بانك جامع بيانات مقام معظم رهبري (دام ظله)

مشخصات كتاب

سرشناسه:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان،1390 عنوان و نام پديدآور:بانك جامع بيانات مقام معظم رهبري (دام ظله)/ آيت اللّه العظمى سيد على خامنه اى (دام ظله). مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1390. مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه و رايانه

موضوع:مجموع بيانات، خطبه ها و مصاحبه ها

بيانات در سال 1366

سخنرانى آيت الله خامنه اى در چهل ودومين مجمع عمومى سازمان ملل، نيويورك

بسم الله الرّحمن الرّحيم

سال 1366ماه شهريور31/ 06/ 1366

خداوندا به نام تو آغاز مى كنم و از تو هدايت و كمك مى طلبم. زندگى و مرگ و نياز و نيايش من متعلق به توست؛ تو خود روشنى و گيرايى سخن حق را به گفته هايم ببخش، و آن را پيك حقيقت بسوى صدها ميليون گوش و دلى قرار ده كه هم اكنون ملتهبانه آن را مى طلبند، و بسوى صدها برابر كه در آينده چنين خواهند بود.

بارالها! درودى سپاسگزارانه از سوى من و ملتم به روان پيامبران بزرگ به ويژه ابراهيم و موسى و عيسى و محمّد صلوات الله عليهم بفرست؛ كه پيام رهايى و آگاهى انسان را به بهاى جان و با همه ى توان در جهان پراكندند و ابدى ساختند. و سلامى تكريم آميز به دلهاى پاك و روشن كه آن پيام را نيوشيدند، به ويژه آنان كه بر سر آن جان باختند. آقاى رئيس، آقاى دبير كلّ، حضار محترم، من رئيس جمهور كشورى هستم كه در يكى از بلندترين و حساس ترين دورانهاى تاريخ مهد تمدن و كانون فرهنگ بشريت بوده است، و اكنون نيز قلمرو نظامى است كه بر همان پيشينه ى استوار بنا شده، و به پشتوانه ى فرهنگى بى نظير آن كه اكنون به بركت بيدارى اسلامى غناى بيشترى يافته تكيه كرده است.

من از ايران مى آيم، كه زادگاه پرآوازه ترين و درعين حال ناشناخته ترين انقلاب هاى دوران معاصر است.

انقلابى بر پايه ى دين خدا و در امتداد راه پيامبران و مصلحان بزرگ الهى؛ راهى به درازاى همه ى تاريخ بشر. ريشه ى استوار و انديشه ى زيربنائى اين انقلاب جهان بينى توحيدى اسلام است. تفسير انسان، تفسير تاريخ، تحليل حوادث حال و گذشته و آينده، تفسير طبيعت، تبيين همه ى علائقى كه انسان را با دنياى بيرون از وجود او جهان، انسانها، اشياء مرتبط مى كند، و نيز فهم و درك آدمى از وجود خود و خلاصه همه ى چيزهايى كه نظام ارزشى جامعه را مى سازد، و آن را بر اداره ى مطلوب خود قادر مى كند، همه و همه از اين جهان بينى الهى ريشه و مايه مى گيرد و منشعب مى شود. در انديشه ى الهى اسلام همه ى هستى آفريده ى خداست و جلوه گاه علم و قدرت او و پوينده بسوى اوست، و انسان برترين آفريده و جانشين اوست.

انسان مى تواند با استخراج گنجينه هاى استعداد كه در نهاد اوست خود را و جهان را كه براى او آفريده شده به زيباترين وجهى بسازد و بيارايد، و با دو بال علم و ايمان به عروج معنوى و مادى نائل آيد، و مى تواند با تضييع يا به انحراف كشاندن اين استعدادها جهنمى از ظلم و فساد در جهان بيافريند. چراغ هدايت بشر ايمان او به خدا و تسليم او در برابر امر و نهى الهى است. دنيا كشتزار آخرت است، و مرگ نه پايان زندگى كه دروازه ى ابديت و سرآغاز نشئه اى جديد. در انديشه ى الهى اسلام افراد بشر، برادران و خواهران يكديگر و همه بندگان خدايند.

ميان نژادها، رنگها، مردم سرزمين ها هيچ تفاوت نيست، و اين ها مايه ى برترى كس يا ملتى نيست. انسانيت پيوسته است، و تعرض به يك انسان

تجاوز به همه ى انسانيت است؛ بدون دخالت خصوصيات جغرافيائى و نژادى. برترى جوئى و انحصارطلبى برادرى را به جان برادرى افكند و خونى كه جارى شد ديگر فروننشست، و شبيه آن ضربه و آن انگيزه، جويهاى خون به راه انداخت و ميان برترى جويان و قربانيان برترى جوئى درياهاى خون پديد آورد و آسايش از بشر گرفته شد. پيغمبران مردم را به بندگى خدا كه پتكى بر سر خودخواهى و برترى جوئى است فراخواندند، و آئينى كه بهشت صفا و آرامش را حتى پيش از بهشت اخروى به بشر ارزانى مى داشت بدو عرضه كردند، و او را به مهار كردن غريزه ى افزون خواهى و سلطه جويى تشويق نمودند، و از تباه شدن و هرز رفتن استعدادها و غلتيدن در لجنزار فساد اخلاقى برحذر داشتند، و سرچشمه هاى فضيلت و راستى و محبت و كار و ابتكار و دانش و آگاهى را در او جارى ساختند، و ياد خدا و عشق به او را كه ضامن اين همه و تعالى بخش روان اوست بدو تلقين كردند.

آن ها همچنين به او آموختند كه بازوى خود را براى حراست از اين ارزشها نيرومند كند، و راه را بر شيطانهاى شر و فساد و انحطاطآفرين ببندد؛ با جهل و ظلم و استعباد بستيزد، و از علم و عدل و آزادى پاسدارى كند. بدو آموختند كه بايد نه ستم كند و نه ستم پذيرد. بايد براى اجراى قسط و عدل قيام كند، و بايد به راهزنان صلاح و فلاح انسان امان ندهد. تسليم در برابر دشمنان فضيلت و عدالت و صلاح، رضا دادن به نابودى اين ارزشها و قبول رذيلت و ظلم و فساد است. در انديشه ى الهى اسلام

دين خدا قالب و شكل زندگى بشر است، و نه تنها گوهرى بر تارك آن. دين يك نظام اجتماعى به بشر ارائه مى كند، و نه فقط يك

سلسله عبادات و عادات. هرچند كه عبادات و عادات نيز انباشته از روح زندگى و در جهت همان نظام است؛ و اين نظام اجتماعى مبتنى بر همان جهان بينى و ساخته به شكل آن است.

آزادى، برابرى انسانها، عدل اجتماعى، خودآگاهى افراد جامعه، مبارزه با كژى و زشتى، ترجيح آرمان هاى انسانى بر آرزوهاى شخصى، توجه و ياد الهى، نفى سلطه هاى شيطانى و ديگر اصول اجتماعى نظام اسلامى و نيز اخلاق و رفتار شخصى و تقواى سياسى و شغلى، همه و همه ملهم و زائيده ى آن جهان بينى و برداشت كلى از جهان و انسان است. اسلام نظامهاى مبتنى بر زور و قلدرى و زاينده ى ظلم، جهل، اختناق، استبداد، تحقير انسان و تبعيض نژادها، ملتها، خونها و زبانها را رد مى كند و غلط مى شمرد، و با هرآن نظام و كس كه به ستيزه ى نظام اسلامى كمر بندد، با شدت و مقاومت مى ستيزد، و بجز آنان با همه ى انسانها چه هم كيش و چه ناهم كيش به محبت و مساعدت امر مى كند. بر چنين پايه ها و با چنين هدفهايى انقلاب اسلامى در ايران پديد آمد، و نظام جمهورى اسلامى را بنا نهاد. بسيارى پيدايش انقلاب اسلامى در بهمن 57 را ريشه جوئى كرده، و بسيارى به خطا در فهم درست اين مسئله دچار شده اند.

ما اين پديده ى عظيم را از جمله ناشى از نارسائى سيستم هاى موجود جهان و پوچ در آمدن شعارهاى آزادى، دموكراسى و برابرى در اين سيستم ها مى دانيم. اسلام در اين تاريكى دلهره آميز توانست

از لابه لاى غبار توهم و تحريفى كه پيرامونش در طى چند قرن برانگيخته بودند برق بزند. در ايران اين برق به درخششى و سپس به طوفانى انجاميد، و در بسيارى از نقاط ديگر جهان هنوز بايد چشم به راه حوادث بود. نهضت بيدارى مسلمانان در بسيارى از كشورهاى اسلامى برخلاف آنچه تصور و تبليغ مى شود فرزند انقلاب اسلامى ايران نيست، برادر آن است. ايران در يكى از حساس ترين نقاط استراتژيك جهان قرار گرفته است؛ با تاريخى و پيشينه ى علمى و فرهنگى و نيز ذخائرى كم نظير، و انقلاب اسلامى ايران بر ضد رژيمى برپا شد كه آن همه را در خدمت منافع قدرتهاى سلطه گر جهانى و در بيست و پنج سال اخير بيش از همه در خدمت رژيم ايالات متحده ى امريكا گذاشته بود. هيچ كس از خود ملت ايران به دارائى هاى مادى و معنوى آن محتاج تر نبود، اما اين همه از او باز داشته مى شد. ادعاهاى دهان پركُن آنان دروغ و فريب بود، هرچند دستگاه هاى تبليغاتى غرب مخصوصاً آنچه به صهيونيست ها مربوط مى شود به آن آب و تاب زيادى مى دادند. انقلاب اسلامى بر ضد چنين رژيمى و با هدفهايى بزرگ و استوار پديد آمد. از آن روز نزديك به نُه سال مى گذرد، اما همچنان مسائل زيادى براى گفتن هست.

در باره ى ما و انقلابمان و اصول و نقطه نظرهايمان بيش از معمول سخن مغرضانه يا جاهلانه گفته شده است. در انقلاب ما چند نقطه ى اختصاصى هست كه مى توان آن را استثنائى از سرگذشت معمولى انقلابها شمرد. من به آن نقطه ها مى پردازم، و در پايان پيام خودمان را خواهم گفت. اول؛ اين انقلاب حتى در شروع خود صددرصد مردمى بود،

نه يك گروه چريكى مسلح، نه يك حزب فعال سياسى نظامى، نه گروهى از افسران انقلابى و آزادى خواه و نه هيچ يك از ديگران انواع رائج و معمولى كه تحولات انقلابى كشورها را پديد مى آورند در انقلاب ما وجود و حضور و فعاليت نداشتند، فقط مردم بودند و مردم، آن هم كاملًا بى سلاح كه در تهران و همه جاى ديگر چنان فضا را و خيابانها را و محيط زندگى شهرى را از وجود و حضور و شعارهاى انقلابى خود پر كردند كه ديگر جايى براى هيئت حاكم و حكومتش باقى نماند؛ و آنان مجبور شدند يكى يكى و دسته جمعى از كاخها و مراكز اقتدار خود و سپس از كشور خارج شوند. شاه، نخست وزير، بزرگان ارتش، وزراء و ديگر سرجنبانان هركدام كه توانستند از مردم گريختند.

اين پس از آن بود كه در مدتى بيش از يك سال آنان با استفاده از همه ى توانايى خود سياسى، نظامى، پليسى كوشيده بودند مردم را متفرق سازند؛ و به خانه ها يا مراكز كارشان برگردانند، و در اين مدت هزاران نفر از مردم جلو چشم ديگران در خيابان، در مسجد، در دانشگاه، در محيط كار كشته شده بودند؛ اما حضور مردم روز به روز بيشتر شده بود. در آخرين ماهها خشونت دستگاه بيشتر و متقابلًا حضور مردم هم بيشتر شد. رژيم كه زير فشار خشم مردم دست از جان شسته قادر به مقاومت نبود، مجبور شد بزرگترين امتياز خود را بدهد. شاه رفت؛ و بعد از آن عقب نشينى هايش پى درپى و سريع شد. رهبر بزرگ انقلاب كه كلمه به كلمه ى سخنانش به تك تك ملت روح و آگاهى و درس مى داد به اتكاى خداوند

متعال كه همه ى قدرتها در يد قدرت اوست و با اعتماد به همين اراده ى عظيم و خدشه ناپذير مردم دولت انقلاب را تشكيل داد. دولت ستم شاهى خود به خود و بى آنكه راه ديگرى داشته باشد مسند را رها كرد و گريخت. آخرين سنگرها، پادگانهاى خالى از سرباز و افسر بود، آن ها هم گريخته بودند، و بسيارى به صف مردم پيوسته.

بيانات، سال 1366، ص: 3

در آخرين لحظات چند پادگان اندكى مقاومت كردند، اما بيهوده. در آنجا هم مردم حضور داشتند، و معجزه ى اين انقلاب پيروزى مردم بود. تنها پس از سقوط پادگانها بود كه مردم به اسلحه دست يافتند، اما آن روز ديگر نظام پادشاهى سقوط كرده بود؛ اين سلاحها براى مراقبت از نهال نورس انقلاب به كار گرفته شد. مردم جوانان و پيران، زنان و مردان تنها كسانى بودند كه رژيم پهلوى را كه به نظر قوى و كاملًا مسلح مى رسيد، و از پشتيبانى بزرگترين قدرتها برخوردار بود شكستند، و نظام جمهورى اسلامى را بر سر كار آوردند. سلاح آنان ايمانشان، اراده ى نيرومندشان و خونشان بود، و خون بر شمشير پيروز شد. سياست پيروزى خون بر شمشير همان سياست مقاومت مظلومانه است. رهبر ما پيش از پيروزى انقلاب آن را اعلام كرد، و اولين معجزه ى آن پيروزى بر رژيم سرتاپا مسلح شاه بود، كه كاملًا حمايت امريكا و غرب را نيز با خود داشت؛ و پس از آن نيز پيروزيهايى داشت كه برخى حتى از غلبه بر رژيم شاه نيز بزرگتر بوده اند.

اين تجربه اى بى نظير لااقل در يك قرن اخير بود و خوب است مورد تأمل و دقت قرار گيرد، هم از سوى كشورهاى زير سلطه و

هم نيز از سوى قدرتهاى سلطه گر جهانى. دوم؛ اين انقلاب متكى به دين بود، به اسلام. بسيارند انقلاب هايى كه ريشه هاى مبارزاتى آن از ايمان دينى تغذيه كرده است، هرچند در ساختار انقلاب اين ايمان چندان يا هيچ به حساب نيامده است. اما انقلاب ما همه چيزش را، هدفها را، اصول را، و حتى روشهاى مبارزاتى را و نيز شكل نظام نوين و نوع اداره ى آن را از اسلام گرفت. اين ابعاد شگفت آورى به انقلاب مى بخشد، و تعريف تازه اى از پيروزى آن ارائه مى دهد.

چه اسلام به خاطر دارا بودن اين ظرفيت عظيم انقلابى و سازندگى اكنون حد اقل صد و پنجاه سال است كه مورد تهاجم قدرتهاى استعمارگر و عوامل مرتجع و زبون آنان بوده است. به علاوه اسلام در بيش از پنجاه كشور و ميان يك ميليارد انسان يك ايمان مقدس، يك دين الهى است. پيروزى انقلابى كه روح و محتوايش اسلام است در حقيقت پيروزى بر همه ى آن مهاجمان و در عرصه ى زندگى همه ى اين يك ميليارد است. صدها ميليون مرد و زن مرد و زن مسلمان در دهها كشور از پيروزى انقلاب ما احساس پيروزى كردند. اين خصوصيت همچنين راه عقب نشينى، شكست، ضعف و ترس را بر مردم و رهبر انقلاب و مديران آن مى بندد. در راه خدا شكست نيست، تا ضعف و ترس و عقب نشينى باشد.

سوم؛ عدم اتكاء به شرق يا غرب، خصوصيت استثنائى ديگر اين انقلاب بود و هم اكنون نيز سياست قاطع نظام انقلابى ماست. اين خود يكى از مظاهر اعتقاد و اتكاء به خدا در همه ى صحنه هاى حيات فردى و اجتماعى ماست. امروز تفكر مسلط بر دنياى سياست در سراسر جهان

اين است كه بدون اتكاء به يكى از قطبهاى قدرت نمى توان در صحنه ى سياست معاصر زنده ماند. اگر در شدت و ضعف اين اتكاء اختلاف نظر باشد، در اصل آن حرفى نيست. حتى آنان كه در انديشه عدم اتكاء و عدم تعهد را پذيرفته اند، معتقدند در عمل نمى توان چنين بود.

انقلاب ما در چنين جوى يك فلسفه ى جديد را عرضه كرد، و تا امروز به آن پايبند ماند. انقلاب ما ثابت كرد كه مى توان قدرتهاى سلطه گر را به خود راه نداد، و قلدرى آنان را جدى نگرفت، و به آنان باج نداد. مشروط بر اينكه نقطه ى اتكائى قوى تر از هر قدرت مادى را باور داشت خدا را ما دانسته ايم كه براى اين عقيده و اين راه بهاى سنگينى نيز بايد پرداخت، و خود را آماده كرده ايم. بگذار اين تجربه ملتها را به استقلال واقعى و خدشه ناپذير و در نهايت نفى كامل سلطه هاى بزرگ جهانى رهنمون شود. روند كنونى تقسيم قدرت بشريت را به آينده ى بازهم تلخ ترى تهديد مى كند. چهارم؛ يك خصوصيت استثنائى ديگر نيز در انقلاب ما بود و هست و آن خصومتها و ضربه هاى استثنائى عليه آن است.

هيچ انقلابى از دشمنى نظام سلطه در جهان بركنار نمى ماند؛ اما تنوع، عمق، گستردگى و خشم آلودگى خصومتهايى كه در طول نُه سال با ما شده، حكايتى استثنائى و شنيدنى است. هنوز انقلاب به پيروزى نرسيده بود كه دشمنى با آن شروع شد، و بيشتر از سوى امريكا. دست اندركارانى كه گذشت زمان را مجوز افشاى رازهاى نهان دانسته اند، امروز اعتراف مى كنند كه در ماههاى آخر عمر رژيم ستم شاهى دستگاه رياست جمهورى امريكا مشاور امنيتى رئيس جمهور و شخص او به

شاه دلگرمى مى داده، و او را تشويق به قاطعيت مى كرده اند.

مقصود از اين قاطعيت همان چيزى است كه بعدها بصورت مشخص تر در گفته هاى شخصى به نام ژنرال هايزر شنيده شد. شخصى كه با مأموريت ويژه از سوى رئيس جمهور امريكا به تهران آمده بود. از نظر او و طبق توصيه هايى كه به او شده بود، بايد رژيم شاه و لو به بهاى كشته شدن ده هاهزار نفر محفوظ بماند. با اين استدلال موجّه كه اين بهتر از آن است كه بعدها چند برابر اين كشته شوند. به نظر رژيم ايالات متحده ى امريكا اين فرض كه با عدم مداخله ى

امريكا در امور داخلى ايران مى توان خون ده هاهزار نفر در آن روز و چند برابر آن را پس از آن بر زمين نريخت، كاملًا مردود بوده است.

يقيناً ناكام ماندن مأموريت هايزر و فرار او از تهران و به دام افتادن يا فرارى شدن همه ى كسانى كه امريكا براى اجراى آن نقشه ى شوم به آن ها اميد داشت، دليلى جز كوبندگى موج انقلاب و قدرت عظيم ملتى كه براى خدا قيام كرده و از هيچ چيز جز خدا نمى ترسد نداشت. اين دشمنان انقلاب نبودند كه كوتاه آمدند، اين انقلاب بود كه هر دشمنى را از ميدان مى راند. دشمن قبلًا نيز به دست شاه خائن هر فشارى را كه ممكن بود وارد آورده بود. پس از پيروزى انقلاب توطئه هاى خصمانه به شكلهاى ديگرى آغاز شد؛ اولين كار تلاش همه جانبه براى نفوذ دادن ايادى دشمن در مديريتهاى انقلاب بود، و سپس با استفاده از جو باز سياسى پس از يك دوره ى اختناق چند ده ساله سازماندهى احزاب و گروههاى مخالف انقلاب.

در مورد اول اين نمونه جالب

است، كه مهره ى سرسپرده ولى نه جندان معروفى كه چند هفته پس از پيروزى انقلاب در دادگاه انقلاب خائن و مجرم شناخته شد در اولين روزهاى پيروزى با برانگيختن وسائل و وسائط توانست فرمانده نيروى هوايى شود؛ و در مورد دوم كافى است گفته شود كه طيفى از سلطنت طلب تا كمونيست و از تجزيه طلب تا پان ايرانيست را شامل مى شد، و لازم است كه فراموش نشود كه برخى سفارتخانه هاى مقيم تهران از جمله سفارت امريكا، مركزى براى هدايت و حمايت بعضى از اين گروهها بودند. تروريسم خشن يكى ديگر از خصومت هاى انتقام آميز با انقلاب بود.

گروههاى فاقد پايگاه مردمى با دزدى سلاح و مواد كه آن روزها كار دشوارى نبود و پس با پشتيبانى دولتهاى خارجى بزرگترين شبكه ى تروريستى را در ايران ايجاد كردند. ترور فردى و جمعى، انفجارهاى مهيب، هواپيماربائى، آدم ربائى، شكنجه و كشتارهاى هولناك، كارى بود كه به دست چندين گروه تروريستى مورد حمايت و تشويق دشمنان بزرگ انقلاب در ايران اتفاق افتاد. قربانيان اين موج قساوت و خشونت را همه ى قشرها تشكيل مى دادند؛ از بزرگترين مديران انقلاب و كشور تا افراد عادى جامعه كارگران، زحمتكشان، زنان و كودكان و رهگذران بى خبر امروز افراد و سران همان تروريست ها كه غالباً مسئوليت جنايات خود را نيز بر عهده گرفته اند در امريكا و فرانسه و برخى ديگر از كشورهاى غربى مصونيت و زندگى راحت دارند، و به نام اپوزيسيون انقلاب ناميده مى شوند؛ و آن كشورها غالباً جمهورى اسلامى را به تروريسم متهم مى كنند. از شگفت ترين بازيهاى سياست اين است، كه مظلوم ترين قربانيان تروريسم كور و خشن به تروريسم متهم مى شود، آن هم از سوى كسانى كه خود در

پيش راندن تروريست ها به سوى آن و سپس پناه دادنشان نقشى بزرگ داشتند.

من به عنوان رئيس جمهور و خدمتگزار كشورم و به نام كسى كه خود نيز هدف يكى از اين جنايتهاى خشن قرار گرفته و خدا آن را ناكام گذارده، افتخار مى كنم كه ملتم در برابر اين قساوت ها نلرزيد؛ و حوادث بى نظيرى كه فقط در يكى از آن ها هفتاد و دو نفر از رهبران و كارگزاران بلند پايه ى انقلاب شامل چند وزير، چندين نماينده ى مجلس، تعدادى مسئولان بزرگ و شخصيت كم نظير انقلاب شهيد بهشتى و در يكى ديگر رئيس جمهور و نخست وزير باهم به شهادت رسيدند، تنها ايمان و توكل او به خدا و خشم انقلابى اش را افزايش داده است.

كودتا تجربه ى خونين سنتى و معمول قدرتها با همه ى انقلابها نيز در ايران بارها سازماندهى شد، و در يك مورد تا مراحل بسيار نزديك و خطرناك پيش رفت، و اگر هوشيارى مأموران و كمك مردم نمى بود بايد همان پيش بينى ژنرال امريكائى اتفاق مى افتاد. حمام خون و كشتارهاى ميليونى آن هم بيش از يكبار. بزرگترين، دردناك ترين و فاجعه آميزترين خصومت دشمنان ما به راه انداختن جنگ تحميلى بود. تحريك حس جاه طلبى يك همسايه، تشويق او به حمله و دلگرم كردن او به پشتيبانى و كمك. امروز ديگر پس از گذشت هفت سال همه به روشنى مى توانند يقين كنند كه حمله ى ارتش عراق در 31 شهريور 59 يعنى 19 ماه پس از تشكيل جمهورى اسلامى كه با ده لشكر و صدها فروند جنگنده از زمين و هوا و دريا انجام شد، بجز توسعه طلبى و انضمام بخشى از ايران به عراق چيزى كه بارها در كتب و مطبوعات عراقى يا غير

عراقى جيره خوار به آن تصريح شده، شكست انقلاب و سرنگونى جمهورى اسلامى را هم هدف گرفته بوده است.

آن ها بارها هر دو هدف را به صراحت گفته و خود را افشا كرده اند. نتايج بزرگى كه عراق از اين پيروزى از پيروزى اين حمله مى توانست به دست آورد، غير از تثبيت وضع داخلى اش ظهور در صحنه ى منطقه و حتى در عرصه ى عربى به عنوان يك قدرت فائقه بود، و اين براى بى سروپايان حاكم بر عراق چيز زيادى است؛ و نيز دستيابى به مرز قابل توجهى در حوزه ى بسيار مهم خليج فارس. با اين پيروزى كه ناگزير مى بايد شكست ايران و تجزيه ى آن و سقوط نظام جمهورى اسلامى را همراه داشته باشد، قدرتهاى سلطه انديش نيز به هدف بزرگى مى رسيدند. حذف نظامى كه با ظهور خود معادلات سياسى اقتصادى منطقه را عوض كرده، و دست استكبار

مخصوصاً امريكا را از كشور بزرگ ايران كوتاه كرده بود. براى امريكا و بعضى ديگر در صورت شكست ما آب رفته به جوى برمى گشت، و همان داستان هميشگى نفوذ اقتصادى و سياسى و غيره تكرار مى شد. ما اول غافلگير شديم، اين را اعتراف مى كنيم. سرگرمى به مسائل بى شمار انقلاب در داخل كشور و عدم تجربه ى كافى آن را بر ما تحميل كرد؛ ولى ويژگيهاى انقلاب به دادمان رسيد.

ظرف چند ماه مردم و نيروهاى مسلح با حضور و تلاش معجزه آساى خود حماسه ى بزرگى آفريدند، و بخش مهمى از سرزمين هاى مغصوب آزاد شد، ولى فاجعه اى كه در اين مدت اتفاق افتاده بود حقيقتاً غير قابل وصف است. چه شهرهاى آبادى همچون خرمشهر، آبادان، هويزه، قصرشيرين كه با خاك يكسان شد، و تنها شهر دزفول مورد اصابت

يك صد و هفتاد و سه موشك زمين به زمين قرار گرفت. چه روستاهاى آبادى كه از آن حتى ديوار نيمه خرابى برجاى نماند؛ چه كارخانه هايى كه به آهن پاره اى تبديل گشت، و چه مزارعى كه در آن نشانى از آبادى نماند، و چه آثار گرانبهاى فرهنگى كه مورد آسيب قرار گرفت و از همه عزيزتر چه جانهاى گرامى و انسانهاى بى گناه كه به قتل رسيدند.

ارتكاب جنايات جنگى از حمله ى وحشيانه به مناطق مسكونى غير نظامى تا كشتار بى رحمانه ى هزاران كودك و زن بى دفاع و به اسارت گرفتن مسافران عادى در جاده هاى اشغالى در هفته هاى اول جنگ و زير پا گذاشتن تعهدات و مقررات بين المللى و به كارگيرى حجم گسترده اى از سلاحهاى شيميائى و بمباران كشتيهاى تجارى، هواپيماهاى غير نظامى و مسافربرى، قطارهاى مسافران عادى، از جمله ى كارهاى هميشگى و شناخته شده ى عراق در طول اين جنگ است. ملت ايران در اولين وهله اى كه پس از تلاشهاى آغازين جنگ توانست حوادث را مورد تدبّر و جمع بندى قرار دهد، به حقيقتى تلخ دست يافت؛ و آن اينكه بنيان امنيتى كه با اعتماد بر قول و قرار عنصرى متجاوز و آتش افروز نهاده شده باشد، بسى سست و بى اعتبار است؛ و اعتماد به چنين امنيتى ساده لوحانه و غير منطقى است.

رئيس رژيم عراق صريحاً اعلام مى كرد كه قرارداد قبلى اش با دولت ايران در سال 1975 معروف به قرارداد الجزائر، چون در هنگام ضعف عراق بوده اكنون لازم الاجرا نيست؛ قرارداد را پاره كرد و پس از روزهاى معدودى حمله را آغاز نمود. اين براى ملت ما درسى تلخ و آموزنده بود. از آن لحظه ملت بيدار و انقلابى ما تصميم خود را گرفت

و هدفهاى خود را مشخص كرد.

اين هدف تنها بازپس گرفتن زمينهاى اشغالى يا گرفتن غرامت جنگى نبود هرچند كه اين هر دو حق مسلم ملت ايران بود و هرچند كه بسى خسارتها قابل جبران نبود بلكه هدف مهم تر تنبيه متجاوز و برچيدن بساط تجاوز بود. با طرح مسأله ى تنبيه متجاوز ما نه فقط تكيه گاه مطمئنى براى امنيت ملى خود جستجو مى كرديم، بلكه اين براى همه ى منطقه متضمن امنيت و ثبات بود و هست. اگر يكبار متجاوزى به دليل تجاوز از سوى خانواده ى بين المللى مجازات شود، مى توان مطمئن شد كه دست كم تا ساليانى اين انگيزه كه همواره در عناصر شرير و فرصت طلب قابل جستجو است فروخواهد نشست؛ و منطقه و يا شايد جهان مصيبتهاى يك جنگ متجاوزانه و بى دليل را تحمل نخواهد كرد. دادگاه نورنبرگ توانسته است بيش از چهل سال صلح و امنيت اروپاى جنگ خيز را تضمين كند. چرا نبايد از آن تجربه استفاده كرد؟ قدرتهاى بزرگ حتى در هنگامى كه هزاران كيلومتر مربع از خاك ما در زير چكمه هاى اشغالگران متجاوز بود، با استفاده از ابزار فوق العاده نيرومند تبليغات ما را زير فشار قرار بدهد.

اين بدان معنا بود كه ما بخشى از وجود خود را، بخشى از شرف خود را در زير دست و پاى دشمن رها كنيم و به اميد بازگرداندن آن به دريوزگى اين يا آن كميته ى بين المللى برويم. براى يك ملت بزرگ و پرافتخار انقلابى هيچ اهانتى از اين بالاتر نيست. بى هوش ترين انسانهاى عالم هم براى رد چنين پيشنهاد ظالمانه اى سرگذشت غم انگيز و خونبار ملت فلسطين را به عنوان دليلى بزرگ و زنده در پيش روى خود دارند. اگر آتش بس هاى تحميلى

و وعده هاى فريبنده و پوچ توانسته است ملت فلسطين را به حق واضح و مسلم خود برساند، هر ملت ديگر را هم خواهد رساند.

ما امروز هم كه بيشترين بخش از سرزمينهاى اشغالى را با مجاهدت قهرمانانه ى ملت خود و با نثار هزاران جان عزيز آزاد كرده ايم، و البته هنوز بخشهايى از آن جمله نفت شهر در تصرف ارتش متجاوز است مهم ترين هدف خود را تنبيه متجاوز مى شماريم. و امروز با نگاه به سرمايه ى عظيم و غير قابل جبرانى كه جنگ تحميلى از ما گرفته، بيش از هميشه به آن اهميت مى دهيم؛ و هر دستاورد ديگرى را بدون آن براى ملت خود خسارت مى دانيم. ما كه بار سنگين جنگ تحميلى هفت ساله اى را بر دوش داريم از هركسى به صلح تشنه تريم. اما صلح را، صلح

پايدار را فقط در سايه ى مجازات تجاوزگرى كه گناه تجاوز را با گناهان فراوان ديگر در جنگ همراه كرده، قابل دسترسى مى دانيم و بس. امروز نيز مانند سال 1975 عراق در موضع ضعف است، و اين را همه ى دنيا مى داند. صلحى كه امروز از سوى آن رژيم قبول شود چند سال بعد، آنگاه كه وى به خود گمان قدرت ببرد در يك لحظه دود خواهد شد، و منطقه را دوباره آتش جنگ فراخواهد گرفت. تنها تضمين براى آينده آن است كه متجاوز مجازات شود.

صلح بى شك كلمه اى زيبا و جذاب است؛ تا آن حد كه آتش افروزان بزرگ بين المللى و پديدآورندگان سلاحهاى جهان سوز نيز بدان علاقه نشان مى دهند، و رياكارانه از آن دم مى زنند. اما به نظر ما عدالت واژه اى كه زورمندان و متجاوزان همواره با ترس و احتياط بدان مى نگرند از صلح بالاتر و

مهم تر است. اى بسا مظلومانى كه زندگى را و رفاه را و صلح را به خاطر رسيدن به عدالت فدا كرده اند، اين ها همواره قهرمان شناخته شده اند. شهرهاى اروپا هنوز به مقاومت خود در برابر تجاوز هيتلرى افتخار مى كنند، و لنينگراد هنوز به خودسوزى اش كه ارتش ناپلئون را ناكام و مبهوت كرد و به مقاومت چهارساله اش در محاصره ى مهاجمين نازى به خود مى بالد. سازمان ملل بخصوص بنا بر اولين ماده ى منشور خود موظف به تأمين عدالت در شكل ويژه اش يعنى مقابله ى با متجاوز است. ما همين را از دنيا و از سازمان ملل مى طلبيم.

قدرتهاى بزرگ رياكارانه اين جنگ را كه بر ما تحميل شده بى معنا مى نامند و اين در حالى است كه خود همواره از آغازگر متجاوز آن حمايت نظامى، سياسى و اقتصادى كرده اند. شك نيست كه به راه انداختن چنين جنگى همواره بى معناست، ولى آنان تا وقتى هنوز متجاوز از دست يافتن به هدفهاى شومش مأيوس نشده بود چنين تعبيرى نمى كردند. اما امروز اين جنگ براى ملت ما داراى معنايى بسيار مهم است. كوشش مجاهدت آميز و فداكارانه براى سوزاندن ريشه ى تجاوز و اثبات اينكه يك ملت قادر است كه على رغم خواست قدرتهاى بزرگ از انقلاب و ثبات و شرف خود دفاع كند. ملت ما با فداكارى و ايثار خود در حال شكستن و ابطال معادله اى است كه هميشه مشوق تجاوز و جنگ بوده است، و آن معادله اين است كه تكيه بر سلاح پيشرفته و تكيه بر حمايت قدرتها تضمين كننده ى موفقيت است. ملت ايران در مدت اين هفت سال پاسخ به سؤال بزرگى را جستجو كرده است.

من مايلم از اين تريبون آن سؤال را مطرح كنم.

سؤال اين است، كه چرا دولتهايى كه به روشنى و قاطعيت دانسته اند كه رژيم عراق برافروزنده آتش جنگ و اقدام كننده ى به تجاوز است و كم نيستند كسانى كه اين حقيقت را مى دانند چرا در مقابل اين جرم بزرگ و گناه بين المللى سكوت كرده اند؟ و چرا رسانه هاى گروهى عالم مسئوليت عظيم خود در برابر وجدان بشريت و استيضاح تاريخ را در اين مورد به فراموشى سپرده اند؟ ممكن است آشنايى به وضع رابطه ى سياسى در دنياى امروز و هندسه ى معيوبى كه سلطه ى قدرتهاى بزرگ در روابط جهانى به وجود آورده كليد حل اين معما باشد، و اين از نظر ملت ما پوشيده نيست.

اما سؤالى كه هيچ پاسخ قانع كننده اى براى آن نمى توان يافت اين است كه چرا شوراى امنيت سازمان ملل، ارگانى كه اساساً براى مقابله با تجاوز و تأمين امنيت بين المللى به وجود آمده، در قبال اين تجاوز به كلى وظيفه ى خود را از ياد برد و حتى ضد آن عمل كرد؟ خوب است همه بدانند كه شوراى امنيت در شروع حمله ى عراق كه در جبهه اى به عرض هزار كيلومتر واقع شد هيچ عكس العملى نشان نداد. ارتش عراق ظرف يك هفته مرزهاى بين المللى را درنورديد، و در برخى از نقاط تا عمق هفتاد، هشتاد و نود كيلومتر پيش رفت، و در آن مستقر شد، و چنان كه برخى از سران عراق گفتند، با اين نيت كه هرگز از آن خارج نخواهد شد. تنها پس از اين بود كه اولين قطعنامه ى شوراى امنيت صادر شد. 28 سپتامبر، 1980. اين قطعنامه نه به تجاوز اشاره كرد، نه به اشغال و نه بازگشت به مرزهاى بين المللى را لازم شمرد؛ بلكه به

جاى اين همه با كمال تعجب طرفين را به عدم توسل بيشتر به زور دعوت كرد. اين عبارت در حقيقت از آنچه تا آن روز توسط قواى قهريه ى عراق تصرف شده بود چشم پوشى مى كرد، و فقط از او مى خواست بيش از آن پيشروى نكند، و از ايران نيز مى خواست كه از جنگ براى عقب راندن متجاوز خوددارى كند.

اين اولين اقدام شوراى امنيت بود، كه در آن وظائف اصلى شورا يعنى نگاهبانى از صلح و امنيت بين المللى به شكل زشت و تأسف انگيزى به وسيله ى خود آن شورا پايمال مى شد. پس از آن شوراى امنيت را سكوتى مرگ بار فراگرفت، و تا آزادى خرمشهر عملياتى كه در آن ستون فقرات نيروهاى اشغالگر شكست، و هزاران نفر از آنان به وضع ذلت بارى اسير شدند جنگ خونين و مستمرى را كه خبرهاى آن در صدر اخبار جهان بود فراموش كرد. در اين مدت قهرمانى هاى ملت ما و شكل گيرى نيروهاى رزمنده ى ما، سر بر آوردن يك نيروهاى جوان، انقلابى و تعيين كننده را در منطقه خبر مى داد، و قدرتهاى جهانى را از دست يافتن به هدفهاى شومى كه در حمله ى عراق به ايران جستجو مى كردند به كلى مأيوس ساخت. اين بود كه بار ديگر شوراى

امنيت به ياد جنگ ايران و عراق افتاد. چند هفته پس از فتح خرمشهر دومين قطعنامه ى شورا صادر شد؛ 12 ژوئيه، 1982. اين قطعنامه بازگشت به مرزهاى بين المللى را درخواست مى كرد. يعنى چيزى كه بخش اعظم آن با فداكارى ملت ما و با شجاعت بى نظير رزمندگان ما خود حاصل شده بود. در اين قطعنامه نيز نه سخنى از تجاوز، نه نامى از متجاوز، نه يادى از خسارتها و

چاره اى براى جبران آن و نه بالأخره تضمينى براى امنيت و ثبات حقيقى و تنبيهى براى عامل ناامنى وجود نداشت. بار ديگر ما خود را در تلاش براى احقاق حق خود تنها يافتيم. تا امروز شوراى امنيت همواره در مورد جنگى كه بر ما تحميل شده با همين روش موضع گرفته است.

ابتكارات مستقل دبيركل مى رفت تا راه گشا شود، و سازمان ملل را در وصول به هدفهاى خود كمك كند، ولى از اين امكان بهره اى گرفته نشد. من در اينجا لازم مى دانم خوشنودى خودمان را از تلاشهاى ايشان ابراز دارم؛ و همچنين از نخست وزير فقيد سوئد آقاى اولاف پالمه كه در سمت نمايندگى دبيركل تلاشهاى دلسوزانه اى كرد به نيكى ياد كنم. سفر دبيركل به تهران و مذاكرات سودمندى كه پيرامون قطعنامه ى 598 انجام شد نيز گام ديگرى در اين راه بود. ما آن مذاكرات را چنان كه گويا گزارش دبيركل به شوراى امنيت نيز از آن حكايت مى كند واقع بينانه و راه گشا ارزيابى مى كنيم. با كمال تأسف احساس مى شود كه برخى از اعضاى مؤثر شوراى امنيت مايلند اين حقيقت را مكتوم بدارند. آن ها همان كسانى هستند كه از آغاز تلاش خود براى تصويب اين قطعنامه را به انگيزه ى فشار بر جمهورى اسلامى جهت دادند.

ما نقطه نظرهاى صريح خود را در اين باب به دبيركل منتقل كرده ايم، و انتظار داريم شوراى امنيت بنا به وظيفه ى خود از امكانى كه به وى ارائه شده به درستى استفاده كند. آيا شوراى امنيت براى تخلف از اولين وظيفه ى خود يعنى مقابله با تجاوز كه در ماده ى اول منشور از همه ى هدف هاى ديگر ارجح شمرده شده استدلالى دارد؟ آيا براى مقابله با تهديد

صلح و نقض صلح و توسل به زور مفاد مواد فصل هفتم چقدر عراق را تحت فشار گذارده است؟ بى طرفى كمترين چيزى است كه جمهورى اسلامى كه خود قربانى تجاوزگرى خونين و خسارت بار قرار گرفته مى تواند از شوراى امنيت انتظار داشته باشد. زيرا وظيفه ى آن شورا مقابله با تجاوز و حمايت از قربانى تجاوز است، و نه بى طرفى ميان اين دو؛ اما آيا شوراى امنيت مى تواند ادعا كند كه در اين رابطه حتى بى طرف بوده است؟ احساس ما اين است كه شوراى امنيت تحت تأثير خواست و اراده ى برخى از قدرتهاى بزرگ مخصوصاً امريكا در موضعى چنين ناشايسته و محكوم شونده قرار گرفته است. در اين صورت بايد گفت بناى امنيتى كه به پشتيبانى چنين شوراى امنيتى نهاده شده، كاخى پرزرق وبرق از مقواست. ملتها مخصوصاً ملتهاى جهان سوم و به ويژه آنان كه مايلند كاملًا مستقل از ابرقدرت ها زندگى كنند هرگز نمى توانند تضمين امنيت خود را از اين شوراى امنيت بخواهند. خوددارى از محكوم كردن عراق به عنوان متجاوز آتش جنگ تحميلى را مشتعل نگاه داشته و حتى گسترش داده است. اكنون خليج فارس بخاطر حضور نظامى امريكا و ديگر كشورهايى كه به دنبال شيطان بزرگ و بنا به اصرار و فشار او وارد منطقه شده اند تبديل به انبار باروتى خطرناك شده است.

من لازم مى دانم مجمع عمومى سازمان ملل و نيز افكار عمومى ملت امريكا را به خطر بسيار بزرگ و بسيار نزديكى كه اكنون رژيم امريكا با اقدام اخير خود در خليج فارس همه ى دنيا را و نه فقط منطقه را با آن تهديد مى كند، معطوف سازم. ديروز ناوهاى امريكائى يك كشتى تجارى ايرانى

به نام ايران اجر را مورد حمله قرار داد. پنج نفر كشته، چهار مجروح به جاى نهاد؛ كشتى را تصرف و تعدادى را دستگير كرد و به گروگان گرفت. ديروز تلوزيون امريكا اين را به عنوان زدن يك قايق در حال مين ريزى پخش كرد، و طبق معمول به افكار عمومى دنيا دروغ گفت. اما من اينك اعلام مى كنم كه اين يك كشتى تجارى و موسوم به ايران اجر بوده است، و نه يك قايق تندرو جنگى. اين آغازى است براى حوادثى كه بى شك عواقب تلخ آن به خليج فارس منحصر نخواهد ماند، و مسئوليت همه ى پيشامدهاى بعدى به عهده ى شروع كننده يعنى امريكاست. آيا ادعاهاى بى تابانه ى امريكا براى صلح در خليج فارس را بايد باور كرد؟ يا اين آتش افروزى عملى و آشكار را؟ من صريحاً اعلام مى كنم كه امريكا پاسخ اين اقدام زشت را دريافت خواهد كرد.

اين تنها يكى از دنباله هاى شوم جنگ تحميلى و نتيجه ى ناتوانى شوراى امنيت در مقابله با تجاوز عراق است. اگر شوراى امنيت عراق را به خاطر شروع جنگ تحميلى و سپس شروع جنگ شهرها و آنگاه شروع جنگ كشتيها محكوم مى كرد، امروز امريكا نمى توانست على رغم فشار افكار عمومى جهان و حتى داخل امريكا دست به چنين تهديد آشكارى عليه صلح و امنيت جهانى بزند؛ آن هم بلافاصله و على رغم قطعنامه ى 598 كه خود عامل اصلى براى تهيه و صدور آن بود. آيا قطعنامه ى 598 فقط براى فشار بر جمهورى اسلامى تهيه شده است؟ من بايد به همه ى جهان و مخصوصاً به ملت بزرگ امريكا اعلام كنم، كه حضور نظامى تهديدكننده ى امريكا در خليج فارس تنها يكى از خصومتهاى آشكار رژيم ايالات متحده

با ملت ماست.

تاريخ ملت ما در فصلى سياه، تلخ و خونين آميخته به انواع دشمنيها و كينه ورزيهاى رژيم امريكاست. بيست و پنچ سال حمايت از رژيم ديكتاتور و جلاد پهلوى، با آن همه جناياتى كه وى نسبت به ملت ما مرتكب شد. غارت اموال اين ملت با همدستى شاه، مقابله ى جدى با انقلاب در آخرين ماه هاى عمر رژيم شاه و تشويق وى به سركوب تظاهرات ميليونى مردم. كارشكنى نسبت به انقلاب به وسائل گوناگون در اولين سالهاى پيروزى، تماس تحريك آميز سفارت امريكا در تهران با عناصر ضد انقلاب، كمك به كودتاچيان، كمك مستمر به عناصر تروريست و ضد انقلاب در خارج از كشور، بلوكه كردن نقدينه ها و اموال ايران و عدم تحويل اجناسى كه بهاى آن مدتها قبل دريافت شده است، عدم تحويل اموالى كه شاه از بيت المال برداشته و به نام خود در بانك هاى امريكا گذارده بود، تلاش براى محاصره ى اقتصادى و ايجاد جبهه ى متحد غرب عليه ملت ما، حمايت آشكار و مؤثر از عراق در جنگ عليه ما و بالأخره لشكركشى بى منطق قلدرمآبانه به خليج فارس و در خطر قرار دادن جدى امنيت و آرامش منطقه. اين ها بخشى از ادعانامه ى ملت ما عليه رژيم ايالت متحده ى امريكاست. ادعا نامه اى كه مى تواند كليه ى ادعاهاى صلح طلبى و اظهارات سران اين رژيم در مورد حُسن نيّت نسبت به جمهورى اسلامى را كه ظاهراً هدفى جز حل مشكلات داخلى شان ندارد مورد ترديد جدى قرار دهد.

آخرين نمونه از طومار خصومت هاى امريكا با ملتمان فاجعه ى خونينى است كه نسبت به حجاج بى دفاع و مظلوم در سرزمين مقدس مكه و در حرم امن الهى آفريده شد؛ و در آن نزديك

چهارصد ايرانى و غير ايرانى كه اكثراً زنان بودند به شهادت رسيدند، و چندين برابر مجروح و مصدوم و مضروب شدند. بنا به قرائنى دست امريكا در اين فاجعه ى بى نظير تاريخى مؤثر بوده است. آيا رژيم امريكا و دست نشاندگان سعودى اش براى كشتار اين تعداد زن و مرد مظلوم و بى گناه پاسخ قانع كننده اى مى توانند ارائه دهند؟ بى شك فاجعه آفرينان براى توجيه عمل خود ناگزيرند بهانه اى بتراشند و تهمت هايى بزنند؛ اما طبيعت حادثه اى كه يك طرف آن قريب به چهارصد تن مسافر كشته و بيشتر بانوان است، و يك طرف پليس محلى مسلح به مسلسل و چماق و گاز سمّى، راه هر بهانه را مى بندد. درست است كه خون، خونى كه به ناحق و از سر ظلم و قساوت ريخته شود، پيام رسائى را نه فقط براى امروز كه براى همه ى زمانها با خود حمل مى كند، و دست خونريز را افشاء مى كند؛ اما حادثه ى مكه از اين جهت كه هماهنگى سياست امريكا با ارتجاع عرب را نشان مى دهد، و پرده از پنهان كارى هاى اين دو در منطقه ى خليج فارس برمى دارد، داراى ابعادى جهانى است؛ و درخور آنكه در مجامع بين المللى به دقت در آن نگريخته شود.

من لازم مى دانم مؤكداً بگويم، كه اين ادعانامه عليه سردمداران رژيم امريكاست، و نه عليه ملت امريكا؛ كه خود در صورت اطلاع از آنچه دولتش با ملتى كرده پاى آن ادعانامه را امضا خواهد كرد. ملت ما نشان داده است كه به هدفهاى خود مؤمن و در راه آن تا سرحد نثار جان ايستاده است. چنين ملتى از امريكا و از هيچ قدرتى نمى ترسد، و به يارى خدا نشان خواهد داد كه پيروزى از

آن حق و مؤمنان به حق است. آقاى رئيس، آقاى دبيركل، حضار محترم، اين بود سرگذشت انقلاب ما. انقلابى كه اگر موج اميدى گسترده ميان ملتهاى رنج ديده از سلطه ى استكبار جهانى پديد آورد، موج مخالفتى به همان گستردگى نيز ميان قطب هاى سلطه ى بين المللى ايجاد كرد. و اين مخالفتها هرچند جدى، عميق و متنوع بود، نتوانست نهالى را كه ريشه در اعماق داشت و روز به روز استوارتر مى شد، از پا بياندازد؛ هرچند سنگ و زخم فراوان به آن زده شد.

اكنون همه ى دنيا ببيند و مى بيند كه ما به رغم انف سلطه ها زنده ايم و زنده خواهيم بود. سنت هاى الهى در تاريخ اين را حكم كرده و جز اين نخواهد بود، و اين زنده ترين و گوياترين پيام ماست. نظام سلطه همواره خواسته است عكس اين را ثابت كند، و اداره ى خود را براى ملت ها و كشورهاى جهان سوم سرنوشت ساز بداند؛ ما اين را تخطئه كرديم. شك نيست كه نظام سلطه حيات و استمرار جمهورى اسلامى را نمى خواست، ولى اراده ى ما غالب شد. پيام ما به همه ى ملت ها و دولتهايى كه مى خواهند مستقل و بى اعتنا به خواست و اراده ى سلطه هاى بزرگ جهانى بمانند، اين است كه از آنان نترسند، و به خود و ملت خود اعتماد كنند. انقلاب ما همچنين پيام بزرگ خود را نفى نظام سلطه در جهان مى داند. امروز عملًا جهان ميان قدرتهاى بزرگ و سلطه گر تقسيم شده است، و آنان خود را صاحب اختيار دنيا مى شمارند. به اعتبار ديگر جهان به دو بخش سلطه گر و سلطه پذير تقسيم شده است، و بخش اول خود را مالك سرنوشت بخش دوم مى داند. نظام سلطه عبارت از وجود همين

روابط نابرابر ميان اين دو بخش از جهان است. نظام سلطه به ميل خود انقلابها را نفى و براى رژيمهاى انقلابى مشكل تراشى مى كند. نيكاراگوئه و كشورهاى انقلابى جنوب آفريقا چند مثال زنده ى اين حقيقتند. نظام سلطه على رغم ملتها براى آنان تصميم مى گيرد.

فلسطين مظلوم نمونه ى كامل و افغانستان نمونه ى ديگر اين حقيقتند. نظام سلطه با مفاهيم به ميل خود بازى مى كند، و آن را برطبق مصالح خود تغيير مى دهد؛ و همه ى امكانات خود را براى جا انداختن آن به كار مى برد. تروريسم و حقوق بشر نمونه هايى از مفاهيم دست كارى شده اند.

نظام سلطه حتى مستقيماً به كشورهاى مورد غضب خود حمله مى كند. نمونه هاى اخير آن حمله ى امريكا به ليبى و گراناداست. نظام سلطه براى همه ى دنيا و به عوض همه ى ملتها تصميم مى گيرد. نمونه ى ديروز آن هيروشيماست، و امروز هم رئيس جمهور امريكا به كار هولناك اسلاف خود افتخار مى كند؛ با اين استدلال كه اگر ما اين چند هزار را نمى كشتيم، بعداً ممكن بود بيشتر از آن در همه ى دنيا كشته شود، و بدين ترتيب دلسوزى قيّم مآبانه ى امريكا نسبت به همه ى دنيا را به رخ مى كشد. نظام سلطه از رژيمهاى فاشيست و نژادپرست مانند اسرائيل و آفريقاى جنوبى حمايت مى كند، و آنان را چون دست مسلح و خونريزى به جان ملتهاى مظلوم مى اندازد. لبنان مسلمان كه صبورانه و مقاوم در برابر تجاوزهاى خباثت آميز صهيونيست ها مى ايستد نمونه ى بارز و كشورهاى خط مقدم جنوب آفريقا نمونه هاى ديگر آنند.

نظام سلطه به خود حق مى دهد كه سازمانهاى بين المللى را زير فشار قرار دهد؛ نمونه ى حاضر آن فشار امريكا بر شوراى امنيت و يونسكو است. نظام سلطه منافع سلطه گران را مطلق و موجب ناديده

انگاشتن منافع ديگران مى شمارد؛ نمونه ى آن حضور تشنج زا و خطرآفرين ناوهاى امريكا در خليج فارس است؛ كه به استدلال حفظ منافع امريكا و بدون توجه به منافع كشورهاى منطقه انجام گرفته است. و خلاصه نظام سلطه تبليغات جهانى را در دست مى گيرد و به كمك آن همه ى حقايق را واژگونه و همه ى اين شيطنت ها را خدمت جلوه مى دهد، و راه مقابله با خود از سوى افكار عمومى عالم را مى بندد. پيام ما به همه ى ملت ها و دولت هاى جهان سوم و نيز به ملتهايى كه دولتهاى آنان خود بوجودآورندگان نظام سلطه اند اين است كه دنيا بيش از اين نبايد اين وضع ناهنجار را تحمل كند. بايد به قدرتها و دولتهاى بزرگ از سوى همه گفته شود در خانه هاى خودتان بنشينيد، و دنيا را به همه ى مردم دنيا بسپريد، شما قيّم آن ها نيستيد. در سازمان ملل دو تبعيض ناروا هست؛ حق وِتُو و عضويت دائم در شوراى امنيت؛ اين دو تبعيض بايد برداشته شود.

اين تنها چيزى است كه مى تواند سازمان ملل و شوراى امنيت را به راستى همان كانونى كند كه همه ى ملت ها به آن دل ببندند، و مسائل فى مابين خود را در آن حل كنند؛ و گر نه هميشه مثل امروز شوراى امنيت جايى خواهد بود براى صدور احكام بى اعتبار و دستورهاى بى عمل، و هميشه مثل امروز ملتها احساس خواهند كرد كه جايى براى حل مسائل بين المللى وجود ندارد، و خشونت تنها راه پيشبرد كارهاست. پيام ما به دولتهاى جهان سوم آن است كه تا نظام سلطه و وضع كنونى باقى است در راه اتحاد ميان خود بكوشند؛ اين بهترين راه براى قوى شدن است. سلطه هاى

جهانى جز قوّت و قدرت هيچ نمى فهمند، و در برابر زبان قدرتى كه آنان به كار مى گيرند با زبان قدرت بايد سخن گفت. بيدارى ملتها و آگاهى يافتن آنان از ماهيت و نقش نظام سلطه بزرگترين پشتوانه ى دولتهاى جهان سوم و مايه ى قدرتى حقيقى در برابر سلطه گران است. رهبران اين دولت ها هيچ بازوى قدرت مندى و نيز هيچ چاره اى جز فكر روشن و اراده ى نيرومند ملتهاى خود ندارند. اتحادى كه ما به كشورهاى جهان سوم پيشنهاد مى كنيم، اتحاد براى جنگيدن با قدرتهاى بزرگ نيست؛ اتحاد براى دفاع از خود و جلوگيرى از تضييع حقوق حقه ى خود است. قدرتهاى سلطه گر بزرگترين عامل توجيه و نشر فسادند؛ فساد اخلاقى، فساد جنسى و فساد اعتقادى.

همه و همه در انگيزه هاى سياسى و اقتصادى و جاسوسى اين قدرتها پشتوانه ها و مروّجين عمده و اصلى خود را مى يابند. و چنين شده است كه امروز در دنياى سياه و تلخى كه اين بار شامل خود ملتهاى متعلق به قدرتهاى بزرگ نيز مى شود ارزشهاى اخلاقى بربادرفته، بنيان خانواده سست و لرزان، ديو الكليسم و اعتياد به مواد مخدر از هميشه مسلطتر و جاذبه ى معنويت و اخلاق از هميشه كمتر است. ما بايد در كشورهاى خود با فساد مبارزه اى جدى آغاز كنيم؛ بايد بنيان خانواده را محكم و نخستين و اصلى ترين پرورشگاه آدمى را كانون محبت، صفا، عاطفه و معنويت سازيم.

بايد حراست از حقوق و ارزشهاى زن را مورد تأكيد قرار داده، در معيارهاى كنونى آن كه ساخته ى دست و پندار همين نظام سلطه است تجديد نظر كنيم؛ و زن را جداً از وسيله اى براى التذاذ كه فرهنگ سلطه ى غرب عملًا بر او تحميل كرده

رها سازيم. زن يك عالِم، يك سياستمدار، يك مدير، يك شخصيت برجسته و برتر از همه يك همسر و يك مادر آرى، اما يك وسيله براى كامجويى و سرگرمى نه. اين است آنچه خواهد توانست به نيمى از بشريت هويت و شخصيت حقيقى اش را اعطاء كند؛ و خانواده را بنيانى ماندگار و مقدس ببخشد. اين ها

پيامهاى انقلاب ماست؛ نه فقط به آنان كه گوش خود را آماده ى شنيدن نگه داشته اند، بلكه به همه ى آنان كه مى توانند حجاب هاى شنيدن را كنار زنند و به قضاوت عادلانه روى آورند.

متشكرم.

بيانات در سال 1367

بيانات در آيين گشايش كنگره جهانى حافظ

بسم الله الرّحمن الرّحيم

28/ 08/ 1367

الحمد للّه و الصّلاة على رسول الله و على آله الأطيبين

به حسن و خلق و وفا كس به يار ما نرسد ترا در اين سخن انكار كار ما نرسد

اگرچه حسن فروشان به جلوه آمده اند كسى به حسن و ملاحت به يار ما نرسد

به حقّ صحبت ديرين كه هيچ محرم راز به يار يك جهتِ حق گزار ما نرسد

هزار نقش برآمد ز كلك صنع و يكى به دلپذيرى نقش نگار ما نرسد

هزار نقد به بازار كاينات آرند يكى به سكه ى صاحب عيار ما نرسد

دريغِ قافله ى عمر كان چنان رفتند كه گردشان به هواى ديار ما نرسد

بسوخت حافظ و ترسم كه شرح قصه ى او به سمع پادشه كامكار ما نرسد بهترين فاتحه ى سخن، در بزرگداشت اين عزيز هميشگى ملت ايران و درّ يگانه ى فرهنگ فارسى، سخنى بود از خود او، كه اين غزل را به عنوان ارادتى به خواجه ى شيراز و شاعر همه ى عصرها و قرنهايمان در حضور شما عزيزان برادران و خواهران و ميهمانان گرامى خواندم و در

حقيقت توصيفى براى خود حافظ شيرازى است.

حافظ بدون شك، درخشان ترين ستاره ى فرهنگ فارسى است شعر فارسى، در طول اين چندين قرن تا امروز نداريم هيچ شاعرى را كه به قدر حافظ، در اعماق و زواياى جامعه ى ما و ذهن و دل ملت ما نفوذ كرده باشد و حضور داشته باشد. شاعرِ همه ى قرنهاست و همه ى قشرهاست. از عرفاى بى خود از خودِ مجذوبِ جلوه هاى الهى، تا اديبان و شاعران خوش ذوق، تا رندان بى سر و پا و تا مردان و زنان معمولى جامعه ى ما، هركدام در حافظ سخن دل خود را يافتند و به زبان او، شرح حال و وصف حال خود را سرودند. شاعرى كه ديوان او تا امروز هم، پرفروش ترين كتاب و پرنشرترين كتاب، بعد از قرآن است و ديوان او در همه جاى اين كشور و در بسيارى از خانه ها يا بيشتر خانه ها با قداست و حرمت، در كنار كتاب الهى گذاشته شده است. شاعرى كه لفظ و معنا را و قالب و محتوا را باهم به اوج رسانده و در هر مقوله اى كه سخن رانده، زبده ترين و موجزترين و شيرينترين را گفته است. امروز بزرگداشت اين شاعر است.

البته در جامعه ى ما و در بيرون از كشور ما، در باره ى حافظ، سخنها گفتند و قلمها زدند و به دهها زبان ديوان او را برگرداندند و دهها كتاب در شرح حال او يا ديوان او نوشتند؛ امّا همچنان حافظ به صورت كامل، ناشناخته است. اين را اعتراف مى كنيم و بر اساس اين اعتراف بايد حركت كنيم و اين كنگره بزرگترين هنرش اين خواهد بود إن شاء اللّه كه در اين راه گامى به جلو باشد.

در

اين كنگره، اساتيد بزرگ، شعرا، ادبا و صاحب فضيلتان و افراد صاحب نظر بحمد اللّه زيادند. بايد بگويند و بسرايند و بنويسند و پس از اين جلسه هم، بايد اين حركت ادامه پيدا كند.

ما حافظ را فقط به عنوان يك حادثه ى تاريخى ارج نمى نهيم، بلكه حافظ همچنين حامل يك پيام و يك فرهنگ است. دو خصوصيت وجود دارد كه به ما حكم مى كند كه از حافظ تجليل كنيم و ياد او را زنده كنيم. اول: زبان فاخر اوست كه همچنان در قله ى زبان فارسى و شعر فارسى است

و ما اين زبان را بايد ارج بنهيم و از آن معراجى بسازيم به سوى زبان پاكِ پيراسته ى كامل والا؛ چيزى كه امروز از آن محروميم.

دوم: معارف حافظى است كه خود او تكرار مى كند كه از نكات قرآنى استفاده كرده است. قرآن درس هميشگى زندگى انسان است و ديوان حافظ مستفاد از قرآن است و خود او اعتراف مى كند كه نكات قرآنى را آموخته و زبان خودش را به آن ها گشوده است. پس محتواى شعر حافظ آنجا كه از جنبه ى شعرى محض خارج مى شود و قدم در وادى بيان معارف و اخلاقيات مى گذارد، يك گنجينه و ذخيره است براى ملت ما امروز و نسلهاى آينده و همچنين براى ملتهاى ديگر؛ چون معارف والاى انسانى مرز نمى شناسد. پس بزرگداشت از حافظ، بزرگداشت از فرهنگ قرآنى و اسلامى و ايرانى است و بزرگداشت از آن انديشه هاى نابى است كه در اين ديوان كوچك، گردآورى شده و به بهترين و شيواترين زبان، ادا شده است.

من امروز مايل بودم بتوانم يك بحث مورد قبول خود حد اقل در اين مجمع شما داشته

باشم. ارادت به حافظ و احساس مسئوليت در مقابل پيام حافظ و جهان بينى او و نيز زبان او، من را وادار مى كند و مى كرد به شركت در اين اجتماع و همكارى با شما؛ امّا وقت و گرفتاريهاى من به من اجازه نداده اند و نمى دهند كه آن چنان كه دلخواه يك دوستدار حافظ است، در باره ى او حرف بزنم و بيان كنم. در استعجال، با كمك از حافظه و از حافظ، مطالبى را آماده كرده ام كه عرض كنم. بحث را در سه قسمت عرض خواهم كرد: يك قسمت در باب شعر حافظ، قسمت ديگر در باب جهان بينى حافظ و قسمت سوم در باب شخصيت حافظ.

آن چنان كه من جمع بندى مى كنم از ديوان او و از مجموعه ى سخن او شعر حافظ در اوج هنر فارسى است و از جهات مختلف در حد اعلاست. اين بحث كه بهترين شاعر فارسى كيست، تاكنون بحث بى جوابى مانده و شايد بعد از اين هم بى جواب بماند؛ امّا مى توان ادعا كرد كه به اوج سخن حافظ يعنى به اوجى كه در سخن حافظ هست هيچ سخن ديگرى نرسيده است. نه اينكه مرتبه ى شعر حافظ در همه ى غزليات و سروده ها مرتبه اى است والاتر از ديگران، بلكه بدين معنا كه در بخشى از اين مجموعه ى گرانبها و نفيس، اوجى وجود دارد كه شبيه آن را در كلام ديگران انسان مشاهده نمى كند.

يك تقريبى به ذهن برادران و خواهرانى كه با حافظ تا حدودى آشنائى دارند عرض مى كنم. شعر غزلى به طور طبيعى شعر عشق است هر نوع شعر غزلى، چه عارفانه و چه غير عارفانه و شعر عشقى كه متعهد بيان لطيفترين احساسات انسان را متعهد است، به طور

طبيعى نمى تواند از شيوه ها و اسلوبها و كلماتى استفاده كند كه به فخامت شعر خواهد انجاميد؛ آنچه كه در قصيده به راحتى مى توان از آن بهره برد و حتّى در مثنوى. لذا شما مى بينيد كه سعدى بزرگ كه استاد سخن هست، فخامتى را كه در بوستان نشان مى دهد؛ در غزليات خودش نمى تواند نشان بدهد. اين، طبيعت زبان غزل است و هر شاعرى ناگزير در غزل محدوديتهايى دارد، محدوديتهايى كه سخن را از استحكام و فخامت و جزالت لازم مى اندازد.

حالا اگر نگاه كنيد به تشبيب ها و نسيبهايى كه در مقدمات قصائد معمولًا شعرا داشته اند كه در گذشته كمتر قصيده اى بود كه از تشبيب و نسيب، يعنى از همان ابيات عاشقانه اى كه در ابتداى قصيده شاعر مى سرود، خالى باشد خواهيد ديد كه هيچ كدام از اين ابياتى كه به عنوان تشبيب در مقدمه و طليعه ى قصائد، سروده شده؛ نتوانسته است كار يك غزل را در بين مردم بكند. نه هرگز با او خواننده اى آوازى سروده و نه به عنوان وصف الحال عاشقى به كار رفته است. بااينكه غزل است و شعر است در مضمون غزل؛ امّا طنطنه ى قصيده، مانع از اين است كه آن لطف و آب غزل را داشته باشد آن لطافت و نازكى غزل را دارا باشد.

پس لطافت و نازكى در غزل، به طور طبيعى منافات دارد با طبيعت استحكام و محكم بودن شعر كه در قصيده مشاهده مى شود، حالا ما شعرى را اگر پيدا كرديم كه بااينكه غزل هست، از لحاظ استحكام الفاظ، كوچك ترين نقيصه اى ندارد؛ اين شكل شعر، برترين است. اگر غزلى را ما يافتيم كه علاوه بر لطف سخن و لطافت كلمات، از يك

استحكام و استوارى هم برخوردار است به طورى كه نمى توان جاى هيچ كلمه اى از كلمات آن را عوض كرد يا چيزى به آن افزود يا چيزى از آن كاست بايد استنتاج كنيم كه اين غزل، اين سخن، در حد اوج است و در ديوان حافظ، از اين قبيل بسيار است. آن چنان استحكام سخن در غزل حافظ، چشم را به خود جلب مى كند كه كسانى كه بر روى خصوصيات لفظى سخن كار مى كنند منهاى مسائل معنوى بلاشك يكى از چيزهايى كه آن ها را مبهوت مى كند، همين استحكام سخن حافظ است در بسيارى از ابيات او و غزليات او. كه حالا در خلال صحبت، ممكن است بعضى از اين ها را عرض كنم.

البته همان طور كه عرض كردم نمى خواهيم بگوئيم كه همه ى غزليات حافظ اين جورى است. به قول غنىّ كشميرى:

شعر اگر اعجاز باشد بى بلند و پست نيست

در يد بيضا همه انگشتها يكدست نيست

بنابراين در شعر حافظ هم، كوتاه و بلند وجود دارد و تصادفاً شعرهاى پائين حافظ، آن چيزهايى است كه نشانه هاى مدح در او هست.

احمد الله على معدلة السلطانى

احمد شيخ اويس حسن ايلخانى

اين را براى مدح گفته است. اين، شعر حافظ مى توان گفت به شمار نمى آيد. شعر حافظ را در جاهاى ديگرى و بخشهاى ديگرى بايستى جستجو كرد.

برخى از خصوصيّات شعر حافظ را من عرض مى كنم خصوصيات بيشتر لفظى شعر حافظ البته در اين باره اساتيد چيزهاى خوبى نوشتند بنده هم از بعضى از اين ها در گذشته غالباً استفاده كردم و فرصت مراجعه ى درستِ كاملى اين ايام نداشتم و شما برادران و خواهرانى كه اهل استفاده ى از اين كتابها هستند، مى توانند استفاده كنند اساتيد

هم كه خودشان مى دانند. امّا يك چيزهايى را من از خصوصيّات لفظى شعر حافظ عرض مى كنم:

يكى از اين خصوصيّات، قدرت تصوير در شعر حافظ است؛ از چيزهايى است كه كمتر به آن پرداخته شده است. تصوير در مثنوى، چيز آسان و ممكنى است. لذا شما تصويرگرى فردوسى را در شاهنامه و مخصوصاً نظامى را در كتابهاى مثنويش، مشاهده مى كنيد كه چه تصويرهاى زيبائى از طبيعت، از وضعيت، مى كند. در غزل اين كار، كار آسانى نيست. بخصوص وقتى كه غزلى بايد داراى محتوا باشد؛ يعنى شاعر متعهد است كه محتوايى در آن غزل، حتماً بيان كند و معارفى را ادا كند. تصوير، با آن زبان محكم و با لطافتهاى ويژه ى شعر حافظ و با مفهوم، چيز نزديك به اعجازى است. چند نمونه از تصويرهاى حافظ را من مى خوانم، چون روى اين قسمت تصويرگرى حافظ گمان مى كنم كمتر كار شده، يعنى من نديده ام. چون همه ى كتابهايى كه در باب حافظ نوشته شده، من نديده ام، شايد هم اين بحث شده و من به آن دست نيافتم.

براى اينكه بيشتر روى اين قضيه در شعر حافظ كار بشود، اين ابياتى كه عرض مى شود تصوير مى كند يك منظره اى را؛ شما ببينيد چقدر زيبا و قوى تصوير مى كند!

در سراى مغان رُفته بود و آب زده نشسته پير و صلائى به شيخ و شاب زده

سبوكشان همه در بندگيش بسته كمر ولى ز ترك كُلَه چتر بر سحاب زده

شعاع جام و قدح نور ماه پوشيده عذار مغبچگان راه آفتاب زده

گرفته ساغر عشرت فرشته ى رحمت مى رسد به اينجا:

سلام كردم و با من به روى خندان گفت كه اى خماركش

مفلس شراب زده

چه كسى؟ چه كاره اى و چطور؟ سؤال مى كند از او تا مى رسد به اينجا:

وصال دولت بيدار ترسمت ندهند

كه خفته اى تو در آغوش بخت خواب زده

پيام شعر را ببينيد چه قدر زيبا و بلند و شعر چه قدر برخوردار از استحكام لفظى است كه حقيقتاً كم نظير است از لحاظ استحكام لفظى و درعين حال اين جور تصويرگرى، درِ سراى مغان را نشان مى دهد و پير را نشان مى دهد و مغبچگان را نشان مى دهد و چهره هايشان را

نشان مى دهد، حال خودش را تصوير مى كند. يك چيز عجيبى است اين تصويرى كه انسان در اين غزل مشاهده مى كند و نظاير اين در ديوان حافظ زياد است. همين غزل معروف:

دوش ديدم كه ملايك در ميخانه زدند

گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند

ساكنان حرم ستر و عفاف ملكوت

با من راه نشين باده ى مستانه زدند

يك ترسيم بسيار روشن از آن چيزى است كه در يك مكاشفه يا در يك الهام ذهنى يا در يك بينش عرفانى شاعر دارد و احساس مى كند كه اين را به بهترين زبان ذكر مى كند كه اگر ما قبول كنيم كه قبول هم داريم كه اين پيام عرفانى اى است و بيان معرفتى از معارف عرفانى؛ شايد به بهتر از اين زبان، به هيچ زبانى حقيقتاً نشود اين را بيان كرد، تصوير كرد. تصويرگرى حافظ، يكى از برجسته ترين خصوصيّات اوست.

ايهام بيان حافظ را بزرگ داشتند، نويسندگانى و گويندگانى همين جور هم هست، در باره اش زياد بحث شده من تكرار نمى كنم.

از جمله ى خصوصيّات زبان حافظ، شورآفرينى است. شعر حافظ شعر پرشور و شورانگيز است. بااينكه شعر غزلى در برخى از اشكالش كه شايد صبغه ى غالب هم داشته باشد شعر رخوت

و بى حالى است؛ امّا شعر حافظ، شعر شورانگيز و ولوله آفرين است. ابياتى را به ياد شما مى آورم، ببينيد چقدر اين پرتحرك و برانگيزاننده است!

سخن درست بگويم نمى توانم ديد

كه مَى خورند حريفان و من نظاره كنم

...

در نمازم خم ابروى تو با ياد آمد

حالتى رفت كه محراب به فرياد آمد

ما در پياله عكس رخ يار ديده ايم

اى بى خبر ز لذت شرب مدام ما

حاشا كه من به موسم گل ترك مِى كنم

من لاف عقل مى زنم اين كار كِى كنم

سرتاپا شور و حركت و هيجان است اين شعرها و هيچ به يك سخن يك انسانِ بى حالِ افتاده ى دنيا را به ترك گفته، ندارد. همين شعر معروفى كه اول ديوان حافظ هست و در فاتحه ى ديوانِ آن هست همين:

الا يا ايها الساقى ادر كأسا و ناولها

كه عشق آسان نمود اول ولى افتاد مشكلها

نمونه ى بارزى از همين شورآفرينى و ولوله آفرينى است و اين يكى از خصوصيّات شعر حافظ است.

خصوصيت ديگر اين است كه شعر حافظ، سرشار از مضامين است چه مضامين ابتكارى و چه مضامين شعراى گذشته كه آن ها را با بهترين بيانى و غالباً با بهتر از بيان خودشان، ادا كرده است. چه شعراى عرب و چه شعراى پيش از خودش مثل سعدى و چه شعراى معاصر خودش مثل خواجو و سلمان ساوجى كه گاهى مضمونى را از آن ها گرفته و به زيباتر از بيانى از بيان خود آن ها، آن را ادا كرده است.

اينى كه گفته مى شود كه در شعر حافظ مضمون نيست، اين ناشى از دو علت است: يكى اينكه مضامين حافظ آن قدر بعد از او تكرار شده و تقليد شده كه امروز كه ما آن

را مى خوانيم،

به گوشمان تازه نمى آيد. اين گناه حافظ نيست اين مدح حافظ است كه شعر او و سخن او و مضمون او، آن قدر دست به دست گشته و همه او را گفتند و گرفتند و تقليد كردند كه امروز يك حرف تازه به گوش نمى آيد و دوم اينكه: زيبائى سخن و صافى سخن، آن چنانى كه مضمون در او گم مى شود، برخلاف بسيارى از گويندگان سبك هندى كه مضامين عالى را به كيفيتى بيان مى كنند كه زبان سبك هندى اين البته اين، نقص آن سبك هم نيست، در آنجا هم در جاى خود بحث دارد و نظر هست كه آنجا يكى از كمالات سبك هندى است. به هرحال در آنجا برجسته است مضمون در شعر حافظ، آن چنان هموار و آرام بيان شده، مضمون كه به چشم نمى آيد.

كم گوئى و گزيده گوئى، خصوصيت ديگر شعر اوست. يعنى حقيقتاً جزء برخى از ابيات حافظ يا بعضى از غزليات و قصائدى كه غالباً هم معلوم مى شود كه مربوط به اوضاع و احوال خاص خودش هست يا مدح اين و آن هست كه راجع به اين مدح هم بعد اگر يادم ماند مطلبى عرض خواهم كرد؛ در بقيه ى ديوان، نمى شود جايى را پيدا كرد كه انسان بگويد توى اين غزل، اگر اين يك بيت نبود، بهتر بود، كارى كه با ديوان خيلى از شعرا اين كار مى شود. انسان ديوانهاى بسيار خوب را از شعراى بزرگ مى خواند، مى بيند توى اين قصيده ى به اين قشنگى، تو اين غزل به اين شيوائى، اين بيت زيادى است! اگر نبود، يكدست تر بود، بهتر بود. در شعر حافظ، چنين چيزى را آدم نمى تواند پيدا كند.

روانى، صيقل زدگى الفاظ، تركيبات

بسيار شيرين و لحن زبان شيرين، يكى از خصوصيّات استثنائى حافظ است. بااينكه كيفيت بيان او همچنان كه در شعر منسوب به او هست بسيار شبيه به خواجوست؛ يك جاهايى انسان شعر خواجو را وقتى مى خواند مى بيند كه شبيه شعر حافظ و قابل اشتباه است. امّا شيرينى بيان حافظ، در مجموع ديوان، در هيچ ديوان ديگرى از ديوانهاى فارسى تا آنجايى كه بنده ديدم و احساس كردم مشاهده نمى شود.

بعضى حافظ را متهم كردند به تكرار، بايد عرض كنم تكرار حافظ، تكرار مضمون نيست، تكرار ايده ها و مفاهيم است. يك مفهوم را به زبانهاى گوناگون تكرار مى كند. نمى شود اين را گفت تكرار مضمون كه معيوب، عيب هست در شعر.

موسيقى عبارات حافظ و گوش نوازى اين كلمات، خود يك خصوصيت ديگرى است. شعر را به سبك معمولى وقتى كه بخوانند، گوش نواز است. چيزى كه در شعر فارسى، نظيرش انصافاً كم است. بعضى از غزليات ديگر هم البته همين جور است. در معاصرين او، خواجو همين جور است. بسيارى از غزليات سعدى همين جور است. بعضى از مثنويات همين جور است. امّا در حافظ، اين يك صبغه ى عمومى است. كثرت ظرافتها و ريزه كاريهاى لفظى، از قبيل جناسها و مراعات نظيرها و ايهام و تناسبها و ايهام و تضادها، إلى ما شاء اللّه است كه شايد كمتر بتواند انسان پيدا كند غزلى را كه در آن غزل، چند مورد از اين ظرافتها و ريزه كاريها و ظريف كارى ها و ترصيع هاى لفظى وجود نداشته باشد. اين بيتى كه اينجا يادداشت كردم به مناسبت همين ظرافتها اين را بخوانم:

جگر چون نافه ام خون گشت و كم زينم نمى بايد

جزاى آنكه با زلفت سخن از چين خطا گفتم

يكى از خصوصيّات شعر

حافظ، روانى و رسائى است كه هركسى كه با زبان فارسى آشنا باشد شعر حافظ را مى فهمد. شما شعر حافظ را با زبان معمولى به يك آدمى كه هيچ سواد هم نداشته باشد وقتى كه بخوانيد، برايش، راحت مى فهمد؛ مثل حرف زدن معمولى:

مشكلى دارم ز دانشمند مجلس بازپرس

توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر مى كنند

اصلًا هيچ ابهامى و نكته اى كه پيچ وخمى در او باشد، انسان مشاهده نمى كند. نو ماندن زبان كه به گفته ى يكى از ادبا و نويسندگان معاصر ما كه ايشان ادعا مى كند، بايد هم همين جور باشد مى گويد هنوز زبان غزلى ما، مديون حافظ است و همين هم درست است يعنى؛ امروز شيواترين غزل ما، آن غزلى است كه شباهتى به حافظ مى رساند. نمى گويم اگر كسى درست، نسخه ى حافظ تقليد كند؛ اين بهترين غزل خواهد بود. نه، تطوّر زبان و تحوّل سبكها و پيشرفت شعر، يقيناً ما را به جاهاى جديدى رسانده و حقّ هم همين است. امّا در همين شعر غزلى ناب پيشرفته ى امروز، آن جايى كه شباهتى به حافظ و زبان حافظ در او هست، انسان احساس شيوائى مى كند. و بالأخره به كار بردن معانى رمزى و كنائى، كه اين هيچ شكّى درش نيست، يعنى حتّى آن كسانى كه شعر حافظ را يكسره شعر عاشقانه و به قول خودشان رندانه مى دانند و هيچ معتقد به گرايش عرفانى در حافظ نيستند كه واقعاً جفاى به حافظ است كسى اين جور حرف بزند حتى آن ها هم در يك مواردى، نمى توانند ردّ كنند كه سخن حافظ، سخن رمزى است. يعنى كاملًا روشن است كه سخن حافظ، اينجا عبارتى را و تعبيرى را به جاى معناى ديگر مورد نظر

خودش گذاشته است.

نقد صوفى نه همين صافى بى غش باشد

اى بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد

خب نقد صوفى نه همين صافى بى غش، صافى بى غش يعنى «مى»، در حالى كه صوفى كه ادعاى «مى» ندارد، ادعاى معنويات دارد. بنابراين صافى بى غش به كار رفته به معناى «مى ناب»، يعنى به معناى عرفان ناب. صافى بى غش كه به معناى مى ناب است به كار رفته به معناى عرفان ناب و خالص.

نقد صوفى نه همين صافى بى غش باشد

اى بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد

خصوصيات لفظى زيادى باز، از جمله ى چيزهايى كه من به نظرم رسيد كه جا دارد روى اين كار بشود، در شعر حافظ استفاده ى شجاعانه ى از لهجه ى محلّى است با ظرافت؛ يعنى از لهجه ى شيرازى در شعرى با آن عظمت استفاده كرده حافظ كه موارد زيادى ديده مى شود. اين استفاده كردن «به» به جاى «با»:

اگر غم لشكر انگيزد كه خون عاشقان ريزد

من و ساقى به هم سازيم و بنيادش براندازيم

كه تا امروز هم در لهجه ى شيرازى، اين موجود است. يا:

در خرابات طريقت ما به هم منزل شديم يا شويم

كاين چنين رفتست از عهد ازل تقدير ما

و موارد ديگرى از اين قبيل هست. در اين غزل معروف حافظ: «صلاح كار كجا و من خراب كجا» كه كجا رديف است و «باى» قبل از رديف كه حرف رديف بايد ساكن باشد. در حالى كه در مصراع بعدى مى گويد: «ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا». اين غلط نيست به لهجه ى شيرازى: «ببين تفاوت ره از كجاست تا كجا» كه الآن هم شيرازيها وقتى حرف مى زنند، همين جور حرف مى زنند؛ تابْكجا. يعنى از لهجه ى شيرازى لهجه ى محلّى استفاده كرده و

آن را در قافيه به كار برده.

استفاده از اصطلاحات روزمرّه ى معمولى و از اين قبيل چيزها كه زياد است. حالا من بخواهم بازهم در اين زمينه حرف بزنم، بحثهاى زيادى است.

يك نكته ى ديگر هم عرض بكنم اين قسمت مربوط به شعر را خاتمه بدهم و آنكه نشانه هاى سبك هندى را هم در غزل حافظ بنده مشاهده مى كنم، يعنى؛ ريشه هاى سبك هندى را مى شود فهميد و ارادت صائب و نظيرى و عُرفى و كليم اين شعراى بزرگ سبك هندى به حافظ، احتمالًا به معناى انس زيادى اين ها با زبان حافظ است و يقيناً اثر داشته كه من دوتا بيت را همين طور دم دستى پيدا كردم و يادداشت كردم اگر بتوانم اينجا بخوانم:

كردار اهل صومعه ام كرد مِى پرست

اين دود بين كه نامه ى من شد سياه از او

كه كاملًا بوى سبك هندى را مى دهد.

اى جرعه نوش مجلس جم سينه پاك دار

كائينه ايست جام جهان بين كه واى از او

بنابراين در زمينه ى مسائل شعر حافظ، بحثها و حرفهاى زياد و خصوصيّات ممتازى هست كه اساتيد و نويسندگان روى اين، كار كردند؛ بازهم بايد كار بكنند. من همين جا از فرصت استفاده كنم؛ توصيه كنم براى كار روى ديوان حافظ، از جهات مختلف. بااينكه كارهاى خوبى نسبتاً شده، جاى برخى از كارها خالى است. مثلًا «كشف الكلمات» حافظ ما نداريم. يعنى شما اگر چنانچه يك كلمه اى را بخواهيد در حافظ جستجو كنيد داريد؟ ... آقاى دكتر شهيدى مى فرمايند داريم. خب اين هم از بى سعادتى هاى ماست كه به قول مرحوم آقاى جلال همائى «تا يك ورق از كليله در گوشم شد سيصد ورق از شفا فراموشم شد» تا يك ورق از كارهاى روزمرّه ى سياسى

را ما دست گرفتيم به قول ايشان سيصد ورق از كتاب و درس و بحث و ... پس خوب است من نگويم، پيشنهاد نكنم. بعد خصوصى به برادران مى گويم، ممكن است هرچى كه به ذهن من رسيده، قبلًا انجام شده باشد. خب، يك بحث ديگر در باره ى جهان بينى حافظ است. در باب جهان بينى حافظ، بحثهاى زيادى شده بنده هم در اين زمينه نظرى دارم كه عرض مى كنم. مطمئناً در اين جلسه هم بحثهاى مختلفى خواهد شد و نظرات گوناگونى ابراز خواهد شد و حالا كه مسئله اختلاف انگيز هست و مورد بحث هست؛ چه بهتر كه كسانى دور از تعصّب، دور از پيش داورى حقيقتاً بروند وارد ديوان حافظ بشوند تا جهان بينى اين مرد بزرگ را به صورت قطعى و مسلّم بياورند بيرون. متأسّفانه در دوره ى اخير در اين چهل، پنجاه سال اخير كتابهايى نوشته شد كه در اين كتابها، اين بى نظرى و بى غرضى رعايت نشد و مطالبى نوشته شد و گفته شد كه حقاً و انصافاً بعضى از آن ها، جفاى به حافظ است. بعضى اهانت به حافظ است. بعضى بى بصرى در مقابل حافظ است و انسان حيرت مى كند كه چرا بايستى اين حرفها به ذهن كسى خطور كند؟! حافظ را كافر و بى دين و زنديق و منكر آخرت و از اين قبيل چيزها معرّفى كردند! آن كسى كه زيباترين اشعارش، اشعار عرفانى است يا لااقل اشعار عرفانى، جزو زيباترين اشعار اوست:

در ازل پرتو حسنت ز تجلّى دم زد

عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه اى كرد رخت ديد ملك عشق نداشت

عين غيرت شد از اين آتش و بر آدم زد

مدّعى خواست كه آيد به

تماشاگه راز

دست غيب آمد و بر سينه ى نامحرم زد

و از اين قبيل، اشعار فراوانى كه در سرتاسر ديوان حافظ پراكنده است و نداى يك عرفان والاى مصفّاى عِلوى را مى دهد و خبرش در وجود حافظ. اين را نديده بگيرند! بيايند بگويند اين آدم به خدا و به قيامت و به دين معتقد نبود! اين از اين

شبيه همين جفا شايد يك مرحله پائين تر است جفاى آن كسانى است كه على رغم اين همه شعر عرفانى و اين همه شعر اخلاقى در وجود حافظ، جهان بينى او را جهان بينى شكّ و بى خبرى و بى اطلاعى از غيب و معرفت جهانى و انسانى معرفى كردند و خود او را كه حالا در باره ى خود او بعداً عرض خواهم كرد يك انسانى كه معتقد به دمْ غنيمتى و دمدمى مزاجى و اسير شهوات روزمرّه ى زندگى و نيازهاى پست و حقير مادّى!

عجيب اين است كه اين افرادى كه حافظ را فاسق و فاجر و غرق در محرّمات و پستى هاى معمولى روح بشر معرّفى مى كنند؛ همين ها باز حافظ را ستايش مى كنند به اينكه اين دچار سرمستى بود، دچار نمى دانم غرق سرمستى بود، غرق معرفت بود. من نمى دانم چه معرفتى است ديگر؟! سرمستى باده را با سرمستى از عرفان و معنويّت باهم مخلوط مى كنند كه متأسّفانه اين را من هم در نوشته هاى معاصرين خودمان از فضلا و دانشمندان ديدم؛ هم در گذشته ها كه مرحوم شبلى نعمانى در «شعر العجم» مى گويد كه به من نگوئيد كه «مى» حافظ مِى ظاهرى بود يا مِى معنوى، هر دو مستى مى آورد.

اين شد حرف! تعجب است از اين دانشمند بزرگ و فاضل اديب كه يك چنين حرفى را بزند! هر

دو مستى مى آورد! خب بله، امّا اين مستى، مستى و بى خودى از عقل است، بيگانگى از خرد انسانى است و از شعور انسانى است؛ آن، بى خبرى از خودِ مادّى است و غرق شدن در معرفت و درك معنوى و والاى انسانى. اين ها چه طور اصلًا قابل مقايسه با باهمند؟! جز در لفظ. بعضى اين جورى حافظ را خواستند معرفى كنند!

بنده جهان بينى حافظ را جهان بينى عرفانى مى دانم. بلاشكّ حافظ يك عارف است. البته همين جا بگويم: وقتى ما مى گوئيم يك عارف است، منظورمان اين نيست كه از اوّلى كه رفت مكتب يا از مكتب آمد بيرون يك عارف شبيه «بايزيد» بود تا آخر عمرش. نه، مردى بوده هفتاد سال، هفتاد و پنج سال عمر كرده اگر سى سال آخر عمرش هم با عرفان گذرانده باشد، خب يك عارف است. عرفاى بزرگ هم، از اوّل باى بسم اللّه زندگيشان كه عارف نبودند. بالأخره يك دورانى را گذراندند يا دوران عادى را يا دوران كسب و تجارت را يا دوران علم و تحصيل علم و فضل را يا دوران فسق و فجور را، يك چيزى را گذراندند. يك وقت هم به خاطر يك حادثه اى يا به خاطر معلوماتى يا به خاطر هر دليلى، به معنويت و نور، راه پيدا كردند و عارف شدند. ما مى گوئيم حافظ، عارف به وصال حق رسيده و از دنيا رفته.

جهان بينى حافظ آنچه كه به عنوان جهان بينى او مى شود معرّفى كرد و سخن آخر حافظ هست آن جهان بينى عرفانى است بدون شك. همان طور كه عرض كردم، حتّى بسيارى از كسانى كه او را غرق در كامجوئى و سقوط شهوانى هم معرّفى مى كنند؛ در بيانات ستايش آميز، امّا در

واقع هجوآميز خودشان، آن ها هم قبول مى كنند كه حافظ نمى تواند محدود باشد به همين مسائل حسّى در ضمن كلماتشان اين چيزها هست. ممكن است سؤال كنيد كه اگر ايشان عارف بوده، چرا به اين زبان حرف زده؟ پاسخ اين است كه اين زبان، زبان رائج عرفا و متذوّقين اسلام است. از زمان محيى الدين عربى تا امروز، تا زمان حافظ و از زمان حافظ تا امروز، يعنى محيى الدين عربى هم از شراب و محبوب و يار حرف زده، فخر الدين عراقى هم با همين زبان حرف زده، مولوى در ديوان شمس هم با همين زبان حرف زده، همه ى كسانى كه در عرفان آن ها هيچ شكّى نيست، با همين زبان صحبت كرده اند. برخى قبل از زمان حافظ بودند، بعضى هم بعد از زمان حافظ. حالا اگر بگوئيم بعديها از حافظ ياد گرفتند، در مورد قبليها طبعاً چنين حرفى نيست. اين زبان رائج عرفان بوده، در آن روزگار دلائلى هم دارد. حالا چرا با اين زبان مى گفتند؟ در اين باره هم گويندگان و نويسندگان گفتند و نوشتند. حتّى در ميان گويندگان عرب زبان همان طور كه عرض كردم محيى الدين ابن فارض، شاعر عارف معروف عرب قبل از حافظ، او هم با همين زبان حرف زده. من ادعا نمى كنم كه همه ى شعر حافظ در سرتاسر ديوانش، شعر عارفانه است. نه، بلكه به عكس، من اين را هم يك افراط مى دانم كه ما حتّى شعرهاى واضحى را كه هيچ محمل عرفانى ندارد:

گر آن شيرين پسر خونم بريزد

دلا چون شير مادر كن حلالش

اين را ديگر نمى شود به عرفان حمل كرد. «ميان جعفرآباد و مصلّى» نمى شود گفت جعفرآباد روح

انسانى و مصلّاى فيض ازلى. جعفرآباد و مصلّى در شيراز موجود است. «خوشا شيراز و وضع بى مثالش» و از اين قبيل چيزهايى كه وجود دارد. و در اشعار حافظ، حتّى بعضى از اشعارى كه عرفا از آن زياد استفاده مى كنند، بنده دقت كردم. ديروز نشستم روى همين اشعار نگاه كردم؛ ديدم نه، بعضى از همان اشعار، انصافاً اشعارى هستند كه مى تواند به معناى ظاهرىِ عشقىِ مادى به حساب بيايد. يك دوره اى از عمر شاعر، اين جور حرف زده. هر دو طرف به نظر من تأويلهاى اغراق آميز مى كنند. اينى كه ما بگوئيم تمام اشعار حافظ به يك تأويلى بالأخره به دين و عرفان و قرآن مربوط مى شود، اين مبالغه است و هيچ اصرارى نيست كه ما بيائيم همه ى اشعار او را به اين معنا. من ديدم يك خانم متديّن محترمى را در دوران كودكى كه،

سحر چون خسرو خاور علم بر كوهساران زد

به دست مرحمت يارم در اميدواران زد

را تعبير مى كرد به مثلًا پيغمبر يا به امام زمان در حالى كه آدم مى تواند خيلى راحت، واضح كسى كه با شعر آشناست بفهمد كه اين جورى نيست نمى شود. البته عرفا از تمام گفته هاى شاعر استفاده ى معنوى و عرفانى كردند. در حقيقت حال خودشان آن ها را به اين استفاده رسانده. اين را فراموش نبايد بكنيم و هيچ كس را هم منع نبايد بكنيم از اين كار. من در آخر سخن عرض خواهم كرد.

مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى، عارف معروف دوره ى قبل از ما كه يكى از سوختگان و مجذوبان زمان خودش بوده و بزرگانى را تربيت كرده، در قنوت نماز شب مى خوانده:

زان پيشتر كه عالم فانى شود خراب

ما را ز

جام باده ى گلگون خراب كن

اين عارف، به آقاى دكتر شهيدى آن روز عرض كردم پدربزرگ من از علماى معروف مشهد بود، مرد زاهدى هم بود. ديوان حافظ او در خانه ى ما بود كه آن را به مادر من داده بود ايشان. جزو جهيزيه ى مادر من آمده بود، وارد منزل ما شده بود. من در كودكى با آن ديوان مأنوس بودم. در حاشيه ى ديوان، آن مرد عالمِ فقيهِ زاهد، يادداشتهايى نوشته بود. از جمله ى يكى از يادداشتها يكى اين بود كه: اين غزل را در كشتى، ما بين كجا و كراچى در سفر مكّه مى خواندم. در راه مكّه كه مى خواسته حالى بكند يك عالم عابد زاهد سالك، از شعر حافظ استفاده مى كرده! اين جورى است. ما راه نبايد را بر كسى ببنديم. هركس از هرچى مى خواهد استفاده كند و هر جور استفاده اى دل او مى خواهد بكند، او آزاد است. امّا ما حق داريم جهان بينى حافظ را چهارچوب برايش مشخص كنيم.

جهان بينى حافظ، جهان بينى عرفانى است بلاشك. آن كسى كه اشعار عرفانى اى را مى گويد كه نظير او در باب عرفان تاكنون گفته نشده او نمى تواند جهان بينى اى غير از جهان بينى عرفانى داشته باشد. اگرچه ممكن است در مدتى از دوران عمرش به اين جهان بينى هنوز نرسيده باشد. در باره ى جهان بينى عرفانى حافظ من چند جمله اى عرض مى كنم:

اوّلًا بارزترين مظهر اين جهان بينى در كلام حافظ عشق است و اين بدين خاطر است كه بشر در راه طولانى اى كه دارد در اين مراحل طولانى سلوك انسان تا برسد به لقاء للّه كه از منزل يقظه شروع مى شود و اين منازل گوناگون جز با شهپر عشق امكان ندارد كه حركت بكند. بدون

محبّت و بدون عشق و جذبه ى عاشقانه، هيچ سالكى نمى تواند اين طريق را حركت كند. لذا در جهان بينى عرفا و در مكتب عارفان، عشق و محبّت جايگاه بسيار برجسته اى دارد و در ديوان حافظ هم، اين موج مى زند:

طفيل هستى عشقند آدمى و پرى

ارادتى بنما تا سعادتى ببرى

بكوش خواجه و از عشق بى نصيب مباش

كه بنده را نخرد كس به عيب بى هنرى

مِى صبوح و شكرخواب صبحدم تا چند

به عذر نيم شبى كوش و گريه ى سحرى

طريق عشق، طريقى عجب خطرناكست

نعوذ باللّه اگر ره به مقصدى نبرى

اين، نَفَس يك عارف است. امكان ندارد كسى بدون پايه ى والائى از عرفان اين جور حرف بزند. در مباحث عرفان نظرى، وحدت وجود كه يكى از اصلى ترين مباحث عرفان است، در كلمات حافظ فراوان ديده مى شود. البته بازهم نمى توانم خوددارى كنم از اظهار تأسّف، از اينكه بعضى از نويسندگان و ادباى محقّقى كه با وجود مقام والاى تحقيق در ادبيات، از عرفان عرفان نظرى اطلاعى ندارند و در آن كارى نكردند! وحدت وجود را كه به حافظ نسبت داده شده، به معناى همه خدائى كه ناشى از عدم درك درست مسئله است، تعبير كردند و آن را جزو شَطَحياتى دانستند كه بر زبان حافظ مثل بعضى از عرفاى ديگر صادر مى شده و نه يك بينش و طرز فكر و جهان بينى!

مسأله ى وحدت تجلّى كه از مباحث معروف عرفان و ميان عرفاست. در مقابل نظريه ى فلاسفه ى اسلامى كه قائل به كثرت فاعليت حق هستند، عرفا قائلند به وحدت فاعليت و وحدت تجلّى.

عكس روى تو چو در آينه ى جام افتاد

صوفى از خنده ى مِى در طمع خام افتاد

يا آن غزلى كه «در ازل

پرتو حسنت ز تجلّى دم زد» كه قبلًا خواندم.

هر دو عالم يك فروغ روى اوست

گفتمت پيدا و پنهان نيز هم

يكى ديگر از مباحث عرفانى موجود در بساط عرفا، مسأله ى حيرت است. همان چيزى كه متأسّفانه به شك تعبير شده در كلام كسانى كه معناى حيرت عارف را درك نكردند، و آن را تفسير كردند يا تعبير كردند به شك. شكّ يعنى ترديد در ريشه ى قضايا، در اصلِ قضيّه ترديد دارد. اين غير از حيرت عارف است كه هرچه عرفان او و معرفت او بيشتر مى شود، حيرت او هم بيشتر مى شود كه: «زدنى فيك حيرة» از دعاهايى است كه نقل شده و مأثور است. «و ما عرفناك حقّ معرفتك» كه از رسول اكرم نقل شد. بى اعتنائى به دنيا، ديد عارفانه است. اينى كه ما بيائيم اين تعبيرات مربوط به بى اعتنائى را مربوط به رندى او بدانيم اين درست نيست. بالأخره آن رندى كه آن ها تصوير مى كنند و از كلام خود او استفاده مى كنند: «خرقه جايى گرو باده و

دفتر جايى»؛ پولى مى خواسته، وظيفه اى مى خواسته تا اينكه بتواند همان باده ى خودش را تأمين كند! آن رند مورد تصوير آن آقايان، اين چه طور مى تواند به دنيا و ما فيها بى اعتنا باشد؟! اگر همان شاه شجاع و حتّى همان امير مبارز الدين منفور پيش حافظ، اگر پولى به حافظ مى داد، آن حافظى كه آن ها تصوير مى كنند، مطمئناً آن پول را از او مى گرفت و مى رفت و صرف «مى» مى كرد و مى خورد و مى خوراند و مى نوشيد و مى نوشانيد. اينكه بى اعتنائى به دنيا تويش درنمى آيد. بى اعتنائى به دنيا مال آن انسان مستغنى است. كى مستغنى است؟ آن كسى

كه دلش با خدا آشناست.

غلام همت آنم كه زير چرخ كبود

ز هرچه رنگ تعلّق پذيرد آزاد است

در اين بازار اگر سودى است با درويش خرسند است

الهى منعمم گردان به درويشى و خرسندى اين مال يك آدم رندِ عرق خورِ پلاسِ درِ خانه ى عرق فروش نيست! آن چهره ى زشتى كه بعضى ترسيم مى كنند از حافظ، اين مال يك عارف پاك باخته است استغنا، بى اعتنائى به دنيا.

از جمله ى خصوصيّات عارفانه ى حافظ در ديوانش، سوءظنّ او به استدلال است. كه اين مال عرفاست كه:

پاى استدلاليان چوبين بود

پاى چوبين سخت بى تمكين بود

مى گويد استدلال تمكين نمى كند و نمى تواند تو را به همه جا برساند. حافظ هم همين مضمون را در غزلهاى متعددى گفته است: «كه كس نگشود و نگشايد به حكمت اين معمّا را» يعنى از راه حكمت نمى شود فهميد.

بحث سالوس ستيزى حافظ هم از همين قبيل بحث عرفانى است. يكى از بيت الغزلهاى ديوان حافظ، سالوس ستيزى است. دشمن نفاق و دورنگى است و تزوير در هركه كه باشد؛ چه در شيخ، چه در صوفى، چه در امير. براى او فرق نمى كند؛ با تزوير مخالف است. اين هم ناشى از همان ديد عرفانى است.

گرچه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشود

تا ريا ورزد و سالوس مسلمان نشود

اين حرف يك عارف است. نَفَس، نَفَسِ يك عارف است. راست هم مى گويد مسلمانى، اصلًا اسلام، يعنى تسليم در مقابل پروردگار و محو شدن در اوامر او و لو فروتر از پايه ى عرفان و معرفت. اين با تزوير و ريا كه شرك است، نمى سازد.

آزادگى اى كه در حافظ مشاهده مى شود، ناشى از همين بينش عرفانى است و البته اخلاقيات حافظ هم بخشى از جهان بينى حافظ است كه

بحث اخلاقيات در ديوان حافظ هم از جمله ى چيزهايى بود كه من مايل بودم توصيه كنم به اينكه اگر رويش كار نشده، كار بشود. كه توصيه هاى اخلاقى حافظ از ديوان او استخراج بشود و اين ها بيان بشود و شرح بشود. اين بحث را هم من پايان مى دهم. و مى ماند مسأله ى شخصيّت حافظ، به صورت جمع بندى شده.

البته شايد از بخشى از آنچه كه گفته شد، اين مطلب هم ادا شده باشد. لكن مختصرى عرض مى كنم براى اينكه يك ترسيمى از شخصيت حافظ ارائه شود.

حافظ به هيچ وجه آن رندِ ميكده نشينِ اسير مى و مطرب و مَهْ جبين كه تصوير كردند، بعضى نيست و باز تكرار مى كنم كه منظور من از حافظ، آن شخصيتى است كه از حافظ در تاريخ ماندگار است يعنى آن بخش اصلى و عمده ى عمر حافظ كه بخش پايانى عمر اوست. نمى گويم در طول عمرش چنين نبوده، شايد هم بوده البته قرائنى هم بر اين معنا دلالت مى كند اما حافظ در اقلًّا ثلث آخر زندگيش، يك انسان وارسته و والاست. اوّلًا يك عالم زمانه است، يعنى درس خوانده و تحصيل كرده و مدرسه رفته است. فقه و حديث و كلام و تفسير و ادب فارسى و ادب عربى را آموخته. حتّى آن چنان كه حدس زده مى شود از اصطلاحاتى كه در نجوم و غيره به كار رفته، در اين علوم هم دستى داشته و تحصيلى كرده، يك عالم است. اين عالم، بساط علم فروشى و زهدفروشى و دين فروشى را هرگز نگسترده، كه آن روز چنين بساطهايى رواج داشته. اين عالم، در بخش عمده اى از عمرش، راه سلوك و عرفان را هم پيموده. در اينكه وابسته ى به فرقه اى از متصوّفه

هم نيست، شايد شكّى نباشد. يعنى هيچ يك از فرق متصوّفه، نمى توانند ادعا كنند كه حافظ جزو سلسله ى آن هاست؛ زيرا كه براى او هيچ مرشدى، شيخى، قطبى بيان نشده و بعيد هم به نظر مى رسد كه او قطبى و شيخى داشته باشد و در اين ديوانى كه از افراد زيادى در او سخن رفته، از آن مرشد و معلّم سخنى نرفته باشد. البته در اشعار او، اشاره اى هست به اينكه بدون پير نمى شود رفت در راه عشق كه من به خويش نمودم صد اهتمام و نشد:

به راه عشق منه بى دليلِ راه قدم

كه به من به خويش نمودم صد اهتمام و نشد

بنابراين يك انسان وارسته اى است كه شعر او و سخن شاعرانه ى او در زمان خودش، هم در شيراز و هم در سراسر ايران و خارج از ايران گسترش يافته بوده و شهرت يافته بوده كه خود او در اشعارش، به اين اشاره مى كند: از بنگاله و هند و چين تا روم و مصر، آنچه كه در شعر خودش هست. بايد هم همين جور باشد حقّاً و انصافاً.

زمان او از لحاظ زمان سياسى، يكى از بدترين زمانهاى ايران است و من واقعاً در تاريخ يادم نمى آيد تتبّع هم نكردم البته، اما در همان مقدارى كه در حافظه دارم به ياد ندارم زمانى را و منطقه اى را كه به قدر شيراز در زمان حافظ دستخوش تحولات گوناگون سياسى، همراه با خرابيها و ويرانيها شده باشد. اگر مبدأ اين دوران پادشاهيهاى زمان حافظ را، زمان شاه شيخ ابو اسحاق اينجو بدانيم كه زمان شروع سلطنت او فكر مى كنم، هفتصد و چهل و خورده اى است كه دوران جوانى حافظ است،

چون حافظ سال ولادتش معلوم نيست؛ هفتصد و بيست، هفتصد و هيجده، هفتصد و بيست و دو، روشن نيست كه كى است، لكن حدوداً مى شود فهميد كه در همان حول وحوش هفتصد و بيست است حافظ جوان بيست و چندساله اى بوده كه اين پادشاه به مسند حكومت مى رسد و بعد از او حالا در زمان خود همين پادشاه جوان و خوش ذوق و مورد علاقه ى حافظ احتمالًا و عيّاش و زيبا و شاعر و اديب، همين پادشاه با اين خصوصيات هم جنگهاى فراوانى را مى كرده با امير مبارز الدين در كرمان و با ديگران، يعنى خود اين آدم هم نمى نشسته كه حالا در شيراز به كار حكومت خودش بپردازد. جنگهاى متعدّدى داشتند تا بالاخره منجر مى شود به غلبه ى آل مظفّر مبارز الدين محمّد مظفّر بر اين شيخ ابو اسحاق و فرار او و بالأخره قتل او و سلطنت آل مظفّر كه تا سال هفتصد و نود و پنج كه آل مظفّر تمام از صغير و كبير، به دست تيمور قتل عام شدند اين خانواده آنجا حكومت داشتند. حدود شايد چهل سال يا بله شايد حدود چهل سال تقريباً چهل و چند سال خانواده ى آل مظفّر كه من دقيقاً الآن يادم نيست؛ اما در تواريخ ثبت است اين ها حكومت داشتند كه وفات حافظ هم به احتمال زياد هفتصد و نود و دو است. شايد هم هفتصد و نود و يك و شايد هم هفتصد و نود و سه، بيشتر هفتصد و نود و دو ذكر شده، كه حالا محقّقين و بزرگان هستند لا بد؛ در اين زمينه هم مطالبى بعداً خواهند گفت.

در طول اين چهل سال، چندين پادشاه

از اين خانواده بر سر كار آمدند. يك خانواده ى عجيبى كه وقتى آدم مى شنود كه آمدند به تيمور گفتند كه شرّ اين خانواده را كم كن؛ چون اين ها آرام كه ندارند برادر با برادر، پدر با پسر، پسر با پدر، پسرعمو با پسرعمو، برادرزاده با عمو، اين قدر از همديگر اين ها كشتند و چشم ميل كشيدند و زندان كردند كه حدّ و حصر ندارد اين ها اگر بمانند، بازهم همين فسادها را خواهند كرد! آدم احساس مى كند كه حق با آن ها بود كه يك چنين گزارشى را به تيمور دادند. امير مبارز الدين را پسرش شاه شجاع كور كرد، بعد كشت. شاه شجاع سالها زندگى كرد، به وسيله ى برادرش از شيراز اخراج شد، مجدّداً بعد از يكى دو سال به حكومت شيراز برگشت. او باز برادر را اخراج كرد. بعضى از برادرهايش را كشت، بعضى از پسرهاى خودش را كور كرد تا بالأخره از دنيا رفت. پسر او شاه زين العابدين نامى سلطان زين العابدين به حكومت رسيد. او هم باز به وسيله ى پسرعمويش شاه منصور كه اين شاه منصور آخرينشان بود كه در همين بيابانهاى شيراز، در ميان لشكريان تيمور كشته شد خودش و يارانش شما ببينيد در طول چهل سال، چقدر جنگ، چقدر خونريزى، چقدر هم ديگركشى و خويشاوندكشى و بيگانه كشى! يك چنين وضعيتى در شيراز وجود داشته و دائماً مردم شيراز زير فشار ارعاب اين ديكتاتورهاى زبان نفهم مغرور قرار داشتند كه هركدام هم يك سليقه ى مخصوصى داشتند! يكى اهل زهد بوده، يكى اهل عيّاشى بوده، يك روز اهل عيّاشى بوده، يك روز اهل زهد بوده! يك چنين وضعيت آشفته اى بر شيراز حكومت مى كرده و

حافظ حدود شايد چهل سال، چهل و پنج سال از عمر خودش را، در دوران اين خانواده گذرانده. طبيعى است اگر چنانچه با صيت شهرت حافظ بر شعر و شاعرى، اين انتظار از او وجود داشته باشد كه زبان به مدح بعضى از افراد اين خاندان بگشايد و گشوده. نمى شود ما ديگر بيائيم توجيه كنيم، بگوئيم نخير: «كه دور شاه شجاع است مى دلير بنوش» اين، مراد شاه شجاع نيست. «بيا كه رايت منصور پادشاه رسيد»

خب منصور پادشاه را دارد مى گويد ديگر؛ شكى نيست اين، يا «حاجى قوام ما»، خب حاجى قوام وزير مثلًا شاه شيخ ابو اسحاق است ديگر كس ديگرى كه نيست. اين يقيناً اين مدحها، مربوط به اين افراد است. امّا آنچه كه من مى خواهم بگويم اين است كه اين مدحها، از رتبت حافظ و قدر حافظ، چيزى نمى كاهد. اين كمترين كارى است كه يك شاعرى در حدّ حافظ مى توانسته آن روز بكند. شما نگاه كنيد ببينيد معاصرين حافظ چه مى كردند! «سلمان ساوجى» يك شاعر معاصر حافظ است. چقدر مدح براى ايلكانيان چه شيخ حسن و چه پسرش اويس بن حسن و چه آن احمد بن اويس و چقدر شعر گفته در باره ى اين خانواده شايد سلمان ساوجى يا خواجوى كرمانى يا ديگر شعرائى كه معاصر حافظ بودند يا قبل و بعد او بودند، آنچه كه حافظ گفته، كمترين است.

البته اينجا من باز يك نكته ى ديگرى را عرض بكنم: يكى از آن جفاهاى بزرگى كه به وسيله ى بعضى از نويسندگان ما به حافظ شده، اين است كه مى گويند: حافظ به زبان غزل، قصيده مى گفت و مدح مى سرود. به نظر من از اين

بزرگتر اهانتى به حافظ نيست! اينى كه تو يك غزلى در پايان غزل يا يك گوشه اى از غزل اسم يك پادشاهى را آورده باشد، اين غير از اين است كه غزل را در مدح آن پادشاه سروده باشد. اين كار در بين شعرا رائج است. شاعر، يك غزلى را براى دل خودش، نه براى كس ديگر، مى گويد؛ بعد آن را موَشّح مى كند؛ مزيّن مى كند به نام يك دوستى، يك رفيقى، يك عزيزى، در پايان آن غزل اسم آن عزيز را هم مى آورد. اين معنايش اين نيست كه از اوّل تا آخر غزل هرچه گفته، خطاب به آن عزيز است يا به آن دوست است به آن رفيق است. اين كار را حافظ هم كرده. در بعضى از غزليات، غزل را براى خودش براى دل خودش و ذهن خودش و آن آرمان خودش گفته در پايان، يك بيتى، مصرعى هم به نام يكى از آن كسانى كه آنجا هستند بودند در آن زمانها يكى از آن امرا مثلًا اضافه كرده؛ جز چند غزل خيلى معدود كه يكى همان غزل «احمد اللّه» است كه در باره ى سلطان احمد ايلكانى است. يكى همين «منصور پادشاه» است كه در باره ى منصور مظفّرى است و يكى دوتا هم راجع به شاه شجاع است.

آن «فيروزه ى بواسحاقى» را هم بعد از زمان شاه شيخ ابو اسحاق گفته و همان هم بنده احتمال مى دهم مرادش از فيروزه ى بواسحاقى، همان فيروزه ى معروف بواسحاقى است كه نوشته اند يك نوع فيروزه ى خوب هست كه جزو بهترين فيروزه هاست و به فيروزه ى بواسحاقى معروف است. اين با اين اسم بازى كرده و يك معناى عرفانى هم حتى مى تواند

مورد نظر حافظ باشد، هيچ نمى شود قطعاً گفت كه اين در مدح اوست؛ اما آن جاهايى كه در مدح گفته، حد اقل را در نظر گرفته و كمترين را گفته.

من در باره ى شخصيت حافظ، اين شخصيت والا و ارجمند، خيلى حرف و سخن در ذهن دارم؛ لكن مصلحت نمى دانم كه بيش از اين، اين جلسه را و شما برادران و خواهران عزيز را و مهمانان گرامى را معطّل كنم. اميدوارم كه به بحثهاى مفيد و ممَتِّعى در اين باره برسيد. من همين قدر بگويم كه حافظ همچنانى كه تا امروز شاعر همه ى قشرها در كشور ما بوده، بعد از اين هم شاعرِ همه خواهد ماند و اميد است كه هرچه بيشتر ما توفيق پيدا كنيم كه معارف اين شاعر بزرگ را از اشعارش بفهميم و شخصيت او را بيشتر درك كنيم و آن را پايه ى خوبى قرار بدهيم براى پيشرفت معرفت جامعه ى خودمان و فرهنگ كشورمان.

و السّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته

بيانات در سال 1368

بيانات در ديدار با حجةالاسلام والمسلمين حاج سيّد احمد خمينى

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم براي ما و همه ي ملت، شما يادگار عزيز امام(ره) هستيد. ميزان محبت و علاقه ي امام به جناب عالي را مي دانيم و از زبان خود ايشان مكرر شنيديم كه مي گفتند شما را عزيزترين اشخاص مي دانند. ما هم به خاطر شخص خودتان و به خاطر احترام به روح بزرگ رهبر عزيز و عظيممان، شما را بسيار عزيز و گرامي مي داريم و يادگار عزيز و يگانه ي حضرت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) به حساب مي آوريم و از خداوند براي شما صبر آرزو مي كنيم. اين حادثه براي همه، مخصوصاً براي شما و خانواده ي بزرگوارتان و خانم والده ي مكرمه و ساير خانمها، حقيقتاً مصيبت بزرگي است و نسبت به مصيبتهاي ديگر،

سنگينتر و بزرگتر است. خداوند ان شاءاللَّه به شما صبر و اجر بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در مراسم بيعت نخست وزير و هيأت وزيران

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم عظمت شخصيت امام، مايه ي هويت و اميد مسلمانان از بيانات جناب آقاي مهندس موسوي نخست وزير محترم تشكر مي كنم. متقابلاً اين مصيبت بزرگ و بسيار سنگين را به تك تك شما برادران عزيز كه در دستگاه اجرايي و در خط مقدم مواجهه با مشكلات جاري كشور فعاليت و جهاد مي كنيد، صميمانه تسليت عرض مي كنم. حقيقت اين است كه در طول ده سال گذشته، ياد چنين مصيبتي دل ما را به لرزه مي انداخت و باور نمي كرديم كه بتوانيم مصيبت اين حادثه را تحمل كنيم. همه ي ما يتيم شديم. مسلمانهاي كشورهاي ديگر هم احساس يتيمي مي كنند. امام عزيز، با عظمت شخصيت خودش، توانسته بود به اينها هويت واميد بدهد و چشم انداز روشني را در مقابل آنها ترسيم كند. زمان ما، زمان بروز حوادث بزرگ، هم در سطح جهان و هم در ايران بود. انقلاب و جمهوري اسلامي، دو پديده ي فوق العاده بزرگ عصر حاضرند. حاكميت ارزشهاي اخلاقي و معنوي در نظام ما به معجزه شبيه است؛ زيرا در همه ي دنيا تلاش مي شود كه اين ارزشها را منزوي كنند و يا به فراموشي بسپارند. حادثه ي باعظمت ديگر، استحاله ي بزرگ ملت ايران نسبت به وضعيت گذشته است. ملتي كه ضعيف و تسليم و ستم پذير بود، به ملتي مقاوم و شجاع و متعرض متحول شد و اميد را در دل ملتهاي ديگر ايجاد كرد. خصوصيات امام، استثنايي و ممتاز و بي نظير بالاتر از همه ي اين عظمتها و عظيمها، امام عزيزمان بود كه توانست همه ي اينها را به وجود آورد. درست است كه انقلاب

ما مردمي است و سيل خروشان آنهاست كه مي تواند اين همه راه هموار و كار بهنجار را از ناهمواريها و ناهنجاريها به وجود آورد، اما تبديل خود اين ملت به چنين حالتي، جز با دست تواناي يك انسان معنوي و الهي و متصل به منبع قدرت پروردگار، امكانپذير نبود. يقيناً خصوصيات امام، استثنايي و ممتاز و بي نظير است و هرچه در ابعاد شخصيت ايشان تأمل كنيم، اين استثنا و امتياز را بهتر و بيشتر مي يابيم. حال كه اين داغ بزرگ، دلهاي ما را گداخته است و غم سنگيني قلبهاي ما را مي فشارد، خلأ وجود او را بيشتر احساس مي كنيم. من طلبه يي كوچك و مشحون به انواع قصورها و نقصها و كاستيها هستم. به هرحال مسؤوليتي به من محول شده است و من با توكل به خدا، همه ي همت خود را به كار خواهم گرفت، تا بتوانم اين مسؤوليت بسيار سنگين و اين بارِ بسيار گران را تحمل كنم و بردارم و پيش ببرم و به سرمنزل برسانم. يقيناً بدون كمك آحاد عظيم الشّأن مردم و مديران كشور، انجام اين مسؤوليت امكانپذير نيست. اعلام حمايت گروههاي مختلف مردم و اظهار همراهي آنها در اين قضيه، براي من بسيار اميدبخش است. ان شاءاللَّه با اين اعلام حمايتهاي مردمي، خواهيم توانست راه امام(ره) را دنبال كنيم. امام، مصداق ايمان و عمل صالح شخصيت امام تا حد بسيار زيادي به اهميت و عظمت آرمانهاي او مربوط مي شد. او با همت بلندي كه داشت، هدفهاي بسيار عظيمي را انتخاب مي كرد. تصور اين هدفها، براي آدمهاي معمولي دشوار بود و مي پنداشتند آن هدفهاي والا، دست نيافتني هستند؛ ليكن همت بلند و ايمان و توكل و خستگي ناپذيري

و استعدادهاي فراوان و تواناييهاي اعجاب انگيزي كه در وجود اين مرد بزرگ نهفته بود، به كار مي افتاد و در سمت هدفهاي مورد نظرش پيش مي رفت و ناگهان همه مي ديدند كه آن هدفها محقق شده اند. نقطه ي اساسي كار او، اين بود كه در اراده ي الهي و تكليف شرعي محو مي شد. هيچ چيز برايش غير از انجام تكليف، مطرح نبود. واقعاً او مصداق ايمان و عمل صالح بود. ايمانش به استحكام كوهها مي مانست و عمل صالحش با خستگي ناپذيريِ باورنكردني توأم بود. آن چنان در تداوم عمل صبور و كوشا بود كه انسان را دچار حيرت مي كرد. به همين خاطر، هدفهاي بزرگ قابل وصول شد و دست يافتن به قله ها امكانپذير گرديد. جمهوري اسلامي در حالي به وجود آمد كه هيچ كس در دنيا باور نمي كرد اين نظام پابرجا بماند و بر دشمنان كينه ورز و قدرتمند خود، فايق آيد. ما بايد اين راه را ادامه دهيم. آن چيزي كه از امام براي ما قابل تقليد است، هدفهاي او و حركت به سمت آن هدفهاست. هيچكدام از هدفها و آرمانهايي كه امام معين كردند، صرف نظركردني نيست. آن بزرگوار براي ملت ايران و انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، بهترين و والاترين و اصليترين هدفها را انتخاب كردند و به زبان آوردند و آنها را در دهها اثر از ادبيات مخصوص خود ثبت كرده و حركت به سمت آنها را نشان دادند. هدفها و آرمانهاي امام آرمانهاي بزرگي كه امام(ره) بيان مي كردند، عبارت بود از: مبارزه با استكبار جهاني، حفظ اعتدال قاطع در خط «نه شرقي و نه غربي»، اصرار فراوان بر استقلال حقيقي و همه جانبه ي ملت - خودكفايي به معناي كامل -

پافشاري فراوان و تمام نشدني بر حفظ اصول ديني و شرع و فقه اسلامي، ايجاد وحدت و همبستگي، توجه به ملتهاي مسلمان و مظلوم دنيا، عزت بخشيدن به اسلام و ملتهاي اسلامي و مرعوب نشدن در مقابل قدرتهاي جهاني، ايجاد قسط و عدل در جامعه ي اسلامي، حمايت بي دريغ و هميشگي از مستضعفان و محرومان و قشرهاي پايين جامعه و لزوم پرداختن به آنها. همه ي ما شاهد بوديم كه امام در اين خطوط، مصرانه و بدون تعلل، حركتش را ادامه داد. ما بايد راه و اعمال صالح و حركت مداوم او را دنبال كنيم. فرداي آن شبي كه امام عزيز(ره) به جوار رحمت الهي پيوسته بودند، سحرگاه در حالت التهاب و حيرت، تفألي به قرآن زدم؛ اين آيه ي شريفه ي سوره ي كهف آمد: «وامّا من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسني و سنقول له من امرنا يسرا»(1). ديدم واقعاً مصداق كامل اين آيه، همين بزرگوار است. ايمان و عمل صالح و جزاي حسني، بهترين پاداش براي اوست. بارها از ايشان شنيده ايد كه همه مسؤول هستند و مسؤوليت در يك جا متمركز نيست. آحاد ملت و مديران كشور و كساني كه ارشاد و هدايت جامعه را برعهده دارند، بخصوص كساني كه سررشته ي فكر و ذهن مردم در دستشان است، مسؤوليتهاي مضاعف دارند و همه ي ما تقريباً مصداق اين واقعيت هستيم. اميدواريم ان شاءاللَّه بتوانيم به وظايف خود عمل كنيم و با همكاري و همدلي و وحدت كلمه - به معناي واقعي آن - راه آن بزرگوار را ادامه دهيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) كهف: 88

سخنرانى در مراسم بيعت گروه كثيرى از فرماندهان و اعضاى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و وزارت سپاه

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شخصيت امام، با هيچ شخصيت ديگري قابل مقايسه نبود ما

در مقابل اراده ي الهي و قضاي حتمي پروردگار تسليم هستيم؛ اما حقيقت اين است كه همه يتيم شديم. البته اين موضوع اختصاص به ملت ايران هم ندارد. خدا مي داند كه در اين چند روز در سراسر جهان اسلام، تا چه اندازه روحهاي اميدوار و دلهاي مشتاق و چشمهاي منتظر، ناليدند و خون گريستند. شخصيت عظيم رهبر كبير و امام عزيز ما، حقاً و انصافاً پس از پيامبران خدا و اولياي معصومين، با هيچ شخصيت ديگري قابل مقايسه نبود. او وديعه ي خدا در دست ما، حجت خدا بر ما، و نشانه ي عظمت الهي بود. وقتي انسان او را مي ديد، عظمت بزرگان دين را باور مي كرد. ما نمي توانيم عظمت پيامبر(ص)، اميرالمؤمنين(ع)، سيّدالشّهداء(ع)، امام صادق(ع) و بقيه ي اوليا را حتّي درست تصور كنيم؛ ذهن ما كوچكتر از آن است كه بتواند عظمت شخصيت آن بزرگمردان را در خود بگنجاند و تصور كند؛ اما وقتي انسان مي ديد شخصيتي با عظمت امام عزيزمان و با آن همه ابعاد گوناگون: ايمان قوي، عقل كامل، داراي حكمت، هوشمندي، صبر و حلم و متانت، صدق و صفا، زهد و بي اعتنايي به زخارف دنيا، تقوا و ورع و خداترسي و عبوديت مخلصانه براي خدا، دست نيافتني است، و مشاهده مي كرد كه همين شخصيت عظيم، چگونه در برابر آن خورشيدهاي فروزان آسمان ولايت، اظهار كوچكي و تواضع و خاكساري مي كند و خودش را در مقابل آنها ذره يي به حساب مي آورد، آن وقت انسان مي فهميد كه پيامبران و اولياي معصومين(ع) چه قدر بزرگ بودند. خرسنديم كه ميراث امام در دست ماست به هرحال، اين ده سال گذشت و ما ديگر اين عزيز را در كنار خود نداريم. خدا مي داند كه

در طول اين ده سال، فكر چنين روزي، هميشه دل ما را لرزانده بود. نمي دانستيم دنياي بدون «خميني» چگونه قابل تحمل است. به همين خاطر، چندين بار به ايشان عرض كردم: دعاي بزرگ من در پيشگاه خدا اين است كه من قبل از شما بميرم. در همان روز تلخ كه حال امام مساعد نبود، من جمعي از اعضاي شوراي بازنگري قانون اساسي را دعوت كردم و به آنها گفتم كه حال امام خوب نيست؛ كار بازنگري را قدري تسريع كنيم و مژده ي اتمام آن را به ايشان در بيمارستان بدهيم، تا دل امام شاد شود. واقعاً از تصور آن چيزي كه ممكن بود پيش آيد، قلب من مي لرزيد؛ صدايم شكست و نتوانستم حرفم را تمام كنم. شايد چند ساعت بعد از آن بود كه اطلاع پيدا كرديم اين وديعه ي الهي و اين گوهر ارزنده را از دست داده ايم. همه ي پيامبران و اوليا رفتند؛ چاره يي هم جز اين نيست. حالا كه مقدر بود ما زنده بمانيم، بايد طاقت برخورد با اين حادثه ي بسيار تلخ را هم در خودمان ايجاد كنيم. خداوند به پيامبرش فرمود: «انّك ميّت و انّهم ميّتون»(1). گزيري از اين گونه حوادث تلخ نيست؛ اما خرسنديم كه ميراث او در دست ماست و آن، «جمهوري اسلامي» توأم با ارزشهايي است كه او در اين جمهوري به وجود آورد؛ يا بهتر است بگوييم با ارزشهايي كه او جمهوري اسلامي را با آنها ساخت. ما مس بوديم، او ما را طلا كرد. او كيميا بود، او اكسير بود. ما زندگي معمولي يي داشتيم، او خمودگيها را تبديل به تحرك و تپش كرد و انسان ساخت. در پيامي به

مناسبت يكي از فتوحات ارزنده ي شما در جبهه فرمودند: فتح الفتوح، عبارت از ساختن اين گونه انسانها و جوانهاست. در حقيقت، فاتح اين فتح الفتوح، خود او بود. او بود كه اين انسانها را ساخت. او بود كه اين فضا را مهيا كرد. او بود كه مسير را به وجود آورد. او بود كه ارزشهاي اسلامي را بعد از انزوا و خمول، دوباره احيا كرد. ميراث او، همين ارزشها و همين جمهوري اسلامي است. هر كدام از ما در هر مسؤوليتي كه هستيم، عشق و محبت وافرمان را به آن عزيز، بايد در حفظ و تداوم ارزشها و نظام جمهوري اسلامي مجسم كنيم. سپاه پاسداران، پاسدار حقيقي انقلاب اسلامي من از احساسات صادقانه و پاك شما برادران عزيز سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و اظهار وفاداريتان، صميمانه تشكر مي كنم. از شما كه در عمق وجود، به انقلاب و ارزشهاي آن ايمان آورديد، جز اين هم انتظاري نيست. ما سپاه را با همان چشمي نگاه مي كنيم كه امام عزيزمان نگاه مي كرد: به عنوان بازوي قدرتمند نظام و به عنوان گام استوار در مقابله با دشمنان انقلاب اسلامي. ما شما را به معناي حقيقي كلمه، پاسدار انقلاب اسلامي مي دانيم؛ هميشه هم اين گونه بوده است و من هم اين طور فكر مي كنم. من معتقدم اگر ما امروز سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را نمي داشتيم، بايد آن را به وجود مي آورديم. اين كه بعضيها پس از پذيرش قطعنامه، در گوشه و كنار - داخل و بيرون از سپاه - با زبانهاي مختلف، زمزمه هايي درست كردند كه سرنوشت سپاه چه خواهد شد، به اعتقاد من اين زمزمه ها يا ناآگاهانه و ناهوشيارانه بود، و يا بدخواهانه و مغرضانه.

من به برادران عزيزمان در مسؤوليتهاي بالاي سپاه اين تعبير را مكرر گفته ام كه بسيار نابخردي است كه مسؤولان يك نظام، مطمئنترين بازوي قدرتمند را قدرناشناسي كنند، يا آن را از دست بدهند و يا تضعيف كنند. ما بايد هم ارتش و هم سپاه را تقويت كنيم سپاه امروز با سپاه ده سال پيش، از زمين تا آسمان فرق كرده است. امروز سپاه مجموعه يي از تجربه ها و آگاهيها و دانشهاي نظامي و دانشهاي جنبي مثل دانش تسليحات نظامي و نيز پيشرفتهاي گوناگون را باخود همراه دارد. سپاه را بايد همه ي مسؤولان كشور، همه ي آحاد مردم و همه ي آحاد سپاه، كاملاً جدي بگيرند. مبادا در بين برادران سپاه كساني پيدا شوند كه در مأموريتهاي سپاه و يا در ضرورتهاي بي شماري كه نسبت به اين نهاد انقلابي وجود دارد، اندكي شك كنند. ما بايد نيروهاي مسلح - هم ارتش و هم سپاه - را تقويت كنيم. اين دو نيرو، دو حقيقتند. اين حرفي است كه همواره امام عزيزمان تا آخر عمر بر آن تكيه مي كردند. بعضي خيال مي كردند كه اگر من مي گويم هم سپاه باشد و هم ارتش، به خاطر اين است كه من خودم يك گرايش خاصي دارم! خير، اين ادعا اشتباه بود. لزومي نداشت كه ما هر حرفي را صريحاً در ملأ عام بگوييم. اين، حرف و خواست امام بود. ايشان مكرر اين مطلب را به من تأكيد كرده بودند و هر وقت صحبت مي شد، مي گفتند هم سپاه و هم ارتش بايد تقويت شوند؛ ارتش را حفظ كنيد، سپاه را هم حفظ كنيد. هر وقت هر كسي نظري غير از اين داشت، ايشان قبول نكردند.

اين، خط ايشان و فكر و تشخيص آن بزرگوار بود. البته تشخيص خود من هم همين بود. من با نگاه به صحنه ي نظامي كشور و نيازهايش و تحليل آن، مي فهميدم كه ما اين دو نيرو را لازم داريم. هر كدام از اين دو سازمان، طبيعت خاص خودشان را دارند و يك نظام حكيم و كارآمد و بخرد، آن نظامي است كه از هر چيزي به قدر ظرفيت و صلاحيت او، در راه اهداف عالي استفاده كند و آن را در جاي خودش به كار ببرد. ما هميشه بر اين اساس حركت كرده ايم. نظر من سالهاست كه همين است و چنين نيست كه امروز به آن رسيده باشم. سپاه، نور چشم و عضو اصلي انقلاب من سپاه را همواره به عنوان نور چشم و عضو اصلي انقلاب و نهادي كه از خود اين سرزمين روييده و هسته ي آن در سرزمين انقلاب شكل گرفته و از جاي ديگر در اين سرزمين غرس نشده است و ذره ذره ي وجودش با ذره ذره ي سرزمين انقلاب خويشاوندي دارد، مي شناخته ام و راجع به او قضاوت كرده ام و نسبت به آن محبت ورزيده ام. خدا را شكر مي كنيم كه سپاه رشد كرد، قوي شد و رو به كمال رفت. امروز چيزهاي زيادي در سپاه وجود دارد كه همه ي آنها مثبت است. در گذشته، اين موفقيتها و امكانات را سپاه نداشت. خوشبختانه بعد از آن كه امام عزيزمان(ره) جانشيني فرماندهي كل قوا را به برادر بسيار ارزشمند و ذي قيمتمان - جناب آقاي هاشمي رفسنجاني - دادند، حقيقتاً خيال ما از خيلي جهات راحت شد. ايشان براي اين سمت، بهترين كس بودند؛ الان هم هستند و

ان شاءاللَّه بايستي همان مسؤوليت را ادامه دهند، كه البته من اين موضوع را تصريحاً هم اعلام خواهم كرد. آنچه كه الان مي خواهم مطرح كنم، اين است كه برادران اين روزها بيش از هميشه بايد استعداد و آمادگي همه جانبه ي خودشان را حفظ كنند. امروز دنيا دارد به شما و ما و اين كشور نگاه مي كند. ده سال است خفاشها منتظر ماندند كه خورشيد غروب كند، تا بتوانند جست وخيز كنند و به اين در و آن در بزنند. الان اينها منتظرند ببينند چه كار مي توانند بكنند. ما بايد نگذاريم. ما بايد اميد آنها را نااميد كنيم. اين، هوشياري همه ي ملت و شما را مي طلبد. آمادگي، هوشياري و توجه به عظمت بار مسؤوليت را در خودتان تقويت كنيد، تا روح آن بزرگ را خشنود و راضي نگهداريد. اميدوارم كه خداوند به شما توفيق بدهد و براي اسلام حفظ كند و دلهايتان را با معرفت و توكل و ايمان به ذات مقدس خودش، منور و مستحكم فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) زمر: 30

سخنرانى در مراسم بيعت نماينده ى امام در ارتش، وزير دفاع، فرماندهان و پرسنل منتخب نيروهاى سه گانه

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امام، امير هوي ها و خواهشهاي خود بود حقيقتاً براي انسان بزرگ و شخصيت بي نظيري مثل امام عزيز و بزرگوارمان، جا دارد كه برگزيده ترين انسانها و هوشمندترين ذهنها و صافترين و پاكترين دلها و جانها، از احساس تعظيم و تكريم سرشار شوند. فرق است ميان شخصيتي كه به خاطر مقام و سمت ظاهريش مورد احترام و تجليل واقع مي شود، و كسي كه شخصيت و عظمت و عمق وجود و آراستگيهاي گوناگون او، هر انسان بزرگ و قوي و هوشمندي را به تعظيم و تجليل و ستايش و تكريم وادار مي كند. امام عزيز ما،

از اين نوع انسانها بود. امام(ره)، خصلتهاي گوناگوني داشت: بسيار خردمند و عاقل و متواضع و هوشيار و زيرك و بيدار و قاطع و رئوف و خويشتندار و متقي بود. نمي شد حقيقتي را در چشم او واژگونه جلوه داد. داراي اراده يي پولادين بود و هيچ مانعي نمي توانست او را از حركت باز دارد. انساني بسيار دلرحم و رقيق بود؛ چه در هنگام مناجات با خدا كه از خود بي خود مي شد، و چه در هنگام برخورد با نقطه هايي از زندگي انسانها كه به طور طبيعي دلها را به عطوفت و رأفت وادار مي كند. انگيزه هاي نفساني، جاذبه هاي مادّي، هوي ها و هوسها، نمي توانست به قله ي رفيع وجود باتقواي او دست اندازي كند. او امير هوي ها و خواهشهاي خود بود؛ ولي خواهشها بر او حكومت نمي كردند. صبور و بردبار بود و سخت ترين حوادث در اقيانوس عظيم وجود او، تلاطم ايجاد نمي كرد. در دوران سختيها، از هر دو بلوك تحت فشار بوديم نوع دشمنيهايي كه عليه نظام ما مي شد، در تاريخ نظامهاي انقلابي دنيا بي سابقه است. در كجا سراغ داريد كه بلوك شرق و غرب متفقاً با همديگر تصميم بگيرند به دولتي كمك نكنند و به دشمن او كمك برسانند؟! معمولاً اين گونه است كه اگر به كشوري توسط قدرتي فشار وارد شد، بلوك ديگر با كمكهاي خود سعي مي كند فشار وارد شده را خنثي كند. كشور ما در دوران سختيهاي خود، از هر دو بلوك تحت فشار بود. هشت سال جنگ تحميلي، مصداق بارز اين گونه فشارهاست. در چنين شرايط سخت و دشواري، ما كه مسؤوليت اداره ي كشور را برعهده داشتيم، به او پناه مي برديم. آن بزرگوار مثل اقيانوسي عميق و آرام بود

و هيچ تلاطمي در او تأثير نداشت. با نگاه به او، به آرامش مي رسيديم و مشكلات بزرگ را كوچك مي يافتيم. هر كدام از اين خصوصيات مهم، به تنهايي كافي بود كه از دارنده ي آن، يك انسان بزرگ بسازد. امام عزيز ما تمام اين خصلتهاي ارزنده را يكجا در خود داشت. من قادر نيستم خصلتهاي انساني و والاي اين مرد بزرگ را كه مثل خورشيد در تاريخ ايران درخشيد، توصيف كنم. سالهاي متمادي خدمت امام بودم. از سال 37 با ايشان آشنا شدم و به درس او مي رفتم. در دوره هاي مختلف زندگي و در بحرانهايي كه پيش مي آمد، رفتار حساب شده ي آن مرد را ديده بودم. اين انسان استثنايي، اصلاً از نوع مردم زمان ما نبود. واقعاً نمي توانم خصلتها و خصوصيات اين مرد بزرگ را توصيف كنم. حالا كه خورشيد فروزان وجود او به افول گراييده و ديگر در اين دنياي ظلماني نيست، كساني كه تا ديروز به چشم انكار و عناد نگاهش مي كردند، اكنون به ذكر فضايل و مناقب او زبان باز كرده اند! حرفهايي كه در اين چند روز توسط خبرگزاريها و شخصيتهاي سياسي جهان زده شد، واقعاً عبرت انگيز است. اينها تا يك هفته پيش حاضر نبودند درباره ي امام اين حرفها را بزنند؛ اما امروز اين حقايق را مي گويند و اعتراف مي كنند! تأثير جهان بيني در تشكيل شخصيت انسان من دوران بعد از پيروزي انقلاب تاكنون را به خاطر حضور امام(ره) در اين ده سال، يك دوران استثنايي مي دانم. انقلاب و مردم و هدفها و دشمنيهايي كه با ما مي شد، نيز استثنايي است؛ ولي از همه استثنايي تر، امام(ره) است كه متأسفانه امروز از وجود او محروم هستيم.

او نعمت بسيار بزرگي بود و افسوس كه از دست ما رفت؛ آن هم در حالي كه دنياي اسلام هنوز به رهبريها و هدايتها و شخصيتي كه او در انسانهاي مظلوم و مستضعف و ملتهاي تحقيرشده ي دنيا مي دميد، احتياج داشتند. امروز جمعي از رهبران نهضتهاي بزرگ و معروف اسلامي دنيا براي ابراز همدردي خود، با من ملاقات داشتند. اي كاش حرفهاي آنها عيناً ضبط شده بود و به گوش مردم ما مي رسيد، تا مي ديدند كه چگونه امواج ساطع شده از آن كانون جوشان و خروشان و آن مركز بي نظير نور و حرارت، به مسلمانان و انسانهاي مظلوم و مستضعف و تحقيرشده ي دنيا جان و روح و قدرت داده است و توانسته اند در برابر سيل تهاجمها و دشمنيها ايستادگي كنند. همين چهره هاي معروف نهضتهاي اسلامي لبنان، فلسطين، افغانستان و كشورهاي ديگر كه اسم آنها را شنيده ايد، به من مي گفتند: ما يتيم شديم. حقيقتاً هم همه ي ما يتيم شده ايم و ثقل عظيمي را از دست داده ايم. برادران عزيز ارتشي و نظامي! شخصيت هر انساني، غير از عوامل و عناصري كه وجود خارجي و ظاهري او را تشكيل مي دهد - مثل جسم و ذهن و روحيات و خصلتها و خلقيات - مقوّمات ديگري نيز دارد كه گاهي نسبت به آن عناصر و عوامل، جنبه ي زيربنايي دارد؛ مانند افكار و جهان بيني و ديدگاهها. همه ي جهان بيني ها نمي توانند انساني مثل امام(ره) تربيت كنند. آن كسي كه به خدا، قيامت، حضور در برابر پروردگار، زندگي پس از مرگ، شهادت و توكل معتقد است، در دنيا به گونه يي عمل مي كند، و كسي كه فاقد اين جهان بيني است، طور ديگر رفتار مي كند. پس، جهان بيني هر

انساني، در تشكيل شخصيت او تأثير اساسي دارد. بخش عظيمي از شخصيت امام در اختيار ماست يكي از اين مقوّمات، تعيين محدوده ي هدفهاست. عمل و شعاع حركت و كشش ادامه ي راه، بسته به نوع هدف و محدوده ي آن، متفاوت است. هدفهاي بزرگ، به خودي خود، حركتها و شخصيتهاي بزرگ را توليد مي كند. هدفها و آرمانها و افكار و تأملات انسان درباره ي زندگي و جامعه و آينده و وظايف بشر، عناصر سازنده ي شخصيت انسان است. اگرچه امام(ره) عوامل و عناصر و مقوّماتي كه وجود ظاهري او را به وجود مي آورد و تشكيل مي داد، با خود برد، اما افكار، آرمانها، جهان بيني، هدفها، توصيه ها، راهها و ابزارها را در اختيار ما گذاشت. هم اكنون بخش عظيمي از شخصيت امام در اختيار ماست. آرمانهاي اعلام شده به وسيله ي او، برترين و بالاترين آرمانهاست. ما بايد اينها را دنبال كنيم. ملتي كه اين طور بر سر و سينه مي زنند و اشك مي ريزند و دل در سينه هاشان تاب ماندن ندارد و هركدام اگر مي توانستند، همه ي دنيا را مي دادند، تا امام را يك لحظه ي ديگر به حيات برگردانند، اينها دنبال افكار امام(ره) هستند و او را به خاطر فكر و ايده و آرمان و راه و مجاهدت و مقاومتش دوست مي دارند. ما بايد آرمانهاي اين مردم و شما رزمندگان را نگهداريم. ما همان راهي را كه امام بزرگوارمان رفت، ادامه خواهيم داد آن افسر جواني كه صاحب زن و دو بچه است و پدر و مادر آرزومندي دارد كه دوست مي داشتند بچه ي آنها لباس افسري بپوشد و به او نگاه كنند و لذت ببرند، همچنين وسيله ي آسايش و رفاه او در حد معقولي فراهم بوده

است، به جبهه ي جنگ مي رود و فرمانده ي گردان مي شود؛ گذشتِ شب و روز و هفته و ماه را نمي شناسد و به گرد و غبار و گرسنگي و تشنگي و جيره ي جنگي فكر نمي كند و همه ي اينها را با آغوش باز مي پذيرد. صدبار گلوله ي توپ جلوي پايش، پشت سرش، پشت چادرش و پشت سنگرش منفجر مي شود، ولي از حضور در جبهه پشيمان نمي شود و حتّي به زندگي راحت در تهران يا شهرستان هم متمايل نمي گردد. بعد هم در يك عمليات كه احساس مي كند نيروهاي او احتياج به تقويت روحي دارند، بلند مي شود و تفنگش را برمي دارد و راه مي افتد و در كنار نيروهايش، عليه دشمن مي جنگد و همان جا هم به شهادت مي رسد. اگر اين شخص، آن جهان بيني و آرمان را نداشته باشد، اين كار را نمي كند. پدر و مادر او، به جاي اين كه گريه كنند و اشك بريزند و پيش من و يا ديگران بروند و گله و شكوه كنند و نوازش بطلبند، مقاوم مي ايستند و سينه ي خود را سپر مي كنند و در شهادت پسر رشيد و جوان و اميد زندگيشان، شيريني پخش مي كنند؛ بعد هم مي گويند اگر پسرهاي ديگري هم داشته باشند، به جبهه مي فرستند! فقط با آرمانهاي امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) است كه چنين افرادي با اين گونه جهان بيني و عمل پيدا مي شوند و بدون آن اصلاً امكان ندارد. امروز آرمانها و آرزوهاي امام، از هر چيز ديگر زنده تر است؛ دنيا هم از آنها مي ترسد. خبرگزاريهاي جهان و محافل تحليل گر سياسي، ايران را زير ذره بين گذاشته اند و لحظه به لحظه تحليلي را منتشر مي كنند. آنها بدروغ مي گويند رهبر جديد چنين و چنان خواهد كرد؛ بعد كه ديدند آن گونه نشد و

راه و هدف ما، راه و هدف امام است و توصيه هاي او را به كار مي بنديم و همواره او را معلم خود مي دانيم، لحن گفتارشان عوض شد! آنها از شخص امام، به خاطر آن آرمانها مي ترسند. ما همان راهي را كه آن بزرگوار رفت، ادامه خواهيم داد؛ زيرا برتر و والاتر و شيرينتر و مقدستر و شايسته تر از آرمانهاي او سراغ نداريم. امتياز نيروهاي مسلح اين است كه امام فرمانده ي آنان بود برادران ارتشي و سپاهي و بسيجي و نيروي انتظامي، با بقيه ي ملت ايران از يك نظر تفاوت دارند، و به تعبير بهتر، از يك امتياز برخوردارند. اميتازشان اين است كه امام(ره) با اين كه رهبر همه بود، ولي مستقيماً فرمانده ي آنها بود. من بارها به ارتشيها گفته ام كه غير از دوران پيامبران، فرمانده ي كل قواي عارف و حكيم و عاشق و الهي در دنيا سراغ نداريم. امروز در جهان، فرماندهان نيروهاي مسلح، غالباً خشنتر و متقلبتر از ديگران هستند و بِزور و يا از طريق غصب و وراثت، در مركز فرماندهي قرار گرفته اند. آن جا هم كه رؤساي كشورها فرضاً با انتخابات و شيوه ي دمكراسي سر كار آمده اند، آدمهاي معمولي يي هستند با همان احساسات و هوي ها و هوسها و ضعفهاي بي شمار، كه ما زندگي و روحياتِ بسياري از آنها را از نزديك ديده ايم و مي شناسيم. ما در هيچ جاي دنيا - نه امروز و نه در گذشته - نيروهاي نظامي يي را سراغ نداريم كه تحت فرماندهي انساني معنوي و الهي و عارف و داراي رقيقترين احساسات بشري و در عين حال با قاطعيت و صلابتي كه هيچ فرماندهي در دنيا از آن برخوردار نيست، به

حراست و دفاع از ناموس و حيات شرافتمندانه ي ملت در مقابل تجاوزگران بپردازد. برادران عزيز، ارتشيان و نيروهاي مسلح! شما بايد در راه هدفهاي الهي، معنويتر و پاكتر و بي آلايش تر و مصممتر از مردم عادي باشيد؛ چون تحت فرماندهي انسان والايي قرار داريد. اين فرمانده ي بزرگ، بيشتر از هر كسي به گردن ارتش حق دارد. البته كشورهايي در دنيا وجود دارند كه ارتش آنها براي مردم محبوبند، اما چنين چيزي در گذشته ي ايران سابقه نداشته است. امام ارتش را محبوب مردم كرد، و الان شما ارتشيها مورد محبت مردم هستيد و مردم از صميم دل شما را دوست دارند. ارتش ما، ارتش بسيار والايي است او تا لحظه ي آخر از ارتش دفاع كرد. بعد از آتش بس تا همين اواخر، بارها بر سر قضاياي مختلف و طرحهاي گوناگون كه از سطوح متوسط پيشنهاد مي شد و گاهي هم جنجال برانگيز بود و اگر اجرا مي شد، هويت ارتش را به خطر مي انداخت، ايستادگي كرد و با يك سخن و حركت قاطع، همه را نفي كرد. سعي كنيم تا آن جا كه ممكن است، با استفاده از عناصر معنوي و بهره گيري از افكار و رهنمودهاي او، شخصيت اين بزرگمرد كم نظير تاريخ را ارج نهيم و از زحماتش قدرشناسي كنيم. خوشبختانه او در زمان ما حضور داشت؛ توانستيم او را ببينيم و سخنش را بشنويم. حركات و وجنات و نگاه پُرمعنا و چهره ي نورانيش را - كه در تاريخ، نقلِ مانند او را شنيده بوديم - در اين زمان به چشم خود ديديم و لمس كرديم. انصافاً ارتش ما، ارتش بسيار والايي است. امتيازهاي زيادي در شما وجود دارد كه در ديگران

نيست. شما ارتشي هستيد كه ده سال براي كشور و ملت خود جنگيده ايد. كمتر ارتشي در دنيا اين گونه است. خيلي از ارتشهاي دنيا، در متن بحرانها قرار نگرفته اند و يا لااقل شرايط دشواري نداشته اند و امتحاني اين چنين به مردمشان نداده اند. شما با وجود شرايط دشوار، ده سال جنگيديد. جنگ تحميلي، هشت سال طول كشيد؛ اما شما با دشمن ده سال جنگيديد؛ زيرا قبل از شروع جنگ تحميلي، ارتش در جبهه ها بود. از هفته ي اول پيروزي انقلاب و از ماجراي پادگان مهاباد، ارتش فعاليت داشت. من از نزديك شاهد حضور نيرومند ارتش بوده ام و پادگانها و خطوط و قرارگاههاتان را ديده ام. انسانهاي وارسته يي وجود داشتند كه هفت سال خانه ي آنها سنگر، و ويلايشان چادر بيابان بود. خلبانهاي شجاع، كادرهاي پروازي و غيرپروازي نيروي هوايي، عناصر نيروي دريايي در شرايط سخت دريا، جبهه هاي زميني، بخشهاي پشتيباني، مثل دستگاههاي صنايع و آموزشگاهها و امثال آنها، حقاً و انصافاً امتحان خوبي دادند. من اين نكته را با قوّت و قدرت مي گويم و به خاطر ملاحظه ي حال و دل كسي آن را مطرح نمي كنم. كمتر دستگاهي مثل ارتش، مورد توجه دشمن بود. راديوهاي بيگانه، شايعات گوناگون، سازمانهاي پليد و خبيث و مأيوس، مزدورهاي امريكا و بعضي كشورهاي ديگر، ارتش را هدف گرفتند، تا در آن نفوذ و رخنه كنند و به اهداف خود برسند. بنابراين، كمتر جايي تاكنون هدف اين همه خباثت و بدجنسي دشمن قرار گرفته است. با وجود همه ي اينها، شما محكم ايستاديد و حركت خود را ادامه داديد و عناصر ناباب را مثل دندان فاسد دور انداختيد و پشت سرتان را هم نگاه نكرديد. اينها امتحانات بسيار خوبي

بوده است كه شما داده ايد. ارتش بايد تا درجه ي عالي پيش برود ارتش، محبوب مردم و ماست. من ارتش را از صميم قلب دوست مي دارم؛ چون آن را تجربه كرده ام و تواناييهاي او را ديده ام. آن جا كه از او توقعي مي رود و بايد خودش را نشان دهد، فداكاري مي كند و وظيفه اش را انجام مي دهد. خوشبختانه امام عزيز(ره) جانشيني فرماندهي كل قوا را برعهده ي انسان خوبي گذاشتند؛ من هم تأييد خواهم كرد. برادر عزيزمان جناب آقاي رفسنجاني، حقيقتاً از چهره هاي مغتنم و ارزنده و ممتاز ما هستند. در آن روز كه اين مسؤوليت به ايشان سپرده شد، خوشحال شدم؛ امروز هم از اين كه همان مسؤوليت را داشته باشند، خوشحالم. آنچه را كه امروز مي خواهم بر آن تأكيد كنم، اين است كه تا آن جا كه مي توانيد، آمادگيهاي خود را زياد كنيد. البته منظور اين نيست كه در آينده جنگي رخ خواهد داد؛ خير، وقوع اين مسأله را خيلي بعيد مي دانيم و معتقديم كه دشمنان تجربه ي ناكام گذشته ي خود را تكرار نخواهند كرد. ايجاد آمادگي، همچنين به معناي آن نيست كه ما آتش بس را متزلزل مي بينيم. البته طرف مقابل شرارتهايي مي كند، ليكن آتش بس همچنان ادامه خواهد داشت. ان شاءاللَّه مذاكرات هم به نتايج خوبي خواهد رسيد. ما تصميم داريم كه مذاكرات مربوط به قطعنامه ي 598 را پيش ببريم؛ بايد هم پيش برود و به نقطه ي درستي برسد؛ اينها همه به جاي خود محفوظ است. ارتش نبايد نگاه كند كه مذاكره در چه وضعيتي است. مذاكره و قطعنامه هرچه باشد و طرف مقابل هر كاري مي خواهد بكند، ارتش بايد هر روز آماده تر از ديروز باشد. بايد در همت خود تسريع

كنيد، تا واحدهايي كه در جبهه هستند، كيفيت عالي پيدا كنند. ارتش مناسب شأن جمهوري اسلامي، بايد از نظر آمادگي و انضباط و روحيه، عالي باشد و به تجهيزات در حد توان دست يابد. تجهيزات را در حد عالي نگفتم؛ چون ممكن است كشور نتواند تجهيزاتي را كه شما امروز لازم داريد، برايتان فراهم كند؛ اما آمادگي و پرداختن به تعمير و نگهداري و پشتيباني و اهتمام به خودكفايي و توليد و ابتكار، بايد در حد عالي باشد. من به درجه ي خوب و بسيار خوب قانع نمي شوم؛ بايد همت كنيد و تا درجه ي عالي كارتان را به پيش ببريد، و اعتقاد دارم كه به نتيجه هم مي رسد. روند خودكفايي را ادامه دهيد و تلاشتان را بيشتر كنيد اين كه امام(ره) در وصيت نامه ي سياسي، الهي خويش به خودكفايي ارتش اشاره كرده بودند و مرقوم فرموده بودند: «امروز چيزهايي را با قيمت ارزانتر مي سازند»، در واقع همان گزارشي بود كه در آن سال به ايشان دادم و گفتم در زمان طاغوت وقتي مي خواستند قطعه يي از تجهيزات ارتش را تعمير كنند، با هواپيما آن را به كشور سازنده مي بردند و پس از تعمير، به كشور برمي گرداندند؛ ولي امروز همين قطعات داخل ايران ساخته و تعمير مي شود. اين گزارش، امام(ره) را تحت تأثير قرار داد و ايشان اين موضوع را در وصيت نامه ي سياسي، الهي خود آوردند. گزارشي كه من به امام دادم، براساس شايعات و گفته ها نبود؛ بلكه از روي اطلاع و براساس واقعيات ارتش بود كه در جريان عمل، به آن رسيده بودم. اين روند را ادامه دهيد و تلاش خود را بيشتر كنيد. هر كس بگويد اين كار

شدني نيست، او را به كوتاهي همت متهم مي كنم. هيچ كاري نيست كه از انسان ساخته نباشد. انسان نيرومندتر از اين حرفهاست و مي تواند كارهاي نشدني را شدني كند. تا آن جا كه مي توانيد، بايد با قوّت اراده و تصميم، نظم و انضباط و آموزش و پشتيباني و كيفيت تجهيزات و ابزارتان را بالا ببريد؛ مخصوصاً واحدهاي مناطق مرزي كه بايد مسؤولان ارتش و نيروي زميني، به صورت ويژه به آنها بپردازند و هرگونه ساييدگي را از بين ببرند و آنها را قابل عرضه كنند، تا هر كس آرايش واحد و كيفيت استقرار يگانها و افراد و ابزارها را ديد، بفهمد كه فرماندهي قوي و با كيفيت بالايي بر اين واحد حكمفرماست. عين همين مسأله، در تجهيزات هوايي و دريايي مطرح است و البته وزارت دفاع و سازمان صنايع، خوب مي توانند در اين زمينه مؤثر باشند. نقش برادران عقيدتي، سياسي در رساندن ارتش به نقطه ي مطلوب در پايان، نكته يي را هم به برادران عزيز عقيدتي، سياسي متذكر شوم: نقش شما برادران در رساندن ارتش به نقطه ي مطلوب (حد بالاي خوب بودن) نقش بسيار مؤثري است؛ زيرا ايمان قلبي و ديني، تأثير بسيار فراواني در حركتهاي سازنده دارد. برعكس ِآنچه كه سالهاي سال تبليغات غربي و استكباري وانمود مي كرد كه دين مايه ي تخدير و انزوا و دنياگريزي افراد جامعه است، امام(ره) كه متدين واقعي بود، با دنيا و سياست و حوادث و سازندگي، برخورد برجسته و متفاوتي داشت و بطلان ادعاي آنها را ثابت كرد. آنها كه مي گفتند دين، ترياك و افيون (!) ملتهاست، در حقيقت دين را نشناخته بودند؛ شايد هم سوءنيتي نداشتند؛ چون در دسترسشان،

يك چيز بي ربط و تخديركننده به نام دين ديده بودند و فكر كرده بودند كه دين تخديركننده است. خير، دين تخديركننده نيست؛ دين اسلام، برانگيزاننده و احياكننده است. اين نكته را برادران عقيدتي، سياسي خوب مي توانند تأمين كنند. اميدوارم خداوند متعال به اين برادران عزيز هم توفيق كامل بدهد، تا ان شاءاللَّه با سازماندهي قوي و خوب و به كارگيري روشهاي ابتكاري و استفاده از حداكثر خلقيات و خصلتها و خصوصيات جاذبه آفرين و كششدار،اين مقصود را عملي كنند. ان شاءاللَّه موفق باشيد. خداوند به شما كمك كند و توفيق بدهد، تا بتوانيد راه امام عزيز و فقيد بزرگوار را ادامه دهيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت فرماندهان و اعضاى كميته هاى انقلاب اسلامى

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم سخت ترين كار، سخن گفتن درباره ي فقدان امام عزيز است سخت ترين كار اين است كه درباره ي فقدان امام عزيز و جان ملت سخن بگوييم. حقيقتاً همه ي ما يتيم شديم. ده سال پيش كه ايشان دچار عارضه ي قلبي شدند، با جمعي از دوستان - كه امروز بسياري از آنها جزو شهدا هستند و در جوار رحمت الهي آرميده اند - خود را در آن هواي سرد و برفي به قم رسانديم و آن وجود عزيز را كه حيات انقلاب مرهون او بود، به تهران آورديم و در بيمارستان قلب بستري كرديم. چه روزهاي سختي گذشت و چه دلهره ها و نگرانيهاي غيرقابل توصيفي را پشت سر گذاشتيم. از آن روزها تا پايان حيات ايشان، دايماً نگران اين حادثه ي تلخ بوديم و بارها به پروردگار متعال عرض مي كرديم كه دعاي شوق انگيز امت مؤمن و مخلص ما به درگاه تو، سلامت و بقاي اين قلب تپنده است؛ با بزرگواري خود، دعاي امت ما را مستجاب كن.

هروقت تصور فقدان اين موجود عظيم و عزيز را مي كرديم، واقعاً دنيا براي همه ي ما بي معني و تاريك جلوه مي كرد. امروز ما در مقابل چنين مصيبت بزرگ و سختي قرار داريم، كه حقيقتاً حادثه يي جانكاه و باورنكردني است و با هيچ مصيبت ديگري قابل مقايسه نيست. توصيف اعتراف آميز دشمنان از عظمت شخصيت امام شخصيت امام، حتّي براي دشمنان او نيز درخشيد و همان كساني كه در طول ده سال تبليغات زهرآگين و خباثت بار، هميشه سعي مي كردند چهره ي منور اين وليّ خدا را دگرگونه جلوه دهند و اميدي را كه در دل مسلمانان و مستضعفان عالم درخشيده بود، خاموش كنند، امروز لحن همه ي آنها تغيير كرده و توصيفشان از امام(ره)، توصيفي اعتراف آميز نسبت به عظمت اين شخصيت بزرگ است. حقيقتاً اين فصل دهساله ي تاريخ انقلاب ما، عجيب و تكرارنشدني است. نمي دانم چگونه اين فصل را گذرانديم و چگونه لحظات آن را با وجودمان لمس كرديم. اين ايام، درست ده سال و چند ماه - به اندازه ي مدت رهبري رسول خدا(ص) در مدينه - طول كشيد. حوادث چه قدر شبيه به هم اتفاق مي افتند. وقتي رسول خدا(ص) از مكه به مدينه تشريف آوردند، مردم يثرب كه تازه مسلمان شده بودند، به استقبال پيامبر رفتند. آنها در نقطه يي ايستادند، گردنها را كشيدند و چشمها را تيز كردند، تا ببينند محبوبشان كي وارد شهر مي شود. در ايران هم شبيه اين حادثه اتفاق افتاد. آن روز تاريخي كه امام(ره) وارد كشور شدند و سوار بر اتومبيل در خيابانها حركت كردند، زن و مرد موانع را در مي نورديدند و خودشان را به اتومبيل حامل امام مي رساندند، تا چهره ي رهبر عزيزشان را ببينند.

روز رحلت پيامبر(ص) در مدينه غوغا بود. شبيه آن حادثه، امروز در كشور ما تكرار شده است. شايد بتوان گفت كه اخلاص و علاقه و وفاداري عموم مردم ما نسبت به مردم زمان پيامبر، خيلي بيشتر است. با توجه به شرايط آن زمان و روزگار ما، مردم ايران اخلاص و علاقه ي بيشتري از خود نشان دادند، و در حالي كه معنويت و ارزشهاي اخلاقي در دنياي معاصر افول كرده بود و به مادّه و جسم بهاي بيشتر داده مي شد، امام عزيز معنويت را زنده كردند. امام را فقط با پيامبران و اوليا و معصومان مي توان مقايسه كرد شخصيت امام(ره) با هيچكدام از رهبرهاي دنيا قابل مقايسه نيست؛ او را فقط با پيامبران و اوليا و معصومان(ع) مي توان مقايسه كرد. او شاگرد و دنباله روِ آنها بود و به همين خاطر نمي توان با رهبرهاي سياسي دنيا مقايسه اش كرد. ما رهبرهاي سياسي دنيا را مي شناسيم و تاريخ مبارزه ي آنها و ملتها را با دقت مطالعه كرده ايم؛ واقعاً حيف است كه به آنها رهبر بگوييم و امام را هم با همين عنوان ياد كنيم. اگر به آنها رهبر بگوييم، بايد عنوان ديگري براي امام(ره) انتخاب كنيم. او اصلاً از جنس و خميره ي انبيا بود. توصيف و ترسيم چهره ي آن عزيز خدا و عزيز بندگان صالح او، واقعاً خيلي مشكل است. داغ بزرگي بر قلب ملت، و حادثه ي عظيمي در تاريخ كشور ايجاد شده است. ما بايد لحظه لحظه ي آن ده سال را مورد مداقه قرار دهيم و از كلمه كلمه ي سخنان امام(ره)، درس بگيريم. آن فصلي كه در تاريخ ملت ما گذشت، استثنايي بود و ديگر به اين آساني و زودي

تكرار نخواهد شد. ما در مقابل اين واقعيت قرار گرفته ايم و بايد بدان واقف باشيم. بعد از رحلت رسول گرامي(ص) نيز مسلمانان در هر سطحي كه بودند چه در سطح اميرالمؤمنين(ع) يا فاطمه ي زهرا(س)، و چه در سطح مسلمانان معمولي آن روز، كه طبعاً احساسات و برداشتهاي مشابه يكديگر هم نداشتند - احساس كردند كه بايد راه آن بزرگوار را ادامه دهند؛ همچنان كه امروز شما ملت ايران احساس مي كنيد كه بايد راه امام(ره) را ادامه دهيد. ما بايد پيمان ببنديم كه راه امام را ادامه دهيم اگر ما امام را دوست داريم - كه واقعاً همين گونه است و هيچ كس نمي تواند ترديد كند كه ملت ايران در عشق و محبت به امام صادق نيست - بايد راه و درس او را زنده نگهداريم و هدفهايش را، هدفهاي حقيقي و اصلي انقلاب به حساب آوريم و به سمت آنها حركت كنيم و هدف ديگري از خودمان درست نكنيم. هدفهاي امام(ره) مشخص و روشن است و احتياج به كار زياد ندارد. حال كه خداي متعال اين طور مقدر كرد كه بنده ي صالحش در نيمه ي اين راه بار را به ديگران بسپارد و به ملكوت اعلي بپيوندد و در جوار او آرام بگيرد، ما نخواهيم گذاشت اين بار روي زمين بماند. بايد همه ي آحاد ملت - كوچك و بزرگ - مسؤولان در سطوح مختلف و هركس كه كاري در دستش است، اين نكته را حديث نفس خود كند و پيمان ببندد كه راه امام را ادامه دهد و به سمت هدفهاي او حركت كند. در اين صورت، عشق و محبت و ارادت و شاگردي ما نسبت به او صادق

خواهد بود؛ والّا اگر در فراق او گريه كنيم و بر سر و سينه ي خود بزنيم، ولي راه او را از سمت ديگر ادامه دهيم، محبت و احترام و وفاداري ما صادقانه نخواهد بود. وفاداري اين است كه عيناً در همان خط و هدف او حركت كنيم و به بيراهه نرويم. ويژگيهاي ممتاز امام برادران عزيز! درست است كه شما مورد توجه امام(ره) و سرباز او بوديد و هستيد و آن عزيز از شما راضي بود، ولي بايد به اين نكته توجه كنيد كه راهي را كه امام(ره) دنبال مي كرد و كار سنگيني كه او انجام مي داد، فقط با عقل و درايت و قوّت بدني و نيروي سياسي پيش نمي رفت؛ او از خلوص و صفاي باطني و رابطه ي با خدا نيز برخوردار بود، تا توانست اين موفقيتها را به دست آورد. هرچند خصوصيات بشري امام، در مرتبه يي بالاتر از افراد معمولي بود، ولي كسي خيال نكند كه اين انقلاب، صرفاً با حكمت و قوّت عقلاني و خصوصيات معمولي و بشري امام به پيروزي رسيد و ادامه يافت. ويژگيهاي بشري او، كمتر در افراد عادي پيدا مي شود. اگر يكي از آن خصوصيات در فردي مشاهده شود، او انسان بزرگي به شمار مي رود؛ چه رسد به آن كه همه ي ويژگيهاي ممتاز را يكجا در خود جمع كرده باشد. امام(ره) انساني بسيار عاقل، دورانديش، حكيم، آدم شناس، تيزبين، حليم، متين و آينده نگر بود؛ كه هركدام از اين صفات، كافي بود كه شخصي را در مرتبه يي والا جاي دهد و احترام همگان را جلب كند. متانت و بردباري و حلم امام به گونه يي بود كه اگر صد نفر در مجلسي سخناني مي گفتند

كه او آنها را قبول نداشت، تا لازم نمي دانست، حرفي نمي زد و سكوت مي كرد؛ در صورتي كه اگر در حضور آدمهاي معمولي كلمه يي گفته شود كه برخلاف عقيده ي آنها باشد، طوفاني در روحشان به وجود مي آيد كه سريعاً پاسخ بدهند. همه ي شما ديديد كه در پايان وصيت نامه ي ايشان، به مواردي اشاره شده بود كه امام قبلاً نسبت به طرح آنها سكوت كرده بودند. در زمان بني صدر كه من خدمت امام(ره) رسيده بودم، ايشان مي گفتند: حرفهايي كه او از قول من مي گويد، همه اش خلاف واقع است و حقيقت ندارد. بنابراين، هر حرفي كه زده مي شد، فوراً او را نمي آشفت و تحريك نمي كرد و در صدد پاسخ سريع برنمي آمد. اين متانت، بردباري، حلم، تسلط بر نفس و سعه ي صدر، در هركس كه باشد، از او يك انسان بزرگ خواهد ساخت. درعين حال اگر امام(ره) آن عوامل اصلي معنويت، ارتباط با خدا، كار براي رضاي او، تقوا و انجام تكليف را نمي داشت، نه انقلاب به پيروزي مي رسيد، نه شما مردم اين گونه عاشقش مي شديد، نه مي توانست اين طوفان را در دنيا به وجود آورد، و نه قادر بود در مقابل تهديد و ارعاب دشمن، مثل كوه بايستد. امام واقعاً عبد صالح خدا بود بارها ايشان مي فرمود كه ما كار را براي رسيدن به «نتيجه» نمي كنيم؛ بلكه مأمور به انجام «تكليف» هستيم. اگر فرض كنيم بعد از برگشتن امام(ره) از پاريس، آنچه كه تاكنون پيش آمد، اتفاق نمي افتاد، بلكه برعكس، مردم را مي كشتند، اطرافيان امام را اعدام مي كردند و خود امام را نيز مثل گذشته تبعيد مي كردند، در آن صورت باز هم امام(ره) احساس شكست نمي كرد و اعتقاد داشت كه پيروز

شده است. آن كس كه براي انجام تكليف كار مي كند، پيروزيش به اين نيست كه به مقصود خود دست پيدا كند؛ بلكه زماني احساس پيروزي مي كند كه موفق شود به تكليفش عمل كند. به راه باديه رفتن به از نشستن باطل كه گر مراد نجويم به قدر وسع بكوشم در حادثه ي مدرسه ي فيضيه و سپس در قضيه ي پانزده خرداد، عده يي مي گفتند فايده يي ندارد، بي خود معطليد؛ آنها چند برابر شمايند! بعد هم كه در سال 43 امام(ره) را تبعيد كردند، باز اين طرز فكر در بعضي از اين افراد راسخ شد و گفتند امام بي جهت زحمت مي كشند و تلاش مي كنند؛ ايشان به جايي نمي رسند! در حقيقت اگر كسي بخواهد با عقل و منطق معمولي محاسبه كند، همين نتيجه را مي گيرد؛ ولي آن چيزي كه امام را وادار مي كرد كه علي رغم همه ي اين حرفها، اميدش را از دست ندهد و به حركت خود ادامه دهد، انجام تكليف الهي بود. او معتقد بود كه اين انقلاب را يك دست غيبي هدايت و پشتيباني مي كند و ما نبايد به دنبال نتيجه ي كار خود باشيم. در همين خصوص خاطره يي در ذهنم مانده است كه نقل مي كنم: چند روز قبل از پايان سال 65 كه خدمت امام بوديم، چون يكي از روزهاي فروردين 66 با ولادت يكي از ائمه(ع) مصادف مي شد، من و آقاي هاشمي رفسنجاني و حاج احمد آقا اصرار كرديم كه ايشان در حسينيه ي جماران با مردم ديداري داشته باشند. امام استنكاف كردند و قاطع گفتند: حالش را ندارم. من در ايام نوروز به مشهد رفته بودم و آقاي هاشمي هم از جبهه ديدار داشتند. در همان روزها، ناگهان

قلب امام مشكلي پيدا مي كند و چون حاج احمدآقا - كه حق بزرگي بر گردن همه ي ملت دارد و امام را در اين چند سال حفظ كرد - همه ي وسايل را براي بهبود امام(ره) مهيا كرده بود، فوراً به وضعيت جسمي ايشان رسيدگي شد و خطر برطرف گرديد. وقتي در بيمارستان بر بالين ايشان حاضر شدم، عرض كردم: چه قدر خوب شد كه آن شب اصرار ما را براي ملاقات با مردم نپذيرفتيد؛ والّا اگر خبر اين ملاقات اعلام مي شد، مردم به زيارت شما مي آمدند و آن وقت شما با اين حال نمي توانستيد مردم را ملاقات كنيد و انعكاس آن در دنيا خوب نبود. اين كار شما، خواست خداوند و كمك الهي بود و در آن زمان تصميم بجايي گرفتيد. ايشان در پاسخ من گفتند: آن طور كه من فهميدم، مثل اين كه از اول انقلاب تا حالا، يك دست غيبي در همه ي كارها دارد ما را هدايت و پشتيباني مي كند. واقعاً همين طور است؛ والّا محاسبات معمول سياسي، اقتصادي و محاسباتي كه براساس آن دنيا دارد اداره مي شود، اين نتايج را به دست نمي دهد. آن چيزي كه امام را بر هدايت و اداره و رهبري ملت ايران و انقلاب عظيمش قادر مي كرد، عبارت بود از ارتباط با خدا و اتصال و توجه و توكل به او. او واقعاً عبد صالح خدا بود. من هيچ تعبيري را بهتر از اين براي امام(ره) پيدا نمي كنم. تأثر امام در مواجهه با فداكاريهاي مردم معنويت مردم و خانواده ي شهدا و اخلاص رزمندگان در جبهه ها، امام را به هيجان مي آورد. من چند بار گريه ي امام را - نه فقط به هنگام روضه و ذكر

مصيبت - ديده بودم. هر دفعه كه راجع به فداكاريهاي مردم با امام صحبت مي كرديم، ايشان به هيجان مي آمدند و متأثر مي شدند. مثلاً موقعي كه در محل نماز جمعه ي تهران، قلكهاي اهدايي بچه ها به جبهه را شكسته بودند و كوهي از پول درست شده بود، امام(ره) در بيمارستان با مشاهده ي اين صحنه از تلويزيون متأثر شدند و به من كه در خدمتشان بودم، گفتند: ديدي اين بچه ها چه كردند؟ در آن لحظه مشاهده كردم كه چشمهايشان پُر از اشك شده است و گريه مي كنند. بار ديگر موقعي گريه ي امام را ديدم كه سخن مادر شهيدي را براي ايشان بازگو كردم: در شهري سخنراني داشتم. بعد از پايان سخنراني، همين كه خواستم سوار ماشين شوم، ديدم خانمي پشت سر پاسدارها خطاب به من حرف مي زند. گفتم راه را باز كنيد، تا ببينم اين خانم چه كار دارد. جلو آمد و گفت: از قول من به امام بگوييد بچه ام اسير دست دشمن بود و اخيراً مطلع شدم كه او را شهيد كرده اند. به امام بگوييد فداي سرتان، شما زنده باشيد؛ من حاضرم بچه هاي ديگرم نيز در راه شما شهيد شوند. من به تهران آمدم، خدمت امام رسيدم، ولي فراموش كردم اين پيغام را به ايشان بگويم. بعد كه بيرون آمدم، سفارش آن مادر شهيد به ذهنم آمد. برگشتم و مجدداً خدمت امام رسيدم و آنچه را كه آن خانم گفته بود، براي ايشان نقل كردم. بلافاصله ديدم آن چنان چهره ي امام درهم رفت و آن چنان اشك از چشم ايشان فرو ريخت، كه قلب من را سخت فشرد. بايد همچون امام، از خدا كمك بگيريم برادران عزيز! عامل اخلاص امام(ره) و

رابطه ي او با خدا و نيز اخلاص مردم، تاكنون ما را به اين جا رسانده است؛ بعد از اين هم بايد همين گونه باشد. اگر هدفها و راه ما، هدفها و راه امام است، وسايل ما هم بايد وسايل امام باشد. وسيله ي امام(ره)، كمك گرفتن از خدا بود. بياييد از خدا كمك بگيريم. اين كار، با زبانِ تنها ميسر نيست؛ بلكه با خلوص و اخلاص عملي و ترك گناه و تقويت رابطه ي بين خود و خدا كه در قلب انسان جاي مي گيرد، عملي است. اين، درس هميشگي امام براي ماست. شما برادران عزيز، شغلتان حساس و خطير است. همه ي شما - چه مقامات بالاي كميته، و چه حتّي يك پاسدار معمولي اين نهاد - با زندگي و جان و مال و عرض مردم سروكار پيدا مي كنيد؛ به همين خاطر بايد خيلي متدين باشيد، با خدا بسيار رابطه داشته باشيد، از او كمك بگيريد، نماز باحال بخوانيد، قرآن تلاوت كنيد، تقوا داشته باشيد، اخلاق و ادب اسلامي را رعايت كنيد و در مقابل جلوه هاي فريبنده ي دنيا تسليم نشويد. من هم مثل شما هستم. من هم بايد همين كارهايي را كه به شما توصيه مي كنم، به صورت مضاعف انجام دهم. همه ي ما بايد تقواي الهي پيشه كنيم. شما جوانها، باصفا و بي آلايش و داراي دلهاي پاك و روحهاي صاف هستيد. كار شما از ما راحت تر است و اين راه را آسانتر از ما مي پيماييد. شما نسل و نهال انقلاب هستيد و نهادتان نيز انقلابي است. شما مي توانيد بندگان صالح و مؤمن و متعبد و ذاكر و پرهيزكار باشيد. توصيه مي كنم اين خصوصيات را حفظ كنيد. وصيت امام هم بر

اين نكات تأكيد داشت. ايشان تا آخرين لحظات حياتشان، ذكر و نماز و دعا را از دست ندادند. حاج احمدآقا فرزند عزيز حضرت امام مي گفتند: پيش از ظهر روز آخر حيات امام(ره)، ايشان روي تخت دايماً نماز مي خواندند. مدتي گذشت، بعد پرسيدند: ظهر شده است؟ گفتم: بلي. آن وقت خواندنِ نماز ظهر و عصر با نوافلش را شروع كردند. بعد از اتمام نماز، مشغول ذكر گفتن شدند و تا لحظاتي كه در حالت اغما بسر مي بردند، مرتب پشت سر هم مي گفتند: «سبحان اللَّه والحمدللَّه ولااله الّااللَّه واللَّه اكبر، سبحان اللَّه والحمدللَّه ولااله الّااللَّه واللَّه اكبر». اين كار براي ما درس است. ما كه رهبرمان را دوست داريم، بايد به كارها و روحيات او توجه كنيم و از آن درس بگيريم. هميشه خدا را شاهد و ناظر اعمال خود بدانيد استقامت و استحكامتان را حفظ كنيد. دشمنها خيال مي كردند كه در خلأ وجود حضرت امام(ره) خواهند توانست شيطنت و شرارت كنند. الحمدللَّه حضور مردم، آنها را مأيوس كرد. نبايد صرفاً به حضور مردم در شهرها كه به مناسبت ايام عزاداري امام انجام مي شود، اكتفا كرد. عامه ي مردم حضورشان همين است؛ ولي حضور شما در مراكز خدمتتان است. بايد قوي و محكم، با سوداگران مرگ و بدخواهان و توطئه گران، در محدوده ي مسؤوليت و قلمرو فعاليت كميته ي انقلاب اسلامي، برخورد كنيد. بايد نشان دهيد كه امت امام و فرزندانش، اين نكته را از او ياد گرفته اند كه هميشه خدا را شاهد و ناظر اعمال خود بدانند، و اگر امامشان در قيد حيات نيست، خداي امامشان با آنهاست. مسؤوليتها و مأموريتها را خيلي قوي و محكم و با قاطعيتِ كامل و با حضور وسيع و

همه جانبه انجام دهيد و دشمن را مأيوس كنيد. خداوند ان شاءاللَّه همه ي شما را حفظ كند و موفق بدارد و دل و روح آن عزيزِ محبوبِ فقيد را از شما شاد كند و دعاي حضرت وليّ عصر(ارواحنافداه) را شامل حال همه ي شما وامت اسلامي بكند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در مراسم بيعت وزير كشور به همراه معاونان، مشاوران و استانداران سراسر كشور

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امام پشتوانه ي معنوي و روحي و مايه ي اميد ما بود از برادر عزيزمان جناب آقاي محتشمي و همه ي شما برادران عزيز و زحمتكش صميمانه تشكر مي كنم. حقيقتاً خيلي سخت است كه ما وضعيت جديد را در ذهنمان تصوير كنيم و آن را جا بيندازيم. تا آن جا كه من با احساس و عقلم و با مشاهده ي جلوه هاي گوناگون وجود اين مرد درك كرده ام، ارزيابي اين ضايعه ي بسيار بزرگ و سنگين و خطير، حقاً و انصافاً ميسور نيست و اصلاً قابل مقايسه با آنچه كه در كشورهاي ديگر رخ مي دهد، نمي باشد. امام(ره) فقط يك رهبر سياسي و يك مقام در سلسله مراتب تشكيلاتي كشور نبود؛ او پشتوانه ي معنوي و روحي و مايه ي اميد ما بود؛ وزنه ي بزرگ و قله ي عظيمي بود كه دايم مي جوشيد و هر كس را به قدر ظرفيتش سيراب و بهره مند مي كرد. من به نوبه ي خود، اين مصيبت بزرگ را به همه ي برادران عزيز تسليت عرض مي كنم و اميدوارم با توكل به خدا و استعانت از او، و نيز با تدبير و عقل و حكمت و صفا و همكاري حقيقي و واقعي با يكديگر، اين كمبود بزرگ و خلأ عظيم پُر شود. از لحاظ تشكيلات كشور، پيكره ي نظام جمهوري اسلامي با انتخابات مجلس خبرگان كامل شد؛ اما قضيه به اين جا خاتمه پيدا نمي كند و

ما مسؤوليت سنگينتري به عهده داريم. امروز شما برادران عزيز استاندار و پيكره ي وزارت كشور، مسؤوليت سنگيني به عهده داريد و نقش بزرگي را مي توانيد ايفا كنيد، كه به اعتقاد من امروز اين نقش را كمتر دستگاهي در جمهوري اسلامي مي تواند ايفا كند. من نسبت به آينده ي انقلاب و كشور و نظام خوشبينم من حادثه ي جانگداز رحلت امام عظيم الشأن را بسيار بزرگ مي دانم. اين كه شما ديديد خبرگزاريهاي خارجي و تحليل گرهاي سياسي، در روز اول فقدان امام پيش بيني كردند كه همه چيز تمام شد، ناشي از يك كار تبليغاتي محض نبود؛ بلكه آنها براساس معيارهاي خود محاسبه كرده بودند و اين نتيجه را گرفته بودند. آنها حقايق موجود در جامعه ي ما را نمي بينند و ايمان و شهادت طلبي و ارتباط معنوي بين مردم و مسؤولان و دشمن شناسي و دشمني ملت ايران نسبت به استكبار را مشاهده نمي كنند. من هم حقيقتاً معتقدم اگر بخواهيم اين فقدان را از دريچه ي محدود مادّي ارزيابي كنيم و از بركات الهي و معجزاتي كه هميشه به ما كمك رسانده و انقلاب را به پيش برده است، چشم بپوشيم و توكل به خدا و ايمان به او را ناديده بگيريم، بايد همان گونه قضاوت كنيم. من به نقش انسان و اراده و قدرت انساني، ايمان زيادي دارم. اين جزو اصول فكري ماست كه در طول دوران انقلاب و در بررسي مسايل اسلامي به آن رسيده ايم و آن را در عمل اجرا كرده ايم و آثار و نتايجش را هم ديده ايم. ايمان به اراده ي انساني و در كنار آن، اعتقاد و ايمان و اطمينان به كمك الهي، باعث مي شود كه بزرگترين مشكلات به آساني حل شوند.

با اين ديد، من نسبت به آينده ي انقلاب و كشور و نظام خوشبينم و اين خوشبيني را با قوّت تمام حفظ كرده ام و امروز به اندازه ي يك ذره، احساس بدبيني و ضعف نمي كنم؛ بخصوص كه حركت عظيم مردم، معجزه ي الهي را نشان مي دهد و ما را با عظمت و تأثير نقش مردم آشنا مي كند. نقش وزارت كشور و استانداريها در حفظ روحيه ي مردم يكي از نكاتي كه شما آقايان در وزارت كشور و استانداريها مي توانيد آن را تأمين كنيد، يا در تأمينش تأثير داشته باشيد، حفظ روحيه ي مردم است. اشاره كردند كه برادران عزيز استاندار - علي رغم ميلشان - در مراسم تشييع و وداع نيامدند. كار بسيار خوبي كرديد؛ زيرا هميشه خوف اصلي اين است كه مأموريني كه در جاي خاصي به آنها نياز است، آن جا حضور نداشته باشند. مراكز استانها حقاً و انصافاً مهم هستند و شما كار خوبي كرديد كه در آن جا مانديد؛ حالا هم به نظر من بايد زودتر برگرديد و در محل مأموريت خود حضور داشته باشيد. سعي كنيد در ميان مردم باشيد و دايماً با روحانيون و علما و ائمه ي جمعه ارتباط داشته باشيد. مراسم را در حدي كه متناسب با شأن استاندار است، هدايت كنيد و در جزييات كارهايي كه مردم مي خواهند انجام دهند، دخالتي نكنيد. اين حركت، حركت مردمي است؛ ليكن تسهيل كارها به دست استاندار است. بايد حضور استاندار در همه ي جوانب بزرگداشت اين حادثه كه به دست مردم اجرا مي شود، محسوس باشد و معلوم شود كه استاندار در بهتر اجرا شدن مراسم، نقش و تأثير دارد. اگر مردم امكانات مي خواهند، در اختيارشان بگذاريد، و اگر ضايعات

دارند، فوراً جبران كنيد. براي تسهيل در انجام كارها و رفت وآمدها و پشتيبانيها و كارهاي اورژانسي و ...، دستورهاي لازم به دستگاههاي مختلف داده شود. استاندار بايد محور كل استان باشد، تا مردم حضور او را احساس كنند. بسيار لازم است كه در مراسم عظيمي كه انجام مي گيرد، از فرصتهاي گوناگون استفاده كنيد و به عنوان نماينده ي دولت، با مردم حرف بزنيد، به آنها تسلّا دهيد، به لطف الهي اميدوار كنيد و روحيه ي توكل به خدا را در وجودشان تقويت كنيد. بارها گفته ام كه استاندار، مثل نخست وزير و يا رئيس جمهور براي استان است. مردم بايد اين حضور را احساس كنند. البته دستگاهها نيز بايد همواره با همفكري شما، در شوراها و كميسيونهاي مختلفي كه در استان تشكيل مي شود و در اين روزها ضرورت تشكيلشان بيشتر است، تلاش خود را مضاعف كنند و گزارش آن را به شما بدهند. استاندار نبايد از جريانات كنار بماند؛ بايستي در متن جريانها قرار داشته باشد و در همين خصوص، وزارت كشور، هم در تهران و هم در سطح كشور، مي تواند نقش مؤثري داشته باشد. راه ايجاد وحدت و يكپارچگي در بين مردم مسأله ي ديگر، مسأله ي وحدت است. هيجان عظيم عمومي كه اين روزها جريان دارد، زمينه ي خوبي است تا بتوانيم به فضل پروردگار، بددليها و گله منديها و دودستگيهايي را كه متأسفانه در غالب استانها وجود دارد، از بين ببريم. شما اگر با ابتكار و عقل و حكمت و به انگيزه ي رفع مناقشات، در صحنه ي اين حادثه ي بزرگ حركت كنيد، من خيلي اميدوار مي شوم. البته بعضي جاها مشكل و مسأله ي چنداني ندارند، ليكن در بعضي از استانها واقعاً

مسأله وجود دارد. در دوراني كه ما وزنه ي عظيم حضرت امام(ره) را نداريم، حقيقتاً بيش از همه چيز بايستي به يكپارچگي و وحدت مردم بينديشيم؛ والّا انقلاب تهديد خواهد شد. راه ايجاد وحدت و يكپارچگي، بسته به وضعيت سياسي هر استان، با استان ديگر متفاوت است و نمي توان نسخه ي واحدي را ارايه كرد. مثلاً در بعضي جاها، از طريق تماس شما با امام جمعه، مسأله حل مي شود. در جاي ديگر، با ميانجيگري شما بين چند نفر از علما، مشكل حل مي شود. و در استان ديگر، با كوتاه آمدن شما در مقابل كسي كه فرضاً تا حدودي از او نگراني داريد، مسأله حل مي شود. بايد در تمام مدتي كه مردم اين شور و هيجان را دارند، براي ايجاد قاعده و پايه براي همدلي بين آنها تلاش و كوشش كنيد. آن روزگاري كه افراد به خاطر برخي از ملاحظات فكري و سليقه يي و عاطفي، نيروهاي خودشان را استخدام مي كردند، گذشته است. امروز، روزي است كه همه بايستي از سلايق و انگيزه هاي شخصي عبور كنند و هرچه را هم كه در گذشته بوده، پشت سرشان بريزند و از آن عبور كنند و ان شاءاللَّه زمينه ي يك همكاري عمومي را فراهم سازند. چند ماه آينده، ماههاي حساسي هستند؛ زيرا انتخابات رياست جمهوري و همه پرسي قانون اساسي را در پيش داريم و تا دولت جديد سركار بيايد و جا بيفتد و بخواهد حركت كند و زمام مشكلات را به دست بگيرد، فاصله ي زماني چند ماهه يي بايد سپري شود. در اين مدت بايستي مسؤولان كشور حداكثر عقل و حكمت را بخرج دهند، تا بتوانند ان شاءاللَّه اين حركت را به شكل آرام و

صحيحي هدايت كنند. ملت ايران هوشيار و پُرانگيزه در خدمت هدفهاي انقلاب من وقتي به وضع كلي كشور نگاه مي كنم و خبرها و اظهاراتي كه از خارج مي رسد، مي بينم و مشاهده مي كنم، نگراني يي از آينده ندارم. احساس مي كنم كه امروز ملت ايران بحمداللَّه آن رشد را دارد كه بتواند حركتي را كه آغاز كرده است، براساس رهنمودهاي امام عزيز(ره) آن را تداوم بخشد. همه اين موضوع را پذيرفته اند كه انقلاب اسلامي ايران به صورت يك حقيقت غيرقابل خدشه، در ذهنيت سياسي عالم جا افتاده است. دشمنان ما اميد داشتند كه شايد از گوشه و كنار قضايا و يا اظهارات و موضعگيريهاي داخلي چيزي را احساس كنند، تا بتوانند براساس آن بگويند انقلاب راه و جهتگيريش را عوض كرده است. بحمداللَّه از اميدي كه بسته بودند، مأيوس شدند و در اين روزها، اخبار خبرگزاريها و اظهارات مقامات سياسي قدرتهاي استكباري، كاملاً منعكس كننده ي اين يأس است. راه ما، روشن و مستقيم است. ابزار كار براي حركت آماده است و حقيقتاً ملت ايران هوشيار و پُرانگيزه در خدمت هدفهاي انقلاب است. مشكلات جزيي و نارضاييهاي ناشي از برخي مضيقه ها كه در بعضي از قشرها بود، الان به طور موقت فراموش شده است. اگر تلاش كنيم و خوب حركت كنيم و از حادثه ي عظيمي كه اميد داشتند به شكست جمهوري اسلامي منتهي شود، حسن استفاده را بكنيم، آنچه كه عامل شكست تصور مي شد، مي تواند عامل تقدم و پيشرفت به حساب آيد. همه ي خصوصيات امام، مشمول و منشأ سلام و بركت الهي است بزرگان هميشه همين گونه اند. مردان بزرگ و انسانهاي والا، همه چيزشان در خدمت انقلاب و اهداف آن قرار

مي گيرد. حركت و سكوت و سخن و مبارزات و ديگر خصوصيات امام(ره)، در خدمت اهداف انقلاب بود. فقدان او كه ضايعه يي غيرقابل مقايسه با هر ضايعه ي ديگر است، با تفضلات الهي انقلاب و ملت را به پيش مي برد. بركت بزرگي نصيب نظام ما شده است؛ «و جعلني مباركا اين ما كنت»(1)، «و سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيّا»(2). سلام بر ولادت و مرگ و حيات دوباره اش. واقعاً همه ي خصوصيات او، مشمول و منشأ سلام و بركت الهي است. اين واقعيتي است كه وجود دارد و اگر نتوانيم از اين واقعيت استفاده كنيم، ضعف خود را نشان داده ايم و بايد جوابش را بدهيم. اميدواريم كه ان شاءاللَّه با همفكري و همكاري استانداران عزيز سراسر كشور - كه شما هم به نوبه ي خود، مسأله را به فرماندارها منتقل مي كنيد - بتوان راه را خوب و قوي ادامه داد و از تفضلات الهي حداكثر استفاده را كرد؛ «انّه سميع مجيب». خداي متعال يقيناً از بندگاني كه در راه او حركت مي كنند و با اخلاص گام برمي دارند، حمايت خواهد كرد؛ من در اين موضوع هيچ ترديدي ندارم. البته تضرع و ابتهال به پروردگار را هم نبايد فراموش كنيم؛ «قل مايعبؤا بكم ربّي لولا دعاؤكم»(3). بدون دعا و توجه و توسل به پروردگار نمي شود راه را پيش برد و من اعتقاد دارم كه يكي از علل موفقيت امام(ره)، همين تضرع و توجه به پروردگار متعال بود. خداوند ان شاءاللَّه همه ي شما را در انجام وظايفتان موفق كند، تا بتوانيد روح مطهر امام عزيز را از خودتان راضي و خشنود كنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مريم: 31 2) مريم: 15 3) فرقان: 77

سخنرانى در مراسم بيعت جمع كثيرى از عشاير عرب خوزستان و مردم نجف آباد

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مردم ما در مقايسه با مسلمانان صدر اسلام، از آنان جلوترند «انّا للَّه و انّا اليه راجعون»(1). در هنگام رحلت رسول اكرم(ص) تمام شهر مدينه يكپارچه ضجه و عزاداري شد و احساسات پُرشور مردم مسلمان به حدي بود كه در تاريخ به عنوان يك روز نمونه باقي ماند؛ اما وقتي احساسات و هيجان ملت بزرگ ايران را در هنگام دريافت خبر رحلت امام عزيز و بزرگوارمان مشاهده مي كنيم، بار ديگر به اين حقيقت ايمان مي آوريم كه مردم بااخلاص ما و مسلمانان امروز جهان، از لحاظ عمق ايمان و شور و احساسات، حتّي از دوره ي رسول گرامي اسلام(ص) و مردم آن زمان جلوترند. اين واقعيت را در جلوه هاي متعدد فداكاري مردم، از اول پيروزي انقلاب تا امروز مشاهده مي كنيم. امام عزيزمان نيز اين مطلب را تصديق مي كردند و مي گفتند: عمق اعتقاد و شور ايمان مردم در سطح عموم، حتّي از دوران صدر اسلام هم بالاتر است. در آن وقت، مردم به چشم خودشان پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) را مي ديدند؛ ولي امروز مردم ما، پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) و ائمه ي هدي (عليهم السّلام) را فقط در تاريخ ديده اند؛ در عين حال، ايمان و شور و احساسات و فداكاري و صدق نيت و آمادگي آنها براي مواجهه با حوادث بزرگ، از مردم آن روزگار كمتر نيست و در مواردي حتّي بيشتر است. اگر از برجستگان و بزرگاني كه در صدر اسلام بوده اند و تا هميشه ي تاريخ مثل خورشيد خواهند درخشيد، بگذريم، در مقايسه با سطح عامه ي مردم، ملت ما حقاً و انصافاً از مردم آن زمان جلوترند. در ايام رحلت امام

عزيزمان، يك بار ديگر اين معنا نشان داده شد. احساسات پُرشور مردم و ابراز عشق و وفاداري آنها به امام و انقلاب، حقيقتاً نظام اسلامي را در دنيا روسفيد كرد و مايه ي مباهات امام عزيزمان شد. اين بيداري و خيزش نيز از بركات همان بزرگمرد و درس آن معلم چيره دست است. ملت ايران نشان داد كه مي تواند دوره هاي دشوار را طي كند ما ملتي بوديم كه در طول ساليان متمادي، استعمار و استكبار با تلاش سياسي و فرهنگي خود، هويت اسلامي و مليمان را گرفته بود و هرگاه مي خواستيم قيام و تحركي بكنيم، غالباً با خطر و مشكل مواجه مي شديم و در بلندمدت نمي توانستيم ايستادگي كنيم. يعني استكبار و ايادي داخلي آنها و بخصوص حكومتهاي ستمگر، آن چنان فشاري بر مردم ما وارد آورده بودند كه شيره ي حيات و جوهر انسانيت را از درون جامعه ي ما زدوده بودند و توان ملت بزرگ و بافرهنگ ما را - چه در ماجراهاي مشروطيت، و چه در قضاياي بعد از آن - گرفته بودند. ملت ايران در نهضت و انقلاب اسلامي بزرگ ما، كه از سال 41 و42 شروع شد و در سال 57 به پيروزي رسيد و پس از آن هم كه زندگي پُرفراز و نشيب و پُرماجراي خودش را گذراند، جلوه ي استثنايي كرد. حقيقتاً امروز ملت ايران در چشم مردم عالم، به عنوان يك ملت قدرتمند و بزرگ و باشخصيت و تصرف نشدني جلوه كرده است. حوادث انقلاب و دوره ي جنگ هشت ساله و مقاومت در مقابل توطئه ها و فشارهاي دشمن، اين موضوع را تأييد مي كند. نقش دو عامل امام و امت، در انقلاب ما بسيار مهم بوده است. شما

مردم تأثير فوق العاده يي در شكست توطئه هاي دشمن و روسفيدي انقلاب داشتيد، و در حال حاضر كه در فقدان آن عزيز تازه سفر كرده مي سوزيم، بايد راه او را با همان اقتدار و قوّت اراده ادامه دهيم، و عزاداري و ابراز احساسات مردم ما در اين چند روز نشان داد كه راه آن بزرگوار ادامه مي يابد. هر ملت و انقلابي، دوران سختي دارد كه بايد از آن عبور كند. بعد از عبور از اين مرحله، دوره ي پابرجايي و آسايش و خوشيهاي حقيقي - كه ناشي از استقلال و آزادي و اتكاي به خود و خداست - فرا مي رسد. ملت ايران در حال گذراندن اين دوران است، و تا يأس كامل دشمن مي بايد در مقابل هرگونه توطئه يي، آگاهانه و هوشيارانه، مقاومت و ايستادگي كند. شما نشان داديد كه مي توانيد دوره هاي دشوار را طي كنيد. خدا را شكر مي كنيم كه توفيق داد تا بيشترين مدت سختي و دشواري جنگ هشت ساله ي تحميلي را بگذرانيد و آبديده شويد. جلوه هاي بركات الهي، در اراده و روشن بيني مردم ما پديدار شده است و امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) با رضايت از ملت ايران به لقاءاللَّه شتافت. او بدون شك از شما مردم راضي و خشنود است و مطمئنم كه در پيشگاه پروردگار عالم، از امت خود و مردمي كه به نداي او پاسخ دادند، اظهار رضايت خواهد كرد و براي آنها دعا مي كند. حقيقتاً امام، شما مردم را خوب مي شناخت و در مقابل مسايلتان فوق العاده حساس بود و نسبت به حل آنها اهتمام داشت. بايد در سايه ي وحدت كلمه كشورمان را بسازيم برادران عزيز! ما امروز بيش از همه چيز، به هوشياري و وحدت كلمه احتياج

داريم. دشمن پيچيده است و در مواجهه با انقلاب و ملت ايران، مرموزانه عمل مي كند. غالباً لباس دشمني نمي پوشد؛ بلكه با چهره ي نفاق، دورويي، فريب، تبليغات، شايعه پراكني، ايجاد دلسردي و زنده كردن انگيزه هاي گوناگون قومي و تاريخي و فرقه يي، جلو مي آيد. به همين خاطر، با دشمن بايد هوشيارانه برخورد كرد. اگر مردم هوشيار نباشند، همان بلايي بر سرشان خواهد آمد كه بر سر مردم مسلمان در دوره ي امام حسن(ع) و بعضي از دوره هاي ديگر آمد. در آن زمان، چون مردم هوشيار و آگاه نبودند، جريان حق شكست خورد. اگر آگاهي و هوشياري باشد، وحدت كلمه هم هست. مراقب باشيد كه وحدت كلمه را حفظ كنيد؛ موقعيتها را بدرستي درك كنيد و بدانيد كه امروز اساسيترين كار ما، توجه به اين امور است. بايد در سايه ي وحدت كلمه، دست به دست هم دهيم و كشورمان را بسازيم و آباد كنيم. بايد با امكانات فراواني كه اين كشور به فضل پروردگار دارد، زمينه ي ايجاد زندگي مرفه را براي عامه ي مردم، مخصوصاً قشرهاي فقير و محروم فراهم كنيم. بايد رهنمودهاي امام(ره) را كه در همه ي زمينه ها بيان شده است و هم اكنون در اختيار ماست، مورد بهره برداري قرار دهيم و يقيناً كمك الهي هم با ما خواهد بود. بار ديگر از همه ي شما عزيزان كه زحمت كشيديد و از راههاي دور به اين جا تشريف آورديد، تا دشمنان را بكلي مأيوس كنيد و رشد و آگاهي ملت ايران را به اثبات رسانيد، صميمانه تشكر مي كنم. سلام من را به بقيه ي برادران و خواهران نجف آباد و خوزستان و عشاير عزيزمان برسانيد. اميدواريم بتوانيم راه و خط و جهتگيري امام(ره) را، با

همان قدرت و با اتكال به نيرو و مدد الهي و با تكيه بر حمايتهاي مردمي ادامه دهيم و ان شاءاللَّه به همان هدفها نايل شويم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 156

سخنرانى در مراسم بيعت جهادگران جهاد سازندگى سراسر كشور

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بايد از امروز تلاشتان را مضاعف كنيد جهاد سازندگي از جمله دستگاههايي است كه بيش از همه، ما را به ياد امام عزيزمان مي اندازد. چه قدر ايشان به اين مجموعه ي جوان و انقلابي و بااخلاص و كارآمد اهميت مي دادند، و چه قدر لذت مي بردند وقتي مي شنيدند جهاد سازندگي موفقيتهايي را در جبهه ي جنگ و مناطق دورافتاده ي روستايي به دست آورده است. آن دل بزرگ، از ديدن اين همه تلاش، پُر از اميد و شادي مي شد. تيزبيني و روشن نگري و تشخيص آن عزيز، درست و بجا بود و مي دانست اين مجموعه كه از عناصر مؤمن و انقلابي و جوان و فعال و كارآمد و باسواد تشكيل يافته است، تا چه اندازه مي تواند براي كشور مفيد باشد. شما كه عاشق امام بوديد و هستيد، شما كه رگ جانتان به امام وصل بود، شما كه ارتباط با او را هويت اصلي جهاد به حساب مي آورديد، بايد براي تعظيم روح و شادي آن پروازكرده به ملكوت اعلي كه بي شك ناظر و نگران كارهاي ماست، از امروز تلاشتان را مضاعف كنيد. مصيبت، خيلي عظيم، و فقدان و ثلمه، غيرقابل تحمل است. امواج حياتي و دايمي كه از شخصيت او متصاعد مي شد، مثل خورشيد به ذرات جان مي داد. حيات او براي ما بسيار تعيين كننده و سرنوشت ساز بود. اين گونه نيست كه با انتخاب يك فرد ديگر به جاي اين عزيز كه جايگاهي در نظام ما داشت، كار تمام شود.

امام(ره) آسماني بود، و بنده و امثال بنده، خاكي هستيم. فاصله ي ميان اين دو، ناپيمودني است. ما در اين ده سال، بخصوص سه، چهار سال اخير كه بيماري قلبي ايشان نگران كننده بود، خيلي دلهره داشتيم. دنياي خالي از وجود امام، تاريك است. بدون او، در خلأ زندگي مي كنيم و جسم ما بي روح است. از تحقق چنين روزي، هميشه به خدا پناه مي بردم. وقتي مردم دعا مي كردند كه تا انقلاب مهدي(عج) او را نگهدارد، با خودم مي گفتم: پروردگارا ! آيا مي شود اين دعا مستجاب شود، تا هيچ احساس خلأيي نكنيم؟ من امروز احساس مي كنم كه چون ضايعه بزرگ، و حادثه سنگين، و خسارت بالاتر از حد تصور است، بايد تلاش خود را مضاعف كنيم. وقتي خدا چشم را از انساني گرفت، حواس سامعه و شامه و ذايقه و لامسه و تمام استعدادهاي او به كمكش مي آيند. البته گوش و ديگر حواس انسان، كار چشم را نمي كنند؛ اما مقداري از ضايعه را مي كاهند. در اين مواقع، ديگر حواس هنري را نشان مي دهند كه در بودن چشم، آن هنر و حساسيت را نداشتند و يا امكان بروز آن را پيدا نمي كردند. ما امروز در فقدان امام و چشم بيناي انقلاب، بايد اين گونه عمل كنيم. اگر اين نعمت را با خود نداريم، بياييد سامعه و شامه و ذايقه و لامسه و همه ي احساسهاي مكمون و مكنون خود را بيش از گذشته به كار اندازيم. امروز بايد بيشتر كار كنيم، بيشتر فكر كنيم و همبستگي بهتري داشته باشيم، تا بتوانيم وظايفمان را انجام دهيم. اهداف انقلاب بايد همواره در مقابل ديدگانمان باشد انقلاب به سرچشمه هاي فياض و جوشان استعدادهاي

بشري نياز دارد؛ بايد براي تأمين اين نياز بكوشيم و اين، عمل به وصيت بزرگمردي است كه جاي خالي او را با همه ي وجودمان لمس مي كنيم. اگر بخواهيم انقلاب با همان سرعت و شتاب و با همان اتقان و استقامت و درست در همان خط صحيح اسلام و بدون گرايش به چپ و راست حركت كند، بايد هدفهايي كه بر قله ي بلند آرزوهاي ملت ما - بلكه ملتهاي اسلامي - مي درخشند، همواره مقابل ديدگان ما باشد. بايد تلاش خود را براي تحقق اين هدفها مضاعف كنيم و از مشكلات نهراسيم. بزرگترين خطر اين نيست كه ما از رفتن باز بمانيم، يا خسته شويم؛ بزرگترين خطر اين است كه چشم انداز ترسيم شده و هدفهاي تعريف شده را گم كنيم و نبينيم. نگذاريد غبارها و ابرها جلوي اين هدفها و آرمانها را بگيرد. من با معرفتي كه بيش از همه ي مردم دنيا به ضعفها و كاستيهاي خودم دارم، تصميم گرفتم كه بيشتر كار و تلاش كنم و از سرچشمه هاي حياتي كه در اين راه ممكن است به كار آيد، بيشتر استفاده كنم؛ اين تنها راه ماست. البته يك نكته وجود دارد كه در زندگي امام هم اصليترين نكته بود و آن، توجه به خدا و كمك خواستن از اوست. خصوصياتي كه امام(ره) داشتند، هر كدامش كافي بود يك انسان معمولي را، انساني بزرگ معرفي كند. اراده و قاطعيت و علم و شجاعت و صدق و صراحت و تقوا و ورع، ويژگيهاي بارز امام بودند. اگر هركدام از اينها به تنهايي در يك انسان معمولي دميده شود، او را تبديل به يك آدم بزرگ مي كند. نكته ي اصلي در شخصيت معنوي

امام نكته ي اصلي اين است كه اگر در مجموعه ي ذي قيمتي كه شخصيت معنوي امام(ره) را تشكيل داده بود، عنصر عبوديت و اخلاص وجود نمي داشت، او به اين موفقيتها نمي رسيد. بنابراين، كارهاي انجام شده، خيلي عظيمتر از آن است كه شخصيتي با همه ي آن خصوصيات - منهاي ارتباط با خدا - بتواند آن كارها را انجام دهد. امام كه توانست اين حركت عظيم را در دنيا به وجود آورد، به خاطر آن بود كه با خدا ارتباط داشت و در اين راه ملاحظه ي هيچ چيزي را نمي كرد. امروز كه او در ميان ما نيست، سيل اعترافها و تعريفها سرازير شده است و همه ي دنيا به اقدام عظيم او كه اقيانوس انسانها را به حركت درآورد، معترفند. اين كار بزرگ، تنها در سايه ي قاطعيت و اراده و هوش و شجاعت و تيزبيني و آينده نگري به وجود نيامد؛ اين خصلتها قادر نبودند اين طوفان عظيم را پيش آورند؛ عنصر اصلي، ارتباط با خدا و كمك خواستن از او بود كه نام امام(ره) و كار او را در تاريخ جاودانه كرد. اگر ما خصلتهاي ديگرِ امام را نداريم، ولي مي توانيم خصلت اخير را داشته باشيم. شما بيشتر از من مي توانيد با خدا مرتبط باشيد؛ چون جوانيد و دلهاتان صاف و پاك است و آينه ي وجودتان، شفافتر و متعاليتر از آينه ي ماست. شما جوانها، نسل انقلاب هستيد و از آن روييده ايد. شما كساني هستيد كه ده سال از تعيين كننده ترين فصول زندگي و بهترين اوقات عمر خود را در دوران حاكميت دين و ارزشهاي اخلاقي گذرانده ايد. من و امثال من، همان ده سال را در حاكميت طاغوت گذرانديم. شما بهتر از

ما هستيد و براي جذب انوار الهي قابلتريد. حال كه اين زمينه ي خوب در اختيارتان است، سعي كنيد همان عنصري را كه در وجود امام(ره) قرار داشت و ضامن آن همه توفيقات براي او بود، در خودتان تقويت كنيد؛ يعني با خدا ارتباط داشته باشيد، در مقابل او تعبد كنيد و روح پرهيز از گناه و بديها و لجنها و آلودگيها را در خودتان زنده تر كنيد. اگر اين گونه بوديد، همه ي كارها آسان خواهد شد و به هدفها خواهيد رسيد. حيات و ممات امام براي خدا بود حيات و ممات اين مرد بزرگ براي خدا بود؛ «سلام عليه يوم ولد ويوم يموت و يوم يبعث حيّا»(1). قيامش، تبعيدش، آمدنش، زندگي پُربركتش و از دنيا رفتنش، براي خدا بود. شما نيز توسل و دعا و توجه به پروردگار را فراموش نكنيد؛ رابطه ي خودتان را با او محكم كنيد و با ابتكارهاي بيشتر و تلاش مضاعف، كشور را بسازيد. دعاي حضرت وليّ عصر(ارواحنافداه) را طلب كنيد و از روح بزرگ امام عزيز كمك بگيريد. من هميشه پشتيبان جهاد سازندگي بوده ام و بعد از اين هم بدون هيچ گونه ترديد و تأملي خواهم بود. بايد حركت خود را با ابتكار همراه كنيد و به دنبال راههاي جديد و ميان بُر باشيد، تا بتوانيم به پيشرفتهاي جديد مادّي دست يابيم. اگر ما خودمان را به قافله ي توسعه ي جهاني رسانديم و از لحاظ توسعه و عمران و آبادي توانستيم جلو برويم، از همه ي دنيا بهتر خواهيم بود؛ چون ما چيزي داريم كه آنها ندارند و آن، توكل و ايمان و معرفت ماست. خداوند ان شاءاللَّه به شما توفيق دهد، تا مايه و پايه و پيشقراول

توسعه و حركت اساسي در كشور باشيد و در اين راه همواره مشمول تأييدات و تفضلات خودش قرار گيريد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مريم: 15

بيانات در مراسم بيعت فقها و حقوقدانان شوراى نگهبان

بيانات در مراسم بيعت فقها و حقوقدانان شوراي نگهبان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شوراي نگهبان، نبض نظام اسلامي از نصايح بليغه يي كه فرموديد، خيلي متشكرم. از خداي متعال صميمانه درخواست مي كنم كه به من توفيق دهد، تا بتوانم ان شاءاللَّه اين نصايح و امثال آنها را به كار بندم؛ زيرا جز عمل كردن به نصايحي كه متخذ از سرچشمه ي وحي و الهام الهي است، راه نجاتي وجود ندارد. همچنين از اظهار محبت و ابراز حمايتي كه شما برادران عزيز اعضاي محترم شوراي نگهبان مي كنيد و قبلاً هم اعلام فرموديد، تشكر مي كنم. شوراي نگهبان، عماد ملت و دين و مايه ي اطمينان و سكينه ي قلب مؤمنين است و درحقيقت نبض نظام اسلامي به شمار مي رود. وقتي شوراي نگهبان مثل همه ي دوره هاي گذشته ي آن قوي و قاطع و دقيق باشد، موجب آرامش كساني مي شود كه دلشان براي اسلام مي تپد و آرزويشان تحقق اهداف اسلامي و شريعت حقه ي نبويه است. و اگر خداي نكرده روزي شوراي نگهبان تضعيف بشود - چه تضعيف حيثيتي، و چه تضعيف هويتي و دروني - مطمئناً ضربه ي جبران ناپذيري به انقلاب خواهد خورد. اين نقطه كه نمايشگر صحت و اتقان تصميم گيري در نظام اسلامي است، تأثير فوق العاده و تعيين كننده يي در حركت نظام دارد و جز با اخلاص و استمداد از پروردگار و طلب هدايت از او، هيچ كار نمي شود كرد. اين راه، يك راه دنيوي نيست؛ بلكه راه آرمانهاي الهي و تداوم خط انبياست. شرط اول در اين راه آن است

كه انسان اهواي نفس خود و ديگران را ملاك عمل قرار ندهد و در مقابل حق و دستورات الهي و راهي كه خداي متعال معين كرده است، تسليم باشد. بخشي از مفهوم توحيد و شرك، همين جا معني مي دهد. خداي متعال تفضل كرده و ما را از شرك ممنوع كرده است. اين تكريم انسان است كه پروردگار متعال او را از عبادت غير خود منع كرده است؛ همان طور كه حضرت يوسف(سلام اللَّه عليه) به همراهان زندانيش فرمود: «ذلك من فضل اللَّه علينا و علي النّاس»(1)؛ يعني اين فضل خدا بر انسانهاست كه شرك را ممنوع كرده و فقط عبوديت خودش را خواسته است. ما بايد اين تكريم الهي را درك كنيم و از آن بهره مند شويم و نگذاريم كه نيت و عمل ما به اندكي شرك آلوده شود؛ شركي كه ممكن است با اتباع از هواي خود و ديگران، در مراتب بالاي اداره ي نظام جمهوري اسلامي و زعامت امت اسلامي تجلي پيدا كند. كاري كه امام انجام داد، جز با كار انبيا قابل مقايسه نيست رهبر كبير عزيز و امام فقيد بزرگوار ما، چهره ي درخشاني در عالم بود و حقيقتاً مثل او را نه در اين زمان و نه در زمانهاي گذشته نداشتيم و در ميان چهره هاي معروف عالم - بعد از انبيا و اوليا(عليهم السّلام) - شخصيتي با اين عظمت و خصوصيات مثبت و جامع الابعاد و جامع الاطراف سراغ نداريم. من عقيده ي قاطع دارم كه اگر اين بزرگوار همه ي آن خصوصيات مثبت چون: علم و قاطعيت و هوش و شجاعت و اراده را دارا بود، ولي اخلاص و ارتباط با خدا و تنزه از شرك - به معناي تجنب از

اهواي خود و ديگران - را نمي داشت، به اين توفيقات دست نمي يافت. اين توفيقات بزرگ در زماني به وجود آمد كه تمام نشانه ها حكايت از انزواي دين و كهنه شدن و فرسوده شدن آن و روآمدن تفكرات و اخلاق و شيوه هاي مادّي و حاكميت هوسهاي شيطاني و بشري در دنيا داشت. كار عظيمي كه او انجام داد، اين بود كه در چنين دنيايي كه اقيانوسي از لجن را در خود جاي داده بود و افراد خجالت مي كشيدند نام دين و ارزشهاي الهي را بر زبان آورند او توانست ارزشهاي الهي را مطرح و بزرگ كند و پرچمش را در جهان به اهتزاز درآورد. كاري كه او انجام داد، جز با كار انبيا قابل مقايسه نيست؛ حتّي با هيچيك از حركاتي كه مصلحان بزرگ كرده اند، قابل مقايسه نيست. قرن حاضر، قرن ظهور مصلحان بزرگ است. از نيمه هاي قرن گذشته تاكنون، چه قدر مصلحان بزرگ و انقلابيون و سياستمداران پيدا شدند و حركات عظيمي در دنيا و يا در بخشي از آن به راه انداختند؛ در عين حال حركت هيچكدام از آنها قابل مقايسه با اين تحرك عظيم و رنسانس معنوي جهاني كه به وجود آمد، نيست. در پارلمانهاي كشورهايي كه دهها سال است رسماً در آن جا دين جرم محسوب مي شود و ترويج آن ممنوع است و به عنوان يك پديده ي قديمي و زيادي و منسوخ و از مد افتاده و مضر تلقي مي شود، اسم خدا بر زبانها آمد و نطقها با «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم» شروع شد. در دنياي مادّي، پرچم معنويت و اسلام بلند شده است و اين موفقيت، چيز كوچكي نيست. همه ي اين توفيقها، به دست قوي آن

رهبر عظيم ايجاد شد. البته حركت را ملت ايران كرد؛ اما ملت ايران را جز آن دست قوي و آن شخصيت عظيم - با همه ي خصال و صفات ويژه و استثنايي - كسي نمي توانست به حركت درآورد. اخلاص و اتصال به خدا، مهمترين راز موفقيت امام به اعتقاد من، مهمترين و تعيين كننده ترين راز موفقيت او، همان اخلاص و توجه و اتصال به خدا بود. ايشان توانست معناي «ايّاك نستعين» را در عمل خود مجسم كند و به منبع لايزال قدرت الهي متصل شود. وقتي يك انسان كوچك و ضعيف و ظرف محدودي، خودش را به اقيانوس بي پاياني وصل مي كند، ديگر هيچ عاملي وجود ندارد كه بتواند بر او فايق آيد. اگر هر انساني همين كار را بكند، همان گونه خواهد شد. البته انسانها به آساني نمي توانند اين كار را بكنند؛ ولي ايشان توانست و كرد. ما بايد به قدر وسع خودمان تلاش كنيم. بزرگان در قله ها ايستادند، ما نيز از دامنه ها حركت كنيم و به آن سمت پيش برويم؛ هرچند به آن قله ها هم دست پيدا نكنيم؛ ولي به هرحال حركت و رفتن، فريضه و وظيفه ي همه ي ماست. من از زحمات برادران عزيز شوراي نگهبان - چه حضرات آقايان فقهاي محترم، كه همه از اساتيد و بزرگان و مجتهدان و شخصيتهاي بارز فقهي هستند، و چه آقايان حقوقدانان - تشكر مي كنم. ما جز خوبي و تلاش مخلصانه و آگاهانه، از شما چيزي مشاهده نكرده ايم. اميدواريم كه خداوند ان شاءاللَّه به شما توفيق دهد و با همان استقامت و استحكامي كه تاكنون براي حفظ خط درست نظام اسلامي و هدايت قوانين به سمت شرع مقدس داشته ايد، باز هم همان

راه را با قوّت و قاطعيت ادامه دهيد؛ من هم همواره وظيفه ي خود مي دانم كه از شما حمايت كنم؛ همچنان كه امام عزيزمان هميشه از شوراي نگهبان حمايت مي كرد. ايشان شوراي نگهبان را بسيار بزرگ مي دانستند و بارها در وصايا و بياناتشان، بر اهميت آن تأكيد مي كردند. من هم ان شاءاللَّه همان خط و راه را خواهم رفت. ان شاءاللَّه باز هم در آينده ما را از نصايح و بياناتتان مستفيض خواهيد كرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) يوسف: 38

سخنرانى در مراسم بيعت هزاران تن از طلاب، فضلا و اساتيد حوزه ى علميه ى قم و روحانيون بيست كشور جهان

سخنراني در مراسم بيعت هزاران تن از طلاب، فضلا و اساتيد حوزه ي علميه ي قم و روحانيون بيست كشور جهان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم حوزه هاي علميه، قوام اصلي و ستون مهم نظام جمهوري اسلامي حقيقتاً تسليت اين حادثه ي بزرگ را بيش از همه بايد به شما فضلا و طلاب جوان و فرزندان محبوب حضرت امام(ره) گفت. من اين مصيبت جانسوز را به همه ي حوزه هاي علميه و فضلا و علما و طلاب جوان و مدرّسان و بزرگان علم تسليت عرض مي كنم. بين شما و امام(ره) محبت متقابل وجود داشت. شما محبت خود را به امام ابراز كرديد؛ امام هم به شما خيلي محبت داشت. هرگز نشد كه ايشان راجع به حوزه ها و طلاب و فضلا و مدرّسان صحبتي بكنند و يا در حضورشان صحبتي بشود، مگر آن كه نشانه هاي توجه و اهتمام و محبت پدرانه و دلسوزانه و آگاهانه در ايشان مشاهده مي شد. حقيقتاً حوزه هاي علميه، قوام اصلي و ستون مهم انقلاب و نظام مقدس جمهوري اسلامي هستند. سالهاست كه من با قشر و نسل شما قلباً و روحاً پيوند و انس دارم. شما مايه ي اميد هستيد. آينده متعلق به

شما و در دستهاي شماست. دل و دست و مغز و روح و زبان گوياي شماست كه آينده ي كشور و انقلاب و حتّي آينده ي اسلام و مسلمين را طراحي مي كند و مي سازد. در اول انقلاب، نسل جوانِ همسنِ امروزِ شما خيلي نقش داشت. در آن سالهاي پُرماجرا، طلاب جوان و سبكبال و كمربسته و عاشق صادق، مانند زنبورهاي عسل بودند كه قرآن به آن اشاره مي كند: «و اوحي ربّك الي النّحل ان اتّخذي من الجبال بيوتا و من الشّجر و ممّا يعرشون»(1). آنها در گلزار مصفاي حوزه هاي علميه، برفراز معطرترين گلها و باطراوت ترين شاخه ها و جاندارترين ساقه ها و ريشه ها مي نشستند و عسل شيرين «فيه شفاء للنّاس»(2) علوم اسلامي را مي مكيدند و آن را به انسانهاي مستعد و مشتاق در اطراف و اكناف اين كشور و در ميان روستاها و شهرها و راههاي دور و جنوب و شمال و حتّي به خارج از كشور مي رساندند. و چنين شد كه گردونه ي انقلاب به حركت درآمد و اين بركات بر آن بار شد. اين نبود، مگر به خاطر آن محور و قلب و مركز و مغز فعال حوزه ها؛ يعني همان روح مقدسي كه امروز ما براي او عزاداريم. خدا مي داند كه چه قدر بركات بر وجود او مترتب بود. قبل از قيام رهبرمان، حوزه هاي علميه جان و روح و طراوت نداشتند. در اين مراكز، درس و بحث و علم و تحقيقات اصولي و مطالعات و تأملات به چشم مي خورد - كه البته سعي اسلاف بزرگوار ما مشكور است؛ چون همه ي اين علوم و معارف، از دست آنها به ما رسيده است - اما آن چيزي كه محور بود، يعني حركت

جهتدار به سمت حاكميت و اقامه ي دين، وجود نداشت؛ همان ديني كه ما براي او درس مي خوانيم، به خاطر او تلاش مي كنيم و براي او عمامه بر سرمان مي گذاريم و مردم هم به خاطر پايبندي به آن، از ما حمايت مي كنند. امام عزيز ما، حقيقتاً به كالبد حوزه هاي علميه ي مقدسه، روح و جان داد و حياتي دوباره بخشيد. سه عنصر اصلي قاعده ي نظام جمهوري اسلامي عزيزان! طلاب جوان! فضلا! توجه كنيد كه حوزه ي علميه - همان طور كه امام(ره) مكرر فرمودند - قاعده ي نظام جمهوري اسلامي است و همه چيز روي اين قاعده بنا شده و دوام خواهد يافت. اين قاعده بايد محكم باشد. استحكام اين قاعده، با تضمين سه عنصر اصلي امكانپذير است، و هر كدام از آنها نباشد و يا كم باشد، اين قاعده متزلزل خواهد شد، و اگر قاعده متزلزل شد، طبيعتاً همه ي آنچه كه بر او سوار است، تكان خواهد خورد. ما بحث آينده ي بلندمدت نظام اسلامي را مي كنيم. شما در ذهنتان چهل سال بعد را تصوير كنيد و ببينيد كه جمهوري اسلامي در آن سالها چگونه بر تمام دنياي ظلماني مادّي آن روز پرتو خواهد افكند؛ «الم تر كيف ضرب اللَّه مثلا كلمة طيّبة كشجرة طيّبة اصلها ثابت و فرعها في السّماء تؤتي اكلها كلّ حين باذن ربّها»(3). دل مؤمن، به كمتر از اين پيشرفت قانع نيست؛ «من ساوي يوماه فهو مغبون»(4). امسالمان با سال گذشته نمي تواند مثل هم باشد؛ بايد جلوتر رفته باشيم. پس شما چهل سال ديگر را در نظر بگيريد و ببينيد جمهوري اسلامي چه هويت درخشاني ايجاد كرده و چه خيمه ي عظيمي بر فراز فكر و ذهن بني آدم در

سرتاسر جهان زده است. قاعده يي كه ما از آن صحبت مي كنيم، قاعده ي بناي محكم و استواري است و سه عنصر قطعي در وجود و ذات خودش لازم دارد، كه البته هريك از آن سه عنصر بر اموري متوقف است و بر او نيز اموري مترتب مي باشد: اولين عنصر، فقه است. فقاهت را به همان معناي پيچيده و ممتازي كه امام(ره) براي ما معنا مي كردند و بخصوص در بيانات دو، سه سال اخيرشان بر آن تأكيد داشتند، معنا مي كنيم؛ يعني تركيبي از متد علمي و دقيق فقاهتي و به تعبير امام(ره): فقه جواهري. فقه صاحب جواهر، به معناي دقت و اتقان كامل در قواعد فقهي و استنتاج منظم فروع از همان قواعدي است كه در فقه و اصول مشخص شده است. اين فقاهت، دو ركن دارد، كه ركن اول آن، اصول معتدل و قوي و آگاه به همه ي جوانب استنباط است، و ركن دوم، تطور فقه مي باشد و همان چيزي است كه امام در معناي اجتهاد و مجتهد و فقيه مي فرمودند و تأكيد داشتند كه مجتهد و فقيه بايد با ديد باز بتواند استفهامها و سؤالهاي زمانه را بشناسد. سؤال، نصف جواب است. تا شما سؤال زمان را ندانيد، ممكن نيست بتوانيد در فقه براي آن جوابي پيدا كنيد. بنابراين، فهم سؤال و ترتيب جواب مناسب براي آن، مهم است. عنصر دوم، تهذيب و اخلاق است. روزي به اتفاق جمعي از فضلاي بزرگ در خدمت امام(ره) بوديم. در آن محفل، از حوزه ي قم صحبت شد. يكي از بزرگان اساتيد و علماي اعلام قم كه مورد احترام و قبول همه ي ما هستند، در آن جلسه به امام

عرض كردند كه شما نسبت به قم، توجه و عنايت داشته باشيد. آن روز امام(ره) فرمودند كه اين چيزها لازم نيست؛ شما اگر فقط به ابقاي دو عنصر در حوزه ي قم توجه كنيد، همه چيز حل خواهد شد: اول، فقاهت است - كه گمان مي كنم تعبير ايشان اين بود كه مواظب باشيد شعله ي فقاهت فروننشيند - و دوم، اخلاق و تهذيب است. ما اگر مهذب باشيم، خواهيم توانست هستي خود را در خدمت اسلام و نظام اسلامي قرار دهيم؛ ولي اگر مهذب نباشيم، آنچه كه داريم، در خدمت قرار نخواهد گرفت و چه بسا كه در جهت عكس هم قرار گيرد. تاريخچه ي حوزه هاي علميه و سرگذشت شگفت انگيز علماي بزرگ و اسلاف درخشان ما، حامل تجربه هاي بسيار زيادي در اين زمينه است كه تهذيب چه قدر اثر مي گذارد. نزديكترين تجربه يي كه ما در اختيار داريم، وجود همين شخصيت عظيمي است كه امروز دنيا را به خود متوجه كرده است. امام(ره) مدرّسي منزوي در قم بودند. درسشان در مسجد سلماسي كه داخل يك كوچه - نه در مركز حوزه - قرار گرفته بود، ارايه مي شد. خانه ي ايشان هم در انتهاي همان كوچه واقع شده بود؛ يعني براي رفت وآمد به مسجد محل درس كه روزي دوبار انجام مي گرفت، حتّي احتياج به ديدن خيابان نداشتند و طبيعتاً هميشه مسير خانه به مسجد و مسجد به خانه را طي مي كردند. ايشان علي الظاهر منزوي بودند؛ ولي در حقيقت مدرّسي بزرگ و قطبي جذاب براي طلاب و فضلاي جوان و سرشار از خصلتها و صفات خوب به شمار مي آمدند. اعتقاد من اين است كه اخلاص و صفاي باطن و رابطه ي معنوي و پيوند

مستحكم بين قلب او و خداي مقلب القلوب، موجب شد كه اين مرد بتواند از انزواي ظاهري خود خارج شود و دست نيرومندي براي دگرگون كردن بنياد ارزشهاي مادّي در سطح جهان شود. براستي بنيان ارزشهاي مادّي در دنيا لرزيده است. رهبر كمونيست كشوري دوردست با قدرت مادّي بالا و داراي پيشرفتهاي زياد مي گويد: خواهش مي كنم كتابي درباره ي اسلام بدهيد تا مطالعه كنم(!) قبل از پيروزي انقلاب، شما نمي توانستيد بِزور دست جواني كه باد ماركسيسم به دماغش خورده بود، يك جلد كتاب اسلامي بدهيد و بگوييد اين كتاب را مطالعه كن! ما با زحمت زياد و هزار كلام شيرين، تعدادي جوان را گرد هم جمع مي كرديم، تا چند كلمه از مباني اسلام را به صورت شفاهي و يا كتبي به گوش و دل آنها برسانيم؛ ولي باز هم نمي رسيد. در آن روزها همه ي ما - حوزه هاي علميه، علما و مدرّسان و فضلا - بوديم، ولي عملاً به نتيجه ي دلخواه نمي رسيديم. سرانجام به بركت قيام امام(ره)، ملت ايران و دنيا تكان خوردند و دگرگوني عظيمي در افكار و انديشه هاي مردم و جوانها به وجود آمد. امروز نماينده ي مجلس يك كشور مادّي كه هفتاد سال برمبناي ماترياليسم ديالكتيك اداره شده است، به من مي گويد: به بركت امامِ شما، در پارلمان كشورم سخنرانيها با «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم» شروع مي شود. شخصيتهاي معروف فكري دنيا نيز نسبت به آنچه كه در مشت اين مرد بزرگ بود و بر دنيا عرضه مي كرد، احساس عطش مي كنند. بنابراين، با حركت آن رهبر عزيز، بنياد ارزشها و قراردادها و مسلّمات مادّي تكان خورد و دگرگون شد. مسأله اين نيست كه ما چند شرابخانه را در مملكتمان بستيم

و نگذاشتيم فلان منكر انجام بگيرد؛ اينها ظواهر كار و پديدارهاي قضيه است؛ عمق كار خيلي از اينها بيشتر است. به بركت قيام اين مرد، دنيا و ايران تكان خورد. هرچند ما نقش ملت ايران را در انقلاب، نقش اول و درجه ي يك مي دانيم، اما چه كسي اين ملت را اين گونه هدايت كرد؟ چه كسي اين همه سرچشمه را در آنها به جوشش در آورد و اين همه استعداد را زنده كرد؟ آيا غير از آن روح بزرگ و آن انسان عظيم، كس ديگري بود؟ عظمت كار او، به ارتباطش با خدا و تهذيب نفس او برمي گردد. امام(ره) يك انسان مهذب بود. دشمنان داخلي و خارجي او نيز اين ويژگي را قبول داشتند و اعتراف مي كردند كه او آدم مؤمني است. آن گروگان امريكايي كه چهارصد و چهل و چهار روز در ايران اسير بوده و طبيعتاً همه ي آن ماجراها را از چشم امام مي ديده است، مصاحبه مي كند و مي گويد: من از كساني نيستم كه از فوت امام خوشحال شوم. او ارزشهاي اخلاقي مخصوص خودش را داشت و هيچ كس در حد او نبود. عنصر سوم، آگاهي سياسي است. آگاهي سياسي به مثابه ي چشمي است كه اگر نداشته باشيم، آن دو عنصر ديگر در حركت به ما كمك نخواهند كرد. بايد سه عنصر اصلي قاعده را حفظ كرد. البته حوزه ي علميه بايد يكپارچه باشد و از برخي تشنجات كه در گوشه و كنار وجود دارد، بري و بركنار بماند. حوزه ي علميه، جايگاه قداست و پاكي است. كيفيت حوزه از آنچه كه هست، بايد بهتر شود در درجه ي اول، به حوزه ي علميه ي قم، و در درجه ي بعد، به

ديگر حوزه هاي علميه اميد زيادي است. شما كه حركت مي كنيد، دنيا متوجه مي شود عده يي از طلاب و فضلا از قم به تهران مي آيند. اين، نقش تعيين كننده و بسيار بزرگ حوزه را نشان مي دهد. من همان ايمان گذشته را نسبت به حوزه دارم و معتقدم بايد كيفيت حوزه از آنچه كه هست، بهتر شود و هرچه كيفيت آن بالاتر رود، باز هم جا دارد و زياد نيست. بايد ان شاءاللَّه در آينده بزرگان و فضلاي حوزه براي ايجاد نظم و ترتيب شايسته ي اين مكان مقدس كمك كنند، تا درسي كه طلاب مي آموزند، هدر نرود و هر صفحه كتابي كه مي خوانند، بيجا نباشد. خداوند ان شاءاللَّه شما را موفق بدارد و قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه) و امام عزيزمان را از شما راضي كند و ان شاءاللَّه دعاي آن حضرت را شامل حال همه ي ما قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نحل: 68 2) نحل: 69

3) ابراهيم: 24 و 25 4) بحارالانوار، ج 71 ، ص 173

سخنرانى در مراسم بيعت جمع كثيرى از دانشجويان و دانشگاهيان

سخنراني در مراسم بيعت جمع كثيري از دانشجويان و دانشگاهيان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم دانشگاه، پايه يي براي آينده ي كشور در اين روزهاي بسيار مهم و حساس حيات سياسي كشور كه دلهاي همه ي ملت ما، مخصوصاً شما جوانان و دانشجويان و انديشمندان را غم سنگيني از فقدان امام عزيزمان فرا گرفته و فضاي ايران در سايه ي همدلي مردم و مصيبت بزرگ مشتركي كه همه ي قلبها را فشرده و تمام چشمها را اشكبار كرده، بحمداللَّه به صفا و صميميت آغشته است، چه بهتر كه در اين فضاي معنوي و محيط صميمي، از اصليترين و ضروريترين مسايل كشور سخن به ميان آيد و مؤثرترين قشرهاي كشور،

آينده ي انقلاب و كشور و خط صحيح و مستقيم نظام و آرمانهاي روشن و منور را با خود مرور كنند و نسبت به آنها تصميم قاطع بگيرند و حركت جديدي كه مرهون بركات امام عزيزمان است، آغاز شود. حقيقت آن است كه اين مرد بزرگ و شخصيت عظيم تاريخي، نشان داد كه با حيات و وجود و تحرك و ابتكار و راهنماييهاي خود كه از روح بزرگ و دل روشنش برمي آمد، و همچنين با مرگ پُرحادثه و عروج ملكوتي خويش، به انقلاب و اسلام و مسلمين خدمت كرد. شخصيت اين بزرگوار، حامل هدايتهايي است كه براي سالهاي متماديِ امت اسلامي، درس و رهنمود و راهگشا خواهد بود. يكي از همين مسايل اساسي كه جا دارد در فضاي عمومي جامعه براي آن به طور جد فكر شود و تصميم قاطعي اتخاذ گردد، مسأله ي دانشگاه و دانشجويان و علم و تحقيق است. ما مي توانيم به صورت قاطع ادعا كنيم كه در نظر رهبر كبير فقيد ما، مسأله ي دانشگاهها، جزو مسايل طراز اول براي انقلاب و كشور بوده است. يك وقتي در ديدار جمعي از مسؤولان فرهنگي كشور ايشان فرمودند: مسأله ي جنگ، يك امر موقت است؛ در صورتي كه مسأله ي مهم و ماندگار و اساسي ما، دانشگاههاست. اين، يك واقعيت است. دانشگاه كه قوام اصلي آن به استاد و دانشجوست، حقيقتاً پايه يي براي آينده ي كشور محسوب مي شود. در نظام جمهوري اسلامي كه يك نظام صددرصد مردمي است، دانشجو بايد بارزتر از ديگر دانشجويان در هر جاي ديگر دنيا، نقش داشته باشد. درست است كه همه ي ملتها و جوانها به كشور و سرنوشت و ملتشان علاقه مندند، اما فرق است بين

نظامي كه براساس انقلاب مردمي و متكي به اراده و احساس عامه ي مردم بنا شده و حركت كرده و با دشمن درافتاده و موانع را برداشته باشد و يكايك آحاد مردم با آن احساس پيوند عميقي كنند، و نظامي كه اين چنين نباشد. در اين روزها، مظهر ديگري از اين حقيقت آشكار شد. اگرچه در قضاياي گوناگون انقلاب و در حضورهاي سياسيِ متنوع و متوالي و راهپيماييها و بسيج عمومي و در حركت عظيم مردم به سمت جبهه هاي جنگ - قبل و بعد از آتش بس - اين معنا ثابت شده بود، اما تبليغات جهاني كه سعي مي كرد حقيقت را واژگونه جلوه دهد و نظام را جدا از مردم معرفي كند و آنها را نسبت به سرنوشت انقلاب، بي تفاوت وانمود كند، در اين قضايا دچار بهت و حيرت و انفعال شد. امروز دنيا در مقابل حضور و هيجان عظيم مردم و پيوندي كه با هزاران زبان به صورت فراموش نشدني در فضاي تاريخ و عالم منعكس شد، دچار انفعال است. دانشجويان بايد در سازندگي و ترسيم حركت عمومي جامعه نقش داشته باشند بارها در مجامع دانشجويي گفته ام كه در اين نظام مردمي، دانشجويان كه طبقه ي پيشرو و پيشاهنگ و زبده و بانشاط پيكره ي اجتماع هستند، بايد در سازندگي آينده و ترسيم حركت عمومي جامعه، بيش از جاهاي ديگر نقش و اثر داشته باشند. اين تأثير، با دو عاملي كه بايد در كنار هم باشند، تحقق پيدا مي كند: عامل اول، درس و علم و تحصيل است، تا نام دانشگاه و دانشجو و استاد و معلم معنا پيدا كند و اميدهايي كه براي آينده ي كشور ترسيم مي شود، پوچ و

واهي و باطل نباشد. جوانها بايد خوب درس بخوانند و اساتيد هم بايد آنها را تربيت كنند و آينده ي علمي و عملي كشور را تأمين و تضمين كنند. در كنار تحصيل، نقش تحقيقات، نقش فوق العاده مهمي است كه بايد مسؤولان به آن بپردازند. بنابراين، عنصر اول، عنصر درس و علم است كه نمي شود آن را دست كم گرفت و نقشش را كوچك انگاشت و به آن بي اعتنايي كرد. برادران و خواهران عزيز دانشجوي من، به اين نكته توجه كنند. هيچ چيز نبايد موجب شود كه در حركت علمي آنها، اندك توقف و تعللي به وجود آيد. دشمن اين را مي خواهد. نبايد بگذاريد او به اهدافش برسد. علي رغم خواست دشمن، بايد حركت علمي در كشور شكوفا و اميدبخش و آينده نگر باشد. عامل دوم، جهت فكري و سياسي و انقلابي دانشگاه است؛ آن چيزي كه به علم هم جان و روح و جهت خواهد داد. در بيانات حضرت امام(ره) و وصيت نامه ي ايشان، به اين نكته ي اساسي بسيار توجه شده است. دانشگاه لاابالي و بيگانه از ارزشهاي ديني و بي تفاوت و خونسرد نسبت به مفاهيم و جهتگيريهاي انقلابي، دانشگاهي كه در او نبض انقلاب نزند، دانشگاهي كه اعضايش - چه دانشجو و چه استاد - نسبت به حركت انقلابي ملت ايران و براي پيشاهنگي و پيشقراولي، احساس تكليف نكند و نقش درجه ي يك را در كار انقلاب نداشته باشد، دانشگاهي نيست كه اميدبخش و تضمين كننده ي آينده و مورد نظر امام(ره) باشد. دانشگاه جهتدار، بشدت متمايل به ارزشهاي اسلامي است دانشگاه جهتدار و ديندار، بشدت متمايل به ارزشهاي انقلابي و اسلامي است. البته ارزشهاي انقلابي از ارزشهاي اسلامي به

هيچ وجه تفكيك پذير نيست؛ اينها با هم يكي است. كسي نمي تواند بگويد من مسلمانم؛ اما انقلاب را قبول ندارم، و يا بگويد من انقلابي هستم؛ اما اسلام را قبول ندارم! امروز زنده ترين تپشهاي انقلابي در اين جاست؛ بسيج كننده ترين نيروهاي مردمي، اين انقلاب است؛ در حالي كه سرتاسر دنيا، انباشته از انقلابهاي گوناگون است. پس انقلابي غيراسلامي و اسلامي غيرانقلابي نداريم. ارزشهاي انقلابي، همان ارزشهاي اسلامي است. شما دانشجويان عزيز بايد بدانيد نقش دانشجو براي حركت انقلابي و پيشبرد آن، همچنان يك نقش زنده است. خيال نكنيد كه انقلاب تمام شد؛ انقلاب ادامه دارد. اگر انقلاب به معناي ايجاد تحول بنيادين است و نويد نجات و سعادت و صلاح براي قشرهاي عظيم محروم و مظلوم را مي دهد و دشمنهايي در برابر جهتگيريهاي آن به صف آرايي برمي خيزند، طبيعي است كه اين كار هنوز جريان دارد و تمام نشده است. دليلش، دشمنيها و خصومتهايي است كه در دنيا نسبت به ما مي شود و نيز حمايتها و محبتها و صميميتهايي است كه از طرف ملتهاي مظلوم دنيا نسبت به اين انقلاب و رهبر آن - كه شما اين روزها مظهرش را مي بينيد - ابراز مي شود. مردم يك كشور بيگانه كه نه زبان ما را مي دانند و نه حتّي با الفباي فرهنگ ما آشنا هستند، در فقدان امام عزيز ما به سرشان مي زنند و اشك مي ريزند و پرچم جمهوري اسلامي را جلوي راهپيماييشان حركت مي دهند و به آن افتخار مي كنند. آنها در اين مصيبت بزرگ، احساس مي كنند پدر مهرباني را از دست داده اند. ما براي ايستادگي روي اصولمان، هيچ چيز كم نداريم اگرچه امروز دشمنهاي جهاني جمهوري اسلامي تودهني سختي به وسيله ي شما

مردم خوردند و انتظارشان از روز و لحظه ي در گذشت رهبركبير انقلاب برآورده نشد، اما مطمئناً هنوز دست از خصومت و خباثت و توطئه و كيد و مكر عليه انقلاب و نظام مظلوم جمهوري اسلامي برنداشته اند. ما بايد در صحنه باشيم. مردم بايد هوشيار و بيدار باشند. دشمني كه در مقابل ماست، دشمني است كه از ارزشهاي انساني بويي نبرده است. اگر ملتي را ضعيف و تسليم پذير و توسري خور يافت، لحظه يي براي ضربه زدن و لگدمال كردن درنگ نمي كند. دشمنان ما - اين قلدرهاي معروف جهاني و در رأسشان امريكا - جز زبان زور و قلدري هيچ چيز ديگر را نمي دانند و درك نمي كنند. اين طور نيست كه ملايمت كردن در مقابل آنها و روي خوش نشان دادن، موجب جلب همكاري يا محبت و يا انصراف آنها از خصومتها و خباثتها شود. روح فرعوني خبيثي كه در طول تاريخ، ملتها و انسانها را همواره لگدمال كرده و مورد ظلم قرارداده، امروز در كالبد همين قدرتها حلول كرده است. آنها هرگونه نرمشي را، دليلي بر اقتدار خودشان مي گيرند. چرا ما در مقابل قدرتهاي زورگو و مستبد و ظالم كه از بن دندان با اسلام و ارزشهاي اسلامي و حقوق و قيام ملتها مخالفند، نرمش بخرج دهيم و احساس ضعف كنيم؟ ما هيچ احساس ضعفي نمي كنيم و به فضل پروردگار همواره احساس قدرت كرده ايم. خداوند آگاه است كه امروز از صميم قلب، در مقابل همه ي خصوم جمهوري اسلامي، احساس قدرت و توان مي كنيم. ما براي ايستادگي روي اصولمان و حركت در خط همان اصول و به سمت آرمانهاي اعلام شده ي هميشگي، هيچ چيز كم نداريم. دشمنان خيال نكنند كه چون

ملت ايران امام و رهبركبيرشان را از دست دادند، قدرت مقاومتشان را هم از دست داده اند؛ اصلاً اين طور نيست. مردم، امروز مقاومتر از گذشته هستند. همه ي ما احساس مي كنيم كه چون عنصر عظيمِ نيرومندِ مقتدرِ عزيزي را از دست داده ايم، بايد جاي خالي او را با احساسات و فكر و تلاش و همبستگي و كارمان پُر كنيم. ملت ايران نشان داد كه بايد تحليل گرهاي سياسي دستگاههاي استكبار، در تحليلهاي خود تجديدنظر كنند. آنهايي كه نسبت به مسايل ايران و آينده ي آن و دوران بعد از امام(ره) اظهارنظر كردند، بايد بافته هاي خودشان را برگردانند و حرفهاي خود را پس بگيرند. آگاهي سياسي كسب كنيد و هوشيار باشيد ما قوي هستيم و به عزت پروردگار عزيزيم؛ منتها شما دانشجويان نقش خودتان را فراموش نكنيد. آگاهي سياسي كسب كنيد و نسبت به آنچه كه مي گذرد، هوشيار باشيد و انگيزه و تپش جوانانه ي انقلابيِ متناسب با قشر شما، در خدمت هدفهاي نظام قرار گيرد. عده يي از افراد ساده انديش خيال مي كنند كه اگر دانشجو بخواهد حضور انقلابي داشته باشد، راهش اين است كه بر سر مسؤولان خود داد بكشد؛ خير، اين كه انقلابيگري نيست. آن جايي كه مي بينيد دانشجو بر سر مسؤولان امر داد مي كشد، مسؤولان با دانشجويان هم جهت نيستند؛ آنها مزدور امريكا هستند و اين جوانان نمي توانند طاقت بياورند و بالاخره فرياد اعتراض مي كشند؛ كمااين كه در رژيم گذشته همين گونه بود و دانشجو و طلبه و مردم و وجدانهاي بيدار و انسانهاي شجاع و روحهاي سالم، بر سر مسؤولان امر داد مي كشيدند. مبادا عده يي به صورت فريب انگيز و با ترفندهاي گوناگون بيايند و به چند جوان ساده تفهيم كنند كه دانشجو بايستي

فرياد بكشد! بله، فرياد بايد كشيده شود؛ ولي بر سر امريكا و قدرتهايي كه مزاحم مسؤولان و اداره كنندگان نظام هستند. در هر دانشگاهي كه تحصيل مي كنيد، حضور دانشجويي خود را به صورت قوي و با خط درست حفظ كنيد. در محيط دانشگاه يكپارچگي خود را حفظ كنيد عزيزان دانشجو و جوانهاي خوب و باصفا و سالم! تا آن جا كه در توان و قدرت شماست، در محيط دانشگاه يكپارچگي خود را حفظ بكنيد و نگذاريد نامهاي گوناگون، به معناي جهتگيريهاي گوناگون تلقي شود و نيروهايي كه بايد به سمت دشمن بايستند و موضع بگيرند، روبه روي هم قرار گيرند؛ مواظب اين خطر باشيد. مطلقاً نبايد اسمها و عنوانها، ديوار به وجود آورند و مرز ايجاد كنند. طرح عناويني مثل دانشجوي اين وزارت و دانشجوي آن وزارت، دانشجوي اين دانشگاه و دانشجوي آن دانشگاه، دانشجوي دانشگاه دولتي و دانشجوي دانشگاه غيردولتي، انجمن اسلامي اين جا و انجمن اسلامي آن جا، خطرآفرين است. هنر بزرگ امام ما اين بود كه اين ديوارها را از ميانه ي اجتماعات مردم برداشت؛ ديوارهايي كه فضاي عظيم و وسيع و باز را به حفره ها و خانه ها و كلبه هاي كوچك تبديل كرده بودند. او يك فضاي وسيع ساخت و دلها را با هم آشنا كرد و اين نيروي عظيم را به وجود آورد. روح «واعتصموا بحبل اللَّه جميعا»(1) در سخن و عمل او تجلي يافته بود؛ لذا اگر علي رغم اختلاف بعضي از سليقه ها و ديدگاهها، بياييم و همين خط يكپارچگي و وحدت را ادامه دهيم، در حقيقت روح امام عزيز را احترام كرده ايم. خداوند ان شاءاللَّه همه ي شما را حفظ كند. دانشجويان و استادان و مديران و نمايندگان روحاني و

معلمان و همه ي كساني را كه به نحوي در امور دانشگاهها دخالت دارند، مشمول رحمت و هدايت و لطف و فضل خودش قرار دهد. ان شاءاللَّه خداوند به ما توفيق عنايت فرمايد، تا در خطي كه امام عزيزمان مي خواست و آرزو مي كرد، حركت كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 103

سخنرانى در مراسم بيعت حجةالاسلام والمسلمين هاشمى رفسنجانى، رئيس و كليه ى نمايندگان مجلس شوراى اسلامى

سخنراني در مراسم بيعت حجةالاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني، رئيس و كليه ي نمايندگان مجلس شوراي اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تكليف و راه عوض نشده است حقيقتاً اين روزها، روزهاي سخت و تلخي است. خلأ وجود عزيزِ بارزِ قويِ امام و رهبر كبيرمان، چيزي نيست كه حتّي به آساني بشود آن را باور كرد. خاطرات اين ده سال پُرماجراي انقلابمان و جمهوري اسلامي مظلوممان، قدم به قدم سرشار از حضور قوي و فعال و تعيين كننده و خطدهنده ي امام عزيزمان است. واقعاً ملت و نظام ما به آساني نخواهند توانست جبران اين ضايعه ي سنگين را بكنند؛ لذا از خداي متعال بايد استمداد كنيم. اين حادثه، نه فقط براي ما كه مسؤولان اين نظام هستيم، و نه فقط براي ملت ايران حادثه است، بلكه ضايعه يي براي اسلام و مسلمين و تاريخ اسلام است. ما از خود اين معلم بزرگ و از تعاليم اسلامي آموخته ايم كه با اتكال به پروردگار و با تكيه به عنايات الهي، بايد سختيها و مصيبتها و حوادث تلخ و سنگين را به نحوي جبران كرد. اين حادثه، باري بر دوش همه ي ماست. بايد آن قدر ارتباطاتمان را قوي كنيم و آن قدر تلاشمان را مضاعف، و اخلاص و ارتباط با خدا را در خودمان تقويت نماييم، تا بتوانيم مقداري از اين خلأ را پُر كنيم. تكليف و

راه كه عوض نشده است. اهداف كه همان اهداف است. ما حركتي را با قدرت و صلابت و با ايمان كافي به هدفهاي اين راه و حركت آغاز كرديم و مثل كارواني راه افتاديم و هنوز در اثناي راه هستيم. اين ضايعه بر ما وارد شده، ولي ماندن و توقف كردن و ترديد كردن، گناه و جرم است. چون راه را بايد ادامه دهيم، بنابراين بايد ببينيم با چه عواملي خواهيم توانست اين ضايعه را جبران كنيم. روي اين نكته بايد فكر كنيم. نقش شما تعيين كننده تر، و تكليفتان سنگينتر است من از همدلي و صفا و همكاري برادران عزيز - كه با بسياري از شما در دوران مسؤوليتهاي پس از انقلاب تا امروز، همكاريهاي طولاني داشتيم - صميمانه تشكر مي كنم. مطمئناً مجلس شوراي اسلامي، آن ركن ركيني است كه موضعگيري و تصميم و حركت صحيح و جهتدار و مدبرانه ي او، نقش عمده يي در تداوم راه انقلاب و امام خواهد داشت. هركسي و هر دستگاهي، در اين تكليف بزرگ و عمومي نقش دارد؛ ولي نقش شما تعيين كننده تر است، و لذا تكليف شما هم سنگينتر است. خوشبختانه مجلس شوراي اسلامي امتحان خوبي داده است. من به عنوان كسي كه بخشي از دوران مأموريتش را در مجلس و در سنگر استوار و مردمي حضور داشته و خدمت كرده و همواره براي اين نهاد، احترام شايسته ي خودش را قايل بوده و به آن اعتقاد راسخ داشته است، احساس مي كنم كه مجلس در گذشته، نقش بسيار حساسي را در روند حركت انقلاب ايفا كرده است - كه ان شاءاللَّه در آينده هم بايد اين گونه باشد - و آزمايشهاي سختي را

گذرانده، و به اعتقاد من از اين آزمايشها سرافراز بيرون آمده است. بر اثر همين قدرت و استقامت در راه و به خاطر حفظ جايگاه قانوني بالايي كه در قانون اساسي به اين دستگاه عظيم و حساس داده شده، امروز مجلس شوراي اسلامي در جهان از حيثيت بالايي برخوردار است و فقط به عنوان يك دستگاه قانونگذاري در كشور ما شناخته نمي شود؛ بلكه دستگاهي است كه در سياستهاي كشور و جهان هم سهم مؤثري دارد و اين نقش بايستي به طور كامل حفظ شود. من از برادران و خواهران عزيز نماينده به خاطر نقش استواري كه همواره از خود نشان داده اند و بخصوص به خاطر مواضع بسيار خوبي كه در اين روزهاي حساس در نطقهاي پيش از دستور و ديگر مواضع عمومي گرفته اند، صميمانه تشكر مي كنم. رشد سياسي مردم و مسؤولان، موجب نااميدي دشمنان مجلس دستگاهي است كه حركت و موضعگيري و سخن او در سطح جهان و سياستهاي بين المللي، نشاندهنده ي حركت كلي نظام است و شما امروز تأثيري را كه مجلس و رئيس عزيز و محترم آن در ترسيم و تبيين سياستهاي نظام جمهوري اسلامي در سطح جهاني دارند، مي بينيد. همين حركت ديروز مجلس شوراي اسلامي و رأي بالايي كه به رياست برادر عزيزمان جناب آقاي هاشمي رفسنجاني داده شد، در دنيا انعكاس بسيار وسيعي داشت. اين، نشاندهنده ي حساسيت هرگونه حركتي است كه در مجلس انجام مي گيرد. دشمن بشدت روي جزييات وقايع كشور ما حساس است. اينها به روزهايي اميد بسته بودند كه خلأ وجود امام در جمهوري اسلامي آشكار شود! به شروع اختلافات ميان مسؤولان و آن چيزي كه آنها آن را جنگ

قدرت (!) مي نامند، اميد بسته بودند! دلخوش بودند كه جمهوري اسلامي، دچار آشفتگي سياسي شديدي شود و مسؤولان - حتّي اگر مسأله ي رهبري را هم حل كرده باشند - نتوانند اوضاع كشور را جمع وجور كنند و كار را ادامه دهند! اميد بسته بودند كه مردم در صحنه حضور پيدا نكنند و فقدان امام به معناي خاموش شدن شعله ي انقلاب تلقي شود! امروز شما حيرت و تعجب آنها را از واقعيات باشكوهي كه در كشور ما در حال اتفاق است، مي بينيد. هر روز با يك واقعه، رشد سياسي مردم و عمق ايمان انقلابي آنها و رشد سياسي مسؤولان و دست اندركاران - كه موجب نااميدي و حيرت دشمنان است - تأييد مي شود. سه نقطه ي اميد دشمن من با مطالعه ي اخبار و تحليلهايي كه اين روزها مرتباً محافل خبري و سياسي - بخصوص محافل غربي - منتشر مي كنند، احساس مي كنم كه غربيها در ذهن خود، سه نقطه ي اميد را تصور كرده اند و فكر مي كنند از اين طريق مي توانند سه حادثه ي مطلوب براي خودشان، و سه واقعه ي زيانبار براي جمهوري اسلامي به وجود آورند: اولين نقطه ي اميد آنها، ايجاد تنازعها و اختلافهاست. آنها فكر مي كردند پس از ارتحال امام(ره)، جنگ قدرت(!) به وجود خواهد آمد؛ حتّي در روزهاي اول، خيلي ناشيانه پيش بيني مي كردند كه برخوردهاي نظامي خواهد شد و حوادث خونين پديد خواهد آمد! در آن لحظات اول، دنيا اين گونه تلقي مي كرد و غربيها هم در گذشته بارها اين پيش بيني غلط را كرده بودند؛ ولي بعد كه ديدند اين پيش بيني، از واقعيت خيلي دور است، گفتند كشمكش بر سر قدرت پيش خواهد آمد و تا مدتها مسأله ي رهبري نظام

به جايي نخواهد رسيد! هنگامي كه اين پيشگويي هم به نتيجه نرسيد، مرتب تكرار مي كردند كه انتخاب مجلس خبرگان، يك كار سطحي و يك پديده ي زودگذر است و به صورت بالقوه جنگ قدرت در پشت پرده وجود دارد و بايد منتظر باشيم تا چند روز آينده، اين كشمكش و نزاع خودش را نشان دهد! روزها گذشت. شخصيتها و افرادي كه موضعگيري و اظهاراتشان تعيين كننده است - مانند نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، اعضاي هيأت دولت، علماي بزرگ، مراجع، گروههاي مردمي و نهادهاي انقلابي - همه يكپارچگي و تمركز خودشان را نشان دادند و پيش بيني آنها هم عملي نشد؛ ولي باز تحليلها و تفسيرها سراغ نقاطي مي رود كه به آنها نويد وجود زمينه ي اختلافي را بدهد. من با مطالعه ي خبرها و اظهارها و گزارشها و تحليلهاي سياسي، به اين نتيجه مي رسم كه اينها نمي خواهند به اين زودي از مسأله ي ايجاد اختلاف و كشمكش ميان مسؤولان جمهوري اسلامي و گروههاي مردمي و گرايشهاي سياسي نااميد شوند؛ سعي مي كنند به هر قيمتي - حتّي با القائات - اين مسأله را براي خودشان تأمين كنند. بنابراين، وحدت كلمه يي كه امروز وجود دارد، براي آنها بسيار سنگين است؛ زيرا ايجاد اختلاف و دودستگي و تنازع و درگيري، براي آنها يك هدف است. بدون ترديد در اين چند سال، با القائات خبري و تحليلي كه در روح و مغز افراد بسياري هم در دنيا اثر مي كند، درصدد تأمين اهداف خود بوده اند و خوشبختانه در جمهوري اسلامي اين القائات هيچ تأثيري نداشته است. دومين نقطه ي اميد آنها، مسأله ي آشفتگي سياسي در سطح كشور و القاي اين نكته كه حركت و حضور مردم

در صحنه، بي بنياد است! آنها بشدت سعي مي كنند اين حضور و حركت را يك پديده ي زودگذر، يك موج و يك هيجان وانمود كنند كه به پايان خواهد رسيد. به دنبال اين موضوع، سومين نقطه ي اميد آنها مشخص مي شود و آن، واقعيتهاي دشوار اقتصادي و مشكلات مردم است، كه آنها سعي مي كنند اين نكته را به اثبات رسانند كه بالاخره مشكلات اقتصادي گريبان دستگاه را خواهد گرفت و نظام جمهوري اسلامي را به بن بست خواهد رساند و مردم را دچار سردي و خمودي خواهد كرد! نقش نمايندگان در كور كردن نقاط اميد دشمن ما كه نسبت به آرمانهاي انقلاب و خط امام و اهداف اعلام شده يي كه مردم فداكار روي آنها پيمان خون بستند، همدل هستيم و اتفاق نظر داريم، بايد تلاش كنيم اين سه نقطه ي اميد دشمن به هيچ قيمت تحقق پيدا نكند. كساني كه با قلب آرام و مطمئن و پُر از سكينه - همان سكينه يي كه بر قلب مقدس اماممان نازل شده بود - نسبت به اصول و اهداف و راه انقلاب و آرزوهاي امام احساس دلسوزي مي كنند، بايستي نقاط اميد دشمن را كور كنند. شما برادران و خواهران عزيز نماينده ي مجلس شوراي اسلامي مي توانيد نقش زيادي در اين جهت داشته باشيد. سخن شما آرامبخش، و اظهارنظر شما درس و الهام است. همان طور كه در گذشته براي خدا و رضاي روح مطهر امام(ره) كوشش كرديد كه جز خط روشن انقلاب - همان چيزي كه همه ي ما بر آن توافق داريم و مردم با آن پيمان خون بسته اند - هدف ديگري را مد نظر قرار ندهيد، در شرايط حاضر هم بايد همين روش را ادامه

دهيد. هر نطق پيش از دستور شما كه از مجلس شوراي اسلامي منعكس مي شود و مردم گوش مي كنند - و من خيال مي كنم اين روزها مردم بيشتر دلبسته ي مجلس هستند؛ چون مجلس شوراي اسلامي حقيقتاً ركن اطمينان بخشي است - اگر پيام التيام و وحدت و محبت و توافق و همكاري و همگامي داشته باشد، دل مردم را شاد و دشمن را مأيوس خواهد كرد. اين عقيده ي هميشگي من بوده است كه مسؤولان جمهوري اسلامي، خوشبختانه هيچ گونه اختلافي در زمينه هاي اصولي با هم ندارند. ممكن است در برخي مواقع، اختلاف سليقه هايي وجود داشته باشد، ولي امروز بحمداللَّه آنها هم به هيچ وجه خودشان را نشان نمي دهند. همان طور كه مسؤولان در اين خط حركت مي كنند، شما كه نمايندگان مردم هستيد، بايد اين چشمه ي فياض جوشان و بابركت را روي آحاد مردم سرازير كنيد و صفاي انقلاب و امام را در آنها حفظ نماييد. همه ي ما تصميم بگيريم كه ان شاءاللَّه اين گونه حركت كنيم و دشمن را مأيوس سازيم. دشمن روي اين نكته بشدت سرمايه گذاري تبليغاتي مي كند و سعي مي كند به نحوي دلهاي مردم را - كه در بهشتي از صفا آرميده اند - مشوش و آشفته كند. همه ي دستگاههاي مسؤول بايد تلاش كنند و نگذارند آن سه نقطه ي اميد دشمن، تأثير سوء خودش را بگذارد. شما نمايندگان محترم مي توانيد نقش عمده يي در خنثي كردن اهداف آنها در مجلس شوراي اسلامي داشته باشيد. سعي كنيد كارها براي مردم آسان شود توصيه ي امام عزيزمان هميشه اين بود كه كاري كنيد كارها براي مردم آسان شود و مشكلات مردم حل گردد. البته مشكلات اداري و اقتصادي وجود دارد، ولي اينها تأثيري در حركت انقلابي

مردم ندارد. همان طور كه مشاهده كرديد، مردم با اين كه مشكلات ناشي از جنگ و كمبودها را لمس مي كردند، درعين حال ايمان و عشقشان را به امام و انقلاب و خط روشن آن حفظ كردند. ما نبايد بگذاريم كه مردم زياد سختي بكشند. من برخلاف بعضي از تحليلها، احتمال مي دهم كه دشمن براي اين كه مردم را از ادامه ي اين راه و اين حضور مأيوس و پشيمان كند، حتّي مشكلات جديد اقتصادي را بر ما تحميل نمايد. هيچ بعيد نيست مشكلاتي را براي فروش نفت، تهيه ي مواد اوليه و كالاهاي ضروري به وجود آورد، تا فشار را بر مردم زياد كند. دولت و مجلس و مسؤولان بايد دست به دست هم دهند و بهترين راهها و موفقترين شيوه ها را جستجو كنند، تا مشكلات اقتصادي مردم كم شود؛ نمي گويم بكلي از بين برود؛ چون در كوتاه مدت، چنين چيزي ميسور نيست. نقش مؤثر تمركز در قوّه ي قضاييه و مجريه من نسبت به آينده، اميدواري زيادي دارم. مسأله ي بازنگري قانون اساسي كه اين قدر امام(ره) روي آن تكيه كردند و آخرين كار بزرگي بود كه ايشان در زمان حياتشان انجام دادند، گرههاي بزرگي را باز كرد. در اين بازنگري، تمركز در قوّه ي قضاييه و قوّه ي مجريه به وجود آمد، كه هركدام از اينها نقش بسيار مؤثري در حسن اداره ي كشور خواهند داشت. تمركز در قوّه ي قضاييه، به مسؤولان قضايي كشور اين امكان را خواهد داد كه در مسأله ي قضاوت، قاطعانه برخورد كنند. شما مسؤولان قضايي ما را مي شناسيد. برادراني كه امروز در رأس قوّه ي قضاييه هستند، مؤمن و خوب و كارآمد و شناخته شده و چهره هاي روشن و مورد اعتماد امام مي باشند، و

در اين هيچ ترديدي نيست. بخش عمده يي از مشكلات قضايي كشور، ناشي از همين مسأله ي عدم تمركز بود؛ يعني مدير واحدي كه بتواند اين گرهها و مشكلات را با سرپنجه ي اراده و تدبير خودش باز كند، وجود نداشت. عين همين قضيه، در قوّه ي مجريه مشاهده مي شد. بخش عمده يي از مشكلات در قوّه ي مجريه، ناشي از تعدد مديريت بود، كه بحمداللَّه با مصوبه ي شوراي بازنگري قانون اساسي، اين مشكل برطرف شده است. البته نظرها مختلف است. ممكن است بعضيها اين روش را بهترين شكل ندانند؛ اما همه ي نظرها در اين متفقند كه تمركز و ايجاد يك دست قوي و واحد در مديريت كشور، مشكلات به وجود آمده را آسانتر حل مي كند. در جمهوري اسلامي، همدستي و همدلي يك اصل است من بشدت اميدوار هستم كه در سايه ي مديريت واحد، موفق به رفع بهتر نارساييها شويم. ان شاءاللَّه با تصميم قاطع برادر عزيز و عالي قدرمان جناب آقاي هاشمي، براي پذيرش پست مديريت قوّه ي مجريه - كه واقعاً مژده و شفايي براي دلهاي مردم است - اين آرزو محقق شود. ما منورتر و روشنتر و سابقه دارتر و شناخته شده تر و دردآشناتر و رمزآشناتر از ايشان با مسايل انقلاب، كس ديگري را سراغ نداشتيم. نمي شود گفت شما بهتر از من ايشان را مي شناسيد؛ چون سوابق انس و ارادت و آشنايي من با آقاي هاشمي، خيلي طولاني است؛ اما شما درمدت كارتان با ايشان در مجلس شوراي اسلامي، از نزديك همه ي اين موارد را خوب احساس كرده ايد. ملت ما بحمداللَّه ايشان را مي شناسند و اين، آينده خوبي را نويد مي دهد. ما بايد به آينده اميدوار باشيم و اين اميد را در مردم

ايجاد كنيم. دشمن مي خواهد ما با يكديگر اختلاف داشته باشيم؛ ولي ما بايد به صورت قاطع به دشمن تفهيم كنيم كه ترفندهاي او مؤثر نيست و در جمهوري اسلامي، همدستي و همدلي، براي مسؤولان يك اصل است. اين وحدت و يكپارچگي را واقعاً يك اصل بدانيم و براي آن سرمايه گذاري كنيم و از اختلافات بگذريم. من گمان نمي كنم در طول ده سال گذشته كه امام عزيزمان(ره) اين همه بيانات حكمت آميز ايراد كردند، چيزي را به اندازه ي «وحدت» مورد تأكيد قرار داده باشند. يكي از دو يا سه موضوعي كه ايشان بيشترين تأكيد را مي كردند، همين مسأله ي وحدت دلها و وحدت زبانها و وحدت راهها و همدستي و همگامي و همدلي بوده است. ما اين مقوله را به منظور حفظ حرمت امام(ره) و تعظيم به روح او پاس بداريم و به عنوان يك هدف قطعي تلقي كنيم و با هر قيمتي درصدد تأمين آن باشيم. مجلس شوراي اسلامي مي تواند مظهر بسيار خوبي براي اين تكريم باشد. دشمنان انقلاب سعي مي كنند آينده را تاريك و نوميدكننده جلوه دهند. آن برادر مسلماني كه با احساسات پُرشور خود بر سر مزار منور حضرت امام رفته و روز و شبي را گذرانده و يا در تشييع جنازه ي آن عزيز شركت نموده و در راهپيماييها پشتيباني خود را از نظام اعلام كرده است، وقتي به شهر خود برگردد و خبري به گوشش بخورد كه چيزي را به ذهن او القا كند و تصور كند كه فردا، فرداي تاريك و دشواري است و هيچ اميدي به آينده نيست، شماببينيد چه حالي به او دست مي دهد و چه قدر براي او نشاط باقي مي ماند؟ ما

بايد دقيقاً در نقطه ي مقابل اين مسير، حركت كنيم و از تمام امكانات و نيروهايمان براي اميد دادن و روشن كردن افق آينده در چشم مردم استفاده كنيم. با همت و تدبير مديران قوي، مي توانيم آينده را بسازيم واللَّه من اعتقاد ندارم كه اين كار، مردم فريبي و دروغگويي است؛ برعكس، در شرايط حاضر، اميدوار كردن مردم، مبتني بر واقعيت است. جمهوري اسلامي مي تواند بزرگتر از اين كارها را انجام دهد. ما نظام طاغوتي را از بين برديم و ده سال با امريكا و شوروي و قدرتهاي شرقي و غربي جنگيديم. ما مي توانيم آينده را بسازيم و با همت وتدبير مديران قوي اين كشور، براي مردم زندگي مناسبي به وجود آوريم. ما مي توانيم فرهنگ ناب و خالص اسلامي را برجامعه ي خود حاكم كنيم. ما مي توانيم همان خطي را كه امام ترسيم كرده اند، كاملاً و دقيقاً طي كنيم. البته اگر آن دست نيرومند با ما بود، كارها آسانتر مي شد؛ اما چاره چيست كه «افان متّ فهم الخالدون»(1). وقتي پيامبراكرم(ص)، اميرالمؤمنين(ع)، انبيا و اوليا(ع) از دار دنيا مي روند، بايد انتظار اين گونه حوادث ناگوار را داشت. اين، واقعيت تلخي است كه بايد آن را بپذيريم و با توجه به اين واقعيت، برنامه ريزي كنيم. آيا مي شود گفت كه ما ملت انقلابي و خوب و قوي هستيم؛ به شرطي كه امام(ره) با همان قدرت جلوي ما حركت كند، و اگر امام نباشد، ما هم نيستيم؟! اين كار كه شدني نيست. ما بايد بگوييم ملتي انقلابي و قوي و قاطع هستيم و از بركات وجود امام حداكثر استفاده را مي كنيم، و آن روزي هم كه خداوند با اراده و تقدير خودش، اين

نعمت بزرگ را از ميان ما برداشت و اين وزنه را از ما گرفت، سعي مي كنيم با همه ي امكاناتمان و با اشك چشممان و با نفس گرممان و با ذره ذره ي وجودمان، اين راه را ادامه دهيم و خلأ وجودش را پُر كنيم؛ ان شاءاللَّه خداي متعال هم كمك خواهد كرد؛ «ومن يتوكل علي اللَّه فهو حسبه»(2)، «من كان للَّه كان اللَّه له»(3). امام به خاطر رابطه اش با خدا بود كه مورد تفضلات الهي قرار مي گرفت. بياييد ما هم با همان توكل و اخلاص و تلاش و تصميم، راه او را ادامه دهيم. من قاطعانه معتقدم كه شما برادران و همه ي نيروهاي كارآمد و زبده ي اين نظام، توانايي لازم را داريد و ان شاءاللَّه آينده ي روشني در انتظار شماست. خداوند به شما برادران عزيز، خير و توفيق و پاداش نيك بدهد؛ بركات خودش را همواره بر شما مستدام بدارد؛ دلهاي شما را محكم كند؛ با تفضلات الهي، دلهاي ما و شما را بيش از پيش به خودش متوجه كند و دعاهاي ما را مستجاب فرمايد و هميشه روح امام عزيز را از ما راضي و خشنود بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) انبياء: 34

2) طلاق: 3 3) بحارالانوار، ج 85 ، ص 319

بيانات در مراسم بيعت اعضاى جامعه ى مدرّسين حوزه ى علميه ى قم

بيانات در مراسم بيعت اعضاي جامعه ي مدرّسين حوزه ي علميه ي قم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم جامعه ي مدرّسين، مغز متفكر و چشم بيناي دستگاه اداره كننده ي كشور از اظهار لطف آقايان و اساتيد و بزرگان، كه حقيقتاً اركان البلاد و مايه ي اميد مردم هستند،صميمانه متشكرم. من جامعه ي مدرّسين را - همان طور كه فرمودند - هم بخوبي مي شناسم، و هم به اعضا و مجموعه ي آن ارادت دارم، و اين موضوع

مربوط به امروز نيست؛ بلكه هميشگي است. من جامعه ي مدرّسين را مغز متفكر و چشم بينا و وجدان سالم و حساسي براي دستگاه اداره كننده ي كشور مي دانم و معتقدم اگر ما براي حوزه ي علميه به عنوان قاعده ي اصلي و اساسي در انقلاب و جمهوري اسلامي، نقش و ارزش قايل هستيم - كه البته قايليم - ناگزيريم براي جامعه ي مدرّسين با آن سوابق و تاريخ درخشان و علم و تقوا و استعداد بالا و مايه هاي قوي فقاهتي، نقش اول را قايل شويم. من يك وقتي مطرح كردم كه اگر ما جامعه ي مدرّسين را نمي داشتيم و مي خواستيم براي حوزه ي قم يك دستگاهي نمادين و سمبليك به وجود آوريم، مي بايستي نهادي مثل جامعه ي مدرّسين را به وجود مي آورديم؛ منتها درآن صورت، جامعه ي مدرّسين جديد، ديگر آن تاريخ، آن سابقه و آن پرونده ي درخشان را نمي داشت. امروز همان جامعه ي مدرّسينِ مورد نظر كه بحمداللَّه سرشار از علم و فقاهت و تقوا و آگاهيهاي گوناگون است، وجود دارد؛ مضاف بر آن، مجموعه ي شما با سوابق تاريخي انقلاب هم آشناست. اصولاً همه ي كساني كه تاريخچه ي انقلاب را مي دانند، بايد با سوابق آن آشنا باشند. اگر اين سوابق را ندانند، يقيناً قصوري در معرفت آنها پديدار شده است. يقيناً از كمك فكري شما استفاده خواهم كرد و بايد همه ي دستگاهها استفاده كنند. اميدوارم خداي متعال توفيق دهد، تا بتوانيم در همين خط صحيح و درستي كه به اعتقاد ما همه ي آرمانهاي انقلاب: رفع محروميت و فقر، كمك به مستضعفان، زنده كردن و احياي ارزشهاي اصيل اسلام ناب و ... با تداوم اين خط تأمين مي شود، حركت كنيم و ان شاءاللَّه با تقويت و

ترويج و توسعه ي آن، به طرف اهداف مقدسمان پيش برويم. بار ديگر از اين كه لطف فرموديد و اين جا تشريف آورديد و اين فرصت را داديد كه در خدمتتان باشم، تشكر مي كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت گروهى از مردم شهرهاى آمل، نيشابور، مهدى شهر، سعادت شهر و عده يى از خانواده هاى

سخنراني در مراسم بيعت گروهي از مردم شهرهاي آمل، نيشابور، مهدي شهر، سعادت شهر و عده يي از خانواده هاي شهداي بهار همدان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم استكبار جهاني، وارث حقيقي فرعونها و نمرودها اگرچه مصيبت درگذشت رهبر كبير و عزيزمان، يكي از بزرگترين مصايبي است كه ملت ما آن را در طول تاريخ انقلابش مشاهده كرده است، ليكن تفضلات الهي بر اين ملت مؤمن و مقاوم و لطفي كه خداوند در سايه ي ايمان و مجاهدت به ملت ما فرموده، موجب شده است كه از سرتاسر كشور، سرچشمه هاي ايمان و حضورِ در صحنه و توكل به خدا، آن چنان بجوشد كه دشمنان و بدخواهان اسلام و مسلمين را متحير و متعجب و سرگردان كند. نزول هر نعمتي براي اين ملت، از دوران شروع مبارزه تا بعد از پيروزي انقلاب و تا امروز، به طور واضح حاكي از آن است كه پروردگار عالم اراده ي قطعي فرموده كه در دوران انحطاط ارزشهاي الهي، به اسلام و مسلمين، نصرت و قدرت و عظمت عطا كند. در شرايط معمول امروز دنياي مادّي، كه سرتاسر آن را كفر و استكبار و ظلم و فساد و انحطاط و تباهي فراگرفته است، شايد ملتي نتواند پرچم معنويت را اين طور سرافراز كند و به اهتزاز درآورد؛ اما ملت ايران در اين ده سالي كه بر او گذشت، حقيقتاً پرچمي را به اهتزاز درآورد كه هميشه انبيا آن پرچم را دردست داشتند؛ شعاري را داد

كه پيروان انبيا(ع) آن شعار را مي دادند؛ هدفهايي را دنبال كرد كه عباد صالحين و بندگان شايسته ي خدا، آن هدفها را دنبال مي كردند؛ كساني هم با او خصومت ورزيدند كه معمولاً با پيامبران و اولياي الهي(ع) دشمني مي كردند. امروز استكبار جهاني، وارث حقيقي فرعونها و نمرودهاست. امروز هدفهاي ابراهيم(ع) و موسي(ع) و ديگر انبياي عظام(ع) كه به دنبال حاكميت ارزشهاي الهي و شكستن بتهاي زر و زور بودند، هدف آحاد مردم در جمهوري اسلامي است و اين، افتخار بسيار بزرگي است. بايد با همه ي وجود، از جمهوري اسلامي حراست و حمايت كنيم ما مشاهده مي كنيم كه روح ايمان وتوكلي كه در امام بزرگوار ما بود و در طول حيات دهساله ي مبارك ايشان پس از انقلاب، مردم ما را هدايت مي كرد، امروز هم دارد مردم و مسؤولان را به سمت هدفهاي الهي هدايت مي كند. همان طور كه خود امام بزرگوار(ره) به مناسبتي فرمودند كه از اول انقلاب گويي يك دست و يا قدرتي دارد اين مردم و اين انقلاب را هدايت مي كند، امروز هم ما احساس مي كنيم كه حقيقتاً دست قدرت غيبي الهي است كه به مردم اراده و نيرو و روحيه و نشاط حضور در صحنه مي دهد و آنها را نسبت به هدفهاي انقلاب دلگرم مي كند. توجه كنيد كه راه نجات، راه صلاح، راه پيروزي بر دشمنان خبيث و مكار، راه جلب رضاي الهي و توفيق در رسيدن به هدفهاي مقدس اسلام وانقلاب، عبارت است از همان توصيه يي كه امام عزيزمان هميشه آحاد ملت ايران را به آن فرامي خواندند؛ يعني حفظ ارتباط با خدا، توكل به او، نترسيدن از دشمنان خدا و با همه ي وجود حمايت

و حراست از جمهوري اسلامي. اين، راه ملت ايران است. بايد با همه ي وجود، تمام آحاد ملت و مسؤولان، از جمهوري اسلامي - كه ارزنده ترين ميراث امام عزيز ماست - حراست و حمايت كنند و در مقابل دشمنان باشند. بدانند كه خدا با آنهاست و دشمن با همه ي كيد و مكري كه دارد، ضعيف است. بدانند كه راه سعادت ملت ايران، همين راهي است كه با هدايت امام و رهبرمان آن را شناختيم و در آن قدم گذاشتيم و پيش رفتيم. بحمداللَّه ملت ايران به توفيقات زيادي نايل شده است و باز هم توفيقات بيشتري در انتظار اوست. آينده، آينده ي بسيار روشني است. من امروز آينده ي ملت ايران و جمهوري اسلامي را، آينده يي بسيار روشن و اميدبخش مي دانم. من اين اطمينان و اعتماد را به لطف وتفضل الهي دارم كه ملت ايران در مواجهه ي با همه ي مشكلات، ياري و پيروز خواهد شد و ان شاءاللَّه به عنوان يك ملت پيشرو و قدرتمند در صحنه ي داخلي و خارجي، خود را نشان خواهد داد. از شما خواهران و برادران عزيز كه از راههاي دور تشريف آورديد - بخصوص برادراني كه اين راه طولاني را با پاي پياده پيمودند - صميمانه تشكر مي كنم. اميدوارم روح مقدس و متعالي امام عزيزمان(ره) به شما دعا كند و باران رحمت و فضل الهي بر شما ببارد. سلام و تسليت متقابل من را بپذيريد و آن را به مردم عزيز شهرهايي كه از آن جا حركت كرديد، برسانيد. اميدوارم خداوند اين زحمات و خدمات بي شايبه و باارزش شما را، مشمول لطف و فضل و قبول كامل خويش قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و

بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت وزير آموزش و پرورش، معلمان و جمعى از دانش آموزان استان تهران

سخنراني در مراسم بيعت وزير آموزش و پرورش، معلمان و جمعي از دانش آموزان استان تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم رحلت امام عزيز براي ما يك امتحان الهي بود بدون شك حادثه ي تلخ و ضايعه ي سنگين فقدان رهبر كبير و امام بزرگوار ما، تلخترين و مصيبت بارترين حادثه يي است كه در طول تاريخ انقلاب اسلامي براي ملت ايران پيش آمده، و از جمله حوادث نادري است كه همه ي مسلمانان جهان را تحت تأثير قرار داده است. از طرفي، اين مصيبت و ضايعه، براي مردم ما و همه ي اقشار اين ملت بزرگ و قهرمان و مقاوم، ابتلاي الهي هم است. كساني از اين امتحان سربلند بيرون مي آيند كه با حسن انتخاب خود، از حوادث مصيبت بار و تلخ، پله يي در راه تعالي وتكامل خويش بسازند. اگرچه اين مصيبت، سخت و تلخ است، اما كساني كه با اين مصيبت روبه رو مي شوند، چنانچه بتوانند با تصميم و انتخاب و حركت درست، كار صحيح و صواب انجام دهند، همين حادثه ي تلخ و مصيبت بار، وسيله ي تعالي و تكامل آنها خواهد شد. اما بعكس، اگر با امتحان و ابتلاي الهي برخورد بد بشود و جامعه با عدم بصيرت و ضعف اراده و سردرگمي و عدم استفاده از فرصتهاي الهي و روآوردن به ضعفها ونقصهاي بشري با حادثه مواجه شود، مصيبت وارده، آنها را نخواهد ساخت و پيش نخواهد برد؛ بلكه مصيبت مضاعفي را به بار خواهد آورد. رسول گرامي اسلام(ص) از حادثه يي مثل جنگ اُحد و شكستي كه براي مسلمين پيش آمد، در جهت تكامل مسلمانها استفاده كرد. همين امام و پيشواي بزرگمان نيز در طول ده سال گذشته، از حوادثي كه براي همه ي ما

بسيار تلخ و سنگين و مصيبت بار بود، به عنوان عاملي در جهت تقويت و پيشرفت ملت استفاده كرد. آن رهبر عزيز، قبل از پيروزي انقلاب، از وقايعي مثل حادثه ي مدرسه ي فيضيه يا قيام پانزده خرداد - با آن همه فشار و سنگيني كه براي مردم داشت - به عنوان يك ابزار و وسيله در جهت اهداف انقلابي خود و ملت ايران استفاده كرد و مردم را پيش برد. همه ي آزمايشها و امتحانها، دوطرف دارد: يا آن شخص و ملتي كه دچار آزمايش است، در امتحان موفق و پيروز مي شود، و يا شكست مي خورد. رحلت امام عزيزمان، براي ما يك امتحان است و بحمداللَّه تا اين زمان، ملت ما كاري كردند كه در امتحان پيش آمده، موفق و سربلند شدند. در حالي كه استكبار جهاني در حد اعلي تصميم گرفته بود از اين حادثه براي تضعيف اسلام و مسلمين و نظام جمهوري اسلامي استفاده كند، ملت بزرگ و بارشد و هدايت شده و مورد تفضل پروردگار، در همين شرايط توانست تثبيت نظام جمهوري اسلامي را براي اسلام و مسلمين به ارمغان آورد. امروز تحليل گران سياسي در سرتاسر عالم، اعتراف مي كنند كه ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي، از لحاظ قدرت و قوّت و ثبات، نسبت به سالهاي پيش، اگر جلوتر و قويتر نباشد، عقبتر و ضعيفتر نيست. علت اين اعتراف، رشد و آگاهي و اراده و تصميم آگاهانه ي ملت ايران در اثبات قوام جمهوري اسلامي است. با اين حركت و حضور مردم در مراسم عزاداري و اظهار وفاداري به امام عزيز و نظام جمهوري اسلامي، و با اين وحدت و همدلي و هماهنگي و صفا كه در اين

ايام بين تمام اقشار ديده شد، و با اين شجاعتي كه در برخورد با حادثه ي فقدان امام راحل از همه ي مردم مشاهده گرديد، دشمن جرأت نكرد در مقابل قاطعيت و اراده ي ملي و اسلامي ملت ايران، دست از پا خطا كند. شما معلمان و مربيان هستيد كه فردا را مي سازيد من به شما فرهنگيان عزيز مي گويم كه مسأله ي فرهنگ و تعليم وتربيت، مسأله ي اول در نظام ماست. در بلند مدت، هيچ چيز به اندازه ي تعليم و تربيت اهميت ندارد. نقش معلم و مربي در جامعه ي ما، نقش طراز اول است. در حقيقت، سنگر مبارزه با كفر و ظلم و استكبار جهاني و قلدري شياطين سياسي عالم، همين سنگر مدرسه و تعليم و تربيت و فرهنگ است. دانش آموزان نونهالي كه در اختيار دستگاه فرهنگي كشور قرار دارند، عزيزترين و سرشارترين سرمايه و ذخيره ي آينده ي اين ملتند. قدر تعليم و تربيت و معلمي و سنگر فرهنگي را بدانيد. جوانها ونوجوانها، قدر درس وبحث و فراگيري و خودسازي را بدانند. شما معلمان و مربيان ونسل جوان هستيد كه فردا را مي سازيد و استكبار جهاني را مأيوس مي كنيد و نقطه ي اميد روشن را - كه امام و انقلاب اسلامي آن را به وجود آوردند - در دل مستضعفان عالم زنده نگه مي داريد. امام عزيزمان هميشه بر اين مطلب اساسي تأكيد مي كردند و ما اعتقاد داريم كه اين موضوع، جزو محكمات و ضروريات انقلاب و خط امام است. لزوم تلاش همه جانبه در جهت اقتدار نظام جمهوري اسلامي امروز استكبار جهاني وقلدرهاي سياسي عالم و امپراتوريهاي زر و زور در سرتاسر جهان كه در فساد و انحطاط غرقند، با اسلام و

نظام اسلامي دشمن هستند؛ زيرا افشاگر و تهديدكننده ي آنها، اسلام و بيداري مسلمين است. طبيعي است هر كاري كه عليه اسلام و نظام اسلامي و جمهوري اسلامي از عهده ي آنها برآيد، مي كنند. در يك صورت، نظام جمهوري اسلامي مي تواند خود را به طور كامل از خطر و آسيب دشمن مصون نگهدارد و آن، وقتي است كه با اقتدار خويش آنها را مأيوس كند. روزي كه جمهوري اسلامي، با اثبات اقتدار سياسي و اقتصادي خود و با اثبات قدرت ادامه ي زندگي، دشمن را مأيوس كرد، مي توان اطمينان داشت كه دشمن از توطئه دست خواهد كشيد؛ چون احساس مي كند تلاش او بي فايده است. تلاش همه ي قشرها و آحاد مردم و مسؤولان رتبه هاي اول و دوم و سوم در نظام دولتي بايد اين باشد كه بر اقتدار نظام جمهوري اسلامي اضافه كنند، و اقتدار سياسي و اقتصادي و نظامي حاصل نمي شود، مگر با سازندگي. تمام كساني كه در اداره و سازندگي كشور نقش دارند، بايد تلاش خود را چندبرابر كنند. در صحنه ي توليد، توليدگران بايد تا جايي كه توان دارند، توليد كشور را بالا ببرند. بخشهاي اداري ودولتي بايد با حسن عمل و جلب اعتماد مردم و با ارايه ي خدمات مخلصانه به آنها، بركيفيت كارشان بيفزايند، و كساني كه در زمينه هاي فرهنگي براي مردم منبع الهام و ارشاد هستند، تلاش خود را اضافه كنند. ما قوي هستيم و از ثبات لازم برخورداريم اگر استكبار جهاني و شياطين عالم احساس كنند كه جمهوري اسلامي ضعيف است، فشار را زياد خواهند كرد. ما بحمداللَّه قوي هستيم و از ثبات لازم برخورداريم. سرمايه يي كه جمهوري اسلامي ايران دارد - اعتماد مردم و

پشتيباني آنها از نظام - گمان نمي كنم هيچ دولتي آن را داشته باشد. اين نعمت را بايد مسؤولان وآحاد مردم حفظ كنند. در كشور ما، دولت و ملتي وجود ندارد؛ همه سربازان انقلاب هستند و بايد هم باشند. همه بايد روح سربازي براي انقلاب را حفظ كنند. در اين خصوص، فرقي هم بين آحاد مردم و مسؤولان و مقامات نيست. در قبال اسلام و نظام اسلامي، همه وظيفه ي واحدي دارند. مجدداً به شما برادران وخواهران عزيز فرهنگي تأكيد و توصيه مي كنم كه اين كار را مهم بشماريد و به آن اهميت دهيد - همچنان كه مي دهيد - و قدر آن را بدانيد و با مشكلات آن صبر كنيد و بدانيد كه اساسيترين و بنياديترين كار در جامعه ي ما، كار شماست؛ زيرا آموزش و پرورش كامل، آموزش عالي كامل را به دنبال خواهد داشت و اين هر دو، نظام اداري و تشكيلاتي و حكومتي كامل و حد عالي مطلوب را ايجاد خواهد كرد. بنابراين، اساس صلاح ملت و دولت و كشور، در اين جا پايه گذاري مي شود. اميدواريم خداي متعال به بركت روح بزرگ امام عزيزمان، اين محبوب فقيد ملت كه در جوار صديقان و صلحا و انبيا و در پيشگاه پروردگار متنعم است و يقيناً ناظر و نگران حال ملت مي باشد، همواره راه درست را به ما نشان دهد و ما را بر ادامه ي آن راه كمك كند. خداوند ما را مورد توجهات و تفضلات خودش قرار دهد و شما برادران و خواهران عزيز را محفوظ بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت گروه كثيرى از اقشار مختلف مردم چالوس و نوشهر و استان هرمزگان

سخنراني در مراسم بيعت گروه كثيري از اقشار مختلف مردم چالوس و نوشهر و

استان هرمزگان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ما راه خود را بر اساس راه امام ادامه خواهيم داد از شما برادران و خواهران گرامي كه با اخلاص و صميميت و به شوق زيارت مرقد امام عزيزمان و همچنين انجام تعهد و ابراز وفاداري، از شهرهاي دوردست به راه افتاديد و به تهران تشريف آورديد، صميمانه تشكر مي كنم. انگيزه و ايمان و روح صميميتي كه در شما وجود دارد، بسيار در خور تقدير وسپاسگزاري است. با همين ايمانها و روحيه ها و انگيزه ها بود كه انقلاب ما بحمداللَّه به پيروزي رسيد و در مقابله با مشكلات توانست بايستد. همين حقيقت زيبا در ملت ما بود كه امام بزرگوار فقيدمان را اين طور نسبت به مردم علاقه مند كرد. واقعاً امام ما (رضوان اللَّه تعالي عليه) باهمه ي وجود به مردم كشور عشق مي ورزيد و اين به خاطر همين ايمان و فداكاري و اخلاص بود. من با تمام وجود از شما تشكر مي كنم. خواهش مي كنم وقتي به شهرتان برگشتيد، سلام من را به همشهريهاي گرامي خود برسانيد و به همه ي آنها بگوييد كه راه ملت ايران، همان راهي است كه امام بزرگوارمان پا در آن راه گذاشت و مشكلات را تحمل كرد و در آن راه پيش رفت. هدفها، همان هدفهاست؛ دشمنها هم همان دشمنها هستند؛ و نيت و همت و اراده هم همان نيت و همت و اراده است. ما راه خود را بر اساس راه امام(ره) ادامه خواهيم داد. وظيفه ي مردم اين است كه همچنان مثل سابق، هميشه خودشان را سرباز انقلاب و اسلام بدانند و در اين راه از هيچ چيز دريغ نكنند. نتيجه ي تلاشها، پيروزي همه جانبه ي اسلام بر دشمنان است آينده، خيلي روشن و اميدبخش

است؛ گويي به سمت چشمه ي زلالي در حركت هستيم. طبيعي است كه در بين راه، با مشكلات و سختيهايي مواجه خواهيم بود. در چنين شرايطي كه خداوند رهبر و مراد و مرشدمان را نيز از ما جدا كرده است، اگر برگرديم و يا تعلل و توقف كنيم، به او خيانت كرده ايم. بايد راه را ادامه دهيم و شك نكنيم كه نتيجه ي سعي و تلاش ما، رسيدن به آن سرچشمه ي شفاف وزلال است؛ يعني حاكميت مطلق اسلام و دين خدا به صورت كامل و پيروزي همه جانبه ي اسلام بر دشمنان. هرجا كه هستيد و در هر شهري كه زندگي مي كنيد و جزو هرقشري كه محسوب مي شويد و هر شغلي كه داريد و با هر سليقه يي كه كار مي كنيد، بايد بدانيد كه راه ما يكي است و بايد با ايمان و تلاش آن را ادامه دهيد. دشمنها نمي توانند ما را بترسانند و متزلزل كنند. ماقويتر از دشمنهامان هستيم. خداوند با عزت و قوّت خود، مؤمنين را از هر جناح و صف و جبهه يي كه شما فرض كنيد، عزيزتر و قويتر قرار داده است. عزت، متعلق به خدا و رسول و مؤمنين است. ما اگر مؤمن باشيم، عزت متعلق به ماست، و ما به خداوند عرض مي كنيم: پروردگارا ! ما به تو و راه تو و آينده يي كه به ما وعده داده يي، مؤمنيم. با دلهاي محكم و اراده هاي قوي، به شهرهاي خودتان برگرديد و روحيه ي كار و تلاش و وحدت و صفا و صميميت و حضور در صحنه و آمادگي براي خدمت و كمك به اسلام وانقلاب را در خودتان حفظ كنيد و ان شاءاللَّه خداوند به شما توفيق خواهد

داد و يقيناً روح مقدس امام عزيزمان نيز ما را ياري خواهد كرد. از خداوند مدد وهمت مي طلبيم و اميدواريم كه دعاي مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه وعجّل اللَّه فرجه) در طول اين راه همواره پشتيبان ما باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت فرماندهان، نمايندگان ولىّ فقيه و مسؤولان عقيدتى، سياسى ژاندارمرى و شهربانى، و

سخنراني در مراسم بيعت فرماندهان، نمايندگان وليّ فقيه و مسؤولان عقيدتي، سياسي ژاندارمري و شهرباني، و رئيس و پرسنل سازمان پليس قضايي كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مشخصه هاي عصر امام خميني خداوند به بركات روح پُرفتوح امام عزيزمان و با دعاي خير آن قلب رؤوف و مهربان، كه هميشه به شما اظهار علاقه مي كرد و در دل پُر از رأفت و رحمتش، محبت خدمتگزاران خانه داشت و ان شاءاللَّه امروز هم دعاي آن بزرگوار شامل حال ما و شماست، به همه ي برادران عزيز و خدمتگزار و زحمتكش خير عنايت فرمايد و شما را مشمول عنايات و رحمت خود قرار دهد. امام كبير ما عصر جديدي را آغاز كرد، و امروز كه دلها و جانهامان لبالب از حسرت فقدان آن عزيز بي همتاي امت اسلامي است، بزرگترين وظيفه ي ما اين است كه مشخصات عصري را كه امام(ره) آغاز كردند و ملت را درفضاي آن قرار دادند و به جهان اعلام فرمودند، بدانيم و اين مشخصه ها را حفظ كنيم. عزاداري واقعي وقتي است كه ما به اين فريضه عمل كنيم. عصري كه امام بزرگ و عظيم الشأن ما آغاز كردند، مشخصه هايي دارد كه عمده ي آنها عبارت است از: ايجاد روح عزت و استقلال و استغنا و اعتماد به نفس براي ملتي كه در طول ساليان متمادي سعي شده بود اين روحيات از او گرفته شود و ديگران بر سرنوشت او تسلط پيدا كنند. اين جا همان

مملكتي است كه رئيس جمهور امريكا، كمك چند ده ميليوني خود به دولت ايران را متوقف به تعيين فردي كه وابسته به امريكاست، كرده بود. اين جا همان مملكتي است كه امريكا - قدرت زورگو و گردن كلفت جهاني - رئيس آن را رعيت خود مي دانست و با او مثل يك رعيت رفتار مي كرد. اين جا همان مملكتي است كه آراء و افكار و ايمان و دلبستگيها و خواست مردم، هيچ تأثيري در تعيين سرنوشت اقتصادي و سياسي آنها نداشته است. دست قدرتمند معمار انقلاب و پدر جمهوري اسلامي، اين كشور و ملت را، به كشور و ملتي تبديل كرد كه در طول اين ده سال، بزرگترين وسنگينترين تحقيرها را نسبت به همان قدرتهاي گردن كلفت و قلدر دنيا روا داشت و تاكنون هيچ ملتي مثل ملت ما، رژيم مستكبر و زورگوي امريكا را اين گونه تحقير نكرده است. همه ي دنيا هم به اين موضوع اعتراف كرده اند. اين جا همان كشور و سرزمين است؛ اما نسبت به گذشته، صدوهشتاد درجه تفاوت كرده است. بايد اين اقتدار و عزت را كه ميراث امام(ره) است، حفظ كرد. اگر امام را دوست داريم و اگر جاي خالي او براي ما تلخ است، بايد راه او را ادامه دهيم. مشخصه ي ديگر عصري كه امام موجد آن بودند، عبارت است از گرايش و احترام به ارزشهاي انساني و عدالت و حريت و آراي مردم. همان شخصيت باعظمت كه امروز مردم دنيا و دشمنان او نيز به عظمتش اعتراف مي كنند، مي گفت: اگر به من خدمتگزار بگويند، بهتر است از اين كه به من رهبر بگويند. راست مي گفت و تعارف و تظاهر نمي كرد. او تا آن اندازه براي مردم

احترام قايل بود كه خود را خدمتگزار آنها بداند. ما مثل اين نمونه را در دنيا و تاريخ سراغ نداريم. احترام واقعي به انسان در سايه ي اسلام حرف و تعارف زياد است، ادعاي حقوق بشر زياد مطرح مي شود؛ اما صادقانه و واقعي نيست. امروز دولتهايي ادعاي طرفداري از حقوق بشر را مي كنند كه بزرگترين اهانتها را به بشر كرده اند! رژيمهايي داعيه ي آزادي بيان و فكر را در دنيا بلند كرده اند كه بزرگترين اختناقها و استبدادهاي عالم، از آثار وجود شوم آنهاست! چه دولتهايي از اختناق چند ده ساله ي رژيم پهلوي در ايران حمايت مي كردند؟ آيا غير از امريكا و انگليس، دولتهايي مطرح بودند؟ آن وقت اين دو كشور ادعا مي كنند كه طرفدار حقوق بشر و آزادي بيانند! امروز آفريقاي جنوبي و بسياري از كشورهاي آفريقايي و آسيايي و نيز سرزمينهاي اشغاليِ مقهور سلطه ي غاصبان صهيونيست خبيث - كه سياهترين رژيمها را دارند - با پشتيباني كدام كشورها حكومت خود را حفظ كرده اند و بزرگترين اختناقها را اعمال مي كنند؟! اسرائيل كه جنوب لبنان را بمباران مي كند و مركز تجمع كودكان را ويران مي سازد و جنايتبارترين حركت را از خود نشان مي دهد، با پشتيباني كدام كشور اين فجايع را مرتكب مي شود؟! قطعاً اگر پشتيباني امريكا از اسرائيل نبود، اين كشور امكان ادامه ي حيات نداشت. درحقيقت امريكاست كه دارد جنوب لبنان را بمباران مي كند. چه قدر وقيح است كه امريكا و انگليس و دولتهايي مانند آنها، ادعاي طرفداري از حقوق بشر و احترام به آزادي انسان را مي كنند! پيداست كه دروغ مي گويند. اگر احترام واقعي به انسان ملاك است، تحقق آن جز در سايه ي اسلام امكانپذير نيست. شكل كامل و مظهر

اعلاي اين احترام و ارزش، زندگي و برخورد همين بزرگمردي بود كه دست قدرتمند او، همه ي دنيا را متوجه اسلام و انقلاب و ايران كرده است. پليس بايد پناهگاه مردم باشد من به شما برادران و خواهراني كه از سه سازمان ژاندارمري و شهرباني و پليس قضايي در اين جا جمع شده ايد، مي گويم كه شما مي توانيد در اين زمينه ها، برآورنده ي خواستهاي امام باشيد. پليس - چه شهرباني و چه ژاندارمري - بايد پناهگاه مردم باشد. وقتي مردم پليس را مي بينند، بايد احساس محبت و آرامش كنند. البته امروز وضعيت نيروهاي انتظامي ما با دوران گذشته، از زمين تا آسمان تفاوت كرده است. امروز نيروهاي انتظامي، با مردم و در كنار مردم و پشت سر آنها هستند. هرچه مي توانيد، اين روحيه را در خودتان تقويت كنيد كه شما براي مردم هستيد. فلسفه ي وجودي نيروهاي انتظامي اين است كه بتوانند براي آسايش مردم و آرامش محيط زندگي آنها، نظم برقرار كنند. مواظب باشيد مردم دچار ناراحتي نشوند. برادران عزيز روحاني در عقيدتي، سياسي هاي نيروهاي انتظامي، نقش مهمي را مي توانند ايفا كنند، كه بحمداللَّه در ايجاد روح تقوا و پرهيز از زياده روي در هر امري، مشغول هستند. همچنين شما برادران عزيز پليس قضايي كه مظهر دستگاه قضايي كشور هستيد، در ارتباط با مردم بايد نشانه هاي عدالت را از خود بروز دهيد. اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: آن كسي هم كه محكوم به مجازاتهاي سخت است، نبايد به او دشنام دهيد و نسبت به او ستم روا داريد. مجازات، مجازات است. دستگاه عدالت كه براي مجرمان مجازات معين مي كند، بايد به همان اندازه مجازات اعمال شود؛ نه كمتر و نه زيادتر. البته حاكم

اسلامي مي تواند به مقتضاي شرايط عفو كند، كه اين اختيار مربوط به حاكم است. مجري بايد به همان اندازه يي كه مقرر شده، اجراي مجازات كند؛ بيشتر از آن خلاف است. نيروهاي انتظامي، مظهر عطوفت و محبت و تدبير نظام همه ي شما برادران عزيز به ياد داشته باشيد، نيروهاي انتظامي كه دايماً با مردم سروكار دارند، مي توانند هم مظهر عطوفت و محبت نظام باشند، و هم مظهر تدبير و مديريت آن. اين دو عامل را در كنار هم رعايت كنيد. حركات و تصرفات شما، هم بايد نشاندهنده ي عقل وتدبير ومديريت نظام باشد (در اسرع وقت مجرم دستگير شود)، و هم بايد مظهر عطوفت و ترحم و محبت و وداد. معلوم باشد كه مأمور دولتي، با كسي نظر شخصي و عناد ندارد. خوشبختانه ژاندارمري و شهرباني جمهوري اسلامي و پليس قضايي در طول اين چند سال خدمات خوبي كردند؛ بعضي در جنگ و بعضي در پشت جبهه ي جنگ، به خدمت مشغول بودند. همه ي ما بايد در خلأ شخصيتي عظيم مثل رهبر كبير و فقيدمان، تلاش مضاعف كنيم. تمام دستگاههاي كشور و همه ي آحاد مردم به اين نكته واقف باشند كه جمهوري اسلامي و ملت ايران، با ارمغانهاي ارزشمند و عطيه هاي الهي كه امام به آنها داده، قادر است بر تمام دشمنيها و خصومتها در سطح جهان فايق آيد. بحمداللَّه از آينده نگران نيستيم. راه را روشن و هدف را مشخص مي دانيم و معتقديم در اين راه بايد حداكثر تلاشمان را مبذول كنيم و از خداي متعال هم كمك بخواهيم. خداوند ان شاءاللَّه به شما توفيق دهد و در ادامه ي اين راه مهم و الهي، نصرت و كمك خود

را به همه ي ما مرحمت فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت روحانيون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم آذربايجان

سخنراني در مراسم بيعت روحانيون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم آذربايجان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هوشياري و ايمان مخلصانه ي ملت در فقدان امام از همه ي برادران و عزيزاني كه اين راه طولاني را طي كردند و از شهرهاي استان آذربايجان به تهران تشريف آوردند و اين شور و حماسه ي مخلصانه را درباره ي مسايل اساسي امروز، ابراز كردند، صميمانه متشكرم. همچنين از علماي مكرّم آذربايجان و ائمه ي محترم جمعه كه در طول اين ده سال و در آزمايشهاي مختلف انقلاب، پيشاپيش صفوف مردم قرار داشتند و مراحل دشواري را پشت سر گذاشتند، تشكر مي كنم. ازعوامل رشد يك ملت اين است كه از حادثه يي كه ممكن است به نظر دشمن يك عامل ضعف به حساب آيد، از همان حادثه به عنوان عامل قوّت استفاده كند. از سالهاي پيش، تحليل همه ي دشمنان ما اين بود كه با رحلت امام بزرگوار - كه ركن اساسي و سنگينترين وزنه ي انقلاب و عمود حقيقي خيمه ي نظام به حساب مي آمدند - انقلاب نابود مي شود و وحدت ملت مخدوش مي گردد و جمهوري اسلامي دچار ضعف ويا انحلال خواهد شد! حقيقتاً اگر كسي با ابزارهاي مادّي و با چشم ظاهري تحليل مي كرد، همين نتيجه ي قهري و طبيعي را به دست مي آورد. در اين تحليل، فقدان امام(ره) عامل تمام شدن همه چيز به حساب مي آمد. ملت ما در اين امتحان بزرگ، عكس اين مطلب را ثابت كرد و از آن حادثه يي كه عامل ويراني به حساب مي آمد، در جهت ثبات و وحدت و پيشرفت استفاده كرد. بنابراين، با هوشياري و ايمان مخلصانه ي ملت، فقدان امام(ره) به

عامل قوّت در نظام جمهوري اسلامي تبديل شد. امروز رشد وبينش مردم ما، حتّي از مسلمانان صدر اسلام و زمان پيامبر اكرم(ص) نيز بيشتر است؛ زيرا آنها نتوانستند بعد از رحلت آن بزرگوار، وحدت و تحرك و ايمان خود را حفظ كنند؛ اما ملت ما توانست اين كار را بكند. در اين جا لازم است كه به موضعگيري شما مردم غيور آذربايجان تصريح كنم. البته آنچه شما در طي اين چند روزِ بعد از رحلت حضرت امام(ره) انجام داديد كه باعث نااميدي دشمن شد، براي من غيرمنتظره نبود. هركس آذربايجان را بشناسد، اين شور و حماسه را انتظار دارد. آذربايجان در طول ده سال پس از انقلاب، سخت ترين امتحانها را با بهترين وجه گذرانده است. هيچ استان و منطقه يي از مناطق كشور، با امتحانهاي دشواري كه آذربايجان با آن مواجه بود و به اين خوبي از عهده ي آن برآمد، مواجه نشد. از نهضت مشروطيت تا امروز، آذربايجان هميشه در صفوف مقدم خط اسلام و تبعيت از رهبري اسلامي و مقابله با دشمنان قرار داشته است. همين نقاط قوّت، دشمن را مأيوس مي كند. اختلاف و تفرقه، سم مهلك براي ملتها و تمدنها و انقلابها استكبار جهاني به زمينه هاي بروز اختلافات قومي و مذهبي و منطقه يي و سليقه يي و سياسي در ميان ملت ما دل بسته بود. براي يك ملت، هيچ عاملي مضرتر از اختلاف و تفرقه نيست. سم مهلك براي ملتها و تمدنها وانقلابها، اختلاف است. اگر بهترين ملتها دچار اختلاف و دودستگي شوند، همه ي نيروي حياتي خودشان نه تنها از بين مي رود، بلكه در جهت ويراني كشور به كار مي افتد. تا امام بزرگوار - آن مظهر

وحدت و سرچشمه ي جوشان الفت و محبت - در ميان آحاد مردم بود، دشمن نتوانست كاري انجام دهد. تمام دلبستگي استكبار اين بود كه در فقدان امام، وارد صحنه شود. امروز بحمداللَّه ملت ما در يك انسجام اعجاب انگيزي قرار دارد. ما بايد در برابر اين نعمت بزرگ الهي، به دستور خدا عمل كنيم. اگر كفران نعمت شد، نعمتِ اعطا شده زايل مي گردد. اين الفت و محبت ميان دلهاي مردم را خدا به وجود آورد. دست خدا با اين ملت بود كه موجب شد دلها به هم نزديك شوند. در صدر اسلام هم خداي متعال به پيامبر خود همين نكته را فرمود: «لو انفقت ما في الارض جميعا ما الّفت بين قلوبهم ولكنّ اللَّه الّف بينهم»(1). خدا دلهاي شما را به هم نزديك كرد. او احساس محبت و صميميت و فشردگي صفوف براي دفاع از انقلاب را به شما داد. شكر نعمت اعطا شده آن است كه ما اين محبت و الفت را در دل و عمل و زبان خودمان حفظ كنيم. دشمن بي كار نمي نشيند؛ او دايماً مشغول ايجاد شر و فساد است. انقلاب ما در دلهاي مسلمانها اميد به وجود آورده است برادران و خواهران! انقلاب بزرگ اسلامي ما، تمام مسلمانان دنيا را اميدوار كرده است. اگر مسلمانان در شرق وغرب عالم و در آسيا و اروپا و آفريقا، براي ارتحال امام(ره) عزادار مي شوند و مثل ملت ايران عزاداري مي كنند، به دليل اميدي است كه حركت ملت ايران به رهبري امام در دلهاي آنها به وجود آورده است. آنها امام بزرگوار ما را مظهر آرزوها و اميدهاي خودشان به حساب مي آوردند؛ لذا در غم آن

عزيز، آن گونه عزاداري مي كردند. انقلاب ما در دلهاي مسلمانها اميد به وجود آورده است. ما بايد اين اميدواري را حفظ كنيم. در صورتي اين اميد حفظ خواهد شد كه در همان خط و راهي كه امام عزيز، ملت و مسؤولان را به سمت اهداف انقلاب حركت دادند، ادامه ي مسير بدهيم و از هيچ چيز نترسيم. دشمن علي رغم تظاهر به قدرت، قدرتمند نيست. قدرت استكبار، قدرت مادّي است، و قدرت مادّي توان مقابله با قدرت معنوي و انساني را ندارد. آن جا كه دلها و دستها و زبانهاي يك ملت با هم يكي باشند و همه در راه هدفهاي والاي اسلام و انقلاب احساس مسؤوليت كنند، استكبار جهاني و ديگر قدرتها نمي توانند ضربه وارد كنند و آنها را از ميدان خارج سازند. ده سال است كه استكبار نسبت به ملت ايران سختگيري مي كند؛ اما ثبات ما روزبه روز بيشتر شده و قدرت كاري ما بالاتر رفته است. اعتقاد راسخ دارم كه با انسجام و وحدتي كه بحمداللَّه امروز در ملت ما وجود دارد و عزم و اراده يي كه همه ي اقشار جامعه براي دفاع از انقلاب و جمهوري اسلامي دارند، آينده ي ما به مراتب از گذشته بهتر خواهد بود. بايد آحاد ملت در خط اسلام و پشت سر علماي متعهد و در جهت سازندگي كشور حركت كنند. حضور مردم در صحنه هاي انتخابات، دشمن را مأيوس مي كند و زمينه را براي پيشرفت كشور و آينده ي درخشان آن آماده مي سازد. سلام من را به همه ي برادران و خواهران آذربايجان شرقي و غربي برسانيد. ما قدر صميميتهاي شما را خيلي خوب مي دانيم. شما مردم آزموده يي هستيد كه از امتحانهاي مختلف سربلند و

روسفيد بيرون آمده ايد. اميدوارم كه ان شاءاللَّه در آينده بتوانيد آرزوهاي بزرگ اسلامي امام عزيز و فقيد را، بهتر وقويتر جامه ي عمل و تحقق بپوشانيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) انفال: 63

سخنرانى در مراسم بيعت وزير و كاركنان وزارت اطلاعات و گروهى از پرسنل واحد حفاظت اطلاعات نيروهاى نظامى

سخنراني در مراسم بيعت وزير و كاركنان وزارت اطلاعات و گروهي از پرسنل واحد حفاظت اطلاعات نيروهاي نظامي و انتظامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اصول تعليماتي دستگاه اطلاعاتي كشور متقابلاً اين حادثه ي جانسوز و مصيبت بار را به شما برادران و خواهران زحمتكش و مؤمن و بااخلاص تسليت عرض مي كنم. از افتخارات دستگاه اطلاعاتي كشور و پرسنل آن، اين است كه امام بزرگوار(ره) از آنها راضي بود و تلاش مخلصانه ي شما را كه از روي ايمان انجام مي گيرد، ارج مي گذارد. اين براي شما مايه ي افتخار است كه توانستيد رضايت آن مرد الهي و ملكوتي و حكيم و بزرگ و هوشمند را جلب كنيد. معمولاً در دستگاههاي اطلاعاتي دنيا، مجموعه يي از افراد وجود دارند كه به خاطر تكيه بر اقتدار اطلاعاتي خود، طغيان و فساد مي كنند. خوشبختانه در دستگاه اطلاعاتي كشور ما خصوصيتي وجود دارد كه بسيار اميدبخش است. بحمداللَّه ايمان و تقوا و توجه به وظيفه و رعايت حق، جزو اصول تعليماتي دستگاه اطلاعاتي ماست؛ حتّي از بسياري از ديگر دستگاههاي اجرايي، اين روحيه قويتر است. طبيعي است كه اين دستگاه، كارآمدتر از مراكز اطلاعاتي دنيا باشد. اگرچه دستگاه اطلاعاتي ما جوان است و در دنيا هم تنهاست و از كمكهاي معمولي و رايج - كه معمولاً دستگاههاي اطلاعاتي بهره مندند - بي بهره است، اما همان روح ايمان و خلوص نيت و احساس وظيفه و تعهد و اعتنا و پايبندي به ارزشهاي اخلاقي، كارايي بيشتري به

شما مي بخشد و نقصهاي ديگر را جبران مي كند؛ قدر اين روحيه را بدانيد. عوامل موفقيت دستگاه اطلاعاتي كشور يكي از عوامل موفقيت دستگاههاي اطلاعاتي ما، كه از اول انقلاب تا كنون خودش را نشان داده است، احساس مسؤوليت عمومي مردم نسبت به تحركات دشمن و آمادگي آنها براي دفاع از مرزهاي انقلاب است. اين حالت، امروز هم در مردم وجود دارد. نظام جمهوري اسلامي با هدفهاي انساني يي كه دارد و با اراده ي قاطعي كه در حفظ استقلال و شرف انساني و ملي از خود نشان مي دهد، طبعاً در دنيا با دشمنهاي بزرگي مواجه مي باشد. طبيعت نظامهاي قلدر اين است كه با هر ملتي كه داعيه ي استقلال داشته باشد، برخورد كنند. بحث اين نيست كه ما به دست آنها بهانه بدهيم يا ندهيم، يا چه كار كنيم كه دشمنان جهانخوار و غارتگر معروف ملتها، با ما مواجه بشوند يا نشوند؛ مسأله اين است كه وقتي در دنيا سيستم سلطه حاكم است و قدرتهايي وجود دارند كه ادامه ي حيات آنها جز با اعمال سلطه بر كشورها و ملتها ميسور نيست و بناي حكومت و اقتدارشان بر اين است كه به سوي ملتها دست اندازي و در كار آنها دخالت كنند و دولتها را در اختيار بگيرند و از منابع آنها استفاده كنند و صنايع خودشان را با بازار مصرفي آنها بگردانند، متأسفانه در اين نظام، هر ملت و دولتي كه به وجود آيد و بخواهد مستقل زندگي كند و باج ندهد، آن قدرتها در مقابلش قرار مي گيرند. جمهوري اسلامي ايران به هيچ قدرتي باج نخواهد داد جمهوري اسلامي ايران قصد باج دادن به قدرتهاي بزرگ را ندارد و ثابت

هم كرده است كه به هيچ قدرتي باج نخواهد داد و مرعوب هيچ قدرتي نخواهد شد. بنابراين، هيچگاه براي جلب محبت يا همكاري قدرتهاي زورگوي عالم، از مواضع بحق خودمان تنزل نخواهيم كرد. ما اين اراده را در طول ده سال گذشته نشان داده ايم، و امام فقيد عزيز بزرگ ما كه مظهر تبلور نظام جمهوري اسلامي و مظهر صلابت و مقاومت در مقابل زورگوييها بود، قاطعانه در برابر باج خواهيهاي دشمن مي ايستاد و مرعوب آنها نمي شد. بعضيها معتقدند كه ما نبايد با قدرتهاي جهاني دشمني كنيم و خشم آنها را نسبت به خودمان برانگيزانيم! اين افراد غافلند كه طبيعت آن قدرتها، طبيعت سلطه گري است و نظام استكبار جهاني با هر ملت و نظامي كه باجگزار او نباشد، درمي افتد. البته بلافاصله اين نكته را هم اضافه كنم كه اعتقاد قاطع ما اين است كه عناد دشمنان تا زماني ادامه خواهد داشت كه از ما مأيوس شوند. مادامي كه نسبت به تعرض خود اميدوار باشند، معارضه و عناد وجود خواهد داشت. وقتي از ضربه زدن به نظام و باج خواهي مأيوس شدند و احساس كردند جمهوري اسلامي تثبيت شده است و هيبت آنها كسي را نمي ترساند، آنگاه خطر رفع و يا كم خواهد شد. ما بايد قدر موضع قاطع امام را بدانيم. بدون شك اين موضع، موضع شخصي او نبود؛ بلكه موضع نظام جمهوري اسلامي را منعكس مي كرد، كه مظهر و معلم و معمار و خطدهنده اش امام(ره) بود. موضع ما هم بدون هيچ كم و زياد، همين است. در چنين شرايطي، تمام نيروهاي دفاع كننده از مرزهاي انقلاب - از جمله نيروهاي اطلاعاتي - بايد قوي و هوشيارانه عمل

كنند. با قوّت و نيروي شما، دشمن عقب نشيني مي كند. با اِعمال اقتدار نظام جمهوري اسلامي، دشمن مأيوس مي شود. باضعف و سستي، هيچ دشمني از تعرض دست برنمي دارد. ضعف دولتهاي زبون و توسري خور كه به قدرتهاي جهاني ميدان دادند، استكبار را بر آنها جريتر كرد. ضعف رژيم پليد گذشته در اين كشور، استكبار را بر تمام امور اين مردم مسلط كرد. اگر آن رژيم اندكي شرف ايراني مي داشت - نمي گويم اسلامي، كه از آن بي خبر بودند - تا اين اندازه دشمن بر امور كشور مسلط نمي شد. اهميت كار اطلاعات بايد بر كار خود قوي بود و اقتدار داشت. يكي از اساسيترين كارها در اين خصوص، كار اطلاعات است. علت اهتمام امام عزيز به شما، همين موضوع بود كه كار اطلاعات را مهم مي دانستند و اخلاص را در شما مشاهده مي كردند. دستگاههاي اطلاعاتي بايد با يكديگر همكاري كنند. البته حفاظتها، بحث و منطقه ي جداگانه يي دارند. مجموعه ي دستگاههاي اطلاعاتي كشور، بدون تمركز و فرماندهي متحد و مستقل، نخواهند توانست به قدر كافي و لازم، از همه ي نيروهاي خوب و كارآمد استفاده كنند. بايد مديريت خوب و متمركز، با رعايت همه ي جوانب، حركت عمومي نيروهاي اطلاعاتي را در كشور جهت بدهد. البته بايد پشتيباني عظيم مردمي شما حفظ شود. مردم بايد هوشياري اطلاعاتي خود را حفظ كنند و در مقابل تحرك دشمن حساسيت داشته باشند. در نظام جمهوري اسلامي، حضور عظيم مردم، اقتدار الهي را نشان مي دهد و به ميزان زيادي دشمن را مأيوس مي كند؛ اما اين نكته به معناي آن نيست كه تحركات دشمن و خباثتهاي او تمام شده است؛ خير، نمي توان انتظار داشت كه دشمن خباثتهاي خود

را متوقف كند. آنچه موجب مي شود كه دشمن نتواند ادامه دهد، هوشياري مردم است. ارتباط با مردم را قوي كنيد و اخلاص و تقوا و رابطه ي با خدا را سرلوحه ي كار خود قرار دهيد. خداوند ان شاءاللَّه به شما توفيق بدهد، تا بتوانيد كارهاي اساسي و مهم و تكليف سنگيني كه بر دوش شماست، به بهترين وجه انجام دهيد؛ تا همچنان كه امام(ره) در حيات خودشان از شما راضي بودند، ان شاءاللَّه درعالم ملكوت هم روح مطهر ايشان نسبت به شما سرشار از رضايت باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در مراسم بيعت دبير و اعضاى جامعه ى روحانيت مبارز تهران

بيانات در مراسم بيعت دبير و اعضاي جامعه ي روحانيت مبارز تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نقش شخصيتهاي روحاني در انقلاب، بارز و برجسته است متقابلاً اين ضايعه ي مصيبت بار و بسيار سنگين را به جناب عالي و ديگر آقايان، كه همواره بازوهايي توانا براي امام فقيد و عزيزمان بوديد، تسليت عرض مي كنم. شكي نيست كه نقش شخصيتهاي روحاني از قبيل جناب عالي و برادران عزيز ديگري كه سالهاست در اين مجمع مشغول كار و تلاش هستند، در تحقق و تثبيت و پيشرفت انقلاب، يك نقش بارز و برجسته بود. البته در آينده هم ان شاءاللَّه همين نقش ادامه خواهد داشت و بي شك ملت و هواداران اين انقلاب، تأثير و نقش سازنده و تعيين كننده ي روحانيت بزرگوار را در اقطار كشور - بخصوص در تهران - كه براي تبيين مباني انقلاب و تحقق و ترويج آن و بسيج نيروهاي عظيم ملت تلاش كردند، فراموش نخواهد كرد. از اين كه فرموديد به من - برادر و همكار هميشگي خودتان - در انجام اين مسؤوليت سنگين كمك خواهيد كرد، عميقاً تشكر مي كنم. انتظار هم همين است و بدون اين

كمك و بدون لطف الهي و دعاي حضرت وليّ عصر(عج) و نفس گرم اخيار و صلحا، هيچ كار نمي شود كرد. اميدوارم كه خداي متعال اين لطف و فضل را همواره شامل حال من قرار دهد، تا بتوانم از اين نيروهاي فعال و مخلص و تجربه شده و امتحان داده، حداكثر استفاده را در راه اهداف بزرگ انقلاب و رسيدن به مقاصدي كه مسؤوليت من و امثال من است، بكنم. ازاظهارات و تبريكتان صميمانه متشكرم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت امام جمعه و اقشار مختلف مردم قزوين، خواهران حوزه ى علميه ى اصفهان، راهپيمايان

سخنراني در مراسم بيعت امام جمعه و اقشار مختلف مردم قزوين، خواهران حوزه ي علميه ي اصفهان، راهپيمايان ورامين، جمعي از رزمندگان نوشهر و دانشجويان سازمان جوانان اماميه ي پاكستان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امام با همان روحيه و روش پيامبران حركت مي كرد ازهمه ي برادران و خواهراني كه با صميميت و خلوص نيت، از راههاي دور به اين جا تشريف آوردند، بخصوص از برادران پاكستاني سازمان جوانان اماميه و تحريك نفاذ فقه جعفري، صميمانه متشكرم. خداوند ان شاءاللَّه به همه ي شما جزاي خير دهد و روح متعالي و ملكوتي امام فقيد و عزيز و محبوبمان را از شما راضي كند. وقتي كه اعلام مي كنيم راه اماممان را قاطعانه دنبال خواهيم كرد، اولين تكليف اين است كه ببينيم عناصر اصلي حركت امام(ره) چه بود.حركتي كه امام امت از حدود بيست سال پيش شروع كردند، منجر به تأسيس نظام و حكومتي شد كه اسلام را مبناي زندگي قرار داد و با توفيق الهي كار را به جايي رساندند كه اسلام و مسلمين در دنيا عزيز شدند. اين راه، راهي طولاني و دشوار بود. پيمودن اين مسير، شرايطي داشت، و چون امام بزرگ ما حايز آن شرايط بود، توانست اين

راه را طي كند. ما كه مي خواهيم آن راه را دنبال كنيم و بر اين نيت هم صادقيم، بايد ببينيم كه آيا آن شرايط را در خودمان ايجاد كرده ايم يا خير؛ اين مهم است. يقيناً امام با همان روحيه و روشي حركت مي كرد كه پيامبران الهي حركت مي كردند. راه و هدف او هم براساس راه و هدف پيامبران بود. آنها در پيمودن راه دشوار خود، عواملي را ملاحظه مي كردند. «قال موسي لقومه استعينوا باللَّه واصبروا انّ الارض للَّه يورثها من يشاء من عباده والعاقبة للمتّقين»(1). اول، صبر و استقامت؛ و دوم، استعانت به خدا و تكيه به او. اين دو عامل حتماً لازم است و اگر نباشد، راه طي نخواهد شد. نمي توان انتظار داشت كه دشمن توطئه نكند اگر امام(ره) اين دو عامل را در نظر نمي داشت، نمي توانست راه را طي كند. او بر مشكلات و سختيها و كمبودها و فشارها و طعنه ها و شايعه پراكنيها و شماتتهاي دشمن، صبر واستقامت كرد. نمي توان انتظار داشت كه دشمن توطئه و دشمني نكند؛ او دشمن است و توطئه و دشمني خواهد كرد. اين ما هستيم كه بايد در مقابل مشكلات و توطئه هايي كه دشمن سر راه ما مي گذارد، صبر و استقامت كنيم و نسبت به ادامه ي راه، خسته و كسل و ملول نشويم. از طرف ديگر، بايد از خدا استعانت بجوييم و با او رابطه داشته باشيم و راه او را درست بدانيم و جز حول و قوّه ي الهي، به نيروي ديگري اعتقاد نداشته باشيم. مردم ما بحمداللَّه در برابر مشكلات، صبر و استقامت خود را نشان دادند و درهمه ي مراحل مبارزه، استعانت از خدا و تكيه به

لطف وتفضل الهي را ثابت كردند و در امتحان بزرگي هم كه خدا براي ملت ما به خاطر فقدان رهبر عظيم و عزيزمان پيش آورد، باز مردم نشان دادند كه حقاً و انصافاً صبور و آگاه و بااستقامت و به خدا متوكل و متكي هستند. اين روحيه را بايد حفظ كنيم. امام منطقه يي و در محدوده ي مرزها فكر نمي كرد امام عظيم الشأن ما، امت اسلامي را يكجا مي ديد. اگر شما مي بينيد مردم پاكستان و مسلمانهاي آفريقا و آسيا و حتّي اروپا، نسبت به انقلاب و نظام جمهوري اسلامي اين قدر احساس وابستگي مي كنند و امام را پدر و رهبر خود مي دانند، بدان خاطر است كه امام(ره) منطقه يي و در محدوده ي مرزها فكر نمي كرد. براي او، اسلام و امت اسلامي - در هرجا كه باشد و در هر گوشه يي از دنيا كه زندگي كند - مطرح بود؛ براي ما نيز همين طور است. ما امت اسلامي را با همان كليت كه در سرتاسر جهان حضور دارند، معتبر و محترم مي شماريم و معتقد به استحكام روابط برادري بين مسلمانان هستيم. شما برادران پاكستاني و همه ي برادران و خواهران مسلمان در سراسر عالم بايد بدانيد كه راز عظمت مسلمانان، پيوند و اتحاد آنان با يكديگر است، و خيانتي كه استعمار به اسلام كرد، اين بود كه به يكپارچگي و وحدت مسلمانها ضربه زد. استعمار و حكام فاسد در دوران جديد و قديم، مسلمانها را تكه تكه و خانه ها را از هم جدا و دلها را با هم نامهربان كردند؛ لذا رسالت و پيام و وظيفه ي الهي ما اين است كه در مقابل آنچه استعمار انجام داد، حركت كنيم؛ يعني دلهاي مسلمين را

در سطح جهان به هم نزديك كنيم و آنهارا زير پرچم توحيد و اسلام گرد آوريم. مصالح مسلمين مشترك است مصالح مسلمين، مصالح مشترك است؛ اگرچه حكومتهاي فاسد و دست نشانده هاي استعمار، از اين مصالح بترسند و به خاطر نقشه هاي استكبار جهاني، با آن مخالفت كنند. مسلمين بايد به هم كمك كنند و در شادي يكديگر شاد، و در غم يكديگر غمگين باشند. اين پيام انقلاب ماست و حركت امام(ره) بر همين مبنا بود؛ ما هم ان شاءاللَّه با كمك خداوند، بر همين مبنا حركت خواهيم كرد. مجدداً به همه ي شما عزيزان، برادران و خواهران داخل و خارج از كشور، شهرها و نقاط دور و نزديك و قشرهاي مختلف مردم، مخصوصاً علماي اعلام و ائمه ي محترم جمعه و روحانيون و طلاب عزيز و رزمندگان، اين مصيبت بزرگ را صميمانه تسليت عرض مي كنم و از خداي متعال براي همه ي شما صبر و اجر و هدايت الهي مسألت مي كنم. خداوند ان شاءاللَّه به همه ي ما و شما توفيق دهد، تا وظايفي را كه برعهده داريم، بخوبي انجام دهيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اعراف: 128

سخنرانى در مراسم بيعت نيروهاى بسيج پايگاههاى شهريار، دانشجويان مدرسه ى عالى تربيتى و قضايى قم و خانو

سخنراني در مراسم بيعت نيروهاي بسيج پايگاههاي شهريار، دانشجويان مدرسه ي عالي تربيتي و قضايي قم و خانواده هاي شهداي ازناي لرستان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هر حركت شما ضربه يي بر دشمن وارد مي كند از همه ي شما برادران و خواهران كه زحمت كشيديد و با كمال اخلاص و صميميت از راههاي دور تشريف آورديد، صميمانه تشكر مي كنم. هر كدام از اين حركتها و ابراز احساسات، ضربه يي بر دشمن وارد مي كند؛ دشمناني كه ملت بزرگ ما را در حال سرگشتگي و حيرت و تفرق و جدايي مي پسنديدند و

مي خواستند جمهوري اسلامي، ضعيف و ناتوان باشد. خدا را سپاس مي گوييم كه هميشه آنها را مأيوس، و جمهوري اسلامي را روزبه روز قويتر و باثبات تر كرده است. حركتها و ابراز احساسات ملت ايران نسبت به امام فقيد و عزيز و نسبت به ثبات و انسجام جمهوري اسلامي، دل دوستان ما و مسلمانان باوجدان و معتقد را در سرتاسر عالم شاد مي كند؛ حتّي غيرمسلمانها و مستضعفان بسياري از كشورها نيز از اين همه انسجام و تحرك و اراده و ثبات و ايستادگي خوشحالند و احساس اميد مي كنند و متقابلاً دشمنان ما خشمگين و مأيوس مي شوند. انسجام و وحدت ملت بايد هميشه باقي بماند اين حركتها و وفاداريها و اين انسجام و وحدت بايد هميشه باقي بماند؛ مردم در صحنه حضور داشته باشند و از انقلاب و اسلام و نظام الهي خود دفاع كنند. اين كار علاوه بر اميدواري دلهاي مؤمن در سرتاسر عالم، فرشتگان خدا را هم خوشحال و شياطين را مأيوس خواهد كرد. يقيناً روح پُرفتوح امام عزيز از شما راضي است. او آرزو داشت كه هميشه ملت مسلمان ايران، قدرت و اراده و ايستادگي و ثبات خود را در مقابل دشمن حفظ كند و هيچ وقت احساس ضعف نكند و شكسته و مأيوس نشود. مجدداً از همه ي شما خواهران و برادران، بخصوص خانواده هاي معظم شهدا و جانبازان و اسرا و مفقودان و نيز علماي محترم و عزيز كه از راههاي دور تشريف آورديد، صميمانه تشكر مي كنم. سلام من را به همشهريها و همكاران و ديگر مردم اين مناطق برسانيد و تشكر اين جانب را به آنها ابلاغ كنيد. از خداي متعال براي همه ي شما توفيق كامل و وافر

مسألت مي كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت گروهى از رزمندگان سپاه پاسداران و روحانيون شهرهاى خمين، دامغان و گناباد

سخنراني در مراسم بيعت گروهي از رزمندگان سپاه پاسداران و روحانيون شهرهاي خمين، دامغان و گناباد بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم آگاهي شما مردم جلوي دشمن را گرفته است به همه ي برادران و خواهران عزيز كه از شهرهاي مختلف كشور به اين جا تشريف آوردند، خصوصاً برادراني كه با پاي پياده اين راه را طي كردند و رنج راههاي طولاني را تحمل نمودند، صميمانه تسليت عرض مي كنم و از اين همه ابراز عشق و شوق نسبت به امام عزيز(ره) متشكرم. وقتي به چهره ي نوراني شما برادران سپاهي و جبهه رفته مي نگرم، احساس مي كنم كه دل امام براي شما مي تپيد و همواره نسبت به شما احساس محبت و عطوفت پدرانه مي كرد. اين محبتها طرفيني است. بي شك روح آن بزرگوار هم متوجه ي شما و نيز علماي عزيز و محترم و خدمتگزار هميشگي انقلاب و اسلام كه در اين مجلس حضور دارند، است. اين حادثه، مصيبت بزرگي بود كه بر ما وارد شد و دنيا را تكان داد. عظمت مصيبت به حدي بود كه در سطح عالم اثر گذاشت. ما هنوز كاملاً به عظمت اين ضايعه پي نبرده ايم. مردم دنيا كه از دور به ما نگاه مي كنند، اين واقعه را عظيمتر مي بينند؛ درست مانند انقلاب و جمهوري اسلامي و مقاومت وپايمردي ملت ايران در جنگ، كه مردم دنيا و مسلمانان جهان ابعاد عظيمش را بسيار باابهت تر و برجسته تر از خود ما مشاهده مي كنند. ما از خدا كمك خواستيم و به او تكيه كرديم؛ زيرا بدون هدايت و كمك او، از ما كاري ساخته نبود و نمي توانستيم به اين همه افتخار و سربلندي دست پيدا كنيم و دشمن جهاني

را داغدار سازيم. خوشبختانه به بركت انقلاب و اسلام، ملت ما آگاه است. اين نعمت بزرگي است كه ملتهاي ديگر كمتر از آن بهره برده اند. اگر آگاهي شما ملت نبود، كارها سخت مي شد و دست دشمن بر مقدرات اين مملكت باز مي شد و فشار دشمن مانند گذشته بر ما ممكن مي گشت؛ ليكن آگاهي شماست كه جلوي دشمن را گرفته است. در كنار صبر و وفا و استقامت شما، و با كسب كمكها و امدادهاي الهي، همه ي ما - هرجا هستيم و در هر شهر و منطقه يي كه زندگي مي كنيم و به هر قشر و گروه اجتماعي يي كه وابسته هستيم - دو وظيفه ي سنگين را برعهده داريم كه بايد آنها را به بهترين وجه انجام دهيم. وظايف ما در شرايط امروز وظيفه ي اول اين است كه صلابت و ابهت و عزت انقلاب را حفظ كنيم و راه امام را با قاطعيت ادامه دهيم و تسليم باج خواهيهاي دشمنان اسلام و انقلاب نشويم. شرق و غرب عالم اين انقلاب را شناخته اند و زورگوهاي دنيا هم توقعشان را از جمهوري اسلامي كم كرده اند. ملتها و دولتهاي ضعيف، با ضعف خود بزرگترين ضربه را به خودشان مي زنند. چنين ملتها و دولتهايي، از طرف قدرتهاي بزرگ مورد ترحم قرار نمي گيرند. قدرتهاي استكباري بايد بدانند كه انقلاب ما مانند صخره است و نمي توان به او ضربه زد و چيزي از او كاست. ما بايد اين اقتدار و ابهت را حفظ كنيم. اميد ملتهاي مسلمان به انقلاب و جمهوري اسلامي، به خاطر همين صلابت است. اين كه در رحلت امامِ شما، ملتهاي تحقيرشده ي اقصا نقاط جهان، با تمام فشاري كه روي آنها وجود دارد،

اين گونه عزاداري مي كنند و بر سر و سينه ي خود مي كوبند، به خاطر اين است كه عزت و عظمت خودشان را در چهره ي آن مرد الهي مي ديدند؛ لذا او را دوست داشتند و به او علاقه مند شده بودند و به او عشق مي ورزيدند و آن عزيز را مظهرموجوديت و هويت و عزت خودشان به حساب مي آوردند. اين افتخار براي جمهوري اسلامي بايد محفوظ بماند. وظيفه ي دوم، توجه به سازندگي و آباداني كشور است. اگر ما نتوانيم كشور خود را بسازيم، ملتهاي مسلمان از ما مأيوس مي شوند و دشمنان نيز نسبت به ما جري خواهند شد. بدگوها خواهند گفت اينها نتوانستند كشورشان را بسازند و آباد كنند. ما وظيفه داريم براي آباداني كشور تلاش كنيم و سازندگي را در همه ي ابعاد طبيعت و شهرها و روستاها و اقتصاد و صنعت و كشاورزي و اشتغال و... محقق سازيم. همچنين وظيفه داريم فقر و محروميت را در كشور از بين ببريم و به زندگي اين قشر بيشتر رسيدگي كنيم. اين، وظيفه ي ما و وصيت امام(ره) است. بايد ميراث امام را حفظ كنيم ما بايد ميراث امام را حفظ كنيم. او كه اهل درهم و دينار نبود؛ «لم يورثوا دينارا و لا درهما»(1). او مانند پيامبران، از خود درهم وديناري باقي نگذاشت. زخارف مادّي دنيا كوچكتر از آن بود كه به آن روح ملكوتي و بلند راه پيدا كند. درحقيقت ميراث او، جمهوري اسلامي و جوانهاي ساخته شده ي دست اوست، كه به بركت انقلاب بايد آنها را حفظ كرد. سازندگي بايد در تمام ابعاد مادّي و معنوي آن صورت گيرد. هم بايد چرخهاي اقتصاد به حركت درآيد، و هم بايد روحيه ي

معنوي و اخلاق و رابطه ي با خدا در ما تقويت شود. همه ي ما در قبال اين وظيفه ي بزرگ مسؤوليم. از من كه به عنوان يك طلبه در نظام جمهوري اسلامي مسؤوليتي دارم، تا علما و دانشگاهيان و كارگران و كشاورزان و شهري و روستايي و كارمند و بازاري و هر كس كه مي تواند در راه اين سازندگي بزرگ كوشش كند، بايد نهايت تلاش خود را انجام دهيم. خوشبختانه مسؤولان كشور مشغولند. كمك و حمايت مردم هم بايستي دايماً پشتوانه ي كار آنها باشد. همواره بايد وحدت كلمه را مورد توجه قرار دهيم اگر بخواهيم اين دو وظيفه ي بزرگ را به نحو مطلوب انجام دهيم، بايد همواره يك راز را كه رمز پيروزي و توفيق در سازندگي و توفيق در حفظ انقلاب و جمهوري اسلامي بود، مورد توجه قرار دهيم و آن، «وحدت كلمه» است. بايد بهانه ها را دور ريخت. بايد اين فضاي صميميت و مهرباني را كه امروز به بركت توجهات روح پُرفتوح امام(ره) در كشور به وجود آمده است، حفظ كرد. بايد انگيزه هاي اختلاف را در درون خود كشت. بايد طرح مسايل اختلاف انگيز را، ممنوع ديني و شرعي دانست. بعضيها به خاطر محدود بودن شعاع وجودشان، خيلي نمي توانند زمينه ساز اختلاف و تفرقه باشند؛ ممكن است حداكثر بين چند نفر ايجاد اختلاف كنند - هرچند همين موارد جزيي هم حرام است و اشكال دارد - اما بعضيها هستند كه نقش و تأثير و قوّت وجوديشان طوري است كه كمترين اشاره ي آنها - هرچند غيرعمد باشد - ممكن است خداي نكرده موجب تفرقه و اختلاف شود. افرادي كه حساس هستند و حركات و حرف و اشاره و

تصريح آنها در مردم اثر مي گذارد، بايد مواظب باشند كه كار آنها به ايجاد اختلاف و تفرقه دامن نزند. كساني كه قلم در دستشان و تريبون در اختيارشان است، و كساني كه در ميان مردم از وجهه يي برخوردارند، بايد خيلي مراقبت كنند. بايد وحدت كلمه را حفظ كرد؛ اين وصيت دايمي امام بود. شايد در طول ده سال بعد از انقلاب، كمتر مسأله يي به اندازه ي «وحدت» مورد تأكيد آن بزرگوار بود. اگر كمك خدا نبود، اين همه پيشرفت به دست نمي آمد البته از خدا هم بايد كمك گرفت. ما ضعيفيم، ما به آساني بر احساساتمان فايق نمي آييم؛ مگر خدا به ما كمك كند. از لغزش، به خداي متعال پناه ببريد. از او براي اصلاح توفيق بخواهيد. من اعتقاد دارم فضل پروردگار - مثل گذشته - بر اين انقلاب تعلق گرفته است. اگر كمك خدا و تفضل الهي نبود، در ميدانهاي مختلف اين همه پيشرفت به دست نمي آورديم. امروز هم كه بحمداللَّه در داخل و خارج كشور حيثيت انقلاب حفظ شده است و دشمنهاي آن مأيوس گرديده اند، فضل پروردگار شامل حال ما شده است. بار ديگر از برادران و خواهران تشكر مي كنم. شما عزيزاني هستيد كه مدتها آرزو و شوق زيارت امام(ره) را داشتيد. شايد در بين شما كساني باشند كه در زمان حيات امام موفق به زيارت ايشان نشده باشند؛ به همين خاطر براي ما سخت و ناگوار است كه مي بينيم مشتاقان آن بزرگوار، مرقد مطهرش را زيارت مي كنند. به هرحال، از خداي متعال براي همه ي شما صبر و اجر و توفيق مسألت مي كنم. شما هم دعا كنيد و از خدا بخواهيد كه راههاي خير و هدايت را

به روي ما باز كند و كمك كند تا بتوانيم ان شاءاللَّه اين راه پُرافتخار را - كه هيچ افتخاري بالاتر از پيمودن راه خدا و زندگي كردن و مردن در اين راه نيست - با موفقيت بپيماييم. خداوند روح امام عزيز(ره) و قلب مقدس وليّ عصر(عج) را از ما شاد و خشنود كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) الاصول من الكافي، ج 1 ، ص 32

سخنرانى در مراسم بيعت امام جمعه ونماينده ى ولىّ فقيه و قشرهاى مختلف مردم سمنان، ائمه ى جمعه و قشرهاى

سخنراني در مراسم بيعت امام جمعه ونماينده ي وليّ فقيه و قشرهاي مختلف مردم سمنان، ائمه ي جمعه و قشرهاي مختلف مردم كرج، شيروان، قوچان، كازرون و جمعي از بسيجيان نيشابور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امام به شجاعت و ايمان و وفا و حضور مردم باور داشت متقابلاً اين مصيبت بزرگ را به همه ي شما برادران و خواهران، خانواده هاي محترم شهدا و فرزندان سنگر و جبهه و جانبازان و امتحان داده هاي صحنه ي نبرد و علماي اعلام و ائمه ي محترم جمعه تسليت عرض مي كنم و از اين كه با زحمت زياد و به خاطر اداي واجب شرعي، راههاي طولاني را طي كرديد و به تهران تشريف آورديد، صميمانه تشكر مي كنم. حضور مردم در صحنه هاي انقلاب و ايمان آنها به خداوند، دشمنان نظام را مأيوس مي كند. دست غيب الهي و قدرت لايزال او، دلها را به طرف اسلام و انقلاب و رهبر معظم و بي نظير آن و نظام جمهوري اسلامي جذب كرد. امام فقيد عزيز ما، قدر اين توجه عمومي را مي دانست. كمتر كسي را ديده ايم كه به قدر امام، نسبت به مردم از عمق دل احساس محبت و اعتماد كند. او به شجاعت و ايمان و وفا و حضور مردم باور داشت، و مردم هم حقاً و

انصافاً پاداش آن اعتماد مطلق را به رهبر و امام بزرگوارشان دادند. امتحان عجيبي براي امام(ره) و شما مردم به وجود آمد. آن بزرگوار به مردم باهمان چشمي نگاه مي كرد كه پيامبران نگاه كرده بودند. پيامبران دنبال آدمهاي برجسته و ممتاز نبودند؛ بلكه در پي انسانهاي مؤمن و توده ي مردم مي گشتند؛ «خفضوا اجنحتهم للمؤمنين»(1). امام دنبال خواص نمي گشت، به توده ي مردم دل مي داد، با آنها حرف مي زد و با آنها رابطه داشت؛ همان طور كه اميرالمؤمنين(ع) به مالك اشتر سفارش مي كرد. دل دادن به توده و متن مردم و همان كساني كه سنگينترين بارهاي دفاع از انقلاب و كشور بر دوش آنهاست، از ويژگيهاي امام(ره) بود. مردم هم به آن بزرگوار پاسخ مناسب مي دادند و به همين خاطر توانستند اين انقلاب را از راههاي صعب العبور و خطرناك عبور دهند و بگذرانند. تا كنون راههاي خطرناكي را طي كرده ايم اگر به عقب برگرديم و راههاي خطرناكي را كه طي كرده ايم، نگاه كنيم، وحشت مي كنيم. گاهي انسان در ميان پيچ وخمهاي يك جاده ي كوهستاني و صعب العبور، با احتياط و دقت قدم برمي دارد؛ بعد كه به قله ي كوه رسيد، پشت سرخود را نگاه مي كند و با تعجب مي بيند كه از چه جاهاي خطرناكي عبور كرده است. ده سال گذشته ي ما اين وضعيت را دارد. جنگ، محاصره ي اقتصادي، همدستي قدرتهاي بزرگ عليه جمهوري اسلامي، تباني نيروهاي نظامي اروپا و امريكا و ارتجاع عليه ما، توطئه هاي داخلي، نفوذيهاي دشمن، طراحي كودتا، نفوذ ليبرالها و ملي گراها و بي اعتقادان به اسلام و مردم، مسيرهاي صعب العبوري بوده اند كه ما آنها را باسلامت پشت سر گذاشته ايم. كسب اين موفقيت، در درجه ي اول، به خاطر لطف و فضل

و دست قدرت و حمايت پروردگار، و در درجه ي بعد، پيوند مستحكم شما مردم با امام و رهبر بزرگ خود بوده است. لذا وقتي جاي خالي آن شخصيت عظيم، همه ي دنيا را متوجه ما كرد و دوستانمان نگران و دشمنانمان خوشحال شدند، در اين لحظه ي حساس، حضور مردمي ملت ايران و پيوندشان با آرمانهاي امام(ره) انقلاب را بيمه كرد. داشتن روحيه ي ايمان و حساسيت و وفا نسبت به اصول انقلاب و اسلام و امام، موهبت بسيار بزرگي است كه خداوند آن را بر شما مبارك كند و برايتان نگهدارد و اين ايمان و احساسات را، پشتوانه ي محكمي براي انقلاب قرار دهد. اگر ضعف نشان دهيم، دشمن رحم نخواهد كرد از حالا به بعد هم همان وظيفه ي پشتيباني و حساسيت و همت و هوشياري و بيداري بر دوش همه است. هنوز دشمنهاي ما چشم مي گردانند تا نقاط ضعف را پيدا كنند و فشار خود را وارد آورند. اگر مردم و قشرهاي مختلف و مسؤولان در هر رده يي، به دشمن نقطه ضعف نشان دهند، دشمن رحم نخواهد كرد. شما كه به شهرهاي خود برمي گرديد، شاهد شايعه پراكني، اختلاف افكني، نق زدن، كم كاري، بدكاري و كارشكني خواهيد بود؛ اينها همان منفذهايي است كه دشمن از آن جا نفوذ مي كند. دو دسته از مردم، نفوذ دشمن را تسهيل مي كنند: دسته ي اول، مغرضها و كساني كه با اسلام و انقلاب و نظام جمهوري اسلامي و روحانيت و حاكميت ارزشهاي اسلامي مخالفند - البته اينها بسيار كم هستند ولي بي اثر نيستند - و دسته ي دوم كساني هستند كه غرض ندارند، اما غافل و ناآگاه و بازي خورده ي دست مغرضها هستند. دسته ي دوم را بايد آگاه كرد

و نسبت به دسته ي اول، مسؤولان بخشهاي مختلف كشور تصميم گيري مي كنند. اين طور نيست كه هركسي ما را قبول نداشته باشد، ما با او با شدت عمل برخورد كنيم. روش ما اين است كه با قدرت و تدبير و بدون عصبانيت برخورد كنيم. ما بايد با روش درست واداره ي صحيح، دشمن را - اگر باانصاف باشد - به دوست تبديل كنيم. البته بعضيها غرض ورزي و توطئه و شماتت مي كنند، كه طبيعي است نظام جمهوري اسلامي با اينها برخورد قوي خواهد كرد. بنابراين، وظيفه ي مردم مؤمن - خصوصاً جوانان - اين است كه اولاً مغرضان را بشناسند و آنها را با آدم خيرخواه اشتباه نگيرند؛ ثانياً افراد غافل را آگاه كنند و راه را به آنها نشان دهند. شما جوانها كه روحيه ونشاط و توان بالايي داريد، بايد مسؤوليت بيشتري را بر دوش خود احساس كنيد. آگاه كردن مردم، هوشيار بودن و دشمن را در هر چهره و لباسي شناختن، اساسيترين تكليف ماست. با تمام وجود از اسلام و انقلاب و نظام دفاع كنيد بايد ايمان و انگيزه و احساسات را در درون جماعت خود حفظ كنيد. به اجتماعات اسلامي از قبيل نماز جمعه و... اهميت دهيد. درصدد باشيد با تمام وجود، از انقلاب و نظام مقدس جمهوري اسلامي واسلام عزيز دفاع كنيد. نظام جمهوري اسلامي، به بركت همين دفاع مخلصانه و باقدرت مردم، روزبه روز ريشه دارتر شده است. اگرچه امروز دشمنان ما از توطئه و كيد و مكر دست برنمي دارند، اما احساس مي كنند كه روزبه روز توطئه هاي آنها كم رنگ تر و بي اثرتر مي شود. در گذشته، توطئه ي آنها عليه جمهوري اسلامي، هم آسانتر و هم مؤثرتر بود؛ اما امروز دشمنان

جهاني اسلام و مسلمين حس مي كنند كه توطئه عليه اين نظام، هم مشكلتر وهم بي اثرتر است؛ چون اين درخت تناور و شجره ي طيبه، تا اعماق زمين ريشه دوانده است. من به آينده بسيار اميدوارم من به آينده بسيار اميدوارم؛ زيرا اولاً لطف الهي شامل حال مؤمنين است؛ ثانياً مسؤولان نظام روزبه روز مجربتر مي شوند؛ و ثالثاً آگاهي مردم در حد بالايي است. بايد احساسات و عواطف و حضور شما كمك كند، تا ان شاءاللَّه بهترين تلاشها در راه ساختن كشور و اداره ي درست آن انجام گيرد. ما هرچه جلوتر مي رويم، قدرت اسلام بيشتر مي شود و توطئه و مكر دشمن ضعيفتر مي گردد. آن روز كه دشمن احساس كند ديگر از دستش كاري عليه اين نظام برنمي آيد، مردم نفس راحتي خواهند كشيد، و آن روز دور نيست. بايد از خداي متعال كمك بخواهيم و از روح مقدس امام عزيز استمداد كنيم، تا رابطه ي ما با پروردگار عالم، محكمتر و عميقتر شود. مجدداً از همه ي شما برادران و خواهران كه از راههاي دور و نزديك تشريف آورديد، تشكر مي كنم. سلام من را به مردم شهرهاي خود برسانيد و از خداي متعال توفيق همه ي مسؤولان را در راه انجام وظايفشان بخواهيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، خطبه ي 192

سخنرانى در مراسم بيعت گروه كثيرى از ائمه ى جمعه و روحانيون استان مازندران و اصفهان و علما و طلاب كشور

سخنراني در مراسم بيعت گروه كثيري از ائمه ي جمعه و روحانيون استان مازندران و اصفهان و علما و طلاب كشورهاي اسلامي مقيم ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم انقلاب اسلامي نمي تواند به مرز و مليت خاصي محدود باشد متقابلاً به همه ي شما برادران عزيز كه معلمان امت و پيشقراولان حركت به سمت اهداف مقدس اسلام هستيد و هميشه مورد توجه و عنايت خاص

امام فقيد و عزيز ما بوديد، اين مصيبت بزرگ و ضايعه ي جبران ناپذير را تسليت عرض مي كنم. حقيقتاً سرسلامتي اين حادثه ي مصيبت بار را بايد به جامعه ي روحانيت داد؛ زيرا آنها وارثان معنوي امام(ره) هستند؛ همچنان كه علماي امت، وارثان انبياي الهي(ع) مي باشند و امام بزرگوار و فقيد ما، خود وارث سلسله ي انبيا(ع) در علوم و اهداف و راهشان بود. از آن جا كه انقلاب اسلامي ايران بر پايه ي شريعت اسلام ناب محمّدي(ص) استوار شده است، نمي تواند به مرز و مليت و قوميت خاصي محدود باشد. مسأله اين نيست كه ملت ايران يا مسؤولان اين كشور بخواهند با روشهاي معمول دنيا، انقلاب را به جايي و براي كسي صادر كنند؛ بلكه موضوع اين است كه وقتي تفكر و درك اسلامي و الهي و بينش نوين براي جمعي از مسلمين مطرح مي شود، به طور طبيعي همه ي فضاي عالم اسلام بنا بر ظرفيت و موقعيت خود، از آن بينش و درك استفاده خواهند كرد. اگر عوامل تبليغاتي استكبار عليه انقلاب اسلامي سمپاشي مي كنند، غير از اين انتظاري نيست؛ چون مبناي تبليغات آنها بر تزوير و خدعه و دروغ است. مسأله اين است كه وقتي يك فكر درست و يك تفكر آزادكننده و بيداركننده متكي به اسلام بود، در تمام آفاق و بلاد اسلامي، طرفدار و خريدار و علاقه مند و دلباخته خواهد داشت. چه كسي از ايران به اقصا نقاط كشورهاي اروپايي و آفريقايي و آسيايي رفته بود و از فضايل امام امت(ره) براي آنها سخن گفته بود كه اين حركت عظيم در دنيا، به طرفداري از او در زمان حيات بابركتش، و به عزاداري آن عزيز پس از رحلتش، برخاست. علي رغم ميل

استكبار، دنياي اسلام و امت اسلامي يكپارچه است. وقتي از اسلام و اصول انقلاب و اهداف انقلاب اسلامي سخن مي گوييم، مخاطب ما همه ي مسلمانان عالم هستند؛ و آن هنگام كه از مبارزه و مقابله با استكبار جهاني و قلدرها و غارتگرهاي جهان حرف مي زنيم، مخاطب ما تمام مستضعفان عالمند. اين، طبيعت پيام ماست؛ استكبار جهاني هم اين مطلب را مي داند. دشمني او با ما و امام(ره) و انقلاب اسلامي نيز به خاطر همين نكته است. در ميان مسلمين، موارد مشترك بيشتر از موارد اختلاف است نكته ي ديگر اين است كه اگر قرار باشد ارزشهاي اسلامي به صورت ارزشهاي قطعي در دنيا مطرح شود و دل انسانها را جذب كند و بر مبناي آن در زندگي مسلمانها تغييري به وجود آيد، بايد وحدت بين آنها حفظ شود. با شعبه شعبه شدن و دشمني كردن و جنگ فرقه يي راه انداختن، امكان ندارد كه مسلمين به وحدت دست يابند. ما به فرقه هاي عالم اسلام نمي گوييم از عقايد مخصوص فرقه ي خود دست بكشيد و عقايد فرقه ي ديگر را قبول كنيد؛ اما به همه ي مسلمين مي گوييم در ميان ما موارد مشترك، بيشتر و مهمتر و اساسيتر از موارد اختلاف است. دشمنان ما روي موارد اختلاف تكيه مي كنند؛ ما برعكس بايد مواضع مشترك را تقويت كنيم و نگذاريم دشمن بهانه به دست آورد و با تفرق ما، نقطه ي فشار روي پيكر امت اسلامي را پيدا كند. خوشبختانه در ايران اين مسايل را حل كرده ايم. بسياري از برادران ما در نقاط مختلف عالم اسلام نيز اين موارد را يا حل كرده اند و يا به حل آن نزديك شده اند؛ اما دشمن از ديرگاه

دست بردار نبوده است. از نزديك به دويست سال پيش - هنگامي كه استعمار وارد كشورهاي اسلامي شد - تا امروز، روي قضيه ي اختلاف بين فرقه هاي مسلمين كار كردند؛ ما بايد خيلي مواظب باشيم. شيعه و سني بايد خود را متعهد كنند كه در راه نزديك كردن فِرق اسلامي به يكديگر بكوشند و از محبت و تعامل برادرانه با يكديگر، حراست و پشتيباني كنند. تلاش استعمار براي حذف روحانيت مطلب اصلي و آخر، راجع به روحانيت است. سعي استعمار در تمام عالم اسلام اين بود كه يا علماي دين را از بين ببرد و از صحنه خارج كند، و يا اين كه هويت واقعي آنها را مخدوش و بي خاصيت كند. در بعضي از كشورها، جامعه ي روحانيت، محدود به يك مركز و دفتر كوچك شد كه برخي از كارهاي نه چندان مهم را انجام مي داد و با زندگي روزمره ي مردم ارتباطي نداشت و فرد روحاني حتّي نمي توانست به تعليم دين مبادرت ورزد. در جوامعي كه نابودي روحانيت ممكن نبود، سعي مي كردند اين قشر را به قدرتها و دربارهاي فاسد و حكومتهاي جاير وابسته كنند. آخوندهاي وابسته ي درباري كه اين همه در بيانات امام عزيز از آنها به بدي و نفرت ياد مي شد، به اسلام ومسلمين خيلي خيانت كردند. امام سجاد(ع) به يكي از اشخاص نام آور زمان خود فرمود: «مي بينم گردن خودت را براي ستمگران محور آسياب قرار دادي، تا آنها مظالمشان را بر گرد محور گردن تو بگردانند و با تكيه به تو، به مردم ظلم كنند»(1). آن عالمي كه توجيه كننده ي ظلم دستگاههاي فاسد باشد، از خود آن دستگاهها خطرناكتر است. آن روحانيتي كه مبتني بر اهداف استكبار

عمل كند، زشت ترين و پليدترين ايادي او به حساب مي آيد؛ چون با ظاهر حق، باطن باطل را ترويج مي كند. استكبار سعي كرد با پول و تطميع و فشار، در طول نزديك به دو قرن، اين پديده ي خطرناك را در كشورهاي اسلامي رواج دهد. البته دراين راه كاملاً هم موفق نبود؛ به خاطر اين كه در تمام دنياي اسلام - مخصوصاً ايران - جامعه ي روحانيت در مواضع حق و قاطع خويش ايستاد و در ايران انقلاب عظيم را به راه انداخت و نظام مرتفع جمهوري اسلامي را به وجود آورد و پرچم اسلام را در دنيا برافراشت و اين دين را عزيز كرد. اگر روحانيت در كشور ما جلودار اين قضيه نبود، نهضت همه گير نمي شد و نيروها در راه اسلام به كار نمي افتاد. در دنياي اسلام هم علمايي را مي شناسيم كه در سخت ترين شرايط و دشوارترين فشارها، حق گفتند و دنبال آن حركت كردند. اينها كساني بودند كه به خاطر حمايت از جمهوري اسلامي و امام(ره) و انقلاب، فشارهاي سختي را در كشور خود تحمل كردند. يقيناً اين افراد، جزو بندگان صالح خدا هستند و پرچمي را به اهتزاز در آوردند كه آبروي روحانيت را حفظ كرد. كساني هم هستند كه نقطه ي مقابل اينها عمل كردند و ضرر زيادي به اسلام زدند. اينها وسيله ي توطئه و نفوذ و تبليغات دشمن هستند. مردم مسلمان دنيا بايد از شر آنها به خدا پناه ببرند و آنهارا «الدّالخصام» مفاهيم و ارزشهاي اسلامي بدانند. تكليف جامعه ي روحانيت تكليف ما جامعه ي روحانيت - كه بنده هم طلبه يي در اين مجموعه ي عظيم روحاني هستم - اين است كه هرچه توان داريم، بر استحكام معنوي

جامعه ي علمي روحانيت بيفزاييم. علماي محترم در اين زمينه، عملاً و فكراً و مشياً و زيّاً وارد شوند؛ زيرا آبروي روحانيت، آبروي اسلام و انقلاب - بخصوص آبروي امام - است. امام(ره) از روحانيت خيلي تجليل و حمايت كردند. هر حركتي كه روحانيت انجام دهد و براي اسلام ومسلمين مثمر و بابركت و درخشان و مفيد باشد، براي امام نيز آبرو و ذخيره است. برعكس، هر حركتي كه از جامعه ي روحانيت و افراد معمم سر زند كه خداي نكرده باعث ايجاد ترديد در ذهن مردم يا ابهام در عقايد و افكار آنها و يا موجبات بدبيني مردم نسبت به روحانيت را فراهم آورد، مايه ي سرشكستگي اسلام و انقلاب - و بخصوص امام عزيزمان - خواهد بود، كه بايد با آن مقابله شود. اعتقادم اين است كه بزرگان علماي حوزه هاي علميه در سراسر كشور، مي توانند و مي بايد نهايت سعي و تلاش را در استحكام فكري و اخلاقي و علميِ يكايك طلاب و روحانيون بكنند واز اين قضيه ي مهم آسان نگذرند. به همين طريق، با زشتيهاي داخل صنف روحانيت نيز مقابله كنند. چه قدر امام عزيز(ره) نسبت به اين قضيه، با دقت و هوشياي برخورد مي كردند؛ به همين خاطر دستور دادند دادگاه ويژه ي روحانيت، براي مقابله با كجيهاي اين جامعه به وجود آيد. ايشان احكام مسؤولان آن دادگاه را نوشتند، من هم تنفيذ و تأييد كردم. بايد آن دادگاه با قوّت و قاطعيت عمل كند، تا جامعه ي روحانيت بتواند زيبايي و درخشندگي و صفاي معنوي خود را بيش از پيش نشان دهد. حقيقتاً علماي دين، اَعلام دين هستند. هر عالِمي، يك عَلَم براي اسلام و يك حجت بر دوست

و دشمن است. «حجةالاسلام» به معناي واقعي كلمه، همين منظور را افاده مي كند. روحانيت همچنان پيشتاز است زحمات شما آقايان محترم وعلما و فضلا و طلاب و گويندگان در طول اين ده سال، با زحمات هيچ قشري قابل مقايسه نيست. در اين مدت، تلاشها و صدق و صفا و حضور شما در صحنه هاي گوناگون، دلهاي مشتاق را به تپش درآورد و آنها را آماده ي فداكاري كرد. چه قدر دشمنان اسلام در جاهاي مختلف قصد خرابكاري داشتند، ولي حضور يك روحاني مانع از خرابكاري آنها شد. امروز انقلاب و جمهوري اسلامي، باز هم به همان تلاشها نيازمند است. هنوز هم بايد جامعه ي روحانيت، بيشترين و سنگينترين بارها را بر دوش خود احساس كند و پيشقراول و پيشتاز قشرهاي گوناگون مردم باشد، و همچنان كه امام(ره) همواره توصيه مي كردند، دين واخلاق و معنويت را، با عمل و زبان خود در جامعه بپراكند و همه ي دلها را متوجه ي معنويت و دين و اخلاق كند. يك بار ديگر از همه ي برادران گرامي و آقايان محترم و علما و فضلا و طلاب كه از راههاي دور و نزديك تشريف آوردند و اين اجتماع را تشكيل دادند، صميمانه تشكر مي كنم و توفيق و تأييد و نصرت شما را از خداي متعال مسألت مي نمايم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) تحف العقول، ص 275

سخنرانى در مراسم بيعت جمع كثيرى از مردم استان همدان و شهرهاى سارى و ساوه

سخنراني در مراسم بيعت جمع كثيري از مردم استان همدان و شهرهاي ساري و ساوه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم عامل موفقيت حضرت امام متقابلاً اين مصيبت بزرگ و حادثه ي غمبار را، كه دلهاي يكايك امت بزرگ ما را به درد آورد و جانهاي مشتاق را سوزاند، به شما برادران و خواهران

گرامي صميمانه تسليت عرض مي كنم و از اظهار لطفتان متشكرم. همه ي ما بايد به يك نقطه و يك مركز متوجه باشيم و آن، تكليف الهي است. آنچه ما را در طول اين ده سال وچند ماه، به اين قدرت و استحكام و صلابت در مقابل دشمنان جهاني رساند و از اختناق و ضعف و تفرق و ذلت گذشته بيرون آورد و به عزت اسلام منتهي كرد، توجه به خدا و اتكال به او بود. وقتي مردم به بركت راهنماييهاي آن رهبر بزرگ، از گرايش و سرسپردگيهاي مادّي بيرون آمدند و به سمت خدا حركت كردند و راه او را بر راه زندگي راحت ترجيح دادند، توانستند انقلاب را به پيروزي برسانند. عامل موفقيت رهبر عظيم الشأن ما - آن امام استثنايي و بي نظير - اين بود كه توانست اقيانوس عظيمي را اين طور به حركت درآورد و ميليونها انسان را خدايي كند و راه اسلام را، راه زندگي قرار دهد و اسلامي را كه همه ي قدرتهاي دنيا عليه او بسيج شده بودند، عزيز كند و معنويت و ارزشهاي منزوي شده ي معنوي را دوباره احيا نمايد. او چون مرد خدا بود و براي خود كار نمي كرد، خدا نيز بنده ي صالحش را هدايت كرد و به دل و ذهن او صفا و روشني يي بخشيد، تا راه را پيدا كند. به او جرأت و شهامت داد، تا در مقابل دنيايي از دشمن بايستد؛ و با دل او انس گرفت، تا از روگرداني انسانها در روزگار غربت، وحشت نكند. يك روزي امام ما مثل نوح و ابراهيم(عليهماالسّلام)، در غربت و تنهايي و اقليت بود؛ اما از تنهايي و تهديد نترسيد و خدا

را از همه ي خلايق بزرگتر شمرد. برادران و خواهران! شما كه بندگان مؤمن خدا هستيد و به خاطر او قيام و حركت و اقدام كرديد و شعار داديد و تصميم گرفتيد جبهه را پُر كنيد و شهيد داديد و در راه خدا انفاق كرديد و تن هاي خود را به زحمت انداختيد، بدانيد كه راز اصلي اين است كه بايد با تكيه بر خدا، به دنبال اهداف الهي حركت كنيد. قيامِ للَّه و قيامِ باللَّه عامل پيروزي ما بود اگر كسي به خدا تكيه كند، اما از خود حركتي نشان ندهد، بي فايده است. و اگر كسي حركت و قيام كند، اما به خدا تكيه نكند، باز هم به مقصد نمي رسد. قيامِ للَّه و قيامِ باللَّه وتكيه ي به خدا، عامل پيروزي و موفقيت است. من و شما بايد كوشش كنيم اين عامل را در خودمان تأمين و تقويت كنيم؛ آن وقت وحشتها مي ريزد، ذهنها روشن مي شود، دلها محكم مي گردد و كمبودها ونداشتنها، به نظر انسان كوچك مي آيد. مؤمنين صدر اسلام و خود شما در دوران سخت جنگ هشت ساله، اين روند را آزموديد و نتيجه ي آن را ديديد. اگر به گذشته نگاه كنيد و ايمان و فداكاري و عشق و خلوص مردم را در نظر بگيريد و خصومت و تهديد دشمنان ما را كه به جايي نرسيد و عملي نشد، مرور كنيد، خواهيد ديد كه چگونه به بركت رهبري آن مرد خدايي و انسان پيامبرگونه - نه پيامبر، بلكه شاگرد پيامبر و حركت كننده به روش آنان؛ بهانه طلبها و وسوسه گرها به دنبال بهانه جويي نباشند! - راه دشوار آينده هموار شده است. در آينده باز هم دشواري خواهيم داشت؛ اما راه

باز است و دشمن به خاطر ضرباتي كه بر او وارد آمده است، كمتر از گذشته جرأت مي كند به ما نزديك شود. براي يك دولت و رژيم، خيلي سفاهت لازم است تا بخواهد همان كارهاي گذشته ي خود با ملت ايران را در آينده تكرار كند. صلابت و قدرت مقاومت اين ملت را ديده اند. ما بايد از همان نيرويي كه در گذشته به ما كمك كرد، براي پيمودن آينده نيز مدد بگيريم؛ يعني به خدا اتكال كنيم و وحدت و يكپارچگي بين اقشار مردم را حفظ كنيم. نبايد مشكلات را عمده كرد. نمي گويم مشكلي وجود ندارد؛ ولي بايد بناچار از اين مرحله عبور كنيم، تا به هدفهاي بزرگ و متعالي و استقلال و آزادي و رفاه دست يابيم. بالاخره تأمين اين اهداف، مشكلاتي را نيز به همراه دارد. بدون تحمل مشكلات، انسان نمي تواند به اهداف بزرگ نايل شود. همه بايد به سمت هدفهاي تعيين شده از سوي امام حركت كنند ما بحمداللَّه با روحيه ي خوب شما، عمده ي مشكلات كشور را پشت سر گذاشته ايم. همه ي قشرها بايد به سمت هدفهاي تعيين شده از سوي امام(ره) حركت كنند؛ زيرا خصومت ما با دشمناني كه كينه توزي آنها با اسلام و جمهوري اسلامي و ملتهاي مستضعف ثابت شده، عيناً همان خصومت گذشته است. روشها و وسايل، همان روشها و وسايلي است كه در گذشته آنها را آزموده ايم. آن آزمايشها براي ملت ما و همه ي كساني كه وضعيت ما را مي ديدند، خوشحال كننده و آموزنده بود. ما بايد به سمت آينده ي روشن حركت كنيم. همه بايد تلاش و كار كنند و اميدوار باشند. اميد، شرط اصلي حركت است. همه بايد بدانند كه عبور

از اين راه، همت و مردانگيِ يك ملت انقلابي را مي خواهد. خداوند راههاي زندگي را به روي اين ملت بازتر خواهد كرد و توفيقات خودش را بر اين ملت - كه براي او حركت و قيام مي كند - نازل خواهد كرد. ما در اين راه، به كمكها و امدادهاي غيبي الهي و به دعاي وليّ عصر(ارواحنافداه) معتقد و متكي هستيم. ما عقيده داريم كه دعاي آن حضرت، دلهاي ما را محكم و استوارمي كند و راه را بر ما مي گشايد. اميدواريم ان شاءاللَّه روح مطهر و مقدس امام(ره) نيز از همه ي ما راضي و خشنود باشد. خداوند اين زحمات و تلاشها را از همه ي شما قبول كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت هزاران نفر از نمايندگان كارگران سراسر كشور

سخنراني در مراسم بيعت هزاران نفر از نمايندگان كارگران سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم وضعيت اختصاصي و استثنايي كارگران نسبت به انقلاب ديدار برادران و خواهران عزيز كارگر و مشاهده ي احساسات پُرشور و ايمان آگاهانه ي شما، هر كسي را به ياد محبت و رابطه ي قلبي و عميق امام عزيزمان با قشر كارگر زحمتكش - كه ستون اصلي توليد در كشور هستند - مي اندازد. يكي از مميزات انقلاب اسلامي ايران اين است كه كارگران نسبت به انقلاب، وضعيت اختصاصي و استثنايي داشتند. «كارگر» در نظام جمهوري اسلامي، در دو جبهه - كه مرجع هر دو يك مبنا بود - چنان حضوري از خود نشان داد كه واقعاً تاريخي و به يادماندني است. يكي از اين دو جبهه، جبهه ي كار و توليد و تلاش، و ديگري جبهه ي دفاع از انقلاب بود. كارگر انقلابي و مسلمان ما كه در طول ده سال گذشته، در جبهه و سنگر كار، اخلاص و ازخودگذشتگي

و خستگي ناپذيري نشان داد، درست با همان انگيزه عمل مي كرد كه در جبهه ي جنگ يا در جبهه ي دفاع از انقلاب، از خود ايستادگي نشان مي داد. وقتي به جنگ نگاه مي كنيم، نقش كارگران را در آن بارز و روشن مي بينيم. من بسياري از اوقات، در ميان اين عزيزان بسيجي در جبهه هاي جنگ بوده ام. وقتي از آنها سؤال مي كرديد كه شما چه كسي هستيد و از كجا آمده ايد و شغلتان چيست، مي ديديد كارگر زحمتكشي است كه از شهر و روستا و نقاط دورافتاده ي كشور به جبهه آمده است. در اوايل جنگ، وقتي جبهه ها ضعيف و خلوت بودند، حضور چندهزار نفري آنها تعيين كننده بود و امداد بزرگي را به نيروهاي رزمنده مي رساند. از قشرهاي مختلف در جنگ شركت مي كردند؛ ليكن جبهه ها عمدتاً از همين طبقه ي زحمتكش و كارگر پُر مي شد. گاهي كارگري با داشتن خانواده و چند سر عايله، زندگي خود را رها مي كرد و در جبهه ي جنگ حضور مي يافت. نقش اين قشر زحمتكش جامعه، كه با جسم و سرپنجه ي خود توليد را افزايش مي دهند و نيازهاي مردم را تأمين مي كنند، در همه ي صحنه هاي حضور، چشمگير و پُرتحرك است. هيچ كس نمي تواند منكر اين واقعيت شود، مگر اين كه مطلع نباشد. گاهي در جبهه ي دفاع از انقلاب، كارگران ايثارهايي مي كردند كه واقعاً انسان از اين همه اخلاص شرمنده مي شد. مثلاً در بحبوحه ي جنگ باخبر مي شديم كه كارگران كارخانه يي، بخشي از حقوق خود را به حساب جنگ واريز كرده اند! مگر حقوق يك كارگر چه قدر بود كه خود را در هزينه هاي جنگ هم سهيم مي دانست؟! نقش كارگران در خنثي كردن توطئه هاي دشمن جبهه ي كار و توليد نيز همين تحرك را داشت. در

ابتداي پيروزي انقلاب، وقتي همه سرگرم كارهاي حاد انقلاب بودند و مثل پروانه دور شمع وجود امام عزيز مي گشتند، در گوشه و كنار كشور، عده يي ضدانقلاب و ضد اسلام، درصدد اخلال در كارخانه ها و تشكل منسجم كارگران برآمده بودند. اين شبكه هاي جاسوسي، ماركسيستهاي امريكايي (!) نام داشتند؛ كه براي شناخت آنها، هيچ اسمي بهتر از اين اصطلاح نبود. اين گروه، هرچند ظاهراً چپ عمل مي كردند، اما باطناً وابسته به استكبار امريكا بودند. تمام همت آنها اين بود كه نظام و انسجام انقلاب اسلامي را به هم زنند و از طريق سازماندهي و برنامه ريزي نيروهايشان، در كارخانه ها اخلال كنند. هيچ كس نمي تواند بگويد كه ما در آن زمان كاملاً متوجه نقشه هاي آنان شده بوديم. به خاطر حساسيت اوضاع، روزهاي نوزدهم تا بيست ودوم بهمن ماه سال 57 را به اتفاق افراد ديگر در منطقه ي كارگري غرب تهران گذرانديم؛ حتّي خبر پيروزي انقلاب را از طريق راديو در همان جا شنيديم. واقعاً نمي دانستيم چه اتفاقي خواهد افتاد. در آن روزها خداي متعال دستمان را گرفت و ما را در جايي كه بايد باشيم، برد. كارگرها در جامعه، يك قشر آگاه محسوب مي شوند. من اين قشر را جزو گروههاي روشنفكر - به معناي عام آن - مي دانم. در ابتداي پيروزي انقلاب، ماركسيستهاي امريكايي(!) سرمايه گذاري روي اين قشر را شروع كردند. قصد آنها اين بود كه اين دست كارآمد و بازوي قوي را از انقلاب بگيرند، و اگر بتوانند، آن را عليه نظام به كار بندند؛ خيلي هم تبليغات مي كردند. اگر قرار بود اين تبليغات مؤثر واقع شود، مي بايد حداقل يكي دو سال اول انقلاب، در واحدهاي صنعتي كشور بي كاري مزمن مي داشتيم. در پاسخ

به زمينه هاي تبليغاتي آن روزها، مشت طبقه ي كارگر، چنان به دهان دشمنان اسلام و انقلاب خورد كه آنها را مأيوس و گيج كرد و تا مدتي به سراغ اين قشر نيامدند. اين روحيه در دنيا كم نظير است. حتّي در نظامهاي كارگري كه صرفاً به اسم كارگر توجه مي شود، وفاداري به انقلاب، مثل وفاداري كارگران به جمهوري اسلامي نيست. بنابراين، نقش كارگران در كشور ايران، برجسته و ممتاز است. راز ايستادگي و اقتدار نظام ما سعي همه ي ما بايد اين باشد كه خدا را از خود راضي كنيم. اصلاً برجستگي انقلاب ما به همين نكته است. نظامي كه همه ي قدرتهاي بزرگ دنيا و ناتو و مرتجعان منطقه عليه او صف آرايي و كارشكني كرده بودند و قصد نابوديش را داشتند، امروز بحمداللَّه قويتر و ريشه دارتر از گذشته، پابرجا مانده و دشمنانش را به اعتراف واداشته است. هر نظام ديگري به جاي جمهوري اسلامي بود، با اين همه دشمني و درگيري، يا از بين رفته بود، و يا در تاريخ فراموش شده بود. ما از اصول خود دست نكشيديم و همان حرف حق قوي را كه روز اول زديم، تا آخر زديم و به فضل پروردگار تا قطره ي خوني در رگها و نفسي در كالبد داريم، آن را خواهيم گفت. راز ايستادگي و اقتدار اين نظام اين است كه آحاد آن با خدا رابطه ي قلبي و اعتقادي و پيوند ولايتي دارند. مردم ايران ثابت كردند كه دشمن نمي تواند به آنها طمع ورزد؛ علتش همين ايمان به خدا و كار براي رضاي اوست. در كشورهاي گوناگون دنيا، به اسم شما و انقلاب شعار مي دهند. ما تا چه اندازه توانسته ايم با

مسلمانهاي اروپا و آفريقا و خاورميانه و شرق آسيا و ديگر كشورهاي دنيا رابطه برقرار كنيم كه اين گونه در ضايعه ي مصيبت بار امام عزيزمان با ما همدردي كردند؟ هيأت ايراني كه به يكي از كشورها رفته بود، مردم آن جا دست به گردنشان مي انداختند و گريه مي كردند. آيا ما اين رابطه را به وجود آورديم؟ خير، اين رابطه ي معنوي و عاطفي و پيوند قلبي را خدا به وجود آورده است. در قرآن كريم، خطاب به رسول گرامي مي فرمايد: «لوانفقت ما في الارض جميعا ماالّفت بين قلوبهم»(1)؛ اگر همه ي پولهاي دنيا را هم خرج مي كردي، نمي توانستي اين قدر دلها را به هم نزديك كني. پول نفت كه چيزي نيست، در آمد ارزي كشور كه به حساب نمي آيد؛ اگر تمام پولهاي دنيا را هم خرج تبليغات و عوامل تبليغاتي و رسانه هاي گروهي و احزاب سياسي مي كرديم، نمي توانستيم اين پيوند عاطفي و قلبي را كه امروز از آن بهره منديم، ايجاد كنيم. بنابراين، ارتباط با خداوند متعال، عامل اصلي اين پيوند و همبستگي است. امام مردم را خوب شناخته بود الحمدللَّه انقلاب اسلامي ده سال از دشوارترين راهها را به خاطر داشتن همين روحيه پشت سر گذاشت. من نسبت به همه ي مسايل جاري كشور آگاهم و مي دانم كه دشمن چه مشكلاتي را به وجود آورده و چه سختگيريها و خباثتهايي را اعمال كرده است. شايد بسياري از چيزهايي كه ما مي دانيم، مردم آنها را ندانند و مطلع نباشند كه دشمن چه كارهايي كرده و چه طرحهاي عمل نشده يي داشته است. در حال حاضر كه من به پشت سر نگاه مي كنم و عملكرد اين ده سال را مي بينم، حقيقتاً حيرت مي كنم كه ما از چه

راههايي عبور كرده ايم و با چه دره ها و پرتگاههاي سختي مواجه بوده ايم. خدايا! لحظه به لحظه بر آن روح پاك، نور و رحمت ببار. چه معجزه يي نشان داد، و چه قدر دست او قوي و دلش پُرظرفيت بود. در سخت ترين مراحل، به مردم اطمينان فراوان داشت. در يكي از پيامهاي خود به مردم فرمود: من شما را خوب مي شناسم، شما هم من را خوب شناختيد. واقعاً اين گونه بود. امام اين مردم را خوب شناخته بود و به صفا و وفا و غيرت و شجاعت و صداقتشان واقف بود؛ مردم هم حقاً و انصافاً امامشان را خوب شناخته بودند و پاسخ مناسب به او مي دادند. بخش سخت تر راه را طي كرده ايم ما در اين ده سال و نيم تقريباً در سخت ترين شرايط حركت كرديم و سخت ترين گذرگاهها را پشت سر گذاشتيم. نمي گويم همه چيز تمام شده و دشمن ما را رها كرده است؛ خير، دشمن كه از خيانت خود دست برنمي دارد؛ مي خواهم بگويم كه بخش سخت تر راه را طي كرده ايم و بخش آسانتر و راحت تر آن پيش روي ماست. يقيناً تحليل گرهاي دنيا براي سال دهم و يازدهم انقلاب اسلامي، چنين وضعي را - آن هم با فقدان امام(ره) - پيش بيني نمي كردند؛ بلكه برعكس، استراتژيستهاي سياسي امريكا و اروپا، براي امروز ما وضعيت سياهي را ترسيم مي كردند. آنها فكر نمي كردند در چنين روزي، تا اين اندازه با هم متحد باشيم و با قضاياي پيش آمده، برخوردي قوي كنيم. تصور نمي كردند كه اين ملت بتواند خودش را با سرعت بازيابي كند و تصميم لازم را بگيرد و راهش را ادامه دهد. پس، وضعيت ما از آنچه كه در محاسبات دشمنان و حتّي

دوستانمان بود، خيلي بهتر است. كسب اين موفقيت و سربلندي، پاداش الهي به مجاهدتهاي شما ملت وفادار است؛ «والّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا و انّ اللَّه لمع المحسنين»(2): كساني كه در راه خدا مجاهدت و تلاش مي كنند، خدا به آنها راه را نشان مي دهد و در كنار نيكوكاران مي ماند. ملت ما نيكوكاري كرد، خدا هم با اوست. تضمين سلامت و رشد انقلاب، با كار مخلصانه و وحدت كلمه بعد از اين مرحله، وظيفه ي ما اين است كه حفاظت و سلامت انقلاب و رشد روزافزون نظام جمهوري اسلامي و ريشه دواندن هرچه بيشتر اين نظام را، با كار مخلصانه و وحدت كلمه و داشتن ارتباط و پيوند قلبي با خدا و اتكاي به نفس تضمين كنيم. با اين روش، ما تا دهها سال ديگر به فضل پروردگار خواهيم توانست انقلاب را به پيش ببريم. ما در اصل، انقلابمان را بر پايه ي شكست سيطره ي زورگوهاي دنيا پايه گذاري كرده ايم. اگر بتوانيم - كه به فضل پروردگار مي توانيم - راهمان را همان طور كه در اين ده سال طي كرديم، ادامه دهيم و قوي و هوشمند و باصفا و اخلاص حركت كنيم، دندان همه ي زورگوها و قلدرهاي دنيا، با مشتهاي پولادين اين ملت شكسته خواهد شد. وضع زندگي كارگران بايد بهبود پيدا كند شما كارگرها نقش مهمي در كشور داريد. بار اصلي توليد روي دوش شماست. قطعاً يكي از وظايف عمده ي نظام جمهوري اسلامي اين است كه اين قشر زحمتكش - كه بزرگترين حق را در توليد و اداره ي اقتصاد كشور دارد - از حق مشروع انساني و اسلامي خودش برخوردار شود. بايد وضع زندگي كارگران از لحاظ مادّي و معنوي بهبود پيدا

كند. با اجراي قوانين مناسب و توسعه ي اشتغال، نبايد در جامعه ي ما مستمند وجود داشته باشد. كارگران كه جزو قشرهاي مستضعف جامعه هستند، بايد در اولويت برنامه ريزيهاي توسعه ي اقتصادي قرار گيرند. اگر كارگر تأمين بود و نيازهايش برآورده شد، كار بهتر انجام مي گيرد. تكليف الهي ما و مقتضاي عدالت اسلامي اين است كه همه ي افراد جامعه - از هر قشري - برخورداريهاي لازم و مناسب شأن انساني يك مؤمن را داشته باشند و تبعيضها و بهره منديهاي ناحقي كه در جوامع فاسد دنيا وجود دارد و در جامعه ي قبل از انقلاب ما نيز به بدترين شكل وجود داشت و هنوز بقاياي آن بكلي از بين نرفته است، برچيده شود. كارگر بودن يك ارزش است از جنبه ي معنوي نيز كارگر بايد احساس كند كه بار سنگيني را بر دوش دارد. مسؤولان و مردم بايد شأن و اهميت نقش او را درك كنند و بدانند كه كارگر شأن معنوي و انساني بالايي در جامعه دارد. در نظام ارزشي اسلام، پولدار بودن اصلاً ارزش نيست؛ حتّي بسياري از خصوصيات نفساني، جزو ارزشها به حساب نمي آيد؛ اما كارگر بودن - ولو براي خودش كار كند - يك ارزش است، و اگر كارِ انجام شده، در پيشبرد زندگي جامعه مؤثر باشد، ارزش آن مضاعف خواهد شد؛ به همين خاطر، رسول اكرم(ص) دست كارگر را بوسيد. دست كارگر بوسيدن، امتياز مادّي براي كارگرمحسوب نمي شود؛ اما براي او يك امتياز معنوي است؛ زيرا شأن كارگر را در جامعه بالا مي برد. شما كارگران بايد توجه داشته باشيد كه ادامه ي حيات شرافتمندانه ي ملت عزيز ايران و حفظ و تداوم شعارها و مواضع باارزش نظام جمهوري اسلامي

در مقابل قلدرهاي عالم و استكبار جهاني، با كار و تلاش شما ميسر است. بايستي اين كار را مخلصانه و دلسوزانه و خوب انجام دهيد. البته بايد مسؤولان دولتي سعي كنند مواد اوليه را براي شما تأمين كنند، تا كارخانجات با همه ي ظرفيت و توان خود كار كنند و واحدهاي توليدي جديدي به وجود آيد و نيروهاي كار جذب اين مراكز شوند. كارگرها بايد اين ميدان را پيدا كنند كه كار خودشان را در خدمت نظام و رونق و حركت اقتصادي مردم قرار دهند و به بهترين وجه به توليد كالاهاي باكيفيت بپردازند. از رسول اكرم(ص) نقل شده است كه فرمود: «رحم اللَّه امرء عمل عملا فأتقنه»(3)؛ يعني رحمت خدا بر آن آدمي كه كار را با محكم كاري انجام دهد. شما بايد كار خود را به بهترين وجه عرضه كنيد. بدانيد كه تلاش شما پيش خدا محفوظ است؛ حال آن كارفرماي دولتي و غير دولتي، تلاش شما را درك بكند يا نكند و پاداش مناسب را بدهد يا ندهد. البته بايد تلاش شما را درك كنند و متناسب با آن پاداش بدهند. نفس اين محكم كاري، مطلوب خداي متعال است و ما بايد اين ارزش را در نظر داشته باشيم. وحدت را در سطح عموم مردم حفظ كنيد توصيه ي آخر من اين است كه كوشش كنيد وحدت را در سطح عموم مردم حفظ كنيد. اگر اسلام روي بعضي از قشرها تكيه مي كند و براي آنها احترام خاصي قايل است - مثل معلمان و عالمان دين و كارگرها و كشاورزها و ... - به آن معنا نيست كه اسلام قشرگرايي مي كند؛ خير، اسلام با طبقه گرايي و قشربازي مخالف

است. مؤمنين در تمام خانواده ي بزرگ اسلامي با هم برادرند و پيوند آنها، پيوند برادري است. همه ي آحاد مردم بايستي اين پيوند را در سطح بزرگ جامعه ي خودمان، و پس از آن در سطح وسيع امت اسلامي حفظ كنند. من آينده را بحمداللَّه آينده ي روشني مي بينم و اميدهاي زيادي را مشاهده مي كنم و دشمن را نگران و حتّي مأيوس احساس مي كنم. مي بينم كه دوستان آگاه ما در سطح جهان، مسايل را خوب درك مي كنند و در داخل جامعه ي خودمان، افراد مطلع و آگاه، نسبت به آينده ي نظام جمهوري اسلامي، بسيار خوشبين و خوشحال و اميدوار هستند. شرطش اين است كه ما ايمان و تقواي خود را حفظ كنيم و به تفضل الهي اعتقاد داشته باشيم. اين، توصيه ي همه ي پيامبران و اوليا(ع) و صلحاست. اميدوارم خداوند به همه ي ما توفيق دهد، تا رضايت امام عزيزمان را جلب كنيم و روح آن بزرگوار را از روند حركت خودمان راضي، و قلب مقدس وليّ عصر (عجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف) را از آنچه كه در جامعه مي گذرد، خشنود و خوشحال سازيم و توفيقات و هدايت و حمايتهاي الهي را به طرف خويش و ملت عزيز ايران جلب كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) انفال: 63 2) عنكبوت: 69

3) بحارالانوار، ج 22 ، ص 157

سخنرانى در مراسم بيعت جمع كثيرى از بسيجيان نمونه

سخنراني در مراسم بيعت جمع كثيري از بسيجيان نمونه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بسيج پدر مهرباني را از دست داد من هم متقابلاً اين مصيبت بزرگ و جانسوز را به شما برادران و خواهران عزيز بسيجي و فرزندان امام امت، تسليت عرض مي كنم. اين حرف درستي است كه بسيج بيست ميليوني پُرشور و بااخلاص كشور، پدر مهرباني را

از دست داد. حقيقتاً رابطه ي بين شما و آن قلب منور و پُرعطوفت، رابطه ي پدر و فرزند بود. شايد هيچ وقت اتفاق نمي افتاد كه در حضور آن بزرگوار، از بسيج و فداكاريهاي جوانان مؤمن و بااخلاص ميدانهاي جنگ و صحنه هاي انقلاب صحبت شود، ولي آن بزرگوار از اين حركت پُرشور مردمي، با رقت و عطوفت ياد نكنند. گاهي افرادي در شمار بسيجيان عظيم و انبوه خدمت امام(ره) مي رسيدند و آن پدر عزيز، پاسخ محبت آميز و پدرانه به آنها مي دادند. حال ما آن وجود عظيم الشأن را در كنار خود نداريم، و اين يك واقعيت تلخ است. ما كه معتقديم روح مؤمنين، آزاد و بينا و مسلط بر امور دنياي مادّي است، شايد بشود با اطمينان گفت كه هم اكنون روح مقدس امام، ناظر بر احوال جامعه ي ما و متوجه فرزندان خود است. اين ملت فرزندان او بودند. براستي، آن بزرگوار از ما و فرزندانش چه توقعي دارد؟ نكته ي اصلي اين جاست. عزاداري لازم است؛ اصلاً دست خود ما نيست. مگر مي توانيم بر اين مصيبت نگرييم و احساسات جوشان خودمان را نسبت به آن عزيز يگانه، سرپوش بگذاريم؟ اينها به جاي خود محفوظ است؛ اما اصل قضيه، تداوم راه و اجراي وصيت اوست. اگر امروز او زنده بود، از ما چه مي خواست؟ اين مهم است كه خواسته ي او را جامه ي عمل بپوشانيم. بسيج، بدنه و زبده ي ملت است بدنه و زبده ي ملت، همان «بسيج» است. شما در هر سن و از هر قشري - نوجوان سيزده ساله، تا پيرمرد نود ساله - و در هر نقطه يي از كشور كه زندگي مي كنيد، دايم با خودتان حديث نفس كنيد و از خودتان

بپرسيد كه امام عزيز و محبوب از من چه مي خواهد و آيا آنچه را كه او از من توقع دارد، انجام مي دهم يا نه؟ اين خط مستقيم، ما را هدايت خواهد كرد، تا هدفها و آرمانهاي امام عظيم الشأن را محقق كنيم. انتظاري كه امام از بسيج داشت، آمادگي و حضور دايمي بود؛ زيرا بسيج، پشتوانه ي اصلي انقلاب است. نيروهاي ما - ارتش و سپاه - بحمداللَّه نيروهاي خوبي هستند. هر كدام از آنها محسناتي دارند كه در هيچ نيروي مسلح ديگر دنيا، اين برجستگيها را نمي بينيم. سپاه، نيروي انقلابيِ پُرشور و آزمايش داده و تجربه شده يي است كه ده سال در ميدانهاي نبرد، جمهوري اسلامي را سربلند كرد و خود، ميوه ي درخت انقلاب بود و هست. ارتش نيز يك نيروي منظم و كارآمدي است كه علي رغم سرمايه گذاريهاي دشمن، در مسير خدمت به انقلاب قرار گرفت و بازوي نيرومندي براي آن شد. غير از حضور دهساله در ميدان جنگ، آموزش داد و پشتيباني كرد و زمينه هاي باارزشي را فراهم آورد. امروز ارتش نيروي بسيار كارآمد و مؤمن و مخلص و ذخيره يي براي انقلاب است و در اين باور هيچ شكي وجود ندارد. افتخار مي كنم كه يك بسيجي باشم اما آن چيزي كه انقلاب ما - با داعيه هاي بزرگش - به او تكيه مي كند، نيروي «بسيج» است. اگر ما نيروهاي بسيج و مردمي را از آن دو نيرو جدا كنيم، ارتش و سپاه نخواهند توانست انقلاب را در ابعاد جهانيش پشتيباني كنند. محور دفاع از انقلاب، همين آحاد عظيم ميليوني بسيج هستند. بسيج در زندگي معمولي، جزيي از توده هاي ميليوني مردم است؛ اما بايد سازماندهي و آموزش و بازآموزي

داشته باشد. نبايد به آموزشي كه طي چند ماه داده مي شود، اكتفا كرد؛ بلكه بايستي آن را تكرار نمود. اگر يك فرد بسيجي، در مدرسه و دانشگاه و حوزه ي علميه و كارخانه و مزرعه و اداره مشغول است، بداند كه جزو ارتش عظيم مردمي و انقلابي است و بايد به آن افتخار كند. در هر مجموعه يي كه افراد آن عضو بسيج هستند، از جهت خدمت به انقلاب، نسبت به ديگران برتر و مقدمترند؛ زيرا هرگاه خطري نظام را تهديد كند، سينه ي بسيجي سپر انقلاب خواهد شد. بنابراين، هر كس وارد اين عرصه شد، باارزش ترين افراد جامعه است و بايد به اين توفيق، افتخار كند. من هم افتخار مي كنم كه يك بسيجي باشم. به عنوان يك بسيجي، هرجا كه انقلاب به وجود من نياز داشته باشد، حاضرم خدمت كنم. همه بايد به اين عضويت افتخار كنيم؛ چون اساسيترين كار انقلاب را بسيج انجام مي دهد. حفظ موجوديت انقلاب، كار اول ماست حفظ موجوديت انقلاب، كار اول ماست كه در استمرار نظام جمهوري اسلامي تجسم يافته است. به همين خاطر، امام(ره) مكرر مي فرمودند: حفظ نظام اسلامي، واجبترين فريضه است. انقلاب، از نظام جمهوري اسلامي جدا نيست. نبايد كسي خيال كند كه اين دو از هم جدا هستند. تجسم انقلاب، نظام جمهوري اسلامي است كه همه ي قلدرهاي دنيا دست به دست هم داده بودند، تا او را ريشه كن كنند. امروز هم عناد و دشمني استكبار امريكا، سرمايه دارهاي بزرگ جهاني، رژيم اشغالگر قدس و ارتجاع ادامه دارد و با آن مخالفت مي كنند. انقلاب ما كه به پيروزي رسيد، نظام جمهوري اسلامي متولد شد. پس، دفاع از اين نظام، اولين و

مقدسترين و واجبترين فرايض ملت ايران است، و بسيجي كسي است كه سينه اش را سپر مي كند و با هر وسيله يي كه در اختيارش باشد، دفاع از انقلاب را به عهده مي گيرد؛ چون درحقيقت از اسلام و قرآن دفاع كرده است. ما جنگ طلب نيستيم البته كساني كه در دنيا منتظرند با هر بهانه و يا بدون بهانه عليه جمهوري اسلامي حرف بزنند، از اين كه ما مردم را به آمادگي بيشتر تشويق مي كنيم، استنباط غلط مي كنند كه جمهوري اسلامي جنگ طلب است و علاقه يي به صلح ندارد! خير، اين گونه نيست. ما به دنيا ثابت كرده ايم كه جنگ طلب نيستيم و نشان داده ايم كه به وجود صلح در همه ي منطقه - بلكه همه ي عالم - از صميم دل علاقه منديم. ما معتقديم كه در صلح و آرامش مي توان به سازندگيهاي دروني و بيروني پرداخت. ما جنگ طلب نيستيم - از اول هم نبوديم - آنها جنگ را بر ما تحميل كردند. ما ملتي هستيم كه از خودمان دفاع مي كنيم؛ خوب هم دفاع مي كنيم. ما مردمي نيستيم كه عقب بنشينيم و به دشمن پشت كنيم؛ ما با خطر مواجه مي شويم. در ده سال گذشته، اين حقيقت را نشان داده ايم. در حال حاضر، علي رغم اين كه رژيم عراق و ديگران، راجع به صلح زياد حرف مي زنند، ما اين گفته ها را قبول مي كنيم و از مذاكراتي كه منتهي به يك صلح پايدار شود، استقبال مي كنيم. اين نكته را هم پوشيده نمي داريم كه تا وقتي نيروهاي دشمن در خاك ما هستند، اعتماد لازم را به طرف مقابل پيدا نخواهيم كرد. اين، چه صلح طلبي يي است كه آنها ادعا مي كنند؛ در حالي كه هنوز اولين اقدام لازم را انجام

ندادند؟! بايد نيروهاي خود را از خاك ما بيرون ببرند، بعد دم از صلح بزنند. بايد هميشه آماده باشيم ما آمادگي براي دفاع از انقلاب را هميشه لازم مي دانيم. نبايد روزي بر ما بگذرد كه اهميت آمادگي عمومي، مغفولٌ عنه واقع شود. اين چيزي است كه مورد ستايش و ترحم هيچ كس قرار نخواهد گرفت. اميرالمؤمنين(ع) به ما درس دادند و فرمودند: «و من نام لم ينم عنه»(1)؛ اگر تو خوابت برد، بدان دشمنت بيدار است. لذا مجموعه ي بسيج - خصوصاً جوانها در همه ي اقشار مردم - بايد با قوّت و قدرت و آمادگي و نشاط و احساس ضرورت، كار و راه خودش را ادامه دهد و مثل گذشته وظيفه ي دفاع از انقلاب را به عهده گيرد. خواهران بسيجي ما نيز كه زنهاي محجب و عفيف و مقيد به آداب شرعي هستند و انسان را به ياد صدر اسلام مي اندازند، در اين دفاع مقدس و بااهميت سهيم هستند و نقش برجسته يي در حضور ميليوني بسيج دارند. مسؤولان محترم بسيج بايد به سازماندهي خيلي اهميت دهند؛ زيرا اصل قضيه، سازماندهي است و در چارچوب سازماندهي خوب، آموزش و پشتيباني و تغذيه ي فكري خوب شكل مي گيرد. بسيجي بايد از همه جهت نمونه باشد شما بسيجيها بايد به گونه يي رفتار كنيد كه احترام و محبت مردم جلب شود. شما بايد نمونه ي اخلاق و تواضع و مهرباني و رعايت مقررات باشيد. اين فكر غلط بايد از ذهنهاي ديگران بيرون رود كه بسيجي كسي است كه مقررات را رعايت نمي كند؛ برعكس، آن كسي بسيجي تر است كه مقررات را بيشتر رعايت مي كند؛ به خاطر آن كه اين فرد بيشتر از همه براي نظام دل

مي سوزاند و مقررات، لوازم قطعي اداره ي درست نظام است. پس، در محيط كار و زندگي، حتماً اخلاق و مقررات و نظم و انضباط را رعايت كنيد و بدانيد كه وجود شما براي انقلاب، يك ذخيره ي تمام نشدني است. تا وقتي كه انقلاب و نظام جمهوري اسلامي متكي به اين احساسات وايمانها و اخلاصهاست، هيچ دشمني در هيچ سطحي قادر نيست به انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ضربه وارد كند. خداوند ان شاءاللَّه شما را حفظ و تأييد و حمايت كند و دلهاتان را به خودش نزديك فرمايد و توفيق اطاعت و بندگي به شما عنايت كند و هميشه دست لطفش روي سرتان باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، نامه ي 62

سخنرانى در مراسم بيعت خانواده هاى شهداى هفتم تير، اعضاى شوراى عالى قضايى، قضات و مسؤولان دادگسترى و

سخنراني در مراسم بيعت خانواده هاي شهداي هفتم تير، اعضاي شوراي عالي قضايي، قضات و مسؤولان دادگستري و جمعي از مردم لرستان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هفتم تير، حادثه يي فراموش نشدني در تاريخ انقلاب ما متقابلاً به همه ي شما برادران بزرگوار در شوراي عالي قضايي و قضات محترم و كارمندان دستگاه قضايي كشور و خانواده هاي عزيز شهداي عالي قدر هفتم تير - كه يادگارهاي ارزنده ي يكي از مقاطع مهم انقلاب هستند - و علما و ائمه ي جمعه ي محترم استان لرستان و شما اقشار مؤمن و مخلص و غيور آن استان، مصيبت جانگداز رحلت امام عزيز و بزرگوار را تسليت عرض مي كنم. ان شاءاللَّه خداوند سنگيني بار اين مصيبت را كه بر دوش ملت ايران است، مايه ي اجر و ثواب و رحمت خود قرار بدهد و به همه ي آنان قدرت صبر و استقامت در راه آن قائد و رهبر عظيم الشأن عنايت كند. مسأله ي هفتم تير، حادثه يي فراموش نشدني در تاريخ انقلاب ماست و

هنوز هم در دنياي سياست و در سطح جهان، هفتم تير قابل طرح و احتجاج است. در ماجراي هفتم تير، دو گروه رسوا شدند: گروه اول كساني بودند كه ادعا مي كردند طرفدار مردم و خلق و انقلابند. آنها پرده ي غليظي از ريا و دروغ و خدعه بر كار خودشان كشيده بودند. حادثه ي هفتم تير، اين پرده را دريد و آنها را افشا كرد. گروهكها بعد از اين واقعه خيلي هم تبليغات كردند، اما ملت ايران تحت تأثير آن حادثه و حوادث مشابه آن كه بعداً اتفاق افتاد - اگرچه به آن عظمت نبود - چهره ي منافقين و گروهكهاي مدعي را شناخت؛ معلوم شد اينها ضد همه ي ارزشهاي انساني هستند و از آدمكشي در ابعاد وسيع آن ابايي ندارند و به خاطر تحقق هدفها و مقاصد شوم خود، حاضرند با انقلاب بزرگ اسلامي - كه در حساسترين لحظات عمر خود، درگير جنگ همه جانبه شده بود - مبارزه كنند و در چنين شرايطي دست به جنايتي بزرگ بزنند و ملت ايران را داغدار كنند. گروه دوم، قدرتهاي جهاني مدعي حقوق بشر و ضديت با تروريسم بودند. البته باز هم سردمداران سياستهاي جهاني، با وقاحت و گستاخي همين شعارها را مي دهند و هنوز هم سردمداران رژيم امريكا و بسياري از كشورهاي اروپايي ادعا مي كنند كه با تروريسم مخالفند! ليكن مسأله ي تبليغات و هياهو و جنجال يك مسأله است، و واقعيتهايي كه براي مردم آگاه و بصير در سطح عالم روشن مي شود، مسأله ي ديگري است. امريكا و بعضي از كشورهاي اروپايي مروج تروريسم هستند كاملاً واضح است كه وقتي دولتي مثل امريكا يا بعضي از كشورهاي اروپايي، از گروهكهاي

تروريستي كه دستشان به خون آحاد ملت آغشته است، حمايت مي كنند و آنها را در كشورهاي خود راه مي دهند و پناهنده ي سياسي قلمداد مي كنند، نمي توانند در ادعاي مبارزه با تروريسم صادق باشند. اينها مروج تروريسم هستند و تروريستها را براي تحقق مقاصد شوم خود، در دامان خويش تربيت مي كنند. كيست كه نداند بسياري از گروهكهاي داخل ايران - حتّي آنهايي كه صبغه ي چپ داشتند - از منابع مالي دولتهاي غربي و امريكا تغذيه مي شدند و هنوز هم مي شوند؟! ملت ايران، اين ادعاهاي دروغين را شناخت. ديرباورترين افراد هم فهميدند كه دولت امريكا و بسياري از كشورهاي اروپايي و جوامع به اصطلاح متمدن طرفدار حقوق بشر، كمترين خبري از حقوق بشر ندارند و كوچكترين دفاعي از آنها نمي كنند! كساني كه در حادثه ي هفتم تير و ديگر حوادث انقلاب به شهادت رسيدند و خونشان ريخته شد، نفوس زكيه يي از افراد بشر و انسانهاي ممتاز جامعه بودند. در بين اينها، علما و دانشمندان و مبارزان قديمي و توده هاي مردم و انسانهاي فداكار و كساني كه براي ملت و كشور و آرمان و انقلابشان فداكاري مي كردند، وجود داشتند. كشتن آنها طبق كدام ميزان از موازين مجاز است، و چه كسي مي تواند كُشندگان آنها را تروريست نداند و جنايتكار نخواند و محكوم نكند؟ اين، يك حقيقت روشن است. ادعاهاي طرفداري از حقوق بشر، دروغ و فريب است ما به ادعاهاي طرفداري از حقوق بشر، كه امروز از طرف دولتها و سازمانهاي وابسته به ابرقدرتها در دنيا اعلام مي شود، كوچكترين اعتقادي نداريم. ما اينها را فريب و خدعه و دروغ مي دانيم. ما معتقديم تروريسم در دامان رژيم امريكا و بسياري از

حكومتهاي غربي و قدرتهاي زورگوي جهاني پرورش مي يابد و رشد مي كند. ملتي كه به هيچ قدرتي از قدرتهاي عالم وابسته نيست و از حقوق خود و مرزهايش دفاع مي كند و دم از استقلال مي زند و به اعتراف همه ي دنيا مي خواهد بر سرنوشت خود مسلط باشد، با چه مجوزي يك عده از افراد خرابكار حق داشته باشند انسانهاي باارزش و دانشمند و انقلابي اين كشور را با چنين وضعيت خون آشامانه يي ترور كنند و به شهادت رسانند و بعد هم دولتهاي غربي بدون هيچ شرم و ملاحظه يي، اسم اينها را به عنوان يك سازمان بياورند و در كشورشان راه بدهند و نشريات اينها را منتشر كنند؟! اجتماعاتي مثل «پارلمان اروپا» و ديگر جاها كه تغذيه ي پولي و سياسي اينها را در سطح جهان برعهده دارند، خود را در تاريخ و در چشم انسانهاي منصف و آگاه اين روزگار محكوم كردند و لكه ي ننگي براي خويش باقي گذاشتند. اين از بركات خون پاك شهداي عزيزي است كه در فاجعه ي هفتم تير به شهادت رسيدند. حقيقتاً شهادت آنها مظلومانه بود و خون پاكشان دامان جانيها و قاتلها و گروهكهاي وابسته را گرفت. قوّه ي قضاييه، ملاك و معيار سلامت جامعه به مناسبت حضور آقايان محترم دستگاه قضايي، چند جمله يي را هم درباره ي قوّه ي قضاييه متذكر مي شوم: شكي نيست كه قوّه ي قضاييه در جمهوري اسلامي ايران، مثل ديگر ارگانها و دستگاههاي اين نظام، از تلاش مخلصانه و دلسوزانه و عظيم و باارزش برخوردار است. در طول اين چند سال، قضات دادگاهها و دادسراها و دستگاههاي عالي قضايي و دست اندركاران امور اداري و همه ي عناصر قوّه ي قضاييه، با الهام از احكام اسلامي

تلاش كردند و زحمت كشيدند و حقاً و انصافاً زحمت مأجوري را متقبل شدند، كه همه ي آنها مغتنم است. در تمام دنيا، قوّه ي قضاييه، ملاك و معيار سلامت جامعه است. اگر قوّه ي قضاييه يي سالم و دقيق و عامل به عدل و انصاف و مقررات اسلامي وجود داشته باشد، به مرور تمام دستگاههاي كشور و جامعه ي اسلامي اصلاح خواهند شد. ممكن نيست كه كشوري به سلامت كامل اجتماعي برسد، مگر آن كه دستگاه قضايي سالم و بي عيبي به وجود آيد. اگر دستگاه قضايي سالم نباشد، دستگاههاي ديگر هم بتدريج به فساد خواهند گراييد. به همين دليل، اسلام نسبت به قضا و قضاوت و قاضي و محكمه و مقدمات كار و ابزار كار قضايي، حداكثر اهتمام را ورزيده است و شايد در تعاليم اسلامي، چيزي به اندازه ي عدالت در قضا مورد تأكيد واقع نشده باشد. دستگاه قضايي، ملجأ و مأمن مردم دستگاه قضايي ما درحقيقت دستگاه جديدي است؛ زيرا حاكميت قوانين و مقررات اسلامي، مسايل جديدي را براي اين دستگاه پيش آورده است و همان طور كه چندين بار از زبان امام عزيزمان هم شنيده شد، برادراني كه در قوّه ي قضاييه مشغولند، زحمات و تلاشهاي فراواني را كشيده اند؛ اما بايد در نظام اسلامي، نسبت به رشد و اعتلاي روزافزون دستگاه قضايي، همت گماشته شود و در هيچ حدي قانع نبود. حقيقتاً دستگاه قضايي بايد ملجأ و مأمن مردم به حساب آيد. در جامعه، كمبود و مشكلات و درگيري و ظلم به افراد و تعرض به اموال و جان و حيثيت اشخاص وجود دارد؛ اما دستگاه قضايي بايد به گونه يي باشد كه هر كس در جامعه مورد ظلم هر مقامي

واقع شد، خاطرش آسوده باشد كه رسيدگي مي شود؛ مثل فرزندي كه پدر عاقل و مهربان و قوي يي دارد و هر كس به او اندك تعرضي كند، دلش محكم است و مي گويد ظلم تو را به پدرم مي گويم و او حق من را از تو خواهد گرفت. بايستي بر تمام آحاد كشور، چنين روحيه يي نسبت به دستگاه قضايي حكمفرما باشد. اگر به كسي ظلم شد، بداند كه با مراجعه به دستگاه عدل اسلامي، قطعاً آن ظلم برطرف خواهد شد. اين يك بعد از ابعاد كار دستگاه قضايي است كه مورد انتظار اسلام و همه ي مردم است؛ كه ان شاءاللَّه حركت دستگاه قضايي، به همان طرف خواهد بود. ما شاهد هستيم كه تلاشهاي انجام شده، تلاشهاي خوبي است و ان شاءاللَّه دستگاه قضايي را به سمت ايجاد عدالت اسلامي خواهد برد. نبايد در مقابل جنجال مخالفان دچار انفعال شويم بُعد ديگر، حاكميت احكام و ارزشها و ملاكها و معيارهاي اسلامي است، كه قويترين و متقنترين و محكمترين ملاك و معيار براي اداره ي يك مجموعه ي قضايي است. نبايد در مقابل جنجال مخالفان و دشمنان و كساني كه هر نقطه ي مثبتي هم در جامعه ي اسلامي باشد، مورد انتقاد قرار مي دهند، دچار انفعال بشويم. فرهنگ غربي، شيوه ي قضايي اسلامي را قبول ندارد؛ ما هم شيوه ي قضايي آنها را قبول نداريم؛ «ولا انتم عابدون ما اعبد ولا انا عابد ماعبدتم»(1). آنها حاضر نيستند موازين قضايي مبتني بر ارزشهاي اسلامي را درك كنند و بفهمند. اصلاً فرهنگ غربي اجازه نمي دهد كه كسي ارزش بينه و قسم و حد و تعزير و ديگر معيارهاي قضايي اسلام را درك كند و بفهمد. در اسلام، قاضي به جز

هيبت قضاوت، هيبت ديگري ندارد، و مسلماني مثل بقيه ي مسلمانهاست؛ روي خاك مي نشيند، با مردم برادرانه برخورد مي كند و ترتيب و آداب خاصي براي خود قايل نيست؛ اما در دنيا شكل و آداب ديگري براي قاضي و محكمه و كار قضايي قايلند. ما در مقابل دنيا منفعل نيستيم. ما به معيارهاي قضايي متقني كه در اسلام وجود دارد، افتخار مي كنيم و براساس همان معيارها نيز حركت مي كنيم و معتقديم عدالت در جامعه ي اسلامي از طريق قضاي اسلامي مي تواند تأمين شود. قدر حيثيت اسلامي و آبروي انقلاب خود را بدانيد به همه ي اقشار مردم ايران توصيه مي كنم كه قدر حيثيت اسلامي و آبروي سرشار انقلاب خود را بدانند و سعي كنند آن را حفظ كنند. اسلام به ملت و كشور ما خيلي عزت و شخصيت داده است. جا دارد كه هرچه در توان داريم، از اسلام و نظام اسلامي دفاع كنيم. دنيا ملتي را مثل ملت ايران نمي شناسد كه اين قدر با قاطعيت و قدرت و اعتماد به نفس، در مقابل زورگوييهاي قدرتهاي مستكبر جهاني ايستاده باشد و از كسي هم واهمه نداشته باشد. روحيه ي ايستادگي و مقاومت در شما مردم و وفاداري نسبت به امام عزيز و بزرگوارمان - كه مظهر ايستادگي و مقاومت انقلابي ملت ما بود - و عزتي كه از طريق همين ايستادگيها و مقاومتها در دنيا و در چشم ملتها به وجود آمده، موارد نادري است كه براي يك ملت به آساني پيش نمي آيد. بحمداللَّه از اول انقلاب تا امروز، علي رغم برخورد با مشكلات فراوان، ملت ما راه مستقيم را - كه راه حاكميت اسلام و عمل به احكام اسلامي است - طي

كرده و مشكلات زياد و گذرگاههاي سختي را پشت سر گذاشته است. ما دشمنان زيادي را نسبت به خودمان مأيوس كرده ايم و اميد آنها را از اين كه بتوانند در حركت و هدفهاي ما اثري بگذارند، قطع كرده ايم. آينده ي بسيار روشني پيش روي ماست آينده ي بسيار روشني پيش روي ماست، كه به سمت آن در حركتيم؛ آينده يي كه ملت ايران خواهد توانست به بركت اسلام و نظام اسلامي، هم عدالت اجتماعي و رفاه مادّي داشته باشد، و هم به استقلال كامل دست يابد. از روز اول پيروزي انقلاب، ما به سمت اين آينده حركت كرده ايم و به اعتقاد من، قسمتهاي سخت ترش را پشت سر گذاشته ايم. نمي گويم بدون تحمل زحمت مي شود به آن آينده رسيد؛ اما مي گويم با حفظ وحدت و ايمان و انگيزه و ادامه ي حركت، مي توان به آن دست يافت. عمده اين است كه ما ياد و راه و هدفهاي امام(ره) را هميشه در خاطر داشته باشيم و آنها را حفظ كنيم. بايد وحدت و صميميتي را كه بحمداللَّه امروز بر سرتاسر كشور ما حاكم است، با جديت حفظ كنيم و از مخدوش شدن آن جلوگيري كنيم و در تمام صحنه هاي انقلاب حاضر باشيم؛ همچنان كه تاكنون ملت ما در همه ي صحنه هاي انقلاب حاضر بوده است. البته دشمن تبليغات و دروغ پراكني و شايعه پردازي مي كند و سعي دارد كه دلها را نسبت به آينده نااميد كند. دشمن تبليغ مي كند تا مردم را از ادامه ي حركت باز دارد. از دشمن، جز اين انتظاري نيست. آنها سعي مي كنند وحدت را مخدوش كنند و مشكلات را عمده نمايند. وجود مشكلات براي جامعه و نظامي كه جوان و تازه كار است،

يك امر طبيعي است. جوان بودن سختيهايي دارد؛ اما امتيازات زيادي هم به همراه دارد. بايد مشكلات را تحمل كنيم ما يك نظام جوان هستيم كه از تجربيات گذشته برخورداريم. بايد آينده را بسازيم. بايد همه دست به دست يكديگر بدهيم و مشكلات را تحمل كنيم، تا آينده خوب ساخته شود. با تحمل مشكلات است كه مي شود از اين معبر عبور كرد. هرگز ارتباط و پيوند مستحكم خود با خدا را فراموش نكنيم. از خداي متعال كمك بخواهيم و تفضل او را طلب كنيم و مطمئن باشيم كه خداي متعال به ما كمك خواهد كرد. اميدوارم پروردگار متعال به همه ي شما برادران و خواهران عزيز كه از راههاي دور تشريف آورديد و آقايان محترم قوّه ي قضاييه و مسؤولان محترم اين قوّه كه حقيقتاً زحمات ارزشمندي براي اصلاح و تكميل قوّه ي قضاييه كشيدند، مخصوصاً جناب آقاي اردبيلي كه شخصيت بارزي هستند و سالهاي متمادي زحمات قوّه ي قضاييه را بردوش دارند، توفيق دهد و لطف و فضل و رحمت خودش را شامل حالتان كند و ان شاءاللَّه به همه ي ما كمك كند، تا بتوانيم با تحمل زحمات انقلاب، اين بارِ باارزش را به سر منزل مقصود برسانيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) كافرون: 3 و 4

سخنرانى در مراسم بيعت اصناف مشهد و تعاونيهاى شهرى خراسان، مسؤولان بنياد پانزده خرداد و نهضت سواد آموز

سخنراني در مراسم بيعت اصناف مشهد و تعاونيهاي شهري خراسان، مسؤولان بنياد پانزده خرداد و نهضت سواد آموزي و تعدادي از كاركنان و مسؤولان وزارت نيرو و سازمانهاي تابعه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم براي انجام كارهاي بزرگ، بايد به نصرت الهي و كمك مؤمنين تكيه كرد از همه ي برادران و خواهران عزيز متشكر و ممنون هستم. به همه ي شما كه از اعماق

جانتان داغدار هستيد، صميمانه تسليت عرض مي كنم. حقاً امت اسلام در همه جاي عالم احساس يتيمي كرد. اگر ملت ايران همچنان لباس عزا بر تن داشته باشد و دايماً از ديدگانش اشك ببارد و مرقد مطهر آن عزيز را رها نكند، حق دارد. شايد اين خلأ عظيم، تا سالهاي متمادي در دلها و جانها و محيط زندگي ما و دنياي اسلام پُر نشود. شما از راههاي دور و نقاط مختلف كشور به اين جا تشريف آورديد؛ اما همه احساس و انگيزه و تكليف مشترك داريد، و اين نقطه ي قوّت است. براي انجام كارهاي عظيم، فقط بايد به كمك و نصرت الهي و ايمان عامه ي مردم تكيه كرد. پول و سلاح مدرن و قدرت مادّي و سياستبازي و سياسيكاري، تكيه گاه مطمئني براي انجام كارها نيستند. البته آن دو عامل، در عرض يكديگر نيستند؛ بلكه در طول هم هستند؛ يعني اگر تكيه گاه ما خدا و كمك الهي بود، دلهاي مردم هم متوجه پروردگار خواهد شد. خداي متعال به رسول گرامي خود - كه بزرگترين تكليفها را متناسب با شخصيت او بر دوشش گذاشته بود و در طول تاريخ بشر، هيچ تكليفي بدان پايه نمي رسيد - فرمود: «هوالّذي ايّدك بنصره و بالمؤمنين»(1)؛ يعني همين دو تكيه گاه - نصرت الهي و كمك مؤمنين - تو را پيش برد. براي همين است كه ما اعتقاد داريم وقتي قدرتهاي مادّي با حق سينه به سينه شوند، پوشالي و توخالي هستند، و وقتي به قدرتهاي باطل اعتنايي نشود و انسانها با اراده ي خود با آنها درنيفتند، هيچ عكس العملي نخواهند داشت، و هرگاه نيروي پُرتوان مردم با قدرتهاي باطل درگير شود، خودبه خود آن قدرتها را به

عقب نشيني وادار خواهد كرد. قدرتهاي استكباري بامشاهده ي هجوم مردم عقب نشيني مي كنند در گذشته و نيم قرن اخير كه قدرتهاي استعماري اروپا و امريكا با ملتها سرِستيز داشتند، هرجا ملتها با اين قدرتها درافتادند، آنها مجبور به عقب نشيني شدند. امريكا تا وقتي امريكا بود كه ملت ويتنام با او درگير نشده بود؛ هنگامي كه درگير شد، اين كشور به ظاهر قدرتمند، به يك نيروي شكست خورده كه ظرف مدت چند ماه مجبور شد پانصد هزار نيروي نظامي خود را از صحنه ي نبرد عقب بكشد، تبديل شد! قدرت استعماري فرانسه و انگليس هم خيلي قوي محسوب مي شدند؛ اما هنگامي كه مردم كشورهاي زير ستم با آنها درافتادند، گويي كوهي از پنبه و پوشال به نابودي گراييد. رژيمهاي استبدادي هم اين طبيعت را دارند و با مشاهده ي هجوم ملتها عقب نشيني مي كنند؛ ولي اگر احساس كنند كه مردم جرأت مقابله را ندارند، روزبه روز بر فشار و تهديد خود مي افزايند. بايد نيروي ملت منسجم شود و با ايمان حركت كند و به خدا تكيه دهد و از سختيها نترسد و پا عقب نكشد، تا هيچگاه دشمن به خود اجازه ي نفوذ ندهد. در گذشته افرادي بودند كه سطحي فكر مي كردند و ظاهربين بودند. هرچند نمي شود به آنها اتهام غرض ورزي زد، ولي نمي توانستند باور كنند كه توان مقابله با دشمن در ملت وجود دارد. اما آن كسي كه راز حركت تاريخ و سنتهاي الهي را مي دانست، ايستادگي مي كرد و انسجام مي بخشيد و اراده را تقويت مي كرد. ما افتخار مي كنيم كه يكي از گوهرهاي گرانبهاي خداوند در ميان ما بود در كنار همه ي اينها، رهبري پيشاهنگ و قوي لازم بود كه بحمداللَّه ملت ما

از آن بي نصيب نبود. اقبال با مردم ايران بود كه خداي متعال گوهر يكدانه و ذخيره ي خودش را به آنها عنايت فرمود. معمولاً خداي متعال گوهرهاي ناب خود را براي روزهاي حساس تاريخ بشر ذخيره مي كند، و ما اين افتخار را داشتيم كه خداوند يكي از گوهرهاي گرانبهاي خود را در ميان ما قرار داده بود. خيليها امام(ره) را مي ديدند، اما نمي شناختند و او را به انسانهاي معمولي تشبيه مي كردند؛ اما جوهر درخشان و فروزان او به كمك پروردگار و در سايه ي عبوديت خدا آشكار شد. او براي خودش عنوان و بهره يي قايل نبود. آن دستي كه توانسته بود تمام سياستهاي دنيا را با قدرت خويش تغيير دهد و جابه جا كند، آن زبان گويايي كه كلامش مثل بمب در دنيا منفجر مي شد و اثر مي گذاشت، آن اراده ي نيرومندي كه كوههاي بزرگ در مقابلش كوچك بودند، هر وقت از مردم صحبت مي شد، خودش را كوچكتر مي انگاشت و در مقابل احساسات و ايمان و شجاعت و عظمت و فداكاري مردم سر تعظيم فرود مي آورد و خاضعانه مي گفت: مردم از ما بهترند. انسانهاي بزرگ همين گونه اند. آنها چيزهايي را مي بينند كه ديگران نمي توانند و يا نمي خواهند رؤيت كنند. گاهي در مقابل كارهايي كه به نظر مردم معمولي مي آيد، آن روح بزرگ و آن كوه ستبر تكان مي خورد و مي لرزيد. هنگام جنگ، بچه هاي مدرسه در نماز جمعه ي تهران قلكهاي خود را شكسته بودند و پولهايش را براي جنگ هديه كرده بودند. فرداي آن روز كه خدمت امام(ره) رسيده بودم، ايشان را در حالي كه چشمهاي خدابينش از اشك پُر شده بود، ديدم؛ به من فرمودند: كار اين بچه ها را ديدي؟

به قدري اين كار به نظرش عظيم آمده بود كه او را متأثر ساخته بود. او خوب مي فهميد و درست تشخيص مي داد. او از همه ي انسانهايي كه ما تاكنون ديده ايم و وصف آنها را شنيده ايم - غير از انبيا و اوليا و ائمه(ع) - يك سر و گردن بالاتر بود. افراد بزرگي كه ما در تاريخ گذشته و معاصر زندگي آنها را مطالعه كرده ايم، هيچكدامشان به لحاظ عظمت، اصلاً قابل مقايسه با شخصيت عظيم او نبودند؛ اما همين امام در مقابل مردم مي گفت: من در برابر شما احساس حقارت مي كنم. همه ي آرزوهاي انبيا و اوليا به دست شما قابل عمل است خداي متعال آن قدر عظمت در اجتماع يك ملت مؤمن گنجانده، كه آن را با نصرت خود مقايسه كرده است؛ «هوالّذي ايّدك بنصره و بالمؤمنين»(2). اين روحيه را نگهداريد. تا شما ملت ايران، اين اتحاد و آمادگي براي انجام كارهاي بزرگ را داريد، همه ي آرزوهاي انبيا و اوليا(ع) به دست شما قابل عمل است. آمال بزرگ آنان، استقرار عدل جهاني و نجات مستضعفان و نابودي ظلم در سطح عالم بود. البته وعده ي الهي حق است و استقرار عدل جهاني فقط در دوران ظهور حضرت بقيةاللَّه(ارواحناله الفداء) انجام خواهد گرفت؛ اما يك ملت مؤمن و مبارز مي تواند زمينه را براي تشكيل آن حكومت فراهم كند؛ همچنان كه ملت ايران تاكنون توانسته و بر خيلي از مشكلات فايق آمده است. ما امروز در مقابل قدرتهاي جهاني، احساس كوچكترين ضعفي نمي كنيم؛ احساس قدرت ما بالاست. ما به قدرتهاي جهاني مي گوييم، اگر شما محبت ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي را مي خواهيد، بايد شرايط ما را بپذيريد. اولين شرط اين است

كه دست از زورگويي و گردن كلفتي و افزون طلبي خودتان برداريد. شرط ديگر اين است كه دفاع از تروريستها و مفسدان و بدكاراني را كه عليه اين انقلاب يا انقلابهاي ديگر مشغول توطئه هستند، رها كنيد. چرا قدرتهاي بزرگ از قبيل امريكا به خودشان حق مي دهند كه هرجا ملتي قيام كرد و انقلابي به راه انداخت و حكومتي مردمي تشكيل داد، فوراً در اداره ي آن كشورها اخلال كنند و به مخالفان آن حكومتها، سلاح و تجهيزات و پول و راديو دهند و به نفع آنها تبليغات كنند و هزاران خباثت ديگر را مرتكب شوند، تا شايد بتوانند آن حكومتي را كه مستقل است - هرچند به طور نسبي - از پا درآورند؟! امريكا بايد به خاطر حمايت خود از ضد انقلابيون و منافقان و قاتلان مردم توبه كند. مادامي كه اين توبه هاي سياسي انجام نگيرد، دشمني و خشم ملت ايران نسبت به ابرقدرتها - خصوصاً شيطان بزرگ امريكا - به هيچ وجه كم نخواهد شد. ما انگيزه يي جز رضاي خدا و پياده كردن احكام الهي نداريم ما احساس مي كنيم بحمداللَّه از درون قوي هستيم. قوّت ما، نه به خاطر تكيه به كسي يا به سياستي يا به روشي از سياستها و روشهاي معمول دنياست؛ بلكه به خاطر اين است كه با خدا رابطه داريم و مي دانيم براي او كار مي كنيم و كمك او شامل حال ماست. ما انگيزه يي جز رضاي خدا و پياده كردن احكام الهي نداريم. اين، هدف ما و تمام زندگي ماست. عمرمان را در اين راه گذرانده ايم و همه ي ملت ايران نيز همين احساس را دارند. بنابراين، هم به كمك الهي اعتماد و اطمينان داريم، و

هم به آگاهي و ايمان و انگيزه ي قوي مردم متكي هستيم. بايد اين دو نيروي قوي را حفظ كنيد. نگذاريد در انگيزه ها و ايمانتان، كوچكترين سستي و اختلال به وجود آيد. دشمن خيلي كار مي كند، تا با بزرگ جلوه دادن مشكلات، ايمان و حرارت و انگيزه ي مردم را كم كند. البته طبيعي است ملتي كه ده سال است انقلاب كرده و در طول اين مدت دايماً با دشمن درگير بوده است، مقداري از مشكلات را تحمل كند. ملتي كه هشت سال درگير جنگ بوده و در تمام سالهاي آن، با تلاش و تدبيري كه به كار بسته، خودش را در مقابل دولتهاي ديگر مقروض نكرده و درعين حال توان رزمش هم پايين نيامده است، بناچار تا حدودي در مضيقه و تنگنا قرار خواهد گرفت. وقتي ما دست نياز به سوي كشورهاي ديگر دراز نكرديم و عزت و استقلال خود را حفظ كرديم، طبيعي است كه در داخل به ما سخت بگذرد. اگر ملت رشيد و قدرتمند ما تلاش كند، اين سختيها و دشواريها برطرف خواهد شد. ترفند خصمانه ي دشمن اين است كه مشكلات را بزرگ جلوه دهد و موفقيتها را كوچك بشمارد و روي كمبودها انگشت بگذارد و آنها را مشكلات اصلي جامعه وانمود كند. مردم بايد بر اين ترفندها و تبليغات فايق آيند. مسؤولان و مردم نگذارند زمينه هاي اختلاف به وجود آيد توطئه و ترفند ديگر دشمن اين است كه القا كند بين مسؤولان و يا مردم، جناح بندي حاد خصمانه وجود دارد! مردم نبايد اين تبليغات را جدي تلقي كنند. البته از لحاظ سياسي، اختلاف سليقه وجود دارد، كه طبيعي است و وجود آن خطري

را ايجاد نمي كند. بارها امام(ره) مي فرمودند: من از اين بحثها نگران نمي شوم؛ نگراني ما زماني است كه اينها را عمده كنيم. نبايد تصور كنيم كه به خاطر اين مباحثات، آحاد ملت از هم جدا مي شوند. اگر مسؤولان و يا مردم، اختلاف سياسي و سليقه هاي مختلف داشته باشند، باز هم دوش به دوش و دست در دست يكديگر، براي كشور و نظام كار مي كنند. اگرچه در حال حاضر اختلافات سليقه يي كم رنگ شده است، ولي مسؤولان و مردم نگذارند زمينه هاي اختلاف در جامعه به وجود آيد. من از همه ي آحاد ملت مي خواهم كه به خاطر دوستي و علاقه ي به من، هيچ كس را مورد تهاجم يا اهانت قرار ندهند؛ اين كار هيچ وجهي ندارند. معنا ندارد كه يك نفر بگويد من با فلاني بيشتر دوست هستم، يا از لحاظ فكري به فلاني نزديكترم و ديگران دورتر هستند! بايد همه در خط اسلام و انقلاب و دنبال هدفهاي اسلامي باشيم و با همان شعارها و آرمانهايي كه امام عزيزمان ما را پيش برد و در مقابل دشمنان ايستادگي كرد، راه گذشته را ادامه دهيم. خباثت و خصومت دشمنهاي ما كه تغيير نكرده و ماهيت آنها كه عوض نشده است؛ بنابراين بايد با اتكال به خدا و پافشاري بر همان اصول، در صف واحد حركت كنيم. افراد را طرد نكنيد، به ديگران تهمت نزنيد و به كسي اهانت نكنيد. همه با يكديگر برادرند و در خط امام(ره) هستند و تصميم منتخبان مردم را با همه ي وجود تأييد مي كنند. ما تكليف سنگيني بر دوش داريم و بايستي اين راه را با قوّت و قدرت ادامه بدهيم. من آينده را بسيار روشن مي بينم و مشكلات

را قابل رفع مي دانم. احساس مي كنم نيروي عظيم مردمي و انقلابي خواهد توانست كوهها را از سر راه بردارد. ما از بيشترين مشكلات عبور كرده ايم. البته نمي گويم هيچ مشكلي وجود ندارد. هيچ انسان و جامعه يي نيست كه براي انجام كارهاي بزرگ، با مشكلات مواجه نشود. آنچه در مقابل ماست، مشكلاتي است كه در مقابل همت ملت ايران و اراده و قدرت دروني آنها، و بالاتر از همه لطف پروردگار، چيزي به حساب نمي آيد. خداوند ان شاءاللَّه همه ي شما را موفق و مؤيد بدارد؛ توجهات و دعاي حضرت وليّ عصر(ارواحنافداه) را شامل حال ما كند و به شما توفيق دهد تا بتوانيد به بهترين وجه رضاي آن بزرگوار را كسب كنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) انفال: 62

2) انفال: 62

سخنرانى در مراسم بيعت نمايندگان عشاير سراسر كشور

سخنراني در مراسم بيعت نمايندگان عشاير سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خصوصيات عشاير، سرمايه ي مهمي براي كشور از همه ي برادران عزيز عشاير كه با علاقه و صميميت مخصوص اين قشر مؤمن، از نقاط مختلف كشور تشريف آوردند و احساسات پُرشور و مخلصانه ي خودشان را ابراز كردند، صميمانه متشكرم. اميدوارم خداي متعال به همه ي شما مرزداران كشور و انسانهاي شجاع و صبور توفيق دهد و دستهاي نيرومند شما را در انجام وظايفي كه به عهده داريد، ياري كند. مسأله ي عشاير در كشور ما، يكي از مسايل حساس و مهم است. در سرتاسر كشور، مخصوصاً در مناطق مهم و حساس مرزي، مجموعه هاي عشاير از قديم الايام سكونت دارند و با لهجه هاي مختلف و آداب و عادات متفاوت، زندگي مي كنند. درعين حال، خصوصيات مشتركي هم دارند كه همان خصوصيات اصيل اسلامي ملت ايران است. فرهنگ فاسد و مفسد غرب، در بعضي

از مردم نقاط كشور تأثير گذاشت و رفتار و اخلاق اسلامي خوب آنها را عوض كرد؛ اما در اين مردم مؤمن و پُرشور و بااخلاص مؤثر واقع نشد و دست بيگانگان به اعماق و زواياي زندگي عشاير و طوايف كشور ما نرسيد. من شخصاً با بسياري از اين عزيزان آشنايي نزديك داشتم و زندگي اينها را در طول سالهاي متمادي بتدريج و تناوب ديده ام. عشاير ما، مردماني صادق و بااخلاص و راستگو و شجاع و دور از نيرنگ و خدعه هستند. اين خصوصيات، سرمايه ي مهمي براي كشور محسوب مي شود. در ماههاي اول جنگ تحميلي، كه روزهاي غربت جبهه ها بود، مشاهده مي كردم كه عشاير با همان تفنگهاي خودشان - كه خيلي هم ساده و ابتدايي بود - يا با سلاحي كه به آنها داده مي شد، مي آمدند. بخش مهمي از جبهه ي جنگ را اينها پُر كردند و با شجاعتشان، به همه روحيه دادند. در مناطق مرزي، عشاير بومي ما مثل كوه در مقابل دشمن مي ايستادند و زمين و رودخانه يي را كه اشغالگران تصرف كرده بودند، پس مي گرفتند، يا مانع دست اندازي و تصرف مجدد دشمن مي شدند. امام عزيز كه حقيقتاً قلب او در مواردي ملهم به الهامات غيبي الهي بود و گويي كلماتش متكي به وحي است، در يك جمله فرمود: عشاير ذخاير انقلابند. ذخيره، يعني سرمايه يي كه انقلاب در اختيار دارد، تا در وقت احتياج آن را خرج كند. يكايك عشاير بايد با همين روحيه و احساس، زندگي و كار كنند. عشاير وظيفه ي مرزباني را جدي بگيرند عشاير غيوري كه در مرزها هستند، بايد وظيفه ي مرزباني را جدي بگيرند و دشمني را كه درصدد تجاوز است، منكوب

كنند. البته بسيار بعيد مي دانيم كه دشمنها بار ديگر به فكر تجاوز به مرزها باشند - اين كار براي آنها حماقت است - اما يك ملت بايد بيدار باشد و مرزهاي خود را حفظ كند، و شما عشاير بايد در اين بيداري و حراست، سهم زيادي را ايفا كنيد. عشاير مرزنشين مؤمن و غيور و شجاع، بايد همان گونه كه از خانه و منطقه و ميهن خود دفاع مي كنند، از مرزهاي جمهوري اسلامي نيز دفاع كنند. تا وقتي عشاير غيور ما به طور كامل روحيه ي مرزباني را در خود حفظ مي كنند، دشمن جرأت تجاوز به مرزها را پيدا نخواهد كرد. عشايري هم كه در مناطق غير مرزي و نزديك به مركز كشور ساكن هستند، از نظر حفظ امنيت عمومي كشور، نقش مهمي را برعهده دارند. شما هرجا باشيد، سرباز اسلام هستيد. برادران شجاع عشاير ما در هر نقطه يي كه هستند، بايد بدانند امروز وظيفه ي انساني تك تك عشاير مؤمن كشور، دفاع از انقلاب و نظام جمهوري اسلامي است، كه بايد با قوّت و قدرت انجام گيرد. بايد توان توليد خود را بالا ببريد مسؤوليت ديگري كه عشاير برعهده دارند، توليد و رفع نياز بخشي از احتياجات كشور است. عشاير از قديم يك قشر توليدكننده و مايه ي بركت براي كشور بوده اند. در دوراني كه مسؤولان نظام جمهوري اسلامي سعي در بازسازي كشور دارند، عشاير بايد اين توان را حفظ كنند و بالا ببرند. البته مسؤولان موظف هستند به امور عشاير برسند و مشكلات احتمالي آنها را برطرف كنند. بايد همه دست به دست هم بدهيم، تا با كمك پروردگار و با كار و تلاش خود، كشور و نظام جمهوري

اسلامي را به طور كامل بيمه كنيم. ما معتقديم و بروشني هم مي بينيم كه كيد و توطئه ي دشمن عليه اسلام و نظام جمهوري اسلامي، مانند گذشته هرگز به جايي نخواهد رسيد. خداوند ان شاءاللَّه به شما خير و بركت و لطف عنايت كند و پشتيبان شما باشد و به ما توفيق دهد تا بتوانيم به وظايف خود در قبال اسلام و نظام جمهوري اسلامي عمل كنيم. سلام گرم ما را به ساير عشاير مناطق خود برسانيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت اقشار مختلف مردم محلات، دليجان و نراق، دزفول، لارستان، بندرلنگه، لامرد فارس

سخنراني در مراسم بيعت اقشار مختلف مردم محلات، دليجان و نراق، دزفول، لارستان، بندرلنگه، لامرد فارس، فلاورجان، قهدريجان، كليشاد و اصناف شهرري، به همراه ائمه ي جمعه، روحانيون و نمايندگان آنان در مجلس شوراي اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم همه احساس مي كنند كه يتيم و داغدار شده اند از همه ي شما برادران و خواهران گرامي كه زحمت كشيديد و از نقاط مختلف كشور و راههاي دور به اين جا تشريف آورديد، صميمانه متشكرم و متقابلاً اين حادثه ي مصيبت بار و عظيم را به شما عزيزان تسليت عرض مي كنم. حقيقتاً در اين مصيبت بزرگ، فرد و يا جمع خاصي صاحب عزا نيست؛ بلكه ملت ايران و امت بزرگ اسلامي در اين حادثه ي تلخ و دردناك صاحب عزا هستند و بايد به همه ي آنها تسليت گفت. آنچه امروز براي ملت ايران اهميت دارد، اين است كه مسلمانان و مستضعفان سراسر عالم نيز احساس مي كنند يتيم شده اند و داغدار و عزادار گشته اند. امروز چشم آنها به ملت ايران است و هر حركت و سخن و حادثه يي كه در كشور ما پديد مي آيد، انعكاس برجسته تري در دنياي اسلام دارد. اگرچه در ده سال گذشته، به خاطر آن كه

ايران امّ القراي اسلام بوده است، همين حساسيت وجود داشته و ملتهاي مسلمان - خصوصاً عناصر مؤمن و مبارز و روشنفكر و متعهد در اين كشورها - منتظر بوده اند كه از ايران چه خبري مي رسد، اما در اين روزهاي حساس، ملتهاي مسلمان ديگر كشورها، بيشتر تشنه ي شنيدن رويدادهاي ايران هستند و مي خواهند بدانند كانون مركزي انقلاب اسلامي در چه وضعي است و مردم چه مي گويند و چه تصميم و اراده يي دارند. لذا امروز نسبت به گذشته، حركات و موضعگيريهاي شما مردم، تأثير و اهميت چند برابر دارد. موضع ملت ايران، دشمنان را متحير و دوستان را اميدوار كرد بعد از وفات رهبر عظيم الشأن انقلاب(اعلي اللَّه مقامه)، كه استكبار جهاني و دشمنان كوچك و بزرگ ما مترصد بودند تا شايد بتوانند سوءاستفاده يي بكنند، موضع ملت ايران همه ي دشمنان را متحير كرد و اميد را به دل دوستان ما - كه نگران وضعيت كشور بودند - برگرداند. ضربه ي شديد ناشي از فقدان امام بزرگوار براي ملتهاي مسلمان در سرتاسر دنيا، ضربه يي كاري بود و حقيقتاً آنها را دچار غلق و اضطراب كرد. بخشي از اين نگراني به خاطر آن بود كه امام(ره) را از دست داده بودند، و بخشي ديگر به اين دليل بود كه نسبت به سرنوشت انقلاب و جمهوري اسلامي نگراني داشتند. در اين ميان، موضع ملت ايران، اميد را به دلهاي مسلمانها در سرتاسر عالم برگرداند. امروز همه ي آنها فهميده اند كه انقلاب در اين كشور كاملاً ريشه دوانده است و نمي توان آن را تهديد كرد. ايمان شما مردم، اين واقعيت را اثبات كرده است. اگر در گذشته، آگاهي و ايمان و وفاداري شما نسبت به امام و

انقلاب توانست مانع تحقق پيش بينيهاي دشمنان شود و آنها را نااميد كند، در آينده نيز بايد اين گونه باشد. دشمن در تمام روزهايي كه از وقوع اين حادثه ي مصيبت بار گذشته، دايماً مشغول مطالعه روي حوادث ايران بوده است. با تحليلهايي كه اين روزها از رسانه هاي بيگانه منتشر مي شود، مي توان فهميد كه دشمن هيچ اميدي براي خود مشاهده نمي كند. البته براي اين كه طرفداران و مزدورانشان مأيوس نشوند، اميدهاي واهي و مبهمي را به آنها مي دهند و مي گويند حرارت و شور و هيجان و وفاداري مردم پايدار نيست و مدت زيادي طول نخواهد كشيد كه اختلاف و دو دستگي به وجود خواهد آمد! اين گونه اظهارات دشمن هم براي ما مفيد است؛ زيرا ما بخوبي احساس مي كنيم كه آنها به چه چيزهايي اميد بسته اند. مردم بايد در راه ايجاد آينده يي بهتر تلاش كنند مردم بايد با تمام قدرت و اميدواري، در راه ايجاد آينده يي بهتر تلاش كنند. چرا بايد ملت ايران به آينده ي خود و لطف الهي اميدوار نباشد؛ در حالي كه تمام رويدادهاي اين ده سال، حاكي از لطف بي حد و حصر پروردگار نسبت به ما بوده است؟ امام عزيز و بزرگوار نيز هميشه همين احساس را داشتند. در يكي از تصميمهايي كه اتخاذ كرده بودند، عرض كردم تصميمي كه شما گرفتيد، خيلي به نفع اسلام و جمهوري اسلامي تمام شد. ايشان فرمودند: گمان نكنيد اين كاري كه اتفاق افتاد، قبلاً آن را پيش بيني كرده بودم؛ اين، كار خدا و كمك او بود. بعد فرمودند: از اول انقلاب تا كنون و در مراحل مختلف، گويي دست قدرتمندي هدايت ما را برعهده دارد. حقيقتاً انسان احساس مي كند كه دست قدرت

پروردگار، ملت و مسؤولان ما را هدايت و كمك مي كند. البته دست حمايت الهي، بي دليل بر سر ملتي كشيده نمي شود. علت اين كه خداي متعال لطف خود را شامل حال اين ملت كرده و آنها را هدايت مي كند، ايمان و عمل صالح مردم است. وقتي اين دو عنصر در شخص يا ملتي به وجود آمد، خدا هم او را كمك خواهد كرد. بحمداللَّه ايمان و عمل صالح در ملت ما هست و بايد براي حفظ و تقويت آن تلاش كرد. وحدت عمومي تمام قشرها و طبقات نيز موجب جلب الطاف و نعمتهاي الهي مي شود و بايد مثل گذشته از آن نگهداري كرد و در ميان عامه ي مردم گسترش داد. همين يكجا قرار گرفتن عواطف و احساسات و اراده ي مردم در فراق امام خويش، نمونه يي از وحدت بين اقشار مختلف است كه در سرتاسر كشور خود را نشان داده است. اين يكپارچگي و وحدت، بسيار باارزش است و بايد آن را حفظ كرد. حضورتان را حفظ كنيد و براي دفاع از انقلاب آماده باشيد بارها گفته ام كه آينده را بسيار خوب و روشن و اميدبخش و بهتر از گذشته مشاهده مي كنم. خداي متعال به پيامبر خود فرمود: «وللاخرة خير لك من الاولي»(1)؛ يعني وضعيت آينده ي تو بهتر از گذشته خواهد بود. زحماتي كه امام عزيزمان با پشتيباني ملت در طول ده سال گذشته كشيدند، بذري بود كه پاشيده شد و ان شاءاللَّه در آينده ثمر خواهد داد. مسيرهاي سختي كه دست نيرومند امام(ره) عبور از آنها را ممكن مي ساخت، ديگر تكرارشدني نيست؛ لذا آينده ي ما بسيار خوب و روشن و اميدبخش خواهدبود. مردم بايد حضورشان را در صحنه

حفظ كنند و براي دفاع از انقلاب در همه ي ميدانها آماده باشند؛ ارتباط و اتصال محبت آميز ميان خود و مسؤولان، و بالاتر از همه، پيوند خود با خدا را حفظ و مستحكم كنند. روحيه ي عبوديت الهي و تسليم در مقابل پروردگار و كار براي رضاي او را - كه راز اصلي موفقيتهاي ملت و امام ما بود - پاس بداريم؛ مطمئناً فضل و لطف الهي با ما خواهد بود. پيمان و پيوند ما خدايي است؛ به نام او حركت خواهيم كرد و از او كمك خواهيم گرفت. اميدوارم همه ي شما در جلب رضايت پروردگار موفق باشيد. سلام من را به مردم شهر و ديار خود برسانيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) ضحي 4

سخنرانى در مراسم بيعت ائمه ى جمعه، روحانيون، مسؤولان، نمايندگان مجلس شوراى اسلامى، اقشار مختلف مردم

سخنراني در مراسم بيعت ائمه ي جمعه، روحانيون، مسؤولان، نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، اقشار مختلف مردم و خانواده هاي معظم شهداي استانهاي يزد و كهكيلويه و بويراحمد بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ملت ما با حوادث آموزنده ي بسياري مواجه شده است متقابلاً اين مصيبت بزرگ و جانسوز را به شما برادران و خواهران عزيز، علماي گرامي، ائمه ي محترم جمعه و اقشار مردم حزب اللَّه و مؤمن، كه از راههاي دور تشريف آورديد، صميمانه تسليت عرض مي كنم. تاريخ كوتاه انقلاب ما سرشار از حوادثي است كه هركدام از آنها به تنهايي ملتي را به تفكر و تأمل وادار مي كند. در همه ي اين رويدادها، دو نكته ي روشن مشاهده مي شود: اول، خباثت دشمن؛ و دوم، مقاومت و ايمان عميق و كم نظير ملت مسلمان و بااخلاص ما. از اول انقلاب تاكنون، در هر سال و ماه و هفته، حادثه يي را مشاهده مي كنيم كه معمولاً اين گونه وقايع در سرگذشت ملتها

كمتر رخ مي دهد، و به همين جهت است كه ملت ما از لحاظ معارف انقلاب غني است؛ چون در دوران انقلاب، با حوادث آموزنده ي بسياري مواجه شده است، و اين هم لطف خداست. يكي از آن حوادث، شهادت مرحوم آيةاللَّه صدوقي، عالم بزرگوار و از پيشاهنگان انقلاب و يار صميمي و ديرين امام امت و زبان گويا و پشتوانه ي باارزش انقلاب و شخصيت برجسته و ممتاز نظام بود. شهادت ايشان - كه سومين شهيد محراب در زمان ما بودند - يك درس و حادثه ي آموزنده بود و خباثت و دنائت دشمن را به اثبات رساند. ماهيت دشمنان ما روشنتر شد دشمنهاي ما كساني هستند كه با انسانهاي مرتبط با خدا و دين و پيرمردهاي نوراني و باصفا و پاكباخته آن چنان كينه توزانه برخورد مي كنند كه نظير آن جز در رفتار بدكارترين خلق خدا در طول تاريخ - مثل خوارج - مشاهده نمي شود. اين گروه در دوران اميرالمؤمنين(ع) نيز نسبت به مردان خدا و مؤمنين و مخلصين صادق، با وحشيگري و سبعيت رفتار مي كردند. ترورهايي كه در حوادث كثيرالوقوع انقلاب ما صورت مي گرفت، چهره ي واقعي دشمن را براي ملت ايران و دنيا روشنتر كرد. چه كسي گمان مي كرد منافقين و ديگر گروهكهاي تروريست، اين قدر قسي القلب و خشن و كينه توز و خبيث باشند؟ آيا كسي فكر مي كرد كه چهره ي نفاق اينها اين قدر زشت و پليد باشد و مزورانه از خدا و خلق خدا اسم بياورند و ناجوانمردانه عليه خدا و خلقش اقدام كنند؟! بحمداللَّه والمنه آنها رسوا شدند و كساني هم كه از اين گروهكها حمايت مي كردند، آبروي خود را بر باد دادند. معلوم شد مدعيان حقوق بشر

و سازمانهايي كه به اين نام در دنيا تلاش مي كنند و پولهاي گزافي را خرج اين كار و تبليغات آن مي كنند، چه اهدافي را پي مي گيرند و زير اين پوشش، چه مقاصد سويي را دنبال مي كنند. حوادثي كه پيش آمد، دل مردم را نلرزاند طرف ديگر قضيه كه اهميت آن كمتر از افشاي دشمن نيست، بروز عمق ايمان و اخلاص و استقامت مردم ماست. حوادثي كه پيش آمد، دل مردم را نلرزاند؛ در آنها ايجاد ترديد نكرد و نسبت به صحت هدفهاي خود، دچار تزلزل نشدند؛ بلكه بعكس، هر حادثه يي كه اتفاق افتاد، ايمان مردم را روشنتر، هدفهاي آنها را واضحتر، و آنها را نسبت به صحت راهي كه دنبال مي كردند، مطمئنتر كرد. قرآن كريم، همين سكينه و آرامش و اطمينان قلب را در باره ي مؤمنين واقعي بارها تكرار كرده است. وقتي مؤمنين حوادث تلخ و فشارهاي دشمن را مي بينند و چهره ي پليد مخالفان را مي شناسند، ايمانشان عميقتر و به خدا مطمئنتر مي شوند و با خودشان مي گويند: خدا و رسول به ما گفته بودند كه بر سر اين راه، مشكلات و سختي و ترور و فشار و دشمني قرار دارد. آنچه خدا و رسول گفته بودند، واقع شد؛ «قالوا هذا ما وعدنااللَّه و رسوله»(1). امام عزيز ما، آن قلب منور و نوراني و آن زبان گوياي حقايق، از اول گفته بود كه در اين راه، سختي و ترور و فشار و دشمني و تبليغات وجود دارد. ما ديديم كه هرچه اتفاق افتاد، صحت پيش بيني آن حكيم الهي و منورالقلب را نشان داد. پس راه، راه درستي بود؛ زيرا ايمان مردم لحظه به لحظه عميقتر مي شد. حادثه ي ديگري كه

اوج رذالت و دنائت دشمن را نشان داد، سرنگون شدن هواپيماي ايراني به وسيله ي مزدوران امريكايي بود. با آن كه امريكاييها مي دانستند هواپيماي ما مسافربري و بي دفاع و غيرنظامي است، ولي با كمال وقاحت آن را سرنگون كردند و به قعر آبهاي دريا فرستادند. دنيا با اين جنايت چگونه برخورد كرد؟ وسعت دامنه ي دشمني با اسلام را اين جا مي شود فهميد. عظمت دشمني آنها، نشاندهنده ي عظمت پيام ماست. اسلام ناب دشمنيها را برخواهد انگيخت بارها گفته ام كه قبل از پيروزي انقلاب، دستگاه جبار براي هر كلمه يي كه مناديان نهضت اسلامي در سرتاسر كشور بر زبان مي آوردند، فشارهاي زيادي را متوجه آنها مي كرد؛ در حالي كه خودشان علي الظاهر كارهاي شبه اسلامي - سخنراني مذهبي، تلاوت قرآن، روضه خواني و ... - انجام مي دادند! آنها روي كارهاي مبارزان، بشدت حساس بودند. عكس العمل دشمن در آن زمان، نشاندهنده ي صحت كار ما بود. اصولاً تا وقتي دشمن تهديد نشود، به عكس العمل وادار نخواهد شد. عكس العمل دشمن، نشاندهنده ي اين است كه كار و حرف و پيام و اقدام ما براي او خطرناك است. شما در نظر بگيريد، اين همه جمعيت كه از اطراف عالم به حج مي روند و اعمال را انجام مي دهند، هيچ حساسيتي را براي امريكا و اسرائيل و دولتهاي مرتجع وابسته ايجاد نمي كنند؛ ولي هنگامي كه زاير ايراني به حج رفت و مراسم برائت از مشركين را بجا آورد و در حج معني دار خود، عليه طواغيت و بتهاي زر و زورِ امروز فرياد زد، همه ي دستگاههاي استكباري دنيا همدست شدند، تا صداي او را در گلو خفه كنند، و بعد هم آن فاجعه ي عظيم را در مكه بر سر زوار و حجاج

ايراني آوردند. بنابراين، دشمن در لحظات ترس خود، عكس العمل نشان مي دهد. اسلامي كه پيام پيامبر اسلام(ص) را با خود همراه داشته باشد، حتماً دشمني ابوجهل و ابولهب را برخواهد انگيخت. اگر شما در جايي ديديد ابوجهل ها و ابولهب ها و بقيه ي صناديد كفر جهاني، در مقابل پيام اسلام بي تفاوتند، بدانيد اين اسلام، اسلام صدر اسلام و پيامبر اكرم(ص) نيست و روح و تپش حقيقي اسلام در آن مشاهده نمي شود. آن اسلامي كه صناديد زر و زور و اقطاب قدرت جاهلي و طاغوتي را در دنيا مي ترساند، اسلام ناب محمّدي(ص) است. كار به جايي مي رسد كه دولت امريكا با تمام ادعاهاي بزرگ خود و تظاهر به رعايت قوانين بين المللي، جلوي چشم همه ي خلايق دنيا و در ديد رادارها و دوربينها، از داخل ناو خود هواپيماي مسافربري ما را ساقط مي كند؛ فقط به اين خاطر كه هواپيما متعلق به ايران اسلامي است! وقاحت و گستاخي و عمل مذبوحانه ي آنها نشاندهنده ي اين است كه اسلام پايه هاي كفر و استكبار جهاني را لرزانده است و سران اين كشورها از اسلامي كه پرچم آن امروز در دست جمهوري اسلامي و ملت ايران است، احساس خطر مي كنند. بنابراين، پيام غيرمستقيم خصومتهاي دشمن عبارت از قدرت جمهوري اسلامي است. نظام ما كلمه و شجره ي طيبه است دايماً در طول ده سال گذشته تبليغات مي كردند كه جمهوري اسلامي متزلزل و رو به زوال است؛ اما درحقيقت، عمل آنها نشان داد كه نظام ما كلمه و شجره ي طيبه يي است كه «اصلها ثابت و فرعها في السّماء تؤتي اكلها كلّ حين باذن ربّها»(2). امام بزرگوار با آن قلب نوراني و ذهن روشن، مكرراً اين قدرت را

به دنيا اثبات كرد و يك بار ديگر در هنگام ارتحال ملكوتي آن زاده ي پيامبران و دنباله رو انبياي الهي، اصالت و استحكام آن روشن و واضح شد. به خاطر داشته باشيد كه اهداف مشخص ما، در اسلام خلاصه مي شود. اسلام فقط يك اعتقاد نيست؛ اسلام زندگي طيبه ي انسانهاست. وقتي از حيات و نظام اسلامي صحبت مي كنيم، منظور ما نظام و حيات طيبه يي است كه همه ي خيرات مورد علاقه ي انسان در آن وجود دارد؛ هم رفاه مادّي و امنيت اجتماعي و روحي تأمين مي شود، و هم صفاي معنوي و دانش و بينش و تحقيق و تعبد و خلوص و توجه به خدا مشاهده مي گردد. اسلام اين مواهب را به ما مي دهد. اسلام نشان داده است كه مي تواند از مردمي كه به او اعتقاد دارند و براساس تعاليم او زندگي مي كنند، دفاع كند. درست است كه دشمني قدرتهاي عالم با ما، به خاطر اعتقادات اسلامي ماست؛ «و ما نقموا منهم الّا ان يؤمنوا باللَّه العزيز الحميد»(3)، اما حصار محكم و سنگر بزرگي كه مي توانيم در آن قرار بگيريم و از حيثيت و شخصيت و هويت خويش دفاع كنيم و براي خود حيات طيبه فراهم آوريم، همين اسلام است. هدف و راه ما مشخص و روشن است و ما براي پيمودن اين راه، هيچ چيز كم نداريم. اگر ايمان و حركت و عمل لازمه ي رسيدن به هدف است، خداي متعال دلهاي ما را به نور ايمان خودش منور كرده و اين توفيق را به ملت ايران داده است كه در حركت و عمل خود، سختيها را تحمل كنند و از موانع نهراسند. بايد ايمان عميق و اقدام قاطع

خود را حفظ كنيم منطقه يي كه امروز در آن زندگي مي كنيم، چه دشمنهاي ما بپسندند يا نپسندند، يكي از حساسترين مناطق عالم است. هر ملتي در اين جا زندگي كند، از همين امتياز برخوردار مي شود. خداي متعال اين امتياز را به ما داده و امكانات طبيعي فراواني را نيز در اختيار ما نهاده است. بايد دو عامل مهم ايمان عميق و اقدام و عمل قاطع را كه تاكنون ما را به پيش برده و به اهدافمان نزديك كرده است، حفظ كنيم. بحمداللَّه وحدت و يكپارچگي بر ملت ما حاكم است؛ بايد سعي شود اين گوهر گرانبها حفظ و تقويت شود. كساني كه در ميان مردم زبان گويا و مؤثري دارند و مي توانند بر ذهنها و دلها و روحهاي مردم اثر بگذارند، براي تقويت ايمان و تشويق به عمل و حفظ يكپارچگي و پيوند عمومي ملت، وظيفه ي سنگينتري دارند. بارها به مردم عزيزمان كه دلهاشان پُر از اميد و ايمان است، گفته ام كه نسبت به آينده هيچ ترديد و نگراني يي ندارم. ملت ما به فضل پروردگار خواهد توانست حيات طيبه ي اسلامي را كه دنيا و آخرت و مادّه و معنا و علم و عبادت و رفاه در آن جمع شده است، به وجود آورد. اگر توانستيم چنين جامعه و نظامي را تشكيل دهيم، آن روز شكست واقعي را براي دشمنان جهاني اسلام ايجاد كرده ايم. خداوند به همه ي شما توفيق و خير عنايت كند، ما را در راه خودش ثابت قدم بدارد و قدردان هدايتها و ارشادهايي كه امام عزيزمان - آن سلاله ي پيامبران و بقيه ي اولياي الهي - در ميان ما گذاشته است، قرار دهد و توفيق حركت به

سمت آن هدفها را عنايت فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) احزاب: 22

2) ابراهيم: 24 و 25 3) بروج: 8

سخنرانى در مراسم بيعت ائمه ى جمعه ى سراسر كشور به اتفاق رئيس مجلس خبرگان

سخنراني در مراسم بيعت ائمه ي جمعه ي سراسر كشور به اتفاق رئيس مجلس خبرگان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين براي ملت ايران و انقلاب و آينده ي كشور، زمان مهمي سپري مي شود به همه ي آقايان محترم و برادران عزيز خيرمقدم مي گويم، و به خاطر اين كه روز اول اين سمينار بزرگ و مجمع پُرفايده را مصروف كرديد تا ما در خدمتتان باشيم، تشكر مي كنم. اميدوارم ان شاءاللَّه اين تجمع براي همه ي ما و مردم مؤمن و صالح، حاوي خير و بركت باشد. در اين برهه ي حساس، مسأله ي اصلي «رهبري» است، كه سعي مي كنم به نحو اجمال آن را تبيين كنم: براي ملت ايران و انقلاب و آينده ي كشور و در جهت حفظ انتظام و انسجام ملت، زمان مهمي سپري مي شود. ما در طول ده سال گذشته، نسبت به اين برهه ي حساس - كه يقين داشتيم روزي حادثه ي فقد امام(ره) پيش خواهد آمد - نگراني بسيار داشتيم و حالا ناگهان مي بينيم كه در همان فصل از زمان هستيم. با توجه به اين امر، احساس مي كنيم كه همه بايد در اين فصل بسيار مهم و حساس و خطير و تعيين كننده، حداكثر ابتكار و تلاش و اخلاصي را كه از آنها برمي آيد، ارايه كنند، تا بتوانيم ان شاءاللَّه انقلاب را از اين پيچ بسيار مهم و نقطه ي عطف بسيار خطير، بسلامت عبور دهيم. مسؤوليت رهبري، حتّي در يك لحظه از زندگي گذشته ام متوقع

و منتظر نبود آنچه كه در خصوص تعيين رهبر واقع شد و بار اين مسؤوليت بر دوش بنده ي كوچك ضعيف حقير گذاشته شد، براي خود من حتّي يك لحظه و يك آن از آنات گذشته ي زندگي، متوقع و منتظر نبود. اگر كسي تصور كند كه در طول دوران مبارزه و بعداً در طول دوران انقلاب و مسؤوليت رياست قوّه ي اجرايي، حتّي يك لحظه در ذهن خودم خطور مي دادم كه اين مسؤوليت به من متوجه خواهد شد، قطعاً اشتباه كرده است. من هميشه خودم را نه فقط از اين منصب بسيار خطير و مهم، بلكه حتّي از مناصبي كه به مراتب پايينتر از اين منصب بوده است - مثل رياست جمهوري و ديگر مسؤوليتهايي كه در طول انقلاب داشتم - كوچكتر مي دانستم. يك وقتي خدمت امام(ره) اين نكته را عرض كردم كه گاهي نام من در رديف بعضي از آقايان آورده مي شود، در حالي كه در رديف آنها نيستم و من يك آدم كوچك و بسيار معمولي هستم. نه اين كه بخواهم تعارف كنم؛ الان هم همان اعتقاد را دارم. بنابراين، چنين معنايي اصلاً متصور نبود. البته در آن ساعات بسيار حساسي كه سخت ترين ساعات عمرمان را گذرانديم و خدا مي داند كه در آن شب شنبه و صبح شنبه چه بر ما گذشت، برادرها از روي مسؤوليت و احساس وظيفه، با فشردگي تمام، فكر و تلاش مي كردند كه چگونه قضايا را جمع وجور كنند. مكرر از من به عنوان عضو شوراي رهبري اسم مي آوردند، كه البته در ذهن خودم آن را رد مي كردم؛ اگرچه به نحو يك احتمال برايم مطرح مي شد كه شايد واقعاً اين مسؤوليت را به

من متوجه كنند. در همان موقع به خدا پناه بردم و روز شنبه قبل از تشكيل مجلس خبرگان، باتضرع و توجه و التماس، به خداي متعال عرض كردم: پروردگارا ! تو كه مدبر و مقدر امور هستي، چون ممكن است به عنوان عضوي از مجموعه ي شوراي رهبري، اين مسؤوليت متوجه من شود، خواهش مي كنم اگر اين كار ممكن است اندكي براي دين و آخرت من زيان داشته باشد، طوري ترتيب كار را بده كه چنين وضعيتي پيش نيايد. واقعاً از ته دل مي خواستم كه اين مسؤوليت متوجه من نشود. بالاخره در مجلس خبرگان بحثهايي پيش آمد و حرفهايي زده شد كه نهايتاً به اين انتخاب منتهي شد. در همان مجلس، كوشش و تلاش و استدلال و بحث كردم، تا اين كار انجام نگيرد؛ ولي انجام گرفت و اين مرحله گذشت. حالا كه اين بار را بر دوش من گذاشتند، با قوّت خواهم گرفت من همين الان خودم را يك طلبه ي معمولي و بدون برجستگي و امتيازي خاص مي دانم؛ نه فقط براي اين شغل باعظمت و مسؤوليت بزرگ، بلكه - همان طور كه صادقانه گفتم - براي مسؤوليتهاي به مراتب كوچكتر از آن، مثل رياست جمهوري و كارهاي ديگري كه در طول اين ده سال داشتم. اما حالا كه اين بار را روي دوش من گذاشتند، با قوّت خواهم گرفت؛ آن چنان كه خداي متعال به پيامبرانش توصيه فرمود: «خذها بقوّة»(1). براي اين مسؤوليت، از خدا استمداد كردم و باز هم استمداد مي كنم و هر لحظه و هر آن، در حال استمداد از پروردگار هستم، تا بتوانم اين مسؤوليت را در حد وسع خودم - كه تكليف هم

بيش از وسع نيست - با قدرت و قوّت و حفظ شأن والاي اين مقام، حفظ كنم و انجام بدهم. اين تكليف من است، كه اميدوارم ان شاءاللَّه مشمول لطف و ترحم الهي و دعاي وليّ عصر(عج) و مؤمنين صالح باشم. حساسيت وضع را به طور كامل و دقيق مورد توجه قرار دهيد برادران عزيز و آقايان محترم! شما كه زمام انديشه و ايمان و روحيه ي ديني مردم را به ميزان زيادي در دست داريد، خوب است كه اهميت زمان و حساسيت وضع را به طور كامل و دقيق مورد توجه قرار دهيد. دشمنان ما فرض كرده بودند كه جامعه از هم گسسته شود و ميان مردم حيرت به وجود آيد و در بين مسؤولان اختلاف كلمه بروز كند و انقلاب از حمايت مردمي و حصار دفاع عمومي محروم شود. آنها به اين فرض اميد بسته، و براي آن لحظه سرمايه گذاري كرده بودند. بحمداللَّه در آن برهه دشمن نا كام شد و مردم وحدتشان را حفظ كردند و نسبت به انقلاب و امام(ره) وفاداري فوق تصوري از خود نشان دادند. مسؤوليت جاي خودش را پيدا كرد و مورد تسالم خواص و عامه ي مردم قرار گرفت. دشمن حيرت كرد، و حتّي تحليل گرهاي سياسي آنها در روزهاي اول حادثه سعي كردند وانمود كنند كه قضيه جدي نيست؛ گفتند قضيه موقتي و مصلحتي است! آنها مي خواستند وانمود كنند كه آنچه را كه در انتظارش بودند، هنوز فوت نشده است؛ بنابراين هنوز جاي اين است كه بين مردم اختلاف بيفتد و صفوف از هم جدا بشود و حمايت عمومي مردم نسبت به انقلاب، از بين برود! با گذشت زمان و با

قاطعيتي كه رهبران امت و خواص ملت و وفايي كه عامه ي مردم نشان دادند و با آگاهي و هوشياري عمومي، وضع عوض شد. امروز تحليلها و برداشتهاي دنيا طور ديگر است. بالاخره دشمن تودهني را از مردم ما خورد. اگر غفلت كنيم، ضربه خواهيم خورد برادران عزيز! ما در طول اين ده سال، تجربه هاي زيادي كسب كرده ايم. حقيقتاً به اين كلام اميرالمؤمنين(ع) رسيده ام كه: «و من نام لم ينم عنه»(2). اگر غفلت كرديم، در همان لحظه ي غفلت، ضربه را خواهيم خورد. دشمن از ضربه زدن و هجمه كردن و توطئه كردن عليه اين بساط ديني و اسلامي، هيچ وقت منصرف نخواهد شد؛ منتها آن وقتي كه ما قاعده ي كار را محكم كرده باشيم، دشمن مأيوس خواهد شد. اگرچه در حال يأس هم بتواند، ضربه مي زند، منتها وقتي اميد دشمن از او گرفته شد، طبعاً تلاش و تحرك او هم كم خواهد شد. ما بايد خودمان را به آن جا برسانيم، و در وضع كنوني نبايد يك لحظه از كيد و توطئه ي دشمن و طرق گوناگون آن غافل باشيم. فكرنكنيم كه چون مسأله ي رهبري حل شد، قانون اساسي شكل مطلوب خودش را پيدا كرد و مردم حضور قوي خودشان را در صحنه نشان دادند، پس همه ي قضايا تمام شد، و بنابراين از دقت وسواس آميز و مراقبتهايي كه بايد بكنيم، خداي نكرده غافل بشويم و منصرف بمانيم؛ نه، من در مسؤوليت خودم، مسؤولان گوناگون كشوري و عامه ي مردم در كار خودشان، و بخصوص شما آقايان محترم در مسؤوليت و وظيفه ي خطيري كه بر دوشتان گذاشته شده و بسيار مهم و تعيين كننده است، نبايد غافل شويم، كه دشمن از طرق

مختلف ممكن است وارد شود و ضربه بزند. ما با روحيه و ايمان مردم پيش مي رويم ما در نظام جمهوري اسلامي، با روحيه و ايمان مردم پيش مي رويم و حركت مي كنيم. اگرچه استعداد و امكانات و منابع ما به عنوان يك كشور و ملت، خيلي زياد است و بحمداللَّه تجربه ي انقلابيِ كشورداريِ سطح عالي هم در اختيار مسؤولان كشور است، اما آنچه كه نقداً و بالفعل در اختيار ماست و قبل از آن كه منابع استخراج بشوند و صنعت ما شكل لازم را پيدا كند و توسعه ي كشور به نحو صحيحي انجام گيرد، آن را در دست داريم، همين مردمي هستند كه در همه ي آنات، رضايت و قبول و حمايتشان، پشت سر مسؤولان كشور بوده است و ضمن اين كه ايمانشان خيلي بالاست، اما در مواردي به خاطر كمبودها و كسريها و يا حتّي به خاطر بعضي از واردات ذهني يي كه به وسيله ي دشمن يا دوست در ذهن مردم جاي مي گيرد، ممكن است روحيه ي آنها آسيب پذير هم باشد. آنچه كه درحقيقت اين حصار را الان نگهداشته، ايمان و روحيه ي مردم است. ايمان و روحيه را چه كسي براي مردم حفظ مي كند؟ به نظر من، يكي از مهمترين عوامل حفظ ايمان و روحيه در مردم، همين نمازهاي جمعه و خطبه هاي جمعه و حضور معنوي مردم در صحنه ي نمازجمعه است و اين كه يك نفر انسان امين، با زبان صادقي كه مردم او را قبول دارند، هر جمعه از اوضاع كشور براي مردم مي گويد و آنها را نصيحت، و جهتگيريشان را تصحيح مي كند. به اعتقاد من، اين مهم يكي از پايه هاي اساسي حفظ نظام اجتماعي ماست؛ در تاريخ هم همين طور

بوده است. هم ائمه ي عدل - مثل رسول مكرم اسلام(ص) - و هم خلفاي جور در دوران بني اميه و بني عباس و امراي آنها در اقطار بلاد اسلامي، از نمازجمعه براي تحكيم پايه هاي حكومت استفاده مي كردند. اينها كه نظام باطلي داشتند، بر مبناي ظلم و تبعيض و عمل فاسقانه كار مي كردند - مثل حجاج بن يوسف ثقفي - و نمازجمعه شان حقيقي نبود و دعوت به تقوايي كه مي كردند، به خاطر عمل غيرپرهيزكارانه ي خودشان، اثر حقيقي را نداشت، اما درعين حال اين حرفها تأثير زيادي مي گذاشت؛ چون حساسيت و اهميت اين تريبون زياد است. نمازهاي جمعه، قوام معنوي و حصار ايماني جامعه را حفظ خواهد كرد در حال حاضر، دستگاه حقي بر مبناي امامت و ولايت حق به وجود آمده است و كساني كه امروز متصدي امر امامت جمعه اند، حقيقتاً انسانهاي مؤمن و متقي و صادق و معنوي و روحاني و بي طمع هستند و قصد اقتدار و قدرتمندي ندارند و اين منصب را مقام و موقعيت دنيايي نمي دانند. تأثير و نقش اين تريبون در چنين شرايطي، فوق العاده و طراز اول خواهد بود و قوام معنوي و حصار ايماني جامعه را حفظ خواهد كرد. اگر ما اين تريبون را نمي داشتيم، معلوم نبود وضع انقلاب و روحيه ي مردم چگونه بود. اين، يكي از بركات انقلاب بود و امام(ره) به اين نكته توجه داشتند. اوايلي كه به امامت جمعه ي تهران منصوب شده بودم، تشكيل اين سمينار را خدمت حضرت امام(ره) پيشنهاد كردم. به ايشان گفتم: ما در سرتاسر كشور، تعدادي علماي محترم داريم كه امام جمعه هستند - البته در آن وقت تعدادشان به اندازه ي الان نبود - و درحقيقت يك شبكه ي سراسري براي

اداره ي معنوي جامعه و حفظ ايمان و حصار ايماني كشور تشكيل مي دهند. اگر شما موافقت كنيد، ما اين شبكه را به هم وصل كنيم و بعداً بين اين مجموعه و ائمه ي جمعه ي جهان اسلام، كنگره هايي تشكيل دهيم. ايشان از اين پيشنهاد خيلي خرسند شدند و استقبال كردند. پس از جلب موافقت امام(ره) به قم آمديم و آن سمينار اول را كه در كتابخانه ي مدرسه ي فيضيه برگزار شد، تشكيل داديم و نتيجتاً اين كار پايه گذاري شد و بحمداللَّه تا امروز هم ادامه دارد. شبكه بندي منصب امامت جمعه، امر فوق العاده مهمي است شبكه بندي منصب امامت جمعه و نگاه كردن به اين مجموعه به عنوان حصار معنوي و ايماني كشور و ملت، امر فوق العاده مهمي است كه مطلقاً نبايستي مورد غفلت قرار گيرد. هنگامي اين شبكه حقيقي خواهد بود و خواهد توانست به صورت يك حصار واقعي كار كند، كه اين اجتماعات به شكل مرتب و منظم انجام بگيرد. توصيه ي مؤكد من به آقايان محترم اعضاي دبيرخانه اين است كه سمينارهاي ائمه ي جمعه - چه سمينارهاي سراسري، چه سمينارهاي استاني و چه سمينارهاي بين استاني كه گاهي چند استان در يك منطقه سمينار دارند - مطلقاً وقفه و تعطيلي پيدا نكند؛ بلكه به صورت منظم و زمان بندي شده تشكيل شود. بايد اين كار جدي تلقي شود؛ نه اين كه مجمعي به وجود آيد، تا افراد دور هم بنشينند و حرفي بزنند و قضيه تمام شود. سمينار، مجمعي است كه افراد شركت كننده، مسايل مربوط به آن مجموعه را به صورت تحقيقي و بنياني بيان كنند، تا همه نسبت به اين مسايل مشترك، ديد واحدي پيدا كنند و راه واحدي را

برگزينند و گاهي هم از تجربيات و تحقيقات يكديگر استفاده كنند؛ يعني مجموعه همسان بشود و سطحش بالا رود. يك سمينار حقيقي بايد دو خاصيت داشته باشد: اولاً مجموعه را همسان و سطح آنها را به هم نزديك كند، ثانياً سطح را در مجموع بالا ببرد. يعني با هر سميناري كه تشكيل مي شود، ما شاهد آن باشيم كه قوام و استحكام معنوي امامت جمعه و تريبوني كه در شهر شماست، از گذشته بيشتر شده است. بعد هم ان شاءاللَّه اين سمينارها را به كنگره ي جهاني ائمه ي جمعه وصل كنيد كه الان مدتي است چنين كنگره يي - كه بسيار لازم و مفيد مي باشد - تشكيل نشده است. بايد برادران محترم دبيرخانه همت كنند و مقدمات كار را فراهم آورند و وقت بگذارند و قبل از آن كه به اين سمينار تشريف بياورند، روي مسايلي كه فكر مي كنند بايد مطرح بشود، مطالعه و فكر و تحقيق كنند. ممكن است بعضي از آقايان اهل تتبع و تحقيق واسعي باشند؛ در اين اجتماع تشريف بياورند و مسايل را مطرح كنند، تا سطح مجموعه بالا رود. محتواي خطبه ها بايد اعتلاي روزافزون داشته باشد از سوي ديگر، بايد محتواي خطبه ها و آنچه كه ارايه مي شود، به صورت روزافزون اعتلاء داشته باشد و سطحش بالا رود. البته به نظر من، اين كار كاملاً عملي و ميسور است و از كارهاي جنبي خيلي مهمتر مي باشد. اگر مي خواهيم در نمازجمعه فكر مردم را از لحاظ اسلامي به استدلالهاي لازم آشنا كنيم، يا ذهنشان را از لحاظ جهتگيري سياسي توجيه و ايمانشان را تقويت كنيم، اين امر احتياج به كار و مطالعه دارد و بدون آن ممكن

نيست. من براي رفتن به نمازجمعه، شايد به طور متوسط سه ساعت مطالعه مي كنم و هميشه هم ناراضيم؛ به خاطر اين كه واقعاً سه ساعت وقت كمي است. به دليل اشتغالات زيادي كه هميشه داشتم، قبل از روز جمعه يي كه مي خواهم به نماز بروم، فرصت نمي كنم مطالعه كنم. روز جمعه از ساعت هشت صبح تا وقتي كه به نماز مي روم، مي نشينم مطالعه مي كنم؛ در عين حال احساس مي كنم وقتِ بسيار كمي است. واقعاً جا دارد كه يك خطبه ي روز جمعه، هفت، هشت ساعت مطالعه پشت سر خودش داشته باشد. اگر ما بتوانيم اين مهم را تأمين كنيم، احساس مي شود كه يك كلاس عمومي سراسري براي عامه ي مردم خواهيم داشت، و اين چيزي است كه قطعاً انقلاب را پيش خواهد برد. بنابراين، بايستي هم ارتباط و اتصال آقايان روزبه روز مستحكمتر بشود، و هم آنچه كه به مردم داده مي شود، روزبه روز سطحش بالاتر رود. مردم به نمازجمعه و امام جمعه و چيز فهميدن و يادگيري مسايل سياسي عالم علاقه مندند. هر كس قدري از اخبار و تحليلها و حرفهاي تازه ي دنيا و كشور را براي مردم بزند، آنها با شوق و علاقه دور او جمع مي شوند و به حرف او گوش مي دهند. اگر اين برنامه در نمازجمعه باشد، بلاشك جاذبه پيدا خواهد كرد. بايد با جاذبه هاي گوناگون، نمازجمعه را مورد توجه مردم قرار داد، تا آنها بيايند و اهميت آن را درك كنند. آنچه كه من مطرح مي كنم، به معناي اين نيست كه حرف تازه يي مي زنم و شما آن را نمي دانيد؛ خير، حرفهايي است كه همه مي دانند و بارها هم گفته شده است؛ بعضي از آنها مخصوصاً مورد تأكيد

امام بزرگوار و عزيزمان بود كه مكرر بيان مي كردند و ايشان عمده يا همه ي آنها را فرموده اند، كه لازم نيست ديگر من تكرار كنم؛ فقط چند نكته را مورد تأكيد قرار مي دهم: لزوم برخورد پدرانه ي ائمه ي جمعه با مردم و مسؤولان نكته ي اول، برخورد پدرانه در شهرها ومراكز نمازجمعه است؛ اين واقعاً مهم است. يكي از خطرهايي كه انقلاب را تهديد مي كند، همين است كه مردم دچار دودستگي شوند و جناح بندي و صف آرايي و خط و خطوط بر آنها حاكم شود. اگر امام جمعه به زبان بگويد كه من به جايي وابسته نيستم و جناحي را تقويت نمي كنم و حتّي اين نكته را در نماز جمعه هم تأكيد بكند، اما در واقع اين گونه نباشد، مردم متوجه اين دو موضع مي شوند. اين طور نيست كه ما در تريبون نمازجمعه به مردم بگوييم به هيچ طرف وابستگي نداريم و از كانديدايي حمايت نمي كنيم و پدر همه هستيم، اما در كنار اين حرفها، با تعبيرات و گوشه و كنايه و بعضي از كارهاي جنبي، برخلاف اين گفته و ادعا عمل كنيم؛ مردم زود مي فهمند. اين اشتباه است كه ما خيال كنيم مردم به زبان فريب مي خورند و خيال مي كنند كه ما به يك طرف و جناح گرايش و تمايل خاصي نداريم؛ خير، مردم اين اختلاف را حس مي كنند و تفاوت بين قول و عمل امام جمعه، اثر معكوس خواهد بخشيد. واقعاً بايد آقايان ائمه ي جمعه پدرانه برخورد كنند. البته امكان ندارد انسان در دل خود، با دو آدم يا دو جرياني كه از لحاظ فكري و سياسي و سليقه يي در مقابل هم قرار دارند، يكسان برخورد كند. طبيعي است

كه بالاخره شما از اين دو نظر، يكي را قبول داريد و ديگري را نمي پذيريد و به همان اندازه نسبت به آن كه با شما همفكر است، گرايش قلبي بيشتري داريد - اشكالي هم ندارد - اما دقت كنيد كه برداشت ذهني شما نبايستي در عمل و اظهارات و برخوردتان اثر بگذارد. نماينده يي كه به مجلس مي آيد، احساس رقابت با امام جمعه نكند. مسؤولي كه در مسندي گمارده مي شود - كه ممكن است به جناحي هم وابسته باشد - احساس مخالفت و مقابله با امام جمعه نكند. امام جمعه با همه، گرم و مهربان و صميمي برخورد كند. البته كار مشكلي است، ولي بايد تمرين و تلاش كنيم كه ان شاءاللَّه اين كار انجام بگيرد. ائمه ي جمعه بايد با مردم باشند و ساده زيستي را پيشه ي خود كنند نكته ي دوم، با مردم بودن و ساده زيستي است. البته شما اين چنين هستيد و الحمدللَّه همه ي آقايان از لحاظ زندگي - با عرض نسبتاً عريضي در كيفيتها - در سطح متوسط قرار دارند؛ منتها برخي از اين حفاظتهاي زيادي كه در بعضي از شهرستانها مشاهده مي شود، به اعتقاد ما غيرضروري است و در جاهايي اصلاً حفاظت لازم نيست. اين كار، امام جمعه را از مردم دور مي كند. نبايد وانمود شود كه امام جمعه فردي است كه مورد تهديد و خطر است و بايد برايش محافظ گذاشت. البته نمي خواهم بگويم اگر خطر واقعي وجود دارد، آن خطر دفع نشود. معلوم است كه حفظ جان عزيز آقايان واجب است؛ اما مهم آن است كه در اين كار مبالغه نشود. بايد واقع بين بود. اين طور نباشد كه اگر حقيقتاً احتمالي نيست و يا به قدر معقول

و مورد اعتنايش وجود ندارد، باز ما همان ترتيب اثر را بدهيم كه گويي انسان يقين دارد كه خطر هست. آن مقداري كه واقعاً لازم است، حفاظت انجام بگيرد و به همان اندازه ي ضروري «تقدّربقدرها» با قضيه برخورد شود، نه بيشتر. ائمه ي جمعه به جاي اتكاء به مركز، به مردم تكيه كنند در تأمين امكانات نيز اعتقاد شخصيم اين است كه امام جمعه بايد به مردم متكي باشد و همان رابطه ي آخوندي سنتي با مردم حفظ شود. اين بهتر از آن است كه امام جمعه به مركز متكي باشد و مركز براي امام جمعه خانه بسازد و يا ماشين تهيه كند. يك وقتي احتياج و ضرورت وجود دارد، كه يقيناً بايستي اين پشتيبانيها از مركز انجام بگيرد؛ اما بايد روال عمومي و طبيعي اين باشد كه امام جمعه مثل يك روحانيِ معمولي عمل كند. البته در بين برادران اهل سنت، وضع طور ديگر است و نوع رابطه ي با مردم و پشتيبانيهاي مالي آنها، با ما متفاوت است. ارتباط مالي و معيشتي ما با مردم، بسيار خوب است. آن وقت كه در مشهد بودم، بارها اين نكته را به دوستان گفته بودم كه وقتي كسي وجوهاتش را به ما - كه روحاني محل هستيم - مي دهد، درحقيقت دل و محبت خودش را هم به ما مي دهد. وقتي مردم روحاني را پشتيباني مالي مي كنند، با او احساس پيوند مي كنند. بعضي خيال كرده اند كه اگر مردم به روحانيون پول بدهند و آنها را پشتيباني مالي بكنند، كارخوبي نكرده اند؛ خير، من عقيده ام بعكس است. من معتقدم اين كار، يكي از بابركت ترين و بهترين روشهاست كه مردم خودشان روحاني را پشتيباني

مالي بكنند. درمورد ائمه ي جمعه نيز عقيده ي من همين است و طبعاً مقدار بيشتري هم تأمين مي شود. در خصوص ارتباطات و كارهايي كه ائمه ي جمعه با من دارند، مثل گذشته عمل كنند. البته اعضاي محترم دبيرخانه ي مركزي كه در قم هستند، به كار خودشان ادامه مي دهند و همان مسؤوليتها و وظايفي را كه دارند، باز هم پيگيري مي كنند. از جناب آقاي رسولي هم خواهش كردم كه اگرچنانچه آقايان ائمه ي جمعه با من كاري داشته باشند و يا بخواهند موضوعي را پيشنهاد كنند، قبول زحمت بكنند و اين زمينه را فراهم آورند. حفظ وحدت را اصل قرار بدهيم نكته ي سوم، حفظ وحدت است. دشمن اميدوار است كه از طريق ايجاد دودستگي و اختلاف، در ميان ما نفوذ كند. اين، كار بسيار ظريف و دقيقي است كه روي آن سرمايه گذاري مي كند. اين طور نيست كه ما بگوييم دشمن مي خواهد تفرقه افكني كند، ما هم مشتها را گره مي كنيم و شعار مي دهيم و نمي گذاريم دشمن به اهدافش برسد؛ خير، او روشها و مكانيسمهاي بسيار حساب شده و دقيقي را براي اين كار دارد؛ لذا ما بايد هوشيار باشيم. آن جا كه حرفي را از كسي پيش ما مي آورند، يا شايعه يي را عليه كسي و مقامي و مديري و مسؤولي درست مي كنند، يا در ذهن كسي شكل وظيفه ي شرعي را مجسم مي كنند و مي گويند بايد اين حرف را بزني يا اين موضع را بگيري، در همه ي اين موارد، اولين چيزي كه بايد به ذهن بيايد، اين است كه شايد طرح اين موارد را دشمن برنامه ريزي كرده است، تا به وسيله ي آن اختلاف ايجاد كند. حفظ وحدت را اصل قرار بدهيم و اگر تكليف

شرعي يي هم احساس كرديم، ولي ديديم عمل به اين تكليف ممكن است مقداري تشنج به وجود آورد و وحدت را از بين ببرد، قطعاً انجام آنچه كه تصور مي كرديم تكليف شرعي است، حرام است و حفظ وحدت واجب خواهد بود. پس از رحلت امام(ره)، مسؤولان خوب و ارزشمند كشور در سطوح بالا، خوشبختانه با قضايا هوشمندانه و قوي برخورد كردند. همه ي افراد و مراكزي كه دشمن فكر مي كرد بتواند روي آنها سرمايه گذاري كند، در مقابله با توطئه ي دشمن، قوي و صادقانه و مخلصانه برخورد كردند. از بيت شريف حضرت امام و بازماندگان ايشان و فرزند ارجمند و عزيزشان، تا مسؤولان كشور وشخصيتهاي روحاني و چهره هاي طراز اول جامعه ي ما، خيلي خوب و قوي و قاطع و هوشمندانه و مخلصانه و مؤمنانه با قضايا برخورد كردند و حقيقتاً دشمن را دچار حيرت كردند. در رديفهاي بعدي، مديران گوناگون كشور نيز همين گونه بودند. عامه ي مردم هم كه واقعاً در صفا و اخلاصشان هيچ وقت شك و ترديدي نبوده و نيست، در اين مقطع بسيار خوب عمل كردند. بايستي همين هوشمندي و توجه به كيد و توطئه ي دشمن، دايماً مورد توجه باشد. وقتي كه دشمن مي خواهد اختلاف ايجاد كند، صريحاً نيت خود را بيان نمي كند؛ بلكه حرفي را براي اذهان اشخاص مطرح مي كند كه فكر مي كنند واقعاً حرف منطقي است و بايد عكس العمل نشان داد و اعتراض كرد. همين جاست كه هوشمندي لازم است و بايد با اين توطئه ها مقابله كرد. به خدا متكي باشيد و احساس ضعف نكنيد بهار سال 1365 را - روزي كه امام(ره) در بستر بيماري بودند - فراموش نمي كنم. ايشان دچار ناراحتي قلبي شده بودند

و تقريباً ده، پانزده روزي در بستر بيماري بودند. در آن زمان من در تهران نبودم. آقاي حاج احمد آقا - آقازاده ي محترم ايشان (حفظه اللَّه وسلمه وايده)- به من تلفن كردند و گفتند سريعاً به آن جا بياييد؛ فهميدم كه براي امام(ره) مسأله يي رخ داده است. آناً حركت كردم و پس از چند ساعت طي مسير، خود را به تهران رساندم. اولين نفر از مسؤولان كشور بودم كه شايد حدود ده ساعت پس از بروز حادثه، بالاي سر ايشان حاضر شدم. در آن وقت برادر عزيزمان جناب آقاي هاشمي در جبهه بودند و هيچ كس ديگر هم از اين قضيه مطلع نبود. روزهاي نگران كننده و سختي را گذرانديم. خدمت امام(ره) رفتم و هنگامي كه نزديك تخت ايشان رسيدم، منقلب شدم و نتوانستم خودم را نگهدارم و گريه كردم. ايشان تلطف فرمودند و با محبت نگاه كردند. بعد چند جمله گفتند كه چون كوتاه بود، به ذهنم سپردم؛ بيرون آمدم و آنها را نوشتم. برادر عزيزمان آقاي صانعي هم در اتاق بودند. از ايشان كمك گرفتم، تا عين جملات امام(ره) را بازنويسي كنم. در آن لحظه يي كه امام(ره) ناراحتي قلبي پيدا كرده بودند، ما بشدت نگران بوديم. وقتي كه من رسيدم، ايشان انتظار و آمادگي براي بروز احتمالي حادثه را داشتند. بنابراين، مهمترين حرفي كه در ذهن ايشان بود، قاعدتاً مي بايد در آن لحظه ي حساس به ما مي گفتند. ايشان گفتند: قوي باشيد، احساس ضعف نكنيد، به خدا متكي باشيد، «اشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم»(3) باشيد، و اگر با هم بوديد، هيچ كس نمي تواند به شما آسيبي برساند. به نظر من، وصيت سي صفحه يي امام(ره) مي تواند در همين چند جمله خلاصه شود. او واقعاً

حكيم بود و مصداق كامل «صيرورت الانسان عالما عقليّا مضاهيا للعالم العيني»(4) محسوب مي شد. انسان احساس مي كرد كه تمام حقايق عالم در وجود او منعكس بود. او چيزهايي را بوضوح و روشني و باهمان نورانيت نفساني و نگاه رحماني و حكمت خودش - نه با استدلال و تمهيد مقدمات معمولي - مي ديد و مي فهميد كه ديگران عصازنان خودشان را به آن نقطه مي رساندند. اين مرد حكيم الهي مجرب دلسوزي كه چندين سال اين جامعه را اداره كرده بود، مهمترين مسأله را همين چند كلمه مي دانست، كه يكي از آنها «رحماءبينهم» است. من وصيت حقيقي امام(ره) را تحقق همين نكات مي دانم. بايد بر سلايق پا گذاشت؛ آن جا كه موجب جداشدن از ديگران است؛ چه رسد به اهواء و هوسها و انگيزه هاي مادّي كه حالش معلوم است. بايد از نفوذ عناصر ناباب دشمن در مراكز حساس جلوگيري كرد همچنين بايد از نفوذ عناصر ناباب دشمن در مراكز حساس جلوگيري كرد، كه البته اين نكته را در درجه ي اول بايستي خود من به آن متوجه باشم. توجه به اين نكته، صرفاً مخصوص من و امثال من نيست. مراكز حساس در همه جا هست؛ از جمله در آن جايي كه شما تشريف داريد؛ يعني مركز امامت جمعه، كه بايستي در انتخاب افرادي كه آن جا هستند، خيلي توجه و ملاحظه داشت، تا خداي نكرده دشمن از آن طريق ضربه يي وارد نكند؛ زيرا ضربه ي معنوي، به مراتب سخت تر و بالاتر از ضربات مادّي است. مجدداً از همه ي آقايان كه تشريف آورديد و اظهار لطف كرديد و روز اول اين سمينار را اختصاص به اين ديدار داديد، تشكر مي كنم؛ اميدوارم كه سمينار مفيدي براي

همه باشد. ظاهراً صحبت بر اين است كه از همين جا كار كميسيونهاي سمينار شروع بشود و آقايان در اين كميسيونها جداً بحث كنند و مسايلي را كه فكر مي كنند بايد به وسيله ي شبكه ي عظيم امامت جمعه در ذهنيت و فضاي جامعه منتشر بشود، مشخص بكنند و اشكالات و راه علاجها و پيشنهادها را مورد بررسي قرار دهند، تا محصول محسوسي از اين اجتماع بزرگ به دست آيد. مجدداً تأكيد مي كنم كه دبيرخانه ها بايد فعال باشند و به سمينارهاي استاني و بين استاني اهميت بدهند و ان شاءاللَّه سمينار سراسري هم بايستي شكل منظمي بگيرد. واقعاً احساس مي كنم كه سالي يك بار براي تشكيل چنين مجمعي كم باشد. البته بستگي به اين دارد كه برنامه ريزيهاي آقايان چه طور جواب دهد و وقتتان چگونه اقتضاكند. ما احتياج به اين داريم كه اجتماع بيشتر باشد و بخصوص قبل از هر اجتماعي، روي مسايلي كه مي خواهد بحث شود، مطالعه و تدبر انجام گيرد، تا ما را به پيش ببرد. ان شاءاللَّه آقايان موفق و مؤيد باشند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اعراف: 145

2) نهج البلاغه، نامه ي 62

3) فتح: 29

4) الاسفارالاربعه، ج 1 ، ص 20

سخنرانى در مراسم بيعت اقشار مختلف مردم استانهاى ايلام و فارس و گروهى از طلاب پاكستانى

سخنراني در مراسم بيعت اقشار مختلف مردم استانهاي ايلام و فارس و گروهي از طلاب پاكستاني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم انقلاب ما داراي ابعاد داخلي و خارجي است متقابلاً به همه ي برادران و خواهران كه از راههاي دور تشريف آوردند، اين مصيبت بزرگ و داغ سنگين را تسليت عرض مي كنم. اميدوارم روح مطهر امام و باطن نوراني آن مرد خدا، به همه ي ملت ايران و ديگر مسلمانان عالم مدد دهد، تا بتوانند ان شاءاللَّه راه پُرافتخار مورد

رضاي پروردگار را دنبال كنند. انقلاب ما داراي دو بُعد بود: بُعد داخلي و بُعد خارجي. در بُعد داخلي، ملت فداكار ايران زندگي دست ساخته ي فرهنگ غرب و آلوده به فساد قدرتهاي استكباري را به زندگي اسلامي - كه آرزوي همه ي مردم ايران بود - تبديل كرد. در اين بُعد، پيشرفتهاي بسيار چشمگيري هم پديدار شد. امروز روحيات و واقعيات زندگي ملت ايران، با آنچه كه قبل از پيروزي انقلاب وجود داشت و دستهاي استعماري روي آن كار كرده بودند، تفاوتهاي بسيار زيادي دارد. البته نمي گوييم كه امروز زندگي ما كاملاً اسلامي است؛ ولي معتقديم در مقايسه با گذشته، به مراتب به زندگي اسلامي نزديك شده ايم و بايد تلاش كنيم كه باز هم نزديكتر شويم. زندگي و حيات طيبه ي اسلامي، يعني سعادت دنيا و عقبي و رفاه مادّي و تعالي معنوي. انقلاب ما اين حركت را در كشور به وجود آورد و دست قدرتمند الهي رهبر و امام بزرگوار آن را به پيش برد، و از اين جهت امروز بحمداللَّه در دنيا ملتي نمونه هستيم. اهميت بُعد خارجي انقلاب، كمتر از بُعد داخلي آن نيست. در بُعد خارجي، انقلاب ما توانست ملتهاي مسلمان را با هم آشنا، و نسبت به يكديگر دلسوز و علاقه مند كند. سالهاي متمادي استعمار در ميان كشورهاي اسلامي كار كرد، تا آنها را از هم جدا كند و يا در مقابل يكديگر قرار دهد؛ فارس در مقابل عرب، هر دو در مقابل ترك، هر سه در مقابل ملت پاكستان، و همه در مقابل ملتهاي ديگر مسلمان. استعمار قصد داشت با اين كار، بين كشورها و دولتها، مرزهاي جغرافيايي و نژادي و ملي

به وجود آورد. اين كه امروز مي بينيد بعضي از سلاطين و رؤساي دست نشانده ي استعمار فرياد مليت گرايي و قوميت گرايي را در دنيا سر مي دهند، در اصل همان خطوط و روشهاي استعماري را دنبال مي كنند. انقلاب ما ملتها را با هم آشنا و نزديك كرد. امروز كشورها و ملتهاي اسلامي، به بركت انقلاب ايران احساس مي كنند كه روحيه ي مسلماني در آنها زنده شده است. ملتهاي عرب، پيش از آن كه به عرب بودن خود افتخار كنند - اگر وجدان و ايمانشان آزاد باشد - به مسلماني خويش افتخار مي كنند. ملت مسلمان شبه قاره ي هند و آفريقا و ساير ملتهاي مسلمان آسيا نيز به مسلماني خود افتخار مي كنند. اسلام به بركت انقلاب، به صورت يك ارزش درآمد و مسلمانها با احساس اسلام، به هم نزديك شدند؛ و از سوي ديگر، دشمنان جهاني اسلام - يعني استكبار جهاني و شرق و غرب متجاوز و امريكاي تجاوزكار و غارتگر - كه از اعماق وجود با اسلام مخالفند، از وحدت اسلامي و آشنايي ملتهاي مسلمان با يكديگر، دچار وحشت شده اند. وظايف ما و ملتهاي مسلمان در ابعاد داخلي و خارجي انقلاب ما كه امروز براي امام(ره) عزادار هستيم، بايد اين دو بُعد را با كمال جديت مورد توجه و نظر قرار دهيم؛ والّا اگر خداي ناخواسته راه و وصيت امام فراموش بشود - كه ان شاءاللَّه هرگز فراموش نخواهد شد - نتايج زحمات طولاني آن بزرگوار از بين خواهد رفت. امروز هر دو بُعد انقلاب براي ما حايز اهميت است. در بُعد داخلي، بايد تمام اقشار ملت و مسؤولان و علماي اعلام و معلمان و گويندگان و نويسندگان و سازندگان و برنامه ريزان و سياستگذاران تلاش

كنند، تا باز هم جامعه را به سمت زندگي اسلامي جلوتر ببريم و به آرمانها نزديكتر كنيم. و در بُعد خارجي انقلاب نيز، بايد همه ي ملتهاي مسلمان - بخصوص علما و روشنفكران و كساني كه حرفشان بر ذهن مردم اثر مي گذارد - تلاش كنند، تا وحدت و نزديكي و آشناييِ ايجادشده، حفظ و تقويت شود. در مراسم حج كه متأسفانه دست مزدوران دست نشانده ي استكبار جهاني، ملت ما را در اين دوسال از زيارت خانه ي خدا و مرقد مطهر رسول اكرم(ص) محروم كرده است، بايد بازگشت به اسلام و نزديك شدن آحاد امت اسلامي به يكديگر، مورد تأكيد قرار گيرد. مسلمانان كشورهاي اسلامي و نيز مسلماناني كه در كشورهاي غيراسلامي در اقليت هستند، بايد بدانند كه ملت ما پيوند الهي و اسلامي خود با ملتهاي مسلمان ديگر را هرگز فراموش نخواهد كرد و به آن اهميت خواهد داد. اين، وصيت امام بزرگوار(ره) است. دو ركن اساسي انقلاب ما من به شما برادران و خواهران عزيز كه از راههاي دور تشريف آورديد و همچنين به برادران محترم پاكستاني توصيه مي كنم كه هرگز احساس كار و تلاش براي ساختن جامعه ي اسلامي كامل در داخل، و پيوند مستحكم برادري و اسلامي در خارج را فراموش نكنيد. دو ركن اساسي و دو روي صفحه ي انقلاب ما، همين نكته است. اميدوارم خداي متعال به همه ي مسلمانان عالم كمك كند، تا در راه پيروزي جهاني اسلام تلاش كنند، و مخصوصاً به ملت بزرگ ايران توفيق دهد، تا بتواند راه پُرافتخار و شرافت آميزي كه امام بزرگوار ما را در آن مسير رهبري و هدايت كرد، ادامه دهد. در مراجعت به شهرهاي خود، سلام

من را به همه ي برادران و خواهران عزيز همشهري خويش ابلاغ كنيد. خداوند ان شاءاللَّه شما را تأييد كند و روح مقدس امام(ره) را از همه ي ما راضي كند و دعاي حضرت بقيةاللَّه(ارواحنافداه) را شامل حال ما قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت اقشار مختلف مردم كُرد از استانهاى كُردستان، آذربايجان غربى و كرمانشاه

سخنراني در مراسم بيعت اقشار مختلف مردم كُرد از استانهاي كُردستان، آذربايجان غربي و كرمانشاه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در ايران مسأله ي قوميتها و فرقه هاي اسلامي حل شده است من هم متقابلاً به همه ي شما برادران و خواهران عزيز كه از راه دور و مناطق كُردنشين تشريف آورده ايد، صميمانه تسليت عرض مي كنم. محبت و صميميت و وحدت كلمه يي كه در همه ي نقاط كشور، از جمله در مناطق كردستان و شهرها و روستاها و بخشهاي كُردنشين نشان داده شد، مظهر عظمت و علو اسلام است و بدون شك دشمنان جمهوري اسلامي را مأيوس خواهد كرد و از ادامه ي توطئه نسبت به اسلام و انقلاب اسلامي، نااميد خواهد ساخت. تركيبي كه من در اين جا از برادران عزيز كُرد و فارس و سنّي و شيعه مشاهده مي كنم، شبيه همين اجتماعات و محبتها و صميميتها را قبلاً ديده ام. اين تركيب و يگانگي، براي دوستان زيباست، و براي دشمنان دردآور است. اين نعمت را بايد با همه ي وجودتان حفظ كنيد. خيلي از مسايل وجود دارد كه هنوز در دنيا حل نشده است؛ اما جمهوري اسلامي به بركت انقلاب و روحيه ي انقلابي مردم و قوّت و شخصيت و معنويت و ايمان امام بزرگوار و قائد عظيم الشأن، آنها را حل كرده است. يكي از آن مسايل، مسأله ي قوميتها و فرقه هاي اسلامي است كه به بركت اسلام و انقلاب و امام در ايران

حل شده است. جدايي و دشمني، كار شيطان است همه ي افراد هوشمند در اين زمان مي فهمند كه دشمن مايل است بين فرقه هاي اسلامي اختلاف بيندازد و بين اقوام و قشرها و گروههاي ملت، جدايي ايجاد كند. جدايي و دشمني، يك امر طبيعي نيست؛ كار شيطان است. شيطان بين برادران و دوستان و نزديكان اختلاف ايجاد مي كند. وقتي ما شيطان استعمار و شيطان امريكا و شيطان سياستهاي توسعه طلبانه ي خارجيها را از كشور بيرون رانديم، به خودي خود اين مشكلات حل شد. من از اول انقلاب تاكنون، نسبت به حالت صميميتي كه هميشه فكر مي شد بايد بين برادران باشد، حساس و علاقه مند بودم. اين هم از توجيهات و ارشادهاي آن حكيم بزرگ و آن روح معنوي و الهي(اعلي اللَّه مقامه واعلي اللَّه كلمته) بود. امروز بحمداللَّه احساس مي كنيم كه دشمن از ايجاد اختلاف ميان اقوام ايراني و برادران مسلمان در داخل كشور مأيوس شده است. البته طبيعت شيطان اين است كه هرگز از وسوسه و نفوذ و خرابكاري به طور كامل مأيوس نمي شود. شما مي بينيد حتّي «عباداللَّه المخلصين» هم در معرض وسوسه ي شيطان قرار مي گيرند؛ حتّي انبياي عظام الهي هم در معرض نفوذ و دخالت آراء و وسوسه هاي شيطاني قرار مي گيرند؛ منتها شيطان زورش به آنها نمي رسد، ولي به هر حال اقدام خودش را مي كند. شيطان نمي گويد كه چون اين شخص، مؤمن و صالح و عبد مخلص خداست، ديگر نمي توان او را گمراه كرد و نبايد سراغ او رفت؛ خير، شيطان حتّي سراغ مخلصين هم مي رود؛ منتها مخلصين به شيطان تودهني مي زنند؛ «انّ الّذين اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّيطان تذكّروا فاذا هم مبصرون»(1). شيطان بزرگ، شيطان استكبار و شيطان سياست هم عيناً همين گونه است؛

تودهني را مي خورد، اما بكلي مأيوس نمي شود. خيال نكنيم كه چون از اول انقلاب تاكنون، به شيطان بزرگ رو و ميدان نداديم تا بين ما ايجاد اختلاف كند، پس ديگر درصدد وسوسه ي ما برنخواهد آمد؛ خير، شيطان بزرگ، يعني امريكا و نيز اذناب او - حكومتهاي مرتجع - با روشهاي سياسي و ايجاد مذهبهاي اختراعي و اعمال سياستهاي شيطاني خود، دايماً در اين فكرند كه بين دو برادر تني را هم جدايي بيندازند؛ چه رسد بين برادران ديني و ميهني و اقوام گوناگون! ايجاد اختلاف در كشورهاي اسلامي به بهانه ي دين و توحيد مع الاسف در حال حاضر قلمها و زبانهايي در سطح كشورهاي اسلامي فعاليت دارند و با پول و دلارهاي حاصله از نفت كه متعلق به مسلمانهاست، برخلاف نظر اسلام بين مسلمين تفرقه مي اندازند و جمع كثيري از مسلمين را از دايره ي اسلام بيرون مي كنند. بزرگترين هنرِ (!) بعضي از مذاهب دست ساخته ي استعمار اين است كه به بهانه هاي مختلف، انبوه جمعيت مسلمين عالم را از دايره ي اسلام واقعي خارج كنند، و عجيب آن است كه همه ي اين كارها را به نام دين و توحيد انجام مي دهند! امروز ابزار كار امريكا و سردمداران سياستهاي امريكايي در منطقه، عمدتاً همان آخوندهاي درباري مزدور و قلم فروش و دين فروش هستند كه مي توان اثر انگشت پليدشان را در بسياري از نفاق افكنيها و توطئه پراكنيها مشاهده كرد. سعي زياد مي شود كه بين مسلمين اختلاف بيندازند؛ مخصوصاً از زماني كه انقلاب اسلامي پرچم وحدت اسلامي را بلند كرد و به دوش كشيد، اين تلاش بيشتر شد. در داخل كشور ما هم كوشش زيادي كردند، تا در مناطقي كه برادران اهل سنت و

برادران شيعه سكونت دارند، عده يي را وادار كنند بذر اختلاف بپاشند. متأسفانه همه ي اين اقدامات شوم هم به نام دين انجام مي گرفت. البته كساني كه پرچمهاي قوميت و طرفداري از خلق كُرد را در دست داشتند، به گونه يي ديگر مزدور شيطان بزرگ و آلت دست امريكا بودند. بحمداللَّه همه ي اينها به وسيله ي ايمان و هوشياري و توجه شما به كيد دشمن خفه شدند و كارشان بي نتيجه ماند. اگر ملتي هوشيار باشد، بسيار باارزش است؛ «العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس»(2). خاصيت علم به زمان و آگاهي از توطئه هاي دشمنان، اين است. كساني كه با انقلاب اسلامي مخالفت مي كنند، با اسلام بدند در سفري كه به كردستان و آذربايجان غربي كرده بودم و با مردم سنندج و مهاباد و عزيزان كُرد و روحانيون و روشنفكرهاي آن مناطق ديدار داشتم، آنها نسبت به امام و انقلاب اظهار اخلاص مي كردند، كه حقيقتاً تودهني محكمي به دشمنان و مدعيان و تفرقه افكنان بود. وقتي به تهران برگشتم، خدمت امام رسيدم و شرح آن ديدارها را براي ايشان گفتم. ديدم دل منور آن مرد روحاني شاد شد و آثار آن در چهره ي پاك و مطهر او آشكار گرديد. نظر امام(ره) از اول همين بود كه مردم با انقلاب و اسلام همراهند؛ چون مسلمان و مؤمنند. آن كسي كه با انقلاب و جمهوري اسلامي موافق نيست، ضد اسلام است؛ والّا جمهوري يي كه بر مبناي اسلام تشكيل شده است، چرا بايد مورد مخالفت كسي قرار بگيرد كه معتقد به اسلام است؟! كساني كه با انقلاب اسلامي مخالفت مي كنند، با اسلام بدند. لعنت خدا برآنان كه به خاطر خشنودي اسرائيل، با اسلام و انقلاب و

جمهوري اسلامي جنگيدند و مقابله كردند. امت اسلام و تاريخ اسلامي، زشت رويي كساني كه با امريكا و اسرائيل و دشمنان اسلام صلح كردند و صفا نشان دادند و براي آنها امنيت خاطر فراهم كردند، اما با اسلام و جمهوري اسلامي و امام امت مقابل شدند، فراموش نخواهد كرد و از آنها نخواهد گذشت. البته شما مردم از اول انقلاب تاكنون، تودهني محكمي به آنها زديد و با وفاداري و اتحاد و يكپارچگي خود، باز هم خواهيد زد. همه بايد براي آباداني كشور احساس مسؤوليت كنند آنچه مهم است، اين است كه همه ي آحاد جامعه در هر جاي كشور كه هستند، براي آباداني و سازندگي كشور احساس مسؤوليت كنند؛ وظيفه ي اول ما همين است. ما در دوران بعد از جنگ هستيم و بايد همه ي نيروهاي خود را براي آباداني و عمران واقعي و توسعه ي حقيقي كشور متمركز كنيم؛ كاري كه هيچ وقت كشور ما به صورت درست از آن برخوردار نبود. بعد از انقلاب كه مي خواستيم مشغول سازندگي شويم، دشمن جنگ را بر ما تحميل كرد؛ حالا هم با كارشكني در مسأله ي قطعنامه، اخلالگري مي كنند؛ اما بالاخره بر اين مشكلات فايق خواهيم آمد. بايد ملت ايران و مسؤولان، كار اصلي سازندگي را به طور جدي شروع كنند. اگرچه الان هم كارهاي زيادي در حال انجام است، ليكن بايستي حركت بنياني براي سازندگي كشور، با برنامه ريزيهايي كه انجام شده و مي شود، با تمام قوّت جلو رود. مسؤولان همت خود را به كار گيرند و آستينها را بالا بزنند و از مردم كمك بخواهند؛ مردم هم با دل و جان به آنها كمك كنند. ايران كشور بااستعدادي است. مناطق

غرب كشور از بالا تا پايين و مناطق ديگر، هر كدام به نسبت خود استعدادهاي زيادي از لحاظ كشاورزي و توسعه ي صنعت صحيح و عمران روستاها و توسعه ي دانشگاهها و سرمايه گذاري در علم و تحقيق دارند. ما از همه جهت امكانات فراوان داريم كه بايد ان شاءاللَّه ملت ايران از آنها برخوردار شود، و اين با تدبير صحيح مسؤولان و پشتيباني مردم از آنها ميسر است. مواظب نفوذيهاي دشمن باشيد بايد بيش از گذشته، «وحدت» را براي اسلام و پيشرفت به سمت هدفهاي اسلامي و سازندگي كشور رعايت كرد. خيلي مراقب باشيد كه نفوذيهاي دشمن، پرچمهاي اختلاف را بلند نكنند. هر پرچم اختلافي كه بلند شد، شما آن را متهم كنيد كه نفوذي دشمن است؛ هرچند خودش نداند. گاهي مفسد نمي داند و توجه ندارد كه فساد مي كند؛ «قل هل ننبّئكم بالأخسرين اعمالا الّذين ضلّ سعيهم في الحيوة الدّنيا و هم يحسبون انّهم يحسنون صنعا»(3). خيال مي كنند كه دارند كار خوب انجام مي دهند؛ در حالي كه فساد مي كنند. متأسفانه كساني هستند كه با حرفهاي بي مبناي خود و يا از طريق موضعگيريها و كارهاي نامطلوب، در جامعه فساد مي كنند. بنابراين، آن كس كه دم از اختلاف زد و صحبت از يأس و نااميدي كرد، شما او را متهم كنيد كه دانسته و يا ندانسته، تحت تأثير دشمن است؛ از او تبرّي كنيد و ان شاءاللَّه خداي متعال هم كمكتان خواهد كرد. مجدداً از وفاداري صميمانه ي همه ي شما، مخصوصاً آقايان علما و ائمه ي محترم جمعه و خانواده هاي معظم شهداي عزيزمان تشكر مي كنم و اميدوارم كه خداوند به همه ي شما توفيق دهد و لطف خودش را افاضه كند. والسّلام عليكم و

رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اعراف: 201

2) بحارالانوار، ج 78 ، ص 269

3) كهف: 103 و 104

سخنرانى در مراسم بيعت گروه كثيرى از بازاريان، اصناف و روستاييان كشور

سخنراني در مراسم بيعت گروه كثيري از بازاريان، اصناف و روستاييان كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم همه ي مسلمين در مقابل اسلام بدهكار و مسؤولند از همه ي برادران و خواهران عزيز كه از راههاي دور و نزديك تشريف آورده اند، صميمانه تشكر مي كنم و مصيبت جانگداز رحلت عزيز قلوب مسلمين و روح پُرتپش امت اسلام را به همه ي شما تسليت مي گويم. همه ي شما مي دانيد كه مسلمين در طول تاريخ به اسلام بدهكارند. خدا را شاكريم كه با اعطاي ايمان بر ما منت نهاد و دلهاي ما را به نور معرفت خود و دين منور كرد. همه ي مسلمين در مقابل اسلام بدهكار و مسؤولند؛ «اللَّه يمنّ عليكم ان هداكم للايمان»(1). بر پايه ي همين مسؤوليت است كه مسلمين صدر اسلام و اصحاب سيّدالشّهداء(عليه الصّلاةوالسّلام) و اصحاب ائمه ي معصومين(ع) و همه ي مؤمنين و صالحين و مخلصين در طول تاريخ آن همه تلاش كردند، تا اسلام را حفظ كنند و پيام پيامبران(ع) را به ما برسانند. شروع مبارزات ما هم بر اساس همين مسؤوليت و مديون بودن مؤمنين به خدا و دين بود كه آحاد و اقشار مختلف مردم، انواع و اقسام تلاشها و زحمات را مبذول داشتند. امروز هم همان طور است. خوشا به حال آن فرد و قشري كه مسؤوليت خود را در قبال اسلام و دين خدا بداند و به آن عمل كند. اين، بزرگترين نعمت الهي براي انسان است كه او را براي رسيدن به كمال آماده مي كند. برهمين اساس، نكاتي را به شما دو قشر مهم و تعيين كننده در اجتماع متذكر مي شوم: تقويت

و آباداني روستاها، سياست كلي جمهوري اسلامي اگر بخواهيم كشورمان به طور نسبي به استغنا و خودكفايي و بي نيازي از ديگران نايل شود، بايد در روستاها سرمايه گذاري كنيم و زحمت بكشيم. پايه ي اول خودكفايي، خودكفايي در امور تغذيه ي مردم است. اين كه مي گوييم خودكفايي نسبي، به خاطر آن است كه يك كشور نمي تواند به طور كامل از ديگر كشورهاي جهان بي نياز باشد. تبادل ميان ملتها و كشورها، امري عادي و معمولي تلقي مي شود. عمده اين است كه يك كشور بتواند روي پاي خود بايستد و اساس زندگي خود را تأمين كند. اين كار مستلزم آبادي روستاها و كار كشاورزان و توجه مسؤولان و صرف پول و سرمايه ي دولتي و مردمي در دهات و روستاهاست. شما كه عضو شوراي اسلامي هستيد و توجه مردم روستا به شماست، اين نكته را به برادران و خواهران روستايي ابلاغ كنيد كه روستاييان در طول ساليان بعد از پيروزي انقلاب، نقش مهمي در همه ي مراحل خودكفايي جبهه ي جنگ، بسيج عمومي و پشتيبانيها داشتند. اين نقش و حضور را بايد تقويت كرد. سياست كلي در جمهوري اسلامي اين است كه روستاها تقويت و آباد شوند و كشاورزان كار توليد را كه براي آينده ي اين كشور و سرنوشت اسلام و مسلمين حايز اهميت است، جدي بگيرند؛ مسؤولان نيز بايد بر همين اساس برنامه ريزي كنند. اميدواريم ان شاءاللَّه همه ي اين كارها به نحو شايسته و مناسبي انجام گيرد و در كنار كارهاي صنعتي، استعداد عظيمي كه در كشور ما براي فعاليتهاي كشاورزي نهفته است، مورد توجه قرار گيرد. ما كه مي خواهيم با ابرقدرتها و زورگوها و چپاولگرهاي دنيا سينه به سينه شويم و با آنها مقابله

كنيم، بايد اساسيترين و اصليترين نياز مردم و كشور، يعني امر تغذيه را به نقطه ي اطمينان بخشي برسانيم، و اين جز با توجه به روستاها امكانپذير نيست. مسؤولان بايد اين سياست را دنبال كنند و خود روستاييان هم نسبت به اين قضيه اهتمام ورزند. ان شاءاللَّه خداوند هم به آنها كمك خواهد كرد و به كار و تلاش مخلصانه و مؤمنانه ي آنها بركت بيشتري خواهد داد. اصناف مؤمن و بااخلاص هميشه مورد توجه امام بودند شما برادران اصناف و بازاريان نيز از اولين روزهاي شروع نهضت، پشت سر امام عزيزمان ايستاديد و اولين پاسخهاي اجابت را به دعوت او و كساني كه در جهت انقلاب حركت مي كردند، داديد و در طول ساليان دراز مبارزه، حداكثر كمك و حمايت را نسبت به انقلاب و مقام معظم امام بزرگوارمان داشتيد. شما اصناف مؤمن و متعبد و بااخلاص، هميشه مورد توجه ايشان بوديد. در اين مورد، بارها از زبان امام(ره) گفتار صريح و روشني شنيديم. واقعاً اگر در نظام تبادل شهري كه نيازهاي مردم در اختيار كسبه و اصناف است، امانت و امنيت حقيقي حكمفرما باشد، مردم احساس آسايش خواهند كرد؛ هرچند در كشور كمبودهايي هم وجود داشته باشد. كمبودها غالباً ناشي از فشارهايي است كه دشمن از چند طرف بر ملت ما وارد كرده است. بنابراين، وجود كمبودها در دوران جنگ و حتّي در دوران بازسازي، تا حدودي قهري است. هنر ملت بزرگ ايران اين بود كه در مقابل اين فشارها ايستادگي كرد و استحكام خودش را نشان داد و دشمن را مجبور به عقب نشيني كرد. اگر امانتي را كه خداي متعال از كاسب و سوداگر و معامله گر -

كساني كه دست امين مردم در دادوستد هستند و نياز جامعه به وسيله ي آنها تأمين مي شود - انتظار دارد، در فضاي عمل اين مجموعه تقويت شود، مردم احساس آسايش و آرامش خواهند كرد. البته من با اعتقاد و بصيرت مي گويم كه تعداد كساني كه در ميان اصناف و كسبه توانستند اين امانت را حفظ كنند، بسيار زيادند. آنها همان مردم مؤمني هستند كه در طول سالهاي متمادي، همواره در خدمت انقلاب بوده اند و كمكهايشان به انقلاب و پيشروان آن، واضح و آشكار است. در كنار اين افراد، كساني هم هستند كه فضاي امن و امان محيط كسب را براي مردم به هم مي زنند. من بارها در ملاقات با كسبه و اصناف و انجمنهاي اسلامي اصناف و بازاريها، روي اين نكته تكيه كرده ام و الان هم مي خواهم آن را تكرار كنم: شما كه متعبد و متدين و انقلابي و مريد و مخلص امام(ره) هستيد و اسلام برايتان يك باور حقيقي است و دلتان براي آن مي سوزد، بايد كوشش كنيد و نگذاريد كه محيط كار صنفي، با روشهاي غلط و سودجويانه ي عده يي معدود، بدنام و خراب شود. نبايد در محيط بازار به حيثيت انقلاب و اسلام لطمه وارد شود بعضي از كسبه با مردم برخورد شايسته نمي كنند و آن امانت لازم را كه براي كاسب حبيب خدا لازم است، رعايت نمي كنند و منتظر بهانه اند تا كلاً نظام كسب و معامله گري را زير سؤال ببرند. در اين خصوص، نظر اسلام روشن و مشخص است. اسلام نظام خريد و فروش و معامله و تجارت را امضاء و تأييد كرده است. كساني كه در اين نظام افساد مي كنند و كار

خلاف انجام مي دهند، اگرچه دستگاههاي دولتي بايد به كارهاي خلاف آنها رسيدگي كنند، اما جو و محيط كار شما مي تواند فشار زيادتري روي آنها وارد آورد. جوانهاي مؤمن بازاري و افراد غيور و انقلابي بايد مراقب باشند كه در محيط كسب و كار و بازار، به حيثيت انقلاب و اسلام لطمه و صدمه نخورد. همه ي ما در مقابل اسلام و انقلاب و دين و قرآن، مسؤول و مديون و بدهكاريم، كه بايد اين بدهكاري را ادا كنيم. امروز بحمداللَّه در سطح عالم، نظام جمهوري اسلامي به عنوان يك نظام مستحكم و تثبيت شده و كاملاً جاافتاده معرفي شده و دشمن را دچار حيرت كرده است. اين، به بركت ايمان قوي مردم و مخصوصاً وفاداري عموم قشرهاي ملت نسبت به امام و انقلاب است. آراء و اراده و حضور مردم، وسيله ي استحكام نظام ماست خيلي از نظامها، ظاهر مستحكم و باطن پوكي دارند؛ به تشر و قدرت ظاهري و قبض و بسط حكومتي وابسته اند و مردم به عنوان مبناي حقيقي قدرت، در آن نظامها مطلقاً حذف شده اند و حضوري ندارند. آن نظامها هرچند ظاهر باثباتي هم داشته باشند، اما باطن پوكي دارند. غالب نظامهاي مرتجع و وابسته به قدرتهاي جهاني - مخصوصاً امريكا - از اين قبيلند. نظامي كه باطن قوي و قابل اتكايي دارد، نظامي است كه مبناي حقيقي قدرت - يعني آراء و اراده و حضور مردم - در آن تأمين شده باشد. اگر به نظامهاي دنيا نگاه كنيد، خواهيد ديد كه غير از جمهوري اسلامي، هيچ كشور ديگري تا اين اندازه به آراء و اراده و حضور مردم متكي نيست، و اين وسيله ي استحكام نظام

ماست. وظيفه ي يكايك مسؤولان و مردم اين است كه حضور قوي و اراده ي مستحكم عمومي را با تمام وجود حفظ كنند. ما بايد بتوانيم خلأ وجود مبارك و مقدس امام عزيز - آن شخصيت عظيم و كفه ي سنگين - را با پيوند مستحكمتر ميان خود و خدا، و با اخلاص و همبستگي و تلاش و حضور بيشتر و قويتر پُر كنيم و به فضل پروردگار راه او را ادامه دهيم. من از روي اعتقاد كامل تكرار مي كنم كه آينده ي روشني براي ملت ما در پيش است، كه ان شاءاللَّه نشانگر گشايش و استحكام و قدرت و رفاه بيشتر و عدالت كاملتر خواهد بود. همه ي اينها از بركات انفاس مقدس آن عزيز بزرگوار است كه حيات و مماتش مايه ي بركات الهي بود. اميدواريم دعاي وليّ عصر(ارواحنالتراب مقدمه الفداء) و توجهات آن حضرت شامل حال شما شود. بايد پيوند خود را با مراكز معنوي و الهي و غيبي هرچه بيشتر مستحكم كنيم، تا بتوانيم با كمك پروردگار اهداف الهي و اسلامي را به صورتي كه خواست امام بود، در جامعه پياده كنيم. خداوند ان شاءاللَّه روح آن بزرگوار را از همه ي شما شاد و راضي كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) حجرات: 17

سخنرانى در مراسم بيعت اقشار مختلف مردم استان كرمانشاه و شهرهاى رشت، اراك، سربند، فردوس، طبس، خوانسار

سخنراني در مراسم بيعت اقشار مختلف مردم استان كرمانشاه و شهرهاي رشت، اراك، سربند، فردوس، طبس، خوانسار، بيدخت، گناباد و جويبار بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اگر ايمان مردم به اسلام نبود، انقلاب به پيروزي نمي رسيد متقابلاً اين مصيبت عظيم و حادثه ي فراموش نشدني را از صميم قلب به همه ي شما برادران عزيز و مؤمن و بااخلاص و پُرشور تسليت عرض مي كنم و از همه ي برادران و خواهران كه زحمت كشيدند

و از نقاط مختلف كشور به اين جا تشريف آوردند، مخصوصاً برادران عزيزي كه اين راه طولاني را با پاي پياده طي كردند و عاشقانه به زيارت مزار مطهر و منور آن محبوب دل مسلمين عالم، بلكه محبوب ملائكةاللَّه و همه ي عباد صالحين رفتند، همچنين از آقايان علماي اعلام و ائمه ي جمعه ي محترم و خانواده هاي شهدا صميمانه تشكر مي كنم. دست نيرومندي كه دلهاي شما مردم را به انقلاب و امام و جمهوري اسلامي با استحكام متصل كرد، و نيروي عظيمي كه ملت ايران را مثل اقيانوسي مواج در تمام مراحل انقلاب - از جمله بعد از رحلت امام امت(ره) - در مقابل چشم جهانيان قرار داد، عبارت از ايمان و اعتقاد شما به خدا و اسلام است؛ اين عامل اصلي را نبايد دست كم گرفت. اگر ايمان مردم به اسلام نبود، انقلاب به پيروزي نمي رسيد. اگر امام عزيزمان در دلهاي يكايك مردم - چه در داخل كشور و چه در اقطار عالم - نفوذ عميق داشت و اشاره و سخن و رفتار او براي مردم مسلمان داخل و خارج از كشور درس بود، به خاطر اين بود كه مردم به خدا و اسلام ايمان داشتند. در تحول عظيمي كه در دنيا اتفاق افتاده، نقش ايمان به اسلام، نقش درجه ي يك است. چون ما براي اسلام كار مي كنيم، خداي متعال هم نصرتش را بر ما نازل مي كند. چون ملت ايران به خدا و اسلام و قرآن مؤمنند، ملتهاي ديگر عالم نسبت به مردم ما احساس احترام مي كنند. چون قلب آن رهبر عزيز، منور به نور ايمان صادقانه و مخلصانه و روشن بينانه بود، اين گونه در ميان مردم جا

باز كرد و بر ذهن و روح آنها تأثير عميق گذاشت و خدا به او قدرت و قوّتي بخشيد، تا بتواند بزرگترين كارهاي اين روزگار را انجام دهد. ما افتخار مي كنيم كه به اصول و بنيانهاي اسلامي برگشته ايم رازي را كه ما كشف كرده ايم و آن را عامل اصلي پيروزي انقلاب مي دانيم، مجموعه ي دشمنان ما، يعني استكبار و قلدرهاي دنيا و صاحبان زور و زر و مرتجعان وابسته و مزدور نيز آن را كشف كرده اند و به علت اصلي عظمت ملت ايران و پيروزي او پي برده اند و درست مثل صدر اسلام و دوران پيامبر اكرم(ص)، با تمام قوّت و قدرت براي كوبيدن ايمان مردم بسيج شده اند. بنابراين، عامل عمده ي دشمنيها ايمان است، و استكبار فهميده است كه اين ملت به بركت ايمان متحد شد و رهبر خود را انتخاب كرد و از قدرتهاي بزرگ دنيا نترسيد. آنها متوجه شدند كه همه ي موفقيتها و پيشرفتهاي ما به بركت ايمان به دست آمده است؛ لذا با ايمان و اسلام ما دشمن شدند و با روشهاي تبليغاتي و سياسي خود سعي كردند چهره ي واقعي اسلام و انقلاب را مخدوش كنند. آنها به خيال خود به ما دشنام مي دهند و ما را بنيادگرا مي خوانند! در حالي كه اين كار، تعريف از ماست. ما افتخار مي كنيم كه به اصول و بنيانهاي اسلامي برگشته ايم؛ اين راز قوّت و قدرت ماست. در اين چند سال، تمام تبليغات استكبار جهاني بر روي اهانت به ايمان اسلامي مردم ما متمركز بوده است. مردم ما از كساني كه نسبت به اسلام و ايمان اسلامي آنهابه هر شكلي اهانت كنند، نخواهند گذشت. اسلام و ايمان اسلامي، مايه ي

عزت و نصرت ماست و دنيا و آخرت ما را اصلاح خواهد كرد. با ايمان صادقانه، از عزت و راحتي و رفاه مادّي برخوردار خواهيم شد ملتي كه با ايمان صادقانه و صحيح اسلامي حركت كند، از عزت و راحتي و رفاه مادّي برخوردار خواهد شد و ديگر كسي نمي تواند چيزي را بر او تحميل كند. ما به فضل پروردگار و در سايه ي ايمان عميق ملتمان خواهيم توانست در اين قطعه از عالم، جامعه يي آباد و آزاد و مرفه و راحت به وجود آوريم كه مشاهده ي آن براي ملتها درس باشد و منجر به صدور فكر انقلاب شود. تاكنون فضل پروردگار شامل حال ملت ما بوده است و بعد از اين هم خواهد بود. بايد وحدت كلمه يي را كه به بركت ايمان به اسلام و اعتقاد به خدا در ميان اقشار مختلف مردم به وجود آمده است، صنع الهي بدانيم و از آن قدرشناسي و پاسداري كنيم. امروز ابهت ملت ايران به بركت همين ايمان است. حتّي دشمنان ملت هم اين حقيقت را قبول دارند و اعتراف مي كنند كه ملت ايران، شجاع و آزاده و نيرومند و تحميل ناپذير است. سعي كنيم روزبه روز اين ايمان را در دلهامان تقويت كنيم. علماي محترم و روحانيون و وعاظ و گويندگان و نويسندگان ديني كه معلمان و مبشران بشارتهاي الهي براي مردم هستند، بايستي در عمق بخشيدن به ايمان مردم تلاش كنند. همان طور كه خداي متعال در قرآن وعده فرموده، تا وقتي ايمان عميق اسلامي با مردم همراه است، هيچ خطري ملت و انقلاب را تهديد نمي كند و هيچ قدرتي نمي تواند كمترين آسيبي به جمهوري اسلامي و انقلاب شكوهمند ايران

وارد آورد. خداوند شما برادران و خواهران را مشمول رحمت و فضل خودش بكند و ان شاءاللَّه اين زحمات را از شما قبول فرمايد. يك بار ديگر از همه ي حضار محترم كه از راههاي دور و استانهاي مختلف كشور به اين جا تشريف آوردند، صميمانه تشكر مي كنم و اين مصيبت بزرگ را به شما تسليت مي گويم و سلام و اخلاص خود را به وسيله ي شما به همه ي همشهريان محترمتان ابلاغ مي كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت گروه كثيرى از خواهران شهرهاى مختلف كشور

سخنراني در مراسم بيعت گروه كثيري از خواهران شهرهاي مختلف كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در همه ي مراحل انقلاب، حضور خواهران زنده و نيرومند بوده است از همه ي خواهران عزيز كه از راههاي دور و نزديك تشريف آوردند، صميمانه تشكر مي كنم و مصيبت جانگداز ارتحال امام عزيزمان را به شما تسليت مي گويم. حضور خانمها در همه ي مراحل انقلاب، حضوري زنده و نيرومند و قوي بود و توانستند بارهاي سنگين را تحمل كنند و مصيبتهاي بزرگ را از سر بگذرانند. در طول تاريخ اسلام، مانند زنهاي ما، نادر و كمياب بوده است. يقيناً اگر پشتيباني و حمايت بانوان كشورمان نمي بود، در دوران جنگ و پيش از آن در همه ي مراحل انقلاب، اين پيروزيها به دست نمي آمد. چه قدر مادران و همسران و خواهران شهدا و ساير بازماندگان آنها در دوران جنگ و قبل از آن استقامت و ثبات از خود نشان دادند كه گاهي موجب تعجب انسان مي شود؛ زيرا نمونه ي آن را در تاريخ اسلام كم مي بينم. در مراحل ديگر هم حضور خواهران، حضور نيرومندي بود. در بسيج و نهادهاي انقلابي ديگر، خواهراني را مي شناسيم كه وظايف سنگيني را برعهده دارند و مشغول كار هستند.

زنان پشتوانه ي حركت مردان زنان كشور ما در طول مدت انقلاب، پشتوانه ي حركت مردها بودند. اگر احساسات و ايمان قوي زنها نبود، شايد بسياري از مردهاي ما اين قدرت را پيدا نمي كردند كه در ميدانهاي سخت مبارزات گوناگون حضور داشته باشند. امروز هم همان مسؤوليت بر دوش خانمهاست. شما كه مي دانيد دشمنان ما درصددند به انقلاب ضربه بزنند و اطلاع داريد كه وحدتِ به وجود آمده در كشور ما چه قدر باارزش است و حضور مردم ما در صحنه هاي انقلاب تا چه اندازه اهميت دارد، بايد اين حضور را حفظ كنيد و مردها و فرزندان و شوهران و برادرانتان را به حضور قوي در همه ي صحنه ها و حفظ وحدت و پشتيباني از آرمانهاي عزيز انقلاب - كه امام بزرگوارمان تأمين آنها را از ما انتظار داشتند - وادار كنيد. من براي همه ي شما خواهران دعا مي كنم. اميدوارم خداوند لطف خودش را نازل كند و به شما توفيق دهد و ان شاءاللَّه اين زحمات را از همه ي شما قبول فرمايد و روح مقدس اماممان را شاد و خوشحال و راضي بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت روحانيون، مسؤولان و مردم استان زنجان و اقشار مختلف مردم شهرهاى نهاوند، كاشمر،

سخنراني در مراسم بيعت روحانيون، مسؤولان و مردم استان زنجان و اقشار مختلف مردم شهرهاي نهاوند، كاشمر، بجنورد، اسفراين، طرقبه و چناران، اقليد، بم، ملاير و دهبيد فارس بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تمام ابعاد شخصيت امام براي ما شناخته شده نيست از همه ي برادران و خواهران كه از نقاط مختلف كشور و راههاي دور به اين جا تشريف آوردند، صميمانه تشكر مي كنم و اين مصيبت بزرگ و جانگداز را كه حقيقتاً براي جهان اسلام و همه ي مسلمين عالم و بخصوص براي ملت ايران سنگين بود، به

شما تسليت عرض مي كنم. امروز بزرگترين وظيفه ي ما ملت ايران كه مريدان قديم و اولين ياران امام خميني(ره) بوديم، اين است كه درسهاي آن امام بزرگوار را مرور كنيم. شخصيت عظيم رهبر كبير انقلاب و جوهر درخشاني كه همه ي دنيا را تحت تأثير قرار داد، در درسها و بيانات و رهنمودهاي او آشكار شده است. البته همه ي ما با شناخت كامل آن شخصيت عظيم خيلي فاصله داريم و بدون مبالغه و اغراق بايد گفت كه هنوز ابعاد بسياري ازشخصيت آن روح ملكوتي و انسان بزرگ و والا براي ما شناخته شده نيست. ما از نزديك قضايا را مي ديديم و همه ي كساني كه از چنين فاصله يي در كنار وقايع قرار مي گيرند، به آساني قدرت جمع بندي ندارند. جمع بندي آن شخصيت و تحليل ابعاد گوناگون آن انسان بزرگ و والا، قدري تدبر و تأمل لازم دارد، كه به اين زوديها براي ما كه در عصر امام و نزديك به او بوديم، ميسر نخواهد شد؛ ولي بيانات آن بزرگوار براي ما درس است، و درس چيزي است كه در دسترس و اختيار ماست. تدبر در درسهاي آن بزرگوار، خواهد توانست ما را با ابعاد شخصيت آن راحل عظيم الشأن آشنا كند و راه را بر ما بنماياند. اين درسها را نمي شود در چند جمله خلاصه كرد. در هر بخشي از زمان و در هر حادثه يي از حوادث، يكي از آن درسها مي تواند به عنوان رهنمود راهگشاي ما باشد. با توجه به شرايطي كه امروز در جهان براي كشور ما و موقعيت عظيم ملت ايران در اذهان عالم به وجود آمده است، درس بزرگ امام عزيزمان عبارت است از قدرداني از وحدت و

انسجامي كه به اراده ي الهي براي ما پيش آمد. امروز دلهاي ملت ايران از غالب اوقاتِ دوران دهساله ي انقلاب به هم نزديكتر است؛ اين هم از بركات روح ملكوتي امام بزرگوارمان بود. وحدت كلمه، قدرت ملت را چند برابر مي كند آن چيزي كه ابرقدرتها را در مقابل ملت ايران مرعوب كرده است، در درجه ي اول وحدت كلمه بود. وقتي در ميان ملتي وحدت كلمه باشد، قدرت آنها چند برابر مي شود. اگر دشمن در مقابل خود ملت مقتدري را مشاهده كرد، مجبور به عقب نشيني خواهد شد. علت عقب نشينيهاي مكرر دشمن در طول مبارزه و بعد از پيروزي انقلاب هم همين بود. گمان نكنيم كه اگر ما ضعيف باشيم، دشمن ترحم خواهدكرد. آن چيزي كه مردم مادّي را كه معنويات و ارزشها برايشان مطرح نيست، مي ترساند، قدرت است. براي دولتهاي گردن كلفت و مقتدر و زورگوي عالم، هيچ ارزش انساني و اخلاقي مطرح نيست. آن چيزي كه از آن واهمه دارند، قدرت است. قدرتهاي بزرگ مادّي دنيا هم احتياط مي كنند. علت اين كه دولتهاي استعمارگر در كشورهاي ضعيف جهان سوم، بدون ملاحظه تاخت وتاز كردند، اين بود كه در آن كشورها در مقابل خودشان قدرتي مشاهده نكردند و مانعي بر سر راه خود نديدند. هرجا كه استكبار مانع نبيند، تاخت وتاز خواهد كرد؛ حدي هم نمي شناسد؛ اما اگر در مقابل خود قدرتي مشاهده كرد، مجبور به توقف خواهد شد. ملت ايران قدرتهاي بزرگ را مرعوب خود كرد ملت بزرگ ما بحمداللَّه در سالهاي آخر عمر رژيم گذشته و در طول ده سال پس از پيروزي انقلاب، آن چنان قدرتي از خود نشان داد كه استكبار جهاني و امريكا و قلدرهاي عالم و

همدستان آنها احساس كردند كه نبايد با ملت ايران بي احتياط برخورد كرد. ملت ايران قدرتهاي بزرگ را مرعوب خود كرد، و اين يك واقعيت است. نبايد كشور ما را با كشوري از جهان سوم كه مثلاً سي و يا پنجاه ميليون جمعيت دارد، مقايسه كرد. بسياري از كشورها هستند كه شايد جمعيت آنها به اندازه ي جمعيت كشور ما و يا بيشتر از آن باشد؛ اما آن كشورها قدرت ملت ما را ندارند. علت اين است كه متأسفانه حكومتهاي فاسد در بسياري از اين كشورها مردم را از صحنه خارج كرده اند و براي آنها شأني قايل نيستند و قدرت به مردم متكي نيست و با آنها سروكار ندارد؛ بلكه به دولتمردان و رؤسا و مسؤولان كشور قائم است! در كشور ما قدرت جنبه ي عمومي دارد در كشور ما ملت در صحنه است و خودش را صاحب مملكت و مدافع ارزشهاي انقلاب و كشور مي شناسد و خود را از مسؤولان جدا نمي داند؛ لذا در اين جا، قدرت متعلق به مسؤولان و دولتمردان نيست؛ بلكه قدرت جنبه ي عمومي دارد و متعلق به مردم است؛ مسؤولان هم به پشتيباني مردم و - از همه مهمتر - به ايمان و توكل به خدا متكي هستند. هر فرد و جمعيتي از اين عامل برخوردار باشد، در هيچ ميداني احساس شكست نخواهد كرد. ما اين سرمايه ها را داريم، و همين سرمايه ها بود كه ده سال ملت ما را در سخت ترين مراحل مبارزه نگهداشت و بر دشمن غالب كرد و پيش برد. همه بايد در اين برهه ي زماني، دو درس را از امام به ياد داشته باشيم: اول، وحدت كلمه و حفظ انسجام و

محبت به يكديگر و دور ريختن عوامل تفرقه و اختلاف؛ دوم، حضور عمومي در صحنه؛ همچنان كه امروز بحمداللَّه همه ي ملت ايران در صحنه حاضرند. در آينده ي نزديك، همه پرسي و انتخابات رياست جمهوري انجام خواهد شد. حضور مردم در آن صحنه ها بايد به گونه يي باشد كه مشت محكمي به سينه ي دشمنان كوبيده شود. سازندگي كشور و حركت به سمت آباداني و عمران و توسعه ي اقتصادي، ابتكار و تلاش و همكاري با دستگاههاي دولتي، شركت در بازسازي كشور با پول و فكر، حضور مردم را در صحنه نشان خواهد داد. همين كارهاست كه تاكنون انقلاب را با طراوت و با نشاط نگهداشته است و روح مقدس امام(ره) را خشنود خواهدكرد. كينه ي استكبار تمام شدني نيست استكبار جهاني نسبت به اسلام و انقلاب، از اعماق وجود كينه دارد، و تا ملتي از اصول و دين خودش دست برندارد و تسليم نشود، آنها راضي نخواهند شد. خداوند متعال به مسلمانها فرمود: «ولن ترضي عنك اليهود ولاالنّصاري حتّي تتّبع ملّتهم»(1). بنابراين، كينه ي استكبار به خاطر اعتقادات و استقلال خواهي و شعار«نه شرقي و نه غربي» و پايبندي عميق مردم ما به اسلام است. كينه ي استكبار تمام شدني نيست؛ اما علي رغم كينه ي عميق او عليه ملت ما، به لطف پروردگار اميدوار و دلگرميم كه ان شاءاللَّه ملت ايران بتواند در همه ي صحنه هاي اقتصادي و سياسي و فرهنگي، به مقاصد الهي دست يابد و دشمن را وادار به عقب نشيني كند. اميدواريم خداوند فضل و لطف و رحمت خود را شامل همه ي شما برادران و خواهران كند و به ملت ايران توفيق دهد كه راه امام عزيز را تداوم بخشند. مجدداً از همه ي شما، مخصوصاً علما

و ائمه ي محترم جمعه و روحانيون و فضلا و خانواده هاي معظم شهدا صميمانه تشكر مي كنم. در مراجعت به شهرها و مراكز خودتان، سلام من را به اهالي آن ديار برسانيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 120

سخنرانى در مراسم بيعت جمع كثيرى از اقشار مختلف مردم جهرم و بخشهاى تابعه، كاشان، فريمان، سرخس

سخنراني در مراسم بيعت جمع كثيري از اقشار مختلف مردم جهرم و بخشهاي تابعه، كاشان، فريمان، سرخس، احمدآباد، نكا، بوشهر، بندر ديلم و خواهران بندر گناوه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ده سال رهبري امام براي ما مغتنم بود متقابلاً اين ضايعه ي جانسوز و مصيبت بار براي جهان اسلام را به يكايك شما برادران و خواهران صميمانه تسليت عرض مي كنم و توفيق كامل همه ي شما عزيزان را از خداوند متعال مسألت مي كنم. همچنين لازم مي دانم از همه ي برادران و خواهراني كه از شهرهاي مختلف و اقطار گوناگون كشور و راههاي دور و نزديك تشريف آوردند، مخصوصاً علماي اعلام و ائمه ي محترم جمعه و روحانيون معظم و خانواده هاي مكرم شهيدان و جانبازان صميمانه تشكر كنم. در زندگي همه ي ملتها و بلكه در زندگي هر انسان فرصتهايي پيش مي آيد كه اگر توفيق خدا به كمك آن ملت و فرد بيايد، عقل و هوش او برانگيخته مي شود و از آن فرصتها حداكثر استفاده را مي كند؛ اما اگر خداوند توفيق ندهد، فرصتها از دست مي روند و غالباً هم به آساني و بزودي تجديد نمي شوند. در تاريخ ملتها از اين قبيل حوادث زياد مشاهده مي شود. نبايد شك كرد كه ده سال رهبري عيني و قدرتمندانه ي امام بزرگوار و عظيم ما، براي ملت ايران فرصت مغتنمي بود. تا آن جا كه ما به ياد داريم، بعد از انبيا و ائمه ي معصومين(ع)، ملت ما هيچ شخصيت و رهبري

را با اين عظمت و قدرت و توفيقات هرگز به خود نديده است. انصافاً ملت ما از اين فرصت حداكثر استفاده را كرد. شما مردم باوفا و مؤمن و فداكار، در اطاعت و پيروي از اين امام بزرگ و بزرگوار، هيچ كم نگذاشتيد. ملت ما از مردم دوره ي صدر اسلام بهتر و فداكارترند وقتي ملت خودمان را با دوران مختلف تاريخ اسلام و ملتهاي ديگر مقايسه مي كنيم، مي بينيم واقعاً ملت ما خيلي بهترند و در بعضي موارد حتّي قابل مقايسه هم نيستند. با دوره ي صدر اسلام هم كه مقايسه كنيم، باز هم در مجموع ملت ما بهتر و فداكارتر و صادقترند و ايثارشان بيشتر است. البته اگر شخصيتها و چهره هاي برجسته ي عهد رسول خدا(ص)، مثل صحابه ي خاص و نزديك و حواريون ايشان و شخص اميرالمؤمنين(ع) را در نظر داشته باشيم، مسلماً آنها خيلي ممتاز و كم نظيرند. شكي نيست كه خداي متعال به حسب عمل ملتها به آنها پاداش و جزا مي دهد، كه گاهي آثار آن را ما مي فهميم و گاهي هم متوجه نمي شويم. آيات كريمه ي قرآن دلالت مي كنند كه اگر ملتي عمل صالح انجام داد و مخصوصاً آن را با ايمان و تقوا همراه كرد، زندگي و دنيا و عزت و استقلال او تأمين خواهدشد؛ حتّي اگر با ايمان و تقوا هم همراه نبود، باز هم خداي متعال پاداش خواهد داد؛ «كلّا نمدّ هولاء و هولاء»(1): هم كساني كه براي دنيا كار مي كنند، و هم افرادي كه براي آخرت تلاش مي كنند، خداي متعال همه را جزا خواهد داد. اين كه مي بينيد بعضي از ملتها دين و تقوا هم ندارند، اما از زندگي مادّي و علي الظاهر مطلوبي برخوردارند،

به خاطر آن است كه كار دنيا را خوب انجام مي دهند؛ منتها اين گونه زندگي عاقبت خوشي ندارد و با فساد همراه مي شود و آن شخص را از بين خواهد برد. تمدن مادّي امروز جهان، اين روش زندگي را برگزيده است؛ ليكن ملتي كه مؤمن باشد و مثل شما تلاش كند، شكي نيست كه خداي متعال به او پاداش خواهدداد. اين پاداش فقط مخصوص آخرت نيست؛ بلكه در دنيا هم پاداش داده خواهدشد. پاداش دنيا اين است كه طبق عملي كه انجام داده اند، خوشبخت و عزيز خواهندشد و از ذلت و زور و تحميل بيرون خواهند آمد. مردم ما در دوران گذشته كمترين دخالتي در امور خود نداشتند امروز شايد در بين ملتهاي دنيا، ملتي مانند ايران نباشد كه از هيچ قدرت خارجي فرمان نبرد و ملاحظه ي آنها را نكند و خودش تصميم بگيرد و راه خودش را انتخاب كند و مستقل باشد. در داخل ايران هم امور كشور در دست خود مردم است. بحمداللَّه بساط حكومتهاي استبدادي و زورگو از اين كشور برچيده شده است. آنها قرنهاي متمادي بر كشور و ملت ما حاكميت داشتند و مردم كمترين دخالتي در امور خودشان نداشتند. در دوران رژيم گذشته، اگر قطع رابطه و يا ايجاد ارتباط مي شد؛ اگر معامله يي انجام مي گرفت و اگر سفري برگزار مي گرديد، آن كسي كه نه نظرش خواسته مي شد و نه در جريان امور قرار مي گرفت و نه از احترامي برخوردار بود، ملت ايران بود. مجلس شورايي هم كه در آن وقت وجود داشت، درحقيقت از نمايندگان مردم تشكيل نشده بود، تا آنها ناظر و حاضر كارها باشند. مجلس از دست نشانده هاي خود دستگاه

و خوانين و زورگوها و گردن كلفتهاي محلي و متنفذين تشكيل مي شد و مردم هم در كناري سرشان پايين و مشغول كار خودشان بودند و با سختي زندگي را مي گذراندند و دستگاه نيز ثروت مملكت را براي خودش برمي داشت و مي فروخت و استفاده مي كرد و مي خورد و مي پاشيد و حسابي هم به كسي پس نمي داد! انقلاب اسلامي كه پيروز شد، همه چيز را عوض كرد. امروز رئيس جمهور و دولت و نمايندگان مجلس و رهبري متعلق به مردمند. مردم تصميم مي گيرند و امضاء مي كنند، و درحقيقت اراده ي آنها براي مسؤولان مورد توجه و محور اصلي كار است. ملت ما مستقل است و خودش تصميم مي گيرد پاداش الهي همين است كه زندگي يك ملت، زندگي خوب و مطلوب و مستقل شود؛ خودش تصميم گيري كند و رئيس جمهور و نماينده ي مجلس را برگزيند؛ آنها را از خود بداند و مطمئن باشد به او ايمان و اعتقاد دارند، به او محبت مي ورزند، در حقش خيانت نمي كنند و براي مصالح او تلاش مي كنند. پس از تأمين اين موارد، آنگاه ملت به كمك مسؤولاني كه خود معين كرده است، مي شتابد و با آنها همكاري مي كند و به عمران و آباداني كشور مي پردازد. كشور ما يكي از نادرترين كشورها در زمينه هاي عمران و آباداني است. ما اگر دو برابر امروز هم جمعيت داشته باشيم، باز هم مي توانيم بدون كمترين نيازي به كشورهاي ديگر، خود را به بهترين وجه اداره كنيم. اين ظرفيت خوب، هم در خاك بابركت ما، و هم در استعدادهاي انساني ممتاز كشور، و هم در دستورات و روش و قانون اساسي، و هم در مسؤولان ما وجود دارد. اگر

جنگ هشت ساله را بر ما تحميل كردند، به خاطر اين بود كه ما ديرتر به بازسازي كشور و زنده كردن زمينه هاي عمران بپردازيم. استعمار و استكبار مي دانند كه اگر ملت ما به كمك مسؤولان و گردانندگان و مديران دلسوز كشور بتواند ايراني آباد و آزاد بسازد و آحاد جامعه را كاملاً مرفه و برخوردار از عدالت اجتماعي و ساير ارزشهاي اسلامي كند و در زير چتر شريعت مقدسه ي اسلام نگهدارد، در آن صورت انقلاب بزرگ و شكوهمند ما به خودي خود و بدون آن كه كسي تلاش كند، به همه ي كشورهاي اسلامي صادر خواهد شد و الگوي ديگران قرار خواهد گرفت. ده سال فشار وارد آوردند، تا اين دگرگوني پيش نيايد؛ ولي كوشش آنها بي فايده بود. ملت ما، ملتي زنده و لايق و بارشد است. اين ملت باعث شد تا حادثه ي رحلت امام و رهبرش كه حادثه ي تلخ و جانسوزي بود و همه ي دنيا منتظر بودند تا اين حادثه موجب ضعف ملت و تشكيلات و نظام شود، موجب قوت نظام گردد. مردم ايران لياقت خود را به اثبات رساندند ملت ما با تجمع خود و ابراز وفاداري و سرسپردگي مخلصانه نسبت به روحانيت دلسوز و علاقه مند، لياقت خود را به اثبات رساند. امريكا و اذناب او هرچه تلاش كنند، نخواهند توانست اين ملت را از رسيدن به قله يي كه امام عزيزش همه را به آن سمت هدايت مي كرد، باز بدارند. اگر تمام گردن كلفتها و قلدرهاي دنيا هم دست در دست يكديگر دهند، نمي توانند ما را از حركت به سمت جامعه ي اسلامي مرفه و عادل و آباد باز بدارند. ما بحمداللَّه اراده ي پيمودن اين راه و انجام

اين كار را با لطف الهي و كمك مردم داريم و چيزي هم كم نداريم. فقط مواظب باشيد وحدت و شور و احساس تكليف را در خود حفظ كنيد. قرآن به مسلمانها خطاب مي كند و مي گويد: اگر مؤمن باشيد، نه از كسي بترسيد و نه سست شويد(2). مظهر ايمان، همين شور و نشاط و تلاش و وحدت و حضور در صحنه است؛ دشمن هم از همين مي ترسد. تا وقتي حضور قوي و پُرشور شما مردم استمرار دارد، ان شاءاللَّه لطف خدا هم با ما خواهد بود. اميدوارم دعاي حضرت وليّ عصر(ارواحنافداه وعجّل اللَّه تعالي فرجه) و توجهات روح ملكوتي امام عزيزمان هميشه با شما باشد و كمكتان كند، تا بتوانيد راهي را كه انقلاب و اسلام تعيين كرده اند، تا آخرين مراحل و منازل ادامه دهيد. خداوند شما را حفظ كند. مجدداً از همه ي شما عزيزان تشكر مي كنم. خواهش مي كنم سلام من را به مردم عزيز شهرهاي خود برسانيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اسراء: 20

2) آل عمران: 139

سخنرانى در مراسم بيعت معاون وزير اطلاعات، نماينده ى فرمانده ى كل قوا در سازمان حفاظت اطلاعات ارتش

سخنراني در مراسم بيعت معاون وزير اطلاعات، نماينده ي فرمانده ي كل قوا در سازمان حفاظت اطلاعات ارتش به همراه رئيس اين سازمان، و جمعي از مديران كل و كارشناسان وزارت اطلاعات و سازمان حفاظت اطلاعات ارتش بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امام نسبت به مسايل اطلاعات اهتمام زيادي داشتند لازم است از برادران عزيز تشكر كنم كه اين فرصت را فراهم كردند، تا از زحمات و تلاشهاي شبانه روزي و مجاهدتهاي خاموش و آرام و بي رياشان سپاسگزاري كنم. امام عزيز(ره) علي رغم آن كه سابقه ي ذهني با مسايل اطلاعات نداشتند، اما چه قدر نسبت به اين مسأله اهتمام داشتند. آن قدر ايشان براي وزارت اطلاعات و مسؤولان آن اهميت قايل

مي شدند و حرف آنها را ملاك مي دانستند كه من نمونه ي آن را براي هيچ دستگاهي نديدم. اين، بلوغ فكري آن بزرگمرد را نشان مي داد كه همه چيز را با ديد حكمت الهي نگاه مي كرد. ايشان خيلي سنجيده فرمودند: برادران مشغول در جبهه ي اطلاعات، سربازان گمنامند. حقيقتاً همين گونه است. شما در جبهه يي درگير هستيد كه به هيچ وجه خطر و توطئه و زحمت و مجاهدتش از جبهه ي نظامي كمتر نيست. شما از افتخارات و هيجانات ظاهري و تعريف و تمجيدهايي كه معمولاً در كار نظامي وجود دارد، چشم پوشيديد و در اين سنگر زحمت مي كشيد. خداوند ان شاءاللَّه همه ي شما را حفظ كند و توفيق دهد، تا ذهن و اراده ي شما روشن و قوي باشد و سلاح هوش و ابتكار كه اصليترين سلاح شماست، بيش از پيش برّا شود. تلاش موفق اخير شما كه به انهدام يك شبكه ي خطرناك اطلاعاتي و استكباري در داخل كشور منتهي شد، واقعاً كار بزرگ و قابل تحسين و باارزشي بود كه مشتركاً با برادران عزيز حفاظت اطلاعات ارتش انجام گرفت و مجموعه ي خطرناكي را كه همه گونه عضو - آخوند و ارتشي و بازاري و ... - در آن به چشم مي خورد، منهدم كرد. خداوند ان شاءاللَّه از شما قبول كند. تلاش دشمن، ارزيابي دقيق نقطه ي ضعف شماست البته دشمن دست بردار نيست و توطئه ي خودش را متوقف نخواهد كرد؛ ضربه را مي خورد، ولي باز خودش را براي ضربه ي بعدي آماده و جمع وجور مي كند؛ و بدون شك ضربه ي بعدي دشمن، با توجه به نقصهاي او در ضربه ي اول است. يعني دقت مي كند ببيند شما چگونه و از چه راهي توانستيد به او تودهني بزنيد، قطعاً

آن روزنه را محكم خواهد گرفت. دشمن بيشترين تلاش خود را در ارزيابي دقيق نقطه ي ضعفش مي كند و با دستگاههاي آماده و منسجم و قوي يي كه دارد، فوراً نقاط ضعف كار خود را پيدا مي كند و به جبران آنها مي پردازد. شما هم بايستي در نوبت بعد ضربه ي ابتكارآميز ديگري بزنيد. هميشه ابتكار عمل دست مهاجم است؛ به همين خاطر، او شيوه ي برخورد را انتخاب مي كند. شما بايستي هوشمندي خود را به كار ببريد و شيوه يي را كه او در بين صدها احتمال انتخاب كرده است، پيدا كنيد و به خودش برگردانيد. آن وقتي كه شما به عنوان دستگاه اطلاعاتي اسلام و حق، حمله مي كنيد و به آنها ضربه وارد مي آوريد، اين معادله برعكس خواهد شد؛ يعني آنها بايد ببينند شما از چه شيوه يي استفاده مي كنيد. بايد دايماً بيدار باشيد و ضربه را به دشمن برگردانيد كار آنها سخت تر است؛ چون آنها شيوه هاي ما را نمي شناسند. شيوه هاي آنها، قابل حدس و استاندارد و شبه استاندارد است. ابزار و پول و نفوذي و شهوات جنسي و... ، روشهاي شناخته شده يي هستند كه معمولاً با ابتكار هم توأم مي شوند و ضربه ي خود را مي زنند؛ اما شيوه هاي شما براي آنها ناشناخته است و به همين خاطر كارشان دشوارتر است. شما از ايمان و دين و تلاش و زحمتِ بيشتر استفاده مي كنيد، كه نقطه ي قوّت كار شماست و درك همه ي اينها براي آنها آسان نيست. هنگامي كه دشمن حمله مي كند، ابتكار عمل در دست اوست؛ شما بايد كاملاً حواستان جمع باشد و مثل جبهه ي جنگ آمادگي خود را حفظ كنيد؛ چون ما نمي دانيم كه دشمن از كجا حمله خواهدكرد؛ ممكن است از جبهه ي

مياني و يا بالا و پايين حمله كند. به هرحال، بايد در همه جا بيدار باشيم. بايد در طول جبهه يي كه يقيناً از لحاظ معنوي به مراتب طولانيتر از مرزهاي ماست، دايماً بيدار باشيد و فوراً ضربه را به خودشان برگردانيد. همين الان هم آنها مشغول كارند. در حال حاضر، جاسوسهاي امريكا و انگليس و ديگر رژيمهاي استكباري، ميان مردم و دستگاههاي مختلف و حوزه هاي علميه هستند و قصد ضربه زدن به نظام و انقلاب را دارند. اين شما هستيد كه بايد با همت بلند خود و با اتكاء به پروردگار دنبالشان باشيد و نقشه هاي آنها را خنثي كنيد. كار ضداطلاعاتي شما بسيار مهم است صحنه يي كه شما درگير آن هستيد، صحنه ي بسيار عجيبي است. شايد در ميان سنگرهايي كه جمهوري اسلامي مبارزه مي كند - مبارزه به معناي خاص آن و دست به يقه شدن و ضربه زدن و ضربه خوردن - هيچ سنگري بافضيلت تر از سنگر شما نباشد؛ چون هميشه و در همه جا، خطر از ناحيه ي نفوذ اطلاعاتي دشمن بيشتر است. در قضيه ي جنگ هم اگر ما بيشتر مي زديم و كمتر مي خورديم، به خاطر اين بود كه كار اطلاعاتي شايسته و ممتازي انجام مي داديم. با چشم بسته كه نمي شود به جنگ رفت؛ بايد با چشم باز دشمن را ديد و محل پرتاب ضربه اش را برآورد كرد، تا متقابلاً پاسخ كوبنده تري به او داد. كار ضداطلاعاتي شما بسيار مهم است؛ حتّي از كارهاي اطلاعاتي آفندي و كارهاي نظامي هم مهمتر و بافضيلت تر است. سنگر عظيمي در اختيار شماست؛ مواظب باشيد اخلاصتان را از دست ندهيد. اگر توانستيد با همين اخلاص و صفا و دلسوزي، براي مردم و

انقلاب و اسلام كار كنيد و احساسات و انگيزه ها و نيتهاي خود را خالص كنيد، بدانيد پيروزيد و هيچ عاملي نمي تواند به شما ضربه بزند؛ اجر الهي هم در جاي خودش محفوظ است؛ «و ما عنداللَّه خير و ابقي»(1). بزرگترين پاداش انساني كه تلاش مي كند، موفقيت اوست؛ اما آنچه را كه پيش خدا داريد، از شاديهاي دنيايي باارزش تر و بالاتر است. اين سنگر را محكم نگهداريد و مبادا براي لحظه يي دلسرد و خسته و مردد بشويد؛ با همديگر همكاري كنيد. خداوند ان شاءاللَّه از شما راضي باشد و توفيقتان دهد و روح مطهر و مقدس امام عزيزمان را با اوليايش محشور كند و شما را مورد تأييد خودش قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) قصص: 60

سخنرانى در مراسم بيعت فرماندهان و مسؤولان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى

سخنراني در مراسم بيعت فرماندهان و مسؤولان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تكليف امروز شما بيشتر است من هم به همه ي برادران عزيز صميمانه تسليت عرض مي كنم. در ديدارهايي كه با شما برادران در طول سالهاي گذشته - چه قبل از شروع جنگ و چه در دوران جنگ - داشتم، هميشه افتخارم اين بود كه از طرف امام(ره) و به نمايندگي او با شما حرف مي زنم، و هيچگاه فكر نمي كردم كه روزي امام نباشد و باز من با شما به عنوان همكار و مسؤول بخواهم صحبت كنم. به هر حال، مصيبت سنگين و بزرگي براي عالم اسلام بود و خلأ عظيمي ايجاد شد، و اگر كساني مي بايد تلاش كنند تا اين خلأ را به نحوي جبران و پُر كنند، آنهايي هستند كه به امام ارادت بيشتري داشتند و نزديكي بيشتر و رابطه ي مستحكمتري بين خودشان و

امام احساس مي كردند، و شكي نيست كه شما برادران عزيز سپاهي، از جمله ي پيشقدم ترين و برترين افراد در اين زمينه هستيد. تكليف امروز شما در مقايسه با گذشته و نسبت به ديگران، بيشتر است. خوب است كه بر غمهاي خود چيره شويم و از احساسمان نسبت به امام عزيز نردباني درست كنيم، تا به قله ي آرمانهايي كه او به ما نشان داده بود و هميشه ما را در پيمودن راه به سمت آن آرمانها تشجيع كرده بود، برسيم. او به ما تعليم داده بود كه مي توانيم هر كاري را انجام دهيم، و از اين كه بترسيم و ترديد كنيم، ما را برحذر داشته بود. سعي كنيم ان شاءاللَّه همتها و دلها را يكي كنيم، راه را بپيماييم و به مقصد اعلايي كه آن بزرگوار به ما نشان داده و ما را به سمت آن هدايت كرده بود، برسيم. ما حقيقتاً مرده بوديم؛ امام(ره) ما را زنده كرد. ما گمراه بوديم؛ او ما را هدايت كرد. ما از وظايف بزرگ انسان و مسلمان غافل بوديم؛ او ما را بيدار كرد و راه را به ما نشان داد و دست ما را گرفت و ما را تشجيع نمود و خودش هم جلوتر از همه حركت كرد. خدا را شكر مي كنيم كه با همه ي وجودمان سخن او را باور كرديم و پشت سر او حركت كرديم و متوقف نشديم و در نيمه ي راه او را رها نكرديم. بحمداللَّه شما امتحان سخت و بزرگي را داديد. اين جنگ براي شما نعمت بسيار بزرگي بود؛ شما را باصفا، و جوهرهاي وجودتان را آشكار كرد. اگر جنگ اتفاق نمي افتاد، معلوم نبود كه ما

چگونه باشيم و در چه وضعيتي بسر ببريم. اگر جمهوري اسلامي با انقلاب همراه باشد، تهديدي متوجه او نيست مايلم چند نكته ي كلي را در جمع شما مطرح كنم: نكته ي اول اين است، تا مادامي كه نظام جمهوري اسلامي با انقلاب همراه است، نبايد لحظه يي تصور شود كه تهديدي متوجه او نيست. خدا نكند آن روزي بيايد كه جامعه و انقلاب ما، مثل بعضي از كشورهاي به اصطلاح انقلابي كه صرفاً اسمشان انقلابي است، اما در ميدان سياست هيچ مسأله و مشكل انقلابي يي برايشان مطرح نيست و مثل كشورهاي ديگر با همه رابطه و همخواني دارند و چيزي به نام آرمان در نظر آنها مطرح نيست، باشد. خدا نكند كه ما سرنوشتمان به آن جا برسد و جمهوري اسلامي از انقلاب جدا شود و با او نباشد. اگر فرض ما اين است كه جمهوري اسلامي را توأم و آميخته با انقلاب اسلامي فهميديم و قبول كرديم، پس بايستي فرض ما بر اين باشد كه دشمني و تهديد براي اين انقلاب - كه مثل روحي در كالبد اين جمهوري وجود خواهد داشت - همواره متصور خواهد بود و نيرويي كه از انقلاب بايد دفاع كند، هميشه لازم است. البته آن نيرو، همه ي ملتند؛ اما همه ي ملت كه مسلح نيستند. آن سازمان مسلحي كه بايد بر خود حتم كند كه از انقلابي كه همچون روحي در كالبد اين جمهوري است، دفاع كند، كدام است؟ بنابراين، بايد با چنين تصور و احساس لزوم حضور و دفاع دايمي و احساس هميشگيِ در سنگر بودن، مسايل نيروهاي مسلح و سپاه و كشور را مورد بررسي قرار دهيم. هر پايه ي ديگري براي

تحليل، غلط و غيرواقع بينانه است. ما بايد فرض كنيم كه همواره دشمن داريم و انقلاب تهديد مي شود. نمي خواهم بگويم حتماً جنگي عليه ما به راه خواهد افتاد؛ شكل خاصي از تهديد مورد نظرم نيست؛ اما آنچه كه مي توانم در قلبم به آن معتقد باشم، اين است كه تهديد عليه نظام جمهوري اسلامي كه انقلاب را با خود دارد و از او جدا نشده است، هميشگي است. فقط يك شق ديگر وجود دارد كه ما آن شقه را رد كرديم و آن، اين است كه جمهوري اسلامي برقرار باشد، اما ديگر انقلاب نباشد؛ در آن صورت فرض مي شود كه ما دشمني هم نداشته باشيم! اين امر اصلاً قابل تصور نيست. ما براي جمهوري اسلامي تعريفي نداريم كه با نبودن انقلاب و يا جدايي از آن منطبق باشد و بسازد. بايد همه ي تصميم گيريها براي آينده را بر اساس اين تحليل و مبنا قرار بدهيم. تنها نيرويي كه قادر است از انقلاب و نظام دفاع كند، سپاه است اعتقادم اين است كه اگر سپاه نباشد و يا ضعيف باشد، امكان ندارد بتوانيم در مقابل تهديدي كه وجودش را مسلّم مي دانيم، دفاع كنيم. شما به نظرات من در مورد نيروهاي مسلح آشنا هستيد. شايد تاكنون با خيلي از شما در جمعهاي كوچك، دوبه دو و سه به سه نشسته ام و صحبت كرده ام. شما نظرات من را مي دانيد. همان طور كه حضرت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) معتقد بودند و تا آخر هم اعتقادشان همين بود كه سپاه و ارتش نبايستي به نفع ديگري هضم بشوند و از بين بروند، بلكه هر دو بايد بمانند، من هم همين نظر را دارم و بارها آن را با شما

در ميان گذاشته ام. اگر من چنين نظري هم نمي داشتم، لازمه ي تبعيت از امام(ره) همين بود كه مطرح كردم. ارتش هم مانند سپاه مي ماند؛ اما عقيده ي من بر اين است كه تنها نيرويي كه قادر است از انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، انقلابي دفاع كند، فقط سپاه است. اگر ما سپاه را نداشته باشيم و يا ضعيفش را داشته باشيم، قادر نخواهيم بود از انقلاب دفاع كنيم. البته اين عقيده ي جديدي هم نيست. از اول كه سپاه شكل گرفت، من اين عقيده را داشتم و در طول جريانات جنگ هم اين عقيده براي ما روزبه روز روشنتر شد. اگرچه الان علي الظاهر در دوران جنگ نيستيم و شرايط صلح هم فراهم نشده است، ليكن تا سالهاي متمادي اين ديد نسبت به سپاه وجود خواهد داشت. ما براي هيچ مسأله يي تا دويست سال و يا صد سال ديگر پيش بيني نمي كنيم و در مورد آن نظر نمي دهيم؛ اما در همان بُرد ديدي كه معمولاً انسان مي تواند مسايل را پيش بيني كند - يعني لااقل تا ده، بيست، سي سال ديگر مي گوييم وضعيت همين گونه است. بعد از سي سال ديگر هم هر كس بود، ما نمي دانيم كه چه خواهد شد و چه تصميمي خواهد گرفت. فعلاً در حال حاضر آنچه كه ما فكر مي كنيم و بُرد نگاه و تحليل ما ايجاب مي كند، همين است كه با شما در ميان گذاشتم. بايد سپاه را تقويت كرد بايد به معناي حقيقي كلمه، سپاه را تقويت كرد. اين تكليفي است كه هم بر گردن شما و هم برعهده ي من است. به بُعد معنوي، يعني روحيه و فكر و اعتقاد و اخلاص و همان چيزهايي كه

سپاه را از بقيه ي نيروهاي مسلح متمايز مي كند و اگر آنها را از او بگيريم، معنايش اين است كه سپاه را نداريم، بايد توجه كرد. همچنين سازماندهي اداري و نظامي و سلسله مراتب فرماندهي و استحكام مديريت و تواناييهاي علمي و رزمي و ابزار و ساير چيزهايي را كه لازم است، بايد جدي گرفت. اين دو بُعد را بايد مبناي كار قرار دهيم. اشتباهاتي در فهم اين قضيه و چگونگي تقويت سپاه و عناصر آن همواره وجود داشته است. اختلاف نظرها هم غالباً از همين جا ناشي مي شده است. يك نفر تقويت را در چيزي فهميده است، و نفر ديگر در چيز ديگر؛ يكي جامعتر فهميده، و ديگري ناقصتر متوجه است. ما چنين اشتباهاتي را نبايد بكنيم. بايستي سپاه را به عنوان نيروي مطمئن و قابل اعتماد و كارساز از همه جهت، در وسط صحنه ي انقلاب و كشور داشته باشيم. اين، هدف ماست و بايستي هر طرحي بر مبناي اين هدف شكل بگيرد. امروز در داخل سپاه آن قدر نيروي مؤمن وجود دارد كه اگر از يكي دو نهاد انقلابي بگذريم، شايد در هيچ مجموعه يي از مجموعه هاي فراوان و متعدد كشور نتوان اين همه نيروي خوب و بااخلاص را يكجا مشاهده كرد؛ نيروهايي كه علم و ابتكار و تجربه و اخلاص و شوق و نشاط و اميد دارند. اين، سرمايه ي عظيمي است. اگر ما توانستيم از اين سرمايه خوب استفاده كنيم، پيش خداي متعال سربلند خواهيم بود؛ والّا هيچ عذري نزد او نخواهيم داشت. كوشش كنيد كه در كادرهاي سپاه يأس و ترديد راه پيدا نكند نكته يي كه علي العجاله مي خواهم به شما بگويم، اين است كه كوشش كنيد

در كادرهاي سپاه يأس و ترديد راه پيدا نكند؛ با اين امر بشدت مبارزه كنيد. در سال گذشته كه قطعنامه ي پايان جنگ مطرح بود، به هر نقطه يي از سپاه كه سر مي زدم، مي ديدم كه اين ترديد وجود دارد. اول در كادرهاي پايين آن را ديدم و سپس در كادرهاي بالاتر هم به چشم مي خورد. اين ترديدها نابودكننده است. كاري كه در آن وقت مي توانستم بكنم، اين بود كه به برادرها بگويم جاي ترديد نيست، و الان مي توانيم عملاً نشان دهيم كه اين ترديد بيجاست؛ منتها فرصتي لازم است كه بتوانيم آن را به صورت عملي و قطعي و ترديدناپذير در فضاي كشور تحقق ببخشيم. شما كمك كنيد كه در اين فواصل - بخصوص با حادثه ي تكان دهنده ي فقدان حضرت امام(ره) - اين ترديد در دلها جا نكند. گاهي اوقات مواردي در مراكز قانونگذاري يا امثال آن مشاهده مي شود كه ممكن است مايه ي ترديد و نگراني شود. نبايد هيچ پديده يي مايه ي ترديد و نگراني بشود. براي يك فرد سپاهي، قاعدتاً بيش از اين چيزي كه من گفتم، مطلوب نيست؛ يعني داشتن يك سپاه قوي و مقتدر و كارآمد و با مسؤوليت عظيم. به نظر من، اين بالاترين خواست يك فرد سپاهي علاقه مند به سپاه است. تصميم گيري در مورد اين كار با ماست. اين طور نيست كه يك قانون يا يك تصميم گيري يا حتّي حرف و زمزمه يي در مراكز گوناگون موجب شود كسي به ترديد افتد كه آيا سپاه با همان قدرت مورد نظر و توانايي دوام خواهد داشت يا خير. بايستي با اين ترديد در ذهنها بشدت مبارزه و مقابله شود. حضور در جبهه و خطوط دفاعي

بايد قوي باشد نكته ي ديگر - كه البته به اين اندازه اصولي نيست، اما مهم مي باشد - اين است كه حضور در جبهه و خطوط دفاعي، بايد حضور قوي يي باشد. آن طور كه من شنيدم، برادران بسيجي كمتر از برادران وظيفه در آن جا مشغول هستند. شايد آن استحكام و اقتداري كه در خطوط دفاعي متوقع است، در بعضي از نقاط به آن اندازه نباشد. بايستي استحكام خطوط دفاعي - بخصوص در اين دوران - در حد اعلي باشد. خود اين مسأله، در روحيه ي افراد سپاهي و مراودين با اين نهاد منعكس خواهد شد. يعني اگر به كسي مأموريتي مي دهيد تا در منطقه حضور پيدا كند، چنانچه در آن جا حالت اختلال و تزلزلي مشاهده كند، اگر اين فرد اميدوار هم باشد، با مشاهده ي آن اختلال، اميدش دچار ترديد و تزلزل خواهد شد. هركاري كه ممكن است، بايد براي استحكام خطوط مقدم كرد. حالت عدم تفاهم بين ارتش و سپاه را از بين ببريد نكته ي آخر اين است كه تا آن جا كه مي توانيد، سعي كنيد حالت عدم تفاهم و روحيه ي تنافري كه بين اين دو سازمان نظامي - ارتش و سپاه - هست، از بين ببريد. شما ديديد كه چه قدر امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) روي اين مسأله تكيه مي كردند. ايشان روي وحدت و تفاهم و محبت - بخصوص بين سپاه و ارتش - بسيار تأكيد مي كردند، و من خيال مي كنم كه لازمه ي وفاداري به آن بزرگوار اين است كه سعي كنيد اين روحيه ي تنافر را يكجانبه از طرف خود مرتفع كنيد و آن را به روحيه ي محبت تبديل سازيد. چنانچه محبت باشد، كارايي به حد كمال خواهد رسيد؛ و اگر محبت

نباشد و تنافر جاي آن را بگيرد، كارايي وجود نخواهد داشت. شما در سطوح بالا هستيد و حرفتان در جمع كثيري از برادران سپاه نفوذ دارد. خداي متعال به شما كمك خواهد كرد؛ چون برادران خوبي هستيد و حقاً و انصافاً مظهر فداكاري و صفا و صدق براي انقلابيد و اين را در سخت ترين جاها و مراكز نشان داديد وبه منصه ي ظهور درآورديد. حقيقتاً ميدان امتحاني به اين عظمت، كمتر وجود داشته است. نقش روحانيون در سپاه تعيين كننده است يك جمله را هم با برادران عزيز روحاني در ميان مي گذارم. اگرچه حق اين عزيزان بيش از يك جمله است، منتها چون ذهنم بكلي به اين مسأله مصروف شده است، به عنوان اظهار علاقه و ارادت به آقايان مي گويم. برادران عزيز روحاني كه در سرتاسر سپاه حضور دارند، بايستي اين نقش حساس و مهم را خيلي گرامي و عزيز بشمارند؛ زيرا حقيقتاً نقش تعيين كننده يي است و همان طور كه گفتم، قوام و شخصيت سپاه به معنويتش است، و اين معنويت از طريق شما آقايان و علماي محترم كه معلمان اخلاق و معنويت و تزكيه هستيد، قابل تأمين است. هم برادران بايستي قدر شما آقايان را بدانند، و هم شما بايستي اين صفحه ي قلوب منور برادران مؤمن سپاه را براي منقش كردن بهترين معارف و بهترين خصوصيات مغتنم بشماريد. ان شاءاللَّه اين مجموعه، مجموعه ي كاملي است و اميدواريم كه خداي متعال، هم به شما برادران كه به كار تعليم و تربيت مشغول هستيد، و هم به شما كه به كار سازماندهي و اداره سرگرميد، كمك كند، تا بتوانيد اين نهاد عزيز را به سطح مطلوب خود و جايگاهي كه شايسته ي

آن است و انقلاب به آن نياز دارد، برسانيد. از آقايان محترم كه اين ديدار خوب را ترتيب دادند، تشكر مي كنم و از اين كه شما را بعد از مدتها مجدداً زيارت كردم، خوشحالم. خداوند ان شاءاللَّه شما را حفظ و تأييد كند. دست پروردگار هميشه يار و مدد كارتان باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم بيعت جمع كثيرى از اقشار مختلف مردم شهرهاى قم، رفسنجان و كهنوج

سخنراني در مراسم بيعت جمع كثيري از اقشار مختلف مردم شهرهاي قم، رفسنجان و كهنوج بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم صدور انقلاب، به معناي صدور فرهنگ انسان ساز اسلام من هم متقابلاً به همه ي شما برادران و خواهران عزيز، بخصوص علماي محترم و روحانيت معظم و ائمه ي محترم جمعه و خانواده هاي عزيز شهيدان گرامي كه با صفا و محبت و اخلاص طي طريق كرديد و از راههاي دور تشريف آورديد، و نيز كساني كه اين راه را با پاي پياده طي كردند، تسليت صميمانه و برادرانه ي خودم را عرض مي كنم. شايسته است كه به مناسبت امروز و براي درس گرفتن، اشاره ي كوتاهي به زندگي امام باقر(عليه السّلام) بشود. اين بزرگوار كه حدود هجده سال دوران امامتشان طول كشيد، الگوي كامل تلاش و مبارزه و مجاهدت خستگي ناپذير و پُر از مشكلات براي اشاعه ي دين و كلمه ي حق و راه انداختن جريان فكري درست در دنياي آن روز بودند. هدفي كه امروز ملت ايران براي آن تلاش مي كند - يعني زنده كردن سخن حق در دنياي مادّي و منحط و گمراه كننده و غرق در فساد - كاري است كه امام باقر(عليه السّلام) يك تنه به كمك معدودي از اصحاب خود، در دنياي بزرگ آن روز اسلام انجام مي داد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، سردمداران تبليغات جهاني روي اشاعه ي فرهنگ

انقلابي اسلام جنجال راه انداختند و آن را به عنوان صدور انقلاب - با معناي غلطي كه از صدور انقلاب مي كردند - مورد تهاجم تبليغاتي قرار دادند. همه ي رسانه ها در سرتاسر عالم، روي اين نكته و كلمه تكيه مي كنند كه جمهوري اسلامي درصدد صدور انقلاب است! خباثت آنها در اين جاست كه صدور انقلاب را به معناي صدور مواد منفجره و ايجاد درگيري در گوشه و كنار عالم و از اين قبيل كارها معرفي مي كنند! كه اين هم مثل بقيه ي خباثتهاي تبليغاتي دنياي غرب، يك ترفند رذيلانه است. صدور انقلاب، يعني صدور فرهنگ انسان ساز اسلام و صدور صفا و خلوص و تكيه و اصرار بر ارزشهاي انساني. ما به اين كار و انجام اين وظيفه افتخار مي كنيم. اين، راه انبياست و ما اين راه را بايد ادامه دهيم. دنياي غرب بايد از صدور فساد و بدبختي به سراسر عالم خجالت بكشد دنياي غرب و سردمداران فرهنگ فاسد و منحط غربي، از اين كه فساد و فحشا و اعتياد و انواع و اقسام بدبختيها و روسياهيها را به سراسر عالم صادر مي كنند، خجالت نمي كشند؟! اين فرهنگ فحشايي كه امروز متأسفانه سراسر دنيا و بيش از همه، دنياي فقير جهان سوم را فرا گرفته، از كجا آمده است؟ اين، يكي از صادرات فرهنگ غربي و تمدن استعماري و استكباري است. انواع و اقسام فسادها و انحطاطهايي كه امروز بشريت را در فشار گذاشته و اعتيادهاي خطرناكي كه گريبان جوانها را در بسياري از كشورهاي فقير و عقب افتاده گرفته، از كجاست؟ فرهنگ مصرفي غلط كه بر بسياري از كشورهاي اسلامي و غيراسلامي جهان سوم تحميل شده، از كجاست؟ اگر شما وارد

بازار كشورهاي فقير منطقه ي خودمان - نفت خيز و غيرنفت خيز - بشويد، خواهيد ديد پروپاگاند و تبليغات اجناس مصرفي زايد و غير لازم غربي، تمام فضاي زندگي اينها را پُر كرده است. آيا بشر به اين چيزها احتياج داشت؟! كشورهاي توليد كننده ي نفت، ثروت خدادادي متعلق به همه ي مردم را كه بايد صرف عمران و آبادي كشورشان بشود، مي دهند و در مقابل وسايلي مي گيرند كه جز انحطاط و فساد در زندگي، تأثير ديگري ندارند. همه ي اينها صادرات فرهنگ غربي و امريكا و اروپا به كشورهاي جهان سوم است. امريكا و اروپا و كشورهاي غربي، در لابلاي فرآورده هاي خوب تمدن خود - مثل صنعت و علم و تحقيق، كه متعلق به همه ي بشريت است و براي گروه خاصي نيست - انواع و اقسام بديها و فسادها و انحطاطها را وارد كشورهاي جهان سوم كردند و مردم و جوانها و دولتها و ملتها را مبتلا و ذليل نمودند و به خاك سياه نشاندند. آنها از كارهاي خود شرم نمي كنند و خجالت نمي كشند و به صادرات پليد خودشان به كشورهاي ديگر افتخار هم مي كنند! ما از صدور فرهنگ اسلام ابايي نداريم چرا ما بايد از صادر كردن توحيد و اخلاق انبيا و روح فداكاري و اخلاص و تزكيه ي اخلاقي به كشورهاي ديگر خجالت بكشيم؟! چرا بايد شرم كنيم از اين كه غيرت و حميت صحيح و ايستادگي در مقابل قدرتهاي باطل را به صورت درس عملي به ملتهاي ديگر ارايه و تعليم بدهيم؟ ملتها باور نمي كنند كه بشود با عوامل و مزدوران قدرتهاي استكباري درافتاد. ما درافتاديم و پيروز هم شديم. چرا اين عمل و تجربه ي خودمان را در اختيار

افكار عمومي ملتها نگذاريم؟ ما اين انقلاب را صادر مي كنيم. ما از اين كه بتوانيم توحيد و مكتب انبيا و روشهاي انسانيِ پاكيزه و طيب و طاهر و صبر و مقاومت و ايثار را به كشورهاي ديگر صادر كنيم، هيچ ابايي نداريم. رسانه هاي غربي كه با پول صهيونيستها و با تدبير سياستمداران خبيث و ظالم و فاسد اداره مي شوند، مي خواهند جنجال درست كنند و ما را از اين حرف و عمل كه فرهنگ و مفاهيم انقلاب بايد صادر شود، پشيمان كنند. اگر منظور اين است كه ما مواد منفجره صادر مي كنيم، اين ادعا دروغ است. اين كار را خود دستگاههاي پليد خبيث استكباري مي كنند. سازمان جاسوسي امريكاست كه براي ساقط كردن دولتها وارد صحنه مي شود و اسلحه و مواد منفجره و نيرو مي برد و به ضد انقلاب در كشورهاي انقلابي كمك مي كند. ما به هيچ كشوري مواد منفجره نمي بريم. خرابكاري دور از شأن ماست و به هيچ وجه به ما نمي چسبد و هر كس بگويد، خلاف و دروغ گفته است. اين تهمتهاي ناشايست، باب خود همان كساني است كه اينها را به اسلام و جمهوري اسلامي نسبت مي دهند. تروريسم كار امريكاست كيست كه امروز به دولت غيرقانوني مستقر در شرق بيروت و همپيمان با اسرائيل و امريكا، براي كوبيدن مسلمانها سلاح و مهمات و موشك مي دهد؟ تروريسم كار امريكاست. دولت امريكا كه هواپيماي مسافربري را با صدها سرنشين منهدم مي كند، تروريست است. دولت سعودي كه صدها زن و معلول و بيمار را در مثل چنين روزي در حريم امن الهي با آن وضعيت رقت بار به شهادت مي رساند، تروريست است. از شأن انقلابي جمهوري اسلامي و اسلام و ملت

ايران، كارهاي تروريستي به دور است. نامهايي از قبيل تروريست، شايسته ي همان آدمهاي پَست است كه خودشان بزرگترين تروريستهاي دنيا هستند. صدور انقلاب، به معناي صادر كردن ارزشهاي انقلابي و افشاگري درباره ي مستبدها و ظالمهاي عالم، وظيفه و تكليف الهي ماست. اگر اين كار را نكنيم، كوتاهي كرده ايم. جمهوري اسلامي و ملت ايران و آن شخصيت عظيم و عالي قدري كه دنيا را در مقابل عظمت خودش كوچك و خاضع كرد، نشان دادند كه همه ي قدرتهاي عالم براي مقابله با چنين عزم و اراده ي معظم و پولاديني - كه اسلامي است و متعلق به عموم ملت است - كوچكند. مردم، مهمترين پايه ي جمهوري اسلامي بحمداللَّه جمهوري اسلامي به پايه هاي راسخ مستحكم است، و مهمترين پايه ي اين جمهوري و راسخترين عمود اين خيمه، شما مردم هستيد. هر دولتي استحكام و اراده و آگاهي و آمادگي شما را داشته باشد، آسيب ناپذير است. البته اين عامل هم آسان به دست نمي آيد. تا نظام بر اساس عقيده يي مستحكم و ايماني صادقانه بنا نشده باشد، مردم اين گونه دلهاشان را به نظام نمي دهند. جلب دلهاي شما مردم، از عهده ي انسان خارج است. محبت شما به امام(ره) را كه خودش به وجود نياورده بود؛ بلكه آن را خدا ايجاد كرده بود. اتحاد و همبستگي و محبت و خلوص و ايستادگي و وحدت كلمه ي شما و حضور قاطعي كه نشان مي دهيد، كار كسي جز خداوند نيست. هيچ كس نمي تواند بگويد من اين كار را كردم. پيامبر خدا(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) هم نمي توانست چنين كارهايي را بكند. خداي متعال به پيامبرش فرمود: «لو انفقت ما في الارض جميعا ما الّفت بين قلوبهم»(1)؛ تو اگر همه ي دنيا را هم خرج

مي كردي، نمي توانستي اين طور دلها را به هم كلاف و آنها را با هم متحد و متصل كني؛ «ولكنّ اللَّه الّف بينهم»(2)؛ اين، كار خداست. در دوران اوج نهضت هم كار خدا بود؛ در دوران دهساله ي درخشان حيات مبارك امام عزيزمان هم كار خدا بود؛ امروز هم كار خداست و خدا با اين ملت است. اگر شما مردم اخلاص و ايثار نداشتيد و فداكاري نشان نداده بوديد، خدا اين گونه از شما حمايت نمي كرد. اين، هنر ايمان و عمل صالح است. هرجا ايمان و عمل صالح باشد، لطف خدا وجود دارد؛ «من كان للَّه كان اللَّه له»(3). اينها كه دروغ نيست؛ واقعيات عالم هستي است. وقتي ملتي خودش را در خدمت خدا و اهداف الهي مي گذارد، خدا هم تمام نيروهاي عالم طبيعت را در خدمت آن ملت قرار مي دهد و لطف خودش را شامل حال آنها مي كند. ملت ما عمل صالح انجام داد و پاداش خود را خواهد گرفت جنگ را خوب اداره كرديد و خوب به پايان برديد. از امامتان خوب پشتيباني كرديد، به حرف او گوش داديد و دل او را شاد كرديد. امام(ره) از اين ملت راضي از دنيا رفت و به جوار الهي پيوست؛ اين براي يك ملت خيلي مهم است. مشكلات را در دوران دهساله ي حساس و مهم اول انقلاب خوب تحمل كرديد. رشد و آگاهي و معرفت نشان داديد و بعد از ارتحال ملكوتي آن بزرگوار، خوب وفاداري نشان داديد؛ الان هم با مشتهاي پولادين خود، خوب به دهان دشمن مي زنيد. اينها كارهايي است كه عمل صالح ملت ما به حساب مي آيد و خداي متعال براي آن، پاداش خواهد داد. فقط

فراموش نكنيم كه بايد اينها را حفظ كنيم. نبايد يادمان برود كه دستگاه الهي، دستگاه بي حساب و كتابي نيست. با خدا باشيم، تا پيروزي را همواره داشته باشيم و ملت سربلند و آبرومندي در دنيا محسوب شويم؛ «انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين»(4). بحمداللَّه سربلند هستيد، و به فضل الهي همواره چنين خواهيد بود. وحدت كلمه و محبت و الفت خود را حفظ كنيد برادران و خواهران! اين وحدت كلمه و محبت و الفت را حفظ كنيد. شما بحمداللَّه ملت بارشدي هستيد. شايد كمتر ملتي در دنيا پيدا شود كه در مجموع از لحاظ رشد سياسي، مثل ملت ما باشد. راههاي از بين بردن وحدت و چگونگي ورود دشمن را بشناسيد و با آن مقابله كنيد. حضور در صحنه هاي انقلاب و حمايت از نظام و احساس صاحب انقلاب و كشور بودن را كه همه ي ملت ما دارند، حفظ كنيد؛ راز اصلي اين است. اگر اينها حفظ شد - كه البته به فضل الهي خواهد شد - تمام قدرتهاي بزرگ و همه ي توطئه گرها و حيله گرهاي عالم، از اين كه بتوانند به شما ضربه و خدشه وارد آورند، ناتوان و كوچكند. ان شاءاللَّه تمام خيرات و بركات عالم به سمت شما و كشورتان سرازير خواهد شد؛ اين هم وعده ي الهي است: «و لو انّ اهل القري امنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السّماء»(5). خداي متعال، بركات مادّي و معنويش را خواهد فرستاد. انصافاً ملت ايران شايسته ي اين است كه بركات مادّي و معنوي را به عنوان پاداشِ با هم از پروردگار عالم بگيرد. خداوند ان شاءاللَّه به شما خير بدهد. من از همه ي برادران و خواهران عزيز مجدداً تشكر مي كنم.

ما به همه ي شما برادران و عزيزاني كه با اين اخلاص تشريف آورديد، ارادت داريم و افتخار مي كنيم كه در راه رضاي خدا و در كنار شما، به سمت هدفهاي عالي اسلامي عمرمان را سپري كنيم و پيش برويم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) و 2. انفال: 63 2) 3) بحارالانوار، ج 85 ، ص 319

4) آل عمران: 139 5) اعراف: 69

سخنرانى در مراسم بيعت مدرّسان، فضلا و طلاب حوزه ى علميه ى مشهد، به همراه نماينده ى ولىّ فقيه در خراس

سخنراني در مراسم بيعت مدرّسان، فضلا و طلاب حوزه ي علميه ي مشهد، به همراه نماينده ي وليّ فقيه در خراسان وتوليت آستان قدس رضوي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم وظيفه يي كه امروز برعهده ي علماست، استثنايي و سنگين است به همه ي آقايان محترم و علماي اعلام و اساتيد و مدرّسان محترم حوزه ي علميه ي مشهد كه در حركت عظيم اسلامي مردم حقيقتاً صادق و ثابت قدم بودند و سابقه ي درخشاني داشتند و ان شاءاللَّه در آينده هم همين خصوصيات برجسته را حفظ خواهند كرد، خير مقدم عرض مي كنم و متقابلاً اين مصيبت جانكاه و فقدان بزرگ براي عالم اسلام را به همه ي شما، مخصوصاً علماي اعلام و اساتيد و بزرگان، تسليت مي گويم. به مناسبت اجتماع شما آقايان محترم و اقتران اين روزها با سالگرد شهادت حضرت امام باقر(صلوات اللَّه وسلامه عليه)، بجاست اشاره يي به مسايل خاص روحانيت و حوزه هاي علميه بكنيم. وظيفه يي كه امروز در نظام جمهوري اسلامي برعهده ي علما و روحانيون است، از چند جهت وظيفه ي استثنايي است: هم براي خود ما در طول تاريخ روحانيت شيعه و فقاهت اسلام استثنايي است و هرگز چنين دوراني را نداشتيم كه فقها و علما وظيفه ي سنگيني مانند امروز داشته باشند، و هم نسبت به ساير علماي دين در سراسر جهان اين وظيفه استثنايي است؛ چون

در كشور و جامعه ي ما نظامي استقرار پيدا كرده است كه بر مبناي تفكر و شريعت اسلامي شكل گرفته و اداره مي شود و اين نظام پذيرفته است كه به سمت تحقق كامل شريعت و اهداف اسلامي حركت كند. علما در بلاد اسلامي، از اين جهت بار سبكتري بر دوش دارند. وظايف روحانيون در ايران با كشورهاي ديگر متفاوت است اگرچه به يك معنا وظيفه ي دفاع از دين عمومي است و سكوت علما در مقابل سلاطين و رؤساي ظالم و ضد دين و مماشات آنها در برابر سياستهاي استكباري - چه شرقي و چه غربي - قابل قبول نيست و خداي متعال وظيفه ي دفاع از دين را برعهده ي علما و مرشدان ملت و معلمان امت گذاشته است و اين امر اختصاص به زمان و مكان خاصي ندارد و در همه ي اقطار اسلامي، دفاع از اسلام و قرآن و شريعت اسلامي در درجه ي اول برعهده ي علماست و در هيچ شرايطي از اين كار معاف نمي شوند، منتها در آن كشورها كار علما آسانتر و ساده تر است و پيچيدگي كار در نظام اسلامي را ندارد. در آن جا مسؤوليت دفاع از حيثيت جهاني اسلام و تنظيم سيستم و نظامي كه لزوماً تمام جوانب آن براساس اسلام شكل بگيرد، بر دوش آنها نيست. آنها وظيفه ي امر به معروف و نهي ازمنكر را تا حدي كه در فقه مشخص شده و به اندازه يي كه امكان اثر و يا قدرت انجام آن باشد، لازم مي دانند؛ اما اداره ي نظام و مردم و ساختن و پرداختن و جمع وجور كردن مجموعه ي زندگي انسانها براساس اسلام، كار بسيار پيچيده و ظريف و دشواري است كه در

اين زمان بر دوش ما و علما در جامعه ي اسلامي است. ممكن است آنها از لحاظ مبارزه ي سياسي، بعضي از دشواريها را داشته باشند؛ اما آن سختيها به مراتب آسانتر و سبكتر از مسؤوليتهايي است كه براي دفاع از حيثيت جهاني اسلام در نظام ما وجود دارد. بايد باور كنيم كه اگر امروز جمهوري اسلامي بد و ضعيف عمل كند، فقط به حيثيت اين نظام صدمه نمي خورد؛ بلكه به تمام حيثيت اسلام صدمه خواهد خورد. عمل ضعيف ما، و قضاوت نادرست درباره ي اسلام درحقيقت از نظر ناظران جهاني، قبةالاسلام و عَلَم و مظهر جامعه ي نمادين اسلام اين جاست. اگر ما ضعيف و بد عمل كنيم و نتوانيم احكام اسلامي و عدالت اجتماعي را استقرار ببخشيم و استعدادها را جوشان سازيم و ازآنها استفاده كنيم و نتوانيم اخلاق اسلامي را در جامعه رواج دهيم و روابط انسانها را به صورت مطلوب تنظيم كنيم، قضاوت دنيا اين خواهد بود كه اسلام نتوانست به وعده هاي خود عمل كند. مي بينيد كه اين مسؤوليت فقط برعهده ي ماست، و علماي كشورهاي ديگر كه با نظامهاي متفاوت زندگي مي كنند، اين احساس را در خود ندارند. داستاني را مولوي نقل كرده است كه البته نمادين (سمبليك) است؛ ولي هرگاه به يادم مي آيد، بر خودم مي لرزم و به خدا پناه مي برم. او مي گويد: در شهري كه هم مسلمانها و هم مسيحيها زندگي مي كردند، مؤذن بدصدايي وارد محله ي مسلمانها شد و چند وعده اذان گفت. روزي يك مرد نصراني از محله ي خود به محله ي مسلمانها آمد و سراغ مؤذن را گرفت؛ او را راهنمايي كردند، تا بالاخره مؤذن را پيدا كرد و بعد از ديدنش تشكر

فراواني از او كرد! مؤذن گفت: چرا از من تشكر مي كني؟ مرد نصراني پاسخ داد: تو حق بزرگي بر گردن من داري كه هيچ كس ندارد؛ زيرا من دختر جواني در خانه دارم كه مدتي است محبت اسلام به دلش افتاده است و تمايل به مسلماني دارد. هر كار مي كردم، به كليسا نمي آمد و در مراسم ما شركت نمي كرد و به عقايد ما بي اعتنا بود. ما در كار اين دختر، عاجز و درمانده شده بوديم. دو، سه روز پيش كه تو اذان گفتي و اين دختر صدايت را شنيد، گفت: اين صداي كريه از كجاست؟! گفتم: اذان مسلمانهاست. از آن لحظه بود كه ما راحت شديم و بكلي محبت اسلام از دل اين دختر رفت و در حال حاضر مثل زمان عادي گذشته، به زندگي خود مشغول است و در كليسا حاضر مي شود و مراسم را انجام مي دهد! بنابراين، تو بودي كه دختر ما را به ما برگرداندي! بارها به خود و دوستانم گفته ام كه مبادا ما آن مؤذن بدصدا باشيم كه عشق به اسلام را در دلها فرو بنشانيم و استفهام عظيمي را كه در دنيا براي شناخت اسلام به وجود آمده است، با پاسخ منكر و زشتي پاسخ دهيم. ما مبارزه ي خود را براي اسلام و خدا شروع كرديم ما مبارزه ي خود را براي اسلام و خدا شروع كرديم و قصد قدرت طلبي و قبضه كردن حكومت را هم نداشتيم. چندين بار از امام عزيزمان(اعلي اللَّه كلمته) پرسيده بودم كه شما از چه زماني به فكر ايجاد حكومت اسلامي افتاديد، و آيا قبل از آن چنين تصميمي داشتيد؟ (اين پرسش به خاطر آن بود كه در سال

1347، درسهاي «ولايت فقيه» ايشان در نجف شروع شده بود و 48 نوار از آن درسها نيز به ايران آمده بود). ايشان گفتند: درست يادم نيست كه از چه تاريخي مسأله ي حكومت برايمان مطرح شد؛ اما از اول به فكر بوديم ببينيم چه چيزي تكليف ماست، به همان عمل كنيم؛ و آنچه كه پيش آمد، به خواست خداوند متعال بود. امام عزيز(ره)، با ايمان و جهاد و اخلاص و عمل صالح خود، سنگ بناي حكومت اسلامي را در ايران گذاشت وخداي متعال هم نصرت خود را بر او نازل كرد. پروردگار عالم اصدق القائلين است كه فرمود: «والّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا»(1)، «من كان للَّه كان اللَّه له»(2)، «و لينصرن اللَّه من ينصره»(3). اين آيات و روايات، بيان حقيقت و واقعيت است. در كشور ما، جهاد و مبارزه و تلاش و اخلاص در ميان مردم نمود پيدا كرد و خداي متعال هم بركت داد و پيروزي به دست آمد و اسلام حاكميت يافت و قرآن عزيز شد و مسلمانها در دنيا اعتزاز معنوي پيدا كردند و روي آوري به اسلام را افتخار خود دانستند و از مسلمان بودن خويش خجالت نكشيدند.

بايد همچنان به تكليف حساس و دقيق خود عمل كنيم اسلام در ايران ريشه دواند و مردم ده سال با مشكلات مبارزه كردند. اينها همه از نعمات و بركات الهي است. بايستي شكرگزار و قدرشناس اين نعمات باشيم و همچنان به تكليف حساس و دقيق و ظريف خود عمل كنيم. اگر ما نتوانيم قضاي اسلامي به معناي واقعي را در جامعه پياده كنيم و عدل اسلامي را در دستگاه قضاوت و حكومتمان نشان دهيم و نتوانيم زمينه هاي

تداول ثروت بين اغنيا را كه اسلام آن را منع كرده است، با نظام اقتصادي درست در جامعه ي اسلامي از بين ببريم و نتوانيم اخلاق و ارزشهاي اسلامي را در جامعه مجسم و محقق كنيم، در نتيجه نظامي با پرچم و اسم اسلام، اما با حقيقت و معناي غيراسلامي - و احياناً جاهلي - خواهيم داشت؛ كه هر چيز غيراسلامي باشد، جاهلي است؛ «فماذا بعد الحقّ الّا الضّلال»(4). اگر خداي نكرده چنين شد، ما همان مؤذن بدصدايي خواهيم بود كه صدا و آهنگ ناخوش ما، به جاي آن كه به اسلام عزت و آبرو ببخشد، آن را دچار سرشكستگي خواهد كرد. دراين ميان، جامعه ي روحانيت و حوزه هاي علميه نقش اول را دارند و مسؤولند كه اسلام را درست تبيين كنند و هرجا كه احتياج به متصديان لايق و مؤمن و عارف و آشنا به رموز اسلامي است، آن جا را پُر كنند و مردم را ارشاد و حكومت را نصيحت نمايند و با قدرت معنوي خود، مسير مشكلات را هموار سازند. مباني تحرك و سازماندهي و نوآوري حوزه هاي علميه حوزه هاي علميه بايد بر سه مبنا تحرك خودشان را افزايش دهند و سازماندهي و نوآوري كنند: مبناي اول، فقه سنتي و جواهري است، كه تعبير امام بزرگوارمان بود. صاحب جواهر، مظهر يك فقيه مقيد به مقررات فقاهت و قواعد اصولي و فقهي است. او يك ملاي اصوليِ مقيد و دقيق و منظم بود كه از موازين رايج فقهي بين اصوليين، هيچ تخطي نكرد و در بررسي هر مسأله، شهرت و اجماع و ظواهر ادله و اصول و هرچه را كه جزو ابزارهاي معمولي كار فقاهت شمرده مي شود، در

اختيار گرفت و آنها را با همان دقتِ يك فقيه اصولي به كار مي بست. بنابراين، فقه جواهري، يعني همان فقه سنتي رايج با متد فقاهت. اين روش و متد، همان كيفيت رسيدگي يك مسأله در فقه است. روش رايج فقها، بدين ترتيب است: اولاً، استفاده از ظواهر و علاج مشكلات ظواهر و امارات؛ و هنگامي كه فقيه دستش از امارات كوتاه شد، مراجعه به اصول، و پيدا كردن اصلي كه اين جا مجراي آن است؛ و اگر معارضه يي ميان اصول وجود داشته باشد، علاج كردن آن معارضه و ديگر مشكلات باب اجراي اصول ... و بالاخره از آب در آوردن مسأله ي فقهي. اين، فقه جواهري است. ما دو فقه، يكي سنتي و ديگري پويا نداريم. فقه پويا، همان فقه سنتي ماست. پوياست، يعني علاج كننده ي مشكلات انسان و پاسخگوي حوادث واقعه است؛ و سنتي است، يعني داراي شيوه و متدي است كه بر طبق آن «اجتهاد» انجام مي گيرد، و اين شيوه قرنها معمول بوده و كارايي خود را نشان داده است. بايد فقاهت تقويت شود و درسها و حوزه هاي فقاهت مورد اهتمام قرار گيرند. اصولاً بي مايه فطير است و بدون درس خواندن و زحمت كشيدن و ملا شدن، نمي توان مفيد واقع شد. مبناي دوم، تزكيه ي اخلاقي است، كه اگر در افراد حوزوي نباشد، همان مسأله ي دزدي است كه با چراغ مي آيد و كار را مشكلتر مي كند. اين قسمت، مستغني از بيان است. مبناي سوم، آگاهيهاي سياسي است. اگرشما اعلم علما هم باشيد، ولي زمانتان را نشناسيد، محال است بتوانيد براي جامعه ي اسلاميِ امروز مفيد واقع شويد. اگر ندانيم كه استكبار چه كار مي خواهد بكند و دشمنان ما

چه كساني هستند و از كجا نفوذ مي كنند، و اگر متوجه نباشيم كه در جامعه ي ما چه مي گذرد و چه مشكلاتي وجود دارد و علاجش چيست، و اگر اطلاع نداشته باشيم كه در جبهه بنديهاي امروز جهان چه جايگاهي داريم، نمي توانيم نقش واقعي خود را ايفا كنيم. هميشه كتك و توسري را كساني مي خورند كه بين دو جناحِ بازيگر قرار گيرند و ندانند چه اتفاقي مي خواهد بيفتد و چه عواملي صحنه ي بازي را به نفع خود تغيير مي دهند. بصيرت و علم به زمان و استفاده از موقعيتها براي هر عاملي - چه اعلم العلماء باشد، و چه كسي كه در يك محله احكام دين را به چند نفر تعليم مي دهد - ضروري است؛ منتها هرچه مقام بالاتر باشد، آگاهيهاي بيشتر و وسيعتري مورد لزوم است. بايد آگاهي و بصيرت را در خود تقويت كنيم ما در طول تاريخ تشيع، به خاطر عدم آگاهي علما از حقايق جريانات دنيا، خيلي ضربه خورديم؛ بخصوص در دويست سال اخير كه دنيا شكل جديدي پيدا كرد و استعمار پديد آمد و سياستها عوض شد و دولتهاي اروپايي وارد ميدان سياست جهاني شدند و به كشورهاي اسلامي تعرض كردند. هرگاه ما عالِم دين و تقيّ و باهوش و زرنگ و دقيقي مثل ميرزاي شيرازي و شيخ انصاري داشتيم، از شر دشمن محفوظ مي مانديم و برنده بوديم؛ ولي آن جا كه قدري غفلت و ناآگاهي در كار بوده است، ضرر مي كرديم، كه آن ضرر، به يك نفر و يك حوزه و يك مجموعه و يك شهر و يك سال و چند سال محدود نمي شد؛ بلكه در برخي موارد اثرش تا پنجاه سال تمام، جامعه ي

اسلامي را تحت فشار قرار مي داد. ديگر نبايد تسليم ناآگاهيها شويم. بايد آگاهي و بصيرت را در خودمان تقويت كنيم. بايد برآن سه مبنا، حوزه ها را بازسازي كنيم و توسعه دهيم. حقاً و انصافاً حوزه ي مشهد از استعداد بالايي برخوردار است و از نظر علمي و عملي و اخلاقي و سياسي، اساتيد خوب و علماي بزرگ وشخصيتهاي برجسته يي دارد و طلاب باسابقه ي خوب و مستعدي در آن جا مشغول تحصيل هستند. ان شاءاللَّه حوزه ي مشهد بتواند در اين زمينه نقشي داشته باشد و اقدام مهمي بكند. امروز دشمنها منتظرند تا به ما ضربه زنند؛ ما بايد حواسمان جمع باشد. خوشبختانه امروز طوري است كه توطئه هاي استكبار جهاني از نظر ملتها افشا شده است و اين جمله ي منسوب به امام سجاد(ع): «الحمدللَّه الّذي جعل اعدائنا من الحمقاء»، واقعاً در مواردي صدق مي كند. همين توطئه ي اخير حكام سعودي براي متهم كردن ملت بزرگ ايران و مسؤولان آن، از همان قبيل توطئه هايي است كه تاكنون افشا شده است. همه مي دانند و مي فهمند كه اين بغضها و حقدها از كجا سرچشمه مي گيرد. مجدداً به همه ي آقايان خيرمقدم و تسليت مي گويم و از اين كه راهي طولاني را طي فرموديد و تشريف آورديد، تشكر مي كنم. اميدوارم كه لطف و فضل الهي شامل حال شما باشد و روزبه روز ان شاءاللَّه وضعي بهتر از گذشته داشته باشيد و قلب مقدس حضرت وليّ عصر(ارواحنافداه وعجّل اللَّه تعالي فرجه) از ما راضي باشد و دعايش شامل حالمان گردد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) عنكبوت: 69 2) بحارالانوار، ج 85 ، ص 319 3) حج: 40

4) يونس: 32

سخنرانى در مراسم بيعت روحانيون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم استانهاى فارس و هرمزگان و شهرهاى قزوين

سخنراني در مراسم بيعت روحانيون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم استانهاي فارس

و هرمزگان و شهرهاي قزوين، تاكستان، ابهر، شاهين شهر، ساري، كياسر، فريدون كنار، بهشهر، و فرماندهان منطقه ي يكم دريايي و سپاه پنجم عاشوراي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بزرگترين افتخار ملت ايران اين است كه امام از او راضي بود متقابلاً اين مصيبت بزرگ و جانگداز و غم سنگين را به همه ي شما برادران و عزيزان كه با اخلاص و صميميتي كم نظير، از راه دور طي طريق كرديد و به اين جا تشريف آورديد، صميمانه تسليت عرض مي كنم. بارها امام عزيزمان - آن دل حكيم و روح آگاه - درباره ي ملت ايران و وفا و اخلاص و صميميت شما مردم سخن گفته بود و شهادتهاي روشن و قاطعي را بيان فرموده بود. شايد براي امتي، از اين بالاتر فخري نباشد كه امام و پيشوايي مانند امام بزرگوار ما، از او اظهار رضايت و خشنودي كند و زبان به ستايش و مدح او بگشايد. شما كه در اين هواي گرم، راههاي طولاني را با پاي پياده طي كرديد، عشق و صفاي خودتان را نسبت به انقلاب و امام به نهايت رسانديد و زبان دشمنان را كوتاه و دل دوستان را محكم كرديد و اميد را در دل ملتهاي مسلمان سراسر عالم شكوفا نموديد. حقيقتاً آنچه ملت بزرگ ايران در اين چهل روز از خود نشان داد، به عنوان يك درس هميشگي، در تاريخ ثبت خواهد شد. من لازم مي دانم صميمانه ترين و مخلصانه ترين تشكر خود را از شما برادران و عزيزان ابراز كنم. در ميان شما، خانواده هاي عزيز شهيدان و جانبازان و اسرا و مفقودان و نيز رزمندگان و مدافعان حريم مرزهاي جمهوري اسلامي و علماي اعلام و ائمه ي

جمعه و روحانيون محترم و ساير قشرهاي مختلف هستند. اين مجموعه كه به عشق امام(ره) و انقلاب، از نقاط مختلف كشور با پاي پياده تشريف آوردند، و ديگر كساني كه با همين روحيه اين راهها را طي كردند، بي شك مورد لطف الهي و رضاي وليّ عصر(ارواحنالتراب مقدمه الفداء) و مايه ي آبروي اسلام و انقلابند. هر وقت اسلام با چهره ي واقعي خود ظاهر شد، در مقابلش صف آرايي كردند مطلب مهم اين است كه هر وقت اسلام در هر دوره يي از دوره ها و در طول هزاروچهارصد سال گذشته، با چهره ي واقعي خود در دنيا آشكار شد، دشمنيهاي شديد و كينه هاي عميق و خباثتهاي عجيب و غريب در مقابل آن صف آرايي كردند؛ و هر وقت اسلام از چهره ي واقعي خود خارج شد و جلوه ها و درخشندگيها و برندگيها و داعيه هاي بزرگش را پنهان كرد، دشمنيها و صف آراييها كم شد. شما ببينيد كه اسلام در مكه با چه دشمنيها و خباثتهايي روبه رو بود. همه ي آدمهاي بد و حيوان صفت و ددمنش، در مقابل پيامبراكرم(ص) و اسلام صف كشيدند. وقتي آن بزرگوار به مدينه تشريف آورد، دشمنيهاي خونين و خباثت آميز از سوي آدمهاي شرير و پليد ادامه يافت. در قرآن سوره يي به نام «احزاب» است كه شرح همين وقايع در آن منعكس مي باشد. احزاب، جناحهاي مختلفي بودند كه در مقابل اسلام و رهبر عالي قدر آن صف آرايي كردند. در ميان آنها، مشركان قريش و سقيف و اهل كتابِ دورافتاده از كتاب و يهود و نصاري و منافقان بودند كه همه براي كوبيدن اسلام، يكدل و يكدست شده بودند. در دوران حكومتهاي طولاني سلاطين بني اميه و بني عباس، كساني كه دم از اسلام واقعي و محمّدي(ص)

مي زدند، زير انواع فشارها و شكنجه ها و اختناقها بودند و با انواع توطئه ها مواجه مي شدند. زندگي موسي بن جعفر(ع) و ديگر ائمه، و زندگي علما و محدثان بزرگي كه در آن روزگار از دست خلفاي جور چوب و تازيانه و كتك خوردند و زندان رفتند و كشته شدند، با همين مشكلات مواجه بوده است. بنابراين، هرجا كه اسلام ناب و حقيقي ظاهر شد، گروههاي شر و فساد در مقابل آن صف مي بستند و با همه ي توان با آن مبارزه مي كردند؛ اما اسلامي كه از شعارهاي اصلي و روح خود خالي شد و با ظلم درنيفتاد و با انواع و اقسام فساد اخلاقي دمساز و دمخور شد و از اصول خود چشم پوشي كرد و به بعضي از شعاير اكتفا نمود، قدرتها با آن مبارزه نمي كنند وشريرها در مقابل آن صف نمي كشند. اين موضوع در تاريخ فصل عريض و مشبعي دارد كه شما مي توانيد در كتابها بخوانيد و مانند آن را در دوران تاريك و سرشار از فساد و تباهي سلطنت رژيم گذشته و ديگر رژيمهايي كه بر ايران حاكم بودند، ببينيد. محبوبيت امام به خاطر اسلام بود امروز هم در دنيا اسلامي كه با ظلم و زورگويي درافتد و چپاولگري و فساد را محكوم كند، وجود دارد. اين اسلام بايد در انتظار دشمني ابرقدرتها و امريكا و صهيونيستها و كمپانيهاي غارتگر عالم و سلاطين فاسد و رؤساي مفسد امروز دنيا باشد. روزي كه ما پشت سر امام عزيز و علمدار اسلام ناب، شعارهاي اسلام واقعي را مطرح مي كرديم، مي دانستيم كه دشمنها و قدرتها و ابرقدرتها در مقابل ما صف آرايي مي كنند. در صدر اسلام هم همين گونه بود. آن روزي

كه يهوديها و منافقان و كفار و مشركان، اطراف مدينه ي پيامبر را محاصره كردند و جنگ احزاب و خندق را به وجود آوردند، مؤمنين واقعي گفتند: «هذا ما وعدنااللَّه و رسوله»(1)؛ اين، چيز تازه يي نيست. خدا و رسولش به ما گفته بودند كه بدها و شريرها و فاسدها عليه شما همدست خواهند شد. بنابراين، آنها چون صدق وعده ي الهي را ديدند، ايمانشان قويتر شد. هرجا كه اسلام واقعي آشكار شد، اگرچه قدرتهاي خبيث و پليد در مقابل آن صف آرايي كردند، اما انسانهاي پاك و دلهاي مطهر و روحهاي صاف و فطرتهاي پاك و ناآلوده، با همه ي توان و وجود از آن حمايت كردند. چرا ده ميليون انسان عزادار در ايام رحلت امام(ره) گرد پيكر مطهر آن بزرگوار جمع شدند و آن گونه بر سر و سينه ي خود مي زدند؟ چرا صدها ميليون مسلمان در سرتاسر عالم، به خاطر درگذشت يك انسان، اين طور عزادار و داغدار شدند؟ محبوبيت امام ما به خاطر چه بود؟ جواب، يك كلمه است: به خاطر اسلام. خود آن بزرگوار اين نكته را به ما ياد داد و خود او به ما فهماند و تأكيد كرد كه به خاطر اسلام، خدا دلها را متوجه انقلاب و رهبر و ملت ايران كرد. آن چيزي كه به پاها و دلهاي شما قوّت داد، تا بتوانيد راههاي طولاني را طي كنيد و به اين جا بياييد، اسلام ناب و مدافع مظلوم و ناسازگار با ظالم بود. اين اسلام است كه دلها را جذب و جمع مي كند و نيرويي عظيم و شكست ناپذير به وجود مي آورد. راز اصلي همين نكته است، كه ما بايد آن را درست درك كنيم و

هميشه به ياد داشته باشيم. وحدت كلمه بر محور اسلام را فراموش نكنيد انقلاب اسلامي تا وقتي كه در خط صحيح اسلام ناب - يعني خط امام - با دقت حركت مي كند و شما مردم دين و اسلام را بر هر چيز ديگر ترجيح مي دهيد و روحيه ي دفاع از اسلام و ارزشهاي اسلامي را زنده نگه مي داريد و شعارهاي كوبنده و برخاسته از متن اسلام را مورد توجه قرار مي دهيد، نه امريكا و نه شرق و غرب و نه ارتجاع و نه هيچ قدرت ديگر، قادر نخواهند بود كه شما و كشور و نظام جمهوري اسلامي را از حركت به سمت هدفهاي خود باز دارند. همه ي ملت ايران، اين درس پُرمغز و كوتاه را از امام عزيزمان به ياد داشته باشند و وحدت كلمه بر محور اسلام را فراموش نكنند؛ «واعتصموا بحبل اللَّه جميعا»(2). به ريسمان الهي چنگ زنيد و بر محور اسلام متحد شويد. اين اتحاد، علاج همه ي دردها و كوبنده ي تمام دشمنان است. اكسير اعظم براي پيروزي ملت ايران، همين يك نكته است: اتحاد كلمه براساس اسلام. البته اسلام را به چندگونه معنا نكنند. اسلام مورد نظر ما، همان اسلامي است كه امام عزيز در طول زندگيش از آن دم زد و در ده سال درخشان آخر عمرش، با تمام وجودِ خود براي آن سرمايه گذاري كرد؛ اسلامي كه او به ما آموخت و در راه آن حركت كرد. همه بايد بر گرد محور اسلام و خط امام، متحد و همدل و مهربان باشند و با يكديگر همكاري كنند، تا هيچ مشكلي بر سر راه ما باقي نماند. بايد با سرعتي حركت كنيم كه جبران هشت

سال جنگ بشود ما كارهاي زيادي داريم كه بايد انجام بدهيم. استكبار ما را هشت سال به جنگ تحميلي مشغول كرد. قبل از آن هشت سال هم جنگ بود؛ منتها جنگِ اعلام نشده بود. ما بايد با سرعتي حركت كنيم كه جبران آن هشت سال را بكند. بايد براي رفاه كشور، تأمين عدالت اجتماعي، استقرار ارزشهاي اسلامي و عمق بخشيدن به انگيزه هاي انقلابي كار كنيم و نيازهاي مادّي اين ملت را برآورده سازيم. اينها كارهاي مهمي است. اين كارهاي مهم، فقط به دست مسؤولان انجام نمي گيرد. مسؤولان با همكاري ملت و با اعتصام به حبل اللَّه و اتحاد و اتفاق بر محور اسلام و خط امام، كارها را پيش خواهند برد. مطمئن باشيد كه دست خدا با اين ملت بوده و خواهد بود و دعاي وليّ عصر(ارواحنافداه) به اين ملت كمك كرده و باز هم ان شاءاللَّه خواهد كرد. يك بار ديگر از همه ي شما كه زحمت كشيديد و با پاي پياده مسير را طي كرديد و گرما و ناراحتي و عطش را تحمل نموديد، صميمانه تشكر مي كنم؛ اگرچه من كوچكتر از آن هستم كه بتوانم از اين همه صفا و صميميت تشكركنم. ان شاءاللَّه سپاس و شكر الهي شامل حال شما باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) احزاب: 22

2) آل عمران: 103

سخنرانى در مراسم بيعت روحانيون، مسؤولان و مردم استان خوزستان، و روحانيون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم

سخنراني در مراسم بيعت روحانيون، مسؤولان و مردم استان خوزستان، و روحانيون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم گلپايگان، دشتستان، شبستر و خامنه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ارتحال امام، مصيبت جهان اسلام و ملتهاي مستضعف متقابلاً اين مصيبت جانسوز و جانكاه را به همه ي شما برادران و خواهران عزيز كه از راههاي دور تشريف آورديد و رنج راه

را بر خود هموار كرديد، صميمانه تسليت عرض مي كنم. بسياري از شما با پاي پياده طي طريق كرديد و عاشقانه قدم زديد و مزار محبوب و معشوق ملت ايران و قبله ي دلهاي مشتاقان را در آغوش گرفتيد؛ خداوند از شما قبول كند. اين مصيبت، مصيبت جهان اسلام است؛ بلكه مصيبتي است كه از آن، قلب همه ي ملتهاي مستضعف در رنج است. البته ملت ايران، صاحب عزا و داغدار اصلي است. مردم دنيا - چه مسلمانها و چه غيرمسلمانها - به ملت ايران تسليت مي گويند؛ حق هم همين است. اين ملتِ بزرگ بود كه اولين بار به نداي آن قائد آسماني و راهرو راه انبيا پاسخ مثبت داد. ملت ايران بود كه پشت سر او حركت كرد و به اشاره ي او، جان و مال و عزيزان خود را در راه خدا قرباني كرد. حقاً در طول تاريخ اسلام، ملت ايران وفادارترين و باصفاترين امتي است كه نسبت به امام و پيشواي خود، اين گونه وفاداري كرده است. بنابراين، جا دارد كه در اين مصيبت، ملت بزرگ ايران از همه ي ملتهاي ديگر و مسلمانان عالم، رنج بيشتري ببرد، و نيز جا دارد كه مسلمين و مستضعفان عالم، به اين ملت تسليت بگويند. نيروي الهي مانع نفوذ دشمن به ميهن اسلامي شد يك نكته ي اساسي وجود دارد كه اگرچه همه ي ملت ايران آن را به رأي العين ديده اند، اما شما مردم خوزستان و شهرهاي مجاور مرزها، اين نكته را واضحتر مشاهده كرده ايد. نكته اين است كه آن قدرت و نيرويي كه توانست دشمنان را از تعرض و تجاوز به ميهن اسلامي مانع شود، نيروي الهي بود. در اين واقعيت نبايد هيچ شكي

كرد. البته نيروي الهي به وسيله ي انسانها و در اسباب تجلي و تحقق پيدا مي كند؛ اما بين انسانها و لشكرها فرق است. آن مجموعه يي كه مورد تأييد الهي است، طور ديگري عمل و حركت مي كند و احساس ديگري دارد. در طول هشت سال جنگ، بارها مشاهده شد كه نيروي دشمن با نيروي ما نابرابر است. دشمن فقط عراق نبود؛ عراق به مثابه ي دروازه يي بود كه استكبار جهاني و شرق و غرب از آن به ما تهاجم مي كردند. همه فهميدند و دنيا هم فهميد كه سلاحهاي فرانسوي و روسي و انگليسي و غيره در كنار يكديگر عليه ما تهاجم مي كردند و از بسياري كشورها مزدور مي آوردند و دلارهاي نفتي را به نفع دشمن ما به كار مي انداختند. بنابراين، يك كشور و دولت در مقابل ما نبود؛ بلكه استكبار و اذناب او عليه ما وارد نبرد شده بودند. اين نيرو، با همه ي حجم عظيم ظاهريش، در مقابل عزم ملت ايران كه از لحاظ ابزار و تجهيزات با او قابل مقايسه نبود، كارايي نداشت و ديديم كه رزمندگان و بسيجيان و ارتش و سپاه و عشاير و روستاييان و شهريها و ديگر قشرهاي مختلف مردم ما، چگونه با حالتي عارفانه در ميدان جنگ حضور پيدا مي كردند و عاشقانه مي جنگيدند و ضربات خود را شبيه ضربات اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) در غزوات صدر اسلام، بردشمنان وارد مي كردند. به همين خاطر، خداي متعال هم به اين حركات و ضربات ناشي از ايمان و انگيزه و اخلاص و عرفان بركت داد و بلاي عظيمي را از انقلاب و ملت ايران دفع كرد. اين مقوله يي است كه همه ي ملت ايران، مخصوصاً شما مردمي كه در نزديك

مرزها بوديد و مسايل را ديديد و قضايا را لمس كرديد، آن را تجربه كرده ايد. درس هميشگي امام براي ملت ما جمله يي در وصيت نامه ي امام عزيزمان هست كه هرگز نبايد آن را فراموش كنيم. ايشان فرمودند: آن عاملي كه انقلاب را به پيروزي رساند، همان عامل، انقلاب را تداوم خواهد داد. يعني اتكال به خدا و ايمان مردم به اسلام و تصميم قاطع بر انجام وظيفه ي الهي و اسلامي و وحدت كلمه، رمز پيروزي و تداوم انقلاب است. اين، يك درس هميشگي براي همه ي ماست. امروز شاهديم كه بر كشور ما، وحدت و صميميت و صفاي همگاني حاكم است. اين، حادثه يي بسيار عظيم و از بركات روح مطهر امام بزرگوار ماست. اخلاص آن مرد بزرگ الهي، بعد از رحلت او هم در فضاي اين جامعه اثر گذاشت و دلها را به هم انس داد و پيوندها را محكم كرد. اتحاد كلمه و همراهي شما مردم با هم و پيوند محكمي كه بين شما و مسؤولان ابراز شد، همه ي دنيا آن را ديدند و باعث يأس دشمنان گرديد. با ورود امام به صحنه ي داخلي كشور در سال 57، انقلاب طراوت ديگري يافت و برگ و باري پيدا كرد و ثمربخش شد. لطف خدا بر امام بود كه در وجودش اين بركات را قرار داد. روح مطهر او در هنگام وفات و عروج ملكوتيش نيز مشمول بركات و لطف الهي شد و موجب گرديد تا انقلاب در ايام رحلت آن بزرگوار هم مثل روزهاي اول پيروزي، برگ و بار تازه تر پيدا كند و از هيمنه و هيبت برخوردار بشود و دشمنان را مأيوس كند. به بركت امام،

از موضع قدرت با دنيا حرف مي زنيم ما امروز به بركت امام(ره) مي توانيم از موضع قدرت و قوّت با دنيا حرف بزنيم. هيچ كس در دنيا نبايد تصور كند كه جمهوري اسلامي اندكي در خود احساس ضعف مي كند. به فضل پروردگار، ما امور داخلي خودمان را با قوّت و اعتمادبه نفسِ كامل پيش خواهيم برد و ارتباطات خارجي را تا آن جا كه با اصول ما منطبق باشد و براي اسلام و مسلمين و ملت ايران و انقلاب و جمهوري اسلامي مقرون به صلاح و صرفه باشد، با قوّت و قدرت و از موضع بالا گسترش خواهيم داد. هيچ دولتي با داشتن سرمايه يي كه امروز جمهوري اسلامي در دست دارد، ممكن نيست احساس ضعف كند. دولتهايي كه دم از قوّت و قدرت مي زنند، غالباً - و بلكه عموماً - از سرمايه يي كه در اختيار جمهوري اسلامي است، محروم و تهيدستند. پول و سلاح، وسيله ي قوّت نيست. رژيم منفور پهلوي، هم پول و هم سلاح داشت و از پشتيباني جهاني برخوردار بود؛ ولي ديديد كه چگونه در مدت كوتاهي بكلي منهدم شد و اثري از آثار او در دنيا باقي نماند. بسياري از رژيمهايي كه با پول و سلاح و پشتيباني جهاني، علي الظاهر احساس قدرت مي كنند، قدرتشان كاذب است. قدرت حقيقي، با پشتيباني و عنايت الهي به دست مي آيد، كه مظهر آن، حمايت و حضور عظيم مردم در صحنه است. امروز جمهوري اسلامي از اين قدرت برخوردار است. حضور و ايمان مردم راه را هموار خواهد كرد اگر بخواهيم كشور را آباد كنيم و كشاورزي را كه زمينه ي مستعدي در كشور ما دارد، رايج وداير كنيم و صنعت مستقل

و متكي به استعداد و علم و تجربه ي متخصصان داخلي را به وجود آوريم و راه بيندازيم و علم و تحقيق را در دانشگاهها و مراكز تحقيقاتي كشور توسعه بدهيم و ان شاءاللَّه رفاه عمومي را در سطح كشور تا اعماق روستاها پيش ببريم و معنويت و اخلاق و احكام قرآني و اسلامي را به طور كامل در تمام شؤون اين كشور پياده و محقق كنيم - كه به فضل پروردگار همه ي اين كارها بايد صورت گيرد - وسيله و ابزار براي انجام همه ي اين خواسته ها شما مردم هستيد، و حضور و ايمان شما اين راه را هموار خواهد كرد. هركس امروز سعي كند در مردم اختلاف ايجاد كند، يا آنها را از صحنه دور سازد، درحقيقت به همه ي هدفهايي كه اشاره شد، ضربه زده است. عوامل تبليغاتيِ جهاني كه با شايعه پراكني و دروغ و فريب سعي مي كنند ملت ما را دلسرد كنند، دشمني حقيقي آنها با همان هدفهايي است كه گفته شد؛ چون مي دانند اگر ملت دلگرم و اميدوار و در صحنه بود، آن كارها انجام خواهد شد. بعضي از خناسان و وسوسه گران داخلي - كه بحمداللَّه با قدرت و ايمان مردم، نفس آنها قطع، و صداشان ضعيف، و حناشان بي رنگ شده است - باز هم در گوشه و كنار به فعاليت خود مشغولند. اگر مي بينيد كه آنها در اصول مقدس اين ملت، مثل «ولايت فقيه» كه اساسيترين اصل نظام جمهوري اسلامي است و در ده سال گذشته به بركت آن توانستيم اين پيشرفتها را به دست آوريم، خدشه و مناقشه مي كنند و دست به شايعه پراكني مي زنند و تلاشهاي مذبوحانه انجام مي دهند، به خاطر اين

است كه نمي خواهند هدفهاي بزرگ ملت ايران، به دست جمهوري اسلامي و به وسيله ي مؤمنين باللَّه محقق شود. كلمات و نصايح امام، بزرگترين نعمت براي ما اين جمله را كه امام بزرگوارمان بارها و بارها روي آن تاكيد مي كردند، به ياد داشته باشيد كه: رمز همه ي پيروزيها، وحدت كلمه و حضور در صحنه است. اگر وحدت كلمه و حضور مردم در صحنه نباشد، ملت ايران نخواهد توانست گامي به جلو بگذارد؛ ولي اگر همه ي مردم اين رمز را شناختند و حفظ كردند، البته خداوند به آنها كمك خواهد كرد. اين وعده ي الهي است كه: «والّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا»(1)، «من كان للَّه كان اللَّه له»(2). اينها وعده ي حق و صدق و قطعي الهي است. بحمداللَّه خدا با ملت ايران است و وجود بزرگوار آن رهبر عالي قدر و انسان والا و بي نظير، واقعاً بزرگترين نعمتها براي ما بوده است. امروز هم كلمات و نصايح او كه براي ما باقي مانده، بزرگترين نعمت براي ماست؛ چون كلمات خدا و انبياست و بايد قدرشان را بدانيم و ان شاءاللَّه به آنها عمل كنيم. مجدداً از همه ي شما برادران و خواهران صميمانه تشكر مي كنم؛ مخصوصاً از آقايان علماي محترم و ائمه ي جمعه و روحانيون عالي قدر و خانواده هاي معظم شهدا و رزمندگان عزيز كه از خوزستان و ساير شهرها به اين جا تشريف آورده اند. خداوند به همه ي شما اجر بدهد و ان شاءاللَّه توفيقات خودش را برشما مستدام بدارد و همواره لطف خود را برشما نازل كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) عنكبوت: 69 2) بحارالانوار، ج 85 ، ص 319

سخنرانى در مراسم بيعت ميهمانان خارجى شركت كننده در مراسم چهلمين روز ارتحال رهبر كبير انقلاب اسلامى،

سخنراني در مراسم بيعت ميهمانان خارجي شركت كننده در مراسم چهلمين روز

ارتحال رهبر كبير انقلاب اسلامي، و جمعي از اقشار مختلف مردم مشهد و گروهي از عشاير استان خوزستان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم يكي از مسايل اساسي در انقلاب ما، توجه به امت بزرگ اسلامي است اولاً به همه ي شما برادران و خواهران كه از اقطار جهان اسلام و شهرهاي مختلف كشور به قصد زيارت مزار امام عزيزمان و شركت در مراسم اربعين آن بزرگوار به تهران تشريف آورديد، خيرمقدم مي گويم و به مناسبت اين مصيبت بزرگ، تسليت عرض مي كنم. يكي از مسايل اساسي در انقلاب اسلامي ايران و حركت عظيمي كه امام امت به وجود آوردند، توجه به امت بزرگ اسلامي و پيوند عميق و مستحكم ميان مسلمانان عالم - علي رغم وجود فاصله هاي جغرافيايي و تفاوتهاي نژادي و زباني - است. شايد در دنياي اسلام، يكي از چند مسأله ي معدود و درجه ي اول كه اهتمام همه ي مسلمين عالم را طلب مي كند، همين مسأله باشد. يكي از هدفهاي ورود استعمار به كشورهاي شرقي و اسلامي، فاصله انداختن ميان مسلمانها بود. راههاي گوناگوني را براي ايجاد فاصله ميان برادران مسلمان در اقطار اسلامي پيمودند؛ از غليظ كردن احساسات و انگيزه هاي ناسيوناليستي، تا ايجاد و تشديد اختلافات فرقه يي. مسلماً نقش حكومتهاي فاسد و دست نشانده ي استعمار در ايجاد اين فاصله، نقش بي نظير و بسيار مؤثري بود. ما امروز در سرتاسر عالم، يك جمعيت حدوداً يك ميليارد نفري را تشكيل مي دهيم كه در نقاط استراتژيك و حساس و مناطقي كه ثروتهاي عمده و مورد نياز جهان امروز در آن جا ذخيره شده، پراكنده شده است. در عين حال، مسلمانان عالم در غالب كشورها - چه كشورهايي كه در آن به صورت اقليت زندگي مي كنند،

و چه كشورهايي كه اكثريت قاطع و عمده ي بدنه ي ملت را تشكيل مي دهند - از لحاظ اجتماعي و سياسي و اقتصادي، در وضعيت نامطلوبي بسر مي برند. اين در حالي است كه اسلام و آيات كريمه ي قرآن، پيروان خود را به انواع كمالات بشري، مانند علم و فضايل اخلاقي و عدالت اجتماعي و عزت و قوّت و يگانگي و وحدت و تسليم نشدن در مقابل تحميلها سوق مي دهند. بروشني مي شود فهميد كه وضع كنوني مسلمين در دنياي اسلام و سراسر جهان، وضع طبيعي يا تصادفي نيست؛ بلكه اين شرايط را بر مسلمانان تحميل كرده اند. از اولين روزي كه نهضت اسلامي در ايران به رهبري امام عظيم الشأن و بزرگوار ما آغاز شد، يكي از اصليترين مواد داعيه هاي اين نهضت، عبارت از وحدت مسلمين در سرتاسر عالم و كوتاه كردن دست قدرتهاي ستمگر و متجاوز از سر مسلمانان بود. اين پيام، همچنان پيام انقلاب ماست. مسلمانان نبايد از نام اصولگرا و بنيادگرا تحاشي كنند رسانه هاي صهيونيستي با جنجال و هوچيگري، ما را به بنيادگرايي نسبت مي دهند؛ درحالي كه اگر بنيادگرايي را به معناي بازگشت به اصول و بنيادهاي اسلامي بدانيم، بزرگترين افتخار را به دست آورده ايم. مسلمانان در هيچ نقطه ي عالم نبايد از نام اصولگرا و بنيادگرا تحاشي كنند. اصول مقدس اسلام، تضمين كننده ي سعادت انسانهاست. دست استعمار، اصول را در زندگي ما كمرنگ و ضعيف كرد؛ ولي اينك ما افتخار مي كنيم كه به اصول اسلامي و قرآني برگرديم. از طرف ديگر، رسانه هاي صهيونيستي و دستگاههاي استعماري عالم، جمهوري اسلامي را به صدور انقلاب منسوب مي كند. اگر صدور انقلاب به معناي صدور مواد منفجره و ايجاد جنجال و اغتشاش

در ميان ملتها و كشورهاي ديگر باشد، اين تهمت از دامان جمهوري اسلامي بكلي دور است. صادر كردن شر و فساد، متعلق به امريكا و دستگاههاي جاسوسي و مخرب نظامهاي استكباري است. آنها هستند كه ناراحتي و اغتشاش و ناامني را در ميان ملتها مي برند و به ناحق در كار و زندگي و امور داخلي آنها دخالت مي كنند. آنها هستند كه به وسيله ي عوامل و مزدورانشان، بر ضد حكومتهاي انقلابي ومردمي و نيز بي گناهان وارد عمل مي شوند و ايجاد زحمت و ناراحتي مي كنند. امروز دست سردمداران رژيم امريكا و عمال و مزدوران آنها و مرتجعان حاكم بركشورهاي اسلامي، به خون بي گناهان و غيرنظاميان و سرنشينان هواپيماي مسافربري ايران و چهارصد نفر حاجي و زاير ايراني و فلسطينيان مظلوم و مردم لبنان آغشته است. آنها تروريست هستند، و جمهوري اسلامي ايران از چنين تهمتهايي مبراست. وظيفه ي خود مي دانيم كه مفاهيم و ارزشهاي اسلامي را اشاعه دهيم اگر صدور انقلاب به معناي صدور فرهنگ قرآني و انسان ساز اسلام است، اين درست است و به آن نيز افتخار مي كنيم. ما وظيفه ي خود مي دانيم كه با صداي بلند و توان بالا، مفاهيم و ارزشها و احكام و معارف اسلامي را كه مايه ي نجات ملتها و مستضعفان و مظلومان است، اشاعه دهيم. ما احساس مي كنيم كه اگر به اين تكليف عمل نكنيم، مقصريم. اگر ما اقدام به گسترش مفاهيم و ارزشهاي اسلامي و انقلابي هم نكنيم، طبيعت اين مفاهيم و معارف آن است كه مثل هواي لطيف و عطر گلهاي بهاري، خودبه خود در فضاي ذهنيت جهان گسترش پيدا مي كنند؛ چه دشمنان بخواهند و يا نخواهند. امروز مسلمانان عالم بايد توجه

كنند كه دستگاههاي استكباري با جنجال آفريني مي خواهند آنها را از بيان صحيحترين و صادقانه ترين احساسات و معارف باز بدارند. سالهاي متمادي، فرهنگ منحط غرب بدون هيچ مانع و رادعي، به تخريب و افساد در كشورهاي اسلامي مشغول بوده است. متأسفانه حكومتهاي فاسد و وابسته نتوانستند سد محكمي را كه از يك حكومت صالح انتظار مي رود، درمقابل توطئه هاي فرهنگي و سياسي دشمنان به وجود آورند؛ لذا سردمداران كشورهاي غربي، در راه سلطه گري سياسي و غارتگري اقتصادي خود، به گسترش فرهنگ منحط و خفت بار و ذليل كننده ي خويش در كشورهاي اسلامي پرداختند و هيچ كس هم مانع و رادع آنها نشد. امروز، روزي است كه دنياي اسلام بيدار شده است و مسلمانان در سرتاسر عالم، احساس عزت و سربلندي مي كنند. آن روز كه مسلمانان در هر نقطه ي عالم، از ابراز مسلماني خود خجالت مي كشيدند، گذشت. امروز مسلمانان به مسلماني خود افتخار مي كنند، و اين به خاطر قدرت و عظمت انقلابي است كه با دست تواناي رهبر بزرگ و امام عظيم الشأن ما و با فداكاري و ايثار اعجاب انگيز ملت بزرگ ايران در اين نقطه ي حساس عالم به وقوع پيوست و دنيا را مبهوت كرد. اسلام تختهاي قدرت استكبار را به لرزه درآورده است ده سال است كه جمهوري اسلامي در مقابل توطئه هاي گوناگون استكبار مردانه ايستاده و از اسلام و موجوديت و ثبات خود با قدرت دفاع كرده و توانسته است ضربات دشمن را به خودش برگرداند. دولتهاي استكباري تصور مي كنند با تحميل جنگ هشت ساله بر ما و محاصره ي اقتصادي و تبليغاتي و شايعه پراكني و تهمت در سطح عالم، خواهند توانست به ما ضربه زنند؛ غافل از آن كه اسلام و

بيداري مسلمانان، تختهاي قدرت آنها را به لرزه درآورده است، و هر روز كه بگذرد، امواج سهمگين بيداري اسلامي، تختهاي قدرت فرعونهاي عالم را بيشتر خواهد لرزاند. برادران مسلمان ما در سراسر عالم بدانند كه ملت ايران با اتكال به خدا و با ذخيره ي ارزشمندي كه از رهبريها و هدايتها و درسهاي ماندگار امام عظيم الشأن و فقيد خود در اختيار دارد و با تجربه ي ذي قيمتي كه در طول ده سال ونيم بعد از پيروزي انقلاب به دست آورده است، امروز از همه ي دوران بعد از پيروزي انقلاب، با نشاطتر و آماده تر و مجربتر و در مقابل دستگاههاي استكبار و سلطه ي جهاني، باجرأت تر است. اتكال به خدا، ذخيره ي تمام نشدني است ما به هيچ وجه در مقابل توطئه هاي استكبار، احساس ضعف نمي كنيم؛ برعكس، هميشه در دل و عمق جانمان، احساس قدرت مي كنيم. قدرت واقعي متعلق به ماست؛ زيرا ما به خدا متكي و متكل هستيم و مي دانيم كه اتكال به خدا، ذخيره ي تمام نشدني است. ما مسؤولان جمهوري اسلامي، متكي به اين ملت عظيم و نيرومند و بااخلاص و فداكار هستيم؛ كه اين هم لطف خدا و نتيجه ي عنايت و فضل اوست. ملت ايران بخوبي فهميده اند كه اسلام همان عاملي است كه دشمنان را عليه آنها بسيج كرده است؛ «و مانقموا منهم الّا ان يؤمنوا باللَّه العزيز الحميد»(1)، و مي دانند كه همين اسلام، مايه ي عزت و پيروزي و سربلندي آنها خواهد شد. اين نكته را مردم ما با تمام وجود و اعماق جانشان معتقدند. به نظر ما آينده ي بسيار روشن و اميدبخشي در پيش است. راهي را كه امام(ره) شروع كرد و ما را با آن آشنا نمود، ان شاءاللَّه تا تحقق هدفهاي

نهايي، آن راه را ادامه خواهيم داد. مسلمين بايد همدل و همزبان و همفكر و همگام باشند مسلمانان سراسر عالم، پيوند خود را با برادرانشان در جمهوري اسلامي مستحكم كنند. دلهاي آحاد امت بزرگ اسلامي بايد روزبه روز به هم نزديك شود. وسايل و ابزارهاي تفرقه و اختلاف كه به وسيله ي دشمن بر ملتهاي مسلمان تحميل شده است، نبايد در فضاي بيداري امروز مسلمانان مؤثر افتد. مسلمين علي رغم بُعد منطقه يي و جغرافيايي و اختلاف زباني و نژادي، بايد با يكديگر همدل و همزبان و همفكر و همگام باشند و به سمت هدفهاي بزرگ اسلامي حركت كنند. بار ديگر از همه ي شما برادران و خواهران عزيز كه از كشورهاي مختلف به جمهوري اسلامي تشريف آورديد و با ملت ايران همصدا شديد و به آنها تسليت گفتيد و در عزاي امام عزيز امت اسلام، همدردي و خلوص نشان داديد، و نيز از برادران و خواهران عزيزي كه از مشهد تشريف آوردند، صميمانه تشكر مي كنم و همه ي شما را به خدا مي سپارم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بروج: 8

خطبه هاى نمازجمعه ى تهران

خطبه هاي نمازجمعه ي تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه رب العالمين نحمده و نستعينه و نؤمن به و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين و صلّ علي ائمّة المسلمين وحماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه و نظم امركم ما در اين مصيبت به خدا پناه مي بريم همه ي برادران و خواهران عزيز نمازگزار را به رعايت تقواي الهي و

ياد خدا در همه ي مراحل زندگي و پناه بردن به او در همه ي مشكلات و اميد بستن به فضل الهي در همه ي كارها و تلاشها و مجاهدتها، دعوت و توصيه مي كنم. چهل روز از فقدان عظيم و مصيبت بار امام بزرگوارمان مي گذرد و اين اولين جمعه يي است كه من در فقدان آن عزيز به نماز جمعه مي آيم و با شما امت وفادار و ياران مخلص او روبه رو مي شوم. باور كردن اين حقيقت تلخ، بسيار سخت است. در طول سالهاي گذشته، تصور دنياي بي روح و فضاي افسرده و زندگي غم انگيزي كه در آن، امام و رهبر و مراد و معلم و مرشد و پدر و اميد ما حضور نداشته باشد، برايمان بسيار دشوار بود. پروردگارا ! ما در اين مصيبت به تو پناه مي بريم، از تو تسلا مي جوييم، از تو كمك مي خواهيم و به تو شكوه مي كنيم. اي بقيّةاللَّه، اي حجةبن الحسن العسكري! تسليت اين مصيبت بزرگ را به تو عرض مي كنيم. از خود آن معلم بزرگ و پدر مهربان آموخته ايم كه مصيبتها را - هرچند بزرگ باشند - بايد تحمل كرد. ياران و مؤمنان، مصيبت رحلت پيامبر اسلام(ص) و شهادت علي بن ابي طالب(ع) و ديگر مصيبتهاي بزرگ را تحمل كردند و از مصيبت، وسيله ي عروج و پلكاني به سمت هدفهاي والا و بلند ساختند. ما هم اي امام بزرگ و اي خميني عزيز! از خداي تو كمك مي گيريم و درسهاي تو را، درس زندگي خود قرار مي دهيم، تا شايد از اين مصيبت، پلكاني به سمت هدفهاي والا و عزيزي كه يك عمر در راه آن مجاهدت كردي، بسازيم. امروز مايلم در خطبه ي اول راجع به اماممان صحبت كنم. درباره ي او

خيلي حرف زده شد؛ اما به اعتقاد من هنوز زود است كه تحليل گرهاي جهاني بتوانند امام بزرگوار را بدرستي بشناسند؛ شخصيت عظيمي كه در طول تاريخ بعد از انبيا و اوليا، امثال او بسيار بندرت ظهور مي كنند. آنها كارهاي بزرگ انجام مي دهند و مثل برق مي درخشند و فضا را منور مي كنند و مي روند. كارهاي بزرگ حضرت امام امام بزرگوار ما كارهاي بزرگِ متناسب با بزرگي خود انجام داد و من امروز بعضي از آنها را به ياد شما مي آورم. يقيناً اگر تحليل گرها و متفكران كارهاي بزرگ امام امت را فهرست كنند، چند برابرِ آن چيزي خواهد شد كه من امروز آنها را برمي شمارم. اولين كار بزرگ او، احياي اسلام بود. دويست سال است كه دستگاههاي استعماري سعي كردند تا اسلام به دست فراموشي سپرده شود. يكي از نخست وزيرهاي انگليس در جمع سياستمداران استعماري دنيا اعلام كرده بود كه ما بايد اسلام را در كشورهاي اسلامي منزوي كنيم! قبل و بعد از آن نيز پولهاي گزافي خرج شد تا اسلام در درجه ي اول از صحنه ي زندگي، و در درجه ي دوم از ذهن و عمل فردي انسانها خارج شود؛ چون مي دانستند اين دين، بزرگترين مانع در راه چپاول قدرتهاي بزرگ و استكباري است. امام ما اسلام را دوباره زنده كرد و به ذهن و عمل انسانها و صحنه ي سياسي جهان برگرداند. دومين كار بزرگ او، اعاده ي روح عزت به مسلمين بود. اين گونه نبود كه اسلام صرفاً در بحثها و تحليلها و دانشگاهها و صحن جامعه و زندگي مردم مطرح شود؛ بلكه بر اثر نهضت امام ما، مسلمانها در همه جاي عالم احساس عزت كردند. يك نفر مسلمان

از كشوري بزرگ كه مسلمين در آن در اقليت قرار دارند، به من مي گفت: قبل از انقلاب اسلامي، مسلمان بودن خود را هرگز اظهار نمي كرديم. طبق فرهنگ آن كشور، همه اسم محلي داشتند، و هرچند خانواده هاي مسلمان روي بچه هاي خود اسم اسلامي مي گذاشتند، اما جرأت نمي كردند آن اسم را اظهار كنند و از بيان آن خجالت مي كشيدند! اما بعد از انقلاب شما، مردم ما با افتخار اسم اسلامي خود را مي گويند، و اگر از آنها بپرسند كه شما چه كسي هستيد، اول آن اسم اسلامي را با افتخار بر زبان مي آورند. بنابراين، با كار بزرگي كه امام(ره) انجام داد، مسلمانها در همه جاي دنيا احساس عزت مي كنند و به مسلماني و اسلام خود مي بالند. سومين كار بزرگ او اين بود كه به مسلمانها احساس درك امت اسلامي داد. قبل از اين، مسلمانها در هر جاي دنيا كه بودند، چيزي به نام امت اسلامي برايشان مطرح نبود و يا اصلاً جدي تلقي نمي شد. امروز همه ي مسلمانها در اقصاي آسيا تا قلب آفريقا و تمام خاورميانه و در اروپا و امريكا، احساس مي كنند كه جزو يك جامعه ي جهانيِ بزرگ به نام امت اسلامي هستند. امام احساس شعور نسبت به امت اسلامي را ايجاد كرد، كه بزرگترين حربه براي دفاع از جوامع اسلامي در مقابل استكبار است. چهارمين كار بزرگ او، ازاله ي يكي از مرتجعترين و پليدترين و وابسته ترين رژيمهاي منطقه و جهان بود. ازاله ي حكومت پادشاهي در ايران، يكي از بزرگترين كارهايي بود كه كسي مي توانست آن را تصور كند. ايران مهمترين دژ استعمار در منطقه ي خليج فارس و خاورميانه بود. اين دژ، به دست امام ما در

هم فرو ريخته شد. كار پنجم او، ايجاد حكومتي بر مبناي اسلام بود؛ چيزي كه به ذهن مسلمانها و غيرمسلمانها خطور نمي كرد، و خواب خوشي بود كه مسلمانهاي ساده لوح هم هرگز آن را با خود تصور نمي كردند و نمي ديدند. امام(ره) در حد يك معجزه، به اين خيال افسانه آميز لباس واقعيت پوشاند. كار ششم او، ايجاد نهضت اسلامي در عالم بود. قبل از انقلاب اسلامي، در بسياري از كشورها و از جمله كشورهاي اسلامي، گروهها و جوانها و ناراضيها و آزادي طلبها، با ايدئولوژيهاي چپ وارد ميدان مي شدند؛ اما بعد از انقلاب اسلامي، پايه و مبناي حركتها و نهضتهاي آزاديبخش، اسلام شد. امروز در هر نقطه يي از دنياي وسيع اسلام كه جمعيت يا گروهي به انگيزه ي آزاديخواهي و ضديت با استكبار حركت مي كنند، مبنا و قاعده ي كار و اميد و ركنشان، تفكر اسلامي است. هفتمين كار بزرگ او، نگرشي جديد در فقه شيعه بود. فقاهت ما پايه هاي بسيار مستحكمي داشته و دارد. فقاهت شيعه، يكي از محكمترين فقاهتها و متكي به قواعد و اصول و مباني بسيار مستحكمي است. امام عزيزمان اين فقه مستحكم را در گستره يي وسيع و با نگرشي جهاني و حكومتي مورد توجه قرار داد و ابعادي از فقه را براي ما روشن كرد كه قبل از آن روشن نبود. كار هشتم او، ابطال باورهاي غلط در باب اخلاق فردي حكام بود. در دنيا پذيرفته شده است كه كساني كه در رأس اجتماعات قرار مي گيرند، اخلاق فرديِ خاصي داشته باشند! تكبر ورزيدن، برخوردار بودن از زندگي راحت و مسرفانه، تجمل گرايي، خودرأيي و خودخواهي و امثال اينها، چيزهايي است كه مردم دنيا قبول كردند كه

كساني كه در رأس حكومتها قرار مي گيرند، اين اخلاق را داشته باشند. حتّي در كشورهاي انقلابي، انقلابيوني كه تا ديروز زير چادرها زندگي مي كردند و در دخمه ها مخفي مي شدند، به مجرد اين كه به حكومت مي رسند، وضع زندگيشان عوض مي شود و اخلاق حكومتيشان تغيير مي كند و همان وضعيتي را به خود مي گيرند كه بقيه ي سلاطين و رؤساي عالم داشتند! ما از نزديك چنين چيزي را ديده ايم؛ براي مردم هم مايه ي تعجب نيست. امام ما اين باور غلط را عوض كرد و نشان داد كه رهبر محبوب و معشوق يك ملت و ديگر مسلمانان عالم، مي تواند زندگي زاهدانه يي داشته باشد و به جاي كاخهاي مجلل، در يك حسينيه از ديداركنندگان پذيرايي كند و با لباس و زبان و اخلاق انبيا با مردم برخورد كند. اگر دلهاي حكام و زمامداران به نور معرفت و حقيقت روشن شده باشد، تجمل و تشريفات و اسراف و برخورداريهاي زياد و خودرأيي و تكبر و استكبار، جزو لوازم حتمي زمامداري آنها محسوب نمي شود. از معجزات بزرگ آن بزرگوار اين بود كه هم در زندگي خود و هم در آن دستگاهي كه به وجود آورده بود، نور معرفت و حقيقت تجلي يافته بود. كار نهم او، احياي روحيه ي غرور و خودباوري در ملت ايران بود. برادران عزيز! حكومتهاي استبدادي و فردي، سالهاي متمادي ملت ما را به صورت ملتي ضعيف و مستضعف و توسري خور در آورده بودند؛ ملتي كه از استعداد جوشان و خصلتهاي جمعيِ فوق العاده ممتاز برخوردار است و در طول تاريخ بعد از اسلام، اين همه افتخارات علمي و سياسي دارد. قدرتهاي خارجي - مدتي انگليسيها و مدتي هم روسها و ديگر

دولتهاي اروپايي، و پس از آن امريكاييها - ملت ما را تحقير كرده بودند. ملت ما هم باور كرده بود كه قابليت و لياقت كارهاي بزرگ را ندارد، سازندگي از او بر نمي آيد، ابتكار از او ساخته نيست و ديگران بايد بر او آقايي كنند و به او زور بگويند! بنابراين، روح غرور و افتخار ملي را در ملت ما كشته بودند؛ ولي امام عزيز ما، روح غرور و افتخار ملي را در ملت ايران بيدار و زنده كردند. در همان حال كه ملت ما از احساسات و نخوتهاي بيجاي ناسيوناليستي - كه استكبار عامل آن، و رژيم منحوس پهلوي مروجش بود - مبرا هستند، اما احساس عزت و قدرت مي كنند. امروز ملت ما از دست به دست هم دادن و توطئه ي مشترك شرق و غرب و ارتجاع نمي ترسند و احساس ضعف هم نمي كنند. جوانهاي ما احساس مي كنند كه خودشان مي توانند كشورشان را بسازند. مردم ما احساس مي كنند كه قدرت و توان آن را دارند كه در مقابل تحميلها و زورگوييهاي شرق و غرب بايستند. اين روح عزت و خودباوري و غرور ملي و افتخارات حقيقي و اصيل را امام(ره) در ملت ما زنده كرد. و بالاخره دهمين كار بزرگ او، اثبات اين نكته بود كه «نه شرقي و نه غربي»، يك اصل عملي و ممكن است. ديگران خيال مي كردند كه يا بايد به شرق متكي بود و يا به غرب، يا بايد نان اين قدرت را خورد و ستايشش كرد و يا آن قدرت را ! فكر نمي كردند كه يك ملت بتواند هم به شرق و هم به غرب «نه» بگويد و بايستد و

بماند و خود را روزبه روز ريشه دارتر كند؛ اما امام(ره) اين نكته را ثابت كرد. من ده محور از كارهاي بزرگ امام(ره) را برشمردم؛ اما اگر بنشينيم فكر كنيم، كارهاي بزرگ را در پرونده ي منور اين مرد الهي چندين برابر خواهيم يافت. در اين جا دو نكته را يادآوري مي كنم: كساني كه با امام درافتادند، خودشان را روسياه كردند نكته ي اول: كساني كه با امام در افتادند، خودشان را روسياه كردند. بدبخت آن كساني هستند كه به خاطر شادكردن دل صهيونيستها و خوشحال كردن امريكا و پُركردن كيسه ي خود از پولهاي نفت ارتجاع، حقيقت را پوشاندند و با امام ما درافتادند. روسياه آن كساني هستند كه مي توانستند زير بالهاي مهربان اين پدر و استاد و معلم قرار بگيرند و از او منتفع شوند؛ ولي به بخت خودشان لگد زدند و به آغوش دشمنان او پناه بردند و الان در اروپا و امريكا و امريكاي لاتين و عراق و بعضي كشورهاي ديگر سرگردانند. اين بيچاره ها و روسياهها هنگامي كه داخل كشور بودند، قطره يي در مقابل اقيانوس محسوب مي شدند؛ اما نمي فهميدند كه چه قدر ناچيز و كوچكند. مراسم ارتحال آن بزرگوار به همه فهماند كه امام(ره) چه كسي بود و ملت كجاست و چه مي گويد و چگونه مي انديشد و چه مي خواهد و همچنين مخالفان چه كساني هستند و كجايند. خدا كند براي خودشان هم ديگر اين اشتباه باقي نمانده باشد كه خيال كنند چيزي و كسي هستند. آنها حقيقتاً به خودشان جفا كردند كه در مقابل امام(ره) ايستادند. آينده و افتخار متعلق به كساني است كه پشت سر امام حركت كردند؛ يعني قشر عظيم متن ملت و همه ي آحاد مردم.

شما مردم نشان داديد كه ياران و وفاداران و مخلصان امام هستيد و بر اين ياري و وفاداري و اخلاص پايداريد. توفيقات امام از اخلاص و توكل و حسن ظن او ناشي مي شد نكته ي دوم اين است كه امام خصوصيات ممتاز فردي خيلي داشت؛ اما توفيقات او بالاتر از آن بود كه به خصوصيات فردي يك انسان - هرچه هم بالا - متكي باشد. شجاعت و آگاهي و عقل و تدبير و دورانديشي امام بسيار ممتاز بود - در اينها هيچ شكي نيست - اما توفيقاتي كه آن بزرگوار به دست آورد، خيلي بالاتر از اين است كه به شجاعت و عقل و تدبير و آينده نگري زياد يك انسان متكي باشد. آن توفيقها از جاي ديگر نشأت مي گرفت، كه در درجه ي اول از اخلاص او ناشي مي شد؛ «مخلصين له الدّين». مخلص خدا بود و كار را فقط براي او - ولاغير - انجام مي داد. لذا اگر همه ي دنيا هم در مقابل او قرار مي گرفتند و از او چيزي مي خواستند كه مورد رضاي خدا نبود، انجام نمي داد. در درجه ي دوم، توكل و حسن ظن به خدا داشت. هيچ كاري در نظر او خارج از قدرت الهي نبود. كارهاي بزرگ، حركتهاي عظيم، كندن كوههاي راسخ و جبال راسيات براي او ميسور بود؛ چون عقيده داشت كه به خدا متكي است و خدا او را كمك مي كند؛ و چون به خدا توكل داشت، لذا با حسن ظن مي نگريست. روزي كه او نهضت را شروع كرد، كساني كه فكر كنند مي شود نهضتي بر پا كرد، خيلي كم بودند. آن روزي كه او شعار اسقاط رژيم سلطنت را داد، كساني

كه فكر كنند مي شود رژيم سلطنت در ايران ساقط شود، بسيار معدود بودند. آن روزي كه سياست «نه شرقي و نه غربي» را اعلام كرد، كساني كه فكر مي كردند مي شود بدون اتكاي به شرق و غرب حكومتي داشت و آن را نگهداشت و اداره كرد، بسيار نادر بودند. آن روزي كه گفت: «امريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند»، كساني كه باورشان باشد كه امريكا نسبت به امام و امتش هيچ غلطي نمي تواند بكند، خيلي كم بودند. او تمام اين كارهاي بزرگ را به خاطر توكل به خدا انجام داد و مي دانست كه مي تواند انجام دهد. البته براي او، انجام شدن كار هدف نبود. او مي گفت: من وظيفه ام را انجام مي دهم. پيروزي او به اين بود كه بتواند وظيفه اش را انجام دهد. در نظر امام(ره)، پيروزي اين نبود كه انسان بتواند آن كاري را كه مي خواهد، انجام بدهد؛ در نظر او، پيروزي اين بود كه انسان بر طبق تكليف خود عمل كند. با اين روحيه و احساس و انگيزه، او كار را پيش برد و ادامه داد. امام دو خصوصيت ديگر هم داشت، كه اين هم جز با نورانيت الهي ممكن نبود، و آن عبارت بود از: دشمن شناسي و دوست شناسي. در شناخت دشمنها و دوستها اشتباه نكرد. از اول دشمنها را شناخت و آنها را اعلام كرد و تا آخر هم در مقابلشان ايستاد، و نيز از اول دوستها را شناخت و آنها را اعلام كرد و تا آخر هم از دوستي آنها منتفع شد. امام هميشه بر مردم و ملتها تكيه مي كرد او هميشه بر مردم و ملتها تكيه مي كرد. در سفري كه مي خواستم به خارج

از كشور بروم، خدمت امام بزرگوارمان رفتم. در آن زمان جرياني وجود داشت، كه به ايشان گفتم در دنيا نسبت به اين جريان عليه ما خيلي حرف است. (البته مي خواستم به ايشان گزارش بدهم؛ والّا من هم هيچ رعب و خوفي از آن جنجالهاي جهاني نداشتم و بعداً هم وارد آن ماجرا شدم). ايشان تمام خبرهاي دنيا را هميشه به صورت نزديك و نقد در اختيار داشتند و غالباً خبرهاي جهاني را زودتر از ديگران به دست مي آوردند. امام(ره) در پاسخِ من با لبخند رضايتي گفتند: بلي، اطلاع دارم؛ اما همه ي ملتها با ما هستند. واقعاً همين طور بود كه ايشان مي فرمودند. در همان سفر، آن چنان حضور ملتها در كنار ما آشكار شد كه همه را مبهوت كرد. بنابراين، او هم دوستانش را مي شناخت، و هم دشمنانش را. از دوستانش منتفع مي شد و به آنها اعتماد و تكيه مي كرد. بزرگترين دوستانش شما ملت وفادار بوديد، و امام چه خوب شما را شناخته بود. صِرف ستايش امام فايده يي ندارد ما بايد با تكرار اين حقيقتها، يك هدف را دنبال كنيم و آن، درس گرفتن است ولاغير؛ والّا صِرف ستايش كردن فايده يي ندارد؛ بلكه گاهي هم مضر است؛ زيرا وقتي كه خيال كنيم او كارها را انجام داده است، تصور مي كنيم كه ديگر كاري به عهده ي ما نيست. گر نماز آن بود كان مظلوم كرد ديگران را زين عمل محروم كرد ما آن بزرگوار و انسان والا و مقتدا و قائد را ستايش مي كنيم، تا خودمان را به او نزديك سازيم و راهش را ادامه دهيم. تقواي خدا بر همه ي امور زندگي او حاكم بود؛ ما نيز بايد

تقواي خدا را ملاك همه ي امورمان بشماريم. اصل قضيه تقواست. تقوا، يعني مراقب باشيم برخلاف اراده ي الهي حركتي از ما سرنزند. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد تو را سوگند مي دهيم، امام عزيزمان را با برترين و محبوبترين و مقربترين بندگانت محشور بفرما و به او بهترين جزا و پاداش را عنايت كن. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات. و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي عليّ اميرالمؤمنين و صدّيقة الطّاهرة سيّدة نساءالعالمين و الحسن و الحسين سبطي الرّحمة و امامي الهدي و عليّ بن الحسين و محمّدبن علي و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن علي و عليّ بن محمّد و الحسن بن علي والخلف القائم المهدي حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه تشكر از خبرگان و مردم ايران در اين خطبه مايلم در گفتار كوتاهي، نگاهي به آينده بيندازيم. اولاً، از خبرگان منتخب مردم به خاطر حسن ظني كه به اين بنده ي حقير ابراز داشتند و مسؤوليت بزرگ و سنگيني را بر دوش من نهادند، تشكر مي كنم. ثانياً، از آحاد ملت بزرگ ايران و گروههاي پُرشور و وفادار كه در طول اين مدت به عنوان بيعت و اعلام وفاداري، با پيام و حضور و پياده روي و تهيه ي طومار و غيره، تأييد و حمايت خودشان را اعلام داشتند، صميمانه و با همه ي وجود تشكر مي كنم و به خاطر وفاداري بي نظيرشان نسبت به امام و مقتداي بزرگ امت در طول چهل روز عزاي عمومي، سپاسگزارم. آنچه شما ملت ايران

از خود نشان داديد، يقيناً درس بزرگي خواهد بود كه در طول تاريخ به ثبت خواهد رسيد. از برادران عزيز كشورهاي ديگر و مسلمانان سراسر عالم كه در اين عزاي بزرگ با ملت ايران همنوايي كردند و همدردي نشان دادند و ياد امام و قائد بزرگ ما را گرامي داشتند، صميمانه تشكر مي كنم. به ميهمانان عزيز جمهوري اسلامي نيز كه جمع كثيري از آنها در نماز حضور دارند، خير مقدم مي گويم و از حضورشان در جمهوري اسلامي و احترامشان به امام بزرگوارمان متشكرم. ملت هميشه بايد بيدار باشد و وحدت كلمه ي خود را حفظ كند برادران و خواهران عزيز و ملت بزرگ ايران! حضور و اجتماع و وحدت كلمه ي شما در اين مرحله ي بسيار حساس، بزرگترين پيروزي را به جمهوري اسلامي داد. بارها تكرار كرده ايم كه دشمنان ما به اين مرحله - فقدان امام(ره) - چشم اميد دوخته بودند. بحمداللَّه با حركت قاطع شما، طلسم دشمن شكسته شد و خواب و خيال باطل از چشمش رخت بربست. ملت ايران در اين مرحله، بهترين حركت و موضعگيري را انجام داد؛ اما بايد به همه ي برادران و خواهران عزيز در سراسر كشور بگويم كه ما براي سازندگي كشور و تداوم راه امام عزيزمان و تحقق آمال و آرزوها و آرمانها و اهداف اين انقلاب الهي و بزرگ، راهي طولاني در پيش داريم. يقيناً دشمنهاي كينه ورز و توطئه گر و خدعه گر حاضر نيستند از دشمني خود با اسلام و جمهوري اسلامي دست بردارند. شما در طول اين ده سال ونيمي كه از پيروزي انقلاب گذشته، بارها به دشمن تودهني زده ايد و او را دچار شكستي خفت بار كرده ايد؛ اما باز هم دشمن دست

به توطئه و خدعه و خباثت خواهد زد. البته او انتظار دارد كه ملت ايران دهها بار ديگر هم در مقابله با توطئه هاي خبيثانه اش، مشت محكم خود را به دهان و سينه ي او بكوبد و ان شاءاللَّه خواهد كوبيد. براي اين كار، بيداري ملت ايران و وحدت كلمه ي شما مردم هميشه لازم است. شما از همه ي دشمنانتان قويتريد در يك موازنه ي حقيقي و با توجه به معيارهاي الهي و واقعي، شما از همه ي دشمنانتان قويتريد؛ در اين هيچ شكي نيست. ثروتهايي كه در اختيار قدرتهاي جهاني است، وسايل تبليغاتي يي كه آنها دارند و سلاحهاي مدرني كه به آن مي بالند، قدرت ظاهري است؛ نبايد گول خورد و زرق و برقها و ظاهر كارها را ملاك قرار داد. اگر قرار بود اينها دشمن را به اقتدار حقيقي در مقابل ما برساند، ما بايد حالا در دنيا وجود نمي داشتيم و جمهوري اسلامي بايد يك افسانه مي بود؛ مي بينيد كه اين طور نيست. قدرت واقعي، عبارت است از قدرت ملتي كه اولاً آگاه باشد پيرامون او چه مي گذرد، ثانياً به حق و راه خود ايمان داشته باشد، ثالثاً تصميم بگيرد كه اين راه را ادامه دهد. اگر ملتي اين سه خصوصيت را داشت، هيچ قدرتي در دنيا از او قويتر نيست. ما از حق خودمان دفاع مي كنيم. ما كه نمي خواهيم به حقوق ديگران دست اندازي كنيم. ما كه قصد توسعه طلبي نداريم. ما كه براي دخالت در امور ديگران، به آن سمت دنيا لشكركشي نمي كنيم؛ اما دشمنان ما اين كارها را مي كنند. بنابراين، آنها محكوم به شكستند. ما داريم از حيثيت و شرف و دين و انقلاب و حقوق انساني و استقلالمان دفاع مي كنيم.

هر ملتي كه از حقوق حقيقي خود با آگاهي و ايمان و تصميم دفاع كند، قطعاً پيروز خواهد شد. بنابراين، ما از دشمنهامان قويتريم؛ منتها توجه كنيد كه قويتر بودن وقتي به كار مي آيد كه بيدار باشيم. يك آدم قوي و پهلوان، هرچه هم كه قوي باشد، اما اگر در خواب بماند، ممكن است بچه يي هم به او ضربه بزند. بايد بيداري را حفظ كنيد. قوّت و قدرت ما هنگامي بروز مي كند كه ملتي يكپارچه باشيم. اگر بين ما اختلاف و دودستگي شد، بگومگو رخ داد، جريانهاي مختلف پديد آمد و قدرت طلبي شد، قدرتمان را از دست خواهيم داد؛ «و تذهب ريحكم»(1). اختلاف، اصلاحيات و آبرو و اقتدار را از هر ملتي مي گيرد. اگر شما وحدت كلمه را حفظ كنيد، اين قدرت مي ماند. بايد كشورمان را بسازيم بايد براي حركت، كمرمان را محكم ببنديم. ما ديگر جنگ نظامي نداريم؛ اما جنگ با موانع سازندگي پيش روي ماست. بايد كشورمان را بسازيم، و اين كار بزرگي است كه در راه آن موانعي وجود دارد. بايد با اين موانع جنگيد و آنها را از سر راه برداشت. اين موانع ممكن است تنبلي و بي برنامگي و بي قانوني و نداشتن نيروي لازم باشد. هرچه كه هست، بايد آنها را از سر راه برداريم و ايران را بسازيم. اسلام و جمهوري اسلامي بايد نشان دهد كه مي تواند ايران را چنان بسازد كه در طول تاريخ كشورها، با اين كيفيت ساخته نشده باشد. اين هنر را اسلام و ملت مسلمان ما دارند. مردم همت كنند و با وحدت كلمه و خلوص و اخلاص و حضور در صحنه، كشور را بسازند و

آباد كنند. ببينيد مسؤولاني كه مورد اعتمادتان هستند - جا هم دارد كه مورد اعتماد باشند - از شما چه مي خواهند؛ آن را انجام دهيد. با همكاري شما مردم، تمام موانع برطرف خواهد شد. اين كه ما مي گوييم بر دشمن پيروز بشويم، يعني كشور را بسازيم. دشمن نمي خواهد ما كشور خود را آن چنان كه شايسته ي يك ملت انقلابي و بزرگ است، آباد و آزاد و آراسته و پيراسته بسازيم. ما در اداره ي داخلي كشور و در ارتباطات خارجي، از اصول انقلابي و اسلامي پيروي خواهيم كرد و دقيقاً همان راهي را كه امام(ره) مي پيمود، طي خواهيم كرد. با حضور شما مردم در صحنه، هر ناممكني ممكن، و هر مشكلي آسان خواهد شد. ياد امام هرگز از دل ما نخواهد رفت در پايان لازم مي دانم عيد سعيد قربان را به همه ي شما برادران و خواهران عزيز نمازگزار و ملت ايران و مسلمانان جهان تبريك عرض كنم. تقدير الهي اين بود كه پايان چهل روز عزاداري ملت ايران، روز عيد قربان باشد. اين هم نگاه روشني به آينده است. البته ياد امام(ره) هرگز از دل ما نخواهد رفت و عزاي او در قلب ما تمام نخواهد شد. ديروز فرزند عزيز و يادگار گرانمايه ي امام بزرگوارمان - حجةالاسلام آقاي حاج سيّد احمد آقا - بر سر مزار پدر بزرگوارشان به شما مردم گفتند كه عزاداري در چهل روز تمام شد، و خواستند كه مردم لباسهاي سياه را بركنند و لباس كار و تلاش بر تن كنند. ياد امام هرگز از دل و جان ما رخت نخواهد بست. امام عزيز! مگر ممكن است ما تو را فراموش كنيم؟ يقيناً اين غم بزرگ

همچنان ما را تا سالهاي متمادي همراهي خواهد كرد. امام عزيز! ما از امروز - كه عيد قربان است - باز هم به خاطر تو زندگي و تلاش را شروع مي كنيم؛ چون تو اين راه را مي خواستي و مي پسنديدي و مي طلبيدي. برادران و خواهران عزيز! تقوا پيشه كنيد. امام ما مظهر تقوا و پرهيزگاري و پارسايي بود. السلام علي ابناء امتنا الاسلامية في كل مكان. اتقدّم اولا بأحرّالتهاني لكل المسلمين رجالا و نساء بمناسبة عيد الاضحي المبارك اعاده اللَّه علي المسلمين و هم يرفلون باثواب العزّة والسؤدد و وفّق ابناء امتنا لاستلهام ما في هذا العيد الكبير من دروس في التضحية والفداء و تسليم الوجه للَّه الواحد الاحد القهار. و بمناسبة اربعينية وفاة القائد الاسلامي الكبير و إمام الامة الاسلامية والاب الرؤوف بها عبداللَّه الصالح الامام الخميني (رضوان اللَّه تعالي عليه) اعزي امتنا الاسلامية سائلا اللَّه سبحانه ان يحسن لها العزاء و يجزل لها الاجر في المصاب و اناللَّه و انا اليه راجعون. حياة الامام الخميني(اعلي اللَّه كلمته) كانت درسا حيّا في جميع ابعاد الاسلام. علّمنا اولا ان نوحّد اللَّه في كل حركاتنا و سكناتنا و ان نبتغي وجهه وحده و ان نخشاه و لانخشي سواه. اقيمت الدولة الاسلامية الكريمة بفضل اللَّه و عونه، و تصاعد الجهاد الاسلامي لاقامة حاكمية اللَّه في افغانستان و انتفاض الشعب الفلسطيني ليستعيد عزّته و كرامته بعد اربعين عامّا من الهوان و تحرّك المسلمون علي طريق الرسالة في بقاع مختلفة من ارض المسلمين. ليس من الميسور الحديث عن عظمة الامام الخميني في الصحوة الاسلامية المعاصرة، و لمكانته الكبيرة هذه عقد اعداء الاسلام الامل علي غيابه عن الساحة، ظنّوا ان هذه الانتفاضة الاسلامية العالمية ستخبو بعد وفاته، لكنهم خابوا و خسئوا حينما شاهدوا انّ

الامام الراحل العظيم تحول الي امة عقدت العزم علي ان تواصل طريقه، و أن تحث الخطي لتحقيق الاهداف التي عاش من اجلها هذا الرجل الكبير. لقد شهد العالم بعد وفاة الامام القائد(رفع اللَّه قدره) عاصفة من الاسي والحزن عمّت المسلمين في كل بقاع العالم، لكنه كان اسيً و حزناً ممزوجين بالعهد الحازم علي مواصلة الطريق و بالميثاق المؤكد علي الالتزام بالمبدأ والعقيدة والجهاد لاعلاء كلمةاللَّه. كانت كلمةالامام الراحل(قدّس سرّه) كلمةالاسلام، و كلمةالاسلام هي الكلمة الطيبة التي اصلها ثابت و فرعها في السماء تؤتي اكلها كلّ حين باذن ربها. الميسرة التي بدأها الامام الخميني(رضوان اللَّه عليه) متواصلة باذن اللَّه حتي تحقيق الاهداف الاسلامية الكاملة و باللَّه التوفيق. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه و استغفراللَّه لي و لكم. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اذا جاء نصراللَّه والفتح. و رأيت الناس يدخلون في دين اللَّه افواجا. فسبح بحمد ربّك واستغفره انّه كان توّابا. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه

--------------------------------------------------------------------------------

1) انفال: 46

سخنرانى در مراسم بيعت روحانيون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم استان اصفهان

سخنراني در مراسم بيعت روحانيون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم استان اصفهان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شما يكي از بهترين امتحانها را در طول دوران نهضت داديد من هم متقابلاً اين مصيبت بزرگ و ثلمه ي غير قابل انسداد را به شما برادران و عزيزان، خصوصاً حضرات آقايان علماي اعلام وائمه ي محترم جمعه و مدرّسان محترم حوزه ي علميه ي اصفهان و همچنين خانواده هاي عزيز شهداي عالي قدر و مفقودان و جانبازان و اسرا و رزمندگان، كه با عشق به امام امت و احساس مسؤوليت نسبت به انقلاب، از راه دور تشريف آورديد، از صميم قلب تسليت عرض مي كنم. حقاً شما عزيزان يكي از بهترين امتحانها را در طول دوران نهضت داديد. خطوط مقدم جبهه و صحنه هاي سياسي انقلاب و همه ي عرصه هايي را كه حضور ملت طلبيده مي شد، شما پُر كرديد.

اگرچه من بارها در تشييع جنازه ي پيكرهاي مطهر شهداي شما و اجتماعات بزرگ بسيج و اعزام به جبهه ها و مناسبتهاي گوناگون ديگر حضور پيدا كردم و احساسات صادقانه ي خود را نسبت به شما مردم ابراز داشتم، اما اين نكته را يادآور مي شوم كه آنچه كه در طول سالهاي مبارزه و پس از پيروزي در راه انقلاب انجام داديد، همه ي آنها در پرونده ي الهي - چه پرونده ي عالم غيب كه به دست «كرام برره» و ملائكه ي الهي ثبت مي شود، و چه در پرونده ي واقعيت خارجي - محفوظ است. پرونده ي الهي فقط نامه ي اعمال غيبي ما نيست كه نزد ملائكةاللَّه و مأموران الهي و در علم پروردگار محفوظ است؛ پرونده ي ديگر اعمال ما آن چيزي است كه سرنوشت و وضع زندگي ما را مي سازد و به وجود مي آورد. ملت ايران قدرت دارد اسلام و جمهوري اسلامي را حفظ كند اگر شما ملاحظه مي كنيد كه امروز جمهوري اسلامي در سطح جهان و سياست بين الملل به عنوان يك نظام پابرجا و تثبيت شده معرفي گرديده است، و يا اگر امروز كشورهاي غربي - كه ملت ايران به خاطر رفتارهاي سوءشان از آنها ناراضي بوده و هست - با طرق مختلف سعي مي كنند رضايت ملت ايران را جلب كنند و سابقه ي نامطلوب خودشان در رفتار با ملت ايران را به دست فراموشي بسپارند، و يا اگر مي بينيد كه قضاوت تحليل گرها و سياسيون و كساني كه راجع به مسايل عالم حرف مي زنند، حاكي از اين است كه ملت ايران قدرت دارد اسلام و جمهوري اسلامي را حفظ كند، همه ي اين واقعيتها محصول و نتيجه ي تلاشهاي گذشته و مجاهدتهاي امروز شماست. درحقيقت اينها

همان فداكاريها و مجاهدتهاي شماست كه در عالم تكوين ثبت شده است. اين، پرونده ي ملت ايران است. هر كس و هر گروهي كه در ميان اين ملت تلاش بيشتري كرده است، در افتخارات و پيروزيها سهم بيشتري دارد. اگر ملتي از عزت و شرف خود دفاع نكند و از هدفهاي خود دست بكشد و از گردن كلفتهاي عالم بترسد و حرف خود را پس بگيرد و در ميدان مواجهه با دشمن عقب نشيني كند سرنوشتش چيز ديگري خواهد بود و نتايجي كه براي او حاصل مي شود، غير از آن چيزي مي باشد كه امروز براي ملت ايران پديد آمده است. برادران عزيز! اگر امروز ملت ايران در دنيا عزيز است، و اگر رهبر ما با ارتحال خود دنيا را تكان داد، و اگر ميهمانان خارجي و ناظران بين المللي با زبان ستايش راجع به شما حرف مي زنند، ناشي از تلاش و مجاهدت شماست. آن روزي كه شما در جبهه شهيد مي داديد و در صحنه هاي انقلاب حضور ميليوني پيدا مي كرديد، بعضيها كوته بين بودند و نمي دانستند فوايد اين تحرك انقلابي چيست. كوته بيني، واقعاً بلاي بزرگي است. اگرانسان حال را ببيند، ولي آينده را نبيند؛ موارد نقد را مشاهده كند، ولي كارهاي بلندمدت را نبيند، آفت بزرگي براي عقل و سعادت انسان خواهد بود. امروز در دنيا وضعمان خوب است امروز بحمداللَّه در دنيا وضعمان خوب است. اين شعار نيست؛ بلكه عين واقعيت است. وقتي مي گوييم در دنيا وضعمان خوب است، اين براي يك ملت يعني همه چيز. وقتي يك ملت توانست در غوغاي تنازع قدرتهاي بزرگ ثابت كند كه براي ماندن و قوي بودن به كسي احتياج ندارد، پس ملت نيرومندي

است. يك وقت است كه دنيا آرام است و در منطقه صلح و صفا برقرار مي باشد و كسي به عمل كسي كاري ندارد و درست مثل يك فضاي بي مزاحم كه هر گياهي قابليت رشد و نمو دارد، همه ي فعاليتها به آرامي انجام مي گيرد. اما يك وقت هم است كه چنين وضعيتي به چشم نمي خورد؛ يعني هوا طوفاني است، گرما و سرماي كشنده وجود دارد و هر گياهي در چنين شرايطي توان حيات ندارد و فقط آن درخت مستحكم ريشه دار و ستبر باقي خواهد ماند. امروز وضعيت دنيا اين گونه است. قدرتهاي بزرگ به دنبال منافع خود هستند قدرتهاي بزرگ مايلند كه ملتها بدون اجازه ي آنها نفس نكشند و ثروت و معادن و منابعشان به جاي اين كه به درد خود ملتها بخورد، به كار آنها بيايد! قدرتهاي بزرگ، هزاران كيلومتر دور از خاك خود و لب مرزهاي كشورهاي كوچك، كشتي جنگي و تانك و نيروي مسلح مي برند و وقتي از آنها بپرسيد شما اين جا چه كار مي كنيد و چرا به نقاطي دوردست مثل ويتنام، كره، ايران، خليج فارس و خاورميانه آمده ايد، با پُررويي و وقاحت جواب مي دهند كه ما در اين جا منافع داريم و براي حفظ آنها تلاش مي كنيم! و اگر به آنها گفته شود شما كه براي حفظ منافع خودتان به اين نقاط آمديد، منافع كشورهاي اين منطقه را تهديد مي كنيد، مي گويند اصل، منافع ماست، و پايمال شدن منافع ملتها و ناامني آن نقاط به ما مربوط نيست! وضع ابرقدرتها و سلطه گرهاي عالم و سرگردنه بگيرهاي بزرگ دنيا اين گونه است. مگر مي گذارند ملتي بدون اجازه و رضايت آنها آب بخورد؟ ابرقدرتها مي گويند آن مقداري كه ما مي گوييم، نفت

بفروشيد، و به كسي كه ما مي گوييم و به قيمتي كه ما تعيين مي كنيم، عرضه كنيد! به كشورهايي كه منابع مس يا طلا يا الماس يا اورانيوم دارند، مي گويند به قدري كه ما مي گوييم، استخراج كنيد، و به قيمتي كه ما مي گوييم، بفروشيد! امروز در دنيا نظام سلطه حاكم است؛ اين يك نظام جهاني است. تسلط نظام سلطه بر دنيا و زندگي بشر، دو طرف دارد: يك طرف، سلطه گرها كه همان ابرقدرتهايند؛ و طرف ديگر، دولتهاي سلطه پذير هستند كه دخالتهاي وقيحانه و گستاخانه ي ابرقدرتها را قبول مي كنند؛ اينها هم خودشان شريك جرمند. در اين ميان، ملتها بيچاره هستند كه از روي ناآگاهي و ضعف و يا بي همتيِ خودشان پايمال مي شوند و از بين مي روند. ملت ايران خيلي ريشه دار و مقتدر است در وسط اين جنگل وحش و غوغاي سلطه گري كه قدرتها با همديگر بدند و از خودشان مي ترسند و حساب مي برند و آتش بس پنهاني را بين خود برقرار كرده اند تا دنيا را راحت تر تقسيم كنند و منابع كشورها را به غارت ببرند، ناگهان ملتي پيدا شده است كه به آن قدرتها و وابستگانشان و به زورگوييها و دخالتها و قيمتگذاريشان، «نه» مي گويد. اين ملت روي پاي خود ايستاده است و با شجاعت در چشم قدرتهاي بزرگ نگاه مي كند و مي گويد من با شما و زورگوييهاتان دشمنم و مخالف سلطه طلبيتان هستم و تا آن جا كه بتوانم، با شما مبارزه مي كنم. ملتي كه اين گونه با شجاعت و بي اعتنا به قدرتها در مقابل آنها مي ايستد و با اتكاء به نفس حرف مي زند، قاعده اش اين است كه همه ي قدرتها با هم متحد شوند و اين ملت و نظامي كه

مردم ايران را اين طور ساخته است، از بين ببرند. اگر مي بينيم ملت و نظام ما با اين «نه» گفتنها و با اين جرأتها و گستاخيها و با ضرباتي كه عليه او وارد مي كنند، نه فقط از بين نرفته، بلكه روزبه روز قويتر هم شده است، به اين دليل مي باشد كه ملت ايران خيلي ريشه دار و مقتدر است. دنيا مجبور شده است جمهوري اسلامي و ملت ايران را با همين وضع تحمل كند و بپذيرد. من و شما مسؤوليم. مسؤوليت، مخصوص يك فرد و يك جمع نيست. بار بر دوش همه است؛ گاهي بيشتر و سنگينتر، و گاهي كمتر و سبكتر؛ «كلّكم راع»(1). نظام اسلامي اين گونه است. ما كه مسؤوليم، بايد با خودمان فكر كنيم كه اين ثبات و قدرت از كجا آمد و ناشي از چه عاملي بود؛ تا آن عامل را محكم نگهداريم و در آينده به كار بزنيم. ايمان و اخلاص، عامل قدرت و ثبات ما بود ايمان و اخلاص و عمل مخلصانه، عامل قدرت و ثبات ما بود. الگو براي اين ارزشها، همين بزرگواري است كه امروز با ارتحال خود دنيا را به لرزه درآورده است. آن عزيز كه قطعاً جزو اولياءاللَّه بود، مثل پيامبران و اوليا كه به صورت طبيعي فقدان آنها دنيا را تكان مي دهد، با ارتحال خودش دنيا را تكان داد. ايمان او به خدا و راه و هدفهايش در حد اعلي بود، و اخلاص بي شايبه يي را در خود نگهداشته بود، و فداكاري و آمادگي به كار را هم در طول سالهاي متمادي - حتّي قبل از آن كه نهضت در سال 41 شروع بشود - نشان داده بود. ملت ايران

هم انصافاً امت خوبي براي اين امام بودند؛ او نيز چنين امتي را مي خواست. ملت ايران با اقتدا به امام خود و با پاسخ مؤمنانه و مخلصانه يي كه به او داد، نزد پروردگار و ملائكةاللَّه و ارواح معصومين(ع) و تاريخ سربلند است. بعد از اين، راه همين است كه تاكنون ترسيم شده است. با ايمان و عمل صالح و اخلاص مي شود اين راه را طي كرد و پيش رفت. ما هنوز وسط راهيم. دست نيرومند امام(ره) راه را باز كرد و موانع عمده را برطرف ساخت و براي آينده ي ما دستورالعملهاي زيادي به جا گذاشت. وظيفه ي امروز ملت ايران وظيفه ي امروز مردم اين است كه اولاً وحدت و صفا و برادري را با همه ي وجودشان حفظ كنند و از سليقه ها و انگيزه هاي گوناگون صرف نظر كنند - نه اين كه سليقه شان را كنار بگذارند؛ بلكه سلايق مختلف را موجبي براي مخالفت و كارشكني و بدگويي به يكديگر ندانند - و برادروار با هم زندگي كنند؛ ثانياً ملت ايران گوش به زنگ باشند، تا آن جايي كه انقلاب و نظام حضور آنها را لازم مي داند، در صحنه حاضر باشند. مي بايست نظام و كشور را كه متعلق به خودشان است، به معناي حقيقي كلمه از خودشان بدانند و از آن دفاع كنند، و از مسؤولان كشور و كساني كه بار سنگين اجرا را بردوش دارند، حمايت كنند؛ همچنان كه امام(ره) در طول اين مدت به مردم توصيه مي كردند كه مسؤولان را كمك و حمايت و همراهي كنند. بارها اين بيانات از زبان مبارك ايشان صادر و شنيده شد؛ بعد از اين هم بايد همين گونه باشد. با حضور آگاهانه و مخلصانه ي شما، تمام

مشكلات ريز و درشت اين كشور و ملت برطرف خواهد شد. ما ملتي هستيم كه امكانات زيادي داريم و مي توانيم زندگي مادّي و معنوي سطح بالايي داشته باشيم؛ هم آزاد و آقا و عزيز و مرفه و برخوردار باشيم، و هم مؤمن و پرهيزگار و درستكار و پاكدامن. اين، آن زندگي يي است كه اسلام براي امت اسلامي وطرفداران خود خواسته است و ما مي توانيم اين گونه زندگي را با اين اركان در دنيا به وجود آوريم. ابزار و وسيله ي كار در اختيار ملت ايران است و كشور ما همان كشوري خواهد بود كه براي ملتهاي ديگر الگو و نمونه خواهد شد وآنها را ان شاءاللَّه به وادي نجات و رستگاري سوق خواهد داد و هدايت خواهد كرد. خداوند همه ي شما را حفظ كند و توفيق دهد و اين زحمات و خدمات را قبول كند و ان شاءاللَّه شما را - مثل گذشته - جزو عناصر مؤثر در رسيدن به هدفهاي اسلامي قراردهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 75 ، ص 38

سخنرانى در مراسم بيعت گروه كثيرى از جانبازان و نيروهاى جهادىِ احداث ساختمان مرقد مطهر رهبر كبير انقلاب

سخنراني در مراسم بيعت گروه كثيري از جانبازان و نيروهاي جهاديِ احداث ساختمان مرقد مطهر رهبر كبير انقلاب اسلامي، به همراه وزير راه و ترابري، مسؤولان بنياد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامي، و مسؤول حرم مطهر حضرت امام خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شما حقيقتاً صاحب عزا هستيد اولاً لازم مي دانم كه اين مصيبت عظيم و فراموش نشدني و جبران ناپذير را به شما عزيزان و نيروهاي مخلص و وفادار به امام بزرگوار و انقلاب، تسليت عرض كنم. هر كس كه در مجموعه ي ملت بزرگ ما، براي انقلاب و اسلام و امام فداكاري و اخلاص بيشتري بخرج داده است

و مي دهد، در مصيبت امام(ره) صاحب عزاتر است. با اين حساب، شما جانبازان و جهادگران و سپاهيان عزيز و نيروهاي بسيجيِ دستگاههاي مختلف، حقيقتاً صاحب عزا هستيد. امام به معناي حقيقي كلمه متعلق به شما بود. ثانياً مي بايست از زحمات تحسين برانگيز و تلاش نمونه و سرمشقي كه در ساختن و پرداختن و آماده كردن قبله ي دلهاي همه ي ما - يعني مزار منور امام عزيزمان - بخرج داديد، با همه ي وجود تشكر كنم. البته زبان از تشكر نسبت به اخلاصها و زحمات همه ي افرادي كه مثل شما مخلصانه و دلسوزانه كار مي كنند، قاصر است؛ اما به هرحال وظيفه دارم تشكر قلبي خودم را به شما ابراز كنم. زحمت كشيديد، تلاش كرديد، ساعات مستمر و طولاني يي را بدون استراحت و بدون انديشيدن به چيزي غير از كار و زحمت صرف كرديد؛ اما آنچه محصول مبارك اين تلاشها شد، بايد مايه ي روشني چشم شما باشد و هست. حركت و تلاشي كه براي احترام به امام و تعظيم و تكريم نسبت به مقام والاي آن بزرگمرد انجام مي گيرد، همان صدقه ي جاريه يي است كه تا دنيا هست و اسلام باقي است، اثر و نتيجه ي آن هرگز كهنه و مندرس نخواهد شد. زمان زيادي لازم است تا بشود عظمت شخصيت امام را حيطه بندي كرد درباره ي شخصيت حضرت امام(ره) واقعاً نمي شود حرف زد. وقتي بخواهيم راجع به ابعاد شخصيت اين عزيز دوران و يادگار پيامبران حرف بزنيم، مي دانيم كه ناقص خواهد ماند. زمان زيادي لازم است تا زبانهاي گويا بتوانند عظمت اين شخصيت را حيطه بندي كنند؛ لذا من نمي خواهم در آن باره واقعاً صحبت كنم؛ زيرا ما كوچكتر از آن هستيم كه بتوانيم در اين زمينه

به بررسي ابعاد شخصيت آن بزرگوار بپردازيم. اما اين نكته را مي خواهم بگويم كه اگر نظام جمهوري اسلامي و اين انقلاب بزرگ و جهاني را، و رستاخيز عظيمي كه در دنيا به وجود آمده، و رستاخيز عظيمتري كه در درون انسانها پديد آمده، و اين تحولي كه مسها را طلا كرده است، كلمه ي طيبه و شجره ي طيبه بدانيم - كه هست - ريشه ي اين شجره ي طيبه، همين شخصيت عظيمي است كه همه چيز از او روييد. او بود كه اين درخت مبارك را روياند. او همه چيز بود، و اگر نبود، ما هيچ چيز نداشتيم. در گذشته، همين ايران و ملت و موقعيت جغرافيايي و همين فقه و قرآن و نهج البلاغه بود؛ اما در واقع چيزي نداشتيم و روزبه روز عقبتر مي رفتيم و بيشتر بر سرمان مي خورد وشخصيت ما هضم مي شد. بعد كه او پديد آمد و قدم در صحنه گذاشت، مثل وجودي كه ماهيات را هستي و تحقق مي بخشد، و مثل خورشيدي كه مي تابد و اشيا را آشكار مي كند، و مانند روحي كه به كالبدي دميده مي شود و اجزاي آن را زنده مي سازد، ما را زنده و نمايان كرد و به حركت درآورد؛ آن وقت ارزش جغرافيايي و تاريخي و فرهنگ گذشته و قرآن و نهج البلاغه و ملت ما احيا شد و به كارمان آمد. امام ريشه ي شجره ي طيبه ي انقلاب بود او كليد بود. او ريشه ي اين درخت محسوب مي شد. اين ريشه بايد محفوظ بماند. اگر اين نظام از ريشه ي خود - يعني از امام عزيز(ره) - جدا شود، مثل درختي است كه «اجتثّت من فوق الارض»(1)؛ يعني از روي زمين آن را اره كرده باشند و

بين تنه و ريشه ي آن فاصله انداخته باشند. ممكن است چهار روزي هم نمود و هيكلي داشته باشد، اما سرنوشتش معلوم است: ديگر رابطه ي حياتي و تغذيه يي بين اين دو نيست. ما نبايد بگذاريم نظام اسلامي از ريشه ي خودش - يعني امام(ره) - جدا شود. ممكن است بگوييد امام از ما جدا شد و در عالم ملكوت بسر مي برد و ما با او مرتبط نيستيم. ولي بايد بگويم شخصيت امام(ره) مثل شخصيت پيامبران، فقط به وجود خارجي او نبود. آن روزي كه حضرت موسي(ع) از مردم خودش گرفته شد، آيا بني اسرائيل و امت موسي(ع) بكلي از منبع خودشان جدا شدند؟ خير، ارتباط و اتصال درشخصيتهاي معنوي و روحي كه به وجود خارجي آنها وابسته نيست. آن روزي كه رسول اسلام، حضرت محمّدبن عبداللَّه(ص) رحلت فرمود، آيا امت اسلام بي پيامبر شد؟ ما كه در قرنها و نسلهاي بعد آمديم، آيا ديگر پيامبر نداشتيم؟ چرا، ما هم پيامبر داشتيم؛ در حالي كه جسم او نزد ما نبود و در عالم ملكوت و بالاتر از آن بسر مي برد. هويت شخصيتهاي معنوي، به فكر و راه و رهنمودشان وابسته است هويت شخصيتهاي معنوي، به جسم و حضور دنيويشان نيست؛ بلكه به فكر و راه و رهنمود و سرانگشت اشاره شان - كه همواره باقي است - وابسته است. پيامبر و اوليا و همين امام بزرگوار ما با انگشتشان به يك طرف اشاره مي كردند و راه را نشان مي دادند. البته خودشان هم جلوتر از همه حركت مي كردند؛ نه اين كه بايستند و بگويند شما برويد. در حال حاضر، اين انگشت اشاره همچنان موجود است. اينها تعيين كننده ي هويت امام و منبع و ريشه ي حياتي يك جامعه

است كه دايماً مي شود از آن تغذيه كرد؛ زيرا ديگر وابسته به جسم او نيست. اگر ما بخواهيم اين فكر را نگهداريم، اما شخصيت امام و ياد و خاطره ي او مورد اهتمام نباشد، مطمئناً دچار اشتباه خواهيم شد. لذا مي بينيد كه به ما گفته اند هرسال براي امام حسين(ع) گريه كنيد. گريه كردن، به معناي زنده بودن يك مصيبت است؛ گويي همين ديروز اتفاق افتاده است. انساني هزاروچندصدسال قبل به شهادت رسيده است، چرا بايد امروز براي او گريه كرد؟ گريه ي ما به خاطر اين است كه اگر ياد او با همه ي ابعادش در ذهن و زندگي و بساط هستي ما زنده نماند، بتدريج فكر و سرانگشت اشاره ي او كمرنگ خواهد شد؛ چه ما بخواهيم و چه نخواهيم. عمل شما صدقه ي جاريه است اگر ساخت گنبد و بقعه و مرقد و صحن و سراي امام(ره) مورد اهتمام شما قرار بگيرد و براي آن نيرو و پول و عمر و ابتكار خرج كنيد، به معناي كار براي يك شخص نيست؛ بلكه به معناي فعاليت براي هويت فكري امام است. اين كار در بقاي آن فكر تأثير دارد. عمل شما، صدقه ي جاريه و به معناي زنده نگهداشتن ياد امام(ره) است. ايجاد گنبد و بارگاه و بقعه و مقبره براي بزرگان، از چند قرن پيش مورد اعتراض و انتقاد عده يي از خشك مغزهاي عالم اسلام قرار گرفت. بعدها دست سياست انگليس، اينها را به شكل حكومت و دولت و سياست درآورد و آنها هم با اين گونه بزرگداشت بشدت مبارزه كردند. تئوريسينهاي خشك مغز و سياسيون خيانت پيشه اصرار داشتند كه مقبره يي ساخته نشود! ديديد كه بر سر مقبره ي ائمه ي هدي ع) و

اصحاب پيامبر(ص) و ياران و نزديكان رسول خدا و شهداي اُحد چه بلايي آوردند. اگر از مسلمانها نمي ترسيدند، مقبره ي پيامبر(ص) را هم به همان روز درمي آورند و با خاك يكسان مي كردند! آدمهاي خشك مغز و جاهلِ بدبخت حرفش را زدند و مطلبش را در كتابها نوشتند؛ زيرا از حقايق اسلام بي خبر بودند؛ اما اينهايي كه عملش را كردند، جاسوسهاي صهيونيستِ استعمارزده ي مزدورِ بدبختي بودند كه همه ي وجودشان با يادگارهاي اسلامي دشمن بود و حاضر نبودند آنها را تحمل كنند؛ الان هم حاضر نيستند تحمل كنند، و اگر اين اماكن وسيله ي پول و اعتبار دنيوي نبود، شايد همين الان آن نقاط را مي زدند و با خاك يكسان مي كردند! طبق بينش ما، يادگارهاي اسلامي عزيزند. مي شد اسلام به مردم بگويد برويد در زمين صافي بايستيد و نماز بخوانيد و عبادت كنيد؛ در صورتي كه به عمارت مسجد دستور داده است؛ «انّما يعمر مساجد اللَّه»(2). آباد كردن مسجد ملاك است و تجسم و تجسد خارجي اين كار مورد نظر اسلام مي باشد؛ چون تأثير بسزايي دارد. در مورد شخصيتها هم همين طور است. ان شاءاللَّه اين مزار و بقعه ي مبارك، مركز بركات و نورانيت و گسترش تفكرات و الهامات الهي و حال و روح عرفاني و توجه مردم عاشق و اهل بصيرت و محبت خواهد بود و هر كسي از شعبه ي خودش از اين مكان استفاده خواهد كرد. بنابراين، كاري كه كرديد، باارزش است. جانبازان عزيز هرچه در راه خدا داده اند، برايشان مانده است به جانبازان عزيزي كه در اين محفل حضور دارند، اين نكته را يادآوري مي كنم كه هرچه در راه خدا مي دهيم، براي ما مي ماند و درحقيقت براي «منِ» واقعي

خودمان خرج كرده ايم. هرچه براي خودمان نگه مي داريم، درحقيقت براي ما نمي ماند و مثل همه چيز ديگر دنيا از بين خواهد رفت. من در اين خصوص اعتقاد راسخ دارم و هيچ نقطه ي غباري در ذهنم نيست. در زمان پيامبر اكرم(ص) بزغاله يي را خدمت ايشان آوردند و حضرت آن را ذبح كردند. فقرا و مستحقان نزد ايشان آمدند و طلب گوشت كردند. پيامبر(ص) مرتب از گوشت آن بزغاله يي كه براي خودشان ذبح كرده بودند، مي بريدند و به فقرا مي دادند. نهايتاً از تمام گوشتها، فقط كتف آن باقي ماند. چون ديگر كسي نبود، آن را به خانه ي خود بردند، تا بپزند و بخورند. يكي از همسران حضرت عرض كرد: يا رسول اللَّه! همه ي بزغاله ي ما رفت و فقط همين كتفش برايمان ماند. پيامبر(ص) فرمودند: خير، همه اش ماند و همين كتفش است كه از دست ما خواهد رفت؛ چون اين كتف را مي خوريم و تمام مي شود، اما آنهايي را كه انفاق كرده ايم، براي ما مي ماند. بنابراين، هرچه از مال و ثروت دنيا داديد، براي شما خواهد ماند؛ و هرچه خرج كرديد يا براي ديگران گذاشتيد تا بعد از شما بخورند، از دست شما خواهد رفت. جسم هم همين حالت را دارد. هرچه شما از جسمتان در راه خدا استفاده كرديد و مثلاً دست و پا و چشم و ساير اعضا را در راه جبهه و سازندگي و خدمت به خلق خدا و تلاش براي ديگران و ساير كارهاي خير صرف كرديد و با فكر و حرف و عمل خود خدمتي را انجام داديد، بدانيد كه هرمقدار بيشتر از اين كارها كرديد، ثوابش بيشتر است. ايثار جانبازان، آنها را به

سلسله ي طيبه ي شهدا ملحق مي كند نقطه ي اوج آن جاست كه انسان عضوي را در راه خدا مي دهد. بالاتر از اين كار چيزي نيست. اگر شما صدسال ديگر هم چشم مي داشتيد و در اين مدت از چشم خود هزاران استفاده را در راه خدا مي كرديد، فضيلتش به قدر حالا كه اين چشم را در ميدان جنگ و در راه خدا از دست داديد، نيست. و اگر دست و پايي كه از شما قطع شده است، تا صدسال ديگر هم با آن كار وتلاش مي كرديد و براي خدا مي دويديد و گرههاي مردم را مي گشوديد - كه همه ي اين كارها فضيلت دارد - اما به قدر اين نيست كه اعضاي بدن خود را در راه خدا تقديم كرده باشيد. آنها كه شهيد شدند، به حد اعلي و اوفي رسيدند؛ اما شما كه شهيد نشديد، درحقيقت اعضاي قطع شده و آسيب خورده ي شما شهيد شده اند. قدر اين ايثار را بدانيد؛ چون شما را به سلسله ي طيبه ي شهداي في سبيل اللَّه ملحق مي كند. يك وقت در مورد جانبازها فكر مي كردم، كه به نظرم رسيد گاهي فضيلت آنها از شهدا هم بيشتر است. جانباز كسي است كه بعد از آن كه قسمتي از بدنش را در راه خدا داد و عضو يا اعضاي شهيدي را با خودش همراه كرد و در بقيه ي مدت زندگي و عمرش هم متقي و شكرگزار بود و عمل صالح انجام داد، خداي متعال در مورد اين گونه از مجروحين جنگ در قرآن مي فرمايد: «الّذين استجابوا للَّه و الرّسول من بعد ما اصابهم القرح للّذين احسنوا منهم و اتّقوا اجر عظيم»(3). كلمه ي «عظيم» در پايان اين آيه ي شريفه، قابل تأمل است. يك وقت من و شما اين

كلمه را به كار مي بريم و مثلاً مي گوييم كوه عظيمي است، و يك وقت هم هست كه خداوند تبارك و تعالي آن را بيان مي فرمايد؛ خدايي كه تمام عظمتها ناشي از اوست و با اراده اش همه ي كون و مكان به وجود مي آيد و از بين مي رود؛ خدايي كه بزرگتر از آن است كه بشود او را توصيف كرد. چنين خدايي، با اين عظمت غيرقابل تصور مي فرمايد: اگر تقوا و احسان پيشه كرديد، اجر عظيمي خواهيد داشت. اين عظمت، فوق تصور من و شماست. جانبازان عزيز قدر موقعيت خود را بدانند جانبازان عزيز بايد قدر اين موقعيت را - اگرچه با سختي مواجهند - بدانند. من مي دانم كه شما سختي مي كشيد. محروميت از پا و دست و نخاع و چشم و سلامتي، براي شما كه در دوران جواني بسر مي بريد و مي توانستيد سالم باشيد، سخت است. هيچ پاداش بزرگ و خوبي را بدون سختي به انسان نمي دهند. شما خيال نكنيد كه انسان بدون تحمل سختيها ممكن است به اجرهاي عظيم برسد؛ خير، چنين چيزي نيست؛ «افضل الاعمال احمزها»(4): بافضيلت ترين كارها، سخت ترين و دشوارترين آنهاست. در مقابل اين سختي يي كه تحمل مي كنيد، آن اجر عظيم را به شما مي دهند. شما، هم عضو شهيدي را با خود همراه داريد، و هم زنده ايد و از تنعمات زندگي در حد زيادي برخوردار مي شويد. وقتي انسان بين مرگ و زندگي قرار مي گيرد، اگر به او بگويند زنده بمان، اما فلان عضو را نداشته باش و يا اين كه مرگ را انتخاب كن، مي گويد زنده بمانم، آن عضو را هم بگيريد. زندگي شيرين است و هر انساني آن را مي خواهد. بنابراين، جانبازان ما، هم

از نعمت زندگي برخوردارند، و هم عضو شهيدي را با خود همراه دارند، و هم - اگر تقوا و احسان را در عمل رعايت كنند - به آن اجر عظيم و باورنكردني مي رسند. قدر اين نعمات را بدانيد. فعلاً به جنبه ي عملي وظايف مسؤولان كه چه مسؤوليتهايي را برعهده دارند، كاري ندارم؛ چون حدود آن واضح است و توصيه هم نمي خواهم بكنم؛ چون توصيه ي در سخنراني، بر توصيه ي خصوصي ترجيح ندارد. بحمداللَّه تشكيلاتي براي كار جانبازان وجود دارد كه اميدواريم روزبه روز كارهايش بهتر شود. من مي خواهم جنبه ي معنوي قضيه برايتان روشن باشد. شما جانبازان عزيز توجه داشته باشيد كه فرصت و موقعيت خوبي در اختيار داريد. ان شاءاللَّه خداوند به شما صبر و اجر و عوض خير بدهد و آنچه را كه از شما گرفته شده است، در معنا به صورت اضعاف مضاعف برگرداند. آرزو مي كنيم كه خداوند به شما شفا عنايت كند، كه شفا هم چيزي است كه كاملاً مورد اميد مي باشد. اميدواريم ان شاءاللَّه پيشرفتها و امكانات روزافزون موجب شود كه همه ي شما عزيزان بتوانيد كمبودها را جبران كنيد. مجدداً از همه ي شما برادران عزيز تشكر مي كنم و روز ولادت حضرت هادي(ع) را به شما و ملت بزرگ ايران تبريك مي گويم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) ابراهيم: 26

2) توبه: 18

3) آل عمران: 172 4) بحارالانوار، ج 67 ، ص 191

سخنرانى در ديدار با اعضاى جامعه ى روحانيت مبارز و مجمع روحانيون مبارز تهران، علما و ائمه ى جماعت

سخنراني در ديدار با اعضاي جامعه ي روحانيت مبارز و مجمع روحانيون مبارز تهران، علما و ائمه ي جماعت و جامعه ي وعاظ تهران و اعضاي شوراي هماهنگي سازمان تبليغات اسلامي، در آستانه ي ماه محرّم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم پشتوانه ي پيروزي نهضت ما، توجه به قيام امام

حسين(ع) بود اولاً، بر خود لازم مي دانم مصيبت بزرگ فقدان امامِ مروّجان قرآن و پيشواي مدافعان اسلام را كه حقيقتاً ضايعه و ثلمه يي غيرقابل جبران است، به جمع معظّم علماي دين و شاگردان مروّج مكتب قرآن، تسليت عرض كنم؛ زيرا بعد از رحلت امام عزيزمان، براي من فرصتي پيش نيامده است كه به علماي اعلام و مبلّغان و سنگرداران مرزهاي عقيده و معارف اسلامي - كه صاحب عزاهاي واقعي هستند - تسليت عرض كنم. ثانياً، لازم است از همه ي شما آقايان محترم و علما و متشخّصان روحاني و مبلّغان و ائمه ي جماعت، كه اين اجتماع را تشكيل داديد و اين فرصت را به من داديد كه درباره ي مسايل مربوط به مجموعه ي روحانيت، مطالبي را مطرح كنم، تشكر مي كنم. در آستانه ي ماه محرّم، آنچه كه به نظر مي رسد طرح آن مفيد باشد، دو مطلب است: يكي، آنچه مربوط به مسايل محرّم و عزاداري سالار شهيدان و مطالبي كه در اين محدوده است و دوم، مسايل عام مربوط به حوزه ي روحانيت و وظايف ويژه ي ما معممان و علماي دين و روحانيون در اين برهه و شرايط خاص زمان مي باشد. اينها مطالبي است كه براي آقايان روشن و واضح است؛ ليكن در تكرار واضحات هم فوايدي وجود دارد. در مورد مسأله ي محرّم و عاشورا، بايد بگويم كه روح نهضت ما و جهتگيري كلي و پشتوانه ي پيروزي آن، همين توجه به حضرت ابي عبداللَّه(عليه الصّلاةوالسّلام) و مسايل مربوط به عاشورا بود. شايد براي بعضيها، اين مسأله قدري ثقيل به نظر برسد؛ ليكن واقعيت همين است. هيچ فكري - حتّي در صورتي كه ايمان عميقي هم با آن همراه باشد - نمي توانست توده هاي

عظيم ميليونيِ مردم را آن چنان حركت بدهد كه در راه انجام آنچه احساس تكليف مي كردند، در انواع فداكاري ذره يي ترديد نداشته باشند. محبت، به ايمان كارايي مي بخشد اساساً مادامي كه ايمان، با محبت و عشق عميق و رنگ و بوي پيوند عاطفي همراه نباشد، كارايي لازم را ندارد. محبت است كه در مقام عمل و تحرك - آن هم در حد بالا - به ايمان كارايي مي بخشد. بدون محبت نمي شد ما نهضت را به پيش ببريم. بالاترين عنوان محبت - يعني محبت به اهل بيت - در تفكر اسلامي، در اختيار ماست. اوج اين محبت، در مسأله ي كربلا و عاشورا و حفظ يادگارهاي گرانبهاي فداكاري مردان خدا در آن روز است كه براي تاريخ و فرهنگ تشيع، به يادگار گذاشته شده است. در آن روزهايي كه مسايل اسلامي، با ديدهاي نو مطرح مي شد و جاذبه هاي خوبي هم داشت و براي كساني كه با دين و اسلام سر و كار زيادي نداشتند، موضوع مباركي هم بود و گرايشهاي نو در تفكر اسلامي، چيز بدي نبود - بلكه براي عالم اسلام و بخصوص قشر جوان ذخيره محسوب مي شد - يك گرايش شبه روشنفكرانه به وجود آمده بود كه ما بياييم مسايل ايماني و اعتقادي اسلام را از مسايل عاطفي و احساسي - از جمله مسايل مربوط به عاشورا و روضه خوانيها و گريه - جدا كنيم!! شايد بسياري در آن روزها بودند كه با توجه به اين كه در ماجراي ذكر عاشورا و روايت فداكاري اباعبداللَّه(عليه الصّلاةوالسّلام) چيزهايي وارد شده بود و احياناً به شكلهاي تحريف آميزي بيان مي شد، اين حرف برايشان مطلوب و شيرين بود و اين گرايش رشد مي كرد؛ ليكن در

صحنه ي عمل، ما بوضوح ديديم كه تا وقتي اين مسأله از طرف امام بزرگوارمان، به صورت رسمي و علني و در چارچوب قضاياي عاشورا مطرح نشد، هيچ كار جدي و واقعي انجام نگرفت. نهضت ايران در دو فصل به مسأله ي عاشورا گره خورد در دو فصل، امام(ره) مسأله ي نهضت را به مسأله ي عاشورا گره زدند: يكي در فصل اول نهضت - يعني روزهاي محرّم سال 42 - كه تريبون بيان مسايل نهضت، حسينيه ها و مجالس روضه خواني و هيئات سينه زني و روضه ي روضه خوانها و ذكر مصيبت گويندگان مذهبي شد و ديگري، فصلِ آخر نهضت - يعني محرّم سال 57 - بود كه امام(ره) اعلام فرمودند: «ماه محرّم گرامي و بزرگ داشته بشود و مردم مجالس برپا كنند». ايشان، عنوان اين ماه را ماه پيروزي خون بر شمشير قرار دادند و مجدداً همان طوفان عظيم عمومي و مردمي به وجود آمد؛ يعني ماجراي نهضت كه روح و جهت حسيني داشت، با ماجراي ذكر مصيبت حسيني و ياد امام حسين(ع) گره خورد. اين، در مقام عمل بود. در مقام تبليغ و واقع و ثبوت هم كه مطلب روشن است. حركت امام حسين(ع) براي اقامه ي حق و عدل بود: «انّما خرجت لطلب الاصلاح في امّة جدّي اريد ان امر بالمعروف وانهي عن المنكر ...»(1). در زيارت اربعين كه يكي از بهترين زيارات است، مي خوانيم: «و منح النّصح و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرةالضّلاله»(2). آن حضرت در بين راه، حديث معروفي را كه از پيامبر(ص) نقل كرده اند، بيان مي فرمايند: «ايهاالنّاس انّ رسول اللَّه صلّي اللَّه عليه و اله و سلّم قال: من رأي سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللَّه ناكثا لعهداللَّه مخالفا لسنة رسول اللَّه

صلّي اللَّه عليه و اله و سلم يعمل في عباداللَّه بالاثم والعدوان فلم يغيّر عليه بفعل و لاقول كان حقّا علي اللَّه ان يدخله مدخله»(3). تمام آثار و گفتار آن بزرگوار و نيز گفتاري كه درباره ي آن بزرگوار از معصومين رسيده است، اين مطلب را روشن مي كند كه غرض، اقامه ي حق و عدل و دين خدا و ايجاد حاكميت شريعت و برهم زدن بنيان ظلم و جور و طغيان بوده است. غرض، ادامه ي راه پيامبر اكرم(ص) و ديگر پيامبران بوده است كه: «يا وارث ادم صفوةاللَّه يا وارث نوح نبيّ اللَّه ...»(4) و معلوم است كه پيامبران هم براي چه آمدند: «ليقوم النّاس بالقسط»(5). اقامه ي قسط و حق و ايجاد حكومت و نظام اسلامي. ما بيشتر از اسلاف خود قدر نهضت حسيني را مي دانيم آنچه كه نهضت ما را جهت مي داد و امروز هم بايد بدهد، دقيقاً همان چيزي است كه حسين بن علي(عليه السّلام) در راه آن قيام كرد. ما امروز، براي شهداي خود كه در جبهه هاي گوناگون و در راه اين نظام و حفظ آن، به شهادت مي رسند، با معرفت عزاداري مي كنيم. آن شهيد و جواني كه يا در جنگ تحميلي و يا در برخورد با انواع و اقسام دشمنان و منافقان و كفار به شهادت رسيده، هيچ شبهه يي براي مردم ما وجود ندارد كه اين شهيد، شهيد راه همين نظام است و براي نگهداشتن و محكم كردن ستونهاي همين نظام و انقلاب، به شهادت رسيده است؛ در حالي كه وضع شهداي امروز، با شهداي كربلا كه در تنهايي و غربت كامل قيام كردند و هيچ كس آنها را به پيمودن اين راه تشويق نكرد، بلكه همه ي مردم و بزرگان

وجوه اسلام، آنها را منع مي كردند، متفاوت است. در عين حال، ايمان و عشقشان آن چنان لبريز بود كه رفتند و غريبانه و مظلومانه و تنها به شهادت رسيدند. وضع شهداي كربلا، با شهدايي كه تمام دستگاههاي تبليغي و مشوقهاي جامعه به آنها مي گويد برويد و آنها هم مي روند و به شهادت مي رسند، فرق دارد. البته اين شهيد، شهيد والامقامي است؛ اما او چيز ديگري است. ما كه امروز اين نظام اسلامي را لمس مي كنيم و بركات آن را از نزديك مي بينيم، بيشتر از اسلاف خود، قدر نهضت حسيني(عليه السّلام) و معناي آن را درك مي كنيم و بايد بكنيم. آن بزرگوار، براي چنين چيزي حركت كرد. آن بزرگوار، براي همين قيام كرد كه رژيمهاي فاسد و مخرّب انسان و دين و ويرانگر صلاح، در جامعه نباشند و نظام اسلامي و الهي و انساني و مبني بر صلاح، در جامعه استقرار پيدا كند. البته، اگر آن نظام در زمان آن بزرگوار و يا در زمان ائمه ي بعدي(عليهم السّلام) - كه معصومند و به منبع وحي متصلند - تحقق پيدا مي كرد و آنها در رأس آن نظام قرار مي گرفتند، طبيعي است كه وضعشان با ما متفاوت بود. در عين حال، هيكل و هندسه ي قضيه، يكي است و آنها هم براي همين طور نظامي، حركت مي كردند. حالا اين يك بحث طولاني است كه نمي خواهم در اين جا وارد آن بشوم كه آيا ائمه(عليهم السّلام) براي ايجاد نظام اسلامي، عزم جدي داشتند يا كار آنها صرفاً به عنوان سرمشق بود. ائمه(ع) جداً مي خواستند نظام اسلامي به وجود آورند آنچه كه از روايات مربوط به زندگي ائمه(عليهم السّلام) به دست مي آيد و شواهد زيادي بر آن وجود دارد، اين

است كه ائمه(عليهم السّلام) جداً مي خواستند نظام اسلامي به وجود آورند. اين كار - آن طور كه تصور مي شود - با علم و معرفت امام منافات ندارد. آنها واقعاً مي خواستند نظام الهي برقرار كنند. اگر برقرار مي كردند، تقدير الهي همان بود. تقدير الهي و اندازه گيريها در علم پروردگار، با شرايط گوناگون اختلاف پيدا مي كند كه حالا اين موضوع را بحث نمي كنيم. اجمالاً، در اين كه حركت آنها براي اين مقصود بوده است، شكي نيست. ما امروز، به بركت آن نهضت و حفظ فرهنگ و روحيه ي آن نهضت، در جامعه ي خودمان اين نظام را به وجود آورده ايم. اگر در جامعه ي ما، عشق به امام حسين(ع) و ياد او و ذكر مصايب و حوادث عاشورا معمول و رايج نبود، معلوم نبود كه نهضت با اين فاصله ي زماني و با اين كيفيتي كه پيروز شد، به پيروزي مي رسيد. اين، عامل فوق العاده مؤثري در پيروزي نهضت بود و امام بزرگوار ما، در راه همان هدفي كه حسين بن علي(عليه السّلام) قيام كرده بودند، از اين عامل حداكثر استفاده را كردند. امام(ره) با ظرافت، آن تصور غلط روشنفكرمآبانه ي قبل از پيروزي انقلاب را كه در برهه يي از زمان رايج بود، از بين بردند. ايشان، جهتگيري سياسيِ مترقيِ انقلابي را با جهتگيري عاطفي در قضيه ي عاشورا پيوند و گره زدند و روضه خواني و ذكر مصيبت را احيا كردند و فهماندند كه اين، يك كار زايد و تجملاتي و قديمي و منسوخ در جامعه ي ما نيست؛ بلكه لازم است و ياد امام حسين و ذكر مصيبت و بيان فضايل آن بزرگوار - چه به صورت روضه خواني و چه به شكل مراسم عزاداري گوناگون - بايد به شكل

رايج و معمول و گريه آور و عاطفه برانگيز و تكان دهنده ي دلها، در بين مردم ما باشد و از آنچه كه هست، قويتر هم بشود. ايشان، بارها بر اين مطلب تأكيد مي كردند و عملاً هم خودشان وارد مي شدند. ما نتايج محرّم را در زندگي خود مي بينيم ما در آستانه ي محرّمِ انقلاب و محرّمِ امام حسين(ع) كه يكي از محصولات آن نهضت، نظام جمهوري اسلامي است، قرار داريم. محرّمِ دوران انقلاب، با محرّمهاي قبل از انقلاب و دوران عمر ما و قبل از ما، متفاوت است. اين محرّمها، محرّمهايي است كه در آن، معنا و روح و جهتگيري، واضح و محسوس است. ما نتايج محرّم را در زندگي خود مي بينيم. حكومت و حاكميت و اعلاي كلمه ي اسلام و ايجاد اميد به بركت اسلام در دل مستضعفان عالم، آثار محرّم است. ما در دوران خود، محرّم را با محصول آن، يكجا داريم. با اين محرّم، بايستي چگونه رفتار كنيم؟ پاسخ اين است كه ما معممان، همه ي علماي دين، همه ي مبلّغان و همه ي ذاكران، بايد مسأله ي عاشورا و مصايب حسين بن علي(عليه السّلام) را به صورت يك مسأله ي جدي و اصلي و به دور از شعار، مورد توجه قرار بدهيم. واقعاً اگر بخواهيم اين مسأله را جدي بگيريم، راهش چيست؟ بايد حادثه ي عاشورا را از پيرايه هاي مضر خالي كنيم اولين شرط اين است كه ما حادثه را از پيرايه هاي مضر خالي كنيم. چيزهايي وجود دارد كه اگرچه پيرايه است، اما نه مضر و نه حتّي دروغ است. همه ي كساني كه بخواهند با بيان هنري، حادثه يي را ترسيم كنند، فقط متن حادثه را نمي گويند. وقتي شما مي شنويد كه در شرايط خاصي، سخني از

زبان كسي خارج شده، مي توانيد احساسات آن گوينده ي سخن را هم حدس بزنيد. اين، يك چيز قهري است. اگر در بياباني و در مقابل لشكرياني، انساني حرفي بر زبان جاري مي كند، بسته به اين كه آن حرف چه باشد - دعوت و التماس و تهديد و ... - قاعدتاً حالاتي در روح و ذهن اين گوينده وجود دارد كه اين براي شنونده ي عاقل، قابل حدس است و براي گوينده ي هنرمند نيز قابل بيان مي باشد. گفتن اينها، اشكالي ندارد. ما وقتي بخواهيم حالات امام و اصحابش(عليهم السّلام) را در روز و شب عاشورا - آن مقداري كه در كتب معتبره خوانديم و يافتيم - بيان كنيم، قهراً خصوصيات و ملابساتي دارد. فرض كنيد سخني را كه امام(ع) با يارانش در شب عاشورا گفته است، مي توانيد با اين خصوصيات بيان كنيد: در تاريكي شب و يا در تاريكي غم انگيز و حزن آور آن شب و از اين قبيل. اين پيرايه ها، نه مضر و نه دروغ است؛ اما بعضي از پيرايه ها دروغند و بعضي از نقلها خلاف مي باشند و حتّي آنچه كه در بعضي از كتابها نوشته شده است، مناسب شأن و لايق مفهوم و معناي نهضت حسيني نيست. اينها را بايستي شناخت و جدا كرد. بنابراين، اولين مسأله اين است كه ما حادثه را خالص كنيم و آن حادثه ي خالص شده و دقيق و متقن را، به انواع بيانهاي هنري - از شعر و نثر و سبك روضه خواني كه خودش يك سبك هنري مخصوصي است - بياميزيم. اين كار، اشكالي ندارد و مهم است. ما بايد اين كار را بكنيم. كساني كه در اين رشته متصلّب و واردند، بايد اين

كار را انجام بدهند. اگر ما از حادثه ي عاشورا، مثلاً «ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرةالضّلالة»(6) را بيان كرديم - كه امروز معنا و مفهوم آن براي ما روشن است - ولي آن معنا و مفهوم را نقض كرد و با آن مخالف و مغاير بود؛ اين كار، خدمت به مرام حسيني و حادثه ي عاشورا نيست. ما بايد حادثه را خالص كنيم و سپس ابعاد مختلف آن را براي مردم تشريح نماييم. حادثه ي كربلا بايد آبرومند و پرتپش و پرقدرت باقي بماند من نمي خواهم به آقايان علما و مبلّغان و گويندگان و ذاكران محترم و همه ي جمع ما كه اهل منبر و روضه و بيان مصايب و محامد سيّدالشّهداء(عليه الصّلاة والسّلام) هستيم، مطلبي را در آن زمينه ها مطرح بكنم؛ ولي به طور كلي بايد بگويم كه اين حادثه - به عنوان پشتوانه ي نهضت و انقلاب - بايد آبرومند و پرتپش و پرقدرت باقي بماند. اگر برخورد امروز ما با اين حادثه، مثل روضه خواني باشد كه در پنجاه سال قبل برخورد مي كرد - يعني چيزي را در جايي مي ديد و مثلاً بر حسب احتمال ذهني، آن را ترجيح مي داد و نقل مي كرد و مؤمنين را مي گرياند و هم آنها و هم خود او به ثواب مي رسيدند - ممكن است به حادثه ضرر بزنيم. امروز اين حادثه، پشتوانه ي يك نهضت است. اگر امروز به ما بگويند ريشه ي اين نهضتي كه به وجود آورده ايد، كجاست؟ ما مي گوييم: ريشه اش پيامبر و اميرالمؤمنين و امام حسين(عليهم السّلام) است. امام حسين كيست؟ كسي است كه اين حادثه را به وجود آورده و در تاريخ از او نقل شده است. پس اين حادثه، پشتوانه ي اين

نهضت است. اگر ما ندانسته و بي توجه و از روي سهل انگاري، حادثه را با چيزهايي كه جزو آن نيست، مشوب كرديم، به آن حادثه و نيز به انقلابي كه ناشي از آن حادثه است، خدمت نكرده ايم. شايد بتوان گفت كه امسال در مجالس و محافل ماه محرّم، آقايان حتّي از سالهاي قبل، وظايف بيشتري دارند. ما امسال، مصيبت امام بزرگوارمان را هم كه هنوز داغ آن تازه است، داريم. نبايد دستگاه تبليغي اسلامي كشور بگذارد كه ياد امام(ره) - حتّي اندكي - كهنه بشود؛ كه البته كهنه هم نخواهد شد. امام، با شخصيت و عظمت خود و با خصوصياتي كه در او بود و بعد از معصومين(ع) در هيچ كس جز او نديده ايم و نشنيده ايم، پايه ي اصلي و ريشه ي اين شجره ي طيبه است. اين ريشه، بايد هميشه محكم و زنده و تازه بماند. ياد امام را با ابعاد حقيقي شخصيت و بيان افكار و بخشهايي از وصيت نامه و محكمات و مسلّماتِ فرمايشها و جهتگيريهاي او، زنده كنيم و زنده بداريم. وظايف در كنار انتظارات است امسال، با توجه به اين كه يك دوره ي جديد اداره ي كشور را شروع مي كنيم، انتظارات زياد است. از همه سؤال شد كه شما از رئيس جمهوري كه انتخاب خواهد شد، انتظار داريد كه چه كاري براي شما انجام بدهد؟ در كنار اين پرسش، بايد اين سؤال هم مي شد و بايد بشود كه به رئيس جمهور و دولت جديد، چه كمكي مي خواهيد بكنيد؟ انتظارات بجاست؛ اما وظايف هم در كنار انتظارات است. اين نظام، مردمي است. نظام مردمي، به معناي تأثير نه فقط اراده، بلكه عمل آحاد مردم در اقامه ي اين

نظام و بپاداشتن آن است. مردم بايد كمك كنند. البته، زمام اداره ي كشور، دست مسؤول اجرايي است؛ اما اگر كمك و حمايت و همكاري و محبت و صبر مردم و منطقي نگريستن به قضايا از سوي آنها وجود نداشته باشد، هيچ دست معجزه گري قادر به هيچ كاري نيست. اين، نكته يي است كه بايد شما آقايان در اين مجالس به مردم بگوييد. سخني كه شما در جلسه، روي منبر به مردم مي گوييد، با حرفي كه در راديو به مردم گفته خواهد شد، فرق مي كند؛ ولو خود شما آن حرف را بزنيد. من بارها اين نكته را گفته ام كه در نشستن و در چشم هم نگاه كردن و نفس و صداي همديگر را شنيدن و حضور و گرماي وجود يكديگر را لمس كردن ميان مستمع و گوينده، اثري است كه در پيامِ از راه دور، آن اثر نيست. ما معممان، اين را قدر بدانيم. بارها در جلسات اهل علم و وعاظ، اين مطلب را تكرار كرده ام و گفته ام اين امتياز كه در جلسات مردم، چشم به چشم و روبه رويشان، با آنها حرف مي زنيم و نه فقط امواج صداي ما، بلكه وجودمان را حس مي كنند، متعلق به ماست. اين، چيز خيلي مغتنمي است و تأثير مضاعفي دارد. بايد در اين دوره و فصل جديد كه به حق، اميدهاي زيادي هم نسبت به آن وجود دارد و مي بايست آن اميدها و انتظارات برآورده شوند، مردم به وظايف اساسيشان تذكر و توجه داده شوند. وحدت كلمه را حفظ كنيد نكته ي بعدي كه بايد در اين مجالس مورد توجه قرار بگيرد، همين مسأله ي وحدت كلمه ي آحاد مردم است. تقريباً در اين دو

ماهه ديديم كه اتحاد مردم و وحدت كلمه ي آنها، چه تأثير معجزآسايي در سياست جهاني و در فضاي بين المللي به وجود مي آورد. ما بعد از ده سال، يك بار ديگر اين معجزه را لمس كرديم. وقتي مردم با صدا و نفس و اراده ي واحد، اقدامي مي كنند و حرفي مي زنند و راهي را مي روند، نفس دنيا در سينه اش حبس مي شود و خيره مي ماند و قدرتهاي قوي پنجه، زبون و كوچك مي شوند و از كار مي مانند. انتظار و توقع و طمع دشمن در دورانِ بعد از امام، چيز كوچكي نيست. قضيه، خيلي جدي بود. آنها، سالها منتظر اين ساعت بودند. ما - بيننا و بين اللَّه - براي اين ساعت هيچ برنامه ريزي يي نكرده بوديم؛ اما تمام دشمنان ما - هر كس به نحوي - براي آن ساعتها و آن روزها، برنامه ريزي كرده بودند و خودشان را آماده ساخته بودند. «انّهم يكيدون كيدا و اكيد كيدا»(7)؛ اما خداي متعال به بركت وحدت كلمه ي مردم، كيد و مكر الهي خودش را نشان داد. البته، خودِ آن وحدت كلمه هم كار خدا بود: «ولكنّ اللَّه الّف بينهم»(8). كار هيچ كس نبود، فقط كار او بود. حالا كه خدا اين نعمت را به ما داده است، بايد حفظش كنيم. اولاً، در جلساتي كه تشكيل مي شود، از طرف خود گويندگان، سخن و اشاره و حركتي كه به اختلافي اشاره كند، مطلقاً نبايد وجود داشته باشد. هيچ بهانه يي مجوّز اين نمي شود كه ما در جلسه يي، چيزي را كه ممكن است بين دو دسته از مردم، اختلافي به وجود آورد، مطرح كنيم. در قضاياي سياسي و ديني و در مسايل مربوط به دولت و روحانيت و مرجعيت و

رهبري و ديگر مسايلي كه مي تواند بين مردم، اختلاف و شكاف و دودستگي و بگومگو ايجاد كند، نبايد سخني از گويندگان مذهبي صادر شود كه وحدت كلمه ي مردم را خدشه دار كند؛ بلكه به عكس، گويندگان مذهبي كوشش كنند كه فضا، فضاي محبت آميز باقي بماند و همكاري بين مسؤولان و مردم و نيز وحدت كلمه، توصيه بشود. كيد و مكر دشمن تمام شدني نيست اين نكته را هم بايستي در اين مجالس و محافل تذكر داد كه اگر چه ما امروز بحمداللَّه از لحاظ سياسي، در موضع قوّتيم و دشمن - يعني استكبار - در موضع انفعال قرار دارد؛ اما اين به معناي تمام شدن كيد و مكر دشمن نيست. «ولن ترضي عنك اليهود ولاالنّصاري حتّي تتّبع ملّتهم»(9). البته بر مبناي: «قل انّ هدي اللَّه هوالهدي»(10)، جناح حق به خواست دشمن تسليم نمي شود؛ ولي به هر حال، طبيعت دشمن را بايد شناخت. ما نبايد هيچ لحظه يي از كيد دشمن غافل باشيم. اين نكته را بايد به مردم گفت. ما امروز در قوّتيم و دشمن و استكبار جهاني، در انفعال است. استكبار جهاني در طول اين چند وقت، همواره نسبت به انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، تهديدهايي صريح و غيرصريح و مستقيم و غيرمستقيم داشته است. ملتي در مقابل تهديدهاي دشمن، مطلقاً تحت تأثير قرار نمي گيرد كه با خدا ارتباط دارد و خودش را وابسته ي به خدا مي داند. امروز، مصداق آن به صورت سياسي و جمعي، نظام جمهوري اسلامي و ملت مسلمان ايران است. بنابراين، ما از تهديد دشمن به هيچ وجه دچار رعب نمي شويم و از هيچ دشمني نمي ترسيم و از هيچ قدرتي در دنيا هراس نداريم. دشمنان

ما، عملاً نشان دادند كه قادر نيستند به صورت جدي و قاطع به ما ضربه بزنند؛ به خاطر اين كه در اين ده سال، هر كاري كه مي توانستند، كردند و ما امروز بحمداللَّه از هميشه قويتر و پابرجاتر و در بين خود، اميدوارتريم. امروز، آينده براي ما از هميشه روشنتر است. ما از دشمن نمي ترسيم و دشمن هم قادر به ضربه زدن به ما نيست؛ اما همه ي اينها مشروط به حفظ هوشياري و حضور آحاد مردم در صحنه است. اين طور نباشد كه مردم احساس كنند كه حالا ديگر بحمداللَّه كارها تمام شد و هر كسي سراغ كار خود برود. نه، صحنه را نبايد خالي كرد. ملت، نبايد حمايت از نظام و مسؤولان و مجريان و مديران كشور را، يك لحظه فراموش كند. البته، مسؤولان و مديران هم، در قبال اين ملت وظايف زيادي دارند كه بيان و ذكرش، جاي خود را دارد و مسلّم است. بايد ايمان مردم به روحانيت را حفظ كنيم در مورد فصل بعدي هم، فقط يك جمله ي كوتاه مطرح كنم: من دو سه سال پيش، به مناسبتي خدمت حضرت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) رسيدم تا پيشنهادي را در ميان بگذارم. به ايشان عرض كردم كه به اعتقاد من، پيروزي اين نظام، فقط به آبروي روحانيتِ زمان ما انجام نگرفت؛ بلكه آن سرمايه يي كه ما خرج كرديم تا اين انقلاب - كه واقعاً معجزه بود - به پيروزي برسد، عبارت از آبروي ذخيره و نقد روحانيت شيعه، از زمان شيخ كليني و شيخ طوسي تا زمان ما بود. امام هم در آن روزي كه اين مطلب را عرض كردم، مطلب را تلقي به قبول كردند،

معلوم بود كه نظر شريف خود ايشان هم همين مي باشد و اين واقعيتي است. ما اگر آن ريشه ي تاريخي را نداشتيم، مردم آن محبت و اعتماد را به ما نداشتند و به اشاره ي روحانيت حركت نمي كردند؛ به طوري كه بيايند و جان و فرزندانشان را در راهي قرباني كنند. مگر آسان است؟ آن پشتوانه و ذخيره وجود داشت و حالا هم در نظام جمهوري اسلامي تبلور پيدا كرده است. اين نظام، نظام اسلامي است و من و شما هم كه معمم هستيم، مظاهر اسلاميم. اگر امروز كه دين و روحانيت، قدرت پيدا كرده است، عملي انجام بدهيم كه - خداي نكرده - اندك اختلال و خدشه يي در آن سرمايه و ذخيره ي قرنها به وجود بيايد، ضايعه يي خواهد بود كه ديگر جبران آن، با يك نسل و دو نسل ممكن نخواهد بود. سرمايه ي يك نسل مصرف نشد تا اگر - خداي نكرده - از بين رفت، يك نسل ديگر بيايند و اين سرمايه را دوباره تجديد كنند. ايمان مردم به روحانيت، ناشي از سابقه ي طولاني روحانيت شيعه و نفوذ و تأثير آنها در ذهن و ايمان مردم است. ما بايد اين ايمان را حفظ كنيم. امروز وضع ما روحانيون استثنايي است امروز، اگر روحانيت از زيّ خود خارج بشود و قدرت طلبي و قدرت نمايي و سوء استفاده بكند و اگر عملي از او سر بزند كه حاكي از ضعف تقوا و ورعي باشد كه مردم در او سراغ كردند و به او اعتماد دارند، هر كدام از اينها لطمه اش غيرقابل جبران است. از اين جهت هم، امروز وضع ما روحانيون استثنايي است؛ يعني با دوره ي قبل از

انقلاب فرق مي كند. البته، در دوره ي قبل از انقلاب هم، اگر از يك روحاني كاري سر مي زد، ضايعه بود و به همه ي روحانيت سرايت مي كرد؛ اما امروز چون نظام، نظام اسلامي است و روحانيون مظهر اسلام هستند، ضايعه فقط متوجه جمعي از روحانيون - يا حتّي جمع روحانيت - نمي شود؛ بلكه ضايعه متوجه اسلام مي شود و به اين زودي هم قابل جبران نخواهد بود. در اين زمينه، امام بزرگوارمان خيلي توصيه هاي آموزنده كردند. بايد حفظ زيّ روحانيت و همان رابطه هاي قديمي و معمولي با مردم و همان اعمال و حركاتي كه انتزاع تقوا و ورع و ايمان و پايبندي شديد به دين از آن مي شد و اجتناب از هر چيزي كه اين اصل را مخدوش بكند، مورد تأكيد و توجه قرار بگيرد. البته اين خطاب، به جمع حاضر نيست؛ متعلق به همه ي ما روحانيون در سراسر كشور و هر جا كه هستيم، مي باشد. امروز، انتزاعي كه از كار ما خواهد شد و معنايي كه هر حركت و سكون ما خواهد داشت، يك چيز تعيين كننده است. اگر در گوشه و كنار، از معممان كساني پيدا بشوند كه امتياز عظيمي را كه امروز نظام اسلامي به مسلمين و مؤمنين و روحانيون و علما داده است، درك نكنند و خداي نكرده در اظهاراتشان حرفي باشد كه مردم را نسبت به اين نظام، يا بدبين كند و يا مردّد نمايد - اگر چه مردم با حرفهاي خنّاسان متزلزل و مردّد نمي شوند، اما به هر حال در يك دايره ي محدودي تأثير مي گذارد - اين افراد بلاشك عملشان، خيانت به اسلام و قرآن و مسلمين است و بايد با برخورد خود

جامعه ي روحانيت، مواجه بشود. مساجد و حسينيه ها و مجالس عزاداري را بايستي خوب اداره كرد. بايد از سوي خود علما و مسؤولان روحاني، نظمي براي اين مراكز به وجود آيد. اميدواريم خداي متعال به بركات سيّدالشّهداء(صلوات اللَّه وسلامه عليه) ما را هدايت كند، نهضت را پابرجا بدارد، روحانيت را - كه قوام دستگاه و نظام به قوام اوست - روزبه روز در اين جامعه عزيز كند و به همه ي ما روحانيون توفيق دهد كه بتوانيم اسلام و دين و معارف اسلامي و قرآني و حسيني را به بهترين شكل و وجه، براي اذهان عمومي مردم بيان كنيم. مجدداً از همه ي آقايان محترم، به خاطر تشكيل اين جلسه ي خوب، تشكر مي كنم. اميدوارم كه محرّم آينده، يكي از بهترين محرّمها در جهت ترويج مباني اسلامي و انقلابي براي همه ي ما و مؤمنين باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 44، ص 329 2) مفاتيح الجنان، زيارت اربعين 3) بحارالانوار، ج 44، ص 382 4) مفاتيح الجنان، زيارت وارث 5) حديد: 25 6) مفاتيح الجنان، زيارت اربعين 7) طارق: 15 و 16 8) انفال: 63 9) 10) 1و2. بقره: 120

سخنرانى در مراسم تنفيذ حكم رياست جمهورى حجةالاسلام والمسلمين هاشمى رفسنجانى

سخنراني در مراسم تنفيذ حكم رياست جمهوري حجةالاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم با الهام از درسهاي امام، مقطع ديگري را آغاز مي كنيم حسينيه ي جماران، نقطه يي است كه همواره سازنده ي تاريخ انقلاب ما در طول ده سال اخير بوده است. در اين نقطه و در زير همين جايگاه مقدس و متبرك بوده كه ما توانسته ايم در طول اين ده سال، تجربه هاي دشوار را از سر بگذرانيم و مقاطع حساس را در زندگي انقلابي خود شروع كنيم و درسهاي سازنده را از امام و معلم

و مرادمان بگيريم. خلاصه اين كه ملت ايران، در اين نقطه حركتها را آغاز كرده، در مشكلات به اين نقطه پناه آورده و از اين نقطه، مقاطع حساس را آغاز كرده است. ما امروز با فقدان رهبر و امام عزيز و معظّم و بي نظيرمان، بي شك دچار كمبود و خلأ مهمي هستيم؛ ليكن با ياد صلابت و قاطعيت و معنويت و روحانيت آن بزرگوار و با الهام از درسهاي فراموش نشدني ايشان، امروز مقطع و دوران ديگري را آغاز مي كنيم. به نظر من، امروز روز مهم و شروع مقطع حساس و حايز اهميتي است. البته، بلندگوهاي تبليغاتي استكبار جهاني و صهيونيسم، مي خواهند هم به ملت ايران و هم به افكار عمومي عالم و شايد هم به بعضي از مسؤولان القا كنند كه نظام جمهوري اسلامي، دوران جديدي با جهتگيري جديدي را آغاز كرده است! اين حرف، مثل همه ي حرفهاي القا شده از سوي بوقهاي استكباري، هم غلط و هم بسيار ناشيانه و ابلهانه است. دوران جديد، اگر به معناي انصراف از خطوط ترسيم شده ي قطعي به وسيله ي امام عزيزمان باشد - كه همان خطوط انقلاب و اسلام است و چيزي از آن فراتر نيست - هرگز در انقلاب ما پيش نخواهد آمد. تا وقتي كه دلهاي بيدار و مردم مسؤول و مسؤولان مؤمن و اسلام شناس و امام شناس، در اين كشور هستند، امريكا و ديگر دشمنان و مستكبران عالم و بدخواهان و منافقان، بايد آرزوي چنين روزي را به گور ببرند. ما براي تحكيم راه امام و انقلاب آماده ايم خطي كه امام براي انقلاب ترسيم كردند و ده سال است كه ملت ايران بر اساس آن حركت مي كند،

خط عظمت اسلام و مسلمين و دفاع از محرومان و مستضعفان در سراسر عالم است. خط و راهي است كه ملت ايران را در دنيا، به صورت يك ملت زنده و سرافراز و مستقلترين و زنده ترين و فعالترين ملتهاي دنيا درآورده و ما را از حالت ملت عقب افتاده ي وابسته ي مرده، خارج ساخته است. خطي است كه ايمان و محبت و عشق مردم به اسلام را برانگيخته و آنها را در اين راه، به فداكاريهاي اعجاب انگيز و بي نظير واداشته است. اين خط، زندگي و همه ي هستي و هويت ملي و انقلابي ماست و به فضل پروردگار اين خط، با قاطعيت و قدرت و اميد و با همان روحيه يي كه امام در طول دوران نهضت و انقلاب، عملاً به ما تعليم دادند، به پيش خواهد رفت. ما براي تحكيم راه امام و انقلاب و فداكاري و تلاش و كوشش شبانه روزي، آماده ايم. جانها و خونهاي ما، فداي اين راه و خط است. سعادت ما در اين است كه زندگي خود را در اين راه بگذرانيم. در اين، هيچ ترديدي نيست. ما امروز، فصل جديدي را - كه براي ملت ايران و مسؤولان قابل توجه است - آغاز مي كنيم. ما آن خانواده ي بزرگ و فعّالي هستيم كه اميد و اتكاء و قوّت قلبش، به پدر اين خانواده بود. با بودنش، همه ي تكيه ها - بعد از خدا - به او بود. هر مشكلي براي كشور و مسؤولان پيش مي آمد، سرانگشت هنرمند و كارآمد او بود كه گره را باز مي كرد. در جنگ و سياست خارجي و مسايل داخلي و مسايل اقتصادي و اجتماعي، ملت و دولت و مسؤولان، حقيقتاً پشتشان

به امام بزرگوارمان گرم بود. اين، واقعيتي است كه ما ده سال اين طور حركت و سير كرديم و اين كشور را اداره نموديم. براي رفع مشكلات، به امام پناه مي برديم در دوران مسؤوليت ممتدي كه از روزهاي اول انقلاب داشتم، بارها به ياد اين جمله ي اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) مي افتادم كه مي فرمايد: «اذا اشتدّ بنا الحراق التجينا برسول اللَّه»(1). اميرالمؤمنين مي فرمايند: وقتي در جنگها كار بر ما سخت مي شد و احساس مي كرديم كه در مقابل حادثه ضعيفيم، به رسول خدا پناه مي برديم. وقتي اين جمله ي اميرالمؤمنين(صلوات اللَّه عليه) به يادم مي آمد، مي ديدم بر وضع ما نيز صادق است. مكرّر اتفاق افتاد كه سر قضاياي مختلف، با برادران مسؤول مي نشستيم و فكرهايمان را تبادل مي كرديم و مشكل را در مجموعه يي مي گذاشتيم و خدمت امام(ره) مي برديم و او بود كه با نظر صايب و اراده ي قوي و ايمان و توكل بي نظير خود، مشكل را حل مي كرد. خدا شاهد است كه در مدت عمر خود، كسي را در اين حد از توكل و حسن ظن به خدا نديده و نشنيده ام. او، مشكل را حل و گره را باز مي كرد. امروز، اين پدر خانواده و آن متّكاي محكم و كسي كه خاطرمان آسوده بود كه در مشكلات، به او مراجعه خواهيم كرد، در ميان ما نيست. در چنين شرايطي، بايد مثل همه ي خانواده هايي كه پدر و بزرگ خود را از دست مي دهند، عمل كنيم. در چنان وضعيتي، هر كدام از افراد خانواده، به نوبه ي خود احساس مسؤوليت تازه يي مي كنند و گاهي يك جوان پانزده ساله كه تا ديروز مشغول بازي يا درس خواندن بود و احساس مسؤوليتي نمي كرد، امروز در خانه، چهره ي يك مرد را به

خود مي گيرد و احساس مي كند كه بايستي او هم به سهم خود، نقشي داشته باشد و مقداري از اين خلأ را پر كند. برادران عزيز! اين، خصوصيت دوران جديد ما مسؤولان و ملت است. بايد با تلاش و همكاري مسؤولانه و محبت و پيوند مستحكم و حضور دايمي مردم در صحنه و دلسوزي كامل علماي اعلام و بزرگان اسلام و قشرهاي مختلف كشور و با وحدت كلمه و حفظ حاكميت نظام جمهوري اسلام و مركزيت اين نظام و تجمع حول اين محور و تسليم در مقابل جهتگيريهايي كه برخاسته از همان رهنمودها و اصولي كه بر طبق مصالح كشور است، اين خلأ را پر كنيم. فقدان امام به معناي پايان يافتن راه نيست شكي نيست كه فقدان امام بزرگوارمان را به هيچ وجه به معناي پايان يافتن راه يا تكليف يا اميد، به حساب نمي آوريم. پيامبر خدا(ص) از دنيا رفت و تازه فتوحات عظيمه ي مسلمين شروع شد. او، با ايجاد بنا و قاعده ي يك نظام عظيم جهاني، توانست جامعه يي اسلامي بسازد كه قرنها پس از رحلتش، به صورت مقام و قدرتِ اولِ سياسي و اقتصادي و نظامي و اجتماعي، در دنيا خود را نشان داد. اگر فساد سردمداران در دوره هاي بعد نبود كه به نام اسلام، سالها بعد از رحلت پيامبر(ص)، در ميان مردم حكومت كردند، يقيناً اثر حركت رسول خدا، تا قرنهاي متمادي ديگر و شايد تا اين روزها ادامه مي داشت؛ منتها فساد سردمداران، راه را قطع كرد. ما مي توانيم بعد از رحلت امام(ره)، راه او را ادامه دهيم. همچنان كه رسول خدا، ده سال و چند ماه در ميان امت خود بود، امام عزيز

ما هم كه شاگرد و پيرو راه انبيا و اوليا بود، حدود ده سال و چند ماه در ميان ما بود. اگر ما همان اصول و خطوط و همان قاعده و مبنا را به معناي حقيقي كلمه و به صورت جدي و با همان اراده و اميد در دست بگيريم، اين راه را ادامه خواهيم داد. اميدها و تلاشها پايان نيافته است. با همت و تلاش همه جانبه ي شما ملت و با محبت و صميميتي كه روح مطهر و مبارك آن عزيز فقيد، بر سرتاسر اين ملت پاشيد و آنها را با عطر محبت و ابزارهاي كارآمد مطهر و معطر كرد، ما مي توانيم راه را خيلي خوب و سريع ادامه بدهيم. به مديريت جديد كشور اطمينان و اميد دارم من، حقيقتاً به مديريت جديد كشور، از اعماق دل اعتقاد و اطمينان و اميد دارم. من، آن روزي را مي بينم كه اين مديريت صالح و سالم و كارآمد و انقلابي، بتواند ان شاءاللَّه به كمك مردم - كه شرط اصلي است - همه ي اين گرههايي را كه وجود دارد، باز كند و راهها را هموار نمايد. البته، همان طور كه بارها گفته شده است و باز هم تكرار و تأكيد مي كنيم، مبادا مردم انتظار معجزه داشته باشند. اين كشور، هشت سال در جنگ بود و اگر درست نگاه كنيم، ده سال جنگ مي كرد. مسؤولان دلسوز و عزيز و خدمتگزاري كه در اين هشت سال، براي مردم كار كردند، با انواع مشكلات دست و پنجه نرم نمودند تا توانستند كشور را در يك شرايط قابل قبول و بالنّسبه خوب - كه مبالغه هم نمي كنيم - نگه دارند و حفظ كنند. در

عين حال، مشكلات جنگ از بين نرفته و تمام نشده است. بعضي خيال مي كنند تا جنگ تمام شد، همه ي مشكلاتِ جنگ از بين خواهد رفت. نه، مشكلات جنگ، بايد بعد از جنگ برطرف بشود. برطرف كردن يك مشكل، بسيار طولانيتر از ايجاد مشكل خواهد بود. يك بمب مي خورد و در يك لحظه، ساختماني را ويران مي كند. ما اگر بخواهيم همين ساختمان را دوباره سرپا كنيم، زمان زيادي لازم است. اين همه ويرانيهايي كه در جنگ به وجود آمد، اين همه منابعي كه تعطيل ماند، اين همه منابعي كه ضايع و خراب شد، اين همه مشكلاتي كه بر مردم وارد آمد، ترميمش زمان زيادي لازم دارد. نبايد عجله بخرج داد و زياد طلبكاري كرد. اين فكر را نبايد القا كرد كه به مجرد آن كه دولت تشكيل بشود، با فاصله ي كوتاهي همه ي مشكلات برطرف خواهد شد. البته مشكلات، در زمان معقول و مناسب برطرف خواهد شد. برنامه ريزي و تلاش و گرفتن همكاري از مردم و ابتكارات گوناگون لازم است تا ان شاءاللَّه مشكلات برطرف بشود. سازندگي كشور در كنار تأمين روحيه ي انقلابي مردم اين جمله را هم مطرح كنم كه علاج مشكلات ما در اين است كه سازندگي كشور را در كنار تأمين روحيه ي انقلابي در مردم و حفظ همان صلابت و چهره ي باعظمت و هيبت انقلاب ببينيم. اگر به رفاه عمومي نينديشيم و به سازندگي كشور فكر نكنيم، مطمئناً نظام جمهوري اسلامي نخواهد توانست الگو و تجربه ي مطلوب را به دنيا ارايه بدهد. اگر در مسايل رفاه زندگي عمومي و ايجاد تسهيلات و رفع مشكلات غرق شويم، به طوري كه جهتگيريهاي انقلابي را به دست غفلت بسپريم،

به ابهت و هيبت انقلاب ضربه زده ايم و جاذبه ي آن را در دنيا مخدوش كرده ايم و اين، مطمئناً به كارايي ما ضربه خواهد زد. بنابراين، اين دو در كنار هم مطرحند. البته، در مسايل داخلي و سازندگي، رفاه و رفع مشكلات و ايجاد سازندگي، تنها هدف نيست. در مسايل داخلي هم، تأمين عدالت اجتماعي و امنيت عمومي و رعايت طبقات ضعيف و محروم، يك ركن اصلي است؛ همچنان كه در سطح حركت عمومي كشور، اخلاق و روحيات اسلامي و برادري و گذشت و ايثار و بقيه ي خلقيات حسنه ي اسلامي هم، بايد مورد توجه قرار بگيرد. توكل ما به خداست. ان شاءاللَّه عزم و همت مردم و مسؤولان، كارها را روبه راه و راهها را هموار خواهد كرد و دعاي حضرت بقيةاللَّه الاعظم(ارواحنافداه وعجّل اللَّه تعالي فرجه) ان شاءاللَّه ما را كمك خواهد كرد و به پيش خواهد برد و اميدواريم آن روز دور نباشد كه ببينيم بسياري از آرمانهاي امام بزرگوارمان، در جامعه ي اسلامي و انقلابي ما تحقق پيدا كرده است. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، كلمات قصار

بيانات در ديدار با اعضاى مجلس خبرگان رهبرى

بيانات در ديدار با اعضاي مجلس خبرگان رهبري بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مسؤوليت رهبري بسيار سنگين و خطير است در ابتدا از همه ي آقايان محترم به خاطر حسن ظن و نظرشان نسبت به بنده كه اين مسؤوليت مهم و بار سنگين را به اين جانب موكول كردند و بنده را مسؤول قراردادند، صميمانه تشكر مي كنم. همچنين از حضرت آيةاللَّه مشكيني، به خاطر اظهارات و بيانات محبت آميز و بزرگوارانه شان متشكرم. لازم نيست تأكيد بكنم كه اين بارِ مسؤوليت، بسيار سنگين و خطير مي باشد و امتحان الهي هم است. البته، مسؤوليتهاي بزرگ به نسبت عظمت و خطورتشان،

مورد توجه و عنايت بيشتر پروردگار هم قرار مي گيرند و بايد عرض كنم كه: «هذا من فضل ربّي ليبلوني أ اشكر ام اكفر»(1). اگر خداي متعال توفيق بدهد و دعاي حضرت وليّ عصر(ارواحنافداه) شامل حال بشود و بتوانم اين وظايف بسيار خطير و سنگيني كه به من متوجه است، ان شاءاللَّه آنها را انجام بدهم، لطف و فضل الهي و افتخاري بزرگ براي من خواهد بود. و به خدا پناه مي بريم از اين كه اين توفيق را لطف نكند و در اين صورت، البته مشكلات زيادي خواهد بود. من، همين طور كه از اول تا حالا به اين قضيه نگاه مي كنم و وضعيت تمهيد مقدمات و ترتيب نتايج بر مقدمات را مي بينم، احساس مي كنم مثل اين كه اراده ي الهي و خواست خداست. لذا من هم در مقابل آن چيزي كه به نظر مي رسد خداي متعال اراده فرموده، كار به اين شكل انجام بگيرد، تسليم مي شوم و آن را به عنوان قضا و تقدير الهي تلقي مي كنم و مسؤوليت را با همه ي سنگيني و خطورتش، بر دوش مي گيرم. به بركت همدلي قشرهاي مختلف كارها پيش رفته است نكته يي كه براي من در درجه ي اول مهم است، همين نكته يي است كه فرمودند؛ يعني همكاري و كمك و همفكري از سوي همه ي آقايان محترم و بقيه ي كساني كه در سطح كشور از مسؤوليتي در چشم مردم و در نزد پروردگار برخوردارند. با اين همكاريها، هيچ مشكلي نيست كه قابل حل نباشد و هيچ راهي نيست كه پيمودني نباشد؛ همچنان كه از اول انقلاب تاكنون هم، به بركت همدلي و همكاري و همراهي قشرهاي مختلف - مخصوصاً علماي محترم و عيون ملت و اعيان

امت - بوده كه بحمداللَّه كارها پيش رفته و ما توانستيم در مقابل مشكلات بايستيم و آنها را در مقابل اراده ي عمومي اين ملت خاضع كنيم. بعد از اين هم، همين طور خواهد بود. وقتي كه بزرگان قوم و علماي امت و موجّهان ميان مردم و متشخصان و مسؤولان قشرهاي مختلف، احساس مسؤوليت مي كنند و عظمت بار و مسؤوليت و هدفهايي را كه در مقابل داريم، به خوبي تشخيص مي دهند و خودشان را سهيم مي دانند و همكاري مي كنند، در اين صورت اين ظرفيت را داريم كه به فضل پروردگار، خود را به هدفهاي عالي اين انقلاب نزديك كنيم. اين مسؤوليتها از جنبه ي ظاهريش هيچ گونه كششي براي ما ندارد خدا را شكر مي كنيم كه در دل ما ذرّه يي دلبستگي و عشق و علاقه به امور دنيويِ مسايل مربوط به انقلاب نيست. يعني اين مسؤوليتها، از جنبه ي ظاهريش براي ما هيچ گونه كشش و انگيزه يي ندارد. اين، لطف خداست و با جرأت آن را بيان مي كنيم و همين طور هم ان شاءاللَّه عمل مي نماييم. آنچه كه هست، مسؤوليت - يعني اهداف ديني - است. من، امروز در اين مسؤوليت كنوني، همان احساس و روحيه يي را دارم كه در روزهاي اختناق، با دشواريهاي فراوان، براي رسيدن به هدفهايي كه بحمداللَّه هيچ تغيير نكرده - بلكه روشنتر هم شده است - حركت مي كردم. مي دانم كه آقايان محترم و مسؤولاني كه از اول انقلاب كارهاي بزرگ انقلاب را بر دوش داشتند، همين طور هستند. دوستان همكار خود را مي شناسيم؛ كساني كه از اول انقلاب تا حالا با آنها بوديم و كار كرديم و مي دانيم كه همه همين طور فكر مي كنند و با همين روحيه و انگيزه

حركت مي كنند. وقتي اين گونه باشد، به نظر مي رسد مشكلي بر سر راه نيست كه قابل حل نباشد. اين درس را هم سعي كردم كه از امام عزيز بزرگوار فقيدمان به ياد داشته باشم كه بايد مقصود ما انجام تكليف باشد؛ حالا چه آن اقدامي كه ما مي كنيم، به نتايج مرسوم و مفروض خود در عرف معمول برسد و چه نرسد. ما براي نتايج كار نمي كنيم ما براي نتايج كار نمي كنيم؛ اگر چه به آن نتايج علاقه داريم و مي خواهيم جمهوري اسلامي، قدرتمند و ثروتمند باشد و آسيب دشمنان جهاني به ما نرسد و از لحاظ مادّي و معنوي، ملت ما برجسته و برخوردار باشد. اما حقيقت اين است كه اين گونه نيست كه اگر ما با تلاش خود و طبق وظيفه و حجت، به اين مقاصد نرسيم، احساس شكست بكنيم. اين نكته را امام(ره) در طول ده سال گذشته، قولاً و عملاً به همه ي ما تفهيم كردند. آن چيزي را كه احساس مي كنيم تكليف شرعي ماست، ان شاءاللَّه انجام مي دهيم. در تشخيص تكليف هم سعي مي كنيم نهايت دقت و احتياط را انجام بدهيم. چيزي كه من براي خود فرض مي دانم، اين است. در تشخيص تكليف، ان شاءاللَّه دچار سهل انگاري و آسان نگري نمي شويم. جوانب امر را مطالعه مي كنيم تا آن چيزي كه به عنوان تكليف، در سمت هدايت عمومي ملت بر دوش ماست، تشخيص بدهيم. وقتي كه تشخيص داديم، پا را در آن جا محكم مي گذاريم و بدون هيچ گونه ترديد و ترسي و بدون هيچ گونه ملاحظه يي از هيچ قدرت سياسي و نظامي عالم و هيچ تهديد كننده و خطر هشدار دهنده يي و بدون رعايت آن چيزهايي كه انسان مجاز نيست آنها را

در راه انجام تكليف رعايت كند، عمل مي كنيم. اين، ان شاءاللَّه شيوه و سيره ي ما خواهد بود؛ يعني تشخيص درست تكليف و اقدام قطعي در جهت آن. البته، اگر خداي متعال به آن حركت بركت داد و نتايج را بر اين اقدام مترتب كرد، خوشحال و مسرور خواهيم بود و تحقق وعده هاي الهي براي همه ي كساني كه به آن وعده ها اعتقاد دارند، لذتبخش و شيرين خواهد بود. اگر هم خداي متعال مقدّر نفرمود كه آن نتايج بر اين مقدمات مترتب بشود، ما خوشحاليم كه تكليفمان را انجام داده ايم و كار خود را كرده ايم. اين، آن روش و خط اساسي است كه انجام مي دهيم. معيار كار هم تكليف شرعي است؛ همان چيزي كه براساس موازين مرسوم و رايج بين متديّنان و متشرّعان، تكليف شرعي محسوب مي شود. اين، مقصود و هدف ماست و ان شاءاللَّه در اين خط پيش خواهيم رفت. البته، همان طور كه عرض كردم، بعد از عنايت و تفضل الهي - كه چشم ما به اوست و بدون او هيچ كاري از ما ساخته نيست و خودمان هيچ نيستيم - اتكاء و اميد به شما آقايان محترم و بزرگوار و چهره هاي موجّه روحاني و اساتين امت و ملت است كه كمك و راهنمايي و همفكري و همكاري شما، مطمئناً كارها را آسان و نتايج را نزديك خواهد كرد. مجدداً از شما به خاطر لطف و حسن ظنّي كه به من داشتيد و بنده را براي تحمل و قبول اين مسؤوليت شايسته دانستيد، تشكر مي كنم. خواهش مي كنم در حق ما دعاكنيد كه ان شاءاللَّه صعاب را آسان و مشكلات را برطرف كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1)

نمل: 40

بيانات در مراسم توديع هيأت دولت

بيانات در مراسم توديع هيأت دولت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خط خدمت، يك خط مستمر است غرض من از اين ديدار و جلسه اين بود كه يك بار ديگر در جمع شما برادران عزيز و همكار در دولت جمهوري اسلامي ايران بنشينيم؛ هم تجديد عهدي بكنيم و ياد روزهاي دشوار همكاري را گرامي بداريم و هم ان شاءاللَّه خاطره ي خوبي را براي ايامِ بعد از اين بگذرانيم. البته، روش معمول من اين بود كه غالباً با وزرايي كه به هر دليل از جمع دولت آقاي مهندس موسوي جدا مي شدند، تماس مي گرفتم و گاهي دعوتشان مي كردم و با آنها جلسه مي گذاشتم و اين خداحافظيِ جمعي را به تنهايي با آنها انجام مي دادم. گاهي هم كه وضع به گونه يي بود كه چند نفر با هم جدا شده بودند، برادران را به صورت جمعي زيارت مي كرديم و با آنها احوال پرسي و خداحافظي مي كرديم و با خوبي از هم جدا مي شديم. البته اين دفعه، من هستم كه از جمع شما جدا شدم. شايد بسياري يا بعضي از شما، در مجموعه ي آتي دولت حضور داشته باشيد. به هر حال فرقي نمي كند، خطِ خدمت يك خط مستمر است و مجموعه ي دولت، مجموعه ي واحدي است و هر وقت و هر جا كه برادران مشغول كار باشند و هر كدام از ما در هر جايي قرار داشته باشيم، در اين مجموعه ي بزرگ و خانواده ي عظيم نظام جمهوري اسلامي و ملت ايران، با هم همكاريم. ممكن است نوع همكاريها فرق كند؛ ولي بلاشك اصل همكاري تغييري نخواهد كرد. اين گونه نيست كه اگر ما با هم دور يك ميز ننشينيم و در يك شغل و مجموعه ي واحد

كار نكنيم، به معناي اين باشد كه ما ديگر با هم همكار نيستيم. نه، واقعاً روحيه ي من اين نيست. در جمهوري اسلامي، جدايي از مجموعه ي دستهاي كارآمد و مغزهاي هوشمند، متصور نيست؛ هر جا باشند، با همند. هر جا كه باشيم، با يكديگر همكاري مي كنيم قبل از رحلت حضرت امام(اعلي اللَّه مقامه) كه ماههاي آخر مسؤوليت من بود، با خودم فكر مي كردم كه به كارهاي فرهنگي مشغول خواهم شد. اين، گرايش اصلي ماست كه دوست مي داريم به كارهاي فرهنگي بپردازيم. ذهنيت من، آقاي مهندس موسوي و بعضي ديگر از دوستان، غالباً همين طوري است؛ يعني كشش اصليمان به سمت كارهاي فرهنگي است، مگر اين كه مسؤوليتي بر دوشمان قرار بگيرد و بر ما واجب بشود. البته، همان وقت هم در جمعي گفتم كه اگر بر من واجب و تكليف بشود كه در سمت رياست عقيدتي، سياسي گروهان ژاندارمري زابل - كه مي دانم آن جا گروهاني هست و عقيدتي، سياسي هم دارد - مشغول شوم، مي رفتم و مشغول مي شدم. واقعاً هر جا كه انسان كار كند، احساس نمي كند كه از مجموعه ي كارآمدها و مجرّبينِ كاريِ اين نظام جداست. علي ايّ حال، الان هم كه ما اين جلسه را تشكيل داديم و با هم صحبت مي كنيم، به معناي خاتمه ي يك مقطع كاريِ يك مجموعه ي خاص است؛ نه به معناي جدا شدن از يكديگر و عدم همكاري، كه اين براي من نسبت به برادرهاي متعهد و خوب - كه همه ي شما اين گونه ايد و با همين اوصافي كه مطرح كردم، هستيد - اصلاً متصور نيست. طبيعي است كه ما هر جا باشيم، با هم همكاري داريم؛ منتها حالا اين مجموعه ي دولت و اين جمع ما چيز خاصي

است كه بعد از اين، ديگر دور هم نخواهيم بود. مبارزه ي توأم با محنت در راه خدا، لذت معنوي دارد من، نسبت به اين گذشته ها احساس خاصي دارم. درست است كه هشت سال دايماً جنگ و خون دل و دلهره و نگراني بود و روزي نبود كه از خواب برخيزيم و در باب مسايل اساسي كشور - كه در رأس و اهمّ آنها جنگ بود - نگراني و غصه يي نداشته باشيم و درست است كه جنگ، مشكلات و ناتوانيهاي زيادي را بر ما تحميل كرد كه شايد جزو طبيعت ما نبود. بسياري از كارها را خيلي مجموعه ها مي توانند بكنند؛ اما وقتي عارضه يي مي آيد، امكان آن كار - و حتّي كاراييش - را از آنها مي گيرد. اين، واقعيتي است كه وجود داشت و تلخ و سخت و همراه با زجر و ناراحتي بود؛ ليكن به مقتضاي اين كه در راه خدمت و محبت و مطلوب و هدفي كه معشوق انسان است و انسان به او عاشقانه دل بسته است، بوده، هر زحمتي به يك معنا لذتي است. وقتي من به اين دوران هشت ساله نگاه مي كنم و آن رنجها و تجربه ها و آن ساعات دشوار را به ياد مي آورم، همان حالتي به من دست مي دهد كه وقتي به دوران مبارزه ي قبل از انقلاب نگاه مي كنم، يعني اگرچه خشنوديم كه مبارزاتي كه ملت ايران و عناصر مبارز كردند، بحمداللَّه به نتيجه ي به اين خوبي رسيد؛ اما لذت دوران مبارزه ي توأم با محنت در راه خدا، چيزي است كه ديگر قابل فراموش كردن و تعويض با چيز ديگر نيست. حقيقتاً در دوران مبارزه، آن سختيها و محنتها و دلهره ها

و اضطرابها، با خودش لذت خاصي را به همراه داشت كه در دوران راحت و عافيت، متصور نيست. آن لذت معنوي، ناشي از محبت و عشق و تلاش عاشقانه ي يك انسان به سمت هدفي است كه محبوب و معشوق اوست. عين اين احساس را نسبت به همين دوران هشت ساله ي جنگ داريم. سال گذشته، به دنبال آن تهاجم نامردانه يي كه رژيم عراق بعد از پذيرش قطعنامه كرد، به منطقه ي جنگي رفتم و اين روزها را - مثل همين ايام دهه ي محرّم - در آن جا بودم و اتفاقاً همين امروز قبل از آمدن به اين جلسه، فكر آن حالات و ساعات و لحظات و احساساتِ آن روزها و ساعات را مي كردم و مي ديدم كه واقعاً قابل معاوضه با هيچ چيز ديگري نيست. لحظاتي كه انسان براي خدا و در راه او زحمتي را متحمل مي شود و بار سنگيني را بر دوش مي گيرد و اضطراب و محنتي را بر جان خودش مي پذيرد، واقعاً نمي شود آن را با چيز ديگر معاوضه كرد. خاطره ي هشت سال گذشته، فراموش نشدني است اين هشت سالي كه ما با مجموعه ي شما بوديم، واقعاً ديگر قابل تجديد نيست. البته، همه ي شما در دوران هشت ساله نبوديد، بعضي از اوايل و بعضي از اواسط و برخي هم از اواخرش تشريف آورديد. روزهاي خاص و مقطع عجيب و فراموش نشدني يي بود. روزهايي كه به تعبير آقاي مهندس موسوي، واقعاً برادران تلاش مي كردند و زحمت مي كشيدند و همه ي همتها به كار مي افتاد تا بتوانند آن چيزي را كه هدف كاريشان بود، تحقق ببخشند و اين در حالي بود كه فضاي كشور، به يك محنت عظيم ملي - نه

متعلق به يك قشر و يك جمع و يك گوشه ي مملكت - آغشته بود. محنت جنگ بر او تحميل شده بود و در كنار اين محنت، جوشش فداكاريها و ايثارها و جلوه هاي زيباي حضور انقلابي ملت در صحنه هاي گوناگون، به چشم مي خورد و روي همه ي اينها، به خيمه ي منوّر حضور امام و نظر فراگير آن بزرگوار و اراده ي همه جا حاضر او - كه واقعاً مثل كوه پشت سر ما بود - دلخوش و دلگرم بوديم. هم زحمت مي كشيديم، هم محنت عمومي را درك مي كرديم، هم از احساسات و تلاشها و فداكاريهاي مردم به هيجان مي آمديم و هم در يك فضاي آميخته به معنويت و عرفان و حماسه و اراده و عزمي كه از وجود و حضور امام ناشي مي شد، زندگي مي كرديم. اين، واقعاً چيزي است كه ديگر قابل تكرار و تجديد نيست. ما اين هشت سال را در زندگي و خاطره مان، خوب حفظ كنيم. هشت سال عجيب و پرماجرايي بود و يكي از مقاطع عظيم ملت ايران به حساب مي آيد و حالا خداي متعال اين گونه مقدّر كرده بود كه در اين مدت، جمع ما با همديگر، يكي از مهمترين و اصليترين كارهاي اين مملكت را به عهده داشته باشد و با هم مشغول انجام آن كار باشيم. به گذشته با اين چشم بايد نگاه بكنيم؛ يعني با چشم رضايت و نگاه از روي احساس انجام تكليف كه هر مؤمني وقتي تكليفي را انجام دهد، خوشحال است و اين خوشحالي عيب نيست، بلكه حسن است. اين خوشحالي، با تكبر و عجب و اين طور چيزها، به هيچ وجه مخلوط نشود. اين، يك احساس ديگر است. انسان مي گويد:

الحمدللَّه توفيق پيدا كردم، در اين مدت تكليفم را انجام دادم. ما بايد ياد زيباي آن روزها را واقعاً در ذهنمان نگهداريم و حفظ كنيم و اگر بتوانيم، بر روي كاغذ بياوريم تا براي آينده بماند. ما مي خواهيم اراده ي خود را در آينده دخيل كنيم آنچه مطرح كرديم، مربوط به گذشته است؛ اما آنچه نسبت به آينده بايد گفت، اين است كه ما آينده را نمي شناسيم چگونه است و از آن خبر نداريم. همه چيز مبتني بر حدس و تحليل است. گذشته، عينيات و حسّيات ماست و وجود ما با همه ي شراشر حياتش، آن را درك و لمس كرده است؛ ولي ما آينده را به حدس درمي يابيم. در عين حال، اين حدس آميخته به اراده ي ماست؛ يعني ما اجازه نمي دهيم كه آينده، جداي از اراده و خواست ما، به جهتي حركت كند. ما مي خواهيم اراده ي خود را در آينده دخيل كنيم. اين هم خاصيت انسان مؤمنِ باهدف است. اگر هدفي داريم و اگر مشخص است كه كجا مي خواهيم برويم و اگر تصميم بر رفتن داريم، پس آينده قابل حدس است و اين حدس، ناشي از اراده ي ما مي باشد. ما در اين راه حركت خواهيم كرد و البته، در بين راه ممكن است حوادثي پيش بيايد و عوارض و آفات و مشكلاتي عارض بشود. همينهاست كه يقين را به حدس تبديل مي كند. اگر احتمال اين حوادث نبود، وقتي اراده داريم و مي خواهيم و مي دانيم به كجا مي رويم، در آن صورت به يقين مي رسيديم؛ اما چون احتمالاتي هم وجود دارد، به حدس تبديل مي شود. پس، در تكوين حدسي كه نسبت به آينده مي زنيم، اراده ي ما دخيل است.

من مي گويم اين اراده را بايستي آن چنان قرار بدهيم كه احساس كنيم موجب رضاي خداست. طبعاً حدس ما هم، اين خواهد بود. در همه ي صحنه هاي خدمت مي توان حضور داشت مجموعه ي ما بايد تصميم بگيريم كه خط انقلاب را به معناي حقيقي كلمه و بدون هيچ گونه كمبود و كسري و پذيرش ساييدگي در گوشه يي از اين هدفها، با قاطعيت و قدرت به سمت هدفهاي انقلاب ادامه دهيم. صحنه، صحنه ي وسيعي است. همه جايش مي شود حضور داشت و اين احساس را كرد؛ چه در پست وزارت و چه در پست مديريت اجرايي كشور - مديريتهاي بالا و يا پايين - و يا حتّي اگر چنانچه كسي در مجموعه ي دستگاه و دولت هم نخواهد كار كند (كه البته اين، نسبت به آن شق ديگر مرجوح است)، در هر جايي از اين كشور كه بخواهد كار بكند، مي تواند مفيد باشد. اگر مديريتهاي بالاي اجرايي و كارآمد هم نخواهند كاري به عهده بگيرند، خارج شدن از مجموعه ي دستگاه اجرايي كشور را مصلحت نمي دانيم. هر كسي مي تواند مفيد باشد؛ اما در اين مجموعه بيشتر مي تواند مفيد باشد. همه بايستي بالاخره در اين مجموعه، تا آن جا كه ممكن و ميسور باشد، ان شاءاللَّه مسؤوليتهايي را بپذيرند. بايد با ياد امام به سمت هدفها حركت كنيم هر جا كه باشيم، بايستي تصميم را بر اين قرار بدهيم كه با هماهنگي كامل و با ياد امام، به سمت هدفها حركت كنيم. حالا كه امام را نداريم، اما ياد ايشان براي ما زنده و مشخص است. بايد ببينيم كه امام چه فكر مي كردند و چگونه حركت مي نمودند، تا ان شاءاللَّه آينده را به اين شكل ترسيم كنيم. شايد اگر

چند سال ديگر بگذرد و ما زنده باشيم، باز اين مجموعه احساس بكند كه دوران مهمي را پشت سر گذاشته و كارهاي مهمي را در اين دوران انجام داده و زمان تعيين كننده يي را از سر گذرانده است. حدس ما هم همين است كه همين طور خواهد بود. البته، ممكن است نوع اين دوره و سالهاي آينده يي را كه حدس مي زنيم، با نوع آنچه كه در گذشته بود، متفاوت باشد؛ اما شك نداريم كه اهميت دوراني كه در پيش داريم، از لحاظ تعيين كننده بودنِ سرنوشت اين كشور و انقلاب، نسبت به آنچه كه در گذشته گذرانديم و پشت سر گذاشتيم، تقريباً كمتر نخواهد بود. اين دوره را هم ان شاءاللَّه بايستي با عزم و همت و توكل به خدا گذراند. به هر حال، لازم مي دانم از يكايك برادران عزيزمان تشكر كنم؛ بخصوص آنهايي كه دوران همكاري با آنها طولانيتر بوده و در درجه ي اول، خود آقاي مهندس موسوي و بعد بعضي ديگر از برادران كه الان آنها را مي بينم و جلو چشمم هستند. بعضي از برادران، از همان روزهاي اول تشكيل اين دولت بودند و بعضي هم در بين راه ملحق و متصل شدند و با هم حركت كرديم. حالا بعضي باز جدا شدند؛ ليكن در ذهنمان، مجموعه را به صورت يك مجموعه مي بينيم. از همه ي شما به خاطر آنچه كه بين ما گذشته و بسيار خوب بوده است، صميمانه تشكر مي كنم و اميدوارم كه ان شاءاللَّه همواره ارتباطات ما، ارتباطات خوب و صميمانه و مبني بر ايمان و محبت باشد و خداي متعال توفيق بدهد تا بتوانيم با اين همكاريها، وظايف اساسي خود را انجام بدهيم. والسّلام عليكم و

رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم توديع كاركنان نهاد رياست جمهورى

سخنراني در مراسم توديع كاركنان نهاد رياست جمهوري بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم احساس رضايت از مجموعه ي همكاران دوران رياست جمهوري يكي از چيزهايي كه مطمئناً جزو نعم الهي محسوب مي شود، اين است كه هركسي در مقاطع مختلف زندگي خود، وقتي به محاسبه يي دست زد و جريان كار در آن مقطع را مشاهده كرد، با معرفتي كه به حال و كار خود دارد، احساس كند كه پيش وجدانش و وجدان بيدار كساني كه در جريان اين عمل قرار خواهند گرفت، سرافراز است. اين، حقيقتاً يك نعمت است. من احساس مي كنم كه در محاسبه ي همكاريِ دوران هشت ساله يي كه با جمع همكاران نهاد رياست جمهوري داشتيم، از اين نعمت برخوردارم. اگر مجموعه ي اين دستگاه نسبتاً كوچك كه در جايگاه ممتازي قرار دارد و داشت، در طول اين دوران - كه يك مقطع طولاني از يك استمرار كاري است - مورد محاسبه ي منصفانه قرار بگيرد، هم خود اين مجموعه و من كه با او سر و كار داشتم و هم كساني كه با چشم باز و وجدان بيدار، با اين مجموعه مواجه بوده اند يا كار آن را مورد ارزيابي قرار داده اند يا خواهند داد، دچار آرامش وجدان و رضايت خاطر خواهند بود. لذا من از مجموعه ي همكاران دوران هشت ساله ي كار در نهاد رياست جمهوري، احساس رضايت مي كنم. ادعا نمي كنيم كه در اين مجموعه ي كوچك ما، كاستي و قصور و خطا وجود نداشته است؛ زيرا از يك مجموعه ي بشري انتظار نمي رود كه هيچ قصور و خطايي نداشته باشد و همچنين از يك مجموعه ي نوپا كه از صفر شروع كرده و اول كارش است و در طول اين مدت - كه

در عمر كارهاي نهادي و سازماني عمر كوتاهي است - هيچ گونه سابقه و تجربه يي از گذشته به او به ارث نرسيده، انتظار نمي رود كه بتواند خودش را آن قدر كامل بكند كه كاستي و كمبودي از او سر نزند. كمبودها و بي تجربگيها و كاستيها، طبيعي است. خطاها و اشتباهات هم - در آن حدي كه بوده - قابل قبول است. در اين مدت، مجموعه، مجموعه ي خوبي بوده است. شايد بعضي گمان كنند كه من از پاره يي نابسامانيها و نارساييها در داخل مجموعه بي خبرم. بايد بگويم كه نه، بي خبر نيستم؛ اما براي خوب بودن و خوب نبودن يك مجموعه، ملاك چيست؟ ما كاري به كشورها و نظامهاي ديگر نداريم كه در يك مجموعه در اين سطح، چه كارهايي انجام مي گيرد و چه مشكلاتي به وجود مي آيد، ربطي هم به ما ندارد؛ اما اگر شما اين مجموعه ي كوچك را با ساير مجموعه هايي كه در نظام جمهوري اسلامي وجود داشته، مقايسه كنيد، خواهيد ديد كه اين مجموعه، بعد از آنچه كه مربوط به مقام معظّم رهبري مي شده، بالاتر از همه ي مجموعه هاي ديگر بوده است. اين جا، مجموعه ي رياست جمهوري بوده كه همه ي مجموعه هاي ديگر، از لحاظ سطح اداري و اعتبار، پايين تر از اين است. مهمترين و حساسترين معيارها در يك مجموعه دو نكته را مورد نظر قرار بدهيم: يك نكته، استفاده ي غيرقابل قبول از اعتبارات و سمتها و عنوانهاست - آنچه كه اصطلاحاً به آن قدرت نمايي مي گويند - و ديگري، استفاده ي نامشروع از موارد مالي است. البته در جمهوري اسلامي، بحمداللَّه همه ي دستگاهها مبني بر صلاحند؛ اما در مجموعه هاي مبني بر صلاح، بالاخره اين طور نيست كه شيطان راه

پيدا نكند. در عين حال، اگر مقايسه كنيد، مي بينيد كه بحمداللَّه اين مجموعه از لحاظ اين دو ملاك و معيار - كه شايد مهمترين و حساسترين ملاكها و معيارها باشد - سالم مانده است. خيلي مهم و قابل توجه است كه كساني از انتصاب به دستگاهي در سطح بالاي جامعه و در دستگاههاي گوناگون، استفاده ي نامشروع نكنند. اين، براي من ملاك بالا و مهمي است. ما بحمداللَّه اين وضعيت را در اين جا حاصل مي بينيم. معلوم مي شود كه در اين قسمت و نيز در آن مقوله ي دوم، تدين برادران و توجه مسؤولان به اندازه يي بوده است كه توانسته از بروز چنين مشكلي جلوگيري كند. برادراني كه در اين نهاد، كارهاي محتوايي يا شكلي انجام مي دادند، در دوران گوناگون و فراز و نشيبهاي اين هشت سال، گاهي خدماتي مي كردند و سختيهايي را هم تحمل مي نمودند كه نخواستند به رخ ديگران بكشند. بعضي از عناصر كارآمد، در اين مجموعه بوده اند كه بي شك در رديف اولِ كارايي و معرفت و گره گشايي براي نظام جمهوري اسلامي قرار مي گرفتند؛ ولي اين را هيچ وقت در بوق نكردند. مسلماً كار آنها، بر اجرشان مي افزايد. آن عدم تبليغات گسترده، شايد هم قدري به خلقيات من ارتباط پيدا مي كرده است. نمي دانم كه اين خلقيات، در ارتباط با حقوق معنوي برادران، چه قدر مثبت بوده است. در عين حال، دوست نمي داشتم كه از بعضي از تواناييها و كارايي ها و معرفتها و اطلاعات، استفاده ي تبليغاتي كنم؛ اگرچه آن جايي كه براي دستگاهها لازم مي دانستيم، هر چه كه بوده، در اختيار دستگاهها قرار مي داديم؛ زيرا متعلق به مملكت و انقلاب بوده است. اگر كسي علم و كارايي و معرفت

درست دارد، متعلق به انقلاب است و بايد در اختيار آن قرار بگيرد؛ اما اين كه حالا علم و كارايي را مطرح كنيم و در آفاق ذهنيت جامعه يا نظام سياسي و دولتي، به جلوه درآوريم، اين طور نبوده است. برادران، در موارد بسياري، خدمتشان را خاموش و بي سر و صدا و بي توقع در اين جا انجام دادند؛ در حالي كه كارايي هاي خيلي خوبي هم وجود داشته و زحمات خوبي هم كشيده شده است. اينها، به اعتماد اجر الهي و براي مقاصد حسنه، كار را انجام مي دهند كه اگر مورد قبول خدا قرار بگيرد، بزرگترين پاداش براي آنهاست و كاري ندارند كه مردم از فعاليت آنها مطلع بشوند يا نشوند. لازم است از همه ي كساني كه در دو دوره ي رياست جمهوري يا در بخشي از اين مدت، كارهاي فكري و خدماتي و محتوايي و شكلي انجام دادند و خالصانه و مخلصانه و بي توقع و بي سروصدا فعاليت كردند، سپاسگزاري كنم. مطمئناً سپاسگزاري پروردگار از آنها، بسيار بالاتر و باارزشتر است. خود را براي خدمت در هرجا و به هرگونه آماده كنيم نسبت به آينده، بايستي خودمان را براي خدمت در هر جا و به هر گونه آماده كنيم؛ بدون اين كه قبلاً در جايي، خدمت خود را نشان و مشخص كرده باشيم. از اول انقلاب، خودم اين گونه بودم و بنايم بر اين بود. هنگامي كه قرار بود امام(ره) تشريف بياورند و ما در دانشگاه تهران تحصن داشتيم، جمعي از رفقاي نزديكي كه با هم كار مي كرديم و همه شان در طول مدت انقلاب، نام و نشانهايي پيدا كردند و بعضي از آنها هم به شهادت رسيدند - مثل شهيد بهشتي، شهيد مطهري،

شهيد باهنر، برادر عزيزمان آقاي هاشمي، مرحوم رباني شيرازي، مرحوم رباني املشي - با هم مي نشستيم و در مورد قضاياي گوناگون مشورت مي كرديم. گفتيم كه امام، دو سه روز ديگر يا مثلاً فردا وارد تهران مي شوند و ما آمادگي لازم را نداريم. بياييم سازماندهي كنيم كه وقتي ايشان آمدند و مراجعات زياد شد و كارها از همه طرف به اين جا ارجاع گرديد، معطل نمانيم. صحبت دولت هم در ميان نبود. ما عضو شوراي انقلاب بوديم و بعضي هم در آن وقت، اين موضوع را نمي دانستند و حتّي بعضي از رفقا - مثل مرحوم رباني شيرازي يا مرحوم رباني املشي - نمي دانستند كه ما چند نفر، عضو شوراي انقلاب هم هستيم. ما با هم كار مي كرديم و صحبتِ دولت هم در ميان نبود؛ صحبتِ همان بيت امام بود كه وقتي ايشان وارد مي شوند، مسؤوليتهايي پيش خواهد آمد. گفتيم بنشينيم براي اين موضوع، يك سازماندهي بكنيم. ساعتي را در عصر يك روز معيّن كرديم و رفتيم در اطاقي نشستيم. صحبت از تقسيم مسؤوليتها شد و در آن جا گفتم كه مسؤوليت من اين باشد كه چاي بدهم! همه تعجب كردند. يعني چه؟ چاي؟ گفتم: بله، من چاي درست كردن را خوب بلدم. با گفتن اين پيشنهاد، جلسه حالي پيدا كرد. مي شود آدم بگويد كه مثلاً قسمت دفتر مراجعات، به عهده ي من باشد. تنافس و تعارض كه نيست. ما مي خواهيم اين مجموعه را با همديگر اداره كنيم؛ هر جايش هم كه قرار گرفتيم، اگر توانستيم كارِ آن جا را انجام بدهيم، خوب است. اين، روحيه ي من بوده است. البته، آن حرفي كه در آن جا زدم، مي دانستم كه كسي من را

براي چاي ريختن معيّن نخواهد كرد و نمي گذارند كه من در آن جا بنشينم و چاي بريزم؛ اما واقعاً اگر كار به اين جا مي رسيد كه بگويند درست كردن چاي به عهده ي شماست، مي رفتم عبايم را كنار مي گذاشتم و آستينهايم را بالا مي زدم و چاي درست مي كردم. اين پيشنهاد، نه تنها براي اين بود كه چيزي گفته باشم؛ واقعاً براي اين كار آماده بودم. من، با اين روحيه وارد شدم و بارها به دوستانم مي گفتم كه آن كسي نيستم كه اگر وارد اطاقي شدم، بگويم آن صندلي متعلق به من است و اگر خالي بود، بروم آن جا بنشينم و اگر خالي نبود، قهر كنم و بيرون بروم. نخير، من هيچ صندلي خاصي در هيچ اطاقي ندارم. من وارد اطاق مي شوم و هر جا خالي بود، همان جا مي نشينم. اگر مجموعه احساس كرد كه اين جا براي من كم است و روي صندلي ديگري نشاند، مي نشينم و اگر همان كار را نيز مناسب دانست، آن را انجام مي دهم. گفتن اين مطالب، شايد چندان آسان نباشد و ممكن است حمل بر چيزهاي ديگر شود؛ اما واقعاً اعتقادم اين است كه براي انقلاب بايد اين طوري باشيم. از پيش معيّن نكنيم كه صندلي ما آن جاست واگر ديديم آن صندلي را به ما دادند، خوشحال بشويم و برويم بنشينيم و بگوييم حقمان بود و اگر ديديم آن صندلي نشد و يا گوشه اش ذره يي ساييده بود، بگوييم به ما ظلم شد و قبول نداريم و قهر كنيم و بيرون برويم. من، از اول اين روحيه را نداشتم و سعي نكردم اين طوري باشم. در مجموعه ي انقلاب، تكليف ما اين است. اگر تكليف نباشد، دنبال كارهاي فرهنگي

مي روم قبل از رحلت حضرت امام كه دوران رياست جمهوري در حال اتمام بود، دست و پايم را جمع مي كردم. مكرر مراجعه مي كردند و بعضي از مشاغل را پيشنهاد مي نمودند. آدمهاي بي مسؤوليت، اين مشاغل را پيش خودشان به قد و قواره ي من بريده و دوخته بودند! ولي من گفتم كه اگر يك وقت امام به من واجب كنند و بگويند شما فلان كار را انجام دهيد؛ چون دستور امام تكليف است و برو برگرد ندارد، آن را انجام مي دهم. اما اگر چنانچه تكليف نباشد - و من از امام خواهش خواهم كرد كه تكليفي به من نكنند تا به كارهاي فرهنگي بپردازم - دنبال كارهاي فرهنگي مي روم. نه تنها براي اين مقطع، كه براي هميشه خودتان را آماده نگه داريد تا انقلاب - به هر طريق كه اقتضا مي كند - از شما استفاده كند. اين يادگاري را با هم داشته باشيم. يك وقت، بهترين استفاده از يك انسان زنده و عاقل و باشعور اين است كه مثل نردبان بشود و يك نفر پايش را روي دوش او بگذارد تا دستش به جايي برسد كه كاري انجام بدهد. چه اشكالي دارد؟ اگر مصلحت انقلاب و كشور اقتضا مي كند، بايد چنين كاري هم كرد. انقلاب به كار آدمهاي كارآمد و صادق نياز دارد توصيه ام به شما برادران عزيز اين است كه هر جا هستيد، هر كاري كه احساس مي كنيد انقلاب بدان نياز دارد، آن را انجام بدهيد. انقلاب به كار آدمهاي كارآمد و صادق نياز دارد. صدق و اخلاص، شرط اول است. اگر ما در كسي صدق و اخلاص نبينيم، خيلي احتمال دارد كه كار او هم به

درد نخورد و يا در مواقعي مشكل درست كند. انساني كه صدق و اخلاص ندارد، ولي كارايي دارد، مثل ماشيني مي ماند كه اگر مراقبش نبودند و يك پيچ آن اشكال پيدا كرد، گاهي مي بينيد كه ضربه يي هم به آدم مي زند. كارايي انساني به اين است كه هر فردي، از روي اخلاص و صدق و نيت صحيح، كاري را كه به عهده اش است، انجام دهد تا انسان تلقي شود و ماشين نباشد. مجدداً از برادران و خواهران عزيزمان كه زحمات زيادي هم كشيده اند، تشكر مي كنيم و اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند به شما توفيق بدهد تا هميشه در خدمت انقلاب و كشور و اسلام باشيد و از نيروهاي شما - در هر جا كه شد - براي انقلاب و اسلام و كشور، حداكثر استفاده بشود. خدا هم ان شاءاللَّه به ما و شما توفيق بدهد كه بتوانيم همواره اخلاص و صفاي نيّتمان را حفظ كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از خانواده هاى معظّم اسرا و مفقودان شهرهاى تهران، كرج، ورامين، قم

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از خانواده هاي معظّم اسرا و مفقودان شهرهاي تهران، كرج، ورامين، قم، كاشان، زنجان و اهواز بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم روز اسرا و مفقودان، يكي از مناسبتهاي مهم جمهوري اسلامي يقيناً يكي از مناسبتهاي مهم جمهوري اسلامي - كه بسيار هم داراي تناسب است - همين روز اسرا و مفقودان است كه با خاطره ي تاريخي آن مناسبت دارد. همه مي دانيد كه در روز يازدهم محرّم، يكي از عظيمترين فاجعه هاي تاريخ اسلام به وقوع پيوست. اسارتي اتفاق افتاد كه نظير آن را ديگر ملت و تاريخ اسلام نديد و به آن عظمت هم نخواهد ديد. كساني اسير شدند كه از خاندان وحي و نبوّت و عزيزترين

و شريفترين انسانهاي تاريخ اسلام بودند. زناني در هيأت اسارت در كوچه و بازارها گردانده شدند كه شأن و شرف آنها در جامعه ي اسلاميِ آن روز نظير نداشت. كساني اين عزيزان را به اسارت گرفتند كه از اسلام بويي نبرده بودند و با اسلام رابطه يي نداشتند و خبيثترين و پليدترين انسانهاي زمان خودشان بودند. در روز يازدهم محرّم، خاندان پيامبر و علي بن ابي طالب(عليهم السّلام) به اسارت دچار شدند و اين خاطره به عنوان يكي از تلخترين خاطره ها، براي ما تا امروز و تا آخر مانده و خواهد ماند. البته، اسارتِ آن روز با اسارتِ امروز فرق داشت. اسارتِ امروز همين است كه سربازي، افسري، رزمنده يي يا - وقتي اسير گيرنده رژيم منحوسي مثل رژيم بعث باشد - غيرنظامي يي، مدتي در زندان و اسارتگاه قرار مي گيرد و از اهل و خاندان خود دور مي ماند. البته سخت است؛ اما با اسارتِ آن روز، از زمين تا آسمان فرق دارد. در روز يازدهم محرّم، اسارت دسته جمعيِ زنان و كودكان و مرداني كه باقي مانده بودند، بود؛ اساراتي توأم با تحقير و اهانت و گرسنگي دادن و سرمادادن و گرمادادن و اذيت كردن و در كوچه و بازار گرداندن و در سخت ترين شرايط آنها را نگهداشتن و شماتت كردن و از اين قبيل. خانواده هاي اسرا و جانبازان و مفقودان، بعد از خانواده هاي شهدا نكته يي را كه در اين جا بايد براي شما خانواده هاي اسرا و مفقودان عرض كنم، اين است كه شما از جمله قشرهاي فداكار اين انقلاب به حساب مي آييد. بعد از خانواده ي شهدا، شما هستيد. البته، رنج خانواده هاي مفقودان بيشتر است. مفقودي كه ما داريم، يا اسير و يا شهيد است.

غم اين خانواده ها سنگينتر و رنج آنها بيشتر است؛ اما به هر حال در دلشان نور اميدي هست كه عزيزشان را روزي خواهند ديد و خدا كند و دعاي ما اين است كه همين طور هم باشد. اما خانواده هاي اسيران عزيز ما مطمئند كه - حالا قدري ديرتر و يا زودتر، ان شاءاللَّه عزيزشان به سلامت و عافيت و با تجربه هاي زياد و ساخته شدن در محنتِ زندان دشمن، به آنها برخواهد گشت. شهدا و خانواده هايشان در رتبه ي مقدّمند و كسي را با آنها نبايد مقايسه كرد؛ اما پشت سر خانواده هاي شهدا، همين خانواده هاي اسرا و جانبازان و مفقودان هستند كه يقيناً نقش اساسي و مهمي را شما خانواده هاي اسرا و مفقودان در حفظ آبروي انقلاب داريد. به همان اندازه كه صبر و شكر مي كنيد و عظمت و افتخار مجاهدت در راه خدا را درك مي كنيد، به همان اندازه شرافت و كرامت وعزت و ثواب الهي متعلق به شماست. بنابراين، شما خانواده ها بايد افتخار كنيد كه جزو قشرهاي خدمتگزار انقلابيد و مي توانيد براي ملت و كشورتان آبرو و حيثيت درست كنيد و يقيناً در صورت صبر، ثواب و اجر الهي شامل حال شما خواهد بود. اين، يك افتخار بزرگ است. نام اسرا در تاريخ انقلاب و ايران جاودانه خواهد ماند و اما نكته يي را هم درباره ي اسيران و عزيزان ما كه در بندند، عرض كنم. احساسات زنداني، آن هم در شرايطي كه احساس مي كند مسؤوليتي بر دوش اوست، احساسات مخصوصي است. اين را كساني كه خودشان روزي و يا دوراني در اسارت و دربند دشمني بودند و اين مسؤوليت را احساس مي كردند، كم و بيش مي توانند درك

كنند؛ علاوه بر اين كه بعضي از عزيزان آزاد شده هم كه آمده اند، چيزهايي مي گويند كه حدس به يقين تبديل مي شود. اسراي ما، از آن كساني هستند كه نامشان در تاريخ انقلاب و ايران جاودانه خواهد ماند؛ براي اين كه در بدترين شرايط، عزت اسلام و كشور و انقلاب را حفظ كردند و تسليم دشمن و دچار شكستگي دروني نشدند. آن چيزي كه يك انسان را بكلي منهدم و نابود مي كند، شكستگي دروني است. بعضيها ظاهرشان هم خيلي خوب است، اما باطنشان شكسته است و در باطنشان اميد و افتخار و احساس عزت و سربلندي نيست. بعضيها هم اين گونه نيستند. اين كه اسلام مي فرمايد: «و للَّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين»(1)، يك وجه از عزت مؤمنين همين است. مؤمن در سخت ترين شرايط هم احساس مي كند عزيز است و احساس ذلت نمي كند و خودش را نسبت به دشمن، خوار احساس نمي كند؛ چون اقتدار معنوي و دروني خودش را حفظ كرده و از دست نداده است. در زندانهاي رژيم طاغوت مكرر اتفاق مي افتاد كه زنداني يي كه در سخت ترين شرايط سلول زندگي مي كرد، از آن كسي كه روبه روي او پشت ميز نشسته بود و متكي به اسلحه و شلاق و پول و قدرت ظاهري بود، بيشتر احساس قوّت و استحكام و اطمينان مي كرد. اين از او متزلزلتر بود، چون باطنش خراب بود و به جايي اتكاء نداشت؛ اما او به خدا اتكاء داشت. مؤمن، اين طوري است. عزيزان ما كه در بند هستند، اين اتكاي به نفس و عزت نفس و قدرت دروني و داخلي را حفظ كردند. اين را ما اطلاع داريم. البته، شرايط مختلف بود. بعضي

از اردوگاهها شرايط معمولي داشته و بعضي هم شرايط خيلي سخت داشته اند؛ اما آنهايي كه دلشان به نور ايمان منوّر است - كه اكثريت قريب به اتفاق عزيزان دربند ما اين طوريند؛ الّا يك اقلّ قليل نادري - توانسته اند در همه ي شرايط، آن عزت و استحكام دروني و شخصيت و هويت مسلماني خودشان را حفظ كنند و دشمن از اين كه بتواند آنها را ذليل كند و در هم بشكند و خردشان كند، ناتوان و عاجز شده است. اين نكات را شايد شما كه نامه هايشان را دريافت مي كنيد، بدانيد؛ اما اينها را من مي گويم تا ملت ايران بدانند كه رزمندگان عزيز آنها، فقط در ميدان جنگ نبود كه مثل شير شجاعت نشان مي دادند، بلكه در اسارتگاه هم همان شيران شجاع و قوي باقي ماندند. نبرد رزمندگانِ در بند ما در اسارتگاهها هنوز ادامه دارد نكته ي دوم اين است كه به حسب ظاهر، جنگ ما در جبهه و در سنگرهاي نظامي تمام شد و الان در دوران آتش بس هستيم. اگر چه لجاجت دشمن و سوء نيت سردمداران رژيم عراق، تا حالا مانع از اين شده است كه صلحي برقرار بشود و دو ملت نفس راحتي بكشند و مشغول كارهاي معمولي خودشان بشوند و هنوز دشمن يك حالت استخوان لاي زخمي را نگهداشته است؛ اما به هر حال در جبهه ها ديگر جنگ نيست. نكته ي مهم اين جاست كه هر چند نبرد ما در ميدانهاي جنگ و در سنگرهاي نظامي تمام شد، ولي نبرد رزمندگانِ در بند ما در اسارتگاهها ادامه دارد و آنها هنوز مقاومت مي كنند. اگر شما مادران و همسران و خواهران و پدران و برادران توجه

داشته باشيد، بايد به اين مقاومت افتخار كنيد؛ كه البته توجه هم داريد. چه كسي مي تواند افتخار سربازي را كه جانانه در راه انقلاب و دين و ميهن و ملتش مي جنگد، انكار كند؟ افتخاري از اين بالاتر وجود دارد كه كسي در راه هم ميهنان و كشور و انقلاب و عقيده اش مبارزه كند؟ اين، افتخار خيلي بزرگي است. اين افتخار، در جبهه ها براي رزمندگان گوناگون ما به نقطه ي انتها رسيد؛ اما نسبت به آن عزيزانِ در بند هنوز ادامه دارد و بايد مقاومت بكنند. دشمن مي خواهد با نگهداري اسراي ما، از ملت ايران امتياز بگيرد اسيران ما آزاد خواهند شد؛ در اين شكي نيست. مگر دشمن مي تواند اسرا را براي مدت زيادي نگهدارد؟ اما من اعلام مي كنم كه دشمن به وسيله ي اسراي ما - كه عزيزان ما هستند - نخواهد توانست به ملت ما زورگويي كند. مي خواهند مسأله ي اسرا را وسيله يي قرار بدهند براي اين كه ملت ايران را به دادن امتياز وادار كنند. مگر چنين چيزي مي شود؟ اگر ملت ما مي خواست امتياز بدهد، چرا هشت سال جنگ كند؟ اگر ملت ما مي خواست زورگويي و قلدري كسي را قبول كند، چرا انقلاب كرد؟ نظام گذشته، بزرگترين سيئه و گناهش اين بود كه مملكت و ملت را دست زورگوهاي عالم - امريكا و قدرتهاي بزرگ - داده بود كه هر كاري مي خواهند بكنند. امروز، عراق تنها كشور همسايه يي نيست كه با ما طرف شد و هشت سال جنگ را بر ما تحميل كرد، بلكه همان امريكا و غرب است كه شريك و حامي عراق بودند. اشتباه نكنند. اگر كساني روابط ايران و عراقِ امروز را با قبل از

انقلاب مقايسه كنند، درخواهند يافت كه قبل از انقلاب در دوران رژيم پهلوي، همان كساني كه امروز نقطه ي مقابل ملت ايران قرار دارند، مدافع رژيم غيرقانوني و خائن پهلوي بودند. چرا؟ چون مملكت را دو دستي به آنها داده بود. امروز كه ملت ايران در مقابل دشمنان جهاني و جهانخواران و غارتگران قيام كرده و خودش كشور را در دست گرفته و دست دشمنان را كوتاه كرده است، همان اربابها و چپاولگران ديروز، چون امروز سفره ي آنها در اين جا جمع شده است، از طريق جلو انداختن عراق و كارهايي از اين قبيل، روي ملت ايران فشار مي آورند كه تسليم شود. مگر چنين چيزي مي شود؟! مگر ملت بزرگ ايران قبول مي كند كه ما تسليم زورگويي كسي بشويم؟ به فضل پروردگار، در هيچ مسأله يي ما تسليم زورگويي هيچ دولت و قدرتي - حتّي امريكا و ابرقدرتها - نخواهيم شد؛ عراق كه جاي خود دارد. اول عقب نشيني، بعد مذاكره ي مستقيم براي اين كه مسأله ي قطعنامه و مذاكرات صلح به جايي برسد و مسايل حل بشود، ما تلاش خود را يك لحظه متوقف نمي كنيم. انصافاً مسؤولان با دلسوزي و تلاش كار مي كنند؛ اما گفتيم و باز هم مي گوييم كه امتياز نخواهيم داد. تا وقتي عراق از نقاطي كه تصرف كرده و امروز داخل كشور ماست، خارج نشود، ما از بند اول قطعنامه جلوتر نمي رويم. آنها همين را مي خواهند. آنها مي خواهند بند اول كان لم يكن شود. بند اول مي گويد: آتش بس و عقب نشيني. عقب نشيني هم در بند اول است. از خدا مي خواهند كه ما از بند اول عبور كنيم و به بندهاي ديگر برويم تا مسأله ي عقب نشيني فراموش بشود و اين استخوان

لاي زخم ملت ايران بماند. مگر چنين چيزي مي شود؟ عقب نشيني، مقدمه ي هرگونه حركت ديگري است. مرتب در تبليغات جهاني خود مي گويند: ايران بيايد با ما مذاكره ي مستقيم بكند. حرفي نداريم. عقب نشيني انجام بگيرد، بعد از آن حاضريم مذاكره ي مستقيم هم بكنيم. اگر طرف مقابل ما، از اول منطقي و معقول حرف مي زد، اين قضايا بين ما پيش نمي آمد. رژيم عراق، يك رژيم غيرمنطقي و غيرمعقول است. ما منطقي و معقول حركت مي كنيم. ما بر طبق مقررات پذيرفته شده ي جهاني حركت مي كنيم و حاضر نيستيم درباره ي حقوق ملتمان، يك ذره با كسي معامله كنيم. اصل، اين است. بزرگترين حق يك ملت، حق حاكميت ملّي اوست. بايد بتواند در داخل مرزهاي خودش حاكميت داشته باشد. اينها مي خواهند اين حق را از ملت ايران بگيرند. آن وقت مي گويند بياييد اسرا را مبادله كنيم! مي خواهند مسأله ي اسرا را وسيله يي قرار بدهند براي اين كه حاكميت ملت ايران بر سرزمين و محدوده ي مرزهاي خودش را سلب كنند. مگر چنين چيزي مي شود؟ اول، عقب نشيني است. اول، تأمين حاكميت ملت ايران بر سرزمين خودش است؛ يعني عقب نشيني دشمن تا پشت مرزهاي بين المللي. بعد از آن، همه چيز ممكن است. اين كار كه انجام گرفت، ما روز بعدش مسأله ي اسرا را تمام مي كنيم و در مسايل گوناگون مذاكره مي نماييم. دنياي استكبار و همين امريكا - دولتهايي كه دم از صلح مي زدند - اين جاست كه دشمني و خباثت خود را نسبت به انقلاب و اسلام و ملت ايران نشان مي دهند. همه ي ملت ايران يادشان است كه همان كساني كه دادِ قطعنامه ي 598 را داشتند و در هر مذاكره و نشست و برخاستي، از قطعنامه دم

مي زدند - مثل رؤساي جمهور و سلاطين و بعضي از مرتجعان منطقه - فريادشان ديگر تمام شد! گويي كه همه ي مشكل اين بود كه رژيم عراق به وسيله ي رزمندگان اسلام تهديد نشود. حالا كه آتش بس شد و آن تهديد تمام گرديد، ديگر هيچ چيز برايشان مطرح نيست! امريكا، اسرائيل را به گروگانگيري و آدم ربايي تشويق مي كند در همه ي قضايا، امريكا همين طور است. الان در همين قضاياي لبنان، بزرگترين خباثت را امريكا نسبت به مردم لبنان و مردم مسلمان انجام مي دهد. اسرائيل را كه دست نشانده ي خودشان است، به گروگانگيري و آدم ربايي تشويق مي كنند كه بلند شود با هلي كوپتر به يك كشور ديگر بيايد و داخل يك شهرِ مربوط به يك كشور ديگر بنشيند و صريحاً و علناً يك روحاني محترم را از داخل خانه اش بربايد و ببرد!! ديگر از اين تروريسم و گروگانگيري، زشت تر و واضحتر در دنيا هست؟! كدام دولتي چنين كاري را انجام مي دهد؟ ولي ديديم كه اسرائيل كرد(2)v. چنين كاري، جز به تشويق امريكا و خاطرجمعي اسرائيل از امريكا ممكن نبود. براي چه اين كار را كردند؟ براي اين كه از مبارزان و مجاهدان و مسلمانان باج بگيرند و همه ي دستگاههاي اين كشور و ديگر دولتهايي را كه فكر مي كنند نسبت به مسايل لبنان ارتباط يا انگيزه يي دارند، وادار كنند تا براي آزادي گروگانهاي امريكايي تلاش نمايند؛ يعني باج ستاني به وسيله ي گروگانگيري! ما بارها گفته ايم كه از گروگانگيري حمايت نمي كنيم. ما بارها گفته ايم اولين دولتي كه در لبنان از او گروگان گرفتند، ما بوديم. كاردار ما را همين فالانژهايي كه مورد حمايت امريكايند، گروگان گرفتند. ما گروگانگيرها را از قبيل فالانژها و اسرائيل و

امريكا - كه پشتيبان اينهاست - به شدت محكوم مي كنيم. خود ما اهل گروگانگيري نيستيم و گروگانگيري را هم تشويق نمي كنيم. در مقام مقايسه ميان گروگانگيريهايي كه در لبنان انجام گرفته، آيا آن عده از مظلومان لبنان - كه ما هم نمي دانيم چه كساني هستند - جاسوس امريكايي را كه به كشورشان آمده است، مي گيرند، محكومترند يا اسرائيل كه به لبنان مي آيد و از خانه ي كسي، صاحبِ خانه را مي دزدد و مي برد؟! كداميك از اين دو نوع كار، زشت تر و منفورتر است؟ اگر به لبناني بگويند: چرا شما سرهنگ امريكايي يا فلان فرد ديگر را گروگان گرفتيد؟ خواهد گفت: اين فرد داخل خانه ي من آمده و جاسوسي مي كند؛ برود تا گرفتار نشود. اما اگر به اسرائيل و امريكا بگويند: چرا شما آمديد «شيخ عبيد» را از داخل خانه اش گرفتيد برديد؟ چه جوابي دارند بدهند؟ گروگانگيريِ منفور، آن است يا اين؟ آن وقت رئيس جمهور امريكا با كمال وقاحت مي گويد: ما با گروگانگيرها صحبت نمي كنيم!! شما پشتيبان گروگانگيرها هستيد. از همه ي گروگانگيرها بدتر و خبيثتر، اسرائيل است كه دست نشانده و دست آموز شماست. اين، كيفيت قضاوت آنها در مسايل بين المللي است كه از حق و انسانيت و عدالت، فرسنگها فاصله دارد. امريكاييها اين گونه اند. امريكا، منفورترين دولتها بعد از دولت غاصب صهيونيستي براي ملت ايران، چيزي از اين خنده آورتر و مسخره تر نيست كه امريكا بيايد مذاكره با ملت ايران را ادعا كند و براي آن شرط قرار بدهد و بگويد ما به شرطي روابطمان را با ايران برقرار مي كنيم كه چنين و چنان بشود!! شما امروز در چشم ملت ايران، منفورترين دولتها بعد از دولت غاصب صهيونيستي

هستيد. ملت ايران چه احتياجي به ارتباط و مذاكره با شما دارد؟ چه كسي در نظام جمهوري اسلامي با شما مذاكره كرده است؟ مذاكره ي ما با امريكا همين است كه در تريبونهاي عمومي، به سردمداران آن كشور هشدار مي دهيم و نهيب مي زنيم و مي گوييم شما با اين روشها و با اين تهديد و تطميعها، نخواهيد توانست ملت بزرگ و انقلابي و مسؤولان كشور ما را تحت تأثير قرار بدهيد. ما امروز هم مثل گذشته مي گوييم: رابطه با امريكا را نمي خواهيم. تا وقتي كه امريكا در چنين مواضعي قرار دارد، ما رابطه با او را رد مي كنيم. تا وقتي كه سياست امريكا بر دروغ و فريب و جنايت و حمايت از دولت پليدي مثل اسرائيل و ظلم به ملتهاي مستضعف استوار است و تا وقتي كه خاطره ي جنايتهايي كه از طرف سردمداران امريكايي نسبت به ملت ايران انجام گرفته، در ذهن ملت ماست و جبران نشده - مثل خاطره ي سقوط هواپيما، مثل مسدود كردن داراييها و اموال ملت ايران در امريكا - امكان ندارد ما با دولت امريكا مذاكره كنيم يا با او رابطه يي برقرار نماييم. بحمداللَّه ملت ما، ملتي بيدار و زنده و قوي است. ما براي رفاه و ساختن ملت و كشورمان، احتياجي به دولتي مثل امريكا نداريم. ما امكانات بالفعل و بالقوّه ي بسيار خوبي در اختيارمان است و مي توانيم بدون اتكاي به دشمنانمان، راه سعادت و رفاه ملت ايران را بپيماييم. البته ما در ارتباطات جهاني باز برخورد مي كنيم. ما با كساني كه نسبت به ملت ايران، اين طور خصومت وقيحانه و آشكار نكردند، همكاري مي كنيم. اين را هميشه اعلام كرده ايم. در گذشته همين طور

بوده، امروز هم همين گونه است. اما اگر كساني در دنيا خيال كنند كه مسؤولان كشورمان براي سازندگي كشور، دست - آن هم دست ذلت - به سوي امريكا دراز خواهند كرد، بدانند كه سخت در اشتباهند. چنين چيزي پيش نيامده و ابداً پيش نخواهد آمد. ملت ما يكي از مستحكمترين و قويترين ملتهاست شما ملت عزيز ايران، توكلتان به خدا و استحكامتان را مثل هميشه حفظ كرده ايد و باز هم ان شاءاللَّه حفظ خواهيد كرد. ما مشاهد مي كنيم كه ملت ما يكي از مستحكمترين و قويترين ملتهاست. اين ملت، شايسته ي آقايي و عزت است. آن ملتي كه قدر خودش را دانست و از قبول ذلت دوري كرد، عزيز خواهد شد. ملتهايي را كه مي بينيد ذليل شدند، خودشان تن به ذلت دادند. ملت ما بحمداللَّه ملتي كارآمد و باهوش و فعال و داراي امكانات كار و تلاش و سازندگي است؛ آن هم با ايمان به خدا و با وحدت كلمه. با قوّت مديريت در داخل كشور و با تلاش و فعاليت همه جانبه ي مسؤولان و دولتيها و آحاد مردم، به فضل پروردگار تمام مشكلات در ظرف مناسب خود حل خواهد شد و از بين خواهد رفت. دشمن نمي تواند به برخي از مشكلاتي كه براي همه ي ملتها وجود دارد، چشم بدوزد و خيال كند كه اين مشكلات، ملت ما را زبون و خسته خواهد كرد. چنين چيزي متصور نيست. اميدواريم ان شاءاللَّه عزيزان ما - چه اسرا و چه مفقودان - اولاً تا وقتي كه آزاد نشده اند، مشمول لطف و فضل و كمك و اعانت الهي باشند. ثانياً ان شاءاللَّه هر چه زودتر وسايل استخلاص اين عزيزان فراهم شود و

دل و چشم خانواده ها و منتظرانشان، به ديدار آنها روشن بشود. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، صبر و اجر و لطف و فضل خودت را بر اين خانواده هاي عزيز نازل كن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) منافقون: 8 2) v شيخ عبدالكريم عبيد (امام جمعه ي شهرك جبشيد) در نزديكي شهر نبطيّه، در سحرگاه جمعه 6/05/68 توسط يك واحد نظامي رژيم صهيونيستي ربوده شد.

سخنرانى در ديدار با فرزندان ممتاز شهدا، مسؤولان امور فرهنگى بنياد شهيد و گروهى از دانشجويان اماميه ى

سخنراني در ديدار با فرزندان ممتاز شهدا، مسؤولان امور فرهنگي بنياد شهيد و گروهي از دانشجويان اماميه ي پاكستان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شما انتساب افتخارآميزي به شهادت داريد اگرچه در روزها و شبهاي متعلق به سيّدالشّهداء(عليه السّلام)، همه ي اجتماعات مردم ما و ديگر شيعيان سراسر عالم، بوي شهادت و عطر فداكاري در راه خدا را دارد؛ اما اجتماعي كه متعلق به خانواده و فرزندان شهدا و مسؤولان دستگاهي كه خادم شهداست، طبعاً آب و رنگ ديگر و حال و هواي مخصوص به خود را دارد. شما، انتساب افتخارآميزي به شهادت داريد. شهادت، يكي از مفاهيمي است كه فقط در اديان معنا مي دهد. هرچند در همه ي ملتها و كشورها، اگر كسي در راه هدفهاي ملي كشته شود، به او شهيد مي گويند و همه ي كشورهايي كه امروز نام و آوازه يي دارند و تاريخي پشت سر آنهاست، كساني را به عنوان شهيد در ميان خودشان مي شناسند و به آنها افتخار مي كنند و ياد آنها را گرامي مي دارند و اينها كساني هستند كه در برهه يي از تاريخ آن كشور و ملت، در راه هدفهاي ملي يا حفظ استقلال ملي، جنگ كردند و كشته شدند؛ اما در حقيقت نام و معناي شهيد، در جايي صادق مي باشد كه دين

موجود است. شهيد، يعني انساني كه در راه آرمانهاي معنوي كشته مي شود و جان خود را - كه سرمايه ي اصلي هر انساني است - براي هدف و مقصدي الهي صرف مي كند و خداي متعال هم در پاسخ به اين ايثار و گذشت بزرگ، حضور و ياد و فكر او را در ملّتش تداوم مي بخشد و آرمان او زنده مي ماند. اين، خاصيت كشته شدن در راه خداست. كساني كه در راه خدا كشته مي شوند، زنده اند. جسم آنها زنده نيست؛ اما وجود حقيقي آنها زنده است. حقيقت هر انساني، خواسته و فكر و هدف و راه اوست حقيقتِ هر انساني، خواسته و فكر و هدف و راه اوست. كسي كه براي هدفهاي شخصي و دنيايي كشته مي شود، آن هدف هم با او دفن مي شود و از بين مي رود. هر هدفي كه قايم به نفس و شخص انسان است، متعلق به اوست و با رفتن و مردن انسان، آن هدف هم مي ميرد و از بين مي رود؛ اما هدفي كه الهي و قايم به غيب و خواست خداست و انسان در راه آن فداكاري مي كند، با مردن انسان، آن هدف نمي ميرد. البته، همين هدفهاي خدايي هم ممكن است از بين بروند؛ اما از بين رفتن آن هدفها و پايمال شدنشان در صورتي است كه در راه آنها مجاهدتي صورت نگيرد. اگر كسي در راه هدفهاي والا و الهي، مجاهدت كرد و زحمت كشيد و بعد كشته شد، آن هدف زنده مي شود و وجود اين شخص هم همان هدف است و شخصيت و هويت واقعي او قايم به آن هدف مي باشد. عكس قضيه اين است كه هدف، قايم به او

نيست، بلكه او قايم به هدف است؛ لذ زنده مي ماند و از بين نمي رود. به همين جهت، انبيا و مناديان حق امروز زنده اند؛ زيرا فضايل و تكامل و هدفهايي كه در بشر دنبال مي كردند، با رفتن آنها نمرد و بتدريج هدفهاشان در واقعيت عالم و جريان تاريخ تحقق يافت. اگرچه همه ي آن اهداف هنوز برآورده نشده است؛ اما امروز مي بينيد كه در دنيا، نداي عدالت و آزادي هست و روشنفكران عالم هدفهايي را به عنوان هدفهاي عالي اسم مي آورند كه اين همان هدفهاي انبياست؛ گرچه خود ندانند كه از كيست. رسم شهادت، با نظام اسلامي زنده شد حقيقتي كه ما بايد بدان افتخار كنيم، اين است كه رسم شهادت و سنت الهيِ قتل في سبيل اللَّه، با نظام اسلامي زنده شد. در گذشته، سيلي خوران در راه خدا كم بودند و برخي در طي عمر هفتاد ساله ي خود، تحمل كمترين سختي در راه خدا را هم نداشتند و حاضر نبودند در راه خدا يك اخم را تحمل كنند؛ چه برسد به اين كه جان و سرمايه ي وجود خود را در راه خدا بدهند. براي ملتي كه به نام اسلام زندگي مي كند، خيلي بد است كه در راه تحقق اين هدف عظيم، هيچ مشكلي را بر خود هموار نكند. پيداست كه در اين جامعه، اسلام روزبه روز ذوب و كم رنگ و بي اثر خواهد شد. در گذشته، متأسفانه در كشور ما و بسياري از كشورهاي اسلامي ديگر، رسم سرمايه گذاري براي دين و تحمل مشكلات براي خدا، منسوخ و يا بسيار كم شده بود؛ چه رسد به كشته شدن در راه خدا. يكي از بزرگترين خدمات انقلاب و امام به ملت و اسلام، احياي انگيزه ي

فداكاري در راه خدا - چه در ايران و چه در ساير كشورهاي اسلامي - بود. امروز، نفوس طيبه ي بسياري، حاضر به تلاش و تحمل زحمت و قبول دردسر و بذل جان براي خدا هستند و مظهر بزرگ آن، همين شهداي عزيز ما هستند كه شما بازماندگان و يادگارهاي عزيز آنها هستيد. شهادت، مرگ انسانهاي زيرك و هوشيار مرگ براي همه هست. ما اگر در راه خدا بميريم، به حسب موازين مادّي و ظاهري هم، چيزي از دست نداده ايم. مردن، سرنوشت اجتناب ناپذير هر يك از ماست. اين متاعي است كه بالاخره از دست ما خواهد رفت؛ ولي اين متاع جان به دوگونه از دست مي رود: يكي اين كه آن را گم كنيم و ديگر اين كه آن را بفروشيم. كدام بهتر است؟ آنها كه در راه خدا كشته نمي شوند، جانشان را گم كرده اند و در مقابل، چيزي در دست ندارند. و آنها كه اين متاع را در راه خدا مي دهند و جانشان را در راه او مصرف مي كنند، كساني هستند كه آن را فروخته اند و در عوض چيزي گرفته اند: «ان اللَّه اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنّة»(1). شهيد، جانش را فروخته و در مقابل آن، بهشت و رضاي الهي را گرفته است كه بالاترين دستاوردهاست. به شهادت در راه خدا، از اين منظر نگاه كنيم. شهادت، مرگ انسانهاي زيرك و هوشيار است كه نمي گذارند اين جان، مفت از دستشان برود و در مقابل، چيزي عايدشان نشود. اين جان، سرمايه ي اصلي ماست. مردن و شهادت، پيري و جواني نمي فهمد. بسياري هستند كه در راه خدا هم كشته نمي شوند؛ اما در جواني مي ميرند. چه قدر جوانان هستند كه مي ميرند

و در حقيقت جانشان از دست رفته است. اگر در راه خدا حركت نكنند، اگر مسير آنها الهي نباشد و مرگشان در راه خدا و هجرت و جهاد في سبيل اللَّه نباشد، متاع عمر - كه بسيار عزيز است - از دستشان خواهد رفت و در مقابلش، چيزي عايدشان نمي شود. البته، اگر بازماندگان آنها صبر كنند، خداي متعال به آنها اجر خواهد داد؛ اما خود آن مرده، در مقابل جانش كه از او گرفته شده است، چيزي به دست نخواهد آورد. شهادت، بالاترين مزد جهاد في سبيل اللَّه بسياري هم هستند كه در سنين غيرجواني يا بعد از جواني، در راه خدا شهيد شدند - مثل شهداي محراب و عزيزاني كه در جبهه شهيد شده اند - اينها هم كساني هستند كه جانشان را فروخته اند. شهادت براي هر انساني چنين امتيازي است. واقعاً اگر خداي متعال اين دعا را از كسي قبول كند كه مرگ او را در شهادت قرار دهد، بزرگترين امتياز را به يك انسان داده است و در مقابل سرمايه يي كه از بين مي رفت و هدر مي شد، بهشت و رضايت خود را قرار داده است. چرا شهادت اين قدر با عظمت و اهميت است؟ علت اين است كه انساني كه جان خود را در راه خدا مي دهد، در حقيقت در يك لحظه ي نياز و در آن وقتي كه دين و راه خدا به كساني كه آن را رونق دهند، احتياج دارد، آن تلاش لازم را انجام داده است. كسي كه در راه خدا تلاش مي كند و از راحتي و زن و بچه و آسايش معمولي و امتيازات مادّي صرف نظر مي كند،پاداش الهي را - كه همان شهادت است -

به دنبال دارد. اين نشاندهنده ي عظمت مجاهدت اوست. لذا مكرر گفته ام كه شهادت بالاترين پاداش و مزد جهاد في سبيل اللَّه است. تأثير شهادتها در تقويت نظام اسلامي در اين جا، دو نكته گفتني است كه مطرح مي كنم: نكته ي اول، تأثير شهادتها در تقويت نظام اسلامي است. شما برادران و خواهران مي دانيد كه ابهت و اقتدار معنوي امروز نظام اسلامي و ملت مسلمان در دنيا و در چشم قدرتهاي شيطاني، ناشي از همين شهادتها و كاري است كه عزيزان شما كردند. فرزندان شهدا بدانند كه پدران آنها موجب شدند كه اسلام، در چشم شيطانها و طاغوتهاي عالم، ابهت پيدا كند. روزي بود كه به اسلام و جامعه ي مسلمين، اصلاً اعتنايي نمي كردند و كمترين محلي نمي گذاشتند و آنان را صاحب فكر نمي دانستند؛ اما امروز دريافته اند كه اسلام، كاخهاي اقتدار شيطاني آنان را در سراسر دنيا لرزانده است. امام بزرگواري كه نام و ياد او، دل قدرتهاي طاغوتي را آب مي كرد و كاخهاي آنان را تكان مي داد، عظمت خود را از اسلام گرفت. عظمت او، به خاطر اين بود كه خود را خادم اسلام و مسلمين مي دانست و مجاهدت او و ملتش، به اسلام عظمت بخشيد. امروز، به فضل همين شهادتها و به بركت خون شهدا، ملت ما، ملت سربلند و آبرومندي است و ملتها آبرو و عزت را اين گونه بايد پيدا كنند. قدرتهاي استكباري، براي ملتهاي كشورهاي امثال ما - كشورهاي اسلامي و ديگر كشورهاي مستضعف - حق حيات و حق رأي و نظر قايل نيستند؛ حتّي حق استفاده از منابع ثروت خودشان را هم قايل نيستند. با قدرتهاي شيطاني، از سر ضعف و ذلت نمي شود وارد شد؛ چون به ضعيف

رحم نمي كنند. بايد هر ملتي خود را قوي كند و قدرت حقيقي خودش را پيدا نمايد و اين، جز به بركت اعتقاد و عمل در راه آن اعتقاد تا سرحد مجاهدت و شهادت، امكانپذير نيست. اين، كاري است كه ملت و شهداي ما انجام دادند و دنياي استكبار و دولتهاي متكبر را - نه انسانها و ملتها، چون آنها با ما همراهند - وادار به پذيرش و تحمل اسلام و جمهوري اسلامي كردند. البته، از توطئه و اعمال دشمني و مكر غافل نيستند. شما هم غافل نباشيد. امروز، مهمترين شگرد دشمني استكبار جهاني، در كيفيت تبليغات اوست. به اعتقاد من، امروز يكايك طراحان سياسي و تبليغاتي دشمن، درباره ي كشور و مردم و دولت و مسؤولان ما، فكر مي كنند و چگونگي تبليغات را نسبت به اين مجموعه انتخاب مي كنند و خبرگزاريهاي وابسته به استكبار و صهيونيسم بين المللي نيز، در باب كشور ما با همان شيوه ها عمل مي كنند. تبليغات امروز خبرگزاريها و راديوها درباره ملت و امام و مسؤولان و آينده ي كشور، همه محاسبه شده است. ما امروز، با ترفندهاي تبليغاتي مواجه هستيم. ملت بايد در مقابل تبليغات دشمن، خيلي هوشيار باشد. بايد راه شهدا را دنبال كنيد نكته ي دوم اين است كه بازماندگان شهدا بايد به شهدا افتخار كنند؛ ولي به اين كار اكتفا نكنند. بايد راه شهدا را كه راه دين و فداكاري براي اسلام و سربازي براي انقلاب و تقويت نظام اسلامي بود، دنبال كنيد. بازماندگان شهدا، بايد احترام به اسلام و استحكام بخشيدن به نظام و سربازي انقلاب را، بيشتر از بقيه ي مردم شعار خود قرار بدهند و در اين راه حركت كنند.

بعضي خيال مي كنند چون خانواده هاي شهدا مورد احترام و عطوفت دستگاههاي دولتي و مردم هستند، ديگر وظيفه يي برعهده ندارند و با دادن شهيد، از آنها سلب وظيفه شده است. اين، اشتباه است. هر كه براي اين نظام بيشتر سرمايه گذاري كرده، بيشتر موظف به حفظ نظام است و هركه در شركتي، سهم بيشتري داشته باشد، نسبت به منافع آن شركت حساسيت بيشتري دارد. خانواده هاي شهدا چون با دادن عزيزشان، سرمايه گذاري بيشتري براي بقاي نظام كرده اند، بايد بيش از تمام مردم براي حفظ نظام اسلامي و حيثيت آن حساس باشند؛ كه بحمداللَّه اين گونه هم هست و خوشبختانه بازماندگان شهداي ما به نحوي هستند كه ان شاءاللَّه كارشان موجب رضاي روح مطهر شهداي ماست. ارايه ي خدمات معنوي و فكري به خانواده هاي شهدا مسؤولان مربوط در بنياد شهيد هم، بايد در كارهاي فرهنگي و فكري و خدمات معنوي، روي اين خانواده ها سرمايه گذاري بيشتري بكنند. البته، خدمات مادّي به خانواده هاي عزيز شهدا لازم است؛ اما خدمات معنوي و فكري لازمتر است. اگر ما خدمات مادّي را جداي از خدمات معنوي و فكري، در اختيار اين عزيزان قرار بدهيم، در حقيقت كار عبثي انجام داده ايم. لذا بايد روي مسايل معنوي و فكري، برنامه ريزي و كار و سرمايه گذاري معقول و خوب و عميق و كارشناسي بشود؛ آن هم به دست صميميترين و دلسوزترين و كارآمدترين افراد. هرچه اين سرمايه گذاري بهتر و بيشتر باشد، ضرري در آن نخواهد بود و هر چه هست، منفعت خواهد بود. اگر فايده ي كار ذهني كم باشد، بايد در كيفيت برنامه ريزي خودمان ترديد كنيم. اثر كار فرهنگي، صددرصد است و هيچ كار فرهنگيِ درست، بدون اثر نيست. راز كار فرهنگي را

تبليغاتچيهاي جهاني مي دانند. اگر اين همه پول خرج مي كنند و راديو و خبرگزاري راه مي اندازند، به اين دليل است كه آثار و نتايج كار فرهنگي را مي دانند. تأثير هيچ سرمايه گذاري يي مثل كار فرهنگي قطعي و نتيجه اش صددرصد نيست. اگر كار فرهنگي كم تأثير باشد، بدانيم كه اركانش ناقص است و به ميزان لازم انجام نگرفته است. بايد عيب آن را يافت و اصلاح كرد. اميدوارم كه خداي متعال، بر همه ي شما خانواده هاي عزيزان شهيد ما، فضل و لطف خودش را نازل كند. همچنين خداوند به برادران عزيز و مؤمن و دلسوز و متعهد پاكستانيِ حاضر كه به حكم آگاهي و روشنفكري خويش، مسؤوليت سنگينتري دارند و اسلام به اين سربازان جوان و متعهّد مي بالد و احتياج دارد، توفيق دهد. خداوند ما را در راه خودش، موفق و ثابت قدم بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) توبه: 111

بيانات در ديدار با وزير، معاونان و مديران كل وزارت امور خارجه و سفرا و رؤساى نمايندگيهاى سياسى خارج

بيانات در ديدار با وزير، معاونان و مديران كل وزارت امور خارجه و سفرا و رؤساي نمايندگيهاي سياسي خارج از كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم سالهاي مبارزه ي سخت و ظريف ديپلماسي جمهوري اسلامي در ابتدا به آقايان عزيز و برادران خدمتگزار، خيرمقدم عرض مي كنم و به خاطر زحمات و تلاشهاي حساس و ظريف و مهمتان، «خسته نباشيد» مي گويم. در خصوص كار شما، دو مسأله قابل بررسي است: يكي اين كه در طول ده سال و عمدتاً هشت سال گذشته، كه وزارت خارجه سروسامان و روال مرتب و منظمي داشته، سياست خارجي جمهوري اسلامي، در فضاي سياست بين المللي چه مقدار توفيق داشته است؟ و ديگر اين كه بر اساس آن گذشته، آينده را چگونه و با كدام هدفها بايد دنبال كنيم؟ قاعدتاً در سميناري

كه شما برادران عزيز داشتيد و داريد و من هم تا حدودي با روال آن آشنا هستم و مسايل كلي مربوط به نمايندگيها را در جلسات طولاني و صميمي با شما گفتگو كرده ام، جمع بنديهاي مفيد و نزديك به واقعيت در آن وجود داشته است. در يك محدوده ي كليتر، اين ده سال را بايد سالهاي مبارزه ي سخت و ظريف ديپلماسي جمهوري اسلامي به حساب آورد. اين مبارزه، از داخل وزارت امورخارجه و كارهاي تشكيلاتي اين وزارت و تدوين كليات و اصول سياست خارجي شروع مي شده و تا گزينش و پيدا كردن افراد براي فرستادن به خطوط مقدم اين جبهه - كه عمدتاً كشورهاي خارجي است - و تغذيه ي آنها با تفكرات و خطوط درست و هدايت پي درپي نمايندگيها و سفارتخانه ها و موضعگيريهاي ما در سراسر عالم - كه حقيقتاً مبارزه ي دشواري است - ادامه داشته و دارد. در عالم ديپلماسي، دچار يك جنگ تحميلي ناخواسته شده ايم اين مبارزه، فقط يك مبارزه ي معموليِ ديپلماتيك نيست. ديپلماسي، يك جنگ است. شما اين را به خوبي مي دانيد و آن را مثل جنگهاي نظامي و برخوردهاي اقتصادي كه تاكتيك و عقب نشيني و حمله و جابه جايي و فريب جنگي دارد، لمس كرده ايد. همه ي ديپلماتهاي دنيا مشغول جنگند. ارزش و تأثير آن جنگ هم، گاهي از جنگهاي نظامي كمتر نيست؛ بلكه در مواردي هم بيشتر است. البته، هميشه اين گونه نيست. منظور من از جنگ، يك مبارزه ي معمولي نيست؛ كه اين كار همه ي ديپلماتهاست. ما دچار يك جنگ تحميليِ ناخواسته در عالم ديپلماسي شديم و آن، تمركز فعاليت همه ي قدرتهاي مخالف اسلام و حتّي دين - مثل صهيونيسم سياسي كه در رأس است و امريكا

و ايادي و همپيمانهاي او در سراسر دنيا و نيروهاي خرده ريزي چون عناصر ضدانقلابي ايراني مقيم خارج و مخالف با حضور اسلام در ايران - روي ديپلماسي ما بود. دستگاه ديپلماسي ما، يك تنه روياروي همه ي اين تمركز بين المللي بود. بخصوص در سالهاي آخر اين هشت سال، برخي كشورها مشكل ديپلماتيك با ما نداشتند و تا حدي مناسبات و ارتباطاتي با هم داشتيم؛ ولي بر سر مسايل مبنايي - چون اسلام - مستقيم و غيرمستقيم و در مواقع حساس، ضربه ي خود را وارد مي كردند. وقتي كه هر كس با هر قدرت و تشكيلاتي، به جهت مخالفت با اسلام و جمهوري اسلامي، توان خود را بر ديپلماسي ما متمركز كرد، كار واقعاً مشكل و دشوار مي شود. اين ديپلماسي، ديگر يك حركت معمولي در ميدان جنگ نيست؛ بلكه همچون رزمنده يي است كه در جنگ پايش را بسته اند و يا مسير حركتش را گِل كرده باشند. در حقيقت، جنگ ديپلماسي ما، يك جنگ مضاعف است. شما آقاياني كه در كشورهاي مختلف هستيد، اگر يك نگاه سطحي به برخوردهايي كه از سوي رسانه ها و ديپلماتهاي آن كشور، در مقايسه با ديپلماتهاي مقيم ساير كشورها با شما شده است، بيندازيد؛ يك مبارزه ي پنهاني دايمي با تلاش يك تشكيلات بين المللي را به نيكي درمي يابيد. تا وقتي پايبندي اسلامي ما محفوظ است، اين مبارزه وجود دارد؛ گرچه ممكن است در آينده مجبور به عقب نشيني شوند. اين، ترسيم دوره ي دشوار ديپلماسي ماست كه گذرانده ايم. نتايج فعاليت شما در عرصه ي ديپلماسي از كاري كه شما كرديد، دو نتيجه مي توان گرفت: اول، پرورش ذهني و سياسي خوبي كه بحمداللَّه دستگاه ديپلماسي پيدا كرده است. اگرچه به قول

آقاي دكترولايتي، از صفر شروع كرده ايد؛ ولي خوشبختانه امروز نيروهاي بسيار خوب و زبده با برجستگيها و درخشندگيهاي خوب، در ميان شما يافت مي شوند. اين را بايد قدر دانست. دوم، اين است كه ميدانداري سياسي و موضعگيريهاي وزارت خارجه در طول اين چند سال، راه صحيح ديپلماسي انقلابي و اسلامي را ترسيم كرده است. به همين دليل، همواره مورد تأييد امام و مسؤولان هم قرار مي گرفت. يعني اگر ما براي جامعه ي انقلابي و اسلامي، به ديپلماسي انقلابي و اسلامي قايل هستيم، بايد در درجه ي اول جهتگيري اسلامي حفظ شود و گستاخي و شجاعت در مقابل تهديدهاي دشمنان و قدرتهاي بزرگ و نيز حاكميت عقل و منطق بر تصميم گيريها و حركات، مورد توجه قرار بگيرد. اين، خط درست ديپلماسي است. براي خيليها كه بين انقلابيگري و برخورد منطقي منافات مي بينند، عمل انقلابي همراه با تشكيلاتي منطقي و دقيق و حساب شده، قابل جمع نيست. ما مشاهده مي كنيم كه اينها مي تواند با هم جمع شود. انقلابيگري به اين نيست كه ما آن جايي كه نبايد پرخاش كنيم، بي خودي پرخاش كنيم. انقلابيگري به آن است كه ما مواضع اسلامي و انقلابي را قاطعانه و بدون رودربايستي و مرعوب شدن و خام شدن در مقابل برخي از چهره هاي اميدبخش كاذب، حفظ كنيم. وقتي توانستيم خط روشن مواضع انقلابي و اسلامي را دقيقاً حفظ كنيم و مرعوب قدرتها نشويم و با كسي رودربايستي نداشته باشيم و فريب نخوريم، در حقيقت به ممشاي انقلابي و اسلامي توجه كرده ايم. خوشبختانه، در طول اين هشت سال، اين خط به مرور رو به سمت تكامل بوده و محفوظ مانده است. لذا امام بزرگوارمان(رضوان اللَّه تعالي عليه) - آن

شخصيت حكيمِ والايِ دورانديشِ نافذالبصيره - با رضايت از وزارت خارجه و خط كلي ديپلماسي، از ما جدا شدند و دنيا را ترك كردند. ما بارها احساس رضايت ايشان را شنيده بوديم. موفقيت امروز ديپلماسي ما، مديون تقيد و پايبندي اسلامي شماست اين نكته را هم اضافه كنم كه برادران عزيز! هرچه بر پايبندي به اصول اسلامي و روشهاي آن بيشتر تأكيد بورزيد، موفقتر خواهيد بود. موفقيت امروز ديپلماسي ما كه دنيا، و حتّي مخالفان ما، بدان اذعان دارند، در درجه ي اول مديون تقيد و پايبندي شما دست اندركاران است. اين را حفظ كنيد. بخصوص سفراي ما در نمايندگيهاي خارجي، بر حفظ صددرصد تقيدات و ظواهر اسلامي نسبت به خود و خانواده ها و همكارانشان مراقبت كنند و اين مسأله را در گزينشها رعايت نمايند. به هيچ وجه در اين مسأله انعطاف و نرمش نشان ندهيد كه قوام شخصيت شما و شخصيت ديپلماسي ما، به اين است. جايي كه ما پايبندي و اعتقاد ديني قوي يي نشان دهيم، دشمن در ما چيزي از قدرت را احساس خواهد كرد كه چون او را درست نمي شناسد، ابهت آن در دلش جاي خواهد گرفت. چنين اعتقاد و اقتداري ابهت است؛ والّا اين اقتدارهاي معمولي و ظاهري - چون پول و ثروت و علم و تسليحات و ... - قابل فهم و تشخيص است و خيليها هم بيشتر از ما از آن برخوردارند. چيزي كه در ما استثنايي است و توجه دنيا و احترام ديگران را جلب مي كند، همين پايبندي ما به يك فكر و اعتقاد الهي است كه آن را نشان مي دهيم. در راه آن، هيچ گونه رودربايستي و گذشت و انعطاف و

معامله، وجود ندارد. اين اعتقاد و پايبندي را هر چه ممكن است حفظ كنيد و اين كار، با ظواهر و امانت اسلامي و پايبنديهاي شديد اسلامي تأمين خواهد شد ولاغير. اين معنا را خيلي رعايت كنيد. البته، من بحمداللَّه در موارد متعددي شاهد بوده ام كه اينها رعايت مي شده است. يعني هر جا رفتيم، يا از نزديك ديديم و يا مشاهدات و خبر كساني را كه فرستاديم، خوب بوده است؛ ليكن هر چه بيشتر رعايت كنيد و اصلاً كوتاه نياييد. سفير ما در يك كشور، بايد انساني مستغني و متدين و آزاد و بدون شايبه ي مبتلابه ديگر سفرا و همكاران شما در محل مأموريت باشد. شما رفتار سفراي همكار را در محل مأموريت به نيكي مي دانيد. بايد اين گونه تلقي شود كه سفير ما از جنس آنها نيست و چيز ديگري است. البته، در برخوردهاي تبليغاتي ممكن است شما را مرتجع و عقب افتاده بخوانند؛ ولي قضاوت باطني آنها چيز ديگري است و از شما در ذهن رجال سياسي آن كشور، شخصيت انقلابي نفوذناپذيري ترسيم خواهد كرد. به هرحال، هر چه مي توانيد بر تقيدات اسلامي و پايبندي مذهبي، بيشتر تأكيد داشته باشيد. براي ايجاد ارتباط سالم و دور از تكلف و تحميل آماده ايم و اما نسبت به آينده، مكرر گفته ام كه سياست خارجي ما نسبت به گذشته هيچ تفاوتي نكرده و نمي كند. ما در گذشته هم تصريح كرده ايم و الان هم مي گوييم كه براي ايجاد ارتباط سالم و دور از تكلف و تحميل، آماده ايم با هر كشوري - به جز چند استثنا كه دلايل خاص و واضح خودش را دارد - ارتباط داشته باشيم. دولتهاي استثنا شده، مثل دولت نامشروع

صهيونيستي است كه در اين مراوده، اصولاً در طرف مقابل كسي وجود ندارد و اين كه هست، غيرقانوني است. انسان، توپ را براي گرفتن پرتاب مي كند و اين واقعيت كه بر اساس اعتباري غلط، تحقق پيدا كرده است، مثل لاواقعيت است و وجود غيرقانوني او كالعدم و نامشروع مي باشد. آفريقاي جنوبي و امريكا هم، همين وضعيت را دارند. البته، امريكا از مصاديق و مواردي است كه ما ارتباط با او را قبول نداريم و رد مي كنيم. سؤال مي شود تا كي؟ پاسخ اين پرسش را، هم امام(ره) و هم همه ي كساني كه دراين باره صحبت كرده اند، گفته اند: تا وقتي كه سياستهاي مبني بر زور و ظلم و فشار و خصومت با جمهوري اسلامي و حمايت از دشمنان جمهوري اسلامي و پشتيباني بي قيد و شرط از دولت صهيونيستي خاتمه پيدا كند. امام فرمودند: «تا وقتي كه آدم بشود». يعني اين روشهاي غلط را اصلاح بكند. البته، حقيقتاً ما در جبين آن كشتي، نور رستگاري هم نمي بينيم و هياهوي رابطه و مذاكره هم، حرف مفتي است و هيچ كس هم نگفته است. البته، تفاسير خارجي مي گويد كه در ايران، بين مخالفان و موافقانِ اين مسأله، شكاف وجود دارد! خير، بحمداللَّه دشمنان ما در همه ي مسايل داخلي اشتباه مي كنند و كج و غلط مي فهمند. البته، اين طور هم نيست كه در همه جا غلط بفهمند. خير، يك وقتهايي هم درست مي فهمند كه چه خبر است؛ منتها در مقام تبليغات، مصلحت اين است كه روي شخصيتها و چهره ها و جريانها اظهاراتي بكنند كه نفس آن اظهارات، برايشان مهم و مؤثر است وگرنه، اظهارات آنها حاكي از عقيده شان نيست. حال در اين قضيه، چه از

روي عقيده و چه - به قول ما طلبه ها - مصلحت در انشا باشد، خلاف واقع و ترفند است و ما آن را رد مي كنيم. هيچ كس طرفدار و متمايل به مذاكره و ارتباط با امريكا نيست آنها، بحمداللَّه هيچ چيز از مسايل داخلي ما را درست تشخيص نداده اند. اين را هم درست تشخيص نمي دهند. در ايران، هيچ كس طرفدار و متمايل به مذاكره و ارتباط با امريكا نيست. اين حرفهايي كه گفته مي شود، حرفهاي ديگري است كه اصلاً ربطي به رابطه و مذاكره ندارد. ما از امريكا طلبكاريم كه بايد آن را به ما پس بدهد. شكي نيست كه اموال ما در آن جا مسدود است و بايستي آنها را باز كند و حق را به حقدار بدهد. طلب ما از امريكا و مسدود بودن اموالمان در آن جا، ربطي به ارتباط سياسي ندارد. بايد حق را به صاحبش بدهند. غير از اين استثناها، ما در ايجاد ارتباط باز عمل مي كنيم و هيچ شرطي جز ارتباط سالمِ مبتني بر منافع طرفين و عدم ابتنا بر زورگويي و سلطه گري نداريم. اصل سياسي و زيربناي «نه شرقي، نه غربي» ما هم به هر حال محفوظ است. بر اساس اين اصل، سياست ما تابع هيچ ركني - نه شرق و نه غرب - نخواهد شد و اين جزو اصول و مباني ماست و هيچ شكي هم در اين نيست و تغييرپذير هم نيست. اين، اصلاً سياست نيست؛ بلكه مبنا و پايه ي نظام است و منافاتي هم با ارتباط ندارد. آقايان در اين جهت حركت بكنيد و ارتباطات را بر مبناي تفكر و اعتقاد و راه اسلامي، مستحكم نماييد. اميدواريم خداوند به

شما توفيق بدهد و اين راه را برايتان هموار كند. ان شاءاللَّه برادران زحمتكش و خدمتگزار ما در وزارت خارجه و همه ي شما را كه در اطراف و اكناف جهان، مشغول عملي كردن و پيشبرد اين سياستها هستيد، توفيق بدهد و تأييد كند، تا بتوانيد اين خدمت بزرگ به اسلام و مسلمين را ادامه دهيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با جمعى از مبارزان شيعه ى لبنان، گروهى از خانواده هاى معظّم شهدا و اقشار مختلف مردم

سخنراني در ديدار با جمعي از مبارزان شيعه ي لبنان، گروهي از خانواده هاي معظّم شهدا و اقشار مختلف مردم تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم حفظ و تداوم نعمتهاي الهي مشكلتر از به دست آوردن آنهاست در ابتدا به همه ي شما برادران و خواهران كه از نقاط مختلف تشريف آورديد، مخصوصاً به اين جوانان صالح و مؤمن كه از لبنان آمده اند، خوش آمد مي گويم. به طور مختصر مي گويم كه حفظ و تداوم نعمتهاي الهي - چه مادّي و چه معنوي - مشكلتر از به دست آوردن آنهاست. يعني بعد از آن كه خداوند متعال، نعمت خودش را به انسان يا يك ملت داد، چه اين نعمت مادّي باشد - مثل ثروت و رفاه و سلامتي و از اين قبيل - و چه نعمت معنوي باشد - مثل عزت و استقلال و آزادي و ايمان و روحيه ي جهاد و مقاومت - تلاش و زحمتي براي حفظ اين نعمتها لازم است. ما خيلي از ملتها را در تاريخ سراغ داريم كه نعمت خدا شامل حال آنها شد؛ اما نتوانستند اين نعمت را براي خودشان حفظ كنند. در قرآن، بارها به بني اسرائيل خطاب شده است كه ما شما را بهترين خلايق قرار داديم: «و انّي فضّلتكم علي العالمين»(1)؛ اما همين بني اسرائيل، به خاطر ناشكري و به خاطر اين كه نتوانستند نعمت الهي

را حفظ كنند، كارشان به جايي رسيد كه قرآن فرمود: «ضربت عليهم الذّلّة والمسكنة»(2). تاريخِ بشر و ملتها، از تجربه ي كساني يا ملتهايي يا افرادي كه نعمت را به دست آوردند، اما نتوانستند آن را نگه دارند، پُر است. جمهوري اسلامي و حاكميت دين و آزادي، نعمت بزرگ ملت ايران ما ملت ايران، نعمت بزرگي را به دست آورديم كه عبارت از جمهوري اسلامي و حاكميت دين و آزادي از زورگوييِ قدرتهاي بزرگ بود. يك روز بود كه در اين كشور، سفير امريكا و انگليس، با سران كشور ملاقات مي كردند و سياست خارجي و نفتي و اقتصادي را به آنها ديكته مي كردند و خارج مي شدند! در اين صد سال اخير - مخصوصاً پنجاه سال اخير - روزي بر كشور ما گذشت كه ملت ايران در سرنوشت خود و تعيين آن، كمترين قدرت و اراده يي نداشت. ملت ما را تحقير كردند، استقلالش را گرفتند، دانشمندان را در اين كشور از بين بردند، ريشه ي علم و دانش و پيشرفتهاي مادّي و معنوي را ضعيف كردند؛ اما ما به بركت اسلام توانستيم آن دوران سياه را پايان بدهيم. ملت ايران آزاد و مستقل شد، در دنيا عزت و نام نيك پيدا كرد و بر امور خود مسلط گرديد. امروز، كشور متعلق به مردم و در دست آنهاست. مردم، رئيس جمهور را انتخاب مي كنند و نمايندگان قانونگذار را از قشرهاي غالباً مستضعف و متوسط برمي گزينند. خود اين ملت، توانستند با قدرت و مقاومت و مبارزه و مجاهدت و توكل به خدا و جمع شدن پشت سر يك انسان بزرگ و يك رهبر بي نظير، خودشان را از آن وضعيت، به اين وضعيت

برسانند. اين، نعمت خدا و خواست و اراده ي او بود. خداوند به ملت ما پاداش داد و بعد از مقاومتها و مبارزات و جانفشانيها و فداكاريهاي زياد، اين عزت و استقلال و تدين و ايمان و نظام اسلامي را به آنها بخشيد. ملت ما توانست اين نظام را در طول ده سالِ بسيار سخت، حفظ كند و آن را از گردنه هاي خطرناك - مثل جنگ تحميلي هشت ساله و توطئه ي امريكا و مبارزه ي دسته جمعي كشورهاي عضو ناتو - عبور دهد و از آسيب نگه دارد و آزمايشهاي بسيار دشوار را پشت سر بگذارد. ما هر روز و هر ساعت در معرض يك امتحانيم ما هر روز و هر ساعت، در معرض يك امتحانيم. ملت ما بايد با همان اراده يي كه اين نظام را در طول چند سال مبارزه و مقاومت به وجود آورد و آن را حفظ كرد، در آينده هم با قدرت و مقاومت و مجاهدت و آگاهي و هوشياري، اين نعمت بزرگ الهي را حفظ كند. ملت ما، بحمداللَّه ملت هوشياري است. شايد كمتر ملتي را در دنيا بتوان نشان داد كه سطح عمومي آگاهي سياسي در آن، به قدر ملت ما باشد. بچه ها و نوجوانها و پيرزنها و روستاييهاي دوردست و همه ي قشرهاي ملت، از مسايل سياسي و جهاني، چيزهايي را مي دانند و آگاهيهاي خوبي دارند. البته، بايد اين آگاهيها تقويت هم بشود و قدرت تحليل، روزبه روز بالا رود تا مردم در مقابل حوادث بتوانند خودشان را حفظ كنند. امروز، دنيا در مقابل ملت ما، با حال تعجب به اوضاع داخلي نگاه مي كند. آنها انتظار داشتند كه بعد از خلأيي كه از رحلت رهبر عظيم الشّأن

و امام فقيد ما به وجود مي آيد، همه ي اوضاع مردم دگرگون بشود و همه چيز به هم بريزد و جنگ داخلي به وجود آيد! آنها، اين انتظارات و اميدها را تبليغ هم مي كردند و در رسانه ها و اظهاراتشان، منعكس مي ساختند. بحمداللَّه، علي رغم خواست آنها، همه چيز برخلاف نظرشان پيش آمد. امروز، مردم نگاه مي كنند و مي بينند كه بعد از گذشت دو سه ماه از رحلت حضرت امام(قدّس اللَّه نفسه الزّكيّه) با پشتكار و مجاهدتشان، رئيس جمهوري انتخاب شده است. مردم در انتظار دولتي قوي و كاردان هستند كه بتواند اوضاع مملكت و مسايل و گرههاي گوناگون كشور و مشكلات اقتصادي را با عقل و درايت و لياقت و پشتكار و بهره گيري از كمك و همكاري مردم، از ميان بردارد. رؤساي قواي ثلاثه معيّن شدند، دستگاههاي كشور مشغول كار هستند، بحمداللَّه نظم بر اوضاع حاكم است و مردم با روحيه ي بالا، در صحنه ها حضور پيدا كردند و مي كنند. دنيا در مقابل اين پديده، متعجب و حيران است. اين، پاداش آگاهي شماست. حمايت از رئيس جمهور بر يكايك افراد واجب است براي اين كه دشمن بيشتر متحير شود و دوستان در سرتاسر دنيا خوشحال گردند، بايد همه ي قشرها سعي كنند هر كاري كه در سازندگي و آينده ي كشور، از آنها خواسته مي شود و هر كاري كه از آنها ساخته است، انجام بدهند. امروز، حمايت از اين رئيس جمهورِ منتخبِ مورد علاقه ي مردم، بر يكايك افراد واجب و لازم است. اگر دولتي مورد حمايت مردم باشد و رئيس آن، از محبوبيت بين مردم برخوردار باشد، كارها آسان خواهد شد. شما ملاحظه كرديد كه امام بزرگوارمان، بارها و بارها با تعبيرات گوناگون، از دولت

تعريف مي كردند و آن را تقويت و حمايت مي نمودند. اين، به خاطر آن بود كه دولت، بدون حمايت مردم قادر نيست به وظايف خود عمل كند. بنابراين، بايد حمايت مردم پشت سر هر دولتي كه از آراي مردمي و از رأي نمايندگان و حمايت مجلس برخوردار است، باشد. مردم بايد از اين دولت حمايت بكنند. امروز، بحمداللَّه كشور ما رئيس جمهوري دارد كه جزو چهره هاي شناخته شده - هم براي مردم ما و هم براي دنيا و هم در صحنه ي انقلاب و سازندگي و هم در صحنه ي سياسي و امور ديني - مي باشد. مردم، مسؤولان خدمتگزار خودشان را امتحان كرده اند. اين، براي همه يك وظيفه است كه از رئيس جمهور و دولتي كه با او همكاري خواهد كرد و مجلس به آن رأي خواهد داد، حمايت كنند. مبادا كساني در گوشه و كنار پيدا بشوند و از كاهي كوه بسازند و اگر ديدند كاري در بلندمدت قابل اصلاح است، ولي در مدت كوتاهي اصلاح نشد، مورد انتقاد قرار دهند. بايد زباني و عملي و مالي و با هر وسيله يي كه مي شود، دولت و مسؤولان را كمك و حمايت بكنند. اظهار رأي، غير از خصومت و درگيري است جمله يي را هم خطاب به نمايندگان محترم مردم در مجلس شوراي اسلامي مطرح مي كنم: مجلس شوراي اسلامي، بحمداللَّه يكي از بهترين مجلسهاي قانونگذاري در سطح دنياست و يك مجلس مردمي و آزاد و مستقل مي باشد. واقعاً در تاريخ گذشته ي كشورمان، از اول مشروطيت تا امروز، مثل اين سه دوره ي مجلس شوراي اسلامي نداشتيم. نمايندگان مجلس، به اتكاي آراي مردم و طبق وظيفه، حرفهاي خودشان را مي زنند و تصميم مي گيرند

و قانون معيّن مي كنند. بحمداللَّه، مجلس خوبي است. البته، امام(ره) مكرراً توصيه مي فرمودند كه در مجلس، از تنازعات اجتناب بشود. من هم اين توصيه را مي كنم. مجلس بايد آزاد باشد و هر كسي نظر و رأي خود را در آن ابراز كند؛ اما اظهار رأي، غير از خصومت و تنازع و درگيري است. بحمداللَّه، امروز اين توجه تا حدود زيادي در مجلس تأمين شده است. روحيه ي تنازع و خصومت را از بين ببريد و آن را به روحيه ي محبت تبديل كنيد. اگر چنانچه محبت باشد، كارايي به حد كمال خواهد رسيد و اگر محبت نباشد و تنافر باشد، كارايي شما به حد كمال نخواهد رسيد. البته، خداي متعال به شما كمك خواهد كرد. شما حقاً و انصافاً برادران خوبي هستيد. شما براي انقلاب مظهر فداكاري و صفا و صدق هستيد و اين را در سخت ترين جاها و مراكز نشان داده ايد و به منصه ي ظهور درآورده ايد. تاكنون حقيقتاً به اين عظمت، ميدان امتحان كمتري وجود داشته است. مصلحت نيست كه يك وزارتخانه بدون وزير بماند يك جمله هم به برادران عزيز روحاني عرض كنم؛ اگرچه حق اين عزيزان بيش از يك جمله است: ما به نمايندگان مجلس شوراي اسلامي رأي داديم و اينها هم در تصميم گيري نسبت به وزرا آزادند. وزرايي كه از طرف آقاي رئيس جمهور به مجلس پيشنهاد خواهند شد، نمايندگان آزادانه درباره ي اينها تفحص مي كنند و رأي مي دهند؛ اما من مي خواهم بگويم كه امروز مصلحت نيست كه يك وزارتخانه بدون وزير بماند و در اين شرايط حساس، كارهايش متوقف بشود. مردمي كه اين قدر اخلاص و وفاداري و صفا نشان دادند و نسبت

به امام بزرگوارشان، اين طور عاشقانه وفاداري و عزاداري كردند و با آن كه داغدار و غمگين بودند، در انتخابات رياست جمهوري و همه پرسي قانون اساسي، با آن حجم عظيم شركت كردند و رئيس جمهوري را انتخاب و قانون اساسي را تصويب نمودند تا كار مملكت راه بيفتد و خلأيي در كشور به وجود نيايد، اين مردمِ وفادار و فداكار، شايسته ي آن هستند كه كارهاشان انجام بگيرد. نبايد طوري بشود كه در مجلس شوراي اسلامي، به خاطر اختلاف سليقه و خداي نكرده نظرهاي شخصي، به يك وزير يا دو وزير و يا بيشتر، رأي داده نشود و در نتيجه وزارتخانه يي بدون وزير بماند. يك روز هم جايز نيست كه وزارتخانه يي بدون وزير بماند. در رأي دادن به وزرا، روي لياقتها و صلاحيتها تأكيد شود چه قدر بجا و خوب است كه وقتي نمايندگان محترم، درباره ي وزرايي كه پيشنهاد شده اند، بحث مي كنند و مي خواهند تصميم گيري كنند، صددرصد روي لياقتها و صلاحيتها فكر كنند و نظر بدهند و اگر ديدند كه اين آقايان، داراي صلاحيت و لياقتند، به آنها رأي بدهند. مبادا خداي نكرده به خاطر مسايل گوناگون سياسي يا خطي يا شخصي و يا هوي هاي نفساني، به وزيري رأي داده نشود تا وزارتخانه ي او، بدون وزير بماند. حقيقتاً در شرايط حاضر، يك روز هم براي اين ملت مهم است. هريك از وزارتخانه ها، اگر يك روز يا دو روز و يا يك هفته هم رئيس و مسؤول نداشته باشند، بخش عمده يي از كارهاي مردم بر زمين خواهد ماند و شايسته نيست كه نسبت به اين مردم فداكار و بزرگوار و وفادار، اين طور برخورد شود. انتظار ما اين است كه

مجلس در عين حفظ آزادي - كه حق آنهاست تا نسبت به وزرا نظر و رأي بدهند - در اظهارنظر، صلاح كشور و ملت را رعايت كنند و مصلحت اين زمان را درنظر بگيرند كه نگاه امروز دنيا به اين كشور و ملت و دولت جديد و مجلس شوراي اسلامي، نگاه ديگري است. دنيا مي خواهد ببيند كه اينها، دوره ي شروع كار بعد از رحلت امام را چگونه خواهند گذراند. ما نبايد به دست دشمن بهانه بدهيم و زبانش را به روي خودمان باز كنيم و دلهاي اميدوارِ مردم را نااميد سازيم. اراده و ايمان انسان بر هر گونه سلاحي تفوّق دارد يك جمله هم به مناسبت حضور جوانان عزيز لبناني در اين مجلس بگويم: مسلمانان لبنان و نيروهاي مؤمن در آن كشور، ثابت كردند كه اراده ي انسان و ايمان مؤمن، بر هر گونه سلاح و تجهيزاتي تفوّق دارد. همين جوانان و مؤمنين بودند كه توانستند تجاوز چند سال قبل اسرائيل را كه تا نزديك بيروت پيش آمده بود، متوقف كنند و دشمن را به عقب نشيني مجبور نمايند. همان جوانان مؤمن در لبنان بودند كه امريكاييها و فرانسويها را كه نيروي نظامي وارد لبنان كرده بودند، با حال خفت و خواري، وادار به عقب نشيني از لبنان كردند. اين كار، نه به خاطر آن كه اينها تجهيزات زيادي داشتند - اين جوانان دستشان از مادّيات خالي است و تهي دستند - بلكه به خاطر ايمان آنهاست. اين ايمان، آن چنان قوّت و قدرتي به انسان مي بخشد كه يك جمع مستضعف مظلوم محدود كه از همه طرف - يعني از جانب صهيونيستها و مارونيهاي وابسته و ديگران - در زير فشار دشمنان

قرار گرفتند، توانستند امريكا و فرانسه و صهيونيستها را به عقب نشيني وادار كنند. امروز هم، همين ايمان در لبنان و در ميان جوانان آن كشور وجود دارد و خوب است كه قدرتهاي اروپايي و امريكايي كه نسبت به لبنان خط و نشان مي كشند، وجود قدرت جوانان مؤمن در لبنان را فراموش نكنند. ما مطمئنيم كه با اين روح ايمان و اخلاص، دنياي اسلام خواهد توانست بار ديگر عزت از دست رفته ي خود را به دست آورد. اميدواريم كه خداوند متعال، به همه ي مؤمنين و مبارزان في سبيل اللَّه و مجاهدان مقاوم در همه جاي جهان، توفيق دهد و آنها را حفظ كند و فضل و لطف و رحمت خودش را نيز، بر شما ملت عزيز و مؤمن نازل فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 47 2) بقره: 61

سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم استان چهارمحال و بختيارى و جمعى از خواهران بسيجى شهرهاى اصفهان،

سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم استان چهارمحال و بختياري و جمعي از خواهران بسيجي شهرهاي اصفهان، يزد، فومن و گروهي از طلاب پاكستاني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مردم چهره هاي پليد و زشت را طرد مي كنند در ابتدا از همه ي شما برادران و خواهران كه از نقاط مختلف كشور و راههاي دور تشريف آورديد - چه از استان عشايري سلحشور و فداكار چهارمحال و بختياري و چه از شهرهاي اصفهان و يزد و فومن - و همچنين از برادران جوان و پرشور پاكستاني صميمانه تشكر مي كنم. خداوند ان شاءاللَّه خير و رحمت و فضل خود را بر همه ي شما نازل كند و ما را مشمول هدايت و رحمت خود قرار بدهد. اين روزها به مناسبت شهادت دو نفر از چهره هاي برجسته ي نظام جمهوري اسلامي در هشت سال قبل، روزهاي

خاطره انگيزي است. يك مسأله، خودِ آن مصيبت و حادثه ي تلخ و تحليل آن است كه چه شد در هشتم شهريور سال شصت، اين مصيبت بزرگ اتفاق افتاد و چه كساني اين جنايت را مرتكب شدند و چه دشمني يي با اين دو چهره ي مؤمن و فداكار داشتند؟ البته، در اين هشت سال، همه در اين باره حرف زده اند و خود شما مردم، آن دستهاي جنايتكار و چهره هاي سياه و زشت را - كه لعنت مردم شامل حال آنها شد - خيلي خوب مي شناسيد. لعنت، يعني طرد و محروم كردن از محبت و عاطفه. وقتي مي گوييم لعنت خدا و ملائكه و مردم بر فلان كافر يا منافق، معنايش اين است كه آن كافر يا منافق، از درگاه و رحمت خدا و حمايت و دعاي فرشتگان و محبت مردم، مطرود مي شود. مردم، چهره هاي پليد و زشت را طرد مي كنند و لذا ديديد كه بعد از حادثه ي هفتم تيرماه سال شصت و حادثه ي هشتم شهريور همان سال، منافقين مطرود و ملعون شدند. يكايك بندگان صالح و مؤمن خدا در اين سرزمين و مردم نقاط ديگر دنيا كه از اين قضايا بدرستي مطلع شدند، آنها را نفرين كردند و بدانها لعنت فرستادند و بكلي از حوزه ي محبت و احساسات خود راندند. هيچ وقت كينه ي شيطانها و شيطان صفتان را از دل خود بيرون نكنيد البته اين نكته را هم در اين جا مطرح كنم كه مردم نبايد هيچ وقت كينه ي شيطانها و شيطان صفتان را از دل خود بيرون كنند. نگوييد حالا گذشت و تمام شد و چه لزومي دارد كه ديگر به يادمان آوريم. نه، دين ما اين است: «هل الدّين الّا الحبّ والبغض»(1).

دين، عبارت از محبت و كينه است: از يك طرف، محبت به خوبان و خوبيها و مظلومان و انسانهايي كه مورد جفاي شيطانها قرار گرفته اند و از طرف ديگر بغض و كينه نسبت به شيطانها و موجودات پليد و پليديها و كساني كه براي آنها، انسان و انسانيت و خدا، حرف مفت است. اين هم جزو دين است. تولّي و تبرّي، جزو فروع دين و به قول بعضي از علما، جزو اصول دين است. زشت صورتي دشمنان خدا و خلق را فراموش نكنيد. اگر فراموش كرديد، همان دشمن، چهره ي خودش را عوض خواهد كرد و نزديك مي شود. دشمن كه نزديك شد، براي ضربه زدن نزديك مي شود. دشمن كه براي نوازش نزديك نمي شود. اين كه شما مي بينيد گاهي دشمنان ما - چه دشمنان شناخته شده، مثل مستكبران عالم و قلدرهاي روزگار و چه دشمنان شناخته نشده كه خطرشان بيشتر است - چهره ي خوب نشان مي دهند و مثل مار خوش خط وخال به صورت فريبنده به طرف انسان مي آيند، اظهار محبت مي كنند و مي گويند بياييد با هم دست بدهيم، بدانيد اين يك حمله و تهاجم خصمانه است. حواستان جمع باشد. نبايد كينه ي دشمن از دلتان خارج شود. وقتي كه دشمن مي گوييم، منظور ما دشمني نيست كه براي يك شاهي صنار دنيا دشمني كند - كه اينها دشمني نيست - و نه دشمني براي اختلاف سليقه و اختلاف نظر - كه اينها خيالات است - و نه دشمني براي امور دنيوي و مادّي - كه ممنوع و مطرود است - دشمن، يعني آن شيطان و شيطان صفتي كه با خوبيها و فضيلتها و بندگان صالح و صلاح و خداي صلاح آفرين، مخالف و

دشمن است. اين، آن دشمن اصلي است. نبايد كينه ي اين دشمن از دلتان خارج بشود. اگر احساس كرديد كه نسبت به اين دشمن، در دلتان بغض و كينه كم شد، اين يك علامت خطر شخصي براي شماست؛ بايد احساس كنيد مثل اين كه درجه ي ايمان در حال تنزل است. عيناً مثل محبت بندگان خدا كه بايد روزبه روز در دل قويتر و ريشه دارتر بشود. اگر به شيطان كينه و دشمني نورزيد، او مي آيد و راه شما به طرف خدا را سد خواهد كرد. اين چيزي است كه ديگر قابل جبران نيست. بنابراين، نسبت به اصل و تحليل حادثه و آن سيه روهايي كه اين حادثه را راه انداختند، بايد آحاد مردم از كوچك و بزرگ، بغض و كينه داشته باشند و آن را به يكديگر نيز توصيه كنند. قوّت و قدرت ايمان ملت ما در حادثه ي هشتم شهريور اين حادثه، يك روي ديگر هم داشت. آن روي ديگر، عبارت از قوّت و قدرت ايمان ملت ما بود كه عظمت حادثه، تحت الشعاع قوّت آنها قرار گرفت. اين، چيز بسيار با اهميتي بود و امام بزرگوار ما(قدّس اللَّه نفسه ورضوان اللَّه تعالي عليه) - آن مردي كه با زبان پيامبران حرف مي زد و از قلب پيامبران الهام مي گرفت و حقايق را با چشم آنها مي ديد - روي اين نكته تكيه كرد. معمولاً اگر رئيس جمهور يا نخست وزير يا وزير يك كشور، مورد تهاجم موفق دشمن قرار بگيرد، يك ضربه براي آن كشور محسوب مي شود و او را تكان مي دهد و يك مقدار تزلزل ايجاد مي كند؛ ولي در كشور ما، اين حادثه اتفاق افتاد و رئيس جمهور و نخست وزير، در آتش بغض و كينه ي پليد دشمنان

سياه رو با هم سوختند و نه فقط در مردم ضعف ايجاد نكرد؛ بلكه آنها را نيز قويتر و مصممتر كرد. اين، آن نقطه ي اصلي است. چون ايمان مردم قوي بود، تكان نخوردند و چون تكان نخوردند و ضعيف نشدند، توقف نكردند و توانستند راه را ادامه بدهند و چون راه را ادامه دادند و متوقف نشدند، دشمن پشت دروازه باقي ماند. دشمن، منتظر بود كه مردم دچار ضعف و فتوري بشوند و سپس او وارد بشود. وقتي كه ديد اين طور نيست و مردم مبارزه و حركت و جنگ و سازندگي را با قوّت ادامه مي دهند، متحير ماند و احساس شكست كرد. مبادا دشمن دلهاي افراد متوسط و ضعيف را بلرزاند برادران و خواهران عزيز، جوانان غيور و سلحشور، خانواده هاي شهدا و جانبازان و اسرا و مفقودان، روحانيون محترم و صاحبان فكر و انديشه و مسؤوليت و قشرهاي مختلف! تا لحظه يي كه اين ملت، آن احساس قدرت را داشته باشد، بر همه ي موانع و مشكلات فايق خواهد آمد و پيروز خواهد شد. بدانيد كه شما قوي هستيد. دشمن با وسوسه هاي خود، مبادا دلهاي افراد متوسط و ضعيف را بلرزاند. دشمن ضعيف است، نه ما. دليلش هم، همين چيزي است كه مشاهده مي كنيد. اگر شما ملت، بعد از رحلت جانگداز و مصيبت بار امام(ره) - كه حادثه ي خيلي عظيمي بود - قوي نبوديد، زانوان شما مي لرزيد و از ادامه ي راه باز مي مانديد؛ ولي ديديد كه زانوان شما نلرزيد. اين، نشانه ي زنده بودن ملت ماست كه از حادثه ي رحلت امام - كه همه ي دنيا تصور مي كردند مردم را ضعيف خواهد كرد - براي قويترشدن استفاده كرد. اين، حيات يك

ملت را نشان مي دهد. يك ملت زنده، يعني همين. يعني از چيزي كه همه ي دنيا خيال مي كنند وسيله ي ضعف اوست، وسيله ي قوّت خود را مي سازد. بعد از رحلت امام، قضاوت دنيا در مورد شما مردم، ستايش آميزتر شد و فهميدند كه اين ملت، ملت قوي يي است. قوّت شما به خاطر ايمان و اتحادتان است؛ چون به خدا مؤمنيد و اتحاد كلمه داريد. اين اتحاد كلمه را حفظ و اين ايمان را روزبه روز در خودتان قوي كنيد. اين، راز حل تمام مشكلات است. اگر ايمان به خدا و خودتان و مسؤولان و نيز ايمان به موفقيت و هدف، روزبه روز در قلب شما قويتر شد و اين وحدت كلمه يي را هم كه بحمداللَّه داريد، حفظ كنيد و نگذاريد دشمن آن را به هم بزند؛ تمام مشكلات - چه مشكلاتي كه امروز مردم ما به آنها توجه دارند (مثل كمبود و گراني) و چه مشكلاتي كه به آنها توجه ندارند يا كمتر توجه دارند (مثل مشكلات اخلاقي و فرهنگي و بي سوادي و ...) - برطرف خواهد شد. شيطنت دشمن مانع تشكيل دولت نشد ملاحظه كرديد كه بحمداللَّه با اراده ي شما، دولت قوي و بانشاط و كارآمدي تشكيل شد. البته، در اين جا هم راديوهاي بيگانه و دستهاي دشمن، خيلي شيطنت كردند تا شايد بتوانند مانع تشكيل اين دولت بشوند و با تبليغات و شيطنت خود، كاري كنند كه بعضي از اعضاي اين دولت، از مجلس رأي نياورند و دولت ناقص بيرون بيايد. دشمن در تبليغات خود، شيوه ها و شگردهاي عجيبي دارد. بايد خيلي هوشيار بود تا كسي فريب اين تبليغات را نخورد. خوشبختانه، نمايندگان شما در مجلس شوراي اسلامي، اين

هوشياري را بخرج دادند و با رشد و هوشياري، به صورت كامل و بدون اين كه بگذارند حتّي يك وزارتخانه، يك روز بدون وزير بماند، به اين دولت رأي اعتماد دادند و وزرا را دنبال مأموريتهايشان فرستادند. الان، ما يك دولت قوي و خوب، آن هم تحت رياست يك شخصيت محبوبِ شناخته شده ي مورد اعتماد و اتكاي امام و مورد قبول مردم داريم. بحمداللَّه انقلاب و ملت ما، سالهاي متمادي است كه ايشان را مي شناسد و به او اعتماد دارد. اين اعتماد را هم، ملت ما نشان دادند. اگر شما ايمان خود را در همان شكل گسترده يي كه مطرح كردم، حفظ كنيد - كه البته حفظ مي كنيد - و اتحاد كلمه را نگه داريد - كه البته نگه مي داريد - و ان شاءاللَّه پشتيباني از اين مسؤولان دلسوز و كارآمد را ادامه دهيد، آينده ي بسيار روشن و اميدبخشي پيش روي ما خواهد بود و بدانيد كه دشمنان - امريكا و بقيه ي استكبارگران و قلدران - در مقابل چنين ملت و مسؤولاني، هيچ غلطي نمي توانند بكند. خداوند ان شاءاللَّه به همه ي شما برادران و خواهران توفيق بدهد و مشمول فضل و رحمت خود گرداند. خواهش مي كنم وقتي ان شاءاللَّه به سلامتي به شهر خود برگشتيد، سلام من را به همشهريها و برادران و خواهران مسلمان خوبمان در آن مناطق برسانيد. اميدوارم خداوند تأييد خود را نسبت به شما ملت عزيز و قهرمان، همواره رو به ازدياد قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 68 ، ص 63

بيانات در ديدار با حجةالاسلام والمسلمين هاشمى رفسنجانى رئيس جمهور و هيأت وزيران، به همراه حجةالاسلام

بيانات در ديدار با حجةالاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني رئيس جمهور و هيأت وزيران، به همراه حجةالاسلام والمسلمين حاج سيّد احمد

خميني، به مناسبت آغاز فعاليت كابينه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تشكر از اعضاي كابينه ي قبلي در ابتدا به همه ي شما برادران عزيزي كه تشريف داريد - جناب آقاي هاشمي رئيس جمهور عزيز و محترممان، جناب آقاي حاج سيّداحمد آقا يادگار و فرزند ارجمند و گرامي امام بزرگوارمان و يكايك شما برادران بسيار خوب و خدوم و زحمتكش - خيرمقدم و تبريك عرض مي كنم. لازم است كه در چنين روز و مناسبتي، ياد شهداي عزيز اين روزها را گرامي بداريم. شهيدان عزيزمان مرحوم آقاي رجايي و مرحوم آقاي باهنر، حقيقتاً دو نمونه ي برجسته از ياران انقلاب و امام بودند. همچنين از مرحوم شهيد عراقي ياد كنيم كه سالگرد شهادتشان در همين روزهاست. ايشان نيز جزو فداييان امام(ره) بودند. ان شاءاللَّه خداوند اين عزيزان انقلاب را با اولياي خودش محشور كند و به ما هم توفيق حركت با همه ي وجود در راه شهداي گرانقدرمان - كه راه خدا و قرآن و امام است - بدهد. وظيفه ي خود مي دانم كه به مناسبت تشكيل كابينه ي جديد، از اعضاي كابينه ي قبلي، مخصوصاً برادر خوب و عزيزمان آقاي مهندس موسوي كه حقيقتاً هشت سال در سخت ترين دوران، با همه ي وجود تلاش كردند، تشكر كنم. من شاهد بودم و اداي اين شهادت را لازم مي شمارم كه آن برادران در آن شرايط دشوار، چه خون دلهايي خوردند و چه دغدغه ها و تلاشهاي پر حجمي داشتند. آن تلاشها، بحمداللَّه نتايج خودش را هم داشت. بعضي از آن برادران، بحمداللَّه در اين كابينه هم تشريف دارند و اميدواريم به همان تلاش خود ادامه دهند و بعضي هم كه در اين كابينه نيستند، ان شاءاللَّه در مجموعه ي عناصر خدمتگزار نظام جمهوري اسلامي هستند

و خواهند بود. مجلس شوراي اسلامي، واقعيات و مصالح كشور را خوب درك مي كند من بايد به مردم عزيزمان تبريك عرض كنم؛ چون رئيس جمهوري با اين خصوصيات، حقيقتاً براي ملت و انقلاب و كشور ما يك موهبت الهي است. وجود جناب آقاي هاشمي و مسؤوليتشان، هر دو براي مردم و بر ما نعمت است. من، قدر اين نعمت را مي دانم و مطمئنم كه مردم هم قدر اين نعمت را مي دانند و اين را در رأي خود و اعلام وفاداريشان نشان دادند و بعد از اين هم، ان شاءاللَّه نشان خواهند داد. براي شما برادران هم كه با اين مجموعه و با ايشان كار مي كنيد، يقيناً تبريك جداگانه يي لازم است. تبريك ديگر به شما، به خاطر ابراز اعتماد مجلس شوراي اسلامي است. بحث اين دو سه روز مجلس، بسيار جالب و حقيقتاً استثنايي و حاكي از آزادي كامل بود كه البته، يكي از امتيازات بزرگ كشور و مجلس ما همين است. كساني كه در اصول حكومت اسلامي و آزادي كامل اسلامي در كشور ترديد مي كنند، اين امتياز بزرگ مجلس ما را ببينند كه نمايندگان، با كمال شجاعت و صراحت و احساس وظيفه، نظر موافق و مخالف خود را بيان مي كنند. اين، نعمت بزرگي است كه ما از آن برخورداريم. در اين ايام، احساس مسؤوليت بسيار خطير مجلس نيز در دادن رأي اعتماد به همه ي اعضاي كابينه آشكار شد و نشان داد كه مجلس شوراي اسلامي، حقيقتاً واقعيات و مصالح كشور را خوب درك مي كند و خود را در مقابل حقايق موجود و مردم، مسؤول مي داند. دليل بزرگ آن، همين بود كه اين رأي اعتماد بالا را به

شما اعضاي كابينه ي جديد داد. من، از همه ي نمايندگان مجلس شوراي اسلامي - بخصوص برادران و خواهران متدين و حزب اللّهي - كه با رأي مثبت خود، امكان شروع به كار كابينه را در اسرع وقت فراهم كردند، تشكر مي كنم. البته، ما در آينده با شما برادران تبادل نظر و همفكري و همكاري مستمر خواهيم داشت. مسؤوليت و تكليف، يكجانبه نيست شما خوب مي دانيد كه در اسلام، مسؤوليت و تكليف يك جانبه نيست. وقتي كساني به معناي اسلاميِ حكومت - نه به معناي طاغوتي و رايج بين افكار و ذهنهاي جاهلي - بر مردمي حكومت مي كنند و مديريت كشور را برعهده مي گيرند و بار سنگين مسؤوليت را بر دوش مي كشند، يك وظيفه و مسؤوليت طرفيني بين آنها و مردم به وجود مي آيد. از امروز، شما حقي بر مردم داريد و مردم حقي بر شما دارند. حق مردم بر شما اين است كه با همه ي وجود براي آنها كار كنيد. اين چيز تازه يي براي شما نيست. شما اين امتحان را هميشه داده ايد و براي مردم كار كرده ايد. اين تذكّر در درجه ي اول براي خود من و بعد هم براي شما و همه ي كساني كه مسؤوليتي بر دوش دارند، يك نصيحت است. ما واقعاً بايد با همه ي وجود كار كنيم و هر چه ظرفيت و ابتكار در جسم و ذهنمان داريم، بايد صرف اداره ي امور كشور و راه اندازي كار مردم به سوي يك زندگي اسلامي كنيم. زندگي اسلامي، به معناي توجه به معنويات و نه مادّيات نيست؛ همچنان كه به معناي توجه به مادّيات و نه آرمانها و معنويات هم نيست. اين كابينه اعلام كرده است كه مي خواهد ان شاءاللَّه مشكلات

مردم را در حد توان حل كند. جناب آقاي رئيس جمهور اعلام كردند كه كابينه، كابينه يي كاري است و قصدش انجام كارها در شعب مختلف با قدرت و قوّت است. اين، آينده ي خوبي را نويد مي دهد؛ ولي برخي گمان نبرند كه گشودن گرههاي امور ملتي كه هشت سال جنگ را پشت سرگذاشته و فشارهاي جهاني را تحمل كرده، به معناي دوري از معنويات و آرمانهاست. اسلام براي دنيا و آخرت مردم برنامه و هدف دارد دشمن و بيگانگان، اين گونه وانمود مي كنند كه اگر يك مجموعه، براي ايجاد رفاه و حل مشكلات مردم كار مي كند، لزوماً به معناي دور افتادن از معنويات و آرمانهاست! اين، غلط است. اين، تصور افراد ساده لوح و تغليط و تسويل افراد مغرض است. اسلام، براي دنيا و آخرت مردم، برنامه و هدف دارد. مسؤولان اداره ي كشور موظفند همان قدر به امور مادّي مردم برسند كه به امور معنوي مي رسند. بيگانگان، اين گونه تبليغ مي كنند كه اگر مجموعه يي مي خواهد مشكلات مردم را حل كند و توليد را زياد و معادن و صنايع را فعال نمايد و كشاورزي را پربار كند و كارخانه ها را با همه ي ظرفيت به كار وابدارد، پس لابد اين كار، به معناي فراموش كردن و يا ضعيف و كم رنگ نمودن آرمانها و معنويات و اهداف انقلاب است. اين فكر، فكر دشمن است كه مي خواهد در ذهن مردم ما آن را القا كند و خيلي مايه ي تأسف است كه انسان مشاهده كند بعضي از افرادي كه دوستند، غافلانه و ساده لوحانه، همان حرف دشمن را تكرار مي كنند! دنيا و آخرت، رفاه و آرمان، با هم و در كنار هم قابل پيشرفت است.

تصور اين كه جامعه ي آرمانگرا به حل مشكلات مادّي و رفاهي نخواهد رسيد، به معناي اين است كه بگوييم اديان و مقدسات و معنويات و آرمانها، به فكر دنيا و زندگي مردم نيستند! اين، خلاف صريح اسلام و همه ي اديان است. مطمئناً حركت به سمت گشودن گرههاي مردم و باز كردن راه به سمت يك زندگي مرفه و سالم و خوب، كه مردم از فراواني و ارزاني و ديگر امكانات استفاده كنند، يك وظيفه ي اسلامي است كه بر دوش همه - بخصوص بر دوش شما كه مسؤولان و مديران كشور هستيد - است. اين كار، عملي است و قطعاً جزو آرمانهاي اسلامي و امام عزيزمان مي باشد. جامعه ي مؤمن و انقلابي، تعارض دنياي زودگذر و سهل الوصول با آرمانهاي ماندگار و صعب الوصول را به نفع اين دومين حل خواهد كرد. رسيدن به آرمانها دشوار است؛ ولي ملت ايران در برنامه ريزيهاي جامع و بلند مدت شما، ان شاءاللَّه آرمانها و معنويات اسلامي خود را به دست خواهد آورد. ما هم عجله نمي كنيم و مسؤولان كشور را دچار دستپاچگي نمي كنيم. ان شاءاللَّه با صبر و حوصله و حواس جمع، در همه ي بخشها برنامه ريزي بكنيد تا بخشهاي اقتصادي و فرهنگي و بهداشت و درمان و خدمات و توليد و بخصوص بعضي از بخشهاي ويژه - مثل كشاورزي و معدن - تكان حسابي بخورد. دين شما به مردم، حركت با برنامه ريزي است. مسؤوليت مردم در قبال دولت در سوي ديگر، مسؤوليت مردم در مقابل شماست كه جداي از مسؤوليت شما در مقابل آنان نيست. نمي شود گفت شما در مقابل مردم مسؤوليد؛ اما مردم در مقابل شما مسؤوليتي ندارند، يا مردم در مقابل شما مسؤولند؛ ولي

شما مسؤوليتي نداريد. هر دو در مقابل يكديگر مسؤوليد. اين، كلام اميرالمؤمنين(ع) و طرز فكر اسلام است. مسؤوليت اول مردم، حمايت از شما در حد اعلي است كه بدون حمايت آنان، كار بر هر دولتي دشوار و گاه محال خواهد بود. مردم بايد به شما به چشم امنا و وكلاي خويش نگاه كنند كه به دنبال رفع مشكلات آنها هستيد. انسان با وكيل خود بداخلاقي نمي كند و نسبت به او خرده نمي گيرد و حمايت از وكيل و نماينده را وظيفه ي خود مي داند. شما وكيل مردم هستيد. هم رئيس جمهور كه منتخب ميليونها انسان است، شما را معرفي كرده و برگزيده است و هم نمايندگان مجلس كه وكلاي مردمند، بر روي شما صحه گذاشتند و شما را برگزيدند و به شما رأي دادند. مردم بايد از وكلا و امناي خود - كه شما هستيد - حداكثر دفاع و حمايت را بكنند. مسؤوليت ديگر مردم، توجه به مشكلات كار است. در طول جنگ ديديم كه گاه صداي غيرمسؤولانه يي از حنجره يي بر مي خاست و مردم و امام بزرگوار را مغموم و افسرده مي ساخت و البته، افسردگي و همّ و غم امام و مردم، به خاطر ارزش اين صداها نبود؛ بلكه به خاطر كج انديشي تعدادي بود كه مشكلات و حقايق اين نظام را به عنوان يك تهديد جهاني درك نمي كردند. مردم بايستي مشكلات را درك كنند امروز، قدرتهاي بزرگ جهاني و قلدرها و چهره هاي ضدمردمي دنيا و در رأس همه ي آنها امريكا، به اسلام و جمهوري اسلامي به چشم يك تهديد و خطر مي نگرند و طبيعي است كه دل صاف و دست مساعدي نخواهند داشت و مشكلات ايجاد خواهند كرد؛ چنان كه تاكنون

كرده اند. شما كه در دولتهاي قبلي و در مجلس و يا در بخشهاي ديگر بوده ايد، مي دانيد آنها چه مشكلاتي ايجاد كرده اند. البته، اين مشكلات و موانع، در مقابل اراده ي انسان و اراده ي يك ملت و اراده ي مؤمنين، چيز زيادي نيست و قابل برطرف شدن و عبور است و مردم هم اين را مي دانند؛ ليكن شكي نيست كه در سرعت و سهولت كار، مشكلاتي ايجاد مي كند. مردم بايستي اين مشكلات را درك كنند و عجله و سراسيمگي بخرج ندهند تا ان شاءاللَّه مسؤولان كشور و شما بتوانيد كار را با قوّت و قدرتِ هر چه تمامتر، انجام بدهيد. البته، مردم حق دارند بعد از گذشت زمان معقولي، از مسؤولانِ هر يك از بخشها سؤال كنند كه نتيجه ي كار شما چيست؟ بايد خودتان را براي پاسخگويي آماده كنيد. بايد كار را به گونه يي تنظيم كنيد كه بتوانيد محصول و نتيجه ي آن را به مردم نشان دهيد و دليل نقايص آن را بازگوييد. مردم حسابگر و هوشيارند. رعايت عدل و انصاف در همه ي امور مطلبي كه بايد مورد توجه همه ي برادران كارگزار از دولت و مسؤولان قضايي و همه ي بخشها قرارگيرد، رعايت عدالت و انصاف در همه ي امور است. ما بايد به سمتي برويم كه برخلاف نظام طاغوت، امتيازات غلط و بي دليل، حذف و ازاله شود و ان شاءاللَّه همان عدل حقيقيِ اسلامي برقرار شود. قشرهاي مظلوم و دورافتاده از مركز و روستاييان و عشاير و كساني كه مشكلات بيشتري دارند، قطعاً بايد در اولويت برنامه ريزيها قرار گيرند و اين اولويت، نه فقط در بخش اقتصادي كه در انواع و اقسام خدمات فرهنگي نيز بايد باشد. خداوند ان شاءاللَّه به شما خير بدهد

و كمك كند. من تشكيل اين كابينه و چنين مجموعه ي بسيار كارآمد و عزيز را، به خودم و به ملت و به همه ي مؤمنيني كه در دنيا، به دين و مصالح اين ملت علاقه مند هستند، تبريك مي گويم. وجود شما را مغتنم مي شماريم و اين مسؤوليت بسيار گران و عظيم را، به خود شما هم تبريك عرض مي كنم. خداوند ان شاءاللَّه به شما توفيق بدهد و تأييدتان كند تا همه ي ما بتوانيم با هم وظايفمان را انجام بدهيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با رئيس و مسؤولان قوّه ى قضاييه

بيانات در ديدار با رئيس و مسؤولان قوّه ي قضاييه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مجموعه ي در رأس قوّه ي قضاييه، مجموعه يي كامل در ابتدا لازم مي دانم مراتب سپاسگزاري خودم را از خداوند به مناسبت اين كه بحمداللَّه مجموعه يي با اين كيفيت وجود دارد، ابراز كنم. هم خودم نسبت به بخش اعظم اين مجموعه شناخت دارم و هم شهادت جناب آقاي يزدي - آن طور كه بيان كردند - براي هر كسي كافي است. ايشان، امروز بر امر قوّه ي قضاييه ي با اين اهميت تسلط دارند. در رأس اين قوّه، شخصي مثل جناب آقاي يزدي قرار دارند كه فضايلشان از قديم الايام - نه فقط جديداً - براي من روشن بوده و ما از سالهاي پيش، به ايشان ارادت داشتيم. بحمداللَّه ايشان، علماً و عملاً براي اين امر مهم صالح و كافي هستند. خداوند هم توفيق داده كه بتوانند از افراد و عناصري مؤمن و متعهد و آگاه به كار و مسؤوليت و داراي وجدان كار، براي اين امر مهم استفاده كنند. البته اين ابراز سپاس، به معناي نفي مسؤولان گذشته نيست. ما هميشه نسبت به آن برادران محترم هم

قلباً اطمينان و اميد و علاقه داشتيم. حقاً هم خيلي زحمت كشيدند؛ چه آن كساني كه از اول شروع كار قوّه ي قضاييه و تشكيل قوّه ي قضاييه ي جديد وارد امر و كار شدند و چه برادراني كه بعداً به آنها پيوستند. ليكن اين مجموعه يي كه فعلاً در برابر ماست و در رأس قوّه ي قضاييه قرار دارد، بحمداللَّه مجموعه يي است كه مي شود آن را كامل دانست؛ زيرا در آن از علما و فضلا و افراد غير روحانيِ صالح و شايسته و وارد به كار و با سابقه در امور مختلف قضايي و غيرقضايي حضور دارند و من خدا را شاكرم كه بحمداللَّه چنين وضعي پيش آمده است و متضرعانه و مبتهلانه از خداي متعال درخواست مي كنم كه به شما توفيق بدهد و كمكتان بكند؛ زيرا بدون هدايت و كمك الهي، نمي شود هيچ كاري را انجام داد و به عاقبت هيچ كاري اميد بست. بايد بخواهيم كه خداوند ما را در گفتار و عمل، از لغزشها مصون و محفوظ بدارد. تكليف اصلي قوّه ي قضاييه، اقامه ي قسط و عدل به اعتقاد من، مسأله ي قوّه ي قضاييه از مسايل بسيار مهم است. در همين خصوص نكاتي را مطرح مي كنم: نكته ي اول اين است كه تكليف اصلي قوّه ي قضاييه، عبارت از اقامه ي قسط و عدل است. اين، در حركت و دعوت انبيا، شايد اصليترين امر مربوط به زندگي مردم باشد. حالا آن مسايل معنوي و تعالي روحي و امثال اينها، به جاي خود محفوظ است. در عين حال، آنچه كه مربوط به اداره ي زندگي مردم مي شود، هيچ چيزي به قدر عدل و قسط - نه در قرآن و نه در حديث -

مورد توجه قرار نگرفته است. البته، رفاه زندگي مردم و تأمين امنيت كه يكي از لوازم زندگي آنهاست، وجود دارد؛ اما تكيه يي كه روي عدل شده - كه قيام همه ي امور بر قيام عدل مي باشد - روي هيچ چيز ديگر نشده است. البته، عدل فقط به وسيله ي قوّه ي قضاييه اجرا نمي شود؛ بلكه همه ي دست اندركاران حكومت اسلامي به سهم خود در اقامه ي عدل موظف هستند؛ منتها ضامنش قوّه ي قضاييه است. اگر شما كه قوّه ي قضاييه هستيد، عادل باشيد و در هر شرايط و نسبت به هر كسي - از شخص من تا آحاد مردم و مابين همه ي مسؤولان حكومتي - عدالت را هدف اصلي و غيرقابل اغماض بدانيد، امكان ندارد كه بتوانند از عدالت منحرف بشوند؛ زيرا دست قوي قاضي كه هم به دنبال عدل است و هم به موارد اجراي عدالت - يعني به مفهوم عدالت و آن چنان كه بايد عدالت را اجرا كند - بصير است و هم به موارد تخلفش - يعني خارجيات و موضوعات خارجي - آگاه مي باشد، سراغ آن متخلف مي آيد و گريبان او را مي گيرد و نمي گذارد كه از عدل تخلف بشود. پس، سلامت همه ي عالم به سلامت شما و دستگاهتان وابسته است. اگر اين دستگاه سالم شد، همه ي دستگاهها - چه بخواهند و چه نخواهند ولو قصراً و جبراً - به سمت سلامت سوق داده خواهند شد. اگر خداي نكرده اين دستگاه سالم نبود، همه ي دستگاهها هم سالم بنا بشوند، يقيناً به طرف عدم سلامت سوق داده خواهند شد؛ به خاطر اين كه طبيعت انسان، طبيعت آسيب پذيري است و اگر دست قويِ تضمين كننده بالاي سرش نباشد، به سمت

عدم سلامت سوق داده خواهد شد. پس، اگر اين دستگاه سالم شد، مي توان اين گونه نتيجه گرفت كه همه سالم خواهند شد و اگر اين دستگاه سالم نبود، همه ناسالم خواهند شد؛ ولو در اول ناسالم نبودند. اين، اهميت دستگاه قضايي را مي رساند. بنابراين، اولين هدفي كه بايد در اين جا مورد نظر باشد، اقامه ي قسط است. هركسي كه وارد دستگاه قضايي مي شود، بايد در درجه ي اول تكليف خود را اين بداند كه در جامعه قسط و عدل اقامه بشود. حالا اين قسط و عدل چگونه در جامعه اقامه خواهد شد - يعني ملاك قسط و عدل چيست - آن بحث ديگري است. حكومت و قوانين ما اسلامي است و طبيعتاً قسط و عدل، جز با انطباق به قوانين اسلامي تحقق پيدا نمي كند. هرچه خلاف اسلام بود، عدل و قسط نيست؛ بلكه ظلم است. اين، بحثي جداگانه است. به هر حال، آنچه كه بالاخره عدل و قسط از آب در خواهد آمد، بايستي هدف اول قوّه ي قضاييه باشد. در تمام مراحل، مسؤولان بخشهاي مختلف و قضاتي كه خودشان مباشرتاً امر قضاوت را اجرا مي كنند و دستگاههاي دادسراها و مقدمات قضاوت و دادستانها و بازپرسها و ضبّاط قضايي و كساني كه مي خواهند حكم قاضي را اجرا كنند و كساني كه ازمقدمات تا زندان و يا بازداشت موقت مدخليت دارند و مجازاتهاي گوناگون را اجرا مي كنند و نيز كساني كه در اين مجموعه كار راه مي اندازند، اعم از پشتيبانها و دفتردارها و غيره، بايد مقصودشان اين باشد كه عدل اقامه بشود. اين فرهنگ بايد در قوّه ي قضاييه به وجود آيد. البته، اين از بالا و قله مي جوشد و به دامنه

سرازير مي شود. يعني اگر ما در بالا، گوشه يي از امر قسط و قسط خواهي و عدالت خواهي و دلسوختگي براي عدالت را كم ببينيم، لامحاله در دامنه نقايص زيادي به وجود خواهد آمد. در حقيقت، اين شما هستيد كه «ينحدر منكم السّيل». شما هستيد كه عدالت را به دامنه مي ريزيد تا همه اين انگيزه را داشته باشند. در قوّه ي قضاييه افراد بايد اصلاح شوند نكته ي دوم، مسأله ي اشخاص در قوّه ي قضاييه است. من تصور مي كنم كه بهترين قوانين - بخصوص در قوّه ي قضاييه - چنانچه در دست آدمهاي ناسالمِ عملي (آدمهاي فاسد) يا ناسالم فكري (افراد جاهل و بي سواد و نادان و بي عقل) قرار گيرد، به يك چيز بي خاصيت و احياناً مضر تبديل خواهد شد. پس، قانونِ خوب كافي نيست. يك وقتهايي گفته مي شد كه قوّه ي قضاييه براي فلان كار قانون ندارد، ولي حالا اين قانون وجوددارد؛ با اين قانون چه كار مي خواهيم بكنيم؟ مسأله اين است كه در قوّه ي قضاييه، افراد بايد اصلاح بشوند و ملاكهايي در نظر گرفته بشود. حالا من نمي گويم كه اين افراد و ملاكها، خيلي هم ايده آل باشند و دنبال افرادي بگرديم كه شايد كم پيدا بشوند؛ اما در آن حد معقول، ملاكاتي را در نظر بگيريد كه ديگر كمتر از آن نمي شود كسي داشته باشد. در قوّه ي قضاييه ي جمهوري اسلامي، هر كسي كه از اين ملاك كم آورد، بي محابا او را از قوّه ي قضاييه خارج كنيد. يعني قوّه ي قضاييه ي جمهوري اسلامي، انساني را كه از ملاكاتِ حداقّلِ لازم، چيزي كم داشته باشد، بر نمي تابد. كسي كه احياناً فاسد و بدخواه و كج دست باشد، نمي تواند در اين قوّه

بماند. يادم مي آيد كه در اوايل دوران رياست جمهوري، جمع آقايان شوراي عالي قضايي، پيش من تشريف آوردند. در آن جلسه، صحبت از قاضي يي شد كه در شهري تخلفي كرده بود. من نظر خودم را درباره ي او مطرح كردم و گفتم سليقه ام اين است، شما آن را ارزيابي كنيد و ببينيد كه آن را قبول داريد يا نه؟ گفتم: آن قاضي را در همان شهري كه اين تخلف را كرده، محاكمه كنيد. اگر شلاق يا زندان و يا هرچيز ديگر است، در همان جا حكم را بر او اجرا كنيد و بعد هم در همان شهر، او را دوباره بر مسند قضاوت بگذاريد. گفتند: اين كار، تشكيلات قضايي را تضعيف مي كند. گفتم: به نظر من تقويت است؛ زيرا آن دادستان و يا حاكم شرعي كه به خاطر تخلف، آن جا كتك را مي خورد، بعد كه پشت آن مسند قضا نشست، خواهد گفت ببينيد، مسأله ي قوّه ي قضاييه اين است؛ من حتّي فاسد شدم، با من اين كار را كردند. بنابراين، خودش ديگر اشتباه نخواهد كرد. اين، انتقام و نقمت الهي است. او ديگر جرأت نمي كند علي الظاهر تخلف نمايد؛ مگر آدمهاي واقعاً مريض كه تخلف مي كنند. با اعمال اين قاطعيت، ديگران هم خواهند گفت كه ببينيد، قوّه ي قضاييه اين است و چنين متخلفاني را خودش مجازات مي كند. البته، اگر بر اساس موازين قضا، مثلاً دست قاضي يي قطع شده باشد، اين ديگر مانع از قضاوت كردن است. من چنين مواردي را نمي گويم. آن جايي مورد نظرم است كه ايرادي ندارد، مثلاً لازم بوده باشد قاضيِ متخلف را تعزير بكنند و بعداً بگويد من قاضيم؛ اما قاضي تعزير شده. سينه اش را

هم سپر مي گيرد و سرش را هم بالا نگه مي دارد و مي گويد قضاوت اسلامي يعني اين؛ من خودم تعزير شدم، شما ديگر چه مي گوييد؟! ...v نبايد رحم كرد. ترحم در اين جا، واقعاً به معناي جفاكاري بر اين امت اسلامي است. به نظر من، روي قضات فاسد بايد بيش از اندازه ي مردم معمولي فشار آورد. جرم اين افراد، به ملاك گناه در شب جمعه يا به ملاك گناه سادات يا به ملاك گناه شيعيان است كه فرمودند: هر كدام از شما كه گناه كنيد، گناهتان دوبرابر ديگران است؛ چون «شَين» براي ماست. بايد از اين قاضي انتقام گرفت. البته، انتقام الهي مورد نظر است، نه انتقام شخصي. اگر چنين فردي تخلف كرد، اگر توصيه قبول نمود، اگر كاري كه از معيارها خارج است، انجام داد، در هر شرايطي كه هست، بايد به مجازات برسد. به نظر من، اگر اين كار نشود، دستگاه قضايي درست نخواهد شد. قاضي در اجراي حكم نبايد منتظر دستور يا منتهي از نهي كسي شود نكته ي سوم، استقلال است. راجع به استقلال قوّه ي قضاييه، خيلي حرف زده شده است. استقلالهايي هم اعمال شده كه به نظر من بعضي از اين استقلالها، آن استقلال واقعي قوّه ي قضاييه نبوده است. من نمي دانم حقوقدانها در باب مفهوم استقلال قوّه ي قضاييه چه مي گويند. لابد حرفهاي زيادي هم هست كه بعداً آقايان حقوقدانها روي آن بحث خواهند كرد؛ اما آنچه كه من مي فهمم، اين است كه قاضي در اجراي حكم الهي، منتظر دستور كسي و منتهي از نهي كسي نشود؛ چون حكم الهي است. البته، مسأله ي اهم و مهم، حرف درستي است. اهم و مهم در همه ي

احكام الهي است. در باب تزاحم، جاهايي وجود دارد كه چيزي اهم از ديگري است؛ اما موارد استثناهاي بسيار كوچك و كم را كه در اجراي عدالت به وسيله ي پيامبر واميرالمؤمنين(عليهماالسّلام) مشاهده مي شود، كاري ندارم. روال كلي بايستي بر اين باشد كه استقلال قوّه ي قضاييه به معناي حقيقي كلمه حفظ شود. اگر اين استقلال انجام شد، يعني معلوم گرديد كه نفوذ و وجهه و دست داشتن در دستگاهها، هيچ گونه تأثيري بر حكم كسي نمي گذارد، مردم خوشحال و اميدوار مي شوندو مثل بچه يي كه به دامن مادرش پناه مي برد، به دامان قوّه ي قضاييه پناه مي برند. من مي گويم ما بايد كار را به اين جا برسانيم كه اگر كسي در خيابان، كمترين تعرضي به حق كس ديگري كرد، او بگويد كه من حالا سراغ قوّه ي قضاييه مي روم. يعني واقعاً اين حرف را با اطمينان بگويد و خودش را به اندك عكس العملي محتاج نداند. بنابراين، قوّه ي قضاييه بايد به معناي واقعي، مرجع و ملجأ و پناهگاه همه ي مردم باشد. ...v اين هم نمي شود جز به همان استقلال. استقلال به اين معناست كه وقتي قاضي مي خواهد حكم بكند، نگاه نكند كه اين حكم موجب خوشايند يا عدم خوشايند چه كساني مي شود. در دنيا معمول است كه چشم آن قاضي را كه در دستش ترازوست، مي بندند. يعني براي صدور حكم، چشمش بسته است. اين چشم بستن، يك چيز سمبليكِ بسيار درستي است. من كاري ندارم كه چه كسي اين جا نشسته است و در خطاب كردن افراد، يكي را با اسم و ديگري را با كنيه نمي آورم. من، به دو آدم فارغ و خالي از همه ي عناوين و اعتبارات كار دارم و درباره ي

اين دو نفر انسان مي خواهم حل و فصل خصومت بكنم. آن جايي هم كه خصومت نيست، همين طور حكم الهي را جاري بكنيم. قانونگرايي در قوّه ي قضاييه، اهم امور نكته ي چهارم، قانون گرايي در قوّه ي قضاييه است. در مورد قسط مطرح كرديم كه ملاكش اجراي احكام الهي است. در همين جا مايلم قدري راجع به قانون صحبت كنم. به نظر من، قانون گرايي در قوّه ي قضاييه، اهم امور است. اصلاً ملاك عدل و اقامه ي آن، قانون است. اگر چيزي بر طبق قانون تحقق پيدا كرد، عدالت است و خلاف عدالت آن است كه برخلاف قانون انجام بشود. اصلاً ما كه مي گوييم بايد در قوّه ي قضاييه ي جامعه ي اسلامي و يا در هر جامعه ي ديگر عدل اجرا بشود، يعني ما يك سري قوانين را معتبر مي دانيم و آن را در وسط مي گذاريم و همه چيز را با آن مي سنجيم و هرچه كه بر قانون منطبق شد، عدل است و هرچه كه منطبق نشد، عدل نيست. در حال حاضر، ما قوانين متناقض و خلاف شرع و مبهم داريم. آنچه كه خلاف شرع است، اعتبار ندارد. ملاك قانون، شرع است. اگر واقعاً در قوانين نقصي داريم، از اين بُعد نقص را برطرف كنيم. همين چند روز پيش شنيدم كه يك نفر براي كارش به جايي مراجعه كرده بود و آن طرف هم براي انجام كار اين فرد، رشوه مي خواسته است. مراجعه كننده رشوه نداده و آن طرف هم گفته من مي دانم كه تو حزب اللّهي هستي و حتماً به يك ارگان و جايي ارتباط داري كه اين طور قرص و محكم حرف مي زني؛ اما آيا اين پول را مي دهي يا نمي دهي؟ اگر بدهي، طبق اين بخشنامه

عمل مي كنم و كارت انجام مي شود و اگر ندهي، طبق بخشنامه ي ديگر عمل مي كنم كه كارت انجام نشود! يعني دو بخشنامه وجود دارد و راه براي من باز است! اينها قوانين مبهمي است كه از متن آن مي شود دو بخشنامه ي متناقض درآورد، يعني اگر پول داد، اين مأمور دولتي «له الخيار» مي تواند بر طبق اين بخشنامه عمل كند و اگر نداد، مي تواند بر طبق آن بخشنامه عمل نمايد. من نگاه مي كنم كه تو چه كسي هستي؛ اگر آدم خوب و خوش اخلاق و پول بده يي هستي، بر طبق اين بخشنامه عمل مي كنم و اگر آدم بداخلاق و سختگيري هستي، بر طبق آن بخشنامه عمل مي نمايم! بايد ابهام قوانين مبهم و تناقض قوانين متناقض برطرف بشود. بايد ضد اسلامها، اسلامي بشود. يعني اگر ما مي خواهيم برگرديم و المام به قوانين و اصلاح آنها را انجام بدهيم، از اين بُعد نگاه بكنيم، نه اين كه حالا ما قانون كم داريم، بياييم قانون بگذاريم. نه، الحمدللَّه قانون فراوان است. انتخاب راه ميان بُر در مواقع خاص حضرت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) مطلبي را در نظر داشتند كه من هم در آن وقت عيناً همان نظر ايشان را قبول داشتم و الان هم قبول دارم و آن اين است كه در مواردي، چون وضع ما وضع بدي است و از آن خط منطقي و درست خيلي عقبيم و تا بخواهيم خودمان را به آن خط - كه خط قانوني است - برسانيم، احتياج به راه ميان بُر داريم و اگر بخواهيم از راه ميان بُر حركت نكنيم، ممكن است تا آن جا مي رسيم، كار از كار گذشته باشد، اين جاست كه حاكم شرع و «من له الخيار» در اين امر، يك

راه ميان بُر را اختيار مي كند. اين، در اختيار همه نمي باشد و اين طور نيست كه هر كس و هر قاضي و هر دادستان و هر مسؤولي در گوشه يي بخواهد چيزي را برخلاف قانون بگويد و مطرح كند كه اين قانون، قانون دست و پاگيري است و ما جلويش را مي بنديم. نه، اين طور نيست. اين اختيارات، موارد كاملاً محدودي دارد كه خود آن، يك قانون است و «من له الخيار» در جامعه ي اسلامي وجود دارد كه با اجازه و رأي و اذن او، مي شود راههاي ميان بُري را براي رسيدن به آن حداقل مشي كرد كه از آن جا انسان شروع كند و بر اساس قانون حركت نمايد و برود. اين، فقط مستثناست و لاغير. در مورد اداره ي قوّه ي قضاييه، الحمدللَّه من از مجموعه يي كه الان وجود دارد، واقعاً احساس خير مي كنم. از اين كه بحمداللَّه با كمك هدايت الهي، جناب آقاي يزدي براي تصدي اين كار مطرح شدند و خود ايشان هم اين بار بسيار سنگين را قبول كردند، خيلي خوشحالم. الحمدللَّه اين كار شروع شد وايشان هم واقعاً همكاران خوب و شايسته و صالحي را انتخاب كردند. همدلي و همفكري و همكاري، شرط پيشرفت كار نكته ي پنجم در همين ارتباط است. من مي خواهم بگويم كه برحسب تجربه يي كه در كار اجرايي دارم و هشت سال مباشرتاً كار اجرايي داشتم و قبل از آن هم از اول انقلاب در امور اجرايي داخل بودم، اگر بخواهيم از لحاظ تشكيلاتي اين كار سامان بگيرد و كار اجرايي دسته جمعي انجام شود، جز با همدلي و همكاري در سطوح بالا امكان ندارد. يعني اگر دونفر آدم صالح كه به خودي

خود، «من حيث هو هو» صالحند، اما «هما معا» آنها اشكال پيدا كند و نتوانند با همديگر همكاري و معيت داشته باشند، اينها هر چند هم صالح باشند، نمي توانند كار راه ببرند. در حال حاضر، خوشبختانه زمينه هم آماده است. در شكل گذشته، پنج نفر در رأس قرار داشتند كه دونفر از آنها را امام(ره) معيّن مي كردند و ممكن بود كه ايشان در معيارهاي خود، امكان همكاري اين دونفر را در نظر مي گرفتند و ممكن هم بود كه در نظر نمي گرفتند و ممكن هم بود كه مصلحت اهمي به نظرشان بيايد كه آن را ملاك قرار مي دادند. از آن دونفر كه مي گذشتيم، سه نفر ديگر بودند كه با انتخابات روي كار مي آمدند. هيچ تضميني در انتخابات نيست كه در آن همدلي و همفكري وجود داشته باشد. بنابراين، مبناي كار بر اين نبود كه حتماً بايد تفاهمي بين آن پنج نفر باشد؛ اما الان اين طور نيست. الان رئيس قوّه ي قضاييه، با بصيرت و معرفت و مشورت و رعايت جوانب گوناگون، افرادي را انتخاب مي كند؛ همچنان كه جناب آقاي يزدي بحمداللَّه حالا هم انتخاب كرده اند. قهراً در اين جهت همدلي و همفكري، امكان همكاري مي تواند ملحوظ بشود كه در گذشته نمي توانست بشود. اين مسأله ي همدلي و همكاري و اطمينان كردن به آن كسي كه انسان مسؤوليت مي دهد و مسؤوليت خواستن و اطمينان كردن به اختيارات و به قدر مسؤوليت به او سپردن و كار را به او محول كردن و مشورت مستمر در يك مجموعه ي كاملاً اطمينان بخش، به نظر من خيلي مهم است كه بتواند كار قوّه ي قضاييه را به جريان بيندازد و به شكل درستي تقسيم

وظايف كند. قوّه ي قضاييه بايد جاذبه پيدا كند نكته ي ششم، مسأله ي جذب در قوّه ي قضاييه است كه به نظرم خيلي مهم مي آيد. قوّه ي قضاييه بايد جاذبه پيدا كند؛ يعني واقعاً بايد علما و فضلا و حقوقدانها و افراد خوشفكر و صاحب نظر در مسايل، احساس كنند كه براي همكاري با قوّه ي قضاييه هيچ حالت منتظره يي ندارند. از اينها درخواست شود تا بلافاصله بيايند، حتّي خودشان داوطلب شوند. بايد روي اين موضوع خيلي كار كرد تا ان شاءاللَّه چنين حالتي به وجود آيد و دست شما پُر باشد و اگر در جايي خواستيد شاخه يي را بزنيد، دستتان نلرزد و احساس نكنيد كه كمبود پيدا خواهد شد. بنابراين، براي جذب واقعاً بايد برنامه ريزي بشود. در همين زمينه، نكته ي ديگري به ذهن من مي آيد و آن اين است كه در باب تحقيق قضايي و كشف جرم، چيزهايي وجود دارد كه شرعاً ممنوع مي باشد. بعضي از اين تجسسها و تفحصهاي زيادي و رفتن در بطون بعضي از مسايل، واقعاً ممنوع است. واقعاً نبايد مجرم تراشي كرد. نبايد بِزور بگرديم يكي را پيدا كنيم و با اعتراف و اقرار و يا مثلاً با شهادت زوركي، او را مجرم از آب در بياوريم و احكام الهي را بر او جاري بكنيم. اصلاً بناي كار بر اين نيست؛ بلكه شرعاً ممنوع است. براي جرم يابي، واقعاً مي شود متدلوژي آن را دنبال كرد. اين، از جمله ي كارهاي ماست. ما كه مي خواهيم قاضي را به معرفتي برسانيم و مي خواهيم واقعاً حقيقت را كشف كنيم، جا دارد كه بر اساس همان مباني اسلامي بگرديم ببينيم چه طوري مي شود از طريق شهادت و قسم و...، حقيقتاً اين جرايم را آشكار كرد

كه هم عده ي كمتري از بي گناهها دچار نقمت دستگاه قضايي و عوامل و اياديش بشوند و هم تعداد بيشتري از مجرمان گرفتار گردند. اين معنا، كاري تحقيقاتي است كه به نظرم مي آيد مي تواند انجام بشود. تعيين اهم و مهم در دنبال گيري مشكلات جامعه نكته ي هفتم اين است كه در دنبال گيري مشكلاتي كه در جامعه وجود دارد، واقعاً اهم و مهمي درست كنيم. يعني هيأت رئيسه و سياستگذاران دستگاه قضايي - هر مجموعه يي كه هستند - بنشينند موارد را «الاهم في الاهم» كنند و مهمترين آنها را دنبال نمايند؛ چون واقعاً امروز در جامعه موارد بدي وجود دارد كه همه را بايد دستگاه قضايي دنبال كند. ببينيم واقعاً كدامها را بايستي در درجه ي اول قرار داد. الان مثلاً در جامعه فساد و ارتشاء و جرايم ضد انقلابي و براندازي و خدعه و تزوير و جعل و امثال اينها وجود دارد. در ميان اين موارد، كدام از همه مهمتر است؟ من خيال مي كنم اگر بخواهيم دنبال اهم بگرديم، همين مسأله ي فسادهاي مالي و اخلاقي و ارتشاء و تزوير و امثال اينها، چيزهايي است كه بخصوص از مردم سلب امنيت مي كند و واقعاً در رتبه هاي بالا قرار مي گيرند. ...v حالت ناامني واقعاً در جامعه چيز بدي است، بايد با آن مبارزه كرد. خداي متعال بر مردم قريش منت مي گذارد و مي فرمايد: «الّذي اطعمهم من جوع و امنهم من خوف»(1). حضرت ابراهيم به پروردگار عرض مي كند: «رب اجعل هذا بلدا امنا»(2). امنيت اين قدر مهم است. ما كه حكومت اسلامي هستيم، بايد در جامعه مان امنيت وجود داشته باشد و مردم بايد خاطرشان جمع باشد. با مردم حرف بزنيد و

كارهاي مثبت و اقدامات و تصميمات خوبي را كه انجام مي گيرد، با آنها در ميان بگذاريد. مثلاً بگوييد براي افراد فلان دستگاه، فلان كارت را صادر كرده ايم كه بعد از اين، وقتي به عنوان مأمور دولت و يا دادستاني به سراغ مردم مي آيند، اين شبهه وجود نداشته باشد كه از جاي ديگر آمده اند. مردم بايد توجيه بشوند، بايد آموزش قضايي عمومي به آنها داده بشود و بايد عدالتخواهي و اطمينان به انس با عدالت در جامعه مطرح شود. مردم به قوّه ي قضاييه اميدوارند آن مسأله يي هم كه جناب آقاي يزدي راجع به اجازات امور مالي فرمودند، من حرفي ندارم. البته، آن چيزي را كه اول گفتم، شامل اجازات حضرت امام در موارد خاص مي شد. دليلش هم اين است كه دايماً افراد مختلفي به ما مراجعه كردند و مواردي را كه حضرت امام(رضوان اللَّه عليه) اجازه فرموده بودند، از من خواستند كه اجازه بدهم. من هم مواردي را مطلقاً و يا مشروطاً اجازه دادم. غالباً اين گونه بود. جايي را كه اجازه نداده باشم، شايد نبود و يا خيلي نادر بود. حرفي نيست. شما واقعاً به اين كه بشود كاري كرد، احق و اولي هستيد. در مورد قضيه ي اموال مجهول المالك و امثال اينها، حضرت امام طريقه ي ديگري براي آن درست كردند. در ابتدا اجمالي فرموده بودند كه كارهايي انجام بشود، بعد خود ايشان خطاب به جناب آقاي اردبيلي، راه و ممشاي ديگري براي آن درست كردند كه ما هم همان را تثبيت كرديم و گفتيم كه همان ممشا عمل بشود و الان بناست ان شاءاللَّه همان طور عمل بشود. طبعاً همين آقايان قوّه ي قضاييه مجريان آن كارها هستند، ليكن

شرطش اين است كه بدانيد كار چيست. من هيچ دريغي ندارم، من مي دانم كه دستگاه قضايي، حقاً و انصافاً به پشتيبانيهاي فراوان مالي احتياج دارد و نمي شود انتظار داشت كه بدون كمك مالي، كاري انجام بگيرد. بودجه ي دولتي هم كم است. اگر بشود از راهي درست كرد، آماده هستيم كه ان شاءاللَّه هر كمكي كه از ما بر مي آيد، انجام بدهيم. به هر حال، از خداي متعال براي جناب عالي و آقايان توفيق مي خواهيم. مردم به هر حال، به قوّه ي قضاييه اميدوارند. بايستي همه ي نيروها و تلاشها يك كاسه بشود كه خداي نكرده اميد و انتظارات مردم خدشه دار نشود. مردم الان خيلي خوشحال و اميدوار شده اند. شايد هم مقداري ناشي از سوءظنهايي بوده كه در گذشته داشتند. البته، اين سوءظنها بي خود بوده و واقعاً وجهي نداشته است. آن آقايان هم واقعاً خيلي زحمت كشيدند، از حق نبايد گذشت. كارهاي خيلي خوبي هم انجام گرفت. اگر چه دركنارش نابسامانيهاي زيادي هم وجود داشت؛ اما حالا خداي متعال در دلهاي مردم اميد و اطمينان و نور به وجود آورده است. طوري نشود كه خداي نكرده نور اميد در دل مردم خاموش بشود. آن وقت ديگر دوباره مردم را اميدوار كردن، خيلي سخت خواهد بود.(3) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) قريش: 4 2) بقره: 126 3) v از آن جا كه اين سخنراني، در جمع محدودي ايراد شده و بعضي از قسمتهاي آن، طبقه بندي شده است، لذا در حال حاضر، اين بخشها حذف مي شود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.

سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم آباده، شال و تاكستان، هرسين و صحنه، بويين زهرا، سلماس، كنگان

سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم آباده، شال و تاكستان، هرسين و

صحنه، بويين زهرا، سلماس، كنگان، چالوس، گرمسار، بيدگل و آران كاشان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم دفاع از انقلاب و تشخيص مصلحت آن سهل و ممتنع است در ابتدا از همه ي برادران و خواهران، مخصوصاً علماي اعلام و ائمه ي محترم جمعه و خانواده هاي عزيز شهدا و جانبازان و اسرا و مفقودان و جوانان رزمنده ي ارجمند و عزيز كه از شهرهاي مختلف كشور و نقاط دوردست، براي اظهار و اثبات وفاداري نسبت به انقلاب و اسلام تشريف آورده اند، صميمانه و قلباً تشكر مي كنم. مطلبي كه همه ي ما بايد به آن توجه كنيم، اين است كه دفاع از انقلاب و تشخيص مصلحت آن، كاري است كه هم آسان و هم مشكل (سهل و ممتنع) مي باشد. آسان است؛ چون فطرتهاي پاك عامه ي مردم آن را تشخيص مي دهد. اگر شما به جمعيت عظيم مردم ايران نگاه كنيد، خواهيد ديد كه در همه ي مسايل از اول انقلاب تا امروز، تقريباً عامه ي مردم درست فكر كرده اند، درست تشخيص داده اند و راه را خوب شناخته اند و اصولاً شبهه و وسوسه و خدشه يي در راه مستقيم آنها به وجود نيامده و يا زود گذر بوده است. لذا مثلاً در جنگ، عموم مردم از شهرها و روستاها و قشرهاي مختلف و زنها و خانواده ها عشاير و كارگران - مخصوصاً قشرهاي مستضعف و محروم - هر چه در وسع و توانشان بود، براي جنگ انجام دادند. پس، اين بدان معناست كه عامه ي مردم و متن جامعه، مصلحت انقلاب را تشخيص داده و درك مي كنند. اما از طرف ديگر، به نظر مي رسد تشخيص مصلحت انقلاب و دفاع از آن مشكل است؛ چون بعضي از خواص و بعضي از كساني كه ادعا مي كنند مسايل

كشور يا مسايل سياسي را مي شناسند، گاهي اشتباه مي كنند و غلط مي فهمند و كج تشخيص مي دهند و بد عمل مي كنند. كساني كه ادعا مي كردند مسايل سياسي ايران را مثلاً از چهل سال پيش آگاهند، گاهي در مسايلِ واضحِ امروز، درمي مانند. چيزي را كه مردم بروشني مي فهمند، بعضي از اين افرادِ به اصطلاح صاحب نظر و فهيم، تشخيص نمي دهند! معلوم مي شود چنين فهمي مشكلاتي دارد و خيلي هم آسان نيست. مردم در قضيه ي جنگ وظيفه ي خود را فهميدند به عنوان مثال، در قضيه ي جنگ مردم خوب فهميدند چه كار مي كنند. هركس به صحنه نگاه مي كرد، متوجه قضايا مي شد. دشمنان اسلام، جنگي را بر انقلاب ما تحميل كردند، به مرزهاي ما هجوم آوردند، آتش زدند، مردم غيرنظامي را از ميان بيابانها اسير گرفتند، برخي از شهرها و روستاهاي ما را ويران كردند و فجايع زيادي آفريدند. هر كس با ذهن سالم به اين وقايع نگاه كند، خواهد فهميد كه در اين جا وظيفه عبارت از دفاع كردن و دشمن را بر سر جاي خود نشاندن است. چه كسي بود كه با ذهن صحيح و سالم و بي غرض و مرض، به قضيه نگاه كند و اين حقيقت را نفهمد؟ معلوم است كه اگر ملتي از خودش دفاع نكند، لايق زندگي كردن و مستقل ماندن و حتّي ترحم نيست. مردم خوب فهميدند كه بايد بدون اعتماد و اتكاي به تلاشهاي به اصطلاح سياسي يي كه در سطح بين المللي انجام مي گرفت و هيچ كدام به نفع ملت ايران نبود، خودشان آستينها را مردانه بالا بزنند و از لذات كوچك زندگي بگذرند تا بتوانند سرنوشت خويش را از دست دشمنان خارج كنند. شما ملت عزيز،

جوانان و ميانسالان و پيرمردان و زنان و حتّي نوجوانان به ميدان جنگ رفتيد، پشتيباني كرديد، پول داديد، دعا كرديد، شعار داديد، تظاهرات سياسي به نفع رزمندگان راه انداختيد، از رهبر بزرگوار و عالي قدر حمايت كرديد و كاري كرديد كه نه فقط دشمن مجبور شد عقب بنشيند و از تجاوز دست بردارد، بلكه به دشمن هم درس سختي داده شد تا همه دنيا بفهمند كه ايران اسلامي، لقمه يي نيست كه بشود آن را به راحتي فرو داد و درباره ي او طبق ميل جباران عالم عمل كرد. در همان موقع كه مردم اين مسأله را خوب مي فهميدند، تعدادي عليه جنگ و دفاع و عزيمت به جبهه اعتراض مي كردند و فرياد مي كشيدند و شب نامه پخش مي كردند! راديوهاي خارجي نيز حرف اينها را بزرگ مي كردند و در دنيا پخش مي نمودند تا شايد ملت ما آنها را بشنود و عزمش سست گردد. به يمن بيداري ملت، نتوانستند اين كار را بكنند. مردم شعار «مرگ بر امريكا» را هرگز از زبان نينداخته اند مثال ديگر در اين خصوص، مسأله ي سياست خارجي جمهوري اسلامي و موضع محكم و ضداستكباري نظام و مسؤولان سياست خارجي در مقابل زورگوييهاي امريكاست. مردم، شعار «مرگ بر امريكا» را هرگز از زبان نينداخته اند؛ ولي در طول اين چند سال، يك عده به اصطلاح عقلا و مصلحت انديشها، هميشه مصلحت انديشانه و به اصطلاح عاقلانه، مردم و مسؤولان نظام و رهبر عظيم الشّأن فقيدمان را نصيحت مي كردند كه شما چرا بي خود با امريكا - كه در دنيا قدرتي است - رزم آوري و مبارزه مي كنيد؟! چرا خود را با غول وحشتناكي به جنگ مي اندازيد؟! اين هم از همان جاهايي است كه مردم

ماهيت آن را فهميده اند؛ اما بعضي از خواص نفهميدند! آنها خيال مي كردند كه جمهوري اسلامي بدون هيچ علت و دليلي، اقدام به ايجاد دشمني با غول پر قدرتي در سطح جهان كرده است؛ در حالي كه قضيه اين نبود. ما كه ملت ايران باشيم، ابتدائاً با هيچ كس دشمني نكرده ايم. كشورهاي زيادي در دنيا هستند كه در مرز و ايدئولوژي و افكار و منطقه ي جغرافيايي، با ما اشتراك ندارند؛ ولي ما با آنها رفت و آمد و معامله و روابط دوجانبه و بين المللي داريم. پس، مسأله اين نيست. توجه به دو نكته ي اساسي در رابطه ي ما با امريكا در رابطه ي ما با امريكا، دو نكته ي اساسي وجود دارد كه بدون توجه به آن، هر كس اشتباه خواهد كرد: نكته ي اول اين كه ملت ايران، دولت و سياست امريكا را به عنوان يك غاصب و زورگو و استثمارگر و متعرض، از كشور خود بيرون كرده است. اين، حكايت صاحبخانه يي است كه در زمان غفلت و ناداني كودكي، خانه و مستغلاتش غصب شده و حالا كه به سن رشد و جواني رسيده، به واسطه ي عقل و نيرومندي، مصالح خود را تشخيص مي دهد و غاصب را از ملك خويش بيرون مي راند. هيچ غاصبي، به زبان خوش بيرون بُرو نيست و بايد او را راند. در غير اين صورت، از آغاز غصب نمي كرد. غاصب را بايد بيرون انداخت. ملت ايران، غاصب - يعني سياست و راه امريكا و مستشاران و مزدوران امريكايي - را بِزور و با قدرت، از داخل خانه ي خود بيرون انداخت. معلوم است كه اين غاصب، كينه ي اين ملت و انقلاب و دولت را هميشه در دل نگه خواهد

داشت. اگر باز هم آمد و گفت: اجازه بدهيد ما با هم آشتي كنيم و دوست باشيم، بدانيد كه قصد او باز هم دشمني و سوء استفاده و استثمار است. امريكا از حضور در ايران، استفاده هاي سياسي و اقتصادي و نظامي مي برده است. او در مرزهاي ما حضور داشت تا رقيب جهاني خود را زير نظر داشته باشد. او از منابع ما براي فربه تر كردن امكانات مالي و كمپانيهاي عظيم خود استفاده مي كرد. او از دولت ايران به عنوان يك نوچه و آلت دست، در تمام قضاياي جهاني و دشمني با اعراب در اوپك و ايجاد حلقه ي امنيتي دور اسرائيل، استفاده مي كرد. اين، معناي آلت دست است كه امريكا امروز ديگر در اختيار ندارد و به همين خاطر، زخم خورده است. نكته ي ديگر اين است كه جمهوري اسلامي، به اخراج امريكا از كشور اكتفا نكرده و كاري بزرگتر از اقدام اول صورت داده است و آن اين كه نور اميدي در دل يك ميليارد مسلمان در سطح جهان به وجود آورده و امريكا را در اين سطح تهديد كرده است. امروز، امريكا به آسانيِ گذشته نمي تواند در كشورهاي مسلمان اعمال نفوذ كند؛ چون مسلمانهاي كشورهاي ديگر هم بيدار شده اند. شما تظاهرات مسلمانان يكي از كشورها را در دو سه سال پيش هنگام پهلوگيري يك ناوگان امريكايي در بندر آن كشور شنيده ايد. هر چند اين گونه ديدارها، علي الظاهر يك سياحت و مسافرت معمولي وانمود مي شود؛ ولي خدا مي داند كه باطنش چيست. در عين حال، مسلمانان آن كشور فرياد زدند كه نبايد كشتي امريكايي در بندر كشورشان پهلو بگيرد. اين، مشكلات امروز امريكا در همه ي دنياي اسلام است. اين، تأثير

اسلام است؛ گرچه راهكار امريكا، زدن تهمت به ايران در هر جايي است كه مسلماني سربلند مي كند، تا بگويد از ايران حقوق مي گيرد و ايران عامل تحريك است! ما به اين اتهامها بي توجهيم و به شيوه ي اسلام، زندگي خود را مي كنيم. امروز، مسلمانها با حيات اسلام بيدار و زنده و اميدوار شده اند و هويت اسلامي خويش را بتدريج مي يابند و اين براي امريكا دردسر عظيمي است. پس، انتقام طلبيِ امريكا به دنبال اين حادثه ي تلخ است و اين تلخي، ناشي از طبع تجاوزطلب و توسعه طلب دولت متجاوز و قلدري مثل امريكاست. البته، بدانيد كه اگر دولت امريكامتجاوز و توسعه طلب نباشد، اين دو نكته برايش تلخ نخواهد آمد. امريكاييها، توسعه طلب و بي توجه به منافع ملتها شما كه كشور و دولت ثروتمند و پيشرفته يي هستيد، سر جاي خود بنشينيد و در چارچوب كشورتان زندگي كنيد.به آفريقا چه كار داريد؟ به آسيا چه كار داريد؟ به خاورميانه و اقيانوس هند چه كار داريد؟ به امريكاي لاتين چه كار داريد؟ به دولتهاي مترقي چه كار داريد؟ اگر به حق خود قانع باشيد، مثل بقيه ي كشورهاي ديگر، با همه ي منابع طبيعي و نفت و كشاورزي و معدن و كارخانه و علم و پيشرفت و صنعتي كه داريد، مشغول كار خود مي شويد؛ ولي امريكا به دليل توسعه طلبي، مايل به حضور و دخالت و استثمار منافع ملتها در همه جاي دنياست؛ هر چند كه خود كشور بزرگي است. امريكاييها توسعه طلبند و مي خواهند در همه جاي دنيا دستي داشته باشند و حضوري پيدا كنند و استثمار نمايند. منافع ملتها هر چه باشد، براي آنها مهم نيست! منافع آنها نبايد به خطر بيفتد؛ ولو با از

بين رفتن منافع ملتهاي ديگر! وقتي اين گونه است، معلوم مي شود حركت اسلامي برايشان مضر است و درصدد برمي آيند انتقام بگيرند. انتقام امريكا همين سختگيريهاي سياسي و نظامي و محاصره ي اقتصادي است كه در چنته دارد. انتقام امريكا همين است كه يك دولت بي عقل و آدم خامي را پيدا نمايد و او را وادار به جنگ با ما كند. البته، اين موضوع براثر فداكاريهاي شما، ديگر تكرار نخواهد شد و هيچ كس آن قدر بي عقل نيست كه خودش را در چنين چاهي بيندازد؛ گرچه هميشه بايد بيدار بود و هيچ گاه خطر را بكلي منتفي ندانست. بيداري و آمادگي ملت، دستور اسلام است. دشمن، عليه ما بيدار است و اگر ما خواب بوديم، صدمه خواهيم خورد. ايستادگي و مقاومت، تنها راه دفاع از اسلام و انقلاب امروز، عراق يكي از مقروضترين كشورهاي دنياست و در رديفهاي اول قرار مي گيرد. كشوري كه پشتوانه ي ارزي فراواني داشت، امروز حدود هشتاد ميليارد دلار قرض دارد! و اين ضربه ي بزرگ و خسارت عظيمي است كه بر او وارد شده است. كشور ايران كه هشت سال درگير يك جنگ تحميلي بود و از كمكهايي كه به عراق مي شد، برخوردار نبود، به هيچ وجه مقروض نشد. چنين امتيازي به خاطر آن است كه ملت ما، زنده و بيدار و مسلمان و فداكار و ايثارگر و در صحنه و متحد و به حق خود واقف و علاقه مند است. تنها راه ما براي دفاع از اسلام و انقلاب، ايستادگي و مقاومت است. ايستادگي، براي حال و آينده ي ملت، بركات زيادي دارد. همين مقاومت و ايستادگي شما، ان شاءاللَّه مشكلات را يكي پس از ديگري برطرف خواهد كرد.

اثر ايستادگي شما، بحمداللَّه تثبيت اركان جمهوري اسلامي بعد از ضايعه ي عظيم رحلت حضرت امام است. دولت، رئيس جمهور، مجلس، قوه ي قضاييه و دستگاههاي مختلف، امروز براثر ايستادگي و آگاهي شما، در جاي خود قرار گرفته و به دنبال حل مشكلات هستند و البته بايد اين تلاش به همت مسؤولان مضاعف شود. من مي بينم و مي دانم كه مسؤولان، حقيقتاً به دنبال حل مشكلاتند و هيچ مشكلي نيست كه با تلاش جمعي كارآمد و دلسوز و فعال حل نشود. حال، برخي زودتر و برخي ديرتر حل خواهد شد. بالاخره به فضل الهي و تأييد پروردگار و با توجهات و عنايات خاص حضرت وليّ عصر(ارواحنافداه وعجّل اللَّه فرجه) و با پشتيباني مردم، ان شاءاللَّه همه ي مشكلات حل خواهد شد. جهتگيري برنامه ها بايد خدمت به قشرهاي محروم باشد اين تلاشها، تلاشهاي خوبي است. البته، جهت تلاشها بايد در جهت خدمت به قشرهاي محروم ملت باشد كه هم استحقاق بيشتري دارند و هم در طول اين چند سال، وفاداري عمده يي نشان داده اند. قشرهاي ضعيف، شهرهاي دورافتاده، مردم روستايي، عشاير، قشرهاي متوسط شهري، اينها در طول اين چند سال، سربازان وفادار واقعي انقلاب بودند كه امام به «پابرهنه ها» تعبير مي كردند؛ كساني كه از رفاه و زندگي عالي برخوردار نيستند و اكثريت مردم ما را تشكيل مي دهند. بايد جهتگيري برنامه ها، در خدمت اينها باشد كه من احساس مي كنم و مي بينم كه همين طور است. اميدواريم خداوند متعال، به همه ي شما توفيق بدهد و محفوظتان بدارد و شرّ دشمن را از سر اسلام و مسلمين و مخصوصاً جمهوري اسلامي كوتاه كند. بايد از خداي متعال استمداد كنيد تا اين آگاهي و وحدت كلمه و فداكاري و تشخيص

مصالح انقلاب و راه دفاع از آن را - كه بحمداللَّه در شما مردم هست - هميشه براي خود نگهداريد. خداي متعال هم به فضل و رحمت خود، سايه ي لطفش را تا حالا بر سر شما گسترده و بعد از اين هم ان شاءاللَّه خواهد گستراند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم نايين و ابرده ى خراسان و جمعى از خانواده هاى شهداى تهران، گرگان

سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم نايين و ابرده ي خراسان و جمعي از خانواده هاي شهداي تهران، گرگان و چهاردونگه، اعضاي جمعيت هلال احمر، مسؤولان واحدهاي فرهنگي بنياد شهيد و خواهران دانشجوي دانشگاه اصفهان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در اربعين، ياد نهضت حسيني براي هميشه جاودان شد در ابتدا از همه ي شما برادران و خواهران، بخصوص علماي اعلام و خانواده هاي عزيز شهدا و اسرا و مفقودان و جانبازان و همچنين خدمتگزاران به اين عزيزان، كه از نقاط مختلف كشور و از سازمانها و دستگاههاي گوناگون تشريف آورده ايد، صميمانه تشكر مي كنم و اميدوارم اين سازمانهاي امدادگر - مانند هلال احمر و بنياد شهيد - خدمات ارزنده ي خود را نسبت به كساني كه در حقيقت گُلهاي سر سبد جامعه ي ما هستند، به بهترين وجه ادامه بدهند و خاطره ي شهداي گرانقدر را، در فعاليتهاي فرهنگي و هنري و تبليغي حفظ كنند. امروز، به مناسبت نزديك شدن به شب اربعين حضرت سيّدالشّهداء (عليه الصّلاةوالسّلام) كه ارتباط تام و تمامي با همين تلاش با ارزشي كه در روزگار ما براي احياي ياد و نام شهيدان انجام مي گيرد، دارد، مطالبي را مطرح مي كنم. اساساً اهميت اربعين در آن است كه در اين روز، با تدبير الهي خاندان پيامبر(ص)، ياد نهضت حسيني براي هميشه جاودانه شد و اين كار پايه گذاري گرديد. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلي،

در حوادث گوناگون - از قبيل شهادت حسين بن علي(عليه السّلام) در عاشورا - به حفظ ياد و آثار شهادت كمر نبندند، نسلهاي بعد، از دستاورد شهادت استفاده ي زيادي نخواهند برد. درست است كه خداي متعال، شهدا را در همين دنيا هم زنده نگه مي دارد و شهيد به طور قهري در تاريخ و ياد مردم ماندگار است؛ اما ابزار طبيعي يي كه خداي متعال براي اين كار - مثل همه ي كارها - قرار داده است، همين چيزي است كه در اختيار و اراده ي ماست. ما هستيم كه با تصميم درست و بجا، مي توانيم ياد شهدا و خاطره و فلسفه ي شهادت را احيا كنيم و زنده نگهداريم. رمز زنده ماندن واقعه ي عاشورا اگر زينب كبري سلام اللَّه عليها) و امام سجّاد(صلوات اللَّه عليه) در طول آن روزهاي اسارت - چه در همان عصر عاشورا در كربلا و چه در روزهاي بعد در راه شام و كوفه و خود شهر شام وبعد از آن در زيارت كربلا و بعد عزيمت به مدينه و سپس در طول سالهاي متمادي كه اين بزرگواران زنده ماندند - مجاهدات و تبيين و افشاگري نكرده بودند و حقيقت فلسفه ي عاشورا و هدف حسين بن علي و ظلم دشمن را بيان نمي كردند، واقعه ي عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقي نمي ماند. چرا امام صادق(عليه الصّلاةوالسّلام) - طبق روايت - فرمودند كه هر كس يك بيت شعر درباره ي حادثه ي عاشورا بگويد و كساني را با آن بيت شعر بگرياند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد كرد؟(1) چون تمام دستگاههاي تبليغاتي، براي منزوي كردن و در ظلمت نگهداشتن مسأله ي عاشورا و كلاً مسأله ي اهل بيت، تجهيز شده بودند تا نگذارند مردم بفهمند چه شد و قضيه

چه بود. تبليغ، اين گونه است. آن روزها هم مثل امروز، قدرتهاي ظالم و ستمگر، حداكثر استفاده را از تبليغات دروغ و مغرضانه و شيطنت آميز مي كردند. در چنين فضايي، مگر ممكن بود قضيه ي عاشورا - كه با اين عظمت در بياباني در گوشه يي از دنياي اسلام اتفاق افتاده - با اين تپش و نشاط باقي بماند؟ يقيناً بدون آن تلاشها، از بين مي رفت. آنچه اين ياد را زنده كرد، تلاش بازماندگان حسين بن علي(عليه السّلام) بود. به همان اندازه كه مجاهدت حسين بن علي(عليه السّلام) و يارانش به عنوان صاحبان پرچم، با موانع برخورد داشت و سخت بود، به همان اندازه نيز مجاهدت زينب (عليهاالسّلام) و مجاهدت امام سجّاد(عليه السّلام) و بقيه ي بزرگواران، دشوار بود. البته صحنه آنها، صحنه ي نظامي نبود؛ بلكه تبليغي و فرهنگي بود. ما به اين نكته ها بايد توجه كنيم. درسي كه اربعين به ما مي دهد درسي كه اربعين به ما مي دهد، اين است كه بايد ياد حقيقت و خاطره ي شهادت را در مقابل طوفان تبليغات دشمن زنده نگهداشت. شما ببينيد از اول انقلاب تا امروز، تبليغات عليه انقلاب و امام و اسلام و اين ملت، چه قدر پرحجم بوده است. چه تبليغات و طوفاني كه عليه جنگ به راه نيفتاد جنگي كه دفاع و حراست از اسلام و ميهن و حيثيت و شرف مردم بود. ببينيد دشمنان عليه شهداي عزيزي كه جانشان - يعني بزرگترين سرمايه شان - را برداشتند و رفتند در راه خدا نثار نمودند، چه كردند و مستقيم و غيرمستقيم، با راديوها و روزنامه ها و مجله ها و كتابهايي كه منتشر مي كردند، در ذهن آدمهاي ساده لوح در همه جاي دنيا، چه تلقيني توانستند بكنند. حتّي افراد معدودي از

آدمهاي ساده دل و جاهل و نيز انسانهاي موجّه و غير موجّهي در كشور خودمان هم، در آن فضاي ملتهب جنگ، گاهي حرفهايي مي زدند كه ناشي از ندانستن و عدم احاطه به حقايق بود. همين چيزها بود كه امام عزيز را برمي آشفت و وادار مي كرد كه با آن فرياد ملكوتي، حقايق را با صراحت بيان كند. اگر در مقابل اين تبليغات، تبليغات حق نبود و نباشد و اگر آگاهي ملت ايران و گويندگان و نويسندگان و هنرمندان، در خدمت حقيقتي كه در اين كشور وجود دارد، قرار نگيرد، دشمن در ميدان تبليغات غالب خواهد شد. ميدان تبليغات، ميدان بسيار عظيم و خطرناكي است. البته، اكثريت قاطع ملت و آحاد مردم ما، به بركت آگاهيِ ناشي از انقلاب، در مقابل تبليغات دشمن بيمه هستند و مصونيت پيدا كرده اند. از بس دشمن دروغ گفت و چيزهايي را كه در مقابل چشم مردم بود، به عكس و واژگون نشان داد و منعكس كرد، اطمينان مردم ما نسبت به گفته ها و بافته ها و ياوه گوييهاي تبليغات جهاني، بكلي سلب شده است. دستگاه ظالم جبار يزيدي با تبليغات خود، حسين بن علي(ع) را محكوم مي ساخت و وانمود مي كرد كه حسين بن علي(ع) كسي بود كه بر ضد دستگاه عدل و حكومت اسلامي و براي دنيا قيام كرده است!! بعضي هم، اين تبليغات دروغ را باور مي كردند. بعد هم كه حسين بن علي(عليه السّلام)، با آن وضع عجيب و با آن شكل فجيع، به وسيله ي دژخيمان در صحراي كربلا به شهادت رسيد، آن را يك غلبه و فتح وانمود مي كردند! اما تبليغات صحيح دستگاه امامت، تمام اين بافته ها را عوض كرد. حق، اين گونه است. حقانيت ما موجب مي شود كه

حرفهاي ما در دلهاي سالم اثر كند درست است كه ما بلندگوهاي قوي جهاني را كه در اختيار استكبار و رسانه هاي صهيونيستي است، با آن عظمت و وسعت در اختيار نداريم و شبكه هاي تبليغاتي آنها، بسيار وسيعتر از ماست و ما نسبت به آنها محدود هستيم؛ اما حقانيت ما موجب مي شود كه وقتي حرفي از زبان مسؤولان جمهوري اسلامي و ملت ايران صادر بشود، در دلهاي سالم و در سطح جهان، اثر مي كند. اين همه سعي كردند با تبليغاتي كه استكبار جهاني آن را هدايت و برنامه ريزي مي كرد، وانمود كنند كه ملت ايران در مواجهه با كيد جهانيِ استكبار شكست خورده است. اين بي عقلهاي همسايه ي ما در عراق هم باورشان آمد كه واقعاً اين گونه است! به همين خاطر، در تبليغات خودشان همواره تكرار كردند و گفتند كه ما پيروز شديم! سعي كردند چهره ي فاتح به خودشان بدهند؛ ولي همه ي آدمهاي منصف و سالم دنيا، حقيقت را فهميدند و دريافتند آن كسي كه در اين جنگ پيروز شد، ملت ايران بود و آن كسي كه شكست خورد، رژيم عراق بود. همه ي عقلاي عالم، قضاوت و تشخيصشان در مورد رژيمي كه با هاي و هوي، جمعيتي را براي گرفتن نقطه يي و تصرف منطقه يي تجهيز مي كند، واضح است. فرضاً شما خانه يي داريد و دزد يا گردن كلفتي، جمعيتي را برمي دارد و با هاي و هوي مي آيد تا اين خانه را از دست شما خارج كند. به آن جا مي آيد و مدتي عربده كشي مي كند و مدتي متوقف مي شود و بعد هم افرادش را از دست مي دهد و خسارات زيادي بر او وارد مي آيد و زخم مي خورد و بعد از

گذشت مدتي، ناكام برمي گردد و مي رود. قضاوت مردم دنيا و عقلا، نسبت به چنين آدمي چيست؟ بزرگترين پيروزي اين است كه بدون تكيه به ديگران، دشمن دفع شود شكستي بالاتر از اين نيست كه رژيم عراق به قصد تجزيه ي ايران - كه صريحاً هم آن را گفت - و به قصد ساقط كردن نظام جمهوري اسلامي - كه اين را در اولِ كارِ تبليغاتي خود بيان كرد - و به قصد ضربه زدن به نيروهاي مسلح و نابود كردن آنها راه افتاد و تقريباً از تمام دنيا - شرق و غرب و اروپا و امريكا و بعضي از كشورهاي جهان سوم و ارتجاع عرب - كمك مالي و انساني و فكري و تجهيزاتي گرفت و تا نزديك مرزهاي جمهوري اسلامي آمد. مدتي معطل شد، هاي و هوي كرد، عربده كشيد، كارهاي خلاف كرد، خودش را بدنام نمود، حيثيت سياسي و اجتماعيش را در دنيا لكه دار كرد و آخرش هم دست از پا درازتر برگشت!! مي خواستند جمهوري اسلامي را از بين ببرند؛ اما نظام ما روزبه روز قويتر شد. مي خواستند كشور را تجزيه كنند؛ ولي بحمداللَّه يكپارچگي كشور در حد اعلي قرار گرفت. مي خواستند نيروهاي مسلح ما را از بين ببرند؛ ليكن امروز نيروهاي مسلح ما سازمان يافته و كارآزموده و مجرّب و قوي و آماده ي دفاعند. مي خواستند ملت ايران را نسبت به انقلاب و اسلام بدبين كنند؛ امّا همه ي دنيا شاهدند و مي بينند كه روزبه روز ايمان و اخلاص و آمادگي و حضور و رشد و آگاهي اين ملت و پايبنديشان نسبت به اسلام و انقلاب، بيشتر شده است. اين، شكست بزرگي براي دشمن بود و ملت ايران

كه با اتكال به خدا و با ايثار و فداكاري ايستاد و مانع از اين شد كه دشمن به هدفهاي شوم خود برسد، پيروز است. پيروزي يعني همين. اين، بزرگترين پيروزي است كه انسان بتواند بدون تكيه به ديگران بايستد و دشمن را دفع كند. بحمداللَّه، اين پيروزي براي ملت ايران پيش آمد. رژيم عراق در اجراي قطعنامه تعلل مي كند ما در آستانه ي هفته ي جنگ تحميلي قرار داريم. روزهايي كه در پيش است، به ياد سالهاي جنگ و آن همه امتحان و ابتلاي ملت ايران، برپا مي شود و بايد دايماً اين فكر را براي ملت ايران تجديد كند كه در جنگ تحميلي، پيروزي و موفقيت ملت ما، به بركت اتحاد و يكپارچگي و اتكاي به خدا و عدم اتكاي به ديگران و آمادگي براي فداكاري، پيش آمد. ملت ايران، بايد اين خصوصيات را براي خودشان حفظ كنند تا اگر فكر تجاوز در ذهن كسي و يا متجاوزي هم وجود دارد، آن فكر از ذهنهاي دشمنان و متجاوزان بكلي رفع بشود. البته، ما بعد از آن كه قطعنامه ي 598 را قبول كرديم، پايبندي ما نسبت به مواد اين قطعنامه، تاكنون باقي است و باقي خواهد بود. دشمن و رژيم عراق، در اجراي قطعنامه تعلل مي كنند و متأسفانه فشار لازم از سوي سازمان ملل و ديگر محافل بين المللي، بر عراق وارد نيامده است. بايد فشار وارد مي آوردند، بايد همان كساني كه اين قطعنامه را تصويب كردند و براي اجرايش، آن همه حرف زدند و تبليغات كردند، عراق را به اجراي آن قطعنامه وادار مي كردند. رژيم عراق تعلل كرد و تاكنون اولين بند قطعنامه اجرا نشده است. ما

مصرّاً روي اين مطلب تكيه و تأكيد داريم كه بايد مواد قطعنامه، يكي پس از ديگري اجرا بشود. اين كه شعار گفتگو و مذاكره ي مستقيم را مطرح مي كنند، اگر به معناي تعطيل ماندن مواد قطعنامه است، به هيچ وجه مورد قبول نيست. گفتگو و مذاكره ي مستقيم خوب است؛ ليكن مواد قطعنامه كه تضمين كننده ي حقوق هر دو كشور است و حق را به حقدار مي دهد، بايد اجرا بشود و ما روي اين مسأله تأكيد داريم. قدرت ملت ما، پشتوانه ي اين قضيه است و با جنجال و هياهو و تبليغات هم نخواهند توانست ما را از چيزي كه بر آن تأكيد و پافشاري كرديم، منصرف كنند. بايد مواد قطعنامه اجرا شود بايد مواد قطعنامه اجرا بشود و اولين قدم، عقب نشيني دشمن از مرزهايي است كه اشغال كرده است. كم يا زياد آن، مطرح نيست؛ مهم اين است كه همان مقداري كه دشمن اشغال كرده، بايد پس دهد. عدم عقب نشيني دشمن به مرزهاي بين المللي، تهديد صلح در منطقه است. اين، همان خوي تجاوزگري است كه ما چند سال آن را به رژيم عراق نسبت داديم؛ ولي عده يي باور نمي كردند؛ ليكن حالا ثابت مي شود. وقتي كه آتش بس انجام شد، بايد نيروهابه مرزهاي بين المللي عقب نشيني كنند. آن كه عقب نشيني نمي كند، او متجاوز است. اين، اولين قدم است كه حتماً بايد انجام بگيرد و انجام خواهد گرفت؛ زيرا همه ي دنيا مي دانند كه يك ملت انقلابي، تحمل نخواهد كرد كه يك وجب از خاك او، دست دشمن باشد. اميدواريم كه خداوند به همه ي شما برادران و خواهران، مخصوصاً كساني كه خدمتگزار خانواده هاي عزيز شهدا و اسرا و جانبازان و مفقودان هستند، توفيق

بدهد. همان طور كه امام و رهبر عظيم الشّأن فقيدمان بارها مي فرمودند، اينها ولي نعمتهاي حقيقي ملتند و كساني هستند كه قدرت و صلابتِ امروزِ ملت و دولت ايران در دنيا، به بركت فداكاري و ايثار آنهاست. اميدواريم خداوند ملت عزيز و بزرگ ما را به عاليترين آرمانها و آرزوهايش - كه پيروزي كامل اسلام و مسلمين است - برساند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 44، ص 282

سخنرانى در ديدار با جمعى از بسيجيان و روحانيون تهران، مدرّسان و طلاب اهل سنت استان خراسان، اقشار مختلف

سخنراني در ديدار با جمعي از بسيجيان و روحانيون تهران، مدرّسان و طلاب اهل سنت استان خراسان، اقشار مختلف مردم اردستان و مسؤولان و كاركنان گمرك كشور و گروهي از اعضاي حزب اللَّه لبنان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم دفاع از جامعه ي انقلابي، يك واجب اهم و ضروري از همه ي برادران و خواهران كه از راههاي دور و نقاط مختلف، براي تجليل از روزهايي كه يادآور خاطره ي با شكوه دفاع ملت ماست، تشريف آورده اند، مخصوصاً از علماي اعلام و خانواده هاي معظّم شهدا و رزمندگان و دلاوران عزيز، صميمانه تشكر مي كنم. بايد به اين سؤال پاسخ گفت كه بعد از آن كه جنگ تحميلي، با گذشت قريب هشت سال به پايان رسيد، نيروهاي بسيجي و رزمندگان جوان و پرشور، چه موقعيت و جايگاهي در جامعه ي ما دارند؟ شايد اين هم يكي از شگردهاي دشمن باشد كه وانمود كند بعد از پايان جنگ، رزمندگان - چه آنهايي كه در ميدان جنگ امتحان دادند و توفيق يافتند كه مجاهدت و فداكاري كنند و چه جوانان پرشوري كه قدرت و روح دفاع را در خود مي يابند، ولي از اين كه در ميدانهاي جنگ حضور زيادي داشته باشند، نااميدند - نسبت به نقش دفاع

از انقلاب، دلسرد و نوميد شده اند. ما مي گوييم كه دفاع از جامعه ي انقلابي، هميشه يك واجب اهم و ضروري است؛ چون تهديد عليه جامعه ي انقلابي، موضوعي تقريباً دايمي است. نمي گوييم جنگ دايمي است. تهديد وجود دارد؛ اما بسته به اين است كه ملت ما چگونه در مقابل تهديد، خود را نشان بدهد و آمادگي خود را در چه حدّي حفظ كند. اگر ملت انقلابي، هميشه آمادگي خود را حفظ كرد، يعني جوانها عضويت در بسيج و كار در ميدان تمرين و آموزش را هميشه براي خودشان نگه داشتند و اگر مردم، روحيه ي دفاع را براي خودشان حفظ كردند و اگر چهره و قيافه ي جامعه طوري بود كه هركس به آن نگاه كرد، احساس كند ملت آماده و مستعد دفاع از كشور است، در اين صورت تهديدها عملي نخواهد شد و نيّت دشمن به تحقق نخواهد پيوست. علت ايستادگي و مقاومت ملت ايران در مقابل تهاجم دشمن از رفتار يك جامعه مي شود فهميد كه آيا اين جامعه، قادر به دفاع از هويت و حيثيت خود هست يا نه. جامعه يي كه مردمِ آن به مسايل شخصي بيشتر اهميت بدهند تا مسايل كشور و مسايل جمعي، جامعه يي كه در آن جوانان رو به فساد روند، جامعه يي كه افراد مؤثرِ آن نسبت به مصالح انقلاب و كشور بي تفاوت و بي اعتنا شوند، جامعه يي كه در آن اختلافهاي سياسي و مذهبي و گروهي و صنفي و قومي اوج بگيرد و رشد كند، جامعه يي كه زن و مرد آن به عشرت و زندگي مرفه و توأم با فساد گرايش پيدا كنند، بدانيد كه اين جامعه قادر به دفاع از خود نيست. چنين جامعه يي

از مصالح و شرف و حيثيت خود نمي تواند دفاع كند. اين كه شما مشاهده كرديد و افراد مسن خودشان ديدند و افراد جوان خبرش را شنيدند كه در صد و پنجاه سال اخير، استعمار روي فرهنگ كشور و جوانان و آموزش و پرورش ما اعمال نفوذ كرد و مردم را به بيكارگي و فساد و تباهي و اختلاف سوق داد، بدين علت بود كه مي خواستند ملت ما از منافع و شخصيت و مصلحت و آينده ي خود نتواند دفاع كند. اگر دشمن به اين نتيجه رسيد كه جامعه ديگر نمي تواند از خودش دفاع كند، بدانيد كه تهديد جدي است و نيت دشمن عملي خواهد شد و ضربه اش را وارد خواهد كرد. علت اين كه ما ملت ايران، در ده سال بعد از انقلاب توانستيم در مقابل تهاجم گوناگون دشمن - با همه ي مشكلات آن - بايستيم و مقاومت كنيم و ضرر بيشتري متوجه آنان بكنيم، اين است كه به بركت دين و ايمان و انقلاب و اسلام و آموزش قرآني و اسلاميِ شخصيت عظيم الشّأني كه بيان و سخن و كلامش، مفاد و مضمون قرآن و اسلام بود، در ميان مردم ما روحيه ي انقلابي و پارسايي انقلابي و وحدت كلمه ي بيشتر حكم فرما بود. دشمنان ما - عراق و امريكا و شرق و غرب - از اتحاد خود و حمله و فشار به نظام جمهوري اسلامي، طرفي نبستند. علت موفقيت ما اين بود كه شما جوانان در صحنه بوديد، ملت آماده بود و روحيه ي انقلابي بر جريانهاي غيرانقلابي و ضد انقلابي غلبه داشت. تا وقتي اين گونه باشد، تهديدهاي دشمن عملي نخواهد شد. تهديد و سوء نيت دشمن و

خطر وجود دارد؛ اما تا شما در صحنه هستيد، اين خطر تحقق پيدا نخواهد كرد. نقش بسيج و جوانان بسيجي در آمادگي عمومي نقش جوانان بسيجي و بسيج، در اين آمادگي عمومي كاملاً روشن است. من در جواب آن سؤال آغازين كه جايگاه بسيج در كشور ما بعد از دوران جنگ كجاست؟ مي گويم كه بسيج بايد با همان روحيه و شور و قدرتِ دوران جنگ باقي بماند و جوانان آموزش ببينند و سازماندهي شوند و آمادگي و حضور پيدا كنند. بسيج، يكي از نيروهاي مسلح نيست. بسيج، متن ملتي است كه در مراكز نظامي و صنعتي و اجتماعي و ديني و آموزشي حضور دارد. اين طور نيست كه ما ارتش و سپاه داريم و يك نيروي مسلح ديگر هم به نام بسيج داريم. خير، بسيج متن ملتي است كه در سايه ي آموزش، سلاح به دست گرفته و در وقت نياز كشور، همراه نيروهاي مسلح، بيشترين و سنگينترين بار را به دوش مي گيرد؛ چنان كه در جنگ ديده شد. البته، سازماندهي و نظم و ترتيب و ادب و برخورد اسلامي، اساس قضيه است. من، به برادران سپاه پاسداران انقلاب اسلامي سفارش مؤكد كرده ام كه مسأله ي بسيج را جدي بگيرند. اداره و ترتيب بسيج، در حدود نيمي از مأموريت و مسؤوليت سپاه پاسداران است. در كنار اين موضوع، بايد بگويم كه رفتار و ادب و نظم و انضباط افراد بسيج بايد از ديگران به رفتار اسلامي نزديكتر باشد و روحيه ي آمادگي بسيجي در تمام دستگاهها و سازمانهاي كشور، بايد ان شاءاللَّه حكم فرما شود. لزوم حاكميت روحيه ي بسيجي در سازمانهاي اقتصادي و اجتماعي به مناسبت حضور جمعي از برادران گمرك در اين

مجلس، تأكيد مي كنم كه روحيه ي بسيجي و انقلابي توأم با آمادگي كامل براي كار و تلاش، به نحو صحيح و صادقانه، در سازمانهاي مالي و اقتصادي و اجتماعي حكم فرما شود. گمرك، از جمله مراكز انحصاري بيگانگان در زمان سلطه ي آنان بر ايران بود كه از طريق آن، عليه مصالح ملت كار مي كردند. دروازه هاي ورودي و خروجي كشور، در اختيار بيگانگان و افراد و مؤسسات و دولتهاي وابسته به آنان بود؛ بيگانگاني كه هيچ علاقه يي به مصالح كشور نداشتند و اين جز ذلّت و رقت نبود. بعدها هم كه از دست بيگانه ها گرفته بودند، فساد دستگاههاي مالي - از جمله گمرك - در دوران رژيم گذشته آن چنان بود كه باز براي ملت ضرر و زحمت به همراه داشت. البته، عناصر خوب و امين همه جا بودند - آن جا هم بودند - ليكن گاهي يك آدم فاسد، دستگاهي را به فساد مي كشاند. البته در دوران انقلاب، بحمداللَّه مديران خوب و مسؤولان دلسوز، بر اين مجموعه ها مديريت كرده اند و تلاش فراواني شده است، ولي همچنان كارهاي زيادي باقي است. گمرك جمهوري اسلامي، اولين منزل و دروازه ي ورودي براي خارجيهاست و در همين منزل اول، ادب و امانت و ميهمان نوازي و حدود مسلمانيِ ما را مي سنجند و اميدوارم تلاش شود تا كار، با مقررات آسان و در كمال سلامت و سهولت و اتقان و استحكام و بدون هيچ گونه فشار غيرقانوني و ناشي از سليقه ي شخصي انجام بگيرد؛ به طوري كه منافع ملت از اين طريق مورد خطر و تهديد قرار نگيرد. گرچه امروز، تلاش و زحمت زيادي جهت گره گشايي مشكلات توسط دستگاههاي دولتي صورت مي گيرد؛ ولي در شرايط فراغت از

جنگ، بايد گمرك ان شاءاللَّه به بهترين شكلِ مطلوب ظاهر شود. امروز بيشتر از هميشه بايد به وحدت كلمه ي مسلمين اهميت داد من، اشاره يي نيز به مناسبت حضور جمعي از برادران اهل سنّتِ ايراني و خارجي در اين محفل بكنم؛ برادراني كه به بركت اسلام و بدون در نظر گرفتن مرزها، برادر يكديگرند و چنان كه در روايت آمده است: «المؤمن اخ المؤمن لابيه و امّه»(1): مؤمن، برادر پدر و مادريِ مؤمن است. امروز، بيشتر از هميشه بايد به وحدت كلمه ي مسلمين اهميت داد؛ چون اختلاف، راه هميشگي نفوذ دشمنان در جوامع اسلامي است. راههاي بلند مدت اختلاف و شكاف كه صد يا دويست و يا پانصد سال به طول مي انجاميده، آييني استعماري به وجود مي آورده تا زخمي در پيكر و مجموعه ي عالم اسلامي ايجاد كند كه درمانش به سادگي ميسر نباشد؛ مثل وهابيت و برخي مذاهب و اديان ساختگي كه با هدف ايجاد شكاف در دنياي اسلام پديد آمده است. اگر بنا باشد كه تاريخچه ي استفاده هايي كه استعمار از اين شكاف و زخم كرده است، بيان شود، يك كتاب خواهد شد. من، نمونه هاي مفصلي را از اين سوء استفاده هاي گوناگون در همه جاي دنياي اسلام - از صد سال قبل به اين طرف - سراغ دارم كه با حربه و يا تهمت وهابيت، ايجاد اختلاف و شكاف كرده اند. دشمن، با همه ي راههاي مختلفي كه براي ايجاد شكاف در جامعه ي اسلامي آزموده است، امروز با پديده يي بدون سابقه كه مركز وحدت همه ي مسلمين شده است، روبه روست و آن «جمهوري اسلامي» است. اين پرچم بلند و صداي رسا، پديده يي نوظهور است كه قانون اساسي و شعار و عمل آن،

مطابق اسلام است و به طور طبيعي دلهاي مسلمانان در اقطار عالم، براي آن مي تپد. امروز، جاي ديگري با اين قاطعيت و جديّت، دنبال احكام اسلامي نيست. منظور، ملتها نيستند؛ چرا كه ملتهاي مسلمان، همه جا عاشق اسلام و آماده براي عمل به اسلامند. منظور، سياستها و نظامها و دولتهاست كه اگر به نام اسلام هم شروع كردند، وقتي با امواج شديد تهاجمهاي جهاني مواجه شدند، عقب نشستند. ايران، امّ القري و وطن اصلي و مركز حقيقي اسلام همان طور كه ديديد، در اين ده سال به خاطر اسلام به ما همه چيز گفتند: كهنه پرست، مرتجع، بي تمدن، فناتيك! در سفري كه من به پاكستان مي رفتم، امام امت(رضوان اللَّه عليه) فرمودند كه شما به علماي پاكستان بگوييد: فشارهاي وارده بر ما از سوي امريكا و ارتجاع و شرق و غرب، نه به خاطر ايراني بودن ماست؛ بلكه به خاطر اسلام است. آن روزي كه دنيا احساس كند - العياذباللَّه - ما نسبت به اسلام جدّي نيستيم، آن روزي كه دنياي مستكبر احساس كند ما حاضريم روي اسلام معامله كنيم و بي تفاوت شده ايم، اين فشارها تمام خواهد شد. من، عين بيان حضرت امام را به علماي پاكستان - كه جمع كثيري از علماي مسلمين بودند و از همه ي اقطار پاكستان آمده بودند - گفتم. براي ما محسوس و ملموس است كه علت فشار، اسلام است. مسلمانهاي عالم اين نكته را مي فهمند و احساس مي كنند كه اين جا امّ القراي اسلام و وطن اصلي و مركز حقيقي اسلام است. لذاست كه دلهاشان براي ايران و نظام جمهوري اسلامي مي تپد و به اين عاملِ وحدت شوق پيدا مي كنند. امروز، استعمار با توجه به وجود عامل وحدت، سعي مي كند شكافها و اختلافها

را از طرق مختلفِ قومي و مذهبي، ميان شيعه و سنّي به وجود آورد. در بين اهل تسنن، به نام مكتب فلان مدرسه، اهل حديث و...؛ و در بين شيعه، به نامهاي ديگر. اتحاد مسلمين و صفاي دل آنان، شرط اصلي اعلاي كلمه ي اسلام ما كه مسلمان هستيم، بايد حواسمان جمع باشد. ما بايد بفهميم كه پول نفت فلان كشوري كه به نوكري امريكا و غرب، در ميان ملتهاي مسلمان شناخته شده و روسياه است و به استكبار وابستگي دارد، اگر صرف انتشار كتابي در رد تشيع شد، محض رضاي خدا و علاقه ي به تسنّن نيست و غرض خبيثي را دنبال مي كند. عكس قضيه هم صادق است. اگر ديديم عواملي در جامعه ي شيعي، مشغول تحريك و برانگيختن حساسيت نسبت به برادران اهل سنّت يا مقدّسات آنها هستند، اگر حمل بر كج سليقگي و بد فهمي نكنيم، بايد بدانيم كه قطعاً دست دشمن است. دشمن، از كجي سليقه نيز بيشترين استفاده را مي كند. لذا امروز، اتحاد مسلمين و صفاي دل برادران مسلمان با يكديگر، شرط اصلي اعلاي كلمه ي اسلام است. اگر كسي اعلاي كلمه ي اسلام را نمي خواهد، شما در برابر او تعهدي نداشته باشيد؛ اما اگر طرفداران قرآن و اسلام - از هر فرقه و مذهبي - راست مي گويند و واقعاً دل مي سوزانند و مي خواهند كه قرآن عزيز و عظيم بماند، بايد بدانند كه اين فريادها و اين قلمهاي مزدور و اين پولهاي پليد و خبيث كه در بعضي از كشورها براي ايجاد اختلاف خرج مي شود، مانع از سربلندي اسلام است و اين، كار دشمن است. لذا توصيه مي كنم هفته ي وحدت را - كه نزديك هم است - هم دستگاهها

و هم مردم و بخصوص علماي شيعه و سني در داخل و خارج از كشور، با جدّيت برگزار كنند و نشانه ي وحدت و برادري قرار دهند. اگر ما متحد و برادر باشيم و بر اختلافات خويش فايق بياييم، حربه ي دشمن كُند و از ضربه پذيري دنياي اسلام كاسته خواهد شد. مجدداً از همه ي شما برادران و خواهران و قشرهاي مختلفِ داخل و خارج كشور كه تشريف آورديد، تشكر مي كنم و اميدوارم كه خداي متعال به شما توفيق بدهد و همه ي ما را در راه خود ثابت قدم نگهدارد و روح مقدّس امام عزيزمان را از همه ي ما شاد بفرمايد و قلب مقدّس وليّ عصر را از ما خشنود بگرداند و دعاي آن بزرگوار را ان شاءاللَّه شامل حال ما بفرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 67 ، ص 76

بيانات در مراسم اعطاى نشان فتح به فرماندهان سپاه و ارتش در عمليات ظفرمندانه ى بيت المقدس

بيانات در مراسم اعطاي نشان فتح به فرماندهان سپاه و ارتش در عمليات ظفرمندانه ي بيت المقدس بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قدر كار شما بيش از اين نشانهاست در ابتدا، به برادران عزيزي كه اولين نشان افتخار و نشان حضور فداكارانه در جنگ را در جمهوري اسلامي دريافت كرده اند، صميمانه تبريك عرض مي كنم. به نيروهاي مسلح هم تبريك مي گويم كه بالاخره اين رسم و سنتِ مطلوبِ قدردانيِ مشخص و معيّن را از كساني كه فداكاري نمودند، شروع كردند و با اين نشانها، آن را هميشگي ساختند. اين نشان، اولاً نشان سپاسگزاري و قدرداني جمهوري اسلامي از شما عزيزاني است كه خدمتي بزرگ و ارزنده را در جنگ تحميلي، از خودتان نشان داديد. ثانياً، يك يادگار ماندني است تا در آينده همه بدانند كه در يك فصل بسيار خطرناك و

دشواري از زندگي و تاريخ جمهوري اسلامي، صاحبان اين نشانها، چه فداكاري يي نشان دادند و چه عظمت انساني يي از خودشان بروز دادند. اين نشان، يك كار سمبليك است، والّا قدر كار شما بيش از اينهاست و اميدواريم كه همه ي ملت و كشور و مسؤولان، قدر شما و مجاهداتتان را بدانند و ان شاءاللَّه هميشه از شما قدرداني كنند. عمل خير هيچ وقت از بين نمي رود نكته ي ديگر اين است كه گرچه ما به چند ده نفر از برادران «نشان» داديم و عملاً و رسماً از آنها قدرداني شد؛ اما كساني كه در خور اين نشانها هستند، فقط جمعِ امروز نيستند. همان طور كه برادران بيان كردند، عمليات بزرگ ديگري در جبهه بوده و رشادتهاي بزرگي در آن عملياتها نشان داده شده است و چهره هاي گمنام و بي ادعا و كم ادعا و متواضع و گوشه گير - چه ارتشي و چه سپاهي و چه از آحاد نيروهاي بسيجي - بودند و هستند كه شايسته و درخورِ اين نشانها مي باشند و بايد مورد احترام و قدرداني قرار بگيرند. ان شاءاللَّه در آينده بايد اين كار انجام بشود و يكي از برنامه هايي را كه ستاد كل تعقيب خواهد كرد - چه مباشرتاً و مستقيماً و چه به وسيله ي دستگاههاي ديگر - بايد همين باشد كه افرادي كه در طول اين ساليان فداكاري كردند - چه امروز در خدمت باشند يا نباشند - شناخته و برآورده و بركشيده شوند و مورد احترام قرار گيرند و از آنها قدرداني به عمل آيد؛ زيرا عمل خير هيچ وقت از بين نمي رود. اثر كار شما در جنگ، محفوظ است آن شبي كه شما تا صبح بيدار مانديد، آن ساعات

متوالي كه شما در قرارگاهتان نشستيد و اين طرحها را ريختيد، آن حضور شجاعانه يي كه شما در صحنه ي جنگ انجام داديد، آن قدرت روحي كه شما از خودتان نشان داديد و موجب شد تا نيروهاي شما جلو بروند و نيروي دشمن سركوب گردد، حتّي آن گلوله يي كه شما شليك كرديد و يا دستور داديد شليك بشود، همه و هر يك از اينها، حادثه يي نبود كه يك روز واقع شد و بعد هم تمام گشت. نه، عين آن حادثه، الان موجود است و در دو جاي ديگر محفوظ مي باشد و اگر خواستيد بگوييد سه جاي ديگر، جاي سوم را به قدر آن دو، نبايد خيلي اهميت داد؛ زيرا گاهي هست و گاهي نيست. اما آن دو جاي اصلي كه وجود دارد، اول در ميزان و علم و دفتر محاسبه ي الهي است كه «لايغادر صغيرة ولاكبيرة الّا احصاها»(1): هيچ كار كوچك و بزرگي از شما سرنزده، مگر اين كه در آن صحيفه ي الهي نوشته شده و موجود است و تمام نخواهد شد و در روز قيامت، به شكل چيزي شيرين و مطلوب و دلنشين و آرامبخش و نجاتبخش مجسم خواهد شد. بنابراين، كاري را كه شما در ساعتي و لحظه يي و زماني انجام داديد، آن كار در آن جا باقي است. دومين جايي كه كار شما باقي مي ماند، عبارت از همين وضع موجود شماست. مگر شما نمي گوييد كه جمهوري اسلامي، يك نظام مستقر و نيرومندي است و مجموعه و محصولي است كه در ذات و خلال او، كار آن روز شما موجود است و اگر آن كار نبود، امروز اين مجموعه نبود؛ پس تلاش شما در وضع

موجود ما مستقر است و اگر تا قيامت اين وضعيت باشد، آن تلاش هم خواهد بود. مثل آن دانه يي كه شما در زمين مي نشانيد و يك درخت سيب مي شود. ميوه هايي كه از اين درخت سيب به عمل مي آيد، آن دانه به نحوي در همه ي اينها وجود دارد. اگر آن دانه نبود، هيچ يك از اين ميوه ها هم نبودند. اگر شما نظام مستقر و حركت بهنگام و بساماني را مي بينيد و مشاهده مي كنيد كه آينده روشن و اميدبخش است، اگر مي بينيد ابهت جهاني يافته ايم، اگر مي بينيد داراي كشوري هستيم كه در جهت آبادي و عمران و استقلال و سيادتِ روزافزون حركت مي كند، فشرده و متراكم شده ي همان هزاران كاري است كه شما در طول زمان انجام داديد و محصول يا مجموعه ي آن، اين شده است. اگر هر كدام از آنها نبود، اين ثمرات نيز نبود. اگر تلاش آن شب شما كه تا صبح زحمت كشيديد تا نيروها را در سنگرها مستقر كنيد، يا از آب عبور بدهيد، يا دشمن را دور بزنيد، يا در مراكزِ كمين مستقر بشويد، يا آمادگيها و يا نقشه را به وجود آوريد، اگر آن تلاشها نبود، امروز اين نتيجه نبود. پس، آن تلاش شما در اين وضع موجود ما مستقر است و تا قيامت وجود خواهد داشت. سومين جا، حافظه ي ملتها و خاطره ي تاريخ است كه گاهي هست و گاهي نيست و همان طور كه گفتيم، خيلي هم به قدر آن دو مهم نيست؛ اما خالي از اهميت هم نمي باشد. تاريخ و آينده ي ما و گزارش گزارشگران و ياد يادآوران، كارها و تلاشهاي شما را همواره در خود حفظ خواهد كرد. بنابراين، آن كارها موجود

است. نيروهاي مسلح بايد قوي بشوند و قدرت دفاعي خود را بالا ببرند از نيروهاي سپاه و ارتش، افراد زيادي بوده و هستند كه بعضي شهيد شدند و بعضي هم بحمداللَّه زنده و سرپا هستند و تلاشهاي زيادي كرده اند و ان شاءاللَّه بايستي شناسايي بشوند و نامشان مشخص گردد و ان شاءاللَّه با اعطاي نشان، از آنها قدردانيِ مشخص و مجسم و متبلور انجام بگيرد. البته، ليستها محفوظ و گزارشها مشخص است، خيلي هم زحمت ندارد؛ اما اين شروع كار بوده و ان شاءاللَّه در ادامه ي كار، حقوق همه ي كساني كه در اين زمينه ذي حق هستند، بايد حفظ و رعايت بشود. آنچه كه صحبت شد، مربوط به گذشته بود؛ ولي آنچه كه مربوط به آينده مي باشد، اين است كه برادران نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي بايد قوي بشوند و قدرت دفاعي خود را بالا ببرند. اين، دو كلمه حرف است؛ اما پشت سر اين حرف، هزاران تلاش قرار دارد. اگر تلاش نكرديم، آن دو محقق نخواهد شد و اگر نشد، ملت و كشور و انقلاب و نظام جمهوري اسلاميمان، تهديد خواهد شد. آن گونه كه من استنباط كرده ام، بايد بر طبق فهم خودم عمل بكنم و اين تكليف شرعي من است و در نيروهاي مسلح، هر كس موظف است كه بر طبق همين روال عمل بكند. ما بايد ارتش و سپاه را به عنوان دو سازمان و دو بازوي مسلح و دو تشكيلاتي كه امام تا آخرين روزها اصرار داشتند اين دو سازمان بمانند و قوي بشوند، نگهداريم و تقويت كنيم و هر كدام تشكيلات خودشان را به بهترين وجه ممكن اداره كنند و ستاد كل هم با وظايف

مشخص و معيّني كه وجود دارد و بر اساس آنها تشكيل شد، برنامه ريزي و سياستگذاري خواهد كرد. ارتش و سپاه دو سازمان موازي نيستند برنامه ريزيهاي كلي و سياستگذاريهاي عموميِ نيروهاي مسلح مثبت است و درخشندگيها و نيز كمبودها و كاستيها و ضعفهايي دارند. هم بايد كاستيها برطرف بشود و ضعفها به قوّت تبديل گردد و هم بايد درخشندگيهاي هر يك از اين دو سازمان، براي ديگري درس و آموزش و الگو بشود. هر كدام امتيازاتي دارند كه آن امتياز، مطلوب و يادگرفتني و پيروي كردني است و هركس ندارد، ياد مي گيرد و پيروي كند. هر كدام هم ضعفها و نقصهايي دارند كه بايد برطرف بشود. اين كه گفته بشود ما مي خواهيم به نفع ارتش، سپاه را ضعيف كنيم يا به نفع سپاه، ارتش را ضعيف سازيم، به طور قاطع وجود نخواهد داشت و ندارد. البته، در گذشته هم تا آن جا كه من از سياستها و تدابير حضرت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) و كاري كه بر اساس تدابير ايشان از سوي مسؤولان و جانشين محترمشان انجام مي گرفت، باخبرم؛ چنين چيزي وجود نداشته است. البته، شايعه و سوءظن و روح وسوسه و نگراني دايمي و قلق و اين كه چه خواهد شد و اين كار به چه نيّتي انجام گرفت و از اين قبيل چيزها هميشه بوده؛ اما اكنون نيست و حالا ما بحث امروز را مي كنيم. محققاً ارتش و سپاه، دو سازماني هستند كه موازي هم نمي باشند. علي الاصول مأموريت ارتش بامأموريت سپاه متفاوت است و دو گونه مأموريت مي باشد. هر دو هم نيروي مسلح و نظاميند و هر كسي بگويد نيروي سپاه، يك نيروي انتظامي است، برخلاف آن چيزي

كه نظر ما بوده و دنبالش هستيم، حرف بي خود زده است. همچنين هر كس بگويد كه سپاه يك نيروي ويژه به معناي كوچك كردن و كوچك گرفتن است، بي خود گفته است. خير، سپاه هم يك سازمان رزمي و نظامي است و مأموريت مشخصي هم دارد. ما اين مأموريتها را به طور رسمي به هر سازماني ابلاغ خواهيم كرد. بايد هر دو سازمان بنشينند و حدود و مرزهاي دقيق اين مأموريتها را طبق تدبيري كه داده مي شود، معيّن بكنند و بر طبق آن، هر سازماني خودش را منطبق نمايد. بنابراين، ارتش و سپاه به عنوان دو سازمان باقي مي مانند؛ اما بايد هر چه ممكن است، از جهاتي كه لازم مي باشد، به هم شباهت پيدا كنند. البته، چون مأموريتها جداگانه است، اقتضائات خاصي دارد كه هر دو مأموريت، اقتضائات خودش را دنبال خواهد كرد و طبيعتاً ممكن است هر مأموريتي، اقتضاي خاصي هم در شيوه ي سازماندهي يا بقيه ي چيزها داشته باشد؛ اما در برخي موارد، اين طور نيست. ارتش و سپاه دو بازو هستند لازم نيست در مأموريتشان به هم شباهت پيدا كنند؛ اما در آن چيزهايي كه دو سازمان رزمي بايد به هم شباهت پيدا كنند، بايستي روزبه روز به همديگر نزديكتر و شبيه تر و از حالِ هم آگاهتر و به هم مهربانتر و نسبت به سرنوشت يكديگر علاقه مندتر باشند. حقيقتش هم همين است. يعني اگر ارتش توجه بكند، خواهد ديد كه حضور سپاه پاسداران در كنار او، به وي كمك خواهد كرد. سپاه هم اگر درست دقت بكند، خواهد ديد كه حضور ارتش جمهوري اسلامي ايران در كنار وي، به كمك او خواهد آمد. اين دو سازمان،

دو بازو هستند و دو بازو از يك بازو بهتراست. اين تعبيرِ دو بازو، عيناً همان تعبيري است كه امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) به خود من گفتند. راجع به همين مسأله ي سپاه و ارتش صحبت بود كه ايشان دو بازوي مباركشان را بلند كردند و گفتند: «هر دو، دو بازوي جمهوري اسلامي هستند و بايد باشند». حقيقتش هم همين است. من هم بدون اين كه در اين نظر شكي داشته باشم، از اول اعتقادم همين بوده است كه اين دو سازمان وجود دارند و هر دو لازم و مكمل يكديگرند. تدبير اين است كه هر دو سازمان، با اين ديد به مسايل خود و سازمانشان و مسايل سازمان ديگر نگاه كنند؛ نه اين كه با ديد حدسي، ارزيابي نمايند. ارتش فكر نكند كه چون سپاه پاسداران برادران خوبي هستند و جنگ هم كه تمام شد، پس از اين ديگر فقط سازمان او مطرح است. نمي گويم شما برادران ارتشي اين فكر را مي كنيد. من شاهد همكاريها و علاقه منديهاي شما بوده ام و در جبهه ي جنگ و بيرون از جنگ هم بوده ام؛ اما نبايد از اين كه در گوشه و كنار، كساني اين فكر را ترويج كنند و دشمن هم به آنها كمك كند، غافل بود. از طرف ديگر، سپاه هم نبايد فكر كند كه چون اين همه عمليات موفق و پيروز انجام داده است، ديگر هيچ چيز كم و كسر ندارد و لزومي هم ندارد كه حتماً ارتش در كنارش باشد. خير، ارتش يك سرمايه و ذخيره و اندوخته براي اين ملت است. هيچ كس به دست خودش، اندوخته ي خويش را از بين نمي برد. هر دوي اينها - همان طور

كه امام(ره) فرمودند و من هر چه فكر مي كنم، بهتر از اين تعبير پيدا نمي كنم - دو بازو هستند و هيچ آدم عاقلي، يكي از دو بازوي خودش را قطع و يا ضعيف نخواهد كرد. اين دو بازو، جز به سود شخص حركت نخواهند كرد و هماهنگي نخواهند داشت. اگر شما هم بخواهيد اين دستتان با آن دستتان هماهنگي نكند، نمي توانيد. به طور طبيعي، اين دو دست با همديگر حركت و هماهنگي مي كنند؛ مگر آن كه خداي ناكرده يكي فلج باشد يا شما تمرين كرده باشيد و بِزور بخواهيد چنين چيزي را به يك دستتان تحميل كنيد. براي اين كشور، تهديد وجود دارد. نمي گويم جنگ وجود خواهد داشت - ممكن است وجود داشته باشد و يا نداشته باشد - اما تهديد قطعي است. اين تهديد، چه زماني عملي مي شود؟ آن وقتي كه شما ضعيف باشيد و دچار اختلاف شويد و خداي نكرده در صحنه حضور نداشته باشيد و كارايي و آموزش و تجهيزات و نيروي انساني و انضباط نداشته باشيد؛ والّا دشمن در مرحله ي تدبير خواهد ماند و اميدواريم كه بماند و هرگز اين توان را پيدا نكند كه به جمهوري اسلامي چشم زخمي وارد كند. البته، من صريح بگويم كه تا شما باشيد و با هم خوب كار كنيد و آماده به خدمت و پا به ركاب و دامن همت به كمر زده و كاردان و با چشم باز در صحنه باشيد، چشم زخمي زده نخواهد شد و دشمن، اين قدرت را پيدا نخواهد كرد. از حق فرماندهي به نحو شايسته استفاده خواهم كرد من، به نيروهاي مسلح رسيدگي خواهم كرد. وجود ستاد مشترك ارتش و ستاد

مركزي سپاه پاسداران و ستاد كل نيروهاي مسلح، به معناي عدم حضور و عدم رسيدگيِ من نيست. آن جا كه لازم باشد، من به همه ي امور رسيدگي خواهم كرد و اين حق براي من محفوظ است كه تا پايين ترين رده ها وارد بشوم و چيزي را سؤال و استفسار و تصرف كنم. البته، سلسله مراتب آن چناني كه مقرر است، به جاي خود محفوظ مي باشد؛ اما سلسله مراتب، مانع از حق فرمانده براي رسيدگي در حيطه ي فرماندهي - به هر شيوه يي كه مصلحت بداند - نيست و از اين حق براي خدا و تجهيز نيروهاي مسلح و براي اين كه در اين روزگار بتوانيم نيروهاي مسلحمان را نيرومند كنيم، به نحو شايسته استفاده خواهم كرد. اين بازوها بايد قدرتمند شده و اين مشتها بايد گره شوند. ما كسي را تهديد نمي كنيم، از اول هم تهديد نكرديم، دنيا هم اين را مي داند. نگويند كه جمهوري اسلامي ايران، ما را تهديد كرده و خودش را آماده مي كند. بلي، ما ان شاءاللَّه روزبه روز خودمان را بيشتر آماده خواهيم كرد و بايد هم بكنيم، وظيفه ي مردم هم اين است كه پشتيباني كنند. ما تهديد نمي كنيم؛ بلكه در مقابل تهديدهاي دشمنان كه ثابت شده به هيچ اصلي از اصول انساني پايبند نيستند، ايستادگي خواهيم كرد. سپاه و ارتش صميمانه با هم كار كنند ان شاءاللَّه ديدارهاي ديگري هم به مناسبتهاي كاري، با شما برادران سپاهي و ارتشي خواهم داشت و توصيه هاي لازم را خواهم كرد؛ اما امروز كه يك تجمع خوبي در اين جا ايجاد شده است، مايلم نكاتي را به شما توصيه بكنم: اولاً - همان طور كه قبلاً گفتم - اين دو

سازمان، صميمانه با هم كار كنند. اگر صميميت نباشد، طرف مقابل آن را زود مي فهمد. نبايد به زبان بگوييم بله، اين گونه است؛ اما در باطن صميميت نباشد. بايد بدانيم خداي متعال چنين قرار داده است كه بي صميميتي زود فهميده شود. آدمهاي بي واقعيت و بي صداقت خيال مي كنند زرنگند، نمي دانند كه افراد زيادي هستند كه با همديگر مي نشينند و ديگران را به بي صداقتي و بي صميميتي متهم مي كنند و مي گويند فلان كس آدم بي صداقتي است و صميميت ندارد؛ در حالي كه خودش خيال مي كند هيچ كس عدم صداقت او را نفهميده است. او اصرار ورزيده كه صميمي جلوه كند؛ اما بالاخره حقيقت آشكار شده است و در جمع افراد، اين معنا واضحتر هم خواهد شد. اگر يك مجموعه نسبت به مجموعه ي همجوار خود، صميميت نداشته باشد، زود آشكار خواهد شد و در عمل، تناقضها و درگيريها و اصطكاكها پديدار خواهند گرديد. دو سازمان بايد نسبت به هم صميميت و برادري داشته باشند و به هم كمك كنند و هدف را بالاتر از اهداف سازماني قرار بدهند. الان اگر به يكي از لشكرها - چه لشكرِ ارتش و چه لشكرِ سپاه - بگويند شما ده بيست تانك يا يك مقدار وسايل و تجهيزات و آشپزخانه و... را به لشكر ديگر بدهيد تا اصلاً متعلق به خودشان باشد، خواهيد ديد كه از همه ي امكانات براي ندادن آن وسايل استفاده مي كنند؛ در حالي كه بناست آن لشكر هم بجنگد. گاهي هم آن لشكر، وسايل و تجهيزات ندارد و به آنها احتياج دارد و آن ديگري زيادي هم دارد؛ اما نخواهد داد. البته، در دستگاههاي غيرنظامي هم همين گونه است و اين چيزي

نيست كه مخصوصِ شما باشد. بنابراين، مي بينيد كه در برخي موارد، متأسفانه هدفهاي سازماني و حتّي كوچكتر از سازماني، از اهداف اصلي بالاتر قرار مي گيرند. بايد با اين روحيه مبارزه كرد. چه كسي بايد مبارزه كند؟ طبيعي است كه اول خودمان بايد اين كار را بكنيم و حقيقتاً گشاده دستانه با آن ديگري برخورد كنيم تا برادريِ بيشتري بين ارتش و سپاه برقرار شود. مأموريتهاي دفاعي مرزي را خيلي جدي بگيريد نكته ي ديگر اين است كه مأموريتهاي دفاعي مرزي را خيلي جدي بگيريد. من، قبلاً هم به شما گفته ام و اكنون نيز تكرار مي كنم: اين خطوط مرزي را، هم سپاه و هم ارتش مستحكم كنند. حقيقتاً هيچ بهانه يي براي توجيه عدم استحكام و عدم اطمينان و گسيختگي خطوط مرزي ما قابل قبول نيست. هم سپاه و هم ارتش، در منطقه يي كه مأمور حفاظت هستند، بايد با كمال دقت و مراقبت حضور داشته باشند و از هرگونه سستي و بي مبالاتي و سهل انگاري و ولنگاري از طرف افراد و مأموران پايين دست، به شدت جلوگيري كنند. نظم، شاخصه ي يك مجموعه ي نظامي نكته ي بعدي اين است كه اساس كار نظام و نيروهاي نظامي، نظم و انضباط است. اگر نظم داشتيد، هم نيروي انساني و هم سلاح و هم امكانات شما، به دردتان خواهد خورد؛ ولي اگر نظم نداشتيد، چنانچه نيروي انساني و سلاح و تجهيزات و امكانات و پول هم داشته باشيد، به دردتان نخواهد خورد. آن چيزي كه يك توده ي انبوه آدم را از يك لشكر و يگان نظامي ممتاز مي كند، در درجه ي اول نظم او است. بنابراين، شاخصه ي يك مجموعه ي نظامي، نظم است. هر چه ممكن است،

به نحو صحيح بر نظم و انضباط خود بيفزاييد. ممكن است بعضي تصور كنند كه فقط سپاه مخاطب است. خير، هم سپاه و هم ارتش مخاطب است. متأسفانه، گاهي در برخي از قسمتها و يگانهاي ارتش هم، نشانه هاي بي نظمي مشاهده مي شود كه بايد تكرار نشود. امروز، يكي از برنامه هاي ما، معرفي آقاياني است كه اخيراً منصوب شده اند و چون بنا را بر اين گذاشتيم كه مراسم ما از معنويت و حقيقت و صميميت سرشار باشد، چنانچه برخي از تشريفات هم در آن نباشد، به آن خللي وارد نمي كند. البته، من با تشريفات نظامي مخالف نيستم؛ ولي با مطلق تشريفات و وجود تشريفات در زندگي شخصي خودم و ديگران، صددرصد مخالفم. در عين حال، در تشريفات رسمي كه گاهي شعار است و يك معنا و مفهومي در آن وجود دارد، حايز اهميت است. من، به اين گونه تشريفات علاقه مند هستم؛ اما اگر يك وقت به خاطر جهت ديگري، اين تشريفات عملي نشد، از نظر من ايرادي ندارد و طبعاً امروز به خاطر وضعيت مكاني ما، نمي توانست آن تشريفات مفصل انجام بگيرد. وضعيت ما طلبگي است و فعلاً با همين وضعيت، اين كار را انجام مي دهيم. هويت و معنويت و معناي كار مهم است؛ اگر چه از لحاظ ظاهر، آن گونه كه مي خواهيم، نباشد و به همين جهت است كه تشريفاتِ آن چناني نداريم. وظايف ستاد فرماندهي كل نيروهاي مسلح من، به ستاد فرماندهي كل، آقاي دكتر فيروزآبادي - كه برادر بسيجيِ سابقه دار و مورد اعتماد ما هستند - گفتم كه سياستگذاري و هدايت كلّي و همسان سازي و هماهنگ سازيِ دو سازمان، برعهده ي اين ستاد است و ستاد سپاه پاسداران

و ستاد مشترك ارتش، براي كارهاي خود، از طريق ستاد فرماندهي كل اقدام خواهند كرد. البته، به هر نحو و هر جا كه لازم باشد، من با فرماندهان ارتش و سپاه، ديدار و ملاقات و نظرخواهي خواهم داشت؛ ليكن روال جاري كار، آن گونه خواهد بود كه از طريق ستاد فرماندهي كل كارها انجام مي گيرد. ستاد كل هم در كارهاي ستادي آن دو ستاد و سازمان، دخالتي نخواهد كرد. من، براي ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي، آقاي سرتيپ شهبازي را منصوب كردم كه ايشان هم از برادران بسيار خوب و شناخته شده در صحنه ي جنگ بوده است. خود من شاهد بودم كه ايشان در صحنه ي انقلاب، خدمت بزرگي به ارتش و نيروهاي مسلح كرد و در اوايل پيروزي انقلاب، ايشان و جمعي ديگر، هميشه جزو همكارهاي خوب ما بود و امروز برادر شناخته شده يي است. نيروهاي سه گانه ي ارتش، بايد ستاد مشترك را به عنوان مادر خودشان به حساب آورند و بدانند كه اگر ستاد مشترك تضعيف شد، نيروها تضعيف خواهندگرديد. نيروها خيال نكنند كه اگر ستاد مشترك را دور زدند، به نفعشان است؛ بلكه به ضررشان خواهد بود. من، اين نكته را به عنوان روش و خط مشي به شما گفتم و البته شما در عمل هم همين را تجربه خواهيد كرد و خواهيد ديد كه اگر نيروهاي سه گانه ي ارتش، ستاد مشترك را جدي نگيرند، كارشان پيش نخواهد رفت و بلكه عقب خواهند افتاد. ستاد مشترك، حالت مادر و مركز را براي ارتش دارد و بر سه نيرو مشرف است و در حقيقت، ستاد فرماندهي كل ارتش مي باشد. بنابراين، مسايل تدابير فرمانده ي كل، از طريق

ستاد مشترك به نيروها و به قسمتها و ادارات و سازمانها ابلاغ خواهد شد. براي ستاد سپاه پاسداران، برادر بسيار خوبمان آقاي ذوالقدر، به پيشنهاد فرماندهي كل سپاه پاسداران انتخاب شد كه البته خود من هم شناخت خوبي از ايشان داشتم و اين اميد را دارم كه ان شاءاللَّه ستاد كل سپاه پاسداران بتواند قدمهاي اساسي يي در طريق منتظم كردن مجموعه ي سپاه بردارد. اين ستاد، بايد از پشتيباني فرماندهي كل برخوردار باشد و همين طور سازمانها و نيروها و قسمتهاي مختلف سپاه پاسداران هم توجه بكنند كه از طريق ستاد كل سپاه، كارهاي خود را انجام بدهند. البته، اين سؤال وجود دارد كه شوراي عالي سپاه - كه شوراي قانوني اين سازمان است - رابطه و جايگاهش با فرماندهي و ستاد كل، چگونه خواهد بود؟ اين مسأله، جزو آن نكاتي است كه من ان شاءاللَّه در آينده، براي آن كه كار برادران به خوبي انجام بگيرد، پاسخ روشني به سپاه خواهم داد. به هر حال، ما اميد زيادي به ستاد كل سپاه بسته ايم كه ان شاءاللَّه بتواند با تدبير و نظم و برآورد و بررسي و تجزيه و تحليل منطقي از مسايل، كارها را هر چه بيشتر رو به انتظام ببرد. برادر عزيزمان، آقاي رحيم صفوي نيز به عنوان جانشين فرمانده ي كل معرفي شده اند. در حقيقت، اين برادر، هم شهيد و هم جانباز است و فقط بحمداللَّه مفقود و اسير نيست؛ حي و قايم كامل! ايشان از اول جنگ، در كردستان بودند كه من خود در مراحلي، واقعاً شاهد فداكاريهاي مخلصانه ي اين برادر بسيار خوب بودم. چهره يي برجسته و با اخلاص و صميمي و خوب كه فرماندهي كل سپاه

- جناب آقاي رضايي - ايشان را معرفي و پيشنهاد كردند و من هم منصوب كردم كه بجا هم هست. براي فرماندهي نيروي زميني سپاه، برادر عزيزمان آقاي مصطفي ايزدي را در نظر گرفتيم كه از آن برادرهاي بسيار خوب مي باشند. من خودم نيز ايشان را از سابق از دور و نزديك مي شناختم. از آن وقتي كه ايشان در كردستان بودند و بعد به سپاه و فرماندهي وارد شدند و كارها و تلاشهاي مخلصانه يي در منطقه ي كردستان و بعداً مدتي هم در منطقه ي جنوب انجام دادند، حقاً و انصافاً جزو برادرهاي بسيار ارزنده و محبوبي هستند كه جا دارد افرادي از قبيل ايشان، در مسؤوليتهاي بالا باشند. برادر عزيزمان آقاي محتاج هم به عنوان جانشين فرمانده ي نيروي زميني معرفي شدند و بنده هم تأييد كردم و حكم دادم. گرچه با ايشان خيلي همكاري نداشتم؛ اما سوابق شناخته شده ي خوبي از آقاي محتاج دارم. اين مجموعه، برادران عزيزي هستند كه امروز بنا بود در اين جا معرفي بشوند و وظايف و شرح كارشان مشخص است. من، به همه ي برادران عزيز توصيه مي كنم كه كمك كنند تا ان شاءاللَّه اين برادران بتوانند به مأموريتها و وظايف مهم خودشان عمل كنند. لازم است از برادراني كه در طول مدت جنگ، تلاشهاي زيادي كردند و مسؤوليتهاي مهم و بالايي داشتند و هنوز نام آنها مطرح نشده است تا از آنها تجليل شود، به صورت كلي تجليل كنم. اميدوارم كه ان شاءاللَّه همه ي آنها مشمول رحمت و فضل الهي باشند. همچنين ياد شهداي عزيزمان: سرداران و رزمندگان و بسيجيان و نيروهاي خدماتي - چه نيروهاي درماني، چه جهاد سازندگي و چه ديگران -

را گرامي مي داريم و اميدواريم كه خداوند ان شاءاللَّه به خانواده هاي آنها صبر و اجر بدهد و بركات خودش را بر آنها نازل كند و شهداي آنها را با شهداي ابرارِ صدر اسلام، محشور فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) كهف: 49

بيانات در ديدار با رئيس جمهور موقت افغانستان و رهبران مجاهدان افغانى

بيانات در ديدار با رئيس جمهور موقت افغانستان و رهبران مجاهدان افغاني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مسأله ي افغانستان، يك مسأله ي اسلامي به همه ي آقايان محترم و برادران عزيز كه ميهمانان ارجمند جمهوري اسلامي و مجاهدان في سبيل اللَّه هستند، خير مقدم و خوش آمد عرض مي كنم و از خداوند متعال مسألت مي نمايم كه اين اجتماعات و گفتگوها و تلاشهايي را كه شما به آن مشغوليد، مشمول فضل و رحمت خود قرار بدهد و بركت ببخشد؛ چون نه فقط يك ملت، بلكه دنياي اسلام چشم انتظار كارهاي شماست. امروز، اگرچه در محافل سياسي و در گفتگوهاي سياسيون عالم، مسأله ي افغانستان يك مسأله ي صرفاً سياسي و بين الدّولي است؛ اما از نظر ملتهاي مسلمان، يك مسأله ي اسلامي است كه به سرنوشت دنياي اسلام و آينده ي بين الملل اسلامي ارتباط تام و تمامي دارد. آنچه بحمداللَّه، هم براي همه ي مسلميني كه از مسايل جاري اين منطقه و افغانستان مطلع و آگاه هستند و هم بخصوص براي ملت افغانستان و ايران مايه ي خشنودي و خوشحالي است، اين است كه مبارزات شما پس از سالها رنج و زحمت، به يك نتيجه ي مقطعي و مرحله يي نايل آمد و ثابت شد كه يك ملت، هر چند هم تنها و مستقل و علي الظاهر بي پناه باشد، اگر جهاد كرد، خداي متعال به او كمك مي كند و با اراده اش معادلات جهاني را به هم خواهد زد - كه به

هم زد. هنوز ملت افغانستان قدم آخر را برنداشته است كسي باور نمي كرد كه ملت افغانستان خواهد توانست نيروهايي را كه با كميّت زياد و با اراده و تصميم قاطع وارد افغانستان شده بودند، از اين كشور بيرون كند. جز ملت افغانستان، هيچ كس ديگر نبود كه بتواند اين كار را بكند. اگر كسي، دولتي، سياستي، ادعا كند كه او در چنين كاري مؤثر بوده است، حتماً گزافه است. فقط اراده ي ملت افغانستان و جهاد بزرگ و بسيار مرارتبار اين ملت مؤثر بوده است. اگر شما جهاد نمي كرديد و اگر آن جبهه هاي سخت و محروم از اوّليات زندگي، با آن فداكاري تلاش نمي كردند، ممكن نبود دشمن از خاك افغانستان بيرون برود. البته، تغيير سياستها در داخل شوروي هم مؤثر بود، اما آن چيزي كه زمينه ي تغيير سياست را فراهم مي كرد، جهاد ملت افغانستان بود؛ والّا ملتي كه مثل بره، رام و مطيع دشمنان و اشغالگران باشد، هيچ كس اراده نخواهد كرد كه او را رها كند. اين اراده و جهاد شما بود كه بحمداللَّه موفق شديد. يادم مي آيد كه در آن دوران سخت، حتّي خود عناصر مؤثر مجاهدِ افغانستان هم وقتي اوضاع را بررسي مي كردند، افق روشني را نمي ديدند. هر چند با اعتقاد به حكم و قضاي الهي، اجمالاً هر مؤمني معتقد است كه خداي متعال پيروزي را به مؤمنين خواهد داد، اما در مورد افغانستان، هيچ فرمول ظاهري براي اين كار وجود نداشت؛ ولي شما ديديد كه پيروزي واقع شد. امروز هم شما به سمت پيروزي نهايي حركت مي كنيد و بايد حركت كنيد. آنچه مهم است، اين است كه همان عواملي كه در آن روز به

شما كمك كرد تا بتوانيد مجاهدت كنيد، امروز هم لازم است تا كمك كند كه بهترين راه را انتخاب كنيد و قويترين تصميم را بگيريد و قدم آخر را برداريد. هنوز ملت افغانستان قدم آخر را برنداشته است و حيف است كه انسان بعد از رسيدن به دروازه هاي پيروزي، متوقف شود و نتواند خود را به پيروزي برساند. اگر انسان ببيند شناگري نيرومند و چيره دست، با شنا از دريا عبور كرده تا خودش را به ساحل برساند، اما در يك كيلومتري ساحل، خداي نكرده برايش عارضه يي پيش بيايد، خيلي تأسف مي خورد. مشكل امروز شما مسأله ي اختلافات داخلي است من امروز مسايل شما را مي دانم و از طرق سياسي و معمولي و مذاكرات فراواني كه با اغلب شما آقايان محترم - كه از دوستان خيلي نزديك و قديمي من هستيد - داشته ام، در جريان آن هستم. امروز مشكل شما، مسأله ي اختلافات داخلي است كه بايد آن را برطرف كنيد. دشمن مايل است كه اختلافات روزبه روز بيشتر مشتعل شود و در همه جا بهانه هم زياد دارد؛ بخصوص در افغانستان كه بيش از بعضي جاهاي ديگر، بهانه براي اختلاف وجود دارد. اگرچه به نظر ما، اختلاف شيعه و سني در حقيقت اختلاف نيست؛ زيرا در اصول اصلي اسلام - كه اگر كسي آنها را نداشت، مسلمان نيست - مشتركند؛ يعني هر دو مذهب، به قبله ي واحد، خداي واحد، پيامبر واحد، قرآن واحد و احكام و اركان واحد اسلامي معتقدند؛ اما شما ببينيد كه استعمار در طول زمان از طرح مسأله ي شيعه و سني در مقابل يكديگر، چه وسيله ي اختلافي - بخصوص در محافل پايين تر و نسبت به

اوساط پايين مردم كه از معرفت و توجه، قدري دورتر هستند - درست كرده است. قبل از انقلاب، ما در ايران تلاش زيادي داشتيم كه اين اختلافها برطرف شود، منتها تلاشها فردي بود؛ ولي بعد از انقلاب، سياست جمهوري اسلامي اين بود كه بين برادران، وحدت و تفاهم ايجاد كند تا به هر دو طرفي كه اختلافات خودشان را آن قدر عميق و غيرقابل التيام مي بينند، ثابت شود كه در اشتباهند. بحمداللَّه علي رغم آن همه فشاري كه دشمن وارد كرد، در داخل كشور موفق شديم. شما غالباً جزييات را نمي دانيد؛ ولي اگر زماني اينها نوشته بشود، آن وقت منصفان عالم خواهند فهميد كه در اين ده سال، ما براي ايجاد وحدت، از جانب توطئه هاي استعمار چه كشيديم و متوجه خواهند شد كه آنها با چه طرقي وارد شدند تا برادران مسلمان را در مقابل هم نگهدارند. ما هميشه به علماي فريقين گفته ايم، شما كه مي دانيد وحدت و اتحاد حق است، بنابراين بايد اين نكته را به مردم خودتان و به عوام تفهيم كنيد. البته، مخلصان قبول كردند و به همان اندازه هم تأثير گذاشته اند. دشمن بهانه ي زيادي براي ايجاد اختلاف دارد چون من قبلاً در خراسان بوده ام و اين استان با افغانستان هم مرز است، قبل از انقلاب دايماً رفت و آمد و ارتباط داشتم. به علاوه از طريق طلّاب افغانيِ مقيم مشهد، در جريان مصايب افغانستان بوده ام. بنابراين من مي دانم - و شما هم خوب مي دانيد - كه تعصبهاي قومي و مذهبي و گرايشهاي سياسي، بهانه يي براي ايجاد اختلاف در افغانستان است. به هر حال، دشمن بهانه ي زيادي براي ايجاد اختلاف دارد. بايد بر اين بهانه ها فايق آمد و

اين كار، يك عزم توحيدي و الهي و پيامبرمآب لازم دارد؛ همان طوري كه پيروان و انصار انبياي الهي، واقعاً با عزم راسخ وارد ميدانها شدند. سختي اين ميادين، كمتر از سختي ميدان جهاد با تفنگ و مسلسل و ضدهوايي نيست. ميدان خيلي دشواري است كه بايستي بر آن فايق آمد. شما، رهبران و بزرگان و مرشدان مردم هستيد. بايد روي اين مسأله كار كنيد و علاوه بر ايجادوحدت در ميان مردمِ گوناگون از اقوام و تيره هاي مختلف افغاني با مذاهب مختلف و دادن پيام آرامبخش وحدت به آنها، تلاش كنيد كه پيام آرامبخش وحدت در خود دستگاه سياسي و ميان تلاشگران سياسي به وجود آيد. اگر يك طرف هم احساس كرد كه حق او تضييع مي شود، اغماض و تسامح و علاقه به وحدت را بر آنچه كه او حقِ خودش مي داند، غلبه دهد. هدف عمومي و اصلي بايد ايجاد وحدت باشد همه بايد تلاش كنند تا وحدت ايجاد شود. البته در طول اين چند سال گذشته - بخصوص در يك سال اخير - مكرراً به برادران مستقر در پاكستان و ايران گفته ايم كه افغانستان جز با وحدت گروهها و نيروها، نخواهد توانست به مقصود خودش دست يابد. اگر كسي خيال كند كه با حذف اين گروه يا آن دسته، خواهد توانست كار را به پيش ببرد، اشتباه كرده است. امروز مشكل اصلي، مشكل اختلاف است. بايد هدف عمومي و اصلي، ايجاد وحدت باشد. همه هم بايد كمك بكنند. آنهايي كه بزرگترند، بيشتر بايد تلاش كنند و آنهايي هم كه كوچكترند، بايد تلاش كنند تا اين وحدت ان شاءاللَّه انجام بگيرد. افغانستان، يك كشور و ملت مسلمانِ

خالص با سوابق ديرين در فرهنگ اسلامي است. ملت افغانستان، حق زيادي در اشاعه ي فرهنگ اسلامي دارد. كتب حديث و تفسير و فقه و تاريخ و امثال اينها، كه در طول قرون متمادي از افغانيها صادر شده، چند برابر آن مقداري است كه كشورهاي مغرب اسلامي توانستند به وجود آورند. يعني توليد اسلامي ملت افغانستان، يكي از توليدهاي درجه ي يك محسوب مي شود كه بسيار باارزش است. بنابراين، ملت افغانستان در فرهنگ و مواريث اسلامي، داراي حق است. ملتي با اين خصوصيات كه كشورش كشور اسلامي است، قاعدتاً حكومتش هم بايد اسلامي باشد. امروز كه روز شروع كارتان است، بايد ببينيد كه وحدت را از چه راهي مي توانيد تأمين بكنيد. امروز وحدت براي شما، هم تاكتيك و هم استراتژي و هم يك اصل اسلامي است و هميشه براي شما لازم است. امروز اگر بخواهيد به قضايا خيلي سياسي نگاه كنيد، وحدت براي شما لازم است. البته نبايد به وحدت به چشم تاكتيك نگاه كرد؛ وحدت يك اصل اسلامي است: « واعتصموا بحبل اللَّه جميعا»(1). يعني اعتصام به حبل اللَّه، جميعاً و مجتمعاً لازم است. اعتصام به حبل اللَّه، به صورت تك تك ممكن نمي شود: «ولاتفرّقوا»(2). ما هميشه در كنار شما بوديم و هستيم اميدواريم كه خداي متعال به شما برادران عزيز افغاني كمك كند، تا ان شاءاللَّه آن سعه ي صدر و سماحت لازم و وسعت نظري را كه به ايجاد وحدت كمك خواهد كرد، به دست آوريد. ما در كنار شما بوديم و هنوز هم هستيم. يكي از اهداف بلندگوهاي استعمار اين است كه بين ملتهاي برادر، جدايي بيندازند. اختلاف، صرفاً بين اعضاي يك ملت كه ايجاد نمي شود، بلكه طرح اختلاف

ميان ملتها، بخصوص دو ملت مانند افغانستان و ايران كه مسايلشان به طور كامل به يكديگر مرتبط است و هر حادثه يي كه در اين جا اثر بگذارد، در آن جا هم اثر خواهد گذاشت و بعكس، مي تواند آثار سويي دربر داشته باشد. بلندگوهايي سعي داشتند و دارند كه روزبه روز بين اين دو ملت جدايي بيندازند؛ اما ما در سخت ترين شرايط نيز، هيچ مصلحتي را بر مصلحت دفاع از افغانستان غلبه نداديم. همه ي شما مي دانيد كه تهران زير موشك بود و هر شبانه روز، ده تا پانزده موشك - بلكه بيشتر - وارد تهران مي شد و منفجر مي گرديد و دهها انسان را از بين مي برد و خانه هايي را خراب مي كرد. آن روز، علاج كار اين بود كه به يك طرف لبخند بزنيم؛ ولي در جهت رضاي الهي نزديم و آن شرايط سخت را تحمل كرديم. قبل و بعد از آن نيز در طول جنگ تحميلي هشت ساله، بخش عمده از زحماتي كه متحمل شديم، به خاطر موضع قاطع و صريحي بود كه در امر افغانستان داشتيم. آن موضع، امروز هم وجود دارد و هيچ فرقي نكرده است. امروز هم ما در كنار ملت و جهاد و وحدت افغانستان و نيز حكومت اسلامي آينده اش قرار داريم. اگر كسي بخواهد اين وحدت را بشكند و در داخل ايجاد فتنه كند، با او احساس برادري نخواهيم كرد و او را دست شيطان به حساب خواهيم آورد. كساني كه خودشان و زبان و عملشان تفرقه انگيز است، به اعتقاد ما ايادي شيطان هستند. برادري و مسلماني، اين گونه نمي شود. اميدواريم خداي متعال به ما و شما توفيق دهد تا ببينيم كه قضيه ي افغانستان، در همان شكل مطلوب اسلامي خودش

قرار گرفته است و اين جهاد پاكيزه و مخلصانه و مظلومانه ي شما، به آخرين نتايج خودش نايل آمده است. مجدداً از شما آقايان كه لطف كرديد و به اين جا - كه خانه ي شماست - تشريف آورديد، تشكر مي كنم. مردم هم برادران شما هستند، ما هم در خدمت شما هستيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) 2) 1و2. آل عمران: 103

بيانات در ديدار با جمعى از مسؤولان و كاركنان نهادها و سازمانهاى خدماتى و حمايت كننده از مستضعفان

بيانات در ديدار با جمعي از مسؤولان و كاركنان نهادها و سازمانهاي خدماتي و حمايت كننده از مستضعفان و محرومان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تشخيص حق از باطل، نقطه ي دشوار زندگي انسانها از همه ي شما برادران و خواهران، مخصوصاً آقايان علماي اعلام و خانواده هاي مكرّم شهدا و جانبازان عزيز و خدمتگزاران به قشرهاي محروم، به خاطر اين اجتماع پرشور با محبتي كه تشكيل داديد، صميمانه متشكرم. مسأله ي تشخيص حق از باطل، يكي از آن مسايلي است كه در طول تاريخ بشر و تاريخ نبوتها، نقطه ي دشوار زندگي انسانها به حساب مي آمده است. همه مايلند حق را تعقيب كنند و به آن عمل نمايند. همه مايلند از باطل اجتناب كنند. البته، غير از انسانهايي كه وجودشان به آتش قهر الهي تبديل شده است و مظهر شيطانند، عموم مردم و انسانهاي داراي عقل و انصاف و صفات انساني، مي خواهند از باطل اجتناب بكنند و به حق گرايش پيدا نمايند؛ اما تشخيص اينها، هميشه آسان نيست. اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) در يكي از خطبه هايي كه دردمندي آن بزرگوار، در كلمات و جملات آن آشكار است، همين مطلب را بيان مي كنند. مي فرمايند: اگر حق صريح و خالص بود، كسي به شبهه نمي افتاد و اگر باطل لخت و عريان ظاهر مي شد، كسي از آن تعقيب نمي كرد.

«ولكن يوخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان فهنالك يستولي الشّيطان علي اوليائه»(1). يعني دستهاي كج انديش و ترفندكار، قسمتي از حق را با باطل مخلوط مي كنند و لعابي از حق روي باطل مي دهند تا باطل قابل عرضه شود و براي مردم ساده لوح ، قابل قبول باشد. اين جاست كه شيطان بر دوستانش مستولي شده و حق مشتبه مي شود. ما چوب اشتباه حق و باطل را در طول تاريخ انبيا و در طول تاريخ اسلام بارها خورده ايم. شايد يكي از علل اين كه دوران اختناق در اين كشور طولاني شد و اقلاً دو قرن استعمار در اين كشور حضور موذيانه يي داشت و ما مردم نتوانستيم آن چنان به دهان استعمار بكوبيم كه برود و نيايد، همين بود كه حق و باطل مشتبه مي شد و صريح نبود و صراط روشن براي مردم وجود نداشت. لذا چه در مشروطه و چه در قضاياي قبل و بعد آن، ما ملت ايران چوب اشتباه حق و باطل را خورديم. البته، نهضت عظيم روحانيت و ملت به رهبري امام عظيم الشّأن بزرگوار ما، شعارهايي را مطرح كرد كه نگذاشت حق و باطل با يكديگر ممزوج بشود. وقتي مردم در طول پانزده سال، بتدريج حق را شناختند و آن را از باطل جدا كردند، مسأله فيصله پيدا كرد. انقلاب پيروز شد و بعد از انقلاب هم، امام(رضوان اللَّه تعالي عليه واعلي اللَّه كلمته ومقامه) با آن دم عيسوي نگذاشتند حق با باطل ممزوج بشود. معيارهاي شناخت حق و باطل اگر حق و باطل قابل امتزاج و اشتباهند، معياري براي تشخيص لازم است؛ چون ممكن نيست كه خداوند مردم را بدون معالم و نشانه ها رها كند. اين معيار شناخت حق

و باطل چيست؟ آن را بايد از قرآن و حديث و كلمات اوليا و بزرگان با دقت جستجو كرد. بايد معيار حق و باطل را شناخت. البته، در مواردي معيار كتاب و سنت مطرح مي شود. هر چه را ديديد كه بر طبق شرع است، حق مي باشد و هر چه بر خلاف شرع بود، باطل است. البته، در همه جا اين معيار براي همه ي مردم قابل استفاده نيست؛ چون تشخيص شرع و خلاف شرع هم كار آساني نيست. در سياستهاي كلي و امور عمومي جامعه، معيار ديگري هم هست و آن، خواست ومنافع و جهتگيري مصلحت مردم است. يعني هر كار و حركتي كه در جهت مصلحت و خواست مردم مسلمان و آگاه بود، حق است. در سياستهاي جهاني، اين يك معيار است. امروز مسأله ي لبنان، يك مسأله ي اساسي و اسلامي است. علت اين هم كه مي بينيد مناديان و سخنگويان، به نام اسلام درباره ي مسايلي مثل مسأله ي لبنان يا افغانستان و امثال آن حرف مي زنند و اقدام مي كنند و دل مي سوزانند، همين است كه مسأله در چارچوب مرزهاي يك ملت محدود نمي شود. مسأله ي لبنان، محدود به همان چند هزار كيلومتر زمين نيست؛ بلكه متعلق به همه ي دنياي اسلام است. فشار روي لبنان، ناشي از اصرار استكبار بر حفظ دولت صهيونيستي است. آنها مي خواهند دولت صهيونيستي را از خشم روزافزون مسلمانان مبارز حفظ كنند. به همين خاطر، روي لبنان فشار مي آورند تا اين كشور را پشتوانه ي اسرائيل غاصب قرار بدهند. بنابراين، مسأله يك مسأله ي بين الملل اسلامي است كه به همه ي مسلمانان مربوط است. شما مي بينيد همه ي قدرتمندان عالم، همان كساني كه در دنيا به دخالتِ در كشورها

و اقدام عليه مصالح آنها شناخته شده اند و استعمار را به وجود آوردند و جنگهاي خونين را به راه انداختند و ملتها را ذليل كردند و سرمايه هاي مردم را نابود و ضايع كردند، در تلاشند تا به قول خودشان براي مسأله ي لبنان راه حلي پيدا كنند. اين راه حل چيست؟ آيا راه حلِ مشكل مردم است يا راه حلِ مشكل استكبار؟! چون در لبنان فقط مردم نيستند كه مشكل دارند؛ امريكا و دولتهاي مرتجع هم در لبنان به خاطر بيداري مردم و شيوع و رواج تفكر اسلام ناب محمدي(صلّي اللَّه عليه واله و سلّم) و اعتقاد مردم به مجاهدت و مبارزه و عدم سكوت و عدم ذلت، مشكل پيدا كرده اند. اين راه حلي كه مي خواهند پيدا كنند، راه حلِ كيست؟ آيا راه حلِ مشكل استكبار را مي خواهند جستجو كنند يا راه حلِ مشكل مردم را؟ اين جاست كه حق و باطل، ملاك و معيار و علامت پيدا مي كند. اگر تلاشهايي كه انجام مي گيرد، براي حفظ سيادت ملي مردم لبنان و بيرون كردن اسرائيل و دور كردن دست امريكا و ديگر طمع ورزان در آن كشور مي باشد، خوب و حق است. اگر به عكس، تلاشي كه مي شود و راه حلي كه جستجو مي گردد،براي تثبيت و تحكيم نظام طايفي و فرقه گرايانه و مرتجعانه ي لبنان مي باشد، باطل است. مرتجعترين نظامها در دنيا، نظامي است كه بر مبناي تبعيض - چه تبعيض نژادي، چه تبعيض قومي و چه تبعيض مذهبي - باشد. لبنان، يكي از همينهاست. كشوري كه ادعا مي كردند قلب تمدن كشورهاي عربي است، سيستم حكومتي يي دارد كه با سيستم حكومتي آفريقاي جنوبي، خيلي تفاوت ندارد. در آن جا يك اقليت - به ناحق -

بر اكثريت حكومت مي كند، در لبنان هم يك اقليت ماروني - به ناحق - بر اكثريتي كه يا سه برابر و يا دو برابر و نيم آنهايند - يعني مسلمانان - حكومت مي كند؛ آن هم حكومتي بر مبناي خيانت به وحدت و تماميت و استقلال لبنان و در خدمت هدفهاي صهيونيسم و حكومت صهيونيستي. بنابراين، خير و صلاح و تمايل و مصلحت اكثريت مردم، ملاك شد. البته مصلحت اكثريت، درست مصلحت همه است. در بلند مدت اين گونه است. در كوتاه مدت، اگر ما مصلحت اكثريت را رعايت كرديم، هر چند خلاف مصلحت اقليت است؛ اما رعايت مصلحت اكثريت در يك كشور، در بلند مدت مصلحت همه - حتّي مصلحت آن اقليت - است. اگر دقت كنيد، اين معنا آشكار خواهد شد. پس، مي بينيد كه در سياستها و حكومتها ونظامها، ميل و صلاح و خواست و شوق مردم، يكي از ملاكات حقانيت است. نظام جمهوري اسلامي ايران، حكومتي است كه اين كشور را اداره مي كند. قبل از آن، دهها حكومت اين كشور را اداره كردند. ما كه مي گوييم اين حكومت حق است و آن حكومتها باطل بودند، غير از جنبه ي اسلامي و پايبندي و تقيد مبنايي به اسلام در اين حكومت، مسأله ي مصالح و خواست مردم مطرح است. مردم نسبت به حكومتهاي گذشته احساس علقه و رابطه نداشتند شما به حكومتهايي كه در طول اين چند صد سال در ايران بوده اند، از حكومت منحوس و وابسته و فاسد پهلوي تا حكومت ضعيفِ وابسته ي بي عرضه ي بي لياقت قاجاري تا حكومتهاي قبل از قاجار كه بعضي نام و نشان و عنوان فاتح هم دارند، نگاه كنيد، ببينيد در

كداميك از اين حكومتها، آحاد ملت ايران نسبت به اولياي حكومت، احساس علقه و رابطه مي كردند. خواهيد ديد كه در هيچ كدام چنين وضعي وجود نداشته است. مردم جدا بودند، آنها هم جدا بودند. آنها سياست خارجي را تنظيم مي كردند و مردم هم خبر و علاقه يي به آن نداشتند. كارها بر طبق مصالح مردم هم نبود. حتّي كارهايي كه به وسيله ي حكومتها به عنوان خدمت در اين كشور انجام مي شد، غالباً - مگر در موارد خيلي معدودي - به نفع و صلاح بيگانگان و يا همان اولياي حكومت فاسد بود. همين راه آهن سرتاسري كه در زمان رضاخان كشيده شد، تحقيقاتِ هم بيگانگان و هم خوديها نشان مي دهد كه مسير اين راه آهن، صرفاً به مصلحت انگليسيها و بر ضد مصلحت ملت ايران انتخاب شد. از اين قبيل كارها زياد بود. آنچه مطرح نبود، ميل و اراده و مصلحت و عواطف و علايق مردم بود. در حقيقت آنچه مطرح و ملاك بود، منفعت بيگانگان يا سردمداران فاسد قدرتمدار بود. لذا مردم هم نسبت به آنها رابطه و محبتي نداشتند و هر كدام از اين سلاطين يا سلسله هاي سابق كه از بين رفتند، رفتن آنها با خوشحالي مردم مواجه شد. كساني كه يادشان است، مي دانند كه وقتي رضاخان رفته بود، مردم خوشحالي مي كردند. ما هم از بزرگترهاي خود، چنين چيزي را شنيده ايم. وقتي اين سلسله ي منحوس در ايران منقرض شد، شما ديديد كه مردم چه جشن عظيمي به راه انداختند كه آن جشن و خوشحالي، غير از خوشحاليِ پيروزي انقلاب بود. اين، يك چيز ديگر بود و آن، يك چيز ديگر. آن واقعه، مستقلاً براي مردم شادي آور بود؛ چون

مردم از اينها بيگانه بودند و بدشان مي آمد. اين، ملاك بطلان است. باطل بودن، يعني اين. رژيمي كه وقتي هست، مردم ناراحتند و وقتي مي رود، مردم خوشحالند؛ وقتي قدرت پيدا مي كند، مردم در فشار مي افتند و وقتي ضعيف مي شود، عليه او مشت گره مي كنند؛ اين رژيم، رژيم باطلي است. جمهوري اسلامي ايران، نظام حق نظامي كه آحاد مردم، خودشان دست به دست هم مي دهند و آن را به وجود مي آورند و بعد با همه ي وجود، به ايجاد كننده ي آن نظام عشق مي ورزند نظام حقي است. اگر اين ابراز عشق مردم را در زمان حضرت امام (رضوان اللَّه عليه) مي گفتيم، در آن وقت ياوه گوياني بودند كه بگويند: نخير، اين طور نيست، مردم به امام عشق نمي ورزند!! ليكن رحلت اين بزرگوار و آن حوادث عظيم، واقعيتها را نشان داد. ده سال و چند ماه، امام در ميان ما مردم زندگي كرد و در تمام اين لحظات، آحاد مردم به آن مرد بزرگ عشق ورزيدند و هر چه گفت، آن را دين خودشان دانستند و فريضه ي الهي فرض كردند. چنين نظامي، حق است و مردم او را مي خواهند؛ چون براي مردم است، نه بر مردم و چون آنها را به راه حق و هدايت مي كشاند؛ در حالي كه شما مي دانيد در اين ده سال، سخت ترين حوادث بر اين ملت وارد آمد. در همين ده سال، جنگ هشت ساله يي بر مردم وارد آمد و تحميل شد. چه قدر مردم شهيد دادند، چه قدر جوانان معلول و از سلامتي محروم شدند، چه قدر بر اثر فشار و محاصره ي اقتصاديِ دشمنان جهاني، از لحاظ وضع معيشت بر ضعفا و مردم سخت گذشت. در عين حال،

عاشقترين عشاقِ امام و انقلاب، همان ضعفا بودند. چرا؟ چون مي دانستند كه راه درست است و فشارها هم ناشي از درستي راه مي باشد. يك وقت در جرياني، امام بزرگوار(رضوان اللَّه تعالي عليه) مي فرمودند كه وقتي دشمن از انسان تعريف كند و دشمني نكند، انسان در خودش شك مي كند. وقتي بدگويي مي كند و فشار مي آورد، انسان خوشحال مي شود و اطمينان پيدا مي كند كه راه درست است. اين كه دشمن فشار مي آورد و الان هم با كمال شدت فشار مي آورد، به خاطر درستي راه است. اين حكومت - كه راهش درست است و براي مصلحت مردم و در خدمت آنهاست - حكومت حق است. ملاك حق و باطل، در اين جا معلوم مي شود. حمايت و كمك به مسؤولان كشور، يك واجب شرعي لذا امام در تمام مدت دهساله، اصرار داشتند كه مردم بايد از دولت و مسؤولان دولتي و قوّه ي مجريه و قوّه ي قضاييه حمايت كنند. اين، به معناي آن نبود كه قوّه ي قضاييه يا قوّه ي مجريه يا مسؤولان دولتيِ آن روز، هيچ خطا و يا اشتباهي نداشتند. خير، هيچ انساني خالي از خطا نيست. اين، به معناي آن بود كه وقتي خط و راه درست است و حكومت در جهت صحيح حركت مي كند، دشمن فشار مي آورد و بنابراين، آحاد مردم به حمايت و پشتيباني از كساني كه اين كاروان عظيم را پيش مي برند و هدايت و پشتيباني مي كنند، موظفند. امروز هم، همان گونه است. من، به تبعيت از امام بزرگوارمان(رضوان اللَّه تعالي عليه) اعلام مي كنم كه امروز حمايت و كمك به مسؤولان كشور، يك واجب و فريضه ي شرعي است. همه ي مسؤولان كشور - كساني كه اين بار سنگين را بر دوش گرفتند - شايسته ي

اين هستند كه مردم از آنها حمايت كنند. واجب است كه از رئيس جمهور و دولت و قوّه ي قضاييه حمايت شود. حمايت كنيد تا تقويت شوند و بتوانند توقعاتي را كه از آنها مي رود، برآورده كنند. يك وقت، چند سال قبل از اين - سال 61 و شايد 62 - در مجلس شوراي اسلامي شركت كردم. در آن زمان، انتقاداتي از دولت در مجلس مي شد. من در آن جا گفتم كه يك گردنه و شيب بسيار تندي وجود دارد و اين ماشين هم با كمال فشار و ناله كنان از اين جا بالا مي رود. حالا شما توقع داريد كه مثلاً سرعتش به صد برسد، ولي سرعت اين ماشين چهل است. علاجش چيست؟ آيا علاجش اين است كه يك سنگ برداريد و به ماشين بزنيد و بگوييد چرا سرعتت كم است؟! طبيعي است كه سرعتش كمتر خواهد شد. علاج اين است كه اگر ديديد سرعتش كم است، پشت ماشين دست بگذاريد و شما هم هُل بدهيد تا به آن سرعت مورد نظر شما نزديك شود. عاقلانه و منصفانه اش اين است. آن وقت، اين توصيه را به نمايندگان مجلس شوراي اسلامي مي كردم و امروز هم به همه ي آحاد مردم و كساني كه نسبت به مسايل جامعه دلسوز و ذي علاقه اند و حقيقتاً مصلحت جامعه را دنبال مي كنند - كه اگر كسي دلسوز نباشد، حرف ما در او اثر هم نخواهد كرد - مي گويم كه پشتيباني و حمايت از قوّه ي مجريه و قوّه ي قضاييه و مسؤولان بالاي كشور لازم است و تضعيف آنها حرام مي باشد. همه بايد اين را رعايت كنند. صندوقهاي قرض الحسنه، نهادي اسلامي و اصيل همه ي شما برادران و خواهراني

كه در اين جا تشريف داريد، تقريباً از جمله دستگاههايي هستيد كه در خدمت متن مردميد و من بايد از يكايك شما تشكر كنم. هم سازمان بهزيستي كه يكي از سنگينترين و سخت ترين كارها را بر دوش دارد و هم كميته ي امداد امام كه يكي از مباركترين نهادهاي انقلاب بعد از پيروزي انقلاب بوده است و حقاً و انصافاً آثار بسيار خوبي را بي سروصدا داشته و بحمداللَّه هميشه هم مورد تأييد امام بزرگوار و فقيدمان(رضوان اللَّه تعالي عليه) بوده است. بايد باز هم ان شاءاللَّه آن خدمات را دنبال كنند. صندوقهاي قرض الحسنه، يكي از نهادهاي اسلامي اصيل هستند و من لازم مي دانم روي اين نكته تكيه كنم. قبلاً هم در سال گذشته به مناسبتي در جمعي، درباره ي صندوقهاي قرض الحسنه صحبت كردم و الان هم لازم است اين نكته را بگويم كه صندوق قرض الحسنه، يك عمل اسلامي و يك حسنه است و اگر كسي به انجام اين كار اقدام كند و نيت خير داشته باشد، در صورتي كه سودجويي نخواهد بكند و از روشهاي غلط استفاده نكند (كه شنيدم در گوشه و كنار، بعضي از صندوقها اين كارها را مي كنند و صندوقهاي قرض الحسنه را بدنام مي كنند)، يكي از حسنات و انفاقهاي بزرگي است كه كسي انجام مي دهد. اين كار را دنبال كنيد. قبل از پيروزي انقلاب، كساني كه تفكرات چپ و التقاطي داشتند، از اين كه كسي به فقرا و مستمندان كمك و احسان كند، ناراحت و ناراضي بودند. به ما مي گفتند: چرا وقتي كه زمستان مي شود، مي آيند به شما ذغال مي دهند كه به فقرا بدهيد و شما هم قبول مي كنيد و به آنها مي دهيد؟! آن وقت در مشهد معمول بود كه

آدمهاي اهل خير مي آمدند و حواله هاي ذغال را به امثال ما مي دادند و ما هم به فقرا مي داديم كه بروند بگيرند و استفاده كنند. مي گفتند: چرا اين كار را مي كنيد؟! بگذاريد اينها سرما بخورند تا در سايه ي سرما خوردن، از دستگاه عصباني بشوند و انقلاب جلو بيفتد! يك تحليل ابلهانه ي غلط و متكي به تفكرات مادّي، و درست دور از واقعيات و حقايق اسلامي. آنها با احسان و همين كارهاي قرض الحسنه و امثال اينها هم مخالف بودند. همان وقت در روزهاي اختناق، بعضي از همين برادراني كه امروز هم مي بينم بحمداللَّه در كارهاي اين صندوقها هستند، در ابتدا چند صندوق و بعد بيشتر تشكيل دادند و اين كار در آن وقت، چه كمكهايي مي كرد. ما كه در جريان بوديم، مي فهميديم كه اين پولها به چه كساني قرض الحسنه داده مي شد و چه گرههايي را باز مي كرد. هيچ مشكل اقتصادي بر تشكيل صندوقهاي قرض الحسنه مترتب نيست تشكيل صندوق قرض الحسنه، كار بسيار خوبي است. البته، بعضيها موافق نيستند؛ ولي ما موافقيم و وجود اين صندوقها را مفيد مي دانيم. هيچ مشكل اقتصادي هم بر تشكيل صندوقهاي قرض الحسنه مترتب نيست كه بعضيها مي آمدند و مي گفتند فعاليت اين صندوقها تورم زاست و از اين قبيل. نه تورم زاست و نه مشكل اقتصادي ايجاد مي كند؛ بلكه چيز بسيار خوبي است. تورم را بانكها - كه در صورت نياز و احتياج، مجبورند نشر اسكناس بكنند - به طور ناگزير ايجاد مي كنند، نه صندوقهاي قرض الحسنه كه پول انبوه و انباشته يي را از دست صاحبش مي كشند و در اين جا مي گذارند و به صد نفر آدم محتاج مي دهند. او هم اگر دستش بود، از اين پول استفاده مي كرد

و آن را به گردش مي انداخت، اين بيچاره هم از آن پول استفاده مي كند و مريضش را مي برد و درمان مي كند، يا براي زمستانش آذوقه يي مي خرد، يا لباس شب عيد بچه هايش را تأمين مي كند. از لحاظ موازين و معيارهاي اقتصادي، هيچ اشكالي ندارد و اصلاً مشكلي ايجاد نمي كند؛ بلكه علاوه بر سد فقرِ فقرا و مستمندان در محدوده ي خود، در جامعه خير هم ايجاد مي كند. من، جداً از مسؤولان ذي ربط - چه در وزارت اقتصاد و دارايي و چه در وزارت كشور و چه در جاهايي كه با اين صندوقهاي قرض الحسنه ارتباطي دارند - مي خواهم كه به توسعه و جريان صحيح اين صندوقها كمك كنند تا مردم استفاده نمايند. البته، آدمهاي بدخواهي هستند كه از همه ي نامهاي نيك و لباسهاي مقدس و شعارهاي خوب و نيز از اين صندوقهاي قرض الحسنه سوء استفاده مي كنند. اينها را به دستگاه معرفي كنيد و نگذاريد ناشناخته بمانند و به سوءاستفاده ي خود ادامه بدهند. مواظب باشيد كار را دقيق و صحيح و طبق مقرارت - آن چنان كه حقيقتاً موجب فايده و صلاح مردم باشد - انجام بدهيد. خداوند ان شاءاللَّه به شما توفيق بدهد. من، همچنين از برادران ديگري كه از ساير بخشها تشريف آوردند و نامشان در ذهن من نيست و مخصوصاً از مردمي كه از نقاط دوردست تشريف آوردند، تشكر مي كنم. خداوند ان شاءاللَّه به همه ي شما توفيق و خير بدهد و همه ي ما را در راه انجام مسؤوليتهاي الهي و شرعي، با تأييدات خود مؤيّد بفرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، خطبه ي 50

سخنرانى در مراسم اعطاى جوايز، دانشنامه، تقديرنامه و سردوشى به فارغ التحصيلان دانشكده ى فرماندهى

سخنراني در مراسم اعطاي جوايز، دانشنامه، تقديرنامه و سردوشي به فارغ التحصيلان

دانشكده ي فرماندهي و ستاد و دانشجويان دانشگاه علوم نظامي نيروي زميني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ارتش ما يك ارتش آبرومند و پرافتخار و كم توقع نخست به همه ي شما عزيزان، چه فارغ التحصيلان دانشكده ي فرماندهي و ستاد و چه فارغ التحصيلان اين دوره ي دانشكده ي علوم نظامي و چه شما عزيزاني كه امروز سردوشي گرفتيد و همين طور به معلمان و اساتيد و مديران اين مراكز علمي و نظامي و مسؤولان ارتش جمهوري اسلامي ايران، تبريك عرض مي كنم. در حقيقت، اين جا خاستگاه ارتش و نقطه ي آغاز براي پيكره ي عظيم و كارآمدي است كه دفاع از اين كشور و ملت و انقلاب را بر عهده دارد و حفظ مرزها بر دوش و عهده ي اوست. اين قاعده بايد محكم باشد. در مراسم اين دانشكده، مكرراً گفته ايم كه اين جا بايد از لحاظ تأمين همه ي عناصري كه ما در يك سرباز واقعي و لايق اسلام و نظام اسلامي توقع داريم، با دقت مورد توجه قرار بگيرد. ارتش جمهوري اسلامي ايران، يك ارتش آبرومند و پُرافتخار و كم توقعي است. شايد در بين ارتشهايي كه ما در دنيا سراغ داريم، با اين خصوصيات، خيلي كم باشند و شايد هم نباشند. ارتش را بايد متناسب با هدفهاي يك ملت سازماندهي كرد دشمنان، هشت سال جنگ رسمي و پيش از آن، نزديك به دو سال جنگ واقعي و عملي را بر ملت ما تحميل كردند. از روز اول، ارتش در ميدان بود و من از نزديك شاهد تلاشها و مجاهدتها و دلسوزيها و كارايي ها در عناصر بسياري از اين مجموعه ي كارآمد بودم. ارتش را بايد متناسب با هدفهاي يك ملت، سازماندهي كرد و ساخت. هدفهاي ما، هدفهاي بلند و شايسته

است. ما نسبت به ملتها و كشورها و دولتها، همواره به چشم همراهي و دوستي و محبت و علقه ي في مابين و به نحو متناسب نگريسته ايم. در دنيايي كه سلطه هاي جهاني و گردن كلفتهاي عالم، منافع اقتصادي و سياسي و استراتژيك خودشان را بر همه ي آرزوهاي ملي ملتها ترجيح مي دهند؛ در دنيايي كه رژيمي براي حفظ منافع خود، در چند هزار كيلومتر دورتر از مرزهايش، ناوگان و پايگاه و عنصر نظامي نگهداري مي كند؛ در دنيايي كه ابرقدرتها براي حفظ امنيتي كه ادعاي آن را مي كنند و حاضرند امنيت ملي تمام كشورها و مرزها را به هم بريزند و متأسفانه بسياري از ملتها و دولتها و كشورها، اين وضع را تحمل كرده و اين وضعيت ناهنجار و غيرانساني و غيرمعقول را قبول كرده اند؛ در دنيايي كه رابطه ي سلطه در آن حكم فرماست و ملتها و دولتها، به سلطه گر و سلطه پذير تقسيم شده اند - الّا استثناهاي بسيار معدود - در چنين دنيايي و با اين معادله ي غلط، نظام اسلامي و ملت رشيد و انقلاب ما سربلند كرده است و مي گويد: من سلطه و سلطه گر را رد مي كنم و تن زير بار سلطه نمي دهم و ملتها را هم تا بتوانم، با فرياد مخلصانه ي خود بيدار خواهم كرد. شما فكر مي كنيد آن قدرتهاي سرگردنه بگير دنيا، نسبت به چنين ملتي چه احساساتي خواهند داشت؟ طبيعي است كه اين احساسات، دوستانه نبوده و خصمانه و متعرضانه خواهد بود. ملت ايران، با اين هدفها و خط مشيهاي روشن و انساني و معقول بپاخاست و اين نظام را به وجود آورد. يعني با اين ايده ها، به رهبري آن رهبر عالي قدر و بزرگوار و آن انسان حقيقتاً بزرگ،

سر بلند كرد و يك رژيم وابسته ي فاسد را مثل دندان فاسدي بركند و دور انداخت و به جاي آن، اين نظام اسلامي را بر مبناي استقلال و آزادي ملي و ترجيح آرزوهاي ملي بر آرزوهاي بيگانگان و اطماع متجاوزان بنا كرد. طبيعي است كه قدرتهاي سلطه گر و دزدان غارتگر عالم، با اين ملت و نظام دشمني خواهند كرد. ما وقتي رد نظام سلطه و سلطه گر و سلطه پذير را در دنيا اعلام مي كنيم، ملتها به هيجان مي آيند. من، در مجامع جهاني مكرر حضور پيدا كرده ام. وقتي اين فكر را مطرح كردم، ديدم حتّي رؤساي دولتها به هيجان مي آيند؛ منتها دست و ذهنشان بسته است و بعضي هم همتشان كوتاه است؛ اما دوست مي دارند ملتي را ببينند كه شجاعانه در وسط ميدان، از چنين فكري دفاع مي كند و مي ايستد و از هيچ كس هم نمي ترسد. آن ملت با اين آرمان، ملت ماست كه بايد نيروي دفاعيش متناسب با اين آرمان بلند و شايسته، سازماندهي و تقويت بشود. ارتش تجارب خيلي خوبي دارد شما جوانها كه امروز سردوشي و درجه گرفتيد و فارغ التحصيل شديد، قاعده ي مستحكم و متين چنين نيروي مسلحي را پايه گذاري مي كنيد. خوشبختانه ارتش جمهوري اسلامي ايران، تجارب خيلي خوبي هم دارد كه بايد از اين تجارب، در كلاسها و كتابهاي درسي استفاده بشود. اين دانشكده ي فرماندهي و ستاد، مركزي است كه اگر خوب اداره بشود و در آن تحقيقات انجام بگيرد، شايسته است كه كليه ي طرحهاي بزرگ ملي، از لحاظ ارتباط با وضعيت دفاعي كشور، در آن مورد توجه قرار بگيرد. اگر ما مي خواهيم جاده و پل و سد و بندرگاه و فرودگاه بين المللي

درست كنيم، بايد بررسي شود كه اين كار از نقطه نظر دفاعي در چه وضعيتي قرار مي گيرد؟ شايسته است كه كارشناسان و زبدگان و صاحب نظران نظامي در دستگاه علمي دانشكده ي فرماندهي و ستاد، چنين پروژه هايي را بررسي بكنند. بايد در اين سطح از لحاظ علمي قرار بگيرد. در كنار دانش، به دين و تقوا اهميت مي دهيم در ارتش جمهوري اسلامي ايران، در كنار دانش، به دين و تقوا اهميت مي دهيم. من، مخصوصاً به شما جوانان مي گويم: ملتي كه بر اساس اسلام و دين و قرآن حركت كرده است، ارتشش بايد متدين باشد. شما، جوان و پاك و خالص هستيد. سعي كنيد هر چه مي توانيد، روح و خلوص ديني و تقوا را در كار و عمل خودتان تقويت كنيد و آن را با خود به داخل يگانها يا قسمتها و اداراتي كه به آن جا مأمور خواهيد شد، ببريد. بحمداللَّه امروز ارتش ما، مجموعاً ارتش متديني است و با گذشته بسيار فرقها كرده است؛ اما باز هم بايد بيشتر به سمت روحيه ي تدين و خلوص و اخلاص حركت كند. نقش ارتش قوي براي يك كشور، حياتي است. كشور را هميشه سياستمداران اداره كرده اند؛ اما در سخت ترين شرايط، سرداران آن را نجات داده اند. اگر دهها سياستمدار خوب در كشوري مشغول كار باشند، بسازند و بنا كنند و پيش ببرند و آبرو ببخشند، اما سرداران بزرگ و شجاعي نداشته باشند، در شرايط حساسي، كشور نابود خواهد شد. ارتش و سپاه، دو برادر تني هستند نمي شود گفت ما با سياست خوب، كاري مي كنيم كه كسي به ما حمله نكند؛ خير، اين متعلق به دنياي صلح است كه اگر شما خوب باشيد،

كسي به شما حمله نخواهد كرد. در دنياي سلطه، اگر خيلي هم خوب باشيد، شياطيني هستند كه شما را تهديد كنند. بنابراين، در كنار سياستمداران خوب، سرداران خوب بايد باشند. البته، سياستمدار به كار خود برسد، سردار هم به كار خويش مشغول شود و در كار هم دخالت نكنند. در غير اين صورت، فساد به وجود خواهد آمد؛ همچنان كه در بعضي از كشورها كه در كار هم دخالت كرده اند، مي بينيم كه فساد به وجود آمده است. نكته ي ديگري كه بايد تذكر بدهم، اين است كه ارتش و سپاه، دو برادر تني هستند كه هر دو فرزندان انقلاب و اين آب و خاك و كشور و ملت مي باشند. مبادا دشمن بتواند از جهالتها استفاده كند و بين دو برادر نقار بيندازد. بحمداللَّه امروز، ارتباط بين ارتش و سپاه خوب است و من با اميد فراوان به شما نگاه مي كنم. ان شاءاللَّه همين گونه باشيد و با همين روحيه هميشه عمل كنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از اقشار مختلف مردم شهرهاى شاهرود، خلخال، بيرجند، قيدار، خمسه

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از اقشار مختلف مردم شهرهاي شاهرود، خلخال، بيرجند، قيدار، خمسه، تيران و چالوس، روحانيون و معاونان دفاتر عقيدتي، سياسي نيروي زميني ارتش و جمعي از شيعيان استان سرحدّ پاكستان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نقاط اشتراك شيعه و سني، بيش از نقاط افتراق آنهاست در ابتدا از همه ي شما آقايان و خواهران محترم كه از نقاط مختلف تشريف آورديد، مخصوصاً از آقايان علماي اعلام و ائمه ي محترم جمعه و خانواده هاي معظّم شهيدان و جانبازان و اسرا، صميمانه تشكر مي كنم و توفيق همه ي شما برادران و خواهران را از خداوند مسألت مي نمايم. مسأله يي كه لازم است در آستانه ي هفته ي وحدت به

همه ي ملت ايران و همچنين به مسلمانان عالم عرض كنم، اهميت وحدت بين مسلمين و ارتباط برادرانه ميان برادران مسلمان در همه جا و در همه ي شرايط است. در ابتدا بايد معلوم كنيم كه مقصود ما از وحدت مسلمانان چيست؟ آيا مقصود اين است كه مسلمانان از مذهب خود دست بردارند و به مذهب ديگري اعتقاد پيدا كنند و عمل نمايند؟ نه، مقصود اين نيست. ما وقتي به وحدت دعوت مي كنيم، مقصود ما اين نيست كه فِرَق مسلمين - اعم از شيعه و سني - يا فِرَقي كه داخل تشيع و تسنن هستند، موظف و مجبورند كه از عقيده ي خود دست بردارند و به عقيده ي سومي يا به عقيده ي طرف مقابل، گرايش پيدا كنند. اين، چيزي است كه به تحقيق و تفحص و مطالعه ي هر كسي وابسته است و بينه و بين اللَّه تكليف اوست. بحث ما اين نيست. بحث ما اين است كه مي خواهيم به همه ي مسلمانان - از شيعه و سني - بگوييم و تذكر بدهيم كه شما يك نقاط مشترك و يك نقاط اختلاف و افتراق داريد. در بعضي چيزها، با هم شريكيد و يك طور فكر و عمل مي كنيد و در بعضي چيزها، هر فرقه روش خود را دارد. نكته اين است كه اولاً، آن نقاط اشتراك بيشتر از نقاط افتراق است. يعني همه ي مسلمين، به خداي واحد و قبله ي واحد و پيامبر واحد و احكام و نماز و روزه و زكات و حج اعتقاد دارند. شما دو نفر مسلمان را پيدا نمي كنيد كه وقتي صبح مي شود، براي نماز بلند نشود؛ مگر اين كه بخواهد به تكليفش عمل نكند، والّا همه ي مسلمين

عالم معتقدند كه صبح و ظهر و عصر و شب، بايد نماز خواند و مستحب است كه در نيمه ي شب، نماز شب بجا آورد. همه ي مسلمين عالم معتقدند كه نماز را بايد به طرف كعبه و به زبان قرآن و از آيات قرآن خواند. همه ي مسلمين عالم، ماه رمضان كه فرا مي رسد، آن وقتي كه فهميدند روز اول ماه است، روزه مي گيرند؛ مگر كسي كه نخواهد به تكليفش عمل كند و بخواهد فسق كند، والّا همه ي مسلمين عالم به اين امور اعتقاد دارند. حساسترين مناطق عالم دست مسلمانان است هم اكنون بيش از يك ميليارد نفر مسلمان در نقاط مختلف عالم زندگي مي كنند كه نقطه ي تراكم آنها، همين منطقه ي بين شرق و غرب است كه از لحاظ استراتژيكي و موقعيت جغرافيايي و وضعيت اقليمي و آب و هوايي، حساسترين مناطق عالم دست اينهاست. قديميترين تمدنها و عميقترين فرهنگها، در همين منطقه يي بوده كه مسلمانان در آن زندگي مي كنند. آن وقتي كه ديگر مردم در وحشيگري بودند، همين مردم مسلمان بودند كه دنيا را با علم و معرفتشان اداره مي كردند. مسلمانان، جمعيتي متشكل و منسجم هستند، كشورهايشان نزديك به هم است، ملتها از لحاظ فرهنگ به هم متقاربند و در تمام نقاط دنيا كساني را از خود دارند كه همه ي آنها مسلمانند. ما مي گوييم: اي مسلمانان عالم! در هر جاي دنيا كه هستيد، اگر با هم دشمني نكنيد، عليه هم مبارزه و جنگ نكنيد و دشمنان و دوستانتان را بشناسيد، وضع زندگي شما با آنچه كه امروز است، تفاوت خواهد كرد. امروز، دچار تشتت و ضعف و عقب ماندگي هستيد. كشورهاي اسلامي - غالباً يا عموماً -

فقير و وابسته و اسيرند. دشمنان اسلام مي خواهند اسلام را از ميان كشورهاي اسلامي بِزور بيرون برانند. قلب آحاد مردم مسلمان، با اسلام و خداست. آنها به اسلام علاقه مندند. سياستها و قدرتهاي بزرگ جهاني سعي مي كنند به وسيله ي دولتهاي دست نشانده، مردم را از اسلام دور نمايند. اگر شما با هم باشيد و با هم دعوا نكنيد و نيروي خود را - كه عنصر عظيمي است و براي بهتر كردن دين و دنياتان، مي شود از آن استفاده كنيد - عليه يكديگر مصرف نكنيد، اهداف پليد دشمن محقق نخواهد شد. مسلمانان با هم متحد شوند و به يكديگر دشمني نكنند ما نمي گوييم كه سنيهاي عالَم بيايند شيعه بشوند، يا شيعه هاي عالَم دست از عقيده شان بردارند. البته، اگر يك سني يا هر كسي تحقيق و تفحص كرد، عقيده اش هر چه شد، بايد بر طبق عقيده و تحقيق خودش عمل كند. تكليف او با خدايش است. حرف ما در هفته ي وحدت و به عنوان پيام وحدت اين است كه مسلمانان بيايند با هم متحد بشوند و با يكديگر دشمني نكنند. محور هم كتاب خدا و سنت نبيّ اكرم (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) و شريعت اسلامي باشد. اين حرف، حرف بدي نيست. اين حرف، حرفي است كه هر عاقل بي غرض و منصفي، آن را قبول خواهد كرد. از سالها قبل از انقلاب كه اين حرف به صورت رقيقي گفته مي شد، دستگاههاي وابسته به استكبار جهاني، با آن مخالفت كردند. از وقتي كه انقلاب اسلامي پيروز شد، مستكبران عالم فهميدند كه اگر اين حرف - يعني اتحاد مسلمين - پا بگيرد، مسلمانان به پايگاه و مركز و كانون و امّ القراي اسلام - يعني ايران اسلامي -

متوجه خواهند شد. لذا از اول پيروزي انقلاب، پولهاي زيادي از طرف دولتهاي مرتجع و وابستگان به استكبار، براي ايجاد اختلاف خرج مي شود. در كشورهاي مختلف، اعم از كشورهاي عربي يا اردوزبان و يا حتّي در خود كشور اسلامي، به طرق نامرئي و با دستهاي پنهان، مي خواهند نگذارند اين وحدتي كه پيام انقلاب و اسلام است، پا بگيرد. ما مي گوييم اين وحدت را بايد مهم شمرد. حرف ما اين است. بعضي در بيان وحدت اسلامي اشتباه مي كنند البته، بعضي در بيان مطلب اشتباه مي كنند. وقتي كه آنها اين حرفها را مي زنند، شايد خيلي هم ساده نباشد. وقتي مي خواهند وحدت اسلامي را بيان كنند، مي گويند كه در صدر اسلام، نه شيعه و نه سني بود؛ پس شيعه و سني غلط است! نه، اين حرفِ نادرست و سستي است. بحث سر اين نيست كه در صدر اسلام، آيا شيعه و سني وجود داشت يا نه. بالاخره بعد از پيامبر، آراي مسلمين متفاوت شد. يك عده در مسأله ي امامت نظري داشتند و عده يي نظر متفاوت ديگري داشتند. بعضي منبع احكام الهي را يك چيز و بعضي چيز ديگري دانستند. بنابراين، در اصول و فروع، از همان اول اختلافاتي بين مسلمانان به وجود آمد. اين كه ما بگوييم در صدر اسلام، نه شيعه و نه سني بود، حرف غلطي است. امروز اين حرف، در حقيقت به معناي نفي كردن و از بين بردن معارف و فقه و محصول فرهنگي همه ي فِرَق مسلمين است. روي هر چه دست بگذارند، مي گويند در صدر اسلام نبوده، پس اين غلط است! اين، خودش حرفي شبيه توطئه است. اوايل انقلاب، در ايران هم بعضي

آدمهاي كج سليقه يا واقعاً سوء نيت دار بودند كه از اين حرفها مي زدند. حالا هم در دنيا، بعضي آدمهايي كه اصلاً چيزي از اسلام سرشان نمي شود، از اين حرفها مي زنند. ما آن مطالب را نمي گوييم؛ ما مي گوييم بالاخره اين دو جريان عمده - يعني تسنن و تشيع - وجود دارد كه جريان عمل به فقه اسلام از طريق اهل بيت، تشيع است و جريان عمل به شريعت اسلام از غير طريق اهل بيت، برادران اهل تسنن پيرو آن هستند.البته، آنها هم اهل بيت را قبول دارند، منتها مثل ما انتهاي سلسله را اهل بيت نمي دانند؛ بلكه آنها را به عنوان راوي يي كه ممكن است سخني را از پيامبر نقل بكند، ملاك قرار مي دهند. ما اين طور معتقد نيستيم. ما هر چه را كه اهل بيت رسول اكرم فرمودند، آن را حكم خدا و مثل بيان پيامبر(ص) مي دانيم. ما آنها را معصوم مي دانيم. حالا هر كسي مبنايي دارد. ما مي گوييم اين دو جريان كه از اوايل اسلام و بعد از رحلت پيامبر(ص) بودند و تا حالا هم هستند، هر كدام زندگي خود را بكنند و با هم دشمني نكنند. وحدت مسلمين، يكي از پيامهاي عمده ي انقلاب ما امروز، پولهاي نفت براي نوشتن كتاب ضد شيعه مصرف مي شود. دلارهاي امريكايي براي رد تشيع به كار مي رود و به زبان عربي و اردو كتاب نوشته و ترجمه مي شود. اينها، دستهاي شيطانند. اينها، انسانهاي سالمي نيستند كه اين چيزها را مي نويسند. هر جا باشند، همين طورند. ما مي گوييم امروز نبايد آتش افروزي كرد. هر كسي عقيده ي خود را داشته باشد و آن را اثبات هم بكند. ما نمي گوييم وقتي گويندگانِ مذاهب مختلف اسلامي، بر

منابر خود قرار مي گيرند، استدلال نكنند و عقيده ي خود را اثبات ننمايند. نه، استدلال و اثبات بكنند، اما اثبات عقيده بحثي است و دشمني كردن با طرف مقابل و همصدا شدن با استكبار جهاني و نيروها را صرف جنگ داخلي بين مسلمين كردن، بحث ديگري است. لذا يكي از پيامهاي عمده ي انقلاب ما، وحدت مسلمين است. ما در همه جاي دنياي اسلام، اين حرف را مي زنيم و به كساني كه در كشورهاي مختلف، همه ي همتشان را براي مقابله با انقلاب اسلامي و وارد آوردن تهمت و بستن دروغ به آن يا به رهبر فقيد عظيم الشّأن انقلاب يا نقد آراي ملت مسلماني كه در اين جا با همه ي وجودشان، در راه خدا و اسلام مخلصانه مبارزه مي كنند، گذاشتند؛ نصيحت مي كنيم. در همان روزهاي جنگ تحميلي كه ملت ما با همه ي وجود، فشار امريكا و استكبار را حس مي كرد و آن را تحمل مي نمود و زيربار تحميل امريكا نمي رفت، يك عده قلمها و دستها و حنجره هاي مزدور در دنيا پيدا شدند و شروع به مناقشه و خدشه و اهانت به آراء و عقايد اين ملت شجاع و مبارز و قهرمان و ايثارگر و فداييِ راه خدا و اسلام كردند. ما مي گوييم اين حنجره هاي ناسالمي كه امروز در دنيا عليه انقلاب اسلامي و ملت ايران و مذهب و راه آنها كار مي كنند و شعار مي دهند و حرف مي زنند، مزدورند. به همه مي گوييم كه احترام يكديگر را حفظ كنند البته، ما يكجانبه حرف نمي زنيم. ما به همه ي مسلمين عالم - هم سني و هم شيعه - اين سفارش را مي كنيم. داخل كشور خودمان، برادران شيعه و سني را در كنار هم

در نماز جماعت و صحنه ي خونين جنگ و عرصه ي مبارزات سياسي و حضور در صحنه هاي گوناگون انقلاب و در انتخابات و در مجلس شوراي اسلامي و در همه جا، با يكديگر ديديم و مي بينيم و هستند. آنها با هم مهربانند و مشكلي هم ندارند . ما به همه مي گوييم كه احترام يكديگر را حفظ بكنند و به عقايد و مقدسات هم اهانت نكنند. اگر كسي به بهانه ي عقيده يي بخواهد به مقدسات ديگران اهانت بكند، از نظر ما به هيچ وجه قابل دفاع نيست. محبت، طرفيني است. بايستي همه با هم كمك كنند تا محبت به وجود آيد و دشمن نتواند سوء استفاده بكند؛ دشمني كه نه با شيعه رابطه ي خوبي دارد و نه با سني، بلكه با اصل اسلام مخالف است و نسبت به آن كينه مي ورزد. همان اسلامي كه سني يا شيعه دارد، مبغوض امريكا و مرتجعان است. اختلافات داخلي را براي آن زماني بگذاريم كه از طرف هيچ دشمن جهاني تهديد نشويم. اگر چنين روزي پيش آمد، آن وقت مقابل هم بنشينند و سنگهايشان را با هم حك كنند. امروز، وقتِ اين حرفها نيست. لذا من توصيه مي كنم هفته ي وحدت را - كه به مناسبت ميلاد نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) از روز دوازدهم تا هفدهم ربيع الاول ادامه دارد - همه ي آحاد مردم، مخصوصاً علما و فضلا و گويندگان و دانشمندان و افراد صاحب نفوذ گرامي بدارند و اين مسأله را به عنوان يك شعار جمهوري اسلامي هميشه نگه دارند. كشورهاي مرتجع منطقه شعارهاي تفرقه افكن مي دهند امروز، اين كشورهاي مرتجع منطقه، بدطوري به شعارهاي تفرقه افكن و اختلاف انگيز چسبيده اند. اگر ملت ما در مراسم حج،

عليه امريكا و اسرائيل شعار بدهد، آنها اعتراض مي كنند و مي گويند چرا شما در بين مسلمين حرف جديدي آورده ايد؟! اين را تفرقه تلقي مي كنند؛ در حالي كه ايجاد تفرقه نيست، بلكه انجام وظيفه است. مسلمانان ديگر هم بايد شعار دادن عليه امريكا و اسرائيل را از ملت ايران ياد بگيرند. پولها، قلمها، امكانات، بلندگوها و عناصر مزدورِ پست كشورهاي مرتجع، مرتب عليه انقلاب و ايران اسلامي و ملت فداكار عمل مي كنند. اين، تفرقه و ايجاد شكاف و اختلاف است. لعنت خدا بر آن دستهايي كه به اين ترتيب بين مسلمين ايجاد شكاف و اختلاف مي كنند. ما به همه ي مسلمانان و متن ملتها اين توصيه را داريم و به ملت برادرمان پاكستان هم مؤكداً اين سفارش را مي كنيم كه نگذارند بعضي از روحاني نماها و وعاظ وابسته به دربارها و استكبار جهاني، با طرح شعارهاي تفرقه انگيز كه بعضاً مشاهده مي شود، بين برادران اختلاف بيندازند. جامعه ي تشيع در پاكستان، جامعه ي مظلوم و بسيار نجيبي است. آنها در جهت تفرقه حركت نمي كنند. رهبرانشان، آنها را به برادري اسلامي توصيه مي كنند. خداوند شهيد بزرگوار مرحوم سيّد عارف حسين را رحمت كند كه در طول مدت مجاهدت و فداكاريش، هميشه مردم را به وحدت و متحد شدن در مقابل استكبار جهاني دعوت مي كرد و سرانجام، استكبار با ايادي مرموز و پنهانش او را به شهادت رساند. ما از حركتي كه براي محاكمه ي متهمان به قتل آن شهيد عزيز انجام مي گيرد، قوياً حمايت مي كنيم. بايد مسأله دنبال بشود و معلوم گردد كه چه دستهاي مرموز و مزدوري، اين سيّد بزرگوار را به شهادت رساندند. اين، حق مردم پاكستان است. هفته ي وحدت را

يك هفته ي پُرمحتوا قرار دهيد وحدت را مهم بشماريد و هفته ي وحدت را يك هفته ي حقيقتاً پر محتوا و پر مغز قرار بدهيد. در امور ديگر هم، ما اين مسأله ي وحدت را مورد تأييد و به عنوان يك اصل اسلامي و انقلابي، مورد تأكيد قرار مي دهيم. وقتي مي گوييم بين برادران شيعه و سني و مذاهب مختلف اسلامي، براي هدفهاي اسلامي اتحاد باشد، پس به طريق اولي، قشرهاي مختلف مردم فداكار و مبارز ايران، اهل هر شهر و استاني، متكلمان با هر زبان و لهجه يي هستند، موظفند وحدت را حفظ كنند. مبادا دستهاي تفرقه افكن و مغرض و يا نادان - كه گاهي ضرر آدمهاي نادان از آدمهاي مغرض كمتر نيست - با حرف و شعار و نطقي، ايجاد اختلاف كنند. مغرض و جاهل، در نتيجه ي عمل يكسانند. همه - مخصوصاً كساني كه زبان و حنجره شان براي گفتن و حرف زدن باز است - مراقب باشند با هيچ حركت و اشاره يي، موجب اختلاف بين مردم نشوند. همه بايد وحدت را بر محور اصول انقلاب و جريان صحيح نظام اسلامي و ولايت فقيه حفظ كنند. اين، اساس قضيه است. اگر وحدتِ با انسجام و استحكامي كه تا كنون بوده است، محفوظ بماند، مطمئناً اين ملت و كشور به هدفهاي انقلاب خواهد رسيد. ايمان به خدا، وجه تمايز ارتش اسلامي يك مطلب را هم براي برادران محترم عقيدتي، سياسي ارتش - چه برادران روحاني و علمايي كه در عقيدتي، سياسي هستند و چه غير معممان نظامي و غير نظامي يي كه با آنها همكاري مي كنند - مطرح مي كنم و آن اين است كه نيروهاي مسلح، اگر چه براي استحكام خود، به

اسلحه وتجهيزات و آموزش ونيروي انساني و امثال اينها احتياج دارند، اما آن چيزي كه ارتش اسلامي را از همه ي ارتشهاي ديگر متمايز مي كند، عبارت است از ايمان به خدا و تعبد در مقابل فرمان الهي و احساس اين كه جنگشان جهاد في سبيل اللَّه است. اين، آن عامل اصلي است كه اگر آن را جدا كنيم، لشكر اسلامي هم مثل بقيه ي ملتها و لشكرهاي كشورهاي ديگر، چيزي در عداد آنها خواهد شد. يعني اگر اسلحه و تجهيزات و نفرات ونيرو و استعداد بالا داشت، ممكن است بتواند مقاومت كند؛ و الّا اگر تعداد طرف مقابل، يك خرده بيشتر و يا تجهيزاتشان پيشرفته تر بود، مجالي براي تحرك اينها نخواهد داد. شما مي دانيد كه امروز دشمنان اسلام از لحاظ عِدّه و عُدّه و امور مادّي، از كساني كه در خدمت اسلام و پشتيبان اسلامند، قويترند. اين در صورتي است كه ما آن ايمان را حذف كنيم؛ اما اگر عامل ايمان مورد ملاحظه قرار بگيرد و ارتش و نيروي مسلح اسلامي - اعم از ارتش و سپاه - به ايمان مجهز بشود و با اتكاي به خدا و براي جهاد في سبيل اللَّه و انجام تكليف عمل بكند، هيچ قدرتي در دنيا، با هر تجهيزاتي كه داشته باشد، نخواهد توانست در مقابل او مقاومت كند. اين باور را بايد در ميان نيروهاي مسلح به وجود آورد؛ و الّا تجهيزات چيزي نيست كه در ميدان آن بتوانيم با قدرتهاي بزرگ جهاني رقابت كنيم؛ زيرا آنها از لحاظ تجهيزات و نيروي انساني، سالها از ما جلوترند. عامل ايمان در اختيار ماست؛ بايد آن را به نيروي رزمنده تزريق كرد. هر جا كه ما

پيش رفتيم، با اين نيرو پيش رفتيم و هر جا كه شكست خورديم، اين نيرو در ما ضعيف شده بود. اگر برويد عمليات را تحليل كنيد، به همين نقطه خواهيد رسيد. آن جايي كه دلها به شعله ي ايمان مشتعل بوده است، ما از همه ي سدها و مانعها گذشتيم و جلو رفتيم و آن جايي كه گرايش به مادّيات و ظواهر و بي رغبتي به صواب الهي و بي توجهي به تكليف شرعي، نيتهاي ما را مختصري مشوب و مخدوش كرده است، همان جا ضربه خورديم و شكست را پذيرفتيم. بايد با عمل و زبان تبليغ كرد اين جنگ تحميلي هشت ساله، صفحه ي عجيبي براي تجربه ي اين واقعيت است. اين را بايد تقويت كرد. اين، در ارتش جمهوري اسلامي، به وسيله ي همين واحدهاي عقيدتي، سياسي قابل تأمين است. البته، آقايان توجه بفرماييد كه با عمل و زبان - هر دو - بايد تبليغ كرد و اخلاص را بايد مشعل راه قرار داد و به وسيله ي رفتار، دلها را به صدق گفتار معتقد كرد؛ و الّا اگر رفتارِ خوب در كنارِ گفتار خوب نباشد، صدق گفتارِ خوب براي مخاطب ثابت نخواهد شد و آن تأثيري كه ما به آن نياز داريم، به وقوع نخواهد پيوست. اميدوارم كه خداوند متعال به همه ي شما برادران و خواهران محترم، در هر قسمتي كه هستيد و به هر وظيفه يي كه اشتغال داريد و در هر نقطه يي از نقاط كشور كه زندگي مي كنيد، لطف و فضل و توفيق خود را عنايت كند و قلب مقدس وليّ عصر (ارواحنافداه) را از ما راضي و خشنود نمايد و ان شاءاللَّه ما را به انجام تكليف و وظيفه ي الهي خود

موفق بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با گروهى از روحانيون و مردم رفسنجان

سخنراني در ديدار با گروهي از روحانيون و مردم رفسنجان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خاطرات بسيار خوبي از مردم رفسنجان در ذهن دارم بسيار خوشحالم كه يك بار ديگر، جمعي از مردم مؤمن و مبارز و انقلابي شهر رفسنجان را به اتفاق علماي محترم اين شهر ملاقات مي كنم. من در طول سالهاي گذشته، مخصوصاً سالهاي پيش از پيروزي انقلاب كه دوران اختناق و ترس و شدت بود، خاطرات بسيار خوبي از مردم رفسنجان در ذهن دارم. من در رفسنجانِ شما، با مردم و علماي مبارز آن شهر، ملاقاتها و ديدارها و همكاريها داشتم. حقيقتاً مردم رفسنجان جزو كساني هستند كه بايد آنها را در شمار سابقين در امر مبارزه و انقلاب دانست. از اوايل شروع نهضت، در اين شهر مقلدان امام(ره) بودند، زياد هم بودند، كانونهاي مبارزه در آن شهر بود و اين، يكي از افتخارات شهر شماست. من، هرگز آن روزها و آن سخنرانيها و آن جلسات گرم و آن چهره هاي مصمم و با اخلاص و مؤمن را از ياد نخواهم برد. بحمداللَّه بعد از پيروزي انقلاب هم مردم رفسنجان راه را ادامه دادند. در جبهه هاي نبرد، در انفاقات مالي و در كارهاي گوناگون انقلابي، هميشه حضور داشتند و افتخارات گذشته ي خود را تثبيت و تحكيم كردند و درست هم همين است. اگر يك جمعيت و ملتي، در خط انقلاب و راه صحيح الهي و اسلامي كه تشخيص داده، با اخلاص و صدق نيت استقامت كند، بركات و رحمت الهي بر آن جمعيت نازل خواهد شد. من اميدوارم كه شما مردم رفسنجان و همه ي آحاد آن شهر، مثل گذشته

و در كنار بقيه ي اقشار مردم و جمعيت شهرها و قسمتهاي ديگر اين كشور الهي و اسلامي، از همه ي كوشش خود در راه خدا و اسلام استفاده كنيد. بدانيد كه دشمن بيدار است و استكبار جهاني تصميم خود را براي ضربه زدن به اين انقلاب حفظ كرده است. دشمن در مقابل ملت ما ضعيف است اگر مي بينيد كه بحمداللَّه جمهوري اسلامي و نظام و دولت اسلامي، قريب يازده سال با قوّت و قدرت ايستادگي كرد و عقب نشيني نكرد و راه را ادامه داد، نه به خاطر اين است كه دشمنان نخواستند به ما ضربه بزنند؛ آنها سعي كردند ضربه بزنند، منتها كيد شيطان ضعيف است. دشمن، در مقابل يك ملت مؤمن و متحد و يكپارچه و مطيع امر خدا، كوچك است. هر چه ظاهر دشمن پر زرق و برق باشد، باطن او ضعيف است. امريكا بر حسب ظاهر، قوي و قدرتمند است. قدرت او، قدرت مادّي است و در مقابل مردم مادّي، كارساز است. قدرت مادّي در كار خود پيش مي رود، اما وقتي طرف مقابل او مردم مادّي باشند؛ نه مردمي خدايي و خداجو و مؤمن. اگر در مقابل قدرتهاي بزرگ مادّي، يك ملتِ خداجو و مؤمن قرار بگيرد، او هر چه هم قوي باشد، كاري از پيش نخواهد برد. همان طور كه مي بينيد، دشمن نتوانست در مقابل ملت ايران كاري از پيش ببرد. بعد از اين هم نخواهد توانست، در آينده هم او ضعيف و ملت ايران قوي است؛ به شرط اين كه ايمان و وحدت كلمه و هوشياري خود را حفظ كنيم. هيچ قدرتي قادر نيست در مقابل ملت ايران و عليه انقلاب و دين

او، كار عمده يي بكند. چرا هدفها را عقب مي اندازند و ايجاد زحمت مي كنند؟ آنها نمي توانند ملت ما را شكست بدهند؛ چون ملت، قوي و نيرومند است. در همان خط اسلام و انقلاب و ولايت حركت كنيد توصيه ي من به شما مردم رفسنجان - چه كساني كه اين جا هستيد و چه خيل عظيم مردم در آن شهر - اين است كه در همان خط درست اسلام و انقلاب و ولايت حركت كنيد. اولين شرط براي يك ملت مؤمن اين است كه اولياي امور خود را در حوزه ي كارشان صاحب اختيار بداند. وقتي مصلحت مي دانند كه مأمور و مسؤولي را جا به جا كنند، وقتي مردم آن مسؤولِ بالا را مي شناسند، بايد تسليم باشند. اين، يك دستور هميشگي است؛ مخصوص رفسنجان هم نيست، متعلق به همه جاست. مانعي نيست كه مردم حرفشان را به گوش مسؤولان برسانند؛ اما هر چه مسؤولان تصميم گرفتند، آن را قبول كنيد و روي چشم بگذاريد و اطاعت كنيد. اين، راه صلاح و نجات و پيروزي بر دشمن است. مسؤولان قوّه ي مجريه و قوّه ي قضاييه و قوّه ي مقننه و نيروهاي نظامي و انتظامي و مسؤولان بالاي كشور، دستچين شده هستند. افرادي كه از دور مسايل را مي بينند و قضاوت مي كنند، خيال نكنند كه خواهند توانست كساني مثل اين مسؤولان بزرگوار و دلسوز و مؤمني كه ما داريم و امور مهم را به آنها واگذار كرده ايم، به آساني پيدا كنند. اين، افتخار شما رفسنجانيهاست كه امروز رئيس جمهور مقتدر و قوي و كاردان و متدين و متقي اين كشور، از ميان شماست. گمان نكنيد در بين شخصيتهاي سياسي - در اين جا و در سطح

جهان - شخصيتي را مثل رئيس جمهور عزيز مردم ايران مي شود پيدا كرد. اينها، دستچين شده اند. مسؤولان ديگر هم همين طورند، رئيس قوّه ي قضاييه هم همين گونه است. خدشه دار كردن تصميمات مسؤولان، دشمن را شاد مي كند يكي از چيزهايي كه دشمن را شاد مي كند، همين است كه در هر شهر و گوشه يي، شروع به خدشه دار كردن تصميمات مسؤولان قضايي، مسؤولان شهري و مسؤولان استاني كنند. اين كار، دشمن را خوشحال مي كند. بگذاريد مسؤولان كشور با دستِ باز آنچه را كه مصلحت مي بينند، در اين دوران انجام بدهند. جابه جايي ايرادي ندارد، جابه جايي دليل بر بدي نيست. شما برخاسته ايد و به تهران آمده ايد، حرفتان را بگوييد - ايرادي هم نيست - اما مبادا شما و علما و ديگران، به بعضي از افراد در آن جا ميدان بدهيد تا با طرح شعاري، جلوي كار مسؤولان را بگيرند. بايد مانع اين كار بشويد. من، قطعاً از حجةالاسلام آقاي هاشميان خواهم خواست كه به رفسنجان برگردند و اقامه ي نماز جمعه كنند. ايشان بايد برگردند. نماز جمعه را گرم بگيريد و اجتماع نماز جمعه را مغتنم بشماريد. نماز جمعه و امامت جمعه، سمت مهمي است و در هدايت فكر مردم بسيار مؤثر است. هر چه تريبون نماز جمعه قويتر و بهتر و صادقتر و مستقيمتر باشد، مردم صادقتر و مستقيمتر و قويتر و مقاومترند و در مقابل فشار دشمن، هوشيارتر خواهند بود. ايشان بايد برگردند و نماز جمعه را خوب و قوي اداره كنند. در مورد قوّه ي قضاييه هم همان كاري كه رئيس محترم قوّه ي قضاييه كردند، همان درست است. هيچ شبهه و خدشه يي نكنيد. ما به طور كلي به همه ي مسؤولان

كشور توصيه كرده ايم كه در گزينشها رعايت كنند و انتخابها را صحيح و با چشم باز انجام بدهند. آنها هم همين كار را مي كنند و هر چه كه آنها انتخاب كردند، مردم همكاري كنند و با آنها راه بروند و به آنها كمك كنند، كه نظام جمهوري اسلامي بدون حمايت و كمك مردم قادر نخواهد بود از اسلام و قرآن و حقوق مسلمين - آن چنان كه شايسته است - دفاع كند. از كيد دشمن غافل نباشيد من اميدوار هستم كه خداوند متعال به همه ي مردم عزيز رفسنجان توفيق دهد و همه ي علماي محترم رفسنجان را - چه آقاياني كه اين جا تشريف دارند و چه كساني كه در اين جا نيستند - محفوظ نگهدارد و لطف و رحمت و فضل خودش را شامل حال آنها بكند. ان شاءاللَّه به همه ي ما توفيق بدهد كه بر طبق رضاي وليّ عصر (ارواحنافداه) حركت و عمل كنيم و بدانيم كه يك لحظه غفلت ما، دشمن را كه در فكر ضربه زدن به اسلام و انقلاب و نظام جمهوري اسلامي است، جري خواهد كرد. من مجدداً تأكيد مي كنم كه از كيد دشمن غافل نباشيد. درست است كه ما علي الظاهر در جبهه ي نظامي جنگ نداريم؛ اما در جبهه هاي اقتصادي، سياسي، تبليغاتي، فرهنگي و همچنين در جبهه ي پنهان نظامي، دشمن در مقابل ما صف آرايي كرده است. مسؤولان كشور بايد با خيال راحت و حواس جمع و با قدرت، كيد دشمن را خنثي كنند و به مقابله با آن بپردازند. مردم بايد كمك كنند كه ذهن مسؤولان آرام باشد تا بتوانند ان شاءاللَّه با جرأت و قدرت، كار خود را ادامه بدهند و مطمئناً خداي متعال هم

به ما لطف خواهد كرد. من در اين شك ندارم كه اگر ملت ايران، همين ايستادگي و وفاداري و اظهار حمايت از مسؤولان و وحدت كلمه و همين رويه را كه تا امروز در پيش گرفته اند، ادامه دهند، نه امريكا و نه استكبار جهاني با همه ي شاخه هايش و نه دولتهاي ديگر و نه ارتجاع و نه عوامل نفوذي و نه نفاق و كفر در عالم، نخواهند توانست كوچكترين ضربتي به اين انقلاب و نظام مقدس وارد كنند. خداوند ان شاءاللَّه به شما خير بدهد و مورد لطف و رحمت و هدايت و فيض خود قرار دهد. به رفسنجان برگرديد و سلام من را هم به مردم عزيز آن سامان برسانيد و به آنها بگوييد كه ان شاءاللَّه آقاي هاشميان براي نماز خواهند آمد و نماز جمعه را اقامه خواهند كرد. كوشش كنيد كه نماز جمعه را هر چه با شكوهتر انجام دهيد و وحدت خود را هم در رفسنجان حفظ كنيد. مواظب باشيد به هيچ عنواني و با هيچ نام و بهانه يي، در ميان صفوف محكم شما ملت فاصله ايجاد نشود و بخصوص شما آقايان علماي اسلام كه بايد بيش از هميشه و قويتر از هميشه با هم وحدت داشته باشيد و سعي كنيد با وحدت كلمه ي خودتان، عملاً وحدت را به مردم بياموزانيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با ميهمانان كنفرانس وحدت اسلامى، روحانيون و مسؤولان و ائمه ى جمعه

سخنراني در ديدار با ميهمانان كنفرانس وحدت اسلامي، روحانيون و مسؤولان و ائمه ي جمعه و برادران اهل تسنن و تشيع استانهاي كردستان و كرمانشاه و جمعي از اقشار مختلف مردم قزوين، مباركه، سرخه و خواف بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم وجود پيامبر(ص) بزرگترين مايه ي وحدت در همه ي ادوار اسلامي متقابلاً ميلاد

مبارك نبيّ اكرم و رسول اعظم، حضرت محمّدبن عبداللَّه(صلّي اللَّه عليه واله و سلّم) و همچنين ولادت با سعادت سبط بزرگوار ايشان و مروّج و مبلّغ مكتب آن بزرگوار - امام جعفر صادق(عليه الصّلاةوالسّلام) - را به همه ي شما برادران و خواهران، مخصوصاً ميهمانان گرامي، تبريك عرض مي كنم. وجود نبيّ مكرّم اسلام(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم)، بزرگترين مايه ي وحدت در همه ي ادوار اسلامي بوده است و امروز هم مي تواند باشد؛ چون اعتقاد آحاد مسلمانان به آن وجود اقدسِ بزرگوار، با عاطفه و عشق توأم است و لذا آن بزرگوار، مركز و محور عواطف و عقايد همه ي مسلمانهاست و همين محوريت، يكي از موجبات انس دلهاي مسلمين و نزديكي فِرَق اسلامي با يكديگر به حساب مي آيد. ابعاد شخصيت نبيّ اكرم را هيچ انساني قادر نيست به نحو كامل بيان كند و تصوير نزديك به واقعي از شخصيت آن بزرگوار ارايه نمايد. آنچه ما از برگزيده ي پروردگار عالم و سرور پيامبرانِ سراسر تاريخ شناخته و دانسته ايم، سايه و شبحي از وجود معنوي و باطني و حقيقي آن بزرگوار است؛ اما همين مقدار معرفت هم براي مسلمانان كافي است تا اولاً، حركت آنها را به سمت كمال تضمين كند و قله ي انسانيت و اوج تكامل بشري را در مقابل چشم آنان قرار بدهد و ثانياً، آنها را به وحدت اسلامي و تجمع حول آن محور تشويق كند. بنابراين، توصيه ي ما به همه ي مسلمانان عالم اين است كه روي ابعاد شخصيت پيامبر و زندگي و سيره و اخلاق آن حضرت و تعاليمي كه از آن بزرگوار مأثور و منصوص است، كار زيادي بشود. بايد روي معرفي شخصيت رسول اكرم(ص) كار كنيم بعد از دوران قرون

وسطي كه در دنياي مغرب زمين و مسيحيت، تهاجم تبليغاتي وسيعي نسبت به شخصيت رسول اكرم(ص) انجام گرفت و دشمنانِ سوگندخورده ي اسلام فهميدند كه يكي از راههاي مبارزه با اسلام اين است كه چهره ي نبيّ مكرّم اسلام(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) را مخدوش بكنند و كارهاي زيادي هم در اين زمينه انجام گرفت، تا امروز كه دشمن به نحو مستمر و با شيوه هاي مختلف، روي امحاي شخصيت پيامبر از ذهنهاي آزادگان عالم كار كرده است، مردم بسياري در دنيا هستند كه اگر پيامبر اسلام را به همان اندازه يي كه مسلمانها مي شناسند يا حتّي كمتر از آن بشناسند - يعني حقيقتاً فقط شبحي از آن چهره ي منوّر بر دلهاي آنان آشكار بشود - عقيده و گرايش آنها نسبت به اسلام و معنويت اسلامي تضمين خواهد شد. ما بايد روي اين مسأله كار كنيم. بزرگترين تبليغ براي اسلام، شايد همين باشد كه ما چهره ي پيامبر اسلام را براي بينندگان و جويندگان عالم روشن كنيم و بسيار بجاست قبل از آن كه دشمنان و مخالفان، با روشهاي و شيوه هاي فرهنگي و هنري پيچيده ي خود، چهره ي آن بزرگوار را در اذهان مردمِ بي خبرِ عالم مخدوش كنند، مسلمانانِ هنرمند و مطلع و وارد به شيوه هاي گوناگون در عالم، با بيان و تبليغ و تبيين راجع به آن شخصيت معظّم و مكرّم، كار علمي و فرهنگي و هنري و تبليغي بكنند. اينها كارهاي لازمي است. شما در همين اواخر ملاحظه كرديد كه وقتي استكبار جهاني به بركت انقلاب اسلامي، با رشد معنوي اسلام مواجه شد و در جبهه ي نظامي و سياسي نتوانستند انقلاب و جمهوري اسلامي را - كه امروز مظهر و نمودار اسلام عملي

است - بكوبند و شكست بدهند و خواستند به تهاجم فرهنگي دست بزنند، مزدور خودشان را وادار كردند تا به شخصيت رسول اكرم و نبيّ معظّم اهانت بكند و شيطان صفتي، به دستور شياطين زر و زور عالم، آن كتاب شيطاني را بنويسد كه البته با پاسخ و عكس العمل قاطع مسلمين عالم و در مقدّم آنان، امام بزرگوار و رهبر عظيم الشّأن و فقيد ما مواجه شدند كه به هدر بودن خون آن شيطان صفت و اعدام او حكم كردند. پس، يك مطلب اين است كه بايد روي معرفي شخصيت رسول اكرم كار كنيم، و نه فقط شخصيت آن بزرگوار به معناي زندگي آن حضرت، بلكه ابعاد گوناگون وجود آن بزرگوار مثل: اخلاقيات و روش حكومت و مردمداري و عبادت و سياست و جهاد و تعليمات خاص را مورد توجه قرار دهيم. نه فقط هم كتاب بنويسيم، بلكه بايد كار هنري و تبليغي را با شيوه هاي جديد و با استفاده از تكنيكهاي موجود شروع كنيم و نه فقط در جمهوري اسلامي، بلكه در همه ي انحاي جهان اسلام، آن را انجام دهيم. امروز توطئه ي دشمن عليه وحدت، از هميشه بيشتر است و اما راجع به مسأله ي وحدت مسلمين و هفته ي وحدت بايد بگويم كه اگر وحدت و نزديكي فِرَق اسلامي چيزي است كه در خدمت اسلام مي باشد و اگر قبول داريم كه اتحاد مسلمين به حال مسلمين مفيد است و در جهت عظمت اسلام مي باشد، يقيناً بايدمعتقد باشيم كه از سوي دشمنان اسلام، سخت ترين تلاشها و پيچيده ترين توطئه ها، عليه اين وحدت و اتحاد در جريان است. اين دو از هم غيرقابل انفكاك است. امروز، هر چيزي كه براي

اسلام نافعتر است، از نظر دشمنان اسلام مبغوضتر مي باشد. امروز، هر چيزي كه بيشتر در جهت عظمت اسلام باشد، بيشتر هم مورد تهاجم دشمنان اسلام است. اين، يك معادله ي قطعي است. شما ببينيد كه امروز فشار دشمنان اسلام، روي كدام نقطه از دنياي اسلام بيشتر است؟ همان قدرتها و دشمناني كه به بعضي از سلاطين و رؤساي كشورهاي مسلمان، دست دوستي و صميميت داده اند و با همه ي وجود از آنها دفاع مي كنند و پول و سلاح و تجهيزات و تبليغات را در خدمت آنها قرار داده اند، امروز با تمام وجود خود، عليه جمهوري اسلامي و نظام و ايران اسلامي، در حال تلاش و كوششند. چرا؟ چون فهميده اند كه در جمهوري اسلامي و نظام ما، عظمت اسلام تضمين و تعقيب خواهد شد. هركاري كه امروز در خدمت اسلام است، مورد نقمت دشمنان اسلام مي باشد. وحدت ميان مسلمين، يكي از مصاديق اين قاعده ي كلي است. اگر حقيقتاً لازم است كه مسلمين عالم با يكديگر اتحاد پيدا بكنند و اگر اين اتحاد به حال اسلام و مسلمين مفيد است - كه ظاهراً در نظر عقلا و مصلحان عالم اسلام، جاي شكي در اين حرف نيست - پس بايد مطمئن بود كه امروز توطئه ي دشمن عليه اين وحدت، از هميشه بيشتر است. من، به همه ي برادران مسلماني كه در سراسر عالم هستند، توجه و تذكر مي دهم كه تبليغات استكبار جهاني عليه جمهوري اسلامي را كه از طريق خبرگزاريها و مطبوعات و راديوها و اظهارات رسمي سياسيون منتشر مي شود، با اين منطق و قاعده ي كلي بسنجند و معنا كنند كه تمام دستگاههاي تبليغاتي استكبار و در رأس آنها امريكا، امروز

بسيج شده اند تا جمهوري اسلامي و ايران و ملت اسلام را برخلاف آنچه كه هست، در چشم مردم عالم معرفي كنند و نشان بدهند. اين، مسأله ي بسيار مهمي است. دلهاي مسلمين امروز به امّ القراي اسلام متوجه است امروز، پولهاي دستگاه استكبار و ايادي آنها، در دنيا و بيشتر از همه در دنياي اسلام، براي ايجاد تفرقه بين مسلمين خرج مي شود تا اگر بتوانند - كه نخواهند توانست - بين ايران اسلامي و مسلمانان عالم، اختلاف ايجاد كنند و فاصله بيندازند. جنگِ دشمن ساخته ي شيعه و سني، به بركت انقلاب اسلامي بحمداللَّه رو به خمود و خاموشي رفت و برادران شيعه و سني در ميدانهاي مختلف در كنار هم قرار گرفتند و به يكديگر كمك كردند و برادروار با هم حركت كردند - كه حق هم همين بود - ولي امروز تبليغات جهاني سعي مي كند باز هم اين شعله را مشتعلتر و اين آتش را برافروخته تر كند و اين اختلاف را كه رو به از بين رفتن است، دوباره زنده نمايد. چرا؟ چون مي دانند كه امروز وحدت اسلامي - يعني تجمع مسلمين - حول محور ايران اسلامي است. مي دانند كه دلهاي مسلمين، امروز به امّ القراي اسلام - يعني ايران اسلامي - متوجه است. مي دانند كه امروز در دنياي اسلام و در سراسر عالم، آن جايي كه قرآن رسماً و عملاً حاكميت دارد، ايران اسلامي است. ايران، مثل بسياري از كشورهاي مسلمان نام نيست كه علي الظّاهر يك كشور اسلامي باشد و سران و رهبران آن دم از اسلام بزنند، اما عمل خود آن سران، بيشتر از همه ي آحاد مردم يا اكثر آنها، از اسلام دور و بيگانه باشد.

در اين جا، كساني كه در رأس امور هستند، شرط قبول و تحمل مسؤوليت براي آنها، ايمان و تقواست. اين جا، مثل بعضي از ديگر كشورهاي اسلامي نيست كه مسؤولان و رهبران، فسق و فجور كنند و محرّمات كبيره را - كه قرآن ناطق به حرمت آنهاست - عملاً انجام بدهند و شرب خمر و تجاوز و تعدي از حدود الهي بكنند و نوكري دشمنان خدا و دشمني با بندگان صالح او بكنند و بر مؤمنين و متقين و علما فشار وارد آورند و در عين حال، نام خودشان را مسلمان بگذارند. تنها نقطه يي در عالم اسلام كه مسؤولان كشور و اداره كنندگان و مديران، بايد از نظر مردم به تقوا و ايمان و تعبد شناخته شده باشند، ايران اسلامي است. اين را مردم دنيا مي بينند و حس مي كنند كه بقيه ي كشورها، ادعاي اسلام مي كنند و زمامدارانشان فسّاق و فجّاري در رأس امور قرار مي دهند و مردم مسلمان هم مشاهده و تحمل مي كنند و چاره يي هم ندارند . علماي اسلام بايد مواظب باشند شما بعضي از كشورهاي اسلاميِ مدعيِ اسلاميت و ترويج اسلام را ببينيد؛ بعضيها آن قدر پُررو و وقيح هستند كه خودشان را باني و صاحب و مروّج اسلام هم به حساب مي آورند و معرفي مي كنند در عين حال كه كپسول فساد و انحطاط و منشأ محرّمات و گناهان كبيره هستند!! اين را مردم دنيا مي بينند. مسلماناني كه بصيرند، اينها را مي فهمند و مي دانند كه در اين صورت، اگر پرچم وحدت اسلامي بلند شد، دلهاي مسلمانان به طور قهري به آن جايي متوجه خواهد شد كه حقيقتاً اسلام حاكم است وملاكها و معيارها از اسلام گرفته شده

و ملاك حاكميت و مديريت و مسؤوليت، مسلمان بودن است و اين آيه ي شريفه كه: «الّذين ان مكّنّاهم في الارض اقاموا الصّلوة و اتوا الزّكوة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر»(1) صادق است. مردم دنيا، اين را مي بينند و دلهاشان متوجه ايران اسلامي خواهد شد. لذا امروز، تمام تشكيلات تبليغاتي وابسته به استعمار و استكبار و ايادي آنها در همين منطقه ي اسلامي، دست به دست هم داده اند تا با تبليغات مضر، وحدتي را كه مورد نظر اسلام است و نظام اسلامي كمربسته ي آن مي باشد، بشكنند. علماي اسلام بايد مواظب باشند. مراقب اين مذاهب اختراعي و جعلي - كه نقض وحدت است - باشيد. مواظب اين دلارهاي نفتي كه براي ايجاد تفرقه به كار مي رود، باشيد. مواظب اين دستهاي پليد و مزدور كه سعي مي كنند «عروةالوثقي»ي وحدت بين مسلمين را بگسلند و پاره كنند، باشيد. با اينها برخورد كنيد. اين، لازمه ي علاقه به وحدت و پيمودن راه وحدت اسلامي است. بدون اين، ممكن نيست. اتحاد به معناي انصراف از عقايد نيست ما در مسأله ي وحدت، جدي هستيم. ما اتحاد مسلمين را هم معنا كرده ايم. اتحاد مسلمين، به معناي انصراف مسلمين و فِرَق گوناگون از عقايد خاص كلامي و فقهي خودشان نيست؛ بلكه اتحاد مسلمين به دو معناي ديگر است كه هر دوي آن بايد تأمين بشود: اول اين كه فِرَق گوناگون اسلامي (فِرَق سني و فِرَق شيعه) - كه هر كدام فِرَق مختلف كلامي و فقهي دارند - حقيقتاً در مقابله با دشمنان اسلام، همدلي و همدستي و همكاري و همفكري كنند. دوم اين كه فِرَق گوناگون مسلمين سعي كنند خودشان را به يكديگر نزديك كنند و

تفاهم ايجاد نمايند و مذاهب فقهي را باهم مقايسه و منطبق كنند. بسياري از فتاواي فقها و علما هست كه اگر مورد بحث فقهيِ عالمانه قرار بگيرد، ممكن است با مختصر تغييري، فتاواي دو مذهب به هم نزديك شود. لذا ما جداً علاقه مند هستيم كه «دارالتّقريب بين المذاهب الاسلاميّه» را ايجاد كنيم. ما مايليم اين كار انجام بگيرد. البته، در گذشته اين كار شروع شده و تلاشهاي مخلصانه يي هم داشته؛ اما اكنون مدت مديدي است كه ما حركت حقيقي يي مشاهده نمي كنيم. احساس مي كنيم كه اين كار بايد انجام بگيريد و مردم مخلص و مؤمن و شخصيتهاي عالمي از همه ي دنياي اسلام همكاري كنند. ما آماده هستيم و مايليم كه ميزبان اين مجموعه باشيم و زحمات و خدمتهاي اين كار را برعهده بگيريم. علماي اسلامي بايد كوشش كنند. فقها و متكلمين و فلاسفه ي اسلامي بنشينند آراء را با يكديگر تطبيق كنند و آنها را در مجموعه هايي جمع نمايند تا نظرات فِرَق مختلف اسلامي در مجموعه ي واحد و با نگاه مساعد به يكديگر، در اختيار همه ي مسلمين قرار بگيرد. اين، از جمله كارهاي بسيار لازم و ضروري است و اميدواريم كه همتِ صاحب همتان، اين كار را به انجام برساند. مجدداً اين ميلاد مبارك را به همه ي شما برادران و خواهران تبريك عرض مي كنم و اميدوارم كه خداي متعال تفضل و كمك كند تا همه ي ما بتوانيم اين راه مهم و اين اهداف بلند را تعقيب كنيم و بپيماييم و به تأييد الهي - ان شاءاللَّه - بر دشمنان اسلام پيروز شويم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) حج: 41

سخنرانى در ديدار با جمعى از علما، ائمه ى جمعه و جماعات، مسؤولان دستگاههاى ادارى و نهادهاى انقلابى

سخنراني در ديدار با جمعي از علما،

ائمه ي جمعه و جماعات، مسؤولان دستگاههاي اداري و نهادهاي انقلابي و تشكيلات قضايي، جمع كثيري از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و فرماندهان نيروهاي مسلح، به مناسبت ميلاد با سعادت حضرت رسول اكرم(ص) و ولادت امام جعفرصادق(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم لازم است در دل و جان خود هم تحول و انقلابي به وجود آوريم اين ميلاد مسعود را كه هم انتسابي به نبيّ مكرّم اسلام، حضرت محمدبن عبداللَّه (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) و هم نسبتي به امام صادق(عليه الصّلاةوالسّلام) دارد، به همه ي شما آقايان و ملت ايران تبريك عرض مي كنم. مهم اين است كه ما به عنوان ادامه دهندگان راه آن بزرگواران - كه لااقل ادعاي ما اين است و مردم دنيا ما را به اين ادعا شناخته اند - سعي كنيم ابعاد گوناگون آن شخصيتهاي عظيم و الهي را در وجود شخص خودمان - ولو به نحو ضعيف - به وجود آوريم و احيا كنيم. كافي نيست كه مجاهدان في سبيل اللَّه و مبارزان راه حاكميت اسلام، صرفاً در فكر ساختن جامعه و نظام اسلامي باشند - اگر چه اين يك وظيفه ي اعلي و يك واجب بزرگ و شايد اصليترين واجبات يك مؤمن و مسلم است - اما در كنار مجاهدتي كه براي ايجاد نظام اسلامي و تكميل و پيروزي آن مي كنيم، مجاهدت ديگر و شايد سخت تري لازم است تا در وجود و دل و جان خود هم تحول و انقلابي به وجود آوريم. اگر درباره ي شخصيت اولياي دين - چه نبيّ مكرم و چه ائمه ي معصومين و چه فاطمه ي زهرا و زينب كبري سلام اللَّه عليهم اجمعين) - حرف مي زنيم، غالباً ناظر به همين قسمت دوم است. حقيقتاً امروز جمهوري اسلامي احتياج دارد كه در درجه ي اول ما مسؤولان و سپس

آحاد مردم، به صورت دقيق و منظم و مرتب سعي كنيم در وجود و دل خود، تحولي در جهت هدفهاي اخلاقي اسلام به وجود آوريم. البته، اين درست است كه اگر تحول در دلها و جانها پديد نمي آمد، انقلاب پيروز هم نمي شد. نفس پيروزي انقلاب، به معني آن است كه در مجموع، دگرگوني و تحولي در دلها انجام گرفت. بدون اين دگرگوني،انقلاب پيروز نمي شد؛ اما براي تداوم انقلاب و پيروزيها و استقامت اين خط و عدم انحراف - كه اين از همه مهمتر است - همه ي ما احتياج داريم كه در وجود و اخلاق و روحيات خود، تغييرات بدهيم. بخش مهمي از پيروزيهاي ما ناشي از روحيات امام بود مكرراً در طول اين چند سال فكر مي كردم وبه ذهنم مي رسيد كه بخش مهمي از پيروزيهاي ما، ناشي از روحيات شخص امام(ره) است. يعني آن بزرگوار، علاوه بر اين كه حقاً و انصافاً يك ذات ممتاز و تربيت شده و رياضت كشيده و روي خود كار كرده بود - همه ي كساني كه از قديم ايشان را مي شناختند، اين نكته را تصديق مي كنند - اما احساس مي كرديم كه در همين دوران انقلاب هم، ايشان در درون خود متوقف نبودند و مثل اولياي خدا و وجود مقدس پيامبر و ائمه - كه دايماً در حال پيشرفت و تحول و تكامل بودند - سير پيشرفت و تكامل را طي مي كردند. لحظه ي بعثت رسول اكرم(ص)، مثل لحظه ي رحلتشان نبود. در اين بيست وسه سال، ايشان خيلي پيشرفتها و ترقيات داشتند كه براي ما افراد عادي، دهشت انگيز است. مؤمن اين گونه است و لحظه به لحظه در حال پيشرفت مي باشد. امام(ره) نيز عيناً همين طور بودند

و ما آن را - مخصوصاً در مواقع خاص - احساس مي كرديم. مثلاً در ماه رمضان، ايشان معمولاً هيچ ملاقاتي نداشتند و بيشتر به خودشان مي پرداختند. بعد از ماه رمضان كه انسان با ايشان ملاقات مي كرد، محسوس بود كه نورانيتر و معنويتر شده اند. يقيناً بسياري از موفقيتهاي انقلاب و اين ملت، ناشي از همان كانون جوشان منوّر بود. البته، بخش عظيم ديگري هم به همين اخلاصها و صفاها و فداكاريها و نورانيتهايي كه در آحاد مردم ماست، مربوط مي شود؛ بخصوص اين جوانها و جبهه بروها؛ كساني كه براي خدا از عيش و لذت زندگي در دوران جواني صرف نظر مي كردند و به سمت جبهه ها مي رفتند. الان هم هستند و الان هم همان فداكاريها را در صحنه هاي مختلف مي كنند. مهمترينش جنگ بود، ولي فقط جنگ نبود. ما به اين روحيات و فداكاريها احتياج داريم. هر كدامِ ما بايد تلاش كنيم در درون خود، صفا و نورانيتي به وجود آوريم. اين، درس ولادت پيامبر(ص) است و بدون آن، اين بارِ سنگين قابل حمل نيست. راز پيشرفت انقلاب اسلامي بار سنگين انقلاب اسلامي، با هيچ بار و تكليفي قابل مقايسه نيست. حقيقتاً انقلاب را سالم نگه داشتن و سالم جلو بردن، كار سنگيني است و اين ملت بحمداللَّه در اين سالهاي دشوار و در آزمايشهاي گوناگون، اين بار را خوب تحمل كرده و پيش برده است. انقلاب و حكومت ما، مثل انقلابها و حكومتهاي ديگر نيست. خداي متعال به رسول اكرم(ص) خطاب فرمود: «يا ايّهاالمزّمّل. قم اللّيل الّا قليلا. نصفه او انقص منه قليلا. اوزد عليه ورتّل القران ترتيلا. انّا سنلقي عليك قولا ثقيلا»(1). اين سخن و بار سنگين، حتّي بر دوش پيامبر آن چنان

سنگين است كه او را محتاج به تربيت معنوي و نفساني و تزكيه ي روحي و تمرين مداوم مي كند و ما افراد ضعيف در مقابل آن چشمه هاي جوشانِ قدرت و نيروي الهي، جاي خود داريم. راز اين كه تاكنون انقلاب پيش رفته، نيز همين است. سياستها و قدرتهاي جهاني اشتباه كردند كه خيال نمودند با جمهوري اسلامي هم مثل بقيه ي كشورها و دولتهايي كه در همين حدود، قدرت مادّي و سعه ي ظاهري دارند، مي شود برخورد كرد و با تهديد و تطميع و فشار، مي توانند كشور ما را از ميدان خارج كنند. نه، اشتباه بزرگشان همين بود كه اين معنويت و روح توجه به خدا و معنا را در مردم و انقلاب ما درك نكرده بودند. اگر اين روح تقوا و توجه به خدا باشد، بگومگوها هم نخواهد بود. به نظر من، اين اختلافهاي كوچك و كم عمق - و البته غيرمهم - كم اهميت تر از آن است كه بدان خيلي توجه بشود. هرچه يكپارچگي و وحدت از همه جهات بيشتر باشد، زيباتر و باشكوهتر خواهد بود و براي دشمن شكننده تر و براي دوست اميدواركننده تر است. اميدوارم كه خداي متعال، به بركت اين روز مقدس و اين دو مولود مبارك، به همه ي ملت عزيز و آحاد مردم فداكار ما، توفيق و فضل و رحمت خود را نازل كند و به مسؤولان هم توانايي روحي و قوّت اراده و عزم و همچنين توانايي در عمل را ببخشد تا بتوانند آن چنان كه براي اين ملت شايسته است، تلاش كنند. خدا را شكر مي كنيم كه امروز، مديران كشور و دستگاههاي مسؤول در مقابل مردم و خدا، با صدق و صفا

مشغول تلاشند. بحمداللَّه هميشه همين طور بوده است و همه در جمهوري اسلامي، همين طور با صدق و صفا كار كرده اند. بحمداللَّه وضعِ خوب و منسجمي است و ملت، با روحيه هاي خوب در صحنه و آماده اند. ما هم بايستي از خداي متعال قوّت و مدد بخواهيم و تلاشمان را بكنيم و اين بار سنگين را به سر منزل مقصود برسانيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مزّمّل: 1 تا 5

خطبه هاى نماز جمعه ى تهران

خطبه هاي نماز جمعه ي تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نستغفره و نستهديه و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الاطيبين الاطهرين المنتجبين الهداة المهدييّن المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين و صلّ علي ائمّةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداةالمؤمنين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكم بالمؤمنين رؤف رحيم(1) پيامبر فضاي زندگي را با ارزشهاي اسلامي آغشته مي كرد همه ي برادران و خواهران نمازگزار عزيز را به رعايت تقوا و پرهيزگاري دعوت و توصيه مي كنم. همه ي جوانان را به قدرداني از فرصت بي نظير جواني و حفظ پاكدامني و عفت و تلاش و كار در اين دوران بي نظير و درخشان عمر آدمي توصيه مي نمايم. همه ي مردان و زنان را به امانت و راستگويي توصيه و دعوت مي كنم كه رسول خدا(صلّي اللَّه عليه واله) نشانه ي حقيقي مؤمن را حفظ امانتها و صدق لهجه و راستگويي معيّن فرمود. همه ي گويندگان و نويسندگان را به رعايت تقوا و مصالح الهي و اسلامي و حفظ حقوق مردم در هنگام گفتن و نوشتن توصيه مي كنم. خود و همه ي

شما را به تجنّب و دوري گزيدن از هوي هاي نفساني و انتخاب راه خدا در دوراهيهاي زندگي توصيه مي نمايم. اميدوارم خداوند متعال به بركت رسول مكرّم و نبيّ اعظم - كه اين روزها مقارن با ولادت آن بزرگوار است - به همه ي ما توفيق بدهد تا بتوانيم راه و سيره و هدفهاي او را دنبال كنيم. بحثي را كه امروز در خطبه ي اول مطرح خواهم كرد، نگاهي اجمالي و كلي به سيره ي رسول خداست. در ابتدا لازم است ولادت باسعادت آن بزرگوار و سبط معظّم او - امام صادق(عليه الصّلاةوالسّلام) - را به همه ي شما و ملت ايران و همه ي ملتهاي مسلمان تبريك عرض كنم. نكته يي كه امروز در بحث زندگي رسول اكرم(ص) مورد نظر من مي باشد، عبارت از اين مطلب است كه پيامبر اسلام براي آن كه ارزشها و اخلاق اسلامي كاملاً در جامعه جابيفتد و با روح و عقايد و زندگي مردم مخلوط و ممزوج بشود، فضاي زندگي را با ارزشهاي اسلامي آغشته مي كرد. يك وقت كسي دستور مي دهد يا توصيه مي كند كه مثلاً مردم حسن خلق و گذشت و صبر و استقامت در راه خدا داشته باشند و ظلم نكنند و دنبال اقامه ي عدل و داد باشند؛ يعني توصيه و دستور دادن و تعليم دادن مطرح است - كه البته كار لازمي است و پيامبر اسلام هم تعليم مي داد يعلّمهم و درس معرفت و زندگي به مردم مي آموخت - اما يك وقت مطلب از ياد دادن بالاتر است؛ يعني معلم كاري مي كند و رفتاري در پيش مي گيرد كه اين اخلاق و وظيفه ي اسلامي، در جامعه به شكل رنگ ثابت درمي آيد، با عقايد غلط مردم

به مقابله برمي خيزد، با احساسات جاهلي و ته مانده هاي رسوب كرده ي اخلاق غيراسلامي مبارزه مي كند و مقابل مي شود، به جامعه و مردم شوك وارد مي كند و در مقاطع مناسب و با روشهاي مناسب، كاري مي كند كه فضاي جامعه و محيط زندگي مردم، با اين صفت و اخلاق و روش خوب كاملاً ممزوج مي شود. اگر يك جامعه بخواهد رشد كند و اخلاق صحيح اسلامي را در خود به وجود آورد، محتاج همين روش است. شايد در چند آيه ي قرآن كه «يزكّيهم» پس از «يعلّمهم» يا قبل از آن بيان شده است، مراد از تزكيه در اين آيات همين مطلب باشد؛ يعني پاك كردن و طاهر كردن و پيراسته كردن مردم؛ مثل طبيبي كه به مريض خود فقط نمي گويد اين كار را بكن و اين كار را نكن، بلكه او را در محل مخصوصي قرار مي دهد و آنچه را كه او لازم دارد، به او مي دهد و مي خوراند و آنچه كه براي او مضر است، از او باز مي گيرد. پيامبر اكرم(ص)، چنين وضعيت و روشي را در طول بيست وسه سال نبوّت دنبال مي كردند؛ مخصوصاً در ده سالي كه در مدينه زندگي مي كردند و دوران حاكميت اسلام و تشكيل حكومت اسلامي بود. در جامعه ي اسلامي بايد با خوشبيني با افراد برخورد كرد من، چند مثال و نمونه را آماده كرده ام تا مطرح بكنم. اين، براي امروز ما در نظام اسلامي خيلي مهم است؛ هم براي آحاد مردم و هم بخصوص براي مسؤولان و كساني كه با جمعي سر و كار دارند و مجموعه يي از مردم به دهان آنها نگاه مي كنند و به حرف آنها گوش مي دهند. ما بايد توجه كنيم

كه اگر بخواهيم آن ته مانده ها و پس مانده هاي اخلاق دوران طاغوت را - كه براي رشد و تعالي ما بسيار هم مضر است - از خودمان دور كنيم و بزداييم، چاره يي نيست جز اين كه در زندگي خود، همين روشهاي رسول اكرم را با شجاعت و قاطعيت عمل كنيم. يك مثال، به ايجاد فضاي سالم و دور از تعصبهاي جاهلانه در محيط زندگي مردم مربوط است. مي دانيد كه همه ي ملتها همين طور هستند و جز افرادي كه از لحاظ معرفت، به سطح خيلي بالايي رسيده باشند، وضعشان اين گونه است كه در موارد زيادي تعصبات و غرضها و مرضها و حقدها و امثال آن، بر زندگي آنها حكومت مي كند و مردم را از رفتار عادلانه و حق بازمي دارد و فضا را فضاي ناسالم مي كند. بايد اين فضا را سالم كرد. براي ايجاد فضاي سالم و ايجاد خوشبيني ميان مردم، رسول اكرم(ص) غير از توصيه هايي كه داشتند، روشهايي را هم اعمال مي كردند. بخصوص در آن دوران كه اين مسأله بسيار مهم بود؛ چون اعراب جاهلي بين خودشان و نسبت به هم، حقدها و سوءظنهاي زياد و تعصبات قبيله يي و فاميلي بسياري داشتند و پيامبر اكرم(ص) بايد اينها را از دلهاي مؤمنين بيرون مي كشيد و دلهاي آنها را نسبت به يكديگر پاك و صاف و روشن مي كرد. روايتي از پيامبر اكرم نقل شده كه فرمود: «لايبلغني احد منكم عن احد من اصحابي شيئا فانّي احبّ ان اخرج اليكم و انا سليم الصّدر»(2). پيش پيامبر مي آمدند و از يكديگر بدگويي مي كردند و چيزهايي را درباره ي يكديگر مي گفتند؛ گاهي راست و گاهي هم خلاف واقع. پيامبر اكرم(ص) به مردم فرمودند: هيچ كس درباره ي اصحابم به

من چيزي نگويد. دايماً نزد من نياييد و از همديگر بدگويي كنيد. من مايلم وقتي كه ميان مردم ظاهر مي شوم و به ميان اصحاب خود مي روم، «سليم الصّدر» باشم؛ يعني با سينه ي صاف و پاك و بدون هيچ گونه سابقه و بدبيني به ميان مسلمانها بروم. اين، سخني از پيامبر و دستوري درباره ي مسلمانها نسبت به شخص آن حضرت است. ببينيد چه قدر اين رفتار رسول اكرم(ص) كمك مي كند به اين كه مسلمانها احساس كنند كه در جامعه و محيط اسلامي، بايد بدون سوءظن و با خوشبيني با افراد برخورد كرد. در روايات داريم كه وقتي حاكميت با شر و فساد است، به هر چيزي سوءظن داشته باشيد؛ اما وقتي حاكميت با خير و صلاح در جامعه است، سوءظنها را رها كنيد، به يكديگر حسن ظن داشته باشيد، حرفهاي هم را با چشم قبول بنگريد و گوش كنيد، بديهاي يكديگر را نبينيد و خوبيهاي هم را مشاهده كنيد. بين مسلمانها رسم بود كه نزد پيامبر مي آمدند و دَرِ گوش آن حضرت حرفهايي مي زدند و به صورت نجوا، حديث مخفي و محرمانه يي را مي گفتند كه آيه ي شريفه نازل شد و مردم را از نجوا و دَرِگوشي با پيامبر نهي كرد؛ چون در ديگر مسلمانها ايجاد سوءظن مي كرد. » ماجراي «افك»، حادثه ي عظيم تاريخ اسلام در اين رديف، آن خاطره و حادثه يي كه خيلي مهم است و من بارها آن را در ذهن خود مرور كردم و به آيات اين حادثه در قرآن مراجعه كردم، حادثه ي «افك» است. در سوره ي مباركه ي نور، چند آيه مربوط به همين حادثه مي شود. حادثه ي «افك» به طور خلاصه اين است كه يكي از همسران پيامبر، در

يكي از جنگها از قافله عقب افتاده بود. پيامبر، آن همسرشان را به ميدان جنگ برده بودند، وقتي كه برمي گشتند و مي آمدند، او را نديدند. حالا به هر جهتي، يا آن مخدره خواب مانده بود و يا به دنبال حاجتي رفته بود. مسلمانها آمدند، يك وقت ديدند كه همسر پيامبر در ميان آنها نيست. مردي از مسلمانها پيدا شد و همسر پيامبر را به مدينه آورد. حالا آن زن، كداميك از همسران پيامبر بوده، بين اهل سنت و شيعه اختلاف است. شيعه در رواياتشان مي گويند «ماريه ي قبطيه» بوده و اهل سنت مي گويند «عايشه» بوده است. اين، تعيين بحث انحرافي در روزگار ماست كه بگوييم كداميك از زنان پيامبر بوده است. اصلاً قضيه اين نيست كه ما بخواهيم ببينيم كدام زن پيامبر بوده كه اين آيات درباره ي تهمت به او نازل شده است. مسأله، مسأله ي ديگري است؛ يك دستور اخلاقيِ اجتماعي بسيار مهم است. بعد از آن كه اين مخدره به مدينه برگشت، بعضي از افراد هرزه گو و ياوه گو، زمزمه يي را ميان مردم انداختند كه اين خانم كجا بود و چرا عقب ماند و اين شخصي كه او را آورد، چه كسي بود؟! بدون اين كه تصريح كنند و تهمت مشخصي را متوجه بكنند، زمزمه و شايعه يي را در ميان مردم پخش كردند. مسأله اين نيست كه آن مخدره، زن پيامبر است و بايد او را احترام كرد؛ در آيات قرآن، مسأله چيز ديگري است. آيات سوره ي نور درباره ي «افك» - يعني همين سخن دروغي كه منافقان و بدخواهان و افراد ناسالم در جامعه پخش و شايع مي كردند - به شدت حساسيت نشان مي دهد و چند آيه ي پي درپي،

با لحن بسيار تندي خطاب به مسلمانها ذكر مي شود كه چرا وقتي شما اين شايعه را شنيديد، نسبت به گوينده ي آن شدت عمل بخرج نداديد - مستفاد از آيات اين است - و چرا اين شايعه را قاطعاً رد نكرديد. در اين آيه، دو جا جمله با «لولا» شروع مي شود. اهل ادبيات عرب توجه دارند كه «لولا»ي تحذيريه وقتي به كار مي رود كه انسان مي خواهد با كمال شدت و توبيخ كامل، به مخاطب خود بگويد: چرا اين كار را نكرديد؟ «لولا اذ سمعتموه ظنّ المؤمنون والمؤمنات بانفسهم خيرا و قالوا هذا افك مبين»(3): چرا وقتي كه شما مسلمانها (مؤمنين و مؤمنات) اين شايعه را شنيديد، به يكديگر حسن ظن نشان نداديد و به طور قاطع نگفتيد كه اين دروغ است؟ يك جاي ديگر مي فرمايد: «و لولا اذ سمعتموه قلتم ما يكون لنا ان نتكلّم بهذا سبحانك هذا بهتان عظيم»(4): چرا وقتي كه اين شايعه را شنيديد، نگفتيد كه ما حق نداريم اين شايعه را تكرار كنيم؟ اين، يك بهتان بزرگ است. بعد در آخر اين آيات هم مي فرمايد: «يعظكم اللَّه ان تعودوا لمثله ابدا ان كنتم مؤمنين»(5). يعني خدا به شما موعظه و نصيحت مي كند كه هرگز ديگر گِرد چنين شايعه هايي نگرديد و ديگر چنين حادثه يي ميان جامعه ي اسلامي به وجود نيايد؛ اگر مؤمن هستيد. يعني شرط ايمان اين است. همان طور كه اشاره كردم، مسأله اين نيست كه اين شخص، همسر پيامبر بود. اگر همسر پيامبر هم نبود، همين عتاب و خطاب و همين تكليف براي مؤمنين وجود داشت. لذا در اسلام اين گونه است كه اگر كسي، كس ديگري را به بعضي از تهمتهاي خاص متهم كند، اگر نتواند آن را

با چهار شاهدِ عادل ثابت كند، خود تهمت زننده محكوم است كه بر او حد جاري بشود. اين طور نيست كه شما حرفي را همين طور وسط فضا بيندازيد و ذهنها را مشوب و دلها را نگران و ناراحت كنيد و اگر توانستيد ثابت كنيد كه ثابت كرده ايد و اگر هم نتوانستيد، سرتان را بگيريد و به راه خود برويد! نه، اگر نتوانستيد برخي از تهمتهايي را كه بر طبق آنها حد به مجرم زده مي شود، ثابت كنيد، خود شما بايستي به خاطر زدن اين تهمت، حد بخوريد و مجازات بشويد. به نظر من، اين حادثه ي عظيمي در تاريخ اسلام و زمان پيامبر است كه به اين وسيله در محيط اسلامي، ريشه ي شايعه پراكني در مسايل شخصي افراد - كه موجب سوءظن و بدبيني نسبت به يكديگر مي شود و محيط و فضا را ناسالم مي كند - كنده شد. اسلام، اين گونه است. پس، يكي از كارهاي رسول اكرم(ص) اين بود كه فضاي جامعه را يك فضاي مهربان و سرشار از مهر و محبت بسازد تا همه ي مردم در آن، نسبت به يكديگر محبت بورزند و به چشم حسن ظن و خوشبيني به يكديگر نگاه كنند. امروز هم تكليف ما همين است. مسلمانان بايد از حالت بي تفاوتي نسبت به يكديگر خارج شوند يك مورد و نمونه ي ديگر از همين تلاشِ فضاسازي پيامبر اين بود كه دشمنيها و كينه ها را از دلهاي مردم بزدايد. در مورد قبلي، ايجاد حسن ظن و فضاي سالم بود؛ ولي در اين مورد، مسأله بالاتر از اين است. يعني بايد مسلمانان در جامعه ي اسلامي، از حالت بي تفاوتي نسبت به يكديگر خارج بشوند. اين كه مسلمانها با هم كاري

نداشته باشند و هر كسي براي خود، دنياي جداگانه يي باشد و كاري به كار مسلمانهاي ديگر نداشته باشد، در اسلام پسنديده نيست و يكي از فصول زندگي رسول اكرم اين بود كه اين فضاي بي تفاوتي را، به فضاي محبت و همكاري و برادري و ايجاد يك مجموعه ي همكار با يكديگر تبديل كند. اين، همان چيزي است كه امروز هم در نظام خود، به او احتياج داريم. مسلمانها نسبت به يكديگر، بايد با علاقه و دلسوزي و بدون ذره يي بي تفاوتي، سروكار داشته باشند. اين طور نيست كه اگر شما ديديد مسلماني مورد ابتلا به حادثه يي قرار گرفته است، از كنار او بي تفاوت بگذريد. نه، همكاري و همدردي و دلسوزي و محبت متقابل بين مسلمانها، يكي از كارهاي بزرگ رسول اكرم(ص) بود. آن بزرگوار، تا آن جا كه حضور داشت و در سعه ي وجودش بود، نمي گذاشت كه در جامعه ي اسلامي، مسلمانها - حتّي در يك مورد - نسبت به كسي بغض و كينه و عداوت داشته باشند. يعني پيامبر با حكمت و حلم خود، حقيقتاً يك محيط شيرين و سالم و فضاي آغشته به محبت را به وجود مي آورد. نقل كرده اند كه عرب بيابانگردي - كه از تمدن و شهرنشيني و آداب معاشرت و اخلاق معمولي زندگي چيزي نمي دانست - با همان خشونت صحراگردي خود، به مدينه آمد و خدمت پيامبر رسيد. آن حضرت، در ميان اصحاب خود - حالا يا در مسجد و يا در گذرگاهي - بودند. او، از ايشان چيزي خواست كه پيامبر هم به او كمكي كردند و مثلاً پول و غذا و لباسي به او دادند. بعد كه اين را به او بخشيدند،

به او گفتند: حالا خوب شد؟ من به تو نيكي كردم؟ راضي هستي؟ آن مرد، به خاطر همان خشونت صحراگردي خود و صراحت و بي تعارفي يي هم كه اين گونه افراد دارند، به خاطر آن كه ظاهراً اين محبتها كمش بوده است، گفت: نه، هيچ كاري انجام ندادي و هيچ محبتي نكردي و اصلاً اين چيزي نبود كه تو به من دادي! طبعاً اين گونه برخورد خشن نسبت به پيامبر، در دل اصحاب يك چيز ناخوشايند سنگيني بود. همه عصباني شدند. چند نفري كه اطراف پيامبر بودند، خواستند با عصبانيت و خشم، به اين عرب چيزي بگويند و عكس العملي نشان بدهند؛ اما پيامبر فرمود: نه، شما به او كاري نداشته باشيد، من با او مسأله را حل خواهم كرد. از جمع خارج شدند و اين اعرابي را هم با خودشان به منزل بردند. معلوم مي شود كه پيامبر در آن جا چيزي نداشتند كه به او بدهند؛ والّا بيشتر هم به او مي دادند. او را به منزل بردند و باز چيزهاي اضافه يي - مثلاً غذا يا لباس يا پول - به او دادند. بعد به او گفتند: حالا راضي شدي؟ گفت: بله. مرد، در مقابل احسان و حلم پيامبر شرمنده شد و اظهار رضايت كرد. پيامبر(ص) به او فرمودند: تو چند لحظه ي پيش، در مقابل اصحاب من حرفهايي زدي كه آنها دلشان نسبت به تو چركين شد. دوست داري برويم همين حرفهايي كه به من گفتي و اظهار رضايت كردي، در مقابل آنها بگويي؟ گفت: بله، حاضرم. بعد پيامبر(ص) شبِ همان روز يا فرداي آن روز، اين عرب را برداشتند و در ميان اصحابشان آوردند و گفتند: اين برادر اعرابيمان خيال

مي كند كه از ما راضي است؛ اگر راضي هستي، بگو. او هم بنا به ستايش پيامبر(ص) كرد و گفت: بله، من خوشحال و راضيم و - مثلاً - از رسول اكرم خيلي متشكرم؛ چون ايشان به من محبت كردند. اين سخنان را گفت و رفت. بعد كه او رفت، رسول اكرم(ص) رو به اصحابشان كردند و فرمودند: مَثَل اين اعرابي، مَثَل آن ناقه يي است كه از گله يي كه چوپاني آن را مي چراند، رميده و جدا شده باشد و سر گذاشته، به بيابان مي دود. شما دوستان من، براي اين كه اين شتر را بگيريد و او را به من برگردانيد، حمله مي كنيد و از اطراف، دنبال او مي دويد. اين حركت شما، رميدگي او را بيشتر و وحشتش را زيادتر مي كند و دستيابي به او را دشوارتر خواهد كرد. من نگذاشتم شما او را بيشتر از آنچه كه رميده بود، از جمع ما برمانيد. با محبت و نوازش، دنبال او رفتم و به گله و جمع خودمان برگرداندم. اين، روش پيامبر(ص) است. مسلمانان نسبت به يكديگر حق برادري دارند رسول اكرم، به هيچ عنوان نمي خواهد كه در فضاي زندگي جامعه ي اسلامي و در ميان مسلمانها، اندكي كينه و حقد و دشمني باشد. او، در ايجاد محبت و صميميت بين مردم سعي داشت. حتّي آن وقتي كه دايره ي اسلام وسيعتر شد و رسول اكرم مكه را هم گرفتند، مردم آن شهر را عفو كردند. مردم مكه همان كساني بودند كه پيامبر را از شهر خود بيرون كرده بودند. پيامبر، از همان اهالي مكه، سيزده سال ناراحتي تحمل كرده بود و زجر كشيده بود. بعد هم چندين جنگ با ايشان

كرده بودند و چه قدر از مسلمانها را كشته بودند و متقابلاً مسلمانها هم از آنها كشته بودند. اگر قرار بود كه اينها با همان وضعيت، ميزبان لشكر فاتح رسول خدا مي شدند، تا سالهاي متمادي امكان اين كه بين اينها آشتي برقرار بشود، وجود نداشت. لذا به مجرد اين كه پيامبر وارد مكه شد، اعلام عمومي كرد كه: «انتم الطّلقاء»؛ يعني من همه ي شما را آزاد و عفوتان كردم. او، قريش را عفو كرد و تمام شد. يكي از كارهايي كه پيامبر شايد در همان ماههاي اولِ ورود به مدينه انجام دادند، ايجاد عقد اخوّت بين مسلمانها بود؛ يعني مسلمانها را با هم برادر كردند. اين كه مي گوييم با هم برادر هستيم، در اسلام يك تعارف نيست؛ يعني حقيقتاً مسلمين نسبت به يكديگر، داراي حق برادري هستند و نسبت به هم طلبكارند؛ همچنان كه برادران نسبت به هم، مديون يكديگر هستند و بايد نسبت به هم، حقوق متقابلي را عمل كنند. پيامبر، اين را عملي كرد. او، مسلمانها را دو به دو با هم برادر كرد و طبقات و خانواده هاي اينها و اشرفيگريِ اشراف مدينه و قريش را رعايت نكرد. غلام سياهي را با يك شخص بزرگ و آزادشده يي را با يك آقازاده ي معروف بني هاشم يا قريش برادر كرد. به هرحال اين برادري ابعاد مختلفي داشت كه يكي از مهمترين ابعاد آن، همين بود كه مسلمانها نسبت به هم احساس برادري بكنند. روح وفاداري و حق شناسي، در سلامت جامعه بسيار مؤثر است يك مثال ديگر مي زنم تا نشان بدهم كه پيامبر(ص) چگونه فضاي جامعه را با ارزشهاي اسلامي مي آغشت. در اسلام - منهاي عقايد و سلايق سياسي و خط و ربط

و بقيه ي امور - اين روح وفاداري و حق شناسي و پاسِ زحمات و خدمات افراد را داشتن است كه مهم مي باشد و در سلامت جامعه بسيار مؤثر است و پيامبر عملاً روي آن زياد تكيه مي فرمودند. ايشان، صرفاً به زبان اكتفا نمي كردند و مثلاً بفرمايند پاس عهد و پيمان و حق شناسي نسبت به يكديگر را داشته باشيد؛ بلكه در عمل هم اين فضا را به وجود مي آوردند. در حديثي ديدم كه هيأتي از سوي نجاشي - پادشاه حبشه - نزد رسول اكرم در مدينه آمدند كه لابد پيامي بياورند؛ همچنان كه بين دولتها معمول و متداول است. نجاشي در كشور حبشه پادشاه بود و هم مثل خيلي ديگر از سلاطين و امرايي كه در آن روز در اطراف دنيا بودند، مسيحي و غيرمسلمان بود؛ اما وقتي كه هيأت حبشي آمدند، ديدند خود پيامبر(ص) از جا بلند شدند و براي اين هيأت مشغول پذيرايي شدند. اصحاب گفتند: يا رسول اللَّه! ما كه هستيم، اجازه بدهيد ما پذيرايي كنيم. فرمود: نه، آن وقتي كه مسلمانها به حبشه هجرت كردند، پادشاه اينها نسبت به مسلمانها احترام و تكريم زيادي كرد؛ من مي خواهم جبران كنم. اين، حق شناسي است. لذا شما مي بينيد كه پيامبر اكرم در زمان حيات خود، هر چند با كفار قريش جنگهاي زيادي داشتند و چند جنگ هم عليه امپراتور روم شرقي - كه منطقه ي شامات و فلسطين در آن دوران متعلق به او بود - به راه انداختند و در جنگهاي يرموك و موته و تبوك شركت كردند و تا آن نقاط مشغول جهاد و فتوحات و كشورگشايي بودند؛ اما هيچ لشكركشي يي به طرف حبشه نكردند و به آن طرف

نرفتند. اين طور نبود كه هر پادشاهي كه ايمان اسلامي را قبول نمي كرد، پيامبر با او جنگ داشته باشد. نه، عهدشناسي و حق شناسي و پاس محبتهاي نجاشي، تا دوران حكومت اسلامي و آن وقتي كه پيامبر رئيس نظام اسلامي هم مي شود، همچنان باقي است. از اين قبيل، در زندگي رسول اكرم(ص) زياد است كه اگر بخواهيم هر كدام از اين موارد را ذكر كنيم، طولاني مي شود. يك مورد ديگر را هم مطرح كنم: در دوران حكومت اسلامي، زني در مدينه به ديدن پيامبر آمد. اصحاب ديدند كه رسول اكرم(ص) نسبت به اين زن خيلي اظهار محبت كرد و احوال خود و خانواده اش را پرسيد و با كمال صميميت و محبت با او رفتار كرد. بعد كه آن زن رفت، پيامبر براي رفع تعجب اصحاب فرمودند كه اين زن در زمان خديجه (دوران اختناق و شدت در مكه) به منزل ما رفت و آمد مي كرد. لابد در زماني كه همه، ياران پيامبر را محاصره كرده بودند و خدمت حضرت خديجه (سلام اللَّه عليها) - همسر مكرم پيامبر - نمي آمدند، اين خانم آن وقت با خديجه رفت و آمد مي كرده است. در اين روايت هم ندارد كه اين زن، مسلمان شده بود. نه، احتمالاً اين زن هنوز هم مسلمان نبود، اما به صرف اين كه در گذشته چنين خصوصيتي داشته و چنان صميميت و محبتي را ابراز مي كرده است، پيامبر اكرم سالها بعد از آن، اين حق شناسي را رعايت مي كردند. پيامبر روحيه ي كار و تلاش را در مردم زنده مي كرد يك نمونه ي ديگر هم، همين مسأله ي ايجاد فضاي كار و تلاش در جامعه است كه پيامبر اكرم به اين كه دستور بدهند مردم

بايد كار و تلاش كنند، اكتفا نمي كردند. ايشان، با روشهاي مختلف، روحيه ي كار و تلاش را در مردم زنده مي كردند و گاهي اگر جواني را مشاهده مي كردند كه بي كار است، مي فرمودند: «انّ اللَّه لايحبّ الشّابّ الفارغ»(6): خدا از جواني كه عمر خود را تلف مي كند و به بي كاري مي گذراند، خشنود نيست. در روايتي دارد كه رسول اكرم(ص) وقتي جواني را مي ديدند كه «كان يعجبه» و از اندام و سلامت و جواني او خوششان مي آمد، از او دو سؤال مي كردند و مي پرسيدند: ازدواج كردي و آيا شغلي داري يا نه؟ اگر آن جوان مي گفت ازدواج نكردم و شغلي ندارم، پيامبر مي فرمود: «سقط من عيني»: اين جوان از چشمم افتاد. او، با اين طور روشها و برخوردها، مردم را به اهميت كار و تلاش متوجه مي كرد. يك وقت، چند نفر خدمت رسول اكرم آمدند و از شخصي تعريف كردند و گفتند: يا رسول اللَّه! ما با اين مرد همسفر بوديم و او مرد بسيار خوب و پاك و باخدايي بود، دايماً عبادت مي كرد، در هر منزلي كه فرود مي آمديم، از لحظه ي فرود تا وقتي كه مجدداً سوار مي شديم، او مشغول نماز و ذكر و قرآن و اينها مي شد. وقتي كه اين تعريفها را كردند، پيامبر(ص) با تعجب از آنها سؤال كردند: پس چه كسي كارهايش را مي كرد؟ كسي كه وقتي از مركب پياده مي شود، دايم مشغول نماز و قرآن است، چه كسي غذاي او را مي پخت؟ چه كسي وسايل او را فرود مي آورد و سوار مي كرد؟ چه كسي كارهايش را انجام مي داد؟ اينها در جواب گفتند: يا رسول اللَّه! ما با كمال ميل، همه ي كارهاي او را انجام مي داديم. پيامبر فرمود: «كلّكم

خير منه»: همه ي شما از او بهتريد. اين كه او كار خودش را انجام نمي داد و به دوش شما مي انداخت و خود مشغول عبادت مي شد، موجب نمي شود كه او مرد خوبي باشد. مردِ خوب، شما هستيد كه كار و تلاش مي كنيد و حتّي كار ديگري را هم شما به عهده مي گيريد. مردم بايد نسبت به سرنوشت كشور و بازسازي آن احساس وظيفه كنند با اين گونه روشها، فضاي زندگي در جامعه ي اسلامي، از علاقه ي به كار و تلاش زندگي پُرمي شود. همه ي اين مواردي كه مطرح كردم، امروز مورد ابتلا و احتياج ماست. همه ي مردم مسلمان در ايران و جامعه ي اسلامي، بايد نسبت به سرنوشت كشور و بازسازي آن، احساس وظيفه كنند. هيچ كس نبايد در كاري كه انجام مي دهد، هدف سازندگي جامعه ي اسلامي را فراموش كند؛ ولو كاري كه شما مي كنيد، براي زندگي خودتان باشد. همه ي مردم حق دارند براي اعاش و زندگي و تأمين آتيه ي شخصي و خانوادگي خود كار كنند؛ اما در اين تلاش و كاري كه انجام مي دهيد، مسأله ي سازندگي كشور هم بايد مورد نظر باشد. يعني اگر كاري كه شما انجام مي دهيد، براي خود شما خوب است، اما براي ايران مضر و براي سازندگي كشور بد و مزاحم است، اين كارِ شما نامطلوب است و درست نمي باشد. همه بايد احساس كنند كه نسبت به سرنوشت جامعه تكليف دارند؛ آن تكليف را جستجو و پيدا كنند. در كار شخصي خود - چه كار فرهنگي، چه كار اداري، چه كار تجاري، چه كار فني، چه كارهاي بزرگ و چه كارهاي كوچك - بايد احساس همه ي مردم اين باشد كه اين خانه، بايستي به دست

صاحبان خانه - يعني آحاد مردم - ساخته بشود و دولت هم مدير و سرپرست اين خانه است كه بايد برنامه ريزي بكند و كار هر كس و وظيفه ي هر مجموعه و قشري را معلوم بكند تا مردم بدانند تكليفشان چيست و انجام بدهند. سعي كنيد همه را دوست بداريد همه ي آحاد مردم وظيفه دارند كه فضا را فضاي سالم قرار بدهند؛ فضايي كه در آن، محبت بر خصومت فايق و غالب باشد. اين، در اسلام بسيار مهم است. انسان، تركيبي از دوست داشتن و دشمن داشتن است. هم احساس محبت و هم احساس بغض و عداوت، در وجودتان هست. اين، طبيعيِ هر انسان است كه يك روحِ دوست داشتن و يك روحِ دشمن داشتن و كينه ورزيدن، در او وجود دارد. اسلام، تكليف اينها را معيّن كرده و گفته است روح خصومت و دشمنيِ شما، مخصوص به دشمنان خدا و نظام اسلامي و مردم است. ببينيد آن كساني كه با خدا و رسولش و جامعه ي اسلامي و ملت مسلمان دشمنند، چه كساني هستند؛ دشمني را متوجه آنها كنيد تا مابقي وجود شما، دوستي و محبت نسبت به آحاد جامعه باشد. سعي كنيد همه را دوست بداريد. اين، يك تكليف و يك تعليم اسلامي است. اين، چيز بدي نيست. براي دشمن داشتن، نبايد بهانه پيدا كرد و انسان هر كسي را به بهانه يي، از مجموعه و ليست محبت خود خارج كند و دور بيندازد. نه، فضاي جامعه ي اسلامي، فضاي صميميت است؛ ولو كسي را كه نمي شناسيد. همين طور، بايد روح سوءظن و بدبيني نسبت به افراد را در نظام اسلامي از بين برد. سوءظن، متعلق به نظام غيراسلامي است.

وقتي شر و ظلم، غالب و حاكم است؛ وقتي در جامعه، غيرخدا زمام امور را به دست دارد؛ روايت داريم كه حسن ظن، ساده لوحي است و به هر پديده يي، بايد با چشم ترديد و سوءظن نگاه كرد. اما آن وقتي كه غلبه با حق است، حكومت متعلق به خدا و بندگان اوست و راه، راه صراط مستقيم دين است، در اين جا بايد سوءظنها را كنار گذاشت و حسن ظن داشت؛ مگر آن كه براي انسان چيزي ثابت بشود. اين، آن تكليف اسلامي است. فضاي اسلامي و جامعه ي اسلامي، بايد از اين خصوصيات پُر باشد و اين، آن كاري است كه نبيّ مكرّم اسلام(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم)، با روشها و تعليمات و حضور خود در ميان قشرهاي مردم و ابتكارهاي جالبي در هر مورد - همچنان كه نمونه هاي مختصري مطرح شد - انجام مي داد. اميدوارم خداوند توفيق بدهد و ما بتوانيم اين راه را دنبال كنيم. در همين مورد، چند دعا مي كنم تا ان شاءاللَّه مورد توجه و لطف الهي قرار بگيرد: پروردگارا! راه ما را راه نبيّ مكرّم خود قرار بده. دلهاي ما را به يكديگر مهربان كن. ما را در مقابل دشمنان خود، «اشدّاء» قرار بده. در ميان بندگان خود، «رحماء» قرار بده. پروردگارا! توفيق پياده كردن اسلام و استقرار عدل اسلامي و نبوي و علوي را به همه ي ما عنايت بفرما. پروردگارا! از اين اجتماع بزرگ ما و از حسناتي كه از مردم مسلمان سر مي زند، هديه يي به روح مطهر امام بزرگوار و فقيدمان برسان. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الذين امنوا و عملوا الصّالحات وتواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا

و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اهل بيته الاطيبين الاطهرين سيّما عليّ اميرالمؤمنين والصّدّيقةالطّاهرة سيّدة نساءالعالمين والحسن والحسين سبطي الرّحمة و امامي الهدي و عليّ بن الحسين و محمّدبن عليّ و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن علي و عليّ بن محمّد والحسن بن عليّ والخلف القائم المهدي حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداةالمؤمنين. اللّهمّ اغفرللمؤمنين والمؤمنات والمسلمين والمسلمات الاحياء منهم و الاموات افكار عمومي دنيا در مقابل ظلمهاي آشكار ساكت است در خطبه ي دوم، مايلم به مناسبت حوادث جهاني و جريانهاي استكباري عالم كه همچنان مانند ده، يازده سال گذشته، عليه جهت انقلاب و اسلام و مسلمين در جريان است، بحث كوتاهي را مطرح كنم. البته، حوادثي وجود دارد كه امروز يادآور آن خاطرات و حوادث است و من نمي خواهم به اين جزييات بپردازم. اجمالاً، شما به دنيا نگاه كنيد و روش استكبار جهاني و امريكا را در برخورد با ملتهاي مسلمان و بخصوص ملتهاي خاورميانه، مسايل جاري لبنان و توطئه يي كه عليه اين مردم مظلوم و مسلمان جريان دارد، مشاهده كنيد. در اين چند هفته ي گذشته ديديد كه چگونه قدرتهاي بزرگ دنيا، دست به هم دادند تا سرنوشت لبنان را - درست بر خلاف مصالح مردم و اكثريت مسلمان مظلوم و مستضعف آن كشور - ببندند و رقم بزنند. همچنين برخورد با مسأله ي فلسطين و خيانتي را كه برخي از سران و بزرگان عرب و قدرتمندان كشورهاي عربي، با همدستي بعضي از سران منتسب به فلسطين انجام دادند، در نظر بگيريد كه اين هم در همين چارچوب قابل بررسي است. داخل سرزمينهاي اشغالي، مسلمانان مظلوم فلسطيني، شامل جوانها و

زنها و مردها، با تن و جان خودشان مبارزه مي كنند و قدرتمندان، نسبت به اين جامعه ي مظلوم فلسطيني، ذره يي احساس وجدان انساني نمي كنند. وضع دنيا را تا آن جايي كه به ما مسلمانان مربوط است، مشاهده مي كنيد، خبرها را مي شنويد، فشار روي گروههاي مسلمان در دنيا را مي بينيد، وابستگي دولتهاي مرتجع و مزدور را كه بر خلاف مصالح كشورهايشان كار مي كنند، مشاهده مي نماييد و مي بينيد كه چگونه افكار عمومي دنيا در مقابل اين ظلمهاي آشكار ساكتند. اين، چيز سخت و غيرقابل تحمل يا صعب التحملي است. وقتي امريكا اعلام مي كند كه براي خودش اين حق را قايل است تا مجرماني را كه در دادگاههاي آن كشور محكوم شده باشند، در هر جاي دنيا تحت تعقيب قرار بدهد - يعني يك كاپيتولاسيون عمومي براي همه ي كشورهاي دنيا - افكار عمومي عالم تحرك لازم را پيدا نمي كند؛ در حالي كه وقتي اين حرف اعلام مي شد، بايد ملتهاي كشورهاي اروپا و آسيا و آفريقا، در مقابل اين تصميم قلدرمآبانه، موضعگيري مي كردند؛ ولي نمي كنند و نكردند. مي بينيد كه در مقابل اظهارات غيرانساني و غلط آن رئيس كشوري كه حمايت از مردم مظلوم آفريقاي جنوبي را يك عمل غيرمسؤولانه به حساب مي آورد، عكس العملي در دنيا نشان داده نمي شود. يعني قدرت قدرتمندان و مستكبران، دنيا را يك دنياي آميخته به نامردمي و ظلم قرار داده است. البته، ملتها دلخونند؛ در اين شكي نيست. ملتها در سطح عالم، آماده ي مقابله با اين زورگوييها هستند - نه اين كه نباشند - اما به اميد و راهنمايي و رهبري يك نمونه احتياج دارند تا ببينند كه مي شود در مقابل استكبار جهاني ايستادگي كرد. تنها كشوري كه در

مقابل زورگوييها و قلدريها ايستاده، ايران است امروز، اين نمونه، ايران اسلامي است. در هر جاي دنيا كه شما نگاه كنيد، آن دولتي كه در مقابل زورگوييها و قلدريها - كه از طرف قدرتمندان به ظهور مي رسد - شجاعانه و قاطع ايستاده است، جمهوري اسلامي است. غير از جمهوري اسلامي و ملت ايران، ملتي را سراغ نداريم كه در مقابل زورگوييهاي قلدرهاي عالم، يكپارچه ايستاده باشد. البته، اين به بركت اسلام است؛ اسلام نابي كه مردم ما، آن را با همه ي وجودشان لمس كرده اند و بدان ايمان آورده اند و بحمداللَّه تا حدود زيادي به آن عمل كرده اند. اسلام، اين قدرت و شجاعت و جرأت را به شما مردم و مسؤولانتان داده كه در مقابل زورگوييها بايستيد. امروز، وقتي حادثه يي در دنيا اتفاق مي افتد - از قبيل حوادث منطقه ي خاورميانه، لبنان و فلسطين - و ملت و شخصي مظلوم واقع مي شود و ظلمي در يك جا اتفاق مي افتد و از دهان كسي، حرف غلط و قلدرمآبانه يي خارج مي شود، اگر بخواهيم اعتراض كنيم و موضعگيري نماييم و آن كار را لازم و تكليف خود بدانيم، هيچ ملاحظه ي سياسي و ترس از هيچ قدرتي، ما را از موضعگيري باز نمي دارد. بعضي از كشورهاي ديگر تعجب مي كنند كه چه طور ممكن است دولت و كشوري باشد كه از قدرتهاي مسلط عالم نترسد و ملاحظه نكند؟ امروز، بحمداللَّه اين نمونه در دنيا وجود دارد. آن روزي هم كه شرق و غرب با يكديگر، عليه ما دست به دست هم داده بودند و در دوران جنگ و قبل از آن، عليه ما متفق عمل مي كردند و همه ي دنيا تقريباً در يك صف نظامي مقابل ما

ايستاده بودند، آن روز هم ما به دنيا نشان داديم كه از هيچ كس باكي نداريم و قوي هستيم. اين، متعلق به جمهوري اسلامي و مخصوص كشور ماست. ملتهاي ديگر دنيا هم اين را مي فهمند. امروز ايران براي ساير مسلمانان الگوست امروز، مسلمانان در كشورهاي عربي و اسلامي و آفريقا و اروپا، بحمداللَّه شجاعت پيدا كرده اند و احساس هويت اسلامي خود را به بقيه ي مردم نشان مي دهند. شما مردم، در چشم اين ملتها و اين مسلمانهاي پراكنده در اقطار عالم، يك نمونه هستيد. تا حالا خيال نمي كردند كه بشود در مقابل اين قدرتها با شعار اسلامي ايستاد؛ ولي حالا ديدند كه اين ملت ايستادگي كرد و توانست و پيش برد؛ لذا آنها هم تشجيع شدند. اين، سرّ بزرگي است كه استكبار جهاني سعي دارد يا به نحوي ملت ايران را شكست بدهد تا به ملتهاي ديگر بفهماند كه ملت مقاومي مثل ايران هم شكست خورد و اين تجربه ي تلخ را براي ملتها به وجود آورد و يا اين كه ملت ايران را به سازش بكشاند تا باز به ملتهاي عالم بگويد كه ملت مقاومِ پرشورِ پرحماسه يي مثل ملت ايران هم، آخرش مجبور شد تا با ما كنار و كوتاه بيايد. بحمداللَّه تا امروز چنين چيزي اتفاق نيفتاده، بعد از اين هم اتفاق نخواهد افتاد. تا ما هستيم، تا اين ملت هست، تا روح و نفس گرم امام فقيد عزيزمان در خاطره هاي ما و در اين فضاي انقلابي زنده است، چنين چيزي پيش نمي آيد. به طور خلاصه بايد گفت كه امروز دولت و ملت ايران و كشور اسلامي ما در نقطه يي واقع شده است كه فشارها و

تهديدها و زورگوييها، تاكنون روي اين نقطه اثري نگذاشته و ملتهاي دنيا هم، چون اين ايستادگي و مقاومت را ديدند و فهميدند، اميدشان به اين جاست. امروز، تكليف بزرگي بر گردن ماست. امروز، موظفيم اين تكليف بزرگ الهي - يعني اميد دادن به مردم عالم - را انجام دهيم: «لتكونوا شهداء علي النّاس»(7). شما، آن نمونه هاي شاهدي هستيد كه ملتهاي ديگر و مردم دنيا، به شما نگاه مي كنند. تكليف بزرگي را كه امروز به گردن ماست، بايد درست بشناسيم. كار عمده ي ما اين است كه اين نقطه ي اميد را در دلهاي ملتهاي مسلمان حفظ كنيم. همچنان كه در طول اين ده، يازده سال، ملت ايران توانسته است هميشه در جايگاهي قرار داشته باشد كه چشم و دل ملتها به او روشن و اميدوار باشد، از حالا به بعد هم بايد روش و كيفيت عمل و حرفها و اظهارات ما به نحوي باشد كه اين اميد در دلهاي مستضعفان و بيم در دلهاي دشمنان باقي بماند. بايد نقطه ي مقابل آنچه كه دشمن مي خواهد، عمل كنيد دشمنان ملت ايران، سعي كرده اند ملت را نسبت به آينده بدبين و نااميد كنند. شما در طول اين چند سال شنيديد كه هر حادثه يي اتفاق افتاده است، راديوهاي خارجي شروع به سخن پراكني كردند. بعضي گفتند: كار ايران ديگر تمام شد! بعضي گفتند: تا سه ماه يا شش ماه ديگر، اثري از جمهوري اسلامي باقي نخواهد ماند! بعضي گفتند: اين تجربه هم شكست خورد! در هر مناسبتي، راديوهاي خارجي سعي كردند اين طور تفهيم كنند كه ملت ايران نسبت به آينده ي خود نااميد و بدبين است. سعي كردند اين گونه وانمود كنند كه مسؤولان جمهوري اسلامي نتوانستند

كارها را سامان بدهند و مملكت را بسازند. چند سال است كه اين تبليغات وجود دارد. اين تبليغات براي چيست؟ انتظار از آحاد مردم، مخصوصاً افرادي كه از زبدگان هستند و حرف و روش آنها، بر ذهن و عمل مردم تأثير مي گذارد، اين است كه درست نقطه ي مقابل آنچه كه دشمن مي خواهد، عمل كنند. دشمن مي خواهد مردم را نسبت به آينده ي خود بدبين و نااميد كند. دشمن مي خواهد وانمود كند كه مسؤولان جمهوري اسلامي و مديران اين كشور، نمي توانند با اراده و تدبير خود، بنا و بازسازي اين كشور را انجام بدهند. دشمن مي خواهد بگويد نظام اسلامي قادر نيست از عهده ي نيازهاي مردم برآيد. دشمن مي خواهد بگويد مردم ايران نسبت به مسؤولان خود خوشبين نيستند و به آنها اعتماد ندارند. دشمن مي خواهد بگويد ميان مردم و مسؤولان فاصله به وجود آمده است و اين فاصله، روزبه روز بيشتر مي شود. دشمن، اين چيزها را تفهيم و سمپاشي مي كند. دشمن مي خواهد از طريق تبليغات، راديوها، نوشتجات، مقالات، مجلات و اظهارات آدمهاي بي خبر و ناآگاه - كه تحت تأثير تبليغات جهاني قرار مي گيرند و حرف مي زنند - در جامعه بذر ترديد و شك و بي اعتمادي و بدبيني بپاشد. ملت ما واقعيات را لمس مي كنند و مي بينند كه واقعيتها، درست نقطه ي مقابل آن چيزي است كه دشمن مي خواهد به مردم تفهيم كند و بباوراند. مردم مي بينند كه مسؤولان، در دل مردم جا دارند و به آنها محبت مي ورزند. در زمان حيات حضرت امام(ره) هم، تبليغات بر اين نقطه متمركز بود كه بگويند مردم از امام جدا شدند! البته، مردم ما به باطن و قلب خود كه مراجعه مي كردند، مي ديدند كه پُر از

محبت امام است. دشمن سعي مي كند حس اعتماد را از مردم بگيرد اين حس اعتمادي كه مردم نسبت به مسؤولان دارند، چيز بسيار باارزشي است. تبليغات دشمن سعي مي كند اين حس اعتماد را از مردم بگيرد؛ در حالي كه اين حس اعتماد، در طول دوران بعد از انقلاب و حتّي پيش از پيروزي آن، براي ملت و انقلاب ما كارساز بود. با همين روح اعتماد بود كه مردم حركت كردند، تجاوز دشمن را دفع نمودند و مملكت را نجات دادند. وقتي به آنها گفته شد كه دشمن قصد دارد با تهاجم نظامي، نظام جمهوري اسلامي را منهدم كند و از بين ببرد، مردم قبول كردند و به ميدان جنگ رفتند و از موجوديت جمهوري اسلامي و تماميت كشور دفاع كردند. با گذشت زمان، روشن شد كه قضيه چه بوده است. همه فهميدند كه قصد دشمن از سازماندهيِ اين حمله و تهاجم نظامي، همين بود كه نظام جمهوري اسلامي را از بين ببرد. مسأله، يك مسأله ي مرزي و اختلاف دو همسايه نبود. اين اعتماد، كشور را نجات داده است. اين اعتماد، در طول دوران حيات بابركت امام عزيزمان، به مسؤولان شجاعت و جرأتِ كار داده است. در دوران امام بزرگوار، شما مي ديديد كه ايشان چه قدر بر حمايت مردم از مسؤولان تكيه مي كردند. اين طور نبود كه امام ضعفهايي را كه در دستگاهها وجود دارد، ندانند و نبينند. امام(ره) ضعفها را شايد از بسياري افراد هم دقيقتر و بهتر مشاهده مي كردند. ضعفهايي كه در دستگاههاي دولتي و قوّه ي قضاييه و بخشهاي مختلف دستگاه وسيع اداره ي كشور بود، بر امام پوشيده نبود؛ اما با وجود اين، تأكيد امام اين

بود كه مردم بايد با مسؤولان همكاري كنند و پشت سر مديران كشور قرار بگيرند، تا آن مديران بتوانند اين ضعفها را برطرف كنند. روح خوشبيني و اميد به آينده را از دست ندهيد امروز هم همان گونه است. امروز هم سه نكته وجود دارد كه من به شما برادران و خواهران و همه ي ملت ايران توصيه مي كنم: يكي اين كه روح خوشبيني و اميدتان نسبت به آينده را از دست ندهيد. بدانيد كه اين خوشبيني و اميد بجاست. شما آن شجره ي طيبه يي هستيد كه فرمود: «اصلها ثابت و فرعها في السّماء تؤتي اكلها كلّ حين باذن ربّها»(8). چرا به آينده خوشبين نباشيم؟ يك ملتِ باشجاعتِ باشهامتِ نيرومند، متحد، اهل كار، خوشفكر و بااستعداد، ساكن بر سرزميني سرشار از بركات الهي، چرا به آينده اميدوار و خوشبين نباشد؟ در حالي كه روزهاي سختي را پشت سر گذاشتيم و گذرانديم. اگر بنا بود كسي بدبين و نااميد باشد، آن روزها بايد بدبين و نااميد مي بود. به بركت هدايت امام و رهبر عظيم الشّأنمان، از گذرگاههاي بسيار خطرناكي گذشتيم. با قوّت و قدرت، راه را ادامه مي دهيم و كشور را مي سازيم و قدرتمان را از لحاظ اقتصادي و نظامي و سياسي و توانايي عظيم فرهنگي اضافه مي كنيم و روزبه روز در جامعه پيشرفت خواهيم كرد. ما مسلمانيم، قرآن در دست ماست و دلهاي ما به اسلام و قرآن وابسته است. قرآن فرموده است: «كنتم خير امّة اخرجت للنّاس»(9). بايد بهترين باشيم. بايد پيش برويم و خواهيم رفت. شبهاي تاريك و ظلماني را گذرانده ايم، باز هم پاره هاي ابر فتنه را در هر زماني با تمسك به خداوند و قرآن، از سر خواهيم گذراند. چرا

اميدوار نباشيم؟ تك تك آحاد مردم بايد اميد به آينده و خوشبيني نسبت به آن را - علي رغم ميل دشمن - در دلهايشان نگهدارند؛ چون دشمن مي خواهد اميد را در دلها بميراند. مي داند كه بزرگترين دشمن او، اميدواري شماست. شما اگر نااميد شديد، دشمن نفس راحتي خواهد كشيد و كار او آسان خواهد شد؛ لذا مي خواهد نااميدي را بر مردم چيره كند. نسبت به كارگزاران كشور حس اعتماد داشته باشيد نكته ي دومي كه به تك تك آحاد مردم توصيه مي كنم، اين است كه حس اعتمادتان را نسبت به كارگزاران كشور از دست ندهيد. ما امروز، بهترينها را در رأس امور مشاهده مي كنيم. كسي خيال نكند كه اگر اينها نبودند و ديگري بود، چه مي شد. به هيچ وجه اين طور نيست. همه ي گروهها و مجموعه ها و تيپهاي اجتماعي، در اين يازده سال به صحنه ي امتحان آمدند. امروز، كساني كه مسؤوليتها را - كه خيلي هم سنگين است - بر دوش گرفته اند، انسانهاي شايسته و صالحي هستند كه مي توان به آنها اعتماد كرد. همه تكليف دارند اين روح اعتماد را در دلها راسخ كنند. كسي مجاز نيست كه اين روح اعتماد را از مردم بگيرد و دلهاي آنان را متزلزل كند. اين كه بعضي اين جا و آن جا بنشينند و بدون اين كه احساس مسؤوليت بكنند، اعتماد مردم نسبت به مسؤولان را متزلزل نمايند، يك عمل غلط و غيرانقلابي و غيراسلامي انجام داده اند. مردم بايد به راننده يي كه اين قطار يا اين اتوبوس را مي راند و جلو مي برد، اطمينان داشته باشند تا به او امكان بدهند و كمك كنند كه اين قافله را به منزل برساند. اگر روح بي اعتمادي حاكم شد،

او هم نمي تواند كار كند، اينها هم نمي توانند كمك كنند. همان طور كه در خطبه ي قبل هم مطرح كردم، فضاي جامعه ي اسلامي در عهد صدر اول، به بركت تعاليم پيامبر(ص)، يك فضاي اعتماد و اطمينان متقابل بود. امروز هم همين گونه است؛ بخصوص كساني كه در تريبونهاي گوناگون قرار مي گيرند و سخنراني مي كنند و حرف مي زنند و مي نويسند. آنها بيش از ديگران بايد سعي كنند كه اين روح اعتماد را در دلها قوي كنند. مبادا آن را تضعيف و متزلزل نمايند. نگذاريد احساس غيرت انقلابي در دلهاي شما ضعيف شود نكته ي سومي كه به آحاد مردم توصيه مي كنم، اين است كه نگذاريد احساس غيرت انقلابي و تكليف در مقابل انقلاب، در دلهاي شما ضعيف بشود و فرو بنشيند. مثل كسي كه از خانواده و حرم و ناموس خود دفاع مي كند، از انقلاب و ارزشها و دستاوردهاي آن، همين طور دفاع كنيد. زن و مرد و پير و جوان، در هر شغلي از شغلها كه هستيد و در هر گوشه يي از اين كشور كه زندگي مي كنيد - فرق نمي كند - بدانيد كه اين انقلاب آسان به دست نيامده است. خون دلها خوردند، خونها ريخته شد و كمكها و فيوضات عظيم الهي شامل حال اين مردم شد تا اين دستاوردِ عظيم به دست آمد. اين طور نيست كه مردم و ما بنشينيم نگاه كنيم كه كساني ارزشهاي انقلاب را تاراج كنند و يا به آنها اهانت نمايند و آنها را سبك بشمارند. نه، ارزشهاي انقلابي و دستاوردهاي انقلاب و فضاي اسلامي جامعه، ناموس همه ي آحاد مردم ماست و از آن، غيرتمندانه و با كمال قدرت دفاع مي كنيم و بايد بكنيم. دشمن نبايد بتواند

با ترويج فرهنگ فساد - هر نوع فسادي، چه فسادهاي مربوط به شهوات جنسي و چه فسادهاي مالي و چه انواع و اقسام فسادهاي اخلاقي و عملي ديگر - اين انقلاب را از درون بپوساند. يكايك شما زن و مرد، بايد مثل آن جوان شجاع و غيرتمندي كه در برابر خانه و حريم و خانواده و موجودي خود سينه سپر مي كند و از آن دفاع مي كند، از انقلاب و اسلام و مسؤولان و دستاوردها و ايمان اسلاميتان دفاع كنيد و در مقابل كساني كه به آن هجوم مي ورزند، بايستيد. يقيناً كمك و فضل الهي هم با ما خواهد بود و روح مطهر امام عزيزمان و ارواح مقدسه و قدسيه ي ائمه ي هداة مهديّين و نبيّ مكرّم اسلام و ادعيه ي زاكيه ي وجود مقدس وليّ اللَّه الاعظم امام زمان(عجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف وارواحنافداه) در اين راه به ملت ما كمك خواهد كرد. السلام علي كل المسلمين في كل انحاء العالم. تصادف هذه الايام ذكري ولادة النبيّ الاعظم و رسول الاسلام الاكرم (صلي اللَّه عليه واله وسلم) و كذلك ذكري ولادة ولده الامام جعفربن محمد الصادق (عليه وعلي ابائه السلام) حامل لواء رسالته والعامل في سبيله، و من هنا فاني ابارك لكل المسلمين في العالم و أرجو لهم من اللَّه تعالي توفيق التأسي بالرسول الاكرم والتحرك باتجاه اهدافه السامية. فلقد كان (صلي اللَّه عليه واله وسلم) مظهراً للاسلام و لذا كانت معرفته و حبّه و اكرام ذكراه مؤدّية لعظمة الاسلام، و من هنا رأينا اعداء الاسلام سواء منهم من كان القرون الوسطي، قرون الكتّاب الصليبين العاملين علي تشوية صورة النبي الاسلام او من كان في زماننا هذا يقود الهجوم الثقافي ضد الاسلام موجهاً الاهانة بشكل علني بشخصية رسول اللَّه و كذلك ما نراه في

كتابات المستشرقين و دراساتهم شبه العلمية في القرن التاسع عشر والقرن العشرين. رأينا هؤلاء جميعا يعملون علي تشوية الصورة الحقيقية لنبيّ الاسلام (صلي اللَّه عليه واله وسلم) في هدف ضرب الاسلام نفسه. هذا و من جهة أخري فان علينا نحن المسلمين لكي نعرف الاسلام معرفة حقيقية أن نعرف الرسول معرفة حقيقية. اننا نري هذه الفريضة واجباً مؤكداً حتي في زماننا هذا حيث تتسع المعارف الاسلامية و نحسّ بالفراغ الكبير في مجالها، و ها انا اشير الي بعض الامثله في هذا الصدد: اولا: اننا نلاحظ و منذ زمن بعيد و بالخصوص عند دخول الاستعمار الي الاقطار الاسلامية ان الاموال الضخمة تبذل والجهود الكثيرة تصرف لكي تثبت للمسلمين فكرة فصل الدين عن السياسة، حتي عادت فكرة مسلمة لدي الكثير من المجتمعات الاسلامية و عند مجموعات كبري من الافراد و حتي لدي بعض علماء الدين، في حين ان التدبّر في حياة النبي الاكرم و معرفته يوضّح انه (صلّي اللَّه عليه واله) كان يسعي في كل مراحل النبوة و بكل جدّ لايجاد النظام الاسلامي و صيانته و انه قضي نصف عمر هذه النبوّة رئيساً و مديراً لشؤون الدولة الاسلامية مما يثبت بوضوح بطلان فكرة فصل الدين عن السياسة بعد ان كان السعي السياسي في حياته يشكّل الخط المستمر والمحور الاصيل لكل أنماط السعي و من خلال معرفة هذه الحقيقة ينفتح باب واسع من المعرفة الاسلامية امام الجميع. ثانيا: من الملاحظ و منذ زمان بعيد ايضا ان الكثير من ذوي القدرة والنفوذ في المجتمعات الاسلامية انما يلحظون في علاقاتهم السياسية مصالحهم الضيّقة تماماً كما يفعل باقي اهل السياسة في العالم دون ان يدخل في حساباتهم نوع المواقف العدائية التي تتخذها اطراف العلاقة تجاه الاسلام، و من هنا

نجد اليوم الكثير من الحكومات في الاقطار الاسلامية تقيم علاقات ودّية مع امريكا و اسرائيل و باقي الدول المشهورة بتآمرهم ضد الاسلام. فلا تحدد علاقتها بها سوي المصالح السياسية الضيّقة. هذا في حين كان الرسول الاكرم (صلّي اللَّه عليه واله وسلم) خلال مدة حكومته في المدينة يعمل علي العكس من ذلك تماماً. فهو يتعامل بشدة و عداء مع المجموعات والقوي المعادية. للاسلام كما يتعامل برفق مع تلك القوي غير الاسلامية و غير المعادية. انه كان يحارب قريش الكافرة و يعمل للقضاء المبرم علي اليهود، و يشدّد الخناق علي المنافقين و هم قواعد العدو الخارجي، و يقود حملة متوجهة الي اراضي الرومان الذين كانوا ينوون التدخل في شؤون المسلمين، و في قبال ذلك يكرم رسل ملك الحبشة غير المسلمين و يذكر ذلك الملك ذكرا حسنا و ايضا لايجهز حملة ضد الدولة الكافرة في شرق البلاد الاسلامية، لانّه لم تكن تقصد مهاجمة الدولة الاسلامية. انّ هذا السلوك النبويّ هو بكل دقة ما امره القران الكريم حيث قال «لاينهاكم اللَّه عن الّذين لم يقاتلوكم في الدّين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبرّوهم و تقسطوا اليهم انّ اللَّه يحبّ المقسطين. انّما ينهاكم اللَّه عن الّذين قاتلوكم في الدّين و اخرجوكم من دياركم و ظاهروا علي اخراجكم ان تولّوهم و من يتولهم فاولئك هم الظّالمون»(10). ثالثا: ثم اننا نلاحظ خط الرؤساء، نلاحظ الرؤساء و الزعماء في الاقطار الاسلامية لايكترثون بالشؤون الدينية و اذا شاءت لهم مصالحهم احياناً ان يأمروا شعوبهم بالتدين فانّماهم يكتفون ببعض المظاهر والادّعاءات، و ما اكثرالملوك والرؤساء في الاقطار الاسلامية اليوم الذين يعيشون حياة المنكرات الكبيرة كشرب الخمر و اكل السحت والربا و القمار و امثالها بشكل علني دون ان يخافوا لومة لائم بعد ان افهموا

شعوبهم باستمرار انّه ليس من الضروري ان يعمل الزعماء بالشريعة، ولم نسمع من فقهاء البلاد و وعاظ السلاطين رغم علمهم بارتكاب هؤلاء الموبقات من اعترض عليهم و منعهم من ارتكابها. الامر الذي يؤدّي بشكل طبيعي لشيوع المفاسد الاخلاقية، هذا في حين كان رسول اللَّه (صلّي اللَّه عليه واله وسلم) اعبد الناس و ازهدهم و اكثرهم عملا بالشريعة. لقد كان و هو الحاكم يري نفسه ملزماً برعاية موازين الحق اكثر من باقي المسلمين و هذا هو منطق الاسلام الذين يضاعف وجوب ذلك علي رؤساءالمسلمين و زعماءهم. نعم انّ معرفة حياة النبي من هذه الجهة تودّي لمعرفة اكبر للاسلام و تفضح واقع المدعين له، و خلاصة الامر ان المسلمين اليوم محتاجون اكثر من ذي قبل لمعرفة حياة النبي الاكرم (صلّي اللَّه عليه واله وسلم) لكي تتمزق حجب التحريف التي نسجها الجهل والاهداف التآمرية للسياسات المعادية للاسلام. يجب ان يكون الرسول الاكرم مقياساً يقيس اليه الفرد مسلم نفسه و غيره و ان يكون المجتمع الذي جاهد لبناءه الرسول مقياساً للمجتمع الاسلامي بشكل دائم. لقد سعي رسول الاقامة العدل في ظلّ نظام اسلامي كهدف أعلي فيجب اذن أن يسعي العالم الاسلامي لتحقيق الكمال والعروج الانساني. و هذا المعني انما يتجلّي لنا اذا طالعنا سيرة الرسول الاكرم و اكتشفنا الواجبات التي يلقيها علينا هذا الهدف السامي من خلال معرفة اعمال الرسول العظيم و اقواله. لايكفي ان يحبّ المسلمون رسول اللَّه (صلي اللَّه عليه واله وسلم) و يؤمنون برسالته فحسب بل انّ عليهم ان يتبعوه و يسيروا بسيرته تماماً نحوالهدف الذي استهدفه فهو الذي يفتح سبيل الجهاد أمام هذه الامة و يوضّح لها مسؤولياتها و هنا نقول ان الامة يجب ان لا تتبع الّا من انسجم مع هذا الهدف، اما من عدا ذلك

و لم ينسجم معه فهو اما في زمرة الغافلين او في حضيض الشياطين. ارجو ان ينتبه المسلمون في العالم تماماً و يستعيدوا قوّتهم و توكّلهم و يعملوا علي انقاذ مجتمعهم الاسلامي من هذه الورطة والحرمان الذي يهدد دنياهم و اخرتهم و استغفراللَّه لي و لكم. بسم اللَّه الرحمن الرحيم قل هواللَّه احد. اللَّه الصمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) توبه: 128 2) بحارالانوار، ج 16، ص 231 3) نور: 12 4) نور: 16 5) نور: 17 6) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 17، ص 146 7) بقره: 143 8) ابراهيم: 24 و 25 9) آل عمران: 110 10) ممتحنة: 8 و 9

بيانات در ديدار با اعضاى بنياد دائرةالمعارف اسلامى

بيانات در ديدار با اعضاي بنياد دائرةالمعارف اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مقالات در حد اعلاي توان علمي و تحقيقي باشد خيلي خوش آمديد. از اين ديدار بسيار خرسندم. با همه ي پيشنهادهايي كه شما مي فرماييد، موافقم. مثلاً محلي را براي يك مركز تحقيقات علوم اسلامي بسازيم و به جاي آن كه اردنيها و سعوديها و امثال اينها - كه واقعاً مايه هاي علمي كافي ندارند - اين كار را بكنند، ما انجام بدهيم. با توجه به عمق فرهنگ اسلامي در ايران و علماي اسلامي قوي يي كه هميشه در اين جا بوده اند و حالا نيز هستند؛ خيلي روشن است كه مثلاً اردن، كوچكتر از آن مي باشد كه بتواند مانند ايران، در تحقيقات و مسايل علمي،اسلامي فعاليت كند. البته، ممكن است آدم برجسته يي هم در آن جا پيدا بشود و يا در بعضي از كشورها تحقيقاتي هم صورت گيرد و در زمينه هاي مختلف، دائرةالمعارفهايي هم نوشته شود؛ ولي يقيناً در

مجموع، ما اولي هستيم. در خصوص كار شما، دو نكته مورد تأكيد وسواس آميز من است: نكته ي اول اين است كه سعي شود مقالاتي كه در اين دايرةالمعارف تهيه و تدوين مي شود، در حد اعلاي توان علمي و تحقيقي باشد و به آن اتقان و متانت بدهيم؛ چون ايران با مايه ي علمي و عمق فرهنگ اسلامي و داراي اين همه سوابق و كتاب و دانشمند، به عنوان مركز و پايگاه اسلام شناخته مي شود. آن چيزي كه به عنوان دائرةالمعارف اسلامي يا دانشنامه ي جهان اسلام در اين جا فراهم مي شود، بايد واقعاً در حد ممكن مقالاتش از لحاظ اتقان و متانت در رديف بالا باشد. لذا براي پرداخت نهايي، بايد از ويرايشگران مجرب بهره گرفت. اين واقعاً خيلي مهم است كه ببينيم در نهايت، اين مقالات كجا و توسط چه كساني پرداخت نهايي مي شود و عرضه مي گردد. در تمام بخشهاي مربوط به علوم انساني و مسايل فلسفي و تاريخي و جغرافيايي و ديگر علوم، بايد مجمع كوچكي از آدمهايي كه ديگر هيچ شك و ترديدي در تصلّب و تسلط آنها نباشد، تشكيل شود تا پرداخت نهايي را روي متنها انجام دهند. گاهي اوقات كه دست خودم كار كوچكي است، از اين كه يك ذره اشكال و غلط در آن باشد، تنم مي لرزد. اين روحيه، قدري كار آدم را كُند خواهد كرد؛ اما به نظر من شايسته و لايق به حالِ دايرةالمعارفي كه مي خواهد از ايران بيرون بيايد، اين است. اصلاً نبايد هيچ جنبه ي بازاري و رقابتي و امثال اينها، در اين كار راه پيدا كند. بايد با خيال راحت كار انجام شود و محكم به پيش برويد. اين، نكته يي

است كه من واقعاً قدري نگرانم. ما نمي توانيم راجع به معارف اسلامي، بدون دلبستگي حرف بزنيم نكته ي دوم - كه شايد مقداري از نكته ي اول ظريفتر باشد - اين است كه كارهاي تحقيقاتيِ نوع جديد درباره ي اسلام - از جمله دائرةالمعارف نويسي - را غربيها و اروپاييها (غير مسلمين) نوشته اند. طبيعي است كه وقتي آنها راجع به اسلام بحث مي كنند، به عنوان چيزي كه در خارج واقع است و بدون اين كه هيچ گونه دلبستگي خاصي به آن داشته باشند، درباره اش حرف مي زنند. خوفم اين است كه اين دائرةالمعارف ما بر اثر رنگ پذيري قهري از سبك كار اروپاييها، همين روند را دنبال كند. مثلاً همين مقاله ي جديدي كه تدوين شده، طوري راجع به شيعه حرف مي زند كه آدم احساس مي كند كه آن شخص نسبت به اين تفكر هيچ دلبستگي يي ندارد. البته، ممكن است از يك نظر اين كار ممدوح به حساب بيايد كه مثلاً ما مي خواهيم با ديد علمي و بي طرفانه به قضيه نگاه كنيم؛ ولي من گمان نمي كنم اين فكر، فكر درستي باشد. آن كساني كه نسبت به اسلام بي تفاوت مطلب نوشتند، آنها واقعاً غير مسلمان بودند؛ امّا ما مسلمان و شيعه هستيم و راجع به عقايد و معارف اسلامي نمي توانيم بدون دلبستگي و عواطف حرف بزنيم. تحقيقاً كيفيت ادا و ارايه ي اين دائرةالمعارف، با ديگر دائرةالمعارفها تفاوت مي كند و اين دلبستگي از اتقانش نمي كاهد. اين اشتباه است كه ما خيال كنيم اگر دائرةالمعارف جانبدارانه نوشته شد، از اتقان مطلب كاسته خواهد شد. نه، اين طور نيست. مطلب را كاملاً متقن و با يك نوع ابراز دلبستگي در تعبيرات بنويسيد؛ به طوري كه هيچ صاحب

چشم علمي خشك نتواند در آن خدشه يي وارد كند. چه اشكال دارد كه وقتي راجع به پيامبر اسلام(ص) مي نويسيم، طوري بنويسيم كه شيفتگي ما به آن حضرت در مقاله مان محسوس باشد. ما شيفته هستيم و مي خواهيم شيفتگيمان هم مشخص بشود. عين همين قضيه، راجع به بقيه ي معارف اسلامي است؛ مگر آن كه چيزي را قبول نداشته باشيم. اگر انسان چيزي را قبول ندارد و مي خواهد بيان بكند، طبعاً شيفتگي در او محسوس نخواهد بود. من از اين خائفم كه آن روح خشكِ بي تفاوت اروپاييها - كه شروع كننده ي اين كار هستند - در دائرةالمعارف ما كه براي اول بار در جامعه ي متدين اسلامي ارايه مي شود، منعكس گردد. البته، در مصر دائرةالمعارف نوشتند، اما محيط آن جا متدين به اسلام نبوده و فقط مي خواسته اند يك كار اسلامي بكنند؛ همچنان كه ممكن است يك مسيحي، يك كار اسلامي - و در حقيقت علمي - بكند؛ در حالي كه ما الان در يك جامعه ي متدين هستيم و نظام ما يك نظام متدين و دلبسته ي به دين است. همين احساس پيمودن راه جديد، احساس خيلي خوبي است؛ يعني واقعاً ما احساس كنيم كه در عالم دائرةالمعارف نويسي، يك كار جديد مي كنيم. به عبارت ديگر، چون تا كنون دائرةالمعارف اسلامي به قلم جمعي از مسلمانان متدين و شيفته ي اسلام نوشته نشده است، ما حالا مي خواهيم آن كار را بكنيم. اين احساس خوب است و من كاملاً موافق با آن هستم. بعضي از روايات نبايد با همه ي تفصيلاتش بيايد معمولاً در اين طور كارها، چند درصد اشتباه هم ديده مي شود. چه كار كنيم كه همان درصد كوچك اشتباه هم در كتاب نماند؟

هر چه بتوانيم اشتباه نكنيم، بهتر است. اصلاً كار جمعي هم مي تواند بي اشتباه در بيايد. آنچه نمي تواند بي اشتباه در بيايد، كاري است كه يك نفر انجام مي دهد؛ و الّا كاري كه جمعي مي كنند، واقعاً چه اشكالي دارد كه كاري كنيم اصلاً بي اشتباه در بيايد؟ بعضي از روايات نبايد با همه ي تفصيلاتش در دائرةالمعارف بيايد، مثلاً «باب اللَّه الّذي منه يعطي». در مورد اين گونه روايات، چنانچه ديديم موردي است كه اگر در دنيا مطرح بشود، موجب طرح سؤالهاي فراواني مي گردد كه جوابي هم ندارد يا ما مجال نداريم جوابش را بدهيم، بايد اشاره يي بكنيم و عبور نماييم. اما اگر جزو اعتقادات و معارف لازم المعرفه و لازم الاعتقاد بود، بايد به آساني از آن نگذريم. از جمله جاهايي كه خيلي راحت مي شود حق مطلب را ادا كرد و هيچ مشكلي وجود ندارد و بدون آن كه از اصول كار هم خارج بشويم و از آن چيزهايي هم كه خودمان قبول داريم، بيرون برويم، همين دائرةالمعارف است. مثلاً راجع به كلمه ي «سقيفه» كه در حرف «سين» خواهد آمد، ما «سقيفه» را درست شرح مي دهيم و نظرات اهل سنت و شيعه را نيز در كنار هم بيان مي كنيم. عقيده ام اين است كه مي شود نوشت و خوب هم مي شود نوشت كه بشود در همه ي دنيا هم چاپ و منتشر كرد. بايد از محصول تفحص و تحقيق ديگران استفاده كنيم اين حرف بسيار درستي است كه فرموديد ما بايد از محصول تفحص و تحقيق ديگران استفاده كنيم. مثلاً فرض كنيد در جغرافيا و يا تاريخ، يك مورخ و محقق اروپايي مطلبي نوشته است كه ما استفاده مي كنيم و همان را مي آوريم.

در اين جا هيچ ابايي نيست، ولي بايد سعي شود كه در كنار آن، حرف ما هم زده بشود. اخيراً كويتيها اطلس تاريخ اسلام را درست كرده اند كه از محتوايش اطلاعي ندارم؛ ولي از لحاظ طبع، كتاب خيلي بزرگي است. پارسال، امير كويت دو نسخه از آن را براي من فرستاد كه من يك نسخه اش را به كتابخانه ي نهاد رياست جمهوري دادم و نسخه ي ديگر را در كتابخانه ي خودم نگه داشتم. اطلس تاريخ اسلام توسط كويتيها درست شده كه تقريباً بدون استثنا مورد استفاده ي همه ي مسلمانهاست. اين كه مي گويم تقريباً، به اين دليل است كه «خليج فارس» را «خليج عربي» نوشته است كه اگر الان به ما پول دستي هم بدهند، حاضر نيستيم اين كتاب را در كتابخانه هاي خودمان ترويج و يا به فارسي ترجمه كنيم؛ چون «خليج عربي» دروغ است. اگر يك وقت خواستيم اين را برگردانيم، حتماً «خليج فارس» خواهيم نوشت. البته، يك جا هم از دستشان در رفته و تصوير يكي از نقشه هاي قديمي را چاپ كرده اند و «الخليج الفارسي» را به كار برده اند. با اين كه همه جا و در همان نقشه هاي قديمي، اين اصطلاح را عوض كرده اند، ولي يك جا تصادفاً براي اتمام حجّت، در اين كتاب به اين بزرگي و با اين همه خرج چاپ، اصطلاح «الخليج الفارسي» را نوشته اند. غرضم اين بود كه گاهي اوقات تاريخ و جغرافيا را مي نويسند، اما نكته يي در آن هست كه ما نسبت به آن حساسيم. حالا اين از جهت ملّيش بود كه البته الان خليج فارسي و عربي براي ما فقط ملي هم نيست؛ سياسي و اعتقادي هم است. گنجينه ي عظيمي از معارف اسلامي

در اختيار ماست مطلبي را كه آقاي دكتر محقق مي گويند، من كاملاً تأييد مي كنم. اين حرف بسيار درستي است. حتّي در اين باب، مي شود قدري خلاصه گويي هم كرد. مثلاً ما قواعد فقهي داريم كه در باب آن كتابهاي متعددي نوشته اند و شايد نشود تك تك اين قواعد را به صورت يك مدخل آورد يا فقط بعضي از آنها را بشود آورد؛ اما مي توان در ذيل كلمه ي «قاعده» مثلاً گفت كه چيزي به نام قاعده ي فقهي در فقه ما وجود دارد و اين هم نمونه هايش است، يا مثلاً ليستي از قواعد فقهي را در آن جا آورد. در قواعد فقهي هم تأليفاتي وجود دارد. هم مرحوم بجنوردي و هم آقاي مكارم نوشته اند و از گذشته ها هم علماي قديم تأليفاتي در اين خصوص داشته اند، مثل قواعد شهيد. غرض، اين كارهايي است كه مي شود كرد و من به آن معتقدم. ما الان در كتابها ونوشته ها و تحقيقات - چه فقهي و اصولي و چه فلسفي و تاريخي - گنجينه ي عظيمي از معارف اسلامي در اختيار داريم. نبايد هم خودمان را خيلي دست كم بگيريم. ديگران تازه وارد ميدان شده اند. ما مي توانيم اينها را در خلال معارف اسلامي عرضه كنيم. مثلاً «حكومت» و «ورود» يك اصطلاح فقهي و اصولي است. به نظر من مي شود اينها را آورد؛ چون چيزهاي بسيار جالبي است. من تصور مي كنم براي اين طور چيزها مي توان از فضلاي حوزه ها هم استفاده كرد. درست است كه آن آقايان به سبك تحقيقات رايج روز مطلبي نمي نويسند، ليكن مي توان آن مواد را به اين سبك هم درآورد. ان شاءاللَّه شما آقايان موفق باشيد. از زيارتتان خيلي خوشحال شدم و همان طور

كه عرض كردم، آماده و مشتاق هستم كه گاهي اوقات به شكلي خدمت آقايان برسم و زيارتتان بكنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با ائمه ى جمعه، علما، مسؤولان و اقشار مختلف مردم نيشابور، قصرشيرين، سرپل ذهاب

سخنراني در ديدار با ائمه ي جمعه، علما، مسؤولان و اقشار مختلف مردم نيشابور، قصرشيرين، سرپل ذهاب، گيلان غرب، نفت شهر، سومار، رشت، خدابنده و قيدار و جمعي از روشندلان و گروهي از زايران پاكستاني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم راه ترقي علمي و عملي براي همه باز است اميدوارم كه خداي متعال همه ي شما برادران و خواهران را كه از نقاط مختلف كشور تشريف آورديد، مشمول لطف و رحمت و فضل خود قرار بدهد. از همه ي شما، مخصوصاً آقايان علماي اعلام و خانواده هاي محترم شهدا و رزمندگان عزيز، تشكر مي كنم و اميدوارم كه توفيقات الهي، شامل حال همه ي شما باشد. در ابتدا، جمله ي كوتاهي به اين نابينايان عزيزمان - مخصوصاً جوانانشان - عرض كنم و آن اين است كه قدر قواي جسمي خود را بدانند و با وجود اين كه از بينايي برخوردار نيستند، توجه كنند كه راه ترقي به روي آنها باز است. مبادا كساني كه به خاطر ضايعه يي و يا اين كه خلقتاً اين گونه بوده اند و يكي از حواس يا يكي از اعضا را در بدن خود كم دارند، خيال كنند كه راه ترقي علمي و عملي براي آنها بسته است. همه ي افرادي كه از يكي از اعضاي بدن - چه چشم، چه گوش، چه ديگر اعضا - محرومند، بقيه ي نعم الهي و بخصوص هوش و ذهن خويش را به كار اندازند و خود را به صورت انسانهاي مفيد و بخصوص عالمي درآورند و براي كشور و مردم و خودشان مفيد بشوند. از بُعد جهانيِ انقلاب نبايد

لحظه يي غفلت شود اما مسأله ي اصلي اين است كه در انقلاب ما، يك بُعد جهاني و بين المللي وجود دارد كه يكي از مهمترين ابعاد انقلاب ماست. از اين بُعد، نبايد لحظه يي غفلت بشود. بُعد جهاني و بين المللي - يعني حرف ملت ايران و راه و هدفهاي او - براي بقيه ي ملتها و حداقل براي بعضي از ملتهاي عالم، مورد قبول و مورد علاقه است. اين طور نيست كه ملت ايران انقلابي كرده اند و بقيه ي ملتها تماشا كنند و بگويند: اين، براي خودشان و مربوط به اوضاع و احوالشان بود و به ما ارتباطي يا فايده يي ندارد. خيلي از كشورها را انسان مي تواند ببيند كه در آنها حادثه و تحولي هم به وجود آمد، اما اين حادثه و تحول، يا در مرزهاي خود آنها محدود شد و يا بُرد خيلي كمي داشت. انقلاب اسلامي ايران، بُرد زيادي داشت و هنوز دارد و در آينده هم خواهد داشت. دليل اصلي اين قضيه اين است كه انقلاب ما براي اسلام بود. نمي گوييم كه مردم از اوضاع كشور در دوران حكومت طاغوت، ناراضي نبودند و تغيير آن را نمي خواستند. مردم، از همه چيز دوران طاغوت ناراضي بودند. مردمي كه وقتي در دوران سلطنت طاغوت - چه در رژيم وابسته ي پهلوي و چه در غالب حكومتهاي قبل از آن - چشم خود را باز مي كردند و حقايق را مي ديدند، سختي و بدي و ذلت و نابودي شخصيت خود را احساس مي كردند. طبيعي بود كه بخواهند در زندگي و معيشتشان اين سختيها تغيير پيدا كند؛ اما اساس همه ي آن سختيها يك چيز بود و آن اين بود كه هيچ كس براي مردم و عقيده

و فكر و ايمان آنها ارزشي قايل نبود. مردم، اسلام و رسوم اسلامي را مي خواستند؛ ولي دستهاي قدرت و حكومت، ضد اسلام را تبليغ مي كردند. دست قدرتهاي زمان، فساد اخلاقي و برهنگي و دوري از رسم و سنت اسلامي را ترويج و بر مردم تحميل مي كرد. در مقابل چشم مردم، همه ي چيزهاي محبوب آنها مورد اهانت قرار مي گرفت. اين، راز اصلي قضيه بود. ايمان اسلامي ملت ما، يكي از عميقترين ايمانهاست. كساني كه ملتهاي ديگر را از نزديك ديده اند، شهادت مي دهند كه ملت ايران نسبت به اسلام و عقايد و احكام اسلامي، يكي از مؤمنترين ملتهاي مسلمان است. براي مردم روشن شد كه در سايه ي اسلام مي توانند زندگي آزاد و برخوردار از نعم معنوي و مادّي داشته باشند. اسلام، ايمان و محبت مردم بود. مردم قيام كردند و اين انقلاب عظيم انجام گرفت و به دست آنها، حكومتي بر پايه ي اسلام به وجود آمد. هر جا در دنيا مسلماني هست، به اين حركت احساس علاقه مي كند؛ چون اين حركت در چارچوبهاي ميهني و ملي - كه مخصوص ملتي و دون ملت ديگري باشد - محدود نبود؛ بلكه حركتي براي اسلام بود كه اسلام ميان ملتهاي بسياري مشترك است. پس، ملتهاي مسلمان، به اين انقلاب و نظام علاقه مندند. همه ي ملتهاي زير فشار، به انقلاب ما علاقه مندند در يك نگاه ديگر، چون اين انقلاب ضد قدرتهاي قلدر عالم بود، يعني ابرقدرتها را يكجا و با هم نفي مي كرد و مي كند و ملت ايران به همه ي قدرتهاي مستكبر عالم، «نه» گفت، پس هر جا ملتي زير فشار يكي از اين قدرتها قرار داشت و قرار داشته باشد، به

اين انقلاب علاقه مند است؛ چون حرف دل اوست. خيلي ملتها هستند كه از حضور امريكا و نفوذ استكبار و ايجاد پايگاههاي نظامي و دخالتهاي اقتصادي و ترويج فرهنگ بيگانه در كشورشان، دلهايشان پُر است و ناراحت و ناراضيند؛ اما جرأتِ نفس كشيدن و قدرتِ اقدام كردن ندارند، رهبري براي حركت در ميان آنها نيست و اختناق به نحوي است كه اجازه ي تكان خوردن به آنها نمي دهد. كشورهاي مرتجعي كه به امريكا وابسته اند، غالباً از اين قبيل هستند. اين ملتها، وقتي مي بينند ملتي آزادانه و با قدرت و بدون ترس، در مقابل نفوذ امريكا و فرهنگ غرب و دخالت استكبار و حضور نظامي و اقتصادي و فرهنگي بيگانه، شعار مي دهد و عمل مي كند و محكم مي ايستد، قهري است كه در دلشان نسبت به اين ملت و انقلاب، احساس علاقه مي كنند. بُعد جهاني، يعني همين كه ملت و انقلاب ما، براي ملتهاي ديگر پيامي دارد و آن پيام اين است كه اگر ملت بخواهد و اگر گرد يك رهبر و محور توانايي مجتمع بشود، خواهد توانست كارهاي نشدني را انجام بدهد. براي همه ي مسلمانان پيامي دارد و آن اين است كه با وجود آن كه سالهاي متمادي است دستهاي ضداسلام تلاش مي كنند تا اسلام را از بين ببرند، اگر مسلمانها اراده كنند و بخواهند، مي توانند اسلام را به جامعه برگردانند و حاكميت بدهند. اين، پيامهاي ملت و انقلاب ماست. پشتيباني ملتها از ايران، دست دشمنان را در فشار به ملت ما بسته است گمان نكنيد كه ملتهاي ديگر، اين پيامها را درك نمي كنند و نمي شنوند. اين كه شما مشاهده مي كرديد در مراسم حج در كنار شما و همصداي با

شما، از آفريقا و آسيا و خاورميانه و عرب و ترك و بقيه ي مليتها مي ايستند و شعار مي دهند و راهپيمايي مي كنند، در حقيقت پاسخي است كه آنها به پيامهاي شما مي دهند. اين كه مشاهده مي كنيد امروز تبليغات استكباري اين همه عليه ايران تبليغات دروغ مي كنند، به خاطر اين است كه مي خواهند نظر آن ملتها را از شما برگردانند. اين همه تبليغات خلاف واقع و دروغِ واضح مي كنند كه اگر كسي اين خبرهاي جهاني را بخواند و به چگونگي كار تبليغاتچيها آشنا نباشد، حقيقتاً تعجب خواهد كرد و از خود خواهد پرسيد اينها از كجا حرف مي زنند؟ راجع به كدام ملت و كدام كشور سخن مي گويند؟! اين تبليغاتِ ضد ايران و ضد جمهوري اسلامي و ضد ملت قهرمان و بزرگ ما، براي همين است كه ملتهاي ديگر را دلسرد و نااميد كنند و نظر آنها را از اين جا برگردانند. شما ملتي هستيد كه بر اثر تجربه ي بزرگ انقلابتان و بخصوص بر اثر آزمايش عظيمي كه در جنگ از خود نشان داديد و محبت عاشقانه يي كه نسبت به امام بزرگوارتان - در حيات و مماتش - ابراز كرديد و شجاعتي كه در مقابل قدرتها از خود نشان داديد، در چشم ملتهاي ديگر، يك ملت بزرگ و قهرمان به حساب مي آييد و حق هم همين است. آيا اين توجه و علاقه ي جهاني، به درد ملت ايران مي خورد يا نه؟ بله، خيلي هم به درد مي خورد. پشتيباني ملتها از شما، دست دشمنان و قدرتها را در فشار به ملت ايران بسته و محدود كرده است. يعني هر گونه فشاري از سوي دشمن و هر مظلوميتي از طرف ملت ما، ملتهاي ديگر را

به حقانيت پيام ملت ايران بيشتر معتقد خواهد كرد و اين، براي استكبار خطرناك است. امروز، در خيلي از كشورهاي جهان، همين حرفها و اعتقادات و راه و شعارها و حتّي رسوم و عادات انقلابيِ ملت ايران، نزد بسياري از ملتها به عنوان سرمشق به حساب مي آيد و آنها همين شعارها را مي دهند و همين رسوم را عمل مي كنند. من، در چند سال قبل از اين، در يكي از كشورهاي دوردست كه فاصله ي زيادي با كشور ما دارد، ديدم كه زنهاي جوانِ علي الظاهر دانشگاهي، پوشش خود را شبيه پوشش زنهاي انقلابي ايران قرار داده بودند. اين، بر اثر چيست؟ ما كساني را به آن جا نفرستاديم كه بروند بگويند شما پوشش زنها را اين گونه قرار بدهيد و به اين شكل لباس بپوشيد. اين، گسترش طبيعي پيام انقلاب است. امروز، همين حرفها و شعارها و عقايد و هدفها، در بسياري از كشورهاي جهان - بخصوص كشورهاي اسلامي - وجود دارد و مطرح است و مردم پرشور - و مخصوصاً جوانها - را به خود جذب و جلب مي كند. اين، همان چيزي است كه استكبار از آن مي ترسد. استكبار سعي مي كند رابطه ي معنوي ما با ملتها را قطع كند از اين صحبت كوتاه، دو نكته را استنتاج مي كنم: اول اين كه چون رابطه ي معنوي ملت و انقلاب ما با ملتهاي ديگر، براي استكبار چيز خطرناكي است، استكبار سعي مي كند اين رابطه را قطع كند. به چند طريق مي تواند اين كار را بكند: يكي اين كه به وسيله ي دولتهاي وابسته و مزدورشان، روي آن ملتها فشار آورند كه البته اين راه، راه موفقي نيست؛ زيرا هرچه فشار را روي آنها بيشتر كنند،

علاقه آن مردم به انقلاب و نظام اسلامي بيشتر مي شود. راه ديگر اين است كه در تبليغات جهاني طوري حرف بزنند كه دل ملتها از ايران سرد بشود. البته، اين كار را از اول انقلاب تاكنون انجام داده اند. اين كه مي بينيد نسبتِ مرتجع و بنيادگرا مي دهند و مرتب آمار شكنجه و اعدام را از كشور ما پخش مي كنند، براي اين است كه ملتهاي ديگر در كشورهاي مسلمان و غيرمسلمان، نسبت به ملت ايران و حكومت اسلامي دلسرد شوند. وقتي كه قاچاقچيِ دشمنِ جان جوانها و انسانها به مجازات مي رسد، در تبليغات استكباري گفته مي شود: مخالفان سياسي دولت كشته شدند! عفو به اصطلاح بين الملل - كه يك سازمان وابسته به محافل قدرتمند دنياست - هر چند وقت يك بار، براي تفنن هم كه شده، از تعداد اعدامها و شكنجه ها و كشتارها و بگيروببندهاي ادعايي خود در ايران ليستي تهيه مي كند و آماري را كه دشمنان ما ساختند و پرداختند و دست آنها دادند، منتشر مي سازد. اين، براي همين است كه وقتي ملتهاي ديگر اين تبليغات را شنيدند، نسبت به ملت ايران و حكومت اسلامي دلسرد بشوند. اين هم راهي است كه از اول انقلاب تاكنون انجام مي دهند. يك راه ديگر هم كه از همه بدتر و خطرناكتر مي باشد، اين است كه فكر رابطه با ملتها را از ذهن خود ما ملت ايران ببرند. يعني از طرف ما رابطه را قطع كنند و به ملت ايران تلقين نمايند كه شما به فكر خودتان باشيد، به ملتهاي ديگر و به دنيا چه كار داريد؟! خودتان را دريابيد و بسازيد و مشكلات خودتان را برطرف كنيد. ممكن است اين فكر در

بعضي از افراد ساده لوح اثر هم بكند، غافل از اين كه مشكلات يك ملت انقلابي، با كارهاي گوناگون و متنوعي برطرف مي شود كه يكي از آنها، همين حمايتهاي جهاني است. بسياري از مشكلات، مشكلاتي است كه دشمن بر ما تحميل كرده و با دست او در كشور مشكل به وجود آمده است. اين طور نيست كه ما به خودي خود، مشكل داشته باشيم. دشمنان خارج از اين مرزها - نه دشمنان حقيري كه احياناً در داخل هستند - با محاصره ي اقتصادي و فشار و تحميل جنگ و با بسياري از كارهاي ديگر، مشكلات را سازماندهي مي كنند. اگر ملت ايران بخواهد مشكلات خود را برطرف بكند، كافي نيست كه در داخل مرزها دور خودش بچرخد و به تك تك مشكلات و گرهها فكر كند و بينديشد كه چگونه بايد آنها را باز كند. مي بايد توطئه ي دشمن را در بيرون هم خنثي كند. در جبهه ي جهاني هم بايد در مقابل دشمن قرار بگيريد و بهترين شيوه و طريق آن، عبارت از افكار عمومي ملتهاست. پس، ما نبايد اين رابطه را از اين طرف قطع كنيم. البته، دشمن از اين گونه تبليغات دارد. ملت ما بايد شخصيت و منش و چهره ي انقلابي خود را حفظ كند نكته ي دومي كه مي خواهم مطرح بكنم، اين است كه اگر ملت ايران بخواهد هميشه محبوب و مورد قبول و علاقه ي ملتهاي ديگر بماند، بايد در داخل، شخصيت و منش و چهره ي انقلابي خود را حفظ كند. آن چيزهايي كه شما را در چشم ملتها بزرگ كرد، عبارت از: اولاً، وحدت شما بود. اين وحدت را حفظ كنيد اين، عنصر بسيار باارزشي است. يك ملت

يكپارچه، براي ملتهاي ديگر اسوه است. ثانياً، شجاعت شما و نترسيدن از دشمنان بود. اين عنصر را در جنگ و انقلاب و صحنه هاي گوناگون ثابت كرديد. اين را نيز بايستي حفظ كنيد؛ همچنان كه بحمداللَّه تاكنون حفظ كرده ايد. ثالثاً، پيوند و وابستگي و يكپارچگي كامل و شديد ميان ملت و مسؤولان بود. اين، براي دنيا يك چيز تماشايي است. در كشورهاي ديگر كمتر اتفاق مي افتد كه سران و مسؤولان كشورها در ميان مردم خود، اين قدر محبوبيت داشته باشند. در كدام كشور سراغ داريد كه رئيس يك كشور از خياباني عبور كند و مردم بريزند و ماشين او را ببوسند و نسبت به او اظهار علاقه و احترام كنند؟ در شهرهاي مختلف كشور انقلابي ما، اين مناظر مشاهده شده است و مي شود. اين علاقه ي ملت به مسؤولان، بخصوص آن پيوند عاشقانه يي كه ملت ايران با امام بزرگوار(ره) داشتند، از آن چيزهاي نمونه يي است كه ملتهاي دنيا را به اين ملت جذب مي كند. و بالاخره، خصوصيت چهارمي كه ملت ايران را در چشم ملتها بزرگ و چهره ي او را درخشان مي كرد، اين بود كه ملت ما در طول دوران جنگ و انقلاب، مسايل كشور و انقلاب را بر مسايل شخصي ترجيح داد. اين فداكاريها و ايثارها، بسيار مهم است. من، امروز هم به آحاد ملت عزيزمان مي گويم كه مسايل كشور و انقلاب را بر مسايل و نيازهاي شخصي خود ترجيح بدهند. براي انقلاب و ايران و عظمت و پيشرفت و آبادي كشور كار كنيد كه در اين صورت، منافع همه ي قشرها و آحاد كشور هم تأمين خواهد شد. البته، هميشه اقليتي بودند و هستند كه منافع

خود را بر منافع كشور و ملت ترجيح مي دادند و مي دهند. اينها، كار و رَوششان مردود است. مردم خود را براي باز سازي و آباداني و تقويت دولت متعهد بدانند براي بازسازي و آباداني و عمران سرتاسر كشور، براي تقويت دولت و براي پيشرفت هدفها و برنامه هاي اقتصادي يي كه مسؤولان طرح مي كنند، همه ي مردم خودشان را متعهد بدانند. اين، به آبادي كشور خواهد انجاميد و همان چيزي است كه هميشه چهره ي انقلابي ملت ما را در مقابل ملتهاي ديگر، چهره ي باصلابت و قدرتمندي نشان خواهد داد و اين رابطه ي معنوي حفظ خواهد شد. البته، تأييدات الهي شرط اول است. بايد رابطه ي قلبي با خدا را قوياً حفظ كرد. بايد حالت تقوا و پرهيزگاري و معنويتي را كه در انقلاب ما بوده و هست و بايد باشد، قوياً حفظ كنيد. در اين كار، مخصوصاً جوانها بايد پيشقدم باشند؛ زيرا محبوبترين انسانهاي جامعه در نزد پروردگار، جوانهاي پارسا و پرهيزگار و مؤمن هستند. اين، بركات الهي را جلب مي كند و روح نشاط اسلامي را در جامعه زنده نگه مي دارد. اين رابطه ي قلبي و ارتباط معنوي با خدا را حفظ كنيد. خداي متعال هم، الطاف و فضل و فيض و كمك خود را بر شما نازل خواهد كرد. اميدواريم كه خداوند به همه توفيق عنايت فرمايد و شما برادران و خواهران عزيز را مشمول بركات خود قرار بدهد و برادران پاكستاني كه در جلسه ي ما هستند و همه ي ملت مؤمن و مسلمان پاكستان و ساير ملتهاي مسلمان را مشمول لطف و فضل و فيوضات خود قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در مراسم معارفه ى دريادار على شمخانى، فرمانده ى نيروى دريايى ارتش جمهورى اسلامى ايران

بيانات در مراسم معارفه ي دريادار

علي شمخاني، فرمانده ي نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم يك قدم مؤثر در جهت پيوستگي هرچه بيشتر بين سپاه و ارتش خدا را سپاسگزاريم كه اين توفيق را به ما عنايت كرد تا يك قدم مؤثر و بزرگ در جهت ايجاد پيوستگي و ارتباطِ هرچه بيشتر بين دو سازمان بزرگِ رزميِ جمهوري اسلامي ايران برقرار كنيم و يكي از برادران برجسته و سرداران نام آور در صحنه ي جهاد مقدس را، از سازمان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به سازمان ارتش جمهوري اسلامي ايران منتقل كنيم و رابطه يي را كه ملت ايران و - پيشاپيش همه - امامِ فقيدِ عزيزِ بزرگوارمان(رضوان اللَّه تعالي عليه) مي خواستند ميان اين دو سازمان برقرار شود، در برترين شكل آن ايجاد كنيم. البته، چنين كاري بي سابقه نيست؛ اگرچه بسيار كم سابقه است. چهره ي درخشان ديگري را نيز سراغ داريم كه داوطلبانه از ارتش جمهوري اسلامي ايران به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي منتقل شد و در رتبه هاي بالا و ممتاز اين سازمان قرار گرفت و خدمات بسيار با ارزشي انجام داد و سرانجام هم به افتخار شهادت در راه خدا نايل شد. «شهيد كلاهدوز» را مي گويم؛ همان افسر ارتشي كه سپاه او را پذيرا شد و بديهي است كه حضور يك ارتشيِ مطلع - همچون آن عزيز بزرگوار - در رده هاي بالاي سپاه پاسداران در آن زمان، چه آثار و بركاتي را دربرداشت. نيروي دريايي از لحاظ تجهيزات و نيروي انساني، پُرذخيره است در اين جا چند نكته را يادآوري مي كنم: نكته ي اول اين است كه اگر ما برادر عزيزمان تيمسار شمخاني را به فرماندهي نيروي دريايي منصوب كرديم، به معناي بي محبتي يا نارضايتي از برادر زحمتكشِ خدوممان - تيمسار ملك

زادگان - نبوده و نيست. ايشان، در دوران فرماندهي نيروي دريايي، فرمانده ي برجسته و ممتازي بودند و از همه ي فرماندهان پيش از خودشان، بهتر و صادقانه تر و مؤمنانه تر جهاد كردند و براي نيروي دريايي منشأ بركات زيادي بودند. ايشان، يكي از افسران وامراي لايقِ خوشنامِ ارتش جمهوري اسلامي بوده و هستند و ان شاءاللَّه همواره خواهند بود. آقاي ملك زادگان را از دفتر خودم به نيروي دريايي فرستاده بودم. ايشان، عضو گروه كار نظامي ما بودند كه در اوايل دوران رياست جمهوري، مورد مشورت من قرار مي گرفتند. امروز هم بعد از چند سال خدمت صادقانه در نيروي دريايي، مجدداً ايشان را به جمع مشاوران خود برمي گردانيم. نكته ي دوم اين است كه برادر عزيزمان آقاي شمخاني، يك عنصر نظاميِ كارآمد و لايق و شايسته ي اعتماد از سوي مسؤولان نظام و نظاميان دلسوز و متعهد كشورند و من اميدوار هستم ايشان در سمت فرماندهي نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران، بتوانند منشأ بركات و خدماتي باشند كه تأثير مثبت آن نه فقط در حيطه ي نيروهاي نظامي ما، بلكه حتّي در محدوده ي مسايل سياست خارجي كشور هم مشهود باشد. همان طور كه مي دانيم، امروز حساستر از همه ي مناطق مرزي كشور، منطقه ي مرزي جنوب و كرانه هاي طولاني و ممتد دريايي كشور عزيزمان در آن منطقه است كه از لحاظ حساسيت بين المللي و موقعيت سوق الجيشي و از نظر اقتصادي و سياسي و ديگر جنبه ها، براي سرنوشت كشور كمال اهميت را داراست. نيروي درياييِ كارآمد و زنده و فعال و ميداندار ما، ان شاءاللَّه خواهد توانست تأثيرات مثبتي بر سياستهاي كلي كشور بگذارد. خوشبختانه اين نيرو - همان طور كه در حكم ايشان نيز ذكر

كردم - هم از لحاظ تجهيزات و هم از لحاظ نيروي انساني، پُربار و پُرذخيره است و انسانهاي كارآمد و متخصصان آگاه و پرسنل آماده، در نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران مشغول خدمت هستند. دو وظيفه ي فرمانده ي نيروي دريايي وظيفه ي اول ايشان اين است كه از داخل و يا خارج از نيروي دريايي، تا هر جا كه نياز داشته باشند، عناصري را كه زبدگان نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي خواهند بود، در رده هاي مؤثر و بالاي اين نيرو بگمارند و آماده ي كار كنند. وظيفه ي دوم اين است كه كوشش شود در داخل نيروي دريايي، عنصر تعهد و ايمان و تديّن و علاقه منديِ بي قيدوشرط و بي دريغ نسبت به سرنوشت كشور و انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، جزو خصال و خصوصيات بارز و برجسته ي نيروي دريايي ما شود؛ زيرا شايد بتوان گفت كه امروز و احتمالاً در سالهاي آينده، نيروي دريايي متعهد است كه حساسترين نقاط آسيب پذير و يا مورد حدس و گمان و تهديد كشور را نگهداري كند. البته، بديهي است كه هر كسي در نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران حضور داشته و مشغول كار باشد، ارتشي و عضو نيروي دريايي خواهد بود. اين طور نبايد باشد و نخواهد بود كه غير ارتشي، در نيروي دريايي جمهوري اسلامي ايران حضور و مسؤوليت داشته باشد. به هرحال، بايد عناصر زبده را به كارهاي اساسي و مهم در آن نيرو بگمارند و ميدان را براي رشد و ترقي انسانهاي مستعد باز نگه دارند تا بتوانيم ان شاءاللَّه همواره اعتماد كامل را به آن منطقه و مرزها داشته باشيم. لازم است مجدداً از زحمات دريادار ملك زادگان تشكر كنم.

من شاهد بوده ام كه ايشان چه قدر در نيروي دريايي زحمت كشيدند و تلاش كردند. نيرويي كه ايشان تحويل گرفتند، با نيرويي كه امروز به نفر بعد تحويل مي دهند، بسيار تفاوت دارد. اين روند ترقي و تعاليِ نيرو، بايستي همچنان ادامه پيدا كند. بايد مشكل ناهماهنگي و تعدّد مسؤوليت را حل كنيم ما بايد ان شاءاللَّه در منطقه ي مرزي دريايي و در اين نيرو، مشكل ناهماهنگي و تعدّد مسؤوليت را به ترتيب صحيحي حل كنيم. خوشبختانه، نيروي دريايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، در موازات نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي نيست؛ بلكه مكمل آن به حساب مي آيد. نيروي دريايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، چيزهايي را داراست كه ما بايد در نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران - اگر آن را نمي داشتيم - به وجود مي آورديم. بنابراين، هماهنگي ميان آنها و دركنارهم چيدن اين دو نيرو، كار ممكن و سهل و آساني است كه شيوه ي آن را ان شاءاللَّه به شكل روشن و واضحي، در هنگام خودش به مسؤولان ابلاغ خواهيم كرد. طرق گوناگوني مطرح است كه يقيناً ميان آنها بهتريني وجود دارد و همان بهترين را انتخاب خواهيم كرد تا به آن ترتيب عمل شود و آن منطقه ي حساس، دچار تعددِ جهتگيري و فرماندهي نباشد. جوانان بايد بيش از همه مورد توجه قرار گيرند شايد توصيه ي اين نكته به برادر عزيزمان آقاي شمخاني زايد باشد كه در نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران، آنچه كه بايد بيش از همه مورد توجه قراربگيرد؛ جوانهايي هستند كه وارد اين نيرو مي شوند. نوشهر كه مركز آموزشي مجهز و كارآمدي است، مركز بسيار مهمي مي باشد. بايد روزبه روز بر ايمان جوانهاي مؤمني كه

در دستگاههاي نظامي به ما مي پيوندند، بيفزاييم و آنها را به همان شيوه يي كه انقلاب مي پسندد، پيش ببريم و اين امر بسيار مهمي است. به برادران عزيز ارتشي و ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران و برادر عزيزمان تيمسار شهبازي و به ستاد فرماندهي كل نيروهاي مسلح و نيز پرسنل نيروي دريايي، براي همكاري و پشتيبانيِ همه جهت، مؤكداً توصيه مي كنم. آنچه كه انجام مي گيرد، اگر چه از نظر من يك امر كاملاً طبيعي و برجسته است، اما ممكن است بعضي از اذهان دچار ابهام و ترديد شوند كه بايد به بهترين شكل و روشنترين روش، ابهامها را از ذهنها بزدايند و مسأله را - آن چنان كه هست - روشن و صحيح و كامل ارايه كنند. اميدواريم كه ان شاءاللَّه اين نيرو با استفاده و استمداد از كمكها و تأييدات الهي، بتواند آن چنان كه در منطقه ي حساس از آن انتظار مي رود، باشد و روزبه روز قويتر شود. اميدوارم خداوند توفيقات فراوان خود را به همه ي شما برادران عزيز عنايت كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از دانشجويان و دانش آموزان، به مناسبت سيزدهم آبان ماه

سخنراني در ديدار با گروه كثيري از دانشجويان و دانش آموزان، به مناسبت سيزدهم آبان ماه (روز ملي مبارزه با استكبار) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم همه بايد به سمتگيري انقلاب و خط مستقيم آن توجه كنند خاطرات دوران نهضت و انقلاب، غالباً حوادث پر معنا و خط دهنده يي هستند كه جهت مسير و حركت نهضت و انقلاب را به ما و آيندگان نشان مي دهند. علت اين كه شما ملاحظه مي كنيد برخي از خاطرات دوران نهضت و انقلاب، در ذهنها ماندگارتر و در چشمها پررنگتر و جذابترند، اين است كه از جهت ارايه ي خط كليِ نهضت و انقلابِ پيروزِ

اسلامي گوياتر و رساترند. خاطره ي مربوط به سيزده ي آبان، از اين قبيل خاطره هاست. من مايلم كه در اين خصوص قدري به عمق تفكر اسلامي و قرآني توجه كنيم و شعار را با مبناي فكري آن تطبيق بدهيم و با توجه به عمق اين مبنا، قدر شعار را بيشتر بدانيم و به وسيله ي آن، سمت حركت در انقلاب را با دقت مراقبت كنيم؛ چون يكي از چيزهايي كه همه - مخصوصاً شما جوانها - بايد به آن توجه داشته باشيد، همين سمتگيري انقلاب و خط مستقيم آن است. اين را بايد حفظ كرد و با دقت و مراقبت، به آن توجه كرد كه اگر اين مراقبت بود، هيچ خطري ما و انقلاب را تهديد نخواهد كرد. فشار بر مؤمنين استقامتشان را زيادتر مي كند در سيزدهم آبان - همان طور كه همه مي دانيد - سه خاطره است كه هر سه ي آنها در ارتباط با امريكاست. دو خاطره مربوط به ضربه يي است كه امريكا به ما زد و يك خاطره مربوط به سيلي يي است كه ملت ما به امريكا نواخت. خاطره ي تبعيد حضرت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) اولين خاطره ي مربوط به آن روز است؛ چون قضيه ي كاپيتولاسيون - يعني حاكميت قضايي دولت امريكا - در سايه ي حكومت دست نشانده اش در كشور ايران، در حال استقرار بود. اصلاً معنا و لازمه ي استكبار همين طور چيزهاست و مشخصه ي مستكبر نيز تحميل چنين حاكميتي است. امام(ره) در مقابل اين حادثه، موضع سختي گرفتند. بيانات ايشان در سرتاسر كشور پخش شد و دستگاه وابسته ي به امريكا، احساس خطر كرد و با همان تشخيص غلطي كه معمولاً اصحاب شياطين دارند، اولاً خيال مي كردند فشار روي شخص، مقاومتها را كم

مي كند؛ غافل از اين كه فشار بر مؤمنين، استقامتشان را زيادتر مي كند. ثانياً تصور مي كردند كه شخص را بايد از ميان بردارند؛ غافل از اين كه جريان، جريان الهي بود. آنها امام را تبعيد كردند و همان تبعيد تا هنگام بازگشتِ آن بزرگوار در دوازدهم بهمن نيز ادامه پيدا كرد. دومين خاطره، خاطره ي دانش آموزان شهيدي است كه در ادامه ي همان نهضتي به وجود آمد كه حدود پانزده سال قبل از آن، طاغوتيان خيال كرده بودند با تبعيد امام از بين خواهد رفت؛ ولي برخلاف ميل آنان روزبه روز قويتر شده و آفاق جامعه را فراگرفته و مرد و زن و پير و جوان و نوجوان را به صحنه كشانده بود. دانش آموزان ما به خيابانها آمدند و مزدوران امريكايي - كه ما يقيناً جنايات شاه و دستگاهش را به حساب آنها مي گذاريم - اين عزيزان را شهيد كردند. اين هم ضربه ي دومي بود كه در اين روز امريكاييها به ما ملت ايران زدند. حمله ي انقلاب به امريكا، طبيعيترين حادثه حادثه ي سوم، باز نتيجه ي طبيعي همين جريان است. نهضت اول آن قدر غريب است كه مي توانند رهبر آن را از داخل خانه بربايند و تبعيد كنند. با گذشت حدود پانزده سال، نهضت اول آن قدر پر حجم و پركيفيت مي شود كه جوانان و نوجوانان دانش آموز را هم به خيابانها مي كشد و بلافاصله بعد از آن، پيروزي نهضت و انقلاب و تشكيل نظامي بر مبناي اسلام را مشاهده مي كنيم. از اين جا به بعد، نوبت تهاجم ابتدايي سربازان و فرزندان كتك خورده ي همين انقلاب است كه اين يك امر طبيعي است و اشتباه را آن كساني كردند كه حمله ي انقلاب به

امريكا و بغض فرزندان انقلاب نسبت به او را يك چيز عجيب دانستند! اين، طبيعيترين حادثه يي بود كه بايد در كشور ما انجام مي گرفت. عكس العمل انقلابيون نسبت به امريكايي كه ضامن همه ي فجايعِ دوسه دهه ي اخير قبل از انقلاب بوده است، همين است كه وقتي ملت انقلابي توانست و قدرت پيدا كرد، هر طور كه مي تواند، نفرت خودش را نسبت به مستكبران و زورگوها و قلدرها و متجاوزان نشان بدهد. حادثه ي سوم، در همين روز اتفاق افتاد. اين جا ديگر مسأله بر عكس شد. يعني جوانان ما و دانشجويان مسلمان پيرو خطّ امام - همان اسمي كه خودشان آن را انتخاب كرده بودند و گويا بود و جهت را روشن مي كرد - به سفارت امريكا حمله كردند و آن حادثه ي عجيبِ تاريخي اتفاق افتاد. مسأله، مسأله ي سفارت و اعضاي آن و اين قبيل مسايل نبود؛ مسأله اين بود كه امپراتوري عظيم زر و زور و تزوير با اين عرض و طول در دنياي معاصر كه تمام ملتها و رهبرانشان را در مواجهه با قدرت استكباري خود تحقير مي كند و دولتهاي برخاسته از ملتها را به چيزي نمي انگارد و هر وقت اراده كند، آنها را بر مي دارد و يا به آنها تهاجم مي كند، يكجا تحقير بشود و به دنيا نشان داده شود كه زورِ زورگويان، يك چيز مطلق نيست و اراده ي مستكبران، امر غالب بر فطرت جهان نيست. آنها خواستند اين باور غلط در ذهن مردم واقع بشود؛ در حالي كه اين باور واقعيت ندارد. امريكاييها، در آن حادثه تحقير شدند كه هنوز هم غبار ملالتش از چهره ي سردمداران مستكبر امريكا زدوده نشده است و در آينده هم

زدوده نخواهد شد. هر كدام از اين سه حادثه، پرمعنا و كاملاً روشن است. انقلابي با جوهر فكري اسلام، از تعرض امريكا بركنار نيست در اين جا مايلم دو مطلب را مطرح كنم: اول اين است كه از اوايل پيروزي انقلاب، براي جمعي كه از صحنه هاي اصلي انقلاب جدا بودند و روح حقيقي انقلاب را درك نكرده بودند، عادت شده است كه تكرار كنند و بگويند و بنويسند كه اگر ما از اول انقلاب با امريكا مواجهه نمي كرديم، در طول اين چند سال، اين همه خطر و زحمت از طرف امريكا براي انقلاب و ملت ما پيش نمي آمد!! ممكن است پشت سر اين گويندگان، دستهاي تبليغاتچيهاي خود امريكاييها و غربيها قرار داشته باشند، من به اين قسمت و به اين بُعد قضيه كاري ندارم. اصلاً خود حرف، حرفي غلط و ساده لوحانه است - البته اگر مغرضانه نباشد. مسأله اين نيست كه ملت ايران آيا حق داشت به امريكا تعرض بكند يا نه؟ و اگر حق داشت يا حق نداشت، آيا مقتضاي عقل و حكمت اين بود كه به امريكا تعرض بكند يا نه؟ اصلاً قضيه اين نيست؛ بلكه مسأله اين است كه انقلابي با جوهر فكريِ اسلام، ممكن نيست از تعرض امريكا و امثال آن، خود را بر كنار بداند. استكبار جهاني، بر تخت فرعوني امپراتوري زر و زورش كه ننشسته تا صرفاً تماشا كند و بي تفاوت بماند و مشاهده كند كه در ميان ملتها، فكرها و انديشه هايي رشد مي كند كه پايه ي اين انديشه ها، واژگون كردن تخت استكباري است. معلوم است كه بي تفاوت نمي ماند. معلوم است كه با دستگاههاي اطلاعاتي و ايدئولوگهاي مخصوصِ خود، كاملاً

تشخيص مي دهد كه كجا و كدام فكر و كدام ملت و كدام شخص، براي او تهديد محسوب مي شود و سعي مي كند با تمام قوا، اين تهديد را از خودش رفع كند و در اين خصوص، حتّي شخصيتها را ترور كند و قبل از آن كه نهضتِ ملتها به ثمر برسد، آنها را زيرفشارهاي وحشيانه قرار دهد. آيا فكر مي كنيد آن جايي كه استكبار احساس خطر مي كند، نسبت به انقلابي كه علي رغم ميل او، رشد كرده و پيروز شده و دولت و ملتي تشكيل داده و شعاري در دنيا مطرح كرده و همه ي اركانش تهديدي نسبت به عرش قدرت استكبار است، آرام و نجيب و بي تفاوت خواهد بود و در گوشه يي خواهد نشست؟! استكبار، با همه ي وجود به مقابله با انقلاب و نظام جمهوري اسلامي كمر بست. اگر انقلاب اسلامي - به فرض محال - متعرّض امريكا هم نمي شد، آن قدر فشار و حيله و خدعه از طرف استكبار و امريكا، عليه اين انقلاب و نظام انجام مي گرفت، تا يا منحرفش كنند و يا بكلي نابودش نمايند. اين، روش امريكا و استكبار در مقابل انقلاب اسلامي است و انقلاب اسلامي با جوهر و طبيعت و ماهيت اسلامي خود، چنين خصومت و دشمني يي را از طرف استكبار اقتضا دارد. مفهوم استكبار، مقابله ي با او را اقتضا مي كند نكته ي دومي كه جوانها بايد به آن توجه كنند، اين است كه ما چرا با فلان دولت يا فلان رژيم مخالفيم؟ آيا اين درست است كه كسي تصور كند موضعگيري ما در مقابل قدرتهاي استكباري عالم، يك موضعگيري موسمي يا مصلحتي يا تاكتيكي است، يا نه؟! البته كه اين تصور غلطي

است. معنا و مفهوم استكبار، يك مفهوم قرآني است و چيزي نيست كه بي خود و بي دليل، در فرهنگ انقلاب ما به وجود آمده باشد. مفهوم استكبار، مقابله با استكبار را از سوي مسلمين و مؤمنين و نظام و انقلاب اسلامي اقتضا مي كند؛ آن هم نه به صورت مصلحتي و موسمي و تاكتيكي؛ بلكه به صورت هميشگي اين مقابله وجود دارد. ذات انقلاب اين است و تا انقلاب هست، چنين چيزي هم خواهد بود. اصلاً مفهوم استكبار در قرآن همين است كه عنصري يا شخصي يا جمعي يا جناحي، خود را بالاتر از حق به حساب آورد و زير بار حق نرود و خود و قدرتش را ملاك حق قرار بدهد! اولين مستكبر در تاريخي كه قرآن براي ما ترسيم مي كند، ابليس است: «ابي واستكبر»(1). او، اولين مستكبر است. ممكن نيست فرض كنيم كه يك مسلمان يا مؤمن يا موحّد، حتّي يك روز يا يك لحظه، از دشمني با ابليس و شيطان منصرف بشود. اصلاً خط اسلام، يعني خط ضد ابليس و شيطان. در طول دعوت انبيا، مستكبران كساني بودند كه دعوت الهي و توحيد را قبول نكردند و با آن به مقابله برخاستند و زور گفتند: «قال الملأ الّذين استكبروا من قومه لنخرجنّك يا شعيب»(2). وقتي پيامبر سخن حق مي گويد و مردم را به حق دعوت مي كند، مستكبران مي گويند: اگر زياد حرف بزني، تو را اخراج مي كنيم! اين لحن زورگويانه، در مقابل داعي به حق است. اين، معنا و تصويري روشن از استكبار است كه در دنياي امروز، همان نظام سلطه مي باشد و در محيط سياسي دنيا، همان روح ابرقدرتي و هرآن چيزي است كه به سمت

ابرقدرتي كشش داشته باشد و تمايل پيدا بكند. قدرتهايي كه هنوز ابرقدرت نيستند، اما خودشان را نيمه ابرقدرت(!) مي دانند، آنها هم در برخوردشان همين طورند. محيط زندگي بشر، سرشار از تصرفات استكبار امروز، متأسفانه محيط زندگي بشر از تصرفات و عملكرد گروههاي استكباري در سرتاسر دنيا سرشار است. البته، در رأسشان امريكاست. اين كه دولتي در آن سر دنيا به خود حق مي دهد علي رغم منافع ملتهاي منطقه، منافع خودش را تأمين بكند، اين همان روح استكبار است و چيز ديگري نيست. اين كه دولتي به خود حق مي دهد كه اگر دولتي مخالف او بود، صريحاً و علناً و بدون هيچ خجالتي بگويد: من او را برمي اندازم، اين روح استكبار است؛ همين چيزي كه امروز از امريكا نسبت به بسياري از دولتهاي امريكاي لاتين و بعضي جاهاي ديگرِ دنيا سر مي زند. استكبار، چون جوابي ندارد و منافعش در خطر است و منفعتش با سقوط آن دولت، بيشتر تأمين مي شود، اين موضع را مي گيرد. اگر شما امروز به صحنه ي سياسي دنيا نگاه كنيد، از اين قبيل چيزها زياد مشاهده مي كنيد. اين كه قدرتها بيايند كشوري را قرق كنند و ملتي را از خانه ي خودش بيرون نمايند و بِزور، دولت ديگري را در آن جا تشكيل دهند و جاي آنها بنشانند، اين همان حركت استكباري است. در حادثه ي فلسطين، قدرتهاي زورگوي دنيا دست به دست هم دادند و يك ملت را از خانه ي خودش بكلي آواره كردند. اين، چيز خيلي بزرگ و عجيبي است. امروز، دنيا به اين رويه عادت كرده است كه ملتي را از داخل كشورش اخراج كنند و سپس بِزور، آدمهايي را از جاهاي مختلف دنيا بياورند و در آن جا بنشانند و يك

ملتِ دروغين و مصنوعي به وجود بياورند و دولتي را هم در رأسش بگذارند تا منافع قدرتهاي بزرگ در آن منطقه ي عربيِ حساس تأمين بشود!! اين، همان استكبار است. اين كه امروز مشاهده مي كنيد امريكاييها با خونسرديِ تمام، از كشتار هزاران انسان حرف مي زنند و انفجار بمب در هيروشيما و كشتار هزاران انسان را عادي تلقي مي كنند و مي گويند: آن اقدام به مصلحت بود و ما چنين كاري را لازم دانستيم!!، همان روح استكبار است. اگر هواپيمايي را با سرنشينانش ساقط مي كنند و مورد اعتراض قرار مي گيرند، مي گويند: قضيه يي بود كه تمام شد، صحبتش را نكنيد!! به طور طبيعي، براي آنها آدمكشي و جنايت، يك امر معمولي است؛ اما آن جايي كه پاي منافع خودشان در ميان باشد و يا فرضاً يك شهروند آنها در گوشه يي از دنيا غلطي كرده باشد و چند نفر از فشارِ رنج و ناراحتي، بلايي سر او بياورند، در اين هنگام، دنيا را از جنجال پُر مي كنند؛ چون براي خودشان حقي در زندگي و حيات قايلند كه براي هيچ يك از افراد بشر، اين حق را قايل نيستند. اين، همان روح استكبار است كه در نظام سلطه ي كنوني دنيا وجود دارد. هيچ دولتي وقيحتر از امريكا، سلطه و استكبار را آشكار نمي كند ما در دنيا اعلام كرده ايم كه انقلاب اسلامي، با نظام سلطه مخالف است. نظام سلطه، يعني اين كه دولتها و قدرتهايي زور بگويند و ملتها و گروهها و كشورها و دولتهايي، آن زور را قبول كنند. طرفين، طرفين نظام سلطه اند و ما نظام سلطه را ردكرديم و رد مي كنيم و با آن به مبارزه بر مي خيزيم. ما در نظام سلطه، طرفين را مقصر مي دانيم؛

هم سلطه گر و هم سلطه پذير را. استكبار، به معناي همين نظام سلطه است. امروز كه شما به كل نظام غربي نگاه مي كنيد، از اين خصوصيت استكبار و سلطه، نشانه هايي را مي بينيد. البته، در دنيا هيچ دولتي پُرروتر و وقيحتر از رژيم امريكا، سلطه و استكبار را آشكار نمي كند؛ اما اين خصوصيت، مخصوص امريكا هم نيست. در كل نظامهاي غربي و كساني كه تابع آنها هستند - مثل دولتهاي ارتجاعي و وابسته و نظامهايي كه براي خودشان قدرتي هستند - خصوصيات سلطه خودش را نشان مي دهد؛ اگر چه دنيا آنها را به عنوان ابرقدرت نپذيرد. همين جنجالِ مربوط به حجاب در اروپا را مشاهده كنيد. علي رغم شعارهاي آزادي يي كه مي دهند، ولي يك گرايش كوچك و يك مظهر محدود از تفكرِ غير و ضد خودشان را به هيچ وجه تحمل نمي كنند. اين، همان روح استكبار است، همان «لنخرجنّك يا شعيب»(3) است كه چون بر خلاف نظر ما حرف مي زني، اصلاً تحملت نمي كنيم. فشاري كه روي ملت لبنان براي تحميل نظام فرقه يي و تحميل اقليت بر اكثريت وارد آورده مي شود، برخلاف همه ي ادعاهاي دمكراسي است؛ اما مشاهده مي كنيم كه چنين تحميلي از سوي كساني وارد مي شود كه مدعي دمكراسي در دنيا هستند!! اين، يكي از نشانه هاي سلطه در دنياست و از خصوصيات استكبار مي باشد. اين كه مشاهده مي كنيد در سرتاسر دنيا، تبليغات عليه گروههاي مبارز و مسلمان و مخلص، غالباً تبليغات طرفدار استكبار است و انسانهاي فداكاري را كه براي نجات خودشان از شرايط بد زندگي، دست از جان شسته اند، تروريست معرفي مي كنند، همه ي اينها از همان خصوصيات استكبار است. يكي از كساني كه در قرآن، راجع به او كلمه ي

استكبار و مستكبر به كار رفته، شخص فرعون است. او، درباره ي موسي چنين حرفهايي مي زد. بنابراين، مسأله ي استكبار يك مسأله ي قرآني است. ما با همه ي اين جلوه هايي كه بيان شد، مخالفيم. مبارزه ي ملت ايران، يك مبارزه ي شعاري و احساساتي و موسمي و تاكتيكي نيست؛ بلكه يك مبارزه ي قرآني و عميق و داراي ريشه ي مكتبي است. ما با همه ي مظاهر استكبار در دنيا برخورد مي كنيم ما با همه ي مظاهر استكبار در دنيا برخورد مي كنيم. با امريكا بيشتر از ديگر دولتها و مستكبران عالم برخورد مي كنيم؛ چون بيشتر از همه مستكبر است؛ چون جاهلانه تر و غرورآميزتر از همه، نسبت به ملتهايي كه با او روبه رو هستند - و بيش از همه نسبت به ملت ما - استكبار را به كار مي برد. تحليل مبارزه ي مردم ايران، اين گونه است. البته، تحليل گرانِ غالباً وابسته به محافل سياسيِ جهت دار، قضاياي ايران را صادقانه تحليل نمي كنند؛ بلكه مسايل را مغرضانه تحليل مي كنند. آنها مي گويند: در ايران دو جناح وجود دارد. يك جناح اين گونه مي گويد و جناح ديگر آن گونه! يا مثلاً مي گويند: تمهيدات و مقدمات را فراهم مي كنند تا با فلان و بهمان شخصيت كنار بيايند! اينها، تحليلهاي دشمنان ماست. اينها، تحليلهاي بيگانه از واقعيت است. در ايران، هركسي كه به انقلاب اسلامي و به اسلام و به پايه هاي اسلاميِ اين انقلاب اعتقاد دارد، لاجرم به مبارزه ي هميشگي با پرچمداران قدرت استكباري دنيا - كه امروز در رأس آنها امريكاست - نيز اعتقاد دارد. البته، بوق تبليغات دست دشمنان ماست. آنها، روشهاي تبليغاتي را هم خيلي خوب مي دانند. پولهاي زيادي را خرج يادگرفتن تبليغات كردند و خيلي خوب مي توانند ملتي را

به خشونت و وحشيگري و آداب نداني و ماجراجويي متهم كنند؛ فقط به دليل اين كه نسبت به حق انساني خود پافشاري كرده و نسبت به متعرضان و متجاوزان به حقوق انساني تعرض كرده است؛ كما اين كه در اين چند سال، از اين كارها نسبت به ملت ما كردند؛ ولي ما كه اين جا نشسته ايم، نبايد تحت تأثير آن تبليغات قرار بگيريم. چرا بايد در داخل كشور انقلابي و ايران اسلامي، كسي تصور كند كه فرياد و خروش عليه امريكا، يك عمل خشونت آميز و ماجراجويانه است؟! اين، تبليغ آنهاست. ماجراجويي را آن دزدي مي كند كه وارد حريم خانه ي شما مي شود؛ نه شما كه او را از خانه بيرون مي كنيد يا عليه او شكوه مي كنيد يا سرِ او داد مي كشيد يا مظلوميت خودتان را اين جا و آن جا نقل مي كنيد. خشونت را آن كسي مي كند كه جان صدها و هزارها انسان انقلابي از هر كشوري - از جمله كشور و ملت ما - برايش هيچ ارزشي ندارد؛ نه ما كه نسبت به روش خشونت و وحشيگري دشمنان و اين گونه قدرتها فرياد مي كشيم و نه آن بيچاره هايي كه در لبنان و امثال آن، زير فشار نيروهاي امريكايي و مزدوران سياسي و نظامي آنان، به عمل انتحاري دست مي زنند تا وجود و حضور و بغض خودشان را نشان بدهند. بله، تبليغات جهاني، اين حركت را به عنوان خشونت و ماجراجويي و از آداب به دور بودن و امثال آن وانمود مي كند؛ اما رفتار خودشان را نمي بينند!! در حركت عظيم ملت ايران، نسل جوان بايد پيشرو باشد شما دانشجويان و دانش آموزان و جوانان، براي نسل آينده و دوره ي بعد، پايه هاي اصليِ

انقلابيد. امروز هم شما در انقلاب تأثير زيادي داريد؛ چون جوانيد. امروز هم شما در جبهه ي سياسي و نظامي و سازندگي و هر جاي ديگر كه بتوانيد حضور داشته باشيد، عنصر فعال انقلابيد؛ امّا فردا شما پايه هاي انقلاب هستيد. امروز، عناصر مؤثريد؛ ولي فردا ستونهاي انقلاب هستيد. توجه كنيد انقلاب را با ريشه ها و مباني فكري و منطقيش، بدرستي بشناسيد. امروز كه يازده سال از آن روزهاي خونين مي گذرد، نسل جوان ملت ايران حق ندارد آن روزهاي سياهِ قبل از آن را از ياد ببرد. در حركت عظيم ملت ايران، نسل جوان بايد پيشرو باشد. براي نسل جوان - بخصوص نسل جوان دانشجو - بي تفاوتي و خونسردي جايز نيست. آن جواني كه به سرنوشت كشور نينديشد و حوادث و خصومتهايي را كه نسبت به كشورش در دنيا سازماندهي مي شود، نبيند و نسبت به آنها نجوشد و نخروشد، آن جوان لايق اين نيست كه نام جوانِ شهروندِ يك ملت انقلابي را روي خودش بگذارد. روح جوان، آن روح پر تپشي است كه در سختيها، به داد كشورو ملت رسيد و آنها را نجات داد. جوان نسل امروز، از اين جهت كه در دوراني مثل دوران سياه خفقان و اختناق رضاخاني و محمدرضاشاهي نبوده، شانس آورده است. سختيهايي كه جوانانِ آن روزگار تحمل كردند، هيچ وقت نبايد از ياد جوانانِ امروز برود. البته، اين فداكاري مخصوص ملت ما هم نبود؛ جوانها و نوجوانهاي ملتهاي ديگر هم، در دوران اشغال كشورشان و يا در دوران اختناق حاكم بر ملتشان، فداكاريها كردند. امروز، شما جوانان وظيفه داريد انقلاب را با همه ي وجود، تا اعماق جانتان نفوذ و رسوخ بدهيد و

مفهوم انقلاب و مباني فكري آن را از بن دندان درك كنيد و براي هنگامي كه اين ملت بدان احتياج دارد و در دو صحنه مبارزه مي كند، آن را در خود ذخيره كنيد. صحنه ي اول، صحنه يي است كه انقلاب را از لحاظ اقتصادي يا نظامي و يا سياسي تهديد مي كند كه بايد آن ذخيره را براي دفاع از انقلاب و كشورتان - به هرگونه كه زمان و موقعيّت اقتضا مي كند - به كار بنديد. صحنه ي دوم، صحنه ي سازندگي است. بهترين سازندگان، سازندگان انقلابيند. بهترين پديدآورندگان دنياي آباد باغ انقلاب، كساني هستند كه از انقلاب جوشيده اند و انقلاب در جان آنها رسوخ كرده است. شما جوانان بايد براي اين دو صحنه، خودتان را هر لحظه آماده داشته باشيد. دشمن روي جوانان سرمايه گذاريهاي زيادي مي كند من به عنوان فردي كه جريانها را مي شناسد و از جريانهاي جهاني و پشت پرده و توطئه هاي دشمن آگاه است و از اول انقلاب با آنها سروكار داشته است، مي گويم كه جوانان عزيز! دشمن روي شما سرمايه گذاريهاي زيادي مي كند؛ حواستان جمع باشد. عده يي را به بي تفاوتي مي كشاند و عده يي را دلسرد و مأيوس مي كند. يأس، بزرگترين آفت جوان است. جوانها بدانند كه متأسفانه يأس به روح جوان زودتر راه پيدا مي كند؛ همچنان كه اميد اين گونه است. در مقابل يأسي كه دشمن مي خواهد به جوانها تلقين و تزريق كند، خودتان را مصونيت بدهيد. جواني كه مظهر طهارت و صفا و پاكي است، دشمن مي خواهد او را به فساد و بي صفايي و ناپاكي - در انواع مختلفش - بكشاند. همچنين عده يي را با تزريق تأملات و تفكرات غلط سياسي، از راه صحيح منحرف كند. اوايل انقلاب، عده يي

جوان در اين كشور پيدا شدند و اسلحه به دست گرفتند و با دولتي انقلابي - كه شرق و غرب با آن مبارزه مي كرد - جنگيدند! دشمن، در مغز اين بيچاره ها و طفلكها، فكر غلط سياسي تزريق كرده بود. در همين دانشگاه تهران، در سال 58 و 59، دانشجو سنگرسازي كرد و اسلحه به دست گرفت و به سمت دولت و ملت انقلابي تيراندازي كرد. اين كار، با كدام مقياس قابل فهم و باور است؟! دانشجويي كه بايد در برابر دشمنان انقلاب سينه سپر كند و سپر بلاي اين انقلاب بشود، خودش بلايي به جان اين انقلاب شد! اين، اصلاً قابل باور نيست؛ اما اتفاق افتاد. البته، انقلاب موج خروشاني است كه هر چيزي بخواهد با او مقابله كند، آن را تحمل نمي كند. انقلاب، آنها و بزرگتر از آنها را با خودش برد. بعضي توانستند با جريان انقلاب همسو شوند و بالاخره خودشان را به نحوي با انقلاب همراه كنند و نجات پيدا كنند؛ امّا عده يي ديگر هم در اين اقيانوس موّاج غرق و نابود شدند و صد البته، نابودي معنوي از نابودي جسمي خطرناكتر است. امروز، هر انديشه يي كه جوان را دچار اين احساس بكند كه از مسؤولان و پيشروان انقلاب و مديران كشور جداست، اين انديشه و تفكر، از نوع همان تفكرات سياسيِ غلطِ تزريق شده است. امروز بايد ملت و دولت، پشت به پشت و دست به دست هم و در كنار يكديگر، با تمام توان تلاش كنند تا همه ي طلسمهاي استكبار و سلطه را بشكنند و از بين ببرند. اين، صحنه ي بسيار مهم و حساسي است. تفكري كه شما را هدايت خواهد كرد و بايد بكند،

تفكر اسلامي است. بايد در دانشگاهها به تفكرات اسلامي و كار اسلامي، خيلي اهميت بدهيد. اميدوارم خداوند متعال به شما توفيق دهد و تأييدتان بكند. از همه ي شما برادران و خواهران، مخصوصاً خانواده هاي شهداي عزيز دانشجوي مسلمان پيرو خط امام، تشكر مي كنم. يقيناً اين پاداش مجاهدتها و صدق و صفاي آنهاست. خداوند به همه ي شما توفيق بدهد و همه ي ما را در راه تحكيم نظام اسلامي و گسترش تفكر اسلامي در سراسر دنيا، كمك كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 34 2) اعراف: 88 3) اعراف: 88

بيانات در ديدار با شعرا، قصه نويسان، فيلمسازان، آهنگسازان، عكاسان و هنرمندان رشته هاى تجسمى

بيانات در ديدار با شعرا، قصه نويسان، فيلمسازان، آهنگسازان، عكاسان و هنرمندان رشته هاي تجسمي حوزه ي هنري سازمان تبليغات اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هنرمند مي تواند هدايت بيافريند و لذت روحي ببخشد از حضور شما در اين جا خيلي تشكر مي كنم و از زيارت دسته جمعي شما برادران و خواهران خوشحالم. اگرچه اين ديدار دسته جمعي موجب مي شود به جاي اين كه من از اظهارات شما محظوظ بشوم، باز طبق معمولِ چنين اجتماعاتي، ما صحبت كنيم و شما مستمع باشيد؛ در حالي كه مايل بودم كيفيّت ديدار به گونه يي باشد كه حداقل به آن اندازه يي كه من صحبت خواهم كرد، شما هم افاده و صحبت كنيد. آقاي زم گفتند كه برادران و خواهران قلباً محبت و اشتياق دارند كه ما ديدار داشته باشيم. بايد بگويم كه من هم اين اشتياق را همواره داشته ام كه با جمع هنرمندان انقلاب، در ديدارهايي خوب - چه كاري و چه تبادل نظري و چه اُنسي - ملاقات داشته باشم. پارسال هم به ايشان گفتم كه آماده هستم يك وقت با اعضاي حوزه ي هنري ملاقات كنم. حالا هم خيلي خوشحالم كه

لطف كرديد و تشريف آورديد. جمع بزرگ شما به خاطر تراكمش، براي افرادي از قبيل ما كه مستمع هنر هستيم، كمتر قابل استفاده مي شود؛ چون هر كدام از شما در هر جا كه باشيد، جمع كثيري را مستفيض خواهيد كرد. وقتي همه با هم هستيد، تراكم و تجمع اين همه استعداد و فعليت، طبعاً موجب مي شود كه نتوانيم في المجلس از شما استفاده كنيم و حقيقتاً وقتي يك مجموعه ي خوش استعداد و خوش فعليت - مثل شما - يك جا جمع بشوند، سرمايه ي خيلي بزرگي است و هر هنرمندي مي تواند كشور و بلكه دنيايي را با هنر خودش پوشش بدهد و ذهنيتهايي را بسازد و هدايتهايي را براي افراد بيافريند و يا لذتهاي روحي و معنوي را به كساني كه اهل التذاذ هنري هستند، ببخشد. از كساني كه نمي خواهند هنر اسلامي را بفهمند، متأثر نشويد نكته يي را در خصوص اظهاراتي كه بيان شد و در حقيقت اظهارات اين جمع بود، يادآور مي شوم و آن اين است كه به نظر من، شما از كساني كه نمي خواهند هنر اسلامي را بفهمند يا به آن اقرار كنند، نبايد خيلي متأثر بشويد. اين كه امكانات در اختيار يك مجموعه نگذارند، چيزي است كه انسان بايد تلاش كند تا اين مشكل را برطرف نمايد. امكانات را بايد در اختيار مجموعه يي بگذارند كه كارِ خوب مي كند. اشكالي ندارد كه به دنبال جلب امكانات باشيم و بگوييم كه چرا به ما امكانات نمي دهيد تا ما اين كارها را بكنيم يا اين توسعه را در كارمان بدهيم - اين كار ايرادي ندارد و ما بايد تلاش خود را بكنيم - ليكن اگر كساني حاضر نيستند هنر ما

و ما را كه هنرمنديم، قبول كنند، از زبان شما مي گويم كه اين اصلاً چيز مهمي نيست، چيز بدي هم نيست. مگر مي شود همه با يك هنرِ برخاسته از يك انديشه و تفكر خاصي موافق باشند؟ لابد عده يي مخالفند؛ اشكالي ندارد، مخالف باشند. لابد عده يي با محتوا و جهتگيري مخالفت خواهند كرد. آدم كه نبايد اين مسأله برايش خيلي بزرگ بيايد. يك چيز است كه كسي با آن نمي تواند مخالفت كند و آن خود هنر و مايه ي هنري شماست. اگر شما يك نوشته و شعر و آهنگ و نقاشي و يا محصول خوب هنر را كه سرشار و برخوردار از مايه ي هنري است، عرضه كرديد، هيچ كس نمي تواند بگويد كه اين بد است. هيچ كس نمي تواند با آن مخالفت كند؛ زيرا مثل همان دشمني با خورشيد مي شود: مادح خورشيد مداح خود است كه دو چشمم روشن و نامُرمد است اگر من هنر شما را ستايش كردم، در حقيقت از خودم ستايش كردم. كسي كه از هنر شما تعريف كند، بر سر شما منّتي ندارد. اگر كسي به هنر شما تهاجم كرد، در حقيقت خودش را خراب نموده و به خودش حمله كرده است. وقتي صحبت از ستايش هنر مي شود، يك اثر هنريِ برجسته به معني آثار استثنايي تاريخ، مورد نظر نيست؛ بلكه برخورداري از مايه ي كافي هنر مورد نظر است. مگر مي شود كسي اين واقعيت را انكار كند؟ كساني كه اهل انصافند، اين آدم را تخطئه خواهند كرد. به افزايش مايه ي هنري خود بپردازيد من مي خواهم از اين نكته چنين نتيجه بگيرم كه شما - چه به عنوان شخص هنرمند و چه به عنوان مجموعه ي حوزه ي هنري

سازمان تبليغات - بايد به افزايش مايه ي هنري بپردازيد، تا مايه ي هنريِ شما بيننده را خاضع كند و كسي را كه مدعي و مستفسر حالات و منتظر ره آورد شماست، قانع نمايد كه در اين جا، مايه ي هنري موجود است. شكي نيست كساني كه تفكرات يا انگيزه ها يا اهواي غلط دارند، از هنر استفاده خواهند كرد. هنر چيزي است كه همه ي ذي شعورهاي عالم - عامل و مستمع - با به كار بردن و با التذاد به آن، مي خواهند استفاده كنند. اصلاً در دنيا كسي وجود دارد كه صاحب عقل باشد، ولي نخواهد از هنر استفاده كند؟ طبيعي است كه همه مي خواهند از هنر استفاده كنند. يكي از انواع استفاده هم اين است كه يك نفر، انديشه ي ناپاكي را با يك وسيله ي هنري در ذهنها بريزد. بنابراين، آن فرد هم مي خواهد از هنر استفاده كند - اصلاً جاي ملامت نيست - مثل پول و سلاح كه از آن استفاده مي كنند. جلوي صاحبان انديشه ها و روشهاي ناپاك را نمي شود گرفت. كاري كه مي شود كرد، اين است كه بياييم آن چيزي را كه صاحب انديشه ي ناپاك مي خواهد استفاده بكند يا كرده است، در اختيار سرپنجه ي مقتدر انديشه ي مقدس و پاك و والا قرار بدهيم؛ والّا اگر آن انديشه ي پاك و مقدس و والا نتوانست از اين مايه استفاده كند، شكي نداريم كه عقب خواهد ماند. كسي كه مي خواهد فسادي را در نقطه يي از دنيا به وجود آورد، از وسيله هاي تندرو - مثل هواپيما و اتومبيل - استفاده خواهد كرد. او پول دارد، وسيله كرايه مي كند و در آن مي نشيند و مي رود مثلاً دزدي يي را در آن نقطه سازماندهي كند و يا قتلي راه

بيندازد. شما هم كه مي خواهيد مانع او شويد و به آن جا برويد تا احياي نفوس بكنيد، بايد سوار همين هواپيما بشويد و راه بيفتيد. اگر شما خيلي آدم خوب و قوي يي هستيد و دلتان هم خيلي مي خواهد، كار خوب انجام بگيرد و احياي نفوس بشود، بايد زودتر يا لااقل هماهنگ با او و بلافاصله بعد از او به آن جا برسيد؛ اما اگر خودتان را با اين هواپيماي تندرو، پاي كار نمي رسانيد، قهري است كه عقب مي مانيد. همه ي صحبت من بدين معنا و در اين جهت است كه شما - چه به عنوان مجموعه ي حوزه كه بحمداللَّه همه نوع هنري در اين مجموعه مي گنجد و چه به عنوان غيرمجموعه ي حوزه - وقتي كه هنري را در خود يافتيد و آن را دنبال كرديد و ريشه و چشمه ي هنر را در خودتان به جوشش درآورديد، بايد كوشش كنيد مايه ي هنري را غليظ نماييد تا بتوانيد اين انديشه ي مقدس و اين روح پاك امروز دنيا - يعني انقلاب اسلامي - را كه مثل روح و انديشه ي معصومي، در دنياي ناپاك افكار غلط و در روزگار سياه ما، بالاخره جاي خودش را در دنيا باز مي كند، تقويت نماييد و گسترش دهيد. سنت الهي اقتضا مي كرد كه تفكر اسلامي رو بيايد ما در اين مورد، خيلي صاحب مسأله نيستيم. صاحب مسأله خود خداست كه اين فكر را پيش مي برد. اين سنتهاي الهي است، ما هم يكي از آن كسان و مجموعه هايي هستيم كه اين سنت را عمل كرديم. نه اين كه حالا خيال كنيم و اين شبهه يكباره براي ما به وجود آيد كه ما بوديم اسلام را در دنيا به اين ابهت

رسانديم و اكنون كه در آفريقا و اروپا و در همه جا، مسأله ي اسلام براي استكبار جهاني، يك مسأله ي خطرناك شده و از آن احساس خطر مي كند، پس ما هستيم كه به عنوان خودمان استكبار جهاني را مي ترسانيم و مي لرزانيم و اسلام چنين كاري را نكرده است!! سنت الهي در تاريخ اقتضا مي كرد كه تفكر اسلامي و انديشه ي پاك الهي، در يك نوبت روبيايد، و آن نوبت اكنون آغاز شده است و معلوم مي شود كه يكي از نشانه هايش ماييم. يكي از نشانه هايش، لبنان و آفريقا و كشورهاي گوناگون اسلامي است. يكي از نشانه هايش، احساس ضعف دنيا در مقابل تفكر الهي و توحيدي است كه وجود دارد و در حال به وجود آمدن است. در اين مجموعه و در اين حركت عظيم، اين فكر پاك و مقدسي كه در دنيا به وجود آمده است - فكر انقلابي و توحيدي و الهي - در صف آرايي با فكر شيطاني و اهريمني قرار گرفته است. ما كه اهل هنريم - شما را مي گويم و از زبان شما حرف مي زنم - بايد اين مايه ي هنر را به كار ببريم و غليظ كنيم و شاعر و نويسنده و هر گونه هنرمند ديگري، در خدمت اين تفكر مقدس قرار بگيرند و از هنر و مايه ي هنر و ابزار هنر، حداكثر استفاده را بكنند. البته، حالا اين بحثها را كه آيا هنر ابزار است يا خير و اصولاً تعبير ابزار براي هنر درست است يا نه، براي كساني كه اهل اين مباحثند، بگذاريم. معلوم است كه مقصود من چيست. خواهش مي كنم خواهران و برادراني كه در مجموعه ي حوزه ي هنري كار مي كنند، اين را مهم بشمارند. هنر حقيقي

خواهد توانست تفكر انقلاب را عمق ببخشد پيشرفت شما خيلي خوب بوده است. البته، هرچند شما برادران و خواهران را غالباً از نزديك نمي شناسم و نمي توانم بگويم پيشرفت شما و پيشرفت هنر متعهد و انقلابي، خوب بوده است. انسان كه كارهاي شما را مي بيند، اين پيشرفت را احساس مي كند. مطمئنم كه اگر تلاش بكنيد و امكانات هم - همان طور كه گفتند - فراهم بشود، هنر حقيقي و پرجوشش در كشور ما كه پايگاههاي خيلي زيادي هم دارد، واقعاً خواهد توانست در آينده ي نزديكي، فكر صحيح و تفكر انقلاب و تفكر توحيدي را بر جو اين جامعه مسلط كند و آن انديشه را عمق ببخشد. دو سه سال قبل از اين، يكي از اين نشريات شما را مي خواندم كه يكي از نوشته هاي خوب و با قوّت آن، به قدري من را تحت تأثير قرار داد كه به گريه افتادم. گفتم: پروردگارا! واقعاً اين جوانهاي ما چه قدر به خاطر تو و به بركت ايمان به تو پيش رفته اند و با چه قدرت و جرأتي اين مطالب را مي نويسند. در همان جا نقدي نوشته شده بود كه به نظرم خيلي جالب آمد. از اين كه هنر و ادبيات انقلاب اين گونه رشد مي كند، واقعاً تحت تأثير قرار گرفتم. آن چيزهايي كه ما به عنوان يك مستمع مي توانيم برداشتي داشته باشيم، الحمدللَّه روزبه روز بهتر شده است و شايد در بعضي از بخشها، خيلي هم بهتر شده باشد كه ما خيلي توفيق استفاده و درك آن را نداشته باشيم. جهتگيري هنر بايد خيلي دقيق و روشن و درست باشد چيزي كه خيلي مهم مي باشد، اين است كه به كار بردن هنر بايد مثل همه ي ابزارهاي

ديگر كه حامل يك فكر هستند، جهتگيريش خيلي دقيق و روشن و درست بوده باشد و دچار اشتباه در جهتگيري نباشد. پيامبر اسلام(ص) از همه ي ابزارها، حتّي ابزار هنر، براي حمل همين فكر - كه حالا شما دنبالش هستيد - استفاده كرده است؛ آن هم در راقيترين و فاخرترين حلّه و پوشش خودش، يعني قرآن. واقعاً قرآن مايه ي هنري خيلي عجيبي دارد كه اصلاً براي ما قابل تصوير نيست. اگر از اول تا آخر قرآن و همين طور بيانات رسول اكرم(ص) را ملاحظه كنيد، خواهيد ديد توحيد و دشمني با شرك و بت و شيطان - كه مظهر شر و بدي و پليدي است - وجود دارد و موج مي زند. همچنين تصميم بر تلاش و كار و خسته نشدن و محبت به مردم و تكريم انسان و انسانيت موج مي زند. به عبارت ديگر، اصول اسلامي و چيزهايي كه پايه هاي انقلاب هستند، در تمام قرآن و از اول تا آخر ادبيات صدر اسلام و ادبيات درست اسلامي - يعني همين رواياتي كه از ائمه(ع) رسيده و نيز نهج البلاغه - موج مي زند. هنرمند حقيقت را بهتر و زودتر مي فهمد در اين منابع، حركت زيگزاگي وجود ندارد كه مثلاً يك روز جهتگيريمان طوري باشد كه به طرف چپ برويم و روز ديگر به طرف راست بپيچيم! اين، غلط است. نمي شود به مجوز هنرمند بودن، اين حالت تذبذب را براي خودمان روا بدانيم و بگوييم چون فلاني هنرمند است، نسبت به اصول با ديگران متفاوت است؛ يعني كأنّه بعضي از اصول زندگي هست كه براي همه ي مردم اصل است، ولي اينها براي هنرمند اصل نيست و هنرمند به خاطر لطافت و

رقت روحش و به خاطر ظرافت انديشه و برداشتش، از اصول معمول زندگي مستثناست! نه، اصلاً چنين چيزي نيست. هنرمند به خاطر آن ظرافت و لطافت و حساسيت، حقيقت را بهتر و زودتر مي فهمد و بهتر بيان مي كند و نسبت به آن پايبندتر مي ماند؛ نه اين كه حالا چون حقيقت را زودتر از ديگران به دست آورده، يا لطيفتر و ظريفترش را به دست آورده است، آسانتر از دست مي دهد. مگر چنين چيزي ممكن است؟! اصلاً اين اهانت به هنر است كه ما تذبذبهايي را كه در ذات خودمان است و يا ناشي از احساسات غلطي است كه در خودمان وجود دارد، به پاي هنر ببنديم؛ كمااين كه در گذشته، اين هنرمندها غالباً اعتيادهاي بدي داشتند و به انواع و اقسام آلودگيها معتاد بودند. در آن وقت، من بعضي از آنها را مي شناختم و بعضي را هم از دور مي شناختم و مي دانستم كه در چه وضعيتي هستند. يك وقت به يك نفر گفتم كه چرا همه ي آنها اين گونه اند و هر كس را كه ما شنيديم و فهميديم و ديديم، معلوم شد كه يك طور گرفتار است. گفت: هنرمند است ديگر!! واقعاً به نظر من هيچ اهانتي به هنر بالاتر از اين مطلب نيست. او به عنوان اهانت، اين اظهارنظر را نمي كرد؛ بلكه او به عنوان عذرخواهي مي گفت! مي خواست بگويد بالاخره هنرمند آدم لطيفي است و دچار چنين چيزهايي مي شود؛ در حالي كه اين اصلاً مجوز نمي شود. من مي گويم حالا كه در دوراني زندگي مي كنيم كه آن آلودگيها و گرفتاريها كم شده و يا در معيارهاي موجود زندگي ساقط شده است و در معيارهاي دوران بعد از انقلاب، اين حرفها بيش از

گذشته عيب است، نبايد چيزهاي ديگري را به حجت و مجوز هنرمند بودن، جايگزين همان گرفتاريها بكنيم. به اعتقاد من، غرض اين است كه آن خط اصيل اسلامي و ناب و قرآني كه همان خط انقلاب اصيل و خط امام ماست، حفظ شود. امام براي همه ي ما الگوست هويت هنري امام، بعد از رحلتشان براي همه آشكار شد. شايد خيليها اصلاً نمي دانستند كه امام اهل شعر يا شاعر است؛ آن هم شعر با اين مايه از لطافت عرفاني وآن سوخته حاليِ مخصوص يك انسان عارف دلباخته. اين بزرگوار، با آن روح عرفاني، همان كسي است كه صدايش قويترين صداها عليه استكبار جهاني بود. يعني لطافت روحي با قوّت اراده ي آن چناني همراه مي شود و بزرگترين كارهاي روزگار ما را انجام مي دهد. واقعاً تشكيل جمهوري اسلامي، فقط تشكيل يك حكومت جديد و از بين بردن يك حكومت قديم نبود؛ كار خيلي مشكلتر از اين بود. در دنيايي كه همه چيز در جهت مادّيت است و شايد حدود دويست سال است كه به طور برنامه ريزي شده، عليه اديان و بخصوص عليه اسلام كار مي شود، تأسيس حكومت اسلامي در يكي از حساسترين نقاط دنيا، واقعاً كار معجزه آسايي بود. آن بزرگوار، با قوّت اراده ي خودش توانست همه ي نيروهاي عظيم مردمي را به كار گيرد و اين معجزه را به كمك پروردگار تحقق ببخشد. خيلي مهم است كه آن روح لطيف، در طول سالهاي متمادي مبارزه - كه مشكلات فراواني به همراه داشت - با قوّت اراده و استقامت در راه، يك سر مو به چپ و راست نرفت. به نظر من، ايشان براي همه ي ما و شما به عنوان هنرمندان متعهد و مؤمن و براي

هر قشري به عناوين مختلف، الگو هستند و بايستي از ايشان تعليم گرفت. دستگاههاي مختلف بايستي به شما كمك كنند شخصاً به شما به خاطر ارزشهاي زيادي كه در وجودتان است و من برخي از آنها را احساس و ادراك مي كنم و به خاطر سرمايه يي كه در وجود شماست و براي ملت و مردم و كشور و انقلاب و تاريخ ما، يك چيز فوق العاده ضروري و لازم است، محبت و علاقه ي زيادي دارم. خواهش مي كنم كه اين سرمايه را در خودتان تقويت كنيد و آن را هرچه بيشتر در خدمت هدفهاي پاك و مقدس قرار بدهيد. دستگاههاي مختلف بايستي به شما كمك كنند و موانع را از سر راهتان بردارند، تا ان شاءاللَّه بتوانيد پايه و هسته ي مركزي هنر صحيح و اصيل اسلامي را هرچه قويتر و ريشه دارتر پايه گذاري كنيد و شكل بدهيد. ديگران هم كه هنرمندند، اما فكر و روحيه ي آنان چيز ديگر و طور ديگري است، بايد بدانند كه حقيقتاً دريغ و حيف است كه آن سرمايه و هنر، در راه چيزي غير از راه خدا و معنويت و انقلاب و نجات انسانها و كمك به محرومان و مستضعفان به كار برود و نيز حيف است كه در مصارف و راههاي خيلي كم ارزشي كه متأسفانه آن مبتذلات به كار مي روند، به كار رود. يك بار ديگر، از اين كه اين توفيق را به من داديد كه زيارتتان كنم، تشكر مي كنم. البته، مقصودم از اين ديدار اين نبود كه مثل هميشه براي شما صحبت بكنم؛ مقصود اين بود كه بيشتر از شما بشنويم و استفاده كنيم كه آن هم طبعاً در چنين جمعي ميسور نيست و ان شاءاللَّه بايستي آقاي زم براي

اين كار برنامه ريزي خوبي بكنند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از جانبازان، خانواده هاى معظّم شهدا، اسرا، مفقودان و مسؤولان بنياد شهي

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از جانبازان، خانواده هاي معظّم شهدا، اسرا، مفقودان و مسؤولان بنياد شهيد، جمعي از روحانيون و ائمه ي جمعه و مسؤولان شهرهاي مشهد، رودسر، فيروزكوه، خميني شهر، سوادكوه، بابل، اميركلا، اصفهان، رهنان، شهرضا و دهاقان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در زمان ما مجاهدت و فداكاري ارزش مضاعف دارد من هم متقابلاً ارادت و اخلاص صميمانه ي خود را نسبت به شما خانواده هاي معزّز شهيدان كه حقيقتاً از جمله فداكارترين مردم كشور ما و انقلاب هستيد، تقديم مي دارم و از همه ي شما، مخصوصاً آقايان علماي اعلام و ائمه ي محترم جمعه كه از راههاي طولاني و نقاط مختلف كشور تشريف آورديد و اين توفيق را به من ارزاني داشتيد، تشكر مي كنم. در زمان ما، ارزش شهادت و فداكاري در راه خدا، از بسياري زمانهاي تاريخ اسلام بيشتر است. شهادت، هميشه با ارزش است و فداكاري در راه خدا، هميشه كاري عظيم و ارجمند است؛ اما همين كار خوب و بزرگ، در برخي از شرايط و در بعضي از زمانها، بزرگتر و مهمتر و باارزشتر است. مثلاً در صدر اسلام، فداكاري واقعاً ارزش مضاعف داشت. علت هم اين بود كه در آن دوران، اسلام مثل نهالي بود و اگر فداكاريها نمي بود، شايد دشمنان اسلام اين نهال را مي كندند. در زمان سيّدالشّهداء(عليه الصّلاةوالسّلام) آن فداكاري و شهادت بزرگ، ارزش مضاعف داشت؛ چون حقيقتاً در آن روزها محصول زحمات پيامبر(ص) در حال از بين رفتن بود و فداكاري حسين بن علي(ع) و ياران آن بزرگوار، مانع از چنين كاري شد. بعضي از زمانها اين گونه است كه مجاهدت در راه خدا و شهادت

در راه او، ارزش مضاعف دارد و دو برابر و چند برابر است. مثلاً يك ظرف آب گوارا كه در حالت طبيعي هم با ارزش است، اما در يك تابستان گرم، آن هم براي انساني كه مدتي تشنگي كشيده، بخصوص اگر آن انسان بيمار هم بوده و در جايي باشد كه آب در آن جا كم است، اين يك ظرف آب گوارا چند برابر ارزش پيدا مي كند. بنابراين، همه جا قيمتها يكسان نيست، بلكه شرايط متفاوت است. به دليلي، در زمان ما مجاهدت و فداكاري ارزش مضاعف دارد. اين زمان از همان زمانهايي است كه اگر كسي در راه خدا جهاد كند و شهيد بدهد، با بسياري از زمانهاي ديگر تفاوت دارد. اگر بخواهيم آن علت و دليل را به طور خلاصه مطرح كنيم، بايد بگوييم علت اين است كه امروز دشمنان اسلام، از هميشه ي تاريخ مجهزترند. تجهيزاتي كه امروز در اختيار دشمنان اسلام است، هيچ وقت در طول تاريخ در اختيار دشمنان اسلام قرار نداشته است. مثلاً در دوره يي از صدر اسلام، خلفاي ظالم و غاصب مي خواستند نسبت به اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) سمپاشي كرده و در متن جامعه ي اسلامي، عليه اميرالمؤمنين و عليه اسلام ناب و عليه تفسير صحيح قرآن تبليغات كنند تا مردم را به راهي كه خودشان مايلند، بكشانند. اين كار را چگونه انجام مي دادند؟ در چه مدتي و با چه وسايلي بايد كساني را به سرتاسر عالم مي فرستادند؟ اين كه در عالم اسلام هر كسي برود جمعيتي را پيدا كند، خطبه يي بخواند، حرفي بزند و مطلبي را كه حكام جور مي خواهند، در اختيار مردم و اذهان آنان قرار بدهد، كاري مشكل بود. البته، كارِ مشكل

را مي كردند؛ اما طبيعتاً توفيقات آنها زياد نبود. امروز تجهيزات دشمنان اسلام بيشتر از گذشته است امروز، در اين دوران و در اين نيم قرن اخير كه تجهيزات تبليغاتي عالم به صورت عجيبي پيشرفت كرده است، اگر بخواهند عليه اسلام تبليغاتي بكنند - كه مي خواهند و مي كنند - براي قدرتمندان ضد اسلام زحمتي ندارد. براي آنها در اين كار، اين همه سختي نيست. كاري را كه در گذشته در طول چند سال بايد انجام مي دادند - آن هم در يك منطقه ي محدود - امروز همان كار را در طول چند ساعت انجام مي دهند. در سطح وسيعي از عالم، بر ضد اسلام فيلم مي سازند و در تلويزيونهاي بين المللي منتشر كرده و پخش مي كنند. هر كسي اين فيلم را تماشا كند، اگر خبر از اسلام نداشته باشد، نسبت به اسلام بدبين خواهد شد. راديوها، خبرنامه ها، خبرگزاريها و خبرهاي آنان، دايماً در سطح عالم عليه اسلام و عليه ارزشهاي اسلامي كار مي كنند. اين، يك نمونه از پيشرفت تجهيزات دشمنان اسلام است. امروز، در هر نقطه يي از عالم كه سياستها بخواهند بر مسلمانها فشار وارد كنند، به آساني انجام مي دهند. براي قدرتها آسان است كه بر توده هاي ضعيف و بي سلاح و بي دفاع، فشار وارد كنند. مثلاً مي بينيد كه هزاران مسلمان در هند زير فشار قرار مي گيرند. دولت آن جا هم اگر نگوييم به دشمنان اسلام و مسلمين كمك مي كند - كه احتمال دارد كمك هم بكند - حداقل اين است كه آرام نشسته و تماشا مي كند كه اكثريتي، جمع مسلمانان را - با اين كه خيلي زيادند، اما در آن كشور اقليتند - زير فشار قرار بدهند، كشتار كنند، اهانت نمايند، كتك

بزنند و آواره كنند. اين، يك نمونه در كشورهاي اسلامي است. گروههاي مسلماني كه براي دفاع از اسلام قيام مي كنند، به وسيله ي سردمداران آن كشورها به راحتي زير فشار و شكنجه و زندان قرار مي گيرند و قدرتهاي جهاني هم از اينها - يعني از دولتها - حمايت مي كنند. مصر، امروز اين گونه است. بسياري از كشورهاي ديگر در دنيا همين گونه اند. يك ملت مسلمان مانند ملت فلسطين را از شهر و خانه و كشورشان بيرون مي كنند و قدرتهاي بزرگ جهاني هم به اين كار كمك مي نمايند و بلكه خودشان آن را انجام مي دهند. پس، مي بينيد كه امروز تجهيزات و قدرت و امكانات دشمنان اسلام براي فشار آوردن روي مسلمانها و طرفداران اسلام، با گذشته خيلي تفاوت كرده است. حالا در اين شرايط، اگر ملتي براي دفاع از اسلام و براي عظمت دادن به آن قيام كند و در راه اعتلاي اسلام مجاهدت نمايد و از كسي و چيزي نترسد و در راه اين مجاهدت به شهادت برسد، اين قيام و مجاهدت و شهادت، از هميشه ي تاريخ باارزشتر است و ملت ايران، بخصوص خانواده هاي شهدا و عناصر شهيد ما، امروز اين امتياز را داشته و دارند كه براي اسلامي قيام كردند و خون و شهيد دادند كه دشمنان اين اسلام در سطح عالم، به انواع سلاحها مجهزند. ايستادگي در مقابل دشمنان مقتدرِ مسلطِ زورگوي ظالمِ پرروي گستاخ، كار بسيار بزرگ و با عظمتي است. اين، همان كاري است كه مردم ما كردند و عظمت ملت ما به خاطر همين شهادت جوانان شما و شجاعت فرزندانتان بود. اسلام امروز بيش از هميشه مورد بغض قدرتهاي شيطاني است به دو

نكته ي در كنار هم كه من در خلال عرايضم مطرح كردم، توجه كنيد: نكته ي اول اين است كه امروز اسلام بيش از هميشه در دنيا مورد بغض و عداوت سردمداران قدرتهاي شيطاني است. سابق هم با اسلام بد بودند و هيچ وقت گردن كلفتها و زورگوهاي عالم، از اسلام خوششان نمي آمد و با اسلام دل صافي نداشتند؛ اما امروز اين دشمني چند برابر است. امروز، قدرتهاي شيطاني مزه ي ضربتهايي را كه اسلامِ زنده بر آنها وارد مي كند، چشيده اند. امروز، قدرتهاي شيطاني غربي - امريكا و ايادي و اذنابش - فهميده اند كه وقتي يك ملت مسلمان بود و به نام خدا قيام كرد، چه معنايي دارد. لذا از اسلام بيشتر مي ترسند و نسبت به اسلام بيشتر بغض و عداوت مي ورزند. نكته ي دوم اين است كه شما مسلمانان مؤمن و مقاوم توانسته ايد در مقابل اين نفرت و خشم و عداوتِ ديوانه وار قدرتها ايستادگي بكنيد. ارزش اين ايستادگي و مسلماني و مسلمان ماندن، بيشتر از مسلمانيِ صد سال و پنجاه سال پيش است. اين مسلماني، مثل مسلمانيِ دوران صدر اسلام است؛ هم فضيلت و هم دردسرش بيشتر است. آن اسلامي كه انسان، پنجاه سال يا شصت سال يا هفتاد سال در دنيا زندگي مي كرد و در تمام اين مدّت، يك بار با دشمنان خدا مواجه نمي شد و به روي دشمنان خدا اخم نمي كرد و حتّي از طرف دشمنان خدا تلنگري نمي خورد، اسمش اسلام بود. اين مسلماني، با مسلمانيِ جوان نورسيده ي ما كه بيست سال يا بيست و پنج سال سن دارد و از ابتداي بلوغ كه به شرف تكليف مشرّف شده، در ميدان جهاد با دشمنان خدا قرار

گرفته و در ميدان جنگ مقاومت و مجاهدت كرده، يا به شهادت رسيده و يا جانباز و اسير شده است، از زمين تا آسمان فرق دارد. مسلمانيِ جوانان امروز ما كه در راه خدا مقاومت و مجاهدت و ايستادگي مي كنند، مثل مسلمانيِ جوانيهاي ابي ذرغفاري و حنظله ي غسيل الملائكه و مصعب بن عمير است. مثل مسلمانيِ گذشتگان ما نيست كه عمري مسلمانِ خوب هم بودند - كه خداي متعال يقيناً اجرشان را هم خواهد داد - نمازي مي خواندند، عبادتي مي كردند، كاسبي يي مي كردند و دنبال كار خودشان بودند؛ نه امر به معروف و نهي از منكري بود، نه جهادي بود و نه مواجهه با دشمنان خدا. اين كجا و آن كجا؟ اين دو حالت با يكديگر خيلي فرق دارد. قدر مسلمانيِ دوران جهاد را بايد دانست قدر مسلمانيِ دوران جهاد را بايد دانست. البته، مقداري هم سختي دارد، اما اين سختي اول كار است. شما از دوران دهساله ي زندگي پر بركت رسول گرامي اسلام(ص) كه در مدينه و در ميان مسلمانها زندگي كردند، آگاهيد و مي دانيد كه از اول تا آخر آن، جنگ و سختي و كمبود بود؛ اما اگر در جغرافياي دنيا بنگريد، خواهيدديد كه همان مجاهدات دهساله ي پيامبر بود كه پنجاه سال بعد از آن جنگها، حكومت پيامبر نصف بيشتر دنياي آباد آن روز را فرا گرفت. اين، همان ده سال بود كه به خاطر همان مجاهدتها اين گونه شد. البته، بعدها آن طور كه دوران پيامبر بود و انتظار مي رفت، ادامه نيافت و بعد از گذشت مدتي، وضعِ خوب، بد هم شد؛ اما در عين حال همان زحمات و مجاهدتها و سختي كشيدنها و گرسنگي خوردنهاي دهساله ي رسول اكرم(ص) و يارانش، باعث

شد كه نيم قرن بعد از رحلت آن حضرت، بيشتر از نيمي از دنيا در اختيار مسلمانان باشد. سختيهاي زيادي در زمان پيامبر تحمل شد. سرگذشت اصحاب صُفّه را كه مي دانيد. لباس قرض دادن به يكديگر را كه شنيده ايد. آنها در آن زمان، با يك خرما در ميدان جنگ مقاومت مي كردند. نفر اول خرما را مي مكيد تا از شيريني آن مقداري جان بگيرد، بعد از دهانش بيرون مي آورد و به نفر دوم مي داد و او هم مي مكيد و قدري او هم جان مي گرفت و سپس خرماي دوبار مكيده را به نفر سومي مي داد كه او فرو بدهد. اين گونه زندگي مي كردند، اين طور سختي مي كشيدند و اين طور كمبود داشتند. در ابتداي كار، فشار روي آنها از همه طرف زياد بود. اول كار، همان پنج، شش ماه و يك سال اول نيست؛ پنج، شش ماه در عمر يك مسافرت، اول كار محسوب مي شود، نه در عمر يك ملت و نه در عمر يك تاريخ نو. در عمر يك ملت، ده سال و بيست سال، چند روز محسوب مي شود. در دوران پيامبر(ص)، مردم سختيها را تحمل كردند؛ اما بعد از آن كه پايه محكم شد، آن مجاهدتها و فداكاريها و اخلاصها و تربيتها، موجب شد كه اين حركت آن چنان سريع ادامه پيدا كند كه پنجاه سال بعد از رحلت پيامبر، بيشتر از نيم دنيا در اختيار مسلمانها باشد. در آن زمان چنين بود و امروز هم همان گونه است. در زمان ما، مجاهدت ارزش مضاعف دارد. منافقان و كساني كه در دلهايشان مرض است، در زمان پيامبر نق مي زدند؛ امروز هم نق مي زنند و در زمان امام عزيز ما

هم نق مي زدند. آنها در آن روزگار، سختيها و كمبودها و شدتها را بزرگ مي كردند؛ امروز هم بزرگ مي كنند. به حرف آنها نبايد اعتنا كرد كه بحمداللَّه مردم اعتماد نمي كنند. سرانجام شما اسلام را در دنيا عزيز خواهيد كرد مسأله اين است كه امروز شما در مقابل دنيايي كه قدرتمندانش تصميم گرفته اند با اسلام مبارزه بكنند - چون از اسلام مي ترسند و از او ضربت خورده اند - مي خواهيد اسلام را عزيز و زنده كنيد. كار خيلي مهمي است. من به شما مي گويم كه بالاخره كارتان را پيش خواهيد برد و سرانجام شما هستيد كه به كوري چشم كساني كه نمي توانند ببينند، اسلام را عزيز خواهيد كرد. قدرتمندان دنيا و امپراتورهاي زر و زور خيال نكنند كه خواهند توانست با سختگيريهايي از قبيل آنچه كه در اروپا و كشورهاي اسلامي و جاهاي ديگر عليه مسلمانها انجام مي گيرد، اسلام را از صحنه خارج كنند. روز طلوع اسلام فرا رسيده و اسلام در صحنه ماندني است. آن وقتي كه مي توانستند اسلام را منزوي كنند، گذشت. سالهاي متمادي اسلام را منزوي كردند و اين انزوا به قدري بود كه ديگر از آن نمي ترسيدند؛ چون خطري برايشان نداشت. اسلام فراري، اسلام مخفي شده، اسلامي كه مسلمانهايش ننگشان مي آيد بگويند ما مسلمانيم و ننگشان مي آمد در اول سخنرانيهايشان «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم» بگويند، هيچ خطري براي استكبار ندارد. نمايندگان جمهوري اسلامي، مردانه و قدرتمندانه، نام خدا را در تمام تريبونهاي بزرگ دنيا عظمت بخشيدند و به آن افتخار كردند. آن وقت ديگران ديدند كه از قافله عقب مانده اند و لذا حالا بعضي از سران مسلمان وقتي مي خواهند در جايي نطق كنند، اول كار «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم» مي گويند!

خجالت مي كشيدند «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم» بگويند. اصلاً اسم خدا را نمي آوردند و ننگشان مي آمد. اسلام اين گونه در غربت بود. بنابراين، از چنين اسلامي نمي ترسيدند؛ همچنان كه از اسلام زراندوزاني مثل سعودي و امثال او نمي ترسند. امريكا، از اسلامِ نوكرمآبهايي مثل بعضي از دولتهاي ديگر نمي ترسد - آن اسلام ترس ندارد - از آن اسلامي مي ترسد كه اسلام ناب است، اسلام قرآني است، اسلام جهاد و مبارزه و اسلام توكل به خداست؛ يعني همان اسلامي كه در دست مردم انقلابي ما و در دست شماست و دست جوانهايتان بود كه رفتند و جنگيدند و شهيد شدند. از اين اسلام مي ترسند. خانواده هاي اسرا به جوانان آزاده ي خود افتخار كنند هر نفر از جوانان ما در جبهه، براي استكبار يك خطر محسوب مي شد. هر نفر از اسراي ما كه امروز در زندانهاي دولت بعثي است، براي استكبار به عنوان يك خطر بالقوّه و بالفعل به حساب مي آيد. اين واقعيت را خانواده هاي اسرا بدانند و بدان افتخار كنند. همچنان كه خانواده هاي شهدا به شهداي خود افتخار كردند، خانواده هاي اسرا هم بايد به اين آزادمردان و جوانان آزاده افتخار كنند. ما مي دانيم اينها چه قدر مردانگي و قدرت نفس از خود نشان دادند و دشمن نتوانسته آنان را هضم كند. البته، روي اسراي عزيزمان در طول اين چند سال سختگيريها و فشارهايي هم داشتند؛ ولي آنها مردند و مؤمنند و آن همه سختي را تحمل كردند و به خاطر اسلام ايستادگي نمودند. همان رژيمي كه آن قدر نسبت به اسرا سختگيري كرده است، حالا براي مصلحت خود و براي فريب افكار عمومي مردم دنيا مي گويد كه مسأله ي اسرا، يك مسأله ي انساني است و بياييد قبل

از عقب نشيني، اسرا را مبادله كنيم!! كدام اسرا را مبادله كنيد؟! اسرايي كه ثبت نام نشده اند؟ چندين هزار از اسراي ما در زندانها و اردوگاههاي رژيم بعثي هستند كه هنوز ثبت نام نشده اند و صليب سرخ اين قدر شجاعت و بي طرفي نداشته كه برود آنان را ثبت نام بكند. تعدادي از اسراي ما در آن جا ثبت نام شده اند. آنها مي گويند بياييد همه ي اسراي عراقي در ايران را به ما بدهيد و تعدادي از اسراي خود را بگيريد! با اين پيشنهاد، بعداً ما بايد دنبال عراق راه بيفتيم و چند سال التماس كنيم كه ما چند هزار نفر ديگر آن جا اسير داريم! آنها دلشان اين گونه مي خواهد. مسأله ي اسرا را به عنوان يك مسأله ي انساني مطرح مي كنند، در حالي كه از اوّليترين و ابتداييترين خدماتي كه بايد نسبت به اسرا انجام بشود، خودداري كردند. حتّي اجازه ندادند كه اسمهاي آنان روي كاغذ بيايد و در ليستهاي صليب سرخ درج شود تا مشخص گردد اينها اسيرند. تعداد زيادي از مفقودان ما جزو اسرايند كه رژيم عراق هيچ نام و نشاني از آنها نداده است.

ما بيش از ديگران به سرنوشت اسرا علاقه منديم دستگاههاي استكبار جهاني - همانهايي كه در دوران جنگ دايماً از عراق حمايت كردند - امروز هم مسأله ي اسرا را عَلَم كرده اند. ما به سرنوشت اسرا بيش از آنها علاقه منديم. ما بيش از آنها مايليم فرزندان و عزيزان ما كه در اردوگاههاي عراق هستند، برگردند. هيچ كس به قدر ما براي اين كار دل نمي سوزاند و علاقه ندارد؛ اما ما نمي خواهيم فريب دشمن را بخوريم و دستخوش بازيچه ي سياسي سياستمداران خبيثي بشويم كه در تمام هشت سال جنگ، پشت

سر عراق بودند و به او كمك كردند و حالا در اين موقعيت هم مي خواهند به او كمك كنند. بله، مسأله ي اسرا مسأله ي انساني است؛ اما قدم اول براي حل اين مسأله ي انساني آن است كه عراق صادقانه بگويد چه تعداد اسير ايراني در دست دارد. صليب سرخ كه بايد يك مؤسسه ي بي طرف باشد، تاكنون اين كار را انجام نداده است. البته، اين هم به خاطر مسلمان بودن ماست. ما در راه خدا و براي مسلمان بودن، از اين چيزها زياد تحمل كرده ايم و باز هم تحمل مي كنيم و سرانجام به فضل پروردگار، با استقامت خودمان دشمن را به زانو در خواهيم آورد. هم خانواده هاي شهداي عزيزمان و هم خانواده هاي اسراي عزيزمان و هم جانبازان عزيزمان و خانواده هاي گراميشان، قدر خودشان را بدانند و مطمئن باشند كه عمل آنها امروز خيلي ارزش داشته و دارد و تأثير زيادي براي عظمت اسلام داشته و خواهد داشت. البته، همه ي مردم بايد قدر اين عزيزان را بدانند و دستگاههاي دولتي و مردم معمولي بايد آگاه باشند كه شهيد و خانواده اش و جانباز و خانواده اش و اسير و خانواده اش، جزو برجسته ترين انسانها و شريفترين و عزيزترين آنها هستند و بايد همان گونه هم با آنها معامله شود. البته، معامله ي خدا و آنچه خدا با شما خواهد كرد، از همه بالاتر و باارزشتر و ماندگارتر است. اميدواريم كه خداوند به شما اجر بدهد و دلهاي شما را شاد كند و رحمت و فضل خود را به خاطر جبران اين فداكاري بزرگ، بر شما ارزاني بدارد و ان شاءاللَّه پيروزي كامل اسلام و مسلمين را به همه ي شما نشان بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با ائمه ى جمعه، روحانيون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم شهرهاى كبودرآهنگ و بهار همدان،

سخنراني در ديدار با ائمه ي جمعه، روحانيون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم شهرهاي كبودرآهنگ و بهار همدان، هشتپر طوالش، سبزوار و مرند، اعضاي ستاد نماز جمعه ي تهران، فرهنگيان و دانش آموزان گلپايگان و دست اندركاران احداث حسينيه ي امام خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اسلام در اجتماعات بشري، در حال نفوذ و رشد است از همه ي برادران و خواهران كه از نقاط دوردست تشريف آوردند، مخصوصاً علماي اسلام و خانواده هاي معظم شهيدان، صميمانه تشكر مي كنم. اميدوارم خداوند متعال رحمت و فضل و بركات خود را بر همه ي شما مردم مؤمن و شريف و علاقه مند و فداييِ انقلاب نازل كند. امروز، در سرتاسر عالم حقيقت روشني محسوس است كه اگر كسي از مسايل جهان مطلع باشد، اين حقيقت را خواهد ديد و نخواهد توانست انكار كند و آن اين است كه اسلام در اجتماعات بشري در حال نفوذ و رشد است؛ چه اجتماعاتي كه از ظلم و ستم قدرتهاي شيطاني و نظامهاي طاغوتي بجان آمده اند و به دنبال فكر و راه جديدي هستند - مثل جوامع كشورهاي آفريقايي و آسيايي و امثال اينها - و چه حتّي جوامع كشورهاي اروپايي. البته، كدام اسلام؟ اين، قابل بحث است؛ چون دو نوع اسلام وجود دارد كه شايد بعضي از ظواهر اين دو، با هم شبيه باشند، اما روح و جهتگيري آنها يكسان نيست: يكي اسلام حقيقي و قرآني و ناب محمّدي(ص) است؛ يعني همان اسلامي كه پيروان خود را به وضع جديدي از زندگي دعوت مي كند و در خدمت صاحبان قدرت و رؤساي شرق و غرب قرار نمي گيرد. ديگري هم همان اسلامي است كه ظواهر و اسم اسلام را دارد؛ امّا به آساني در خدمت

امريكا و غرب و شرق قرار مي گيرد - مثل اسلامِ همين قلدرهايي كه بر بعضي از كشورهاي اسلامي مسلطند. آنها هم از اسلام دم مي زنند؛ اما اسلام براي آنها يك دكان و وسيله ي حيات و قدرت است؛ والّا اسلام اگر همان اسلامِ قرآن باشد، تسلط امريكا بر مخازن نفتي و سرنوشت مسلمين را صريحاً رد مي كند. آنچه امروز در دلها نفوذ مي كند، اسلام ناب محمّدي است چه طور ممكن است كه كسي هم مسلمان باشد و هم مطيع و منقاد امريكا؟! هم مسلمان باشد و هم اهل فساد و انحطاط و عيش و طرب و انواع و اقسام گرفتاريهاي اخلاقي؟! هم مسلمان باشد و هم به مردم ظلم كند و در رأس قدرت ظالمانه يي قرار داشته باشد و به ميل دشمنان اسلام بر مسلمانها فشار وارد كند. پس، همان تعبير «اسلام امريكايي» - كه امام فقيد و بزرگوارمان مكرّر بيان مي كردند - تعبير درستي براي اسلام آن چنان افراد و مدعياني است. آنچه امروز در دلها و جوامع بشري نفوذ مي كند، اسلام حقيقي و ناب و سازش ناپذير است. لذا شما مي بينيد در كشورهايي كه مردمِ آن مسلمان هستند - مثل بعضي از كشورهاي عربي و آفريقايي كه توده ي مردم مسلمانند - مساجد معمور است؛ اما جمعي به عنوان طرفداري از اسلام قيام مي كنند و حكومتهاي وابسته، اين جمع را زير فشار قرار مي دهند و آنها را با انواع شكنجه ها، شكنجه مي كنند و نهايتاً هم آنها را خرابكار مي نامند!! اين، به چه معناست؟ معنايش اين است كه آنچه در آن كشورها رايج است، چون از لُب و حقيقت اسلام فاصله دارد، لذا افراد مؤمن و داراي وجدانِ آگاه

و آزاد در صدد برمي آيند كه اسلام واقعي و سازش ناپذير را حاكم كنند و به همين خاطر اصطكاك پيش مي آيد. اين، يك حقيقت است كه امروز اسلام در حال پيشروي است و اين، يكي از معجزات اسلام و قرآن است؛ زيرا آن قدري كه عليه اسلام - بخصوص در طول ده سال اخير - تبليغ و اقدام شده و پول خرج شده است، شايد عليه هيچ فكر و عقيده ي ديگري در مدت مشابه، اين همه تبليغ و ضديت و خصومت انجام نگرفته باشد. مبارزه با جمهوري اسلامي، به خاطر اسلام است وقتي كه انقلاب اسلامي در ايران پيروز شد، مردم مؤمن و متعهد ما بر اساس اسلام عمل كردند؛ يعني اسلام در كشور ما فقط لقلقه ي لسان نبوده و نيست، بلكه ملت ما به همان جهتگيريهايي كه قرآن براي مسلمانها خواسته است، عمل كردند؛ لذا با شيطانها و قدرتهاي ظالم مبارزه كردند و در راه خدا از همه چيز گذشتند و همان فداركاريهايي كه اسلام خواسته است، انجام دادند. ملت ما، عزت خود را در مقابل قدرتهاي جهاني حفظ كرد؛ يعني همان چيزي كه قرآن براي مسلمانها خواسته است: «و للَّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين»(1). عزت، متعلق به مؤمن است؛ چون مؤمن تنها كسي است كه با همه ي وجود، در مقابل هر چيزي كه بوي شيطنت و ظلم و فساد مي دهد، مبارزه و مقاومت مي كند و فقط بنده ي خداست و غير او را بندگي نمي كند. از وقتي كه ملت ايران با پيروزي انقلاب توانست دين خدا و اسلام را در قالب يك نظام اجتماعي مجسم و متبلور كند، ترس از اسلام در دل مستكبران به

وجود آمد و لذا عليه اسلام، تلاش و مبارزه و تبليغ نمودند و پول خرج كردند. مبارزه با جمهوري اسلامي، به خاطر اسلام است. آن وقتي كه جمهوري اسلامي اثبات كرد كه به معتقدات خود و به اصول اسلام پايبند است، به عنوان يك خطر بزرگ تلقي شد و تمام دستگاههاي استكبار عليه او به كار افتادند؛ والّا در آن اوايلِ كار كه هنوز نمي دانستند جمهوري اسلامي چيست و تا چه حد به مباني خود پايبند است، آن قدر حساسيتي نشان نمي دادند. دو جريان در مقابل هم بنابراين، دو جريان در مقابل هم قرار دارند و اين براي ما مردم ايران، مطلبي مهم و سرشار از عبرت و درس است: از يك طرف، در هر جاي دنيا كه نشانه يي از اسلام ديده شود، فشارهاي استكبار و قدرتهاي مادّي عليه آن روزافزون است - كه شما خبرهايش را مي شنويد - حتّي مظهر كوچكي از اسلام در يك كشور اروپايي، مايه ي جنجال مي شود و دولتمردان و سياستمداران با آن مبارزه مي كنند. از طرف ديگر، علي رغم فشاري كه امروز عليه مسلمانها و اسلام در دنيا وجود دارد، دلهاي مردم دنيا - بخصوص جوانها و روشنفكران و انسانهاي آگاه - متمايل و مجذوب اسلام است و اين همان چيزي است كه گسترش اسلام حقيقي را تدوين خواهد كرد. اسلامي كه متكي به فطرت انسانها و مبارز با همه ي دستگاههاي ظلم و ستم باشد، خواهد توانست بماند و در دنيا حكومت كند و انسانها را به سمت خود جذب نمايد. عبرت اين مطلب براي ما و ملت ايران اين است كه در جامعه ي خودمان، قدر اسلام را بيش از پيش بدانيم. آن چيزي كه

ملت ما را از همه ي بندها و اسارتها آزاد خواهد كرد، نظام و احكام اسلامي است. امروز، شما در دنيا ملتي را نمي توانيد پيدا كنيد كه به نحوي زير فشار و اعمال نفوذ قدرتهاي بزرگ نباشد. حتّي ملتهاي بزرگ به نحوي زير نفوذ چند قدرتند. در سرتاسر دنيا، چند قدرت بزرگ هستند كه مثل قلدرهاي يك محله و گردن كلفتهاي يك آبادي عمل مي كنند و بقيه مجبورند به آنها باج بدهند و از آنها اطاعت كنند و آنها را ملاحظه نمايند! امروز، چند قدرت در دنيا هستند كه حكم همان قلدرها و گردن كلفتها را دارند و بقيه ي ملتها به نحوي از انحاء زير نفوذ آنهايند. خودِ ملتها اين وضعيت را نمي خواهند؛ اما دولتهاي فاسد و حكومتهاي غير مردمي و بي اعتقاد به مردم، آنها را زير نفوذ قدرتهاي بزرگ برده اند و به آنها باج داده اند و باز هم مي دهند. در شرايطي كه دنيا ميان زورگو و زورشنو و ستمگر و ستم پذير تقسيم شده است، يك ملت اعلام كرده و ثابت نموده كه از نفوذ همه ي قدرتها و گردن كلفتها آزاد است و آن، ملت ماست. اين، مبالغه نيست؛ بلكه يك حقيقت است. هيچ كدام از قدرتهاي بزرگي كه امروز به نحوي بر دنيا اعمال نفوذ مي كنند، قادر به اعمال نفوذ بر نظام جمهوري اسلامي و ملت ايران نيستند. اين، به خاطر آزادگي ملت ايران و همين آزادي سياسي بسيار با ارزشي است كه داريم. اين ويژگي ممتاز، بايد روزبه روز قويتر بشود و توسعه پيدا كند. بايد بتدريج به سمت استقلال كامل اقتصادي برويم ما بايد از لحاظ اقتصادي هم خودمان را به طور كامل از زير نفوذ قدرتها خارج كنيم.

يعني ملت ما بايد بتواند بنابر تشخيص و مصلحت خود، آن صنعت و كالا و متاعي را كه احتياج دارد، در داخل كشور و با استفاده از منابع و امكاناتِ موجود توليد كند. البته، امروز ما هنوز براي اين كار مشكلاتي داريم و ملت به آن حد نرسيده است كه بتواند تمام نيازهاي خود را در داخل برآورده كند؛ زيرا در گذشته همه چيز اين ملت به گونه يي بنا شده بود كه به همان قدرتها وابسته باشد. صنعت دقيق ما كه جاي خود دارد، حتّي كشاورزي ما را وابسته كردند و بيگانگان و قدرتهاي حاكم و رژيم منحط پهلوي و قبليها، كاري كردند كه كشاورزي ما با پيشرفتهاي علمي دنيا ناآشنا باشد. بايد اين ملت بتدريج، با ابتكار و تلاش خود و با قوّت مديريتي كه بر آن اعمال مي شود و نيز با وحدتي كه همه ي مردم در جهت آزادي و استقلال دارند و همچنين با آشنايي آنها به توطئه و ترفندهاي تبليغاتي دشمن، به طرف آزادي و استقلال كامل اقتصادي برود. البته، مقدمه ي اين استقلال اقتصادي، استقلال سياسي است. كشورهايي كه از لحاظ سياسي وابسته هستند، قادر نخواهند بود و اصلاً انگيزه ندارند كه آزادي و استقلال اقتصادي را به دست آوردند. بحمداللَّه در مملكت ما، استقلال و آزادي سياسي وجود دارد كه دنباله ي آن، استقلال اقتصادي و بالاتر از همه استقلال فرهنگي است؛ آن هم فرهنگ مستقل با طرد نشانه هاي فرهنگ منحط و فاسد غربي از جامعه. در اين باره، حرفها و بحثهاي زيادي است كه فعلاً مي گذريم. ملت ايران هنوز در نيمه ي راه است آنچه مي خواهم در اين موقعيت مطرح كنم، اين است

كه ملت ايران هنوز در نيمه ي راه است و هنوز تحقق اهداف بزرگ و حقيقيش، به نحوي كه مورد علاقه ي او و منطبق بر اصول اسلامي باشد، تلاش بيشتري مي طلبد. تمام سعي و تلاش دشمن - يعني استكبار جهاني و در رأس آن امريكا - بر اين بوده است كه نگذارد ملت ما به اين هدفها برسد و هر دولت و تشكيلاتي كه سعي كند ملت و كشور را به اين استقلال و غناي لازم برساند، منفور قدرتها و استكبار جهاني است. امروز، دولت فعلي ايران همت گماشته است تا كشور را از لحاظ امكانات ذاتي، به تلاش همه جانبه يي وادار بكند و سازندگي و بازسازي بعد از جنگ را در كشور به راه بيندازد. براي اين كار، برنامه ريزي مي كنند و زحمت مي كشند تا مشكلات را از سر راه مردم بردارند و آن چيزي را كه شايسته ي انقلاب و جمهوري اسلامي است، تحقق ببخشند. دولتي كه امروز بر سازندگي حقيقي كشور همت گماشته است، از نظر استكبار جهاني و قدرتهاي بزرگ دنيا، به معناي واقعي كلمه مبغوض است. آنها بدشان مي آيد كه يك ملت انقلابي و زنده و بيدار، به فكر سازندگي و بازسازي بيفتد و براي آن تلاش و برنامه ريزي كند و با مديريتي قوي، سازندگي را به پيش ببرد. آنها مي خواهند كه مشكلات ملت، هميشه باقي بماند و به دنيا چنين القا كنند كه اسلام نمي تواند كشور را اداره كند. آنها مي خواهند كشور اداره نشود. آنها مي خواهند به ديگر مسلمانان دنيا اين گونه وانمود كنند كه اگر انقلاب كرديد و به سمت اسلام رفتيد، مشكلات شما زياد و زندگيتان سخت خواهد شد!! آنها نمي خواهند ملت مسلمان

ايران - كه اولين انقلاب اسلامي بزرگ و پيروز را به راه انداخته است - زندگي خوب و شيرين و توأم با گشايشي داشته باشد؛ چون مي دانند كه اگر ملت ما اين توانايي را پيدا كرد، براي ملتهاي ديگر سرمشق و الگو خواهد شد. لذا استكبار با هر دستگاه و دولت و شخصيتي كه براي بازسازي و ساختن واقعي كشور تصميم گرفته باشد، مخالف است. ترديد نسبت به آينده، ترفند تبليغاتي دشمن يكي از ترفندهاي تبليغاتي دشمن اين است كه به نحوي ذهنها را نسبت به آينده دچار ترديد بكند. متأسفانه، بعضي از افراد ساده دل - كه شايد آدمهاي مغرضي هم دنبال قضايا باشند - وقتي مي بينند كشور به سمت سازندگي و آبادي پيش مي رود، به جاي كمك و همكاري و تسهيل امور و روشن كردن افق ديد مردم، بر همه چيز هاله يي از ابهام و شك مي گسترانند؛ به گمان اين كه مردم را دچار ترديد كنند. تلاش مديريت قوي بايد با پيشرفتها همراه باشد. چرا ما در پيشرفتهاي يك ملت شك كنيم؟ كساني كه حرفي مي زنند و اظهار نظري مي كنند، مواظب باشند مبادا برطبق خواست دشمن و استكبار حرف بزنند. دشمن، همين را مي خواهد و مايل است كه مردم در تلاش و سازندگي خودشان، دچار شك و ترديد بشوند. همان طور كه بارها گفته ام، وقتي يكپارچگي ملت و اين ايمان سرشار و اخلاص اين مردم را مشاهده مي كنيم، وقتي اين برنامه را مي بينيم و وقتي كه به لطف و كمك الهي توجه پيدا مي كنيم؛ دلهاي ما از اميد به آينده لبريز مي شود. مطمئناً براي اين ملت مبارز و شجاع و مؤمن و پايبند به اسلام و آماده

براي مقابله با دشمنان اسلام، آينده روشن و شيرين است. اسلام به فضل پروردگار خواهد توانست دشمن را كه هنوز اعمال نفوذ و قدرتش، مشكلاتي را بر ملّت ما تحميل مي كند، بكلي از منطقه ي زندگي مردم دور كند. من، به همه ي برادران و خواهراني كه شما از ميان آنها تشريف آورده ايد، ابلاغ سلام و دعا مي كنم. اميدوارم كه خداوند متعال با لطف و فضل و رحمت خود، همه ي كارها را براي ملت ما آسان كند و اين وحدت و هماهنگي ميان آحاد مردم و دولت را روزبه روز ان شاءللَّه قويتر و مستحكمتر كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) منافقون: 8

بيانات در ديدار با مسؤولان بنياد مستضعفان و جانبازان

بيانات در ديدار با مسؤولان بنياد مستضعفان و جانبازان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنياد مي تواند گرههايي را باز كند كه دولت قادر به گشودن آنها نيست الحمدللَّه در مجموعه ي شما، چهره هاي آشنا زيادند. برادراني كه در دوراني از عمر جمهوري اسلامي، هر كدام در گوشه يي و بخشي بزرگ يا كوچك، خدمت صادقانه يي را انجام داده اند و ياد و خاطره ي زحمات و خدماتشان در ذهن من هست. شايد اغلب آقايان - جز چند نفر معدودي - اين گونه اند و اين جاي خوشوقتي است كه آدم احساس كند الحمدللَّه روحيه ها و نشاطها و كارايي ها و تعهدها، در طول زمان و با همان شادابيِ روزهاي اول انقلاب باقي است و حالا هم دور يكديگر جمع شده ايد و شما هم اين رشته ي تسبيح را انداخته ايد و آقايان را به يك كار دسته جمعيِ خوبي مشغول كرده ايد. ان شاءاللَّه همه ي شما موفق باشيد. راجع به بنياد مستضعفان و جانبازان، عقيده ام از آغاز اين بود كه اگر اين بنياد درست كار كند و امورش دلسوزانه

پيگيري شود، اين ثروت عظيم مردم در برخي جاها گرههايي را مي تواند باز كند كه دولت قادر به گشودن آن نيست. اين، از باب مقايسه با دولت نيست كه بنياد مجموعه يي كوچك در مقابل مجموعه ي بزرگ دولت است؛ ولي في نفسه به دليل وجود ثروت عظيم در اين بخش، مجموعه يي بزرگ است كه اگر خارج از تشريفات معمول دولتي، به دنبال پُركردن خلأهاي موجود باشد، اين احساس به انسان دست خواهد داد كه گرههاي زيادي از كار دولت و كشور گشوده خواهد شد. اطلاع مسؤولان بنياد از داراييهاي اين نهاد، دقيق و جامع نيست در مورد بنياد مستضعفان، نكته هايي هميشه در ذهن من بوده است كه گرچه جديد نيست، ولي تذكر آن لازم است: نقص اول در اين مجموعه، عدم علم و اطلاع دقيق و حيطه بندي مشخص توسط مسؤولان بنياد بر مجموعه ي موجودي و دارايي اين نهاد است. نه اين كه مسؤولان بنياد در اين خصوص چيزي ندانند. خير، اطلاع دارند؛ ولي دقيق و جامع نيست. مسؤولان بنياد بايد مثل صاحب و مدير يك شركت، از دارايي خود مطلع باشند و بدانند در دستگاهشان چه مي گذرد؛ ولي هيچ وقت اين گونه نبوده اند و نمي دانستند در دستگاهشان چه داراييهايي وجود دارد. براي همين است كه گاهي بعضيها - كه مسؤوليتي هم نداشتند و فقط عضو خانواده ي جمهوري اسلامي بودند - مي آمدند اشك مي ريختند و مي گفتند كه فلان ملك و يا فلان كارخانه و يا فلان باغ، ضايع مي شود. وقتي اين حرف به مسؤولان اين تشكيلات عظيم منتقل مي شد، آنها گريه نمي كردند! فرق است بين كسي كه نمي داند چه دارايي يي دارد و فقط از تخريب و نابودي آن با خبر مي شود، با

كسي كه خودش را صاحب و مالك دارايي مي داند. بنابراين، اشكال اول اين است كه توجه و يا حتّي اعتنا به داراييهاي اين مجموعه نمي شود و بررسي نمي گردد كه در ميان سفره يي كه جمهوري اسلامي براي مستضعفان باز كرده است، چه مي گذرد. فقط دلخوش باشيم كه ما را رئيس يا مدير آن جا گذاشته اند! صرف و خرج اموال، در موارد مغاير با فلسفه ي كار بنياد نقص دوم، ضعف مديريتها بود؛ البته اگر معلوم مي شد. بعضي قسمتها، انصافاً مديريتهاي ضعيفي داشت. نقص سوم، صرف و خرج اموال بنياد در موارد مغاير با فلسفه ي كار آن است. مثال بخش فرهنگي بنياد را مطرح مي كنم كه قبلاً هم به آقاي رفيقدوست گفته ام. وظيفه ي اين بخش در نگاه اولِ يك آدم ناآشنا - بينه و بين اللَّه - تأسيس مدارس براي مستضعفان، تقسيم امكانات آموزشي، اعطاي بورس تحصيلي و رفع مشكلات فرهنگي و آموزشي اين قشر است. حالا اگر همين بخش به جاي انجام اين رسالت، به چاپ كتابي پرداخت كه ضرورتي در انتشارش نبود، معنايش چيست؟ به عنوان مثال، كتابي در هشتصد سال پيش تأليف شده و بعد از انقلاب اسلامي به سه چاپ رسيده است، ولي بنياد مستضعفان دوباره آن را با زيرنويس و تحقيق فلان محقق به چاپ رسانده است. اين، وظيفه ي يك مؤسسه مطبوعاتي است؛ آن هم تحقيقهايي كه من به جهت آشنايي با اهل قلم، معناي آن را مي دانم. اين، معناي بخش فرهنگي بنياد مستضعفان نيست و هر كس در كار مطبوعات وارد باشد، معناي آن را زود مي فهمد. يا مثلاً فيلمي را كه بنياد در يكي دو سال قبل از تلويزيون پخش كرد، به خاطر داريد. ماجراي اين

فيلم، درباره ي فرار يك ساواكي از تهران به يك روستا بود كه از دست مردمِ حزب اللّهي گريخته بود. خلاصه و سرانجام فيلم اين است كه آن فرد ساواكي، دچار خيال و احساس شده و در كابوس مي ميرد! اين فيلم، پس از هشت سال از انقلاب در سيما به نمايش در مي آيد و انسان آتش مي گيرد و ناراحت مي شود كه موضوع فيلم، موضوع بكري نيست و پس از گذشت هشت سال از انقلاب، فرار ساواكي معني ندارد. اين، همان تير به غير هدف مطلوب نشاندن است. من، قصد انتقاد ندارم و براي جلوگيري از تكرار اين مسايل، عرض مي كنم. كمك به جانبازان باارزش است بنياد در بُعد اقتصادي هم مثالهاي فراواني دارد. اگر خداوند تفضلي فرموده و نعمتي را براي خدمت به جانبازان در اختيار ما قرار داده است، از اين نبايد غفلت كرد و اين مهم را نبايد از دست داد. نه اين كه كمكها در اختيار افراد نامناسبي - نمي گويم ناشايسته - كه اصلاً از مستضعفان نبوده اند، قرار داده شود. نمي دانم نيتها چه بوده و چه قدر به اين نكته توجه داشته اند. اين جريان بايد در خدمت جانبازان قرار بگيرد و بدانيد كه يك قلم كمك به جانبازان، با ارزش است و ان شاءاللَّه بركاتي هم خواهد داشت. خوشبختانه جناب آقاي رفيقدوست، اصلاً و طبعاً و روحاً با اين كار تناسب دارند. از همان اوايل هم كه صحبت از بنياد جانبازان بود، يكي از كساني كه به ذهنم مي گذشت، ايشان بودند كه غالباً هم پيشنهاد همين بود. حالا هم الحمدللَّه «وقع الحقّ علي مداره». تشكيلات را استحصال كنيد و قانونمندي مجموعه را از دست ندهيد كار اول

اين است كه تشكيلات را استحصال كنيد تا از نابودي حفظ شود. مبنا را بر حفظ اساس تشكيلات بگذاريد و از مسايل جزيي بپرهيزيد تا بنياد به عنوان سرچشمه يي جوشان همراه با شفافيت، براي مستضعفان - اعم از جانباز و غير جانباز - باقي بماند تا ان شاءاللَّه به مصرف صحيح و درست و به دور از هرگونه كارِ بي بندوبارانه يي برسد. نكته ي ديگري كه الحمدللَّه همه به آن توجه داريد، مراقبت بر قانونمندي بنياد است. قانونمنديِ مجموعه را به هيچ قيمتي از دست ندهيد. در اين تشكيلات غيردولتي، اگر بند قانونمندي پاره شد، آشفتگي ظهور مي كند و همه چيز به هم مي ريزد. جوهر اين قانونمندي، در بنياد موجود است و بايد موجود باشد و شما آن را بدون امساك يا زياده روي حفظ كنيد تا ان شاءاللَّه ثمره ي كارِ با قاعده در جامعه ي مستضعفان ما قابل مشاهده باشد و بتوان بر آن اساس ادعا كرد كه فلان تعداد افراد، از استضعاف در آمده اند. بنياد، در قالب برنامه هاي سه يا پنجساله مي تواند عهده دار تأمين بخشي از كمبودهاي - مثلاً - هزار روستا باشد و آب و مدرسه و بهداشت و كارگاههاي كوچك اشتغال آن را از جهت زندگي داخلي تأمين و خودكفا كند تا بتواند ادعا كند كه بنياد مستضعفان بوده و به نفع مستضعفان كار كرده است. ان شاءاللَّه موفق باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با گروهى از رزمندگان بسيجى نمونه ى سراسر كشور

سخنراني در ديدار با گروهي از رزمندگان بسيجي نمونه ي سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم روزهايي كه شما در جبهه بوديد، سازنده ي تاريخ يك ملت است هر كدام از اين صدها و هزارها روزي كه شما در جبهه بوديد، سازنده ي يك عمر تاريخ ملتي است

و اگر كساني مثل شما در آن سنگرها نبودند، امروز از اسلام و نظام اسلامي و اسم و ياد امام، هيچ خبري در اين مملكت نبود. هيچ كس خيال نكند كه اين ساعتها و اين روزها هدر رفته و تمام شده و فراموش گرديده است. خير، هر ساعتي كه آن روزها را به وجود آوردند، الان در علم الهي و منشور كرام الكاتبين و حافظه ي تاريخ اين ملت موجودند. اين عمري كه شما در جبهه صرف كرديد و اين سالها و ماهها و روزهاي زريني كه در آن جا حضور داشتيد، هر كدام حقيقتاً بركت و نعمتي از طرف پروردگار براي اين ملت است. خيلي خوب و بجا وظيفه ي بزرگي را انجام داديد و انجام اين وظيفه، نعمت بزرگي از سوي خدا بر شما بود. خوشا به حال شما كه موفق شديد وظيفه تان را انجام بدهيد و بدا به حال كساني كه اين وظيفه را نشناختند و از آن سر باز زدند و آن را به بازيچه گرفتند. بدانيد كه اين وظيفه تمام هم نشده است. همه ي ما موظف به دفاع از ارزشهاي الهي - كه امروز در اين نظام اسلامي مجسم است - هستيم. دفاع از استقلال اين كشور اسلامي، دفاع از تماميت ارضي آن است. دفاع از انقلابي كه اين همه بركات و خيرات براي همه ي دنيا داشته و هر حركتي كه شما كرديد و هر تيري كه زديد و هر گلوله يي كه به سمت دشمن پرتاب كرديد و هر شبي را كه به صبح رسانديد، ان شاءاللَّه در حفاظت اين نظام و به ثمر رسيدن نتايج آن، تأثير گذاشته است. خيال نكنيد كه انقلاب

تمام شده است بعضي آدمهاي ياوه گو و سطحي، خيال مي كنند كه كاري انجام نشده است. آنها مي گويند: رفتن به جبهه چه فايده يي داشته است؟! يا بعضي ديگر مي گويند: رفتيم، زحمت هم كشيديم، كار هم كرديم؛ ولي نتايج انقلاب كجاست؟! اينها، خيلي ظاهربين و سطحي نگرند. اينها، نمي فهمند چه حادثه يي در شرف اتفاق افتادن در اين كشور است و الان هم دايم در حال اتفاق افتادن مي باشد. خيال نكنيد كه انقلاب تمام شده است. خير، انقلاب مثل آتشفشاني است كه تمام شدن ندارد و مثل جويباري است كه اگر آن جا نجوشد، اين جا خشك خواهد شد. مي بينيد كه اسلام و قرآن در جريان است و مي جوشد و همچنان دشمن را مي لرزاند و مي ترساند و دوستها را شاداب مي كند و قوّت مي دهد. از خدا كمك و هدايت بخواهيد تا ان شاءاللَّه بتوانيد هميشه در سنگرهاي مهمِ دفاع از انقلاب و كشور، حضور داشته باشيد. در هر مسؤوليت و مأموريتي كه هستيد، بازوان خوبي براي سپاه باشيد تا بتوانيد ان شاءاللَّه كارِ سازماندهي و بسيج ارتش بيست ميليوني را انجام بدهيد؛ بخصوص كه امروز، بسيج مسؤوليت بسيار مهمي دارد و شما، بسيجيهاي كارآمد و كار آزموده هستيد. خداوند ان شاءاللَّه به همه ي شما توفيق و خير بدهد و زحماتتان مشكور و مأجور باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با مجمع نمايندگان طلّاب و فضلاى حوزه ى علميه ى قم

سخنراني در ديدار با مجمع نمايندگان طلّاب و فضلاي حوزه ي علميه ي قم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مسأله ي حوزه، يكي از اهمّ مسايل و احبّ موضوعات براي ماست در ابتدا از زحمتي كه شما برادران عزيز و آقايان محترم كشيديد و از قم تشريف آورديد تا درباره ي مسأله يي كه به نظر همه ي ما، يكي از اهم مسايل

امروز دنياي اسلام و احبّ موضوعات براي ماست - يعني مسأله ي حوزه - با يكديگر صحبت و تبادل نظر كنيم، خيلي متشكرم و اميدوارم كه اين ملاقات، منشأ خير باشد و براي من و شما آقايان، پيش خداي متعال حسنه يي به حساب آيد. نفس عنوان «مجمع نمايندگان طلّاب قم» يك عنوان شيرين و اميدبخش و بيداركننده ي آرزوهاي ديرين در باب حوزه ي علميه است. اين كه طلّاب قم به اين عزم راسخ برسند كه بايد تشكّل و حضور و تلاشي براي بهسازي حوزه داشته باشند و اين عزم در مقام عمل به آن جا برسد كه انتخاباتي صورت بگيرد و نمايندگاني برگزيده بشوند، مژده ي بسيار بزرگي است. اصلاح حوزه از سالها پيش در قم مطرح بوده است مسأله ي اصلاح حوزه، چيزي نيست كه در اين زمان مطرح شده باشد؛ از سالها پيش در قم، اين مسأله مطرح بوده است. در آن سالهاي اولي كه وارد قم شدم (سال 37)، فضلاي جواني را يافتم كه دور هم مي نشستند و اين آرزوها را به زبان مي آوردند و تكرار مي كردند و براي تحقق آن، تلاش مي نمودند. بعد در آن وقت براي ما معلوم شد كه در دوره ي قبل از ما - يعني قبل از ورود مرحوم آيةاللَّه العظمي بروجردي(رضوان اللَّه عليه) به قم - نيز همين افكار مطرح بوده است و فضلاي برجسته و خوشفكر و خوشنام، دنبال آن بوده اند. بعد كه قدري بيشتر با مسايل مربوط به حوزه ها آشنا شديم، فهميديم كه حتّي ريشه ي اين قضايا قبل از اينهاست و در نجف زمان مرحوم آقا سيّد ابوالحسن اصفهاني(رضوان اللَّه عليه) اين حرفها بين طلّاب جوان و روشنفكرِ آن روز مطرح بوده است. دو نفر

براي من مشروحاً و مفصلاً جرياني را كه ده دوازده نفر از فضلاي آن روز نجف - مثل مرحوم آقاي ميلاني، مرحوم آقا سيّدعلي مددقايني و عده يي ديگر - پيش مرحوم آقا سيّد ابوالحسن رفتند و درخواست خود را با ايشان در ميان گذاشته بودند، نقل كرده اند: يكي مرحوم علامه ي اميني - صاحب الغدير - بود و ديگري مرحوم آقا سيّد حسن تهامي(رضوان اللَّه عليه) كه از مجتهدان و علماي برجسته ي كشور ما محسوب مي شد و سالهاي متمادي در بيرجند منزوي شده بود و قدرش ناشناخته ماند تا وفات كرد. ايشان هم قبل از مرحوم اميني، در سال 41 يا 42 كه من براي منبر به بيرجند رفته بودم، عين همان صحبتِ مرحوم آقاي اميني را نقل كرد و جزييات قضيه را به من گفت كه حالا نمي خواهم با تفصيل آن را مطرح كنم. چرا انديشه ي اصلاح حوزه، جامه ي تحقق نپوشيده است؟ سؤالي كه پيش مي آيد، اين است كه چرا تفكر و انديشه يي كه بيش از نيم قرن در حوزه هاي علميه سابقه دارد، جامه ي تحقق نپوشيده است. مرحوم آقاسيّدابوالحسن، در سال 1325 وفات كردند. اين افكار ممكن است مثلاً پنج يا ده سال قبل از وفات ايشان مطرح بوده باشد. از سال 1320 تا آن سالهايي كه ما به قم رفتيم - يعني تا سال 36 يا 37 - و بعد از آن تا زمان فعلي، چرا آن آرزوها و چيزهايي كه هميشه زبدگان و روشنفكران و فضلا و دلسوزان و دردمندانِ حوزه ها دنبالش بودند، تحقق پيدا نكرده است؟ خواهش مي كنم يكي از كارهايي كه شما آقايان مجمع نمايندگان طلّاب در دستور كار قرار مي دهيد، تحقيق در مورد همين

مسأله باشد. آيا ما خيلي تنبل بوديم؟ آيا انگيزه ها كم بوده است؟ آيا ابزار كار در اختيار نبوده است؟ آيا مانعي به صورت شناخته وجود داشته يا موانع و روادعي به صورت مبهم و مرموز ايجاد مي شده است؟ همه ي اينها قابل بررسي است و علت هركدام باشد، امروز حجت بر ما تمام است كه آنچه را كه در طول سالهاي متمادي انجام نشده، انجام بدهيم. امروز همه بايد براي ساختن و اصلاح حوزه بكوشند امروز، انقلاب اسلاميِ پيروزمندي بر محور حوزه ي علميه به پيروزي رسيده و نظامي به وجود آمده است. حوزه، در اين نظام كه بيگانه نيست؛ بلكه از لحاظ حرمت و تأثير واقعي و آينده نگري، محور و هسته ي مركزي است - در اين كه بحثي نيست. امروز، بهانه ها منقطع است و همه بايد براي ساختن و اصلاح حوزه - و اگر اين تعبير به گوشها سنگين نيايد، بگوييم براي مدرنيزه كردن حوزه - منطبق با نيازها بكوشند. همه مسؤوليت دارند و تمام كساني كه دستشان مي رسد كاري انجام بدهند - از طلّاب تا فضلاي جوان تا مدرّسان و مراجع عظام(اعلي اللَّه كلمتهم) تا مسؤولان كشور و مؤمنان و علما و دين باوران و مخلصان دانشگاهي كه در سطح كشور هستند - هر كدام مي توانند سهمي در اين كار داشته باشند. البته در اين مورد، من براي خودم احساس مسؤوليت مي كنم و در حيطه ي خاصي، آنچه را هم كه احساس كنم تكليف من است، ان شاءاللَّه آن را انجام خواهم داد و منتظر نمي مانم كه شرايط خاصي پيش بيايد. اگر واقعاً در اين زمينه تكليف شرعي فعلي منجّزي را احساس كنم، در آن حدي كه به من مربوط

خواهد شد، به فضل پروردگار معطل نخواهم ماند؛ ليكن تكاليف عمده يي بر دوش شما آقايان فضلاي حوزه و مدرّسان و عامه ي طلّاب و حضرات مراجع عظام است. بايد مشخص شود كه در حوزه چه كاري مي خواهيم بكنيم اما چند مطلب را مي خواهم مطرح كنم كه طرح يكي از آنها را جلو مي اندازم و آن، راجع به نفس تشكل شماست. اين تشكل، چيز بسيار خوبي است. آنچه كه اتفاق افتاده - يعني انتخاباتي كه انجام گرفته و اساسنامه يي كه در دستور كار شماست - كار مباركي است كه بايد محكم آن را حفظ كنيد و نگذاريد به هيچ وجه با ايراد شبهه، كار لنگ بماند. كارِ مهمي انجام گرفته است. خداوند، نور و رحمت و فضل خودش را بر روان پاك امام عظيم الشّأن ما - آن انسان استثناييِ دوران معاصر - فرو ببارد كه در آخرين قدمهاي زندگيِ سرشار از بركت خود، چنين بركتي را به وجود آوردند. «من سنّ سنّة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها»(1). هر كاري بكنيد، دنباله ي آن سنت حسنه يي است كه ايشان با پيام پُرطنين و پُرمحتوا و سرشار از روح و تپش خود، بنيانگذاري كردند. اين را دنبال كنيد و سعي نماييد در همان چارچوبي كه امام در آن پيام آوردند، كار را محتوا بدهيد و پيش ببريد؛ يعني نگذاريد اندكي توقف در كار به وجود آيد. اگر تشكيلاتي به وجود آمد، اما هدف روشني نداشت، يا هدف داشت و ليكن برنامه ريزي براي رفتن به سمت آن هدف انجام نگرفت و تشكيلات بي كار ماند، به خودي خود، تشكيلات از هم خواهد پاشيد و اگر هم بماند، صورت بي جاني خواهد

بود. خاصيت تشكل انساني اين است. هدف را محدّد كنيد و مشخص نماييد كه مي خواهيد چه كار كنيد. هدف را از پيام امام(ره) بگيريد. امام در اين پيام، پيشنهاد و طرح خاصي را ارايه نفرمودند؛ اما اول تا آخر پيام، سرشار از جهتها و اَعلام لازم و تابلوهاي سر راه است كه انسان را هدايت مي كند. بايد هدف اين پيام مبارك - كه من ديدم آقايان روي آن كار خوبي كردند و نكات پيام را استخراج نمودند و روي آن تأمل و دقت كردند - روشن بشود و حيطه بندي گردد. بايد مشخص بشود كه مي خواهيم در حوزه چه كار بكنيم. بعد بر اساس آن هدف، برنامه ريزي كنيد و بر پايه ي آن برنامه ريزي، هر دستگاهي مشغول كار خودش بشود. اگر بتوانيد كاري بكنيد كه هر طلبه ي احساس مسؤوليت داري در قم، صبح كه بلند مي شود، همچنان كه به فكر برنامه ي درس و بحث روزانه اش است، بداند كه براي آن هدف چه كار بايد بكند. اين، شكل ايده آل كار است و حداعلي مي باشد. ليكن اگر اين كار هم نشود، همين اندازه معلوم باشد كه شما مي خواهيد ده سال ديگر چه اتفاقي در قم بيفتد و حوزه در ده سال ديگر چه فرق و تفاوتي با امروز داشته باشد. اين، تعقيب همان هدف است. اين را مشخصش كنيد و بر اساس آن هدف، برنامه ريزي نماييد. رابطه ي مجموعه ي شما با هدفهاي عمومي حوزه چيست؟ سؤالي پيش مي آيد و آن اين است كه رابطه ي اين مجموعه با هدفهاي عمومي حوزه، چه رابطه يي است؟ آيا حوزه ي علميه بايد به دست طلّاب و با اراده و فكر آنها متحول و متغير بشود يا شكل

ديگري وجود دارد؟ طبيعي است كه در حوزه، مراجع معظم حضور دارند كه آنها طلبه ها و فضلا و مدرّسان سابق و مراجع امروزند. يعني راهي را كه شما امروز طي مي كنيد، آنها مثلاً چهل يا پنجاه سال پيش، با سلامت طي كرده اند و امروز مرجع تقليد شده اند. پس، نقش آنها در آينده ي حوزه، نقش بسيار بارزي است؛ كمااين كه در همين پيام هم، امام(ره) به نقش مراجع در آينده تصريح مي كنند. اين فكر براي ما پيدا نشود كه طلبه ها بايد مثل نيروهاي انقلاب كه در جاهايي از پايين به بالا انقلاب شروع شد و بالاييها را در مقابل عمل انجام شده قرار دادند، عمل كنند. طلّاب تصور نكنند كه مي توانند انقلابي را از پايين شروع كنند و حوزه را به صورتي كه مي خواهند، در بياورند و بعد به مراجع و بزرگان بگويند: بسم اللَّه، اين حوزه را اداره كنيد! اين كار، نه شدني است و نه جايز مي باشد؛ زيرا در اين جا، مسأله ي تقابل قشر پايين و بالا - مثل كارگر و سرمايه دار و كشاورز و مالك - نيست؛ بلكه همه سر و ته يك مجموعه هستند. آن مثال اعلي و رب النوعش وجود دارد، بقيه هم بالقوه هايي هستند كه به آن جا منتهي خواهند شد. بنابراين، جهت حركت، همان جهت است البته، همه نمي كوبند كه مرجع بشوند و صحيح و جايز و مفيد هم نيست؛ اما جهت، جهتِ فقاهت و دين شناسي و همان چيزي است كه امروز مراجع ما در سطح بالاي آن قرار دارند. بنابراين، مراجع كه حسابشان مشخص است و در آينده ي حوزه، نقش وافري هم دارند و بدون نظر و موافقت و كمك و اراده و

اقدام آنها، نه جايز و نه ممكن است كاري انجام بگيرد. مراجع ما با اصلاح حوزه موافقند خوشبختانه، مراجع ما موافقند. امروز، مراجع ما مثل مراجع دوران مرحوم آقاسيّدابوالحسن اصفهاني نيستند كه فقط به تدريس فقه و اصول راضي باشند. خاطره يي را مرحوم آقاي تهامي(رضوان اللَّه عليه) مي گفتند كه همين نكته را ثابت مي كند. ايشان مي گفتند كه جلسه يي با مرحوم آقاسيّدابوالحسن اصفهاني برگزاركرديم و در آن جلسه مطرح شد كه طلّاب برنامه و نظام پيدا كنند و بعضي از علوم جديده را بخوانند و زبان خارجي ياد بگيرند. ايشان هم اجمالاً موافقت كردند و بناشد طرحي فراهم بكنيم. جلسه ي دوم كه خدمت ايشان رفتيم، در اتاق بيروني به انتظار نشستيم. ايشان از اتاق شخصي خود تشريف آوردند و در چارچوبِ در ظاهر شدند. ما بلند شديم و احترام كرديم. ايشان در حالي كه قباي دگمه نبسته بر تن داشتند، گفتند كه من نمي خواهم بيايم بنشينم؛ فقط خواستم نكته يي را به آقايان بگويم و آن اين است كه اين پول و شهريه يي كه من به طلّاب مي دهم، ملك شخصي من است. به اين صورت كه آن را قرض مي كنم، بعد كه وجوهات آمد، قرض خودم را ادا مي كنم. بنابراين، شهريه يي كه من مي دهم، ملك من است و من راضي نيستم كه كسي اين سهم امام و شهريه را مصرف كند؛ در حالي كه غير از فقه و اصول چيز ديگري را در حوزه بخواند. ايشان، اين مطلب را گفتند و در را بستند و رفتند. آقاي تهامي مي گفتند: ما همين طور متحير مانديم چه كنيم. ما آمده بوديم با ايشان ترتيبات دروس جنبي و كلام و تفسير و اخلاق و زبان

انگليسي و امثال اينها را بدهيم و ايشان هم همين طور سَرِپا جوابمان را دادند و تشريف بردند! البته، آقاسيّدابوالحسن اصفهاني، مرجع بزرگوار عالم شيعه است و حق فراواني هم به گردن اسلام و تشيع و روحانيت و فقاهت دارد. ما به ايشان اعتراضي نداريم. تشخيص ايشان اين بوده؛ ليكن امروز مراجع اين گونه نيستند. امروز، مراجع به ضرورتهايي كه حوزه با آنها مواجه است، آشنا هستند و براي آن كه حوزه را - آن چنان كه نياز زمان است - سازماندهي بكنند، آماده اند. من، اين نكته را از روي قراينِ تقريباً علميه و از روي سوابق گذشته عرض مي كنم. ما كه آن وقتها در قم بوديم و افكار آقايان را از نزديك مي شناختيم، مي دانيم كه الان خوشبختانه وضعيتِ گذشته وجود ندارد و مراجع ما الان با اين برنامه ريزي و آينده نگري موافقند و در اين زمينه ها همكاري و تدبير و ابتكارِ عمل و پشتيباني و عزم و تصويب و تأييد را خواهند داشت. مجموعه ي مدرّسان را در رتبه يي بالاتر از خود مشاهده كنيد بعد سراغ مدرّسان - و به طور خاص جامعه ي مدرّسين - مي آييم. امام(ره) در پيام خود، به جامعه ي مدرسين اشاره كردند و خطاب به طلّاب فرمودند كه شما جذب جامعه ي مدرّسين بشويد. مسأله، جذب شدن است. جذب شدن به چه معناست؟ همه مي توانند اين نكته را بفهمند. امام در پيام خود، جهت را مشخص كردند. در آن وقتها، حرف و فكري در حوزه رايج بود و به آن دامن هم زده مي شد كه جامعه ي مدرّسين را از همه ي امور حوزه و انقلاب، بكلي مسلوب الاعتبار و الاختيار بكنند. امام با پيام خود خواستند با اين

فكر معارضه كنند و صريحاً نيز مبارزه كردند. توصيه ي امام به فضلا و مدرّسان اين بود كه به نظر طلّابِ جوانِ انقلابيِ مؤمن توجه شود و با آنها گرم بگيرند و به همان طلّاب انقلابي هم گفتند كه شما جذب جامعه ي مدرّسين بشويد. پس نمي شود ما يك حركت طلبگي و حوزه يي عمومي داشته باشيم؛ در حالي كه اين طرف از آن طرف جدا باشد. اين دو طرف، يك جريان هستند كه بايد با هم باشند و همچنان كه در اساسنامه ي شما آمده است، مجموعه ي طلّاب، مجموعه ي مدرّسان را در رتبه و رده يي بالاتر از خودشان مشاهده كنند. شوراي مديريت هم همين طور است. البته، شوراي مديريت و جامعه ي مدرّسين، هر دو عناوينند. اگر چه اشخاص محترم و بزرگوار فراواني در اين مجموعه ها هستند كه ما بايد به حضور چنين عناصري در مجموعه ي حوزه ي علميه ي خود افتخار كنيم؛ اما آنچه كه مورد نظر امام بزرگوار و عزيزمان بود، عنوان شوراي مديريت و جامعه ي مدرّسين است. بالاخره افراد در اين شورا و آن جامعه مي آيند و مي روند؛ همچنان كه در مجموعه ي شما مجمع نمايندگان، افراد مي آيند و مي روند. بنابراين، قوام عنوان به افراد نيست. عنوان، عنوان است و محل ورود مدح و ذم و داشتن اعتبار و امثال اينهاست. البته، افراد در ذيل اين عنوان قرار مي گيرند و مصداق آن مي شوند؛ ولي بعضي از افراد به عناوين - بيش از آنچه كه دارد - اعتبار مي بخشند. يك كار چند بعدي بايد انجام بگيرد پس، ملاحظه مي كنيد آنچه كه در حوزه ي علميه بايد انجام بگيرد، يك حركت سازنده و يك كار ذوجوانب است؛ يعني فكر و اراده و تشخيص

طلّاب - بخصوص نيرويشان - در آن نقش دارد. همچنين مدرّسان و جامعه ي مدرّسين و فضلا و شوراي مديريت و مراجع محترم و معظم در او نقش دارند. يك كار چند بعدي بايد انجام بگيرد. در اين جمع و در اين صفحه ي مشتركٌ فيه، سهم طلّاب چيست؟ آن را جستجو و دنبال كنيد. اين چيزي است كه بايد در بحثهاي شما مورد توجه و تأمل قرار بگيرد و پس از آن، با برنامه ريزي و بدون اندكي وقفه، پيش برويد. بنابراين، حركت مباركي است كه بايد دنبال بشود. خصوصياتي هم كه مطرح كردم، در اين حركت وجود دارد. ما واقعاً مي خواهيم حوزه را چگونه بسازيم؟ وقتي كه بحث سازندگي و تشكيلات و نوسازي حوزه مي شود، نبايد فوراً ذهنها به اين طرف برود كه حالا مي خواهيم تمام پايه هاي حوزه را به هم بريزيم. نه، اصلاً چنين چيزي نيست. بايد از موجودي ارزشمند حوزه ي علميه ي قم استفاده بشود و سازماندهي و جهت دهي بشود و از دوباره كاريها پرهيز گردد. اين كار براي چيست و مي خواهيم چه چيزي در حوزه تحقق پيدا بكند؟ اصل قضيه اين است. دوسه نكته را در اين مورد مطرح مي كنم تا معلوم بشود كه توقع ما از حوزه چيست. چه مرجعي بايد الگوي زندگي اسلامي را ارايه بدهد؟ مطلب اول اين است كه نظامي بر اساس اسلام تحقق پيدا كرده است و موفقيت و عدم موفقيت آن در دنيا و تاريخ، به حساب اسلام گذاشته خواهد شد؛ چه من و شما بخواهيم و چه نخواهيم. اين نظام، بر محور تفكرات اسلامي بنا شده و بايستي برمحور مقررات و بينشهاي اسلامي اداره بشود. اين تفكرات و بينشها

و مقررات، در كجا بايستي تحقيق و تنقيح بشود؟ اين استفهامها، در كجا بايد پاسخ داده بشود؟ اگر حوزه ي علميه ي قم كه امروز در كشور ما و بلكه در عالم تشيع، مادر و محور حوزه هاي علميه است و در درجه ي بعد بقيه ي حوزه ها، تنقيح و تبيين مقررات و احكام و معارف اسلامي را - كه نظام با آنها حركت خواهد كرد - به عهده نگيرند، چه كسي بايد به عهده بگيرد؟ حوزه ها بايستي اين مسؤوليت را احساس بكنند. حوزه، تاكنون اين مسؤوليت را به صورت مستقيم برعهده نگرفته است. من، اين نكته را به صورت صريح عرض مي كنم. غيرمستقيم به عهده گرفته است؛ ولي مستقيم نه. در حوزه ها كساني هستند كه كار و تلاش مي كنند و از لحاظ فكري، مشكلات و گرههاي نظام را با مباحث خود باز مي كنند. كساني از حوزه ها متخرج شده اند و به سراسر كشور يا در داخل تشكيلات گوناگون نظام رفته اند و كار مي كنند؛ اما حوزه - به ماهي حوزه - هنوز تنظيم و تدوين مقررات اسلامي و نظام ارزشي اسلام و اخلاق عمومي يي را كه ما مي خواهيم ملت داشته باشند و متكي به مدارك قطعي شرع باشد و ديگر جاي بحث و لَيت و لعلّ ولِمَ و بِمَ نداشته باشد، متكفل نشده و الگوي زندگي اسلامي را ارايه نداده است. هي به ما مي گويند: الگوي زندگي اسلامي را بدهيد. چه كسي بايد اين كار را بكند؟ طبيعي است كه حوزه بايد در اين جهت گام بردارد. حوزه بايد مراكز متعدد تحقيقاتي داشته باشد حوزه بايد مراكز متعدد تحقيقاتي داشته باشد تا در تمام اين زمينه ها، مثل يك مجموعه ي توليدي مرتب

و مدرن كار كند و محصول بدهد. اگر چنانچه دستگاه در مسأله يي دچار سؤال شد - مثل مسأله ي زمين و موسيقي و در يك چارچوب وسيعتر، سيستم اقتصادي و روابط خارجي و ارتباط با ملتها و مسايل پولي و ارزشهاي كارگزارانِ حكومت و صدها مسأله از اين قبيل كه هر دستگاهي همواره با اين سؤالات از لحاظ مبنايي مواجه است كه ما بر چه اساسي قانون بگذرانيم و بر چه اساسي مقررات اداري بگذاريم و بر چه اساسي عمل بكنيم - بداند كه مركزي اين گونه سؤالها را جواب مي دهد. حوزه هاي علميه - مخصوصاً حوزه ي علميه ي قم - در تصوير مطلوب و ايده آلي، يك كارگاه ايدئولوژي و مركز ايدئولوگهاست. البته - همان طور كه مطرح كردم - تاكنون حوزه اين نقش را مستقيماً به عهده نگرفته است. اگر چه بركات نازل بر اين كشور، از شخص شخيص امام بزرگوارمان - كه ريشه ي همه چيز و مايه ي اصلي همه ي اين بركات بود - ناشي مي شد و ديگران همه متخرجان حوزه اند؛ اما اين غيرمستقيم است. حوزه بايد مستقيماً در اين مسايل دخالت كند. پنج مسؤوليت مهم حوزه ي علميه مطلب دوم در باب كارهاي اصلي يي است كه بايد از حوزه توقع داشته باشيم. ما وقتي به تصوير دنياي اسلامي كشورمان نگاه مي كنيم، پنج كار اصلي را مي بينيم كه بايد انجام آن را از حوزه توقع داشته باشيم. از آن پنج كار، سه كار است كه خود حوزه براي بقاي خودش، تقريباً به آنها احتياج دارد و دو كار ديگر را بيرون حوزه بدان احتياج دارند. البته، اين تعريف و تقسيم بندي يي كه ما مي كنيم، جامع و مانع نيست. كار

اول، عبارت از مرجعيت و افتاست. مردم هميشه محتاج مرجع و مفتي هستند و حوزه متكفل تربيت و توليد مرجع و مفتي است. كار دوم، تربيت مدرّس است. حوزه، طبعاً مدرّساني لازم دارد كه بايد در خود حوزه تربيت بشوند. كار سوم، تحقيق و تأليف در مسايل علمي است؛ چه كارهايي كه از بيرون به حوزه عرضه مي شود و چه كارهايي كه متعلق به خود حوزه است و به محققان و مؤلفاني كه كتابهايي بنويسند، احتياج دارد و چه كتابهايي كه براي بيرون حوزه لازم است و چه كتابهايي كه حاوي تحقيقات جديد در مسايل فقهي است و شيوه ي نوين استنباط را بيان مي كند - كه امام در همين پيام و يكي از پيامهاي قبليشان به آن اشاره كردند - و چه كتابهاي درسي. اين سه كار، بيشتر به درون حوزه توجه دارند؛ ولي دو كار ديگر به بيرون حوزه نگاه مي كنند. كار چهارم، مسأله ي قضاست. سيستم قضايي اسلامي، فقيه و مجتهد و عادل را مي طلبد. قضاي اسلامي اين است. آن وقتي كه ما مجتهد و مفتي و صاحب نظر نداريم، به قاضي مأذون مِن قِبَل المجتهد اكتفا مي كنيم. اين از باب ضرورت است كه «الضّرورات تبيح المحذورات». آن وقتي كه قاضي عادل قطعي نداريم، به آن كه مورد اعتماد باشد، اكتفا مي كنيم؛ والّا بايد فقيه و مجتهد عادل، منصب قضا را به عهده بگيرد. پس، اين هم كار ديگر حوزه هاي علميه است كه بايستي دايماً يك رشته از رشته هاي پنجگانه ي آن، براي اين مهم كار كند. كار پنجم، تبليغ در سطح وسيع و به شيوه ي مطلوب و مدرن است كه در مطلب سوم، شأن تبليغ و

ابعاد گوناگون تبليغي را كه امروز از ما متوقع است، توضيح خواهم داد. اين پنج مسؤوليت را حوزه ي علميه بايد انجام بدهد. آيا بدون نظم و تقسيم بندي و تقسيم كار و كوتاه كردن راهها و زدن از زوايد و پرداختن به بعضي از كارهاي لازمي كه امروز به آنها پرداخته نمي شود، ممكن است اين پنج وظيفه را از حوزه متوقع باشيم و حوزه آنها را برآورده كند؟ ما بايد حساب كنيم فرضاً در سي سال آينده، اين كشور اسلامي چند نفر قاضي مجتهد عادل لازم دارد. حوزه بايستي اين طور خيز بردارد كه بتواند تا سي سال آينده، اين تعداد را تربيت كند. همچنان كه براي تربيت پزشك، به دانشگاهها مي گوييم مثلاً براي بيست سال آينده، اين تعداد پزشك لازم داريم. دانشگاههاي پزشكي هم طوري برنامه ريزي مي كنند كه اين نياز تأمين بشود. حالا اگر پزشك نداشتيم، از كشورهاي ديگر مي آوريم؛ ولي اگر ملا نداشتيم، از كجا بياوريم؟ اين توقع نيز جز با سازماندهيِ درست انجام نمي گيرد. در جهت ارايه ي مباني فكري انقلاب كم كار شده است مطلب سوم در باب حوزه و انتظاراتي است كه از حوزه مي رود. آقايان! ما ملت ايران، انقلاب بسيار بزرگي كرديم. عظمت اين انقلاب، خيلي زياد است و من محكم به شما عرض مي كنم كه اغلب ما خيلي از چيزها را مي دانيم؛ ولي هنوز نمي دانيم چه كار عظيمي انجام گرفته است. اين انقلاب، حادثه ي فوق العاده و عجيبي است. همه ي دنياي استكبار و طغيان و جاهليت يك طرف و اين انقلاب طرف ديگر. واقعه ي خيلي مهمي اتفاق افتاده است و در خودش اين كفايت را مي بيند كه به مصاف تمام طغيان و

كفر جهاني برود. ما در اين انقلاب قرار گرفته ايم و نمي فهميم چه قدر بزرگ و مهم است. اين انقلاب، با اين عظمت و ابعاد و آثار عملي، از لحاظ ارايه ي مباني فكري خودش، يكي از ضعيفترين و كم كارترين انقلابها و بلكه تحولات دنياست. مثلاً وقتي بازار مشترك به وجود مي آيد، دهها كتاب و جزوه و تحقيق و فيلم، در باب مباني فكريِ اين كار، در سطوح مختلف منتشر مي شود و براي اقتصاددانها و سياستمدارها و عامه ي مردم و جهانِ مصرف كننده و توليدكننده ارسال مي شود. مگر بازار مشترك چيست؟ آيا غير از اين است كه چند كشور دور هم نشسته اند و مثل چند تاجر با هم تجارت مي كنند و مبادلات بازرگاني دارند؟ بازار مشترك، مثال كوچكي در دنياست؛ ولي اگر شما انقلابهاي بزرگ دنيا را هم در نظر بگيريد، باز هم مشخص مي شود كه ما كم كار كرده ايم. وقتي انقلاب اكتبر تحقق پيدا مي كند، در طول ده پانزده سال، آن قدر كتاب و فيلم و قصه و جزوه در سطوح مختلف راجع به مباني فكري اين انقلاب نوشته مي شود كه در كشورهايي كه باد آن انقلاب به آنها رسيده، ديگر مردم احتياجي ندارند از كتابهاي آنها استفاده كنند! آن قدر فضاي ذهني پُرشده است كه روشنفكرهاي خود كشورها مي نشينند راجع به مباني ارزشي و فكري آنها كتاب مي نويسند! در سه چهار دهه ي گذشته، چه قدر ايرانيها درباره ي مباني فكري انقلاب شوروي، به زبان فارسي كتاب نوشتند؛ چون ديگر اشباع شده بودند. يعني آنها اين قدر نوشتند كه همه ي روشنفكرهايي كه به نحوي از لحاظ فكري با آنها ارتباط پيدا مي كردند، از لحاظ فكري اشباع مي شدند و

بعد يك آدم مثلاً دست به قلم و با فكر و روشنفكري، خودش مي جوشيد و مطالبي - غير از ترجمه هاي فراواني كه از آثار آنها مي شد - مي نوشت. بيشترين مسؤوليت را حوزه ي علميه دارد ما چه كار كرديم؟ كاري كه ما در اين زمينه كرديم، واقعاً خيلي كم است. گاهي انسان دلش نمي آيد كه بگويد در حد صفر؛ چون واقعاً كساني با اخلاص كارهايي كرده اند. اما اگر نخواهيم ملاحظه ي اين جهات عاطفي را بكنيم، بايد بگوييم يك ذره بيشتر از صفر و خيلي خيلي كم كار شده است. البته، اين كم كاري دلايلي دارد: بعضي از روشنفكران و متفكران اصلي را در اول كار از ما گرفتند و بعضي از آنها نيز مشغول كارهاي گوناگون اجرايي شدند؛ اما اساس قضيه اين است كه ما توليد نكرديم. يازده سال از انقلاب مي گذرد؛ خوب بود كه صدها نويسنده ي اسلامي، مباني اسلام را بنويسند - چون انقلاب ما اسلامي است - و منتشر بكنند. مي بايست تربيت مي كرديم كه نكرديم. اين، يكي از كارهاي حوزه است. نمي خواهم بگويم كساني كه بيرونِ حوزه ها نشسته اند، مسؤوليتي ندارند؛ اما بيشترين مسؤوليت را حوزه ي علميه - و بيش از همه قم - دارد. قم بايستي محصول وافري در اين زمينه مي داد. اگر به مسؤولان راديو مي گوييم: چرا شما براي مسايل اسلامي منتشر شونده در راديو، اين قدر ضعيفيد؟ خواهند گفت: بنويسيد تا ما بخوانيم. حوزه ي علميه در اين زمينه ها موظف است. مثلاً شما مي بينيد كه در راديو در باب زندگي ائمه و يا اين قطعه هاي ديني يي كه مي خوانند و صحبت مي كنند و بحثهاي ديني يي كه در آن رسانه مي شود و از لحاظ حجم هم

زياد است - ليكن كم اثر مي باشد - واقعاً شايد بشود گفت كه اين مطالب، يك نفر را مسلمان و هوشمند و داراي بينش در باب مسايل اسلامي نمي كند. مطلبي كه ارايه مي شود، يا خيلي ضعيف است و يا نحوه ي ارايه اش خيلي ضعيف مي باشد؛ به خاطر اين كه بدون هنر و زبان خوب و قدرت القا بيان مي شود. يعني يا آدمهاي معموليِ متوسط، آن مطالب را بيان مي كنند و يا اين كه افراد كج سليقه يي مي آيند و يك سري مطالب عجيب و غريب - صورتاً عرفاني و باطناً پوچ - را مطرح مي كنند. اوايلي كه شعر نو رايج شده بود، يك عده از اين جوانها مي آمدند و همين طور چيزي مي گفتند. در آن زمان شايع بود كه وسطهاي يك شعر را پاك مي كنند و خيال مي كردند شعر نو مي سرايند! البته، اين شايعه واقعيت هم داشت و در مواردي به نحو موجبه ي جزييه اتفاق هم افتاده بود. بعضي از مطالب عرفاني كه در راديو مطرح مي شود، همين حالت را تداعي مي كند و بعضي خيال مي كنند عرفان همين است كه آدم چيزي ببافد! ديده اند كه اگر كسي مطالب عرفاني مي گويد، آدم نمي فهمد. به همين خاطر خيال كردند هر مطلبي كه آدم نفهميد، عرفان است! يك چيزي مي سازند و با يك زبان بي ربطِ چرندي، در رسانه هاي ما پخش مي كنند و هر چه آدم فكر مي كند، مي بيند هيچ چيز در آن پيدا نمي شود و هيچ معنايي ندارد. به مسؤولان راديو اعتراض مي كردم كه چرا اين طوري است؟ در دلم به خودم جواب دادم كه اينها چه كار كنند و به چه كسي مراجعه كنند و از چه كسي بخواهند؟ تا من بگويم: چرا اين گونه

است؟ مي گويد: بنويسيد تا من بخوانم. من چه جوابي بايد به او بدهم؟ وضع تبليغ ما اين است و حوزه ي علميه در اين زمينه ها موظف مي باشد. در حوزه هاي علميه، استعدادهاي فوق العاده وجود دارد. واقعاً فهميدن بعضي از مطالبِ اصولي و فلسفي و بعضي از ريزه كاريهاي فقهي، مشكلتر از فهميدن بسياري از فرمولهاي علمي دنياست و طلبه ها با آن دقت فكري خودشان، اين مطالب را مي فهمند. مگر مي شود آدم مغزي مثل مغز صاحب «قوانين» به آساني پيدا كند؟ در حوزه هاي علميه، از اين قبيل متفكران كه مرتب فكر و دقت و ريزبيني مي كنند، زياد است. اگر اين استعدادها و خلاقيتها و ذوقهايي كه گاهي مشاهده مي شود، به شكل صحيحي به سمت يك تبليغ درست هدايت شود، ما ديگر محتاج چيزي نيستيم. بايد پاسخ اتهامات را داد خارجيها كتاب مي نويسند و ما بايد پاسخ آنها را بدهيم. يكي از وعاظالسلاطين مصري - كه واقعاً حيف است وعاظ السلاطين بناميم؛ بلكه بايد آنها را خدام السلاطين ناميد؛ چون وعاظ السلاطين بعضي وقتها سلطان را وعظ مي كردند - كتابي به نام «الشيعة والمهدي والدّروز» نوشته و به اصطلاح، تحقيقي در باب شيعه و حضرت مهدي و دروز كرده است. حالا چه ارتباطي بين شيعه و دروز وجود دارد، خودش بحثي است! اين خدام السلاطين، از بس پول و ثروت فهد و صدام و شاه حسن را در شكمهاي خود ريخته اند كه ديگر چاشته خور شده اند و گرفتن اين همه شيريني و لذت از آنها سخت است. آنها واقعاً ضايع شده اند و اگر علم و دين هم مي داشتند، حالا ديگر به دردشان نمي خورد. از اين نوع كتابها زياد مي نويسند. ما بايد در حوزه ي

علميه ي قم و در مراكز علمي خود، صد جواب رد در مشتمان داشته باشيم و به آنها پاسخ بدهيم. هنوز كه هنوز است، در دنياي اسلام به ما مي گويند: شما قايل به تحريف قرآنيد! چرا كه يك روز فصل الخطابي نوشته شد و ما هنوز نتوانسته ايم آن قدر فضاي فرهنگي دنياي اسلام را از حرف حق خودمان و اين كه قايل به تحريف قرآن نيستيم، اشباع كنيم تا اگر بي دين لامذهبي خواست بنويسد كه شيعه قايل به تحريف قرآن است، بداند كه فردا شاگرد سر كلاسش در الازهر، يقه اش را خواهد گرفت كه اين كتاب شيعه پاسخ شما را داده است. هرچه مرحوم «سيّد شرف الدين» و مرحوم «اميني» نوشته، همان است ديگر. البته، هر كدام از آن كتابها براي جاهايي به درد مي خورد؛ اما نكته اين است كه ما به صورت مدرن و طبق نيازهاي امروز، از حق خود و تشيّع و اعتقاد و انقلاب و اسلام و حتّي اماممان دفاع نكرديم. امام را متهم كردند كه مي گويد: پيامبران ناموفق بودند(!) ما چند جلد كتاب در جواب اين اتهام نوشتيم و به دنيا ارايه داديم و پخش كرديم؟ پس، ببينيد اينها كارهاي حوزه است. ما بايد اينها را باور كنيم. تا كي بايد به انتظار ديگران بود؟ آقايان! ما تا كي به سازمان تبليغات و وزارت ارشاد فشار بياوريم كه بنويسيد و بدهيد؟ آنها مي گويند: نمي توانيم. راست هم مي گويند، كار آنها نيست؛ كار حوزه و طلبه است. اين گونه كارها بايد در آن جاها انجام بگيرد. من از آقايان سؤال مي كنم كه آيا مي دانيد امروز در درجه ي اول، چند عنوان كتاب براي دنياي اسلام لازم است؟ گمان نمي كنم

كسي از شما بداند. من شايد از بعضي از شما يك ذره بيشتر بدانم؛ اما به طور دقيق نمي دانم. حوزه هم نمي داند. اگر من ندانم، عيب نيست؛ ولي اگر حوزه نداند، عيب است. حوزه ي علميه بايد بداند كه مثلاً امروز پنجاه عنوان كتاب وجود دارد. در درجه ي اول، ما بايد در پنجاه موضوع و در درجه ي دوم، در صدوبيست موضوع كتاب نوشته باشيم يا بنويسيم. بايد به تناسب تهمتهايي كه به ما مي زنند و به تناسب فحشهايي كه به ما مي دهند و به تناسب كتابهايي كه عليه ما مي نويسند، نيازها را بدانيم. مركز و بانك اطلاعات حوزه كجاست كه اينها را نگاه كند و درباره ي آن موضوعات تحقيق نمايد و بنويسد؟ يكي از كارهايي كه حوزه بايد انجام بدهد، همين است. يعني مركزي داشته باشد و كتابهايي را كه در دنيا راجع به انقلاب نوشته اند، جمع كند؛ چه آنهايي كه مستقيماً درباره ي انقلاب است و چه آنهايي كه به خاطر انقلاب، به شيعه و يا اسلام فحش داده اند و چه كتابهايي كه از ما تعريف كرده اند و نقاط قوّت ما را - كه بعضاً خودمان هم از آنها غافل بوده ايم - يادآور شده اند. در اين مركز، محققان حوزه بايد مشابه اين كتابها را نيز در داخل كشور جمع آوري كنند و مورد بررسي قرار دهند. وقتي كه محقق مي گوييم، فوراً ذهن به سمت پيرمردهاي از كار افتاده نرود. محققان جوان - مثل خود شما - بنشينند اينها را تقسيم بندي كنند و تفكر و ذهنيت انقلاب و به تعبير اروپايي آن، ايدئولوژي انقلاب را - كه متأسفانه هنوز معادل فارسي آن را پيدا نكرده ايم - تدوين كنند

و آن را - نه در يك جلد كتاب و نه با يك بيان - بيرون بدهند؛ كه اگر از ما پرسيدند: انقلابتان چيست؟ بگوييم اين است. اگر شما چنين كاري نكرديد، ديگراني كه غالباً صلاحيت ندارند، خواهند كرد. امروز تهاجم فرهنگي عظيمي عليه اسلام هست مطلب چهارم اين است كه امروز تهاجم فرهنگي عظيمي عليه اسلام هست كه ارتباط مستقيمي با انقلاب ندارد. اين تهاجم، وسيعتر از انقلاب و عليه اسلام است. چيز عجيب و فوق العاده يي است كه با تمام ابعاد فرهنگي و اجتماعي و سياسي، عليه اسلام - و حتّي اسلامي كه در توده ي مردم الجزاير نفوذ دارد - وارد كارزار شده است. فقط يك استثنا دارد و آن اسلامِ وابسته به دستگاههاي استعماري و فهدگونه است؛ والّا حتّي اسلامهاي به معناي اعتقاد عوامانه ي مردم هم مورد تهاجم است؛ چه برسد به اسلام ناب و انقلابي - و به تعبير آنها اسلام ايران - كه ديگر وضعش روشن است. تهاجم عجيبي وجود دارد. چيزهايي كه شما مي شنويد - مثل حجاب در فرانسه و مبارزه با دختران محجبه در اين كشور - اينها جرقه هايي است كه نشان از آتشهاي زير خاكستر مي باشد و از كار عظيمي در پشت پرده خبر مي دهد. قضيه فقط اين نيست كه يك دولتِ مثلاً لاييكي بگويد كه ما نمي خواهيم محجبه يي باشد؛ نه، اينها اصلاً از اسلام به شدت احساس خطر كرده اند. البته، اين موضوع تازگي هم ندارد؛ از سابق نيز اين طور بوده است. من در كتاب «مسلمانان در نهضت آزادي هندوستان» اين نكته را يادآور شده ام كه يكي از نايب السلطنه هاي هند قبل از استقلال اين كشور در سال 1947

گفته بود كه اوايلي كه انگليسيها وارد هند شده بودند - يعني بعد از دوران كمپاني هند شرقي - و مي خواستند حكومت هند را به دست بگيرند، گفته بودند كه مسأله ي ما در هند، مسلمانها هستند و بزرگترين هدف ما بايستي قلع و قمع و سركوب آنها باشد! سخن معروف «گلادستون» را هم كه حتماً شنيده ايد كه گفته بود: اين قرآن را بايد برداشت. استعمارگران، از قديم نسبت به اسلام همين احساس را مي كردند كه آن هم ناشي از چيزهايي بود كه از اسلام ديده بودند. مدتي از قضيه ي تنباكو و قضاياي مختلفي كه در همان هند و افغانستان و ايران و مصر و ساير كشورها اتفاق افتاده بود، گذشته بود و استكبار و استعمار جهاني، از قدرت اسلام غافل شده بودند و ديگر آن حساسيت را نسبت به اسلام خيلي نشان نمي دادند. علتش هم اين بود كه از اين طرف، اسلام چيزي از خودش نشان نداده بود و آنها قدري دچار غفلت شده بودند. چند دهه يي كه گذشت، انقلاب ما پيروز شد و تمام معلومات و معارف استعماري آنها - كه در طول سالهاي متمادي اندوخته بودند - به هم ريخت و ناگهان احساس كردند كه همان اسلام قديمي - كه از او مي ترسيدند - با قدرت فراوان به ميدان آمده است. استكبار براي مسايل بلند مدت، فكر و طراحي مي كند اينها، راجع به اسلام كارشناس و متفكر دارند كه مي نشينند بررسي مي كنند و درباره ي ملتها و انديشه ها و روحيات و مذاهب گوناگون، پرونده هايي درست مي كنند و در مراكز تحقيقاتي و فرهنگي و جاسوسي و سياسي خود، تمام آن پرونده هاي آرشيو شده را دو مرتبه

مطرح مي كنند و كارهاي تحقيقاتي جديد انجام مي دهند. اين كه مي شنويم در اسرائيل، سميناري تحت عنوان «شناخت اسلام و تشيع در ايران» برگزار مي شود، به همين معنا و در همين جهت است. در بسياري از جاهاي دنيا، سمينارها و جلساتِ تحقيقاتي يي توسط دنياي غرب و سرمايه داري و استكبار تشكيل مي شود و تزهاي گوناگوني براي بازنگري به اسلام مطرح مي گردد. استكبار، همه ي وجودش را انديشمندانه در جهت اداره ي مطلوب خودش به كار مي گيرد و كاملاً با فكر حركت مي كند و جريانات جهاني را هدايت مي نمايد تا محفوظ بماند؛ چون مي داند كه اگر فكر و پيش بيني و آينده نگري نكرد و اگر آمار نداشت، ضربه خواهد خورد. عاليترين و ممتازترين دستگاههاي فكري، در اختيار استكبار است. اينها، از پانزده يا بيست سال پيش، براي مسايل بلند مدت سرمايه داري، فكر و طراحي مي كنند و نقشه مي ريزند تا در آينده از آن جواب بگيرند. مقايسه بين انقلاب ايران و كودتاي عراق من، مقايسه يي بين انقلاب ايران و كودتاي عراق مي كنم تا شما ببينيد كه انقلاب اسلامي ايران، چه ضربه يي بر استعمار وارد كرد. وقتي كه در سال 37 در عراق كودتا شد و «فيصل» را سرنگون كردند و «نوري سعيد» را به جاي او نشاندند، «ايدن» - نخست وزير انگليس - در خاطراتش نوشت: من در جزيره يي مشغول تفريحِ آخر هفته بودم كه خبر كودتاي عراق به من رسيد و بزرگترين ضربه به مغز من وارد شد و ناگهان احساس كردم كه دنيا تكان خورده است. (تعبيرات دقيق او الان يادم نيست.) براي انگليس و دستگاه استعمار، آن قدر كودتاي عراق مهم بود كه حد نداشت. اين نگراني، در تمام

نوشته ها و خاطراتي كه بعد از كودتا منتشر شد، منعكس شده بود و عظمت ضربه، خودش را نشان مي داد. اين كودتا، در كشوري انجام گرفت كه بعدها معلوم شد بعضي از دستگاههاي استعماري، در آن نقش داشته اند و بعضي هم بعداً از آن استفاده كرده اند و در مشت خود گرفته اند. حالا هم شما دنباله هاي آن كودتا را مي بينيد كه بعد از گذشت حدود سي سال، تحفه هاي امروز عراق، دنباله ي همان كودتا - و به قول خودشان انقلاب(!) - هستند. ملاحظه كنيد، يك كودتاي معمولي در يك كشور اتفاق افتاد و فقط به اين جهت كه عراق مستعمره ي انگليس بود و انگليس از قِبَل حاكميت بر عراق، از آن كشور استفاده مي كرد، اين قدر برايشان سنگين بود. حالا شما آن كودتا را با انقلاب اسلامي مقايسه كنيد؛ اصلاً قابل مقايسه نيست. انقلاب اسلامي، ناگهان تمام موجوديت و نظام ارزشي دستگاه استعماري غرب و دنياي سرمايه داري را زير سؤال برد. يعني آينده شان را كلاً تهديد كرد و ابهامي به آينده ي آنها داد؛ چون اين انقلاب بر مبناي اسلام بود و نتيجتاً هرجا مسلماني باشد، ممكن است اين انقلاب بالقوه در آن جا تحقق پيدا كند. بعد هم مرتب نمونه هاي آن را از افغانستان گرفته تا اندونزي و مالزي و مصر و تونس و حتّي در كشورهايي كه سيستمهاي به اصطلاح انقلابي دارند - مثل الجزاير يا ليبي - ديدند و مشاهده كردند كه همين اسلام در آن جاها سر بلند كرده است و هل من مبارز مي گويد و آينده را ترسيم مي كند. اينها، احساس وحشت كردند و تمام دنياي سرمايه داري و استكباري دست به هم دادند، براي اين كه در

مقابل اسلام بايستند. البته، دنياي سوسياليسم به گونه ي ديگر مقابله مي كرد؛ منتها مثل غربيها ابزار لازمِ انديشمندي و آينده نگري و توجه را در اختيار نداشت. اين، رشته يي از تمدن صنعتي و مسأله ي آمار و آرشيوها و آينده ها و حدسيات است كه شرقيها به همان نسبت كه در كار صنعتي عقبند، در اين قضيه هم از غربيها عقبند. علاوه بر اين، آنها اشتراك منافعي نيز با اين انقلاب حس مي كردند؛ چون مي ديدند غرب صدمه مي خورد. آنها، خيال مي كردند كه برايشان خوب است؛ ولي حالا ديگر همه چيز يك كاسه شده و بلوك غرب و شرق معنا ندارد و آرزوها و ايده آلهاي ماركسيستي و سوسياليستي تمام شده است و چند كشورِ منزويِ بخت برگشته - مثل آلباني و روماني و ... - باقي مانده اند كه اينها هم چيزي بارشان نيست. ما روماني را از نزديك ديده ايم و مي دانيم كه آن جا چه خبر است. اصلاً چيزي نيستند و واقعاً نمي شود گفت كه اينها هستند، پس دنياي سوسياليسم وجود دارد! امثال كوبا و كشورهاي ضعيفِ عقب مانده هم كه ديگر اصلاً قابل ذكر نيستند. تنفس آنها هم با اجازه ي روسها و اربابهاي شرقي بود. امروز، همان تفكر ضد اسلام ناب، يا اگر بخواهيم دقيقتر بگوييم، ضد مذهب ناب - كه دايره اش از انقلاب وسيعتر است - به كليت اسلام و به يك معنا به هر مذهبي كه احساس مي كنند در آن اصالتي وجود دارد، متوجه است. امروز، كاردينالهاي مسيحي امريكاي لاتين، به همان اندازه مغضوبند كه علماي انقلابي مصر يا تونس مورد غضب واقع شده اند. الان تمام دنيا متوجه اين است؛ منتها همه مي دانند و متوجهند كه ايران، كانون اصلي است.

تفكر مقابله با تهاجم فرهنگي بايد در حوزه توليد شود در حال حاضر، يك جبهه بندي عظيم فرهنگي كه با سياست و صنعت و پول و انواع و اقسام پشتوانه ها همراه است، مثل سيلي راه افتاده تا با ما بجنگد. جنگ هم جنگ نظامي نيست. بسيج عمومي هم در آن جا هيچ تأثيري ندارد. آثارش هم به گونه يي است كه تا به خود بياييم، گرفتار شده ايم. مثل يك بمب شيميايي نامحسوس و بدون سروصدا عمل مي كند. فرض كنيد در محوطه يي يك بمب شيميايي بيفتد كه احدي نفهمد كه اين بمب در آن جا افتاد؛ ولي پس از هفت، هشت ساعت ببينند صورتها و دستهاي همه تاول زده است. الان در مدرسه ها و داخل خيابانها و جبهه ها و حوزه هاي علميه و دانشگاههاي ما، ناگهان نشانه هاي اين تهاجم تبليغي و فرهنگي را خواهيد ديد. الان مقداري هم آن را مي بينيد و بعداً هم بيشتر خواهد شد. يك كتاب چاپ مي شود، يك فيلم توليد مي شود و به صورت ويدئو داخل كشور مي آيد و زمينه ي چنين تهاجمي را فراهم مي كند. ديشب يكي از آقايان مي گفت: وسايل كوچكي اختراع شده كه در آن، بيست فيلم ويدئويي به صورت ميكروفيلم ضبط مي شود و هر فردي مي تواند آن را لاي دكمه اش مخفي كند و به داخل كشور بياورد و بين جوانها توزيع كند! هدف اين تهاجم با چنين ابعادي، اسلام و انقلاب و ما هستيم. البته، شكي نيست كه مقابله با اين تهاجم، پول و بودجه و امكانات و پشتيبانيهاي سياسي دولت را مي خواهد؛ اما دولت پول بدهد و پشتيباني بكند كه چه بشود؟ طبيعي است كه فكري پخش بشود. آن فكر كجا توليد خواهد شد؟

آيا آن هم در دولت است يا در حوزه؟ اينها انتظاراتي است كه از حوزه مي رود. حوزه ي ما با وضع كنوني نمي تواند انتظارات را پاسخ دهد من، چهار انتظار را مطرح كردم كه حوزه ي علميه پاسخگو باشد. حالا شما بفرماييد كه حوزه با شكل و سازماندهي كنوني، مي تواند پاسخگو باشد؟ پاسخ من منفي است. شما هم همين جواب را مي دهيد. من، خودم طلبه هستم و از حوزه منسلخ نيستم و حوزه را خوب مي شناسم و در آن بودم و زندگي كردم و درس خواندم و بعد هم بي ارتباط با حوزه نبودم. حوزه هاي ما با وضع كنوني نمي تواند آن انتظارات را پاسخ دهد؛ مگر در آن برنامه ريزي شود و طرح نويني افكنده و دنبال گردد. شما به عنوان نمايندگان طلّاب، در اين مجموعه سهمي داريد؛ آن سهم را پيدا كنيد، ببينيد كجاست و آن را با كمال جدّيت انجام بدهيد. همان طور كه عرض كردم، در كنار مراجع و جامعه ي مدرّسين و هر كسي كه در اين قضيه ذي سهم است، سهم شما سهم وافري است. اين، آن مطلب اصلي است كه مي خواستم مطرح بكنم. نقش سياسي حوزه در اداره ي جامعه البته، يك چيز ديگر هم در اين جا وجود دارد و آن نقش حوزه - غير از جنبه هاي فرهنگي - در اداره ي جامعه است. ما نبايد از نقش سياسي حوزه و شخصيتهاي حوزوي در اداره ي جامعه غافل شويم. اين، چيز مهمي است. شما بايد رهبران آينده ي انقلاب و كشور را در حوزه بسازيد و بپرورانيد و فراهم كنيد؛ شخصيتهايي كه بتوانند رئيس جمهور و وزير و نماينده و نظريه پرداز سياسي باشند. كما اين كه شما ملاحظه

مي كنيد، بعد از پيروزي انقلاب، منهاي شخص شخيص امام بزرگوار - كه «لايعادله احد» - سهم و نقش معممان و متخرجان حوزه در اداره ي انقلاب و مسؤوليت پذيري در مسايل آن - چه در قانون گذاريش، چه در قضايش، چه در قوه ي مجريه اش و چه در زمينه هاي سياسيش - اگر نگوييم بيشتر است، اقلاً نقشي برابر با غيرحوزويها داشته اند. اينها، متخرجان قبل از انقلابند. به قول آن باغبان قديمي: كاشتند و خورديم، كاريم و خورند. حوزه، در اين مورد چه كرده و چه خواهد كرد؟ البته، در اين زمينه حوزه تلاشهاي خوبي داشته است و نمي شود آن را منكر شد؛ اما مطمئناً كمتر از آن چيزي است كه لازم مي باشد. طلّاب جوان خيلي مهمند من، توجه به اين طلبه هاي جوان را به شما آقايان محترم كه بحمداللَّه از فضلا و برجستگان هستيد، توصيه مي كنم. اين طلّاب جوان، خيلي مهمند. طلّاب، محور اداره ي حوزه نيستند؛ اما در حقيقت محور اميدها و انرژيهاي بالفعل و بالقوه ي حوزه اند. اگر طلبه نااميد شد، شما چيزي در دست نخواهيد داشت؛ مراجع هم چيزي نخواهند داشت. اين، نكته ي مهمي است. سعي بشود كه طلّاب، مأيوس و مسأله دار نشوند. البته، اين نكته را نيز سفارش و خواهش بكنم كه نگذاريد مجموعه ي شما، از حالت يك مجموعه ي طلبگي و كاري خارج شود و به يك مجموعه ي سياسي و خطي تبديل گردد. به شدت مراقبت كنيد كه اين طور نشود؛ چون واقعاً چيز بدي است. حوزه، به وحدت احتياج دارد. شما حتّي در درون خودتان، اختلافات داخل حوزه و اختلافات خطي و جرياني را حل كنيد. كوشش كنيد حسن ظن داشته باشيد همان طور كه در پيام

چند روز پيش مطرح كردم و به عموم مردم توصيه نمودم، بخصوص به شما آقايان نيز توصيه مي كنم كه كوشش كنيد حسن ظن داشته باشيد. مضمون روايت هم همين است كه وقتي خير حاكم و غالب بر زمان است، آدم بايد حسن ظن داشته باشد و وقتي شر غالب است، انسان بايد سوء ظن داشته باشد. امروز، ديگر اسلام و خير غالب و حاكم است و حكومت و رهبري و دولت، اسلامي است. اگر چه در جامعه شر هم وجود دارد؛ اما غلبه و حاكميت با خير است. امروز، روز حسن ظن است. من خواهش مي كنم كه گرايشهاي سوءظن گونه را رشد ندهيد. به عنوان مثال، آن موردي را كه شايد مقداري هم به من بي ارتباط نيست، عرض مي كنم: راضي نيستم كه به عنوان حمايت و اظهار لطف و محبت نسبت به من، بعضي از برادران به اين مجموعه اعتراض كنند. هيچ كس نبايد به عنوان حمايت و طرفداري از من، هيچ گونه موضعگيري يي عليه كسي بكند. اگر كسي به من محبت و لطف دارد و واقعاً مي خواهد از من جانبداري بكند، راهش اين نيست كه بايستد و بگويد كه مثلاً چرا مراجع چنين كردند يا چرا جامعه ي مدرّسين چنان كرد يا چرا مجمع طلّاب چنين كرد. بحمداللَّه ميانه ي ما با مراجع بسيار خوب است. هميشه به مراجع ارادت داشته ايم؛ حالا هم همين طور است و ارتباطاتمان بسيار خوب مي باشد. با جامعه ي مدرّسين و قشرهاي گوناگون طلّاب و جهتگيريها و جناحهاي مختلف سياسي هم ارتباطاتمان بسيار مستحكم و خوب است؛ يعني من با هيچ كس مسأله يي ندارم. بنابراين، تصور نشود كه حالا اگر مثلاً فلان حرفي در جايي گفته شد يا

فلان اظهاري - قولاً يا كتباً - از كسي صادر گرديد، تعريض به من است و كسي به عنوان محبت به من، اعتراض و پرخاش كند و كسي را متهم نمايد. مطلقاً نگذاريد كه در مجموعه تان و بلكه داخل حوزه، اين حرفها باب شود. نسبت به مسايل حوزه، خود را غير مسؤول نمي دانم البته - همان طور كه در ابتدا هم اشاره كردم - نسبت به مسايل مربوط به حوزه، به هيچ وجه خودم را غير مسؤول نمي دانم. يعني وجدان طلبگي و وجدان مسؤوليت كنوني من، به هيچ وجه اجازه نمي دهد كه مسأله ي اهم اسلامي جامعه و كشورمان، يك مسأله ي درجه ي دو باشد. نخير، اين مسأله ي مهم و درجه ي يكي است. من خودم را نسبت به اين قضايا و نسبت به قم و آينده و ترتيباتش و هركاري كه شرعاً بر عهده ي من باشد، مسؤول مي دانم و اگر تشخيص بدهم، ان شاءاللَّه انجام خواهم داد. به هر حال، غرض اين است كه مطلقاً نگذاريد به بهانه هاي گوناگون، در حوزه و داخل مجموعه تان، اين مشاجرات و حرفها راه پيدا كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) التهذيب، ج 6 ، ص 124

سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم و جمعى از پزشكان، پرستاران و كاركنان مراكز آموزش عالى و درمانى

سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم و جمعي از پزشكان، پرستاران و كاركنان مراكز آموزش عالي و درماني كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در دوران جنگ، ارزش افراد و دستگاهها مشخص مي شود متقابلاً ولادت زينب كبري س)، بانوي بزرگ تاريخ اسلام را به همه ي شما برادران و خواهران كه از نقاط مختلف و دستگاههاي گوناگونِ خدمتگزار به اين جا تشريف آورده ايد، تبريك و تهنيت عرض مي كنم و به همه ي شما خوش آمد مي گويم. جمع پرستاران و پزشكان و مددكاران و

مجموعه ي خدمتگزاران به قشرهاي ناتوان و بيمار، شايسته ي احترام و تجليل از طرف مردم و مسؤولان هستند. ما دوران دشوار جنگ را گذرانده ايم. در اين دوران است كه ارزش افراد و دستگاههاي گوناگون مشخص مي شود. امروز، بعد از گذراندن دوره يي سرشار از ابتلا و سختي و امتحان، مي توانيم درباره ي مردم خودمان - به طور عموم - و همچنين درباره ي برخي از قشرهايي كه مسؤوليت برجسته و ويژه يي داشته اند، قضاوت كنيم. پرستاران ما از اين قبيلند؛ چون آنها با بيمار مواجهند و آنچه از آنها سر مي زند، خدمت و محبت است و آنچه آنها با آن مواجهند، سختي و رنج است و اين، يكي از امتحانهاي بزرگ بني آدم است كه با سختي و رنج و درد مواجه شود و از خود صبر و متانت و محبت و خدمت نشان دهد. به مناسبت روز ولادت زينب كبري سلام اللَّه عليها) كه در اوج قله ي شرف انساني و ارزش يك فرد آدمي قرار گرفته است، جا دارد كه ما روز پرستار را گرامي بداريم و به پرستاران - چه زن و چه مرد - به خاطر شغلشان و به خاطر امتحان سختي كه در اين شغل با آن مواجهند و به خاطر خدماتي كه در طول دوران جنگ و پيش از آن و بعد از آن و در آينده نيز داشته اند و خواهند داشت، مورد ستايش قرار بدهيم و به آنها تهنيت بگوييم. لحظه ها و ساعتهاي دشوار، تمرين تكامل انساني است پزشكان نيز كه از قشرهاي حساس جامعه هستند و مي توانند خدمتگزاران بزرگي باشند، جان انسانها و سلامتشان به دست آنهاست. در دوران جنگ، آزمايشهاي خوبي دادند و برخي از پزشكان، شخصيت و كرامتي را در

ميدان جنگ به نمايش گذاشتند كه نمونه است و بعضي ديگر هم خدمات فراواني انجام داده اند. اشخاصِ خاطي و متخلف از روش صحيح در هر شغلي، نبايد پايه ي قضاوت قرار گيرند. قضاوت بايد بر مبناي كار كساني كه به سلامت و درستكاريِ مقتضاي شغل وفادارند، انجام شود. پرستاران و مددكاران سازمان بهزيستي كه با معلولان و سالخوردگان و عقب افتادگان و بيماران دشواري روبه رو هستند؛ نيز در حال مجاهدت و ابتلا و امتحان و تمرين تكامل انساني هستند. لحظه هايي كه بر انسان مي گذرد و در آن براي هدفهاي بلند انساني و الهي تلاش مي شود، لحظه هاي مباركي است. همه بدانند كه آن لحظه ها و ساعتهاي دشوار، تمرين تكامل انساني است و از دست نمي رود. اين لحظات، باعث ايجاد رشد و تواندهي و نزديكي به خداي بزرگ مي شود و بركت خيز است. اين ارزش انساني و فرهنگ پيشرفته ي جامعه است كه محور كلام امروز من خواهد بود. در همين جا، بايد ياد شهداي گرانقدر و عزيز سرتاسر كشور و شهرها و بخشهايي را كه شما برادران و خواهران از آن جا تشريف آورده ايد، گرامي بداريم. اين تلاشها و خدمات باارزش و حضور بي قيدوشرط شما در صحنه هاي نبرد و پشت جبهه و انقلاب بود كه توانست انقلاب شكوهمند اسلامي را ريشه دار كند و مستحكم سازد و امروز علي رغم همه ي ظلمات تبليغاتي و فضاي غبارآلوده يي كه اطراف اين انقلاب به وجود آورده اند، تلألوي انقلاب اسلامي در دنيا چشمها را خيره كرده است. استقلال يك ملت جز با استقلال فرهنگي تأمين نمي شود مطلبي را كه لازم مي دانم مطرح كنم، اين است كه همه ي مردم كشور و مخصوصاً قشرهاي با فرهنگ و برخوردار از سواد

و علم و معرفت بدانند كه استقلال يك ملت جز با استقلال فرهنگي تأمين نمي شود. اگر يك ملت، از لحاظ سياسي تحت تأثير قدرتهاي بزرگ نباشد و از لحاظ اقتصادي هم به خودكفايي كامل برسد، اما فرهنگ و اخلاق و عقايد و باورهاي دشمنان و بيگانگان در ميان اين ملت رواج داشته باشد و رشد بكند، اين ملت نمي تواند ادعاي استقلال كند. در دنيا، سررشته ي فرهنگ دست عده يي است كه آنها چگونگي لباس و پوشش و كيفيت زندگي و نشست و برخاست و اخلاق و معرفت را براي انسانهاي بي گناه و بي خبر در سرتاسر عالم رقم مي زنند و تعيين سرمشق مي كنند. اگر ملتي بتواند خود را از سرايت موج مسموم فرهنگيِ ساخته و پرداخته ي بيگانگان حفظ كند، اين ملت مستقل خواهد بود؛ اما اگر نتواند و تحت تأثير غلبه ي فرهنگ بيگانه قرار بگيرد، اين ملت، ملتي وابسته و اسير است؛ ملتي است كه تلاشهاي استقلال طلبانه ي سياسي و اقتصادي او نيز تحت تأثير كساني خواهد بود كه سررشته ي فرهنگ را در دست و اختيار دارند. امروز، صدها ايستگاه راديو و صدها روزنامه و مجله در سرتاسر عالم، براي گسترش فرهنگ مطلوب قدرتمندان بزرگ و گسترش فرهنگ استكبار جهاني در سطح ملتها، روزانه و هفتگي منتشر مي شود و اگر كسي با اين فرهنگ مخالفت كرد، دشمنيِ آنها با او نسبت به كسي كه تصميمهاي سياسي آنان را نقض كند، به مراتب بيشتر است؛ چون مي دانند كه تأثير فرهنگ، تأثير عميقتر و تعيين كننده تري است. چرا بايد از فرهنگ غرب گريخت؟ ممكن است شما سؤال كنيد كه چرا بايد از فرهنگ غرب و اروپا و امريكا گريخت و

چرا بايد ذهن خود را به روي آن بست؟ اين سؤال بجايي است كه مردم بعد از انقلاب، تا حدودي پاسخ آن را دريافته اند؛ ليكن در اين مورد جمله ي كوتاهي را مطرح مي كنم: فرهنگ غرب، فرهنگ برنامه ريزي براي فساد انسان است، فرهنگ دشمني و بغض با ارزشها و درخشندگيها و فضيلتهاي انساني است، فرهنگي است كه همچون ابزار در اختيار خداوندان زور و زر و امپراتوران قدرت است. با اين فرهنگ، درصددند نسل بني آدم را از همه ي فضايل انساني تهي دست كنند و انسانها را به موجودات فاسد و مطيع و تسليم و غافل از ياد خدا و معنويت تبديل كنند. منافع آنها، جز از طريق گسترش اين فرهنگ تأمين نمي شود. اين فرهنگ، برهنگي و اختلاط و امتزاج بي قيد و شرط زن و مرد با هم است كه يكي از پايه هاي اصلي فرهنگ غربي مي باشد و از روز اول، براي فساد انسانها و خروج انسانيت از دايره ي فضايل انساني بنيانگذاري شد. آنها كه دلشان براي انسانيت نسوخته است. بزرگترين ايستگاههاي تلويزيوني و راديويي، از آنِ صاحبان بزرگترين كارخانه ها و معادن و منابع و عظيمترين ثروتهاست. تشكيلات صهيونيستي، براي فساد نسل بشر، از حدود صد و پنجاه سال پيش، شروع به برنامه ريزي و اشاعه ي فساد و فحشا كرده اند. آنها زنها را از عفت بشري خارج ساختند؛ به طوري كه حتّي زنهاي اروپا و امريكا هم، به شدتِ پنجاه سال اخير دچار فحشا و فساد و دوري از فضايل انساني نبوده اند! زنان كشورهاي اسلامي و ديگر كشورهاي دور دست كه جاي خود دارد. همچنين مردها را به فساد و راحت طلبي و تنبلي و عشرت جويي و مصرف گرايي كشاندند و

به قبول وضع زندگي حيواني وا داشتند. براي اين كه از طرف مردها و زنهايي كه در كشورهاي مختلف عالم، زير فشار استبداد و استعمارِ اين قدرتها قرار مي گيرند، تهديد نشوند، مغزها را فاسد كردند. امروز، وضع فساد اخلاقي مردم كشورهاي استعمارزده ي دنيا در آفريقا و امريكاي لاتين، در نهايت درجه است. آنها به خودي خود، اين گونه فاسد نشدند؛ بلكه استعمار و استكبار براي افساد اينها برنامه ريزي كردند تا از شر و تعرض و مقابله به مثل و بيداري آنها جلوگيري كنند و امپراتوري قدرت شيطاني و اهريمني دستگاههاي استعماري و استكباري خود را حفظ نمايند. مردم امريكا و اروپا از سست بودن بنيان خانواده رنج مي برند با ملت ما هم قبل از سلطنت خاندان منفور پهلوي اين كار را شروع كرده بودند؛ ولي در جريان سلطنت آن رژيم منحوس، اين روند را شدت بخشيدند. استعمار و استكبار در دوران سلطنت اين خانواده ي مزدور و دست نشانده، در اشاعه ي فرهنگ غربي در جامعه زياد كوشيدند و متأسفانه موفق هم شدند. امروز، اگر تمايلات برخي خانواده هاي ايرانيِ داخل كشور را به انجام آن آداب و اطوار و لباس و معاشرت مي بينيد، نتيجه ي تعليمات همان معلمان رذل و خائن غربي است كه در طول دهها سال در اين كشور نفوذ و رشد يافته است. با اين كه انقلاب آمد و تحول عظيمي در فرهنگ و ذهنيت مردم به وجود آورد، با اين حال، بسياري از افرادي كه هنوز دلشان در هواي كيفيت زندگي غربي است، متأسفانه از مفاسد زندگي غربي كه لجن آلوده و فاسد است و در آن، هيچ يك از بنيانهاي اصيل بشري - همچون خانواده و شخصيت

انساني زن و مرد - سالم نمي ماند، اطلاعي ندارند. امروز، ببينيد كه در امريكا و انگليس، همجنس بازي رسمي و قانوني شده است و خجالت هم نمي كشند! كاري را انجام دادند كه ما از نقل و حكايت آن شرم داريم و حيا مي كنيم. مردم ما بدانند، آيا وقتي در كشوري ازدواجِ دو همجنس با هم قانوني مي شود، بنيان خانواده در اين جامعه باقي خواهد ماند؟! امروز، توده ي معمولي مردم امريكا و اروپا - نه قدرتمندها و تبليغاتچيهايشان - از سست بودن بنيان خانواده رنج مي برند. زنها و مردها، در يك حد از متلاشي شدن خانواده ها رنج مي برند و ناراحتند و اين، روزبه روز تشديد مي شود و البته آخرين ضربه است. خانواده، محل آسايش انسان است. هيچ انساني، بدون داشتن يك خانواده ي آسوده و آرام و راحت، مزه ي زندگي و طعم واقعي حيات انساني را نخواهد چشيد. اينها، اين بنيان اصيل را متلاشي و منهدم مي كنند و از بين مي برند. اين، فرهنگ غربي است. نتيجه ي اين آزادي و بي بندوباري و فرهنگ برهنگي و اختلاط زن و مرد، همين مسايل است. ما براي زن ارزش واقعي انساني قايليم آنان، ما را متهم به جلوگيري از رشد علمي و فرهنگي زنان مي كنند!! خودشان هم مي دانند اين اتهام دروغ است؛ ولي تكرار مي كنند. ما براي زن، ارزش واقعي انساني قايليم. ما ميان زن و مرد تفاوتي قايل نيستيم. معتقديم زن و مرد هر دو انسانند و ميدان تكامل، پيش رويشان باز است. هر چه تلاش كنند، هر چه زحمت بكشند و هر چه به سمت خدا پيش روند، به همان اندازه رشد و تكامل پيدا خواهند كرد. راه علم و حضور

سياسي هم، جلوي هر دوي آنها باز است. ما در جنگ و انقلاب مشاهده كرديم كه نقش خانمها اگر از مردها بيشتر نبود، كمتر نبود. اگر زنها حماسه ي جنگ را نمي سرودند و جنگ را در ميان خانه ها به عنوان يك ارزش تلقي نمي كردند، مردها اراده و انگيزه ي رفتن به ميدان جنگ را پيدا نمي كردند. دهها عامل دست به دست هم مي دهد تا خيل عظيم بسيجي را به سمت جبهه روانه مي كند. يكي از مهمترينِ اين عاملها، روحيه ي مادرها و همسرها و زنهاست. من، شايد بتوانم ادعا كنم كه در ملاقات با خانواده هاي معظم شهدا، روحيه ي مادري را شكسته نديده ام. گرچه همه يكي نيستند، برخي قويتر و برخي ضعيفترند، بعضي مطلب را به آن روشني درك نكرده اند و برخي آن را در اوج وضوح حقيقت دريافته اند، ولي در بيشتر خانواده ها، روحيه ي زن را از مرد بهتر يافتم. اين، وضع زن در جامعه ي ماست؛ اما غربيها نه فقط زن، بلكه هر دو جنس را به لجنزار فساد سوق مي دهند. مردم ما بايد چشم و گوش خود را باز كنند. برگشت به سمت فرهنگ فاسد و منحط غربي، در جامعه ي انقلابي و اسلامي ما محال و ممنوع است. ملت و مسؤولان انقلاب ما، ممكن نيست اجازه دهند تا مجدداً رفتار و زندگي مردم به سمتي رود كه فرهنگ فاسد غرب تزريق كرده بود و آن را بزور به اين ملت تحميل نموده بود. كساني كه تاريخچه ي ورود بي حجابي و عرياني زنان در جامعه ي ما را كه به وسيله ي خاندان شوم پهلوي انجام گرفت، خوانده اند و يا كساني كه سنشان اقتضا مي كند و آن روزها را ديده اند، مي دانند كه چگونه بي حجابي و بي حدومرزي و اختلاط زن

و مرد را به داخل كشور وارد كردند و آن را به ملت تحميل نمودند. ملت ما به آساني اين پديده را نپذيرفت؛ ولي متأسفانه به دليل گذشت دو سه نسل در زير سايه ي سنگين و شوم خاندان پهلوي تا پيروزي انقلاب اسلامي، عده يي با اين فرهنگ به دنيا آمدند و قبح آن را نفهميدند و سلامت و صفاي محيط ناب اسلامي را در نيافتند. دستگاههاي تبليغاتي ما هم، توان شناسايي عيوب فرهنگ غربي را به آنان نداشتند. صدا و سيما، يك دستگاه آموزنده اين جا، وظيفه ي صدا و سيما در تفهيم درخشندگيهاي فرهنگ اسلامي در همه ي زمينه ها، بخصوص در زمينه ي روابط زن و مرد و شأن زن در اجتماع آشكار مي شود. صدا و سيما، مسؤوليت زيادي دارد. راديو و تلويزيون، يك دستگاه سرگرم كننده نيست؛ يك دستگاه آموزنده است. امروز، دنيا با فكر و تدبير از راديو و تلويزيون براي آموزش - در همه ي شكلهاي آن - استفاده مي كند. همين صهيونيستها، با پولهاي گزاف و با ميلياردها دلار در سال، از طريق راديو و تلويزيون به آموزش فساد مي پردازند. راديو تلويزيون در كشورهاي وابسته كه حكام فاسد استعماري در رأس آنها قرار دارند، در حال آموزش غفلت و بي خيالي و شهوتراني و عياشي و ميگساري به مردم است. اگر اينها را به مردمشان آموزش ندهند و مردم با همان فرهنگ بومي و اسلامي و ديني خود - هر ديني - رشد كنند، قدرتها و استعمارگران و حكام مستبد، به آساني نمي توانند بر آنها حكومت بكنند. شما اگر برنامه ي هر يك از راديوهاي بيگانه را براي مخاطبان بوميشان بشنويد، چيزي جز فساد و غفلت و ناهوشياري و بي توجهي به

امور زندگي و جامعه نيست. البته در كنار آن، گاه دو كلمه از يك مقوله ي علمي هم ياد مي دهند؛ ولي اصل قضيه اين نيست. وظيفه ي يك رسانه، آموزش و تحليل و سوق دادن قلب و ذهن و روح و مغز افراد به سمتي است كه گردانندگان آن رسانه در نظر دارند. در كشور ما نيز غير از اين نيست. صدا و سيما در جمهوري اسلامي، بايد وسيله يي براي سوق دادن مردم به فرهنگ اسلامي و ابزاري براي معرفت و آشنايي مردم با درخشندگيهاي اسلامي و انساني باشد. جز اين، وظيفه يي ندارد و اگر مواردي بود كه برخلاف اين هدف وارد صدا و سيما شد، نبايد پخش كنند. هنرمندان و نويسندگان و گويندگان و مجريان و كارگردانان و هنرپيشگان و همه و همه، بايد دست به دست هم بدهند تا اين مفاهيم اسلاميِ ارزشمند و درخشنده را در صورت برنامه هاي هنري بسازند تا مردم از آنها تعليم بگيرند. مراد ما از تعليم در صدا و سيما، سخنراني و ميزگرد و تدريس صرف نيست. صدا و سيما بايد انواع و اقسام روشهاي هنري را در برنامه هاي هنري و فيلمها و نمايشها براي تفهيم و توضيح مفاهيم و ارزشهاي اسلامي به كار گيرد و اگر غير از اين باشد، صدا و سيماي جمهوري اسلامي، صدا و سيماي اسلامي نيست. شما خواهران و برادراني كه بحمداللَّه از معرفت و دانش برخورداريد و درس خوانده ايد و دوره هاي علمي را ديده ايد و كار كرده ايد و با كتابها و احياناً با معارف بيگانگان آشنا هستيد، مسؤوليت سنگينتري داريد. اهداف و برنامه هاي نظام اسلامي نظام اسلامي، نظامي است كه قصد اجراي تمام احكام و

موازين اسلامي را به صورت كامل دارد. اين نظام، مايه ي سعادت انسان و سربلندي ملت و كشور و مايه ي آبادي روي زمين و كشور و منطقه ي زيست و مايه ي شادي محيط زندگي و نيز استحكام خانواده و اصلاح روابط اجتماعي ميان مردم و خلاصه مايه ي خوشبختي زندگي مادّي و معنوي انسانهاست. شما موظف هستيد با اين برنامه ها آشنا شويد و بايد در حدي كه برايتان ميسور است، در پياده كردن اين برنامه ها مؤثر باشيد. در درجه ي اول، مسؤوليت متوجه افراد عالم و آگاه و دانا و علماي دين است و سپس همه ي كساني كه آگاهي و معرفتي دارند و مي توانند مردم را آگاه و روشن كنند. رفتار شما بيش از گفتارتان بايستي مردم را در اين خط صحيح پيش ببرد و اين همان شعار جمهوري اسلامي و حاكميت اسلام و پياده شدن آن است كه امام بزرگوارمان در بيانات متعدد و از اول پيروزي انقلاب تا آخرين روزهاي زندگي پُربركتش، به ما مي فرمود. اميدواريم كه خداوند متعال توفيق و فضل خود را شامل حال همه ي شما برادران و خواهران كند و به همه ي ما اين توان را ببخشد كه ان شاءاللَّه در راه تحقق احكام اسلامي تلاش كنيم تا بِزودي ملت و جامعه ي ما، پياده شدن كامل اسلام را در جامعه ي خود مشاهده كنند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى

بيانات در ديدار با اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شوراي عالي انقلاب فرهنگي، توانايي زياد براي پيشبرد فرهنگ كشور در ابتدا بايد به همه ي آقايان محترم و برادران عزيز، به خاطر اين ديداري كه چند سال براي من مأنوس بود و حالا فاصله يي افتاده است، خوش آمد بگويم.

از اين كه امروز آقايان را زيارت مي كنم، خوشحالم. همين طور بايد قدرداني و تكريم خود را نسبت به اين نهاد مهم، يعني شوراي عالي انقلاب فرهنگي كه حضرت امام فقيدمان(رضوان اللَّه عليه) آن را پايه گذاري كردند - هم در شكل ستاد انقلاب فرهنگي و هم به شكل تكامل يافته اش در صورت شوراي عالي انقلاب فرهنگي كه بحمداللَّه الان هست - ابراز كنم. معتقد بوده ام و همچنان هستم كه اين شوراي عالي مي تواند كارايي هاي زيادي براي پيشبرد فرهنگ كشور داشته باشد و به وزارتخانه هايي كه متصدي و مباشر اجرايي كار فرهنگي هستند، كمك بزرگي بكند. بحمداللَّه همه هم در اين مجموعه عضو و شريكند و از اين تركيب و اين وضع هم خيلي خوشحال و خشنودم. جناب آقاي هاشمي فرمودند كه شورا افت كرده است؛ من به اين هيچ اعتقادي ندارم. من معتقدم كه شورا بحمداللَّه الان با حضور شما آقاياني كه تشريف داريد - بخصوص با توجه به حضور مستمر خود جناب آقاي هاشمي - وضعش خيلي بهتر مي باشد و فعالتر شده است. آن وقت هم عقيده ام همين بود. جلساتي كه ايشان شركت مي كردند، جلسات كارآمد و بُرش داري بود و در آن، پيشرفت محسوس مي شد. البته الحمدللَّه حالا ايشان بي دردسر و بي دغدغه، همه ي جلسات را شركت مي كنند؛ ولي گاهي به ياد آن وقتي مي افتم كه بخصوص به خاطر اشتغالات ايشان در امر جنگ، كمتر موفق مي شديم كه ايشان را در اين شورا زيارت كنيم. خوشحالم كه الحمدللَّه ايشان هستند و تركيب هم تركيب خيلي خوب و مجموعه نيز مجموعه ي كاملي است. فرهنگ اسلامي را به فرهنگ آموزشي و تحصيلي منحصر نكنيم نكته يي كه به نظر من خيلي مهم

مي باشد، اين است كه ما فرهنگ اسلامي و فرهنگ كشور را - كه شوراي عالي انقلاب فرهنگي هدفهايي را براي آن تعقيب مي كند - به فرهنگ آموزشي و تحصيلي و كلاسي و مَدرسي منحصر نكنيم؛ بلكه بخشي از اين فرهنگ، فرهنگ عمومي است كه نفس حضور وزارت ارشاد در اين مجموعه و آشناييها و آگاهيهايي كه اعضاي اين جلسه به اختلاف در مسايل گوناگون فرهنگي دارند، خود شاهد بر اين است كه به اين بدنه و اين قسمت هم اهتمام زيادي شده است. ما و همه ي دست اندركاران فرهنگ در كشور بايد باور كنيم كه امروز آماج تهاجمات فرهنگي دشمنانمان هستيم؛ هم به صورت آميختن فرهنگ انقلابي ما با چيزهايي كه آن را از خلوص و كارايي مي اندازد و هم به صورت مانع تراشيدن بر سر تربيت انسانهاي كارآمد و متخصص كه بتوانند همه ي امور كشور را اداره كنند. شكي نيست كه دشمن نسبت به همه ي اينها، به صورت جذب و ربودن و دزديدن مغزها و استعدادهاي درخشان از ميان ما، برنامه ريزي كرده است. اين را هم مي دانيم كه اين برنامه ريزي، نسبت به همه ي كشورهاي جهان سوم و از جمله كشور ما شده است. آنها با توجه به انقلاب اسلامي و خطراتي كه براي استكبار دارد، نسبت به كشور ما به طور ويژه برنامه ريزي كردند تا نگذارند در اين جا مغزهاي كارآمد و درخشان و استعدادهاي برجسته رشد كنند يا بمانند. آنها برنامه ريزي دارند و پول خرج مي كنند و اصلاً دستگاههايي براي شناسايي استعدادهاي درخشان كشورهاي مختلف دارند تا آنها را - چه در دوران كودكي و نوجواني و جواني و چه در دوران به ثمررسيدگي و كارايي

- بربايند. توجه به فرهنگ عمومي، يكي از كارهاي مهم شوراي عالي انقلاب فرهنگي پس، ما از همه طرف، با دشمني و خصومت دشمنان اساسي و فرهنگيمان در عالم مواجه هستيم كه نگذارند چه در زمينه ي فرهنگ عمومي و ذهنيتها و عمل فرهنگي مردم و چه در زمينه ي كار مَدرسي و تربيت نيروي انساني، به مقاصد خودمان برسيم. ما بايد متناسب با دشمني و خصومت دشمن، برنامه ريزي كنيم. در مسأله ي فرهنگ عمومي، همين كه مشاهده مي كنيم در جامعه ي ما - مثلاً در پيچ و خم ادارات و دستگاههاي دولتي و بخصوص در بعضي از ارگانها كه شكايت زيادي از آنها مي شود - كارهاي مردم روان انجام نمي گيرد و امروز و فردا مي شود و دردمندانه و دلسوزانه با كار مردم برخورد نمي گردد، به خاطر يك نقص و بيماري فرهنگي است. يا اگر مشاهده مي كنيم كه افراد كارآمدِ فكري ما در دانشگاهها و كارگاهها و مراكز تحقيق، به نوآوريهايي كه براي يك محقق، نان و آب و شهرتي ندارد، اما زحمت زيادي دارد، كمتر تن مي دهند و به كارهاي آسانتر و سهلتر تسليم مي شوند، يك بيماري فرهنگي است. اين تحقيقات عظيمي كه در دنياي علم شده، به وسيله ي چه كساني انجام شده است؟ غالباً به وسيله ي كساني كه در دوره ي تحقيق، مردمان نام آوري نبودند و روي عشق به تحقيق و علم و محصول كار تحقيقي خود، كاري را با زحمت شروع كردند و رنج آن را بر خود هموار ساختند، انجام شده است. نتيجه ي اين كار، چيز عظيمي براي يك ملت شده است. البته، سياستها هم از محصول علمي و تحقيق آنها، بدخواهانه سوءاستفاده كرده اند كه ما نمي توانيم سوءاستفاده ي

سياستها را به حساب نفس تحقيق و انگيزه ي آن بگذاريم. اگر اينها را كم داريم، ناشي از يك بيماري فرهنگي در ماست. ما بايد اين را علاج كنيم. اين، ربطي به كار مدرسه و دانشگاه و امثال اينها ندارد؛ بلكه نگرش و فعاليت و تلاش فرهنگي سازمان يافته ي ديگري را مي طلبد و ما بايد آن را انجام بدهيم. حقيقتاً يكي از كارهاي مهم شوراي عالي انقلاب فرهنگي، نگرش به فرهنگ عمومي و پيدا كردن و شناختن بيماريهاي فرهنگيِ امروز كشور ما و يافتن علاج اين بيماريها با ديد متخصصانه و البته دردمندانه و انقلابي و توصيه ي آنها به دستگاههاي گوناگون است. اين، يك بخش مهم كار مي باشد و خوب است كه شوراي عالي انقلاب فرهنگي، به اين قضيه برسد. در حقيقت، بخش عمده و بدنه ي فوتيتر و فوريتر، همين بخش مربوط به فرهنگ كلاسي و آموزشي و تخصصي و انسان سازي - به معناي تربيت آدمهاي كارآمد و نيروي انساني - است. توليد نيروي انساني كارآمد براي اداره ي انقلاب، از دبستانها و حتّي تا حدودي ماقبل دبستانها شروع مي شود و به دانشگاهها و مراكز تحقيق و مراكز عالي مي رسد. شما آقايان، تأمين و اداره و بهسازي اين قضيه را متكفل هستيد. مراكز آموزشي ما مشكلات و نواقصي دارند من تا حدودي نقايصي را كه وجود دارد، مي دانم. شما آقايان هم بهتر از من مي دانيد. دبستانها و دبيرستانهاي ما، مشكلات و نقايصي دارند. دانشگاههاي ما از لحاظ ضعف كيفيت، مشكلاتي دارند. اگرچه در اين سالهاي اخير، مقداري به كميت توجه شده - شايد هم چاره يي نبوده است - ليكن پايين بودن كيفيت در دانشگاهها، چيزي است كه

مورد قبول و آگاهي همه ي دست اندركاران مي باشد. مشكلات مراكز تحقيقاتي و افسردگي محققان ما كه آن نشاط لازم را براي كار تحقيقي ندارند، يكي از معضلاتي است كه الان وجود دارد. معلمان و اساتيد - چه در دانشگاهها و چه در مدارس - دچار مشكلات فراوان هستند. آن شوق و انگيزه يي كه يك نفر آدم را بسراغ تعليم بكشاند، به چيزهاي گوناگوني وابسته است كه انصافاً بعضي از آنها لنگ است. مسايل مادّي و نيز احترامات معنوي تأثير دارد. حرمت گذاشتن براي استاد - همين چيزي كه در اسلام اين قدر به آن اهميت داده شده كه شاگرد بايد استاد را احترام بكند - تا چه اندازه وجود دارد؟ همه ي اينها نقايصي را به وجود آورده است؛ علاوه بر اين كه از نظر كميّت هم، ما استاد كم داريم و آن تعدادي كه داريم، شايد مثلاً از نيمِ آن ميزاني كه احتياج داريم، مقداري بيشتر باشد. طبق آماري كه من ديده ام، شايد در دانشگاهها چهل درصد استاد كم داشته باشيم. وضع فضاي آموزشي مدارس و دانشگاهها هم از همين قبيل است. اين نقايص وجود دارد. البته نمي توان نقايص را به اشخاص يا مديران و تدبيركنندگان نسبت داد. بسياري از اينها، ناشي از وضعيت ماست؛ اين را همه مي دانند. ما در اين چند سال گذشته، گرفتار جنگ و كمبودها و محاصره و فشارهاي گوناگون اقتصادي دشمن و امثال اينها بوديم. طبيعي است كه عمده ي اين نواقص، ناشي از اينهاست؛ ليكن چيزي كه امروز مي توان آن را مورد نظر قرار داد، اين است كه دستگاه فرهنگي كشور همت بگمارد كه اين نواقص را يكي پس از ديگري برطرف بكند. براي

يك كشور، نيروي انساني همه چيز است در كار فرهنگي نبايد مسأله ي پول و بودجه، يك مشكل عمده به حساب آيد. به اين معنا كه مشكلات و نقايص فرهنگي را در رديف نيازهاي بودجه يي و در آخرهاي ليست قرار ندهيم؛ بلكه در اولهاي ليست - اگر نگوييم در رديف اول - قرار بدهيم. اگر درست فكر بكنيم، اين به صرفه ي اقتصادي مملكت هم است. يعني از اين كه بودجه و امكانات بيشتر را به كارهاي فرهنگي - بخصوص فرهنگ آموزشي - متوجه كنيم، كشور زيان نخواهد كرد؛ زيرا كه خود اين، براي آينده ي كشور توليد امكانات مي كند. براي يك كشور، نيروي انساني همه چيز است. ما اگر نيروي انساني نداشته باشيم، هيچ چيزي نداريم. چند سال قبل از اين، روي بعضي از كشورهايي كه سالها پيش از ما انقلاب كردند و توفيقهايي هم در عرصه هاي اقتصادي و صنعتي و فني و امثال اينها به دست آوردند، مطالعه يي مي كردم. ديدم اينها در اوايل انقلاب، بيشترين تكيه و برنامه ريزي را روي تربيت نيروي انساني گذاشته اند؛ به طوري كه بعضي از اين كشورها، همين الان نيروي انساني كارآمد و ماهر صادر مي كنند. يعني نه اين كه كشور خودشان از وجود چنين نيروي انساني يي سرريز شده و بي نياز گرديده است؛ نه، كشور آنها از جهات ديگر آماده ي قبول اين همه متخصص نيست و وضع اقتصاديشان طوري نيست كه بتواند اين همه متخصص را مصرف كند؛ اين است كه به كشورها صادر مي كنند. همين نيروي انساني است كه آنها را علي رغم نداشتن درآمدهاي كلاني مثل نفت و مانند آن - كه بحمداللَّه ما از آن برخوردار هستيم - به سطوح خوب رسانده

است. اين قسمت را از اين جهت مطرح كردم كه اگر ما امروز بودجه ي ارزي و يا ريالي را به كار فرهنگي متوجه مي كنيم، بايد توجه نماييم كه اگرچه ممكن است در كوتاه مدت، اين بودجه به درد كارهاي اقتصادي و گردش امور اقتصادي كشور ما نخورد، اما در اندكي بعد از كوتاه مدت - نه اين كه در بلند مدت زياد - عايديش فوراً به خود ما برمي گردد؛ مثل همين مسأله ي انتشارات و كاغذ، كه ما بايد بتوانيم كتاب و نشريه ي علمي و امثال اينها را در اختيار داشته باشيم. بايد كاغذ را در اختيار دستگاههاي فرهنگي گذاشت تا بتوانند اين كار مهم را انجام بدهند. اين، يك مسأله است كه در نگرش به عرصه ي فرهنگي كشور، ما بايد به تربيت نيروي انساني توجه كنيم. بايد به ذهنيت دانشجويان و جوانان خيلي توجه شود مسأله ي ديگر به دانشگاهها برمي گردد. البته مدارس هم هستند؛ اما بخصوص دانشگاهها مهمترند. بايد به ذهنيت دانشجويان و جوانان و اعتقادات و روحيه ي اسلامي و انقلابي آنها، خيلي توجه بشود. حقيقتاً جوانان موتور و راه اندازنده ي حركتهاي بزرگ - هم مثبت و هم منفي - در جامعه هستند. اگر ما بتوانيم اين مجموعه ي جوان بافرهنگ را كه در نقطه يي به نام دانشگاه جمع شده اند، به سمت روحيه ي انقلابي و اسلامي جهت بدهيم، به نظرم مي رسد كه كشور و انقلاب، بزرگترين سود را از اين بابت خواهد برد. در گذشته، دانشگاه نقطه يي بود كه در آن، بي فرهنگي اسلامي بيش از جاهاي ديگر و يا در رديف بدترين جاها بود. اين، كاري بود كه رژيم و دستگاههاي فرهنگيِ گذشته دنبال مي كردند و توجه داشتند

كه اين كار در دانشگاهها انجام بگيرد. مقاصد سياسي پشت سر اين قضيه بود. به نظر من، امروز بايد طوري باشد كه ورود در دانشگاه، مثل ورود در حوزه ي علميه باشد. همچنان كه در حوزه ي علميه، انسان معرفت و دين و تعبد مي آموزد، كسي هم كه به دانشگاه وارد شد، حتّي اگر از مباني اسلامي و انقلابي فاصله هم دارد، دانشگاه در طي اين مدت، او را با مباني اسلامي و انقلابي آشنا كند و متعبد سازد. به همين خاطر است كه بايستي به تربيت ديني و گرايشها و روحيه ي پُرشور انقلابي جوانان در دانشگاه اهميت داد. فقط با زبان هم نمي شود. اين كار، مقدماتي لازم دارد. عناصري كه در دانشگاهها به كار گرفته مي شوند، آنهايي كه مؤثرند، آنهايي كه در مراكز حساس واقع مي شوند، واقعاً بايد از كساني باشند كه اين انقلاب را از بن دندان قبول داشته باشند. البته ما نمي خواهيم بگوييم كه هر استاد و يا متخصصي كه در دانشگاهها تحقيق و يا تدريس مي كنند، بايستي يك انقلابي طراز اول باشد. نه، ممكن است اين فرد كاملاً قابل قبول باشد و دانش وافري داشته باشد و انقلاب از دانش او استفاده كند. ما بيش از دانش او، چيزي از او نمي خواهيم. منتها در همين مورد هم نبايد انگيزه ي ضديت با انقلاب در او وجود داشته باشد؛ چون اگر اين انگيزه وجود داشت، دانش او در اختيار انقلاب قرار نخواهد گرفت. در مراكز حساس دانشگاهي، از عناصر انقلابي استفاده شود پس، در مراكز حساس و سربندهاي اداره ي امور دانشگاهي - چه اداره به معني رسمي آن و چه اداره ي امور فكري و تدريس

و امثال اينها - كساني كه مسؤول مي شوند و كارهاي مهم دست آنهاست، واقعاً بايد از عناصر انقلابي باشند. ديگران هم انگيزه ي ضديت با انقلاب در آنها نباشد. اگر واقعاً كسي انگيزه ي مخالفت با انقلاب در وجودش باشد، حضور او در دانشگاه - در هر سطحي كه باشد - مضر است؛ براي تحصيل هم مضر مي باشد. من اين واقعيت را در بعضي از رشته هايي كه مي توانستم درباره ي آنها قضاوت كنم، مشاهده كرده ام. استادي كه توانايي تربيت شاگرد در آن رشته را دارد، ولي بر اثر بي اعتنايي يا مخالفت با انقلاب، حتّي وقت نمي گذارد كه دانشجو را در آن رشته تربيت كند، در حقيقت براي او، تربيت دانشجوي انقلابي و دانشگاه انقلاب، يك انگيزه نيست؛ بلكه نسبت به اين قضيه ضد انگيزه دارد. البته، دانشجويان عناصر آينده ساز اين كشور هستند و بايستي از همه جهت - چه از جهات فكري و چه از جهات علمي و درسي و به تبع آن از لحاظ مادّي و رفاهي - روي آنها سرمايه گذاريهايي بشود كه اطلاع دارم بحمداللَّه دولت مشغول است و برنامه هاي خوبي براي اين قضيه دارد. اميدواريم ان شاءاللَّه اين برنامه ها به نتيجه برسد. خوشحالم كه شوراي عالي انقلاب فرهنگي را در صحنه ي سازندگي فرهنگي كشور، فعال و بانشاط و حاضر مشاهده مي كنم. اميدوارم خداوند ان شاءاللَّه به آقايان توفيق بدهد و به جناب آقاي هاشمي و دستگاههاي دولتي ما هم كمك كند كه بتوانند اين اهداف بلند و سازنده و حقيقتاً مقدسي را كه امروز از طرف دستگاههاي اجرايي كشور - كه در خدمت انقلاب و در جهت اسلام هستند - مطرح مي شود، تا سر منزل نهايي آن

برسانند و انقلاب را در دنيا سرافراز و روسفيد كنند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با هيأت نظارت، بازرسان و ناظران شوراى نگهبان و هيأت اجرايى انتخابات ميان دوره يى مجلس

سخنراني در ديدار با هيأت نظارت، بازرسان و ناظران شوراي نگهبان و هيأت اجرايي انتخابات ميان دوره يي مجلس و خانواده هاي شهدا، اسرا، مفقودان و جانبازان استانهاي فارس و همدان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بايد از زندگي فاطمه ي زهرا(س) درس بگيريم اين ايام، به سيّده ي زنان عالم و بانوي بزرگ تاريخ جهان - فاطمه ي زهرا(عليهاالسّلام) - متعلق است؛ آن زن نمونه يي كه حياتش با همه ي كوتاهي و عمر او در عين جواني، الگويي براي همه ي مردان و زنان غيور و مؤمن و مسلمانان و حتّي مردم غير مسلماني كه با مقام آن بزرگوار آشنا باشند، است و ما بايد از زندگي آن بزرگوار درس بگيريم. قبلاً لازم مي دانم ضمن تسليت اين يادبود بزرگ غم انگيز و حزن آلود به همه ي شما برادران و خواهران، به خاطر حضورتان و زحماتي كه متحمل شديد و از نقاط مختلف كشور تشريف آورديد و در اين جا گرد آمديد، تشكر كنم. در زندگي زهراي اطهر(سلام اللَّه عليها) يك نكته هست كه بايد به آن توجه كرد. البته، ما در تعريف مقامات معنوي آن بزرگوار وارد نمي شويم و قادر هم نيستيم كه مقامات معنوي فاطمه ي اطهر(عليهاسلام اللَّه) را بفهميم و درك كنيم. حقيقتاً در اوج قله ي معنويت انساني و تكامل بشري، فقط خداوند است كه چنين بندگاني را - و كساني كه همطراز آنها باشند - مي شناسد و مقام آنها را مي بيند. لذا فاطمه ي زهرا را اميرالمؤمنين و پدر بزرگوار و اولاد معصومينش مي شناختند. مردمِ آن زمان و زمانهاي بعد و ما نيز در اين روزگار نمي توانيم آن درخشندگي و تلألوي معنويت را در آن

بزرگوار تشخيص بدهيم. نور درخشان معنوي، به چشم همه كس نمي آيد و چشمهاي نزديك بين و ضعيف ما قادر نيست كه آن جلوه ي درخشان انسانيت را در وجود اين بزرگواران ببيند. بنابراين، در صحنه ي تعريف معنوي فاطمه ي زهرا(عليهاالسّلام) وارد نمي شويم؛ ليكن در زندگي معمولي اين بزرگوار، يك نكته ي مهم است و آن جمع بين زندگي يك زن مسلمان در رفتارش با شوهر و فرزندان و انجام وظايفش در خانه از يك طرف و بين وظايف يك انسان مجاهد غيور خستگي ناپذير در برخوردش با حوادث سياسي مهم بعد از رحلت رسول اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) كه به مسجد مي آيد و سخنراني و موضعگيري و دفاع مي كند و حرف مي زند و يك جهادگر به تمام معنا و خستگي ناپذير و محنت پذير و سختي تحمل كن است، از طرف ديگر. همچنين از جهت سوم، يك عبادتگر و بپادارنده ي نماز در شبهاي تار و قيام كننده ي للَّه و خاضع و خاشع براي پروردگار است و در محراب عبادت، اين زن جوان مانند اولياي كهن الهي، با خدا راز و نياز و عبادت مي كند. نقطه ي درخشان زندگي فاطمه ي زهرا(س) اين سه بُعد را با هم جمع كردن، نقطه ي درخشان زندگي فاطمه ي زهرا (عليهاالسّلام) است. آن حضرت، اين سه جهت را از هم جدا نكرد. بعضي خيال مي كنند انساني كه مشغول عبادت مي باشد، يك عابد و متضرّع و اهل دعا و ذكر است و نمي تواند يك انسان سياسي باشد. يا بعضي خيال مي كنند كسي كه اهل سياست است - چه زن و چه مرد - و در ميدان جهاد في سبيل اللَّه حضور فعال دارد، اگر زن است، نمي تواند يك زن خانه با وظايف مادري و همسري و كدبانويي باشد و اگر

مرد است، نمي تواند يك مرد خانه و دكان و زندگي باشد. خيال مي كنند اينها باهم منافات دارد؛ در حالي كه از نظر اسلام، اين سه چيز با يكديگر منافات و ضديت كه ندارد؛ در شخصيت انسان كامل، كمك كننده هم است. شما بايد در محيط كار و زندگي، با همسر و فرزندان و همسايه و دوستانتان، به وظايف شخصي خود عمل كنيد و پيوندهاي معمولي اجتماعي را به صورت سالم برقرار نماييد. در عين حال، بايد در ميدان سياست و صحنه ي انقلاب و كارهايي كه نظام اجتماعي از شما مي طلبد و انتخابات و ميدان جنگ و عرضه كردن خواست انقلابي و ملي خود در سطح كشور و جهان و بيان اراده ي سياسي خود در ميدانهاي سياست و انقلاب، حضور داشته باشيد. شما بايد در راهپيمايي و سازندگي و ميدان جنگ و انتخابات و بيان عقيده ي سياسي خود - آن جايي كه اظهار عقيده واجب است - حضورتان را حفظ كنيد و در تعيين سرنوشت كشور وانقلاب مؤثر باشيد. در عين حال، رابطه ي معنوي و قلبي خودتان با خدا را از طريق عبادت و توجه و ذكر و حضور و معنويت و استمداد از خدا و توكل به او و انجام نوافل و فرايض خوب كنيد. اين سه بعد، انسان مسلمان را مي سازد. اسلام، اين را از ما خواسته است و اگر بپرسند: چگونه ميسر است؟ پاسخ مي دهيم كه ما الگوهايي از جمله فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) داريم. بشر امروز زندگي يك بعدي دارد بشر امروز، در چارچوب تمدنهاي مادّي دنيا و تحت تربيت مكتبهاي حاكم بر جهان، انساني يك بعدي است. اگر سرگرم زندگي مي شود، غالباً از

معنويت غافل مي گردد. دنيا را ببينيد، لابد خوانده ايد و شنيده ايد كه در كشورهاي دور از معنويت - مثل بسياري از جوامع اروپايي و غير آنها كه البته بين اين كشورها هم كم و بيش افراد اهل معنا هستند - نظام، نظام غيرمعنوي و مادّي است. در آن جا، مردم سرگرم زندگي و مادّيت و تأمين شكم و رفاهند و اصلاً از معنويت و ارتباط قلبي با خدا و توجه و ذكر و دعا و تضرع و گريه و نافله، يادشان نمي آيد و در غفلت كامل - كه بزرگترين بلا و آفت براي انسان است و او را از همه ي خيراتِ موجود محروم مي كند - بسر مي برند. وقتي مشغول شكم و اداره ي زندگي شخصي مي شوند، حتّي در ميدان سياست هم غافلند. بيشتر مردمي كه در كشورهاي پيشرفته هستند، درك و تحليل از مسايل سياسي ندارند و دولتها با تعصبهاي گروهي و حزبي و احياناً قوم گرايي و ناسيوناليستي، آنها را به اين طرف و آن طرف مي كشانند و در ميدانهاي سياست، از آنها استفاده مي كنند واصولاً توده و عامه ي مردم، تحليل سياسي ندارند. مردم در جامعه ي اسلامي ما تحليل سياسي دارند اما در اسلام اين گونه نيست. همين حالا در جامعه ي اسلامي ما، مردم تحليل سياسي دارند. همين قشرهاي محروم كشور، همين عشاير سلحشور غيور، همين عزيزاني كه در استان فارس در چادرها يا كوره دهها و راههاي دور زندگي مي كنند - كه جمعي از آنها هم در اين محفل حضور دارند - تحليل سياسي دارند. در ساير مناطق كشور هم كه من در ميان قشرهاي مردم رفتم و با آنها صحبت و نشست و برخاست كردم و در

مناطق و خانه ها و چادرهاي خود، زيارتشان كردم، تحليل سياسي دارند و سياست را مي فهمند و نسبت به مسايل كشور، داراي عقيده و انگيزه و مقصود هستند و مي فهمند كه ما امروز در دنيا با چه كسي طرفيم و توطئه ي استكبار جهاني و امريكا يعني چه. مي فهمند كه چرا دشمن جنگ را بر ما تحميل كرده بود و متوجهند كه دنياي استكباري و قدرتهاي مسلح عالم، در جنگي كه بر ما تحميل شد، چرا دايماً از دشمن ما حمايت مي كردند و هنوز هم بسياري از آنها مي كنند. اين، تحليل سياسي و يك بُعد زندگي انسان مسلمان است. لذا در طول مدت ده سال و چند ماهي كه امام فقيد بزرگوارمان(رضوان اللَّه تعالي عليه) در ميان ما بودند و رهبري امت ما و مسلمانان عالم را بر عهده داشتند، در بيانات ايشان مي بينيد كه بر حضور مردم در صحنه هاي سياسي تأكيد مي كردند. مردم بايد كشور ايران را متعلق به خودشان بدانند. سرنوشت اين ملت و كشور، دست يكايك شماست. عظمت و عزت دادن به اين كشور، ممكن مي شود؛ وقتي كه شما بخواهيد. استقلال اين كشور، حتمي و ريشه دار مي شود؛ وقتي كه مردم بخواهند و در صحنه هاي سياسي حضور داشته باشند و از انقلاب كناره نگيرند و بدانند كه چه مي كنند و چرا مي كنند و به چه عزم و نيتي انجام مي دهند. امروز امور كشور به همه ي مردم مربوط است حضور مردم، زنده كننده ي فضاي زندگي در يك كشور است. وقتي مردم در سياست دخالت نكنند و نسبت به اوضاع سياسي اظهارنظر و دلسوزي ننمايند و ندانند كه چه كسي آمد و رفت و چه كسي مسؤوليت پيدا كرد و ندانند كه با چه

كسي مبارزه مي كنيم و به كدام سمت مي رويم، كشور پيش نخواهد رفت. همه بايد به مسؤولان كشور كمك كنند. گذشت آن روزي كه كشور متعلق به يك عده و خانواده ي خاصي بود و مردم هم آن را باور كرده بودند. گذشت آن وقتي كه مردم از امور كشور بيگانه باشند و به آنها ارتباطي نداشته باشد. امروز، همه ي امور كشور، به همه ي مردم در شهرهاي دور دست و روستاهاي دورافتاده و عشاير و چادرنشينها و مردم شهرهاي بزرگ مربوط است. اقتصاد كشور هم به وسيله ي مردم و با پشتيباني آنها بايد زنده و فعال بشود. سياست و استقلال و حضور در صحنه ي بين المللي و مبارزه با استكبار جهاني هم بايد به وسيله ي مردم و با علم و آگاهيِ آنها انجام بشود و به همين خاطر است كه گويندگان و صداوسيما و ارتباطات عمومي و رسانه هاي جمعي و روزنامه ها و همه ي كساني كه با مردم سر و كار دارند، موظفند مردم را نسبت به مسايل مهم كشور و انقلاب و آنچه كه بر انقلاب و مسير آن مي گذرد و دشمنيهايي كه مي شود و نفوذيهاي داخلي آن دشمنها، آگاه و روشن كنند. بايد مردم همه ي مسايل مهم كشور را بدانند. دو توصيه به مردم براي شركت در انتخابات اين روزها، انتخابات ميان دوره يي را در پيش داريم. من، دو توصيه به مردمي كه انتخابات به آنها ارتباط پيدا مي كند، مي كنم: توصيه ي اول اين است كه در انتخابات شركت كنند و نگويند كه ميان دوره يي است و اهميتي ندارد. نه، حضور مردم در صحنه ي انتخابات و رأي دادن، خود يك كار سياسي است كه مردم بايد انجام بدهند. توصيه ي دوم

اين است كسي را انتخاب كنند كه تشخيص مي دهند به صلاح است او به مجلس برود يا افراد مورد اطمينانشان، به آنها معرفي مي كنند. مجلس شوراي اسلامي، يك مركز اساسي و تعيين كننده براي انقلاب است. همه ي سر رشته هاي امور، به مجلس شوراي اسلامي بر مي گردد. مجلس، مظهر حضور و اراده ي مردم در صحنه هاي گوناگون سياسي و اقتصادي است. اگر مردم چيزي را در زمينه هاي اقتصادي يا سياسي بخواهند كه بشود يا نشود و چيزهايي را بخواهند كه به سرنوشت كشور ارتباطي پيدا مي كند، بايد اراده ي خويش را از حنجره و زبان نماينده ي خود بيرون بدهند و به صورت قانون درآورند و اين قانون در سطح كشور عمل بشود. اين، تأثير مردم در قانونگذاري است. بنابراين، مجلس بسيار مهم است و قشرهاي مختلف مردم كوشش كنند كه امر انتخابات و مجلس را هميشه مهم بشمارند. انقلاب ما براي همه ي مردم دنيا حجت است امام بزرگوارمان در اين برهه از زمان، اين انقلاب را براي همه ي مردم دنيا حجت قرار داد تا بدانند كه ملتها مي توانند كار كنند و ببينند كه اراده ي ابرقدرتها در سرنوشت كشورها و ملتها تعيين كننده نيست. امروز، ملتها مي بينند كه مردم ايران، با اتكال و اعتماد به خدا توانست حرف خود را به كرسي بنشاند. ما به بركت انقلابمان و به بركت اسلامي كه اين انقلاب را به وجود آورد و به بركت تبعيت از امام و رهبر عظيم الشّأن فقيدمان، توانستيم راهي را برويم كه براي مردم دنيا ناشناخته بود. امروز، انقلابهايي كه وابسته بوده اند، خودشان را به يك طرف نشان مي دهند. آن تحولهايي كه در كشورها به وقوع پيوست، اما از متن

احساسات و عقايد مردم نجوشيده بود و به يك طرف و يك قطب مرتبط و متصل بود، آخر كار معلوم شد چيزي كه اصيل نباشد، سرنوشتش چگونه است. انقلاب اصيل، اين انقلاب است كه مبتني بر دين - آن هم اسلام - مي باشد و با فكر و خط روشن و جهان بيني واضح، پيش روي مردم قرار دارد. ما اين راه را ادامه داديم و باز هم ان شاءاللَّه به فضل پروردگار و با تمسك به اسلام و عمل به قرآن - در تمام جوانب و اطرافش - آن را ادامه خواهيم داد. اميدوارم كه خداوند به همه ي شما برادران و خواهران عزيز، لطف و فضل خودش را نازل كند. لازم مي دانم از برادران و خواهراني كه در كار انتخابات زحمت كشيدند و حضور داشتند و تلاش و نظارت و اجرا كردند تا نظم انتخابات تأمين شود، صميمانه تشكر كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از دانشگاهيان و طلّاب حوزه هاى علميه

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از دانشگاهيان و طلّاب حوزه هاي علميه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم حوزه و دانشگاه و وحدت، از مسايل اصلي انقلاب و كشور در ابتدا به همه ي شما برادران و خواهران، چه كساني كه از راههاي دور و شهرهاي ديگر تشريف آورديد و چه برادران و خواهراني كه از سازمانها و دستگاههاي مختلف حضور به هم رسانديد، خوش آمد عرض مي كنم و ياد شهيد گرامي و عزيزمان - مرحوم آيةاللَّه دكتر مفتح - را كه اين ايام با نام ايشان ارتباط و پيوند پيدا كرده است، گرامي مي داريم و از ايشان تجليل مي كنيم. مسأله ي اين روزها، حول و حوش دانشگاه و حوزه ي علميه و وحدت دور مي زند. اين سه واژه

و مفهوم، در انقلاب بسيار مهم است. عنوان وحدت حوزه و دانشگاه - كه امام بزرگوارمان اين تعبير و مفهوم را از قلب حكيمِ عارف و ملهم از ارشادات الهي صادر كردند - بر سه پايه ي اساسي متكي است و اين سه پايه - يعني حوزه و دانشگاه و وحدت - جزو مسايل اصلي اين انقلاب و كشور است. بناي توحيد - كه مبناي فكري و اعتقادي و اجتماعي و عملي ماست - در وحدت است. تفكرات شرك آلود، انسانها را هم تقسيم مي كرد. جامعه يي كه بر مبناي شرك بنا شده باشد، طبقات انسان هم جدا و بيگانه ي از يكديگر است. وقتي در يك جامعه ي شرك آلود، ربط انسانها به مبدأ هستي و نيروي قاهر و مسلط عالم مطرح مي شود، به طور طبيعي و قهري، در اين جامعه انسانها از هم جدا مي افتند؛ يكي به يك خدا، ديگري به خدايي ديگر و سومي هم به خدايي ديگر. جامعه يي كه برمبناي شرك باشد، ميان آحاد و طوايف انسان، يك ديوار غير قابل نفوذ و يك دره ي جداييِ غير قابل وصل وجود دارد. درست بعكس آن در جامعه ي توحيدي، كه وقتي مبدأ و صاحب هستي و سلطان عالمِ وجود و حيّ و قيومي و قاهري كه همه ي حركات و پديده هاي عالم، مرهون اراده و قدرت او مي باشد، يكي است، انسانها - چه سياه و چه سفيد و چه داراي خونهاي مختلف و نژادهاي گوناگون و وضعيت اجتماعي مختلف - با يكديگر خويشاوندند؛ چون به آن خدا وصلند، به يك جا متصلند و از يك جا مدد و كمك مي گيرند. اين، نتيجه ي قهري اعتقاد به توحيد است. در اين ديدگاه، نه

فقط انسانها به يكديگر مرتبطند، بلكه با نگاه و نگرش توحيدي، اشيا و اجزاي عالم و حيوانات و جمادات و آسمان و زمين و همه چيز، به يكديگر متصل و مرتبطند و همه با انسان خويشاوندند. بنابراين، همه ي آنچه كه انسان مي بيند و احساس و درك مي كند، يك افق و يك عالم و يك مجموعه است كه در يك دنياي سالم و يك محيط امن قرار مي گيرد. جامعه ي اسلامي در درون خود، متحد و مؤتلف است اين كه در قرآن مي فرمايد: «يهدي به اللَّه من اتّبع رضوانه سبل السّلام»(1)، كساني كه به خدا ايمان پيدا كنند، خداوند آنها را هدايت مي كند و به راههاي سِلم و همزيستي سوق مي دهد، به خاطر مبناي توحيدي جامعه ي اسلامي است. ولايت هم معنايش همين است. ولايت، يعني پيوند و ارتباط تنگاتنگ و مستحكم و غيرقابل انفصال و انفكاك. جامعه ي اسلامي كه داراي ولايت است، يعني همه ي اجزاي آن به يكديگر و به آن محور و مركز اين جامعه - يعني وليّ - متصل است. لازمه ي همين ارتباط و اتصال است كه جامعه ي اسلامي در درونِ خود يكي است و متحد و مؤتلف و متصل به هم است و در بيرون نيز اجزاي مساعد با خود را جذب مي كند و اجزايي را كه با آن دشمن باشند، به شدت دفع مي كند و با آن معارضه مي نمايد. يعني «اشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم»(2)، لازمه ي ولايت و توحيد جامعه ي اسلامي است. اين مبناي توحيد و اعتقاد به وحدانيت حضرت حق (جلّ وعلا)، در تمام شؤون فردي و اجتماعيِ جامعه ي اسلامي تأثير مي گذارد و جامعه را به صورت يك جامعه ي هماهنگ و مرتبط به يكديگر

و متصل و برخوردار از وحدت (وحدت جهت و وحدت حركت و وحدت هدف) مي سازد. اين جوامع، نقطه ي مقابل تأثير شرك و مشركان و آلهه ي شرك آفرين هستند. لذا هر جا در ميان مؤمنين و بندگان صالح خدا وحدت هست، آن جا توحيد و خدا هم هست. هر جا بين مؤمنين و بين بندگان صالح خدا اختلاف هست، آن جا قطعاً شيطان و دشمنِ خدا حاضر است. هرجا شما اختلاف ديديد، جستجو كنيد، بدون دشواري شيطان را در آن جا خواهيد يافت، يا شيطاني را كه در درون نفوس خود ماست و نفس اماره نام دارد و خطرناكترين شيطانها هم است، پيدا خواهيد كرد. بنابراين، پشت سر همه ي اختلافات، يا خودخواهيها و جاه طلبيها و منيّتهاي ماست و يا شيطانهاي خارجي، يعني دستهاي دشمن و استكبار و قدرتهاي ظالم و ستمگر. هزار سال علم و دين در كنار يكديگر بوده اند در كشور ما، هزار سال علم و دين در كنار يكديگر بودند. علما و پزشكان ومنجمان و رياضيدانهاي بزرگ تاريخ ما - آن كساني كه امروز نامشان و اكتشافاتشان هنوز در دنيا مطرح است - جزو علماي باللَّه و صاحبان دين و متفكران ديني بودند. ابن سينايي كه هنوز كتاب طب او در دنيا به عنوان يك كتاب زنده ي علمي مطرح است و در شؤون مختلف به عنوان يك چهره ي برجسته ي تاريخ بشر، در همه ي صحنه هاي علمي دنيا در اين هزار سال مطرح بوده و هنوز هم مطرح است و بعضي كارها در تاريخچه ي علم به نام او ثبت شده، يك عالم ديني هم بوده است. محمّدبن زكرياي رازي و ابوريحان بيروني و ديگر علما و دانشمندان و متفكران

و مكتشفان و مخترعان دنياي اسلام نيز همين طور بوده اند. اين، وضع كشور ما و دنياي اسلام بود. تا وقتي كه دين حاكم بود و صحنه ي زندگي مردم، از دين و نفوذ معنوي آن بكلي خالي نشده بود، وضع اين گونه بود. از وقتي كه اروپاييها و غربيها و سياستمداران صهيونيست و متفكراني كه براي نابودي دنياي اسلام نقشه مي كشيدند، دانش را همراه با سياست وارد كشور ما كردند، علم را از دين جدا نمودند و نتيجتاً رشته ي دين، يك رشته ي خالي از علم شد و رشته ي علم، يك رشته ي خالي از دين گشت. در حوزه هاي علمي، دروس علم با پيشرفتهاي جديد راه داده نشد. دنبال اين بايد گشت كه چرا در دهه هاي اين قرن و قرن گذشته، فراگرفتن دانشهاي غيرديني - همين علوم رايج كه قبل از آن در حوزه ها تعليم و تعلم مي شد - در حوزه ها نيامد و چرا علما كه خود متفكران و ورّاث و صاحبان همين علوم در دوره هاي گذشته بودند، آنها را طرد كردند؟ دو مؤثر و عامل وجود داشت و هر دو مربوط مي شد به اين كه غربيها متصدي و صاحب علم و دانش طبيعي در محيط عالَم شده بودند. اين دو مؤثر، يكي اين بود كه علماي دين، علمي را كه به وسيله ي دشمنان دين و كفار مي خواست ترويج بشود، با چشم بدبيني نگاه و طرد مي كردند. عامل دوم اين بود كه همان دشمنان و همان كفار، حاضر نبودند علم را كه در اختيار آنها بود، به داخل حوزه هاي علميه - كه مركز دين بود - راه و نفوذ بدهند. هر دو از يكديگر گريزان و با يكديگر دشمن بودند و

علت اصلي هم اين بود كه در همه جاي عالم و از جمله در كشورهاي اسلامي، علم در دست سياستهاي ضد دين يك ابزار بود. قرن نوزدهم، قرن طرد دين از صحنه ي زندگي قرن نوزدهم كه اوج تحقيقات علمي در عالم غرب مي باشد، عبارت از قرن جدايي از دين و طرد دين از صحنه ي زندگي است. اين تفكر، در كشور ما هم اثر گذاشت و پايه ي اصلي دانشگاه ما بر مبناي غير ديني گذاشته شد. علما از دانشگاه روگردان شدند و دانشگاه هم از علما و حوزه هاي علميه روگردانيدند. اين پديده ي مرارتبار، هم در حوزه ي علميه و هم در دانشگاهها سوء اثر گذاشت. در حوزه هاي علميه سوء اثر گذاشت؛ زيرا علماي دين را صرفاً به مسايل ذهني ديني - ولاغير - محدود و محصور كرد و آنها را از تحولات دنياي خارج بي خبر نگهداشت. پيشرفتهاي علم از نظر آنها پوشيده ماند و روح تحول گرايي و ضرورت تحول در فقه اسلام و استنباط احكام ديني - كه همواره در تحولات عظيم جهاني، چنين تحولي در استنباط دين و فقه اسلام وجود داشته است و فقه براي رفع نياز جامعه، مستند به قرآن و سنت است - در حوزه ها از بين رفت. حوزه ها از واقعيت زندگي و حوادث دنياي خارج و تحولات عظيمي كه به وقوع مي پيوست، بي خبر ماندند و به يك سلسله مسايل فقهي و غالباً فرعي محدود شدند. مسايل اصلي فقه - مثل جهاد و تشكيل حكومت و اقتصاد جوامع اسلامي و خلاصه فقه حكومتي - منزوي و متروك و «نسياً منسيّا» شد و به مسايل فرعي و فرع الفرع و غالبا دور از

حوادث و مسايل مهم زندگي، توجه بيشتري گرديد. اين، ضربه يي بود كه به حوزه هاي علميه وارد آمد و دست سياستها هم از اين استفاده كرد و با تبليغات و روشهاي شيطنت آميز، هر چه توانستند حوزه ها را از تحولات زندگي دورتر كردند. دانشگاه ما در دست كساني بود كه از دين بهره يي نداشتند و اما دانشگاه - كه خشت اولش از حوزه ي علميه و دين جدا نهاده شده بود - در مشت كساني افتاد كه نه از دين و نه از اخلاق اسلامي و نه از اخلاق سياسي و نه از احساس وجدان يك شهروند نسبت به كشور و ملتشان بهره يي نداشتند. در طول هفتاد سال اخير، به جز عده ي معدودي از قبيل اميركبير و بعدها هم چند نفري كه بسيار معدود بودند، بيشتر كساني كه زمام امور تحصيلات عاليه در اين كشور به دست آنها بوده است و مسايل آموزش عالي به اراده و تدبير آنها ارتباط پيدا مي كرده، بقيه كساني بوده اند كه منافع ملت ايران در مقابل منافع بيگانگان، براي آنها از هيچ رجحاني برخوردار نبود و بيشتر به فكر چيزهاي ديگري بودند تا آينده ي اين ملت و اين كشور! اين تصادفي نيست كه ملت ايران، با آن سابقه ي تاريخي علمي و با اين استعداد درخشاني كه دارد (همه ي كساني كه روي مسايل ملتها كار كرده اند و ما اطلاع داريم، درباره ي ملت ايران گفته اند كه اين ملت، داراي استعدادي بالاتر از متوسط استعدادهاي بشري است) و با آن فرهنگ غني عميق اسلامي و با داشتن دانشمندان بسيار بزرگ در طول قرنهاي متوالي و با وجود شوق و علاقه ي طبيعي به آموختن و دانستن، در اين

دويست سال يا صد و پنجاه سالي كه دنيا چهار نعل به سمت معلومات و دانش و قله هاي علم حركت كرده، ايران و ملت ايران، جزو گروهها و ملتهاي عقب افتاده قرار گرفته است. اگر اين ملت را به حال خود هم وا مي گذاشتند، در علوم جلو مي افتاد و در بيشتر دانشهايي كه در ابتدا از قلب و درون خودِ جوامع جوشيده و سر كشيده و شكفته است، پيشرفت مي كرد و پابه پاي دنيا پيش مي رفت و اين قدر عقب نمي ماند. قرون وسطي دوران تاريكي اروپاييان و درخشش اسلام بعد از آن كه راه معلومات و علوم روز غربي در ايران باز شد، دستهاي خيانتكار و غافل، كاري كردند كه اين ملت عقب بماند و پيشرفت نكند. سالها و بلكه قرنهاي متمادي، ملت ما در اوج قله ي علم بود و در هيچ جاي دنيا در آن دوران، اين قدر علوم درخشش نداشت. شما شنيده ايد كه قرون وسطي قرون تاريكي و ظلمات است. امروز هم اروپاييها وقتي مي خواهند مردمي را تخطئه كنند، مي گويند اينها قرون وسطايي هستند! قرون وسطي يعني قرنهاي جهالت و ظلمات ملتهاي اروپايي. درست همزمان با اين قرون، قرون درخشش دانش در ايران و كشورهاي اسلامي است. ابن سينا و ابوريحان بيروني و محمّدبن زكرياي رازي و عمرخيام - منجم و رياضيدان بزرگ - و بزرگترين ادبا و بزرگترين علماي ما در علوم طبيعي و بزرگترين رياضيدانها و منجمان و پزشكهاي ما كه امروز آثار علمي آنها در دنيا مطرح است، همزمان با قرون وسطي زندگي مي كرده اند. بله، قرون وسطي قرون ظلمات و تاريكي براي اروپاييهاست و قرون درخشش دانش براي ما مسلمانها مي باشد. اروپاييها، اين

حقيقت را كتمان مي كنند و مورخان غربي، آن را به زبان نمي آورند و ما هم عادت و باور كرده ايم! جدايي دين از علم، علت عمده ي تنزل ما ملتي با اين سابقه ي درخشان تاريخي، در دوران ستم فراگير حكومت پادشاهي در اين كشور - و بدتر از همه در اين دويست يا صد و پنجاه سال اخير، يعني اواخر قاجاريه و همه ي دوران پهلوي - از لحاظ پيشرفت علمي، در اين حد از تنزل قرار گرفت. اين، كاري است كه انجام دادند و علت عمده ي اين مسأله، جدايي دين از علم در كشور ما بود. علما و دانشمندان و محققان علوم طبيعي در كشور ما، از دين جدا ماندند و در نتيجه به درد مردم و كشور و ملتشان نخوردند. خوبترها و بهترينهايشان رفتند و براي بيگانگان مفيد واقع شدند. عده يي هم در همين جا بودند و براي بيگانه ها كار كردند. روشنفكراني كه در همين دانشگاهها درس خواندند، همانها بودند كه در طول حكومت پهلوي، اداره ي اين كشور را به خائنانه ترين وجهي برعهده داشتند و به اين ملت خيانت كردند. اينها، متخرجان همين دانشگاهها بودند و خدا رحم كرد كه انقلاب اسلامي پديد آمد. آن نسلي كه بتدريج از روشنفكران متأخر اين جامعه فارغ التحصيل شده بودند و به سمت كارهاي سياسي مي رفتند، به قدري نسل بي ريشه و بي اعتقاد و بي پيوندي بودند كه خدا مي داند اگر آنها بر سر كار مي آمدند، با اين ملت و اين كشور چه مي كردند. هست و نيست و بود و نبود اين ملت را مي سوزاندند و از بين مي بردند! خدا را شكر كه آنها مهلت پيدا نكردند و انقلاب اسلامي آمد و آن

سلسله و طومار را درهم دريد. وحدت حوزه و دانشگاه، يعني حركت پابه پاي علم و دين در نظام اسلامي، علم و دين پابه پا بايد حركت كند. وحدت حوزه و دانشگاه، يعني اين. وحدت حوزه و دانشگاه، معنايش اين نيست كه حتماً بايستي تخصصهاي حوزه يي در دانشگاه و تخصصهاي دانشگاهي در حوزه دنبال بشود. نه، لزومي ندارد. اگر حوزه و دانشگاه به هم وصل و خوشبين باشند و به هم كمك بكنند و با يكديگر همكاري نمايند، دو شعبه از يك مؤسسه ي علم و دين هستند. مؤسسه ي علم و دين، يك مؤسسه است و علم و دين باهمند. اين مؤسسه، دو شعبه دارد: يك شعبه، حوزه هاي علميه و شعبه ي ديگر، دانشگاهها هستند؛ اما بايد با هم مرتبط و خوشبين باشند، با هم كار كنند، از هم جدا نشوند و از يكديگر استفاده كنند. علومي را كه امروز حوزه هاي علميه مي خواهند فرا بگيرند، دانشگاهيها به آنها تعليم بدهند. دين و معرفت ديني را هم كه دانشگاهيها احتياج دارند، علماي حوزه به آنها تعليم بدهند. سرّ حضور نمايندگان روحاني در دانشگاهها، همين است. چه قدر خوب است كه اين ارتباطها، برنامه ريزي و سازماندهي بشود. اين، يكي از بهترين و طبيعيترين وحدتهاست. مي دانيد كه در دوران اختناق و در آن هنگامي كه دستگاه جبار براي جدا كردن روحانيون از تحصيلكرده ها، از تمام وسايل استفاده مي كرد، يك عده روحانيِ آگاه و عالم و عاقل و مصلحت بين و مصلحت شناس داشتيم كه ارتباطشان را با دانشگاهها مستحكم كردند. بهترين جلسات سخنرانيهاي علمايي مثل مرحوم آيةاللَّه مطهري و امثال ايشان، در دانشگاهها بود و مرحوم دكتر مفتح (رضوان اللَّه عليه) يكي از پُركارترين

و فعالترين اين گونه روحانيون بود. طلّاب و دانشجويان قدر يكديگر را بدانند، با يكديگر آشنا و مرتبط باشند، احساس بيگانگي نكنند، احساس خويشاوندي و برادري را حفظ كنند و روحانيون در دانشگاهها عملاً - قبل از قولاً - كوشش كنند كه نمونه هاي كامل عالم دين و طلبه ي علوم ديني را به طلاب و دانشجويان و دانشگاهيان ارايه بدهند و نشان دهند كه هردو نسبت به يكديگر، با حساسيت مثبت و با علاقه همكاري مي كنند. اين، همكاري و وحدت حوزه و دانشگاه است. البته براي اين كار، بايد برنامه ريزي و سازماندهي بشود. انقلاب اسلامي محصول كار دشمنان را از بين برد خوشبختانه انقلاب اسلامي همه ي آنچه را كه دشمنان اسلام، بلكه دشمنان اصل دين در عالم، در طول سالهاي متمادي رشته بودند، پنبه كرد و محصول كار آنها را از بين برد. آنچه امروز در ايران اتفاق مي افتد و مي گذرد، چيزهايي است كه ميلياردها خرج شده است تا اين كارها اتفاق نيفتد. اين كه امروز شما در ايران مشاهده مي كنيد زنها به سمت حجاب و عفت، و جوانها به سمت دين حركت مي كنند و نظام، نظامي است كه بر اساس قرآن پيش مي رود، اين كه مي بينيد از حوزه ي علميه ي قم، علمايي در جبهه هاي جنگ حضور فعال رزمي را متقبل مي شوند و حوزه ي علميه ي قم واحد نظاميِ رزمي، تبليغي درست مي كند و امروز جمعي از همين برادران در اين مجمع حضور دارند، اين كه مشاهده مي كنيد در دانشگاه ما، نام دين و خدا و معارف اسلامي تدريس مي شود و رؤسا و اساتيد دانشگاهها و وزراي مربوط به علوم عاليه، با دين سروكار دارند، همه ي اينها آن چيزهايي

است كه از سالها پيش، دشمنان ما برنامه ريزي كرده بودند كه اين كارها در ايران اتفاق نيفتد؛ ولي به بركت انقلاب و اسلام اتفاق افتاد. اين را قدر بدانيد و حفظ كنيد. استكبار نمي خواهد كشورهاي انقلابي پيشرفت علمي بكنند امروز، يكي از حساسيتهاي استعمار و استكبار و امريكا و صهيونيستهاي طراحِ فساد در عالم عبارت است از اين كه نگذارند كشورهاي برخوردار از نظام انقلابي، از لحاظ علمي پيشرفت كنند. اين حساسيت، نسبت به كشور ما مضاعف است؛ چون حساسيتي كه آنها نسبت به اسلام و انقلاب اسلامي دارند، نسبت به هيچ انقلاب ديگري نداشته و ندارند و نخواهند داشت. البته اگر در آينده، انقلاب غير اسلامي يي تحقق پيدا كند، اين حساسيت را نخواهند داشت. امروز، كساني كه مي توانند دانش را در اين كشور رشد بدهند، بايد احساس وظيفه ي مضاعف كنند؛ چون دشمن نمي خواهد بگذارد ما روي پاي خودمان بايستيم. روي پاي خود ايستادن، آن وقتي تحقق پيدا خواهد كرد كه علم از درون خود ما بجوشد و ما دست گدايي به سمت دشمنانمان دراز نكنيم. استعدادهاي خوب و برجسته، دانش آموزان تيزهوش و كساني كه مي توانند براي آينده ي كشور مفيد باشند، بايستي خيلي احساس وظيفه و مسؤوليت كنند. البته خيلي هم بايد خوشحال باشند كه علي رغم ميل دشمنان، مي توانند براي كشور و ملتشان مفيد و مؤثر باشند. استكبار جهاني، پنجه ي خونين خودش را بر دنيا گسترده است. هر جاي دنيا كه شما نگاه كنيد، نشانه هاي تسلط بي رحمانه ي استكبار را در آن جا مشاهده خواهيد كرد. البته بعضي جاها بيشتر و واضحتر است و بعضي جاها به آن وضوح نيست؛ اما بالاخره هست. امريكا و ايادي

و شركاي قدرتش در دنيا، روزبه روز اين دام شيطاني سلطه را گسترده تر مي كنند. البته اعتقاد ما اين است و واقعيتهاي خارجي هم همين را نشان مي دهند كه اين امپراتوريِ پوسيده ي استكبار، ديري نخواهد پاييد و ان شاءاللَّه به همت مردان مؤمن عالم و مسلمانان غيور كشورهاي اسلامي و وجدانهاي بيدار كشورهاي غيراسلامي، اين سلطه ي اهريمني و شيطاني، جابه جا دچار اختلاف و ضعف خواهد شد و در نهايت گسسته خواهد گرديد. از مسلمانان مظلوم فلسطيني حمايت و دفاع مي كنيم اين را هم بگويم كه آن جايي كه شما احساس مي كنيد دشمن سختگيري مي كند، درست همان جايي است كه دشمن آسيب مي بيند. فشاري كه اين روزها به وسيله ي صهيونيستها بر مسلمانان مظلوم فلسطيني وارد مي شود، به معناي آن است كه استكبار در سرزمينهاي اشغالي فلسطين مقدس، به طور جدي تهديد مي شود. اگر تهديد جدي نبود، اين قدر فشار زياد نمي شد. اين روزها دولت غاصب صهيونيست، به طور روزمره در سرزمين اشغالي به مردم حمله مي كند و حتّي شنيدم به زنها حمله كرده، تعدادي از آنها را مضروب و مجروح نموده و تعداد كثيري از مردم را به وسيله ي مزدوران نظامي و پليس خود مجروح كرده است. چه قدر از افراد را مي گيرند و در زندانهاي خود بازداشت و شكنجه مي كنند و در نهايتِ فشار نگه مي دارند؛ اما شعله ي مقدس، روزبه روز در سرزمينهاي اشغالي مشتعلتر مي شود. يك جوان مسلمان فلسطيني مي گفت: امروز در زندانهاي سرزمين اشغالي، زندانيها به عشق امام و به ياد رهبر عظيم الشّأن انقلاب اسلامي، شعر مي خوانند. ياد انقلاب و امام و ياد مجاهدتهاي ملت ايران، در اعماق همان سلولها هم هست. دشمن از همين مي ترسد. پس، فشار روي

آن مردم اثري نداشته است. الان در فلسطين اشغالي، دو سال و اندي است كه مردم با دست خالي مبارزه مي كنند و دشمن نتوانسته است اين مبارزه را سركوب كند؛ همچنان كه نتوانسته اند مبارزه ي مسلماناني را كه در كشورهاي اسلامي عليه ايادي استكبار مبارزه مي كنند، سركوب كنند. اين، به معناي آن است كه موج اسلامخواهي و فرهنگ اسلام، روزبه روز گسترده تر مي شود. كيد دشمن و شيطان، كيد ضعيفي است و هر جا كه فشار استكبار بيشتر است، آسيب پذيري او هم بيشتر است. ما به عنوان انقلاب اسلامي و به عنوان اولين ملتي كه با اين انقلاب توانسته است بيني استكبار را به خاك بمالد و با قدرت و شجاعت، قلعه ي مستحكم استكبار را در اين كشور ويران كند و استكبار و امريكا را بيرون نمايد، اعلام مي كنيم كه از مردم و مسلمانان مظلوم فلسطيني حمايت و دفاع مي كنيم و معتقديم كه مبارزه ي آنها ان شاءاللَّه به نتايج خوبي خواهد رسيد. خداوند ان شاءاللَّه توفيقات خود را به همه ي شما آقايان و خواهران محترم عنايت كند. مجدداً به همه ي حضار محترم، مخصوصاً دانشگاهيان و روحانيون و جوانان تيزهوش توصيه مي كنم كه رشته ي علم - چه حوزه و چه دانشگاه - و اتحاد بين اين دو منبع را همچنان مستحكم نگه دارند و برادران رزمنده - چه رزمنده هاي دانشگاه و چه رزمنده هاي حوزه ي علميه - بدانند كه پيشرفت اين انقلاب و ادامه و استمرار اين مبارزه، عليه دشمنان و شياطين است. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مائده: 16 2) فتح: 29

سخنرانى در ديدار با گروهى از روحانيون، ائمه ى جمعه و اساتيد حوزه هاى علميه ى اهل سنت استانهاى سيستان

سخنراني در ديدار با گروهي از روحانيون، ائمه ي جمعه و اساتيد حوزه هاي علميه ي اهل سنت استانهاي سيستان

و بلوچستان، خراسان و مازندران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نطفه ي اصلي هفته ي وحدت، قبل از انقلاب شكل گرفت در ابتدا به آقايان محترم و برادران عزيز خير مقدم و خوش آمد عرض مي كنم و خيلي خوشحالم كه بعد از چندي، باز آقايان عزيز را زيارت مي كنم. ما با بعضي از شما سوابق دوستي زيادي هم داريم و از سالهاي قبل، با هم نشستيم و برخاستيم و درباره ي مسايل دنياي اسلام بحث كرديم. بد نيست اين نكته را در اين جا بگويم كه نطفه ي اصلي هفته ي وحدت - كه حالا بحمداللَّه سالهاست تشكيل مي شود - قبل از پيروزي انقلاب شكل گرفت. ما در سال 57 قبل از پيروزي انقلاب، با اين آقاي مولوي قمرالدين در ايرانشهر مذاكره كرديم كه بياييم يك عيد دوطرفه داشته باشيم و از دوازدهم تا هفدهم ربيع را جشن بگيريم. مذاكره اش در آن وقت انجام شد كه اتفاقاً همان روزها هم بود كه در ايرانشهر سيل آمد و جشن و همه چيز ما را برد. البته، آن سيل هم يكي از الطاف خفيّه ي الهي بود و ما را با وضع زندگي مردم بيشتر آشنا كرد. داخل كپرها و خانه ها رفتيم و وضع زندگي مردم را از نزديك ديديم. قبل از آن، چند ماه در ايرانشهر بوديم؛ اما ظاهر قضيه را مي ديديم. مردم، ما را نمي شناختند و ما هم مردم را نمي شناختيم. بعد كه سيل آمد، هم ما مردم را شناختيم و هم مردم قدري با ما آشنا شدند. امروز دنيا به سمت بلوك بندي و اتحاد پيش مي رود اين مسأله ي وحدت كه در اين ديدار صميمي و دوستانه مي خواهم بيشتر از همه روي آن تأكيد كنم، يك مسأله ي

حياتي است. نه اين كه بگوييم براي جمهوري اسلامي حياتي است - البته اهميتش براي جمهوري اسلامي جاي شك نيست - اما حقيقتاً براي اسلام و دنياي اسلام حياتي است. شما ملاحظه كنيد، امروز دنيا به سمت بلوك بندي مي رود؛ يعني هر چند كشور در گوشه يي، به ادني مناسبتي با هم اتحاد و اتفاق پيدا مي كنند. مثلاً كشورهاي عضو پيمان آ.سه.آن در شرق آسيا، جامعه ي مشترك اروپا، اتحاد ورشو (تا وقتي كه اروپاي شرقي قبل از حوادث اخير هويتي داشت)، اتحاد كشورهاي حول و حوش خليج مكزيك، سازمان ملل، غيرمتعهدها و تمام اين واحدهاي پراكنده در همه ي دنيا، به واحدهاي پيوسته تبديل مي شوند. علت هم اين است كه در اين دنيا مي فهمند كه هر واحدي، به تنهايي قادر بر تأمين نيازهاي خودش - از جمله نياز دفاع از خود - نيست و بايد با هم دست به يكي كنند. تلاش استكبار در جهت ايجاد اختلاف بين مسلمانان به كار مي رود در عين اين كه دولتها و قدرتها و اداره كنندگان جهان، براي مصالح دولتها و مسايل سياسي خود، به سمت وحدت پيش مي روند، تمام تلاشهاي استكبار در جهت تضعيف ملتها و بخصوص ملت اسلام و ايجاد اختلاف بين اينها به كار مي رود. شيعه و سني كه مسأله ي امروز نيست؛ قرنهاست كه در اسلام، شيعه و سني يي وجود دارد. در خود مذهب سني، اشعري و معتزلي و مذاهب مختلف وجود دارد. در شيعه، شش امامي و دوازده امامي و اخباري و اصولي وجود دارد. همان دسته بنديهايي كه در تسنن هست، همانها در تشيع هم وجود دارد. انواع و اقسام دسته بنديها و فرقه بنديها، يا بر اثر سوء سياست و يا بر

اثر سوء فهم و يا با دست مغرض و يا بر اثر جهالت به وجود آمده است. اينها كه جديد نيست؛ اما شما ببينيد كه امروز در دنياي اسلام، عليه وحدت مسلمين چه قدر تلاش مي شود. همين الان من در كتابخانه ي خودم، يك قفسه از كتابهايي كه با چاپهاي اعلا و با اسمهاي محترمِ مثلاً استاد فلان دانشگاه، در پنج شش سال اخير در نهايت تلاش و لجاجت عليه شيعه نوشته شده است، دارم. نقطه ي مقابلش هم از اين طرف شده است. شايد بعضي از آقاياني كه با من سوابق نشست و برخاست دارند، مي دانند كه من هيچ بنا ندارم كه در قضايا، يك طرفه قضاوت كنم. اينها عليه آنها و آنها عليه اينها مي نويسند كه هيچ كدامش هم سالم نيست. وقتي بعضي از پديده هاي داخل شيعه را كه چيزهايي در آن بود و گزنده مي نمود، تعقيب مي كنيم، به جاهاي مشكوك مي رسيم و كاملاً روشن است كه به نقاط مشكوك ارتباط پيدا مي كند. در سني هم همين طور است. در همين علماي بلوچستان، زيدي يك مقدار كارهايي مي كرد كه وقتي بعداً تحقيق كرديم، به يك جاهاي مشكوك و وابسته رسيد. بنابراين، مي بينيد كه دستهاي استكبار و استعمار و سياستهاي جهاني تلاش مي كنند كه در بين جامعه ي مسلمين اختلاف بيندازند. دشمنان سعي مي كنند انقلاب ما را انقلاب شيعي وانمود كنند البته بعد از پيروزي انقلاب، اختلاف افكني شدت پيدا كرده است؛ چون از انقلاب اسلامي و حيات مجدد اسلام مي ترسند. اسلام قوي است. قوّت و معنويت اسلام آن چنان است كه اگر به شرايطش عمل بشود و واقعاً اسلام پياده گردد، قدرتهاي دنيا و تختها را مي لرزاند.

آنها از اين مي ترسند و به همين خاطر نمي خواهند بگذارند قوّت و معنويت اسلام زنده بشود. مي بينند كه در اين كشور، اسلام حيات پيدا كرده است و ما مجدداً به مباني و احكام اسلامي برگشته ايم و زندگيمان را اسلامي مي كنيم. آنها از اين مي ترسند و مي خواهند كه نباشد. يكي از طرق مبارزه با اين پديده يي كه براي آنها به شدت ترسناك مي باشد، همين است كه اين جا را از بقيه ي مسلمانان غير شيعي دنيا ايزوله كنند و انقلاب ما را به عنوان يك انقلاب شيعي وانمود نمايند و دعواي بين شيعه و سني را هم تقويت كنند تا نتيجه اين بشود كه مسلمانان دنيا كه امروز به نام ما شعار مي دهند، آن را متوقف كنند. آقاي مولوي مدني، در بعضي از كشورهايي كه ما رفتيم، تشريف داشتند و مي دانند كه وقتي مسلمانِ فلان كشور مي بيند رئيس يك كشور اسلامي آمده است، اصلاً يادش نيست كه اين شخص شيعه يا سني است. فقط يادش است كه اين شخص، مسلمان است. به همين خاطر، احساس عزت مي كند و شعار مي دهد. مي خواهند اين را كه مسلمانان دنيا به نام اسلام و انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي شعار مي دهند، متوقف كنند و يا از بين ببرند. چه چيزي بهتر از اين كه بگويند شما از انقلاب اسلامي ايران جدا هستيد. او يك چيز ديگر است و شما يك چيز ديگر هستيد! او كه با اصل اسلام دشمن است، در خصومت، برايش شيعه و سني فرقي نمي كند. ديديم كه استكبار چگونه روي انقلابيون سني در فلسطين و مصر فشار مي آورد. اينها كه شيعه ي دوازده امامي نيستند. همه ي اينها برادران اهل سنت

ما هستند. مي بينيد كه چه فشاري روي اينها مي آورند. براي استكبار كه فرقي نمي كند. اما او كه با اسلام و شعب اسلام و ملت اسلام - از هر شكلش - مخالف است، حالا در موضع يكي از اين فرقه ها قرار مي گيرد و عليه يك فرقه ي ديگر تلاش مي نمايد و پول خرج مي كند. ما بايد هوشيار باشيم. امروز علماي اهل سنت مسؤوليت سنگيني دارند برادران! از دشمن، انتظار دوستي نيست. دشمن، دشمن است. دوست است كه بايد چشمش را باز كند و آگاه باشد. به نظر من، شما علماي اهل سنت، امروز مسؤوليت سنگين و زيادي داريد. آن مسؤوليت اين است كه در حيطه ي زندگي و در آن بلدي كه شما زندگي مي كنيد، خداي متعال مقرر كرده است كه حاكمي به سبك اسلام در آن جا باشد. قبلاً اين طور نبوده كه حاكمي بر مبناي دين انتخاب شود؛ ولي الان در كشور ما اين گونه است. آن چيزي را كه انتخاب مي كنند، بر مبناي دين انتخاب مي كنند؛ نه بر مبناي امور ديگر. كشور ما كشوري است كه در آن، احكام برمبناي قرآن انتخاب مي شود. آقايان نمايندگاني كه در مجلس تشريف دارند، اين موارد را مي بينند. اگر چنانچه حكمي در آن جا بيايد كه بر خلاف احكام اسلام باشد، رد مي شود؛ بروبرگرد هم ندارد. هر چه بر خلاف فقه باشد، «فاطرحوه علي الجدار» مي شود؛ ولو تصويب هم شده باشد. شما در كشوري زندگي مي كنيد كه اراده اش بر اين است كه به شؤون صدر اسلام و به همان صفا و بساطت و عدالت و قاطعيت در راه دين و به همان خصوصيات «اذلّة علي المؤمنين اعزّة علي الكافرين يجاهدون في سبيل اللَّه»(1) و

از اين قبيل مشخصات و مميزات برگردد. كشوري كه مي تواند ان شاءاللَّه قاعده يي براي تجديد حيات اسلام بشود. چنين فضايي، خيلي مهم است و زندگي در اين محيط و فضا، خيلي مسؤوليت دارد. مردم را با احكام دين آشنا كنيد به نظر من، دو امر را شما آقايان اهميت بدهيد: امراول، عبارت از تقويت و تبيين و تشريح هر چه بيشتر اسلام براي مردم خودتان است؛ همان كه از شما حرف مي شنود و استفسار مي كند. مردم را با احكام دين آشنا كنيد و دين هم از سياست جدا نيست. يكي از احكام دين، احكام اداره ي امور كشور و احكام سلطانيه است. در فقه، بابي است كه ابواب احكام سلطانيه است. پس، احكام سلطانيه هم از دين است. كساني كه اينها را از هم جدا مي كنند، دشمن دين و غارتگر ميدان سياستند. توجه كنيد كه به امور تكراري و سطحي و براي مردم عادي شده، اكتفا نكنيد. خير، از توحيد و نبوّت و حكومت و اعتقادات و جهاد اسلام، از تعليم و تربيت در اسلام، از رشد استعدادها در مسلمين، از سابقه ي اسلام كه چه حكومتي در دنيا داشت، براي مردم بگوييد و آنها را نسبت به اسلام حالت اعتزاز ببخشيد تا هر كسي - بخصوص جوان - احساس اعتزاز كند كه مسلمان است. يك وقت بود كه تفكر كمونيستي شايع بود؛ ولي حالا كه ديگر به خودي خود اين تفكر بر افتاده است و كذب و غلطش ثابت شده و بحمداللَّه آن «كفي اللَّه المؤمنين القتال»(2) در مقابله با كمونيزم، برتري خود را به اثبات رسانده است. البته، راه شكوك بر ذهنها بسته نيست؛ بايستي شكوك

را از ذهنها زدود. بايد خودمان را از افكار گذشته جدا كنيم امر دوم، تأكيد روز افزون بر مسأله ي وحدت است. سالها پيش از انقلاب كه با بعضي از برادران اهل سنت صحبت مي كردم، به آنها مي گفتم كه اگر ما بخواهيم وحدت اسلامي تحقق پيدا بكند، بايد خودمان را از گذشته جدا و قيچي كنيم. البته، وحدت يعني همين كه پيروان اين دو مذهب با هم برادر باشند و احساس برادري كنند؛ نه اين كه شيعه، سني و سني، شيعه بشود. نه، مراد از وحدت اين نيست؛ بلكه وحدت به معناي احساس برادري است و همين كه هر طرفي احساس كند كه ديگري هم مسلمان است و حق اسلامي او را بر گردن خود احساس كند و متقابلاً او هم به همين ترتيب عمل نمايد. من مي گفتم كه اگر بخواهيم اين كار را بكنيم، بايد خودمان را از گذشته جدا كنيم. اگر به گذشته برگرديم، دعواست. اين قدر بحث و تكذيب و تغليط و درگيري و خونريزي و اين طور چيزها اتفاق افتاده كه اگر نگاهي به گذشته بكنيم، باز دعوا خواهد شد. اگر كسي مخلصاًللَّه احساس مي كند كه بايد امروز بين برادران، برادري واقعي و عملي باشد، بايد كوشش كند كه گذشته را به يادها نياورد؛ والّا او مي رود كتاب «احقاق الحق» را مي آورد و به رخ اين مي كشد و اين هم مي رود كتاب «تحفه اثني عشريه» را مي آورد و به رخ آن مي كشد! هر دو هم به قدر كافي كتابِ پُر از طعن و دفع عليه همديگر نوشته اند! اگر ما بخواهيم گذشته را مطرح كنيم، نمي شود به وحدت رسيد. بايد نگاه كنيم، بگوييم: گذشته،

گذشته است. «رحم اللَّه معشرالماضين». ما كاري به كار آنها نداريم. اگر آنها هر كاري كرده اند، ما امروز مي خواهيم تكليف خودمان را - بيننا و بين اللَّه - نگاه كنيم. بينناوبين اللَّه، امروز ما بايد با همديگر توحيد كلمه و رفاقت و برادري داشته باشيم. اگر بخواهيم اين را عمل بكنيم، بايد از گذشته صرف نظر كنيم. خودمان بايستي دارالتّقريب به وجود آوريم اين دارالتّقريبي هم كه ما مطرح كرديم، براي اين است. دارالتّقريبي كه در مصر بود، از نظر ما عزيز و بسيار محترم بود؛ الان هم محترم است. متأسفانه نمي گذارند و نگذاشتند كار كند. فقط در يك برهه از زمان كه مجلات «رسالةالاسلام» منتشر مي شد و مرحوم «شلتوت» و «شيخ سليم» و رؤساي شريف ازهر حيات داشتند، دارالتّقريب خوب حركت مي كرد. مرحوم «آيةاللَّه بروجردي» كه مرجع تقليد ما بود، پشتيبان دارالتّقريب مصر بود. رئيس ازهر، اول «شيخ سليم» بود كه پايه گذار و در حقيقت زمينه ساز دارالتّقريب بود و بعد مرحوم «شيخ محمود شلتوت» رئيس ازهر شد كه مفتي ديار مصريه بود. او هم خودش رئيس اين دارالتّقريب بود.اينها پشتيبان تقريب بودند. اينها كه از طرفين رفتند، نه در تشيع و نه در تسنن، ديگر آن عالمي كه روي اين مسأله خيلي پافشاري كند، ديده نشد. البته، بعد از مرحوم «آيةاللَّه بروجردي» آقايان علمايي بودند. نه اين كه قبول نداشته باشند؛ همه معتقد بودند، ليكن آن انگيزه يي را كه مرحوم «آيةاللَّه بروجردي» روي مسأله ي تقريب داشت، آنها نداشتند. در بين تسنن هم همين طور بود. بعضي از آنها به مشهد آمده بودند و من بعضي از آقايان بعد از مرحوم «شلتوت» را ديده بودم. علماي ازهر به ايران مي آمدند و

با علماي شيعه هم تماس مي گرفتند؛ ليكن آن انگيزه ي فعال و جوشاني را كه دنبال اين قضيه بروند، نداشتند؛ لذا «دارالتّقريب»، اسم بي مسمايي شده بود. ما كه نمي توانيم منتظر بنشينيم كه در قاهره يا در فلان شهر ديگر دنياي اسلام، يك وقت يك نفر به فكر تقريب بيفتد. خودمان بايستي اين دارالتّقريب را به وجود آوريم؛ البته بر مبناي هماهنگي و همكاري فكري و فقهي با هر مركزي كه در دنيا براي تقريب وجود داشته باشد. يعني در اين جا، بايستي كساني از علماي ايران - چه اهل سنت و چه شيعه - پايه هاي اصلي اين دارالتّقريب را تشكيل بدهند. ما بحمداللَّه در اين جا علماي خوبي از برادران اهل سنت - چه علماي حنفيه و چه علماي شافعي - داريم كه فاضل و عالم و فقيهند. ما با اينها صحبت كرده ايم. اينها با مسايل اسلامي و قرآني آشنا هستند و مي دانيم كه وارد و مطلعند. ما هم اينها و هم علماي شيعه را - كه بزرگانشان در اين جا هستند - قاعده ي كار قرار مي دهيم و بنا داريم كه از علماي دنياي اسلام - اعم از شيعه و سني - دعوت كنيم كه هر كس خواست، همكاري كند. الان هم برادران ما در اين جا، براي اين كار تمهيد مقدّمات مي كنند. هر كس هم در اين زمينه پيشنهادي داشته باشد، آن را به آقاياني كه در اين جا هستند، بدهد تا ان شاءاللَّه در تنظيم و ترتيب اين كار، كاملاً جديت و كوشايي بخرج داده شود و نظرات آقايان دخالت داده شود. امريكا وهابيت را عليه وحدت مسلمين تجهيز كرده است مردم را به دستهايي كه امروز وحدت را مي شكنند،

توجه بدهيد. با مردم هم صريح حرف بزنيد. امروز، آن دستي كه امريكا عليه وحدت تجهيز كرده، عبارت از همين دست پليد وهابيت است. اين را صريح به مردم بيان كنيد؛ پرده پوشي نكنيد. از اول، وهابيت را براي ضربه زدن به وحدت اسلام و ايجاد پايگاهي - مثل اسرائيل - در بين جامعه ي مسلمانها به وجود آوردند. همچنان كه اسرائيل را براي اين كه پايگاهي عليه اسلام درست كنند، به وجود آوردند، حكومت وهابيت و اين رؤساي نجد را به وجود آوردند تا داخل جامعه ي اسلامي، مركز امني داشته باشند كه به خودشان وابسته باشد و مي بينيد هم كه وابسته اند. الان اين سلاطيني كه در بقعةالاسلام وهابي هستند، از اين كه به وابستگي و رفاقت و طرفداري خودشان از سياستهاي دشمنان اسلام - يعني امريكا - تصريح كنند، ابايي ندارند و آن را پوشيده نمي دارند. اگر كسي بگويد شما با امريكا مخالفيد، بدشان مي آيد! اگر كسي بگويد شما با امريكا موافق و همدستيد، بدشان نمي آيد! اين، درست يك ميزان و ملاك و معيار است. شما بايد مسلمان و حاكم اسلاميِ واقعي را هم از اين جا بشناسيد. آن كه با دشمنان اسلام دشمن است، او در خط اسلام است و آن كه با دشمنان اسلام دوست مي باشد و مباهي به اين دوستي است، او در خط كفر است. دوستيِ او به معناي همپيماني و وابستگي و به معناي اين كه منافع او را در حد «اشدّرعاية» رعايت كند، است. وقتي كه در كشور و شهر او بگويند: «مرگ بر امريكا»، او بدش بيايد! يك وقت، مردم خودش مي گويند: «مرگ بر امريكا»، كه ممكن است امريكاييها بگويند چرا مردم

خودت اين شعار را مي دهند؟ اما يك وقت، ميهمانان يا مسافراني از جاي ديگر به اين جا آمده اند و مي گويند: «مرگ بر امريكا»؛ تو چرا سينه سپر مي كني؟! اين نيست، مگر همكاري و همراهي شديد با دشمن خدا و اسلام. اين، همان ريشه ي وهابيت است كه امروز ثمره ي پليد و خبيثه ي خودش را نشان مي دهد. علماي حنابله ي غير وهابي در عربستان مطرود حكومتند وهابيت، بر مبناي ايجاد اختلاف بين مسلمين به وجود آمده است. همين الان ما اطلاع داريم و مي شناسيم كه علماي حنابله ي غير وهابي در عربستان سعودي، دلشان از اين وهابيها خون است. اينها حنابله يي هستند كه وهابي نشدند. فقه، همان فقه و مبناي فقهي، همان مبناي فقه حنبلي است؛ اما موازين و اصول وهابيت را قبول نكردند. اينها غالباً هم مطرودند؛ يعني عموماً اين افراد، داخل در حكومت هم نيستند. نه اِفتايي، نه امامتي و نه هيچ منصب ديگر هم در اختيارشان قرار نمي گيرد. تعداد اين افراد هم زياد است. اينها در ولادت رسول اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) مولوديه مي خوانند. در نظر سعوديها، خواندن مولوديه و امثال آن حرام است! نبايد به پيامبر(ص) «سيّدنا رسول اللَّه» گفت! نبايد قبر پيامبر(ص) را بوسيد؛ چون حرام است! چرا اينها در شبهاي ميلاد پيامبر(ص) در خانه هاي خود - حتّي در مكه و بعضي جاهاي ديگر - مخفيانه مولوديه مي خوانند؟ طبيعي است كه اين حكومت، دشمن اسلام است. الان هم در هر جاي دنياي اسلام كه نگاه كنيد، با پول بي حسابي كه در اختيارشان است، مسجدسازي و مدرسه سازي و كتابخانه سازي و كارهاي فريبنده ي ديگر مي كنند. پول هم كه چشم افراد را مي گيرد. آنها با اين كارها وارد مي شوند و در

طريق اهداف سياسي خود استفاده مي كنند كه البته اين، خيانتِ قطعي است و اگر كسي چنين حركتي بكند، قطعاً خيانت كرده است و حتماً بايستي با او به عنوان يك خائن برخورد كرد. مردم را نسبت به اين قضيه آشنا و متوجه كنيد. اميدواريم كه خداي متعال به شما خير و توفيق بدهد و ان شاءاللَّه روزبه روز، دلهاي ما را به هم نزديك كند و با گذشتگان ما - كساني كه ما با آنها دوست بوديم و در همين جمع ما و شما بودند و حالا نيستند و به رحمت الهي رفته اند - با رحمت و مغفرت خودش برخورد كند. خداوند ان شاءاللَّه با ما هم با رحمت و مغفرت و هدايت خودش معامله نمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مائده: 54 2) احزاب: 25

سخنرانى در ديدار با روحانيون، مسؤولان و گروهى از اقشار مختلف مردم شهرهاى دامغان، رفسنجان، بندرگز

سخنراني در ديدار با روحانيون، مسؤولان و گروهي از اقشار مختلف مردم شهرهاي دامغان، رفسنجان، بندرگز، شهريار و زاهدان، مسؤولان و كاركنان هواپيمايي جمهوري اسلامي، مسؤولان و كاركنان سازمان حفاظت اطلاعات ارتش و مسؤولان و مربيان نهضت سوادآموزي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قدر خدمات و اشتغال در جمهوري اسلامي را بدانيد از همه ي برادران و خواهران، مخصوصاً خانواده هاي معظم شهدا و علماي اعلام و ائمه ي محترم جمعه و جماعت كه از مناطق مختلف كشور و مراكز گوناگون تشريف آوردند و در بخشهاي خدمتي گوناگون، مشغول خدمت به ملت و كشور و اسلام و انقلاب هستند، قلباً و عميقاً تشكر مي كنم. برادران و خواهراني كه در نهضت سوادآموزي مشغول تلاش و خدمت ارزنده ي خود هستند، حقيقتاً كار بسيار بزرگ و فريضه ي فوتي و فوري و كاملاً حايز اهميتي انجام مي دهند. اميدواريم كه ان شاءاللَّه موفق

باشند. همين طور برادران مربوط به وزارت راه و كادرهاي پروازي و نيز برادران حفاظت اطلاعات ارتش و همچنين برادران زحمتكشي كه در بنيان و ساختمان مرقد حضرت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) مشغول تلاشند و همه ي برادران و خواهراني كه از شهرهاي دور دست تشريف آوردند و در بخشهاي مختلف به خدمت مشغول هستند و تلاش فراواني را انجام مي دهند. از تك تك همه ي شما صميمانه تشكر مي كنم و اميدوارم تأييدات و هدايت الهي و سپاس بي دريغ اين مردم عزيز و زحمتكش و خدوم، شامل حال همه ي شما باشد. قدر اين خدمات و اشتغال در جمهوري اسلامي را بدانيد. هر كس با همه ي زحمت و رنجي كه در راه خدمت متحمل مي شود، بايد توجه داشته باشد كه امروز در سلك خدمت به اين مردم درآمدن و در مجموعه ي نظام جمهوري اسلامي و دستگاهِ كاري آن قرار گرفتن، يك نعمت الهي است. اين نعمت را بايد شكرگزار بود. فروپاشي اروپاي شرقي و حمله ي امريكا به پاناما، دو حادثه ي مهم و اما مطلبي كه امروز مايلم با شما در ميان بگذارم، اين حوادثي است كه در دنيا اتفاق مي افتد و جزو حوادث نادر و بسيار تعيين كننده در وضع عالم و تاريخ است و براي ما مايه ي تأمل و تدبر و از جهتي مايه ي خوشحالي و براي ملتهاي دنيا و دولتها، مايه ي عبرت است. دو حادثه ي مهم، در همين ايامِ نزديك اتفاق افتاده است: يكي حوادث مربوط به اروپاي شرقي و ديگري حادثه ي حمله ي مسلحانه ي امريكا به يك كشور كوچك در همسايگي خود. هر كدام از اين دو حادثه، شايسته ي اين است كه مورد تأمل و توجه دقيق

قرار بگيرد. اما حوادث اروپاي شرقي - كه آخرينش همين حادثه ي روماني مي باشد - دو سه ماه است كه شروع شده و نظامها و رژيمهاي ماركسيستي كشورهاي كمونيستي اروپاي شرقي، يكي پس از ديگري در هم فرو مي ريزد. حزب كمونيست در اين كشورها كنار گذاشته مي شود و دولتهايي كه به نام سوسياليسم و كمونيسم بر مردم حكومت مي كردند، يا با خونريزي و يا با تظاهرات خياباني و خلاصه به دست مردم، بر كنار مي شوند و بنايي كه در طول دهها سال به وجود آمده بود و چه قدر پول و اسلحه و سياست براي بنيانگذاري و ترميم و رنگ و روغن زدن به آن خرج شده بود، ظرف چند هفته فرو مي ريزد و به تبع آن، در جاهاي ديگر دنيا نيز اين فروپاشي ادامه دارد. اين، مسأله ي بسيار حايز اهميتي است. هر نظامي كه بر پايه ي مردم بنيانگذاري نشده باشد، ماندني نيست ما در انقلابمان، از اول چند اصل را فهميديم. اسلام به ما اين اصول را تعليم داد و امام حكيم عظيم فقيه بزرگوارمان، بارها اين اصول را به زبانهاي مختلف تكرار كرد. يكي از اين اصول اين بود كه هر نظامي كه بر پايه ي مردم بنيانگذاري نشده باشد، ماندني نيست. مردم هستند كه مي توانند نظامي را به وجود آورند و وقتي به وجود آوردند، حفظ كنند؛ ولو تمام قدرتها با آنها مخالفت كنند. اگر نظامي بر دوش مردم و بر پايه ي اعتقادات و احساسات و خواست و اراده ي آنها نبود، اين بنا ماندني نيست. اين، يكي از اصول ما بود و دايماً اين مطلب تكرار شد. اصل ديگر اين بود كه تحميل يك فكر و

عقيده و نظم اجتماعي بر مردم، كار موفقي نيست. مخصوصاً آن وقتي كه اين فكر و عقيده، با دين و عقيده ي ديني مردم منافات و مخالفت داشته باشد. اين، جزو اصول فكري و اسلامي ماست. آنچه كه بالاخره باقي مي ماند، اعتقاد قلبي و ديني مردم است. امروز اين حقايق، خود را در صحنه ي واقعيت اثبات مي كند. نظامهاي ماركسيستي بر خلاف ميل مردم، با پول و زور و تانك و دخالت قدرت خارجي، بر مردم اروپاي شرقي - اعم از لهستان و چك اسلواكي و مجارستان و بقيه ي اين كشورها - تحميل شد. چهل سال، پنجاه سال، اين نظام را با منتهاي دقت و قدرت ظاهري، در اين كشورها نگهداشتند؛ اما چون پايه ي سست و نامطمئني داشت، نتوانست بماند و وقتي خشت ازخَرَند كشيده شد و وقتي يك ضربه ي اساسي به آنها خورد، اين نظامها يكي پس از ديگري، شروع به فرو ريختن و از بين رفتن كردند. اگر هم سراني پيدا شدند كه لجاجت و مقاومت كردند - مثل سرنوشت همين شخصي كه در اين دو سه روز در روماني مشاهده كرديد و ديديد كه با شدت با مردم رفتار مي كرد - وقتي هنگامش فرا رسيد، مردم عقب نشيني نكردند و در مقابل غلظتها و شدتها ايستادند و در نتيجه، آنهايي كه تحميل بودند، مجبور شدند عقب نشيني كنند. مستبدان عالم چشمهاي خود را باز كنند و عبرت بگيرند مردم اصلند. هر نظامي كه بر پايه ي ميل و اعتقاد مردم نباشد، همين سرنوشت را دارد. مستبدان عالم، ديكتاتورها و كساني كه با زور شمشير و تازيانه بر ملتها حكومت مي كنند، بايد چشمهايشان را باز كنند و عبرت بگيرند.

آن كساني كه علي رغم ميل مردم، نظامها را بر پايه ي سرنيزه و اختناق سر پا نگه مي دارند، سرنوشت اروپاي شرقي را ببينند. نظم آهنين در كشورهاي كمونيستي آن چنان بود كه خودشان هم تصور نمي كردند ممكن باشد كه يك روز در هم فرو بريزد؛ ولي ريخت. البته ما نمونه هاي ديگرش را هم ديده ايم. يك نمونه از نوع ديگر، رژيم پهلوي و ستمشاهي گذشته ي همين كشور بود كه با چشم خودمان ديديم و ملت با دست خود، آن رژيم را متلاشي كرد و از بين رفت. در اين كشورها، با دين مخالفت شد. اهل دين - چه مسلمان و چه مسيحي - زير فشار قرار گرفتند. اعتقاد ديني مردم در طول دهها سال سركوب شد؛ اما ديديم و ديدند كه مبارزه ي با دين و اعتقاد ديني مردم، به جايي نمي رسد و اعتقاد و ايمان ديني، بالاخره از زير آوارها سر مي كشد و خود را بر مخالفانش تحميل مي كند و كرد. پس، مستبدان عالم و كساني كه بِزور بر ملتها حكومت مي كنند و ملتها را به هيچ نمي گيرند و كساني كه با دين مبارزه مي كنند و با ايمان ديني مردم در هر جاي دنيا پنجه در پنجه مي اندازند، عبرت بگيرند. اينها، درس عبرت است و اسلام و قرآن، به همه ي ما دستور مي دهد كه بايد عبرت بگيريم. و اما حادثه ي دوم، تهاجم نظامي امريكا به يك كشور كوچك مي باشد كه در نقطه ي حساسي قرار گرفته است و قدرت استكباري امريكا در آن كشور منافعي دارد! آنها، تانكها و هواپيماها و نظاميهاي خود را برداشتند و به كشوري ديگر وارد كردند و در آن جا دخالت نمودند. اين حادثه،

حادثه ي عجيب و حيرت آوري است. البته، اين اولين بار نيست كه دولت امريكا چنين كاري را انجام مي دهد. امروز بر دنيا نظام سلطه حاكم است من مي خواهم چند نكته را در اين خصوص يادآور شوم: ما مي گوييم اسلام با استكبار مخالف است. معناي استكبار اين است كه دولت و قدرت و شخصي، با تكيه به زوري كه دارد، راه را براي اعمال زور در هر جايي كه بخواهد، باز ببيند و به هر كسي و هر ملتي كه اراده كرد، فشار و ضربت وارد كند و مال هر ملتي را كه اراده كرد، از او بگيرد و در امور هر ملت و جمعيت و شخصي كه مايل بود و اراده كرد، دخالت كند و خجالت هم نكشد. زشت ترين كارها را انجام بدهد و نام زيباترين كارها را روي زشت ترين كاري كه انجام داده، بگذارد و از كسي خجالت نكشد و واهمه نكند. استكبار، يعني گردن كلفتي و قلدري و آدمكشي و شرم نكردن و ابا نكردن و تجاوزِ توأم با وقاحت و سر را بالا گرفتن و سينه را سپر كردن. نظامي كه امروز قدرتهاي مقتدر عالم دارند، نظام استكباري است. امريكا وارد يك كشور ديگر مي شود و با مردم آن كشور مي جنگد. مردم با امريكا جنگيدند؛ بحث بر سر زيد و عمرو نيست. مردم مايل نبودند كه امريكا وارد كشورشان بشود و آنها را بكشد و خانه هايشان را خراب كند و در خيابانها و جلوي مغازه ها و مدرسه ها و خانه هايشان، تانك و نفربر زرهي و سرباز بيگانه بياورد و از آن طرف هم، دولت انگليس و فلان و بهمان دولت از او حمايت كنند

و عده ي ديگري هم در دنيا بنشينند و تماشا و سكوت كنند. نظام جهاني و سلطه ي استكبار، يعني اين. چند سال پيش كه ما در كنفرانس عدم تعهد و در سازمان ملل شركت كرده بوديم، همين نكته را به مردم دنيا گفتيم. گفتيم: مردم دنيا! رهبران دنيا! امروز بر دنيا نظام سلطه حاكم است. نظام سلطه، يعني اين كه كسي در دنيا به اتكاي سر نيزه و زور، قلدري بكند و شرم نكند و ديگران هم قلدري او را تحمل كنند. امروز، شما نمونه اش را مشاهده مي كنيد و رئيس جمهور فعلي امريكا، علي رغم چهره ي ملايمي كه در اول كار به خود گرفته بود و تظاهر مي كرد كه با سياستهاي ريگان مخالف است، نشان داد كه اين هم برادر اوست و با هم فرقي ندارند و سياست، يك سياست و استكبار، يك طبيعت است و نمي توانند طور ديگر باشند. او هم در دو سه سال اولِ رياست جمهوريش، به گرانادا حمله كرد و حكومتي را ساقط نمود. اين هم مثل او. ملت ما در مقابل استكبار، قدرتمندانه ايستاده است اينها با همين روحيه، تقريباً بيست و پنج سال حكومت شاه را در ايران سر پا نگهداشتند. در سال 32، در اين جا كودتا كردند و حكومتي را سرنگون نمودند و شاه را سر كار آوردند و بيست و پنج سال از او حمايت كردند. همينها هستند كه امروز عليه مردم كشورها، از نظامهاي مرتجع و ديكتاتور دنيا حمايت مي كنند. همينها هستند كه صهيونيستها را در فلسطين آوردند و كاشتند و يك كشور را از دست ملتش گرفتند و غاصبي را در آن جا گذاشتند و دايم در طول

چهل سال گذشته، از دولت اسرائيل حمايت كردند. اين، نظام سلطه است. بزرگترين بلاهاي عالم براي ملتهاي دنيا، همين نظام سلطه است. اگر ملتها در كشور و خانه ي خودشان، اختيار نداشته باشند، از وبا و طاعون و بدترين مرضها خطرناكتر است. با كمال تأسف بايد بگويم دولتهايي كه در كشورهاي مختلف دنيا مشغول حكومتند و بعضي از آنها تا حدودي جنبه ي مردمي هم دارند و يا وابستگي ندارند و يا به آن غلظت ندارند، همه و همه در مقابل چنين جنايت بزرگ و آفت عظيمي سكوت مي كنند. البته، ملتها در گوشه و كنار تظاهراتي راه مي اندازند و راهپيمايي يي مي كنند - كه در اين چند روز ملاحظه كرديد عليه اقدام امريكا تظاهراتي شد - ليكن معدود است و در گوشه و كنار مي باشد و آن حركتي كه بايد انجام بگيرد، انجام نمي گيرد. ما بايستي از اين حادثه به عنوان يك درس در خط هدفهاي انقلابمان استفاده كنيم و بياموزيم. اين استكبار است كه شما ملت ايران عليه او قيام كرده ايد. يازده سال است كه ملت ايران بعد از پيروزي انقلاب، با اين استكبار مبارزه مي كند. ملت ما در مقابل اين روح استكباري ايستاد؛ قدرتمندانه هم ايستاد. امريكا با اين روح استكباري، تمام تلاش خود را كرد كه ملت ايران را به زانو درآورد و به عقب نشيني وادار كند؛ اما علي رغم خواست و ميل او، ملت و دولت و انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ما، روزبه روز قويتر و ثابت قدم تر شد و در اين مصاف و در مقابل اين انقلاب مردمي و اسلامي، استكبار جهاني شكست خورد. قلدري امريكا شكسته خواهد شد من مي خواهم بگويم كه اولاً ملت ما

بدانند - كه بحمداللَّه مي دانند - ما راه درستي را انتخاب كرده ايم كه با شيطان استكبار، يك لحظه كنار نيامديم و نساختيم. اين است طبيعت دشمني كه ما شعار مرگ بر او را بر زبان مردممان داريم. او زورگو و وقيح و متجاوز است و هر جا كه دستش برسد، از تعرض و تجاوز ابايي ندارد. رويش هم اسم خوب مي گذارند: دفاع از دمكراسي، دفاع از حقوق بشر و از اين حرفهايي كه امروز ديگر ابله ترين مردم هم نبايد باور كنند و نمي كنند. بنابراين، ملت ما راه درستي را انتخاب كرده است. ما اين راه را ادامه خواهيم داد. ما به فضل الهي و با توكل به خدا و با استحكام همبستگي ملتمان و با همبستگي ملتهاي ديگر با انقلابمان، در آينده هم مثل گذشته، يك لحظه با امريكا و زورگوييهايش كنار نخواهيم آمد. ثانياً، آن چيزي كه به نتيجه و پيروزي خواهد رسيد، راه ماست؛ نه راه امريكا. قلدري امريكا شكسته خواهد شد. شاخ و دندان اين حيوان وحشي و بي ملاحظه كه هيچ چيز را در مقابل خود به حساب نمي آورد، در هم خواهدشكست. ملتهاي دنيا، امروز اروپاي شرقي را در مقابل خودشان مي بينند. همين ملت چك اسلواكي را در هفته ي گذشته ملاحظه كرديد كه چگونه در خيابانها راه افتادند و بلندپايگان حاكم بر خودشان را كنار گذاشتند و كساني را كه خودشان مي خواستند، در رأس حكومت آوردند يا مطرح كردند. اين همان ملتي است كه حدود بيست سال قبل، تانكها و نفربرهاي شوروي و همپيمانانش، از اطراف وارد پايتخت كشورش شدند و يك نفر را كه در رأس حكومت بود، كنار گذاشتند، عده يي را

هم كه از او دفاع كردند، كشتند و جنگ خونيني راه انداختند و سركوب خونيني نسبت به مردم كردند و از چك اسلواكي خارج شدند. عين همين كاري كه امروز امريكا در پاناما انجام مي دهد، آنها در آن زمان انجام دادند. اينها، كارهاي جديدي نيست. مستكبران عالم، هميشه از اين كارها مي كردند و تا وقتي هم قدرت داشته باشند، مي كنند. شوروي در دوران حكومتهاي مستبد خود، روي كشورهاي اروپاي شرقي (لهستان، مجارستان، چك اسلواكي) همين كارها را تجربه كرد. اگر ملتها اراده كنند، ظالم را سرنگون خواهند كرد امروز، همان كشورهايي كه با تانك وارد خيابانهاي چك اسلواكي شدند، از اين ملت عذرخواهي مي كنند و پيغام مي دهند: ببخشيد كه ما بيست سال قبل آمديم، اشتباه كرديم كه آمديم، ما را ببخشيد و عفو كنيد! آيا سردمداران امروز امريكا مي توانند ادعا كنند كه بيست سال ديگر، ملت امريكا مجبور نخواهد شد از ملتهاي پاناما و گرانادا و ايران و فلسطين و دهها ملتي كه زخم امريكا را خورده اند، عذرخواهي كند؟ آيا آن كساني كه امروز سياست امريكا را در چنگ دارند و با تكيه به قدرت، احمقانه كار دزدان سر گردنه بگير و گردن كلفتهاي قديمي محله ها را انجام مي دهند - كه با نيش چاقو حرفشان را به كرسي مي نشاندند و هر كاري مي خواستند، انجام مي دادند - مطمئنند كه چند سال بعد، ملتشان بر خود آنها يا بر نام آنها يا بر گور آنها، لعنت نخواهد فرستاد و لگد نخواهد زد؟! مطمئن نباشند. آنچه بالاخره پيش خواهد رفت، اراده ي ملتهاست. آنچه كه در صورت اراده و شجاعت ملتها، بينيش به خاك ماليده خواهد شد، قدرت ظالم و زورگوست. اگر

ملتها اراده كنند، ظالم را سرنگون خواهند كرد. ملت عزيز ما توجه داشته باشند، صحنه يي كه در آن حضور دارند و در خطوط مقدم در برابر استكبار جهاني صف آرايي كرده اند، صحنه ي بسيار مباركي است. شما پيشگام و پيشواي ملتهاي دنيا خواهيد بود. ملتها از شما درس خواهند گرفت و گرفته اند. همين حالا، آن نسخه يي كه ما در دنيا مشاهده مي كنيم، همان نسخه يي است كه در ايران انجام گرفت. اين آمدنِ به خيابانها و با ايمان و با تن در مقابل قدرتهاي حاكم ايستادن، نسخه ي انقلاب ايران است. چنين كاري در دنيا معمول نبود و سابقه نداشت. اين درس را شما داديد و باز هم ملتها از شما درس خواهند گرفت. وحدت كلمه و تلاش براي ساختن كشور، دو نكته ي مهم البته، امروز ملت ما بايد به دو نكته توجه كنند: يكي وحدت كلمه و ديگري تلاش براي ساختن كشور. اين دو را فراموش نكنيد. اگر خداي نكرده اين دو از شما گرفته شد، آقايي و سيادت و قدرت هم گرفته خواهد شد. بايد وحدت را حفظ كنيد. مبادا در گوشه و كنار، كساني يادشان برود كه امروز دنيا در چه شرايطي قرار دارد و ملت ما كيست و كجاست و باز همان حرفها و شكلكهاي تفرقه آفرين را كه در چند سال قبل معمول بود - و بحمداللَّه در اين اواخر از بين رفته است - دوباره به صحنه بياورند. دولت و ملت بايد تلاش كنند. هر كدام از دستگاههاي گوناگون دولتي بايد تلاش مناسب خودشان را بكنند و بحمداللَّه مي كنند. من شاهدم كه دستگاههاي دولتي تلاش خوبي را انجام مي دهند. امروز، ما به تلاش در

صحنه ي داخلي و خارجي احتياج داريم. در صحنه ي داخلي، تلاش براي بازسازي كشور و رفع مشكلات مردم و زنده كردن ثروت خفته و خاموش اين ملت و به ميدان آوردن استعداد عجيبي كه در اين كشور وجود دارد، ضروري مي باشد. در صحنه ي خارجي، مقابله ي هوشمندانه با سياستها و تبليغات زهرآگين دشمن اجتناب ناپذير است كه مأموران سياست خارجي و وزارت خارجه، مأمور اين كارند. اين كار، كار بسيار ظريف و حساسي است كه بحمداللَّه اين كار را هم خوب انجام مي دهند. اگر چه در گوشه و كنار، بعضي به بهانه يي و به اندك حادثه يي، شروع به جنجال و ايراد گرفتن مي كنند؛ اما ايراد گرفتن كار آساني است و عمل كردن كار دشواري مي باشد. آن كسي كه عمل مي كند، در ميدان است و بايد تأييد بشود تا بتواند درست عمل كند و اگر اشتباه و نقصي هست، برطرف نمايد. با تضعيف دستگاههاي حساس كشور به شدت مخالفم من به تبعيت از امام بزرگوارمان، با تضعيف دستگاههايي كه كارهاي حساسي را بر دوش دارند - از جمله دستگاه امور خارجه ي ما و كساني كه در جبهه ي مقدم برخورد با سياستهاي خارجي قرار دارند - به شدت مخالفم. اين، چه عادت زشتي است كه بعضي نقاط مثبت را اصلاً نمي بينند و تا يك نقطه ي منفي مشاهده مي كنند، از هر طرف صدايي سياسي و مطبوعاتي و... بلند مي كنند! مگر مي شود در دوراني كه با همه ي سياستهاي استكباري و متجاوز در صحنه ي ديپلماسي رو به رو هستيم، اجازه بدهيم كه مسؤولان ديپلماسي كشور، مورد تهاجم افراد بي مسؤوليت قرار بگيرند؟ مگر ما مي گذاريم؟ مي بينيد كه در دنيا سياستهاي خارجي چگونه اند. مي بينيد

كه در شوراي امنيت، قطعنامه ي محكوميت امريكا در ورود به پاناما وتو مي شود. امروز، سياستهاي جهاني اين است. جمهوري اسلامي بايد در مقابله با اين سياستها، قدرت را با ظرافت و هوشياري همراه كند. ما چند نفر را در اين خط مقدم ديپلماسي جلو فرستاديم و گفتيم شما به وزارت خارجه برويد و در آن جا وزير خارجه و يا مسؤول باشيد و كار كنيد. اينها هم تلاششان را مي كنند؛ خوب و قوي هم تلاش مي كنند و در بسياري از ميدانها هم پيروز مي شوند و فتح مي كنند. البته، در يك جا هم به مقتضاي طبيعت بشر، نقصي پيدا مي شود. آدمهاي بي مسؤوليت، تا اين نقص را ديدند، از چند طرف صدا بلند مي كنند؛ غافل از اين كه ما در حال جنگيم. نبايد سرباز خط مقدم را مورد تهاجم قرار داد. چرا عده يي اين حرف را نمي فهمند؟! امروز پرچم اسلام در دست شما ملت و دولت است همه ي دستگاهها بايد خوب كار كنند و همه ي مردم بايد دستگاهها را كمك نمايند. امروز، پرچم اسلام دست شما ملت و دولت است. بايد اين پرچم را حفظ كنيد. با تنازع و كشمكش، اين پرچم حفظ نخواهد شد. مسؤوليت، بر دوش همه است. همه بايد اتحاد و همدلي و همكاري و حسن ظن خود را حفظ كنند؛ وظيفه است. با اين كيفيت قوي و ايمان و قاطعيتي كه امروز به فضل پروردگار شما سربازان انقلاب و اقشار مختلف ملت پيش مي رويد، ترديد ندارم كه هيچ كوه قدرتي، قدرت ايستادگي در مقابل شما را ندارد. اميدواريم كه پروردگار عالم به همه ي ما توفيق بدهد و همه ي ما را هدايت و كمك كند

و دلهاي ما را از روح اطاعت و محبت ذات مقدس خود و اوليايش پُرنمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با اعضاى جامعه ى اسلامى فرهنگيان

سخنراني در ديدار با اعضاي جامعه ي اسلامي فرهنگيان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم كار فرهنگي در كشور، متناسب با پيشرفت انقلاب نيست از زيارت شما برادران و خواهران كه كار مهمي را برعهده گرفته ايد، خيلي خوشحالم. بحمداللَّه چهره هاي شناخته شده يي هستيد و سوابق انقلابي و اسلامي قابل توجهي در جمع شما هست كه بسيار هم باارزش است. چون كار شما مربوط به مسايل فرهنگي و جامعه ي فرهنگي كشور است، كار بسيار مهمي است. البته، يكي از كارهاي جامعه ي فرهنگيان، رسيدنِ به امور فرهنگيان است؛ آن اموري كه به هر حال به شما ارتباط پيدا مي كند، نه آن اموري كه به مسؤولانش ربط پيدا مي كند، مثل همين مسايل فرهنگي يا طرح بعضي از مشكلات و نيازها و پيشنهادها با وزارت ذي ربط كه اشاره كرديد. اين، يكي از كارهاي جامعه ي فرهنگيان است. يكي ديگر از كارها، رسيدگي به مسايل فرهنگي است. واقعاً امروز مسايل فرهنگي كشور زمين افتاده است. همه خودشان را فرهنگي مي دانند، همه نسبت به مسايل فرهنگي اظهار شوق و علاقه مي كنند و آن را در بيانات و اظهاراتشان مهم نشان مي دهند؛ اما حقيقتاً كار فرهنگي در كشور، متناسب با پيشرفت و ريشه دواندن انقلاب در جامعه نيست. ما امروز خيلي كارهاي فرهنگي بايد مي كرديم كه نكرديم، خيلي برنامه ها بايد مي ريختيم كه نريختيم و حقيقتاً دستمان از خيلي كارها - چه در داخل و چه در خارج كشور - خالي است. لذاست كه مسايل فرهنگي حقيقتاً در خور اين است كه به آن، باسعه ي صدر و اهتمام و دلسوزي

عميق و همراه با خبرگي و كارشناسي رسيدگي بشود. همه ي كارها را خبره ها انجام مي دهند؛ چرا كار فرهنگي را خبره ها نبايد انجام بدهند و هر كسي وارد ميدان كار فرهنگي بشود و چيزي بگويد و نظري بدهد و اقدامي بكند؟ متأسفانه خيلي از كساني كه مي توانند كار فرهنگي بكنند، به كارهاي اجرايي و يا سياسي مشغولند، يا حتّي اگر با نام فرهنگي هم حضور دارند، باطن كار، با كار سياسي است. بيش از كار سياسي، بايد كار فرهنگي براي شما اهميت داشته باشد يك وقت در يكي دو سال قبل، يكي از اين مجموعه هايي كه در كشور با نيّات خوبي تشكيل مي شود، براي كاري پيش من آمدند. در آن وقت، به آنها گفتم كه به شما توصيه مي كنم به كار سياسي نپردازيد. كار سياسي، الان اين همه متصدي و مباشر - وارد و ناوارد - دارد و الحمدللَّه چون كار آساني است، همه هم وارد مي شوند و بعد از يكي دوروز و چند صباحي، سياسي مي شوند! به آنها گفتم كه اين خيلي طرفدار و مشتري و مرتكب و مغترف دارد؛ شما برويد در آن حيطه يي كه داريد، به كار فرهنگي بپردازيد. معناي اين توصيه اين نيست كه در رشد سياسي ذهن مردم تلاش نكنيد. خير، اين هم وظيفه ي همه است، اين هم خودش يك كار فرهنگي است كه انسان تلاش كند مردم رشد سياسي و قدرت تحليل و بينش درست پيدا كنند، يا بينش را پيدا كنند. حالا وقتي كسي بينش سياسي پيدا كرد، درست و نادرستش را خودش بعداً تعيين خواهد كرد. بايد قدرتِ ديد حقايق سياسي در مردم به وجود آيد تا در برخورد

با جريانها و حوادث سياسي گيج نباشند. اگر مردم قدرت تحليل داشته باشند، اين مملكت و انقلاب را بيمه و تضمين مي كنند. هر حادثه يي كه در جايي به وجود مي آيد، مردم بايد بتوانند دور و بر حادثه را يك خرده نگاه كنند و بفهمند قضيه چيست. اين، واقعاً خيلي مهم است. ما الان متأسفانه اين را نداريم و يا كم داريم. هرچه خود انقلاب و سنگلاخهاي آن، مردم را به پيچ وتاب انداخته و پيش برده، به جاي خود محفوظ است؛ اما ما و مجموعه هاي ما كمتر تلاش كرده اند. بله، اوايل انقلاب در اين مورد تا چند سالي كارهايي مي شد و بعضي از مجموعه ها تلاش مي كردند تا مردم را از لحاظ بينش سياسي جلو ببرند؛ اما حالا نيست. اين، خودش يك كار فرهنگي است. توصيه ام به آن مجموعه اين بود كه شما در كارهاي باندي و اجراييِ سياسي وارد نشويد و به كار فرهنگي بپردازيد كه متأسفانه غريب است. حالا هم من به آقايان عرض مي كنم كه واقعاً كار فرهنگي مهم است. بيش از كار سياسي، بايد براي شما كار فرهنگي اهميت داشته باشد. مجموعه ي خود را به معناي معارضه با مجموعه ي ديگر تلقي نكنيد ممكن است اين نكته به ذهن بيايد كه حالا يك مجموعه ي فرهنگي در مقابل يك مجموعه ي ديگري كه هست و آنها هم برادران مسلمانِ مؤمني هستند و مشغول كار فرهنگي يا كار سياسيند، به چه معناست. اعتقادم اين است اگر مركزي كه به نامي تشكيل مي شود، توانست فراگيري خودش را حفظ كند و فراگير باشد، همين طور مي ماند و فراگير خواهد بود؛ ولي اگر به يك جريان و يك بخش اختصاص پيدا كرد،

بايد منتظر باشد كه آن طرف، يك مجموعه ي مشابه درست بشود كه هر دو بپوشانند. من حالا هم به شما برادران و خواهران مي گويم كه شما هستيد، انجمن اسلامي معلمان هم هست كه يك كار تقريباً شبيه به همي است؛ يعني مضمون واحدي است كه برايش دو مجموعه وجود دارد. من مي خواهم از شما برادران و خواهران خواهش كنم كه به هيچ وجه وجود اين مجموعه را به معناي معارضه با آن مجموعه تلقي نكنيد؛ آنها هم به معناي معارضه تلقي نكنند. گروهي هستند كه زير پوشش آنهايند، گروههايي هم هستند كه زير پوشش آنها نيستند؛ شما به آنها پوشش بدهيد. اگر در يك جامعه، دو مجموعه يي كه با مضمون واحد يا با هدف واحد يا با شعار واحدي كار مي كنند، هر كدام بخشي از كار را - كه خيلي هم عظيم است - يا بخشي از مجموعه ي مورد نظر را زير بال و در اختيار بگيرند، من خيال مي كنم كه اگر با يكديگر سينه به سينه نشوند، تعارضي به وجود نخواهد آمد. ما نبايد نگاه كنيم كه ديگري چه مي كند؛ ببينيم كه ما چه كار بايد بكنيم. از اول انقلاب هم ما هميشه همين طور فكر مي كرديم. ما مي گفتيم كه دستور كار خود را از ديگري كه به اعتقاد ما خوب عمل نمي كند، نمي گيريم. ما دستور كارمان را از عقيده و تشخيص خودمان مي گيريم. ما بايد خوب و ملايم و ديني و تقوايي عمل كنيم. واقعاً «أسّس علي التّقوي»(1) باشد. مبنا و ملاكِ كار تقوا باشد. اگر ما فرضاً يك وقت ديديم كه در جامعه، نفر ديگري بر مبناي تقوا عمل نمي كند، نگوييم كه

پس او چرا عمل نمي كند. حالا او عمل نكند. عمل نكردن او بر تقوا، موجب اين نمي شود كه ما هم بر تقوا عمل نكنيم. ما بايد بر اساس تقوا عمل كنيم. خداوند ان شاءاللَّه كمك كند كه همه ي ما - اولش خود من و بعد هم بقيه ي برادران و خواهران - حقايق را درست بفهميم و به آن عمل كنيم. به هر حال، كار فرهنگي، كار بسيار بسيار مهمي است و امروز جامعه ي فرهنگيان كشور - منظورم اين جامعه ي شما نيست - وظيفه ي مهمي بر عهده دارد. مجموعه ي فرهنگيان كشور، يك مجموعه ي محروم و قدرناشناخته مجموعه ي فرهنگيان كشور، يك مجموعه ي محروم و قدرناشناخته يي هستند كه احترامي فراخور خودشان نشده اند. در اين مجموعه ي فرهنگي، چه قدر تلاش و ابتكار و حس دلسوزي و حس خدمت و عزيزترين احساسهاي انسان - يعني عشق به نسل نو و آينده - موج مي زند كه اين را مردم ما نمي دانند. اصلاً معلم براي آنها، آدمي مثل خودشان است. يعني من كه پدر چند بچه هستم، به معلمِ اين بچه مثل بقيه ي آدمها نگاه مي كنم؛ در حالي كه حقيقت قضيه اين نيست. او، خزانه دار ماست و جز موردي كه حالا معلمي ممكن است دلسوز نباشد، غالب معلمان يا خيلي از آنها، به اين كار عشق مي ورزند؛ والّا اگر عشق نورزند، نمي توانند اصلاً وارد اين كار بشوند. كاري نيست كه بدون عشق ورزيدن بشود آن را ادامه داد. اين كار، از روي عشق و اخلاص و علاقه مندي و دلسوزي است. اين را مردم غالباً نمي دانند. مجموعه يي كه در آن، اين همه صفا و ارزش و معنويت هست و اين معنويتها مورد شناسايي مردم

هم نيست، به نظر من بايد از اينها حمايت و دفاع كرد. اگر چه خيلي از شما شأناً يا فعلاً معلم هستيد و اين معنا شامل خود شما هم مي شود، ليكن حالا شما به حيث جامعه ي اسلامي فرهنگيان - نه به عنوان فردي از مجموعه ي فرهنگي كشور - حقيقتاً بايد با اين مجموعه دلسوزانه برخورد كنيد. ببينيد واقعاً براي معلمان كشور چه چيزي لازم است و براي تقويت معنويات يا كمكهاي اصلاح امور زندگيشان، چه كاري بايد كرد. در اين جهت، واقعاً هر كاري لازم است، بكنيد. از عهده ي شما بر مي آيد، دريغ نكنيد؛ چون جامعه ي فرهنگي كشور، جامعه ي بسيار عزيزي است و از نظر مردم ناشناخته است. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند به همه ي شما توفيق بدهد و تأييد كند و برادراني كه زحمت كشيدند اين بنا را پايه گذاري كردند - كه حالا از آقاي بادامچيان اسم آورديد - خداوند ان شاءاللَّه به ايشان و به آنها هم توفيق بدهد و تأييد كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) توبه: 108

سخنرانى در ديدار با مسؤولان بنياد شهيد، خانواده هاى معظم شهدا و مفقودان و اسرا و جانبازان شهرهاى رود

سخنراني در ديدار با مسؤولان بنياد شهيد، خانواده هاي معظم شهدا و مفقودان و اسرا و جانبازان شهرهاي رودبار، منجيل، ساوه، اراك، محمودآباد آمل و فريدن و خانواده هاي معظم شهداي وزارت اطلاعات بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم رشحه يي از زندگي معصومين، در زندگي ملت ايران از خداوند متعال براي همه ي شما برادران و خواهران كه از نقاط مختلف و راههاي دور تشريف آورديد، لطف و فضل و توجهات خاص الهي را طلب مي كنم و اميدوارم مشمول عنايات مخصوص پروردگار و دعاي حضرت وليّ عصر (عجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف) باشيد و شخصاً هم از همه ي شما متشكرم. جلسه ي معظم امروز ما، مخصوصاً عطر و

رايحه ي دل انگيز شهادت را هم با حضور خانواده هاي معظم شهيدان و هم با حضور جانبازان عزيز - كه ارزنده ترين يادگاريهاي دوران حماسه ي دفاع مقدس هستند - دارد. ميان رفتار امروز مردم ما و آنچه از زندگي معصومين(عليهم السّلام) براي ما روايت شده است، يك رابطه وجود دارد. هر چه كه در زندگي كوتاه معصومين (عليهم السّلام) - چه نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) و چه فاطمه ي زهراي اطهر (سلام اللَّه عليها) و چه ائمه ي دوازده گانه(سلام اللَّه عليهم اجمعين) - به صورت درخشان و خيره كننده مشاهده مي شود، امروز رشحه يي از آن را در زندگي عمومي ملت بزرگمان به صورت واضحتر و در زمانهاي گذشته هم به صورت ضعيفتر مشاهده مي كنيم. حالا اين روزها، روزهاي شهادت فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) است. آن بزرگوار از يك طرف، مظهر تعبد و تسليم در مقابل تكليف الهي و مظهر مجاهدت و شهادت مظلومانه است و از طرف ديگر، مظهر عظمت و شكوه و تنوير افكار عامه ي ملت اسلام در طول قرنهاست. شايد مي دانيد كه نام فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) در طول قرنهاي بعد از اسلام تا امروز، همواره براي ملتها و آحاد مسلمان، يك نام بسيار با عظمت و توأم با تجليل و تعظيم بوده است؛ در حالي كه اين بزرگوار، يك بانوي جوان و يا در عنفوان جواني بود. زندگي امروز ما، انعكاسي از زندگي سران الهي ما در صدر اسلام است؛ يعني همان تعبد و فداكاري و دلسوزي براي دين و همان اعتقاد و اخلاص به ارزشهاي ديني. البته، آنها اصل و سرچشمه اند و آنچه در جامعه ي ما هست، رشحه يي از آن چيزي است كه در آن بزرگواران بود. همين طور، آن عظمتي كه در آنها بود، در جامعه ي ما هم هست. بعد از

پيروزي انقلاب اسلامي، از حقارت ملتها كاسته شد امروز، آحاد مردم ما در وجود خودشان داراي عظمتند. هيچ كس در جامعه ي اسلامي - اگر مؤمن به اسلام و انقلاب باشد - در درون خود احساس حقارت نمي كند. اين، پديده ي بسيار با عظمتي است. يك جامعه ي اسلامي، بايد همين طور باشد. دشمنان خواسته اند مسلمانان را از درون خودشان، دچار ضعف و احساس حقارت كنند. بعد از آن كه انقلاب اسلامي به وجود آمد و دنيا را متوجه خود كرد، به ميزان زيادي از حقارت ملتها كاسته شد. ملتهاي عقب افتاده و زير ستم كه احساس حقارت مي كردند، با انقلاب اسلامي قدري سرحال آمدند و احساس وجود كردند؛ چون ديدند كه اين انقلاب و اين ملت، چگونه توانست قويترين قدرتهاي دنيا را به هيچ بگيرد و قدرت او را خنثي كند و در ميدانهاي مصاف و مقابله، بر او پيروز بشود و فايق بيايد. اين را، هم ملتهاي بزرگ عالم و هم ملتهاي عقب افتاده و هم جهان سوميها ديدند و در آنها شوري به وجود آورد. اين كه شما ملاحظه مي كنيد از ده سال پيش به اين طرف، ملتها با نامهاي مختلف، زنجيرها را مي گسلند و با مبارزه و تعرض و شيوه هاي آرام و شيوه هاي مخفي و شيوه هاي قدرتمندانه، همه كار انجام مي دهند، به بركت انقلاب اسلامي است. حالا ديگر نويسندگان مزدور قلم به مزد صهيونيست هم در دنيا مجبورند اعتراف كنند كه روزگار، روزگار ملتهاست؛ نه روزگار تصميم گيري خودسرانه ي قدرتها. اين، به بركت انقلاب اسلامي است. انقلاب اسلامي كه پيروز شد، ملتها زنده شدند و نشاط و اميد پيدا كردند. البته در گوشه و كنار، خيلي

هم سركوب شدند و همه جا با موفقيت همراه نبود؛ اما مهم اين است كه اين شعله ي اميد در دلها برافروخته شد. شقاوت استكبار، عكس العمل بيداري و شجاعت ملتها شقاوتي كه قدرتهاي استكباري در اين سالهاي اخير در نقاط مختلف عالم از خودشان نشان دادند، عكس العمل بيداري و شجاعت ملتهاست. وقتي ملتهاي تحقيرشده، غبار تحقير را از لباس خود مي تكانند و احساس تحقير را كناري مي اندازند و سرپا بلند مي شوند، قدرتهاي تحقيركننده مجبورند هواي خودشان را داشته باشند. ضربه بر آنها وارد خواهد آمد و وارد آمد و بيشتر از اين هم مي آيد. در جوامع اسلامي، موج گرايش به اسلام انقلابي، يك موج زنده است؛ هيچ كارش هم نمي توانند بكنند. البته، سركوب و سختگيري مي كنند، تهمت مي زنند، رويشان اسم تروريست مي گذارند، ولو هيچ ارتباطي هم با جمهوري اسلامي نداشته باشند؛ ولي براي اين كه دو طرف را بكوبانند، اين ارتباط را ادعا مي كنند. اين كارها را دشمن مي كند؛ اما آن كاري را كه نمي تواند بكند، از بين بردن اين موج گرايش به اسلام انقلابي در ميان ملتهاست. اين كار را نمي توانند بكنند، نتوانستند و بعد از اين هم نخواهند توانست انجام بدهند. مردم دنيا بايد از روشهاي قدرتهاي استكباري مطلع باشند يكي از چيزهايي كه در اين باره قابل توجه مي باشد، اين است كه روشهايي كه دولتها و قدرتهاي به اصطلاح متمدن، در مقابل امواج اراده ي انسانها بخرج مي دهند و شقاوتها و سنگدليهايي كه اعمال مي كنند - كه انسان حقيقتاً شرمنده است اسم تمدن را روي اين روش قدرتهاي مسلط و ظالمِ امروز دنيا بگذارد - خود همين، ملتها را بيدار مي كند. بايد اينها را

به گوش همه ي جهانيان رساند. مردم دنيا بايد بدانند كه امروز قدرتهاي بزرگ و قدرت استكباري امريكا، از چه روشهايي براي پيشبرد كارشان استفاده مي كنند. سردمداران امريكا، خيلي خونسرد آدم مي كشند، قتل عام مي كنند و به يك كشور ديگر تجاوز مي نمايند. آن كاري را كه امريكا در قديم به وسيله ي دستگاه اطلاعاتي خودش - سازمان سيا - مخفيانه انجام مي داد و كودتا درست مي كرد و دولتها را سرنگون مي نمود، امروز كارش به جايي رسيده كه ناچار شده است همين رفتار را علناً و صريحاً انجام بدهد؛ يعني وارد كشورها بشود و دولتي را سرنگون كند!! ما كاري به كار آن دولتها نداريم. ما نه بطون كار آن اشخاص و دولتها را درست مي شناسيم و نه روش خيلي از اين دولتها را مي پسنديم. مسأله، مسأله ي ملتهاست. مسأله ي يك كشور و يك ملت است كه امريكا راحت و خونسرد به حقوق آنها تجاوز مي كند. اين، معناي قدرت استكباري است. ملت ايران، با نشاطترين و قويترين ملتهاي دنيا امروز بحمداللَّه و به توفيق الهي، با نشاطترين و سرزنده ترين و قويترين و شجاعترين ملتهاي دنيا، شما ملت ايران هستيد و اين را ملتهاي بزرگ دنيا قبول دارند و فهميده و پذيرفته اند. اين را براي خودتان حفظ كنيد. شهداي شما امروز در صدر لوحه ي افتخار در ميان ملتهايي هستند كه انقلاب ايران را مي شناسند و كم و بيش آگاهي دارند. امروز، جانبازان شما نمونه هاي بزرگ افتخار و شجاعت و فداكاري و يادگارهاي دوران حماسه اند. امروز، خانواده هاي عزيز و عظيم الشّأن شهداي شما كساني هستند كه همه ي منصفان عالم - كساني كه قضاياي ايران و انقلاب ايران را مي شناسند - آنها را با عظمت

و بزرگوار و صبور و نيرومند به حساب مي آورند. اين را بايد شما حفظ كنيد. اين، به بركت اسلام و رهبري امام عظيم الشّأن و به بركت وحدت كلمه ي شماست. اينها را براي خودتان نگه داريد. شيطانها بايد از نفوذ در افكار ملت ايران مأيوس شوند. اميدواريم ان شاءاللَّه هميشه مشمول لطف و فضل و كمك و اعانت الهي باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از اقشار مختلف مردم قم، به مناسبت فرا رسيدن 19 دى ماه (سالروز قيام مرد

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از اقشار مختلف مردم قم، به مناسبت فرا رسيدن 19 دي ماه (سالروز قيام مردم قم) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قم، يك ذخيره ي الهي براي اسلام در ابتدا، به شما برادران عزيز و شجاع و آگاه قم كه همواره در صفوف نخستين مبارزات ملت ايران قرار داشتيد، خوش آمد عرض مي كنم و از همين جا، به همه ي مردم قم و قشرهاي مختلف آن قبّةالاسلام، اخلاص و سلام خود را مي فرستم. براي ساختن يك بنا، اول بايد پايه هاي محكم آن را كار گذاشت. هرچه بنا بزرگتر و سنگينتر و ماندگارتر باشد، پايه هاي آن محكمتر و قويتر و شكست ناپذيرتر خواهد بود. اگر ما مبارزه ي ملت ايران را كه به طور عمومي و تعيين كننده، از سال پنجاه و شش آغاز شد و به پيروزي رسيد و حالا هم قريب يازده سال است كه اين مبارزه ادامه دارد، به يك بناي رفيع و مستحكم تشبيه كنيم، پايه هاي قوي و شكست ناپذير و ماندگار اين بناي مستحكم، در قم نشانده و كار گذاشته شد و شما كساني بوديد كه پيام خون و قيام را در درجه ي اول به سرتاسر كشور و سپس به آفاق عالم پراكنديد. قم، يك ذخيره ي الهي براي اسلام بود. تقريباً هفتاد سال قبل،

حوزه ي علميه ي قم به دست مردي بزرگ و برگزيده يي از برگزيدگان خدا - مرحوم آيةاللَّه العظمي حائري - كار گذاشته شد و اين حوزه به عنوان يك مركز، براي همه ي طالبان به وجود آمد. تقريباً چهل سال بعد از اين تاريخ بود كه نهضت اسلامي از قم زبانه كشيد و يكي از شاگردان مكتب آن مرد بزرگ - يعني همان بزرگمرد استثنايي تاريخ ما و رهبر و مقتدا و امام فقيدمان، حضرت امام خميني(قدّس اللَّه نفسه الزّكيّه واعلي اللَّه كلمته) - پرچم مبارزه ي اسلامي را در قم برافراشت. حوزه ي قم ثمره ي بسيار زودرس و پُربركتي داشت اگر به چشم تاريخي نگاه كنيد، به نظر مي رسد كه حوزه ي قم، ثمره ي بسيار زودرس و پُربركتي داشت. يعني از وقتي كه پايه ي حوزه را گذاشتند، تا وقتي كه حوزه عملاً و كمربسته وارد ميدان شد، چهل سالي طول كشيد؛ كه در عمر يك ملت، زمان كوتاهي است. از بعد از شروع اين نهضت تا امروز - كه قريب سي سال مي گذرد - شما ببينيد كه در دنيا، اسلام و قرآن و ارزشهاي اسلامي در چه وضعي است. آن مجموعه يي كه اين حوزه را پذيرايي كردند و به آن كمك نمودند و آن را در خانه ي خود پذيرفتند و طلاب را مانند فرزندان و برادران خويش، در ميان خود گرفتند و وقتي نهضت شروع شد، به سربازان اوليه ي اين نهضت - يعني طلاب قم - پناه دادند و هنگامي كه بنا شد نهضت اوج بگيرد، اولين قربانيها را در اين راه فدا كردند، مردم قم بودند. اين را در تاريخ كشور و انقلابمان نبايد و نمي توان فراموش كرد. اين، نه براي آن است كه چون با

قُميها طرفيم و با آنها حرف مي زنيم، مي گوييم. اين، حقيقتِ با ارزش و مقدسي است كه بايد به عنوان يك خط روشن، در انقلاب بماند و در تاريخ انقلاب تدوين شود. بايد همواره روح پاسداري از ارزشها را در خود حفظ كنيد و اما درسي كه از اين حقيقت بايد بگيريم، اين است كه مردم قم همچنان كه از روز اول، اين شجره ي طيّبه را در خود پذيرفتند و به آن كمك كردند و از آن حراست و دفاع نمودند و وقتي لازم شد و نوبت آن پيش آمد، اولين قدم را در راه جهاد بزرگ اسلامي برداشتند و همچنان كه بعد از پيروزي انقلاب - چه در جنگ و چه در ميدان سياسي و چه در تمام جريانات ديگر - همواره در صفوف مقدم قرار داشتند، در آينده هم همين موقعيت را براي خود حفظ كنند. قم، هميشه بايد آن درياي خروشاني بماند كه هر جريان مخالفي در آن حل شود. بايد همواره آن رود پُربركتي باشد كه آثار و بركات اسلامي خود را به سرتاسر ميهن اسلامي و بيرون آن صادر كند. قم، مركز انقلاب و اسلام است؛ چون مركز حوزه ي علميه و علماي بزرگ و پرورشگاه انسانهايي است كه مي تواند انقلاب و كشور و ملت را در سطوح مختلف هدايت كند. شما مردم و جوانان و زن و مرد قم و شما حزب اللّهي هاي اين شهر، همواره بايد روح پاسداري از اين ارزشها را با همان شور و خلوص و اخلاصي كه هميشه داشتيد، در خودتان حفظ كنيد. هدف مردم ايران، تحقق حيات طيبه ي اسلامي يك نكته در باب وظايف عمومي ملت بايد

مورد توجه قرار بگيرد و آن اين است كه هدف ما ملت مسلمان ايران كه پشت سر امام بزرگوارمان حركت و انقلاب كرديم و مردم جان و خون دادند و متحمل رنجها و مصايب شدند، چه بود؟ هدف از همه ي اين جريانات عظيم كه به هدايت الهي، از روز اول تا امروز پيش رفته است، عبارت بود از اين كه در اين كشور و در اين خانه ي اسلام، حيات طيبه ي اسلامي تحقق پيدا كند. ما خواسته ايم كه در ميان ظلمات جاهليت قرن بيستم، خورشيد فروزان اسلام را به درخشش درآوريم. ما خواسته ايم در هنگامي كه نسلهاي بشر، از مكتبهاي گوناگون - از سرمايه داري پليد غرب تا كمونيسم ملحد شرق - دلزده شدند، بتوانيم مكتب حياتبخش و راه زندگي سالم و مطلوب و شيرين را به بشر نشان بدهيم و آن، حيات طيبه ي اسلامي است. تقريباً در طول اين يازده سال، هرچه و در هر قسمتي كه ما در راه اسلام پيش رفتيم، در همان قسمت زندگي شيرين شده است و در هر بخشي كه توفيق پيدا نكرديم در جهت اسلام حركت بكنيم، در آن بخش زندگي سخت و تنگ و تلخ باقي مانده است. حيات اسلامي، حيات طيبه است. حيات طيبه، يعني زندگي يي كه كام انسان را شيرين كند و انسان با آن زندگي، احساس آرامش و آسايش نمايد. ما در تشكيل نظام اسلامي و دولت و حاكميت اسلامي، به اسلام نزديك شده ايم و ارزشها را - تا آن حدي كه براي ما مقدور بود - در حكام و زمامداران رعايت كرده ايم. در اين بخش، به همين اندازه زندگي شيرين شد. به همان اندازه كه به اسلام

نزديك شديم، مردم احساس آرامش مي كنند در گذشته و امروز، در همه جاي دنيا، حكامْ متكبر و مستكبر و از مردم جدايند و براي خود كار مي كنند و دنبال منافع شخصي خويش هستند. ما در دوران رژيم سابق، اين واقعيت را در كشورمان ديده بوديم. امروز هم در بسياري از جاهاي دنيا - اگر نگوييم در همه جا - اين واقعيت را مي بينيم. امروز، اين پديده در ايران نيست. امروز، زمامداران و مسؤولان امور كشور ما - آنهايي كه دستشان مسؤوليتهاي عمده است - پاك و از مردم و با مردم و پارسا و باتقوايند. در همين قسمت، به همان اندازه كه ما به اسلام نزديك شديم، مردم احساس آرامش و آسايش مي كنند. ما در زمينه ي دور كردن مردم از فحشا و فساد، اندكي به اسلام نزديك شده ايم. جوانان ما، به سلامت و عافيت معنوي و روحي نايل شده اند و از پوچي و فساد اخلاقي و ترديدها و دلزدگيهاي زندگي، آسوده و رها گرديده اند. ما در زمينه هاي گوناگون اقتصادي، در آن بخشهايي كه سياستهاي اسلامي عمل شد، به اسلام نزديك شده ايم و در همان بخشها مردم احساس آرامش و آسايش مي كنند. در هر جا هم كه وارد مرحله ي اسلام و مقوله ي اسلامي نشديم، مردم در آن جا همان زندگي دشوار و وضعيت ناخوشايند را دارند. كساني كه اهل تحليل و استدلال و بحث هستند، بردارند فهرست كنند تا براي مردم روشن بشود. امر به معروف و نهي از منكر، يادآوري يك واجب فراموش شده ما بايد خود را به سرچشمه ي اسلام برسانيم تا زندگي به تمامي شيرين شود. قرآن كريم مي فرمايد: «الّذين ان مكّناهم في الارض

اقاموا الصّلوة و اتوا الزّكوة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر»(1). من مي خواهم اين واجب فراموش شده ي اسلام را به ياد شما و ملت ايران بياورم: امر به معروف و نهي از منكر. همه ي آحاد مردم بايد وظيفه ي امر كردن به كار خوب و نهي كردن از كار بد را براي خود قايل باشند. اين، تضمين كننده ي حيات طيبه در نظام اسلامي خواهد بود. عمل كنيم تا آثارش را ببينيم. امر به معروف، يك مرحله ي گفتن و يك مرحله ي عمل دارد. مرحله ي عمل، يعني اقدام با دست و با زور. اين مرحله، امروز به عهده ي حكومت است و بايد با اجازه ي حكومت انجام بگيرد ولاغير. اما گفتن با زبان، بر همه واجب است و همه بايد آن را بدون ملاحظه انجام بدهند. روزي بود كه اگر كسي كار خلافي مرتكب مي شد و ديگري به او اعتراض مي كرد، نظام حاكم آن اعتراض را مي كوبيد. ما ديده بوديم كه اگر گناهي انجام مي گرفت، گناهكار تشويق مي گرديد؛ اما معترضِ به گناه كوبيده مي شد! امروز، به عكس است. امروز، نه اين كه گناه در جامعه نيست؛ هست. زمان حكومت اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) هم در جامعه گناه بود؛ اما مهم اين است كه نظام و تشكيلات حاكم بر جامعه - آن كساني كه اداره و مديريت كشور را بر عهده دارند - ميل به طرف صلاح دارند و با گناه و تخلف مخالفند. گفتن گناه به گناهكار با زبان خوش و با لحن مناسب و در جايي هم با زبان تند - در مواردي كه مفسده يي به وجود نيايد - گناه را در جامعه كم خواهد كرد و به ضعف و انزوا خواهد انداخت.

چرا ما از اين موضوع غافليم؟ همه ي آحاد مردم، در محيط كسب و خانه و جمع دوستان و در محيط درس و دانشگاه و كلاً در هر جايي كه هستند، اگر خلافي را ديدند، به خلافكار بگويند: اين، از نظر اسلام خلاف است؛ چرا انجام مي دهي؟ گفتن همين يك كلمه مؤثر است. اگر زبانهاي گوناگون و نفَسهاي مختلف گناه را تذكر بدهند، گناهكار به طور غالب از گناه و تخلف دست خواهد كشيد؛ چه اين تخلف، تخلف شرعي و چه تخلف از قوانين باشد. اگر ملتها اعتراض مي كردند، استكبار از شقاوت خود مي كاست در سطح جهاني هم همين طور است. حتّي همين شقاوتمندهايي كه امروز بر سياستهاي بزرگ جهاني حاكم هستند، اگر ملتها به آنها مي گفتند و اعتراض مي كردند، قدري از شقاوت خود مي كاستند. امروز شما ببينيد كه سياستهاي قدرتمند عالم چه مي كنند؟ ببينيد قدرت امپراتوري مجهز به زر و زور امريكا، با ملتها و دولتها و ارزشها و ثروتهاي مردم در سراسر دنيا چه مي كند؟ البته من معتقدم كه اين، اوج فساد و نتيجتاً آخر آن است. من معتقدم اين مقداري كه امروز قلدري قدرتمندان و در رأس آنها امريكا در دنيا بيداد مي كند، نشاندهنده ي آن است كه اينها آخر كارشان است. اين، نشاندهنده ي آن است كه اينها رو به زوال مي روند. در اين، هيچ ترديدي ندارم كه اينها روزهاي اوج قدرت - يعني اواخر قدرت - را مي گذرانند و بالاخره دنيا و ملتها تحمل نخواهند كرد. رژيم امروزي امريكا، با پشتكار و ابتكار و نشاط مردمي در سالهاي قبل به وجود آمد و به قدرت رسيد و با حماقت و جلافت و سبكسري امروز

سردمدارانش، رو به ضعف مي رود و سرش به سنگ خواهد خورد. اگر مردم دنيا و دولتها، در مقابل اين سبكسريها و جلافتها و تعدّيها مي ايستادند و حرف مي زدند، جلويشان گرفته مي شد. ما وظيفه ي خود را انجام مي دهيم البته، ما ملت ايران ساكت نخواهيم نشست. ما به ملتها و دولتهاي ديگر تأسي نمي كنيم و از آنها تقليد نخواهيم كرد. ما وظيفه ي خود را انجام مي دهيم. ما تا همين امروز هم توانسته ايم با قدرت اسلامي و توكل به خدا و انسجام و وحدت عموميِ ملتمان و با روشني راهي كه در پيش داريم و هيچ ابهامي در راه خود نداريم، جلوي خيلي از تجاوزها را در دنيا بگيريم. ما باز هم به وظيفه ي خود عمل خواهيم كرد و معتقديم ملتها يكي پس از ديگري و روزبه روز آگاه و آشنا خواهند شد. نشانه هاي اين آگاهي و آشنايي را در دنيا مي بينيم. مهم اين است كه ملت ايران، روح و نشاط انقلابي را در خود حفظ كند. شما بايد شجاعتتان را حفظ كنيد. اين ملت و انقلاب و كشور، در درجه ي اول با شجاعت آن رهبر بزرگ - كه شجاعتي شبيه پيامبران و اولياي بزرگ خدا در او بود - و سپس با شجاعت يكايك آحاد اين مردم توانست تا اين جا بيايد. قدرت و شجاعت، نترسيدن از غير خدا و حفظ نشاط انقلابي خواهد توانست به توفيق و اعانت الهي، ما را به تمام هدفهايمان برساند. من از شما برادران و خواهران عزيز و مردم مؤمن و حزب اللّهي قم، مخصوصاً علماي اعلام و محترم و خانواده هاي مكرّم شهدا و رزمندگان عزيز كه زحمت كشيديد و در اين هواي سرد

و برفي تشريف آورديد، صميمانه تشكر مي كنم. توصيه و پيام من اين است كه مردم قم و همه ي آحاد ملت، آن شأن و شور و رويّه و شجاعت انقلابي را در تمام لحظات براي خودشان حفظ كنند و به خدا توكل نمايند و بدانند به فضل پروردگار پيروزي از آن اين ملت است. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) حج: 41

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از زنان شهرهاى تهران، تبريز، اصفهان، كرمان، قم، قزوين، يزد، كرج و استا

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از زنان شهرهاي تهران، تبريز، اصفهان، كرمان، قم، قزوين، يزد، كرج و استانهاي چهارمحال و بختياري و مازندران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شخصيت فاطمه ي زهرا، ممتاز و برجسته متقابلاً اين روز فرخنده و مبارك و اين ميلاد با عظمت را - كه هم ولادت با سعادت بانوي بزرگ عالم خلقت در طول تاريخ، فاطمه ي اطهر و صدّيقه ي طاهره (سلام اللَّه عليها) و هم روز مولود مسعود فرزند شايسته و عظيم الشّأن آن بزرگوار، امام امّت و رهبر انقلاب اسلامي است - به همه ي شما خواهران و زنان مؤمن، مخصوصاً به خانواده هاي شهدا، مادران و همسران و خواهران شهيدان عزيزمان تبريك عرض مي كنم. شخصيت زهراي اطهر، در ابعاد سياسي و اجتماعي و جهادي، شخصيت ممتاز و برجسته يي است؛ به طوري كه همه ي زنان مبارز و انقلابي و برجسته و سياسيِ عالم مي توانند از زندگي كوتاه و پُرمغز او درس بگيرند. زني كه در بيت انقلاب متولّد شد و تمام دوران كودكي را در آغوش پدري گذراند كه در حال يك مبارزه ي عظيم جهانيِ فراموش نشدني بود. آن خانمي كه در دوران كودكي، سختيهاي مبارزه ي دوران مكه را چشيد، به شعب ابي طالب برده شد، گرسنگي و سختي و رعب و انواع و اقسام شدتهاي

دوران مبارزه ي مكه را لمس نمود و بعد هم كه به مدينه هجرت كرد، همسر مردي شد كه تمام زندگيش جهاد في سبيل اللَّه بود و در تمام قريب به يازده سال زندگي مشترك فاطمه ي زهرا و اميرالمؤمنين(عليهماالسّلام)، هيچ سالي، بلكه هيچ نيم سالي نگذشت كه اين شوهر، كمر به جهاد في سبيل اللَّه نبسته و به ميدان جنگ نرفته باشد و اين زن بزرگ و فداكار، همسريِ شايسته ي يك مرد مجاهد و يك سرباز و سردار دايمي ميدان جنگ را نكرده باشد. پس، زندگي فاطمه ي زهرا(س)، اگر چه كوتاه بود و حدود بيست سال بيشتر طول نكشيد؛ اما اين زندگي، از جهت جهاد و مبارزه و تلاش و كار انقلابي و صبر انقلابي و درس و فراگيري و آموزش به اين و آن و سخنراني و دفاع از نبوّت و امامت و نظام اسلامي، درياي پهناوري از تلاش و مبارزه و كار و در نهايت هم شهادت است. اين، زندگي جهادي فاطمه ي زهراست كه بسيار عظيم و فوق العاده و حقيقتاً بي نظير است و يقيناً در ذهن بشر - چه امروز و چه در آينده - يك نقطه ي درخشان و استثنايي است. مقام معنوي زهراي اطهر، بالاتر از مقام جهادي و اجتماعي او امّا مقام معنوي اين بزرگوار، نسبت به مقام جهادي و انقلابي و اجتماعي او، باز به مراتب بالاتر است. فاطمه ي زهرا(س) به صورت، يك بشر و يك زن، آن هم زني جوان است؛ اما در معنا، يك حقيقت عظيم و يك نور درخشان الهي و يك بنده ي صالح و يك انسان ممتاز و برگزيده است. كسي است كه رسول اكرم به اميرالمؤمنين (عليهماالسّلام) فرمود: «يا علي ... انت قائد

المؤمنين الي الجنّة ... و فاطمة قد اقبلت يوم القيامة ... تقود مؤمنات امّتي الي الجنّة»(1). يعني در روز قيامت، اميرالمؤمنين(ع) مردان مؤمن را و فاطمه ي زهرا(س) زنان مؤمن را به بهشت الهي راهنمايي مي كنند. او، عِدل و همپايه و همسنگ اميرالمؤمنين است. آن كسي كه وقتي در محراب عبادت مي ايستاد، هزاران فرشته ي مقرّب خدا، به او خطاب و سلام مي كردند و تهنيت مي گفتند و همان سخني را بيان مي كردند كه فرشتگان، قبلاً به مريم اطهر گفته بودند؛ عرض مي كردند: «يا فاطمة انّ اللَّه اصطفاك و طهّرك و اصطفاك علي نساء العالمين»(2). اين، مقام معنوي فاطمه ي زهراست. زني، آن هم در سنين جواني، از لحاظ مقام معنوي به جايي مي رسد كه بنابر آنچه كه در بعضي از روايات است، فرشتگان با او سخن مي گويند و حقايق را به او ارايه مي دهند. محدّثه است؛ يعني كسي است كه فرشتگان با او حديث مي كنند و حرف مي زنند. اين مقام معنوي و ميدان وسيع و قلّه ي رفيع، در مقابل همه ي زنهاي آفرينش و عالم است. فاطمه ي زهرا(س) در قلّه ي اين بلنداي عظيم ايستاده و به همه ي زنان عالم خطاب مي كند و آنها را به پيمودن اين راه دعوت مي نمايد. فاطمه(س)، نمونه و اسوه ي زنان آنهايي كه در طول تاريخ - چه در جاهليت قديم و چه در جاهليت قرن بيستم - سعي كرده اند كه زن را تحقير و كوچك كنند و او را دلبسته به همين زخارف و زينتهاي ظاهري معرفي نمايند و پايبند مُد و لباس و آرايش و طلا و زيور آلات كنند و وسيله و دست مايه يي براي خوشگذرانيهاي زندگي وانمود نمايند و عملاً در اين راه

قدم بردارند، منطق آنها منطقي است كه مثل برف و يخ، در مقابل گرماي خورشيدِ مقام معنوي فاطمه ي زهرا(عليهاالسّلام) ذوب مي شود و از بين مي رود. اسلام، فاطمه - آن عنصر برجسته و ممتاز ملكوتي - را به عنوان نمونه و اسوه ي زن معرفي مي كند. آن، زندگي ظاهري و جهاد و مبارزه و دانش و سخنوري و فداكاري و شوهرداري و مادري و همسري و مهاجرت و حضور در همه ي ميدانهاي سياسي و نظامي و انقلابي و برجستگي همه جانبه ي او كه مردهاي بزرگ را در مقابلش به خضوع وادار مي كرد، اين هم مقام معنوي و ركوع و سجود و محراب عبادت و دعا و صحيفه و تضرّع و ذات ملكوتي و درخشندگي عنصر معنوي و همپايه و هموزن و همسنگ اميرالمؤمنين و پيامبر بودن اوست. زن، اين است. الگوي زني كه اسلام مي خواهد بسازد، اين است. همه بايد حقگزار و قدردان رسالت امام(ره) باشيم همه ي ما، بخصوص زنهاي اين جامعه، بايد حقگزار و قدردان رسالت و پيام آن رهبر و پيشواي فقيد عظيم الشّأني - يعني امام بزرگوار(ره) - باشيم كه با قيام و حركت خود و با مطرح كردن ارزشها و عظمتهاي اسلامي و درخشندگيهاي شخصيتهاي صدر اسلام - از جمله فاطمه ي زهرا(عليهاالسّلام) - ما و بيش از همه زنهاي ما را زنده كرد. زن، در جامعه ي خود باخته ي نظام پليد پادشاهي، حقيقتاً و از همه ي جوانب مظلوم بود. اگر زن مي خواست وارد مقوله ي علم بشود، بايد قيد دين و تقوا و عفاف را مي زد. مگر يك خانم مسلمان، در دانشگاهها و محيطهاي آموزشي و مراكز علمي و فرهنگي مي توانست به آساني حجاب و متانت و وقار

خود را حفظ كند؟ مگر ممكن بود؟ مگر مي شد يك زن مسلمان، در خيابانهاي تهران و بعضي از شهرهاي ديگر، با متانت و وقار اسلامي يا حتّي با حجاب نيمه كاره، راحت راه برود و از گزند زبان و حركت هرزگان و دلباختگانِ به فساد و فحشاي سوغات غرب، مصون بماند؟ كاري كرده بودند كه در اين مملكت، كسب علم براي زنها غالباً ممكن نمي شد. موارد استثنايي را كاري ندارم. به طور غالب، رفتن زنان به وادي علم ميسر نمي شد؛ مگر با برداشتن حجاب و منصرف شدن از تقوا و وقار اسلامي! در ميدان سياست و در زمينه ي فعاليتهاي اجتماعي هم همين طور بود. اگر زني مي خواست منصبي از مناصب اجتماعي و سياسي را در ايرانِ دوران پادشاهي دارا باشد، بايد قيد حجاب و عفاف و وقار و متانت زن اسلامي را مي زد. البته، بسته به اين بود كه خود اين زن، جوهر و استعدادش چگونه باشد. اگر خيلي سست عنصر بود، بايد تا آن اعماق مي لغزيد. اگر خوددار و خويشتندار بود، تا حدودي خود را حفظ مي كرد؛ اما دايماً با فشارهاي روزافزون از سوي محيط اجتماعي روبه رو بود. جامعه ي ما، اين گونه بود. اسلام و انقلاب و امام آمد و در اين كشور، زن را در مركز فعاليتهاي سياسي قرار دادند و پرچم انقلاب را به دست زنان سپرد؛ در حالي كه زن در همان حال توانست حجاب و وقار و متانت اسلامي و عفاف و دين و تقواي خود را حفظ كند. كسي حقي از اين بزرگتر بر گردن زن ايراني و مسلمان ندارد. دنياي غرب زن را به ابتذال كشاند خواهران من!

دنياي غرب، زن را به ابتذال كشاند. تا شصت،هفتاد سال قبل از اين، در تمام اروپا و كشورهاي غربي، زن فقط در سيطره ي مرد - يا مردِ خود و يا يك مرد ديگر مثل صاحب كارخانه و مزرعه - مي توانست باشد و هيچ حقي از حقوق اصليِ يك انسان در يك جامعه ي متمدن را نداشت. حق رأي و حق مالكيت و حق معامله نداشت. بعد آمدند زن را به ميدان كار و زندگي و فعاليت اجتماعي كشاندند؛ اما در همان حال، تمام وسايل را براي لغزش زن فراهم كردند و او را در متن جامعه، رها و بي پناه گذاشتند. سرمايه داران بزرگ، سياستمداران خبيث و پليد و گردانندگان دستگاههاي مخفي، فكر كردند كه مي توانند براي كارهاي سياسي و اقتصادي، از اين وضعيت بهتر استفاده كنند و زن را به ابتذال بكشانند. بله، در آن جاها، علم و سياست هم هست و زنها در ميدان علم و سياست هم جلو مي روند؛ اما به چه قيمتي؟ همين حالا هم توده وعامه ي زنها - نه چهار نفر خانم دكتر يا متخصص يا نويسنده و برجستگان و زبدگان - در كشورهاي اروپايي و امريكايي كه از تمدن غربي حظّ زيادي دارند، در وضعيت سخت و بي رحمانه يي زندگي مي كنند و ستم همسران وستمِ كاري كه بر آنان تحميل مي شود و كارهاي سخت و سنگيني كه بر دوش آنان مي گذارند، تحمل مي كنند. با اين كار، وانمود مي كنند كه زن را وارد ميدان اجتماع كرده اند؛ در حالي كه فرصت انديشيدن و فكر كردن و تصميم گرفتن هم براي آنان وجود ندارد. به بركت انقلاب، زن ايراني در راه بسيار خوبي افتاد به بركت انقلاب،

زن ايراني در راه بسيار خوبي افتاد. امروز، زن ايراني مي تواند در ميدان علم وارد بشود و مدارج علمي را طي كند؛ در حالي كه دين و عفاف و تقوا و وقار و متانت و شخصيت و حرمت زن مسلمان را هم حفظ كرده باشد. الان در بين همين جمع شما، چه قدر دانشجويان و اساتيد و دانشمندان زن وجود دارند؟ همچنين زن مي تواند در ميدان علوم و آگاهيهاي ديني وارد بشود؛ بدون اين كه هيچ مانعي بر سر راهش باشد. الان در بين همين جمع شما، عده ي كثيري از طلاب و دانشجويان و مدرّسان و اساتيد علوم ديني هستند كه در ميدان فقه اسلامي و بينش ديني تحصيل مي كنند. امام بزرگوارمان هم به اين مسأله بسيار اهميت مي دادند و به همين خاطر دستور دادند كه اين مؤسسه ي قم تأسيس شود. امروز، زن در كشور ما مي تواند در ميدان سياست و فعاليتهاي سياسي و اجتماعي و جهادي و كمك به مردم و انقلاب و حضور در ميدانهاي گوناگون، شخصيت خودش را با حفظ متانت و وقار و حجاب اسلامي نشان بدهد. امروز دنياي غرب تدريجاً به حجاب اسلامي متمايل مي شود تمام دنياي غرب و مطبوعات آنها و اين نويسندگان قلم به مزد و عامل سرمايه داران و صهيونيستهاي بزرگ جهاني، دست به دست هم داده اند تا جمهوري اسلامي را هو كنند. مسأله ي حجاب را مورد تهاجم تبليغاتي قرار دادند تا شايد ما را از ميدان خارج كنند. علي رغم تبليغات آنها، ايران اسلامي و زن مسلمان، پايبندي خود را به مسأله ي حجاب و حيثيت اسلاميِ زن مسلمان و آموزش اسلام در مورد زن، با قدرت و قاطعيت و روح

اعتماد و اطمينان به خود حفظ كرد و امروز دنياي غرب است كه تدريجاً به سمت حجاب اسلامي متمايل مي شود. مي بينيد كه زنان و مسلمانان در كشورهاي گوناگون - چه كشورهاي اسلامي كه در آنها خبري از حجاب نبود و در تعليمات غربي غرق شده بودند و چه حتّي كشورهاي اروپايي - به سمت حجاب رو مي كنند. البته، اولْ مسلمانان گرايش خود را نشان دادند و ما بعد از پيروزي انقلاب ديديم كه كشورهاي دوردستي كه تحت تأثير و مجذوب فرهنگ غربي و اروپايي بودند، حجاب به سبك حجابِ شما زنان ايران را در بين خود آزمايش مي كردند و به آن رو آورده بودند و آوردند. اين، پيشرفت شماست. زنهاي مؤمن قدر زن ايرانيِ مسلمان را بدانند زنهاي مؤمن در جامعه ي ما سعي كنند قدر زن ايرانيِ مسلمان را بدانند. ارزش زن اسلامي و مسلمان را بدانيد. زني كه در اختلاط و معاشرت، با مرد قاطي نمي شود و خود را وسيله يي براي جلب چشم مرد نمي داند و خود را بالاتر از اين مي داند؛ زني كه شأنش را عزيزتر از اين مي شمارد كه خود را عريان كند و با صورت و موي و بدن خود، چشم روندگان را به سمت خويش جلب كند و هوس آنها را اشباع نمايد؛ زني كه خود را در دامنه ي قله يي مي داند كه در اوج آن، فاطمه ي زهرا(س) - بزرگترين زن تاريخ بشر - قرار دارد؛ آن زن، زن مسلمان ايراني است. اين زن بايد ديگر از اين بازيچه هاي فراهم آمده ي تمدن غربي و روشهاي توطئه آميز آن، رو بگرداند و به آن بي اعتنايي كند. در رژيم گذشته، با اين كه جمع كثيري

از زنها، هم بي سواد بودند و هم از مسايل اجتماعي چيزي سرشان نمي شد - يعني نمي گذاشتند چيزي سرشان بشود - و هم به سرنوشت كشور بي علاقه بودند و اصلاً نمي دانستند كه زن مي تواند در سرنوشت كشور دخالت داشته باشد، با وجود اينها از لحاظ ظاهر، شبه اروپايي و گاهي هم روي دست زنهاي غربي و اروپايي زده بودند و وقتي كسي نگاهشان مي كرد، خيال مي كرد كه اين زن الان از يك كشور اروپايي و از يك محيط غربي وارد ايران شده است؛ اما اگر با او دو كلمه صحبت مي كردي، مي ديدي كه يك خانم بي سواد و يا كم سوادي است! زن را وادار مي كردند كه به وسيله ي جلوه گري و جلب چشمها به سمت خود، براي خويش يك شخصيت كاذب درست كند. اين، براي زن انحطاط بود و پيشرفت نبود. آيا جنايتي بزرگتر از اين نسبت به زن وجود دارد كه بيايند سر او را با آرايش و مُد و جلوه گري و لباس و طلا و زيورآلات بند كنند و از او به عنوان يك ابزار و وسيله، در راه مقاصد گوناگون استفاده كنند و نگذارند در ميدان سياست و اخلاق و تربيت وارد بشود؟ اين، آن كاري است كه در رژيم گذشته، دقيقاً و با برنامه انجام مي گرفت. زنها مواظب باشند راه مبارك انقلاب را گم نكنند انقلاب آمد و رفتار خانمها و جهت حركت زنهاي كشور ما را صد و هشتاد درجه عوض كرد؛ يعني پشت به آن سمت و رو به سمت نور و رشد و فهم علمي و اخلاقي و سياسي و حضور در ميدانها و رشد شخصيتهاي بشري و فايده بخشيدن

براي جامعه به معناي واقعي. مواظب باشيد از اين راه برنگرديد. زنها مواظب باشند اين راهِ مبارك انقلاب را گم نكنند. امروز، سرگرم شدن به زر و زيور، براي زن مسلمان ايرانيِ انقلابي عيب است. امروز، پُر كردن سر و سينه و دست از زيورآلات و بت قرار دادن زيور و آرايش و مُد و لباس، براي زن انقلابيِ مسلمانِ ايراني ننگ است. آن كسي كه در پي اين گونه چيزهاست، ارزشش پايين است. طلا، براي زن ارزش آفرين نيست؛ بي اعتنايي به طلا، ارزش آفرين است. مُد، براي زن ارزش آفرين نيست؛ بي اعتنايي نسبت به مُدهاي دام گونه ي ساخته و پرداخته ي دشمنان، براي زن ارزش است. زن مسلمان، شخصيت خودش را پيدا كرده است. مواظب باشيد اين شخصيت را گم نكند. ازدواجها در دوران انقلاب و به بركت آن آسان شد؛ چون تشريفات و سختگيريها كم شد. نگذاريد دوباره به خانه ي اول برگرديم. پدران و مادران، نسبت به مقدّمات غير لازمِ ازدواج سختگيري نكنند؛ جوانان كه سختگيري يي ندارند. بگذارند ازدواج اسلامي انجام بگيرد. بگذارند ازدواج براي دختر مسلمان و زن جواني كه در محيط اسلامي است، مثل ازدواج فاطمه ي زهرا(س) باشد؛ ازدواجي با پيوند عشقي معنوي و الهي و جوششي بي نظير ميان زن و مرد مؤمن و مسلمان و همكاري و همسري به معناي واقعي بين دو عنصر الهي و شريف، اما بيگانه از همه ي تشريفات و زر و زيورهاي پوچ و بي محتواي ظاهري. اين است ازدواج درست زن مسلمان و تربيت فرزند و اداره ي محيط خانه و البته انديشيدن و پرداختن به همه چيز جامعه و دين و دانش و فعاليت اجتماعي و سياسي. اسلام،

اين است. امروز دنيا به سمت اسلام حركت مي كند خواهران من بدانند كه امروز دنيا به سمت اسلام حركت مي كند. اينها شعار نيست. اين، واقعيت است. امروز مي بينيد كه برادران ما در همين منطقه ي آذربايجان مربوط به شوروي، چه علاقه ي اسلامي يي از خود نشان مي دهند. اگر كسي تصور كند يا قلمداد نمايد كه انگيزه ي اين حركتها، احساسات قومي و ملي است، به شدت اشتباه كرده است. احساسات، احساسات اسلامي است و رهبران كشور شوروي هم بايد با واقع بيني به اين مطلب توجه كنند كه اين احساسات، احساسات اسلامي است و لذا براي يك ميليارد مسلمان جاذبه دارد. مبادا برخورد با اين احساسات، برخورد غلط و ناشيانه يي باشد. رهبري شوروي، با تجديد نظر در روشهاي قديمي، شجاعت قابل تحسيني از خود نشان داد و ملتها امروز مي توانند عقايد و ايمان و بطون روحي و قلبي و ايماني خود را بروز بدهند. ما احساسات اسلامي برادران مسلماني كه بيش از هفتاد سال، به زور از اسلام دور مانده بودند و دوباره به اسلام گرايش پيدا كرده اند و احساسات خود را نشان مي دهند، قدر مي شناسيم و ارج مي گذاريم. مبادا رهبران شوروي، با تحليل غلط نسبت به اين احساسات اسلامي، برخورد خشن و نادرستي بكنند. اين، اسلام است. اسلام، خاموش شدني كه نيست. اسلام، متجاوز و ظالم هم نيست. اسلام، امر به عدل و انصاف مي كند و جامعه ي اسلامي در سراسر دنيا، عاشق عدل و انصاف است. راه برخورد با مسلمانان در همه جاي دنيا، عدل و انصاف مي باشد و اين، هدف بزرگ اسلامي است. امروز بحمداللَّه اسلام و همه ي افكار اسلامي - از جمله آنچه كه مربوط به

زن است - در دنيا درخشنده است. اميدواريم كه خداي متعال به ما توفيق بدهد تا بتوانيم اين اسلام را درست بشناسيم. من به شما بانوان مسلمان و انقلابي سفارش مي كنم كه هر چه مي توانيد و در هر كجا كه هستيد، ايمان و معرفت اسلامي خود را رشد و عمق بدهيد و روزبه روز آگاهي خودتان را بيشتر كنيد. اين، ان شاءاللَّه پشتوانه يي براي بقاي عزت دايمي اسلام خواهد بود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 43 ، ص 24 2) بحارالانوار، ج 43 ، ص 24

سخنرانى در ديدار با گروهى از زنان پزشك سراسر كشور

سخنراني در ديدار با گروهي از زنان پزشك سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ما به وجود خانمهايي مثل شما افتخار مي كنيم از شما خانمها خيلي متشكرم كه از نقاط مختلف - چه از شهرها و چه از دانشگاههاي مختلف - تشريف آورديد و در اين جا اجتماع كرديد تا مجموعه ي خانمهاي عالم و متخصص را كه بحمداللَّه حظّ وافري از اعتقاد و عمل و ايمان ديني دارند، به عنوان يك مظهر از مظاهر سازندگي اسلامي، به هر كسي كه مي بيند و مطلع مي شود، نشان بدهيد. همين طور، از اظهارات و بياناتتان هم متشكرم. تحليلتان نسبت به مسايل دنياي امروز، تحليل درستي است و هر آنچه كه بر چنين بينش و تحليلي مترتب بشود، نويد بركت و پيشرفت را با خود خواهد داشت. در يك جمله بايد بگويم كه ما - كساني كه امروز به نام اسلام سخن مي گوييم و رسالت اسلام را رسالت برتر مي دانيم - به وجود خانمهايي مثل شما افتخار مي كنيم و اين از آن جاست كه هر تبليغ و ادعايي، هرگاه به مرحله ي عمل و تحقق نزديك شد،

ارزش واقعي خود را خواهد يافت. ما در مورد مسأله ي زن از يك سو و مسأله دانش و تخصص از سوي ديگر و مسأله ي خدمت به افراد بشر هم از جانب ديگر، به نام اسلام ادعاهايي داريم. ادعاهاي ما، در چارچوب اسلام است. ما معتقديم زنان در هر جامعه ي سالم بشري قادرند و مي بايد فرصت پيدا كنند كه در حد سهم خود، تلاش و مسابقه ي خويش را در پيشرفتهاي علمي و اجتماعي و سازندگي و اداره ي اين جهان به عهده بگيرند. از اين جهت، ميان زن و مرد هيچ تفاوتي نيست. هدف از آفرينش هر فرد انسان، عبارت از همان هدف آفرينش بشريت است؛ يعني رسيدن به كمال بشري و بهره بردن از بيشترين فضايلي كه يك انسان مي تواند به آن فضايل آراسته بشود. فرقي هم بين زن و مرد نيست. نشانه اش در درجه ي اول، فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) و در درجه ي بعد، ديگر زنان بزرگ تاريخ است. فاطمه ي زهرا(س) در قله ي بشريت قرار دارد فاطمه ي زهرا(س) در قله ي بشريت قرار دارد و كسي از او بالاتر نيست و مي بينيم كه آن بزرگوار به عنوان يك بانوي مسلمان، اين فرصت و قدرت را يافت كه خودش را به اين اوج برساند. پس، فرقي بين زن و مرد نيست و بخصوص شايد از همين جهت هم است كه خداي متعال در قرآن كريم، آن وقتي كه راجع به نمونه ي انسانهاي خوب و نمونه ي انسانهاي بد مثال مي زند، مثال را در هر دو مورد از زن انتخاب مي كند. يك مورد زن فرعون و در مورد ديگر، همسر نوح و لوط را مثال مي زند: «و ضرب اللَّه مثلا للّذين امنوا امرات فرعون»(1). در مقابل هم

در مورد انسان بد و نگونسار و كج رفتار و انساني كه در جهت غلط حركت مي كند، به زن نوح و لوط مثال مي زند. اين جا، جاي سؤال است كه مرد هم بود، حالا يكي را از مرد و يكي را از زن مثال مي زد. نه، در همه ي قرآن، وقتي كه مي گويد: «ضرب اللَّه للّذين امنوا» يا «ضرب اللَّه للّذين كفروا»، در هر دو مورد از زن مثال مي زند. آيا اين به معناي آن نيست كه ما بايد از ديدگاه اسلام، به برداشت غلط و متأسفانه مستمر در تاريخ بشريت نسبت به جايگاه زن پاسخي بدهيم؟ اسلام مي خواهد بايستد و اين برداشت و روش و فهم غلط از مسأله ي زن را - كه در طول تاريخ هم وجود داشته است - تصحيح كند. من تعجب مي كنم - جز استثناها - چرا اين گونه بوده است؟ چرا بشريت همواره درباره ي مسأله ي زن و مرد، كج فكر كرده است و مي خواهد در مقابل اين بايستد. شما از تعليمات انبيا كه بگذريد، در همه ي برداشتها و تحليلها و تفكرات بشري، جايگاه زن و مرد، جايگاه غلطي است و نسبت زن و مرد، نسبت غلطي مي باشد. حتّي در تمدنهاي خيلي بلند پايه ي دنياي باستان - مثل تمدن روم يا ايران - برداشت از زن، يك برداشت غلط است كه من ديگر نمي خواهم جزييات و تفاصيل را بيان كنم و لابد خودتان مي دانيد و مي توانيد هم مراجعه كنيد. مفاهيم انساني زن، تحت الشعاع مسايل تبليغاتي و سياسي امروز هم وضع دنيا همين گونه است. امروز هم علي رغم همه ي اين جنجالها و هياهوها و ادعاهايي كه در حمايت از زن و موضع انساني او مي شود، متأسفانه

همين برداشت غلط وجود دارد و اروپاييها چون ديرتر از كشورهاي اسلامي و كشورهاي غير اروپايي وارد ميدان شدند، نسبت به مسأله ي زن ديرتر تنبه پيدا كردند. مي دانيد كه تا دهه هاي دوم اين قرن، هيچ زني در هيچ جاي اروپا، حق رأي نداشت. آن جاهايي هم كه دمكراسي بود، زن حق صرف كردن مال خودش را نداشت. از دهه ي دوم - يعني از سالهاي هزار و نهصد و شانزده يا هيجده به بعد - آرام آرام در كشورهاي اروپايي، تصميم گرفتند كه به زن حق اعمال نظر و تصرف در سرمايه ي خود و حقوق اجتماعيِ متساوي با مرد بدهند. بنابراين، اروپا خيلي دير از خواب بيدار شد و خيلي دير مسأله را فهميد. مثل اين كه مي خواهد با جنجالهاي دروغين، از لحاظ زمان جبران اين عقب افتادگي را بكند. البته در تاريخ اروپا، خانمهايي كه ملكه مي شدند و يا اشرافي بودند، وجود داشت؛ اما حكم يك زن و زنان يك فاميل يا يك تيره يا يك طبقه، غير از مسأله ي زن است. اين تبعيضها هميشه بوده است. خانمهايي هم بوده اند كه در سطوح بالا قرار مي گرفتند و مثلاً ملكه ي كشوري مي شدند و اين امتياز، از طريق خانواده و ميراث به آنها داده مي شده است؛ اما «زن» اين طور نبوده و بر خلاف ديدگاههاي اديان - كه سالم و دست نخورده اش اسلام است و ديگر اديان هم يقيناً همين ديدگاه را دارند - به هيچ وجه در جامعه از حقوقي برخوردار نبوده است. پس، مي بينيد امروز هم كه دنياي تمدن غرب مي خواهد آن عقب افتادگيِ بسيار ملامت انگيز خود در مورد مسأله ي زن را جبران كند، طور ديگري جبران

مي كند. تصور من اين است كه آنها جانب مفاهيم انساني در مورد زن را تحت الشعاع مسايل تبليغاتي و سياسي و اقتصادي قرار مي دهند؛ كما اين كه از اول هم در اروپا همين طور بوده است و از همان هنگام كه به زنان حقوقي داده شد، غالباً بر همين مباني غلط استوار بوده است. حجاب به معني منزوي كردن زن نيست وقتي كه به صحنه ي تفكرات عالم نگاه مي كنم و بينش اسلام را مشاهده مي نمايم، بروشني درمي يابم كه جامعه ي بشري هنگامي خواهد توانست نسبت به مسأله ي زن و رابطه ي زن و مرد، سلامت و كمال مطلوب خود را پيدا بكند كه ديدگاههاي اسلام را بدون كم و زياد و بدون افراط و تفريط درك كند و كوشش نمايد آنها را ارايه كند. اين، ادعاي ما نسبت به مسأله ي زن در عالم است. ما آن چيزي را كه در تمدنهاي مادّيِ امروز نسبت به زن عمل مي شود و وجود دارد، به هيچ وجه قبول نداريم و آن را به صرفه و صلاح زن و كل جامعه نمي شماريم. اسلام مي خواهد كه رشد فكري و علمي و اجتماعي و سياسي و - بالاتر از همه - فضيلتي و معنوي زنان، به حد اعلي برسد و وجودشان براي جامعه و خانواده ي بشري - به عنوان يك عضو - حد اعلاي فايده و ثمره را داشته باشد. همه ي تعاليم اسلام از جمله مسأله ي حجاب، بر اين اساس است. مسأله ي حجاب، به معناي منزوي كردن زن نيست. اگر كسي چنين برداشتي از حجاب داشته باشد، برداشتش كاملاً غلط و انحرافي است. مسأله ي حجاب، به معناي جلوگيري از اختلاط و آميزش بي قيدوشرط زن و مرد

در جامعه است. اين اختلاط، به ضرر جامعه و به ضرر زن و مرد - بخصوص به ضرر زن - است. حجاب، به هيچ وجه مزاحم و مانع فعاليتهاي سياسي و اجتماعي و علمي نيست؛ دليل عينيش هم شما هستيد. شايد عده يي تعجب مي كردند و هنوز هم تعجب كنند كه خانمي در سطح بالاي علمي در هر رشته يي وجود داشته باشد كه خودش را با تعاليم اسلامي و از جمله با مسأله ي حجاب منطبق كند. اين، براي بعضي باورنكردني بود و نمي توانستند تصورش را بكنند. زنان، سربازان خط مقدم انقلاب از برخوردهاي لوده و هرزه ي كساني هم كه در دوران رژيم طاغوت، حجاب را مسخره مي كردند، مي گذريم. در آن دوران، افراد معدودي از خانمها و دختر خانمها در دانشگاهها حجاب داشتند كه مورد تمسخر و استهزا بودند. آن برخورد، يك برخورد غير انسانيِ جلف و غلطي بود كه انسان چيزي را كه خودش قبول ندارد، آن را به لجن بكشاند و به باد استهزا بگيرد؛ كاري كه امروز رسانه هاي غربي عيناً انجام مي دهند. در آن دوران، اين گونه افراد كار اجلاف را انجام مي دادند كه اصلاً محل بحث نيست؛ اما كساني هم كه اهل اين جلافتها نبودند، بلكه اهل فكر و منطق و به ميزان گفتن و به ميزان انديشيدن بودند، باور نمي كردند كه ممكن باشد خانمي مقيد به مسايل اسلامي - از جمله مسأله ي حجاب - باشد و بتواند مدارج علمي را طي كند و عالم بشود؛ همچنان كه باور نمي كردند چنين كسي بتواند در زمينه ي مسايل سياسي و اجتماعي كسي بشود؛ كما اين كه فكر نمي كردند بتواند يك عنصر فعال انقلابي باشد. انقلاب ما،

همه ي اين تصورات باطل را تخطئه كرد و ديديم كه خانمها، سربازان خط مقدم انقلاب بودند و اين به معناي واقعي كلمه است و من به عنوان يك مبالغه نمي گويم. ما در جريان انقلاب شاهد بوديم كه زن در كشور ما، سرباز خط مقدم انقلاب شد. اگر زنها با انقلاب سازگار نبودند و اين انقلاب را نمي پذيرفتند و به آن باور نداشتند، مطمئناً اين انقلاب واقع نمي شد. من به اين معنا اعتقاد دارم. اولاً، اگر آنها نبودند، نيمي از گروه انقلابيون مستقيماً در ميدان نبودند. ثانياً، به طور غيرمستقيم روي فرزندان و شوهران و برادران و محيط خانه - كه زن در محيط خانه داراي تأثير فرهنگي زيادي است - اثر مي گذاشتند. اين حضور آنها بود كه توانست ستون فقرات دشمن را بشكند و مبارزه را به معناي واقعي كلمه پيش ببرد. در ميدانهاي سياسي نيز، ما خانمهايي را ديده ايم و مي بينيم كه داراي قدرت تحليل و سخنوري هستند و براي پذيرش مسؤوليت در نظام اسلامي آماده اند. البته اين كار باز هم رو به گسترش است و بايد پيش برود. در زمينه هاي علمي هم كه خود شما مصداق و نمونه اش هستيد و از قبيل شما در رشته هاي مختلف وجود دارند. خانمها موظفند همه ي رشته هاي تخصصي پزشكي را دنبال كنند البته، من اين نكته را در همين جا بگويم كه رشته ي پزشكي - نه فقط زنان - براي خانمها از اولويت برخوردار است؛ زيرا ما كه به وجود يك فاصله ي ارتباطي و آميزشيِ اجتماعي بين زن و مرد معتقديم و تأكيد داريم كه نبايد اختلاط بي قيدوشرط بين زن و مرد باشد و معتقد به حجاب -

به معناي كامل و واقعي كلمه - هستيم، نمي توانيم در مسأله ي پزشكي بي تفاوت باشيم. يعني به همان تعداد كه پزشك مرد داريم، به همان تعداد هم پزشك زن لازم داريم. بگذاريم زنها براي مراجعات پزشكي خود، به طبيب زن مراجعه كنند و هيچ لزومي ندارد كه ما اين فاصله را برنداريم. بايستي كاري بكنيم كه زنها بتوانند بدون هيچ گونه مشكلي، به طبيب مراجعه كنند و آن طبيب هم طبيب زن باشد. بعضي از خانمها خيال مي كردند كه اگر زن در رشته ي زنان درس مي خواند، بايستي فقط در زمينه ي بيماريهاي ويژه ي زنان و مسأله ي زايمان درس بخواند؛ درحالي كه اين طور نيست و خانمها موظفند كه انواع و اقسام رشته هاي تخصصي پزشكي - مثل قلب و داخلي و اعصاب و... - را دنبال كنند. اين، فريضه است. امروز اين تكليف براي زنها، بيشتر از مردهاست؛ اگر چه در جامعه ي ما، آموزش رشته هاي مختلف علوم كه براي ساختن اين جامعه لازم مي باشد، براي همه فريضه است. آن كساني كه بتوانند، حقيقتاً امروز از آن روزهايي است كه كسب علم فريضه ي شرعي است؛ علاوه بر اين كه فريضه ي اجتماعي هم است. كسب علم فقط يك امتياز نيست كه كسي بخواهد به جايي برسد و شغل پُردرآمدي داشته باشد؛ مسأله اين است كه كساني كه مي توانند درس بخوانند، واجب است كه درس بخوانند و تخصصها را پيدا كنند. كسب علم و تخصص در رشته ي پزشكي - مثل بقيه ي رشته ها - براي مردها واجب است؛ اما براي زنها واجبتر مي باشد؛ چون زمينه ي كار در ميان خانمها كمتر است. به نسبت تعداد زنان در جامعه، ما پزشك زن كمتر داريم.

بنابراين از نظر اسلام، اين مسأله يك مسأله ي حل شده است و جامعه ي ما بايد پيش برود. پيام عملي خود را دقيق و مسجل به دنيا بدهيد من مي خواهم بگويم كه شما خانمها براي دنيا پيامي داريد. اين پيام را دقيق و مسجل كنيد و به دنيا بدهيد. پيام هم فقط پيام زباني و شفاهي و كتبي نيست؛ بلكه بيشتر پيام عملي است. زنهاي ايران، بخصوص كساني كه در رشته هاي گوناگونِ دانش و در چارچوب اسلام و احكام اسلامي و مهمتر از همه مسأله ي حجاب توانسته اند حركت بكنند، بايستي به زنان و دختران و دانشجويان زن دنيا عملاً تفهيم كنند كه علم به معناي بي بندوباري نيست و لازمه ي تحصيل علم، بي قيدي نسبت به موازين اخلاقي در مورد معاشرت زن و مرد نيست؛ بلكه مي توان با رعايت كامل اين موازين، علم را هم تحصيل كرد و به جاهاي بالايي رسيد و وجود شما مي تواند به عنوان يك نمونه از پيام جهاني اسلام نشان داده بشود. بله، من هم اين را قبول دارم كه گفتيد امروز دنيا تشنه است تا ببيند پيام اديان چيست. در ميان اديان عالم، آن ديني كه ادعا مي كند مي تواند جامعه را به صورت همه جانبه بسازد، اسلام است. مسيحيتِ امروز و بقيه ي اديان به طريق اولي، اين ادعا را ندارند؛ ليكن اسلام ادعا مي كند كه اركان بناي يك نظام اجتماعي را در اختيار دارد و مي تواند اين پايه ها و ركنها را بنشاند و بر اساس اين پايه ها، يك نظام اجتماعي و يك جامعه ي سالم و پيشرفته بنا كند. ما بايستي در همه ي بخشها، از جمله در مسأله ي كسب دانش و همچنين در پيوند

با اين مسأله، مسأله ي زن و دانش، نشان بدهيم كه اين امكان در اختيار اسلام است. مردم به خدمات و تعهد شما نيازمندند شما هر چه بتوانيد، بخصوص دانشجويان دختر را تشويق و تربيت كنيد و در رشته ي علوم پيش ببريد. اين كار، انقلاب و كشور را به اهداف خودش نزديكتر خواهد كرد. مردم به خدمات شما نيازمندند؛ همچنان كه به روش و منش و تعهد و پايبندي شما به دين هم نيازمندند. اميدوارم كه ان شاءاللَّه خداوند به شما توفيق بدهد و همچنان كه گفتيد، فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) را الگوي خودتان بدانيد و قرار بدهيد و مشكلات كار تحصيلي هم از سر راه زنان مسلمان، بيشتر از پيش برطرف بشود. بعضي از مشكلات هنوز در بعضي از مراكز آموزشي شديداً وجود دارد. ان شاءاللَّه اين مشكلات بر طرف بشود و دخترها و زنهاي مسلمان ما بتوانند اين جاده ي تحصيل علم را هر چه بيشتر و قويتر بپيمايند و ما به وجود خانمهايي كه با حفظ موازين اسلامي، به عاليترين قله هاي استعداد بشري - چه از لحاظ علمي و چه از لحاظ اخلاقي و سياسي و اجتماعي - رسيده اند، افتخار كنيم. مجدداً از خانمها تشكر مي كنم و اميدوارم كه ان شاءاللَّه خداوند شما را مشمول توفيقات خودش قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) تحريم: 11

سخنرانى در مراسم عمامه گذارى گروهى از طلّاب

سخنراني در مراسم عمامه گذاري گروهي از طلّاب بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مردم توقع دارند كه روحانيون عاملترين افراد باشند خداوند ان شاءاللَّه شروع مرحله ي جديد زندگي شما را مبارك كند. هر چند كه ورود در رشته ي تحصيل علوم ديني و طلبه شدن، يك مرحله ي سرنوشت ساز و مهمي محسوب مي شود و طلبه ي با عمامه و بي عمامه، هر

دو گونه اش را داريم؛ ليكن نفس تلبّس به لباس روحانيت و اهل علم ديني و گذاشتن عمامه هم خودش مرحله يي است و بسيار حايز اهميت مي باشد. تا شما عمامه سرتان نيست، مردم يك طور از شما توقع دارند؛ اما وقتي عمامه بر سرگذاشتيد، اين توقع طور ديگري خواهد شد. اين لباس، هزار سال است كه لباس علم مي باشد. نمي گوييم كه فقط علما اين لباس را داشتند؛ نه، هزار سال است كه زيّ اهل علم در روحانيت شيعه، از زمان شيخ مفيد و شيخ طوسي تا حالا، محور و مركز اميد مردم براي امور بوده است. يكي از آنها عبارت از تبيين مسايل ديني است. يعني مردم در طول اين هزار سال، همواره از علماي دين توقع داشتند كه برايشان مسايل اسلامي را تبيين كنند. يكي ديگر از چيزهايي كه مردم اميد و انتظار داشتند، اين بوده كه اينها خودشان به آن چيزهايي كه مي دانند و به مردم ياد مي دهند، عاملترين باشند؛ يعني چيزي را كه ما به مردم مي گوييم، بايستي خود عمل كرده باشيم. اين، انتظار مردم است. حالا آن چيزهايي را كه در واقع تكاليف الهي است و انتظارات اصل دين از ماست، بيان نمي كنم. انتظار مردم اين است. ما فقط به مردم نمي گوييم كه نماز بخوانيد و روزه بگيريد؛ ما به مردم مي گوييم كه تقوا و ورع و زهد داشته باشيد، دلبستگي به مال دنيا و مقام نداشته باشيد، هدفتان در همه ي امور خدا باشد. ما اين را به مردم مي گوييم. پيام دين كه به وسيله ي شما و همه ي روحانيون به مردم داده مي شود، اينهاست ديگر. بنابراين، خود ما بايستي عاملترين باشيم. انتظار اين

است كه حرّ و آزاد باشيم انتظار ديگري كه مردم همواره در طول تاريخ از ما داشتند، اين بوده كه ما حرّ و آزاد باشيم؛ يعني قدرتها و رودربايستيها و تحميلها و امثال اينها، ما را اسير خودشان نكنند. اين در روحانيت شيعه، يك اصل است. البته، روحانيت ديگر برادران مسلمان ما هم از جهت آن دو انتظارِ اول با ما شريكند؛ ليكن در آنها اين انتظار نبوده است و مردمشان آنها را تابعي از قدرت و حكومت - هر كس مي خواهد باشد - مي دانستند. اما در شيعه اين طور نيست و هميشه مردم از علماي دين انتظار داشتند كه آنها زير چتر و شعاع نفوذ قدرتهاي مادّي و دنيايي و نابه حق قرار نگيرند و از طبقه ي مظلوم و مستضعفان و طبقات پايين جامعه حمايت بكنند. غالباً هم علماي دين از همين طبقات بوده اند؛ مثل خود شما، الّا ما شذّ و ندر. غالباً كساني كه در كسوت علم هستند، منشأ خانوادگيشان، يك منشأ اعياني و اشرافي و خاني نيست. البته، موارد خيلي كمي هم بوده است كه آن موارد كم هم، شخصيتهاي بزرگ و برجسته و خوبي بوده اند نه اين كه بخواهيم قدحي در آنها بكنيم - ليكن اغلب اين گونه بوده و لذا توقع مردم هم از ما هميشه اين بوده است. علماي دين در طول تاريخ، غالباً به وظيفه ي خود عمل كرده اند و هر جا كه بوده اند، تابع ظلم و قدرتها نشدند؛ از يك دِه و كدخداي فرضاً ظالم آن بگيريد تا سطح كشور و جهان. امروز براي ما، مسأله، مسأله ي جهان است؛ مسأله ي كشور ديگر نيست. بحمداللَّه كشور با يك حكومت مردمي و الهي

اداره مي شود؛ يعني آنهايي كه كشور را اداره مي كنند، مثل خود شمايند، روستايي زاده و از مردمان مستضعف و طبقات پايين هستند. ثقل معنوي عمامه خيلي زياد است شما آقاياني كه اين عمامه را سرتان گذاشتيد، از لحاظ مادّي و فيزيكي، چند سير بيشتر جِرم و ثقل ندارد. البته بعضي از عمامه ها الان كه من دست مي زدم، خيلي سفت و وزن دار بود؛ اما بعضي از آنها اين طور نبود. خود عمامه، يك چند متر پارچه است كه اگر در ترازو بگذاريم، چند سيري بيشتر نمي شود؛ اما ثقل معنوي اين عمامه خيلي زياد است. حقيقتاً يك گردنِ كلفت و قوي معنوي لازم دارد كه بتواند زير اين تاب بياورد. بعضي از گردنها زير بار عمامه مي شكنند، بعضي هم اصلاً آن قدر تخدير مي شوند كه آن بار را احساس نمي كنند. اينها درست نيست. بايستي ما واقعاً از لحاظ معنوي خودمان را قوي كنيم. بنيه ي معنوي قوي لازم دارد. ان شاءاللَّه كه شما آقايان موفق باشيد. درستان را خوب بخوانيد تا عالم بشويد و بتوانيد جواب نيازهاي مردم را بدهيد. در كنار درس، از اوضاع عالم و كشور و مسايل سياسي مطلع باشيد كه اگر بي اطلاع باشيد، به درد پاسخگويي به نيازهاي مردم نخواهيد خورد؛ اين را صريحاً به شما مي گويم. بايد بدانيد كه در مملكت و در دنيا چه مي گذرد و نيازهاي مردم چيست. عالم هم باشيد، تا آن وقت مفيد باشيد؛ والاّ مفيد نخواهيد بود. بعد هم «من نصب نفسه للنّاس اماما فعليه ان يبدأ بتعليم نفسه قبل تعليم غيره»(1). خودمان، خودمان را بايستي تك تك تأديب و تربيت كنيم تا ان شاءاللَّه مفيد باشيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 2 ، ص 56

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از ذاكران و مداحان اهل بيت(عليهم السّلام) در خجسته سالروز ولادت صديقه

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از ذاكران و مداحان اهل بيت(عليهم السّلام) در خجسته سالروز ولادت صديقه ي كبري حضرت زهرا(س) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم زبان معصومين نسبت به فاطمه ي زهرا، زبان ستايش و خضوع و خشوع خدا را شاكر و سپاسگزاريم كه يك بار ديگر به ما توفيق و عمر داد تا اين روز شريف و خاطره ي عظيم را در خدمت شما برادران عزيز و سخنوران و خوانندگان مذهبي و مداحان اهل بيت(عليهم السّلام) باشيم و از نفس گرم و اشعار شما استفاده كنيم. مقام فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) در خور آن است كه عقول برجسته ي انسانهاي بزرگ، در اصليترين رشته هاي تفكرشان بينديشند و زبانهاي فصيحترين و بليغترين گويندگان و شعرا و سرايندگان، آن انديشه ها را در قالب كلمات بياورند و سرشارترين ذوقها و جوشانترين طبعهاي فياض و سيال هنرمندان و شاعران، آنها را به صورت شعر و سخن منظوم، با بهترين گويشها و حنجره ها بيان كنند. اگر اين طور بشود، شايد ذهن بشرِ متوسط امروز و ما كه از معارف حقيقي الهي دوريم و كشش نداريم كه در ذهن و دل و روحمان، حقايق والا و متعالي را درك بكنيم، بتوانيم گوشه يي از فضايل و مدايح و مناقب و محامد اين بزرگوار را بفهميم و درك كنيم. وقتي انسان به رواياتي كه مربوط به فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) مي باشد و از ائمه(عليهم السّلام) صادر شده است، مراجعه مي كند، مي بيند زبان معصومين (عليهم السّلام) نسبت به اين بزرگوار، آن چنان زبان ستايش و خضوع و خشوع است كه براي كسي كه مقام والاي فاطمه ي زهرا(عليهاالسّلام) را ندانسته باشد، ممكن است مايه ي تعجب بشود. از خود پيامبر اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) كه پدر و

مربي اين مخدره ي بزرگوار بود، تا اميرالمؤمنين كه همسر او بود و تا فرزندان او - ائمه(عليهم السّلام) - هر كدام راجع به زهراي اطهر، جمله يي سخن گفته اند و آن را با زبان تعظيم و ستايش بيان كرده اند. اين، نشاندهنده ي آن مقام والا و توصيف ناشدني است كه حقيقتاً براي ذهن قاصر ما، آن علوّ درجه ي معنوي و ملكوتيِ امّ الائمةالنّجباء(عليهاسلام اللَّه) قابل درك نيست و ما به قدر فهم خود، ممكن است رشحه يي از رشحات را درك كنيم. مداحي، ادامه ي راه ستايشگران برجسته ي اهل بيت اگر كسي، شاعري، گوينده يي و يا خواننده يي بخواهد درباره ي اين بزرگوار حرفي بزند، شعري بگويد، سرودي انشاد كند، شرايط اين كار چيست؟ آن چيزي كه امروز براي ما مهم مي باشد، اين است. چند سال است كه در مثل چنين روزي، با شما برادران مي نشينيم و راجع به مداحي و شعرخواني و سخنوري و توصيف اهل بيت(عليهم السّلام) حرف مي زنيم و چيزهايي مي گوييم كه شما برادران مي شنويد و تلقي به قبول مي كنيد. نمي خواهيم آنچه را كه گفتيم، دوباره و سه باره تكرار كنيم. البته امسال جلسه ي ما، به حضور برادراني از ساير شهرها - مخصوصاً برادران مشهدي كه در اين راه و كار و خدمت، سابقه ي زيادي دارند و همچنين برادران قم و ديگر شهرها - مزين است. برادراني كه در اين رشته هستند، توجه كنند كه مسأله ي مداحي، مسأله ي مهمي است. مداحي - همچنان كه قبلاً هم در همين جلسه به شما عرض كردم - ادامه ي راه ستايشگران برجسته ي اهل بيت در دوران اختناق اموي و عباسي است. قضيه، فقط قضيه ي شعرخواني نيست؛ بلكه مسأله، مسأله ي پراكندن مدايح و فضايل و حقايق در قالبي است

كه براي همه ي شنوندگان، قابل فهم و درك و در دل آنها داراي تأثير است. لذا شما اطراف كشور اسلاميِ آن روز - از اقصاي خراسان و سيستان تا يمن و مصر و كشورهاي مغرب اسلامي - را ببينيد، شيعياني بودند كه راجع به اميرالمؤمنين و ساير ائمه(عليهم السّلام) و نيز راجع به فاطمه ي زهرا(س) حرف مي زدند و سخن مي گفتند و براي اين و آن، حقايقي را بيان مي كردند. شعراي مداح، مورد توجه و تجليل و تكريم ائمه شما در بين كلمات ائمه(عليهم السّلام) يا سيره ي آن بزرگواران، كسي را كه داراي چنين خصوصيتي است و اين گونه مورد توجه ويژه قرار داده باشند،كمتر مي بينيد ؛ مگر آن افراد بسيار برجسته - مثل «هشام بن حكم» يا «مؤمن الطاق» - كه اينها در بين رجال شيعه، بي نظير و يا بسيار كم نظير بودند. ائمه(عليهم السّلام)، امثال «هشام» و «مؤمن الطاق» را ستايش مي كردند و مورد توجه و علاقه قرار مي دادند؛ اما آن كساني كه همين مدح و بيان فضايل را به زبان شعر بيان مي كردند - ولو آنچه كه مي گفتند، در حد اوج سخن «هشام بن حكم» هم نبود - مورد توجه و نوازش و احترام و تجليل و تكريم قرار مي دادند. علت اين كار چيست؟ شما ببينيد امام باقر و يا امام سجاد(عليهماالصّلاةوالسّلام) نسبت به «فرزدق» چه محبتي انجام دادند؛ در حالي كه «فرزدق» جزو شعراي اهل بيت نيست. او يك شاعر درباري وابسته ي به دستگاههاي قدرت و يك آدم معمولي بود كه يك ديوان پُر از شعر، راجع به همين حرفها و مبتذلاتي كه شعراي آن روز بر زبانشان جاري مي كردند، داشت؛ ليكن چون يك بار وجدان او بيدار شد و در مقابل قدرت،

حق را بيان كرد - آن هم به زبان شعر - شما ببينيد كه امام سجاد(عليه الصّلاةوالسّلام) چه محبتي نسبت به او انجام مي دهد. يا بقيه ي شعرايي كه مربوط به اهل بيت بودند - مثل «كميت» و «دعبل» و «سيّد حِمْيَري» - و بقيه ي كساني كه جزو شعراي اهل بيت محسوب مي شدند و به آنها علاقه مند بودند، همين وضعيت را داشتند. خيلي از اينها، شعرايي هستند كه اگر چه نسبت به اهل بيت علاقه هم دارند، اما همه ي شعرشان درباره ي اهل بيت نيست. شما ديوان «دعبل خزاعي» را كه نگاه كنيد، اين طور نيست كه او از اول تا آخر، مدح اهل بيت را گفته باشد. خير، او يك شاعر است؛ ولي شعر او شعر سياسي و در جهت افكار و عقايد و محبت اهل بيت (عليهم السّلام) و جزو پيوستگان به اين خاندان است. ولايت، يعني پيوستن و وصل شدن و جزو پيوستگان و مواليان اهل بيت(عليهم السّلام) قرار گرفتن. ببينيد اين «دعبل» - و همين طور «كميت» و ديگران - چه قدر در دنياي تشيع و در زمان ائمه(عليهم السّلام)، مورد احترام و تجليل بوده اند. علتش چيست؟ آن چيزي كه جناب «دعبل خزاعي» در قصيده ي «مدارس آيات» بيان كرده، يا آن چيزي كه «كميت بن زيداسدي» در قصايد «سبعه ي هاشميات» بيان نموده، يا آن حرفهايي كه سيّد حِميري(رضوان اللَّه عليه) در اشعار خود ذكر كرده است، بيش از حرفهايي كه بقيه ي شيعه مي گفتند و براي هم بيان مي كردند، نيست؛ اما چرا در نظر ائمه (عليهم السّلام)، اين سخنان ارزش بيشتري پيدا مي كند؟ چون شعر است. آقايان، به اين نكته توجه كنند. مگر شعر چه خصوصيتي دارد؟ چون تأثير شعر در ذهن مخاطب بيشتر

است. گاهي يك شاعر، يك بيت شعر مي گويد كه از چند ساعت حرف زدن يك سخنورِ توانا گوياتر است. يك بيت يا يك مصرع شعر، در ذهنها مي ماند و مردم آن را مي فهمند و تكرار مي كنند و نتيجتاً ماندگار مي شود. تأثير خاص اشعار محتشم گاهي مي بينيد كه براي حفظ يك بناي اعتقادي يا عاطفي، آن قدر كه يك شعر اهميت دارد، چندين كتاب اهميت ندارد. همين دوازده بند معروف «محتشم» كه جزو اشعار قديمي مرثيه و مصيبت است، با اين كه مطالبي كه در اين كتاب و در اين دوازده بند هست، چيزي نيست كه امثال او، شبيه اين مطالب را در كتابهاي خود نياورده باشند؛ در عين حال، اشعار او تأثير خاصي دارد. غالباً هم چيزهاي ذوقي است. گر چشم روزگار بر او فاش مي گريست خون مي گذشت از سر ايوان كربلا آن چنان حادثه ي كربلا را براي مخاطب تصوير مي كند كه اين مفاهيم با همه ي بار اعتقادي و عاطفي و انساني و سياسي و فكري، در اعماق جان مستمع نفوذ مي كند. اهميت اين اشعار، چنين است. باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است ببينيد اصلاً با يك هنر و ذوق و ارايه ي سخن و به شكل خاصي، دل را متوجه مي كند. اهميت شعر، اين است. خلفاي جور براي پيشرفت كار خود محتاج شعر بودند رفتار ائمه(عليهم السّلام) اين گونه بود كه دعوت شعري را تقويت مي كردند. فقط ائمه هم نبودند كه اين كار را مي كردند؛ نقطه ي مقابلشان هم همين طور بودند. يعني همين خلفاي بني اميه و بني عباس، براي پيشرفت كار خود،

محتاج شعر بودند و به شعرا پولهاي گزاف مي دادند تا براي آنها شعر بگويند. شعرا هم مي گفتند؛ چون پول و رشوه در ميان بود. حتّي گاهي اوقات، بعضي از شعراي متمايل به اهل بيت، براي آنها هم شعري مي گفتند؛ براي اين كه پولي بگيرند! امام باقر(عليه الصّلاةوالسّلام) در مجلسي نشسته بودند. «كُثَيِّر عَزَّه» كه يكي از شعراي معروف عرب است و متمايل به اهل بيت بود، او هم در جلسه حضور داشت. حضرت به او رو كردند و گفتند: «امتدحت عبدالملك؟»، تو مدح عبدالملك را گفتي؟ ملامتش كردند. در صدد عذرآوردن بر آمد. گفت: من چيزي در ستايش عبدالملك نگفتم. نگفتم كه تو امام الهدي هستي. حضرت تبسمي كردند و چيزي نگفتند. در اين بين، «كميت» از آن طرف مجلس بلند شد و بنا به خواندن آن قصيده ي معروف خودش - كه در مدح اهل بيت(عليهم السّلام) بود - كرد: من لقلب متيّم مستهام غير ما صبوة و لا احلام آنها هم دنبال شعر بودند. خلفا به شاعران پول مي دادند، براي اين كه مثلاً در مدح بني اميه يا بني عباس و در باب اين كه اينها برحقند، شعر بگويند. امروز هم پول مي دهند و مي گويند به ابتذال بكشيد و اسلام را قدح كنيد و اهل بيت را مورد مذمت قرار بدهيد و شيعه را خراب كنيد. الان در دنيا دهها نويسنده ي مزدور قلم به مزد وجود دارند كه صاحب ذوق و هنر هم هستند و از اين پولهاي بي حسابِ دلارهاي نفتي مي گيرند و كتاب مي نويسند. من - به قول مشهديها - بُري كتاب از همين مواردي كه اينها عليه اسلام و تشيع و امام(ره) و جمهوري اسلامي و ماها نوشته اند، دارم.

تبليغات است ديگر؛ تبليغات با شيوه هاي خوب، اما با محتواهاي بد. ببينيد چه قدر قضيه اهميت دارد. شرط اول اين است كه شعر خوب باشد حالا اگر مداحي بتواند يك شعر خوب را كه داراي مضمون و محتواي خوبي باشد، با صداي خوبي بخواند، شما ببينيد كه چه قدر خدمت بزرگي است. بسم اللَّه، اين گوي و اين ميدان. منتها شرط اولش اين است كه شعر خوب باشد. اگر شعر خوب نبود، همه ي اين فضايلي كه ذكر كردم، هيچ كدام نخواهد بود. اين نكته را بدانيد. كساني كه اين خصوصيات را داشته باشند، اگر يك قصيده را در مكان مناسب و با زبان و قالب و محتواي بايسته و حنجره يي مساعد بخوانند، شما ببينيد كه چه تأثيري خواهد گذاشت. البته اين حنجره، مسأله ي مستحبي و نافله ي شعر است؛ فريضه اش همان شعر مي باشد. يعني چنانچه شعر با صداي خوش همراه شد، تأثيرش مضاعف مي شود؛ اما در استخوان بندي اين كار، صداي خوش دخالتي ندارد. اگر صداي خوش بود و اين شعر را با آن محتواي خوب و با آن الفاظ زيبا و با آن مضموني كه مورد نياز است، همراهي كرد، ارزش آن دو برابر مي شود. يقيناً قصيده يي را كه كسي اين گونه بخواند، ارزش آن از يك سخنراني يكساعته ي يك آدم دانشمند بيشتر است. اين كه ما مرتب در اين ديدارها به برادران عرض كرديم كه برويد اشعار قوي فارسي را در كتابهاي گوناگون پيدا كنيد و آنهايي را كه براي تفهيم مفاهيم و عقايد و اخلاق اسلامي و يا بينش سياسي و يا هر آنچه كه امروز جامعه ي اسلامي به آن نياز دارد و مناسب است، برگزينيد

و بياوريد در محافل بخوانيد، براي همين تأثير است. آن وقت، شما يك «كميت» و يك «دعبل» خواهيد بود. توجه به مفاهيم بلند اسلامي در سرايش اشعار همان طور كه مطرح كردم، يكي از چيزهايي كه بايد در اين اشعار باشد، عبارت از مفاهيم بلند اسلامي - مثلاً در باب توحيد يا نبوت - است. بهترين اشعار قدما در باب توحيد و نبوت، همين مدايحي است كه شعراي بزرگ ما در مقدمه ي ديوانها و مثنويهايشان ذكر كرده اند و گفته اند. اين اشعار شعراي برجسته، مضاميني قوي و حقيقتاً روشنگر دارد كه انسان مي تواند پيامبر(ص) يا امام(ع) يا فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) را با مضمون اين اشعار بشناسد. نمي گويم درست بشناسد، چون ما كه نمي توانيم آن بزرگواران را درست بشناسيم؛ اما در همان حدي كه ممكن است، بايد تلاش كنيم. مثلاً وقتي راجع به اميرالمؤمنين شعري خوانده مي شود، بايد هم مقام معنوي علي(ع) - كه ما از او خبر كمي داريم و از ذهن و فكر و دلِ ما آدمهاي پايين و متوسط پنهان است - و هم عبادت و مظلوميت و حكومت و عدل و ضعيف پروري و دشمن ستيزي و جهاد اميرالمؤمنين(ع) را بشناسيم. حدود بيست سال پيش، اين حرفها را مي زديم و خيلي، آنها را مي شنيدند؛ ولي نمي فهميدند كه ما چه مي گوييم. مي گفتيم فقط درباره ي خال و خط خيالي چهره ي ائمه(عليهم السّلام) شعر نسراييد. شعر گفتن درباره ي زلف و ابروي و چشم و عارض امام كه تعريف نيست. حالا ابروي اميرالمؤمنين(صلوات اللَّه عليه) كماني باشد يا نباشد، مگر در شخصيت او چه قدر اثر مي گذارد؟! زلف او افشان باشد يا نباشد، مگر چه قدر اثر مي گذارد كه حالا بياييم در قصيده يي كه

مي خواهيم راجع به اميرالمؤمنين بسراييم، از زلف اميرالمؤمنين بگوييم! البته، حالا به نظرم كم شده است.ان شاءاللَّه كه الان اين چيزها نباشد. وقتي مي گفتيم چرا اينها را مي گوييد، تعجب مي كردند و مي گفتند: پس چه بگوييم؟ مي گفتيم از مسايل زندگي و برجستگيهاي عملي علي(ع) بگوييد. در آن روز، اين مسايل برايشان روشن نبود؛ اما امروز چگونه است؟ امروز، براي همه روشن است. پيوند عاطفي مردم با ائمه را حفظ كنيد زندگي اميرالمؤمنين را بيان كنيم تا بين او و خصومش در تاريخ و امروز مقايسه شود. اين چيز كمي نيست كه يك نفر حاكم باشد و تمام ازمّه ي قدرت - بيت المال و شمشير و نفوذ كلمه - در كف اقتدار او باشد، اما زندگي شخصي او آن چنان باشد كه به ياران نزديكش بگويد: شما نمي توانيد اين قدر سخت زندگي كنيد: «الا و انّكم لا تقدرون علي ذلك»(1). غذاي او طوري باشد كه راوي از اصحاب اميرالمؤمنين به قنبر - خادم آن حضرت - بگويد: چرا اين نان جوينِ سختِ خشك را به اين پيرمرد مي دهي؟ و قنبر در جواب بگويد: من اين كار را نمي كنم، خود او مي كند. اوست كه اين نان و يا آرد جو را در داخل كيسه يي مي گذارد و در آن را مي بندد و گاهي هم مهر مي كند كه كسي باز نكند و آن را با شكر يا روغن يا قاتقي مخلوط نكند. «الا و انّ امامكم قد اكتفي من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه»(2). اين، زندگي اوست. اين را بيان كنيد. كساني كه امروز در دنيا، داعيه ي حمايت از مظلومان و مستضعفان و ملتها و آزادي و حقوق بشر دارند، چگونه

زندگي مي كنند؟ آيا درجوامع آنها فقير و مستمند نيست؟ آيا سر گرسنه بر بالين نهاده نيست؟ اينها را بگوييد، اينها را بيان كنيد. امروز شما خوب مي توانيد اينها راتصوير كنيد. اول براي خود و بعد براي ديگران تصوير كنيد. جهاد اميرالمؤمنين، چيز مهمي است. از دوران كودكي - مثلاً از سن يازده يا سيزده سالگي - كه او به عنوان يك انسان خودش را درك كرد، تا آخر عمر با دشمنان خدا مشغول مبارزه بود و بالاخره در اين راه هم جان داد. يك شاعر، چه قدر خوب مي تواند اين را بيان كند. يك گوينده، چه قدر خوب مي تواند اين را در ذهنها و تا آن اعماق دل مردم نفوذ بدهد. شما پيوند عاطفي مردم با ائمه(عليهم السّلام) را حفظ كنيد كه يك بخش آن هم مسايل اخلاقي است. يك بار به مناسبت، در اين جا گفتم كه بعضي از اين غزليات - مثلاً غزليات صائب - درباره ي مسايل اخلاقي است كه به نظرم نمونه هايش را هم، در آن وقت برايتان خواندم. اين، اهميت و ارزش كار را نشان مي دهد. شاعري كه بگويد و مداح و خواننده يي كه آن را بخواند، تأثير خوبي خواهد گذاشت. ان شاءاللَّه برادران در اين خصوص همت كنند. نسبت به شعر سختگيري كنيد بحمداللَّه امروز ما خوانندگان خوب داريم. خدا را شكر كه صاحب فكر و صاحب نظر سياسي و صاحب انگيزه زياد است و در اشعار و خواندنهاي شما كه در بعضي از مناسبتها آنها را مي شنويم و مشاهده مي كنيم، واقعاً چيزهاي خوبي پيدا مي شود؛ اما توجه كنيد كه نسبت به شعر سختگيري كنيد. اين جلسه، جلسه مناسبي براي اين كه من بنشينم و

بگويم كدام بيت، اگر اين طور بود، بهتر بود يا چه اشكالي داشت، نيست؛ اما اين كار بايد در مجامع ادبي انجام بشود. يعني همين شعري كه خودتان سروده ايد و ممكن است خوب هم باشد - قضاوت كلي نمي كنم - آن را در يك مجمع ادبي، وسط بگذاريد و به هر كسي كه آن شعر را نقد كند و اشكال بجايي بر اين شعر وارد نمايد، جايزه بدهيد تا قوي بشود. يا از اشعار خوبي كه ديگران دارند و يا از اشعار خوب خودتان استفاده كنيد. سعي كنيد اين گونه سطح شعرها را بالا بياوريد. سِمت مداحي بايد حدود و ثغوري پيدا كند امروز بحمداللَّه برادران اشعاري را خواندند كه بعضي از آنها، انصافاً و واقعاً اشعار بسيار خوبي بود و اين چيز بسيار با ارزشي است. البته بايد بتدريج طوري بشود كه اين سِمت مدّاحي - كه واقعاً يك منصب است - حدود و ثغوري هم پيدا كند. مداحي اهل بيت، خيلي بالاست. هم مقام بالا و هم تأثير زيادي در جامعه و ذهن مردم دارد. بايد بدانيد كه چه كسي مداح است، مقدّمات كار مداحي او چيست، چه قدر شعر مي داند، چه قدر حفظ است و چه قدر مي تواند بخواند؟ اين خصوصيات را بايد مركزي عهده دار شود. حالا نمي دانم اين مراكز مرسوم بايد اين كار را بكنند يا خود شما به كيفيتي فكرش را مي كنيد. اين چيزي است كه دنيا و نيازهاي جامعه ي امروز، غير از آن را بر نمي تابد و قبول نمي كند. بايد اين طور باشد. كساني كه رسماً اين منصب را به عهده مي گيرند و لباس مقدس ستايش اهل بيت(عليهم السّلام) را بر

تن مي كنند و مردم، آنها را به اين عنوان مي شناسند، بايستي خصوصياتي داشته باشند و مركزي باشد كه آنها را با اين خصوصيات تشخيص بدهد و صحه بگذارد. اميدواريم كه خداي متعال به شما توفيق بدهد. حساسيت فوق العاده ي امام نسبت به مدح ائمه امام عزيزمان - آن انسان بزرگ زمان ما - نسبت به مدح ائمه(عليهم السّلام) حساسيت فوق العاده يي داشت. ما شرح حال آدمهاي بزرگ را در كتابها خوانده ايم و بعضاً هم از نزديك ديده ايم؛ اما اين انسان، انسان ديگري بود و با همه ي انسانهاي بزرگي كه ما شناخته ايم، فاصله ي زيادي داشت و حدش به همان حدود اولياءاللَّه مي خورد. آن سبْك انسان بود؛ نه مثل اين انسانهاي بزرگي كه در دنياي امروز و گذشته وجود داشتند و به عنوان انسانهاي بزرگ شناخته مي شدند. رهبر بزرگ ما، با آنها تفاوت زيادي داشت. انصافاً شخصيت عظيمي بود. ايشان، در ارتباط با خواندن و مدح و زندگي ائمه(عليهم السّلام) و پيوند عاطفي و محبت و تقويت اين رشته، حساسيت فوق العاده يي داشت. كسي در اين حد از مقام، اين قدر به اين مسأله اهتمام بورزد، نشاندهنده ي عظمت اين مسأله است. عاطفه ي مردم ما و پيوندشان با ائمه(عليهم السّلام) و عشقشان كه در شادي آنها حقيقتاً شاد مي شوند و در عزاي آنها حقيقتاً محزون و غمگين مي شوند، چيز بسيار مهمي است. حفظ و تقويت و پالودن و پيراستن و جهت دادن و هدايت اين، برعهده ي كساني از برگزيدگان - از جمله همين سلسله ي محترم مداحان كه داراي اين منصب عالي هستند - مي باشد. ان شاءاللَّه خداوند به همه ي شما و ما و ملت ايران توفيق بدهد كه اين راه را تا آخر بپيماييم و

ان شاءاللَّه شما را مشمول الطاف و مورد نظر ائمه ي هداة مهديين (عليهم السّلام) قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) 1و2. نهج البلاغه، نامه ي 45 2)

بيانات در ديدار با وزير و مسؤولان وزارت كشور و استانداران

بيانات در ديدار با وزير و مسؤولان وزارت كشور و استانداران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هيچ دستگاه اداري دولتي به جامعيت وزارت كشور نيست آقايان! خيلي خوش آمديد. ان شاءاللَّه هميشه مورد حمايت و كمك الهي باشيد. من هم، همين فرمايشهاي جناب آقاي نوري را تصديق مي كنم كه استانداري كار سختي است و انتظارات از استاندار زياد است. چون خودم به غالب استانها سفر كرده ام و بعضي از شما برادران را در محل كارتان زيارت كرده ام و كارتان را از نزديك مشاهده نموده ام. بعضي هم كه تازه تشريف آورديد و مشغول كار شديد، غالباً محل مأموريتتان را از نزديك ديده ام. با مسايل كشور آشنا هستم و مي دانم كه چه قدر اين كار، كار سخت و ظريفي است و به عقل و دين و سليقه احتياج دارد. استاندار خوب - كه شما باشيد - كسي است كه عاقل و متدين و خوش سليقه و داراي ظرافت در كار مديريت باشد. استانداري، از آن مديريتهاي يك بعدي نيست. شما فرضاً مي توانستيد مدير كل وزارت اقتصاد يا وزارت كار يا وزارت صنايع در يك استان و يا ساير وزارتخانه ها باشيد. همه ي آنها، كارهاي يك بعدي است. اگر چه الان هر كار اجتماعي، ذوابعاد است؛ اما نسبت به كار شما، يك جانبه مي باشد. كار شما در درجه ي اول، يك كار انساني و سياسي است و اين چيزي است كه حقاً و انصافاً، ظرافت فراوان و عقل وافر و دين خالصي را مي طلبد. البته، توقعمان از وزارت كشور

اين است كه اين شرايط در او وافر باشد و تصور من اين است كه بحمداللَّه اين چنين مي باشد. يعني واقعاً وقتي من الان به مجموعه يي كه تا حالا شناخته ايم و جلوي چشم هستند و خود جناب آقاي نوري و بعضي از برادران ديگر را كه مي شناسيم، نگاه مي كنيم، انصافاً خيلي خوب كار كرده اند و اصلاً جاي ايراد و اعتراضي نيست. در عين حال، وزارت كشور، وزارت مادر است و ما هيچ دستگاه اداري دولتي ديگري به جامعيت وزارت كشور نداريم. استاندار، مظهر نظام در استان شما كه در آن استان تشريف داريد، رئيس جمهور و وزير و مظهر نظاميد. اگر نظام همگاني است، شما نيز بايد همگاني باشيد. اگر نظام، نظام مستضعفان است، بايستي اين موضوع، خودش را در عمل و بيان و رفتار شما نشان بدهد. اگر نظام، نظام پرهيزگر از تجملات و زياديهاست، بايد اين ويژگي در زندگي شما مشخص شده باشد. شما آن نماي نظام در استان هستيد؛ بسته به اين است كه استان از لحاظ وسعت و كميت آدمها و رفت وآمدكننده ها و كيفيت انسانهاي آن جا، چگونه استاني باشد. بحمداللَّه همه ي استانهاي كشور ما، از لحاظ معنوي و كيفي در سطح بالا قرار دارند و داراي سطح مماسي با آن اوج هستند؛ ولو در همه ي استان اين گونه نباشد. كيفيت در كشور ما، اين طوري توزيع شده است. به دورترين نقاط كشور هم كه نگاه كنيد، بحمداللَّه انسانهاي با كيفيتي پيدا مي شوند. نمي شود گفت كه همه ي كيفيت دارها، در يك استان خاص و يا در تهران و يا در شهرهاي بزرگ متمركز شده است. بنابراين، مسأله ي اول اين است كه استاندار بايد

آن ذهنيتي را كه از انقلاب و نظام جمهوري اسلامي و اسلام، در ذهن مردم و ذهن خود من و شما - كه مسؤولان نظام هستيم - وجود دارد، در عمل و رفتار و كردار و محل معيشت و نوع معيشت و برخورد و جانبداريها و موضعگيريهاي خودش نشان بدهد. قطعاً اگر استاندار نتواند در شهري، دل عامه و متن مردم را به دست آورد، نظام در آن استان نمي تواند حضور پيدا كند. البته، ممكن است بعضي بگويند: اگر استاندار نتواند چنين كند، مردم با اين استاندار بد مي شوند؛ ولي از نظام بر نمي گردند يا مقامات بالا را دوست دارند. بله، در كوتاه مدت همين است؛ اما در بلند مدت اصلاً اين طور نيست. آن جايي كه پاي تجزيه و تحليل به ميان آيد و فرصت تجزيه و تحليل براي استاندار باشد، ديگر استاندار مظهر نظام است و كيفيت كار او، ارايه كننده ي كيفيت كار نظام مي باشد. استاندار در يك استان نقش پدر را دارد نكته ي ديگري كه من هميشه خدمت آقايان و استاندارهايي كه طي هشت سال گذشته پيش من مي آمدند تا به مركز مأموريت خود بروند و يا در خلال كارها با هم ملاقاتي داشتيم و به آنها تذكر داده ام و حالا هم براي شما مطرح مي كنم - هر چند در بين شما كساني هستند كه حق را ادا كنند - اين است كه استاندار در يك استان، نقش پدر را دارد. البته، بعضي از شما خيلي جوانيد و به ظاهرتان نمي آيد كه مثلاً پدر فلان پيرمرد عالم باشيد؛ اما واقع قضيه اين است كه شما پدريد. استاندار بايستي پدرانه رفتار كند و

بخصوص با جناحها و قشرهاي مختلف، با يك نگاه برخورد نمايد. يقيناً همه با شما يكسان برخورد نخواهند كرد. اين مسلّم است كه روي سوابق ذهني و مثلاً جهالتها و سختگيريهايي كه بعضيها دارند، در موافقت و يا مخالفت تندي كنند؛ اما از طرف شما قضيه بايستي اين گونه باشد؛ همچنان كه پدري با فرزندان خود اين طور رفتار مي كند. در هر كاري تكليف را در نظر داشته باشيد يك وقت درباره ي قضيه يي، خدمت امام(ره) مطلبي را عرض كردم - حالا تفصيل آن قضيه طولاني است - به ايشان عرض كردم كه اين تصميمي كه شما گرفته ايد، واقعاً يك لطف الهي و كار خدا بود كه شما به اين فكر بيفتيد. بعد از آن، حادثه يي اتفاق افتاده بود كه اگر ايشان آن تصميم را نمي گرفتند، براي ما خيلي مشكلات و دردسر درست مي كرد. ايشان در پاسخ به من، مطلبي را فرمودند كه در دفترم يادداشت كردم. ايشان گفتند: از اول انقلاب تا كنون، گويا در همه ي قضايا، دستي پشت سر اين انقلاب، آن را ياري داده است. امام(ره) اين گونه قضاوت مي كردند. نوع كمك الهي مختلف است. يك وقت است كه آدم مي گويد خدا پشت سر ماست و به ما كمك مي كند؛ اما اين گونه و با اين صراحت، ذهن بالاي اين مرد حكيم و هوشمند، همه ي دقايق ارتباطات را مي ديد. اين گونه نبود كه امام(ره) چيزي را حمل بر تصادف بكند و بگويد حالا اين طوري پيش آمد. نه، آدمِ دقيق و ظريفي بود كه همه ي جزييات اين ارتباطات و مسايل را مي ديد و بالاتر از اين كه مشاهده كند، پيش بيني مي كرد. حقيقت مطلب اين است

كه من هم در طول اين ده سال، در حد ادراك و دخالت خودم در قضايا و نيز در طول اين چند ماه بعد از رحلت حضرت امام(ره)، اين معنا را بيشتر احساس كرده ام. اين، تا وقتي است كه رابطه ي خودمان با خدا و نحوه ي ايمان و عمل خويش را حساب شده و دقيق تنظيم كنيم و در درجه ي اول، برايمان انجام تكليف مهم باشد. شما آقايان، هر اقدامي كه مي خواهيد انجام بدهيد و هر حرفي كه مي خواهيد بزنيد و هر انتصابي كه مي خواهيد بكنيد، تكليف را در نظر داشته باشيد. همه ي جناح بنديها، سياسي نيست در شهرها،جناح بنديهاي فراواني است كه همه اش هم سياسي نيست. من يك وقت به يكي از استانها رفته بودم، بعد كه به تهران برگشتم، آنچه را كه در آن استان ديده بودم، براي دوستان جلسه ي رؤساي سه قوّه توضيح دادم. گفتم: در آن جا، خط و جناح بنديهاي سياسي، اصلاً بكلي عوض شده و يك طور ديگر است. اگر ما در تهران خط سياسي مي بينيم و هر خط از اين دو سه خطي كه هستند، مشخصه و علامتي دارد و اگر اين خصوصيت، متعلق به آن خط است و آن خصوصيت، متعلق به اين خط مي باشد و اين آدم، وابسته به آن خط است و آن آدم، وابسته به اين خط مي باشد؛ به آن استان كه رفتيم، ديديم همه ي اين حسابها به هم ريخته است و هر كسي كه داراي فلان خصوصيت است و قاعدتاً بايد متعلق به اين خط باشد، بعد مي ديديم كه متعلق به آن خط ديگر است. معلوم شد كه در آن جا همه ي مسأله، مسأله ي گرايش سياسي و فكري

و اقتصادي و امثال اينها نيست؛ بلكه مسايل محلي و آخوندي و كسبي و عشيره يي هم دخالت دارد. همه ي اينها دخالت مي كند و يك جناح بندي درست مي نمايد. در آن جا، خطوط سياسي هم قويند و جنجال و سر و صدا دارند و وارد ميدان مي شود و هر خطي، چيزي را زير چتر خودش نگه مي دارد و مي برد؛ در حالي كه در واقع، ماهيت قضيه خيلي سياسي نيست. كوشش كنيد فاصله ها و اختلافها را كم كنيد و از بين ببريد من مي خواهم بگويم كه هر چه مي توانيد، كوشش كنيد اين فاصله ها و اختلافها را كم كنيد و از بين ببريد. به نظر من، استاندارِ عاقل متدين خوش سليقه، كار زيادي هم مي تواند بكند. اين موارد را برطرف بكنيد. بعضي از شما آقايان، بحمداللَّه طلبه هستيد و بعضي هم از بس در كارهاي روحانيون و علما و ارتباطات بوديد، مثل طلبه ها شده ايد و آن شمّ روحاني و طلبگي را پيدا كرده ايد. گاهي ممكن است حتّي بين بعضي از آقايان اهل علم، اختلاف نظرهايي باشد. كوشش كنيد كه اينها را به هم نزديك كنيد. در بعضي جاها، جريانهاي موازي وجود دارد. ما در بعضي از شهرها، اين جريانها را ديديم. مثلاً فرض كنيد كه در اصناف و روحانيون و دانشگاهيها، دو جريان است. هر چه مي توانيد اينها را وادار كنيد كه به هم نزديك شوند. جلسه ي مشترك بگذاريد و به هم اُنسشان بدهيد. غرض، همه ي ما و شما و جناب آقاي نوري و دولت، براي وصل و تلاش و كار آمده ايم. خداوند ان شاءاللَّه كمك كند تا بتوانيم وظايف خود را انجام بدهيم. نسبت به مشكلات مردم آشنا بشويد و

آنها را لمس كنيد ضمناً در اين شهرها، گرفتاريهاي مردم خيلي زياد است. در اين نقاط دور دست - مخصوصاً بعضي از استانها مثل سيستان و بلوچستان و هرمزگان و ساير استانهاي مشابه - واقعاً مشكلات غير قابل تصور است. من به بعضي از استانها كه مي رفتم، برخي از آقايان مي گفتند كه مثلاً آب و آذوقه و اشتغال در استان ما، حتّي از سيستان و بلوچستان هم بدتر است. اين قضاوت ناشي از آن است كه اين برادر، آن استان بد را نديده است و اطلاع درستي از آن ندارد. آدمي كه همه ي اين استانها را ديده باشد، اذعان خواهد كرد كه انصافاً وضع بعضي از استانها، خيلي بدتر و سخت تر و توأم با فشار بيشتري است. با حركت در سطح استان، با نزديك شدن به مردم، با نشستن در محيط زندگي خصوصي و خانه و كپر و چادرشان، نسبت به مشكلات مردم آشنا بشويد و آنها را لمس كنيد. هر كس كه اين مشكلات را لمس بكند، براي كار و تلاش، انگيزه يي تمام نشدني پيدا خواهد كرد. خداوند ان شاءاللَّه شما را موفق بدارد. ما هم دعا مي كنيم كه همه ي برادران عزيزي كه در دولت خدمت مي كنند - از جمله شما برادران وابسته به وزارت كشور و بقيه ي برادراني كه در اين زمينه هستند - ان شاءاللَّه مشمول توفيقات و كمك الهي باشند. ان شاءاللَّه همه با هم بتوانيم جامعه و كشوري بسازيم كه حقيقتاً الگو باشد و در آن، مشكلات مردم بر طرف بشود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با اساتيد، مسؤولان، فضلا و طلّاب بنياد فرهنگى باقرالعلوم(ع)

سخنراني در ديدار با اساتيد، مسؤولان، فضلا و طلّاب بنياد فرهنگي باقرالعلوم(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امروز نياز به

معارف اسلامي در دنيا با گذشته خيلي تفاوت دارد من هم از زيارت آقايان محترم خيلي خوشوقتم و از اين كه بحمداللَّه يكي از آرزوهاي ديرين دلسوزان به حوزه ي علميه و آينده ي فكري دنياي اسلام، به شكل مؤسسه ي شما تحقق پيدا كرده است، خوشحالم و خدا را شكرگزاريم كه بحمداللَّه مردان بزرگ و شخصيتهاي برجسته و صاحب نظر و با ابتكار و دلسوزي را برگزيد تا چنين تشكيلات و بنايي را پايه گذاري كنند. از خداي بزرگ براي اين عزيزانِ مغتنم و بزرگوار، آرزوي توفيق مي كنيم و اميدواريم كه ان شاءاللَّه اين رشته كارها و اين جريان مبارك، همچنان ادامه داشته باشد. شما آقايان مي دانيد كه امروز، نياز به معارف اسلامي در دنيا، با آنچه كه در گذشته وجود داشته است، تفاوتهاي خيلي زياد و فاصله هاي عجيب و ژرفي دارد. در گذشته، ارتباطات اين قدر نبود. تهاجم افكار غلط و انحرافي، اين همه نبود. تأثيرش بر افكار مردم، اين قدر نبود. طلب و خواهش و آمادگي فكر درست و ديني و اسلامي، اين همه نبود. امكان گسترش فكر توحيدي، اين همه نبود؛ ولي امروز اوضاع طور ديگر است. امروز، در داخل كشور و مرزهاي خود ما، ملت بزرگي زندگي مي كنند كه براي آنها، اسلام ديگر يك امر زايد و تشريفاتي و خارج از بنا و موازين و رفتار زندگي نيست؛ بلكه اسلام همه چيز زندگي و مبناي نظام اجتماعي است. امروز، توحيد در زندگي عمومي و اجتماعي ملت و كشور ما، قاعده ي زندگي است. مبناي حكومت و اداره ي كشور و مديريت امور و مبناي زندگي همه جانبه ي مردم، توحيد و معارف اسلامي است. مردم، به فرا گرفتن دين

و اطلاع از حقايق آن شايقند. اصلاً امروز امكان تبليغ دين وجود دارد؛ ولي در گذشته اين امكان نبود. در گذشته، اگر روحاني خيلي زرنگ و آماده ي كار بود، يك مسجد و مَدرس و گوشه يي از زندگي را مي توانست تصرف كند و در آنها خيمه ي تفكرات اسلامي و تعالي خودش را بزند. در محيطهاي اصلي زندگي و محيط كار و ادارات و اداره ي كشور و در محيط قانونگذاري، اصلاً جايي براي دين نبود. آن جايي هم كه به عنوان مبلّغ دين مي رفتيد، شما كار خودتان را مي كرديد و نظام اجتماعي هم كار خودش را مي كرد. فرضاً اگر به كارخانه يي مي رفتيد كه تعليم دين بدهيد، شما حرف خودتان را مي زديد و قوانين كار هم كار خودش را مي كرد و غالباً كارِ او بر كار شما فايق بود. امروز، طور ديگري است. امروز، امكان كار و تعليم و قضاوت و حاكميت احكام اسلامي هست. در داخل كشور، جوانان و دانشگاهيها و صاحب نظران ما مشتاقند و مي خواهند بدانند و از معارف اسلامي مطلع بشوند و سر دربياورند. مي خواهند پايه ي فكري و اعتقادي آن چيزي را كه امروز نظام اجتماعي در جامعه فرض كرده و به وجود آورده، به دست آورند و از احكام فراوان و قوانين و مقررات زيادي كه نظام در انتظار املا كردن آن از ناحيه ي دين است، آگاه شوند. در سطح جهان هم، چه آن چيزي كه مستقيماً از حدوث يك انقلاب ديني و اسلامي و تشكيل يك نظام سياسي و اجتماعي بر مبناي دين ناشي مي شد - كه خود اين، حادثه ي عظيمي بود و دنيا را متوجه دين و بازنگري به مسايل ديني (اسلام و

غير اسلام) مي كرد - و چه آنچه كه بعدها به صورت غيرمستقيم، اثر انقلاب ما بود كه پيش آمد، همين گونه بود. يعني در هم شكستن پايه هاي تفكر منتظم مادّي؛ آن تفكري كه مادّيگري و بي خدايي را به صورت يك مكتب و فكر و نظم اجتماعي درآورده و يك آرايش پولادگونه به آن داده بود و با دهان پُر و ادعاي زياد، به همه ي دنيا ارايه كرده بود و اين كه چنين تفكري است كه زندگي مردم را اداره مي كند! تفكر مادّي، دهها سال در برابر هر پديده ي معنوي سينه سپر كرده بود اين تفكر و مكتب، دهها سال در مقابل هر پديده ي معنوي - چه فكر، چه عمل و چه اخلاق - سينه سپر كرده بود. شايد بعضي از شما برادران عزيز، با كساني كه به صورت دگم و قاطع و اين است و جز اين نيست، گوشه هايي از تفكر خود را مطرح مي كردند، برخورد كرده بوديد. از نظر آنها، هر چيزي كه بود، محكوم به فنا بود. اين تفكر، يكباره مثل عمارتي از يخ آب شد و مثل آن ساختماني كه «منصور عباسي» از سنگهاي نمك درست كرد و ظاهرش سنگ نمك بود و وقتي كه بر آن آب انداختند، ذوب شد و از بين رفت؛ «كالملح في الماء» فرو ريخت. پس از فرو نشستن آن طوفان پُر سر و صدا، معنويت خودش را نشان مي دهد. معلوم شد كه در اين گرد و غبارها، حتّي رشد معنويت و اسلام و تفكرات ديني - و بخصوص اسلامي - متوقف نشده بود. آنها مي خواستند معنويت را ريشه كن كنند تا حتّي اثري از آثار آن نماند؛ ولي معلوم شد كه

اصلاً در اين مدت رشد مي كرده است؛ منتها طوفانها و گرد و غبارها و جنجالها و هياهوها، نمي گذاشته است كه واقعيت روشن بشود. حالا كه آن جنجال ديوانه وار فرو نشست و خوابيد، حقايق خودش را نشان مي دهد. اگر از نقطه نظر سوم به موضوع نگاه كنيم، باز هم تفكر اسلامي در دنيا جايگاه ويژه يي دارد. در جهان، تنازعهايي سياسي وجود داشته است كه البته حالا بلوك بندي دنيا و تقسيم بندي قدرت در عالم، به شكل ديگري شده و هنوز آن شكل واقعيش پيدا نشده است و ترسيم واقعي تعارض قدرت در دنيا، هنوز روشن نيست و بتدريج روشن خواهد شد و شايد چند سال هم طول بكشد تا اين كه معلوم بشود بالاخره اقطاب قدرت در دنيا، كجاها و چگونه هستند. به هر شكلي كه باشد، شكي نيست كه نظام و حكومت اسلامي و تفكري كه پشتوانه و پايه ي اين حكومت است، در دنيا جايگاه و نقش مسؤوليتي دارد و كاري برعهده ي اوست. البته، ديدگاههاي ديگري هم هست كه حالا به تفصيل نمي شود صحبت كرد و نمي خواهيم وقت را بگذرانيم. در مقابل اين همه استفهام در داخل و خارج كشور چه پاسخي داريم؟ سؤالم اين است كه در مقابل اين همه نياز و استفهام در داخل و خارج و برحسب اوضاع جديد اعتقادي و سياسي عالم، جمهوري اسلامي به عنوان پايگاه دين اسلام و نقطه يي كه ادعا مي كند اسلام در اين جا تحقق پيدا كرده است، براي عرضه كردن، چه چيزي را در آستين خود آماده دارد و براي اين همه دهانهاي باز، كدام غذا را آماده كرده است؟ ما چه چيزي داريم؟ چه مي خواهيم عرضه كنيم؟ البته براي

عرضه كردن، ما خيلي چيزها داريم. اگر همين مواد خامي كه در اختيارمان است - مثل عنصر از معدن درآمده ي طلا، يعني همين آيات قرآن و احاديث - در سطح دنيا منتشر كنيم، خودش خيلي چيز است. بنابراين، ما كم نداريم. اما نكته اين است كه اگر سؤال شود با اين منبع عظيم اسلامي و با اين متد هزار ساله ي تجربه شده و تحقيقِ حقيقتاً شگفت آور - كه گاهي تحقيقات اين فقها، از نظر ظرافت و دقت و ژرف نگري، واقعاً شگفت آور است - و بخصوص آن فقه پيچيده يي كه در شيعه است (فقه برادران اهل سنت نسبت به فقهي كه در بين علماي شيعه است، آن پيچيدگي و فني گري را ندارد. اين، خيلي فنيتر و پيچيده تر و عميقتر است. البته، فقهاي ما كار عظيمي در اين باب كردند كه به هر حال، همه اش متعلق به اسلام است)، پاسخ ذرّه ذرّه و دانه دانه ي مسايل زندگي چيست؟ شما و همه ي ما در جواب خواهيم ماند. يعني ما امروز به فراخور نياز و استفهامي كه وجود دارد، پاسخ حاضر نداريم. غالباً هم معادن عظيم و غني از جنسهاي فاخر در اختيارمان است؛ اما پولي را كه بشود در بازار دست اين و آن داد و خرجش كرد، نداريم. چه كسي مي خواهد اين كارها را بكند؟ اين، حرف من نيست؛ حرفي است كه سالها در حوزه مطرح بوده است. اين كه كسي مثل جناب آقاي مصباح(ادام اللَّه بقائه و بركات وجوده) به اين فكر بيفتند و بيايند روال كار شما را به وجود آورند، ناشي از اين سؤال چند دهساله در حوزه است. روال جاري حوزه هاي علميه براي پاسخگويي به استفهامها كافي

نيست مسأله اين است كه آيا روال جاري و موجود حوزه هاي علميه، براي پاسخ دادن به اين نيازها كافي است؟ جواب اين است كه نه، كافي نيست. بايد از چارچوبهاي مستحكم و استخوان بندي قوي حوزه ي علميه و از امكانات فراوان فكري و معنوي يي كه در اين مراكز است، وسايلي براي فراهم كردن پاسخهاي اين استفهامهاي فراوان و ساختن انسانهايي كه بتوانند مثل چشمه هاي جوشاني از معارف و احكام بجوشند و نيازها و خلأها را پُر كنند، ساخت. مؤسسه ي شما، مثال و مصداق و نمونه يي از آن كاري است كه بايد بشود. يعني يقيناً «مؤسسه ي باقرالعلوم (عليه الصّلاةوالسّلام)» كه به اسم مطهّر اين بزرگوار است و همچنين «مؤسسه ي در راه حق»، تا آن جايي كه من دانستم و شناختم، جزو مراكز بسيار با بركت و مفيد و خوش عاقبت و تقليد كردني و قابل قدرداني است. ما دعا مي كنيم كه امثال اين مؤسسات زياد بشود. دعا مي كنيم كه ان شاءاللَّه برنامه ريزي عمومي حوزه ي علميه ي قم و حوزه هاي علميه ي ديگر، به آن شكلي بشود كه بتواند پاسخ نيازهاي فراوان را بدهد و به حسب زمان و نياز، تطوّر لازم را پيدا كند و همان چيزي بشود كه بتواند نگراني را از كساني كه براي آينده ي دنيا نگرانند، تا حدود زيادي برطرف كند. دعا مي كنيم كه خداوند ان شاءاللَّه به شما هم توفيق بدهد تا اين راه را ادامه بدهيد و وجود شريف جناب آقاي مصباح و ديگر برادران مسؤول و دست اندركار اين مؤسسه و اساتيد و خدمتگزاران و محصلان و مشتغلان و فضلايي را كه در آن جا مشغول هستند، حفظ كند و مشمول توفيقات خود قرار بدهد. ان شاءاللَّه مشمول ادعيه ي وليّ عصر(ارواحنافداه وعجّل اللَّه فرجه وصلوات اللَّه عليه)

باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با جمعى از علما، مسؤولان و مردم شهرهاى لاهيجان و رباط كريم، جمعى از دانش آموزان

سخنراني در ديدار با جمعي از علما، مسؤولان و مردم شهرهاي لاهيجان و رباط كريم، جمعي از دانش آموزان و فرهنگيان استانهاي تهران و كرمان و مازندران، گروهي از قاريان قرآن كريم، مسؤولان ستادهاي دهه ي فجر انقلاب اسلامي، رئيس و مديران كل سازمان زندانها، رئيس و مسؤولان سازمان ثبت احوال، مسؤولان بسيج ادارات و جمعي از مسؤولان و مديران سازمان مسكن سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مهم اين است كه كار بزرگ امام را بشناسيم و قدر بدانيم در آغاز از همه ي شما برادران و خواهران، مخصوصاً خانواده هاي معظم شهداي عالي قدرمان و علماي اعلام و مجاهدان في سبيل اللَّه كه از راههاي دور و نقاط مختلف و در هوايي سرد تشريف آورديد، تشكر مي كنم. خدا را شكرگزاريم كه يك بار ديگر ملت بزرگ ما، با احساس قدرت و عافيت و عزت، در آستانه ي دهه ي فجر و روزهاي نوراني و پُرخاطره ي پيروزي انقلاب قرار گرفت. اگرچه ما امسال در حالي يادبود ورود امام بزرگوارمان به كشور و ايجاد تحول عظيم انقلاب به دست آن بزرگمرد را گرامي مي داريم كه او در ميان ما نيست و اين فقدان براي همه ي ما غمي جانگداز و سنگين است، اما اگر امام نيست، خداي او و راه و رهنمودها و انگشت اشاره ي نوراني او كه هميشه ما را به راه راست هدايت مي كرد، هست. مهم اين است كه ما كار بزرگ امام را بشناسيم و قدر بدانيم. كشور ما دايماً به تسلط مستبدان مبتلا بود از قرنهاي سلطه ي مستبدان بر اين كشور بگذريم كه كشور ما جز در برهه هايي بسيار اندك و ناچيز در طول تاريخ، دايماً مبتلا به

تسلط مستبدان و حكام خودخواه و خونخوار بود. همچنين از آنچه در دوران طولاني استبداد بر ملت ما گذشت و دايماً ملت ايران به وسيله ي مستبدان خودكامه تحقير شد، فعلاً حرفي نمي زنيم؛ اما در مدت دويست سال تا هنگام ظهور و اوج نهضت اسلامي، ملت ايران توسط تحميلهاي ظالمانه ي دشمنان مسلط خارجي، دايماً تحقير شد و زير فشار قرار گرفت. از روزي كه پاي خارجيها به عنوان قدرتهاي مسلط آن روز عالم، به اين كشور باز شد، دخالت سياستهاي خارجي در كشور ما شروع گرديد. اول انگليسيها آمدند، بعد به رقابت با آنها، روسهاي تزاري دخالت كردند. سالهاي متمادي در كشور ما، بين اين دو بر سر اعمال نفوذ بيشتر رقابت بود تا اين كه با روي كار آمدن سلسله ي منحوس پهلوي، حاكميت انگليسيها به طور كامل در ايران تحكيم شد و بعد هم با گذشت دو سه دهه، امريكاييها وارد ميدان شدند و قدرت شيطاني و اهريمني و عيّارانه و دزدانه و خباثت آميز خودشان را سالها بر كشور و ملت ما ادامه دادند. در طول اين دويست سال، ملت ايران از خود رأيي نداشت. بر ثروت خويش مسلط نبود و از پيشرفت علم و صنعت در دنيا بي بهره بود و اميد درستي هم به آينده نداشت. اگر در گذشته - قبل از دوران استعمار و دخالت خارجيها در كشور ما - حكام ايراني و داخلي بر مردم جفا و ستم مي كردند و زور مي گفتند، در طول دوران ورود قدرتهاي استعماري به ايران، هم سلطه ي مستبدان بود، هم اعدامهاي بي محاكمه رواج داشت، هم زورگوييهاي بي حدوحصر و فشارهاي فراوان و اختناقهاي بي اندازه بر ملت ما

روا داشته مي شد و هم مستبدان به وسيله ي قدرتهاي بيگانه حمايت مي شدند و قدرتِ آنها مضاعف مي گرديد و ثروت كشور ما هم به وسيله ي هر دو - هم حكام داخلي مستبد و هم خارجيهاي زورگو - به باد غارت مي رفت. بر ملت ايران در طول قريب دو قرن چه گذشت؟ وقتي كتابهاي مستشرقاني را مي خوانيم كه در اين مدت به ايران آمدند تا از خوان گسترده يي كه به وسيله ي حكام به يغما مي رفت، استفاده كنند، هر انسان غيوري در وجود خود احساس تنگدلي و فشار مي كند و خجالت مي كشد كه اين گونه بيگانه ها را بر زندگي و مال و جان و سرنوشت سياسي مردم مسلط كردند و اين طور ملتي بزرگ و با استعداد و نيرومند - مثل ملت ايران - را به زنجير كشيدند و زير فشار قرار دادند. انقلاب، زندگي و نشاط و ايمان را به مردم باز گرداند درست است كه استعمار به صورت صريح و آشكار به كشور ما وارد نشد و مثل هند و الجزاير حكومت تشكيل نداد، اما حكامي كه استعمار به وسيله ي آنها در ايران اعمال نفوذ مي كرد، مثل عوامل و ايادي خود آنها براي استعمار عمل مي كردند. از درون، ملت را خوردند و نابود كردند و عقده هاي اين دويست سال - بخصوص در چند سال اخير كه فرهنگ اسلامي و استعداد و آرزوهاي سياسي مردم از سوي استعمارگران و قدرتهاي دخالتگر، بكلي به باد استهزا گرفته شده بود - در مردم ما انباشته گرديد. ملت ما براي اين كه حركتي انجام بدهند، آماده بودند. رهبر بزرگ و تفكر صحيحي لازم بود كه آنها را هدايت بكند. اين تفكر صحيح، همان

تفكر اسلامي بود كه در اعماق جان مردم، ريشه ي ايماني و اعتقادي داشت و آن رهبر و انسان بزرگ هم، همان بزرگمردي بود كه خدا او را براي نجات اين ملت، بلكه نجات همه ي مستضعفان - بخصوص مسلمانها در زمان و قرن ما - برگزيد و اين انقلاب عظيم انجام گرفت. قلمهاي مزدورِ موذيِ دست نشانده ي صهيونيستها و امريكاييها و ديگر دشمنان اسلام در دنيا، قريب يازده سال است كه مي نويسند: تا كنون دستاورد اين انقلاب در ايران چه بوده است؟! آنها كمبودها را بزرگ مي كنند و به چشم و رخ مردم مي كشند. آنها نمي دانند كه وقتي حركتي در كشوري انجام گرفت و ملت را وارد صحنه كرد و به ملت شخصيت داد و حكومت و دولت و مديريت كشور را از درون خود ملت بالا آورد و عقايد و ايمان مردم را بر زندگي آنها حاكم قرار داد و اين ملت زنده شد و احساس شخصيت كرد، ديگر در جلوي اين ملت، راه باز است. مشكل اساسي ما اين بود كه به وسيله ي استعمار، با دهها زنجير بسته شده بوديم. اين زنجيرها، زنجير سياسي و اقتصادي و فرهنگي و استبداد يك حكومت دست نشانده و بي اعتقادي اين ملت به خود بود. استعمار، اعتقاد و ايمان ملت به خودش را از او گرفته بود؛ اما انقلاب، زندگي و نشاط و ايمان مردم را به آنها برگرداند. ما امروز يك ملت زنده هستيم ما امروز، يك ملت زنده هستيم و به همين دليل است كه در طول اين يازده سال، در كشور ما به قدري كار و تلاش و خدمت مفيد انجام گرفته است كه در دوران آن

حكومتهاي جاير، امكان نداشت چنين كارهايي در چند برابر اين زمان انجام بگيرد؛ چون خودِ مردم در صحنه اند و ثروتشان در دست امناي خودشان است و مسؤولان كشور به سرنوشت ملت علاقه مندند و از ميان خودِ مردمند و بر رفتار مديران كشور، ايمان و تعهدات اسلامي حاكم است. قبل از اين انقلاب، اينها كجا بود؟ همه ي اينها به بركت اسلام و انقلاب و آن انسان بزرگ و آن امام به حق و حقيقتاً وارث پيامبران و شخصيت برجسته ي دوران ماست. عظمت و شخصيت امام و قيام ملت نيز به بركت اسلام بود. من، مي خواهم به ملت عزيزمان بگويم كه دهه ي فجر و بيست و دوم بهمن را قدر بدانيد. اين خاطره، بزرگترين خاطره ي ملت ما بعد از ورود اسلام به سرزمين و مرزهاي ماست. البته، دشمنان اسلام و انقلاب، با ياد دوران پيروزي انقلاب دشمنند؛ اما علي رغم ميل آنها، خاطره ي انقلاب را بزرگ بشماريد. در طول اين ده سال، هميشه دشمنان ما خواسته اند به اين انقلاب خدشه وارد كنند و سيماي منوّر امام را مخدوش نمايند. شما با گراميداشت دهه ي فجر، تمايل دشمن را خنثي كنيد. دستاورد بزرگ انقلابتان را قدر بدانيد كساني كه دم از طرفداري از حقوق بشر مي زنند و در يك چشم به هم زدن، حقوق ملتي را پامال مي كنند؛ امريكاييهايي كه ادعاي طرفداري از حقوق بشر مي كنند و با رژيمهايي كه اولين پايه هاي دمكراسي و آزادي و حقوق انسان در كشورشان وجود ندارد، صميميترين دوستيها را دارند و به آنها انتقاد نمي كنند؛ كشورهايي كه حتّي پارلمان ندارند و در كشورشان از حضور سياسي مردم خبري نيست و چنين پديده يي از نظر

سردمداران امريكا عيب محسوب نمي شود؛ با اسلام مخالف هستند و در حقيقت، آنچه كه آنها با او روبه رو مي باشند، اسلام است. آنها، دايماً مي خواهند از اسلام عيبجويي كنند و ايراد بگيرند. ملت ما به هر كيفيتي كه زندگي بكند و به هر پيشرفتي كه نايل بشود، در همه ي جريانهاي زندگي، دشمن از بدگويي نسبت به انقلاب و كشور و نظام اسلامي، باز نخواهد نشست. كاري كه دشمن مي تواند بكند، تبليغ عليه اسلام و انقلاب است. علي رغم اين عمل دشمن، شما دستاورد بزرگ انقلابتان را قدر بدانيد و اسلام و نظام اسلامي و انقلابي و راهي را كه امام در مقابل ملت ما ترسيم كردند، حفظ كنيد. امام، راه آزاد زيستن، كامل شدن، ساختن زندگي به شكلي كه مورد رضاي خدا و دستور اسلام است، سازندگي حقيقي زندگي و عدم سازش با قدرتهاي ضداسلامي را به ما نشان داد. اينها، براي ما درسهاي بيست و دوم بهمن است. بيست و دوم بهمن، عيد حقيقي ملت ما بيست و دوم بهمن، عيد حقيقي براي ملت ماست. بيست و دوم بهمن، براي ملت ما در حكم عيد فطري است كه ملت در آن، از يك دوران روزه ي سخت خارج شد؛ دوراني كه محروميت از تغذيه ي معنوي و مادّي را بر ملت ما تحميل كرده بودند. بيست و دوم بهمن، در حكم عيد قربان است؛ زيرا در آن روز و به آن مناسبت بود كه ملت ما اسماعيلهاي خودش را قرباني كرد. بيست و دوم بهمن، در حكم عيد غدير است؛ زيرا در آن روز بود كه نعمت ولايت، اتمام نعمت و تكميل نعمت الهي، براي ملت ايران صورت

عملي و تحقق خارجي گرفت. مسؤولان برگزار كننده ي دهه ي فجر، بايد تا آن جا كه در وسعشان است، با برنامه هاي خوب و متنوع و پُرمغز و پُرمعنا، مردم را با حقيقت اين دهه آشنا كنند. همچنين برادران مسؤول زندانها - كه اميدواريم ان شاءاللَّه رفتار آنها با زندانيان، درست طبق همان رفتار اسلامي باشد - كساني را كه مي توانند مشمول عفو بشوند، مشخص كنند. هيأت عفوي هم كه از طرف حضرت امام(ره) مأمور شده بودند، ان شاءاللَّه با همان علاقه مندي و پشتكار، مسؤوليت بزرگ خودشان را تعقيب كنند و بتوانند كساني را كه مستحق رحمت اسلامي هستند، مشخص نمايند. ان شاءاللَّه خداوند بر همه ي آحاد ملت ما، باران فضل و رحمت خود را نازل كند و آنها را مشمول بركات مادّي و معنوي خود قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با مسؤولان دفاتر نمايندگى ولىّ فقيه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى

سخنراني در ديدار با مسؤولان دفاتر نمايندگي وليّ فقيه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم وظايف عادي و ويژه ي دفاتر نمايندگي از زيارت آقايان عزيز خيلي خوشحالم. اين ديدار، هميشه براي من مايه ي مسرّت بوده است. آقايان مسؤول دفاتر نمايندگي حضرت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) هرگاه در آن زمان تشريف مي آوردند و ما آنها را زيارت مي كرديم، از مشاهده ي اين هياكل علم و عمل و انسانهايي كه صرفاً به پيمودن راه علم و دين اكتفا نكردند، بلكه در طريق عمل، آن هم عملي بسيار حساس و مهم و تعيين كننده قدم برداشتند و بحمداللَّه تا حدود زيادي هم موفق بودند، هميشه احساس خوشوقتي و مسرّت مي كرديم. الان هم همان طور است. لازم است كه من از همه ي آقايان مسؤول در اين كارِ عظيم و از كساني كه با شما كار

مي كنند، تشكر كنم. مسأله براي دفتر و حوزه ي نمايندگي در سپاه، دو بخش دارد كه بايد با هم مخلوط نشود: يك بخش، وظايف عادي و معمولي اين تشكيلات است؛ يعني به طور طبيعي دفترها يا حوزه ي نمايندگي، چه شرح وظايفي دارد كه اين امر مهمي است. بخش ديگر اين است كه چون نمايندگي رهبري در نيروهاي مسلح، نمايندگي فرماندهي است و در حقيقت چون رهبر، فرمانده هم است و جريان ويژه يي ميان نيروهاي مسلح و فرماندهي كل آن نيروها برقرار مي باشد، بنابراين مي تواند به حيث ارتباط با فرماندهي، مأموريتهايي را به حسب اقتضاي شرايط - غير از آن مأموريت اصلي - داشته باشد. مثلاً در مواردي ممكن است فرماندهي كل مصلحت بداند ارتباط حفاظتها يا مواردي از اين قبيل را - كه مربوط به فرماندهي كل است - به دفتر و حوزه ي نمايندگي بدهد؛ ليكن اينها وظايف طبيعي و عادي نيست، بلكه وظايف فوق العاده و ويژه است كه در درجه ي دوم اهميت قرار دارد. آنچه كه در درجه ي اول اهميت قرار دارد، مسؤوليت اوّلي است كه همان مأموريت عادي اين حوزه ي نمايندگي را تشكيل مي دهد. ارتباط نزديك بقا و سلامت سپاه با نظام به عنوان مقدمه، مطلبي را كه براي آقايان واضح است، مجدداً تكرار مي كنم و آن اين است كه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، يك نيروي نظامي است كه بقا و سلامت او، با بقا و سلامت نظام ارتباط نزديكي دارد. يعني اگر اين نيرو سالم و قوي باقي بماند - به حسب موازين عادي - نگراني يي در مورد انقلاب و سلامت و بقاي آن باقي نخواهد ماند؛ زيرا وقتي چنين نيروي نظاميِ مؤمن و

مخلص و فداكار و كاملاً با ديد انقلابي و داراي نيروي عظيمي - مانند بسيج - در كشور وجود دارد، ديگر تهديدي از نوع تهديدهاي نظامي، حقيقتاً براي انقلاب نگران كننده نيست. تهديدهاي اخلاقي و معنوي، بحث ديگري دارد كه بايستي دستگاههاي ديگر، متصدي و متكفل مقابله با آن شوند. اگر سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، عارف و عامل به وظيفه ي اسلامي باشد، اين خصوصيات را داراست و اگر عارف و عامل به وظيفه ي اسلامي نبود، اين شأن و خصوصيات را نخواهد داشت. آنچه كه در سپاه مهم است، اين است كه داراي معرفت ديني باشد تا اشتباه نكند و فريب نخورد. كافي هم نيست كه فقط فرماندهان معرفت ديني داشته باشند. چون اصولاً بافت ارتش اسلامي اين طور است و از آن جا كه سپاه، يك ارتش اسلامي است كه از خود اسلام و انقلاب جوشيده، بايد چنين ويژگي را دارا باشد. اين طور نيست كه بگوييم فرمانده، خوب و مورد اعتماد باشد، بدنه ي سپاه هر چه بود، بود. نبايد وضعيت مثل خوانين و حكام سابق باشد كه به كشور يا استان يا شهري مي رفتند و بعد همه ي امور آن شهر يا منطقه را به آنها محول مي كردند و ديگر كاري به كار بدنه ي مردم نداشتند. وضعيت در افواج نظامي نيز همين طور بود. يك فوج يا واحد نظامي را به دست يك نفر مي سپردند و ديگر كاري به كار او نداشتند و نمي پرسيدند كه اين فوج، چه چيزهايي نياز دارد يا چگونه عمل مي كند يا چگونه اداره و تغذيه مي شود! خير و شر اين گونه واحدهاي نظامي، با يك نفر بود و از او

مسؤوليت مي خواستند. در ارتش اسلامي، اصلاً بحث اين گونه نيست. هر چند فرمانده مسؤوليتهاي خيلي بالايي دارد، اما يكايك بدنه، براي مسؤولان نظام و كساني كه در كل بار سنگين مسؤوليت را بر دوش دارند، داراي مسؤوليتند. بنابراين، همه ي بدنه بايستي داراي معرفت ديني باشد. حوزه ي كار فرمانده ي سپاه و دفاتر نمايندگي متفاوت است مطلب دوم درباره ي تقواست. يكايك برادران سپاه بايد تديّن و تقوا - يعني همان طهارت و عمل به موازين ديني - را دارا باشند. اين، همان مسؤوليت اصلي - يعني علم و عمل و معرفت و آگاهي ديني - است. البته، معرفت و آگاهي ديني، شامل مسايل سياسي هم مي شود و منظور فقط نماز و روزه و امثال اينها نيست. دشمن شناسي و دوست شناسي و جريان شناسي و قدرت تحليل مسايل سياسي، جزو همان بخش معرفت ديني و عمل است. اين، وظيفه ي اصلي نمايندگي است و از بالا تا پايين سپاه، بايد در اين جريان حضور داشته باشند. البته، اين جريان زير امر فرماندهي هم نيست و اصولاً فرمانده ي سپاه و حوزه ي نمايندگي، موازي نيستند؛ اگر چه موظف و مأمور به همكاري و كمك و تأييد او مي باشد. دستگاه نمايندگي، به هيچ وجه نبايد به عنوان يك جريان معارض يا مزاحم و اخلال كننده در امر فرماندهي به شمار آيد. اين، واقعاً يك ملاك است. اگر در واحد نظامي، فرماندهي اختلال پيدا كرد و دچار تزلزل شد، هيچ اميدي به آن مجموعه ي نظامي نيست. اصولاً يگان نظامي، غير از يك عده افراد است. لشكر به معناي عامش - يعني يك مجموعه ي نظامي - معنايي غير از معناي صد نفر، پانصد نفر يا دو هزار

نفر دارد؛ زيرا ممكن است دو هزار نفر باشند، اما يك لشكر نباشند؛ چون ماهيت لشكر به چند چيز ديگر - غير از افراد - نيز قوام دارد كه اهمّ آنها سازماندهي و مديريت واحد نظامي است كه اساساً از لحاظ محتوا، با مديريتهاي غيرنظامي متفاوت است. بنابراين، لشكر اگر سازماندهي نداشت، لشكر نيست و اگر ده برابرِ آن هم آدم باشند، ارزش نظامي ندارد؛ زيرا مثل اين است كه مسلح نباشند. يا مثل اين است كه اصلاً كسي نباشد. اگر سازماندهي بود، اما در آن بالا فرماندهي قرار نداشت، باز هم فايده يي ندارد. معناي نبودن فرمانده، اين نيست كه جسم فرمانده نباشد. فرمانده اگر خودش بود، اما اختيارات فرماندهي نداشت يا قدرت و عرضه ي فرماندهي نداشت، ديگر فرمانده نيست. پس، يكي از معيارهاي اصولي ما اين است كه اختلالي از ناحيه ي حوزه ي نمايندگي در كار فرماندهي به وجود نيايد. از طرفي، چون كار علم و عمل و حفظ جهت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، يك امر عنصري و در واقع دميدن روح در كالبد است و انجام اين كار مهم را حوزه هاي نمايندگي عهده دارند، لذا از طرف فرماندهي نيز نبايد خللي در اين امر صورت بگيرد. بنابراين، حوزه ي كار اين دو، با يكديگر متفاوت است؛ ولي بايد دقت كرد كه از بالا تا پايين ترين رده هاي سپاه - چه رده هاي عملياتي و چه اداري - حضور نمايندگي رهبري كاملاً محسوس باشد و تمام يگانها و خطوط جبهه و پشت جبهه و قرارگاهها، آن را احساس كنند. اين موضوع، حتّي ممكن است از طريق حضور اشخاص و يا صدور دستورالعملها محقّق شود. وجود حوزه ي نمايندگي بايد

حس شود وجود حوزه ي نمايندگي بايد حس شود؛ زيرا به نظر من مسأله ي حوزه ي نمايندگي، مسأله ي بسيار مهمي است. به ياد دارم كه سه، چهار سال قبل از اين، وقتي برادران دفاتر نمايندگي را در جمع مسؤولان بالا زيارت مي كرديم، من همواره در مقابل اعتراض به بعضي از نابسامانيهايي كه در گوشه و كنار وجود داشت، توصيه مي كردم كه اصلِ قضيه، دفاتر نمايندگي امام است كه با حضور يك عده روحاني آشنا به مسؤوليت و داراي معرفت و روحيه ي انقلابي و خستگي ناپذير و پُراميد در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تشكّل يافته است. اگر در مجموعه ي سپاه، اين مهم تأمين شد، به نظر ما هيچ مشكل ديگري، مشكل اصلي نيست و قابل حل شدن است. بنابراين، مسؤوليت فوق العاده مهمي بر عهده داريد. امروز هم شما خوب مي دانيد كه ما بايد آماده باشيم. واقعاً نيروهاي نظامي ما نمي توانند نسبت به مسايل جبهه ها بي تفاوت بمانند. بايد آمادگي كامل باشد. حضور ارتش و سپاه بايد قوي باشد. ان شاءاللَّه با كمك شما آقايان وتدابيري كه مي انديشيد، اين مهم تأمين شود و آمادگيها از همه جهت وجود داشته باشد. نبايد هيچ اُفت روحي و معنوي در سپاه مشاهده شود ما بايد اين نكته را در نظر بگيريم كه هر كسي وارد سپاه شد، در زير شعاع تربيت و اراده ي معنوي شما، روزبه روز كمالات معنويش بيشتر شود و پيشرفت كند. نبايد هيچ افت روحي و معنوي در سپاه مشاهده شود. برادران! با قرآن و حديث و مفاهيم اسلامي آشنا بشويد و قدرت درك ذهني خود را بالا ببريد و از لحاظ عملي، واقعاً مراقب و مواظب و اهل عبادات و فرايض و نوافل

و صفا باشيد. همان گونه كه در ذهنيت عمومي خود ما و مردم از سپاه، اين موارد وجود داشته، الان هم تا حدود زيادي همين نكات وجود دارد. در نظر خيلي از مردم، سپاه واقعاً يك عنصر مقدس تلقي مي شود. اين برداشت را واقعاً بايد ما تحقق ببخشيم و عموميت بدهيم و از آنچه كه تاكنون وجود داشته، ان شاءاللَّه بيشترش كنيم. ما آقايان را دعا مي كنيم و وظيفه ي خود مي دانيم كه هر جا لازم باشد، بدون دريغ حمايت و تأييد هم بكنيم؛ چون كار را حقيقتاً كار مهمي مي دانيم. ان شاءاللَّه خداوند آقايان را موفق و مؤيد بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى، در آستانه ى يازدهمين سالگرد پيروزى انقلاب اسلامی

سخنراني در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي، در آستانه ي يازدهمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الاطيبين الاطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: قل انّما اعظكم بواحدة ان تقوموا للَّه(1) جمهوري اسلامي، عزيزترين ميراث بعد از پيامبر جلسه ي بسيار جامع و صميمي و كارآمدي است. از مدتها پيش مايل بودم كه اجتماعي با همه ي كارگزاران عمده ي كشور - دولت محترم و نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي و قوّه ي مقننه و مسؤولان عالي رتبه ي قوّه ي قضاييه و شوراي محترم نگهبان و مجمع تشخيص مصلحت و دستگاههاي عمده ي اداره كننده ي نظام - داشته باشم. مقصود من هم اين نبوده و نيست كه در اين جلسه و جمع بزرگ، مسأله ي خاصي را مطرح كنم تا در مورد آن تصميم گيري شود؛ بلكه نفسِ اجتماع شما برادران عزيز و نشستنتان در كنار يكديگر و به وجود آمدن اين فرصت براي

همه كه يكديگر را ببينيم و بشناسيم و تا حدودي از حالِ هم مطلع بشويم و اگر سؤالي داريم، از هم بكنيم و اگر توصيه يي داريم، به يكديگر بكنيم و اگر درخواستي از هم داريم، مطرح نماييم و اگر حتّي گله يي از هم داريم، روبه رو به هم بگوييم، مورد نظر بوده است. اعتقاد من بر اين است كه جمهوري اسلاميِ عظيم و قوي، عزيزترين ميراثي است كه بعد از ميراث اسلامي رسول اكرم(ص)، شخص عظيمي براي امت و قوم خود باقي گذاشته است. در اين نظام و مجموعه و در اين كشور و پايگاه و در هر حركت و نقطه ي عزيمتي، يكايكِ ما مسؤوليم و نسبت به اين راه تعهد و تكليف داريم. امروز، ما به اين نشستها و مذاكره ها و اين گونه صميميتها و همكاريها و از هم خواستن و به هم گفتن و از هم گله كردن و با يكديگر همدلي كردن، احتياج داريم. همه ي ما مسؤوليم مسأله ي ما، مسأله ي يك شخص يا يك دولت و چند نفر آدم نيست؛ بلكه مسأله ي اسلام است. آن چيزي كه مانع ما مي شود تا نسبت به حوادثي كه در مقابلمان مي گذرد، بي تفاوت بمانيم، تكليف اسلامي است. آن چيزي كه مانع مي شود تا آنچه را لازم مي دانيم، قولاً و عملاً اتيان نكنيم، تكليف اسلامي است؛ چون مسأله ي ما نيست، بلكه مسأله ي اسلام است. ما عامل و بنده و مكلفيم. براي همين است كه موظفيم راهمان را دقيق انتخاب بكنيم. بين افراد فرقي هم نمي كند. همه ي ما، از بالاترين مسؤول در اين نظام تا كوچكترين كارگزار درسلسله مراتب اجرايي و قضايي و غيره، مسؤوليم. اين خطاب رسول اكرم(ص) به

همه ي مسلمين است كه: «كلّكم راع»(2). امروز هم خطاب به همه ي مسلمين مي باشد. اين خطاب، نسبت به من و شما زنده تر از هميشه است. امروز، همه بايد براي بهترين وضعيت و بهترين كار تلاش كنند: «للّتي هي احسن». پس، جلسه ي امروز به قصد اين تشكيل شده كه ما قدري با هم باشيم. برنامه ي سخنراني هم به معناي رايج آن نيست. جناب آقاي هاشمي قصد داشتند يك ربع تا بيست دقيقه صحبت بكنند؛ ولي من از ايشان درخواست كردم كه قدري مفصلتر صحبت كنند. واقعاً قصد اين نيست كه در اين جا سخنراني ايراد بكنيم. همه جا مي توان سخنراني كرد؛ ولي قصد چيز ديگري است. قصد اين است كه ما به عنوان يك عده رفيق و همكار و دوست و كساني كه در طول ساليان متمادي با هم بوده ايد و با هم بوده ايم و اين راه طولاني و پيچ وخمها و گردنه ها را پشت سر آن راهبرِ واردِ قويِ بيدار و حقيقتاً استثنايي طي كرده ايم و شبها و روزها در سختيها و شاديها و فتحها و شكستها با هم بوده ايم، حالا هم كه همين مجموعه كشور را اداره مي كند، اين جمع با هم باشند. بايد اين مجموعه با هم كار كنند و با هم صادق باشند. ما مي خواهيم اين نكته را توصيه و تأكيد كنيم و به تحقق آن كمك نماييم. من به تنهايي هم در اين قضيه مسؤول نيستم؛ يكايك شما مسؤوليد. چنين اجتماعي از مسؤولان نظام، در اين جهت خيلي مي تواند كارساز و كارآمد باشد. هر كاري كه امام انجام مي داد، با قصد قيامِ للَّه بود و اما آن نكاتي كه به ذهنم رسيد مطرح كنم، از

اين قرار است: اول، مضمون آيه يي است كه تلاوت كردم و خوب مي فهميم كه اين آيه، مد نظر امام فقيدِ عزيزمان در طول زندگيش بود: «قل انّما اعظكم بواحدة ان تقوموا للَّه»(3). سالها پيش، نوشته ي ايشان در دفتر يادبود مرحوم وزيري را در يزد زيارت كردم. آن مرحوم، من را به منزلش برد و با تفصيلاتي، اين نوشته را كه در صندوقچه يي گذاشته بود و تقريباً در گوشه يي از خانه اش مخفي كرده بود، آورد و باز كرد و نوشته ي امام را كه در سالهاي دهه ي بيست نوشته بودند «قيامِ للَّه»،به من نشان داد. اصلاً محور حرف در نوشته ي ايشان، قيامِ للَّه بود. آن ذهن جوّالِ وسيع و ديد حكيمانه ي ايشان، اين قيامِ للَّه را در آن دوران - كه تازه از اختناق رضاخاني بيرون آمده بودند - بر كارهايي كه به نظر شريفشان مي شد انجام بدهند و بايد افراد انجام مي دادند و احساس مسؤوليت مي كردند، منطبق ساخت. يكي دو صفحه نوشته بودند. آن نوشته، حاكي از يك حركت ارتجالي نبود و معلوم مي شود در ذهن شريف ايشان و در تمام مراحل زندگي، «ان تقوموا للَّه مثني و فرادي»(4) سابقه داشته است. بحمداللَّه ديگر براي همه ي ما و ملت ايران، در كليات زندگي اماممان چيز پوشيده يي باقي نماند. همه ديدند كه حركت و گفتن و سكوتش براي خداست و هر كاري كه انجام مي داد، با قصد قيامِ للَّه بود. تنها همين يك چيز هم بود كه موجب شد به دست آن بزرگوار - كه قطعاً مرتبه ي تالي پيامبران و ائمه(ع) بود - يك معجزه اتفاق بيفتد. اين چيزي كه اتفاق افتاده و تحول عظيم جهاني كه به دنبال انقلاب اسلامي

پديد آمده، واقعاً يك معجزه است. اين معجزه، به دست امام(ره) اتفاق افتاد و امام هم با تكيه به «ان تقوموا للَّه»(5) توانست اين كار را بكند. حذف دين از صفحه ي عالم، تمايل قدرتمندان در ارزيابي كاري كه به دست امام و با تكيه به قيامِ للَّه اتفاق افتاده و بهتر اين است كه من وارد بحث نشوم؛ چون حقيقتاً آن قدر قضيه عظيم و حرف زياد است كه مشكل بتوان حق سخن را ادا كرد. من همين قدر به شما برادران كه كتاب و تاريخ خوانده ايد، بگويم كه سالهاي متمادي است روال حركت عالم به سمت دوري از معنويت و دين است. چند قرن است كه دنيا اين گونه حركت مي كند و البته اين دلايلي دارد و چيز ناشناخته و مجهول العلّه يي هم نيست. در دويست سال اخير - يعني قرن نوزدهم و بيستم كه اصطلاحاً قرن روشنفكري و انسانگرايي و اوج پيشرفتهاي صنعتي و علمي است - حركت با سرعت به سمت بي ديني و جدا شدن از معنويت بوده است. مقداري از اين سير طبيعي است؛ زيرا لازمه ي آن چيزهايي كه پيش آمد، همين بود. يك مقدار هم حركت ارادي و از روي برنامه ريزي بوده است. تمام دستگاههاي قدرتمند عالم به اين نتيجه رسيده اند كه بايد دين را از صفحه ي عالم بزدايند. نه اين كه بكلي اسم دين را از بين ببرند؛ بلكه معناي دين حقيقي و خالص را - اگر چه به ظواهرش هم احتفاظ بشود - از بين ببرند. ايمان واقعي ديني بايد از بين مي رفت و چه قدر پول صرف شد و چه قدر آدمها از روي عقيده - و نه خيانت گونه - حذف

ايمان ديني را براي بشريت لازم دانستند. آنها كتاب نوشتند، كار هنري كردند، تبليغات كردند، زور بخرج دادند، پول خرج كردند تا معنويت را در دنيا - از جمله در جهان اسلام - از بين ببرند. تحول عظيم دنيا، ناشي از اسلام و انقلاب اسلامي آن وقت در چنين دنيايي كه اين همه تلاش ضد معنوي صورت گرفته است، در يك نقطه ي حساس، حكومت و نظامي بر اساس معنويت و اسلام به وجود مي آيد. اين، همه ي معجزه نيست؛ بلكه آغاز معجزه و به وجود آمدن اين حكومت و استقرار دهساله ي آن است كه ما در اين مدت لحظه به لحظه پيش رفتيم. اگر كسي تصور كند كه ما در اين ده سال، يك لحظه متوقف بوده ايم، اشتباه كرده است. در اين ده سال، ما لحظه به لحظه پيشروي و حركت تكاملي داشته ايم. استقرار و حركت تكاملي اين نظام ديني در طول اين ده سال، تمام اين زمامها و بندها و بستهايي كه از طرق مختلف نظام جهاني را حفظ كرده بود، باز كرده و تمام اين اوضاع را به هم ريخته است. بدانيد كه اگر انقلاب اسلامي پيروز نشده بود و ايران جمهوري اسلامي نمي شد، نظامهاي كمونيستي به اين زودي متلاشي نمي شدند. البته درست است كه يك روز ماركسيسم و نظامهاي ماركسيستي شكست مي خوردند، اما آن روز حالا نبود. آن روز، ممكن بود سي يا چهل و يا شصت سال ديگر باشد. تحول عظيمي كه در دنيا به وجود آمد، ناشي از اسلام و انقلاب اسلامي و روآمدن معنويت بود. اين، ادعا نيست؛ اين تحليل است و من به آن اعتقاد دارم. تمام مسايلي كه

در دنياي اروپاي شرقي و كلاً بلوك شرق به وجود آمد، ريشه اش به معجزه ي انقلاب اسلامي بر مي گردد. شروع اين تحرك در لهستان بود و هنوز چند ماهي از پيروزي انقلاب ما نگذشته بود كه در آن جا اتحاديه ي همبستگي، فعاليتهاي خود را به شكل زيرزميني و مخفي آغاز كرد. دعواي آنها با دولت لهستان به خاطر اين بود كه مي خواستند مراسم مذهبي خود را انجام بدهند، ولي دولت كمونيست نمي گذاشت. آن وقت در شوراي انقلاب، با دوستان همين قضيه را مطرح كرديم و گفتيم عجيب است كه در يك كشور كمونيستي و در يك نظام محكم ضد ديني، چنين خواسته يي مطرح شود. واقعاً چه كسي خيال مي كرد كه درون اينها اين قدر خالي است؟ كشورهايي كه حاكميت قدرت فكري و تشكيلات حزبي، قويترين حاكميتها بر نظام آنهاست، ناگهان از درونشان چنين حركتهايي پديد مي آيد. در كشور لهستان، شايد مثلاً سي و اندي سال نظام بي ديني حاكم بوده؛ ولي در كشورهاي ديگر، پنجاه يا شصت و يا هفتاد سال عليه دين حرف زده شده بود و موزه ي آتئيسم درست كرده بودند و تمام چيزهايي كه نشانه ي ضديت با خدا داشت و به معناي نفي خدا بود، يك جا جمع كرده بودند تا جلوي چشم مردم باشد و مردم آنها را نگاه كنند!! در كشور لهستان، ناگهان يك حركت كارگري به نام اتحاديه ي همبستگي به وجود مي آيد و شعارش اين است كه مي خواهيم به كليسا برويم؛ چرا دولت نمي گذارد؟! اتحاديه ي همبستگي در لهستان، چند سال براي اين منظور مبارزه كرد. معجزه ي انقلاب اسلامي و امام(ره) حالا همين رشته را شما بگيريد و ببينيد كه اين خشت از كجاي خَرَند

بيرون آمده بود. ما مشهديها، از اين كار به «خشت از خَرَند بيرون آمدن» تعبير مي كنيم. مي دانيد مجموعه ي خشتي كه محكم كنار هم چيده اند، خيلي سفت است. گاهي ممكن است استحكام آن بتواند بنايي را روي خودش نگهدارد، اما اين استحكام تا جايي است كه اين خشتها همين طور رديفِ هم ايستاده باشند. اگر شما يكي دو عدد را كه از اين خَرَند بكنيد و بيرون بياوريد، ديگر چيزي باقي نمي ماند و استحكامش از بين مي رود. قضيه اين است. من مي گويم آنچه كه امروز ما در دنيا مي بينيم (به هم ريختن نظم بلوك بندي دنيا) اين، معجزه ي انقلاب اسلامي و امام(ره) و معجزه ي «ان تقوموا للَّه» است. آيا آن روزي كه امثال ما و شما، در سياه چالها و سلولها و خانه هاي مخفي و محيط غربت مي رفتيم و مي دويديم، چنين معجزه يي را كه امروز به وقوع پيوسته است، باور مي كرديم؟ آن روزها فشار زيادي روي ما و امثال ما بود و خود من از دو طرف مورد تهديد دستگاه بودم و به خاطر دو جريان و دو پرونده دنبالم بودند. جايي را سراغ كرده بودم كه چند روزي آن جا باشم. از يك محل به آن محل مي رفتم. در خيابان كه راه مي رفتم، وضع خودم را به آن آدمي كه روي زمين يخي صاف - مثل شيشه - حركت مي كند و بايد با كمال دقت راه برود و مطمئن نيست كه لحظه ي بعد محكم به زمين نخواهد خورد و استخوانهايش نخواهد شكست، تشبيه مي كردم. ما و همه ي برادراني كه در دستگاهها بودند، سالها اين طور زندگي كرديم. آيا فكر مي كرديم روزي ايران كه قلعه ي مستحكم استكبار جهاني است، به

قلعه ي مستحكم مبارزه در مقابل آن تبديل بشود؟ ولي ديديد كه شد. امام، قيامِ للَّه را به ما ياد داد آنچه كه ما امروز در مقابل خود داريم، يك ايران آباد و كامل و از همه جهت مورد غبطه ي دوست و دشمن است. آنها به كشور و صنعت و كشاورزي و حكومت و عدالت اجتماعيِ ما، با ديد تحسين آميزي نگاه مي كنند. به نظر شما، آيا رسيدن ما از اين جا به آن نقطه، مشكلتر از رسيدن ما از آن نقطه به اين جاست؟ نه، به نظر من خيلي آسانتر است. از آن جا به اين جا رسيدن، يعني تبديل شدن قلعه ي امن استكبار جهاني به سنگر مستحكم ضد آن - كه امروز بحمداللَّه ايران، آن گونه است و خواهد بود - به مراتب طولانيتر و دشوارتر و طي نشدني تر از آن راهي است كه ما امروز مي خواهيم به آن نقطه ي مطلوب - يعني يك كشور آبادِ آزادِ عادلانه ي مرتبِ خوبِ اسلاميِ پُرتپشِ پُرحركتِ آبرومند و عزيز - برسيم. اين راه، خيلي نزديكتر و رفتنيتر و شدنيتر و ابزارش در اختيارتر از آن راه است. ما مي توانيم اين راه را برويم؛ اما شرطش «ان تقوموا للَّه»(6) است. ما هم بلد نبوديم. ما مردم چيزي نمي دانستيم. بايد اعتراف كنيم كه آن مرد الهي به ما قيامِ للَّه را ياد داد و آن جا كه لازم بود براي خدا قيام كنيم، دست ما را گرفت و بلندمان كرد. خدا به او اين قدرت را داده بود. سخن من اين است كه از حالا به بعد هم بايد قيام للَّه باشد و بايد براي خدا كار كنيم و براي او حرف

بزنيم و اقدام و انتقاد و تعريف و دشمني و دوستي و سكوت كنيم و براي خدا بنويسيم. واقعاً آن چيزهايي را كه در انگيزه ي خدايي داخل مي شود، كنار بگذاريد؛ چون ما را فريب مي دهد. امروز، روزي نيست كه ما ديگر در مقابل نفس خودمان فريب بخوريم. اگر اين قيام للَّه نشد، حداكثر اين است كه به سمت يك وضعيت معمولي در دنيا كشيده خواهيم شد كه اين براي ما هيچ جاذبه يي ندارد. شما فرض كنيد ما مثل كشور ژاپن شويم - ديگر از آن بالاتر كه نمي شود - يا مثل يك درجه پايين تر از آن شويم؛ با اين همه، وقتي قيام للَّه نباشد، اين مجموعه جاذبه يي ندارد. وقتي معنويت نباشد، وقتي كار براي خدا نباشد، وقتي تشكيل جامعه ي نمونه ي انساني هدف نباشد، اصولاً تلاش و زحمت وجهي ندارد. بايد براي خدا حركت كرد و در چارچوب اهداف الهي تلاش نمود. «وفي ذلك فليتنافس المتنافسون»(7). آدم بايستي تلاش كند، زحمت بكشد، كار بكند؛ والّا وجود او بي فايده است. اين همه كشور در دنيا هست، بعضي آباد، بعضي ويران؛ اما آنچه كه ما دنبالش هستيم، تحقق ارزشها و اهداف الهي است. ارزشهاي عمده يي براي ما وجود دارد كه بايد دنبال آنها باشيم. بايد آرمانها و اهداف انقلاب را با قيامِ للَّه تأمين كنيم. مكتب و مردم، دو پايه ي ارزشهاي انقلاب ارزشهايي كه ما در انقلاب براي آنها مي خواهيم تلاش كنيم و كارمان براي آنهاست، دو مبنا و پايه دارد: مكتب و مردم. مكتب بدون مردم متصوّر نيست؛ چون مكتب ما مكتبي نيست كه از مردم جدا بشود. اصلاً اين يك فريب است كه ما بياييم اسلام را از

نفع و خيل مردم جدا كنيم و بگوييم مردم و سرنوشت آنها را رها كنيد و به دين و خدا و اسلام بچسبيد! اين، همان اسلامِ تحريف شده است. اين، همان چيزي است كه امام(ره) از اول شروع مبارزه با آن جنگيد. بسياري از آدمهاي خوب و عالِم، حرف امام را در اين راه فهميدند و البته بعضي از متحجّران و نادانها هم تا آخر نفهميدند و هنوز هم بعضي اين حقيقت را نمي فهمند. تفكر اسلامي، از خيل مردم و براي مردم بودن جدا نيست. هر چيزي كه شما ديديد به نظرتان اسلامي است، اما از صلاح مردم مجرد است، بدانيد در شناخت و فهم اين كه آن اسلام است، اشتباه مي كنيد يا در فهم خود آن شيئ محققاً اشتباهي وجود دارد. پس، پايه ي ارزشهاي اسلامي و انقلاب ما، بر دوپايه ي مكتبي و مردمي است. بدون تأمين عدالت اجتماعي، جامعه ي ما اسلامي نخواهد بود من در اين جا چند ارزش را كه جزو ارزشهاي اصلي ما هستند، مطرح مي كنم كه بايد تمام تلاشمان بر اساس اينها باشد: در محيط سياست داخلي، يكي از چيزهايي كه لازم است، «عدالت اجتماعي» است. بدون تأمين عدالت اجتماعي، جامعه ي ما اسلامي نخواهد بود. اگر كسي تصور كند كه ممكن است دين الهي و واقعي - نه فقط دين اسلام - تحقق پيدا كند، ولي در آن عدل اجتماعي به معناي صحيح و وسيع آن تحقق پيدا نكرده باشد، بايد بداند كه اشتباه مي كند. هدف پيامبران، اقامه ي قسط است: «ليقوم النّاس بالقسط»(8). اصلاً پيامبران آمدند تا اقامه ي قسط كنند. البته، اقامه ي قسط يك منزل در راه است و هدف نهايي نيست؛

ليكن آنها كه آمدند، كار اولشان اين است كه اقامه ي قسط كنند و مردم را از شر ظلم و جور طاغيان و ظالمان نجات دهند. هدف حكومت وليّ عصر (عجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف) در آخر زمان هم باز همين عدل است. وقتي شما روايات مربوط به امام زمان(عج) و همچنين دعاها و زيارتهاي مربوط به ايشان را مي خوانيد، مي بينيد كه روي چه چيزي تكيه مي شود: «وانت الّذي تملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا». كلمه ي «بعد» در يكي دو دعا بيشتر نيست. من يك وقت در نماز جمعه گفتم كه «تملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا» را در جايي پيدا نكردم. گفتم: به جز دو جا، در روايات «كما ملئت ظلما و جورا» آمده است. يكي از آن دوجا زيارت غيرمعتبري است و ديگري كه زيارت نسبتاً خوبي است، سند درستي ندارد. «سلام اللَّه الكامل التّام»، آن جا هم «بعد ما ملئت ظلما و جورا» است. در همه ي اين روايات و دعاها، مسأله ي آمدن امام زمان(عج) معلل به اين شده كه آن بزرگوار بيايد و در دنيا قسط و عدل بياورد. اصلاً مشكل دنيا در اين است كه قسط و عدل نيست. مشكل دنيا روزبه روز هم زيادتر مي شود. شعله هاي ظلم نظام استكبار روزبه روز مشتعلتر مي شود هم اكنون تحولاتي در اوضاع جهان به چشم مي خورد كه البته نمي دانيم در آينده چه خواهد شد. هنوز تكليف دنيا و قطب بنديهاي آن معلوم نيست. اقتدار شرق و غربي كه با همديگر موازنه و رقابت و مسابقه داشتند، شكسته شد و ديگر مثل گذشته، شرق در مقابل غرب نيست. وقتي شرق نيست، غرب هم ديگر به آن معنا وجود ندارد.

الان هيچ معلوم نيست كه دنيا دست چه كسي است. البته امريكاييها رو به تقويت هرچه بيشتر خودشان هستند و اروپا هم براي خودش فكري مي كند؛ اگر چه امروز براي اروپا، فكر كردن سخت تر از پارسال است. پارسال مثل همين روزها، اروپا در فكر اروپاي متحد 1992 بود؛ ولي امروز ديگر اين حرف خيلي معنا ندارد. تمام اين تحولات عظيم، در كمتر از يك سال اتفاق افتاد. مقداري از قوام اين اروپاي متحد، به وجود آن چنان بلوك شرقي و آن چنان امريكايي بود. امروز ديگر آن قوام هم نيست و دنيا، دنيايي است كه هنوز از لحاظ قطب بندي و مرجع سياسي وضع روشني ندارد؛ ليكن در بين همه ي اين جنجالها، ما شعله هاي ظلم و جور و نظام ظالمانه و استكبار را مشاهده مي كنيم كه روزبه روز مشتعلتر مي شود: «كما ملئت ظلما و جورا». الان دنيا از ظلم و جور پُرشده و واقعاً ملتها پناهي ندارند. اگر ما خودمان را در سايه ي اسلام حفظ كنيم، مي توانيم پناه ملتها باشيم. بنابراين، هدف بزرگ پيامبران و هدف قيام وليّ عصر(عجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف) تأمين عدالت اجتماعي است. اولين ارزش در نظام ما از لحاظ عملي، بايد تأمين عدالت اجتماعي باشد. اين مهم بايد در تمام برنامه ريزيها و عملها و امثال آن، مورد توجه قرار گيرد. صحنه ي جامعه را از فقر و ناامني و بي سوادي پاك كنيم كار ديگري كه بايد انجام دهيم، اين است كه صحنه ي جامعه را از سه دشمن بزرگ، يعني فقر و ناامني و بي سوادي پاك كنيم. هر جامعه ي عقب افتاده يي، سه دشمن اساسي دارد كه بايد آن را از جامعه، ما برطرف كنيم. بايد براي رفع آن، برنامه ريزي و

كار و تلاش بشود. ناامني در يك كشور - چه ناامني قضايي و چه ناامني شغلي و مدني - برخلاف توصيه ي اسلام است و يك ضد ارزش مي باشد. بايد براي تأمين آن كار شود. بي سوادي و فقر هم همين گونه است. مبارزه با فقر، غير از تأمين عدالت اجتماعي است. نبايد اين دو را يكسان تلقي كرد. عدالت اجتماعي، يعني استقرار عدل در جامعه و از بين رفتن هرگونه تبعيض، يك ارزش بالاتر و يك مسأله ي ديگر است. البته اين را هم بگويم كه از بين بردن آن سه دشمن و يا تأمين عدالت اجتماعي، همه در محور تعاليم اسلام است. خيليها در دنيا خواستند فقر را ريشه كن بكنند اما از چه طريقي استفاده كردند؟ همه ي حرف سر اين طريقهاست. مثلاً از همين روش سوسياليسم استفاده كردند، ولي ديديد كه اين روش غلط از آب درآمد. آنهايي كه از اول روش سوسياليسم را اختراع كردند، شايد - و يا حتماً - قصد سويي نداشتند؛ بلكه فكر مي كردند كار و راه آنها درست است. گفتند بياييم همه ي سرمايه ها را از مردم بگيريم و به دست دولتي كه منابع را عادلانه تقسيم مي كند، بدهيم تا سرمايه داري برافتد. آنها غافل بودند كه دولت هم متشكل از يك عده انسان است كه آنها هم مثل همان سرمايه دارها، همان احساسات را دارند. بعد از مدتي، حتّي به چيزي پُرضررتر و بيكاره تر از آن سرمايه دارها تبديل شدند. ملاحظه كرديد كه اين وضعيتِ كشورهاي اروپاي شرقي است. آن رهبر كشور سوسياليستي كه شعارهاي داغ مي داد، دخترش براي وزن كردن غذاي سگش، از ترازوي طلايي استفاده مي كرده است!! به ميزان راست و دروغش كاري

نداريم. به هر حال، اين حرفها و اظهارات، نشان از واقعيت دارد. كدام سرمايه داري در دنيا، از اين بدتر و لجنتر كار مي كند؟! سوسياليسم، اين گونه است. ما فقط از راه تعاليم اسلام مي توانيم فقر را برطرف كنيم، عدالت اجتماعي را مستقر كنيم، امنيت را ايجاد كنيم و بي سوادي را ريشه كن نماييم. بدون اسلام نمي توانيم به اين اهداف برسيم و مقاصدمان برآورده نخواهد شد. رعايت سه اصل عزت و حكمت و تقيه در سياست خارجي يكي ديگر از ارزشها اين است كه سياست خارجي ما به سه اصل عزت و حكمت و رعايت تقيه - در آن مواردي كه بايد تقيه كرد - متكي باشد. معناي عزت اين است كه جامعه و نظام اسلامي، در هيچ يك از برخوردهاي بين المللي خود، نبايد طوري حركت كند كه منتهي به ذليل شدن اسلام و مسلمين شود. البته، ذليل شدن غير از ضعيف بودن است. ممكن است كسي ضعيف باشد، اما ذليل نباشد. بين اين دو تفاوت است. كارآمدان اين كارها، مي توانند خوب بفهمند. حكمت، يعني نظام اسلامي حكيمانه كار كند و از روي احساسات و بي توجه به منافع و شرايط لازم و بهره هايي كه ما بايد از رابطه با دنيا بگيريم، حركت نكند. ديد بايد كاملاً حكيمانه و پخته باشد. اي بسا ما با يك دشمن كه در نهايت هم برخورد داريم، الان بايستي بنشينيم با او طرح دوستي بريزيم. اين، حكمت است. خيال نكنيد اينها از اسلام نيست؛ نخير، آن جايي كه جايش باشد، از اسلام است؛ كما اين كه رسول اكرم(ص) با خيليها - از جمله با يهود اطراف مدينه - مذاكره كرد. از آن سه طايفه، با

يك طايفه جنگيد و دو طايفه ي ديگر را نفي بلد كرد: «هوالّذي اخرج الّذين كفروا من اهل الكتاب من ديارهم لاوّل الحشر ماظننتم ان يخرجوا و ظنّوا انّهم مانعتهم حصونهم من اللَّه فاتاهم اللَّه من حيث لم يحتسبوا و قذف في قلوبهم الرّعب يخربون بيوتهم بايديهم وايدي المؤمنين فاعتبروا يا اولي الابصار»(9). خود شما مسلمانها هم خيال نمي كرديد كه بناست اينها روزي از اين جا بروند؛ اما رفتند. بنا شد كه خداي متعال اينها را اخراج كند و ديديد كه اخراج كرد. پيامبر اكرم(ص) در حديبيه با كفار قريش قرارداد بستند. حتّي با بعضي از كفار، قرارهاي بلند مدت داشتند. يعني هيچ انگيزه ي دعوايي در كار نبود. اين موضوع، در خود قرآن هم مشخص است: «لاينهاكم اللَّه عن الّذين لم يقاتلوكم في الدّين ولم يخرجوكم من دياركم ان تبرّوهم و تقسطوا اليهم»(10). آن كفاري كه با شما مسأله و دعوا و سابقه ي سويي ندارند و به شما ظلم نكردند و اخراجتان نكردند، شما مي توانيد با آنها ارتباطات حسنه داشته باشيد. بنابراين، وقتي از حكمت صحبت مي كنيم، يعني رعايت مصلحت جمهوري اسلامي و ملاحظه ي تمام استفاده هايي كه اين نظام مي تواند از ارتباط با آن دولتها ببرد. بايد بر اين اساس حركت كنيم. وقتي از تقيه صحبت مي كنيم، ممكن است بگوييد تقيه متعلق به آن زماني بود كه دولت مسلطي بر سركار بود و ما هم مخفي بوديم و از ترس او چيزي نمي گفتيم. نه، همان وقت هم تقيه مسأله ي ترس نبود. «التّقيّة ترس المؤمن»(11): تقيه سپر مؤمن است. سپر را كجا به كار مي برند؟ سپر در ميدان جنگ مورد استفاده قرار مي گيرد و به هنگام درگيري به كار مي آيد. پس،

تقيه در زمينه ي درگيري است؛ چون تُرس و حرز و سنگر و سپر است. همان وقت هم اين گونه بود. وقتي تقيه مي كرديم، معنايش اين بود كه ضربه ي شمشير را بر پيكر نحس دشمن وارد مي كرديم؛ اما طوري كه او نه شمشير و نه دستي كه شمشير را گرفته و نه بلند كردن و نه فرود آمدن آن را ببيند و بفهمد، بلكه فقط دردش را احساس كند. تقيه، اين بود. آنهايي كه در آن روز تقيه مي كردند، همين طور تقيه مي كردند. آنها مخفيانه و دور از چشم دشمن، در خانه هاي پنهان، با هزار ملاحظه و مراقبت، مثلاً اعلاميه تنظيم مي كردند كه وقتي پخش مي شد، بكلي آبروي نظام را مي برد. اين كار، مثل ضربه ي شمشير بود كه وقتي بلند مي شد، بر كمر و فرق دشمن مي خورد. بنابراين، تقيه مي كرديم؛ يعني نمي گذاشتيم كه دشمن بفهمد چه كاري انجام مي گيرد. تقيه سپر بود و تقيه كننده پشت سپر مخفي مي شد. معناي تقيه اين است. الان هم همين معنا را مي دهد. مراقب باشيد بهانه به دست دشمن ندهيد در حال حاضر، استكبار جهاني داراي قدرتي است و شما هم مقاصدي داريد و مي خواهيد كارهايي انجام دهيد. هيچ لزومي ندارد كه هركسي دايم از تريبونها اعلام كند و مسابقه بگذارد كه فلان كار را مي خواهيم بكنيم و بعد هم نكند! يكي از رهبران مسلمانِ پخته ي واردي كه من در طول مدت كارهاي سياسي ديدم، «سكوتره» بود. او آدم بسيار وارد و پخته و مطلعي بود. در چند سفري كه به تهران آمده بود و ملاقاتهاي متعددي كه با او داشتم، خيلي شيفته ي انقلاب بود. او گرچه ضعيف بود و نتوانسته بود راه خودش را برود

و «گينه كوناكري» را آن طور كه ايده اش بود و دوست مي داشت، درست كند و بسازد و گرچه استكبار كَت بند و از طرق مختلف محاصره اش كرده بود، ولي انسان موفق و سالمي بود و درست مي فهميد. او اين انقلاب را خيلي دوست مي داشت و حقيقتاً از ته دل به امام ارادت داشت. در ملاقاتهايي كه با او داشتم، حرفهايي از او شنيدم كه خيلي درست بود. البته ما از خيليها حرف شنيديم، ولي اين با آنها متفاوت بود. اين گونه تصور نشود كه او براي خوش آمد ما حرفي گفته و ما هم باورمان آمده است. نه، من در اين دهساله با افراد زيادي نشستم و برخاستم و حرف زدم و شنيدم. بعضيها حرف مي زنند، ولي از زبانشان تجاوز نمي كند؛ اما بعضيها اين طور نيستند. اين حقيقت قابل تشخيص است. بنابراين، او راست مي گفت. يك وقت به من گفت: «فقط شما يك عيب داريد و آن اين است كه دايماً همه ي كارها را مي گوييد و مطرح مي كنيد. همه ي كارها كه گفتن ندارد. چرا مي گوييد؟ مي گوييد كه چه بشود؟». شايد من در سال اول رياست جمهوري كه اين حرف را از او شنيدم، اصلاً از ته دل قبول نكردم. با خودم مي گفتم كه اين دنيا، دنيايي نيست كه او خيال كند ما اگر چيزي را گفتيم، دنيا مي فهمد و اگر نگفتيم، نمي فهمد و گفتنِ ما مشكلي به وجود آورد. بعداً تجربه ها به من نشان داد كه او پخته بوده و مي فهميده است. من حالا عقيده ام همين است. بعضي از برادران، در جاهايي خيال مي كنند فقط خودشان هستند و به همين خاطر، مطالب و اهداف و آرزوهايي را به زبان مي آورند و

مي گويند كه دشمن از آن سوء استفاده مي كند. ما از اين گونه حرفها داشتيم. شما بايد مراقب باشيد كه بهانه به دست دشمن ندهيد. الان دنيا، دنياي مهمي است. در اين خصوص، وزارت خارجه و كساني كه با سياست خارجي سروكار دارند و مجلس و بقيه ي اجزاي دولت و بعضي از ائمه ي جمعه، در درجه ي اول اهميت قرار دارند. پس، مسأله ي «تقيه» بسيار مهم است كه بايد در كار سياست خارجي به آن توجه كنيم. يكي ديگر از آن آرمانها، استقلال همه جانبه است. ما بايد به ملتها نشان بدهيم و بگوييم كه مي توانيم در راه استقلال حركت كنيم و استقلال همه جانبه داشته باشيم. اين، يكي از كارهاي واجب و لازم است. ما بايد صالح باشيم تا صلاح را در همه جا گسترش دهيم نكته ي بعدي، حكومت صالحان است. برادران عزيز! اگر ما شخصاً خودمان صالح باشيم و حكومت نيز صالح باشد، مي توانيم صلاح را در همه جاي دنيا و پيش از همه در كشور خودمان گسترش بدهيم؛ ولي اگر ما صالح نبوديم، هيچ اتفاق مثبتي در جهت اهداف به وقوع نخواهد پيوست. هركس هم كه تلاش كند، بي خود تلاش كرده است. بنابراين، بايد من و شما خوب باشيم. خوب بودن هم يك معناي پيچيده يي ندارد. يعني بايد متدين و با تقوا باشيم و دروغ نگوييم و غيبت نكنيم و به مال دنيا حرص نزنيم و اهل تجمل و تشريفات و اسراف و بدخواهي نباشيم و ادعاهاي دروغ نكنيم. شخص امام(ره) انسان خوبي بود. خوبيِ او توانست تمام قلمرو حضور او را خوب و متلألي بكند. وقتي كسي خوب است، حول و حوش او هم

تحت تأثير قرار مي گيرد و خانه و دوستان و كشور و دنياي خودش را خوب مي كند. امام(ره) مثل چراغي بود كه همه جا را منوّر مي كرد؛ چون خودش منوّر بود. حتّي دشمنان امام، شخص او را از لحاظ زهد و پارسايي و بي طمعي و بي اعتنايي به دنيا و راستگو بودن در ادعاها، قبول داشتند. شايد درست باشد كه ما خطاب اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) به عثمان بن حنيف را - كه يك وقت هم امام(ره) به آن اشاره كردند - به خودمان بگوييم. «الا وانّكم لاتقدرون علي ذلك»(12): شما نمي توانيد آن گونه خوب باشيد، ما هم نمي توانيم آن طور خوب باشيم. بعد مي فرمايد: «ولكن اعينوني بورع و اجتهاد»(13). ورع داشته باشيد، از لغزشگاهها بپرهيزيد و تلاش و اجتهاد كنيد. اين اجتهاد، با كمك خدا همراه خواهد شد. برادران! بدون اجتهاد و تلاش، آدم خوب نمي شود. اي كاش مي توانستيم اين حرفها را از امام(ره) بشنويم. حالا من بايد اين حرفها را بگويم كه خودم از همه ناقصترم و به شنيدن اين تذكرات از همه محتاجترم؛ اما چه كنم كه وظيفه ي من اين است اين مطالب را به برادران بگويم. اگر تقوا نباشد، ما به دشمن خود و نظام تبديل مي شويم ما بايد عفت داشته باشيم، عفيف باشيم و به لجن بودن طبيعت بشري خودمان واقف باشيم. برادران! اين طبيعت خيلي خطرناك است. بشر اين طوري است، بشر لغزش دارد. براي اين كه آدم خودش را از لغزش نگهدارد، راه اين است كه لب پرتگاه نرود. شما كه سرگيجه داري، چرا لب پشت بام مي روي؟ شما كه لرزش زانوداري، چرا آن جا مي روي كه انسان ممكن است با مغز به زمين بخورد و نابود شود؟

به لغزشگاههاي مالي و قدرتي و ديگر لغزشگاههاي گوناگون نزديك نشويد. نمي خواهم در اين جا لغزشگاههاي متعدد را يكي يكي اسم بياورم. انواع و اقسام لغزشگاهها و لجنگاهها هست. حواستان را جمع كنيد و مواظب باشيد. ما بايد صالح بشويم. حكومت، دست من و شما و همه است. همه، بخشي از حكومتند. اگر صالح شديم، آن وقت سرنوشتي كه خدا براي صالحان معين كرده است، متعلق به ما خواهد بود. «ولكن اعينوني بورع و اجتهاد وعفة و سداد»(14). مواظب خودتان باشيد و ورع پيشه كنيد. برادران! اگر اين مصونيت نباشد، ما خود به دشمن خويش و دشمن نظام تبديل مي شويم. در حال حاضر كه ما به دنبال دشمنهاي داخلي و خارجي نظام - از امريكاي خونخوار و جنايتكار گرفته تا گروهكها و منافقين - مي گرديم تا با آنها مقابله كنيم، مواظب باشيم همان جايي كه من و شما ايستاده ايم، دشمن نظام در آن جا نايستاده باشد. من و شما كه عمري را سپري كرديم تا در راه خدا كار كنيم و اميد و آرزو داشتيم در راه او كشته بشويم و از بين برويم، ممكن است خداي نكرده به دشمن اين راه تبديل شويم. اگر ما مواظب خودمان نشديم، اين احتمال حتمي خواهد شد. تخلف از برنامه ي توسعه بايد ضد ارزش محسوب شود نكته ي بعدي درباره ي جزييات برنامه ي اول توسعه است كه جناب آقاي رئيس جمهور محترم و عزيزمان مطالبي را گفتند و باز هم ان شاءاللَّه خواهند گفت و ديگران هم گفته اند و خود شما كاملاً به آن وارديد. من فقط مي خواهم بگويم كه طراحي و اتقان و سرعت دادن به برنامه و پيروي از آن، بايد ارزش

بشود. اگر روزي كسي خود را مأمور مي دانست كه به اجتهاد خودش عمل كند، اين ديگر بايستي تمام بشود و از بين برود. اجتهاد و تشخيص و فهم شخصي، بايد در چارچوب برنامه - و نه بيرون از برنامه - باشد. اين كار بايد يك ارزش تلقي بشود و تخلف از برنامه، ضد ارزش محسوب گردد. اگر برنامه نقص دارد، كاملش كنيد؛ اما وقتي برنامه وجود دارد، بايد همه به عنوان چارچوبِ كار بپذيرند. تمام دستگاههاي دولتي و مجلس و قضايي و نظامي، بايد اين كار برايشان ارزش باشد و مسابقه براي اين كه بخشهاي گوناگون برنامه، حتّي زودتر از زمان پيش بيني شده تحقق پيدا كند، راه بيفتد. يكي از خصوصيات برنامه، «زمان» است كه بايد در وقت يا زودتر از وقت، تحقق پيدا كند. البته حرفها زياد است و به قول شاعر: گر بگويم شرح اين معنا تمام يك قيامت بگذرد وين ناتمام اميدواريم هر كداممان در هرجايي كه قرار داريم، ان شاءاللَّه بتوانيم وظيفه ي خودمان را بفهميم. الان هم در آستانه ي دهه ي فجريم كه همين مناسبت و ميمنت، براي جلسه ي ما كافي است. ان شاءاللَّه اين دهه را هرچه بهتر برگزار كنيم و آقايان هرجا كه تشريف دارند وهرجا كه مي روند، مردم را به حضور در مراسم دهه ي فجر - بخصوص روز 22 بهمن كه روز اجتماع و راهپيمايي عمومي است - تشويق كنند؛ چون امسال دشمن ما را نگاه مي كند و خيلي از كارها و گفتار ما زير چشم اوست. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) سبأ: 46 2) بحارالانوار، ج 72 ، ص 38 3) سبأ: 46 4) 1و2. سبأ: 46 5)

6) سبأ: 46 7) مطففين: 26 8) حديد: 25 9) حشر: 2 10) ممتحنه: 8 11) الاصول من الكافي، ج 2 ، ص 221 12) 1و2. نهج البلاغه، نامه ي 45 13) 14) نهج البلاغه، نامه ي 45

سخنرانى در ديدار با گروههاى مختلف مردم و ميهمانان خارجى شركت كننده در مراسم دهه ى فجر

سخنراني در ديدار با گروههاي مختلف مردم و ميهمانان خارجي شركت كننده در مراسم دهه ي فجر و كنفرانس انديشه ي اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هدف از مبارزه، تشكيل حيات طيبه ي اسلامي اگر چه زندگي و وجود ما از ياد امام راحل عظيم و رهبر الهي و فراموش نشدني سرشار است، اما در چنين ايامي كه خاطره ي حيات مجدد ملت ايران و تجديد حيات طيبه ي اسلامي، با همت و اراده ي نيرومند آن شخصيت عظيم و بزرگ توأم مي باشد، ياد آن بزرگوار زنده تر و برجسته تر از هميشه است. هدف از همه ي مبارزاتي كه ملت ايران به رهبري امام بزرگوار انجام داد تا انقلاب به پيروزي رسيد و همه ي تلاشهايي كه بعد از پيروزي انقلاب در اين كشور انجام شد، تشكيل حيات طيبه ي اسلامي بود. اسلام براي انسان، روش زندگي مناسب و لايقي قايل است. اگر تنها اين شرايط محقق شد، انسان مي تواند به سعادت و كمال برسد. تلاش همه ي دلسوزان بشر و راهنمايان بزرگ انسان و انبياي عظام و اوليا و مجاهدان في سبيل اللَّه در طول تاريخ، اين بوده است كه اين حيات طيبه را براي بشر به وجود آورند. از طرف ديگر، سعي همه ي دشمنان انسان و شياطين و طواغيت آن بوده است كه بشر را از اين حيات طيبه دور كنند. لذا عنصر ايمان و دشمني با شيطانها و طاغوتها، از اجزاي اصلي دعوت همه ي پيامبران بوده و عمل پيامبر اسلام(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) هم بر اين نكته قرار داشته است.

بيشترين همت دشمنان، خاموش كردن صداي اسلام شما در تاريخ، داعيه ي حقي را هرگز نخواهيد توانست پيدا كنيد كه با شياطين و طواغيت مبارزه نكرده باشد و طواغيت و شياطين و زورگوها هم با او خصمانه و با بغض و كينه مواجه نشده باشند. امروز، تمام تلاشهاي استكبار جهاني بر اين متمركز است كه هر صدايي عليه نظام حاكم جهاني بلند شود، اين صدا را خاموش و خفه كند. از وقتي كه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد، صداي اسلام قويترين و مطمئنترين فريادي بود كه عليه نظم ظالمانه ي حاكميت استكبار جهاني بلند شده است. به همين جهت، امروز بيشترين همت دشمنان و طواغيت، خاموش كردن صداي اسلام است. در اين يازده سالي كه از پيروزي انقلاب مي گذرد، آن قدري كه دستگاههاي استكبار و متوليان نظم حاكم جهاني - چه دستگاههاي تبليغاتي و فرهنگي و چه دستگاههاي سياسي و نظامي و اقتصادي - عليه دعوت اسلامي و بخصوص مركز دعوتِ انقلابيِ اسلام - يعني ايران اسلامي - تلاش و فعاليت كرده اند، عليه هيچ حادثه و پديده ي ديگري اين قدر تلاش نشده است. ما به خاطر اسلام با استكبار مواجهيم خوب است كه ما امروز در سالگرد پيروزي انقلاب و ورود امام(ره)، در يك جمله ي كوتاه روشن كنيم كه هدف ما چيست و مواجهه ي دشمن با ما، از قِبَل چه مسأله يي است و همين طور روشن كنيم كه اين عرصه ي مبارزه و اين صحنه ي درگيري، تا كجا امتداد دارد و به كجا خواهد رسيد؟ من مي گويم در مواجهه ي قدرتهاي مسلط عالم با انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، مسأله، اسلام خالص و پيراسته از تحريفهاي ايادي استكبار جهاني است. براي

ما و دشمنانمان، مسأله، اسلام است. ما به خاطر اسلام با استكبار مواجهيم. استكبار جهاني، كه در رأس آن امريكا و در ذيلش همه ي دستگاههاي شيطاني مسلط عالم يا حتّي دستگاههاي غيرمسلط - كه براي منافع استكبار كار مي كنند - قرار دارد، هدفش از مواجهه ي با ايران اسلامي، فقط اسلام است و بس. هيچ مسأله ي ديگري در ميان نيست. ما به خاطر تحقق حيات طيبه ي اسلامي، نه فقط براي خودمان، بلكه براي بشريت مبارزه مي كنيم. معناي اين حرف، اين نيست كه ما مي خواهيم لشكركشي كنيم تا ببينيم ايادي استكبار در كجا حيات طيبه ي بشري را نقض كرده اند و با آنها بجنگيم! اين جنگ، از اين مقوله نيست. سعي ما در پايگاه اسلام اين است كه ثابت كنيم بشريت در زير سايه ي سنگين و خبيث حاكميت كنوني استكبار بر عالم، رنج مي كشد و روزبه روز به بدبختي نزديكتر مي شود و اسلام مي تواند بشر را نجات بدهد. ما ثابت كرده ايم و ثابت خواهيم كرد كه اسلام مي تواند با قدرتهاي بزرگ عالم مواجه شود و نظم ظالمانه ي دنيا را به هم بزند. استكبار هم روي همين نكته حساسيت دارد. هر ملت و دعوت و نظامي كه فرهنگ سلطه ي جهاني را قبول كند، استكبار با او مي تواند بسازد و با او بحثي ندارد. هر فرهنگ و ملت و نظامي كه فرهنگ سلطه - يعني حاكميت خداوندان زر و زور و امپراتورهاي قدرت جهاني - را رد بكند، او در نظر و چشم آنها مبغوض است. امروز، اسلام و ما اين نظام سلطه را در دنيا رد مي كنيم و او را محكوم مي سازيم و مسؤول بدبختي ملتها و انسانها در سراسر عالم مي شماريم. ما

از تهمتهايي كه دستگاههاي تبليغاتي وابسته ي به غرب، متوجه انقلاب و كشور و ملت ما مي كنند، سراسيمه نشده ايم و نخواهيم شد. از اول پيروزي انقلاب، مرتجعترينِ مرتجعان عالم، ملت و انقلاب ما را - كه مترقيترين حركت پيشرو زمان خودش را انجام داده بود - به مرتجع بودن متهم كردند!! كه بايد بگويم اين اتهام، ما را سراسيمه و دستپاچه نمي كند. در زمينه ي سياسي نيز انواع و اقسام تهمتهايي را كه مي دانند براي ملت و نظام اسلامي در ايران نامطلوب و زشت است، متوجه انقلاب و ملت و دولت و كشور ما كردند. خود آنها هم مي دانند كه اين تهمتها خلاف واقع است؛ اما براي اين كه حيثيت اين انقلاب را در منظر ميليونها مسلمان و حتّي غيرمسلمان - كه در دنيا به اين انقلاب چشم دوخته اند و به آن اميدوار شده اند - ساقط كنند، اين اتهامات را شايع مي كنند و در رسانه هاي گروهي مطرح مي سازند. در مصاف ميان اسلام و قدرتهاي شيطاني، اسلام پيروز است مسأله ي اصلي اين جاست كه در مصاف ميان اسلام و دستگاههاي قدرت شيطاني، آن كه پيروز است، اسلام است و ما اين را امروز مشاهده مي كنيم. علي رغم اين كه با انواع تبليغات دروغ، سعي كردند دعوت اسلامي در ايران را زشت جلوه بدهند و آن را به مسايل فرقه يي و طايفه يي و نژادي مربوط بكنند و بين مسلمانان اختلاف بيندازند و جامعه ي ايران اسلامي را از لحاظ عاطفي از مسلمانان ديگر جدا كنند، اما شما امروز مشاهده مي كنيد كه در اطراف عالم، ندا و دعوت اسلام و شوق به اين دين، دنيا را پُركرده است. اين، پيشرفت اسلام است. استكبار جهاني نمي تواند ادعا

كند كه در مقابل اسلام قادر به اعمال قدرت مي باشد. اين، نمونه ي آن است. جنگ تحميلي را كه به راه انداختند، نه فقط نتوانستند جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي در ايران را شكست بدهند و با محاصره ي اقتصادي و تبليغاتي و فرهنگي، نه فقط نتوانستند به اين انقلاب و نظام ضربه بزنند، بلكه حتّي نتوانستند جلوي ساطع شدن نور حقيقت اين انقلاب را در سراسر عالم بگيرند. ببينيد امروز در اروپا و در قلب مدنيت و فرهنگ غربي كه اسلام را خصم خود مي داند و با اسلام مبارزه مي كند، دعوت اسلامي چه شورونشاطي به وجود آورده است. حقيقت همين است و آينده نيز محكومِ همان حقيقتي مي باشد كه انبياي عظام خبر داده اند و اسلام به ما وعده داده است. معجزه ي الهي تحقق پيدا كرد اسلام بر تمام مكايد دشمنانش پيروز خواهد شد. اگر يك روز در سراسر جهان به ما و يا به ديگر انسانهاي معمولي مي گفتند كه در قلب اروپا كساني به شوق اسلام خواهي تشكل پيدا خواهند كرد، باورش مشكل بود. اگر مي گفتند كه امپراتوريِ بنا شده بر اساس مادّيگري وضديت با خدا، متلاشي خواهد شد، باورش مشكل بود. اگر مي گفتند در كشورهاي ارتجاعي و علي الظاهر اسلامي و علي الباطن محكومِ قدرتهاي وابسته ي به غرب و دستگاههاي ضد اسلامي، حركتهاي اسلاميِ مترقي به وجود خواهد آمد، باورش مشكل بود. اگر مي گفتند در اقصا نقاط كشورهاي اسلامي، مردم مسلمان با انگيزه هاي ايماني خودشان حركت و قيام و فداكاري خواهند كرد تا كلمه ي اسلام را بلند كنند، باورش مشكل بود؛ چون دستگاه حاكميت استكبار جهاني و سلطه ي شيطاني، تمام ترتيبات را به گونه يي رديف كرده بود كه معنويت

و دين - و بخصوص اسلام - بكلي از صحنه خارج بشود. اما معجزه ي الهي تحقق پيدا كرد، اسلام به صحنه آمد و مخالفان خود را از صحنه خارج كرد و كماكان خارج مي كند. دايره ي گسترش و نفوذ اسلام در آينده پيشتر خواهد رفت امروز، از دوقطب سياسي و اقتصادي عالم - قطب شرق و قطب غرب - قطب شرق تقريباً متلاشي شده است و چيزي به نام بلوك شرق، امروز ديگر در دنيا مطرح نيست. كسي اين را باور نمي كرد. من مي گويم دايره ي گسترش و نفوذ اسلام، از اين خيلي پيشتر خواهد رفت و بشريت در آينده ي نه چندان دور، شاهد خواهد بود كه حاكميت غرب و فرهنگ سلطه و ضد ارزشهاي حاكم بر بشر متلاشي خواهد شد و آن چيزي كه امروز به نام بلوك غرب بر دنيا ظلم و جفا مي كند، از بين خواهد رفت و اين از بركات اسلام است. در آينده يي كه خيلي دور نخواهد بود، بشريت شاهد خواهد بود كه حكومت غاصب صهيونيستها، مجبور به عقب نشيني خواهد شد و ملت مظلوم فلسطين، به حقوق خود خواهند رسيد. اين، طبيعت زمان و روند كنوني حقايق در عالم است و مسلمانها بايد خودشان را آماده كنند. مسلمانهاي مؤمن و معتقد بايد بدانند كه امروز، روز اسلام و روز نقش و دور اصلي اين دين است. اسلام پيشرفت خواهد كرد و ان شاءاللَّه در صحنه ي ذهن بشر و بر واقعيتهاي زندگي حاكم خواهد شد. ما در نظام جمهوري اسلامي، به تبعيت از امام فقيد بزرگوارمان - آن شخصيت نمونه ي امروز عالم و كسي كه از نوع اولياي خدا و جزو سلسله ي برگزيدگان الهي

بود - راه پاي فشردن بر مواضع اسلام و مقابله با طواغيت را با قدرت و قاطعيت تعقيب خواهيم كرد و معتقديم كه آينده در اختيار اسلام و متعلق به اين دين است. من به همه ي شما برادران و خواهران عزيز كه از نقاط مختلف تشريف آورده ايد، مخصوصاً ميهمانان دهه ي فجر كه از كشورهاي ديگر تشريف آورده اند، خيرمقدم و خوش آمد عرض مي كنم و توفيقات همه ي شما را از خداوند متعال خواستارم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در مراسم اعطاى نشان فتح به فرماندهان و نيروهاى نظامى ارتش و سپاه در عمليات كربلاى 5 و 7

بيانات در مراسم اعطاي نشان فتح به فرماندهان و نيروهاي نظامي ارتش و سپاه در عمليات كربلاي 5 و 7 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قدر رزمندگان جنگ، محفوظ و مضبوط است اين مراسم موجب شد كه علاوه بر خاطره ي فتح تاريخي ملت ايران و فجر عظيم تاريخ اسلام كه اين روزها در گوشه و كنار جامعه و ذهن و دل ملت ما مشهود و برجسته است، خاطره ي دوفتح بزرگ و دو جهاد پيروز - كه در حقيقت هر جهادي مجموعه يي از پيروزيها و مجاهدتها و عظمتهاست - در ذهن ما زنده بشود. اگر چه جمع معتنابهي از فرماندهان و برجستگان عمليات كربلاي 5 و 7 امروز مورد تقدير و تشكر قرار گرفتند، ولي بي شك فقط شما نبوديد. بسياري از كساني كه در اين عمليات تلاش كردند و زحمت كشيدند و جان و زندگي و همت و نيرويشان را در دستان خود گرفتند و آماده ي نثار به پاي اين انقلاب و ملت و كشور شدند، به شهادت رسيدند و بسياري هم امروز هستند و ممكن است بعضي از آن عناصر عزيز را ما تا آخر هم نشناسيم. چه قدر از بسيجيان و سربازان

و پاسداران و جهادگران و ديگر نيروها وجود دارند كه به نحوي در جبهه حضور داشتند و در اين دو عمليات و در بقيه ي روزهاي دشوار و پُرافتخار جنگ تحميلي تلاش و فداكاري كردند و ما حتّي نام آنها را هم نمي دانيم؛ ولي قدر آنها در نزد كرام الكاتبين و قديسين و كروبين ملأ اعلي محفوظ و مضبوط است. عضويت در نيروهاي مسلح افتخار است مسأله اين است كه شما برادران ارتشي و سپاهي و بسيجي و ديگر كساني كه به نحوي با نيروها و دفاع مسلح سروكار داريد، بايد به اين نكته توجه داشته باشيد كه عضويت در نيروهاي مسلح افتخار است و هيچ افتخاري هم براي يك ملت، معادل اين گونه افتخارات نيست. اگر ملتي مثل ملت ايران داراي هدفهاي بلندتري است، نيروهاي مسلح جسم و جان خودشان را براي فداكاري در راه ملت و كشورشان آماده نگه مي دارند و هيچ افتخاري برايشان بالاتر از اين نيست. هركس عضو نيروهاي مسلح است، بايد احساس سربلندي كند و همه ي كساني كه در چارچوب اين ملت و كشور زندگي مي كنند، بايد براي اعضاي نيروهاي مسلح، اين افتخار و ارزش را قايل باشند و بشناسند و بدان اعتراف كنند. البته، افتخار به فداكاري است و امكان فداكاري به آمادگي جسمي و روحي است و نيروهاي مسلح بايستي روحاً و جسماً خودشان را آماده نگه دارند. در صورتي كه ما قوي باشيم، خواهيم توانست تهديدها را از كشور و ملتمان دور كنيم. كساني كه در وجود شيطانيشان، وسوسه ي تعرض و تجاوز و بدخواهي و آتش افروزي است، اگر بدانند كه اين ملت قادر است از خود دفاع كند و آماده ي

اين دفاع است، اين وسوسه ها در وجود آنها سركوب خواهد شد. آن روزي كه دشمن از مرزهايمان به ما حمله ور شد، فكر نمي كرد ملت ما بتواند از خودش دفاع كند. ملت را ضعيف پنداشته بود كه به ما حمله كرد. دنياي استكبار هم كه رژيم عراق و شخص صدام حسين را در حمله به مرزهاي ما تحريك كرد، ملت ما را ضعيف انگاشته بود. اگر هر متعرض و متجاوزي احساس كند كه ملت و نيروهاي مسلح ما توانايي دفاع ندارند، آنگاه خطر جدي و حتمي خواهد شد. بايد نيرومند بودن اين ملت، در نيروهاي مسلح تجلي كامل پيدا كند. البته ملت ما، ملتي بسيار نيرومند و داراي قدرتِ تمام نشدني براي دفاع از خود است - در اين هيچ شكي نيست - اين قدرت و اين توانايي بايد در نيروهاي مسلح جلوه ي كامل خود را پيدا كند. ارتش و سپاه بايد در حد شايسته ي ظرفيت ملت باشند ارتش و سپاه، بايد از لحاظ سازماندهي و روحيه و دانش رزمي و تجهيزات و از همه ي جهاتي كه در امكان دفاع تأثير دارند، در حدي باشند كه شايسته ي ظرفيت اين ملت است. آن روزي كه دشمن در سال 59 به ما حمله كرد، او از يك نظر درست فهميده بود. او نيروهاي مسلح را ديده بود، اما ملت را نديده بود. در آن زمان، نيروهاي مسلح ما دچار ناتواني و ضعف بودند و دشمن نمي توانست قوّت ملي ما را درك كند و اين طبيعي است كه رژيمها و اشخاصي كه با ملتها و آحاد مردم سروكار و ربطي ندارند، نمي توانند نيروي اين ملت و قدرت ايماني ناشي

از آن را درك كنند. ملت ما، اين نيرو و قدرت را در خلال عمل نشان داد. اين بسيجهاي عظيمي كه مردم ما شدند و نيروي تمام نشدني يي كه اين ملت تا لحظه ي آخر از درون خود جوشاند، نيروهاي مسلح را هم قوي و مستحكم كرد و به آنها روحيه و توان حقيقي داد. نيروهاي مسلح ما، تشكيلاتي متشكل از خود اين ملت هستند؛ بنابراين همان نيرو در آنها هم هست. سازماندهي نيروهاي رزميمان، بايستي حاكي از قدرت ملت باشد و قدرت مردم را نشان بدهد. امروز، ما اين را از شما مي خواهيم. مسؤولان ارتش و سپاه بدانند كه اين، مسؤوليتِ غيرقابل تخلف آنهاست. امروز، ارتش و سپاه بايد هرچه مي توانند - يعني بي نهايت - خودشان را قوي كنند. شما مي توانيد خودتان را بي نهايت قوي كنيد. نگويند ما را پشتيباني لجستيك و حمايت مالي و پولي و غيره بكنيد تا ما قوي شويم. نه، طبيعي است كه مسؤولان يك كشور، در درجه ي اول همه ي امكاناتشان متعلق به نيروهاي نظامي است و هرچه كه در بنيه ي كشور امكان داشته باشد، نيروهاي مسلح پشتيباني خواهند شد كه اين نكته، در جنگ هم نمايان بود. شما ديديد كه چند سال همه ي امكانات كشور را تا آن جايي كه ميسور بود، تقريباً در اختيار نيروهاي مسلح گذاشتيم. الان هم همان گونه است و همان طور هم خواهد بود. نبايد هيچ گونه تحركي از طرف شما - كه سپاه و ارتش هستيد - متوقف به اين بماند كه از شما پشتيباني مورد نظرتان را بكنند. آن مقداري كه ممكن و لازم است، پشتيباني مي شود؛ ليكن شما تلاش خودتان را بكنيد. وجود سپاه و

ارتش براي حفظ كشور و انقلاب لازم است امروز، وسوسه ها در مورد ارتش و سپاه تمام شده است. نمي گويم بكلي تمام شده؛ اما وسوسه يي كه گيرا باشد، ديگر وجود ندارد؛ چون از طرف مسؤولان، حرف كامل و قاطع زده شده و حتّي خطوط ريز آن تقريباً معين شده است. ما كميته و هيأتي را مأمور كرديم كه نشستند و تقريباً خطوط ريز را بين ارتش و سپاه بحث كردند و مورد تبادل نظر قرار دادند و ما تقريباً و بتدريج به نقاط نهايي نزديك شده ايم و مي شويم. از نظر من، تقريباً اصول و كليات روشن است؛ ولي در مورد جزييات گفتم آقايان بنشينند و جزييات را بحث و بررسي كنند و راه حل پيدا نمايند. در اين زمينه ها، هيچ گونه ابهامي وجود ندارد و نبايد وسوسه يي باشد. اگر از كساني كه در ارتش و سپاه هستند - بخصوص كساني كه در رده هاي نسبتاً بالاي اين دو نيرو هستند - چيزي شنيده شود، قطعاً قابل قبول و پذيرش نيست. اگر كسي بگويد من امنيت شغلي ندارم، بايد اشكال را در خودش جستجو كند. بايد ديد در درونش چيست كه احساس امنيت نمي كند. اگر كسي بگويد من آينده ي سازمان خودم را نمي دانم، بايد ديد ايراد در ذات او چيست، او را بايد پيدا كرد؛ والّا آينده كاملاً واضح و روشن است. وجود اين دو سازمان رزمي، براي حفظ اين كشور و انقلاب لازم است و بايد همه با هم در محدوده هايي كه مشخص شده است، همكاري كنند. من، در مورد تمام اين جزييات و خصوصيات، احساس مسؤوليت مي كنم. من، نمي توانم قبول بكنم كه كسي آن جا بنشيند و بدون

هيچ گونه احساس مسؤوليتي، دهانش را باز كند و راجع به هريك از اين دوسازمان چيزي بگويد. اين، امانتي است كه دست من سپرده شده و من بايد آن را حفظ كنم. من امانتدار مردم نسبت به نيروهاي مسلح هستم در نظام جمهوري اسلامي، فرماندهي نيروهاي مسلح چيزي نيست كه كسي با قهر و غلبه به دست آورده باشد تا ديگري بگويد اين غاصب است؛ بلكه چيزي است كه با استحقاق از طرف مردم به مقامي داده شده و امانتي در اختيار اوست. من، امانتدار مردم نسبت به نيروهاي مسلح و ارتش و سپاه هستم. شما ارتش و سپاه، دو سازماني هستيد كه امانت مردم در دست من مي باشيد. من، اين امانت را حفظ كرده و از آن دفاع خواهم كرد. در اين زمينه، هيچ گونه سستي از هيچ كس پذيرفته نيست؛ چه رسد به اين كه حرفها يا اظهاراتي صادر شود كه موجب سستي در يك جمع گردد. هر كدام از شما آقايان كه مسؤوليتي داريد، حيطه ي زير دستتان نزد شما امانت است؛ امانتي از جانب خداوند و ملت و نظام جمهوري اسلامي. فرماندهان عمده و آنها كه مقامشان بالاتر است، امانتشان سنگينتر و مسؤوليتشان بزرگتر مي باشد. هركدام از شما - ولو فرمانده ي يك گروهان و يا يك قسمت كوچك باشيد - امانتي دست شما سپرده است و حق نداريد اين امانت را همين طور بيندازيد و به اميد تقدير رها كنيد و به كار و فكر ديگري بپردازيد. خير، اگر بعضي از فرماندهان در آن نقطه يي كه مأموريت آنهاست، حضور پيدا نكنند يا مرتب حضور پيدا نكنند، خيانت كرده اند. اگر در جايي كه به

دست شما سپرده شده است، نمي توانيد حضور پيدا كنيد، مشخص كنيد و بگوييد تا نتوانستنِ شما را علاج كنند. بايد به طور دايم و با دقت و مراقبت، آن جايي كه هستيد و در آن حيطه يي كه دست شماست، حضور داشته باشيد. اگر غير از اين باشد، در امانت خيانت شده است. خيال نكنيد كه خيانت چيز عجيب غريبي است. خيانت در امانت كه شاخ و دم ندارد. هر نوع كوتاهي كردن در حراست از آن چيزي كه در اختيار شماست، خيانت است و خيانت در امانت از هيچ كس پسنديده و پذيرفته و مقبول نيست. اگر فرمانده ي يك قرارگاه يا يگان عمده يا رئيس يك اداره ي مهم و يا رئيس يك قسمت كوچك هستيد، فرقي نمي كند. هرچه هستيد، آن حيطه ي زير امر شما كه در اختيارتان است، در دست شما امانت است و بايد آن را با كمال قدرت و دقت و وسواس و بدون اندكي سستي و قصور، حفظ كنيد. اگر چنين كاري نكرديد، به اين كشور و ملت، ضرري وارد شده است. صفحه ي جنگ و هشت سال تجربه در پيش روي ماست ما در طول اين هشت سالي كه گذشت، بايد تجربه هاي زيادي آموخته باشيم. بايد چيزهايي كه نداشتيم، فراهم كنيم و آن چيزهايي كه داشتيم و خوب نگه نداشتيم، طرز نگهداري آنها را ياد بگيريم. بايد ياد بگيريم كه از آن چيزهايي كه داشتيم و خوب از آنها استفاده نكرديم، خوب استفاده كنيم. آن چيزهايي كه نفهميديم وجودش در هنگام ضرورت لازم است و خسارتي كه از اين ناحيه بر ما وارد شد، بايد جلوي اين كار و خسارتهاي مشابه را بگيريم. صفحه ي

جنگ و صفحه ي هشت سال تجربه، در پيش روي ما گشوده شده است. اين صفحه را ببينيد و يك بازنگري بكنيد: «ثم ارجع البصر كرّتين»(1): دوباره نگاه كنيد، ببينيد چه خبر است. ميدان جنگ چه خبر بود؟ چگونه مي توانست باشد و چرا آن طور نشد؟ به خودمان برگرديم و درس بگيريم. بايد از آنچه كه گذشته و پشت سر ماست، درس بگيريم و مي توانيم درس بگيريم. روزهاي باشكوه و عزيز و شبهاي فراموش نشدني يي در اين هشت سال گذشت. شبهايي كه - به تعبير بعضي از رؤساي كشورها - تا صبح دوستان و دشمنان ما در سراسر دنيا نخوابيدند. چه شبهايي بر شما رزمندگان گذشت. آنهايي كه شهيد شدند، آنهايي كه در منطقه ها حضور داشتند، آنهايي كه فداكاري كردند، مي دانند و بدانند شما ساعات و شبهايي را گذرانديد كه در سرتاسر دنيا، دشمنان شما از وحشت و دغدغه و دوستان شما از شادي و هيجان نخوابيدند. چيزهاي عجيبي گذشت و در مدت هشت سال، در اين خط و نوار مرز كارهاي عجيبي انجام گرفت. مرد جنگ بيدار است دشمن، به هر حال دشمن است و من هم نمي توانم از غيب بگويم آن دشمن بيدار يا خواب است، يا قصد جنگ دارد يا ندارد، يا خواهد جنگيد و يا نخواهد جنگيد؛ ولي مي گويم كه دشمن، دشمن است و مادامي كه از خودش انصاف نشان نداده است و پشيماني از تجاوز و تعرض در او مشهود نيست، بايستي از او برحذر بود. دشمن، چنين است؛ مگر اين كه نشان بدهد دشمن نيست. رژيم عراق با تهاجم به مرزهاي كشورمان در يكي از سخت ترين شرايط تاريخي زندگي ما، نشان داد كه

با ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي و سلامت و صلح منطقه دشمن است. اين را نشان داد و ثابت كرد و جاي ترديد نيست. امروز و در طول آن هشت سال، كدام آدم عاقل و مطلعي در دنيا باور كرده است كه تهاجم صدام حسين و لشكريانش به مرزهاي جمهوري اسلامي، عكس العمل چيزي يا يك حركتي بوده است؟! از اين حرفها گفته و مي گويند؛ اما كدام آدم عاقل و مطلعي ممكن است چنين چيزي را باور كند؟! به هر حال، اگر از روي شيطنت و شرارت و حماقت و تحريك پذيري از دشمنان اسلام و تحريك شدن حس جاه طلبي او به وسيله ي بعضي از مرتجعان موذي منطقه بود، ضربه را خوردند و اين ضربه، ضربه يي فراموش نشدني براي خودشان و ديگران است. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «انّ أخا الحرب الارق»(2): مرد جنگ بيدار است. بيدار باشيد. اين بيداري، در عمل شما نشان داده خواهد شد. اين، چيزي است كه ملت ايران از شما مي خواهد و من به عنوان فرمانده ي شما از شما مي خواهم. بايد اين بيداري را در عملتان نشان دهيد. عذري براي آماده نبودن پذيرفته نيست. براي پيگيري اين آمادگي، من دستورات لازم را هم به ستاد فرماندهي كل قوا و هم به ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران داده ام. ستاد كل سپاه پاسداران هم در جريان آنچه كه ما به ستاد فرماندهي كل قوا دستور داده ايم، است. بايد همه ي نيروهاي مسلح و همه ي عناصر فعال در اين نيروها، هركدام از جهتي سهم خودشان را در حفظ آمادگي و افزايش قدرت ايفا كنند. اميدواريم كه خداي متعال به شما كمك كند و ان شاءاللَّه اين توفيق را هم به

ما بدهد كه بتوانيم ياد رزمندگان عزيز و شجاعتهاي بزرگ آنها را هميشه زنده بداريم. اين، يك وظيفه ي قطعي بر عهده ي ماست و اهدا و تقديم اين نشان به شما نيز به همين معناست. اين اقدام، بزرگداشت شجاعت و فداكاري يي است كه در آن برهه از شما صادر شد و اين چيز كوچكي در مقايسه با آنهاست. آنچه مهمتر و بزرگتر است، سپاس الهي و پاداشِ معنويِ تمام نشدني است. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) ملك: 4 2) نهج البلاغه، نامه ي 62

سخنرانى در ديدار با فرمانده و جمع كثيرى از پرسنل نيروى هوايى ارتش جمهورى اسلامى ايران

سخنراني در ديدار با فرمانده و جمع كثيري از پرسنل نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم پيوستن ارتش به مردم، پيروزي انقلاب را آسان كرد شايد در طول اين يازده سال اتفاق نيفتاده باشد كه من مثل امروز - يعني نوزدهم بهمن - را با جمعي از برادران نيروي هوايي نبوده باشم و در احساس شكوهمند خاطره ي بي نظير آنها شركت نداشته باشم. سال 57، آن روزي كه نيروي هوايي سد پولاديني را شكست و براي اولين بار فرماندهي امام را در ارتش انقلاب اعلام كرد و بعد از آن، در سالهاي ديگري كه اين خاطره را گرامي داشت، من هر سال مثل امروز را با شما بوده ام و حالا كه به پشت سر و اين ده، يازده سال نگاه مي كنم و سالهاي پُرحادثه و پُرماجرا و حقيقتاً سرنوشت ساز را در ذهن خود بازنگري مي كنم، مي بينم كه حقاً راه پُرپيچ و خم و پُرفراز و نشيبي - آن هم با سربلندي - براي شما پرسنل نيروي هوايي طي شده است. در سال 57 كه نيروي هوايي وارد گود انقلاب شد، كاري را

انجام داد كه اگر در هر كشور وانقلابي، هر عنصري از عناصر مسلح آن كار را انجام بدهد، براي او يك افتخار دايمي به حساب خواهد آمد؛ چون همه مي دانند كه رژيم گذشته روي ارتش سرمايه گذاريهاي گوناگوني كرده بود و به آن اميد زيادي داشت. البته، اميد نابجايي بود. علت هم اين بود كه در حقيقت آن جايي كه او سرمايه گذاري كرده بود و آن بخشي كه او همه چيز را رايگان در اختيارش گذاشته بود، كارايي نداشت و كاري از او بر نمي آمد. رؤسا و فرماندهان بالا و عناصر ويژه در ارتش، متعلق به دستگاه سلطنت و رژيم بودند؛ اما آن عناصر ويژه، در روزِ روز و جايِ جا، كارايي نداشتند. البته، هميشه بدنه كارايي دارد. بدنه ي ارتش كه جزو آحاد مردم بود، نه مشمول خيرات و بركات آن دستگاه بود و نه قاعدتاً آن دستگاه مي توانست به او اميدي داشته باشد. لذا وقتي كه براي بدنه ي ارتش، معرفت و آگاهي به مسايل جاري كشور پيدا شد، همه ي بساطي كه آنها چيده بودند، واژگون شد. اول نيروي هوايي سد را شكست و وارد ميدان شد، بعد هم نيروي زميني به آن ملحق گرديد. نيروي زميني به انقلاب پيوست و وارد صفوف انقلاب شد و همين به پيروزي سريع انقلاب كمك كرد. شايد امروز كساني در مقام تحليل برايشان دشوار باشد كه قبول كنند پيوستن ارتش به انقلابيون و مردم، كار پيروزي را آسان كرد و جلو انداخت. شايد خيال كنند كه اين حرف، از نقش مردم و مردمي بودن انقلاب خواهد كاست؛ در حالي كه اين اشتباه است. هنر يك انقلاب همين است كه مي تواند

عناصر نيروهاي مسلح دشمن را هم متوجه به خود كند و به حقانيت خويش معتقد و جزيي از خود نمايد و كرد. اين حقانيت انقلاب و مردم بود كه توانستند نيروهاي مسلح و ارتش را از خود كنند و در جناح خود قرار بدهند و همين موجب شد كه پيروزي آسان شود و زود به دست آيد. بدون اين هم شايد پيروزي به دست مي آمد، اما با زحمات زياد و شايد با يك فاصله ي طولانيتر. نيروي هوايي ارتش، معتمد و مؤتمن ملت ايران اين نكته را هم مطرح بكنم كه سران ارتش رژيم پادشاهي - آن كساني كه رتبه هاي بالايي داشتند و وابسته ي به آن نظام بودند - بالاخره به اسلام و انقلاب ايمان نياوردند و به مردم متصل و ملحق نشدند و انقلاب هم به آنها ايمان نياورد. البته، آنها بر طبق طبيعت خود، شروع به برخورد موذيانه با انقلاب و ستيزه گري كردند، ليكن انقلاب هوشيار و بيناست و فوراً توطئه هايشان را درك كرد و آنها را از دور خارج نمود. همان ماههاي اول پيروزي انقلاب، يكي از عناصر سطح بالاي نيروي هوايي، در وزارت دفاع پيش من آمد و گفت: اين ارتش و صندوق عمومي مردم، يك ميليارد تومان خرج من كرده است. من اين دوره ها را ديده ام و اين تخصصها و آگاهيها را دارم. من آسان به اين جا نرسيده ام. شما از اين سرمايه بهره برداري كنيد. تعدادي از اين قبيل بودند. ما حرفي نداشتيم كه اگر سرمايه يي متعلق به ملت است، آن را بگيريم و استفاده كنيم؛ چون متعلق به ملت بود. انسانها هم متعلق به جمعند. من و شما هم متعلق به

جمعيم و براي خودمان نيستيم. انسان در يك حيثيت شخصي، متعلق به خودش است؛ اما در يك حيثيت جمعي و در يك ديد عمومي - به يك معنا - متعلق به خود نيست، بلكه متعلق به آن مجموعه يي است كه در آن قرار دارد. لذا حق ندارد خودش را از بين ببرد و يا دچار آفات و مشكلات بكند؛ چون به سرمايه ي جمع ضربه وارد مي آيد و صدمه مي خورد. ما حرفي نداشتيم كه اگر انساني در خدمت جمع قرار مي گرفت، آن را به عنوان ذخيره و سرمايه يي نگهداريم؛ ليكن دروغ مي گفتند و دروغشان آشكار شد و البته گريختند و آنهايي كه به عنوان جرمي، در دادگاههاي انقلاب گرفتار نشدند، رفتند و بالاخره هم در خدمت انقلاب و مردم قرار نگرفتند. اين، آن قشرها بودند؛ نه قشرهايي كه زهر تبليغات مسموم دشمنان اسلام در اعماق جان آنها فرو نرفته باشد و به عنوان مُهره يي در دست دشمنان ملت به كار گرفته نشده باشند. آنها حقيقتاً با همه ي وجود در اختيار اسلام و انقلاب و ملت قرار گرفتند. وقتي تاريخ يازده سال گذشته را مي بينم، حقيقتاً مشاهده مي كنم كه در طول اين يازده سال، نقاط درخشان نيروهاي مسلح و ارتش جمهوري اسلامي ايران - بخصوص نيروي هوايي - بسيار زيادتر از گنجايش يازده سال عمر معمولي يك انسان و يك مجموعه است. حقيقتاً در اين يازده سال، خيلي خدمت انجام گرفته است. البته، حق هم همين است. نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران، به عنوان تنها تشكيلاتي كه مأمور حفاظت از آسمان كشور و مأمور پشتيباني از يگانهاي رزمي سطحي است، بايد هم به عنوان يك معتمد و

مؤتمن براي اين ملت، در دشوارترين جبهه ها و خطوط حضور داشته باشد. اين، وظيفه ي همه ي ماست. هر ملتي كه دم از استقلال بزند، دشمن استكبار به حساب مي آيد ملت ما با داعيه ي استقلال و سرپيچي از نظم استكباري عالم، براي خودش در دنيا دشمن درست كرده است. بعضيها مي گويند: كاش كاري مي كرديد كه اين همه قدرتها دشمن شما نمي شدند(!) آنها نمي فهمند كه چه سخني بر زبانشان جاري مي شود. مسأله اين است كه نظام سلطه و قدرت مطلقه و رأس هرم استكبار جهاني كه امروز در دنيا حاكم است و نيز قدرتهاي نسبيِ وابسته به آن رأس، هر ملت و دولت و انساني كه دم از استقلال بزند، دشمن خود به حساب مي آورند. امروز در دنيا مي بينيد كه بعضي از قدرتهاي جهاني، به بركت علم و صنعت پيشرفته يي كه در اختيار دارند و با سوء استفاده از آن، تمام مهارهاي عالم و زمامهاي قدرت - چه مهارهاي اقتصادي و چه مهارهاي سياسي و چه توليد و تبليغات و فرهنگ عمومي ملتها - در سرتاسر جهان را به دست خود گرفته اند و يا خواسته اند بگيرند؛ در حالي كه اين علم متعلق به آنها نيست و متعلق به بشر است. علم را كساني به وجود آوردند كه متعلق به اين قدرتها نبودند؛ بلكه متعلق به جامعه ي بشري بودند و اين ابتكارها و اختراعها و پيشرفتهاي علمي را براي بشر فراهم و تقديم كردند. البته، اين سوء استفاده از علم و صنعت، متعلق به امروز هم نيست؛ در گذشته هم همين طور بوده است. دولت انگليس يا پرتغال و يا اسپانيا، هركدام بر بخشي از دنيا و مستعمرات حاكم

بودند و يا كشور فرانسه كه در برهه هاي مختلف دويست، سيصد سال اخير، در برخي كشورها حضور استعماري داشته است. هر كدام از اين كشورهاي اروپايي، در برهه يي از زمان، خداوندگار بخشي از دنيا بودند. همين اسپانيا كه حالا يك دولت معمولي است، روزي خداوند بخش عظيمي از اين عالم بوده و در آفريقا و امريكاي لاتين حضور داشته است. پرتغال و فرانسه هم همين طور در آسيا حضور داشتند. آن روز هم كساني كه قدرت را در اختيار داشتند، مي خواستند زمام همه ي امور كشورهايي را كه تحت سلطه شان بود، به دست گيرند و بر فرهنگ و آموزش و زبان و تاريخ و آداب و عادات و دين و از جمله اقتصاد و امور نظامي و سياسي آنها تسلط يابند؛ مثل انگليسيها در هند و فرانسويها در الجزاير و بقيه ي استعمارگران در جاهاي مختلف. البته در آن روز، ارتباطات در دنيا ضعيف بود و قدرتِ رساندن پيام استكبار و استعمار به همه جاي دنياي زير نفوذشان، آن چنان نبود كه امروز است. استكبار خودش را صاحب حق مي داند كه در امور ملتها دخالت كند امروز كه دولت امريكا در رأس هرم قدرت جهاني قرار گرفته است و در حاشيه و زير دست او، دولتها و قدرتهاي ديگر - هر كدام به حسب اقتدار و امكانات و پول و علم و بقيه ي عناصر مؤثر در قدرتشان - يك مقدار بر امور عالم تسلط دارند، اين مجموعه يي كه امروز با هم كار مي كنند، حاضر نيستند ببينند و بپذيرند يا بشنوند كه دولت و ملتي وجود دارد كه مي خواهد از كمند قدرت آنها رها زندگي كند. براي آنها، استقلال

يك ملت مثل يك دشنام مي ماند؛ به همين خاطر حاضر نيستند تحمل كنند. اگر ملتي گفت شما در كار ما دخالت نكنيد، مثل اين است كه به آنها دشنام داده اند! آنها خودشان را صاحب حق مي دانند كه در همه ي كارهاي ملتهاي عالم دخالت كنند. يك جا دخالت مي كنند و مي گويند: مي خواهيم دمكراسي را به آن جا ببريم! يك جا دخالت مي كنند و مي گويند: مي خواهيم از نفوذ موج چپ يا تفكر چپ در آن جا جلوگيري كنيم! يك جا دخالت مي كنند و مي گويند: مي خواهيم امنيت آن جا را حفظ كنيم! يك جا دخالت مي كنند و مي گويند: منافع ما در آن جا به خطر افتاده است! آنها خودشان را صاحب دنيا مي دانند؛ كأنّه تأمين دمكراسي ملتها و دولتها هم به عهده ي آنهاست! امروز، چنين تصور مغرورانه ي متكبرانه ي احمقانه يي، گريبانگير دولت امريكا و حواشي اوست. در چنين بحبوحه يي و در چنين دنيايي كه همه ي عوامل را به سمت تحقق قدرت انفراديِ مستبدانه ي مطلقه ي قدرتهاي بزرگ سوق مي دهند، ناگهان ملتي با اتكاء به قدرت ايمان و تكيه به فرهنگ اصيل و نيروي ذاتي خود و بدون كمك گرفتن از هيچ دولت و قدرتي و با اعتقاد به شخصيت ملي و انساني خويش پيدا مي شود كه خود را از كمند محكم تسلط و تصرف اين قدرتها و امريكا خلاص مي كند؛ آن هم در منطقه يي از دنيا كه صددرصد در اختيار آنها بوده است. مي خواهيد با چنين ملتي دشمن نشوند؟ مي خواهيد با شعارهايي كه ملت ما را اين طور بيدار كرده و در مقابل نظام سلطه قرار داده است، دشمن نشوند؟ مي خواهيد با آن شخصي كه توانسته وجدان خودي و روح اتكاء به خود را در اين

ملت بيدار كند و به آنها شخصيت و شجاعت بدهد و بگويد شما مي توانيد انجام بدهيد، دشمن نشوند و عليه او - كه چنين كار بزرگي را كرده است - موج تبليغات به راه نيندازند؟ معلوم است كه دشمنيِ سردمداران قدرت - و بيش از همه امريكا - با چنين ملت و دولت و رهبري و با چنين شعارهايي، يك دشمنيِ تمام نشدني است. اين دشمنيها، از روز اول عليه انقلاب و اسلام و كشور و امام وجود داشته و در طول اين يازده سال هم ادامه پيدا كرده است و همين، يكي از صحنه هاي عبرت و معرفت براي كساني است كه داراي ديده ي بصيرتند. ابرقدرتها بيشتر با هيبتشان حكومت مي كنند خصوصيت ابرقدرت اين است كه به مردم دنيا تفهيم بكند كه هيچ كس در مقابل او تاب ايستادگي و مقاومت ندارد. يك وقت چند سال پيش از اين گفتم كه ابرقدرتها، بيش از آنچه كه با پول و سلاحشان زندگي بكنند و قدرت نشان بدهند و حكومت بكنند، با هيبتشان زندگي مي كنند و فرمان مي رانند و حكومت مي كنند. حقيقتاً هيبت ابرقدرتها و امريكا و تا چندي پيش شوروي، ملتها و دولتها و رجال و سياستمدارها را در بسياري از نقاط دنيا - و شايد بتوانم بگويم در همه جاي دنيا - مي لرزاند. اين خاطره را بارها نقل كرده ام كه در يكي از مجامع بين المللي كه نطق خيلي پُرشوري در آن جا عليه تسلط قدرتها و نظام سلطه در دنيا ايراد كردم و امريكا و شوروي را در حضور بيش از صد هيأت نمايندگي و رؤساي دولتها، به نام كوبيدم و محكوم كردم، بعد از آن

نطق، عده ي زيادي آمدند تحسين و تصديق كردند و گفتند: همين سخن شما درست است. يكي از سران كشورها كه يك جوان انقلابي بود - و البته بعد هم او را كشتند - نزد من آمد و گفت: همه ي حرفهاي شما درست است، منتها من به شما بگويم كه به خودتان نگاه نكنيد كه از امريكا نمي ترسيد؛ همه ي اينهايي كه در اين جا نشسته اند، از امريكا مي ترسند! بعد سرش را نزديك من آورد و گفت: من هم از امريكا مي ترسم!! هيبت ابرقدرتيِ ابرقدرتها، هميشه بيشترين مشكلات آنها را در دنيا حل مي كرده و مي كند. در حقيقت، قدرت و سلاح و پول و سياست و عقلشان، به مراتب كمتر از هيبتشان است. اين هيبت آنهاست كه همه را مي ترساند و جرأت نمي كنند در مقابل آنها بايستند. حالا اين ابرقدرت، با هيبتي قلدرانه كه خيلي هم واضح وارد كشورها مي شود و اوضاع را به نفع خود حل و فصل مي كند، يازده سال است با ملت ايران كلنجار مي رود و با انقلاب مي جنگد؛ براي اين كه بتواند اين انقلاب را از بين ببرد و اين نظام را نابود نمايد، ولي نتوانسته است. ماجراي امروز عالم، عبرت آموزترين ماجراها اين، آن صحنه ي عبرت مي باشد. اين است كه حتّي اگر شما به اعماق دل ملتهاي دنيا نگاه كنيد، بسياري از سران آزاديخواه دولتها - آنهايي كه رگه ي آزاده خواهي دارند - به نام ملت و جمهوري اسلامي ايران شعار مي دهند و به هيجان مي آيند؛ چون ايران انقلابي، مظهر ميان تهي بودن طبل قدرت امريكاست. ملت ايران نشان دادند كه ابرقدرت نمي تواند آنها را به زانو درآورد. اين به بركت انقلاب و

فكر و ايمان و اسلام است كه مي تواند دلها را محكم و از ترس خالي كند و قدرت انسانيشان را به آنها تفهيم نمايد. بايد قدر اين را بدانيد. ما امروز نشانه هاي رشد معنويت و افول ماديّت را در دنيا مي بينيم. اروپاي شرقي را ديديد، بسياري از نقاط ديگر دنيا را مشاهده كرديد و بسياري ديگر را بعداً مشاهده خواهيد كرد. ماجراي امروز عالم، يكي از آن عبرت آموزترين ماجراهاست. حوادثي در دنيا اتفاق مي افتد كه اگر شبيه اين حوادث در تاريخ اتفاق افتاده، حقيقتاً امروز براي ما شكل افسانه دارد و تصور و باور كردنش سخت است. وانگهي اگر اتفاق افتاده، در طول چند ماه و مدت كوتاهي اتفاق نيفتاده است. حوادثي كه امروز در دنيا در ظرف مدت شش ماه و هفت ماه و هشت ماه و يك سال اتفاق مي افتد، گاهي در طول تاريخ در طي سالها اتفاق افتاده است. حوادث تكان دهنده و عجيبي مي باشد و همه در جهت آن چيزي است كه شما به آن ايمان داريد؛ يعني در جهت قدرت معنويت و قدرت ملتها و حاكميت نظامهاي متكي به آحاد مردم و محبوب آنها و در جهت عكسِ زورگويي و سلطه از هر نوعش - چه نوع ارتجاعي و استبدادي و سلطنتي و چه نوع مدرن و امريكايي آن. مگر نه اين است كه آنچه امروز ساقط شده، فقط يك دولت و حكومت در يك جاي دنيا نيست؛ بلكه ابرقدرت ساقط شده است. مسأله، مسأله ي سقوط ابرقدرتهاست. قبلاً امپراتوريهايي از قبيل پرتغال و اسپانيا و انگليس و امثال اينها را ديده بوديم كه يك روز امپراتوري بودند و يك روز

هم به يك دولت خيلي معمولي تبديل شدند. كسي باور نمي كرد كه ابرقدرتهاي اواخر قرن بيستم هم ممكن است يك روز به يك دولت معمولي تبديل شوند؛ ولي امروز اين واقعيت را مي بينيم. نظام اسلامي را با شوق و اميد بيشتري تقويت كنيم برادران! همه ي اينها به من و شما مي آموزد كه نظام اسلامي را با شوق و اميد بيشتري تقويت كنيم و در راه هدفهايش پيش برويم. هر كسي هر جا ايستاده، آن جا را محكم و با امانت و دقت حفظ كند. شما كه در نيروي هوايي و يا در هر بخشي از بخشهاي ارتش جمهوري اسلامي و يا نيروهاي مسلح هستيد، موظفيد آن مسؤوليت را با دقتِ همراه با ابتكار و هوشياري كامل و اميد فراوان حفظ كنيد و آن را به انجام برسانيد و از طريق آن، به سمت هدفهاي متعالي اسلام و نظام اسلامي حركت كنيد. نيروي هوايي آزمايش خوبي داد و شهداي بزرگي تقديم كرد. از آغاز، عناصر مؤمني داشت و بعد هم پيدا كرد. البته، دشمن در نيروي هوايي خيلي تلاش و كار كرد. در گوشه و كنار، ناخنش به جاهايي هم بند شد و توانست كارهايي بكند؛ ليكن توفيق دشمن خيلي كم بود. دشمناني كه روي ارتش كار و تبليغات مي كنند و مي خواهند همان اميد مرده ي تمام شده ي افسرده ي قديمي را زنده كنند - كه كاملاً هم بيهوده و ابلهانه است - بدانند كه اين تبليغات، بسيار بسيار كم كارگر افتاده است. بايد هم همين طور مي بود و كم كارگر مي افتاد. آنچه ما از نيروي هوايي ديديم، شجاعت و فداكاري و شرف و بزرگواري و پيشرفت در هدفها و

آرمانها و حضور در ميدانهاي خطر بود كه همه ي اينها با ارزش است. اين ارزشها را حفظ كنيد و بر آنها بيفزاييد و در درجه ي اول براي خودتان و ارتش جمهوري اسلامي ايران و براي نظام جمهوري اسلامي، سربلندي و افتخار را روزافزون كنيد. بدانيد كه خدا با شماست و به شما كمك مي كند و رحمت و تفضّل الهي هم شامل حال شما خواهد بود. من هم مجدداً اين روز مبارك را كه روز نيروي هوايي است و با ولادت با سعادت امير مؤمنان علي(عليه السّلام) پيشواي آزادگان عالم و سرور مؤمنان همه ي تاريخ اقتران دارد، به همه ي شما - مخصوصاً به خانواده هاي شهداي عزيز نيروي هوايي و جانبازان عزيز و اسرا و مفقودان اين نيرو - تبريك عرض مي كنم و اميدوارم كه خداي متعال تفضّلش را بر همه ي شما نازل كند و بيفزايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با شيخ راغب مصطفى غلوش و شيخ محمّد بسيونى

بيانات در ديدار با شيخ راغب مصطفي غلوش و شيخ محمّد بسيوني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ما براي قرّاي قرآن احترام زيادي قايليم از ملاقات آقايان خيلي خوشحاليم؛ مخصوصاً شيخ راغب مصطفي كه سالهاست من با صدا و تلاوت ايشان آشنا هستم. از ملاقات آقاي شيخ بسيوني هم خيلي خوشحاليم. شرف شما به قرآن است و تلاوت قرآن بزرگترين شرف است؛ همچنان كه پيامبر(ص) فرمود: «اشراف امّتي حملةالقران»(1). انتم حملةالقران، والحمدللَّه. ما براي قرّاي قرآن احترام زيادي قايليم و معتقد هستيم كه قرّاي قرآن هم رسالت سنگين و مسؤوليت بزرگي بر دوش دارند. در حقيقت، در هرجايي كه صوت تلاوتتان مي رود، شما حضور داريد و با اين حضور همه جايي، مي توانيد خيلي مؤثر باشيد. يعني واقعاً گاهي ملتي را با

يك تلاوت مي شود منقلب كرد. در واقع به بركت آن محبتي كه مردم به خاطر صوت قرآن و به بركت آن به شما پيدا مي كنند، مي توانيد تحولي ايجاد كنيد. ما اميدواريم در اين مدتي كه در جمهوري اسلامي هستيد، مردم از صوت و تلاوت شما استفاده كنند. در اين جا مردم عشق به قرآن دارند. در رژيم گذشته، به قرّاء فرصت نمي دادند؛ ليكن از وقتي كه جمهوري اسلامي ايجاد شد، الحمدللَّه جوانها و بچه هاي ما شوق پيدا كردند و به سمت تلاوت رفتند. الان شايد دهها هزار جوان در سنين كم هستند كه بدون آن كه درس و كلاس مشخصي هم داشته باشند، تلاوت قرآن مي كنند. همين نوارهاي اساتيد را گوش كردند و به تدريج رشد نمودند و الان به بركت همين كار، يك قشر و طبقه ي خوبي به وجود آمدند كه خودشان هم استادند؛ يعني بدون آن كه كلاس و دوره يي ديده باشند، بتدريج با استماع و دقت و مطالعه ي كتابهاي قرائت استاد شدند. اگر ملتي بخواهد به قرآن عمل كند، قدم اولش آشنايي با همين الفاظ و ظواهر قرآن است. عامّه ي مردم بايد با قرآن انس بگيرند. اين انس، حركت به سمت مفاهيم قرآن را تضمين مي كند. يك خاطره از شيخ راغب مصطفي من از اين شيخ راغب مصطفي خاطره يي دارم كه بد نيست آن را براي شما بگويم. ما حدود سالهاي 46 يا 47 - يعني تقريباً بيست و يكي دو سال قبل از اين - در مشهد دنبال خواندن شيخ مصطفي اسماعيل در راديوهاي كشورهاي عربي - مخصوصاً راديو مصر - به دقت مي گشتيم تا بلكه خواندن او را پيدا كنيم. البته نوارهايش

هم در بازار نبود و در ايران هم راديو قرآن وجود نداشت و ما مجبور بوديم از راديوهاي خارجي گوش كنيم. ما عاشق تلاوت شيخ مصطفي اسماعيل بوديم. تلاوتهاي او را پيدا مي كرديم و گوش مي كرديم. در آن زمان رفيقي داشتم - مرحوم آقا جعفر - كه آقايان او را مي شناسند. آن هم با من همين طور پاي راديو مي نشست و گوش مي كرد. يك روز من را ديد و گفت: امروز در راديوي مصر، صداي پسر شيخ مصطفي اسماعيل را پيدا كرديم! گفتم: چه طور، از كجا فهميدي پسرش است؟ گفت: نام او راغب مصطفي است كه پسر شيخ مصطفي اسماعيل مي باشد! (او را به نام غلوش نمي شناخت). رفيق من، صداي فرزند مصطفي اسماعيل را ضبط كرده بود. من كه گوش كردم، گفتم كه قاعدتاً بايد همان پسر شيخ مصطفي اسماعيل باشد؛ چون صدايش شبيه شيخ مصطفي اسماعيل است! تلاوت هم، تلاوت همان آيات معروف بود: «واستمع يوم يناد المناد من مكان قريب»(2). --------------------------------------------------------------------------------

1) من لايحضره الفقيه، ج 4 ، ص 399 2) ق: 41

خطبه هاى نماز جمعه ى تهران

خطبه هاي نماز جمعه ي تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نؤمن به و نستغفره و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الاطيبين الاطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: قال موسي لقومه استعينوا باللَّه واصبروا انّ الارض للَّه يورثها من يشاء من عباده والعاقبة للمتّقين(1) انقلاب اسلامي در ايران، يك انقلاب استثنايي همه ي برادران و خواهران نمازگزار عزيز را به رعايت تقوا و پرهيزگاري و توجه به

اهميت نقش تقوا در حيات طيبه ي انساني، توصيه و دعوت مي كنم. همچنين به همه ي قشرها و آحاد مردم و هر كس در هر شغل و مسؤوليتي كه قرار دارد، توصيه مي كنم كه به تناسب شغل و مسؤوليت خود، تقوا و پرهيزگاري را مراعات كنند. يعني توجه نمايند كه وظيفه ي الهي آنها در اين شغل و موقعيت چيست و دقيقاً آن وظيفه و مسؤوليت را عمل كنند. امروز، به مناسبت ميلاد باسعادت مولي الكونين و اميرالمؤمنين(عليه الصّلاة والسّلام) كه با روزهاي جشن عمومي انقلاب ما مصادف شده است، تبريك صميمانه ي خود را به شما نمازگزاران و همه ي ملت ايران و مسلمانان عالم و بلكه به همه ي ملتهاي مستضعف و تشنه ي عدالت عرض مي كنم و اميدوارم خداوند به بركت امير مؤمنان، فضل و رحمت خود را بر جامعه ي اسلامي و مردم مسلمان - بخصوص در ايران اسلامي - نازل كند. مطلبي كه در خطبه ي اول مطرح خواهم كرد، مطلب كوتاهي در باب انقلاب عظيم اسلاميمان مي باشد و آن اين است كه اگرچه در دوران كنوني و در اين قرن - يعني در قرن بيستم ميلادي - در سرتاسر عالم انقلابهاي گوناگوني به وجود آمد، اما انقلاب اسلامي در ايران، يك انقلاب استثنايي بود. تاكنون، همه چيز اين انقلاب استثنايي بوده است و از اين جهات، با انقلابهاي ديگر قابل مقايسه نيست. البته، بحث بر سر انقلابهاست. تحولاتي كه با كودتاهاي نظامي در دنيا انجام گرفته، اگرچه در بعضي از كشورها، اسم همان تحولات را هم انقلاب مي گذارند، اما آنها قابل اين نيستند كه وقتي درباره ي انقلاب بحث مي كنيم، از آنها هم صحبت كنيم. وجود آنها، حساب ديگر و مسأله ي

ديگري است. بحث بر سر انقلابهاست؛ يعني آن تحولاتي كه به وسيله ي مردم انجام گرفت و ناظر به اصول و مباني اعتقادي و اجتماعي جامعه بود. اگرچه اين گونه انقلابها، در چند ده سال اخير در دنيا زياد اتفاق افتاده است، اما هيچ كدام مثل انقلاب اسلامي ما نبود و به همين خاطر است كه اين انقلاب با گذشت يازده سال، همچنان درخشندگي خود را در سطح جهان حفظ كرده است. مبناي انقلاب ما ارزشهاي ديني و اخلاقي و معنوي بود دو خصوصيت از خصوصيات استثنايي اين انقلاب را مطرح مي كنم كه همين دو خصوصيت، بيشترين تأثير را در وجهه ي اين انقلاب در دنيا داشت؛ همچنان كه بيشترين تأثير را در پيروزي و ماندگاري انقلاب در كشور اسلامي داشت. همين دو خصوصيت بود كه با گذشت چندين سال، هنوز موجب شده است كه در گوشه و كنار عالم، به پيروي از اين انقلاب و در پرتو آن، از سوي كساني حداقل حركات و تحولات و تلاشهايي انجام بگيرد. يكي از اين دو خصوصيت، عبارت بود از اين كه مبناي اين انقلاب، ارزشهاي ديني و اخلاقي و معنوي بود و خصوصيت ديگر اين بود كه انقلاب بر پايه ي اراده و خواست مردم در تشكيل و اداره ي حكومت باقي ماند. يعني پس از پيروزي انقلاب، اهميت نقش مردم از آنها سلب نشد و به عنوان يك عنصر براي انقلاب باقي ماند. اين دو خصوصيت، در انقلاب ما وجود دارد. انقلابهاي ديگر، غالباً بر مبناي تفكرات مادّي انجام گرفته است. ممكن است اين تفكرات، افكار مادّي مكتبي و مسلكي - يعني تفكرات ماركسيستي و كمونيستي - باشد و يا اين كه

اعتقادي هم به يك مكتب مادّي نداشته باشند؛ بلكه بر مبناي مادّي نگري - مثل گروههاي ميهن دوست و ميهن پرستي كه در بعضي از كشورها اقداماتي را انجام مي دهند و بينش ديني ندارند - عمل كنند. همه ي انقلابها اين گونه اند. حتّي انقلابهايي كه مقدّمات آنها مذهبي يا اسلامي بوده است، در انتها از حالت اسلامي بودن خارج شدند؛ مثل بعضي از كشورها كه در اول، انقلابشان در مساجد شكل گرفت و نهضت از مساجد يا مدارس ديني شروع شد - هم در آسيا و هم در آفريقا - ليكن بعد كه حركات رشد پيدا كرد، چون در ميان مذهبيون، قوّت رهبري كافي وجود نداشته، ديگران آمدند و امور را قبضه كردند و خط را از حالت مذهبي، به سمت لامذهبي بردند. تقريباً هيچ نقطه يي از دنيا را كه در آن انقلاب شده باشد، سراغ ندارم كه از اين قاعده ي كلي خارج باشد؛ ولي در كشور ما اين طور نشد. انقلاب از خانه ي مذهب - يعني مسجد و مدرسه ي ديني - آغاز شد و جهتگيري مذهبي در انقلاب روزبه روز افزايش پيدا كرد و نقش مذهب و ارزشهاي معنوي، آن قدر قوي شد كه كساني را به ميدان انقلاب كشاند كه معمولاً در هيچ انقلابي، اين گونه آدمها به ميدان نمي آيند. حتّي افراد مسن و بي خبر از مسايل سياسي و آدمهايي را كه در شهرها و روستاهاي دورافتاده زندگي مي كنند، به ميدان انقلاب و مبارزه كشاند. علاوه ي بر اين، روحيه ي مذهبي در اين انقلاب كاري كرد كه در دوران انقلاب، كمترين ضايعه به وجود آيد. اين، نكته ي مهمي است كه اگر كساني در انقلابهاي مادّي دنيا - مخصوصاً انقلاب اكتبر كشور روسيه -

مطالعه كرده باشند، معناي اين مطلب را خيلي خوب مي فهمند. آن جاهايي كه انقلابي بر اساس لامذهبي به وجود آمده، در هنگام شكوفايي انقلاب و اوج نهضت انقلابي، ضايعات فراواني ايجاد شده است؛ چون مردمي كه تحت هيچ قانون و قاعده و ضابطه يي نيستند و نظامي را از بين بردند و هنوز هم چيزي جايگزينش نشده، قاعدتاً در معاملات اجتماعي و برخوردها و انتقام گيريشان، خيلي بي محابا عمل مي كنند. در آن انقلابي كه اشاره شد، از اين قبيل قضايا زياد اتفاق افتاده است. كساني كه قضاياي آن انقلاب و امثال آن را خوانده باشند، اين نكته را تصديق مي كنند. انتقام كشيها، سوءاستفاده ها، آدمهاي ناباب، مدتي بخشي از كشور را براي خودشان قرق مي كنند و چه قدر اموال را از بين مي برند و چه قدر نفوس بي گناه را نابود مي كنند و از اين قبيل. اين مسايل، در انقلاب ما اتفاق نيفتاد. در اين جا، وقتي مردم تهران دكانها را بستند و زندگي را تعطيل كردند و همه وارد ميدان مبارزه شدند، از شهرها و روستاهاي اطراف، براي مردم نان آوردند؛ يعني همدردي كامل كردند. در اين جا، مسأله ي خشم مردم به خاطر يك قضيه ي مادّي نبود؛ بلكه مسأله ي دين و معنويت و خدا بود و اين به سبك ديگري در زندگي مردم اثر مي گذارد و به فعاليتهاي آنها شكل مي دهد. بعد هم وقتي انقلاب پيروز شد، حكومتي كه به وجود آمد، بر اساس انقلاب، يك حكومت اسلامي بود؛ يعني جمهوري اسلامي. اين حكومت، به سمت چپ و راست حركت نكرد؛ بلكه در خط مستقيم دين باقي ماند. وقتي جمهوري اسلامي هم تشكيل شد، با گذشت زمان راه دين را رها نكرد؛ بلكه درست

در قانونگذاري و انتخاب مسؤولان و مجريان و كارگزاران اصلي نظام - مثل نمايندگان مجلس و ديگران - مردم با معيارهاي اسلامي وارد ميدان شدند. دين، خصوصيت انقلاب بود و ماند. اين طور نبود كه روزي دين خصوصيت انقلاب باشد و پس از چندي، اين خصوصيت از انقلاب گرفته بشود و به چيز ديگري تبديل بشود. اين يك خصوصيت، در هيچ يك از انقلابها نبود وهمين، يكي از مهمترين عوامل بود تا هر جاي دنيا قلبي براي دين و اسلام مي تپد، به جمهوري اسلامي - كه براي اسلام حركت مي كند و به اعلاي كلمه ي اسلام فكر مي كند - علاقه مند باشد. انقلاب اسلامي در ايران، انقلابي مردمي خصوصيت دوم، مردمي بودن است. انقلابهاي ديگر - آنها كه حقيقتاً انقلاب بودند - پس از پيروزي خود، اغلب نسبت به مردم بي اعتنا شدند. كودتاها و حركات نظامي و امثال اينها را كاري نداريم. انقلابها، هميشه در همه جاي دنيا به دست مردم به وجود آمده؛ اما بعد از آن كه به پيروزي رسيده يا در آستانه ي پيروزي قرار گرفته، احزاب يا حزب جاي انقلاب و مردم را گرفته است و مردم كنار رفته اند. مثل كشورهاي كمونيستي و سوسياليستي دنيا كه نظامهاي خيلي از آنها، با يك انقلاب به وجود آمده بود و مردم در آن نقش داشتند و به گروه انقلابي و مبارز مردم كمك كرده بودند؛ اما در همه ي اين كشورها، به مجرد اين كه انقلاب به پيروزي نزديك شد يا به پيروزي رسيد، مردم ديگر هيچكاره شدند و حزب همه كاره شد. حزب كمونيست يا هر اسم ديگري كه براي حزبِ حاكم داشتند، هر كاري كه خواست بكند، به نام مردم

كرد، اما مردم در هيچ كار نقش نداشتند؛ همان مردمي كه به خيابانها آمده بودند، يا به نحوي از انحا مبارزه كرده بودند، يا مثلاً از گروه مبارز پشتيباني كرده بودند. مردم، حتّي اين حق را نداشتند كه يك نماينده به مجلس قانونگذاري بفرستند. در هيچ كدام از اين كشورها كه به اصطلاح كنگره هاي ملي دارند و همان مجالس قانونگذاري آنهاست، نمايندگان مردم حضور ندارند! اصلاً مردم هيچ نقشي نداشتند. اين، چيز خيلي عجيبي است. اما همين چيز عجيب، همه جاي دنيا بود. در يكي از سفرهايي كه يكي دو سال قبل به يكي از همين كشورهاي سوسياليستي رفته بوديم، يكي از همراهان ما كه از نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي بود، با مقامات مجلس ملي آن كشور راجع به مجلس صحبتهايي كرده بود. اطلاعاتي از مجلس ما به آنها داده بود و اطلاعاتي هم از مجلس آنها گرفته بود. ما نشسته بوديم و راجع به موضوعي صحبت مي كرديم. ايشان، با يك قيافه ي خيلي جدي پيش ما آمد و گفت: ما چيزهاي مهمي از اين آقايان - كه ميهمانشان بوديم - ياد گرفتيم. او گفت: وقتي كه راجع به مجلس با اينها صحبت كرديم، از اينها پرسيديم كه مجلسِ شما چگونه است و چند عضو دارد و چه مواقعي تشكيل مي شود و رئيسش چگونه انتخاب مي گردد؟ معلوم شد كه مجلس ملي اينها، متشكل از افرادي است كه به وسيله ي دستگاهها و سازمانهاي حزبيِ وابسته به خودِ حكومت تشكيل مي شود. يعني مثلاً پانصد، ششصد نفر آدم به عنوان اعضا و نمايندگان كنگره، به وسيله ي همان دستگاههاي حزبي انتخاب مي شوند. بعد اين افراد كه نام تجمعشان كنگره ي ملي است،

سالي دو مرتبه جلسه تشكيل مي دهند!! شما ببينيد در اين كشور كه فقط سالي دومرتبه مجلس قانونگذاريشان تشكيل مي شود، قانون را چه كسي وضع مي كند؟ اختيار قانونگذاري دست كيست؟ دست همانهايي است كه در رأس تشكيلات حكومت قرار دارند. اگر بپرسيد اسم حكومت شما چيست؟ مي گويند: حكومت دموكراتيك سوسياليستي؛ يعني حكومت مردمي. اسمش مردمي است، در حالي كه در هيچ امري از امور آن كشور، مردم دخالت ندارند و اين، همان مردمي هستند كه انقلاب را به پيروزي رساندند. اسم اين كشورها هم كشور انقلابي است. همه ي انقلابهايي كه ما در دنيا ديديم و كشورهايي كه بر اساس يك انقلاب، نظامي را به وجود آوردند، تقريباً به همين شكلي بودند كه مطرح كردم. انقلاب همه ي نقشها را به مردم داده است در كشور ما، انقلاب از روز اول، همه ي نقشها در همه ي امور را به مردم داده است. يعني مجلس را - كه محل قانونگذاري است - مردم تشكيل مي دهند و نمايندگان مردم به آن جا مي روند و هيچ كس هم حق ندارد نماينده يي را به مردم تحميل كند. يك نفر نماينده هم از اين دويست و هفتاد نفر، بدون آراي مردم به مجلس نمي آيد. رئيس جمهور را - كه مجري امور و مدير و رئيس اداره ي كشور است - مردم با آراي خودشان انتخاب مي كنند. هر كسي را كه دلشان خواست، انتخاب مي كنند. اختيار با مردم است. اين وضعي كه انتخابات رياست جمهوري در ايران دارد، حتّي در كشورهاي دموكراتيك غرب هم اين وضعيت نيست؛ چون در آن كشورها، احزاب در مقابل هم صف آرايي مي كنند و هر حزبي، اسم كسي را به عنوان كانديدا ذكر مي كند. مردمي

كه به آن كس رأي مي دهند، در حقيقت به آن حزب رأي مي دهند و خيليها آن كس را اصلاً نمي شناسند. به هر جهتي طرفدار اين حزبند و انگيزه هاي گوناگون اقتصادي و سياسي و غيرسياسي موجب مي شود كه طرفدار فلان حزب باشند و به خاطر طرفداري آن حزب، به كانديداي آن تشكيلات رأي مي دهند و خود آن كانديدا را هم اصلاً نمي شناسند. در ايران، اين گونه نيست. در ايران، يكايك كساني كه كاغذ رأي را در صندوق مي اندازند، آن شخص را مي شناسند و به عنوان رئيس جمهور به او رأي مي دهند. اين دوره، همين طور بود. دو دوره ي قبل هم كه من رئيس جمهور بودم، همين گونه بود. دوره ي قبلش هم به همين شكل بود. در همه ي اين ادوار - كه تا حالا پنج انتخاب رئيس جمهوري داشته ايم - مردم به كسي كه رأي دادند، خودشان او را شناختند و رأي دادند. پس، در انتخاب دستگاه قانونگذاري، مردم مباشرتاً و مستقيماً دخالت مي كنند. در انتخاب دستگاه اجرايي و رئيس قوّه ي مجريه، مردم خودشان دخالت مي كنند. حتّي در انتخاب رهبر - با اين كه رهبري يك منصب الهي است و تابع ملاكهاي الهي و معنوي و واقعي است - باز مردم نقش دارند؛ كما اين كه مشاهده كرديد مجلس خبرگان كه نمايندگان مردمند، مي نشينند كسي را معين و انتخاب مي كنند. اگر همان كسي كه مجلس خبرگان انتخاب كرد، مورد قبول مردم نباشد، باز رهبري او جا نخواهد افتاد. پس، آحاد و عامه ي مردم، علاوه بر اين كه به صورت غيرمستقيم - از طريق مجلس خبرگان - رهبر را معين مي كنند، مستقيماً هم نسبت به شخص رهبر نظر و تصميم دارند

و نظر و تصميم و خواست و اراده ي آنهاست كه در حقيقت يك رهبر را رهبر مي كند و به او امكان تصرف و قدرت امر و نهي و قبض و بسط مي دهد. البته، نحوه ي انتخاب امام(ره) به اين شكلي كه مطرح كردم، نبود. در حقيقت، عشق مردم به امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) و اطاعت و تبعيت از ايشان، بيش از انتخاب آنها بود. در اين جا، پشتيباني و حضور مردم در فعاليتهاي سياسي و اقتصادي و حركت نظامي وجود دارد. اگر امروز، دولت يا يكي از مسؤولان بخواهد حركتي را انجام بدهد كه مردم آن را نپسندند، مي توانند جلويش را بگيرند. همه جا مردم حضور دارند. اين، خصوصيت انقلاب ماست. هيچ انقلابي در دنيا، اين گونه نيست. اين نكته را از روي بصيرت و اطلاعِ از نزديك مي گويم و اين استثنايي است. نتيجه اين است كه نظام، نظام مستحكمي است؛ زيرا كه مردمي مي باشد. آن چيزي كه به وسيله ي ابرقدرتها قابل از بين رفتن است، عبارت از حكومتي است كه به مردم متكي نيست. آن چيزي كه به وسيله ي عوامل سازمان جاسوسي امريكا، در يك كشور قابل برداشتن و گذاشتن است، حكومت يا دولتي است كه با مردم رابطه يي نداشته باشد و پشتوانه ي عظيمِ قويِ مردمي، پشت سرش نباشد. حكومتي كه دشمن خارجي مي تواند چهار نفر را عليه آن به كودتا وادار و تحريك بكند، حكومتي است كه روي تخت حكومت نشسته، اما مردم به او وصل نيستند. مردم براي خودشان مي روند و او براي خودش حركت مي كند. نظامي كه در آن حاكم - چه رهبر، چه رياست جمهوري، چه رياست قوّه ي قضاييه، چه مجلس شوراي اسلامي - متكي و

متصل به مردم و مورد علاقه و پشتيباني و حمايت آنهاست، نظام جمهوري اسلامي است كه نه امريكا و متحدانش و نه شرق و غرب - آن روزي كه دو قدرت بزرگ در دنيا وجود داشت - و نه هيچ قدرتي قادر نيست اين نظام و حكومت را متلاشي و بلكه متزلزل كند. استقلال و آزادي به بهترين وجه در كشور ما وجود دارد امروز در جمهوري اسلامي، دو خصوصيتي كه آرزوي همه ي ملتهاست، به بهترين وجهي وجود دارد: يكي استقلال و ديگري آزادي. استقلال جمهوري اسلامي در دنيا كم نظير است؛ اگر نگوييم بي نظير. ما كشورهاي قوي و بزرگي را مي شناسيم كه صنعتي و پُرادعا و داراي پيشرفتهاي گوناگونند كه با تمام اين خصوصيات، با كشوري معامله يي كرده و چند قلم جنس به يك كشور فروخته و پولش را هم گرفته است؛ اما وقتي مي خواهد جنس را تحويل بدهد، امريكاييها از آن طرف دنيا اشاره مي كنند كه تحويل ندهد، اين دولت هم ديگر جرأت نمي كند جنس را تحويل بدهد! اين كشور، اروپايي و صنعتي و پيشرفته هم است و اگر به او بگوييد شما مستقل نيستي، رگهاي گردنش بيرون مي زند! ما استقلال را درست معنا مي كنيم. استقلال، يعني جمهوري اسلامي و وضعيتي كه ما امروز داريم. هيچ ابرقدرت و قدرتي در طول اين يازده سال، در هيچ يك از امور و شؤون، نتوانسته كوچكترين چيزي را بر ما تحميل كند. اين، مفهوم استقلال است. هيچ كشوري اين استقلال را ندارد. من مي خواهم بگويم حتّي كشورهايي مثل امريكا هم اين استقلال را ندارند. لابد بعضي تعجب خواهند كرد. نه، تعجب ندارد. دولت امريكا هم به سرمايه دارهاي

صهيونيست بين المللي وابسته است. اگرچه ممكن است از لحاظ مليت، خود آن سرمايه دارها هم امريكايي باشند، اما دولت وابسته است. اگر يك رئيس جمهور در امريكا، آن جايي كه منافع سرمايه دارها ايجاب نمي كند، يك قدم كج بردارد - مثل كندي و امثال او - پايش را از دايره بيرون مي كنند و پدرش را درمي آورند. استقلال، يعني آنچه كه امروز در جمهوري اسلامي وجود دارد. هيچ قدرت و دولت و تشكيلاتي در دنيا نتوانست اين نظام را وادار كند كه بر خلاف آنچه كه تشخيص مي دهد مصلحتش است - هماني كه مسؤولان تشخيص مي دهند - قدمي بردارد. آزادي يي هم كه امروز در نظام جمهوري اسلامي وجود دارد، در هيچ جا نيست. مردم آزادند و حرفشان را مي زنند و آراي خود را اظهار مي كنند. اين توده ي مردمند كه در نماز جمعه ها و راهپيماييها و در جنگ و مراسم گوناگون و در همه ي آن چيزهايي كه مربوط به مسايل سياسي و عمومي است، حضور داشتند و دارند. حرف مردم، همان حرفي است كه ما از زبانشان مي زنيم. حرف آنها، همان چيزي است كه مسؤولان مورد اعتماد مردم، از زبان مردم مي گويند. خود آنها هم، همينها را تكرار مي كنند. عده يي مي گويند ما آزادي نداريم! در جمهوري اسلامي، يك عده از اول انقلاب تا حالا بودند و باز هم هستند كه در گوشه و كنار نق مي زنند و مي گويند: ما آزادي نداريم! اين نق را كجا مي زنند؟ آيا در يك اتاق دربسته مي گويند؟ در نظامي كه اختناق وجود دارد و آزادي نيست، كسي كه آزادي ندارد، نمي تواند حرفش را بزند. اگر بخواهد بگويد من آزادي ندارم، مجبور است همين حرف را

هم در يك پستو و اتاق و يك جمع خصوصي - همان طوري كه ما در زمان رژيم گذشته بوديم - بيان كند؛ اما اين آقايان، در روزنامه ي كثيرالانتشار و مجله يي كه ممكن است چند هزار نسخه چاپ بشود، حتّي در راديو و تلويزيون جمهوري اسلامي حرف مي زنند و مي گويند: ما آزادي نداريم!! خدا آنها را به دست خودشان رسوا كرد. همين كه در يك روزنامه، يك نفر مي نويسد و چاپ مي شود و مي گويد ما آزادي نداريم، دليل اين است كه او دروغ مي گويد. اگر آزادي نداشت، نبايد اين حرف چاپ مي شد و يا در بلندگوي عمومي كشور پخش مي گرديد. پيداست كه او خلاف مي گويد و خودش نمي فهمد كه آبروي خودش را مي برد. مي گويند: اينهايي كه به نمازجمعه مي آيند، همه ي ملت نيستند!! مي گوييم: بسيار خوب، اينهايي كه در راهپيمايي ميليوني 22 بهمن حاضر مي شوند، چه طور؟ آنهايي كه تشيع جنازه ي امام آمدند و ده، يازده ميليون انسان در تهران جمع شدند، چه طور؟ آيا آن جمعيت، همه ي ملت است يا نه؟ ملت، اسلام را مي خواست، جمهوري اسلامي را مي خواهد، دنبال سر رهبري است، پشت سر نظام جمهوري اسلامي است و هر كس كه در راه اسلام حركت مي كند و صدق و امانت او براي مردم آشكار شده، مورد اعتماد مردم است و مردم پشت سر او هستند. اساس مسأله براي يك ملت، استقلال و آزادي است برادران و خواهران عزيز! آنچه كه نتيجه مي گيريم، اين است كه يازده سالِ گذشته، تجربه ي موفق جمهوري اسلامي را به ما نشان مي دهد. اساس مسأله براي يك ملت، در درجه ي اول عبارت از همين استقلال و آزادي است. البته، بهاي كسب استقلال

و آزادي سنگين است، زحمت و مشكلات دارد و تا مدتي هم سختي زندگي دارد. تصور من اين است كه يا همه ي اين مدت و يا بخش عمده ي اين مدت را گذرانده ايم و ان شاءاللَّه به سمت زندگيِ بهتر مي رويم. شرطش اين است كه مردمي كه در صحنه بودند و اين انقلاب را به وجود آوردند و حفظ كردند، همچنان در صحنه بمانند و شما مردم مي مانيد. اين، براي من مثل روز روشن است و تجربه ي يازده ساله، اين را نشان داد. من به نوبه ي خود، به عنوان يك طلبه و خدمتگزار كوچك شما و شاگرد كوچك امام و سرباز كوچك انقلاب و اسلام عرض مي كنم كه ما در راه اسلام و زندگي و حيات طيبه ي اسلامي براي شما مردم و جامعه ي اسلامي در دنيا، از هيچ كوششي فروگذار نمي كنيم و هيچ عاملي هم به فضل پروردگار نخواهد توانست ما را از اين صراط مستقيم و خط روشن منحرف كند. مهم اين است كه تمسك به اسلام را حفظ كنيم و از دشمنان خدا و اسلام واهمه نكنيم و نترسيم. اين درس را از اميرالمؤمنين علي(عليه السّلام) و از شاگرد و فرزند شايسته ي او - امام عزيزمان - گرفته ايم و آنها اين خط را براي ما ترسيم كردند و ان شاءاللَّه پيش خواهيم رفت. وحدت و تقوا و خداترسي و ياد خدا و رعايت دستور الهي در همه ي امور را در هر جا كه هستيد، حفظ كنيد و «اللَّه اكبر»تان را نگه داريد. دشمني با دشمنان خدا را در دلتان حفظ كنيد و انگيزه ي خدمت براي اسلام و مسلمين در سراسر عالم و كار و تلاش براي ساختن اين كشورِ

اسلام و وليّ عصر(ارواحنافداه) را حفظ نماييد. بدانيد كه با اين خصوصيات، هيچ قدرتي نخواهد توانست كاري بكند. آن روزي كه دو ابرقدرت در دنيا بود و مي توانستند با هم همدست بشوند و مكرر هم با يكديگر همدست شدند، نتوانستند اين ملت را از راهش ذره يي منحرف كنند و صدمه ي واقعي به او بزنند. امروز هم كه در حقيقت، يكي از دو ابرقدرت از ابرقدرتي افتاده و آن ديگري هم گيج گيج مي خورد و نمي داند كه چه وضعيتي در دنيا در جريان است و ملّتها به سمت هوشياريِ بيشتر پيش مي روند، به فضل پروردگار، شيطانهاي عالم هيچ غلطي نخواهند توانست بكنند. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّاالّذين امنوا و عملوا الصّالحات وتواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي عليّ اميرالمؤمنين والصّدّيقةالطّاهرة والحسن والحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و عليّ بن الحسين و محمّدبن عليّ و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن علي و عليّ بن محمّد والحسن بن عليّ والخلف القائم المهدي حججك علي عبادك و امناءك في بلادك و صلّ علي ائمّةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداةالمؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه و نظم امركم رژيم عراق به دنبال آتش بس بود تا خود را نجات بدهد فقط دو جمله ي كوتاه مطرح كنم: يكي درباره ي وضعيت قطعنامه ي 598 كه بايد همه ي دنيا بدانند رژيم عراق بر خلاف ادعاهاي صلح طلبي، فقط به دنبال يك آتش بس بود تا خودش را بتواند نجات بدهد. اين حرفي بود كه در طول چند سال گذشته، بارها در همين جايگاه مقدس نماز جمعه گفتيم. آن وقتي كه او مي گفت: ما صلح مي خواهيم، دنيا به ما مي گفت: شما چرا قبول نمي كنيد؟ ما مي گفتيم: اينها صلح نمي خواهند،

اينها دنبال آتش بسند؛ براي اين كه بتوانند خودشان را نجات بدهند. اين موضوع، حالا ثابت شد. طبيعي است كه آنها هم براي اين كه خودشان را مقبول و موجه كنند، بگويند جمهوري اسلامي قبول نمي كند؛ ليكن واقعيات روشن است. افرادي كه عاقلند، بدون حتّي اندك تأملي مي توانند بفهمند قضيه چيست. صدام حسين سوءنيت دارد و حسن نيت نشان نمي دهد. وضعيتي كه او به وجود آورده است، اعتماد به استقرار صلح در منطقه را كم مي كند. البته، ما بعيد مي دانيم كه آنها اين قدر ابله باشند كه بخواهند مجدداً آتش جنگ را شعله ور كنند؛ چون بيشتر به ضرر خودشان است. اما اگر جنگ هم شروع نشود، صلح در منطقه استقرار پيدا نكرده و آرامش نيست. اين، وضعيتي است كه آنها به وجود آورده اند، راهش هم عمل كردن به قطعنامه است. قطعنامه، وحي منزل نيست؛ اما چيزي است كه مورد اتفاق واقع شده است. كسي كه مي خواهد زيرش بزند، در حقيقت قصد اخلالگري و خرابكاري دارد. بهانه هايي هم كه عنوان مي كنند، همه از اين قبيل و در اين راه است. مسأله ي اسرا را مطرح مي كنند. ما مي گوييم: اگر شما قطعنامه را عمل كرده بوديد، حالا اسرا در خانه هايشان بودند. در حقيقت، شما هستيد كه اسرا را نگه داشتيد؛ براي خاطر اين كه در انجام قطعنامه اخلال مي كنيد. چرا به جمهوري اسلامي اتهام مي زنند؟ مطلب دوم اين است كه در طول يازده سال گذشته، هر وقت دستگاههاي جهاني، از نفوذ كلمه ي جمهوري اسلامي در ميان ملتها خيلي ترسيدند، چند تهمت به جمهوري اسلامي زدند. حساب كار آنها دست ماست. هر وقت مي بينيم اين چند تهمت در دنيا خيلي رواج پيدا مي كند، مي فهميم كه

دستگاههاي استكبار، از نفوذ كلمه ي جمهوري اسلامي خيلي مي ترسند. ممكن است حوادثي در گوشه و كنار باشد كه ما خبر نداريم، ولي آنها اطلاع دارند و مي ترسند و اين چند تهمت را رديف مي كنند: يكي تهمت ارتباط با اسرائيل است؛ چون مي دانند ملتهاي مسلمان روي اسرائيلِ غاصب حساسند و نيز مي دانند آن دولتي كه به معناي واقعي كلمه و صادقانه، با ملتهاي مسلمان همصداست، در درجه ي اول جمهوري اسلامي است. مي دانند كه امام فقيد بزرگوار ما، از اوايل شروع نهضت، مبارزه ي با اسرائيل را يك ركن اساسي نهضت قرار داده بود. به همين خاطر، براي اين كه نفوذ جمهوري اسلامي در ميان ملتها كم بشود، يك خبر و شايعه و زمزمه و معامله يي درست مي كنند و مي گويند در جايي، كسي از كسي چيزي خريده و چيزي فروخته است؛ يكي از طرف جمهوري اسلامي و يكي هم از طرف اسرائيل! اين، يكي از اين تهمتهايي است كه هميشه مي گفتند و عجيب و طُرفه اين كه همان كساني اين تهمتها را به صورت جنجال مطرح مي كنند كه خودشان علناً و يا در خفا، با اسرائيل رابطه دارند! بعضي از همين دولتهاي مرتجع منطقه كه با اسرائيل ارتباطات پنهاني و مخفي دارند، در راديوهايشان به شكلي اين قضيه را به صورت جنجالي مطرح مي كنند. ما اعلان مي كنيم كه حتّي يك روز و يك ساعت، با دولت غاصبِ غيرقانونيِ خبيث اسرائيل، دوستي و محبت و كوچكترين و ضعيفترين نوع رابطه را هم نداشتيم و نخواهيم داشت. ما از بيداري اسلامي در سراسر دنيا حمايت مي كنيم نكته ي سوم و آخر اين است كه ما از بيداري اسلامي در سراسر دنيا حمايت مي كنيم

و مسلمانهايي را كه در نقاط مختلف عالم مي خواهند به زندگي و فرهنگ اسلامي خود برگردند، تأييد مي كنيم؛ چون حقِ آنهاست. آنچه كه امروز در دنيا شنيده مي شود، همه يك طور نيست. شعارها، همه به يك حقيقت اشاره نمي كنند. قضاوت درباره ي مسايل مسلمانها در عالم، قضاوت يكساني نسبت به همه نيست؛ اما آنچه براي ما محترم است، همان بازگشت به اسلام از سوي مسلمانهاست. امروز، مسلمانان عالم حق دارند اسلام و قرآن را گرامي و عزيز بدارند و گرامي و عزيز هم خواهند داشت و به زندگي اسلامي هم برخواهند گشت و تلاشها و سركوبها هم هيچ فايده يي نخواهد داشت. دستهاي مزدور سعي مي كنند با توطئه ي فرهنگي و تبليغاتي - از قبيل توطئه ي نوشتن كتاب آيات شيطاني به وسيله ي آن مزدور قلم به مُزد - ارزش اسلام را از چشمها بزدايند و اسلام را سبك و خفيف كنند؛ ولي اشتباه مي كنند، خودشان ضرر مي كنند. آن كسي هم كه اين كتاب را نوشت - كه البته اين يك نمونه است - و امام بزرگوارمان حكم و فتواي قتل او را صادر كردند، اين حكم امام، همچنان به قوّت خودش باقي است و بايد اجرا بشود. احيّي كل الشعوب المستضعفة و كل أبناء امتنا الاسلامية رجالا و نساءاً بتحية الاسلام. السلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته أبارك لكم ذكري مولد اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب(عليه السلام) داعية التوحيد والعدالة، والمجاهد في سبيل اللَّه حق جهاده، و وليد الكعبة، و شهيد المحراب، و أهنئكم بالذكري الحادية عشرة للثورة الاسلامية مشعل تحرير الشعوب المظلومة و لواء مقارعة النظام السلطوي العالمي و صوت التوحيد و الكرامة الانسانية. الثورةالاسلامية التي يحتفل شعبنا بذكراها الحاديةعشرة حادثة فذة عظيمة،

وقعت رغم كل مادبّره جبابرة العالم من مخططات وقائية، و واصلت مسيرتها رغم كل ما أحيط بها من حقد دفين و عداء شديد. بل ازدادت بفضل اللَّه منعة و صلابة علي مرّالايام، رغم كل التحليلات و التوقعات. لم تكن هذه الثورة الاسلامية تغييرا لنظام سياسي و اجتماعي لبلد فحسب و لم تكن إطاحة بنظام و إبداله بنظام آخر فقط. كانت منعطفا في مسيرة التاريخ المعاصر. هذه المسيرة التي كانت تتجه نحوالمادية و مصادرة القيم المعنوية والاخلاقية و نحو إبعاد الدين و تثبيت تسلط القوي المادية الجامحة، و نحو تركيز الهيمنة بيد طواغيت النظام السلطوي العالمي. هذه المسيرة غيّرت اتجاهها صوب تفتّح براعم المعنويات و الارتباط بالدين و تبلور الحكومات الجماهيرية و تزلزل أركان هيمنة طغاة العالم و انهيار صرح النظام الاستبدادي و الالحادي و اللا إنساني. من هنا فان هذه الثورة المباركة - و إن لم تقف في مواجهة نظام اجتماعي و سياسي لبلد من البلدان - الّا أنها في مواجهة صارمة مع النظام السلطوي العالمي. فهي لم تقارع النظام المستبد الفاسد الحاكم في ايران فحسب بل قارعت الكيان الفاسد للقوي المستبدة المعادية للشعوب، و من البديهي انّ هذا لايعني إعلان الحرب علي الحكومات و الانظمة الفاسدة و الظالمة، بل يعني انتشار صحوة علي الصعيد العالمي و تفتّح الامل في نفوس الشعوب و لذلك فانّ القوي المستكبرة المستندة الي البطش والثروة، والعاملة علي نشر ما يعمله الاستكبار العالمي من قيم مادية و علي رأسها امريكا اعلنت حربا شعواء في جميع الابعاد علي هذه الثورة و علي اساسها العقائدي المتمثل بالاسلام المحمدي الاصيل(صلي اللَّه عليه وآله وسلم) و علي قائدها الامام الخميني (رضوان اللَّه عليه) و علي حملة اعباءها من الشعب الايراني، و

لاتزال هذه الحرب متواصلة و أنا أعلن بثقة و عزم انّ الاستكبار العالمي مُنِيَ بهزيمة في هذه الحرب و لا ادلّ علي ذلك من بقاء و استحكام هذه الثورة و نظام الجمهورية الاسلامية و انتشار المبادي ء الفكرية لهذه الثورة في جميع ارجاء العالم. الاعوام الاحد عشر الماضية - و ان كانت قصيرة في عمر الزمن - فهي كبيرة جدّا بالنسبة لنا نحن أبناء الشعب الايراني بما ما رسمناه و تعلّمناه من نضال و صبر و عبرة، و استلهمناه من دروس قرآنية، و بما لمسناه من قدرة اللَّه و ارادته سبحانه في هذا الكون. نحن اليوم عازمون علي مواصلة طريق الثورة بثقة في المستقبل تزيد علي ما كنّا عليه في بداية المسير، لانها تنطلق من تجارب السنين الاحدي عشرة، و باستعداد يزيد أيضا علي استعدادنا في البداية لانه يقوم أيضا علي تلك التجارب. بعد رحلة إمامنا العظيم - التي كانت للشعب الايراني خسارة عظيمة عظم شخصيته الكبري - خامر ذهن العدو امل في ابتعاد طريق الدولة في ايران عن طريق الثورة، و حين شاهد علي الصعيد العملي ما يخيب ظنّه راح يشيع في اعلامه حدوث مثل هذا الابتعاد، آملاً أن يبث اليأس في قلوب الشعوب من الثورة و من النظام الاسلامي الكريم. و نحن نعلن هنا أن هذه الآمال ستبقي حسرة في قلوبهم بحول اللَّه و قوّته ثم يغلبون. و من اجل تبديد الآمال المعقودة علي هذه الثورة و نظام الجمهورية الاسلامية راح العدو يكيل للثورة تهمة الاستسلام مقابل اعداء الاسلام و تهمة اقامة العلاقات مع امريكا و اسرائيل، و نحن نعلن أن النضال ضد حكومة العدو الصهيوني والدفاع عن كفاح الشعب الفلسطيني المظلوم و عن الارض الفلسطينية

المغتصبة جزء لايتجزأ من معتقدات الثورة الاسلامية. بناء بلدنا علي اساس اقتصاد اسلامي يقوم علي العدل والرفاه العام و تفجير طاقات العمل والابتكار والانتاج و فتح مقاليد كنوز الارض و استئصال الفقر فريضة عاجلة نسخّر لها كل طاقاتنا، غير اننا الي جانب ذلك مهتمون بصيانة سائر المبادي ء و المحاور الاسلامية للثورة بحذر تام و دقة متناهية. نحن نعتبر الدفاع عن كل المسلمين في العالم و الدفاع عن حريم الاسلام المقدس في كلّ ارجاء الارض من مهامّ رسالتنا الكبري و لذلك فان كل الذين يكيدون للقيم الاسلامية و يطعنون بحرمة الاسلام عن طريق التآمر الثقافي والفنّي يندرجون ضمن قائمة الاعداء. و هنا اعلن أن حكم الامام(رضوان اللَّه تعالي عليه) بشأن كاتب الآيات الشيطانية الذي هو ذاته عميل الشيطان الاكبر و شياطين السياسة العالمية لايزال ذلك الحكم نافذ المفعول و يتحمّل مهمة تنفيذه كل المسلمين. مرة أخري أحيّي كل الاخوة والاخوات من ابناء العالم الاسلامي و من أبناء الشعوب المستضعفة في كل ارجاء الارض و أذكي في قلوبهم الامل بتذكيرهم بقول اللَّه سبحانه: «بسم اللَّه الرحمن الرحيم. وعداللَّه الّذين امنوا منكم و عملوا الصّالحات ليستخلفنّهم في الارض كما استخلف الّذين من قبلهم و ليمكّننّ لهم دينهم الّذي ارتضي لهم و ليبدّلنّهم من بعد خوفهم أمنا يعبدونني لايشركون بي شيئا»(2). بسم اللَّه الرحمن الرحيم قل هواللَّه احد. اللَّه الصمد. لم يلد و لم يولد. و ولم يكن له كفوا احد.

--------------------------------------------------------------------------------

1) اعراف: 128 2) نور: 55

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از علما، مدرّسان، فضلا و طلاب حوزه ى علميه ى قم و مدارس علميه ى تهران

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از علما، مدرّسان، فضلا و طلاب حوزه ي علميه ي قم و مدارس علميه ي تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مجموعه يي از خاطرات پُراهميت پيش روي ماست امروز، مجموعه يي از خاطرات پُراهميت دوران انقلاب و همچنين پيش از آن، خاطرات پُرشكوه

صدر اسلام پيش روي ماست. از طرفي، روز شهادت حضرت ابي الحسن موسي بن جعفر(عليه الصّلاةوالسّلام) نيز است كه يك خاطره ي فراموش نشدني است. پس از سي وپنج سال مبارزه ي سخت - كه واقعاً براي من و شما درس است - آن بزرگوار در تلخترين شرايط در سال 138 به شهادت رسيدند. يك نگاه به زندگي اين بزرگواران نشان مي دهد كه ما يك تاريخ نوراني و بسيار آموزنده از اين بزرگواران معصوم در اختيار داريم كه در درجه ي اول براي روحانيت شيعه و علماي دين و در درجه ي بعد براي عموم مردم، تا قرنهاي متمادي درس و ذخيره ي معنوي و آموزشي است. اين بزرگوار، در ميان ائمه(عليهم السّلام) وضع خاصي دارند كه فعلاً بنا و مجال نيست درباره ي زندگي اين بزرگوار و مجاهدتشان مطالبي مطرح بشود؛ ولي همه - مخصوصاً جوانها - بدانند و تعقيب كنند كه هر روز از اين زندگي كه ثبت شده باشد، يك درس است. همچنين ايام شهادت چند تن از علما و شخصيتها و مسؤولان كشور در دوران جنگ است كه هواپيماي اين عزيزان، به وسيله ي متجاوزان عراقي سقوط كرد و مرحوم شهيد محلاتي و ديگران به شهادت رسيدند. اين هم از خاطراتي است كه هرگز نبايد آن را فراموش كرد. همين طور براي جامعه ي روحاني و طلاب و مدرّسان و علما در سراسر كشور، اين ايام با سالگرد صدور پيام كم نظير امام بزرگوار و فقيد درباره ي مسايل روحانيت و جامعه ي علمي شيعه مصادف است. اين پيام، هرگز نبايد كهنه شود و كاري را كه در حوزه ي مباركه ي قم و ديگر مراكز روحاني، بر اساس اين پيام شروع كردند، بزرگ بشمارند و نگذارند اين كار، اندك توقفي

پيدا بكند. همين طور، اين روزها با سالگرد حادثه ي آخر بهمن تبريز در سال 56 مصادف است كه يكي از قدمهاي بزرگ ملت ما در جهت پيروزي انقلاب بود و ياد و نام آن مردم مبارز و مجاهد و شجاع و ربط و وصل مستحكم و مستمر آنها با روحانيت اسلام و با امام و انقلاب را براي هميشه مسجل كرد. اين هم يك خاطره است و ما در مجموعه ي اين مناسبتها، دور هم جمع شده ايم و شما آقايان محترم و علما و فضلا و مدرّسان و طلّاب عزيز، از مراكز ديگر به اين جا تشريف آورديد تا قدري درباره ي مسايل حوزه صحبت كنيم. حضور روحانيت، يكي از مهمترين عوامل پيروزي و سير انقلاب مسأله اين است كه اگر اين انقلاب، انقلابي اسلامي نبود و پرچم آن به دست علماي دين نبود، قطعاً به پيروزي نايل نمي شد و به تشكيل يك دولت مستقل و سرافراز و نيرومند منتهي نمي گرديد. اين، تحليل ما نيست؛ بلكه تحليل همه ي كساني است كه مسايل اين انقلاب را از پيش از پيروزي تا امروز تعقيب كرده اند. در سال 56 و 57 هم جبهه ي مقابل - يعني زمامداران ظالم و فاسد و روبه زوال و كساني كه با تفكر ديني و شخصيت روحاني مخالف بودند - تحليلشان همين بود و براساس اين تحليل، تلاش مي كردند كه روحانيون را از صحنه كنار بزنند يا بين آنها اختلاف ايجاد كنند و يا بين آنها و مردم فاصله به وجود بياورند؛ ولي نتوانستند اين كار را بكنند - نه اين كه نخواستند يا تلاش نكردند. «چرا نتوانستند» هم يك پاسخ مفصل دارد. واقعاً اگر كسي بخواهد

اين انقلاب را تحليل كند و شكفتن اين گل و روييدن اين نهال و جوشيدن اين چشمه را در سنگلاخ و كويرِ زمان كنونيِ فرهنگ جهان درست ترسيم بكند، به اين آسانيها نخواهد توانست پاسخ روشني براي اين سؤال پيدا كند. يكي از علايم و نشانه هاي قدرت و اراده ي خدا براي پيروزي انقلاب اين بود كه آن رهبر بي نظير را برانگيخت. من، به اين نتيجه و اعتقاد خيلي نزديك شده ام كه خداوند متعال در طول دهها سال قبل از به ثمر رسيدن اين انقلاب، زمينه ي اين پيروزي را - كه پيروزي دين و اسلام در دنياست - با تشكيل حوزه ي قم و تربيت شخصيتهايي و در ميان آنها برجسته كردن آن شخصيت كم نظير و قرار دادن آن گل آتش در ميان خرمن انبوهي از زغال و تبديل همه ي اينها به يك آتش گداخته و گيرا، فراهم فرمود. اگر كسي با چشم معمولي هم قضايا را نگاه كند و ترتيب طبيعي علل و عوامل را مورد بررسي قرار دهد، مي بيند كه حضور و پيشگامي و هوشياري و وظيفه شناسي و برخي از خصوصيات ممتاز روحانيت، يكي از مهمترين عوامل و شايد يك عامل تعيين كننده در بروز و پيروزي و سير اين انقلاب و نيز تشكيل دولت و حكومت و نظام جمهوري اسلامي و ادامه ي آن تا امروز بوده است. دشمن هم اين را مي داند. لذا فشاري كه در گذشته و الان، از طرف دنياي استكباري روي اين انقلاب وارد مي شد و مي شود، در درجه ي اول به دين و روحانيت متوجه است. اگر روحانيون كشور ما در ميدان نبودند و پرچم انقلاب به دوش آنها نبود، اين پيروزي به دست

نمي آمد. اين را دشمن مي داند؛ لذا حقد عظيم او در درجه ي اول متوجه اسلام و روحانيت است. روحانيت و توجه به دو نكته ي اساسي روحانيت بايد دوگونه به مسأله نگاه كند و مي كند: يكي اين كه توجه داشته باشد و دارد - و مردم هم متوجه باشند - كه براي تداوم انقلاب نيز حضور روحانيون ضروري است و فعال بودن روحانيون، شرط لاينفك بقاي انقلاب و استقلال كشور و نظام جمهوري اسلامي است. بنابراين، روحانيون بايد باشند؛ آن هم با فعاليت و دلسوزي و از خود دانستن انقلاب و جانانه دفاع كردن؛ همچنان كه در اين چند سال نشان دادند و در صحنه ي نظامي و جبهه حضور پيدا كردند و جوانهاي تفنگ به دست و آر.پي.جي به دوش و لباس بسيج پوشيده را آماده ساختند و شهداي به خون غلطيده يي را تقديم اسلام كردند. همچنين در صحنه هاي سياسي و تبليغاتي و تربيت نيرو در حوزه هاي علميه و بخصوص در حوزه ي مباركه ي قم فعال بودند و در آينده هم بايد با حجم بيشتر و كيفيت بالاتر و دلسوزي چند برابر، فعال باشند. يك نگاه ديگر اين است كه روحانيون و بخصوص بيدارترها و بصيرترها و دلسوزترها - كه در قشرهاي مختلف روحاني، بحمداللَّه اين خصوصيات به وفور پيدا مي شود - ببينند شرايط تأثير كامل حضور روحانيت براي انقلاب و پيشرفت هدفهاي آن چيست؛ آن شرايط را تأمين كنند. آفات چيست؛ از آن آفات پيشگيري كنند و اگر هست، آن را رفع نمايند. اين نكته، جدي است و شعار نيست. اين، حركتي است كه اگر شد، پيروزي تداوم پيدا خواهد كرد و روزبه روز بر اوج اسلام و قدرت جمهوري

اسلامي و سعه ي ميدان اين نداي ملكوتي در عالم افزوده خواهد شد. اگر اين حركت انجام نشد، مشكلات و موانع و - خداي ناخواسته - ناكامي پيش خواهد آمد؛ آن هم براي اسلام و مسلمين در سطح جهان. اين قدر مسأله حساس است. بايد ديد روحانيت چه كرد و چگونه شد كه توانست يك نهضت به اين عظمت را از راهي به اين دشواري عبور بدهد و به نقطه يي بدين سرافرازي برساند. همه ي رهبرها نمي توانند اين كارها را بكنند. نهضت مشروطيت، يك تجربه ي تاريخي مكرر عرض كرده ايم كه در خيلي از مناطق دنيا، انقلابها با نَفَس دين شروع شد؛ اما به خاطر ضعف رهبري، از دين فاصله گرفت و گاهي هم ضد دين شد. در تاريخ خودمان در نهضت مشروطيت ديديم كه روحانيون آمدند يك حادثه ي بزرگ (نظام مشروطيت) را در كشور ايجاد كردند و پايان دوره ي استبداد را تدارك ديدند، بعد همين مشروطيت، پايگاهي براي ضديت با دين و روحانيت شد و هنوز ابتداي كار بود كه روزنامه هاي صدر مشروطيت، به نام آزادي شروع به كوبيدن دين كردند، تا جايي كه يكي از شخصيتهاي روحاني آن زمان - مرحوم آقاشيخ فضل اللَّه نوري - كه جزو پيشروان مشروطيت بود، در مقابل آن مجلس و مشروطيت ايستاد و سرانجام هم به شهادت رسيد. اگر روحانيون، به آينده به چشم يك ميدان كار ننگرند و براي آن برنامه ريزي نكنند و آفات مسير را از سر راه بر ندارند، دنبال اين غفلت، ضربه است. در اين هيچ شكي نيست. اگر روحانيون، آينده را با چشم باز و بصير نگاه كنند و خود را براي ادامه ي حمل اين بار آماده

نمايند و وظايفشان را پيش بيني و خودشان را آماده ي عمل به آن بكنند، اسلام در سطح جهان روزبه روز قوّت خواهد گرفت. در اين هم هيچ ترديدي نيست. حوادث دنيا به انقلاب اسلامي ما مربوط است همين حركتي كه امام بزرگوارمان كرد، امروز دنيا را در يك كوره ي عظيم التهاب انداخته و شرق و غرب را دور خودشان مي چرخاند. اين حوادث دنيا - بعضي مستقيم و بعضي غيرمستقيم - به انقلاب اسلامي ما مربوط است. اين كه امروز در دنياي شكل گرفته ي دوقطبي، يك قطب از صحنه ي سياسي عالم برداشته شد و ديگر چيزي به نام بلوك شرق و سوسياليسم وجود ندارد، اين كه معادلات جهاني در روابط قدرتها و دولتها و كشورهاي كوچك و ملتها و رژيمهاي گوناگون، كاملاً به هم ريخته، مربوط به پيروزي انقلاب اسلامي و دين در ايران و مربوط به بيداري مسلمانها و آگاه شدن حس ديني در وجدانهاست. البته، عوامل ديگري هم وجود دارد كه آن عوامل، زمينه ها هستند. هر حادثه يي در دنيا، متكي بر يك سلسله زمينه هاست. بعد عاملي وارد ميدان مي شود و حادثه يي را در اين زمينه ها به وجود مي آورد. اين عامل، در دنياي جديد «انقلاب اسلامي» و پيروزي آن و تشكيل يك نظام بر مبناي دين و ارزشهاي معنوي بود. حركت ما در قدم اول، اين طور در دنيا حادثه آفريني كرده است. اگر نظام جمهوري اسلامي، قوي و صادق باشد - صادق يعني آنچه را كه گفته عمل كند و از راه خودش بر نگردد و اين دامنه را مستقيم به سمت همان قله و هدفهايي كه ترسيم كرده، بپيمايد - بدانيد هر قدمي كه اين ملت و

علماي ما بردارند و نظام جمهوري اسلامي به پيش برود، در اوضاع دنيا يك حركت و تغيير به وجود خواهد آورد و همه ي اين پيشرفتها و حوادث، در جهت اعلاي كلمه ي اسلام و ارزشهاي معنوي و ديني خواهد بود. اين كه شما مي بينيد دولتهاي غربي و سرمايه دارهاي بزرگ جهاني، اين گونه از ما عصبانيند، به همين علت است. هركار هم بكنند، همين خواهد بود. من، در يك جمله بگويم: استكبار و دشمن، نسبت به ما هيچ كاري نمي تواند انجام بدهد كه ما شكست بخوريم و او پيروز و كامياب بشود. او نمي تواند ما را شكست بدهد؛ ولي خود ما مي توانيم. ما مي توانيم كاري بكنيم كه خداي نكرده دشمن خوشحال شود و مشكل از سر راه او برداشته بشود و اسلام خجل و سرافكنده گردد و اين راه بريده بشود. ما اگر ايستاده باشيم، دشمن نمي تواند كاري بكند. الان، وضعيت اين گونه شده است. قبل از پيروزي، شايد مي توانستند خيلي كارها بكنند؛ ولي حالا ديگر نمي توانند. اگر من بخواهم اين مطلب را باز كنم، حرفهاي زيادي وجود دارد كه نمي خواهم وارد آنها بشوم. روحانيت نقاط مثبت را تقويت و جهات منفي را بر طرف كند علماي دين و جوامع روحاني وظايفي را برعهده دارند تا آينده به شكل صحيح و خداپسند و مطلوبي شكل بگيرد. همه ي فكرمان را بايد روي اين موضوع متمركز كنيم. راه هم اين است. كليد رمز را بايد اين گونه پيدا كرد. بايد ديد جهات مثبت روحانيت كه به او امكان داد اين حركت عظيم را بكند و دنيا را در آستانه ي يك تحول قرار بدهد، چيست. بايد آن جهات مثبت را در خودمان تقويت

كنيم و اگر جهات منفي يي درگذشته وجود داشته، از آن بترسيم و راهش را سد كنيم و نگذاريم نقاط منفي جديدي هم پيدا بشود. نقاط مثبت در جامعه ي روحانيت - كه جامعه ي علمي شيعه است - روشن مي باشد. علم و زهد و بي اعتنايي به دنيا و شجاعت و ايستادگي در برابر قدرتها و زورگوها و اتصال به توده ي مردم، نقاط مثبت روحانيت ماست. مردمي بودن و درد آنها را احساس كردن و براي آنها دل سوزاندن و كار كردن و به دشمنانشان نزديك نشدن، خصوصيتي است كه هيچ فرقه يي از فِرَق روحاني در عالم، آن را نداشته است و الان هم ندارد. اگر اين خصوصيت نبود، اطمينان مردم به روحانيت جلب نمي شد كه به خيابانها بيايند و آن طور جان خود را در راه آرمانهاي اين انقلاب در معرض خطر قرار بدهند. اين، خصوصيات مثبت روحانيت است؛ اينها را به شدت حفظ كنيم. حوزه هاي علمي، بايد كانون علم بمانند. ما بايد هرچه در توان داريم، علم را خالصتر و صافتر و از زوايد پيراسته تر كنيم. اين حركت به سمت ترتيب برنامه هاي علمي حوزه هاي علميه، يك حركت واجب است. اگر اين نباشد، علم پيشرفت نخواهد كرد. علم، مثل درختي است كه يكي از موجبات رشد آن، هرس كردن و چيدن زوايد آن و اجازه ندادن به رشد شاخه هاي زيادي و بوته هاي مزاحم است. روحانيت و لزوم بي اعتنايي به زخارف دنيا مسأله ي ديگر كه به همين اندازه اهميت دارد و بارها امام بزرگوارمان تكرار مي كردند و در جاهاي ديگر هم مكرراً گفته شده، بي اعتنايي به زخارف دنيا و جلوه هاي آن است. در اين راه، از لذتهاي مادّي

زيادي بايد گذشت و خدا را شكر مي كنيم كه روحانيت معظم ما، اين خصوصيت را حفظ كرده است؛ اگر چه ميدان بي اعتنايي و بي رغبتي به دنيا گسترده است و مي توان در اين ميدان خيلي پيش رفت. شخصيتها و چهره هايي را مي شناسيم و مي بينيم كه در اين چند سال، وجود و حرف و منششان مؤثر بوده است و به زخارف دنيا بي رغبت بوده اند و نخواسته اند به نفس و شهوات خود پاسخ بدهند و در مقابلشان ايستادند و آنها را كوچك شمردند. درمقابل اهداف بلند، ما نمي توانيم مثل اميرالمؤمنين علي(عليه السّلام) عمل كنيم - خود آن بزرگوار هم همين را فرمود - ليكن مي توانيم ورع و تقوا و بي اعتنايي و بي طمعي را در خودمان حفظ و تقويت كنيم. اين كار، امروز براي روحانيون يك وظيفه ي مبرم است و طلّاب و فضلا و مسؤوليت دارهاي روحاني و شاغلان به اين جهت، بايد خيلي توجه كنند؛ چون اين راه، راه پيامبران الهي و نيز كساني چون اميرالمؤمنين(عليهم الصّلاةوالسّلام) است كه كمترين اعتنايي به اين دنيا نكردند. اين راه را بايد اين گونه رفت و در مقابل زورمندان، شجاعت و شهامت داشت و به مردم تكيه كرد. انسان در مقابل عظمت اين ملت سر تعظيم فرود مي آورد حقيقتاً مردم ما، آن چنان برجستگي يي در راه آرمانهاي اسلام و انقلاب از خود نشان دادند كه انسان در مقابل عظمت اين ملت، سر تعظيم فرود مي آورد و در خود احساس حقارت مي كند. ببينيد در اين يازده سال، چه مراحلي را گذراندند و چگونه به خاطر خدا در اين راه دشوار پاي فشردند. همه ي چشمها در دنيا منتظر بود كه ببيند ملت ايران بعد از امام چه

خواهد كرد. هر تجربه يي كه بعد از رحلت حضرت امام(ره) در اين چند ماهِ تاريك و سخت و غم انگيز پيش آمد، اين ملت با اخلاص و شجاعت و هوشياري خود، آن چنان جلوه هايي نشان دادند كه فضا را منوّر كردند. همين راهپيمايي عظيم 22 بهمن امسال، حقيقتاً يكي از مواردي بود كه در تاريخ اين ملت، به عنوان سند افتخار و نقطه ي روشن و منوّر خواهد ماند. من نمي خواهم به خاطر اين حركت عظيم، از مردم تشكر بكنم؛ مسأله مربوط به خود آنهاست. من چه كسي هستم كه از آنها تشكر كنم؟ اما مي خواهم از آنها تجليل و نسبت به آنها تعظيم نمايم. حقيقتاً حركت مردم، حركت مخلصانه و شجاعانه و فداكارانه و هوشيارانه و كاملي بود. همه ي حركات آنها در طول اين يازده سال، همين گونه بوده و دشمن را منكوب كرده است. مي بينيد كه هر وقتي حادثه يي مثل 22 بهمن و نشانه يي از حضور مردم داريم، بلافاصله تبليغات و شايعه پراكنيهاي دشمن، از غيظ و ناراحتي چند برابر مي شود. حالا هم همين طور است. الان مي بينيد كه جوّ شايعه است و راديوهاي خارجي و دشمنان بي آبرو، دايماً تبليغات سوء مي كنند. خدا را شكر مي كنيم كه دشمنان جمهوري اسلامي، پيش اين ملت ذره يي آبرو و اعتبار ندارند. وظيفه ي روحانيت خيلي سنگين است اين مردم با اخلاص، در جهت هدفهاي انقلاب، زمينه و قهرمان ميدان فعاليت و يكه تاز در اين دنياي آشفته اند. من و شما بايد جايگاه و سهممان را پيدا كنيم و نقش خود را ايفا نماييم. امروز، وظيفه ي روحانيت خيلي سنگين است. البته، به اين نكته هم اشاره كنم كه در طول هزار و اندي از

تاريخ روحانيت شيعه، هيچ وقت به خوبي و كارايي و مفيد بودن امروز نبوده است. امروز، روحانيت شيعه از همه ي دوران طولاني عمر پُربركت خود، مفيدتر و پُربركت تر و بيشتر در خدمت اسلام و مسلمين است - در اين، هيچ ترديدي نيست - اما زمان و زمينه ي كار و وضعيت اين ملت بزرگ، از ما تلاش بيشتري را مي طلبد. بايد خيلي كار و تلاش كنيم. طلاب عزيز و فضلاي جوان، نبايد حتّي براي يك لحظه، حضور در ميدانهاي گوناگون را فراموش كنند. اين حضور، با درس خواندن منافات ندارد؛ بلكه مؤيّد درس خواندن است. همان طور كه امام بزرگوار در پيام فراموش نشدني خود فرمودند، فضلا و جوانهايي كه تفقّه را در ميدانهاي خودش فرا گرفتند و مُنذر قوم خود شدند و ميدان جنگ را ميدان آزمايش نفس و تكامل معنوي خويش قرار دادند و پيش رفتند، اين ميدانها را رها نكنند. امروز هم خطوط و ميدانها و صحنه هاي نظامي و غيرنظامي و فرهنگي، محتاج حضور فعال شماست. مدرّسان معظم و محترم و اساتيد حوزه ي علميه ي قم و ساير حوزه ها، طلاب را به سمت هدفهاي انقلابي و اسلامي سوق بدهند. درست است كه امروز روحانيت و اسلام، راه و جايگاه خود را كاملاً پيدا كرده اند؛ اما اين طور هم نيست كه افكار انحرافي، بكلي از بين رفته و ريشه كن شده باشد. كساني كه هنوز نتوانسته اند جلوه ي انقلابي اسلام را درك كنند، باز هم در حوزه ها و در كسوت روحانيت هستند. هنوز كساني كه به جاي كينه ي امريكا و دشمنان، قلبهاي آنها جايگاه كينه ي مجاهدان في سبيل اللَّه و جوانان مؤمن و پرچمداران حقيقت است، در حوزه ها و

بيرون از حوزه ها نيز پيدا مي شوند. همان متحجّراني كه امام مكرر اشاره كردند - يعني دوستداران و شيفتگان اسلام امريكايي؛ اسلامي كه روحانيت و دين و معنويت را از مسير خود و از مردم و خدا دور مي كند و مايه ي شادي و آسايش دل دشمنان خدا مي شود - هنوز هستند. در همه ي جبهه ها، حضور جوانهاي مؤمن و فعال و فضلاي جوان در سمت هدفهاي انقلاب، يك ضرورت است. روحانيت هنوز در آغاز كار است برادران! ما هنوز در اول كاريم. هيچ كس تصور نكند كه روحانيت تلاش خود را كرد و به نتيجه رسيد، پس برويم بنشينيم فقط مشغول كارهاي شخصي يا درس خواندن خودمان باشيم. البته، درس خواندن يكي از كارهاي اساسي است؛ اما همه ي كار نيست. روحانيت، در آغاز كار است. انقلاب، در عمر يازده ساله ي خود، در اوايل دوران جواني است. در عمر يك انقلاب و يك ملت و در مقياسهاي اين طوري، اين يازده سال چند روز بيش نيست. هنوز اول كار است، بايد تلاش كنيم. طلّاب جوان، خودشان را بسازند. فضلا و مدرّسان و اساتيد و علماي بزرگ، جهت حوزه ها را در جهت ساختن انسانها و علمايي منطبق با معيارهاي اسلامي قرار بدهند و عناصر فولادين و هوشيار و خسته نشو و مؤمن تربيت كنند و نسخه هاي كامل امام بزرگوارمان را در حوزه ها به وجود آورند. اسلام، به اين نيروها و عناصر احتياج دارد. اگر چه يك شخصيت آن چناني مي تواند ملتي را نجات دهد، اما ملتهاي مسلمان و جهان و حركت انقلاب و آينده ي تاريخ خودمان نيز احتياج زيادي به اين گونه عناصر دارد. لزوم برنامه ريزي براي كامل كردن فعاليت حوزه ها حوزه ها خيلي

كار و مسؤوليت دارند. مسؤوليت، بر دوش همه است و فقط بردوش مراجع و مدرّسان يا طلاب و فضلاي جوان نيست؛ بلكه هر كسي نسبت به توان و امكانات خود در حوزه هاي علميه، مسؤوليتهايي دارد. مهم اين است كه به حرف و تحسين بيان امام اكتفا نشود. حقيقتاً راه به سمت كامل كردن و آينده نگري در كار حوزه ها، بايد برنامه ريزي بشود و كساني كه مي توانند، با استمداد از پروردگار، اين راه را طي كنند. بدانيد كه مردم از هر حركت به سمت رشدِ صحيح جامعه ي روحانيت، خشنود و خوشحال مي شوند؛ همچنان كه اگر خداي نكرده، روحانيون را سرگرم مسايل شخصي و دنيايي و يا بي رغبتي و عدم توجه به مسايل انقلابي و يا غرق شدن در دسته بنديهاي سياسي و غيره ببينند، نگران مي شوند. وظيفه ي علماي دين و روحانيون عزيز اين است كه رضاي الهي و مصلحت مردم را بر هر چيز ديگري مقدم بدارند. از جمع شما آقايان محترم و عزيزان و علما و مدرّسان و فضلا و طلّاب كه از نقاط مختلف تشريف آورديد، صميمانه تشكر مي كنم. از خداي متعال براي شما و خودم هدايت و كمك و اعانت مسألت مي كنم و اميدوارم ان شاءاللَّه روزبه روز بر رونق و شكوفايي اسلام و هدفها و انقلاب مقدس اسلامي و تقويت نظام مقدس جمهوري اسلامي افزوده بشود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با جمعى از ائمه ى جمعه ى كشورهاى ناميبيا، موزامبيك، آفريقاى جنوبى و لسوتو

بيانات در ديدار با جمعي از ائمه ي جمعه ي كشورهاي ناميبيا، موزامبيك، آفريقاي جنوبي و لسوتو بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اسلام، نيروي عظيمي در دنيا خيلي خوش آمديد. اين جا خانه ي شماست و شما برادران عزيز ما هستيد. ما در تمام اين يازده سال بعد از انقلاب، نگران مسايل

جنوب آفريقا بوديم و از رنجي كه مردم آفريقاي جنوبي و ناميبيا در طول اين ساليان مي بردند، متأثر و غمگين بوديم. من، يك سفر براي اعلام حمايت از مردم مظلوم در جنوب آفريقا، به آن منطقه آمدم. خوشحاليم كه امروز بحمداللَّه مردم توانستند صداي خود را به دنيا برسانند. مسلمانها، نقش مهمي در آفريقاي جنوبي و در كل جنوب آفريقا دارند. شايد واقعاً اين روحيه ي مبارزه يي كه امروز در مردم آفريقاي جنوبي مشاهده مي شود، به ميزان قابل توجهي ناشي از حماسه ي مسلمانها در آن جا باشد. الان در آفريقاي جنوبي، ظلم بزرگي حاكم است. يك گروه ظالم و اقليت زورگويي بر مردمِ آن جا حاكمند و مبارزه ي با آنها، يك عمل اسلامي است. مسلمانها، نقش قابل توجهي در اين مبارزه داشتند. ما معتقديم كه اسلام نيروي عظيمي در دنياست. ما بيش از يك ميليارد مسلمان هستيم. اگر اين ميليارد، حتّي فقط با هم ارتباط دوستانه - نمي گويم اتحاد - داشته باشند، مطمئناً قادر خواهند بود كه در همه ي مسايل جهاني، نقش بزرگي ايفا كنند. شعار ما، وحدت مسلمين دستهايي بين اين جامعه ي عظيم تفرقه ايجاد مي كند. اين، مسأله ي مهمي است. همه بايد چشمشان را باز كنند، اين دستها را بشناسند. اينها، دستهايي است كه در حقيقت عليه قدرت نيروي اسلامي مجهز شده است. شعار ما، وحدت مسلمين است. معتقديم كه اين، قدم اول مي باشد. بعد از وحدت مسلمين، عظمت آنها در عالم است و ما در جمهوري اسلامي، مقابله با قدرتها را امتحان كرده ايم. ما بر قدرتهاي بزرگ غالب شديم؛ با اين كه آنها بيش از ما مسلح بودند و بيش از ما پول داشتند. اين، به

بركت ايمان به خدا بود. ايمان به خدا، به يك انسان و يك ملت قوّت مي بخشد و همه ي مشكلات را در مقابل آنها آسان مي كند. در صدر اسلام، رسول مكرّم اسلام(ص) و صحابه و نيز جانشينان بزرگوار ايشان توانستند با اتكاي به خدا، يك تمدن عظيم تاريخي را پايه گذاري كنند. آنها هم در برابر قدرتهاي بزرگ زمان خود، علي الظاهر كوچك بودند؛ اما ايمان به آنها قدرت بخشيد و توانستند براي چندين قرن، عظمتي را در تاريخ ايجاد كنند. ما چرا نتوانيم؟ «ولا تهنوا و لاتحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين»(1). شرطش ايمان است. ان شاءللَّه كه موفق باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 139

سخنرانى در ديدار با قاريان چهل كشور جهان و جمعى از روشن ضميران، در سالروز بعثت رسول اكرم(ص)

سخنراني در ديدار با قاريان چهل كشور جهان و جمعي از روشن ضميران، در سالروز بعثت رسول اكرم(ص) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بعثت، مهمترين حادثه در طول عمر بشر در ابتدا، اين عيد عظيم و بعثت بي نظير الهي را كه امروز شما مؤمنين به اسلام و ارادتمندان به نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) ياد و خاطره ي آن را جشن گرفتيد، به همه ي مسلمين جهان و مردم انقلابي كشورمان و به شما برادران و خواهران، تبريك عرض مي كنم. مسأله ي بعثت و پديد آمدن اين حادثه ي الهي، مهمترين مسأله يي است كه در طول عمر طولاني بشريت، براي او اتفاق افتاده است. در سرنوشت انسان و تاريخ بشر، هيچ حادثه يي به قدر اين حادثه مؤثر نبوده و هيچ لطفي از طرف پروردگار عالم، به عظمت اين لطف و فضل براي انسانها، وجود نداشته است. ما افتخار داريم كه با همه ي وجود، اين بعثت عظيم را قبول كرديم و به آن ايمان آورديم و اين راه سعادت را شناختيم. اين،

خود يك نعمت عظيم الهي است و هر انسان مسلماني وظيفه دارد كه بعثت نبوي را در زندگي شخصي و دنياي خود تحقق ببخشد و با ايمان و عمل و حركت به سمت هدفهايي كه در بعثت نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) وجود داشته است، خود را به بهشت سعادت الهي و معنوي واصل و نايل بكند. البته، ما نمي توانيم در معناي بعثت و حقيقت آن، سخني بگوييم. اين حقيقت، والاتر از ذهن و بيرون از دسترس عقول قاصر ماست. مفتخريم كه شعار دين و عمل به قرآن را در زندگي خود پياده كرده ايم آنچه كه امروز در مسأله ي بعثت، براي مسلمانان عالم مطرح مي باشد، دو مطلب است: اول اين كه اين بعثت و سرچشمه، زنده و جوشان است و اين فضل و بركت الهي، براي انسانها در طول تاريخ است و همان طور كه خداي متعال مكرر در قرآن كريم وعده فرموده است، ظهور اين حقيقت براي آن است كه بر زندگي بشر غالب بشود و زندگي را به رنگ و شكل خود در بياورد. اين حقيقت، محقق خواهد شد: «ليظهره علي الدّين كلّه». مسأله ي بعثت، يك حقيقتِ طبيعيِ اين عالم و يك حالت قطعي و حتمي براي بشريت است. آن عدل و حقي كه با بعثت خاتم الانبياء(ص) در عالم مطرح شد، براي اين نبود كه جمعي از مردم در برهه يي از زمان، آن را قبول بكنند و بخش عظيمي از تاريخ بشر و انسانها، آن را نپذيرند؛ بلكه مطرح شد تا عالم و انسان را طبق پيشنهاد خود بسازد و بشريت و همه ي وجود را - به تبع بشر - از اين راه به كمال برساند و اين

خواهد شد؛ اگر نشود، نقض غرض خواهد بود. البته، حركت به سمت اين مقصود، حركتي است كه با شرايط و علل و عوامل متناسب با خود، انجام مي گيرد و ما به سمت اين حقيقت مي رويم و هر قدمي كه بشر بر مي دارد - چه خود او بخواهد، چه نخواهد؛ حتّي چه بداند و چه نداند - به حقيقتِ بعثت نزديكتر مي شود. امروز، آنچه كه از شعارها در دنيا مطرح است، همان بعثت الهي است؛ اگر چه غالباً عملي تحت آن شعارها نيست؛ مثل شعار عدالت اجتماعي، آزادگي و آزادي، علم و دانش و ترقي خواهي، تعالي سطح زندگي و ديگر شعارهايي كه دولتها و ملتها و صاحبان افكار و مكاتب، آنها را مي دهند. نفس اين شعارها در دنيا، به بركت بعثتها و بعثت آخرين (بعثت خاتم) مطرح شده است كه البته به شكل ناقصش، در دست مردم وجود دارد و بعضي به سمت آن حركت مي كنند. امروز، ما و همه ي بشريت، به سمت تدين به مفاهيم و ارزشهاي اين بعثت حركت مي كنيم و ما در جمهوري اسلامي مفتخريم كه جزو انسانها و ملتهايي هستيم كه شعار دين و عمل به قرآن را در زندگي خود محقق و پياده كرده ايم و به سمت كمالِ تحقق آن پيش مي رويم. ما مفتخريم كه اين حقيقت را شناخته ايم، آن را ديده ايم، به آن عشق ورزيده ايم، حركت به سمت آن را شروع كرده ايم و به ميزان زيادي پيش رفته ايم. همه ي دنيا و همه ي بشريت، بايد همين راه را طي كنند و طي خواهند كرد. پيامبر(ص) محور اصلي تجمع مسلمانان مطلب دوم، در مورد شخص نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) است. نام و ياد و محبت

و حرمت و تكريم اين بزرگوار، محور اصلي براي تجمع همه ي آحاد مسلمان در همه ي دوره هاي اسلامي است. هيچ نقطه ي ديگري در مجموعه ي دين وجود ندارد كه اين طور از همه ي جهات - هم جهات عقلي، هم جهات عاطفي، هم جهات روحي و معنوي و اخلاقي - مورد قبول و توافق و تفاهم همه ي فِرَق و آحاد مسلمين باشد. اين، آن نقطه ي مركزي و محوري است. قرآن و كعبه و فرايض و عقايد، همه مشتركند؛ اما هر كدام از اينها، يك بُعد از شخصيت انسان - مثل اعتقاد، محبت، گرايش روحي، حالت تقليد و تشبّه و تخلق عملي - را به خود متوجه مي كند. وانگهي در ميان مسلمانها، غالب اين چيزهايي كه گفته شد، با تفسيرها و ديدگاههاي مختلف مورد توجه است؛ اما آنچه كه همه ي مسلمانها از لحاظ فكر و اعتقاد و - مهمتر از عاطفه و احساس - وحدت و تفاهم، روي او اشتراك دارند، وجود مقدس پيامبر خاتم و نبيّ اكرم حضرت محمّدبن عبداللَّه(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) است. اين نقطه را بايد بزرگ شمرد. اين محبت را بايد روزبه روز بيشتر كرد و اين گرايش معنوي و روحي به آن وجود مقدس را بايد در ذهن مسلمين و در دل آحاد مردم تشديد كرد. شما مي بينيد كه در توطئه و تهاجم فرهنگي به اسلام، يكي از قسمتهايي كه مورد توطئه ي خباثت آميز دشمن قرار مي گيرد، همين وجود مقدس و بزرگوار است كه در آن كتاب شيطاني مورد تهاجم قرار گرفت و نشان داد كه توطئه ي دشمن در مجموعه ي عقايد و عواطف ملت مسلمان، به كجاها ناظر است. بعد از پيروزي انقلاب، توجه به قرآن روز افزون بوده است

نكته ي آخري كه مطرح مي كنم، توجه به قرآن است كه بحمداللَّه بعد از پيروزي انقلاب، در ميان ملت ما روزافزون بوده است و من بايد از برادران عزيزي كه اين مراسم و تشكيلات و دعوت و مسابقات و تشويق عمومي را براي ملتمان فراهم كردند و نيز از برادران عزيزمان در حج و اوقاف كه به اين مسأله اهتمام ورزيدند، صميمانه تشكر كنم. اين اهتمام، جاي تقدير و شكرگزاري دارد؛ اما حتّي از اين هم بيشتر و وسيعتر، بايد نسبت به امر قرآن اهتمام ورزيد؛ زيرا قرآن همه چيز ماست. ما بايد قبول كنيم كه ملت ما در نيم قرن پيش از پيروزي انقلاب - كه واقعاً مدت كمي نيست - روزبه روز از قرآن فاصله گرفته و دور شده است. تا قبل از اين نيم قرن، مردم ما - حتّي آنهايي كه سواد خواندن و نوشتن نداشتند - غالباً مي توانستند قرآن را از رو بخوانند. به همين جهت، اين مكتبخانه ها نعمت بزرگي بود. چه قدر كساني از افراد مسنِ نسل قبل را ما مي شناختيم كه سواد خواندن و نوشتن نداشتند، نمي توانستند فارسي بخوانند و با آن كه زبانشان فارسي بود، نمي توانستند زبان خودشان را به صورت مكتوب بنويسند و بخوانند؛ اما مي توانستند كتاب خدا را بخوانند و قرآن را بفهمند. آن سياستي كه رژيم وابسته ي فاسد خبيث دشمن را در اين كشور بر سر كار آورد و بيش از پنجاه سال مسلط نگهداشت، يكي از بزرگترين ضربه هايي كه زد و ضررهايي كه وارد كرد، همين بود كه قرآن را بتدريج كنار گذاشت؛ تا آن جا كه از ميان جامعه ي ما، قرآن بيرون رفت. لذا در مدارس

ما، درس موسيقي مي دادند؛ اما از آموزش قرآن خبري نبود! هر بچه يي كه به دبستان و دبيرستان مي رفت، نُت موسيقي را ياد مي گرفت؛ اما متن قرآن كريم را نمي آموخت! بنابراين، ما را جدا كردند و از قرآن دور نگهداشتند. من پيش از انقلاب، وقتي به وضع قرآن در جامعه ي خودمان نگاه مي كردم و جوانهايي را كه با اين استعداد و شوق و علاقه، از قرآن دور مي ماندند، مي ديدم، چه خون دلي مي خوردم. خدا را شكر مي كنيم - هرچند از اداي اين شكر عاجزيم - كه با پيروزي انقلاب، ما را به قرآن برگرداند و با قرآن آشنا كرد و راه قرآن را به روي ما باز كرد. ما بايد عقب ماندگيها را جبران كنيم. ما با كساني كه زبان مادريشان عربي است، فرق داريم. آنها با اندكي سواد، مي توانند قرآن را بفهمند. البته، متن قرآن متني نيست كه هر عرب بي سوادي بتواند آن را درست بفهمد. مقداري معلومات و معارف لازم است؛ اما بالاخره مي توانند بفهمند؛ در صورتي كه فارسي زبانها اين طور نيستند. ما بايد علاوه بر خواندن متن قرآن، ترجمه ي آن را هم ياد بگيريم. امروز، بحمداللَّه جوانهاي ما قرآن خوان هستند و خوب هم مي خوانند. در سرتاسر كشور، ما قرّاي با ارزش و ممتازي داريم كه وقتي در مسابقات جهاني شركت مي كنند، گوي سبقت را از بقيه ي كشورها مي ربايند و بحمداللَّه از اين گونه قرّاء كم هم نداريم. هم خواندن متن قرآن و هم ترجمه ي آن را بياموزيم غير از آنچه كه تاكنون انجام گرفته، دو كار ديگر بايد انجام بگيرد: اول اين كه بايستي روخوانيِ قرآن، تمام ملت ما را شامل بشود. نبايد يك نفر

در ميان ملت ما بماند كه قادر نباشد قرآن را باز كند و به صورت صحيح بخواند. زن و مرد و كوچك و بزرگ و پير و جوان، بايد بتوانند قرآن را بخوانند. البته، بايد براي اين كار برنامه ريزي بشود. سازمان اوقاف، سازمان تبليغات اسلامي، وزارت آموزش و پرورش، سازمانهاي گوناگون و مؤسسات ديگري كه به عشق قرآن به وجود آمده اند، بايد اين كار را در رديف اول وظايف خودشان قرار بدهند. اين كار بايد انجام بگيرد. نمي شود در كشوري كه بر مبناي اسلام اداره مي شود، قرآن را به دست يك نفر بدهيم و بگوييم بخواند، اما نتواند اين كتاب عزيز را باز كند و بخواند. بنابراين، همه بايد بتوانند قرآن را بخوانند. البته، اين قدم اول است. كار دوم، رفتن به سمت فهم قرآن است. قرآن بايد ترجمه بشود. ما تا امروز، ترجمه ي خوب كم داشته ايم و از اين جهت فقيريم. بعضي از ترجمه هايي كه در دسترس مي باشد، بهتر است كه اصلاً نباشد؛ زيرا مورد اعتماد نيست! البته، بعضي بهتر است و بعضي هم نسبتاً خوب مي باشد كه اخيراً در دسترس قرار گرفته است. بايد قرآن با ترجمه هاي متعدد منتشر شود. تعدد و تكرار، هيچ ايرادي ندارد و زيادي نيست. اگر ما ده ترجمه ي خوبِ قرآن هم داشته باشيم، زياد نيست؛ زيرا هركسي با مذاق و سبك فكر و سطح معلومات خود، از يكي از آنها خواهد توانست استفاده كند. بنابراين، تعدد و تكرار اشكالي ندارد؛ منتها ترجمه بايد صحيح باشد و اهل فن آن را ببينند. مردم، اين ترجمه ي صحيح را با متن قرآن بخوانند و بخصوص شما كه قرآن را تلاوت مي كنيد،

آن قسمتي را كه مي خوانيد، حتماً ترجمه اش را بفهميد و بدانيد كه بدون دانستن ترجمه ي قرآن، قادر به تلاوت خوب نخواهيد بود. من، به برادراني كه اهل تلاوت قرآنند، مكرر يادآور شده ام كه شما نمي توانيد خوب تلاوت بكنيد؛ در حالي كه نمي دانيد كجا بايد وصل كنيد، كجا بايد وقف كنيد و كجا را مناسب است با چه لحني بخوانيد. در حرف زدن معمولي هم، شما صدايتان را بالا مي بريد، پايين مي آوريد و بر تأثيرگذاريِ سخن مي افزاييد. اينها، لازمه ي كلام است. وقتي قرآن را تلاوت مي كنيد، بايد بتوانيد اين كارها را بكنيد و بدون اطلاع نمي شود اين كارها را انجام داد. حفظ قرآن، قدم بعدي است كه هركس توفيق پيدا بكند، يقيناً خير كثيري به دست آورده است. اميدواريم كه خداوند همه ي ما را در دنيا و آخرت با قرآن محشور كند. ان شاءاللَّه زندگي ما قرآني باشد و به سمت اهداف اين كتاب شريف حركت كنيم و ممات ما هم با معرفت قرآن و در خدمت آن قرار گيرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با فرماندهان يگانهاى عمده ى عملياتى نيروى زمينى و هوانيروز

سخنراني در ديدار با فرماندهان يگانهاي عمده ي عملياتي نيروي زميني و هوانيروز بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تلاش ما براي تحقق آرمانهاست از ديدار شما برادران و فرماندهان و مسؤولان نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران خوشحالم. بعضي از شما، ده سال يا هشت سال و يا كمتر و بيشتر، در ميدانهاي نبرد و يا در صحنه هاي مربوط به نبرد حضور داشتيد. من، بعضي را در جمع شما مي شناسم كه سالهاي متمادي در صحنه هاي جنگ و تهديد دايمي مرگ بودند و همه ي جسم و جان خود و راحتي عزيزان و آسايش و امنيت خانواده شان را در

طَبَق اخلاص گذاشتند و تقديم كردند. بعضي از شما بودند كه به شهادت رسيدند و بعضي ديگر هم مثل شما و ديگران هستند كه بحمداللَّه برحسب تصادف زنده ماندند. همان جايي كه شهداي ما حضور داشتند، شما هم حضور داشتيد؛ فرقي ندارد. جايگاهتان آن گونه نبود كه شما به جايي نرفتيد و شهيد نشديد. نه، آن جايي كه شما حضور داشتيد، همان جايي بود كه آدم آن جا شهيد مي شود. به دليل اين كه رفيق و همرزم و دوستتان در آن جا شهيد شد، ولي شما بحمداللَّه امروز زنده هستيد. در اين جا مناسب است كه مختصراً يك بحث عرفاني و معنوي مطرح كنم. ما كمتر به حقايق اين بحثها توجه مي كنيم؛ هر چند بيشتر حقايق هم همان جاست. بحث اين است كه اصلاً ما اين حيات و زندگي را براي چه مي خواهيم؟ وقتي شما اتومبيلتان را بنزين مي زنيد و در آن روغن مي ريزيد و مرتب مي كنيد، براي اين است كه سوار آن بشويد و به جايي برسيد. اگر چنانچه كسي اين باك را از بنزين پُركند و سوار شود و روشن كند و به سمت پمپ بنزين بعدي برود و در آن جا مجدداً باك را پُركند و باز ماشين را روشن كند و به طرف پمپ بنزين سومي برود و همين كار را تكرار كند و ادامه دهد، چه هدفي را دنبال كرده و چه فايده يي را تأمين نموده است؟! اين كه زندگي نشد. اگر هدف از پُر كردن باك و مرتب كردن ماشين اين باشد كه حركت كنيم تا به جايي برسيم كه مجدداً همين كار را بكنيم، هيچ هدف مشخصي را دنبال نكرده ايم. شما اين موتوري كه اسمش جسم

و وجود شماست، براي چه مرتب مي كنيد؟ آيا ما غذا مي خوريم تا جان بگيريم و راه بيفتيم و حركت و تلاش كنيم و ناني گيربياوريم و دوباره بخوريم؟! اگر دوباره اين نان را هم گيرآورديم و در جسممان ريختيم، با خوردن نان دوم، باز جان و حرارت و حركت و تواني پيدا مي كنيم. واقعاً با اين توان، بايد چه كار كنيم؟ آيا باز دوباره به سمت نان حركت كنيم؟! اين كه زندگي نشد. اين، چيز پوچي است. آيا انسان در همه ي سالهاي متمادي بخورد تا بتواند كار كند و بعد با كار خود، وسيله ي خوردن پيدا كند؟! اين كه يك دورِ دايميِ خيلي بي ربطي شد. اين گونه زندگي كه فايده يي ندارد. من در ماشينم بنزين مي ريزم كه با آن بتوانم خودم را به نقطه ي محبوب و معشوق و آن جايي كه كار دارم، برسانم. البته، وقتي مي خواهم به آن جا برسم، طوري راه را انتخاب مي كنم كه پمپ بنزيني هم وسط راه باشد. اما هدف، آن پمپ بنزين نيست، هدف آن جاست. ما بايد غذا بخوريم تا براي رسيدن به مقصودي، توان و حيات پيدا كنيم. آن مقصود چيست؟ آن را بايد پيدا كرد. آن معشوق چيست؟ دنبال او بايد رفت. او، آرمانها و آرزوهاي فراتر از چارچوب جسم من و شماست. تلاش ما براي آن آرزوست. البته، آن آرزوها در همه ي انسانها يكسان نيست. يك نفر آرزويش حراست از ميهن است. اين آرزو، مقدس و خوب است و هيچ قبحي در آن نيست. آنهايي كه براي ميهنشان جانفشاني مي كنند، در حقيقت براي راحتي مردم ميهنشان تلاش مي كنند. آنها، كار مقدسي را انجام مي دهند؛ اما از

اين بالاتر و مقدستر هم هست. آن مدّ نگاه كه به انسانيت و كمال و صفات نيكوي انساني مي رسد، از اين بالاتر است. بعضي از انسانها از مرزهاي ظلم و طغيان دفاع مي كنند گاهي هم انسان از مرزهايي دفاع مي كند كه آن مرزها، مرزهاي ظلم و طغيان است. فرض كنيم در نظام و كشوري، سيستم و تشكيلاتش به گونه يي باشد كه براي فساد تلاش مي كند. تعجب نكنيد، اين طور چيزي در دنيا وجود دارد. مثلاً مي بينيد سران كشور، يك مشت قاچاقچيند؛ حالا يا قاچاقچي مواد مخدر و يا قاچاقچي سلاح هستند. آنها پول مي گيرند تا معامله را شروع كنند و راه بيندازند. الان در اين دنياي بزرگ و در اين جنگل گسترده يي كه قدرتها اين چنين به جان هم افتاده اند، از اين قبيل كشورها داريم. البته، به شايعات كاري ندارم كه مثلاً امريكاييها «نوريگا» را به قاچاقچيگريِ مواد مخدر متهم كردند و چون امريكاييها گفتند، پس حجيّت ندارد. امريكاييها خودشان صد پله از «نوريگا» بدتر و خبيثترند! اگر او آدم بدي است، اينهايي كه امروز در امريكا سركارند، از او بدترند. او، لااقل اين قدر همت و حميّت داشت كه در مقابل زورگويي، چند صباحي بايستد؛ اگر چه ماهيت كار چندان معلوم نبود. ما اصلاً مايل نيستيم درباره ي كارهاي كساني از اين قبيل، قضاوت كنيم. بنابراين، ظواهر كار را مي گوييم. برخي از سران كشورها، حتّي اين را هم ندارند. آنها صددرصد تسليم سياستهايي هستند كه از طرف سرمايه دارها و كمپاني دارهاي بزرگ و قارونهاي زمان تدوين مي شوند. به ظاهرِ رؤساي جمهور امريكا و داد و فريادهاي توخالي آنها نگاه نكنيد. اينها، در مقابل سياستهاي القا شده از طرف همين كارتل دارهاي عظيم

جهاني - كه عده يي از آنها امريكايي و عده يي ديگر صهيونيستند - از خودشان هيچ اراده يي ندارند و اگر يكي را دو كردند، سرشان را زير آب مي كنند - مانند مواردي كه شما در عمر خود ديده ايد. به همين اندازه كه من و شما يادمان است، از رؤساي جمهور امريكا، يكي كشته شد و ديگري با افتضاحي كنار رفت. اينها عادي نيست. همه اش دست كساني است كه در پشت پرده كار را اداره مي كنند. ما راجع به اين سران كه تفكر قاچاقچيگري دارند، بحثي نداريم و نمي خواهيم صحبتي بكنيم. هدف نهايي، جلب رضاي الهي و اداي تكليف است همان طوركه اشاره كردم، دفاع از مرزهاي كشور، يك هدف است؛ امّا تلاش براي نجات اين كشور از آن چنان سيستمي، هدف بالاتر و با ارزشتري است. اگر نظام و كشوري - مثل كشور ما - به سمت تعالي و فضيلت اخلاقي و معنوي و رستگاري و نجات انسان از ناراحتيها و رنجها سوق پيدا كند، درآن صورت، هدف حراست و حفاظت از اين نظام خواهد بود. ارزش دفاع از چنين نظامي، بالاتر و والاتر از دفاع صِرف از مرزهاست. اينها هدفهاي زندگي است و انسان بايد براي آنها و كسب رضاي خدا تلاش كند و وظيفه و تكليف ديني خودش را - كه بالاخره پس از اين زندگي كوتاه مادّي، همان برايش مي ماند - انجام بدهد. به همين خاطر، در كلمات امام بزرگوارمان - كه مرد حكيمي بود و صرفاً يك روحاني متخصص در امر فقه و اصول و حكمت و فلسفه نبود و شخصاً و روحاً يك انسان بزرگ انديش و بلندانديشي بود - اداي تكليف خيلي مهم شمرده

مي شد. ما آدمهاي بزرگ زياد ديده ايم و شرح حال بعضي از آنان را در كتابها خوانده ايم و با انواع و اقسام شخصيتهاي روحاني و علماي ديني و اساتيد، زياد برخورد كرده ايم؛ ولي امام(ره) يك انسان نمونه و فوق العاده بود و از نوع ساير كساني كه در همان كسوت و با آن هدفها بودند، نبود. انصافاً او انسان والايي بود. ايشان مكرر مي گفتند كه ما براي اداي تكليف حركت مي كنيم، حتّي براي پيروزي هم تلاش نمي كنيم. البته، پيروزي را دوست مي داريم، هيچ كس نيست كه از پيروزي بدش بيايد، هيچ كس نيست كه براي پيروزي كار نكند؛ اما هدف نهايي چيزي است كه حتّي از پيروزي هم بالاتر مي باشد و آن جلب رضاي خدا و اداي تكليف است. اگر من پيروز شدم، اما از خدا دور گشتم، مغلوب شده ام. اگر من - خداي نكرده - به هدفم دست نيافتم، اما تكليفم را انجام دادم، اين پيروزي و پيشرفت است. ما بايد تكليفمان را انجام بدهيم. هركدام از شما، آن وقتي كه احساس مي كنيد نسبت به وظيفه ي دولتي و ارتشي خود بي علاقه ايد و نسبت به آن كار، دلسوزي نداريد، آن وقت جاي نگراني است؛ چون از خدا دور مي شويد. جا دارد انسان نگران بشود؛ ولو ظاهر قضيه هم معلوم نباشد و مافوق و فرمانده و زيردست نفهمند. فكر نكنيد كه اگر ظواهر كار درست باشد و شما دلسوزي يي نكنيد، مسأله تمام شده است. باطن قضيه را كه خدا مي داند و مطلع است كه شما فاصله مي گيريد. آن وقتي كه شما نسبت به كارتان با علاقه و دلسوزي تلاش مي كنيد و مي دانيد كه خدا عالم و راضي است، درآن صورت شما خوشحال باشيد

كه كارتان تمام شده است و به هدف رسيده ايد. اين، صلاح و نجاح و فوز است؛ يعني رسيدن و دست يافتن به هدف. اگر اين حالت استمرار پيدا كرد، خشنود باشيد؛ زيرا صلاح دايمي و ابدي شماست و ما دنبال اين هستيم. اين، جنبه ي عرفاني و معنوي و اخلاقي قضيه است كه ما نبايستي از آن فارغ باشيم و همان طور كه گفتم، ذهنهاي امثال من قادر نيست كه عمق و مغز اين معنويات و رقيقه ها را درست لمس كند. هرچه انسان معنويتر و روحانيتر باشد، بيشتر مي فهمد. (البته، روحاني نه به معناي اين لباس ما، بلكه به معناي روحانيت معنوي و حقيقي و قلبي). عمده ي ارتش، نيروي زميني است آقايان! از لحاظ وضع تكليف، نيروي زميني عمده ي ارتش است. اصل قضيه شماييد. نيروي هوايي، شما را پشتيباني مي كند و اگر چه ما مرزها و تهديدهاي دريايي قابل توجهي داريم، اما نيروي دريايي، درجه ي دوم شماست. يعني حتّي آن جايي كه تهديد از جانب دريا باشد، مدافع واقعي در زمين، شما هستيد و بايد دفاع كنيد. بنابراين، اصل قضيه نيروي زميني است. امروز، نيروي زميني مثل نيروي زميني دوران رژيم گذشته نيست كه همه ي تلاش و تحركش، عبارت از انجام مانوري در بياباني با يك دشمن فرضي و يا يك هدف دروغيني و چيزهايي كه ظاهراً هيچ خطري ندارند، باشد. امروز، نيروي زميني داراي هدف است و تهديد جدي و منطقه ي حفاظت حقيقي دارد كه بايد حفاظت كند. فرق وضع امروز شما با رژيم گذشته، مثل تفاوت تفنگ حقيقي با مشق و گلوله ي واقعي با گلوله ي مشقي است. امروز، شما به معناي واقعي كلمه، با تهديد مواجهيد

و بايد دفاع كنيد و خودتان را به هدفها برسانيد. هدفهاي واقعي و مشخص شده، با گذشته فرق مي كند؛ پس بايد آمادگي صددرصد و واقعي باشد. اين كه ما در جايي، صورت يگاني داشته باشيم و بگوييم اين مقدار از مرز دست ماست و اين قدر گسترش داريم و هر وقت هم كسي به آن جا برود، ببيند كه بالاخره يگاني وجود دارد و ظاهر قضيه حفظ شده است، كافي نيست. نيروي زميني بايد آمادگي حقيقي داشته باشد. اين، خلاصه ي قضيه است. من مكرر به آقايان مسؤول - هم به تيمسار رئيس ستاد مشترك و هم به تيمسار فرمانده ي نيروي زميني - گفته ام كه يگانها بايستي در چارچوب امكانات، در حد اعلاي آمادگي باشند. البته، مشكلاتي را كه آقاي سرتيپ حسني سعدي اشاره كردند، من بيشتر از ايشان آنها را مي دانم؛ چون در سطوح تصميم گيري ارتش، سابقه ام بيش از ايشان است. يازده سال است كه من با ارتش در سطوح تصميم گيري سروكار دارم و نقصها و مشكلات و نيازها و كمبودهاي آن را مي دانم و به مشكلات بودجه ي دولت هم واقفم. البته، همه ي اين مشكلات و كمبودها بايد در زمان خودش حل شود و به شكل مطلوب درآيد؛ اما مطلبي كه من به شما مي گويم، با غفلت از آن واقعيتها نيست. من مي گويم در چارچوب امكانات و موجودي و ممكناتمان، بايستي در حد اعلي باشيم و تا جايي كه ممكن است، بايد تلاش كنيم. نبايد كمبودها موجب و يا - به تعبير ديگري - بهانه براي نقصها و نارساييها بشود. بايد ابزار را آماده نگه داريم. من، چند سال قبل از اين، براي همين قضيه جهاد خودكفايي

را تشكيل دادم. الان هم جهاد خودكفايي در همه ي نيروها - از جمله در نيروي زميني - بايد در حد اعلي كار و تلاش بكند تا بتواند مقصود از اين تشكيلات را كه خودكفايي دروني است، تا حد ممكن تأمين كند. البته، شما فعلاً نمي توانيد تانك بسازيد - اگرچه ان شاءاللَّه در آينده اين كارها خواهد شد - اما سلاحها و وسايل مهندسي و تانكها و نفربرها و تانك برهايي را كه الان داريم و مربوط به جهادخودكفايي مي باشد، عملياتي و آماده به كار نگه داريم. ما بولدوزر و لودر و اين گونه امكانات كم نداريم. اينها بايد آماده باشند و مورد استفاده قرار گيرند. آموزش و انضباط و سازماندهي و حضور در يگانها را جدي بگيريد آموزش را جدي كنيد. مراكز آموزشي مثل دانشكده ي علوم نظامي و همچنين بقيه ي مراكز آموزشي را حقيقتاً مركز آموزش قرار بدهيد. انضباط در داخل نيروها، انضباط واقعي و عميق باشد؛ نه انضباط صوري محض. البته، انضباط صوري هم لازم است. انضباط، يعني هر فرمانبري خودش را ملزم اخلاقي و وجداني بداند كه فرمان فرمانده را عمل بكند. اين كار، نه فقط در مدّ نگاه او، بلكه همان جايي كه چشم او هم نمي بيند، فرمان او بايد عمل بشود. انضباط به معناي واقعي، همين است. سازماندهي به شكل دقيق و عميق آن، بحمداللَّه در ارتش خوب بوده و الان هم به خوبي وجود دارد. سازماندهي در ارتش ايرادي ندارد؛ اما براي حفظ اين سازماندهي، بايد كمربند انضباط را دور يگانهاي عمده و غيرعمده بيندازيد و آنها را محكم نگه داريد؛ زيرا يك ذره بي انضباطي و بي نظمي در خطوط، فاجعه آفرين است. حضور شما در يگانهايتان، خيلي

واجب است. فرمانده ي لشكر بايد تا سطح گردان جلو برود. گروهان بايد مرتب سركشي و بازرسي شود و نگاه و نفس شما به او بخورد. اين، خودش تأثير زيادي خواهد داشت. همه ي كار اين نيست كه به افراد يگان پول بدهيد. شما خيال مي كنيد كه پول، همه ي مسايل و مشكلات را حل مي كند، يا همه ي اشكالات از كم پولي ناشي مي شود؟ نه، اين طور نيست. نيرو، در مرز و در چهارقدمي دشمن نشسته و احياناً يك راديوي يك موج هم دم دستش است و اصلاً نمي داند دنيا چيست و كيست و اصلاً شما وجود خارجي داريد يا خير. او، اصلاً نمي داند فرمانده ي لشكر به فكر اوست يا نه؛ چه رسد به فرمانده ي نيرو! بعضي اوقات، سربازهاي جلو خطوط مقدم، حتّي درجه دارها و افسرهايشان، خيال مي كنند فرمانده ي آن جا به ياد آنها نيست. اين موضوع، آنها را خُرد مي كند. حالا اگر شما رفتيد و مقداري پول به او داديد، اين كار معجزي درست نمي كند و اصلاً كمبودش مشكلي به وجود نمي آورد. او بايد بداند كه شما به فكرش هستيد و ناراحتي و رنج او را حس مي كنيد. اگر چنين قضيه يي را فهميد، روحيه پيدا مي كند و مي جنگد و مقاومت نشان مي دهد و سنگر را حفظ مي كند. خطوط مقدم بايد نفوذ ناپذير باشند مشكل ما، همان خطوط مقدم است. چرا عراق توانست ناگهان وارد خاك ما بشود و هشتاد، نود و يا صد كيلومتر جلو بيايد و بعد شما و ساير نيروهاي مسلح، براي بيرون انداختنش هشت سال زحمت بكشيد و تازه به طور كامل نتوانيد او را بيرون كنيد؟ به خاطر اين كه خطوط مقدم درست نبود. خطوط مقدم بايد درست

باشد. سنگرهاي مقدم بايست نفوذناپذير باشند. الان، دشمنِ روبه روي ما، همين گونه است. شما به ذهنتان هم خطور نمي دهيد كه بتوانيد نيروهايتان را برداريد و مثلاً پنجاه كيلومتر در عمق خاك او پيش برويد؛ چون مي دانيد كه خطوطش محكم است. شما چرا نتوانيد؟ ما از داخل كشور او خبر داريم و مي دانيم كه مشكلاتش خيلي بيشتر از شماست. در عين حال، اين استحكام را دارد. خطوطي كه دست شماست، بايد محكم باشد. البته در آينده - كه خود من وقتش را معين خواهم كرد - كلاً خطوط دفاعي در دست ارتش خواهد بود؛ اما الان اين چنين نيست. الان، چند صد كيلومتري دست شماست و قدري كمتر از آن هم دست سپاه مي باشد. ژاندارمري هم مقداري در اختيار دارد. نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران، بايستي مثل سد فولادين غيرقابل نفوذ باشد. اين گونه هستيد يا نه؟ اگر نباشيد، قابل قبول نيست. بايد ببينيد اشكالتان چيست. در همه ي سطوح: فرمانده ي نيرو، فرماندهان يگانها و لشكرها و دژبانهاي عمده و بقيه ي عناصر بروند ببينند اشكالشان چيست و چرا آن طوركه مطرح كردم، نيست و چرا نمي توانيد؟ البته، بحمداللَّه قدرت ارتش خوب است و نيروي زميني قوي و تواناست. برويد از اين خطوط مقدم خاطرجمع بشويد. اين، حرف ماست. از خدا كمك بخواهيد و قدر وضع كنوني ارتش و قدر اين گونه نشستن و معاشرت را بدانيد. اين، چيز با ارزشي است و اگر كسي بفهمد، كار قيمتداري است. شما، اين جا روي موكت دور همديگر نشسته ايد كه چيز با ارزشي است. البته، فرماندهي به جاي خود، اما برخورد و منش انساني برادرانه مهم است كه بحمداللَّه شما امروز آن را داريد و

در گذشته هيچ وقت نداشتيد. امروز ارتش نزد مسؤولان و مردم عزيز است در گذشته، ارتش ايران هيچ وقت از عزت واقعي برخوردار نبوده است. زرق و برق و ترسيدن آدمها را كاري ندارم. اصولاً ارتش، از عزت واقعي برخوردار نبود؛ به خاطر اين كه هميشه از طرف مافوق روي او فشار بود و تحقير مي شد. از طرف مردم نيز هميشه طرد مي شد و اگر نگوييم هميشه، گاهي يا خيلي از اوقات، مورد نفرت بوده است. اين، تاريخ گذشته ي ماست. اگر كسي تاريخ هشتاد يا هفتاد سال اخير را نگاه كند، مي بيند كه جز اين نبوده است. چه آن وقتي كه ما ارتش منظمي نداشتيم و چه از اوايل قرن اخير هجري شمسي كه ارتش منظم پيدا كرديم و مستشارهاي خارجي زمام ارتش را به عهده گرفتند؛ اين گونه بوده است. يك وقت در يكي از ملاقاتهاي ارتشيها، شرح دادم كه چه كساني به كشور ما آمدند و عهده دار ارتش ما شدند. در اين سالهاي متمادي، پرتغاليها و فرانسويها و انگليسيها و روسها و همين طور هلنديها، آموزش ارتش ما را به عهده داشتند و در آخر هم امريكاييها بودند كه در ارتش نفوذ كردند و چه تحقير و تحميلي كه نكردند. قدرتمندان هم از طرف آنها همين گونه رفتار مي كردند. مردم نيز در ترس و ارعاب بودند. يك افسر، مخصوصاً تا وقتي كه جوان بود و هنوز نشاط و غرور جواني و زرق و برقي داشت، در خيابان مي رفت و مي آمد؛ اما اين كه ملاك نيست. ملاك، عزت واقعي است. امروز، ارتش به معناي واقعي كلمه عزيز است. مسؤولان كشور، شما را دوست دارند و قدرتان را مي دانند. سال گذشته ديديد

كه يكي از آخرين صادرات ذهن شريف امام(ره)، همان پيامي بود كه به ارتش دادند كه چه پيام محبت آميز و احترام آميزي بود. من، هميشه با ايشان راجع به ارتش و نيروهاي مسلح زياد صحبت مي كردم و مي ديدم كه قلباً براي ارتش احترام قايلند. اين، عزت است. مردم هم شما را واقعاً عزيز مي شمارند و مدافع خود مي دانند و مهاجم به خودشان و بي تفاوت و سربار نمي انگارند. هشت سال جنگ، به مردم ما كاملاً آموخت كه اين اونيفورم و نيروهاي مسلح، كلاً چه قدر برايشان ارزشمندند. اين، عزت واقعي است. قدر آن را بدانيد و براي حفظ و ازديادش تلاش كنيد. از خدا هم كمك بخواهيد، تا ان شاءاللَّه كمكتان كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از پاسداران، در سالروز ميلاد امام حسين(ع) و روز پاسدار

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از پاسداران، در سالروز ميلاد امام حسين(ع) و روز پاسدار بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ياد سيّدالشّهداء روح بزرگ امام را به اهتزاز مي آورد در مثل چنين روزي (سوم ماه شعبان) بيش از همه چيز، انسان به ياد امام بزرگوار و عظيم الشأنِ فقيدمان - آن خورشيد درخشان زندگي و آن برق لامع تاريخ پُرفراز و نشيب ما - مي افتد كه در چنين روزي، مثل بعضي از مناسبتهاي ديگر، در هيجان و حال مخصوص و خصوصيات روحي عجيبي قرار مي گرفتند. ياد پاسداران و اين جوانان عاشق مؤمن مخلص فداكاري كه نظيرشان را در طول تاريخ كم مي شود پيدا كرد؛ ايشان را به هيجان مي آورد. ياد سيّدالشّهداء - حسين بن علي(عليه الصّلاة والسّلام) - روح بزرگ آن بزرگوار را به اهتزاز مي آورد و در معنويت همه جانبه ي وجود مقدس سيّدالشّهداء، غرق مي شد. همچنين، ياد ماه شعبان و مناجات شعبانيه و معنويات اين

ماه و استقبال ماه مبارك رمضان، به ايشان حال و معنويت خاصي مي داد. بارها در اين مناسبت و مناسبتهاي ديگر، ايشان را با همين خصوصيات و جلوه هاي معنا زيارت كرده بوديم. اميدواريم كه تصوير نوراني چهره ي آن عزيز فقيد و آن راحل عظيم، همواره در اين مناسبت و ديگر مناسبتها، مقابل چشم همه ي ما باشد كه اين، راه روشن ماست. من هم اين روز مبارك را به شما پاسداران عزيز - چه سپاه و چه كميته - و به همه ي ملت ايران و همه ي مؤمنين و مسلمين و مستضعفان و ظلم ستيزان عالم، تبريك عرض مي كنم كه حقيقتاً روز ولادت آن حضرت، عيد جهاني است. شهادت، بدون حركت به سمت انقطاع به وجود نمي آيد وجود مقدس سيّدالشّهداء(عليه السّلام)، اگر چه بيشتر با بُعد جهاد و شهادت معروف شده، ليكن آن بزرگوار در حقيقت مظهر انسان كامل و عبد خالص و مخلِص و مخلَص براي خداست. اساساً جهاد واقعي و شهادت در راه خدا، جز با مقدمه يي از همين اخلاصها و توجه ها و جز با حركت به سمت «انقطاع الي اللَّه» حاصل نمي شود. در اين مناجات شعبانيه ي عاليةالمضامين مي فرمايد: «الهي هب لي كمال الانقطاع اليك»(1). اين كمال انقطاع به سوي خدا و از همه چيز گسستن و همه ي قيود و دنباله ها را در جهت حركت به سمت محبوبِ واقعي بريدن و به آن سمت پرواز كردن، چگونه براي انسان حاصل مي شود؟ شهادت كه قله ي فداكاري يك انسان است، بدون حركت به سمت انقطاع و بدون تلاش و مجاهدت براي ايجاد «انقطاع الي اللَّه»، براي انسان به وجود نمي آيد. هرگاه انسان تلاشي انجام داد و قدمِ اول را با همت

و عزم و اراده برداشت، آن وقت خداي متعال راه را باز مي كند و قدمها يكي پس از ديگري، به سمت نوراني شدن دل و پُرنورشدن وجود انسان برداشته مي شود. شما همت مي كنيد، راه را مي پيماييد و خداي متعال هم در ادامه ي راه، به شما كمك مي كند و كار را آسان مي سازد و - همان طور كه اين بزرگوار در مناجات شعبانيه درخواست كردند - كمال انقطاع الي اللَّه را ارزانيِ شما مي كند. تدبر و توجه به اين مضامين و الفاظ و انس با آنها، براي يك يك كساني كه مي خواهند به وظايف بزرگ خود عمل بكنند، واجب و لازم و ضروري است. موفقيتهاي امام مرهون ارتباط با خدا اعتقادم اين است كه اگر امامِ بزرگوارِ بي نظيرِ ما - كه واقعاً در ميان مردم اين زمان، نظيري براي ايشان نمي شناسيم و بعد از ائمه ي هدي و اولياءاللَّه(عليهم السّلام) نظير ايشان را بسيار كم سراغ داريم - با اين مفاهيم مأنوس نبود و با مناجات و دعا سروكار نداشت و اهل تضرع و استغفار و استغاثه و گريه و توسل نبود، بسيار بعيد بود كه خداي متعال اين همه توفيق را به ايشان ارزاني بدارد. موفقيتهاي اين بزرگوار، به ميزان زيادي مرهون همين ارتباط با خدا و باز بودن راه دلِ او با درگاه الهي و استغاثه و مناجات و دعا بود. انسان، پيشرفت لحظه به لحظه ي اين مرد معنوي و الهي را در طي سالهاي اخير احساس مي كرد. هر ماه رمضاني كه بر اين بزرگوار مي گذشت، انسان مي ديد كه نورانيتر شده و خداي متعال او را هدايت مي كرده است. راهي را كه ما در طول اين يازده سال پشت سر امام

طي كرديم، راهي نبود كه به طور طبيعي و بدون هدايت و حمايت و كمك الهي بتوانيم آن را طي كنيم. از پيچ و خمهاي عجيبي عبور كرديم و به بركت رهبري امام(ره)، فراز و نشيبهاي عجيبي را پشت سرگذاشتيم و اين نبود مگر آن كه هدايت الهي ما را كمك مي كرد. عقيده ي خود ايشان هم همين بود و من از ايشان اين حرف را شنيده بودم كه مي گفتند: «من از اول انقلاب، احساس مي كنم دست هدايتي ما را كمك مي كند و پيش مي برد و راهها را در مقابل ما باز مي كند». حقيقت هم همين بود و خداي متعال اين هدايت را در مقابل مجاهدت و خلوص و صفا و نورانيّت، ارزاني مي دارد. هدايت الهي، به انسانهاي غافل نمي رسد. اين كه در همين مناجات شعبانيه مي فرمايد: «و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك»(2)، اين نوراني كردن چشم دل و روشن كردن حقايق براي دل بيدار و چشم بصير مؤمن، رايگان به دست نمي آيد و بدون مجاهدت و تلاش و ارتباط با خدا، امكان ندارد تحقق پيدا كند. مردم بايستي ارتباط با خدا را در خود تقويت كنند امروز در سطح كشور، توصيه ي ما به عموم مردم - بخصوص كساني كه عشق و علاقه ي بيشتري به اين انقلاب و محصول آن دارند - همين است و علاج و ضرورت قطعي را در اين مي دانيم كه بايستي آحاد مردم، ارتباطات و انس فردي و صحبت و مناجات با خدا را در خود تقويت كنند. اين، راه امام است و هدايت الهي به دنبال اين ارتباط و تماس با خدا ميسر مي شود؛ همچنان كه در اين ده سال

هم همين طور بوده است و شما جوانهاي با اخلاص و پاكدل، اين روحيه را در جبهه هاي گوناگون از خودتان نشان داديد و نتايجش را هم ديديد و همچنان كه درس امام ما نيز اين بود. يك بار از ايشان سؤال كردم كه در ميان دعاهاي معروف، به كداميك از آنها بيشتر اُنس يا اعتقاد داريد؟ ايشان بعد از تأملي فرمودند: «دعاي كميل و مناجات شعبانيه». وقتي كه شما به اين دو دعا مراجعه مي كنيد، با اين كه دعاهاي ديگر هم - مثل ابوحمزه ي ثمالي و يا دعاي امام حسين در روز عرفه و دعاهاي فراوان ديگر - برقراري رابطه با خداست؛ اما در اين دو دعا و مناجات، حالت استغفار و انابه و استغاثه و تضرع به پروردگار را به شكل عاشقانه ي آن مشاهده مي كنيد. دعاي كميل هم مناجاتي با خداي متعال است و رابطه ي محبت و عشق ميان بنده و معبود را ترسيم مي كند و اين همان چيزي بود كه امام بزرگوار ما، روح و دل خود را از آن روشن و منوّر مي داشت. اين ماه، ماه شعبان و آستانه ي ماه مبارك رمضان است و اين دعاها و راه و صفا و توصيه ي امام امت، پيش ديد ماست. ملت ما امروز و هميشه، به عزم پولادين و قدم استوار در اين راه پُرفراز و نشيب و راه مجد امت اسلامي و اعلاي كلمه ي اسلام و مسلمين و احياي ارزشهاي اسلامي و مجسم كردن واقعي عدالت اجتماعي و حمايت از مظلوم و ضعيف - چيزي كه در دنيا شعارش را دادند، اما عمل نشد - احتياج دارد. ميلياردها انسانِ زير فشار ظلم، يك الگو مي خواهند امروز در

سرتاسر دنيا، ميلياردها انسان زيرفشار سنگين ظلم و بي عدالتيِ قدرتهاي بزرگ دست و پا مي زنند. آنها يك نمونه احتياج دارند و يك الگو مي خواهند و شما مي خواهيد آن الگو را نشان بدهيد. بارِ بسيار سنگين و كار بزرگي است. البته، راهِ عملي وجود دارد. اين راه، پيمودني است و ما تا امروز پيموده ايم و به فضل الهي و به كوري چشم دشمنان، اين راه را تا آخرين مرحله، با موفقيت خواهيم رفت و به ملتها و مستضعفان و جويندگان حق، راه و سرمنزل را نشان خواهيم داد. در عين حال، كارِ سنگين و بزرگي است و آمادگي و توكل و ارتباط و اتكاي به ذات مقدس باري تعالي و عشق به ارزشهاي الهي و رابطه ي معنوي و عرفاني لازم دارد. امروز، شما مي بينيد كه در رأس دشمنان بشريت، يعني همين دستگاه استكبار و قدرت شيطاني و اهريمني امريكا و در ذيل، همه ي قدرتهاي شيطاني و اهريمني، با ارزشهاي انساني چه مي كنند و چه طور بشريت را به ابتذال مي كشانند و همه ي جلوه هاي معنويت را به مسخره و استهزا مي گيرند. اينها دشمني است. مي بينيد كه امروز، چون نظام جمهوري اسلامي پرچم معنويت را بلند كرده است و راه اسلام را مي پيمايد و براي اسلام و ارزشهاي اسلامي تلاش مي كند، چه قدر مورد بغض و عداوت اينهاست. گاهي انسان تعجب مي كند اينها چه قدر با اسلام و معنويت دشمنند. مي بينيد چه مي كنند و چه قدر پول خرج مي كنند تا با تبليغات زهرآگين و دروغ و تهمت آلود خود، جمهوري اسلامي را در چشم خلايق اطراف دنيا بد و زشت جلوه دهند. چرا اين قدر پول خرج مي كنند؟ چرا اين قدر به تبليغ عليه

نظام جمهوري اسلامي، احساس احتياج مي كنند؟ چون نظام جمهوري اسلامي، بدون تبليغات شوم آنها، براي ملتها پُرجاذبه است و من مي گويم كه حتّي با همين تبليغات هم، جاذبه ي جمهوري اسلامي در چشم ملتها زياد است. علت عصبانيت دستگاه استكبار عصبانيت دستگاه استكبار و بخصوص امريكا از اين است كه مي بينند در سرتاسر جهان اسلام، بيداري اسلامي روزبه روز بيشتر مي شود. اينها اميدوار بودند كه با گذشت زمان، شعارهاي جمهوري اسلامي در دنيا كهنه و بي اثر بشود؛ ولي ديدند كه نشد. اينها دل بسته بودند كه با رحلت و فقدان امام - كه شمع جمع مشتاقان در سرتاسر دنيا بود - شعارهاي اسلامي بي اثر و فراموش بشود؛ ولي ديدند كه نشد. امروز امام نيست؛ اما ياد و خط و شعارها و هدفهاي امام، روزبه روز در دنيا پُرنورتر و پُرجلوه تر مي شود. ملتها، با ياد امام و سخنانش به هيجان مي آيند و كار را بر مستكبران و حكومتهاي ارتجاعي، روزبه روز تنگتر مي كنند. همان طور كه بارها گفتيم، اين نهال طيّب اسلامي، به وسيله ي آن دست ملكوتي و معنوي در سرزمين فطرت انسان غرس شد و امام(ره) ده سال از او محافظت كرد. اين، ديگر تمام شدني نيست. «الم تركيف ضرب اللَّه مثلا كلمة طيّبة كشجرة طيّبة اصلها ثابت و فرعها في السّماء تؤتي اكلها كلّ حين بأذن ربّها»(3). امروز، اين گونه شده است و همين نكته، دشمنان را عصباني مي كند. آنها اميدوار بودند كه در داخل جمهوري اسلامي، اين چراغ بتدريج كم نور و خاموش بشود؛ چه رسد به اين كه در دنيا روزبه روز مشتعلتر بشود. امروز، مي بينند كه در داخل و خارج كشور، چراغ فضايل اسلامي و جهاد با شيطانها و

شيطان بزرگ و حركت به سمت ارزشهاي الهي و اسلامي، روزبه روز فروزانتر مي شود. حركت هوشيارانه ي مردم موجب غيظ دشمن اين حركت عظيم و پُرافتخارِ بيست ودوي بهمن امسال، دشمنان را سوزاند. به ملت بزرگ ما مژده باد كه با حركت هوشيارانه ي خودشان توانستند دشمن را دچار درد و غيظ كنند. «قل موتوا بغيظكم»(4). اين غيظ، با حركت انقلابي ملت ما، در دل دشمنان به وجود آمد. اين ملت، ملت آگاهي است. حركتي كه بر دوش چنين ملتي باشد، تمام شدني نيست. بعد از بيست ودوم بهمن، دستگاههاي استكبار مرتب در كار هستند تا شايد بتوانند به گونه يي، اثر اين حركت عظيم را از بين ببرند كه البته نمي توانند و نخواهند توانست. امروز، تبليغات راديوهاي بيگانه در بالاترين حجم خود، عليه جمهوري اسلامي تلاش مي كند. اين، بعد از بيست ودوي بهمن است. البته، در طول يازده سال گذشته، در چند برهه تهاجم همه جانبه و پُر از غيظ و حقد و كينه ي راديوهاي بيگانه و خبرگزاريهاي خارجي را يادمان است كه پيداست اين خبرگزاريها و راديوها، غالباً به مراكز واحدي منتهي مي شوند و ابزاري در دست سرمايه داران و صهيونيستها و گردانندگان دنياي استكبار و استثمارِ امروز هستند. جنگ تبليغاتي عظيمي را در هربرهه يي كه لازم دانستند، عليه جمهوري اسلامي به راه انداختند و در يكي دو هفته ي اخير بعد از بيست ودوي بهمن، پس از آن كه گيجي و عدم قدرت تحليل آنها برطرف شد، حجم عظيمي از تبليغات را عليه جمهوري اسلامي شروع كردند و هركاري كه توانستند، انجام دادند. ملت ايران بايد توجه داشته باشند كه دشمن دست به هر كاري مي زند: از شايعه پراكني و دروغ آفريني تا تحريك و بزرگ

كردن ضعفها و ايجاد فضاي غبارآلود و نوميدكننده از آينده؛ درست همان چيزهايي كه براي دشمن آرامبخش است. هر چيزي را كه اميدوار بودند داخل جامعه ي ما باشد، ولي نيست، سعي كردند با تبليغات وانمود كنند كه هست! مي خواهند اختلاف باشد؛ ولي بحمداللَّه اختلاف عميق و بنياني در جامعه ي ما نيست؛ آنچه كه هست، سطحي مي باشد و حايز اهميت نيست و در اين حدها مضر نمي باشد؛ امّا آنها اين طور وانمود مي كنند كه اختلافات بين مسؤولان جمهوري اسلامي عميق است و جنگ قدرت وجود دارد! همان چيزي كه در دنياي استكبار، بين خودشان وجود دارد و آن را بدروغ و خلاف واقع، به ما نسبت مي دهند. مردم به آينده اميدوارند و احساس قدرت مي كنند در ميان مردم ما، اميد به آينده وجود دارد. دلها، آينده را روشن مي بيند. ما كه يازده سال، سخت ترين بخشِ اين راه را طي كرده ايم، چرا به آينده اميدوار نباشيم؟ لذا مردم ما به دولت و برنامه ها و مجلس و قوّه ي قضاييه و نيروهاي نظامي و انتظامي اميدوارند و احساس قدرت مي كنند و مي دانند كه در آينده، قويتر هم خواهند بود. اين، احساس مردم ماست و احساس بجايي هم هست و بايد هم مردم اميدوارباشند. راهي كه ما در آن حركت مي كنيم، راه اميد است؛ زيرا كه راه خدا و قوانين الهي طبيعت است. ما بر طبق قوانين الهي و طبيعي حركت مي كنيم. اين قوانين الهي و طبيعي، همان قوانيني است كه علي رغم حدود دو قرن تلاش دشمنان اسلام و دين براي خارج كردن دين از صحنه، آن تلاشها را خنثي كرد و امروز دين در دنيا مطرح است. حكومت ديني، در اين نقطه ي

حساس عالم به وجود آمد و امروز دين در دنيا يك امرِ مطرح شده است و كشورهايي كه هفتاد، هشتاد سال از دين دور نگه داشته شدند، بازسازي ديني مي كنند. اين، همان قوانين طبيعي و الهي است. آيا صهيونيستها، اين تحول را مي خواستند؟ آيا گردانندگان جريانها و سياستهاي مادّي - كه دنيا را به سمت هرزگي كشاندند و معنويت را بكلي در زندگي مردم به فراموشي سپردند - اين دگرگوني را مي خواستند و مايل بودند كه دوباره دين و شعاير ديني - و بخصوص اسلامي - زنده بشود؟ مي بينيد كه شد. اين، همان قوانين الهي است كه علي رغم خواست دشمنان خدا و اسلام و دين و معنويت، كار خود را مي كند و راه خويش را باز مي نمايد. ما كه طبق اين قوانين حركت مي كنيم، چرا اميدوار نباشيم؟ ما طبق همان قوانيني حركت مي كنيم كه رسول اكرم(ص) در سخت ترين دوران زندگي، به اتكاي آن قوانين احساس اميدواري مي كرد. همان روزي كه تمام قومش در مكه او را محاصره كرده بودند و حتّي جانش در خطر بود و نمي گذاشتند در خانه اش زندگي بكند و مجبور بود يك روز به طايف و يك روز به شعب ابي طالب برود، در آن روز مي گفت: «ان انا الّا نذير مبين»(5). مي فرمود: من انذار دهنده و بيان كننده ي حقايق هستم. او، به اتكاي چه چيزي اين سخنان را مي گفت؟ به اتكاي خدا و قوانين الهي و مجاهدتي كه تصميم داشت بكند. ما هم كه به اتكاي همين قوانين حركت مي كنيم، چرا اميدوار نباشم؟ او توانست و ما هم خواهيم توانست. او توانست تاريخ را عوض كند و صدها سال دنيا را تحت تأثير احكام و

نظام خود قرار بدهد؛ ما هم دنباله ي همان راهيم و خواهيم توانست. چرا ملت ايران اميدوار نباشند؟ دشمن كه مي خواهد ملت ايران اميدوار نباشند، در تبليغات و شايعه پراكنيها و دروغ سازيهاي خود، اين نوميدي را منعكس مي كند. خدا مي داند كه در اين روزها، چه قدر شايعه ي دروغ به دست دشمن در ميان جامعه ي ما منتشر كردند. من، دايماً در جريان اين شايعات قرار مي گيرم و مي دانم كه مخصوصاً چه شايعاتي را - حتّي در بعضي از شهرها - به وسيله ي همين راديوها و معدود عناصر خود فروخته ي خائنِ پشت به خدا و خلق كرده، منتشر مي كند. راه اسلامي ما بسيار مطمئن و اميد بخش و روشن است بحمداللَّه راه ما، راه روشن و اسلامي است كه امام(ره) به ما معرفي كرد. راه ما، راه آن اسلامي است كه دشمنان خدا از آن مي ترسند و مستضعفان و مظلومان از آن خوشحال و اميدوار مي شوند؛ نه چيزي كه اسمش اسلام است و از اول تا آخر، در خدمت دشمنان اسلام مي باشد. ما اين را به عنوان اسلام قبول نداريم. اين، همان اسلام امريكايي است؛ تعبير درستي كه بارها امام فقيد حكيممان، آن را تكرار مي كردند. اسلام ناب، اسلامي است كه بايد ابوجهلها از آن بترسند. اگر اسلامي بود كه ابوجهلها و ابوسفيانها از آن نترسيدند و با آن دشمن نبودند، بايد در اسلام بودنش شك كنيم. آن اسلامي هم كه طبقات مستضعف و محروم به آن اميدوار نشوند و دل ندهند، اسلام نيست. اسلامي كه نتواند آرزوهاي خفته و فروكشته ي قشرهاي مظلوم را در سطح دنيا - نه فقط در سطح كشور خودمان - زنده و احيا كند،

شك كنيد در اين كه اين دين، اسلام باشد. همه ي بشريت متدين، منتظر مصلح است و همه ي مسلمين، منتظر مهدي موعودند و خصوصيت مهدي موعود(عجّل اللَّه تعالي فرجه وارواحنافداه) در نظر مسلمانان اين است كه: «يملأاللَّه به الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا»(6). عدل و داد، استقرار عدالت در جامعه، از بين بردن ظلم از سطح زمين، خصوصيت مهدي موعود است. اسلامي كه در آن، تلاش براي عدالت و مبارزه با ظلم نباشد، چه طور مي تواند اسلام باشد و بشريت به سمت آن حركت كند؟ بشر به سمت آن چيزي حركت مي كند كه مظهر آن، وجود مقدس مهدي(عليه الصّلاةوالسّلام و عجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف) باشد و او كسي است كه در احاديث متواتر وارد شده كه دنيا را از عدل و داد پُر مي كند و ظلم را ريشه كن مي سازد. راه ما اين است؛ راه اسلامي كه امام(ره) ترسيم كرد و ده سال درباره ي آن - غير از آنچه كه در دوران مبارزات و قبل از آن گفته بود - صحبت كرد. در اين ده سال، به مناسبتهاي گوناگون و در جريان زندگي و در برخورد با حوادث، اسلام را براي ما روشن كرد. امروز، براي هيچ كس نقطه ي مبهمي باقي نيست. راه ما اين راه است كه بسيار مطمئن و اميدبخش و روشن مي باشد. در اين راه، اميد هست؛ اما مجاهدت هم لازم دارد و اين مجاهدت، جز با ارتباط با خدا و خالص كردن خود و دور شدن از رذايل اخلاقي، امكانپذير نيست. پيمودن اين راه، با اختلاف كلمه و تشتت هم ممكن نيست. وحدت كلمه يي را كه داريد، بايد حفظ كنيد. بايد از اختلاف كلمه - به هر شكل - بپرهيزيد. هيچ

كس نبايد هيچ حركتي را كه موجب اختلاف مي شود، انجام بدهد و اگر كسي انجام داد، ديگري نبايد آن را تشديد كند. اين، وظيفه ي عمومي است. اين، تكليفي مثل نماز و جهاد است. اين، خودِ جهاد في سبيل اللَّه مي باشد. امروز، جهاد اين است. حفظ آمادگي نيروهاي مسلح براي دفاع نظامي از دستاوردهاي انقلاب البته، همه ي نيروهاي مسلح - چه نظامي و چه انتظامي، چه ارتش و چه سپاه، چه كميته و چه شهرباني و ژاندارمري - و پشت سر همه ي اينها، بسيج عظيم مردمي، بايد آمادگي خود را نيز براي دفاع نظامي از دستاوردهاي انقلاب حفظ كنند. ما مكرر اين توصيه را كرده ايم، باز هم مي كنيم. اين، توصيه ي خشك و خالي هم نيست؛ اين، دستور است و همه ي مسؤولان و نيز مسؤولان نيروهاي مسلح، بايد اين را به عنوان يك وظيفه بشنوند و به طور جدي دنبالِ آن باشند. آمادگي، شامل آمادگي رزمي و آموزشي و سازماندهي و انضباط و اخلاق و پشتيبانيها و انواع ديگر آن است و بخصوص در مورد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، اين آمادگي بايد بيشتر باشد. ضمن اين كه نيروهاي سه گانه ي سپاه موظفند كارهايشان را انجام بدهند، نيروي زميني در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، بخصوص نقش ويژه يي دارد. امروز، اهميت نيروي زميني مضاعف است و وظايف آن، بسيار مهم و روشن مي باشد و همان طور كه براي سپاه و ارتش ترسيم كردند، خطوط كار اين سازمانها مشخص است. نيروي زميني سپاه، بايستي ان شاءاللَّه روزبه روز از لحاظ سازماندهي و آموزش و حضور - بخصوص در مناطقي كه حضور آنها لازم است - خود را آماده تر بكند. با اين تلاشهايي كه مي كنيد

و خواهيد كرد، خداوند هم كمك و فضل و لطف خود را بر شما نازل خواهد نمود. اميدواريم كه خداوند متعال، همه ي شما و همه ي ملت ايران و تمام مسلمين مجاهد و مبارز عالم را، مشمول دعاي حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) قرار بدهد و دعاي روح مطهر امام عزيزمان را هم شامل حال همه ي ما بفرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه 2) مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه 3) ابراهيم: 24 و 25 4) آل عمران: 119 5) شعراء: 115 6) بحارالانوار، ج 51 ، ص 12

بيانات در جلسه ى توديع با شيخ راغب مصطفى غلوش و شيخ محمّد بسيونى

بيانات در جلسه ي توديع با شيخ راغب مصطفي غلوش و شيخ محمّد بسيوني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شما در توجه دادن مستمعان خود به مضامين قرآن نقش زيادي داريد شما به ايران مسافرت كرديد و بحمداللَّه با فضاي اسلامي كشور و با مردم ما تا حدودي آشنا شديد و عشق مردم به قرآن را در اين جا مشاهده كرديد. الحمدللَّه در اين جا فضاي معنوي خوبي است. ما هم خوشحاليم كه شما را از نزديك ديديم و صدايتان را شنيديم. الحمدللَّه از جهت انس با قرآن و تلاوت اين كتاب، توفيقات خدا شامل حال شماست. اميدواريم ان شاءاللَّه باز هم سفرهاي ديگري را به تهران بياييد. در اين جا، الحمدللَّه استعداد جوانان براي قرآن خيلي خوب است و در اين يازده سال بعد از انقلاب، به نسبت، خيلي پيش رفته است. آقايان اوقاف و سازمان تبليغات تلاش مي كنند و زحمت مي كشند. آن چيزي كه من هميشه وقتي به ياد شما قرّاء مي افتم، برايم اهميت پيدا مي كند، اين است كه شما در توجه دادن مستمعان خود به مضامين قرآن، نقش زيادي داريد. واقعاً آن چيزي

را كه مردم احتياج دارند از قرآن بفهمند، شما مي توانيد به آنها القا كنيد. چه قدر خوب است كه برخي از آيات كريمه ي قرآن كه مناسب حالِ امروز مسلمين است، در تلاوتهاي شما كثيرالتردد باشد. البته همه ي آيات قرآن را مردم محتاجند؛ ليكن بعضي از اينها امروز واقعاً بايستي مورد توجه شديد و دايمي مردم باشد: توكل به خدا، نترسيدن از دشمنان خدا، مجاهدت در راه او و اميد به فضل و كمك و اعانت الهي و بخصوص وحدت مسلمين. بحمداللَّه آيات كريمه ي قرآن، مضامين فراواني دارد. اگر شما اينها را در تلاوتها و اجتماعاتتان بخوانيد و مردم قدري به اين مضامين توجه پيدا كنند، خدمت خيلي بزرگي كرده ايد. يك آيه را كه شما خوب مي خوانيد، گاهي از يك ساعت سخنرانيِ يك نفر كه درباره ي آن آيه بكند، بيشتر ارزش دارد؛ يعني اين تلاوت، واقعاً انقلابي در روح ايجاد مي كند. شكر هر نعمتي، عبارت است از اين كه انسان آن نعمت را در جاي خودش مصرف كند و شكر اين صداي خوب و اين نَفَس قوي و اين آشنايي با رموز تلاوت، همين است كه من گفتم. دعاهايي كه از اهل بيت روايت شده، واقعاً عاليةالمضامين است نكته يي كه در ذهنم بود به آقايان بگويم، اين است كه دعاهاي خيلي خوبي از طرق شيعه و از اهل بيت روايت شده كه واقعاً عاليةالمضامين است و خيلي فوق العاده مي باشد. من واقعاً به اين دعاهايي كه در صحاح و در كتب مختلف، روايت شده، نگاه كرده ام؛ هيچ وقت به اين علوّ مضمون در هيچ جا نديدم، مثل همين مناجات شعبانيه يي كه الان در اين ايام مستحب است خوانده

بشود، يا مثل همين دعاي شجرةالنّبوة: «اللّهم صلّ علي محمّد و ال محمّد شجرة النّبوة و موضع الرّسالة...». دعاهاي خيلي عجيبي است. دلم مي خواست كه در اين سفر فرصت مي شد و اين دعاها را مي خوانديد. من يادم رفت به آقايان اين سفارش را بكنم، نمي دانم چنين كاري كردند يا نه. البته، دعاي كميل خيلي خوب است؛ ليكن اگر يك وقت حالِ دعاهاي اين طوري را داشتند و خواندند، به نظرم مي رسد كه چيز خيلي خوبي خواهد شد و همه ي مؤمنين استفاده خواهند كرد و حالِ توجه و توسل زيادي را عايد خواهد نمود. البته، الان چاپ شده ي اين دعاها در مجموعه ها هست؛ اما من مي گويم كه هم مناجات شعبانيه و هم دعاي شجرةالنّبوة و هم مناجات خمس عشرة را - كه خيلي عجيب است - به خط نسخ خوبي بنويسند و براي آقايان بفرستند كه اگر يك وقت مايل بودند، بخوانند. صحيفه ي سجاديه هم واقعاً كتاب بسيار فوق العاده يي است. اين كتاب، در بين قدما به زبور آل محمّد معروف است. دعاهاي اين بزرگوار، ضمن اين كه در حد اعلي استغاثه ي به خداست، از معارف اسلامي هم پُراست. يعني صرفاً دعا نيست؛ بلكه در لباس دعا، همه ي معارف اسلامي - توحيد، نبوت و ... - تعليم داده شده است. امشب هم شب ولادت آن حضرت است و ما در اين جا يك جلد كلام اللَّه و يك جلد صحيفه ي سجاديه به آقايان هديه مي كنيم. از آشنايي با آقايان، خيلي خوشحال شديم. از انتشار صدايشان در فضاي اسلامي كشور خودمان خوشحاليم و از سلامت و قوّت شما نيز خرسنديم. ان شاءاللَّه كه سي، چهل سال ديگر هم براي اين مردم بخوانيد. اميدواريم كه در ايران

به شما خوش گذشته باشد. دلم مي خواست كه آقايان در مشهد بيشتر از اين - يعني يك هفته - بمانند. (قضيت اكثر عمري في تلك البلدة). حالا عيبي ندارد كه چند آيه يي هم تلاوت كنند كه ما با تلاوت آقايان وداع كنيم.

بيانات در ديدار با مديران ستاد فرماندهى كلّ قوا

بيانات در ديدار با مديران ستاد فرماندهي كلّ قوا بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ارتش و سپاه، دو مأموريت جداگانه در ابتدا از همه ي برادران و در رأس از جناب آقاي فيروزآبادي كه در ستاد فرماندهي كل قوا مشغول خدمات با ارزش خود هستند، به خاطر تلاشها و اخلاص و صميميتشان تشكر مي كنم. امروز، عمدتاً به دو منظور برنامه ي بازديد از ستاد فرماندهي كل قوا و پرسنل اين ستاد را در محل كارشان قرار داديم: اولاً، به خاطر همين تشكر كه من روبه رو از زحمتهاي شما تشكر كنم. ثانياً، مأموريت اساسي ستاد فرماندهي كل قوا به كل نيروهاي مسلح را تفهيم نمايم. ما مي خواهيم همه ي آحاد و سازمانهاي نيروهاي مسلح، بخصوص و به طور عمده سازمان ارتش و سپاه، مأموريتهاي اين ستاد را به درستي درك كنند و خودشان را با آن چيزي كه ما به عنوان خط مشي اين ستاد ترسيم كرده ايم، تطبيق بدهند. ما در كشورمان دو سازمان عمده ي رزمي به نام ارتش جمهوري اسلامي و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي داريم. شايد در بعضي از كشورهاي ديگر هم چيزي شبيه اين باشد. چنين نيست كه شبيه وضع كنوني ما در هيچ جاي دنيا نباشد؛ بلكه چيزهايي تقريباً همانند آنچه كه در كشور ما هست، در كشورهاي ديگر وجود دارد. به هر حال، ما خودمان را مشاهده مي كنيم و براي خود برنامه ريزي مي كنيم و كاري به

ديگران نداريم. اين دو سازمان، هر كدام مأموريتي غير از مأموريت ديگري دارند. پس، از اين جا مي توان فهميد كه وجود هر دو سازمان ضروري است؛ زيرا اگر نباشند، مأموريتشان بر زمين خواهد ماند و آن سازمان ديگر هم نمي تواند مأموريت اين سازمان را انجام بدهد. اين مأموريتها چيست؟ من به طور اجمال و در خطوط كلّي، آن را ذكر كرده ام و در شكل ريز و تفصيلي، همين جا در ستاد فرماندهي كل قوا مورد مباحثه ي طولاني قرار گرفته است و تدوين شده ي آن به تصويب خواهد رسيد و ابلاغ خواهد شد. اهداف عمده ي ستاد فرماندهي كل قوا وقتي ما دو سازمان عمده ي رزمي داريم، ناچار مركزي براي هماهنگي و رفع تعارضات و حفظ حقوق هريك از آنها با لحاظ حقوق ديگري و چيزهايي از اين قبيل لازم داريم. همچنان كه هر سازماني براي هماهنگي بخشهاي مختلف خود مركزي دارد؛ ارتش، ستاد مشترك و سپاه، ستادكل يا ستاد مركزي را داراست. مركزي كه در آن، بين دو سازمان اصليِ رزميِ نظاميِ جمهوري اسلامي هماهنگي ايجاد مي شود، همين ستاد فرماندهي كل قواست. اين، يكي از مقاصد عمده ي اين ستاد است كه ابلاغ شده و بر اساس آن، اين ستاد كارهاي زيادي انجام داده و مي دهد. هدف دوم، هدايت عمومي نيروهاي مسلح است. اين، كاري است كه در گذشته هم هرگز در ستادها انجام نمي گرفته و در جاي ديگري مثل اداره ي سوم و پنجم انجام مي گرفته است كه هر كدام مأموريتهايي دارند كه تا حدي مي تواند متناسب با اين هدايت عمومي باشد. روند نيروهاي مسلح، هيچ كدام اين كار را نمي كردند؛ بلكه مركز بالاتري - كه حالا نمي خواهم به

خصوصيات و نامهايش تصريح كنم - اين كارها را انجام مي داد. ايران، با خصوصياتي بسيار برجسته ما كشوري با خصوصيات بسيار برجسته داريم. اين خصوصيات عبارتند از: كشوري بر انگيخته، مردمي شجاع، سرزميني آماده براي عمران و آبادي و منافع و بركات، موقعيتي مؤثر در ثبات يك منطقه ي عظيم - بلكه به يك معنا در ثبات كل عالم - و نظامي كه مبتني بر يك تفكر مدرن مذهبي و كاملاً نو مي باشد. تفكري كه ما امروز به دنيا عرضه مي كنيم، بسيار نو و مبتني بر مذهب است. دنيا و تحليلها و نگرشهاي مادّي عادت كرده بودند كه مدرنيسم را از تفكرات الهي و معنوي جدا كنند و اينها را نقطه ي مقابل هم بدانند. هر چيز مذهبي و معنوي - چه اسلامي و چه غير اسلامي - متعلق به گذشته و ارتجاعي به حساب مي آمد. هرچيزي را كه مي گفتند نو و مدرن است، معنايش اين بود كه حتماً ضد مذهبي و غيرمعنوي است. اين، برداشت غلطي از مذاهب بود. امروز بعكس، عدالت اجتماعي يي كه ما مطرح مي كنيم و حقوق بشر به سبكي كه اسلام مطرح مي كند، به مراتب راقيتر از آنچه كه دنياي دمكراسي مطرح مي كند، است. عدالت اجتماعي ما، از دنياي به اصطلاح سوسياليسم، پيشرفته تر است. حقوق بشر و آزاديهاي فردي ما، از آنچه كه در دنياي به اصطلاح دمكراسي مطرح مي شود، پيشرفته تر است و اين را دنيا هم قبول دارد. به اين تبليغات و راديوها و مجلاتي كه پول مي گيرند و چيزي مي گويند و مي نويسند و دايماً واژه ي ارتجاع را تكرار مي كنند، نگاه نكنيد؛ اينها قابل ذكر و توجه نيستند. مرتجعترين نظامهاي دنيا، نظامهايي

هستند كه حتّي يك پارلمان صوري هم ندارند تا نمايندگان مردم در آن جا دور هم جمع بشوند و بعضيها نظر بدهند؛ چون نظامشان پوسيده است و طاقت اين كار را ندارند و چنين كاري را بر نمي تابند. همين نظامهاي بدون پارلمان و مرتجع، گاهي جمهوري اسلامي را مرتجع و نظام ما را نظام ملاهاي مرتجع مي نامند!! اصلاً آشكار است كه اين صحبتها، يك شكل ديكته شده مي باشد و فرمي است كه همه ي دنيا بر اساس يك تفكر و پايه ي تبليغاتي، سياستي را تدوين كرده اند تا به جمهوري اسلامي تهمت واپسگرايي و مرتجع بودن بزنند. بسيار خوب، بگويند؛ محل بحث نيست. ما واقعيات را نگاه مي كنيم. ما چيزي را كه خود آنها به آن اعتقاد دارند و به آن رسيده اند، مورد نظر قرار مي دهيم. در خلال بعضي از اظهارنظرها، كاملاً آشكار مي شود كه متفكران امروز و سياستمداران برجسته ي دنيا، نسبت به جمهوري اسلامي چه نظري دارند؟ نظرها، نظرهاي كاملاً مثبتي است. ستاد فرماندهي كل قوا و طراحي بلند مدت رفتار نيروهاي مسلح چنين نظامي با چنين كشور و مردمي و با وجود احتمالاتي براي دفاع و تهديدها، لازم است كه با ديد بلند مدت، همه ي مسايل را ملاحظه كند و رفتار كلي نيروهاي مسلح را طراحي نمايد و در نظر بگيرد. در اين جا، همين ستاد فرماندهي كل قوا - و نه دستگاههاي ديگر - است كه بايد چنين كاري را بكند. اين ستاد را بايد براي اين مقصود كه حتّي از مقصود اوّلي هم مهمتر است، آماده كنيم. اين، هدايت عمومي و كلي است. سازمانهاي مسلح - مثل بقيه ي سازمانها - غالباً در جهت اهداف سازماني

خود و اهداف نزديك، فكر و حركت و عمل مي كنند. اين شما هستيد كه بايستي حتّي ديدهاي آنها را هم دوربُرد كنيد و خودتان به بلند مدت نگاه كنيد و طراحي نماييد و اينها را مرتباً هدايت كنيد تا به آن سمتي كه درآموزش و سازماندهي و طراحيهاي عملي و در همه چيز ديگر برنامه ريزي شده است، حركت كنند. طبعاً براي رسيدن به اين دو هدف عمده، دستگاهي هم بايد داشته باشيد تا ببينيد آيا اين مصوبات در نيروهاي مسلح درست اجرا مي شود يا خير. اين هم هدف سومي به حساب مي آيد و بايد ستاد را براي اين معنا آماده كنيد. بسيج، يك سازمان سوم نظامي در قبال سپاه و ارتش نيست ستاد فرماندهي كل، يك چيز تكراري و موازيِ ستاد مشترك ارتش و ستاد سپاه پاسداران - چه قبل از آنها و چه بعد از آنها - نيست. همان طور كه گفته شد، چيزي است كه از لحاظ سلسله مراتب، برتر و فراتر از آن دو ستاد مي باشد و از لحاظ مأموريت، داراي مأموريتي كاملاً متفاوت با آنهاست. البته آن دو ستاد هر كدام براي سازمان خودشان، با طبيعت خاصي كه ستاد مشترك ارتش و ستاد سپاه دارند، موازي هستند. با اين ترتيب، برادران بايد ان شاءاللَّه كار را برنامه ريزي كنند. همان طور كه آقاي دكتر فيروزآبادي اشاره كردند، من به طور مرتب و منظم در جريان كارهاي اين ستاد قرار دارم و همان طور كه اول هم اعلام كردم، همه ي عناصري كه در اين ستاد حضور دارند، عناصر نظامي هستند. ما به يك معنا بايد بگوييم غيرنظامي نداريم؛ يعني افراد يا ارتشي يا سپاهي و يا بسيجي

هستند. اين كه من اصرار ورزيدم فرم و لباس مشترك خاصي براي بسيجيها تنظيم بشود، به معناي اين نيست كه ما مي خواهيم يك سازمان سومي درست كنيم. خير، اشتباه نشود. بسيج، يك سازمان سوم نظامي در قبال سازمان سپاه و ارتش نيست. بسيج، بسيج است؛ بدين معني كه آحاد مردم، به وسيله ي فرمانده ي كل نيروهاي مسلح در هر عهدي، براي كار نظامي بسيج مي شوند. ما مي خواهيم به اين موضوع ارج بنهيم كه يك غيرنظامي، كار معين شده يي را براي يك نظامي انجام مي دهد؛ در حالي كه او، نه ارتشي و نه سپاهي است. اين را مي خواهيم مورد توجه خاص قرار بدهيم؛ لذا گفتيم كه يك لباس مشترك براي بسيجيها معين بشود. البته اين لباس، لباسي نيست كه هركس بسيجي است، بايد حتماً اين لباس را بپوشد؛ به خاطر اين كه مردم از كاسب و اداري و دانش آموز و دانشجو و حتّي زن خانه دار، عضو بسيجند. لزومي ندارد كه همه ي اينها در همه ي حالات از اين لباس استفاده بكنند. مقصود اين است كه در موارد خاصي كه طبق آيين نامه معين خواهد شد، اين لباس پوشيده بشود و شخص بسيجي را - چه در مراسم و چه در بعضي از مراكز ديگر - مشخص بكند. اميدواريم كه خداوند به همه ي شما آقايان توفيق بدهد و كمك و هدايت كند تا بتوانيد ان شاءاللَّه نيروهاي مسلح را به بهترين وجهي هدايت كنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

ديدار مسؤولين و گروه كثيري از امت حزب الله در سالروز ولادت حضرت امام زمان (عج)

ديدار مسؤولين و گروه كثيري از امت حزب الله در سالروز ولادت حضرت امام زمان (عج) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم رابطه ي بين شيعيان و مهدي موعود، يك رابطه ي دايمي متقابلاً عيد بزرگ

و ميلاد تاريخي و فرخنده ي حضرت وليّ عصر(عج) را به شما برادران و خواهران و به همه ي ملت بزرگ ايران و مسلمين جهان، بلكه به تمامي مستضعفان سراسر عالم تبريك عرض مي كنم. ارتباط قلبي يكايك مردم مؤمن با مقام ولايت عظمي و وليّ اللَّه اعظم، يكي از بركاتي است كه از مشخص بودن مهدي موعود(عجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف) در عقيده ي مردم ما ناشي مي شود. ما علاوه بر اعتقاد به اصل وجود مهدي و اين كه كسي خواهد آمد و دنيا را از عدل و داد پُر خواهدكرد، شخص مهدي را هم مي شناسيم و نام و كنيه و پدر و مادر و تاريخ ولادت و كيفيات غيبت و اصحاب نزديك و حتّي بعضي از كيفيات هنگام ظهور او را نيز مي دانيم. اگرچه آن شخصيت درخشان و خورشيد تابان را در بيرون و محيط زندگي خود نمي بينيم و او را تطبيق نمي كنيم، اما معرفت به حال او داريم. رابطه ي بين شيعياني كه اين اعتقاد را دارند، با مقام ولايت و مهدي موعود، يك رابطه ي دايمي است و چه قدر خوب و بلكه لازم است كه يكايك ما، قلباً هم اين رابطه را با توجه و توسل و حرف زدن با آن حضرت حفظ كنيم. طبق همين زياراتي كه وارد شده و بعضاً مأثور است و به احتمال زياد به خود معصوم(ع) مستند مي باشد، اين رابطه ي قلبي و معنوي بين آحاد مردم و امام زمان(عج) يك امر مستحسن، بلكه لازم و داراي آثاري است؛ زيرا اميد و انتظار را به طور دايم در دل انسان زنده نگه مي دارد. اعتماد و اميدواري به آينده، يكي از ابعاد انتظار انتظار، يكي از پُربركت ترين حالات انسان است؛ آن

هم در انتظار دنيايي روشن از نور عدل و داد. «يملأ اللَّه به الارض قسطا و عدلا».(1) خداي متعال به دست او، سرزمين بشري و همه ي روي زمين را از عدالت و دادگستري پُرخواهدكرد. انتظار چنين روزي را بايد داشت. نبايد اجازه داد كه تصرف شيطانها و ظلم و عدوان طواغيت عالم، شعله ي اميد را در دل خاموش كند. بايد انتظار كشيد. انتظار، چيز عجيبي است و داراي ابعاد گوناگوني مي باشد. يكي از ابعاد انتظار، اعتماد و اميدواري به آينده و مأيوس نبودن است. همين روح انتظار است كه به انسان تعليم مي دهد تا در راه خير و صلاح مبارزه كند. اگر انتظار و اميد نباشد، مبارزه معني ندارد و اگر اطمينان به آينده هم نباشد، انتظار معني ندارد. انتظار واقعي، با اطمينان و اعتماد ملازم است. كسي كه شما مي دانيد خواهد آمد، انتظارش را مي كشيد و انتظار كسي كه به آمدنش اعتماد و اطمينان نداريد، انتظاري حقيقي نيست. اعتماد، لازمه ي انتظار است و اين هر دو، ملازم با اميد است و امروز اين اميد، امري لازم براي همه ي ملتها و مردم دنيا مي باشد. روزگار كنوني، يكي از تاريكترين و تلخترين ادوار زندگي بشر دنيا در طول تاريخ طولاني بشر، ادوار سياه و تاريكي به خود ديده است؛ اما بدون شك، يكي از تاريكترين ادوار زندگي بشر و تلخترين روزگارهاي عمومي مردم عالم، همين روزگار كنوني است كه در آن هيچ ترديدي نبايد كرد و اين به خاطر تسلط روزافزون قدرتهاي شيطاني و بزرگ عالم بر زندگي انسانهاست. اگر شما به وضع دنيا نگاه كنيد، قضيه روشن مي شود. در دنيا، قدرتها عالم را بين خودشان تقسيم

كرده بودند و روزبه روز تسلط و تصرف قدرتهاي بزرگ نسبت به مناطق گوناگون عالم، سخت تر و سنگينتر شده است. مثلاً امروز دخالت قدرت شيطاني و طاغوتي امريكا در زندگي ملتها، از هميشه بيشتر است. در همه ي شؤون عمده و اساسيِ ملتها دخالت مي كنند و اين دخالت، منحصر به مسايل اقتصادي ملتها نيست؛ بلكه در فرهنگ و سياست و اداره ي امور و تعيين مديران امور كشورها نيز دخالت مي كنند. اگر كساني در جوامع گوناگون اوضاع را نفهمند و ندانند، راحت زندگي مي كنند؛ اما صاحبان فكر و افراد هوشمند و روشنفكر و كساني كه مي فهمند قدرتهاي طاغوتي با زندگي و سرنوشت آنها چه مي كنند، حقيقتاً دنيا براي آنها تيره و تار است و زنداني بيش نيست. «ضاقت عليهم الارض بما رحبت».(2) حقيقتاً انسانهاي هوشمند در بسياري از مناطق دنيا، اين گونه زندگي مي كنند. اگر در دلها اميد به روزگار روشن باشد، مبارزه ممكن است و اگر اميد بميرد، مبارزه و حركت به سمت صلاح هم خواهد مرد. پيروزي انقلاب اسلامي، مهمترين اميد ملتها واقعيت ديگر آن است كه امروز ما در دنيا شاهد بيداري ملتها هم هستيم. درست است كه با پيشرفت وسايل جديد و تلويزيون و راديو و تبليغات و پول و امكانات صنعتي و غيره، تسلط قدرتهاي استكباري بر ملتها و بر شؤون آنها روزبه روز بيشتر شده است؛ اما سنت الهي بر اين قرار گرفته كه ملتها هم بيدار بشوند و ما امروز مي بينيم كه ملتها هم روزبه روز بيدار مي شوند و اين به خاطر اميدي است كه آنها به آينده پيدا كرده اند. اميد، در حال بيدار كردن ملتهاست. بدون شك، مهمترين وسيله ي اميد براي ملتها در ده

سال اخير، پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، تشكيل حكومت مردم، تأسيس حكومت «نه شرقي و نه غربي» و پيشرفت سياست مقاومت در مقابل قدرتهاي استكباري بود. اين وقايع، به مردم دنيا - خصوصاً مسلمانان - اميد بخشيد و آنها را بيدار كرد. اين، صنع الهي و قدرت خدا بود. چه قدر تبليغات جهاني اين جمله ي امام عزيز و فقيدمان را كوبيدند كه فرموده بودند: «ما انقلابمان را به همه ي عالم صادر خواهيم كرد». صدور انقلاب به معناي اين نبود كه ما برمي خيزيم و با قوّت و قدرت به اين طرف و آن طرف مي رويم و جنگ راه مي اندازيم و مردم را به شورش و انقلاب وادار مي كنيم؛ مقصود امام به هيچ وجه اين نبود. اين كار جزو سياستها و اصول ما نيست؛ بلكه مردود است. آنها اين جمله را اين گونه معنا كردند و آن را كوبيدند. معناي صدور انقلاب معناي صدور انقلاب اين است كه ملتهاي دنيا ببينند يك ملت، با قدرت خود و با اتكاء به اراده و عزم خويش و با توكل به خدا مي تواند ايستادگي كند و تسليم نشود. اگر ملتها اين پايداري را ديدند، باور خواهند كرد و تشويق خواهند شد كه خودشان را از زير بار ظلم نجات بدهند. امروز شما واضحترين حركات مسلمين را در جاهايي مي بينيد كه سالهاي متمادي مسلمانهاي آن جا زير فشار بودند؛ مثل كشمير و ساير كشورهايي كه امروز مسلمانها سر بلندكرده اند. البته، بر اينها فشار خواهند آورد و فشار آوردند و ظلم كردند؛ اما فشار به معناي از بين بردن نتيجه ي كار نيست. فشار قادر نيست كه يك حركت مستمر و متوكل بر خدا را متوقف بكند؛

بلكه گاهي فشار، آن حركت را وسيعتر هم خواهد كرد. شما اگر امروز به مردم فلسطين در داخل سرزمينهاي اشغالي نگاه كنيد، مي بينيد كه حقيقتاً مردم با فشار مبارزه كردند. اين مبارزه در شرايط سختي در فلسطين انجام مي گيرد؛ اما مردم اين مبارزه را ادامه دادند. همين ملت افغانستان كه با سختيهاي بسيار مواجه شدند و در سرتاسر دنيا هيچ كس نبود كه حتّي يك روز به داد اينها برسد و به آنها كمك كند، تنها و مظلومانه جنگيدند و ايستادند و ادامه دادند. بقيه ي ملتها هم همين گونه اند و اين از الگوي اسلام و جمهوري اسلامي در ايران ناشي مي شود. انقلاب، اين طور صادر مي شود و درس و تعليم و سرمشق براي ملتها به وجود مي آورد. هدف استكبار، مخدوش كردن چهره ي مقاومت ملت ايران آنچه كه امروز دستگاه استعماري امريكا و اذناب او و ساير دشمنان اسلام و انقلاب به دنبال آن هستند، اين است كه چهره ي مقاومت ملت ايران را در سطح جهان مخدوش كنند. مردم دنيا از مقاومت شما اميدوار شدند؛ چون ديدند شما ايستادگي كرديد و در مقابل فشار زانو نزديد. اگر دشمن بخواهد اميد را از مردم دنيا بگيرد، چه كار بايد كند؟ بايد به مردم دنيا وانمود كند كه ملت ايران نتوانستند پايداري كنند و مقاومتشان تمام شد. اگر - العياذ باللَّه - امريكا و تبليغات غرب و استكبار بتوانند اين حرف را در دنيا به كرسي بنشانند كه ملت ايران هم با اين همه ادعا و هياهو، بالاخره نتوانست طاقت بياورد و به زانو درآمد، در اين صورت به مقصود خود رسيده اند و در نتيجه همان اميدي كه در دلهاي مسلمانها و

ملتها و مستضعفان به وجود آمده بود، به يأس مبدّل خواهد شد. اگر به تبليغات استكباري و امريكايي و غربي و صهيونيستي نگاه كنيد، خواهيد ديد كه تمام كارهاي آنها، روي همين يك نقطه متمركز است. به عبارت ديگر، هر چيزي كه نشاندهنده ي اميد و مقاومت ملت ايران است، آن را منعكس نمي كنند. آنها وحدت و شور و حماسه ي مردم و حضور گسترده ي ملت ما را در راهپيماييهاي عظيم 22 بهمن و ساير مناسبتها، عمداً منعكس نمي كنند و خبر فعاليتها و پيشرفتها و تلاشهاي دولت جمهوري اسلامي را منتشر نمي سازند و از وفاداري بي نظير ملت ما نسبت به دستگاههاي مسؤول حرفي نمي زنند و حتّي خبر پيروزي ايران در مقابل كساني كه ادعاهاي حقوق بشري داشتند و پس از سفر نماينده ي سازمان ملل به ايران، ادعاهاي دشمنان انقلاب و منافقان را تأييد نكردند و آنها را در گزارش خود رسوا ساختند، در رسانه هاي استكباري درست منعكس نشد. آنها كمال خباثت را در انعكاس حقايق روشن ملت ايران اعمال مي كنند؛ چون اگر مردم دنيا بفهمند كه در بيست و دوم بهمنِ بعد از رحلت امام، چنين حركت عظيمي انجام گرفت، اميدشان بيشتر خواهد شد. آنها نشانه ي مقاومت ملت ايران را منعكس نمي كنند. در دوران جنگ هم پيروزيهاي ملت ما را منعكس نمي كردند. آن روزي كه رزمندگان سلحشور ما خرمشهر را پس گرفته بودند، خبر آن را منعكس نكردند. رسانه هاي استكباري؛ بزرگ نمايي نقاط ضعف و كوچك نمايي نقاط قوّت به طور كلي، هر چيزي كه نشاندهنده ي مقاومت و اميد و ايستادگي ملت ايران در مقابل قدرتهاست و به ملتهاي ديگر اميد مي دهد، آن را مكتوم نگه مي دارند و پخش نمي كنند؛

اما بعكس، اگر چيزي موجب نااميدي مي شود، آن را منتشر مي كنند! فرض كنيد ناطقي در يك جا حرفي بزند و آماري به راست يا دروغ بدهد كه حكايت از يك نارسايي و نابساماني كند، مي بينيد تمام راديوهاي بيگانه آن را پخش مي كنند! اگر كسي ادعا كند كه اختلاف و تفرقه هست، يا حرفي بزند كه بوي اختلاف و تفرقه در آن باشد، اين حرف و ادعا را با صدها زبان منعكس مي كنند تا نشان دهند كه در ايران اختلاف و تفرقه وجود دارد! با وجود ابتكار و پيشرفت در كارهاي شما و ورودتان در زمينه هاي جديد علمي و عملي، راديوهاي بيگانه درصدد اين نيستند كه پيشرفتهاي جمهوري اسلامي در زمينه هاي مختلف را به جهانيان منعكس نمايند؛ بلكه اگر نقاط ضعفي پيدا كنند، آن را ده برابر جلوه مي دهند؛ چون وضعيت شما مردم براي قدرتها دردسر خواهد داشت و در روحيه ي ملتهاي ديگر اثر مي گذارد و قدرتهاي استكباري نمي خواهند مقاومت و ادامه ي حيات قدرتمندانه ي شما، به ديگران اميد بدهد. البته، خداي متعال با ماست. در تمام مراحل اين دوران يازده سال، خداوند به ما كمك كرده و باز هم كمك او شامل حال ملت ايران خواهد بود - در اين ترديدي نيست - شرطش اين است كه در كارهاي خودمان، خدا را در نظر داشته باشيم؛ خصوصاً ما مسؤولان و كساني كه كاري در اختيار آنهاست، سعي كنند كار را براي خدا و صلاح ملت، خوب انجام بدهند. در بناي يك جامعه، عدالت از همه چيز مهمتر است ما كه منتظر امام زمان هستيم، بايد در جهتي كه حكومت امام زمان(عليه الاف التحيةوالثناءوعجّل اللَّه تعالي فرجه) تشكيل خواهد شد، زندگي امروز

را در همان جهت بسازيم و بنا كنيم. البته، ما كوچكتر از آن هستيم كه بتوانيم آن گونه بنايي را كه اولياي الهي ساختند يا خواهند ساخت، بنا كنيم؛ اما بايد در آن جهت تلاش و كار كنيم. مظهر عدل پروردگار، امام زمان(عج) است و مي دانيم كه بزرگترين خصوصيت امام زمان(عليه الصّلاةوالسّلام) - كه در دعاها و زيارات و روايات آمده است - عدالت مي باشد: «يملأ اللَّه به الارض قسطا و عدلا». ما بايد امروز جامعه را جامعه ي عدالت بكنيم. در بناي يك جامعه، عدالت از همه چيز مهمتر است. عدالت، به معناي عدم تبعيض در حقوق و حدود و احكام است. عدالت، يعني كمك به مردم محروم و ضعيف. عدالت، يعني اين كه برنامه ها و حركت كلي كشور، در جهت تأمين زندگي مستضعفان باشد. عدالت، به معناي اين است كه كساني كه در زير سايه ي سنگين نظام طاغوتي، از حقوق خود محروم ماندند، به حقوقشان برسند. عدالت، يعني اين كه عده ي خاصي براي خودشان حق ويژه يي قايل نباشند. عدالت، يعني اين كه حقوق انساني و اجتماعي و عمومي و حدود الهي، يكسان بر مردم اجرا شود. اگر جلوي كساني كه با تكيه بر فريب و زور و يا بر اساس كارهاي ناصحيح و مبتني بر عقلهاي مادّي و منحرف از معنويت، توانستند به چيزهايي كه حق آنها نبوده است، دست پيدا كنند، گرفته شود تا فرصتي براي ادامه ي كار خود پيدا نكنند، عدالت تحقق پيدا كرده است. البته، كمك به مظلومان و محرومان، شامل كمكهاي فردي هم مي شود، اما قضيه بالاتر از اينهاست؛ زيرا تحقق زندگي عادلانه به اين است كه كمك نظام و تشكيلات و حركت

آن، در جهت كمك به مستضعفان باشد. ما اگر در اين جهت، زندگي خود را پيش برديم و حركت كرديم، مطمئناً خداي متعال كمك خواهد كرد و قدرتهاي مادّي نخواهند توانست با اين ترفندها و فريبها، ملت ما را از راه پُرافتخار خود منصرف كنند و مقاومتش را بگيرند. ان شاءاللَّه روزبه روز مقاومت مردم بيشتر خواهد شد. اميدواريم به بركت دعاي وليّ عصر(ارواحنافداه) و با لطف و توجهات الهي، ملت ايران اين راه را با سلامت به آخرين گامهاي خود برسانند و دلهاي خانواده هاي محترم شهدا و جانبازان عزيزمان و بقيه ي كساني كه در راه اين انقلاب آسيبهايي را متحمل شده اند؛ شاد بشود و ان شاءاللَّه چشمهاي همه به زيارت وليّ عصر (ارواحنا فداه) روشن گردد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 36 ، ص 315 2) توبه: 118

بيانات در مراسم عمامه گذارى گروهى از طلاب

بيانات در مراسم عمامه گذاري گروهي از طلاب بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نقش عمامه ها و ذوالعمامه ها خيلي بيشتر از سابق است ان شاءاللَّه اين تلبّس به لباس دعوت و تبليغ و علم دين، بر شما برادران عزيز مبارك باشد. تقارن اين حادثه با ولادت با سعادت حضرت وليّ امر و امام زمان (صلوات اللَّه وسلامه عليه وعجّل اللَّه تعالي فرجه) كه روز عيد بزرگي است و غير از اين بركت بزرگ، بركات عظيم ديگري هم دارد، يقيناً براي شما حادثه يي مهم و شيرين و مايه ي فال نيك در زندگي است. ان شاءاللَّه هميشه در خط آن بزرگوار و در اين جهت حركت كنيد. ما غالباً به اين دوستاني كه عمامه سرشان مي گذارند، مي گوييم كه عمامه ي شما وزن كمي دارد و بيش از چند سير نيست؛ اما در معنا اگر انسان بخواهد متحمل اين بار - به معناي واقعي كلمه -

بشود، بسيار بسيار سنگين است. امروز كه قوام حركت ديني و اسلامي در دنيا به جمهوري اسلامي است و قوام جمهوري اسلامي هم به علماي دين و پرچمداران فقه ديني و اسلامي است، نقش اين عمامه ها و ذوالعمامه ها، خيلي بيشتر از سابق مي باشد. من قاطعاً مي گويم كه علماي ديني و جامعه ي روحاني ما در طول اين هزاروصد سالي كه ما به عنوان علماي دين آنها را مي شناسيم، هيچ وقت نقششان به اهميت امروز نبوده و هيچ وقت در يك عصر و دوره، به قدر امروز خدمت نكرده و به اندازه ي امروز در وضع دنيا و جامعه ي خودش مؤثر نبوده است. روحانيت شيعه، الان اين گونه مي باشد. هم در ايران چنين است و هم در دنيايي كه حركت اسلامي در آن آشكار شده، همين گونه مي باشد و اگر اين طور باشد، حركتها به نتيجه خواهد رسيد و اگر نباشد، به نتيجه نخواهد رسيد. لذا در افغانستان و لبنان و آذربايجان و كشمير و در بسياري از مناطق ديگر كه مسلمين حركتي را شروع كرده اند، عماد و قوام اين حركت، علماي دين هستند. اگر علماي دين باشند، در آن حركت اميد پيروزي وجود دارد؛ والّا يا پيروز نمي شود و يا منحرف مي گردد. اين، نقش روحانيت است. درس را بايد خيلي خوب خواند آقايان! شما با چنين اهميتي، وارد اين صحنه و عرصه شده ايد؛ به آن توجه داشته باشيد. درس را بايد خيلي خوب خواند. بي مايه فطير است و فايده يي ندارد. كسي كه خيال كند حالا درس نخوانيم، اما خدمت كنيم، براي دين نتيجه يي ندارد. بدون درس خواندن، نمي شود اين خدمت را انجام داد. حالا ممكن است خدمات ديگري كرد؛ ولي

اين خدمت، متوقف به علم است. بايد خوب درس خواند و از درس مهمتر، آن معنويت و روحانيتي است كه درون خود ما بايد باشد تا ان شاءاللَّه «من نصب نفسه للنّاس اماما فعليه ان يبدأ بتعليم نفسه قبل تعليم غيره»(1). ان شاءاللَّه اين معنا تحقق پيدا بكند و اين اقدام بر شما مبارك باشد و ان شاءاللَّه خداوند توفيقتان بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 2 ، ص 56

بيانات در ديدار با مدرّسان و مسؤولان دبيرستان علوم و معارف اسلامى شهيد مطهرى

بيانات در ديدار با مدرّسان و مسؤولان دبيرستان علوم و معارف اسلامي شهيد مطهري بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تأسيس مدرسه ي شهيد مطهري، ابتكاري بسيار خوب و مفيد از زيارت آقايان كه لطف فرمودند و به اين جا تشريف آوردند، خيلي خوشوقتم. به نظر من، تأسيس اين مدرسه بحمداللَّه يكي از ابتكارات بسيار خوب و خيلي مفيد و راهگشا بود و ان شاءاللَّه كه ادامه پيدا كند. هر چند تفصيلاً برنامه هاي درسي مدرسه ي عالي شهيد مطهري را نمي دانم، اما اجمالاً مطّلعم كه برنامه هاي درسي حوزه يي، با نظم و نسق و كلاس بندي خاصي در آن جا ارايه مي شود. واقعاً براي ورود در آن درسها، وجود چنين مدرسه يي لازم است؛ كمااين كه در دنيا هم وجود مدارس مقدماتي دانشگاهها به عنوان مدارس و دبيرستانهاي پيش دانشگاهي معمول است. در اين جا هم بايد با همان روال و در همان جهت حوزه، دانش آموزان را بارآورند. اگر براي من ميسور بود، همه ي فرزندان خودم و كساني را كه به آنها دسترسي داشتم يا با من مشورت مي كردند، توصيه مي كردم در چنين مدرسه هايي تحصيل كنند. دروسي را كه مي خوانند، به همين ترتيبي كه اشاره كرديد، خوب است؛ ضمن اين كه دروس مرسوم دولتي و فرهنگ را نيز مي خوانند. اين

مقدار پيشرفت قابل توجه است. اگر ممكن باشد، در اين سنين قدري بيشتر بر قرآن در مدرسه تأكيد شود، شايد دستاورد بزرگي را فراهم بكند. مثلاً حفظ قرآن اگر به شكل امتياز مطرح شود و فرضاً كسي كه بخشي از قرآن را حفظ كرد، امتيازي را در قالب نمره و يا موارد مشابه آن بگيرد، با چنين روشي شايد بتوانيم در اين گونه مدارس، اين گروه از جوانهاي تازه سالمان را رشد بدهيم. البته حفظ قرآن نه به صورت برنامه يي مدوّن، چون شما در حقيقت بيش از برنامه درس داريد و چه بسا در حال حاضر حفظ قرآن به شكل يك برنامه، مشكلاتي را ايجاد كند. نپرداختن به حفظ قرآن، نقيصه يي براي حوزه هاي علميه نپرداختن به حفظ قرآن در حال حاضر، واقعاً نقيصه يي در حوزه هاي ما به شمار مي آيد. در بعضي از حوزه هاي اهل سنت - همان طور كه مسبوق است - از بدو ورود حفظ قرآن جزو شرايط است. در ديگر حوزه ها نيز اگر شرط، حفظ قرآن نباشد، ولي بدان تشويق مي شوند. غالب عالمان اهل سنت با قرآن انس زيادتري دارند؛ در حالي كه ما در حوزه هاي خودمان، شاهد طلبه هايي هستيم كه مقداري هم درس خوانده اند، ليكن هنوز بر همين قرائت رايج قرآن كه ما با آن انس داريم، تسلط ندارند. يعني هنوز در تلاوتشان اشكالاتي وجود دارد، چه رسد به اين كه قرائت ديگري را نيز بدانند. علتش عدم آموزش قرائت قرآن در حوزه است. در گذشته، قرآن خواني در مكتبخانه ها تأمين مي شد لذا هركسي وارد ميدان علم مي شد، قرآن را ياد گرفته بود. بعد كه مكتبخانه ها برچيده شد، در مدارس جديد هم قرآن خواني به آن شكل

شروع نشد و اين خلأ همچنان باقي مانده است. حالا اگر كسي شانس داشته باشد و پدر يا مادري عاشق و مأنوس به قرآن كنار دستش بودند، دوره ي قرآني را ياد مي گرفته، در غيراين صورت اگر كسي اين موقعيت را نداشته باشد و وارد حوزه شود، حوزه به او قرآن نخواهد داد و ظواهر و متن و آموزشهاي ابتدايي قرآن را فرانخواهد گرفت. هر چند معارف و فقهي را كه مي خواند، بالاخره فقه قرآن و محصول قرآن است؛ اما متن قرآن و خواندن آن در برنامه ها نيست. حالا اگر در همين مدارسي كه شما شروع كرديد، اين بناي مبارك پايه گذاري شود و از هم اكنون كار شروع گردد، چه بسا همين جوانها با قرآن انس پيدا كنند و به حفظ قرآن بپردازند. اگر بتوانيد اين امر مهم را در اين جا تأمين كنيد، كار خيلي مهمي صورت خواهد گرفت. بايد در قالب بحثهاي اعتقادي به شبهات پاسخ داد در كنار اين برنامه ها، نوجوانان قدري هم بايد به عقايد مجهز شوند. چون خودم يك دانش آموز در دستگاه شما دارم، مقداري از كيفيت امور را مي دانم. يعني با همين وقت كمي كه هست، نسبت به وضع فرزندانم در درون منزل بي نظارت نيستم و مقداري به امورشان مي رسم و نگاه مي كنم چه مطالبي را مطالعه مي كنند و چه كار مي كنند. گاهي روي مسأله ي اعتقادي مطالعه مي كنند، گاهي كنفرانس مي دهند؛ اما بيش از اين امور، آن چيزي كه لازم است، يك دوره عقايد متين و كاملاً ساده و دور از آن استدلالات فلسفي و عرفاني مي باشد؛ آن هم به اندازه يي كه ذهن اين جوان آن را بپذيرد. الان بايد اين دوره عقايد را حاضر

داشته باشيم تا قسمتهايي از آن را در طول اين چهارسالي كه اين جا هستند، به آنها ارايه داد. در دنيا هم اكنون در بُعد اعتقادي، ديگر آن شبهات توحيد و خداشناسي و اصل دين كه زماني رايج بود، خيلي مطرح نيست؛ ليكن شبهات گوناگون ديگري مطرح است؛ شبهاتي مربوط به امام زمان(عج)، شبهاتي از ناحيه ي وهابيها نسبت به عقايد شيعي، شبهاتي مربوط به ركن اساسي نظام ما - يعني ولايت فقيه كه يك امر اعتقادي و استدلالي است - شبهاتي مربوط به اين كه آيا دين اسلام براي اداره ي زندگي جامعيت دارد و اصولاً آيا اسلام دين سياست و زندگي هم است يا نه و يا صرفاً ديني به معناي اعتقاد و عمل شخصي است؟ الان مجموعه ي اين شبهات مطرح است. يك وقت از روي جهالت دنبال اين فكر مي رفتند، اما امروز دستگاههايي اين فكرها را تزريق مي كنند و ما شاهد آن هستيم. بنابراين، واقعاً اين نكات بايد جستجو و سنجيده شود كه كدام شبهه امروز براي ريختن جلوي ذهن جوانان، آماده و تراشيده و جدا مي شود. وقتي كه اين شبهات شناخته شد، بايد به يكايك آنها در قالب بحثهاي اعتقادي پاسخ داده شود. شايد هر چندسال يك بار هم اين پرسشها و پاسخها فرق كنند. اين هم نكته يي بود كه اگر در متن جريان كار اين مدرسه قرار گيرد، به نظرم كار مدرسه را كاملتر خواهد كرد. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند به شما اجر و توفيق بدهد. قطعاً يكي از بركات جمهوري اسلامي، ايجاد چنين رشته هاي كار فرهنگي و ديني است. ما اين را مبارك مي دانيم و خدا را شاكر هستيم و براي شما آرزوي توفيق مي كنيم.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در سال 1369

سخنرانى در ديدار با مسؤولان كشورى و لشكرى در نخستين روز از سال نو و در آستانه ى ماه مبارك رمضان

سخنراني در ديدار با مسؤولان كشوري و لشكري در نخستين روز از سال نو و در آستانه ي ماه مبارك رمضان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم آنچه مهم است، عمل و نيت ماست متقابلاً اين عيد سعيد را به آقايان محترم و به همه ي ملت ايران و به ايرانيان مستقر در همه جاي عالم و به ساير مسلمين، مخصوصاً به مسلمانان بيدارشده ي آذربايجان شوروي - كه آنها هم امسال عيد نوروز را جشن گرفتند - تبريك عرض مي كنم و اميدوارم كه اين عيد و اين بهار، سرآغازي براي پيشرفتها و نيكروزيها و خوشبختيهاي بيشتر و ديگري براي ملت مسلمانمان باشد كه حقاً اين ملت، با اين همه فداكاري و اخلاص و گذشت، شايسته ي بركات روزافزون الهي است. آنچه مهم است، عمل و نيت ماست. نوروز، به معناي روز نو و حالت نو بوده و هست. از لحاظ طبيعت، روز اول حَمَل - كه اول بهار حساب شده است - روزي نو محسوب مي شود؛ ليكن روز نو، منحصر به تجديد وضعيتي در طبيعت نيست؛ همچنان كه در بعضي از رواياتِ وارد شده ي در باب نوروز از ائمه ي هدي عليهم السّلام)، انسان خوب احساس مي كند كه آن بزرگواران هم، بنا به رسم اسلام - كه همه جا رسوم و سنتها و واژه ها را گرفت و محتواي آنها را عوض كرد - در مورد كلمه ي نوروز و روز نوروز، درصدد چنين كاري بودند. وقتي از امام(عليه السّلام) سؤال مي كنند كه «ما النّيروز؟»، حضرت - طبق بعضي از تعبيرات - مي فرمايند: «ا تدري ما النّيروز؟»: مي داني كه نوروز چيست؟ نمي گويند، مي داني نوروز چه وقتي است؛ مي فرمايند، مي داني نوروز چيست؟ نوروز، يعني روز و

حالتي نو در تاريخ و زندگي بشر آن وقت در معناي نوروز و اين كه نوروز چيست، در روايات مختلف، تعبيرات مختلفي هست. مثلاً آن روزي كه رسول اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم)، اميرالمؤمنين را به خلافت منصوب كرد، آن روز، نوروز بود. يا در روايت ديگر، آن روزي كه دجّال در آخرالزمان، به دست حضرت مهدي(ارواحنافداه) به قتل برسد، آن روز، نوروز است. يا حتّي در بعضي از روايات آمده، آن روزي كه آدم هبوط كرد، آن روز، نوروز بود. نوروز، يعني روزي نو در تاريخ بشر و حالتي نو در زندگي انسانها. علي الظاهر در اين روايات، امام نمي خواهند بفرمايند كه آن روزي كه اين وقايع در آن اتفاق افتاده است، يا خواهد افتاد، با روز اول حَمَل، مصادف بوده يا خواهد بود. نه، خيلي مستبعد است كه مراد اين باشد؛ مراد اين است كه معناي نوروز را بفهميم. نوروز، يعني روزي كه شما با عمل خودتان، با حادثه يي كه اتفاق مي افتد، آن را نو مي كنيد. روز بيست ودوم بهمن كه ملت ايران، حادثه ي عظيمي را به كمك خدا تحقق بخشيد، روز نويي (نوروز) است. آن روزي كه امام امت، قاطعاً به دهانِ مستكبرِ قلدرِ گردن كلفت دنيا - يعني امريكا - مشت كوبيد، آن روز، روز نو و راه نويي (نوروز) بود؛ حادثه ي نويي بود كه اتفاق مي افتاد و افتاد. ما بايد نوروز را، نو روز كنيم. نوروز به حسب طبيعت، نوروز است؛ جنبه ي انساني قضيه هم به دست ماست كه آن را نوروز كنيم. رمضان، بهار خودسازي انسان و انس با خدا امسال اتفاقاً بهار طبيعت، با بهار دعا و قرآن، همزمان شده است. چند روز ديگر، ماه مبارك رمضان شروع

خواهد شد كه بهار نوسازي و خودسازي انسان و بهار انس با خداست. مگر مي شود از اين جنبه ي كار، غافل ماند؟ همه ي خطاها و اشتباهات، ناشي از نپرداختن به اين جنبه ي كار است. آن كه خطايش كمتر بود، آن كه دلش به نور معرفت و هدايت خدا منوّر بود، آن كه اشاره اش براي اين ملت و براي ما و براي عشاق اسلام در عالم، راهگشا و راهنما بود - يعني امام راحل عظيم ما - به اين جهت اين طور بود كه رابطه ي او با خدا، تأمين شده بود. در دنيا، انقلابها، حكومتها، اداره ها و رياستها از آن جا عيب پيدا مي كند و منحرف مي شود كه از اين جنبه - يعني جنبه ي معنويت، جنبه ي رابطه ي با خدا، جنبه ي ارتباط و اتصال قلب به خدا - غافل ماندند و غافل مي مانند. ما هم اگر دقت كنيم، آن جايي كه پيش رفتيم، موفق شديم، خوب عمل كرديم و راضي هستيم، آن جايي است كه اين جنبه را تأمين كرديم. هرجا هم ضربه خورديم، به خاطر ضعف در اين جنبه ي كار است. ارتباط با خدا را نبايد دست كم گرفت. همه چيز ما، در گروي اين رابطه است. اين رابطه است كه دل ما را قرص مي كند، تا از دشمنيها هراس نكنيم. اين رابطه ي با خداست كه دلهاي ما را از محبت به مؤمنين و پويندگان راه خدا پُرمي كند، تا اختلاف نظرها و اختلاف سليقه ها را نبينيم. اين رابطه ي با خدا و اتصال به خداست كه موجب مي شود، ما براي اهواي خودمان، حقيقت را زير پا نگذاريم و مصلحت را فداي غرض شخصي نكنيم. اين رابطه ي با خداست كه موجب مي شود، ما از راه خدا منحرف نشويم و

از پيمودن اين راه، پشيمان و خسته و ملول نگرديم. اين رابطه ي با خدا، هميشه ممكن است و هيچ وقت دير و محال نيست. راه خدا، مسافت بسيار نزديك زندگي انسان، دايماً روي دو جاده ي موازي است. يك جاده آن است كه روندگانِ روي آن، دايم به سمت بالا مي روند. جاده ي ديگر، آن راهي است كه روندگان آن، به طرف سِفل، به طرف پايين، به طرف دره و به طرف جهنم حركت مي كنند. اين دو جاده، در كنار هم و موازي با يكديگرند. خط سير اين دو جاده، كاملاً مثل هم است. آنهايي كه به طرف سقوط و نزول و سِفل حركت مي كنند، از همان جايي دور مي شوند كه پويندگانِ آن جاده ي ديگر، به آن جا نزديك مي شوند. آنها، از خدا دور مي شوند و به شيطان و دوزخ، نزديك مي گردند. آن كساني كه به طرف عِلو، به طرف بالا، به طرف تعالي، به سمت نور، به سمت خدا، به سمت توحيد و نزاهت اخلاقي و طهارت جان حركت مي كنند، از همان جايي دور مي شوند و فاصله مي گيرند كه آن گروه ديگر، به سمت آن سقوط مي كنند. اين دو جاده، در طول مسير با يكديگر همسايه اند و حركت از يكي به آن ديگري، در كمال آساني است. راه، راه نزديكي است. اگر ما كه خداي نكرده، در جاده ي دوم حركت مي كنيم و از لحاظ اخلاق نفساني و شخصي، به سمت پايين مي رويم، اراده كنيم كه وارد آن جاده ي ديگر بشويم و به سمت بالا و تعالي حركت كنيم، در هر آني، اين كار ميسور است. «و انّ راحل اليك قريب المسافة»(1). كسي كه به سمت خدا حركت مي كند، راه او نزديك

است. اگر بخواهيم وارد راه خدا بشويم، مسافت بسيار نزديكي است. اگر يك قدم برداريد، از اين جاده يي كه اهل آن، به سمت سقوط و به سمت پايين مي روند، وارد آن جاده يي مي شويد كه اهل آن، به سمت سعادت ابدي، به سمت نور، به سمت جايگاه صديقين و ملأ اعلي شتاب مي كنند. كنترل اهواي نفساني در رمضان، آسانتر از هميشه از آن طرف هم، همين طور است. آن لحظه يي كه ما به خواهش نفسمان گوش مي دهيم و عملي كه انسان را از خداي متعال دور مي كند - العياذ باللَّه - انجام مي دهيم، در آن لحظه، پا را از آن جاده به اين جاده يي كه ما را به طرف پايين مي برد، گذاشته ايم. در آن لحظه يي كه ما تصميم مي گيريم برخلاف اهواي نفساني خود حركت كنيم و با اين خودخواهي و غرور و تبعيت از شيطان نفس مخالفت كنيم - كه امام بزرگوار ما، دايماً در طول اين ده سال و اندي، ما را از آن برحذر مي داشتند و در همه ي قضايا، به همه ي ما و به همه ي ملت ايران، از جمله به ما مسؤولان مي گفتند: مواظب باشيد، اسير آن نشويد - همان لحظه، از اين مسافت قريب كه «انّ راحل اليك قريب المسافة»(2)، پا را در آن جاده گذاشته ايم و به سمت بالا مي رويم. و اين، در ماه رمضان امكان پذير است. كنترل اهواي نفساني، در ماه رمضان آسانتر از هميشه است. پس، امسال نوروز ما، حقيقتاً مي تواند نوروز باشد؛ نه فقط نوروز در طبيعت، بلكه نوروز در ذات و وجود و حركت خود ما. و امروز، اين بسيار مهم است. ملت ما به دنيا شجاعت داد امروز چشم جهاني، نگران

من و توست. دنيايي متوجه اين ملت است. ميليونها دل، در هواي اين ملت و هدفهاي او، مي تپند. شما الگو شديد. شما «شهداء علي النّاس»(3) شديد. شما پرچمدار آزادي و ايستادگي در مقابل تحميلِ قدرتهاي ظالم و مستكبر جهاني شديد. امروز، ملتها جرأت مي كنند اظهار كنند كه مي خواهند زير بار قدرتهاي بزرگ نباشند. روزي بود كه اين جرأت، از ملتها گرفته شده بود و به آنها اجازه داده نمي شد. شما اين راه را باز كرديد. اين ملت، به دنيا شجاعت داد. رفتار اين ملت بود كه همراه با قاطعيت و هدايت قويِ آن امام ملكوتي و رهبر بي نظير، راه را باز كرد؛ ملتها را تشجيع نمود؛ استكبار را كوچك كرد؛ به او احساس حقارت داد و معلوم شد كه انسانها و ملتها، داراي قدرتند. قدرت ذاتي ملتها را انكار مي كردند و آنها را به دست قدرتهاي پوشالي كشورها - كه عروسكهايي در دست قدرتهاي جهاني بودند - سپرده بودند. امروز، آن طور نيست كه ملتها قدرت ذاتي خودشان را نفهمند. امروز، ملتها بيدار شده اند. البته به حسب قدرت ظاهري، امروز استكبار در ميدان سياست و اقتصاد، خيلي قوي و درشت شده؛ اما به همين نسبت، آسيب پذيرتر، توخالي تر و در واقع، از قدرت ملتها ترسانتر است. اين، وضع ملت ماست كه دنيا را اين گونه به وظايف و حقوقشان آشنا كرده است. بار اين مسؤوليت، بر دوش شما، بخصوص مسؤولان است. بايد احساس كنيم كه چه مسؤوليت سنگيني بر دوش ماست. بايد مسؤوليت به سرانجام رساندن اين بارِ سنگين را درك كنيم. ما بايد لحظه يي غفلت و كوتاهي نكنيم؛ لحظه يي سردي و يأس و افسردگي را در هيچ كس - حتّي

در خودمان - تحمل نكنيم. ما بايد با اميد پيش برويم ما بايد با اميد پيش برويم؛ همچنان كه افق هم نورباران از اميد است. همه چيز، نشان دهنده ي اميد است و امروز وضعيت ما، با امكاناتي كه در اختيارمان است، وضعيت بسيار خوبي است. بحمداللَّه دولتي قوي، زمام امور را در دست دارد. اين هم از نعم الهي است كه در رأس دولت، يك عالم، يك فقيه، يك مبارز سابقه دار، يك چهره ي شناخته شده و محبوب و امتحان داده و مورد تأئيد و محبت دايمي امام، با همكاراني خوب، با برنامه يي محكم و اميدبخش و با حمايتي عمومي از سوي مردم، قرار دارد. بحمداللَّه مجلس هم بيدار، آگاه، مسؤوليت شناس، بكلي فارغ و مبرا از تأثير توطئه هاي جهاني و مستقل، در كنار دولت قرار گرفته است. اين، وضعيتِ فوق العاده ارزنده يي است كه در اختيار ملت ماست. كافي است كه ما با نيت پاك و نيك، عمل كنيم و براي خدا اقدام نماييم. ما بايد تكليفمان را انجام بدهيم اين درس را هم امام(ره) به ما آموختند كه عمل و اقدام، براي نتيجه نيست. نتيجه، در آن نيت خالصي است كه شما در حين اقدام داريد. نتيجه با خداست؛ ما بايد تكليفمان را انجام بدهيم. خوشبختانه، اين انجام تكليف در طول اين يازده سال، همراه با نتايج بوده است. ما امروز، ملتي آگاهتر، هوشيارتر، كارآمدتر و مجربتر داريم و مي توانيم پيش برويم. دشمن هم بايد بداند كه اين ملت، آن روزي كه اولِ كارش بود، استكبار را درست آزمايش نكرده بود، ممكن بود تهديد و ارعاب و تطميع دشمنانِ جسيم و علي الظاهر بزرگ خود را در دنيا جدي بگيرد

و فريب بخورد، آن روز از تهديد و تحبيب و تطميع دشمنان، فريب نخورد. امروز كه مجرب شده، راهي طولاني پشت سر گذاشته، آگاهيهاي مضاعفي پيدا كرده، دوستان و دشمنان را در صحنه ي بين المللي، بيش از هميشه شناخته؛ به طريق اولي گول تهديد و تطميع دشمنان بزرگ را نخواهد خورد. اميدواريم كه خداوند توفيقاتش را شامل حال همه ي شما برادران و خواهران عزيز بفرمايد و قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه) را از ما راضي كند و روح مطهر امام عزيز را هم از ما خشنود بگرداند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) 2) 1 و 2. مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزه ي ثمالي 3) بقره : 143

سخنرانى در اجتماع بزرگ مردم مشهد و زايران حضرت رضا(ع)

سخنراني در اجتماع بزرگ مردم مشهد و زايران حضرت رضا(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين خداوند درباره ي اين انقلاب، حجت را بر همه تمام كرده است خدا را شكرگزارم كه اين توفيق را نصيب فرمود، تا در اين ايام شروع سال جديد هجري شمسي، در سايه ي مرقد منوّر حضرت ثامن الحجج(عليه الاف التّحيّةوالثّناء) و در كنار شما مردم مؤمن و مبارز و پيشگام و انقلابي شهر مشهد باشم و در زمره ي زوار مشتاق اين بزرگوار قرار گيرم. از خداوند متعال خواستارم كه ما را همواره در سايه ي ولايت و رهبري و محبت اين بزرگوار قرار بدهد و كشور ايران عزيز را - كه كشور حضرت صاحب الزّمان(عجّل اللَّه تعالي فرجه) و متعلق به اين خاندان عزيز خدا و محبوب نبيّ اكرم مي باشد - همواره از بركات اين بزرگواران مستفيض بفرمايد. من مناسب مي دانم كه در جمع شما مردم مشهد و زوار

مشتاق و بااخلاص اين بارگاه مقدس عرض بكنم كه امام فقيد عظيممان، مانند همه ي آحاد محب اهل بيت در دنياي اسلام، اين اشتياق را داشتند كه در زمره ي زوار امام هشتم(عليه الصّلاة والسّلام) قرار بگيرند. اميدوارم كه خداوند، آن امام عظيم و مجاهد بزرگ دنياي اسلام و رهبر بي نظير را با ائمه ي هدي و انوار مقدسه ي اهل بيت(عليهم السّلام) محشور بفرمايد و روزبه روز بر درجات آن بزرگوار بيفزايد. من امروز يك نكته را عرض مي كنم و آن، اين است كه خداوند متعال درباره ي انقلاب اسلامي شما ملت ايران، حجت را بر همه ي مردم دنيا و كساني كه مشتاق حقيقتند، تمام كرده است. شايد بسياري از انسانهاي پاك و مخلص در عالم باشند كه در مقابل يك حادثه، دچار ترديد باشند و نتوانند آن حادثه را تحليل كنند و يا درباره ي آن قضاوت نمايند. براي خود ما هم گاهي اتفاق مي افتد كه حادثه يي در دنيا پيش مي آيد، ولي نمي توانيم به طور قاطع درباره ي آن حادثه اظهار نظر كنيم. فرضاً حكومتي در يك كشور بر سر كار مي آيد، يا در جايي از دنيا، نزاعي بين دو جناح درگير مي شود كه گاهي دلايل كافي و شواهد روشنگر در دسترس قرار نمي گيرد؛ لذا انسان نمي تواند درباره ي آن قضيه قضاوت كند. من عرض مي كنم كه هيچ كس در دنيا نيست كه نتواند درباره ي انقلاب اسلامي ملت ايران درست قضاوت كند و دچار ترديد بماند. خدا درباره ي اين انقلاب، حجت را بر همه تمام كرد. آن قدر دلايل روشن براي شناسايي اين انقلاب وجود دارد كه اگر كسي در دنيا واقعاً بخواهد حق را پيدا كند و بشناسد، يقيناً دچار ترديد نخواهد ماند. به آنهايي كه از

روي غرض حرف مي زنند، كاري نداريم. به آنهايي كه منافعشان بر اثر اين انقلاب تهديد شده، يا از بين رفته است، كاري نداريم. به آن حكمرانان مستبد و ظالم كه از بيداري مردم و ملت خودشان مي ترسند و به اين جهت با اين انقلاب دشمنند و درباره ي آن بد قضاوت مي كنند، كاري نداريم. صحبت بر سر انسانهاي بي غرض و بي مرض و حقجو و كساني است كه واقعاً دنبال حقيقت مي گردند، تا حقيقت را بشناسند. اين گونه آدمها در هرجاي دنيا كه باشند، اگر نامي از اين انقلاب و خبري از آن شنيده باشند، درباره اش دچار ترديد نيستند و قضاوتشان نسبت به آن، قضاوت واضح و روشني است. دشمني اشرار عالم با انقلاب ما، يك شاخص براي انسانهاي حقجو من دو دليل از دلايلي را كه خدا براي راهنمايي انسانهاي جوياي حق در دنيا مجسم كرده و در معرض ديد همه گذاشته است، مي گويم؛ دلايل بيش از اينهاست. يك دليل، عبارت از دشمني اشرار عالم با اين انقلاب است. اين، يك شاخص است. شما هرجا در دنيا، كسي يا دستگاهي را پيداكنيد كه شرير و شرآفرين باشد، مجسمه ي شيطان و منشأ بدي و فساد باشد - چه شرق، چه غرب، چه در ميان كشورهاي پيشرفته، چه در ميان كشورهاي عقب افتاده، چه در ميان سياستمداران، چه در ميان فرهنگيان و قلم به دستان و از اين قبيل افراد - نسبت به اين انقلاب، دشمنيِ آشتي ناپذير دارند. من هيچ انقلاب ديگري را در دنيا و در طول تاريخ انقلابها - يعني از حدود هفتاد سال پيش به اين طرف - از اين قبيل و به اين شكل سراغ ندارم. ابرقدرتها

با انقلاب ما مخالفند. آنها مجسمه ي شر و فسادند. شرير واقعي و درجه ي اول، ابرقدرتها هستند؛ يعني حكومتها و سردمداراني كه بخشي از دنيا در قبضه ي قدرت آنهاست و در امور ملتها هم - غير از ملت خودشان - دخالت مي كنند. البته يك روز در دنيا دو ابرقدرت وجود داشت؛ ابرقدرت غرب كه امريكا بود، و ابرقدرت شرق كه شوروي بود. امروز اين تقسيم بندي وجود ندارد و تركيب و تشكيل سياسي عالم، به شكل ديگري است. اما امروز هم مثل هميشه، سران قدرتهاي بزرگ شيطاني، كه وجود آنها مجسمه ي شر و فساد است، از بن دندان با اين انقلاب مخالفند. چه كسي در اين شك مي كند كه دولتي مثل دولت امريكا، مظهر شر و فساد است؟ چه عمل شرارتباري را در دنيا سراغ داريد كه اينها انجام نداده باشند؟ ديديد كه در طول اين سالهاي متمادي، در آفريقا، در آسيا، در امريكاي لاتين، در خاور ميانه، در دريا و صحرا، هرجا كه امريكاييها احساس كردند منافعي در آن جا دارند و آن منافع، متوقف بر اين است كه عده يي انسان كشته بشوند، دريغ نكردند! با اين حال، شعار طرفداري از حقوق بشر را هم مي دهند! شيطانهاي عالم، هميشه همين طور بوده اند. طرح قضيه ي حقوق بشر، يك وسيله براي استفاده ي بيشتر اين كه كسي ادعا كند ما طرفدار حقوق بشريم، قضيه را تمام نمي كند. طرح قضيه ي حقوق بشر از طرف سردمداران امريكا، چه حالا و چه در روزهاي قبل، يك دكان و يك وسيله براي استفاده ي بيشتر است. اينها به حقوق بشر اعتقاد ندارند. اينها كساني هستند كه در مقابل چشمشان، حكومت صهيونيستي در كشور فلسطين، مردم فلسطين را به

بدترين وجهي زير فشار و كشتار و اختناق و شكنجه قرار مي دهد و آنها حاضر نيستند حتّي به زبان، عمل او را محكوم كنند. فلسطيني ها انسان نيستند؟! حقوق بشر شامل فلسطيني ها نمي شود؟! اينها كساني هستند كه مرتجعترين و مستبدترين حكومتهاي دنيا متكي به آنهايند، از آنها مدد و كمك مي گيرند و انسانها را نابود مي كنند. شما در دنيا نگاه كنيد، ببينيد كشورهايي كه حتّي يك مجلس شورا - ولو به صورت شكلي و اسمي - ندارند، كدامند؟ الان كشورهايي هستند - احتياجي به اسم آوردن نيست؛ همه ي شما اين كشورها را مي شناسيد - كه اداره ي امور آنها، بدون كوچكترين دخالت و آراي مردم انجام مي گيرد. حكومتهاي آنها، فرديِ مطلق است. پارلمان و انتخابات ندارند و در نتيجه مردم نماينده ي قانونگذار و رئيس جمهوري هم كه انتخابش بكنند، ندارند. يك نفر يا يك خانواده، بر مردم و ثروت و نفت اين كشورها حكومت مطلق مي كند و هر كاري دلشان بخواهد، از كشتار و اختناق و حبس و زجر و بقيه ي توهينها و اهانتها، با مردم اين كشورها انجام مي دهند. اين دولتهاي اين قدر مختنق و مرتجع، اين قدر دور از پيشرفتهاي سياسي عالم و بي اعتنا به حقوق انسان، نورچشميهاي امريكايند و امريكا بزرگترين مدافع اين كشورهاست! امريكا طرفدار حقوق بشر است؟ اگر اين طور است، چرا به اين دولتهاي زوريِ اختناقيِ فاسدِ بي اعتناي به دمكراسي و حقوق بشر، يك يادداشت كوچك اعتراض نمي فرستد كه حقوق بشر در كشور شما مورد بي اعتنايي قرار گرفته است؟! آفريقاي جنوبي، نمونه يي از تضييع حقوق بشر يكي از حساسترين مناطق عالم، همين منطقه ي استراتژيك كشور آفريقاي جنوبي است كه سر دماغه ي «اميدنيك» در منتهي اليه

جنوب آفريقا واقع شده است؛ محلي كه امروز از لحاظ سوق الجيشي و در دوره هاي گذشته از لحاظ سياسي و اقتصادي، اهميت بسيار زيادي داشته است. مدتها قبل يك عده سفيدپوست به آن جا رفتند و حاكم شدند؛ از جهالت مردم بومي سوء استفاده كردند و حكومت و اداره ي آن كشور را به دست گرفتند؛ معادن قيمتي الماس و طلا و بقيه ي چيزها را مالك شدند و سياه پوستان را در شرايط حيواني نگهداشتند. درعين حال، امريكا و انگليس و بسياري از كشورهاي غربي مدعي حقوق بشر، هيچ حركت جدي عليه آفريقاي جنوبي نكردند! من نمونه يي از كيفيت حكومت آفريقاي جنوبي را در كشور ديگري كه در همسايگي اين كشور است، از نزديك ديده ام. البته آن كشور توانسته به استقلال دست پيدا كند و سفيدپوستان طرفدار تبعيض نژادي را بيرون كند. من ديدم كه سفيدپوستان در دوران حاكميت، با مردم بومي و مالك آن سرزمين، به جرم سياه پوست بودن، چگونه رفتار مي كردند؛ به آنها چه قدر اهانت و تحقير و فشار و شكنجه تحميل مي شد. شما گاهي در تلويزيون مناظري را مي بينيد كه مردم سياه پوست آفريقاي جنوبي، به وسيله ي پليس سفيدپوست حاكم بر آن جا، كتك مي خورند. اين، چه طور حقوق بشري است؟! حقوق بشر، يك حقه است. امريكا و بسياري از قدرتهاي بزرگ، اصلاً به حقوق بشر اعتقاد ندارند؛ دروغ مي گويند. طرح مسأله ي حقوق بشر، براي فريب و وسيله ي فشار است؛ براي اين است كه اگر خواستند دولتي را زير فشار افكار عمومي قرار بدهند، با تهمت نقض حقوق بشر زير فشار قرار بدهند وخودشان را متولي حقوق بشر در دنيا معرفي كنند؛ آن جايي هم كه لازم مي دانند، به عنوان طرفداري از حقوق

بشر، حتّي قواي نظامي وارد يك كشور بكنند و حكومت آن كشور را تغيير بدهند! كداميك از جنايتهاي عمده را حكام امريكا انجام نداده اند؟! كداميك از جنايتهاي عمده است كه حكام امريكا انجام نداده باشند؟ آنها چه قدر حكومت ملي را سرنگون كردند؟ دستگاه جاسوسي امريكا - سيا - چه قدر در آفريقا، در امريكاي لاتين، در قاره ي امريكا، در خاورميانه و در آسيا، آن جايي كه لازم دانسته است، وارد شده و حكومتي را كه با آن موافق نبوده، توطئه و دسيسه چيني كرده، تا آن را سرنگون كند؟ از اين قبيل فراوان است. همين رئيس جمهوري فعلي امريكا - آقاي بوش - كه يك وقت در رأس دستگاه امنيتي و جاسوسي امريكا بوده است، خود او مي داند كه در اين دستگاه چه كارها كرده اند. شايد خود ايشان، بسياري از اين كارها را انجام داده است؛ غارت ملتها، حمله ي به ملتها، دروغ پراكني، توسعه ي فساد در عالم، تحميق بسياري از قشرهاي مردم، حتّي در كشور امريكا. اينها كارهايي است كه سردمداران امريكا و بقيه ي قدرتمندان ظالم و ستمگر عالم انجام داده اند. اين گونه دستگاههاي شيطاني، دشمنان جمهوري اسلامي هستند. اين خودش، حجتي در دنياست. هركسي كه در دنيا با نگاه بصيرت و دقيق نگاه بكند، از مخالفت همين عناصر شرير و فاسد، مي تواند حقانيت جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي را تشخيص بدهد. خيلي خوب مي شود فهميد كه آن حكومت و انقلاب و نظامي كه دستگاههاي شيطان صفت عالم اين قدر با آن دشمنند، لابد نظام حق است. لابد اين كشور و اين انقلاب، دشمن خلافكاريهاي آنهاست كه اين قدر با آن بدند. اين، امر واضحي است. هر انسان ضد شيطان بايد از اين

نظام دفاع كند البته ملت شريفِ هوشمندِ فداكارِ ما بدانند، كساني هستند كه متأسفانه اسمشان هم ايراني است، متعلق به همين آب و خاكند، ادعاي فهم سياسي و روشنفكري هم مي كنند، اما نمي توانند اين حجت واضح و روشن را ببينند. با جمهوري اسلامي مخالفت مي كنند؛ درحالي كه مي ببينيد شياطين و شريرها و قلدرها و دستگاههاي منفور عالم، با جمهوري اسلامي بدند. بايد مي فهميدند كه وقتي نظامي مثل جمهوري اسلامي هست و شيطانها در مقابل آن صف كشيده اند، هر انساني كه ضد شيطانها و شيطان صفتهاست، بايستي پشت سر اين نظام قرار بگيرد و از آن دفاع كند. من تعجب مي كنم از كساني كه ادعا مي كنند شم سياسي دارند، يا ادعاي روشنفكري مي كنند و دشمنيِ دشمنان بشريت را با جمهوري اسلامي مي بينند، درعين حال از اين كه با جمهوري اسلامي اظهار مخالفت كنند، خجالت نمي كشند. اينها وجدانشان مرده و چشم دلشان كور شده است؛ اگرچه ممكن است داراي فهم سياسي و به اصطلاح جزو قشرهاي روشنفكر هم باشند. من معتقدم، اين حجت خداست كه به نفع جمهوري اسلامي تمام كرده است. هرجا جناح خبيث و پليد و منفوري هست، با جمهوري اسلامي بد و مخالف و دشمن است؛ درست مثل زمان رسول اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) كه اشراف فاسد و زورگوها و دشمنان طبقات مظلوم و محروم و كساني كه خودشان به اين طبقات ظلم مي كردند و منافقان كه در دلشان مرض بود، با دعوت پيامبر مخالفت كردند. امروز عيناً همان جناحها در برابر جمهوري اسلامي ايستاده اند؛ چون جمهوري اسلامي راه پيامبران را طي مي كند. انقلاب و ملت ايران، بر تمام دشمنان خود فايق آمده اند مطلب دوم كه آن هم بسيار حايز اهميت است، اين

است كه با وجود اين همه مخالفتها از اول پيروزي انقلاب و قبل از آن تا امروز، انقلاب و جمهوري اسلامي و ملت ايران، بر تمام دشمنان گوناگون و رنگارنگ خود فايق آمده اند و آنها را شكست داده اند. خود اين، يك حجت الهي است. حكومت و نظام و ملتي كه همه ي قدرتمندان رذل و پليد و خبيث دنيا با آن مخالفند، زور و پول و سلاح هم دارند، تبليغات و راديو و روزنامه هم دارند، نوكر و مزدور و دستگاه جاسوسي و اطلاعاتي هم دارند، توطئه هم مي كنند، مقدمات كودتا هم راه مي اندازند، دشمنان را هم تقويت مي كنند، درعين حال نمي توانند اين ملت و اين انقلاب و اين جمهوري را متزلزل كنند. اين خود، از آيات الهي و نشانه ي حقانيت شما ملت انقلابي و مسلمان است. آنها روز اول فكر نمي كردند كه نتوانند ما را شكست بدهند؛ اما نتوانستند. مرتب وعده دادند و گفتند شش ماه ديگر جمهوري اسلامي سقوط خواهد كرد؛ اما بعد كه ديدند نمي شود، زمان را زياد كردند و گفتند يك سال ديگر؛ اما باز وقتي كه ديدند امكان ندارد، تمديد كردند و گفتند دو سال ديگر، پنج سال ديگر! قدرت ملت ايران، دشمنان را وادار كرد كه از حرفهايشان عدول كنند. آن را به امري كه زمانش معلوم نيست، موكول نمايند. گفتند بعد از رحلت امام، جمهوري اسلامي شكست خواهد خورد. امام بزرگوار ما رحلت كردند و به جوار رحمت الهي رفتند؛ اما همچنان كه هر ثانيه و هر آني از آنات عمر آن وجود مقدس در دوران انقلاب، مايه ي تقويت انقلاب بود، بر اثر آن معنويت عظيم و آن محبوبيت بزرگ، ارتحال آن

بزرگوار هم اسلام و انقلاب را بيشتر تقويت كرد. آن اخلاص و محبتي كه مردم به امام راحلشان نشان دادند، آن تشييع جنازه، آن پيروي از وصيت، آن احترام به رهنمود و خط امام، آبروي انقلاب و ملت ايران را در دنيا چند برابر كرد؛ همچنان كه آبروي امام بزرگ را هم در دنيا مضاعف نمود. بحمداللَّه روزبه روز انقلاب راسختر، جمهوري اسلامي مستحكمتر، و ملت ايران مقاومتر شده اند و باز هم خواهند شد. دولت و نظام جمهوري اسلامي، مردميترين دولت و نظام من مي خواهم به شما ملت بزرگ و شجاع عرض كنم كه بدانيد، دشمن قادر بر شكست دادن اين انقلاب و اين ملت نيست؛ كه البته شما مي دانيد و رفتارتان نشان داده است كه به اين حقيقت واقفيد. مادامي كه ملت در صحنه است و احساس مسؤوليت مي كند - همچنان كه امروز همه ي قشرهاي ملت ما در صحنه اند و احساس مسؤوليت مي كنند - مادامي كه ملت متمسك به اسلام و قرآن است - كه تمسك به اسلام و قرآن، در ميان ملت ما روزافزون است - مادامي كه وحدت كلمه در ميان ملت ما حكمفرماست - كه بحمداللَّه وحدت كلمه در ميان ملت ما چشمگير است - دشمن هيچ چاره و سرانجامي جز ناكامي و يأس ندارد. شما دشمن را مأيوس كرده ايد. امروز در دنيا، دولت و نظام جمهوري اسلامي، مردميترين دولت و نظام است. آراي حقيقي مردم، محبت و عواطف، احساسات و قلبهاي مردم، پشت سر اين نظام و مسؤولان آن است. دشمنان مي خواهند وانمود و منعكس كنند كه مردم از اسلام فاصله گرفته اند. مردم از اسلام فاصله نمي گيرند؛ بلكه روزبه روز به اسلام نزديكتر مي شوند. مردم دنيا، آنهايي

كه هفتاد سال از اسلام دور بودند و فاصله داشتند، به بركت قيام و حركت اسلامي شما مردم، به اسلام نزديك مي شوند. امروز مسلمانان دنيا، از اسلام خودشان احساس عزت مي كنند؛ درحالي كه در گذشته احساس حقارت و سرشكستگي مي كردند. بحمداللَّه امروز مسؤولان كشور، به فكر رفع نيازهاي مردم و كمبودها هستند و امكان هم در اختيار مسؤولان است و نشانه هايش را شما مي بينيد. به فضل الهي، من با اطمينان كامل مي گويم كه پيشرفت جمهوري اسلامي در مسايل مادّي و معنوي، روزبه روز دشمنان را عصبانيتر و مأيوستر خواهد كرد. ما هر چه داريم، به بركت اسلام ناب و انقلابي است البته مردم نبايد فراموش بكنند كه ما هرچه داريم، به بركت اسلام ناب و اسلام انقلابي است؛ اسلامي كه به فكر طبقات مستضعف و محروم است، نه اسلامي كه در خدمت قدرتمندان و اغنياست. بله، در دنيا كسان ديگري هستند كه ادعاي اسلام مي كنند؛ اما اسلام آنها اسلام محمّد نيست؛ اسلام ابوجهل و ابولهب است؛ اسلام امريكاست. كساني هستند كه ادعاي اسلام و اسم اسلام را وسيله يي براي چاپيدن و سوء استفاده و تحميق بيشتر قرار داده اند. آن اسلام، اسلامي است كه به نفع سرمايه داران و زراندوزان و صاحبان ميلياردها دلار در بانكهاي خارجي است. ما آن اسلام را قبول نداريم. اسلامي كه رسول اكرم و اولياي الهي براي آن جان دادند و حسين بن علي(ع) خون خود و عزيزانش را در راه آن نثار كرد، اسلامي كه امام بزرگوار ما عمرش را در دعوت به آن گذراند، اسلام ضعفا و طبقات پابرهنه، اسلامي كه به پايين دستهاي جامعه، قدرت و عزت و آقايي مي دهد و آنها را از ذلت

و مسكنت خارج مي كند، اسلامي كه زورگويان و قلدران و قدرتمندان ظالم را از سرير قدرت به زير مي كشد - كه در دنيا مي بينيد و ديديد كه محمّدرضا و خاندان منحوس پهلوي را به زير كشيد - آن اسلام مورد نظر ماست. هرچه داريد، از اسلام است. هرچه داريد، از توجه و اتكال به خدا و ارتباط با اوست. ارتباط و اتصال با خدا را فراموش نكنيد. ماه رمضان، بهار خودسازي و عبادت، بهار قرآن، بهار توجه و ذكر و استغفار و استغاثه ي به خدا، در پيش است؛ آن را قدر بدانيد. همه ي قشرهاي مردم - مخصوصاً جوانان - ماه رمضان را مغتنم بشمارند، به خدا پناه ببرند، هدايت و عنايت او را طلب كنند، به او اتكال نمايند و از دشمنانش ذره يي واهمه نكنند. ان شاءاللَّه فضل و رحمت الهي و هدايت و كمك پروردگار، شامل حال شما ملت عزيز و بزرگ خواهد بود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در جمع فضلا و طلاب و روحانيون مشهد

سخنراني در جمع فضلا و طلاب و روحانيون مشهد بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم وضع روحانيت شيعه در دوران حاضر خداي بزرگ را سپاسگزارم كه مجدداً اين توفيق را يافتم كه در جمع شما عزيزان، علماي عظام و مدرّسان بزرگوار و فضلا و طلاب پُرشور و انقلابيِ اين حوزه ي عريق و خوش سابقه باشم و توفيق ديدار شما را داشته باشم.اولاً سال نو و ثانياً به صورت اهم، اقتراب ايام مبارك ماه رمضان را تبريك عرض مي كنم و اميدوارم بركات الهي بر اين حوزه - كه دوران بسيار عبرت انگيزي را در طول دهها سال اخير گذرانده است - شامل بشود و ركني از اركان گسترش و حيات نوين اسلام در

عالم باشد. در ابتدا، وضع روحانيت در دوران حاضر را در چند جمله بازنگري كنيم. حرف جديدي نيست، اما مهم است. هيچ وقت جامعه ي علمي شيعه در طول تاريخ، به قدر امروز، از لحاظ كميت بزرگ نبوده است. هيچ وقت از لحاظ قدرت، به قدر امروز، كارآمد و صاحب قدرت سياسي و اجتماعي نبوده است. هيچ وقت به قدر امروز، تمكن مالي و ساير امكانات مرغوب جامعه - مثل رسانه ها و منبرها و مطبوعات و امثال اينها - نداشته است. هيچ وقت به قدر امروز، در دنيا معروف نبوده است. هيچ وقت به قدر امروز، مورد احترام و تجليل آحاد انسانها - اعم از مسلمان و غيرمسلمان - و مسلمين - شيعه و غيرشيعه - نبوده است. هيچ وقت به قدر امروز، دشمن نداشته است؛ چه كميت دشمنان، چه كيفيت و قدرت و مكانت سياسي و اجتماعي و نظامي قدرتها. و بالاخره هيچ وقت به قدر امروز، مسؤوليت بر دوش خود نداشته است. اگر امروز قدرت و معروفيتمان از هميشه بيشتر است، رسانه و وسيله ي گفتگوي با مخاطبان و مستمعان، بيشتر در اختيارمان است، دوستان بيشتري داريم، پول و قدرت مالي بيشتري داريم و بقيه ي اموري كه امروز بيشتر داريم - مثل جمعيتمان، آحاد روحانيون از بزرگ و كوچك و از اين قبيل - به همين نسبت، مسؤوليتمان هم بيشتر است. در همه ي شؤون روحانيت، اصلاح نفس لازم است در بينش اسلامي، هيچ وقت امكانات از مسؤوليت جدا نيست. اينهايي كه عرض شد، واقعياتي است. تاريخ گذشته هم كه مشخص است؛ يعني از زماني كه چيزي به عنوان طبقه ي دينيِ علمي، در ميان شيعه به وجود آمده است - كه معمولاً تاريخ تشكيل حوزه ها

را به زمان شيخ الطايفه، شيخ طوسي (رضوان اللَّه تعالي عليه) مي رسانند و شايد قبل از آن هم بشود اين تاريخچه را پيش برد - تا امروز چنين پيشرفتي در امور حوزه ها نبوده است. پس، ما امروز اين خصوصيات را داريم. اين مسؤوليت چيست؟ در اين باره هم مختصري عرض مي كنم. مهمتر از همه، مسؤوليت شخص خود ماست. يعني «من نصب نفسه في النّاس اماما فليبداء بتعليم نفسه قبل تعليم غيره»(1). اول، تأديب نفس است كه بدون اين، برداشتن بار مسؤوليت، ممكن نخواهد شد و يك جا خراب خواهد شد و بار بر زمين خواهد ماند و مدعيِ خود و غير خود را بدنام خواهد كرد. اگر بخواهيم كه بار، سالم به مقصد برسد، بايد همه خودمان را اصلاح كنيم. من خودم را بيش از همه و پيش از همه، مستحق اصلاح مي دانم. در همه ي شؤون روحانيت و وظايفي كه علماي دين و روحانيون و ملبسان به اين لباس دارند، اين اصلاح نفس لازم است و ما بايد اين مسؤوليت را حس كنيم. قدم اول اين است كه ما احساس بكنيم مسؤوليت اصلاح نفس را داريم؛ اصلاح از لحاظ اخلاقي و روحي و تدارك كردن اخلاص و قصد قربت و اجتناب از گناه؛ همان كه اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) فرمود: «و لكن اعينوني بورع و اجتهاد و عفّة و سداد»(2)؛ يعني تلاش دايم براي درست حركت كردن و منحرف نشدن و عفت و سداد. اين احساس را بايد بكنيم و به اصلاح فكر و اصلاح بينش و اصلاح سليقه ي معوج - اگر خداي نكرده در ما هست - و اصلاح مذاق و مشرب ديني و فقهي و كلامي و سياسي و غيره توجه كنيم. جا

دارد كه طلاب علم و روّاد طريق هدايت مردم، به امام اقتدا كنند امام فقيد عظيم الشأن(رضوان اللَّه تعالي عليه) كه حقاً از همه جهت اسوه بودند - اين كلمه ي «همه جهت» را من باتوجه عرض مي كنم - واقعاً ازهربعدي انسان نگاه مي كند، مي بيند جا دارد كه انسانها وطلاب علم و روّاد طريق هدايت مردم، به ايشان اقتدا كنند. آن بزرگوار در قم، اولين روزي كه براي درس روي منبر نشستند، من در درسشان حاضر بودم. ايشان قبلاً روي زمين مي نشستند و درس مي گفتند و بعد از چندي كه جمعيت زياد شد و طلاب مي خواستند چهره ي ايشان را زيارت كنند و صدايشان را درست بشنوند، اصرار كردند كه روي منبر بنشينند. گمان مي كنم ايشان بعد از رحلت مرحوم آيةاللَّه العظمي بروجردي(رضوان اللَّه عليه) اين را قبول كردند. تا آن بزرگوار حيات داشتند، ايشان منبر ننشستند. اين بزرگوار، آن روز را تماماً به نصحيت گذراندند. اولين مطلبي كه بعد از «بسم اللَّه» فرمودند، اين بود كه مرحوم آقاي نائيني(رحمةاللَّه عليه)، روز اولي كه براي درس روي منبر نشست، گريه كرد و گفت: اين همان منبري است كه شيخ انصاري(ره) روي آن نشسته، حالا من بايد روي آن بنشينم. ايشان از همين جا، شروع به نصيحت كردن طلاب كردند كه بفهميد چه كاري مي كنيد و چه قدر اين مسؤوليت سنگين است. البته جزييات فرمايشهاي آن روز، الان در ذهنم نيست. ايشان در آن روز كه اين صحبتها را مي كردند، در حد يك مدرّس بزرگ و يك فقيه عالي مقامِ مهياي مرجعيت بودند. احساس مسؤوليت، اين قدر مهم است. از آن جا بگيريد، تا معممان و روحانيوني كه در طبقات پايينتر هستند، تا برسد به يك مرثيه خوان و يك روضه خوان معمولي، كه او

هم در آن كاري كه برعهده گرفته، بايد احساس مسؤوليت بكند. اگرچه رتبه ي وجودي شغل در مورد چنين كسي، به مراتب ضعيفتر از رتبه ي وجودي شغل در مورد يك مدرّس عالي مقام است، ليكن اين فرد هم بايد احساس مسؤوليت بكند. يك وقت در جمع آقايان گفتم، شايد هم خودتان ديده باشيد كه محدّث عالي مقام، مرحوم آقا ميرزا حسين نوري(رضوان اللَّه تعالي عليه)، كتابي به نام «لؤلؤ و مرجان» دارند. دنباله ي اسم لؤلؤ و مرجان، اين است: در شرايط پله ي اول و دوم منبر روضه خوانان. ايشان يك كتاب نوشته است كه نگويند حالا ما كه ادعاي علم و اجتهاد و ارشاد مردم را نداريم؛ فقط روضه خوانيم! سابق كه اين منبرهاي چند پله بود، همه نمي رفتند كه آن بالاي منبر بنشينند. وعاظ درجه ي اول اين كار را مي كردند، ليكن متوسطان و پايينها، همين پله ي اول مي نشستند و اين حرمت را نگه مي داشتند. كار خوبي هم بود، حالا هم خوب است كه همين مراعاتها بشود و هر كسي حد خودش را رعايت بكند. تا همين زمانهاي ما هم بود. مثلاً يك نفر كه فقط مسأله مي گفت، آن بالا نمي رفت. همين فرد، اگر مي خواست از روي كتاب مسأله يي بگويد، يا اگر يك نفر مي خواست روضه بخواند، پله ي اول و دوم مي نشست. همين هم شرايطي دارد. پس، ببينيد كه احساس مسؤوليت بايد باشد. امروز مسؤوليت روحانيت بسيار خطير است چرا ما بايد اين احساس مسؤوليت را بكنيم؟ به خاطر همان خطورت مسؤوليتي كه در ما هست. روي اين «هيچ وقت» هايي كه در اول صحبتم عرض كردم، دقت كنيد. هركدام از اين تحديدها، لازمه يي دارد. يك روز بود كه حداكثر شعاع وجودي يك روحاني، عبارت

از اين بود كه رساله يي بنويسد كه در آن، فقط احكام عمليِ فردي - و نه اجتماعي - مندرج است؛ يا تعدادي از اين رساله ها را بين مقلدانش منتشر كند، كه بخش كوچكي از زندگي مقلدان، برطبق اين رساله ها عمل مي شد. آنها هر كاري كه مي كردند، بر اساس اقتضاي روز و سياستها و نظام اجتماعي و حكومت بود. تمام امور اقتصاديشان، زندگيشان، اخلاقشان، رفتارشان، در چارچوب آن سياستها و اقتضائات رقم مي خورد. در رساله هاي عمليه ي ما، مسأله ي حكومت و نظام اقتصادي اسلام مطرح نبود. آن خمس و زكاتي كه ما مسأله اش را به صورت ريز و مسألةٌ مي گوييم، به هيچ وجه به معناي اداره ي نظام اقتصادي كه نبود. اداره ي نظام اقتصادي، دست وزارت دارايي و برنامه ريزان بود. قرض بگيرند، قرض بدهند، برنامه ريزي كنند، بودجه ببندند، پولي كه درآمد مملكت است، بين بخشهاي مختلف تقسيم كنند، كشاورزي يك طور، صنعت يك طور، وابستگي يك طور، خودشان را به غرب يا به شرق نزديك كنند. اين بود ديگر. نظام اقتصادي، اينها بود. الان ما چند وزارتخانه داريم كه با هزاران نفر كارمند و ميلياردها تومان پولي كه خرج مي كنند، نظام اقتصادي را برنامه ريزي و هدايت مي كنند. وزارت دارايي، برنامه و بودجه، وزارت صنايع سنگين، وزارت معادن و فلزات، وزارت كشاورزي و وزارت بازرگاني، اين كارها را برعهده دارند. معمولاً رؤساي دولتها در اين ده، يازده سال اخير هم، خودشان بشخصه دخالت مي كردند. اين، اداره ي امور اقتصادي كشور مي شود. تاجري كه همه ي زندگيش محكوم برنامه ريزي دستگاه حاكم است، حالا يك پنجم درآمدش را هم كه به يك عالم بدهد - اگر بدهد - اين كه سيستم اقتصادي اسلام نيست. اين، يك گوشه ي كوچك است. بله،

هم خمس، هم زكات، هم كتاب تجارت، هم بقيه ي كتب معاملات، مزارعه و مساقات و رهن و ساير عقود، مي تواند فراهم كننده ي نظام اقتصادي كشور باشد؛ كمااين كه در حال حاضر در بانكهاي ما جريان دارد. ما الان بانكهاي خود را با نظام مضاربه اداره مي كنيم. مضاربه در سابق، غير از حالا بود. در رساله ي عمليه، مضاربه فقط اين بود كه يك نفر پيش يك نفر ديگر برود و بگويد من اين پول را مي دهم، تا شما با آن تجارت بكني، بعد حاصلش را هم با يكديگر تقسيم كنيم. اين كجا، و اين كه مضاربه مبنا و پايه يي براي اداره ي يك بخش عظيم از امور مالي كشور - يعني بانكها - بشود، كجا؟ اصلاً اين دو با هم، يكي است؟ از اعلي مرتبه ي نفوذ يك روحاني در گذشته، اين بود كه امور فرديِ محض را - كه تازه همه هم عمل نمي كردند و دلبخواهي بود - روي كاغذ بنويسد و پخش كند و آنهايي كه دلشان مي خواست بگويند ما مقلد آن آقا هستيم، به همه و يا به بخشي از آن عمل كنند. اين كجا، آن كه امروز هست، كجا؟ امروز، روحانيت است كه بر تمام دستگاههاي اقتصادي كشور مشرف است. امروز، اگر آن شخص روحاني كه سياستهاي كشور را او بايد بگذارد - يعني مقام رهبري - بگويد كه مثلاً شما در بخش صنعت با فلان خصوصيات، حق نداريد يك ريال سرمايه گذاري كنيد، دولت در آن بخش، يك ريال سرمايه گذاري نخواهد كرد. امروز، سياستگذاري روحاني مي تواند مملكت را به سمت كشاورزي بكشاند، به سمت صنعتي بكشاند، خداي نكرده به سمت وابستگي بكشاند، يا به سمت خودكفايي و استقلال

و شكوفايي اقتصادي سوق دهد، يا به سمت ركود اقتصادي بكشاند. اين كجا، آن كجا؟ اصلاً قابل مقايسه است؟ سعه ي كار شما و حوزه هاي علميه، اين قدر تفاوت كرده است. استكبار مي خواهد جامعه ي علماي اسلام را از سر راه بردارد وقتي كه ما مي گوييم روحانيت اين عظمت و قدرت و امكان را پيدا كرده، معنايش اين نيست كه حالا تك تك روحانيون، داراي اين اختيارند. نه، اين اختيار در ميان جامعه ي روحانيت است. اين، مسأله ي بسيار مهمي است. امروز مثلاً از شما سؤال مي كنند كه آيا حيل رباي به آن شكل جايز است، يا جايز نيست؟ شما با يك نيش قلم - كه البته متكي به استنباط و فتوا و بررسي جوانب فقهي مسأله است - مي توانيد بخش عظيمي از چيزهايي كه به عنوان حيل ربا به كار مي رود، تعطيل كنيد، يا راه بيندازيد. از شما مي پرسند كه حكم زمينهاي باير يا داير يا مثلاً انواع و اقسام زمينهايي كه امروز در كشور ما هست؛ آنهايي كه در اختيار طاغوتيها بوده و امروز در اختيار افرادي به عنوان كشت موقت قرار گرفته؛ آنهايي كه در اختيار هيأت هفت نفره است، چيست؟ اينها چه كار بايد بشود؟ به افرادتمليك بشود؟ با چه شرايطي؟ اين كار، كار روحانيت است؛ يعني بينش فقهي اسلام است كه امروزاين مسايل را تعيين مي كند. اينها مسؤوليت است. به همين جهت است كه عرض كرديم، هيچ وقت در طول تاريخ روحانيت، اين قشر به قدر امروز، دوست و دشمن نداشته است. چه موقع سردمداران عالم، از علماي دين در ايران يا جاهاي ديگر، يادشان بود؟ بله، آن وقتي كه علماي دين وارد ميدان مبارزه مي شدند؛

مثل مشروطيت در ايران، مثل نهضت آزاديخواهي در شبه قاره ي هند - كه تقريباً در صدوپنجاه سال قبل شروع شد - مثل حركت علما و مراجع نجف در مقابل نفوذ انگليسيها در سال 1920، اسمشان سر زبانها مي افتاد. يك نفر، دو نفر را نشان مي كردند و با او مقابله مي نمودند؛ والّا چه كسي به فكر علما بود كه حالا يك عده از آنها در اين جا زندگي مي كنند؟ ولي امروز چگونه است؟ امروز بسياري از همت و پول و ابتكار و طراحي و برنامه ريزي استكبار جهاني، مصروف اين مي شود كه ببيند چگونه مي تواند همين شما طلاب و فضلا و علما را از راه راست انقلاب منحرف كند. براي اين كار، پول خرج مي كنند؛ چون مي دانند اگر علما، همچنان كه تا امروز پيشگام اين انقلاب بوده اند و در صفوف مقدم، در جنگ، در صحنه هاي انقلابي و در صحنه ي سياست حضور داشته اند، باز هم حضور داشته باشند، به هيچ وجه استكبار نمي تواند با اين انقلاب روبه رو بشود. مي خواهند اين مانع - يعني شما جامعه ي علماي اسلام - را از سر راه بردارند. براي اين كار، برنامه ريزي مي كنند. امروز هم مانند گذشته، با علماي خوب بدند هر كسي كه به خط انقلاب و اسلام ناب محمّدي (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) نزديكتر است، به ضربات و حملات و تهمتها و هوچيگريها و سوءقصدها و بدجنسيها و موذيگريهاي جناح استكبار هم نزديكتر است. با هر آخوندي بد نيستند؛ با بعضي از آخوندها خيلي هم خوبند؛ همچنان كه در دستگاه سلطنت هم همين طور بود. آن دستگاهي كه مي خواست ريشه ي روحانيت را بكند، خاطر بعضي از آخوندها را هم مي خواست! به آخوندهاي درباري پول مي داد و به آنها سفارش مي كرد

كه عمامه تان را يك مقدار بزرگتر و ريشتان را هم يك مقدار بلندتر كنيد! اينها را ديده بوديم، ما از اينها خبر داريم. رژيم طاغوت، خاطر اين گونه روحانيون را هم مي خواست و با آنها ملاقات هم مي كرد. البته چون ذات آن دستگاه، ذات متكبر و خبيث و رذلي بود، محبت و نوكريِ آن علما را، آن چنان كه بايد و شايد هم قدرداني نمي كرد. همانهايي كه نوكر آن دستگاه بودند، به مردم و به بقيه ي روحانيون، زبانشان دراز بود و زور مي گفتند؛ اما به خود دستگاه نه! خود آن رأس طغيان و نوكران رده ي بالايش، تحقير و بي محلي و بي احتراميشان هم مي كردند. مي ديدند كه اينها چه قدر پَستند! اين را هم ما اطلاع داشتيم. امروز هم همين طور است. امروز هم با علماي خوب بدند. امروز هم با امام بزرگوار(ره) كه يك لحظه در راه خدا درنگ نكرد؛ يك ذره از نيروهاي خودش را در پيمودن اين راه، بي استفاده نگذاشت؛ با تمام وجود و در تمام آنات زندگي، به سمت آن هدف عالي و مقدس رفت و خدا هم او را كمك كرد، بد بودند. با فلان آخوندِ ضد انقلابِ مرتجعِ نوكرصفت، خوب هم بودند. تلبس به لباس روحانيت، يكي از عوامل مشدده در مجازاتها هر كسي را كه دستگاه قضايي اسلام، ديروز و امروز، به خاطر جرم و فسادي محكوم كند، فوراً دستگاههاي خارجي طرفدار او مي شوند! ما افتخار مي كنيم كه دستگاه قضايي ما - كه بحمداللَّه عمدتاً متشكل از علما و روحانيون و فضلا و مدرّسان است - نسبت به خاطي يي كه در لباس روحانيت هم باشد، اغماض نمي كند. اين، از افتخارات ماست. هيچ كس نمي تواند اين تهمت

را به روحانيت بزند كه اينها هم لباسهاي خودشان را رعايت مي كنند. نخير، ابداً؛ مي بينيد ديگر. ملبس به لباس روحانيت، خطايش ديده مي شود، سنجيده مي شود، محاكمه مي شود و به حسب عِظَم يا صِغَر جرم، مجازات معين مي گردد. البته در مواردي، چون معمم است، مجازات هم سنگينتر از غيرمعمم است؛ اين را هم داريم. گاهي بعضي از محترمان و آقايان صاحب صدق نيت كه غرض سويي ندارند، به ما مراجعه مي كنند و مي گويند: اگر اين جرم را غيرروحانيون داشته باشند، همين طور با همين شدت با او رفتار مي كنند؟ ما مي گوييم: آن جايي كه مجازاتِ مشخصي است، كيفر نسبت به همه يكسان است؛ اما آن جايي كه قاضي در سعه است و در مجازات مي تواند خفيف و يا ثقيل و شديد بگيرد، يكي از عوامل مشدده در مجازاتها، تلبس به اين لباس است. اين - به قول قضات - از علل مخففه نيست؛ از علل مشدده است و همين طور عمل مي كنند. تا يك نفر به خاطر توطئه، كودتا، زمينه چيني كودتا، مخالفت با نظام اسلامي، قيام عليه انقلاب و نظام، دچار شدن به فساد و لغزش اخلاقي، تهمت و اهانت به رزمندگان و فداكاران و توطئه و خباثت عليه اين جوانان پاك و مقدس - كه در اين دوران به اسلام آبرو دادند - مورد محاكمه قرار گرفت و مجازات شد، فوراً مي بينيد كه دستگاههاي خارجي، عاشق اين روحانيِ فاسد و مجازات شده مي شوند، برايش تبليغ مي كنند، مظلومش مي شمارند و دستگاه را زير سؤال مي برند كه چرا اين فرد را كشتيد؟! اگر مسن باشد، يك طور؛ اگر مقام بالا باشد، يك طور؛ اگر مقام پايين باشد، يك طور. پس، با هر روحاني يي بد نيستند؛ با

روحانيِ راه خدا بدند. اين، وضع امروز شماست. به خاطر چه؟ به خاطر همان اهميت حضور و مسؤوليت شما. اولين مسؤوليت شما، پاسداري از اسلام و نظام اسلامي در اين زمينه، بحث طولاني شد. البته بحث طولاني هم است، ولي من نمي خواهم در اين زمينه، بيش از اين صحبت بكنم. پس، ما اين را بدانيم كه امروز مسؤوليت روحانيت، بسيار سنگين است. اولين مسؤوليت شما، عبارت از پاسداري از اسلام و نظام اسلامي است. آن كساني كه با نظام اسلاميِ با اين عظمت، كه اسلام را عزت بخشيد، مسلمين را سربلند كرد، اسلام را در دنيا مطرح نمود، ملتهاي مسلمانِ تحقيرشده و فراموش شده را به ياد اسلام انداخت - كه مي بينيد چه طور ملتها يكي پس از ديگري، به سمت اسلام گرايش پيدا مي كنند - بلكه در سطح جهان، آزادي ملتها را به دنبال آورد، مخالفت كنند، مورد عفو و اغماض قرار نخواهند گرفت. ما برخورد مي كنيم؛ هر كس كه مي خواهد باشد، در هر حدي كه مي خواهد باشد. اين براي ما، از آن مناطقي كه جاي اغماض باشد، نيست. البته يك مرحله پايينتر، آن بي تفاوتها هستند. واقعاً كساني هستند كه نسبت به انقلاب بي تفاوتند. اين هم به نظر ما پسنديده نيست. بعضي امروز، همان طور صحبت مي كنند، همان طور مي نويسند، همان طور منبر مي روند، همان طور تبليغ مي كنند كه قبل از انقلاب مي كردند! انگارنه انگار كه در اين مملكت، انقلابي به وجود آمده، اسلام زنده و مطرح شده، قرآن احيا شده و شريعت اسلامي مبناي نظام اداره ي كشور قرار گرفته است. انگار كه اين چيزها اتفاق نيفتاده است! نسبت به نظام بي تفاوتند؛ ولي نسبت به بعضي از اشكالات و نارساييها، خيلي

تيز و دقيقند! ما كساني را مي شناسيم كه در تمام دوران تسلط طاغوت، در مقابل آن همه مفاسد، يك كلمه حرف به عنوان نهي از منكر بر زبانشان جاري نشد؛ ولي حالا در نظام اسلامي كه جلّ و عمده ي امور، در جهت صلاح و رشد و تقوا و حاكميت دين است، اينها حساس شده اند و تا اشكالي در گوشه يي به وجود بيايد، فوراً زبان به اعتراض بلند مي كنند! البته ما از اعتراض نمي ترسيم - اعتراض بكنند - اما ارزش اين افراد پايين است. اينهايي كه نسبت به نظام اسلامي، آن حساسيت دفاع را ندارند، پايينند. نظام اسلامي، شمشير و تازيانه هم دارد شما ببينيد ما در دوران حاكميت اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام)، دو گونه از صحابه و بزرگان اسلام داريم. بعضيها كساني بودند كه تا ديدند اميرالمؤمنين سر كار آمد، حق را شناختند و آمدند با تمام وجود در خدمت قرار گرفتند. البته بعضي به آن شدت نبود، اما باز هم بودند. عده يي هم بودند كه در اين جا شك كردند. از رحلت پيامبر(ص) بيست وسه سال گذشته، در طول اين مدت، در هيچ چيز شك نكردند؛ حالا كه اميرالمؤمنين(ع) سر كار آمد، اينها شك كردند! بعضيها گفتند: «انّا قد شككنا في هذا القتال»(3). اميرالمؤمنين با اينها برخورد قاطع كرد. در مسجد مدينه، بعد از بيعت با اميرالمؤمنين، ايشان گفتند كه متخلفان از بيعت را يكي يكي آوردند. فرمود: شما چرا بيعت نكرديد؟ گفت: آقا من منتظرم بقيه بيعت كنند، بعد من بيعت مي كنم! فرمود: خيلي خوب، برو. ديگري و ديگري هم همين طور. در بين اين بزرگواراني كه بيعت نكرده بودند، «عبداللَّه بن عمر» بود. ايشان را به مسجد آوردند. اميرالمؤمنين(ع) پرسيد: چرا

شما بيعت نكردي؟ او دستي به هم ماليد، تأملي كرد و - مثلاً - گفت: حالا بله، خوب! «مالك اشتر» كه آن جا ايستاده بود، گفت: يا اميرالمؤمنين! شما اجازه بدهيد، من سر اين يكي را - كه پسر خليفه ي اسبق هم است - از تن جدا كنم، تا ديگران حساب كار خودشان را بكنند و بفهمند كه مسأله، مسأله ي قاطعيت است. اميرالمؤمنين(ع) خنديدند و فرمودند: نه، اين فرد در جوانيهايش خوش اخلاق نبود، حالا هم كه پير شده، اخلاقش خراب است؛ ولش كنيد برود. در آن روز، «مالك اشتر» آن جمله را به اميرالمؤمنين(ع) عرض كرد. او گفت: يا اميرالمؤمنين! اينها نمي دانند كه تو هم شمشير و تازيانه داري. خيال مي كنند كه تو شمشير و تازيانه نداري. بگذار من اين را مجازات كنم، تا بفهمند تو هم شمشير و تازيانه داري. اين اشتباه است كه كسي خيال كند نظام اسلامي، شمشير و تازيانه ندارد و برخورد نمي كند. نخير، بي ملاحظه تر برخورد مي كند؛ چون براي خداست. كاري كه براي خداست، در آن ملاحظه نيست. آن كساني كه اين طور مقابله مي كنند، آن كساني كه مقابله نمي كنند، اما در خدمت هم نيستند؛ اينها هم انصافاً بايد تجديد نظر كنند و قدر اين نظام اسلامي را بدانند. در طول اين قرون متمادي، چه موقع اسلام مثل امروز، مبناي حاكميت قرار گرفته و اين قدر در دنيا عزت پيدا كرده است؟ بايد مغتنم بشمارند. توجه به نياز مردم و رعايت اعتدال و اقتضاي حال در منبرها من به شما برادران عزيز و آقايان محترم عرض مي كنم كه ماه رمضان در پيش است. اين ماه رمضان و ماه رمضانها و ايام معدّ براي تبليغ را خيلي

بايد قدر بدانيم. در اين ايام، مردم آماده اند. البته رسانه ها، راديو، تلويزيون و روزنامه ها در خدمت تبليغ اسلام هستند و تبليغ مي كنند؛ اما سنت منبر ما - يعني نشستن جلوي مستمع و چهره به چهره با او حرف زدن - يك چيز استثنايي است؛ اين را از دست ندهيد. اين، چيز خيلي با عظمت و با ارزش و مهمي است. در اظهاراتي كه در منبرها مي شود، رعايت چند چيز را بكنيد: اول، نياز مردم است. امروز مردم چه چيزي را بيشتر احتياج دارند؟ آن را پيدا كنيد. امروز مردم به اخلاق و عمق تفكر انقلابي احتياج دارند. اين انقلابي كه به وجود آمد، بر پايه ي چه مباني يي استوار است؟ اين را مردم احتياج دارند. بايد روي اين، فكر كنيد. بهترين مرجع هم، كلمات و فرمايشهاي امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) و بعضي از نوشته ها و گفته هاي قيمي است كه در طول اين يازده سال، بحمداللَّه ما بزرگاني داشته ايم كه آنها بيان كرده اند. البته براي اهل تحقيق، مراجعه ي به قرآن و حديث در باب حاكميت و جامعيت اسلام و اين كه اسلام دين زندگي است، پس به آن نياز است، ضروري مي باشد. دوم، اعتدال را رعايت كنيد. اعتدال، يعني در هيچ جهت دچار افراط نشويد. بعضي در منبرها دچار افراط مي شوند؛ حالا يا در طرف جهات اخلاقي، يا در طرف جهات سياسي؛ فرق نمي كند. علي ايّ حال، افراط مذموم است؛ مستحسن نيست. البته مردم به اخلاقيات خيلي احتياج دارند. ما احتياج به يك انقلاب اخلاقي داريم؛ براي اين كه در خودمان و در آحاد مردممان، صفات رذيله را ريشه كن كنيم و اخلاق مُسلِم حقيقي را با همان خصوصياتي كه در روايات و آيات كريمه ي قرآن

هست، در مردم رشد بدهيم. اخلاق، خيلي لازم است؛ اما اين طور نباشد كه ما وقتي اخلاق مي گوييم، يا براي مردم حديث مي خوانيم، بكلي از مسايل روز، مسايل انقلاب، مسايل جهان، مسايل زندگي و تاريخچه ي اين يازده سالِ پُر از حادثه بر كنار باشيم. همان طور كه عرض كردم، بعضي كه منبر مي روند، وقتي انسان پاي منبرشان مي نشيند، گويي در اين كشور انقلابي رخ نداده، گويي رهبري مثل امام راحل (رضوان اللَّه عليه) ظهور نكرده، گويي اين جنگ اتفاق نيفتاده است! اين طور حرف مي زنند و بكلي از اوضاع بركنارند! اين، از آن طرف افراط است. در جهت سياسي هم افراط خطاست. بعضي در منبر و سخنراني خود، همه ي مطلب را - من البدو الي الختم - مصروف به امور سياسي مي كنند و يك كلمه اخلاق و نصيحت و تهذيب و احكام، در گفتارشان نيست! حتّي مثلاً مي بينيد كه آقا در فلان ده منبر رفته و درباره ي انقلاب نيكاراگوئه بحث مي كند و اين كه چه طور شد ساندنيستها در نيكاراگوئه شكست خوردند! يا مثلاً درباره ي علل پيدايش كشور ناميبيا و اين كه سابقه اش چه بوده است، بحث مي كند! حالا اين بحثها چه اهميتي دارد، او ديگر فكر نمي كند و توجه ندارد كه اين مباحث، در راديو، تلويزيون و روزنامه ها مطرح مي شود و همه آن را مي گويند. اين هم از اين طرف افراط است. افراط، از هيچ طرف مناسب نيست. در ماه رمضان، منبر را بين احكام ديني - همين احكام عملي، فردي و جمعي - نصايح و اخلاقيات متخذه از آيات كريمه ي قرآن و احاديث شريفه و تكيه ي روي اينها و استفاده ي صحيح از آنها، و نيز بيان مسايل روز و تكاليف مردم

در جنب انقلاب و كشور و شناساندن دوست و دشمن تقسيم كنيد. پس، اعتدال و عدم افراط هم، يكي از آن شرايط است. چيز ديگري كه بايد رعايت كنيد، اقتضاي حال است. گاهي مطلبي صحيح است، اما گفتن آن در بعضي از تريبونها مستحسن نيست و باور مستمع را جلب نخواهد كرد. ما حرفِ گفتني خيلي داريم. بعضي از نقلهاي ضعيف، بعضي از روايات يا حكايات ضعيف و بعضي از استنتاجهاي ضعيف را مطرح نكنيد. هرجا منبر مي رويد، منبر بايد قوي باشد؛ ولو در سطح پايين. من هميشه مثال مي زنم، مي گويم: كتابي كه براي كلاس اول يا دوم دبستان در باب يك مسأله ي رياضي مي نويسند، همان مطلبي را مي گويد كه كتابي در باب رياضياتِ استدلاليِ درجاتِ بالاي اين علم بيان مي كند؛ مطلبش يكي است. اين جا هم مي گويند اگر دو عدد سيب را با دو عدد سيب ديگر جمع كردي، چهار عدد مي شود. تا ده سال، بيست سال بعد هم كه اين كودك رشد مي كند و درس مي خواند، باز هم همين است، عوض نمي شود؛ ولو در اين جا سطحي و با زبان ساده صحبت شده و در آن جا با سطح و زبان ديگري بيان شده باشد. بايد اين طور باشد. ساده بگوييد،اما غلط ابداً. البته اين جلسات منبري كه در سابق معمول بود، خيلي خوب است كه امروز هم باشد؛ براي اين كه از لحاظ قالب و محتوا اصلاح بشود. براي مواجه شدن با مسايل پيچيده ي دنيا، برنامه ي جديدي لازم است در باب تحصيل در حوزه و برنامه هاي حوزه ي مقدسه ي علميه - چه مشهد، چه قم و چه ساير حوزه ها - حرفهاي زيادي هست كه مجال و وقت طرح آن

نيست. همين قدر عرض كنم كه براي مواجه شدن با مسايل بي شمار و پيچيده ي دنيايي كه در پيش ماست، برنامه و ترتيبي غير از آنچه كه امروز در دست وبال ماست، لازم است. اين برنامه، براي اين نيازها طراحي نشده است. شايد هم اصلاً طراحي نشده و به صورت خودرو به اين شكل در آمده است. اگرچه بحمداللَّه علماي بزرگي با همين برنامه در طول زمان تربيت شده اند، اما برنامه ريزي و تنظيم مواد و شكل برنامه و تقسيم علوم و فنون اسلامي در حوزه هاي علميه به حسب نيازها و شعبه شعبه كردن و زمان معين كردن و دقت در فراگيري و بقيه ي موارد، چيزهاي ضروري و لازمي است كه بايد هرچه زودتر اين كارها انجام بگيرد. در قم بحمداللَّه كارهايي در حال انجام است. در اين جا هم همان طور كه حضرت آقاي طبسي (ادام اللَّه بقائه و حفظه اللَّه) - كه وجود مغتنم و نازنيني هستند - بيان كردند، كارهايي انجام مي گيرد. اميدواريم كه ان شاءاللَّه اين كارها سرعت پيدا كند و هرچه زودتر به مرحله ي عمل برسد. اميدواريم كه خداوند متعال ان شاءاللَّه به شماها توفيق بدهد و شما و حوزه ها و همه ي ما را مشمول نظر لطف حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 2، ص 56 2) نهج البلاغه، نامه ي 45 3) بحارالانوار، ج 32 ، ص 406

بيانات در ديدار با شعراى مشهد

بيانات در ديدار با شعراي مشهد بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ما شعرهاي نيمايي را با ضرورتي قبول كرده ايم هر شعري، پيامي دارد. هنوز ذهنيت جامعه ي ما، تحليل درستي از شعر سپيد و شعر آزاد ندارد. البته براي من خيلي روشن نيست كه اين كار چه قدر ضرورت دارد.

مي دانيد كه شعر نو و همين شعرهاي نيمايي را ما با ضرورتي قبول كرده ايم؛ والّا بي خودي كه نمي آييم يك قالب مطلوب را بشكنيم. قالب شعر كلاسيك، قالب مطلوبي است. اگر كسي بگويد نامطلوب است، حرف درستي نزده است. اين وزن و قافيه، چيز خوب و مثبتي است؛ يك چيز منفي كه نيست. اگر آدم بيايد به خاطر سنت شكني، چيز مثبتي را بشكند و چيز ديگري دربياورد، براي اين كار علتي لازم دارد. اصلاً نفس سنت شكني، هيچ ايده ي مطلوبي نيست. سنت شكني، حرفي است كه هيچ پشتوانه ي منطقي ندارد؛ مگر اين كه سنت غلط باشد، يا چيز بهتري در پيش باشد؛ آن وقت آدم سنت را مي شكند. حالا كه مي خواهيم اين وزن و قافيه را بشكنيم، آن چيز بهتر چيست؟ يا ضرورت كدام است؟ شعر نيمايي، آن ضرورت را بيان مي كرد و مي گفت من مي خواهم مطالب و مفاهيمي را كه جديد است، بيان كنم؛ ولي اينها در آن قالبها نمي گنجد. بنابراين، من مجبورم كه اين افاعيل را كم يا زياد كنم. يعني به كمك كم و زياد كردن افاعيل، هم مقصود خودم را بيان كنم و هم اصلاً دستم باز باشد و يك وقت وزن و قافيه، من را محدود نكند. بنابراين، آن درست است؛ اما اين شعر سپيد - كه البته ما اسم آن را شعر آزاد مي گذاريم، زيرا شعر سپيد وزن دارد؛ يعني همان شعر نيمايي - چه ضرورتي را ايجاب مي كند كه ما بكلي وزن را بشكنيم؟ شما مي توانيد همين مضمون را در يك چيز موزون بياوريد. اين مسأله، براي بنده ي حقير كه با شما صحبت مي كنم، حل نشده است. البته سالهاست كه اين فكر وجود

دارد و متعلق به حالا هم نيست. حدود سال 40 در اين فكر بوديم و روي آن، بحث و مطالعه و صحبت كرديم؛ ولي به نتيجه يي دست پيدا نكرديم. درعين حال، چون شعر و عروض نيمايي وزن دارد، آن را قبول داريم. به هنگام تخيل، مفاهيم را سبك و سنگين كنيد نكته ي ديگري كه عرض مي كنم و مخصوصاً برادران جوان توجه كنند، مربوط به محتواست؛ ديگر مربوط به قالب نيست. آن نكته اين است كه قوام و خميرمايه ي شعر، همين خيالي است كه شما آن را پرواز مي دهيد. شما چيزهايي را مي بينيد كه چشم معمولي آنها را نمي بيند. آن رقت خيالتان، خيلي چيزها را به شما نشان مي دهد كه ما در چشم معمولي، آنها را نمي بينيم. اصلاً شعر، يعني اين. اگر اين نباشد، شعر وجود ندارد. وقتي كه خيال را به سراغ مفاهيمي مي فرستيد كه مي خواهيد آنها را بياوريد، اين مفاهيم را سبك و سنگين كنيد. خيال، جسور و بي منطق است؛ طبيعتش اين است. خيال در جايي مي رود مي نشيند، كه جاي نشستن نيست. شما وقتي مي خواهيد آن را به داخل ذهن خودتان بياوريد، برايش لفظ درست مي كنيد؛ ولي حتماً سبك و سنگينش كنيد؛ زيرا هريك كلمه شعر شما، اگر بناست در جايي اثر بگذارد، شما با آن همراهيد. ببينيد چه مي خواهيد بگوييد؛ آن چيز درست را بگوييد. مثلاً فرض كنيد در همين شعري كه الان خوانده شد، شما به فرودستان مي گوييد كه خون فرادستان را بريزند؛ در حالي كه به اين كليت، اصلاً درست نيست. ما اسلامي فكر مي كنيم؛ آنارشيستي كه فكر نمي كنيم. اين، تفكر آنارشيسم است؛ حتّي تفكرات چپ و افراطي و ماركسيستي و امثال

اينها هم نيست؛ آنها هم اين طوري نمي گويند. من يقين دارم و برايم روشن است كه شما هم اين را نمي خواهيد بگوييد. جوان انقلاب، نمي تواند اين فكر را داشته باشد؛ اما حرف شما اين را مي گويد. مي گويد شما برو دستت را تا مرفق به خون فرادست خضاب كن! فرودست و فرادست، حدي كه ندارد. يعني در اين سلسله مراتب اجتماعي و اقتصادي، هر كسي در هرجايي كه ايستاده، هم فرودست و هم فرادست است. وانگهي، ما كدام فرادست رامي زنيم؟ ما آن كس را كه ظالم و كافر و طاغي و متعرض به ديگران است، مي زنيم. ملاك، اينهاست. اگر نباشد، فرودست يا فرادست باشد، فرقي نمي كند. شما الان اين كمند خيال را پرتاب كرده ايد و مفاهيم را صيد مي كنيد. خيال به هرجا كه مي خواهد، مي رود و شما گاهي نمي خواهيد؛ اما او مي رود. ليكن هرجا كه او رفت، ملاك نيست و به هرجا كه خيال رسيد، آدم آن را نمي كِشد. ممكن است شما تور را به دريا بيندازيد و عوض ماهي، لنگ كفش بيرون بيايد. در اين صورت، شما آن را بالا نمي كشيد و رهايش مي كنيد. غرضم اين است كه مخصوصاً شما جوانان به اين نكات توجه بكنيد؛ چون قاعده ي يك دنياي جديد هستيد. آدم خودش را درست ارزيابي نمي كند. من تا حدي شايد بتوانم شماها را ارزيابي كنم؛ ولي شماها بيش از اين هستيد كه حتّي من ارزيابي بكنم. يعني الان گوشت نويي بالا مي آيد و شما آن گوشت نوييد. آن گوشت نو، بعداً همه كاره ي اين دست است. تمام خطوط را او معين مي كند، علامت انگشت را او معين مي كند، اوست كه به آب و آتش مي خورد،

و اوست كه حس مي كند. بنابراين در آينده، همه كار دست اوست. مواظب اين گوشت نو باشيد. شما كه پايه ي اين قاعده ي اصلي هستيد، به آن كاري كه انجام مي دهيد، توجه بكنيد. كار نقادي و تصحيح شعر را جدي بگيريد جمع كردن جوانان و طلاب شاعر، كار بسيار خوبي است. بايستي به قدر همه ي استعداد و تا جايي كه امكان دارد، اين ذهن كشانده بشود. به نظر من، بي نهايت هم است و خيلي مي شود كار كرد؛ منتهاي مراتب، كار صرافي و نقادي شعر را جدي بگيريد. انقلاب، خصوصياتي دارد. يكي از آنها اين است كه هر كسي احساس آزادي مي كند. طبع انقلاب اين است كه زنجيرها را مي گسلد و هر كسي احساس آزادي مي كند. البته زنجيرهايي از قانون را مي بندد؛ اما آن زنجيرهايي كه به مروز زمان به وجود آمده، انقلاب كه اينها را نمي بندد، اينها هم كه خودش به وجود نمي آيد. بنابراين، همه احساس آزادي مي كنند و اين چيز خوبي است؛ منتها من و شما بايد توجه داشته باشيم كه اين آزادي يي كه احساس مي شود، يك جا - مثلاً در شعر - خرابكاري نكند. در سابق، اگر كسي در محيطهاي ادبي، شعري مي خواند كه به هرحال مورد تأييد نبود، به طور طبيعي آن را طرد مي كردند. البته نمي خواهم بگويم كه در سابق هرچه شعر بود، خوب بود. نه، در سابق هم شعر چرند و شاعر بي ربط زياد داشتيم؛ كم هم نبودند، فراوان بودند و خيلي از آنها هم در حال حاضر هستند. اين، هيچ به معناي آن نيست كه بخواهم بگويم در آن وقت از جهتي بهتر بود؛ اما اين بود كه در آن وقت شعراي جوان، با اساتيد

خودشان همسو بودند. الان بسياري از شعراي جوان، با اساتيد شعر همسو نيستند؛ پس، راه استفاده ي از آنها بسته است. مثلاً همين اخوان (اميد)، درست است كه شعر كلاسيكش واقعاً شعر بسيار متوسطي است - هرچند خودش خيال مي كند كه شعر كلاسيكش خيلي خوب است - اما شعر نوي او خوب است و وي جزو اكابر اين فن مي باشد. با اين حال، شماها نمي توانيد از او استفاده كنيد؛ نمي توانيد برويد با او بنشينيد؛ چون او اصلاً شماها را نفي مي كند؛ شماها هم او را بكلي از رگ و ريشه نفي مي كنيد. مي بينيد كه اين راه بسته است. اين است كه الان چون آن راه وجود ندارد، شما در ميان خودتان بايد مسأله ي نقادي و صرافي و تصحيح شعر را جدي بگيريد و نگذاريد كه خداي نكرده كسي با تصور شعر گفتن، همين طور مدتي رشد كند و گروهي هم با او رشد نمايند. اين را خيلي دقت كنيد. ان شاءاللَّه كه خداوند توفيقتان بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

خطبه هاى نماز جمعه ى تهران

خطبه هاي نماز جمعه ي تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداةالمهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: يا ايّهاالّذين امنوا كتب عليكم الصّيام كما كتب علي الّذين من قبلكم لعلّكم تتّقون(1) ماه رمضان، عيد بزرگي براي مسلمانان شروع ماه مبارك رمضان، در حقيقت عيد بزرگي براي مسلمانان است و جا دارد كه مؤمنين، ورود اين ماه را به هم تبريك بگويند و يكديگر را به استفاده ي هرچه بيشتر

از اين ماه توصيه كنند. چون ماه ضيافت الهي است، در اين ماه فقط مؤمنين و كساني كه اهل ورود در اين ضيافتند، بر سر سفره ي پروردگار منان و كريم مي نشينند. اين، غير از سفره ي عام كرم الهي است كه همه ي انسانها، بلكه همه ي موجودات عالم از آن بهره مندند؛ اين، سفره ي خواص و ضيافت خاصان پروردگار است. بخشي از مسايل مهم مربوط به اين ماه، در ذيل اين آيه ي شريفه ي سوره ي بقره و آيات بعد از آن ذكر شده است، كه من گوشه ي كوچكي از آن را در اين خطبه عرض مي كنم. اولاً مي فرمايد: «كتب عليكم الصّيام كما كتب علي الّذين من قبلكم»(2). ما مي دانيم كه نماز و زكات، مخصوص امت اسلام نبوده است؛ بلكه پيامبران قبل از رسول اكرم اسلام(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) در صدر احكام خود، نماز و زكات را داشته اند. «و اوصاني بالصّلوة و الزّكوة ما دمت حيّا»(3) از قول حضرت عيسي(ع) است كه به مخاطبان خود مي فرمايد: خدا من را به نماز و زكات وصيت كرده است. از آيات ديگر قرآن هم اين معنا استفاده مي شود. آيه ي اولي كه تلاوت كردم، مي فرمايد: روزه هم مثل نماز و زكات، در شمار احكامي است كه مخصوص امت اسلام نيست؛ بلكه امم سابق و پيامبران گذشته هم مأمور به روزه بوده اند. اين، نشان دهنده ي اين حقيقت است كه در بناي زندگي معنوي انسانها در هر زمان، همچنان كه نماز لازم است و اين نماز، رابطه ي معنوي ميان انسان و خداست، و همچنان كه زكات لازم است و اين نكات، تزكيه ي مالي انسان مي باشد، روزه هم واجب و ضروري است و اين يكي از پايه هاي اصلي تكامل انسان و تعالي

معنوي اوست؛ والّا در طول زمان و با تغيير اديان مختلف، اين خط، ثابت و مستمر نمي ماند. البته روزه، در اديان مختلف و زمانهاي گوناگون و به شكلهاي ديگر وجود دارد؛ اما گرسنگي كشيدن و اندرون را از طعام خالي داشتن و لب و زبان و دهان را در ساعات معيني بر روي تمتعات جسماني بستن، خصوصيتي است كه در روزه ي اديان مختلف وجود دارد. پس، روزه يك ركن اساسي در تعالي معنوي و تكامل روحي و هدايت و تربيت انساني است. روزه، پلكاني به سمت تقوا بعد مي فرمايد: «لعلّكم تتّقون»(4). يعني اين روزه، پلكاني به سمت تقوا و وسيله يي براي تأمين آن در وجود و دل و جان شماست. تقوا اين است كه انسان در همه ي اعمال و رفتار خود مراقب باشد كه آيا اين كار مطابق رضاي خدا و امر الهي است، يا نه. اين حالت مراقبت و پرهيز و برحذر بودن دايمي، اسمش تقواست. نقطه ي مقابل تقوا، غفلت و بي توجهي و حركت بدون بصيرت است. خدا، ناهوشياري مؤمن را در امور زندگي نمي پسندد. مؤمن بايد در همه ي امور زندگي، چشم باز و دل بيدار داشته باشد. اين چشم باز و دل بيدار و هوشيار در همه ي امور زندگي، براي انسان مؤمن اين اثر و فايده را دارد كه متوجه باشد، كاري كه مي كند، برخلاف خواست خدا و طريقه و ممشاي دين نباشد. وقتي اين مراقبت در انسان به وجود آمد كه گفتار و عمل و سكوت و قيام و قعود و هر اقدام و تصرف او، برطبق خط مشي يي است كه خداي متعال معين كرده، اسم اين حالت هوشياري و توجه و

تنبه در انسان تقواست، كه در فارسي به پرهيزگاري ترجمه شده، و مقصود از پرهيزگاري اين است كه حالت پرهيز و برحذر بودن، هميشه در انسان زنده باشد. فايده ي روزه اين است. اگر ملتي يا فردي داراي تقوا بود، تمام خيرات دنيا و آخرت براي او جلب خواهد شد. فايده ي تقوا، فقط براي كسب رضاي پروردگار و نيل به بهشت الهي در قيامت نيست؛ فايده تقوا را انسان باتقوا در دنيا هم مي بيند. جامعه يي كه باتقواست، جامعه يي كه راه خدا را با دقت انتخاب مي كند و با دقت نيز در آن راه حركت مي كند، از نعم الهي در دنيا هم برخوردار مي شود، عزت دنيوي هم به دست مي آورد و خدا علم و معرفت در امور دنيا هم به او مي دهد. جامعه يي كه در راه تقوا حركت مي كند، فضاي زندگي آن جامعه، فضاي سالم و محبت آميز و همراه با تعاون و همكاري بين آحاد جامعه است. تقوا، وصيت اول و آخر پيامبران تقوا، كليد خوشبختي دنيوي و اخروي است. بشريت گمراه كه از انواع سختيها و رنجهاي شخصي و اجتماعي مي نالد، چوب بي تقوايي و غفلت و بي توجهي و غرق شدن در منجلابي كه شهواتش براي او فراهم كرده است، مي خورد. جوامعي كه عقب افتاده اند، حالشان معلوم است. جوامع پيشرفته ي عالم هم، اگرچه از بعضي جهات خوشبختيهايي دارند - كه همان هم ناشي از هوشياري و بيداري در بعضي از امور زندگي است - اما دچار خلأها و كمبودهاي مرگباري هستند كه نويسندگان و گويندگان و هنرمندان آنها، امروز با صد زبان آن را بيان مي كنند. تقوا، وصيت اول و آخر پيامبران است. در سوره هاي مختلف قرآن

مي خوانيد، اولين سخني كه انبياي الهي به مردم گفته اند، توصيه به تقوا بوده است. اگر تقوا باشد، هدايت الهي هم هست؛ و اگر تقوا نباشد، هدايت الهي هم به صورت كامل نصيب فرد و جامعه نمي شود. اين روزه، مقدمه ي تقواست. خداوند در يك آيه ي ديگر از سوره حديد مي فرمايد: «يا ايّها الّذين امنوا اتّقوا اللَّه و امنوا برسوله يؤتكم كفلين من رحمته و يجعل لكم نورا تمشون به»(5). تقوا موجب مي شود كه خداي متعال نوري را در قلب و زندگي و راه شما قرار بدهد، تا بتوانيد در پرتو آن نور حركت كنيد و راه زندگي را پيدا نماييد. بشر نمي تواند با سردرگمي حركت كند. بدون شناختن مقصد و هدف، حركت انساني ميسور نيست. اين نوري كه مي تواند هدف و سرمنزل و راه را به ما نشان بدهد، ناشي از تقوا و پرهيزگاري است. توصيه همه ي انبيا و اوليا به تقواست. من به شما برادران و خواهران نمازگزار توصيه مي كنم كه در همه ي امور و آنات زندگيتان، تقواي الهي را بر خود فرض و لازم بشماريد؛ مخصوصاً كساني كه در جامعه مسؤوليت بيشتري دارند. اگرچه در جامعه ي اسلامي همه مسؤولند، اما هرچه مسؤوليت بيشتر و بار سنگينتر باشد، زاد و توشه ي تقوا بيشتر مورد نياز است. آن كساني كه در جامعه مسؤولند، بايد بر مايه ي تقواي خود بيفزايند؛ بدانند كه چه مي كنند و بفهمند كه آيا رضاي الهي در اين حرفي كه مي زنند، در اين اقدامي كه انجام مي دهند و در اين عملي كه مي كنند، هست يا نه؟ اين، معيار و ملاك است. اگر ما تقوا را پيشه ي خودمان بكنيم، واللَّه قويترين قدرتهاي مادّي هم

نخواهند توانست سر سوزني در اين راه مستقيمي كه ما طي مي كنيم، انحراف به وجود بياورند. به بركت دعا، جامعه بانشاط و اهل حركت مي شود ماه رمضان را مغتنم بشماريد. اين روزها را با روزه داري، و اين شبها را با ذكر و دعا به سر ببريد. فصل دعا هم، همين ماه مبارك است. اگرچه هميشه انسان بايد با رشته ي دعا به خدا متصل باشد، اما آيه ي «و اذا سألك عبادي عنّي فانّي قريب اجيب دعوة الدّاع اذا دعان»(6) در سوره ي بقره، در خلال همين آيات مباركه ي مربوط به روزه و ماه رمضان است. در وسط آيات روزه و ماه رمضان، اين آيه ي «و اذا سألك عبادي عنّي فانّي قريب»(7) آمده، كه همه ي انسانها و همه ي بندگان را به دعا و توجه سوق مي دهد و دعوت مي كند. رابطه ي دعا، رابطه ي قلبي شما با خداست. دعا، يعني خواستن و خدا را خواندن. خواستن، يعني اميدواري. تا اميد نداشته باشيد، از خدا چيزي را درخواست نمي كنيد. انسان نااميد كه چيزي طلب نمي كند. پس، دعا يعني اميد، كه ملازمِ با اميد به اجابت است. اين اميد به اجابت، دلها را مُشعل مي كند و منوّر نگه مي دارد. به بركت دعا، جامعه بانشاط و اهل حركت مي شود. انس با قرآن، معرفت اسلامي را در ذهن ما عميقتر مي كند اين ماه، همچنين بهار قرآن است. انس با قرآن، معرفت اسلامي را در ذهن ما قويتر و عميقتر مي كند. بدبختي جوامع اسلامي، به خاطر دوري از قرآن و حقايق و معارف آن است. آن كساني از مسلمانان كه معاني قرآن را نمي فهمند و با آن انس ندارند، وضعشان معلوم است. حتّي كساني هم

كه زبان قرآن، زبان آنهاست و آن را مي فهمند، به خاطر عدم تدبر در آيات قرآن، با حقايق قرآني آشنا نمي شوند و انس نمي گيرند. مي بينيد كه آيه ي «لن يجعل اللَّه للكافرين علي المؤمنين سبيلا»(8) - يعني خداوند مؤمنين را زيردست و زبون كفار قرار نداده است - در كشورهاي عربي و به وسيله ي مردم عرب زبان در دنيا خوانده مي شود، اما به آن عمل نمي گردد. در آيات قرآن، توجه و تنبه و تدبر نيست؛ لذا كشورهاي اسلامي عقب مانده اند. انس با قرآن، يعني قرآن را خواندن و باز خواندن و باز خواندن و در مفاهيم قرآني تدبر كردن و آنها را فهميدن. فارسي زبانها مي توانند از ترجمه ي قرآن استفاده كنند و كلمات قرآني را به طور تقريب بفهمند و مضامين آيات قرآن را دريابند و در آنها فكر و تأمل كنند. اگر در آيات قرآن تأمل بكنيم، اراده و استقامت ما قويتر و بيشتر از اين خواهد شد. همين آيات قرآني است كه توانست در روزگاري، انسانهايي را تربيت كند كه با دنياي كفر و ظلمات بستيزند. همين معارف است كه ملت بزرگ ما را وادار كرد و مجهز نمود كه با دنياي مدرن مظلَم جاهليت - جاهليت مدرن و جاهليت قرن بيستم - مقابله كند. اميدواريم كه ملت ما روزبه روز به قرآن و حقايق قرآني نزديكتر بشوند. پروردگارا ! تو را به حق اوليايت سوگند مي دهيم كه همه ي ملت ما را مشمول بركات اين ماه مبارك قرار بده. پروردگارا ! ما را جزو آن كساني قرار بده كه در اين روزها و شبهاي متبرك، حداكثر استفاده را از اين آيات مباركات كرده باشيم. پروردگارا !

ما را متقي و پرهيزگار قرار بده. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما عليّ اميرالمؤمنين والصّدّيقة الطّاهره فاطمة سيّدة نساءالعالمين والحسن و الحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و عليّ بن الحسين و محمّدبن عليّ و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن عليّ و عليّ بن محمّد و الحسن بن عليّ و الخلف القائم المهدي حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداةالمؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه مردم، اسلام و حكومت اسلامي را مي خواهند مطلبي كه در خطبه ي دوم عرض خواهم كرد، مطلب كوتاهي به مناسبت نزديكي دوازدهم فروردين - روز جمهوري اسلامي - است كه دنيا حكومتي به اين نام و با اين خصوصيات را مشاهده كرد. جمهوري اسلامي، از لحاظ معناي تحت اللفظي، بر دو پايه استوار است: يكي جمهور مردم؛ يعني آحاد مردم و جمعيت كشور. اينها هستند كه امر اداره ي كشور و تشكيلات دولتي و مديريت كشور را تعيين مي كنند. و ديگري اسلامي؛ يعني اين حركت مردم، بر پايه ي تفكر اسلام و شريعت اسلامي است. اين، يك امر طبيعي است. در كشوري كه اكثريت قريب به تمام آن مسلمان هستند، آن هم مسلمان مؤمن و معتقد و عامل، كه در طول زمان، ايمان عميق خودشان را به اسلام ثابت كرده اند و نشان داده اند، در چنين كشوري، اگر حكومتي مردمي است، پس اسلامي هم است. مردم اسلام را مي خواهند. اين از روز اول گفته شد و در طول سالهاي متمادي نيز تجربه گرديد. امروز هم

واضحترين حقيقت در نظام ما اين است كه آحاد و توده ي مردم، از نظام حاكم بر كشور مي خواهند كه مسلمان باشد و مسلماني عمل كند و اسلام را در جامعه تحقق ببخشد. اين حكومت و اين نظام، با اين نام در دنيا اعلام شد و تشكيل گرديد؛ مردم هم رأي دادند. رأي را هم - همان طور كه عرض كردم - در حقيقت مردم به اسلام دادند و نام جمهوري اسلامي را حاكي از اسلام دانستند؛ لذا آرايشان را به نام جمهوري اسلامي در صندوق ريختند. جمهوري اسلامي در ايران، يك اسم بي مسما نيست دنيا چنين نظامي را نمي شناخت و تا آن وقت سابقه نداشت. البته به نام جمهوري اسلامي، قبل از ما باز هم در دنيا كشورهايي بودند. هم در آسيا و هم در آفريقا، كشورهايي وجود دارد كه عنوان رسمي آن، جمهوري اسلامي است. شايد كساني در دنيا و حتّي كساني در داخل كشور هم بودند كه در اول كار تصور مي كردند كه اين جمهوري اسلامي هم مثل آن دو جمهوري اسلامي است كه قبلاً تشكيل شده بود و اسمش اسلامي است و در عمل هيچ گونه فرقي با كشورهاي غيراسلامي ندارد؛ نه مجلس و دستگاه قانونگذاري آن موظف است كه قوانين را بر اساس شريعت اسلام وضع كند؛ نه رؤساي اين كشورها موظفند كه اسلام را ترويج بكنند و نه مردم از اين دولتها توقع اجراي احكام اسلامي دارند. تا آن جايي كه ما مي دانيم، آن جمهوريهاي اسلامي كه در دو كشور ديگر سابقه داشت، عملاً تفاوتي با كشورهاي غيراسلامي و حتّي ضداسلامي نداشت؛ فقط اسمش جمهوري اسلامي بود. شايد عده يي خيال مي كردند كه جمهوري

اسلامي در ايران هم مانند آنها خواهد بود - يعني يك نام بي محتوا و اسم بي مسما - اما با گذشت مدت كوتاهي و تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي به وسيله ي اسلام شناسان و كساني كه سالها براي اسلام مبارزه كرده بودند و بعضاً جزو فقهاي اسلام و متفكران اسلامي بودند، مشخص شد كه اين جمهوري اسلامي، حقيقتاً اسلامي است و بناست كه جامعه را بر مبناي فكر اسلامي راه ببرد و اداره كند. اين جا بود كه صف بنديها شروع شد. شايد كساني كه قضايا را با دقت تعقيب كرده اند، يادشان باشد كه در اواسط مجلس خبرگان اول - كه قانون اساسي را تدوين مي كرد - بتدريج زمزمه هاي خشونت آميز و مقابله آميز با مسايل اسلامي بلند شد. تا آن وقت، كسي روي كلمه ي اسلام و اسلامي بودن و جمهوري اسلامي، حساسيتي نشان نمي داد؛ اما از آن جا بود كه بتدريج گروههايي در داخل و شايد بلندگوهايي در خارج، به مقابله ي تبليغاتي با تفكر اسلامي پرداختند؛ چون اسلامي بودن جمهوري معلوم شد. دمكراسيهاي غربي و حكومتهاي كمونيستي، شيوه هاي حكومت قبل از انقلاب تا قبل از آن، دنيا دو نوع حكومت را در طول سالهاي متمادي تجربه كرده و پذيرفته بود؛ يكي دمكراسيهاي غربي، و ديگري حكومتهاي كمونيستي. در دوران قديم، سلاطيني بودند كه با استبداد رأي حكومت مي كردند؛ بدون اين كه قانوني برايشان وجود داشته باشد؛ قانون را هم خودشان وضع مي كردند و اراده ي آنها، كارگزار و حاكم مطلق در بين مردم بود. اين، يك روش مرتجعانه و باستاني در حكومت است؛ اگرچه همين امروز هم كشورهايي هستند كه با همين روش، اما با شكلها و نامهاي مختلف اداره مي شوند و قبل از

انقلاب، كشور خود ما با همين روش اداره مي شد. بعد از آن كه كشورهاي مترقي عالم توانسته بودند از اين گونه استبدادها خودشان را خلاص بكنند، دو نوع حكومت را تجربه كرده بودند و مي شناختند: يكي دمكراسيهاي غربي، كه در كشورهاي غربي و اقمار آنها رايج بود؛ يكي هم حكومتهاي كمونيستي، كه خودشان اسمش را حكومتهاي كارگري گذاشته بودند؛ اگرچه در رأس اين حكومتها، اعيان و اشراف بودند، نه كارگران، و در بالاي هرم آن قدرتها، كساني كه قدرتراني و حكمراني مي كردند، با همان سلاطين و رؤساي غيرسبك خودشان تفاوتي نداشتند! كشاندن مردم به غفلت و شهوات، ويژگي مشترك حكومتهاي غربي و كمونيستي اين دو اردوگاه غرب و شرق، با يكديگر هم بشدت مقابله داشتند و همديگر را نفي مي كردند؛ اما وقتي جمهوري اسلامي - اين سبك جديد حكومت - پديد آمد، هر دو اردوگاه با حيرت و سپس با وحشت، در مقابل نظام جمهوري اسلامي قرار گرفتند! علت چه بود؟ علت اين بود كه جمهوري اسلامي، داراي خصوصياتي بود كه هر دو سبك حكومت رايج در آن دو اردوگاه را نفي مي كرد و آنها را براي زندگي بشر، غلط و مضر مي دانست و آن را اعلام مي كرد. به عبارت ديگر، آن دو سبك حكومت كه در شرق و غرب رايج بودند، مشتركاتي داشتند و فرهنگ عمومي در اين كشورها يكسان بود. آن فرهنگ، عبارت از كشاندن آحاد مردم به غفلت و رها كردن زمام شهوات و هواهاي نفساني بود. اين، چيزي بود كه در هر دو سبك حكومت وجود داشت و وجود دارد. اين، فرهنگ مشترك شرق و غرب است. هدف جمهوري اسلامي، تضمين استقلال كامل

ملت با اين خصوصيات مشترك، اسلام مخالف بود و اعلام مخالفت كرد و گفت كه حكومت جمهوري اسلامي، استقلال كامل ملت تحت تابعيت خود را تضمين و تأمين مي كند. اين استقلال كامل، شامل استقلال سياسي و اقتصادي و بالاتر از همه، استقلال فرهنگي است. يعني جمهوري اسلامي، به اين اكتفا نكرد كه حكومتي را مستقل از قدرتها به وجود بياورد؛ اين قدم اول است. كشورهايي كه به استقلال مي رسند، قدم اول استقلال آنها همين است كه نظام سياسي خودشان را مستقل كنند؛ يعني حكومتي مستقل از نفوذ قدرتهاي بيگانه به وجود آورند. به اين هم اكتفا نكرد كه در جهت استقلال اقتصادي حركت بكند. استقلال اقتصادي، از استقلال سياسي مشكلتر و ديريابتر است. مي بينيد كه به آساني نمي شود رشته هاي نفوذ و سلطه ي اقتصادي قدرتها و دولتهاي بيگانه را قطع كرد. اگر كشوري بخواهد به سمت استقلال اقتصادي برود، احتياج به نيروي انساني كارآمد، منابع درآمدزا، امكانات فراوان، دانش، تخصص، همكاريهاي علمي و فني بين المللي و بسياري از چيزهاي ديگر دارد. كشورهاي انقلابي و كشورهايي كه تازه به استقلال مي رسند، براي به دست آوردن همه ي اين مقدمات و ابزار استقلال اقتصادي، دچار زحمت و دردسرند. كشور ما از ساعت اول، در جهت استقلال اقتصادي حركت كرد. درست است كه قبل از انقلاب، تسلط حكومتهاي وابسته، يك اقتصاد كاملاً وابسته ي به غرب و بخصوص امريكا را در اين كشور رشد داده بود و بريدن اين رشته ها كار بسيار دشواري بود؛ اما اين رشته ها بريده شد و ما توانستيم در جهت استقلال اقتصادي حركت كنيم. تا رسيدن به يك استقلال اقتصادي كامل، هنوز فاصله داريم البته تا رسيدن

به يك استقلال اقتصادي كامل، هنوز فاصله داريم و مردم بايد كار كنند، جوانان بايد درس بخوانند، متخصصان بايد تلاش نمايند و كساني كه مي توانند در اين مقصود مهم ملي كمك كنند - هر گونه كمكي - آن را بايد انجام دهند. براي يك كشور، استقلال اقتصادي يك ضرورت حياتي است. وقتي رشته هاي اقتصاد يك كشور به بيگانگان وصل باشد، معنايش اين است كه رگ حيات و تغذيه ي اين پيكر به جايي ديگر وصل است؛ پس اختيار در دست ديگري خواهد بود. بيشتر كشورهاي انقلابي در قرن معاصر، متمايل به شرق بودند. اينها از دولتها و قدرتهاي شرقي استفاده مي كردند. مثلاً وقتي كه چين انقلاب كرد، تا ده سال بلكه بيشتر، كشور شوروي - كه برادر بزرگ او محسوب مي شد و در انقلاب سوسياليستي پيشگام بود - به چين كمك اقتصادي و فني مي كرد و متخصص و كارشناس به آن كشور مي فرستاد. ساير كشورهاي كمونيستي هم همين گونه بودند. اما جمهوري اسلامي، براي بريدن رشته هاي پيوند و وابستگي اقتصادي خود، فقط به اراده ي نيرومند ملت خويش و استعداد درخشان ايرانيان متكي بود و هست. پس، در راه استقلال اقتصادي، ملت ما پيش رفت و باز هم پيش مي رود و بحمداللَّه برنامه ريزيها در همين جهت حركت مي كند و بايد هم بكند. استقلال فرهنگي، مهمتر از استقلال سياسي و اقتصادي اما از همه ي اينها مهمتر، استقلال فرهنگي بود. جمهوري اسلامي، از اول نشان داد كه زير بار فرهنگ مبتذل و فاسد غربي نخواهد رفت. اين نكته را من عرض كنم كه سلطه ي واقعي قدرتها، سلطه ي فرهنگي است. يعني اگر ملتي بتواند فرهنگ و باورها و اعتقادات و رسوم

و آداب و عادات خود را، و در مرحله ي بالاتر، زبان و خط خويش را در ملت ديگري نفوذ بدهد، بر آن ملت مسلط است و سلطه ي او، يك سلطه ي حقيقي است؛ كاري كه در دوره يي از اين دويست سال گذشته فرانسويها با كشورهاي ديگر كردند، و در يك دوره ي ديگر انگليسيها كردند، و در اين اواخر امريكاييها انجام دادند؛ يعني زبان و خط و فرهنگ و روشهاي زندگي خودشان را به هر كشوري كه توانستند، صادر كردند. اگر كشوري از لحاظ اقتصادي هم مستقل باشد و وابسته ي به قدرتها نباشد، اما چنانچه قدرتهاي بيگانه بتوانند فرهنگ خودشان را در اين كشور نفوذ بدهند، بر آن مسلطند. فرهنگ، مثل آب و هواست. فرهنگ، يعني همين رسوم و آدابي كه بر زندگي من و شما حاكم است. فرهنگ، يعني باورها و اعتقادات ما و چيزهايي كه زندگي شخصي و اجتماعي و داخل خانه و محيط كسب يك جامعه با آنها روبه روست. جمهوري اسلامي، فرهنگ غربي را رد كرد و گفت ما فرهنگ مستقل اسلامي داريم. اسلام، تكليف مسلمانان را در معاشرت، در كيفيت زندگي فردي، در خورد و خوراك، در لباس پوشيدن، در درس خواندن، در روابط با حكومت، در روابط با يكديگر و در معاملاتشان معين كرده است. ما نمي خواهيم اينها را از غربيها ياد بگيريم و از آنها تقليد كنيم. جمهوري اسلامي، از اول اين را نشان داد. جمهوري اسلامي، در مقابل مفاسد غرب مي ايستد در غرب، ارتباط بي بندوبار زن و مرد، يك كار رايج است و عدم حجاب و واسطه و فاصله يي بين زن و مرد در معاشرتها، يك كار معمولي است. نمي گوييم

كه در كشورهاي غربي، همه ي مردان يا زنان فاسدند. نه، چنين ادعايي نمي كنيم، چنين تهمتي نمي زنيم؛ واقعيت هم ندارد. در ميان آنان، يقيناً مردان و زنان خوب و نجيب هم هستند؛ اما آزادي جنسي در جوامع غربي حاكم است. اين، در آن جا يك فرهنگ است. در فرهنگ غربي، آزادي شهوات جنسي، يك امر مباح و مجاز و بي قيدوشرط است. بعضي از كشورهاي غربي، در اين قسمتها خيلي هم پيش رفته اند و زندگي خودشان را به شكهاي شرم آوري درآورده اند و البته پشيمانند. اين چيزي است كه متفكران و سياستمداران و برنامه ريزان و مديران كشورهاي غربي در آن گير كرده اند و واقعاً برايشان مشكل درست كرده است. غرب، اين فرهنگ و اين خصلت و خو و عادت را به تمام كشورهاي ديگر هم صادر كرد. در كشورهاي ديگر، چنين فسادي نبود. در كشورهاي اسلامي و حتّي كشورهاي غيراسلامي شرق هم، چنين چيزي وجود نداشت؛ اين را غربيها وارد كردند. جمهوري اسلامي، در مقابل اين مفاسد ايستاد و از اول اعلام كرد كه به روابط بي بندوبار زن و مرد معتقد نيست؛ معتقد به وجود حجاب و روابط اسلامي ميان زن و مرد است، و بر اين مسأله هم پافشاري كرد. به نظر بعضيها، اين يك مسأله ي فرعي و جزيي است؛ در حالي كه اشتباه مي كنند، اين مسأله ي بسيار مهمي است. مخالفت ما با فرهنگ غرب، علت دشمني دولتهاي غربي در همين جا من عرض بكنم كه يكي از مهمترين علل مخالفت شديد و خصمانه ي دولتهاي غربي با جمهوري اسلامي، همين مسأله است. آنها روي اين مسأله بسيار حساسند. اگر جمهوري اسلامي، در همين يك مسأله مقداري كوتاه مي آمد و

اجازه مي داد كه فرهنگ بي بندوبار غربي در زمينه ي روابط ناسالم زن و مرد در جامعه تحقق پيدا بكند، بسياري از مخالفتهايي كه مجامع سياستمداري و غيرسياسي غرب با جمهوري اسلامي دارند، كم مي شد، يا بعضاً از بين مي رفت. شما مي بينيد كه در همين كشور ما، يك روز بي حجابي را اجباري كردند؛ اما احدي در دنيا اعتراض نكرد كه چرا بي حجابي را اجباري مي كنيد! در كشور همسايه ي ما تركيه، بي حجابي را اجباري كردند و تا همين اواخر هم حتّي بعضي از دولتهاي تركيه، همين اجبار و الزام را ادامه مي دادند - كه نمونه هايي در همين سالهاي اخير ديده شد - اما هيچ كس در دنيا اعتراض نكرد و اعتراض نمي كند! بالاتر از اين، در كشورهاي اروپايي كه خودشان را پيشرفته مي دانند و در ادعا و تبليغات، مسايل حقوق بشر و آراي انسانها برايشان حايز اهميت است - يعني فرانسه و انگليس - اجازه ندادند كه چند نفر زن يا دختر مسلمان، با حجاب اسلامي رفت و آمد كنند و به مدارس بروند! اين جا اجبار و الزام را جايز مي شمارند و در آن ايراد و عيبي نمي بينند؛ اما جمهوري اسلامي به خاطر اين كه حجاب را در جامعه الزامي مي داند، همه ي اين محافل، آن را مورد اعتراض قرار مي دهند! اگر الزام زنان به شكلي از لباس و زيّ ايراد دارد، ايراد آن بيشتر از الزام به حجاب است؛ زيرا اين به سلامت نزديكتر است. حداقل اين است كه اين دو، با يك نظر ديده بشود؛ اما غرب اين طوري عمل نمي كند. غرب، جمهوري اسلامي را به عنوان كشوري كه در آن، لباس زنان شكل الزامي دارد، مورد انتقاد قرار مي دهد؛ اما

آن دولتهايي كه برهنگي و نبودن حجاب ميان زن و مرد را الزامي مي كنند، آنها را مورد انتقاد قرار نمي دهد! اين براي چيست؟ براي همين است كه اين برخلاف فرهنگ پذيرفته شده ي غرب است. اينها روي اين مسأله بشدت حساسند. غرب، روي رواج مشروبات الكلي حساس است و آن را به عنوان يك نكته ي مثبت در ملتها و در عادات و آداب آنها مي شمارد. اگر در يك كشور، مشروبات الكلي ممنوع بود و مصرف كردن آن مجازات داشت، غربيها حساسيت نشان مي دهند و اين را ارتجاع به حساب مي آورند؛ اما اگر در كشوري مشروبات الكلي آزاد و مجاز و رايج باشد و حكومت نسبت به آن حساسيتي نشان ندهد، بلكه ترويج بكند، اين را مستحسن مي شمارند! غرب با دولتهايي كه فاقد ابتداييترين روشهاي دمكراسيند، رابطه ي حسنه دارد! الزام و اجبار مردم به روشهاي گوناگون زندگي، تا آن جايي كه با فرهنگ غربي منافات نداشته باشد، براي غربيها مجاز است و هيچ ايرادي ندارد. بارها عرض كرده ايم، غرب با كشورها و دولتهايي رابطه ي حسنه دارد كه اين دولتها و كشورها، از ابتداييترين روشهاي دمكراسي هم محروم و دورند! الان اگر شما به همين منطقه ي خليج فارس نگاه كنيد، كشورهايي را مي بينيد كه انتخابات ندارند، مجلس قانونگذاري ندارند، رئيس كشور را مردم انتخاب نمي كنند - ارثي انتخاب مي شود؛ مثل روشهاي عهد دقيانوس! - قوانين كشور را پارلمان و نمايندگان مردم وضع نمي كنند، بلكه امير و سلطان وضع مي كنند؛ اما نه دولتهاي غربي و نه مجامع به اصطلاح حقوقي كه براي دفاع از آزاديها و حقوق بشر تشكيل شده اند و كار مي كنند، نسبت به اينها هيچ حساسيتي نشان نمي دهند!

اين در حالي است كه جمهوري اسلامي ايران، مستقلترين و قويترين پارلمان و مجلس شورا را دارد. در كمتر كشوري، و شايد بتوانم بگويم كه در هيچ كشوري در دنيا، شما پارلماني به قوّت و استقلال مجلس شوراي اسلامي ما پيدا نمي كنيد. پارلمانهايي كه به وسيله ي احزاب اداره مي شوند، فرد وكيل و نماينده، تابع نظر حزب است؛ اما در اين جا حزبي هم در كار نيست، بلكه جناحهاي سياسي هستند؛ اما هيچكدام از جناحها، بر رأي آن نماينده ي مجلس سلطه ندارند؛ او خودش به صورت آزاد و مستقل انتخاب مي كند. ما در دنيا، كجا چنين مجلسي را داريم؟ جمهوري اسلامي؛ آزادانه ترين انتخابات، مستقلترين مجلس، مردميترين حكومت انتخابات آزاد براي تعيين رئيس جمهور كشور، در دنيا كم نظير است. آحاد مردم پاي صندوقهاي رأي مي روند؛ بدون اين كه تبليغات حزبي در ذهن آنها اثر داشته باشد. يك نفر را كه شناختند، فهميدند و تجربه كردند، براي مدتي به رياست جمهوري انتخاب مي كنند. در كجاي دنيا چنين چيزي هست؟ در بعضي از كشورها كه انتخابات رياست جمهوري به وسيله ي احزاب وجود دارد، مردم حتّي آن كانديداي رياست جمهوري را نمي شناسند! حزب كانديدايي را معرفي كرده، مردم هم چون به اين حزب عقيده دارند، يا دوست دارند، يا قبول دارند، يا انگيزه هاي ديگري دارند، اين كانديدا را به عنوان رئيس جمهور انتخاب مي كنند؛ اما در اين جا اين طور نيست. پس، آزادانه ترين انتخابات، مستقلترين مجلس، مردميترين حكومت، در جمهوري اسلامي است. در اين جا، آحاد مسؤولان كشور، با مردم در رابطه ي نزديك و صميمانه هستند، خودشان را خدمتگزار مردم مي دانند، مردم هم به آنها علاقه دارند. زندگي مسؤولان كشور، يك زندگي مردمي و متوسط است؛ زندگي

اشرافي و مثل بقيه ي مسؤولان كشورها در دنيا نيست. يك چنين كشور مردمي، يك چنين حكومت مردمي، يك چنين كشور داراي انتخابات آزاد، چون از لحاظ فرهنگ با غرب مخالف است، حتّي غربِ معتقد به دمكراسي، حاضر نيست اين نقاط ضعف(!) را در جمهوري اسلامي ببيند! اين همه براي آن است كه جمهوري اسلامي از اول اعلام كرد كه فرهنگ بيگانه و فرهنگ غربي را قبول نخواهد كرد. كمك غرب و شرق به رژيم عراق، به خاطر دشمني با اسلام بود جمهوري اسلامي با اين خصوصيات، در روز دوازدهم فروردين سال 1358 اعلام وجود كرد و امروز يازده سال است كه مشغول ادامه ي حيات و رشد و تكامل است. تمام قدرتهاي ضد اسلامي، با اين جمهوري اسلامي مخالفت كرده اند. هميشه ما در اين چند سال گفته ايم كه كمك غرب و شرق در جنگ تحميلي به رژيم و ارتش عراق، به خاطر ترس از اسلام و دشمني با اسلام بود. سالها ما اين حرف را در همين تريبون نمازجمعه و جاهاي ديگر تكرار كرده ايم. شايد بعضيها برايشان سخت بود كه اين حرف را قبول كنند؛ اما امروز تبليغات جهاني به اين قضيه تصريح مي كند. امروز روزنامه ها و مطبوعات و خبرگزاريها، اين نكته را صريحاً مي نويسند. در همين خبرهاي يكي، دو هفته ي اخير، بارها روزنامه نگاران و مطبوعاتچيها و خبرگزاريها گفتند كه غرب به خاطر دشمني با اسلام و ترس از اسلام مبارز، به عراق كمك كرد، تا نگذارد كه جمهوري اسلامي در جنگ به پيروزي قاطع نظامي دست پيدا كند و عراق را از صحنه خارج نمايد. به اين موضوع، اقرار و اعتراف مي كنند. جمهوري اسلامي، در

مقابل اين همه خصومت و دشمني، با قدرت و استحكام ايستاد، ضعيف نشد، بلكه قويتر شد و در خارج از وجود خود، مسلمانان را هم بيدار كرد و ما امروز شاهد بيداري مسلمين هستيم. هميشه عرض كرده ايم، باز هم تأكيد مي كنيم كه اين دوران، دوران پيشرفت و بيداري و پيروزي اسلام و مسلمين است، و اين به بركت جمهوري اسلامي است. عواملي موفقيت ملت ايران و جمهوري اسلامي عواملي كه در اين يازده سال، ملت ايران و جمهوري اسلامي را موفق كرد، چند چيز بوده است. پايبندي به اسلام، رهبري بي نظير امام راحل عظيم بزرگوارمان (رضوان اللَّه تعالي عليه)، مجاهدت و فداكاري شما مردم، ناآشنايي دشمن با رموز اعتقادات اسلامي، از جمله ي اين عوامل است. اين ناآشنايي دشمن هنوز هم هست، اين ايمان بحمداللَّه هنوز هم وجود دارد، اين فداكاري هنوز هم مشاهده مي شود. با وحدت كلمه، اين راه را ادامه بدهيد؛ دنيا در انتظار شماست. ما بايد كشور را به شكل نمونه ي اسلامي بسازيم من درباره ي بعضي از افراد و خطوط مخالف جمهوري اسلامي در داخل و خارج كشور، مي خواستم مطالبي عرض بكنم، كه چون وقت گذشته است، آن را به يك فرصت ديگر موكول مي كنم؛ اما بار ديگر اين نكته را به شما آحاد ملت و مردم مبارز و مؤمن كشورمان عرض مي كنم كه با اتحاد و شجاعت و ايمان شما مردم به اسلام و نترسيدنتان از دشمن، اين مشعل نوري كه در دست گرفته ايد - يعني اسلام - روزبه روز پُرنورتر و منورتر خواهد شد و چشم ملتها را بيشتر به شما جلب خواهد كرد. اين، نقاط قوّت جمهوري اسلامي است كه بحمداللَّه ملت ايران آنها

را در اين مدت حفظ كرده اند و باز هم حفظ خواهند كرد. شما با اتكا و اتكال به خدا، اين راه را ادامه خواهيد داد. البته ما بايد كشور را به شكل نمونه ي اسلامي بسازيم. اين چيزي است كه دشمن از آن مي ترسد. همه ي دلسوزان اسلام و جمهوري اسلامي بدانند كه ما از حالا به بعد، بايد بتوانيم به صورت عيني و ملموس به دنيا نشان بدهيم كه اين مجاهدت و فداكاري ما، در واقعِ زندگي و در متن زندگي چه تأثيري گذاشته است. البته هشت سال جنگ، داراي تأثيراتي بيش از هشت سال است. ويرانيها و ضررها و خسارتهاي جنگ، طول مي كشد تا جبران بشود. اين طور نيست كه تا جنگ تمام شد، همه ي مشكلات جنگ هم تمام بشود. بعلاوه، هنوز قدرتمندان مستكبر عالم درصددند كه به جمهوري اسلامي لطمه و ضربه وارد كنند؛ ما بايد هوشيار باشيم. اما با همه ي اينها، از آن جا كه ملت ما يك ملت زنده است، از آن جا كه نعمتها و بركات الهي بر كشور و ملت ما بسيار بزرگ و عظيم است و امكاناتمان زياد مي باشد، از آن جا كه بحمداللَّه جوانان و مردم ما بسيار بااستعداد و هوشمند و داراي كارايي زياد هستند - كه اين، در گذشته و حال در تاريخ ثابت شده است - لذا ما اميدوار هستيم كه اين ملت، به پيشگامي مديران و مسؤولان كشور بتواند از جهات مادّي و معنوي، بناي جمهوري اسلامي را آنچنان بسازد كه موجب تشويق و ترغيب و دلگرمي ملتها به اسلام گردد. اين، بايد بشود. همه بايد در اين دوران سازندگي كشور - كه يك مبارزه ي عظيم است -

با وحدت كلمه و فداكاري، پشت سر مسؤولان كشور حركت بكنند. جامعه ي اسلامي، ان شاءاللَّه بايد پرچمدار علم و صنعت و پيشرفت و آزادي و معنويت و عبوديت الهي و دين و باورهاي ديني در همه ي دنيا باشد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات. و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 183 2) 1 و 3. بقره: 183 3) مريم: 31 4) 5) حديد: 28 6) 1 و 2. بقره: 186 7) 8) نساء: 141

سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم (روز يازدهم ماه مبارك رمضان)

سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم (روز يازدهم ماه مبارك رمضان) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين در همه ي شؤون روزه، بايد دقت كرد اول و دوم از مبطلات روزه، خوردن و آشاميدن است؛ اگر عمداً انجام بگيرد. حالا اگر آب دهان جمع بشود، آيا فرو دادنِ آن اشكالي دارد و آشاميدن يا خوردن - كه مبطل روزه است - محسوب مي شود؟ جواب اين است كه نه؛ ولو آب دهان، به خاطر يادآوري غذا در دهان جمع شده باشد. اگر اخلاط سينه يا غير سينه، داخل آن محوطه يي كه به آن دهان گفته مي شود، وارد گردد، فرو دادنِ آن اشكال دارد و مبطل روزه است. اگر خرده ها و ذره هاي غذا، در لابلاي دندان مانده باشد، بعد اينها روي زبان شما بيايد و عمداً فرو بدهيد، مبطل روزه است و در حكم خوردن مي باشد. حتّي اگر كسي مثل خياط كه نخ خياطي را داخل دهان كرده و آن را با آب دهان آغشته نموده، بيرون بياورد و طبق عادت، دوباره

همان را داخل دهان ببرد، اشكال دارد. البته اين درصورتي است كه رطوبتي كه به آن نخ خياطي متصل مي شود، رطوبت قابل توجهي باشد كه نتوانيم بگوييم در داخل رطوبت دهان، گم شد و احساس نشد. غرض اين است كه در روز ماه رمضان - كه قرار است شما نخوريد و نياشاميد - بايد كمال دقت و مراقبت بشود، تا اين نخوردن و نياشاميدن، به وجه درست و با دقت انجام بگيرد. در همه ي شؤون روزه، همين دقت لازم است و نسبت به بقيه ي مبطلات روزه هم، فروعي هست كه ان شاءاللَّه آقايان در روزهاي آينده، آنها را خواهند گفت. امسال، جلسه ي ما دير شروع شد. هرسال از روز اول ماه، ما اين جلسه را داشتيم و امسال، ده روز عقبيم. خدا كند كه در فهم معناي ماه مبارك رمضان و استفاده از ضيافت الهي در اين ماه، عقب نباشيم و عقب نمانيم. ماه رمضان، فرصت عروج و اعتلاي روح انسان مسأله ي اساسي در باب ماه رمضان، اين است كه بشر - كه در ميان انواع عوامل و موجبات غفلت از خدا و از راه او محاصره شده و انگيزه هاي گوناگون، او را به سمت پايين و تنزل و سقوط مي كشاند - فرصتي پيدا كند كه در آن بتواند روح را - كه روح انسان و باطن بشر، به عروج و اعتلا تمايل دارد - به سمت عروج و اعتلا سوق دهد و به خدا تقرب جويد و به اخلاق الهي، تخلق پيدا كند. ماه رمضان، چنين فرصتي است. البته غير از ماه رمضان، فرصتهاي ديگري هم هست. مثلاً همين نمازهاي پنجگانه، فرصتهايي است كه ما مي توانيم

با استفاده ي از آنها، عروج كنيم؛ خودمان را اصلاح نماييم و زنگارها و پوسيدگيها و غفلتها و بيماريهاي معنوي را از خودمان دور كنيم. نماز، فرصت بسيار خوبي است. شما اگر امتحان نكرده ايد - كه قاعدتاً امتحان كرده ايد و ان شاءاللَّه عمل دايمي شما، همين طور باشد - امتحان كنيد. توجه بكنيد كه در حال نماز، اگر متوجه خودتان و كاري كه از شما سر مي زند، باشيد، قطعاً بعد از نمازِ شما، با قبل از نمازِ شما متفاوت خواهد بود. شرطش همين است كه توجه كنيد در حال نماز، مشغول چه كاري هستيد. بهترش اين است كه اذكار نماز را بفهميد؛ كارِ بسيار آساني است. نبايد بگوييم كه ما فارسي زبانيم و نمي توانيم عبارات عربي را بفهميم. مجموع عباراتي كه در نماز خوانده مي شود - از اول تا به آخر - ياد گرفتن آن براي آدمهاي متوسط، يك ساعت هم كار ندارد؛ خيلي آسان است. كتابهايي هم نوشته شده كه اينها را ترجمه كرده اند. اگر به معاني توجه كنيد و بفهميد كه مضمون اين كلمات چيست و در آنها تدبر كنيد، البته بهتر است. اگر اين مقدار هم ممكن نشد، حداقل وقتي در حال سجده ايد، بدانيد كه با خدا حرف مي زنيد؛ وقتي در حال ركوعيد، بدانيد كه پروردگار عالم را تعظيم مي كنيد؛ وقتي در حال قرائت و ذكر هستيد، بدانيد كه با چه كسي حرف مي زنيد. نفس همين توجه، مهم است. اگر اين توجه حاصل بشود و ياد خدا در نماز تأمين گردد - كه «و لذكراللَّه اكبر»(1) - اين نماز براي شما «معراج المؤمن» خواهد بود و شما را عروج خواهد داد. عروج، همين است كه شما در

باطن خودتان، صفا و لطافت و نورانيت بيشتري را بعد از نماز احساس مي كنيد. عبادات مالي هم، همين طور است. انواع عبادات، فرصتهايي براي ما هستند؛ ليكن ماه رمضان، يك فرصت استثنايي در دوران سال است. دعاهاي ماه رمضان، به انسان نورانيت مضاعفي مي بخشد در اين سي روز يا بيست و نه روز به طور مداوم، غير از نمازهاي موظف پنجگانه و نوافلي كه هميشه انسان مي تواند آنها را بخواند، دعاهايي هست كه توجه به آن دعاها و خواندنشان، انسان را نورانيت مضاعفي مي بخشد. اين دعاها را در اختيار ما گذاشته اند. كيفيت حرف زدن و مناجات كردن با خدا را به ما ياد داده اند. معين كرده اند كه چه حرفهايي را مي شود با خدا زد. بعضي از اين جملاتِ ادعيه ي مأثوره از ائمه(عليهم السّلام) هست كه اگر اينها نبود، آدم نمي توانست خودش تشخيص بدهد كه مي شود با خدا با اين زبان حرف زد و اين طور از خدا خواست و التماس كرد. علاوه ي بر اينها، همين نفس روزه ي ماه رمضان است كه يك زمينه ي روحانيت و نورانيت، براي روزه دار مي باشد و او را براي كسب فيوضات الهي، آماده مي كند. اين، مجموعه ي ماه رمضان، با نماز و با وظايف مقرره ي هميشگي و با روزه و با دعاهايش است كه اگر شما به اينها توجه كنيد و تلاوت قرآن را هم به آن اضافه نماييد - كه گفته اند ماه رمضان، بهار قرآن است - يك دوره ي بازسازي و بازيابي و نجات خود از پوسيدگيها و فسادها و امثال اينها خواهد بود؛ دوره ي خيلي مغتنمي است. اصل قضيه اين است كه ما بتوانيم در ماه رمضان، اين سيرِ الي اللَّه را بكنيم و مي شود.

عرض كردم، گاهي كه پس از پايان ماه رمضان، خدمت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) مي رسيدم، برايم محسوس بود كه ايشان نورانيتر شده اند و حرف زدن و نگاه و اشاره و حركت دست و اظهارنظرشان، با قبل از ماه رمضان فرق كرده است. دوره ي ماه رمضان، براي يك انسان مؤمن و والا، اين طوري است. آن قدر به او و به قلب و باطنش، نورانيت مي بخشد كه انسان اين را در مشاهده ي حضوري او حس مي كند و از حرف زدنش مي فهمد كه نورانيتر شده است. بندگان خدا همين طورند. ما بايد از اين فرصت، خيلي استفاده كنيم. كوشش كنيم از گناه فاصله بگيريم يك نكته را در زندگي عملي خودمان عرض مي كنم كه شايد ان شاءاللَّه براي خود من و براي همه ي شما برادران و خواهران، وسيله يي براي تحرك بهتر و بيشتر باشد. آن نكته، اين است كه براي نزديكي به خدا، اصل قضيه، ترك گناهان است. انجام مستحبات و نوافل و توسلات و دعا و بقيه ي امور، فرع است. اصل قضيه، اين است كه انسان از صدور گناه و خلاف از خود، مانع بشود. اين، همان تقوا را مي طلبد. تقوا و پرهيزگاري، مهمترين - يا بگوييم اوّليترين - مظهري است كه وجود انسان بايد داشته باشد. همين است كه مانع از گناه انسان مي شود. گناه نمي گذارد كه انسان، حتّي خود را به لبه ي درياي عظيم مغفرت الهي برساند و از آن استفاده كند. گناه نمي گذارد كه ما حال دعا و توجه پيدا كنيم. گناه نمي گذارد كه ما به فكر بازنگري و بازسازي خودمان بيفتيم. كوشش بكنيم از گناه فاصله بگيريم. اين، شرط اول قضيه است. البته گناهان مختلفند؛ گناههاي گوناگونِ فردي و اجتماعي،

گناههايي كه به وسيله ي دست يا چشم يا زبان و از طرق گوناگون حاصل مي شود. براي افراد مسلمان، شايد گناهان، مخفي نباشد و مي دانند كه چه چيزي گناه است. آن كسي كه دعا هم مي خواند، مستحبات را هم انجام مي دهد، وظايف شرعيش را هم انجام مي دهد؛ اما در كنار آنها، از گناه هم اجتناب ندارد، مثل آن كسي است كه در حال سرماخوردگي و تب، هم داروهايي را كه ضد سرماخوردگي است و شفابخش است، مي خورد و هم از غذاهايي كه براي سرماخوردگي مضر است، استفاده مي كند. معلوم است كه آن داروها، اثر نخواهد كرد. معلوم است كه اگر آدم بيمار، آن غذايي كه براي او مضر است، آن عملي كه براي او زيان آور است، به آنها ارتكاب بكند، براي او، دارو اثري نخواهد كرد. بايد زمينه ي استفاده از رحمت و مغفرت و افاضات معنوي الهي را آماده كرد و آن، با ترك گناه است. لذا شما در دعاي كميل مي بينيد كه اميرالمؤمنين(عليه الصّلاة والسّلام) مي فرمايد: «اللّهم اغفر لي الذّنوب الّتي تحبس الدّعاء»(2). يعني خدايا ! آن گناهاني كه دعاي مرا حبس خواهد كرد، آنها را بيامرز. گناهان، مانع از اجابت دعا مي شود. در همين شبها و سحرها، در دعاي شريف ابوحمزه مي خوانيد: «فرّق بيني و بين ذنبي المانع لي من لزوم طاعتك»(3): خدايا ! ميان من و گناهم فاصله بينداز؛ آن گناهي كه مانع از انجام وظايفم مي شود و باعث مي گردد كه نتوانم خودم را به تو نزديك كنم. اصل قضيه، مسأله ي ترك گناه است. در نظام اسلامي، فضا گناه آلود نيست مهمترين حُسن يك نظام و حكومت اسلامي در اين است كه فضا را، فضاي گناه آلود

نمي كند. در نظامهاي طاغوتي، فضا گناه آلود است. اگر انسان هم بخواهد گناه نكند، گويي براي او ميسور نيست و همه چيز، انسان را به طرف گناه سوق مي دهد. در نظام اسلامي، اين طور نيست. در نظام اسلامي، فضا گناه آلود نيست. گناهكار هست، در سطوح مختلف و در مشاغل متعدد هم هست، با اختيارات گوناگون هم هست - نه اين كه نيست - اما گناه، ممكن است فقط جاذبه ي شخصي داشته باشد؛ يعني هوي و هوس انسان، او را به طرف گناه بكشاند. اين نظام، غير از نظام طاغوتي و شيطاني است كه گناه، معيار پيشرفت اجتماعي هم است! در نظام اسلامي، گناه نه فقط معيار پيشرفت نيست، بلكه ضد پيشرفت و ضد ارزش و معيار تنزل است. گناه، از هر كسي كه صادر بشود، نبايد گفت چون اين شخص انجام مي دهد، پس اشكالي ندارد، يا لابد اشكالي ندارد. نه، گناه را بايستي شناخت و گناهكار را به وسيله ي گناه بايد شناخت. هر كسي گناه را انجام داد، گناهكار است؛ هر كه مي خواهد باشد. اين تصور غلط است كه ما بگوييم چون فلاني اين كار را مي كند، لابد اشكالي ندارد كه مي كند؛ اگر اشكال داشت، كه نمي كرد. البته حمل بر صحت، ايرادي ندارد؛ بلكه خوب و مستحسن است. در كار همه ي مؤمنين، انسان بايد حمل بر صحت بكند. تا آن جايي كه ممكن است، نبايد حمل بر فساد كرد؛ اما وقتي يك عملِ خلافِ بيّن و واضح از كسي سر زد، هيچ تفاوت نمي كند كه اين كس، چه كسي باشد. هر كسي باشد، گناه، گناه است؛ بلكه وقتي افراد ممتاز گناه را انجام بدهند، جرم گناه در آن افراد، بيشتر

هم خواهد بود. بنابراين، اصل قضيه، اجتناب از گناه است كه بايد سعي كنيم در اين ماه رمضان، ان شاءاللَّه با تمرين و حديث نفس و رياضت، گناه را از خودمان دور كنيم. اگر گناه از ما دور شد، آن وقت راه براي عروج و پرواز در ملكوت آسمانها ممكن خواهد شد و انسان خواهد توانست، آن سيرِ معنوي و الهي و آن طيرانِ معين شده براي انسان را انجام بدهد؛ اما با سنگيني بار گناه، چنين چيزي ممكن نيست. اين ماه رمضان، فرصت خوبي براي دور شدن از گناه است. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند، هم به شما برادران و خواهراني كه در اين جا حضور داريد و هم به همه ي مسلمين و مؤمنين در سرتاسر كشور و همه جاي عالم، اين توفيق را عنايت كند كه از اين ماه رمضان بتوانند استفاده كنند و خودشان را متخلق به اخلاق الهي كنند. لااقل اين سير را شروع كنند كه با پيشرفت انسان در اين سير، همه ي مشكلات بشريت هم كاسته خواهد شد و از بين خواهد رفت. من بيش از اين، ديگر صحبت را طول ندهم. برنامه ي امسالمان هم مثل سالهاي گذشته، نماز و سخنراني است و گويندگاني هم كه ان شاءاللَّه خواهند آمد، همه را موظف و مقيد كرده ايم كه زمان صحبتشان طولاني نشود، تا همه بتوانيم استفاده كنيم. برادران و خواهراني كه حضور پيدا مي كنند و حضور دارند، كوشش كنند كه از سخن گويندگان - كه حدود نيم ساعت ادامه خواهد داشت - لبّ كلام را استفاده كنند و گوش كردن حرف منبري را، فقط به عنوان اين كه يك مشغوليت است، به حساب نياورند؛ بلكه در ماه رمضان، اين

را يك وظيفه و يك فريضه بدانند. يكي از فرايض، همين فريضه ي تعليم و تعلم است كه ان شاءاللَّه در اين ماه هم انجام بگيرد. نسئلك اللّهم و ندعوك باسمك العظيم الاعظم الاعزّ الاجلّ الاكرم يااللَّه يااللَّه يااللَّه. اللّهم يا حميد بحقّ محمّد و يا عالي بحقّ علي و يا فاطر بحقّ فاطمه و يا محسن بحقّ الحسن و يا قديم الاحسان بحقّ الحسين. اللّهم بحقّ حجّتك المهدي صلّ علي محمّد و ال محمّد پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد تو را سوگند مي دهيم، روزبه روز ما را به خودت نزديكتر و به كمالات انساني و معنوي، نزديكتر بفرما. پروردگارا ! توفيق خودسازي، به طور كامل به ما عنايت كن؛ توفيق انجام وظيفه ي ديگرسازي را هم به ما عنايت فرما. پروردگارا ! توفيق فهم معارف اسلامي را به ما مرحمت كن؛ توفيق اجتناب از گناهان را به ما عنايت كن؛ توفيق انجام واجبات و مستحبات را - مخصوصاً در اين ماه مبارك - به ما عنايت كن. پروردگارا ! ما را به قرآن نزديك كن. پروردگارا ! جامعه ي ما را جامعه ي اسلاميِ به معناي كامل كلمه قرار بده. پروردگارا ! روزبه روز بر عزت و شوكت جمهوري اسلامي بيفزا. پروردگارا ! دشمنان اين انقلاب و اين نظام مقدس را مورد خشم و سخط خود قرار بده. پروردگارا ! به حق محمّد و آل محمّد، امام عزيز و راحل و رهبر فقيد ما را - كه حق حيات بر گردن اين نظام و اين كشور و آحاد مسلمانِ باوجدان عالم دارد - در درياهاي رحمت و فيض خود، غريق بفرما. پروردگارا ! به حق محمّد و آل محمّد، انوار لطف و فيض و رحمت خود

را بر روح آن بزرگوار نازل بگردان. پروردگارا ! روح مطهر او را از ما راضي كن. پروردگارا ! آنچه گفتيم و شنيديم و انجام داديم، براي خودت و در راه خودت قرار بده؛ به فضل و كرمت آن را از ما قبول بفرما. پروردگارا ! زندگي ما را زندگي طيبه يي قرار بده؛ مرگ ما را مرگ طيبه يي قرار بده. و عجّل في فرج مولانا صاحب الزّمان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) عنكبوت: 45 2) مفاتيح الجنان، دعاي كميل 3) مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزه ي ثمالي

سخنرانى در پايان مراسم قرائت قاريان قرآن

سخنراني در پايان مراسم قرائت قاريان قرآن بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم انقلاب، ما را وارد وادي آشنايي با قرآن كرد خدا را سپاسگزاريم كه يك ماه رمضان ديگر مهلت و فرصت داد، تا روزي از روزهاي مباركمان را - مثل سالهاي قبل - در جمع شما قرّاي قرآن و حَمَله ي كلام الهي بگذرانيم. همچنين خدا را سپاسگزاريم كه شما امسال، هم كمّاً و هم كيفاً، از پارسال بهتر هستيد. انسان، هم چهره هاي جديدي در عرصه ي تلاوت قرآن مي بيند، هم آن كساني كه چند سال است ما آنها را مي شناسيم و تلاوتشان را شنيديم و مبْلغ آشنايي آنها را با كلام اللَّه عزيزِ حميد دانستيم، مي بينيم كه بحمداللَّه پيشتر رفته اند و پخته تر و كاملتر شده اند. اينها همه از بركات انقلاب است. انقلاب، ما را وارد واديِ آشنايي با قرآن كرد. ما تازه وارد اين وادي شده ايم. وقتي در كشوري، مثلاً بيست يا بيست و پنج ميليون جوان از زن و مرد هست، جا دارد كه در ميان اينها، اقلاً يك دو، سه ميليون تالي قرآن، با آداب و شرايطش باشد؛ اقلاً يك ميليون از اين

جوانان، حافظ كلام خدا باشند؛ تعداد معتدٌبهي از جوانان، عارف به معاني قرآن و قادر به فهم الفاظ و ظواهر قرآن باشند؛ تعداد معتدٌبهي، عالم به قرائات مختلف و نوافل قرائت و زينتهاي تلاوت قرآن باشند و بدون استثنا، همه ي مردم در اين كشور، قادر به روخواني قرآن باشند. اين، قاعده است. نمي شود قبول كرد، در كشوري كه مردمش معتقد به اسلام هستند، احدي از آحاد مردم - غير از اطفال بسيار كوچك - باشند كه نتوانند قرآن را بخوانند؛ چه رسد به اين كه در نظامي، مردم بر پايه ي اسلام زندگي كنند. همه ي مردم بايد قرآن را ياد بگيرند اين دوري ما از قرآن را رژيم كافر ملحد معاند پهلوي به وجود آورد. لذا وقتي كه من مي گويم اگر ما پنجاه ميليون نفر هستيم - غير از چند ميليون بچه هاي كوچكِ زير پنج سال - بقيه بايد بتوانند قرآن را از رو تلاوت كنند، شما تعجب مي كنيد؛ در حالي كه تعجب ندارد. مگر اين طوري نبود؟ قبل از دوران رژيم گذشته، تقريباً اين گونه بود. بي سوادها اكثريت قاطع بودند؛ اما غالب آنها قرآن را بلد بودند. شما جوانان نديده ايد؛ ولي من و كساني كه در سنين من هستند، به تكرار و تكرار، كساني را ديده ايم كه سواد روخواني نداشتند و حروف فارسي را نمي شناختند؛ ليكن مي توانستند قرآن را از رو بخوانند. مكتبهاي قرآن، بچه هاي چهارساله و پنجساله را قرآن درس مي داد. من خودم در سن پنجسالگي به مكتب رفتم و قرآن ياد گرفتم. امثال من، در همان مكتبي كه ما مي رفتيم، زياد بودند و اصلاً مكتبخانه ها همين طور بود. اين مكتبخانه هايي كه رژيم منحوس پهلوي، شجاعت و شهامت بخرج

داد! و رعد و برق كرد و آنها را برچيد، خانه هايي براي تعليم قرآن بودند. يك زن يا مردي مي نشست، بچه هاي مردم را قرآن ياد مي داد، بعد اين بچه ها در جامعه يي مي افتادند كه در آن، سواد و علم و فرهنگ، متعلق به عده ي خاصي بود؛ اما قرآن را بلد بودند. جامعه ي اسلامي، اين طوري است. جايي كه مسلمانان هستند، اين گونه اند. بايد همه قرآن را بلد باشند. امروز، فردي داراي تحصيلات عاليه و احياناً قادر به نطق به چند زبان بيگانه، بلد نيست يك سطر قرآن را بخواند! شما را به خدا، اين در جامعه ي ما طبيعي است، يا تصنعي و تحميلي؟! طبيعي نيست. مگر اين مي شود؟ انسان مي بيند كه كاسب، تاجر، كارگر، دانشجو، حتّي طلبه، در صحيح خواني قرآن كمبود دارند. اين، نقص بزرگي است؛ اين را بايد برطرف كنيم. قبل از انقلاب، كسي از ما توقع نداشت. همان قدر كه مي توانستيم، در يك گوشه يا در يك مسجد، چهارنفر بچه ي كوچك يا جوان را دور هم جمع مي كرديم كه اينها قرآن ياد بگيرند؛ اما امروز چه؟ همت را بر اين مسأله بگماريد كه تمام مردم بتوانند قرآن را ياد بگيرند. شما آقاياني كه قرآن را بحمداللَّه مي خوانيد و انصافاً خوب هم مي خوانيد و ديگر راحت مي شود به بعضي از شما برادران، استاد قرآن گفت - يعني هيچ بحثي در آن نيست - موظف و مسؤوليد. شما بايد اين كار را بكنيد. سازمانها - سازمان تبليغات و اوقاف و بقيه ي مراكز - هم بايد اين كار را انجام دهند. اين، مقدمه براي فهم قرآن است. آن وقتي كه انس عمومي با قرآن باشد، فهم قرآن ممكن و آسان است.

در جامعه ي ما، نعمت زياد است البته در هر جامعه يي، اگر ما بخواهيم رسمي را رواج بدهيم (كساني كه در فلسفه ي اين خواندنها و اين تشويقها ترديد دارند، اين نكته را توجه كنند) بايد از آن رسم، نقطه هاي اوجي در اين جامعه داشته باشيم؛ والّا اين رسم رواج پيدا نخواهد كرد. ممكن نيست شما در جامعه يي بگوييد كه مثلاً همه ي مردم بايد روزي ده دقيقه نرمش و ورزش كنند؛ اما رسم پهلواني را در اين جامعه بكلي براندازيد. اين طور نمي شود. مردم ورزش نخواهند كرد. حركت عمومي، فقط با استدلال و بيان و اثبات عقلاني كه نيست؛ چيزهاي ديگري هم در كنارش لازم است. احساسات و تشويقها و ايجاد شوق به قله ها لازم است. لذا ما بايد قله هايي را داشته باشيم، تا همه ي مردم به دامنه ها برسند. پس، اگر مي خواهيم همه ي مردم در قرآن اوج پيدا كنند، بايد قله داشته باشيم. قله، يعني همين شماهايي كه امروز در اين جا بحمداللَّه بعضي تلاوت كرديد و اكثراً تلاوت نكرديد. من شما آقايان را كه در اين جا تشريف داريد و تلاوت هم نكرديد، مي شناسم و غالباً با تلاوتها و صداي شما آشنا هستم. بحمداللَّه در جامعه ي ما، نعمت زياد است. قطع و وصلهايتان، بميزان نيست حالا كه شما در اين رشته پيشرفت كرديد، بعدش چه؟ طريقه ها را كه ياد گرفتيد، حروف را كه خوب از مخرج ادا مي كنيد، زير و بمهاي صدا را كه بلد شديد، نفستان هم كه الحمدللَّه روي دست بعضي از نفسدارها و پيشكسوتهاي شما زده است، حالا بعدش چه؟ آيا در همين جا متوقف مي مانيد؟ نه، شما هنوز اول راهيد. همين شما خوبها - كه مي دانيد

هم من چه قدر به شماها علاقه و ارادت دارم - يكي، دو نقص عمده در تلاوتهاي شماست كه بايد آنها را برطرف كنيد. من به مناسبت اين مسابقاتي كه بود و تلاوتهايي كه در اين چند ماه اخير شنيدم، لازم دانستم كه اين نكات را متذكر شوم. البته قبلاً هم به اين نتيجه رسيده بودم و در همين جلسه هم بارها اينها گفته شده است؛ ليكن حالا بر اين معنا مصممتر هستم. يكي اين است كه قطع و وصلهايتان، هميشه بميزان نيست. من در اين جا، همين مواردي را كه شما خوانديد، يادداشت كرده ام كه البته وقت نيست همه ي آنها را مطرح كنم. اگر وقت بود، به شما مي گفتم كه كجا را اشتباه وصل كرديد، يا اشتباه قطع كرديد. گاهي اين اشتباه ديده مي شود و معنا خراب مي گردد؛ گاهي هم معنا خراب و ضايع نمي شود، اما آن زيبايي را ديگر ندارد. وقتي شما مي گوييد: «و قالوا اتّخذ اللَّه ولدا سبحانه»(1)، از اين عبارت، ما يك طور چيزي مي فهميم؛ اما وقتي مي گوييد: «و قالوا اتّخذاللَّه ولدا سبحانه» - با يك فاصله ي كم، نفس را مي كشيد - طور ديگري مي فهميم. اين دومي درست است. وقتي شما به شكل اول مي گوييد، مي توان اين معنا را استنباط كرد كه «سبحانه» هم مقول قول همان كساني است كه گفتند: «اتّخذ اللَّه ولدا». البته اگر وصل كرديد، غلط نيست؛ زيرا كه آن استنباط، استنباط خيلي واضحي نيست. لذا قاعدتاً در قرآن (م) يا (قف) نگذاشته اند. شما كه به اين قشنگي مي خوانيد، شما كه اين قدر خودتان را زحمت مي دهيد، براي اين كه خوب بخوانيد، چه طور مي خواهيد چيز به اين واضحي را رعايت نكنيد؟ اين، به

ميزان زيادي از زيبايي تلاوت شما خواهد كاست. اگر در جمع كساني كه قرآن را مي فهمند، بخوانيد، حتّي نه فقط قطع و وصل، بلكه لحن شما مورد دقت قرار مي گيرد. اين قرّاي خوبي كه در دنيا هستند و معاريفي كه خواص، اينها را مي پسندند و دوست مي دارند، همه اش به خاطر اين نيست كه صدايشان خوب است؛ مقدار زيادي مربوط به اين چيزهاست. بايد معناي قرآن را بدانيد مثلاً فرض كنيد، وقتي كه از قول فرعون نقل مي كند: «فقال انا ربّكم الاعلي»(2) - كه الان يكي از برادران مي خواندند - بايد شما طوري اين «انا ربّكم الاعلي» را ادا كنيد كه آن چنان نباشد كه وقتي خداي متعال مي گويد: «لمن الملك اليوم للَّه الواحد القهار»(3)، آن طوري ادا بشود. يعني «انا ربّكم الاعلي» را بايد طوري ادا كنيد كه كسي كه مي شنود، بفهمد اين حرف، حرف دروغي است و آن كسي كه گفته - يعني فرعون - دروغ گفته است. اين، ممكن است. اين، چيزي است كه در نوارهاي «شيخ مصطفي اسماعيل» شنيده مي شد. اصلاً اهميت كار شيخ مصطفي اسماعيل، در همين است. او، اين طوري مي خواند. بايد اين طوري بخوانيد. و اين نمي شود، مگر اين كه معناي قرآن را بدانيد. الان يكي از آقايان، سوره ي شريفه ي مزّمّل را مي خواندند كه انصافاً خيلي هم خوب بود. «قم اللّيل الّا قليلا. نصفه او انقص منه قليلا. او زد عليه و رتّل القران ترتيلا. انّا سنلقي عليك قولا ثقيلا»(4). اين «انّا سنلقي»، به قبليها ارتباط پيدا مي كند. آماده شو؛ «انّا سنلقي». نمي شود شما «و رتّل القران ترتيلا» را بگوييد و يك نفس بكشيد و يك خرده استراحت بكنيد، بعد بگوييد: «انّا سنلقي عليك

قولا ثقيلا». نه، در اين جا قطع بكنيد، اما آيه ي بعد را زود شروع كنيد و فاصله نيندازيد. يا فرض بفرماييد، آيات شريفه ي آخر سوره ي بقره را كه آقاي محمّدي خواندند و خيلي هم قشنگ خواندند، بعد از اين كه مي گوييد: «و قالوا سمعنا و اطعنا غفرانك ربّنا و اليك المصير»(5)، درست است كه شما قطع كرديد، اما البته در اين جا نوشته شده است كه اگر وصل بكنيد، بهتر است؛ «الوصل اولي». اما حالا گاهي قطع هم ايرادي ندارد؛ مثل اين جا كه مانعي ندارد. اين چيزهايي كه نوشتند، بعضي از موارد اشتباهاتي دارد؛ ليكن يك وقت شما مي گوييد: «اطعنا غفرانك ربّنا»، اين غلط است و معنا درست نيست؛ يك وقت هم مي گوييد: «و قالوا سمعنا و اطعنا غفرانك ربّنا، و اليك المصير». ببينيد چه قدر لحن تفاوت مي كند. نمي توانيد اين طوري بخوانيد، مگر اين كه معنا را بدانيد. خداوند ان شاءاللَّه موفقتان بدارد. راجع به اين تواشيح و همخوانيها هم - كه انصافاً برادران خيلي خيلي خوب خواندند - من نظراتي دارم كه ديگر وقت گذشت؛ ولي اگر لازم شد، بعد به برادران پيغام مي دهم كه ان شاءاللَّه مورد توجه قرار بدهند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 116 2) نازعات: 24 3) غافر: 16 4) مزّمّل: آيات 2 تا 5 5) بقره: 285

بيانات در ديدار با اعضاى حزب وحدت اسلامى افغانستان

بيانات در ديدار با اعضاي حزب وحدت اسلامي افغانستان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اتفاق دو امر عجيب و غيرقابل پيش بيني در كار افغانستان در ابتدا، خدا را سپاسگزاري مي كنيم كه توفيق عنايت كرد، يك بار ديگر شما برادران عزيز را با هم در يك مجلس و بحمداللَّه با نظرات واحد يا متقارب در امر وحدت و اتحاد، زيارت كنيم. بخصوص كه در

اين جمع ما، عده يي از برادراني هستند كه بخش مهمي از وقت و عمرشان را در جبهه هاي جهاد نظامي گذرانده اند و حامل حقايق داخل ميهن اسلامي افغانستانند. به همه ي شما برادران خوش آمد عرض مي كنيم و دعا مي كنيم كه شما و ما را در راه خود ثابت قدم بدارد و ان شاءاللَّه ما را بر تسويلات شيطاني و هواهاي نفسانيمان غالب كند. به نظر من، يكي از حوادث مهم عالم در اين دوران، قضيه ي افغانستان است. دو امر عجيب، پي درپي در كار افغانستان اتفاق افتاد كه هيچ كدام از اين دو امر، پيش بيني نمي شد و به ما نشان داد كه چه قدر تقدير الهي، گاهي دور از محاسبات عادي ما و صددرصد بر طبق سنن الهي حركت مي كند و از معتاد تفكرات ما خارج است. در اين دو حادثه يي كه اتفاق افتاد، اين مطلب ثابت شد. يكي از دو حادثه، عبارت از پيروزي شما بر سياست اشغالگر مقتدر عالم بود. يعني شما بوديد كه اشغالگر را وادار كرديد برود. اين، واقعاً يك حادثه ي عجيب بود. يك قدرت جهاني با آن عظمت، نيامده بود كه برود. روسها مگر آمده بودند وارد افغانستان بشوند كه اين همه كشته و خسارت بدهند، بعد هم بروند؟! اينها آمده بودند كه بمانند. چه عاملي آنها را وادار كرد كه بروند؟ جهاد. اگر كسي غير از اين تصور كند، قطعاً اشتباه كرده است. خيلي عوامل از لحاظ سياسي و بين المللي و اجتماعي قابل تحليلند؛ ليكن آنچه كه آن عوامل را به وجود آورد، چيزي نبود، مگر جهاد شما؛ والّا اگر شما جهاد نمي كرديد، جاي دشمن گرم بود و در آن جا مي ماند؛ چرا برود؟ ما بايد اعتراف بكنيم

كه وقتي مي خواستيم با عقلمان مسايل را ببينيم، اين را نمي ديديم. البته با ايمان و اعتقاد قاطعمان به حاكميت و سلطه ي سنن الهي و تاريخي، اين را حدس مي زديم؛ اما وقتي مي خواستيم با عقلِ سياسي قضايا را تحليل كنيم، نه. خروج روسها از افغانستان، قابل پيش بيني نبود. اين حادثه، حادثه ي بسيار عجيبي بود. حادثه ي دوم كه آن هم از لحاظ عجيب بودن، كمتر از اولي نيست، اين است كه بعد از آن كه روسها رفتند و دولت صوري افغانستان تنها ماند، تحليل همه اين بود كه با يك حمله ي مجاهدان، قضايا تمام خواهد شد و مجاهدان پيروز خواهند گرديد. حادثه ي دوم اين بود كه مجاهدان شكست خوردند و پيروز نشدند. اين عدم پيروزي، شكست بود؛ ما كه نمي توانيم خودمان را فريب بدهيم. اين مورد هم قابل پيش بيني نبود. اين هم جز با اطلاع از سنن الهي، ممكن نبود كسي پيش بيني كند. سنن الهي اين است كه اگر در خط او و براي او و با تمسك به اراده ي او حركت كرديد، پيش مي رويد؛ والّا نمي رويد. من اين آيه ي شريفه را مكرر در باب قضاياي افغانستان و ايران خوانده ام. درباره ي قضاياي افغانستان هم اين آيه صادق است: «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. و لقد صدقكم اللَّه وعده اذ تحسّونهم باذنه»(1). اول شما دشمن را بيچاره كرديد، «حتّي اذا فشلتم و تنازعتم في الامر و عصيتم من بعد ما أراكم ما تحبّون منكم من يريد الدّنيا و منكم من يريد الاخرة ثمّ صرفكم عنهم ليبتليكم»(2). خوشبختانه دنباله ي آيه مي فرمايد: «و لقد عفا عنكم»(3)؛ اين است ديگر. مسأله ي وحدت بين شما، يك امر ضروري بايد با همان نواخت اول، حركت ادامه پيدا مي كرد. وقتي

كه مجاهدان، در لحظه يي كه بايد بيش از همه، مخلصانه وارد عمل بشوند، با ديدِ سياسيِ مصلحت انديشانه و سودجويانه به قضايا نگاه كردند؛ اين گروه خواست آن گروه را پس بزند؛ آن گروه خواست فلان قِمّه را تصرف كند، كار خراب شد. حالا هم راه همان چيزي است كه در اين ده، يازده سال، بلكه اگر يك مقدار از جلوتر ببينيم، در اين پانزده، شانزده سالي كه مبارزات شما برادران افغاني با دولتهاي جائر حاكم بر افغانستان شروع شده؛ همان طور كه حركت مي كرديد، همان طور حركت كنيد؛ يعني با نيت خالص براي خدا و عملي كه در آن، هيچ اثر و نشانه يي از اهواي نفساني نباشد. اين، راه پيشرفت است. مسأله ي وحدت بين شما برادران شيعه، يك امر ضروري است؛ همچنان كه بين همه ي مسلمين و بين همه ي مجاهدان در افغانستان ضروري است؛ منتها «ما لا يدرك كلّه لايترك كلّه». اگر در راهِ يك هماهنگيِ كاملاً مخلصانه بين همه ي نيروهاي جهادي در افغانستان، موانعي وجود دارد، لااقل بين شما برادران شيعه بايستي موانع برداشته بشود و اين، قدمي براي همكاري در چارچوب وسيعتري باشد. لذا وحدت چيز ضروري يي است؛ نمي شود گفت چيز مستحسني است؛ فوق مستحسن است. نبايد هم خودمان براي اين وحدت، اين قدر شرطوشروط قايل بشويم كه تحقق پيدا نكند. وحدت، وحدت است ديگر. همكاري، يعني همكاري؛ والّا اگر همين موضوعي كه حسنش اين است كه متفقٌ عليه همه است، برايش شرطوشروط و موانع قايل شديم و هر كسي از يك طرف سر درآورد و گفت نه، فلان جهت را هم بايد رعايت كنيد؛ آن يكي هم گفت، فلان جهت هست؛ اين كه ديگر وحدت نشد! بايد بر

مباحثات فايق بياييد. منظور از وحدت، هماهنگي و يكنوايي و همصدايي است شوراي ائتلاف را هم كه ما تلاش كرديم آن روز تشكيل بشود، به همين نيت بود كه همكاري و وحدت باشد. آن روز هم بعضي از برادران، اشكال ايجاد مي كردند. خيلي از شماها در آن جلسه حضور داشتيد و خاطرتان است كه من با بعضيها اوقات تلخي كردم؛ براي خاطر اين كه ديگر وقتي قرار است كاري بر وتيره ي صحيحي انجام بگيرد، بايستي بر مباحثات فايق آمد. كار را بايد انجام بدهيد. با طول بحث و جدل و بگوومگو، مصلحت كار تفريط نشود. حالا هم كه من احساس مي كنم شما آقايان، چه آن كساني كه از داخل آمده اند، چه كساني كه در اين جا بوده اند، متفق هستيد كه شوراي ائتلاف را به يك وحدت سازماني و تشكيلاتي تبديل كنيد - حزب وحدت، معنايش اين است ديگر - من موافقم، كار خوبي است؛ مشروط بر اين كه گروه گراييها ديگر دخالت نكند. البته اين كار، يك مقدار به نصيحت حل مي شود، يك مقدار هم به نصيحت حل نمي شود و بايستي جمعي را به عنوان داور بي طرف بگذاريد كه اگر در جايي گروه گرايي مشاهده شد، با آن مقابله كند. من اين كار را تأييد مي كنم و ارتباط آن با خودم را قبول مي نمايم. جناب آقاي ابراهيمي را كه مورد اعتماد من هستند و با قضاياي افغانستان هم كاملاً آشنا شده اند، كمافي السابق به عنوان رابط مي گذارم. آن جمع شش نفري، اصلش را من قبول مي كنم. اگر افراد با انتخابات و به شكل معقول و قابل دفاعي انتخاب شده باشند، حق است و ما موافقيم. يعني شش نفر باشند كه در همه ي

امور سياسي و شرعي، قِمّه ي تشكيلات باشند و كارها به آنها مراجعه بشود. آنها هم با نماينده ي ما ارتباط مستمر و تنگاتنگي داشته باشند. البته ارتباط با بدنه هم بايد محفوظ باشد. هم وزارت خارجه، هم سپاه، هم جناب آقاي ابراهيمي، بايد ارتباط با بدنه را برقرار داشته باشند كه نبايد غافل از بدنه شد. ممكن است در آن جا حرفي، نظري و يا بحثي باشد؛ اما به نظر ما، آن جمع بالا چيز مثبتي است. ما به طور قاطع نمي گوييم اين كار را بكنيد، اما اگر شما آقايان قبول و تصديق كرديد و آن را خواستيد، ما تأييد مي كنيم؛ كار خوبي است. آنچه كه من هميشه در جلسات متعدد روي آن تأكيد كرده ام و الان هم تأكيد مي كنم، اصل قضيه - يعني وحدت - است. اگر بخواهيد جهاد كنيد، وحدت مي خواهيد. منظور ما از وحدت، هماهنگي و يكنوايي و همصدايي است، تا برادران ديگر در مقابل هم قرار نگيرند و لوله هاي تفنگ، از دشمن به دوست منصرف نشود. اگر ان شاءاللَّه اين هماهنگي باشد، خدا هم كمك خواهد كرد. «من كان للَّه كان اللَّه له»(4). اين را صادق مصدَّق گفته است و ما نمي توانيم در آن شكي داشته باشيم. براي خدا باشيم، تا خدا هم براي ما باشد. «والّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا»(5). اين حرفها، معلوم و واضح است و مطالبي بوده كه هميشه ماها مي گفتيم؛ حالا در عمل بايد تجربه بكنيم و به آن عمل نماييم. گفتن، ديگر كافي است. بدون كار جهادي، كار سياسي هيچ فايده يي ندارد علي ايّ حال، ما دعا مي كنيم و اميدواريم كه خداوند شما را تأييد كند. بدون جهاد، هيچ دشمني از صحنه

عقب نشيني نخواهد كرد، و جهاد هم جز با اتحاد و وحدت و هماهنگي، امكان پذير نيست. جهاد، عبارت از جهاد نظامي، جهاد سياسي و جهاد فرهنگي است. اين هر سه، جهاد است. هيچ كدام را شما مغفولٌ عنه نگذاريد. مبادا كساني كه در جبهه هستند و به جهاد نظامي مشغولند، كار سياسي و تعارف بين المللي را دست كم بگيرند. سرتان كلاه خواهد رفت؛ اين را بدانيد. اگر اين را دست كم بگيريد و ناديده بينگاريد، مطمئناً ضرر خواهيد كرد. فعاليت سياسي، به تنهايي و بدون پشتوانه ي نظامي، هيچ كاري از آن بر نخواهد آمد. اگر كارِ نظامي نباشد، بهترين كار سياسي هم به نتيجه يي نخواهد رسيد. كار نظامي بايد پشتوانه باشد؛ البته براي كساني كه اهل حقند. كساني كه اهل باطل و سازشند، اصلاً به كار جهادي احتياج ندارند. بروند سازش كنند و مشكلاتشان را - اگر حل شد - حل كنند. كساني كه اهل حقند، اين طور نيستند. بدون كار جهادي، كار سياسي و تحرك، هيچ فايده يي ندارد. كار سياسي، بايد پشتوانه ي جهاد نظامي داشته باشد و هر دوي اينها، بدون كار فرهنگي بي ثمر خواهد بود. كار فرهنگي، مردم را با شما نگه خواهد داشت. اكثرتان يا جمع كثيري از شما، بحمداللَّه عالم، فاضل، درس خوانده، زحمت كشيده و واردِ به مفاهيم اسلامي و قرآني هستيد. كار فرهنگي را ان شاءاللَّه دنبال كنيد. ان شاءاللَّه كه خداوند همه ي شماها را موفق و مؤيد بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) 1 و 2. آل عمران: 152 2) 3) آل عمران: 152 4) بحارالانوار، ج 79 ، ص 197 5) عنكبوت: 116

سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم(روز پانزدهم ماه مبارك رمضان و ميلاد امام حسن مجتبى (ع)

سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم(روز پانزدهم ماه مبارك رمضان

و ميلاد امام حسن مجتبي ع») بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الاطيبين الاطهرين المنتجبين سيّما بقيةاللَّه في الارضين حكم خوردن و آشاميدن و مسافرت در ماه رمضان اگر كسي در روز ماه رمضان، عمداً بخورد و بياشامد، هم روزه ي او باطل است و بايد قضاي آن را بعد از ماه رمضان بجا آورد و هم بايد كفاره بدهد. كفاره، عبارت از شصت روز روزه است كه سي ويك روز آن بايد پي درپي باشد. اگر نتواند اين مقدار روزه بگيرد، شصت مسكين - يعني بشدت فقير، يا فقير از كار افتاده - را بايد اطعام بكند. اين، در صورتي است كه عمداً بخورد و بياشامد؛ اما اگر فراموش كرد كه روزه است و از روي نسيان چيزي خورد، روزه ي او باطل نيست و چيزي هم به گردن او نمي باشد. در روز ماه رمضان، اگر پيش از ظهر از وطن يا محل اقامت سفر كرديد، روزه ي آن روز شما باطل خواهد شد. اگر پيش از ظهر سفر كرديد، اما همان پيش از ظهر هم به وطن يا به محل اقامت برگشتيد، چنانچه در حال سفر چيزي نخورده باشيد، بعد از برگشتن مي توانيد نيت روزه كنيد و آن روز را روزه باشيد. مثل اين كه شما فرضاً پيش از ظهر، از تهران حركت كنيد و به كرج برويد و بعد به تهران برگرديد؛ درحالي كه هنوز پيش از ظهر است. اگر چيزي در اين خلال نخورده و نياشاميده باشيد و ديگر مفطرات را انجام نداده باشيد، بعد از برگشتن به تهران، چنانچه نيت روزه كرديد، روزه تان درست است. البته

در حال سفر، نيت روزه نمي شود كرد. در حالي كه مي رويد و برمي گرديد، شما روزه نيستيد. روزه در سفر، حرام است. اگر چيزي هم خواستيد بخوريد، مي توانيد؛ در سفر اشكالي هم ندارد. ليكن اگر برگشتيد و چيزي نخورده بوديد، مي توانيد روزه تان را تا شب بگيريد. كساني كه روز ماه رمضان، به خاطر بيماري يا سفر و يا هر دليل ديگر، روزه نيستند، مناسب و مقتضي و شايد مستحب است كه سير غذا نخورند و شكمشان را از غذا پُر نكنند؛ مگر اين كه از لحاظ بيماري، احتياج به اين معنا باشد. بهتر اين است كه روز ماه رمضان، حتّي كساني هم كه روزه نيستند، به قدر ضرورت بخورند و بياشامند و نه بيشتر، تا حيثيت ماه رمضان، از اين جهت هم حفظ بشود. صلح امام حسن، حادثه يي سرنوشت ساز و بي نظير امروز، روز پانزدهم ماه مبارك رمضان و روز ولادت امام مجتبي عليه الصّلاة والسّلام) است. در مجلس ما، هر سال عادت بر اين جاري شده كه مثل امروزي، من راجع به امام مجتبي عليه السّلام) و غالباً راجع به مسأله ي صلح، صحبت كنم. من هم مكرر درباره ي اين مسأله، از جمله در همين جلسات، صحبت كرده ام و از ابعاد گوناگوني، اين حادثه ي عجيب و عظيم را مورد بررسي قرار داده ام. اگر ما بخواهيم امسال حرفهاي گذشته را تكرار نكنيم، خوب است كه به قدر گنجايش وقت، بُعد جديدي از اين مسأله را بررسي كنيم. دوران امام مجتبي عليه الصّلاةوالسّلام) و حادثه ي صلح آن بزرگوار با معاويه، يا آن چيزي كه به نام صلح ناميده شد، حادثه ي سرنوشت ساز و بي نظيري در كل روند انقلاب اسلاميِ صدر اول بود. ديگر ما

نظير اين حادثه را نداشتيم. توضيح كوتاهي راجع به اين جمله عرض كنم و بعد وارد اصل مطلب بشوم. انقلاب اسلام، يعني تفكر اسلام و امانتي كه خداي متعال به نام اسلام براي مردم فرستاد، در دوره ي اول، يك نهضت و يك حركت بود و در قالب يك مبارزه و يك نهضت عظيم انقلابي، خودش را نشان داد و آن در هنگامي بود كه رسول خدا(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم)، اين فكر را در مكه اعلام كردند و دشمنان تفكر توحيد و اسلام، در مقابل آن صف آرايي نمودند؛ براي اين كه نگذارند اين فكر پيش برود. پيامبر، با نيرو گرفتن از عناصر مؤمن، اين نهضت را سازماندهي كرد و يك مبارزه ي بسيار هوشمندانه و قوي و پيشرو را در مكه به وجود آورد. اين نهضت و مبارزه، سيزده سال طول كشيد. اين، دوره ي اول بود. بعد از سيزده سال، با تعليمات پيامبر، با شعارهايي كه داد، با سازماندهي يي كه كرد، با فداكاري يي كه شد، با مجموع عواملي كه وجود داشت، اين تفكر، يك حكومت و يك نظام شد و به يك نظام سياسي و نظام زندگي يك امت تبديل گرديد و آن هنگامي بود كه رسول خدا(ص) به مدينه تشريف آوردند و آن جا را پايگاه خودشان قرار دادند و حكومت اسلامي را در آن جا گستراندند و اسلام از شكل يك نهضت، به شكل يك حكومت تبديل شد. اين، دوره ي دوم بود. اين روند، در ده سالي كه نبيّ اكرم(ص) حيات داشتند و بعد از ايشان، در دوران خلفاي چهارگانه و سپس تا زمان امام مجتبي عليه الصّلاةوالسّلام) و خلافت آن بزرگوار - كه تقريباً شش ماه طول كشيد - ادامه پيدا كرد

و اسلام به شكل حكومت، ظاهر شد. همه چيز، شكل يك نظام اجتماعي را هم داشت؛ يعني حكومت و ارتش و كار سياسي و كار فرهنگي و كار قضايي و تنظيم روابط اقتصادي مردم را هم داشت و قابل بود كه گسترش پيدا كند و اگر به همان شكل پيش مي رفت، تمام روي زمين را هم مي گرفت؛ يعني اسلام نشان داد كه اين قابليت را هم دارد. اوج قدرت يك جريان مخالف در زمان امام حسن(ع) در دوران امام حسن(ع)، جريان مخالفي آن چنان رشد كرد كه توانست به صورت يك مانع ظاهر بشود. البته اين جريان مخالف، در زمان امام مجتبي ع) به وجود نيامده بود؛ سالها قبل به وجود آمده بود. اگر كسي بخواهد قدري دور از ملاحظات اعتقادي و صرفاً متكي به شواهد تاريخي حرف بزند، شايد بتواند ادعا كند كه اين جريان، حتّي در دوران اسلام به وجود نيامده بود؛ بلكه ادامه يي بود از آنچه كه در دوران نهضت پيامبر - يعني دوران مكه - وجود داشت. بعد از آن كه خلافت در زمان عثمان - كه از بني اميه بود - به دست اين قوم رسيد، ابوسفيان - كه در آن وقت، نابينا هم شده بود - با دوستانش دور هم نشسته بودند. پرسيد: چه كساني در جلسه هستند؟ پاسخ شنيد كه فلاني و فلاني و فلاني. وقتي كه خاطر جمع شد همه خودي هستند و آدم بيگانه يي در جلسه نيست، به آنها خطاب كرد و گفت: «تلقّفنّها تلقّف الكرة»(1). يعني مثل توپ، حكومت را به هم پاس بدهيد و نگذاريد از دست شما خارج بشود! اين قضيه را تواريخ سني و شيعه نقل

كرده اند. اينها مسايل اعتقادي نيست و ما اصلاً از ديدگاه اعتقادي بحث نمي كنيم؛ يعني من خوش ندارم كه مسايل را از آن ديدگاه بررسي كنم؛ بلكه فقط جنبه ي تاريخي آن را مطرح مي كنم. البته ابوسفيان در آن وقت، مسلمان بود و اسلام آورده بود؛ منتها اسلامِ بعد از فتح يا مشرف به فتح. اسلامِ دوران غربت و ضعف نبود، اسلامِ بعد از قدرتِ اسلام بود. اين جريان، در زمان امام حسن مجتبي عليه الصّلاةوالسّلام) به اوج قدرت خودش رسيد و همان جرياني بود كه به شكل معاويةبن ابي سفيان، در مقابل امام حسن مجتبي ع) ظاهر شد. اين جريان، معارضه را شروع كرد؛ راه را بر حكومت اسلامي - يعني اسلام به شكل حكومت - بريد و قطع كرد و مشكلاتي فراهم نمود؛ تا آن جايي كه عملاً مانع از پيشروي آن جريان حكومت اسلامي شد. صلح امام حسن، صددرصد منطبق بر استدلال منطقي در باب صلح امام حسن(عليه السّلام)، اين مسأله را بارها گفته ايم و در كتابها نوشته اند كه هر كس - حتّي خود اميرالمؤمنين(ع) - هم اگر به جاي امام حسن مجتبي ع) بود و در آن شرايط قرار مي گرفت، ممكن نبود كاري بكند، غير از آن كاري كه امام حسن كرد. هيچ كس نمي تواند بگويد كه امام حسن، فلان گوشه ي كارش سؤال برانگيز است. نه، كار آن بزرگوار، صددرصد بر استدلال منطقيِ غير قابل تخلف منطبق بود. در بين آل رسول خدا(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم)، پُرشورتر از همه كيست؟ شهادت آميزترين زندگي را چه كسي داشته است؟ غيرتمندترين آنها براي حفظ دين در مقابل دشمن، براي حفظ دين چه كسي بوده است؟ حسين بن علي(عليه السّلام) بوده است. آن حضرت در اين صلح، با امام حسن(ع)

شريك بودند. صلح را تنها امام حسن نكرد؛ امام حسن و امام حسين اين كار را كردند؛ منتها امام حسن(ع) جلو بود و امام حسين(ع) پشت سر او بود. امام حسين(عليه السّلام)، جزو مدافعان ايده ي صلح امام حسن(ع) بود. وقتي كه در يك مجلس خصوصي، يكي از ياران نزديك - از اين پُرشورها و پُرحماسه ها - به امام مجتبي عليه الصّلاةوالسّلام) اعتراضي كرد، امام حسين با او برخورد كردند: «فغمز الحسين في وجه حجر»(2). هيچ كس نمي تواند بگويد كه اگر امام حسين به جاي امام حسن بود، اين صلح انجام نمي گرفت. نخير، امام حسين با امام حسن بود و اين صلح انجام گرفت و اگر امام حسن(عليه السّلام) هم نبود و امام حسين(عليه السّلام) تنها بود، در آن شرايط، باز هم همين كار انجام مي گرفت و صلح مي شد. صلح، عوامل خودش را داشت و هيچ تخلف و گزيري از آن نبود. آن روز، شهادت ممكن نبود. مرحوم «شيخ راضي آل ياسين»(رضوان اللَّه تعالي عليه)، در اين كتاب «صلح الحسن» - كه من بيست سال پيش، آن را ترجمه كردم و چاپ شده است - ثابت مي كند كه اصلاً جا براي شهادت نبود. هر كشته شدني كه شهادت نيست؛ كشته شدنِ با شرايطي، شهادت است. آن شرايط، در آن جا نبود و اگر امام حسن(عليه السّلام)، در آن روز كشته مي شدند، شهيد نشده بودند. امكان نداشت كه آن روز كسي بتواند در آن شرايط، حركت مصلحت آميزي انجام بدهد كه كشته بشود و اسمش شهادت باشد و انتحار نكرده باشد. در زمان امام مجتبي تفكر انقلابيِ اسلامي، دوباره به شكل نهضت درآمد راجع به صلح، از ابعاد مختلف صحبت كرده ايم؛ اما حالا مسأله اين است كه

بعد از صلح امام حسن مجتبي عليه الصّلاةوالسّلام)، كار به شكلي هوشمندانه و زيركانه تنظيم شد كه اسلام و جريان اسلامي، وارد كانال آلوده يي كه به نام خلافت - و در معنا سلطنت - به وجود آمده بود، نشود. اين، هنر امام حسن مجتبي عليه السّلام) بود. امام حسن مجتبي كاري كرد كه جريان اصيل اسلام - كه از مكه شروع شده بود و به حكومت اسلامي و به زمان اميرالمؤمنين و زمان خود او رسيده بود - در مجراي ديگري، جريان پيدا بكند؛ منتها اگر نه به شكل حكومت - زيرا ممكن نبود - لااقل دوباره به شكل نهضت جريان پيدا كند. اين، دوره ي سوم اسلام است. اسلام، دوباره نهضت شد. اسلام ناب، اسلام اصيل، اسلام ظلم ستيز، اسلام سازش ناپذير، اسلام دور از تحريف و مبرّا از اين كه بازيچه ي دست هواها و هوسها بشود، باقي ماند؛ اما در شكل نهضت باقي ماند. يعني در زمان امام حسن(عليه الصّلاةوالسّلام)، تفكر انقلابيِ اسلامي - كه دوره يي را طي كرده بود و به قدرت و حكومت رسيده بود - دوباره برگشت و يك نهضت شد. البته در اين دوره، كار اين نهضت، به مراتب مشكلتر از دوره ي خود پيامبر بود؛ زيرا شعارها در دست كساني بود كه لباس مذهب را بر تن كرده بودند؛ درحالي كه از مذهب نبودند. مشكليِ كار ائمه ي هدي عليهم السّلام)، اين جا بود. البته من از مجموعه ي روايات و زندگي ائمه(عليهم السّلام) اين طور استنباط كرده ام كه اين بزرگواران، از روز صلح امام مجتبي عليه الصّلاةوالسّلام) تا اواخر، دايماً درصدد بوده اند كه اين نهضت را مجدداً به شكل حكومت علوي و اسلامي در بياورند و سر پا كنند. در اين زمينه،

رواياتي هم داريم. البته ممكن است بعضي ديگر، اين نكته را اين طور نبينند و طور ديگري ملاحظه بكنند؛ اما تشخيص من اين است. ائمه مي خواستند كه نهضت، مجدداً به حكومت و جريان اصيل اسلامي تبديل بشود و آن جريان اسلامي كه از آغشته شدن و آميخته شدن و آلوده شدن به آلودگيهاي هواهاي نفساني دور است، روي كار بيايد؛ ولي اين كار، كار مشكلي است. نياز جوامع اسلامي، شناسايي اصالتهاي اسلام از لابلاي حرفهاي گوناگون در دوران دوم نهضت - يعني دوران خلافت خلفاي سفياني و مرواني و عباسي - مهمترين چيزي كه مردم احتياج داشتند، اين بود كه اصالتهاي اسلام و جرقه هاي اسلام اصيل و قرآني را در لابلاي حرفهاي گوناگون و پراكنده ببينند و بشناسند و اشتباه نكنند. بي خود نيست كه اديان، اين همه روي تعقل و تدبر تكيه كرده اند. بي خود نيست كه در قرآن كريم، اين همه روي تفكر و تعقل و تدبر انسانها تكيه شده است؛ آن هم درباره ي اصليترين موضوعات دين، يعني توحيد. توحيد، فقط اين نيست كه بگوييم خدايي هست، آن هم يكي است و دو نيست. اين، صورت توحيد است. باطن توحيد، اقيانوس بيكرانه يي است كه اولياي خدا در آن غرق مي شوند. توحيد، وادي بسيار با عظمتي است؛ اما در چنين وادي با عظمتي، باز از مؤمنين و مسلمين و موحدين خواسته اند كه با تكيه به تفكر و تدبر و تعقل، پيش بروند. واقعاً هم عقل و تفكر مي تواند انسان را پيش ببرد. البته در مراحل مختلف، عقل به نور وحي و نور معرفت و آموزشهاي اولياي خدا، تجهيز و تغذيه مي شود؛ ليكن بالاخره آنچه كه پيش مي رود، عقل است.

بدون عقل، نمي شود هيچ جا رفت. ملت اسلامي، در تمام دوران چندصدساله يي كه چيزي به نام خلافت، بر او حكومت مي كرد، يعني تا قرن هفتم كه خلافت عباسي ادامه داشت (البته بعد از انقراض خلافت عباسي، باز در گوشه و كنار، چيزهايي به نام خلافت وجود داشت؛ مثل زمان مماليك در مصر و تا مدتها بعد هم در بلاد عثماني و جاهاي ديگر) آن چيزي كه مردم احتياج داشتند بفهمند، اين بوده كه عقل را قاضي كنند، تا بدانند آيا نظر اسلام و قرآن و كتاب الهي و احاديث مسلّمه راجع به اولياي امور، با واقعيت موجود تطبيق مي كند، يا نه. اين، چيز خيلي مهمي است. به نظر من، امروز هم مسلمانان همين را كم دارند. امروز، جوامع اسلامي و كساني كه گمان مي كنند در نظامهايي كه امروز در دنيا به نام اسلام وجود دارد، تعهدي دارند؛ مثل بسياري از علما و متدينان، بسياري از توده هاي مردم، مقدسان و غيرمقدسان - به آنهايي كه لااباليند و به فكر حاكميت دين نيستند و تعهدي براي خودشان قايل نمي باشند، كاري نداريم و فعلاً در اين بحث، وارد نيستند - اگر اينها فقط فكر كنند ببينند، آيا آن نظامي كه اسلام خواسته، آن مديريتي كه اسلام براي نظام اسلامي خواسته - كه اين دومي آسانتر است - با آنچه كه آنها با آن روبه رو هستند، تطبيق مي كند يا نه، برايشان مسأله روشن خواهد شد. مردم عادت داده مي شدند كه هيچ چيزي برخلاف ميل خليفه بر زبان نياورند دوران خلافت مرواني و سفياني و عباسي، دوراني بود كه ارزشهاي اسلامي از محتواي واقعي خودشان خالي شدند. صورتهايي باقي ماند؛ ولي

محتواها، به محتواهاي جاهلي و شيطاني تبديل شد. آن دستگاهي كه مي خواست انسانها را عاقل، متعبد، مؤمن، آزاد، دور از آلايشها، خاضعِ عنداللَّه و متكبر در مقابل متكبران تربيت كند و بسازد - كه بهترينش، همان دستگاه مديريت اسلامي در زمان پيامبر(ص) بود - به دستگاهي تبديل شد كه انسانها را با تدابير گوناگون، اهل دنيا و هوي و شهوات و تملق و دوري از معنويات و انسانهاي بي شخصيت و فاسق و فاسدي مي ساخت و رشد مي داد. متأسفانه، در تمام دوران خلافت اموي و عباسي، اين طور بود. در كتابهاي تاريخ، چيزهايي نوشتند كه اگر بخواهيم آنها را بگوييم، خيلي طول مي كشد. از زمان خود معاويه هم شروع شد. معاويه را معروفش كردند؛ يعني مورخان نوشتند كه او آدمي حليم و باظرفيت بوده و به مخالفانش اجازه مي داده كه در مقابلش حرف بزنند و هرچه مي خواهند، بگويند. البته در برهه يي از زمان و در اوايل كارش، شايد همين طور هم بوده است؛ ليكن در كنار اين بُعد، ابعاد ديگر شخصيت او را كمتر نوشته اند: اين كه او چه طور اشخاص و رؤسا و وجوه و رجال را وادار مي كرد كه از عقايد و ايمان خودشان دست بكشند و حتّي در راه مقابله ي با حق، تجهيز بشوند. اينها را خيليها ننوشته اند. البته باز هم در تاريخ ثبت است و همينهايي را هم كه ما الان مي دانيم، باز يك عده نوشته اند. مردماني كه در آن دستگاهها پرورش پيدا مي كردند، عادت داده مي شدند كه هيچ چيزي را برخلاف ميل و هواي خليفه، بر زبان نياورند. اين، چه جامعه يي است؟! اين، چه طور انساني است؟! اين، چه طور اراده ي الهي و اسلامي در انسانهاست كه بخواهند

مفاسد را اصلاح كنند و از بين ببرند و جامعه را جامعه يي الهي درست كنند؟ آيا چنين چيزي، ممكن است؟ «جاحظ» و يا شايد «ابوالفرج اصفهاني» نقل مي كند كه معاويه در دوران خلافتش، با اسب به مكه مي رفت. يكي از رجالِ آن روز هم در كنار او بود. معاويه سرگرم صحبت با آن شخص بود. پشت سر اينها هم عده يي مي آمدند. معاويه مفاخر اموي جاهلي خودش را نقل مي كرد كه در جاهليت، اين جا اين طوري بود، آن طوري بود، پدر من - ابوسفيان - چنين كرد، چنان كرد. بچه ها هم در مسير، بازي مي كردند و ظاهراً سنگ مي انداختند. در اين بين، سنگي به پيشاني كسي كه كنار معاويه اسب مي راند و حركت مي كرد، خورد و خون جاري شد. او چيزي نگفت و حرف معاويه را قطع نكرد و تحمل كرد. خون، روي صورت و محاسنش ريخت. معاويه همين طور كه سرگرم صحبت بود، ناگهان به طرف اين مرد برگشت و ديد خون روي صورت اوست. گفت: از پيشاني تو خون مي ريزد. آن فرد، در جواب معاويه گفت: خون؟! از صورت من؟! كو؟ كجا؟ وانمود كرد كه از بس مجذوب معاويه بوده، خوردن اين سنگ و مجروح شدن پيشاني و ريختن خون را نفهميده است! معاويه گفت: عجب، سنگ به پيشانيت خورده، ولي تو نفهميدي؟! گفت: نه، من نفهميدم. دست زد و گفت: عجب، خون؟! بعد به جان معاويه و يا به مقدسات قسم خورد كه تا وقتي تو نگفتي، شيرينيِ كلام تو نگذاشت كه بفهمم خون جاري شده است! معاويه پرسيد: سهم عطيه ات در بيت المال، چه قدر است؟ مثلاً گفت: فلان قدر. معاويه گفت: به تو ظلم كرده اند، اين

را بايد سه برابر كنند! اين، فرهنگ حاكم بر دستگاه حكومت معاويه بود. كارها در دست متملقان خلفا بود كساني كه در اين دوران، تملق رؤسا و خلفا را مي گفتند، كارها در دست آنها بود. كارها بر اساس صلاحيت و شايستگيشان واگذار نمي شد. اصولاً عرب، به اصل و نسب خيلي اهميت مي دهد. فلان كس، از كدام خانواده است؟ پدرانش، چه كساني بودند؟ اينها حتّي رعايت اصل و نسب را هم نمي كردند. «خالدبن عبداللَّه قصري» كه در زمان عبدالملك، مدتي حاكم عراق و كوفه بود و خيلي هم ظلم و سوء استفاده كرد، در كتابها نوشته اند كه آدمِ بي سروپايي بود و كسي نبود كه او را به خاطر اصل و نسبش به اين كار گماشته باشند؛ اما صرفاً چون نزديك بود، به اين سمت رسيده بود. درباره ي «خالدبن عبداللَّه قصري» نوشته اند كه كسي بود كه مي گفت، خلافت از نبوت بالاتر است: «كان يفضل الخلافة علي النّبوّة»! استدلال هم مي كرد و مي گفت: وقتي شما به مسافرت برويد، كسي را به عنوان خليفه و جانشين خودتان مي گماريد كه به كارهاي خانه و دكانتان رسيدگي كند؛ اين خليفه است. بعد كه به مسافرت رفتيد، مثلاً كاغذي هم مي فرستيد و پيغامي هم به يك نفر مي دهيد كه مي آورد؛ آن رسول است. حالا كدام بالاتر است؟! كدام به شما نزديكتر است؟! آن كس كه شما در رأس خانواده تان گذاشتيد، يا آن كس كه يك كاغذ داديد، تا براي شما بياورد؟! با اين استدلال عوامانه ي ابلهانه، مي خواست ثابت بكند كه خليفه از پيامبر بالاتر است! به چنين آدمي كه چنين ايده يي را تبليغ مي كرد، پاداش مي داد. در زمان عبدالملك و بعضي پسرهاي

او، يك نفر به نام «يوسف بن عمر ثقفي» را مدتهاي مديد بر عراق گماشتند. او سالها حاكم و والي عراق بود. اين شخص، آدم عقده ييِ بدبختي بود كه از عقده يي بودنش، چيزهايي نقل كرده اند. مرد كوچك جثه و كوچك اندامي بود كه عقده ي كوچكيِ جثه ي خودش را داشت. وقتي كه پارچه يي به خياط مي داد تا بدوزد، از خياط سؤال مي كرد كه آيا اين پارچه به اندازه ي تن من است؟ خياط به اين پارچه نگاه مي كرد و اگر مثلاً مي گفت اين پارچه براي اندام شما اندازه است و بلكه زياد هم مي آيد، فوراً پارچه را از اين خياط مي گرفت و دستور مي داد كه او را مجازات هم بكنند! خياطها اين قضيه را فهميده بودند. به همين خاطر، وقتي پارچه يي را به خياط عرضه مي كرد و مي گفت براي من بس است يا نه، خياط نگاه مي كرد و مي گفت نه، اين پارچه ظاهراً براي هيكل و جثه ي شما كم بيايد و بايد خيلي زحمت بكشيم، تا آن را مناسب تن شما در بياوريم! او هم با اين كه مي دانست خياط دروغ مي گويد، ولي خوشش مي آمد؛ اين قدر احمق بود! او همان كسي است كه زيدبن علي(عليه الصّلاةوالسّلام) را در كوفه به شهادت رساند. چنين كسي، سالها بر جان و مال و عِرض مردم مسلط بود. نه يك اصل و نسب درستي، نه يك سواد درستي، نه يك فهم درستي داشت؛ ولي چون به رأس قدرت وابسته بود، به اين سمت گماشته شده بود. اينها آفت است. اينها براي يك نظام، بزرگترين آفتهاست. حق عظيم امام مجتبي ع) بر بقاي اسلام اين جريان، همين طور ادامه پيدا كرد. در كنار اين،جريان مسلمانيِ اصيل، جريان اسلام

ارزشي، جريان اسلام قرآني - كه هيچ وقت با آن جريان حاكم، اما ضد ارزشها كنار نمي آمد - نيز ادامه پيدا كرد كه مصداق بارز آن، ائمه ي هدي عليهم الصّلاةو السّلام) و بسياري از مسلمانانِ همراه آنان بودند. به بركت امام حسن مجتبي عليه الصّلاةوالسّلام)، اين جريان ارزشي نهضت اسلامي، اسلام را حفظ كرد. اگر امام مجتبي اين صلح را انجام نمي داد، آن اسلام ارزشيِ نهضتي باقي نمي ماند و از بين مي رفت؛ چون معاويه بالاخره غلبه پيدا مي كرد. وضعيت، وضعيتي نبود كه امكان داشته باشد امام حسن مجتبي عليه السّلام) غلبه پيدا كند. همه ي عوامل، در جهت عكس غلبه ي امام مجتبي عليه السّلام) بود. معاويه غلبه پيدا مي كرد؛ چون دستگاه تبليغات در اختيار او بود. چهره ي او در اسلام، چهره يي نبود كه نتوانند موجه كنند و نشان بدهند. اگر امام حسن(ع) صلح نمي كرد، تمام اركان خاندان پيامبر(ص) را از بين مي بردند و كسي را باقي نمي گذاشتند كه حافظ نظام ارزشي اصيل اسلام باشد. همه چيز بكلي از بين مي رفت و ذكر اسلام برمي افتاد و نوبت به جريان عاشورا هم نمي رسيد. اگر بنا بود امام مجتبي عليه السّلام)، جنگ با معاويه را ادامه بدهد و به شهادت خاندان پيامبر منتهي بشود، امام حسين(ع) هم بايد در همين ماجرا كشته مي شد، اصحاب برجسته هم بايد كشته مي شدند، «حجربن عدي»ها هم بايد كشته مي شدند، همه بايد از بين مي رفتند و كسي كه بماند و بتواند از فرصتها استفاده بكند و اسلام را در شكل ارزشيِ خودش باز هم حفظ كند، ديگر باقي نمي ماند. اين، حق عظيمي است كه امام مجتبي عليه الصّلاةوالسّلام) بر بقاي اسلام دارد. اين هم يك بُعد ديگر از زندگي امام مجتبي

عليه الصّلاةوالسّلام) و صلح آن بزرگوار است كه اميدواريم خداوند به همه ي ما بصيرتي عنايت كند، تا بتوانيم اين بزرگوار را بشناسيم و نگذاريم پرده ي جهالت و غبار بدشناختي يي كه تا مدتها بر چهره ي آن بزرگوار بوده، باقي بماند. يعني حقيقت را بايد همه بفهمند و بدانند كه صلح امام مجتبي عليه الصّلاةوالسّلام)، همان قدر ارزش داشت كه شهادت برادر بزرگوارش، امام حسين(عليه الصّلاةوالسّلام) ارزش داشت. و همان قدر كه آن شهادت به اسلام خدمت كرد، آن صلح هم همان قدر يا بيشتر به اسلام خدمت كرد. نسئلك اللّهم و ندعوك باسمك العظيم الاعظم الاعزّ الاجلّ الاكرم يااللَّه يااللَّه يااللَّه پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، ما را در زمره ي تابعان و پيروان اين خاندان قرار بده. ما را قدردان اسلام و قرآن قرار بده. پروردگارا ! مروّجان و حاميان اسلام و قرآن، در هر نقطه يي از نقاط عالم كه هستند، آنها را پيروز و موفق بدار. پروردگارا ! اين نظام مقدس را كه نظامي قرآني و اسلامي است و آرزوي برآورده شده ي اولياي خدا در اين زمان است، به ظهور وليّ و حجتت(عجّل اللَّه تعالي فرجه) متصل بفرما. پروردگارا ! روح مطهر بنيانگذار اين نظام و اين دستگاه را با ارواح مطهره ي انبيا و اوليا محشور بفرما. پروردگارا ! اين ملت را كه سخت ترين امتحانها را در راه تو و براي حفظ دين تو داده اند، همواره مؤيد و منصور بدار. فضل و رحمت خودت را بر اين مردم نازل كن. دشمنان آنان را سركوب و منكوب بگردان. پروردگارا ! مشكلات آنها را يكي پس ازديگري حل بفرما. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، دلهاي ما را با يكديگر متصلتر و وابسته تر بگردان. پروردگارا

! به حق محمّد و آل محمّد، دستها و سر انگشتهاي دشمن را از ميان ما قطع كن. پروردگارا ! ما را در راه خودت، ثابت قدم بدار. قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه) را از ما راضي و خشنود بگردان. پروردگارا ! آنچه كه گفتيم و شنيدم و كرديم و انجام خواهيم داد، در راه خودت، براي خودت و مقبول درگاهت قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 9 ، ص 53 2) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 16 ، ص 15

بيانات در ديدار با اعضاى ستاد برگزارى كنفرانس جهانى اهل بيت(ع)

بيانات در ديدار با اعضاي ستاد برگزاري كنفرانس جهاني اهل بيت(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هدف اين است كه مسلمانان اختلافات مذهبي و طايفه يي را كم كنند اولاً از آقايان كه زحمت كشيدند و با اين كه ماه رمضان است، اين جلسه را تشكيل دادند - مخصوصاً از جناب آقاي مسعودي كه قاعدتاً از قم تشريف آورده اند - خيلي متشكرم؛ همچنان كه به خاطر قبول مسؤوليت در بخشهاي مختلف اين كارِ دسته جمعي تشكر مي كنم. ثانياً هدف از اين حركت بايد هميشه به طور دقيق در مقابل چشم باشد؛ والّا ممكن است خداي نكرده تصميمي بگيريم، چيزي را اضافه يا كم كنيم كه اصل هدف را خراب كند. البته اين فكر را دوستان متعددي در طول زمان با من مطرح كردند؛ بخصوص بعضي از آنان روي اين قضيه خيلي هم تأكيد مي كردند. از مدتها پيش اين معنا در ذهنم آمده بود و قصد داشتم كه آن وقتها خدمت امام هم مطرح كنم و مي دانستم كه ايشان هم اين طور كارها را مي پسندند. هدف از اين كار آن است كه با شعار وحدت مسلمين، كه شعار درست و ضروري يي

هم است و من از قديم اين اعتقاد و تفكر را داشتم و دارم و آن را يك مسأله ي استراتژيك مي دانم - يك مسأله ي تاكتيكي و مصلحتي هم نيست كه حالا بگوييم مصلحت ما ايجاب مي كند كه با مسلمين غير شيعه ارتباطات داشته باشيم - مسلمانان، بتدريج اين اختلافات مذهبي و طايفه يي را كم كنند و از بين ببرند؛ چون در خدمت دشمنان است. ما با اين انگيزه ي صحيح، مسأله ي وحدت مسلمين را در جمهوري اسلامي، يك مسأله ي اساسي قرار داده ايم. امام بارها فرمودند، ارگانهاي مختلف جمهوري اسلامي نيز بر اين اساس برنامه ريزي و طراحي و تلاش كردند و ماها هم سخنراني كرديم. وقتي كه شعار وحدت اسلامي مي دهيم، چرا شعار وحدت شيعي ندهيم؟ اين كار درست و دسته جمعي موجب شد كه ما از يك چيز واضح غفلت كنيم و آن، اين است كه شيعه را - كه در دنيا جمعيت عظيمي هستند و در امور سياسي و اجتماعي مناطقي از عالم تأثير دارند و خودشان را به جمهوري اسلامي و به ايران شيعي متصل مي دانند - بتدريج با خودمان بيگانه كنيم. يعني كساني در دنيا پيدا مي شوند كه به نام شيعه و به عنوان داعيه و مركزيت شيعه حرف بزنند و كساني از ضعاف هم به آنها توجه كنند؛ اين خسارت است. مركز شيعه اين جاست. علم شيعه، فقه شيعه، معارف شيعه، علماي شيعه، و حالا كه بحمداللَّه حكومت شيعه و اين سياست به اين عظمت و اين قدرت هم در اين جاست - يعني اغلبيت قطعي شيعه - آن وقت درعين حال افراد و يا احياناً سازمانهاي كوچكي در گوشه و كنار عالم پيدا بشوند و به نام

شيعه حرف بزنند و قبض و بسط كنند و به خيال خودشان از حقوق ضايع شده يي كه آنها ادعا مي كنند، دفاع كنند و تصور برود كه در منظر و مرئاي جمهوري اسلامي، اين حقوق ضايع مي شود. اگر چنين تصور و توهمي بشود، اصلاً خسارت بزرگي است. ما وظيفه داريم در كنار آن شعار و عمل به وحدت - كه يك برنامه و يك عمل قطعي است - شيعه را در همه جاي عالم، به عنوان يك مجموعه ي متصل و ملحق به جمهوري اسلامي جمع كنيم. وقتي كه ما شعار وحدت اسلامي مي دهيم، چرا شعار وحدت شيعي ندهيم و در داخل شيعه، به فكر ايجاد يك وحدت نباشيم؟ البته شيعه در نگاه وسيعتر، شيعه ي اثني عشري، شيعه ي زيدي و شيعه ي اسماعيلي را شامل مي شود كه اينها در دنيا هستند و مشتركات زياد و تأثيرات سياسي هم دارند؛ ولي متفرقند. البته در بين آنان، آدمهاي ناباب و بد نيز هستند؛ كمااين كه در داخل جمهوري اسلامي هم كه افراد شيعه ي دوازده امامي خاص و خالصي زندگي مي كنند، آدمهاي بدي هم وجود دارند كه با انقلاب و نظام و سياست بدند؛ اما با دشمن اسلام خوبند! چنين كساني، هرجا و هرطور باشند، از ما نيستند. آن بحث ديگري است؛ ليكن شيعه در دنيا بايد مركزيت خودش را پيدا كند. الان در هند و پاكستان و كشورهاي عربي، ميليونها شيعه وجود دارد و غالباً اقليتهايي هستند كه به آنان فشار مي آيد؛ چه آن جاهايي كه مسلمين در فشارند، چه آن جاهايي كه حتّي مسلمين در فشار نيستند، اما آنان در فشارند. بنابراين، جايي لازم است كه از آنها حمايت بكند و آن، اين جاست. ما اگر

بخواهيم اين مركزيت را تثبيت و تحكيم بكنيم، بايد با شيعه ي دنيا تعارف داشته باشيم، آنان را بشناسيم، بيايند، بروند و بدانند كه با جايي ارتباط دارند. ما از اوايل انقلاب، حتماً از اين كار غفلت داشتيم. اين كاري كه الان انجام مي گيرد، كاري است كه خيلي دير دارد انجام مي گيرد. عميقترين معارف اسلامي در ايران است پس، ما هدف جمع و اجتماع و جذب داريم؛ اما هدف دفع و پراكندنِ بيش از آنچه كه هست، نداريم. هر برنامه يي كه انجام مي گيرد، بايستي به طور كامل، يا نزديك به كامل و به شكل متكامل، اين اهداف را تضمين كند. يعني اگر ما اجتماعي درست مي كنيم، بايستي اين اجتماع موجب بشود كه جذب گردند؛ نه اين كه گروههايي از شيعه دفع بشوند، تبعيضي بشود، بي اعتنايي و تحقيري صورت گيرد و خداي نكرده تفكر و حرف ضعيفي مطرح بشود و احساس كنند كه در اين جا عمق نيست؛ درحالي كه عميقترين معارف اسلامي - نه فقط معارف شيعي - در ايران است. شايد برادران به اين نكته توجه داشته باشند، آنچه كه الان متفكران ايراني در باب مسايل اسلامي بحث كرده اند - معارف كلي اسلامي، مثل تفكرات مرحوم شهيد مطهري - به مراتب عميقتر و قويتر است از آنچه كه متفكران روشنفكر معروف دنيا، از اخوان المسلمين، سيّد قطب، رشيد رضا، عبده و ديگران مطرح كرده اند. تفكرات مرحوم طباطبايي و مرحوم مطهري - اين متفكران شيعه - در زمينه هاي اجتماعي و مباحث عمومي اسلام، عميقتر از همه است؛ مباحث تخصصي، مثل فقه و عرفان و فلسفه و اينها كه جاي خود دارد. نبايد اين گونه باشد كه ما در باب مسايل شيعه، ناگهان

بحثي را ارايه كنيم كه بحث سبك و كم مايه و رقيقي باشد؛ بحث خيلي عميقي نباشد. اين كار ممكن است به جاي جذب، موجب دفع بشود. پس، نكته ي اول اين است كه هدف از اين اجتماع بايستي دايماً مورد نظر باشد. ما مي خواهيم شيعه را براي وحدت آماده تر كنيم نكته ي دوم اين است كه هر كار مثبت، آن جنبه ي اثباتيش مورد نظر است؛ جنبه ي نفي يي آن - يعني نفي افراد و چيزهاي ديگر - اصلاً بايد در آن نيايد. مثلاً در برگزاري همين كنفرانس، هيچ نبايستي مسأله ي وحدت اسلامي كه اين همه روي آن سرمايه گذاري كرده ايم و واقعاً هم امر بسيار مهمي است و در درجه ي اول اهميت قرار دارد، نقض بشود. به اين معنا توجه بكنيد كه در سمينار، در مباحث، در شعارها، در سخنرانيهايي كه انجام خواهد گرفت و در قطعنامه ي سمينار، مرتب بايد بر روي وحدت اسلامي تكيه بشود. شايد بتوان اين را يكي از اهداف سمينار قرار داد و در جمع اعلامش كرد. ما بايد بگوييم كه مي خواهيم در اين تجمع، شيعه را كه يكي از اطراف قضيه ي وحدت است، براي وحدت آماده تر كنيم. ما در خانواده ي اسلامي، يك عضو حجيم هستيم. تأثير ما شيعيان در ايجاد وحدت، تأثير زيادي است. ما مي توانيم تأثير زيادي در همه جاي دنيا بگذاريم. اين مجموعه دور هم جمع شده اند كه درباره ي وحدت - از جمله، وحدت اسلامي - تصميم خودشان را بگيرند. در سخنرانيهاي اين سمينار، مرتب بايد خطرات تفرقه و اطماع استكباري دشمن را از ايجاد تفرقه و تقويت گرايشهاي طايفه يي تذكر بدهيم. مرتب مي خواهند گرايشهاي منفي را رواج بدهند. ما هم گرايشهاي مثبت داريم،

هم گرايشهاي منفي. گرايش مثبت اين است كه من خودم را وابسته ي به مجموعه يي مي دانم. گرايش منفي يا نافي اين است كه وابستگي خودم را به معناي لگد زدن به ديگران بدانم؛ مثل ناسيوناليسم منفي يا نافي. ما ناسيوناليسم را به معناي مثبتش قبول داريم. هر كس بايد به ميهن خودش علاقه داشته باشد. مگر مي شود كسي از ميهن خودش دور باشد؟ ناسيوناليسم به اين معنا چيز خوبي است؛ اما به اين معنا كه چون من اهل اين جا هستم، پس بايستي عليه همه ي ملتهاي ديگر توطئه كنم و بدخواه آنان باشم و عليه آنان كيد و مكر داشته باشم، اين بد است؛ يعني اثبات وابستگي من به اين جا، جزييت من از خانواده ي عمومي و جهاني را نفي كند. معمولاً اين ناسيوناليستها، وقتي كه گرايش ناسيوناليستي در يك جا خيلي قوي مي شود، اين طوري هستند. علي ايّ حال، توجه بكنيد كه اين، آن را نقض نكند؛ يعني در برنامه ها مورد توجه باشد. ...(1) سعي كنيد مايه ي علمي سمينار را بالا ببريد نكته ي آخر اين است كه اگر سمينار مايه داشت، يعني حرف حسابي در آن وجود داشت، اينهايي را كه آمده اند، بيش از هديه و پول و پذيرايي و هتل و از اين قبيل، خوشحال خواهد كرد؛ والّا اگر براي آنان هتل خيلي عالي گرفتيد و آمدند و بعد هم وقت رفتن، مقداري هدايا و كيف يادگاري و تجملات و خودكار و امثال آن به آنان داديد، مي روند و مي گويند كه هداياي زيادي دادند؛ اما سمينار، سمينار پوچي بود. آدمهاي حسابي آنها، اين گونه خواهند گفت. مثل اين كه گاهي شماها خودتان به يك جاي دنيا مي رويد و مي گوييد حرفي نداشتند؛ حرفِ مفت

بود. اين، آبروريزي است. اما اگر يك چيز پُرمغز و درست و حسابي بود، و لو كيف يادگاري و نظير آن هم به آنها نداديد، مثلاً مي گويند علمشان زياد است، اخلاقشان خوب است، ولي گدا هستند، يا به قول ايشان يك خرده كنسكند! البته من نمي خواهم كه به اسلام و به جمهوري اسلامي كنسك هم بگويند؛ اين هم مصلحت نيست. كنسك نبودن يك چيز است، ولخرج بي عقل بودن هم يك چيز ديگر است. به اين نكته هم بايد توجه بكنيد كه اين طور نشود كه بگويند پول دستشان است، اما نمي فهمند چه كار بكنند. همه كار بميزان باشد؛ منتها در كنار اين كار، بايستي كارهاي درست و حسابي دربيايد. در كنار اين كنفرانس، ما به يك مجمع تحقيقات دروس فقهي احتياج داريم من از قبل هم اين صحبت را با آقايان كرده ام كه ما بعداً به يك مجمع دروس فقهي احتياج داريم كه بايستي ان شاءاللَّه در كنار اين كنفرانس ايجاد بشود. اين كنفرانس بايد هر چند وقت يك بار تشكيل بشود؛ اما در كنار آن، بايد يك مجمع تحقيقات دروس فقهي به وجود بيايد. اين كارهايي كه بعضي از كشورهاي ديگر مي كنند، كارهايي است كه اصلاً كار ماست؛ يعني آنها ظرفيتش را ندارند. اين مباحث فقهي كه در دنيا مطرح است و بايد حل فقهي بشود، اگر بتواند از لحاظ علمي در جايي در دنيا حل بشود، آن جا ايران است. جاهاي ديگر واقعاً حل نمي شود؛ آقايان اين را بدانند. از لحاظ علمي، يعني از لحاظ فن فقاهت و توانايي قدرت استنباط از كتاب و سنت، رب النوع آن اين جا پيش ماست؛ انبارش ايران است. اگر يك وقت هم در گوشه

و كنار، آدم بااستعدادي در فلان دانشگاه ديني يا علمي فلان كشور باشد، يك مورد نمونه است؛ قدرت حل علمي مسايل را ندارند. واقعاً اگر يك فقيه خوب ما به مجمع آنها برود، از همه ي آنها سر است. اين، يك چيز واقعي است كه شايد بعضي از آقايان ندانند؛ ليكن بدانيد كه اين طور است. در اين جا علما و فقهاي ما، خيلي بالاتر از فقهاي خوب آنها هستند. آنهايي كه سواد ندارند كه هيچ؛ از با سوادهاي آنها هم خيلي بالاتر و بهترند. فرض كنيد كه شما بخواهيد يكي از فضلاي قم را با مفتي ديار مصر مقايسه كنيد. قطعاً فضلاي دست به كار فعلي قم ما، به مراتب بهتر از آن آقا هستند. نه اين كه يك ذره بهترند؛ خيلي بهترند؛ درس خوانده و فاضل و خوشفكر و قوي و اهل استنباطند. خلاصه، اين كارهاي فقهي بايد در اين جا انجام بگيرد؛ جايش تهران و قم و ايران ماست. اگر آنها مجامعي تشكيل داده اند و توانسته اند چنين كارهايي بكنند، چون زمينه خالي بوده و كسي نبوده است؛ ولي بايد ما اين كارها را انجام بدهيم. بايستي ان شاءاللَّه زمينه ي اين كار هم در اين جا فراهم بشود، و اين نمي شود، مگر اين كه اين سمينار از لحاظ علمي، سمينار موفقِ پُراستخوانِ پُرمغزي باشد. ما هميشه اصرار هم داريم كه هرچه مي توانيد، اين چيزها را كم خرجتر دربياوريد. اين، بهتر و با مصلحت واقعي مغتنمتر است. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بر كاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v از آن جا كه اين سخنراني در جمع محدودي ايراد شده و قسمتي از آن طبقه بندي شده است، لذا در حال حاضر اين قسمت حذف مي شود و در زمان مناسب، اقدام به

درج آن خواهد شد.

سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم (روز بيست وسوم ماه مبارك رمضان)

سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم (روز بيست وسوم ماه مبارك رمضان) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين احكام سفر در ماه مبارك رمضان طي مسافتي به قدر هشت فرسنگ، موجب مي شود كه نماز انسان در حال سفر، قصر بشود و روزه هم برداشته شود. البته، چه به صورت مستقيم اين سفر هشت فرسنگ طي بشود - يعني در حدود 44 يا 45 كيلومتر - و چه به صورت رفت وبرگشت هشت فرسنگ بشود؛ يعني چهار فرسنگ برويد و همان راه، يا به قدر آن راه را برگرديد. اين را همه مي دانند كه اگر در ماه مبارك رمضان، كسي سفر كرد - با شرايطي كه دارد - و اين مقدار فراسخ را رفت، روزه از او برداشته است؛ يعني طبق نظر شيعه، روزه ي در حال سفر حرام است. البته اهل سنت هم در سفر روزه را واجب نمي دانند؛ اما حرام هم نمي دانند و مي گويند، مي شود انسان در سفر روزه بگيرد. علماي شيعه معتقدند كه نه، در حال سفر روزه جايز نيست. حالا اگر اين سفر بخواهد تحقق پيدا كند، شرايطي دارد كه در رساله ها آن را مفصلاً ذكر كرده اند. يكي از شرايطي كه من امروز خواستم عرض بكنم، اين است كه انسان بايد از حد ترخص خارج گردد، تا احكام سفر مترتب بشود. فرض كنيد شما از شهري كه در آن ساكن هستيد، يا قصد اقامه ي ده روز كرده ايد، مي خواهيد روز ماه رمضان به مسافرت برويد. مادامي كه از حد ترخص خارج نشده ايد، اگر نماز خوانديد، حق نداريد

شكسته بخوانيد و حق نداريد روزه تان را بشكنيد. وقتي از حد ترخص عبور كرديد و گذشتيد، آن وقت احكام سفر، بار خواهد شد. حد ترخص هم اين است كه شما به جايي برسيد كه ديوارهاي شهر را ديگر نبينيد و شبح شهر در آن جا ديده نشود. بعضيها وقتي مي خواهند در روز ماه رمضان مسافرت كنند، مثلاً ساعت 8 صبح قصد دارند سفر بروند، چون مي دانند كه بعد از سفر، روزه ي آنها شكسته خواهد شد، از صبح كه هنوز سفر نرفتند، احكام روزه را ديگر بر خودشان مترتب نمي كنند. صبح مي نشينند صبحانه مي خورند و هنوز سفر شروع نشده، يا از حد ترخص خارج نشده، آثار سفر را بار مي كنند! اين، درست نيست. آن روزي كه شما قصد داريد مسافرت كنيد، هنوز روزه هستيد. بعد از آن كه اذان صبح گفته شد، شما صائم هستيد و تا وقتي كه سفر شروع نشده است و از حد ترخص خارج نشده ايد، حق نداريد هيچيك از مبطلات را انجام بدهيد. تكبر، مانع راه كمال انساني يكي از صفاتي كه مانع راه كمال انساني است و در قرآن، به عبارات گوناگون و در جاهاي فراوان و همچنين در روايات و فرمايشهاي ائمه (عليهم السلام)، نسبت به آن صفت پرهيز داده شده ايم و بر حذر داشته شده ايم، صفت تكبر و خودبزرگ بيني است. اين صفت، براي پيشرفت انسان در مدارج معنوي، چيز بسيار خطرناكي است. هدف نهايي از اين همه جنجالهايي كه از اول تاريخ بوده است - يعني آمدن پيامبران، مبارزات فراوان، دوصف شدن حق و باطل، جنگها، نبردها، درگيريها، صبرها بر مشكلات، تلاش عظيم اهل حق، حتّي تشكيل حكومت اسلامي و استقرار عدل اسلامي -

تكامل و كمال انسان و نزديك شدن او به خداست. همه چيز، مقدمه ي اين است؛ ولي تكبر حالتي است كه اگر در كسي وجود داشت، او دچار خودشگفتي مي شود و وقتي خودش، كارش، معلوماتش و خصوصياتِ فرديش را مورد توجه قرار مي دهد، حس اعجاب به او دست مي دهد و به نظرش بزرگ و زيبا و مطلوب مي آيد. شايد بشود گفت كه بزرگترين مانع و بدترين درد و بيماري در راه تكامل بشري، عبارت از خود را بزرگ ديدن، خود را پاك و بي غش ديدن، خود را قدرتمند و توانا ديدن و خود را برتر از ديگران مشاهده كردن است. انسان عابد هم ممكن است تكبر بورزد يكي از خصوصيات تكبر، اين است كه انسان خودش را از ديگران بزرگتر ببيند. معناي تكبر اين نيست؛ اين يكي از خصوصيات تكبر است. اين، چيز خيلي خطرناك و عجيبي است. انسان وقتي آيات قرآن را ملاحظه مي كند، مي بيند روي اين صفت - كه با اسمهاي گوناگوني هم از آن ياد شده: استعلا، علوّ، استكبار، تكبر - خيلي تكيه شده و انسان مؤمن كه در راه خدا حركت مي كند، از اين خصوصيت خيلي برحذر داشته شده است. براي كسي كه خود را مقتدر ببيند، تكبر فرق نمي كند. اين، نوعي از تكبر است. انسان خود را داراي قدرت و غنا و بي نيازي احساس كند، يا خود را داراي علم و دانش احساس كند و هر چيزي كه به او عرضه مي شود، چون به علم و دانش خود خيلي معتقد است، همه چيز را با دانش خود تطبيق بكند؛ هرچه در دايره ي علم او گنجيد، آن درست است؛ هر چيزي در

دايره ي علم او نگنجيد، آن را رد خواهد كرد! اين هم شعبه يي از تكبر و يكي از انواع خطرناك آن است. حتّي براي كساني هم كه اهل عبادت و زهد و توجه به خدا و تلاش معنوي هستند، تكبر در كار و رشته ي خودشان وجود دارد. همان عُجبي كه انسانِ عابد و زاهد، به عبادت خود پيدا مي كند، يكي از شعب تكبر است؛ خود را بزرگ ديدن، خود را پاك ديدن، خود را برتر از ديگران ديدن. شب قدر را كسي به دعا و مناجات و گريه و توجه به خدا و نماز و استغفار و امثال اينها بگذراند، بعد فرداي آن روز، وقتي كه در بين جمع مي آيد و مردم را در خيابانها مشغول كار خودشان مي بيند، در دل خود بگويد: اي بيچاره ها! شما ديشب در چه حالي بوديد، ما چه حالي داشتيم؛ شما غافل بوديد! يعني خود را از ديگران بالاتر حساب كند و اين چنين بپندارد. هركدام از اينها باشد، براي پيشرفت تكاملي انسان، سم قاتل است. امثال ما افراد معمولي، دچار تكبرهاي عاميانه هستيم. آن كساني كه در درجات معنوي سير مي كنند و مقامات بالاتري را مي بينند، آنها هم در هر رتبه و شأني كه باشند، ممكن است دچار تكبر و اعجاب به نفس و خودبزرگ بيني بشوند، كه براي آنها خطر عظيمي است. اين، براي هر كسي در هر مرتبه يي، خطر است. قدم اول، شكستن خويشتن و خود را فقير مطلق ديدن است قدم اول در راه خدا، شكستن خويشتن و خود را فقير و تهيدستِ مطلق ديدن است. يعني انسان در عين قدرت و ثروت و علم و برخورداري از

مزايا و محاسن و خصوصيات مثبت و در اوج دارايي و توانايي، واقعاً - نه به صورت تعارف - خود را در مقابل خدا، نيازمند و تهيدست و محتاج و كوچك و حقير ببيند. اين، آن روحيه ي كمال انساني است كه البته بايد با تمرين به اين جاها رسيد. شنيدم مرحوم حاج ميرزا جواد آقاي تبريزي معروف - كه از بزرگان اوليا و عرفا و مردان صاحبدلِ زمان خودش بوده است - اوايلي كه براي تحصيل وارد نجف شد، با اين كه طلبه بود، ولي به شيوه ي اعيان و اشراف حركت مي كرد. نوكري دنبال سرش بود و پوستيني قيمتي روي دوشش مي انداخت و لباسهاي فاخري مي پوشيد؛ چون از خانواده ي اعيان و اشراف بود و پدرش در تبريز ملك التجار بوده يا از خانواده ي ملك التجار بودند. ايشان، طلبه و اهل فضل و اهل معنا بود و بعد از آن كه توفيق شامل حال اين جوان صالح و مؤمن شد، به درِ خانه ي عارف معروف آن روزگار، استاد علم اخلاق و معرفت و توحيد، مرحوم آخوند ملاحسينقلي همداني - كه در زمان خودش در نجف، مرجع و ملجأ و قبله ي اهل معنا و اهل دل بوده است و حتّي بزرگان مي رفتند در محضر ايشان مي نشستند و استفاده مي كردند - راهنمايي شد. روز اولي كه مرحوم حاج ميرزا جوادآقا، با آن هيأتِ يك طلبه ي اعيان و اشراف متعين، به درس آخوند ملاحسينقلي همداني مي رود، وقتي كه مي خواهد وارد مجلس درس بشود، آخوند ملاحسينقلي همداني، از آن جا صدا مي زند كه همان جا - يعني همان دمِ در، روي كفشها - بنشين. حاج ميرزا جواد آقا هم همان جا مي نشيند. البته به او برمي خورد و احساس اهانت

مي كند؛ اما خودِ اين و تحمل اين تربيت و رياضت الهي، او را پيش مي برد. جلسات درس را ادامه مي دهد. استاد را - آن چنان كه حق آن استاد بوده - گرامي مي دارد و به مجلس درس او مي رود. يك روز در مجلس درس، او كه در اواخر مجلس هم نشسته بود، بعد كه درس تمام مي شود، مرحوم آخوند ملاحسينقلي همداني، به حاج ميرزا جوادآقا رو مي كند و مي گويد: برو اين قليان را براي من چاق كن و بياور! بلند مي شود، قليان را بيرون مي برد؛ اما چه طور چنين كاري بكند؟! اعيان، اعيان زاده، جلوي جمعيت، با آن لباسهاي فاخر! ببينيد، انسانهاي صالح و بزرگ را اين طور تربيت مي كردند. قليان را مي برد، به نوكرش كه بيرون در ايستاده بود، مي دهد و مي گويد: اين قليان را چاق كن و بياور. او مي رود قليان را درست مي كند و مي آورد به ميرزا جوادآقا مي دهد و ايشان قليان را وارد مجلس مي كند. البته اين هم كه قليان را به دست بگيرد و داخل مجلس بياورد، كار مهم و سنگيني بوده است؛ اما مرحوم آخوند ملاحسينقلي مي گويد كه خواستم خودت قليان را درست كني، نه اين كه بدهي نوكرت درست كند. اين، شكستن آن منِ متعرض ِ فضولِ موجب شركِ انساني در وجود انسان است. اين، آن منيت و خودبزرگ بيني و خودشگفتي و براي خود ارزش و مقامي در مقابل حق قايل شدن را از بين مي برد و او را وارد جاده يي مي كند و به مدارج كمالي مي رساند كه مرحوم ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي به آن مقامات رسيد. او در زمان حيات خود، قبله ي اهل معنا بود و امروز قبر آن بزرگوار، محل توجه اهل

باطن و اهل معناست. بنابراين، قدم اول، شكستن منِ دروني هر انساني است كه اگر انسان، دايم او را با توجه و تذكر و موعظه و رياضت - همين طور رياضتها - پَست و زبون و حقير نكند، در وجود او رشد خواهد كرد و فرعوني خواهد شد. همه ي مفاسد عالم، زير سر منيتهاي افراد بشر است همه ي مفاسد عالم، زير سر منيتهاي افراد بشر است. همه ي ظلمها، همه ي تبعيضها، همه ي جنگها و خونريزيها، همه ي قتلهاي نابه حقي كه در دنيا اتفاق مي افتد، همه ي كارهايي كه زندگي را بر بشر تلخ مي كند و انسان را از سعادت خود دور مي نمايد، زير سر اين منيت و فرعون دروني يي است كه در باطن من و شماست. اگر او را مهار نكنيم و اين اسب سركش را كه در وجود ماست، دهنه نزنيم، بسيار خطرناك خواهد بود. نه فقط براي خود انسان خطرناك است، بلكه به قدر شأن و تأثير و شعاع وجودي هر كسي، براي دنياي خارج از وجود و باطن خود او، خطرناك است. اين منيت كه خود انسان را به خاك سياه مي نشاند، به هر اندازه يي كه يك انسان قدرت دارد در دنياي خارج و واقعي تأثير بگذارد، به همان اندازه فساد ايجاد خواهد كرد. به همين خاطر است كه در قرآن مي فرمايد: «أ ليس في جهنّم مثوي للمتكبّرين»(1): جهنم جايگاه متكبران است. گناهها، فسادها و بدبختيها، از تكبر ناشي مي شود. كبرِ انسانهاست كه دنيايي را در باطن خود آنها و همچنين در فضاي محيطِ به آنها به وجود مي آورد كه در آن دنيا، شيطان مسلط و همه كاره است. داستان سليمان، ماجرايي خيلي عجيب در اين سوره ي

مباركه ي نمل، من تأمل مي كردم. ماجراي سليمان پيامبر(علي نبيّناوعليه السّلام) كه در اين سوره، مقداري از آن ذكر شده، خيلي عجيب است. تقريباً همه ي قضايا، دور همين محور دور مي زند. سوره، با ماجراي موسي شروع مي شود و به فرعون - كه علوّ و استكبار فرعوني را ذكر مي كند - منتهي مي شود. يعني اين كه يك انسان، به قدرت و عزت ظاهري خود، آن قدر ببالد كه دنيايي از او به وجود بيايد كه از فرعون به وجود آمد. بلافاصله وارد قضاياي سليمان و داود مي شود: «و لقد اتينا داود و سليمان علما»(2). خداي متعال، علم و مُلك و قدرت را به اينها داد؛ تا جايي كه سليمان به مردمي كه در اطرافش بودند، خطاب كرد و گفت: «و اوتينا من كلّ شي ء»(3). همه ي امكاناتي كه براي يك قدرت يگانه لازم است، خداي متعال به سليمان عطا كرده بود. مُلك سليماني، حكومت سليماني، محصول تلاش چندصد ساله ي بني اسرائيل است؛ يعني حق، همان حقي كه موسي آن را بر فرعون عرضه كرد. آن كلمه ي توحيدي كه در بني اسرائيل، ساليان درازي تعقيب شد، مظهر حكومت اين حق و كلمه ي توحيد، حكومت داود است و بعد از او، حكومت سليمانِ پيامبر كه حكومت عجيبي است. سليمان با آن قدرت، در مقابل خدا خاضع بود تمام داستان سليمان، از اول تا آخر - تقريباً آن مقداري كه خداي متعال در اين سوره ذكر مي كند - پيرامون اين نكته است كه اين انسان مقتدرِ عظيم الشأني كه نه فقط كليدهاي قدرت مادّي و معمولي و عادي، بلكه كليدهاي قدرت معنوي و همچنين كليدهاي قدرت غيرمعتاد و غيرمعمولي، در اختيار او بوده و يك قدرت بي نظير داشته كه

هيچ كسي قبل از سليمان و بعد از سليمان، به چنين حكومت و قدرتي نرسيده؛ در اوج اين قدرت، اين انسان در مقابل پروردگار عالم، خاضع و خاشع است: «نعم العبد انّه اوّاب»(4). در آيات متعددي از قرآن - چه در سوره ي نمل، چه در سوره ي سبا، چه در سوره ي صاد، چه در سوره ي بقره - پروردگار عالم، از سليمان اسم آورده و او را به عنوان «اوّاب» و بنده يي كه براي خدا تواضع مي كند و به خدا برمي گردد و همه ي امور خود را به خدا محول مي نمايد، توصيف مي كند. در اين بخش از داستان سليمان هم كه در سوره ي نمل آمده، همين طور است. اول، از داستان مورچه ها شروع مي كند: «حتّي اذا اتوا علي واد النّمل قالت نملة يا ايّها النّمل ادخلوا مساكنكم لايحطمنّكم سليمان و جنوده»(5). سخن مورچه يي به مورچه هاست كه مي گويد: «و هم لا يشعرون»(6). يعني سپاهيان سليمان، در حالي كه آنها نمي دانند و نمي فهمند و توجه ندارند، شما را لگد نكنند. سليمان پيامبر، اين سخنان را مي فهمد. اين، قدرت الهي است. حالا اين پيامبر، چگونه امواجي را كه از مورچه ها ساطع مي شود و وسيله ي ارتباط يك مورچه با مورچه هاي ديگر است و براي انسان، غيرقابل فهم و درك است، درك مي كند؟ اين، جزو قدرتهاي الهي است كه «علّمنا منطق الطّير»(7). سليمان پيامبر، سخن گفتن پرندگان را مي فهمد و خصوصيات سخنان پرندگان را درك مي كند. اينها چيزهايي است كه هرچه علم پيشتر مي رود و خصوصياتي از پرندگان و جانوران و گياهان را براي ما روشن مي كند، بيشتر قابل فهم و قابل قبول مي شود. يك روز بود كه هركدام از اين حرفها مطرح مي شد، ذهن

مادّي مردم و حتّي علما، آن را رد مي كرد. تقريباً در حدود صد سال پيش، مفسران و روشنفكراني با تفكرات صددرصد مادّي و نفي معنويت، در هند و مصر بودند كه با افكار قرن نوزدهمي اروپا، مأنوس و آشنا بودند. اينها هر چيزي از اين قبيل را ديدند، به معناي ديگري حمل كردند؛ درحالي كه هيچ احتياجي به اين نيست. پيشرفت دانش براي ما، چيزهاي زيادي از اين قبيل را ثابت كرده كه مي شود فهميد. ادعا كرده اند كه آنها را هم فهميده اند و قابل درك است! علي ايّ حال، قرآنِ ناطقِ صريح، جاي شبهه يي ندارد و ما آن را قبول داريم و اين معنا، براي ما قابل فهم است. بعد از آن كه آن قدرت عظيم، سخن مورچه را مي شنود، «فتبسّم ضاحكا من قولها»(8): از سخن مورچه تبسم مي كند! اين، يك چيز خيلي شيرين و سمبليك است. مورچه، مظهر ضعف و خُردي و حقارت است و سليمان، مظهر قدرت انساني و مظهر عظمت است. از اين عظمت، بيشتر نمي شود. در مقابل سخن طعن آميزِ حقيرترين موجودات، خشمناك نمي شود و درصدد مقابله و انتقام برنمي آيد. اين، روحيه ي خيلي عجيبي است. البته در پيامبر، چنين روحيه هايي قابل تصور است؛ اما براي انسانهاي معمولي، اين مقدار حلم و ظرفيت روحي ميسور نيست. نكته يي در همين داستانهاي مربوط به سليمانِ پيامبر هست كه در قرآن كريم، روي آن تكيه شده و قابل توجه است. آن نكته هم در همين روال مي باشد. عرض كردم كه اين بخش مربوط به سليمان در اين سوره، كأنّه همه اش در اطراف همين قضيه است؛ يعني نشان دادن اين كه انسانهاي قدرتمند، چگونه ممكن است در مقابل خداي متعال خاضع و

خاشع بشوند، خودشان را نبينند، حيثيت و منيت خود را به حساب نياورند، در مقابل خدا هيچ باشند و چگونه اين، مايه ي كمال انساني است. سعي شده، اين نشان داده بشود. عظمت سليماني، غرور بلقيس را شكست وقتي سليمان اطلاع پيدا كرد كه حكومت ملكه ي سبا - بلقيس - وجود دارد، پيغام فرستاد كه «الّا تعلوا علي و اتوني مسلمين»(9). يعني اين قدرت فايقه ي الهي، همه ي قدرتهاي فرعوني و شخصي و شيطاني را از بين مي برد و همه را در مقابل خداي متعال تسليم مي كند. شهر سبا، حدوداً محلي در يمن يا نزديك شمال آفريقا بوده كه البته محل دقيق آن، مورد اختلاف است. سليمان به بلقيس پيغام مي دهد كه بايستي در مقابل قدرت سليماني تسليم بشويد. بلقيس، هديه يي به خدمت سليمان مي فرستد؛ ولي سليمان هديه ي آنها را رد مي كند. نشان مي دهد كه مسأله، مسأله ي مبادلات مالي و معامله نيست؛ مسأله ي ايمان و تسليم در مقابل خداست. وقتي بلقيس وارد منطقه ي قدرت سليمان و مشرف به قصر او مي شود، سليمان دستور مي دهد كه يك قصر و ايوان و محل مُعْظمي از جنس شيشه درست كنند؛ چون قدرت مافوق عادت در اختيار سليمان بود: «يعلمون له ما يشاء من محاريب و تماثيل»(10). قصر يا ايوان با عظمتي از جنس شيشه درست كردند. وقتي كه بلقيس خواست وارد آن محوطه بشود، از شفافيت اين شيشه ها، خيال كرد اينها آب است. و چون ناچار بود كه وارد بشود - گفته بودند بايد وارد بشوي - لباسش را بلند كرد كه به آب تر نشود. وقتي لباسش را بلند كرد، سليمان به او فرمود: «انّه صرح ممرّد من قوارير»(11):

اينها آب نيست، شيشه است. برو، نمي خواهد لباست را بلند كني! در اين جا، اين عظمت سليماني - كه علم و قدرت و عزت و ثروت و همه چيز را جمع كرده بود و در اختيارش قرار داده بود - ناگهان غرور بلقيس را شكست و آن مانع اصلي براي اسلام و مسلمان شدن و ايمان آوردنِ او را از سر راه برداشت. به هرحال، او هم پادشاه و فرد قدرتمندي بود. وقتي قدرتمندان در مقابل يكديگر قرار مي گيرند، بيشتر تكبر مي ورزند و روح كبرآلود و آن نفس سركش خودشان را بيشتر ميدان و پرورش مي دهند؛ معارضه است ديگر. در مقام معارضه، خصوصيت فرعوني انسان، بيشتر ظاهر مي شود. با اين وضعيت، ممكن نبود كه بلقيس ايمان بياورد. اگر ايمان هم مي آورد، ايمان ظاهري و ايمان از روي ترس بود. چرا؟ چون حالت سلطنت و قدرت و جبروت، در باطنش اجازه نمي داد كه او ايمان بياورد. وقتي در مقابل اين عظمت قرار گرفت - عظمتي كه در كمال قدرت و پيچيدگي، در يك انسان جمع شده است؛ اما در عين حال، اين انسان خودش را بنده ي خدا مي داند - ناگهان آن شيشه ي عجب و غرور درون بلقيس شكسته شد؛ «قالت ربّ انّي ظلمت نفسي»(12). بعد از آن كه اين آيت عظيم را ديد، اين جا بود كه بلقيس، زبان به مناجات پروردگار باز كرد و گفت: پروردگارا ! من به خودم ظلم كردم. «واسلمت مع سليمان»(13). از روي دل، اسلام آورد؛ يعني آن مانع برطرف شد. غنا و بي نيازي، مايه ي طغيان انسان در اين جا هم خداي متعال نشان مي دهد كه يك انسان، مادامي كه اسير طلسم كبر و كبريايي و

جبروت دروني خودش است، ممكن نيست ايمان بياورد. وقتي اين طلسم شكست، ايمان آوردنِ او هم آسان مي شود. اين، آن درس بزرگ قرآني و اسلامي است. تمام مشكلاتي كه در دنيا پيدا شده، به خاطر همين كبرياييها پيدا شده است. افرادي كه امروز در دنيا داراي قدرت هستند - قدرتهاي بزرگ پوشالي، قدرتهايي كه هيچ چيز نيست - امروز قدرتمندند؛ اما فردا به خاك سياه نشسته اند. امروز يك سلطان است؛ اما دو روز بعد، يك هفته ي بعد، موجود عاجز و ناتواني است كه قدرت دفاع از جان خودش را هم ندارد! چه قدر تاريخ از اين قضايا پُر است. اين، چه قدرتي است؟ اين، چه جبروتي است كه انسان به آن بنازد و ببالد؟ غنيهايي كه به غناي خودشان متكي هستند، غافل از آنند كه اين، غنا و بي نيازي نيست. اين، همان حالتي است كه در سوره ي شريفه ي «علق» مي فرمايد: «انّ الانسان ليطغي. ان راه استغني»(14). وقتي انسان طغيان مي كند كه خود را غني ببيند، غني بيابد و بي نياز احساس كند. مايه ي طغيان، اين است. اي بسا كساني كه پول زياد و ثروت و امكاناتي دارند، اما خودشان را بي نياز احساس نمي كنند و تكيه يي به اين ثروت ندارند و خودشان را وابسته ي به خدا مي دانند. اين آدم، طغيان نخواهد كرد. سليمانِ پيامبر - كه همه ي ثروت دنيا در اختيار او بود - مظهر كامل چنين چيزي است. حكومتهاي الهي در طول تاريخ و هركدام از پيامبران و اوليا كه به حكومت رسيدند، همين طور بوده اند. ثروتها و امكانات جامعه در اختيار آنها بوده، ولي خود را از آن جدا مي كرده اند؛ مثل اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) كه ثروت شخصي هم داشت

و دايماً تحصيل مي كرد و صدقه مي داد. ثروتهاي جامعه و بيت المال هم در اختيار او بود، هرچه كه مي خواست، مي توانست مصرف بكند؛ اما از اين غنا و ثروت، خودش را جدا مي كرد. آن چيزي كه براي انسان خطرناك است، همين احساس استغنا و بي نيازي و قدرت و اتكا به دانايي خويشتن است. قرآن كريم، داستان قارون را نقل مي كند و مي گويد، وقتي كه به او نصيحت مي كردند، او در جواب مي گفت: «انّما اوتيته علي علم»(15): من از روي علم و دانش، اين ثروت را به دست آوردم و متعلق به خودم است. اين غرور، فخر، تكبر، تكيه به آنچه كه در انسان هست و چيز كم و ناچيزي است و انسان آن را چيزي مي انگارد و خيال مي كند زياد است، بزرگترين بليه هاست. همه سعي كنند تواضع را در خودشان به وجود آورند در جمهوري اسلامي، همه ي قشرها، چه كساني كه مسؤوليتي در نظام جمهوري اسلامي دارند - كه البته نسبت به اينها، تكليف سنگينتر و فوريتر و واجبتر است - چه مردم معمولي جامعه كه سمت و منصب و شغل و اعتباري ظاهري را يدك نمي كشند، اگر سعي كنند همين يك خصوصيت را - تواضع، زدودن روح تكبر و استعلا و علو، كه موجب طغيان است - در خودشان به وجود آورند، بسياري از مشكلات حل خواهد شد و جامعه، جامعه ي حقيقتاً اسلامي خواهد شد. بايد اين كارها را بكنيم؛ منتظر چه هستيم؟ آن احساس و وسوسه يي كه درون من و شما وجود داشته باشد، دايم به ما بگويد كه ما از ديگران بالاتريم، حرف ما از حرف ديگران قابل قبولتر است، شأن ما از شأن

ديگران بيشتر است؛ اين، موجب فساد و اختلاف و گسستن همه چيز در نظام اسلامي است؛ اين را بايد از بين برد. اگر ما اين صفت شيطاني را در وجود خودمان و در صحن جامعه از بين برديم، برادري و همكاري به وجود خواهد آمد و روزبه روز، وحدت بهتر و بيشتري ايجاد خواهد شد و جامعه، التيام الهي و اسلامي خودش را به دست خواهد آورد. اميرالمؤمنين(صلواةاللَّه وسلامه عليه) در كتاب شريف نهج البلاغه، درباره ي صفت تكبر و در مقام علاج و زدودن آن، مطالب عجيبي بيان فرمودند و كلمات دُررباري از آن بزرگوار نقل شده و زندگي آن حضرت هم، مظهر همين عبوديت براي خدا و در راه خدا بود. شايد بشود نقطه ي مقابل آن كبر و علوّ و استعلا در وجود انسان را، عبوديت و بندگي و خضوع محض در مقابل خدا دانست، كه پذيرفتن احكام الهي و تسليم در مقابل خدا را به همراه دارد. اين، خصوصيت اولياي الهي است و وجود مقدس اميرالمؤمنين(عليه الصّلاة والسّلام) بيشتر از همه كس، به اين خصوصيت آراسته بود. وجود آن بزرگوار، از اول زندگي و از اول مبارزاتِ در راه اسلام، تا زماني كه پيامبر خدا(ص) در جامعه حضور داشتند و همچنين بعد از رحلت پيامبر، تا وقتي كه حكومت و خلافت در اختيار آن بزرگوار قرار گرفت و همچنين در دوران خلافت و حكومت آن بزرگوار، در عين مبارزه ي با طاغوتها و متكبران و مستكبران صحنه ي سياست، با آن روحيه ي استكباري كه در درون انسانها هست، نيز مبارزه مي كرد. عمل شخصي او، اين طور بود. در وجود خود آن بزرگوار، خضوع و خشوع و تواضع در مقابل پروردگار، يك

چيز عجيب و استثنايي بود و در ديگران هم اين حالت را ايجاد مي كرد. اميدواريم كه خداي متعال، به بركت آيات كريمه ي قرآن و كلمات مولاي متقيان (عليه الصّلاةوالسّلام) در اين روزهايي كه متعلق به آن بزرگوار است، همه ي ما را توفيق بدهد كه بتوانيم در راه عبوديت الهي قدم برداريم و خودمان را بندگان شايسته ي خدا كنيم. نسئلك اللّهم و ندعوك باسمك العظيم الاعظم الاعزّ الاجلّ الاكرم يا اللَّه يا اللَّه يا اللَّه اللّهم يا حميد بحقّ محمّد و يا عالي بحقّ علي و يا فاطر بحقّ فاطمه و يا محسن بحقّ الحسن و يا قديم الاحسان بحقّ الحسين پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، توفيق تربيت شدن براي عبوديت خودت را به همه ي ما عنايت كن. پروردگارا ! بت دروني ما را بشكن. پروردگارا ! نفس سركش ما را حقيقتاً بنده ي خود قرار بده؛ فضل و رحمت خودت را بر ما نازل كن. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد تو را سوگند مي دهيم، ما را پيروان واقعي محمّد و آل محمّد قرار بده. پروردگارا ! صفات رذيله و ناپسندي كه ما را از تو دور مي كند و ما را محجوب مي كند و راه كمال را به روي ما مي بندد، در ما ريشه كن بفرما. پروردگارا ! ما را عامل به آنچه مي گوييم و آنچه مي دانيم، قرار بده. پروردگارا ! به حق محمّد و آل محمّد تو را سوگند مي دهيم، فضل و رحمت خاص خودت را در اين ايام متبرك و در اين ماه مبارك رمضان، بر ملت مسلمانِ مخلص ما نازل بفرما؛ آنها را بر دشمنانشان پيروز كن؛ دشمنان آنها را مخذول و منكوب

بفرما. پروردگارا ! به حقّ محمّد و آل محمّد، روح مطهر امام عزيز و بزرگوار ما را با ارواح طيبه ي محمّد و آل محمّد محشور بفرما. پروردگار ! مقامات او را در نزد خود، روزبه روز بالاتر و بهتر بگردان. پروردگارا ! به حق محمّد و آل محمّد، از اين ملت، از اين اجتماعات، از طرف يكايك ما، فضل و رحمت و هديه يي به روح آن بزرگوار نازل بفرما. پروردگارا ! به حق محمّد و آل محمّد، شهداي گرانقدر ما را با شهداي صدر اسلام محشور كن؛ خانواده هاي شهدا را مشمول رحمت و بركات و فضل خود قرار بده. پروردگارا ! به حق محمّد و آل محمّد تو را سوگند مي دهيم، خيرات و بركات خودت را بر جامعه ي ما نازل كن؛ مشكلات را برطرف كن؛ دستهاي آشكار و پنهان دشمن را قطع نما؛ ما را با يكديگر مهربانتر و نزديكتر بگردان و به طور كامل، عامل به احكام خود قرار بده. پروردگارا ! قرآن كريم و عزيز را در جامعه ي ما به طور كامل تحقق ببخش؛ اخلاق ما را اخلاق قرآني قرار بده. پروردگارا ! اموات ما را بيامرز؛ پدر و مادر ما را بيامرز. پروردگارا ! ما را بيامرز؛ ما را مشمول رحمت و مغفرت خود قرار بده. پروردگارا ! اگر در ايام گذشته ي اين ماه، ما را مشمول مغفرت و آمرزش خود نكرده يي، در باقيمانده ي اين ماه، ما را مشمول مغفرت و آمرزش خود بفرما. پروردگارا ! به حق محمّد و آل محمّد، قلب مقدس وليّ عصر را از ما راضي و خشنود بگردان؛ ما را مشمول دعا و رضاي آن بزرگوار بفرما؛ ما را از ياران

آن بزرگوار - در حضور و در غيبتش - قرار بده. پروردگارا ! توفيق شهادت در راه خودت را به ما عنايت كن. رحم اللَّه من قرأ الفاتحة

--------------------------------------------------------------------------------

1) زمر: 60 2) نمل: 15 3) نمل: 16 4) ص: 30 5) 2 و 3نمل: 18 6) 7) نمل: 16 8) نمل: 19 9) نمل: 31 10) سبأ: 13 11) نمل: 44 12) 1 و 2. نمل: 44 13) 14) علق: 6 و 7 15) قصص: 78

بيانات در ديدار با شعراى سازمان تبليغات اسلامى

بيانات در ديدار با شعراي سازمان تبليغات اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هنوز مشخصه ي شعر انقلاب به دست نيامده است خيلي لطف فرموديد كه تشريف آورديد. مدتها بود كه آقايان را زيارت نكرده بوديم. از اين كه اين قرار را با آقايان داريم، واقعاً ممنون هستيم؛ مخصوصاً از جناب آقاي اوستا كه كسالت هم داشتند، ولي تشريف آوردند. ايشان سالهاي متمادي است كه به ما لطف دارند و همواره از اشعارشان بهره مند مي شويم؛ بقيه ي آقايان هم همين طورند. شعرهايي كه در اين محفل خوانده مي شود، چنانچه اظهار محبتي به بنده باشد، من را در محذور مي گذارد؛ از اين جهت كه مي خواهم به زيبايي شعر عكس العمل نشان بدهم، منتها نمي توانم. شعري باشد كه آدم بتواند احسنت و آفريني بگويد.(1) من به مناسبت شعر آقاي عزيزي، اين جمله را عرض مي كنم كه در جمع شعراي امروز - چه آقاياني كه اين جا تشريف دارند، چه بعضي ديگر كه نيستند - جوهرهاي خيلي ممتازي مشاهده مي شود. آقايان اساتيد و قديميها كه به جاي خود، اما اين جوانان شاعر هم انصافاً جوهر ممتازي دارند. اين برهه ي از زمان، هنوز شعر خودش را ارايه نكرده است و هنوز ما حقيقتاً

شعر اين دوره را نمي شناسيم و قادر نيستم كه حد و مرزي براي آن تعيين كنيم؛ در حالي كه مي شود دوره هاي مختلف - فرضاً دوره ي صفويه تا انقلاب اسلامي - را در نظر گرفت و مشخصات هر دوره را تعيين كرد. همين طور هم كه جلوتر برويد، تكه تكه مي شود و مي توان مشخصات و مميزات شعر هر دوره را واقعاً مشخص كرد. همين الان كه آدم بنشيند، مي تواند بگويد كه مشخصه هاي اين شعر چيست. به نظر من، هنوز مشخصه ي شعر انقلاب به دست نيامده است. شايد عللي هم دارد كه تحليل آن نيز به عهده ي شما آقايان است. يعني افرادي كه اهل تحقيق و مطالعه ي در شعرند، بايستي اين را روشن كنند. بايد ببينيد كه امروز چه چيزي از شما توقع مي رود آنچه كه امروز مشاهده مي شود، استعدادهاي خوب و گاهي يك پروازهاي بلند است. انسان مي بيند كه اين شعرها، مضامين بسيار ممتازي دارند؛ چه مضامين انقلابي و اجتماعي، و چه مضامين ديني و اسلامي و عرفاني؛ مثل مضموني كه در شعر آقاي عزيزي بود. آن چيزي كه من الان به صورت يك انتظار احساس مي كنم كه واقعاً براي شعردوستها و شاعردوستهاي اين روزگار وجود دارد، اين است. من، هم شعر را دوست دارم، هم شعرا را. يعني هركسي كه شعر خوب مي گويد و شاعر است، واقعاً من بي اختيار احساس محبت قلبي نسبت به او مي كنم. مي خواهم عرض بكنم كه من قدر اين نعمت را در وجود شماها مي دانم. طبيعتاً به همين نسبت هم انتظاراتي دارم. يكي اين كه الان ما بايد ببينيم، اين دوره ي از زندگي ملت و تاريخ ما، چه چيزي را مي طلبد. اين، يك مسأله است.

نمي شود هم به شاعر گفت كه شما فقط همين را بگو. نه، شاعر تابع احساسات و عواطف و درك عقلاني خود و تابع مسايلي است كه در سر راه زندگي او پيش مي آيد؛ اما در كنار آنها مي شود به شاعر گفت كه اين را هم محاسبه كن. ببينيد كه واقعاً امروز چه چيزي از شما توقع مي رود. اين چيز بدي نيست كه آدم ببيند چه چيزي از او توقع مي رود؛ چون توقع، توقع يك ملت است. شاعر كه نمي تواند بگويد من از ملتم جدايم، يا به ملتم اعتنا نمي كنم. اگر كسي بگويد من با ملت نيستم، آن قدر ارزش ندارد؛ يعني واقعاً در مقياس و معيار تاريخ، يك چيز بي ارزش است. كسي كه به مردم خود و به آن انتظار درست زمانه پشت كند، ولو چند روزي هم جلوه يي داشته باشد، اما جرقه يي بيش نيست. واقعاً اين نكته ي مهمي است كه آدم ببيند الان حيات اجتماعي اين ملت از او چه مي طلبد؛ دنبال آن برود. من گاهي كه آثار مخالفان انقلاب و اسلام را - از هر گروهي كه هستند - مطالعه مي كنم، مي بينم كه اينها روي چند مسأله متمركز شده اند. آقايان بايد اين چند مسأله را پيدا كنند. شاعرِ امروز، بايد اين چند مسأله را پيدا كند و روي آنها متمركز بشود و حق زمان عمومي را نسبت به اين چند مسأله ادا كند. به نظر من، اين يكي از آن خلأهاست كه وجود دارد. البته چيزهاي بسيار خوبي وجود دارد كه آدم مي شنود. در همين جلسه هم چيزهاي خيلي خوبي خوانده شد؛ ليكن به نظر من، توجه جديتري را مي طلبد. كساني كه تعهد شعر

دارند، بايد به تعهد خود عمل كنند يك وقت شايد به بعضي از آقايان اين قضيه را دوستانه گفته باشم كه در سالهاي اول انقلاب كه شور و هيجان و جوشش عجيبي وجود داشت، با يكي از اين شعراي سابق صحبت مي كردم. او حقاً آدم بي ارزشي بود و ثابت كرد كه از لحاظ ارزشهاي انساني و اجتماعي و معنوي و تاريخي، واقعاً بي ارزش است. افرادي همچون او، نه پس از پيروزي انقلاب، كه در دوران مبارزات مردم هم نشان دادند كه خيلي سبك و كم وزن هستند؛ هرچند طبع شعرشان بعضاً خوب بود. من به او گفتم: الان واقعاً انتظار مردم و انقلاب و كشور از شما، اين است. او به من گفت: ما فكر مي كنيم كه شاعر بايستي بر سلطه باشد، نه با سلطه! اين، معياري شده بود كه بايد بر سلطه بود، نه با سلطه. يعني اگر پيامبر(ص) يا اميرالمؤمنين(ع) هم در رأس كار بودند، آدم بايد به آنها بد بگويد؛ چون بايد بر سلطه بود، نه با سلطه! خود اين معيار، نشان دهنده ي بيماري و عدم سلامت شخص است. من به او گفتم: اشكالي ندارد، شما بر سلطه باش. امروز ملت ايران، مجموعه ي مستضعفي هستند كه با سلطه هاي ظالم جهاني دارند مي جنگند. سالها به ما زور گفتند، قرنها به ما ستم كردند. بعد از قرنها، اين ملت سري بلند كرده اند و با فداكاري و با خطر كردن، راهي را انتخاب كرده اند و دارند مي روند؛ اما نمي گذارند، اذيت مي كنند، روي مردم فشار وارد مي آورند، واقعاً نامردمي مي كنند و قوانين انساني را زير پا مي گذارند. به او گفتم: اين سلطه است؛ با اين سلطه بجنگ. البته

معلوم بود كه آماده نيستند و نمي خواهند چنين كاري را بكنند؛ به خاطر اين كه هيچ وقت با مردم همدلي نداشتند. اين آقاياني كه در آن دوران اختناق، داعيه ي مبارزه ي فرهنگي داشتند، غالباً اهل مبارزه نبودند. ادعايشان يك دروغ و يك فريب بود، وسايل فريب هم آن روز در اين جا فراهم بود، بعد هم همين طور ادامه پيدا كرد. من عرض مي كنم كه آن كساني كه تعهد شعر دارند، واقعاً بايستي به تعهد خود عمل كنند. توصيف امام در اين شعرهايي كه گفته شد، خيلي خوب بود؛ اما آن نكات برجسته ي زندگي امام - مثل تزكيه ي آن بزرگوار - بايد روشن بشود و اين قدر تكرار گردد كه به صورت حرف آخر، عميقاً در ذهنيت جامعه رسوخ كند. بايستي به اصول و قواعد شعر پايبند بود مطلب دوم اين است كه برادراني هستند كه استعدادهاي خيلي خوب دارند و اصلاً از آنها شعر مي جوشد. در همين يكي، دو ماه اخير، اثر چند نفر از اينها - مثل آقاي ميرشكاك و آقاي احمد عزيزي - را خواندم و به اين كه اينها واقعاً شاعرند و داراي سليقه ي فياض و جوشاني هستند، اذعان قلبي پيدا كردم. البته شايد من كتابهاي آقايان ديگر را نخوانده باشم و اثر اين چند نفر را تصادفاً ديده باشم. آقاياني كه اين خصوصيات را دارند، به نظر من نبايد اكتفا كنند كه شاعر خوبي در حد كنوني هستند؛ بلكه همتشان را بگذارند كه در حد حافظ و سعدي و مولوي و فردوسي بشوند. عقيده ام اين است كه مي شود؛ منتها شروطي دارد كه بايد عمل بشود. اگر كسي بگويد كه ما كجا و حافظ كجا، ما كه حافظ

نمي شويم، بايد گفت كه اگر حافظ و سعدي و مولوي و فردوسي نمي توانيد بشويد، سلمان ساوجي و صائب تبريزي كه مي توانيد بشويد؛ اگر چه من صائب را كمتر از آن اوليها نمي دانم. به نظر من، مايه هاي استعدادي در اين حد هست كه در رده هاي جوان، يك شاعر ماندگار تاريخ داشته باشيم. البته اين شرايطي دارد. بايستي به اصول شعر پايبند بود. من به شعر نو و كهنه كاري ندارم. من شعر نو را هم اگر واقعاً شعر باشد، قبول دارم. اشكال خيلي از شعراي شعر نو در اين است كه اصلاً شعرشان، شعر نيست. آنها چون نمي توانند شعر كلاسيك بگويند، به چيزي مي پردازند كه وزن و قافيه نخواهد؛ خودشان را راحت مي كنند! شعر نو، اگر واقعاً شعر باشد، گاهي از شعرهاي كلاسيك هم خيلي بهتر است. همين شعراي معروف سبك نوي نيمايي كه در اين بيست، سي سال اخير معروف بودند، چهار، پنج نفرشان حقيقتاً شعراي بزرگي هستند كه شعرشان هم همه ي خصوصيات يك شعر خوب را دارد. بنابراين، فرقي نمي كند؛ ليكن قواعد شعر بايد محفوظ بماند. اگر قواعد شعر محفوظ نماند، فايده يي ندارد و اصلاً شعر خوب نيست. منظور از قواعد، قواعد لفظي به معناي وزن و قافيه نيست كه در سبكهاي مختلف يكسان نمي باشد؛ بلكه يك چيزهاي ديگر است. شعر بايستي انسجام طولي داشته باشد؛ يعني از اول تا آخر شعر را كه شما خوانديد - جز غزل، كه البته غزل هم حتّي به يك معنا آن ارتباط را دارد؛ اگرچه معروف شده كه ندارد - آن انسجام و ارتباط را بيابيد. يك قصيده، انسجام مي خواهد. يك مثنوي، به طريق اولي انسجام مي خواهد.

نمي شود كه ما دو بيت را پشت سر هم بخوانيم؛ ولي ربط بيت دوم به بيت اول معلوم نباشد، يا آسان نباشد و نشود آن را خواند. اين، اصلاً خروج از قواعد شعر است. شعر بايد گوياي مراد شاعر باشد شما بايد روشن كنيد كه چه مي خواهيد بگوييد. الان مثنويهاي دشواري مثل «گلشن راز» داريم كه ملاحظه مي كنيد، چه قدر براي آن شرح نوشته اند. كسي مثل لاهيجي - كه فيلسوف است - نشسته براي «گلشن راز» شرح نوشته است. اگر كسي مطلبي را بلد باشد، شعر را كه نگاه كرد، بالاخره خواهد فهميد كه اين شعر، گوياي آن مطلب است. طوري نباشد كه شعر، گوياي مراد شاعر نباشد. يعني اگر ذهن من گنجايش دارد كه آن مطلب را بفهمد، بايد از گفته ي شما آن را بفهمم. اگر گفته ي شما آن را نرساند، اين خروج از قواعد است. ما يك وقت با آقاي معلم راجع به اين بيت «بيدل»: حيرت دميده ام گل داغم بهانه يي است طاووس جلوه زار تو آيينه ي خانه يي است صحبت مي كرديم. قرار شد كه ايشان شرح خود را بنويسند و براي ما بفرستند؛ ولي بالاخره به وعده شان هم وفا نكردند! اين بيت يقيناً در ديوان «بيدل» معنا دارد؛ كمااين كه معلوم شد كه در شعر آقاي عزيزي، حيرت و آيينه و امثال آن هم با ديوان «بيدل» مرتبط است. اينها واژه هايي است كه «بيدل» به كار مي برد؛ ليكن الان در دنياي زبان فارسي، غير از برادران افغاني - كه در افغانستان، به «بيدل» ارادت صوفيگرانه دارند و من نمي دانم كه همانها هم چه قدر مي فهمند - در هيچ جاي ديگري از جهان زبان فارسي، شعر «بيدل» رواج

ندارد. اگرچه بالاخره عده يي به اين اشعار نگاه مي كنند؛ مثلاً برادر شاعري مي خواند و در آن غرق مي شود و چيزي مي فهمد؛ اما اين كه ملاك شعر قابل فهم نيست. هنرمند بايد قادر بر ارتباطگيري با مخاطبش باشد شما كه شعر مي خوانيد، بايد من بفهمم. الان شما شعر مي خوانيد؛ ولي من نمي فهمم كه چه مي گوييد. اين، يك ايراد است. يا فارسي من بايد ضعيف باشد كه نفهمم، يا بايد مطلبي فراتر از گنجايش ذهن من باشد، يا من بايد به زبان شعر آشنا نباشم. اما اگر من فارسي بلدم، به زبان شعر آشنايم، فنون گوناگون ترصيع و مصنوعات شعر را هم كم و بيش مي دانم، اين مطلب هم مطلب خيلي غيرقابل فهمي نيست و درعين حال شما مي خوانيد و من نمي فهمم، اين يك عيب است. مخاطب شما، فارسي زبان است. بالاخره شما بايد با مخاطبتان ارتباط بگيريد. هنرمند بايد قادر بر ارتباطگيري با مخاطب خودش باشد؛ والّا هنرمندي كه نتواند مخاطبش را به خودش وصل كند، اين چه هنرمندي است؟ شما كه نمي خواهيد با يك قشر خاص، يا با چند نفر معدود حرف بزنيد؛ شما مي خواهيد با يك ملت حرف بزنيد؛ زيرا مايليد شعرتان ماندگار بماند. به نظر من، اينها جزو قواعد حتمي شعر و جلوتر از قواعد عروض و قافيه است؛ چون قاعده ي عروض و قافيه را شكستند، اما اين قابل شكستن نيست؛ اينها قواعد محاوره است. شما بايد مايه هاي عرفاني را پخته تر كنيد در خصوص شعر آقاي عزيزي، يك نكته ي ديگر را مطرح مي كنم؛ چون من شعر ايشان را خيلي مي پسندم. شعري هم كه امشب خواندند، انصافاً شعر خيلي زيبايي بود. اين ديوان مثنوي هم كه

اخيراً چاپ كرده اند، خيلي از آن را خوانده ام. چون به شعر ايشان علاقه دارم، از اين جهت اين نكته را تذكر مي دهم. شما بايد مايه هاي عرفاني را پخته تر كنيد. مي دانيد كه در وحدت وجود، شش، هفت قول وجود دارد. اين وحدت وجودي كه شما بيان كرديد، هر شش، هفت قول در آن بود. چيزهايي هم در آن بود كه جزو هيچيك از اين اقوال در وحدت وجود نيست. شما بايد اينها را يك كاري بكنيد. مرحوم آقاي داماد(رضوان اللَّه عليه)، از مدرّسان بزرگ قم و يك ملاي حسابي بود. فضلاي درجه ي يك قم، شاگردان ايشان بودند. يكي از شاگردان برجسته ي ايشان مي گفت كه ادبيات عرب مرحوم آقاي داماد، خيلي ضعيف بود و غالباً كلمات را غلط مي خواند. وي در مقام شوخي مبالغه آميزي نسبت به ايشان گفته بود كه اگر كلمه يي مثلاً چهار، پنج وجه داشته باشد - فرضاً كلمه ي زيد را مي شود زِيد و زُيد و زَيَد و زَيد و زُيُد خواند - آنچه كه آقاي داماد خواهد گفت، وجه ششمي است! شما بالاخره بايد بگوييد كه وحدت وجود چيست و به كداميك از اين سلايق و طرق وحدت وجود معتقديد؛ همان را انتخاب كنيد و در اين قالب شعر زيبايي كه شما داريد و قشنگ هم مي خوانيد - اين هم يك حسن ديگر است - بريزيد. شعر آقاي عزيزي خوب است و اگر در جلسه هم بخوانند، بدون ترديد به به خواهند شنيد؛ اما بدانيد كه اين شعر، آن شعري نيست كه دويست سال بعد در كاغذي بنويسند و بگويند عزيزي چنين گويد. اين هنر است كه حرف انسان در آينده هم مخاطب داشته باشد يك مسأله ي

ديگر، مسأله ي زبان است. واقعاً اين يك هنر است كه انسان، هم درست حرف بزند، هم بعد از هفتصد سال وقتي كه غزل و گلستان و بوستانش را مي خواني، آن را بفهمي و هيچ مشكلي نداشته باشي؛ خيلي عجيب است. زبان امروز، همان زباني است كه حافظ و سعدي با آن حرف مي زدند. زبان امروز، زبان فردوسي نيست؛ ولي در خراسان اين مستثناست و در آن جاها رايج است. البته اين طور نيست كه بخواهم مدح خراسانيها را بگويم. نه، خيلي از كلماتي كه فردوسي در شاهنامه استعمال كرده، در مشهد ما جزو كلمات رايج است؛ يعني استعمال مي شود و در همين گويش معمولي وجود دارد. غرضم اين است كه اين واقعاً هنر است كه آدم طوري حرف بزند كه يقيناً در آينده هم مخاطب داشته باشد. اين اشعار را نه فقط افراد فارسي زبان مي شناسند، بلكه در همه جاي دنياي اسلام شناخته شده است. آن وقتها ظاهراً دمشق و بغداد و ساير نقاط جهان اسلام را زير پر گرفته بود؛ امروز هم وقتي كه شما آن كتابها را باز مي كنيد و مي خوانيد، در فهميدنش اصلاً مشكلي نداريد؛ به شرطي كه فارسي را بلد باشيد. چنانچه كسي فارسي بلد نباشد، بحث ديگري است. البته ما زبان سعدي و حافظ را توصيه نمي كنيم؛ زبان فصيح امروز را توصيه مي كنيم. تركيب پذيري، يكي از خصوصيات زبان فارسي به نظر من، گاهي اوقات تركيبهاي زيادي درست مي شود، كه بايد قدري جلويش گرفته شود. تركيب سازي هم شرايطي دارد. درست است كه زبان ما، زبان تركيبي است؛ اما بالاخره اين تركيب را چه كسي بايد بسازد؟ زبان فارسي، خصوصيتش تركيب پذيري است و مي تواند بي نهايت مفهوم را در

خودش جاي بدهد. گمان مي كنم كه هيچ زباني مثل زبان فارسي نيست - حالا زبانهايي كه ما تا حدودي بلد هستيم؛ مثل عربي و تركي - كه بشود راحت دو يا سه كلمه را با هم تركيب كرد و مثلاً چيزي مثل «شترگاو پلنگ» درآورد. واقعاً شترگاو پلنگ يك حيوان است؛ اما موجودي كه هم شتر، هم گاو و هم پلنگ باشد، در عالم خارج وجود ندارد؛ درعين حال شما قشنگ مي توانيد شترگاو پلنگ را در ذهنتان ترسيم كنيد. گاهي اوقات مثلاً مي بينيم كه يك شاعر فصيح، در آخر ديوان خود - كه واقعاً اشعارش بسيار خوب است - چند كلمه نثر مي نويسد كه بعضي از عبارات آن، اشتباه واضح است. فرضاً از تعبير «لازم به ذكر است» استفاده مي كند كه غلط است. بايستي همپاي شعر، در زمينه ي نگارش نثر درست هم تلاش نماييد. ان شاءاللَّه كه آقايان موفق و مؤيد باشند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v پس از سخنان مقدماتي مقام معظم رهبري، چند تن از شاعران، شعرهاي خود را قرائت كردند.

سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم (روز سى ام ماه مبارك رمضان)

سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم (روز سي ام ماه مبارك رمضان) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين السّلام عليك يا شهراللَّه الاكبر و يا عيد اوليائه چگونگي پرداخت فطريه اول، تذكر كوتاهي درباره ي مسايل مربوط به عيد فطر مطرح مي كنم. يك مسأله، مسأله ي فطريه است كه مكرر گفته شده، واجب است كه هر كس براي خود و هر كدام از عايله اش، تقريباً به قدر سه كيلو از قوت غالب ادا كند. قوت غالب، يعني آن

چيزي كه مردم غالباً از آن براي تغذيه استفاده مي كنند؛ مثلاً گندم. در باب اين كه آيا غير از غلات اربع، جنس ديگري را مي شود داد يا نه، يا كدام ترجيح دارد، نظرات مختلفي هست. چون در وضع كنوني مردم ايران، تقريباً اين مسايل تفاوتي ايجاد نمي كند، لذا اگر براي هر فطريه، به قدر سه كيلو گندم، يا قيمت آن را درنظر بگيريد، قطعاً مجزي است. اين واجب، از غروب روز آخر ماه - يعني شب عيد فطر - به عهده ي مكلف مي آيد و احتياط اين است كه آن را قبل از اداي نماز عيد فطر - براي كسي كه در نماز عيد فطر شركت خواهد كرد و آن را بجا خواهد آورد - تأديه كند. بنابراين، اگر شما امشب حساب كنيد كه چه قدر به عهده ي شماست و پولش را كنار بگذاريد و فردا صبح قبل از آن كه به نماز عيد برويد، آن را ادا كنيد، بهترين وجه است. البته اگر در آن موقع ادا نكرديد، بعد از نماز عيد فطر هم ادا كنيد، ايرادي ندارد. احتياط اين است كه اهل هر شهر، زكات فطر خودشان را به فقراي همان شهر بدهند. دستگاههايي مثل كميته ي امداد، كه اين پولها از مردم مي گيرند و در موارد خودش مصرف مي كنند - كه كار مثبت و خوبي است - بهتر آن است كه اين جهت را رعايت كنند؛ يعني موافق احتياط است. استهلال، يك كار مثبت و لازم مسأله ي ديگر در مورد هلال ماه شوال است. حساسترين هلالهاي دوازده ماه، همين هلال ماه شوال است. البته اين را برادران وخواهران بدانند كه در جستجوي هلال برآمدن و اول ماه

را معلوم كردن، در همه ي ماهها و در همه ي شرايط، يك كار مثبت، بلكه لازم است؛ چون همه ي محاسبات شرعي و اسلامي ما، بر اساس همين محاسبه ي ماههاي قمري است.فرض بفرماييد، اگر شما بخواهيد فضيلت ايام متبرك اول رجب، سيزدهم رجب، بيست وهفتم رجب و نيمه ي شعبان را - كه هر كدام اعمال مستحبه يي دارد - درك كنيد، بايد آن روز را بشناسيد؛ آن هم نمي شود، مگر با دانستن هلال آن ماه. از طرف ديگر، اعمال واجبي مثل همين روزه ي ماه رمضان، ايام حج، روز عرفه، روز قربان و واجبات متعدد ديگري وجود دارد كه متوقف بر اين است كه شما ماه را بشناسيد. اما مسأله ي ماه شوال، از اين جهت بيش از ماههاي ديگر اهميت دارد كه امر داير بين وجوب و حرمت است؛ يعني اگر شما ديشب هلال را ديده بوديد، روزه ي امروز حرام بود؛ حالا كه نديده ايد، روزه ي امروز واجب است. پس، دوران امر در روز عيد فطر، بين وجوب و حرمت است. بنابراين، استهلال - يعني در جستجوي هلال برآمدن و تلاش كردن براي ديدن ماه شب اول - واجب است؛ مگر اين كه شما بدانيد ديگراني هستند كه مي بينند. در حال حاضر، متأسفانه خيلي كم معمول است كه استهلال كنند؛ سابق بيشتر بود. بخصوص من در مشهد مي ديدم كه استهلال خيلي رايج بود. معمول بود كه در شب مظنون به اول شوال، مردم دسته دسته در گذرها، در خيابانها، سر بازارها، روي پشت بامها، مخصوصاً پشت بام مساجد جمع مي شدند، تا ماه را ببينند. پس، يادتان باشد كه بايد اين عادت را در خودمان به وجود بياوريم كه همه ي ماهها، بخصوص اين

ماههاي حساس - مثل ماه شوال، ماه رمضان و ماه ذيحجه - را مواظب باشيم و اول ماه را به دست بياوريم. البته من پارسال اين نكته را گفتم و امسال هم بحمداللَّه تاحدود زيادي عمل شد؛ ليكن كافي نيست. ما دستگاهي لازم داريم، براي اين كه در همه ي ماهها، آدمهاي متخصص، با دستگاههاي فني و چشمهاي مسلح، در مظان پيدا كردن هلال بروند جستجو كنند و پيدا نمايند و به ما بگويند؛ ما هم به مردم بگوييم كه اول ماه، كدام روز است. تكليف شرعي، بر اساس ماههاي قمري است. يعني دختر، وقتي كه نه سال قمريش تمام شد، مكلف است. پسر هم وقتي كه پانزده سال قمريش تمام شد، مكلف است. بعضيها سن شرعي فرزندان خود را به حساب ماههاي شمسي حساب مي كنند. شهريور به دنيا آمده، محاسبه مي كنند كه تا شهريورِ نه سال يا پانزده سال بعد، فرزندشان به سن تكليف مي رسد. نه، بايد ببينيد كه در كدام روز از كدام ماه قمري به دنيا آمده است؛ آن را مبدأ قرار بدهيد و حساب كنيد، تا معلوم بشود. راههاي اثبات اول ماه غرض، استهلال چيز مهمي است. اول ماه، براي انسان چگونه ثابت مي شود؟ در اين خصوص، چند راه ذكر كرده اند: يكي رؤيت است. البته به شرط اين كه جاي ماه را بدانيد و وارد باشيد؛ يك مقدار آشنايي لازم دارد. يكي از علماي تهران - كه خداوند رحمتش كند - مي گفت: روي پشت بام مدرسه ي بزرگ آخوند در نجف، روز آخر ماه رمضان طلبه ها استهلال مي كردند. مرد مسني هم نشسته بود و بساط افطارش را پهن كرده بود؛ ولي او استهلال نمي كرد. طلبه هاي

جوان يك طرف ايستاده بودند و به گوشه يي نگاه مي كردند؛ بعد هم ماه را ديدند و به همديگر نشان دادند. وقتي كه خواستند از پشت بام پايين بروند، از كنار آن مرد مسن عبور كردند. يكي گفت كه - مثلاً - آشيخ محمّد! تو نيامدي استهلال بكني؟ گفت: شما ماه را ديديد؟ گفتند: بله. گفت: كجا بود؟ گفتند: آن جا. پيرمرد سري تكان داد و گفت: حالا آن طرف را نگاه كنيد. وقتي كه طلبه ها نگاه كردند، ديدند كه ماه آن جاست! جالب است كه همه نيم ساعت خودشان را سرگرم كرده بودند، چيزي هم ديده بودند، به همديگر هم نشان داده بودند و باورشان هم آمده بود كه ماهِ خيلي بلند و خوب و روشن و بي غباري را ديده اند! غرض، يكي رؤيت خود انسان است كه ماه را ببيند و يقين كند كه ماه را ديده است. حتّي اگر حكم حاكم هم برخلاف اين بود، انسان بايستي به علم خودش عمل كند؛ يعني همان چيزي كه خودش ديده، ملاك است. دوم اين است كه تواتر يا شياعي باشد كه براي انسان يقين بياورد؛ يعني معروف شده باشد كه امشب اول ماه است. همه مي گويند، افراد زيادي ديده اند، همه نقل مي كنند، انسان اينها را از هر كسي مي شنود، تا اين كه اطمينان و يقين پيدا مي كند. سوم اين كه دو نفر شاهد عادل شهادت دهند. مورد وثوق كافي نيست؛ بايد عادل باشد. ديشب كه ما از نقاط مختلف كشور تفحص مي كرديم، بعضي جاها مي گفتند كه يك نفر پيش آقايي آمده و گفته است كه من ديده ام. دو، سه جا چنين چيزي گفته شد؛ ليكن از لحاظ شرعي، هيچكدام معتبر

نيست؛ زيرا كه خبر دهندگان، متصف به عدالت نبودند و كسي نمي دانست كه اينها عادلند. اين، امر كوچكي نيست؛ روز عيد مسلمين است. وقتي كه انسان بخواهد طبق آن عمل بكند، يا حاكم بخواهد حكم بدهد، نمي شود پا را جايي بگذارد كه لغزان و لرزان است و اطميناني نيست. نه، بايد عادل باشد؛ آن هم نه يك نفر، بلكه دو نفر انسان عادل و البته بااطلاع كه به هيچ وجه دروغ و خلاف نمي گويند. بايد آدمهايي باشند كه ماه را بشناسند و از حرفهايشان بشود فهميد كه اينها درست فهميده اند. گاهي افراد روي پشت بام مي روند و ماه را مي بينند؛ ولي اشتباه مي كنند. من سابق ديده بودم كه آدمهاي خبره، شهود مي خواستند و از افراد مي پرسيدند، ماه را كه ديدي، چگونه بود؟ مثلاً مي گفت، ماه اين گونه بود؛ يعني دو طرف ماه، طرف پايين بود. معلوم بود كه او ماه را نديده است. ماه شب اول كه اين طوري نيست. در شب اول، دو طرف ماه، به طرف بالاست. پس، اگر كسي عادل هم است، اما آمد و گفت كه من ماه را ديده ام، اين طوري بود - دو طرف هلال را به سمت پايين نشان داد - روشن است كه دروغ نمي گويد؛ اما اشتباه كرده است؛ اين هم مورد قبول نيست. بايد دو شاهد عادلي باشند كه اشتباه نمي كنند. راه ديگر، حكم حاكم است. وقتي حاكم اسلامي حكم كرد كه امروز اول ماه است، همه ي كساني كه قضيه برايشان روشن نشده است، ملزمند كه به حكم او عمل كنند؛ مگر كسي كه خودش ديده باشد، يا كسي بداند كه حاكم در اين حكم، به شهادت فلان كس استناد

مي كند كه او عادل يا خبره نيست و اشتباه كرده است. اگر كسي اين را بداند، واجب نيست به حكم حاكم عمل بكند؛ اما همه ي مردمي كه در كوچه و بازار راه مي روند و دنبال هلال نرفته اند، يا اطلاعي پيدا نكرده اند و نمي دانند كه اوضاع واحوال چگونه است، يا تفحص هم كرده اند، ولي چيزي براي آنان ثابت نشده است، به مجرد اين كه حاكم حكم كرد كه امشب يا امروز شب يا روز عيد فطر است و يا اول ماه مي باشد، بر همه ي آنها واجب است كه اطاعت كنند؛ فرق هم نمي كند كه مجتهد يا مقلد، عامي يا عالم يا جاهل باشند؛ همه موظفند كه طبق حكم حاكم عمل كنند. البته يك بحث ديگر هم، بحث نماز عيد فطر است، كه نماز بسيار بافضيلت و باحالي است. در اين نماز، دعا، تضرع، گريه و توجه به خدا هست. نماز عيد فطر، خوب نمازي است. البته نظرات مختلفي وجود دارد كه آيا در مثل اين زمان، نماز عيد فطر واجب است، يا مستحب است، و به جماعت چگونه است؟ به هرحال، اگر شما به قصد رجا در نماز عيد فطر شركت كنيد و به جماعت بخوانيد، قطعاً ثواب خواهيد برد. تمام عبادات براي اين است كه تربيت بشويم و پيش برويم پس از ذكر اين چند مسأله، بحث اصلي خودم را مطرح مي كنم. جسم انسان بدون ورزش، ضعيف و لاغر و بي قدرت خواهد بود. هركسي باشيد، هرچه بنيه ي قوي و نيرومند داشته باشيد، اگر ورزش نكرديد و خورديد و خوابيديد، بدن ضعيف مي ماند؛ شكي در اين نيست. همچناني كه اگر ورزش نكنيد، بدن شما آن رشد لازم را

نمي كند، زيباييهايي هم دارد كه ورزش آنها را آشكار خواهد كرد؛ بدون ورزش نمي شود. روح شما هم عيناً همين طور است. بدون ورزش، بدون تمرين و رياضت، ممكن نيست شما قوي بشويد. اي بسا انسانهايي هستند با جسمهاي نيرومند و زيبا، ولي با روحهايي لاغر، زشت، ناتوان و ضعيف؛ اين به درد نمي خورد. تمام عبادات براي اين است كه ما ورزش كنيم، تربيت بشويم و پيش برويم. البته بايد عبادات را شناخت. عبادات هم جسم و روحي دارند. جسم عبادات، به تنهايي كافي نيست. نماز را كه انسان بخواند، ولي در حال نماز، توجه به خود ذكر نداشته باشد، ملتفت نباشد كه چه مي گويد و با چه كسي حرف مي زند، مضامين نماز را بكلي از روي غفلت ادا بكند، اين نماز، نماز بي فايده يي است. البته كساني كه عربي نخوانده اند و معناي اين جملات را نمي دانند، اگر در حال نماز، همين اندازه توجه پيدا كنند كه با خدا حرف مي زنند و به ياد خدا باشند، اين هم بهره ي خوبي است؛ ولي سعي كنيد كه معناي نماز را بدانيد. ياد گرفتن معناي نماز، كار خيلي آساني است؛ خيلي زود مي توانيد ترجمه ي اين چند جمله را ياد بگيريد. نماز را با توجه به معناي آن بخوانيد. اين نماز است كه «قربان كلّ تقيّ»(1) خواهد بود. نماز، نزديك كننده ي انسان به خداست؛ اما نزديك كننده ي انسان باتقوا. روزه ي باتوجه، به وجودآورنده ي تقواست روزه، موجب تقوا و به وجود آورنده ي تقواست؛ اما روزه ي باتوجه. در جلسات اول اين مجلس، من به روايات روزه اشاره كردم؛ بعضي از آقايان ديگر هم كه به اين جا آمدند و افاضه كردند، اشاره نمودند. روزه فقط

اين نيست كه انسان نخورد و نياشامد؛ روزه يك نوع پرورش روح شماست. شما مي توانيد اندامهاي روحتان را با روزه پرورش بدهيد و تصفيه و پاكيزه بشويد و طهارت پيدا كنيد. اين زكات و انفاقي هم كه يك عبادت بزرگ محسوب مي شود، داراي جسم و روحي است. «و من يوق شحّ نفسه فاولئك هم المفلحون»(2). اين زكات، بايد آن حرص و بخل دروني ما را بشكند و آن دلبستگي ما به مال و به زخارف دنيوي را ازبين ببرد. اين زكات، زكات خوبي است. امسال بحمداللَّه روزه ي ماه رمضان، سي روز شد. چند سال بود كه ماه رمضان، بيست ونه روز بود و سي روز نمي شد؛ ولي امسال يك روز زيادتر شد. شما سي روز روزه گرفتيد و نماز باتوجه خوانديد و دعا كرديد. اين، قطعاً در وجود شما داراي محصولي است. همت ما بايد اين باشد كه اين محصول را حفظ كنيم. اين، محصول باارزشي هم است. اگر نماز و روزه ي باتوجه و ذكرِ آگاه گر و هشيارگر انسان، براي ما وجود داشته باشد، آن وقت مسلماني خواهيم بود كه روزبه روز به سمت هدفهاي اسلام پيش مي رويم. اگر مي بينيد كه در جوامعي مسلماناني بودند يا هستند كه به هدفهاي اسلام نزديك نشده اند و دور شده اند، يكي از عيوب كارشان اين جاست. شايد عيبهاي متعددي باشد، كه اين، يكي از آنهاست. عدم توجه به روح عبادت، تحجر را پديد مي آورد اگر در حال عبادت، توجه نبود و روح عبادت - كه همان عبوديت و انس به خدا و تسليم در مقابل اوست - مورد توجه قرار نگرفت، آن وقت خطرهاي گوناگوني در سر راه انسان قرار مي گيرد، كه

تحجر يكي از آنهاست. بعضي از همين خوارجي كه در اين ايام اسمشان را زياد شنيديد، آن چنان عبادت مي كردند و آيات قرآن و نماز را باحال مي خواندند، كه حتّي اصحاب اميرالمؤمنين(ع) را تحت تأثير قرار مي دادند! در همان ايام جنگ جمل، يكي از ياران اميرالمؤمنين عبور مي كرد، ديد كه يكي از آنها عبادت مي كند و نصف شب، اين آيات را با صداي خوشي مي خواند: «امّن هو قانت اناء اللّيل»(3). منقلب شد و پيش اميرالمؤمنين آمد. حتّي انسانهاي هوشمند و زيرك و آگاه - كه اصحاب نزديك اميرالمؤمنين(ع) غالباً اين طور بودند - نيز اشتباه مي كردند. بي مورد نيست كه اميرالمؤمنين(عليه السّلام) فرمود: هيچ كس نمي توانست اين كاري را كه من كردم، بكند و اين فتنه را بخواباند. اين كار، واقعاً شمشير و آگاهي و آن ايمان علي به خودش و راه خودش را مي خواست. حتّي گاهي خواص متزلزل مي شدند. اميرالمؤمنين(ع) به آن صحابه ي خود فرمود - طبق اين نقلي كه شده است - فردا به تو خواهم گفت. فردا وقتي كه جنگ تمام شد و كمتر از ده نفر از مجموعه ي خوارج زنده ماندند و بقيه در جنگ كشته شدند، حضرت به عنوان وسيله يي براي عبرت و موعظه ي ياران و اصحاب خودش، در بين كشته ها راه افتاد و با بعضي از آنان به مناسبتي حرف زد. به يكي از اين كشته ها كه به پشت افتاده بود، رسيدند. حضرت گفت، اين را برگردانيد؛ برگرداندند. شايد فرمود، او را بنشانيد؛ نشاندند. بعد به همين كسي كه از ياران نزديكش بود، فرمود: او را مي شناسي؟ گفت: نه، يا اميرالمؤمنين. فرمود: او همان كسي است كه ديشب آن آيات را مي خواند و دل

تو را ربوده بود! اين، چه قرآن خواندني است؟! اين، چه نوع عبادت كردني است؟! اين، دوري از روح عبادت است. اگر انسان با روح عبادت و نماز و قرآن آشنا باشد، مي فهمد كه وقتي موجوديت و حقيقت و لبّ اسلام - كه در علي بن ابي طالب مجسم است - در يك طرف قرار گرفته است، همه ي شبهه ها را از خودش دور مي كند و به او مي پيوندد. اين دوري از قرآن و دوري از دين است كه كسي نتواند اين موضوع را تشخيص بدهد و نتيجتاً به روي علي(ع) شمشير بلند كند. پس، يك طرف قضيه، همين تحجرها و نينديشيدنها و اشتباههاي عمده و بزرگ است كه ما در طول دوران خلافت بني اميه و بني عباس، آن را مشاهده مي كنيم. بعضيها آدمهاي مقدس مآب و متدين و اهل عبادت و اهل زهد بودند و در كتابها اسمشان در شمار عبّاد و زهّاد و اخلاقيون و آدمهاي حسابي ثبت شده است؛ اما اشتباه مي كردند؛ اشتباهي به عظمت اشتباه جبهه ي حق با باطل. بزرگترين اشتباهها اين است. اشتباههاي كوچك، قابل بخشش است. آن اشتباهي كه قابل بخشش نيست، اين است كه كسي جبهه ي حق را با جبهه ي باطل اشتباه كند و نتواند آن را بشناسد. اصحاب خاص اميرالمؤمنين، در هيچ شرايطي دچار اشتباه نشدند عظمت امثال عمار ياسر، به همين است. عظمت آن اصحاب خاص اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) در همين است كه در هيچ شرايطي دچار اشتباه نشدند و جبهه را گم نكردند. من در موارد متعدد در جنگ صفين، اين عظمت را ديده ام؛ البته مخصوص جنگ صفين هم نيست. در بسياري از آن جاهايي كه براي جمعي از مؤمنين، نكته يي مورد اشتباه قرار

مي گرفت، آن كسي كه مي آمد و با بصيرت نافذ و با بيان روشنگر خود، شبهه را از ذهن آنها برطرف مي كرد، عمار ياسر بود. انسان در قضاياي متعدد اميرالمؤمنين - از جمله در صفين - نشان وجود اين مردِ روشنگرِ عظيم القدر را مي بيند. جنگ صفين ماهها طول كشيد؛ جنگ عجيبي هم بود. مردم افراد مقابل خود را مي ديدند كه نماز مي خوانند، عبادت مي كنند، نماز جماعت و قرآن مي خوانند؛ حتّي قرآن سرنيزه مي برند! خيلي دل و جرأت مي خواست كه كسي روي اين افرادي كه نماز مي خوانند، شمشير بكشد. در روايتي از امام صادق(عليه الصّلاةوالسّلام) نقل شده است كه اگر اميرالمؤمنين(ع) با اهل قبله نمي جنگيد، تكليف اهل قبله ي بد و طغيانگر تا آخر معلوم نمي شد. اين علي بن ابي طالب بود كه اين راه را باز نمود و به همه نشان داد كه چه كار بايد كرد. بچه هاي ما، وقتي كه به بعضي از سنگرهاي جبهه ي مهاجم وارد مي شدند و آنها را اسير مي گرفتند، در سنگرهايشان مهر و تسبيح پيدا مي كردند! بله، درست مثل همان كساني كه مقابل اميرالمؤمنين(ع) قرار داشتند و نماز هم مي خواندند و نتيجتاً يك عده هم به شبهه مي افتادند. آن كسي كه سراغ اينها مي رفت، عمار ياسر بود. اين، هوشياري و آگاهي است و كسي مثل عمار ياسر لازم است. اگر روح اعمال و عبادات - كه عبارت از همان توجه به خدا و عبوديت اوست - براي انسان حل و روشن نشود و انسان سعي نكند كه در هريك از اين واجبات، خودش را به عبوديت خدا نزديك كند، كارش سطحي است. كار و ايمان سطحي، هميشه مورد خطر است و اين چيزي است كه ما در

تاريخ اسلام ديده ايم. ناآگاهي افراد، موجب تقويت جبهه ي باطل مي شود قبلاً اشاره كردم، كساني از متدينان، مقدسان، عبّاد و زهّاد، مي رفتند در كنار خليفه ي ظالمِ غاصبِ فاجرِ خبيثِ دروغگوي ده رو و ده رنگ مي نشستند و او را چهار كلمه نصيحت مي كردند؛ او هم يا از روي تقلب و ريا، يا شايد هم در گوشه ي قلبش چيزي تكان مي خورد و اشكي مي ريخت. بعضيها هم كه مست بودند و در حال مستي، هيجان و احساسات پيدا مي كردند، يك نفر را مي آوردند كه برايشان يك خرده حرف بزند؛ با حرفهاي او گريه مي كردند! آن گاه اين آدمهاي ساده لوح نادان - ولو عالم به ظواهر دين - مريد اين خليفه مي شدند! در تاريخ اسلام، انسان چيزهاي عجيبي از اين قبيل مي بيند. همين «عمروبن عبيد» عابدِ زاهدِ معروف، كسي است كه خليفه ي عباسي درباره ي او اظهار ارادت مي كرد و مي گفت: «كلّكم يمشي رويد كلّكم يطلب صيد غير عمروبن عبيد»؛ يعني حساب «عمروبن عبيد»، از ديگر مدعيان تقوا و زهد جداست! شما اگر همين «عمروبن عبيد» و «محمّدبن شهاب زهري» و امثال آنها را نگاه كنيد، مي بينيد كه آنها در زمان خودشان، از جمله ي دردسرهاي بزرگ جريان حق بودند. مي رفتند با حضور خودشان، جبهه ي باطل را تقويت مي كردند و جناح حق - يعني جناح اهل بيت پيامبر - را تنها و مظلوم مي گذاشتند و بر اثر همين ندانستن، دست دشمن را روي اينها دراز مي كردند. سعي كنيم روح بندگي را در خودمان زنده نماييم غرض، اين كه روح عبادت، بندگي خداست. برادران و خواهران! ما بايد سعي كنيم كه روح بندگي را در خودمان زنده نماييم. بندگي، يعني تسليم در مقابل خدا، يعني شكستن آن بتي كه در درون ماست. آن

بت دروني ما - يعني من - در خيلي جاها خودش را نشان مي دهد. وقتي كه منفعتت به خطر بيفتد، كسي حرفت را قبول نكند، چيزي مطابق ميل تو - ولو خلاف شرع - ظاهر بشود، يا سر دو راهي قرار بگيري - يك طرف منافع شخصي، يك طرف وظيفه و تكليف - در چنين تنگناها و بزنگاههايي، آن منِ دروني انسان سر بلند مي كند و خودش را نشان مي دهد. اگر ما بتوانيم اين من دروني، اين هواي نفس، اين فرعون باطني، اين شيطاني را كه در درون ماست، مهار كنيم، يا اقلاً قدري مهار كنيم، همه ي امور اصلاح خواهد شد. قبل از هر چيز، خود ما آدم خواهيم شد و به فلاح خواهيم رسيد. ماه رمضان، مقدمه ي اين است. روزه، نماز باتوجه، انفاقات، حتّي جهاد في سبيل اللَّه، براي رسيدن به چنين دنيايي است كه مردم بنده ي خدا باشند. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، ما را بنده ي خودت قرار بده. امروز ماه رمضان تمام مي شود. برادران و خواهران! سعي كنيد اين دستاوردي كه در اين ماه به دست آورده ايد، حفظ كنيد. حفظش هم به اين است كه از گناهان اجتناب كنيد و ياد خدا را در دل خودتان زنده بداريد. هرچه مي توانيد در حالات گوناگون - در هنگام كار، در برخورد با مردم، در برخورد با منافع مادّي، در برخورد با شهوات و غيره - سعي كنيد كه ياد خدا را در خودتان زنده بداريد. نسئلك اللّهم و ندعوك باسمك العظيم الاعظم يا اللَّه يا اللَّه يا اللَّه. اللّهم يا حميد بحقّ محمّد و يا عالي بحقّ علي و يا فاطر بحقّ فاطمه و

يا محسن بحقّ الحسن و يا قديم الاحسان بحقّ الحسين پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد و به كرم و لطفت، از همه ي ما قبول كن. پروردگارا ! اين اعمال ناقابل و حقير و ناقص ما را، به فضل و لطف خودت، مقبول درگاهت قرار بده. پروردگارا ! ما را موفق به شكستن نفس شيطان صفت و كافركيش بفرما. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، ما را به محمّد و آل محمّد مأنوس و نزديك بگردان؛ زندگي و مرگ ما را همسان زندگي و مرگ آنها قرار بده. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، قلب مقدس وليّ عصر را از ما راضي كن. پروردگارا ! روح مقدس امام عزيزمان را محفوف به بركات و الطاف و تفضلات خودت قرار بده. پروردگارا ! او را با اوليايش محشور بفرما و از ما راضي كن. پروردگارا ! آنچه گفتيم و شنيديم و آنچه در اين ماه انجام داديم، همه را براي خودت و در راه خودت قرار بده و همه را قبول كن. پروردگارا ! اين ماه رمضان را، ماه رمضان آخر عمر ما قرار مده. پروردگارا ! توفيقات خودت را از ما سلب نفرما. پروردگارا ! مرگ ما را جز به شهادت در راه خودت قرار مده. و عجّل في فرج مولانا صاحب الزمان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 136 2) حشر: 9 3) زمر: 9

سخنرانى در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى، به مناسبت عيد سعيد فطر

سخنراني در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي، به مناسبت عيد سعيد فطر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ماه رمضان، يك فرصت استثنايي متقابلاً اين عيد بزرگ و سعيد را به شما برادران عزيز، مسؤولان

لايق و خدمتگزار و عموم ملت ايران و همه ي ملتهاي مسلمان تبريك عرض مي كنم. يقيناً اگر آن چنان كه تكليف اسلامي است، ما در ماه مبارك رمضان و در همه ي اين فرصتهاي مغتنم ايام اللَّه، نعمت ذكر و توجه و دعايي كه به ما داده شده، مغتنم بشماريم و خودمان را با منبع قدرت و عزت و عظمت - يعني ذات مقدس باريتعالي - مرتبط كنيم، بدون شك آن تحول اساسي و مطلوب، هم در ارواح و دلها و هويت اصلي انساني ما و هم به تبع آن، در محيط زندگي و كار و تلاش و مبارزه ي ما، پديد خواهد آمد و به مقاصد اسلام نزديك خواهيم شد. اين، يك تفاوت اصلي بين اسلام و بقيه ي روشها و برنامه هايي است كه يك تحول و آرمانگرايي را به بشر پيشنهاد مي كنند. ما معتقديم - و اين جزو بديهيات اسلام، بلكه بديهيات همه ي اديان است - كه انسان، فقط در سايه ي ارتباط و اتصال با حق تعالي است كه مي تواند به تكامل و تعالي دست پيدا كند. البته فرصت ماه رمضان، يك فرصت استثنايي است. اين، چيز كمي نيست كه خداي متعال در قرآن بفرمايد: «ليلةالقدر خير من الف شهر»(1). يك شب از هزار ماه بهتر و بافضيلت تر و در پيشرفت انسان مؤثرتر، در ماه رمضان است. اين، چيز كمي نيست كه رسول اكرم(ص) اين ماه را ماه ضيافت الهي به حساب بياورند. مگر ممكن است كه انسان وارد سفره ي كريم بشود و از آن جا، محروم خارج بشود؟ مگر وارد نشوي. آن كساني كه وارد سفره ي غفران و رضوان و ضيافت الهي در اين ماه نشوند، البته بي بهره خواهند ماند

و واقعاً اين محروميت به معناي حقيقي است. «انّ الشّقيّ من حرم غفران اللَّه في هذا الشّهر العظيم»(2). محروم واقعي، آن كسي است كه نتواند در ماه رمضان، غفران الهي را به دست بياورد. عبوديت، شرط اصلي تكامل مكرر عرض كرده ايم كه سرّ مسأله در اين است كه انسان بتواند خودش را به عبوديت الهي متصف كند. عبد، يعني تسليم اراده و حكم خدا و شريعت الهي. لبّ تمام دستورات و احكام و فرامين الهي و شرايع انبيا، همين يك كلمه است و شايد پيامبران خدا، قبل از آن كه مقام نبوت براي آنها انتخاب بشود و خداي متعال آنها را به نبوت سرافراز كند، به عبوديت سرافراز كرده باشد؛ همچنان كه حتماً همين طور است. در يك روايت است كه «انّ اللَّه اتّخذ محمدا عبدا قبل ان يتّخذه رسولا»(3). اول، خداي متعال او را خلعت عبوديت پوشانيد و بعد، به مرحله و رتبه ي نبوت فايز كرد. كأنّه اين، در هر تعالي يي مقدمه ي لازم و شرط اصلي است. در هر اندازه تكاملي، عبوديت، شرط اصلي است. البته، عبوديت هم مراحلي دارد. آن مرحله ي پايين عبوديت، آن چناني كه امثال ماها بتوانيم در آن طمع بورزيم، همين است. خودمان را آماده ي اطاعت كنيم؛ همه چيز را از او بدانيم؛ نعمتهاي الهي را، حقيقتاً نعمتها و موهبتهاي الهي بدانيم؛ آنها را فرآورده ي قدرت و علم و توانايي خودمان ندانيم؛ بدانيم كه ما هم وسيله ايم. ذهن ما، دست ما، عمل ما، سرپنجه ي ما و تلاش ما، وسيله يي براي تحقق اراده ي الهي است. حقيقتاً بندگان شايسته ي خدا - مثل امام بزرگوار ما(رضوان اللَّه تعالي عليه) - قدر ماه رمضان و قدر آن ساعات و ايام را مي دانستند

و از آن، كمال استفاده را مي بردند. ما ائمه ي معصومين(عليهم السّلام) را كه زيارت نكرده ايم؛ اما انسان مي توانست رشحه يي از رشحات همان عبادات و توجه ها را در وجود مقدس امام عظيم الشأن بزرگوار راحلمان مشاهده كند. در نظام اسلامي، محور حركت و قدرت، يك امر الهي است اصل قضيه اين است كه ملت ايران - كه براي خدا قيام كرده و در راه او قدم برداشته - بايد خدايي بشود و به خدا اتكا كند، تا بتواند ان شاءاللَّه اين راه را با كمك الهي، به آخرين نقطه و نهاييترين مرحله ي آن برساند. دنياي مادّي، دنيايي كه رايحه و عطر معنويت را استشمام نكرده - كه البته منظور قدرتهاي حاكم بر اين دنيا هستند؛ والّا در ميان آحاد مردم و توده هاي ملتها، انسانهاي سالم، صالح و خالص، كم نيستند - برايش قابل تصور نيست كه نظامي بر مبناي معنويت به وجود آيد و همه ي رابطه هاي معمول قدرتهاي مادّي را نفي كند. مهمترين علتي كه نظام جمهوري اسلامي، مورد بغض قدرتها و گردن كلفتهاي عالم و سردمداران حكومتهاي جهان مي باشد، همين است كه اين نظام با وجود و حضور خود، نفي كننده ي نظامهاي مادّيِ حاكم بر بسياري از روابط بين المللي و روابط ميان قدرتها و ملتهاست. در نظام اسلامي، محور حركت و قدرت، يك امر الهي است. در نظام اسلامي، برخلاف نظامهاي مادّي، آن كساني مورد قبول مردم قرار مي گيرند كه از نظر آنها، با معيارهاي الهي و خدايي منطبق باشند. در نظامهاي مادّي، معيارهاي ديگري، نوع گزينش ديگري و نوع حركت ديگري وجود دارد. در نظام اسلامي، مردم به معناي حقيقي كلمه، داراي ارزش و قدرت انتخاب و تصميم گيري

هستند؛ نه به صورت رياكارانه، نه به شكل دمكراسيهاي غيرواقعي و اسمي و شعاري و صورت سازيها و تظاهراتي كه حاكي از واقعيت نيست. در نظام اسلامي، ملت تصميم گيرنده است. مردم، حقيقتاً مالك و مسلط بر سرنوشت و امور خودشان هستند. اين، يك امر واقعي است. انتخاب در نظام اسلامي، براي مردم كه نمايندگاني را جهت قانونگذاري، يا براي مديريت و اداره ي امور جاري كشور و برنامه ريزي اقتصادي و سياسي، يا براي هر امر ديگري انتخاب مي كنند، يك انتخاب حقيقي است؛ آن هم به اتكاي يك اعتقاد واقعي. اين كجا، آن چيزي كه امروز در دنيا وجود دارد، كجا؛ بازي احزاب، رأي دادن مردم حتّي بدون شناختن آن كسي كه به او رأي مي دهند. مثلاً فقط دو حزب در اين جامعه وجود دارد و شعارها و تبليغاتي دارند؛ آن هم آن طور تبليغات، با آن عواملي كه در تبليغات غربي امروز وجود دارد كه حقيقتاً اگر جزيياتش براي مردم ما تشريح بشود، تعجب خواهند كرد. در اسلام، اين طوري نيست. عصر ملتها، با اراده و قدرت ملي مردم ما آغاز شد امروز، معروف شده كه دوران ملتها آغاز شده است. در دنيا، اين طور در تعبيرات و اصطلاحات گفته مي شود. علت هم اين است كه در نقاط گوناگوني از دنيا، ملتهايي عليه نظامهاي مسلط زورگو و تحميل كننده، شوريده اند و آنها را يا بكلي وادار به كناره گيري و يا تعديل در روشها و در ممشا كرده اند. من عرض مي كنم كه عصر ملتها، امروز شروع نشده است؛ بلكه تصميم ملتها و اراده و قدرت حقيقي ملتها، آن روزي آغاز شد و آن روزي بروز كرد كه ملت عظيم الشأن و بزرگوار و شجاع

و قابل ستايش ما توانستند، نه فقط عليه يك رژيم، بلكه عليه يك تفاهم شرقي و غربيِ بين الملليِ متفقٌ عليه بين قدرتها و ابرقدرتها، قيام كنند و نظام اسلامي را به وجود بياورند و علي رغم ميل قدرتها و ابرقدرتها، اين نظام را حفظ كنند. معناي اراده و قدرت ملي، اين است. ديگران هم، اين را از ملت ايران ياد گرفتند. حقيقتاً بسياري از سياستمداران، از اين كه ملتها بتوانند بدون اتكاي به سلاح، فقط با حضور خودشان، با جسم خودشان، با فرياد خودشان و با اظهار وجود خودشان، يك واقعيت سياسي را دگرگون كنند و يك حادثه ي سياسي به وجود بياورند، مأيوس بودند. چند سال قبل از اين - شايد پنج يا شش سال پيش - در سفري كه من به آفريقا - كشورهاي خط مقدم مبارزه ي با نژادپرستي در آفريقاي جنوبي - داشتم، با چند نفر از سران و سياستمداران و چهره هاي معروف سياسي و مردمي آن منطقه، گفتگو كردم. با يكي از برجسته ترين سياستمداران آفريقا و چهره هاي مردمي، اين مطلب را در ميان گذاشتم و گفتم، راه علاج اين منطقه و نابودي اين رژيم ظالم زورگوي آفريقاي جنوبي - كه وضعش در آن روز، از امروز خيلي سخت تر بود؛ به خاطر آن شخصي كه آن روز در آن كشور برسر كار بود - اين است كه اكثريت مردم، همان تجربه يي را كه ملت ايران عمل كردند، اعمال كنند. اكثريت قاطع مردم آن جا، بوميان سياه پوستند. حكام معتقد به نژادپرستي و حاكميت سفيدپوستان، يك اقليت كوچكند. حتّي سفيدپوستاني در آن جا هستند كه با سياه پوستان همفكر و همعقيده اند؛ اما آن حكومت جائر، همچنان مي تاخت و مي راند كه هنوز هم

تقريباً همان طور است. من گفتم اين مردم، براي اين مبارزه ي اساسي، سلاح نمي خواهند؛ فقط حضور آنها در خيابانها لازم است كه بيرون بيايند. ملت - به معناي ملت - نشان بدهد كه با آن نظامِ ظالمِ تبعيضگرِ ضد همه ي حقايق بشري و حقوق بين المللي مخالف است. گفتم در ايران، اين حادثه اتفاق افتاد و فقط ملت به خيابانها آمدند. البته مردم مقاومت كردند، كشته شدند، عزيزانشان را از دست دادند، جانشان را فدا كردند؛ اما خسته نشدند. اين، خصوصيت حضور عظيم مردمي است كه هر مقصودي با آن برآورده مي شود. البته دير و زود دارد، هدفها فرق مي كند، بعضي زودتر و بعضي ديرتر قابل تحقق است، بعضي با مشكلات بيشتر همراه است؛ بسته به اين است كه اين ملت، خسته نشوند. آن سياستمدار انقلابيِ مردميِ بزرگ - كه كساني كه آن چهره را مي شناسند، همه او را قبول دارند و مرد مجربي هم هست - تصديق كرد و گفت: درست است، اين تجربه كاملاً عملي است؛ منتها ما در اين جا، آن عامل برانگيزاننده و متحدكننده ي ملت شما - يعني اعتقاد عميق ديني و آن رهبري عظيم - را كم داريم؛ راست هم مي گفت. ايستادگي و مقاومت و حضور و وحدت، شرط پيروزي هرجا ملتها دست به دست هم بدهند، حضور داشته باشند، اين حضور را ادامه بدهند و با سختيهايش بسازند، ممكن نيست قدرتهاي بين المللي - امريكا و امثال امريكا - بتوانند آن كاري را كه مي خواهند، در مقابل اينها انجام بدهند. ملتها پيروزند. اين، يك واقعيت است. ايستادگي، مقاومت، حضور و وحدت، از شرايطش است. امروز، شما در دنيا مي بينيد كه بتدريج در مناطقي

از عالم، همين تجربه ي ايران تكرار مي شود و براي همين است كه امام بزرگوار ما، به طور قاطع مي گفت كه دشمن قادر نيست اين ملت را تا وقتي ايستاده و متحد است، شكست بدهد و فرمودند: «امريكا در مقابل ملت ايران، هيچ غلطي نمي تواند بكند». ما هم همان حرف را تكرار مي كنيم. اين، اعتقاد ملت ايران و مسؤولان و دست اندركاران نظام جمهوري اسلامي است. راز قضيه، همين حضور و اراده و وحدت مردم است و اين، ملت ايران را تا امروز بر دشمنانش پيروز و غالب كرده است. خدا را شكر مي كنيم كه ما در طول اين مدت، حتّي در يك صحنه شكست نخورديم و دشمنان ما شكست خوردند. آنان از هر راهي كه وارد شدند، شكست خوردند. از راه جنگ نظامي وارد شدند، شكست خوردند و نتوانستند ملت ايران و اين نظام را وادار به عقب نشيني كنند. اين، شكست نيست؟ تمام قدرتها دست به دست هم بدهند، نتوانند يك ملت را از آن جايي كه هست، يك قدم عقب بنشانند، شكستِ آنهاست. در زمينه ي سياسي شكست خوردند، در زمينه ي اقتصادي هم شكست خوردند و بيشتر هم خواهند خورد. مردم پشت سر دولت حركت مي كنند و همكاري خود را ادامه مي دهند مردم، پشت سر دولت و مسؤولان و مديران لايق اين كشور - كه حقيقتاً نعمت خدايند - حركت مي كنند و همكاري خود را ادامه مي دهند. بارها به دوستان، اين نكته را گفته ام كه من هر وقت يادم مي آيد كه چنين رئيس جمهوري و چنين مسؤولاني داريم، از اعماق دل و با همه ي وجود، خدا را شكر مي كنم. مردم قدر بدانند، كه مي دانند؛ پشت سر مسؤولانشان همكاري كنند،

كه مي كنند؛ محكم بايستند. بدون شك، محاصره ي اقتصادي و خباثتهاي گوناگون امريكا و اذنابش هم، نخواهد توانست كاري بكند. تمام اين مشكلاتي كه وجود دارد، با سرانگشت لياقت و كفايت مسؤولان مؤمني كه مردم را پشت سر خودشان دارند، حل مي شود؛ هيچ ترديدي در اين نيست. براي همين هم است كه دشمنان ما در خارج، اين حقايق - يعني صلابت ملت ايران - را مي دانند و مي بينند. آنهايي هم كه بي هوش و گيج و ديرفهم باشند و در روال معمولي شما ملت، قدرتتان را نفهمند، در مثل روز قدسي كه پيش مي آيد، مي فهمند. اين تفاله ها و زباله هاي سياسي، اين فراركرده ها، اين پس مانده هاي سياسيِ اين ملت - كه بيخ ريش اربابهايشان در اين گوشه و آن گوشه ي دنيا هستند - سر مي كشند و از هم مي پرسند: از ايران چه خبر؟ خبر، خبرِ روز قدس در ايران است؛ خبر، خبرِ روز بيست و دوم بهمن در ايران است؛ خبر، خبرِ اتحاد مردم و ايستادگيشان در مقابل هرگونه توطئه ي دشمنان است. دل خودشان را به وجود اختلافات و جناح بنديها در مسؤولان كشور، خوش نكنند. از اول انقلاب، از اين حرفهاي متناقض و غلط و مسخره آميز داشتند. اگر كسي از اول انقلاب تا حالا، تحليلهاي محافل سياسي - همينهايي كه راديوها را مي گردانند و دولتها را خط مي دهند - نسبت به اشخاص در جمهوري اسلامي را پهلوي هم بگذارد، يقين خواهد كرد كه اينها يا خيلي ابلهند، يا تعمّداً خودشان را به بلاهت مي زنند و يا خدازده اند. هر روزي، نسبت به شخصيتها، قضاوتي كرده اند. شخص واحدي، يك روز تندروست، يك روز معتدل است؛ يك روز سازشكار است، يك روز

متعصب است؛ يك روز محبوب ميان مردم است، يك روز مغضوب مردم است! از نظر آنان، دو نفر يك روز با هم دوستند، يك روز ضد يكديگرند! رابطه هاي معنوي و الهيِ يك نظام اسلامي را نمي فهمند؛ خدا را شكر كه نمي فهمند، خدا را شكر كه «ذهب اللَّه بنورهم»(4). خدا از دلهاي اينها نور، و از مغزهايشان تشخيص را گرفته است. چه اختلافي، چه جناح بندي يي؟! دنيا به شما و موضعگيريتان نيازمند است البته، در يك جامعه ي زنده كه مردم آزادند، همه حق اظهارنظر دارند. مردم، به مسؤولان نزديكند. بالاترين رده ي مسؤولان كشور، با معموليترين انسانها، امكان ارتباط و برخورد معمولي و روزمره دارند. در چنين جامعه يي، طبيعي و قهري است كه نظرات مختلف سياسي و اقتصادي وجود دارد. اما نظرات مختلف، يك حرف است؛ آنچه كه شما مي خواهيد و آرزو مي كنيد و تبليغ مي نماييد - يعني جناح بنديهاي مزاحم و معارض يكديگر - يك حرف ديگر است. اين دومي، بحمداللَّه نيست و نخواهد بود و جامعه ي اسلامي نمي تواند در ميان خود و در ميان كساني كه به اين اهداف مؤمن و معتقدند، دو جناح داشته باشد كه اينها بخواهند ريشه ي هم را بزنند و زير پاي يكديگر را خالي كنند. چنين چيزي امكان ندارد؛ مگر كسي كه به اين راه معتقد نباشد. ملت ما بايد ان شاءاللَّه همين وحدت كلمه، همين راه و همين تلاش را ادامه بدهند. دنيا به شما و موضعگيريتان نيازمند است. همين مسأله ي عظيم فلسطين، همين مسايل گوناگون مسلمانان مظلوم در نقاط مختلف دنيا كه در خانه ي خودشان غريبند، همين حركت و جنبش عظيم اسلامي كه امروز تقريباً در همه جاي دنياي اسلام و

نقاط مسلمان نشين - از آسيا تا اروپا و آفريقا - محسوس است و مشاهده مي شود و مسلمانان احساس هويت اسلامي مي كنند و حركت مي كنند و حرف خودشان را مي زنند و وحدت خودشان را نشان مي دهند و دشمن خودشان را مي ترسانند، همه ي اينها به ايستادگي و مقاومت و وحدت و اراده ي نيرومند شما نيازمند است. اميدواريم كه خداي متعال، ملت عزيز ايران را همواره مؤيد و موفق كند و در اين راه مستدام بدارد و روح عزيز امام بزرگوارمان را از حركت ملت و مسؤولان شاد نمايد و قلب مقدس وليّ عصر را از همه ي ما راضي و خشنود كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) قدر: 3 2) عيون اخبارالرّضا، ج 1 ، ص 230 3) بحارالانوار، ج 93، ص 211 4) بقره: 17

خطبه هاى نماز عيد فطر

خطبه هاي نماز عيد فطر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. الحمدللَّه الّذي خلق السّموات والارض و جعل الظّلمات والنّور ثمّ الّذين كفروا بربّهم يعدلون. نحمده و نؤمن به و نستهدي بهداه و نستغفره و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: و امّا من خاف مقام ربّه و نهي النّفس عن الهوي فانّ الجنّة هي المأوي(1) اگر در ماه رمضان دستاوردي پيدا كرده ايد، آن را حفظ كنيد عيد سعيد بزرگ اسلامي فطر را به همه ي مسلمين عالم، مخصوصاً آن مسلماناني كه در راه حاكميت اسلام و معنا بخشيدن به اين روزها مجاهدت مي كنند، علي الخصوص به شما ملت بزرگ ايران و جمعيت عظيم نمازگزاران فطر، تبريك عرض مي كنم. روز عيد فطر،

همان روز بزرگ و عظيمي است كه شما در نماز اين عيد، خدا را به آن روز قسم مي دهيد؛ «اسئلك بحقّ هذا اليوم»(2). اين روز براي مسلمانان عيد است و براي پيامبر «ذخرا و شرفا و كرامتا و مزيدا»(3). در طول تاريخ، اين روز ذخيره ي پيامبر خدا و مايه ي شرف و كرامت و افزايش نام و گسترش دعوت او بوده است. در روز عيد، مسلمانان بايد به خود بنگرند و ببينند كه از ضيافت الهي در ماه مبارك رمضان، چه استفاده و بهره يي برده اند. ماه رمضان، ماه خودسازي و تقواست. آيا با روزه و با عبادات در آن ماه شريف، توانسته ايم بر خودمان چيزي اضافه كنيم و خويش را بسازيم، يا نه؟ امروز به اين حساب رسيدگي كنيد، و اگر ديديد كه در ماه رمضان دستاوردي پيدا كرده ايد، سعي كنيد آن را در طول سال حفظ كنيد. ما بايد به خدا اتكا و اتكال كنيم عظمت اسلام در طول تاريخ، به مسلمانان ساخته و پرداخته و حقيقتاً آماده ي براي بندگي خداست. اگر ملت ايران آماده ي بندگي خدا نبود، نمي توانست اين حركت عظيم را انجام بدهد و امروز به عنوان الگو و نمونه ي جامعه ي اسلامي در ميان مسلمانان سرتاسر عالم، بلكه نمونه ي مجاهدت و فداكاري و بيداري و آگاهي در ميان همه ي ملتهاي مستضعف، معرفي بشود. اگر امروز هم ملت ايران بخواهد اين بار سنگين امانت را بر دوش خود حمل كند و به سرمقصد مطلوب برساند، جز خودسازي هيچ راهي ندارد. ما بايد به خدا اتكا و اتكال كنيم و اين، جز بندگي و تسليم در مقابل خدا چيزي نيست. اتكاي به خدا و اعتماد

به وعده ي الهي، از هر كسي برنمي آيد. تنها كساني مي توانند به خدا اتكا كنند، كه خدا در دل و ياد آنها باشد. اگر خدا در ياد انسان نباشد و فضاي جان او را پُر نكند، به خدا هم اعتماد نخواهد كرد و در ميدانهاي خطر، نخواهد توانست با اعتماد به خدا حضور پيدا كند. قرآن راه را به ما نشان داده است. خوف از خدا و داشتن تقواي الهي و بندگي و تسليم و خضوع در مقابل پروردگار، راه فلاح و رستگاري در دنيا و عقباست. اميرالمؤمنين(ع) در خطبه ي نماز عيد فطر، خطاب به مردم مسلمان مي فرمود: «افلا تائب من خطيئته قبل يوم منيّته»(4). يعني آيا كسي نيست كه قبل از مرگ و فرا رسيدن ميعاد ناگزير همه ي انسانها، از خطاها و گناهان خود در نزد پروردگار توبه كند؟ «الا عامل لنفسه قبل يوم بؤسه و فقره»(5): آيا كسي نيست كه قبل از فرا رسيدن روز تنگدستي - آن روزي كه انسان هيچ وسيله يي جز رحمت خدا و اعمالي كه از پيش فرستاده باشد، ندارد - عمل بكند؟ يعني اميرالمؤمنين(ع) در روز عيد و شادماني، مردم را به توبه و انابه و تصميم به عمل و ارتباط با خدا گره مي زند. براي طلب مغفرت، هيچ لحظه يي را نبايد از دست بدهيم برادران و خواهران! ما بايد از همه ي خطاهاي خود توبه كنيم. آن جايي كه امام سجاد و اميرالمؤمنين(عليهماالصّلاةوالسّلام) و ساير بزرگواراني كه در ميان آحاد بشر نورانيت بي نظيري داشتند، با زبانهاي گوناگون و با نفسهاي سوزان استغفار و توبه مي كردند، من و امثال من، براي بازگشت به خدا و طلب مغفرت و انابه ي به پروردگار،

هيچ لحظه يي را نبايد از دست بدهيم. در تمام اعمال شبانه روز، تقوا را پيشه ي خود بكنيد؛ يعني مراقب گفتار و كردار و عمل و تصميم و اقدام خودتان باشيد و نگذاريد كه هواهاي نفساني، شما را از راه خدا و از تكليف الهي منحرف بكند. شيطان به اتكاي نفس اماره و هواهاي نفساني و خودخواهيها و منيتها و هوسهاي ما، ما را از صراطالمستقيم الهي منحرف مي كند. بايد مانند آن كسي كه در پيچ وخمهاي يك راه كوهستاني خطرناك، مراقب هر حركت و هر قدم پيشرفت خود است، مواظب باشيم. اين تقواست؛ يعني مراقب بودن، خدا را در همه ي كارها شاهد و ناظر دانستن، از خطاها و اشتباهاتي كه سر مي زند، زود توبه كردن، به خدا اتكا كردن، از خدا كمك خواستن، به خدا التجا بردن. امروز چشم جهاني، به سوي شما ملت ايران است. امروز ملتها حركت عظيم خود را با ياد حركت شما شروع كرده اند و به ايمان شما اقتدا مي كنند. اگر شما بخواهيد ملتها اين راه را - كه راه خدا و اسلام است - ادامه بدهند، بايد اين راه را با استحكام ادامه بدهيد، و اين جز با تقوا ممكن نيست. لذا امروز تقوا بزرگترين وظيفه و مسؤوليت ماست. پروردگارا ! همه ي ما را متقي و پرهيزگار بگردان. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هواللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نشكره و نستغفره و نتوب اليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي عليّ اميرالمؤمنين والصّدّيقة الطّاهره سيّدة نساءالعالمين والحسن والحسين سيّدي شباب

اهل الجنّة و عليّ بن الحسين و محمّدبن علي و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن عليّ و عليّ بن محمّد والحسن بن علي والخلف القائم المهدي حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين اوصيكم عباد اللَّه بتقوي اللَّه از نظر غاصبان فلسطين، مسأله ي قدس، يك مسأله ي تمام نشده است در خطبه ي دوم، مايلم تنها يك مطلب را به شما برادران و خواهران نمازگزار عرض كنم و آن، تقدير و تشكر از حركت عظيم ملت ايران در روز قدس است. از نظر غاصبان سرزمين فلسطين، مسأله ي قدس، يك مسأله ي تمام نشده است. هيچ كس نبايد خيال كند كه صهيونيستهاي غاصب و حاميان بين المللي آنها، مي خواستند فلسطين را بگيرند و حكومت تشكيل بدهند؛ گرفتند و حكومت تشكيل دادند و مسأله تمام شد. قضيه اين طور نيست. هدفهايي كه در تشكيل دولت غاصب صهيونيستي در سرزمين فلسطين وجود داشته است، با اين اسرائيل كنوني كاملاً تأمين نمي شود. هدف، بالاتر از اينهاست. هدف، ايجاد كشوري است در سرزميني بزرگتر و پُرجمعيت تر از آنچه كه امروز غصب كرده اند. ديديد به مجرد اين كه آمارهاي دولتي اسرائيل به آنها نشان داد كه رشد جمعيت مسلمانان در فلسطين اشغالي، از رشد جمعيت مهاجران صهيونيست به آن كشور بيشتر است، به كمك قدرتها و دولتهاي پشتيبانشان، باز نقشه هاي قديمي خود در زمينه ي مهاجرت را شدت و شتاب بخشيدند. بنابراين، مسأله ي اسرائيل از اينها بالاتر است. تصور مي شد كه دولتهاي عربيِ اسلاميِ مجاورِ سرزمين غصب شده، خواهند توانست، يا لااقل اراده خواهند كرد كه از گسترش اين غده ي سرطاني در قلب عالم اسلام و در آن جايي كه سه قاره ي آسيا و آفريقا و اروپا

به يكديگر متصل مي شود، مانع بشوند. در اوايل، اين تصور را فلسطينيها و شايد بعضي ديگر مي كردند؛ اما امروز ثابت شده است كه جز حركت ملتها و اراده ي مردم مسلمان در سرتاسر آفاق اسلامي، هيچ راه ديگري وجود ندارد. مشتهاي گره كرده و شعارهاي شما، از هر سلاح ديگري كوبنده تر است آن كساني كه در داخل سرزمينهاي اشغالي، مظلومانه مبارزه مي كنند و رنج مي برند و كتكش را مي خورند - كه تنها اميد براي آزادي فلسطين و محو دولت غاصب نيز همان مبارزان داخلي هستند - بايد احساس كنند و بدانند كه در سرتاسر دنياي اسلام، ملتها به ياد آنها هستند و از آنها پشتيباني مي كنند. اگر بخواهيم در آن مبارزان مظلومي كه در خانه ي خودشان غريب هستند، اين احساس پيدا بشود، بايد همين گونه تظاهرات مردمي در دنياي اسلام به وجود بيايد. اين ابتكار روز قدس از سوي امام بزرگ و رهبر عظيم القدر ما(رضوان اللَّه تعالي عليه)، با توجه به همين معنا بود؛ والّا معلوم است مردمي كه در خيابانهاي تهران راه مي روند، از اين جا به وسيله ي اسلحه با اسرائيل نمي جنگند. امروز براي اسرائيل و حاميانش و بخصوص امريكا، اسلحه ي مشت شما كه گره مي شود و شعاري كه مي دهيد، از هر سلاح ديگري كوبنده تر است. آنان براي مقابله ي با سلاحهاي ديگر، وسيله دارند. ديديم كه كشورهاي عربي در طي چند جنگ، اين قدرت را پيدا نكردند كه با سلاح با اسرائيل بجنگند و او را شكست بدهند. هر دفعه، يا او كاملاً غالب شد، يا بالاخره پيش برد؛ ولو در وهله ي اول جنگ هم غالب نشده باشد. كشورهاي عربي اطراف اسرائيل، براي آن كه اين كشور در بُرد تير آنها

قرار بگيرد، هرچه سلاح داشته باشند، باز قدرتهايي كه اين غده را در دل دنياي اسلام كاشتند، او را دو يا چند برابر مسلح خواهند كرد؛ بنايشان بر اين است. آن چيزي كه جواب ندارد و آن سلاحي كه امريكا و شوروي و ديگر حاميان اسرائيل نمي توانند در مقابل آن، سلاح برابر و مشابهي به ميدان بياورند، سلاح اراده و خواست ملتهاست. حاميان اسرائيل سعي كردند روز قدس را از يادها ببرند سياستمداران عالم بايد بدانند كه دنياي اسلام اجازه نداده است و نمي دهد. بايد بدانند كه ما حضور دشمن غاصب را در خانه ي خودمان فراموش نكرده ايم. اين طور نيست كه صهيونيستها دايماً بتوانند دنياي اسلام را در مقابل عمل انجام شده قرار بدهند. نخير، ملتها بيدارند. مبارزه يي كه از طرف حاميان رسمي اسرائيل و همپيمانان آنها - كه حاميان غيررسمي اسرائيلند - با روز قدس شد، يك مبارزه ي تماشايي است. براي روز قدس رقيب درست كردند و سعي نمودند كه اين روز را از يادها ببرند. ما در هيچ جاي دنياي اسلام نديده ايم كه قدرتهاي جهاني اجازه بدهند، دولتهاي محلي مردم را به اين حركت و راهپيمايي وادار كنند. متأسفانه سياست قدرتهاي گردن كلفت دنيا، در بسياري از كشورهاي اسلامي، داراي نفوذ است. اين از بدبختيهاي مسلمين و دنياي اسلام است. چرا نبايد در روز قدس، دولتهاي كشورهاي اسلامي، مردم را به راهپيمايي در خيابانها تشويق كنند؟ مگر چه چيزي از آنها كم مي شود؟ اگر با آرمان فلسطين همراه و موافقند، چرا اجازه نمي دهند؟ ملت ما در حساسترين مسايل، حضور خود را نشان داده است شما ملت ايران، حقاً و انصافاً عظمت را مجسم كرديد؛ اراده ي ملي

را به معناي واقعي كلمه نشان داديد و به دنيا فهمانديد كه حضور ملت در صحنه ي سياست يعني چه، اعلام نظر يعني چه، اعلام اراده ي ملي يعني چه. با حوادثي كه كم وبيش در اين يك سال در عالم اتفاق افتاد، دنيا تازه معناي قدرت ملتها و حاكميت آنها را بر نظامهاي گوناگون مي فهمد. ملت ما در تمام مراحل زندگي اين يازده سال اخير، اين حضور و اين قدرت و اين اراده ي مسلط را نشان داده؛ آن هم نه فقط در مسايل كشور خودش، بلكه در حساسترين مسايل جهاني و بين المللي، كه يكي همين مسأله ي قدس است. انقلاب اسلامي، به بركت همين حضور شما مردم به پيروزي رسيد و من اميدوارم و اطمينان دارم كه به بركت همين حضور و بيداري شما، خواهد توانست به تمام آرمانها و آرزوهايش برسد. خداوند ان شاءاللَّه شما ملت رشيد و نيرومند و بااراده و يكپارچه و قوي را، همواره موفق و بيدار و مسلط برخواستها و آرمانهاي خود و انقلابتان بدارد و از اين اجتماع عظيم شما و از اعماق دل آحاد اين ملت، سلامها و درودهاي محبت آميز و ستايش آميز را به روح مطهر و منور امام عزيزمان برساند و همه ي آرزوهاي آن بزرگوار را در نزديكترين زمان ممكن، برآورده كند. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نازعات: 40 و 41 2) مفاتيح الجنان، ذكر نماز عيد فطر 3) مفاتيح الجنان، ذكر نماز عيد فطر 4) 1 و 2. نهج البلاغه، خطبه ي 28 5)

سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از معلمان و مسؤولان امور فرهنگى كشور و جمعى از كارگران، به مناسبت روز

سخنراني در ديدار با گروه كثيري از

معلمان و مسؤولان امور فرهنگي كشور و جمعي از كارگران، به مناسبت روز معلم و روز جهاني كارگر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم جريان فكري شهيد مطهري، يك جريان ممتاز هم مناسبتهاي امروز، مناسبتهاي مهم و قابل تأمل و توجهي براي ملت ماست؛ هم شما حضار عزيزي كه تشريف داريد، همه جزو گروهها و قشرهاي مؤثر در جامعه ي اسلامي و در سازندگي انقلابي كشور اسلامي هستيد. لازم است تشكر و ارادت خودم را به برادران و خواهران معلم - اين قشر زحمتكش و صديق - و همچنين به برادران و خواهران كارگر - اين قشر زحمتكش و خدوم - و همچنين به برادراني كه در عقيدتي، سياسي نهاد مقدس سپاه پاسداران، به وظايف مهم خودشان مشغول هستند و نيز به دانشجويان و دانش آموزان و مسؤولان حاضر در جلسه، مخصوصاً آنها كه با نام و ياد برجسته ي امروز، يعني شهيد بزرگوار و فراموش نشدني انقلاب (شهيد مطهري) رابطه ي ويژه يي دارند - يعني محصلان و طلاب مدرسه ي عالي و مدارس شهيد مطهري - عرض كنم. در ابتدا، يك جمله در باب اين شهيد بزرگوار بگويم؛ چون مسأله ي عالم متفكر فيلسوف يگانه ي ما - مرحوم آيةاللَّه مطهري (رضوان اللَّه تعالي عليه) - مسأله ي يك ياد خشك و خالي نيست كه كسي زحمتي مي كشد و از دنيا مي رود، يا زحمتي مي كشد و شهيد مي شود و ما لازم است كه از او ياد كنيم و شكرانه ي زحمات او را بداريم؛ بلكه مسأله، مسأله ي يك جريان فكري در جامعه ي ماست كه هرچه مي گذرد، برجستگي بيشتري پيدا مي كند. در زمان حيات آن شهيد، كساني كه او را مي شناختند، زياد نبودند و كساني كه به عمق برجستگي و نورانيت

فكري او آشنا بودند، باز هم كمتر بودند؛ اما امروز در محيط ذهني انقلاب، جريان فكري شهيد مطهري، جريان ممتازي است. اين كتابها و مباحث و گفتارهايي كه آن عالم دلسوز و مؤيد من عنداللَّه، به آنها پرداخته است - چه مباحث اجتماعي، چه مباحث فكري، چه مباحث عمومي و چه مباحث فلسفي خاص - يكايك آنها، براي جامعه لازم و حياتي است. البته از اين كتابها، همه نمي توانند استفاده كنند - سطح خاصي دارد - اما مي شود كاري كرد كه از اين مطالب، همه ي جامعه و جوانان ما استفاده كنند. بايد روي افكار شهيد مطهري، كار فكري بشود. يعني جمعي اهل تحقيق و علاقه مند به كار علمي، بنشينند و نظرات و تفكرات شهيد مطهري را در ابواب مختلف استخراج كنند. مثلاً از مجموع آثار ايشان، نظر آن شهيد را در باب وجود، در باب انسان، در باب اختيار، در باب عدالت، در باب تاريخ، در باب قضا و قدر، در باب عرفان و درباره ي موضوعات بي شمار و متنوعي كه ايشان در مباحثشان مطرح كرده اند، استخراج كنند. اگر نظرات مختلفي در طول زمان داشته اند، مثلاً در يك دوره در مسأله يي، اين نظر را داشته و سپس در چند سال بعد، نظر ايشان تغيير كرده، آن را در اين كتاب مشخص كنند و روي آن كار نمايند. اين، راه گسترش و پيشرفت و شكوفايي فكري جامعه بر مبناي آثار شهيد مطهري است كه اميدواريم اين كار انجام بگيرد و در وضع كنوني، همه ي قشرها مسؤوليت خودشان را در قبال اين حركت عظيمي كه جامعه ي ما به آن سرگرم است، پيدا كنند و آن را بخوبي انجام

دهند. تهاجم فرهنگي، بيشترين همت دشمن به مناسبت حضور معلمان و فرهنگيان عزيز، عرض مي كنم كه عناصر فرهنگي جامعه - هركه هستند، هرچه هستند، چه وابستگان به دانشگاهها، چه وابستگان به حوزه هاي علميه و چه ديگران - بايد بدانند كه امروز دشمن، بيشترين همت خود را روي تهاجم فرهنگي گذاشته است. من به عنوان يك آدم فرهنگي، اين را عرض مي كنم، نه به عنوان يك آدم سياسي. وقتي به صحنه ي نبرد نگاه مي كنم، صحنه يي را مي بينم كه يك طرف آن، شما ملت ايران كه طرفدار اسلام و نجات مستضعفان و دشمن نظام استكباري دنيا هستيد، قرار داريد و طرف ديگر آن، دشمنان شما، يعني سردمداران جبهه ي استكبار و ضد اسلام، دنباله روهايشان و اراذلي كه در اين بين، به خاطر منافع شخصي و هواهاي نفساني، دنبال بوق استكبار و خر دجال او راه افتاده اند، قرار دارند. الان، كارزاري برپاست؛ شوخي نيست. جنگ نظامي، تمام شد. تازه اگر دشمن - يعني استكبار جهاني - بتواند، حرفي ندارد كه باز هم جنگ نظامي را راه بيندازد؛ منتها برايش آسان نيست. الان، يك كارزار فكري و فرهنگي و سياسي در جريان است. هر كس بتواند بر اين صحنه ي كارزار و نبرد تسلط پيدا كند، خبرها را بفهمد، احاطه ي ذهني داشته باشد و يك نگاه به صحنه بيندازد، برايش مسلّم خواهد شد كه الان دشمن از طرق فرهنگي، بيشترين فشار خود را وارد مي آورد. كم هم نيستند قلم به مزدها و فرهنگيهاي دين و دل و وجدان باخته و نشسته ي پاي بساط فساد استكبار - چه غالباً و اكثراً در خارج كشور و چه تك وتوكي در داخل كشور - كه براي مقاصد استكباري، قلم هم

بردارند، شعر هم بگويند، كار هم بكنند و دارند مي كنند. پاسخ هجوم فرهنگي، تفنگ نيست نبرد فرهنگي را با مقابله ي به مثل مي شود پاسخ داد. كار فرهنگي و هجوم فرهنگي را با تفنگ نمي شود جواب داد. تفنگ او، قلم است. اين را مي گوييم، تا مسؤولان فرهنگ كشور و كارگزاران امور فرهنگي در هر سطحي و شما فرهنگيان عزيز - اعم از معلم و دانشجو و روحاني و طلبه و مدرّستان، تا دانش آموزتان و تا كساني كه در بيرونِ اين نظام آموزشي كشور مشغول كارند - احساس كنيد كه امروز، سربازِ اين قضيه شماييد و بدانيد كه چگونه دفاع خواهيد كرد و چه كاري انجام خواهيد داد. مثل جنگ نظامي، چشمها را بايد باز كرد و صحنه را شناخت. در جنگ نظامي هم، هر طرفي كه بدون شناسايي و ديده باني و بدون دانستن وضعيت دشمن، چشمش را ببندد، سرش را پايين بيندازد و جلو برود، شكست خواهد خورد. در جنگ فرهنگي هم، همين طور است. اگر ندانيد كه دشمن كار مي كند، يا از آن كه مي داند، فرمان نبريد، از فرمانده ي فرهنگي دستور نگيريد، يا او از نيروي شما استفاده نكند و مانور و سازماندهي را درست انجام ندهد، پشت سرش شكست است. راديو، تلويزيون، مدارس، وزارت ارشاد، روزنامه ها، مجلات و كلاً مجموعه ي بناي فرهنگي كشور، مسؤوليت دارند. شما معلمان، مشخص است كه سنگرتان كجاست. مسؤوليتتان هم، مسؤوليت بسيار بزرگي است. مردم قدر كارگزاران تعليم و تربيت را بدانند نسلي كه رژيم فاسد و مفسد و ظالم و بشدت پليد گذشته را نديده، نسلي كه مقدمات انقلاب را نديده، نسلي كه كتك خوردنها را در دوران غربت نديده، نسلي كه

محنت جنگ را با گوشت و پوست خودش لمس نكرده، نوبه نو زير دست شما معلمان مي آيد. شما مي خواهيد از اين نسل، انسانهايي بسازيد كه انقلاب را حفظ كنند؛ كار سخت و بزرگي است. به اين كار بزرگ، اهميت بدهيد و قدر آن را بدانيد. مردم هم، قدر معلمان و كارگزاران تعليم و تربيت را بدانند. مسؤولان مدارس هم بفهمند كه چه چيزي در چنته دارند و چه كار مي كنند. مردم، هم از لحاظ مادّي و هم از لحاظ معنوي، به آموزش و پرورش، به مدرسه سازي، به تعليم و تربيت كمك كنند، تا بشود اين صحنه ي نبرد و كارزار را پيش برد. شما ملت ايران، شما ستونهاي انقلاب اسلامي جهاني، شما ملت شاهد - «لتكونوا شهدا علي النّاس»(1) - كه بر جامعه ي بشري، شهدا و گواهان هستيد، با اين امانت سنگيني كه بر دوش شماست، بايد بتوانيد اين امانت را حفظ كنيد، اين بار را نگهداريد، چشم و دل مستضعفان تمام دنيا و كساني را كه به نحوي زخمديده ي نظام پليد استكباري هستند، به خودتان جلب كنيد و آنها را اميدوار نگهداريد. سياستهاي جهاني، براي انقلاب اسلامي خواب خطرناكي ديده بودند كارگران هم همين طور. در طول تاريخ يك جامعه، زمان و لحظه يي وجود دارد كه نياز به فردي يا قشري، خيلي مهم و مؤثر مي شود. آن زمان و آن لحظه، گاهي شناختش سخت است. من عرض مي كنم، كمتر دوره يي از دوره هاي زندگي اين ملت وجود داشته كه احتياجش به نيروي كار صادق و سالم و مؤمن، به قدر دوران انقلاب - بخصوص در اين دوران فعلي - بوده باشد. بحمداللَّه كارگران در كشور و جامعه ي ما،

همان طوري كه از آنها انتظار مي رفت، عمل كردند. من از روزهاي هجدهم و نوزدهم و بيستم و بيست ويكم بهمن سال پنجاه وهفت، خاطرات عجيبي دارم كه حالا وقت نقلش نيست. اجمالاً بايد بگويم، آن روز ما فهميديم كه سياستهاي جهاني، براي انقلاب اسلامي چه خواب خطرناكي ديده اند. اين خواب شوم را مي خواستند به وسيله ي كارگران تعبير كنند و كارگران مسلمان ما، آن چنان با پشت دست به دهان اينها زدند كه رفتند ديگر برگردند. اين را من از نزديك، به چشم خودم مشاهده كردم؛ روايت نيست. آن روزي كه هنوز پرچمِ رنگ ورورفته و پوسيده ي تفكرات الحادي ماركسيستي - كه بحمداللَّه امروز دنيا، از شر افسون اين تفكرات شيطاني خلاص شده است - كاملاً مثل امروز سقوط نكرده و نيفتاده بود، گروههاي چپ و وابسته، تلاش زيادي مي كردند، تا از كارگران استفاده كنند. از يك طرف، اينها به شكل بسيار موذيانه يي عمل مي كردند، و از يك طرف هم عناصر بازمانده و ته مانده ي بساط طاغوت، كم و بيش وجود داشتند. دو كار مهم كارگران در ابتداي انقلاب كارگران ما، دو كار انجام دادند كه در تاريخمان ماندني است. يكي اين كه نگذاشتند گردش چرخ كارگاه بخوابد؛ همان مقداري كه ممكن بود. حالا آن جايي كه مسؤولان مربوطه، نتوانستند امكانات و مواد اوليه فراهم كنند، بحثي نيست؛ اما تا آن جايي كه مواد اوليه و ماشين و افزار و كارگر بود، كارگر نگذاشت كار لنگ بشود. ما در طول اين يازده سال، يك روز مسأله ي كارگري - به معنايي كه دشمن مي خواست - نداشتيم. اين، به خاطر ايمان و عشق كارگران به اسلام و انقلاب و به خاطر ارادت صادقانه شان به امام عظيم الشأن بود كه كارگران و

ديگر قشرها، واقعاً از اعماق جان، به آن مرد ملكوتي و الهي، عشق مي ورزيدند و نمي خواستند خاطر او آزرده بشود. اين عشق و ايمان، موجب شد كه اين حركت انجام بگيرد. كار دوم، حضور در صحنه ي جنگ بود. سخت ترين دفاع را كارگران - چه كارگران شهري، چه كارگران روستايي - كردند. در اين بسيج عظيم مردم براي جبهه ها، اغلب همين طبقات پايين و محرومان جامعه و از جمله، طبقات كارگر كه اكثريت عظيمي را تشكيل مي دادند، بودند. يعني غير از نبرد اقتصادي، به نبرد نظامي هم مي پرداختند. اين، خيلي ارزش دارد؛ اين را حفظ كنيد. جمله يي را مكرر حضرت امام(ره) مي فرمودند كه در اين يازده سال، آن جمله مكرر تجربه شد. امام، اين مضمون را همواره تكرار مي كردند كه اين انقلاب و اين نظام، مديون پابرهنگان است و نيرويي كه آن را حفظ خواهد كرد، همين پابرهنگان و طبقات محروم جامعه هستند. در دوران رژيم فاسد و مفسد پهلوي، فساد را طبقات مرفه بي درد، سرمايه داران فاسد، آن كساني كه به پولي كه از راههاي نامشروع و بندوبستهاي سياسي و فساد در عمل به دست آمده بود، متكي بودند، در جامعه رايج مي كردند. همانها موجب شدند كه آن رژيم ساقط شد؛ چون رژيم منحوس پهلوي، متكي به آنها بود. اين نظام را قشرهاي محروم و متوسط - كه غالب مؤمنين را اينها تشكيل مي دهند - به وجود آوردند و از آن حمايت و دفاع كردند. اينها وفادارند و پشتيبان اين نظام هم اينهايند. لذا اين نظام، به پشتيباني اين توده ي عظيم مردم مؤمن، ماندني و پايدار و بادوام است. كار براي توسعه ي كشور عبادت است من به

كارگران سفارش مي كنم كه در هر بخشي و در هرجايي مشغول كار هستند - كارگاههاي بزرگ، كارگاههاي كوچك، كارهاي دستي، كارهاي ماشيني عظيم، كارهاي كشاورزي و روستايي - اين روزها را روز كار بدانند، اين دوران را دوران كار جدي تلقي كنند و كار را هم عبادت بدانند. اين كاري كه شما براي توسعه و پيشرفت كشور مي كنيد، يك عبادت قطعي است. به مسؤولان هم سفارش مي كنم كه پاس طبقات كارگر و محروم و مستضعف و اين مردم مؤمن را بدارند؛ آنها را در قوانين، در مراجعات اداري و در ساير مراجعات گوناگوني كه با دستگاههاي دولتي دارند، مورد توجه قرار بدهند. سياست اداره ي كشور، بايد در جهت سود طبقات محروم و رفع محروميت از آنها باشد؛ كمااين كه همين طور هم هست. بحمداللَّه اين سياستهاي اقتصادي كه امروز دولت تعقيب مي كند و من اين سياستها را مي شناسم و مي دانم چه كار مي كنند، در جهت خدمت به محرومان است. از طرف قشرهاي مختلف، بايستي ان شاءاللَّه همكاري بشود، تا كشور بتواند نيازهاي محرومان را برآورده كند. قوام سپاه، به روحيه ي انقلابي و ايمان جوانان آن است يك جمله ي كوتاه هم راجع به برادران عقيدتي، سياسي عرض كنم. آن جمله، اين است كه برادران عقيدتي، سياسي كه در سپاه پاسداران مشغول خدمت هستند، اين كار را بايستي خيلي مهم بشمارند؛ زيرا سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، ركن ركين و پايه ي محكم دفاع از انقلاب و به تعبير امام عزيزمان(ره)، يكي از دو بازوي نيرومند مسلح جمهوري اسلامي است. ايشان، دو بازويشان را اين طور بلند كردند و به من فرمودند: يك بازو، ارتش است؛ يك بازو، سپاه. قوام سپاه، به روحيه ي

انقلابي و ايمان اين جوانان پُرشور و مؤمن است. اين ايمان، بايستي هم حفظ بشود، هم تقويت گردد و هم از جهات اعتقادي و فكري، با روشن بيني و عمق فكري، همراه بشود. اين كار را كه عقيدتي، سياسي مي كند، وظيفه يي بسيار مهم است. مسؤولان سپاه بايد همكاري بكنند، تا اين برادران بتوانند اين وظيفه را بخوبي انجام بدهند و ان شاءاللَّه خير و صلاح اين كار، به انقلاب و كشور برمي گردد. استكبار، نان هيبت و تشر خود را مي خورد و اما مسأله يي كه اين روزها در سطح جمعي از اهل فكر و اهل نظر در جريان است، مذاكره كردن و مذاكره نكردن است. (2) بعضي حرفي مي زنند، بعضي حرف ديگري مي زنند. اينها چيزي مي نويسند، آنها چيز ديگري مي نويسند. راجع به اين موضوع، من بايد جمله ي كوتاهي را خيرخواهانه و دلسوزانه عرض بكنم. قبلاً به اين نكته هم اشاره بكنم كه من از اظهار نظر كسي كه نظر سياسي خودش را بيان بكند، نگراني ندارم. مادامي كه در اظهار نظري، دروغ و تهمت و فتنه و فريب نباشد، مانعي ندارد. بله، اگر دروغ و افترا و فريب بود، ما به عنوان مسؤول، نبايد اجازه بدهيم يك نفر بيايد مردم را فريب بدهد، يا به آنها دروغ بگويد. اما آن جايي كه دروغ و تهمت و فريب و اهانت به كسي نيست، چه مانعي دارد هر كسي نظرش را بگويد. من مي خواهم به نويسندگان و صاحب نظران و قلم به دستان و تريبونداران سفارش كنم كه از حرف مخالف آشفته نشوند. چرا ما آشفته بشويم؟ ما منطق و استدلال داريم. حرف ما، نه فقط براي ملت خودمان، بلكه براي صدها ميليون مسلمان و

غيرمسلمان در دنيا، قابل قبول است. چرا ما وقتي حرف منطقي داريم، از اين كه كسي حرفي بزند، آشفتگي و اضطراب نشان بدهيم؟ بله، هر حرفي را نبايد بي جواب گذاشت. اگر خلاف هست، بايد جواب داد؛ منتها از جاده ي ادب نبايد خارج شد. و اما مذاكره. من معتقدم، آن كساني كه فكر مي كنند ما بايد با رأس استكبار - يعني امريكا - مذاكره كنيم، يا دچار ساده لوحي هستند، يا مرعوبند. من بارها اين نكته را عرض كرده ام كه استكبار، بيش از اين كه نان قدرت و توانايي خودش را بخورد، نان هيبت و تشر خودش را مي خورد. اصلاً استكبار، با تشر و ابهت و شكلك درآوردن و ترساندن اين و آن، زنده است. دولتهاي انقلابي، مانع تأمين منافع امريكا الان امريكا طوري با ملتهاي جهان سوم - حتّي اين اواخر، با ملتهاي ثروتمند و قوي - حرف مي زند كه انگار اگر او نخواهد، اينها نمي توانند نفس بكشند! اصلاً امروز امريكا، با شوروي و اروپا هم اين گونه حرف مي زند؛ با كشورهاي جهان سوم در آفريقا و آسيا كه به جاي خود. سردمداران اين كشورها هم متأسفانه باور مي كنند؛ در حالي كه اگر ده كشور از كشورهاي فقير دنيا - نمي گويم همه ي كشورها، يا كشورهاي پولدار - بيايند با هم متحد بشوند و تصميم بگيرند كه از امريكا نترسند، با او كاري نداشته باشند، به امريكا باج هم ندهند، اجازه ندهند كه او از آنها استفاده ي سوق الجيشي و نظامي و اقتصادي بكند؛ نه فقط امريكا، بلكه جناح مستكبر دنيا را مي توانند وادار به عقب نشيني كنند. دليل واضح اين امر، آن است كه هرجا در كشورهاي فقير، انقلابي پديدار شد و

دولتي سر كار آمد كه نخواست به امريكا باج بدهد، امريكا تمام نيرويش را براي اين كه آن دولت را شكست بدهد و از بين ببرد و يك دولت طرفدار خودش بياورد، متمركز كرد. چرا؟ چون مي ترسند و مي دانند كه با يك دولت انقلابي - ولو در امريكاي لاتين و يا در انتهاي افريقا - نمي توانند منافعشان را تأمين كنند و آن كاري را كه مي خواهند، انجام بدهند. در نيكاراگوئه، دولتي سر كار آمده بود. اين كشور، با آن كه كشور بسيار فقير و كوچك و داراي جمعيت كم و منابع مالي خيلي ضعيفي است، در عين حال، امريكا آن قدر پول به ضد انقلابيون آنها داد و از اطراف و اكناف فشار آورد كه مجبورشان كرد از صحنه ي حكومت كنار بروند. آن بيچاره ها هم، پايه هاي مردمي و ايمانيشان آن قدر محكم نبود، قدرت فشار هم نداشتند، از اول هم خودشان را متكي به جاي ديگري بار آورده بودند. بنابراين، نتوانستند و كنار رفتند. اگر امريكا از دولتهاي انقلابي واهمه ندارد و مقاومت آنها براي او، يك مقاومت غيرقابل نفوذ نيست، چرا مي خواهد آنها را واژگون كند؟! اگر احتياج ندارد، چنانچه فلان جا، يك حكومت انقلابي سر كار مي آيد، امريكا بگويد ما با تو قطع رابطه مي كنيم و به تو كمك هم نمي كنيم. چرا براي اين كه او را از بين ببرند، توطئه مي كنند؟ براي خاطر اين كه مي دانند اگر او سر كار باشد، اينها ديگر نمي توانند منافعشان را تأمين كنند و در آن جا زور بگويند. پس، حتّي يك دولت انقلابي هم مي تواند به اندازه ي شعاع خودش، امريكا را عقب بزند، يا متوقف كند. اينها، آن طور كه وانمود مي كنند، غيرقابل شكست

نيستند. دولت امريكا به فكر قوانين بين المللي نيست دليل واضح ديگر بر اين كه امريكا، آن طوري كه ادعا مي كند، قدرت ندارد و هيبت او - هيبتي كه آدمهاي ضعيف را مي ترساند - خيلي بيش از قدرت واقعي است، اين است كه خيلي جاها مي خواهند اعمال قدرت و زور كنند، اما قادر نيستند. به چه دليل؟ به دليل اين كه آن جايي كه مي توانستند، كردند و آن، پاناماست. اگر امريكا مي توانست آن كاري را كه در پاناما كرد، (3)در كشورهاي انقلابي ديگر، در همان كوبايي كه آن قدر از آن ناراحت و شكار است، بكند، انجام مي داد؛ پس نمي تواند. اگر مي توانست اين كار را در كشورهاي ديگري كه در آن منطقه و يا در مناطق ديگر هستند و با سياست امريكا مخالفند، انجام بدهد، انجام مي داد؛ به دليل اين كه در پاناما انجام داد. اينها كه به فكر مسايل انساني نيستند. دولت امريكا كه به فكر قوانين بين المللي نيست. اينها كه به حقوق ملتها احترام نمي گذارند. يك وقت بتوانند، وارد كشوري مي شوند و بدون اعتنا به حقوق آن ملت، حكومت و دولتش را از بين مي برند. آن فرد را هم برداشتند بردند و در كشور خودشان، زنداني كردند. هرجا بتوانند، همين كار را مي كنند. آن جايي كه نمي كنند، نمي توانند. اين، واقعيت قدرتشان است. نمونه ي واضحش، خود كشور انقلابي ماست. خواستند حمله ي نظامي كنند، ولي نتوانستند. قضيه ي طبس يادتان است؟ پس آمدند، اما نتوانستند. اگر مي توانستند، ده بار ديگر هم مي آمدند؛ نتوانستند كه نيامدند، قدرتش را نداشتند، مي دانستند كه شكست مي خورند. آن وقتي كه خيال مي كردند مي توانند، ملاحظه نكردند كه اين، خلاف حقوق ملت ايران و برخلاف قراردادها و عرف بين المللي است كه انسان

از آن طرف دنيا، به اين طرف بيايد و هليكوپتر و هواپيما وارد مرزهاي كشوري بكند. آن نادان اسبق، (4)خيال مي كرد كه مي تواند؛ به همين خاطر آمد، بعد ديد نمي تواند و شكست خورد. اگر مي توانست، باز هم مي آمد؛ ولي نتوانست. شكي نيست كه در اين يازده سال، امريكا اگر مي توانست نظام جمهوري اسلامي را از بين ببرد، مي برد؛ ولي نتوانست. اين، معناي آن حرفي است كه امام فرمودند و با همان تعبيرِ امام درست است كه: «امريكا، هيچ غلطي نمي تواند بكند». مرعوب شدن از تواناييهاي امريكا، چيز بسيار غلطي است اين، از آن طرف قضيه. از طرف مثبت هم، مرعوب شدن از تواناييها و اقتدارات امريكا، چيز بسيار غلطي است. خيلي از كشورها هستند كه وابسته ي به امريكا و مراود با او هستند؛ سران آنها، دوستان امريكا هستند و در آن كشورها، اجازه ي كمترين اهانتي به امريكا داده نمي شود. امريكا، براي آن كشورها چه كار كرد؟ كدام مشكلِ آنها را برطرف كرد؟ كدام نقطه ي كور زندگي آنها را باز نمود؟ كدام ثروت را روي سرشان ريخت؟ كدام خير را به طرف آنها سرازير كرد؟ چرا نسبت به اقتدارات امريكا مرعوب مي شويد؟ به عكس، آن كشورهايي كه درِ خانه را به روي اين دزد خائن باز گذاشتند، وارد شد و هرچه بود، برد. اگر اعتباري داد، براي اين داد كه با آن اعتبار، به بازارهاي خود او بروند و دولاّ پهنا قيمت را حساب كنند، جنس بخرند، تا كارخانه هايش بچرخد. اگر وام داد، براي اين داد كه با آن وام بروند محصولات خودش يا همپيمانانش را بخرند. اگر سلاح داد، براي اين داد كه از دشمنان او -

نه دشمنان خودشان - با اين سلاح دفاع كنند. نمونه اش، رژيم گذشته ي ماست. اين طور نيست كه اگر امريكا با كشوري بد بود، آن كشور ديگر نتواند در دنيا نفس بكشد، و اگر خوب بود، آن كشور ديگر خيالش آسوده باشد. خود امريكاييها، اين گونه تبليغ و وانمود مي كنند كه اگر كشوري با آنها بد باشد، تمام راهها به روي او بسته خواهد بود. نه، اين طور نيست. يازده سال است كه شعار «مرگ بر امريكا» از دهان مردممان نيفتاده، راهها هم روي ما بسته نبوده است. اگر ما تلاش و همت كرديم، توانستيم راه خودمان را باز كنيم. مگر دنيا متعلق به امريكاست؟! اين زورگويان قلدرِ متكبرِ فاسد كه ادعاي مالكيت دنيا را مي كنند، چه كساني هستند؟ غلط مي كنند. اگر اينها با كسي دوست بودند، خيرات و بركات بر سر آن ملت نازل نخواهد شد. اينها با مردمي كه دوست هستند، مايه ي بدبختي و روسياهي آن ملت مي شوند. ناراحتي امريكا به خاطر پايبند بودن مردم به اسلام ناب محمّدي است اين، توضيح مسأله ي مرعوب شدن بود، و اما مسأله ي ساده لوحي و مذاكره. مذاكره، يعني چه؟ صرف اين كه شما برويد با امريكا بنشينيد حرف بزنيد و مذاكره كنيد، مشكلات حل مي شود؟ اين طوري كه نيست. مذاكره در عرف سياسي، يعني معامله. مذاكره با امريكا، يعني معامله با امريكا. معامله، يعني داد و ستد؛ يعني چيزي بگير، چيزي بده. تو از انقلاب اسلامي، به امريكا چه مي خواهي بدهي، تا چيزي از او بگيري؟ آن چيزي كه شما مي خواهيد به امريكا بدهيد، تا در مقابل از او چيزي بگيريد، چيست؟ ما چه مي توانيم به امريكا بدهيم؟ او از ما چه مي خواهد؟ آيا

مي دانيد كه او چه مي خواهد؟ «و ما نقموا منهم الّا ان يؤمنوا باللَّه العزيز الحميد»(5). واللَّه كه امريكا از هيچ چيز ملت ايران، به قدر مسلمان بودن و پايبند بودن به اسلام ناب محمّدي، ناراحت نيست. او مي خواهد شما از اين پايبنديتان دست برداريد. او مي خواهد شما اين گردنِ برافراشته و سرافراز را نداشته باشيد؛ حاضريد؟ من با مذاكره ي با امريكا مخالفم مي گويند بياييد با گروگانها معامله كنيد.(6)اين هم ساده لوحي است. ما البته از اول اعلام كرديم كه مايليم به قدري كه قدرت داريم، كمك كنيم كه گروگانها آزاد بشوند. ما كه مالك گروگانگيران نيستيم. آنها مردمان مستضعف مظلومي هستند كه روي انگيزه هاي گوناگوني، گروگانها را در اختيار دارند. تا آن جايي كه از لحاظ اصول ما، اشكالي نداشته باشد و حرف ما بُرندگي داشته باشد، حرفي نداريم كمك كنيم؛ اما نه براي خاطر امريكا، بلكه براي خاطر تكليف، براي خاطر انسانيت و براي خاطر اصول. اين، اصول ماست؛ امريكا كيست؟ آيا ما براي خاطر امريكا اين كار را مي كنيم؟ حالا فرض كنيم كه يك نفر آمد، براي خاطر امريكا اين كار را كرد؛ امريكا چه پاسخي خواهد داد؟ در تلكسهاي همين ديروز و پريروز خوانديم كه از آن طرف، بوش از سوريه، به خاطر كمكش به آزادي گروگانها تشكر كرده است، و از آن طرف هم دولت امريكا به سوريه اخطار كرده، يا به تعبير آنها هشدار داده كه شما خيال نكنيد صرف آزادي اين گروگانها، براي عادي شدن روابط شما با امريكا كافي است؛ بايد در سياستهايتان تجديد نظر كنيد! آن وقت اسم برده كه در سياستهاي مربوط به جنگ اعراب و اسرائيل تجديدنظر كنيد؛ يعني وارد

پيمان كمپ ديويد بشويد! خاك بر سر آن ملت و دولتي كه زير بار اين طور تحميلهاي امريكا برود. توقعات امريكا نسبت به كساني كه در آنها اندكي ضعف احساس مي كند، اين گونه است. صريحاً مي گويد كه بايد در سياستهايتان - سياستهاي جنگ اعراب و اسرائيل - تجديد نظر كنيد! چه ساده لوحي است كه كساني بگويند برويم پشت ميز مذاكره با يك دستگاه متكبر و بي اعتقاد به اصول انساني و حقوق بين الملل بنشينيم. امريكاييها، به اصول و حقوق بين الملل، اعتقادي ندارند. دولت امريكا، همان دولتي است كه افسر جنايتكارش دستور تير داد، موشك شليك كردند، هواپيماي مسافربريِ چند صد نفره را در دريا ساقط نمودند و مرد و زن و كوچك و بزرگ را نابود كردند و دولت امريكا اين افسر را محاكمه نكرد و شنيدم كه رئيس جمهور فعلي امريكا، (7) به آن افسر مدال لياقت داده است! اينها، اين طور هستند. شما چه مي گوييد؟ مگر اينها به حقوق بين الملل معتقدند؟ مگر اينها به حقوق انسانها معتقدند؟ نخير. من با مذاكره ي با امريكا مخالفم و دولت جمهوري اسلامي، بدون اجازه ي من امكان ندارد چنين كاري را بكند و خودشان هم قاعدتاً با چنين كاري موافق نيستند. در ديپلماسي، نبايد از منطقه ي ممنوعه تجاوز كرد بعضي مي گويند، ديپلماسي فعال. بله، ما معتقد به ديپلماسي فعال هستيم. ما معتقديم كه وزارت خارجه ي ما بايد در سطح جهان - منهاي همين چند موردي كه استثنا كرديم - مشغول فعاليت باشد. البته بارها گفته ايم كه عزت و حكمت و مصلحت را رعايت كنند. بروند با همه ي دولتها، سيستمهاي مختلف، عقايد مختلف، روشهاي گوناگون، ارتباطات داشته باشند؛ مانعي ندارد، ليكن منطقه ي ممنوعه يي وجود

دارد كه از آن نبايد تجاوز كنند. اروپا، يك نمونه است. حضرت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه)، اجازه فرموده بودند كه با دولتهاي اروپايي، ارتباط برقرار باشد و وزارت خارجه ي ما فعاليت فراواني هم داشت. حالا من سؤال مي كنم، واقعاً با وجود اين كه ما با بسياري از دولتهاي اروپاي غربي، روابط دوستانه و داد و ستد داشتيم و در وضعيت قطع رابطه نبوديم، آيا آنها همان طوري كه توقع مي رفت با جمهوري اسلامي برخورد كنند، برخورد كردند؟ نه، تازه آنها از امريكا ضعيفترند. اين واقعيت را در قضاياي مختلف ديديم. آنها، آن باطن مخالف خودشان با جمهوري اسلامي و با اسلام را نشان دادند. مسأله، مسأله ي اسلام است. بيشترين تكيه ي دشمن، روي اختلافات و مسايل اقتصادي است براي اين كه دنيا روي شما حساب كند، شما بايد خودتان را قوي كنيد. براي اين كه دنيا مجبور بشود عزت و كرامت شما ملت ايران را نگه بدارد، بايد به خودتان متكي بشويد و نيروهاي ذاتي خودتان - نيروي علم، نيروي اقتصادي، نيروي كار و قدرت دفاع نظامي - را شكوفا كنيد. اگر ملتي قوي و يكپارچه شد، اگر ملتي به خدا متكي بود و از شيطانها نترسيد، آن ملت، حتّي دشمنانش را وادار خواهد كرد كه براي او احترام قايل بشوند؛ همچنان كه امروز بحمداللَّه، علي رغم همه ي چرندهايي كه گاهي رسانه هاي وابسته به استكبار، درباره ي ملت ايران و نظام اسلامي مي گويند، همه ي ملتهايي كه ايران و ملت ما را مي شناسند، براي شما ملت ايران احترام قايلند. اين را ما از نزديك ديده ايم. ملت ايران، به خاطر اتكاي به نفس، حتّي در مقابل چشم دشمنانش عظمتي دارد. اتكاي به نفستان را حفظ كنيد، از دشمن نترسيد،

مرعوب هياهوي مجنونانه ي امريكا نشويد، وحدت خودتان را حفظ كنيد - بخصوص روي حفظ اين وحدت، تأكيد مي كنم - و پشت سر دولتتان باشيد. اگر كسي تبليغات دشمنان را گوش كرده باشد، خواهد ديد كه امروز بيشترين تكيه ي آنها، روي همين دو نكته است: اختلاف و مسايل اقتصادي. دايماً مي گويند اختلاف هست، كه اگر كسي گوش كرد، ولو اختلافي هم نمي بيند، بگويد لابد چيزي هست كه اينها مي گويند! از آن طرف هم، مرتب القا مي كنند كه وضع مالي ايران، عقب مانده و چنين و چنان است؛ در حالي كه اين، خلاف واقع است. البته ما الان مشكلاتي داريم كه در حال پيشرفت به سمت حل آنها هستيم. هشت سال جنگ، مگر شوخي است؟ امروز ما مشكلات گذشته را نداريم من چند سال قبل از اين، به مناسبتي در يك صحبت تلويزيوني گفتم كه بعد از دوران جنگ (در سالهاي 1320) - كه من خيلي كوچك بودم، اما اجمالاً يادم مي آيد - با اين كه آن وقت در ايران جنگ نبود، بلكه در دنيا جنگ بود و به ايران ربطي نداشت، اما باد جنگ كه به ايران خورده بود، تا مدتها نان گندم پيدا نمي شد! ما در خانه ي خودمان، نان جو مي خورديم؛ نان گندم پيدا نمي شد كه مردم بخورند. مردم، در شديدترين وضع زندگي مي كردند. قند و شكر پيدا نمي شد كه مردم بتوانند چايي خود را با آن بخورند. امروز، بحمداللَّه ما هشت سال جنگ را تحمل كرديم و آن طور مشكلاتي را نداريم. اين، به خاطر آن است كه ملت پشت سر دولت است؛ به خاطر آن است كه ملت بيدار است؛ به خاطر آن است كه مسؤولان كشور، دلسوز و

علاقه مندند. با همين طريق، پيش برويد. به فضل پروردگار و به اتكاي نيروي مخلصان اين جامعه، مشكلات برطرف خواهد شد و چشم دشمنان، كور خواهد گرديد. ما هيچ احتياجي نداريم كه دشمنان سوگندخورده ي ما - مثل امريكا - براي ما دل بسوزانند و ما هيچ به دنبال مذاكره و رابطه ي با آنها نيستيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 143 2) v اشاره به بازتابها و پيامدهاي مقاله ي آقاي عطاءاللَّه مهاجراني تحت عنوان «مذاكره ي مستقيم» در روزنامه ي اطلاعات (6/02/1369). 3) v اشاره به حمله ي نظامي امريكا به پاناما در سال 1367 است كه در اين يورش، تفنگداران امريكايي با اشغال پاناما و يورش به محل استقرار ژنرال «آنتونيو نوريگا» رئيس ستاد نيروهاي مسلح، وي را دستگير و به امريكا بردند. 4) v جيمي كارتر 5) بروج: 8 6) v اشاره به قضيه ي گروگانگيري اتباع غربي در لبنان طي سالهاي 1985 تا 1991. 7) v جورج بوش

مصاحبه با خبرنگار صدا و سيما، پس از بازديد از سومين نمايشگاه بين المللى كتاب تهران

مصاحبه با خبرنگار صدا و سيما، پس از بازديد از سومين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران امروز حضرت عالي از سومين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران بازديد فرموديد. ارزيابي جناب عالي از اين نمايشگاه چيست، وضعيت كتاب و كتابخواني را چگونه مي بينيد و چه رهنمودي براي ترغيب و تشويق بيشتر مردم به كتابخواني مي فرماييد؟ بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. نمايشگاه خوب و ديدار آموزنده يي بود. كتابهايي را در اين جا ديدم كه از نشر و يا تأليف بعضي از آنها اطلاع نداشتم. به اغلب غرفه هاي ايراني سر زدم و به آنها خداقوتي گفتم. مسأله ي كتاب، مسأله ي خيلي مهمي است. من علاوه بر اين كه خودم به كتاب و كتابخانه شايق هستم و اين يكي از انگيزه هايي

بود كه من را به اين جا آورد، علت عمده يي كه به اين نمايشگاه آمدم، اين بود كه از اين جا به همه ي مردم پيام بدهم كه كتابخواني را جدي بگيرند و كتاب بخوانند. متأسفانه كتابخواني، جز در بين يك عده از اهل علم و اهل تحصيل و كساني كه به طور قهري با كتاب سر و كار دارند، يك كار رايج و روزمره به حساب نمي آيد؛ در حالي كه كتابخواني بايد مثل خوردن و خوابيدن و ساير كارهاي روزانه، در زندگي مردم وارد بشود. چرا ما وقتي كه يك كتاب خوب را نگاه مي كنيم، مي بينيم كه مثلاً ده هزار نسخه از آن چاپ شده است؛ بعد اگر خيلي استقبال شده باشد، به چاپ دوم و سوم مي رسد و مجموعاً چهل، پنجاه هزار نسخه در ظرف چند سال چاپ مي شود؟ در حالي كه كشور ما با بيش از پنجاه ميليون نفوس - كه اگر بچه ها و بي سوادان را از اينها خارج كنيم - شايد بيش از بيست ميليون نفر هستند كه مي توانند از كتاب استفاده كنند. چرا بايد پنج هزار، ده هزار و حداكثر پنجاه هزار نسخه كتاب چاپ بشود؟ اصلاً يعني چه؟ معلوم مي شود كه در بين مردم ما، كتابخواني رايج نيست. اين، خيلي تأسف آور است. من مي گويم بايستي جوانان، پيران، مردان، زنان، شهريها، روستاييها و هر كسي كه با كتاب مي تواند ارتباط برقرار كند، بايد كتاب را در جيبش داشته باشد و تا يك جا بي كار نشست - مثل اتوبوس، تاكسي، مطب پزشك، اداره، درِ دكان وقتي كه مشتري نيست، در خانه به هنگام اوقات فراغت - كتاب را دربياورد و بخواند. البته سؤالي در اين جا

مطرح مي شود: آيا كتاب براي همه ي قشرهاي سني و تحصيلي و علمي داريم، يا نه؟ ممكن است پاسخ به اين سؤال سخت باشد. لذا من از دستگاههاي موظف براي اين كارها - مثل سازمان تبليغات، وزارت ارشاد، دانشگاهها - خواهش مي كنم كه گروههاي متخصص و افراد صاحب نظري را بگمارند، تا براي همه ي قشرهاي سني و درجات تحصيلي و علمي و سواديِ مختلف، كتاب معين و معرفي كنند و يا تهيه نمايند. اين، جزو كارهاي ماست. علي ايّ حال، مسأله ي كتاب، مسأله ي خيلي مهمي است. اين نمايشگاه هم خيلي خوب و وسيع است؛ هرچند آنچه را كه من تا حالا ديده ام، شايد نصف نمايشگاه نبوده است و نمي توانم بقيه را هم ببينم. ما بايد از آقايان در وزارت ارشاد متشكر باشيم؛ زيرا واقعاً زحمت كشيدند. فراهم كردن و در اختيار گذاشتن چنين دستگاه عظيمي، كار خيلي سختي است. مردم استقبال كنند و بيايند كتاب بخرند. شايد بشود قوانيني هم به وجود بيايد كه از حقوق ناشر و مؤلف و مترجم و ويراستار و بقيه ي كساني كه دست اندركار كتاب هستند، دفاع كند، تا ان شاءاللَّه كتاب و كتابخواني رونقي بگيرد. سفارشي هم به ناشران مي كنم. اگرچه خوب است كه كتاب را در كاغذها و جلدهاي اعلا چاپ كنند، اما بعضي از كتابهايي كه مشتري زيادي دارد، چاپ عمومي و مردمي هم برايش داشته باشند؛ يعني با كاغذ كاهي و البته با چاپ خوانا منتشر كنند. چاپ بايد خوب باشد؛ اما روي كاغذ كاهي بزنند و به ميزان زيادي توزيع كنند، تا ارزانتر تمام بشود و افراد متعدد و زيادتري بتوانند از آنها استفاده كنند. موفق باشيد

سخنرانى در مراسم فارغ التحصيلى دانشجويان دانشگاه نيروى دريايى نوشهر

سخنراني در مراسم فارغ التحصيلي

دانشجويان دانشگاه نيروي دريايي نوشهر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بايد روزبه روز قويتر و كارآمدتر بشويد در ابتدا به فارغ التحصيلاني كه امروز درجه ي افسري گرفتند، و همچنين دوره ديده هايي كه سردوشي دريافت كردند، صميمانه تبريك عرض مي كنم؛ زيرا وارد شدن در اين سلك، افتخار بزرگي است. به مسؤولان و دست اندركاران اين مجتمع دانشگاهي علوم دريايي و به فرماندهان نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران هم به خاطر برنامه ريزيها و موفقيتها تبريك مي گويم. من در اين مراسم حاضر شدم، تا اهميت نيروي دريايي و اين مسؤوليت بزرگ - كه پاسداري از دريا و حقوق دريايي ملت ايران است - و نيز احترام به اين رزمندگان را يك بار ديگر مورد تأكيد قرار بدهم. ما بحمداللَّه مرزهاي دريايي طولاني و امكانات براي دفاع از اين مرزها را در اختيار داريم و تا امروز هم با سربلندي از اين مرزها دفاع كرده ايم. كساني هم كه در مسايل اين منطقه واردند، اين قضيه را شاهدند. شهداي عزيزي هم - چه در اوايل جنگ تحميلي و چه در اين برهه ي آخر كه امريكا عملاً در خليج فارس وارد ميدان نبرد شد - تقديم كرده ايم. جوانان صالحي هم امروز بحمداللَّه آماده هستند، تا اين وظيفه ي بزرگ را بر دوش بگيرند. شما رزمندگان ارتش جمهوري اسلامي ايران، در اين امر مسؤوليت عمده را به عهده داريد. بنابراين، بايد روزبه روز قويتر و كارآمدتر بشويد. اين، آن حرف اصلي است. انقلاب ما، به همه ي قدرتهاي ظالم و متعرض «نه» گفته است تا وقتي نداي عدالت هست و از حلقوم نيرومند ملت ايران به عنوان سخن اصلي انقلاب خارج مي شود، بايد بدانيم كه دشمنان عدالت دركمينند. تا وقتي اعتراض به

تعديها و تجاوزهاي قدرتهاي حاكم در سطح بين المللي وجود دارد، بايد بدانيم قدرتهايي كه از وضع جهاني امروز منتفع هستند، ناراحتند و مترصدند كه ضربه بزنند. اين انقلاب، به همه ي بديها در سطح ارتباطات جهاني و روابط ميان ملتها، پيشاني گره كرده و روي ترش نشان داده و به همه ي قدرتهاي ظالم و متعرض، «نه» گفته است. اين انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، به بي عدالتيهايي كه امروز در سطح جهان رايج است و به نظامي كه اين بي عدالتيها را در خود دارد، اعتراض كرده و معترض خواهد ماند. براي همين است كه در هر نقطه يي از دنيا، آحاد مردمي كه از اين انقلاب اطلاعي دارند، وقتي از نام انقلاب و رهبر كبير آن و پاسداران جان بركف انقلاب - يعني ملت بزرگ ما - سخني به ميان مي آيد، با احترام و تجليل آنها روبه رو مي شويم. ما اين را شاهد بوده ايم و مي دانيم. اين، به خاطر آن است كه انقلاب اسلامي ايران و اين نظام مقدس الهي، از حقوق مظلومان دفاع كرده است. ما بايد قوي باشيم، تا اميد در دل ملتها باقي بماند. مسؤوليت و وظيفه ي شما، يكي از خطيرترين و برترين وظيفه ها شما برادران، شما فرماندهان نيروي دريايي، شما جواناني كه تازه وارد اين راه مي شويد، بايد بدانيد مسؤوليت و وظيفه ي پُرافتخاري كه شما بر دوش داريد، يكي از خطيرترين و برترين اين وظيفه هاست. برادران نيروي دريايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي هم در كنار شما هستند. مسؤوليت اصلي در حفظ دريا، برعهده ي نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي و نيروي دريايي سپاه پاسداران است. هركدام، بخشي از مأموريت را به عهده دارند و مكمل يكديگرند. نيروي

دريايي سپاه، كارها و قسمتهايي از مأموريت را برعهده دارد كه اگر آن نيرو نمي بود، ما بايد براي اداي آن مأموريتها، بخشي را ايجاد مي كرديم. امروز بحمداللَّه آن بخش هست و در اختيار ماست. نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران، با تجهيزات متنوع و سنگين، كارهاي محوري را برعهده دارد و بايد با گردآوري همه ي امكانات و حفظ آنچه كه هست و نيز تلاش روزافزون، قدرت مقابله ي خودش را بالا ببرد. ما بايد براي اسلام حركت كنيم ارزش اساسي يك ارتش به اين است كه در راه ملت و هدفهاي بزرگ ملي حركت كند. ملت ما در راه حاكميت اسلام قيام كرد و براي اسلام جان داد. اين همه شهداي ارجمند و عزيز در سطح كشور، كه از آحاد مردم بودند و در نيروهاي مسلح هم عضويت نداشتند و فقط به عنوان بسيجي به جبهه ها آمدند و خانواده ها و پدران و مادرانشان آنها را همراهي كردند، به عشق اسلام تن به آن همه فداكاري دادند و بالاخره هم شهيد شدند. چند برابر آنها، عناصري بودند كه خود يا فرزندانشان را در معرض خطر گذاشتند و بحمداللَّه پس از جنگ يا در اثناي جنگ، با سلامت به خانه هايشان برگشتند. آنها هم به عشق اسلام وارد اين ميدان شدند. محور، اسلام است. ما بايد براي اسلام حركت كنيم. امروز ايران، مركز اساسي اسلام است. ايران، ايران اسلامي است. مسلمانان دنيا از هر مليت و قوميت، امروز چشم به ايران دارند. ناسيوناليستها يكديگر را دفع مي كنند؛ ولي در ايران ما و در اين سرزمين پاك و مقدس، اين چيست كه ملتهاي ديگر را به خودش جذب مي كند؟ اين،

ايمان و اسلام و مبارزه ي در راه هدفهاي بزرگ اسلامي است كه بزرگترين آن، ستيزه گري با ظلم و ستم و تلاش در راه آزادي و عدالت است؛ هيچ چيز ديگري نيست. ملتها مجذوب اين چيزهايند. در كنار مايه هاي علمي و رزمي، خود را از لحاظ معنوي و ديني تقويت كنيد سرباز اين مرزوبوم، بايد به اسلام پايبند باشد و از بن دندان و از اعماق دل، به آن معتقد و عامل باشد. ارتش جمهوري اسلامي ايران، اين طوري است. شما جوانان عزيز، در اين مجتمع علوم دانشگاهي و در اين مركز علمي و نظامي، بايد مراقب باشيد كه خودتان را از لحاظ معنوي و ديني، پابه پاي مايه هاي علمي و رزمي بسازيد و تقويت كنيد. شما بايد الگو و نمونه ي يك مسلمان پاك، خالص، مؤمن، نيك انديش، نيك عمل، خوش رفتار و داراي معرفت و خلوص باشيد و در اين دانشكده، همه ي اساتيد، فرماندهان، مربيان و دانشجويان موظفند كه به اين مسأله توجه كنند. آن كسي كه از اعماق دل، به رسالت ديني كشور و ملت و سازمان رزمي خود معتقد نباشد، قادر نخواهد بود انتظار ملت از خودش را برآورده كند. ما مي بينيم كه بحمداللَّه امروز ارتش ما، يك ارتش متدين است. البته نه اين كه آدم كم تعبد و بي قيد در آن نباشد؛ اما علي رغم آنچه كه دشمنان در باب ارتش سربلند ايران مي خواستند، ما امروز مشاهده مي كنيم كه اين ارتش، يك ارتش اسلامي است و روزبه روز هم بايد اسلاميتر بشود. اميدوارم كه مورد تأييد الهي باشيد. مراسم امروز هم مراسم خوب و نشان دهنده ي عمق كار بر روي اين دانشكده بود. من هم از ديدار با شما خوشحالم و منتظر

خواهم بود تا ان شاءاللَّه روزبه روز پيشرفتهاي بهتر و بيشتر و نشانه هاي اقتدار رزمي و ايمان معنوي و الهي را در شما مشاهده كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با روحانيون و ائمه ى جمعه و جماعات استان مازندران

سخنراني در ديدار با روحانيون و ائمه ي جمعه و جماعات استان مازندران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الطّيبين الطّاهرين المعصومين سيّما بقيّة اللَّه في الارضين مازندران، يكي از مراكز اصلي امداد و كمك به انقلاب در ابتدا بايد از همه ي شما آقايان، ائمه ي محترم جمعه و علماي محترم شهرهاي اين استان كه قبول زحمت فرموديد و تشريف آورديد، تا جلسه يي دوستانه و محفلي طلبگي باهم داشته باشيم، سپاسگزاري نمايم و خوشوقتي خودم را از حضور در اين جلسه عرض كنم. مازندران، يكي از مراكز اصلي امداد و كمك به انقلاب - حدوثاً و بقائاً - بوده و باز هم ان شاءاللَّه خواهد بود. مكرر اين مطلب را عرض كرده ام كه براي ارزيابي مردم هر منطقه، از جمله بايد به سرمايه گذاري يي كه دشمن روي آن مردم كرده، توجه كنيم و ببينيم با وجود آن سرمايه گذاريها، اين مردم در چه وضعي هستند. پيداست كه بعضي از استانها و شهرها در زمان سلطه ي طواغيت، بيشتر مورد توجه و مركز سرمايه گذاري فكري و عملي آنها بوده است و مازندران و بخصوص بعضي از شهرهاي آن، از آن جمله است. در عين حال، از اواني كه گلبانگ انقلاب اسلامي بر سرتاسر اين كشور طنين مي اندازد، يكي از جاهايي كه زود و خوب و قاطع و همگاني اجابت مي كند، اين جاست. بعد ما مشاهده مي كنيم كه هم دستگاه ارتجاعي طاغوت و رژيم منحوس فاسد مفسد

پهلوي و هم جريانها و سازمانهاي چپ، به اميد بهره گيري از اين استان، تلاشهايي را از شرق تا غرب استان شروع مي كنند كه همه ي شما شاهد و حاضر و ناظر بوديد، يا از نزديك شنيديد. مشت محكم مردم مؤمن در اين استان، به صورت آن كساني نواخته مي شود كه خيال مي كنند مي توانند ايمان اين مردم را دست كم بگيرند. اين، چيز مهمي است. اين نكته را از آن جهت عرض كردم كه اولاً علاقه و ارادت خودم را به مردم مازندران، به وسيله ي شما آقايان محترم به آنها ابلاغ كنم. ثانياً براي حضرات آقايان محترم در اين استان، جهت توجه و التفات به اين مردم و قدرداني از آنها و حفظ آرزوهاي معنوي و روحاني آنها و تقويت اين آرزوها و مقابله ي با هر حركتي كه در جهت خلاف درخواست معنوي و روحي اين مردم مؤمن و خالص و سالم و عزيز محسوب بشود، مزيد تذكري باشد. ما در زمان بسيار حساس و عجيبي قرار گرفته ايم و امّا مطلب مورد نظرم كه فكر كردم در اين جا عرض كنم، اين است كه ما در زمان بسيار حساسي قرار گرفته ايم. زمانها يكسان نيستند. زمان ما، زمان عجيبي است. حداقل از دو قرن پيش، جرياني به نام جريان تمدن صنعتي در دنيا شروع شد. اين كلمه، حاوي معاني بسيار زيادي از فرهنگ و معرفت و علم و اوج و حضيض و همه چيز است. جرياني با اين نام و سمات و خصوصيات كه حداقل از دو قرن پيش شروع شد - اگرچه مقدمات آن، از خيلي جلوتر در دنيا آغاز گرديد - چند خصوصيت داشت: يكي گرايش به صنعت

و علم، يكي گرايش به روشهاي جديد در زندگي، و يكي - كه از مهمترين آنهاست - گرايش به فلسفه هايي با قاعده و مبناي مادّي. يعني در طول اين دو قرن، بيشترين پرچمهاي فكر و فلسفه كه برافراشته شده، در جهت مقابلِ تفكر معنوي و ديني بوده است. فلسفه ي ماركسيسم، يكي از آنهاست كه سروصداي بيشتري پيدا كرد. بقيه ي مكتبهاي فلسفي،اجتماعي رايج و سربرداشته ي در قرن نوزدهم و بيستم، جهت و گرايش خالص و يا غالب مادّي و غيرمذهبي و ضد مذهبي دارند. اين گرايش غيرمعنوي و ضد معنوي، مثل جرياني كه از كم شروع مي شود و لحظه به لحظه اوج مي گيرد و فراگيري پيدا مي كند، در زندگي و افكار و خانواده و ارتباطات درون اجتماعي مردم وارد شد. در كنار اين جريان فكري، سياستها حركتي را مستقلاً به سمت ضديت با دين و معنويت شروع كردند. بعضي از اين سياستها، علي الظاهر به اين فلسفه ها هم كاري نداشتند. البته كساني هستند - نمي خواهم حالا اين فكر را مطرح كنم، اما بدانيد و شايد هم مي دانيد - كه معتقدند اصلاً تفكرات مادّي - ولو چپ ترينش - مخلوق و محصول فكر سياستمدارهاست، نه فلاسفه. مي گويند: اصلاً همه ي اين بساطها و جنجالها، يك كار سياسي به معناي حقيقي بود؛ يك كار اقتصادي در جهت پيشرفت ثروتها و سرمايه ها و بساط سرمايه داري در دنيا بود كه روزبه روز اوج مي گرفت. علي ايّ حال، سياستها هم در جهت ضديت با معنويت افتادند و روزبه روز اين تضاد بيشتر شد. تفكرات اسلامي در همه جاي دنيا مورد تهاجم قرار گرفته است البته هر نقطه يي كه معنويت آن بيشتر بود، بيشتر مورد تهاجم قرار گرفت؛ مثل اسلام. تفكرات

اسلامي در همه جاي دنيا مورد تهاجم قرار گرفت. در شرق دنياي اسلام - يعني هند - تا غرب دنياي اسلام - يعني الجزاير - اين تهاجم صورت گرفت. در الجزاير، فرانسويها وارد شدند و با اسلام مبارزه كردند. در هند هم انگليسيها وارد شدند و با اسلام مبارزه كردند. با اين كه در صحنه ي استعمار، انگليس و فرانسه، دو كشور رقيب بودند، امّا حريفها و طرفها و نقاط بمباردمانشان يكي بود. روزبه روز جريان مذهب و معنويت را در دنيا ضعيفتر كردند و زندگي انسانها را از اخلاق معنوي خاليتر نمودند. دنياي مسيحيت اين طور بود و دنياي اسلام هم همين طور بود. ايمانها را در لابلاي چرخ و پَر گردونه ي سنگين مادّيت، خُرد يا رقيق كردند. اين، جريان زندگي دنيا در طول حداقل دو قرن است. اين، چيز كمي نيست. اين سير جريان مادّه، همين طور با جست و به شكل تند و خشن، حركت به طرف اوج را شروع كرده و در طي دو قرن، روزبه روز فراگيرتر شده است. همراه با اين اوج تفكر و سياست و رفتار مادّي در زندگي انسانها، ثروت و علم و اختراع و پيشرفتهاي نوبه نوي آن مراكزي كه اين سياستها را دنبال مي كردند هم روزبه روز بيشتر شده است. يعني از لحاظ علمي، امريكاي امروز با امريكاي پنجاه سال پيش قابل مقايسه نيست. اروپا هم همين گونه است. اينها همان كساني هستند كه با پول و علم و اختراع و با استفاده از تواناييهاي گوناگونشان، اين جريان مادّيت را تقويت كردند. وقتي كه اين جريان اوج گيرنده، به نقطه ي اوجِ غيرقابل تصوري رسيد، قدم بعد جز اين چيزي نبود كه بناي دين و معنويت و

اخلاق، بكلي از ميان جوامع برچيده شود؛ حتّي ديگر هيچ خاطره يي هم نماند. اين، حرف من نيست. يكي از كارهايي كه در اين نوشتارهاي رايج ادبيات دنيا و در رمانهاي علمي،تخيلي معمول است، پيش بيني دنياي آينده است. مثلاً پنجاه سال ديگر، دنيا به چه شكلي خواهد بود. آنچه نوشته اند، همه آن دنيايي را نشان مي دهد كه در آن، ديگر حتّي هيچ احساس معنوي نيست. من بعضي از اين رمانها را خودم ديده ام و خوانده ام. آن دنيايي كه تصوير مي شود، قدم بعدِ دنياي قرن اتم و الكترونيك و كامپيوتر و پيشرفتهاي شگفت انگيز فضايي است. قدم بعد چيست؟ بكلي تهي شدن عالم از تفكرات و يا - به قول آنها - اوهام معنوي و مذهبي است. اصلاً قدم بعد، جز اين چيز ديگري تصور نمي شود. نهضت اسلامي ايران، انفجاري در عصر مادّيگرايي در همين مقطع كه همه ي محاسبات مادّي نشان مي داد كه آينده ي بشريت آن است، ناگهان حادثه يي اتفاق افتاد. اين حادثه، در اول توجه دنيا را خيلي هم به خودش جلب نكرد؛ امّا برخلاف انتظار تفسيركنندگان و بينندگان، روزبه روز حجم و معنا و محيط تسلط و تصرف او وسيعتر شد و ناگهان به يك انفجار در يك نقطه ي عالم منتهي گرديد. آن وقت، صاحبان قدرت جهاني احساس كردند كه تا حالا در ارزيابي اين پديده اشتباه مي كردند. به فكر علاج افتادند، ولي ديگر نتوانستند. آن حادثه چيست؟ حادثه ي نهضت روحانيت و نهضت دين در ايران در سال 1341. آن روزي كه اين حادثه اتفاق افتاد، كسي در دنيا براي آن اهميتي قايل نشد. حتّي آن وقتي كه پانزده ي خردادي به وجود آمد و آن كشتار و آن مسايل

اتفاق افتاد، در دنيا آن قدر انعكاسي پيدا نكرد. نه كسي را خيلي اميدوار كرد، نه كسي را خيلي ترساند. شعله يي بود، بعد هم ديدند مثل اين كه فروكش كرد. مانند آن كه شعله ي تراشه و پوشال و تركه و كارتن و مقوا، يك مرتبه مي گيرد و بعد از چند لحظه هم فرو مي نشيند و همه خيال مي كنند تمام شد؛ غافل از اين كه آن هيزمها و كُنده هاي بسيار قطور و آتشدار، زير اين شعله ها بود. آنها گرفته، كسي هم درست ملتفت نيست و لحظه به لحظه هم آتشِ ماندگار و ديرپا توليد مي كند. اين آتشها توليد شد، تا به بيست ودوم بهمن و تشكيل جمهوري اسلامي رسيد و ناگهان كشوري بر اساس دين و معنويت ايجاد شد كه ديگر وقت گذشته بود. يعني به مجردي كه اين نظام به وجود آمد، براي دشمنان دين و معنويت، كار از كار گذشت و هرچه ضربت زدند و مظلومش كردند، نفوذ معنويش و توجه دلهاي مسلمين در دنيا به آن بيشتر شد. آتشهايي در اين جا و آن جا گرفت و شايد بعضي هم خودشان درست ندانند كه از كجا سرچشمه گرفت. در خبرها ديديد و شنيديد كه در آفريقا و منطقه ي فرانسوي زبان شمال آن - كه متأسفانه اروپاييها از لحاظ فرهنگ هم در آن جا خيلي سرمايه گذاري و نفوذ كرده اند - چه وقايعي رخ داد. (1)من از نزديك، وضع مردم و مسلمانيِ مردم را - تا آن جايي كه به آنها تحميل شده - ديده ام كه چگونه است. در شرق دنياي اسلام (هند و كشمير و تركستان شرقي) هم احساسات مسلمين را مي بينيد. ديگر كار از كار گذشته است؛ يعني آن جرياني كه اوج پيدا مي كرد، قطع

شد. من و شما در لحظه ي اين قطع قرار گرفتيم. «ثمّ جعلناكم خلائف في الارض»(2). من و شما همان كساني هستيم كه اگر درست حركت كنيم، عمل و تصميم و قاطعيت و اراده مان خواهد توانست اين راه را ترسيم كند و ماندگاري و سلامت آن را تضمين نمايد. معنويت، حق خود را از اقتدار جهاني در دنيا به دست خواهد آورد اين را بدانيد كه وضع دنيا عوض خواهد شد و معنويت، حق خود را از اقتدار جهاني در دنيا به دست خواهد آورد. هيچ ترديدي در اين نيست. اين ديگر امكان ندارد كه قدرتهاي بزرگ مثل امريكا و غيره، فرض كنند كه اين حركت شتابنده ي معنويت را در دنيا از بين خواهند برد. هر كاري با نظام جمهوري اسلامي بكنند، بازتاب مظلوميت اين نظام و ايستادگي و مقاومتش، تأثيرِ برانگيزاننده تر و زنده كننده تري در سطح دنياي اسلام خواهد داشت و كساني را برخواهد انگيخت؛ كمااين كه تا امروز هر حادثه يي همين گونه بوده است. جنگ را بر ما تحميل كردند. ما از جنگ ضربات مادّي و معنوي زيادي ديديم، اما خسارت نكرديم؛ زيرا با وجود اين ضربات، اسلام عزيز شد و همه در دنيا فهميدند كه اگر ملتي مؤمن شد و به خدا و قرآن و روز جزا معتقد گرديد و جوانانش در ميدان جنگ، اين گونه با مظلوميت جنگيدند، تا حدي كه دشمن را ناكام كردند، سربلند و پيروز است. همه ي قدرتهاي دنيا دستشان را روي هم گذاشتند، تا بتوانند به قصد ساقط كردن نظام اسلامي، بخشي از اين كشور را جدا كنند و تماميت ارضي ايران را از بين بردند؛ ولي نتوانستند. اين، شكست قدرتهاي بزرگ

نيست؟ اين، غلبه و عزت و توانايي ملت ما نيست؟ اسلام در جنگ تحميلي عزيز شد امروز، هم اروپاييها و هم امريكاييها و هم روسها و هم خيلي از كشورهاي ديگر - كه مي دانستيم به عراق كمك مي كنند و خيلي از كشورها را هم كه نمي دانستيم - خودشان اعتراف مي كنند كه در طول جنگ، چه قدر به عراق كمك كرده اند. يعني ناتو، امريكا و ورشو - سه محور اصلي قدرت نظامي - دست روي دست هم گذاشتند و به يك طرف كمك كردند، تا آن طرف ديگر را شكست بدهد و او را به عقب بنشاند و حكومتش را ساقط و سرزمينش را تجزيه كند؛ ولي نتوانستند. اين، واقعاً خيلي عظمتي است؛ عظمت اسلام. پس، اسلام در اين جنگ عزيز شد و مسلمانان فهميدند كه اسلام با يك ملت چه مي كند. ما همان ملت شهريور بيستيم. باد جنگ به اين كشور خورد و همه چيز را از ما گرفت. دوساعت نتوانستيم مقاومت كنيم! شمال و شرق و جنوب كشور، به وسيله ي دشمن تصرف شد. ما كدام شهيد را از آن روز به يادگار داريم؟ آن روز، كدام مجموعه يي از ملت مي توانند بگويند ما بوديم كه دفاع كرديم؟ امروز - يعني در دوران اسلام - چگونه است؟ در اين كشور، چه جايي است كه افتخار دفاع جانانه و ستايش برانگيز را نداشته باشد؟ در هريك از دهات همين مازندران شما كه آدم وارد بشود، عكس چند شهيد در آن جاست. همه جاي كشور، اين طور است. پس، با اين حركت ما اسلام عزيز شد. نكته يي كه مي خواهم عرض بكنم، اين است كه هرجا اسلام باشد، رد اركان نظام سلطه ي جهاني

هم در آن جا هست. هرجا اسلام تشكيل بشود، ضديت با ظلم و تجاوز و استعمار و استثمار و تحقير مردم و ضديت با بقيه ي ملامح و نشانه هاي نظام سلطه ي امروز دنيا نيز در آن جا هست. به همين خاطر است كه جمهوري اسلامي، با نظام كنوني تسلط و اقتدار در دنيا مخالف است. ما عرفهاي معمولي ملتهاي گوناگون دنيا را قبول داريم ما با تشريفات موجود دنيا مخالفتي نداريم. طبيعي است كه هرجا عرف مراوداتي دارد. ما عرفهاي معمولي ملتهاي گوناگون دنيا را قبول داريم؛ اما اين كه در ميدان زندگي و سياست، چند كشوربزرگ و ثروتمند حق دارند سرنوشت كشورهاي ديگر را به دست بگيرند، اين را قبول نداريم. اين كه فرهنگ فساد و ابتذال، بايد از جوامع اروپايي و امريكايي به سمت جوامع ديگر كه هركدام فرهنگي دارند، سرازير بشود، اين را قبول نداريم. اين كه هرچه اروپايي آن را خوب مي داند، بايد به نظر همه ي ملتها خوب باشد، ولو در نظر فرهنگ اين ملتها خوب نباشد، و يا هرچه اروپايي بد مي داند، بايد به نظر همه ي ملتها بد باشد، ولو در نظر فرهنگ اين كشورها بد نباشد - وضعي كه امروز در دنيا هست - ما اين را قبول نداريم. امروز در دنيا، روي چيزهاي خاصي حساسيت هست. امروز در دنيا، روي كتك خوردن زن به وسيله ي شوهر، حساسيتي نيست. مردان در اروپا و امريكا - نه همه ي آنان - خيلي راحت زنانشان را كتك مي زنند. روي ظلم كردن مرد به زن در خانواده، خيلي حساسيتي در دنيا نيست. آمارهايي كه ارايه مي كنند، نشان دهنده ي اين است كه پدران و شوهران در خانواده هاي امريكايي و اروپايي، خيلي

راحت به فرزندان و همسرانشان ظلم مي كنند. در دنيا روي اين مسأله، خيلي هم جنجال نيست؛ امّا روي پوشش زن حساسيت هست! اگر كسي، شخصيتي، فيلسوفي، نظامي، سياستي، با عريان بودن زن مخالفت كند، اين را در دنيا هو مي كنند! روي بسياري از فسادها و روشها و عادات، حساسيتي نيست. اگر كشوري به عنوان يك سياست، با مشروبات الكلي مخالفت بكند، اين را در دنيا هو مي كنند، لبخند تمسخر مي زنند، او را مرتجع مي نامند! اين، فرهنگِ كجاست؟ اين عرياني زن به عنوان يك سنت، اين رواج مسكرات به عنوان يك رسم رايج، متعلق به كجاست؟ اين، متعلق به اروپاست و از فرهنگ قديمي اين كشورها ناشي شده است. حالا اين رسمها در جاهاي ديگر دنيا هم حجيت پيدا كرده است و اگر كسي با آن مخالفت كرد، كأنّه مرتكب گناه كبيره يي شده است! كشورهايي هستند كه به هيچ وجه در آنها آزادي سياسي و دمكراسي نيست؛ حتّي مجلس قانونگذاري وجود ندارد - نمي خواهيم حالا تصريح به اسم بكنيم، حساسيتي روي اينها نيست - اما اگر كشوري نگذارد مردم مست كنند، الواتي كنند، عربده كشي كنند، جلويشان را بگيرد، حساسيت هست و مي گويند شما جلوي آزادي مردم را گرفتيد! روي آن منع آزادي حساسيتي نيست؛ روي اين قضيه هست! البته مقداري از اين حساسيت، به خاطر خصومت با جمهوري اسلامي است؛ اما مقدار زيادي هم به خاطر اين است كه فرهنگ حاكم و مسلط و غالب از نظر اروپاييها، فرهنگ آنهاست. آن فرهنگ بايستي مورد قبول قرار بگيرد و هرچه آنها مستحسن مي شمارند، مردم دنيا بايد مستحسن بشمارند. ما با اين ادعا مبارزه كرديم و مبارزه مي كنيم و هرجا

اسلام باشد، با اين ادعا مبارزه مي كند. اين، سلطه گري است؛ لذا با اسلام مخالفند. براي دفاع از اسلام، هر گروهي سهم و وظيفه يي دارند آقايان علما ! ما اگر امروز بخواهيم از اسلامي كه با اين اقتدار در صحنه ي سياست دنيا ظاهر شده است، دفاع بكنيم، هر گروهي سهم و وظيفه يي دارند. آنچه كه وظيفه ي ما معممان است و آنچه كه لازم است، اين است كه ما بايد اين جامعه و يا اين حركتي را كه به سمت معنويت مي رود، با معنويت منطقي و مستدل و صادقانه يي كه از خود ما بروز مي كند، تضمين كنيم. وظيفه ي امروز ما اين است. در عَلَمداران دين نبايد چيزي مشاهده بشود كه رايحه ي دوري از معنويت از آن استشمام گردد؛ والّا حركتي كه به سمت معنويت است، ضربه خواهد خورد. چيزي كه از آن، بوي علاقه مندي به دنيا و زخارف آن و خودپرستي و منيت و تنازع براي امور دنيوي استشمام بشود، هم از جهت عملي و علمي و هم از جهت عمق بخشيدن به فكر ديني و اسلامي در مردم، ضربه وارد خواهد آورد. اروپا هم به سمت معنويت و دين حركت مي كند؛ مي بينيد ديگر. كليساها، كشيشها، آداب و آيينهاي مذهبي در كشورهايي كه خبري از اينها نبود، بعد از سي يا چهل و يا پنجاه سال ظاهر مي شوند و مردم به اينها گرايش پيدا مي كنند. اما آنچه متوقع است كه منطقي بتواند خواست معنوي را تأمين بكند، همين تفكر اسلامي است. در اين جهت بايستي ان شاءاللَّه هرچه بيشتر تلاش بكنيم. هر دوگانگي و اختلافي، به معناي دعوا نيست البته اتحاد ويگانگي و وحدت كلمه، شرط اصلي است؛

چه از لحاظ مليتي - يعني برداشتن اين ناسيوناليسمها و ملت گراييها، عرب و عجم و ترك و فارس و بقيه ي اين قوميتها و مليتها در سطح جهان اسلام - چه از لحاظ مذهبي، كه شيعه و سني و فرق گوناگون اهل تسنن و شيعه، بايد اختلافات را كنار بگذارند و با هماهنگي و با تكيه بر نقاط مشترك، آن خواست معنوي را تأمين كنند. البته اشكالي ندارد كه نقاط مختلفٌ فيه هم باشد. هر دوگانگي و اختلافي، به معناي دعوا كه نيست. يكي از يك فقه و ديگري از فقه ديگر، يكي از يك مذاق كلامي و ديگري از يك مذاق ديگر تبعيت مي كند. امروز كه ديگر روزي نيست كه مذاقهاي كلامي، مثل جنگهاي اشاعره و معتزله در دوران خلافت بني عباس يا بقيه ي جنگهاي فرقه يي و مسلكي در اسلام، يا شيعه و سني و يا مذاقهاي كلامي گوناگون، باز به جان هم بيفتند. بايد هم در محدوده هاي بزرگ و هم در محدوده هاي كوچكتر - داخل كشور، داخل استانها، داخل شهرها - با هم يكي باشند. وحدت كلمه، چيز بسيار مهمي است كه بحمداللَّه امروز هم به كوري چشم دشمن هست. هروقت هم كه ما به وحدت كلمه توصيه مي كنيم، فوراً اين تبليغاتچيهاي خارجي مي گويند باز دعوا و اختلافي وجود دارد و به همين خاطر فلاني به وحدت كلمه توصيه كرده است! اصلاً نمي توانند درك كنند و بفهمند كه وضع ما چه طوري است؛ اختلافاتي كه هست، چه طور اختلافاتي است. بر همان چيزي كه بين خود اهل دنيا وجود دارد - يعني اختلافات و جنگ قدرتها و كشمكشهايي كه با همديگر دارند - حمل مي كنند. نمي دانند كه در

اين جا بحمداللَّه آن خبرها نيست. هماهنگي و مهرباني و تفاهم، بايد هرچه بيشتر بشود. اميدواريم كه خداوند ان شاءاللَّه اين توفيق را به همه ي ما عنايت كند. امروز هم روز خوبي براي ما بود كه آقايان محترم را مجتمعاً در اين جا زيارت كرديم. من مجدداً به وسيله ي آقايان، مخصوصاً آقايان ائمه ي محترم جمعه و علماي بلاد، به مردم خوب و صميمي و مؤمن مازندران ابلاغ سلام مي كنم و اميدوارم كه ان شاءاللَّه بين شما و مردمتان، همين صميميت و ارتباط مستحكم و موثقي كه هست، هميشه باشد. از آقاياني كه ترتيب اين جلسه را دادند - چه آقايان ارتشي كه اين جا را مرتب كردند، چه آقايان علماي اين شهر و آقاي امام جمعه ي محترم و بقيه ي آقايان كه ترتيب اين ديدار و اين اجتماع را دارند - صميمانه متشكرم و از خداوند متعال براي همه ي شما، فضل و رحمت و لطف عميم او را مسألت مي كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v اشاره به رشد اسلامخواهي و اصولگرايي در كشورهاي شمال آفريقاست كه منجر به گردهمايي رؤساي كشورهاي اتحاديه ي مغرب عربي در پايتخت تونس براي يافتن راه حلي جهت ريشه كن كردن اين اصولگرايي شد. 2) يونس: 14

بيانات در ديدار با اعضاى ستاد برگزارى مراسم اولين سالگرد ارتحال امام خمينى(ره)

بيانات در ديدار با اعضاي ستاد برگزاري مراسم اولين سالگرد ارتحال امام خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم فقدان امام(ره)، غم بي تسلا در ابتدا، از همه ي برادران عزيزي كه در اين كار بزرگ - كه براي ما، هم جنبه ي عاطفي، هم جنبه ي اعتقادي و ايماني، هم جنبه ي انقلابي و هم جنبه ي ملي دارد، - شركت داشتند و زحمت كشيدند و خدماتي را عرضه كردند، مخصوصاً از برادر عزيزمان جناب آقاي انصاري كه

عمده ي زحمات بر دوش ايشان است، صميمانه تشكر مي كنم. ان شاءاللَّه كه حركات شما، مورد رضاي آن روح مطهر و مجرد قرار بگيرد و مورد توجه وليّ عصر(ارواحنافداه) باشد. هرچه شما در اين كار زحمت بكشيد، حقاً و انصافاً زيادي نيست. سالگرد و يادبود امام، چيز عجيبي است. آدم نمي داند سالگرد امام را چگونه هضم كند. با اين كه يك سال از قضايا مي گذرد، واقعاً براي من همچنان يك چيز غيرقابل هضم و يك واقعيت غيرقابل قبول به حساب مي آيد. فقدان امام، حقاً غم بي تسلّايي است كه هيچ تسلّايي در مقابل اين غم نيست. وقتي فرزند انسان شهيد بشود، با اين كه اين طور مسايل، با مصيبت امام قابل مقايسه نيست، ولي انسان تسلّايي دارد. ما حقيقتاً در مقابل از دست دادن امام، هيچ چيزي كه براي انسان تسلّايي باشد و بگوييم لااقل اين را در مقابل اين حادثه داريم، نداريم. البته شوكت و عظمت اسلام در قضاياي رحلت ايشان، چيز بزرگ و دستاوردي بود؛ اما آن دستاورد در زمان حيات ايشان، هر روز براي اسلام و مسلمين واقعاً وجود داشت. آن مرد، نفس كه مي كشيد، دنيايي را گرم مي كرد و جهت مي داد. واقعاً امام(ره) انسان عجيبي بود. اصلاً پيدايش و وجود اين انسان با آن ابعاد، هيچ قابل تحليل نيست؛ جز اين كه بگوييم تفضل الهي بود. خداي متعال، براي اين كه چرخشي در تاريخ و در حركت قافله ي عظيم بشري به وجود بياورد، دستي بايد از غيب ظاهر مي شد؛ اين دست را ظاهر كرد. اگر كسي در ابعاد شخصيت و وجود امام(ره) درست دقت كند، حقيقتاً جز اين، هيچ توجيهي ندارد. خداي متعال سالگرد امام را اداره مي كند برگزاري سالگرد، بايستي از

ابعاد ممكن - آنهايي كه ممكن نيست، هيچ - نمايشگري از شخصيت و عظمت امام باشد و ظاهراً همين طور هم خواهد بود. تلاش شما، انجام وظيفه يي است كه مي كنيد، بايد هم بكنيد؛ هرچه هم بكنيد، واقعاً كم است؛ اما اعتقادم اين است كه خداي متعال، خودش سالگرد را اداره مي كند و اداره خواهد كرد. اين كارهاي مربوط به امام، دست خود خداست. با ذهن بشر، اصلاً نمي شود آنها را محاسبه كرد. من كه در تمام دوران زندگي ايشان و بعد هم در اين حوادث بعد از فوتشان، اين طور فهميدم. قطعاً شما با اين تداركات عظيمي كه فراهم كرديد - كه من مي بينم همه ي ارگانهاي كشور هستند؛ از آقاي ميرزاده (1) و رياست جمهوري گرفته، تا همه ي دستگاههاي گوناگون كشور، در اين جا حضور دارند - خيلي كمتر از آن چيزي است كه تحقق خواهد يافت. يعني هشتصد هزار و هفتصد هزار و امثال اينها، اصلاً مقياسهاي امام نيست. واقعاً خدا خودش اداره خواهد كرد و ان شاءاللَّه به شما هم كمك خواهد نمود. شما در اداره ي اين تشكيلات كمك مي كنيد ان شاءاللَّه خداوند به شما اجر بدهد. مراسم سالگرد بايد لمحه و تصويري از امام باشد من اين نكته را يك بار ديگر عرض بكنم كه بايد كوشش بشود جامع الاطرافي اين مراسم، ان شاءاللَّه لمحه و برق و تصويري از امام باشد؛ چون امام واقعاً ابعاد خيلي گوناگوني داشت و جامع الاطراف و جامع الجهات بود. در اين يك سال هم، ما واقعاً هميشه امام را در بين خودمان داشتيم. من در طول اين يك سال، يك روز را سراغ ندارم كه امام در جامعه ي ما، حاضر نبوده باشد. من اميدوارم

كه صدها سال در كشور ما، همين طور باشد. سعي همه ي ما بايد اين باشد، حالا كه جسم امام نيست - «اعيانهم مفقودة»(2) - اما هويت و فكر و راه و حرف دل امام كه با صد زبان، آن را گفته و فقط با فرياد سياسي آن را نگفته است؛ بلكه در آن، فرياد سياسي و شعر عرفاني و لبخند و اخم و گريه براي يك حادثه ي كوچك هست، در جامعه بماند. مادر اسيري - نمي دانم در تبريز بود، يا در جاي ديگر - به من گفت كه بچه ام اسير بود، امروز خبر آمد كه شهيد شده است. شما برو به امام بگو كه فداي سرتان، من ناراحت نيستم. اين زن، وضع خيلي عجيبي داشت. ديدم جمعيت را مي شكافد و مي آيد. نمي گذاشتند بيايد؛ من گفتم بگذاريد بيايد، ببينم چه مي گويد. آمد اين حرف را زد. از اين حرف، من خيلي تحت تأثير قرار گرفتم. وقتي كه خدمت امام آمدم، يادم هم رفت اول بگويم؛ بعد كه بيرون آمدم، يادم آمد. به يكي از آقاياني كه در آن جا بود، گفتم به امام عرض بكنيد، يك جمله ماند. ايشان، پشت درِ حياط اندروني آمدند، من هم به آن جا رفتم. وقتي حرف آن زن را گفتم، امام آن چنان چهره يي نشان دادند و آن چنان رقتي پيدا كردند و گريه شان گرفت كه من از گفتنش پشيمان شدم. اين، واقعاً خيلي عجيب است. ما اين همه شهيد داديم، مگر شوخي است؟ هفتادودو تن از يلان انقلاب قرباني شدند، ولي او مثل كوه ايستاد و اصلاً انگار نه انگار كه اتفاقي افتاده است؛ حالا در مقابل اين كه يك اسير را كشتند، چهره اش گريان مي شود.

اينها چيست؟ من نمي فهمم. آدم اصلاً نمي تواند اين شخصيت و اين هويت را توصيف كند. غرض، كار شما بايد همه ي اين جوانب را نشان بدهد. بايد حالت جمعي امام مورد توجه قرار بگيرد حرف دل امام، آن چيزي بود كه با همين صد زبان بيان شده؛ با اين يك زبان بيان نشده است. غلط است اگر كسي خيال كند كه مي توان در رؤيت سياسي امام، هويت و حرف و مرام امام را ديد؛ خيلي عميقتر از اين حرفهاست. يكي ديگر هم برود به شعر عرفاني امام بچسبد و خيال كند كه آن جا امام را مي شود پيدا كرد. نخير، مجموعه ي اينها امام است. اگر هركدام از ما بخواهيم در هر كار و نوشته و گفته و سخنراني يي و از جمله در اين مراسم و در آينده ي نظام كوشش كنيم، بايد بتوانيم مجموعه را كامل كنيم؛ چون هركدام از ما در اين مجموعه، يك قطره و يك جزء به حساب مي آييم. مجموعه ي ما، شكل هندسي پيچيده يي با هزاران خط موازي و عمود بر هم و متمايل با هم را تشكيل مي دهد. هركدام از ما، يكي از اين خطوطيم. من يك خطم، شما يك خطيد، ديگران يك خطند. مجموع ما بايد بتواند آن شكل هندسي را به طور كامل حفظ كند؛ عمده اين است. در تمام اين جهات، بايد آن كمال و تمام امام و آن حالت جمعي او، مورد توجه قرار بگيرد. ان شاءاللَّه كه موفق و مأجور باشيد و روح مبارك امام از شماها راضي باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v معاون اجرايي رئيس جمهور وقت 2) نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 147

سخنرانى در ديدار با خانواده هاى معظم شهدا و جانبازان شهرهاى خوى، بندرگناوه و استانهاى مازندران و آذر

سخنراني در

ديدار با خانواده هاي معظم شهدا و جانبازان شهرهاي خوي، بندرگناوه و استانهاي مازندران و آذربايجان غربي، گروههايي از دانشجويان، جمعي از مهاجران جنگ تحميلي، كشاورزان و مسؤولان هيأتهاي هفت نفره ي واگذاري زمين بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شناخت لحظه ها، يكي از علامتهاي بيداري يك ملت در ابتدا، به همه ي شما برادران و خواهران عزيز، خانواده هاي معظم و عالي قدر شهيدانمان كه از نقاط مختلف كشور تشريف آورده ايد، دانشجويان عزيز و اميدهاي آينده ي كشور و ذخيره هاي حياتي انقلاب و بقيه ي برادران و خواهراني كه در اين جمع تشريف دارند، سلام و اخلاص خودم را عرض مي كنم. اين روزها از چند جهت، روزهاي مهمي است. يكي از علامتهاي بيداري يك ملت اين است كه لحظه ها را بشناسد و بفهمد كه حالا چه موقعي است و اهميت اين لحظه چه قدر است. ما در دوران طاغوت، لحظه هايي را پي درپي مي گذرانديم؛ بدون اين كه بفهميم چه شد، چه اتفاق افتاد، چه بر سر ما آمد و چه وظيفه يي به ما متوجه شد. شايد خيلي زمان گذشت و ما اين طور بوديم. يكي از بركات اين نهضت و از خصوصيات آن رهبر استثنايي بي نظير، همين بود. او لحظه ها را به حساب آورد و سرانگشت ذهن ما را حساس كرد. سرانگشتهاي حساس، كوچكترين ذره يي كه با آنها تماس پيدا كند، آن را حس مي كنند. برخلاف آن، سرانگشتي كه بي حس و كَرَخ شده باشد، هيچ چيز را حس نمي كند. ما آن طوري بوديم و امام ما را حساس كرد، تا بفهميم كه در زمانه چه مي گذرد. عظمت امام، همان عظمت ملت ايران سالگرد امام نزديك است. اين، يكي از موجبات اهميت اين روزهاست و من قاصر و عاجزم از اين كه در باب اهميت

اين سالگرد، از ابعاد مختلف حرف بزنم. براي همان روزها مي گذاريم كه بخصوص درباره ي اين مسأله صحبت بشود. همچنين اين روزها، به خاطر توجه استفهام آميز بسيار دقيق دنيا نسبت به ما، حساس است. نه اين كه اين حساسيت، همين روزها به وجود آمده باشد؛ خير، بعد از رحلت امام، اين توجه و استفهام بوده و قطع نشده است و ما دايم زير دوربين قوي جستجوگر و استفهامگر دستگاههاي مختلف و جهات گوناگون بوده ايم. از يك طرف، قدرتهاي عالم - گرگها - نگاه مي كردند ببينند، آيا اين، شكاري خواهد شد؟ آيا مي شود باز اميدي به اين ملت و اين كشور بست؟ از يك طرف هم مظلومان عالم به ما توجه داشتند. مظلومان هم كه عرض مي كنيم، فقط ملتها را نمي گوييم؛ بلكه گاهي بعضي از دولتهاي عالم هم نگاه مي كنند كه ما چه مي كنيم و چه موضعي مي گيريم. خودشان جرأت نمي كنند؛ اما از جرأت ديگري لذت مي برند. دولتهايي هستند كه شيفته ي شجاعتند. شيفتگي آنها نسبت به امام، به همين جهت بود. شما خيال نكنيد كساني كه در سطح جهان شيفته ي امام بودند، همه دوستان ايشان بودند. نه، حتّي دشمنان او هم شيفته اش بودند. دشمنان كه مي گويم، نه دشمنان عاطفي؛ بلكه حتّي خيلي از دشمنان خطي و سياسي و دشمنانِ در صحنه ي زورآزمايي جهاني هم، شيفته ي آن شجاعت و قدرت و عظمت بودند. عظمت امام، همان عظمت شما ملت است. عظمت شما، به ميزان زيادي در امام منعكس مي شد؛ همچنان كه عظمت امام، موجب شجاعت و عظمت ملت مي شد. اينها روي هم اثر مي گذاشتند. پس، اين توجه چشمهاي جستجوگر در سطح عالم روي ما بود و روزبه روز بيشتر شده و حالا هم

به دلايل گوناگون، اين توجه روي ما زياد است و شايد بشود گفت كه بيش از هميشه است. ما احساس مي كنيم كه فشار روي مسلمانان عالم زياد شده است ما بايد حرفمان را بگوييم. يعني ملت ايران و انقلاب، بايد آن حرف قاطع خودش را بگويد؛ چه كاره است، كدام طرفي است و كجا مي خواهد برود. اين، مسأله ي بسيار مهمي است. البته ملت حرفشان را گفته اند و ما در اين زمينه، هيچ چيز كم نداريم. من چندي پيش گفتم كه اگر كسي مي خواهد بداند در ايران چه خبر است، به راهپيمايي روز قدس و بيست ودوم بهمن و مراسم سالگرد امام نگاه كند، تا بفهمد در ايران چه خبر است. ملت ايران حرف خودش را به طور قاطع گفته، ليكن اين طور نيست كه در مسايل جهاني، يك نفر يك بار چيزي را بگويد و تمام بشود. نه، بايد اين استمرار حفظ بشود. نسبت به مسلمانان عالم و احساسات اسلامي، حساسيتها روزبه روز بيشتر شده است. اين هم يكي ديگر از ابعاد حركت عظيم اسلامي ملت ايران است. وقتي ما مي شنويم كه در فلسطين اشغالي، مردم را به رگبار مي بندند، مسأله، مسأله ي باطوم و چوب و اين حرفها نيست؛ مسأله ي كشتار است. معناي اين حرف، آن است كه فشار بر دشمن صهيونيست در داخل سرزمينهاي اشغالي، از هميشه بيشتر شده است. ما احساس مي كنيم كه فشار روي مسلمانان در سرتاسر عالم زياد شده است. امروز در كشورهاي ماركسيستي كه عمر و نسلي را با دوري از مذهب و بيگانگي از خدا گذرانده اند، بازگشت به مذهب احساس مي شود. در همان كشورها و در كشورهاي ديگر، نسبت به مسلمانان حساسيتي وجود دارد. حرف خيلي

عجيبي است. كليساها در كشورهايي رونق پيدا كردند كه پنجاه سال - بيشتر يا كمتر - در اين كشورها يا لااقل در بعضي از نقاط آنها، زنگ كليساها به صدا در نيامده بود؛ يعني گرايش به مذهب پديدار شد. اما در همين كشورها و در قلب اروپا و در كشورهاي مدعي آزادي و دمكراسي و در هند و در نقاط ديگر عالم، بخصوص روي مسلمانان فشار فوق العاده يي هست. علت چيست؟ اين مسأله را تحليل كنيد. آيا علت اين نيست كه دستگاههاي جبار قدرت در همه جاي دنيا، احساس حيات نويني نسبت به اسلام مي كنند؟ آيا به خاطر اين نيست كه مي بينند هويت اسلامي، بار ديگر در ميان جوامع مسلمان، نيرو و جان گرفته است؟ اگر در فلسطين اشغالي، روي مسلمانان رگبار گلوله را مي گشايند، آيا بدين علت نيست كه امروز در سرزمينهاي اشغالي، وجود اسلامي جدي شده است؟ آيا به خاطر اين نيست كه در كشورهاي عرب - چه آنها كه همسايه ي فلسطين اشغالي هستند و چه غير آنها - احساسات و حركت و بينش اسلامي ريشه دار شده، طرفدار پيدا كرده و صاحبان انديشه و احساس و فطرتهاي پاك، به اسلامِ مبارزه گرويده اند؟ شكي نمي شود كرد كه قضيه اين است. حقوق بشر معتبر است، مگر در مورد مسلمانان! اگر مي بينيم كه دستگاههاي به اصطلاح طرفدار حقوق بشر، در مقابل چشم خودشان مشاهده مي كنند كه در كشمير، دهها مسلمان مورد كشتار بي رحمانه قرار مي گيرند و دم نمي زنند، به خاطر اين است كه مردمِ آن جا مسلمانند. حقوق بشر معتبر است، مگر در مورد مسلمانان! سازمان ملل و كميته ي حقوق بشر و سازمانهاي مختلفِ گوشه و كنار عالم

منتظرند ببينند امريكا با چه كسي بد است، تا به بهانه ي حقوق بشر، روي او فشار بياورند! اينها در مقابل حوادث كشمير و فلسطين، لب از لب باز نمي كنند؛ انگار كه هيچ اتفاقي نيفتاده است! يك گله گوسفند كه حركت مي كند، اگر يك نفر با گلوله بزند و سي، چهل رأس گوسفند را بيندازد، از انسانهايي كه مي بينند و مي فهمند، آه و افسوس بلند مي شود كه اين حيوانها چه كرده بودند؟! از مسلمانان كشمير در يك تظاهرات، دهها نفر انسان را مي زنند و مي كشند؛ ولي تمام داعيه هاي طرفداري از حقوق بشر در دنيا فراموش مي شود و انگار چنين چيزي اتفاق نيفتاده است! اين سگهاي دست آموز امريكا، اين اسرائيليهاي بدتر از حيوان، آن همه فاجعه ي فضاحتبار را در فلسطين اشغالي انجام مي دهند، ولي در دنيا هيچ انعكاسي پيدا نمي كند؛ چون طرفها مسلمانند. اين، همان دنيايي است كه سي يا چهل سال بعد از سقوط آلمان هيتلري، تعقيب كساني را شروع كرد كه گفته شده بود تعدادي يهودي را كشته يا شكنجه كرده اند! شايد حتّي آنچه كه واقع شده بود، خيلي كمتر از آن چيزي بود كه گفته هم مي شد. حركت اسلامي، بزرگترين خطر براي قدرتهاي استكباري از مجموع اينها، يك حقيقتِ واضح آشكار مي شود. من تعجب مي كنم، اگر كسي اين حقيقت را امروز درك نكند. براي من، اين حقيقت مثل روز روشن است كه قدرتهاي استكباري عالم و در رأس قله ي فساد، امريكا، و طرفين امريكا - قدرتهايي كه در غارت ملتهاي ضعيف و فشار به انسانها در سرتاسر دنيا، با او همدست و همكارند - و نيز همه ي دولتهايي كه در ميان توده هاي مردمشان پايگاهي

ندارند و براي ماندن، محتاجند كه به يك قدرت - و امروز به امريكا - متكي باشند (مثل همين دولتهاي ارتجاعي كه متأسفانه در منطقه ي ما از آنها هست)، احساس مي كنند كه اين حركت اسلامي - آن چيزي كه امروز در دنياي اسلام، محسوس و مشهود است - بزرگترين خطرها براي آنهاست. اين را استشمام و حس كرده اند. مي فهمند كه اين مسأله ديگر از قبيل رواج تفكر ماركسيسم و سوسياليسم و امثال اينها نيست. ما در زندگي خودمان، تفكر ماركسيستي و داعيان و مبلّغان آن را ديده بوديم. در همه جا هم مشاهده مي شد كه با زحمت و اصرار و استدلال مجبور بودند يك يك انسانها را به چيزي كه سعي مي كردند رنگ و لعاب ايمان به آن بدهند، معتقد كنند. مذهب كه اين طور نيست. مذهب در دلها به صورت عميق و راسخ هست؛ كافي است كه به آن جهت بدهند، غبار را از روي آن بردارند و اشتباه در برداشتها نسبت به آن را توجه و تذكر بدهند. لذا از اين مي ترسند و مي دانند كه اين چيزي است كه به زندگيِ فساد و قدرت مطلقه و تسلط طاغوتي - كه امروز امريكا و اذناب و ايادي و پيروانش به آن مبتلا هستند - آسيب سختي خواهد زد. فهميده اند و احساس كرده اند كه كانون اين اشعاع و حركت، ايران اسلامي است. همه، مخصوصاً شما جوانان عزيز و دانشجويان بدانيد كه آنها تمام قدرت خودشان را امروز به كار مي برند، تا جمهوري اسلامي را شكست بدهند. هيچ كاري نيست كه اينها بتوانند بكنند و نكنند. كساني كه صحنه را مي شناسند، وقتي نگاه مي كنند، از آشفتگي و سردرگمي

امريكا - كه محور حركت هم امريكاست - براي پيدا كردن راههاي ضربه زدن به ايران، تعجب مي كنند. اين آشفتگي و سردرگمي، گاهي براي كساني كه صحنه را درست مشاهده مي كنند، موجب تفريح مي شود؛ ولي دستشان به جايي نمي رسد. براي استكبار جهاني و زشت ترين فصل آن - يعني حكومت ظالم امريكا - مسأله فقط اين نيست كه بازارش را در ايران از دست داده، يا ديگر به منابع كشور ما دسترسي ندارد. البته اين هم هست؛ زيرا براي دستگاههاي سرمايه داري عالم، پول و سرمايه و استفاده ي مادّي، همه چيز است؛ اما مسأله اين نيست، اين بخشي از مسأله است. مسأله اين است كه دستگاه استكباري مي بيند، آينده نگري دارد، مي فهمد و مي داند كه اگر اين حركت - يعني حركت اسلاميِ استوار و مؤمن و متكي به ايمانها و عواطف مردم - به همين ترتيب پيش برود، ادامه ي قدرت استكباري امريكا و دستياران و دست نشاندگانش مشكل، بلكه محال خواهد شد. حق هم با آنهاست، ما هم اين را پوشيده نمي داريم. ما نسبت به حركت اسلامي، وظيفه ي سنگيني داريم البته ما در شكل دهي و راه اندازي حركت اسلامي در جهان، هيچ نقش مستقيم و غيرمستقيمي كه از روي برنامه ريزي و طراحي ما باشد، نداريم؛ از اول هم نداشتيم. نقش، از آنِ اسلام است؛ يعني همين كه ملت ايران توانسته اند پرچم اسلام زندگي و زندگي ساز و اسلام مبارز، نه اسلام تسليم در مقابل دشمنان خدا، نه اسلام طاغوت و نه اسلام امريكايي - همان طوري كه امام عزيزمان تعبير كردند - بلكه اسلام ناب محمّدي(ص) را بلند كنند، در دست محكم نگهدارند و متزلزل نشوند. نفس همين، براي ملتهاي مسلمان دنيا

اميدبخش است. ما در اين جا وظيفه ي سنگيني پيدا مي كنيم. آنچه تا حالا عرض كردم، وضعيت دنيا و حساسيت زمانه است؛ اما با شناختن اين حساسيت، وظيفه ي ما و بيش از همه وظيفه ي شما جوانان، مضاعف مي شود. ما بايد ايران اسلامي را آن چنان آراسته كنيم و بسازيم كه براي اسلام موجب آبرو بشود. يك ايرانِ بي سواد و بي بهداشت و بي رشد؛ ايراني كه آحاد مردم در آن، اتحاد و اتفاقي نداشته باشند، براي اسلام و انقلاب و نهضت اسلامي، هيچ افتخاري درست نمي كند؛ بلكه به عكس، موجب سرشكستگي هم خواهد شد. مي خواهند مردم دنيا را نسبت به ايران دچار يأس كنند اين جا در حاشيه، اين مطلب را هم عرض كنم كه انسان گاهي در راديوها يا در اطلاعيه هايي كه مخالفان انقلاب مي نويسند، چيزهايي مي شنود و يا مي خواند كه تعجب مي كند اينها را از كجا مي آورند. علت اين كه تبليغات جهاني سعي مي كنند مشكلاتي را كه در ايران نيست، به ايران نسبت بدهند؛ آنچه را كه كوچك است، ده برابر و صدبرابر بزرگتر كنند، اين است كه مي خواهند مردم دنيا را نسبت به مسايل ايران، دچار يأس و نااميدي كنند. مي خواهند بگويند كه اسلام و انقلاب اين است و انقلاب و اسلام نمي توانند يك كشور و ملت را اداره كنند و سعادتمند نمايند. عزت و بيداري و شجاعت و تسليم ناپذيري ملت ايران، بانشاط شدن اين نسل انقلابي، ابتكار و فعاليت و حركت به سمت خودكفايي در ايران را نديده مي گيرند؛ اما فرضاً اگر سيب زميني يك چندروزي كم است، تمام راديوهاي دنيا مي گويند كه در ايران مسأله ي سيب زميني وجود دارد! نه براي خاطر اين كه سيب زميني مهم است؛ بلكه به

اين دليل كه نشان دادن حتّي يك نقطه ضعف كوچك در ايران اسلامي، براي آنها خيلي مهم است. اگر يك نقطه ضعف كوچك پيدا كردند، براي آنها فوزي است و خوشحال مي شوند. شما بايد سعي كنيد ايران را آن چنان بسازيد كه براي اسلام و مسلمين، مايه ي افتخار باشد. حفظ آثار و شعاير اسلامي در كشور مهم است دو چيز بايستي در كنار هم، روزبه روز قويتر در كشور تحقق پيدا كند: اول، حفظ آثار و شعاير و ظواهر و نماي اسلامي جامعه است. اين، خيلي مهم است. دشمنان سعي مي كنند كه اين حرفها را بمباردمان تبليغاتي كنند؛ ليكن گوش به حرف دشمن ندهيد. دشمن، دشمن است. ظواهر اسلامي جامعه بايد حفظ بشود. اين جامعه، جامعه ي اسلامي نمونه است. زنان بايد مواظب باشند. مردان بايد مواظب باشند. كساني كه مأموريت دارند، بيشتر بايد مواظب باشند. كساني كه در لباس انقلابند - مثل روحانيون و ديگر كساني كه لباسهاي وابسته به انقلاب را دارند - بيشتر از ديگران بايد مواظب باشند. همه ي آحاد جامعه بايد سعي كنند كه صورت جامعه را يك صورت اسلامي قرار بدهند. من همين جا، خلأ اذان در جامعه مان را يادآور بشوم. در اين تهران، صداي اذان به گوش انسان نمي رسد. چرا؟ اذان، يك شعار اسلامي است. ما با اين كه پشت بلندگو، تا دير وقتي از شب، شعر يا قرآن يا نوحه بخوانند و مزاحم همسايه ها بشوند، مخالفيم. با چنين چيزي، مقابله هم مي كنيم؛ اما با اين كه صداي اذان، اول ظهر و مغرب و صبح، بخصوص از حنجره ها خارج بشود، صددرصد موافقيم. اذان، چيز خيلي خوبي است؛ «حيّ علي الصّلوة»، «حيّ علي الفلاح»، «اللَّه اكبر». چرا

در جامعه اذان نيست؟ اذانِ با توجه، به دلها اميد مي دهد. بانگ اذان، دلهاي افسرده را روشن مي كند. البته در سحرها، براي اذان صبح، از بلندگو استفاده نكنند؛ با حنجره اشكالي ندارد. هرچند وقتِ بيداري است، اما بلندگو ممكن است اسباب زحمت بشود. همه ي ظواهر جامعه، اين طور باشد. مسجدها در وقت نماز، سرشار و مالامالِ از انسانهاي ذاكر و ساجد و راكع باشد. چشمها، ظواهر را مي بينند و پشت چشمها، دلها قرار دارند. خيال نكنيد چشمها، شيشه يي هستند كه در اين جا گذاشته اند. نخير، پشت چشم، دل و جان و ذهن انساني است. اين چشمها و نيز دلهايي كه پشت آنهاست، بايد از نشانه هاي اسلام پُر بشوند. بايد محتواهاي اسلامي جدي گرفته شود دوم، اين است كه به موازات آن بايد محتواهاي اسلامي - يعني علم - جدي گرفته شود. شما كه دانشجو هستيد و ديگر كساني كه مشغول تحصيلند، به درس خواندن در محيط دانشگاه، كار عملي و تحقيقي و شكوفا كردن و رشد دادن استعدادها اهميت بدهيد. هرجا كه كار و تلاش و اشتغال و بخصوص سازندگي هست - اعم از كارخانه، مزرعه، اداره، بازار و ساير جاهاي ديگر - پايه ها و بنيه ها محكم مي شود. اين، از لحاظ حركت مردم در جهت روشن كردن چراغ اسلام در اين مُلك. شما اگر بتوانيد اين چراغ را هرچه روشنتر و پُرفروغتر بكنيد - البته بحمداللَّه روشن هست، نورش هم دنيا را گرفته، اما پُرفروغترش بايد بكنيم - اين حركت عظيم اسلامي در دنيا بيشتر خواهد شد. البته نارضايي شيطانها و طاغوتها هم از شما بيشتر خواهد شد؛ بهتر. هرچه از ما ناراضي تر باشند، خدا از ما

راضي تر است. هرچه شيطانها از ما دورتر بشوند، فرشتگان به ما نزديكتر مي شوند. هرچه خدا با انسان بيشتر باشد و از انسان راضي تر باشد، موفقيت در كارش بيشتر خواهد شد. شما خيال مي كنيد آن ساده لوحهاي كم عقل و پُرمدعايي كه اول انقلاب، با نام اسلام، با نام اين كه بياييم به وسيله ي امريكاييها خودمان را قوي كنيم، مي خواستند انقلاب ما را دودستي و با احترام، تحويل امريكا بدهند، اگر - العياذباللَّه - موفق شده بودند و مستشار نظامي امريكايي را در پادگانهاي ما حفظ كرده بودند - كه داشتند مي كردند و اگر ماها نرسيده بوديم، خيلي از اين كارها مي شد - اگر ارتباط با امريكا را برقرار كرده بودند و ايران را با كمال تواضع و فروتني، در خدمت امريكا قرار داده بودند، آيا ممكن بود كه امروز كشور و انقلاب ما، اين همه موفقيت را كسب كند؟ حاشا و كلاّ. واللَّه، هرجايي كه نشان پاي ابرقدرتها و قدرتها باشد، آن جا نشان سيه روزي و بدبختي آن ملت است. شرف ملي و پيشرفت ما و اين حركت عظيم و اين نشاط مردمي و اين توفيقهاي بي شماري كه ملت ايران و دولتهاي ما بحمداللَّه تا امروز داشته اند، بر اثر جدايي و بي اعتنايي و اعراض از قدرتهاي شيطاني و نزديك شدن به خداست و همين، كليد حل مشكلات ماست. همه بايد در راه كسب رضاي الهي تلاش كنيم خدا را بايد از خودمان راضي كنيم. همه مان هم بايد اين كار را بكنيم. هيچ كس نگويد كه اول، فلان كسان خدا را از خودشان راضي كنند! اول و دوم ندارد؛ همه بايد در راه كسب و تحصيل رضاي الهي تلاش كنيم. رضاي خدا، با

تقواي من و شماست. علايم ايمان، گناه نكردن، از خدا ترسيدن، با بندگان خدا خوب بودن، با دشمنان خدا خصم و سرسخت بودن، از اختلافهاي كوچك برادران راحت صرف نظر كردن، و با دشمنان ذره ذره را به حساب آوردن است. در مقابل مؤمنين، فروتن باشيد و خودتان را ذليل بگيريد؛ «اذلّة علي المؤمنين»(1). اين، با شاخ وشانه كشيدن با همديگر، نمي سازد. اين، با محبت و گذشت و مدارا ايجاد مي شود. تقوا، اينهاست. تقوا در مسايل مالي، تقوا در مسايل ناموسي، تقوا در مسايل شخصي، تقوا در مسايل سياسي، بخصوص تقوا در مسايل كاري را مهم بينگاريد. بدانيد كه در حركت تقواييِ اين كشور و اين ملت، آن چنان اوج و رونقي به حركت اين ملت داده خواهد شد كه چشم دنيا را خيره خواهد كرد. هرجايي كه ما نمايشي از تقوا ديديم، همين اثر را هم ديديم. فتوحات ميدان جنگ، همين طور بود. خرمشهر، با تقوا به دست آمد. به وسيله ي تقوا و اتكال به خدا بود كه دشمن در جنگ هشت ساله شكست خورد. هيچ شكستي، فضاحتبارتر از شكستي كه دشمن در جنگ هشت ساله خورد، نيست. اينها، مبالغه نيست. بارها اين نكته را عرض كرده ايم كه اگر شرق و غرب، اروپا و ناتو و ورشو، ارتجاع منطقه و همه و همه، پول و سلاح و تبليغات بريزند، براي اين كه يك قسمت از كشور را جدا كنند، يا دولت را ساقط نمايند، يا جمهوري اسلامي را از بين ببرند و بعد از هشت سال نتوانند، اين بزرگترين شكست آنهاست. ما با تقوا توانستيم اين پيروزي را به دست بياوريم؛ بعد از اين هم همين طور است. امام(رضوان اللَّه تعالي عليه)، براي ما آيت تقوا

بود. هرچه موفقيت در كار اين انقلاب بود، در درجه ي اول، ناشي از تقواي قلبي آن رهبر و پيشوا و مجسمه ي تقوا بود.

اميدواريم كه خداي متعال، روح عزيز آن بزرگوار را از ما خشنود كند. قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه وعجّل اللَّه فرجه) را نسبت به ما نرم كند و مورد توجه آن حضرت قرار بگيريم. ان شاءاللَّه توفيق پيدا كنيم، راهي را كه خدا از ما خواسته است، بپيماييم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مائده: 54

بيانات در مراسم اعطاى نشان فتح به تعدادى از فرماندهان عمليات فتح المبين و بيت المقدس، به مناسبت آزاد

بيانات در مراسم اعطاي نشان فتح به تعدادي از فرماندهان عمليات فتح المبين و بيت المقدس، به مناسبت آزادي خرمشهر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيليها تلاش كردند پيروزي انقلاب اسلامي را جدي نگيرند ان شاءاللَّه خاطره ي اين روز تاريخي و فراموش نشدني، همواره بر شما برادران عزيز و دلاوران صحنه ي نبرد، گرامي باد. وقتي انقلاب اسلاميِ عزيز پيروز شد، خيليها در دنيا تلاش كردند آن را جدي نگيرند و باور نكنند. يك دستگاه سياسي و يك حكومت، آن وقتي حقيقي و جدي است، كه بر دوش مردم خود و به نيروي ملت خويش متكي باشد و اين نيرو بتواند در لحظه ي نياز، كارايي خودش را نشان بدهد. وقتي نيروهاي متجاوز، مرزهاي ما را شكستند و وارد شدند و ما هزاران كيلومتر مربع از ميهن عزيزمان را زير پاي بيگانگان ديديم، دشمنان ما شاد شدند. اين نظريه كه انقلاب و تشكيلات مردميِ عظيمي كه در برابر نظم سلطه ي جهاني ايستاده، جدي و عميق نيست، در ذهن دشمنان اين انقلاب نيرو گرفت و آنها را اميدوار كرد و باز ما اين اميد را در حرفها و قيافه گرفتنها و اظهارات و مكاتبات و رفت وآمدهايشان ديديم؛ اما وقتي «فتح المبين» اتفاق

افتاد و در چند روز، يك پيروزي بزرگ در آن صحنه ي به آن عظمت، به دست نيروهاي همين ملت، به دست نيروهاي مسلح همين كشور، به دست وفاداران صميمي انقلاب - يعني شماها - پديد آمد، اركان تفكر استكباري دنيا متزلزل شد. و وقتي در فاصله ي تقريباً بيست روز، عمليات «بيت المقدس» با آن وسعت و با آن عظمت و با آن ضربه ي قاطع بر دشمن آغاز شد و بالاخره خرمشهر به ميهن اسلامي برگشت و هزاران نفر از متجاوزان به اسارت گرفتار شدند و جبهه ي دشمن متزلزل و درهم كوبيده شد، در حقيقت اين پندار باطلي كه دشمنان اسلام و انقلاب و ايران سعي مي كردند آن را گسترش بدهند، بكلي منهدم شد و از بين رفت. پس، اين يك مقطع براي انقلاب بود. ما در هيچ مسأله يي از مسايل جهاني كوتاه نيامديم من به شما و همه ي نيروهاي مسلح عرض مي كنم، بدانيد سربلندي ملت و پيروزي اسلام و اثبات قدرت دروني و ذاتي اين كشور، جز با آمادگي و انسجام هرچه بيشتر و كارايي روزافزون شما، امكان پذير نيست. ما انگيزه ي تهاجم به كسي نداريم؛ امّا انقلاب اسلامي و ملت عظيم الشأن ايران نشان دادند كه با نظام سلطه و تبعيض و ستم و ناهنجاري كنوني وضع سلطه هاي عالم، سرِ سازگاري ندارند. انقلاب ما به صراحت گفته كه زورگويي را از هيچ كس قبول نمي كند. ملت ايران فرياد كشيدند كه ستمگران و دستگاههاي فاسد قدرت جهاني را كه مي خواهند به ملت ما و ملتهاي مظلوم زورگويي كنند، به رسميت نمي شناسند و زير بار قدرت آنها نمي روند. آن روزي كه دنيا دو قطب بود و اين دو قطب،

دست به دست هم دادند و با استفاده از نيروي سلاح و پول و تبليغاتشان، حتّي نيروهاي انساني و اطلاعاتي و ماهواره هاشان و غيره، همه بر ضد ملت ايران و عليه جهت گيري اين ملت بزرگ و مسلمان هماهنگ شدند و اين هماهنگي را در جبهه ي جنگ عراق عليه ايران متمركز كردند، ناكام ماندند. آن روز ملت ايران، در كشمكش جنگ و در زير فشارهاي گوناگون، عقب نشيني نكردند. ما در هيچ مسأله يي از مسايل جهاني، در طول هشت سال جنگ، به خاطر جلب نظر و رضاي امريكا و شوروي، كوتاه نيامديم. همه هم از همه طرف به ما تفهيم مي كردند كه راه مهربان شدن و ملايم شدن امريكا و شوروي با شما، اين است كه از مواضع با صلابت و سرسخت خودتان كوتاه بياييد و عقب نشيني كنيد! اما رهبري عظيم الشأن ملت ايران و اين ملت بزرگوار و شجاع، يك قدم عقب نشيني نكرد. انقلاب اسلامي و مردم ايران، براي ملتها الگو شده اند امروز ما به عقب نشيني نكردن اولي هستيم. امروز ما توطئه ي هشت ساله ي دشمن را خنثي كرده ايم. امروز ما نيروهاي ذاتي و دروني كشور خودمان را شناسايي كرده ايم. امروز ما براي سازندگي و پيشرفت روزافزون كشور، برنامه ريزي كرده ايم. امروز ما به اتكاي خدا و با تكيه به اراده ي اين ملت بزرگ، احساس قدرت مي كنيم. چه طور ممكن است قدرتهاي بزرگ بتوانند حرف خودشان را نسبت به ملت ايران، به كرسي بنشانند؟ انقلاب اسلامي و ملت ايران، علي رغم ميل قدرتهاي جهانخوار، براي ملتها الگو شده اند؛ الگويي زنده و آموزنده. اين كه شما مي بينيد در كشورهايي كه دهها سال در قفس تنگ توهمات حزبي و ستم قومي گرفتار بودند، ملتها - مخصوصاً

ملتهاي مسلمان و همچنين ملتهاي مظلوم بسياري از كشورهاي ديگر - احساس هويت و شخصيت مي كنند و حرفشان را مي زنند و حقشان را مطالبه مي كنند، اين به بركت استقامت ملت ايران است. از روزي كه ما شروع كرديم، تا روزي كه ملتهاي دنيا الگو و نسخه ي ما را تكرار كردند، ده سال و بيشتر طول كشيده است. آنچه كه در دنيا مشاهده مي شود، الگوي مقاومت ملت ايران است. البته هر كشوري، هر سرزميني، هر منطقه ي جغرافيايي يي خصوصياتي دارد، اما جوهر واقعي همه ي اين حركتهايي كه امروز شما در اروپا و آسيا و كشورهاي اسلاميِ آفريقا و در بسياري از نقاط جهان مي بينيد، عبارت از اين است كه يك ملت، به خود اعتماد پيدا كند و جرأت و گستاخيِ حرف زدن را بيابد. و اين، همان نسخه ي ملت ايران است. اين، آن چيزي است كه ملت ايران، آن را شروع كرد و به كرسي نشاند و يازده سال همه ي سختيها را تحمل كرد؛ اما اين جوهر حقيقي و معنوي و الهي را از دست نداد. امروز ما بحمداللَّه از هميشه آماده تر، بانشاطتر و قدرتمندتريم. يك توصيه ي مستمر و مؤكد به ارتش و سپاه من به شما برادران ارتش و سپاه، يك توصيه به صورت مستمر و مؤكد دارم و آن، اين است كه سعي كنيد سهم نيروهاي مسلح را در اين مجموعه ي عظيم ملت ايران، به بهترين وجهي ايفا كنيد. ملت ما، ملت شجاعي است؛ نيروهاي مسلح ما به شجاعت اولي هستند. ملت ما، ملت با استقامتي است؛ نيروهاي مسلح ما به استقامت اولي هستند. نيروهاي مسلح بايد كيفيت، استواري، سازماندهي مستحكم، آموزش در حد اعلي

و آمادگي روزافزون داشته باشند. در مورد سلاح و تجهيزات هم، هرچه كه امكانات كشور ايجاب بكند و اجازه بدهد، اقدام خواهد شد. آن چيزي كه شما مي توانيد منتظر هيچ عامل ديگري در آن نمانيد، استحكام سازماندهي، آمادگي رزمي دايمي، آموزش كامل، حفظ حدود و ضوابط و انضباط كامل نظامي است. اينها چيزهايي نيست كه براي ما بخواهند توليد كنند، يا بخواهند از خارج بياورند، يا محتاج به سرمايه گذاري مادّي فوق العاده يي باشد. اين، مربوط به قوّت و اراده ي فرماندهي و تلاش پيگير و كار مخلصانه و دلسوزانه مسؤولان است. اين را بايد تأمين كنيد. همكاري دو سازمان ارتش و سپاه، فوق العاده مهم فرقي بين سپاه و ارتش نيست. سپاه و ارتش، هر دو عزيزند، هر دو مسؤولند، هر دو لازمند و هر دو داراي وظايف مشخص خودشان هستند. البته حدود وظايف هريك، با حدود وظايف ديگري متفاوت است. مجموعه ي شما بايد براي اثبات قدرت و توان جمهوري اسلامي، بر دفاع جانانه در هر زمان و در هر كجا، آمادگي داشته باشد؛ «ترهبون به عدوّاللَّه و عدوّكم»(1). آمادگي شما، بازدارنده ي دشمن است. آن روزي كه دشمن حمله كرد، در ما احساس ناآمادگي نمود. آن روز هم اگر نيروهاي مسلحمان آماده و منضبط بودند و فرماندهيِ درست و حسابي در رأسشان بود، به احتمال زياد اين حمله انجام نمي گرفت و دشمن ملاحظه مي كرد. دشمن در آن روز به طمع افتاد؛ امّا ملت ما كاري كرده كه امريكا نمي تواند در او طمع كند. نيروهاي مسلح ما بايد كاري كنند كه هيچ دشمني نتواند در استقلال و استحكام و يكپارچگي و تماميت ارضي ما طمع كند. همكاري دو سازمان

سپاه و ارتش، فوق العاده مهم است. پشتيباني نيروي عظيم مردمي - يعني نيروي بسيج - بسيار حايز اهميت است. در كنار نيروهاي نظامي، نيروهاي انتظامي با همان شأن و حيثيت و مكانت نيروي انتظامي انقلاب، حضور قوي و دايمي خودشان را دارند و بايد داشته باشند. اين مجموعه ي نيروهاي مسلح، نوك پيكان قدرت عظيم اين ملت است و وسيله ي دفاع از كيان و شرف و شخصيت كشور اسلامي ماست. اميدوارم خداي متعال، به همه ي شما توفيق بدهد و روح مطهر امام بزرگوارمان - كه همواره توجه خاصي به نيروهاي مسلح داشتند - از شما راضي باشد و توجهات وليّ عصر (ارواحنافداه) پشتيبان همه ي شما باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) انفال: 60

سخنرانى در ديدار با ميهمانان و شركت كنندگان كنفرانس جهانى اهل بيت(عليهم السّلام)

سخنراني در ديدار با ميهمانان و شركت كنندگان كنفرانس جهاني اهل بيت(عليهم السّلام) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين المكرّمين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين السّلام عليكم يا اهل بيت النّبوّة و موضع الرّسالة و مختلف الملائكة و مهبطالوحي و معدن الرّحمة و خزّان العلم و منتهي الحلم و اصول الكرم و قادةالامم و اولياءالنّعم و عناصرالابرار و دعائم الاخيار و ساسةالعباد و اركان البلاد و ابواب الايمان و امناءالرّحمن و سلالةالنّبيّين و صفوةالمرسلين و عترة خيرة ربّ العالمين و رحمةاللَّه و بركاته ... بابي انتم و امّي و نفسي كيف اصف حسن ثنائكم و احصي جميل بلائكم و بكم اخرجنا اللَّه من الذّلّ و فرّج عنّا غمرات الكروب و انقذنا من شفا جرف الهلكات و من النّار ... و بموالاتكم تمّت الكلمة و عظمت النّعمة وائتلفت الفرقة(1) مسأله ي اهل بيت، يكي از مهمترين و بزرگترين مسايل اسلام در ابتدا به همه ي ميهمانان

عزيز، چه آن كساني كه از خارج از ايران اسلامي تشريف آورده اند و چه كساني كه از اكناف ميهن اسلامي مجتمع شده اند، خوش آمد مي گويم و تشكر مي كنم كه اين همت را كردند و اين قدم را برداشتند. مسأله ي اهل بيت(عليهم الصّلاةوالسّلام)، يكي از مهمترين و بزرگترين مسايل اسلام و در رديف مسايل درجه ي اول اين دين مقدس است. محبت اهل بيت، فريضه يي است كه مسلمانان عالم از هر فرقه و وابسته به هر جريان و گروهي، آن را پذيرفته اند و به آن مباهات مي كنند. ما كه مفتخر به پيروي از فقه اهل بيت مكرّم هستيم و دين را - اصولاً و فروعاً - از آنها آموخته ايم، نبايد گمان كنيم كه محبت اهل بيت، مخصوص ماست و نبايد اشتباه كنيم و فكر كنيم كه اهل بيت، فقط متعلق به ما هستند. اهل بيت متعلق به اسلامند؛ همچنان كه جدشان نبي اكرم، متعلق به اسلام بود. اهل بيت متعلق به جهان و تاريخند؛ همچنان كه جدشان نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم)، متعلق به بشريت و تاريخ بود. اتحاد دنياي اسلام بر محور دو نقطه ي مربوط به اهل بيت مهم اين است كه دنياي اسلام مي تواند بر محور دو نقطه ي مربوط به اهل بيت، اتفاق و اتحاد داشته باشد: يكي محبت است كه يك امر عاطفي و عقيدتي است و مسلمين به محبت اهل بيت(عليهم السّلام) امر شده اند و همه آن را قبول كرده اند. اين نقطه مي تواند نقطه ي تمركز عواطف و احساسات همه ي مسلمين باشد. نقطه ي دوم، آموزش دين و تعلم معارف و احكام الهي به مثابه ي عِدل قرآن و به موجب حديث ثقلين است، كه باز اين حديث را شيعه و سني و فرق مختلف اسلامي روايت كرده اند. اين چيز مهمي است كه

برافراشتن پرچم اهل بيت(عليهم السّلام) در دنياي اسلام، حقيقتاً مي تواند دنياي اسلام و مسلمين را از اين دو نقطه نظر گرد هم مجتمع كند. امروز اين فرصت عظيم در اختيار همه ي مسلمين است؛ مخصوصاً آنهايي كه مكتب اهل بيت را در عمل تحقق بخشيده اند و ايماناً و عملاً به آن متصل شده اند. امروز در ايران اسلامي - كه حاكميت اسلام و قرآن در آن، اميدي به همه ي مسلمين عالم داده است - بحمداللَّه پرچم اهل بيت در اهتزاز است و ما مي بينيم كه همه ي مسلمين گوشه و كنار عالم، به اين نظام و به اين جمهوري و به اين پرچم و به پرچم متعالي اسلام كه در اين جا در اهتزاز است، احترام مي گذارند و از آن احساس عزت مي كنند. «بموالاتكم تمّت الكلمة و عظمت النّعمة و ائتلفت الفرقة»(2). پيروان مكتب اهل بيت، دو كار را وجهه ي همت خود قرار دهند امروز لازم است كه پيروان مكتب اهل بيت، دو كار اساسي را وجهه ي همت خود قرار بدهند: در مرتبه ي اول، با هم آشنا بشوند، همكاري و همفكري بكنند، معضلات را حل كنند، گرهها را باز كنند، احساس خويشاوندي نمايند و در هر نقطه يي از دنيا كه هستند، بدانند كه تعارف آنها با هم و تشكلشان به شكل صحيح، قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه وعجّل اللَّه تعالي فرجه) را شاد مي كند. اين بزرگواران، از تفرقه و تشتت و جدايي و بَغضا متنفر بودند؛ اهل وحدت و عامل جمع و شمع انجمن بودند. امروز هم پيروان و علاقه مندان آنها، بايد اين را تأمين كنند. دوم اين كه مجموعه ي پيروان مكتب اهل بيت(عليهم السّلام)، در هرجاي دنيا كه هستند، با همه ي وجود باور كنند كه جزيي از عايله ي بزرگ مسلمينند؛ نه به زبان، بلكه

با همه ي احساس. اگر غير از اين باشد، دشمنان اسلام و اهل بيت، حداكثر خشنودي و خوشحالي را پيدا خواهند كرد. از مدتها پيش، دشمنان اسلام، علاج كار خود و منويات خبيثشان را در منطقه ي اسلامي در اين ديدند كه مسلمين را متفرق و شعبه شعبه كنند، مشتركاتشان را تضعيف و يا كمرنگ كنند و به چيزهايي كه آنها را از هم جدا مي كند، تكيه نمايند. بحمداللَّه انقلاب اسلامي و تشكيل جمهوري اسلامي نگذاشت، يا بسياري از خواسته ها و اهداف آنها را خنثي كرد. امروز در سرتاسر جهان، مذاهب مختلف و پيروان فرق گوناگون اسلامي، به نام جمهوري اسلامي شعار مي دهند. امام بزرگوار ما (قدّس اللَّه نفسه الزّكيّه) در اعماق دل توده هاي مسلمان در شرق و غرب عالم جا داشت و آنها بدون توجه به اين كه اهل كدام مذهب و كدام فرقه ي اسلامي هستند، او را دوست مي داشتند و به او عشق مي ورزيدند. همين قضيه موجب شد كه دشمنان اسلام تلاش كنند، شايد بتوانند ايران اسلامي را از بقيه ي مسلمين جدا كنند. امروز در دنيا ميليونها دلار صرف تبليغات مي شود، تا بتوانند عرق و عصبيت فرقه يي را در كساني بيدار كنند و آنها را از جمهوري اسلامي و از مشي انقلاب جدا نمايند. شما بايد اين را خنثي كنيد. ما به عنوان عايله ي تشيع، بايد با همه ي وجود احساس و اعلام كنيم كه معتقد به وحدت جهان اسلام و وحدت پيروان «لااله الااللَّه و محمّد رسول اللَّه» هستيم. ما امروز در دنيا بايد مايه ي وحدت بشويم؛ همچنان كه همه ي ائمه ي بزرگوار ما(سلام اللَّه عليهم) هميشه عامل جمع و وحدت بوده اند. همه چيز آن بزرگواران الگوست. مبارزه ي آنان با قدرتهاي ظالم هم الگوست. همه ي

ائمه ي ما بدون استثنا، در راه ايجاد حكومت علوي و حكومت حق الهي مبارزه كردند. سيره ي اين بزرگواران، در مقابل چشم ماست. ما امروز خوب مي فهميم كه آنان چه مي كردند. همه ي آنان تقيه كردند، و به همين جهت همه ي آن بزرگواران بدون استثنا به شهادت رسيدند. تقيه مربوط به ميدان مبارزه است؛ «التّقيّة تُرس المؤمن»(3). تُرس (سپر) مربوط به ميدان مبارزه است و شهادت نتيجه ي آن مي باشد. معرفت، عبادت، ايمان، عمل، اخلاص، عرفان، حلم، علم و همه چيز آنان - كه حقيقتاً گل سرسبد عالم آفرينشند - براي ما وسيله ي تبعيت و پيروي است. برادران عزيز ما از پيروان مكتب اهل بيت(عليهم السّلام)! در هرجاي دنيا كه هستيد، اين دو نكته را هرگز فراموش نكنيد: اول، تعارف و ارتباط و وصل و خبرگيري از هم و اطلاع از نظرات هم و كمك به يكديگر. من اطلاع يافتم كه شما خواسته ايد و ايجاد يك مجمع جهاني را تصويب كرده ايد. ان شاءاللَّه به همت برادران، اين را اقدام خواهيم كرد و اميدواريم كه در خدمت اسلام و قرآن و وحدت مسلمين و پيشرفت جهان اسلام و به سمت معارف صحيح اسلامي - كه متراوش از مكتب اهل بيت(عليهم السّلام) است - اين كار واقع بشود. آن نكته ي دوم، همين ايجاد وحدت و مهرباني با فرق ديگر اسلامي است. نگذاريد دشمن سوء استفاده كند. نگذاريد دشمن به دست برادران، آنها را ضعيف كند و از بين ببرد؛ «و لاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم»(4). در دنياي اسلام، همه را برادر بدانيد. امروز مجموعه ي اسلام، از سوي دشمنان مورد تهديد است. امروز از سوي قدرتهاي استكبار جهاني، اصل دين مورد فشار و تهديد است. امروز

همه ي قدرتهاي مستكبر، با اسلام و ايران اسلامي مخالفند امريكا و اذنابش خوب فهميده اند كه با حاكميت و شيوع دين و معرفت ديني، نخواهند توانست نظام سلطه ي عالمي و جهاني را حفظ كنند. راه موفقيت امريكا و ديگر قدرتها و مرتجعان و حكام ظالم و حلقه هاي زنجيره ي سلطه ي جهاني اين است كه مردم از دين و معرفت و ايمان ديني عاري بشوند؛ بي بندوبار، بي ايمان، بي عقيده، بي تعصب و بي غيرت ديني بشوند. مردم و ملتها را اين طور مي پسندند. لذا وقتي مي بينند از كانوني مثل ايران اسلامي، ايمان و عمل و جهاد تراوش مي شود و به همه جا پر مي كشد، بشدت با آن مبارزه مي كنند. امروز همه ي قدرتهاي مستكبر و ظالم و شيطاني، با اسلام و ايران اسلامي - به عنوان كانون اسلام - مخالفند. ما در چنين وضعيتي، بايد با همه ي وجود و امكانات، دودستي و محكم به اسلام و وحدت اسلامي بچسبيم و آن را حفظ كنيم. در دنياي اسلام، بحمداللَّه بيداري اسلامي به وجود آمده است. صهيونيستهاي غاصب، تقريباً بعد از چهل سال آسايش، كه جز گاهي چند روزي مختصر حمله يي از طرف دولتها شده بود و بعد هم خساراتشان به اضعاف مضاعف از طرف امريكا جبران شده بود، امروز در داخل سرزمينهاي فلسطين، از سوي اسلام تهديد مي شوند. اين اسلام است كه آنها را تهديد مي كند. سازمانهاي فلسطيني، آنها كه از دين فارغ و نسبت به آن بيگانه بودند، ناتواني خودشان را نشان دادند. امروز كار به جايي رسيده است كه سردمدارانِ به اصطلاح سازمانهاي فلسطيني، به فلسطينيهاي داخل سرزمينهاي اشغالي و بعضي مناطق ديگر پيغام مي دهند كه كار را سخت نكنيد، ايجاد مشكل نكنيد.

آنها براي خودشان، مبارزه ي حقيقي را مشكل به حساب مي آورند! سرنوشت حركتي كه از دين جدا باشد، بهتر از اين نيست. اما دين، فلسطين را نجات خواهد داد. اسلام، فلسطين را از دست متجاوزان پس خواهد گرفت. اگر مسلمين بخواهند از اسلام دفاع كنند، بايد خودشان قوي بشوند شما ببينيد، در هر گوشه ي عالم كه مجموعه ي مسلماني هست، از يك طرف احساس هويت اسلامي مي كند، و از طرف ديگر سختگيري نسبت به آنها، بيش از ديگران است. نمونه ي ديروزي آن، مناطق آذربايجان شوروي و بعضي مناطق ديگر، و نمونه ي امروزي آن، كشمير است. مسلمانان در آن جا، حرف حق خودشان را مي زنند. آن كسي كه از قضايا و سرگذشت كشمير مطّلع باشد، مي داند كه آنچه مسلمانان بيچاره ي كشمير مي گويند، يك سر سوزن از حق دور نيست. كساني كه آنها را خاموش مي كنند، ناحق مي گويند. كساني كه به آنها حمله مي كنند، عمل ناحق انجام مي دهند. متأسفانه دنيا هم به اين قضايا، با خونسردي نگاه مي كند. اگر مسلمين بخواهند از اسلام دفاع كنند، بايد خودشان قوي بشوند. ما در ايران اسلامي و در نظام مقدسي كه بر پايه ي دين و به دست فرزند پيامبر و سلاله ي عترت - امام امت(رضوان اللَّه عليه) - پديد آمد، بنا داريم كه با همه ي توان و با همه ي نيروي ملي و ذاتي و ايماني مردم خودمان، به سمت اقتدار واقعي و حقيقي اسلام پيش برويم و مطمئنيم كه خداوند به ما كمك خواهد كرد. از اين كه برادران عزيز را در اين جا زيارت كردم، خيلي خوشحالم. مجدداً به شما خوش آمد مي گويم. ان شاءاللَّه اين شروعِ يك حركت مستمر باشد و در آينده ي اين حركت، با تمسك

به خواست اهل بيت عترت و طهارت(سلام اللَّه عليهم اجمعين)، همه ي ما بتوانيم آن خواستها را تأمين بكنيم و در جهت اهداف آنها پيش برويم و روزبه روز قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه) را از خودمان خشنود كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مفاتيح الجنان، قسمتهايي از زيارت جامعه ي كبيره 2) مفاتيح الجنان، زيارت جامعه ي كبيره 3) بحارالانوار، ج 72، ص 394 4) انفال: 46

سخنرانى در ديدار با ائمه ى جمعه ى سراسر كشور

سخنراني در ديدار با ائمه ي جمعه ي سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين اهميت نمازجمعه در حراست از انقلاب و تأثيرش در اداره ي كشور به همه ي آقايان محترم ائمه ي جمعه، مخصوصاً شخصيتهاي برجسته ي علمي كه تشريف دارند و علماي عالي مقام حوزه ي علميه ي قم و همچنين علماي اعلام شهرهاي مختلف كشور، به خاطر شركت در اين مجلس و مجمع مهم و خودماني، خيرمقدم و خوش آمد عرض مي كنم. همچنين از برادران عزيز دبيرخانه كه زحمت كشيدند و مقدمات اين اجتماع بسيار مهم را فراهم كردند، صميمانه تشكر مي كنم و اميدوارم كه در طول ساعات و ايامي كه شما آقايان در اين جا اجتماع فرموده ايد، مسايل مهمي مطرح بشود و تصميمهاي خوبي اتخاذ گردد و معارف لازمي تبادل بشود و ان شاءاللَّه اين اجتماع، به خير اسلام و مسلمين باشد. من كه از طرف آقايان مكلف شدم بيايم در اين جلسه شركت كنم - و البته استقبال كردم و از اين ديدار و اين شركت خوشحالم - در درجه ي اول مايلم يك مطلب اساسي را عرض كنم؛ مطلبي كه تازه نيست، بارها گفته شده است، همه هم گفته ايم؛ اما اولاً بايد در

ذهنهاي خودمان و در ذهنهاي مسؤولان كشور و مردم، درست جا بيفتد؛ ثانياً ما ائمه ي جمعه، به لوازم آن ملتزم باشيم. آن مطلب مهم و غيرجديد، عبارت از اهميت حياتي نماز جمعه در حراست از اين انقلاب و تأثيرش در اداره و پيشرفت امور جاري كشور است. اين مطلب را بارها همه ي ما در نماز جمعه گفته ايم و امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) قولاً و عملاً، بارها و مكرراً آن را بيان فرمودند. اما گفتن يك مطلب و به زبان آوردن آن، بلكه در ذهن به آن قانع شدن، يك مطلب است؛ آن را به صورت يك باور در ذهن و دل و قلب و - به تبع آنها - در عمل وارد كردن، مطلب ديگري است. انقلاب اسلامي ايران، واقعه يي بي نظير در دنيا ملاحظه كنيد، انقلاب اسلامي در كشور ايران كاري كرد كه در هيچ جاي دنيا نظير آن كار انجام نشده است. من كه اين نكته را عرض مي كنم، شايد بتوانم بگويم كه سرگذشت همه ي انقلابهاي دوران انقلابات - يعني قرن بيستم - را خوانده ام و يادم نمي آيد كه ماجراي يكي از انقلابهاي اين كشورها را نخوانده و ندانسته باشم. از انقلاب كشور روسيه و شوروي گرفته، تا آنچه كه در هند و مصر و كشورهاي امريكاي لاتين و ديگر كشورهاي آفريقايي و آسيايي پيش آمد. در هيچ كدام از اين كشورها، آن حادثه يي كه در ايران اتفاق افتاد، اتفاق نيفتاد. اسم همه ي اينها، انقلاب بود. يعني مثلاً انقلاب در ايران و انقلاب در شوروي، واقعاً مشترك لفظي است، ولي اصلاً يك كار انجام نشده؛ دو كار انجام شده است. آنچه كه در ايران اتفاق افتاد، با آنچه

كه در كشور شوروي در سال 1917 اتفاق افتاد و منجر به انقلاب ماركسيستي و كمونيستي شد، بكلي متفاوت است. البته اينها مشتركات و وجوه تشابهي با هم دارند؛ اما حقيقتشان يك چيز نيست. حالا اگر من بخواهم وارد اين بحث بشوم و فرقهايش را بگويم، مي ترسم از اصل مطلب دور بمانم. اگر بخواهيم اجمالاً مطرح كنيم، بايد بگوييم در آن انقلابي كه در كشور شوروي اتفاق افتاد، محور و عامل قضيه، عبارت از حزب يا تشكيلاتي بود كه با ايدئولوژي و تفكر خاصي، در رأس و رهبري كشور قرار داشت. آنها سالها كار كردند، بعد هم آمدند وارد ميدان شدند و درحقيقت روي يك حركت مردمي اثر گذاشتند و بعد هم از آن حركت مردمي، بُل گرفتند. بنابراين، استفاده ي واقعي را آنها بردند كه در رأس كار آمدند و حكومت كردند. آنها در مقابل مردم هم هيچ تعهدي نداشتند. اصلاً از اول، به مردم اجازه ي نفس كشيدن ندادند. در ايدئولوژيشان هم اين هست؛ ديكتاتوري پرولتاريا. يعني آن قوّه ي - به قول و ادعاي آنها - كارگري كه در رأس كار قرار مي گيرد، اصلاً ديكتاتوري مي كند و به كسي اجازه ي نفس كشيدن نمي دهد. آن كه فعال مايشاء است، همان رأس قدرت و هيأت حاكمه مي باشد كه عبارت از يك حزب است. انقلاب روسيه به خاطر كمبود نان بود! واقعاً مردم در انقلاب روسيه و در كنار حزب، چه كاره بودند؟ قضيه اين بود كه قبل از حكومت كمونيستها، حكومت معروف تزارها در رأس كار قرار داشت كه زياد فساد و ظلم مي كرد، ولي درعين حال مردم زندگي مي كردند؛ يعني هيچ نشانه يي از اين كه بناست اين اوضاع تغيير كند، وجود

نداشت. حادثه يي پيش آمد كرد كه عبارت از كمبود نان بود. حالا تشكيلات دولتي، يا خيانت كردند و يا بي عرضگي نشان دادند. البته در بحبوبه ي جنگ بين المللي اول بود و حكومت روسيه با آلمان و اتريش و آن گروه جنگ بين الملليِ اول مي جنگيد. ناگهان، اين طرف، كمبود نان پيدا شد و در شهر مسكو نان كم آمد و مردم به خاطر گرسنگي، از خانه ها بيرون آمدند. اين، واقعيت و متن تاريخ است و ادعا نيست. آن حزب هم از بلبشوي اوضاع جنگ استفاده كرده بود و كساني را به داخل كشور فرستاده بود. تا ديدند كه قضيه اين طوري است، به مسأله رنگ سياسي دادند و جنجالي درست كردند. بعد هم با طرح شعارها و هدايت حزبي، مردمي را كه براي نان - نان به معناي واقعي، يعني قرص نان - شورش كرده بودند، عليه حكومت تحريك كردند. به عبارت ديگر، اگر در آن جا نان پيدا مي شد و به مردم مي دادند مي خوردند، شورش تمام شده بود! اين، حادثه ي روسيه بود. چه قدر خطا مي كنند كساني كه وقتي مي خواهند انقلاب اسلامي را تحليل كنند، مي روند از سوابق و اندوخته هاي ذهني خودشان نسبت به انقلابهاي ديگر استفاده مي كنند، تا اين انقلاب را تحليل كنند؛ درحالي كه اصلاً اين انقلاب، با آن ابزارها قابل تحليل نيست. در انقلاب روسيه، قضيه ي نان بود؛ بعد هم آن گروه آمدند مردم را تحريك كردند. پيداست كه يك گروه متشكلِ سياسيِ ايدئولوژي دارِ زرنگِ كهنه كار و سابقه دار در مبارزه، وقتي بخواهند يك عده مردم را آنتريك كنند، راه بيندازند، به آنان شعار ياد بدهند و سياسيشان بكنند، راحت مي توانند. زمينه ي مردم آماده بود، اينها هم نانها را

در تنور گرم چسباندند، بعد هم خودشان كندند و استفاده بردند. اين، انقلاب شد! غالب انقلابهايي كه در دنيا اتفاق افتاده، يا چيزي شبيه اين است - حتّي با نقش كمتري براي مردم - يا يك كودتاست. در اكثر انقلابها، مردم نقش و حضور ندارند من به كشورهاي انقلابي جنوب آفريقا - كه پنج، شش كشورند - رفته ام و با رهبران انقلابي اينها ديدار كرده ام و خانه ها و قصرها و زندگي و ذهنشان را ديده ام و ساعتها با آنها حرف زده ام و درست تجربه شان كرده ام. ديدم همان گونه كه ما انتظار داريم - كه بيش از آن، اصلاً نمي شود انتظار داشت - يك گروه با تفكر چپ، يك كودتاي نظامي كرده اند و يك حركت نظامي چريكي يا منظم انجام داده اند، بعد هم قدرت را در دست گرفته اند و جاي قدرتمندانِ قبل از خودشان نشسته اند. قصري كه قبلاً حاكم پرتغاليِ در كشور موزامبيك در آن استقرار داشت و حكومت مي كرد، همان قصري بود كه «سامورا ماشل»، رهبر انقلابي موزامبيك - كه بعد هم كشته شد - در آن جا زندگي مي كرد. او از من هم در همان قصر پذيرايي كرد و من ديدم كه وضع با گذشته فرق نكرده است. در آن جا فرشي بود كه من مشغول نگاه كردن به آن شدم. گفت: اين، از آن فرشهايي است كه از زمان پرتغاليها مانده است. ديدم نه فقط در همان قصر و در همان زندگي و در همان تشريفات زندگي مي كردند، بلكه به همان روش هم زندگي مي كردند! انگارنه انگار كه اينها يك گروه انقلابي و مردميند؛ كه واقعاً مردمي هم نبودند و اصلاً در آن جا از مردم خبري نبود.

ما وقتي مي خواستيم وارد سالن ميهماني بشويم، ديديم در كنار درِ بزرگي كه اين سالن را به سالن پذيرايي وصل مي كرد، دو نفر ايستاده اند؛ درست مثل غلامهاي افسانه يي در دربار سلاطين كه در آن، حاكم پرتغالي هم همان طور زندگي مي كرده است. واقعاً دو نفر غلام سياه بودند. حالا اين دو نفر، سياه بودند؛ اما ديگر غلام نبودند؛ چون خود حاكم هم از همان گروه بود. اين دو نفر مأمور با لباسهاي مشخصي، غلامگونه دو طرف در ايستاده بودند و بايد طوري عمل مي كردند كه وقتي سلطان - يعني همين رهبر انقلابي - با ميهمانش كه من بودم، در مقابل اين در مي رسيديم، اين دو لتِ در به طور برابر و طاقباز، باز شده باشد و اينها در حال تعظيم باشند و همين كار را هم كردند! من لبخند مي زدم و نگاه مي كردم؛ بعد هم با او - كه خودش را مثل همان حاكم پرتغالي، با همان ژستها گرفته بود - وارد سالن ميهماني شديم. همه جا همين طور بود. مسافرتهايي كه من به خارج از كشور مي كردم، غالباً به همين كشورهايي بوده است كه به اصطلاح در آن جاها انقلابي اتفاق افتاده است. مثلاً ليبي، الجزاير، موزامبيك، زيمبابوه، چين و كره ي شمالي، غالباً از اين قبيل بوده است. ما زندگي و تفكر و رابطه ي رجال و رهبران انقلابي با مردم را از نزديك ديده ايم و لمس كرده ايم. هيچ كدام از اينها، مصداقي براي آن مفهومي كه از يك انقلاب و حكومت مردمي در ذهنمان هست، نيست. لذا وقتي هم مي ميرند، تشييع جنازه شان، همان تشييع جنازه يي است كه براي سلاطين انجام مي گيرد، و نه چيزي بيشتر. از مردم خبري نيست.

مردم در هيچ قضيه يي از قضاياي اين كشورها، نقش و حضور ندارند؛ چون در انقلابشان، مردم نقش و حضور نداشتند. كودتايي شده، حزبي سر كار آمده، قدرت را به دست گرفته، رقبايش را از بين برده و گاهي سالها با هم رقابت كرده اند و جنگ قدرت به راه انداخته اند. در ايران، متن مردم انقلاب را به دوش كشيدند اين جنگ قدرتي هم كه در تلكس خبرگزاريها منعكس مي شود و مي بينيد كه دايماً امريكا و بي.بي.سي و ساير خبرگزاريها و راديوها آن را مطرح مي كنند، به خاطر آن است كه اين بي عقلها، آن را در دنيا ديده اند و نسخه اش را در اين جا جستجو مي كنند! اصلاً در اين جا، رابطه چگونه است؟ در ايران هم بعضي از افراد، با يكديگر مخالفند. بعضي با هم خوبند، بعضي بدند، بعضي خيلي بدند؛ اما نوع خوب بودنها، بد بودنها، دشمني كردنها و رقابت كردنها، اصلاً آن نوع نيست؛ يك چيز ديگر است و قابل مقايسه با هم نيست. اين را تحليل گران نمي فهمند. آنچه كه در ايران اتفاق افتاد، اينها نبود. در ايران، حقيقتاً متن مردم انقلاب را به دوش كشيدند و آن را به پيروزي رساندند. نسخه اين است و همين نسخه الان در دنيا عمل مي شود. اين كه من گاهي در بعضي از صحبتها گفته ام كه آنچه در اروپاي شرقي و در بعضي از جاهاي دنيا پيش آمد، متأثر از انقلاب ماست، يك حرف خطابي نبوده؛ اين واقعيت است. مثلاً آنچه كه در كشور روماني، يا بعضي از كشورهاي ديگر اروپاي شرقي پيش آمد، عبارت از حضور مردم بود كه در مقابل سلاح گرم، با جسم و جان خودشان به خيابانها

آمده بودند. كاربرد سلاح گرم از طرف گروه حاكم، اين خاصيت را دارد كه اگر با جسم انسانها مواجه شد، جسم انسانها در صورت مقاومت، بر آن فايق خواهد آمد و پيروز خواهد شد. هيچ جاي دنيا هم، عكس اين امكان ندارد. در خفقان آميزترين كشورها هم، اگر گروههاي مردم - كه با جسم خودشان، به مقابله ي با تفنگها آمده اند - فقط نوبتي چند مقاومت كنند و از ميدان در نروند و از كشته شدن نترسند، پيروز خواهند شد؛ كمااين كه در جاهاي ديگر دنيا ديديم همين طور پيروز شدند. آن جاهايي كه پيروزي پيش نمي آيد، به دليل اين است كه مردم نمي آيند. مردم بايد بيايند. آمدن گروهي از مردم، فايده يي ندارد؛ بايد آحاد مردم راه بيفتند؛ هماني كه شما در ايران ديديد. آنهايي كه متخلف شدند، گروه و نبذي از مردم بودند. نمي شود گفت گروهي از مردم آمدند؛ نه، متن مردم آمدند. ساير كشورها هم از ايران ياد گرفتند. تجربه ي انقلاب ما، يك تجربه ي استثنايي سال 64 يا 65 كه از اين حرفها هيچ خبري در دنيا نبود، به يكي از اين سياستمدارهاي آفريقا، همين مطلب را گفتم. شخص خيلي عاقل و واردي به نام «موگابه» در آفريقا هست كه از سياستمداران خيلي پخته است و با ايران و انقلاب هم روابطش خيلي خوب است. خودش و كشورش زيمبابوه، هميشه با انقلاب ما همراه بوده اند. شخص او و افرادش، آدمهاي خيلي عاقلي هستند و با ديگر كشورها - تا آن جا كه ما ديده ايم - خيلي فرق دارند. من با او صحبت مي كردم و همين مطلب را گفتم. آن وقت، ما راجع به كشور آفريقاي جنوبي صحبت مي كرديم. مطرح كردم كه

تجربه ي ما يك تجربه ي استثنايي است و به اعتقاد من، آفريقاي جنوبي هم جز اين راهي ندارد كه مردم به خيابانها بريزند و نترسند و فضا را بر گروه حاكم تنگ كنند، تا بر آنها فشار قهري وارد بيايد. يعني وقتي كه همه ي محكومٌ عليهم، در مقابل عده ي كمِ حكام آمدند و برخلاف ميل آنها قرار گرفتند؛ يعني نه به اداره شان رفتند، نه درِ دكانشان رفتند، نه به محل كار و كارگاهشان رفتند و به خيابانها آمدند، آن حاكم، ديگر هيچ كاري نمي تواند بكند؛ يا بايد فرار كند و برود، يا خودكشي كند، يا تسليم بشود و يا توبه نمايد. البته بحث ما، مثل اين بحثهاي عادي سياسي كه هرچه اين طرف مي گويد، آن طرف هم بگويد بله درست است و باز حرف خودش را بزند، نبود. ما در يك مذاكره ي دوستانه ي دونفره ي غيرديپلماتيك صحبت مي كرديم. او كاملاً تصديق كرد و گفت: من اين حرف را صددرصد قبول دارم و تجربه ي انقلاب شما، تجربه ي موفقي است؛ منتها آفريقاي جنوبي نمي تواند اين طوري عمل كند. علتش اين است كه شما مذهب و ايمان به دين داشتيد، يك رهبر مذهبي هم پيدا شد كه با شجاعت و قدرت، از اين عامل ايمان مردم استفاده كرد و انقلاب را به پيروزي رساند؛ ولي در آفريقاي جنوبي، جاي اين عامل خالي است؛ كه حرف بسيار درستي هم بود. گفت: در آن جا، مردم اعتقاد آن چناني ندارند و عامل ايمان در وجودشان نيست و رهبري هم مثل رهبر شما پيدا نمي كنند. وضعيت استثنايي ما، قابل فهم براي زبده ترين افراد دنيا مي خواهم عرض بكنم كه اين استثنايي بودن وضعيت، براي زبده ترين آدمهاي دنيا قابل فهم است.

متفكران و نويسندگان و شعرا و سياسيون برجسته را هم كه در دنيا مي بينيد راجع به انقلاب و امام، اين طور با همه ي وجود شعر گفتند، حرف زدند، مقاله نوشتند، تمجيد كردند، تحسين كردند، به همين خاطر است. اگر اين حرفهايي كه خارجيهاي حسابي، راجع به امام و انقلاب گفتند، جمع بشود، چندين جلد كتاب مي شود؛ منتها رسانه ها - اين راديوي بي.بي.سي و راديوي امريكا - در دست صهيونيستها و يك عده از دشمنان سرسخت و صددرصدِ ماست و معلوم است كه آنها اين چيزها را منتشر نمي كنند، مگر به قدر ضرورت و اين كه يك وقت مجبور بشوند منتشر كنند. آنچه كه در دنيا نسبت به انقلاب وجود دارد، ستايش فوق العاده است. اين، به خاطر همين است. انگيزه ي آنها، اين بود. گاهي ماها تعجب مي كرديم كه يك شاعر درجه ي يك عرب شمال آفريقا - كه خودش هم يك شخصيت سياسي است - چه طور آمده يك قصيده درباره ي امام، يا در مدح تهران گفته است. اين، چه ذوق و هنر و انگيزه يي است كه يك انسان حسابي و يك آدم داراي معرفت و علم و مكانت و وزانت را وادار مي كند اين طور شعر بگويد؟ همه ي اينها، ناشي از خصوصيات انقلاب ماست. رابطه ي جمهوري اسلامي با مردم، متفاوت با كشورهاي ديگر انقلاب ما بر دوش مردم - به معناي واقعي كلمه - قرار دارد. همه ي ماها شاهد اين واقعيت بوده ايم و هيچ كس بين ما خبر بيشتري از نفر ديگر ندارد. جمهوري اسلامي هم، همين طور پيش آمد. رابطه ي جمهوري اسلامي با مردم، با رابطه ي كشورها و حكومتهاي ديگر، بكلي متفاوت است. مسؤولان درجه ي يك كشور، رئيس جمهور، وزرا و ديگران و ديگران،

مظهر مردمي بودنشان اين نيست كه در كوچه و بازار راه بروند و مثلاً خودشان گوشت و نانشان را بخرند. اين طبيعي است كه علاقه و مراجعات و احتياج و عشق مردم نمي گذارد. كسي كه اشتغال و كار دارد، بايد هر دقيقه ي وقتش، صرف كارهاي مهم بشود. معنا ندارد كه بگويند شما چرا مثلاً ساعتهاي متمادي نمي رويد در مسجدي بنشينيد، تا مردم بيايند به شما مراجعه كنند! اين، عملي نيست. مظهر رابطه ي مردم با مسؤولان، اينها نيست. ديدم بعضي از اين بدخواهان و بددلان - اينهايي كه از اول انقلاب تا حالا، از هر فرصتي خواستند استفاده كنند و نقيصه يي براي مسؤولان جمهوري اسلامي بتراشند - چند وقت پيش از اين مطرح كرده بودند كه پادشاه سوئد، خودش با دوچرخه مي رود سبزي مي خرد. اي نادان! پادشاهي كه مسؤوليت نداشته باشد، مي تواند ساعتها مثلاً در بازي فوتبال، يا در تماشاي فلان نمايش، يا در ساير كارهاي تفريحي، صرف وقت كند. من به كشوري رفته بودم كه رئيس جمهور آن تشريفاتي و نخست وزيرش همه كاره - يعني رئيس دولت و كشور - بود. از لحاظ تشريفاتي، رئيس جمهور در مراسم استقبال ما شركت كرده بود، بعد هم چند دقيقه يي با ما بود و سپس رفت و ديگر نيامد و ما با نخست وزير آن كشور، مشغول صحبت و مبادله ي نظر و مذاكره و قرارداد شديم. رئيس جمهور، اتفاقاً كشيش بود. در آن چند لحظه يي كه با او بودم، از او پرسيدم كه شما چون كشيش هستيد، آيا كليسا هم مي رويد و در حال رياست جمهوري، مراسم مذهبي را انجام مي دهيد؟ گفت: نه، من اصلاً وقت نمي كنم به كليسا بروم! هفته يي مثلاً يك بار

و يا گاهي چند هفته يك بار - حالا يادم نيست، او زمان دوري را معين كرد - به كليسا مي روم! بعد صحبت شد، گفت: من ورزش هم مي كنم و فوتباليستم (تيم فوتبال داشت). گفتم: شما فرصت مي كنيد؟ گفت: بله، من هر روز فوتبال بازي مي كنم! يعني با آن كه كشيش بود، اما وقتِ كليسا رفتن نمي كرد؛ ولي هر روز ورزش مي كرد! رئيس جمهوري كه در مملكت كاره يي نيست، مي تواند ساعتها وقت خودش را براي فوتبال بازي كردن و شركت در بالماسكه و شركت در ماهيگيري پاي فلان رودخانه صرف كند. اين، مظهر مردمي بودن نيست. مردم بين خود و مسؤولان كشور، فاصله يي احساس نمي كنند مظهر مردمي بودن ما اين است كه امروز مردم بين خودشان و مسؤولان كشور، فاصله ي حقيقي احساس نمي كنند. اين، نعمت بزرگي است. امروز اگر هريك از آحاد اين مردم، با رئيس جمهور اين كشور ملاقاتي داشته باشد، احساس نمي كند كه با او فرق دارد. آن حالت اشرافيگري و اوج كاذب طبقاتي كه شايد بتوانم بگويم در همه ي حكومتها - تا آن جا كه ما مي دانيم - وجود دارد، در جمهوري اسلامي نيست. وزرا، جزو همين مردم معموليِ كوچه و بازارند. آنها از يك خانواده ي اشرافي جدا نشده اند به مسند وزارت بيايند. به خاطر مسؤوليت و تخصص و آگاهي يي، آنها را از داخل دانشگاه، يا از فلان شغل آورده اند و در رأس وزارت گذاشته اند. وقتي هم كه از كار منفصل مي شوند، باز سراغ همان شغل قبليشان مي روند. يك وقت چندي پيش - دو سال قبل از اين - يكي از وزراي زمان ما، از وزارت كنار رفت. همان هفته ي بعدش، عيالش را روي موتور گازي نشاند

و با خودش به نماز جمعه آورد! يعني شأن اجتماعي او، اين است كه حتّي يك پيكان ندارد كه زنش را در آن بنشاند و به نماز جمعه بياورد. اين، چيز خيلي مهمي است. در دستگاههاي ديگر دنيا، يك وزير، يا وزير است، يا مطرود و معدوم. يك وزير، از يك خاندان اشرافي جدا مي گردد و مي آيد وزير مي شود. در گذشته، در ايران هم همين طور بود. وزرا و رجال دوران پهلوي، غالباً بازماندگان دوره ي قاجار بودند. رژيم عوض شده بود، اما اينها فرزندان همانها بودند. يعني بازماندگان همان خاندانهاي دوران قاجار، در دوران پهلوي باز امور در دستشان بود. در جمهوري اسلامي، مردم از ريزترين كارها مطلع مي شوند جمهوري اسلامي، انقلاب و نظام و كارش مردمي است و مردم از ريزترين كارها مطلع مي شوند؛ مگر آن چيزهايي كه گفتنش مفسده يي بار بياورد. در دوران جنگ، چيزهايي بود كه گفتنش مفسده داشت؛ ليكن در غير اين امور، هر چيزي كه اتفاق بيفتد، اول بايستي مردم در جريان قرار داده بشوند. در زمان امام (رضوان اللَّه تعالي عليه) همين طور بود. هر وقت بنا بود كاري انجام بگيرد، با ايشان مشورت مي شد. از مطالبي كه ايشان مكرراً مي فرمودند، اين بود كه كاري كه مي كنيد، طوري باشد كه بتوانيد به مردم بگوييد؛ يعني قابل طرح براي مردم باشد. معيارها، فهم و درك مردم از انقلاب است. نظام ما، نظام مردمي است؛ نه نظام حزبي كه ريسمانهايش به نقطه يي وصل است و در آن نقطه، يك حزب نشسته و هر كاري كه مي خواهد، انجام مي دهد. نخير، اين جا اجزاي اصلي نظام، در تمام كشور - حتّي در روستاها و شهرهاي دورافتاده و در

بخشها - پراكنده اند. اين مردمي كه در هر شهري هستند، اجزاي اصلي نظام و تعيين كننده مي باشند. اگر خداي نكرده جنگي بشود، اينها هستند كه بايد بيايند دفاع كنند. اگر سازندگي باشد، اينها هستند كه در سازندگي بايد شركت كنند. اگر حمايت از حركتي باشد، به وسيله ي اينها بايد انجام بگيرد. اگر خنثي كردن توطئه ي دشمن باشد، به وسيله ي اينها بايد انجام بگيرد. دشمن هم كه مي خواهد كاري انجام بدهد، چون از كودتاي نظامي و تهاجم خارجي مأيوس است، به فكر كار كردن روي ذهن همين مردم مي افتد. مي بيند كه اين راديوهاي خارجي، چه تلاشي مي كنند، چه زحمتي مي كشند و چه پولي خرج مي كنند. خدا مي داند اين دهها راديويي كه ساعتهاي متمادي، عليه ما در دنيا حرف مي زنند، هزينه شان چه قدر مي شود. هريك ساعت توليد يك برنامه ي راديويي، چه قدر خرجش است؟ اين پول زياد را براي چه خرج مي كنند؟ براي چه به زبان فارسي برنامه پخش مي كنند؟ براي اين كه روي همين مردمي كه عناصر اصلي انقلابند، اثر بگذارند. آنها هم با همه ي بي اطلاعيشان از مسايل ايران، اين نكته را فهميده اند كه در ايران، همه كاره مردمند. اگر بخواهيد كاري بشود، بايد نظر مردم را برگردانيد. پس در اين نظام، مردم همه كاره اند. نمازهاي جمعه، بخشي از كار دستگاه رهبري را انجام مي دهند در اين نظام، مجموعه و صحنه ي عظيمي پُر از مردم را تصور كنيد. اگر در وسط اين تشكيلات، مركز هدايت عمومي - يعني دستگاه رهبري - را فرض كنيم، آن پايگاهها و مراكز نزديك به ذهن و گوش و جسم مردم در سرتاسر كشور، نمازهاي جمعه است. يعني نمازهاي جمعه در هرجايي از نقاط كشور، بَهر و

بخشي از كار دستگاه رهبري اين كشور را انجام مي دهند، مردم را توجيه مي كنند، به استقامت در راه وادار مي نمايند، از اشتباهات دور نگه مي دارند، ذهن مردم را با معارفِ لازم آشنا مي كنند، دشمنان را نسبت به نفوذ در اذهان مردم مأيوس مي كنند، از اين كه دشمن بتواند روي مردم اثر سوء بگذارد، مانع مي شوند و مردم را به حركت و تلاش در مجموعه ي كلي نظام وادار مي كنند. وقتي نظام مردمي است، همه ي مردم بايد حركت كنند، تا نظام راه بيفتد؛ والّا اگر عده يي از مردم حركت نكردند، حركت نظام، كُند خواهد شد. چه كساني در همه ي كشور، مردم را به حركت دايمي وامي دارند؟ ائمه ي جمعه. مسؤولان انقلاب در سرتاسر كشور، ائمه ي جمعه اند. پايگاههاي هدايت و رهبري مردم در سرتاسر كشور، ائمه ي جمعه اند. سنگرهاي دفاع معنوي در مقابل دشمنان در سطح جامعه، ائمه ي جمعه اند. اين، اهميت ائمه ي جمعه است. اگر امامت جمعه و اين دستگاه و نمازهاي جمعه، از انقلاب گرفته بشود، يقيناً لطمه يي سخت به انقلاب خواهد خورد. يكي از بزرگترين كارهاي امام بزرگوارمان(رضوان اللَّه تعالي عليه)، همين ايجاد و تأسيس نمازهاي جمعه بود. نماز جمعه را ايشان به اين ملت دادند. سالهاي متمادي بود كه ما از نماز جمعه محروم بوديم، يا آن را نداشتيم. در جاهايي هم كه خيلي بندرت پيدا مي شد، آن تأثيري را كه نماز جمعه مي توانست در حكومت اسلامي داشته باشد، قهراً نداشت. در جاهايي هم اصلاً افراد ناجوري بودند كه محل بحث نيست. اين، مسأله ي نماز جمعه است. امام جمعه بايد بداند كه به چه سمتي منصوب شده است آيا امام جمعه در قبال اين امر عظيم و مهم، مسؤوليتي دارد يا

ندارد؟ اگر فرض كنيم اين پايگاهها و سنگرهايي كه در سرتاسر كشور، براي حفظ و هدايت درست انقلاب، به آنها چشم اميد دوخته شده است، درست كار نكرد و لنگي و اشكالات سياسي و - خداي نكرده - اشكالات اخلاقي داشت، چه چيزي حاصل خواهد شد؟ چه كار بايد كرد؟ همه ي معنويت انقلاب را تقريباً به دستگاه امامت جمعه و نمازهاي جمعه وصل بدانيد؛ آن وقت ببينيد كه چه قدر مسؤوليت ائمه ي جمعه زياد مي شود و بالا مي رود. پس، امامت جمعه فقط اين نيست كه ما نمازي مي خوانيم و منبري هم مي رويم. منصب امامت جمعه، مثل پيشنمازي در مسجدها و منبر رفتن - كه امري رايج و بسيار مستحسن و خوب است و اين قدر هم مسؤوليت ندارد - نيست. كسي كه در شهري به امامت جمعه منصوب مي شود، بايد بداند كه به چه سمتي منصوب شده است. به اداره ي پايگاهي منصوب شده است كه بايد در آن جا، مجمع دلها و ذهنها و عواطف و ارواح مردم باشد. بايد اين كار را انجام بدهد و از عهده ي اين كار برآيد. اگر امام جمعه طوري عمل بكند، يا طوري حرف بزند، يا نرسيدن به كار را به گونه يي از خودش نشان بدهد كه در اين جايي كه بايد محور و مركز باشد، مردمِ كمي اجتماع بكنند، او مورد سؤال است كه چرا مردم، اين جا نيستند؟ امام جمعه نبايد بيايد شكايت كند كه مردم نمي آيند. امام جمعه بايد جواب بدهد كه اگر مردم نمي آيند، چرا نمي آيند؟ البته خيلي راحت است كه ما تقصير را به گردن امري خارج از محدوده ي كار خودمان بيندازيم و بگوييم: چون مردم كمبود دارند، گوشت نيست، تخم مرغ

نيست، به نماز جمعه نمي آيند. اين، كار خيلي راحت و جواب آساني است؛ اما جواب غيرصحيحي است و هيچ مستدل نيست. مردم در موارد خاصي كه همين تخم مرغ هم كم است، سبزي خوردن هم گران است، مي بينيد كه با انگيزه مي آيند. در همان جا، اگر شما يك منبريِ معروفِ جذابي را دعوت كرديد، مي بينيد همان مردمي كه به خاطر كمبود تخم مرغ و ساير كالاها، به نماز ما نمي آمدند، حالا براي اين منبري آمده اند. چه شد؟ اين آقا، با خودش تخم مرغ يا سبزي ارزان آورده بود؟! پس مسأله، جاي ديگر است. وظيفه ي جمع كردن مردم، به عهده ي منِ امام جمعه است. بايد ببينم چه طوري مي شود مردم را در اين جا جمع كرد. البته نه جمع كردن با تهديد و تطميع - كه در كار ائمه ي جمعه بحمداللَّه وجود ندارد - بلكه جمع كردن از روي جذب، انجذاب، با مطلب خوب، با عمل خوب و با نفس گرمي كه از معنويت و تقوا برمي خيزد. امر به تقوا، يكي از مشكلترين كارهاي ائمه ي جمعه به نظر من، يكي از مشكلترين كارهايي كه به عهده ي ما ائمه ي جمعه گذاشته شده، امر به تقواست. اين كار، براي كسي كه خودش در آن حد از تقوا نباشد كه بخواهد مردم را به تقوا امر كند، و آدمي كه وقتي مي خواهد امر به تقوا كند، ناگهان احساس كند كه مصداق آيه ي شريفه ي: «أتأمرون النّاس بالبرّ و تنسون انفسكم»(1) قرار گرفته، خيلي سخت است. آيا ما مي خواهيم كه اين دين، كلمه ي «لا اله الا اللَّه» و نظام اسلامي، در دنيا مايه ي غبطه ي انسانها باشد يا نه؟ اگر نمي خواهيم، پس چرا مبلّغيم؟ برويم مشغول بقالي و كاسبي بشويم!

ما كه لباس تبليغ را به تنمان كرده ايم، هدفمان «كلمة اللَّه هي العليا»(2) است؛ يعني مي خواهيم كلمه ي خدا را برترين و بالاترين قرار بدهيم. در طول زندگيمان، اين كار را از راه منبر و گفتن بلد بوديم و انجام داديم. حالا هم امام جمعه هستيم و در نظام و حكومت اسلامي و جمهوري اسلامي زندگي مي كنيم كه خود اين به تنهايي، به قدر ميليونها بار گفتن و صدها سال تبليغ در سطح بالا قيمت دارد؛ چون جمهوري اسلامي، عمل و تحقق خارجي است و تأثيرش قابل مقايسه با گفتن نيست. اين، مي تواند مبلّغ اسلام باشد. اگر مي خواهيم كه حكومت و نظام و جامعه ي اسلامي، براي ملتهاي مستضعف عالم، مايه ي غبطه و «لتكونوا شهداء»(3) و وسيله ي رغبت و تشويق و جذب باشد، بايد مشكل را علاج كنيم و آن مقداري كه در سطح ما و به عهده ي ماست، آن را انجام بدهيم. حالا به مسؤوليتهاي ديگر و آن كس كه دو يا سه مسؤوليت دارد، كاري ندارم؛ فعلاً امام جمعه - من حيث هو امام جمعه - را عرض مي كنم. در مورد امام جمعه، اين كار در صورتي تحقق پيدا مي كند كه او خود را براي آن، علماً و عملاً با كفايت كند و آگاهيهاي لازم را براي ايجاد و انتقال معرفت به مردم كسب كند و تقوا و ورع را رعايت نمايد و به آنچه كه مي گويد، عمل كند. به همين خاطر است كه كار آقايان، كار بسيار مهمي است. با برادران دبيرخانه هم اين موضوع صحبت شده است كه آقايان ائمه ي جمعه در همان محل امامت جمعه شان، واقعاً براي همان كار مصروف بشوند؛ چون اين

كار، كار خيلي مهمي است. ائمه ي جمعه، خودشان را قدري براي نماز و براي آن خطبه ها و براي تعليم مردم آماده كنند؛ در شهر حضور روحاني داشته باشند؛ در اجتماعات ديني مردم شركت كنند و هدايت مردم را به عهده بگيرند. خلاصه، به اين نماز جمعه برسند، تا اين كه نماز جمعه بتواند - آن چنان كه از آن انتظار هست - مفيد واقع بشود. مافوق همه ي جريانها، اصولي هست كه بايد مورد نظر باشد ما قدري بيش از آن مقداري كه مي خواستيم صحبت بكنيم، صحبت كرديم. البته جلسه ي آقايان، براي من خيلي شيرين و پُرجاذبه است. خيلي حرفها هم هست كه گفتنش لازم است و ان شاءاللَّه آقايان گويندگان خواهند فرمود. خود شما هم كه بحمداللَّه واقفيد. من ديگر عرايضم را تمام مي كنم. فقط اين جمله را هم اضافه بكنم كه از لحاظ سياسي، آن وقتي مي توانيد مفيد باشيد كه مجتمع باشيد و متفرق نگرديد. يعني مجموعه ي ائمه ي جمعه، يك جهت و يك حركت داشته باشند. آن جهت هم بايد فارغ از اين خط و خطبازي و گروه بندي و جناح بنديهاي موجود جامعه باشد. اينها اصلاً بايد فوق اين حرفها باشد. اصلاً نبايد اسير اين چيزها بشويد. آن وقت ما مي توانيم مجموعه ي ائمه ي جمعه را يك جريان سياسيِ بدون اختلاف بدانيم كه وقتي چنين جمعي تشكيل شد، نگوييم ببينيم فلان كسان مثلاً جريانشان آن طوري است؛ فلان كسان جريانشان اين طوري است. نه، همه يك جريان و يك حركت داشته باشند. نبايد گفت كه آن آقا متعلق به فلان جريان است، اين آقا هم متعلق به جريان ديگر است. به نظر من، اين طور درست نيست. اصلاً مافوق جريانها، اصولي هست كه بايد

مورد نظر باشد و رعايت گردد. در بقيه ي امور هم هرچه اختلاف نظر باشد، اشكال ندارد. اصل انقلاب و اسلام و حمايت از دولت و جهت گيريهاي اصولي، بايستي مشترك باشد. همه بايد روي اين، نظر بدهند. در بقيه ي امور هم هر كس كه سليقه و نظري دارد، نظر خودش را داشته باشد؛ ولي نبايد موجب اختلاف بشود. همان طور كه امام(ره) مكرر مي فرمودند، مثل اختلافات طلبگي بايد عمل كرد. يعني دو نفر طلبه و هم مباحثه، سر مسأله يي جنجال و بحث دارند؛ ولي درحقيقت با هم دوستند و مشكلي با يكديگر ندارند. دو نفر رفيق، از دوران طلبگي تا دوران اجتهادشان، سر مسأله يي بحث مي كنند. اين، در فلان مسأله ي اصولي، عقيده يي پيدا مي كند؛ او هم عقيده ي ديگري پيدا مي كند. فرض كنيد در بحث ترتب، با هم مباحثه مي كنند. اين آقا، نظر «آخوند» را قبول كرده؛ آن يكي، نظر فلان شخص را قبول مي كند. بزرگ هم كه مي شوند، هردونفر نظراتشان را دارند و با يكديگر رفيق هم هستند. اختلاف نظرهاي سياسي، بايد همين طور باشد. آن چيزهايي كه مشترك است، مسايل اصلي و حياتي روز است كه بخصوص به مسأله ي حمايت و پشتيباني از دولت اشاره كردم. اصلاً به سرانجام رسيدن انقلاب، به اين متوقف است. در مورد همه ي دولتها، اين نكته صادق است و در مورد اين دولت - كه در رأسش، شخصيتي مثل آقاي هاشمي رفسنجاني قرار گرفته است - نيز صادق است. انصافاً وضع ايشان، اظهرمن الشّمس است و فايده ي ايشان براي انقلاب و اسلام، براي همه واضح و روشن مي باشد. حمايت از اين دولت، مضاعفاً واجب و لازم است. مبادا خداي نكرده ائمه ي جمعه تحت تأثير

حرف اين و آني قرار بگيرند كه گاهي چرندي، اتهام بي ربطي و يا مطلب واهي و بي اساسي را مطرح مي كنند. حالا اگر يك نفر در يك جلسه ي خصوصي حرفي را مي زند، بحث ديگري است؛ اما امام جمعه نبايد اين حرفها را قبول بكند، تا در حرفها و اعمال و منش او واضح بشود. اين طور چيزها را رعايت بكنيد. اين، همان وحدت طريق و راه و جهت است. بقيه ي امور هم اختلاف بود، باشد؛ «اختلاف امّتي رحمة»(4). ما از اين كه سر بعضي از جزييات، بين آقايان اختلاف هم باشد، هيچ نگراني نداريم. ان شاءاللَّه كه موفق و مؤيد باشيد. ما در طول مدت اقامت آقايان در تهران، ان شاءاللَّه باز در خدمت شما خواهيم بود و زيارتتان خواهيم كرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 44 2) توبه : 40 3) بقره: 143 4) بحارالانوار، ج 1 ، ص 227

سخنرانى در ديدار با مردم عزادار رفسنجان، در سالگرد ارتحال امام خمينى(ره)

سخنراني در ديدار با مردم عزادار رفسنجان، در سالگرد ارتحال امام خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ما بايد در يادبود فقدان امام، به او تشبه كنيم «عظّم اللَّه اجوركم ان شاءاللَّه». اميدواريم كه روح مطهر و منور آن عبد صالح و آن انساني كه حقيقتاً بندگي خدا را مي كرد، كمك بكند، تا همه ي ما هرجا هستيم و هركاري مي كنيم، در اين يادبود مصيبت بزرگ فقدان او، به او تشبه كنيم؛ يعني همچنان كه او خودش را ساخته بود، خودمان را تربيت كنيم و بسازيم. اصل قضيه اين است. شما برادران مخلص و بامعرفت، با اين احساسات پاك و انگيزه ي الهي، براي اظهار ارادت به آن مردِ داراي معنويت، اين همه راه را از رفسنجان آمده ايد. اگر معنويت امام نبود، اين كشور

تكان نمي خورد، اين حركت به وجود نمي آمد، انقلاب هم نمي شد، اين حصار پولادين در مقابل قدرتها و ابرقدرتها هم به وجود نمي آمد، در رحلت او هم اين طور طوفان برپا نمي شد. چه شد كه با درگذشت يك نفر، ميليونها نفر منقلب شدند، ميليونها دل شكست، ميليونها چشم گريه كرد، ميليونها انسان در همه جاي دنيا عزادار شدند؟ علت اين بود كه آن بنده ي صالح، در زندگيش به خدا متصل شد، بنده ي خدا بود، او را اطاعت كرد و خود را از هواهاي نفساني دور نگهداشت. خدا هم او را بالا برد و تالي تلو انبيا و اوليا كرد و در نَفَس و بيان او، آن اثر را داد كه دنيا را با زبان بيان و ارشاد و عمل خود تكان داد و هنوز كه هنوز است، دنيا در پرتو رهنمودهاي امام حركت مي كند و ان شاءاللَّه بعد از اين هم همين خواهد بود. خداوند ان شاءاللَّه به همه ي ما و شما برادران عزيزي كه از رفسنجان تشريف آورده ايد، مخصوصاً آقايان علماي محترم و خانواده هاي معظم شهدا و جانبازان و اسرا و مفقودان و ديگر قشرها توفيق بدهد و اين زحمت را از شماها قبول كند و روح مقدس امام را از شماها راضي و خشنود بدارد و به همه توفيق حركت در آن راه و جهت گيري در جهت آن هدفها را عنايت كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم اولين سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى(ره)

سخنراني در مراسم اولين سالگرد ارتحال حضرت امام خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امام(ره)، مجسمه يي از ارزشهاي انقلاب در مثل امروزي، آن عبد صالح خداوند از دست ملت ايران رفت. حقيقتاً بايد هم صبر و متانت يك ملت را آن طور از او بگيرد

و او را بي تاب كند. من قلبم راضي نمي شود كه قبل از شروع عرايض خودم، حالا كه در كنار شما انبوه عظيم مردم، در برابر مرقد پاك اماممان ايستاده ام، با شما همصدا نشوم و سلام خودم را بر آن روح پاك نرسانم: السّلام عليك ايّها العبد الصّالح المطيع للَّه و لرسوله و لاميرالمؤمنين اشهد انّك قد اقمت الصّلوة و اتيت الزّكوة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و جاهدت في اللَّه حقّ جهاده حتّي اتاك اليقين فرحمك اللَّه حيّا و ميّتا امام بزرگوار ما، مجسمه يي از ارزشهاي انقلاب ما بود. از يكي از همسران پيامبر اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) خواستند كه آن بزرگوار را توصيف كند. در جواب گفت: «كان خلقه القران»(1). يعني قرآن مجسم بود. ما امروز درباره ي امام بزرگوارمان بايد عرض كنيم كه او اسلام انقلابي مجسم، اسلام ناب مجسم در زندگي و اخلاق و احساسات و تصميم گيريها و نيز فاني براي خدا بود. خداي متعال هم به او پاداش داد. كاري كه به دست اين بزرگوار در اين دوران انجام گرفت، كاري بي نظير بود. بعد از كار پيامبران اولوالعزم، كسي چنين حركت عظيمي انجام نداده بود. انقلاب اسلامي، شروع عصر جديد در جهان من امروز مايلم يك نكته را درباب انقلابمان و درباب تأثير عمل اين عبد صالح خدا، به ملت ايران و به ملتهاي مسلمان عالم و به همه ي كساني كه در سطح جهان، نامي از انقلاب ما و از امام خمينيِ بزرگ ما شنيده اند، بگويم. اين، مبنا و قاعده ي حركت ماست. بر اساس همين بينش، ما زندگي و مبارزه و حركت مي كنيم. آن جمله اين است كه با انقلاب اسلامي در ايران و با

تشكيل نظام اسلامي در اين نقطه ي از عالم و با مبارزات طولاني يي كه ملت ما پشت سر رهبر عظيم الشأنش، براي حفاظت از انقلاب و اسلام انجام داد، عصر جديدي با خصوصياتي متمايز با دوران قبل، در عالم به وجود آمد. قدرتهاي مادّي دنيا، چه بخواهند و چه نخواهند؛ امريكا چه بخواهد و چه نخواهد، اين دوران در دنيا آغاز شده و پيش هم رفته است و تأثيرات اين عصر جديد، روي ملتها و دولتهاي ضعيف و نيز روي دولتهاي قوي و ابرقدرتها محسوس است. وقتي عصر جديدي در تاريخ بشر آغاز مي شود، هيچ كس نمي تواند خود را از تأثيرات آن عصر بركنار بدارد. دوران گذشته ي تاريخ بشر هم همين طور بوده است. هيچ كس ممكن نيست خودش را از تأثيرات دوراني كه با پايه هاي محكم الهي و انساني در جهان شروع شده، دور بدارد. ما مي خواهيم اين را اعلام بكنيم. اگرچه بسياري از ملتها و دولتهاي سطح زمين، تحت تأثير اين عصر جديد قرار گرفتند، حتّي نقشه ي سياسي دنيا عوض شده است، اما توقع نداريم كه تحليل گران و قضاوت كنندگانِ قدرتمند و سياسي عالم اقرار كنند كه اين عصر آغاز شده است. آنها اعتراف نمي كنند كه دوران جديدي آغاز شده است؛ اما تحت تأثير اين دوران قرار گرفته اند و آن را احساس مي كنند. اين عصر و اين دوران جديد را بايد «دوران امام خميني» ناميد. خصوصيت اول عصر جديد، گسترش باورهاي مذهبي چند خصوصيت در اين دوران هست كه از آن تفكيك ناپذير است: يكي از اين خصوصيتها، گسترش اعتقاد و باورهاي مذهبي است. بعد از آن كه سياست قدرت و نظام سلطه ي جهاني اين بود كه دين و معنويت را

بكلي از زندگي مردم حذف كند و جامعه ي بشري را يك جامعه ي بي دين و بي ايمان و بي اعتقاد به ارزشهاي الهي تربيت نمايد، اين دوران جديد، درست به عكس آن سياستها عمل كرده است. نه فقط در ايران يا در كشورهاي اسلامي، مردم به باورهاي ديني برگشتند، بلكه در سطح جهان و در ميان جوامعي كه دهها سال ضد مذهب زندگي كرده بودند، اعتقاد مذهبي و گرايش معنوي رشد كرده است. البته آينده ي اين حركت، به اين ترتيب خواهد بود كه هرجا معنويتي عميقتر و خالصتر و سالمتر و منطبقتر با فطرت بشر باشد، جاذبه ي بيشتري براي ملتها خواهد داشت. آن روزي كه دين و معنويت، ضد ارزش به حساب مي آمد و مورد استهزا قرار داده مي شد، گذشت. امروز، بي ديني و بي ايماني و تهي بودن از اعتقاد معنوي، يك ضد ارزش است. در بسياري از نقاط عالم، اين كار انجام گرفته و در بسياري ديگر هم انجام خواهد گرفت. اين، يكي از ويژگيهاي عصر جديدي است كه اين مرد بزرگ، پرچم آن را در دنيا برافراشت و درحالي كه كسي باور نمي كرد، داعيه ي آن را سر داد و دلها را به آن متوجه كرد. خصوصيت دوم عصر جديد، معنابخشيدن به ارزش انسانها خصوصيت ديگر اين عصر جديد، معنا بخشيدن به ارزش انسانها و حضور مؤثر توده هاي ميليوني مردم است. در دوران جديدي كه به وسيله ي امام ما آغاز شده است و دايره ي آن محدود به ايران هم نيست، توده هاي مردم، اصل و تعيين كننده و تصميم گيرنده اند و آنها هستند كه جريانها را هدايت مي كنند. در گذشته، ما انقلابهاي زيادي را سراغ داريم كه با احساسات مردم به پيش رفته است؛

اما امروز وضع فرق مي كند. امروز، در دنيايي كه دهها سال بعد از جنگ دوم بين المللي، قدرتهاي مسلط بر عالم، همه ي مردم دنيا را عادت داده بودند كه تسليم خواسته هاي آنها باشند و در مقابل اراده ي قدرتهاي جهاني حرفي نزنند و اراده يي از خودشان بروز ندهند، ناگهان شما مي بينيد كه در كشورهاي اروپاي شرقي، توده هاي ميليوني مردم، با همان سبكي حركت مي كنند و به ميدان مي آيند كه ملت مسلمان ما، در مقابله و معارضه ي با رژيم ستمشاهي وارد ميدان شدند. به تعبير ديگر، مشخصه ي انسانيِ اين دوران و عصر جديد، عبارت از پيروزي خون بر شمشير است؛ يعني در اين دوران جديد - همچنان كه در ايران اتفاق افتاد - آحاد مردم بدون تجهيزات و سلاح، فقط با جسم و جان خودشان به ميدان آمدند و فضا را بر حكومت غاصب و ظالم تنگ كردند. اين روش، امروز در دنيا روش شناخته شده يي است. قدرت حضور توده هاي مردم، ولو بدون سلاح، امروز در دنيا معلوم شده است. قدرتها بايد بدانند كه بعد از اين، در هيچ جاي دنيا، علي رغم خواست توده هاي ميليوني مردم، نمي شود حكومت را ادامه داد. هرچه اين موج در دنيا گسترش پيدا بكند، كار بر سلطه هاي غير قانوني و ظالمانه و غير بشري، سخت تر خواهد شد. اين، آن حركتي بود كه امام بزرگوار ما، به بركت آگاهي و ايمان اين ملت، در كشور ايران انجام داد و الگويي براي دنيا شد. لذا شما مي بينيد كه بعد از سالها، داخل سرزمينهاي اشغالي، ملت مظلوم فلسطين قيام مي كنند و علي رغم شدت و سطوت دولت غاصب و ظالم صهيونيستي، كار را پيش مي برند. خصوصيت سوم عصر جديد،

آزادي از سلطه ي قدرتها از جمله خصوصيات ديگر عصر جديدي كه امام بزرگوار و انقلاب ما در سطح جهان به وجود آوردند، عبارت از اصل آزادي از سلطه و تصرف و نفوذ قدرتهاي بزرگ است؛ يعني همان چيزي كه در انقلاب ما، به عنوان اصل «نه شرقي و نه غربي» شناخته شد. تقريباً در همه ي انقلابهاي بزرگي كه در قرن بيستم در دنيا اتفاق افتاد، وقتي ملتها يا گروههاي مبارز، كار خودشان را آغاز مي كردند و مبارزه را عليه يك سلطه و يك قدرت، مختصري پيش مي بردند، خودشان را به يك قدرت ديگر وصل مي كردند. اين كه يك ملت، با اتكاي به خود و با توكل به خدا، در مقابله با يك قدرت ظالم، به هيچ كس و هيچ قدرت اعتماد و اتكا نكند، راهي بود كه ملت ايران به رهبري امام بزرگوار آغاز كردند و امروز در دنيا، اين راه بتدريج رهروان زيادي پيدا مي كند. اين دوران جديد كه امام ما آن را با قيام و ايستادگي و اتكال به خدا و تكريم و تعظيم نسبت به ارزشهاي معنوي و با اعتمادش به آحاد مردم آغاز كرد، ان شاءاللَّه ملتها را از شرّ سلطه هاي جهاني نجات خواهد داد و دوران زوال قدرتهاي بزرگ مادّي جهاني را نزديك خواهد كرد. اين، از بركات آن بزرگوار است. ملت ما، پشت سر رهبر باعظمت و استثنايي خود، اولين ملتي بود كه قدم در اين دوران جديد گذاشت و پايه هاي آن را مستحكم كرد و با مقاومت خود، براي ملتهاي دنيا، شاهدي بر صدق اين ادعاها شد. انقلاب بزرگ ما، خصوصياتي مخصوص به خود داشت. اين خصوصيات كه بارها هم در

تحليلهاي ملت ما و آشنايان با انقلاب تكرار شده، اولين بار در يك انقلاب مشاهده مي شد: تكيه ي به اسلام، هدف گيري ايجاد حكومت اسلامي، تجديد نظر در مفاهيم سياسي عالم - مثل آزادي و استقلال و عدالت اجتماعي و چيزهاي ديگر - و حركت به سمت دنيا و جامعه يي كه بر پايه ي ارزشهاي اسلامي بنا شده باشد. وظيفه ي پيروان امام(ره) در عصر جديد و اما امروز وظيفه ي ما پيروان اين بزرگوار و آحاد مردم كه شاگردان اين استاد بزرگ و عالي مقام بوده اند، چيست؟ ما بايد بدانيم كه امروز چشم دنيا به ملت ايران است؛ همچنان كه سال گذشته در مثل امروزي، تمام چشمها و دلهاي حساس عالم، متوجه تهران بود. وقتي خبر در دنيا پخش شد، حقيقتاً دوستان و دشمنان، در حال بهت و حيرت و انتظار قرار گرفتند؛ دوستان با يك انگيزه و دشمنان با انگيزه ي ديگر. ما نبايد تصور كنيم كه با گذشت يك سال، اهميت و حساسيت و سنگينيِ وظيفه ي ما كم شده است. نه، هرچه مي گذرد، سنگيني بار مسؤوليت بر دوش آن كساني كه خود را پيروان اين بزرگوار و هدايت شدگان به وسيله ي او مي دانند، سنگينتر مي شود. دنيا امروز متوجه ملت ايران است. ما ملت ايران بايد بتوانيم در پرتو تعاليم اسلام، با تمسك به اسلام و قرآن و در جهت رهنمودهاي امام بزرگوار راحلمان، به سمت هدفهاي متعالي اين انقلاب، حركتمان را با شتاب هرچه بيشتر ادامه بدهيم. يك لحظه توقف جايز نيست. ما بايد بدانيم دشمنان زخم خورده - آنهايي كه اميدوار بودند اسلام از دنيا محو بشود و علي رغم خواست آنان، اسلام روزبه روز در دنيا عالمگيرتر شده است - همچنان در كمينند

تا ما يك لحظه غفلت كنيم. لذا غفلت براي ما حرام است. ملت ايران، با قدرت و استقامت و توكل به خدا و اتحاد كامل و شركت در سازندگي عمومي كشور و با آگاهي و هوشياري خود، بايد دشمنان - يعني امريكا و ارتجاع و زخم خوردگان - را از دست اندازي به اين انقلاب و به كشور عزيزمان مأيوس كند. استكبار جهاني از ملت ايران مي ترسد؛ مثل همه ي بدكاران و راهزناني كه از انسانهاي شجاع و آگاه مي ترسند. عصر جديد، براي استكبار قابل تحمل نيست اگر مي بينيد كه دولت سعودي و حكام حجاز، راه خانه ي خدا را روي اين ملت مي بندند و حق اين ملت را از حج غصب مي كنند، به خاطر آن است كه امريكا از اين ملت مي ترسد. نبايد ساده لوحان گمان كنند كه شعار «مرگ بر امريكا» در مراسم حج، مگر چيست؛ اين شعار و فريادي كه از حنجره ها خارج مي شود، مگر بر پايه هاي سلطه ي غاصبانه ي امريكا و اسرائيل چه اثري مي گذارد. اگر تأثير شكننده ي اين شعارها نبود، اگر تأثير تعيين كننده ي فرياد بحق ملت ما عليه سلطه هاي جهاني نبود، با ملت ما اين قدر دشمني نمي شد. فريضه ي حج، خانه ي خدا، قبر مقدس پيامبر(ص)، چيزهايي است كه قلب ملت ما مشتاق آن است و حق ملت ماست. خانه ي خدا متعلق به بندگان خداست. «سواء العاكف فيه و الباد»(2): نسبت به خانه ي خدا، مردماني كه در مكه ساكن هستند، هيچ فرقي با مسلماناني كه از اقطار عالم به آن جا مي روند، ندارند. خانه ي خدا، ملجأ بندگان خداست؛ چرا مانع ملت ما مي شوند؟ اين، به خاطر شعار «مرگ بر امريكا» و «مرگ بر اسرائيل» است. اين، يعني همين تأثير

حضور مردم و پيروزي خون بر شمشير. اين حركت امريكا و حكام سعودي - كه متأسفانه موبه مو سياستهاي امريكا را اجرا مي كنند و نفع آنها را در نظر مي گيرند و نه وظيفه ي اسلامي و نفع ملت مسلمان را - به خاطر اين است كه شعار «مرگ بر امريكا» و «مرگ بر اسرائيل» و شعار وحدت مسلمين - كه يكي از خصوصيات همين دوران جديدي است كه امام(ره) آغاز كردند - براي استكبار و سلطه هاي جهاني شكننده است و برايشان قابل تحمل نيست. ملت ما در دوران حيات و ممات امام امتحان خوبي داد ملت شجاع و بزرگ ايران! شما در دوران حيات امام بزرگوار و عالي قدرتان، امتحان خوبي داديد. شما كساني بوديد كه توانستيد پشت سر امام و پابه پاي ايشان حركت كنيد و به جلو برويد. شما خسته نشديد. سختيهايي كه دشمنان بر شما ملت ايران تحميل كردند و قصدشان اين بود كه شما را خسته كنند، نتوانست شما را خسته كند. از اول پيروزي انقلاب، سياست قطعي امريكا و همپيمانانش اين بود و هنوز هم هست كه كاري كنند، تا شايد بتوانند ملت ايران را خسته كنند؛ اما شما از محاصره ي اقتصادي و جنگ تحميلي و دشنامهايي كه از دهان ياوه گوي سخنگويان استكبار جهاني بيرون مي آمد، خسته نشديد و نشان داديد كه آگاه و مؤمن و صادق و ملت شايسته ايد. خداي متعال كه شما ملت ايران را براي اولين پايگاه اشتعال انوار معنويت و اسلام در دوران سلطه ي مادّيگري انتخاب كرد، به خاطر همين خصوصياتتان بود. بعد از رحلت امام هم، شما ملت بزرگ و رشيد و آگاه، امتحان بسيار خوبي داديد. در سطح عالم، چشمها

از شجاعت و آگاهي شما مبهوت ماند. همه يا اكثر دشمنان ما در دنيا منتظر بودند كه با رحلت امام، انقلاب از هم بپاشد؛ جمهوري اسلامي دچار اختلاف داخلي بشود و حمايت مردم را از دست بدهد؛ ولي شما نگذاشتيد و به دهن اين دشمنان ياوه گو زديد. مرحبا بر شما! روح امام از شما راضي است؛ گوارايتان باد! شما نشان داديد كه از بسياري مدعيانِ در طول تاريخ، ايمانتان قويتر و قدمتان راسختر است. من به شما عرض مي كنم، خداي متعال پاداشتان را داد، اين صبر شما را مثمر ثمر كرد و نگذاشت بي نتيجه بماند. «اولئك عليهم صلوات من ربّهم و رحمة»(3). نتيجه ي پايداري و استقامت شما بعد از رحلت حضرت امام، اين شده است كه تحليلهاي دنيا عوض گرديد. آنها كه منتظر نشسته بودند تا جمهوري اسلامي از بين برود، فهميدند كه فايده يي ندارد. آنهايي كه خيال مي كردند مي شود ملت ايران را ترساند يا خسته كرد، فهميدند فايده يي ندارد. لذا امروز ما شاهد آن هستيم كه غير از رأس فتنه و فساد - يعني رژيم جبار امريكا - و كساني كه به صورت شديدي وابسته و متصل و هم جهت با او هستند و با ملت ايران دشمنيِ بسيار عميقي دارند و به هيچ وجه انقلاب با آنها كنار نمي آيد و آنها هم با انقلاب كنار نمي آيند، بقيه ي كساني كه در دنيا شاهد و ناظر وضع ملت ما بودند، در مقابل اين ملت سر تعظيم فرود آوردند و به طرفش دست دوستي دراز كردند. ملت ايران نشان دادند كه با قدرت و استقامت مي توان احترام ملتها، بلكه دولتها را در سطح جهان جلب كرد.

دشمنان ما، از اعمال فشار روي ملتمان مأيوس شدند. اين، دستاورد بسيار بزرگي است. خدشه در وحدت و سازندگي، دو نقطه ي اميد دشمن فقط دو نقطه هست كه دشمنان جهاني اسلام، به آن چشم دوخته و اميد بسته اند. ملت ايران بايد متوجه آن دو نقطه باشد: يك نقطه، مسأله ي وحدت و يكپارچگي است. دشمناني كه هنوز درصددند نسبت به انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، نيات خصمانه و شومشان را اعمال بكنند، چشم اميد به اختلافات بسته اند. آنها از وحدت و يكپارچگيِ شما مردم مي ترسند؛ اين را متوجه باشيد. ملت ايران، به هيچ قيمت نبايد وحدت و يكپارچگي خودش را از دست بدهد. مسؤولان بايد متوجه باشند كه با اين يكپارچگي عظيم، چگونه بايد رفتار كرد. نويسندگان، گويندگان و كساني كه پشت تريبونها قرار مي گيرند - چه تريبونهاي عمومي، مثل مجلس شوراي اسلامي و راديو و تلويزيون، و چه تريبونهاي محدودتر، مثل مساجد و حسينيه ها - هرجا با مردم روبه رو هستند، بايد زبان و عملشان در خدمت وحدت و يكپارچگي باشد. هيچ كس به هيچ عنواني نبايد حركتي بكند كه مردم يا عده يي از مردم را در مقابله ي با يكديگر برانگيخته كند. هيچ بهانه يي نبايد پذيرفته باشد. اختلاف سليقه، اختلاف خط، اختلاف مذاق، نبايد موجب اختلاف و شكاف ميان مردم بشود. اين وحدت و يكپارچگي را كه شما مردم، در جنگ و اول انقلاب و در حمايت از امام - به هنگام حيات و ممات ايشان - و در تمام قضايا در طول اين يازده سال نشان داديد، قويترين حربه ي شما و مايه ي مأيوس كردن دشمنان شماست. دومين نقطه يي كه دشمن به آن چشم دوخته، اين است كه

ايران اسلامي نتواند به طور شايسته، سازندگي كشور را انجام بدهد. اين هم مايه ي اميد دشمنان است. آنها مايلند كه دولت جمهوري اسلامي نتواند در داخل كشور سازندگي را پيش ببرد، وضع زندگي مردم را سروسامان بدهد، توليد داخلي را افزايش بدهد، اتكاي به خارج از كشور را كم كند و مردمان پابرهنه و مستضعف و فقير را به سروسامان زندگيِ لازم اسلامي برساند. آنها مي خواهند دولت اسلامي، توفيق اين وظايف بزرگ را به دست نياورد و نتواند اين كارها را انجام بدهد. به اين آرزو، چشم دوخته اند. اگر كشور اسلامي، با همت شما مردم و با پيوند مستحكمي كه بحمداللَّه بين شما و دولت هست، به وضع درخشاني نايل بيايد، استعمار، امريكا، دشمنان دلباخته ي ساده لوحي كه چشم به دهان آنها دوخته اند و بعضي از گروهكها و جريانهاي داخلي، خلع سلاح خواهند شد. همه ي آحاد مردم وظيفه دارند، تا حدي كه مي توانند و براي آنها وظيفه معين مي شود، در كار سازندگي كشور شركت كنند. علاقه ي به امام، يعني اين. همه بايد از دولت حمايت كنند و پشت سر دولت، خرابيهاي جنگ و ويرانيهاي ناشي از دوران سلطه ي طاغوت را ترميم كنند. رژيم ستمشاهي، دهها سال اين كشور را از لحاظ اقتصاد و توليد و فرهنگ و اخلاق و تحقيق و علم، به سمت خرابي و ويراني برده و آن را وابسته ي به بيگانگان كرده است. امروز دوراني است كه ملت ايران، آن ويرانيها را ترميم كنند و اين، جز با سازماندهي و پيشاهنگي و برنامه ريزي دولت، امكان پذير نيست. اگر ملت ايران به توفيق الهي بتوانند با وحدت كلمه، با حفظ شعارهاي انقلاب، با حفظ خصومت و

دشمنيِ خود نسبت به ابرقدرتها و دشمنان بنياني اين ملت، سازندگي را پيش ببرند، روح مقدس امام از آنها شاد خواهد شد و دعاي حضرت بقيّةاللَّه الاعظم، به آنها كمك خواهد كرد. ملت ما بر دشمنان كوچك و بزرگ خود پيروز خواهد شد برادران و خواهران عزيز در سرتاسر كشور! اي كساني كه امروز به ياد امام و معلم و مرشد بزرگوارتان، در همه جاي كشور گرد آمديد؛ مخصوصاً اين اجتماع عظيم مردمي بر گرد مرقد اين بزرگوار! بدانيد كه بر امريكا، بر اسرائيل و دشمنان كوچك و بزرگ خودتان پيروز خواهيد شد. بدانيد كه قدرتهاي استكباري، قادر نخواهند بود اين شجره ي طيبه را قلع و قمع كنند. اين درخت مبارك نظام اسلامي، ريشه دوانده و مستحكم شده است. ايمان و تلاش و توكل شما مردم، آن را به برگ وبار آورده است و معنويت اين بزرگوار، از اولِ كار تا امروز و تا هميشه، پشتيبان اين حركت عظيم خواهد بود. ما بايد به اميد خدا و با توكل به او، اين راه را ادامه بدهيم. ما از دشمن اسلام و انقلاب نمي ترسيم. ما در راه خدا، ان شاءاللَّه احساس خستگي و ضعف نمي كنيم. ابهت قدرتهاي پوشالي مادّي، نخواهد توانست ما را در اين راه و به سمت اين هدف، متزلزل كند. ما آن روزي را در مقابل چشم داريم كه اسلام توانسته باشد به همه ي مسلمانان عالم عزت بدهد، به آنها زندگي شرافتمندانه عطا كند و شرّ غده ي سرطاني اسرائيل را از پيكر اسلامي و ميهن اسلامي بكند. ما چشم به روزي داريم كه امت مسلمان، يكپارچه و متحد، از همه ي كشورهاي اسلامي، پرچم اسلام را

به دست گيرند و اسلام ناب محمّدي(صلّي اللَّه عليه واله) را در مقابل چشمهاي مردم جهان عرضه كنند و شوق و محبت انسانها در همه جاي عالم را به سمت آن جلب نمايند. هدف ما اينهاست. راه ما همان راهي است كه امام بزرگوارمان ترسيم كردند. همسفر ملت ايران در اين راه طولاني، دلهاي مشتاق ملتهاي مسلمان ديگر است. در اين راه بايد اتحادمان را حفظ كنيم و يك آن، هدفهاي متعالي را از چشم دور نداريم. در پايان عرايضم، يك بار ديگر اين مصيبت بزرگ و اين روز عظيم را به شما ملت ايران و ديگر ملتها - ملتهاي مسلمان و همه ي مستضعفان - و به ميهماناني كه در اين ايام به ايران وارد شده اند، تسليت عرض مي كنم و با همه ي وجود و عشق و ايمان، مجدداً سلام شما و سلام خودم را به صاحب اين قبر مطهر عرض مي كنم: السّلام عليك ايّها العبد الصّالح المطيع للَّه و لرسوله و لاميرالمؤمنين اشهد انّك جاهدت في اللَّه حقّ جهاده و عملت بكتابه و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 6 ، ص 360 2) حج : 25 3) بقره: 157

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از علما، روحانيون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم استان خراسان، در سالروز

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از علما، روحانيون، مسؤولان و اقشار مختلف مردم استان خراسان، در سالروز ولادت امام رضا(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هدف دشمنان، جلوگيري از تقويت روحيه ي مسلمانان در دنيا وظيفه ي من است كه از جمع مؤمن و مخلص و صميمي شما برادران و خواهران و كارواني كه عطر بارگاه مقدس ثامن الائمه(عليه الاف التّحيّةوالثّناء) را مي شود از آن استشمام كرد، مخصوصاً خانواده هاي معظم شهيدان و جانبازان عزيز و

علماي اعلام و چهره هاي شاخص و برجسته ي خراسان، صميمانه تشكر كنم و خيرمقدم بگويم و ديدار و حضورتان را كه پيام آور بركات آن بارگاه مقدس است، شكرگزاري كنم. اين روزها، نگاه دوباره يي از سوي آدمهاي تيزبينِ عالم، به اين انقلاب پُرسروصدا و پُرحادثه انداخته شد. از روز اول پيروزي انقلاب، در كنار هدفهاي موذيانه يي كه دشمنان نسبت به انقلاب و ملت ايران و رهبر عظيم الشأنش داشتند، براي آنها يك هدف در اولويت قرار داشت و آن هدف اين بود كه نگذارند اين انقلاب، روحيه ي مسلمانان را در دنيا تقويت كند. اين، چيز خيلي مهمي است و براي امريكا و ارتجاع و سردمداران سياستهاي خبيث استعماري، خطر بسيار بزرگي مي باشد. يك ملت و يك جمعيت، آن وقتي از ميدان خارج مي شود و شكست مي خورد، كه روحيه ي خود را ببازد. رزمندگاني كه در ميدان جنگ بودند، اين مطلب را خوب تجربه كردند. تأثير روحيه در پيروزي و شكست، از بقيه ي عوامل بيشتر است. يكپارچگي و نشاط مسلمانان، براي ابرقدرتها سنگين تمام خواهد شد ملت اسلام، بيش از يك ميليارد نفوس در دنيا دارد. كشورهايي در آسيا، در خاورميانه، در آفريقا، با عنوان اسلامي وجود دارد. شخصيتهاي برجسته، دانشمندان، متفكران و فيلسوفان در ميان مسلمانانِ همه جاي دنيا هستند. اين جمعيتِ بيش از يك ميلياردي - كه بيش از يك پنجم نفوس دنيا را دارند - اگر بخواهند به قدر نفوس خودشان، در حوادث دنيا اثر بگذارند، معنايش اين است كه يك پنجم همه ي حوادث عالم، با اراده ي مسلمين انجام بگيرد. چيز خيلي مهم و عظيمي است. دين اسلام هم برخلاف بعضي از اديان ديگر، مردم را به تصميم گيري، حضور

در صحنه، كار داشتن به كار سياست و ملكداري و اداره و اين طور امور تشويق مي كند. اين دين، دين زندگي و حكومت و سياست است. مثل اديان ديگر نيست كه دوري از سياست و صحنه ي زندگي و فعاليتهاي گوناگون و امثال اينها را، جزو اصول خودشان بدانند. درست توجه كنيد. جمعيتي با اين عظمت و با اين اعتقاد ديني كه بايد در امور دنيا و امور زندگي دخالت بكنند، اگر يكپارچه و بانشاط باشند، اگر براي خودشان حق قايل باشند، اگر وارد صحنه باشند، چه قدر براي ابرقدرتها سنگين تمام خواهد شد؛ چه قدر براي نيروهاي استعماري كه در كشور همين مسلمانان، نفت و ثروتهاي طبيعي و پول و بازار و هرچه را كه بوده و نبوده، غارت كرده اند، خسارتبار تمام خواهد شد. درست است؟ براي اين كه چنين روزي پيش نيايد و مسلمانان يك روز به عنوان مزاحمي براي غارتگران عالم به حساب نيايند، حداقل صدوپنجاه سال - و شايد بيشتر - است كه استعمار كار مي كند و نقشه مي كشد و پول خرج مي كند و كار نظامي و سياسي و فرهنگي مي كند، تا از حادثه ي حضور عظيم مسلمين درصحنه ي عالم جلوگيري كند. مأموريت سلاطين فاسد، ممانعت از اتحاد مسلمانان اين كه شما مي بينيد در ايران مظلوم ما، سلاطين فاسد و نوكران حلقه به گوش انگليس و امريكا، از طرف قدرتها تأييد شدند و ساليان درازي بر اين مملكت حكومت كردند، علت همين است. چون كسي مثل رضاخان، راحت حاضر بود كه به سهم خودش، همين هدف و برنامه را در ايران اجرا كند. اين كه مي بينيد استعمار - يعني انگليس و فرانسه - بعد از جنگ بين الملل اول، به جان اين

كشورهاي عربي افتادند و مرتب ذرع و پيمانه كردند و بريدند و تقسيم نمودند و گفتند: اين براي تو، اين براي او، و در هرجا هم مهره ي دست نشانده ي تسليمي را از طرف خودشان سر كار گذاشتند و اختيار ملتهاي اين كشورها را به دست آدمهاي فاسد و مفسد دادند، علت همين است. آنها دنبال اين هدف بودند. وظيفه ي بزرگ امثال رضاخان در ايران، و ابن السعود در عربستان، و فاروق در مصر، و ديگران در جاهاي ديگر، اين بود كه نگذارند مسلمانان با هم متحد بشوند و به صورت يك نيروي فعال دربيايند و روحيه پيدا كنند و به وسط ميدان سياست عالم بيايند. نقشه ي استعمار بر اين اساس بود. حالا شما فكر كنيد ببينيد، عظمت را از اين جا مي شود فهميد. فكر كنيد كه امپراتوري انگليس دهها سال، در كنار او دولتهاي استعماري ديگر، آخر همه امريكا، با پول و اسلحه ي فراوان و با ابزار علم و دانشي كه در اختيار داشتند، همه با وجود اختلافاتي كه با هم داشتند، با يكديگر همكاري كردند، تا اين مقصود عملي بشود! كدام مقصود؟ مانع شدن از حضور دسته جمعي مسلمين در صحنه ي سياست عالم و اين كه مسلمانان احساس كنند آنها هم حق دارند، آنها هم قدرت دارند، آنها هم مي توانند حرف بزنند. در جنگ بين الملل، اسم ايران را «چهارراه خاورميانه» گذاشته بودند؛ چون در برهه يي طولاني از زمان، تنها راه ارتباطي بين شرق آسيا و اروپا بود. مزيت ديگر اين كشور آن است كه در كنار خليج فارس، لب درياي عمان و در حساسترين مناطق قرار دارد. در بحبوحه ي تلاشهاي استعمار - امريكا و غير امريكا - و در

اوج پيروزي استكبار، ناگهان در يك نقطه ي بسيار حساس، يك انقلاب عظيم همراه با رهبري فوق العاده و بي نظير، در ميان احساسات و عواطف و آگاهيها و نيروهاي مخلصانه و صادقانه ي يك ملت قهرمان - كه اسلام بكلي آنها را منقلب كرده و ترس را از وجودشان ريخته - سر مي كشد. تمام نقشه هايشان به هم ريخت. اول باور نكردند و نتوانستند بفهمند چه شد. شما مشهديها، خودتان مي توانيد دقيقاً مشخص كنيد كه اوج و سرفرازي انقلاب و تغيير دروني مردم مشهد و يا مردم خراسان، از چه لحظه و زماني بود؟ هيچ كس نمي تواند معين كند. ناگهان نظر لطفِ «آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند»، عنايت الهي، توجهات غيبي، فيوضات وليّ امر و بقيةاللَّه الاعظم(ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) ملت را منقلب كرد. انقلاب پشت سر آن رهبري كه بزرگترين عطيه ي الهي براي مسلمين بود، با سرعت به حركت درآمد و هر قدمي كه اين ملت پيش رفت، به قدر ده قدم رشد كرد. آيا ما مردم، همان مردمِ پانزده سال قبليم؟ پانزده سال قبل، در ايران چه خبر بود؟ در مشهدِ ما و شما چه خبر بود؟ جوانان چه طوري بودند؟ دانشگاه چه طوري بود؟ حوزه ي علميه چه طوري بود؟ حالا چگونه است؟ آيا اين تغيير، تغيير قابل تحقق در ظرف پانزده سال است؟ اين، غير از معجزه ي الهي و توجه معنوي و برقي كه از عالم غيب زده شد، چيز ديگري است؟ روحيه ي پولادين شما، مسلمانان دنيا را زنده كرد اين انقلاب سر كشيد و رشد كرد. اولين اثري كه اين انقلاب گذاشت، اين بود كه بناي صدوپنجاه ساله ي استعمار در سطح عالم را با خاك يكسان كرد. كدام بنا را؟

استعمار صدوپنجاه سال زحمت كشيده بود، تا روحيه ي مسلمانان را خُرد كند. مسلمان در دنيا، از قِبَل مسلمان بودن خودش، احساس شخصيتي نمي كرد. كداميك از شماها ديديد يا شنيديد كه در دوران طاغوت، كسي در نقطه يي از عالم - در اروپا، در امريكا، در نقاط دوردست - گردنش را بالا بگيرد و با افتخار بگويد: «من مسلمانم»؟ آن روز هم مسلماني افتخار بود، اما كسي اين را احساس نمي كرد. روحيه ها را خُرد كرده بودند. انقلاب آمد، اين واقعيت را دگرگون كرد. مسلمانان در همه جاي دنيا، احساس هويت اسلامي كردند و روحيه گرفتند. براي همين است كه ما مي گوييم اين حركت انقلابي، ضربه ي خودش را به ابرقدرتها زده است و كاري از آنها بر نمي آيد. ابرقدرتها، چه كار مي خواهند بكنند؟ اين كه امريكا و همدستانش هر گاهي يك بار، با يك تهديد حقيقتاً مضحك و خنده آور سعي مي كنند كه اين كوه استوار - يعني ملت ايران - را از ميدان خارج كنند، چرا اثر نمي كند؟ براي خاطر اين كه هر تهديدي نسبت به جمهوري اسلامي و مسؤولان آن، براي استكبار ديگر فايده يي نخواهد داشت. چه طور مي توانند روحيه ي مسلمانان را كه با انقلاب ما به آنها برگشته، دوباره از آنها بگيرند؟ صدوپنجاه سال ديگر كار لازم دارند. مسلمانان انگليس، چه موقع به خودشان قدرت و جرأت مي دادند كه هزار هزار به خيابانها بيايند و سخن حق خودشان را با صداي بلند بيان كنند؟ يك دختربچه ي مسلمان، چه موقع جرأت مي كرد كه در قلب دنياي كفر و فساد، داعيه ي مسلماني و حجاب مسلماني داشته باشد؟ اينها روحيه است كه شما و انقلاب شما و امام شما و اين جنگ

پُربركت شما، به همه ي مسلمانان عالم داد. مقاومت و قيام و روحيه ي پولادين و سخن حق و مشت گره كرده ي شما، مسلمانان دنيا را زنده كرد. استكبار نمي تواند اين را علاج كند. ما ضربه و شكست را بر امريكا و استكبار وارد كرديم. امام(ره) اين بذر را پاشيد. چه كار مي توانند بكنند؟ براي همين است كه استكبار، در مقابل ملت ايران، دستپاچه است. ماجراي سلمان رشدي، به منظور تضعيف روحيه ي مسلمانان عَلَم شد آن روزي كه استكبار، ماجراي سلمان رشدي را علم كرد، براي همين بود كه شايد بتواند از راه آن موجود حقير سيه روز و سيه رو و كتاب شيطاني او، به روحيه ي مسلمانان - لااقل در بخشي از دنيا - لطمه بزند. با دشنام و بدگويي در اين كتاب، شايد بتوانند قدري مسلمانان را تضعيف كنند. همين عمل، وبال جانشان شد. عكس العمل امام در مقابل اين توطئه، آن چنان قاطع و كوبنده بود كه همه ي آنها را غافلگير كرد. آنان خواستند با نشر و بزرگ كردن آن كتاب، روحيه ي مسلمانان را تضعيف كنند. شايد شماها ندانيد، ولي من ديده بودم؛ چون مجلات را براي من مي آورند. يكي، دو ماه بود كه اين كتاب در مطبوعات دنياي غرب - مخصوصاً مجلات امريكايي - آن چنان تبليغ مي شد كه هر كسي نگاه مي كرد، مي فهميد اين يك توطئه است. لزومي ندارد كه يك كتاب را - هرچند هم كه خوب باشد - اين قدر بزرگ كنند، در مجلات بنويسند، راجع به آن رپرتاژ بدهند، از فروشش بگويند، از ناشرش بگويند، از مطالبش بگويند، خلاصه كنند و عكس و فيلم بگيرند، اين جا و آن جا پخش كنند و همه به مسلمانان بخندند!

هر كسي مي فهميد كه اين كار، عادي نيست. با جنجال، اين كتاب را وسط انداختند، شايد بتوانند با آن، روحيه ي مسلمانان را تضعيف كنند و بشكنند. عكس العمل و ضربه ي متقابل امام، آن قدر قوي بود كه بكلي ورق را دگرگون كرد. حكم اعدام سلمان رشدي كه با اقبال و تصديق و شوق وافر ملتهاي اسلامي در همه جا مواجه شد، كار را دگرگون كرد. حالا روحيه ي آنها بود كه تضعيف مي شد. حالا طرفداران آنها بايد در طول اين مدت از خودشان دفاع مي كردند. لذا از آن روز تا حالا، سردمداران غرب و استكبار، در مقابله هايي كه با جمهوري اسلامي كردند، از اولين كلماتشان اين است كه بياييد اين قضيه ي سلمان رشدي را يك طور حلش كنيد! هرجا يكي از اين مهره هاي زنجيره ي استكبار جهاني، كسي را پيدا كرد كه فهميد ممكن است حرف او را به گوش مسؤولان جمهوري اسلامي برساند، اولين حرفي كه زد - يا جزو اولين حرفها - اين بود كه كاري بكنيد اين قضيه حل بشود! فشار آوردند، هو و جنجال كردند، متهم نمودند، بالا رفتند، پايين آمدند، نوشتند، گفتند، محكوم كردند، نويسندگان و هنرمندانِ آلت دست را جمع كردند، طومار امضاكردند، تا شايد بتوانند در اين حكم استوار الهي، اندكي خدشه وارد كنند؛ ولي نتوانستند، بعد از اين هم نمي توانند؛ چون حكم اعدام سلمان رشدي، متكي به آيات الهي است ومثل آيات الهي، مستحكم و غيرقابل خدشه است. مي گويند: راه حلش چيست؟ راه حلش خيلي ساده است. مجرمي است كه جرمي مرتكب شده و بايد مثل بقيه ي مجرمان عالم، حكم الهي درباره ي او جاري بشود. به دست همان مسلمانان انگليس بدهند - نمي گوييم به

دست ما بدهند - تا حكم الهي را درباره ي او جاري كنند. با چنين اقدامي، اين قضيه حل خواهد شد و ديگر تمام مي شود. گرهي نيست كه باز نشود. اين، همان گره است. اين، همان نحوه ي باز شدن اين گره است. بايد حكم الهي درباره ي اين موجودي كه بر حسب آيات الهي و احكام قطعي اسلامي، به مجازاتي محكوم شده، اجرا بشود. بزرگترين وظيفه ي ملت ايران، جلوگيري از تضعيف روحيه ي مسلمانان حالا وظيفه ي ما چيست؟ دلهاي غيور و مؤمن و سرشار از اخلاص، به اين نكته توجه كنند. شما نبايد بگذاريد اين روحيه ي قوي يي كه مسلمانان عالم، به خاطر انقلاب شما به دست آورده اند، حتّي سر سوزني تضعيف بشود. اين، بزرگترين وظيفه ي ملت ايران است. امام ما به كمك شما مردم، توطئه ي تضعيف روحيه ي مسلمين عالم را - كه گفتيم صدوپنجاه سال يا بيشتر برايش كار كرده بودند - شكست داد و روحيه ي مسلمين عالم را بالا برد. من و شما كه امروز در ادامه ي آن راه حركت مي كنيم، بايد مواظب باشيم، كاري نكنيم كه آن روحيه يي كه با انقلاب ما بالا رفته بود، خداي نكرده با عمل و اشتباه ما تنزل كند و ساقط بشود. دشمن تبليغ مي كند كه با رفتن امام، دوران امام تمام شد! دشمن غلط مي كند. ما هم گفتيم، اعلاميه داديم، حرف زديم، همه ي مردم هم اثبات كردند كه نخير، دوران امام، با رفتن جسماني و ظاهري ايشان تمام نشد و نخواهد شد. اين ثابت شد؛ اما اين دشمن است كه مي گويد. مبادا يك عده دوست نادان در داخل كشور، به عنوان دلسوزي، به عقل ناقص خودشان چيزي را در گوشه يي

نشان كنند كه خيال نمايند اين با خط امام و انقلاب نمي سازد و شيون سر بدهند كه دوران امام تمام شد. اگر چنين سخني - ولو با اشاره - از زبان كسي صادر بشود، دشمن شاد خواهد شد؛ مواظب باشيد. امام نهايت اعتماد و اطمينان را به رئيس جمهور ما داشتند امروز بحمداللَّه در رأس دستگاههاي اجرايي كشور، كسي است كه امام در تمام طول دوران انقلاب و قبل از آن و بيشتر از همه بعد از انقلاب تا لحظه ي وفاتشان، نهايت اعتماد و اطمينان را به او داشتند؛ رئيس جمهور ما. ايشان كسي است كه اين قدر مورد اعتماد امام بود، اين قدر به امام نزديك بود، حرفهاي امام را بيشتر از آنها شنيده، درد دلهاي امام را بيشتر از ديگران شنيده و خبر دارد. حالا عده يي همين طور حرف مي زنند و اصلاً نمي دانند كه حرف دل امام چه بود! مؤذن بانگ بي هنگام برداشت نمي داند كه چند از شب گذشته است چنين آدمي حالا در رأس امور ماست. من هم به امور واقفم و مي بينم كه در مملكت چه كار مي شود. من آدم بي خبري نيستم. همه ي اين اوضاع اجرايي كشور را از نزديك، هشت سال تجربه و لمس كرده ام. قبل از آن هم، از اول انقلاب در شوراي انقلاب و ديگر جاها بوده ام. مگر ممكن است امروز كسي حتّي به خاطرش بگذرد - چه برسد به عمل - كه از آن جهت گيري و چارچوبِ ترسيم شده ي انقلاب تخطي كند، كه حالا يك عده دايه هاي مهربانتر از مادر، مرتب در اين جا و آن جا مي نشينند و ذهن مردم را خراب مي كنند؟! وحدت و سازندگي، دو عنصر مهم ديروز در كنار قبر مطهر

امام گفتم، حالا هم مي گويم كه امروز بيشتر از هر چيز، دو عنصر است كه مهمتر مي باشد: اول، وحدت است. هرجا هستيد، اگر ديديد كه گوينده يي، سخنراني، روزنامه يي و مقاله نويسي، با حرفهاي خود، با گوشه وكنايه هاي خود و با تصريحات خود، مي خواهد مردم را نگران كند و وحدت مردم را به هم بزند، بدانيد كه اشتباه مي كند و خطا مي رود. همين قدر بدانيد، كافي است؛ لازم نيست كاري انجام بدهيد. بدانيد كساني كه آن طور عمل مي كنند، اشتباه مي كنند و راه خطا مي روند. دوم، پشت سر اين دولت، اصل مهم سازندگي را دنبال كنيد. مسؤولان ادارات، كاركنان دولت، كشاورزان، كاركنان، كارگران، كساني كه براي انجام كارهاي مربوط به سازندگي و خدمات عمراني كشور، قدرت و تمكن مالي دارند، هر كسي هر كار مي تواند بكند، پشت سر دولت، با رعايت مركزيت اين دولت، به سازندگي كشور كمك كند. ديديد امام نسبت به دولتها، چه قدر مراقبت و دلسوزي و پشتيباني و حمايت مي كردند؟ من به جرأت عرض مي كنم كه از اول انقلاب تا حالا، ما هيچ رئيس دولتي، مثل رئيس دولت امروز نداشتيم. البته رؤسا و اعضاي دولتهاي گذشته، عناصر برجسته و مخلص و ممتاز و خوب و بالا بودند؛ اما حالا از گذشته هم خوبتر و ممتازتر و بالاتر است. اين حركت و تلاش و قدرت و استقامت و يكپارچگي و پايبندي به اصول انقلاب، روح مقدس امام را شاد مي كند. مواظب باشيد كه راه امام درست پيموده شود از همان چيزهايي كه آن روز ايشان در زندگي دنيوي رنج مي بردند، امروز هم قاعدتاً روح مطهر ايشان از آن چيزها آزرده مي شود؛ ببينيد ايشان از چه چيزهايي رنج مي بردند.

امام طرفدار وحدت و طرفدار فقرا و ضعفا و عدالت اجتماعي و مقابله و مبارزه با گردن كلفتهاي استكبار جهاني و وابستگانشان بود، طرفدار فعاليت روزافزون و با كيفيت هرچه بيشتر روحانيت و علماي متعهد و آگاه و وظيفه شناس و عالم و فاضل بود، طرفدار جوانان با اخلاص و پُرشور بود، طرفدار مسؤولان علاقه مند بود. امروز هم همان حرفهاست. امروز هم همان خط، همان حدود و مرزها، همان هدفها و همان راههاست. مواظب باشيد كه اين راه، درست پيموده بشود. امروز، روز پانزدهم خرداد است؛ اين روز را در خاطره ي ملت نگهداريد. روز پانزده ي خرداد، روز عظيمي در تاريخ ما بود و اولين پايه ي مقاومت مردمي ما در سطح وسيع، به خاطر عشق به امام، آن روز گذاشته شد. امروز، روز ولادت با سعادت سرور دين، ثامن الائمّة النّجباء(عليه الاف التّحيّة والثّناء) است. اميدوارم كه خداوند متعال، بركات و رحمت خودش را در اين روز و در همه ي ايام و ليالي، بر شما مردم مخلص و مؤمن و انقلابي مشهد و همه ي ملت عظيم القدر ايران و همه ي مسلمانان عالم تفضل كند و بيفشاند و ان شاءاللَّه ما را در راه اولياي خودش قرار بدهد و مرگ ما را در راه خودش و با شهادتِ در راه خودش قرار بدهد و قلب مقدس وليّ عصر را از ما راضي و خشنود كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با ميهمانان خارجى مراسم اولين سالگرد ارتحال امام خمينى(ره)

سخنراني در ديدار با ميهمانان خارجي مراسم اولين سالگرد ارتحال امام خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امام همه ي كارهاي خود را براي خدا انجام مي داد به همه ي برادران و خواهراني كه از نقاط دور و نزديك ميهن بزرگ اسلامي تشريف آورده اند، تا با ملت ايران، در سالگرد

بزرگترين مصيبتي كه بر او وارد شد، همدردي كنند، خير مقدم عرض مي كنم و از آنها - مخصوصاً خانواده هاي معظّم شهيدان و شخصيتهاي علمي - صميمانه تشكر مي كنم. اميدوارم كه خداوند متعال، به همه ي ما اين توفيق را عطا كند كه ان شاءاللَّه بتوانيم راه سعادت امت اسلامي را كه امام بزرگوارمان آن را گشود و با قوّت و قاطعيت طي كرد و در زندگي و ممات خود، به رهروان آن راه، هدايت و كمك الهي را ارزاني داشت، بپيماييم. آنچه در سيره ي امام بزرگوار ما برجسته است، يكي، دو مورد نيست. حقيقتاً اين انسان والا و برجسته، ابعادي از زندگي خود را در معرض آموزش و تعليم امت اسلامي قرار داد؛ ولي دو، سه نكته ي اساسي در زندگي آن بزرگوار وجود دارد كه هرگز نبايد از ديد ما مؤمنين به رسالت امروزيِ اسلام، پوشيده بماند. اولين مسأله اين است كه آن بزرگوار، همه ي كارهاي خود را براي خدا انجام مي داد و شايد فتح دلهاي آحاد امت اسلامي در سراسر عالم - با اختلاف سلايق و مسلكها و تربيتها و مؤثرات - كه بدون هيچ تفاوتي، در مقابل عظمت و راه و پيام او، طوع و تسليم بودند و همراهي نشان دادند، ناشي از اخلاص آن بزرگوار بود. او براي خدا حرف مي زد، براي خدا اقدام مي كرد، براي خدا قهر مي كرد، براي خدا حمايت مي كرد و حاضر بود نپسنديدن آحاد مردمي را براي خدا تحمل كند و تنها بماند و حركت نمايد. اخلاص او، نقطه ي اساسي حياتش بود. راه آن بزرگوار هم، فقط با اخلاص طي شدني است. توده هاي مردم، بحمداللَّه اين اخلاص را دارند و نشان

داده اند. بزرگان و پيشروان و رهبران و علما و انديشمندان و روشنفكران هم، هرجا كه اين اخلاص را به كار بگيرند و با اخلاص عمل كنند و براي خدا حرف بزنند و كار كنند، توفيق حتمي است. توفيق، به معناي تأثير سخن در دلهاست. يعني سخني كه صادقانه و براي خدا باشد، تأثير خود را در دلهاي مستعد مي گذارد و خدا اين تأثير را به او مي دهد. آن بزرگوار، اين گونه بود. به همين خاطر است كه دشمنان، از اشاره و يك كلمه ي سخن او، واهمه مي كردند و دوستان دلگرم مي شدند. در حوادث دشوار، سخن امام توانست دلهاي افسرده را - نه فقط در محدوده ي ايران، بلكه در سرتاسر آفاق اسلامي - گرمي ببخشد و حركت را تضمين كند. به هيچ وجه نبايد اين خصوصيت را دست كم بگيريم؛ مخصوصاً ما و كساني كه براي خود، مسؤوليت و وظيفه ي خطيري قايل هستيم. امام اعتقادي راسخ به اتحاد مسلمين داشت نكته ي ديگر اين است كه او نظر وسيعي به دنياي اسلام داشت و به دنبال همين ديدگاه وسيع، اعتقاد راسخ او به لزوم اتحاد مسلمين بود. اين، آن نكته ي اساسي است. مسأله اين نيست كه مذاهب يا فرق اسلامي و طوايف گوناگون سياسي و اعتقادي و مسلكي و غيره، چه تعداد جمعيت يا چه قدر قدرت سياسي و اجتماعي دارند يا ندارند؛ مسأله اين است كه اگر ما براي مشكلات جهان اسلام، به دنبال چاره يي هستيم، يا به تعبير درست تر، اگر ما براي سربلندي و عظمت و عزت اسلام و قرآن مجاهده مي كنيم، اين با اختلاف و درگيري بين مسلمين سازگار نيست. امام(ره)، از قبل از پيروزي انقلاب، اين

هدف را دنبال مي كردند و به آن توصيه مي نمودند. بعد از پيروزي انقلاب هم، به طريق اولي اين كار را كردند. اگرچه استعمار از ديرباز، ايجاد تفرقه را جزو هدفهاي خود قرار داده بود؛ اما بعد از پيروزي انقلاب و بعد از آن كه اين كانون وحدت اسلامي به وجود آمد، تلاش امريكا و دستياران آن، براي ايجاد تفرقه بين مسلمانان شديدتر شد و برادركشي را بين مسلمانان به وجود آوردند. امروز در سرتاسر آفاق اسلامي، قلمهاي مزدوري كه با دلارهاي نفتي و پول كيسه ي مرتجعانِ همپيمان امريكا تغذيه مي شود، هدف و وظيفه شان اين است كه بين مسلمين اختلاف بيندازند. مي دانستند كه چون انقلاب اسلامي جاذبه دارد و كانون اين انقلاب، مسلمين را در همه ي نقاط عالم به خود جلب خواهد كرد، اين خطر براي امريكا و استكبار وجود دارد كه سرمايه گذاريهاي آنها براي ايجاد تفرقه بين مسلمين هدر برود، لذا تلاششان را زيادتر كردند. امروز در دنيا، براي ساختن مسجد ضرار، پول خرج مي شود. براي ساختن دستگاهها و ايجاد پايگاههايي به مقصود و منظور ضربه زدن به وحدت اسلامي و ايجاد درگيري و اختلاف بين فرق اسلامي، پول خرج مي شود. اشخاصي مثل شيطان هستند كه همان گونه كه او به پروردگار عالم عرض كرد: «لاغوينّهم اجمعين»(1) و وجود خود را وقف اغوا و اضلال بندگان خدا كرد، اينها هم وجود خود را براي ايجاد اختلاف، وقف كرده اند. متأسفانه در همه و يا اغلب كشورهاي اسلامي، كساني با تكيه به سياستهاي امريكا، همين كار را مي كنند. اسلام وحدت مسلمين را يكي از فرايض قرار داده است ما معتقديم كه اسلام، وحدت مسلمين و اتحاد نيروهاي مؤمن به

خدا و موحد را يكي از فرايض قرار داده است. ما معتقديم كه يكي از بزرگترين اهداف حج خانه ي خدا اين است كه مسلمانان را به هم نزديك كند. اين كه خدا فرموده است: «واذّن في النّاس بالحجّ يأتوك رجالا و علي كلّ ضامر يأتين من كلّ فجّ عميق»(2) و همه ي مردم مسلمان عالم را در روزهاي معين و در عرصه هاي محدودي مانند عرفات و مشعر و منا و مسجدالحرام جمع مي كند؛ چرا اينها اين قدر از آشنايي مسلمين با هم مي ترسند؟! مسأله اين است كه وحدت اسلامي و وحدت بينش و نظر و سخن مسلمين، براي استكبار و در رأس آن، امريكاي غدّار و ابزارهاي او در دستگاه حاكميت سلطه در عالم، خطرناك است. اين، حقيقتي است كه امام بزرگوار ما بارها آن را بيان كرد. جمعي از برادران مسلمان، از نقاط مختلف عالم، در اين جا جمع هستيد. اين دو نكته را از امام خميني(ره) به ياد داشته باشيد: اول، اخلاص كه مايه و روح همه چيز است و دوم، هدف بزرگ وحدت اسلامي. البته امام بزرگوار ما اين بذر را پاشيده و امريكا چه بخواهد و چه نخواهد، نهال اسلام و انقلاب اسلامي در حال رشد است. مرتجعان و وابستگان به امريكا، چه بخواهند و چه نخواهند، اين حركت رو به ادامه و استمرار است. از ناحيه ي دشمنان، ضربه يي به اين حركت وارد نخواهد شد؛ مگر اين كه خداي ناكرده خود مؤمنين، با سوء عمل و عدم پايبندي به وظايف، به خودشان ضربه بزنند؛ والّا راه، يك راه هموار و پيمودني و هدف، بسيار روشن است و دشمن نخواهد توانست اين راه را قطع كند. خداوند

ان شاءاللَّه همه رهروان اين راه را كمك و تأييد كند و شهداي عزيز اين راه را با اولياي خودش محشور بفرمايد و روح مقدس امام بزرگوار ما را با ارواح طيبه ي پيامبران و ائمه ي هدي عليهم السّلام) محشور بفرمايد و ان شاءاللَّه قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه) را از ما راضي و خشنود كند و روح مقدس امام بزرگوارمان را هم از ما راضي بفرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) حجر: 39 2) حج: 27

بيانات در ديدار با اعضاى ستاد برگزارى مراسم هفتم تير

بيانات در ديدار با اعضاي ستاد برگزاري مراسم هفتم تير بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تروريزم در خدمت نابود كردن شخصيتهاي برجسته و معتبر اين حادثه، جزو آن حوادثي نبود كه بشود اجازه داد و فكر كرد كه فراموش بشود. يك حادثه ي مجرد از عوامل گوناگون در محيط انقلاب - چه از عوامل دروني انقلاب و چه از عوامل بيروني متضاد با جهت گيري انقلاب - نبود. ما وقتي حادثه ي هفتم تير را در ذهن خود مجسم مي كنيم، چند بُعد را بوضوح مي بينيم: بُعد اول اين است كه اين جمهوري و اين انقلاب، چه دشمنان بدكينه ي به دور از انسانيتِ جسورِ بي رحمي داشته، كه حاضر بودند ناگهان در يك حادثه، هفتاد، هشتاد و يا صد نفر را دفن كنند، كه در بين اين شهدا، شخصيتهايي مثل شهيد بهشتي حضور دارند. حالا اين آقايان هم بحمداللَّه نجات پيدا كردند، والّا هفتاد و دو نفر نمي شد؛ بيش از اين تعداد مي شد. اين، واقعاً چيز خيلي عجيبي است. يعني دشمني كه اين طور حَقود باشد، خيلي تماشايي است. چه كسي باور مي كند كه معارض سياسي در يك كشور، تا آن جا حاضر باشد پيش برود كه تروريزم را در خدمت نابود

كردن شخصيتهاي برجسته و معتبر - آن هم با اين حركت كلان - قرار بدهد؟! نبايد يادمان برود و مردم هم نبايد يادشان برود كه اين، چه عقبه ي حقيقتاً دشواري بود كه انقلاب از آن گذشت. اين، يك بُعد قضيه است كه در حادثه ي هفتم تير، فوراً به ذهن مي آيد. هفتم تير، اثبات آسيب ناپذيري و حقانيت انقلاب بُعد دوم، آسيب ناپذيري انقلاب است. يعني وقتي اين حادثه اتفاق افتاد، به جاي اين كه شعله ي انقلاب را خاموش و يا كم كند، مثل روغني كه روي اين شعله ريخته بشود، باعث شد كه حماسه ي مردم، از همان ساعت اول اوج بگيرد. به طور كلي، قضيه به عكس آن چيزي بود كه دشمن مي خواست. دشمن، حادثه ي هفتم تير را انجام نداد تا مردم نسبت به حفظ انقلاب مصممتر و صفوفشان متحدتر بشود؛ اين حادثه را انجام داد كه منفذي در اين حصن به وجود آورد. نه فقط منفذي نشد، بلكه منافذ ديگر هم بسته شد. آسيب ناپذيري انقلاب، واقعاً چه چيز عظيمي بود. اين دو مسأله و آن حضور مردم و آن گريه ها و تشييع جنازه ها - كه من البته خودم آنها را نديدم، ولي شنيدم و عكسها و فيلمها و تلويزيون را مشاهده كردم - چه هنگامه يي بوده است و مردم در آن حادثه، چه كردند. اين شهادتها، صداقت و حقانيت انقلاب و طرفدارانش را نشان مي دهد بُعد سومي كه باز در اين حادثه هست و به نظر من مهم مي باشد، اين است كه شهادت شخصيتهايي مثل شهيد بهشتي، صداقت و حقانيت انقلاب و طرفدارانش را نشان مي دهد. البته در آن روز، بنا نبود كه فقط شهيد بهشتي به شهادت برسد؛ بلكه بنا

بود همه كشته بشوند. يعني آنها طرح را فقط براي شهيد بهشتي كه نريختند. آقاي هاشمي و من و آقاي باهنر و ديگران هم قرار بود در آن حادثه كشته بشويم. در انقلاب، تمام اين چهره هاي معروف و همه كاره ي انقلاب، در معرض شهادت قرار داشتند و از اين قضيه، روگرداني نداشتند. بعد از شهادت شهيد مطهري، معلوم شد كه اين پا در انقلاب هست و عافيت نيست. همه فهميدند كه خطر مرگ، خيلي جدي و روبه رو، اين مسؤولان را تهديد مي كند. در عين حال، اينها اين طور قرص و محكم ايستادند. وقتي انسان كسي را مثل آقاي بهشتي و يا آن وزرا را - كه مسؤولان كشور بودند - مي دهد، احساس سرافرازي مي كند. اين شهادتها، صداقت و حقانيت انقلاب و طرفدارانش را نشان مي دهد. پس، اين حادثه بايد زنده بماند. شما آقايان هم كه به اين قضيه همت گماشتيد، «شكّراللَّه مساعيكم». ان شاءاللَّه كه خداوند به شما كمك كند، تا بتوانيد اين كار را هرچه بهتر انجام بدهيد. حادثه ي هفتم تير بايد واقعاً احيا شود و اما نكته يي كه به نظر من بايد به آن توجه كرد، اين است كه سعي شود هفتم تير واقعاً احيا شود. حالا مسايل مالي و غير مالي و امثال اينها كه حل مي شود؛ اينها كه چيزي نيست. بالاخره پولي پيدا كرديد، لابد هم پيدا مي كنيد؛ كمااين كه هنوز هم خداي متعال، بالاخره كساني را برمي انگيزد كه نگذارند اين بار به زمين بماند و كار را انجام مي دهيد؛ منتها مطلب اين است كه چه كار مي خواهيد بكنيد؟ پوستر و امثال اينها، خوب است. من هم از آن آدمهايي كه ضد پوستر باشند، نيستم.

حالا بعضيها هستند كه از آن طرف افتاده اند و ضد پوسترند. تا صحبتِ پوستر و سيلك و امثال اينها بشود، فوري يك حالي مي شوند. من كه آن طوري نيستم؛ اما شما از پوستر و سيلك، چه مقصودي را تعقيب مي كنيد و اينها چه قدر آن مقصود را تأمين خواهند كرد؟ اين، واقعاً يك سؤال است. پنج هزار پرده ي سيلك در اين تهران بزرگ - حالا ايران را كار نداريم - كجا ديده مي شود؟ اين تعداد، يك خيابان را پُر خواهد كرد. ما وقتي سميناري در يك خيابان داريم، اگر بخواهيم دو طرف اين محل را سيلك بزنيم كه همه بدانند اين خيابان جاي اين كار است، تقريباً به اين تعداد سيلك نياز داريم. يا مثلاً ممكن است چهارصدهزار پوستر شهيد بهشتي توزيع شود. شهيد بهشتي، اين همه عكس دارد؛ حالا در زير عكس نوشته خواهد شد: نهمين سالگرد شهادت. من اين سؤال را دارم كه از اين كار، چه چيزي در مي آيد؟ البته ممكن است شما اطراف قضيه را فكر كرده باشيد و كارهاي حسابي به ذهنتان رسيده باشد و بخواهيد عمل هم بكنيد - كه من نمي دانم - اما عرضم اين است كه اين كار بايد احيا بشود. احيايش چه طوري است؟ من عرض مي كنم، بيشترين سرمايه گذاري را روي اين قسمتِ قضيه بكنيد. براي آقاي مطهري - شهيدي با اين عظمت - سه، چهار سال سالگرد مي گرفتند و راديو چيزي مي گفت و بعد يواش يواش به اين فكر افتادند كه كاري بكنند تا اين سالگردها، براي اين خطي كه مطهري نماينده ي آن است، اثري داشته باشد. اين كار را كردند و خوب هم هست. در هر سال، كاري

مي كنند. مثلاً بحثي مي شود و مسأله ي جديدي در فضاي فكري عالم اسلام توليد مي گردد يا پرداخته مي شود. بالاخره چنين كارهايي بايد كرد. چگونه مي شود هفتم تير را بزرگ داشت؟ به نظر من، مسأله اين است. بحمداللَّه كفايت براي اين كار، در جمع شما هست. من نگاه كه مي كنم، آقايان علما و فرهنگيان باسابقه يي را مي بينم كه در اين جمع تشريف دارند. برادراني هم كه در كار انقلاب بودند، در اين جا حضور دارند. بنابراين، چنين مجموعه يي، براي اين كه فكري بكند، كفايت دارد. اما حالا اين فكر شده يا نشده، من نمي دانم. اگر نشده، بايد بشود. خداوند ان شاءاللَّه كمك كند، راه را هموار نمايد، اين تلاشها را به كرم خودش مأجور و مقبول بدارد، كه همينها براي انسان مي ماند. ان شاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با رئيس و مسؤولان قوّه ى قضاييه

بيانات در ديدار با رئيس و مسؤولان قوّه ي قضاييه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بايد روي تواناييها و كاراييهاي قشر قضات سرمايه گذاري كرد اولاً، من هم متقابلاً اين حادثه ي مصيبت بار را به همه ي آحاد ملت شجاع و آبديده و بلا كشيده مان، تسليت عرض مي كنم. اميدوارم كه ان شاءاللَّه در اين امتحان هم، مثل همه ي امتحانهاي گذشته، اين ملت سربلند بيرون بيايد. ثانياً، اخلاص فراوان خودم را بايد به قضات مؤمن و شجاع و خدوم و كارآمد عرض كنم. واقعاً آن قشري كه جا دارد روي تواناييها و كاراييها و تلاش موفق او، هرچه مي توانيم سرمايه گذاري مادّي و معنوي بكنيم، قشر قضاتند. علت هم معلوم است، بارها هم گفته شده، همه هم گفته اند. علت اين است كه اگر دستگاه قضايي از شرايط لازم برخوردار باشد و كارِ درست بكند، بزودي در كشور، فساد

و تباهي و ظلم و تبعيض و فسق و بقيه ي چيزهايي كه يك جامعه را فاسد و زمينگير مي كند، ريشه كن خواهد شد. اگر خداي نكرده، دستگاه قضايي سالم نبود، يا پُركار نبود، آن وقت همه ي اين جرايم، رشد مي كنند و اين ميكربها، جرأت حيات و زياد شدن و فعال شدن پيدا مي كنند. به همين خاطر است كه دستگاه قضايي، واقعاً براي ما، همه چيز است. فرق هم نمي كند، چه در دوران سازندگي كه امروز است، چه در دوران جنگ كه ديروز بود، و چه در حوادث گوناگوني كه يك ملت انقلابي و يك كشور بزرگ، همواره با عافيت و بلا مواجه است. در همه ي شرايط، آن چيزي كه يك آن، به ركود و جمود و بيكاري و كم كاري و - خداي نكرده - به فساد او نمي توان تن داد، دستگاه قضايي است. هرجاي ديگر خراب شد، مي گوييم ان شاءاللَّه دستگاه قضايي مي رود، آن جا را اصلاح خواهد كرد؛ اما خود دستگاه قضايي، بايستي در حد نصاب اصلاح و صلاح باشد. ما خداي متعال را شكرگزاريم كه منت گذاشته و بحمداللَّه چهره يي موجه، شايسته و صالح از همه جهت را براي اين كار برگزيده است. حقيقتاً جناب آقاي يزدي(ادام اللَّه بقائه)، براي قوّه ي قضاييه نعمتي هستند. همه ي چيزهايي كه انسان فكر مي كند براي يك مدير، در اين دستگاه عظيم لازم است، وقتي ملاحظه مي كند، مي بيند كه در ايشان هست؛ يعني همان دين و تقوا، علم و معرفت، دلسوزي و خلوص و پيگيري مسؤوليت و وظيفه. اينها، آن اركان اصلي است. همه ي آن لوازم و شرايط يك مديريت خوب، با بودن اينها حاصل خواهد شد. با نبودن اينها، اگر مدير هم خوب

باشد، ضايع خواهد شد. دستگاه اميرالمؤمنين(ع) را الگو قرار دهيد حقيقتش، ما به اين حد قوّه ي قضاييه، راضي نيستيم. قدر شما آقايان را مي دانيم و پيشرفت قوّه ي قضاييه را هم مثل همه ي اولي الابصار مشاهده مي كنيم. تحرك و تلاش قوّه ي قضاييه، بحمداللَّه خوب و محسوس است؛ اما شما الگو را دستگاه اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) قرار بدهيد. خودمان را با او بسنجيم، نگوييم هم نمي شود. بله، آن طور نخواهد شد؛ ليكن نزديك و شبيه به او، ممكن است. ما در كشوري زندگي مي كنيم كه ساليان متمادي، وضع قضايي نابساماني داشته است. لذا ما اوّليات انساني را در امر قضا، بتدريج فراموش كرده بوديم. البته بعد از انقلاب، شهيد مظلوم آيةاللَّه بهشتي(رضوان اللَّه تعالي عليه) و بقيه ي آقايان عزيز و محترمي كه در كار قضايي، با ايشان همكاري داشتند، خيلي زحمت كشيدند و چه قدر بجاست كه به مناسبت اين ايام، ياد آن شهيد بزرگوار را كه با ابتكار و همت و مديريت قوي خود، خيلي كارها را شروع كرد و راه انداخت، گرامي بداريم. بقيه ي آقاياني هم كه با ايشان بودند، ما از نزديك شاهد بوديم كه خيلي كار و تلاش كردند؛ ليكن جبران آن گذشته ي طولانيِ خراب، حقيقتاً دشوار است. هر مظلومي بايد احساس كند كه پناهگاهي وجود دارد در جامعه ي ايراني، به ذهن همه ي آحاد اين مردم، خيلي آسان و آشناست كه حق يك نفر را بخورند، چند سال هم دوندگي كند، به جايي هم نرسد. كدامِ شما و كداميك از آحاد اين ملت، چنين صورت مسأله يي را نشنيده، يا مكرر نشنيده است؟ اين، بايد نباشد. در جامعه ي اسلامي، بايد هر مظلومي احساس بكند كه پناهگاهي در آن جا هست؛ مثل كسي كه

مثلاً در طوفان و كولاك خيلي سختي، يا در جاده ي خطرناكي در شب حركت مي كند، پناهگاهي هم در نقطه يي قرار دارد، خودش را سينه خيز هم كه شده، به آن جا خواهد رساند و مطمئن است آن جا كه رسيد، ديگر خيالش بايستي آسوده باشد. آن پناهگاه، قوّه ي قضاييه است. فرق هم نمي كند؛ همه ي قشرها بايد اين احساس را داشته باشند. اين غلط است كه ما بگوييم فلان كسان، نزديك دادگستري نيايند كه نمي رسيم. نه، به همه مي رسيم. البته در كشور ما، مثل خيلي جاهاي ديگر، قشر محروم و فقير و پابرهنگان و روستاييان و طبقات مستضعف، بيشتر مظلوم واقع شدند. در حق آنها، احتمال مظلوميت قويتر است، تا فلان آدم پولدارِ چيزدارِ زميندارِ وسيع الامكان. به درد و تظلم همه بايد رسيد؛ اما به آن كس كه در او، احتمال مظلوميت بيشتر است - قشرهاي مظلوم و پايين جامعه - دلسوزانه تر بايد رسيد. بخصوص در كشور ما، اين جواناني كه امتحان سختي را در جبهه و دوران جنگ دادند؛ همين بسيج و سپاه و آحاد نيروهاي رزمنده و اينهايي كه در ميدان جنگ در مقابل دشمن، مثل شير مي غريدند، گاهي در يك قضيه ي كوچك شخصي، به خاطر بلد نبودن قانون يا بلندنظري طبيعي يك مؤمن يا يك انقلابي، سرشان كلاه مي رود و خسارت مي بينند. شما بايستي مو را از ماست بكشيد. نبايد بگذاريد به هيچ كس، مخصوصاً به طبقات مظلوم و روستاييان و جوانان فداكار و بسيجيان و رزمندگان، ظلم بشود. در دستگاه قضايي، روحانيون بايد از خيلي از خوشيهاي دنيا صرف نظر كنند دستگاه قضايي، دستگاهي است كه روحانيت در آن، بيش از همه جاي اين كشور، حضور

داشته و سرمايه گذاري كرده است. اگر خداي نكرده، خللي در اين دستگاه به وجود بيايد، ضايعه اش فقط به خود دستگاه نمي رسد؛ بلكه به روحانيت هم مي رسد. لذا در اين جا، بايد خيلي همت و بلندنظري بخرج داد. واقعاً آقاياني كه در اين دستگاه هستند، از قضات و دادستانها و مأموران گوناگون، بايد براي خاطر خدا و حفظ حيثيت انقلاب - كه اين دستگاه قضاييش است - و حفظ حيثيت روحانيت - كه بدنه ي دستگاه قضايي را تقريباً پُركرده است - دندان خيلي از خوشيهاي دنيا را بكَنند. الان در جمع شما هم مشخص است كه روحانيون و معممان، بيش از غير معممان هستند. در همه جاي كشور هم، همين طور است؛ يعني روحانيون در دستگاه قضا، زياد حضور دارند. خيلي از چيزهايي كه يك انسان معمولي به دنبال آن است، بعضيش حلال و طيّب هم است؛ اما براي آدم عادي، نه براي كسي كه مسؤوليت دارد، مخصوصاً مسؤوليت قضا كه ممكن است تبعات و سمعه ي بدي داشته باشد. از اينها بايد صرف نظر كرد. بايد آقايان صرف نظر كنند. شوخي نيست؛ مسأله، مسأله ي ايجاد يك راه جديد در زندگي بشر است. اين انقلاب، چنين است. مي بينيد كه در دنيا چه خبر است. اين انقلاب، يك راه تازه در زندگي انسان باز كرده است. بايد بتواند تيزي و برندگي خودش را حفظ كند، تا اين راه همچنان گشاده و باز بماند، تا ملتها اميد پيدا كنند، تا دشمنان نتوانند مستمسكي براي كوبيدن اين انقلاب پيدا نمايند، اصلاً تا انقلاب از درون فرو نريزد. بايد عناصر اصلي انقلاب، و بيش از همه دستگاه قضايي، اين جهات را ملاحظه بكنند. وابستگي به يك

جريان سياسي، دون شأن قوّه ي قضاييه حق همه ي مردم اين است كه در جريانهاي سياسي وارد بشوند، اظهار نظر كنند و جزو گروههاي سياسي باشند. در دستگاه قضايي، اين، حالت خاصي دارد. داشتن عقيده ي سياسي، يك چيز قهري و طبيعي است. شايد مقدار كمي از آن هم، به مقتضاي گرايش سياسي در برخوردها، اجتناب ناپذير باشد؛ اما مسؤولان دستگاه قضا و كساني كه سرنوشت قضاياي مشكل مردم در دست آنهاست، بايد از تضلّع در امور سياسي و از دخالت دادن گرايش سياسي در آن كار مهمي كه بر دوششان است - يعني قضا - بشدت پرهيز كنند. چيز خيلي مهمي است. فرق هم نمي كند كه گرايش سياسي، به كدام سمت و چگونه باشد. علي ايّ حال، وابسته شدن، متضلّع شدن به يك جريان سياسي، به طوري كه در عمل مشهود و محسوس باشد و در برخوردهاي گوناگون، خودش را نشان بدهد، دون شأن قوّه ي قضايي است و مناسب نيست؛ اگرچه براي مردم عادي و شايد براي خيلي از مأموران دستگاه غيرقضايي، اين طور نيست. سرعت و اتقان، دو عنصر مهم در دستگاه قضايي دو چيز، در دستگاه قضايي اهميت دارد و براي يك قاضي هم مي تواند حقيقتاً هدف كارش باشد: يكي سرعت، و ديگري اتقان است. اگر كار سريع انجام نگيرد، همان عيب بزرگي مي شود كه سابقاً در دستگاههاي قضايي دوران طاغوت بود و آثار و نشانه هايش هم در بعضي گوشه وكنارهاي بعد از انقلاب، هنوز وجود داشت. فلان دستگاه، در فلان بخش از بخشهاي قضايي، چند هزار پرونده در قفسه هاي متراكم و كهنه داشت. واقعاً چيز خيلي بدي است. از اين مسأله، بايد پرهيز بشود. هر كاري كه سرعت را

تأمين و تضمين مي كند، مطلوب است. مردم اگر ببينند رسيدگي سريع انجام گرفت، احساس آرامش و تشفي خاطر مي كنند كه عدالت اجرا مي شود. چرا تأخير حدود الهي، شرعاً حرام و ممنوع است و هيچ كس حق ندارد حد الهي را از زمان خودش تأخير كند و حكم كه شد، بايد حد اجرا بشود؟ براي خاطر اين كه با تأخير، آن اثري كه بر اجراي حد مترتب است، تقريباً از بين مي رود، يا خيلي كم مي شود. حالا يك نفر مي آيد شكايتي بكند، اين پرونده را شش ماه، يك سال، دو سال، ده سال نگهدارند؛ بخصوص در بعضي از قضايايي كه كساني هم به خاطر اين، در زندانند و از تصرف در اموالشان، محروم و ممنوعند. با اين تأخير، همين طور همه چيز، بين زمين و آسمان معلق است، تا يك وقت اين پرونده در بيايد. اين، چيز خيلي بدي است. دومي، اتقان است. اگر ما بسرعت پرونده ها را ببينيم و تمام كنيم، ببنديم و كنار بگذاريم؛ اما غير متقن، خيلي خوب است؟ رسيدگي يي كه با توجه به جوانب قضيه و شواهد و دلايل، متقن نباشد، مي خواهد سريع و يا بطي ء باشد - حالا فرض كرديم بطي ء - چه سودي دارد؟ اين طور رسيدگي، اصلاً نشود، بهتر از اين است كه بشود. وقتي بنا شد خطا و اشتباه و خلاف واقع در آن وجود داشته باشد، در اين صورت، سرعت چه حُسني محسوب مي شود؟ پس اين دو مورد - اتقان و سرعت - بايد با هم رعايت بشود. مسأله ي اول، كار است، نه شغل اگر در جايي احساس كرديد كه مسؤوليت شما موجب اين است كه كارها راكد بشود، حتماً مسؤوليت

را واگذار كنيد. بعضي از برادران، اين طور هستند كه بايد ان شاءاللَّه مسؤولان محترم قوّه ي قضاييه، يك فكر درست و حسابي برايشان بكنند. آقايي است كه اشتغالات خيلي زيادي دارد. حالا در اين جا هم مثلاً دادگاهي، محكمه يي و يا دادسرايي به او سپرده شده است. اين، به كارها نمي رسد و همين طور در آن جا مانده است. اين شغل را به يك نفر ديگر واگذار كنند كه بيايد، سريع اين كار را انجام بدهد. يعني اين طور نباشد كه براي ما، شغل مسأله ي اول باشد. مسأله ي اول، كار است. غرض، اين قضاوت، خيلي مهم است. حالا من نمي خواهم آن روايات و آياتي را بخوانم كه خود شماها مي دانيد و بعضي هم به خاطر همان روايات و آيات، نزديك دستگاه قضايي نمي شوند. بعضيها نگويند، حالا كه اين قدر سخت است، پس خداحافظ شما ! نه، كارِ با فضيلت، يعني اين. اين انقلاب، در گرو كار شماست. من عرض بكنم، در كنار اين برنامه ي پنجساله ي رئيس جمهور محترم و تلاشهايي كه اين دولت انجام مي دهد - كه آن طور كه من ارزيابي مي كنم، واقعاً تلاشهاي فوق العاده يي است و اين سياستهايي كه اينها دارند، ان شاءاللَّه سياستهاي مفلح و مصيب و خوب و لازمي براي اين مملكت است - اگر يك دستگاه قضاييِ خوب و يك تلاش قضاييِ موفق نباشد، مطمئن باشيد كه اين، به نفع كشور و انقلاب نخواهد بود. شرط اصلي، اين جاست. آنها همه شكل است، اين روح است؛ چون عدالت، با دستگاه قضايي تأمين خواهد شد و مجري عدالت، دستگاه قضايي است. بزرگان و فضلاي توانمند، به كار مهم قضا بشتابند البته بايد بزرگان و فضلا و كساني كه در خود، توانايي اين

كار را مي بينند، به اين كار مهم بشتابند. اگر امروز هم علما و روحانيون بزرگوار و فضلاي ما، به سمت دستگاه قضايي نيايند و اين كار عظيم و اين بار سنگين را بر دوش نگيرند، كي اين كار خواهد شد؟ امروز، روزي است كه مؤمنان و صلحا، هرچه سرمايه دارند، بايد در خدمت اين انقلاب و به پاي اين نهال بريزند و اين نهال را رشد بدهند. براي اسلام و قرآن، همين نهال مقدس است كه سودمند خواهد بود. ماوراي اين، هيچ چيز نيست. همين است كه ما را به حكومت عدل الهي خواهد رساند و جامعه ي مطلوب و مورد آرزو را در اختيار مسلمانان قرار خواهد داد. هرچه هست، ما در پاي اين بريزيم. همه سربازيم و همه موظفيم. همه ي ما وظيفه داريم كه هر كاري برعهده مان است، انجام بدهيم. البته من پيشرفتهايي را كه انجام گرفته و حقاً و انصافاً خيلي با ارزش است، مشاهده مي كنم. اين سرعتي كه در بعضي از شهرهاي مختلف نشان داده شد، مردم را خوشحال و اميدوار كرد. مردم فهميدند كه دستگاه قضايي، براي احقاق حق عازم و مصمم است. اين، خيلي با ارزش است. بايد مثل همان اولياي الهي، در برخورد با حق و باطل، آن جايي كه حق است، با همه ي وجود، از آن دفاع كرد و آن جايي كه باطل است، با همه ي وجود، با آن مقابله نمود. براي احقاق حق و ابطال باطل، هيچ بهانه و هيچ شرطي وجود ندارد. بايستي انسان، احقاق حق و ابطال باطل را ان شاءاللَّه در حد منتهاي توان و قدرتش، انجام بدهد. دعا مي كنيم كه خداي متعال، به آقايان محترم توفيق كامل

عنايت كند. ان شاءاللَّه اين بار سنگين را كه بر دوش گرفته ايد، برداريد و اين حركت مباركي كه آغاز شده، ان شاءاللَّه روزبه روز بهتر، بيشتر، قويتر و شاملتر، گوشه و كنار جامعه ي ما را بپوشاند و بگيرد و آن احكام عادلانه يي كه شما در باب قضا خواهيد داد، ان شاءاللَّه موجب جلب رحمت و تفضل الهي بشود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با خانواده هاى شهداى هفتم تير و مكه ى مكرمه، اقشار مختلف مردم همدان، گناباد، راميان

سخنراني در ديدار با خانواده هاي شهداي هفتم تير و مكه ي مكرمه، اقشار مختلف مردم همدان، گناباد، راميان و شرق تهران، مسؤولان و كاركنان قوّه ي قضاييه و سازمان تبليغات اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم انّاللَّه و انّااليه راجعون روزهاي مصيبتهاي بزرگ براي ملت ايران اين روزها براي ملت ايران، روزهاي مصيبتهاي بزرگ است. چه مصيبتهايي كه در سالهاي گذشته، بر اين ملت شجاع و ايثارگر و مظلوم واقع شد، مانند مصيبت فقدان شهداي عالي قدر هفتم تير؛ آن عزيزاني كه هركدام در انقلاب، شخصيت ممتازي بودند و شخصيتي مثل شهيد مظلوم، مرحوم آيةاللَّه بهشتي (رضوان اللَّه تعالي عليه) در ميان آنها بود كه حقاً سيّد شهداي انقلاب اسلامي است و چشم و چراغ اين انقلاب و اين ملت بود، و چه شهداي مظلوم و كبوتران خونين بال حريم امن الهي در مكه كه باز اين روزها، يادآور مظلوميت و مصيبت آنهاست. اينها يادهاي گذشته است كه البته فراموش نشدني است. اين روزها هم مصيبت بزرگ زلزله - اين امتحان دشوار الهي - براي ملت ايران پيش آمد كه حقيقتاً داغ كودكان و زنان و مردان و نفوس طيبه يي كه در اين حادثه از بين رفتند، خانمانهايي كه ويران شد و آرزوهايي كه بر باد رفت، از ياد اين ملت زدوده نخواهد شد. مصيبت

زلزله، حقيقتاً مصيبت بزرگي است. در يك لحظه، دهها هزار انسان كشته شدند و دهها هزار خانواده داغدار گرديدند و انسانهاي بي شماري، بي خانمان شدند. چه قدر افرادي بودند كه در اين مصيبت، از خانواده ي خود، برادراني، خواهراني، پدر و مادري، فرزنداني و عزيزاني را از دست دادند. اينها مصيبتهاي الهي است. اينها حوادث تلخ زندگي است. اينها، حوادثي است كه عواطف انساني را متأثر مي كند، دلها را مي سوزاند، براي انسانها غم به وجود مي آورد و احساسات را جريحه دار مي كند. انسانها از لحاظ فهم حوادث متفاوتند تقريباً همه ي انسانها، در اين جهت مثل هم هستند كه اين طور حوادث، دلها و عواطف آنها را جريحه دار مي كند و تحت تأثير قرار مي دهد؛ اما انسانها از لحاظ فهم اين حوادث، با هم متفاوتند. زلزله را همه مي بينند، تلخي آن را حس مي كنند، مصيبت را با وجود خودشان لمس مي نمايند؛ اما خيليها حادثه را درست نمي فهمند، درس نمي گيرند، از حادثه منتفع نمي شوند و استفاده نمي كنند؛ ولي بعضيها از حادثه استفاده مي كنند و از آن درس مي گيرند. تلخي، براي آنها هم هست؛ اما اين تلخي، با آن تلخي متفاوت است. اين طور حوادث، براي بعضي زهر و سم است؛ ولي براي بعضي داروي تلخ است. در هر دو مورد، تلخي هست؛ اما بعضيها حادثه را طوري مي فهمند و به گونه يي با آن برخورد مي كنند كه براي آنها سم قاتل مي شود. بعضيها هم اين حادثه را طوري مي فهمند و طوري با آن برخورد مي كنند كه براي آنها دواي درمانبخش مي شود؛ اگرچه باز هم تلخ است. اسلام به ما تعليم مي دهد كه اين حوادث چيست. يا بهتر بگوييم، اسلام به ما تعليم مي دهد كه با حوادثي

از اين قبيل، چگونه بايد رفتار كرد و چه طور بايد با آنها روبه رو شد. فرق نمي كند، هم حوادث تلخ طبيعي - مثل زلزله، سيل و از اين قبيل - و هم حوادث تلخي كه به وسيله ي انسانها به وجود مي آيد - مثل جنگها، قتل عام ها، كشتارها - حوادث است. اسلام، همه ي اين حوادث را با يك ديد نگاه مي كند. «و ما ارسلنا في قرية من نبيّ الّا اخذنا اهلها بالباساء والضّرّاء»(1): ما همه ي كساني را كه به رسالت الهي مخاطب شدند و بار مسؤوليت بر دوششان قرار گرفت، با اين گونه حوادث مواجه مي كنيم. هم با حوادثي از قبيل جنگ - حوادثي كه به دست انسانها به وجود مي آيد - و هم با حوادث طبيعي، مثل گرسنگيها، مرگ و ميرها و از اين قبيل مواجه مي كنيم. چرا؟ «لعلّهم يضّرّعون»(2). اين حوادث، بايد انسان را به خدا نزديك و آشنا كند و دل او را به خدا متوجه نمايد. در آيه ي سوره ي انعام هم همين طور خداوند متعال خطاب به نبي اكرم مي فرمايد كه قبل از تو، همه ي اين امتها و جمعيتهايي كه دين بر آنها نازل شد و مسؤوليت بر دوش آنها قرار گرفت، با اين گونه حوادث مواجه شدند. امتحان، عبور از يك مرحله و مواجه شدن با يك بار سنگين اين حوادث، امتحان و ابتلاست. امتحان، بدين معنا نيست كه يك آزمايش است تا خدا ما را بشناسد؛ يا يك آزمايش است كه ما خودمان، خودمان را بشناسيم - هيچ كدام از اينها نيست - بلكه امتحان، عبور از يك مرحله و مواجه شدن با يك بار سنگين است. امتحان، يك گردنه در يك مسير است. يا شما از اين گردنه

عبور خواهيد كرد، يا پشت گردنه خواهيد ماند؛ از اين دو حال، خارج نيست. مصايب دنيا، در حكم بارهاي سنگيني است كه بر دوش شما قرار مي گيرد. يا اين بار را بلند خواهيد كرد - اين بار، كمر شما را نخواهد شكست - يا زير اين بار، درمي مانيد و عاجز مي شويد. از اين دو حال، خارج نيست. خداي متعال، امتحانها را بر سر راه افراد و ملتها قرار مي دهد، تا اين ملتها اين بارها را بردارند، از اين گردنه ها عبور كنند و به اين وسيله، به مقامات عالي برسند و در جايگاه شايسته و مناسب خود قرار بگيرند. به حوادث، با اين ديد نگاه كنيد. وقتي حادثه ي زلزله براي كشور و ملتي پيش مي آيد، اين ملت با اين حادثه چگونه برخورد خواهد كرد؟ يا همه ي آحاد ملت، از اين گردنه ي سخت عبور مي كنند و اين داروي تلخ را مي نوشند، يا پشت اين گردنه مي مانند. اين، سرنوشت ساز است. اگر از اين گردنه، بسلامتي عبور كرديد، برنده هستيد و به سرمنزل خواهيد رسيد. اگر شما كه مصيبت زده ي حادثه هستيد، توانستيد صبر كنيد؛ دل را به خدا متوجه نماييد؛ از خدا پاداش بخواهيد؛ با ذكر و ياد الهي، مصيبت را بر جان و قلب خود گوارا كنيد؛ شما كه خانه و كاشانه تان، در اين حادثه ويران شده است، اگر توانستيد همت كنيد، تا با عزت و كرامت، اين خانه را دوباره بسازيد؛ زندگي را به راه بيندازيد؛ از اين حادثه، درس عبرت بگيريد؛ به قدر لازم، محكم كاري بكنيد؛ از اين گردنه، بسلامت عبور كرده ايد. اگر شما ملت - كه اين حادثه در ميانتان اتفاق افتاده است - توانستيد

تعاون و همكاري كنيد، مهرباني و دلسوزي كنيد، از مال و نيروي بازويتان استفاده كنيد، با نظم و انضباط و سرعت و چابكي و فداكاري، به ياري همنوعانتان بشتابيد و مصيبت را بر مصيبت زدگان هموار كنيد، از اين گردنه بسلامتي عبور كرده ايد. اگر اين حادثه موجب بشود كه از آن درس بگيريم، خودمان را مجهز كنيم، روشهاي مقابله ي با حوادث طبيعي را ياد بگيريم و به كار ببنديم؛ از اين گردنه بسلامتي عبور كرده ايم، از آن درس گرفته ايم و سود برده ايم. اما اگر خداي نكرده، حادثه يي مثل زلزله، موجب بشود كه ما مأيوس بشويم، از كار وامانده بشويم، به ياري همنوعانمان نرويم، از حادثه درس نگيريم، چشم به كمك ديگران بدوزيم، بنشينيم تا ديگران براي ما كار بكنند - چه ديگراني از ميهن خودمان، چه ديگراني از ساير نقاط عالم - اگر اين حادثه، به ما و به مصيبت زده، تنبلي و بددلي و عدم تحرك لازم ببخشد، از اين حادثه ضرر كرده ايم و اين حادثه به ضرر ما تمام شده است. بعضي از ملتها، از حوادث تلخ، نردباني براي صعود و عروج مي سازند. بعضي از ملتها، در حوادث شيرين هم، گاه لغزش پيدا مي كنند و سقوط مي كنند. اينها همه درس است. اين درسي است كه اسلام به ما مي دهد. ملت ما نشان داد كه در مقابل حادثه، ذليل نشده است حوادثي هم كه به وسيله ي انسانها تحميل مي شود، همين طور است. اگر ملت ما، در مقابل حادثه يي مثل حادثه ي هفتم تير، يا حادثه ي فاجعه آميز مكه، دل خود را از دست مي دادند، خود را مي باختند، مأيوس و پشيمان و مرعوب مي شدند، يقيناً باخته بودند و آن حادثه،

سم مهلك مي شد. اما وقتي ملتي، در مقابل حادثه ي هفتم تير، از خود جرأت و آگاهي و شجاعت نشان داد؛ زبان گوياي او، دشمن را رسوا كرد؛ بازوي تواناي او، دشمن را به زانو درآورد؛ استحكام پايه ي نظام را بيشتر كرد و انسجام در ميان ملت پيش آمد، اين ملت برنده است. و ملت ما، در همه ي اين حوادث نشان داده كه از آن نوعي است كه خدا اراده كرده و خواسته است. آفرين بر اين ملت! در آن حوادث تلخ - در حادثه ي جنگ، در حادثه ي هفتم تير، در حادثه مكه و جمعه ي خونين - و در حوادث گوناگون ديگر، ملت ما نشان داد كه در مقابل حادثه، ذليل نشده است؛ بلكه بر حادثه سوار شد، از حادثه به عنوان يك درس استفاده كرد، دشمنش را شناخت و فهميد كه استكبار جهاني و نفاق خبيث، تا كجا با اسلام و قرآن و حاكميت اسلامي، معارض و مخالف است. ملت ما، در حوادث گوناگونِ اين يازده سال، بدون استثنا ايستادگي و مردانگي كرد، آگاهي نشان داد و حادثه را به سود خود تغيير داد. اين حادثه ي زلزله هم، همين طور است. الان مردم ما نشان مي دهند و ثابت مي كنند كه اين حادثه، نمي تواند آنها را خاضع و ذليل كند؛ آنها حادثه را ذليل كرده اند. درست است كه در اين حادثه، داغهاي زيادي بر دل ما نشست؛ درست است كه عزيزاني از دست رفتند و خانواده هاي بي شماري داغدار شدند؛ اما حركت ملت ايران، حضور قوي و قاطع نيروهاي ملت در صفوف همكاري و كمك به مصيبت زدگان، براي ملتهاي ديگر يك درس است و نشان دهنده ي عظمت

ملت ما مي باشد. همان نيروهايي كه در ميدان جنگ بسيج مي شدند - همان خانواده ها، همان جوانان، همان مردان و زنان - امروز هم بسيج شده اند. امروز هم در اين سطح وسيع زلزله و منطقه ي آسيب ديده، اينها هستند كه به ياري همنوعانشان شتافته اند. من از يكايك آحاد ملتمان تشكر مي كنم. از يكايك كساني كه در اين حادثه، به ياري مصيبت زدگان شتافتند، عميقاً و صميمانه سپاسگزاري مي كنم. دشمنان در دل، به عظمت شما اعتراف دارند البته اين حادثه، آن قدر بزرگ بود كه دنيا را به خود متوجه كرد. امروز، موج عظيمي از عواطف انساني در سراسر دنيا، در ميان آحاد مردم، انجمنهاي انساني و سازمانهاي مردمي، به وجود آمده است. مردم كشورهاي مسلمان در آسيا و ساير نقاط، به صورت خودجوش احساس مسؤوليت كردند، تا در اين حادثه، به ياري برادران مسلمان عزيزشان بشتابند. دولتهاي بسياري - چه اروپايي و چه آسيايي - در اين حادثه به كمك ملت ايران شتافتند و احساس عظمتي را كه از ملت ايران، در دلهاي مردم و دولتها و دولتمردان وجود دارد، مجسم كردند. شما ملت ايران در اين يازده سال، از خودتان احترام زيادي در دلهاي همه ي مردم دنيا به وجود آورديد. ملتي با اين عظمت، با اين شجاعت و با اين استقلال زندگي بكند، شوخي نيست. واللَّه كه دشمنان شما هم در دل، به عظمت شما اعتراف دارند. وقتي اين ملت بزرگ و شجاع و قهرمان، با حادثه ي تلخ بزرگي، اين طور روبه رو مي شود، دنيا تكان مي خورد و دولتها و ملتها، در صحنه ي مددكاري حاضر مي شوند، كه ما از همه ي آنها تشكر مي كنيم. البته كمكهايي كه از اطراف دنيا به ملت ايران

مي شود، در مقابل آن چيزي كه خود ملت و دولت ما انجام داده اند و خواهند داد، جزء كوچكي است. خود شما هستيد كه بايد اين ويراني را به آباداني تبديل كنيد. خود شما هستيد كه بايد زندگي را بار ديگر به شكل پُرتپش تري، در اين مناطق به وجود بياوريد و به زخمهاي مصيبت ديدگان، مرهم بگذاريد. كمكهاي انساني ديگران هم، در حقيقت حركت رمزي و يك اظهار ارادت به ملت ايران است. اميدواريم كه خداوند متعال، اين ملت بزرگ را در مقابل اين حوادث، آبديده تر از گذشته بكند. شما ملت عزيز، در حوادث يازده ساله، حقيقتاً آبديده شديد. لذا در همين حادثه، چگونگي حضور نيروهاي ما، اين سازماندهي منظم، اين حركت سريع، اين امداد و تعاون - كه باز هم بايد ادامه پيدا بكند - براي بينندگان خارجي، اعجاب آور است. كمك به مناطق زلزله زده، نبايد قطع بشود. البته نوع كمك، متفاوت است. در روزهاي اول، نجات جانها، پُركردن شكمها و رفع حوايج ضروري مطرح است. هرچه مي گذرد، حوايج و نيازهاي آن مردم، شكلهاي ديگر و متنوعتر و انسانيتر و پيچيده تري مي گيرد و دولت و ملت بايد به اين كمكها ادامه بدهند. من از دولت محترم جمهوري اسلامي، به خاطر سرعت عملش در اين حادثه، از هلال احمر جمهوري اسلامي، از نيروهاي مسلح، از دستگاههاي مختلف - كه خوب حركت كردند و به وقت، خودشان را خوب رساندند - و از آحاد مردم بايد صميمانه تشكر كنم. حقيقتاً آنچه كه امروز مشاهده مي شود، يادآور حضور عظيم و بسيج عمومي مردم در روزهاي جنگ تحميلي است. پرچمي كه شما به اهتزاز درآورديد، دنيا را بيدار كرده است اين

انقلاب، چون با نام خداست، هميشه با شيطانها مواجه است. چون معتقد به طرفداري از مستضعفان و مظلومان است، هميشه با قلدران و زورگويان و مستكبران، دست به گريبان است. چون براي ارزشهاي انساني حركت مي كنيد، هميشه كساني كه با ارزشهاي انساني مخالفند، از شما ناراضيند. بايد شما آبديده باشيد. بايد شما روحاً و قلباً مجهز باشيد. اين ملت، پرچم عظيمي را در دست دارد. اين پرچمي كه شما به اهتزاز درآورديد، دنيا را بيدار كرده است. ببينيد امروز در فلسطين، چه خبر است. ببينيد در شمال آفريقا، چه خبر است. ببينيد چگونه اسلام در جوامع اسلامي، حق خود را باز مي يابد و به دست مي آورد. اين كارها را شما كرديد. در مقابل فرهنگ كفر و استكبار، مسلمين را ضعيف بار آورده بودند كه احساس ضعف مي كردند. در جاهايي كه امروز ميليونها مسلمان توانسته اند سهم و حقي در حكومتها به دست بياورند، تا قبل از انقلاب اسلامي، كسي جرأت نمي كرد دم از اسلام بزند. در اين كشورهاي اسلامي كه امروز ائمه ي جمعه و جماعاتشان، تشكيلات به وجود مي آورند و مسجدها رونق پيدا مي كنند و كانون تحرك مي شوند، تا ديروز مسجدها متعلق به يك مشت پيرمرد از كار افتاده بود. امروز آن مسجدها، جاي جوانان و كانون جنبشهاست. اين را شما كرديد. اين را حركت شما و قائد عظيم الشأنتان - آن مرد الهي - بود كه انجام داد. براي همين است كه دشمنان اسلام، از شما عصبانيند. «ولن ترضي عنك اليهود و لاالنّصاري حتّي تتّبع ملّتهم»(3). تا از اسلام دست برنداريد، دشمنان اسلام با شما مخالفند. منتها نكته يي كه در اين جاست، اين است كه دشمن مي خواهد بگويد اگر

من با كسي مخالف بودم، او بايد از بين برود! اين را به ملتهاي ضعيف باورانده بودند. حالا عكسش ثابت مي شود و معلوم مي گردد كه هر كس با اسلام مخالف است، بايد برود. اسلام جاي خود را در عالم باز كرده است و بازتر هم خواهد كرد. قبل از انقلابِ شما، در بعضي از كشورهايي كه امروز مردم آن، پرچم اسلام را بلند كرده اند، در ملأ عام كسي جرأت نمي كرد بگويد من مسلمانم، يا اعمال مسلماني را بجا بياورد و نماز بخواند؛ اما امروز صداي تكبيرشان، فضاي آن كشورها را انباشته است. اسلام از نو بيدار شده و در وسط صحنه بپاخاسته است استكبار، چه بخواهد و چه نخواهد؛ امريكا، چه بخواهد و چه نخواهد؛ صهيونيسم، چه بخواهد و چه نخواهد، اسلام از نو بيدار شده و اين قهرمان عظيم قرنها، دوباره در وسط صحنه بپاخاسته است. هيچ كاري هم از دست دشمنان اسلام ساخته نيست. اكثرِ كاري كه مي توانند بكنند، اين است كه از حقد و بغضشان، مسلمانان را در حريم امن الهي، به خاك و خون بكشند. بيشتر از اين، چه كار مي توانند بكنند؟ حداكثر كاري كه مي توانند بكنند، اين است كه ملتي را كه امروز عاشقترين ملتهاي مسلمان به ياد و نام خداست، از زيارت خانه ي خدا مصدود و ممنوع كنند؛ كمااين كه كردند. بله، دلهاي ما به خاطر محروميت از زيارت خانه ي خدا، پُر است. قلبهاي ما شكسته و بغض، گلوي ما را گرفته است. اما همين عمل دشمنان اسلام و ايادي و مزدورانشان، باز به عظمت اسلام خواهد انجاميد و مظلوميت ملت ايران، آشكارتر خواهد شد و همين مظلوميت است كه

حقانيت ما را ثابت مي كند. جاي ايرانيان، در خانه ي خدا و در ايام حج خالي است؛ اما ياد آنها در مناسك حج، غايب نيست. آنهايي كه چند سال قبل، شعار «اللَّه اكبر» و برائت از مشركان و وحدت امت اسلامي را از شما ياد گرفتند، امروز همان شعارها را تكرار مي كنند. اين، نقش ملت ايران است. اين ملت بايد روزبه روز، خودش و روحيه و قلب و اراده اش را قويتر بكند. اين حوادث زلزله و امثال آن، مي تواند وسيله ي تقويت اراده ي شما ملت بزرگ باشد. من يك بار ديگر، به مصيبت ديدگان اين حادثه ي عظيم زلزله، تسليت عرض مي كنم و از آنها مي خواهم كه صبر كنند، به خدا توكل كنند و پاي خدا حساب نمايند. اگر صبر كردند، خدا به آنها پاداش و اجر بزرگ خواهد داد. شما مردم هم اين كمكها را به شكل اَتَم و اكمل ادامه بدهيد و دولت جمهوري اسلامي، همچنان كه بحمداللَّه تا امروز، در برنامه ريزي و امداد و سرعت عمل و سازماندهي، به شكل عالي عمل كرده است، بعد از اين هم ان شاءاللَّه به همين ترتيب عمل كند. مواظب باشيد، شيطانهايي در اين بين، در مناطق آسيب ديده وجود نداشته باشند كه به انحاي مختلف شيطنت كنند و در ميان مردم، با رهزني و دزدي و ايذا و شماتت و تضعيف روحيه و امثال اينها، انواع مختلف خباثتِ خودشان را نشان بدهند. قوّه ي محترم قضاييه آماده باشد، كساني را كه ممكن است در اين مناطق، از مصيبت ديگران، براي خود طرفي ببندند، مجازات و تأديب كند و نگذارد دست به چنين اقداماتي بزنند. من از همه ي شما برادران و خواهراني كه در اين جا تشريف داريد؛

بازماندگان شهداي عالي قدر هفتم تير، بازماندگان شهدا و اسرا و مفقودان و جانبازان شهرهاي مختلف، برادراني كه براي بزرگداشت ياد شهداي مكه و جمعه ي خونين گرد هم آمده ايد، برادران سازمان تبليغات، برادران مسجد ابي ذر، برادران عزيز قوّه ي قضاييه و بقيه ي جمعيتها و گروهها، تشكر مي كنم. اميدوارم كه خداي متعال، همه ي شما را مشمول رحمت و تفضل و توفيقات خود قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اعراف: 94 2) اعراف: 94 3) بقره: 120

سخنرانى در بازديد از مناطق زلزله زده ى شمال كشور و در جمع مردم شهر منجيل

سخنراني در بازديد از مناطق زلزله زده ي شمال كشور و در جمع مردم شهر منجيل بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ولنبلونّكم بشي ء من الخوف والجوع و نقص من الاموال والانفس والثّمرات و بشّرالصّابرين. الّذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انّا للَّه و انّا اليه راجعون(1) صبر در مقابل حوادث تلخ، اجر بزرگي دارد يك بار ديگر از اعماق دل، به شما برادران و خواهران عزيز، همچنين به همه ي مردم گيلان و زنجان، تسليت عرض مي كنم. حقيقتاً حادثه ي تلخ و پُرخسارتي بود؛ خيلي از عزيزان را از ما گرفت و خيلي از خاندانهاي اين مناطق را داغدار كرد. البته خداي متعال، براي كساني كه در مقابل همه ي حوادث تلخ زندگي صبر كنند، بي تابي نشان ندهند و ناشكري نكنند، اجر بزرگي را آماده كرده است؛ اين را مطمئن باشيد. مادران، پدران، برادران، خواهران و كساني كه عزيزاني را از دست داده اند، بدانند كه خداي متعال در مقابل اين مصيبت و اين سوز غم، براي آنها اجر بزرگي را در نظر گرفته است. البته شرطش همين است كه صبر كنيد و ناشكري نكنيد. بالاخره حادثه ي تلخ مرگ نزديكان، هميشه هست و براي همه وجود دارد. وقتي اين حوادث، متراكم

مي شود و با هم اتفاق مي افتد، تلختر مي شود. در اين صورت، اجرالهي و معنوي آن هم بيشتر است. در سازندگي همت كنيد و نقش اول را به عهده بگيريد اما آن مطلبي كه من به شما مردم عزيز منجيل و همچنين همه ي مردم گيلان و زنجان، شهري و روستايي، مي خواهم عرض بكنم، اين است كه اگر شما همت كنيد و با اين مجاهدتي كه امروز اعضاي دولت و مردم ايران، براي امداد به شما عزيزان شروع كرده اند، همكاري كنيد و غبار مصيبت را از خودتان بتكانيد و وارد ميدان بشويد و بر مصيبتها و دردها فايق بياييد، خداي متعال در مقابل اين بلا و مصيبت، نعمت و اجر دنيوي هم به شما خواهد داد. بايستي نه فقط خرابيها ترميم بشود، بلكه بايد گيلان، اين شهر منجيل، آن رودبار، آن روستاها و شهرها و بخشها، همه بهتر از اول ان شاءاللَّه ساخته بشود. استبعاد نكنيد، اين خواهد شد. امروز بحمداللَّه دستگاه دولت، خودش را خدمتگزار شما به حساب مي آورد و هست. واقعاً دولت و مسؤولان، افتخارشان اين است كه به شما عزيزان و برادران و خواهران خدمت كنند. امكانات را هم از هرجا كه كم بگذارند، مطمئناً براي مناطق زلزله زده، امكانات لازم را فراهم خواهند كرد. منتها شما، مخصوصاً مردان و جوانان، بلكه همه ي قشرها، بايد در اين سازندگي همت كنيد و نقش اول را به عهده بگيريد. شما بايد اولين بيل را براي سازندگي به دست بگيريد. همه ي مناطق زلزله زده و سيل زده يي كه من سالهاي قبل ديدم و به قصد امداد، به آن جا رفتم و امداد كردم و مثل همين قضاياي شما را در آن جا به چشم

خودم ديدم، اين طور بوده است كه هرجا مردم همت كردند و كمكها را جذب نمودند تا خودشان زندگيشان را بسازند، وضع مردم از اول هم بهتر شد. اما اگر خداي نكرده، مردم بنشينند كه ديگران بيايند كمك كنند و كارها را راه بيندازند - كه شماها اين طور نيستيد و من مي دانم كه مردم گيلان و زنجان، اهل كار و همت و تلاشند - بدانيد كه آن مردم، عقب خواهند ماند. براي آن طور مردمي، زلزله واقعاً بلاست. براي مردمي كه به حركت در بيايند و تلاش كنند و سينه سپر نمايند و با مصيبت و بلا دست و پنجه نرم كنند، اين بلا برمي گردد و نعمت مي شود. ان شاءاللَّه شما همين طور باشيد. مسأله ي مسكن، مهمتر از همه ي مسايل البته مسأله ي مسكن را همه گفته اند. آقايان مسؤولان محترم، رئيس جمهور محترم، آحاد مردم، همه روي مسأله ي مسكن تكيه مي كنند. واقعش هم اين است كه مسأله ي مسكن، از همه ي مسايل مهمتر است. البته فعلاً بايد به فكر مسكن موقت بود كه مردم بتوانند در زمستاني كه در پيش است، سرپناهي داشته باشند، تا ان شاءاللَّه با ترتيب و نظم درستي، مسكن دايمي بعداً فراهم بشود. من به شما عرض كنم كه برادران و خواهران! اين مسكن موقت را هم دولت بايد كمك كند، تا مردم خودشان بسازند. بايد مصالح و پول و امكانات و نقشه بدهند، تا شما بتوانيد در محلي كه بوده ايد، يك اتاق براي خودتان بسازيد. اين، با همت و مردانگي و قدرت و اتكا به نفس و عزت شما مناسبتر است. اين كار بايد ان شاءاللَّه انجام بگيرد. خداوند هم به شما صبر و قوّت خواهد داد. اين روزهاي

تلخ، خواهد گذشت. ان شاءاللَّه روزهاي شيرين و مطلوب كه دلهاي شما از شادي پُر بشود، به دنبال خواهد رسيد. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند هرچه زودتر، آن چنان روزها و وضعيتي را براي شما مردم عزيز داغديده و مصيبت ديده نزديك كند. خداوند ان شاءاللَّه به شماها صبر و قوّت بدهد. خداوند ان شاءاللَّه اميد را در دلهاي شما بيش از پيش بكند. خداوند ان شاءاللَّه آن قوّت را به شما عطا كند كه خودتان در صف مقدّم سازندگي قرار بگيريد. من خواستم عرضِ سلامي خدمت شما بكنم. از جناب حجةالاسلام والمسلمين آقاي احسانبخش و همچنين جناب آقاي تابش خواهش مي كنم كه سلام من را به همه ي مردم عزيز گيلان، مخصوصاً زلزله زدگان برسانند. همچنين حضرت آقاي موسوي، امام جمعه ي محترم زنجان، و جناب آقاي باريك بين، امام جمعه ي محترم قزوين، و استاندار محترم استان زنجان، سلام من را به مردم مصيبت ديده و داغديده ي زنجان هم برسانند. ما هم با شما همدرديم و من شما را دايماً دعا مي كنم و غير از دعا هم ان شاءاللَّه هر كاري بتوانيم، براي شما مي كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 160; 160;

-------------------------------------------------------------------------------- 160; 1) بقره: 155 و 156 160;

سخنرانى در جمع مردم روستاى نيارك، به هنگام بازديد از مناطق زلزله زده ى شمال كشور

سخنراني در جمع مردم روستاي نيارك، به هنگام بازديد از مناطق زلزله زده ي شمال كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم افراد بشر، با حوادث طبيعي امتحان مي شوند اين حادثه ي زلزله را كه امتحان الهي و حادثه ي مصيبت بار و تلخي بود و عزيزاني را از ما گرفت، به شما برادران و خواهران عزيز اهل نيارك و ديگر مناطق استان گيلان، تسليت عرض مي كنم. فقط چند جمله درباه ي اين زلزله عرض كنم؛ چون شما در آفتاب نشسته ايد و هوا گرم است و قصد

ما هم فقط سلام و احوالپرسي از شما برادران و خواهران بود و بس. آن چند جمله اين است كه خداي متعال، افراد بشر را با حوادث طبيعي امتحان مي كند. درحقيقت، همه ي اين حوادث طبيعي، امتحان خداست و مسلمان صحيح و سالم، آن كسي است كه وقتي حادثه به وجود آمد، با تلاش و نيرو و فعاليت، آن حادثه را جبران كند. هر كسي در حادثه ي زلزله زحمت بكشد و تلاش كند تا حادثه را جبران نمايد، او از عهده ي امتحان برآمده؛ و هر كسي كه در مقابل اين حوادث تلخ و خسارتبار، دست روي دست بگذارد و تلاش نكند، او در امتحان مردود شده است. بحمداللَّه ملت سخاوتمند و بزرگوار ما، در اين قضيه ي مهم، با زلزله زدگان همدردي كردند. خدا را شكر مي كنيم كه ملت ايران از اين امتحان سربلند بيرون آمد. ما بايد همت كنيم و كشور را به طور كامل بسازيم البته كارها تمام نشده است. وقايع بعد از زلزله، تازه شروع شده است. خانه سازي، جبران خسارات و ضايعات و تشكيل خانمانها، كارهايي است كه ان شاءاللَّه بايد انجام بگيرد. دولت هم با كمال احساس مسؤوليت مشغول است. مسؤولان دولتي، پيشاپيش حركت و تلاش مي كنند و دلسوزي خودشان را نسبت به اين ملت ثابت مي نماييد. چه نعمت بزرگي است كه مسؤولان نسبت به ملت، دلسوز و علاقه مندند. بحمداللَّه امروز اين گونه است. مردم هم از سرتاسر كشور تلاش كردند. شنيدم كه جمعي از مردم خيّر و علماي اصفهان به اين جا تشريف آورده اند و مشغول خدمت شده اند. شما هم كه در اين روستا هستيد، همكاري و تلاش كنيد، تا ان شاءاللَّه ضايعات جبران بشود. ما بايد

به اتكاي لطف الهي و حمايت خداوند، با كمك مردم ايران همت كنيم و اين كشور را به طور كامل بسازيم؛ نه آن طوري كه در طول سالهاي گذشته بوده است. اين، وظيفه ي همه است؛ هم وظيفه ي مردم، هم وظيفه ي مسؤولان. اين جاده هاي خراب را درست كنيم، اين ارتباطات ناقص را تأمين كنيم. اين مشكلاتي را كه در زندگي مردم هست، برطرف نماييم. شايد اين زلزله هم وسيله يي باشد، تا ان شاءاللَّه همتها و نيروها بسيج بشوند و اوضاع مردم حتّي بهتر از قبل از زلزله بشود. خداوند ان شاءاللَّه شماها را تأييد فرمايد، خير و بركت عطا كند و جبران خسارتهاي زلزله را در حق شما بنمايد. بحمداللَّه ضايعات انساني در اين جا كم بوده؛ اما در بعضي جاها خيلي زياد بوده است. اميدواريم كه خداوند درگذشتگان را با اوليا و صلحا محشور كند و بازماندگانشان را ان شاءاللَّه صبر و اجر عطا فرمايد و شماها را حفظ نمايد و مورد لطف و امداد خودش قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران، به مناسبت عيد سعيد غدير

سخنراني در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران، به مناسبت عيد سعيد غدير بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم عيد غدير، يكي از عظيمترين اعياد اسلامي متقابلاً اين عيد سعيد را به همه ي ملت عظيم الشأن ايران و به ساير مسلمين در سرتاسر عالم و به شما برادران و خواهران، صميمانه تبريك عرض مي كنم. امسال، به خاطر آغاز پانزدهمين قرن اعلام ولايت در غديرخم، خصوصيتي دارد. بزرگداشت عيد مبارك غدير در تمام سالهاي بعد از انقلاب، معناي روشنتر و مفهوم زيباتر و شيرينتري را براي ملت ما داشته است و دارد. عيد غدير، حقيقتاً يكي از عظيمترين اعياد اسلامي

است و بنا بر بعضي از روايات، بزرگتر از اعياد ديگر است و در اين باب كه فضيلت عيدغدير نسبت به ديگر اعياد، چه قدر افزونتر است، روايات معتبري هم داريم. علت اهميت عيدغدير، مسأله ي ولايت است. در اين ماه - ذي حجةالحرام - هم عيدغدير را داريم و هم روز مباهله را كه آن هم اشاره ي روشني به مسأله ي ولايت است. به خاطر اين دو خاطره - كه هر دو مربوط به ولايت است - بعضي از بزرگان، اين ماه را «شهرالولاية» و افضل ماهها دانسته اند. وقتي براي يك ملت، قضيه ي ولايت و حكومت حل شود، آن هم به شكلي كه در غديرخم حل شد، حقيقتاً آن روز براي آن ملت، عيد است. چون اگر ما بگوييم كه مهمترين و حساسترين مسأله ي هر ملتي، همين مسأله ي حكومت و ولايت و مديريت و حاكميتِ والاي بر آن جامعه است، اين تعيين كننده ترين مسأله براي آن ملت است. ملتها هركدام به نحوي، اين قضيه را حل كرده اند؛ ولي غالباً نارسا و ناتمام و حتّي زيانبخش. پس، اگر ملتي توانسته باشد اين مسأله ي اساسي را به نحوي حل كند كه در آن، همه چيز آن ملت - كرامت او، معنويت او، توجه او به خدا، حفظ سعادت دنيايي او و بقيه ي چيزهايي كه براي يك ملت مهم است - رعايت شده باشد، واقعاً آن روز و آن لحظه، براي آن ملت عيد است. در اسلام، اين قضيه اتفاق افتاد. روز عيد غدير، ولايت اسلامي - يعني رشحه و پرتوي از ولايت خدا در ميان مردم - تجسم پيدا كرد و اين چنين بود كه دين كامل شد. بدون تعيين و

تبيين اين مسأله، دين واقعاً ناقص مي ماند و به همين خاطر بود كه نعمت اسلام بر مردم تمام شد. مسأله ي ولايت در اسلام، اين طور مسأله يي است. سرپرستي جامعه، متعلق به خداي متعال ولايت، يعني حاكميت و سرپرستي در جامعه ي اسلامي، طبيعتاً چيزي جدا از ولايت و سرپرستي و حكومت در جوامع ديگر است. در اسلام، سرپرستي جامعه، متعلق به خداي متعال است. هيچ انساني اين حق را ندارد كه اداره ي امور انسانهاي ديگر را به عهده بگيرد. اين حق، مخصوص خداي متعال است كه خالق و منشئ و عالم به مصالح و مالك امور انسانها، بلكه مالك امور همه ي ذرات عالم وجود است. خود اين احساس در جامعه ي اسلامي، چيز كم نظيري است. هيچ قدرتي، هيچ شمشير برايي، هيچ ثروتي، حتّي هيچ قدرت علم و تدبيري، به كسي اين حق را نمي دهد كه مالك و تصميم گيرنده درباره ي سرنوشت انسانهاي ديگر باشد. اينها ارزش هستند. حق توليت امور و زمامداري مردم را به كسي اعطا نمي كند. اين حق، متعلق به خداست. خداي متعال، اين ولايت و حاكميت را از مجاري خاصي اعمال مي كند. يعني آن وقتي هم كه حاكم اسلامي و وليّ امور مسلمين، چه بر اساس تعيين شخص - آن چنان كه طبق عقيده ي ما، در مورد اميرالمؤمنين و ائمه(عليهم السّلام) تحقق پيدا كرد - و چه بر اساس معيارها و ضوابط انتخاب شد، وقتي اين اختيار به او داده مي شود كه امور مردم را اداره بكند، باز اين ولايت، ولايت خداست؛ اين حق، حق خداست و اين قدرت و سلطان الهي است كه بر مردم اعمال مي شود. آن انسان - هركه و هرچه باشد - منهاي ولايت الهي و

قدرت پروردگار، هيچ گونه حقي نسبت به انسانها و مردمِ ديگر ندارد. خود اين، يك نكته ي بسيار مهم و تعيين كننده در سرنوشت جامعه ي اسلامي است. عهده دار ولايت، بايد پرتويي از ولايت الهي را در جامعه تحقق ببخشد و اما آن كسي كه اين ولايت را ازطرف خداوند عهده دار مي شود، بايد نمونه ي ضعيف و پرتو و سايه يي از آن ولايت الهي را تحقق ببخشد و نشان بدهد، يا بگوييم در او باشد. خصوصيات ولايت الهي، قدرت و حكمت و عدالت و رحمت و امثال اينهاست. آن شخص يا آن دستگاهي كه اداره ي امور مردم را به عهده مي گيرد، بايد مظهر قدرت و عدالت و رحمت و حكمت الهي باشد. اين خصوصيت، فارق بين جامعه ي اسلامي و همه ي جوامع ديگري است كه به شكلهاي ديگر اداره مي شوند. جهالتها، شهوات نفساني، هوي و هوس و سلايق شخصيِ متكيِ به نفع و سود شخصي يا گروهي، اين حق را ندارند كه زندگي و مسير امور مردم را دستخوش خود قرار بدهند. لذا در جامعه و نظام اسلامي، عدالت و علم و دين و رحمت بايد حاكم باشد؛ خودخواهي نبايد حاكم بشود، هوي و هوس - از هر كس و در رفتار و گفتار هر شخص و شخصيتي - نبايد حكومت كند. سرّ عصمت امام در شكل غايي و اصلي و مطلوب در اسلام هم همين است كه هيچ گونه امكان تخطي و تخلفي وجود نداشته باشد. آن جايي هم كه عصمت وجود ندارد و ميسر نيست، دين و تقوا و عدالت بايد بر مردم حكومت كند كه نمونه يي از ولايت الهي محسوب مي شود. پس، روز عيد غدير، روز ولايت و روز تعيين كننده يي

در سرنوشت جامعه ي اسلامي است. مسأله ي ولايت و حكومت در اسلام، مسأله يي اساسي و مهم اهميتي كه به اين روز داده اند، چه خود نبيّ اكرم (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) كه بنا به وحي الهي، يك موقعيت استثنايي و روزگرم و جايگاه سختي را انتخاب كرد، تا اهميت قضيه را نشان بدهد، و چه روايات ما و ائمه ي اطهار(عليهم السّلام) كه به اين روز، اين قدر اهميت دادند، به خاطر اين است كه مسأله ي ولايت و حكومت در اسلام، مسأله ي اساسي و مهم است. اگر اسلام - كه دين خداست و مي خواهد زندگي مردم را بر اساس ارزشهاي الهي اداره بكند - در امر حكومت، دچار يك وضعيت دنيايي شد؛ دچار همان چيزي شد كه جوامع ديگر به آن مبتلا هستند، مصالحِ مترتب بر نظام اسلامي، بكلي از آن سلب خواهد شد. در دستگاه اداره كننده و مديريت و حاكميت، بايد يك نظام معنوي و الهي باشد. اين كه علماي اسلام و ملت انقلابي ما و دلسوزان جامعه، اين قدر روي مسأله ي ولايت فقيه عادل تكيه مي كنند و امام بزرگوار ما(رضوان اللَّه تعالي عليه)، آن را آن قدر مهم مي شمردند، به خاطر همين بود كه اگر اين مسأله ي معنوي را از جامعه ي اسلاميمان سلب بكنيم - همچنان كه آن كساني كه دلسپرده به روشهاي غربي بودند و ارزشهاي غربي براي آنها اصل بود، در باب حكومت در جامعه ي اسلامي، مي خواستند در سالهاي اول، به همان شيوه هاي غربي عمل بكنند - و اگر ما اين اشتباه را مي كرديم و بكنيم كه در مسأله ي حكومت و مديريت جامعه، ملاك و معيار اسلامي را فراموش بكنيم و به سمت همان فرمهاي رايج دنيايي برويم، معناي جامعه ي اسلامي ما از بين خواهد رفت. اين

نقطه، تعيين كننده است. شايد اين حديث را ماها بارها گفته ايم و شنيده ايم و نقل كرده ايم كه «لاعذّبنّ كلّ رعيّة في الاسلام اطاعت اماما جائرا ليس من اللَّه عزّ و جل و ان كانت الرّعيّة في اعمالها برّة تقيّة ولاعفونّ عن كلّ رعيّة في الاسلام اطاعت اماما هاديا من اللَّه عزّ و جل و ان كانت الرّعيّة في اعمالها ظالمة مسيئة»(1). حاصل، اين كه اگر دستگاه مديريت جامعه، صالح و سالم باشد، خطاهاي متن جامعه، قابل اغماض است و در مسير جامعه، مشكلي به وجود نخواهد آورد. اما اگر مديريت و رأس جامعه، از صلاح و سلامت و عدل و تقوا و ورع و استقامت دور باشد، ولو در ميان مردم صلاح هم وجود داشته باشد، آن صلاح بدنه ي مردم، نمي تواند اين جامعه را به سرمنزل مطلوب هدايت كند. يعني تأثير رأس قله و هرم و مجموعه ي مديريت و دستگاه اداره كننده در يك جامعه، اين قدر فوق العاده است. اين است كه ما روي مسأله ي غدير، اين قدر تكيه مي كنيم. گرفتاري عمده ي ملتها، ناشي از مديران جامعه است مسأله ي غدير، يعني گزينش علم و تقوا و جهاد و ورع و فداكاري در راه خدا و سبقت در ايمان و اسلام و تكيه روي اينها در تشخيص و تعيين مديريت جامعه. اين قضيه، يك قضيه ي ارزشي است. به اين معنا، غدير نه براي شيعيان، بلكه براي همه ي مسلمانان، آموزنده و حاوي درس است و مي تواند مورد تجليل و تكريم قرار بگيرد كه حالا نمي خواهيم در اين زمينه ها، وارد بحثهاي فرقه يي و طايفه يي بشويم و نبايد بشويم. عيد غدير، حقيقتاً براي مردم عيد است؛ چون به يادآورنده ي يك امر حساس و مهم است. امروز

گرفتاريهاي عمده ي ملتها در دنيا، گرفتاري ناشي از مديران و دستهاي گرداننده ي جامعه است. آنها فاسدند كه فساد در ملتها، ريشه ي همه ي ارزشها و اصالتها را مي كند و از بين مي برد. آنها فاسدند كه ملتها، ذليل و برده و نوكرصفت بار مي آيند. آنها فاسدند كه قدرتهاي شيطاني، بر ملتهايشان تسلط پيدا مي كنند. آنها فاسد و بي بندوبارند كه در متن جوامعشان، ايمان بكلي رخت برمي بندد. امروز، اين بلاي عموميِ جوامع غربي است؛ بلاي بي ايماني و سردرگمي و عدم تكيه ي روحي به يك نقطه ي مطمئن و بقيه ي انواع فسادهايي كه در دنيا هست. چيز خيلي خطرناك و بلاي بزرگي است و همين نقطه، جوامعي را كه به آن دچار هستند، به باد فنا خواهد داد. اين ظواهر، تعيين كننده نيست. اين مهم است كه آحاد يك ملت، بر گرد يك محور ايماني جمع نشده باشند. مجموعه ي دستگاه مديريت كشور بايد علوي باشد البته آقايان و بخصوص مسؤولان، اين نكته را توجه داشته باشند كه اگر ما بر نقش مديريت و سرپرستي در جامعه ي اسلامي تكيه مي كنيم و آن را تعيين كننده معرفي مي نماييم، با يك گزينش، قضيه تمام نمي شود. اين طور نيست كه يك شخص، در رأس برگزيده بشود و شرايط لازم را داشته باشد، بعد ديگر همه چيز به خودي خود، حل خواهد شد. تأثير مديران بالا در سرنوشت جامعه هم تا حدود زيادي از اين جهت است كه مدير برتر و بالاتر، اين قدرت را دارد كه دستها و ايادي چرخاننده ي چرخهاي كشور را سالم انتخاب بكند. يعني سلامت آنها، جزو سلامت دستگاه حكومت است. وقتي اميرالمؤمنين عليّ بن ابي طالب (عليه الصّلاة والسّلام) در رأس حكومت قرار مي گيرد، تمام شاخه هاي

مديريت در جامعه، به طرف صلاح حركت مي كند؛ به طوري كه اگر يك گوشه از مجموعه ي اين دستگاه مديريت، ناسالم و ناپاك و غيرمنطبق با معيارها باشد، براي قطع و قلع و قمع آن، اميرالمؤمنين(ع) جنگِ چندين ماهه را بر خودش هموار مي كند. يعني مجموعه ي دستگاه مديريت كشور، بايد علوي باشد. در جامعه ي اسلامي، ارتباط بين وليّ و مردم، غيرقابل انفكاك است آن دستگاهي كه حكومتش به شكل ولايت است، ارتباط بين وليّ و مردم، غيرقابل انفكاك مي باشد. ولايت، يعني سرپرستي، پيوند، ارتباط، اتصال، به هم پيچيده شدن دوچيز، به هم جوشيدگي و به هم پيوستگي كساني كه با يكديگر ولايت دارند. معنا و شكل و مفهوم ولايت در جامعه و نظام اسلامي، اين است. از اين جهت، در جامعه ي اسلامي، كلمه ي ولايت به حكومت اطلاق مي شود و رابطه ي بين وليّ و مردم، يك رابطه ي ولايتي است و ارتباط و اتصال آنها، غيرقابل انفكاك مي باشد و تمام اجزاي اين جامعه، با يكديگر متصلند و از هم جدا نيستند. قضيه، مثل دستگاههاي سلطنت، دستگاههاي قدرت و كودتاچيهايي كه بر يك جامعه مسلط مي شوند، نيست. در جامعه ي اسلامي، دستگاه مديريت و حاكميت جامعه، همه و همه، متكي به مردم، جزو مردم، همراه با مردم، متصل به مردم - به تمام معناي اتصال - هستند و جدا نيستند. آن جايي كه دستگاههاي حكومت، به راهي مي روند و مصالح مردم، به راه ديگري، به خاطر همين احساس جدايي است. مصالح دستگاه حاكم، يك چيز است؛ مصالح مردم، يك چيز ديگر. مصالح دستگاه حاكم، پيوند با امريكا و قدرتهاي مسلط و استعمارگران و غارتگران منابع نفتي و اين چيزهاست - همچنان كه در دوران رژيم منحوس پهلوي، در كشور ما بود

و امروز در خيلي از كشورهاي ديگر هست - مصالح مردم، يك چيز ديگر است. مصالح مردم در اين است كه آن دستگاه حاكم و آن نوكران و پيوستگان بيگانه را از سر راه كمال خودشان بردارند. مصالح اين دو، بكلي در دوجهت قرار دارد. ليكن در نظام اسلامي، اين طور نيست. در نظام اسلامي، حاكم، وليّ و دوست و سرپرست و برادر و مرتبط و براي مردم است. مسأله ي حكومت و ولايت، در جامعه ي ما تحقق بخشيده شد اين، يكي از افتخارات جمهوري اسلامي است كه توانسته ولايت اسلامي را پياده كند. ما هنوز نتوانسته ايم خيلي از احكام اسلامي را به طور كامل تحقق ببخشيم. يك جامعه، تا به طور كامل اسلامي بشود، زمانِ زيادي لازم است؛ ليكن بحمداللَّه مسأله ي حكومت و ولايت، در جامعه ي اسلامي ما تحقق بخشيده شد. شكل اسلامي، علي رغم طرد و نفي و بغض و عناد قدرتهاي جهاني، در جامعه ي ما پياده شد. دشمنان اسلام، مخالفت هم كردند؛ اما بحمداللَّه روزبه روز در جامعه ي ما، ثابت تر و درخشانتر و ماندگارتر شده است. ما مسؤولان وظيفه داريم كه ولايت الهي و اسلامي را در جامعه ي خودمان، در شكل پرجاذبه ي آن، براي انسانهاي مشتاق و محروم، هرچه بيشتر تحقق ببخشيم. قدم اول اين است كه از راه مردم جدا نشويم و فراموش نكنيم كه همين مردم، پابرهنگان، طبقات ضعيف، اين كساني كه در معيارهاي مادّي جوامع، چيزي به حساب نمي آيند، صاحبان اصلي كشورند و پيروزيهاي اين انقلاب و اين كشور و عزت ايران، به خاطر فداكاريهاي آنان به دست آمده است. فراموش نكنيم كه اين مردم بودند كه اسلام را براي اين كشور الهي و اسلامي خواستند و

اراده كردند و آن را تحقق بخشيدند. از مردم جدا نشويد. اين، افتخار نظام و جامعه ي اسلامي است كه قريب دوازده سال از پيروزي اين انقلاب مي گذرد و با وجود اين همه تبليغات و كارشكنيهاي دشمنان، مردم روزبه روز به آرمانهاي اين انقلاب و اين نظام اسلامي، علاقه مندتر و دلبسته تر شده اند و دشمن حقيقتاً در مقابل خواست و اراده ي اين مردم، عاجز مانده است. دنياي اسلام، به جامعه ي اسلامي ما متوجه است امروز دنياي اسلام، به جامعه ي اسلامي ما متوجه است. هرچه در اين جا اسلام، بهتر و قويتر و واقعيتر پياده بشود، مسلمانان در كشورهاي اسلامي و در سرتاسر عالم، اميدوارتر مي شوند. اين جوانان و گروههاي اسلامي كه با مظلوميت، در فلسطين و در بسياري از كشورهاي اسلامي، با كفر و استكبار و ايادي آنها مبارزه مي كنند، پشتگرمي و دلگرميشان، به جمهوري اسلامي است. ايستادگي اين ملت است كه آنها را شاداب نگهداشته و سختيها را بر آنها هموار كرده است. امروز در دنياي اسلام، حكامي وجود دارند كه براي مسلماناني كه تحت حكومت آنها هستند و براي ملتهاي مظلومشان، از سمّ مهلك خطرناكترند. اين حكومتهايي كه آلت دست استكبار جهاني هستند، براي منافع و اهداف استكبار دل مي سوزانند؛ اما براي ملتها و منافعشان، نه. اين حادثه ي اخيري كه در مني اتفاق افتاد، حادثه ي واقعاً تلخ و مصيبت باري بود. (2) البته حادثه، مشكوك هم هست. درباره ي علت حادثه، آن چيزي كه حكام سعودي گفتند و ادعا كردند، به آساني نمي پذيريم. حادثه، حادثه ي مشكوكي است. تعداد كثيري از مردم مسلمان و حاجي، جانشان را در اين حادثه از دست دادند و مظلومانه مُردند يا كشته شدند. بايد تحقيق

بشود. بايد مسلمانان تحقيق كنند و سران كشورهاي اسلامي، اين قضيه را دنبال نمايند. چنين حادثه ي تلخ و مصيبت باري، در اظهارات و گفته هاي حكام سعودي، آن چنان بازگو مي شود كه نشانه ي بي اعتنايي آنها به نفوس مسلمين و حيات آنهاست؛ آن هم با كشته شدن صدها و شايد هزاران مسلمان؛ در حالي كه در اسلام، جان يك مسلمان هم محترم است. اگر در اين حادثه، دست عمد و خيانت مؤثر بوده باشد - آن چنان كه گفته شده و حدس زده شده و خلافش هم هنوز ثابت نشده - جنايت عظيمي اتفاق افتاده است. جنايت، لزوماً اين نيست كه هزار و چند صدنفر يا بيشتر مسلمان كشته شوند؛ حتّي اگر يك نفر هم به آن شكل و مظلومانه و بدون جرم كشته بشود، جنايت عظيمي رخ داده است. البته حرفي كه چند نفر آخوند درباري از كشورهاي اسلامي بزنند و تعريف و ستايش كنند كه اين قدر خدمت كرديد و چگونه خدمت كرديد، مسؤوليت حكام سعودي را هم از بين نمي برد. اين، قضيه ي اول هم كه نيست؛ تا حالا اين گونه قضايا مكرر اتفاق افتاده است. كشتار فاجعه آميز حجاج ايراني، زشت ترين و نمونه ي وحشيانه ترين آن بود. غير از آن هم، قضاياي متعددي در گذشته اتفاق افتاده است. اين حادثه ي اخير هم كه خودش قضيه ي بسيار مهمي است. مسايل ما، مسايل دنياي اسلام و ملتهاست امروز، آن ملت و مركزي كه مسلمانان با توجه به آن، در ميان اين همه گرفتاري، دلشان اميد پيدا مي كند، مردم ايران و نظام جمهوري اسلامي است. اين مسلمانان مظلوم فلسطيني و لبناني كه به طور روزمره مورد تهاجم جنايت آميز اسرائيل قرار دارند و همين روزها هم آمدند بمباران

كردند و اين جناياتها ادامه دارد، اميدشان به هيچ كدام از اين قدرتها و مدعياني كه ادعا مي كنند، نيست. اگر اميدي داشته باشند - كه دارند - به انقلاب اسلامي و به حركت پُربركت ملت مسلمان ماست. شما، مايه ي اميد مسلمانان هستيد. امروز، به خاطر همين خصوصيات در جمهوري اسلامي، هر كسي كه براي عزت و پيشرفت اين جمهوري، براي اصلاح امور مردم در اين جمهوري و براي موفقيتهاي روزافزون اين نظام مقدس تلاش بكند، براي كل جهان اسلام مجاهدت و تلاش كرده و در حقيقت، اسلام را پشتيباني كرده است. امروز، مسأله، مسأله ي يك ملت نيست. مسايل ما، مسايل دنياي اسلام و مسايل ملتهاست. مسأله ي ما، مسأله ي اصل اسلام و پرچم و عَلَم اسلام مي باشد كه در جهان به اهتزاز درآمده است. هر كسي كه امروز در جهت تضعيف نظام جمهوري اسلامي، حركتي انجام بدهد، حرفي بزند و اقدامي بكند، دامنه ي كار خلاف او، به همه ي ملتهاي مسلمان، گسترش پيدا مي كند. يعني بايد بداند كه اين كار، فقط خيانت به اين ملت نيست؛ خيانت به اسلام و به ملتهاي متعدد و به تاريخ اسلام است. دشمن به ايجاد اختلاف در ميان مردم ما چشم دوخته است امروز دشمن، به ايجاد اختلاف و شكاف در ميان مردم ما، چشم دوخته است. امروز تنها اميد دشمن، اين است. با حمله ي نظامي - حتّي با بمب اتم - نمي شود اين انقلاب و اين نظام را از بين برد. با دست به دست هم دادن و از جوانب مختلف حمله كردن هم نمي شود. استكبار نمي تواند با كار نظامي، مسأله ي جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي را براي خودش حل كند؛ با فشار اقتصادي

هم نمي شود. در اين يازده سال، آگاهيِ مردم ما را تجربه كردند. مردم، اوضاع را خوب مي دانند. مردم، چه قدر سختي گذراندند و چه كمبودهايي را تحمل كردند. همه ي اينها، ناشي از آگاهي مردم است. مردم مي دانند كه استكبار جهاني، به چه اميدي روي نظام جمهوري اسلامي فشار مي آورد و چه مي خواهد. مردم ما مي دانند كه استكبار جهاني فشار مي آورد، براي اين كه راه برگشت استعمارگران را به اين كشور باز كند. مردم ما مي دانند كه بسياري از نابسامانيها و كمبودها و مشكلات، به خاطر دشمني و دخالت و خباثت دشمنان جهاني ماست. و اين را هم مي دانند كه با تكيه به نيروي خودشان، با مقاومت و پشتكار و يگانگي و همكاري و صميميتشان با دولت و مسؤولان اجرايي كشور، خواهند توانست اين مشكلات را حل كنند؛ همچنان كه خيلي از اين مشكلات را حل كردند. پس، مي دانند كه از اين راه هم نمي توانند به اين انقلاب و اين نظام جمهوري اسلامي، صدمه بزنند. اميدشان، به دو، سه نقطه ي داخلي است و از همه مهمتر، ايجاد اختلاف و شكاف بين مسؤولان، بين دولت و ملت، بين آحاد مردم، بين دستگاههاي گوناگون و بين شخصيتهاي مختلف است. اين، تنها اميد آنهاست. اگر توانستند اختلاف ايجاد كنند، ايجاد مي كنند؛ اگر هم نتوانستند، وانمود مي كنند كه اختلاف هست. تقريباً تمام دستگاههاي تبليغي دنيا - آنهايي كه نسبت به مسايل ايران اهتمام دارند - امروز همتشان را در اين متمركز كرده اند كه ثابت كنند در دستگاههاي اصلي نظام جمهوري اسلامي، اختلاف عميق هست! براي اين كه هم چهره ي اين نظام را در دنيا مغشوش جلوه بدهند و بگويند نظامي مبتلا به مشكلات خودش

و درگيرِ اختلافات و جنگ قدرت است - از اين تعبيراتي كه مي كنند - و هم اگر صدايشان به گوش ملت ما و هر كس ديگر رسيد، او را مأيوس و نااميد كنند. اين نكته را براي آن عرض مي كنم، تا توجه بكنيد كه مسأله ي اختلاف، چه قدر براي دشمن مهم است. كساني كه زبان و قلمشان در جامعه كار مي كند و ذهنها و دلها و نفوسي متوجه آنها مي شود، مواظب باشند كه دشمن از اظهارات آنها سوء استفاده نكند. امروز، هر حركتي كه نمايش دودستگي و اختلاف عميق و توأمِ با تضاد باشد و هر حركتي كه مسؤولان نظام و مجريان كشور و مديران زحمتكش و دلسوز و خدمتگزار را تضعيف بكند، حركتي برخلاف مصالح اين ملت و بر ضد خواسته هاي اسلام و امام بزرگوارمان است. در جامعه ي ما، دلها به هم نزديك است بحمداللَّه در جامعه ي ما، دلها به هم نزديك است. از آن انگيزه هاي خودخواهانه و قدرت طلبانه يي كه نظايرش در دنيا ديده مي شود، در جامعه ي ما بندرت ديده مي شود. نمي گويم وجود ندارد - شيطان همه جا هست - اما آن طوري كه در دنيا معمول است، در جامعه ي ما نيست. به آن شدتي كه همه جا هست، بحمداللَّه اين جا نيست. اين جا، معنويت و وظيفه ي ديني حاكم است. كوشش كنيد كه اين جامعه و اين نظام اسلامي و اين كشور اسلامي را با وحدت كلمه، يكپارچگي، مديريتِ توأمِ با محبت و عواطف و همراهي مردم، آن چنان بسازيد و پيش ببريد كه اميد ملتها، با ديدن شما روزافزون بشود. اين، آن چيزي است كه اسلام از ما مي خواهد. غديرخم، براي كساني كه اهل معنا و معنويت

و درك حقايقند، درسهاي فراوان و بي نهايت و فوق العاده يي دارد. براي ما نيز، درس صفا و معنويت و تقوا در مديريت كشور و همه ي بازوهاي گرداننده و اجرايي دارد. ما بايد اين درس را از غدير بگيريم و مطمئناً در اين راه، دست قدرت الهي، كمك و پشتيبان ماست. اراده ي الهي بر اين است كه در اين برهه از زمان، ان شاءاللَّه كلمه ي حق پيروز بشود و اسلام جايگاه برجسته ي خودش را در دنيا پيدا بكند و اين تلاشهاي دشمنان هم، به جايي نخواهد رسيد. ان شاءاللَّه خداي متعال، به همه ي شما توفيق بدهد و ما را هدايت و كمك كند كه راه را بشناسيم و آن را ان شاءاللَّه با قوّت و استقامت طي كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 25 ، ص 110 2) v در مراسم حج سال 1369 ، صبح دوشنبه يازدهم تيرماه، بر اثر نشت گاز در داخل تونل «المعصم» مني بيش از هزاروچهارصد نفر از حجاج بيت اللَّه الحرام دچار خفگي شدند.

بيانات در ديدار با اعضاى مجلس خبرگان

بيانات در ديدار با اعضاي مجلس خبرگان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم حوادث بسيار مهمي در دنيا جريان دارد در ابتدا لازم مي دانم كه به همه ي آقايان محترم، به خاطر تشريف فرمايي به اين محل و تشكيل اين اجتماع، خيرمقدم عرض بكنم و از اين كه اين فرصت را امروز به من داديد، تا مختصري در خدمتتان باشم و تجديد ديداري بشود، تشكر كنم؛ اگرچه محروميت از زيارت آقايان - كه در اجلاس گذشته، از آن برخوردار بودم - با اين مختصر، جبران نخواهد شد. همچنين از بيانات حضرت آيةاللَّه مشكيني(ادام اللَّه بقائه الشّريف) و بخصوص اظهار لطفي كه نسبت به من فرمودند، تشكر مي كنم.

البته من خودم را كوچكتر از آن مي دانم كه اين حسن ظن بزرگوارانه، با اين الفاظ بليغ، متوجه به من بشود. اجلاس اين نوبتِ آقايان، در حالي انجام گرفت كه حوادث بسيار مهمي در دنيا جريان دارد. (1) حوادث هم حوادثي است كه ايران اسلامي و ملت ما و فكر و هدفي كه ما در اين انقلاب و در اين نظام جمهوري تعقيب مي كنيم، نمي تواند از آن بيگانه باشد و شايد بعضي از حوادث كنوني عالم، منبعث و يا متوجه به وضع ماست. اين، به هر حركتي و هر اظهارنظري و انجام هر كاري در نظام جمهوري اسلامي، حتّي كارهاي علي الظاهر كوچك، اهميت مي دهد؛ چه رسد به كاري بزرگ، مثل كار شما آقايان محترم و مسؤوليت خطير و بزرگي كه برعهده گرفته ايد. اجتماع خبرگان رهبري در نظام جمهوري اسلامي، تعيين كننده ترين و مهمترين ركن از اركان اين نظام است. هيچ كدام از اركان نظام جمهوري اسلامي - چه آنچه به تقنين و چه آنچه به اجرا و غير آنها ارتباط پيدا مي كند - از لحاظ تعيين كننده بودن و آثار ماندگاري باقي گذاشتن، به اهميت اين اجتماع نيست. اين معنا موجب مي شود كه مسؤوليت اين جمع و آحاد تشكيل دهنده ي آن، عظمت پيدا كند. وظيفه ي الهي را تشخيص بدهيم و برطبق آن عمل كنيم در نظام جمهوري اسلامي، همه مسؤولند؛ اما ميان سطح مسؤوليتها تفاوت هست. اين مسؤوليت، بالاترين است و قاعدتاً در نظام جمهوري اسلامي، اگر كسي كه مسؤوليتي بردوش گرفته، اخلاص و قصد قربت و نيت براي خدا نداشته باشد، تحقيقاً مغبون شده است. اگر اخلاص و عمل للَّه و تلاشِ منهاي انگيزه هاي غير الهي بود، هر

مسؤوليتي گوارا، هر كار سنگيني تحمل كردني، و هر باري برداشتني است. بالاخره اين كار، يا به نتايج مطلوب خواهد رسيد، يا نه. علي ايّ حال، وقتي كه با نيت صحيح همراه بود، انسان مأجور است و هرچه بار سنگينتر، اجر هم بيشتر خواهد بود. اما اگر در تحمل مسؤوليتها، اغراض و دواعي و انگيزه هاي ديگر دخالت بكند، كار بسيار مشكل خواهد شد؛ چون در نظام اسلامي - كه بحمداللَّه ما از آن برخوردار هستيم - طبق معمولِ همه جاي عالم، در مقابل مسؤوليتها، مابازاي دنيوي نيست. همان طور كه امام راحل(رضوان اللَّه تعالي عليه) در يكي از پيامهايشان - شايد به همين مجلس و يا مجلس شوراي اسلامي - فرموده بودند، اين مسؤوليتهاي سطح بالا در نظام جمهوري اسلامي، به معناي كار بيشتر، اشتغال بيشتر، دغدغه ي بيشتر و لزوم تلاش بيشتر است، و نه چيز ديگر. اگر نيت خالص و هدف صحيح، با توجه به آنچه كه وضع و اقتضاي زمان مي طلبد، باشد، من و شما آقايان و ديگر مسؤولان، ان شاءاللَّه سربلند و روسفيد خواهيم بود. و اگر خداي نكرده، در اين خللي باشد، مشكلات زيادي به وجود خواهد آمد. البته من قصد ندارم كه در مجمع شما بزرگان و اَعلام و معلمان اخلاق و اخلاص، نصيحت اخلاقي بكنم. جمع شما بي نياز از اين حرفهاست؛ ليكن مذاكره ي حقايق و دَوَران حرف بين گوينده و شنونده، فوايد زيادي دارد. اين، مطلب اول است كه هركدام از ما در هر بخشي از اين مسؤوليت عظيمي كه قرار داريم و امروز متوجه به ملت ايران، بالخصوص موظفان و مسؤولان و متصديان امور است، بايد همه ي همتمان را در اين متمركز بكنيم

كه وظيفه ي الهي را تشخيص بدهيم و بر طبق آن عمل كنيم. وضعيت امروز دنيا در گذشته سابقه نداشته است و اما مسأله يي كه مترتب بر اين مسأله است، وضع ما در دنياي كنوني است. امروز دنياي مادّي و نقشه ي سياسي عالم، به شكلي شده كه در طول دهها سال گذشته، اين وضعيت هرگز سابقه نداشته است. تمام اين خطكشيها و مرزبنديهايي كه در طول دهها سال، بخصوص بعد از جنگ بين الملل دوم، بتدريج بر اساس ضرورتها و تلاشها و اوضاع عالم پديد آمده بود - جنگِ بين قدرتهاي بزرگ، تشكيل بلوكهاي قدرت، تقسيم دنيا به مناطق سه گانه و امثال اينها - همه ي اين حسابها و معادلات و معاملات، به هم ريخته است. چه پيش خواهد آمد؟ نقشه ي سياسي دنيا چه خواهد شد؟ چه كسي در اين بين، گوي موفقيت را از ميدان سياست و اقتصاد خواهد ربود؟ دراين باره نمي شود حرفي به قطع و يقين زد؛ اما چيزهايي در اين بين روشن و معلوم است. بر اساس اين معلومات، بايد همه ي كساني كه به فكر سعادت خود و محيط قدرت و شعاع نفوذ خود هستند، بايد برنامه ريزي و فكر كنند. يكي از چيزهايي كه در اين بين معلوم شده، اين است كه كشورهاي جهان سوم - ملتهاي فقير و دولتهاي ضعيف - اگر تاكنون مي توانستند بين ابرقدرتها مانور كنند و اگر به يكي اتصال و وابستگي دارند، در مقابل آن ديگري، لااقل عَلَم استقلال بلند كنند و ملتها اين احساس را داشته باشند كه سخن از آزادي مي زنند و ابراز قدرت مي كنند و اقتدارات ملي را نشان مي دهند - كه در طول اين سي، چهل

سال اخير، چنين وضعي تقريباً وجود داشت - اين وضعيت، ديگر بعد از اين نيست. دستگاه سلطه، به سمت يكپارچه شدن هرچه بيشتر پيش مي رود هر ملتي، اگر تسليم سلطه ي قدرتهاي بزرگ عالم شد، از دست رفته است. هر ملتي، اگر حاضر شد از شرف ملي، اقتدار ملي و اراده ي ملي چشم بپوشد، در ورطه ي ضعف بي پايان و وادي يي كه آخر آن معلوم نيست، لغزيد. هر دولتي كه حاضر شد در مقابل خواست دستگاه يكپارچه ي سلطه ي جهاني تسليم شود، بيش از گذشته محكوم به ضعف و ذلت و تحت سلطه قرار گرفتن و هضم شدنِ شخصيت شد. اين، يكي از چيزهايي است كه وضع فعلي جهان، آن را نشان مي دهد. دستگاه سلطه، به سمت يكپارچه شدنِ هرچه بيشتر پيش مي رود. دو قطب قدرتي كه در مقابل هم قرار داشتند، به يك مركز قدرت تبديل شدند، يا تبديل مي شوند. البته همان طوري كه عرض كردم، نمي شود پيش بيني قطعي كرد؛ اما ظواهر امر - آن طوري كه ما امروز نگاه مي كنيم - اين است. حتّي دولتهاي ضعيفي كه متكي به ملتهاي خودشان نيستند و دم از آزادي مي زنند و شعارهاي آزاديخواهانه مي دهند، مجبور مي شوند كه تسليم بشوند و بسياري از تحميلات را قبول كنند. اين، يكي از واقعيتهايي است كه وجود دارد و فعلاً اين طوري است. حالا تا در آينده، چه طور به صورت قطعي بشود، البته احتمالاتي هست. درعين حال، متأسفانه الان وضع اين گونه است. سلطه ي غرب و بخصوص امريكا، در ميان كشورهاي آسيايي، آفريقايي، امريكاي لاتين، حتّي اروپاي شرقي، رو به افزايش است و امريكا امروز بر حسب موازين ظاهري و محاسبات معمولي قدرت، حقيقتاً يك ابرقدرت است. اين،

يك طرف قضيه است. نهضت اسلامي در دنيا، يك امر جدي است يكي ديگر از معلوماتي كه در شرايط كنوني وجود دارد، اين است كه در لابلاي اين منجلاب ضعف و ذلتي كه در ميان ملتها و بلكه دولتها مشاهده مي شود و تقريباً همه در آن غرقند، يا به آن آلوده هستند، افق روشن و تاباني روزبه روز بيشتر طلوع مي كند و خودش را بيشتر نشان مي دهد و آن، افق اسلام و ملتهاي اسلامي است. اين از شگفتيهاي تاريخ است كه درست در همان زماني كه قدرتهاي ضداسلامي نيرو مي گيرند و ملتهاي ضعيف، ضعيفتر مي شوند، برخلاف قواعد ظاهري، ملتهاي مسلمان - كه غالباً يا عموماً در جناح ملتهاي ضعيف عالم قرار دارند - روزبه روز احساس شخصيت و هويت بيشتري مي كنند. نهضت اسلامي در دنيا، يك امر جدي است. احساس هويت اسلامي در ميان ملتهاي مسلمان، بلكه در ميان جمعيتهاي مسلمان - يعني آن جايي كه مسلمين، يك ملت محسوب نمي شوند، بلكه يك جمعيت در اقليت هستند - يك امر واضح و غيرقابل انكاري است. گويي تمام عوامل دست به دست هم داده است، تا ايمان اسلامي و احساس مسلماني را در باطن مسلمين عالم قوي كند و آن را به عمل و منش و تحرك بيروني و ظاهري تبديل بنمايد. آنچه كه ما امروز در مسلمانان مناطق مختلف عالم، بخصوص در آن جاهايي كه از رشد و فرهنگ بيشتري برخوردارند - مثل شمال آفريقا، مثل كشورهاي اروپايي و بعضي از كشورهاي آسيايي - مشاهده مي كنيم، در طول تاريخ گذشته ي نهضتهاي اسلامي، يا بي نظير است و يا كم نظير. در گذشته، حركتهاي اسلامي بوده؛ اما با وضعيت دگرگونه يي وجود داشته

است. حركت خونين مردم الجزاير، در زير چكمه ي ظلم و استعمار فرانسويها بود كه رشد كرد و آن انقلاب عظيم را به راه انداخت. آن حركت، حاكي از آگاهي و رشد و بينش روشن سياسي و هويت اسلامي نبود؛ آن چنان كه حركت امروز همان مردم در شرايط امروزي كشورشان مي تواند باشد. ديگر ملتهاي مسلمان و ديگر اقليتهاي مسلمان در كشورهاي غيراسلامي، همين طورند. اين، يك واقعيت است. كار به جايي رسيده كه سردمداران نظام غربي، امروز بي ملاحظه تصريح مي كنند كه تقابل آينده ي عالم، بين جناح استكبار و سلطه و بين اسلام است. ما اين را به حدس درمي يافتيم. حوادث اروپاي شرقي، قابل پيش بيني بود اوايلي كه اين قضاياي اروپاي شرقي پيش آمد (2) - بروز همه ي اين حوادث، در يك سال گذشته است و اين از عجايب مي باشد - ما به حدس مي گفتيم كه چنين وضعي پيش خواهد آمد. امروز تصريح بعضي از سردمداران همين دستگاه سلطه ي استكباري غرب، به اين معناست. آنها چنين چيزي را اظهار كرده اند و اظهار مي كنند. پس، نتيجه مي گيريم كه اگر اقتدار سلطه ي ظاهري در يك جا متمركز مي شود، يا به يك جانب و به يك صف برمي گردد، اقتدار معنوي اسلام - قدرت جديد و عظيم امروز دنيا - هم خودش را نشان مي دهد و آشكار مي كند. اين چيزي كه عرض كردم، نه يك حدس و نه يك امر خطابي گونه است. اين، بيان واقعيتي است كه براي ما حتمي و محسوس است. آنچه كه ما بايد به آن توجه كنيم، اين است كه: اولاً اين حركت، ناشي از حركت عظيم ملت ايران و رهبري بي نظير استثنايي پُرجاذبه ي امام راحل(رضوان اللَّه تعالي عليه وقدّس اللَّه نفسه الشّريف) است. قطعاً اگر

آن رهبر و اين ملت و آن حركت و آن اخلاص نمي بودند، اين وضعيت در عالم پيش نمي آمد. علي الظاهر هيچ عامل ديگري وجود ندارد كه در دنيايي كه همه ي دستگاهها و قدرتهاي استكباري، روي معنويت و اسلام فشار وارد مي آوردند، ناگهان در همه جاي عالم، اين طور اسلام سر بلند كند و قدرت و اقتدار اسلامي خودش را نشان بدهد. وضع پنج سال و شش سال و هفت سالِ قبل، وضع شوروي برژنف، وضعيت دنيا در مقابله ي با اسلام، شدت و اعمال فشاري كه عليه ايران اسلامي مي كردند، محو معنويت از سطح عالم در پيش از انقلاب و كارهايي كه در طول اين چند سال نسبت به اسلام انجام دادند و هنوز هم انجام مي دهند، فراموش نكنيم. در ميان اين همه شرايط نامساعد، امروز وضعيت اين است كه عرض كردم. ادامه ي حركت اسلامي، به كيفيت حركت ما در آينده منوط است ثانياً - و اين نكته مهم است و حرف اصلي من مي باشد - ادامه ي اين حركت اسلامي و توفيق اسلام در مقابله ي با كفر و استكبار جهاني، به ميزان زيادي - عرض نمي كنم صددرصد، ليكن نزديك به صددرصد - به كيفيت حركت ما در آينده منوط و مربوط است. ايران اسلامي بايد در خط اسلام پافشاري كند و بااستقامت باقي بماند و پرچمدار معنويت اسلام باشد؛ نه فقط اين كه ما انقلابي كرديم، نظامي بر اساس يك مكتب تشكيل داديم، دولتي مثل دولتهاي ديگر عالم شديم و دل خوش كنيم كه تفكرات مختلف و نظامهاي گوناگوني بر دنيا حاكمند، يك مملكت پنجاه ميليوني هم در اختيار ما اسلاميان است. اين، خيلي كم و كوچك است. بايد معنويت

اسلام - كه بيشترين جاذبه ي اسلام، مربوط به همين معنويت است - حفظ شود. بايد در اين دنياي تاريك مادّي، قداست اسلام، با همان درخشندگي يي كه از اول انقلاب تا حالا در عمل ملت و رهبر عظيم الشأن فقيد(رضوان اللَّه تعالي عليه) نشان داده شده، باز هم نشان داده بشود. بايد همان احساس و ابراز اقتداري كه ناشي از اتكال به خداست و به ملتها اميد داد و آنها را از حالت انفعال خارج كرد، باز هم از ايران اسلامي مشاهده بشود. بايد همان پيوند مستحكم بين آحاد اين ملت و توده هاي عظيم و ميان رهبران اسلامي و علماي دين - كه حاكي از ايمان مردم به اسلام بود - باز هم مشاهده بشود و محسوس باشد. بايد همان رابطه ي مستحكم بين مردم و مسؤولان - كه پرچمداران اين نظام هستند و تاكنون رمز وحدت و يكپارچگي اين ملت، همين مطلب بوده است - باز هم مشهود و محسوس باشد. معلوم است كه نقش علماي اعلام و بخصوص امثال شما آقايان - كه بحمداللَّه از آبرو و اعتبار و حيثيت والايي در ميان مردم برخوردار هستيد - در ايجاد و حفظ و تقويت و ادامه ي چنين چيزهايي، غيرقابل انكار است. امروز بحمداللَّه نظام جمهوري اسلامي، همه ي اركان يك نظام مقتدر را با خود دارد. ما مي توانيم آن نظامي باشيم كه ملتها به ما نگاه كنند و نيرو و اميد بگيرند و احساس قدرت بكنند؛ همچنان كه تاكنون بوده ايم. ما مي توانيم آن ملتي باشيم كه زندگي و جريان امور داخل كشور و وضع اقتصادي و قضايي و عدالت و حاكميت عدل و انصاف در جامعه ي ما به نحوي باشد كه ملتهاي

ديگر را تشويق كند و آنها را به پيمودن اين راه ترغيب و اميدوار نمايد. نيروي انساني، زمينه ي بسيار كم نظيري در كشور ما دارد خداي متعال را سپاسگزاريم كه براي اداره ي اين كشور، مجرياني را برگزيد كه براي نظام جمهوري اسلامي، بهتر از آنها متصور نيست. در شرايط فعلي، دولتِ امروز و رئيس جمهور محترم و عزيز و باشخصيت و ارجمند، كساني هستند كه مي توانند اين كشور و اين ملت و اين نظام را در اهداف عاليه ي خودش راهنمايي كنند و پيش ببرند و امور را آن چنان جريان ببخشند كه مايه ي آبرو و اعتبار روزافزون اسلام در چشم ملتها بشود. اين چيزي است كه ما امروز بحمداللَّه داريم. ما ملتي مؤمن، فداكار، باتجربه، پخته، آبديده، بااستعداد و هوشمند داريم كه مصايب گوناگون را با شجاعت از سر گذرانيده و آماده ي پيمودن و ادامه ي اين راه پُرافتخار است. ما براي اداره ي اين كشور، بيش از همه چيز، به نيروي انساني احتياج داريم و نيروي انساني زمينه ي بسيار كم نظيري در كشور ما دارد. براي كساني كه روي ملتها مطالعه مي كنند، كمتر ملتي به استعداد و هوشياري ملت ما شناخته شده است. انگيزه ي حركت ما بايد الهي باشد بحمداللَّه در تاريخ ايران، هيچ روزي مثل اين دوران و اين عهد نبوده است كه اسلام در حاكميت باشد؛ پرچم قرآن برافراشته باشد؛ عمل به اسلام، ارزش به حساب بيايد و قوانين، متخذ از اسلام و قرآن باشد. ما چه مي خواهيم؟ ما بيش از اين و بزرگتر از اين نعمت، از خدا چه مي خواهيم؟ تمام تلاشمان را بايستي مبذول كنيم كه اين نعمت ارزشمند و بي نظير و بي سابقه را براي اين

ملت حفظ كنيم. اين، با تلاش مخلصانه ممكن است. بايد انگيزه ي حركت ما - در هر سطحي كه هستيم - انگيزه ي الهي باشد. علاج همه ي دردهاي ما، اخلاص است. اگر اخلاص باشد، همه ي چيزهايي كه فعلاً نظام و جامعه ي ما از آنها متأذّي است، برطرف خواهد شد. اخلاص در عمل، موجب خواهد شد يكپارچگيها تحكيم بشود. بحمداللَّه ملت ما يكپارچه و متفقند. تبليغات و وساوس دشمن نتوانسته است يكپارچگي ما را به هم بزند و اختلاف ايجاد كند؛ بايد اين را تحكيم كرد. اين يكپارچگي و اتحاد، به مسؤولان و متصديان امور امكان خواهد داد كه وظايف و بارهاي سنگيني كه بر دوششان است، با جرأت و قدرتِ بيشتر حمل كنند و گره مشكلاتي كه ما از گذشته هاي دور و از سالهاي طولاني غلبه و سلطه ي طاغوت بر اين كشور وارث آنها هستيم، باز نمايند. مسؤوليت مجلس خبرگان، سنگينتر از همه ي اركان جمهوري اسلامي به هرحال، امروز مسؤوليت بسيار سنگين است. البته مسؤوليت مجلس خبرگان، به خاطر اهميت موقع و جايگاه آن، از جهاتي سنگينتر از همه ي اركان جمهوري اسلامي است. اين مجموعه ان شاءاللَّه مي تواند فعاليتها و تلاشهاي خودش را حتّي از اين هم كه امروز هست، بيشتر و بلكه مضاعف كند. من از چندي پيش به اين طرف، با خودم فكر مي كردم كه تصميمي كه در دو،سه سال قبل از اين در مجلس خبرگان گرفته شد و كميته يي به عنوان كمك به رهبري تشكيل گرديد - كه بعضي از برادران در آن كميته عضو بودند - جزو مهمترين وظايف مجلس خبرگان است و چه خوب و شايسته است كه آن كميته و كميته هاي ديگري كه

منشعب و منبعث از وظايف مجلس خبرگان است، فعال بشود. مسايل زيادي هست كه بايد به آنها رسيدگي بشود. اين مجموعه بايستي هميشه آماده و حاضر و به عنوان نقطه ي اميدي براي اين ملت، مشغول كار باشد و اعضاي آن در جايگاه مسؤوليت خودشان باشند. البته راجع به انتخابات خبرگان و وظيفه ي مردم در اين مورد، مطالبي هست كه در هنگام خودش عرض خواهم كرد و نكاتي را كه لازم است به ملت عزيزمان تذكر بدهم، تذكر خواهم داد. اميدوارم كه خداوند متعال، آقايان محترم را مشمول الطاف و تفضلات خاص خود قرار بدهد و رحمت و فضل خودش را بر شما نازل كند و توفيقاتش را بر شما ارزاني بدارد. از اين كه سخن طولاني شد، معذرت مي خواهم. با آن ملاكي كه حضرت آقاي مشكيني فرمودند، بايستي صحبت را مختصر مي كردم و قصدم هم همين بود كه مختصر كنم؛ اما متأسفانه صحبت طولاني شد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v اين حوادث عبارتند از: -مذاكرات صلح ايران و عراق -ائتلاف كشورهاي عضو ناتو با شوروي سابق -كشته شدن حجاج بيت اللَّه الحرام در مني -ظهور و گسترش نهضتهاي اسلامي در دنيا -يكپارچه شدن نظامهاي سلطه گر جهاني 2) v اين حوادث عبارتند از: -اضمحلال ساختارهاي كهن بلوك شرق، همچون پيمان ورشو -خروج ارتش سرخ از اروپاي شرقي -فروپاشي احزاب كمونيست در اروپاي شرقي -فراهم شدن مقدمات مربوط به تجزيه ي برخي از كشورهاي اروپاي شرقي -تولد «سوسياليسم دمكراتيك» در اروپاي شرقي

بيانات در ديدار با مسؤولان وزارت امور خارجه و سفرا و كارداران جمهورى اسلامى ايران

بيانات در ديدار با مسؤولان وزارت امور خارجه و سفرا و كارداران جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم كار وزارت خارجه، انصافاً خيلي مهم است به برادران عزيز خوش آمد

عرض مي كنم و اميدوارم كه اين سمينار، با الهام از خط انقلابي ترسيم شده به وسيله ي امام راحل بزرگوارمان(رضوان اللَّه تعالي عليه) و با مددگيري از روح شهداي بزرگوار اين انقلاب و با تكيه به ايمان و خلوصي كه همواره در شما سراغ داشتيم و داريم و بحمداللَّه وزارت خارجه و دستگاههاي آن، از روح اخلاص و ارادت به مباني اسلامي برخوردار بوده، در كار خود موفق باشد و با اتكاي به اين روحيه، عملكرد و حركات و تلاش شما همواره مبارك باشد و خداي متعال و خاطر خطير حضرت بقيةاللَّه(ارواحنافداه) را راضي و خشنود كند. جمع گرامي شما برادران، براي من جمع آشنايي است. هميشه جلسات طولاني زيادي با شما داشتيم و درباره ي مسايل مختلف سياست خارجي و انقلاب، چه بحثها با هم كرديم و چه حرفها شما گفتيد و ما گفتيم و چه تبادل نظرها كرديم. من در زمان حيات مبارك حضرت امام (رضوان اللَّه تعالي عليه)، با هيچ دستگاهي از دستگاههاي دولتي، اين همكاري و انسي را كه با شماها داشتم، نداشتم. علت هم - كه بارها به وسيله ي خود من به شما عرض شده - اهميت كار سياست خارجي و مسأله ي ديپلماسي جمهوري اسلامي است. من بارها گفته ام كه اداره ي كشور، به دو بخش تقسيم مي شود: بخش داخل كشور و بخش خارج كشور. اين تقسيم بندي، خيلي منطقي است. البته بخش داخل كشور، خصوصيات و پيچيدگيهايي دارد؛ بخش خارج كشور هم خصوصيات و پيچيدگيهاي ويژه ي خود را دارد. اين بخش دوم، در دستان فعال مأموران وزارت خارجه است و بخش اول، دست بقيه ي دستگاهها مي باشد. مي بينيد كه انصافاً كار وزارت خارجه، خيلي مهم است. تحولات دنيا

به ما مرتبط است امروز هم حرفهايي كه بخواهم به شما عرض بكنم، همان حرفهايي است كه هميشه عرض كرده ام. جز عده ي معدودي از شما برادران كه تازه مأموريتهاي سفارت را گرفته ايد، بقيه بارها در جلسات خصوصي دو نفره يا جلسات عمومي مذكور، عرايضي را در باب مسأله ي تلاش ديپلماسي ما در خارج، از من شنيده ايد. الان هم حرفها همان حرفهاست وچيز جديدي نداريم. فقط يكي، دو نكته هست كه آنها را عرض مي كنم: نكته اول اين است كه اين تحولاتي كه در دنيا وجود دارد و آقاي دكتر ولايتي به آنها اشاره كردند، اگرچه در مناطق ديگري انجام مي گيرد، ليكن به ما مرتبط است. اين تحولات از اروپا شروع شد و امروز هم شايد بارزترين صحنه ي اين تحولات، اروپاست. البته از اروپاي شرقي شروع شد، ليكن امروز صحنه ي اروپا، كلاً به آثار و تبعات و نتايج اين تحولات آغشته است. مسأله ي وحدت دو آلمان، مسأله ي اروپاي متحد و ابعادي كه با اين وضع پيدا مي كند، مسايل مربوط به كشور شوروي، مسايل عظيمي است. بعد هم سرريزشده ي اين مسايل از اروپا به كشورهاي سوسياليستي دنيا - در درجه ي اول - و به كشورهاي آسيايي و ديگر كشورها - در درجه ي بعد - كه در هرجايي به نحوي آثار خودش را نشان مي دهد. مهمترين مسأله اين است كه ما بفهميم دركجاي اين تحولات قرار داريم. جواب اين سؤال، يك كلمه نيست، ساده هم نيست. يك وقت است كه در دنيا جنگي مثل جنگ بين الملل دوم پيش مي آيد كه ايران در آن روز مطمئناً نمي توانست از اين جنگ و آثار و تبعاتش بركنار باشد. حق بود كه

مسؤولان كشور بنشينند و بگويند حالا جنگي درگرفته است، ببينيم ما در نقشه ي جغرافيايي عالم، كجا قرار مي گيريم و بر اساس موضعي كه داريم، تكليفمان چيست. آن، يك طور بود و اين، يك طور ديگر است.اين، از آن قبيل نيست. اين احتمال وجود دارد كه ما نه به عنوان يك عنصر بيرون از اين تحولات و بيگانه ي از آن - كه خانواده ي جهاني قهراً تحت تأثير حوادث قرار مي گيرند - بلكه به عنوان عنصري كه در ايجاد اين تحولات نقش داشته است و امروز هم نتايج اين تحولات، با توجه به او دسته بندي و برنامه ريزي مي شود و به وجود مي آيد، در دنيا مطرح باشيم. در اروپاي شرقي، حوادث از يك خاستگاه مذهبي آغاز شد خيلي ساده لوحي است، اگر ما تغيير وضع شوروي از «شوروي برژنف» به «شوروي گورباچف» را فقط نتيجه ي مشكلات اقتصادي بدانيم. مشكلات اقتصادي شوروي كه مربوط به اين يك سال و دو سال و پنج سال و ده سال نيست. اين مشكلات، قبل از آن كه برژنف بيايد در رأس حكومت قرار بگيرد، گريبانگير شوروي بوده است. حكومت چندساله ي مطلقه ي برژنف با آن خصوصيات، در همين شرايط اقتصادي تحقق پيدا كرد. حكومت جانشينانش هم همين طور بود. در اين دهه، چه عاملي است كه از جمع بندي آن حقايق اقتصادي و اجتماعي، به اين نتيجه مي رسد؟ اين عامل را احتمالاً مي شود در جاي ديگري - غير از خود شوروي - جستجو كرد. مطرح شدن حضور مردمي و قوّت اراده ي ملتها به حد ايجاد يك قطب جديد در معادلات جهاني - كاري كه ايران اسلامي كرد - از كجا معلوم كه در آن تصميم گيريها مؤثر نبوده است؟ چه

كسي مي تواند اين را به آساني نفي كند؟ در اروپاي شرقي، حوادث از يك خاستگاه مذهبي آغاز شد. اصلاً شعار جنبش همبستگي در لهستان - كه مادر همه ي قضاياي اروپاي شرقي است - عبارت از درخواست انجام عمليات ديني و تشريفات مذهبي در كليسا بود. در سال دوم انقلاب ما - يعني همان سال 58 - خبرهايش براي ما مي آمد كه برايمان خيلي جالب بود. آن روز، ما در شوراي انقلاب بوديم. تحليل ما در آن روز، اين بود كه گرايش به مذهب در اين نقطه ي از دنيا، با روي كارآمدن يك حكومت مذهبي بر اساس يك انقلاب مذهبي - كه دنيا را تكان داد و متوجه به خودش كرد - بي ارتباط نيست. اينها رانبايد دست كم گرفت. من اينها را به عنوان نظر نمي گويم؛ به عنوان يك احتمال كه در خور پيگيري است، مطرح مي كنم. ما بايد ببينيم در كجا قرار گرفته ايم امروز، ايران اسلامي نمي تواند تحولات را با اين ديد نگاه كند كه در دنيا تحولاتي هست، بالاخره خانواده ي جهاني از مجموعه ي تحولات اين خانواده متأثر است، ما هم ايراني هستيم و يك عضو از اين مجموعه ايم و بالاخره ما هم متأثر مي شويم، بنابراين فكر خودمان را برداريم. قضيه اين نيست؛ قضيه بالاتر از اين مي باشد. اي بسا قضيه اين است كه ما ببينيم در آينده، آماج كداميك از استنتاجها و تبعات اين حوادث و اين تحولات قرار خواهيم گرفت. يعني اروپا و غرب و مجموعه ي كشورهاي متنفع و متضرر از اين وضع، نسبت به ايران اسلامي و اسلام، چه فكري دارند و چه تصميمي خواهند گرفت. اين، واقعيتي است كه امروز تحليل گران بزرگ

غربي و مسؤولان درجه ي يك كشورهاي اروپايي تصريح مي كنند. وزير خارجه ي يكي از همين كشورهايي كه من نمي خواهم اسم بياورم، مصاحبه كرده بود و البته در مطبوعات ما منتشر نشد و آن مصاحبه را از جايي ديگر براي من آوردند. وي گفته بود: امروز مسأله، ديگر مسأله ي شرق و غرب نيست؛ امروز اقتصاد غربي، تنها با يك نقطه مواجه و روبه روست و آن، دنياي اسلام است. آيا دنياي اسلام، يعني عربستان سعودي؟! كشوري كه زايده يي از همان اقتصادهاست و كاريكاتور اقتصاد غرب را پياده كرده است. مراد از عالم اسلام، چنين كشوري نيست. معلوم است كه عالم اسلام، يعني چه و در كجا قرار دارد. اين طور دنيا روي ما كه اسلاميم، فكر مي كند. ما بايد ببينيم در كجا قرار داريم. اين، يك نكته است كه مخصوص اين روزهاست. يعني همه ي اين حوادث، در اين يك سال اخير اتفاق افتاده است. من اگر پارسال در همين روزها با شما مي نشستم صحبت بكنم، اين مسأله وجود نداشت و ما به اين تحولات توجه نداشتيم و هنوز اين تحولات پيش نيامده بود. يك سال نمي گذرد كه دنيا شروع به اين تحولات كرده است. خيلي چيز عظيمي است. استكبار وانمود مي كند كه ايران از شعارهاي خود دست كشيده است نكته ي دوم - كه ما از زمان حضرت امام(ره) هم آن را فهميده بوديم و امروز واضحتر مي فهميم - اين است كه يكي از مقاصد و اهداف استكبار جهاني در مقابله با جمهوري اسلامي و حكومت انقلابيِ قرآني ما، عبارت از اين است كه در سطح ملتهاي عالم، بخصوص ملتهاي مسلمان، وانمود كند كه ايران اسلامي، از شعارهاي خودش دست

كشيده است! حتّي من بسياري از تقربها و علي الظاهر منت كشيهاي غرب و بعضي از اقطاب آنها از خودمان را با اين ديد تحليل مي كنم. ممكن است اين تحليل، صددرصد مورد قبول همه قرار نگيرد، اما به هرحال مسأله يي است. بنابراين، اين طور هم نيست كه در بعضي از موارد فرض كنيم فلان كشور غربي يا فلان قطب غربي، ديگر تشنه و مرده ي رابطه ي با جمهوري اسلامي است و احتياج مبرمي به آن دارد؛ براي اين كه اگر نباشد، آسمانش به زمين خواهد آمد! معلوم نيست همه جا اين طوري باشد. در موارد متعدي، اين تقربها و اين نزديك شدنها به جمهوري اسلامي و آنچه كه در اين روال از تبليغاتشان مشاهده مي شود، براي اين است كه اين طرف قضيه را خراب كنند؛ يعني به دنيا وانمود بشود كه جمهوري اسلامي، ديگر آن جمهوري اسلاميِ انقلابيِ پرخاشگرِ ده سال قبل نيست و همه چيز تمام شد. استكبار جهاني و جناح دشمن ما در دنيا، از اين قضيه منتفع است. دليلش هم خيلي واضح است. دليلش اين است كه اگر معلوم شد اين جا - كه پايگاه و مادر حركتهاي مردمي بر اساس اسلام در سراسر دنيا بوده - دچار تجديدنظر در منش و روش انقلابي خود شده، آن حركتها به خودي خود خشك خواهد شد و از بين خواهد رفت. لذا اينها اين موضوع را تبليغ مي كنند. آنچه را كه به اصطلاح آنها و در تعبيراتشان «تندروي» نام دارد، به صورت جرياني منعزل و جدا از روال كلي جامعه در جمهوري اسلامي معرفي مي كنند و سعيشان اين است آن جرياني را كه آنها مي خواهند بگويند بازمانده ي دوران امام است، يك جريان كوچك

و محدود وانمود كنند. اينها ترفندهاي عجيبي است و تعجب اين است كه در جمهوري اسلامي هم، بعضي باورشان مي آيد. وقتي كه راديوهاي استكباري، در اظهاراتشان مي گويند و اسم مي آورند كه ميراث و راه امام در ايران، روي دوش چند نفر قرار دارد و دستگاه و روش كلي از اين جدا شده است، خود آن چند نفر - اگر چند نفر فرضي نباشند و واقعيتي در جمهوري اسلامي داشته باشند - باورشان مي آيد و خيال مي كنند كه اين طوري است. اين، خيلي ساده لوحي است. از هيچيك از آرمانهاي امام چشم پوشي نخواهيم كرد آنچه كه امروز متن جامعه ي ماست، همان خط و راه امام است. آنچه كه ما آن را به صلاح دين و دنياي خودمان مي دانيم، همان چيزي است كه با انگشت اشاره ي امام در مقابل ما باز شده و قدم در آن گذاشتيم و يازده سال باقدرت در آن حركت كرديم و باز هم تا جان در بدن داريم، آن راه را ادامه خواهيم داد. از هيچيك از آرمانهايي كه به وسيله ي امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) ترسيم شده، چشم پوشي نخواهيم كرد؛ چه در زمينه ي مسايل داخلي، چه در زمينه ي عدالت اجتماعي، چه در زمينه ي ترجيح پابرهنگان در نظام اسلامي و در كشور ما و نيز ترجيح منافع و خواستها و انگيزه ها و احساسات آنها بر مرفهان - و به تعبير امام، مرفهان بي درد - چه در زمينه ي حمايت مردم از مسؤولان و آن را فريضه دانستن، چه در زمينه ي تكيه ي مردم بر نيروهاي خودشان و حركت به سمت جوشاندن سرچشمه هاي استعداد در درون كشور و خودكفايي، چه در زمينه ي مسايل خارجي، يعني مقابله با استكبار، خط جدايي

از ابرقدرتها و قدرتهاي دخالت كننده؛ آن چيزي كه با عنوان افتخارآميز «نه شرقي، نه غربي» - در آن روزي كه دنيا واقعاً بلوك بندي شرق و غرب داشت - معرفي مي شد، مبارزه ي با قدرتهاي ظالم و ستمگر عالم، مقابله و معارضه ي حتمي با هر نشانه يي از سلطه گري كه در دنيا مشهود باشد - در هرجاي دنيا فرقي نمي كند، از نظر ما تسلط چنگالهاي نظام سلطه نسبت به هر ملت و هر كشوري و در هرجايي مردود است - و نيز در زمينه ي بزرگ واصلي شمردن مسأله ي فلسطين و بقيه ي خطوط روشني كه امام ترسيم كردند. پس، خط جمهوري اسلامي اين است. غير از اين، ما راهي نداريم. غير از اين، ما راه نجاتي نمي شناسيم. غير از اين، هيچ تكليف شرعي يي بر دوش خودمان احساس نمي كنيم. تكليف شرعي ما اين است. استكبار و تبليغات و راديوها و مغزهاي فعالش، در درست كردن شكلها و جمله هاي تبليغاتي تلاش مي كنند، تا عكس اين را در دنيا معرفي كنند. مي گويند دو جريان وجود دارد: يك جريانِ اصليِ وسيعِ معتقد به تجديدنظر در مفاهيم زمان حضرت امام، و يك جريان كوچكِ بي خودي در گوشه يي و متكي به مثلاً چند نفر كه به اصول حضرت امام اعتقاد دارد!! چنين چيزي وجود ندارد. اسارت جمهوري اسلامي در اين است كه با امريكا بسازد عرض ما اين است كه شما در دنيا بايد اين ترفند را باطل كنيد. نبايد بگذاريد چهره ي انقلابي جمهوري اسلامي، در آن كشوري كه شما هستيد، اندكي مخدوش بشود. انقلاب، يك ارزش است. آن كساني كه تلاش مي كنند انقلاب و انقلابگري را ضد ارزش كنند، همان كساني هستند كه بيشترين

ضربه را از انقلاب خورده اند. ترديد در مفاهيم انقلابي، ضد ارزش است. ترديد در مبارزه ي با قدرتهاي ستمگر و سلطه گر و ظالم، ضد ارزش است. راه نجات ملتها، در استقلال آنها از قدرتهاي ستمگر است. هميشه سعي قدرتهاي ستمگر اين بوده كه به ملتها ثابت كنند بي خود تكان مي خورند و اشتباه مي كنند. راه نجاتشان اين است كه زير بال ما بيايند و پلكان ديگري از پلكان عروج در امور مادّي و سلطه ي نابحق بشوند! اين را تفهيم مي كنند. ما باور نمي كنيم و نمي خواهيم بگذاريم ملتهاي ديگر هم باور كنند. اگر كساني خيال مي كنند راه نجات اين كشور و اين ملت در اين است كه ما بالاخره جلوي اين قدرتهاي گردن كلفت عالم، دم از عدم تعرض و پشيماني از بعضي از كارهايي كه آنها اسمش را تندروي گذاشتند، بزنيم، دروغ مي گويند. نخير، اين راه ذلت و اسارت ماست. اسارت جمهوري اسلامي در اين است كه با امريكا بسازد. اسارت جمهوري اسلامي و ملت ايران در اين است كه غرب احساس تسليم و طوع در جمهوري اسلامي بكند. محال است كه جمهوري اسلامي در مقابل دشمنان خدا، چنين حالت طوع و تسليمي پيدا كند؛ آن گاه ديگر جمهوري اسلامي نخواهد بود. آن نظامي كه به نام اسلام و به نام قرآن است، ولي در مقابل دشمنان خدا تسليم مي شود، ديگر جمهوري اسلامي نيست؛ جمهوري اسلاميِ امريكايي است، مكتب قرآن و راه انبيا نيست. آن چيزي كه در راهش، جوانيها از بين رفت، جانهاي طيب و طاهر از تن ها خارج گرديد، خونها ريخته شد، برايش زحمتها كشيده شد، اين ديگر آن نخواهد بود. چهره ي جمهوري اسلامي نسبت به دشمنان خدا

و متعرضان به حريم ملتها و شرف انسانيت و استقلال ملتها، چهره ي متعرض و عدم تسليم است. ما بي اعتماد و مخالف و معارض بوديم و هستيم و خواهيم بود. سياست جمهوري اسلامي و ديپلماسي ما، بر اين پايه است. ارتباط با كشورها، مستلزم برگشتن از شعارهاي انقلاب نيست بارها در جمعي كه شماها با من داشتيد، نشستيم صحبت كرديم. سؤال شده كه آيا دفاع از ملتها و نهضتها، با روابط با دولتها منافاتي ندارد؟ جوابش هم داده شده كه نخير، منافاتي ندارد. ديپلماسيِ پخته ي به بلوغ رسيده يي وجود دارد كه شعارهاي انقلابيش را در همه جاي دنيا سر دست خود مي گيرد و از موضع عزت، با همه ي كشورها هم روابط صحيح و سالمي برقرار مي كند. نمونه اش را هم مشاهده كرديد. بحمداللَّه ديپلماسي ما در طول اين چند سال اخير، همين طور بوده است؛ هرچند آن اوايل، ثبات خيلي درستي نداشت. چرا نمي شود روابط برقرار كرد؟ خيلي هم خوب مي شود. البته دشمنان مي خواهند بگويند نمي شود، غرب مي خواهد بگويد نمي شود، اگر مي خواهيد ارتباطات سالم و همكاري اقتصادي برقرار كنيد، بايد از شعارهاي انقلابي بگذريد. ما هم در چشمشان نگاه مي كنيم و مي گوييم كه اگر نمي شود، ما آن را ترجيح مي دهيم. ما شعارها و منش و راه انقلاب را بر هر چيز ديگر ترجيح مي دهيم؛ اما عقيده ي ما اين است كه در اين دنياي مادّي، از اين بالاترش را هم مي شود. در اين دنياي مادّي، آن كسي كه فكر و ايده يي دارد، او برنده است. ما كشور و ملت بزرگي هستيم. ما در نقطه ي مهمي از دنيا قرار داريم. ما روي ملتهاي جهان تأثير داريم. ما ملت كنارافتاده يي - مثل بعضي

از ملتها كه سرنوشت و خير و شرشان به خودشان وابسته است و بس - نيستيم. نخير، امروز، بودنمان و حرف و راه و شعارمان و پرچمي كه به دست مي گيريم، روي بخش عظيمي در خارج از محدوده ي مرزهاي خودمان اثر مي گذارد. ما اين طوري هستيم. خيليها دلشان مي خواهد با چنين كشوري ارتباط داشته باشند. خيليها به مصلحتشان است كه با چنين كشوري خوب باشند. ارتباط داشتن با برخي يا بسياري از كشورها، هيچ هم مستلزم اين نيست كه از شعارهاي انقلابمان برگرديم. محيط سفارت بايد محيط تدين باشد آقايان سفرا ! توجه داشته باشيد، در كشورهايي كه تشريف داريد، چهره ي شما، چهره يي انقلابي و يادآور امام - با همان خصوصياتي كه دنيا از امام مي شناسد - باشد. البته توصيه ي برادرانه زياد است. شما هم در طول اين روزهاي سمينار، قاعدتاً زياد گفتيد و شنيديد و من هم بارها در جمعهاي شما آقايان تكرار كرده ام و شايد ديگر تكرارش لازم نباشد. محيط سفارت، بايد محيط تدين باشد. اين تعبيرات غير متدين را كنار بگذاريد كه بچه ها، بچه هاي متعهد و خوبي هستند. متعهد، انقلابي، مبارز، در جاي خود محفوظ؛ اما متدين بايد باشند. متدين، يعني آن كسي كه سعيش بر اين است كه گناه نكند؛ سعيش بر اين است كه وظايف شرعيش را با دقت و موبه مو انجام بدهد؛ زن يك طور، مرد يك طور. اين، متدين است؛ يعني ملاحظه كننده ي جميع وظايف شرعيِ رساله يي. بايد در محيط سفارت رعايت كنيد؛ يعني سفارت بايد يك محيط كاملاً اسلامي، مثل محيط داخل ايران و محيطهاي تدين باشد كه هر كس به آن جا وارد مي شود، بايد آن قدر از نماز و نياز و

دعا و ذكر و صدق و خوش اخلاقي و محبت و احترام و همكاري و كارراه اندازي و خوب كار كردن و پُر كار كردن و صميمانه كار كردن و با چهره ي بشاش كار كردن و با مردم و مراجعان - بخصوص با محتاجان از مراجعان - منصفانه برخورد كردن و عادلانه برخورد كردن و مسايل شخصي را مطرح نكردن و دچار هيچ نوع - خداي نكرده - طمع مادّي و پولي نشدن ببيند، كه باور كند شما مسلمانيد. جاذبه ي تدين، بزرگترين جاذبه هاست. شما در هر كشوري كه هستيد، همين قدر كه متدين باشيد، اهل آن كشور، ايرانيان ساكن آن كشور، مراجعان به شما، اينهايي كه از اين جا مي آيند، آنهايي كه از آن جا مي خواهند بيايند، دولتيها، مردم، هركدام به شما مراجعه كردند، در دلشان مي گويند: به به! آدم حظ مي كند. وقتي در محيط سفارت وارد بشويم، بايد اين گونه باشيد. مردتان بايد اين طوري باشد، زنتان بايد اين طوري باشد، كارمندتان بايد اين طوري باشد، آشپزتان بايد اين طوري باشد، معاونتان بايد اين طوري باشد. محيط، بايد محيط اسلامي باشد. چيزهاي غيراسلامي را از غير مسلمين ياد نگيريم. چيزهايي كه اسلام با آنها مخالف است، يادگرفتني نيست. شما بالاتر از اين هستيد و بايد باشيد كه خداي نكرده تحت تأثير اين چيزها قرار بگيريد. ديپلماسي ما در دنيا روزبه روز بهتر شده است يك خداقوّتِ درست و حسابي هم بايد به شما عرض كنيم. واقعاً وزارت خارجه و شما سفرا و برادراني كه در اين جا هستيد و خود آقاي دكتر ولايتي و كساني كه با ايشان كار مي كنند، حقاً و انصافاً خداقوّتي - نه از طرف ما - از طرف سكان ملأ اعلي و ملائكه و

ارواح طيبه ي اوليا لازم داريد. خيلي كار مي كنيد. در اين دنياي متلاطم، بعضي از سردمداران دنيا هستند كه بداخلاق و مادّي و پست هستند و آن طرفِ خط انسانيت قرار دارند. البته در بعضي از آنها، چيزكي از معنويت و انسانيت هست؛ اما اغلبشان واقعاً آن طرفِ خط قرمز انسانيت و آدميتند؛ مادّي، اهل بخور، خوروخواب، لذت، شهوت. اصلاً برايشان زندگي اين است. مسؤوليتش را هم كه انجام مي دهد، باز هدف غايي - به قول ما طلبه ها، داعي بر داعيش - آن است كه لذت ببرد و خوش بگذراند؛ بي هدفها، بي غرضها، بي مقصودهاي معنوي! شما در رابطه ي با اينها، واقعاً خيلي آقايي و شجاعت و قدرت بخرج مي دهيد كه صبر مي كنيد و كار مي كنيد. حقاً و انصافاً، بحمداللَّه روزبه روز ديپلماسي ما در دنيا بهتر شده است. الان از اين ده سالي كه گذشت، اگر هر سالي را نسبت به سال قبلش نگاه كنيد، مي بينيد كه قدمهاي زيادي پيش رفته ايم و كارهاي خوبي انجام گرفته است. خداوند ان شاءاللَّه توفيقتان بدهد. ما هم وظيفه داريم كه شماها را دعا كنيم و كمك به شما و توفيقتان را از خداوند مسألت نماييم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با مسؤولان صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران

بيانات در ديدار با مسؤولان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم رسانه هاي جمعي در دنيا، يكي از حساسترين مراكز به نظر مي رسد آنچه را كه ان شاءاللَّه به پيشرفت كار صدا و سيما و رسيدن به همان نقطه يي كه برادر عزيزمان (1) مكرر در صحبتشان اشاره كردند، كمك خواهد كرد، در ميان بگذاريم و بگوييم. البته اين را بدانيد كه ميل و شوق من به اين بود كه بتوانيم قدري از

شما بشنويم. درست است كه راديو و تلويزيون كه كار شماست، دايم مي گويد؛ اما مناسب است كه قدري هم نظر و ديدتان را نسبت به مسايل مختلف و نسبت به پيشرفت اين كار مهم، از خودتان بشنويم، كه متأسفانه چنين كاري دست نداده است. حالا ديگر در اين جلسه نمي شود؛ مگر باز جلسه ي محدودتري باشد كه برادران بتوانند درآن چيزي بگويند و قضيه به صورت يك سخنراني من براي مسؤولان، تمام نشود. رسانه هاي جمعي در همه جاي دنيا، يكي از حساسترين مراكز است؛ مخصوص ايران نيست. دليل آن هم واضح است؛ زيرا همه چيز يك دستگاه تبليغاتي و يك وسيله ي عمومي مثل صدا وسيما - خوبي و بدي آن، كاري كه در آن انجام گرفته باشد و تلاشي كه شما انجام مي دهيد - هر لحظه جلوي چشم مردم است. اين طور نيست كه شما امروز كاري را در صدا و سيما انجام بدهيد و اثرش مشهود نباشد. نه، هر كاري كه در صدا و سيما انجام بگيرد، آثارش خيلي زود مشاهده مي شود. البته برنامه هاي بلندمدت هم هست؛ مثل همين تربيت عناصر كارآمد كه نتايج آن را بعدها انسان مي بيند؛ ليكن آن خارج از اداره ي روزمره ي اين تشكيلات است. طبيعت اداره ي روزمره ي اين تشكيلات آن است كه انعكاسش و تلقي و فهم مردم از آن، تقريباً بلافاصله است. شما امروز برنامه مي سازيد و اين برنامه را حداكثر يك هفته، دو هفته، يا يك ماه ديگر اجرا خواهيد كرد؛ يعني خيلي زود ديده مي شود. دستگاهي كه اثرش اين طور سريع و عمومي است، انتظارات مختلفي در قبال آن هست. اين جا انصافاً جاي خيلي حساسي است؛ گيرم كه نظامي پشت

سر اين رسانه نباشد كه مكتب و خط مشي و راهي دارد. اگراين گونه باشد - كه هست - طبعاً حساسيت اين تشكيلات خيلي بيشتر خواهد شد. لذا در زندگي مردم، اين تشكيلات، تشكيلات فوق العاده حساس، مهم و تعيين كننده يي است. كار خوب و بد و خدمت و خداي نكرده سوءعمل در اين تشكيلات، با جاهاي ديگر فرق مي كند؛ چون تأثيرش عمومي و سريع است و سطح كارش خيلي وسيع و محسوس و مشهود مي باشد. لذا من اين را واقعاً از صميم قلب مي گويم. شما كار خيلي مهم و پُردغدغه يي را انتخاب كرده ايد اولين حرفي كه بايد به مسؤولان اين تشكيلات زد، خداقوّتي و تشكر است. اين واقعيت است كه شما كار خيلي مهم و كوبنده ي اعصاب و پُردغدغه يي را انتخاب كرده ايد. هر نمونه ي خوب و هر اثر مطلوبي كه در كار شما مشاهده گردد، واقعاً جاي آن دارد كه عميقاً و صميمانه از شما تشكر بشود. من هم اين تشكر را از شما دارم و اميدوارم كه خداوند به شماها كمك كند، تا بتوانيد اين كار را خوب و كامل و متكامل ادامه بدهيد. بايد به اين فكر باشيد كه كار را متكامل كنيد؛ يعني بايد روزبه روز بهتر بشود. درست است، من هم اين معنا را تصديق مي كنم كه بين صدا و سيماي كنوني جمهوري اسلامي، و آنچه كه مورد توقع است، فاصله است. اين فاصله را چه كسي بايد پُر كند؟ هيچ كس نمي تواند پُر كند، مگر شما مسؤولان و دست اندركاران. بدون اطلاع و آشنايي با مشكلات، از بيرون نمي شود اين كار را كرد.اين كار از درون، با مديران دلسوز، با كارگزاران علاقه مند، با ابتكارهايي

كه در كارها اعمال خواهد شد و با شدت احساس مسؤوليت عملي است، و مابايد اين كار را بكنيم. صدا و سيما را بايد در جهت يك دانشگاه پيش ببريم نكته ي خوبي در صحبت برادر عزيزمان، جناب آقاي هاشمي بود. ايشان گفتند بعضي جاها به ما مي گويند كه شما با راديو چه كار مي كنيد، تا ما هم آن كار را بكنيم. اين، نكته ي خيلي مهمي است. لزوماً به اين معنا هم نيست كه همه ي آنها آمده اند و راديوي ما را ديده اند و چون ملاحظه كرده اند كه خيلي سطح بالاست، گفته اند كه شما چه كار مي كنيد. نه، آنها غالباً راديو و تلويزيون ما را نديده اند. اين به معني انتظارات آنهاست. يعني الان در كشورهاي اسلامي و انقلابي و نيز در بسياري از كشورهايي كه نه اسلاميند و نه انقلابي، و مي خواهند كشورشان را خوب اداره كنند، اين فكر وجود دارد كه نظام جمهوري اسلامي، با اين كه اعلام مي كند صدا و سيمايش دانشگاه است، چه كار مي كند. مي خواهند از تجربيات ما سر دربياورند و استفاده كنند. من خوف اين را دارم كه اگر آنچه را در اختيار است، به آنان بدهيم، توقع آنها برآورده نشود. به هرحال، اين توقع و انتظار از ما وجود دارد؛ ما بايد اين را بدانيم. صدا و سيما را واقعاً بايد در جهت يك دانشگاه پيش ببريم. البته اين جا حرفهاي زيادي هست و مي دانيد كه من هم اهل حرف و بحثم. در اين زمينه هاي فرهنگي، خيلي حرفِ گفتني و شنيدني وجود دارد. من نمي خواهم وارد آن مقولات بشوم كه كسي مثلاً بگويد صدا و سيما يك كانال است و اگر فقط يك فكر و ايده ي

خاص را به مردم بدهند، آيا منافي با اصول دمكراسي است يا نه. به نظر ما، اين حرفها، حرفهاي تمام شده و حل شده يي است. دنياي امروز، دنياي سرشار از فساد و ظلم به انسانها يك نظام، با يك انقلاب و با يك مكتب مترقي و پيشرفته و با يك حالت بسيار ممتاز سياسي در دنيا اداره مي شود و سخن گفتني دارد و مي خواهد آن را به مخاطبان خودش - چه در داخل و چه در خارج - بگويد. اين سخن، بايد از رسانه ها گفته بشود و نه چيز ديگر. از سابق هم در ميان بعضي از هنرمندان، بحث وقت پُركن باب اوقات بي كاري، هنر موظف، هنر غيرموظف، هنر فرمايشي، اين كه آيا به هنرمند مي شود گفت اين كار را بكن، يا نمي شود گفت، مطرح بوده است كه به نظر من اينها حرفهاي خيلي كهنه يي است. دنياي امروز، يك دنياي سرشار از فساد و غرقه ي در فساد است؛ اين كه اصلاً منكر ندارد. لازم نيست كه آدم آخوند و مقدس مآب باشد، تا بگويد اين دنيا، دنياي فاسدي است. دنيا، دنيايي است كه در آن، سياست در خدمت دوشيدن و داغ كردن انسانهاست؛ دنيايي است كه در آن، پول براي قشر عظيمي - كه قدرت هم در دست آنهاست - معبود و مطلوب نهايي است و هيچكدام از ايده آلهاي بشري براي آنها مطرح نيست. اين كمپانيداران و اين اداره كنندگان سياست و اقتصاد دنيا را نگاه كنيد؛ اينها چه كساني هستند؟ آيا براي اينها، آرمانهاي بشري يك ذره مطرح است؟ دنيايي كه در آن، سياست و روابط بين المللي و حتّي روابط دولتها و مردم، بر مبناي دروغ و فريب و رياكاري

استواراست؛ دنيايي كه يك دولت خجالت نمي كشد كه به كشتار عظيم هزاران انساني كه با او هيچ دشمني ندارند و نداشتند، اعتراف كند! اعتراف كه نه، به حادثه ي هيروشيما افتخار كند! همين دو سال قبل از اين، امريكا اعلام كرد كه ما از حادثه ي هيروشيما احساس خجلت نمي كنيم! اين، انحطاط دنياست. در چنين دنيايي، يك كشور و يك ملت، بعد از چند قرن قرباني سياستهاي مداخله گر وسودجو شدن، حالا به خود آمده، احساس شخصيت و قدرت كرده، حرفي داشته، ايماني داشته، ايمانش را در يك چارچوب قابل ارايه در دنيا ارايه كرده، انقلابي به وجود آورده، نظام وابسته ي فاسد بدبختي را بيرون كرده، خودش نظامي را ايجاد نموده و با معارضه طلبيها و شاخ و شانه كشيدنهاي قدرتهاي دنيا هم دارد مقابله مي كند. چنين نظامي حرف دارد. اسلام امروز زيباترين پيامها را براي انسان دارد اسلام امروز چيز كمي نيست. اسلام امروز زيباترين و پُرمعناترين و پُرفايده ترين پيامها را براي انسان دارد. اين، يك واقعيت است. حالا در اين شرايط و موقعيت كه اسلامي آمده، حكومتي تشكيل داده، نظام و انقلابي را با اين عظمت راه انداخته و همه ي گرگهاي دنيا هم در مقابل اين نظام دندان تيز كرده اند، ما بياييم و در داخل راديو و تلويزيون و يا خارج آن بحث كنيم كه آيا حتماً راديو و تلويزيون بايستي مفاهيم پذيرفته شده ي دولت يا نظام را به عنوان نظرات اصلي مطرح كند؛ يا نه، آن هم يك نظر مثل نظرات ديگر است! اين، اصلاً قابل بحث و قابل طرح نيست. من از اين قضيه گذشتم، نمي خواستم آن را مطرح بكنم؛ ولي پيش آمد. بنابراين، صدا

و سيما را دانشگاهي براي تدريس اصول اسلام انقلابي بدانيد. برداشت ما از صدا و سيما اين است. امام كه فرمودند «دانشگاه»، در دانشگاه چيزي تدريس مي شود؛ در اين دانشگاه چه چيزي مي خواهد تدريس بشود؟ آنچه كه در اين دانشگاه تدريس مي شود، عبارت از پيامها، پايه ها، مفاهيم و درسهاي اسلام ناب و اسلام انقلابي و اسلام واقعي است. اين، آن چيزي است كه در صدا و سيما ايده آل است. ما مي خواهيم به اين نقطه برسيم؛ ولي فاصله داريم. شما بيش از من هم اين را مي دانيد. من عيوب صدا و سيما را خيلي مي دانم؛ اما مطمئناً هر كدام از شما در بخش خودتان، بيش از من معايب را مي دانيد. البته بيش از من هم تلاشها و اخلاصهايي را كه در آن جا خرج شده و مي شود، مي دانيد؛ در اين هم بحثي نيست. صدا و سيما بايد گرايشهاي اصولي نظام را ارايه كند من وقتي كه براي اين ديدار فكر مي كردم، هيچ به فكراين نبودم كه اين ديدار به صورت يك ديدار تبليغاتي مطرح بشود؛ فقط مي خواستم با شما برادران كارگزار صحبت بكنم. البته خوشبختانه ما از اين گونه صحبتها با مسؤولان صدا و سيما داريم؛ با آقاي هاشمي مكرر و تقريباً مرتب، با بعضي از مسؤولان ديگر هم كم و بيش تبادل نظر هست؛ اما در مجموع مي خواهم اينها را با شما صحبت كنم. راديو و تلويزيون ما بايد گرايشهاي اصولي نظام را با تمام قوّت و قدرت و هنرش از آب در بياورد و ارايه كند. در همه ي بحثها و تمام آنچه كه شما از اين رسانه و از اين قوطي خارج مي كنيد و به گوش و

قلب مستمعتان مي رسانيد، بايد اين نكته رعايت بشود. گرايشهاي اصولي نظام را پيدا كنيد و آنها را منعكس نماييد. البته قبل از اين جلسه، با آقايان راجع به مسايل اسلامي و گروه معارف صحبت داشتيم و خاطره يي را براي آنان نقل كردم. اين طور نباشد كه به نام اسلام چيزي را بگوييم كه سست باشد، يا چيزي را ببافيم كه فقط شكل، شكل اسلامي باشد؛ مثل اين نماهاي تلويزيوني - عكس گنبد و بارگاه و مانند آن - كه شماها براي فيلمها درست مي كنيد و چيزي را از دور نشان مي دهيد. ارايه ي چنين چيزهايي از اسلام، يك چيز پوكِ پوچِ كم مايه است كه فقط يك زر و زيور دروغي، آن هم ظاهري و سطحي را نشان مي دهد. حقيقتاً بايستي مفاهيم و معارف اسلامي پخش و منعكس بشود. علاوه ي بر اين، صدا و سيما كوشش كند كه مردم متدين بشوند. يكي از وظايفي كه واقعاً بايد آقايان به آن توجه كنند، متدين سازي است. كاري كنيد كه مستمعتان بر اثر صحبت شما، حقيقتاً به صورت عميق متدين بشود. يكي ديگر از اين گرايشهاي اصولي، ضديت با سلطه هاي استكباري است. امروز ديگر شايد نشود مثل سابق، خيلي «شرق و غرب» گفت. شرق وغربي به اين معنا و تقسيم بندي يي به اين شكل، خيلي معنا ندارد؛ اما ضديت با دشمنان نظام جمهوري اسلامي و مقابله با دخالت اين سلطه هايي كه هستند، بايد در تمام برنامه هاي صدا و سيما محسوس باشد. در نظام جمهوري اسلامي، تكريم شأن انسان - كه يكي از ويژگيهاي اسلام است - ارزش دادن به انسان، رشد دادن انسان، انسان را در كار شايسته ي خودش به كار گرفتن

و نيروهاي او را در خدمت اهداف متعالي جوشاندن، يكي ديگر از گرايشهاي اصولي است. طرفداري سياسي از دولت، يك گرايش اصولي طرفداري سياسي از دولتي كه امروز بر سر كار است، يك گرايش اصولي است. بايد اين در تمام برنامه هاي شما محسوس باشد؛ از خبرتان گرفته، تا برنامه هاي اقتصادي و سياسي. ملاحظه كنيد، در طول اين ده سالي كه حيات بابركت امام ادامه داشت، هر دولتي سر كار بود، امام مقيد به دفاع از آن بودند. با اين كه شما مي دانيد، دولتهايي سر كار بودند كه بعضي از آنها وقتي كنار رفتند، مغضوب امام و امت بودند؛ اما تا وقتي كه سر كار بودند، امام از آنها حمايت مي كرد. حمايتهايي كه ايشان از بعضي از رؤساي جمهور و نخست وزيران در اوايل انقلاب كردند، هنوز يادمان است. چرا؟ چون دولتي سركار بود كه مسؤول بود. اين صدا و سيمايي كه متعلق به اين ملت است - دولت هم كه متعلق به ملت و با پول جيب اين ملت اداره مي شود - نمي تواند بزرگترين مصلحت ملت را نديده بگيرد و فدا كند. مثلاً در برنامه هاي معمولي، قصايد غرايي در مدح دولت و رئيس دولت بخوانند؛ اما در يك برنامه ي طنز، يا در يك برنامه ي سياسي و اقتصادي، زيرآب همه چيز را بزنند! متأسفانه گاهي اين چيزها ديده مي شود. همين اواخر، برنامه يي بود كه متأسفانه به شكلي ظالمانه يكي از سياستهاي دولت را با صورت حق به جانبي كوبيد؛ آن هم رسانه ي متعلق به دولت و نظام! اين، هيچ به مصلحت نيست. واقعاً يكي از گرايشهاي اصولي ما اين است. بد نيست من اين را به شما بگويم كه گاهي

بعضيها ايراد مي گيرند، و آن وقت هم به حضرت امام(رضوان اللَّه عليه) ايراد مي گرفتند كه چرا شما اين قدر با مراقبت و دقت و وسواس، از دولت پشتيباني مي كنيد. من واقعاً از اين حرف تعجب مي كنم. من گاهي براي بعضي از نزديكان و دوستان مثال زده ام و گفته ام كه اتومبيلي است كه تمام دار و ندار من - فرزندان، عزيزان، ثروت و موجوديم - در آن است و راننده ي ماهري هم پيدا كرده ام كه از راه بسيار خطرناكي اين اتومبيل را مي برد. من همه چيزم به اين اتومبيل بسته است. اگر يك وقت چيزي هم ببينم كه به نظرم ناخوشايند بيايد، كلمه يي كه يك ذره حواس آن راننده را پرت كند و او را مشغول نمايد و نتواند اين راه پُرپيچ وخم و خطرناك را به سلامت طي كند و با عافيت به سرمنزل برساند، من مطلقاً آن كلمه را نخواهم گفت، تا خدشه يي به اين اتومبيل وارد نشود. حالا شما مي گوييد كه مثلاً چرا ما يك دفعه از اين طرف، وزنه يي را محكم به اين ماشين نمي كوبيم و نمي گوييم كه آقاي راننده! اين چه نوع رانندگي است؟ يا چرا در فلان نقطه آن طور شد؟ يعني به دست خودمان، همه چيز نظام را در خطر بيندازيم؟! اين خيانت است. آن كسي كه از پشت گردنه، يك دفعه جلوي اتومبيل مي پرد و يك فرياد بي خود مي كشد، دارد خيانت مي كند؛ خيال مي كند كه خدمت مي كند. حالا در اين وضع حساس بعد از انقلاب، وقتش نيست. دوازده سال است كه در نهايت حساسيت حركت مي كنيم واقعا دوازده سال است كه ما در نهايت حساسيت حركت مي كنيم. من كمتر ملتي را مي شناسم - حتّي ملتهاي

انقلابي - كه بعد از دوران انقلاب، وضعشان مثل ما حساس بوده باشد. شما به اين انقلابهايي كه در زمان ما اتفاق افتاده و ما از آنها خبر داريم، و نيز به آنهايي هم كه قبلاً اتفاق افتاده و خوانده ايد، نگاه كنيد. مثلاً ده سال اولِ بعد از انقلاب اين كشور همسايه ي ما - شوروي - را با ده سال اول انقلاب ما مقايسه كنيد. يا مثلاً ده سال اولِ اين همه انقلابهايي كه در آفريقا و امريكاي لاتين، در طول اين چند ده ساله اتفاق افتاده است، مقايسه كنيد، خواهيد ديد كه اوضاع هيچكدامشان - هر كدام به دليلي: اوضاع جهاني، سرگرمي قدرتها و مسايل گوناگون داخلي و خارجي - به حساسيت و خطورت و اهميت وضع ما نبوده است. در چنين وضع حساسي، ما چه طور مي توانيم رها كنيم و اجازه بدهيم كه كساني همين طور بي مسؤوليت نقطه يي را بگيرند - كه به نظر آنها نقطه ي ضعف است - و به دولت و مسؤولان حمله كنند؟ غرض، در اين شرايط، من هرگونه تضعيفي كه نسبت به مسؤولان نظام، بخصوص نسبت به دولت انجام بگيرد، خيانت مي دانم. شما بايد در مقابل تبليغات دشمن نسبت به انقلاب، سينه سپر كنيد من مي گويم كه صدا و سيما بايد در مقابل تبليغات دشمن نسبت به انقلاب، سينه سپر كند. الان رسانه هاي زيادي در دنيا هستند كه با تبليغات خود، كار براندازي را به شكل سنتي انجام مي دهند! اين كار، خيلي هم عملي است. يعني اگر واقعاً نظامي روي پاي خود محكم نباشد، راحت مي شود آن را با يك راديوي برون مرزي از صحنه خارج نمود و نابود كرد؛ همين

كاري كه الان ابرقدرتها نسبت به انقلابهاي گوناگون و بيش از همه نسبت به ما مي كنند. منتها آنها كور خوانده اند؛ چون نظام ما پايه ي محكمي دارد و روي دوش مردم و در دل آنهاست. شما بايد در مقابل اين حركت موذيانه ي رسانه ها، واقعاً سينه سپر كنيد. هرجا رسانه ها روي نقطه يي تكيه مي كنند، شما اگر قبلاً پادزهرش را نداده ايد، بعداً بدهيد. تبليغات دروغي كه آنها الان مي كنند، رسانه هاي ما بايد در مقابلش خيلي قوي بايستند. شما بايستي ابتكار هم بكنيد. اين ابتكار برنامه ي «بررسي راديوهاي بيگانه» كه صبحهاي جمعه پخش مي شود، يك زمان خيلي خوب حركت مي كرد؛ اما حالا قدري يكنواخت و دور از انتظار شده است و به آن شكل سابق نيست؛ كه بايد در آن باز هم ابتكار انجام بگيرد. يعني بايد به طور همه جانبه، آن سخن درست و آن نكته ي بجا را ببينند و مطالعه كنند و در مقابل، آنچه را كه دشمن مي گويد، بيرون بياورند و نقاط زيباي نظام را به چشم مردم بكشانند. صدا و سيما بايد نقاط زيباي نظام را نشان بدهد گاهي چيزهايي مشاهده مي شود كه انصافاً سزاوار نيست. مدتي پيش، به مناسبت سالگرد پيروزي انقلاب، تلويزيون را نگاه مي كردم. برنامه يي بود كه از پيشرفتهاي انقلاب تعريف مي كرد. ديدم فيلمي كه نشان داده مي شود، به هيچ وجه پيشرفت و سازندگي را ترسيم نمي كند. مثل اين است كه فرض كنيد سرپرست بچه ي يتيمي، در مقابل كساني كه اعتراض مي كنند، بگويد من واقعاً به اين بچه خيلي كمك مي كنم؛ اما در همان حالي كه اين حرفها را مي زند، گوش اين بچه را هم همين طور بپيچاند! به او متذكر مي شويد، درست است كه

مي گوييد من حمايت و كمك مي كنم، اما عملت خلاف گفته ي تو را ثابت مي كند؛ يعني آنچه كه در واقع وجود دارد و چشم مي بيند، با زبان تطبيق نمي كند. من ديدم كه اين تلويزيون، همين كار را كرده است؛ يعني از چيزهاي بي ربطي فيلمبرداري كرده، آنها را نشان مي دهد، و درعين حال از پيشرفتهاي انقلاب هم مي گويد! آيا واقعاً پيشرفتهاي انقلاب همين موارد است؟ اين همه كار در طول دوران انقلاب شده است. اين نكته يي كه ايشان گفتند، خيلي مهم است. ايشان مي گويند سرمايه گذاريهايي كه ما بعد از انقلاب كرده ايم، دو برابر همه ي سرمايه گذاريهايي است كه در گذشته شده است. اين، يك قلم است؛ در حالي كه ما در آموزش و پرورش، در كارهاي جاده سازي، در مدرسه سازي، در عمران روستاها و در شهرهاي مختلف، الي ماشاءاللَّه از اين قبيل داريم؛ اينها را نشان بدهند. به نظر من، آن طور كارها موذيانه است. بايد نقاط زيباي نظام را، چه در راديو و چه در تلويزيون، روشن كنند و نشان بدهند. آنچه در مورد اين رسانه ي مهم، مطلوب و ايده آل است، عبارت از اين است كه دانشگاهي باشد كه در آن، عاليترين و زيباترين مفاهيم انقلاب، به شكل هنرمندانه ارايه بشود و جاذبه داشته باشد؛ نه اين كه فقط چيزي را بگويند، بدون اين كه فكر جاذبه و تأثير آن باشند. از هنر استفاده بشود و حركت بخش باشد و تكليف مردم و قشرهاي مختلف را معلوم كند. يعني زن انقلابي و مسلمان، جوان انقلابي و مسلمان، روستايي و شهري، باسواد و كم سواد، متخصص و معمولي، هر كدام وقتي پاي راديو يا تلويزيون مي نشينند، در برنامه هايي كه شما به اينها مي دهيد، تكليف خودشان

را بفهمند كه بايد چه كار بكنند؛ راهشان روشن بشود. برنامه هاي بي فايده و بي محتوا را مطلقاً پخش نكنيد فيلم خنثاي بي اثرِ بي محتواي بدون پيام، مطلقاً پخش نكنيد. برنامه ي بي فايده ي بي محتوايي كه فقط يك وقت و يك فاصله ي زماني را پُر مي كند، مطلقاً پخش نكنيد. بعضي از برنامه ها اين گونه است. چند سال قبل از اين، من يك برنامه ي مذهبي را از راديو گوش مي كردم. الفاظ علي الظاهر مذهبي و باطناً پوك، سجعها بي خودي، و عبارتها قديمي بودند. يك نثر زيباي قديمي نبود؛ بلكه عبارت من درآورديِ ساختنيِ چرندي را به شكل عبارات مذهبي درآورده بودند و گوينده هم همين طور پشت سرهم مي گفت. من كه آخوند و اهل دين و اهل اين فنّم، هرچه گوش كردم كه ببينم در اين بحث نيم ساعتي كه مرتب هم حرف مي زد، چه مي خواهد بگويد - مي خواهد توحيد را ثابت كند؟ مي خواهد نبوت يا قيامت را ثابت و يا رد كند؟ - ديدم كه اصلاً هيچ مفهومي ندارد. اين، يك بحث خنثي است. من مي گويم اگر شما اين برنامه را براي اين آورديد كه اين جا خالي است، از شنوندگان عذرخواهي كنيد و بگوييد: شنوندگان! متأسفانه به قدر اين يك ساعت، برنامه ي مناسب شما پيدا نكرده ايم؛ اين يك ساعت تعطيل. اين، خيلي بهتر و پُرجاذبه تر و منصفانه تر است. بعضي از فيلمها ساخته و نشان داده مي شود كه بي محتواست. البته من چون اهل فن نيستم، متأسفانه نمي توانم در باب ساخت و پرداخت و كارهاي هنري آن نظري بدهم - اي كاش مي توانستم در آن زمينه ها هم نظر بدهم - اما به عنوان بيننده يي كه پاي تلويزيون مي نشيند و خيلي هم از معارف زمان بيگانه نيست، مي توانم

نظر بدهم: انصافاً بي جاذبه و بي محتوا بود. مي ترسم به آن فيلمي كه مورد نظر است، اشاره كنم و كارگردان و هنرمندش بي خود مورد طعن قرار بگيرند؛ اما واقعاً الان مواردي كه بتوانم اشاره كنم و اسم فيلمها را بگويم جلوي چشم من است. اينها را پخش نكنيد؛ حتّي توليد نكنيد. در صدا و سيما، از توليد بايد مراقبت شود من همين جا استفاده كنم و نكته يي را بگويم. از توليد - بخصوص در سيما - بايد مراقبت بشود. آقاياني كه مسؤول اين كار هستند، به اين اكتفا نكنند كه به يك تهيه كننده بگويند مثلاً فيلم بيست دقيقه يي، يك ساعتي، يا ده ساعتي در اين موضوع تهيه كن. نه، بايد در تمام طول مدت كار، ابزارها و چشمها و بينشهاي سرشار از بصيرتي مراقبت داشته باشند، ببينند چه چيزي از آب درمي آيد. اگر خداي نكرده يك تهيه كننده، مسؤوليتش يك ذره ضعيف باشد، كار خراب خواهد شد. اگر شما مراقبت نكرديد، ممكن است در فيلمنامه چيزي گنجانده بشود كه آن كارگردان و آن بازي كن بيچاره هم همان را اجرا بكند. چيز بدي از آب درمي آيد؛ كمااين كه گاهي چنين چيزي هم مشاهده مي شود. اينهايي كه مطرح مي كنم، از بَر نيست؛ از روست؛ يعني چيزهايي است كه ديده و مشاهده شده است و مي شود نمونه هايي را ذكر كرد. فرض بفرماييد نسبت به يك داستان تاريخي فيلمي بسازيم كه نتيجه و مفهوم آن، چيزي خلاف واقعيت و دروغ باشد. آيا اين، درست است؟ بايد شما بالاي سر فيلمنامه نويس باشيد و مراقبت كنيد. حالا اگر فيلمنامه خوب از آب درآمد، آن كارگردان، يا حتّي يك نفر از هنرمندان، چنانچه بخواهند يك جا حركتي انجام بدهند، يا

كلمه يي را اضافه بكنند - كه به طور معمول اين كار انجام مي گيرد - مي توانند اين كار را بكنند. در غير اين صورت، شما بايد بياييد و بگوييد حالا كه فيلم ساخته شده است، آن را چه كار كنيم؟ يا بايد آن را پخش كنيد، يا فيلمي كه اين همه پول برايش خرج شده است، پاره كنيد و دور بريزيد. مراقبت، چيز خيلي مهمي است. مديران بخشهاي مختلف، بايد به مراقبت نسبت به محوطه ي كارخودشان و تشويق و تنبيه، خيلي اهميت بدهند. منظورمان از تنبيه، تنبيه قضايي و نوع كار قضايي نيست؛ بالاخره ترتيب اثر داده بشود. اگر كسي خوب و صحيح و مطابق برنامه كار مي كند، بايد تشويق شود. كسي هم كه تخطي مي كند، كار بد انجام مي دهد، رعايت مصلحت نظام و مفاهيم مطلوب براي نظام را نمي كند و برخلاف اسلام و مفاهيم انقلاب چيزي را مي گنجاند، بايد با او برخورد شود. من براي همين برنامه هاي اول فروردين امسال، چند تذكر داده ام؛ ولي هنوز فرصت نكرده ام از آقاي هاشمي بپرسم كه چه شد؟ رسيدگي شد، يا نشد؟ نمي شود كه يك ملت منتظر بنشينند، بعد يك نفر برخلاف ميل آنها و علي رغم خواست يك انقلاب، بيايد و برنامه يي را بين برنامه ها بپيچد و آن جا بگذارد؛ اين كه نمي شود. مراقب زبان فارسي در صدا و سيما باشيد نكته ي خيلي مهم ديگر، راجع به زبان فارسي است. يك بار ديگر هم چند سال قبل از اين، در همان محل خودتان كه آمده بودم، اين بحث را كردم. از غلطگويي، واقعاً انسان خيلي جوش مي خورد. وقتي كه غلطي گفته مي شود - بخصوص در بخشهاي پُرشنونده، مثل خبر و امثال آن -

واقعاً مثل اين است كه كسي يك سيلي به من مي زند! غلطهايي كه گفته مي شود، ممكن است غلط عبارتي، غلط ناشي از بي توجهي، يا ناشي از اين كه از كتاب درست منتقل نشده است، باشد. فرض كنيد در برنامه ي خوبي كه راديو پيش از ساعت 2 بعد از ظهر دارد و چيز پُرجاذبه يي هم است، يك دفعه يك غلط گفته شود. من يك روز بعدازظهر مي خواستم اين برنامه را گوش كنم و بعد هم اخبار را بشنوم و قدري بخوابم. گوينده چيزي را غلط خواند - غلط ادبي و عبارتي - و من هم در آن روز واقعاً چند ساعت خواب از سرم رفت! اين كه مي گويم مثل آن است كه يك سيلي مي زنند، مبالغه نيست. تازه اين كم است؛ گاهي بعضي از غلطها، مثل يك سيلي ويك مشت است! بعضي از غلطها هم مثل يك سيلي و يك مشت و يك لگد است! اتفاقاً يادم است كه او مي خواست راجع به «جاحظ» صحبت كند. اسم جاحظ، «عمرو بن بحربن محبوب» است؛ ولي او «عُمر بن بحرين محبوب» خواند! وقتي آدم جاحظ به اين معروفي را اين طوري بشنود، واقعاً خيلي جوش مي خورد. اي كاش آن وقتي كه غلطي گفته مي شود، كسي غير از من شنونده نباشد. ممكن است شنونده تان، يك اديب، يك فاضل، يك منتقد نظام، يا يك دشمن شما باشد. من خوفم از دشمنان شماست كه نگويند ببينيد اينها با زبان فارسي چه مي كنند. بنابراين، زبان فارسي واقعاً خيلي مهم است. بايد مراقبت و دقت گردد و براي كساني كه خوبند، جايزه گذاشته بشود. يكي از مشكلات، مسأله ي موسيقي است مسأله ي موسيقي هم يك مسأله ي ديگر است. آقاي

هاشمي راست مي گويند، واقعاً يكي از مشكلات، اين مسأله ي موسيقي است. خيلي سخت است كه ما بتوانيم خطي بكشيم و بگوييم اين جا مرز است؛ اما من مي خواهم بگويم كه مصداقهاي واضح دارد. بين آن ساز و آواز حلال و طيب و طاهر، با آن ساز و آوازي كه مكروه و يا حرام است، خط دقيقي نكشيده ايم كه مثلاً بگوييم اين يكي، اين مقدارش كه بالا رفت، يا اين ساز كه اضافه شد، خراب گرديد. به اين دقت نمي توانيم؛ اما بالاخره در اين طيف وسيع، دو نقطه وجود دارد كه يكي قطعاً حلال و يكي قطعاً حرام است. قطعاً حرامي وجود دارد كه آن را نبايد مصرف كنيم. اگر موسيقي يي - حالا اسمش را موسيقي سنتي بگذاريد، يا موسيقي غيرسنتي - كه يكي از دستگاههاي معمولي موسيقي خودمان را هم با ساز ساده يي مي زند، اما شعر، يك شعر برانگيزاننده ي مهيج شهوت باشد، حرام است؛ خواننده هر كس مي خواهد باشد. آن صداي خوش و سازي كه با هم به كار بيفتد، تا جواني را فرضاً به عمل حرام شرعي تحريك كند، كار حرامي است. سعدي و حافظ هم شعر عشقي محض دارند. اين طور نيست كه همه ي اشعار آنها عرفاني باشد. بعضيها به مسايل ديني و عرفاني، از خود ما واردتر شده اند! ما مي گوييم كه اين شعر اشكال دارد؛ ولي آنها مي گويند نه، اين مفاهيم عرفاني دارد! اين مفاهيم عرفاني كه من نفهمم، چه مفاهيم عرفاني است؟! مفاهيم عرفاني، آن وقتي مفاهيم عرفاني است و قابل استناد و قابل تكيه مي باشد، كه فهميده بشود عرفاني است. آن كه هيچ فهميده نمي شود عرفاني است، چه كسي مي گويد عرفاني است؟! اگر مهيج

شهوت و گناهان جنسي و بي بندوباري بود، اشكال دارد. موسيقيهاي تند و محرك خارجي، اشكال دارد. البته موسيقيهايي هم هست كه اشكال ندارد؛ ولي حالا من نمي توانم نمونه هاي آنها را مشخصاً ذكر بكنم. اگر بخواهيد و بنايش باشد، مي شود قدري هم محدودتر و محصورترش كرد؛ اما من آن موارد اشكالدار را عرض مي كنم. توسعه ي فني مناسبي را براي صدا و سيما فراهم كنيد توسعه ي فني صدا و سيما هم مهم است. متأسفانه ما از لحاظ فني هم تا آن حد مطلوب فاصله داريم. من با آقاي رئيس جمهور صحبت كردم، ديدم كه دولت براي توسعه ي فني صدا و سيما كاملاً آمادگي دارد. من واقعاً در اين قضيه استدلال دارم، كه حالا جاي بحث آن نيست. معتقدم كه اگر ما تا حدي از هر جاي كشور بزنيم و از لحاظ مالي به صدا و سيما بپردازيم، جا دارد و سرمان كلاه نرفته است. البته معتقد به بلندپروازيهاي غيرعاقلانه هم نيستيم. آن استدلال را براي آقاي رئيس جمهور و برادران عزيزمان در دولت گفتم، كه براي آنان كاملاً قابل قبول بود. گفتند اگر شما بگوييد، ما حرفي نداريم كه براي صدا و سيما مصرف كنيم. من حالا هم به آقاي محمّد هاشمي مي گويم، واقعاً بنشينيد و توسعه ي فني مناسبي را، نه چندان بلندپروازانه، بلكه به قدر نياز، يا لااقل بخش قابل توجهي از نياز و منطبق با امكانات دولت، فراهم بكنيد. اگر ما بخواهيم افرادي كمك كنند، تا بخش فني را توسعه بدهيد، بحمداللَّه لابد افراد خوبي هستند؛ من كه نمي شناسم. بايد افراد لايق، قابل، متدين و متعهد، در بخش فني به كار گماشته شوند و مشغول گردند. حوزه ي

فعاليت صدا و سيما انصافاً محدود است حوزه ي فعاليت صدا و سيما انصافاً محدود است. من يك وقت در ايام فروردين، با ماشين به قسمتي از كوههاي شمال مي رفتم. چون من عادت دارم كه هر وقت در ماشين مي نشينم، بايد راديو را روشن كنند، تا بشنوم، گفتم كه راديو را روشن كنيد. شايد ده ايستگاه بيگانه در اين راديوي ما آمد - اين جعبه ي نابفرمانِ سر به هوا - ولي راديوي تهران نيامد! من پيش آن راننده و بعضي از برادران محافظ كه با ما بودند، واقعاً خجالت كشيدم كه آخر چرا؟! اتفاقاً صداي بعضي از راديوهاي ضد انقلاب كه به ايرانيها پيام تبريك مي دادند، مرتب چندبار آمد؛ ولي صداي راديوي تهران نيامد! البته الان خيلي فرق كرده است. آن روزها را كه مي گويم، شايد مربوط به سه سال قبل از اين است. الان بحمداللَّه بهتر است؛ ليكن درعين حال باز هم شهرها و استانهايي هستند كه شكايت دارند. من در دوره ي رياست جمهوري كه به استانها زياد سفر مي كردم، غالب جاهايي كه مي رفتم، شكايت راديو داشتند. ما به ايلام رفتيم، تلويزيون را كه روشن كرديم، ديديم تلويزيون عراق را بهتر از تلويزيون ما مي گيرد! تلويزيون را كه باز كردند، ديديم بله، تلويزيون عراق است؛ منتها چون بد و فاسد بود، آن را بستيم. تلويزيون خودمان كه خوب و صالح بود و مي خواستيم آن را تماشا كنيم، به زحمت و با مشكلات توانستيم تصويرش را ببينيم. اين، واقعاً چيز خيلي مهمي است. شما حرف حسابي داريد و مي خواهيد به دنيا بگوييد؛ اما چه طور مي شود با بلندگوي ضعيف اين حرفها را گفت؟ بايد بلندگويتان قوي باشد. از

تذكري كه به شما مي دهند، بي توقعيتان نشود موارد ديگري را هم يادداشت كرده بودم، تا در اين جا مطرح كنم؛ ولي وقت گذشته است. درعين حال قبل از پايان صحبتم، لازم مي دانم كه به نكته يي اشاره كنم. من يك وقت با آقاي هاشمي، راجع به بعضي از همين اشكالات صحبت مي كردم. در ضمن صحبتهايشان متوجه شدم كه فلان مدير در فلان بخش صدا و سيما، شنيده است كه فلاني به كارش معترض بوده است؛ لذا ديگر روحيه ي كار كردن ندارد و معترض و ناراحت است. برادران! من اين را به شما بگويم كه از تذكر، بي توقعيتان نشود. آن وقتي كار بااهميت شما آن ارزش والا را خواهد داشت، كه از عيوب اساسي خالي باشد. چنانچه كسي عيوب اساسي را يادآوري كرد، شما بايد از او تشكر كنيد. آن دستگاهي كه در دستان هنرمند و باقدرت شماست و زير نظر مسؤول و صاحبتان قرار دارد - يعني دستگاه صدا و سيما - دستگاه بسيار حساسي است؛ شوخي نيست. اين چيزي نيست كه اگر مثلاً آدم مشاهده كرد كه فلان گوشه ي آن هم اشكالي دارد، بگويد اين اشكال به خوبيهايش دَر. نه، فقط خوبيها بايد گسترش پيدا كنند و زياد بشوند. اعتقادم اين است كه شما مسؤولان مؤمن و علاقه مند و كارآمد مي توانيد؛ ما ابزارش را داريم. به اندازه يي كه بتوانيم همين حرفها را به قدر كافي با مايه هاي هنر بياميزيم و هنرمندانه ارايه بدهيم، ابزار خوب داريم. هنرمند زياد داريم؛ منتها بايد به حيطه بنديهاي نظام توجه كنيد و هيچ گونه تخطي و تخلفي را از اصول اساسي نظام و انقلاب اسلامي تحمل و اغماض نكنيد. وقتي اغماض نكرديد، وقتي رسيدگي

كرديد، همه چيز درست خواهد شد. اين تذكرات، دوستانه و برادرانه و از روي دلسوزي و علاقه ي به شما و نيز علاقه ي به ملتي است كه بايستي پاي اين تلويزيون و راديو بنشينند و آن را داشته باشند. اگر خداي نكرده به گونه يي باشد كه عده يي به يك دليل، و عده يي به دليل ديگر پاي تلويزيون شما ننشينند، خسارت خيلي بزرگي است. اگر خرج كنيد، ولي مستمع نداشته باشيد، فايده يي ندارد. چنانچه يك عده از مؤمنين به يك دليل ننشينند، يك عده آدمهاي باذوق و بامعرفت و سطح انديشه ي بالا هم به يك دليل ننشينند، يك عده عناصر انقلابي دلسوز هم به يك دليل ننشينند، آن وقت چه كسي پاي اين دستگاه مي نشيند؟! آن گاه اين همه خرج، اين همه نيروي انساني، اين همه تلاش مخلصانه - كه من بخشي از آن را در بازديدي كه چند سال پيش داشتم، از نزديك شاهد بودم - هدر خواهد رفت؛ حيف است. اين تذكرات، از اين جهت است. كارتان را يك مجاهدت في سبيل اللَّه بدانيد و اما سخن آخر اين است كه اين كار را يك مجاهدت في سبيل اللَّه، و اين جا را يك سنگر اساسي بدانيد. من از اوضاع كشور در طول اين ده سال، هيچ وقت بي خبر نبوده ام. من به شما عرض مي كنم، مواردي اتفاق افتاد كه سهم شما - يعني راديو و تلويزيون - در يك پيروزي نظامي، حتّي بيش از سهم عمليات جنگي بود كه در خود منطقه انجام مي گرفت. يعني كسي عمليات جنگي را طراحي مي كرد، كسي تاكتيك را تعيين مي كرد، كسي فرماندهي و اداره مي كرد، اما عامل ديگري پيروزي را به دست مي آورد؛ شما آن عامل را

داده بوديد. در دوران جنگ، واقعاً صدا و سيما مؤثر بود. من به جنگ نظامي مثال زدم؛ اما در ميدانهاي سياسي و تبليغاتي، اين معنا خيلي واضحتر و قابل فهم است و به خودي خود، روشن و واضح مي شود. شما واقعاً سرباز مجاهد في سبيل اللَّه هستيد. كارتان مهم و تعيين كننده و - همان طور كه گفتند - خيلي بي نام و نشان است. واقعاً لازم است كه يك روز، روز راديو و تلويزيون معرفي بشود؛ اگرچه در گوشه و كنار كشور، حضورتان ملموس و هميشگي است. گفت: پري رو تاب مستوري ندارد چو در بندي سر از روزن برآرد مردم صدا و سيما و عاملان آن را دوست مي دارند؛ طبيعت كار اين است. ما مي خواهيم كه اين دوست داشتن، روزبه روز بيشتر بشود. لذا واقعاً عيبي ندارد كه به فكر باشيد روز مناسبي را، روز صدا و سيما بگذاريد، تا در آن روز همه ي مردم به شماها اظهار محبت كنند و مثلاً كادو بدهند و شما هم خودتان را معرفي كنيد. ان شاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد. جلسه، جلسه ي خوبي بود؛ ليكن جاي آن جلسه يي را كه من اشاره كردم، پُر نمي كند. من خيلي دوست مي دارم كه مقداري حرف و سخن از شماها صادر بشود و ما بعضي از مطالب را از شما بشنويم. ان شاءاللَّه اگر در آينده فرصتي شد، آن را هم قرار بگذاريم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v آقاي محمّد هاشمي، رئيس وقت سازمان صدا و سيما

بيانات در ديدار با وزير و مسؤولان وزارت فرهنگ و آموزش عالى و رؤساى دانشگاههاى سراسر كشور

بيانات در ديدار با وزير و مسؤولان وزارت فرهنگ و آموزش عالي و رؤساي دانشگاههاي سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم فرهنگيان اصلي كشور شماييد از زيارت آقايان علما و اهل

معرفت و فرهنگ و دانش و دانشگاه، خيلي خوشحاليم. نسبت به خيلي از آقايان، از نزديك ارادت و سابقه ي اخلاص داريم؛ بخصوص بعضي از دوستان كه با آنها معاشرتهاي طولاني و ممتد داشتيم، از جمله برادر عزيزمان آقاي دكتر معين كه تقريباً چند سال به طور مستمر - اقلاً هفته يي يك بار - ايشان را زيارت مي كرديم. از اين كه ايشان اين مسؤوليت مهم را عهده دارند، خوشحاليم؛ هم به خاطر معنويت و شخصيت انقلابي و اسلامي و حقيقتاً دلسوزي كه از ايشان سراغ داريم، و هم به خاطر قدرشناسي مسايل دانشگاهها و علم كشور، كه شاهد بوديم چه قدر ايشان نسبت به اين مسايل اهميت مي دهند. جلسه ي شما برادران عزيز براي من، جلسه ي خيلي دلنشيني است. اگر فرصت مي شد كه مي نشستيم و صحبت مي كرديم، خيلي بهتر بود؛ ولي متأسفانه من وقتش را ندارم، والّا آمادگي و بلكه شوقش را دارم. حالا به مصداق «ما لايدرك كلّه لايترك كلّه»، به همان اندازه يي كه ميسور است، مطالبي را عرض مي كنم. عمده ي مطالب، تقريباً همان چيزهايي است كه در بيانات آقاي دكتر معين ذكر شده بود: رشد علم، رشد تحقيق، رشد كمّي، گسترشِ در نقاط محروم، اهميت دادن به بعضي از چيزهايي كه در دانشگاهها حقيقتاً اهميت دارد، تكليف نهادهاي انقلابي را به طور قاطع مشخص كردن، آنها را به شكل معقول و درستي تقويت كردن، مديريت و مسايل مديريت و تقويت آن. اينها حرفهايي است كه در اين چند ساله، واقعاً مسايل حاد و اساسي دانشگاهها بوده است و من هم درباره ي اين مسايل، مكرر مطالبي را عرض كرده ام و حقيقتاً چيز جديدي نيست. البته در شنيدن، اثري است كه در دانستن

نيست. اي بسا انسان چيزهايي را هم مي داند، ليكن گفتگوي آنها و شنيدن و بازشنيدنشان تأثيراتي دارد و در انسان انگيزه ايجاد مي كند. شايد خوب بود كه ما در جمع شما، به مسايل فرهنگ عمومي كشور مي پرداختيم. فرهنگيان اصلي كشور، شماييد. فرهنگ جامعه، رشد معرفت و بينش و خصلتها و فرهنگ انقلابي، كجا بايد بحث بشود و رويش فكر و تصميم گيري بشود؟ جز در جمع دانشوران و فرهنگيان انقلابي و متعهد؟ براي من و شايد براي هر كسي كه حقايق فرهنگي جامعه و حقايق موجود در دستگاههايي را كه متصدي و متكفل علاج آنها هستند - اعم از هنري و ادبي و علمي و تبليغي و ديني و غيرديني - بداند، واقعاً عقده يي است. تصميم گيري شد، روي كاغذ نوشته شد كه فرهنگ عمومي كشور، كجا و چگونه بايد بررسي بشود؛ ليكن بين آنچه كه هست و آنچه كه بايد تحقق پيدا كند و به مرحله ي شدن برسد، خيلي فاصله است. اي كاش مسايل دانشگاهها جلوي چشم را نمي گرفت، آدم به اين مسايل مي پرداخت و قدري با شماها صحبتي مي شد؛ ولي به اعتقاد من، الان مسايل دانشگاهها هم مسايل حادتري است. دانشگاه بايد كساني را تربيت كند كه تكيه ي نظام به آنها باشد با وجود همه ي اين مطالب درستي كه آقاي دكتر معين فرمودند و آنچه شده و بناست بشود، درعين حال، انصافاً وقتي يك عنصر مؤمن به اين انقلاب و مؤمن به اين تحول عظيمي كه با اين ريشه ي عميق و با اين اهميت، در كشور ما ايجاد شده، به دانشگاه كشور نگاه مي كند، مي بيند كه اين، آن بال پروازدهنده، آن چرخ پيش برنده و آن موتور

حركت دهنده - به هرچه مي خواهيد، تشبيه كنيد كه باب چنين حقيقت عظيمي باشد - نيست. دانشگاههاي ما، عيب و ايراد دارد؛ بايد ايرادش برطرف بشود. البته توقع معجزه نيست. آنچه كه من عرض مي كنم، حرف يك آدم ايده آل گراي بي توجه به واقعيتها نيست. شما مي دانيد كه من چند سال مسؤول اجرايي اين كشور بوده ام و حقايق را مي دانم. وانگهي، همين طور كه ايشان اشاره كردند، با مسايل دانشگاهها و بودجه ي آن آشنا هستم. در عين حال، اينها را عرض مي كنم. من مي خواهم بگويم، شما كه اين بار را بر دوش گرفتيد، با اين ديد كلان - به قول مصطلح جاري شماها - يا با اين ديد كلي از بالا - طبق تعبيرات ماها - به مسأله نگاه كنيد. يك ذره از اين آب و گلِ جزييات خلاص بشويم و ببينيم چه بايد كرد، تا اين چرخها را از گل بيرون كشيد. ما همين طور دور خودمان نچرخيم؛ بلكه عقب نرويم. دانشگاه نظام جمهوري اسلامي، بايد كساني را تربيت بكند كه تكيه ي اين نظام، به آنها باشد. يعني اين نظام، از لحاظ علمي و عملي و مديريت و گشودن گرههاي ريز و درشت بر سر راه زندگي اين ملت، به آنها تكيه كند. مگر غير از اين است؟ دانشگاه براي چيست؟ مگر بي علم، مي شود زندگي كرد؟ مي شود پيش رفت؟ مي شود به حقوق ملي خود واقف شد، يا آن حقوق را به دست آورد، يا در راه آنها به مبارزاتِ درست دست زد؟ ملتي كه علم ندارد، محكوم به عقب ماندگي و ذلت و باركشي و بداخلاقي و دون و فرودستي در معادلات جهاني است. بدون علم، در دنيا نمي شود

اثر گذاشت علم، امروز نقش خيلي زيادي در دنيا ايفا مي كند. اين كساني كه امروز بر دولتها و دستگاههاي سياسي دنيا در كشورهاي بزرگ مسلطند، انسانهاي معمولي هستند و از متوسطِ برجستگان، پايينترند. كارها و حرفهايشان، اين را نشان مي دهد. آنها يا از لحاظ فكري و يا از لحاظ انساني و اخلاقي پايينترند. ببينيد ديگر، اين امريكا و اين هم غرب است. اينها درعين حال، بر دنيا حكومت مي كنند. چرا؟ به خاطر علم. تا كي بايد ملتهاي مسلمان، از آن چيزي كه در تحرك و شخصيت يك نظام، در وصول به حقوق يك ملت، در تأثير براي سازندگي دنيا، مايه ي اصلي است، تهيدست بمانند؟ بدون علم كه در دنيا هم نمي شود اثر گذاشت. شما بهترين آدمهاي دنيا باشيد، ما بهترين و شريفترين و عزيزترين ملتها باشيم؛ وقتي نتوانيم روي بشريت اثر بگذاريم، وقتي نتوانيم اين گرداب مهلك را مهار بكنيم، چه فايده يي دارد؟ رسالت يك انسان كه يك رسالت فردي و خانوادگي و يك رسالت ملي به معناي محدود نيست؛ بلكه يك رسالت انساني است. انسان، اصلاً در محدوده ي انسانيت زندگي مي كند. مگر مي شود اين همه كارهاي بزرگ را بدون علم انجام داد؟ اين علمِ ما كجاست؟ خدا سلاطين قاجار و پهلوي را لعنت كند و از اين رجال پليد و خبيثي كه بخصوص از زمان ناصرالدين شاه تا زمان محمّدرضا، امور اين كشور را به دست داشتند، نگذرد كه با اين ملت با استعداد و اين جواهرِ قيمتي استعدادي كه در اين كشور هست، چه كردند. مي دانيد كه در اين كشور، استعداد ايراني، از متوسطِ استعداد كشورهاي دنيا بالاتر است. اين نكته را من از آدمهاي

مطلع و وارد و با اتكا به آمار نقل مي كنم. سابقه ي ما هم، همين را نشان مي دهد. اين ملت را در دوراني كه مي شد خودش را لااقل به اين گردونه ي اسبي كه داشته مي رفته، برساند، در خواب عميقي فرو بردند. يك وقتي بيدار شده كه آن گردونه به موتور رسيده، آن موتور به جت رسيده، آن جت هم به موارد پيشرفته تري رسيده و جز غباري از حركت كاروان علم بشريت، چيزي در دست ما نيست. بايد براي علم و تحقيقات كاربردي، حركتي انجام داد انقلاب، يعني اين كه تحولي در همه چيز به وجود بيايد. يكي از آن تحولات هم، در مقوله ي علم در اين كشور است. نگوييد ما پول و بودجه نداريم. بله، خيلي كارها با پول انجام مي گيرد؛ ليكن به نظرم مي رسد كه كل دستگاه علم و دانش كشور، بايد با يك ديد انقلابي به مسأله نگاه كند؛ مثل آن كسي كه فرزندش درون آب افتاده و دارد غرق مي شود؛ مثل روحيه ي همان مبارزي كه در دوران پيش از پيروزي انقلاب، هيچ چيز - نه زن، نه بچه، نه زندگي، نه خانه، نه راحتي - نمي فهميد و همه ي زندگيش مصروف اين مي شد كه كاري انجام بدهد. دستگاه علمي كشور، بايد اين طور جلو برود و هر چيزي كه مانع سر اين راه است، حقيقتاً برطرف بشود. بنابراين، در دانشگاهها بايد براي علم و تحقيق و تحقيقهاي كاربردي، كاري كرد و حركتي انجام داد. امروز بحمداللَّه دستگاه وزارت و دستگاه دانشگاهها، يك تشكيلات حزب اللهي است. من خيلي از شما آقايان را از نزديك مي شناسم و به كار و انگيزه و ايمانتان واقفم. انتظار مي رود كه به اين

مسأله - يعني توسعه ي علم و دانش - بپردازيد. مسأله ي دين در دانشگاهها مهم است نكته ي ديگري كه من مكرر در سخنرانيها و در همين مراسم مختلف دانشگاهي عرض كرده ام و شايد اين حرف تكراري باشد، ليكن مهم است و بايد بگويم، مسأله ي دين در دانشگاههاست. دين، به همين معناي تدين، مورد نظر است. آن تفسير غلط روشنفكري از دين و همان تصوراتي كه بعضيها داشتند و كجرويها و كج فهميهايي كه در مسايل دين بوده، آن را نمي گويم. تجربه نشان داد كه آن تصورات، يك پول سياه هم ارزش ندارد. من عمرم را در همين چيزها صرف كرده ام؛ از دور حرف نمي زنم. دين به معناي تدين، يعني پايبندي به احكام اسلامي، قبول، اذعان و تسليم. روايت هم دارد، قرآن هم همين است: «انّ الدّين عنداللَّه الاسلام»(1). اسلام يعني چه؟ «من اسلم وجهه للَّه»(2) يعني چه؟ يعني صورتت را تسليم خدا كن. اين، دين است. مظهرش در مورد احكام شرعي، همين است ديگر. آيا دانشگاههاي ما اين گونه اند؟ علتش اين است كه كساني دانشگاه را بنيانگذاري كردند كه اساس دين را، نه كه قبول نداشتند - بالاتر از اين بود - مي خواستند اصلاً دين را ريشه كن كنند. مي بينيد ديگر. مگر غير از اين است؟ اين، تاريخچه ي دانشگاه است. اين، تاريخچه ي فرهنگ اروپايي در كشور ماست. كساني كه آن فرهنگ را آوردند، اعتقادشان اين بود كه اينها حرفهاي مفتي است! روشنفكري جديد، اصلاً اين طوري متولد شد؛ ضد دين و مخالف با دين و عازم بر قلع و قمع دين. دانشگاه هم كه طبعاً زايشگاه و پرورشگاه همين روشنفكري جديد اروپايي بود. بنابراين، فضا، فضاي غيرديني شد. اين

فضا، متعلق به دانشگاه وابسته ي به غرب، پرداخته ي صنعاي غرب و ساخته شده هاي آن ديار بود؛ اما دانشگاه اسلامي چه؟ همه ي آن مطالبي كه راجع به علم و اين حرفها گفتيم، آن وقتي معنا پيدا مي كند كه اين عالمي كه شما درست مي كنيد، متدين باشد؛ والّا اگر عالم بي تدين بخواهيد، هست. به امريكا و انگليس و فرانسه برويد، اين قدر علماي بزرگ و دانشمندان عالي مقام - كه حالاحالاها مانده شماها به آنها برسيد - هستند؛ اما بي دين، ضد دين، ضد آرمانها و اهداف ما. مگر ما مي خواهيم آن طوري عالم درست كنيم؟ مگر جمهوري اسلامي مي خواهد عالم بي دين درست كند؟ براي ايجاد محيط ديني در دانشگاه، از كلمه ي تعصب نترسيد هر كسي در دانشگاه - فرقي نمي كند كه اين تشكيلات شما، يك تشكيلات پزشكي باشد يا غير آن - فكرش اين باشد كه اين حرفها را رها كنيد و حالا بگذاريد درسشان را بخوانند، اين فكر، غلط و مردود است. بايد درسشان را با تدين بخوانند. تدين، چيزي نيست كه برايش زماني بگذاريم و بگوييم حالا اين مدت را درس بخواند، بعد شروع به تدين كند! تدين كه اين نيست. تدين، جزو وجود و ذهن انسان است، با انسان رشد مي كند، شكوفايي پيدا مي كند و در تمام حركات انسان اثر مي گذارد. دين كه بيگانه ي از زندگي نيست. دين، در يك كلمه حرف زدن، در يك اشاره، در يك موضعگيري، تأثير مي گذارد. انساني كه معتقد به دين است، مگر مي تواند مدتي بي دين زندگي كند؟ محيط دانشگاه، بايد محيط ديني باشد. بايد اين را تأمين كنيم. و اين نمي شود، مگر اين كه شما كه رؤسا و مسؤولان دستگاههاي دانشگاهي كشور

هستيد - بيش از همه، آقاي وزير و معاونان ايشان و بعد هم رؤساي دانشگاهها و دانشكده ها - صددرصد با تعصب ديني و انقلابي و پايبندي شديد و اصرار بر اين كه بايد دين حاكميت پيدا كند و چتري بر زندگي محيط دانشگاه بزند، اين هدف را تعقيب كنيد. از كلمه ي تعصب نترسيد. تعصب جاهلي بد است. عصبيتي كه از روي جهالت نباشد، خيلي هم خوب است. عصبيت، معنايش جهالت نيست. مواظب باشيد كه استادي در دانشگاه بي ديني صادر نكند البته از يك استاد، چنين انتظاري نمي رود. يك استاد، ممكن است مسيحي باشد. او اصلاً اين را قبول ندارد. هيچ اشكالي ندارد كه از او دعوت كنيد، به اين جا بيايد. استادي كه نماز نمي خواند و بي دين است، مانعي ندارد كه از او دعوت كنيد، به اين جا بيايد؛ منتها مواظب باشيد كه اين استاد از وجود خودش، نخواهد بي ديني صادر كند. به حريم اين شي ء مقدس، مساس و اصطكاكي نداشته باشد، اشكالي ندارد كه بيايد. اگر اصطكاك داشت، نيايد. اين، حرف هميشه ي من است. هميشه اعتقادم اين بوده و هست. آن استادي كه بناست بيايد علمي را بياموزاند و اعتقادي را كه روح آن علم است، بگيرد و از بين ببرد، نبايد بيايد. اين، دزد و مضر است. يك وقت كسي مي گويد، تنديهايي مي كنند و بي رويه عمل مي نمايند، كه طبيعي است هرجا تنديِ بي رويه يي باشد، غلط است؛ اين كه محل بحث نيست. بحث، سرشماست كه چگونه مي خواهيد تصميم بگيريد: عاقلانه، خونسردانه، با تسلط بر جوانب امر؟ آن استاد يا آن مسؤولي كه در رابطه ي خودش با دانشجو، مي خواهد پايه هاي ايمان ديني آنها را - كه همان ايمان انقلابي

است - سست بكند، چه مسؤول و چه دلسوزي است؟ چه ارزشي براي پيشرفت علم كشور دارد؟ او چه كمكي به استقلال اين ملت مي تواند بكند؟ اين، همان دانشگاه گذشته مي شود كه حقيقتاً براي اين مملكت سودمند نبود؛ شما نبايد بگذاريد. هزاران دكتري كه آمدند، بچه هايي را نجات دادند، مريضهايي را شفا دادند؛ هزاران مهندسي كه دهها هزار ساختمان ساختند، اينها را مي دانيم. مسأله و مشكل يك ملت، اينها كه نيست. دانشگاه وابسته ي به غرب، دانشگاه متكي به اراده و فرهنگ ديگران، نمي تواند براي يك فرهنگ مفيد باشد. اين، دو عنصر اصلي است. از همه ي عناصرِ مؤمنِ خوب استفاده كنيد از همه ي عناصرِ مؤمنِ خوب استفاده كنيد. براي خاطر خدا، دور اين مسايل خط و خطبازي را هم در محيط دانشگاه قلم بگيريد و نگذاريد گسترش پيدا كند. شما كه رؤسا هستيد، جلويش را بگيريد. اين مسايل اختلافات و نزاع سياسي و خطبازيها، واقعاً ضرر زده است. در دانشگاه، در اين سالهايي كه من اطلاع دارم، اكثريتي دانشجوي بي مبالات و بي تقيد نسبت به دين و مسايل ديني - نمي گويم بي اعتقاد - مشغول كار خودشانند و اقليتي معتقد به دين، به دو، سه گروه تقسيم شده اند و به سروكله ي هم مي زنند! اين، بلاهت است. يك عده تندرو، يك عده كندرو؛ يك عده راست، يك عده چپ! اگر راست مي گويند، بنشينند با همديگر تفاهم بكنند و آن كارِ اصلي را انجام بدهند. حالا اين كه متعلق به محيطهاي دانشجويي و دانشجويان است كه بايد متوجه باشند، چه كار مي كنند؛ شما كه رؤسا و مسؤولان هستيد، مواظب باشيد كه در اين دعواي مضر، مبادا يك ذره به اشتعال كمك

كنيد. يعني يك تراشه ي چوب هم كه بريزيد، شما مقصريد. يك طرف را تقويت كنيد، يك طرف را تضعيف كنيد؛ اين مسايل را كنار بگذاريد. اعتقاد به دين، درجاتي دارد اعتقاد به دين، درجاتي دارد. گيرم آدمهايي هم باشند كه آن اعتقادِ روشنِ سالم و آن تفكر انقلابيِ زيبا را - كه آدم حتّي از تصورش حظ مي كند - نداشته باشند و يك درجه پايينتر باشند؛ باشد، بهتر از آن كسي است كه هيچ چيز از آن را نداشته باشند. بالاخره نمي شود گفت كه يا صددرصد، يا هيچ. صددرصد هم خوب است، نوددرصد هم - درجه ي بعدش - خوب است، هشتاددرصد هم - درجه ي بعدش - خوب است، هفتاددرصد هم - درجه ي بعدش - خوب است. هفتاددرصد كجا، پنج درصد كجا؛ هفتاد درصد كجا، صفركجا ! آخر چرا اين محاسباتِ اين قدر واضح، در رفتار و اعمال ماها مورد ملاحظه قرار نمي گيرد؟ وبعدالتيا والتي، آقاي دكتر معين فرمودند كه ما را حمايت كنيد. من هر كاري بتوانم، حاضرم انجام دهم. البته آن چيزي كه نقدتر از همه است، دعاست كه مي توانم آن را بي دردسر برايتان انجام بدهم - كه البته انجام مي دهم - و غير از دعا و بعد از دعا هم هر كاري واقعاً بتوانم و براي من ميسور باشد، دوست مي دارم كه انجام بدهم و ان شاءاللَّه انجام خواهم داد. شماها را حقيقتاً يكي از آن سنگين بارترين مأموران الهي مي دانم كه بار سنگيني را بردوش گرفته ايد. هم به خاطر اين جرأت و فداكاري، تحسينتان مي كنم و هم برايتان واقعاً از خداي متعال كمك مي خواهم. هركاري هم كه ممكن باشد، ان شاءاللَّه حاضرم انجام بدهم. اجمالاً، آقايان اين جهت گيريها

را فراموش نكنند و همچنان جدي و مصرانه، آن را دنبال كنند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 19 2) بقره: 112

سخنرانى در ديدار با مسؤولان بنياد شهيد، جمعى از اساتيد و دانشجويان دانشگاهها و اقشار مختلف مردم

سخنراني در ديدار با مسؤولان بنياد شهيد، جمعي از اساتيد و دانشجويان دانشگاهها و اقشار مختلف مردم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نقطه ي اصلي و محوري براي اصلاح عالم، اصلاح نفس انساني است در ابتدا به همه ي شما برادران و خواهران، بخصوص خانواده هاي معظم شهيدان و جانبازان عزيزمان و همچنين رزمندگان و انديشمندان و علما و راهنمايان جامعه، خوش آمد عرض مي كنم. اين مجلس ما از لحاظ كيفيت، مجلس مهمي است؛ چون قشرهاي ممتاز در جامعه ي اسلامي و برجستگان نظام اسلامي، در اين جا حضور دارند و برخلاف نظامهاي مادّي، پولداران و خوانين و زورگويان و گردن كلفتان، حضوري ندارند. در نظام اسلامي، كساني از لحاظ معنوي برجسته تر و ممتازترند كه فداكاري بيشتر، ايمان بيشتر، عمل صالح و صدق رفتار و گفتار را نشان داده باشند و آنها هم اين قشرهاي فداكار - شهيد داده ها، جانبازان، جوانان پُرشور و مؤمن و مبارز، خدمتگزاران جامعه، يا كساني كه خودشان را براي خدمت آماده مي كنند - هستند. من در اين جمع پُرشور و صميمي و مؤمن، مطلبي را عرض مي كنم كه از امهات مسايل فكري ماست. در اسلام، نقطه ي اصلي و محوري براي اصلاح عالم، اصلاح نفس انساني است. همه چيز از اين جا شروع مي شود. قرآن به آن نسلي كه مي خواست با دست قدرتمند خود، تاريخ را ورق بزند، فرمود: «قوا انفسكم»(1)، «عليكم انفسكم»(2). خودتان را مراقبت كنيد، به خودتان بپردازيد و نفس خودتان را اصلاح و تزكيه كنيد؛ «قد افلح من زكّيها»(3). اگر جامعه ي اسلامي صدر اول اسلام،

از تزكيه ي انسانها شروع نشده بود و در آن به اندازه ي لازم، آدمهاي مصفا و خالص و بي غش وجود نداشتند، اسلام پا نمي گرفت، گسترش پيدا نمي كرد، بر مذاهب مشركانه ي عالم پيروز نمي شد و تاريخ در خط اسلام به حركت نمي افتاد. اگر انسانهاي مزكا و مصفا نباشند، جهاد نيست. انقلاب ما كه پيروز شد، به بركت صفا و خلوص و اخلاص و كار براي خدا و بلند شدن از سر منافع مادّي و شخصي بود. مقاومت در جنگ تحميلي هم همين طور بود. اين شهداي عزيز ما، يا اين جانبازان، در اوج صفا و اخلاص، به استقبال شهادت رفتند و شهيد شدند و همين شهادتها و مقاومتها و به استقبال خطر رفتنها بود كه انقلاب را حفظ كرد، اسلام را عزيز كرد، مسلمين را قوي كرد و دشمنان اسلام و امريكا را خوار نمود. ما اول بايد خودمان را اصلاح كنيم در درون وجود ما، بزرگترين دشمن ما كمين گرفته و آن، نفس امّاره و شهوات و خودخواهي و خودپرستيهاي ماست. هر لحظه يي كه بتوانيم، اين مار گزنده و اين دشمن كشنده را سر جاي خود بنشانيم - ولو به طور موقت - در آن لحظه، ما موفق و سعادتمند و قادر بر عمل و مقاومت و ايستادگي و جهاد في سبيل اللَّه هستيم. هر وقتي كه اين دشمن، سر بلند كند و عقل و نيروي معنوي و نفس رحماني در وجود ما را سركوب كند و تحت تأثير خود قرار بدهد، در آن لحظه، ما در حال سكون و ركود و يا عقبگرديم. سكون، يعني عقبگرد. اين دو، يكي است. ما به عنوان كساني كه بار سنگين هدايت بشر

و نجات انسان را بر دوش گرفته ايم، بايد به خودمان بپردازيم، بايد نفسهاي خودمان را اصلاح كنيم، بايد قدرت معنوي انساني را - كه خدا در ما به حد اعلي به وديعه گذاشته است - از گل و لاي شهوات و اهوا و هوسها و خودخواهيها و خودپرستيها نجات بدهيم و آن را قوي كنيم. شما جوانان، شما خانواده هاي شهدا، شما جانبازان، شما مبلّغان دلسوز و علاقه مند در سپاه پاسداران يا در هر نقطه ي ديگر، به اين مبارزه ي دروني اولي هستيد. ما اول بايد خودمان را اصلاح كنيم. هر كسي كه به اسلام و انقلاب دلبسته تر است، بايد براي اصلاح نفس خود، عازمتر و جديتر باشد. هر كسي كه از وضع دنيا، از اين زورگوييها و خباثتها و رذالتهايي كه قدرتها و عربده كشها و قداره بندهاي جهان انجام مي دهند، بيشتر ناراحت است، بايد بيشتر به خود بپردازد و خود را اصلاح كند. اين وضعي كه امروز در دنياست، ناشي از اين لنگي است. مشكل ملتها، مشكل تسلط و حاكميت انسان نماهاست مشكل ملتها، مشكل تسلط و حاكميت كساني است كه اگرچه لباس انساني پوشيده اند، اما در باطن، يك حيوان درنده ي وحشي بي ملاحظه اند. آن كسي كه برايش كشتن هزاران انسان، شيميايي كردن خانواده ها و بچه هاي كوچك، اهميتي ندارد و به راحتي جنايت مي كند، او در ظاهر انسان است، ولي در باطن گرگ است. صورت معنوي و حقيقي او، صورتي كه در قيامت با آن محشور خواهد شد، صورت يك حيوان وحشي است. اي دريده پوستين يوسفان گرگ برخيزي از اين خواب گران اين گونه افراد، آن روزي كه مرگ گريبان آنها را بگيرد و از خواب گرانِ هذيان آميز زندگي

ننگبار خودشان بيدار بشوند، به خودشان كه نگاه مي كنند، خود را گرگ خواهند ديد. آن كساني هم كه اين وضعيت بد را در دنيا تحمل مي كنند، نسبت به اين همه فاجعه و اين همه جنايت در دنيا بي تفاوت و خونسرد مي مانند و احساس تكليف نمي كنند، آنها هم از يك ناحيه ي ديگر اشكال دارند؛ آنها هم تربيت نفساني ندارند؛ آنها هم عشق به زندگي و ترس از مرگ، گريبانشان را گرفته است؛ صورت معنوي آنها هم، اگر گرگ نيست، موش است؛ اگر درنده نيست، حيوان قابل دريده شدن و خورده شدن است؛ بره است؛ تعبير احترام آميزترش اين است. روح انساني، نه اجازه مي دهد كسي آن طور جنايت و ستمگري بكند، نه اجازه مي دهد انساني اين همه ظلم و ستم را تحمل نمايد. امريكا، حامي ديروز و مخالف امروز صدام به دنيا نگاه كنيد، ببينيد چه خبر است. ببينيد در اين منطقه ي ما چه خبر است. اين روزها، همه ي دنيا متوجه قضاياي خليج فارس (4) و تجاوز عراق به كويت و لشكركشي و حَشَركشي امريكا به منطقه و جنجال قدرتها و دولتها و همانهايي است كه تا ديروز پشت سر صدام ايستاده بودند؛ كساني كه به نفع او تحليل مي كردند، مقاله مي نوشتند، بازي سياسي مي كردند و قطعنامه مي دادند؛ چون او در مقابل اسلام ايستاده بود. حالا چهره ي صدام در مجلات و روزنامه هاي اينها، يكشبه به يك غول وحشتناك تبديل شده است! حالا فهميده اند كه صدام، حلبچه را بمباران شيميايي كرده است! حالا فهميده اند كه صدام در جنگ ايران، شروع كننده و متجاوز بوده است! حالا فهميده اند كه صدام، غير قابل اعتماد است و در اظهاراتش صادق نيست! حالا فهميده اند كه صدام

نسبت به ملت خودش، با اختناق ظلم مي كند! كأنّه تا آن روزي كه منافع خودشان در كويت و عربستان تهديد نشده بود، اصلاً اينها را نمي دانستند! يعني نه رئيس جمهور امريكا و نه ساير دولتها مي دانستند و نه روزنامه نگارهاي مزدور و قلم به مزد! حالا همه چيز معلوم شد. اين طرف قضيه هم، صدام يكشبه ضد امريكا و ضد استعمار و ضد سعودي شده است! همان رفيقهاي ديروز، همان كساني كه با هم مي نشستند و آشكارا و علني، عليه اسلام و مسلمين و عليه انقلاب و پايگاه ضد استكبار - يعني ايران - توطئه مي كردند، حالا صدام آنها را متهم مي كند كه شما به امريكا وابسته هستيد و ضد اسلاميد! آيا تا ديروز اينها به امريكا وابسته نبودند؟! آيا تا ديروز اينها قارون نبودند؟! آيا تا ديروز كه براي حمله به دژ مقاومت عليه استعمار و استكبار، كمك صدام بودند، مزدور امريكا نبودند؛ امروز شده اند؟! آيا كسي يكشبه ضد امريكايي مي شود؟! آيا كسي از يك عنصر مهاجم به اسلام و مسلمين و دشمن عنود انقلاب اسلامي و ملت مسلمان، يكشبه تبديل به يك مدافع اسلام مي شود؟! حالا صدام سخنراني مي كند، به ملتهاي مسلمان خطاب مي كند و مي گويد اسلام را حفظ كنيد و آن را از دست فهد و مبارك نجات دهيد! تا ديروز كه اينها حاميان و محافظان اسلام بودند، ولي حالا يكشبه به ضد اسلام تبديل شده اند و تو هم طرفدار اسلام شده يي؟! واي بر اين اسلام كه كسي مثل صدام حسين، طرفدار و مدافع آن شود. اينها نكاتي است كه شما بايد به آن توجه بكنيد. تحليل قضاياي جاري، كار پيچيده يي نيست تحليل قضاياي جاري، كار

پيچيده يي نيست. هر كسي به اين صحنه و منظره نگاه كند، مي تواند قضايا را تحليل كند. تحليل، مشكل نيست. آنچه مشكل است، چيز ديگري است. هر كسي به اين منظره نگاه كند، تكالب بر حطام دنيا را مي بيند - هميني كه در روايات ما هست - جنگ كركسها بر سر جيفه را مشاهده مي كند. يك كركس، صدام حسين است؛ يك كركس، آقاي بوش. صدام كه ادعا مي كند مي خواهد از ملت خود يا ملتهاي عرب دفاع كند، حرفش چرند و دروغ و مسخره است؛ از قدرت خودش دفاع مي كند. او كسي است كه اگر هزاران نفر، بلكه صدها هزار نفر از ملت خودش در مقابلش بايستند و لازم بداند آنها را از بين ببرد، يك ثانيه تأمل نمي كند و آنها را از بين مي برد! او براي خود و قدرت و اطماع خويش و براي نفس سيري ناپذير بشري كار مي كند؛ هماني كه امام به مخاطب خودشان فرمودند، اگر همه ي دنيا را هم به شما بدهند، باز كمتان است؛ حكومت اين كشور كه هيچ. فعاليت او، براي جيفه ي دنيا، براي قدرت و براي دو روز بيشتر بر اريكه ي قدرت سوار بودن است. خاك بر سر انسان غافل كه فلسفه ي وجود خودش را نفهمد و سعادت خود را تشخيص ندهد. تجاوز صدام به كويت، همان ماهيت تجاوز امريكا به پاناما و گرانادا را دارد آن طرف قضيه هم كه به عنوان دفاع از منافع دنياي آزاد و مقابله ي با ديكتاتوري صدام وارد ميدان جنگ شده - يعني امريكا - او هم از دروغگو، دروغگوتر است؛ او هم متجاوز است و براي منافع خود، كار و تلاش مي كند. كاري كه

صدام حسين در كويت كرد، عيناً همان كاري است كه امريكا در حدود يك سال قبل از اين در پاناما(5) كرد و چند سال قبل از اين در گرانادا (6)انجام داد؛ نوع عربي آن است! آن، نوع امريكاييش بود كه يك مقدار با زرق و برق بيشتري همراه بود و جنايتي در زرورق پيچيده و بسته بندي شده، بر مردم آن كشورها فرود آمد؛ ولي كار اين شخص، نوع عربي و نوع عراقي و نوع صداميش است! يعني حقيقت قضيه همان است؛ هيچ فرقي ندارد. قدرتها مثل كركسهايي كه به جيفه چشم دوخته اند و به هم نوك و چنگال مي زنند، به جان هم افتاده اند. اين، تفسير و تحليل قضيه است. مدتهاست كه امريكا در فكر آن بوده كه در خليج فارس، جاي پاي مستحكمترو حضور نظامي قويتري داشته باشد. البته در خليج فارس و در بعضي از كشورهاي كوچك و حقير پايگاه دارد، ولي كمش است! اين چيزي هم كه حالا پيدا كند، باز كمش است! هرچه پيدا كنند، كمشان است! آن كسي هم كه كويت را تصرف كرد، به فكر اين است كه ساحل و منبع نفتي و قدرت ظاهري و قلدري و زورگويي خودش را توسعه بدهد و بعد از گذشت ده، دوازده سال از گوربه گور شدن محمّدرضا پهلوي، جاي او را بگيرد. او هم همين طور بود. تفسير و تحليل قضيه، واضح است و پيچيدگي ندارد. البته موضعگيري هر دولتي، بر حسب منافع خودش است. يكي بدبخت تر و درمانده تر است؛ مثل آن حسين بيچاره ي اردني كه يك عمر به كمك و به اتكاي غرب و امريكا و انگليس زندگي كرده، حالا هم احساس مي كند

كه زير پايش خالي مي شود. يكي هنوز به امريكا متكي است، يكي هم فكرهاي ديگري مي كند. در شناخت مسأله، هيچ دشواري يي نيست. راه نجات كشورهاي اسلامي، بازگشت به اسلام آنچه كه مشكل است، مسأله ي بعدي است؛ آن هم نه فهم آن - فهمش آسان است - بلكه عملش مشكل است. مسأله ي بعدي اين است كه بالاخره ملتها تا كي بايد وسيله يي براي هوسراني اشخاص و انسانهاي قدرتمند باشند؟ اين نظام جهنميِ سلطه يي كه بر دنيا حاكم است، تا كي بايد حاكم باشد؟ امروز بازي صدام با كويت است كه وارد اين كشور بشود و ملت عراق و ملت كويت، زير فشار قرار بگيرند؛ فردا طور ديگري خواهد بود. دولتهاي وابسته به استكبار جهاني و امريكا و غرب، تا كي بايد بدون در نظر گرفتن مصالح ملتها، هر كاري كه مي خواهند، با ملتهاي خودشان بكنند؟ راه نجات چيست؟ آيا راه نجاتي نيست؟ راه نجات وجود دارد. راه نجات در كشورهاي اسلامي، بازگشت به اسلام است. راه نجات، بصيرت نسبت به دشمن واقعي است. ملتهاي مسلمان بايد دشمن واقعي را بشناسند و ترفند و خدعه ي استكبار را درك كنند. امروز، آن روزي است كه اگر براي كساني در دنيا، قضاياي اين يازده سال اخير و صف بندي دنياي استكباري در مقابل جمهوري اسلامي، مبهم بوده و سر درنمي آورده اند، ديگر بفهمند و بدانند كه چرا شرق و غرب و امريكا و شوروي و اروپا و ارتجاع و اياديشان در همه ي دنيا، دست به دست هم داده اند و بالاترين فشارهايي را كه مي توانستند، در اين يازده سال بر جمهوري اسلامي وارد كردند. بفهمند اين كه استكبار از اسلام مي ترسد، به خاطر

آن است كه اسلام جلوي همين تجاوزها - تجاوز به حدود و حقوق ملتها و انسانها - را سد مي كند و مي گيرد. دولتها هم امروز به خود بيايند و حقايقي را كشف كنند. ببينيد اين كشورهاي حول وحوش قضيه، كشورهاي عربي، حتّي كشورهايي كه قدري فاصله هم دارند، چه طور به خودشان مي لرزند و مجبور مي شوند از امريكا كمك بخواهند و نامه ي فدايت شوم به دشمن بنويسند و بگويند داخل خانه ي ما بيا و از ما دفاع كن! امريكا دشمن است ديگر. چرا اين دولتها در چنين وضعي قرار مي گيرند؟ چرا خودشان نمي توانند از خودشان دفاع كنند؟! چون ريشه ندارند، چون متكي به مردم نيستند، چون با مردمشان قهرند، چون به مردمشان بد كرده اند، چون روح اسلام و ايمان اسلامي را در مردم خودشان كشته اند و نفهميده اند كه ريشه ي كشور و ملتشان را مي زنند. حضور امريكا، براي ملتهاي منطقه ارزان تمام نمي شود حضور امريكا - يك نيروي قلدر و پولدار - در يك كشور، كه به اصطلاح براي دفاع هم آمده، مگر براي آن كشور و آن مردم ارزان تمام مي شود؟ در رژيم گذشته، آن چند سالي كه مستشاران نظامي امريكا در كشور ما بودند، با اين كه مزدور و كارمند و حقوق بگير دولت ايران بودند، درعين حال در موارد زيادي، بر تمام اركان نظامي و حتّي غير نظامي دولت حاكميت داشتند و آقايي و فساد مي كردند و جان و مال و ناموس مردمِ آن جاهايي كه اينها حضور داشتند، در اختيارشان بود. يك درجه دار پَست، يا يك افسر جزء امريكايي، در نقطه يي كه مأموريت داشت، رياست هم داشت و هر كاري دلش مي خواست، مي كرد و هيچ چيز مانعش نبود. وقتي

كه همين نيرو، به عنوان دفاع از يك دولت يا يك كشور، وارد آن سرزمين بشود، مگر مردم و نواميس آن كشور ديگر حرمتي دارند؟ اين نيروها، با مسلمانان ساكن حجاز و عربستان، چه خواهند كرد؟ وقتي در نقطه يي براي خودشان پايگاه درست كردند و بر كل منطقه اشراف پيدا نمودند، روزبه روز قدرت خودشان را توسعه مي دهند و قلدريشان را بيش از پيش مي كنند. حضور امريكاييها، براي آن ملت بيچاره و ملتهاي منطقه، مگر ارزان تمام مي شود؟ ولي خودشان را مجبور مي دانند. دولت عربستان احساس مي كند كه مجبور است. كويتيها هم اگر فكر مي كردند كه چنين چيزي پيش مي آيد، به امريكا و ديگران پول مي دادند، تا بيايند از آنها دفاع كنند! چرا؟ چون در آن جا، چيزي به نام اراده و رأي و خواست ملت نيست. حكومت در آن جا، بر دوش مردم - نه زير پاي مردم - است. در يك نظام درست، حكومت مثل سكويي براي مردم است كه روي آن سكو پا مي گذارند، تا اعتلا پيدا كنند. يك حكومت خوب و شجاع، يك دولت دلسوز، مايه ي عزت مردم خودش است. ملت ايران به خاطر عظمت امام بزرگوارمان، در دنيا عظمت پيدا كرد. مسؤولان و رهبران و دولت خوب، اين است. اما دولت بد، آن دولتي است كه بر دوش مردمِ خود سوار مي شود، به سر آنها مي زند، باري بر گردن آنهاست و وزر و وبالي براي آنها مي باشد. متأسفانه وقتي اسلام در كشوري زنده نبود و حاكميت نداشت، آن طور مي شود. اينها براي ما عبرت است. هم تجاوز صدام و هم تجاوز امريكا را بشدت محكوم مي كنيم مواضع ما، مواضع ثابتي است. ما مثل كشورها

و دولتهاي ديگر، مواضع متغير نداريم. شنيديد كه دولتمردان عزيز و مسؤولان دلسوز و انقلابي و فداكار ما، مواضع جمهوري اسلامي را قاطع بيان كردند. ما تجاوز را، هم از صدام و هم از امريكا، بشدت محكوم مي كنيم. ما اين ادعاهايي را هم كه امروز صدام و امثال او مي كنند كه ضد امريكا هستند، حرفها و شوخيهاي بي مزه و بي تأثيري مي دانيم. ما مي گوييم اگر شما راست مي گوييد و ضد امريكايي هستيد، بياييد اين نظاميهاي خودتان را از خاك كشوري كه پايگاه مبارزه با امريكا بوده، بيرون ببريد. چرا تاكنون عقب نشيني نكرده ايد؟ ما مي دانيم و اعتقاد ما اين است كه هنوز، هم امريكا و هم طرفش صدام، اگر بتوانند عليه اسلام و مسلمين با هم توافق كنند و منافع خودشان را تأمين نمايند، اين كار را خواهند كرد. هر دو، ضد مسلمين و ضد انقلاب اسلاميند. اين، مواضع ماست. امريكاييها حق ندارند خودشان را كلانتر دنيا بدانند و در هرجايي كه حادثه يي هست، فوراً خودشان را به آن جا برسانند؛ يعني ما صاحب قضيه ايم و بايد دخالت بكنيم. به شما چه؟! وقتي ملتها زنده باشند و آن روزي كه دولتها با اراده ي ملتها انتخاب بشوند، براي اين فضوليهاي امريكا، به دهن امريكا و امثال او مي زنند. ملت ايران، قدر اسلام و انقلاب و رهنمودهاي امام عزيز و راحلشان را بدانند. اسلام و انقلاب، ما ملت ايران را زنده كرد. نفس گرم ملكوتي آن بزرگمرد، كه مثل زمزمه ي فرشتگان، بر گوش جان ملت ايران فرو خوانده شد، ما را عزيز كرد. در جنگ تحميلي، اهداف دشمنان تحقق پيدا نكرد همين كسي كه به كويت تجاوز كرد و دنيا

را به هيجان آورد - دنياي بي انصافي كه در مقابل تجاوز هشت ساله به ايران، آن طور نامردانه سكوت كرد، بلكه به او كمك نمود - همين آدم، با نيروهايش به ايران حمله كرد و هشت سال زور زد و از همه ي دنيا هم كمك گرفت - نه مثل حالا كه همه ي دنيا به اصطلاح با او قهرند - همه ي دنيا هم پشت سرش بودند؛ از امريكا گرفته، تا شوروي و فرانسه و خيلي از كشورهاي اروپاي شرقي، تا خيلي از ارتجاع منطقه - كه حالا خودشان هم مي گويند پول و همه چيز به او داده اند - براي اين كه بتوانند نظام جمهوري اسلامي را ساقط كنند؛ ولي نتوانستند. همه ي تلاششان را كردند، تا بتوانند ايران را تجزيه كنند؛ ولي نتوانستند. قصدشان اين چيزها بود ديگر. آنها كه نجنگيده بودند، تا هشت سال در خوزستان بمانند و بعد هم بروند سر جاي اولشان بايستند. آنها جنگيده بودند، براي اين كه نظام را ساقط كنند، انقلاب را از بين ببرند، ملت ايران را ذليل كنند، خوزستان را جدا كنند و ايران را تجزيه نمايند. با اين قصدها وارد جنگ شده بودند؛ اما يك مورد، بلكه عُشري از اعشار يكي از اهدافشان تحقق پيدا نكرد. چرا؟ چون ملت در صحنه بود، چون شما مردم بوديد، چون شما اراده كرديد، چون شما به خدا تكيه كرديد، چون شما به نصرت الهي اميدوار بوديد، چون شما ايستاديد و بالاخره چون شما به دهن متجاوز زديد و او ناكام ماند. اين روحيه و اين حالت و اين حضور و اين اراده و اين وحدت كلمه و اين استقلال و اتكال به نفس و اتكا

به خدا را حفظ كنيد؛ شما عزيزيد. چنين مسأله يي، براي هر كشوري كه پيش بيايد، آن كشور شكست خواهد خورد. يك نفر را جلو بيندازند، همه ي دنيا هم پشت سرش بايستند، تجهيزات بدهند، سلاح شيميايي بدهند، تكنولوژي بدهند، پول بدهند، متخصص بدهند، حتّي نقشه و تاكتيك جنگي روي كاغذ بنويسند و به او بدهند، ماهواره ها را در خدمتش قرار بدهند. چنين حمله و تهاجمي، به هركدام از اين كشورهايي كه هستند، بشود، قطعاً به زانو درمي آيد؛ اما ايران به زانو در نيامد و نخواهد آمد و به بركت ايمان مردمي و وحدت كلمه، در مقابل قدرتها هميشه پايدار خواهد ماند. وحدت كلمه را حفظ كنيد وحدت كلمه را حفظ كنيد. مبادا كساني يا زبانهايي، بدون قصد و غرض سويي، فقط به علت اشتباه و به خاطر اين كه مصلحت را نمي فهمند و نمي دانند كه چه بگويند، چيزهايي بگويند كه مردم را دلسرد بكنند. متأسفانه گاهي در گوشه و كنار ديده مي شود كه بعضيها مصلحت خود و مصلحت انقلاب و ملت را نمي فهمند. مي خواهند با زيد بدي كنند، با نظام بدي مي كنند. مي خواهند مسؤولي را زير سؤال ببرند، انقلاب را زير سؤال مي برند. نمي فهمند كه اين كار، زير سؤال بردن انقلاب است. مي خواهند يك جبهه بندي درست كنند، ولي نمي فهمند كه اين جبهه بندي، به وحدت ضربه خواهد زد. البته خوشبختانه مردم ما، از اول اين جبهه بنديها - يعني از هفت، هشت سال قبل از اين تا حالا - وحدت خود را حفظ كرده اند. امام(ره) دايم به گروهها و جناحها مي فرمودند كه اين طور با هم در نيفتيد، اين طور در مجلس با هم سروكله نزنيد و اين گونه عليه يكديگر حرف

نزنيد. در تمام اين قضايا، مردم وحدت خودشان را حفظ كردند؛ باز هم حفظ كنيد. اگر چهار نفر با هم مخالفند و عليه يكديگر حرف مي زنند، بگذاريد هرچه مي خواهند، بگويند و اين قدر بگويند كه خسته بشوند. شما جوانان و رزمندگان و دانشجويان، شما خانواده هاي شهدا، شما روحانيون عزيز، شما قشرهاي مختلف مردم، فقط به پرچم انقلاب و اسلام نگاه كنيد، پشت سر اين پرچم حركت كنيد و با مسؤولانتان باشيد. امروز نظام جمهوري اسلامي اركان خوبي دارد امروز بحمداللَّه نظام جمهوري اسلامي، اركان خوبي دارد: دولت خوب، مجلس خوب، قوّه ي قضاييه ي خوب، نيروهاي مسلح مؤمن، آن سپاه، آن ارتش، آن نيروهاي انتظامي. پايه ها، پايه هاي محكم و خوبي است. وقتي پايه محكم بود، بنا استوار است. حالا در يك گوشه اش هم مثلاً ممكن است تار عنكبوتي تنيده باشد، يا گرد و غباري نشسته باشد، يا احياناً گوشه ي آجري پوسيده باشد. اشكالي ندارد، آجر پوسيده را بيرون مي كشيم و يك آجر سالم سر جايش مي گذاريم؛ اما بنا محكم است. امروز بحمداللَّه اسلام بر دلها حاكم است. من مي بينم و احساس مي كنم كه مسؤولان حقيقتاً با دلسوزي كار مي كنند. پشتيبانيتان را از مسؤولان حفظ و مضاعف كنيد. امروز وقتي انسان به صحنه ي سياسي كشور نگاه مي كند، بحمداللَّه خوشحال مي شود. رئيس جمهور، يك چهره ي برجسته و ممتاز و مورد محبت امام؛ خيلي از مسؤولان دستگاه اجرايي، جزو سابقه دارهاي خدمت به انقلاب و اسلام؛ مجلس شوراي اسلامي، متشكل از نمايندگان مردمي و بسياري دلسوز و علاقه مند؛ قوّه ي قضاييه، بحمداللَّه انسانهاي عالم و صالح و شجاع؛ و ملت عزيز ما - كه پشتوانه ي همه ي اين حركتهاست - در سطح منطقه، بلكه در

سطح جهان، در اوج اقتدار ملي است. همه اين طور احساس مي كنند. ما آمادگيهاي خود را براي مقابله با استكبار، هميشه حفظ مي كنيم؛ همين حالا هم آماده هستيم. ما قصد تجاوز به هيچ كس را نداشتيم، باز هم نداريم؛ اما آماده ايم كه براي مقابله با تجاوز - هر كس كه باشد - اقدام كنيم. صدام هم كه تجاوز كند، تودهني خواهد خورد. امريكا هم كه تجاوز كند، تودهني خواهد خورد. جوانان دانشجو در محيطهاي دانشگاه، به درس و علم و روحيه ي انقلابي و اسلامي، حداكثر اهميت را بدهند. جوانان ببينند كه امروز و آينده، چه قدر به وجود آنها احتياج است؛ خودشان را براي آينده بسازند. امروز هم جوان دانشجو بايد مثل هميشه، پيشتاز و پيشگام حركت انقلابي باشد و خودش را شايسته و صالح براي اين مسؤوليتهاي بزرگ قرار بدهد. اميدواريم كه خداوند، بركات و فضل و لطف خودش را بر ملت عزيز ما و همه ي ملتهاي مسلمان نازل كند و مظلومان را مدد برساند و كيد دشمنان را به خود آنها برگرداند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) تحريم: 6 2) مائده: 105 3) شمس: 9 4) v در ساعت 2 بامداد روز 11/05/1369 با حمله ي نظامي عراق به كويت و فرار امير اين كشور و پناهنده شدن وي به عربستان سعودي، كشور كويت به اشغال نيروهاي عراقي درآمد. با تصويب قطعنامه ي 660 شوراي امنيت سازمان ملل و متجاوز شناخته شدن عراق، دولت امريكا شروع به تلاشهاي سياسي و ديپلماتيك به منظور همسويي كشورهاي غربي و همپيمانانش براي حمله به كويت كرد، كه سر انجام با تصويب قطعنامه ي 678 شوراي امنيت، مبني بر اين كه «اگر

عراق تا ساعت 30/8 صبح چهارشنبه 6/10/1369 از كويت خارج نشود، اقدام نظامي عليه آن كشور صورت پذيرد»، در تاريخ مورد اشاره، نيروهاي چندمليتي به سركردگي امريكا، حملات هوايي خود را با رمز «طوفان صحرا» آغاز نمودند. ساعاتي پس از شروع عمليات نيروهاي چندمليتي، عراق اقدام به حمله ي موشكي به اسرائيل و عربستان نمود. با ادامه يافتن حملات هوايي نيروهاي چندمليتي و حاضر نشدن عراق براي حل مسالمت آميز بحران - علي رغم تلاشهاي گسترده ي جمهوري اسلامي ايران - در تاريخ 4/12/1369 حملات زميني عليه عراق آغاز شد و در روز 12/12/1369 با پذيرفتن شرايط نيروهاي چندمليتي توسط عراق، آتش بس برقرار گرديد. همزمان با اجراي آتش بس، انقلابيون مسلمان عراق، شهرهاي بصره، كربلا، نجف و ... را در شمال و جنوب عراق تصرف كردند، كه با بالا گرفتن اين نبردها و فجايعي كه با كشتار مسلمانان به وقوع پيوست و هتك حرمتي كه نسبت به اماكن مقدسه و عتبات عاليه توسط رژيم بعثي انجام شد، روز 27/12/1369 از سوي رهبر معظم انقلاب اسلامي، عزاي عمومي اعلام گرديد. 5) v در سال 1367 ، تفنگداران امريكايي با اشغال پاناما و حمله به محل استقرار ژنرال «آنتونيو نوريگا» رئيس ستاد نيروهاي مسلح، وي را دستگير و به امريكا بردند. 6) vv در سال 1362 ، به دستور «رونالد ريگان» رئيس جمهور وقت امريكا، اين جزيره ي پانصدهزار نفري در درياي كارائيب، مورد تجاوز نيروهاي امريكايي قرار گرفت و به اشغال آنان در آمد. ريگان، هدف حمله ي خود را تثبيت دمكراسي(!) اعلام كرد، كه به زعم او از سوي چپگرايان مورد پشتيباني كوبا تهديد شده بود.

سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از آزادگان، به همراه حجةالاسلام والمسلمين هاشمى رفسنجانى رئيس جمهور

سخنراني در ديدار با گروه

كثيري از آزادگان، به همراه حجةالاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني رئيس جمهور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اين روزها حقيقتاً جاي امام خالي است اين چند روزه، حقيقتاً يكي از شيرينترين ايامِ دوران بعد از انقلاب براي ملت ما بود. تنها چيزي كه در اين ايام عيد و شادي، دلها را آزرده مي كرد و مي كند و من در اين چند روز، غالباً در همين فكر بودم، اين است كه بسياري از شماها آرزو داشتيد كه بعد از برگشتن، امام را زيارت كنيد. همه ي رزمندگان ما، اين آرزو را داشتند. بسياري از شهداي ما در وصيت نامه هايشان، به اين آرزو و عشق بزرگ اشاره كرده اند. ما مي دانيم كه شما در طول دوران اسارت در زندانها، در اردوگاههاي دشوار و در زير آن فشارها، يكي از چيزهايي كه دلهايتان را زنده و پراميد نگاه مي داشت، ياد آن چهره و روحيه ي پُرصلابت امام عزيزمان بود. آن بزرگوار هم خيلي به ياد اسرا بودند. حالِ پدري را كه فرزندانش با اين شكل از او دور شده باشند، راحت مي شود فهميد. خود آن بزرگوار، در نامه يي كه براي يكي از اسرا نوشته بودند، اين حالت را تشريح كردند. نشان دادند كه واقعاً داغدارِ فقدان اين عزيزان هستند. حقيقتاً اين روزها، جاي امام خالي است. البته روحِ بزرگوارِ پُرفتوحِ آن جليل القدر، به ما متوجه است. شادي و موفقيتهاي ملت ما و پيروزيهاي اسلام و مسلمين، روح امام را مانند ارواح طيبه ي همه ي اوليا، شادمان و مسرور مي كند. شما ذخيره ي بزرگ الهي و يك ثروت عظيم انساني هستيد خدا را شكر مي كنيم كه ثابت كرد، آن دست قدرتمندي كه از روز اول، پشت سر اين انقلاب و اين كشور

بود، همچنان پشت سر اين انقلاب و اين كشور است. خداي متعال از اوان نشانه هاي پيروزي اين انقلاب، در همه ي گذرگاههاي سخت، با قدرت كامله ي خود، مسؤولان و ملت را هدايت كرده است و اين نكته يي بود كه امام بزرگوارمان عميقاً به آن معتقد بودند كه دست قدرتمندي، اين انقلاب و اين ملت را هدايت مي كند. حالا هم همان طور شد و بحمداللَّه با پيروزي ملت ايران و شما فداكاران و مبارزان راه حق و راه اسلام و با پيروزي و سربلندي اسلام و مسلمين، همه چيز به نحو مطلوب پيش مي رود و پيش رفت. اگر بنا بود كه افكار و ابتكارات بشري، در اين مورد بخواهند فكر كنند، بهتر از آنچه كه شد، ممكن نبود راه و خط روشني را بيابند. خداي متعال، خودش همه را هدايت كرد. شما بحمداللَّه برگشتيد. دوران سختي بر شما گذشت. بر خانواده هاي شما هم خيلي سخت گذشت. بر ملت ايران نيز به خاطر نداشتن جوانان فداكار و مردان مؤمن و رزمندگان مخلصي مثل شماها و بقيه ي اسراي آزاده ي عزيز ما، سخت گذشت؛ اما صبر و مقاومت و توكل به خدا، همه چيز را در جهت مصلحت ملت ايران و مصلحت صابران پيش برد. اين هم تجربه يي شد. خداي متعال فرموده است: «انّ مع العسر يسرا»(1): هر سختي - اگر صبر كنيد - يك آساني به دنبال خود دارد. ما ملت، اين را در اين ده، دوازده سال، مكرر تجربه كرده ايم. اين هم تجربه ي ديگري شد. خدا را به اين خاطر، شكر مي كنيم. اميدواريم كه ان شاءاللَّه بقيه ي اسراي عزيز و آزادمردان و آزادگان نور چشم ما و نور چشم ملت

ايران، زودتر بيايند. شما ذخيره ي بزرگ الهي و يك ثروت عظيم انساني هستيد كه در دست دشمن، غصب شده بوديد. خداي متعال، شما را به ملت و به اين كشور اسلامي برگرداند. ان شاءاللَّه همه بتوانيم وظايفمان را انجام بدهيم. ما در ميانه ي يك راه بسيار پرافتخار هستيم برادران! ما در ميانه ي يك راه بسيار پُرافتخار هستيم. اين نكته را نبايد هرگز از ياد ببريم. اين انقلاب، آرزوي همه ي ملتهاي مسلمان بود. اگر بگوييم همه ي مصلحان و متفكران و آزادمردان طول تاريخ اسلام، آرزوي چنين روزهايي را براي اسلام و مسلمين داشته اند، مبالغه نكرده ايم. دشمنان اسلام براي از بين بردن كامل اسلام و قرآن و ارزشهاي اسلامي، نقشه هاي عجيبي طرح كرده بودند. در طول دهها سال، چه قدر ثروت خرج شد، چه قدر فكر شد، چه قدر جنايت انجام شد، چه قدر تبليغات دروغ شد، براي اين كه اسلام بكلي از صحنه ي زندگي بشر خارج بشود. انقلاب ما، همه چيز را به عكس آنچه كه دشمنان اسلام و شيطانها مي خواستند، كرد. امروز، ملتهاي اسلام بيدار شده اند. امروز، نهضت اسلامي در بسياري از كشورهاي اسلامي دنيا، اوج گرفته است. امروز، اسلام و انقلاب اسلامي و نهضت اسلامي، يك ارزش بزرگ ملي و اجتماعي و سياسي محسوب مي شود. امروز، كار به جايي رسيده است كه حتّي كساني كه با اسلام هيچ ميانه يي ندارند، براي مصلحت زمانه، دم از اسلام مي زنند! امروز، اسلام عزيز شده است. اين عزت را چه چيزي به اسلام داد؟ خون شهيدان ما، زحمات و صبرها و مقاومتهاي شما، تلاشها و محنت پذيريها و صبرها و استقامتهاي خانواده هاي شما - اين مادران، اين پدران، اين همسران، اين فرزندان - تلاش مخلصانه ي كساني

كه همه ي آرزوهاي جواني و مادّي را كنار گذاشتند و در خط اسلام، مبارزه و مجاهده كردند. اينها اثر كرد. امروز، اسلام در دنيا عزت پيدا كرده است. بحمداللَّه پايگاه اسلام عزيز و انقلابي هم، ايران اسلامي است و ملت ايران محور همه ي اين افتخارات هستند. حقيقتاً ملت ايران، ملت بزرگ و عالي قدر و پُرشور و بااستعدادي است. خدا اين ملت را مي شناخت و خصوصيات اين ملت را مي دانست كه عظيمترين بارها و مسؤوليتها را - كه مسؤوليت احياي دوباره ي اسلام و زنده كردن قرآن و ارزشهاي اسلامي است - بر دوش اين ملت گذاشت و بحمداللَّه اين ملت هم موفق شده است؛ ليكن ما در ميانه ي راه هستيم و همه موظفيم كه تلاش و مجاهدت كنيم. ملت ايران نشان داد كه در مقابل حوادث، مقاوم است دشمنان اسلام بيدارند و از ضربه زدن به اسلام، مأيوس نشده اند. امروز، سياستهاي بزرگ جهاني به فكر هستند، تا صحنه را از اسلام و شعارهاي اسلامي - كه براي ملتها پُرجاذبه است - خالي كنند. شيطانها و شيطان بزرگ - يعني امريكا - به فكر ضربه زدن به اسلام و مسلمينند. هرجايي كه حضور دشمنان اسلام باشد، براي اسلام احساس خطر مي شود و مجاهدان راه اسلام و مسلمانان مخلص و واقعي را، به دفاع و احساس مسؤوليت و دلسوزي و تلاش و كار و مجاهدت دعوت مي كند. در اين ده سالي كه شما نبوديد، خيلي قضايا در اين كشور اتفاق افتاد و ملت ايران، امتحانهاي خيلي عظيم و پُرافتخاري دادند. در اين امتحانها، بحمداللَّه ملت سربلند از آب درآمد. ملت ايران نشان داد كه در مقابل حوادث، مقاوم

و با استقامت و پابرجاست. دشمنان اسلام، خيلي سعي كردند كه بين ملت ما شكاف بيندازند، ولي نتوانستند؛ خيلي سعي كردند مردم را از اسلام دور كنند، ولي نتوانستند. تبليغات و پولها و سياستهاي دشمنان، خيلي سعي و تلاش كرد، تا شايد ملت را از آرزوها و آرمانها و هدفهايش دور كند؛ ولي نتوانست. ملت، پشت سر امام و مسؤولان دلسوز، در اين دهساله ايستادند و موفق شدند. امروز هم بحمداللَّه ملت ما در نهايت شادابي، استقامت، قدرت و قاطعيت، پشت سر مسؤولان ايستاده است. ملت بايد از لحاظ نظامي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي قوي باشد ملت ايران بايد به مدد اسلام و اتحاد و اتفاقشان، خود را قوي كنند. اگر ملت ما از لحاظ نظامي و اقتصادي و سياسي و فرهنگي، در حد اعلاي قدرت بود، مي تواند زندگي خود و ملتهاي مسلمان را نجات بدهد. اگر قوي و مقتدر بود، اگر وضعي داشت كه اميد قدرتهاي بزرگ و متجاوز را قطع كرد و به يأس مبدل نمود، براي جوامع اسلامي، الگو خواهد بود. اگر خداي ناكرده اين ملت، اقتدار لازم و شايسته ي اسلامي را نداشته باشد، دشمنان طمع خواهند كرد، در زندگي او دست خواهند برد، تسلط پيدا خواهند كرد و همان بساط ننگين دوران گذشته را - العياذ باللَّه - تجديد خواهند كرد. ملت بايد از لحاظ نظامي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي قوي باشد. تهديدهاي جهاني را مشاهده كنيد، ببينيد كه قدرتهاي بزرگ در چه فكرهايي هستند. امروز، در همين منطقه ي خليج فارس و خاورميانه، استكبار جهاني و امريكا، در فكر توسعه ي قدرت و در فكر طرحهاي توسعه طلبانه ي خودشان هستند. اينها به فكر

رفع تجاوز نيستند. خود اينها متجاوزند و تجاوزشان را در بسياري از نقاط عالم، نشان داده اند. وجود اينها، براي ملتهاي اسلامي خطر است. اينها نمي توانند ايجاد امنيت بكنند. ملت مسلمان ما، بايد به فكر باشد. امروز، وظيفه ي همه ي آحاد ملت، مخصوصاً آن كساني كه در ميدانهاي خطر، تلاش كرده اند و از جان و عمر و جواني و عزيزان خود، مايه گذاشته اند - مثل شما عزيزان و همه ي قشرهاي مؤمن، خانواده هاي شهدا، جانبازان و كساني كه بيش از همه براي انقلاب دل سوزانده اند و سرمايه گذاري كرده اند - اين است كه بايد تلاش كنند؛ تلاش پشت سر مسؤولان، براي سازندگي كشور به صورت يك كشور قدرتمند. ملت ما مي تواند براي مسلمين در سرتاسر دنيا الگو باشد هيچ وقت مثل امروز، مسؤولان كشور، رئيس جمهور و دولت، شخصيتهاي برجسته و ممتازي نبودند. امروز بحمداللَّه رئيس جمهوري در رأس قوّه ي اجرايي ماست كه مايه ي اميد و مورد علاقه و اعتماد امام در همه ي امور سياسي و نظامي در كشور بود. اين را ما شاهد بوديم. اين، يك امتياز بزرگ است كه امروز بحمداللَّه ملت ما دارد. مسؤولان اجرايي، قضايي، نمايندگان مردم در مجلس شوراي اسلامي و مسؤولان نيروهاي نظامي، انسانهاي مؤمن، مخلص، دلسوز، علاقه مند، به فكر مستضعفان، به فكر كشور و پيشرفت كارها، به فكر انجام وظيفه و واقعاً در حال خدمت هستند؛ كساني كه در هيچيك از كشورها - تا آن جايي كه ما شناختيم و فهميديم - نظير آنها را سراغ نداريم. اين، امتياز خيلي بزرگي است. اين مسؤولان، و اين هم ملت. ما هيچ چيز كم نداريم. با اين كشور با عظمت و بزرگ، با اين تاريخ پُربار، ما مي توانيم يك

ملت قوي و نيرومند، و براي اسلام مايه ي افتخار باشيم. اين ملت مي تواند براي مسلمين در سرتاسر دنيا الگو باشد؛ اينها ممكن است. تا الان هم بحمداللَّه همين طور بوده است. هيچ چيز ما را نمي ترساند و از راه خدا منحرف نمي كند اگرچه امام امروز در ميان ما نيستند، اما رهنمودها و راه و خط و پرتو اشاره و شاگردان امام هستند و اين ملت - مريدان و فرزندان امام - در صحنه اند. اين صحنه را حفظ كنيد. الحمدللَّه كه خدا دشمنانتان را شكست داد، شما را پيروزمندانه به ميهن اسلامي برگرداند، خانواده هايتان را شاد كرد و قطعاً خداي متعال با اين پيروزيها دل مقدس و مبارك وليّ عصر(ارواحنافداه) را شاد نمود. اين پيروزيها، در سايه ي استقامت و مقاومت و توكل به خدا و حركت در راه او و اخلاص و دلسوزي بود. هروقت و تا هر زمان كه دلسوزانه در راه خدا حركت كنيم، همين پيروزيها هست. هيچ چيز، ما را نمي ترساند و از راه خدا منحرف نمي كند. هيچ چيز، دلهاي ما را در پيمودن اين راه، مردد نمي سازد. خدا هم لطفش را از ما دريغ نكرده است و نخواهد كرد. اميدواريم كه خداي متعال، به شماها توفيق بدهد. ان شاءاللَّه هرچه زودتر برگرديد، به خانه هايتان برويد، پدران و مادران و همسران و فرزندانتان را ببينيد، دلهاي آنها را بيشتر شاد كنيد و ان شاءاللَّه بقيه ي عزيزان ما هم بيايند. دل ملت ما شاد شده است و ان شاءاللَّه شادتر بشود و خداوند با گرههايي كه باز خواهد كرد، ان شاءاللَّه همه ي ملت ما را شاد كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) شرح: 6

سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از آزادگان

سخنراني در ديدار با گروه

كثيري از آزادگان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اين چند روزه، نعم الهي براي ملت ما متوالي بود من همين طور كه به اين چهره هاي نوراني نگاه مي كنم، مكرر فكر مي كنم كه جاي امام چه قدر خالي است. اگر آن باغبان چيره دست و آن پدر مهربان بود، چه لذتي مي برد كه ببيند نهالهاي برومند و فرزندان دلاورش، بعد از سالهاي متمادي اسارت در دست دشمنان، چگونه بالنده و سربلند و عازم و پُرشور برگشته اند و دست تطاول روزگار نتوانسته است كمترين تأثير منفي را بر روحيه و روحها و جانهاي منور آنها بگذارد. اين چند روزه، نعم الهي براي ملت ما متوالي بود. نعمت پيروزي، نعمت بزرگي بود. نعمت بازگشت شما فرزندان ملت و نور چشمهاي عزيز ما، نعمت بزرگي بود؛ اما دو نعمت ديگر بزرگتر از اينهاست: نعمت اول اين كه شماها آن چنان برگشته ايد كه دل هر عاشق اسلام را شاد مي كنيد، دل هر انسان دلسوز و دردمند را اميدوار مي كنيد و مايه ي افتخار دوستان و موجب يأس دشمنيد. اين نعمت، اگر از اصل نعمت برگشتن شماها بزرگتر نباشد، كوچكتر نيست. نعمت دوم - كه آن را كشف مي كنيم - اين است كه احساس مي كنيم دست قدرتمند خدا همچنان پشت سر اين ملت و اين كشور و اين نظام و اين انقلاب است. هيچ صاحب قدرت طاغوتي يي در دنيا، به حاكميت اسلام راضي نبود و نيست. امروز بعد از گذشت قريب به دوازده سال از پيروزي و حاكميت اسلام در اين كشور، دشمنان ما تا حدود زيادي مأيوس شده اند و در مقابل اسلام احساس ناتواني كرده اند؛ اما از دشمني آنها يك سر سوزن كم نشده است و ممكن نيست از دشمني

شياطين با راه و دين خدا كم بشود. شيطان با بندگان خدا خصم است و نسبت به آنها كمر دشمني بسته است. تا ما بنده ي خدا هستيم، دشمني شيطانها با ما كم نخواهد شد. صبر و استقامت شما به اسلام آبرو بخشيد البته امروز با هشت سال و ده سال و دوازده سال پيش يك فرق عمده دارد و آن، اين است كه در آن روزها دشمنان اسلام و مسلمين اميدوار و عازم بودند كه بتوانند اين نهال را از بيخ و بن قلع و قمع كنند. امروز اين نهال ريشه دوانده، درخت تناوري شده، خون شهدا آن را آبياري كرده و مراقبت مادران و پدران و زجر ديدگان و مجاهدان في سبيل اللَّه و نيز صبر و استقامت فرزندان اسلام و دلاوران راه اسلام، آن را مستحكم كرده است. امروز دشمنان باز هم دشمنند؛ اما ديگر اميد ندارند كه بتوانند اين درخت تناور و تنومند را قلع و قمع كنند. شماها ده سال، هشت سال - كمتر يا بيشتر - سخت ترين دوران را گذرانديد؛ جواني و زندگي باطراوت دوران شباب را در راه خدا داديد؛ اما ضرر نكرديد؛ چون با خدا معامله كرديد. صبر و استقامت شما، به اسلام آبرو بخشيد. خانواده هاي شما - پدران، مادران، همسران و فرزندان - با صبر خود اسلام را رو سفيد كردند و به نظام و جمهوري اسلامي آبرو دادند. در اين مدت هشت سال و ده سال و دوران تلخ اسارت شما در دست دشمن، ملت ايران با سربلندي از گذرگاههاي بسيار سختي عبور كرد. اين ملت در جاده ي آسفالته حركت نكرد؛ گردنه ها را طي كرد و با خطرها

مواجه شد. يك روز تقريباً تمام قدرتهاي دنيا و تحقيقاً همه ي قدرتهاي بزرگ، در مقابل اين ملت مظلوم دست به دست هم دادند؛ اما اين ملت با اميد و توكل به خدا، پشت سر آن انسان استثنايي زمان ما، آن سلاله ي پيامبران، آن يادگار حقيقي پيامبر و علي و حسين بن علي(عليهم السّلام) ايستاد. امروز اگر دشمنان جمهوري اسلامي هم به زبان نياورند، در دلشان به ارزش والاي امام و ملتِ پشت سر امام معترفند. شماها جزو بهترين و عزيزترين نمونه ها هستيد. ما به شما و به خانواده هاي شما و به مجاهدت شما افتخار مي كنيم. دشمنان اسلام بايد اميد اندك خود را از منحرف كردن اين ملت و اين كشور و اين نظام از اسلام به گور ببرند. ما نمي توانيم نسبت به سرنوشت مسلمانان بي تفاوت باشيم ملتهاي مسلمان، به اين ملت چشم دوخته اند. جنگ تحميلي هشت ساله، ملت ما را عزيزتر كرد. اگرچه طراحان اين توطئه مي خواستند به جمهوري اسلامي ضربه بزنند؛ اما ملت بزرگ ما با ايستادگي و مقاومت خود در راه خدا، اين توطئه را به وسيله و نردباني به سمت قله ي آرزوها و ارزشهاي اسلامي و وسيله يي براي پيشرفت تبديل كرد. امروز هم همين طور است. تهديد قدرتهاي بزرگ و شيطانها و در رأس آنها امريكا - كه شيطان بزرگ است - ملت ما را يك سر سوزن منحرف نخواهد كرد. ما نسبت به ملتهاي مسلمان ديگر هم احساس مسؤوليت مي كنيم. هرجا كه مسلماني هست، ما در آن جا وظيفه داريم. ما نمي توانيم نسبت به سرنوشت مسلمانان بي تفاوت باشيم. امروز در منطقه ي خليج فارس، آرزومندان و تشنگان قدرتِ روزافزون - و پيشقراول همه امريكا - راه افتاده اند

و مي خواهند در اين جا براي خودشان جاي پا درست كنند. اين جا منطقه ي اسلامي است و براي امريكا و اذناب امريكا جايي نيست. اين جا پايگاه اسلام است. اين خليج فارس، يك مركز اسلامي است و ثروتهاي آن متعلق به ملتهاي اسلامي مي باشد. ملتهاي مسلمان بايد هوشيار باشند مگر قدرتهايي مثل امريكا مي توانند دفع كننده ي تجاوز باشند؟! خود آنها متجاوزند. ما تجاوز را از هر كسي كه باشد، رد مي كنيم؛ اما قبول هم نداريم كه رژيمي مثل رژيم امريكا، ضد تجاوز باشد. چه كسي حمله ي به ايران را تشويق كرد؟ به كساني كه نيروهاي متجاوز را در كشور ما داخل كرده بودند، چه كسي كمك كرد؟ چه كسي پشتيباني كرد؟ آيا اينها مي توانند ادعا كنند كه ضد تجاوزند؟! اينها به فكر منافع خودشان هستند. اگر تجاوز در خدمت منافع آنها باشد، طرفدار آن هستند و به آن كمك مي كنند! ملتهاي مسلمان بايد هوشيار باشند. كشورهاي اسلامي بايد آگاه باشند و بدانند كه ادعاي اين گونه قدرتها در مخالفت با تجاوز و حفاظت از حقوق ملتها، ادعاي پوچ و دروغي است. بحمداللَّه نظام جمهوري اسلامي، نظامي مستحكم است و اين استحكام، به بركت اسلام و پيروي از قرآن است. اين استحكام بايستي روزبه روز بيشتر بشود؛ يعني بايد پايبندي ما به اسلام بيشتر گردد. سازندگي زندان و اسارت، سازندگي مخصوصي است؛ آن را در جاي ديگر نمي شود پيدا كرد. شما جواناني كه سالهاي متمادي طعم زندان را چشيده ايد، اين شانس را داشته ايد كه علاوه بر سازندگي در ميدان جهاد و جنگ، توفيق سازندگي در آن ميدان را هم پيدا كنيد. شما خيلي وظيفه داريد. هرجا كه هستيد، بايد محيط اطراف خودتان را

روشن كنيد. شما بايد نورافشاني كنيد. ملت قدر شما را مي داند. اميدواريم كه خداوند متعال، هرچه زودتر چشمهاي خانواده هاي شما را به ديدار شما روشن كند و وجودتان را كه ذخيره ي اسلام و مسلمين است، حفظ كند و ان شاءاللَّه وجود شما پشتوانه ي پيشرفت جمهوري اسلامي به سمت هدفهاي خود باشد. از اين كه به اين جا تشريف آورده ايد، خيلي متشكرم. ما هميشه مشتاق ديدار شما عزيزان بوديم و باز هم هستيم. خداوند ان شاءاللَّه شما را روزبه روز بيشتر مورد تأييد و توفيق خودش قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با رئيس جمهور واعضاى هيأت وزيران، در آستانه ى هفته ى دولت

بيانات در ديدار با رئيس جمهور واعضاي هيأت وزيران، در آستانه ي هفته ي دولت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم رجايي و باهنر، دو عنصر برگزيده و برجسته ي كشور و نظام من هم متقابلاً گذشتِ يك سال موفقيت آميز از مأموريت و مسؤوليت عظيمي كه بر دوش گرفته ايد و نيز اقتران اين مقطع با پيروزيهاي بزرگ و سرور همگاني ملت عزيز و مظلوم و شايسته ي ايران را تبريك عرض مي كنم و ياد شهداي گرانقدر و عزيزمان، مرحوم شهيد بزرگوار دكتر باهنر و شهيد عالي قدر رجايي را گرامي مي داريم. اين دو بزرگوار، حقاً و انصافاً از عناصر برگزيده و برجسته ي اين كشور و اين نظام بودند؛ امتحان داده و دلسوز و مردمي بودند؛ وجودشان با آرمانهاي انقلاب آميخته بود؛ طعم سختيها را چشيده بودند؛ دوران مجاهدت و مبارزه ي براي پيروزي اسلام را با توفيقات و سربلندي پشت سر گذاشته بودند. همه ي اينها ارزشهايي بود كه در اين عزيزان وجود داشت؛ بخصوص شهيد رجايي كه دوران مسؤوليت طولانيتري در نخست وزيري و بعد در رياست جمهوري داشتند، كه مسؤوليت سخت و دوران دشواري هم بود. واقعاً خوب عمل

كردند و نشان دادند كه به اسلام و انقلاب وفادارند. شايسته است كه ما هميشه ياد اين عزيزان را گرامي بداريم. دو محور اساسي در حركت دولت در رأس اين دولت، جناب آقاي هاشمي رفسنجاني قرار دارند كه خودشان از شخصيتهايي هستند كه از دوران نشو و نماي اين نهضت، در وسط ميدان و در صفوف مقدم حضور داشتند و همان سختيها و رنجها و شكنجه ها را چشيده اند. از روز اول پيروزي انقلاب، هم ايشان و هم شماها، واقعاً زحمات زيادي كشيديد و بهتر از خيليها مي دانيد و به اين نكته توجه داريد كه در حركت دولت، بايد دو محور و دو ركن اساسي مورد نظر باشد: محور اول، حركت و تلاش است. خستگي و افسرده شدن، واقعاً در اين راه هيچ معنا ندارد. شايد كساني كه اهل دنيا هستند، اگر راه دشواري پيش پايشان قرار بگيرد، سختيهاي آن راه، كم كم انگيزه ي آنها را كم كند. راه خدا اين طور نيست. هرچه سخت تر باشد، انسانهاي مؤمن، علاقه مندتر و پُرانگيزه تر مي شوند؛ چون مي فهمند كه اهميت اين حركت، بيشتر است. وقتي كه انسان در راه خدا حركت مي كند و براي او كار مي كند، هنگامي كه سختيها را مشاهده كرد، مي فهمد كه وظيفه فوريتر است؛ زماني كه خطر را ديد، مي فهمد كه دفاع واجبتر است؛ پس شادابتر و پُرانگيزه تر مي شود. واقعاً در راه خدا، سختي و مانع و مشكلات و انواع چيزهايي كه آدمهاي معمولي را مأيوس مي كند و قدرنشناسي - كه بحمداللَّه در مورد شماها نيست و ملت واقعاً قدرشناس مسؤولانند - انسان را از پا نمي اندازد و او را مأيوس نمي سازد و انگيزه را كم نمي كند. اين

را توجه داشته باشيد كه حركت و تلاش، بايستي لحظه يي وقفه پيدا نكند. هيچ ساعتي از ساعات مفيد زندگي من و شما، بايستي بدون كار مفيدي براي اين مردم نگذرد. اين مردم، حقيقتاً شايسته ي خدمتند. ماها اگر بتوانيم خدمتگزار اين مردم باشيم و ثابت كنيم كه واقعاً به مردم خدمت مي كنيم، بزرگترين افتخار است. محور دوم، جهت حركت و آرمانها و اصول است؛ همان چيزي كه جناب آقاي هاشمي اشاره كردند و خيلي مهم است. خيلي فرق است بين آن مجموعه مديراني كه به نيت و با ايماني، تلاشي را شروع كردند، و آن كساني كه اين طور نيستند و بالاخره مأموريتي به عهده شان گذاشته شده و مي خواهند كار را انجام بدهند. بين دولت ايران و دولتهاي ديگر، واقعاً تفاوت است. در اين جا مسأله اين است كه وقتي ما از اول اين حركت را شروع كرديم، آن كساني كه قدمهاي اول را در اين حركت برداشتند، به قصد احياي اسلام و دفاع از مسلمين و احياي ارزشهاي اسلامي و رفع ظلم و استقرار عدل در جامعه و كمك به مردمي كه به خاطر حكومتهاي جائر، سايه ي عدل را بر سرشان نديده بودند، شروع به اين كار كردند. وقتي به نتيجه ي ابتدايي رسيديم، يعني توانستيم قدرت را از چنگ شيطانها خارج كنيم و شروع به كار كرديم، بايد جهت حركت را دقيقاً به سمت همين هدفهايي كه از اول، اصل حركت براي آنها بود، تعيين و تنظيم كنيم و حركت را ادامه بدهيم. مراقب باشيم كه هيچ تخطي يي از اين اصول پيدا نشود. اين، براي آن است كه كليه ي كساني كه در دستگاههاي دولتي كار مي كنند، در

عمل شخصي خودشان، اين نكته را توجه كنند؛ والّا مسؤولان بالاي كشور، يا خودشان جزو بانيان اين حركت و مبيّنان اين اصول هستند - كه احتياج نيست به آنها تذكري داده بشود - يا جزو كساني هستند كه در اين راه، قدم صدقي نشان داده اند. بنابراين، در مجموعه ي دستگاه دولت - دولت به معناي عام؛ يعني مجموعه ي دستگاه حكومت، اعم از قوّه ي مجريه، قوّه ي قضاييه و دستگاههايي كه هركدام به نحوي در كار اداره ي كشور دخالت دارند - بايد اين احساسِ وجدانيِ درونيِ جهت گيري به سمت آرمانهاي اسلامي، همواره زنده باشد. بايد در جهت كمك به محرومان جامعه حركت كنيم ما بايد در جهت كمك به محرومان جامعه حركت كنيم. درست است كه در جامعه ي اسلامي، عدل براي همه است؛ يعني اگر شما ببينيد كه دزدي از ديوار كسي كه فرضاً تمكني هم دارد، بالا مي رود، جلوي دزد را خواهيد گرفت؛ نمي گوييد كه اشكالي ندارد، برود از خانه ي اين شخص دزدي كند. يا اگر ديده شود كه يك فرد متوسط و معمولي جامعه، مورد ستم قرار مي گيرد، بايد جلويش گرفته شود؛ منتها ببينيم در وضع جامعه و نظام اجتماعي و تاريخ ما، كدام اقشار و كدام طبقات، بيشتر مورد ظلم و ستم و بي عدالتي قرار داشتند و عقبند؛ بايد به اينها كمك بشود. روشن است كه قشرهاي پابرهنه ي كشور، اين گونه اند. محرومان كشور، كساني هستند كه علي رغم حق برابرشان با ديگر اعضاي اين خانواده، به آنها در طول ساليان دراز ظلم شده است. در اين كشور، فاميلها، قشرهاي بالا و مقتدر، خوانين و كمپانيداران حكومت مي كردند و قدرت و قانون به نفع آنها بوده است. همه

چيز بايستي در جهت عكسِ آن روند حركت كند؛ يعني ثروت و همت و مديريت و امكانات مادّي و معنوي كشور، در جهت از خاك بر كشيدن آن قشرهاي محروم و مظلوم برود. در تمام برنامه هاي دولت، بايستي اين معنا مورد توجه قرار بگيرد. البته در برنامه ها، همين طور هم است. يعني واقعاً در اين برنامه هايي كه شماها داريد و من از اغلب يا همه ي آنها مطلعم، اين جهات رعايت شده است؛ ليكن در عملِ اعضاي دولت و اجزاي مجموعه ي كاركنان كشور، بايستي اين معنا مورد توجه دايمي قرار بگيرد. كاري كنيم كه ارزشهاي اسلامي، ارزشهاي مطلق به حساب آيند ملت ايران، امروز به نام اسلام، كار و تلاش مي كند و براي اسلام، جهاد و مجاهدت مي نمايد. و اين همان معجزه يي است كه در دوران ما اتفاق افتاد كه يك نظام اجتماعي بر اساس دين خدا و مفاهيم و ارزشهاي الهي شكل بگيرد. با محاسبات مادّي، چنين چيزي اصلاً تصور نمي شد. ملتهاي مسلمان، حقيقتاً مجذوب اين حركت هستند. اين مبالغه نيست؛ واقعيتي است كه وجود دارد. علي رغم اين همه تبليغاتي كه عليه جمهوري اسلامي شده، ما مي بينيم كه باز ملتهاي اسلامي، نسبت به انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي خوشبينند و در جهت همين روند، حركت مي كنند. امروز در دنيا، كمتر ملت اسلامي يي است كه تحت تأثير اين حركت قرار نگرفته باشد. در صورتي اين شوق و اين اميد در ملتها باقي مي ماند كه ما از ايمان بي قيدوشرط و پايبندي كامل به دين خدا، يك سرسوزن تنزل و تنازل نكنيم. در معامله ي با قدرتهاي جهاني، همين طور است. در برخورد با مسايل جهاني، همين طور است. در تنظيم سياست خارجي،

همين طور است. در اداره ي داخلي كشور، همين طور است. بايد آن راز سعادت جامعه را - كه گردآمدن بر محور ايمان به خداست - در زندگي و نظام اجتماعي خودمان، هر لحظه قويتر و برجسته تر كنيم؛ ملت را به سمت تربيت اسلاميِ بيشتر و عميقتر سوق بدهيم؛ عناصر جوان جامعه را به تربيت اسلامي تربيت بكنيم؛ دانشگاههاي ما، وظيفه ي تربيت جوان مسلمان و متخصص و عالم مسلمان - نه صرفاً عالم - را بر دوش خودشان احساس كنند؛ مدارس ابتدايي هم همين طور. كاري كنيم كه در جامعه، ارزشهاي اسلامي، ارزشهاي مطلق به حساب بيايد و همه ي ارزشهاي ديگر، در مقابل آنها كم رنگ باشد. صدا و سيما در اين جهت، حركت و تلاش و برنامه ريزي بكند. خلاصه، آن چنان كه ملتهاي عالم، ملت ما و نظام جمهوري اسلامي را شناخته اند كه سرباز و فدايي اسلام است و در راه اسلام حركت مي كند، همين طور عمل كنيم و اين معنا را اثبات نماييم. اين، البته همان تصميمي است كه ملت و دولت و مسؤولان داشتند و بر طبق آن، اين همه تلاش و مجاهدت هم شده است و در آينده هم بايد همين طور باشد. ملت فداكار ايران، سرمايه ي عظيم ما ما سرمايه ي عظيمي داريم. اين سرمايه، ملت فداكار ماست. من واقعاً هيچ نظامي را نمي شناسم كه مردمش با اين كيفيت، حامي تصميمهاي مديران كشور باشند. البته در دنيا خيلي از كشورها هستند كه بالاخره آن احساسات ناسيوناليستي و علايق ملي، مردم را دنبال مديران راه مي اندازد؛ اما بين احساس ناسيوناليستي و ايمان عميق مذهبي، فرق است. ايمان عميق مذهبي، همين است كه شما مشاهده مي كنيد. برگشتن آزادگان ما، باز منظر جديدي را

روي همه ي دنيا باز كرد. ببينيد مردم چه مي كنند؛ چه شور و شوقي، چه اظهار ارادتي، چه اظهار اخلاصي دارند. چرا؟ چون اينها در راه خدا مجاهدت كردند و براي خاطر خدا، در دوران اسارت صبر كردند. خود اين آزادگان را ببينيد؛ جوانان خالص، مؤمن، بعضيشان ده سال، بعضيشان هشت سال از بهترين و دست نيافتني ترين ساعات و سنوات عمرشان را در اين محنت گذراندند و شاداب برگشتند. گويي كه روي اينها هيچ تبليغي انجام نگرفته، گويي كه به اينها هيچ شكنجه يي نشده، گويي كه اينها طعم مرارت و محنت مجاهدت در راه خدا را نچشيده اند. اينها اين طور برگشتند. اين، به خاطر ايمان است. اين را با هيچ سرمايه يي نمي شود خريد؛ جز سرمايه ي ايمان كه بحمداللَّه ملت ما داشتند. ما اين سرمايه ي عظيم را داريم. اين را بايد خيلي مغتنم بشماريم و حفظ كنيم. براي نگهداري و حراست از آن، بايد خيلي سرمايه گذاري كنيم. بايد به وجدان كار خيلي اهميت بدهيد و آن را احيا كنيد بحمداللَّه برادران عزيز به نكات اساسي مديريت توجه دارند؛ اما من مي خواهم يك نكته را كه واقعاً در كشور ما بايد رويش قدري كار بشود، عرض بكنم و آن، وجدان كاري است كه بايد در كاركنان ما خيلي زياد تزريق و تلقين بشود. در طول سالهاي سلطه ي دشمنانِ اين ملت در كشور ما، خيلي از ذخاير معنويمان دست خورده شده كه از جمله، همين موضوع است. آقايان! يكي ازكارهايي كه در وزارتخانه ها و در مراكز مديريت خودتان، به آن توجه كامل مي كنيد، اين نكته است. بايد به وجدان كار، وجدان آن وظيفه و مسؤوليتي كه بر دوش هريك از افراد

شماست، خيلي اهميت بدهيد و آن را احيا كنيد. امروز كار در كشور ما، بايستي پُرتلاش انجام بگيرد. بدون آن وجدان كار هم نمي شود. در پايان صحبت امروز، مايلم به نكته يي اشاره كنم و آن، اين است كه يكي از چيزهايي كه ما هميشه به عنوان فضايل برجسته ي جناب آقاي هاشمي در ذهن داشتيم و مشاهده مي كرديم، حضور فداكارانه و مدبرانه ي ايشان در صحنه هاي جنگ تحميلي بود و حقيقتاً زبان قاصر است از اين كه آن زحمات و آن فداكاريها را سپاسگزاري كند. من آن شبهاي دشوار، آن لحظات پُرهم وغم و پُرمسؤوليتي را كه ايشان در مقابل چشم همه ي ما گذراندند - كه هميشه مورد تشكر امام بزرگوارمان (رضوان اللَّه تعالي عليه) هم بود - فراموش نمي كنم. ما حالا مي خواهيم اين تشكر را به صورت يك حركت سمبليك مجسم كنيم و اين نشان فتح را به سينه ي جناب آقاي هاشمي الصاق نماييم. اميدوارم كه خداوند متعال به شماها كمك كند و توفيق بدهد و در اين راه دشواري كه در پيش داريد و مسؤوليت عظيمي كه برعهده گرفته ايد، تأييدتان كند، تا بتوانيد وظايفتان را انجام بدهيد. خداوند بر شما منت گذاشته و شما را در عداد خدمتگزاران صديق اسلام قرار داده است. اين، نعمت بزرگي است. شكرش، هرچه بيشتر و مشتاقانه تر و عاشقانه تر كار كردن است كه ان شاءاللَّه خداي متعال، توفيق اين شكر را به همه ي ما عنايت كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از آزادگان

سخنراني در ديدار با گروه كثيري از آزادگان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هر روزي كه بر ما مي گذرد، جاي خالي امام را بيشتر احساس مي كنيم در اين ايامي كه ملت ايران، به پاداش صبر و مقاومت و

مجاهدت خود، روزهاي شيرين تاريخ خويش را جشن مي گيرد، هر روزي كه بر ما مي گذرد، بيشتر احساس مي كنيم كه حقيقتاً جاي امام عزيزمان خالي است. حوادث و قضايا، چهره ي ملكوتي آن بزرگوار را بيشتر درخشنده مي كند. آن مرد عظيمي كه مثل پيامبران و مناديان آسمان، بشريت را مخاطب مي كرد، حقايقي را بيان مي نمود كه ذهن اغلب مردم، از فهم آن حوادث ناتوان بود. حقايقي را مي گفت كه پس از گذشت سالها، ملتها و مردم دنيا و انسانهاي معمولي، قادر بودند آن حقايق را بفهمند و ببينند. يقيناً شما عزيزان هم بعد از دوران طولاني اسارت، جاي خالي امام را بخوبي حس مي كنيد. شما خوب حس مي كنيد كه پدر بزرگوار اين امت، آن طبيب درد آشنا، اگر مي بود، چه قدر امروز براي ملت ما و براي آن بزرگوار شيرين بود. البته اين نكته را هم بايد همه توجه كنيم كه امام راحل ما، در ملكوت اعلي با فرشتگان و اوليا و ارواح طيبه محشور است و بر حوادث عالم مسلط، و به حال من و شما بصير است و راه و درس آن بزرگوار و خط انقلاب هم پيش روي ماست. اسلامِ متكي به اراده و مبارزه ي ملت، پيروز است آن مسأله ي اساسي كه شما عزيزان و همه ي ملت ايران بايد به آن توجه داشته باشيد و داشته باشند، اين است كه اسلام مبارز، اسلامي كه متكي به اراده و نيرو و مبارزه ي ملت است، پيروز است. اين، ديگر شعار نيست؛ يك حقيقت متكي به واقعيت است. ما در طول اين ده سال، كدام درس را گوياتر از درسهايي كه گرفته ايم، مي خواهيم؟ قدرتهاي بزرگ عالم، پشت به پشت و

دست به دست هم دادند، شايد بتوانند اين ملت را به زانو در بياورند. يك روز و دو روز هم نبود؛ هشت سال جنگ تحميلي، اين طور گذشت. البته تعداد بسيار معدود و بي اثر يا كم اثري از دولتها و دولتمردانِ بعضي از كشورها، نسبت به انقلاب ما، حمايتهاي زباني داشتند كه در حكم هيچ بود. يك طرف، ملت و ايران اسلامي پشت سر آن رهبري، يك طرف هم تمام قدرتهاي دنيا - امريكا، شوروي، ناتو - ارتجاع و خرده ريزهاي گوشه و كنار عالم، پشت در پشت هم، در مقابل ايران اسلامي ايستاده بودند. قصد آنها اين بود كه بتوانند ايران اسلامي را از اسلام پشيمان كنند. قصد ايران اسلامي هم اين بود كه به آنها نشان بدهد، ملتي متكي به نام و ياد خدا، از هيچ چيز نمي ترسد و در مقابل هيچ تهديدي عقب نمي نشيند. اين كشمكش، هشت سال به صورت جنگ ادامه پيدا كرد. قبل از اين هشت سال و بعد از آن، كشمكش بود؛ اما در ميدان جنگ نظامي نبود. اگر درست نگاه كنيم، درگيري بين ملت مسلمانِ مقاومِ پُرشورِ ما با آن دشمنان كذايي، دوازده سال - از اول انقلاب تا حالا - طول كشيد. بعد از اين مدت طولاني و بعد از هشت سال جنگ، نتيجه چه شد؟ چه كسي پيروز شد؟ كدام طرف، حرف خود را به كرسي نشاند؟ جبهه ي ضد اسلام، مجبور شد عقب نشيني كند و عقب نشيني كرد. يك نمونه از اين عقب نشيني آن است كه امروز اسراي عزيز ما بر مي گردند. يك نمونه از اين عقب نشيني آن است كه امروز در گوشه و كنار عالم، نام انقلاب اسلامي، همه جا به عظمت ياد

مي شود. اين طرف، ملت ايران را نگاه كنيد؛ مصمم، پُرشور، خسته نشو، آماده و ايستاده براي دفاع از مقدسات اسلامي. در استقبال از خودتان، نمونه اش را ديديد. در تمام مراسم اين ده سال - روز قدس، روزهاي سالگرد جنگ، روز بيست ودوم بهمن - و در هرجايي كه انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، از مردم توقع كرد كه اظهار نظر بكنند، اين ملت مؤمن و پُرشور، مثل كوه، استوار و سربلند ايستادند. شما هم پاره ي تن اين ملت هستيد كه در اردوگاههاي عراق، مقاومت كرديد. شما هم فرزند خلف اين ملت بزرگ هستيد كه شكنجه و تحقير و فشار دشمن، نتوانست شما را وادار به تسليم بكند. امروز، همان طور كه رفتيد، برگشتيد. مسلمان و پُرشور و مجاهد في سبيل اللَّه رفتيد، مسلمان و پُرشور و مجاهد في سبيل اللَّه برگشتيد. مگر اين شوخي است؟ شما هم فرزند همين ملتيد. اين ملت هم در اين ده، دوازده سال، همين طور عمل كرده است. مردم ما توانستند پابه پاي امام حركت كنند امام ما از ميان اين مردم رفت، در حالي كه از اين مردم راضي بود. ما كه نزديك بوديم، ما كه مي شنيديم، مي دانيم كه امام از اين مردم راضي بود و راضي رفت. بيانات عمومي امام هم، از اين مطلب پُر است. اين مردم توانستند پابه پاي امام، حركت كنند. امامِ استثنايي، امتِ استثنايي. برادران عزيز، آزادگان، جوانان، همه ي ملت عزيز ايران! اين راه را بايد با سربلندي ادامه بدهيد. دشمن اسلام - هر كس باشد - ضعيف است. به قدرتهاي ظاهري و سروصدايشان نگاه نكنيد. آنها در مقابل مثلِ خودشان قويند؛ در مقابل اسلام و معنويت و نيروي ايمان و اتكاي به خدا،

ضعيفند. تجربه ي ده، دوازده ساله، اين را به ما نشان داده است. ما در راه حاكميت بخشيدن به دين خدا و عزت بخشيدن به مسلمانان، فروگذار نكرده ايم و ملت ما باز هم فروگذار نخواهندكرد. اگر مي بينيد كساني با نام اسلام، در مقابل دشمنان اسلام كوتاه مي آيند، به خاطر اين است كه آنان اسمشان، اسم اسلام است، ولي باطنشان از اسلام خبري ندارد. بعضي از اين مرتجعان منطقه - اين مسلمان نامها، اين مدعيان مسلماني - با نيرنگهاي گوناگون، براي فريب دادن اذهان ملتها، اسم اسلام و ادعاي آن را بر زبان جاري مي كنند، ولي از اسلام خبري ندارند! معلوم است كه اين گونه كسان، در مقابل قدرت كفر، متزلزل و مرعوب مي شوند؛ اما اسلام واقعي و ناب، در مقابل هيچ چيزي مرعوب نمي شود و هيچ چيز نمي تواند او را شكست بدهد. طبقات محروم جامعه بايد احساس كنند كه اسلام نجاتبخش آنان است ما بايد مملكت خودمان - اين سرزمين اسلامي - را از جهت مادّي و معنوي، آن چنان بسازيم و آباد كنيم كه همه ي ملتهاي دنيا تصديق كنند كه اسلام، قادر به سازندگيِ يك ملت و يك كشور به بهترين وجه است. بايد عدالت اجتماعي در اين كشور، به همان شكل اسلامي كامل، استقرار پيدا كند. امروز هم خيلي پيش رفتيم و خيلي از دستهاي ظالم كوتاه شده؛ ليكن باز هم راههايي در مقابلمان داريم. بايد طبقات محروم و پابرهنه ي جامعه احساس كنند كه اسلام، پشتيبان و نجاتبخش آنان است. بايد از همه ي جهات مادّي و معنوي و صنعتي و كشاورزي و فرهنگي، اين كشور در حد شايسته ي مسلماني رشد كند. بحمداللَّه مسؤولان، دلسوزند و با جانفشاني، مشغول كار

و خدمتند. ملت هم با كمال صميميت، در اين راه تلاش مي كنند. شما عزيزاني كه اين تجربه ي مرارتبار را در مدتي طولاني گذرانديد، در هرجا كه ان شاءاللَّه خواهيد بود، مي توانيد سهم وافري ايفا كنيد. اميدواريم كه خداوند چشمها و دلهاي شما را هميشه روشن بدارد. اميدواريم كه خداوند دلهاي همه ي منتظران را در سرتاسر كشور - كه در انتظار عزيزان اسير و دربندشان و يا مفقودان بي خبرشان هستند - شاد كند. خداوند به همه ي ما توفيق اداي وظايفمان در مقابل اسلام را عنايت كند. خداوند قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنا فداه) را از همه ي ما خوشحال كند. خداوند روح مقدس امام عزيزمان را از ما شاد نمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از آزادگان

سخنراني در ديدار با گروه كثيري از آزادگان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم آنچه در روزگار ما پيش آمد، يكسره افتخارآميز بود هر جمعي از شما عزيزان، وقتي به اين جا تشريف مي آورند و ما را به ديدار خودشان خوشحال مي كنند، اولين چيزي كه به ذهن ما خطور مي كند، اين است كه براي شما عزيزان، جاي خالي امام چه قدر رنج آور و دشوار است. آن روزي كه اين امت، امام خود را از دست داد و ايران كربلا و محشري شد، يكي از چيزهايي كه به ذهن خيليها مي رسيد، اين بود كه حالا فرزندان عزيز ما در اردوگاههاي اسارت، اين خبر را چه طور تحمل خواهند كرد. براي شما، حادثه ي سختي بود و براي اين امت، فقدان عظيمي بود. جاي امام خالي است؛ اما ياد او همه جا را فراگرفته است. بايد سعي كنيم كه اين ياد را روزبه روز برجسته تر كنيم. و اما مطلبي كه لازم مي دانم عرض بكنم، اين است كه

هر ملتي لحظاتي در زندگي خود دارد كه در آن، همه ي مردم امتحان مي شوند. همان طور كه يك فرد در سختيها و لحظات حساس دچار امتحان است، يك ملت هم همين طور است. اگر ملتي از امتحانها سربلند بيرون آمد، مي تواند به خود، به قدرت و تواناييهاي خود و به آينده اش اعتماد كند. ما ملتي هستيم كه به بركت اسلام عزيز و ايمان اسلامي، از خيلي از اين گذرگاههاي امتحان، با سربلندي عبور كرده ايم. كمتر ملتي را اين طور سراغ داريم. گذشته ي تاريخي را كاري ندارم. در دوره هاي قبل تاريخ، فرازونشيبها زياد بوده؛ ليكن آنچه كه در روزگار ما و به بركت اسلام پيش آمد، يكسره افتخارآميز بود. يكي از آنها، همين مسأله ي اسارت فرزندان ماست كه شما عزيزان باشيد. شما آبرومند و سربلند و پيروز برگشتيد ملت ما خوب امتحاني دادند. اسرا هم حقيقتاً آزادمردي نشان دادند. اين كه ما به اسرايمان «آزادگان» مي گوييم، بي وجه نيست. شما كه برگشتيد، آبرومند و سربلند برگشتيد؛ دين و اعتقاد و دلبستگيتان به امام و اسلام و انقلاب را حفظ كرديد؛ پيش دشمن، آبروي ملت را حفظ نموديد و ملت را سرشكسته نكرديد. اينها خيلي ارزش دارد. امروز هم كه برگشته ايد، بحمداللَّه پيروز برگشته ايد. ما نامه هايي از بعضي از آزادگان در طول اين دو سالِ بعد از آتش بس تا امروز داشته ايم كه به خانواده هايشان مي نوشتند. وقتي خانواده ها مي فهميدند كه ما مخاطب هستيم، نامه ها را مي آوردند و به ما مي دادند. من هم براي خيلي از اين نامه ها جواب مي نوشتم. مي نوشتند كه شما براي آزادي ما، به دشمن باج ندهيد. اين را اسير مي نوشت. اين، براي يك ملت، خيلي مهم است كه اسيرش در

دست دشمن، به جاي اين كه مثل انسانهاي بي ايمان، مرتب التماس كند كه بياييد من را آزاد كنيد، نامه بنويسد كه من مي خواهم با سربلندي آزاد بشوم؛ نمي خواهد به خاطر آزادي من، پيش دشمن كوچك بشويد. اينها را ما داشتيم. اينها جزو اسناد شرف ملي ماست و تا ابد محفوظ خواهد بود. از طرف خانواده ها و ملت هم همين طور بود. با اين كه پدران، مادران، همسران و فرزندان سخت مي گذراندند، اما هرگز مشكلي براي مسؤولان درست نكردند و فشار نياوردند. مي فهميدند كه مسؤولان تلاش مي كنند، تا اسرايشان با سربلندي و افتخار آزاد بشوند؛ همين كاري كه خداي متعال پيش آورد، كمك كرد و شد. اين هم كار خدا بود. هرچه ما پيشرفت داريم، كار خدا و تدبير و اراده ي الهي است. ماها هيچكاره ايم. البته برادران عزيز ما در دولت، خيلي زحمت كشيدند و تلاش كردند؛ اما لطف خدا، اشاره و اراده ي الهي، همه ي كارها را روبه راه كرد و جاده ها را هموار نمود. كار خدا بود، بعد از اين هم همين طور است. شما آزادگان و ملت ايران، حجت را بر مسؤولان تمام كرديد شما آزادگان و عزيزان زنداني و دربند ما و نيز ملت ايران، حجت را بر مسؤولان و ما تمام كرديد. ما همواره يقين و اعتماد كامل داشته ايم كه ملت ما در مقابل توطئه هاي دشمنان، يك ملت مقاوم و تواناست. اين قضيه هم دليل ديگري شد. هيچ كس در نظام جمهوري اسلامي، با داشتن چنين ذخيره هاي ارزشمندي مثل شماها و مثل بقيه ي آحاد ملت - كه داراي استقامت و قدرتند - در مقابل دشمنان، يك لحظه احساس ضعف نخواهد كرد. ملتي مقاوم، راهي روشن، ابزار حركتي خدايي و

الهي، در مجموع يك آينده ي قطعي را در مقابل اين ملت قرار مي دهد؛ آن آينده هم پيروزي است. شما عزيزان، مثل گذشته به خدا توكل كنيد؛ با خدا ارتباطتان را حفظ كنيد؛ دستاورد دوران اسارت را - كه انس با خدا و قرآن و صبر در مصيبتها و مشكلات است - مثل ذخيره ي ارزشمندي، براي خودتان نگهداريد. بحمداللَّه آزادگان ما كه برگشتند، از اردوگاهها براي من خبر آوردند كه عزيزان ما اهل دعا و نماز و تهجد و رازونياز و رابطه ي با خدا هستند. اينها را حفظ كنيد. اينها خيلي ارزشمند است. مايه ي پيروزي ما اينهاست. بيچاره آن كساني كه در كشاكش مصيبتهاي دنيا، با خدا رابطه يي ندارند. به آنها خيلي سخت مي گذرد. خوشا به حال آنهايي كه در دل، با خدا ارتباط دارند. خوشا به حال آنهايي كه به خدا اعتماد و اتكا مي كنند و خدا را پناه و ملجأ خودشان مي دانند. اين روحيات را حفظ كنيد. اميدواريم كه خداوند راههاي آينده ي اين ملت را هموار كند. خداوند ان شاءاللَّه به شماها توفيق بدهد و كمك كند. دلهاي خانواده هايتان را شاد نمايد و شاد نگهدارد. اميدواريم كه بقيه ي عزيزان ما هم هرچه زودتر بيايند و همه ي عزيزان دربند و اسير ما ان شاءاللَّه بزودي در آغوش ملت بزرگوار ما قرار بگيرند. ما ايستاده ايم. دشمنان نمي توانند نظام جمهوري اسلامي را دچار رعب و ضعف كنند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از آزادگان

سخنراني در ديدار با گروه كثيري از آزادگان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شما پيروز برگشتيد و اسلام سربلند و مفتخر شد هر جمعي از شما عزيزان را كه انسان زيارت مي كند، بيش از پيش، اين فكر در انسان زنده

مي شود كه حقيقتاً جاي امام - آن پدر مهربان، آن استاد و مرشد حميم، آن معلم دلسوز و عالي قدر - خالي است. اگر شما فرزندان دلاور را كه امروز بحمداللَّه با سربلندي به آغوش ملت و كشور برگشته ايد، مي ديد، يقيناً وعده هاي الهي در اين مورد را هم مجسم ملاحظه مي كرد. خدا را شكر مي كنيم كه شماها پيروز برگشتيد و اسلام سربلند و مفتخر شد. در اين دوازده سال، همه ي حوادث همين طور بود. هر حادثه يي كه به وجود آوردند، تا اسلام و قرآن و انقلاب اسلامي را سرشكسته كنند، به عكس شد و اسلام و انقلاب و امت اسلامي، سربلند گرديد. برگشتن شما هم، از اين قبيل بود. تا اين جا، همه ي ما يك تجربه ي بسيار گرانبها داريم. شما سختيهاي زيادي را تحمل كرديد. ما مي توانيم حدس بزنيم كه شماها در زندان و اسارت، آن هم دست آن چنان مردمي و آن چنان دلهاي خبيث و سياه و دوراز انسانيتي، چه قدر سختي كشيديد. بعلاوه، شما در دوراني در اسارت بوديد كه ملتتان در انواع و اقسام سختيها قرار داشت. اين چند سالي كه شماها نبوديد؛ چه دوران جنگ تحميلي، چه اين دوسالي كه بعد از جنگ تحميلي برماگذشت و چه درخلال قضاياي گوناگون جنگ - پيروزيها، پيشرويها، عقبگردها، شكستها - ملت ايران، امتحانهاي خيلي عجيبي را از سرگذراند. يقيناً شماها از دور، نگران اين حوادث بوده ايد و اين هم سختي ديگري بود. ولي حالا كه بحمداللَّه شما آزاد شديد و برگشتيد، هم شما خشنود و خوشحاليد كه تسليم دشمن نشديد و با سربلندي آمديد، و هم ملت خوشحال است كه به دشمن باج نداد، كوتاه نيامد، ضعف نشان نداد و نگفت كه

من چندهزار اسير دارم، پس در فلان قضيه، يك خرده كوتاه بيايم. نه، ملت و مسؤولان هم مرد و مردانه - همان طوري كه يك مسلمان بايد باشد - در تمام اين ده سال، گردنشان را بالا گرفتند، به خدا توكل كردند و در مقابل هيچ حادثه يي كوتاه نيامدند. ملت هم خوشحال است كه كوتاه نيامد، ضعف نشان نداد، عقب نشيني نكرد و در سايه ي اين صبر و استقامت، امروز با عزت، عزيزانش را پس مي گيرد. بين اين كه انسان، آن چيزي را كه مي خواهد، با ذلت به دست بياورد، يا با عزت، فرق است. ملت ما عزتش را حفظ كرد و شماها را پس گرفت؛ شما هم عزت و آبروي اسلام و كشورتان را حفظ كرديد و به آغوش ميهن برگشتيد. ما به شماها افتخار مي كنيم. شماها فرزندان خوب و شجاع و سربلند اين كشور و اسلام هستيد. از حالا به بعد، در ميدانهاي ديگر بايد از تجربه هاي گذشته استفاده كنيم. شما كه آمديد، قدرت اين ملت ظاهرتر شد ما حالا نسبت به قبل، به فضل پروردگار قويتريم. امروز در دنيا، هيچ تحليل گر مادّي و دشمن و دوست و چپ و راست و غيره نيست كه ملت ايران را قدرتمند، و نظام جمهوري اسلامي را نظامي مستحكم و ريشه دار و باثبات نداند؛ همه اعتراف دارند. اين، بر اثر هدايت امام بزرگوارمان است. او راهي را مشخص كرد كه اين ملت بزرگ، امروز در همان راه، با سكينه و اطمينان و استحكام قلب حركت مي كند و ذره يي از آن راه عدول نكرده است. مسؤولان، جزو بهترينها؛ ملت، بهترين ملتهاست و در اين راه، با قدرت پيش مي روند. شماها

كه آمديد، قدرت اين ملت ظاهرتر شد. امروز، دشمن از دست اندازي به انقلاب مأيوس است؛ اما از دشمني پشيمان نيست. ملت ما بايد بهوش باشد. اولين وظيفه ي ما اين است كه كشورمان را از همه جهت قدرتمند كنيم.امروز، همه ي برنامه هاي دولت جمهوري اسلامي، در خط قدرت بخشيدن به ايران اسلامي است. اسلام هم پشتوانه ي ماست. شما به عنوان عناصر ورزيده، امتحان داده، زجركشيده و آبديده، كه از ميدانهاي خطر عبور كرده ايد، جزو درخشنده ترين نگينهاي اين مجموعه مي توانيد باشيد. همه ي ما به انقلاب بدهكاريم تلاش را دنبال كنيد. هيچ كس نگويد وظيفه ام را انجام داده ام، پس كار من تمام شد. در اسلام، اين طوري نيست. آن امام بزرگوار ما بود كه نزديك به نود سال، عمر خود را با تلاش گذراند و در آخرين روزهاي زندگيش هم، كار و تلاش مي كرد و هيچ وقت خودش را از ملت و از خدا و از دنيا، طلبكار ندانست و هميشه خودش را بدهكار مي دانست؛ با اين كه هيچ كس در دنيا نيست كه نقش آن دست قدرتمند را در پيشبرد اين انقلاب نداند. همه ي ما به انقلاب بدهكاريم. همه بايد تلاش كنند. و شما امروز صالحترين، يا جزو صالحترين عناصري هستيد كه مي توانيد براي پيشبرد اين انقلاب و قدرتمند كردن اين كشور، تلاش كنيد؛ ميدان هم باز است. اميدواريم كه خداوند توفيقات خودش را در حد اعلي بر شما نازل كند. اميدواريم كه خداوند دلهاي شما و خانواده هايتان را هميشه شاد بدارد. اميدواريم كه خداوند دلهاي منتظر آن خانواده هايي كه هنوز عزيزانشان نيامده اند، هرچه زودتر با شادي از انتظار خارج كند. اميدواريم كه خداوند آن شهيدان عزيز و غريبي كه در دوران اسارت به

شهادت رسيدند، با عزيزترين اوليايش محشور كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از آزادگان، مسؤولان بنياد مستضعفان و جانبازان، معاونان پرورشى و مسؤول

سخنراني در ديدار با گروه كثيري از آزادگان، مسؤولان بنياد مستضعفان و جانبازان، معاونان پرورشي و مسؤولان امور تربيتي وزارت آموزش و پرورش و جمعي از كارمندان شبكه ي بانكي كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تنها تكيه گاه يك ملت، ياد خدا و توكل و اعتماد به اوست حضور عزيزان ازبندرسته و آزادگان سربلند و افتخارآفرينمان در اين جمع انبوه و در كنار خانواده هاي معظم شهداي عالي قدر و جانبازان و مفقودان و كارگزاران مختلف كشور، به همه ي ما و همه ي قشرهاي مختلف ملتمان، اين حقيقت را به طور روشن مي فهماند كه صبر و مقاومت و ايثار و جانبازي و فداكاري در راه خدا - كه در درجه ي اول، شهداي عالي قدر ما و در درجه ي بعد، اسرا و جانبازان و خانواده هاي اين عزيزان وخانواده هايي كه عزيزانشان مفقودالاثر هستند، به آن مفتخرند - ثمرات شيريني دارد كه يكي از آنها همين است كه ما در يك مجمع، اين عزيزانمان و اين يوسفهاي ملت ايران را كه ساليان درازي از ما دور بودند، با احساس پيروزي و افتخار و با رضايت از لطف خداوندي، در كنار قشرهاي ديگر مي بينيم. اين نكته را همه ي ما - چه مسؤولان و چه آحاد مردم - بايد به ياد داشته باشيم كه تنها تكيه گاه يك ملت بزرگ و مبارز و موحد، ياد خدا و توكل به خدا و اعتماد به خداست. اين، ما را پيش برد، پيروز كرد و به اين جا رساند. اگر ملت ديگري به جاي ما بود و همه ي شرايط ما را مي داشت؛ با اين همه دشمن، با آن محاصره، با تحميل جنگي هشت ساله،

با ايجاد گرفتاريهايي مختلف از داخل و خارج، با تهاجم تبليغاتي، تهاجم فرهنگي، تهاجم مالي، تهاجم پولي، تهاجم نظامي و با سابقه ي فساد چنددهساله، بلكه چندصدساله يي كه بر او تحميل كرده بودند، منتها منهاي ايمان و منهاي خدا، يقيناً آن ملت طاقت نمي آورد و به اين جا نمي رسيد و در نيمه ي راه به زانو درمي آمد و نمي توانست پرچم پيروزي را مثل ما كه امروز بر بام عالم برافراشته ايم و افتخار مي كنيم، بيفرازد. اين كه دشمنان خدا - امريكا و استكبار و در برهه يي شرق و غرب با هم و ارتجاع و ديگران - اين طور دست به يكي كردند و به ما حمله كردند، به خاطر همين بود كه محاسباتشان، از عنصر توكل و ايمان به خدا خالي بود و آن را در زندگي ما به حساب نياورده بودند. با اين حساب، بايد بگوييم كه آنها از يك جهت درست فهميده بودند. واقعاً اگر ملت ما ايمان به خدا، و اتصال به مبدأ ربوبي و غيب را نداشت، هماني كه آنها خواسته بودند، مي شد؛ يعني انقلاب شكست مي خورد، ملت عقب نشيني مي كرد، پرچمداران مبارزه، سركوب و شرمنده و سرافكنده مي شدند و همه ي مبارزان سرتاسر عالم، عقب نشيني مي كردند. اگر خدا در بين نبود، قضيه غير از اين نبود. اين جاي قضيه را استكبار اشتباه كرد و باز هم مي كند. ملتي كه به خدا متكي و معتقد باشد و حقيقتاً اعتماد به خدا در قلب او باشد، شكست ناپذير است و هيچ چيز نمي تواند او را به عقب نشيني وادار كند. تكليف همه ي ما، حفظ ارتباط و پيوند با خداست از شعار و حماسه و خشنودي از آنچه كه گذشت، يك لحظه خارج بشويم، ببينيم تكليف

ما چيست. تكليف يك يك ما اين است كه اين ارتباط و پيوند با خدا را حفظ كنيم و هرگز آن را قطع نكنيم. ارتباط يك يك ما با خدا به اين است كه عمل و قلب و اخلاق و رفتار خود را طبق پسند و رضاي الهي قرار بدهيم، از خودخواهي و دروغ و تهمت و فريب و حاكم كردن نفس و خواهشهاي نفساني بر زندگي خود پرهيز كنيم، ياد و ذكر خدا و توجه و اتصال حقيقي به او و مبارزه ي با نفس و عبادت واقعي را روزبه روز در عمل شخصي و فردي خودمان تقويت كنيم. اين، وظيفه ي يكايك ماست. وظيفه ي جمعي ما به عنوان يك جامعه و يك نظام و يك دولت و يك حكومت، اين است كه احكام الهي - قانون بر اساس دين خدا - را در سطح جامعه، معيار و ملاك عمل عمومي قرار بدهيم؛ همچنان كه مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان ما، بحمداللَّه اين مسؤوليت را داشته اند و هميشه هم رعايت شده است. دولت، در خط دين خداست. همه ي كارگزاران دولتي، در سايه ي دين و دستورات الهي هستند. همين برادران امور تربيتي كه در اين جا هستند، تربيت بر اساس دين و معيارهاي آن را برنامه ي خودشان قرار بدهند و كوچكترين كوتاهي و سستي در اين راه را روا ندارند. برادراني كه در دستگاه بانكي كشور مشغول كار و خدمت هستند، تكليفشان را بر اساس تفكر اسلامي و ديني دنبال كنند و انجام بدهند. مسؤولان و كارگزاران دستگاههاي مختلف دولتي، در برخورد و مواجهه ي با مردم، با اخلاق اسلامي برخورد كنند. بانكداري اسلامي، بزرگترين سنگر اقتصادي امروز دنيا بانكداري اسلامي -

پول را در جامعه به شكل اسلامي مطرح كردن و داد و ستد كردن - مسأله ي بسيار مهمي است. اگر بتوانيم اين حقيقت را به معناي جامع كلمه در جامعه به وجود بياوريم، فتح عظيمي در دنيا خواهد بود. فتح، فقط فتح قلعه ها و سنگرها نيست. اگر كارگزاران دستگاه بانكي بتوانند اين را به معناي جامع و كامل مسأله اجرا و پياده كنند، بزرگترين سنگر اقتصادي امروز دنياست. خصوصيت بانكداري اسلامي و از لوازم آن، دادوستد پول بر اساس غير ربا، تنظيم مبادلات پولي بر اساس قوانين اسلامي و معاملات اسلاميِ صحيح است، كه در آنها ظلم و استثمار و كنز و تبعيض و اختلاف طبقاتي و امثال اينها به وجود نمي آيد. انقلاب اسلامي، ارايه ي يك الگوي جديد براي زندگي بشر دانشمنداني هم كه اهل تحقيق هستند و جمعي از آنها به مناسبتي در اين مجلس تشريف دارند، تحقيق علمي را به معناي واقعي كلمه، براي رسيدن به حقايقِ نامكشوف دنبال كنند. تحقيق، يعني كاويدن، كاوش، تلاش كردن براي رسيدن به چيزي كه تا به حال به آن دسترسي پيدا نشده است. اين محقق، در مسايل طبيعي و علمي و فلسفي و مسايل مربوط به جهان خارجي و واقعي يا مسايل مربوط به انسان و تاريخ و غيره تحقيق مي كند. اين محقق، در مقابل چه چيزي تحقيق مي كند؟ چه مي گيرد و تحقيق مي كند؟ جواب اين است كه محقق تحقيق مي كند، تا به حقيقت برسد. پاداش او، اين است. پول، مال و حتّي تشويق، پاداش محقق نيست؛ در مقابل تحقيقِ او كوچك است. البته بايد اينها نثار بشود، پولها بايد خرج بشود، كارها بايد انجام گيرد،

تسهيلات بايد فراهم بشود، تا تحقيق انجام بگيرد؛ اما اينها هيچ كدام پاداش تحقيق نيست. پاداش تحقيق، رسيدن به حق است. اينها احكام اسلامي است. اينها از لحاظ جمعي، عبارةالاخراي ارتباط جامعه با خداست. برادران! اگر اين كارها را كرديد، جمهوري اسلامي اسوه و الگو باقي خواهد ماند و كيد دشمنان و شياطين براي پايين آوردن جمهوري اسلامي از اين مرتبه، به جايي نخواهد رسيد. انقلاب اسلامي، ارايه ي يك الگوي جديد براي زندگي اجتماعات بشري و كشورها بود و هست و هنوز هم جديد است. اگر خوب عمل كنيم، اين الگو براي جوامع بشري، شايد تا قرنها الگوي يگانه خواهد بود. دشمن و استكبار و كمپانيهاي نفتخوار و سرمايه داران استثمارگر عالم، از همين مي ترسند. اگر چيزي به نام اسلام باشد كه به گاو و گوسفند و منافع آنها صدمه يي نزند، با آن هيچ مخالفتي ندارند. با اسلامي كه نفي قدرتهاي شيطاني و ظلم و تبعيض در آن نباشد، كسي مخالف نيست. آنها با اسلامِ «لااله الااللَّه» مخالفند، با اسلامِ حمايت از انسانها مخالفند، با اسلامِ مبارزه با ظلم و ستم و زورگويي و قلدري مخالفند، با اسلامي كه وقتي قدرت پيدا مي كند، دست سرمايه داران و زورگويان و مستشاران و مفتخوران و كركسهايي كه در اين مملكت، بر سر مردار سفره ي شاهنشاهي نشسته بودند، قطع مي كند، مخالفند. وقتي در جمهوري اسلامي، منافعشان تهديد و قطع مي شود، شرق و غرب دست به دست هم مي دهند و متجاوز به ايران را مورد حمايت قرار مي دهند. حضور امريكا، براي كشورهاي منطقه ي خليج فارس ناميمون است امروز به خليج فارس لشكر كشيده اند كه چرا عراق به كويت تجاوز كرده است.(1) البته تجاوز، كار

بسيار بدي است. آنها هم بي خود كردند تجاوز كردند. مجبور هم خواهند شد كه از اين تجاوز، عملاً اظهار پشيماني كنند و عقب بكشند؛ در اين شكي نيست. اما آيا آن كساني كه به عنوان مقابله ي با تجاوز و برهم زدن نقشه ي جغرافيايي منطقه، وارد منطقه شدند، راست مي گويند و مقابل تجاوز مي ايستند، يا براي منافع خودشان سينه مي زنند؟! شما كه امريكا هستيد، شما كه سرمايه داران بزرگ دنيا هستيد و براي منافع خودتان تلاش مي كنيد، چه لزومي كرده كه اين ملتهاي منطقه، زجر و شكنجه ي حضور شما در اين منطقه را بكشند؟ حضور امريكا، براي كشورهاي منطقه ي خليج فارس و هرجايي كه اينها حضور پيدا كنند، ناميمون و ميشوم است. اينها در جايي امنيت نمي آورند، اينها اهل مقابله ي با تجاوز نيستند؛ خودشان متجاوزند. مگر تجاوز به كويت، با تجاوز به گرانادا و پاناما(2) و بقيه ي جاها فرق دارد؟ اگر اينها با تجاوز مخالفند، چرا اعضاي دايمي شوراي امنيت، در مقابل آنها اين طور موضعگيري نكردند؟! چه طور تجاوز را امريكا بكند، خوب است؛ ديگري بكند، بد است؟! تجاوز را هر كس بكند، بد است. ما با تجاوز مخالفيم. ما آن روزي كه متجاوزان عراقي داخل خاك ما بودند، سالهاي متمادي گفتيم اينها متجاوزند و متجاوز بايد تنبيه بشود. گفتيم اگر امروز متجاوز تنبيه نشود، در منطقه ي حساس خليج فارس، تجاوز باقي خواهد ماند. آن روز چون همه شان عليه اسلام همدست شده بودند، كسي از ما اين حرف را گوش نكرد؛ امروز به شرش گير كرده اند. امروز هم من مي گويم كه دشمنيِ اصلي اينها با اسلام است. همه ي اينها حاضر و آماده اند، در صورتي كه منافعشان ايجاب بكند، باز عليه

اسلام همدست بشوند. آنچه براي اينها اهميت دارد، بيداري و آگاهي و ايستادگي ملتهاست كه اسلام آن را مي دهد. آنهايي كه يكشبه ضد امريكا شده اند، مايه ي مسخره ي هوشمندان عالمند آنهايي هم كه حالا يكشبه ضد امريكايي شده اند،(3) اين طرف و آن طرف راه افتاده اند و دم از ضديت با امريكا مي زنند، آنها هم مايه ي مسخره ي هوشمندان عالمند. عمري را سر سفره ي امريكا نشستند و برخاستند و خوردند و چريدند و با پول و تفنگ امريكا توانستند چهار صباح حكومت بكنند، حالا ناگهان دو روزه ضد امريكايي شده اند و مي نشينند و پامي شوند و اين طرف آن طرف، دم از ضديت با امريكا مي زنند! نخير، ضديت با امريكا و استكبار و قلدران را آن كسي مي تواند ادعا بكند كه با مواضع ثابت و روشن، با تجاوز و قلدري مخالف باشد. هيچ قلدري نمي تواند بگويد من ضد امريكا هستم. بله، قلدران همه با هم بدند. گرگهاي بيابان وقتي گرسنه مي شوند، همه با هم بدند. اين، افتخاري نيست. شوروي و امريكا، سالهاي متمادي مثل دو گرگ گرسنه در مقابل هم ايستاده بودند، به جان هم مي افتادند و ملتهاي بيچاره را پامال مي كردند. مگر براي شوروي كه ضد امريكا بود، يا براي امريكا كه ضد شوروي بود، افتخاري بود؟ افتخار، براي آن ملت و نظام و دستگاهي است كه به خاطر حقيقت و صداقت و نجات انسانها و مقابله و مبارزه ي با ظلم و ظالم، در مقابل امريكا يا هر قدرت ديگري بايستد و آن، جمهوري اسلامي و بندگان صالح خدا و مسلمانانند و لاغير. ملت ما، نظام جمهوري اسلامي و دولتمردان عزيز زحمتكش مؤمن ما، اين مواضع را حفظ مي كنند. كارگزاران نظام، ياران

و مريدان و رهروان راه امامند خدا را شكر مي كنيم كه امروز دولت، رئيس جمهور، مسؤولان، نمايندگان مجلس، كارگزاران قوّه ي قضاييه و نيروهاي مسلح ما، انسانهاي پاك و سالم و صالحي هستند. اينها ياران و مريدان و رهروان راه امامند. آن امامي كه چهره ي باصلابتش، به يكايك انسانهايي كه دربند بودند، اميد بخشيد؛ حتّي حالا هم كه مدتهاست جسم او در ميان ما نيست، اما روح و ياد او الهامبخش است و هنوز در گوشه وكنار كشورهاي اسلامي، وجدانهاي بيدار و آگاه، به ياد امام به هيجان مي آيند، شعرا شعر مي گويند، ملتها شعار مي دهند، روشنفكران مي نويسند و مي گويند و پشت سر امامِ اين ملت حركت مي كنند. من وقتي به منظره ي آزادي اسراي عزيز و عالي قدرمان نگاه مي كنم، مي بينم كه اينها مثل فولاد و كوه، استوار برگشتند و ملت كه اينها را استقبال مي كند، همان روحيه يي را نشان مي دهد كه در طول اين ده، دوازده سال، در حساسترين مواقع نشان داده است. جوانان و رزمندگان عزيز! شماها وقتي به جبهه رفتيد، اين ملت همين طور با شور و شوق و شعار، شماها را بدرقه كرد. حالا هم كه برگشته ايد، باز با همان شور و شوق و شعار، از شما استقبال مي كند. اين ملت، ملت فوق العاده و بي نظيري است. در آگاهي و شجاعت و پايداري هم بي نظير است. مواضع اين ملت، مواضع مستحكمي است. خدا را سپاسگزاريم كه مسؤولان اين ملت هم از خود همين ملتند و مثل آنها فكر مي كنند، حرف مي زنند، عمل مي كنند و زندگي مي نمايند. ما نگراني نداريم و از كسي نمي ترسيم. ما از چه كسي بترسيم؟ «فلا تخشوهم واخشون»(4). خداي متعال مي فرمايد: از هيچ قدرتي نهراسيد.

ملت ما از هيچ قدرتي نهراسيده است، باز هم نمي هراسد و هيچ قدرتي نسبت به اين انقلاب و اين كشور، هيچ غلطي نمي تواند انجام بدهد. به حرف اول بر مي گردم. اگر مي خواهيد همان امتي باشيد كه «كنتم خير امّة اخرجت للنّاس»(5)، ارتباطتان را با خدا حفظ كنيد. اين دلها را از ياد خدا پُر كنيد و به محبت خدا جلا بدهيد و به ذكر الهي منوّر نماييد. اين، آن كيميا و آن كبريت احمري است كه همه چيز در مقابل آن كوچك است. اميدواريم كه خداوند متعال، ملت عزيز ما را هميشه دلشاد و سربلند بدارد. ان شاءاللَّه خداوند بقيه ي آزادگان عزيز ما را هم هرچه زودتر به آغوش ملت و ميهن برگرداند. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند خبرهاي خوشي به خانواده هاي مفقودان عزيزمان برساند. اميدواريم كه خداوند روح مطهر شهداي گرانقدر ما را - كه هرچه داريم، به بركت خون مظلومانه ي شهدايمان داريم - با اوليايشان محشور كند. خداوند ان شاءاللَّه قلب مقدس وليّ عصر را از ما خشنود كند و روح مطهر امام عزيز را از ما شاد نمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 87 2) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 89 3) v اشاره به مواضع صدام حسين و عوامل رژيم بعث عراق است كه در زمان جنگ تحميلي و قبل از حمله به كويت، مورد حمايت امريكا بودند؛ ولي پس از تهاجم به كويت، تغيير موضع داده و شعارهاي ضد امريكايي ابراز مي كردند! 4) بقره: 150 5) آل عمران: 110

بيانات در ديدار با اعضاى شوراى مركزى جهاد دانشگاهى، به مناسبت سالگرد تأسيس اين نهاد

بيانات در ديدار با اعضاي شوراي مركزي جهاد دانشگاهي، به مناسبت سالگرد تأسيس اين نهاد بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مسؤوليت جهاد دانشگاهي، بالاتر

از وظيفه ي آن در ابتدا، به برادران عزيز خوش آمد عرض مي كنم و از اين كه شما برادران در اين مجموعه هستيد، احساس اطمينان و خوشوقتي مي كنم. همان طور كه برادر عزيزمان آقاي رحمتي (1) گفتند، واقعاً همين طور بود. هميشه در اين چند سالي كه ما با ايشان و آقاي واعظزاده، (2) اُنس كاري داشتيم، از اين دو برادر بسيار عزيز، جز فكر مستقيم و انگيزه ي دردمندانه و هوشمندي در شناخت مسايل و تشخيص آنها و ارايه ي راه حل، چيزي نديديم. اين، به معناي تأييد نوع نظرات در هر مسأله يي نيست؛ طبيعي است كه ممكن است كسي در مسأله يي، نظري داشته باشد و ديگري، نظر ديگري داشته باشد؛ بلكه ناظر به كليت سبك فكر و طرز بينش اين برادران نسبت به مسايل دانشگاه و دانشجويان است. هم آقاي واعظزاده كه از طرف شوراي عالي، مأموريت پيدا كرده بودند و رئيس شوراي جهاد بودند، هم حالا كه آقاي رحمتي هستند، حقيقتاً من احساس خوشحالي مي كردم و الان هم خوشحالم. خدا را شكر مي كنيم كه آقاي رحمتي، به اين مسؤوليت مشغول هستند. كارِ خوب و مسؤول خوبي است. برادران ديگر هم كه الحمدللَّه سوابق كاري و فرهنگيشان، مشخص و روشن است. اما خود جهاد دانشگاهي. من مي خواستم نكته يي را بيان بكنم. اين نكته، در ذهنم بود كه الحمدللَّه آقاي رحمتي، درست روي همان نكته تكيه كردند. من همين را مي خواهم بگويم. مي خواهم عرض بكنم كه مسؤوليت جهاد دانشگاهي، بالاتر از آن چيزي است كه حتّي به عنوان وظيفه ي جهاد دانشگاهي - يعني تحقيقات و كار فرهنگي - معين شده است. جهاد دانشگاهي مي تواند آن دستگاهي باشد كه اين موجِ جوانِ

تحصيل كُنِ دانشجوي كشور را در داخل دانشگاهها هدايت كند و اينها را به پختگي و كمال لازم برساند. دستگاه رسمي دولتي و يا وزارت، هرچه هم كه از لحاظ مديران و مسؤولان، مورد پسند و قبول باشد، باز جهاد دانشگاهي، يك حالت خودمانيتر و صميميتري نسبت به اين قضيه دارد و تركيبش، تركيب جوانتري است و اساساً گويا بنا شده، براي همين كه با دانشجويان ارتباط داشته باشد، از دانشجويان باشد، به آنها بپردازد، از زبان آنها حرف بزند و به آنها توصيه بكند. مسأله اش، مسأله ي دانشجويان است و اين كار، از عهده ي جهاد دانشگاهي، بيشتر و بهتر برمي آيد. دانشجويان را در خط صحيح فكري و عملي هدايت كنيد حقيقت اين است كه ما در دانشگاههايمان، ابزار و وسايل لازم براي هدايت فكري اين نسل جوان دانشجو، به قدر وافر و كافي نداريم و تفكر انقلابي، عمق و پختگي لازم را در دانشگاه پيدا نمي كند. اين ، واضح است. به اين معنا كه اگر فرض كنيم كسي نسبت به انقلاب، هيچ معرفت يا اعتقادي نداشته باشد و وارد دانشگاه بشود، اين طور نيست كه ما مطمئن باشيم كه اين شخص، فردا كه از دانشگاه بيرون مي آيد، فرد انقلابيِ مؤمني بيرون آمده است؛ درست است؟ عكسش، مصاديقي دارد؛ مصاديق كمي هم ندارد. كساني هستند كه در محيطهاي خانوادگي يا محيط شهري خودشان، به انقلاب و اسلام و مباني انقلابي معتقدند؛ اما به دانشگاه كه مي آيند، كمرنگ مي شود، يا بي تفاوت مي شوند، يا - همان طور كه اشاره كردند - جذب يك جاذبه هاي علي القاعده منافي با تفكر و حركت انقلابي مي شوند؛ اما آن طرف قضيه كه متوقع است، وجود ندارد.

ما بايد كاري بكنيم كه در دانشگاه، وقتي دانشجو وارد شد، اين جا به عنوان مرحله يي باشد تا همچنان كه بر علم خود مي افزايد، بر تفكر و بينش صحيح و خط درست و هدايت خودش هم بيفزايد. به نظر من، جهاد دانشگاهي مي تواند در اين كار، به نحو وافري سهيم باشد. البته انجمنهاي اسلامي، اگرخوب عمل بكنند؛ دفاتر نمايندگي، اگر پخته و كامل عمل بكنند، مي توانند سهم زيادي داشته باشند. اما آن سهمي كه جهاد دانشگاهي، با توجه به امكانات و برنامه ريزيهاي دقيق و نيز ثباتي كه دارد، مي تواند به عهده بگيرد، هيچيك از آنها آن سهم را نمي توانند به عهده بگيرند. اين كار را بايد شما جزو برنامه هايتان قرار بدهيد؛ يعني كار فرهنگي و هنريتان، در اين جهت باشد؛ حتّي كار تحقيقيتان هم در اين جهت باشد كه جوانان دانشجو را در خط صحيح فكري و عملي هدايت بكند. بنابراين، من الان هم معتقدم كه جهاد دانشگاهي را بايد براي اين منظور تقويت كرد. اين منظور، منظور كاملاً عقلايي و متيني است. جهاد دانشگاهي، اين طور نيست كه ما رودربايستي كنيم، بگوييم چون يك عده جوان و علاقه مند هستند، بايد تقويت بشوند. نه، بايد براي منظورصحيحي تقويت بشود. آن منظور صحيح، همين نجات دانشجويان و هدايت اين جريان جواني است كه وارد دانشگاه مي شوند، يا بعد از دانشگاه بيرون مي آيند و همه چيز ما به آنها نگاه مي كند. اصلاً ما اميد بسته ايم كه مملكت را اينها اداره كنند. هدايت اينها در جهت صحيح فكري و عملي، كار بسيار مهمي است و جهاد مي تواند سهم قابل توجه و عمده يي از اين كار را برعهده بگيرد. بايد حساسيتهاي غلط

سياسي را كنار گذاشت البته اگر مي خواهيد جهاد خوب كار كند و نيروهاي انساني را جذب نمايد، شرطش اين است كه برادران در سطوح بالا، بايد حساسيتهاي غلط سياسي را كنار بگذارند؛ والّا در بدنه، خيلي هم انتظاري نيست. شما مي دانيد كه من در اين چندساله، در اين گونه موارد حساس بودم و به جزييات كار هم آگاهي داشتم. فرض كنيد در جهاد دانشگاهي اهواز، چند جوان دانشجوي پُرشور هستند - كه به نظر من بايد همان شورشان را هم حفظ كرد؛ آن هيجان و شور و شوق انقلابيشان را هم به هر قيمتي هست، بايد نگهداشت - حالا يك وقت چيزي هم مي گويد، آن قابل اغماض است، تعميم هم نبايد داد، من هم اعتقادم اين نيست كه بايد تعميم داد، من هم تعميم نمي دهم. البته اين سؤال براي من پيش مي آيد كه يك تشكيلات اداري وابسته ي به يك دستگاه، رئيس و مسؤولي دارد. اين رئيس، بايد كنترلي، مراقبتي و سؤالي بكند. من در شوراي عالي انقلاب فرهنگي، از آقاي واعظزاده - در آن اوقاتي كه ايشان مسؤول بودند - چند بار همين سؤال را مي كردم. حالا هم همين طور، جناب عالي قهراً مخاطب به اين خطاب هستيد. انتظار زيادي از آن جوانان نيست؛ بيشتر انتظار از اين سطوح بالاست. گرايشهاي سياسي شماها واقعاً مشخص است؛ يكسان هم نيست؛ هركدام هم، آن گرايش خاص سياسيش معلوم است كه چيست. هيچ اشكالي هم ندارد كه اين گرايشها، يك جا با همديگر بنشينند و كاري را كه مي خواهند انجام بدهند، براي «كار» انجام بدهند؛ نه براي آن كه در خدمت آن گرايشهاي سياسي باشند. يعني واقعاً اين گرايشهايي كه شماها داريد -

كه هيچكدامش هم چيزهايي نيست كه از مجموع خطوط سياسي كشور خارج بشود؛ بلكه شناخته شده و معلوم است - بدون اين كه بخواهيم آنها را تخطئه يا نفي كنيم؛ اما آن قدر نيست كه براي آن، كارِ با عظمت جهاد دانشگاهي بخواهد قرباني بشود. اين گرايشهاي سياسي و خطي و سليقه يي - حالا هرچه اسمش را مي گذاريد - خودش في نفسه، كوچكتر از كار جهاد دانشگاهي و خود جهاد دانشگاهي است. اين جهاد دانشگاهي، اصلاً نمي تواند در كانال اين گرايشها وارد بشود؛ عظيمتر از آنهاست، آن گنجايش را ندارد. كمااين كه شما براي كارهاي تحقيقاتي و فرهنگيتان، به عناصر فرهنگي و تحقيقاتي احتياج داريد و هرجا ديديد، بايد پيدا كنيد. شرط اسلام و انقلاب را فقط شرط بدانيد و لاغير. در گزينشها هم همين طور عمل كنيد. البته من مي دانم كه شما اين طوريد. يعني من واقعاً اين را در برادران يافتم كه به آن هدف، بيشتر مي پردازند، تا به اين مسايل ابتدايي جزيي. حدود حقوقي افراد بايد مشخص و حفظ شود جهاد بايد خودش را از برخي از اين گونه چيزها، بالاتر بگيرد. چندي پيش - يادم نيست كِي بود و قضيه هم الان درست يادم نيست - نامه يي براي من آوردند كه انجمن اسلامي، پايش امضاء كرده، مهرزده؛ آقاي دكتر رحيميان - رئيس دانشگاه تهران - پايش امضاء كرده، مهرزده؛ جهاد دانشگاهي هم مهر زده بود. گفتم: اين، چه مناسبتي دارد؟! انجمن اسلامي كجا، آقاي دكتر رحيميان كجا، جهاد دانشگاهي كجا؟! بله، وقتي به آقاي دكتر رحيميان هم، منهاي مثلاً رياست ايشان نگاه كنيم، جوان انقلابي پُرشوري است، قدمش روي چشم، ما قبول داريم؛ اما حدود بايد مشخص و

حفظ بشود. جهاد دانشگاهي نيز، همين طور. وقتي جهاد دانشگاهي را تجزيه بكنيد، از همين جوانان انقلابي و پُرشور تشكيل مي شود كه شما هم هستيد، خيلي هم خوب است، آدم دوست هم مي دارد كه اصلاً اين شور و هيجان باشد؛ اما اين شيئ از چه حيثي؟ در محيط طلبگي ما، به مسأله ي حيثيت خيلي توجه مي شود. اين، چيز خيلي مهمي است. گاهي يك چيز واحد، از دو حيثيت متفاوت، دو چيز است. اين شخص، از اين حيث مطرح است، يا از آن حيث؟ اينها خيلي مهم است. به اين حيثيات، بايد توجه بشود. شما از حيث رياست دانشگاه، چه وظايفي به عهده داريد؟ حالا منظورم اين نيست كه از آقاي دكتر رحيميان بپرسم. نه، ايشان را كه ما مي شناسيم و من واقعاً هم به ايشان علاقه دارم. اين آقاي دكتر رحيميان را قبل از اين كه ببينم، از دور مي شناختم و ايشان را دوست مي داشتم و به تدين و تفكر انقلابي قبول داشتم. آقاي رحمتي عزيزمان هم كه به جاي خود. اما مي خواهم بگويم كه اين، اصلاً وجهي ندارد. اين، شما را به عنوان جهاد دانشگاهي - حالا فعلاً جهاد دانشگاهي را بگوييم - از جايگاه خودتان تنزل مي دهد. آن وقت، شما ديگر آن تواناييهاي لازم را براي آن كاري كه به عهده تان است، نخواهيد داشت. به نظر من، به اين نكات بايد توجه بشود. غرض، جهاد دانشگاهي را حفظ و تقويت كنيد. اين انتظاري هم كه از من هست - انتظار حمايت سياسي يا مادّي - تا آن حدي كه براي من ميسور و مقدور است، بجاست. ان شاءاللَّه كه من هم به اين انتظار، پاسخ بدهم و خواهم

داد. اين جريان جهاد دانشگاهي، يك جريان اصلي است كه بايد در دانشگاهها بماند و آن وظيفه ي عمده و بزرگ را ان شاءاللَّه برعهده بگيرد. به هرحال، براي هرطور كمكي كه از من ميسور و مقدور باشد و بشود ان شاءاللَّه انجام داد، آماده هستم. ان شاءاللَّه موفق باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v رئيس شوراي مركزي جهاد دانشگاهي 2) vv عضو شوراي مركزي جهاد دانشگاهي

بيانات در ديدار با اعضاى شوراى مركزى انجمن اسلامى مدرّسين دانشگاهها، به همراه مهندس ميرحسين موسوى

بيانات در ديدار با اعضاي شوراي مركزي انجمن اسلامي مدرّسين دانشگاهها، به همراه مهندس ميرحسين موسوي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بايستي تكيه روي آموزش در داخل باشد از برادران عزيز خيلي ممنونيم؛ شما را زيارت كرديم. ان شاءاللَّه كه هميشه در اين جهت گيريها و فكرهاي درستي كه در ذهنتان هست، موفق باشيد و خيلي دقيق و مستقيم و مخلصانه، همين راه را ان شاءاللَّه طي كنيد. راجع به اين سه،چهار موضوعي كه فرموديد، (1) من اجمالاً عرايضم را مطرح مي كنم. راجع به مسأله ي اول، عقيده ي ما هم همين است كه تكيه بايستي روي آموزش در داخل باشد؛ لذا ما خارج را نمي پذيريم. در شوراي عالي انقلاب فرهنگي هم دو،سه سال پيش بحث شد و نظر برادراني هم كه دست اندركار بودند - همين برادران خوب حزب اللّهي مخلص دانشگاهي - همين بود كه در مواردي لازم است عناصر خودمان را بفرستيم، تا بروند از علم استفاده كنند. اگر علم بيرون بود، هيچ امتياز و ترجيح و لزومي ندارد؛ ما هم نمي پذيريم. اعزام دانشجو به خارج، نبايستي به آن صورتي باشد كه در گذشته بوده است؛ نبايستي به آن صورتي باشد كه رعايت ضوابط نشود؛ نبايستي به آن صورتي باشد كه در داخل، روح و توان تعليم

و تربيت، در معلمان و اساتيد بميرد. ليكن بايد توصيه انجام بشود؛ ما هم قبول داريم و توصيه هم كرده ايم و ان شاءاللَّه هر موقعيتي هم پيش بيايد، اين امر را توصيه مي كنيم. ما از تخصصها استفاده مي كنيم، اما غير متعهد را ترجيح نمي دهيم در مورد اين كه نيروهاي حزب اللهي را كنار مي گذارند، من البته مطالبي شنيده ام و از بعضي افراد ديگر هم كه گاهي از مجلس و غيرمجلس به ما مراجعه كرده اند و در مورد بعضي از دستگاهها گفته اند، مواردي را مطلع شده ام. من هم به آن دستگاهها سفارش كرده ام كه مراقب باشند؛ اگرچه موارد خاصي را ارايه نكرده اند و مي دانم كه گاهي اوقات، بين آن كسي كه معترض است و آن كسي كه آن تغيير به دست او انجام گرفته، اختلاف سليقه است. الان تقريباً دوازده سال از اول انقلاب و ده سال از آن موقعي كه بحث تعهد و تخصص مطرح بود، مي گذرد. اين، از حرفهاي تمام شده است. چه قدر ما در نماز جمعه گفتيم و بحث كرديم و در طول دوران هشت ساله در دولت و بيرون دولت، چه قدر به اين موضوع پرداختيم. بحثي كه اين قدر پيش مي رود، ديگر بايد آن ايده ي حكومت و انقلاب، به صورت شكل گرفته و قالب گرفته روشن بشود. معلوم است كه ما از تخصصها استفاده مي كنيم؛ اما هيچ گاه در هيچ موردي، در دَوَران امر بين متعهد و غيرمتعهد، غيرمتعهد را ترجيح نمي دهيم - البته در صورتي كه آن كار از او بربيايد - والّا اگر غيرمتخصص بود، اصلاً سراغ او نمي رويم. وقتي كه بچه يي مريض است، ما دنبال دكتر مي گرديم. اگر گفتند دكتر سرِ اين كوچه ارمني است، نمي گوييم چون ارمني

است، پس پيش او نمي رويم و بچه ي ما جلويمان دست و پا بزند و بميرد. نه، عقل و شرع، به اين حكم نمي كند. اما طبيعي است كه وقتي آدم مي خواهد در خانه ي خودش پزشكي را بياورد، آن كس را كه مؤمن و انقلابي و خودي است و به او اعتماد دارد، انتخاب مي كند. در خانواده ي بزرگ كشور هم همين طور است. بخصوص در كارهاي حساس همين طور است. در آن جاهايي كه به آينده ي كشور، به افكار جوانان و به ذهنيتها ارتباط دارد، نيز همين گونه است. اين نكته را هم - كه براي من واقعاً يك نگراني است - بارها به برادران دانشگاهي كه مي آيند و مي روند، گفته ام كه حتّي در بعضي از مشاغل و مسؤوليتها، جاهايي هست كه خالي بودن آن مسؤوليت، بهتر از اين است كه بعضي از افراد بيايند. البته همه جا اين طور نيست؛ بعضي از جاها اين طور است كه ما نمي گوييم اگر متعهد و غيرمتعهد مساوي بودند، ما متعهد را مي آوريم؛ نه، حتّي اگر نامساوي هم باشند، غيرمتعهد را نمي آوريم. البته بعضي از مشاغل اين طور است؛ در كل كشور زياد نيست. در بحثهاي دانشگاهي، شايد قدري بيشتر باشد. بنابراين، همين طور است كه شما مي گوييد و عقيده ي ما هم همين است. به دستگاههاي فرهنگي كشور سفارش هم مي كنيم كه اگر در مواردي تخلفي بشود، بايد افرادي كه متوجهند، مورد را ببينند و اگر لازم باشد مثلاً كسي نظر بدهد و تصميمي بگيرد، به او منتقل بكنند كه مبادا خداي ناكرده كاري انجام بگيرد كه برخلاف مصلحت باشد. ...(2)v مواظب باشيد كه فضاي دانشگاه را آشفته نكنند شما برادراني كه در دانشگاهها تدريس مي كنيد، مواظب باشيد

كه فضاي دانشگاه را آشفته نكنند. خود شما تا پريروز در آن جا دانشجو بوديد و مي دانيد كه دانشگاه يعني چه. دانشگاه، يك محيط آشفتگي پذير است؛ طبيعتش اين است. يعني مادامي كه دانشگاه جاي جواناني است كه فاصله ي سني تقريباً مشخصِ هفت، هشت، ده ساله دارند و مادامي كه در دانشگاه، دانش و به تبع آن روشنفكري، در اين سن به اين نسل منتقل مي شود، همواره بايد از دانشگاه انتظار برانگيختگي داشت. برانگيختگي بد نيست - چيز خوبي است - اما در شرايطي هم ممكن است بر اين برانگيختگي، آثار بدي مترتب شود. در چنين محيطي كه برانگيختگي آسانترين چيز است، هر كسي بايد سعي كند كه اين، در آن جا انفجار ايجاد نكند و برانگيختگيِ بد را زمينه سازي ننمايد. الان اين دانشگاه مي تواند به وسيله يي بسيار فعال براي حركت و اميد مردم، براي پشتيباني از دستگاه و حكومت و دولت، و به عنوان وسيله يي براي روشنگري ذهني مردم به كار برود. همچنين مي تواند وسيله يي براي اغتشاش و ايجاد آشوب و نااميدي و سرخوردگي باشد. اين، بدان معنا نيست كه همه ي دانشجويان، اين كارها را مي كنند. نه، ممكن است در دانشگاه دو نفر اراده كنند و دويست نفر كاري را انجام بدهند. طبيعت يك محيط جوان و فعال و بسيار برانگيخته و آماده، اين است. نگذاريد كه در محيطهاي دانشگاه، چيزي از بيرون تزريق كنند. اين خط و خطوط سياسيِ بيرون دانشگاه را مطلقاً وارد دانشگاه نكنيد. خود دانشگاه مقداري مسأله ي سياسي دارد. در آن حد، خوب هم است و ايرادي ندارد. دانشجويان چيزي را مي بينند، اعتراض مي كنند؛ خبري به گوششان مي رسد، آن را نقد مي كنند؛ از چيزي پشتيباني

مي كنند و با چيزي مقابله مي نمايند. همين، خوب و بس است. بشدت مراقبت كنيد كه ديگر اين دعواهاي بيرون دانشگاهي، داخل دانشگاه نيايد. اين، به ضرر دانشگاه و انقلاب است. من خيال مي كنم كه مقداري از اين رعايتها انجام نمي شود. ...vv اگر شخصي با دكتر شريعتي مخالف است، آيا امروز اين يك مسأله است؟ آيا واقعاً الان در كشور ما جاي اين هست كه بحث بشود چه كسي با شريعتي موافق و چه كسي مخالف است؟ آيا ديگر همه ي بحثها و همه ي دودستگيها و اختلافات حل شده و تمام گرديده و حالا نوبت اين مسأله رسيده است؟ يعني واقعاً يك چيز جديد و بسيار آماده ساز ذهنها براي برخورد و استفاده، به وجود آمده است؟ طرح اين مسايل، چه لزومي دارد؟ صدام، ضد امريكا نيست راجع به مسايل خليج فارس(3) هم نكته يي را عرض مي كنم. مسايل، واقعاً ابعاد خيلي متعددي دارد. شايد جناب آقاي مهندس موسوي، بيش از ساير برادران، از آن جوانب و ابعاد قضيه اطلاعاتي داشته باشند. آن روزي كه انقلاب اسلامي، محور حركت ضد امريكايي مردم دنيا شد، نيتش اين نبود كه محور بشود؛ وظيفه ي شرعيش را انجام داد و خداي متعال هم بركت داد و محور شد. اگر صدام تا ده سال ديگر هم ضد امريكاييگري بكند، اصلاً امكان ندارد كه اين حركت در دنيا بگيرد؛ «چراغ كذب را نبود فروغي». ممكن است دو نفر در فلان كشور، چند صباحي اشتباهي بكنند - كه بسيار بسيار هم نادرند - اما خودش خراب خواهد كرد؛ چون ضد امريكايي نيست. امريكا موجودي نيست كه آدم بتواند براي مدت طولاني، با او دودوزه بازي كند. يك

حقيقت و واقعيت حجيمي در دنيا و در زندگي كشورها و ملتهاست. يا انسان با آن مقابل است و يا با آن مقابل نيست. اين، خيلي زود آشكار خواهد شد و چيزي نيست كه بشود براي بلند مدت در اين مورد دودوزه بازي كرد؛ لذا صدام خودش، خودش را رسوا خواهد كرد. امروز، شاه حسين و علي عبداللَّه صالح و زين العابدين بن علي - رؤساي كشورهاي اردن و يمن و تونس - هم دم از ضد امريكاييگري مي زنند! مگر نيست؟ آيا چنين چيزي ممكن است؟! اما اين كه شما خيال كنيد چون صدام چيزي گفته، ما بخواهيم چيزي داغتر از آن را بگوييم، من اين كار را نخواهم كرد و آن را جرم مي دانم. ما كار خودمان را مي كنيم. ما ضد امريكايي بوديم، هستيم و خواهيم بود. هر وقت آن چيزي را هم كه مناسب است در اين زمينه گفته بشود، مي گوييم. اما اين كه چون او فلان حرف داغ را زده، ما بايد از او داغترش را بگوييم، ابداً چنين چيزي نيست. غلطترين كار عالم اين است كه آدم خودش را - به قول مشهديها - شيوه بدهد؛ آن هم به بازي صدام! نه، اين كه به نظر من جزو ناشيانه ترين كارهاست. تكليف ما هرچه باشد، به آن عمل خواهيم كرد امريكاييها در اين منطقه، مسايلي خواهند داشت. آن طوري كه اينها آمدند، بخصوص با اين اظهارات اخير، (4)محققاً با ملتهاي مسلمان در اين منطقه، اصطكاكهايي پيدا خواهند كرد. طبيعي است، خيلي از مسايلي را كه ديگران تحمل مي كنند، ما تحمل نمي كنيم و برخورد مي نماييم. ما اين گونه مسايل را رد و محكوم مي كنيم؛ كمااين كه تا حالا هم همين طور بوده و

به همان اندازه يي كه لازم بوده، اقدام شده است. اما اين كه حالا ما به مسأله نگاه كنيم، ببينيم صدام چه كار كرد و سعي كنيم از او عقب نمانيم، اين را اصلاً يك معيار و ملاك ندانيد، كه بسيار چيز نادرست و گمراه كننده يي است. مطمئناً اينها وقتي وارد اين منطقه شدند، مثل آن آدمهايي بودند كه به بازوي خودشان نگاه مي كنند و مي بينند مثل اين كه زورمندند! بخصوص يكي، دو مشتي هم كه رد و بدل بشود، احساس قدرت مي كنند! اينها خيلي حرفها خواهند زد، خيلي نقشه ها طرح خواهند كرد، يا از حالا طرح كرده اند؛ آن وقت حقيقت آشكار خواهد شد. تكليف ما هرچه و در هر وقت باشد، اميدواريم كه ان شاءاللَّه به آن تكليف عمل بكنيم. خداي متعال هم هدايت و ارشاد و كمك كند، تا تكليف را در هر برهه يي بفهميم و به آن عمل كنيم. اين جمعيتهاي مثل شما، بايد ان شاءاللَّه تأثير لازمي را در وضع آموزش عالي و پيشرفت علم و تحقيق بگذارد. خداوند ان شاءاللَّه به آقايان توفيق بدهد. (5) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v پيش از بيانات مقام معظم رهبري، دكتر نجفقلي حبيبي گزارشي را به استحضار رساند. 2) 3) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 87 . 4) v فرمانده ي نيروهاي غربي در منطقه ي خليج فارس اعلام كرده بود كه حضور دايمي اين نيروها در منطقه، براي حفظ امنيت خليج فارس ضروري است و كشورهاي منطقه، از طريق عقد قراردادهاي كلان امنيتي و نظامي و تسليحاتي، از اين حضور دايمي استقبال خواهند كرد. رئيس جمهور وقت امريكا - جورج بوش - نيز گفته بود كه امريكا اين وظيفه را در

هر دوراني دنبال خواهد نمود. 5) vv از آن جا كه اين بيانات در جمع محدودي ايراد شده و قسمتهايي از آن طبقه بندي شده است، لذا در حال حاضر اين قسمتها حذف مي شود و در زمان مناسب، اقدام به درج آنها خواهد شد.

سخنرانى در ديدار با فرزندان ممتاز شاهد، جانبازان شهرهاى مشهد و تهران و استان كردستان

سخنراني در ديدار با فرزندان ممتاز شاهد، جانبازان شهرهاي مشهد و تهران و استان كردستان، جمعي از دانش آموزان مدارس تهران و مدرّسان مراكز تربيت معلم، و گروهي از ورزشكاران و مسؤولان سازمان تربيت بدني كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نجات مردم از جهالت و گمراهي، فلسفه ي فداكاري امام حسين از همه ي برادران و خواهران تشكر مي كنم و به همه ي شما، مخصوصاً به خانواده هاي معظم شهدا و جوانان و نوجواناني كه يادگار عزيزترين و فداكارترين عناصر جامعه و كشور ما هستند، و همچنين به جانبازان عزيز و خانواده هاي آنها و به همه ي قشرهايي كه در قبال مسايل كشور و انقلاب احساس مسؤوليت مي كنند، خوش آمد مي گويم. در اين جلسه، تقريباً همه يا اغلب شما، جوانان پُرشور و اميدهاي امروز و آينده ي كشور و انقلاب هستيد؛ داراي احساسات و صاحب نقش و سهمي در آينده و حال كشوريد و در ميانتان كساني هستند كه مي توانند براي كشور و ملت خود، چهره ي آبرومند و مايه ي آبرويي باشند. خوب است كه در اين جلسه، از پرتو نهضت حسيني و فداكاري حضرت ابي عبداللَّه(عليه الصّلاةوالسّلام) سخني مطرح شود و ما اين درس را از آن حضرت بگيريم؛ مخصوصاً كه اين ايام، ايام آخر ماه صفر است و اين دو ماهي كه ماجراي عاشورا در آن تكرار مي شود، رو به پايان است. در زيارتي از زيارتهاي امام حسين(عليه السّلام) كه در روز اربعين خوانده مي شود،

جمله يي بسيار پُرمعنا وجود دارد و آن، اين است: «و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة»(1). فلسفه ي فداكاري حسين بن علي(عليه السّلام) در اين جمله گنجانده شده است. زاير به خداي متعال عرض مي كند كه اين بنده ي تو - اين حسين تو - خون خود را نثار كرد، تا مردم را از جهالت نجات بدهد. «وحيرةالضّلالة»(2)؛ مردم را از سرگرداني و حيرتي كه در گمراهي است، نجات بدهد. ببينيد، اين جمله چه قدر پُرمغز و داراي چه مفهوم مترقي و پيشرفته يي است. بشريت هميشه دستخوش شيطنت شيطانهاست مسأله اين است كه بشريت هميشه دستخوش شيطنت شيطانهاست. هميشه شيطانهاي بزرگ و كوچك، براي تأمين هدفهاي خود، انسانها و توده هاي مردم و ملتها را قرباني مي كنند. در تاريخ گذشته هم اين را خوانده ايد و شرح حال سلاطين جابر و ستمگر و رفتار آنها با ملتها و وضع امروز دنيا و روش قدرتهاي بزرگ را ديده ايد. بشر دستخوش اغوا و خدعه ي شيطانها قرار مي گيرد. بايد به بشر كمك كرد، بايد به بندگان خدا مدد رساند، تا بتوانند خود را از جهالت نجات بدهند و از سرگرداني و گمراهي خلاص بشوند. چه كسي مي تواند اين دست نجات را به سوي بشريت دراز كند؟ آن كساني كه چسبيده ي به مطامع و هوسها و شهوات باشند، نمي توانند؛ چون خودشان گمراهند. آن كساني كه اسير خودخواهيها و منيتها باشند، نمي توانند بشر را نجات بدهند؛ بايد كسي پيدا بشود و خودشان را نجات بدهد؛ يا لطف خدا به سراغ آنها بيايد، تا اراده ي آنها قوي بشود و بتوانند خودشان را رها كنند. آن كسي مي تواند بشر را نجات بدهد، كه داراي گذشت باشد؛ بتواند ايثار كند و

از شهوات بگذرد؛ از منيت و خودپرستي و خودخواهي و حرص و هوي و حسد و بخل و بقيه ي گرفتاريهايي كه معمولاً انسان دارد، بيرون بيايد، تا بتواند شمعي فرا راه بشر روشن كند. اسلام به ملتهاي طرفدار خود، اين توان را مي بخشد كه بتوانند بشر را هدايت كنند. ملت ما به بركت اسلام بود كه توانست پرچمي را بلند كند، تا ملتهاي مظلوم دنيا به آن پرچم، به چشم پرچم نجات نگاه كنند. از تبليغات بلندگوها و بوقهاي تبليغاتي استكباري و صهيونيستي - كه هميشه همه ي حقايق را وارونه جلوه مي دهند - بگذريد، خواهيد ديد كه جمهوري اسلامي، انقلاب اسلامي، چهره ي امام و شخصيت ملت ما، در ميان ملتهاي عالم مايه ي اميد بوده و به آنها نشاط و حركت داده است. اين، به بركت اسلام بود. هر حركت صادقانه ي اسلامي، مسلمانان را به خود جلب خواهد كرد دشمنان اسلام خيلي سعي كردند كه ملت طرفدار اسلام و ملت مبارز و فداكار ايران را در چشم مردم دنيا، يك ملت كهنه پرست، خرافي، ارتجاعي، ضد ترقي، ضد عدالت، ضد آرزوها و آرمانهاي بشري معرفي كنند. اگر بدانيد چه قدر پول خرج كردند، براي اين كه چهره ي ملت ايران را در دنيا خراب كنند؛ ولي حقيقت به عكس خواسته ي آنها عمل كرد. علي رغم همه ي تبليغات آنها، امروز اگر شما به آن جاهايي برويد كه ملتها زير ستمند؛ آن جاهايي كه ملتها و دولتها در مسايل زندگي خودشان در رابطه ي با قدرتها و ابرقدرتها، دچار مشكل هستند - كشورهاي جهان سوم، كشورهاي اسلامي و غيراسلامي - خواهيد ديد كه ملتها نسبت به ايران و جمهوري اسلامي و امام بزرگوار اين امت و

مبارزات و مجاهدات شما، داراي دل خوش بين و علاقه مند و روح صميمي هستند. اين، از كجا ناشي مي شود؟ تبليغات ما كه از تبليغات دشمنان خيلي ناقصتر و محدودتر بوده است. اين، به خاطر همين است كه ملت ايران فداكاري و ايستادگي كرد. امروز كه به خاطر وضع عراق در دنيا، دولتها و سازمانهاي جهاني و قدرتها و همه و همه در مقابل عراق قرار گرفته اند، حقايق را افشا مي كنند! بسياري از دولتهايي كه در طول ده سال گذشته به عراق كمك كرده بودند، امروز اعتراف مي كنند كه اين كمك، عليه ايران و براي كوبيدن اسلام و انقلاب اسلامي ايران بوده است! امروز اعتراف مي كنند كه با حركت اسلامي ملت ايران، دشمني و خصومت داشتند. اين خصومت از طرف كيست؟ از طرف قدرتها؛ كساني كه مي خواستند دنيا و ملتها را بچاپند؛ ولي اسلام و بيداري اسلامي و حركت اسلامي را مزاحم خودشان به حساب مي آوردند؛ حقيقت هم همين است. اسلام و بيداري اسلامي، در مقابل هرگونه سلطه گري ايستاده است و خواهد ايستاد. هر حركت اسلامي كه صادقانه باشد، مسلمانان دنيا را كه جمعيت كثيري هستند، به خود جلب خواهد كرد و اين براي قدرتهاي بزرگ، يك خطر است. براي همين است كه استكبار جهاني، از انقلابهاي ديگر در ساير نقاط عالم، به قدر انقلابِ متكي به اسلام واهمه نداشته است. بخش عظيمي از حساسترين نقاط دنيا، در اختيار مسلمانان است امروز بخش عظيمي از حساسترين نقاط دنيا به لحاظ اقتصادي، منابع، سوق الجيشي و وضعيت اجتماعي، در اختيار مسلمانان است. نقاط التقاي سه قاره ي بزرگ و مهم عالم - يعني آسيا و آفريقا و اروپا - در اختيار

مسلمانان است. مهمترين منابع نفت و بسياري از منابع ديگر عالم، در اختيار مسلمانان است. امروز دنياي استكباري و امپراتوريهاي زر و زور مي دانند كه اگر اسلام در دل مسلمانان و جوامع اسلامي حيات دوباره پيدا بكند، منافع آنها - منافع متكي به سلطه و زورگويي و دو قطبي بودن عالم - به خطر خواهد افتاد. كشورهاي استكباري مي خواهند هميشه زور بگويند، بچاپند، ثروت و قدرت عالم در اختيار آنها باشد؛ ملتهايي هم باشند كه كار كنند، زحمت بكشند و منابعشان غارت برود. هر حركتي كه در مقابل آنها بايستد، با آن دشمن مي شوند؛ و اسلام در مقابل آنها مي ايستد. علت اين كه استكبار با ايران مخالف است، اين است. علت دشمني عميق امريكا با انقلاب اسلامي و با اسلام، اين است. اين دشمني، تمام شدني نيست. در اين جا، آن عامل تعيين كننده كه مي تواند صحنه را به سود يك طرف سنگين كند و تغيير بدهد و مي تواند معين نمايد كه كداميك از دو طرف پيروز خواهند شد، عبارت از حقيقت، مفيد بودن براي انسانيت، دلهاي مؤمن و قدمهاي استوار است، و اينها در طرف ما و پيش ماست. ما با حضور امريكا در منطقه ي خليج فارس بشدت مخالفيم امروز قضاياي خليج فارس، (3) دنيا را از خبرهاي گوناگون پُر كرده است. در مورد موضع ايران و سخن دل جمهوري اسلامي هم، تعبيرهاي مختلفي در اين جا و آن جا گفته مي شود. هر كس به ميل خود، حرفي در دنيا مي زند و از اوضاع منطقه و وضع ايران در قبال اين حوادث، تفسيري ارايه مي كند. لازم است به اطلاع همه ي ملتهاي مسلمان منطقه برسانيم كه ما با حضور

امريكا در اين منطقه، با طمع ورزي امريكا - كه در حرفهاي اخيرشان، خودش را بيشتر نشان مي دهد و ما هم از اول اين حدس را مي زديم - با روحيه ي طلبگار و زورگو و وقيح سياست امريكايي، بشدت مخالفيم. آنها به چه مناسبت مي گويند كه ما بايد امنيت منطقه را تأمين كنيم و امنيت پايدار اين منطقه ايجاب مي كند كه ما در اين جا باشيم؟! امنيت اين منطقه، به شما چه ربطي دارد؟! امنيت اين منطقه، در درجه ي اول، متعلق به ملتهاي اين منطقه است. شما مشتري نفت اين ملتها هستيد؛ بيرونِ در بايستيد و در كار اينها دخالت نكنيد؛ بگذاريد خودشان امنيت اين منطقه را تأمين بكنند. اينها نفت خودشان را صادر خواهند كرد و به هركس كه مصلحت دانستند، خواهند فروخت. آيا اين حرف منطقي است كه دولتي فقط به اتكاي زورمند بودن و قلدري، از آن طرف دنيا به اين جا بيايد و بگويد كه چون من مشتري اين منطقه هستم، بايد امنيت اين جا را تأمين كنم؛ ولو اين تأمين امنيت - به قول او - ضد امنيت و ضد مصالح ملتهاي اين منطقه باشد! كدام منطق عقلاني بشري، اين را قبول مي كند؟ غير از شما امريكاييهاي زورگو و ديگر قلدرها و زورگوهاي عالم، چه كسي چنين حرفي را مي گويد و پاي آن مي ايستد؟! حضور امريكا در خليج فارس، مايه ي ناامني است مي گويند چون ما به نفت اين منطقه احتياج داريم، بايستي به اين جا بياييم، نيروي نظامي بياوريم و سيستم دفاعي و امنيتي درست كنيم! اگر شما در اين جا سيستم دفاعي و امنيتي درست كرديد، برخلاف امنيت ملتهاي اين منطقه خواهد بود. شما مي خواهيد در

خانه ي ديگران، ولو به قيمت ناراحتي صاحبان خانه، براي خودتان جاي پا درست كنيد! اين، با كدام منطق قابل قبول است؟ آن چنان هم قرص و با وقاحت اين حرفها را مي زنند كه انسان از وقاحت آنها حيرت مي كند! اگر مي بينيد كه امروز با حمله ي عراق به كويت، در اين منطقه ناامني ايجاد شده است، موجب آن خود شما بوده ايد. شما بوديد كه عراق را تجهيز كرديد و كاري نموديد كه او در خودش احساس قدرت بكند و به كويت حمله نمايد. باز هم شما مايه ي ناامني بوديد. شما به خاطر حقد و بغضايي كه با اسلام و جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي داريد، وارد ميدان شديد و تا آن جا كه توانستيد، پشت عراق را محكم كرديد و به او كمك نموديد. اگر پشتيباني نمي كرديد و وارد نمي شديد، منطقه روي ناامني را نمي ديد. سالهاست كه ما اعلام كرده ايم، آماده هستيم با كشورهاي منطقه دور هم بنشينيم و به كمك همديگر خليج فارس را امن كنيم؛ دست متجاوزان را در اين منطقه كوتاه نماييم و نگذاريم كسي به حقوق ديگري تجاوز كند. اين، وظيفه ي ما ملتهاي منطقه است؛ به شما چه؟! مي گويند ما بايد در اين جا سيستم امنيتي درست كنيم! خاك بر سر ملتها و دولتهايي كه اجازه بدهند امريكاي متجاوز بيايد، طبق منافع خودش نقشه بكشد و در منطقه ي خليج فارس، سيستم امنيتي درست كند! (4)مسلمانان نخواهند گذاشت، ملتهاي اسلامي اجازه نخواهند داد. هر كس در مقابل تجاوز و طمعكاري و نقشه ها و سياستهاي امريكا براي دست اندازي به منطقه ي خليج فارس بايستد و مبارزه كند، جهاد في سبيل اللَّه كرده، و هر كس در اين راه كشته بشود، شهيد

است. ما نخواهيم گذاشت كه امريكاييها در منطقه جاي پا درست كنند در منطقه يي كه ما حضور و نفوذ داريم و در هر جا كه سخن ما - كه سخن اسلام است - به گوش مسلماني مي رسد، نخواهيم گذاشت كه امريكاييها جاي پا درست كنند و آن جا را به منطقه ي اقتدار خودشان تبديل نمايند؛ و تدبير امور مسلمانان، بخصوص تدبير مناطق مقدس در نظر مسلمانان و حرمين شريفين را به عهده بگيرند. مگر مسلمانان مُرده اند؟! مگر جوانان مسلمان و هسته هاي حزب اللَّه در سرتاسر عالم مُرده اند؟! تعجب است كه امريكاييها از قضاياي گذشته هم عبرت نمي گيرند. ديدند كه حضور آنها چه قدر آسيب پذير است. ديدند كه در لبنان، يك مشت جوان مؤمن و معتقد به اسلام، چه طور توانستند جُل و پلاس آنها را جمع كنند و از لبنان اخراج نمايند. چه طور فراموش كرده اند؟ اين قدرتها آسيب پذيرند. آنچه كه آسيب پذير نيست، انسان و قدرت انسانيِ متكي به ايمان است كه بالاخره پيروز خواهد شد؛ همچنان كه امروز مشاهده مي كنيد، ملت ايران بعد از تحمل و ايستادگي و صبرِ بر مشقات، پيروز شده است. امروز همه ي دنيا شهادت مي دهند كه ايران پيروز شده است. هر دو ابرقدرت در مقابل ما ايستادند. پشت سر آنها، همه ي اروپا و ناتو و ورشو و ارتجاع عرب، در مقابل جمهوري اسلامي ايستادند، عراق را تجهيز كردند، جنگ را عليه ما داغ نمودند، ما را محاصره كردند؛ ولي ما ايستادگي كرديم، پيش هيچ كس دست نياز دراز نكرديم و فقط به خدا اتكا نموديم. ملت ما با همه ي وجود و با توكل كامل به خدا ايستاد، نترسيد و مرعوب نشد. شما وضع امروز را با

وضع پنج، شش سال پيش مقايسه كنيد. امروز ملت ايران سربلند است، به همه ي خواسته هاي خود رسيده است، آزادگانش برمي گردند و حيثيت سياسيش در دنيا، يك حيثيت بالاست. همه ي حرفهاي ما راست درآمد. آن روز ما گفتيم كه متجاوز را تنبيه كنيد؛ اگر تنبيه نكنيد، به شرش گير خواهيد كرد. مي بينند كه راست درآمد. آن روز به خيلي از دولتها گفتيم كه به ملتهاي خود تكيه كنيد، امريكا به درد شما نمي خورد؛ امروز بالعيان آن را مي بينند. امريكاييها را دعوت كردند، آوردند و منتظر نشستند، تا ببينند آنها چه زماني و چگونه تصميم خواهند گرفت. آيا اين خوب است؟ آيا اين براي يك دولت به اصطلاح مسلمان، مايه ي سربلندي است، يا مايه ي سرشكستگي؟ اگر به ملتهاي خود تكيه مي كردند، اين طور نمي شد؛ زيرا ملتها با خون و شرف و اراده ي خود مي ايستادند و آبرو و حيثيت و شرف ملي خويش را حفظ مي كردند. آن نيرويي كه براي دفاع از يك كشور، وارد آن بشود، خودش را صاحبِ خانه خيال خواهد كرد؛ به صاحبان خانه زور خواهد گفت؛ از آنها توقعات خواهد داشت و آنها را تحقير خواهد كرد. اين دولتهايي كه مي خواهند به وسيله ي بيگانگان از خودشان دفاع كنند، ملت خود را تحقير كرده اند و لكه ي اين تحقير، تا سالهاي طولاني پاك نخواهد شد. آيا اين خوب است؟ اينها درسهاي عجيبي است. شما ملت عزيز، بخصوص شما جوانان، اين درسها را مورد تدبر قرار بدهيد. راه آينده ي خود را بروشني در مقابلتان مي بينيد؛ آن را انتخاب كنيد. هر ملتي كه به خدا متكي بود، به خود ايمان آورد، شخصيت خود را باور كرد، قدرت خود را

قبول نمود و فهميد كه خود او بايد از خودش دفاع كند، در صحنه هاي جهاني پيروز و سربلند، و در نظر ملتهاي عالم عزيز خواهد شد. رابطه ي خود را با خدا محكم كنيد. مجلس خبرگان، پايگاه و جايگاه بسيار رفيع و باعظمتي دارد لازم است نكته يي را هم درباره ي انتخابات مجلس خبرگان بگويم. اولاً ملت عزيز توجه داشته باشند كه مجلس خبرگان، پايگاه و جايگاه بسيار رفيع و باعظمتي دارد. در حساسترين و خطرناكترين لحظات زندگي ملت و نظام ما، اين مجلس است كه بايد به داد ملت برسد؛ اين منتخبان ملتند كه بايد در آن لحظه ي خطير، دين خودشان را به ملت ايفا كنند. انتخاب رهبر - كار مهم و اساسي و بسيار تعيين كننده يي كه برعهده ي مجلس خبرگان است - چيز كمي نيست. اين مجلس، جايگاه خيلي مهمي دارد. مردم بايد اين انتخابات را دست كم نگيرند. همه بايد شركت كنند و در فرستادن افراد صالح به اين مجلس، احساس وظيفه نمايند. البته مردم نشان دادند كه آماده اند. مردم در طول اين يازده، دوازده سال نشان دادند كه در حساسترين لحظات، تكليف خودشان را خوب انجام مي دهند. ما بايد تكليفمان را در مقابل مردم انجام بدهيم. مردم خوبند، در صحنه اند، آماده اند، باهوشند، وقت شناس و تكليف شناسند. متأسفانه در حاشيه ي مجلس خبرگان حرفهايي زده شد كه من گوش كردم، ديدم بسياري از آنچه كه درباره ي مجلس خبرگان گفته شد، حرفهاي خلافي بود كه از روي احساس مسؤوليت ادا نشده بود. چرا بايد كسي حرفي بزند كه مصوبات متين و محكم مجلس خبرگان را زير سؤال ببرد! آنهايي كه امروز در مجلس خبرگان جمعند، هفتاد، هشتاد نفر

از برگزيدگان ملتند كه در ميان آنها شايد سي، چهل نفر از علماي بزرگ و مجتهدان عالي مقام وجود دارند. بسياري از آنها، داراي سوابق درخشان انقلابي هستند. بسياري از آنها، بارها مورد تمجيد امام قرار گرفتند. بسياري از آنها، مسؤوليتهاي بزرگي را در انقلاب برعهده داشته اند. وقتي اينها تصميم مي گيرند و چيزي را به عنوان آيين نامه و مقررات خودشان تصويب مي كنند، چرا ما بايد درباره ي آن شك بكنيم؟! اگر كسي درباره ي مصوبات چنين شخصيتهايي ترديد بكند، پس مردم درباره ي مصوبات كدام جمع ديگر مي توانند مطمئن و خاطرجمع باشند؟ كساني كه حرفي بر زبان جاري مي كنند، تبعات و لوازم آن حرف را متوجه باشند و بفهمند از آن حرفي كه بر زبان جاري مي كنند، دشمن چه استفاده هايي خواهد كرد. چرا انسان بايد حرفي بزند كه دشمنان را شاد، دوستان را افسرده و ملت را ملول كند؟ البته ملت ما بحمداللَّه هرگز ملول نشده اند و نخواهند شد؛ بسيار بانشاط و هوشمندند. همه ي مصوبات و آيين نامه هايي كه خبرگان داشته اند و مقرراتي كه وضع كرده اند، از لحاظ شكلي درست است. چيزي را مصلحت دانسته اند و تصويب كرده اند؛ هيچ اشكالي ندارد و كسي هم نبايد اعتراض بكند. البته در مجلسي كه مي خواهند تصميم بگيرند، هر كس اعتراض و حرف و استدلالي دارد، بايد بگويد؛ اما وقتي چيزي را تصويب كردند و تمام شد، حتّي مخالفان هم بايستي از مصوبه دفاع كنند. طبيعي است، اين قوانيني كه تصويب مي شود، يك عده موافق و يك عده مخالف آنند؛ اما همه بايد بر طبق آن قوانين رفتار كنند و در عمل، از آن دفاع نمايند. ملت در انتخاب خبرگان بايد با بصيرت عمل

كند نكته يي كه مهم است، اين است كه ملت در انتخاب خبرگان، بايد با بصيرت عمل كند. چشمهايتان را باز كنيد، از خدا مدد بخواهيد و ببينيد كه چه كساني را انتخاب مي كنيد. افراد صالح، مؤمن، لايق، افرادي كه مي توانند مصلحت دين و دنياي مردم را تشخيص بدهند، افرادي كه داراي تقواي كافي هستند و آنها را از لغزش باز مي دارد، افراد عالم، انقلابي و كساني را كه تجربه ي سالهاي گذشته نشان داده است كه در خط درست حركت كرده اند و راه درست را شناخته اند، انتخاب كنيد. اين، چيز خيلي مهمي است. ملت عزيز ما بايد توجه كنند. سعي خود را بكنيد، مشورتتان را بكنيد، آنچه را كه تشخيص داديد، بر طبق آن عمل كنيد. هنوز هم وقت باقي است و تا زماني كه مردم بخواهند به صندوقهاي رأي نزديك بشوند، دو، سه هفته ي ديگر فرصت هست. كساني هم كه مي خواهند در اين صحنه مطرح بشوند، يا كساني را مطرح بكنند، مواظب موازين شرعي باشند. اگر شما خواستيد كسي را معرفي كنيد، او را معرفي كنيد، ولي ديگري را نفي نكنيد. هيچ كس، هيچ دسته و هيچ جمعي، نبايد به خودشان اجازه بدهند كه به كساني كه قبولشان ندارند، اهانت بكنند. شما يك دسته را قبول داريد، آنها را معرفي مي كنيد؛ ديگري هم دسته ي ديگر را قبول دارد، آنها را معرفي مي كند. اثبات كنيد؛ ولي نفي نكنيد. نگذاريد كه جو جامعه، از اين حالت صفا و يكرنگي و وحدت و يكپارچگي خارج بشود. دشمن مي خواهد مردم را به مسايل داخلي و در مقابل هم مشغول كند و آنها را به صف آرايي وادار نمايد. عقلاي جامعه، هوشمندان،

آحاد مردم، كساني كه واقعاً احساس مسؤوليت مي كنند، بايد بشدت مواظب باشند كه در جهت خواسته ي دشمن قدمي برندارند. اميدواريم كه خداوند متعال به همه ي شماها توفيق بدهد. شما جوانان عزيز، خانواده هاي شهدا، جانبازان، محصلان، ورزشكاران و بقيه ي قشرهايي كه در اين جا تشريف داريد، ان شاءاللَّه همه در راه انجام خدمات خود موفق باشيد و توفيق الهي شامل حالتان باشد. ان شاءاللَّه دلهاي شما همواره پُراميد و متكي به قدرت الهي باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) 1 و 2. مفاتيح الجنان، زيارت اربعين 2) 3) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 87 . 4) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 145 .

بيانات در ديدار با حجةالاسلام ابوترابى، پس از آزادى از اسارت

بيانات در ديدار با حجةالاسلام ابوترابي، پس از آزادي از اسارت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خدا را شكر مي كنيم كه امتحان خيلي خوبي داديد واقعاً دايماً خدا را شكر مي كنيم. ديروز وقتي اين خبر بسيار بسيار خوشحال كننده را دادند كه شما آمده ايد، واقعاً براي من يك مژده بود. خيلي وقت است كه شما را نديده ايم؛ حدوداً ده سال مي شود. از آن سالها تاكنون، محاسنتان سفيد شده است. ما هميشه شما را دوست داشته ايم و خاطرات با شما را فراموش نمي كنيم؛ چه قبل از انقلاب در مشهد، و چه بعد در تهران و سپس در همين اهواز در آن تشكيلاتي كه مرحوم شهيد چمران به وجود آورده بود. ايشان با عده يي به آن جا آمده بودند و گويي همين ديروز بود كه بيرون ساختمان پاي پله ها با قبا نشسته بودند و در ميان بر و بچه ها حضور داشتند و سپس به كوههاي اللَّه اكبر رفتند. من همان وقت در دلم گفتم كه واقعاً خوش به حال اين جوان؛ هميشه در راه جهاد و

شهادت است. ايشان كه رفتند، چند هفته يي هم بيشتر نشد كه خبر شهادتشان آمد. گفته شد كه آقاي ابوترابي با آن جمع خودشان، دايماً در حال جلو رفتن هستند؛ سپس دشمن حمله كرده و همه ي آنها را تارومار نموده است. با شنيدن اين خبر، غصه خورديم. الحمدللَّه آنچه كه شما گذرانديد، فضيلتش كمتر از شهادت نيست. خدا را شكر مي كنيم كه امتحان خيلي خوبي داديد. به نظر من، كسي مثل شما كه اين همه توفيق الهي شامل حالش شده، حقيقتاً خيلي بايد خدا را شاكر باشد. شما در همه ي مراحل سختي صبر كرديد، خدا را در نظر داشتيد، راهتان را خوب شناختيد و درست حركت كرديد. شما در دوران اسارت، ملجأ جوانان بوديد من مي دانم در اين دوران دهساله ي اسارت، كه شما ملجأ اين جوانان بوديد و به شما مراجعه مي كردند، به شما چه گذشته است. واقعاً در زندان اين گونه است. البته محيط اسارت، با محيط زندان خيلي فرق دارد؛ قاعدتاً بدتر از زندان است. زندانبانان كساني هستند كه مردن زنداني برايشان اصلاً اهميتي ندارد. آن وقتها ما كه در زندان بوديم، اين زندانبان مأمور بود كه نگذارد ما بميريم. اگر هم مي خواستيم بميريم، او نمي گذاشت! اين، برايشان وظيفه بود. اما در محيط اسارت، اين طور نيست. چنانچه واقعه ي مختصري اتفاق بيفتد، ممكن است با تير بزنند و بكشند. آن وقت در چنين محيطي، اين جوانان در سطوح مختلف فكري و روحيه يي، دايم جايي مي خواهند كه به آن پناه ببرند. آقاي ابوترابي، همان كسي بوده كه همه به او پناه مي بردند. واقعاً از درون به انسان خيلي سخت مي گذرد و خيلي كاهيده مي شود؛ چون كسي كه همه به

او پناه مي برند، دلش مي خواهد كه او هم به جايي پناه ببرد. البته آن كسي كه اهل تقوا و توجه به خدا باشد، به خدا پناه مي برد و خدا را پيدا مي كند؛ ليكن خيلي سخت است. من در همين چند روزه، خيلي به ايشان فكر مي كردم و بخصوص اين نكته برايم مطرح بود كه ايشان واقعاً در اين مدت چه مي كرده است. آدم وقتي اين جوانان را مي بيند كه با چه بي تابي اين مدت را گذراندند و به ايشان مراجعه كردند و ايشان هم نرم و ملايم و دلنشين برخورد كرده و هر كسي را به فراخور حال خودش جواب داده و همه را به جاي خود نشانده و ملاحظه شان را كرده است، متوجه مي شود كه به چنين انسان مسؤولي چه گذشته است. اگر بخواهيم تشبيه ناقصي بكنيم، بايد بگوييم كه بلاتشبيه مثل حضرت زينب(سلام اللَّه عليها) رفتار كرده است. در دوران اسارت، آن بزرگوار واقعاً همين طور بوده است؛ يعني ركني بوده كه همه به او پناه مي بردند؛ خيلي سخت بوده است. الحمدللَّه شما اين سختيها را تحمل كرديد و خدا را شكر كه پروردگار متعال تفضل كرد و با جسم و روح و فكر سالم برگشتيد، تا ان شاءاللَّه در بقيه ي مدت عمرتان - كه اميدواريم خيلي هم بابركت و طولاني باشد - در خدمت اسلام و كشورتان باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و رؤساى دفاتر نمايندگى ولىّ فقيه

سخنراني در ديدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و رؤساي دفاتر نمايندگي وليّ فقيه در اين نهاد بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم جمع شما، مجموعه ي مجمل همه ي حوادث بزرگ و دشوار سالهاي گذشته براي كسي كه در وراي اين چهره ها و اين نگاهها، تاريخچه ي استثنايي

و افتخارآميزي را كه حداقل در اين ده سال، بر اين كشور و بر اين مجموعه ي عزيز و شريف گذشته است، ببيند و بشناسد، جلسه ي بسيار لذتبخشي است. جمع شما برادران عزيز در اين جا، مجموعه ي مجمل همه ي حوادث بزرگ و دشوار و تعيين كننده ي سالهاي گذشته است. خدا را شكر مي كنيم كه شما و جوانان خالص و مخلص را به اين انقلاب و به اين كشور بخشيد و شما را حفظ كرد و اين ذخيره ي انسانيِ ارزشمند را نگهداشت. در اين مدت، شهداي عزيزي هم در ميدانهاي خطر و شرف و جهاد و ايثار، با شما بودند و به آن غايت اعلي و اسناي بشر - يعني لقاءاللَّه و كسب رضاي الهي، كه هيچ چيز از اين بالاتر نيست و همه چيز در مقابل آن خُرد و حقير است - رسيدند. خداوند آن عزيزان را با اوليايشان محشور كند و ما را قدردان خون و پيرو راه آنها قرار بدهد. ايمان به غيب، حد فاصل مؤمنين عالم با ساير انسانها در اين جمع صميمي و ديدار صميمانه، مقدمتاً مطلبي را عرض مي كنم و آن، اين است كه حد فاصل اديان الهي و خيل عظيم مؤمنين عالم با بقيه ي مردم و انسانها، از زمان حضرت آدم تا امروز - كه هريك اينها عالمي بودند - عبارت است از ايمان به غيب، يعني ماوراي دنياي احساسات ما و معادلات و محاسبات بشريِ مبتني بر اين حواس. حد فاصل و نقطه ي اصلي، اين جاست. آيه ي «الّذين يؤمنون بالغيب»(1) در اول سوره ي بقره، به همين نكته اشاره مي كند. ايمان به غيب، به معناي بي اعتنايي به دنياي شهادت - يعني همين دنياي ارتباطاتِ

مشهود و مفهوم همه - نيست؛ به اينها كه نبايد بي اعتنايي كرد. چشم مي بيند، حواس احساس مي كنند و عقل ادراك مي كند. بايد برطبق اينها عمل كرد. ايمان به غيب، معنايش اين است كه ماوراي آنچه كه در محدوده ي حواس ظاهري و ادراك مادّي انسان هست، عالم ديگري، آن هم نه يك عالم بلبشويِ هركس هركسيِ تصادفيِ بخت و اقبالي، بلكه عالمِ منظمِ علت و معلوليِ دقيقي وجود دارد. يعني ماوراي اين عالم مُلك، ملكوت و عالم معنايي هست. اين عالم معنا، متعلق به قيامت و برزخ و بعد از مرگ نيست؛ متعلق به همين الانِ من و شماست و بايد به آن معتقد بود. البته نقطه ي اصلي، بلكه كل معناي حقيقي همه ي عوالم، ذات مقدس باريتعالي است كه او منشأ حيات و وجود و فعل و انفعالات و حركت و همه چيز است؛ ليكن در اين عالم غيب، خيلي چيزهاي ديگر هم مي گنجد كه بايد به آنها معتقد بود. بدبختي بشر آن وقتي است كه همه ي حقيقت را در مشاهدات و محسوسات خودش محدود و محصور كند؛ مثل مادّيين و بسياري از غيرمادّيينِ غافل. اين فرد غافل، مادّي هم نيست، معتقد به خداست؛ اما با اين كه به خدا اعتقاد دارد، ولي شعور ندارد كه اين اعتقاد، با اعتقاد به اصل غيب و فعل و انفعالات و علل و معاليل غيبي ملازم است. اگر ما معتقد به غيب نباشيم، يا درك درستي از آن نداشته باشيم، نتيجه اين مي شود كه محاسبات مادّي مي كنيم، به معادلات و مبادلات مخلوق انسان، صددرصد دل مي بنديم و اتكا مي كنيم؛ همينهايي كه مي بينيد صدي هشتاد يا صدي پنجاهش، غلط در مي آيد.

آن كس كه همه ي جوانب را ملاحظه مي كند، بعد مثلاً به طبس و يا به مرزهاي غربي و جنوبي ماحمله مي كند، كجاي كارش اشكال دارد؟ آيا در محاسبات مادّيش، يك نقطه ي غلط هست؟ نه، محاسبات مادّي، تا آن جا كه درك فعل و انفعالات مادّي به انسان مي دهد، درست است. روي پول و آدم و ابزار و سياست و تبليغ و حمايتها حساب كردن، اجزاي يك محاسبه ي مادّي است. همه نوع محاسبه را كردند، ولي آخر سر مي بينيد كه در مشتشان هيچ چيز نيست. اين، حاكي از آن است كه يك سلسله محاسبات و علل و عوامل و فعل و انفعالات هست كه حواس انسان و در اغلب موارد، عقل مادّي انسان را به آنها راه نيست؛ آنها را ديدِ ديگري مي تواند ببيند. حكمت، بينشي است كه حقايق را ماوراي غشاي مادّي آن مي بيند من تصور مي كنم، آن چشمي كه مي تواند آن فعل و انفعالات را ببيند، اسمش در اصطلاح اسلامي و قرآني، عبارت از حكمت است. «و اتيناه الحكمة و فصل الخطاب»(2). تا آن جايي كه من فهميدم، حكمت، آن بينشي است كه مي تواند حقايق را ماوراي غشاي مادّي آن ببيند. با اين كه من قبل از انقلاب هم سالهاي متمادي خدمت امام بزرگوار و عظيم الشأنمان، ارادت و اخلاص داشتم و ايشان را از نزديك مي شناختم، اما اين نكته را بعد از انقلاب متنبه شدم كه امام ما يك مرد حكيم است. در اين جا، حكيم به معناي مصطلح آن - يعني فيلسوف - مورد نظر نيست؛ بلكه حكمت به همان معناي واقعي و قرآني آن - كه خداي متعال مي فرمايد ما آن را به پيامبران داديم - موردنظر

است. اين كتابهاي فهرستي - مثل المعجم المفهرس - را نگاه كنيد، با اين چيزها انس بگيريد؛ خيلي خوب است. در معجم، كلمه ي حكمت را پيدا كنيد. بعد به همه ي آياتي كه در آن، كلمه ي حكمت هست، نگاه كنيد. اگر معناي آيات را هم متوجه نمي شويد، به ترجمه مراجعه كنيد و ببينيد كه در قرآن، حكمت چيست. من تصورم اين است كه امام يك حكيم بود؛ يعني همان فعل و انفعالات معنويِ باطنيِ پشت پرده را - مثل جريانهاي زيرزميني آب كه علم خاصي دارد - مي ديد. هر كس اگر چشم هم نداشته باشد، دست كه بزند، جريان آبِ رو را مي فهمد و با گوشش، صداي شرشر آن را هم مي شنود؛ اما جريان آبهاي زيرزميني را نه. اين، معناي حكمت است. من مي ديدم، آن انسان استثنايي زمان ما - كه هيچ كس با او قابل مقايسه نيست - مثل اين كه جريانهاي زيرزمينيِ حوادث و پشت پرده را مي بيند. نمي خواهيم بگوييم كه امام، غيب مي دانست. خير، هيچ كس جز كسي كه خداي متعال به او اذن داده باشد، از غيب خبري ندارد. امام هم نه ادعا داشت و نه ما در مورد آن بزرگوار، اين ادعاها را داريم. ديدِ حكمت، غير از اين است؛ يعني چيزهايي را با يك احساس معنوي درك مي كند. همه ي اين حوادثي كه شما در انقلاب ديديد و امام درباره ي آن چيزي گفتند و شد، از اين قبيل بود. نه اين كه تصور كنيد ايشان محاسبه ي مادّي و سياسي مي كردند. نه، آن بزرگوار اهل اين محاسبات نبودند. البته فكر سياسيِ خيلي پخته يي داشتند و حقايق را مي فهميدند؛ اما اين طور نبود كه همان محاسباتي را كه

معمولاً مي كنند، انجام بدهند. اين، همان غيب و ملكوت عالم و ملكوت وجود شماست كه بايد به آن ايمان و اعتقاد داشت. راه رسيدن به آن هم تقواست. اين كه ملت ايران و رهبري مثل امام، در مقابل تجمع وسيع تمام احزاب كفر و نفاق، از شرقيش تا غربيش، از مسلمان امريكايي مذاقش تا مسلمان سوسياليست مزاجش، از منافق و مرتجعش تا شهوترانش (عده يي فقط به خاطر شهوتراني، با جمهوري اسلامي مبارزه مي كردند و براي آن كارها دلشان لك زده بود! لذا از اين دستگاه بدشان مي آمد و با آن مبارزه مي كردند) بايستند و مطمئن به پيروزي باشند، ناشي از تقوايي است كه به آنها حكمت و بصيرت را مي بخشد. تقواي عمومي، غير از تقواي خصوصي يكايك افراد است البته تقواي عمومي - تقواي ملت - غير از تقواي خصوصي يكايك افراد است. تقواي عمومي، يعني همين كه وقتي امام اشاره مي كردند، ناگهان همه ي جامعه به حركت درمي آمد. اين ملت را باتقوا مي گوييم. معنايش اين نيست كه حالا اگر يكايك افراد را در ميزان پرهيزگاري و تقوا بگذاريم، آنها را يك پرهيزگار كامل ببينيم. نه، اكثراً سرخالي و كسري دارند. مجموعه، يك مجموعه ي مؤمن و متقي است - كه البته براي يك ملت، خيلي هم افتخار است - اما يكايك ما بايد به فكر خودمان باشيم. اين نكته را در همين جا عرض بكنم كه اگر گفته مي شود ملت، ملت باتقوا و مؤمن و مخلصي است، هيچيك از آحاد ملت حق ندارد اين را به حساب خودش بگذارد و بگويد من كه جزو اين ملتم، اين ملت هم كه ملت باتقوا و بااخلاصي است، پس من باتقوا

و بااخلاصم! نخير، «عليكم انفسكم»(3)؛ خودت را باش. خودتان را به تنهايي در ميزان بگذاريد. همه هم مي توانند و هيچ كس نيست كه نتواند اجمالاً وزن خودش را بفهمد. البته آدم خودش نمي تواند دقتهايش را بكند و يك بزرگتر و استاد و مربي لازم است، تا تشخيص بدهد. اگر انسان شرع را امام خود قرار دهد، به پيروزي خواهد رسيد پس، وراي اين محاسبات معمولي، دستگاه معقول قانونمندي وجود دارد كه غيب است و بايد به آن معتقد بود. آن محاسبه را از كجا پيدا كنيم؟ از راه شرع و عمل به تكليف. اين عنوانهايي كه ما در خلال صحبت به آن مي رسيم، دقيقاً همان عنوانهايي است كه امام ما مكرر روي آن تكيه كردند. ما وقتي سلسله ي بحث را ترسيم مي كنيم، مي بينيم كه درست سر بند، همين عنوانهاست. امام مي گفتند: ما به تكليف عمل مي كنيم، ما براي پيروزي نمي جنگيم، ما براي جواب دادن به خدا مي جنگيم، خداي متعال تكليف كرده، ما عمل مي كنيم؛ پيروزي داد، منت پذيرش هستيم؛ پيروزي هم نداد، باز هم از اين كه توفيق داد به تكليفمان عمل بكنيم، منت پذير هستيم. راز پيروزيها همين است. اگر انسان، شرع را امام خود قرار بدهد؛ يعني طبق آنچه كه تكليف اسلامي و شرعي است، قدم به قدم حركت بكند، يقيناً به پيروزي خواهد رسيد. ما هيچ چيز كم نخواهيم داشت؛ چون آن محاسبه ي غيبي، محاسبه ي بسيار دقيقي است و محاسبه گرش خداست و دستگاه حساب كننده اش، علم الهي است كه: «لا يعزب عنه مثقال ذرّة في السّموات ولا في الارض»(4). در آن محاسبه، هيچ عاملي مخفي نيست. وقتي به ما گفتند شما جهاد و امر به معروف

و اقامه ي صلات و ايتاي زكات كنيد، صداقت در قول و عمل داشته باشيد، از خلقيات رذيله اجتناب كنيد، اخلاص و گذشت داشته باشيد و از اين قبيل احكام الهي كه يك مؤمن كامل، آراسته ي به آنهاست، معنايش اين است كه بايد در مقابل اين دستورات متعبد باشيم. اگر در يك ميدان مين، كه از هيچ چيز آن خبر نداريد، يك كاغذ به شما دادند و گفتند دو متر جلو برو، بعد سي سانت به سمت راست حركت كن، بعد مجدداً به طرف مقابل برو و بعد از يك متر و نيم، به سمت چپ حركت كن، همين طور شما بايد به دقت نگاه كنيد و در اين ميدان حركت نماييد. عارف به نقشه ي آرايش مينهاي زيرِ زمين، اين را نوشته و به شما داده است و مي گويد اين طوري حركت كنيد. تعبد، يعني اين. ميدان، ميدان تعبد است و هيچ عامل ديگري در آن جا كارايي ندارد اين كه يك عده با درك ناقص از مسايل روشنفكري - كه من قبول ندارم اينها روشنفكري است - روي تعبد اسلامي تأمل بكنند كه تعبد يعني چه، پس عقل ما چه مي شود، ناشي از نفهميدن حقيقت مسأله در زندگي و راه زندگي است. آن جايي كه به دست شما نقشه مي دهند و مي گويند اين طوري عمل كنيد، بايد اين گونه عمل كنيد. آن جايي كه در نقشه نوشته بايد فكر كنيد، واقعاً بايد فكر كنيد و به مقتضاي فكرتان عمل نماييد؛ اين هم جزو نقشه است. آن جايي كه گفتند بي خود فكر نكنيد، فكرتان به جايي نمي رسد، تعبد به شما مي گويد كه جز اين، راهي نداريد. در همه ي امور زندگي بايد فكر كرد و با هدايت

عقل حركت نمود؛ مگر در آن جايي كه شارع مقدس به شما مي گويد اين كار را بكن، بايد كرد. ميدان، ميدان تعبد است و هيچ عامل ديگري - از جمله عقل انساني - در آن جا كارايي ندارد. اگر ما اين نكته را متوجه باشيم و تقوا و پرهيزگاري و حركت بر طبق رضاي الهي را هدف قرار بدهيم، تمام مقاصد برآورده خواهد شد. يك مؤمن انقلابي، چه مي خواهد؟ مي خواهد كه در دنيا، اثري از ظلم و جور نباشد؛ مي خواهد كه گردنكشان عالم، ميدان گردنكشي پيدا نكنند؛ مي خواهد كه زندگي انسانها، زندگي شيرين و سعادتمندانه يي باشد؛ مي خواهد كه عزت و شرف توحيد و دين الهي و پايبندي به آن، مثل پرچم افتخاري، بر سر همه ي مسلمانان به اهتزاز در بيايد. اگر اينها را مي خواهيم، راهش اين است و هيچ راه ديگري ندارد. ايمان و تعبد، وجه تمايز شما با ارتشهاي ديگر جهان شما كه اعضاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي هستيد، شما كه فرماندهان و مسؤولان و مؤثرترينِ در اين نظام هستيد، بايد توجه كنيد، آن چيزي كه شما را از يك ارتشِ مجهزِ مدرنِ مجرّبِ از همه جهت كامل، ليكن بي ايمان ممتاز مي كند، ايمان و تعبد است؛ يعني اعتقاد به غيب و تأثير فعل و انفعالات غيبي، كه در اختيار من و شما نيست و راه رسيدن به آن و كليد رمزش، عبارت از تقواست؛ يعني عمل كردن به تكليف شرعي. اين، تنها وسيله يي است كه مي تواند شما را از ساير نيروهاي انقلابي و نظامي عالم ممتاز كند؛ والّا نيروي نظاميِ مجرّبِ كاركشته ي زرنگِ باهوشِ درس خوانده ي شجاع و حتّي فداكار، در دنيا كم نداريم. فداكاري، فقط ناشي

از دين نيست. فداكاري، ناشي از يك احساس معنوي است. آن احساس معنوي، مي تواند دين باشد و يك جا هم مي تواند ناسيوناليسم باشد. مگر نيست؟ شما چه قدر لشكرهايي را در دنيا سراغ داريد كه براي دفاع از ميهنشان، يا براي اقتدار بخشيدن به كشورشان، رفتند خودشان را به آب و آتش زدند و حتّي به كشتن هم دادند. اين چيست؟ آيا ايمان مذهبي است؟ نه. در اين جنگهاي فراوان طول تاريخ، اين طور نبوده كه فقط ايمان مذهبي حاكم باشد. در اغلبش ايمان مذهبي نبوده؛ اما يك عامل معنوي منفي - مثل جاه طلبيها - يا يك عامل مادّي رقيق در كار بوده است. عامل مادّي رقيق، جنبه ي معنويتي دارد؛ منتها جنبه ي معنويت بد، نه جنبه ي معنويت خوب. اصولاً هر چيز معنوي و روحي، مستحسن نيست. گاهي يك چيز، مادّي هم نيست؛ اما جهت گيري غلط مادّي در آن هست. پس، ارتشهايي هستند كه حتّي فداكاري هم دارند. علاوه بر آن خصوصيات، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، فرقش با آنها چيست؟ فرقش همين است كه در شما، آن عامل تقوا و ورع و توجه به خدا و اخلاص و عمل براي اهداف پيامبران - كه امروز در دنيا غريب مانده است - وجود دارد. اين، آن چيزي است كه شما را امتياز مي دهد. امروز جمهوري اسلامي در دنيا، يك مجموعه ي پيروز به حساب مي آيد اين، مقدمه ي سخن بود. حالا به واقعيت نگاه مي كنيم. واقعيت هم مؤيد اين معناست. يعني امروز جمهوري اسلامي در دنيا، از لحاظ موقعيت انقلابي و سياسي و نظامي و حيثيتي، يك مجموعه ي پيروز به حساب مي آيد. به تعبير عناصر سياسي دنيا، دشمن شما آمده در مقابلتان

زانو زده است. شما به آن هدفها رسيده ايد. از كجا به آن هدفها رسيده ايد؟ از ايمان و تقوا و پايبندي. البته بيش از آنچه كه بخواهيم بر اين معنا استدلال كنيم، بر وجود آن فعل و انفعالات غيبي استدلال مي كنيم. يعني عواملي وجود دارند كه خارج از محاسبه ي انسانند. اگر انسان به خدا توكل كرد، آن محاسبات در خدمت او قرار خواهد گرفت و خداي متعال به او كمك خواهد كرد. خدا به ملت ايران كمك كرد. «و من يتّق اللَّه يجعل له مخرجا. و يرزقه من حيث لايحتسب و من يتوكّل علي اللَّه فهو حسبه»(5). برادران عزيز! من مي خواهم بگويم كه شما در اين قريب دوازده سال، اين طوري حركت كرديد؛ از حالا به بعد هم بايد همين گونه حركت كنيد. ملاك را تقوا قرار بدهيد. هر كدام از آحاد فرماندهان سپاه، تربيت نفساني را براي خودش يك وظيفه بداند. شما بنا را بر اين بگذاريد كه خودتان را با تربيت ديني و رياضت ديني، رياضت بدهيد و تربيت كنيد. كارمان هنوز تمام نشده است. البته علي الظاهر جنگ تمام شد و ما ديگر درگير جنگ نيستيم؛ اما آن طوري كه من اوضاع دنيا را مشاهده مي كنم، طمعهاي ابرقدرتها را نگاه مي كنم، وضع ملتها را مي بينم، وضع ملتهاي اسلامي را مشاهده مي كنم، انگيزشها و توجه ها و گرايشهاي ملتها و نيروهاي انقلابي به مقابله ي با استكبار و در رأس استكبار، امريكا را نگاه مي كنم - كه اين در دنيا بي سابقه است - مي بينم كه در آينده خيلي بايد تلاش كنيم. پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، مبدأ تحول ملتها در گذشته، آن وقتي يك ملت عليه يك دولت قلدر، احياناً - آن

هم نه هميشه - به پا مي خواست كه آن قلدر وارد كشورش شده باشد. مثلاً الجزايريها با نيروي اشغالگر فرانسه، و ويتناميها با امريكا مبارزه مي كردند. ديده نشده بود كه ملتها در كشور خودشان، عليه نيرويي كه الان بالفعل با آنها روبه رو نيست، ولي تنها شاخصه اش اين است كه عليه ملتها و مستضعفان و مظلومان و ضعفا قلدري مي كند، مبارزه بكنند. شما اين را در كجاي تاريخ بيداري ملتها سراغ داريد؟ در گذشته كه اين حرفها اصلاً نبوده است. در اين دويست سال، يا صدوپنجاه سال و يا صدوبيست سال اخير كه تاريخ بيداري ملتهاست و در هند و مصر و خاورميانه و بتدريج در آفريقا و جاهاي ديگر، سر بلند كردند و عليه قدرتها جنگيدند، اگر كشوري، انگليس در آن بود، با انگليس مي جنگيدند؛ اگر فرانسه در آن بود، با فرانسه مي جنگيدند؛ اگر اسپانيا يا پرتغال در آن بود، با آن دو كشور مي جنگيدند؛ اگر امريكا در آن حضور داشت، با او مي جنگيدند. شما كجا سراغ داريد كه ملتها به آن حد از رشد رسيده باشند كه در خانه ي خودشان، بدون اين كه دشمن حتّي گلوله يي به آنها شليك كرده باشد، مشت گره كنند و عليه يك قدرت بزرگ و مستكبر جهاني شعار بدهند؟ چنين چيزي سابقه ندارد. مبدأ اين تحول، از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران است. شما الان مي بينيد كه در آفريقا و در شرق آسيا و حتّي در اروپا، ملتها و عمدتاً مسلمانان - كه غيرمسلمانان در اين جهت خيلي در اقليتند - در شهرها و كشورهاي خودشان ايستاده اند و عليه امريكا شعار مي دهند. مگر امريكا، در الجزاير يا سودان و يا

در بقيه ي جاها حضور دارد؟ نه، مسأله اين است كه انقلاب اسلامي، به مسلمانان در درجه ي اول تفهيم كرد كه در هر شرايطي، بايد با ظلم و پرچم ظلم و قطب ظلم و ستم در عالم مقابله كرد؛ ولو فعلاً از او شلاق نخورند. اگر با چشم دقيق و ريزبين نگاه كنيم، همين حالا هم همان ملتها، شلاق امريكا را مي خورند. البته توده هاي مردم، معمولاً اين تحليل را ندارند؛ اما درعين حال مي ايستند و شعار مي دهند. اسلام اين را به ما مي گويد كه در مقابله و مبارزه ي ظالم و مظلوم، مرزي نيست. هر جاي دنيا، همين كه مستكبري هست، شما بايد با او مبارزه بكنيد. بايد عليه او باشيد، نه با او. آيا چشمها و ذهنهاي تحليل گران استكبار، اين را نمي بيند، نمي فهمد، روي آن حساب نمي كند و برايش چاره جويي نمي نمايد؟ حقيقتاً روي اين مسأله فكر كنيد. اين كنفرانسهايي كه در دنيا راجع به اسلام و بلكه راجع به تشيع مي گذارند و مطالعه مي كنند، براي چيست؟ مي خواهند اسلام شناسي ياد بگيرند؟! اين بررسيها و تحليلهايي كه مرتب در راديوها پخش مي شود، ناشي از چيست؟ درست است كه جنبه ي تبليغاتي دارد، اما از يك اصل و بنيان منشأ مي گيرد. اين كه در جنگ عراق عليه ايران، ناگهان تمام غرب و شرق آستينها را بالا مي زنند و به كمك عراق مي شتابند؛ در حالي كه از شكل صدام هم بيزار بودند، براي چيست؟ اينها نشان دهنده ي آن است كه ما هنوز بار سنگيني بر دوش داريم و دوران تقوا و پرهيزگاريِ سختگيرانه ي مؤمن نسبت به خودش، هنوز سپري نشده است. صدر اسلام، براي ما يك تجربه است. قبل از صدر اسلام - تاريخ

يهود - براي ما يك تجربه است. سوره ي جمعه، بيان يك حقيقت به شكل بسيار هنرمندانه و ظريف سوره ي جمعه، هر هفته در نماز جمعه تكرار مي شود. آدم در اين جاها مي فهمد كه چرا سوره ي جمعه بايد هر هفته تكرار بشود و مردم اينها را بشنوند. ببينيد چه طور اين حقيقت، به شكل بسيار هنرمندانه و ظريفي بيان شده است. اول، گستره ي دعوت الهي را بيان مي كند: «هوالّذي بعث في الامّيّين رسولا منهم يتلوا عليهم اياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين. و اخرين منهم لمّا يلحقوا بهم»(6). يعني خدا اين پيامبر را فقط براي همين عده يي كه هستند، نفرستاده است؛ بلكه براي ديگراني هم كه هنوز به اينها ملحق نشده اند - يعني شماها، يعني نسلهاي آينده - فرستاده است. آيا پرتاب اين دعوت الهي و كشش آن، به نسلهاي بعد هم خواهد رسيد؟ در مقابل دعوت نبوي، اين همه موانع وجود دارد. پيامبر در زمان خودش، اين همه متحمل زحمت شد، تا توانست چهار نفر را مسلمان بكند. آيا در آينده، كسان ديگري مسلمان خواهند شد؟ اين كه خيلي سخت است. آخر آيه، جواب اين پرسش است: «و هو العزيز الحكيم»(7). او عزيز است. عزيز، يعني غالب و آن كسي كه در نهايت، حرف او تحقق پيدا مي كند. «الغالب الّذي لا يغلب»(8). عزيز، خود داراي حكمت است؛ يعني كارهايش محكم است. قطعاً كشش اين دعوت و رسالت، به نسلهاي طولاني خواهد رسيد - كه مي بينيد رسيده - و الحمدللَّه روزبه روز هم زيادتر مي شود. مضمون «انّا اعطيناك الكوثر»(9)، همين است. كوثر، يعني افزاينده؛ روزبه روز زيادتر مي شود. آيه ي بعد مي فرمايد: «ذلك فضل اللَّه

يؤتيه من يشاء واللَّه ذوالفضل العظيم»(10). اين، فضل خداست. درست است كه دعوت عام است؛ اما اين چنين هم نيست كه هر انساني اگر در مقابل اين دعوت قرار گرفت، آن لياقت را پيدا نمايد كه از آن تأثر پيدا كند و آن را بپذيرد. نه، اين متعلق به همه نيست. البته از طرف خدا راه باز است؛ ولي انسانها اسير شهوات مي شوند و نمي كنند. نسل كنوني در معرض يك آفت همه ي اينها نويد آينده است و اين كه اين دين پيشرفت خواهد كرد؛ ليكن هشداري در اين جا هست. اين، آن نكته يي است كه مي خواهم شما در سوره ي جمعه به آن توجه كنيد. كشش دعوت براي آينده، هيچ محل بحث نيست - قطعي است - اما مواظب باشيد كه حال حاضر را از دست ندهيد. نسلهاي آينده سرفراز خواهند شد؛ اما نسل مباشر فعلي دوره ي كنوني - كه حالا سرافراز شده - خودش در معرض يك آفت است. اسلام مي خواهد اين نكته را به مسلمانان در هر زمان تفهيم بكند. هر زمان هر نسلي كه احساس مسلماني كرد، بايد از اين هشدار الهي بترسد؛ منتها اين نكته را مستقيم نمي گويد. قرآن در اين جا، با شكل بسيار ظريف و با يك تمثيل، آن را بيان مي كند؛ تمثيل به بني اسرائيل: «مثل الّذين حمّلوا التّورية ثمّ لم يحملوها»(11). تورات را بر ذهن و دل و ايمان آنها سوار كرديم؛ اما بعد از گذشت زماني، اين بار معنوي و اين هدايت الهي را پرتاب كردند و خودشان را از آن محروم نمودند. آن وقت نتيجه اين مي شود كه ظاهر، ظاهر هدايت است؛ اما باطن، باطن بي خبر از هدايت. نام، نام

موحد؛ باطن، باطن مشرك. نام، نام مسلمان؛ باطن، باطن كافر. «كمثل الحمار يحمل اسفارا»(12). مانند چهارپايي كه رويش كتاب گذاشته باشند؛ اما از مضمون آن هيچ اطلاعي ندارند. اين، همان هشدار به نسلهاي ايمان آورده ي مسلمان است. از اين بايستي ترسيد. علاوه بر آمادگي نظمي، آمادگيهاي معنوي و ايمانيتان را حفظ كنيد جامعه ي اسلامي، جامعه يي كه اسلام را با يك انقلاب و با يك حركت خونين و با يك جهاد ده، دوازده ساله به دست آورده و حفظ كرده است، نبايد احساس كند كه ديگر كارش تمام شد. نه، كار تمام نشده است. من نمي خواهم طبق معمول، فقط اين نكته را به شما - كه عضو سپاه هستيد - بگويم كه آمادگيهاي نظاميتان را حفظ كنيد. البته اين را هم مي خواهم بگويم؛ اما فقط اين نيست. من بيش از آن به شما مي گويم كه آمادگيهاي معنوي و ذخاير روحي و ايمانيتان را حفظ كنيد. آن مايه ي امتياز سپاه پاسداران انقلاب اسلامي - يعني توجه و فداكاري و براي خدا بودن و در راه خدا بودن - را كه ما مي خواهيم همه ي نيروهاي مسلحمان آن طوري باشند، حفظ و بلكه تقويت كنيد. ممكن است تهاجمات دنيا در آينده، اين طور صريح و روباز و سهل الدفع نباشد؛ ممكن است پيچيده تر باشد؛ پيچيدگي و ايمان قوي لازم است. دفاع از اسلام در دوران نبيّ اكرم (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم)، آسانتر از دفاع از اسلام در دوران اميرالمؤمنين(عليه السّلام) بود. در آن زمان، قضيه پيچيده تر بود. امروز هم استكبار جهاني پيچيده است و ابزارهاي گوناگون در اختيارش مي باشد. شما چه مي دانيد كه چه پيش خواهد آمد. بنيه ي معنوي سپاه بايد تقويت شود. يك يك آحاد سپاه، بايد از

لحاظ ذخيره ي معنوي و ايماني، به آن حدي برسد كه اگر خود او به تنهايي ماند و هيچ چيز ديگر با او نماند، قدرت و طاقت و دل و زَهره ي ايستادگي در مقابل همه ي دنيا را داشته باشد. اين لازم است. آن كساني كه پيامبر خدا(ص) با دست خود، ساخته و پرداخته و تراشيده بود و همه ي ظرافتكاريها را به كار برده بود و به قول ما، الماس تراش كرده بود، همين طور ماندند، كه نسلهاي آخريشان را شما در صحراي كربلا مي بينيد. حبيب بن مظاهرها و مسلم بن عوسجه ها و جابربن عبداللَّه انصاري ها، كساني بودند كه توانستند از امتحان درست خارج بشوند. هريك از افراد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، با اين مأموريت سنگيني كه بر دوش دارد، از لحاظ بنيه ي معنوي بايد اين طوري باشد. البته اين هم بر دو پايه استوار است: يكي معرفت، و يكي هم ايمان. معرفت، با ايمان فرق دارد. بعضيها معرفت هم دارند؛ اما ايمانِ درست وحسابي ندارند. ايمان بدون معرفت هم براي شما كافي نيست. ممكن است براي يك آدمِ خيلي عاميِ دورافتاده كافي باشد و او را به بهشت هم برساند؛ اما براي شما نه. الان فرصت براي خودسازي از همه جهت فراهم است شما در جاي حساسي هستيد. با قرآن بايد آشنا بشويد. با الهامات و اشاره هاي قرآن هم بايد آشنا بشويد. با معارف پيچيده ي اسلامي - نه در حد يك فيلسوف و يك متخصص - در حد يك انسان عارفِ واقفِ آگاه، بايد آشنا بشويد. البته اينها معرفت است. آن ايمان و اخلاص، ناشي از اين دانستنها نيست؛ ناشي از چيزهاي ديگري است. ذكر و دعا را بايد فراموش نكنيد. آن نماز شب هايي را كه

در جبهه مي خوانديد، بايد نگهداريد. آن نوافل را بايد توجه كنيد. آن نماز با حالي كه در شب حمله و عمليات بجا مي آورديد و خيال مي كرديد كه شب آخر عمرتان است، بايد آن را نگهداريد. اينها را بايد تقويت كنيد. نگوييم چون از ما توقع دارند، ما بايد اين طوري باشيم. نه، اين چيز خيلي ضعيفي است. بگوييد چون بار سنگيني بر دوش ماست و استخوان مستحكمي لازم دارد، اين اعمال را انجام مي دهيم. خداوند خطاب به نبي اكرم - كه اين روزها به خاطر رحلت آن حضرت، همه به ياد آن بزرگوارند - دستور مي دهد: «قم اللّيل الّا قليلا. نصفه اوانقص منه قليلا. او زد عليه و رتّل القران ترتيلا»(13). شب را بيداري بكش؛ فقط نصف شب يا ثلث آن را استراحت كن. و بعد دنبالش مي فرمايد: «انّا سنلقي عليك قولا ثقيلا»(14). ما سخن سنگيني را بر تو القا خواهيم كرد؛ بايد خودت را آماده كني. حالا ما در حد پيامبر كه هيچ؛ در حد كمترين شاگردانشان هم قابل اين نيستيم كه اصلاً فكرش را بكنيم. در حد امام هم خودمان را قابل نمي دانيم كه فكرش را بكنيم؛ اما با يك آدم معمولي و مادّي و اهل تلاشهاي رايج دنيوي نيز - كه ممكن است مؤمن هم باشد؛ چون اين تلاشها، با ايمان و با هيچ چيزي هم منافات ندارد - نبايد خودتان را مقايسه كنيد. سپاه، اين طوري شكل گرفت و سپاه شد؛ لذا همين طور برخلاف محاسبات مادّي و بر اساس ايمان به غيب پيش رفت. اصلاً سپاه تا حالا فرصتي پيدا نكرده؛ اين اولين فرصت سپاه است. من يادم مي آيد، در اواخر سال 58 و

يا اوايل سال 59 - قبل از شروع جنگ - كه حوادث كردستان بود، از تهران نيرو مي خواستند. در آن وقت، من در سپاه بودم. با هزار زحمت و تلفن به پادگان وليّ عصر، بالاخره خبر آوردند كه الحمدللَّه دو دستگاه ميني بوس از پادگان وليّ عصر راه افتاد! دو شب و دو روز، ما يك نفر را در آن جا مأمور كرديم كه بايستد و نيروها را بياورند و سوار كنند. سپاه، اين گونه شروع به جنگ كرده است. در آن زمان فرصتي نبود، در طول جنگ هم همين طور بود؛ اما الان فرصت براي خودسازي از همه جهت - هم از جهت معنوي و هم از جهات ظاهري - فراهم است. اين، مربوط به يكايك شماست. ملتِ خوبي است، مجموعه ي خوبي است، همه خوبند - شكي نيست - اما وقتي خداي متعال، منِ تنها را به پاي حساب مي طلبد، من به تنهايي بايد بتوانم موجودي خودم را ارايه بدهم. نمي توانم بگويم ملت ما ملت خوبي بود، همه به جهاد رفتند و من هم در ميانشان بودم. نه، شما چه كار كرديد؟ همان طور كه گفتم، «عليكم انفسكم»(15). خودتان را بپاييد. هر كسي بايد مواظب خودش باشد. سپاه بايد در حداكثر نظم و ترتيب قرار گيرد از جهت ترتيبات ظاهري هم، سپاه بايد در حداكثر نظم و ترتيب قرار بگيرد. بعضي خيال مي كردند كه نظم نظامي، طاغوتي است! سالها پيش - احتمالاً سال 61 يا 62 بود - براي بازديد، به يكي از پادگانهاي سپاه رفتم. ديدم كه بچه ها مرتب و منظم صف كشيده اند و فرمانده ي ميدان، خبرداري - چيزي نشانه ي نظم - داد. من از شدت شوق، گريه ام گرفت. يادم

آمد كه در سالهاي 58 و 59 در سپاه، براي سر وقت آمدن و هر كسي كار خودش را انجام دادن و به كار ديگري دست دراز نكردن و وقتي فرمانده چيزي گفت، زيردستها حرف او را گوش كنند، ما با اين و آن بحث داشتيم. عده يي مي گفتند كه اينها طاغوتي است! من نمي دانم كه اين فكرها از كجا در سپاه القا شده بود. باورم هم نمي آيد كه اينها خيلي طبيعي باشد. طبيعي، نظم است. در روايت دارد كه در هر سفري كه پيامبر اكرم(ص) سه نفر را مي فرستادند، يكي را بر آن دو نفر ديگر امير مي كردند؛ «فليؤمّروا احدهم»(16). امير قرار مي داد، يعني چه؟ يعني هرچه او گفت، امرش براي اينها واجب الاطاعه است. فرق اسلام با غيراسلام اين است كه در غيراسلام - در بساط طاغوت - آن كسي كه امير شد، اگر وقت غذا رسيد، مي گويد چربترش را جلوي من بگذاريد! وقت غذا پختن هم كه مي شود، مي گويد من اميرم، پس شما چه كاره ايد، برويد ظرفها را بشوييد، غذا را هم خودتان درست كنيد! در اسلام، اين طور نيست. امير و غير امير، غذا را با هم مي خورند؛ گرسنگي هم باشد، با هم مي كشند؛ كار هم باشد، با هم تقسيم مي كنند؛ اما هرچه او گفت، بايد آنها عمل كنند. اطاعت از دستور فرمانده، واجب است؛ حكم عقل و شرع و تجربه است. من يك وقت به برادران گفتم، اين كه شما مي بينيد در ارتش، اگر دگمه ي پيراهن كسي باز باشد، چهل وهشت ساعت به او بازداشت مي دهند، اين اصلاً هنر امراي ارتش طاغوتي نيست - آنها كمتر از اين بودند كه بتوانند اين طور چيزها را بفهمند -

اين، نتيجه ي تجربه ي چند هزار سال نظاميگري در تاريخ بشر است. بشر بتدريج و آهسته آهسته آمده و به اين جا رسيده كه فرد نظامي بايد در همه ي منشهايش، حتّي در لباس پوشيدنش، منظم و مرتب باشد. بستن دگمه ي پيراهن، يك ادب معمولي است. ممكن است يك وقت هم باز بودنش ادب بشود. آن وقت اگر بست، بايد چهل وهشت ساعت بازداشتش كرد. آن چيزي كه ادب معمولي است و ابلاغ شده است، اين آدمي كه اين قدر بي حال و بي توجه و لاابالي است كه اين ادب معمولي را رعايت نمي كند، در ميدان جنگ هم نمي شود به او اطمينان كرد و جانها را به دستش سپرد؛ حتّي جان خودش را هم نمي شود به دست خودش سپرد و حتماً دسته گل را به آب خواهد داد! ما در همين هشت سال جنگ، اين را ديديم و تجربه كرديم. ما كتك لااباليگري در انضباط و نظم را خيلي خورده ايم اگرچه من در اكثر اين مدت هشت ساله، در جنگ نبودم و مسؤوليتي هم حتّي در جنگ نداشتم؛ ليكن تمام جزييات را از دور متوجه بودم. نه اين كه خيال كنيد من نمي دانستم چه چيزي در كجا اتفاق مي افتد. نه، تمام جزييات را از دور مشاهده مي كردم و مي فهميدم كه چه چيزي اتفاق مي افتد و نظراتم را هم به برادراني كه مسؤول بودند و يا خدمت امام(ره) مي گفتم. ما در طول اين چند سال، كتك لااباليگري در انضباط و نظم را خيلي خورده ايم. اين، غير از لااباليگري در دين است؛ آن، يك چيز ديگر است. نظم و ترتيب و انضباط، بايد رعايت شود و به آن برسيم. فرمانده ي كل سپاه پاسداران - برادر

عزيزمان آقاي رضايي - حقيقتاً يك مجاهد في سبيل اللَّه است. الحمدللَّه ايشان قبل از جنگ و از روز اول و ازل جنگ، در جبهه و ميدان جنگ و در همه ي ميدانها، فعال و خوب بوده و حقيقتاً هم انسان شايسته يي است. اگر ايشان بخواهد با يك فرد سپاهي مسافرت كند، به او نمي گويد كه چمدان من را بردار. اگر او ضعيف باشد، ممكن است ايشان - كه ماشاءاللَّه استخوان بنديش درشت و خوب است و لُر هم هست - چمدان او را هم بردارد. اين، اسلامي و انقلابي است. انقلاب، اين است. انقلاب، اين نيست كه ما بگوييم اگر فرمانده گفته، براي خودش كرده كه گفته است! نخير، اين، ضد انقلابي است. وقتي فرمانده گفت، بايد موبه مو اجرا بشود. البته فرض بر اين است كه در نظام اسلامي، فرمانده برخلاف حق و تقوا چيزي هم نمي گويد. اگر خلاف اين ثابت شد، كار از جايي ديگر بايد درست بشود. «و فوق كلّ ذي علم عليم»(17). در نظام جمهوري اسلامي، هيچ كس نبايد از جاده ي تقواي مناسب با شأن خودش، خارج بشود. تقوايي كه براي مسؤوليت فعلي من لازم است - كه من واقعاً بايد به خاطر ضعفها و روسياهيهاي فراوان خودم، به خدا پناه ببرم - با تقواي فلان برادري كه فرمانده ي يك گردان سپاه است، فرق مي كند. او در همان حد تقواي خودش بايد رعايت بكند. اگر رعايت نكرد، زيردستش مي تواند مطمئن باشد كه فرماندهي او، ادامه پيدا نخواهد كرد. و به همين ترتيب، تا به بالا و به خود اين جايي كه من نشسته ام، برسد. اگر تخلفي انجام بگيرد، بدون اين كه كسي بخواهد دخالتي بكند، خودبه خود آن تواناييهايي

كه خداي متعال داده، مثل برف، زير خورشيد ذوب مي شود. قوام مسؤوليت در اين جا، به وجود آن شرايط است. اگر در آن شرايط اختلال شد، اصلاً خودبه خود همه چيز تمام مي شود. پس، فرض بر اين است. در نظام فرماندهي اسلامي، بايد سلسله مراتب، دقيق و با خاطرجمعي به اين كه از ناحيه ي فرمانده، كاري برخلاف حق انجام نمي گيرد و با ترجيح تشخيص او بر تشخيص خود و بيشتر احتمال خطا دادن در خود تا در او، باشد. توجه به بسيج، مهمترين مأموريت بلند مدت سپاه الان فرصتي پيش آمده است، تا سپاه را بسازيد. من ديروز هم در آن پيام به شما عرض كردم و قبلاً هم گفته ام و الان هم مي گويم كه به نيروي زميني، خيلي بايد اهتمام بشود. شايد بتوانم بگويم كه از لحاظ بلند مدت، توجه به بسيج، از تمام مأموريتهاي سپاه بالاتر است. ملت را آماده كردن، مأموريت بسيار بالا و مهمي است. به اين مأموريتها بايد به حد اعلي و اكثر برسيد. هر كس در اين روند كلي، همان كاري را كه انجام مي دهد و به او محول شده است، بايد خوب و صحيح و دقيق انجام بدهد. «رحم اللَّه امراء عمل عملا فاتقنه»(18). روايت است، خدا رحمت كند آن كسي را كه اگر كاري انجام مي دهد - چه كارهاي يدي و چه كارهاي فكري - محكم و متقن انجام بدهد. مثلاً فرض كنيد، چون فلان كارگر ايران خودرو، لازم ندانسته كه فلان پيچ را يك نيم پيچ ديگر بچرخاند - كه براي او، كار خيلي كوچكي است - تأثيرش اين است كه يك چند كيلومتر كه ماشين راه رفت، ناگهان مي بينند

لق لق مي كند؛ چون او «اتقنه» را آن جا انجام نداده است. اين بيچاره صاحب ماشين، هزاران دردسر را متحمل مي شود، براي خاطر اين كه فلان كارگر مي بايست فقط يك ثانيه حركتي را انجام مي داد و نداد. اتقان، اين است. روايت دارد كه اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) در بازار راه مي رفت؛ به خياطها كه مي رسيد، مي گفت: خياطها ! از خدا بترسيد، درزها را نزديك هم بزنيد، كوكها را كوچك بزنيد و نخها را محكم انتخاب بكنيد. حالا خياطي مگر چه قدر اهميت دارد؟ گيرم كه درز اين لباس، مثلاً بعد از چند ماه باز شد؛ دوباره چرخ مي كنيم. اين، يك نمونه است. از اين جا شروع كنيد و تا خياطت لباس انقلاب بر پيكر اين ملت برويد. اين كار، چه قدر دقت و تقوا لازم دارد و چه قدر امام، بزرگ و با تقوا بود. خود را از سياستبازي و گروه گرايي دور نگهداريد يك چيز ديگر هم كه امام روي آن مكرر تكيه مي كردند و لازم است شما به آن توجه كنيد، مسأله ي سياست و سياستبازي و گروه گرايي و اين چيزهاست. اين، از آن حرفهاي بسيار مهم است. البته تفسيرهاي مغرضانه خيلي شد. عرض كردم، نمي شد كه اين مسايل جاري كشور را، بخصوص آن چيزي كه مربوط به سپاه است، من نبينم و ندانم. حرفهايي كه گفتند، مطالبي كه نوشتند، چيزهايي كه سخنراني كردند، درِگوشيهايي كه انجام دادند و خيلي از جزييات فراوان ديگر را من ديده ام و شنيده ام. خيلي از افراد، فرمايش امام را بد تفسير كردند. امام نمي خواست بگويد فقط شما بايد جزو فلان حزب نباشيد. نه، اين چيز كوچكي بود. الان در جامعه ي ما، جناح بندي و گروه گرايي و باندبازي، نه در سطوح

مردم - كه خوشبختانه در سطوح مردم، يا نيست و يا خيلي ضعيف است - بلكه در سطوح مسؤولان و متشخصان وجود دارد. خلاصه ي فرمايش امام اين بود كه شما در اين باندها هم نبايد باشيد. در باند نباشيد، يعني چه؟ انسان بينشي دارد؛ از يكي بدش مي آيد، از يكي خوشش مي آيد؛ به يكي ارادت مي ورزد، به يكي ارادت نمي ورزد؛ دولتي را قبول دارد، دولتي را قبول ندارد؛ كاري را مي پسندد، كاري را نمي پسندد؛ بالاخره چه كار كند؟ يعني اصلاً روي ذهن خودش دستمال ببندد كه نبيند؟ نه، تشخيصتان را داشته باشيد؛ چه اشكالي دارد؟ گروهها و باندها و تيمها و جريانها و خطوط، بر اساس اين بينشها فعاليت مي كنند، عزل و نصب مي كنند، حرف مي زنند، در انتخابات دخالت مي كنند، در گزينشهاي گوناگون دخالت مي كنند. اينها بايد در شما نباشد. نمي شود به خاطر فلان بينش كه شما با يك نفر خوبيد، بي خودي با كسي و يا با جناحي بد بشويد؛ يكي را بي خودي بكوبيد و با يك گروه فعال سياسي همكاري كنيد. ...(19) من خودم سياسيم و از سالهاي متمادي در اين خط بوده ام. هم در دوران مبارزه و حتّي قبل از مبارزه و هم بعد از آن، كار سياسي مي كرده ام. من هيچ كس را از فكر سياسي و تفكر سياسي و گرايشهاي سياسي منع نمي كنم؛ اما آن كسي را كه در اين مجموعه است، منع مي كنم. اين، خيلي حساستر است و ارزش يك ساعت سپاهيگري درست، به مراتب بيش از ساعتها گپ زدن سياسي بيهوده يي است كه سياسيون خيال مي كنند با اين گپ زدنهايشان، دنيا را زير و رو مي كنند! سياسيون كه مي گوييم، نه شاغلان

سياسي - آنها هم خدمتگزار و سربازند - بلكه سياستبازان و سياسيكاران را عرض مي كنيم كه همه جا هم هستند و در بخشهاي مختلف - در حوزه و دانشگاه و بازار و اداره و ساير جاها - مي نشينند و راجع به سياست با هم گپ مي زنند؛ يكي را بالا مي برند، يكي را پايين مي آورند؛ چند ساعت غيبت كرده، سنگين بار شده، دل تاريك شده، و وقتي بلند مي شوند، از خدا دور شده اند. خيال مي كنند كه با اين حرفهايشان، ديگر انقلاب را بيمه كرده اند؛ در حالي كه از دهان خودشان آن طرف تر، تجاوز نكرده اند؛ گويي «لم يكن شيئا مذكورا». اين، چه ارزشي دارد؟ مي روند مي نشينند، ساعتها مي نويسند، ساعتها مقابله مي كنند، براي اين كه حرفي در جايي گفته يا پخش بشود، تا جناحي از او بچزند! خيال مي كنند كه حالا ديگر اسلام را به عرش رسانده اند! نخير، اگر - العياذ باللَّه - گناه و وزر و وبال و صفحه ي سياه در پرونده ي انسان نباشد، حداقل از آن ساعاتي است كه در قيامت بايد حسرتش را خورد. «انذرهم يوم الحسرة اذا قضي الامر»(20). يكي از آن آياتي كه آدم را تكان مي دهد، اين آيه است. اي پيامبر! آنها را از روز حسرت بترسان؛ آن وقتي كه كار از كار گذشته است - «اذا قضي الامر» - و هيچ كارش هم نمي شود كرد. ارزش سپاهيگري شما بالاتر از گرايشهاي سياسي است انسان به ساعات دنيايش - آن ساعاتي كه اشتغال بيهوده در آن ساعات هست و مايه ي حسرت آدم است - نگاه مي كند، مي بيند كه در آن ساعات، يك نفر ديگر امر خير كوچكي انجام داده و حالا درجه اش را

مي برد. آن شبي كه فرضاً شما در عمليات بوديد و من رفتم يك شام سيرِ حسابي خوردم و بعد هم دراز كشيدم، راحت تا صبح خوابيدم و خيال كردم چيزي به دست آورده ام؛ حالا كه روز عمل رسيده، مي بينيم كه اي داد بي داد! آن راحتي، به وزر و وبال تبديل شد؛ ولي آن بيدارخوابي و آن غصه و آن دلهره ي شب عمليات و آن نگراني شما كه بچه ها را چه كار كنيم و مهمات از كجا بياوريم، به يك درجه ي اعلي تبديل گرديد. آن جاست كه آدم مي گويد: «رب ارجعون. لعلّي اعمل صالحا»(21). خدايا ! من را برگردان، تا عمل صالح انجام دهم. جواب خدا اين است كه «كلّا»؛ تمام شد ديگر. حداقل، آن ساعاتي كه آدم مي نشيند اين حرفها را مي زند، از آن ساعاتي است كه وقتي انسان به آنها نگاه مي كند، مي گويد اي داد بي داد! چون آنها را مي بيند و همه چيز زنده مي شود. اين دنيا اصلاً زنده است و جان دارد؛ اين لحظات هم جان دارند و همه ي آنها در آن روز برمي گردند و مقابل شما قرار مي گيرند. براي ارزيابي كار بعضيها، گاهي جدولهايي را پُرمي كنند. آدم خيال مي كند كه چه قدر كار كرده است؛ در حالي كه وقتي جدول آدم را به دستش مي دهند، مي بيند كه همه اش سفيد است. حساب كه مي كند، مي بيند اگر روز قيامت اين طور باشد، واويلاست. به هرحال، سپاهيگري شما و در خدمت خدا و در خدمت مردم و انقلاب بودنتان، ارزشش بيش از اين حرفهاست كه يكي بخواهد فكر سياسي، يا بافندگي سياسي خودش را به حساب انقلاب بگذارد. سپاه در آينده ي كشور نقش مؤثرتري خواهد داشت به نظر من،

آن چيزي كه براي سپاه معيّن شده و با برادران - چه در ستاد فرماندهي كل قوا، چه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي - در ميان گذاشته شده، مأموريت بسيار مهمي است. با اين مأموريت، حقيقتاً سپاه پشتوانه ي انقلاب و حفظ كشور است. به اين مأموريت توجه كنيد. مسايل مربوط به يگانهاي مختلف نيروي زميني و مسايل مربوط به بسيج، در درجه ي اول است. البته نيروي هوايي سپاه، با آن مأموريتي كه برايش در نظر گرفته شده و ان شاءاللَّه در آينده ي نزديكي ابلاغ مي شود، نقش بسيار مهمي دارد؛ ليكن پشت سر نيروي زميني و تبع آن است. نيروي دريايي سپاه هم همين طور؛ چون در كنار نيروي دريايي ارتش، مأموريت مكملي با همديگر دارند كه اين هم مشخص و معين شده است. اجمالاً، آن چيزي كه من فكر مي كنم، اين است كه سپاه در آينده ي كشور، نقش مؤثرتري خواهد داشت. البته اميدواريم كه اين آينده، صلح آميز باشد و هيچ دشمني، با ملاحظه ي قوّت انقلابي ملت ما و تجربه هاي گذشته، ديگر به فكر اين نيفتد كه تهاجم كند. بايد همواره به فكر اين بود كه دشمن ممكن است يك لحظه ي بعد به ما حمله كند. بنابراين، هميشه بايد بيدار بود. با توجه به اين نكته، بايستي اين سازندگي را در همين دوراني كه ان شاءاللَّه دوران صلح است، به شكل دقيقي انجام بدهيم. يعني سپاه هميشه بايد به صورت يك نيروي حاضرِ آماده ي قويِ انقلابيِ هوشيار، در اختيار اين ملت بزرگ و اين انقلاب باشد. هيچ افتخار و شغلي را بر كار خود ترجيح ندهيد اين، توفيق و افتخار بزرگي براي شما برادران است. هيچ افتخار و هيچ

شغلي را بر اين ترجيح ندهيد. اگر هم سختي داشته باشد، با سختيش بسازيد؛ بسيار بسيار شغل پُرافتخاري است. ما امروز به رزمندگان صدر اسلام - كساني كه در ركاب رسول اكرم و در ركاب اميرالمؤمنين(عليهماالصّلاةوالسّلام) مبارزه كردند و آماده بودند - با چه چشمي نگاه مي كنيم؟ البته سبك سپاهيگري آن روز نسبت به حالا، تفاوتهاي خيلي زيادي دارد؛ الّا اين كه روحِ عمل همان است و همان افتخارات براي شما هم وجود دارد و آن، اين افتخاري است كه هيچ چيزي معادلش نيست. اميدواريم كه خداوند به شماها توفيق بدهد. پروردگارا ! تو را به حق اوليايت سوگند مي دهيم، قلب مقدس وليّ عصر را از ما راضي كن؛ ما را در راه و در خدمت آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا ! روح مطهر عبد صالح و بنده ي برگزيده ات - امام عزيزمان - را از ما راضي كن. پروردگارا ! در قيامت، اين عمر ما را مايه ي حسرت ما قرار مده؛ توفيق توبه و انابه و ذكر و توجه و توسل، به همه ي ما عنايت كن؛ آگاهي فهم تكليف و اراده ي عمل به آن، به همه ي ما عنايت بفرما.(22) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 3 2) ص: 20 3) مائده: 105 4) سبأ: 3 5) طلاق: 2 و 3 6) جمعه: 2 و 3 7) جمعه: 3 8) بحارالانوار، ج 84 ، ص 241 9) كوثر: 1 10) جمعه: 4 11) 1 و 2. جمعه: 5 12) 13) مزّمّل: 2 و 3 و 4 14) مزّمّل: 5 15) مائده: 105 16) كنزالعمال، حديث 17 ، ص 549 17) يوسف: 76 18) بحارالانوار، ج 22

، ص 157 19) 20) مريم: 39 21) مؤمنون: 99 و 100 22) v از آن جا كه اين بيانات در جمع محدودي ايراد شده و قسمتي از آن طبقه بندي شده است، لذا در حال حاضر اين قسمت حذف مي شود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.

سخنرانى در ديدار با مسؤولان دفاتر نهضت سوادآموزى، رئيس و جمعى از مسؤولان ادارات شهربانى

سخنراني در ديدار با مسؤولان دفاتر نهضت سوادآموزي، رئيس و جمعي از مسؤولان ادارات شهرباني، جمعي از ناظران و اعضاي هيأت نظارت شوراي نگهبان و هيأت اجرايي در انتخابات مجلس خبرگان و مسؤولان وزارت كشور، به همراه گروهي از مردم استان لرستان و شهرهاي آبادان، لاهيجان و شوشتر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران و خواهران نهضت سوادآموزي در حال جهادند در ابتدا به همه ي شما برادران و خواهران عزيزي كه از شهرها و دستگاههاي مختلف در اين جا اجتماع فرموده ايد، مخصوصاً به مردم صبور و مقاوم شهر آبادان و مردم شجاع و دلاور لرستان و مردم مؤمن و مبارز لاهيجان و بقيه ي عزيزاني كه از راههاي دور تشريف آورده اند، خوش آمد عرض مي كنم. چند مطلب كوتاه راجع به وظايفي كه اين دستگاههاي مختلف برعهده دارند و عناصرشان در اين جا اجتماع كرده اند، تذكراً عرض مي كنم و بعد مطلب كوتاهي - كه مطلب اصلي است - به عرض مي رسانم. برادران و خواهران نهضت سوادآموزي بدانند كه در حال جهادند. به شهرها و روستاهاي دورافتاده رفتن و درِ خانه ها را زدن و در مساجد كلاس تشكيل دادن و بدون چشمداشتِ احسنت و تشكري، علم و سواد را - كه ارزنده ترين هديه هاست - به مردم دادن، يك جهاد است. بي سوادي، براي همه ي جوامع انساني يك لكه ي ننگ است؛ اما براي يك جامعه ي مسلمان انقلابي،

در اين دوران و عصر پُرزحمت كه قدرتهاي بزرگ از بي سوادي و ناآگاهي مردم استفاده مي كنند، بيشتر مايه ي ننگ است. نمي خواهم به بي سوادان اهانت بكنم؛ اما بي سوادي واقعاً لكه ي ننگي است. خود بي سوادان و در كنار آنان باسوادان، تلاش كنند كه اين لكه ي ننگ را بشويند. اين حركتي كه در تابستان امسال شروع شد و شما عزيزان نهضت سوادآموزي، با پيشگامي دولت و رئيس جمهور محترممان، اين كار را انجام داديد و پيشرفتهايي كرديد، خيلي باارزش بود؛ اما نگذاريد نيمه كاره بماند. وسط راه نمانيد؛ تا آخر برويد. آن وقتي كه در دنيا خبري از علم و سواد و درس و مشق و نشانه هاي تعليم و تعلم وجود نداشت، اسلام و قرآن ما با «اقرأ» شروع كرد و به قلم و نوشته سوگند خورد و اسير جنگي را در مقابل ياد دادن چند كلمه آزاد كرد. اين، متعلق به چهارده قرن پيش است. همان كارهاي اسلام و نبيّ مكرم ما(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) موجب شد كه جامعه ي امّيِ عرب (امّي، يعني بي سواد؛ «هوالّذي بعث في الامّيّين»(1)) در زماني كه اروپاي امروز هيچ خبري از علم و دانش نداشتند، دارنده ي بزرگترين دانشگاهها و بزرگترين دانشمندان و فارابي ها و ابن سيناها و محمّدبن زكرياها و ابوريحان ها و ديگران و ديگران شود. يعني در صدر اسلام، مبارزه ي با بي سوادي و تحريص و تحريض به علم و دانش، جامعه ي اسلامي را حدود هفت، هشت قرن از همه ي دنياي متمدنِ آن روز جلوتر برد. البته بعد ما رجعت كرديم، مسلمانان تنبلي كردند و كار ما به اين جا رسيد؛ ولي حالا مي توانيم دوباره شروع كنيم. دوباره انقلاب شد، دوباره اسلام سر كار آمد و حالا ديگر بي سوادي معني ندارد.

پليس جمهوري اسلامي، يعني دستگاه امين مردم يك جمله هم راجع به پليس عرض بكنم. مردم بايد قدر پليس را بدانند. پليس جمهوري اسلامي، يعني دستگاه امين مردم. امروز همان محتسب اسلامي كه شما در قضاياي گوناگون شنيده ايد كه چه كارهاي برجسته يي مي كردند، تقريباً بر همين پليس منطبق مي شود. پليس، آن كسي است كه مردم در حوايج و حوادث روزمره شان، به او پناهنده مي شوند و از او كمك مي خواهند. بايد قدر اين پليس را دانست. خود پليس هم بايد قدر اين اسم و اين جايگاه را بداند. بله، من قبول دارم كه در دوران رضاخان و محمّدرضا، پليس را مثل بقيه ي نهادهاي اين ملت ضايع كرده بودند. پليسي كه رئيسش مجري تمام نظرات شوم رضاخاني و حكومت كودتاي خبيث در دوره ي اول و دوره ي دوم باشد، معلوم است كه ميداني براي فضيلتها نخواهد يافت. آن روز آن طور بود، ولي گذشت و تمام شد. پليس و شهرباني امروز، بحمداللَّه متحول شده و نسبت به گذشته، همه چيزش - نه فقط ظواهرش - خيلي تفاوت كرده است؛ ليكن يكايك افسران و درجه داران و پاسبانها و عناصر پليس از بالا تا پايين، بايد به كمك آقايان محترم عقيدتي، سياسي، اين مجاهدت را بكنند كه پليس را به سطح پليس اسلاميِ كامل برسانند - يعني همان مأمن مردم - تا اگر كسي به كسي دستي دراز كرد و زباني باز كرد و چشم غره يي كرد، بگويد مي روم به پليس مي گويم. يعني مردم احساس كنند، مركزي كه پليس در آن جا نشسته، مأمن آنهاست. وقتي هم كه به آن جا رفتند، آسوده خاطر برگردند و احساس كنند كه كارشان راه افتاده است. اين، معناي

پليس است. در انتخابات مجلس خبرگان، از معيار قانوني تخطي نكنيد يك جمله هم به برادراني كه از شوراي نگهبان يا وزارت كشور، مسؤول برگزاري انتخابات خبرگان هستند، عرض مي كنم. همه ي انتخابات مهم است؛ اما اين انتخابات اهم است. من راجع به اين انتخابات مطالبي را عرض كرده ام و اگر لازم شد و تا روز انتخابات، مناسبت و احتياجي بود، باز هم خواهم گفت. الان به شما برادران مسؤول، اعم از نظّار و هيأت اجرايي عرض مي كنم كه مواظب باشيد، كارتان سر سوزني از معيار قانوني تخطي نكند. نظرات و سلايق شخصي را كنار بگذاريد. اين كه كسي به خاطر تشخيصي كه از دين و انقلاب و اسلام و رهبري و ملت و دولت دارد، يك نفر را تقويت كند، يك نفر را رد كند، يك نفر را تضعيف كند، يكي را يك خرده جلو بكشد، يكي را يك خرده عقب بزند، خلاف ضابطه است. غير از قانوني كه تصويب شده و به دست شما داده اند، تا طبق آن عمل كنيد، هر چيزي را كه شما معيار دانستيد، بدانيد معيار و ضابطه نيست. ضابطه، همين است كه در دست شماست. طبق همين ضابطه، دقيق، بدون رعايت حب و بغض، بدون رعايت خط و خطوط و بدون رعايت جهات سياسي، عمل كنيد. من بارها عرض كرده ام كه دين و اسلام و انقلاب، همان چيزي است كه امروز در قالب قوانين مجلس شوراي اسلامي تصويب شده است و از تأييد بزرگان و فقهاي محترم شوراي نگهبان، يا بعضي از مراكز مثل مجمع تشخيص مصلحت و غيره گذشته باشد. انقلاب، يعني قوانيني كه از اين جاها خارج شده باشد. اگر انقلاب در

خلال مادّه و قانون و آيين نامه و مقررات مجسم و متجسد نباشد، يك چيز خيالي و بي ضابطه خواهد شد كه هر كسي هرطور دلش خواست، آن را تفسير خواهد كرد. اين طور نيست. دين و شرع و اسلام، همان چيزي است كه مبادي اسلامي آن را قانون كرده اند و به شما داده اند. البته اين حرف مربوط به عامه ي مردم است؛ ولي مواردي هم هست كه مثلاً قانوني براي يك قاضي مطرح مي شود كه خلاف شرع است و از سابق مانده و دستكاري هم نشده است. اين قاضي هم، عالم و فقيه است و مي بيند كه اين قانون خلاف شرع است. در اين جا بايد برخلاف آن قانون عمل بكند. چنين مواردي، استثنايي است. آن چيزي كه در اختيار عموم و حتّي خواص مردم است و در مسايل عمومي و مشترك و جامع، ملاك عمل مي باشد، همان چيزي است كه تصويب شده است. شما بر طبق اين بايد عمل كنيد. بگذاريد دشمنان و بدخواهان نتوانند درباره ي انتخاباتي به اين اهميت و عظمت، كمترين حرفي بگويند. حديث است كه «رحم اللَّه امرء عمل عملا فاحكمه»(2): خدا آن انساني را رحمت كند كه كاري محكم و سنجيده و كامل و درست انجام بدهد. درستيِ كار براي يك خياط و يك كفاش و يك آهنگر و يك صنعتگر، طوري است؛ براي يك عمل كننده ي به قانون و ضابطه ي اداري، طور ديگري است. به هرحال، هر دو محكم كاري است. شكسته شدن حصر آبادان، حادثه ي عجيبي بود و اما آن مطلب اصلي. اين روزها، روزهاي شكسته شدن حصر آبادان است. حادثه ي عجيبي بود. آن روزهايي كه دشمن از كارون عبور مي كرد و مقدمات حصر آبادان را

فراهم مي نمود، روزهاي عجيبي بود. آن وقت من غالباً در اهواز بودم. فضاي غم آلودي بود؛ فراواني مشكلات، فرماندهي غلط و ناقص، بي پناهي نيروهاي مؤمن و مخلص، تجهيزات در حداقل لازم، نه مهماتي، نه سلاحي. دشمن هم از اين وضع استفاده كرد. از آن طرف كه هرچه فشار آوردند، نتوانستند آبادان را تصرف كنند و ديدند كه قابل تصرف هم نيست؛ مجبور شدند دور بزنند، از اين طرف بيايند، از كارون عبور كنند و با فاصله ي زيادي آبادان را محاصره نمايند. در اين دوران چندماهه يي كه آبادان، اول از دو جهت، بعد از سه جهت، بعد تقريباً از چهار جهت محصور بود و هيچ راه زميني به سمت آبادان وجود نداشت و بايد از درون آب مي رفتند و با فاصله يي خودشان را مي رساندند، قضايايي اتفاق افتاد. اين قدر جوان مؤمن، رزمنده ي مخلص و آدم فداكار جان خود را به خطر انداخت يا نثار كرد، تا دشمن را يك وجب عقب بنشاند، يا از جلو آمدن او مانع بشود، كه واقعاً ضبط و حصر آنها كار آساني نبود. من نمي دانم آيا اين چيزها در نوشته ها و دفترها و لااقل در سينه ها ضبط است، تا روزي در اختيار تاريخ قرار بگيرد، يا نه؟ و اي كاش باشد و قرار بگيرد. امام (ره) فرمودند: حصر آبادان بايد شكسته بشود. به دنبال اين فرمان، براي شكستن حصر آبادان تلاش شد. حصر آبادان، در خلال يك فداكاري بزرگ شكسته شد و حرف امام تحقق پيدا كرد. كساني در دنيا بودند كه از دور فكر مي كردند كه قضيه ي جنگ با از دست رفتن آبادان حل خواهد شد و قضيه ي جمهوري اسلامي هم حل

خواهد گرديد! جمهوري اسلامي كه نتواند آبادان خود - يعني شهر صنعتي و چشم و چراغ آن منطقه از كشور - را نگه بدارد، ديگر چه طور حكومت و دولتي است؟! معلوم بود كه اگر آبادان مي رفت، روحيه ها هم با اين شهر مي رفت و ديگر اهواز هم قابل دفاع نبود. آن روز دشمن در ده، دوازده كيلومتري اهواز بود و خمپاره هاي 60 او در اين شهر به زمين مي خورد. يعني دشمن جلو مي آمد، تا حدي كه اهواز در بُرد خمپاره هاي 60 او قرار مي گرفت و مي زد و هيچ چيز باقي نمي ماند. امام(ره) آن نقطه ي اصلي را پيدا كردند و گفتند كه حصر آبادان بايد شكسته بشود، و شكسته شد. اين روزها، سالگرد آن روزهاي افتخارآميز است. توكل به خدا و فداكاري و وحدت كلمه، عوامل شكسته شدن حصر آبادان حصر آبادان چه طور شكسته شد؟ حرف من اين است. ملت ايران، رزمندگان، آزادگان، خانواده هاي عزيز شهيدان، جانبازان عزيزمان - كه جگرگوشه هاي ما هستند - و خود كساني كه در آن حادثه شركت داشتند، به خودشان برگردند و مراجعه كنند و از خودشان سؤال نمايند، چه شد كه حصر آبادان شكست؟ ما نتوانسته بوديم جلوي دشمن را بگيريم كه روي رودخانه پل نزند و بيايد. براي يك نيروي نظامي، پل زدن روي رودخانه، كار خيلي مشكلي است. جلوگيري از آن، به مراتب آسانتر از شكستن آن محاصره ي سنگين بود. چه طور شد كه ما توانستيم اين كار بزرگ را انجام بدهيم؟ اين عامل، عامل اصلي است. اين عامل، همان عاملي است كه تمام مشكلات جمهوري اسلامي را رفع خواهد كرد. اين عامل، همان عاملي است كه تا امروز هم در

تمام جبهه هاي مبارزات گوناگون نظام مظلوم ما، به داد مردم رسيده است. اين عامل چيست؟ اين عامل، چيزي مركب از دو، سه عنصر است: اول، توكل به خدا و دل به دريا زدن به اميد او. دوم، فداكاري و جان و راحتي و منافع خود را به حساب نياوردن. من الان در ميان رزمندگان برجسته ي نام و نشاندارمان - كه بحمداللَّه زندگي بابركتشان باقي ماند - كساني را مي بينم كه در آن روز با چه شرايطي به مقابله ي با دشمن رفتند. من آن ساعات و آن لحظات را فراموش نمي كنم كه اينها براي گرفتن يك چيز مختصر و يك سلاح كوچك، به هر كسي كه فكر مي كردند ممكن است به آنها كمك كند، با التماس متوسل مي شدند، تا اين سلاح را به دست آورند. روزها و هفته ها و ماهها به ميدان جنگ مي رفتند و در اين شكافها و اين سوراخها و اين سنگرها، آن هواي گرم و آن سرما را تحمل مي كردند، براي اين كه بتوانند به دشمن يك ضربه بزنند. البته معلوم بود، اول چيزي كه در خطر بود، جان خودشان بود. آن جا، جايي نبود كه انسان بتواند فكر جانش را بكند؛ برايشان مهم نبود. روزي كه آن جنگ خونين، در حول وحوش جزيره ي آبادان واقع شد و جوانان رزمنده ي ما، از ارتشي و سپاهي و بسيجي، همين طور مثل ستاره هاي فروزاني كه ساقط بشوند، در بهمنشير مي افتادند و شهيد مي شدند، اما برنمي گشتند و مي رفتند، تا دشمن را نابود كردند و سرش را به سنگ كوبيدند و جزيره ي آبادان را فتح كردند و محاصره را شكستند و دشمن را عقب راندند، چيزي كه براي اين جوانان

و اين رزمندگان و اين بسيجيها و اين افسران و درجه داران و سپاهيها مطرح نبود، جانشان بود. امروز شما ملت ايران آزاديد و خودتان تصميم مي گيريد اين طوري مي شود به هدفهاي بزرگ رسيد. اين طوري مي شود شر استكبار را كم كرد. اين طوري يك ملت، زندگي راحت و شرافتمندانه را براي خود فراهم مي كند. ممكن است زندگي راحت و خوبي باشد، اما با زندگي راحت ملتهاي اسير، قابل مقايسه نيست. آيا راحتي در زندان و سلول و يك فضا، كه در را روي شما ببندند، ظهر هم غذايتان را بياورند، شب هم شامتان را تهيه كنند و مثل خيلي از زندانها بيگاري بدهند، با آن راحتي يي كه شما در خانه ي خودتان، يك مقدار زحمت بيشتر هم داشته باشيد، يكي است؟ بعضي از كشورها، براي استكبار جهاني و گردن كلفتها و قلدرهاي جهاني، مثل يك زندان است. شما ملت ايران، امروز آزاديد و هيچ سياستي از سياستهاي بيگانه و دشمن در دنيا بر شما حاكم نيست و خودتان تصميم مي گيريد . كساني از ميان خود شما انتخاب مي شوند و در مجلس تصميم مي گيرند. اين مجلس شوراي اسلامي شما با چنين نمايندگان و چنين تركيبي، حقيقتاً براي هر كشور و ملتي، مايه ي افتخار است. اين مسؤولان دولتي، اين رئيس جمهور، اين ساير مسؤولاني كه هستند، همه متعلق به مردم، همه از مردم، همه دردكشيده و دردشناس و همه آزاد و مستقل و سرافرازند. هيچ فكري جز فكر ملت، برايشان مطرح نيست. مگر اين، چيز آساني است كه به دست آمده است؟ زندگي راحت و مرفه، رفع مشكلات، رسيدن به خودكفايي، مشتعل شدن صنعت و كشاورزي و كار و ابتكار و خلاقيت در

سرتاسر كشور، زنده شدن زمينهاي مرده، زنده شدن استعدادهاي مرده، زنده شدن منابع و معادن مرده و خرج شدن آنها در راه توسعه و زندگي خوب براي مردم، در گرو همان ايستادگي و همان فداكاري است. اين، همان عنصر دوم است. هيچ قدرتي از قدرتهاي مادّي نمي تواند با ملت ايران دربيفتد عنصر ديگري كه وجود داشت، عبارت از وحدت كلمه ي مردم بود. آن روز در جبهه ي آبادان، هيچ كس از كسي نمي پرسيد كه شما طرفدار چه كسي هستيد، مخالف چه كسي هستيد، كدام خطيد، كدام ربطيد. الحمدللَّه در آن دوران، خط و ربط و اين معارضه هاي بي خودي سياسي كه گاهي از گوشه و كنار مشاهده مي شود و غالباً ناشي از بيكاري است، نبود. آن كساني كه موجب انشعاب مردم بودند، بيرون رفته بودند و ديگر در ميان مردم نبودند. ملت و رزمندگان و نيروهاي نظامي و در رأس و پيشرو آنها، رهبر عظيم الشأن و امام بزرگوارمان بودند كه با كمال علاقه كار را تمام كردند. حالا هم مسأله همين است. در تمام مشكلات، همان توكل به خدا و وحدت كلمه و فداكاري و مقدّم دانستن منافع كشور و ملت و انقلاب بر منافع خود و شخص و گروه و باند و نيز طرد رفيق بازي، عامل گشوده شدن همه ي گرههاست. اين راه را امام به ما ياد داد. اين راه را رزمندگان با عمل به توصيه ي امام عظيم الشأن رفتند و موفق شدند. ما هم حالا بايد همان راه را برويم. بدانيد كه اگر ملت ايران، توكلشان به خدا، احترامشان براي ارزشهاي اسلامي، تبعيتشان از مسؤولان امر و وحدت كلمه ي خودشان را حفظ كنند، هيچ قدرتي از قدرتهاي

مادّي را من نمي شناسم كه بتواند با ملت ايران با اين خصوصيات دربيفتد و پيروز بشود؛ بلكه ملت ايران بر تمام آنها پيروز خواهد شد. اميدواريم كه خداي متعال به همه ي شما توفيق عنايت كند، راه را به ما نشان دهد، ما را در پيمودن آن راه كمك كند، ارواح طيبه ي شهداي عزيز را از ما خشنود كند، روح مقدس امام عزيزمان را از ما راضي نمايد و ما را مشمول رضاي وليّ اللَّه الاعظم، امام زمان (عجّل اللَّه فرجه الشّريف) قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) جمعه: 2 2) بحارالانوار، ج 79 ، ص 49

بيانات در ديدار با اعضاى شوراى مركزى نمايندگان ولىّ فقيه در دانشگاههاى كشور و مسؤولان دفاتر نمايندگى

بيانات در ديدار با اعضاي شوراي مركزي نمايندگان وليّ فقيه در دانشگاههاي كشور و مسؤولان دفاتر نمايندگي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم كار شما، بسيار مهم و حساس از اظهار لطف شما آقايان كه قبول زحمت فرموديد و اين بار سنگين را بردوش گرفتيد، خيلي متشكرم. من هم فرمايش حضرت آقاي گيلاني را تأييد مي كنم. ان شاءاللَّه شهاب ثاقب بيان و فكر و علم و عمل و اخلاق شما در دانشگاهها، بايستي شياطين را دنبال كند و حوزه ي شيطنت آنها را محدود و يا از بين ببرد. همين طور هم بوده و خواهد بود و ان شاءاللَّه بيشتر و بهتر خواهد شد. آن نامه يي را كه اشاره فرمودند، من دريافت مي كنم و ان شاءاللَّه و با دقت مطالعه خواهم كرد و هر چيزي از آن كه براي من ممكن باشد و از لحاظ مصلحت دار بودن، طبق تشخيص من هم مورد تأييد باشد، حتماً انجام مي دهم. البته جاهايي كه تشخيصها مختلف باشد، ممكن است بماند. ديگر آن برعهده ي آقايان عزيز و محترم است كه اگر لازم است در تشخيص

ما تصحيحي انجام بگيرد، يا تذكري داده بشود، آن تذكر را بدهند. راجع به مسايل دانشگاهها، قبلاً هم در اوقات رياست جمهوري، با همين جمع - با اندكي تفاوت - صحبت كرده ام و آقايان غالباً نظرات من را مسبوقند. در مورد دانشگاهها، اعتقاد من اين است كه اين كار، كار خيلي مهم و بسيار حساسي است و حساسيتش به خاطر آن محدوده ي كار است. فرق مي كند كه ما محدوده ي كار را چه بدانيم. آن چيزي كه من تصور مي كنم و اجمالاً و تكراراً هم عرض مي كنم، اگر باشد، خيلي مهم است. روحاني بايد محيط دانشگاه و مسايل دانشجو را بشناسد روحاني يي كه در دانشگاه، فعال و غيرمنفعل حضور پيدا مي كند و براي كاري به دانشگاه مي رود و مي خواهد تأثير بگذارد، چند خصوصيت را - غير از آن شرايط عامه - بايد داشته باشد. بالاخره كسي كه به دانشگاه مي رود، بايد عالم و برخوردار از تقوا و احتياط در عمل و امثال اينها باشد. غير از اين چيزهايي كه واضح است، دو، سه شرط ديگر هم حتماً لازم است، تا مفيد باشد. شرط اول اين است كه محيط دانشگاه و مسايل دانشجو را بشناسد. اگر اين خصوصيت نباشد، مفيد نخواهد بود، يا خيلي كم فايده خواهد بود. فرض كنيم، روحاني يي مي خواهد به دانشگاه برود. اگر او به تفاوت محيط ذهني و روحي و عملي و فكري دانشگاه با - مثلاً - بازار يا مسجد توجه نداشته باشد و همان طور كه به بازار يا مسجد مي رود، با همان روحيه و با همان خصوصيات و با همان مطالب، به دانشگاه برود، به گمان قوي، در برخورد اشتباه خواهد كرد.

بايد دانشگاه را كماهو بشناسد و مسايل دانشجويان را بداند و بفهمد كه مشكل و مسأله ي دانشجو چيست، كه من به بعضي از آن مسايل اشاره خواهم كرد. بنابراين، اولين نكته، شناخت محيط و مخاطب است. روحاني بايد به دانشجو علاقه و اعتقاد داشته باشد شرط دوم، علاقه و اعتقاد به دانشجوست. اگر كسي از شكل دانشجو و اين جوانان اين طوري بيزار است، پايش را به دانشگاه نگذارد. اگر كسي علوم رايج در دانشگاه را جهل مي داند، اينها را اصلاً علم نمي داند، به دانشگاه نرود. بايد به رسالت دانشجو و رسالت و درس اين محيط، اعتقاد داشته باشد؛ دانشجو را مورد محبت خود قرار بدهد و بداند كه او هم مثل همين جواني است كه پسر ماست. در آن جا، همين بچه هاي ما هستند. بچه ي ما هم گاهي بداخلاقي مي كند؛ او هم بداخلاقي مي كند. بچه ي ما هم گاهي تحت تأثير چيزي قرار مي گيرد؛ او هم قرار مي گيرد. بنابراين، بايد به چشم فرزندان و نزديكان خودش نگاه كند. نمي گويم به قدر بچه ي خودش محبت داشته باشد - اين كه غالباً معقول و عملي نيست - ليكن محبت داشته باشد، اين قشر را به چشم تعطف و علاقه و محبت نگاه كند و به اين علم و اين درس و اين محيط، علاقه داشته باشد. سابقها، بعضي از علماي خوب بودند كه با مسايل علوم جديد آشنا نبودند و اصلاً اينها را علم نمي دانستند! چنين قضيه يي را واقعاً من ديده بودم؛ اين تصور نيست. من عالم متقي مؤمن فاضلي را ديده بودم كه اصلاً اينها را علم نمي دانست؛ بلكه حتّي هرچه را كه در يك كتاب غيرعربي نوشته بشود،

علم نمي دانست! اصلاً كتاب فارسي را جهل مي دانست و مي گفت اينها چيست! ببينيد، اين يك طرز فكر است. البته، امروز اين فكرها نيست. آن اعتقادات، شقوق ديگري هم دارد كه اگر بگويم، بيشتر تعجب خواهيد كرد. هرچند آن اعتقادات متعلق به دوره ي قديم است، اما من خودم چنين كسي را درك كرده ام. فردي بود كه كتاب چاپ حروفي را قابل خواندن نمي دانست! مي گفت اين كتابها بي ربط است و بايد روي ورقه هاي بزرگ، با خط عبدالرحيم يا شخص ديگري نوشته شده باشد و چاپ سنگي شود! اين را از باب يك نمونه ي بارز گفتم. معلوم است كه در بين علماي حاضر و بخصوص بين علمايي كه با محيطهاي جديد انقلابي سروكار دارند، مخصوصاً آنهايي كه به دانشگاه مي روند، اين افكار نيست؛ اما مي خواهم بگويم كه اگر مايليد در محيط دانشگاه، كمترين نشانه يي از بينونت شما با آن دانشجو وجود نداشته باشد - بينونتي كه پنجاه سال، هشتاد سال، با دشمني دشمنان و با همين طرز فكرهايي كه به آن اشاره كردم، به وجود آمده - رابطه ي خود را با دانشجو، بر اساس محبت و علاقه قرار دهيد و به رسالت او و درس و محيط تحصيلش، اعتقاد داشته باشيد. اين طرز فكري كه من نقل كردم، آيا بين محيطهاي فكري جديد و قديم، بينونت به وجود نمي آورد؟ دشمن هم كه كمك كرد. اگر مي خواهيد آثار اين بينونت از بين برود و اين زخم ملتئم بشود، لااقل در رابطه ي با شخص شما در دانشگاه، بايد محبت و اعتقاد را در حد نصاب داشته باشيد. اين جوانان نازنين و پاك و به دردبخور و مورد كمال ترحم در مقابله ي

با بعضي از جريانات فاسد فكري و غيره را، بايد با علاقه و محبت نگهداشت و حفظشان كرد و مثل مرغي كه از جوجه هاي خودش محافظت مي كند، نبايد رهايشان كرد. بايد با اين روحيه به دانشگاه برويد. نحوه ي رابطه ي روحاني با دانشجو، تأثير زيادي در امور مهم دارد شرط سوم - كه خيلي هم مهم است - اين است كه اين كسي كه به دانشگاه مي رود، بداند كه نحوه ي رابطه ي او با اين محيط و اين مخاطب، اثباتاً و نفياً، تأثير بسيار بزرگي در امور مهم دارد. نگوييد مثل اين است كه آدم منبر مي رود. ما براي منبر، به اين جا و آن جا، مسافرت مي كرديم و در بعضي جاها مي فهميديم كه منبر خراب شد. آدم روي منبر خودش مي فهمد كه خراب كرده است. در آن زمان مي گفتيم، حالا خراب شد كه خراب شد، مشكلي نيست؛ حداكثرش اين است كه دهه ي بعد دعوت نمي كنند؛ يا اگر مي خواستند پاكت سنگينتري بدهند، پاكت سبكتري خواهند داد؛ يا خواهند گفت كه اين آخوند، تازه كار است و در نتيجه، يك منبري ديگر را به جاي من دعوت مي كنند. بنابراين، تأثير بدگفتن و خراب كردن من، همين قدر است. يك وقت اين طور نيست و انسان مي فهمد كه اگر اين جا خراب كرد، اثرش تعيين كننده است. فرض كنيد كه فرزند شما، از لحاظ فكر سياسي يا اعتقادي، اول بار به دام يك عده طرار فكر افتاده است و اينها او را به چيزهايي متوجه كرده اند كه البته شيطاني و غلط، اما پُرجاذبه است و شما اصلاً نمي گذاشتيد كه جوانتان به شعاع اين چيزها نزديك بشود. براي اين فرزند شبهه به وجود آمده و سراغ

شما - كه پدر روحاني و عالم و مورد اعتقاد اين پسر هستيد - آمده و مي گويد: پدر! فلان قضيه چه طوري است؟ در اين جا، شما چه احساسي داريد؟ احساس مي كنيد كه اگر من در پاسخ به اين بچه يك ذره اشتباه كردم، بچه ام را از دست داده ام. اين، اولِ لغزشگاه است. در اين جا، ديگر كوتاهي نمي كنيد، با عصبانيت اقدام نمي كنيد، زمام اراده ي فكر را به سخن سبك يا سست و يا حتّي تعبير سست رها نمي كنيد. اگر ديديد از عهده برنمي آييد كه جواب اين جوان را بدهيد، مي گوييد اشكال ندارد، پيش فلاني مي رويم. شما فرد مسلطتري را پيدا مي كنيد، تا او بتواند پاسخ آن طراري دشمن را بدهد. با اين احساس بايد با دانشجو روبه رو بشويد. دانشجو هم كه يك نفر نيست؛ يك خيل عظيمند. به دانشجو، به چشم بي اهميت نگاه نكنيد اين كسي كه امروز در دانشگاه هست، مثل ماها نيست كه فعليتش با قوّه اش، هفتاد سال فاصله داشته باشد. قوّه و فعل اين دانشجو، پانزده سال يا ده سال فاصله دارد و در آينده ي نزديكي - نه آينده ي دوري - قوّه اش به فعل مي رسد؛ يعني دو سال ديگر ليسانس مي شود، پنج سال يا شش سال ديگر دكتر مي شود، يك رشته ي تخصصي هم مي گيرد، دو سال هم علافي مي كشد و بعد از اين ده سال، آدم متخصصي است كه همه ي دستگاهها پول گزاف به او مي دهند و او را با همه ي وجود مي خواهند. او در آن زمان، يك كارشناس سازمان برنامه و بودجه، يا يك مهندس عالي رتبه ي وزارت مسكن، يا مدير فلان اداره ي سياسي مي شود و يا فلان بخش عمراني و كشاورزي و غيره

را راه اندازي مي كند؛ يعني كار مملكت به دست اين فرد مي آيد. به اين دانشجو، به چشم بي اهميت نگاه نكنيد. اگر شما توانستيد اين دانشجو را متدين و مؤمن و دلسوز و مخلص بار بياوريد - بعداً عرض خواهم كرد كه ما از دانشجو چه توقعي بايد داشته باشيم و او را چگونه بار بياوريم - او مثمرثمر خواهد شد و نسبت به روحانيت، قضاوت خوبي خواهد داشت. اما اگر خداي نكرده، شما از عهده ي اين كار برنيامديد و طوري شد كه از لحاظ فكري، يا از لحاظ عملي و يا از لحاظ عاطفي، بين او و شما به هم خورد، بعيد است كه او بين شما و روحانيت، تفكيك قائل بشود. مثلاً اگر من و شما سوار ماشين هستيم و در جاده يي مي رويم، يك افسر ژاندارمري به آن جا برسد و چهار تا بدوبيراه بگويد، شما هر افسر ژاندارمي را كه فردا در خيابان ببينيد، به طور ناخودآگاه و بدون اين كه خودتان بخواهيد، اين حكم ظالمانه را در ته قلبتان مي كنيد و از او بدتان مي آيد؛ قهري است. اين حكم ظالمانه است؛ اما وجود دارد. يك ملبس فعال، به عنوان مظهر و نماينده ي روحانيت - اين، غير از آن ملبسي است كه مثلاً در خيابان راه مي رود و غلطي هم كرده است؛ همه كه مثل او نيستند - خداي نكرده اشكالي در كارش وجود داشته باشد، بعيد است كه آن جوان، اين قضاوت ظالمانه را نكند و بقيه ي روحانيت را با مني كه در دانشگاه هستم، مقايسه نكند. يعني تأثير كار، اين قدر زياد است. روحاني در دانشگاه، اين تأثير را هم بايد بداند. بنابراين، شرط سوم،

عبارت از آگاهي و اطلاع نسبت به تأثير عميق نقش مثبت يا منفي روحاني در دانشگاه است. كسي كه وارد دانشگاه مي شود، بايد اين سه شرط را بداند. مشكل اول دانشجو، ابتذال و بي تفاوتي و نفوذپذيري در مقابل فرهنگ بيگانه البته من روانشناسي دانشجو را نمي توانم بيان كنم. علتش اين است كه خود من، اطلاعات و آگاهيهاي زيادي ندارم. البته با دانشجويان خيلي ارتباطات داشته ام؛ اما اين طور كه بتوانم مثلاً تحليل گرانه خصوصيات دانشجو را بگويم، نمي توانم عرض بكنم. درعين حال، ما برخي از خصوصيات را در دانشجويان مي بينيم كه اينها مشكلات دروني يا بيروني دانشجويان است و مسأله ساز مي باشد. يك مشكل، مشكل دچار شدن به ابتذال و بي تفاوتي و نفوذپذيري در مقابل فرهنگهاي بيگانه و مضر است. دانشجو در معرض اين فرهنگها قرار مي گيرد و اين مشكل دانشگاههاست. من كراراً در اين اجتماعات دانشجويي و دانشگاهي گفته ام كه چرا وقتي كسي وارد حوزه مي شود، قاعدتاً متدين خارج مي گردد؛ اما وقتي داخل دانشگاه مي شود، قاعدتاً متدين خارج نمي گردد؟! چرا بايد اين طوري باشد؟ واقعاً هم توقع درستي است و بايد در نهايت اين باشد؛ اما واقعيت قضيه غير از اين است. واقعيت قضيه اين است كه دانشگاه محيطي است كه به خاطر كثرت جوان در سنين خاص و وجود زن و مرد، در معرض انواع و اقسام انگيزه ها و گرايشهاي اخلاقي و فرهنگيِ ناسالم قرار گرفته است. دانشجو، غير از آن جوانِ در بازار است كه نه از مجله ي خارجي، نه از كتاب خارجي و نه از معارف بيرون اين مرز اصلاً مطلع نيست. دانشجو، قاعدتاً اطلاع پيدا مي كند و آگاه و هوشيار است و معارف دنيا برايش

مطرح مي شود. پس اين فرد، در معرض نفوذ آسيبهاي فرهنگي و بي مبالاتي در مقابل دين و بي تفاوتي در مقابل ارزشهاي ديني و انقلابي است. اين، يكي از مشكلات محيط دانشجويي و دانشجوست. مشكل دوم دانشجو، آسيب پذيري در مقابل لغزشها و انحرافات فكري يكي از مشكلات ديگر - كه نزديك به مشكل قبلي است - آسيب پذيري در مقابل لغزشها و انحرافات فكري است. در گذشته كه ماركسيزم خيلي فعال و پُرنشاط بود، هر كسي كه با دانشگاه ارتباط داشت، واقعاً اين را به روشني مي يافت. اصلاً در دانشگاه، حتّي آن دانشجوي مسلماني كه سوهان تفكرات ماركسيزم به مغزش نخورده بود، خيلي بندرت مي شد پيدا كرد. بعضي از اين عناصر روشنفكرِ نام و نشانداري كه جزو مسلمانان هستند - زنده و مرده - و شما امروز به افكارشان اعتراض مي كنيد - كه اعتراضهاي بجايي هم است - نقطه ي اشكال فكري اينها، همان چيزي است كه خاصيت دوران دانشجويي و دانشگاهي آنها بود. تفكر ماركسيستي وارد مي شد، زيد مي ديد كه مي خواهد ماركسيزم را رد بكند؛ براي رد آن، از معارف ماركسيزم استفاده مي كرد؛ يعني «يؤتي من حيث يفرّ منه»! اين، در تفكرات و بيانات كساني كه در دو دهه ي قبل از انقلاب، بدون اطلاع و آگاهيهاي كامل اسلامي، در ميدان ماركسيزم وارد مي شدند، زياد ديده مي شد. اصلاً تفكرات ماركسيستي در آنها نفوذ كرده بود و در همه ي مغز و ذهنشان اشراب شده بود. در آن زمان، چنين چيزي محسوس بود؛ اما امروز نيست و يا لااقل به شكل مكتبيش وجود ندارد؛ اگرچه ته مانده هايش باز هم هستند و هنوز زايل نشده اند. در درعين حال، امروز انحرافات جديدي وجود دارد. دنيا

كه تنها با انحراف ماركسيزم، منحرف نشده است؛ قبل از ماركسيزم هم تفكرات غلط و انحرافي و ضد اسلام بوده، بعد از ماركسيزم هم وجود دارد و الان هم هست. همين تفكراتي كه امروز به وسيله ي بعضي از فيلسوفان يا فيلسوف نمايان اروپايي در دنيا پخش مي شود - كه البته نمي خواهم اسم بياورم، تا حرف كلي ما به جايي نزديك نشود - حمّالة الحطب دمكراسي به نوع سوسيال دمكراسيهاي غربي است. الان در دنيا تفكراتي هست كه جاده صاف كنِ تسلط استعماري نوع جديد امريكا و اروپا بر همه ي دنياست؛ يعني ايجاد جوامع دمكراتيك به سبك غربي و همين چيزي كه شما مي بينيد دنيا رويش حساس است. اگر در جهت ايجاد حجاب، يك ذره نسبت به لباس افراد اين جوامع تعرض بشود، همه ي دنيا را غوغا برمي دارد؛ ولي اگر در جهت كشف حجاب، به لباس كسي تعرض بشود، يك صدم آن در دنيا غوغا نمي شود! اين واقعيتي است. امروز يكي از نشانه هاي تمدن و نظام جديدي كه دنياي استكبار مي خواهد بي سروصدا بر همه ي عالم حاكم بكند، همين است. البته زياد پيش رفتند، متعلق به امروز هم نيست؛ اما امروز به صورت يك تفكر و مكتب و ايده و مسلك درمي آيد. طرح «جامعه ي باز» (1)، از همين نمونه هاست. اصلاً جامعه ي باز يعني چه؟ چه چيزي جامعه را باز مي كند و چه چيزي اگر نباشد، جامعه ديگر جامعه ي باز نيست و فايده يي ندارد؛ ولو هزار نشانه ي دمكراسي هم وجود داشته باشد؟ اينها تفكرات انحرافي و غلطي است كه امروز در دنيا وجود دارد. من فعلاً نمي خواهم وارد اين بحث بشوم كه ما بايد در مقابل اينها چه كار كنيم. اجمالاً، جوان دانشجو،

در معرض هجوم اين تفكرات - از انواع و اقسامش - است. مشكل سوم دانشجو، مدرك گرايي و توجه وافر به زندگي مادّي مشكل سوم، همين مشكل مدرك گرايي و توجه وافر به زندگي مادّي و اضغاث و احلام جواني است. در حوزه ها، به شكل سنتي چنين چيزي نيست - اگرچه گاهي به شكل عارضي هست - اما جوان دانشجو كه كارش تحصيل علم است، به اين سمت كشانده و رانده شده كه به فكر آينده و دكان آينده و كار آينده و پول و اين كه كدام رشته، پُردرآمدتر است و كدام رشته تواناييهاي بيشتري به آدم مي دهد، باشد. اين هم مشكل بزرگي است كه بايستي به فكرش بود؛ چون به علم لطمه مي خورد. مشكل چهارم دانشجو، آلت دست جريانات سياسي شدن مشكل ديگر، مشكل آلت دست جريانات سياسي شدن و سياسيكاري در دانشگاه است. گاهي اوقات، دانشجو خودش هيچ ايده و انگيزه ي سياسي خاصي ندارد؛ اما آلت دست يك جريان و يك گروه سياسيكار قرار مي گيرد كه آنها از او، چماق مي كنند و به سر هر كسي كه مي خواهند، مي زنند. اين هم يك مشكل بسيار بزرگ و حساس است. مشكل پنجم دانشجو، ابهام در جريانات و عملكردها مشكل ديگر، مشكل ابهام در جريانات و عملكردهاست. دانشجو، به طور طبيعي روشنفكر است؛ يعني جزو گروههاي روشنفكر قهري است و نسبت به اوضاع جاري كشور، صاحب نظر و صاحب فكر و صاحب عقيده است و مي خواهد اظهارنظر بكند. دانشجو، به اين قانع نيست كه بگويند ما اين طور تشخيص داده ايم و مي خواهيم عمل بكنيم. دانستن و اظهارنظر او، با تعبد هم منافات ندارد. تعبد هم مي كند، اما دلش مي خواهد

وجه اين كاري را كه به آن تعبد كرده است، بداند. اگر ندانست، تدريجاً دچار شبهه و ابهام مي شود. اين ابهام، او را حتّي در نفس تعبد هم تضعيف مي كند و تعبدش رفته رفته ضعيف مي شود. پس، يكي از مشكلات دانشجو، اين است. دانشجويان، چون غالباً از جريانات هم بي خبرند و از بطون كارها اطلاع ندارند، چنانچه خبري در راديو يا در روزنامه پخش مي شود، ذهنشان شروع به كار مي كند. اين در صورتي است كه مؤثر خارجي هم نباشد؛ اگر باشد، كه ديگر واويلاست! مشكل ششم دانشجو، بي هويتي و عدم درك رسالت واقعي خود و بالاخره، آن مشكلي كه به نظر بعضيها، شايد مهمترين مشكل است، مشكل بي هويتي و عدم درك رسالت واقعي در قبال جامعه، در قبال خودش و در قبال تاريخ و آينده است. دانشجو، حقيقتاً نمي داند كه چه كاره است. او نمي داند كه الان چه كاره است و در آينده چه نقشي خواهد داشت؛ مثل كاسبي كه به دنبال نان و نام مي دود و زندگي مي كند. به عبارت ديگر، رسالت حقيقي دانشجو، براي خود او درست روشن نيست. اينها مشكلات دانشجوست. بخشي از اين مشكلات را گفتيم؛ اما يقيناً بيش از اينهاست و مسايل و مشكلات ديگر و ريزه كاريهاي فراواني نيز وجود دارد: ارتباطات گوناگون استاد و دانشجو، مدير و دانشجو، گروههاي گوناگون دانشجويي، تعارض بين دانشجوي بي دين و دانشجوي بادين، حتّي تعارض بين خود ديندارها و انواع و اقسام مشكلات ديگري كه وجود دارد. روحاني در دانشگاه، نقطه ي اميد و پناه و تسلاي دانشجو عالم روحاني، وارد دانشگاه شده است. در اين دانشگاه، چه كار بايد بكند؟ اين، واقعاً مسأله ي مهمي است. اين وظايفي

كه آقايان تدوين كرده اند، وظايف بسيار خوبي است و انصافاً جامع و خوب و قوي و برآورنده ي بسياري از خواسته ها در دانشگاه است و من هيچ نظر منفي يي ندارم؛ ليكن آن چيزي كه به اعتقاد من اساس قضيه در دانشگاه است، اين است كه روحاني در محيط دانشگاه، آن قطبي بشود كه دانشجو در اين مشكلاتي كه گفتيم و غير از اين مشكلات، به او پناه بياورد، به او اميد ببندد، از او علاج بجويد، و اگر هم نمي تواند علاج كند، لااقل دانشجو بتواند تسلا بجويد. اگر ما در دانشگاه جلسات فراواني هم گذاشتيم، سخنراني هم كرديم، مسجد هم رفتيم، در گزينش هم دخالت و شركت كرديم، در تعيين استاد معارف هم حاضر و ناظر بوديم و وظايفي را هم كه عرض كردم، انجام داديم - كه همه ي آنها هم خوب و لازم و مهم است - اما از سوي دانشجو، به ما اعتماد و اطمينان و اميد و تكيه نشد، نمي توانيم بگوييم توفيق پيدا كرده ايم. البته متأسفانه از همان چند سال قبل كه مسأله ي نمايندگان روحاني در دانشگاهها مطرح شد، شايد بعضي از جريانات هم بودند - احتمالاً مسأله ي فردي هم نبود - كه به نظرشان رسيد، يا بايد اين عنصر روحاني را در اختيار بگيرند، يا بايد حذفش كنند! دربعضي از دانشگاهها، اين مسأله مشاهده شد. البته همه ي دانشگاهها را نمي گويم؛ ليكن شايد در بسياري از دانشگاهها، يك مجادله و زورآزمايي به اين شكل به وجود آمد. اين طور چيزها، انصافاً مانع خيلي بزرگي بر سر راه انجام تكليف روحاني و عالم محترمي است كه در دانشگاه سكونت و اقامت مي كند و او را

به كارهاي ناخواسته مي كشاند؛ ليكن به اعتقاد من، تا آن جايي كه ممكن است، بايستي از ورود در ميدانهاي ناخواسته اجتناب كرد؛ ولو كساني نخواهند بگذارند و طوري برخورد بكنند كه گويا آدم را ناگزير مي كنند. درعين حال، آن جايي كه بايد باشيم، بايستي حضور داشته باشيم. عمده ي تلاشتان اين باشد كه متعلق به همه ي دانشجويان باشيد آقايان در دانشگاهها، عمده ي تلاششان بايد اين باشد كه متعلق به همه ي دانشجويان باشند؛ حتّي آن دانشجويي كه از لحاظ خط و ربط، مورد پسند شما نيست. البته كار سختي است، شايد در بعضي از جاها هم ناممكن بشود؛ ليكن همه جا اين طور نيست. به نظر من، در بسياري از جاها و شايد بتوانيم بگوييم در اغلب جاها، اين ممكن است كه روحاني طوري مشي كند و طوري عمل نمايد كه حتّي آن دانشجويي كه از لحاظ مشي و فكر سياسي و - به قول معروف - خط و ربط، اين روحاني را قبول ندارد، بگويد انصافاً آقاي خوبي است. اگر جايي درد دلي، يا مشكل رواني يي، يا عقده يي در ذهن و فكرش داشته باشد، باز مي بيند كه اين آقا ملجأ است. چنانچه يك وقت بخواهد نماز درستي بخواند، پشت سر اين روحاني برود و در مسجد نماز بخواند. در دانشگاهها بايد در اين جهت سير بشود؛ نه اين كه دفتر نمايندگي در مقابل بعضيها، يك طرف قضيه باشد. اين، مصلحت نيست. البته - همان طور كه عرض كردم - گاهي شما را مي كشانند. من از اين معنا غافل نيستم. بعضي از شما آقاياني كه در اين جا تشريف داريد، مي دانيد كه من از چند سال قبل از اين، از قضاياي ريز دانشگاههايي كه در آن

مسؤول هستيد، با اطلاعم و مي دانم كه اذيت مي كنند، نمي گذارند، مشكل درست مي كنند و گاهي روحاني را به ماجراهايي مي كشانند؛ ليكن تا آن جايي كه مي شود، بايد مقاومت كرد؛ يعني بايد از بالاي سر اين تعارضات وارد شد و همه ي گروهها را نگهداشت. انجمنهاي اسلامي بايد بازواني براي روحاني باشند انجمنهاي اسلامي، واقعاً جايگاه خوبي براي تجمع نيروهاي مسلمان است و بايد بازواني براي روحاني يي كه در دانشگاه حضور دارد، باشد. اگر واقعاً انجمن اسلامي، با روحاني يي كه در دانشگاه هست، همراهي داشته باشد، نسبت به او اطاعت داشته باشد، حرف و راهنمايي او را پدرانه ببيند و آن را بپذيرد و كاري بكند كه روحاني پشت و پناه او باشد، من خيال مي كنم كه در محيط دانشگاه، خيلي خوب مي شود تفكر ديني را گسترش داد. الان در مواردي اطلاع پيدا مي كنيم كه اين طوري نيست؛ يعني انجمن اسلامي در مقابل روحاني قرار مي گيرد، يا اين كه تعارضي ايجاد مي كند. طبيعي است كه نيروها تقسيم مي شوند و گاهي حتّي اصطكاك پيدا مي كنند و همديگر را از بين مي برند. من گمان مي كنم، ما بايد كاري بكنيم كه در جامعه ي خودمان، دانشجو جزو قشرهاي برگزيده ي ديني باشد. يعني هدف ما بايد اين باشد كه در دانشگاه، دانشجويان را هم از لحاظ آگاهي و معرفت و هم از لحاظ استحكام ايمان، به عناصر زبده ي برگزيده ي ديني تبديل كنيم. طبيعي است كه اينها در آينده، خدمت براي جمهوري اسلامي را هم تضمين خواهند كرد. ان شاءاللَّه بايستي در اين جهت پيش برويم. من به سنت پيشنمازي خيلي معتقدم البته به مساجد بايد خيلي اهتمام بشود. من به اين سنت پيشنمازي، خيلي معتقدم. شايد

بعضيها هم واقعاً قبول نداشته باشند؛ اما خود من چون مدتها پيشنماز بوده ام و پيشنمازي كرده ام، مي دانم كه پيشنمازي، چه قدر كار خوب و مؤثر و پُرفعاليت و پُرتلاشي است. غالباً كساني كه پيشنمازي نكرده اند، نمي دانند پيشنمازي يعني چه. بعضيها هم كه در مسجد نمازي خواندند و فوري بيرون دويدند و دنبال كار ديگري رفتند، آنها هم طعم پيشنمازي را نمي فهمند. پيشنمازي، يعني آدم مسجد را واقعاً محل كار خودش بداند؛ قبل از وقت، حتّي قبل از ديگران، به آن جا برود؛ اوضاع مسجد را ببيند؛ اگر اشكالاتي در وضع ظاهري مسجد هست، برطرف كند؛ سجاده اش را پهن نمايد؛ منتظر مردم بماند كه بيايند؛ با يك يكِ افرادي كه مي آيند، تا آن جايي كه مي تواند، تماس بگيرد؛ به آنها محبت بكند؛ از آنها احوالپرسي نمايد؛ اگر مشكلي دارند، در آن حدي كه برايش ميسور است، برطرف كند، نه اين كه پادوي كارهاي خدماتي مردم بشود - در بعضي از مساجد، چنين چيزهايي وجود دارد كه قطعاً غلط است - در آن جا بنشيند، مردم به او مراجعه بكنند، درددل بكنند، خودش را بر مردم عرضه كند، در معرض مراجعات مردم قرار بدهد؛ نماز را كه تمام كرد، براي مردم مسأله و تفسيري بگويد، حرفي بزند و بلند شود، بيرون برود؛ يعني اين طور، ساعتي از وقت خودش را در اين جا صرف بكند. به نظر من، اين طور پيشنمازي، يك فرد خيلي مفيد و مؤثر و بابركت و جلب كننده ي عواطف است. در سايه ي چنين پيشنمازي يي است كه وقتي او به آن كساني كه با مسجدش سروكار و رفت وآمد دارند؛ حتّي كساني كه وقت هم نمي كنند به مسجد بروند، اما دورادور مي دانند و از ديگران

شنيده اند كه اين آقا، چه آقاي خوبي است، اشاره كند كه فلان كار بايد انجام بگيرد، نه بودجه مي خواهد، نه قدرت قانوني مي خواهد و نه بخشنامه لازم دارد؛ آن كار طبق نظر و گفته ي او انجام خواهد گرفت. در مسجد دانشگاه، اگر اين روحاني صاحب اين مسجد بشود و به آن جا برود و بنشيند بحث كند، حتماً دانشجويان جذب مي شوند. البته ممكن است مدتي نيايند و عده يي بدجنسي كنند؛ ليكن اصلاً دانشجو، به يك نفر كه مثل پدر با او برخورد كند و مشكلاتش را مرتفع سازد، احتياج دارد. اگر چنين روحاني يي در آن جا باشد، اصلاً امكان ندارد كه دانشجويان مراجعه نكنند. اين دانشجو قهراً مراجعه مي كند؛ چون عقده ي روحي دارد. روحاني بايد صاحب نفوذ معنوي در دانشگاه بشود جواني، چيز عجيبي است. همه ي آقايان دوره ي جواني را گذرانده اند و مي دانند كه آن احساسات دوران جواني، اصلاً يك تكيه گاه روحي را مي طلبد. اين آقا در آن جا نشسته، با عقل و معرفت و منطق و متانت و بلندنظري و سعه ي صدر، حرف را بشنود و جواب بدهد؛ مشتري اول و دوم و سوم و ... «مشتري بر وي بجوشد». آن وقت است كه اين آقا، صاحب نفوذ معنوي در دانشگاه خواهد شد. حالا رئيس دانشگاه، يا رئيس فلان ارگان انقلابي، يا رئيس فلان انجمن، گيرم كه حرف ديگري بزنند؛ آن چيزي كه اين شخص مي گويد، آن خواهد شد. وقتي كه گفته شد، اگر پاي درس آن آقا برويد، من بر دين شما مي ترسم، دانشجو ديگر پاي درس آن آقا نمي رود. وقتي كه گفته شد، اين رئيس به درد اين دانشگاه نمي خورد، بچه ها ديگر او را به

رياست قبولش نمي كنند. تأثير نفوذ كلمه، اين طوري خواهد شد. البته طبيعي است كه در جمهوري اسلامي، يك روحاني خوب، كاري هم نمي كند كه اسباب زحمت دستگاه دولتي و اداره كننده ي كشور بشود و براي رئيس دانشگاه، مشكلي پيش بيايد. من نمي خواهم كه خداي نكرده در ذهنها اين طور جاي بگيرد؛ ليكن از اين جهت عرض مي كنم كه يك روحانيِ آن طوري، مالك قلوب دانشگاهيان، يا جمع كثيري از آنان و بخصوص جوانان خواهد شد. اين، خوب است. بيشتر ميل من، به اين طرف متوجه است. من اين را بيشتر مهم مي دانم. اگرچه عرض كردم، آن وظايفي كه ذكر شده و من هم از آن مطلع شده ام، وظايف مهم و لازم و كارهاي خوبي است؛ ليكن اميد شما بيشتر به اين باشد كه عرض كردم. اميدواريم كه خداوند ان شاءاللَّه آقايان را موفق و مؤيد بدارد و به خاطر زحماتي كه متحمل مي شويد، اجر بدهد. من مي دانم كه كارتان سخت است. گاهي باندي برخورد مي كنند و آدم را خسته و كسل مي كنند؛ اما اين هم وجود دارد كه هرچه زحمت بيشتر باشد، قهراً اجر هم بيشتر خواهد بود. از حضرات آقايان، جناب آقاي محمّدي، جناب آقاي محفوظي و جناب آقاي جنتي هم حقيقتاً صميمانه تشكر مي كنم؛ بزرگواراني كه اين همه اشتغال و مسؤوليتهاي گوناگون به آنها متوجه مي شود، اما اهميت كار به اين مهمي را مورد توجه قرار داده اند و اين مسؤوليت را قبول فرموده اند. خداوند ان شاءاللَّه وجود شريف آقايان را محفوظ نگهدارد، بركاتتان را مستدام بدارد و ان شاءاللَّه همه ي ما را نسبت به وظايفمان بيشتر آگاه كند و توفيق عمل بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1)

v جامعه ي باز، يكي از دهها ره آورد مكتب فكري ليبراليسم به شمار مي آيد. ليبراليسم، با دعاوي فكري متعددي شكل گرفت و از جمله، ديدگاههاي زير بود: -حقيقت، نسبت ويژه يي با انسانهاي خاص ندارد؛ بلكه نسبتي يكسان با همه ي انسانها دارد. از اين رو، هيچ گروه يا مجموعه يا طبقه يي نمي تواند دعوي انتساب نزديكتر به حقيقت را داشته باشد. -نفي قداست از معارف و يا اشيا و اشخاصي كه مقدس شمرده شده اند و مخالفت با هرگونه تجليل، و ادعاي مجاز بودن تحليل در همه چيز. -و ... اين گونه دعاوي در حوزه ي جامعه و مديريت اجتماعي، به تئوري «جامعه ي باز» انجاميد. در اين ديدگاه، جامعه ي باز - جامعه ي مطلوب ليبراليسم - جامعه يي است كه از حوزه ي ولايت يك انديشه ي مقدس شناخته شده (حتّي دين) و نيز يك جريان و طبقه هر چند انبيا يا حكيمان و ...) به دور باشد؛ والّا در دام جامعه ي بسته فرو خواهد غلتيد. نقد و تحليل مكتب ليبراليسم و نيز تئوري «جامعه ي باز»، مجال و فرصت بيشتري مي طلبد.

سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از آزادگان و اقشار مختلف مردم، در اولين روز از هفته ى وحدت

سخنراني در ديدار با گروه كثيري از آزادگان و اقشار مختلف مردم، در اولين روز از هفته ي وحدت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شما آزادگان در جبين پاكتان، نور اسلام و انقلاب و ايمان داريد در ابتدا لازم مي دانم از همه ي شما برادران و خواهران كه از راههاي دور و شهرهاي مختلف تشريف آورده ايد و شروع هفته ي وحدت و ايام مبارك ولادت را براي ما حقيقتاً مبارك كرده ايد، تشكر كنم. جلسه، جلسه ي عجيبي است. شما برادران و خواهراني كه در اين جا هستيد، هر كدامتان به نحوي، بوي جهاد و شهادت و فداكاري و ايثار و بوي پيامبر و يارانش را مي دهيد. به

بركت وجود شما، عطر فداكاري و نور ايثار در فضا پراكنده است. من حقيقتاً وقتي شما عزيزان - چه آزادگان عزيز، چه جانبازان عزيز، چه خانواده هاي عزيز شهدا - را اين طور پُرشور و مصمم مشاهده مي كنم، اين اميد را در قلب و جان خود عميقتر مي يابم كه دعاي امام عزيز ما مستجاب شد و دعوت نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) به وسيله ي شما عزيزان، در دنياي مادّيِ امروز قابل گسترش است. شماها در جبين پاك خودتان، نور اسلام و انقلاب و ايمان داريد. حقيقتاً جاي امام خالي است كه فرزندان صالح خود، اين دلهاي آماده، اين قدمهاي استوار و اين عزمهاي محكم و مستحكم را ببيند كه هيچ عاملي نتوانسته آنها را تحت تأثير قرار بدهد. نقشه ي استكبار، ايجاد اختلاف بين مسلمانان امروز يك مطلب راجع به اين ايام - كه هفته ي وحدت و ايام ميلاد مبارك و معظّم پيامبر و امام صادق(عليهماالصّلاةوالسّلام) است - و مطلبي هم بعداً راجع به يك مسأله ي مهم و اساسي كشورمان عرض خواهم كرد. بايد بدانيد كه استعمار و استكبار، دهها سال - بلكه بيشتر - پول خرج كردند، تا بين مسلمين اختلاف ايجاد كنند. براي ايجاد اختلاف، كتاب و مجله نوشتند، شايعه منتشر كردند، عصبيتها را تحريك كردند و در اعماق دل مسلمين، نسبت به يكديگر حقد و كينه هاي فراواني به وجود آوردند. البته در طول زمانهاي گذشته هم اين دشمنيها بود؛ اما در دوران استعمار، شكل جديدي پيدا كرد. هر كس با سياست جديد دنياي اسلام در طول صد يا صدوپنجاه سال اخير آشنا باشد، توجه مي كند كه اشاره به چه چيزهايي مي كنم. انقلاب اسلامي آمد و پرچمي بلند كرد كه

مسلمانان از هر مذهب و هر كشوري، وقتي به خود مراجعه كردند، ديدند اين پرچم را دوست مي دارند و احساس كردند اين پرچم، پرچم اسلام و پرچم نبيّ مكرم اسلام(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) است. لذا بسياري از نقشه هاي دشمنان، نقش بر آب شد. استكبار ساكت نمي نشيند. دشمنان خونخوار اسلام و مسلمين، آرام نمي گيرند. تا ديدند كه انقلاب و جمهوري اسلامي، در داخل و خارج از كشور، بين شيعه و سني وحدت ايجاد كرد، اينها را به هم نزديك نمود و عصبيتهايشان را نسبت به يكديگر كم كرد، از بيرون شروع به سمپاشي كردند. بله، وقتي كه نماز جمعه ي تهران تشكيل مي شود و پشت سر امام جماعت انقلابيِ شيعي در تهران، رؤساي نهضتها و كشورهاي اسلامي و موجهان ملتهاي مسلمان در چند صف مي ايستند و با خلوصِ تمام نماز مي خوانند - كه در طول اين چند سال، ما دايماً چنين چيزهايي داشته ايم - دشمنان اسلام، از حقد و غضب پُر مي شوند. اين، درست ضد آن چيزي است كه آنان برايش پول خرج كرده اند. انقلاب اسلامي آمد و همه ي نقشه هاي آنان را بر هم زد؛ طبيعي است كه درصدد مقابله برمي آيند. بايد به وحدت جهاني اسلام توجه بيشتري شود يك عده قلم به مزد و مزدور و عالم بي دين و ريزه خوار سفره ي سلاطين و مُلكداران بي دين عالم را - كه از هر كسي خطرناكترند - اجير كرده اند، تا در برابر نداي وحدت انقلاب اسلامي، فرياد اختلاف و تفرقه سر دهند. واقعاً عالمي كه وجدان بيدار و تقوا نداشته باشد، اضرّ از هر دشمني بر جامعه ي اسلامي است. در روايت دارد كه چنين عالمي بر مسلمانان، اضرّ از گرگ بر گله ي گوسفند است.

شما ببينيد، يك گرگ در يك گله ي گوسفند، چه كار مي كند؟ اين، ضررش از آن بيشتر است. در طول اين هشت سال جنگ، بلكه در طول ده، يازده سال انقلاب، ديديم كه اين طور علما چه كردند؛ اما به بركت نام و پرچم اسلام و نام پيامبر اكرم و به بركت هفته ي وحدت - كه امروز، روز اول آن است - انقلاب بر توطئه هاي آنان فايق آمده است. جمهوري اسلامي به مسلمانان عالم گفت، بياييد از دوازدهم تا هفدهم ربيع الاول، وحدت را آزمايش كنيم. به يك روايت - كه غالباً اهل سنت اين روايت را تأييد كرده اند و بعضي از شيعه هم آن را قبول دارند - روز دوازدهم ربيع الاول، روز ولادت پيامبر(ص) است. يك روايت هم مربوط به هفدهم ربيع الاول است كه غالباً شيعه و بعضي از اهل سنت، آن را تأييد كرده اند. به هرحال، بين دوازدهم تا هفدهم كه ايام ولادت نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) است، بايد به وحدت جهاني اسلام توجه بيشتري شود؛ آن حصن و حصار مستحكمي كه اگر تشكيل بشود، هيچ قدرتي نمي تواند به حريم كشورها و ملتهاي اسلامي دست درازي كند. به وضع كشورهاي مسلمان دنيا نگاه كنيد، گرسنگي و فقر و ضعف سياسي و ناآگاهي و عقب افتادگي و دنباله روي سياسي و اقتصادي را در اين كشورها ببينيد. چرا؟ چه كم داشتند؟ منابع طبيعيشان كم بود؟ نه. نيروي انسانيشان كم بود؟ نه. از لحاظ موقعيت جغرافيايي مشكلي داشتند؟ نه. چرا در اين وضع اسفبار قرار گرفتند؟ زيرا دشمنان در طول صد يا دويست سال، از غفلت مردم و خيانت سران استفاده كردند و در كنار حمله ي اقتصادي و نظامي، حمله ي معنوي و فرهنگي كردند و

بتدريج كشورهاي اسلامي را به اين وضعي كه مي بينيد، درآوردند. اين، وضع طبيعي عالم اسلام نيست. از دورترين نقاط غرب دنياي اسلام در وضع كنوني - يعني از غرب آفريقا - تا اقصاي شرق عالم - يعني تا شرق آسيا - عالم اسلام و منطقه ي مسلمان نشين است. حساسترين مناطق عالم، در اختيار مسلمانان است. يك قسمتش همين خليج فارسي است كه همه ي دنيا در صفند، براي اين كه بتوانند كوله بار خودشان را از ذخاير اين منطقه پُر كنند و برگردند و بروند. همه ي دنيا، محتاج نفت اين منطقه اند. اگر مسلمين با هم متحد باشند، دنياي اسلام خيلي سود خواهد برد. شيعه و سني نبايد بگذارند دشمن از اختلافاتشان سوءاستفاده كند كساني كه شعار اتحاد و وحدت و برادري مسلمين را مي دهند، اينها دشمن مسلمانان نيستند؛ دوست مسلمانانند، خير مسلمانان را مي خواهند و مايلند همه ي مسلمين عالم عزيز باشند. چه فايده يي دارد كه در داخل جامعه ي اسلامي، مسلمانان از مذاهب مختلف، روبه روي هم بايستند و به همديگر ضربه بزنند؛ از آن طرف هم دشمن بيايد، هر دوي اينها را محاصره كند، سرشان را به هم بكوبد و خودش بنشيند، تماشا و استفاده بكند؟ اين، خوب است؟ اگر ما مي گوييم كه شيعه و سني در كنار هم قرار بگيرند، يعني شيعه، شيعه بماند؛ سني هم سني بماند. ما چه موقع به عالم تسنن گفته ايم كه منظورمان از وحدت اين است كه شما شيعه بشويد؟! ما چنين چيزي نگفته ايم. هر كس خواست شيعه بشود، از طريق علمي و از راه مباحثات عالمانه شيعه بشود. آنها هم آزادند كه بروند كار خودشان را بكنند. ما نمي گوييم شما مذهبت را عوض

كن؛ ما مي گوييم شيعه و سني بايد هميشه سر عقل باشند؛ همچنان كه بحمداللَّه در دوران انقلاب اسلامي، در كشور ما مشاهده شد. نگذارند دشمن از اختلافات اينها سوءاستفاده كند. برگزاري هفته ي وحدت، براي اين است. اي قلم به دستي كه نشسته اي چيزي مي نويسي و احساساتت - ولو احساسات پاك - و عقايد و ايمانت به تو حكم مي كند كه فلان كلمه را در ضديت با آن فرقه ي مخالف و مقابل خودت بنويسي! بدان كه با نوشتن اين كلمه چه اتفاقي مي افتد؛ بدان كه با ايجاد عصبيتها و دشمنيها و مخالفتها، چه كسي استفاده مي كند. با اتحاد مسلمين، دنياي اسلام سربلند خواهد شد يك ميليارد انسان در دنيا هستند كه درباره ي خدا و پيامبر و نماز و حج و كعبه و قرآن و بسياري از احكام ديني، با هم يك عقيده دارند؛ يك چند مورد اختلاف هم دارند. اينها بيايند همان چند اختلاف را بگيرند، با هم بجنگند، تا آن كسي كه با اصل خدا و پيامبر و دين و همه چيز مخالف است، كار خودش را انجام بدهد. آيا اين عاقلانه است؟! يازده، دوازده سال است كه جمهوري اسلامي، اين مطلب را فرياد مي كند و اين ملت هوشيار و آگاه، آن را دنبال مي كنند. ملتهاي ديگر هم بايد توجه كنند. ما گفتيم يك عده از علما و متفكران دور هم بنشينند و در سطح علمي و فرهنگي، براي تقريب و نزديك كردن، «مؤسّسةالتّقريب بين المذاهب الاسلاميّة» را به وجود آورند. چهار مذهب فقهي در اهل سنت هست، مذهب اماميه هست، مذهب زيديه هست، مذاهب ديگر اسلامي هستند. اينها بنشينند ببينند، در مسايل علمي و ديني، چه قدر مي توانند با

يكديگر همكاري و كار كنند. ما اين مركز را تشكيل داديم. ان شاءاللَّه برادراني كه مسؤول اين كار هستند و معيّن شده اند، آن را با قوّت دنبال مي كنند. اين كار، كاري است كه خداي متعال از آن راضي است و سرنوشت اسلام به اين طور كارهاست. اگر مسلمين دست در دست هم بگذارند و با هم صميمي باشند، ولو عقايدشان مخالف با يكديگر باشد، اما آلت دست دشمن نشوند، دنياي اسلام سربلند خواهد شد. آن وقت، مگر امريكا و غيرامريكا جرأت مي كنند كه به دنياي اسلام بيايند و يك جا را پايگاه قرار بدهند و منافع كشورهاي اسلامي و ملتهاي مسلمان را تهديد كنند؟ دشمنان از عزت جمهوري اسلامي ناراحتند مطلب دوم، مسأله ي انتخابات مجلس خبرگان است. هر كسي در اين ايام، اظهارات مخالفان ما را در دنيا گوش كرده يا خوانده باشد، مي فهمد كه دشمنان نظام ما، چه طور از عزت امروز جمهوري اسلامي، از ته دل ناراحتند. پيروزي ملت ايران، به كام اينها تلخ آمد. خداي متعال، همه ي كارها را با حساب انجام مي دهد. يك روز بنده ي صالح خدا، آن انسان بزرگ و مخلص كه هيچ چيز را براي خودش نمي خواست و همه ي كارها را براي خدا مي كرد و همه چيز را براي او مي خواست، در قضيه ي قطعنامه گفت: كاسه ي زهر را نوشيدم. اين تلخي را او تحمل كرد؛ ولي خداي متعال به آن بنده ي صالح عوض داد و هنوز دو سال واندي نگذشته كاسه ي شهد و شيريني پيروزي را به ملتش چشاند و كامشان را شيرين كرد. آن فداكاري، اين ثمره را داشت. «اللّهم ما بنا من نعمة فمنك لا اله الّا انت»(1). همه چيز متعلق به او

و به اراده ي اوست. آزادگان ما برگشتند، خانواده هاي ما خوشحال شدند، شرايط جمهوري اسلامي پذيرفته شد و دولت و دولتمردان جمهوري اسلامي، ثمره ي زحمات خودشان را مشاهده كردند. انصافاً آنچه كه پيش آمد، براي ملت ايران و دوستانش و دوستداران انقلاب شيرين بود؛ اما براي دشمنان تلخ بود. دشمنان، چه كساني هستند؟ صهيونيستها؛ همينهايي كه خبرگزاريها و بسياري از راديوهاي دنيا در اختيارشان است. اينها دنبال چيزي هستند كه اين پيروزي را خراب كنند، قوّت و قدرت ملت ايران را به ضعف تبديل كنند و به دنيا وانمود نمايند، آن طوري هم كه خيال مي كنيد، عزم ملت ايران راسخ نيست و در راهش استوار نمي باشد. ما كار خودمان را مي كنيم. اين ملت بزرگ، دنبال كار و راه خودش حركت مي كند؛ اما دشمن در بيرون آن طور حرف مي زند و دنبال شاهد و بهانه يي مي گردد. شركت در انتخابات مجلس خبرگان را واجب بشمريد تمام چشمها را روي انتخابات مجلس خبرگان - كه چند روز ديگر انجام خواهد شد - متمركز كرده اند. از حالا زمزمه هايي را شروع كرده اند كه اگر اين انتخابات مورد استقبال مردم قرار نگيرد، بتوانند بر اساس اين تحليل تبليغات بكنند و بگويند ملت در نظرات و آرمانهايش، مردد شده است. آنها مي خواهند با تبليغات خودشان در شكلهاي مختلف، صلابت انقلابي و قدرت ناشي از انقلاب را بشكنند. يك نفر در جايي، حرفي را از روي عصبانيت و جهالت و يا از روي هر عاملي مي زند؛ آن گاه مي بينيد كه در تمام دنيا اين حرف را بزرگ و منتشر مي كنند و دهان به دهان مي گردانند و فرياد مي زنند كه در ايران اختلاف پيدا شد و فلان افراد،

عليه فلان افراد كار كردند! اصلاً بنا دارند كه در دنيا چهره ي جمهوري اسلامي را از اين چهره ي پيروزمندانه و قدرتمندانه ساقط كنند. من عرض مي كنم، ملت ايران در اين انتخاباتي كه روز دوشنبه برگزار مي شود، بايد مشت محكمي به دهان تمام بدخواهان خودش در سراسر دنيا بزند و مي زند. كاري كنيد كه دشمن مثل هميشه مأيوس بشود. شركت در انتخابات مجلس خبرگان را مثل يك واجب شرعي، واجب و لازم بشمريد و تمام آحاد ملت كه مشمول اين شرايط هستند، در انتخابات شركت كنند، تا دشمن بداند كه جمهوري اسلامي، به بركت اين جوانان و اين ملت و به بركت پيروزيهايي كه خداي متعال به او داده، همچنان باصلابت و قدرتمند ايستاده است. اين را در عمل بايد ثابت كرد و اين، عمل است. شوراي نگهبان، وسيله ي تضمين حقانيت نظام دو، سه نكته ي كوتاه درباره ي اين انتخابات عرض بكنم. دشمنان انقلاب و كساني كه از روي ساده لوحي و بي خبري آلت دست آنها مي شوند، شايعه پراكني نكنند. حقايق، حقايق روشني است. مجلس خبرگان مصوبه گذراند و شوراي نگهبان را مسؤول كرد و شوراي نگهبان هم به تكليف خودش عمل نمود. در اين قضايا، هيچ ايراد و اشكالي بر شوراي محترم نگهبان وارد نيست. شوراي نگهبان دستگاهي است كه قانون اساسي ما، آن را وسيله ي تضمين حقانيت اين نظام قرار داده است. اگر شوراي نگهبان نمي بود و نباشد، يا تضعيف بشود، يا كار خودش را انجام ندهد، حركت اسلامي اين نظام زير سؤال خواهد رفت؛ زيرا كه حركت نظام، بر اساس قوانين است. اگر قوانين اسلامي بود، نظام ما اسلامي است. چه مرجعي مي گويد كه قوانين اسلامي

است، يا اسلامي نيست؟ شوراي نگهبان. اين آقاياني هم كه امروز عضو فقهاي شوراي نگهبانند، شخصيتهاي برجسته و مورد قبوليند كه منصوبان امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) هستند و ايشان اينها را معيّن كردند. دوره شان كه تمام شد، دوباره اينها را تأييد كردند؛ ما هم اينها را تأييد كرديم. اهانت به شوراي نگهبان را تحمل نخواهم كرد اين را به شما بگويم و خود آن آقايان هم بدانند، اين كه بعضي بايستند، اين جا و آن جا به شوراي نگهبان بد بگويند، كار خلافي كرده اند. ما نمي توانيم بنشينيم تماشا كنيم كه رسميترين و اطمينان بخش ترين و مورد اعتمادترين دستگاههاي نظام جمهوري اسلامي، به خاطر اين كه يك نفر عصباني است - به حق يا به ناحق - مورد اهانت قرار بگيرد. آن چيزي كه در اين دو، سه روز از بعضيها سر زد، كه ايستادند و در تريبونهايي به شوراي نگهبان بد گفتند، اگر اين طور چيزها تكرار بشود، من بر اساس مسؤوليت خودم، آن را تحمل نخواهم كرد. اگر قرار بشود هركدام از ارگانهاي قانوني اين كشور، از طرف عده يي مورد تهاجم قرار بگيرد، من وظيفه دارم كه از آن ارگانِ قانوني دفاع كنم. مي توان گفت كه شوراي نگهبان، ارگان تقريباً مقدسي است؛ زيرا بر اساس تقوا بنا شده است. كسي را كه آن جا مي گذارند، بايد مجتهد و عادل باشد. آيا شهادت امام بر اجتهاد و عدالت يك نفر، كافي نيست؟ امام وقتي كسي را در آن جا گذاشتند، يعني اين شخص مجتهد و عادل است. شوراي نگهبان كار خودش را انجام داد، درست هم انجام داد، يعني طبق وظيفه ي خودش عمل كرد؛ منتها نكات كوچكي است كه بايد همه به آن توجه كنند. امتحان ندادن، دليل

مجتهد نبودن نيست چون شرط كانديدايي در اين انتخابات، مجتهد بودن است، به بعضي از علماي محترم گفتند، ما نمي دانيم كه شما مجتهديد يا نه. براي مشخص شدن اين مسأله، بياييد امتحان بدهيد. آن آقا هم كه از علما و مرد محترمي است و اي بسا با آقايان شوراي نگهبان همدوره بوده است، مي گويد: نه، من نمي آيم امتحان بدهم. او هم حق دارد و اگر نيامد امتحان بدهد، نمي شود گفت شما چرا نرفتيد امتحان بدهيد؛ نمي خواهد امتحان بدهد. هيچ كس حق ندارد بگويد كه شما چون امتحان نداديد، پس آدم بدي هستيد! نه، امتحان دادن، اجباري كه نيست. مي گويد من امتحان نمي دهم، كانديدا هم نيستم. اين، اشكالي ندارد. مبادا در گوشه و كنار كشور، خداي نكرده آدم جاهل يا مغرضي پيدا بشود و به بعضي از علماي محترم و باارزش و خدمتگزار كه عمرشان را در راه اين انقلاب صرف كرده اند و فقط نيامده اند امتحان بدهند، بگويد كه شما امتحان نداديد، پس چنين و چنان. نه، امتحان ندادن، دليل مجتهد نبودن نيست. امتحان ندادند، ارزششان هم در جاي خودش محفوظ است. بعضي از اين كساني كه در امتحانات شركت نكردند، كساني هستند كه من وظيفه ي خود مي دانم، براي سلامت و بقاي عمر آنها دعا كنم كه خداي متعال بركاتشان را حفظ كند. البته اگر عضو مجلس خبرگان هم نباشند، طوري نمي شود و اشكالي هم ندارد و ارج و شخصيت خود را هم دارند و كسي هم حق تعرض به آنها را ندارد. بعضي هم امتحان دادند و ممتحنان شوراي نگهبان - فضلاي محترم و مجتهدان عالي مقام قم - كه از اينها امتحان كردند، گفتند شما مجتهد

نيستيد. مجتهد نبودن، چيزي نيست كه كسي آن را براي تضعيف يك نفر مستمسك قرار بدهد. بسياري از كارهاي بزرگ در اين كشور هست كه ارزشش اگر از عضويت در مجلس خبرگان بيشتر نباشد، قطعاً كمتر نيست؛ شرطش هم اجتهاد نيست. در اين مملكت، مشاغل اساسي و بزرگي مثل تصدي كارهاي اجرايي، تصدي وزارت، تصدي رياست دستگاههاي گوناگون هست كه شرطش هم اجتهاد نيست؛ اما براي اين كار بخصوص - يعني عضويت در مجلس خبرگان - آقايان تصويب كردند كه كانديدا بايد مجتهد باشد؛ حق هم داشتند. اما اگر كسي مجتهد نبود، نقيصه يي نيست كه كسي بخواهد به آن ايراد بگيرد و بعضي جنجال كنند كه معلوم شد فلاني مجتهد نبوده است. نباشد، از ارزش انقلابي و ايماني و شأن او در انقلاب و در مسؤوليتهاي بالا، چيزي كاسته نمي شود. مشاغل مهمي وجود دارد كه شرطش اجتهاد نيست در اين كشور، بسياري از مشاغل درجه ي يك و مهم وجود دارد كه شرطش اجتهاد نيست و مردم سؤال نمي كنند و به ذهنشان هم خطور نمي كند كه اين كسي كه متصدي اين مقام است، آيا مجتهد است يا نه. امروز رئيس جمهور ما، از نظر من كه ساليان متمادي است ايشان را مي شناسم، يك مجتهد قطعي است. اين هم از بركات خدا بر ماست. ما رئيس جمهوري داريم كه از لحاظ درسهاي حوزه يي، يك مجتهد و از لحاظ تفكرات اسلامي، يك متفكر سطح بالا با سوابق فراوان است. وقتي كه ايشان مي خواست رئيس جمهور بشود، چه كسي پرسيد يا فكر كرد كه آيا شما مجتهد هستيد يا نه؟ اصلاً به ياد مردم بود كه ايشان مجتهدند يا

نه؟ رياست جمهوري، شأن بالايي است كه اداره ي امور و زمام اجراييات كشور، همه در دست يك نفر - كه مجتهد هم است - قرار دارد؛ اما هيچ كس به يادش نيست كه اين آقا مجتهد است، يا مجتهد نيست. مجتهد نبودن، عيب و نقص نيست. ما قبلاً رؤساي جمهوري داشتيم كه مثل مرحوم شهيد رجايي(رضوان اللَّه عليه)، مجتهد هم نبودند. بعد از دولت موقت، به استثناي شهيد باهنر و آقاي مهدوي كني - كه هر دو هم مجتهد بودند - نخست وزيران خوب و خدوم و كاري و زحمتكش و مخلصي داشتيم كه اهل اجتهاد نبودند. بنابراين، مجتهد بودن يا نبودن، در مجلس خبرگان شرط است؛ ولي در انقلابي بودن و مسؤول بودن و شخصيت برجسته بودن، شرط نيست. گيرم كسي در امتحان شوراي نگهبان شركت كرد و به او گفتند شما مجتهد نيستيد؛ اشكالي ندارد. با اين قضيه، شخصيت و عظمت و ارزش و به دردخوردن او براي مردم، زير سؤال نمي رود. مبادا كسي خيال كند كه چون فلاني مجتهد نيست، پس از حيثيت روحاني ساقط بشود؛ ابداً. متفكر و روحانيِ بافكر و خدوم و زحمتكش و انقلابي و مبارزي است، ولي مجتهد نيست؛ اشكالي ندارد. پس، هم كساني كه مجتهدند و به امتحان نرفتند، شأنشان محفوظ است؛ هم كساني كه امتحان دادند و مجتهد نبودند، شأنشان محفوظ است؛ هم شوراي نگهبان كه طبق مقررات عمل كرده و وظيفه ي خودش را انجام داده و بايد انجام بدهد، شأنش محفوظ است. مشكلي در اين جا وجود ندارد. امام(ره) مقيد به قانون بودند بعضي هم در گوشه و كنار اظهارنظر مي كنند كه اگر امام تشريف داشتند، در فلان قضيه اعمال نظر

مي كردند! من دوست ندارم كه نسبت به اين طور چيزها وارد صحبت بشوم؛ ليكن تذكراً عرض مي كنم كه اگر امام امروز تشريف داشتند، مطمئن باشيد كه به نقض قانون - آن هم به اين شكل و در اين سطح وسيع - راضي نمي شدند. امام بزرگوار ما، در اواخر عمر شريفشان نامه يي نوشتند كه جزو اسناد باقيمانده از آن بزرگوار است و در ذهن بسياري از افراد هست و در همه جا هم پخش شد. امام(ره) حتّي در ارگانهاي غير قانوني يي كه به دستور خود ايشان و به خاطر مصالح زمان تشكيل شده بود - از قبيل تشخيص مصلحت و غيره - ترديد كردند و گفتند، آنها متعلق به زمان جنگ بود و ما مجبور بوديم يك اقدام غيرقانوني بكنيم. امام(ره) مقيد به قانون بودند. يكي از خصوصيات آن بزرگوار، تقيد به قانون بود كه كاري برخلاف آن انجام نگيرد. ما هم آنچه كه در جهت پايبندي به قانون تكليفمان است، آن را انجام مي دهيم. چرا بعضي بي خودي اعتراض مي كنند كه شما مي خواستيد به شوراي نگهبان سفارش كنيد كه فلاني و فلاني و فلاني را برخلاف قانون قبول كنند؟ اين، چه كاري است؟ قطعاً اگر امام عزيزمان بودند، اين كار را نمي كردند. ما با اين موافق نيستيم كه هر كسي بيايد حرفي را به امام نسبت بدهد؛ در حالي كه نمي داند روش و ممشاي امام(ره) چه بود. ممشاي امام را اهل بصيرت و اهل خبره و كساني كه معاشر و محشور با ايشان بودند، مي دانند؛ نه اين كه هر كس بيايد حرف بزند كه اگر امام(ره) بود، چنين مي كرد و چنان مي فرمود. انتخاب، انتخاب اصلح است؛ نه رقابت

انتخاباتي من همه را توصيه مي كنم كه اين خط صحيح را دنبال كنند. مواظب باشيد، در حالي كه ما دنياي اسلام را به وحدت دعوت مي كنيم، دشمن نتواند در ميان صفوف خود جمهوري اسلامي، اختلاف و تفرقه ايجاد كند. شرط پيروزيها اين است كه جناحهاي مختلف در جمهوري اسلامي، احترام هم را حفظ كنند و با هم باشند. در جمهوري اسلامي، انتخاب، انتخاب اصلح است؛ نه رقابت انتخاباتي. اين دعواها و رقابتها، متعلق به دمكراسيهاي غربي است كه از خدا و دين، هيچ چيزي به مشامشان نرسيده است. كارهايي كه بعضيها انجام مي دهند، باب جمهوري اسلامي نيست. در اين جا ممشا، ممشاي اسلامي است و انتخاب، انتخاب اصلح. مردم بايد با چشم باز و با بصيرت وارد بشوند و آدمهايي را كه اطمينان پيدا مي كنند، انتخاب كنند. گيرم حالا زيد و عمرو در اين جمع نباشند؛ اين نبايد موجب تعارض بشود. به هرحال، همه ي برادران و خواهران عزيز از خداي متعال كمك بخواهند، براي اين كه راه صحيح و بصيرت در اين راه را ان شاءاللَّه به همه ي ما تلقين كند و همه ي ما را هدايت نمايد. امروز، حفظ حيثيت و آبروي انقلاب و نظام اسلامي و حفظ وحدت، بر همه واجب است و اگر كسي تخلف و تخطي بكند، بداند كه از انقلاب تخطي كرده و مطمئناً براي مردم و اين جوانان پُرشور و كساني كه احساس مسؤوليت مي كنند، قابل تحمل نخواهد بود. خداوند همه ي دلها را به راه راست هدايت كند و ان شاءاللَّه انجام اين وظايف را براي همه ي آحاد ميسور بفرمايد و دشمنان اسلام و مسلمين را ذليل بكند و مسلمانان را در همه جاي عالم پيروز

بفرمايد و ملت عزيز و شريف ايران را به تمام آرزوها و اهدافشان برساند و قلب مقدس وليّ عصر را از ما خشنود و راضي بگرداند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 83 ، ص 73

سخنرانى در جمع دانشجويان و فارغ التحصيلان دانشگاه علوم نظامى

سخنراني در جمع دانشجويان و فارغ التحصيلان دانشگاه علوم نظامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مراسم امروز، مژده و نويد و اميد به آينده است مراسم فارغ التحصيلي دانشكده ي افسري ارتش جمهوري اسلامي در امروز، مژده و نويد و اميد به آينده است. امسال اين خصوصيت هم وجود دارد كه ارتش جمهوري اسلامي ايران، فارغ التحصيلي جوانان برومند خود را پس از جنگي كه بحمداللَّه به پيروزي منتهي شد، جشن مي گيرد. بجاست كه ياد همه ي شهداي گرانقدر جنگ تحميلي، مخصوصاً شهداي دانشكده ي افسري را گرامي بداريم؛ آن جواناني كه بسياري از همين تمرينها را در ميدانهاي نبرد و در مقابله ي با دشمن انجام دادند و به شهادت رسيدند. همچنين از فرمانده ي شهيد اين دانشگاه - مرحوم شهيد نامجو - كه زحمت كشيد و پايه ي مستحكمي را بنا نهاد، و نيز از فرمانده ي قبلي اين دانشكده - مرحوم تيمسار سرتيپ دوم مكي - ياد كنيم. ايشان هم افسر لايق و مدير و مدبري بود و خدمات او در اين دانشكده، خدمات باارزشي بود؛ ياد آنان را گرامي مي داريم. فرصت و تجربه ي كم نظيري در اختيار نيروهاي مسلح ماست خوشبختانه ملت ايران و شما افسران و جوانان و دانشجويان، اين تجربه را به چشم خودتان ديديد كه وقتي يك ملت و يك سازمان نظامي مبارزه و ايستادگي مي كند، چه افتخاري نصيب او مي شود. ميان اين گونه تجربه كردن و در كتابها خواندن، فرق است. بدون شك، اين

پيروزي مرهون ايستادگيها بود. حوادثي كه در منطقه اتفاق افتاد و آنچه كه به مسايل بين المللي مربوط مي شد، آن وقتي مي توانست به پيروزي ملت ايران منتهي بشود كه نيروهاي مسلح، قدرت و توانايي لازم را از خودشان نشان داده باشند؛ كه نشان داديد و پيروزي را نصيب خود و ملت قهرمان و شجاع خود كرديد. ملتي كه نمي تواند از خود دفاع بكند، در هيچيك از حوادث عالم و معادلات جهاني، چيزي نصيبش نخواهد شد. ملتي كه چشم به دست بيگانگان و دل به اميد كمك آنها دارد، در هنگام خطر نمي تواند از خود دفاع كند. آن ملتي در خور احترام است كه بتواند جواناني را در سلك نيروهاي مسلح خود منتظم كند و به آنها آن قدرت و آن ايمان و آن باور و اميد را ببخشد كه در روز خطر بتوانند از او دفاع كنند. ملت ما اين عظمت را داشت و نيروهاي مسلح ما اين تجربه ي دشوار، اما شيرين را از سر گذراندند. اگر كسي خيال كند كه جايز است بعد از پيروزي، در كار تدبير نيروهاي مسلح و نظم و نسق و افزايش كيفي آنها اندكي كوتاهي بكنيم، اشتباه كرده است. ده سال، يازده سال است كه نيروهاي مسلح ما - چه ارتش و چه سپاه - اين فرصت را پيدا نكرده اند كه به طور صددرصد، به سازماندهي و افزايش كيفي و نظم و نسق دادنِ به گوشه و كنارهاي سازمانشان بپردازند. جنگ، ميدان تجربه و ميداني براي قويتر شدن بود؛ اما همه ي فرصتها و اراده ها و نيروها را به خود جذب مي كرد. امروز اين فرصت در اختيار نيروهاي مسلح ماست. آن دوران هشت ساله ي

جنگ و دو سال حالت نه جنگ و نه صلح در زندگي ملت ما، تجربه هاي بسيار كم نظير و كمياب و آموزنده يي هستند؛ از آنها بايد درس گرفت و نبايد آنها را فراموش كرد. روزبه روز و ساعت به ساعتِ آن ساليان دشوار، براي ما درس است؛ اما در عين استفاده از آن تجربه ها، امروز همه ي ابتكار و تلاش و مديريت مديران نيروهاي مسلح - چه ارتش و چه سپاه - بايد در ايجاد يك نظم و ترتيب و كيفيت بخشيدن و آماده سازي كامل نيروهاي مسلح صرف بشود، تا همواره قدرت دفاعي ملت در چشم دشمنان و همچنين در چشم دوستان - كه از قدرت جمهوري اسلامي احساس قدرت مي كنند - در اوج قدرت باقي بماند. اسلام به نيروهاي نظامي و ملت ما عزت و قدرت داد چه قدر خوب است كه ضمن تدوين درسها از روي عمليات نظامي - عملياتي كه خود نيروهاي مسلح و همين مدرّسان و بسياري از گذرانندگان دوره هاي بالاي نظامي از نزديك تجربه و لمس كرده اند - و ارايه ي آنها به صورت درس در مراكز علمي نظامي، دانشجويان در موارد مناسب، به مراكز آن عمليات برده شوند. اين نامهايي كه شما مي شنويد، اين عملياتهاي افتخارآفريني كه امروز براي يكايك آحاد نيروهاي مسلح مايه ي افتخار است و براي كساني كه بودند، بسيار خاطره برانگيز است، اتفاقهايي است كه افتاده اند و سرزميني شاهد آنها بوده است. بسيار خوب است كه جوانان ما، دانشجويان دانشگاه علوم نظامي، يا دانشكده ي فرماندهي و ستاد، بروند و از نزديك آن مناطق را ببينند و عمليات را از روي زمين بشناسند. بگذاريد آن چيزهايي كه مايه ي افتخار ملت ما شده است، در

سينه ي تاريخ پُرشكوه ما بماند. اسلام به نيروهاي نظامي و به ملت ما عزت و قدرت داد. اسلام سايه ي مطبوع خود را بر سر اين ملت گسترانيد و امن و امان حقيقي را - كه خروج از سلطه ي قدرتهاي بزرگ جهاني است - به ملت ما بخشيد. امروز بسياري از ملتهاي دنيا خودشان را اسير در چنبر قدرت قدرتهايي مي بينند كه بر دنيا يا بخشي از آن مسلطند، يا مي روند كه مسلط بشوند. ملت ما به بركت اسلام آزاد است. از اين فداكاري و قدرتمندي ملت ما، پرچم اسلام هم برافراشته شد و لذا امروز ملتها به نام قهرمانيهاي شما به هيجان مي آيند. اين، افتخار بزرگي است. همه ي ملت بايد اين را حفظ كنند و در سازمانهاي نظامي - مخصوصاً مراكز آموزش - بايد با دقت مورد توجه و رعايت قرار بگيرد. ارتش جمهوري اسلامي، پُر از انسانهاي شجاع و فداكار و متعهد و صادق خوشبختانه امروز جوانان بسياري در ارتش جمهوري اسلامي ايران حضور دارند كه از آغاز خدمت، در دوره ي حاكميت اسلام و به عشق اسلام و براي امتثال فرمان امام امت(رضوان اللَّه عليه) وارد ارتش شده اند. بسياري ديگر نيز در نيروهاي مسلح هستند كه عمر خدمت حقيقي و تلاش آنها در ميدانهاي نبرد، در دوران حاكميت اسلام گذشته است. اينها به اسلام عشق مي ورزند. خوشبختانه ارتش جمهوري اسلامي، از انسانهاي شجاع و نيرومند و فداكار و متعهد و صادق پُر است كه مي توانند آن را به عنوان يك ارتش نمونه در دنيا معرفي كنند. اين عزت، اين نشان جاودانه و اين فداكاري و اخلاص را هرچه بيشتر و بهتر حفظ كنيد و در تمام تشكيلات

ارتش - بخشها و قسمتها و يگانها، از بالاترين تا دورترين و كوچكترين - تقيد و تعبد و پايبندي به اسلام و نشان دادن نشانه هاي اسلام را، يك فريضه و يك پشتوانه و نيز تضمين كننده ي عزت و قدرت خودتان بدانيد. ملت ما شما را دوست دارد و بايد هم دوست داشته باشد.امروز محبت ملت ما به يك افسر، يك نظامي و يك ارتشي و سپاهي، فقط به خاطر زرق وبرقهاي ظاهري نيست؛ بلكه در اين احترام و تكريم، بيش از آن و پيش از آن، احترام معنوي و تعظيم و تجليل براي فداكاريهاي آنها دخالت دارد. بار ديگر، پايان اين دوره را به شما تبريك عرض مي كنم. از مسؤولان دانشگاه علوم نظامي و ساير بخشهايي كه امروز يا فارغ التحصيل داشتند، يا به نحوي در اين جا شركت داشتند، تشكر مي كنم. وضع جديد دانشكده هاي فرماندهي و ستاد هم بايد به پيشرفت هرچه بيشتر اين مركز بالا و عاليِ دانش در ارتش جمهوري اسلامي، كمك كند. اميدوارم كه مسؤولان ارتش جمهوري اسلامي، در ادامه ي اين راه پُرافتخار همواره موفق و مؤيد باشند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با مسؤولان كشورى و لشكرى و ميهمانان شركت كننده در كنفرانس وحدت اسلامى

سخنراني در ديدار با مسؤولان كشوري و لشكري و ميهمانان شركت كننده در كنفرانس وحدت اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نام مقدس پيامبر(ص)، يكي از پُرجاذبه ترين پديده هاي اسلامي من هم ميلاد با سعادت نبي معظم اسلام، حضرت محمّد مصطفي(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) و همچنين ولادت سلاله ي مطهر ايشان، حضرت صادق (عليه الصّلاة والسّلام) را به همه ي مسلمانان عالم و به ملت بزرگوار و عزيز ايران و به شما عزيزان حاضر در اين مجلس، تبريك عرض مي كنم. نام مقدس پيامبر(ص) يكي از پُرجاذبه ترين پديده هاي اسلامي براي كليه ي مسلمانان عالم

است؛ چون مسأله، مسأله ي عاطفه و ايمان با هم است. لذا قوّت عملكرد اين ياد و اين نام براي صحنه هاي مربوط به مسلمين، از بسياري از پديده هاي ديگر اسلامي كه فقط بر ايمان متكي است و عواطف در آن نقشي ندارد، بيشتر است. به همين خاطر، بعضي از متفكران بزرگ عالم اسلام، در دوره ي قبل از ما گفته اند كه محور وحدتِ مسلمين و اتحاد عملي آنها، مي تواند نام مقدس اين بزرگوار و ايمان به آن حضرت و ياد آن نبي معظم باشد. اين، حرف درستي است. خوشبختانه امسال اين مراسم، با اعلام رسمي تشكيل «مجمع التّقريب بين المذاهب الاسلاميّة» - كه برادران ما همت كردند و اين كار شروع شد و بايد ان شاءاللَّه در جهت اهداف عاليه ي اسلام حركت كند - همراه است. رفع اختلافها، اولين جهت گيري اساسي در مسأله ي وحدت در مسأله ي وحدت، دو نقطه يا دو جهت گيري اساسي وجود دارد كه هر كدام به تنهايي، حايزاهميتند. وقتي ما شعار وحدت را مي دهيم، اين دو نكته ي اساسي بايد مورد توجه ما باشد و همينهاست كه براي زندگي عملي مسلمين، كارساز است: يكي از اين دو نكته، عبارت از رفع اختلافات و تناقضها و درگيريها و تضادها و كارشكنيهاست كه از قرنها پيش تا امروز، ميان طوايف و فِرَق مسلمين وجود داشته است و هميشه هم اين تناقضها به ضرر مسلمين تمام شده است. اگر به تاريخ اسلام برگرديم، خواهيم ديد كه زمام و مبدأ همه و يا قسمت اعظم اين تعارضها و تناقضها، به دستگاههاي قدرت مادّي برمي گردد. تاريخ اسلام را ملاحظه كنيد، خواهيد ديد كه از اختلافات اوليه - يعني مسأله ي خلق قرآن و امثال

آن - تا بقيه ي اختلافهايي كه در طول زمان، بين فِرَق اسلامي - مخصوصاً در زمانهاي بيشتري بين شيعه و سني - اتفاق افتاده است، تقريباً سر نخ اين اختلافات در تمام بلاد اسلامي، دست قدرتهاست. البته جهالتهاي عمومي و تعصبهاي غيرمتكي به منطق و تحريك احساسات يكديگر اثر دارد، اما اينها زمينه است و هيچكدام، آن حوادث خونين بزرگي را كه ما در تاريخ مشاهده مي كنيم، به وجود نمي آورد. آن حوادث بزرگ، به دستگاه ارباب قدرت برمي گردد كه از اين اختلاف، دنبال فايده يي مي گشتند. استعمار كه وارد كشورهاي اسلامي شد - بعضي مستقيم و بعضي غيرمستقيم - واضح شد كه او هم دنبال همين قضيه است. رفتار بعضي از شخصيتهاي معروف اروپايي - چه سياسي و چه فرهنگي - خيلي عبرت انگيز است. به مصر كه مي رفتند، يك طور صحبت مي كردند؛ به باب عالي كشور عثماني كه مي رفتند، يك طور صحبت مي كردند؛ به ايران شيعي كه مي آمدند، طور ديگر صحبت مي كردند. هدفشان هم به هم ريختن نظام وحدت بود كه استعمار اروپا و سردمداران تمدن صنعتي، از آن مي ترسيدند؛ حق هم داشتند كه بترسند. كار خودشان را هم كردند و بين مسلمين، اختلاف عميق و عجيبي را به وجود آوردند. وحدتي كه ما اعلام مي كنيم و شعار مي دهيم و به آن دلبسته هستيم و دنبال آن، حركت و كار مي كنيم، اولين نقطه اش بايد ناظر به رفع اين تعارضها و تناقضها و اختلافها و درگيريها باشد، كه خداي متعال به اين راضي است و مؤمنان و مخلصان و اوليا و عقلا، از آن خشنودند. بايد مقدمات و زمينه هاي اين كار فراهم بشود. اختلاف عقيدتي دارند، داشته باشند؛ اختلاف قومي دارند،

داشته باشند؛ تغاير نژادي دارند، داشته باشند. اينها، مستلزم و مستوجب تنافس و تعارض و درگيري و جدال بين مسلمين نشود. بايد همه مخلصانه كار كنند. علماي بزرگ، متفكران، روشنفكران، نويسندگان، شعرا، هنرمندان، واقعاً اين را واجب الهي بدانند. اين آيه ي شريفه ي قرآن: «واعتصموا بحبل اللَّه جميعا»(1) و آيات ديگر، خطاب به ما و همه ي مسلمين در مقابل دشمنان اسلام است. به اين آيات عمل كنيم. حاكميت اسلام، دومين جهت گيري اساسي در مسأله ي وحدت نكته ي دوم اين است كه اين وحدت بايد در خدمت و در جهت حاكميت اسلام باشد؛ والّا پوچ و بي معني خواهد بود. اگر علماي اسلام قبول مي كنند كه قرآن فرموده است: «و ما ارسلنا من رسول الّا ليطاع باذن اللَّه»(2)، پيامبر نيامد كه نصيحتي بكند، حرفي بزند، مردم هم كار خودشان را بكنند و به او هم احترامي بگذارند؛ آمد تا مورد اطاعت قرار بگيرد، جامعه و زندگي را هدايت كند، نظام را تشكيل بدهد و انسانها را به سمت اهداف زندگيِ درست پيش ببرد. اگر علماي اسلام قبول دارند كه قرآن كريم مي فرمايد: «لقد ارسلنا رسلنا بالبيّنات و انزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم النّاس بالقسط»(3)، اقامه ي قسط و عدل و رفع ظلم و ايجاد زندگي صحيح براي بشر، هدف اديان است، پس بايد حركت به سمت حاكميت اسلام باشد و حاكميت اسلام در كشورها و جوامع اسلامي، امري ممكن است. پانزده سال قبل، ترديد بود كه آيا اصلاً حاكميت اسلام، ممكن است يا نه؟ انقلاب اسلامي، تشكيل نظام اسلامي در ايران، حركت حياتبخش و عظيم امام(رضوان اللَّه تعالي عليه)، قدرتي كه آن مرد الهي و ملكوتي، در مقابل قدرتهاي مادّي از خود نشان داد و

ثابت كرد كه قدرت دين و معنويت، از قدرت مادّيت و پول و سلاح بيشتر است، بايد ترديد را از ذهنها زدوده باشد. بله، تشكيل نظام اسلامي در اقطار عالم اسلامي، امري ممكن است. جامعه و حكومت اسلامي، ناگزير دردسرهايي دارد البته جامعه ي اسلامي و حكومت اسلامي، دردسرهايي دارد. زندگي، دردسر دارد. زندگيِ بي دردسر در دنيا كه ممكن نيست. اين دردسر، بهاي چيست؟ اگر بهاي آزادي و استقلال و عزت و قرب به خدا و عمل به احكام و تعاليم اسلامي است، باشد. نظام جمهوري اسلامي، اين دوازده سال را با عزت و عظمت و قدرت ايستاد، مبارزه كرد و طبيعتاً مشكلاتي هم داشت. كشورهايي هم بودند كه در ظل سنگين و ناميمون حكومت و نفوذ قدرتهاي خارجي زندگي كردند. مگر مردم آنها، كمتر از ملت ايران مشكل و دردسر داشتند؟ اگر بيشتر نداشتند، كمتر نداشتند. تازه در مقابل چه چيزي مشكلات داشتند؟ در مقابل اين كه امروز را به شب برسانند، شب را به صبح برسانند و زندگي روزمره و بي هدف و بي عزت و بي نور خود را سپري كنند. دردسرهاي جمهوري اسلامي، همان دردسرهايي است كه نبي مكرّم اسلام (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) در طول حكومت مبارك خود تحمل كرد. تبليغات و محاصره و تهاجم دشمن بود، ولي از اينها پيروز بيرون آمد؛ ما هم پيروز بيرون آمديم. البته دشمنان نمي خواهند دست بردارند و به همين خاطر، اين سنگ پراني را مي كنند. اين حركتي است كه كاروان اسلام مي كند و از پشت سر، سنگي هم پرتاب مي كنند كه ساق پايي را هم مجروح خواهد كرد؛ ولي جلوي راه را نمي توانند بگيرند. در طول اين دوازده سال، دشمنان عليه ما

تبليغ كردند؛ سعي نمودند كه چهره ي زشتي از اسلام و نظام جمهوري اسلامي نشان دهند؛ تلاش كردند كه چيزهايي را قلب كنند و مجعولاتي را در بين مردم دنيا منتشر نمايند؛ ولي واقعيتها غير از اينهاست. واقعيت، عبارت از يك كشور قويِ مصممِ بزرگِ آبادِ رو به آبادي هرچه بيشتر و در زير سايه ي اسلام و به سمت عدل اسلامي و عزت و قدرت ناشي از اعلاي كلمه ي اسلام و مورد توجه و تعطف عامه ي مسلمين در اكناف عالم است. حالا دشمن تبليغي هم بكند، حرف بي ربطي هم بزند، تعرضي هم بكند، يك جا يك نيش اقتصادي يا سياسي هم بزند، چه تأثيري مي كند؟ دايم از اين كارها كردند، باز هم مي كنند. اختلاف نظر و مجادله، براي پيدا كردن حق است دو نفر برادر در جمهوري اسلامي، سر قضيه يي با هم مجادله ي لفظي مي كنند كه خيلي چيز عادي است و نبودنش عجيب و مايه ي بهت و سوءظن است و ناشي از خمودگي خواهد بود. سر قضيه ي خبرگان، سر قضيه ي امور سياسي، سر قضيه ي امور اقتصادي، برادران در مجلس و در جاي ديگر مي ايستند، يكي اين مي گويد، يكي آن مي گويد. اختلاف نظر و مجادله، براي پيدا كردن حق است. گفتگو، براي روشن شدن راه است. هر كدام، نظر خودشان را بيان مي كنند. هيچ چيزي هم نيست، برادر هم هستند. هر كس هم كه مي خواهد امتحان كند، امتحان كند. اندك تعرضي به نظام جمهوري اسلامي بشود، همين برادراني كه سر قضيه يي با هم مجادله مي كنند، دست در دست هم، مشتها گره كرده، به استقبال خطر خواهند رفت، تا از اسلام و نظام اسلامي دفاع كنند. همين مجادله و مناقشه ي

برادرانه را ببينيد، راديوها جنجالي درست مي كنند كه حادثه ي مهمي درجريان است!! نخير، آن حادثه يي كه در ايران در جريان است، عبارت از تصميم قاطع ملت ايران به تعقيب اهداف نظام اسلامي است؛ آن چناني كه امام عزيز ما ترسيم كرده اند. آن حادثه يي كه در ايران در حال انجام است، ان شاءاللَّه حركت سريعتر و دقيقتر به سمت هدفهاي اسلامي است. آن حوادثي كه آنها و دلهاي كين ورز و مريض مي خواهند، از محيط اسلامي ما بحمداللَّه دور بوده و دور خواهد ماند. اينها دردسرهاي نظام اسلامي است؛ اينها چيزي نيست. شرط موفقيت و عدم موفقيت حركت وحدت اگر در جوامع و كشورهاي اسلامي، علما و روشنفكران و متفكران و بزرگان و پيشگامان وحدت، جهت حركتشان به سمت حاكميت اسلام باشد، اين حركت، حركت موفقي است؛ والّا اگر اين طور نباشد و در مقابل حاكميت طواغيت و كفار و حكومتهاي سرسپرده و بي عُرضه، تابع و تسليم باشند، معلوم است كه وحدت تضميني نخواهد داشت. شما از اين طرف، شعار وحدت بدهيد، جوش بزنيد، غصه بخوريد؛ از آن طرف، پولهاي به ناحق بذل وخرج شده و يك عده آدم سست عنصرِ قلم به مزدِ نوكرصفت هم پيدا مي شوند و اندوخته هاي شما را به باد خواهند داد و رشته ها را پنبه خواهند كرد. اين «مجمع التّقريب بين المذاهب الاسلاميّة» كه ما اين جا درصدد هستيم و برادران ما همت كردند - و من از كساني كه همكاري كردند و خواهند كرد، صميمانه متشكرم - بايد زمينه هاي تقريب را در جنبه هاي اعتقادي، كلامي، فكري، فقهي، اصولي و علمي فراهم بكند؛ ليكن آن هدف اساسي بايد به ياد متفكران اسلام باشد. دشمنان اسلام، اين را نمي خواهند؛ اما آنچه كه خدا مي خواهد،

آن خواهد شد. «واللَّه غالب علي امره»(4). اميدواريم كه خداوند متعال آقايان را مشمول توفيق و رحمت و فضل خود قرار بدهد. ما را در راه اسلام و خدمت به اهداف اسلامي، توفيق ادامه ي راه بدهد. روح مقدس امام بزرگوارمان را از آنچه مي گذرد، شاد و خشنود بفرمايد و ما را مشمول دعا و رضاي وليّ عصر(ارواحنافداه) قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 103 2) نساء: 64 3) حديد: 25 4) يوسف: 21

بيانات در ديدار با مسؤولان بنياد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامى

بيانات در ديدار با مسؤولان بنياد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم كار اقتصادي بايد تميز و نظيف و سالم باشد چند نكته را به آقايان عرض بكنم: نكته ي اول اين است كه اگرچه كار اقتصادي در اين تشكيلات عظيم، واقعاً يك كار اساسي است - در اين، هيچ شكي نبايد كرد (گفت: تا ريشه در آب است اميد ثمري هست) و اگر درآمد اقتصادي نباشد، نمي شود به فقرا و محرومان و مستضعفان و از اينها بالاتر به جانبازان كمك كرد، پس بايستي كار اقتصاديِ قوي و با همان ديد اقتصاديِ صحيح انجام بگيرد؛ منتها چند نكته را در كار اقتصادي بايد توجه كرد: يكي، سلامت است؛ يعني كار اقتصادي بايد تميز و نظيف و سالم باشد. فرق كار شما با كار پولداري كه مثلاً يك دهم سرمايه ي شما را دارد، در كجاست؟ به هرحال، او يك سرمايه دار است و به قصد افزايش سرمايه كار مي كند. يك دهم سرمايه ي شما، چيز عظيمي است و هركسي آن را ندارد. واقعاً تفاوت شما با او در كجاست؟ تفاوت داريد يا نداريد؟ نمي شود نداشته باشيد؛ قطعاً تفاوت داريد. تفاوت در همين است. يك سرمايه دار،

حداكثر رعايتي كه بكند، ضوابط و قانون را رعايت خواهد كرد؛ چيز ديگري فراتر از قانون را وظيفه ي خودش نمي داند رعايت كند. اخلاق را وظيفه ي خودش نمي داند، بعضي از گذشتها را براي اين كه كار صحيح انجام بگيرد، وظيفه ي خودش نمي داند؛ درحالي كه در كار اقتصادي شما اين گونه نيست؛ چون شما براي خودتان نمي كنيد، بلكه براي خدا انجام مي دهيد. كار بايد تميز و نظيف و دور از هرگونه آلودگي انجام بگيرد. خوب بودن شما كافي نيست؛ مجموعه بايد خوب باشد البته شماها خوبيد و در آقايان هيچ شكي نيست. وقتي كه آقاي رفيقدوست در رأس است، يعني وقتي آدم ايشان را مسؤول مجموعه يي مي بيند، واقعاً ضريب اطمينان خيلي بالا مي رود. علاوه بر اين كه حالا ايشان هست، تك تك شما آقايان هم خوبيد. بعضي را كه ما از نزديك يا دور مي شناسيم؛ بعضي را هم كه توفيق آشنايي زيادي نداشتيم، بالاخره اعتماد و تأييد دوستان جبران مي كند. شماها خوبيد؛ منتها يك تشكيلات اقتصادي كه تا آن ذره ي آخرش مثل نبض مي زند - يعني فعال است - خوب بودن شما كافي نيست؛ بايد مجموعه خوب باشد. فرضاً معاونت صنايع، معاونت كشاورزي، معاونت عمران، معاونت سياحتي و ...، هركدام بايد آن اجزاي كارشان، همه از امانت و تقوا و صداقت و بلندنظري و بي اعتنايي به زخارف دنيا - از جمله، همين پولي كه در اختيارشان است - كامل باشد. اگر هر گوشه اش اشكالي پيدا بشود، به مجموعه ضربه مي زند و در خدمت مستضعفان هم قرار نمي گيرد. اگر كسي گفت كه بنياد را كفلر مثلاً به وضعيت چهار نفر فقير رسيدگي مي كند، باور نكنيد؛ اصلاً چنين چيزي ممكن نيست. آن پولي

كه از آن طريقها به دست مي آيد و محصول شيوه هاي كثيف سرمايه داري موجود دنياست، اصلاً نمي تواند در خدمت اهداف انساني قرار بگيرد. اگر فرضاً به فقيري هم كمك بكنند - مي كنند، آخر اين بنيادها اين طور چيزهايي دارند - چنانچه به عمقش برويد، مي بينيد كه خراب مصرف مي شود؛ مثل آبي است كه در چاه فاضلاب مي ريزد! لذا پول بايد صحيح و نظيف باشد، تا به درد پُركردن خلأيي كه در جامعه ي اسلامي وجود دارد، بخورد. مسأله ي ما اين است. در كار اقتصادي، جنبه ي ارزشي مسأله را در نظر داشته باشيد قبل از انقلاب، قضيه اين گونه نبود. كساني كه پولي داشتند، گوشه يي يا خلأيي را پُرمي كردند و كاري به خير و شر جامعه نداشتند و مقصود اين بود كه مثلاً اين فقير سير بشود، يا بچه هاي اين مدرسه و يا آن دارالايتام لباس تنشان كنند؛ ولي الان قضيه ي ما فقط اين نيست. قضيه ي ما، راه بردن يك نظام اسلامي است كه هزاروچهارصد سال به مردم وعده داده است و حالا ما مي خواهيم آن وعده ها را عمل بكنيم. بعضي خيال مي كنند وعده ي ما، همان وعده هايي است كه دولت به مردم مي دهد. نه، دولت وعده بدهد يا ندهد، ما وعده داده ايم. ما هزاروچهارصد سال سلف فروخته ايم. اهل دين، به متدينان سلف فروخته اند. جامعه ي اسلامي و آن بهشت برين كجاست؟ بايد اين را درست كنيم. دولت يك بخش است؛ يعني متصدي و متكفل مي باشد. با امكاناتي كه بنياد دارد، شما هم بخش عمده يي را در دست داريد. اصلاً بايد هدف اين باشد. پس، به اين نكته توجه بفرماييد كه كار اقتصادي، با همان قوّت اقتصادي انجام بگيرد؛ زيركانه، پُرتلاش، عاقلانه

و تاجرانه - به معناي خوبش، يعني حساب سود و زيان را بكنيد و كم نگذاريد. اما از آن طرف قضيه، جنبه ي ارزشي مسأله را صددرصد مورد نظر داشته باشيد. يعني در بنياد مستضعفان، ارزش فقط اين نيست كه پول زيادي به دست آيد و طوري هم خرج بشود. نه، صحيح بايد به دست بيايد؛ همان طور كه خود شماها معتقديد و قاعدتاً در زندگي خصوصي خودتان عامليد. هيچ گونه آلودگي يي نبايد در مجموعه ي بنياد وجود داشته باشد. حالا يك وقت هم كسي خطايي كرد، تا بنياد اطلاع پيدا نمود، برخورد بكند؛ والّا همه كه فرشته نيستند. هرجا تا اطلاع پيدا شد كه فلان نقطه حالت گنديدگي دارد، برخورد وجود داشته باشد. معمولاً اين كارهاي فساد، بوي گندي هم دارد. يك شامه ي تيز مي تواند اين را بفهمد. شماها خوب مي توانيد اين را بفهميد. به مجرد اين كه چنين چيزي احساس شد، فوراً برخورد كنيد. شما بايد بتوانيد ده هزار روستا را بتدريج آباد كنيد نكته ي دوم اين است كه كارهايي كه در گزارش خود اشاره كرديد، همه اش خيلي باارزش است و واقعاً نمي شود از حق گذشت؛ از جمله همين سهامدار كردن جانبازان كه آقاي زارع گفتند و درحال انجام است و خيلي هم خوب است كه انجام بگيرد. از اين بهتر چيست؟ البته بايد به شكل معقولي انجام گيرد كه سهام حيف و ميل نشود، خراب و ضايع نشود، كارخانه ضايع نشود. بايد جوانبش را در نظر بگيريد، كه به نظرم مي رسد همين طور كه شما مي گوييد، بهترين شكل است. اينها كارهاي بسيار مفيد و لازمي است؛ منتها علاوه بر اين، من يك وقت آن اوايل به شما عرض كردم

كه ما الان روستاهايي در اين كشور داريم كه واقعاً اگر بيست ميليون تومان خرجش بشود، آباد مي گردد. البته صد روستا براي شما خيلي كم است. من با پول ديگري كه نسبت به اين پول هيچ چيز نيست، صد روستا را در ذهنم در نظر گرفتم؛ شما بايد ده هزار روستا را در اين كشور بتدريج آباد كنيد. بايد به اين سمت برويد. واقعاً دهاتي هست كه هيچ چيز جز يك راه، كم ندارد و كسي هم نيست كه بسازد؛ يك وقت شما بي سروصدا اعلان بكنيد كه ما دويست و يا پانصد ده را آباد كرديم. نگوييد مي كنيم؛ بگوييد كرديم و اسمهايش را اعلام كنيد. اگر اين طور بشود، آن وقت بنياد مستضعفان و جانبازان خواهد شد و همان اسمي كه داريد، با مسما خواهد بود. كار اقتصادي جسمي است كه روح آن، كار فرهنگي است نكته ي سوم هم تكرار آن حرفهايي است كه به آقاي رفيقدوست زدم؛ يعني نكته ي فرهنگي. فراموش نكنيد كه مسأله ي فرهنگي، مسأله ي خيلي مهمي است. همه ي اين كارها يك طرف، فرهنگ هم يك طرف. اگر ما به يك نفر كمكي بكنيم، اما همان طور كه به او كمك مي كنيم، بگوييم: بگير زهرمارت كن! آيا او با ما دوست مي شود يا دشمن؟ ممكن است اول بگويد: آقا خيلي ممنون، نوكرت هم هستم؛ اما در دلش مي گويد: مرده شوي شكلت را ببرند، خودت زهرمار كن! يك وقت هم هست كه مي رويد مي گوييد قربانت بروم، من كه نتوانستم به تو خدمتي بكنم، شرمنده ي تو هستم، چه كار كنم؟ ان شاءاللَّه خدا به هر دومان كمك كند. آيا او با شما دوست مي شود يا دشمن؟ من نمي گويم شما زباني كار كنيد. نه، بايد عملي

كار كنيد. بنياد بايد عملي كار بكند؛ اما كار فرهنگي را اين طوري تشبيه كنيد. مثلاً فرض كنيد اگر در كردستان، آن قدري كه الان كار عمراني و كار نظامي شده است، در كنار اين كارها، يك ثلث آن، كار فرهنگي كرده بوديد، نتيجه ي بهتري به دست مي آمد. خيلي از شما سپاهي هستيد و اين حرفها را مي دانيد. آن كار اقتصادي و مادّي ما، جسمي است كه روح و جان آن، كار فرهنگي است. اگر آن را غلط انجام داديم، مثل اين است كه جسمي داريم با روح بد. اگر انساني را به وجود آورديم و بزرگ كرديم، منتها با روح و مغز شيطاني، چه فايده يي دارد؟ البته جانبازان خودشان خيلي خوبند. آنها كساني هستند كه زودتر از ما به ميدان جنگ رفتند - يكيش خود شما - و خودشان را و جسم و سلامتشان را در راه اسلام دادند. اين است كه بهتر از ما هستند - در اين كه شكي نيست - اما نبايد از اين غافل بود كه در بين اينها كساني هستند كه بتدريج ساقط مي شوند. مي دانيد هر كسي كه شارژ نشود، بتدريج خالي مي گردد. ان شاءاللَّه كه خداوند به همه ي ما توفيق بدهد و موفق و مؤيد باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با اعضاى دبيرخانه ى مجمع جهانى اهل بيت(ع)

بيانات در ديدار با اعضاي دبيرخانه ي مجمع جهاني اهل بيت(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تشكيل مجمع جهاني اهل بيت، كاري خوش عاقبت بايستي از همه ي برادران عزيز كه در دبيرخانه ي موقت اجتماع كردند و اين اساسنامه را تنظيم فرمودند، صميمانه تشكر كنم. من اساسنامه را ديدم؛ الحمدللَّه بي عيب و بي نقص و خيلي خوب بود. اميدوارم كه ان شاءاللَّه آقايان در آينده هم، تلاش و زحمات خودشان را در

خدمت اين هدفِ بزرگ مبذول بفرمايند و كار را پيش ببرند. همچنين از تلاش جناب آقاي تسخيري كه واقعاً در جريان تشكيل كنفرانس، خيلي زحمت كشيدند، و نيز از تلاش ديگر برادراني كه در جريان اداره ي آن كنفرانس - چه جلسات مقدماتيش، چه خودآن كنفرانس و چه دنباله هايش - با ايشان همكاري كردند، بايد تشكر كنم. خداوند ان شاءاللَّه قبول كند و اين را يك گام در راه پيشرفت و به سمت تعريف راه و مكتب اهل بيت(عليهم السّلام) و كاري كه امروز مطابق رضاي آنهاست، محسوب كند. اين كار، پيش خواهد رفت. همان روزها، گمان مي كنم كه نظري روي اعضاي شوراي عالي دادم و از برادراني كه براي آن مجموعه آمادگي داشتند، طبق پيشنهادهايي كه شده بود و با توجه به نظرات مختلف، جمعي به نظرم مناسب رسيدند كه مشغول كار خواهند شد. مسأله ي دبيركلي و بقيه ي تشكيلات هم، همين طور است. وقتي كار شروع شد، ان شاءاللَّه با نقشه و ترتيب وسازماندهي قبلي و امثال اينها، پيش خواهد رفت. براي دبيركلي هم، من بعد از فحص و دقت بليغي كه در اين مسأله كردم و با بعضي از برادران صحبت نمودم، به ذهنم رسيد كه اگر جناب آقاي تسخيري قبول بكنند و وقت بگذارند، خود ايشان براي اين كار، مناسبترين كس هستند. البته افراد متعددي غير از ايشان هم پيشنهاد شده بودند كه داراي شأن و رتبه ي علمي و عملي و وجهه ي سياسي بودند؛ منتها با ملاحظه ي جميع جوانب - حضور در صحنه هاي گوناگونِ جلسات مربوط به خارج از كشور و وظايف مختلفي كه اين كار دارد و نيز صلاحيتهاي مختلف - جناب آقاي تسخيري را براي اين

كار، خيلي مناسب يافتم؛ بخصوص با توجه به اين كه آن كساني كه پيشنهاد شده بودند، غالباً افرادي هستند كه به اين قضيه نمي رسند و اين قضيه، ضايع خواهد شد. ما بايد از ايشان هم خواهش كنيم، يا به تعبيري شرط كنيم كه قويتر و قاطعتر باشد و به اين كار واقعاً برسند و وقت بگذارند و مقداري از كارهاي متفرقه بزنند و به اين كار اضافه كنند. علي ايّ حال، با اين ترتيب و تفصيل، من خيال مي كنم كه اين كار، كارِ خوش عاقبتي خواهد بود و پيش خواهد رفت؛ منتها نكته يي در اين جا وجود دارد و آن، اين است كه وقتي كار پيش رفت و به جريان افتاد، از جمله ي كارهايي است كه رُند است و علاقه مند زياد دارد و - همان طور كه فرموديد - تعريف كننده زياد دارد و هر كسي كه در دنيا شيعه است - لولا يك مانعي - از اين كار خوشش مي آيد. پس، اين كار و اين سبك، از كارهاي شدني است؛ منتها حقيقتاً و واقعاً، اين كاري كه خواهد شد، دوگونه ممكن است بشود. آن دو گونه هم خيلي ساده است: با فايده و بي فايده. يعني مي توان براي همين كارها، مجمع داشت و جلسه درست كرد و سروصدا و هياهو نمود و مسافرت رفت و آمد؛ اما بي فايده. مي توان هم همه ي اين كارها را انجام داد؛ اما بافايده. ما بايد آن لِم كار را به دست بياوريم، ببينيم چه كار كنيم كه با فايده باشد. اگر مثل خيلي از اين مراكز جهاني كه به نام اسلام در كشورهاي مختلف ساخته شده، به ظواهر و شؤون و كارهاي براق و خوش ظاهر اكتفا

بشود، آن كار خواهد بود؛ اما بي فايده است. ما بايد ببينيم هدف از كاري كه مي كنيم، چيست همين الان، چه قدر مجمع اسلامي و مجمع ديني و امثال اينها در سرتاسر دنيا از طرف مسلمين مختلف هست كه هر كدامي هم دلشان را به يك مشت كار خوش كرده اند و خودشان هم قبول ندارند كه كارشان بي فايده است؛ اما دلشان را خوش كرده اند كه مثلاً فلان پوستر را چاپ كرده ايم، فلان جلسه را برگزار كرده ايم، فلان اعلاميه را داده ايم؛ اما واقعاً بي فايده بوده و هيچ اثري نداشته است. اگر بگوييم مثلاً يك ذره شيعه را - حالا آنهايي كه براي شيعه كار مي كنند - يا مسلمانان را راقيتر و فعالتر كرده باشد، پيشتر برده باشد، اختلافشان را كمتر كرده باشد، در واقعِ ....... زندگيشان اثري گذاشته باشد، فقرشان را كم كرده باشد، واقعاً يك ذره اثر نداشته اند. نمي خواهيم آن مصداقهايي كه در ذهنمان است، خيلي باز كنيم، آنها را نشان بدهيم و معرفي كنيم. مي تواند هم بافايده باشد. ما بايد اول ببينيم هدف از اين كار چيست. من كه اين معنا را دنبال مي كردم، اهدافي در ذهنم بود كه همه ي اينها را، هم در سخنرانيهاي عمومي، هم در جمع برادراني كه كار مي كردند، مكرر گفته ام و همه اش هم نوشته و ثبت شده است و حالا تكرار نمي كنم. در خلال صحبتهايي هم كه اين جا شد، حرفهاي تازه يي هم درآمد. يعني كساني چيزهايي گفتند كه اگر آدم منصفي بنشيند فكر كند، مي بيند اين هم يك هدف است و با آنچه كه ما اول گفتيم، منافاتي ندارد. ما نبايد متعصبانه بگوييم نه، همان چهار كلمه حرفي كه ما گفتيم،

همان بايد باشد و چيزي بر آن اضافه نشود. نه، در سخنرانيِ يك متفكر و آدم عالم، ناگهان مي بينيد كه مطلبي درمي آيد. اهداف خوب را تدوين كنيم اهداف خوب، گفته شده است. پس، اين اهداف را تدوين كنيم. هدف، تجمع شيعه، ايجاد رابطه بين خانواده ي شيعي، راقي كردن فكر اينها، رونق دادن به حوزه هاي علميه ي اينها، حل كردن مشكلات اينها با بقيه ي گروههاي مسلمان در افق جهان اسلام - كه همان وحدت و تقريب هم به اين جا ربط پيدا مي كند - و استفاده از امكانات اينهاست. بعضي تاجر بزرگ، بعضي سياستمدار بزرگ، بعضي آدم مؤلف خوب و عالم بزرگ و از اين قبيل هستند. از اينها و امكاناتشان استفاده بشود. ما اين اهداف را مشخص كنيم و بنويسيم. بعد با كار عميق و علمي و نوشتن كتاب، خودمان را - به معناي واقعي كلمه - به اين اهداف نزديك كنيم. اگر فرض كنيم حادثه يي پيش آمد كه پنج سال ديگر، اين كنفرانس از بين رفت - ممكن است ديگر - مثلاً فرض كنيم پنج سال ديگر، مسؤولان كشور به اين نتيجه برسند كه ديگر نمي خواهيم اين كنفرانس باشد و تعطيلش كرديم، در ظرف اين پنج سال، ذخيره ي قابل توجهي را به يادگار بگذارد. بعضي از تشكيلاتها هست كه به مجرد خاموش شدن چراغش، اصلاً بكلي ديگر خاموش مي شود؛ اين طور نباشد. بعد از آن كه كار ما تمام شد، فرض كنيم كه پنج سال ديگر خواستيم اصلاً درِ اين دكان را ببنديم؛ كلي محصول، كار علمي، پيشرفت علمي و آثار باارزش ارايه كرده باشيم، جاپاهاي ما معلوم باشد، كتاب نوشته باشيم، در واقعيت زندگي و دنيا اثر

گذاشته باشيم و ... . اين كار، در اين صورت بافايده خواهد بود. و البته اين هم، استفاده از نيروهاي خوب و عالم و به دردبخوري را مي طلبد. در هرجا چنين نيروهايي بود، بايد از اينها استفاده بكنيم. بايد تلاش بشود كه كار رها نگردد و هركسي سراغ كار خودش نرود و اين كار هم وسط بيفتد و هر گاهي يك بار هم، چندنفري دور هم جمع بشوند. نه، واقعاً برنامه ريزي گردد و طبق برنامه ريزي، كار بشود. بر اساس اهداف تدوين شده، برنامه ريزي كنيم به نظر من، اساسيترين كار اين مجموعه، اين است كه بر اساس آن هدفها و سياستهايي كه گفته شده، برنامه ريخته بشود و معلوم گردد كه ما از اول تا آخر امسال، چه كارهايي را بايد بكنيم و تا كجا بايد پيش برويم. بعد آخر سال بسنجيم، ببينيم شد يا نشد. برنامه هاي پنجساله و دهساله ريخته بشود. ما بايد عن بصيرةٍ پيش برويم و البته به نظر من، روح همه ي اين تلاشها، گسترش اين انقلابي است كه امروز در كشور ما، حيات جديدي نه فقط به ما، بلكه به مسلمين داده است. اين، روح همه ي قضاياست. ما براي چه مي خواهيم خانواده ي شيعه را به هم نزديك كنيم؟ اصلاً تقارب بر چه اساسي است؟ بر اساس لشكر بيشتري براي انقلاب درست كردن و در حقيقت تقويت انقلاب؛ والّا اگر نزديك بشوند و از انقلاب دور گردند، اين كه ضد ارزش است. ما اگر مي خواهيم با جاهايي كه شيعه هستند، يا حتّي شيعيان بي اصل و نسب - مثل علويها كه در خيلي جاها هستند - رابطه برقرار كنيم، براي چيست؟ براي اين كه اينها را به تفكر انقلابيِ

رايج در ايران و موجود در جامعه ي خودمان - يعني محور انقلاب - نزديك كنيم. همين تفكر انقلابي و خط امام (رضوان اللَّه تعالي عليه) بايد جهت را تعيين بكند. يعني هيچ اين وسوسه به ذهنمان نيايد كه اين تشكيلات سياسي نباشد، تا بتوانيم كاري بكنيم. من حتّي در آن صحبت مربوط به «دارالتّقريب» كه آن روز آقايان اين جا بودند، مخصوصاً تقيد داشتم اين معنا را بگويم كه آن دارالتّقريب مصر، اصلش بر اين بود كه نبايد سياسي باشد و به سياست، كاري نداشته باشد؛ همان تفكر غلطي كه متأسفانه مدتي در ذهن خيلي از آخوندهاي شيعه و سني بود. جهت تقريب، بايد به سمت حاكميت اسلام باشد آن روز من به آقاي واعظزاده گفتم، امروز هم به شما عرض مي كنم كه نمي گوييم حالا بياييد سياست را در سرلوحه ي كار قرار بدهيم كه يك عده بترسند و اصلاً نزديك نيايند. نه، اما جهت اين تقريب چه بايد باشد؟ اصلاً تقريب براي چيست؟ شيعه و سني، براي چه به هم نزديك بشوند؟ نزديك بشوند كه لشكر امريكا را قويتر كنند؟! نه، اگر بناست آن طور در خدمت امريكا باشند، صد سال به هم نزديك نشوند!! نزديك بشوند، يعني به سمت حاكميت اسلام، حكومت اسلامي و در حقيقت، جمهوري اسلامي پيش بروند. اين جا هم همين است. ما اگرچه ممكن است تصريح نكنيم، اين را روي يك تابلو ننويسيم؛ اما نبايد اين اشتباه را بكنيم كه خيال نماييم نبايد سياست را داخل اين تشكيلات بكنيم، تا بتواند كاري بكند! نه، سياست را داخلش بكنيد، تا فايده دار بشود. حتماً بايستي آن روح و زمينه و جهتش، همان سياستي باشد كه حاكم بر انقلاب

و نظام جمهوري اسلامي است. منتها اگر نخواستيد همه جا اسم بياوريد، نياوريد؛ نخواستيد تصريح به اين معنا بكنيد، نكنيد؛ ببينيد چه چيزي مصلحت است. واقع قضيه، اين است. اگر فرض مي كرديم كه مثلاً بنا بود اين تشكيلات، دست حكومتي مثل حكومت محمّدرضا پهلوي باشد و مي ديديم كه آنها مي خواهند استفاده كنند، قطعاً جهاد ما اين بود كه آن را متلاشي بكنيم. بلاشك بايد كاري مي كرديم كه از بين برود. اگر امروز مي خواهيم اين تشكيلات باشد، براي آن است كه مي خواهيم در خدمت اين فكر و اين انقلاب باشد. قدمهاي بعدي را هرچه سريعتر برداريد شما آقايان، ان شاءاللَّه در ادامه ي كار بايد قدمهاي بعدي را هرچه سريعتر برداريد؛ يعني ان شاءاللَّه شوراي عالي هرچه سريعتر بايد تشكيل بشود و بعد مجمع عمومي و تركيب و نسبت اعضاي آن تعيين گردد. آقايان بنشينند فكر كنند، ببينند چه طوري مصلحت است اين كار انجام بگيرد. تركيبها هم بايد به گونه يي انتخاب بشوند كه همين جهت گيري انقلابي كه عرض كردم، تضمين بشود. يعني بعد از مدتي، ناگهان چشم باز نكنيم و ببينيم كه ما از اين طرفي مي خواستيم برويم و الان از آن طرف مي رويم. نبايد بگذاريد كه خداي نكرده، بوي گرايش ضد وحدتي در اين تشكيلات بيايد. ان شاءاللَّه كه خداوند آقايان را توفيق بدهد و كمك كند. به هرحال، من اين كار را كار خيلي مهمي مي بينم. يعني كاري است كه واقعاً اگر ما از خدا كمك بگيريم و پيش برويم، ان شاءاللَّه آثاري بر آن مترتب خواهد بود. من كه متأسفانه بايد بنشينم تماشا كنم و خودم نمي توانم در صحنه ي كار باشم؛ ديگر شما هستيد و ان شاءاللَّه همت و ابتكار

و تلاشتان. من كه از همكاري محرومم. خيلي دلم مي خواست و خيلي شوق داشتم كه در اين گونه قضاياي به اين اهميت، بالمباشره خود من باشم و كارهايي انجام بدهم و وظايفي را در كنار ديگران بپذيرم، كه متأسفانه آن توفيق حالا از ما مسلوب است. خيلي لطف فرموديد كه تشريف آورديد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشكى و رؤساى دانشگاههاى علوم پزشكى سراسر كشور

بيانات در ديدار با وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشكي و رؤساي دانشگاههاي علوم پزشكي سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم فرصتها، انصافاً فرصتهاي ارزشمندي است در ابتدا بايستي به برادران عزيز خوش آمد عرض بكنم و به خاطر اين اجتماع و ديداري كه امروز ترتيب داده ايد، از شما تشكر كنم. شماها كه اهل علم و معرفت و جزو زبدگان فعلي كشور هستيد، وقتي جمع مي شويد، ديدارتان به انسان نشاط مي بخشد. البته در صورتي كه همه ي بحث، به آن جنبه هاي مادّي دانشگاهها كشانده نشود. نه اين كه گفته نشود - آن هم بايد گفته بشود، من اعتراضي ندارم - ليكن قدري به آن روح مسأله در دانشگاهها كه شماها متكفلش هستيد، بپردازيم و ان شاءاللَّه به جلسه رنگ وبوي علم و علمجويي و دانشجويي بدهيم. ان شاءاللَّه موفق باشيد. مسؤوليت سنگيني برعهده گرفته ايد و خدا بايد به شما كمك كند و ان شاءاللَّه كمك هم خواهد كرد. فرصتها، انصافاً فرصتهاي ارزشمندي است. امروز در نظام جمهوري اسلامي، شما كه رئيس يك دانشگاه هستيد، مي توانيد از بن دندان و با اعتقاد راسخ احساس كنيد و باور نماييد كه براي مردمتان، به پيشرفت علمي كشورتان كمك مي كنيد. اين خصوصيت، متأسفانه جز در دوره هاي بسيار معدودي، در محيط علمي كشور ما وجود نداشته است. آن وقتي كه بر كل حيات

سياسي و اجتماعي يك كشور، حاكميت بيگانه مسلط باشد، فكر مي كنيد دانش در آن كشور چه نقشي ايفا خواهد كرد؟ آن هم دانش پزشكي كه قهراً كاري به مسايل سياسي نخواهد داشت. فردي كه پزشك خواهد شد و خدمات ارايه خواهد كرد، غير از آن است كه يك نفر برود فرضاً روزنامه نگار بشود، كه ممكن است بگويد مي روم تا مبارزه كنم. اما پزشك، طبيب و دردشناس و درمان شناس و عطوف و حنينِ نسبت به انسانهاست. او درد انسانها را مي جويد، تا درمان كند. او خدمات ارايه خواهد داد. آن وقت در جامعه يي كه كل جريان سياست كشور در اختيار كانونهايي است كه به نفع ملت فكر و كار نمي كنند، هر دانشجويي كه درس مي خواند، نمي تواند مطمئن باشد به نفع مردم كار خواهد كرد. نه اين كه هيچ كس به نفع مردم كار نمي كند - اشتباه نشود - خير، كساني با مجاهدت درمي آيند و به نفع مردم هم كار مي كنند؛ اما روال كلي اين نيست. روال كلي، نفي سلامت زندگي در يك جامعه است. كمبودها و كسريها، مشكلات واقعي و اساسي و ساختاري نيست بعد از همان چند صباح دوران اميركبير كه بساط كوچكي را شروع به درست كردن نمود و با ايده و انگيزه ي خوبي اين كار انجام گرفت، متأسفانه بعدها در محيط تحصيلات عاليه ي جديد كشورما، اين فرصت به طور مستمر پيش نيامده است. آن نكته يي كه من مي توانم قاطع بگويم، اين است. اين كه مي گويم به طور مستمر پيش نيامده، به اين خاطر است كه گاهي رجال علميِ مسلطِ بر كار دانش در كشور، افرادي بودند كه خواستند كاري بكنند، حركت و تلاشي هم كردند، ولي فوراً مثل يك

جرقه خاموش شده و اجازه داده نشده كه ادامه بدهند. امروز، اين طور نيست. امروز ممكن است شما بودجه كم داشته باشيد. بله، آقاي دكتر فاضل اشاره كردند و همين طور است كه ايشان مي گويند. من مي دانم كمبودها و كسريها زياد است: دانشجو زياد گرفتيد - كه مملكت احتياج هم دارد - ولي دانشگاه نداريم؛ استاد جذب كرديد و آورديد، ولي نمي توانيد او را پشتيباني بكنيد كه دلش خوش باشد كه مي آيد براي شما در دانشگاههايتان درس مي دهد؛ رتبه ي علمي را بالا مي بريد، اما آزمايشگاه مناسب نداريد؛ كتاب - همان طور كه اشاره كردند - لازم است، ولي نداريد؛ نشريه ي علمي روزبه روز لازم داريد كه از مسايل علمي دنيا مطلع بشويد، ولي نداريد. همه اش هم به پول برمي گردد؛ وگرنه در اين قضيه، هيچ چيز ديگر كم نداريد. واقعاً اگر پول داشته باشيد، همه ي اين چيزها حل خواهد شد. اين كمبودها هست. اينها هم حل مي شود و همچنان كه ما امروز مجموعاً وضع مالي دولت را بهتر از مثلاً دو يا سه سال قبل مي بينيم، مطمئناً دو يا سه سال ديگر، از امروز بهتر خواهد بود. روال كار كشور اين را نشان مي دهد و بهتر هم خواهد شد و اين مشكلات برطرف مي گردد. در محيط دانش كشور، آن هم دانشي به اين حساسيت كه شماها دنبالش هستيد - يعني پزشكي و بعد منشعبات و توابعش - اينها مشكل واقعي و اساسي و ساختاري نيست. مشكل اساسي اين است كه در يك محيط دانشگاهي، ايمان به آن كار وجود نداشته باشد، مسؤولان براي كشور نسوزند، احساس درد نكنند، آقايي را بياورند در رأس دانشگاهي يا دانشگاه تهران بگذارند و او هم به

فكر شغل و موقعيت و منش سياسي و نزديكي به دربارِ آن روز و پُركردن كيسه ي خودش باشد و چيزي كه برايش در درجه ي اول نباشد، عبارت از محيط زيركليد و نگين او باشد. ديديد كه چه كساني در دانشگاه تهران رئيس بودند. غالباً مسأله ي سياسي بود. دانشگاههاي ديگر، بخصوص دانشگاههاي بزرگ و مهم، كم و بيش همين طور بود. اشكال اساسي و ساختاري اين است كه بحمداللَّه امروز نيست. در گذشته، وزارتها را چه طوري تقسيم مي كردند؟ چه كساني وزير مي شدند؟ به چه اعتباري وزير مي شدند؟ چه قدر صلاحيتهاي واقعي در نظر گرفته مي شد؟ در انتخاب و گزينش افراد، چه قدر دلسوزي به حال مردم، به حال كشور، به حال آينده ي اين ملت رعايت مي شد؟ آنهايي كه سركار بودند، چه قدر براي كارشان مي جوشيدند؟ امروز بنيان كار، بنيان مستحكم و طيب و طاهري است شما اگر امروز را با آن روز مقايسه كنيد، خواهيد ديد كه امروز بنيان كار، بنيان مستحكم و طيب و طاهر و پاكيزه يي است. وقتي انسان واقعاً نگاه مي كند، مي بيند كه اين آقاي دكتر فاضل، حقاً يك عنصر شايسته و برجسته است. من حقيقتاً اين را اعتقاد دارم و از اين كه ايشان اين مسؤوليت را دارند، خوشحالم. در آزمايشهاي گوناگونِ اين كشور، ايشان امتحان خوبي داده اند. اينها خيلي مهم است. «في تقلّب الاحوال علم جواهر الرّجال»(1). آن روزي كه با يك تلفن يك مركز، ايشان بلند مي شود با يك كيف به هشت كيلومتري خط تماس در جبهه ي جنگ مي رود و در آن جا اتاق عمل راه مي اندازد و مدتها در آن جا مي ماند و مرتباً عمل مي كند، نه منتظر يك بارك اللَّه از كسي است، نه منتظر دانستن

اين و آن است، نه منتظر اين است كه اسمش در عِداد كساني كه براي انقلاب و جبهه خدمتي كرده اند، بيايد و اين و آن بگويند، هيچ كس هم نمي گويد، هيچ كس هم نمي داند، هيچ كس هم نمي فهمد، اينها مهم است و خيلي ارزش دارد. كسي كه قدر انقلاب را مي داند، از انقلاب استقبال مي كند؛ يعني مثل يك ماهي كه در آب بيايد. اين، ارزش دارد. اين، غير از غريبه ها و بيگانه ها و كساني است كه از روي مصلحت، با دستگاهي كار مي كنند. با اين رتبه ي علمي هم كه بحمداللَّه ايشان برخوردار هستند و دوست و دشمن در اين جهت اختلافي ندارند و متفقند و با آن سوابق انقلابي - كه واقعاً سابقه ي انقلابي يعني همين - و بدون يك ذره انگيزه ي مادّي، خدمت خود را انجام مي دهند. اگر واقعاً مسأله ي انگيزه ي مادّي باشد، جراح و طبيب برجسته يي مثل ايشان و خيلي از شماها، مثلاً چند درصدِ آن درآمدهايي كه ممكن است در شغل معمولي به دست آوريد، در شغل دولتي گيرتان مي آيد؟ اين كجا، و آن كساني كه براي وزارت كيسه مي دوزند و مي روند و در كار دولتي مي افتند، كجا؟ حالا وزارت كه در آن زمانها بالاتر از اين حرفها بود كه بشود اين طوري حرفش را زد. نخير، مديركل جايي كه بودند، ديگر يك فاميل - كه بچاپند و بدزدند و ببرند و خودشان را از خاك سياه، به عرش اعلاي مادّي برسانند - تأمين شده بود. محيط دانشگاه را محيطي بكنيد كه حزب اللهي در آن رشد كند امروز اين بنيان، همان بنيان صحيحي است كه وجود دارد. چيزي كه مي خواهم به شما برادران عزيزي كه چه

در وزارتخانه با آقاي دكتر فاضل هستيد و چه در دانشگاهها مشغول مي باشيد، بگويم، اين است: شماها بايد قدر اين بنيان صحيح اسلامي را بيش از همه كس بدانيد. اين هم از اسلام است. بايد در محيط دانشگاهي خودتان، اسلام را به حد اعلي پاس بداريد. كاري كنيد غريبه ها - آنهايي كه از انقلاب و اسلام غريبه اند - احساس نكنند كه كار زير نگين آنهاست؛ حرف من، اين است. البته با آقاي دكتر فاضل مكرر خصوصي صحبت كرده ايم. اين نكته را من به ايشان گفتم، حالا هم به همه ي شماها عرض مي كنم. محيط را محيطي بكنيد كه حزب اللهي در آن محيط رشد كند. دشمنان ما در تبليغات دنيايي، سعي مي كنند حزب اللهي را چهره ي بدي نشان بدهند. حزب اللهي را عبارةاخرايِ يك آدم بي همه چيز و يك لات تصوّر مي كنند! نخير، خود اين آقاي دكتر فاضل، يك حزب اللهي است. حزب اللهي، يعني اين. حزب اللهي، يعني آن كه در خدمت خداست و هيچ وابستگي تشكيلاتيِ سياسي، جز وابستگي به انقلاب و اساس انقلاب - كه اراده ي الهي است - ندارد. اوايل هم آن ليبرالها خيلي تلاش مي كردند اين عنوان را خراب كنند. من يادم مي آيد همان وقت هم اتفاقاً يك پزشك در هيأت دولت، اول كسي بود كه من ديدم با افتخار گفت: اين قدر مي گويند حزب اللهي، من خودم يك حزب اللهي ام. آن هم يك پزشك بود كه در يك رتبه ي بالاي دولتي بود. بايد كوشش بكنيد كه جناح حزب اللهي كشور، دانشگاه، مديريت، يعني آن كه خودش را متعلق به اين انقلاب مي داند، براي انقلاب و اين ملت دل مي سوزاند، هيچ وظيفه يي هم براي خودش، جز خدمتِ به اين كشور و اين انقلاب قايل

نيست، احساس كند كه در اين جا خودي است. متأسفانه، يا به يك معنا شايد بشود گفت خوشبختانه، غريبه ها چهره ي خودشان را در طول اين امتحانهاي گوناگون نشان دادند. سر همين قضاياي سه، چهار سال قبل از اين، چند نفر كارگرداني كردند و يك مشت پزشك را تحت عنوان آن نظام پزشكي و غيره، در مقابل نظام ايستاندند. اين كه يادمان نرفته است. من كه با خيلي از جزيياتش، خوب يادم است. همان وقت هم دكترهاي مؤمن و حزب اللهي، همان وزير حزب اللهيِ آن روز كه از برادران خيلي خوبمان است - آقاي دكتر مرندي - و امثال اينها بودند كه در مقابل آن موج باطل ايستادند. البته حق با اينها بود، امكانات هم با اينها بود و خوشبختانه جامعه ي پزشكي هم با اينها بود؛ منتها آنها با ادعا و سخنان دهن پُركن و اين كه ما چنين و چنان هستيم، مي خواستند امور را قبضه كنند. عالم بودن مهم نيست؛ شرف علم را نگهداشتن مهم است ما كساني از مدعيان علم را در اين دوران انقلاب يافتيم كه شرف علم را نگه نداشتند. من خيلي از كساني را كه مدعي علم بودند و شرف علم را نگه نداشتند، در طول زندگيم ديده ام. عالم بودن مهم نيست؛ شرف علم و عالم بودن را نگهداشتن مهم است. من در دوران اختناق، استادِ معروفِ عالي مقامي را مي شناختم كه روي كفش شاه آن وقت - محمّدرضا - افتاد! اساتيد در صفي ايستاده بودند و محمّدرضا از برابر آنها عبور مي كرد و اين شخص روي پاي او افتاد! از اين كارها مي كردند، اما چه كساني؟ تيمسارها. اما يك عالم، يك دانشمند، يك محقق - كه

واقعاً هم اين آدم محقق است. در رشته ي شما نيست، در رشته يي است كه به ما بيشتر مي خورد - فاضل، نام آور، نامدار، چه قدر تحقيقات، چه قدر كتاب، روي پاي او افتاد! شاگردهايش ملامت كردند: استاد شما؟! آخر آن شخص كه بي سواد است. عالمْ جماعت كسي را قبول ندارد، سياست برايش مسأله يي نيست، نگاه مي كند ببيند چه كسي عالم است. اصلاً براي عالم، جاذبه و ارزشي بالاتر از علم نيست. بدترين فحش در محيط اهل علم، لقب «بي سوادي» است. هيچ فحشي از اين بالاتر نيست. در همه ي محيطهاي علمي همين گونه است. آن وقت، آن عالم روي پاي يك جاهل و قلدر افتاد! شاگردان و رفقايش ملامت كردند و اين هم جوابي نداشت. گفت: هيبت سلطاني من را گرفت(!) اين عبارت، همان وقتها در محيطهاي دانشگاه كه دوستان ما مي رفتند و مي آمدند، معروف شد و علما و دانشمندان آن وقت، به كساني كه هيبت سلطاني آنها را مي گيرد و كساني كه جز هيبت علم چيزي آنها را نمي گيرد، تقسيم مي شدند! البته همان وقت هم دانشمنداني مثل همان آدم داشتيم كه حتّي با فقر مي ساختند، براي اين كه به سمت آنها نگاه نكنند، نه اين كه روي پايشان نيفتند، يا دستشان را نبوسند، يا تواضعشان نكنند؛ نه، اصلاً خودشان را بالاتر از اين مي دانستند كه به فكر آن دستگاههاي جاهل و دور از معرفت بيفتند. زندگي پولي و مادّي را اصلاً كم ارزش تر از اين مي دانستند كه خودشان را به آن آلوده كنند. كساني كه اين طور زندگيشان را در ذلتِ در مقابل قدرتها گذراندند، حالا كه نوبت جمهوري اسلامي مي رسد، گردنكشي مي كنند! اين گردن، ارزش ندارد. اين، گردن فرازي نيست. برافراشتن آن گردني خوب است

و افتخار دارد كه نشان داده باشد گردن افراز است. كساني كه حتّي عزت علم را نگه نداشتند، حالا وقتي نوبت به يك نظام مردمي رسيد كه هيچ ادعايي ندارد جز اين كه از مردم و براي مردم و در خدمت مردم است و با هدايت دين عمل مي كند و نوكر بيگانگان و امريكا و ديگران نيست، يك مرتبه نوبت سرفرازي و گردن فرازي اينها رسيد و در مقابل اين نظام ايستادند. بايد توي سر اينها زد. اين بي احترامي به علم است كه ما اينها را در عداد علما راه و جايشان بدهيم. آن كسي كه احترام نظامي را كه مبتني بر معرفت و علم است، نگه نمي دارد؛ احترام ملتي را كه در اين نظام، مندمج و مندرج است، نگه نمي دارد، اينها را واقعاً بشناسيد. رياست دانشگاهها بايد رياست علمي باشد من يك وقت در چند سال قبل از اين حرفي زدم كه بعضيها هم جنجال كردند. گفتم كه رياست دانشگاهها بايد رياست علمي باشد - الان هم اعتقادم همين است - يعني آن كسي كه در رأس دانشگاههاست، بايد از لحاظ علمي هم طوري باشد كه كساني كه آن جا هستند، اين فرد را به عنوان رئيس قبول داشته باشند؛ اما علمِ با عمل، علمِ با اعتقاد. طوري نباشد كه آدم بي اعتقادي كه مي خواهد سربه تن اين نظام نباشد، اصلاً اعتقادي به اسلام ندارد، يا اسلام را مسخره مي كند، يا حزب اللّهي ها را مسخره مي كند، يا دانشجوي مؤمن را مسخره مي كند، اين شخص در رأس كارها بيايد. نه، دستش را بگيريد، كنار بگذاريد. مي خواهد بيايد سر كلاسهاي ما درس بدهد، حرفي نداريم. هر معلمي بيايد درس بدهد، ما قبول

داريم. ما از علم همه كس استفاده مي كنيم؛ ولو كسي كه ما را قبول نداشته باشد. علمش را بگويد، ما با كمال تواضع مي نشينيم و از علم او استفاده مي كنيم، نظام از علم او استفاده مي كند؛ اما آن جايي كه بناست در اداره ي امور دانشگاه تعيين كننده باشد، ابداً. اگر كسي به يك دختر چادري يا باحجاب، با نظر تحقير نگاه مي كند، تحقيرش كنيد؛ ملاحظه نكنيد. اگر كسي به جوان حزب اللهي كه ريش دارد، با نظر تحقير نگاه مي كند و دورش مي كند (حالا اگر اين گزارشهايي كه گاهي از گوشه و كنار به ما رسيده، راست باشد. اگر راست نيست، كه هيچ) اين را تحقيرش كنيد. ارزش، در اطاعت از خدا و دلسوزي براي كشور است ارزش، در اطاعت از خدا و ايمان و دلسوزي براي كشور و جامعه است. ارزش، در شيك وپيك بودن و آن وضعيت نيست. كسي كه از لذات شهواني و خوردوخوراكش نگذشته و اصلاً به تكليف سنگين نگاه نكرده، چه حق دارد كه بگويد من در اين نظام كاره يي هستم؟ علمش هم در خدمت شكم و زندگي شخصي خودش است. علمش هم براي خاطر مردم نيست. علمش هم ارزش ندارد. آن كه با جهت گيري انقلابي در وزارتخانه و محيط دانشگاه شما حركت نمي كند، علمش هم ارزش ندارد. بله، اگر بيايد علمش را در كلاس به دانشجويان ما بگويد و دانشجويان ما از او استفاده كنند، حرفي نداريم؛ به شرطي كه بگويد. من شنيده ام بعضيها حتّي از علمشان هم دريغ مي كنند! من نمي دانم، حالا اين به عهده ي شماهاست كه ببينيد واقعاً همين طور است يا نه. يعني سركلاس، چيزي هم ياد نمي دهند و يا دانشجو را

پرورش نمي دهند. چنين شخصي اصلاً هيچ به درد نمي خورد؛ اما آن كسي كه حاضر است علمش را ارايه بدهد، بروند علمش را بگيرند؛ حرفي نيست. سركلاس درس بدهد؛ ليكن تا مادامي كه اعتقادي به اين نظام و اين جريان و اين حركت اسلامي و اين انقلاب نداشته باشد، نبايست به او خيلي ميدان بدهيم. اگر آن استاد، يا آن مسؤولي كه با اين معيارها تطبيق مي كند، مي گذاريد، اين را بايد ديگر همه احترامش كنند و واقعاً روي چشم بگذارند. دانشجو هم بايد او را احترام كند. علم و دين، چندين قرن با هم توأم بودند بعد از فوت مرحوم آيةاللَّه بروجردي(رضوان اللَّه عليه) كه همه جا تا سطح كشور به هم خورد و چند هزار طلبه ي قم زارزار گريه مي كردند، مسأله ي استاديِ در حوزه ها و استاديِ در دانشگاهها، در محيطهاي دانشگاهي مطرح شد. من آن وقت به مناسبت همين قضيه، يك سخنراني از مرحوم «جلال همايي» كه در همين دارالفنون در خيابان ناصرخسرو ايراد كرد، شنيدم. دوستاني داشتيم كه در آن جا از اين حرفها زياد مي گفتند. ما در آن وقت، طلبه ي خيلي جواني بوديم و همان محيط روحاني را ديده بوديم و درست نمي دانستيم كه تفاوت اين محيطهاي روحاني،علمي ما و ديگران چگونه است. من در آن وقتها از آن حرفها خيلي نكات فهميدم. يكي از حرفهايي كه در آن وقتها گفته مي شد، اين بود كه علم و دين چندين قرن با هم توأم بودند؛ يعني علما غالباً كساني بودند كه اهل دين بودند و علم دين و علم غير علوم ديني، با هم مخلوط بود و دست يكدسته از افراد بود. محمّدبن زكرياي رازي يا ابن سينا، يك فقيه

هم بودند، ضمن اين كه مثلاً يك دانشمند بزرگ هم بودند. ديگران هم همين طور. در آداب المتعلمين - يعني آداب احترام شاگرد به استاد - كتابها نوشته شد. شهيد ثاني، كتابي تحت عنوان «منيةالمريد في اداب المفيد والمستفيد» دارد؛ يعني استاد و مستفيد (شاگرد) آدابشان در مقابل هم چيست. شاگرد بايستي مثل نوكرِ استاد باشد. واقعاً هم ماها در حوزه هاي علميه همين گونه بوديم. حقيقتاً اگر استادي اجازه مي داد كه شاگرد دنبال سرش تا خانه او را بدرقه كند، اين شاگرد خوشحال بود. اصلاً شاگرد، استاد را انتخاب مي كند. حوزه، براي انتخاب استاد، اجباري نيست. هنوز هم همين طور است. طلبه، اين درس و آن درس مي رود و بالاخره يكي را انتخاب مي كند. بعد سر درس اشكال مي كند و هيچ حرفي را از استاد تعبدي قبول نمي كند. الان هم همين طور است. الان هم هركس باشد، فرقي نمي كند. من وقتي در اين جا درس مي دهم، طلبه ها مي آيند اشكال مي كنند و تا وقتي كه باور و قبول نكنند، ساكت هم نمي شوند. اگر هم ساكت بشوند، مي گويند اشتباه كرديم. يعني در محيطهاي علمي ما، نسبت به حرف استاد هيچ تعبدي نيست و شاگرد اين طور با استاد جري برخورد مي كند. اما همين شاگرد با آن استادي كه اين گونه جري برخورد مي كند، مثل نوكر اوست. حالا البته به آن شدت سابق نيست. تا زمانهاي ما واقعاً بود، ولي هنوز هم با محيط دانشگاه خيلي فرق دارد. يعني شاگردي رد بشود و به استادش احترام نكند، اصلاً چنين چيزي معقول نيست؛ چه رسد به اين كه به استادش اهانت كند. اگر اهانت كند، مي گويند چرا اهانت مي كني، به درسش نيا، چه اجباري داري؟ غرضم حرف آن

آقاست كه مي گفت: چندين قرن - مثلاً دوازده يا سيزده قرن - علم و دين همراه بود. شاگرد در تاريكي بايد جلوتر از استاد برود كه اگر چاله يي هست، او بيفتد، استادش نيفتد. بايد مثل نوكرِ استادش باشد. آن روز مي گفتند كه پنجاه سال است علم و دين از هم جدا شده است. ...(2) احترام به اساتيد، يكي از بزرگترين مظاهر دانشگاه اسلامي اگر دانشگاه ما دانشگاه اسلامي است، يكي از بزرگترين مظاهرش بايستي احترام بيش از حد معمول دنيا به اساتيد باشد؛ مخصوصاً از طرف شاگردان. شاگرد بايد به استاد، بي قيد و شرط احترام كند. اگر آن استاد بد هم است، بايد او را احترام كنند. فرض كنيد استاد كافري را آوردند و در يك كلاس پُرحزب اللهي گذاشتند. آيا اين حزب اللهي ها بايد به اين كافر احترام كنند، يا بايد اهانت نمايند؟ نخير، بايد احترامش كنند، از او تجليل نمايند، او را بر خودشان مقدّم بدارند؛ چون استاد آنهاست، هيچ دليل ديگر نمي خواهد. اين درحالي است كه گفتيم اين شخص اصلاً معتقد به اعتقاد اينها نيست؛ چه رسد كه استادي مؤمن و مسلمان باشد. به هرحال، احترام استاد در محيط دانشجويي و دانشگاهي بايستي خيلي محفوظ باشد. اين مشكلاتي هم كه ذكر شد، بايد برطرف بشود. من كه معتقدم برطرف خواهد شد. حالا اگر شما خيلي هم اين را قبول نداشته باشيد و به اين قضيه خوش بين هم نباشيد، حرفي نداريم، مي گوييم بايد تلاش كنيد، تا ان شاءاللَّه برطرف بشود. ما هم حاضريم كه تلاش كنيم، شما هم ان شاءاللَّه همكاري مي كنيد. نظرات كارشناسيتان را بفرماييد، ما هم به مسؤولان و غيرمسؤولان - يعني دولتي و غيردولتي -

هر وقت لازم باشد، سفارش مي كنيم، تا ان شاءاللَّه هر كاري كه بايد بشود، انجام بگيرد. البته صرفه جويي هم يكي از مهمترين كارهاست. هرچه ممكن بشود، در غير كارهاي لازم صرفه جويي خوب است، تا در وقتي كه امكانات و پول كم است، ان شاءاللَّه به كارهاي اساسي و واجب بيشتر كمك بشود. خداوند ان شاءاللَّه شماها را حفظ كند. آقاي دكتر فاضل، وزير محترم و برادر عزيزمان را خداوند محفوظ بدارد و كمك كند، تا ان شاءاللَّه بتوانيد اين بار سنگين را به بهترين وجهي به منزل برسانيد.(3) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 217 2) 3) v از آن جا كه اين بيانات در جمع محدودي ايراد شده و قسمتي از آن طبقه بندي شده است، لذا در حال حاضر اين قسمت حذف مي شود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.

سخنرانى در ديدار با گروهى از آزادگان، جمعى از خانواده هاى معظم شهدا و جانبازان، مسؤولان اجرايى و نما

سخنراني در ديدار با گروهي از آزادگان، جمعي از خانواده هاي معظم شهدا و جانبازان، مسؤولان اجرايي و نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و ائمه ي جمعه ي استانهاي كرمانشاه، يزد و چهارمحال و بختياري، و گروهي از مردم شهرهاي گرگان، گنبد، محلات، كتوند، شوشتر، سپيدان، تهران، شيراز و جهرم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هر ساعتي كه شما گذرانديد، پيش خدا محفوظ است در ابتدا لازم است به برادران عزيزي كه از شهرهاي مختلف تشريف آورده اند، مخصوصاً آزادگان عزيز كه قدمشان براي ملت ايران مبارك است و ان شاءاللَّه مبارك خواهد بود، و همچنين خانواده هاي معظم شهدا و جانبازان عزيز، خيرمقدم عرض كنم و تشكر نمايم. عطر جهاد و شهادت، در اين فضا پراكنده است. آزادگان، كساني هستند كه افتخار سالهاي پُربركت و پُراجر دوران زندگي جواني خودشان

را همراه دارند و ياد روزها و ساعتها و لحظه هاي دشوار و پُرخاطره يي را براي ما زنده مي كنند. هر ساعتي كه شما گذرانديد، پيش خدا محفوظ است. آن شبهاي طولاني و پُررنج، آن روزهاي پُرهراس و دشوار، آن سختيها و فشارها، آن مرعوبيتها، آن گرسنگي و سرما و گرما، آن دوري و غربت و جفا كشيدنِ از نااهلان و ايستادگي در مقابل خواست دشمنان خدا و همه ي اين ساعتها و لحظه ها و رنجها، در ديوان الهي محفوظ است. خيال نكنيد كه اينها از بين رفت. همه ي اينها، مثل يك نوار صوت و تصوير مانده است. يك لحظه ي از اين لحظات، از بين نرفته و پيش خدا موجود است. شما جانبازان عزيز هم همين طور؛ شبهاي سختيتان، رنج ميدان جنگتان، سختي بيمارستان و بسترتان، دردهايتان، رنجهاي ناشناخته تان. و شما خانواده هاي شهيدان، صبرتان، داغ سوزنده و درعين حال شيرينتان، فراق عزيزانتان، فقدان ميوه ي دلتان، چون براي خداست، همه و همه محفوظ است. در كارهايمان، نيت خير و قصد خالص داشته باشيم در نظام و حيات طيبه ي اسلامي، هر حركتي كه مؤمن انجام مي دهد، بايد با همين فكر باشد كه اين حركت و اين گفتار، پيش خدا محفوظ است و به سراغ ما خواهد آمد. هيچ كدام از اين گفته ها و كرده ها و حرفها و سكوتها و حركتها و سكونها و رفتن و نرفتنها و فداكاري كردن و فداكاري نكردنها و هواي نفس را زير پا گذاشتن و زير پا نگذاشتنها، فاني و زايل نشده، بلكه همه موجود است. روز قيامت، وقتي اين صفحه ي اعمال را باز مي كنند و انسان نوار را در مقابل خود مي بيند و مشاهده مي كند كه همه

چيز در او هست، آن وقت كسي كه در دنيا اين حقيقت را نفهميده، به آن ايمان نياورده و از آن غفلت ورزيده است، تعجب مي كند و مي گويد: «ما لهذا الكتاب لايغادر صغيرة و لا كبيرة الّا احصيها»(1). عجب پرونده يي است! عجب نوار زنده يي است! كوچك و بزرگي را فرو نگذاشته، مگر اين كه آن را احصا كرده است. ما بايد در تمام حركات و اعمال خود، اين حقيقت و اين درس بزرگ اسلام و درس بزرگ معلم عزيز ما در اين دوران - يعني امام بزرگوار كه خود عامل به اسلام بود و اسلام فقط در زبان و حنجره ي او نبود، بلكه از اعماق وجود او مي تراويد - در يادمان باشد كه در كارهايمان، نيت خير، نيت الهي و قصد خالص داشته باشيم. اگر خود او اين نيت خالص را نمي داشت، انقلاب به اين جا نمي رسيد. و اگر اين امت مسلمان و مؤمن و خداجوي و امام دوست و مريد آن رهبر عظيم الشأن و عالي مقام و شايسته، در كارهايشان قصد خدا نمي داشتند و نيتهاي دنياطلبانه و هواهاي نفساني و اغراض فردي و گروهي و غيره، بر اعمال و رفتارشان حاكم مي بود، اين انقلاب به اين جا نمي رسيد. آنچه انقلاب را به اين جا رساند، همان ايمانهاي پاك و خالص و نيتهاي صادق و روحهاي سرشار از اخلاص و صفا بود. از حالا به بعد هم همين طور است. ما خيلي پيش رفتيم، اما هنوز كارهاي زيادي در مقابلمان است ما از روز اول انقلاب تا حالا، مراحل بسياري از اين راه دشوار را پيموده ايم. اگر كسي انكار كند، يا چشم ندارد و يا وجدان. اگر كسي تصور كند كه انقلاب اسلامي

و جمهوري اسلامي، در اهداف خود توفيق پيدا نكرده، يا از لحاظ آگاهي كور است، يا از لحاظ قلب و وجدان و انصاف. ما خيلي پيش رفتيم. امروز در زير اين آسمان، هيچ دولت و ملتي را شما نمي توانيد پيدا كنيد كه از لحاظ ارزش بخشيدن به ارزشهاي انساني - آن چيزي كه براي انسانها در درجه ي اول اهميت قرار دارد - يعني آزادگي، سربلندي، استقلال، اسير نبودن، ذليل نبودن، توسري خورِ قدرتها و دولتها نبودن، به اشاره ي اين و آن حركت نكردن، طبق مصلحت و اراده ي خود راه رفتن، احساس مسؤوليت داشتن و حركت و آگاهي و قدرت داشتن آحاد آن، مثل ملت و دولت ايران و جمهوري اسلامي باشد. اين، يك چشمه از پيروزيهاي جمهوري اسلامي است و البته باز هم پيروزيهاي زيادي وجود دارد. آن قدري كه در ده، دوازده سال گذشته در اين كشور، خدمت به محرومان و قشرهاي مظلوم انجام گرفته، به روستاها، به روستاييها، به بخشهاي دوردست كشور، به كارهاي بي زرق و برق اما پُرفايده، با وجود جنگ، با وجود محاصره ي اقتصادي، چند برابر آن حجم و تعدادي است كه در طول سالهاي متماديِ حكومتِ گذشتگان انجام گرفته است. ما خيلي پيش رفتيم؛ اما بدانيد كه هنوز كارهاي زيادي در پيش داريم و مسايل زيادي پيش رويمان است. اين ملت، براي به دست آوردن پيروزيهاي بعدي، بايد همان عواملي را كه تا اين جا او را پيروز كرده و پيش آورده، با كمال قدرت حفظ كند. هنوز ما خيلي كار داريم. از بيت المقدس و فلسطين مظلوم نمي توانيم غافل بشويم يك مطلب را امروز در نظر گرفته ام كه به شما عرض كنم. اين

مطلب، جزو مسايل ملت و نظام جمهوري اسلامي است و آن، مسأله ي بيت المقدس شريف و ملت مظلوم فلسطين است. مگر ما مي توانيم از اين مسأله غافل بشويم، يا آن را به دست فراموشي بسپاريم؟ خصوصيت نظام اسلامي همين است كه تصميم گيري آن، بر اساس عقيده و تكليف الهي است. هيچ كدام از فقهاي اسلام، ترديد و اختلافي ندارند كه آن وقتي كه دشمن بر سرزمين مسلمانان مسلط شد و كيان اسلامي را در كشوري تهديد كرد، وظيفه ي همه ي آحاد مسلمين است كه در يك جهاد بزرگ و همه گير، با آن دشمن مبارزه كنند، او را از آن سرزمين اسلامي اخراج كنند و مجازات و تنبيه نمايند. آيا صهيونيسمِ خبيثِ خطرناكِ جنايتكار و دشمن اسلام و مسلمين، متجاوز است يا نيست؟ آيا سرزمين فلسطين، خانه و قبله ي مسلمين است يا نيست؟ امروز، چهل واندي سال است كه خبيثترين دشمنان اسلام و انسانيت - يعني همين صهيونيستهاي غدار و مكار - بر بخشي از وجود ما، بر بخشي از خانه و سرزمين ما تسلط پيدا كرده اند. وظيفه ي ما چيست؟ وظيفه ي مسلمانان چيست؟ وظيفه ي ملتهاي ديگر اسلامي در قبال فلسطين چيست؟ آيا وظيفه سكوت است؟! اُف برآن سران كشورهاي وابسته و خائن كه براي خاطر دو روز بيشتر حكومت كردن و جلب محبت امريكا و قدرتهاي بزرگ، از وظيفه يي با اين عظمت، صرف نظر مي كنند. ملت اسلام بايد بيدار باشد و اين وظيفه را فراموش نكند. ملتها بايد سر بلند كنند و بيدار شوند دشمن خدا، از غفلت مسلمين سوء استفاده كرد؛ والّا چندصدهزار صهيونيست در اول كار، بعد هم تا امروز يكي، دو ميليون با همه ي آن حواشي يي كه

از اطراف دنيا فراهم كردند، مگر چه قدر قدرت دارند؟ اگر سران كشورهاي اسلامي بهوش بودند، اگر ملتهاي اسلامي بيدار بودند، مگر كمكهاي امريكا در آن صورت مي توانست اسرائيل را نجات بدهد؟ ابداً. مسلمانان غافل مي مانند كه دشمن مي تواند اظهار وجود بكند. دشمن چندان قوي نيست؛ ما از قوّت خودمان غافليم. شما نگاه كنيد، به مجرد اين كه در اين منطقه، براي افكار عمومي، يك سرگرمي درست شد - حمله ي عراق به كويت و لشكركشي امريكا و ديگران به منطقه ي خليج فارس(2)- و در اين جاها دري به تخته خورد، فوراً آن مار هفت سر و خطرناك و سرطان پليد، پنجه هاي خودش را باز كرده و با مسلماناني كه خانه ي آنها به وسيله ي صهيونيستها غصب شده، اين طور معامله مي كند. چرا دنيا عكس العمل نشان نمي دهد؟ چرا ملتهاي اسلامي در مقابل اين همه فاجعه و جنايت، سكوت مي كنند؟ مگر اسرائيل و دشمن صهيونيستي، به كجا متكي است؟ مگر امريكا چه قدر قوّت و قدرت دارد كه مسؤولان و سياستمداران كشورهاي اسلامي، بايد اين قدر مرعوب باشند؟! ملتها بايد سر بلند كنند و بيدار بشوند. مي بينند كه امروز محافل به اصطلاح حقوق بشر و خيرخواه و انساندوست - به حسب تيتر و عنوان و تابلو - هيچ غلطي نكردند و همه ي ادعاهايشان دروغ از آب درآمد. اين را نمي بينند؟ صهيونيستها جز زبان زور، هيچ چيز نمي فهمند يك دولت غاصب و غدار و زورگو، يك عده انسانهاي بي دفاع و جوانان و نوجوانان و كودكان خردسال را داخل خانه هايشان و در خيابانهايي كه متعلق به آنهاست، به خاك و خون مي كشد؛ ولي از دنيا هيچ صدايي در نمي آيد. آن وقت يك جوان فلسطيني، وقتي كه عكس العمل نشان مي دهد

و دو، سه نفر را به درك واصل مي كند، يكي از اين طرف دنيا، يكي از آن طرف دنيا، سربلند مي كنند و اظهار تأسف مي كنند! چه تأسّفي؟! خيلي خوب كرد، دستش درد نكند. آن ملتي كه نتواند از حق خودش دفاع كند، بايد توسري بخورد. آن روز اول، فلسطينيها خواب و غفلت نشان دادند، دشمن اين گونه بر آنها مسلط شد. امروز فلسطين بيدار شده است. مسلمانان در فلسطين بيدار شده اند. اين صهيونيستها، جز زبان زور، هيچ چيز نمي فهمند. چهل سال است كه هرچه سازمان ملل نسبت به مسأله ي فلسطين، عليه صهيونيستها قطعنامه صادر كرده است، اينها رد كرده اند. اينها لوس شده اند! سكوت و اغماض را هم كه از قدرتهاي بزرگ و از ملتها و دولتها ديدند، جري شدند. آنها از قطعنامه نمي ترسند. مگر اسرائيل را با قطعنامه مي شود عقب نشاند؟ اسرائيل با زور و سلاح و مشت، عقب خواهد نشست. من بعيد نمي دانم كه اگر همين فشار داخلي از طرف جوانان فلسطيني، عليه دولت صهيونيست نبود، اين سردمداران خبيث صهيونيست، از اين جنجال دنيا در خليج فارس استفاده مي كردند و تا حالا نصف لبنان را گرفته بودند. اول هم شروع كردند، منتها فشار داخلي - همين حمله ي دست خالي و مظلومانه ي اين جوانان مؤمن و شجاع - آنها را سر جايشان نگهداشت. يك روي ديگر قضيه، همين مسأله است؛ يعني عصبانيت صهيونيستها به خاطر اوج حركت اسلامي در داخل سرزمينهاي اشغالي. مسلمانان بايد نسبت به قضيه ي فلسطين احساس مسؤوليت كنند اين، وظيفه ي ماست. اين، وظيفه ي همه ي كشورهاي اسلامي است. مسأله ي فلسطين، فقط متعلق به عربها و همسايه هاي فلسطين نيست؛ تمام مسلمين عالم در هرجاي دنيا كه

هستند، نسبت به قضيه ي فلسطين بايد احساس مسؤوليت كنند. كساني كه در داخل و يا از خارج، واقعاً با حكومت غاصب صهيونيستي مي جنگند - نه مدعيان آزاديخواهي كه دستشان در دست امريكا و دشمنان اسلام است - بايد از طرف ملت و دولت ما و ملتها و دولتهاي مسلمان ديگر، با پول و سلاح و تبليغات كمك بشوند. هرطوري كه امروز ممكن است، بايد كمك بشوند. ما چون خودمان با فلسطين همسايه نيستيم، تا مبارزه ي رويارويي با اشغالگران بكنيم، و ديگراني كه يا همسايه نيستند، يا به هر دليلي تواناييش را ندارند، بايد مبارزان را تجهيز كنند. اين، يك وظيفه ي شرعي و حتمي براي همه ي مسلمانان است. تا اين وظيفه انجام نگيرد، مسأله ي فلسطين حل نخواهد شد. و اگر انجام بگيرد، قطعاً صهيونيستهاو پشتيبانانشان شكست خواهند خورد. مجلس شوراي اسلامي، سنگري در مقابل دشمنان مطلب خيلي مختصري هم راجع به مسايل داخلي عرض بكنم و آن، اين است كه دو جناح از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، در طول اين يكي، دو هفته، دو نامه به من نوشتند كه البته يكي از آن دو رسيد و ديگري را هم ما از رسانه ها شنيديم.(3) به هرحال، آنها نامه را تنظيم كردند و از ما جواب خواستند. من در وقت خودش - حالا نه - جواب خواهم داد و در هنگام خودش، راجع به برخي از مسايل لازم، آن وقتي كه احساس كنم بايد براي ملت عزيزمان، مطالب روشنتر و مشروحتر بيان بشود، مطالبي خواهم گفت. حالا فقط يك جمله عرض مي كنم و آن، اين است كه مجلس شوراي اسلامي، جايي است كه اميد ملت ما به آن نقطه

است. اين مجلس براي ملت سنگر است؛ اما سنگري در مقابل دشمنان، در مقابل امريكا، در مقابل ضد انقلاب. آن كسي كه مردم او را به اين سنگر مي فرستند، مي فرستند تا در اين سنگر، از انقلاب دفاع كند. در اين چند وقتِ گذشته، بعضي حرفها از بعضي از نمايندگان مجلس شنيده شد كه حرف خوديها نبود؛ حرف غريبه ها بود! ما شبيه آن حرفها را در اين چند ساله، جز از راديوي اسرائيل و راديوي امريكا و راديوي منافق نشنيده بوديم و در مجلس، كسي از اين حرفها نزده بود! نروند بگويند ما در مجلس آزاد نيستيم. خير، نماينده در مجلس آزاد است. كسي نبايد بيايد آزادي را به ماها، يا به اين مسؤولان امروز كشور ياد بدهد كه عمرشان را براي آزادي به مجاهدت گذراندند. آزادي، حق نماينده و حق ملت است؛ اما آزادي در چه؟ آزادي در اين كه عليه ملت و برعكس خواسته ي ملت در آن جا بايستند و مثل سخنگوي راديو اسرائيل حرف بزنند؟! نه، اين آزادي نيست. در جامعه ي اسلامي، اين آزادي براي هيچ كس نيست. انقلاب اين مردم، عزيزتر و قيمتي تر از آن است كه اين ملت بخواهند اجازه بدهند كه يك نفر به خاطر يك غرض شخصي، يا يك غرض گروهي و باندي، در سنگري بايستد كه جاي دفاع از انقلاب است، و عليه انقلاب و عليه مردم و به زيان نظام جمهوري اسلامي، همه چيز را زير سؤال ببرد و براي راديوها خوراك درست كند و بلكه حرفي بزند كه راديوهاي ديگر، حول وحوش آن حرف، هيچ تفسيري لازم نداشته باشند! اين ملت، قطعاً چنين چيزي را اجازه نخواهد داد. نمايندگان ما

در بين نمايندگان مجالس ملي دنيا نمونه اند من به هر دو جناح - حالا خودشان دو جناح مي گويند، من كه بين نمايندگان مؤمن و مخلص و انقلابي، خيلي دوئيتي نمي بينم - عرض مي كنم، طوري عمل كنيد كه يك وقت نشود نگاه كنيد ببينيد، شما از يك راه مي رويد و ملت از راه ديگري براي خودش مي رود و موكلينتان پشت سر شما نيستند. اگر مجلس شوراي اسلامي، جايي براي اين شد كه بعضيها با هم تسويه حساب كنند، يواش يواش همين طور خواهد شد. حق نمايندگان علاقه مند به وظيفه و كارشان هم، ضايع خواهد شد. البته امروز اكثر كساني كه در اين مجلس محترم مشغول خدمت هستند، قطعاً احساس وظيفه مي كنند؛ در اين شكي نيست. نمايندگان ما، در بين نمايندگان مجالس ملي دنيا نمونه اند. بدانيد هيچ جا، نه در كشورهاي غربي و نه در كشورهاي شرقي - كه همه اش ديگر حالا مثل هم است - نه در كشورهاي اسلامي و نه غير اسلامي، نمايندگان مجلسها، به صفا و پاكي و مردمي بودن و مسؤوليت شناسي و خلوص نمايندگان ما در اين مجلس عظيم الشّأن شوراي اسلامي نيستند. هيچ كس مثل اينها نيست. اينها خيلي خوب هستند، منتها بايد خودشان اين را پيش از ديگران حفظ كنند. نكند چهار نفر آدم جاهل، عصباني و بي توجه به مسؤوليت، حركتي بكنند و مجموعه ي پاك و مطهري را زير سؤال ببرند. البته مردم بايد احترام مجلس شوراي اسلامي را حفظ كنند. اين تذكر من، تذكري است كه وظيفه دارم آن را بگويم. اين، موجب نشود كه حالا خداي نكرده از طرف كسي، نسبت به مجلس شوراي اسلامي بي احترامي يي رخ بدهد. مجلس، والاترين و رفيعترين بخش

از مجموعه ي قانوني اين نظام است و جايگاه ملت مي باشد. بايد مجلس را با همين احترام و عظمت حفظ كنند و هيچ كس، نه در داخل مجلس و نه خارج از آن، كاري كه موجب تضعيف مجلس بشود، نبايد انجام بدهد. خداوند ان شاءاللَّه همه ي شماها را توفيق بدهد و همه ي ما را به آنچه كه مرضات او در آن است، هدايت كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) كهف: 49 2) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 87 . 3) v دو نامه، مربوط به واكنش بعضي از نمايندگان نسبت به انتخابات دومين دوره ي مجلس خبرگان بوده است.

سخنرانى در ديدار با روحانيون و طلاب آزاده

سخنراني در ديدار با روحانيون و طلاب آزاده بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم حضور طلاب در جنگ و تحمل اسارت، پديده يي بي سابقه جلسه ي بسيار جالب و شيرين و تاريخي يي است. اگر آن كساني كه بيش از هفتاد، هشتاد سال با پول بي حساب، مبارزه ي همه جانبه يي را با روحانيت شيعه شروع كردند، مي دانستند يا حدس مي زدند كه در ميان روحانيت، علي رغم خواست آنها، عناصري پيدا خواهند شد كه علم را با عمل، آن هم عملي به اين دشواري، همراه خواهند كرد، قطعاً در برنامه هاي ناموفق خودشان، تجديدنظر اساسي به عمل مي آوردند. جمعي طلاب جوان، از حوزه هاي علميه به ميدان نبرد بروند و پس از آزمايش دوران سخت جنگ، آزمايش اسارت را هم باموفقيت از سر بگذرانند و با عشق و اميد به روحانيت، به خاستگاه رفيع المنزله ي خودشان برگردند، اين حادثه ي بسيار عجيب و تاريخي و عظيمي است و من عرض كنم كه در طول عمر بابركت رشته ي علميِ فقهيِ تشيع و دانش دين و علماي دين - كه نزديك به هزار سال يا شايد بيشتر،

از آن مي گذرد - چنين پديده يي بي سابقه است؛ به همين خاطر است كه من اين را به فال نيك مي گيرم. اين اجتماع را اجتماع بسيار مهمي مي شمارم و اميدوارم كه دنياي اسلام و ملت مسلمان در آينده، بركات اين تجمع شما را با همه ي وجودشان احساس كنند. اسلام و قرآن و احكام آسماني، عامل نجات بشر نكته ي اصلي يي كه من مي خواهم عرض كنم، اين است كه آن عاملي كه مي تواند بشر را نجات بدهد، آن دست قدرتمند و معجزه گر، جز اسلام ناب و قرآن كريم و احكام مقدس آسماني نيست. بشر حقيقتاً در سختي و بدبختي است. اكثريت انسانها مورد ظلمند. بخش اعظم طيبات روي زمين، به انسانهاي خبيث اختصاص پيدا مي كند. عدل در دنيا نيست. علاوه بر اين كه عدل نيست، شعور به فقدان عدل هم نيست و مهمتر اين كه نجاتبخش را هم - كه اسلام و قرآن و احكام الهي است - كسي در دنيا درست نمي شناسد. با استنباط از بينش قرآني، بر حسب تكليف و تحليل تاريخي، اسلام بايد ملتها را نجات بدهد. اگر روزي اين حرفها، گنده گويي و مبالغه و دور از ذهن به نظر مي رسيد، امروز ديگر با پيروزي انقلاب اسلامي و با بيداري مسلمين در همه جا و با آشكار شدن ضعف ذاتي استكبار و قدرتهاي جهاني، اين حرف، حرف شگفت آوري نيست. ممكن است كه طول بكشد، اما خواهد شد و ملتهاي مسلمان و جوامع اسلامي، زودتر از همه نجات خواهند يافت. پايگاه اين حركت آزاديبخش و نجاتبخش جهاني هم، همين قبةالاسلام و مركز حركت الهي انقلاب اسلامي - يعني ايران - است؛ ليكن بدون كمربستگان روحاني، اين كار ممكن

نيست. اگر كسي خيال كند كه به غير از جامعه ي علمي روحانيت و جامعه ي علمي تشيع، كسي خواهد توانست قرآن و اسلام را عَلَم كند و تبيين و تفهيم نمايد و در دلها ايمان و اعتقاد به وجود آورد، يا همين انقلابِ به ثمررسيده را در اين جا حفظ كند، اشتباه كرده است. اين تصور، غلط است. روحانيت به عنوان خادم، نه به عنوان صاحب، لازم است. ما چه كسي هستيم كه صاحب اين معارف باشيم. ما مي توانيم براي جوامع بشري، خادم و حامل فقه و واسطةالعقد ذهن و واقعيت باشيم. كدام روحانيت؟ اين، آن نكته ي اصلي است. هرچه قشر روحاني، مقاومتر، فداكارتر، مبارزتر، تن به سختي بده تر و آماده تر باشد، اين كار عمليتر است. شما آقايان كه در دوره ي انقلاب - چه در دوره ي پيروزي انقلاب و چه در دوران پانزده سال مبارزات دشوار پيش از پيروزي - در صحنه بوديد، ديديد كه روحانيِ مقاومِ مبارزِ آگاهِ آگاهيبخش، براي اين حركت، نورافكن و مشعلي بود؛ و روحانيِ بي اعتناي به اين مسايل، يا نوميد، يا ناآگاه، يا خداي نكرده دلبسته ي به زخارف دنيا، يا حداكثر وابسته ي به دستگاههاي ظالم، مانع بزرگي بود. بعضي از روحانيون، اذيت مي كردند. من به مجموعه ي شما با چشمي اميدوار نگاه مي كنم من مي خواهم اين را به شما عرض بكنم كه اگر بخواهيم به وظايف درست عمل كنيم، پيمودن راه از حالا به بعد، يقيناً آسانتر از راه گذشته ي ما نيست؛ راه دشواري است. از حالا به بعد، مسأله، مسأله ي حفظ ارزشهاست؛ جا انداختن اينها در ذهنيت ملل دنياست؛ حراست از آنها در داخل جامعه ي اسلامي است. اين، با زبان ممكن نيست؛ با عمل و تلاش

و فداكاري و اميد و آمادگي و علم و تقوا ممكن است. اگر در اين مرحله ي از حالا به بعد، روحانيوني كه متصدي و كمربسته ي گسترش اين تفكر الهي در سطح ذهنيت عالم هستند، داراي اين خصوصيات باشند، اين فكر پيش خواهد رفت. اگر خداي نكرده روحانيون، خسته و ملول و نوميد و دلبسته شدند، از راحتي و آسودگي خشنود شدند، به آن عادت كردند، از خطر و سختي گريزان شدند، بار بر زمين خواهد ماند و اين فكر پيش نخواهد رفت. البته چنين نخواهد شد. بحمداللَّه روحانيون عالي مقام، بزرگان، قدردانانِ انقلاب و پيشقراولان در همه ي قشرها زيادند؛ اما تصورم اين است كه در بين اين مجموعه، شما طلاب و اهل علمِ زجركشيده ي دوران اسارت - كه امتحان اين دوران و دوران مجاهدت را داده ايد - مي توانيد نقش بسيار بزرگي داشته باشيد. همچنين همه ي طلاب رزمنده، همه ي اهل علمي كه ميدان جنگ را با گوشت و پوست خودشان لمس كردند - نه اين كه انسان در تلويزيون و يا در شهر، خبر جنگ را بشنود؛ بلكه در ميدان جنگ، با وجود خودش آن را حس كند - مي توانند نقش بزرگي داشته باشند. لذا من به اين مجموعه ي شما، با چشمي اميدوار نگاه مي كنم. شرايط استفاده ي طلاب آزاده از ذخيره ي ارزشمند خود هريك از شما عزيزان بايد همتتان اين باشد كه از ذخيره ي ارزشمندي كه در اين دو ميدان به دست آورده ايد، در راه پيشبرد انقلاب به سمت اهداف عالي و گسترش اين فكر در سطح عالم و تعميق آن در داخل جامعه، استفاده كنيد. البته اين كار، مقدماتي دارد: شرط اول، درس خواندن و خوب خواندن

است. من از قبل از پيروزي انقلاب، به رفقاي طلابمان مي گفتم: بي مايه فطير است. بايد مايه داشته باشيد، بايد درس بخوانيد. آن عالم مبارزي كه ذخيره ي قابل توجهي به دست آورده است، مي تواند مفيد باشد. امام بزرگوار ما كه توانست با آن دست قدرتمند خود، دنيايي را متحول كند، اين حركت عظيم را به بركت علم انجام داد. اگر امام(ره) عالم نبود، نمي شد. كار امام كه شوخي نبود. بعد از صدر اسلام، اصلاً با هيچ حركت ديگري قابل مقايسه نيست. چه كسي ديگر چنين حركت عظيمي را انجام داده است؟ اگر اين ابعاد را بخواهيم بيان كنيم، خودش يك ساعت طول مي كشد. امام، اين حركت عظيم را به بركت علم انجام داد. شرط دوم كه بلافاصله مطرح مي شود، تقوا، ورع، خودسازي، درون سازي، مجاهدت نفس، غلبه ي بر شيطان دروني و باطني است كه در وجود ما هست و شما خوب مي توانيد با آن مبارزه كنيد. شما تجربه كرديد، شما با اين شيطان كُشتيها گرفتيد، پشت او را بارها به زمين رسانديد؛ اين را نگهداريد و حفظ كنيد. مبادا آنچه در دوران سختي به دست آمده، در دوران رفاه آسان از كف برود؛ خيلي مواظب باشيد. اگر اين تقوا و غلبه ي بر نفس نباشد، آن علمي هم كه گفتيم، سودمند نخواهد افتاد، بلكه مضر خواهد شد؛ مثل سلاحي در دست آدم ناباب. و باز در اين جا من بايد به امام عزيزمان(رضوان اللَّه تعالي عليه) مثل بزنم. او واقعاً مثال اعلاي تقوا و بدون يك ذره اغماض، مراقب و مواظب از خود، از نفس خود و از حركات خود بود. اين، تقواست. شرط سوم، كسب آگاهيهاي لازم است. انسان از ناآگاهي

خيلي ضربه مي خورد. گاهي انسان، عالم و متقي هم است، اما ناآگاه است و سرش كلاه مي رود. آگاهيهاي لازم را به دست آوريد و روزبه روز خود را با اين سه عنصر اصلي بسازيد، تا هريك از شما بتوانيد براي آينده ي اين انقلاب و اين حركت عظيم، مشعلي باشيد. اسارت و مجاهدت شما در ميدان جنگ، خيلي ارزش دارد اين حرفهايي كه عرض كردم، مي شود در خطاب به همه ي اهل علم و طلاب گفت و مي گوييم؛ اما شما يك امتياز داريد. وقتي مسأله ي حركت از يك راه دشوار و صعود به يك كوه مطرح است، انسان به همه مي گويد كه اين طوري برويد، تا به آن بالا برسيد و اگر رسيديد، چه فضايلي دارد. اما آن كسي كه مدتها دوندگي كرده، كوهنوردي كرده، بدنسازي كرده، به او اميد بيشتري است. او، شماييد. اين اسارت و اين مجاهدت و مبارزه در ميدان جنگ، خيلي ارزش دارد. از اين ذخيره بايد استفاده كنيد. مواظب باشيد زرق و برقها - كه هميشه در زندگي انسان هست - خود را زيادي جلوه ندهند. به آن باطن قضيه كه مسؤوليت و وظيفه ي بزرگ و تكليف نهايي است، بيشتر توجه بكنيد. البته انسان نمي تواند به فكر زندگي نباشد - همه هم هستند، بايد هم به شكل معتدل و سالمي بود - اما اين بايد مسأله ي اساسي در زندگي نباشد. مسأله ي اساسي، بايد آن باشد. اميدواريم كه خداوند ان شاءاللَّه اين بركات را بر وجود شما مترتب بفرمايد و توفيقات خود را شامل حال شما بكند و زحمات فراوان شما در دوران اسارت را به فضل و كرم خود، به بهترين وجهي قبول بفرمايد و

ان شاءاللَّه توفيق خود را بر شما ارزاني بدارد كه بتوانيد در راه دشوار و طولاني به سمت هدفهاي والاي اسلامي، نقشي مؤثر و تعيين كننده ايفا بفرماييد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با مسؤولان دادگاه و دادسراى ويژه ى روحانيت

بيانات در ديدار با مسؤولان دادگاه و دادسراي ويژه ي روحانيت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم فساد عالِم دين، خيلي فراگير است از همه ي شما برادران عزيز و مسؤولان محترم اين تشكيلات، بخصوص جناب آقاي ري شهري، جناب آقاي رازيني و بقيه ي برادراني كه اين كار سنگين و مهم و بسيار مفيد را برعهده گرفته ايد و بحمداللَّه با قوّت و قدرت آن را انجام مي دهيد، خيلي متشكريم. من مي خواهم دو مطلب كوتاه عرض بكنم: يكي در اهميت اين قضيه، يكي هم در رعايتها و مواظبتهايي كه بايد باشد. در اهميتش همين بس كه «اذا فسدالعالِم فسد العالَم». واقعاً اين طور است. البته شايد عالِم در اين جا، فقط عالِم دين نباشد؛ دكتر هم فاسد بشود، تأثيرش زياد است. هر دانشمندي، هركسي كه با دانش خودش تأثيري در وضع جامعه دارد، فسادش از فساد بقيه، اعمق و اوسع است؛ اما آن عالِمي كه فسادش خيلي فراگير است، همين عالِم دين است. علت هم واضح است. چون مردم از درون و از دل، به عالِم دين اطمينان و اذعان مي كنند و تسليم مي شوند. ما با يك لاقبا، مثلاً چه چيزي داشتيم كه موجب بشود مردم با حرف روحانيت و حرف امام، آن طور حركت كنند، پانزده سال مبارزه نمايند و بعد با فداكاري، آن را به پيروزي برسانند و سپس ده سال در دوران مبارك حضرت امام، در مقابل اين همه توطئه ايستادگي كنند و بعدش هم همين طور؟ آيا جز معنويت و جز

اين اعتقاد در دل مردم كه روحانيت براي خودش كار نمي كند، بلكه براي خدا و خير مردم است و امر خدا را اجرا مي كند، چيز ديگري بوده است؟ براي همين هم است كه وقتي نهضتها به غير جنبه ي معنوي و ايمان قلبي متكي باشند، به جايي نمي رسند. اين، در جاهاي ديگر امتحان شده و در كشور ما هم امتحان شده است. نهضتي به جايي مي رسد، كه يك رگه ي معنوي و ايماني و اعتقادي و خدايي در آن حاكم است. مردم، روحانيت و اين لباس و من و شما را مظهر اين چيزها مي دانند و مؤمن به حساب مي آورند. گاهي خودشان اشتباه و خطا مي كنند و دچار شهوت و غضب و پول پرستي و تجمل پرستي و كارهايي كه بالاخره بشر در طبيعتش هست، مي شوند و نقص خودشان را به پاي كمالي مي گذارند كه در روحانيت به حساب مي آورند. مي گويند اگر ما ناقصيم، او كامل است؛ اگر ما نمي فهميم، او حكم خدا را مي فهمد؛ اگر رابطه ي ما با خدا ضعيف است، او رابطه اش قوي است؛ پس هرچه او مي گويد، ما «متقرّبا الي اللَّه» عمل مي كنيم. براي همين است كه هرجا روحانيت جلو بوده، اگر انقلاب بوده، پيروز شده؛ اصلاح بوده، انجام شده؛ خدمات بوده، تحقق پيدا كرده است؛ غير از اين كه نيست. حالا اگر كاري شد كه ايمان مردم به اين لباس و به اين دستگاه زايل شد، ببينيد چه پشتوانه يي از مردم گرفته مي شود، چه اعتماد قلبي يي از انسان يا از مردم زايل مي شود. اثر اين زوال اعتقاد و ايمان در بيرون چيست؟ انقلاب ما، به پشتوانه ي نفوذ معنوي روحانيت شيعه پيروز شد من يادم است - شايد

اين نكته را مكرر به بعضي از برادران عرض كرده ام - چند سال پيش كه مقدمات تشكيل اين دادگاه بود، خدمت امام(ره) رفتم و به ايشان عرض كردم كه اين انقلاب، به پشتوانه ي هزار سال نفوذ معنوي روحانيت شيعه به پيروزي رسيد. يعني اين كه شخصي مثل امام - يك مرجع تقليد - توانست اين اقيانوس را اين طور به تلاطم در بياورد - كه هيچ عاملي نمي توانست آن را به تلاطم در بياورد - كار خود او نبود. مردم در اول كار، امام را از كجا مي شناختند؟ اگر هزار سال اعتقاد شيعه به علما و روحانيون و مراجعش نبود - كه مرجع و عالم دين، برايشان از قداستي برخوردار بود - چه موقع مردم پشت سر امام، به عنوان اين كه يك مرجع و يك عالم دين است، راه مي افتادند؟ امام، اين را تلقي به قبول كردند. بعد به ايشان عرض كردم، الان با عمل بعضي از ماها، اين ذخيره ي هزار ساله ضايع مي شود و از بين مي رود. ما پول و سرمايه يي را برداشتيم خرج كرديم و بساطي را درست كرديم؛ حالا خود اين سرمايه، با كار بعضي از ماها دود مي شود و به هوا مي رود. گفتم به نظر من، راهش همين دادگاه روحانيون است. ...(1)v يكي از برنامه هاي رضاخان، بدنام كردن روحانيون بود يكي از برنامه هاي رضاخان در اين مملكت - كه يقيناً هدايت شده از سوي انگليسيها و قدرتهاي پشت سر رضاخان بود؛ چون عقل خودش و تشكيلاتش به اين چيزها نمي رسيد - همين بود كه روحانيون را بدنام كند. او به برداشتن عمامه ها اكتفا نكرد؛ به بدنام كردن روحانيون مشغول شد و كار را به

جايي رساند كه در كوچه و خيابان، بچه هاي مردم اگر آخوندي مي ديدند، مسخره مي كردند. اين كار، عرف رايج شده بود! اين قضيه، مربوط به سالهاي 29 و 30 است؛ يعني من در آن زمان، يازده يا دوازده سالم بود. اين جوّ، تا حدود ده سال بعد از رفتن رضاخان و كم و بيش تا قُبيل انقلاب - كه من طلبه يي شده بودم - ادامه داشت. ما در مشهد، تشكيلات و جلسات مهمي داشتيم. در جلسات من، چه قدر دانشجو و دكتر مي آمدند و من براي آنها تفسير مي گفتم. با جواني از دوستان خودم - كه فارغ التحصيل و آدم باسوادي بود - مي خواستم به تهران بيايم. در ايستگاه راه آهن، با هم قدم مي زديم كه وقتِ قطار بشود. در همين موقع، چند جوان كه معلوم نبود اصلاً سوادي هم دارند يا ندارند - تيپهاي اروپايي آن روز كه لباس جين مي پوشيدند و تازه در ايران معمول شده بود - به شكلي من را مسخره كردند كه رفيقم خجالت كشيد. اين مسخره كردنها رايج شده بود و ديگر مخصوص بچه ها و يا يك طبقه ي خاص نبود. اين كارها براي آن بود كه روحانيت را از چشمها زايل كنند. براي آن بود كه آنها نقش روحانيت و ايمان به روحانيت را خوب فهميده بودند. در قضيه ي مدرّس و مرحوم كاشاني، و قبل از آن در قضيه ي مشروطيت و ميرزاي شيرازي، اين نقش را فهميده بودند و مي دانستند كه بايد اين گروه و اين طايفه را از چشم مردم انداخت. براي اين كار، مثل ريگ پول خرج مي كردند و از هر وسيله يي هم استفاده مي كردند. دادگاه ويژه ي روحانيت، بر مبناي محكمي استوار

است آن وقت، روحانيت با دوچيز، يكي با علم و يكي با زهدش توانست علي رغم خواست آنها، در دستگاههاي مختلف و در دانشگاه - كه جايي براي ماها نبود و مظهر و مركز تبليغات ضدآخوندي بود - نفوذ كند. در همين دانشگاه، بچه ها كلاس درس را تعطيل مي كردند، تا پاي درس فلان آخوند - كه نه پول و نه قدرت داشت و حتّي رفتنِ پيش او، گاهي دردسر هم داشت - بروند. با وجود اين قضيه، حالا به جاي انگليس و رضاخان و محمّدرضا، آقايي با ريش و عمامه و هيكل و عنوان پيدا بشود و كار خلافي مرتكب گردد و اين همه زحمات را بر باد بدهد. كاري كه اين گونه افراد انجام مي دهند، از آن همه كارهايي كه آنها كردند، خيلي موفقتر است! پس، اگر ما فرض كنيم، يك دست سياسي وجود دارد كه آخوندجماعت را به فساد و به رشوه خواري و به اين چيزها بكشد، فرض خيلي دوري نكرده ايم. دستگاهي لازم است كه كنترل كند. آن دستگاه، همين دادسرا و دادگاه ويژه ي روحانيت است. البته عده يي هستند كه فساد ندارند؛ ولي مشكلشان، مشكل سياسي است. آنها هم طور ديگر ضربه مي زنند. آنها هم از اين وجهه يي كه به بركت قيام امام و فداكاري اين بزرگوار و روحانيون خوب، به وجود آمده و به بقيه ي روحانيون سرايت كرده است، عليه مذاق امام و راه امام و خط انقلاب، سوء استفاده مي كنند. بايد با اينها برخورد بشود. اين دادگاه، براي اين است. اگر كسي در مبناي اين دادگاه شبهه بكند، چنانچه آدم خيرخواه بي غرضي باشد، يقيناً قضيه را نمي داند و به آن توجه ندارد. اين دادگاه،

بر مبناي محكمي استوار است و فلسفه اش، قويترينِ فلسفه هاست. اگر دستگاه قضايي براي كشور لازم است، اين دادگاه هم براي كشور لازم است. شايد لزوم اين دادگاه، از لزوم دستگاه قضايي كمتر نباشد؛ اگر نگويم به جهاتي بيشتر است. بغضها را دخالت ندهيد و بر مبناي شرع و قانون عمل كنيد مطلب دوم، در مورد تذكرات است. جناب آقاي ري شهري، همان دو كلمه يي كه گفتند، ديگر كافي است: بغضها را دخالت ندادن و دقيقاً بر مبناي شرع و قانون عمل كردن. ما هم همين را توقع داريم و بيش از اين توقعي نداريم. منتها توجه كنيد كه گاهي انسان خيال نمي كند كه كار خلاف شرع انجام مي دهد؛ اما خلاف شرع است. گاهي اوقات، به خاطر اين كه در جاهايي اهداف بزرگ وجود دارد، اهداف ديگر تحت الشعاع قرار مي گيرد. مثلاً حفظ نظام ايجاب مي كند كه در جهاد، اگر كفار متترس به مسلمين شدند - يعني اسرا يا شهروندان مسلمان را جلوي خودشان گذاشتند، تا ما نتوانيم به آنها حمله كنيم - گمان مي كنم بين علما خلافي نباشد، لااقل خيليها از شيعه و سني گفته اند كه كشتن اين مسلمانان ايرادي ندارد و ديه هم پرداخت نمي شود؛ با اين كه قتل نفس حرام است. ...(2)v نبايد از حد الهي تعدي كرد. حد، يعني چه؟ حد، يعني همان خط و مرزي كه كشيده شده است. چگونه مي شود كسي را مورد تعذيب قرار داد؟ «و ليشهد عذابهما طائفة من المؤمنين»(3). صريح هم است. بايستي عذاب و شكنجه يي كه به او مي دهيم، همه ي مردم ببينند. اين، حدي دارد. اگر از اين حد، يك سر مو تخطي كرديد، تجاوز از حدود الهي است. ...(4)

ثواب بزرگ كار شما، به خاطر ظرافتش است ممكن است شما بگوييد، اگر اين طور است، پس بهتر اين است كه ما اصلاً اين كار پُردردسر را نكنيم؛ ببوسيم و كنار برويم. بله، اهميت اين كار و ثواب بزرگي كه دارد، به خاطر همين ظرافتش است. همه ي كارهاي مهم، همين قدر ظريف است. نگوييم كه ما فلان مسؤوليت را انجام نمي دهيم، چون كار ظريفي است. نه، اصلاً صراط، اين است. صورت مُلكيِ مادّيِ جسمانيِ صراطي كه در قيامت هست، همين است. ببينيد از اين صراط مي توانيد رد بشويد، يا نه؟ بايد از اين صراط عبور كنيد. اين كارِ ظريف نشد، يك كار ظريف ديگر وجود دارد؛ فرقي نمي كند. زندگي، ظريف است. اين كه ما هر روز پنج نوبت نماز مي خوانيم و در هر نمازي هم اقلاً در دو ركعتش مي گوييم: «اهدنا الصّراط المستقيم»(5)، براي همين است. انسان يك بار دعا مي كند و براي مغفرت مي گويد: «اهدنا الصّراط المستقيم»(6). مگر ما در شبانه روز، براي مغفرت چه قدر بايد دعا كنيم و در نماز چندين بار آن را تكرار نماييم؟ اما براي هدايت، شما هفده ركعت نماز واجب مي خوانيد. از اين هفده ركعت، بايد در ده ركعتش، «اهدنا الصّراط المستقيم»(7) بگوييد. اين هدايت، چه هدايتي است؟ اين براي آن است كه ما در هر لحظه، به همين هدايت احتياج داريم. اگر الان هدايتمان كرد، يك دقيقه ي ديگر، باز همين هدايت را مي خواهيم. اگر يك دقيقه ي ديگر هدايتمان كرد، باز يك دقيقه ي ديگرش، همين هدايت را مي خواهيم. ما دايم در سر دوراهي هستيم. در راه زندگي كه مي رويم، دايم در سر دوراهيِ گفتن يا نگفتن، تصميم گرفتن يا نگرفتن، اين طوري گفتن يا

آن طوري گفتن قرار داريم. پس، دايم به هدايت الهي احتياج داريم. تقوا، يعني همين كه مراقب باشيم، اين راه مستقيم، اين همه منشعبات دارد. مبادا يك جا اشتباه كنيم و از يكي از منشعبات، راه بيفتيم و برويم. اين، نبايد موجب بشود كه آدم بگويد كاري كه اين قدر دردسر دارد، بهتر نيست كه آن را ببوسيم و كنار بگذاريم و ديگري بيايد انجام بدهد؟ نه، وظيفه ي شماست و بايد انجام بدهيد. كار مهم و واجب، اهميتش هم به همان اندازه است؛ ثواب الهي اش هم به همان اندازه است. خود قضاوت مگر چه طوري است؟ «رجل قضي بالحقّ و هو لايعلم فهو في النّار»(8). شما بگوييد پس بهتر اين است كه اصلاً قضاوت را ببوسيم و كنار بگذاريم و برويم؛ قضاوتي كه آدم اگر به حق هم قضاوت بكند، ولي نداند، «في النّار» است. اين، چه اقدامي است؟ اگر همه اين فكر را بكنند، پس قضاوت بايد در دنياي اسلام بربيفتد. نخير، قضاوتي كه ثواب دارد، فريضه ي كفايي است و شايد در شرايط فعلي چون «من به الكفايه» هم نيست و كم است، اين خطاب متوجه به همه است. اين، از همين قبيل كارهاست. اين ظرافت را هم بايد رعايت كنيد، اين كار را هم بايد بكنيد. ...(9)v خداوند ان شاءاللَّه به شما كمك كند، توفيقتان بدهد و تأييدتان نمايد. خداوند همه ي ماها را هدايت كند، تا بتوانيم راه صحيح را بشناسيم و از آن راه برويم. ان شاءاللَّه اعمال و رفتارمان طوري باشد كه اگر زيني براي اسلام نيستيم، شِين هم نباشيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) 2) 3) نور: 2 4) 5) 1 و 2 و 3.

حمد: 6 6) 7) 8) الاصول من الكافي، ج 7 ، ص 407 9) vv از آن جا كه اين بيانات در جمع محدودي ايراد شده و بعضي از قسمتهاي آن طبقه بندي شده است، لذا در حال حاضر اين بخشها حذف مي شود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.

بيانات در ديدار با پاسداران حفاظت بيت رهبرى

بيانات در ديدار با پاسداران حفاظت بيت رهبري بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مهم اين است كه كار را خوب انجام بدهيم و براي خدا باشد از شما برادران خيلي متشكريم كه زحمت مي كشيد و روزها و شبها و سرما و گرما را در اين جا تحمل مي كنيد؛ علاوه بر اين كه از خانه و زندگي و شهر و محيط مأنوس خودتان هم دور هستيد. ما وظيفه داريم كه از شما تشكر كنيم. هر كسي بالاخره مسؤوليتي دارد. همه ي ما - من، شما، ديگران و همينهايي كه مشغول كارند - با يكديگر همكاريم و درحقيقت يك كار را دنبال مي كنيم؛ منتها يك گوشه اش دست يك نفر است، يك گوشه اش هم دست يك نفر ديگر. مهم اين است كه كاري را كه انجام مي دهيم، خوب انجام بدهيم، از نيرويمان كم نگذاريم، براي خدا انجام بدهيم، با اخلاص باشد و سعي كنيم كه محيط كار را يك محيط سالم و از همه جهت انقلابي بسازيم. البته در مورد نيروهاي نظامي - كه شماها باشيد - و انتظامي، مسأله ي مهم انضباط است؛ اين را بدانيد. انضباط را دست كم نگيريد. انضباط براي شماها واجب است. كار را همان طوري كه به شماها دستور مي دهند، انجام بدهيد. آن دستوردهنده هم بايد حواسش جمع باشد كه چه دستوري مي دهد. بايد درست و دقيق دستور بدهند. در

همه جا، تعدي و تجاوز و تخطي از حدود بد است؛ در لباس نظامي و انتظامي بدتر است. شما كه لباس پاسداران را به تن داريد - چه وظيفه ها و چه برادران پاسدار رسمي - بايد بيش از ديگران اين چيزها را رعايت كنيد. غرض، ما از زحمات شما برادران خيلي ممنونيم. ان شاءاللَّه كه خداوند، هم از ما و هم از شما قبول كند. خداوند به شما و ما قوّت بدهد، تا بتوانيم ان شاءاللَّه در پيشگاهش روسفيد باشيم. مهم اين است كه انسان كاري بكند كه بتواند نزد خدا جواب آن كار را بدهد و بگويد كه چرا اين كار را كرده، به چه دليل كرده و براي چه هدفي انجام داده است. خداوند ان شاءاللَّه از شما راضي باشد و الطاف و بركات توجه حضرت وليّ عصر(ارواحنافداه) شامل حالتان گردد. من ان شاءاللَّه شما را دعا خواهم كرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم فارغ التحصيلى و اخذ سردوشى در دانشگاه هوايى

سخنراني در مراسم فارغ التحصيلي و اخذ سردوشي در دانشگاه هوايي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امروز براي من و ملت ايران، عيد بزرگي است براي من، امروز كه مشاهده مي كنم جوانان مؤمن و سرافراز كشورمان در ميهن عزيز، برترين مراحل دانش پرواز و دانشهاي مربوط به آن را با موفقيت مي گذرانند و ما از بيگانگان بي نياز هستيم، عيد بزرگي است. براي ملت ايران،امروز و روزهايي از اين قبيل، درحقيقت جشن و عيد است. روزي بود كه ايراني با همه ي خصلتهاي برجسته و ممتاز ملي خود، با همه ي ذخيره هاي فرهنگي انباشته ي بي نظير خود، براي گذراندن اين دوره ها بايد به خانه ي دشمنان اين ملت و به نياز به سمت ديگران كشيده مي شد؛ آن هم كساني كه خير ايران و ايراني، براي

آنها مطرح نبود. امروز خلبانان ما، افسران برجسته ي فني ما، دانشوران ممتاز ما، در رشته هاي گوناگون مورد نياز ارتش جمهوري اسلامي ايران، محتاج آن نيستند كه براي گذراندن اين دوره ها، به امريكا و اروپا و حتّي به كشورهايي كه ازلحاظ دانش، چندان امتيازي هم ندارند و در گذشته مي رفتند، بروند. اين، يك پيروزي است. اين پيروزي هم مثل ديگر پيروزيها، ناشي از انقلاب بزرگ ملت ايران و اعتماد به نفسي است كه اين ملت، در سايه ي اين انقلاب و در سايه ي قدرت نماييِ ايمان عميق خود، به دست آورد. امروز ملت ايران به معناي حقيقي كلمه، به خود مؤمن و متكي است. ملت ايران فهميده است كه مي تواند گرهها را باز كند، راهها را بگشايد، مانعها را بردارد، سدهاي ممانعت كننده ي راه تكامل را ويران كند، از حيثيت و دين و ارزشهاي انقلابي و اسلامي و شرف ديرين تاريخي و علمي خود دفاع كند. اين را ملت ايران آسان به دست نياورد. نيروهاي مسلح در طول سالهاي جنگ تحميلي و پيش از آن و تا امروز، در اين راه تلاش زيادي كردند. نيروهاي مردم هم هميشه پشت سر نيروهاي مسلح و در بسياري از موارد در كنار آنان، در مقدمترين صفوف خطر حضور داشتند. يعني ملت ما يكپارچه از خود و از شرف و حيثيت و آينده و از موجوديت خود دفاع كرد. امروز شما جوانان عزيز، در حالي در اين مركز دانش و مركز آموختن و اندوختنِ دانش براي دفاع از كشور، مشغول تحصيل هستيد، يا فارغ التحصيل مي شويد كه تجربه ي ملت ايران براي دنيا و براي بسياري از ملتهاي ضعيف، درس آموز بوده است. اين، يك

نمونه است كه شما علي رغم دشمنان كه مي خواستند بگويند شما خودتان نمي توانيد، بايد ما برايتان انجام بدهيم، ثابت كرديد و اساتيد و مديران و مسؤولان ثابت كردند كه مي توانند براي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران، انسانهاي كارآمد تربيت كنند. روزبه روز بايد بهتر بشويم و پيشتر برويم. نمونه هاي فراوان ديگر، در مقياسهاي بزرگ و در گستره ي عظيم زندگي اين مردم، موجود است. امريكا نشان داد كه از درون تهي است امروز ملتهاي جهان، از ملت سرافراز و بزرگ ايران آموخته اند كه در مقابل تهديد و ارعاب قدرتهاي بزرگ، مرعوب نشوند. اول ملت ايران بود كه فرياد زد، استكبار جهاني در درون خود تهي است و جز رعد و برق، جز تشر، جز اظهار قدرت دروغين، چيزي در چنته ي او نيست. اين را اول ملت ما فرياد زد و امام بزرگمان، به ما و به ملتهاي ديگر آموخت. امروز ملتها اين را به تجربه مي بينند. امروز قدرت مستكبر امريكا نشان داد كه از درون تهي است. قبل از آن كه ملت ما بگويد و انقلاب ما فرياد بزند، مردم دنيا خيال مي كردند كه اگر قدرت امريكا و ديگر قدرتهاي بزرگ اشاره كنند، ملتها و كشورها و نيروهاي نظامي نقاط مختلف عالم،با اشاره ي آنها مضمحل و نابود خواهند شد! امروز حوادث خليج فارس (1) نشان داد كه ابرقدرتها براي ارعاب ملتها، اين دروغ را ساخته اند. امريكا، چه حمله ي نظامي به كويت بكند يا نكند؛ چه اين حمله، طولاني يا كوتاه مدت بشود، از همين حالا شكست خورده است. ابرقدرتي كه همه ي دنيا را متعلق به خود مي داند، خليج فارس را هم تيول قدرت خود مي پندارد و چهار ماه است

كه در شنزارهاي داغ عربستان سرگردان است، (2) از همين حالا شكست خورده است. هر حادثه يي كه پيش بيايد، اين شكست را جبران نخواهد كرد. براي اين كه ثابت شود امريكا در حوادث خليج فارس شكست خورده، لازم نيست كسي منتظر درگيري نظامي بشود. اين حقيقتي است كه انقلاب ما، با قدرت و اعتماد و ايمان و اتكا به تجربه هاي تخلف ناپذير تاريخ و سنتهاي قطعي الهي و اتكا به تجربه ي خود، آن را گفت و ثابت شد. بايد نيروهاي مسلح خودمان را هر چه بيشتر تقويت كنيم مطلب ديگر اين است كه حوادث خليج فارس، براي ديرباورترين افراد ملت ما - اگر چنين افرادي در ميان ما باشند - ثابت كرد كه ما بايد نيروهاي مسلح خودمان را هرچه بيشتر و با كيفيت تر و عميقتر تقويت كنيم و اين كار را خواهيم كرد. ابرقدرتها - و امروز به طور مشخص امريكا - به اين اكتفا نمي كنند كه حول وحوش خانه ي خود، در گرانادا و پاناما و امثال آن دخالت كنند؛ دخالت را به مناطق دوردستي مثل خليج فارس هم كشاندند؛ اگرچه اين اولين بارشان نبود. اولين باري كه دخالت نظامي در اين مناطق انجام گرفت، سال 1359 بود كه نيروهاي امريكا به فرمان رئيس جمهور دمكرات، به قصد اين كه خود را به تهران برسانند، به طبس حمله ي نظامي كردند. البته از همان نيمه ي راه، جسدهاي سياه شده و جزغاله شده شان برگشت! عجيب است! كشور عزيز و ملت بزرگ و منطقه ي تاريخي ما، آزمايشگاه چه تجربه هاي بزرگي است. اتفاقاً اولين باري هم كه امريكاييها، دخالت مستقيمي در اجراي يك كودتاي نظامي در يك كشور كردند، در 28 مرداد 1332 بود كه آن

كودتاي ننگين را مستقيماً با پول و عوامل و نقشه و نيروهاي نظامي و شبه نظاميشان در تهران به راه انداختند. متأسفانه در آن روز، غفلتها موجب شد كه توطئه ي امريكاييها به نتيجه برسد. اما تمام شد و انقلاب اسلامي، درِ همه ي اين تجاوزها و پُرروييها و خباثتهاي نسبت به ايران را روي دشمنان بسته است و شجاعت و كاراييهاي شما و حضور ملت، بايد براي هميشه اين در را بسته بدارد. اينها آمدند، خليج فارس را هم مشمول تجاوزها و دخالتها و كارهاي غلط و ناشايست خودشان كردند. تعهد و تعبد اسلاميتان را روزبه روز بيشتر كنيد ما با اين تجربه و تجربه هاي ديگر، لازم است نيروهاي مسلح را تقويت كنيم؛ تقويت با ابزار مدرن و پيشرفته، تقويت با نگهداري و خودكفايي، تقويت با سازندگيها در درون نيروهاي نظامي و سازمان صنايع دفاع، تقويت با دانش - كاري كه شما در اين جا مي كنيد - تقويت با تجربه و آزمايش و تمرين دايمي و مستمر، تقويت با ايمان كه پشتوانه ي همه ي آنهاست. ايمانتان را حفظ و تقويت كنيد. تعهد و تعبد اسلاميتان را روزبه روز بيشتر كنيد. اين، شما را پيروز خواهد كرد. اين، براي شما وسيله يي خواهد شد كه بر دشمن فايق خواهيد بود. ابزار پيشرفته ي شما، از دشمنتان پيشرفته تر نيست؛ اما اين ايمان شما موجب خواهد شد كه بر پيشرفته ترين ابزارها فايق بياييد. اين را در خودتان تقويت كنيد. من به فارغ التحصيلان و جوانان عزيزي كه امروز رسماً سردوشي گرفتند و عضو نظامي اين دانشگاه شدند و در آينده افسران ارزشمند ما خواهند بود، تبريك مي گويم. از فرمانده و مسؤولان و كارگزاران عزيز، صميمانه تشكر

مي كنم. من به عنوان قطره يي از اقيانوس عظيم انقلاب و ملت بزرگ و نيز به عنوان يك مسؤول، از شماها كه كار را خوب پيش برديد، صميمانه تشكر مي كنم. ياد شهداي عزيزمان را، مخصوصاً برادر عزيزمان شهيد سرلشكر بابايي - آن جوان غيور، مؤمن، شجاع، كارآمد و مخلص - و شهيد سرتيپ خضرايي عزيز و ديگر عزيزاني كه اسمهايشان يادم نيست، گرامي مي دارم. اميدوارم كه همه ي آنها با ارواح مقدسه ي اوليا و با روح مطهر امام عزيزمان محشور باشند و از نعم الهي برخوردار گردند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 87 . 2) vv اشاره به تلاشهاي سياسي و ديپلماتيك و از سر ضعف دولت امريكا در سطح جهان، براي همسويي كشورهاي غربي و همپيمانانش جهت حمله به كويت.

بيانات در ديدار با رهبران گروههاى جهادى افغانستان، به همراه صبغةاللَّه مجددى (رئيس جمهور موقت افغانس

بيانات در ديدار با رهبران گروههاي جهادي افغانستان، به همراه صبغةاللَّه مجددي (رئيس جمهور موقت افغانستان) و حجةالاسلام والمسلمين ابراهيمي (نماينده ي رهبري در امور افغانستان) و جمعي از مسؤولان وزارت امور خارجه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تمسك به اسلام، راه نجات ملتهاي مسلمان من هم به عنوان يك برادر مسلمان، از شما برادران عزيز، به خاطر تلاشها و مجاهدتهايي كه كرده ايد و زحماتي كه متقبل شده ايد و به خاطر اين گردهماييها و بحثهاي مخلصانه يي كه داشته ايد و به دنبال راههاي علاجي براي سرنوشت جهاد عظيم ملت مسلمان افغانستان هستيد، صميمانه تشكر مي كنم و از زيارتتان خيلي خوشحالم. هر كس كه در جهاد اسلامي يك ملت، به نحوي از انحاء شركت داشته باشد، براي او يك ارزش است. امروز بحمداللَّه شماها اين جهاد را انجام مي دهيد. ان شاءاللَّه كه خداوند همه ي شما را تأييد

كند و توفيق بدهد. من فقط يك جمله در باب اين جهاد بزرگ شما عرض بكنم و آن، اين است كه اگر بخواهيم راز اصلي پيروزي را براي ملتهاي اسلامي جستجو و پيدا كنيم، بعد از همه ي مطالعات تاريخي و جامعه شناسي، به اين جا مي رسيم كه ملتهاي مسلمان براي نجات خودشان، هيچ راهي جز تمسك به اسلام ندارند. امكان ندارد كه هيچ ملت مسلماني، بدون تمسك به اسلام بتواند، در اين جنگل عظيم مشكلاتي كه استكبار درست كرده است، راه خودش را پيدا كند و به سلامت عبور نمايد. ايران هم، همين طور شد و تمسك به اسلام نجاتش داد. الان هم ما ايرانيها اگر بخواهيم اين راه را - كه راه خيلي دشواري هم است - ان شاءاللَّه تا قدم آخر با پيروزي پيش برويم، بايد اين تمسك به اسلاممان را دودستي بچسبيم و حفظ كنيم. افغانستان هم راهي جز تمسك به اسلام ندارد. تمسك به اسلام، در شرق عالم اسلام بيشتر است ملت افغانستان، ملت مسلماني است؛ شيعه و سنيش فرقي نمي كند. شيعه اش هم مسلمان است، سنيش هم مسلمان است؛ مسلمانانِ متعصب و پايبندي هم هستند. يعني هميشه تمسك شرق عالم اسلام نسبت به اسلام، از غرب عالم اسلام بيشتر بود. شما اين تمسكي را كه به اسلام، در نقاطي از آسيا - ايران و افغانستان و تركستان - مي بينيد، هرگز در آفريقا - آن مناطق غربي عالم اسلام - مشاهده نمي كنيد. دنياي اسلام، چنين چيزي را هيچ وقت تجربه نكرده است. البته اين هم يك علل تاريخي دارد. شما نگاه كنيد، شصت، هفتاد درصد محدثان و علماي اسلام، از صدر اول تا حالا، متعلق به همين

منطقه ي شرقند. اين، چيز كوچكي نيست. بعضي از قسمتهاي اين منطقه، الان هزاروصد سال، بعضي هزارودويست سال و بعضي هزاروسيصد سال است كه با اسلام انس گرفته اند و اسلام جزو فرهنگ اينهاست. دو روز كمند حكومت ماركسيستي در منطقه ي تركستان ضعيف شد، شما ببينيد در اين چند جمهوري شمال خراسان و افغانستان، چه خبر است. هفتاد، هشتاد سال كمند اين نظام ديكتاتوري و استبداد ماركسيستي بالاي سر آن مردم بود؛ يك ذره شل شد، شما ببينيد كه ازبكستانش چه طور است، قرقيزستانش چگونه است و... . شما به توجه و كمك آحاد مردم احتياج داريد مردم شما هم از اعماق وجود مسلمانند. مسايل سياسي و امثال اينها، در درجه ي دوم است. اگر بخواهيد به پيروزي برسيد، بايد اين مردم دنبال سر شما باشند. اگر بخواهيد اين مردم دنبال سر شما باشند، راهش اين است كه مردم در رهبران، احساس ايمان و صدق و صفا بكنند. بحمداللَّه اين ويژگيها در شما هست. شماها اهل دين و ايمانيد. بعضي از شما جزو علما و بعضي از غيرعلما و به هرحال جزو كساني هستيد كه در راه اسلام حركت كرده ايد. بايد اين احساس ايمان در رهبران به وسيله ي مردم در حد اعلي باشد، تا شايبه يي به وجود نيايد. شايبه ي سياسيكاري بايد وجود نداشته باشد. اگر مردم اين را ببينند، دنبال شما هستند. تكيه تان هم فقط به نيروهاي مسلحتان نخواهد بود؛ آحاد مردم دنبال شما حركت مي كنند. شما به اين توجه و كمك آحاد مردم، احتياج داريد. نيروهاي مسلح شما، وقتي مي توانند در شهرها كار كنند، كه مردم با آنها باشند. در روستاها هم همين طور است. فردا كه ان شاءاللَّه شما پيروز

شديد و حكومت تشكيل داديد، اولِ دردسر شماست. آن وقت، در حالي مي توانيد با دشمنيهاي دشمنانتان مقابله كنيد، كه مردم با شما باشند. مردم شما هم جز به ايمان، به چيز ديگر و به جاي ديگري دل نخواهند داد. اصل قضيه، اين است. بايد آن اسلام همه جانبه، آن ايمان خالص و آن اخلاص للَّه را، در كساني كه با شما همكاري و همفكري و كمك مي كنند، تقويت بكنيد. بايد رفتارها، گفتارها و اظهارها، با خط اسلامي منطبق باشد. در اين صورت، البته مردم با شما هستند. اختلافات را در هم هضم كنيد و به نقاط مشترك بچسبيد يكي از اصول اسلام، وحدت مسلمين و اخوت اسلامي است. «واعتصموا بحبل اللَّه»(1). نقاط مشترك را هم بايد چسبيد. در افغانستان، اتفاقاً اختلافات مذهبي و فرقه يي و قومي هم هست. اقوام افغانستان، در طول اين تاريخ دويست وپنجاه ساله يي كه ما مي دانيم، غالباً با هم درگيري داشته اند. از لحاظ قومي هم، شيعه و سني با يكديگر اختلافات داشته اند. بايد همه ي اينها را در هم هضم كنيم و فقط اسلام را در همه ي اين گروهها و دسته جات مختلف حاكم نماييم. در رأسش هم شما آقايان - اعم از شيعه يا سني - كه هر كدام بحمداللَّه جمعيتي را دنبال سر خودتان داريد، بايد در جهت ايجاد حكومت اسلامي وحاكميت اسلام در افغانستان تلاش كنيد و به كمتر از اين هم بايستي قانع و راضي نشويد. يك حكومت لاييك، يا يك حكومت بي طرف نسبت به مذهب، مردم افغانستان را راضي نخواهد كرد. چند روزي مي گذرد، ولي مشكل بزرگتري به وجود مي آيد. حكومتي كه دولتها و قدرتها و سياستهاي بزرگ بخواهند آن را درست

كنند، به درد نمي خورد. حكومت تشكيل مي شود، اما حكومت پايداري كه برايش دوازده سال مبارزه و جهاد و كشته شدن لازم باشد - مثل مبارزه ي ملت افغانستان كه واقعاً كم نظير است - نيست. مگر ويتنام با امريكا چند سال مبارزه كرد؟ مگر الجزاير با فرانسه چند سال مبارزه كرد؟ شما از اينها بيشتر مبارزه كرده ايد. طول مدت مبارزه ي ملت افغانستان بيشتر بوده است. به همين خاطر، آنچه كه در نهايت به دست مي آيد، بايستي متناسب با دوران مبارزه باشد. پيروزي مسلمين در افغانستان حتمي است نكته ي ديگر اين است كه اوضاع جهاني به سمتي مي رود كه پيروزي مسلمين در افغانستان، حتمي و قطعي است. دوسال پيش، ما نمي توانستيم اين طور حرف بزنيم. قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، من با آقايانِ افغانيهاي مبارز، دوست بودم. وقتي كه «تَرَكي» كودتا كرد، من در ايرانشهر تبعيد بودم. ماجرا را شنيديم، ولي نمي دانستيم كه چه خبر است؛ چون خبري به ما نرسيد. ما فقط فهميديم كه در افغانستان، حادثه يي اتفاق افتاده است. علاقه مند شده بوديم كه ببينيم در آن جا چه خبر است. يعني ارتباطات ما با افغانستان، به اين شدت بود. البته بعد فهميديم كه اينها كمونيستند؛ ولي اول روشن نبود. بنابراين، پيوندهاي قلبي و عاطفي من با افغانستان و با برادران افغاني، خيلي زياد است. از قديم كه در مشهد بودم، اين ارتباطات را با برادران داشتم. من هر وقت به ياد مسأله ي افغانستان مي افتادم، دلم بر مظلوميت مردم افغانستان مي سوخت و مي گفتم، اينها چه راهي براي پيروزي دارند؟ چون همه ي راهها به حسب ظاهر بسته بود و هرچه نگاه مي كرديم، بن بست بود. آن قدرت اهريمني ماركسيستي، با

آن همه نيرو و با اهداف بلندمدت، تنها به افغانستان قانع نبود. مسأله ي او، مسأله ي استراتژيك بود؛ رسيدن به آبهاي جنوب. دويست سال، روسيه ي تزاري و شوروي، مجموعاً دنبال اين هدف بودند. حالا از افغانستان قدم جلو گذاشتند و روزبه روز هم دارند تقويت مي كنند. تمام اين راهها، به حسب ظاهر بسته بود. به عراق هم كه فكر مي كرديم، مي ديديم كه از افغانستان آسانتر است. به كشورهاي ديگر هم كه فكر مي كرديم، مي ديديم آسانتر است. من هميشه هر وقت به ياد افغانستان مي افتادم، قلبم براي اين ملت واقعاً مي سوخت و مي گفتم: پروردگارا! به اين مردم كه اين طور مبارزه مي كنند، ترحمي بكن. هيچ كس به قصد قدرت حركت نكند با لطف الهي و بر اثر مجاهدتها و ايمان و اخلاص مردم، تمام محاسبات جهاني به هم خورد. كار خدا اين است. اين را چه كسي كرد؟ شما كرديد؟ آيا كسي مي تواند بگويد اين كار را من كردم؟ اصلاً امكان ندارد. اين را حركت مخلصانه و مجاهدانه ي عموم كرد. كمااين كه پيروزي انقلاب اسلامي را هيچ كس به خودش نسبت نمي دهد. امام با آن عظمت، كه شخصيت و رهبريش، قابل قياس با هيچيك از رهبريهاي امروز و ديروز دنيا نبود و واقعاً حق حيات بر ما داشت، هيچ وقت پيروزي را به خودش نسبت نمي داد. اگر تحليل كنيم، حق هم همين بود. در حقيقت، ايشان براي مردم يك وسيله ي الهي بود. آن حركت عظيم مردم و اين اخلاص و فداكاري، پيروزي را در اين جا هم به وجود آورد. خود ايشان، در افغانستان هم راهها را باز كرده است؛ منتها شما هنوز يك قدم به آخر راهيد؛ اين يك قدم هم بايد همان طور

برداشته بشود. اگر در اين يك قدم، سياسيكاري و دخالتهاي گوناگون آمد، همين يك قدم برداشته نمي شود. خدايي كه صدها قدم دشوار را توانست با طرفةالعيني طي كند، همين يك قدم را مي تواند ده سال نگهدارد. قدرت الهي است ديگر. اين هم، راهش اخلاص است. اين يك قدم را هم بايد با اخلاص و گذشت و وحدت و برادري طي كنيد. هيچ كس به قصد قدرت حركت نكند. همه براي خدا حركت كنند. هركاري مي خواهند بكنند، نيت الهي بكنند. اگر چنين شود، خداي متعال همين يك قدم را با بهترين وجهي طي خواهد كرد. اميدواريم كه خداوند توفيق بدهد. من تا حدودي در جريان اين نشستها و ديدارها و مذاكرات همه ي شما آقايان قرار گرفته ام. هم جناب آقاي ابراهيمي براي ما گزارش دادند و هم از جاهاي مختلفي خبرها به گوشم رسيده و اطلاع دارم. آنچه را كه فكر كرديد و حركت نموديد، ان شاءاللَّه مبارك است و اميدوارم كه رو به خير و صلاح باشد. خداوند كمك كند و ما و شما را يك آن به خودمان وانگذارد و از هدايت و كمك خودش محروم نكند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 103

سخنرانى در ديدار با فرماندهان نيروى مقاومت بسيج

سخنراني در ديدار با فرماندهان نيروي مقاومت بسيج بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بسيج همچنان بايد جدي گرفته شود برادران عزيز! خيلي خوش آمديد. ان شاءاللَّه كه با اين تلاشهاي ارزشمند، خسته نباشيد. من از يكايك برادران مسؤول در سطوح مختلف نيروي مقاومت بسيج، صميمانه تشكر مي كنم. مسأله ي بسيج، مسأله ي بسيار مهمي است. البته اين مسأله، در نظام جمهوري اسلامي هميشه جدي گرفته شده است. شخص حضرت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) و بقيه ي مسؤولان و مردم، بسيج را

جدي گرفتند و از اين پس هم بايد كوشش كنيم كه مسأله ي بسيج، همچنان جدي گرفته بشود و يك حالت رواني اهتمام به بسيج، در سطوح مختلف مسؤولان و در گستره ي زندگي مردم، باقي بماند. البته همه ي اين برنامه هايي كه برادر عزيزمان جناب آقاي افشار اشاره كردند، خوب است و فقط در سايه ي وجود بسيج، جدي بودن بسيج و رو به رشد بودن بسيج تحقق پيدا خواهد كرد. پس، اصل قضيه اين است كه بسيج - به معناي حقيقي كلمه - يك پديده ي انقلابي است و بايد اين كشور و اين ملت و اين انقلاب، اين پديده را هميشه جدي بگيرد و قدر بداند. بسيج، نيروي خاصي در قبال نيروهاي ديگر نيست دو نكته را مي خواهم عرض كنم: نكته ي اول اين است كه بسيج، نيروي خاصي در قبال نيروهاي ديگر نيست.يعني اين طور نيست كه ما بگوييم يك نيروي زميني داريم، يك نيروي هوايي داريم، يك سپاه داريم، يك ارتش داريم، يك بسيج هم داريم. اگر اين طور بگوييم، بسيج را كوچك كرده ايم. درست است كه ما در سپاه، اسم اين نيرو را نيروي مقاومت گذاشتيم، اما معنايش اين نيست كه اين نيرو، عِدل نيروهاي ديگر است. اين، در شكل سازماني است. حقيقت قضيه ي بسيج، بيش از اينهاست. بسيج، يعني مردم. غير از اين است؟ شما مردم را به چند قشر تقسيم كنيد. در ميان اينها، آدمهاي از كار افتاده هست، آنها هيچ؛ آدمهاي لاابالي هست، آنها هيچ؛ آدمهاي كم انگيزه هست، آنها هيچ؛ بچه هاي كوچكِ نرسيده به حد انگيزه هستند، آنها هيچ؛ سر و ته قضيه را كه زديد، آن لُبّ مطلب، بسيج است. يعني همه ي

نيروهاي مؤمنِ پرانگيزه ي باشورِ با توان در جامعه ي اسلامي - اعم از زن و مرد - عضو بسيجند. توقع شما از بسيج، كمتر از اين است؟ پس، بسيج يعني متن مردم؛ آن مردمي كه مي توان اميد دفاع از انقلاب را از آنها داشت. اين مردم، كجا هستند؟ اين مردم، در اداره و مدرسه و دانشگاه و حوزه و دكان و ... هستند؛ يعني يك زندگيِ دو زيستي. تا وقتي هنوز مسأله ي دفاع نظامي، به مرور به صورت يك فرهنگ درنيامده، مردم بر اساس وظيفه شان حركت مي كنند. اين، در جامعه ي اسلامي، بتدريج به شكل يك فرهنگ در خواهد آمد. اين كه امام فرمودند: «مملكت اسلامي، همه اش نظامي است»، همان فرهنگ صدر اسلام است. اين، همان فرهنگ اسلامي است. در جامعه ي ما، هنوز چنين حالتي نيست. شما مي بينيد، يكي مي گويد من سه ماه در جبهه بودم. چرا سه ماه؟ مگر ما سه ماه جنگ داشتيم؟ ما هشت سال جنگ داشتيم. همه بايد ببينند از آن هشت سال، چه قدر سرش خالي است؛ علت آن را از خودشان بپرسند. شما مي خواهيد تا آن روزي كه حقيقت بسيج، درجامعه ي ما به شكل يك فرهنگ در بيايد، كاري كنيد كه اين دو زيستي بودن مردم - زيست نظامي و زيست معمولي زندگي - جا بيفتد. اين، كار بسيار ظريفي است. نكته ي اول من، همين ظرافت كار شماست. همه ي آحاد مستعد كشور بايد بسيجي شوند تشكيلات بسيج، يعني هيأت رئيسه و مديران و مسؤولان بسيج، بايد آن چنان ظريف عمل كنند كه بتدريج بتوانند همه ي آحاد مستعد كشور را - مستعد به همان معنا كه اول گفتم - داخل در خيمه ي بسيج كنند، تا

او ضمن اين كه احساس مي كند زن خانه دار است، احساس كند يك نظامي است؛ ضمن اين كه احساس مي كند يك دانشجو است، احساس كند يك نظامي است. اين كار، با تبليغات و سازماندهي خوب و توجه به اين كه از هر قشري چه انتظاري هست و ذهن آن قشر را چگونه مي شود با حقيقت مسأله ي بسيج، سيراب و اشباع كرد، ميسر است. اين كار، كار بسيار ظريف و مستمري است. يعني مي خواهم بگويم كه در بررسيهاي شما، يك سطح بالا لازم است. بايستي مسأله را به چشم يك امر خيلي ظريف و دقيق نگاه كنيد. اين طوري نيست كه حالا تصور كنيد جمعيتي هست، ما هم تور را وسط مي اندازيم و عده يي بالاخره مي آيند، آنها را به پادگاني مي آوريم و آموزش مي دهيم، بعد هم حداكثر يك كُد رويشان مي گذاريم و مي گوييم شما متعلق به فلان لشكريد، فلان گردان با فلان فرمانده، فلان گروهان هم با فلان فرمانده است! اگر سازماندهي دقيق هم انجام شود - ديگر بالاتر از اين كه نيست - در اين جا قضيه تمام نمي شود. غير از قضيه ي سازماندهي، همين ظرافتهايي كه گفتم، وجود دارد. ما اگر ديديم اقبال مردم به سمت پايگاههاي مقاومت - كه ميدان عمل بسيج است - در داخل شهر و به سمت دفاتر شما - كه مركز اداري است - كُند شد، بايد بدانيم كه ما در اين ظريفكاري، يك مقدار لنگيم. وقتي از مردم مي گوييم، منظور صاحبان فكر و انديشه ي انقلابي هستند؛ بخصوص آنهايي كه جنگ را به عنوان يك امكان دايمي براي كشور ما تلقي كرده اند، نه آدم بافكري كه بنشيند ببافد و از انقلاب هم چيزي نفهمد. اگر كسي خيال

كند كه جنگ تمام شد، به نظر من، دقيق نگاه نكرده است. جنگ، يك امكان دايمي است. ما يك نظام انقلابي هستيم. استكبار، با ما بد است. استكبار زنده است، پس خطر زنده است. ممكن است اين خطر به شكل نظامي باشد، ممكن است به شكل غير نظامي باشد؛ اما امكان نظامي همواره وجود دارد. نمي خواهيم حالا ميان مردم بيفتيم و بگوييم جنگ، جنگ. نه، داعي نداريم؛ اما ما به عنوان مسؤولان، بايد همواره اين امكان را جدي، فعلي و قابل تحقق در آينده - حتّي آينده ي نزديك - بدانيم؛ والّا غافلگير خواهيم شد. جبهه و هسته هاي مقاومت شهري، دو ميدان اصلي تحرك بسيج نكته ي دوم اين است كه شما براي تحرك بسيج، دو ميدان اصلي داريد. البته اين سوادآموزي و قرآن آموزي و امثال اينها، چيزهايي است كه در حاشيه ي كار و يا بعضي به عنوان روح كار لازم است؛ اما آنچه كه ميدان كار عملي شماست، يكي جبهه و ديگري هسته هاي مقاومت شهري است. ما مي خواهيم كاري كنيم كه اين مجموعه يي كه شما تا حالا توانسته ايد در اين دو ميدان گرد بياوريد، به بيست ميليون نفر گسترش پيدا كند. البته بعضي از برادران، بيست و پنج يا سي ميليون را گفته اند، كه من در سال گذشته دراجتماع برادران گفتم: نه، ما حالا همان بيست ميليوني را كه امام فرمودند، تأمين كنيم. اگر بخواهيم اين چهل، پنجاه ميليوني را كه در كشورمان جمعيت داريم، استحصال كنيم، شايد ته آن، بيشتر از بيست ميليون زبده هم درنيايد. اگرچه - مثلاً فرض كنيد - آن ده، دوازده، سيزده ميليون ديگر هم، باز جزو عزيزان قابل التعليم در حمل

سلاح هستند و بايد به فكرشان باشيم،اما بيست ميليون خوب است. ما مي خواهيم اين را به بيست ميليون برسانيم. شما چگونه مي خواهيد اين بيست ميليون را تأمين كنيد؟ همه ي دستگاههاي نظامي ما مي توانند اين فرض را بكنند كه كارشان در يك حد كه رسيد، ديگر گسترش پيدا نمي كنند. مثلاً سپاه مي گويد اين قدر نيروهاي قراردادي دارم، اين قدر استخدامي دارم. مي گوييم خيلي خوب، شما اين تعداد را تا اين سطح پايين بياوريد، يا تا آن سطح بالا ببريد، بعد ببنديد. براي بسيج نمي توانيم سقف ببنديم. سقف،بيست ميليون است. تا آن جا، خيلي فاصله داريم. ممكن است شما بگوييد، دو يا سه و يا چهار ميليون نفر را آموزش داده ايم. خيلي خوب، اولاً هرچه آموزش داده ايد، عضو شما كه نيست. يكي آمده، پانزده روز آموزش ديده و رفته، بعد هم شما هرگز از او خبري نداريد. وانگهي، سه ميليونِ دوران جنگ و اول كار، با اين هفده ميليوني كه بايد در دوران علي الظاهر غير جنگ به بسيج بپيوندند، خيلي فرق دارد. شما چگونه مي خواهيد اين هفده ميليون را جذب كنيد؟ مي خواهيد جذب كنيد يا نه؟ بايد جذب كنيد؛ شكي نيست. در كشور ما، ارتش بيست ميليوني بايد يك تحقق واقعي باشد. اين نمي شود، مگر با جذب اين شانزده و يا هفده ميليون نفر ديگر. اينها را بايد جذب كنيد. همه را بايد سازماندهي كنيد. پس، شما تنها سازمان نظامي يي هستيد كه ميدان كارتان - برخلاف بقيه كه قطع و بسته مي شود - دايماً رو به گسترش است. شما دايم رو به گسترشيد. بناي كار را بر اين گسترش بگذاريد. حرف اصلي، اين است. پايه ي كار را آن چنان محكم بكنيد

كه مثل ساختماني كه مي سازيد، استحكام چندين طبقه ي ديگر را داشته باشد. يك وقت مي خواهيد روي يك ساختمان، دو طبقه ي ديگر بسازيد. يك وقت هم مي خواهيد روي آن، بيست طبقه ي ديگر بسازيد. در اين صورت، پايه فرق مي كند. پايه را به گونه يي بچينيد كه بشود بيست طبقه ي ديگر روي آن ساخت. اين كار، كار خيلي مهم و دقيق و نفسگيري است. بسيج با سرنوشت انقلاب سروكار دارد آن وقت در كنار اين نكته، اين قضيه مطرح است كه بسيج - يعني نيروي مردمي - را نمي شود با روشهاي جذب بقيه ي نيروها جذب كرد. انسان، ارتشي را طور خاصي، و سپاهي را يك طور ديگر جذب مي كند - مثلاً مختصر فرقي با هم دارند - اما بسيجي را آن طوري نمي شود جذب كرد. بسيجي، توده ي مردم است. شما مي خواهيد او را تحت يك سازمان بياوريد، با نظم و انضباط آشنايش كنيد، فرمانبري به او ياد بدهيد و استعداد و شوق و ايماني كه براي دفاع از كشور در او هست، آن را به بهترين شكلي به كار بگيريد و اگر در او كم است، تزريق كنيد. چه كار مي خواهيد بكنيد؟ اين كار، كار بسيار مهمي است و من عرض مي كنم كه اگر اين كار - يعني فراگير شدن بسيج - انجام شد، اين انقلاب، بيمه ي بيمه است؛ اگر نشد، جاي نگراني است. يعني بسيج با سرنوشت انقلاب سر و كار دارد. اگر بسيج، قوي و كارآمد شد و گسترش پيدا كرد و - همان طور كه عرض كرديم - پايه اش مستحكم بود، هيچ قدرتي در دنيا، هرچه هم توطئه كنند، هرچه هم با يكديگر همدست بشوند، قادر نخواهند بود نسبت

به اين كشور و اين انقلاب، كمترين چشم زخمي وارد كنند. اگر نيروي بسيج - يعني نيروي نظامي مردم - را كم گرفتيم، آن وقت جاي نگراني و اشكال است؛ چون صحنه ي حضور مردم، فقط صحنه ي سياسي و اقتصادي نيست. صحنه ي نظامي، اهم صحنه هاست و اين حضور، در سايه ي بسيج است. مي خواهم به اين وسيله، اهميت كار شما و اهميت كار هريك نفر از اين بچه ها و جوانان بسيجي را - كه به معناي واقعي كلمه، جزو اين مجموعه ي عظيم بسيج هستند - يادآور شوم. هيچ نفري را نبايد رها نمود و يا كاري كرد كه رها بشوند. اگر اين جوان بسيجي كه در جنگ، آن همه خدمت كرده، خداي نكرده به سمت چيزهايي در متن جامعه سوق داده شود، خسارتِ جبران ناپذيري است. همه ي اين جواناني كه شما در خيابانها مي بينيد مشغول زندگيند و دنبال كار خودشانند، بايد در دلتان آنها را يك بسيجيِ بالقوه فرض كنيد و بسيج بشويد، براي اين كه آنها را جذب كنيد. ما نمي توانيم راضي بشويم كه جوان اين كشور و جوان مسلمان، از بسيج عمومي مردم بيرون بيايد. من هم ان شاءاللَّه در خدمت اين كار بزرگ خواهم بود. هر كاري از ما ساخته باشد، حرفي نداريم كه در خدمت آقايان، اين كار ان شاءاللَّه انجام بشود. دعا مي كنيم كه خدا شما را قوّت بدهد و كمك كند، تا اين كار بزرگ را ان شاءاللَّه به بهترين وجهي انجام بدهيد. خداوند ان شاءاللَّه قلب مقدس وليّ عصر را از شما راضي كند و روح مطهر امام عزيزمان را همواره از شما شاد بگرداند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از آزادگان

سخنراني در ديدار با گروه كثيري از

آزادگان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امروز خداي متعال شما را عزيز و قوي كرده است انسان در عين خوشحالي از زيارت شما عزيزان، خيلي تأسف مي خورد كه چگونه اين آزادي و اين خوشحالي عمومي، در زمان حيات بابركت امام عزيزمان انجام نشد. واقعاً جاي آن بزرگوار خيلي خالي است. بعد از سالها، خيلي مناسب مي نمود كه عزيزان آزاده ي ما، پاداش و اجر زحمات خودشان را با مشاهده ي آن چهره ي ملكوتي و منوّر مي گرفتند. حالا هم قسمت و تقديرالهي اين بوده است. اجر شما به خاطر محروميت از زيارت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) باز هم بيشتر است. ما حقيقتاً در سطح كشور، به خاطر آمدن شماها، احساس جشن و عيد مي كنيم؛ بخصوص شما عزيزاني كه شايد دشمنان در اين برهه، به آساني حاضر نبودند شما را مبادله كنند. اين، لطف خاصي از طرف پروردگار است. هم ملت ايران، هم مسؤولان، هم خانواده ها و بستگان كه خداي متعال شما را به آنها برگرداند، بايد خدا را شكر كنند و هم شماها كه علي رغم دشمن و به كوري چشم او، خداي متعال آن دشمنِ خشنِ غليظالقلبِ جبار را ذليل كرد، بايد شكر زيادي بكنيد. روزي بود كه آنها احساس قدرت مي كردند و شما تنها و مظلوم، در دستهاي آنها اسير بوديد. امروز خداي متعال شما را عزيز و قوي كرده است و جمهوري اسلامي را در دنيا مثل خورشيد تابنده يي منوّر كرده است. در بحران خليج فارس، (1) چهره ي جمهوري اسلامي و ملت ايران و مسؤولان، يك چهره ي سرافرازي است كه دوست و دشمن به آن اعتراف مي كنند. شما فرزندان عزيز اين نظاميد، عزيزيد، سربلنديد و دشمنِ جبار شما، امروز در عين ذلت و

ضعف و درماندگي است. اين، نتيجه ي صبر و توكل به خدا و استقامت در راه اوست. شما در عين جواني، اين امر بزرگ را تجربه كرديد. گاهي انسان بايد پنجاه يا شصت سال عمر كند، تا يكي از اين گونه حقايق را به چشم ببيند؛ والّا در كتابها بايد بخواند، يا از زبانها بشنود كه صبر چه ثمرات شيريني دارد و خداي متعال با صابران چگونه عمل مي كند. شما بحمداللَّه در عين جواني، با همه ي وجودتان اين حقيقت را لمس كرديد، خودتان را به دشمن نداديد، در مقابل ظواهر زور و جلوه هاي گوناگون، دلتان را نباختيد، خدا را فراموش نكرديد، امام و ملت و كشور و انقلابتان را هميشه در ياد نگهداشتيد، ايستاديد، تا خداي متعال نتايج شيرين صبر را به شما چشاند. شما امروز آقا و عزيز برگشتيد و همان دشمن، امروز درمانده و ذليل و بيچاره است. برادران عزيز! بعد از اين هم همين است. راه خدا، پايان و خستگي و شكست ندارد ما در پايان يك راه نيستيم؛ ما در وسط يك راهيم. اگر درست بخواهيم حساب كنيم، در اوايل يك راهيم. ما در راه حاكميت مطلق اسلام هستيم. راه خدا، پايان و خستگي و شكست ندارد، اين، راه خداست. ان شاءاللَّه آحاد ملت، مخصوصاً جوانان مؤمن و شماها كه سالهايي از جوانيتان را در اين راه مصرف كرده ايد، بايد با همه ي وجود و با شور و شوق، حركت را ادامه بدهيد. دشمنان ضربت و زخم خورده اند؛ اما باز محل خطرند. بايد ايستادگي كرد، راه را با قدرت پيش رفت و از خدا كمك گرفت. امروز وضعمان به سمت خوبيِ همه جانبه است. از جهات

سياسي، وضعمان خيلي خوب است. از جهات اقتصادي و غيره هم، ملت ايران ان شاءاللَّه به سمت بهتر شدن حركت مي كنند. اما راه، راه دشواري است. همه بايد تلاش كنند، همه بايد احساس كنند كه دشمن منتظر غفلت و كسالت و بي تفاوتي ماست، تا ضربه را وارد كند. نبايد گذاشت چنين ضربه يي وارد شود. آن كسي كه در ميان ملت ايران، براي اين ايستادگي قهرمانانه از همه شايسته تر است، رزمندگان ما هستند؛ مخصوصاً آنهايي كه رنج و امتحان اسارت را با همه ي وجودشان، با پوست و گوشت و استخوانشان لمس كرده اند. اين ايستادگي و اين صبر و مقاومت هم، مثل صبر و مقاومت قبلي است و پيروزي دنبال آن خواهد بود. ما بايد بر حق پافشاري كنيم البته بايد در اين راه فداكاري كرد. بعضي هم فدا مي شوند؛ اما خط و راه و جريان خدا پيروز خواهد شد؛ كمااين كه امروز بحمداللَّه پيروز شده است. در اين راه هم بايستي صبر و استقامت كرد و حقيقتاً اين آيه ي شريفه ي «وتواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر»(2)، خيلي پُرمغز است. همه بايد همديگر را به نگهداشتن حق، پاسداري از حق - ولو باطل علي الظاهر خيلي قوي باشد - وصيت و توصيه كنيم. ما بايد بر حق پافشاري كنيم. هيچ گرايشي به طرف باطل نبايد پيدا بشود. وصيت همه مان به يكديگر بايد ايستادگي و صبر باشد، تا ان شاءاللَّه خداي متعال به بركت اين صبرها و مجاهدتهاي شما، اين نكبت و ذلتي را كه در توده هاي مظلومِ بيچاره ي دنيا گسترده شده است، برچيند و از بين ببرد. اين طور نباشد كه ما براي اين مجاهدتها، فقط خودمان را هدف قرار بدهيم؛ بلكه بايستي

ريشه ي استكبار را در سطح جهاني كند و شرش را از سر ملتها كوتاه كرد. اميدواريم كه خداوند كمك كند، شماها را ان شاءاللَّه توفيق بدهد و اجر دوران اسارت را همواره براي شما حفظ كند و خودتان و خانواده ها و پدران و مادران و نزديكانتان را مشمول رحمت و لطف خودش قرار بدهد و ان شاءاللَّه قلب مقدس وليّ عصر را از همه ي ما و كارهايي كه مي كنيم، خشنود كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v در ساعت 2 بامداد روز 11/05/1369 با حمله ي نظامي عراق به كويت و فرار امير اين كشور و پناهنده شدن وي به عربستان سعودي، كشور كويت به اشغال نيروهاي عراقي درآمد. با تصويب قطعنامه ي 660 شوراي امنيت سازمان ملل و متجاوز شناخته شدن عراق، دولت امريكا شروع به تلاشهاي سياسي و ديپلماتيك به منظور همسويي كشورهاي غربي و همپيمانانش براي حمله به كويت كرد، كه سر انجام با تصويب قطعنامه ي 678 شوراي امنيت، مبني بر اين كه «اگر عراق تا ساعت 30/8 صبح چهارشنبه 6/10/1369 از كويت خارج نشود، اقدام نظامي عليه آن كشور صورت پذيرد»، در تاريخ مورد اشاره، نيروهاي چندمليتي به سركردگي امريكا، حملات هوايي خود را با رمز «توفان صحرا» آغاز نمودند. ساعاتي پس از شروع عمليات نيروهاي چندمليتي، عراق اقدام به حمله ي موشكي به اسرائيل و عربستان نمود. با ادامه يافتن حملات هوايي نيروهاي چندمليتي و حاضر نشدن عراق براي حل مسالمت آميز بحران - علي رغم تلاشهاي گسترده ي جمهوري اسلامي ايران - در تاريخ 4/12/1369 حملات زميني عليه عراق آغاز شد و در روز 12/12/1369 با پذيرفتن شرايط نيروهاي چندمليتي توسط عراق، آتش بس برقرار گرديد. همزمان

با اجراي آتش بس، انقلابيون مسلمان عراق، شهرهاي بصره، كربلا، نجف و ... را در شمال و جنوب عراق تصرف كردند، كه با بالا گرفتن اين نبردها و فجايعي كه با كشتار مسلمانان به وقوع پيوست و هتك حرمتي كه نسبت به اماكن مقدسه و عتبات عاليه توسط رژيم بعثي انجام شد، روز 27/12/1369 از سوي رهبر معظم انقلاب اسلامي، عزاي عمومي اعلام گرديد. 2) عصر: 3

سخنرانى در مراسم ويژه ى روز بسيج در پادگان امام حسن مجتبى(ع)

سخنراني در مراسم ويژه ي روز بسيج در پادگان امام حسن مجتبي(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: انّ اللَّه يحبّ الّذين يقاتلون في سبيله صفّا كانّهم بنيان مرصوص(1) قوام انقلاب به بسيج است يكي از افتخارات انقلاب اسلامي و بخصوص از افتخارات بزرگ امام راحل عظيم الشأن ما (رضوان اللَّه عليه)، تشكيل ارتش بيست ميليوني بود. اين ارتش، جاي خودش را در افكار عمومي مردم دنيا باز كرده است. تقريباً در طول دوازده سالي كه از پيروزي انقلاب اسلامي گذشته است، نيروي عظيم بسيج توانسته در ميدانهاي پُرخطر، وظيفه هاي سنگيني را برعهده بگيرد و كارهايي را كه گاهي از هيچ عنصر ديگري ساخته نبود و برنمي آمد، انجام بدهد. البته مسؤولان عزيز ما در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و بسيج، زحمات زيادي در اين چند سال كشيده اند و از سال گذشته هم كه رسماً نيروي مقاومت تشكيل شد - و بحمداللَّه شرح وظايف آن هم تصويب شده است و امروز به مسؤولان محترم داده خواهد شد - فصل نويي در زندگي بسيج و حيات پُرافتخار اين نيرو به وجود آمد. برادران و

خواهران! مسأله ي بسيج، يك مسأله ي اساسي و اصولي انقلاب است. اگر شما ملاحظه مي كنيد كه امام بزرگوار ما اين قدر روي بسيج تكيه مي كردند، ناشي از همان فكر اصولي حاكم بر انقلاب اسلامي است. بر اساس آن فكر، اگر بگوييم قوام انقلاب به بسيج است، حرف گزافي نگفته ايم. من اين جمله را اندكي توضيح مي دهم، تا معلوم بشود كه مسأله، مسأله ي شعار و احساسات نيست؛ بلكه يك واقعيت است و همه بايد بر اساس اين واقعيت، حركت و برنامه ريزي و پشتيباني و اقدام كنند. انقلاب اسلامي، يك انقلاب مردمي انقلاب اسلامي، يك انقلاب مردمي است. اساساً هنر ايمان اسلامي در همين است كه دلهاي مردم را آن چنان مجذوب مي كند و نيروهاي آنان را آن چنان در خدمت هدفهاي عالي و والا به كار مي اندازد كه خود اين، انقلاب و حركت اسلامي را بيمه مي كند و نصرت الهي را به دنبال مي آورد. صدر اسلام هم عيناً همين گونه بود. در صدر اسلام، حضور آحاد مردم و ايمان مخلصانه ي آنها، موجب نصرت شد. اين، صريح قرآن است. آيه ي قرآن مي فرمايد: «هو الّذي ايّدك بنصره و بالمؤمنين»(2). يعني خداي متعال، با نصرت خود و به وسيله ي مؤمنين، پيامبر را تأييد كرد. انقلاب ما، اين برتري قاطع را بر همه ي حركات و نهضتها و انقلابها داشت كه متكي به آحاد مردم بود، و هميشه هم متكي خواهد بود. علت اين كه استكبار جهاني نتوانسته است - و به فضل الهي هيچ وقت نخواهد توانست - اين انقلاب را شكست بدهد، همين است. دشمن، با توده ي مردم و انسانهاي مؤمن و مخلص، چه كار مي تواند بكند؟ مگر ابزارهاي دشمن چيست؟ ابزار دشمن، عبارت از تجهيزات است.

تجهيزات، در مقابل نيروي ايمان و شور و عشق و اراده ي مردم، كارايي ندارد. تجهيزات، كساني را مي ترساند كه بخواهند فقط با اتكا به تجهيزات خودشان بجنگند و مبارزه كنند. اين گونه آدمها، اگر در مقابل خودشان تجهيزاتي را ببينند كه از تجهيزات خودشان مدرنتر و بالاتر است، ممكن است احساس رعب كنند؛ اما در مقابل مردم باايمان و بااخلاص، از تجهيزات مدرن دشمن كاري ساخته نيست. مدرنترين تجهيزات، در مقابل يك نيروي مقاومِ ايستاده ي شهادت طلب، از كار باز مي ماند. مگر هيچ دشمني مي تواند ميليونها انسان از آحاد يك ملت را عقب بنشاند؟ همين توده ي مردم حزب اللَّه بودند كه در خيابانهاي سرتاسر اين كشور، در مقابل تجهيزات مدرنِ از دشمن گرفته ي رژيم پادشاهي ايستادند. چرا آن تجهيزات نتوانست بر آنان فايق بيايد؟ در حالي كه آن تجهيزات مي توانست طرف خودش را بكشد. اگر كسي از مرگ ترسيد، از آن تجهيزات مي ترسد؛ اما اگر كسي مرگ را شهادت دانست، از تجهيزاتي كه مرگبار باشد، نخواهد ترسيد. در تمام مبارزات تحميل شده ي از سوي دشمنان، اين مطلب صادق است. تبليغات دشمن، روي انسانهاي مؤمن اثري نمي گذارد ابزارهاي ديگر دشمن چيست؟ تبليغات. تبليغات دشمن، روي انسانهاي مؤمن اثري نمي گذارد. الان شما پيچ راديو را كه باز كنيد و هر كدام از راديوهاي دشمن - راديو اسرائيل، راديو امريكا، راديوي كشورهاي اروپايي و راديوي گروهكها - كه دهان باز كنند، يك مشت تبليغات سوء و تهمت عليه اسلام و مسلمين و نظام جمهوري اسلامي را بر زبان جاري مي كنند. كسي اينها را باور مي كند كه دلش با ايمان و آگاهي ناشي از ايمان، روشن نباشد. اين امواج، روي مردم مؤمن اثري ندارد.

همين تبليغاتي كه امروز در سرتاسر دنيا از طرف صهيونيستها و امثال آنها، عليه اسلام و انقلاب اسلامي مي شود، مگر چه قدر در فكر و روحيه ي مردم مؤمن دنيا، يا توده ي مؤمن حزب اللَّه در كشور خود ما، اثر گذاشته و يا مي خواهد اثر بگذارد؟ يكي از شگردهاي دشمن، تبليغات است. تبليغ كنند كه جمهوري اسلامي نتوانست. تبليغ كنند كه اسلام كافي نيست. تبليغ كنند كه مردم ايران ترسيدند و عقب نشيني كردند. تبليغ كنند كه ملت ايران، از انقلاب و از اسلام فاصله گرفته اند. تبليغ كنند كه دولت ضعيف است و نمي تواند كار كند. سعي كنند كه احساسات قشري و صنفي را در افراد زنده كنند، تا چوب لاي چرخ دولت و مسؤولان و كارگزاران كشور بگذارند. دشمن فقط اين كارها را مي تواند بكند؛ كار ديگري از دست دشمن ساخته نيست. اين كارها، بر روي ذهن و دل آدمهاي مؤمن و انسانهاي حزب اللَّه چه اثري دارد؟ ملتي كه شور و شوقش نسبت به اسلام، روزبه روز رو به افزايش است، ملتي كه هدفهاي پليد و خباثت آميز استكبار را مي فهمد، تبليغات دشمن در او اثري ندارد. پس، حربه ي نظامي و اقتصادي و تبليغاتي استكبار جهاني، حربه ي امريكا و صهيونيستها و دشمنان، بر روي توده ي مؤمن ملت، هيچ گونه كارگر نيست و كارايي ندارد. بنابراين، اگر يك انقلاب از طرف مردم مؤمن حمايت شد، بيمه است. اين مطلبي است كه همه آن را مي فهمند. اگر بخواهيم انقلاب و كشور بيمه باشد، جمهوري اسلامي آسيب ناپذير باشد، بايد اين شور و شوق، اين حركت عمومي مردم و اين بسيج عظيم نيروهاي ملت را روزبه روز تقويت كنيم. بسيج، بهترين مدافع انقلاب و اسلام بسيج،

در جبهه هاي جنگ، در داخل شهرها و در پايگاههاي مقاومت، نشان داد كه بهترين مدافع انقلاب و اسلام است. حتّي دشمنان ما هم به اين نكته اعتراف كرده اند. آن وقتي كه خيل بسيجيان، با ايمان و شور و شوق خود، به سمت هدفي در ميدان جنگ سرازير مي شدند، هيچ نيرويي نمي توانست جلوي آنها را بگيرد. حتّي دشمنان ما هم اين را در جنگ ديدند؛ چه آن كساني كه جنگ را بر ما تحميل كرده بودند، و چه آن كساني كه به وسيله ي ماهواره هايشان، صحنه هاي جنگ را ذره به ذره مي ديدند و به دشمنان ما گزارش مي كردند. در دنيا همه ديدند كه نيروي سرشار از شور و شوق و عشق به اسلام، چگونه در ميدان جنگ مي جنگد. در داخل شهرها هم از روز اول انقلاب، اين پايگاههاي مقاومت، سنگر دفاع از انقلاب و اسلام شد و تا امروز هم همين طور است. شما خيال نكنيد كه دشمن فقط از جبهه ي جنگ حمله مي كند. دشمن وقتي در مقابل نظامي مثل نظام جمهوري اسلامي قرار گرفت و ديد كه نمي تواند از جبهه، بر اين انقلاب و بر اين ملت پيروز بشود، سعي مي كند كه در داخل ملت رخنه كند و از درون، كار را مشكل نمايد. در اين جا، يكي از عوامل دفاع جانانه ي از انقلاب و اسلام كيست؟ بسيج؛ يعني همين پايگاههاي مقاومت و همين نيروهاي جوان و پُرشور؛ همين جواناني كه در طول تاريخ ما از اول اسلام تا امروز، نظيرشان را به اين زيادي در هيچ دوره يي نداشته ايم؛ همين جواناني كه در عين جواني و شور جواني، به جاي اين كه مثل جوانان بي درد و جوانان معمول همه ي مناطق عالم، دنبال عيش

و عشرت و عياشي باشند، دنبال احساس تكليف و خدمت به خلق و تلاش و كار براي آرمانها و هدفها و دفاع از اسلامند؛ همين جواناني كه با قرآن مأنوسند؛ همين جواناني كه نماز و عبادتشان، پدران و مادران پير را به شگفتي و تعجب وادار مي كند. خانه ي هر شهيد كه پا گذاشتيم، اغلب پدران و مادران آنها گفتند كه ما دين را از اين جوانمان ياد مي گرفتيم! بسيج، يعني كل نيروهاي مؤمن و حزب اللهي كشور بله، هنر انقلاب اين است، و هنر امام اين بود. آن بزرگوار، در جامعه يي كه دشمن پنجاه، شصت سال به طور مستقيم و غيرمستقيم روي آن كار كرده بود، تا آن را به لجنزار فساد بكشاند، كار كرد و جوانانش را مثل گُل، پاك و پاكيزه تربيت كرد. خود آن بزرگوار فرمود: اين، فتح الفتوح است. بله، فتح الفتوح امام، ساختن جوانان مؤمن، مخلص، سالم، صادق ،بي اعتناي به شهوات و دلهايشان متوجه به سمت خدا بود. در طول تاريخ، در اين مملكت و يا در ساير ممالك اسلامي، ما چه موقع اين قدر جوان خوب و صالح، مثل دوران انقلاب داشتيم؟ مگر دشمن اينها را نمي بيند؟ دشمن مي خواهد اينها را از دست انقلاب بگيرد. دشمن براي شايع كردن فساد در بين جوانان اين كشور، برنامه ريزي مي كند. چه كسي بايد در مقابل اين اشاعه ي فساد بايستد؟ چه كسي بايد در مقابل خرابكاريها بايستد؟ چه كسي بايد در مقابل توطئه هايي كه دشمن به وسيله ي عوامل خود در داخل كشور انجام مي دهد و ممكن است يك عده آدم ساده لوح را هم به دنبال خود بكشاند، بايستد؟ بسيج؛ همين نيروي عظيم. بسيج، عبارت از چند هزار آدم در

هر شهر نيست؛ بسيج، يعني كل نيروهاي مؤمن و حزب اللهي كشور ما. اين كه امام گفتند «بسيج بيست ميليوني»، يعني اين. حالا دشمنان بنشينند تحليل كنند كه بله، ايران بالاخره هم بيش از يك ميليون نتوانست! كل نيروهاي مؤمن و حزب اللهي كشور ما بسيج محسوب مي شوند، تا چشم دشمنان كور بشود! همه ي جوانان، پيران، زنان و مردان اين كشور، براي دفاع از شرف و استقلال و اسلام و نظام جمهوري اسلامي آماده اند. هيچ كس خيال نكند كه جنگ تمام شد، بسيج هم تمام شد؛ ابداً. مگر جنگ كه تمام مي شود، نيروهاي نظامي - ارتش و سپاه - هم تمام مي شوند؟ نه، به فرموده ي امام(ره)، «مملكت اسلامي، همه اش نظامي است». زن و مرد بايد آمادگي نظامي داشته باشند و براي دفاع نظامي آموزش ببينند. اسلام حكم مي كند كه شما آماده باشيد و نظم را رعايت كنيد البته ممكن است دشمن هرگز به فكر حمله به چنين ملت دلاوري كه ميدان كارزار را با شور و عشق خودشان سرشار مي كنند، نيفتد؛ اما اسلام حكم مي كند كه شما آماده باشيد. تمام مسؤولان كشور، در مقابل تجهيز و آماده سازي و ايجاد ترتيبات براي بسيج مسؤوليت دارند؛ و من خودم را بر دفاع از سازماني كه امروز به عنوان نيروي مقاومت بسيج مشغول خدمت است، موظف مي دانم و دفاع خواهم كرد. البته شما بايد خدا را فراموش نكنيد، به ياد خدا باشيد، به خدا توكل كنيد و از دستورات او الهام بگيريد. اين، روح مطلب است. آن چيزي كه شما را از همه ي تشكيلات علي الظاهر مردمي در كشورهاي ديگر ممتاز مي كند، همين است. آنچه كه شما را به اين حد از

كارايي مي رساند، همين ياد خداست. بخصوص شما جوانان، ياد خدا را هرگز از دست ندهيد؛ خودتان را با خدا مأنوس كنيد. شما جوانيد؛ دلها و روحهاي شما، پاك و مطهر است. شما آلوده به زخارف اين زندگي مادّي نشده ايد. شما كساني هستيد كه روحها و دلهايتان، براي پرتوگيري از انوار الهي آماده است؛ اين را قدر بدانيد و براي خودتان حفظ كنيد. رعايت نظم هم نكته ي بعدي است. براي جنگيدن و مبارزه كردن، نظم لازم است؛ همين نظم و ترتيبي كه الان مظهرش را مي شود در اين ميدان مشاهده كرد. ايمان تنها و بدون نظم، كارايي نخواهد داشت، يا بسيار كم خواهد داشت. اين نيروي مقاومتي كه برادران در سپاه پاسداران ترتيب داده اند و با جديت دنبال كار آن هستند، به خاطر همين نظم دادن و سازماندهي و آموزش به نيروهاي بسيجي است، تا آن روزي كه انقلاب و اسلام و كشور به اينها نياز دارد، آماده باشد. لطف خدا شامل حال اين ملت است خوشبختانه امروز الطاف الهي، شامل حال اين ملت است. شما امروز نمونه هاي آن را در سطح دنيا و در سطح منطقه، در مقابل چشم خودتان مي بينيد. بحمداللَّه امروز مسؤولاني كه در رأس كار هستند - دولت لايق خدمتگزار و بقيه ي مسؤولان - با كمال جديت، براي بازكردن گرهها - چه گرههاي گذشته و چه گرههاي دوران جنگ - شب و روز تلاش مي كنند. نبايد كسي خيال كند كه بعد از هشت سال جنگ - كه هر روزِ جنگ، مشكلاتي را براي كشور ما به وجود آورده است - همه ي اين مشكلات، در ظرف مدت كوتاهي برطرف خواهد شد. نه، مشكلات

براي برطرف شدن، زمان مي طلبد. يك ساختمان را در ظرف دو روز مي شود خراب كرد؛ ولي گاهي در ظرف دو سال نمي شود آن را ساخت. لطف خدا شامل حال اين ملت است. مردم خوب و مؤمن و پُرشور، جوانان مستعد، دولت لايق و كارآمد و خدمتگزار و ديگر مسؤولان، مجلس شوراي اسلامي، دستگاه قضايي، نيروهاي نظامي و انتظامي - ارتش و سپاه و كميته و شهرباني و ژاندارمري - بحمداللَّه براي خدمت به اين كشور آماده اند. بايد از اين فرصت استفاده كرد و ان شاءاللَّه دوران سازندگي را با خدمت كامل گذراند. از خداوند متعال متضرعانه مسألت مي كنم كه تفضل و رحمت خودش را بر همه ي شماها نازل كند و ان شاءاللَّه بسيج و ساير نيروهاي نظامي و انتظامي ما را روزبه روز از قوّت و صلابت بيشتري برخوردار نمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) صف: 4 2) انفال: 62

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از نيروهاى مقاومت بسيج، گروهى از پرستاران و جمعى از پرسنل نيروى دريايى

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از نيروهاي مقاومت بسيج، گروهي از پرستاران و جمعي از پرسنل نيروي دريايي ارتش بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم روحيه ي بسيجي را براي كشور و انقلاب و اسلام حفظ كنيد اجتماع پُرشور بسيجيان و مدافعان عاشق و صادق انقلاب و ارزشهاي اسلامي، حامل صفاي جهاد و عطر شهادت است. جبهه هاي جنگ و دفاع مقدس، در طول سالهاي متمادي، از خون عزيزان بسيجي رنگين شد و ناصيه ي انقلاب را درخشان كرد. هفته ي بسيج، در حقيقت فرصت و بهانه يي براي زنده نگهداشتن ارزشها و روح بسيجي در آحاد ملت، مخصوصاً جوانان پُرشور و مدافعان عاشق صادق است. به يكايك بسيجيان در سرتاسر كشور، از زن و مرد و پير و جوان، ارادت و اخلاص صادقانه ي

خودم را عرض مي كنم و همان طور كه امام و پيشواي راحل عظيم الشأن ما فرمودند، من هم آرزو مي كنم و از خدا مي خواهم كه با بسيجيان محشور باشم. بسيج، يك افتخار و يك ارزش است. سعي كنيد اين روحيه ي بسيجي را براي كشور و انقلاب و اسلام حفظ كنيد. امروز در جمع ما، عده يي از خواهران و برادران پرستار حضور دارند. به مناسبت بزرگداشت پرستار در اين روزها، وظيفه ي من است كه از همه ي پرستاران عزيزمان صميمانه تشكر كنم. زحمات اين عزيزان، هميشه و مخصوصاً در دوران گرفتاريهاي جنگ، زحمات طاقت فرسا و بسيار ارزشمندي بود. پرستاري، شغل مقدسي است. اين شغل، عبادت است و از برجسته ترين نمونه ها و مصداقهاي خدمت به مظلومان و ضعفاست. خواهران و برادران پرستار، ان شاءاللَّه اين كار را با جديت و شور و شوق انجام داده، ادامه بدهند و كادرهاي پرستاري ما در بيمارستانها، از جهت كميت و كيفيت، ان شاءاللَّه تقويت بشوند. به اين برادران و خواهران هم خوش آمد عرض مي كنم. دريا منطقه ي حساس، و خليج فارس نقطه ي مهمي است امروز، روز نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران است و جمعي از برادران اين نيرو، در اين جمع حضور دارند. زحمات آنها در طول اين چند سال - چه در اوايل جنگ، چه بخصوص در اواخر جنگ و چه در بين اين دو مقطع - مهم و باارزش و شجاعانه بود. برادران توجه بكنند كه دريا منطقه ي حساس، و خليج فارس نقطه ي مهمي است. دشمنان با چشمهاي طمعكار، به اين نقطه چشم دوخته اند و براي حفظ منافع نامشروع و ناحق خود، از هزاران كيلومتر آن طرف تر، ناوگانها و نظاميان خود را به

اين منطقه آورده اند و مي آورند. اين، تهديدي عليه ملتها و كشورهاي اين منطقه و بخصوص تهديدي عليه جمهوري اسلامي است؛ هوشيار باشيد. مسأله ي نيروي دريايي ما - هم نيروي دريايي ارتش و هم نيروي دريايي سپاه - مهم است. اين دو نيرو، در كنار هم و با وظايف متفاوت، اين وظيفه ي بزرگ را بايد انجام بدهند و اميدواريم كه ان شاءاللَّه كاملاً موفق باشند. همچنين به برادران عزيز روحاني در ارتش جمهوري اسلامي ايران، كه امروز در مجلس حضور دارند، خوش آمد مي گويم و به خاطر زحماتشان و خدماتي كه در جهت پيشبرد كيفيت اسلامي و معنوي ارتش جمهوري اسلامي ايران انجام مي دهند، تشكر مي كنم. دشمني ملت ايران نسبت به امريكا تمام شدني نيست اين روزها، ما يك مسأله ي اساسي و عمده در سطح جهان داريم كه همه ي قشرهاي مردم، از نظامي و غيرنظامي، از دولتي و غيردولتي، از شهري و روستايي، از پير و جوان، بايد نسبت به آن هوشيار باشند و آن، اين است كه هرچه مي گذرد، استكبار جهاني بيشتر احساس مي كند كه نظام جمهوري اسلامي، در مقابل منافع ناحق و نامشروع و در مقابل تجاوزهاي او، محكم و قاطع ايستاده است و مزاحم تجاوزطلبي و افزونخواهي اوست. اين را خوب فهميده اند. شايد تا مدتي تصور مي كردند كه بعد از رحلت امام بزرگوار ما(رضوان اللَّه تعالي عليه)، شعله ي آرمانخواهي در جمهوري اسلامي كم بشود، يا فرو بنشيند و يا خاموش گردد. خيال مي كردند كه بعد از رحلت امام(رضوان اللَّه عليه)، تدريجاً همه چيز تمام خواهد شد. يعني احساسات انقلابي و روح مجاهدت و فداكاري در مردم و نيز دشمني آنها با ايادي ظلم و استكبار و استعمار در دنيا، تمام

خواهد شد. چنين چيزي را انتظار داشتند؛ ولي ديدند كه اين طور نشد و هرچه مي گذرد، پايبندي اين مردم نسبت به خطي كه امام راحل و پيشوا و معلم بزرگ ما ترسيم كرده اند و نيز علاقه ي آنها به امام و انقلاب كم نمي شود. احساس كردند كه دولت و ملت، مردم و نمايندگان آنها و مسؤولان گوناگون، در هر جاي اين كشور محكم ايستاده اند، تا از اسلام و انقلاب دفاع كنند. آنها خوب فهميده اند كه مردم حاضر نيستند ارزشهاي عزيز اسلامي و انقلابي را با چيزي معامله كنند. سر قضاياي تجاوز عراق به كويت هم اين معنا برايشان روشن شد و ديدند با اين كه در قضيه ي كويت، كشور عراق تجاوزكار است و ملت ايران، متجاوز را به هر شكلي و به هر نحوي محكوم كردند - از اول هم دولت و ملت ما اين را گفتند - اما اين موضع مانع نشد كه مردم و مسؤولان ما، از دخالتهاي متجاوزانه ي بي جاي امريكا انتقاد نكنند. خيال مي كردند ما بعد از اين كه ديديم عراق به كويت تجاوز كرد، امريكا را فراموش خواهيم كرد؛ غافل از اين كه ملت ما دست پرورده ي انقلاب و امام است و مسؤولان ما شاگردان امام هستند. مگر ممكن است كه ملت ما، دشمنيهاي استكبار و بيش از همه امريكا را فراموش كنند؟ مگر ممكن است طمع ورزيها و زياده طلبيها و تجاوزهاي پنهان و آشكار امريكا را نديده بگيرند؟ فهميدند كه دشمني ملت ايران نسبت به دشمنان اسلام و در رأس آنها رژيم امريكا، تمام شدني نيست. فهميدند كه ملت ايران ايستاده است، تا از اسلام انقلابي و اسلام ناب محمّدي(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) دفاع كند. فهميدند كه دولت و ملت و

مسؤولان، اهل سازش و معامله نيستند. حالا كه اينها را فهميده اند، از همه طرف خباثتهايشان را شروع كرده اند - متوقف نشده بود؛ تشديد كردند - و مثل زمان حضرت امام و همين دوران فاصله ي رحلت حضرت امام تا امروز، بلندگوهاي جهاني را از تبليغ عليه نظام اسلامي پُر كردند. امروز، چنين وضعيتي است. دفاع امثال امريكا از حقوق بشر، هم خنده آور و هم گريه آور است امروز ملت ايران بايد هوشيار باشد؛ چون دشمن با اسمهاي مختلف - از جمله به نام حقوق بشر - در فكر دشمني كردن و ضربه زدن به انقلاب و اسلام است. دفاع امثال امريكا از حقوق بشر، براي ملتها و مظلومان دنيا، هم خنده آور و هم گريه آور است. از طرفي، خنده آور و مضحكه است؛ چون خود نقض كنندگانِ درجه ي اول حقوق بشر، سنگ حقوق بشر را به سينه مي زنند! چه كساني داعيه ي حقوق بشر دارند؟ كساني كه همين امروز از پنجه هايشان، خون مردم فلسطين مي چكد. حالا هرچه در سالهاي گذشته، در شرق و غرب عالم - در آفريقا و آسيا و در جاهاي گوناگون - ملتها را نابود كردند و كشتند و بشر و حقوق بشر را به مسخره گرفتند، به جاي خود محفوظ. همين امروز رژيم صهيونيستي، به پشتيباني امريكا و همپيمانانش، ملت فلسطين را با بدترين و فجيعترين وضعي، زير فشار و شكنجه قرار داده و خون مردم و شهداي فلسطين، به گردن اوست. چنين انسانهايي، دم از حقوق بشر مي زنند! اين، مضحكه و تمسخر نيست؟! از طرف ديگر، گريه آور هم است. براي بشريت، مصيبتي از اين بالاتر نيست كه مفاهيم و ارزشهاي انساني، اين طور در دست وپاي اين

سياستبازان خبيث بيفتد. ايران اسلامي را به نقض حقوق بشر متهم مي كنند؛ در حالي كه اسلام بزرگترين ضامن حقوق بشر است. ما به عنوان يك ملت، چرا از ملت فلسطين دفاع مي كنيم؟ ما به عنوان يك انقلاب، چرا از ملتهاي مظلوم دفاع مي كنيم؟ ما با مردم آفريقاي جنوبي، چه قوم و خويشي يي داريم؟ ما از اين مظلوماني كه در مناطق مختلف جهان، به خاطر سيطره ي حكومتهاي خبيثِ علي الظاهر دمكراتيك و عملاً فاشيستي، جرأت نمي كنند مظاهر اسلامي خودشان را رعايت كنند، چرا دفاع مي كنيم؟ ديديد كه در فرانسه، به دختر مسلمان اجازه نمي دهند روسري به سر كند! ديديد كه در امريكا، مأموران دولتي، براي انجام فرايض مذهبي، مسلماني را در جلوي چشم مردم كتك مي زنند، كه چرا در فرودگاه نماز خواندي! چرا هرجا مظلومي صدا بلند مي كند و استغاثه مي نمايد، ما احساس تكليف مي كنيم كه هرطور ممكن است، به كمك او بشتابيم، يا لااقل فرياد او را منعكس كنيم؟ اين، به خاطر دستور اسلام مبني بر حفظ حقوق انسانهاست. استكبار نسبت به انقلاب كينه دارد؛ حقوق بشر بهانه است شما سردمداران ظلم و استكبار هستيد كه حقوق بشر را نقض كرده ايد. شما هستيد كه سازمان ملل و كميسيون حقوق بشر و مفاهيم انساني را به مسخره گرفته ايد و همه را بازيچه ي دست خودتان مي خواهيد. براي ما، ارزش انسان و ارزش حقوق انسان، آن قدر زياد بوده و زياد است كه به خاطر آنها حاضر شده ايم با همه ي قدرتهاي استكباري جهان، مقابل و مواجه بشويم. نوكران امريكا و ديگر دولتهاي استكباري، در طول ساليان متعدد، بر اين كشور حكومت كردند، صدصد و هزارهزار از اين مردم را در

اين خيابانها كشتند و خونشان را بر زمين ريختند. همين الان هم در جاهاي ديگر، نظير اين واقعه، از بقيه ي نوكران امريكا سر مي زند. زندانهايشان پُر از انسانهاي مظلوم است؛ ولي در محافل جهاني، از هيچ كس صدا بلند نمي شود! شماها اگر طرفدار حقوق بشر بوديد، چرا به رژيمهاي مرتجع و ظالم و مستبد و خبيث كه بويي از دمكراسي نشنيده اند و در كشورشان به عنوان نمونه، يك بار يك صندوق رأي گذاشته نشده است، اعتراض نمي كنيد؟! چرا فقط به جمهوري اسلامي كه مظهر آزادي و دخالت مردم در امور است و در مسايل مختلف، انتخابات آزاد و پي درپي برگزار مي كند و مردم در كوچه و خيابان و مجامع عمومي، حرف دلشان را مي زنند و شعار مي دهند، اعتراض مي كنيد؟! شما طرفدار حقوق بشر نيستيد؛ شما طرفدار بي ديني و تسلط خودتان بر كشورها و ملتها هستيد. شما از كوتاه شدن دست پليد خودتان از كشور ثروتمند و وسيع ايران و تهديدشدنتان در ساير كشورها ناراحتيد. شما نسبت به انقلاب، دشمن خوني هستيد. اين انقلاب، نوكران شما را در اين جا از بين برد. شما با انقلاب كينه داريد؛ حقوق بشر بهانه است. شما چه مي فهميد كه بشر چيست و حقوقش كدام است؟ ملت ايران بايد هوشيارانه، تمام دشمنيهاي اين طيف وسيع استكبار و دشمنان اسلام و انقلاب را بفهمد و بشناسد؛ همچنان كه بحمداللَّه اكثريت قاطع اين كشور، مي فهمند و مي شناسند. امريكا و يارانش منتظر فرصتند، تا از انقلاب انتقام بگيرند برادران و خواهران عزيز من در سرتاسر كشور! بدانيد كه امروز امريكا و ياران و مزدوران و همپيمانانش، منتظر فرصتند كه از انقلاب انتقام بگيرند. منتظر فرصت هستند كه

انتقام محمّدرضاي خبيث و خاندان ظالم و ساواكيهاي دورانش را از جوانان انقلابي ما بگيرند. دنبال منفذي مي گردند، تا در داخل انقلاب نفوذ كنند. هوشيار باشيد؛ همچنان كه بحمداللَّه هوشيار بوديد و هستيد. ملت ما، هر گونه دخالت و هر گونه انگشت موذي دشمن را قطع خواهد كرد و با مشت گره كرده، با او روبه رو خواهد شد. من از همين جا، به دشمنان خبيثمان كه علاوه بر خباثت، بي هوش و نادان هم هستند و انقلاب و ملت ما را نشناخته اند و سيزده، چهارده سال است كه درباره ي اين ملت و اين كشور، غلط تحليل مي كنند و غلط مي فهمند و به همين جهت هم مرتب شكست مي خورند، مي گويم كه بدانيد شما در شناخت ملت ايران، اشتباه كرده ايد. اين ملت، پايبند به اسلام است. اين ملت، خادمان و خدمتگزاران اسلام را دوست مي دارد. اين ملت، سعادت خودش را هم در اسلام جستجو مي كند. اين ملت، با پايبندي و ايمان به اسلام، ان شاءاللَّه خواهد توانست تمام گرههايي را كه شما بر زندگي او تحميل كرده ايد، باز كند. اين ملت، تسليم بشو نيست. همه ي نيروهاي مسلح و مردم بايد هوشيار باشند بسيج، در سرتاسر كشور هوشيار باشد. همه ي نيروهاي مسلح - ارتش، سپاه و نيروهاي انتظامي - بايد هوشيار باشند. همه بايد هوشيار باشند؛ اما بسيج، احتياج به هوشياري مضاعف دارد. آحاد بسيج در هرجا هستند - در شهر، در ده، در عشاير، در دانشگاه، در حوزه ي علميه، در دبيرستان، در بازار، در اداره، در كارخانه - بايد هوشيار باشند. دشمن، براي ضربه زدن به انقلاب و اسلام، از يك راه نمي آيد؛ از راههاي مختلف مي آيد. بايد چشمتان را باز كنيد،

متوجه باشيد و دشمن را بشناسيد. امام بزرگوار، اين خطوط را براي ما درست مشخص كردند. هر چيزي كه ديديد دشمن روي آن حساسيت نشان مي دهد، شما هم روي آن حساس بشويد و بفهميد كه دشمن از اين جا مي خواهد رخنه كند. وقتي كه مي بينيد دشمنان خبيث، نسبت به ملت و انقلاب و پايبندي مردم به انقلاب تبليغات مي كنند، بدانيد كه دشمن از پايبندي مردم به انقلاب و از حضور آنها در صحنه هاي انقلاب مي ترسد. حضور شما در صحنه هاي انقلاب و هوشياري و آمادگيتان، دشمن را مأيوس خواهد كرد. البته ما فضل و كمك الهي و پشتيباني واضح خدا را در همه ي امورمان مشاهده كرده ايم و باز هم مشاهده مي كنيم. خداي متعال به اين ملت و به اين كشور، خيلي لطف كرده و خيلي لطف داشته و در شدايد، به اين ملت كمك كرده است و باز هم لطف و رحمت الهي ان شاءاللَّه شامل حال اين ملت است. اميدواريم كه خداي متعال، به همه ي شما توفيق بدهد و دعاي وليّ عصر (ارواحنافداه) را شامل حالتان بكند و روح مقدس امام(ره) را از شما خشنود و راضي بفرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با شركت كنندگان در اولين كنفرانس اسلامى فلسطين

سخنراني در ديدار با شركت كنندگان در اولين كنفرانس اسلامي فلسطين بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در آفاق اسلامي، هيچ مسأله يي به اهميت مسأله ي فلسطين نيست مي توان گفت كه اين جلسه، مهمترين مسأله ي جهان اسلام را در دستور كار خود قرار داده است. تحقيقاً امروز در زندگي مسلمين و در آفاق اسلامي، هيچ مسأله يي به اهميت و خطورت مسأله ي فلسطين نيست. بيش از چهل سال است كه بتدريج مسلمين را با غصب بخشي از خانه ي خودشان عادت داده اند. فقط

غصب خانه ي مسلمين نيست؛ بلكه قضيه بالاتر از اين است. مسأله اين است كه دشمنان جهاني اسلام، بخشي از خانه ي مسلمين را براي حمله به صفوف مسلمين و براي مبارزه با خواسته ها و حركات آنها، سنگر قرار داده اند. متأسفانه در دنياي اسلام، آن كساني كه امكانات در دستشان بوده و مي توانستند درباره ي اين مسأله تصميمهاي مؤثري بگيرند، آن را در زاويه ي فراموشي - ولو نه به لفظ، اما در باطن امر - قرار دادند. ما اگر به خود بياييم، خواهيم ديد كه اين بزرگترين بلايي است كه در دوره هاي اخير، بر مسلمين نازل شده است. حكم اسلامي اين قضيه، واضح است. احدي از مسلمين، درباره ي حكم منطبق بر قضيه ي فلسطين، ترديدي ندارد. اين، همان مسأله يي است كه در تمام كتب فقهي - كه بحث جهاد در آن مطرح شده - آمده است. اگر كفار بيايند و بلد مسلمين را تصرف يا احاطه كنند، هيچيك از فقهاي مسلمين - قديم و جديد - در وجوب عيني جهاد در اين مورد، ترديد نكرده است. همه ي مذاهب اسلامي، در اين معنا همعقيده هستند. جهاد ابتدايي، واجب كفايي است؛ اما در غير اين مورد. جهاد دفاعي كه اظهر مصاديق دفاع هم هست، واجب عيني است. مسأله يي با اين وضوح و با اين اهميت، امروز در دنياي اسلام، مثل يك مسأله ي درجه ي دو مورد توجه قرار مي گيرد. البته گناه اول، به عهده ي رؤساي مسلمين است. اگر زعماي مسلمين و رؤساي كشورهاي اسلامي، متحداً و جداً بر استنقاذ فلسطين تصميم بگيرند، خواهند توانست. امروز حادثه ي بزرگي داخل سرزمينهاي اشغالي در جريان است در مسأله ي فلسطين، آنچه كه هدف است، استنقاذ فلسطين

است؛ يعني محو دولت اسرائيل. فرقي بين سرزمينهاي قبل از سال 67 و بعد از آن نيست. هر يك وجب از خاك فلسطين، يك وجب از خانه ي مسلمين است. هر حاكميتي غير از حاكميت مردم فلسطين و حاكميت مسلمين بر كشور فلسطين، حاكميت غاصب است. حرف، هماني است كه امام راحل عظيم الشأن فرمود: «اسرائيل بايستي محو بشود». يهوديهاي فلسطين، اگر دولت اسلامي را قبول مي كنند، در آن جا زندگي كنند. بحث، بحث يهودي ستيزي نيست. مسأله، مسأله ي غصب خانه ي مسلمين است. رؤسا و زعماي مسلمين، اگر تحت تأثير قدرتهاي جهاني قرار نداشتند، مي توانستند اين مهم را انجام بدهند؛ ولي متأسفانه نكردند. امروز، حادثه ي بزرگي داخل سرزمينها در جريان است و آن، همين قيام اسلامي است كه اين روزها وارد چهارمين سال عمر خود مي شود. اين، همان چيزي است كه بايد فلسطين را نجات بدهد. اين، همان چيزي است كه حاميان و توليدكنندگان اسرائيل، از آن مي ترسيدند. اين، همان چيزي است كه بدان اميد بود و اين اميد، امروز برآورده شده است. اين، يك نعمت بزرگ الهي است. اگر ما مسلمين، اين نعمت را شكر كرديم، باقي خواهد ماند؛ «لئن شكرتم لازيدنّكم»(1). اگر به اين نعمت كفران ورزيديم، از دست خواهد رفت. شكر اين نعمت به آن است كه همه ي مسلمين در همه جاي عالم، تكليف شرعي خودشان بدانند كه از اين مبارزاني كه امروز به نام اسلام مبارزه مي كنند، حمايت نمايند. امروز، هيچ علاجي جز اين نيست. اين حمايت، بايستي وسيع و همه جانبه باشد. هم حمايت سياسي، هم حمايت تبليغاتي، هم حمايت اخلاقي و هم حمايت نظامي لازم است. هرچه ممكن بشود، لازم و تكليف است.

مسلمين دنيا ببينند، كداميك از انواع اين حمايتها را مي توانند بكنند. هرچه را كه دانستند، تكليف شرعي آنهاست و از آن نبايد تخلف بكنند. هيچ كس سازش را به حساب مبارزه نگذارد غالباً دو نكته از نظر شعاردهندگانِ به نام اسرائيل، دور مي ماند. ما اين دو نكته را اجمالاً عرض مي كنيم. يكي از اين دو نكته اين است كه دشمنيِ با غاصبان اسرائيل، با دوستيِ با كساني كه پشتيبان همه جانبه ي غاصبان اسرائيل هستند، نمي سازد. اين، ممكن نيست. آن كساني كه خيال مي كنند، از راه امريكا و همپيمانانش مي توانند فلسطين را نجات بدهند، در اشتباه تأسف انگيزي بسرمي برند. همچنان كه از راه دولت اسرائيل نمي شود فلسطين را نجات داد، از راه دولت امريكا و همپيمانانش هم نمي شود فلسطين را نجات داد. هر حركتي كه به تكيه بر پشتيبانان دولت غاصب منتهي بشود، قطعاً يك حركت انحرافي و يك غلط بزرگ است. اگر كسي شعار ضديت با اسرائيل را مي دهد، اما با همپيمانان اسرائيل در اين مسأله همصحبتي مي كند و به آنها اتكا مي نمايد، بايد دانست كه دروغ مي گويد. چنين چيزي ممكن نيست. آن كساني كه اسرائيل را تغذيه مي كنند، در جبهه ي اسرائيل هستند. آن كساني كه به هر نحوي از انحاء به اسرائيل كمك مي كنند، در جبهه ي اسرائيل هستند. آن كساني كه با صهيونيستها مذاكره مي كنند، در جبهه ي اسرائيل هستند. مبارزه براي استنقاذ سرزمين فلسطين، بايد معناي حقيقي مبارزه را داشته باشد. مبارزه، نقطه ي مقابل سازش است. در اين مسأله، سازش خيانت و مبارزه وظيفه است. هيچ كس سازش را به حساب مبارزه نگذارد. ما مسلمين، به شيوه هاي تبليغاتي دشمن وقوف پيدا نكرده ايم نكته ي دوم اين است كه يكي

از چيزهايي كه در روز اول، ايجاد دولت غاصب را زمينه سازي كرد و امروز هم ادامه ي آن دولت را زمينه سازي مي كند، تبليغاتي است كه دستگاه تبليغاتي سراسري صهيونيستها و دوستانشان در همه جاي دنيا، به راه انداخته اند. براي افكار مردم دنيا، اين طور وانمود كرده اند كه صاحبِ خانه، آن كساني هستند كه بر آن جا حكومت مي كنند و يك عده دور از فرهنگ هم براي آنها مزاحمت ايجاد مي كنند! متأسفانه، اين را در دنيا جا انداخته اند. روي اين قضيه، در افكار عمومي و در فرهنگ عام جهاني، كار تبليغاتي كرده اند؛ ولي ما مسلمين غافل بوده ايم! ما مسلمين، به شيوه هاي تبليغاتي دشمن وقوف پيدا نكرده ايم. از بهترين شيوه ها، براي بيان حقانيت مردم فلسطين استفاده نكرده ايم. آنچه بر اين مقدمه مي خواهم مترتب كنم، اين است كه در تمام اقطار عالم، همه ي روشنفكران و نويسندگان و هنرمندان و كساني كه در تبليغات، اندك دستي دارند، بايد با احساس وظيفه ي كامل نسبت به اين قضيه، اداي تكليف بكنند. بعد از جنگ جهاني دوم، يهوديها در سرتاسر دنيا، براي مظلوم نمايي، صدها و بلكه هزارها فيلم درست كرده اند، تا چهره ي آنها را مظلوم، و چهره ي كساني كه با آنها مقابل بودند - به صورت واقعي يا غيرواقعي - ستمگر نشان بدهد. تا آن جا كه ما اطلاع داريم، ظلمي كه امروز به ملت فلسطين مي شود، هيچ وقت به مجموعه ي يك ملت نشده است؛ در حالي كه متأسفانه افكار عمومي دنيا، از اين ظلم مطلع نيست. اين، بايستي درست بيان بشود. بايد فيلمها ساخته بشود، بايد كارهاي هنري انجام بگيرد تا همه ي افكار عمومي دنيا بدانند كه چه مي گذرد. متأسفانه بايد اعتراف كنيم كه روشنفكران ما

و كساني كه مي توانستند، كوتاهي كردند. ما بايد در سطح عالم، مسأله ي فلسطين را آن چنان كه هست، معرفي بكنيم. براي اين كار بايد سرمايه گذاري بشود و افراد، تلاش و كار كنند. اين، نكته يي بوده است كه ما از آن غفلت كرده ايم. انقلاب اسلامي، جبهه هاي جديدي عليه اسلام به وجود آورد امروز بعد از اين كه انقلاب اسلامي، بُرندگي اسلام را نشان داد، دشمنان اسلام و مسلمين جديتر شدند. انقلاب اسلامي، جبهه هاي جديدي عليه اسلام به وجود آورد؛ فقط به خاطر اين كه اسلام را معرفي كرد و نشان داد كه اسلام با ظلم مخالف است و فهماند كه مسلم واقعي، آن كسي است كه در مقابل قلدري و سركشي و نظام سلطه ي جهاني، تسليم نمي شود و زير بار نمي رود. اين، سلطه گران را بشدت خشمگين كرد و در مقابل اسلام، جبهه هاي جديدي به وجود آورد. نمونه هايش را در همه جاي دنيا مشاهده مي كنيد. هم در اروپا مشاهده مي كنيد كه عليه گروهها و افراد مسلمان، چه كارهايي انجام مي گيرد؛ هم در آفريقا مشاهده مي كنيد كه اين حركات تبشيري را فقط براي مقابله ي با اسلام ناب به راه انداخته اند؛ هم در خود كشورهاي اسلامي مشاهده مي كنيد كه روي حركات اسلامي، چه قدر فشار است. در هرجايي، به يك نحو است. مظاهري از آن را در كشورهاي ديگر - مثل هند - مشاهده مي كنيد. اين ماجراي مسجد بابري (2)، يكي از آن مسايلي است كه اگرچه موضوع آن، يك مسجد است و شايد به نظر بعضي كوچك بيايد؛ اما كوچك نيست. اين، نشان دهنده ي آن است كه دشمنان اسلام، تا اين جا ايستاده اند كه يك عده را عليه مقدسات اسلام تحريك كنند و زندگي

را بر مسلمانان تلخ نمايند. بي شك، حركت هندوهاي متعصب، ناشي از تحريكات دشمنان است. همه ديده اند كه اين مسجد، سالهاي متمادي در آن جا بود و بتخانه يي هم در كنارش وجود داشت. آنها مشغول كار خودشان بودند؛ اينها هم مشغول كار خودشان. دشمنان اسلام هستند كه اين تحريكات را درست مي كنند و ماجرايي مثل ماجراي مسجد بابري را مسأله ي روز مسلمانان مي كنند. البته مسلمين هند در اين مسأله محق هستند و همه بايد بدانند كه مسلمين دنيا در اين مسأله، پشت سر مسلمانان هند هستند، حق را به آنها مي دهند و از آنها دفاع و حمايت مي كنند. مسلمانان بايد در دفاع از اسلام جديتر باشند در همه جاي دنيا، حركات خصمانه ي جديدي عليه اسلام هست. آن چيزي كه بايستي از اين حركات استنتاج كرد، يك جمله است: مسلمانان بايد در دفاع از اسلام جديتر باشند و خودشان را به معناي واقعي كلمه، سرباز اسلام بدانند و به مقتضاي اين سربازي، عمل كنند. بلاشك، دشمن نخواهد توانست در مقابل حركت عمومي مسلمين كاري بكند و اسلام و مسلميني كه براي دفاع از اسلام تصميم گرفته باشند و قيام بكنند، قطعاً پيروز خواهند شد. اميدوارم كه خداوند متعال، به همه ي ما توفيق بدهد كه از اسلام دفاع كنيم. ان شاءاللَّه اين نشست شما، اجتماع مباركي باشد. در ساعات و ايامي كه براي بحث درباره ي مسأله ي فلسطين مي نشينيد، راههاي عملي را جستجو كنيد و به آنها بپردازيد. هركسي تكليف خودش را حقيقتاً بشناسد و بر طبق آن عمل كند. حرف تنها، وقتي كه مقدمه ي عمل نباشد، تجربه ي خوبي براي ما نيست. تنها در سايه ي عمل به وعده ها و گفته هاست كه

خواهيم توانست ان شاءاللَّه به نتايجي برسيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) ابراهيم: 7 2) v مسجد بابري، از مساجد باقيمانده از دوران امپراتور مسلمان مغول «ظهيرالدّين بابر» است. هندوها اعلام كردند كه پس از تخريب اين مسجد، معبدي را در آن محل بنا خواهند كرد.

سخنرانى در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران

سخنراني در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران، به همراه حجةالاسلام والمسلمين حاج سيّد احمد خميني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين و صلّي اللَّه علي سيّدنا محمّد و اله الطّاهرين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين كارگزاران نظام جمهوري اسلامي، خدمتگزاران اهداف پيامبران جلسه ي بسيار مهم و فضاي عطرآگيني است. شما كارگزاران نظام الهي جمهوري اسلامي، يعني خدمتگزاران اهداف پيامبران در طول تاريخ و برآورندگان آرزوي صلحا و ازكيا و بندگان شايسته ي خدا، در اين جا جمع شده ايد. نفس اين اجتماع و تبادل نظرها و محبتها و پيامها و تقويت رابطه ها بين شما برادراني كه در بخشهاي مختلف مشغول كار هستيد، هدف اولي و اصلي ما از اين جلسه است. گردهم آمدن، تجمع جسماني و تبادل نظر و فكر و عاطفه و محبت و نفس اين قضيه، براي مجموعه ي شما برادران عزيز و زحمتكش، چيز خوب و لازمي است كه فكر كرديم در اين اجتماع صميمي و برادرانه، ان شاءاللَّه حاصل بشود. در مرتبه ي دوم، تذكراتي را هم فقط به عنوان تذكره و يادآوري عرض مي كنم؛ والّا اينها چيزهايي است كه همه ي شما مي دانيد؛ بلكه بسياري از شما، مبلّغان زباني و عملي اين مطالبي هستيد كه ما بيان خواهيم كرد. درعين حال، هميشه در شنيدن اثري است كه در دانستن نيست. همه احتياج داريم، من هم شديداً محتاجم كه مطالبي را از افرادي

بشنوم. آموختن انسان، يك مرحله ي گذرا نيست؛ ما بايد هميشه بياموزيم و بشنويم و تكرار كنيم. اين تذكرات، از اين قبيل است. نظام اسلامي ما، يك عطيه ي الهي آنچه كه عرض خواهم كرد، عمدتاً دو مسأله است: يك مسأله، وضع كلي كارگزاران حكومت اسلامي است؛ چون نام حكومت اسلامي، با خود تعهداتي را در همه ي شؤون، از جمله در شأن كارگزاري اين حكومت به همراه مي آورد كه توضيحاتي را بعداً مطرح خواهم كرد. مسأله ي دوم هم درباره ي اصل اساسي هميشگي ماست كه عبارت از اتحاد كلمه، وحدت جهت، هماهنگي و التيام نيروها در خط مقدسي است كه اسلام و مبيّن حقيقي اسلام و مرشد اين امت و اين نسل - يعني امام بزرگوارمان - ترسيم كرده است. مقدمتاً اين نكته را عرض كنم كه اين نظام اسلامي، يك عطيه ي الهي است. خداي متعال، برطبق سنتهاي تاريخي و قواعد و قوانين حاكم بر جهان بشريت، اين پديده ي علي الظاهر مستبعد را، حقيقتاً با قدرت كامله ي خود به وجود آورد. اين، در درجه ي اول، عطيه يي الهي براي مردم ايران، و در درجه ي بعد، براي همه ي مسلمين عالم، و شگفت نيست اگر كه بگوييم در درجه ي بعد هم براي همه ي مظلومان عالم بود. اين عطيه ي الهي، اين تفضل بزرگي كه خداي متعال كرد - مثل همه ي تفضلات الهي - از طرف پروردگار يك سند تضمين شده در دست مردم ندارد. اگر اين نعمت را خوب نگهداشتيم، خواهد ماند و روزبه روز بهتر و بالنده تر خواهد شد و بركات آن بيشتر مي گردد. اگر خداي ناكرده آن را تضييع كرديم و اين بار را حمل نكرديم، مثل همان كساني خواهيم شد كه خداوند متعال

در قرآن، بارها و بارها اسم آنها را براي درس گرفتن ما آورده است؛ «مثل الّذين حمّلوا التّورية ثمّ لم يحملوها»(1). خداي متعال، در باب بني اسرائيل مكرر فرموده است كه ما اينها را فضيلت داديم، بر دشمنانشان پيروز كرديم و حكومت و مُلك و قدرتشان داديم. همين بني اسرائيل نيز كساني هستند كه خداي متعال درباره ي آنها فرمود: «ضربت عليهم الذّلّة والمسكنة و باؤا بغضب من اللَّه»(2). درباره ي بني اسرائيل، تعبيرات گزنده ي متعدد ديگري در قرآن وجود دارد. شكر نعمت نظام اسلامي، آشنايي و عمل به وظايف اين نعمت، شكر لازم دارد. شكر اين نعمت و نگهداري اين عطيه و تفضل بزرگ الهي به اين است كه ما به وظايفمان در قبال اين لطف الهي آشنا بشويم و به آنها عمل كنيم؛ هدف را فراموش نكنيم؛ يادمان نرود كه خداي متعال، اين انقلاب را پيروز كرد و مسلمين ايران را به بركت اين انقلاب و به بركت آن رهبر استثنايي، عزت بخشيد. اصلاً خداي متعال، او را براي چنين نقطه ي عطف تاريخي ذخيره كرده بود. ظاهراً آدم خيال مي كند كه خداي متعال، اين وجود گرانبها و گرانمايه را تربيت كرده و نگهداشته بود، تا چنين حركتي را در دنيا و در تاريخ به وجود بياورد. وقتي اين انقلاب، به بركت عطاياي متواتره ي الهي به پيروزي رسيد، شما كه انقلابي و مؤمن به اين راه و اين هدف هستيد، آيا فكر كرده ايد كه چرا وارد محدوده ي مؤمنين و كارگزاران و عاملان اين مجموعه شده ايد؟ آيا انگيزه يي جز اين وجود داشت كه خداي متعال وعده اش را عمل كرد و ما را از ضعف و ذلت و ادبار و توسري خوري همه ي قدرتهاي ظالم

و دوري از هويت اسلامي نجات داد؟ بسيار خوب، حالا بايستي با همه ي وجودمان، در راه اسلام حركت كنيم. اين هدف، بايد يك لحظه از ياد من و شما نرود. همه ي ما هم مثل يكديگر هستيم. بايد همين حرفها را كسي به خود من بزند. اگر من به شنيدن اين حرفها، از شما محتاجتر نباشم، حداقل به قدر شما محتاجم. همه ي ما همين طور هستيم. ما بايد اين هدف را از ياد نبريم كه استقامت، يعني بي راهه نرفتن، خط را گم نكردن و هدف را فراموش نكردن. اين امر، اين قدر حساس و مهم است كه خداي متعال به پيامبر با آن عظمت نيز همين توصيه را مي كند كه ما حالا مي خواهيم به خودمان اين توصيه را بكنيم. مي فرمايد: «فاستقم كما امرت و من تاب معك»(3)؛ مواظب باش راه را گم و اشتباه نكني. اين گم كردن راه، حرف كلي و مبهمي است؛ هر كس مي گويد كه راه اين است. ممكن است دو رفيق يا دو برادر، سليقه ها و ديدگاهها و مباني مختلفي داشته باشند و در زمينه هاي سياسي يا اقتصادي، از دو نوع فكر برخوردار باشند و هر كدام بگويد كه راه من، راه درستي است. آيا معناي استقامت در راه، اين است؟ نه، طبعاً اين اختلافات سلايق وجود دارد. نفس انسان، از همه ي دشمنان، دشمنتر است برادران! داراي هر سليقه و هر جناح و هر فكر و - به قول معروف - هر خطي كه هستيد، بدانيد كه يك جا نقطه ي انشعاب است؛ مواظب آن جا باشيد. آن جا عبارت از آن نقطه و لحظه يي است كه احساس مي كنيد به جاي خدا، «خود» وارد ميدان مي شود. نقطه ي انحراف، اين جاست.

«اعدي عدوّك نفسك الّتي بين جنبيك»(4). اين نفس و اين من، از همه ي دشمنان، دشمنتر است؛ چيزي است كه براي ارضاي آن، گاهي ممكن است خداي ناكرده ما حاضر بشويم كه شريفترين و عزيزترين ارزشها را هم از ياد ببريم. اين جا نقطه ي انحراف است و هر لحظه هم در انتظار ماست؛ بايد مواظب اين بود. اين، از آن اشتباهاتي نيست كه ما در تاريخ زندگي خود دنبالش بگرديم؛ نقطه ي آن را حدس بزنيم و در آن جا مواظبش باشيم. نه، ممكن است در هرلحظه براي ما پيش بيايد. همين حالا كه من حرف مي زنم، در وسط حرف زدن، اين دوراهي وجود دارد. شما كه داريد مي شنويد، در اثناي شنيدن، اين دوراهي وجود دارد. در اقدامي كه مي خواهيم بكنيم، اين دوراهي وجود دارد. در آن جايي كه شهوتي از شهوات نفساني ما حضور پيدا مي كند و خودش را عمده مي نمايد، اين دوراهي وجود دارد. در آن جايي كه مي خواهيم تصميمي بگيريم - چه تصميم شخصي، چه تصميم دولتي و كلي - اين دوراهي وجود دارد. در ظريفترين و لطيفترين حالات، اين دوراهي وجود دارد. لذا شما واقعاً مي بينيد كه اين ظرافتها، چه قدر در ذهن و زبان ائمه ي بزرگوار ما وجود داشته است. در دعاي مكارم الاخلاق مي خوانيد: خدايا! به من عزت بده، به من جاه بده؛ ولي «لاتبتليني بالكبر»(5)؛ من را مبتلاي به غرور نكن. من را به عبادت موفق بكن؛ ولي مبتلاي به عجب نكن. يعني حتّي در اثناي عبادت، اين دوراهي هست. لحظه ي خودشگفتيِ «اين منم»، همان لحظه يي است كه از اين جاده ي مستقيمِ مباركِ خوش عاقبت، به يك جاده ي پُررنج و گمراه كننده مي لغزيم. اين، نقطه ي انحراف است؛

بايد به اين توجه كرد. شما اقلاً در هر نماز دو بار، و هر روز اقلاً ده بار، خدمت پروردگار عرض مي كنيد: «اهدناالصّراط المستقيم»(6). معمولاً انسان يك بار دعا مي كند. اين كه دايم صراط مستقيم را از خدا مي خواهيم، همان استجابت «استقم كما امرت»(7) است؛ استقامت. بخصوص ماها كه كارگزار و مسؤوليم، بارمان سنگينتر است. ما در تاريخ و پيشگاه الهي محاكمه خواهيم شد برادران عزيز! از ما سؤال خواهد شد. ما در دو جا محاكمه مي شويم: يكي در تاريخ، كه آينده درباره ي ما قضاوت خواهد كرد، و ديگري در پيشگاه الهي. من اين نكته را فراموش نمي كنم كه در آن سالهاي اختناق، هميشه در حوزه هاي علميه و در جمعهاي مبارزي و روشنفكري، ماها در بين خودمان، آن كساني را كه در فاصله ي بين سالهاي 20 و 32 - كه اختناق مجدد محمّدرضاخاني بر اين مملكت مسلط شد - كاري نكرده بودند، محاكمه مي كرديم و مي گفتيم: در آن ده، دوازده سالي كه مقداري گشايش بود و مي شد كاري كرد، چرا كاري نكردند؟ شايد همين حالا بعضي از ماها، خودمان يا ديگري را، در برهه هايي از همين ده، دوازده سال گذشته، مورد سؤال و ملامت قرار بدهيم، كه فلان جا كه مي شد فلان كار را بكنيم، چرا نكرديم؟ يا در آينده، مردم اين كشور و مسلمانان دنيا، از ما سؤال خواهند كرد كه فرصت گرانبهايي در اختيار شما قرار گرفت، در اين فرصت چه كرديد؟ آيا به همه ي وظيفه ي خود عمل كرديد، يا نه؟ اگر ما ذرةٌمثقالي كوتاهي كرده باشيم، زير ذره بينها مورد مداقه و مؤاخذه قرار خواهد گرفت. اين، يكي از موارد است، كه البته چيز بزرگي هم

است. همين سرزنش احتمالي تاريخ و نسلهاي آينده، خيلي از افراد را به صحت عمل وادار مي كند؛ اما ما از اين بالاتر را هم داريم و آن، محاكمه ي در پيشگاه الهي است؛ آن را چه كار كنيم؟ وقتي انسان بعضي از اين آيات قرآن را مرور مي كند، واقعاً تكان مي خورد. «وقفوهم انّهم مسئولون»(8)؛ آنها را نگهداريد. پروردگار نمي گذارد ما قدم از قدم برداريم. در آن عرصه ي عجيب و هول انگيز، يكي يكي كارها و حركات و حرفها و اعمال و حتّي گاهي تصورات ما، زنده خواهد شد و مورد مداقه قرار خواهد گرفت. «فمن يعمل مثقال ذرّة خيرا يره. و من يعمل مثقال ذرّة شرّا يره»(9). شما خود آن خير و شر را در قيامت مي بينيد. خود آن عمل، آن جا در مقابل ما مجسم و زنده خواهد شد. لحظه لحظه ي زندگي ما، در زير پرتو نافذ علم و بصيرت الهي است؛ به همان بيان عارفانه و برخاسته از بصيرت كامل آن انسان الهي و عبد صالح كه فرمود: «عالم محضر خداست». ما الان در محضر خدا هستيم و خداي متعال به زواياي فكر و ذهن ما واقف است. با اين فكر، ما كارگزاران حكومت اسلامي، بايد به وظايف اين برهه ي حساس توجه كنيم و به آنها عمل نماييم. ما بايد خودمان را خدمتگزار واقعي مردم بدانيم وقتي ما گفتيم حكومت اسلامي، چيزهايي را در زندگي و وضع عامه ي مردم، در نظام اجتماعي، در افكار و فرهنگ، در همه ي مناسبات اجتماعي، از جمله در روش و منش كارگزار حكومت اسلامي، متعهد شده ايم. اين حكومت اسلامي، معناي خاصي دارد. حكومت اسلامي، غير از حكومت سلطنتي است؛ غير از حكومت دنيايي

است؛ غير از حكومت طاغوتي است؛ غير از سلطه ي بر مردم است؛ غير از زندگي به صورت اغتنام فرصت شهوات است، براي كساني كه دستشان مي رسد و مي توانند. حكومت اسلامي، يعني كارگزارانش براي اسلام و خدا كار مي كنند، نه براي خود. ما بايد خودمان را به معناي واقعي كلمه - نه به معناي تعارفي كلمه - خدمتگزار مردم بدانيم. ما در هر سطحي از سطوح كه هستيم، بايد اين فكر را كه: «از امكاناتي كه در اختيار ماست، مي توانيم براي تأمين خواسته ها و هوسهاي خود استفاده كنيم؛ پس بكنيم»، بكلي دور بيندازيم. مسؤولان كشور بايد به معناي واقعي كلمه، از لحاظ زهد - يعني بي رغبتي به زخارف دنيايي - سرمشق ديگران باشند؛ حد آن هم، حد ورع است. اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) در آن نامه ي معروف خود به «عثمان بن حنيف»، بعد از آن كه مي فرمايند تو سر چنين سفره يي بودي و چنين و چنان، زندگي خودشان را مي فرمايند: «الا و انّ امامكم قد اكتفي من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه»(10). بعد مي فرمايند: «الّا وانّكم لا تقدرون علي ذلك»(11)؛ يعني من از شماها توقع اين طور زندگي را ندارم. اگر در جاهاي ديگر شعار مي دهند، ما بايد عمل كنيم من و شما كجا مي توانيم به خاطرمان خطور بدهيم كه قادريم در آن حد اوج پرواز كنيم؟ مگر شوخي است؟ بحث اين نيست كه ما از خودمان مسؤوليت را دفع كنيم. نه، اگر كسي مي تواند، بايد بكند. بحث اين نيست كه براي عمل خودمان، توجيهي درست كنيم. نه، آن طور زندگي كردن، يك عمل تصنعي نيست؛ بلكه به يك روح پولادين متكي است، كه آن روح در اميرالمؤمنين وجود داشت.

در دنبال آن مي فرمايند: «وليكن اعينوني بورع و اجتهاد»(12)؛ ورع پيشه كنيد و هرچه مي توانيد، در اين راه سعي و كوشش نماييد. اگر آن طوري نمي توانيد، تا هرجا كه مي توانيد، اين را دنبال كنيد. ما اگر مي خواهيم و شعار مي دهيم و مي گوييم كه جامعه ي ما بايد روحيه ي مصرف گرايي را كنار بگذارد و خودش را از آن چيزهايي كه در فرهنگهاي غربي ترويج مي شود، رها كند، عمل به آن، متوقف به عمل ماست. ما هستيم كه بايد اين را به مردم ياد بدهيم. مگر مي شود خود ما دچار انواع و اقسام تشريفات و تجملاتِ ممكن باشيم، اما درعين حال از مردم توقع داشته باشيم كه تجملاتي نباشند؟! اگر در جاهاي ديگر شعارش را مي دهند، ما بايد عمل كنيم. مردم ولي نعمت ما و كارگزاران اين نظام هستند يك نكته ي ديگر، نحوه ي رابطه ي با مردم است. در نظام اسلامي، رابطه ي اخلاقي با مردم، رابطه ي مخصوصي است؛ مردم را در همه ي كارها مالك و صاحب امر دانستن، يك مُراجع مزاحم ندانستن. شما برادران عزيزي كه در بخشهاي گوناگون دولتي و قوّه ي قضاييه مشغول كار هستيد، يكي از اولين تعليماتتان به زيردستان و چيزي كه از آن مؤاخذه مي كنيد، بايد رفتار خوش با مردم باشد. حقيقتاً مردم صاحب قضيه اند. حقيقتاً مردم ولي نعمت ما و كارگزاران اين نظام هستند. اين، تعارف نيست. بعضي خيال مي كنند، امام كه اين حرفها را مي زدند، تعارف مي كردند! اگر اين مردم، با جان و تن و فرزندان خودشان به اين جبهه ها نمي رفتند و دفاع نمي كردند، چه چيزي از اين نظام باقي بود؟ اگر اين مردم، با همه ي وجود و به انحاي طرق، در طول اين دوازده سال، حمايت

و پشتيباني خودشان را از ماها نشان نمي دادند، چه چيزي مايه ي قدرت و عزت ما در دنيا بود؟ مگر ما چه داريم كه ديگران ندارند؟ ما به عنوان يك حكومت، مگر چه چيزي در اختيارمان است كه مي توانيم آن را به كار ببريم و خرج كنيم؛ ولي قدرتها و دولتها و طواغيت و گردنكشان و اين پُرروها و امپراتوران عالم، آن را ندارند؟ آيا جز ايمان يك ملت شجاع و به پا خاسته، چيز ديگري هست؟ پشتوانه ي اين حكومت، غير از كمك اين مردم چيست؟ پس، اينها صاحب قضيه اند. اينها بودند كه رژيم شاه را سرنگون كردند. اگر اين مردم به فرمان امام گوش نمي كردند، به خيابانها نمي رفتند و جوانانشان را نمي دادند، من و شما كه اين افتخار را هم با خودمان يدك مي كشيم كه جزو مبارزان آن زمان بوده ايم، بايد صد سال آن گونه مبارزه مي كرديم! مردم بودند كه به خيابانها رفتند و جان خودشان را فدا كردند. حالا كه اين مردم به ما مراجعه مي كنند، آيا بايد با آنها مثل مزاحمي كه مرتب ما را اذيت مي كند، برخورد كنيم؟! اين مسأله، يك مسأله ي اخلاقي نيست. حرف من اين است كه بايد ترتيبي داده بشود و مكانيسمي به وجود بيايد كه كارگزاران حكومتي، خودشان را به معناي حقيقي كلمه، خدام و خدمتگزاران مردم بدانند؛ بروند كار كنند و همان قدري كه برايشان مقرر و معيّن شده است، زحمت بكشند و وظيفه ي خود را انجام بدهند؛ كوتاهي نبايد باشد. جهت كلي سياستهاي ما، بايد تأمين منافع طبقات محروم باشد نكته ي اساسيتر از اينها، مسايل اجرايي و سياستهاي ماست؛ اعم از آنچه كه در مجلس تصويب مي شود، و آنچه

كه در دولت اجرا مي شود، و آنچه كه در قوّه ي قضاييه عمل مي گردد. مهم اين است كه جهت كلي سياستهاي ما در همه ي اين مراكز، بايستي تأمين و حفظ منافع طبقات محروم و مستضعفي باشد كه متأسفانه در طول دهها سال گذشته - بلكه بيشتر - در كشور ما در اكثريت بودند و هنوز هم همين طور است. هدف، تأمين منافع اينهاست. من نمي گويم ما به صورتي رفتار بكنيم كه اوضاع اقتصادي را به هم بپاشيم و كساني را كه مي خواهند اقدامي انجام دهند و سرمايه گذاري يي بكنند، بتارانيم. نه، بايد سياستها عاقلانه و مدبرانه باشد؛ همان طور كه بحمداللَّه در ترتيباتي كه هست، همين گونه هم مي باشد. در اين، هيچ شكي نيست. ليكن مسأله اين است كه در تمام سياستگذاريها و روشهايي كه شما براي اجرا در نظر مي گيريد، بايد ببينيد كه اين قانون و اين روش و اين آيين نامه، در مجموع به سود چه كسي تمام مي شود و چه كسي از آن منتفع مي گردد. آيا آن كساني كه حقوقشان تضييع شده است، منتفع مي شوند، يا ديگران؟ بينش اسلامي ما اين است. مگر غير از اين است؟ ما معتقديم كه در نظامي اسلامي و در جامعه يي كه بركات و نعمات متعلق به همه ي مردم است، چنانچه كساني هستند كه در محروميت به سر مي برند، مسلماً حق آنان تضييع شده و حقوقشان داده نشده است. با قبول اين اصل، حالا ببينيم آن كساني كه از لحاظ امور زندگي، در عسرت و تنگدستي و ناراحتي به سر مي برند، چه كساني هستند و در كجا قرار دارند و چند درصد جامعه ي ما را تشكيل مي دهند؛ بايد حق آنان را به آنان

برگردانيم. اين، بايد محور همه ي سياستهاي ما باشد. اشاره كردم كه اين قضيه از مجلس شروع مي شود، در قوّه ي مجريه تحقق پيدا مي كند و در قوّه ي قضاييه تضمين مي گردد. جهت حركت اين سه قوّه و همه ي كساني كه در حول وحوش اينها كار مي كنند - مثل بعضي از نهادهايي كه وابستگي خاصي به يك دستگاه ندارند - بايد اين باشد. ما اگر توانستيم اين جهت حركت را به طور دقيق پيدا كنيم و تأمين نماييم، آن وقت احساس مي كنيم كه هر حركت و كار ما، و هر قدمي كه برمي داريم، قدمي است كه خداي متعال از آن راضي است. به هرحال، نكات متعددي در زمينه ي مسايل كارگزاران هست، كه من به معدودي از آنها اشاره كردم و اجمال آنچه كه مي خواهم در يك جمله بيان بكنم، اين است كه كارگزاران حكومت اسلامي، از لحاظ ايماني بايد به سمت نمونه و الگو شدن پيش بروند؛ يعني نمونه ي انسان متدينِ انقلابيِ مسلطِ بر نفس و عامل براي خدا باشند. اين، آن چيزي است كه اگر در بين توده ي مردم ما، افراد زيادي از اين قبيل هستند، بايد به اين سمت برويم كه همه ي كارگزاران حكومت ما اين طور باشند. اين، لازمه ي حكومت اسلامي است و حكومت اسلامي با داشتن اين گونه افراد، پايدار خواهد شد و استمرار خواهد يافت. وحدت كلمه، ضامن همه ي امور نكته ي دوم، مربوط به وحدت كلمه است. مي دانيد كه در يك حركت دسته جمعي، وحدت كلمه، ضامن همه ي امور است. بدون وحدت كلمه، حركت دسته جمعي امكان ندارد؛ ولو آن حركت، متوقف به پنج يا ده نفر آدم باشد. اگر همان ده نفر، با يكديگر همسخن و همكلام نباشند و

همكاري نكنند، امكان ندارد كه آن كار پيش برود. نظام جمهوري اسلامي، يك حركت عظيم الهي است. ابعاد اين حركت، به ابعاد مرزهاي اين كشور محصور نيست. اين حركت، حتّي به حصارهاي زمان كنوني هم محدود نمي شود؛ يك حركت عظيم تاريخي است. بايد طوري باشد كه نسلهاي ديگر و ملتهاي مسلمان معاصر ما، از اين حركت درس بگيرند، نيرو به دست آورند و راهشان را پيدا كنند. اين مقطع، مقطع عجيبي است. انسان هرچه بيشتر در اين مسأله غور مي كند، حقيقتاً لطف و عنايت خداوند را بيشتر مي بيند. پديده ي عظيم حكومت ديني - آن هم دين اسلام - هميشه مورد خصومت و دشمنيِ حساب شده و دقيق دشمنان بوده، و بخصوص دويست سال يا بيشتر است كه عليه آن، كساني در دنيا برنامه ريزي و كار مي كنند. در اين شرايط، ناگهان نهال حكومت ديني در اين سرزمين روييد و باليد. يعني در زمان اقتدار روزافزون و از هميشه بيشتر قدرتهاي جهاني، و اين تكنولوژي انحصاري كه در اختيار آنهاست - كه هيچ وقت قدرتهاي عالم، اين گونه مسلح نبوده اند و ابزار فشار در اختيارشان نبوده است - انقلاب اسلامي در ايران پيروز شد؛ آن هم در كشوري كه سالهاي متمادي، روي فرهنگ و روحيه اش، كار منفي شده بوده است. اين، جز لطف و دست پنهان قدرت الهي، چيز ديگري نبود؛ هم به وجود آمدن آن، و هم پيشرفت و ادامه اش تا امروز. اين نكته يي بود كه امام بزرگوارمان، عميقاً به آن معتقد بودند. ايشان يك وقت در جرياني فرمودند: من از اول انقلاب احساس كرده ام كه در همه ي مراحل، دست قدرتي به ما كمك مي كند و ما را راهنمايي مي نمايد.

واقعاً همين طور است. البته خداي متعال، اين دست قدرت را تصادفي و شانسي و بيهوده نمي فرستد؛ بلكه به عنوان پاداش يك مجاهدت و يك ازخودگذشتگي مي فرستد؛ يعني قوانين تاريخ، به هم نخورده است. اين طور نيست كه كسي تصور كند آنچه پيش آمده، كتره يي بوده است. نه، آنچه پيش آمده، منطبق بر قواعد عالم است؛ منتها برطبق قوانين و قواعد مادّيِ شناخته شده نيست؛ بلكه عنصر معنوي در آن كار، مؤثر و كننده ي كار است. امروز عناد دشمنان اسلام بيشتر از اول انقلاب است حالا در مقابل اين رسالت تاريخي و اين حادثه ي عظيم، خصومت و عناد روزافزون قدرتها را نسبت به نظام جمهوري اسلامي مي بينيم. ممكن است كه فرض كنيم، امروز خطر قدرتهاي بزرگ براي انقلاب و كشور، كمتر از اوايل انقلاب است؛ چون امروز نظام اسلامي ريشه دار شده و سخن حق آن در خيلي از اقطار عالم پيچيده و طرفداران زيادي در دنيا دارد؛ در داخل هم كارهاي زيادي انجام گرفته و بر كار خودش مسلط و جاافتاده است. ممكن است اين گونه فرض كنيم؛ ولي نمي خواهيم به طور قاطع هم قضاوتي در اين مورد بكنيم. امروز خطر كمتر است؛ اما عناد و دشمني و استنتاج مخالف دشمنان اسلام، قطعاً بيشتر از اول انقلاب است. به نظر مي رسد كه در اول انقلاب، ابعاد اين پيروزي مردمي و اسلامي، هنوز براي بسياري از دشمنان واضح نبود. امروز مي فهمند كه اين پيروزي، چه حادثه ي عظيمي بوده است. مي بينند كه مسلمين در سرتاسر عالم، چه احساس شخصيتي مي كنند. مشاهده مي كنند كه چه حركات و چه قيامهايي پديدار شده و چه آرمانهاي فراموش شده يي كه دوباره به يادها آمده و براي

آنها حركت شده است. يكي همين مسأله ي فلسطين است كه شما ملاحظه مي كنيد. چه شعارهاي جديدي كه در اختيار ملتها قرار گرفت. اينها را امروز مشاهده كرده اند. حتّي آنها نقش اين پيروزي اسلامي را در زودرس تر كردن زوال امپراتوري ماركسيزم و بلوك شرق در دنيا، خوب مي فهمند و خوب حس مي كنند. اين انقلاب، نقش آشكاري در فروپاشي آن تشكيلات و آن نظام و مشكل شدن كار براي آن اداره كنندگان داشت، تا كار به اين جا رسيد. طبيعي است كه اينها را مشاهده مي كنند؛ لذا دشمني و عنادشان بيشتر است. ما بايد لحظه به لحظه بيداري خود را حفظ كنيم اگر دشمن معاند بيداري در مقابل ماست، ما بايد لحظه به لحظه بيداري خود را حفظ كنيم. يك لحظه غفلت، روا نيست. اميرالمؤمنين(عليه السّلام) فرمود: «و من نام لم ينم عنه»(13). اگر شما غفلت كرديد، ديگران از شما غفلت نمي كنند؛ مواظب باشيد. در اين شرايط خاص زماني، تهاجم و لشكركشي عظيم دشمنان هميشگي ما به اين منطقه صورت مي گيرد. امريكا چندهزار كيلومتر دورتر از ما نيست؛ بيخ گوش ماست و در خليج فارس حضور دارد. امروز امكان توطئه ي امريكا با تجهيزات و حضورش عليه ما در داخل كشور، بيشتر از گذشته است. امروز خطر انواع تهاجمها از سوي امريكا و متحدانش عليه ما، بيشتر از گذشته است. اين هم شرايط حساس منطقه است كه متأسفانه به خاطر ضعف دولتهاي به اصطلاح مسلمان منطقه و ذلت پذيري و فقدان روح ايمان و توكل در آنها، كار به اين جاها مي رسد كه وقتي احساس خطر مي كنند، به جاي اين كه از نيروي ذاتي خودشان استفاده كنند و علاج را در درون خودشان پيدا نمايند، متوسل به

بيگانه مي شوند. او هم از خدا مي خواهد و لشكركشي مي كند و به اين جا مي آيد. اگر به نفعش نبود، نمي آمد. او در اين قضايا، براي خودش نفع بزرگي قايل است. اين شرايط حساس ماست؛ آن از لحاظ اصولي، اين از لحاظ منطقه يي و زماني، و آن هم از لحاظ اهميت وحدت كلمه. شما ديديد كه امام بزرگوارمان، در پيامهاي مختلف و در سخنرانيهاي گوناگون و در توصيه هاي خصوصي، چه قدر روي وحدت كلمه تأكيد مي كردند. من يادم مي آيد، در آن سالهايي كه فتنه ي ليبرالها، همه ي حواس اين كشور را به خود جلب كرده بود، ماها غالباً خدمت ايشان مي رفتيم؛ يا شكايت مي كرديم، يا كاري داشتيم، يا ايشان كار داشتند. در آن ديدارها، امام مكرر مي فرمودند كه اگر شماها با هم اختلاف و دعوا هم داريد، اين دعوا را در درون خودتان تمام كنيد؛ چرا در ملأ عام مطرح شود؟ البته وقتي ايشان مي فرمودند، يك دسته - كه ماها بوديم - گوش مي كردند و دهانشان را مي بستند. شما مرحوم شهيد بهشتي(رضوان اللَّه عليه) را يادتان است. با اين كه آدمي بود كه خيلي حرف داشت، خيلي هم قدرت گفتن داشت، سكوت كرد؛ ولي آن طرف ديگر، نه. امام(ره) پاس وحدت را داشتند و نگذاشتند كه وضع به آن صورت پيش برود. مسأله ي وحدت، اين قدر مهم است. در مخالفتهاي جناحي و گروهي با يكديگر، حدود را نگهداريد جمعي از برادران از يك جناح، و جمعي از جناح ديگر، در مجلس و يا در بيرون از مجلس، با هم اختلاف نظر و اختلاف سليقه و بگومگو دارند. البته شامل همه ي شما نمي شود؛ من اين را قطعاً مي دانم. مكرر گفته شده، همه هم

مي دانند كه يك مقدار از اين اختلاف نظرها هم طبيعي است؛ اما به يك نكته توجه كنيد كه اگر همين اظهارنظرهاي سليقه يي - كه خيلي هم طبيعي به نظر مي آيد و در يك جامعه، بخصوص در يك جامعه ي اسلامي و آزاد مثل جامعه ي ما، اجتناب ناپذير، بلكه لازم است - از حدود خود خارج شد، قطعاً به نفع دشمن است. در اين مخالفتهاي جناحي و گروهي با يكديگر، بايد حدود را نگه داريد. امام يك وقت خطاب به مجلس مي فرمودند كه مثل مباحثه ي طلبه ها با هم بحث كنيد. آن كساني كه طلبه بودند و يا هستند، مي دانند كه طلبه ها در مقام بحث، گاهي با همديگر تندي و خشونت مي كنند و به هم بد مي گويند. اگر كسي از بيرون نگاه كند، خيال مي كند كه كدورت بين اينها، تا آخر عمر تمام شدني نيست. مباحثه كه تمام شد، همه چيز تمام مي شود؛ مي نشينند با همديگر چاي مي خورند، صحبت مي كنند و با هم به مسافرت و گردش مي روند. امام به مجلس مي فرمودند كه با هم اين طور بحث كنيد و نگذاريد اختلاف شما - از هر جناحي كه هستيد - به حدي برسد كه دشمن خوشحال بشود. دشمنان، خود را در مقابل هر دو جناح مي دانند نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، از تريبون مجلس - كه چنين تريبوني، جزو افتخارات جمهوري اسلامي است - مستقيم حرف مي زنند و هر هفته چندين ساعت صدايشان از راديو پخش مي شود و همه ي مردم - خودي و غريبه - مي توانند راديو را باز كنند و بشنوند. وقتي دشمنان ما پاي اين راديو نشستند و گوش كردند - كه قطعاً هم مي نشينند و بيش از همه، منتظر

حرفهاي شماها در نطق پيش از دستور هستند - و ديدند كه حرف غليظ مسأله داري از دهان شما خارج شد، قطعاً خوشحال مي شوند. نمي گويند كه اين فرد، جزو اين جناح يا آن جناح است؛ كاري كه به خير و شر دو جناح ندارند و اصلاً جناح نمي فهمند. آنان فقط به يك جناح قايلند؛ خودشان را هم در يك جناح ديگر مي دانند. در مقابل آنان، يك جناح وجود دارد كه آن، جناح معتقد به اسلام و امام و اهداف اسلامي و نظام جمهوري اسلامي است. آنان هر دو جناح را هم جزو اين جناح مي دانند. لذا هر كدام كه حرفي بزنيد، بدون اين كه ملاحظه كنند شما از چه جناحي هستيد، خوشحال مي شوند و مي گويند كه در صف دشمن - آنان شما را دشمن مي دانند؛ درست هم هست - زمزمه ي اختلاف به گوش مي رسد. «ففي ذلك سرور عدوّك»(14). از طرف ديگر، دلهاي دوستان واقعي شما مجروح مي شود. مردم در تاكسي و خانه و مغازه، راديوها را باز مي كنند؛ وقتي ديدند كه در آن جا يك نفر ايستاده و به نحوي با طرف مقابلش حرف مي زند كه گويي با امريكا، يا با دشمن خوني خودش حرف مي زند، و گويي پشت اين دروازه ها، دشمن با همه ي وجود نايستاده است، قلبشان مجروح مي شود. خدا مي داند در اين تلفنهايي كه به اين جا مي شود و براي من مي آورند، يا كساني از مردم معمولي و ائمه ي جمعه كه به من مراجعه مي كنند، راجع به همين مسأله اظهار نگراني مي كنند. در اين چند سال، از جمله در همين يكي، دو سال اخير، در اين خصوص بارها به من گفته اند. هر كس هم كه مي گويد،

آدم جواب ندارد. يكي از آن حرفهايي كه برايش هيچ جوابي نداريم، همين است. مراقب باشيد كه حريمها را نشكنيد. همان طور كه عرض كردم، دو خط بيشتر نيست: يك خط، خط انقلاب و طرفداران انقلاب و امام است؛ يك خط هم، خط دشمنان اين انقلاب است. الان از جناحهاي مختلف، از غربيِ غربي، تا شرقيِ شرقي سابق - كه حالا همه يكي شده اند - كساني هستند كه وابستگيهاي گوناگون گروهي و باندي و حزبي و تشكيلاتي به جاهاي مختلف داشتند؛ اما امروز همه زير اين خيمه ي ننگين جمع شده اند، تا با تمام ابزارها و روشهاي مختلف، با جمهوري اسلامي مخالفت كنند! امروز از همه خطرناكتر، روشهاي فرهنگي دشمن است امروز به نظر من، از همه خطرناكتر در داخل، روشهاي فرهنگي است؛ كه حالا متأسفانه ديگر مجال نيست، تا راجع به مسايل فرهنگي جامعه صحبت بكنم. از اساسيترين مسايل ما، مسايل فرهنگي است و من احساس مي كنم كه در زمينه ي اداره ي فرهنگ اسلامي اين جامعه، داريم دچار يك نوع غفلت و بي هوشي مي شويم - يا شده ايم - كه بايستي خيلي سريع و هوشيارانه، آن را علاج كنيم. در جبهه ي فرهنگي و سياسي و اقتصادي، عده يي از دشمنان اسلام و اين نظام، دور هم جمع شده اند. اين، يك خط است. خط دوستان انقلاب، دوستان امام و دوستداران اين راه - چه كساني كه سابقه دارند و چه كساني كه ندارند - نيز يك خط است. من نمي خواهم بين آنهايي كه سوابق دارند، با آنهايي كه ندارند، فاصله قايل بشوم. اگر كسي هم سوابق دارد، بالاخره براي خدا و در راه اوست. اين جواناني كه هيچ سابقه ي

مبارزاتي هم نداشتند، كساني بودند كه در انقلاب آمدند. در آن دوراني كه ماها خيال مي كرديم كاري مي كنيم، اينها بچه بودند؛ ولي آمدند و از ماها ميدانها جلو رفتند و ما به گرد و خاك آنها هم نمي رسيم. بنابراين، آنهايي كه مؤمن به اين نظامند و با ايمان كار مي كنند، در يك خط ديگر قرار مي گيرند. در هرجا كه هستيد، در هر تشكيلاتي كه كار مي كنيد و هر سليقه يي كه داريد، جزو اين جناحيد؛ يادتان نرود. هر مسلك سياسي و - به تعبير رايج - هر خط سياسي يي كه داريد، جزو اين جناحيد؛ اين را هميشه به ياد داشته باشيد. اختلافات درون گروهي و بگومگوهاي داخلي، تا آن جا مجاز است كه اين صف را در مقابل آن صف مقابل، متزلزل نكند. حواستان جمع باشد، خودتان را زير سؤال نبريد و «يكي بر سر شاخ و بن مي بُريد»، نباشيد. عزت، حيات، بقا و آرزوهاي بزرگ مقدس ما، در گرو آن است؛ اين را بايد حفظ كنيد. از اين مرحله كه گذشتيد، طبيعي است كه هر كس ديدگاه و فكري دارد و حرفي مي زند - اشكالي ندارد - ولي به همديگر كمتر تعرض بكنيد، يا نكنيد. امام راحل(رحمةاللَّه عليه) يك وقت فرمودند، چنانچه در اين مجلس به كسي اهانت شد، حق داشته باشد كه به مجلس بيايد و از خودش دفاع كند. برادران و خواهراني كه در آن مجلس بودند، لابد يادشان است. وصيت نامه و پيام امام هم كه موجود است. آنچه كه امام راجع به مجلس فرمودند، همانها را موبه مو عمل كنيد. آنها درسهاي جاودانه يي است. هر دو جناح به يك اندازه نسبت به انقلاب مديون و موظفند

امام(ره) به معناي واقعي كلمه، يك حكيم بود. خداي متعال، حكمت به همان معناي حقيقي «ولقد اتينا لقمان الحكمة»(15) را به اين مرد داده بود. او واقعاً بصيرتي داشت. خيلي از چيزهايي كه ماها حتّي گاهي با دقت نمي ديديم، او آنها را در نگاه عادي مشاهده مي كرد. حرفهاي او، برخاسته ي از چنين دلي و چنان حكمتي بود. من هم خودم را خدمتگزار شماها و خدمتگزار اين مردم مي دانم و چنانچه اين لقب خدمتگزاري بر من تطبيق كند، به آن افتخار مي كنم. من حتّي خودم را واقعاً كوچكتر از اين تعبير خدمتگزاري مي دانم. از بس امام فرمودند «من يك طلبه هستم»، من به خودم اجازه نمي دهم كه اين تعبير را به كار ببرم و بگويم من يك طلبه ام؛ والّا منهاي اين فرمايش امام، حقيقتاً اين گونه است و ماها يك طلبه و يك آدم معمولي هستيم؛ هر چند حالا وظيفه يي هم به عهده ي ماست و بايستي آن را انجام بدهيم. نگاه من به برادران گوناگون در هر دو جناح، همين نگاه است. وقتي از جناح صحبت مي كنم، به همه خطاب نمي كنم. مي دانم كه بسياري از شماها، خارج از اين خطبنديها هستيد. درعين حال، نگاه من به آن برادراني كه در اين خطبنديها قرار دارند و در هريك از اين خطوط و جناحها هستند، همين نگاه است. من هر دوي شماها را جزو اين جناح و اين خط اصلي مي دانم و معتقدم كه نسبت به اين انقلاب، هر دويتان به يك اندازه مديون و موظفيد. ماها از انقلاب طلب نداريم؛ هيچ كس طلب ندارد. «يمنّون عليك ان اسلموا قل لاتمنّوا علي اسلامكم بل اللَّه يمنّ عليكم ان هديكم للايمان»(16). خداي

متعال توفيق داد، تا ما بتوانيم در صفوف مقدم اين انقلاب، حركت و كار بكنيم. ماها مديون اين انقلابيم. ما از اين انقلاب طلبكار نيستيم؛ ولي مسلمانان عالم و عامه ي مردم ما، از اين انقلاب طلبكارند؛ هر چند خوشبختانه آنها هم در اين انقلاب، احساس طلبكاري نمي كنند و خودشان را سرباز انقلاب مي دانند. همه موظفند به كارگزاران كشور كمك كنند همه ي شما در هرجا كه هستيد، در حراست و حفاظت از اين نظام، و در باز كردن مشكلات اين كشور، به يك اندازه مسؤوليد. ما اگر نتوانيم مشكلات اين كشور را حل كنيم، نمي توانيم انقلاب را حفظ كنيم و طبعاً نمي توانيم آن را صادر نماييم. همه موظفند كه به كارگزاران كشور و بخصوص به دولت، كمك كنند. اين، يك وظيفه است. اين، همان حرفي است كه امام در طول نزديك به يازده سال امامت پُربركت و رهبري استثنايي خود، هميشه گفتند. عجيب اين است كه نگاه نمي كردند در رأس دولت كيست. يك وقت بنا بود كه نخست وزير معرفي كنيم. ايشان به من فرمودند، هر كس كه از مجلس بيرون بيايد، من از او حمايت و دفاع خواهم كرد. نمي دانستند كه چه كسي بيرون مي آيد؛ ولي گفتند هر كس كه بيايد و هر دولتي كه تشكيل بشود، از او حمايت مي كنم. بار سنگين اداره ي كشور، بر دوش ارگانهاي خدمتگزار و كارگزار است. مجلس و دستگاه قضايي، بخشي از اين بار را برعهده دارند؛ اما معظم اين بار، بر دوش دولت است. اساسيترين بارها، بر دوش دولت است؛ لذا همه وظيفه دارند كه از دولت حمايت بكنند. اين، يك توقع زياد نيست. هر كس و از هرجا

كه هستيد، در هر بخشي كه كار مي كنيد، از هر خطي كه هستيد، عواطف سياسي و آرزوها و احساسات شما هرچه كه هست - كه همه ي آنها هم خوب است؛ عواطف و احساسات كه چيز بدي نيست - سلايقتان هرچه كه هست - حالا يك خرده بهتر، يك خرده بدتر، يك خرده درست تر؛ هر كسي نظري دارد - فرقي نمي كند، همه موظفند كه كار و تلاش كنند و از دولت و دستگاههاي مسؤول حمايت نمايند، تا گرهها باز گردد، مشكلات برداشته شود و انقلاب درخشندگي و تابناكي خود را حفظ كند. خداوند متعال، ان شاءاللَّه نيتهاي ما را خالص كند؛ دلهاي ما را به نور هدايت خودش منوّر نمايد؛ ما را يك آن به خودمان وانگذارد؛ دلهاي ما را بيش از پيش نسبت به هم مهربان كند؛ وسوسه ي خناسان و شياطين را از اين انقلاب دور نمايد؛ شر دشمنان را به خودشان برگرداند؛ دشمنان را هميشه به خودشان مشغول بدارد؛ نظام اسلامي را روزبه روز مستحكمتر كند؛ قلب مقدس وليّ عصر(عج) را از ما راضي و خشنود كند؛ دعاي آن بزرگوار را شامل حال ما كند؛ روح ملكوتي امام عزيز و بزرگوارمان را - كه حق حيات به گردن اين كشور و اين ملت و بخصوص ماها دارند - با اوليا و اطياب از آل محمّد(عليهم السّلام)، محشور نمايد و روح آن بزرگوار را از ما راضي و خشنود بگرداند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) جمعه: 5 2) بقره: 61 3) هود: 112 4) بحارالانوار، ج 70 ، ص 64 5) صحيفه ي سجاديه، دعاي مكارم الاخلاق 6) حمد: 6 7) شوري 15 8) صافات: 24 9) زلزله: 7

و 8 10) 1 و 2 و 3. نهج البلاغه، نامه ي 45 11) 12) 13) نهج البلاغه، نامه ي 62 14) بحارالانوار، ج 98 ، ص 90 15) لقمان: 12 16) حجرات: 17

بيانات در ديدار با اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى

بيانات در ديدار با اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نظام ما از شوراي عالي انقلاب فرهنگي انتظارات زيادي دارد ديدار برادران عزيز اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، هميشه براي من يك حادثه ي شيرين و مطلوب بوده است. حالا هم بخصوص با توجه به اين كه با آن جلسات مستمرِ هر هفته يي كه ما با اغلب برادران داشتيم، فاصله ي زيادي شده، طبعاً شيرينتر و مطلوبتر است. شايد در بين شوراها و هيأتهاي كاري و تخصصي - كه در كشور ما زياد هم هست - اين شوراي عالي خصوصياتي دارد كه خيليها ندارند. اولاً، همه ي افراد برگزيده و انتخاب شده اند. ثانياً، همه ي افرادي كه در اين شورا شركت دارند، در كاري كه اين شورا متصدي و متكفل آن است، صاحب نظر و فرهنگي و داراي تخصصند و با دانش و فرهنگ و دانشگاه آشنايي دارند. ثالثاً، جزو شوراهايي است كه در بحبوحه ي كارها و تلاشهاي گذشته، چند سال از عمر آن گذشته و كاملاً جا افتاده و پخته است و به مسايل پيرامون خودش كاملاً آشنايي دارد. به همين نسبت، انتظارات از اين شورا زياد است. نه اين كه من انتظار خاصي داشته باشم؛ بلكه كلاً نظام از يك مجموعه ي اهل فن برگزيده يي كه به عنوان شوراي عالي انقلاب فرهنگي، زير اين نام جمع شده اند، انتظارات زيادي دارد؛ بخصوص با توجه به اين كه بسياري از مشكلاتي كه به نظرمان مي رسد در صحنه هاي مختلف اجتماعي و اقتصادي و يا حتّي

سياسي داريم، اگر كاوش كنيم، به مشكلات فرهنگي برمي گردد. در زمينه هاي فرهنگي، آن كار مطلوب را خيلي انجام نداده ايم با اين كه نظام جمهوري اسلامي، از آغاز بر يك مبناي فرهنگي بنيان شد و رهبر و پديدآورنده ي اين نظام، يك عنصرِ بيش از همه چيز فرهنگي بود و مسؤولان اين نظام هم در طول اين مدت، تقريباً هميشه همين طور بوده اند، درعين حال بايد اعتراف كنيم كه در زمينه هاي فرهنگي، آن كار مطلوب و مورد انتظار را خيلي انجام نداده ايم. نه اين كه كس خاصي يا جمع خاصي مورد سؤال باشد. نه، مجموعاً در زمينه هاي فرهنگي، ما كم كاري داريم؛ حقاً اين را بايد قبول كنيم. به همين خاطر است كه طبعاً از يك مجموعه ي اين طوري، همه خيلي انتظارات دارند و شايد بيش از همه، تلاش فرهنگي مورد انتظار است و همان طور كه اسمش «شوراي عالي انقلاب فرهنگي» است، انقلاب فرهنگي مورد انتظار است. آيا فرهنگ جامعه، بر مبناي تفكر و روحيه ي انقلاب، آن تحول لازم را پيدا كرده است؟ اگر بگوييم بله، چنانچه كسي با ژرف نگري به مسأله نگاه كند، بعيد است كه اين را از ما قبول نمايد. البته خيلي تغييرات ايجاد شده؛ اما نمي شود ادعا كرد كه تحول كامل فرهنگي انجام شده است. شايد انتظار هم نباشد كه در طول ده، دوازده سال، تحول كامل فرهنگي انجام شود و مثلاً لازم باشد كه در طول سي سال، چهل سال و يا پنجاه سال، اين تحول انجام شود - حرفي نيست - اما حركت بايد به آن جهت باشد. بلاشك، ما امروز را كه نگاه مي كنيم، بايد مثل راهروي باشيم كه وقتي در ساعت پنجم حركت خودش

نگاه مي كند، بايد از ساعت اول بيشتر رفته باشد؛ ساعت دهم، از ساعت پنجم بايد بيشتر رفته باشد. اگر ديديد بيشتر نرفته، پس عيبي در كار است. ما بايد روزبه روز به آن فرهنگ انقلابي در همه ي شؤون - هم در دانشگاهها به طور اخص، هم در كل جامعه به طور اعم - نزديكتر شده باشيم. اگر ببينيم اين حادثه اتفاق نيفتاده، بايد استنتاج بكنيم كه كار و تلاش فرهنگي در جامعه ي انقلابي ما، به خوبي و كمال و سلامت انجام نگرفته است و نقايصي دارد، كه آن نقايص را بايد برطرف كنيد. مثل همه ي مردم ديگري كه وقتي نقصي در كارشان باشد، خودنگري و بازنگري مي كنند، راههاي جديد را جستجو مي نمايند، عيوب را مي فهمند و علاج مي كنند، بايد ببينيم مشكل چيست. بايد عيوب را پيدا كنيم و آنها را درمان نماييم. بايد راه جديدي پيدا كنيم و اگر ميان بُر هست، بزنيم. چنانچه سرعت كم است، بايد بيشترش كنيم. كار شورا نبايد به مسايل دانشگاهها منحصر شود يك نكته ي ديگر اين است كه در شوراي عالي انقلاب فرهنگي، همان طور كه جناب آقاي هاشمي فرمودند و در زماني هم كه من در شورا بودم، عمده ي همت ما در اين شورا، به مسايل دانشگاهها صرف مي شد و حالا هم همان طور است. البته به نظر مي رسد كه الان شايد يك مقدار بهتر از گذشته باشد. اين چند موردي كه ايشان فرمودند، يا اين كارهايي كه اخيراً تصويب و اعلام شده - مثل تشكيل فرهنگستانها - واقعاً كارهاي خيلي خوبي بود و شايد يك مقدار بهتر از گذشته شده باشد. آن وقت هم ما مجموعه ي شورا كه هميشه به خودمان مراجعه مي كرديم، به

اين نقص اعتراف مي كرديم و مي گفتيم كه ما از كارهاي وسيعي كه در اين جا لازم است، غافل مي شويم و به مسايل دانشگاهها منحصر مي گرديم؛ در حالي كه مسايل دانشگاهها، بلكه مسايل آموزشي - اعم از دانشگاهها و آموزش و پرورش - كار شوراي عالي آموزشي كشور است؛ كمااين كه آموزش و پرورش خودش شورايي دارد. اين چيزي نيست كه شخصيتهايي مثل حضار، بخصوص با حضور رؤساي محترم سه قوّه و اين همه اشتغالاتي كه مسؤولان و وزراي مختلف در كشور دارند، بخواهند فقط به آن بپردازند. چه بهتر كه وقتي ما به جزييات مسايل آموزشي نگاه مي كنيم، آن را از اين شورا خارج كنيم. البته مسايل آموزشي بايد در حد سياستگذاريهاي كلي باشد و نگاه وسيعي به جامعه بشود و هم فرهنگ عمومي جامعه و هم مسايلي كه مغفولٌ عنه بوده - مثل همين كارهايي كه اخيراً شوراي عالي كرده؛ تأسيس فرهنگستان علوم و فرهنگستان زبان فارسي و مسأله ي تحقيقات - مورد توجه قرار بگيرد. توسعه ي اقتصادي، احتياج به تلاش فرهنگي دارد واقعاً ما براي كار در زمينه ي فرهنگ عمومي، ميدان بازي داريم. اگر ما بخواهيم توسعه ي اقتصادي را به معناي صحيح كلمه در جامعه راه بيندازيم، احتياج به تلاش فرهنگي داريم. مادامي كه حتّي محقق و جستجوگر علمي ما، آن فرهنگ كار و وجدان كار و عشق به كار را، آن چنان كه در يك فرهنگ سالم مطرح است - كه مظهر عاليش هم فرهنگ اسلامي است - نداشته باشد، وجود اين محقق، بي فايده خواهد بود. گيريم كه ما محققان بزرگي تربيت كرديم و مثلاً آزمايشگاههاي مهمي هم در اختيارشان گذاشتيم؛ اين به يك كار شخصي تبديل خواهد شد.

اين محققان بزرگي كه ما در دنيا مي بينيم، اعم از آن كساني كه در قرنها پيش، از ميان خود ما برخاستند - مثل ابن سيناها، خوارزمي ها، خيام ها و ديگران - و چه آن كساني كه در قرون اخير، از بين اروپاييها برخاستند - از قبيل همين دانشمندان بزرگ شيمي و طبيعي و فلكيات و غيره - وقتي به زندگي اينها نگاه مي كنيم، مي بينيم كه حقيقتاً خودشان را در زندگي فراموش كردند و زندگي شخصي و راحتي و پول و نفع براي خودشان را اصلاً در درجه ي دوم قرار دادند؛ اقلاً محور قرار ندادند، اگر نگوييم فراموش كردند. بعضيشان واقعاً آن موارد را فراموش كردند و به نفع تحقيق و علم و كار و پيشرفت، در فقر و مسكنت زندگي مي كردند. بعضي ديگر هم اقلاً به تحقيق و علم و كار و پيشرفت اهميت دادند و زندگي شخصي را محور قرار ندادند؛ بلكه آن را در حاشيه گذاشتند. از هرطرف كه حركت مي كنيم، به فرهنگ مي رسيم ما چگونه مي توانيم اين روحيه را در بين محققان كشور و يا در محيط كار اداري زنده كنيم؟ كار اداري، ارتباط مستقيم با توسعه ي اقتصادي دارد. اگر شما طرحهاي اقتصادي را به دست يك مجموعه ي ديوان سالاريِ غلط و معوج و عاري از وجدان كار و عاري از سواد و آگاهي از كيفيت كار بدهيد، آن را ضايع خواهد كرد و اين طرح را به ثمر نخواهد رساند. ما چگونه مي توانيم آگاهي و وجدان كار را در اين مجموعه ي اداري خودمان - كه هيكل حجيم ديواني ما را تشكيل مي دهد - تزريق بكنيم؟ يا چگونه مي توانيم در زمينه ي توليد و ساخت

و ايجاد محيطهاي كارگاهي پُرتلاش در كارخانجات، توصيه ي اسلام را كه گفته: «رحم اللَّه من عمل شيئا فاتقنه»(1)، جامه ي عمل بپوشانيم و اتقان و سلامت كار و استحكام و سنگ تمام گذاشتن براي توليد را به كارگر تزريق كنيم، كه وقتي اتومبيل ما از كارخانه بيرون مي آيد، بعد از يك ماه مثلاً درِ آن لق لق نكند، يا فلان پيچش باز نشود؛ در حالي كه توليد فلان نقطه ي ديگر دنيا، اين طور نيست؟ يا چه كار كنيم كه اين فرد از كار در نرود؛ در حالي كه ديگران به كار شوق دارند و بيشتر سعي مي كنند كار كنند؟ ما چگونه مي توانيم روح كار، جديت در كار، وجدان كار، پيگيري كار و سلامت كار را در طرحهاي توسعه ي اقتصادي خودمان در نظر بگيريم؛ بدون اين كه فرهنگ عمومي جامعه را بالا ببريم و فرهنگ كار و وجدان كار و معلومات مربوط به كار را به آنها تزريق كنيم؟ پس، مي بينيد كه به فرهنگ برگشت. اگر ما روي فرهنگ عمومي كار نكنيم، در توسعه ي اقتصادي هم خواهيم ماند. اين، تازه در صورتي است كه ما محور را توسعه ي اقتصادي بگيريم. البته در جامعه ي اسلامي، محور اين نيست؛ توسعه ي اقتصادي وسيله است. به هرحال، از هر طرف كه حركت مي كنيم، مي بينيم كه به فرهنگ مي رسيم و راهها واقعاً به فرهنگ ختم مي شود. براي فرهنگ بايد كار كرد. براي اكثر اعضاي شورا، اين كار در حاشيه است به نظر مي رسد كه شوراي عالي انقلاب فرهنگي، يك نقيصه دارد و آن، اين است كه كار اصلي اكثر اعضاي آن، اين نيست. البته بحمداللَّه همه ي شما آقايان، شايد بدون هيچ استثنايي، اهل فن و اهل فرهنگ

و اهل كار هستيد و در بين شما جماعتي هم هستند - اگرچه خيلي كم - كه بيشتر كارشان، يا يكي از مهمترين كارهايشان، اين كار است. براي بعضيها - مثل مسؤولان اجرايي كشور، يا وزرا و يا بعضي از آقايان ديگر - اين كار واقعاً در حاشيه است و كار اصليشان نيست؛ اما بعضي از آقايان هم هستند كه يكي از كارهاي اصليشان اين است. حالا آن كس كه تنها كار اصليش اين باشد، من الان در بين جمع آقايان، چنين كسي را نمي بينم، شايد هم در يادم نباشد. پس، از اين جهت يك نقيصه وجود دارد. شماها براي اين كار لازميد. گفت: جز به خردمند مفرما عمل گرچه عمل كار خردمند نيست خردمند بايستي عمل را به راه بيندازد. شما به بازوهاي زيادي احتياج داريد. يادم مي آيد كه در آن وقت، دو كميسيون بود؛ كميسيون شماره ي يك و كميسيون شماره ي دو، و بعد هم يك كميسيون مشترك وجود داشت. البته باز وقتي كه به آن كميسيونها مي رويم، مجموعه يي از وزرا و معاونان وزرا را مي بينيم. شايد لازم باشد كه اين شورا در حاشيه ي خودش، از صاحب نظراني كه داراي شخصيت فرهنگي و انقلابي هستند، استفاده كند و اين دو را با هم و در كنار يكديگر داشته باشيد. اين جا، آن جايي است كه نمي شود شوخي كرد. اين جا اگر حاشيه ي انقلابيگريش، يك ذره ساييده بود و خراش داشت، در عمل اين زاويه باز خواهد شد و مشكلات بزرگي را به وجود خواهد آورد. حتماً بايد عنصر فرهنگي باشد و حتماً هم بايد انقلابي باشد. اين جا، از آن جاهايي است كه جز به اين نمي شود رضايت داد. از اين گونه

افراد دعوت كنيد، تا در حواشي اين شورا، به كارهاي اساسي و مهمي كه داريد، برسند. حضور آقاي هاشمي براي شورا مغتنم است اين مژده ي فرهنگ عمومي كه جناب آقاي هاشمي فرمودند، واقعاً براي من مژده است. البته جناب آقاي خاتمي، شوراي فرهنگ عمومي را از مدتها پيش راه انداخته اند و جلساتش هم بود و كارهايي هم كرده اند. معلوم مي شود كه در آن، تحولي ايجاد شده است. از اين بيان، من فهميدم كه تحولي در آن انجام مي گيرد، يا مثلاً اساسنامه اش به شكل بهتري تنظيم مي شود. خيال مي كنم كه ان شاءاللَّه كارها رو به هرچه بهتر شدن است؛ بخصوص كه حضور جناب آقاي هاشمي هم براي اين شورا مغتنم است. البته ايشان شكسته نفسي مي كنند؛ اما واقعاً اين طور است. همان وقتها هم من هميشه به رفقا مي گفتم كه اگر آقاي هاشمي يك بار در جلسه ي ما شركت مي كنند، ما در آن جلسه يك عالم پيشرفت مي كنيم. واقعاً آن وقت اين طور بود. ايشان، آن وقتها به اين شورا خيلي كم لطف بودند؛ ولي من حالا گاهي هم كه مي بينم ايشان بحمداللَّه مجبورند كه هر هفته شركت كنند، خيلي خوشحال مي شوم كه بالاخره هيچ چاره يي جز اين ندارند! آن وقت، اين طور نبود. گاهي مثلاً شش ماه مي شد كه ايشان اصلاً هيچ يادي هم از شورا نمي كردند! امروز اين طور نيست و حضور ايشان واقعاً يك بركت است. من هر وقت اين نكته يادم مي آيد، خيلي خوشحال مي شوم. آقاياني كه در آن وقت تشريف داشتند، لابد يادشان است كه مكرر مي گفتم وقتي ايشان شركت مي كنند، جلسه حركتي پيدا مي كند و يك قدم به جلو برمي دارد. واقعاً ايشان در جلسه خيلي مؤثر بودند، حالا هم

كه بحمداللَّه مرتب شركت مي كنند. اميدواريم كه خداوند به بقيه ي آقايان هم - كه وجودشان در اين جلسات واقعاً خيلي مغتنم است - كمك كند، تا بتوانيد اين بار بسيار سنگين را ان شاءاللَّه به سهولت و سبكي برداريد و پيش ببريد. ما قبلاً خيال مي كرديم كه شوراي انقلاب فرهنگي، لابد چند سالي ادامه پيدا مي كند و بعد وجودش شايد ديگر لازم نباشد؛ اما هرچه مي گذرد، مي بينيم كه اين شورا اصلاً وجودش واجبتر و لازمتر مي شود؛ زيرا مسايل فرهنگي، اهميت بيشتري براي ما پيدا مي كند. خيلي از مسايل ديگري در زمينه هاي فرهنگي هست كه ديگر وقت آقايان را نمي گيرم. ان شاءاللَّه كه موفق باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 79 ، ص 49

سخنرانى در ميدان صبحگاه ناوگان منطقه ى يكم نيروى دريايى ارتش جمهورى اسلامى ايران

سخنراني در ميدان صبحگاه ناوگان منطقه ي يكم نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اهميت نيروي دريايي براي نظام ما، روزبه روز بيشتر آشكار مي شود هرچه پيشتر مي رويم، اهميت نيروي دريايي براي نظام جمهوري اسلامي ايران آشكارتر مي شود. در همين چند سال گذشته، آنچه از نيروي دريايي مشاهده شد - هم نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران و هم نيروي دريايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي - بسيار ارزشمند و افتخارآفرين بود. تركيب اين دو نيرو، همان چيزي است كه جمهوري اسلامي آن را لازم دارد و ملت مبارز و مسلمان ما آن را انتظار مي برند. بارها تكرار شده است كه لازمه ي مسلماني، هوشياري و آمادگي است. مسلمان آن نيست كه بنشيند تا خطر او را غافلگير كند و سراسيمه دنبال علاج جويي باشد؛ بلكه مسلمان آن است كه به حكم قرآن - كه فرموده است: «و اعدّوا لهم مااستطعتم من قوّة

و من رباطالخيل»(1) - خود را از پيش در حد اعلاي توان آماده مي كند. ما بخصوص به خاطر تهديدهايي كه نظام جمهوري اسلامي و كشور عزيزمان همواره پيرامون خود داشته است و امروز هم دارد، بايد اين حكم «اعدّوا» را به معناي دقيق كلمه بفهميم و عمل كنيم. از لحاظ نظامي، در درجه ي اول، ارتش و سپاه و سپس آحاد مردم بايد آمادگي داشته باشند. چون وظيفه ي ارتش و سپاه از لحاظ سازماني اين است، لذا مي گوييم در درجه ي اول قرار دارند؛ اما دفاع و پشتيباني و كمك به ارتش و سپاه، وظيفه ي همه است. بسيج، يعني مجموعه ي آحاد ملت؛ آنهايي كه مي توانند دفاع كنند. امروز اگر به اوضاع نظامي و به جغرافياي منطقه نگاهي بيندازيم، خيلي زود مي توانيم تشخيص بدهيم كه نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي بايد توانايي دريايي خود را ارتقا و افزايش بدهند. كسي نگويد كه ابزارهاي دشمنان و تهديدكنندگان، از ما پيشرفته تر است؛ زيرا پاسخ اين سخن آن است كه ما در مقابل، ايمان و عزم و ايستادگيمان، از همه ي كساني كه با ما روبه رو هستند، بيشتر است و اين، تعيين كننده مي باشد. اين، آن چيزي است كه حرف آخر را در درگيريها مي زند. ما اين را داريم و حفظ مي كنيم. البته توانايي را هم تا آن جا كه در قدرت و توان ماست، پُرحجم و پُركيفيت مي كنيم. اين، تكليف ماست. نيروي دريايي ارتش و سپاه، مكمل يكديگر خواهند بود ما در اين درياي وسيعي كه مرزهاي جمهوري اسلامي را تشكيل مي دهد، وظايف گوناگوني داريم و ارتش و سپاه بايد باهم اين وظايف را انجام بدهند. مدتهاست - شايد از اوايل جنگ و يا

حتّي پيش از شروع جنگ - دشمنان هميشه تلقين كرده اند كه دو سازمان ارتش و سپاه نمي توانند باهم بسازند! چرا نتوانند؟ تجربه ي هشت سال جنگ تمام عياري كه بر ما تحميل شد و دفاع مقدس ما در برابر آن، اين حرف را تكذيب كرد. يك وقت گفتند كه ارتش بايد به نفع سپاه عقب بنشيند؛ دروغ بود و دروغ است. يك وقت گفتند كه سپاه بايد به نفع ارتش جا خالي كند؛ اين هم دروغ بود و دروغ است. كيفيت كشور ما و كيفيت نظام جمهوري اسلامي و تركيب پيچيده ي دشمنان ما ايجاب مي كند، تا آن جا كه مي توانيم، از همه ي كيفيتهاي بالاي امكان مردمي و تجهيزاتي برخوردار باشيم. اين، در ضمنِ دو سازمان ارتش و سپاه امكان پذير است. هر كس غير از اين بگويد، خلاف گفته است. من امروز به همه ي شما مي گويم كه نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران و نيروي دريايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، هر دو بايد باشند و هر دو در كنار هم، مثل برادر و همسنگر - نه مثل رقيب - مهربان و مكمل يكديگر خواهند بود. ما اين را مي خواهيم و همين را ان شاءاللَّه به توفيق الهي عمل خواهيم كرد. هر كس غير از اين بگويد، خلاف گفته است. هم نيروي دريايي ارتش و هم نيروي دريايي سپاه را ستايش مي كنم امروز نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران، در بهترين وضعيت خود در طول ده سال گذشته است. ما همه ي وضعيتهاي گوناگون در اين نيرو را بدقت زير مطالعه داشته ايم. برگهاي زرين افتخارات گذشته ي اين نيرو - تلاشهايي كه كرديد، شهدايي كه داديد، مجاهدتهايي كه نموديد - در كنار كاراييهاي

بالاي امروزتان، در اختيار شماست. روحيه ها و كاراييها خوب و عالي است و در آينده، عاليتر خواهد شد. البته نيروي دريايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، نيروي بسيار جوانتري است. تاكنون اين نيرو در حوزه ي مسؤوليتهاي خود، كارهاي بسيار باارزشي انجام داده است. آن روزي كه ما بتوانيم اطلاعات كارهاي ريز و درشت دوران جنگ تحميلي در اين درياهاي نيلگون را در اختيار مردم بگذاريم، آن وقت معلوم مي شود كه اين جوانان كم توقع و بي ادعا، در همين قايقهاي كوچك و بزرگ، در زير آفتاب سوزان و بر سطح آبها، چه فداكاريهايي انجام دادند. خيلي از اين موارد، از چشم دشمنان و دوستان پنهان مانده و شايد تا مدتها بماند. من نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران را ستايش مي كنم؛ نيروي دريايي سپاه را هم ستايش مي كنم. اين دو نيرو را دو سازمان مي دانم و هر دو سازمان، داراي مسؤوليت و در كنار يكديگرند. هر دو بايد باشند، هر دو هم مسؤوليت دارند، هر كس هم غير از اين بگويد، خلاف واقع گفته است. يك وقت دشمنان مي نشينند و مي گويند، بويش مي آيد كه بناست فلان سازمان از بين برود و منحل شود، يا تضعيف گردد. اينها دشمنند؛ ولي دوستان حق ندارند حرفي بزنند كه دشمنان بر زبان جاري مي كنند. ما ظرفيت زيادي براي قوي شدن و بزرگ شدن نيروهاي مسلحمان، از جمله نيروي دريايي داريم. بنابراين، نيروي دريايي دو نيروست كه هر دو هم بايد قوي بشوند؛ منتها كارهايشان تكراري نيست، تجهيزاتشان هم نبايد تكراري باشد و در عرض يكديگر هم نبايد باشند. اين دو نيرو بايد در طول هم و مكمل يكديگر باشند؛ نه تكرار هم.

اين، خطوط كلي است. جزييات اين خطوط كلي، به وسيله ي فرماندهان ذي ربط، به طور كامل تدوين خواهد شد و بسياري از آن هم تدوين شده است. تجهيزات و كار اين دو نيرو، دو نوع تجهيزات و دو نوع كار و با دو طبيعت متفاوت است كه هر دو در دريا در اختيار دارند و بايد انجام بدهند. نيروي دريايي ارتش و سپاه بايد صددرصد هماهنگ باشند اصل قضيه اين است كه اينها بايد صددرصد هماهنگ باشند. وقتي كه در مقابل ما دشمناني تا دندان مسلح قرار گرفته اند و همه ي وجودشان پُر از حقد و كين نسبت به اسلام و جمهوري اسلامي است، من تحمل نمي كنم كه در اين جا نيروهاي خودي اين اجازه را به خودشان بدهند كه با هم تنازع كنند. بايد هماهنگي كامل باشد و هر دو نيرو با يك فرمان حركت كنند. به كمتر از اين، من قانع نمي شوم. فرماندهيِ هر دو نيرو را مشترك خواهم كرد. طرحي در ذهنم هست و در اختيار مسؤولان هم گذاشته شده؛ ولي بايد پخته گردد و جوانبش سنجيده بشود. خلاصه ي طرح اين است كه بايد فرمانده ي واحدي بر نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران و نيروي دريايي سپاه پاسداران فرماندهي كند. هر دو نيرو بايد با احساسات برادرانه به هم نگاه كنند. البته هر نيرو، مسؤوليتها و امكانات ويژه يي دارد كه نگهداري و بهره گيري حداكثر از آن امكانات، به عهده ي خود آن نيرو است و بايد پاسخگو باشند. برادران عزيز ما اين نكته را بدانند كه دشمن به خاطر بي ايمانيِ به حقيقت و به خاطر تهيدست بودن از حق، علي رغم تجهيزات ظاهريش، كاملاً آسيب پذير و ضعيف

است. ما اين را در طول جنگ تحميلي و در همين درياها، بارها و بارها تجربه كرده ايم. امروز ما به طور آشكار و اعلام شده، جنگي عليه خودمان سراغ نداريم؛ اما تهديدهايي هست كه هوشياري و آمادگي ما را ايجاب مي كند. هرچه مي توانيد، اين مانور را قويتر و هماهنگتر انجام بدهيد، تا كاراييها بالا برود. تلاش براي سازندگي و نگهداري و بازسازي را افزايش دهيد مسأله ي سازندگي و نگهداري و بازسازي ابزارها و شناورها، يكي از آن نكات بسيار مهم است. در اين جمع، من لازم مي دانم كه از مسؤولان كارخانجات نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران، بخصوص از آن دستهاي كارآمد و دلهاي گرم و باايماني كه نسبت به بازسازي ناوشكن سبلان، تلاش شبانه روزي و موفق كردند، تشكر كنم. اين تلاشها را افزايش بدهيد و مضاعف كنيد. از اين امكانات، به نفع اين ملت بزرگ و شجاع و اين كشور عزيز و نظام مقدس جمهوري اسلامي، حداكثر استفاده را بكنيد. برادران عزيز در نيروي دريايي، اين روزها در مانور مشتركي كه دارند، بايد تمرين همكاري و هماهنگي و اخلاص را در رابطه ي با همسنگر و واحدِ برادر بكنند. اين انتظاري است كه من از همه ي برادران عزيزي كه به نحوي در اين تمرين شركت دارند، دارم. ان شاءاللَّه موفق باشيد و هر روزي كه مي گذرد، تواناييها و اميد شما به كمك و پيروزي موعود الهي افزايش پيدا كند و روح مقدس امام عزيزمان از شماها راضي باشد و ان شاءاللَّه همه ي شما مشمول ادعيه ي زاكيه ي حضرت وليّ عصر (ارواحنافداه) باشيد. در پايان، به روح مقدس شهداي نيروي دريايي ارتش و سپاه تحيت و درود مي فرستم و به

خانواده هاي آنها، سرسلامتي و تبريك و تسليت عرض مي كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) انفال: 60

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از طلاب حوزه هاى علميه و دانشجويان دانشگاهها، به مناسبت روز وحدت حوزه

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از طلاب حوزه هاي علميه و دانشجويان دانشگاهها، به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم روز وحدت حوزه و دانشگاه، يادگار ارزشمند امام در ابتدا لازم مي دانم كه از همه ي برادران و خواهران، خانواده هاي معظم شهدا و جانبازان و آزادگان استان بوشهر كه از مناطق دوردست تشريف آورده اند و راهي طولاني پيموده اند، و همچنين آزادگاني كه از ميان ملت مسلمان لبنان تشريف آورده اند، صميمانه تشكر كنم. روز وحدت حوزه و دانشگاه، از يادگارهاي ارزشمند امام بزرگوارماست. اين مسأله هم مثل همه ي تدابير و تصميمهاي مهمي كه در راه جريان صحيح و اسلامي جامعه ي ما، آن حكيم عالي مقام و آن انسان والا و بصير مطرح كردند، يكي از بركات وجودي ايشان بوده و هست و ان شاءاللَّه خواهد بود. امسال، سالگرد اعلام روز وحدت حوزه و دانشگاه، مصادف با ايامي است كه به بانوي بزرگ اسلام، دختر عالي مقام پيامبر(ص)، فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) متعلق است. بد نيست كه در آغاز عرايضم، يك جمله درباره ي اين بزرگوار مطرح كنم، تا ان شاءاللَّه براي همه ي زندگيمان، بخصوص براي اين ايامِ تعيين كننده و سرنوشت ساز، راهگشا باشد. آن جمله اين است كه بعد از مقامات معنوي و مراتب روحاني فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) - كه ماها قادر نيستيم آنها را درست بفهميم - خصوصيت عملي آن بزرگوار اين بود كه در همه ي شرايط، تسليم محض حكم الهي و راه خدا بود. همين تسليم محض بود كه در طول تاريخ اسلام، از اين بزرگوار يك مجاهد بي نظير و يك پرچم مظلوميت

و حقانيت به وجود آورد. تا امروز هم اين پرچم برافراشته است و روزبه روز مكانت آن موجود عالي قدر - كه در بحبوحه ي جواني، در عاليترين مراتب فداكاري قدم گذاشت - افزوده شده و حقيقتاً مصداق «انّا اعطيناك الكوثر»(1) بوده است؛ همچنان كه در روايات هست. اعتقادات ديني ملتها، مانع عمده ي اجراي نقشه هاي استعمارگران و اما مسأله ي وحدت حوزه و دانشگاه و روحاني و دانشجو. با اين كه بيش از ده سال از اعلام اين امر مي گذرد، به نظر مي رسد كه هنوز درباره ي اين بنيان مباركي كه امام بزرگوارمان بنا گذاشتند، جا براي سخن گفتن و تحليل كردن و مطالعه كردن هست. وحدت حوزه و دانشگاه يعني چه؟ آيا مقصود اين است كه برنامه هاي حوزه را در دانشگاه، يا برنامه هاي دانشگاه را در حوزه اجرا كنيم؟ يقيناً مقصود اينها نيست. حوزه براي خود، علوم و درسها و روشهايي دارد؛ دانشگاه هم براي خود، علوم و روشها و مقاصدي دارد. البته هركدام هم بايد روشهاي خود را كامل كنند و از تجربه هاي يكديگر استفاده نمايند؛ دراين بحثي نيست. بنابراين، مقصود از وحدت حوزه و دانشگاه، اينها نيست. وحدت حوزه و دانشگاه كه امام به عنوان يك شعار مطرح كردند، اغلب از واقعيت تلخي در جامعه ي ما و يا همه ي جوامع اسلامي منشأ مي گرفت كه آن واقعيت تلخ، ساخته و پرداخته ي مستقيم و حساب شده ي دست استعمار بود. آن واقعيت اين بود كه وقتي استعمارگران، نقشه هاي فتوحات سياسي و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي خود را طراحي مي كردند، به يك مانع عمده برخورد كردند و آن، اعتقادات ديني ملتها بود. البته اعتقادات ديني، همه جا مزاحم تجاوزطلبي استعمارگران نيست. آن دين تحريف شده،

ديني كه ساخته ي دست قدرتها باشد، به طور طبيعي با قدرتها معارضه يي ندارد. اسلام مصداق تام و تمام آن ديني بود كه با حمله و يورش همه جانبه و متجاوزانه ي دول استعماري به مناطق اسلامي، حقيقتاً معارضه مي كرد. استعمارگران در مطالعات خودشان، اين را فهميدند. زياد شنيديد، نمي خواهم تكرار كنم. در هند، اين را تجربه كردند و در كشورهاي عربي، اين را تجربه كردند. در ايران، اين را تجربه كردند. هرجا كه احساس وجدان ديني در مردم بيدار بود، نقشه هاي استعمار با مانع مواجه مي شد. يك نمونه، ماجراي تنباكو در ايران بود. يك نمونه، نهضت مشروطيت در آغاز كار در ايران بود. يك نمونه، حوادث خونيني بود كه در هند، در مقابل انگليسيها اتفاق افتاد. يك نمونه، برخورد افغانيهاي مسلمان با انگليسيها در اواسط قرن نوزدهم بود. يك نمونه، حركت سيّدجمال در مصر بود كه انگليسيها را لرزاند. از اين قبيل نمونه ها، فراوانند. لردهاي سياسي و انگليسيهاي عالي رتبه ي دولتي در آن زمان، تقريباً انگشت آنها نقشه ي سياسي دنيا را رقم مي زد. درحقيقت، آنها با همه ي دنيا كار داشتند؛ از استراليا بگيريد، تا مناطق مركزي آسيا، تا شبه قاره ي هند، تا ايران، تا خاورميانه، تا شمال آفريقا و تا امريكا. اين جزيره ي كوچك، در تمام مناطق دنيا اعمال نفوذ مي كرد. آنها، به اين نتيجه رسيدند كه در اين منطقه ي حساس دنيا - كه نفت و گاز دارد و مي بايد انرژي آينده ي دنياي آن روز را تأمين بكند و از لحاظ سوق الجيشي، آن وقتي كه هواپيماها و اين وسايل ارتباطيِ سريع نبود، نقطه ي حياتي بين شرق و غرب محسوب مي شد - اگر بخواهند خودشان را تثبيت بكنند، مجبورند فكر اسلام را

بكنند و به گونه يي وجود وجدان ديني اسلام را در اين منطقه علاج كنند؛ والّا با بيدار بودن وجدان ديني و ايمان اسلامي مردم، ادامه ي نقشه هاي آنها ممكن نخواهد بود. اين تشخيصشان، تشخيص درستي بود و واقعاً درست فهميده بودند. مانع عمده براي آنها، عبارت از اسلام بود. حالا ما كه انگليسيها را گفتيم، نه اين كه بقيه ي دولتهاي اروپايي مؤثر نبودند؛ خير، فرانسه و ايتاليا و پرتغال و بلژيك هم بودند. در همه ي كارهايي كه آن روز در نقاط مختلف مي كردند، محور عمده انگليسيها بودند. در صحنه ي زندگي سياستها و اجتماعات، هر ملتي نوبتي دارد. آن روز هم نوبت آنها بود؛ مي تاختند و بي رحمانه تصرف مي كردند. اشاعه ي شهوات، يكي از راههاي جدايي جوانان از دين وقتي كه نوبت به كشورهاي اسلامي رسيد، به اين فكر افتادند كه بايد كاري كرد كه نسلهاي روبه رشد اين كشورها، از دين جدا بشوند. براي اين كار، دو راه بايد پيموده مي شد: يك راه، اشاعه ي شهوات و بازكردن راه شهوتراني بود. همه ي اديان عالم، - نه فقط دين اسلام؛ منتها دين اسلام، منظمتر و دقيقتر از ساير اديان - با عنان گسيختگي شهوات انسانها مخالفند. اديان براي شهوات، ضابطه و قاعده و حدود و قيود دارند. پرورش روح انسان، بدون محدود كردن شهوات كه امكان پذير نيست. وقتي كه شهوات انسان، عنان گسيخته باشد، همان حيوان و بهايم است و رشد انساني امكان ندارد. لذا اديان با شهوات و عنان گسيختگي آن مخالفند. پس در هر جامعه يي، راه مبارزه ي ساده و آسان با اديان اين است كه راه عنان گسيختگي و مهارگسيختگي شهوات را باز كنند. در ايران، اين كار را شروع كردند.

يكي از راههايش - كه جزو مهمترين كارها بود - كشف حجاب بود. يكي ديگر از راههايش، رواج ميخوارگي بود كه اين كار را انجام دادند. كار ديگر اين بود كه رابطه ي محدود زن و مرد را بشكنند. اين، جزو كارهاي تجربه شده است. وسايل جديد علمي و پيشرفتهاي تمدن - مثل سينما و راديو و تلويزيون و امثال اينها - نيز به آنها اين امكان را مي داد كه با خيال راحت اين كارها را در جامعه انجام بدهند. اين، غير از مقوله ي علم و سواد و فكريات و ذهنيات بود. اشتباه اين جاست كه عده يي خيال مي كنند، آن چيزي كه موجب مي شود شهوات رواج پيدا كند، علم و دانش است. نه، علم و دانش، آن جريان دوم بود. جريان اول، جريان فرهنگي محض و بازكردن راه فساد فكري و عملي و جنسي و ابتذال زندگي روي مردم بود. اين، آن كار اول بود كه انجام دادند. لذا اولين كساني كه با اين حمله ي غربيها در ايران و همين طور در كشورهاي ديگر فاسد شدند، با سوادان نبودند؛ بسياري از بي سوادان بودند. همين حالا هم همين طور است. كساني كه در دوران رژيم ستمشاهي غرق در فساد بودند، اكثر و اغلبشان بي سوادان و طبقات متوسط جامعه بودند. بله، رفاه مؤثر است و كمك مي كند. آن حالت رفاه و مصرف زدگي و آسايش زندگي، به آن فسادي كه آنها دنبال مي كردند و برنامه ريزي مي نمودند، كمك مي كرد. اين، يك جريان بود. بنيان دانشگاه، بر بي ديني و معارضه ي با دين گذاشته شد جريان ديگر، جريان علمي و فكري بود. يعني با ورود تفكرات علميِ جديد به كشورهاي اسلامي - كه قهراً جاذبه داشت

و طبيعي بود كه پيشرفتهاي علمي يي كه اروپا به آن دست يافته بود، جاذبه داشته باشد - اين پيشرفتهاي علمي را وسيله يي براي بي اعتقادي به دين و خاموش كردن شعله ي ايمان ديني در دلها و از بين بردن بيداري وجدان ديني در آحاد مردم قرار دادند. لذا دانشگاهها را از اول بر پايه ي بي اعتقادي گذاشتند. هر گروه از جواناني كه در دوره هاي اول براي تحصيل رفتند، هدف تبليغات ضد اسلامي اروپاييها قرار گرفتند. آن كساني كه اولين پرورش يافته هاي فرهنگ غرب بودند، غالباً - نمي گويم همه - كساني بودند كه با دين، بيگانگي و بلكه عنادي احساس مي كردند. البته ضعف نفسها و نبودن تبليغات ديني قوي و باب روز هم مؤثر بود. بنيان دانشگاه - يعني مركز پرورش انسانهاي دانشمند طبق پيشرفتهاي علمي روز - بر بي ديني و معارضه ي با دين گذاشته شد و چندين سال اين مسأله را با قوّت و دقت دنبال كردند. يعني نه تنها دين را در دانشگاهها ضعيف كردند، بلكه به معارضه ي با آن پرداختند. هدف اينها معارضه ي با دين - به عنوان دين - نبود؛ هدف، همان چيزي بود كه اول عرض كردم؛ يعني بتوانند بر كشورهاي اسلامي سلطه پيدا كنند. براي اين كار، مجبور بودند نسلي را پرورش بدهند و تربيت بكنند كه آينده ي كشور را - چه از لحاظ اداره و چه از لحاظ سازندگي كشور - به دست بگيرد و به دين اعتقادي نداشته باشد و به ايمان مذهبي پايبند نباشد و بتواند در تصرف آنها واقع بشود. متأسفانه تا حدود زيادي هم موفق شدند. بنابراين، بناي دانشگاه را بناي بدي گذاشتند. البته ايمان اسلامي و وجدان

ملي در ميان مردم ما، آن چنان بود كه عده يي از دانشمندان و تحصيلكردگان سالم بمانند و سالم هم ماندند. به هيچ وجه نمي شود همه ي تحصيلكردگان دانشگاه را از دين و مصالح ديني و مصالح كشور، بيگانه توصيف كرد. اين، ادعاي درستي نيست. اما آن كساني را كه اينها مي خواستند از ميان اين جمع به مسندهاي قدرت برسانند، براحتي اين كار را كردند و در اختيار خودشان قرار دادند. لذا رجال سياسي، تحصيلكردگان اين دانشگاهها و كساني كه در سرتاسر كشور براي پستها يا كارهاي مؤثر و حساس احتياج داشتند، در يك نسل، بكلي با دين بيگانه شدند. آن نسلِ پرورش يافته ي دوران رضاخاني و اوايل دوران نفوذ دانش جديد و فرهنگ اروپايي در ايران، غالباً نسل بي اعتقادي بود. البته بعدها وضع عوض شد و كسان زيادي با پيشرفتهاي ديني و آگاهيهاي مذهبي آشنا شدند و احساسات در دلها بيدار شد و تفكرات صحيح و روشنفكران متديني پيدا شدند و روحانيون نافذالكلمه يي - امثال شهيد مفتح، شهيد مطهري، شهيد بهشتي؛ اين شخصيتهاي برجسته - در دانشگاهها رسوخ كردند و اثر گذاشتند و نيز بعضي از شخصيتهاي دانشگاهي، با دنياي دين و مسايل مذهبي آشنا شدند و برخلاف آنچه كه آنها مي خواستند، پيش آمد؛ اما بناي كار را آن طور گذاشته بودند. وحدت حوزه و دانشگاه، يعني وحدت در هدف امام(ره) اين واقعيت را بهتر از همه كس مشاهده مي كردند، از ريشه هاي قضيه آگاه بودند، مظاهر آن را در دوران سلطه ي حكومت پهلوي مشاهده كرده بودند، علاج مشكلات ايران و بقاي استقلال و شعار «نه شرقي و نه غربي» در كشور را در اين مي دانستند كه روشنفكران و تحصيلكردگان جديد، حقيقتاً

با دين و ايمان مذهبي آميخته باشند و روحانيون ما كه از آن طرف بر اثر عواملي - از جمله، همين عواملي كه گفته شد - از پيشرفتهاي علمي و حوادث جهان و رويدادهاي مهم كشور به دور مانده بودند و بعضاً دچار جمود شده بودند، مسايل جديد و پيشرفتهاي علمي و حوادثي را كه در دنيا مي گذرد، ببينند و با آنها آشنا بشوند و روشهاي تازه را تجربه كنند. اين، همان وحدت حوزه و دانشگاه است. وحدت حوزه و دانشگاه، يعني وحدت در هدف. هدف اين است كه همه به سمت ايجاد يك جامعه ي اسلاميِ پيشرفته ي مستقل، جامعه ي امام، جامعه ي پيشاهنگ، جامعه ي الگو، ملت شاهد - ملتي كه مردم دنيا با نگاه به او جرأت پيدا كنند، تا فكر تحول را در ذهن خودشان بگذرانند و در عملشان پياده كنند - حركت نمايند. در راه ايجاد چنين كشور و جامعه و ملتي، علاجي جز اين نيست كه دانشجو و طلبه، حوزه و دانشگاه، روحاني و روشنفكرِ تحصيلكرده، در كنار هم، دوش به دوش هم و با هم، به سمت يك هدف حركت كنند؛ بدون اين نمي شود. او متدين است، و اين آگاه به مسايل جهان و مسايل روز. امام(ره) تا حدود زيادي در اين راه موفق شدند. امروز دانشجويان ما در جهت اسلامي حركت مي كنند، مجموعه هاي اسلامي در دانشگاهها داراي ارزشند و غالب دانشجويان ما، جوانان انقلاب و فرزندان انقلابند. ارزشهاي اسلامي در دانشگاه بايد مورد مسابقه قرار گيرد البته نكته ي مهم در دانشگاهها، روش حاكم بر دانشگاه است. در دانشگاهها، روشها و روابط، بايد صددرصد اسلامي بشود - كه البته تا حدود زيادي شده است -

و مديريتها بايد براي اسلام در دانشگاهها، اصالت قايل بشوند. مادامي كه دانشگاه، پرورشگاه متخصصان مسلمان و متعهد نباشد، دانشگاهِ مطلوب انقلاب نخواهد بود. و اين نمي شود، مگر اين كه اساس و روش و سيستم در دانشگاهها اسلامي باشد. درسها، هرچه كه مي خواهد باشد؛ استاد، هر كس كه مي خواهد باشد؛ اما روابط، بايد روابط اسلامي باشد؛ يعني مدير و دانشجويان و استادان، اصالت را به اسلام بدهند و رعايت احكام اسلام را بكنند. ارزشهاي اسلامي در دانشگاه بايد مورد مسابقه قرار بگيرد، اسلام در دانشگاه غريب نباشد عمل و تعهد اسلامي يك چيز انگشت نما نباشد، نماز، امانت، صدق گفتار، صفا، برادري، عمل جهادي، درس خواندن از روي علاقه و صميميت، كمك به يكديگر در فراگيري، تلاش براي تعمق در معلومات و دانشهاي مختلف رايج باشد. علم و دانش هم اسلامي و از اسلام است؛ والّا به دانشگاه رفتن و مقداري از بيت المال و امكانات مردم را مصرف كردن، و بدون اين كه يك نفر به علم دل بدهد و به فراگيري اهميتي بدهد، فقط براي اين كه بتواند سرهم بندي، تكه كاغذي به دست بياورد و در سايه ي آن شغلي بگيرد، تا پولي گيربياورد - نه اين كه شغلي بگيرد، تا كاري بكند - اين كه اسلامي نيست. دانشجو هم اگر اين طور درس بخواند، اسلامي نيست. استاد هم اگر اين طور درس بدهد، اسلامي نيست. روابط اسلامي در دانشگاه اين است؛ والّا جوانان و دختران و پسران ما بحمداللَّه مسلمانند. دانشجو بايد خود را نسبت به مسايل انقلاب مسؤول بداند نكته ي ديگري كه در دانشگاه ما بايد مورد توجه باشد، اين است كه اين قشر جوان بايستي هميشه نسبت به مسايل انقلاب احساس

مسؤوليت كند و خودش را از مسايل انقلاب بركنار نداند. انقلاب، امروز چه تكليفي را به او املا مي كند؟ از او چه مي خواهد؟ او چه نقشي مي تواند در پيشبرد انقلاب داشته باشد؟ وظيفه ي او چيست؟ قشر جوان بايد از خيل عظيم مردم ما - كه بحمداللَّه هميشه در صحنه هاي انقلاب حاضرند - جدا نشود و به رشد و آگاهي و باسوادشدن آنان كمك كند. درِ دانشگاه بايد به روي مردم باز باشد و دانشجو در محيط دانشگاه محصور نباشد. دانشجو بايد با اعضاي خانواده ي خود و با دوستانش، ارتباطات روشنگر داشته باشد و در مسايل كشور و مسايل جامعه سهيم باشد. اين را شما جوانان بدانيد كه در تاريخ كشور ما - اقلاً در اين هفت، هشت، ده قرن - براي جوان هوشمند و فرزانه، هيچ فرصتي مثل امروز وجود نداشته است. اگر از حدود دوره ي حمله ي مغول به اين طرف، مروري در تاريخ بكنيد (كه البته بايد تاريخ را ياد بگيريد؛ چون چيز مهمي است. اگر بخواهيد وضع و موقع امروز را درست تشخيص بدهيد و بفهميد كه در كجا قرار گرفته ايد، بايد تاريخ را بدانيد. تسلط به تاريخ، چيز خيلي مفيدي است)، خواهيد فهميد كه در تمام اين دوران هفتصد، هشتصد سال - از قبل از حمله ي مغول تا حالا - هيچ وقت نبوده كه به قدر امروز در اين كشور، براي انسان فرزانه ي مستعد، امكان رشد وجود داشته باشد. البته در قرنهاي چهارم و پنجم، در زمان رژيمهاي ديكتاتوري غزنوي و سلجوقي و امثال اينها كه مجال نفس كشيدن به كسي نمي دادند - آن طور كه در تاريخها نوشته اند و اين تاريخها هم خيلي حجت

نيست - نظاميه يي هم مي ساختند؛ اما اين طور نبوده كه راه معلومات و تحصيل، براي همه باز باشد. حالا نسبت به آن وقت قضاوت نمي كنيم؛ اما اگر از حدود حمله ي مغول به اين طرف را ملاحظه كنيد، خواهيد ديد كه دوران، دوران جهالت و بي اعتنايي به معلومات و دوران پادشاهان مستبدِ خونخوارِ بدون يك ذره اعتناي به مردم بود. بعد هم كه مسايل فرهنگ جديد و دانشگاهها و امثال اينها به وجود آمد، هدف اول، باسواد كردن جوانان نبود. هدف اول، ساختن و پرداختن جوانان به شكلي بود كه در جهت پيوستن هرچه سريعتر به قطبهاي استعمار و استكبار جهاني - يعني در جهت نوكري - به دستگاهها كمك كنند. در اين دستگاهها، آن كسي عزيزتر بود كه نوكرتر باشد. فكر مستقل و آزاد و انسان سازنده مطلوب نبود؛ چون دولتها، دولتهايي بودند كه اساس كارشان بر وابستگي به بيگانه ها بود. رژيم پهلوي را كدام قدرت سركار آورده بود؟ رضاخان را چه كسي سركار آورده بود؟ محمّدرضا را چه كسي سركار آورده بود؟ اينها در تمام دوران سلطنتشان، در جهت منافع همان كساني كار مي كردند كه اينها را سركار آورده و قدرت بخشيده بودند. مي دانستند كه اگر از آنها قطع بكنند، امكان ماندن برايشان نيست. امروز درس خواندن حقيقتاً يك فرصت الهي است امروز نگاه كنيد، در خليج فارس چه خبر است. (2) اين دولتهايي كه هستند، احساس مي كنند رگ حيات و شيشه ي زندگيشان در دست امريكاست. دولت سعودي يك طور، دولت كويت يك طور، آن بقيه هم يك طور. كشور ما هم در رژيم سابق، مثل آنها بود. هدف و جهت حكومت، عبارت از پيوستگي و وابستگي و سرسپردگي بود.

دانشجو را هم همان طور مي خواستند؛ دانشمندي هم اگر مي خواستند، همان طور مي خواستند؛ مگر آدمي كه به گوشه يي برود و كاري به كار آنها و خودش نداشته باشد و براي خودش زندگي حيواني يي بكند. امروز دوراني است كه دانشگاه و دانشجو و جوان و زن و مرد، از هر قشر و نقطه يي از نقاط كشور، بدون اعتنا به وابستگيهاي فاميلي و شخصي و قومي و منطقه يي و غيره، مي تواند اميدوار باشد كه بر عالم شدن، مؤثر شدن، مفيد شدن براي كشور و تعيين كننده بودن در جهت حركت مستقل و آزاد ملت خودش قادر است. اين، چيز خيلي مغتنمي است. امروز درس خواندن، حقيقتاً يك فرصت الهي است. در راه دين، در راه اسلامِ عزتبخش درس بخوانيد؛ اسلامي كه امروز به ملت ايران، اين طور مكانت برجسته و مقام ممتازي در ميان ملتها بخشيده است. مردم ما از قدرتها بيگانه اند، به تشرها و تهديدهاي ابرقدرتها بي اعتنا هستند و لبخند تمسخر بر لبهايشان نقش مي بندد. اينها، عزت است. الان شما به همين حادثه يي كه در خليج فارس اتفاق افتاده، نگاه كنيد. هريك از اين دولتهايي كه هستند، چشمشان به دهان يكي از قدرتهاست كه ببينند چه مي خواهند، چه مي گويند، چه اراده مي كنند، تا خودشان را برطبق آن توجيه نمايند؛ حتّي دولتهايي كه معمولاً باور انسان نمي آيد كه اين دولتها هم وابسته باشند! امريكا حرفي مي زند، اينها به دنبال او، حرفشان را - اگر غير از آن هم باشد - تصحيح مي كنند! حالا حق چيست، مصلحت مردم چيست، وجدان چه مي خواهد، هيچ مورد نظر نيست. طبيعي است كه امريكا هم صددرصد در جهت منافع قدرتهاي استكباري خود - نه منافع مردمش

- منافع كمپانيها، منافع آن دستهاي پنهان و مرموزي كه نظام امريكايي را تشكيل و به آن خط مي دهند و آن را راه مي برند، كار مي كند؛ والّا ملت امريكا در حضور چندصدهزار سرباز امريكايي در بيابانهاي عربستان، چه منافعي دارد؟! منافع شركتهاي نفتي، شركتهاي فولاد، شركتهاي بزرگ چندمليتي، منافع آنهاست. همه چيز در خدمت منافع چنين مجموعه ي فاسدِ خدانشناسِ مردم نشناسي است. اسلام و انقلاب را بايد زنده داشت و در راه آن تلاش كرد در اين ميان، آن دولت و ملتي كه حق و مصلحت و حرف درست را طبق معيارهاي خود مي سنجد و با شجاعت آن حرف را بر زبان مي آورد، ملت ايران است. اين، براي يك كشور و يك ملت، خيلي امتياز است. اين را انقلاب و اسلام به ما داده است. اسلام و انقلاب را بايد زنده داشت و در راه آن تلاش كرد و ريشه هاي آن را عميق نمود. براي اين كار، مهمترين نقطه، حوزه و دانشگاه است. طلاب جوان و عزيز و زحمتكش و قانع و مؤمن در حوزه هاي علميه و نيز دانشجويان عزيز، اين جوانان، اين فرزندان و جگرگوشه هاي ملت، اين بهترين و پاكترين عناصر جامعه ي ما در دانشگاهها، بايد در خط اسلام و در جهت عظمت كشور و بلند كردن پرچم اسلام و بيدار كردن ملتهاي عالم و روح بخشيدن به اين دنياي مرده به وسيله ي دستهاي استكباري، درس بخوانند و كار و تلاش كنند، تا مطمئن بشوند كه فرداي ايران اسلامي، به مراتب از امروز بهتر خواهد بود. اين، هدف شماست. اين، هدف وحدت حوزه و دانشگاه است. در پايان عرايضم، مجدداً از خانواده هاي عزيز شهدا و

جانبازان و آزادگان كه اين راه طولاني را از استان بوشهر و شهرهاي مختلف پيموده اند و به اين جا تشريف آورده اند، و نيز از عزيزاني كه از لبنان آمده اند، تشكر مي كنم و براي همه ي آنها دعا مي نمايم. اميدوارم كه خداوند به همه ي آنها عوض خير مرحمت كند و شما عزيزان دانشجو را در راه خود مستقر و مستدام بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) كوثر: 1 2) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 14

بيانات در مراسم اعطاى شرح وظايف نيروى زمينى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى به فرمانده ى كل سپاه

بيانات در مراسم اعطاي شرح وظايف نيروي زميني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به فرمانده ي كل سپاه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مجاهدتهاي شما، يكي از درخشانترين خاطرات بعد از انقلاب از اين كه امروز به طور قطعي و رسمي، شرح وظايف نيروي زميني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ابلاغ مي شود، خيلي خوشحالم. واقعاً مي توان گفت كه بخش عمده ي سپاه را نيروي زميني تشكيل مي دهد. همچنان كه در گذشته هم تلاشهاي فراواني كه برادران سپاه كردند، عمدتاً در محور نيروي زميني بود. البته نيروي زميني سپاه، يك جا نيروي دريايي هم مي شود و كار آبي انجام مي دهد؛ اما تلاشها و مجاهدتهاي واقعاً برجسته ي شما برادران در بخش زميني سپاه پاسداران، يكي از روشنترين و درخشانترين سابقه ها و خاطرات اين دوازده سال بعد از پيروزي انقلاب است. حالا اين بخش، با يك شرح وظايف روشن و مشخص، ان شاءاللَّه كار خودش را ادامه خواهد داد. در كنار نيروي زميني و در ميان بخشهاي ديگر سپاه - كه هر كدام اهميت خاص خودشان را دارند - بخش بسيج و نيروي مقاومت، حايز كمال اهميت است. ما اميدواريم كه ان شاءاللَّه برادران نيرو - آقاي ايزدي و ساير برادران - با اخلاص و تلاش و

مجاهدتي كه دارند و با راهنماييها و كمكهايي كه فرماندهي و ستاد فرماندهي سپاه مي كنند، بتوانند اين وظايف را به شكل دقيقي، با واقعيتهاي نيروي زميني منطبق كنند و سازماندهيها را به همان شكلي كه مقرر است، هرچه زودتر به سامان برسانند و اين اطمينان كافي را براي مسؤولان و منتظران و متوقعان از سپاه به وجود بياورند كه نيروي زميني، مثل هميشه آماده ي فداكاري و جانفشاني وانجام وظايف بزرگ خودش است. در تدوين اين شرح وظايف، هم برادران ستاد سپاه خيلي زحمت كشيدند و هم آقاي دكتر فيروزآبادي و آقاي فروزنده واقعاً صرف وقت كردند. من مي ديدم كه اينها مثل يك طرح بزرگ مملكتي، روي جابه جا كردن اين يگانها و واحدها و محلهاي استقرار خيلي كوشش مي كردند، تا بتوانند نظرات شما را تأمين كنند. سلام من را به همه ي برادران برسانيد. ان شاءاللَّه موفق باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با وزير و مسؤولان وزارت فرهنگ و آموزش عالى و چند تن از رؤساى دانشگاههاى كشور

بيانات در ديدار با وزير و مسؤولان وزارت فرهنگ و آموزش عالي و چند تن از رؤساي دانشگاههاي كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم توقعات در سابق كمتر بود، ولي حالا بيشتر شده است انسان از اين كه مي بيند يك جمع متعهد و عاشق و واقعاً مخلص انقلاب و دين، در سطح بالاي آموزش عالي كار مي كنند، قلباً و عميقاً خوشحال مي شود. خدا ان شاءاللَّه آقاي دكتر معين و شما آقايان را حفظ كند و توفيقتان بدهد. از اين كه شماها در رأس كار هستيد و بالاخره سرنوشت اساسيترين نهاد آينده ي ما در دست آدمهاي خودي است، خوشحاليم. اميدواريم كه خداوند كمكتان كند؛ چون كار سنگيني است. مسايل بودجه را كه فرموديد، هيچكدام براي من تازگي ندارد. ممكن است بعضي از

دولتيها با ما ارتباطي نداشته باشند؛ اما شماها - چه آقاي دكتر معين، چه بعضي از شما آقايان - مكرر با من جلسه داشته ايد و همين حرفها و همين تعبير نخود و لوبيايي را كه آقاي سليمي گفتند - من حافظه ام هم بد نيست - در جلسه ي آن شب كه جمعي از آقايان هم بودند، مطرح كرده ايد. در هر حال، اين مسايل به گوشم آشناست. وقتي مقايسه مي كنم، مي بينم كه توقعات در سابق كمتر بود؛ ولي حالا بيشتر شده است. اين، بحمداللَّه نشانه ي پيشرفت كار است. چند سال پيش، قبل از مسؤوليت آقاي افتخار حسيني در دانشگاه تربيت مدرس، براي بازديد به آن جا رفته بودم. در آن جا به من شكايت كردند كه ما براي خريد كتاب، هشتاد هزار دلار پول مي خواهيم؛ ولي نداريم. من واقعاً تا آن ته دلم سوخت. البته هيچ امكاني هم نداشتم كه به آنان بدهم؛ يعني بودجه و پول و امكانات كه در دست من نبود. آمدم با دولت، با نخست وزير، با هر كس كه مي توانستم، صحبت كردم و بارها آن را تكرار نمودم. هنگامي كه صحبت ارز و پول و بعضي از بذل و بخششها مي شد، من آن را به ياد مي آوردم و مي گفتم وقتي كه اين طور نيازها وجود داشته باشد، سزاوار نيست كه موارد غير اولويت دار را بر اينها ترجيح بدهيم؛ علاوه بر اين كه حالا نيازها وسيعتر شده و بالاتر هم رفته است. همان طور كه گفتم، تا آن جا كه بتوانم، كمك مي كنم و به مجلس هم مي گويم. چنانچه خودم پول مي داشتم، شما بدانيد اندكي ترديد نمي كردم كه در اين راههاي خوب مصرف بكنم؛ منتها شماها مي دانيد كه

پولي در اختيارم نيست كه جواب اين چيزها را بدهد. گفت: به زمين برد فرو خجلت درويشانم بي زري كرد به من آنچه به قارون زر كرد قارون به خاطر داشتن، زير زمين رفت؛ اما در حقيقت ما از نداري! نگاه به آموزش عالي، نگاهي جدي نيست علي ايّ حال، شماها وضع مملكت را مي دانيد. آقاي دكتر معين، آقاي رهامي(1) و بعضي از آقاياني كه قبلاً در مجلس و در دستگاههاي تصميم گيري بوده اند، مي دانند كه وضع كشور چگونه است. البته الان نسبت به گذشته، خيلي بهتر شده است. اگر شما الان را نسبت به سالهاي 64، 65 و 66 - اين سالهايي كه واقعاً سالهاي تنگدستي كشور بود - مقايسه كنيد، مي بينيد كه حالا يك ذره بهتر شده است. البته شما هم راست مي گوييد و من هم قبول دارم كه نگاه به آموزش عالي به عنوان يك نقطه ي سرمايه گذاري درازمدت، نگاهي جدي نيست. ما اگر علم و عالم نداشته باشيم، صنعت هم نداريم. حالا به فرض اين حوض را با آب دستي هم پُر كرديم، اما بالاخره اين آب از كجا خواهد جوشيد؟ چيزهاي نقد، غالباً جلوي چشم برنامه ريزان كشور را مي گيرد. شايد آنها هم تقصيري ندارند؛ به خاطر اين كه نيازهاي نقدي واقعاً خيلي هم حجيم و مهم است. درعين حال، بايستي اين ديد را هم داشته باشند. من مطمئنم كه آقاي هاشمي، نسبت به اين قضيه داراي اهتمام هستند. لابد آقاي دكتر معين در شوراي عالي انقلاب فرهنگي ايشان را مي بينند. شما مي بينيد كه ايشان، آن آقاي هاشمي يي كه ما در آن وقت، هر چند ماه يك بار ايشان را به اصرار به جلسه ي شورا مي كشيديم، نيست. حالا

ايشان واقعاً نسبت به اين قضيه اهتمام مي ورزد و احساس مسؤوليت مي كند. چه قدر خوب است كه آن جا هم گفته بشود. من هم حرفي ندارم كه هر چه لازم باشد، به ايشان و به مجلس - كميسيون آموزش عالي و كميسيون برنامه و بودجه - بگويم؛ منتها مي دانم كه امكانات آنها دستور من را برنمي تابد. يعني من نمي توانم دستور بدهم كه بايد اين كار را بكنيد؛ زيرا يقين دارم كه اگر آنها اين دستور را عمل بكنند، كار محاسبه نشده يي انجام خواهد گرفت؛ چون دولت و كميسيونهاي گوناگون آن و كميسيون برنامه و بودجه براي همين است كه توازن برقرار بكند. بالاخره «صاحب الحاجة لايري الّاحاجته». شما حاجت خودتان را مي بينيد و حق هم داريد؛ اما در كنار شما بخش ديگري است كه آن هم حاجتي دارد؛ آن هم حق دارد. در زماني كه انسان ندارد، بايد نداري را بين دستگاهها تقسيم كند و هر چيزي را كه دارد، به عدالت به آنها بدهد. بنابراين، من دستور نخواهم داد و قاطعاً نخواهم گفت؛ اما توصيه ي مؤكد خواهم كرد؛ حرفي ندارم. حالا كه امكانات ضعيف است، شما يك بخش از همتتان را اين قرار بدهيد كه با امكانات ضعيف، چه كار مي شود كرد كه بيشترين سود را ببريم. اين، يكي از آن شگردهاي استادانه ي كار است. ببينيد، اگر پارچه زياد باشد، بالاخره هر خياط دست وپاچلفتي هم اين قبا را در مي آورد. اگر پارچه كم بود، خياط استاد آن كسي است كه اين قبا را از آن دربياورد. حالا كه پارچه ي شما كم است، بايد به گونه يي آن را از آب در بياوريد. استادي را در اين جا به

خرج بدهيد. دو راه اساسي براي جبران ضعف امكانات به نظر من، اين كار، دو راه دارد: يكي راه مادّي است؛ و آن، اين است كه در همين زمينه هاي برنامه ريزي، آقاي دكتر سياري (2) و بقيه ي برادراني كه در اين زمينه فكر مي كنند، ببينند اولويتهاي قطعي در آموزش عالي چيست. حالا همين بودجه يي را كه داريد، ببينيد كجاها واجبتر است هزينه كنيد. يعني واقعاً «الاوجب فالاوجب» را مورد ملاحظه قرار بدهيد و اولويتها را رعايت كنيد. من به وضع دولت و بخشهاي گوناگون دولتي ناآشنا نيستم. در همين چند سالي كه ما در تنگنا بوديم، علي رغم وجود تنگنا، در جاهايي يك گشاده دستيهاي بي جا انجام دادند؛ درحالي كه يك جاي ديگر گرسنگي مي كشيدند! نمي توانيد بگوييد كه آموزش عالي از اين قضيه مستثناست؛ يا چون حالا آموزش عالي در دست ماست، ما مستثنا هستيم. نه، بالاخره آنها هم كه بودند، برادران خوب ما بودند. آن كساني هم كه اين كار را كردند، نمي خواستند خيانت بكنند؛ اشتباه كردند. هر انساني هم مي تواند اشتباه بكند. مواظبت كنيد، اولويتها را دقيق درنظر بگيريد و ببينيد كجاها را مي شود به نفع كجاهاي ديگر زد. راه دوم، راه معنوي است؛ و آن، اين است كه ما از معنويت در دانشگاهها بايد غفلت نكنيم. هيچ لازم نيست كه من به شماها توصيه كنم. خودتان مي دانيد كه من در همه ي زمينه ها، چه قدر به شماها اعتماد و اطمينان دارم؛ منتها خوف من از اين است كه اصول مسلّم و روشن ماها مغفولٌ عنه قرار بگيرد. ببينيد، آن كساني كه زير موشك نشستند و فلان پروژه را براي جنگ يا غير جنگ راه انداختند، براي چه نشستند؟ پول كه

آنها را ننشانده بود. مواظب باشيد، آن عامل ديگري كه آنها را نشانده بود، در دانشگاهها تضعيف نشود. واقعاً شما بايد به اين نكته هم برسيد. البته من به انجمنهاي اسلامي كه اين جا مي آيند، همين حرفها را مي زنم؛ به جهاد دانشگاهي كه مي آيند، مي گويم؛ به آقايان نمايندگان كه مي آيند، مي گويم؛ شكي نيست. اينها مسؤولان مستقيم اين طور چيزها هستند؛ اما شما كه مسؤول دانشگاه هستيد، به نظر من نسبت به اين قضيه، از همه ي آنها مسؤولتريد. سعي كنيد كه اين ارزشگذاريهاي درون دانشگاه - ارزشهاي معنوي - حقيقتاً به شكل صحيحي انجام بگيرد. نگذاريد دانشجويان مسلمان ما، سر مسايل جرياني و خطي دعوا كنند به بركناري دستگاهتان از مسايل خطي و جرياني اشاره كرديد. البته من از شما(3) جز اين هم انتظار نداشتم و از اول هم روحيه ي شما را غير از اين نمي شناختم؛ الحمدللَّه همين طور هم است. اين روحيه را به داخل دانشگاه بكشانيد و نگذاريد دانشجويان مسلمان ما، اين قدر سر مسايل جرياني و خطي دعوا كنند. من دانشگاه را مي شناسم. مسلمانِ باانگيزه ي ما در دانشگاه، مجموعاً اقليت كوچكي هستند. نه اين كه ديگران بي دينند؛ نه، اكثريت مسلمانند و اقليتي هم هستند كه در بي ديني انگيزه دارند؛ اما آن نيروي پُرانگيزه يي كه ما اسمش را حزب اللهي مي گذاريم، عده ي معدودي هستند. يك فرد فقط متدين را حزب اللهي نمي گويند؛ حزب اللهي آن كسي است كه براي حركت در جهات ديني انگيزه دارد. اينها مجموعاً عده ي معدودي هستند. حتّي در دانشگاه تربيت مدرّس هم همين طور است. يعني آن جا هم علي رغم سرمايه گذاريهايي كه همه ي شماها كرده ايد و نظام از اول كرده است، باز طبيعت قضيه اين است. با اين كه

اين همه هم گزينش انجام مي شود، ولي باز آن انگيزه داري كه در كنار درس خواندن، ارزش مقدس ديگري برايش وجود داشته باشد، معدود است. با اين وضعيت، حالا همينها هم به جان يكديگر افتاده اند و مثل هميشه با هم دعوا مي كنند! شما نگذاريد، دخالت كنيد، آنان را با هم نزديك نماييد، آشتي بدهيد و بخواهيد كه همه با هم كاركنند. يكي را در كنار ديگري، بي جا تقويت يا تضعيف نكنيد. اين مسأله ي مهم را به آنان بفهمانيد. سعي كنيد در همين مراكز تحقيق و امثال آن، بچه هاي مسلمانِ خوب وارد بشوند. البته من به آن برادران وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي هم - كه قدري از آن جاها شكايت مي شود - اين تذكرات را داده ام؛ به شما هم مي گويم. بايد كوشش بشود كه برادران خوب، بچه هاي مؤمن، كساني كه حقيقتاً انقلاب را از بن دندان پذيرفته اند، در آن مراكزي كه فردا كار با آنها خواهد بود، بروند و طوري نشود كه حالا كه راه باز است و همه مي توانند بيايند، خداي نكرده از اين قِبل، نظام و اسلام و مسلمين صدمه يي ببينند. اين جنبه هاي معنوي را خيلي بايد رعايت بكنيد. ما نبايد از حال دانشجويان مستضعف غافل بمانيم آقاي رهامي، به دانشجويان مستضعف اشاره كردند. اين پولهايي را كه مي خواهيد به عنوان وام بدهيد، لزومي ندارد كه بين همه ي آنها تقسيم كنيد. باز در اين جا هم همان اولويتها را رعايت كنيد. اگر واقعاً مي بينيد كه هشتصد تومان كم است، مثلاً هزار تومان درنظر بگيريد. فرض كنيد كه آن صدهزار نفر، هشتادهزار نفر هستند. يعني اين طور نباشد كه حتماً آدم بخواهد بين قشرهاي مختلف دانشجو، توازن

يا تساوي برقرار بكند. نه، چون يك عده كه در شهر خودشان زندگي مي كنند، احتياج ندارند؛ يك عده هم كه از يك شهر به شهر ديگر مي روند و امكانات دارند، احتياج ندارند؛ عده يي فقط پول توجيبي مي خواهند و نه چيز ديگر؛ عده يي هم واقعاً احتياج دارند. ما نبايد از حال دانشجويان فقيرِ مستضعف غافل بمانيم. البته دستگاههايي هم هستند كه وام مي دهند؛ مثل آن بنياد امام رضا كه بعضي از دوستان ما در آن جا كار مي كردند و اخيراً هم با من مكاتبه كرده اند كه مي خواهند به بعضيها وام بدهند؛ من هم تأييد كرده ام. ممكن است به بعضي از دانشجويان از جاهاي ديگر هم كمكهايي بشود؛ مانعي ندارد، بكنند؛ اما شما هم به عنوان وزارت، اين كار را بكنيد. در تبليغات، آموزش عالي خيلي منزوي است مسأله ي تبليغات، حق است. من اين را واقعاً قبول مي كنم كه در تبليغات، آموزش عالي خيلي منزوي است. حالا شما به راديو و تلويزيون اشاره كرديد؛ بايد اين را علاج كنيد. در اين زمينه، من به شما كمك جدي خواهم كرد. شما فكري بكنيد كه چه كار بايد كرد. من حرفي ندارم، قطعاً به راديو و تلويزيون دستور خواهم داد و آنها را موظف مي كنم كه گزارشهاي شما را بيان كنند. مثلاً وقتي در جايي گزارشي داريد كه مي خواهيد ارايه بدهيد - از اساتيد، كلاسها، دانشگاه و حركات آموزشي - برنامه ريزي بكنيد، تا ما بگوييم آن جا بيايند و گزارش بدهند؛ مردم هم ببينند و خوشحال بشوند و بفهمند كه جوانان آنان چه كار مي كنند و دولت براي آنان چه مي كند. همين كه خبرهاي خود را بگوييد - مثل خبر انتصابات

و امثال آن - خيلي خوب است. سفير يا استانداري كه به جايي فرستاده مي شود، خبرش گفته مي شود؛ چرا استاد يا رئيس دانشگاهي كه مثلاً به اصفهان يا تبريز مي رود، خبرش گفته نشود؟ بايد گفته بشود. شما به چيزهايي از همين قبيل فكر كنيد؛ من هم در اين زمينه ها، هرجا كه مقتضي باشد، كمك خواهم كرد؛ حرفي ندارم. من تصميم دارم كه به قصد تماس مستقيم و نزديك با مردم، سلسله مسافرتهايي را در سرتاسر كشور شروع كنم. قصد ابتدايي من اين است و دلم مي خواهد بروم؛ چون من هميشه مسافرت مي كردم، با مردم ارتباط نزديك داشتم و خيلي از مسايل مردم را كه نمي شود از راه دور و نامه و گزارش و پيغام و عيون و امثال آن مطلع شد، آدم مي تواند در يك نگاه چيزهايي را بفهمد و مطلع بشود. چنانچه بشود از اين مسافرتها، كاري در جهت فعاليتهاي شما انجام داد، من انجام مي دهم. ايران مركز استعداد است علي ايّ حال، ما از خداي متعال مي خواهيم كه به شماها كمك كند و توفيق بدهد. ما عقبيم. خدا لعنت كند آن دستهاي خائني را كه از زمان قاجاريه و اوجش در زمان پهلوي، اين استعدادهايي را كه اشاره شد، در اين كشور ضايع و تعطيل كردند. ايران مركز استعداد است؛ مربوط به حالا هم نيست. اصلاً در تاريخ و در همه ي تحولات اوضاع و جريانات فلكي، مگر چند نفر آدم مثل ابن سينا ممكن است دربيايد؟ فرض كنيد كه در هر هزار سال، ده نفر از اينها درمي آيد. در اين هزار سال آخر، اكثر اين ده نفر - امثال ابن سيناها، فارابي ها، خوارزمي ها، محمّدبن زكرياي رازي ها - از

ايران هستند. اينها پايه گذاران اساسي دانش بشريند. من از افراد متعددي شنيده ام كه امروز هم در مراكز تحقيقي عالم، هرجا كه ايرانيها هستند - چه دانشجويان و چه محققان ايراني - مي درخشند. اساساً ايرانيها برجسته اند. شايد تعداد خوبهاي بعضي كشورها بيشتر از ماشد؛ اما برجسته ندارند. از زمان ناصرالدين شاه تا محمّدرضا شاه - كه خداوند تك تك آنان را لعنت كند - استعدادها را كوبيدند. آنها يكي از يكي بدتر بودند. قبل از آنها هم همين گونه بودند؛ اما فعلاً به قبليها كاري نداريم. آنهايي را كه مي دانيم ضربه شان مستقيم به همه ي وجود ما مي خورد و آن را لمس مي كنيم، همينها هستند. آنها روزبه روز بدتر كردند و ما را تا حضيض بدبختي عقب كشاندند. روح تحقيق پارسايانه ي بي عوض را تزريق كنيم آن رژيم منحوسِ نكبتِ واقعاً پليد، معنويت و مادّيت و عزت و استعداد و همه چيز را از اين مردم گرفت. حالا شما مي خواهيد بر ويرانه هاي آنها بنا كنيد؛ زحمت دارد و خيلي بايد تلاش كنيد. بايد روح تحقيق پارسايانه ي بي عوض را تزريق كنيم، تا براي تحقيق، دنبال پاداش نباشند؛ چون اصلاً تحقيق، پاداش واقعي ندارد. مثلاً اگر آدم بخواهد به پاستور، به خاطر كشف ميكرب پول بدهد، به نظرتان چه قدر بايد بدهد؟ آيا اصلاً مي شود براي او پولي معيّن كرد؟ آيا قابل مقايسه است؟ بنابراين، امثال پاستور هم هيچ وقت براي پول تحقيق نكردند. اگر براي پول تحقيق مي كردند، حقيقتاً به اين جا نمي رسيدند. اروپاييها اين حسن را داشتند؛ كمااين كه دانشمندان قديمي ما هم همين طور بودند. شما ببينيد، امثال محمّدبن زكرياي رازي - آن عالم آن چناني - در فقر و تنگدستي مي ميرند؛ ولي ماها تا يك كار مي كنيم،

فوراً مي گوييم پولش چه قدر شد؟! معلوم است كه به جايي نمي رسد! ان شاءاللَّه آن پروژه ي «يامهدي» شما، اگر اين خصوصيات باشد، خيلي زودتر و بهتر از اين تمام خواهد شد و به جايي خواهد رسيد. ان شاءاللَّه موفق باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v معاون پارلماني وقت وزير فرهنگ و آموزش عالي 2) v قائم مقام وقت وزير فرهنگ و آموزش عالي 3) v دكتر معين، وزير فرهنگ و آموزش عالي وقت

بيانات در ديدار با فرماندهان و جمعى از پاسداران كميته هاى انقلاب اسلامى

بيانات در ديدار با فرماندهان و جمعي از پاسداران كميته هاي انقلاب اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ديدار با شما، يك حادثه ي شيرين و شادي آور يكي از چيزهايي كه در طول دوران دوازده ساله، مسؤولان نظام جمهوري اسلامي و حتّي شخص شخيص امام بزرگوار را - كه تحقيقاً انسان برتر و فوق انسانهاي متعارف بود - خشنود و خوشدل مي كرد و خستگيها را از تن آنها مي زدود، ديدار جوانان مؤمن و مخلص و پولادين و سربازان جان بر كف انقلاب اسلامي بود، كه حقيقتاً ارزشمندترين فرآورده و دستاورد اين انقلاب محسوب مي شوند. از جمله ي آنها، شما برادران عزيز كميته ي انقلاب اسلامي هستيد؛ مخصوصاً فرماندهان و سابقه داران و پيشكسوتان اين تشكيلات انقلابي ناب، كه مصيبتها ديديد، زحمتها كشيديد، با انقلاب متولد شديد، با انقلاب رشد كرديد، از انقلاب تغذيه شديد، جانانه به انقلاب خدمت كرديد و جان را - كه عزيزترين موجودي هر انساني است - به چيزي نگرفتيد. خيليها مدارج تحصيلي را طي كردند، خيليها مقام گرفتند، خيليها معروف شدند؛ اما شما مشهور شدن را به چيزي نگرفتيد، خط مستقيمي را شناختيد و جستيد و دست در دست پير عارفِ آگاهِ واقفِ راه شناسِ خطرشناسِ منزل شناس گذاشتيد

و به اميد خدا حركت كرديد. در ميان برادران كميته، عناصر بسياري از اين قبيل بوده اند و هستند و خيلي باارزشند. من هم امروز ديدار با شما را يك حادثه ي شيرين و شادي آور براي خودم مي دانم و از چند هفته پيش كه صحبت بود با شما ملاقات خواهيم داشت، بسياري از اوقات به ياد اين ديدار شما بودم. براي يك انقلاب، انسان سازي از همه چيز مهمتر است حقيقتاً اين واقعيتي است كه براي يك انقلاب، انسان سازي از همه چيز مهمتر است. اگر انقلاب، انسان سازي نكند، هيچ كاري نكرده است. اگر كسي فكر بكند، دليل اين معنا واضح است. يعني اين حرف، واقعاً استدلال نمي خواهد؛ چون دنيا بدون انسان صالح، يك پديده ي بي جان و كور و تاريك است. آن چيزي كه به عالم خاكي جان مي بخشد، ارزش مي دهد، نور مي دهد و معنا و مضمون به وجود مي آورد، انسان است. «انّي جاعل في الارض خليفة»(1). جانشين، عنواني است كه خدا به انسان داده است. اين جانشين را كجا گذاشته اند؟ «في الارض». ارض بدون اين جانشين، چيست و چه ارزشي دارد؟ تمام پيامبران و عباداللَّه الصّالحين، همّشان اين بوده كه انسان صالح را در اين زمين به وجود بياورند، حفظ كنند، رشد بدهند و تكثير نمايند. هدف اسلام هم اين است. اين كه شما ديديد، امام در بيانيه يي در چند سال قبل فرمودند، فتح الفتوح انقلاب اسلامي، ساختن جواناني از اين قبيل است، يك حرف نبود كه همين طور بر قلم امام جاري شده باشد. اين، يك مبناي اسلامي و الهي بسيار مستحكم دارد. واقعاً فتح الفتوح، يعني ساختن انسان صالح. بدبختيهاي روي زمين، بر اثر كمبود انسان صالح است اين بدبختيهايي كه شما

مي بينيد روي زمين را فراگرفته است و در زيارتها و آثار مربوط به وليّ عصر(ارواحنالتراب مقدمه الفداء) آمده است: «كما ملئت ظلما و جورا»(2)؛ زمين در تمام دوره هاي تاريخ، پُر از ظلم و جور شده است و مي شود و آن بزرگوار مي آيد، همه ي زمين را از قسط و عدل پُر مي كند، اين ظلم و جور روي زمين، بر اثر چيست؟ بر اثر نبود يا كمبود انسان صالح، بر اثر سروري و خدايگاني انسانهاي ناصالح. دنيا امروز از چه مي نالد؟ پاسخش روشن است. دنيا امروز از تبعيض مي نالد، از محروميتهاي تحميل شده بر انسانها مي نالد، از تحقير انسان مي نالد، از پُر شدن فضا از گند غرور متكبرانه ي قشري خاص در عالم مي نالد. بشريت، در فشار اين حوادث تلخ است. پنج هزار سال پيش، دنيا از چه مي ناليد؟ آيا از نداشتن هواپيما مي ناليد؟ از نداشتن كامپيوتر مي ناليد؟ مگر كامپيوتر، كسي را سعادتمند مي كند؟ پنج هزار سال پيش هم دنيا از همين تبعيضها و ظلمها و از همين تحقير جوهر انسانيت و سلطه ي نامردمان بر زندگي و سرنوشت انسانها مي ناليد. تا وقتي كه عدالت و دين خالص و ناب بر دنيا مستقر نشود، بشريت هميشه از همان چيزها مي نالد؛ والّا بشريت نمي تواند بگويد، آن روزي كه قطار برقي و جت نداشتم، بدبخت بودم؛ امروز كه اينها را دارم، خوشبختم. آيا امروز بشريت خوشبخت است؟ آيا امروز انسان مظلوم در دنيا در اكثريت نيست؟ آيا امروز يك مجموعه ي تبهكار - كه در عالم، در اقليت مطلقند - بر سرنوشت انسانها حكومت نمي كنند؟ همين حرفها در هميشه ي تاريخ بوده و اين، آن سرشت دگرگونگي ناپذير انسان است. گوهر انسانيت، هميشه يك گوهر است و

همواره در مقابل يك جريان فاسد ايستاده است. انقلاب ما آمد، تا انسان صالح تربيت كند انقلاب ما آمد، تا انسان صالح تربيت كند. نقش انسان صالح، اين است. برادران عزيز من! آن چيزي كه اين انقلاب را تا امروز نگهداشته است، عبارت از صلاح انسانهاست؛ همان مقدار مايه ي صلاحي كه ما ملت داريم. در حق ملتمان هم مبالغه نمي كنيم. امروز صلاح غلبه دارد و پرچم را به دست گرفته و حاكم است و حركت به سمت صلاح، برنامه ريزي شده است. البته تا صلاح مطلق هم فاصله بسي طولاني است. اين كه شما و آن كسي كه زير دستتان و با شما كار مي كند، به عنوان جوان كميته يي، اگر توطئه ي دشمن در شكل قاچاقچي ظاهر مي شود، در آن جا حاضريد؛ اگر به شكل جنگ تحميلي ظاهر مي شود، در آن جا حاضريد؛ اگر به شكل رواج فحشا و فساد ظاهر مي شود، در آن جا حاضريد؛ اگر به شكل ترويج بيهودگي و مواد مخدر و پوچيها و پوسيدگيها ظاهر مي شود، در آن جا حاضريد؛ معنايش همين توليت انسانهاي صالح و جوانان صالح نسبت به انقلاب و دستاوردهاي آن و از خود دانستن و نگهداري و پاسداري محكم از آن است؛ مخصوص شما هم نيست. همه ي جوانان صالح، همه ي انسانهاي خوب و همه ي برادران مؤمن از قشرهاي مختلف، اين طورند. البته مسؤوليتها سنگين و سبك دارد، آدمها يكسان نيستند و تجربه ها جوهرها را آشكار مي كند. بدعمل ترين دولتها، ادعاي رهبري بشريت را مي كند! اين مجموعه است كه امريكا و استكبار را پشت در نگهداشت و نفوذ پول و زور و تبليغات را كُند كرد. كجاي دنياست كه در مقابل توطئه هايي از قبيل توطئه هايي كه نسبت

به جمهوري اسلامي شد، بتواند بايستد و مقاومت كند؟ جمهوري اسلامي، نه فقط ايستاد و مقاومت كرد و خود را حفظ نمود، بلكه دشمن را متزلزل كرد. امروز نقش رهبري قلابي يي كه امريكاييها در دنيا براي خود ادعا مي كردند، بشدت متزلزل شده و زير سؤال رفته است. بدعمل ترين دولتها نسبت به بشريت، ادعاي رهبري بشريت را مي كند! اين، بدترين فاجعه براي بشريت است. شما چه حق داريد كه در شرق آسيا، آن فجايع را به بار آورديد؛ در امريكاي لاتين، آن همه بدي و نامردمي كرديد؛ در آفريقا، متحدان و پرورده هاي دستتان، اين قدر به مردم ظلم كردند؛ در خاورميانه، خودتان و دست پرورده ي پليدتان - يعني اسرائيل - اين قدر منشأ جنايت و ظلم شده ايد؟ در كشوري مثل ايران چه كرديد؟ در جاهاي ديگر چه كرديد؟ شما سردمداران سياست امريكا، چه حق داريد كه ادعاي رهبري دنياي امروز را بكنيد؟ اين، چه حرف چرند و مهملي است كه به گوش امريكاييها خوش آهنگ آمده و دايماً خودشان و متملقانشان هم تكرار مي كنند؟ چه رهبري يي؟! رهبري، متعلق به پيامبران است. رهبري بشر، متعلق به پيمايندگان راه عدالت بشري است. آيا شما در داخل كشور امريكا توانسته ايد عدالت را برقرار كنيد؟ آيا مي توانيد ادعا بكنيد، سياهان امريكا - كه چهل، پنجاه ميليون نفر جمعيت دارند - در آخر قرن بيستم، از حقوقي برابر با سفيدها برخوردارند؟ كدام رهبري يي؟! به صرف اين كه هرجا حادثه يي پيش مي آيد - چه مربوط به آنها و چه نامربوط به آنها - فوراً سينه سپر مي كنند و جلو مي روند، خود را رهبر جهان مي دانند! مثل اين لاتهاي محله ها كه از قديم ديده بوديم، هرجا هر كسي

با كسي حرفي مي زد، اينها در آن جا حاضر بودند و خودشان را وارد معركه مي كردند و حرف مي زدند و دخالت مي كردند! اين، ژاندارمي و سرگردنه بگيري و قزاق بازي است. كدام رهبري يي؟! حضور امريكا در خليج فارس، مورد انزجار ملتهاي مسلمان امريكاييها بدانند كه حضور آنها در منطقه ي خليج فارس و در كشورهاي اسلاميِ حول وحوش خليج فارس، (3) امروز از نظر تمام ملتهاي مسلمان جهان، يك امر منفور و مورد انزجار است. هيچ ملتي - چه آنهايي كه نزديكند و چه آنهايي كه دورند - روي اين قضيه صحه نگذاشته است. خيال نكنند به صرف اين كه در محافل سياسي و در مجموعه هاي اقتصادي خودشان مي نشينند و فكر مي كنند كه فتوحات كرده اند، واقعاً فتوحاتي كرده اند. ما البته تجاوز به كويت از سوي عراق را محكوم كرديم و مي كنيم؛ كار غلطي است و هيچ كس از آن دفاع نمي كند؛ اما در منطقه ي اسلامي خليج فارس، تجاوز و زورگويي و گردن كلفتي و قلدري ممنوع است. آن كسي كه بايد اين ممنوعيت را اعمال كند، خود ملتهاي اين منطقه اند. اگر دولتهاي اين منطقه، به ملتهاي خودشان متكي باشند، مي توانند اين منطقه را امن و آرام بكنند. ما مي توانيم اين كار را بكنيم. اين زمزمه هايي كه چندي پيش از زبان امريكاييها شنيده شد و بعد انكار كردند، باز حالا مجدداً شروع شده است و مي گويند كه مي خواهند در اين جا بمانند و فلان جا (4) را نودونه ساله اجاره كنند و نظم امنيتي جديدي در خليج فارس برقرار نمايند! يكايك امريكاييها و متحدانشان بدانند كه ملتهاي اين منطقه، قلم پاي متجاوز را خرد خواهند كرد. مگر اجازه مي دهند كه امريكا به بهانه ي حفظ امنيت

يك كشور يا يك منطقه ي خاص، به اين جا بيايد و ژاندارم بشود و براي خودش پاسگاه درست كند؟! اين، چه حرفي است؟ هر دولتي هم كه چنين اجازه يي را بدهد، ملت آن كشور، آن دولت را از سرير قدرت پايين خواهند كشيد؛ مگر مي گذارند؟ آنچه براي ملتهاي منطقه مطرح مي باشد، اسلام است امريكاييها تجربه كرده اند و فهميده اند كه تجهيزات و بمب اتم و بقيه ي چيزها، براي مقابله با ملتها و اراده ي آنها، چيزهاي بسيار كوچك و ناچيزي هستند. دولتها را مي ترساند، ارتشها را مي ترساند؛ ولي ملتها را ابداً. اگر ملتها نخواهند بگذارند كه امريكا در اين سواحل عربي خليج فارس باقي بماند، مگر كسي جرأت دارد در آن جا بماند؟ مگر مي توانند بمانند؟ مگر مي گذاريم بمانند؟ من اعلام مي كنم، ملتها و شخصيتهايي كه تجاوز عراق به كويت را محكوم كردند و بايد هم مي كردند، ماندن امريكاييها در هر نقطه يي از اين منطقه را تجاوز تلقي خواهند كرد و ده برابرِ تجاوز عراق به كويت، او را محكوم خواهند كرد و با او مقابله خواهند نمود. آنچه براي ملتهاي اين منطقه مطرح است، اسلام است. ملتها مسلمانند. بله، گاهي ممكن است كه در ملتي، به خاطر تلقينات دشمنان، فرهنگ غيراسلامي رايج بشود و عده يي را گول بزند؛ اما دلهاي مردم، در قبضه ي قدرت اسلام و قرآن است. شما ديديد كه ملتهاي مسلمان در همه جا - اروپا و آسيا و بخصوص در پاكستان - در مقابل اهانت آن بلندگوي شيطان، كه آيات شيطاني را بر دل مجرمان نازل مي كرد، چه كردند؛ مخصوص جمهوري اسلامي هم نبود. اين اسلام، اعتقاد و ايمان اسلامي مردم است. ملتها اين گونه اند. ممكن

است بعضي از سران، دلهاي ناباور و كافرپيشه يي داشته باشند و فقط مصالح خودشان را بسنجند؛ اما ملتها اين طور نيستند. پرچم اين اسلام، امروز در دست شما جوانان ساخته شده ي انقلاب، از جمله شما برادران عزيز پاسدار كميته هاست. حدود را بشناسيد و طبق آن عمل كنيد من به شما - در هر شأني كه هستيد - نصيحتي عرض مي كنم. البته اين نصيحت، در درجه ي اول، به خود من متوجه است و آن، حفظ حدود الهي است. اصل قضيه، اين است. بعد از ايمان آوردن به اسلام، آنچه كه مطرح مي شود، حفظ خطكشيهاي اسلام است. «و من يتعدّ حدوداللَّه فاولئك هم الظّالمون»(5). تعدي از حدود الهي، جايز نيست. اسلام و خطكشيها را دقيق معين كرده است. اگر كسي هم فكر كند كه اسلام خطكشي نكرده است، بايد خودش را ملامت كند و برود معلوماتش را زياد نمايد. حكومت اسلامي و نظام جمهوري اسلامي، آن وقتي سربلند است كه بتواند حدود الهي را حفظ كند. عبّاد بصري، امام سجاد(سلام اللَّه عليه) را در راه حج ديد و عرض كرد: «تركت الجهاد و صعوبته و اقبلت علي الحجّ و لينه»(6). يعني جهاد و سختيهايش را رها كرده اي و سراغ حج آمده اي كه كار آساني است؟! اين آيه را هم براي حضرت خواند: «انّ اللَّه اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنّة يقاتلون في سبيل اللَّه فيقتلون و يقتلون»(7). او براي امام سجاد(ع) آيه ي قرآن مي خواند كه چرا شما عوض جهاد، به حج مي آييد؟! جهاد زير پرچم چه كسي؟ عبدالملك مروان! يعني امام سجاد(ع) زير پرچم عبدالملك برود و جهاد كند؟ آيا اين جهاد است؟ حضرت فرمود: دنباله ي اين آيه را

بلدي؟ عرض كرد: بله. فرمودند: بخوان. خواند: «التّائبون العابدون الحامدون السّائحون الرّاكعون السّاجدون الامرون بالمعروف و النّاهون عن المنكر و الحافظون لحدود اللَّه»(8). حضرت فرمود: هر وقت كه تائبون، عابدون، حامدون، سائحون، راكعون، ساجدون، امرون بالمعروف، ناهون عن المنكر و حافظون لحدوداللَّه سر كار آمدند، من زير پرچم آنها مي روم و آنگاه جهاد خواهم كرد؛ حالا روز جهاد نيست. حدود را بشناسيد و طبق آن عمل كنيد. هرچه كه حد الهي است، آن درست است. سلايق شخصي بايد دخالت نكند. من به برادران كميته مكرر توصيه مي كردم و حالا هم همين توصيه را مي كنم كه حد رعايت بشود؛ هرچه كه هست. با كسي رودربايستي هم كه نداريم. يك وقت ممكن است حد الهي، زيد را عصباني كند؛ بكند. يكي خوشش نيايد؛ نيايد. نبايد ملاحظه كرد. يك وقت هم ممكن است حد الهي، خود من را راضي نكند. من كه مي خواهم عمل بكنم، بايد بدانم حد الهي كه بايد رعايت كرد، هميشه آن نيست كه ديگري را ممكن است خوش نيايد؛ يك وقت هم حد الهي آن است كه من را خوش نمي آيد. مرد آن است كه در اين جا هم بگويد، بي خود كرده ام كه خوشم نيامده؛ حد الهي مقدم است. نبايد زياده روي كرد، كم هم نبايد گذاشت؛ دقيق روي مرز بايد حركت كرد. اين، آن توصيه ي من است. بايد ديد حق چيست و حكم خدا كدام است كارهاي حساسي در دستتان است. مبارزه ي با منكرات، حساس است. مبارزه ي با مواد مخدر، حساس است. مبارزه ي با ضد انقلاب، حساس است. مواجهه ي با انسانها، حساس است. هر انساني، دنيايي است. اينها خيلي حساس و مهم است. اگر در

نظرمان، قاعده ي شرعي را روشن و مسلّم فهميديم و به آن اتكا كرديم، هركه هرچه مي خواهد بگويد، بگويد؛ هر كس بدش مي آيد، بيايد؛ هر كس خوشش مي آيد، بيايد. «انّ رضي النّاس لايملك»(9). مگر مي شود همه ي دلها را دانه دانه به دست آورد؟ بايد ديد حق چيست و حكم خدا كدام است. اعتقادم اين است كه مهمترين خصلت امام بزرگوار ما اين بود كه خويش و بيگانه و دوست و آشنا، برايش فرقي نداشت. حقيقتاً خدا مي داند كه آن بزرگوار در اين دنياي تاريك ظلماني، مثل يك خورشيد، چند صباحي آمد درخشيد و رفت، تا مردم بدانند كه خورشيدي هم هست. ديگر بعد از ائمه و معصومين، ما و ديگران هم مثل آن آدم سراغ نداريم. اگر كسي هم بگويد، به نظر من بي انصافي كرده است. انسانيت بايد بفهمد كه اين گوهر در خزانه ي الهي وجود دارد. آن مرد، اگر مي فهميد كه تكليف است، عمل مي كرد. نگفت كه اگر من تنها بمانم، راه حق را خواهم پيمود؟ او، اين را راست مي گفت. آن روزي كه او به مردم خطاب كرد و مبارزه را شروع نمود، در بين علما و بزرگان و شخصيتهاي برجسته و انسانهاي لايقي كه بودند، انصافاً هيچ كس گمان نمي كرد كه مردم پشت سر كسي كه صاحب اين دعوت و فرياد است، راه بيفتند. البته امام به مردم ايمان داشت و معتقد بود كه مي آيند؛ اما در عين حال، آن دريادلي از توكل به خدا و اين كه من تكليفم را عمل مي كنم، مي خواهند بيايند، مي خواهند نيايند، مهم بود. خداي متعال هم قاعده يي دارد: «من كان للَّه كان اللَّه له»(10). «من اصلح فيما بينه و

بين اللَّه اصلح اللَّه فيما بينه و بين النّاس»(11). هر كس بين خود و خدا را درست و اصلاح كند، خدا بين او و مردم را درست خواهد كرد. در همه ي كشورهاي تحت اختناق، به نام امام شعار مي دهند در زندانهاي فلسطين، در گوشه ي كشورهاي آفريقايي، در تونس و مراكش، تحت اختناق به نام او شعار مي دهند. چه كسي اين كار را كرده است؟ ما تبليغ كرده ايم؟ آيا دستگاههاي تبليغي مي توانند بگويند كه اين كارها را ما كرده ايم؟ من هشت سال رئيس جمهور بودم؛ مي دانم كه در اين مملكت چه خبر است. هيچ كس نمي تواند بگويد كه اسم امام را من در فلان جا بردم. اسم امام، خودش مثل سرازير شدن آب در يك سرزمين صاف و مستعد رفت. نمي خواهد كسي آن را پارو بزند؛ خودش سرازير مي شود و مي رود، تا چشنده و نوشنده ي خودش را پيدا كند. در ايام رياست جمهوري، به يكي از كشورهاي آفريقايي سفر رسمي داشتم. از پلكان هواپيما كه پايين آمدم، ديدم كه رئيس جمهور آن كشور، مرعوب من شده است. اين وضعيت، در چهره اش كاملاً آشكار بود. در ماشين تشريفاتي نشستيم، تا ما را به محل مهمانسرا ببرند. در ماشين ديدم كه اين شخص، بدون آن كه خودش بخواهد، يك طرف نشسته و جرأت نمي كند به صورت من نگاه كند! من با زحمت و با تبسم و خنده و نرمگويي، يواش يواش او را به صحبت آوردم. وقتي به ايران برگشتم، به امام گفتم، من در آن جا ديدم كه اينها در ما رشحه يي از وجود شما را مي بينند. آن رئيس جمهور، در مقابل من كه اين طور خاضع نبود - من كه كسي نبودم

- او در مقابل امام خاضع بود؛ امامي كه مظهر انقلاب بود. آن شخص - كه نمي خواهم اسمش را بياورم - نمي توانست خودش را نگهدارد. او يك رئيس جمهور گردن كلفت و معروفِ حسابي هم است؛ از اين آدمهاي خرده ريز نيست؛ اما از هيأت ايراني، امام را مي ديد و بويش را مي شنيد. شما در آن جايي كه بايد طبق تكليف شرعي عمل كنيد، هيچ ملاحظه نكنيد كه كسي خواهد گفت، برو تند عمل كن، اين چه ملاحظه يي است كه مي كني. ابداً. در ميدان جنگ هم وقتي با دشمن طرفيد، آن جايي كه بايد خشونت بكنيد، به تكليف شرعي خود عمل كنيد و ملاحظه نكنيد كه كسي شما را بر تندي ملامت بكند؛ بايد حد را بشناسيد. مهمتر از نام پاسدار، روحيه ي پاسداري است اين روزها، مسأله ي ادغام نيروهاي انتظامي مطرح است. من هم نوشتم كه ادغام را قانون بدانيد. قانون جمهوري اسلامي، جزو حدوداللَّه است كه بايد به بهترين وجه رعايت بشود. البته اين را شما بدانيد كه من به برادر عزيزمان آقاي نوري (12)، صددرصد اعتماد دارم و خاطرجمع هستم. من ايشان را حقيقتاً يكي از آن شايستگان اين انقلاب مي شناسم و مي دانم. البته در اين قضيه، من در جزييات دخالت نكردم. بعضي از برادران كميته، طرحي فراهم كرده بودند و براي من فرستادند كه آن را نگاه كردم. طرح وزارت كشور را هم ديدم؛ اما دأبم نيست و بنا ندارم كه در جزييات وارد شوم و بگويم اين چارت را به اين شكل كنيد، آن را به اين جا بياوريد، اين را به آن جا ببريد. بايد خودشان تنظيم و اداره كنند و من هم در آن جايي كه

مسؤوليتم هست، وارد مي شوم و اقدام مي كنم؛ ولي در اين مرحله، مسؤوليتم نيست. پاسدار هستيد، پاسدار بمانيد و خواهيد ماند. عنوان افتخارآميزي است؛ اين عنوان را بايد نگهداريد. برنامه ي برادران هم همين است. مطابق شأنتان و مطابق وظايف انقلابي، مأموريت و مسؤوليتي خواهند داد؛ انجام بدهيد. مهمتر از نام پاسدار، عنوان واقعي و زي و روحيه ي پاسداري است. بد است كه ما با نام پاسدار، كسي را داشته باشيم كه آنچه در ذهنش نمي گذرد، پاسداري از اسلام باشد و برايش مسايل شخصي و خودي مطرح باشد. اينها ارزشي ندارد. اين طور آدمي، اصلاً نبودنش بهتر از بودن است. بايد مسايل انقلاب اسلامي - همان چيزي كه شما مي گوييد پاسدار آن هستيم - محور باشد. اصل قضيه، اين است. هرجا هستيد، سعي كنيد كه اين طور باشيد. سعي كنيد كه ديگران را هم پاسدار كنيد. سعي كنيد كه روحيه ي پاسداري را در ديگران هم بدميد. من هميشه قبل از انقلاب در دوران اختناق، براي جوانان مثال مي زدم و مي گفتم، در يك خرمن ذغال، مثل گُل آتش باشيد. مگر دور و بر خودش را رها مي كند؟ مگر به اين كه من روشنم، اكتفا مي كند؟ نخير، تمام اين خرمن را به يك گُل آتش تبديل مي كند. اين طوري باشيد. آن روز، كمبودمان اين بود. مي گفتم، متأسفانه باد ملايمِ مناسبي كه بوزد و تسريع كند، نيست؛ اما امروز كه هست. امروز نسيم جانبخش اسلام و كلمات آن مفسر اسلام و آن حكيم عالي قدر و عظيم الشأن و آن مرد خدا و بنده ي خدا - كه از همه ي عنوانها بالاتر است - در اختيار ماست. اين خرمن آتش را بايد به وجود بياوريد و روشن

كنيد و با اخلاق و عملتان، همه را منوّر و گرم نماييد. نگذاريد با عمل يك فرد، نام پاسداري مخدوش بشود نگذاريد با عمل يك فرد، نام پاسداري مخدوش بشود. اين كه برادر عزيزمان آقاي مختار كلانتري (13) گفتند، ناظر به اين است. من به ايشان مكرر اين تذكرات را داده ام. مواظب باشيد، يك پاسدار از روي بي توجهي، از روي احساسات و عدم رعايت شؤون پاسداري، كاري نكند كه اين همه جوان خوب، زير سؤال بروند. الحمدللَّه ايشان چند روز قبل هم به من خصوصي گفتند؛ امروز هم جلوي شماها مژده اش را دادند كه اقدام كرده اند. بله، اقدام كنيد. با بديها مقابله و برخورد نماييد. وقتي مي آيند به من گزارش مي دهند كه در فلان شهر، ما پاسدار كميته يي را ديديم كه اين طوري عمل مي كرد، خدا مي داند به قلبم فشار مي آيد؛ نه فقط براي اين كه حركت بدي انجام گرفته - اين، يك بخش از بدي است و تنها اين نيست - بلكه براي آن است كه اين همه اخلاص و تلاش و مجاهدت در نهادي خرج شده و اين همه خون عزيز بر خاك ريخته شده؛ ولي به خاطر يك نفر زير سؤال مي رود؛ حيف است. كار اينها، مثل آن آخوندهاي درباري دوران گذشته است كه روحانيت به اين عظمت را زير سؤال قرار مي دادند. آنها مي رفتند كار زشتي مي كردند، با ظلم مي ساختند و به خاطر حُطام دنيا و يك لقمه نان - مثل اين كه آن جباران، جلوي سگها و غلامهايشان مي انداختند، جلوي اينها هم مي انداختند - مدح و تملق آنها را مي گفتند. به خاطر عمل يك آدم اين طوري، آن همه طلبه ي شريف كه در حجره ها و مدرسه ها،

با فقر و گرسنگي و آبرومندي درس مي خواندند و زير بار فلك هم نمي رفتند، زير سؤال مي رفتند؛ خوب بود؟ امام كه در بيانات خود، اين قدر روي شانه ي آخوند درباري شلاق كوبيده، به همين خاطر است؛ مواظبت كنيد. مسؤوليت حفظ معنويت پاسداران، به عهده ي روحانيون است در اين جا، من به برادران عزيز روحاني هم كه تشريف دارند، يك جمله عرض بكنم. مسؤوليت حفظ معنويت و روح و حال اين برادران، به عهده ي شماست. انسان، سايش پذير است. هر انسان ديگري جز معصومين، در برخوردها و سايشها و اصطكاكها، ساييده و كم مي شود و برجستگيهاي روحيش تغيير مي كند؛ بايد مراقبش بود. اين كه ذكر دايمي گفته اند، براي خاطر اين است. انسان دايماً بايد متذكر باشد؛ والّا خراب خواهد شد. بزرگان و ائمه و معصومين ما، مواظب خودشان، خودسازيشان، نمازشان، ذكرشان، دعايشان، توجهات و توسلاتشان بودند؛ براي اين كه ضايع و خراب نشوند. ماها خراب مي شويم. اگر مواظب خودتان نباشيد، ضايع و خراب مي شويد. اين برادران عزيز روحاني، بايستي به اين جهت توجه كنند. خداوند ان شاءاللَّه به شما توفيق بدهد و تأييد و كمكتان كند. ان شاءاللَّه كه در اين مرحله ي كنوني انقلاب و كشور و نيز در آينده، شأن شايسته و وظيفه ي خداپسند خودتان را انجام بدهيد و صميمانه و برادرانه و در خدمت به اهداف و آرمانهاي انقلاب اسلامي، مثل هميشه بانشاط و سرحال و كاملاً در راه و مواظب حدود الهي، حركت بكنيد. خداي متعال هم كمك خواهد كرد و ان شاءاللَّه شر دشمنان از عالم اسلام كم شود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 30 2) بحارالانوار، ج 27 ، ص 119 3) v ر.ك: پاورقي

صفحه ي 14 4) v اشاره به جزيره ي بوبيان كويت 5) بقره: 229 6) بحارالانوار، ج 46 ، ص 116 7) توبه: 111 8) توبه: 112 9) بحارالانوار، ج 70 ، ص 2 10) بحارالانوار، ج 85 ، ص 319 11) بحارالانوار، ج 68 ، ص 366 12) v وزير كشور وقت 13) v فرمانده ي كميته ي انقلاب اسلامي

بيانات در ديدار با اعضاى شوراى هماهنگى تبليغات اسلامى و مسؤولان ستاد برگزارى دهه ى فجر

بيانات در ديدار با اعضاي شوراي هماهنگي تبليغات اسلامي و مسؤولان ستاد برگزاري دهه ي فجر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بزرگداشت دهه ي فجر بايستي با اهميت انجام بگيرد تشكر صميمانه ي خودم را از حضرت آقاي جنتي و بقيه ي برادران عزيز و نهادهاي مشترك در اين امر بزرگ، به خاطر زحماتي كه متحمل شديد و ابتكارها و تلاشها و دلسوزيهايي كه بخرج داديد و ملامتهايي كه پذيرفتيد، عرض مي كنم. خداوند ان شاءاللَّه به شما كمك كند. من تا حدودي در جريان كار شما بوده ام. برادر عزيزمان آقاي هاشمي، در مناسبتهاي مختلف سالها، مكرر آمدند و مشكلاتشان را گفتند. مي دانم كه كار بزرگ و سختي است. البته اگر ما اين شوراي هماهنگي را براي كارهايي از اين قبيل نمي داشتيم، بي شك - همان طور كه جناب آقاي جنتي فرمودند - ناسازگاريها و اشكالات فراواني را در ايجاد و راه اندازي و اداره ي مراسم مختلف، شاهد مي بوديم. الحمدللَّه اين شورا بوده، به همين دليل هم است كه اين شورا بايستي بماند. خود جناب آقاي جنتي هم با اين كه اشتغالات زياد و مسؤوليتهاي متعددي بردوش دارند - كه همه ي آن مسؤوليتها هم به ايشان احتياج دارد - در عين حال، اين امر مهمي است و خود ايشان سرپرستي اين شورا را ان شاءاللَّه همواره به عهده داشته باشند. بودجه ي اين شورا

هم بايد تأمين بشود. اين، كار يك شخص و يك سازمان و يك دستگاه نيست؛ كار انقلاب است. دهه ي فجر، دهه ي فجر و طلوع انقلاب است. به همين خاطر، بزرگداشت آن بايستي با اهميت انجام بگيرد. دهه ي فجر، مقطع رهايي ملت ايران اما آنچه كه راجع به مسايل مربوط به دهه ي فجر و بزرگداشت آن - بعد از خداقوّتيِ به شما برادران و تشكر - بايد عرض بكنم، اين است كه دهه ي فجر، در حقيقت مقطع رهايي ملت ايران و آن بخشي از تاريخ ماست كه گذشته را از آينده جدا كرده است. همه مي دانند كه گذشته ي ما، فراز و نشيبهايي داشته است. عزت داشتيم، ذلت داشتيم، هدايت داشتيم، ضلالت داشتيم؛ اما در طول دوره هاي گذشته، حتّي در زماني كه اسلام به اين كشور آمد، به خاطر اين كه اين جا از مراكز اسلامي دور بود، حكومت اسلامي به معناي صحيح مفهوم اين كلمه، در اين كشور ايجاد نشد. فتوحات اسلامي شد، عناصر اسلامي بزرگي به اين جا آمدند، عناصر بزرگتري از خود ايرانيان در اين جا پرورش پيدا كردند، علما و بزرگان و دانشمندان برجسته ي تاريخ اسلام و ستاره هاي آسمان اسلام در اين جا به وجود آمدند و رشد كردند؛ اما نظام اسلامي حقيقتاً در اين كشور برقرار نشد. ما حكومتهاي اموي و عباسي را نظام اسلامي نمي دانيم. آن حكومتها هم، نظام پادشاهي و شاهنشاهي است؛ منتها يك نوع و شكل ديگرش. حكومت هارون الرشيد يا عبدالملك يا هشام و امثال اينها، چه فرقي با حكومت اردشير درازدست دارد؟ آيا چون اسمشان مسلمان است، برتري دارند؟ مگر اسم، مسأله را حل مي كند؟ حكومت سلطان محمود غزنوي در اين كشور، چه

فرقي با حكومتهاي جباراني كه در گذشته بودند، دارد؟ از لحاظ حاكميت، غزنويان چه تفاوتي با ساسانيان داشتند؟ تفاوتي كه وجود دارد، مربوط به فضاي اسلامي است. فضاي اسلامي، سلطان محمود غزنوي را هم وادار مي كند كه نمازش را بخواند. آن كسي هم كه در ظل حكومت اوست، او هم نمازخوان بار مي آيد. اين، ربطي به سلطنت سلطان محمود ندارد. اين، بركت همان مقداري از اسلام است كه وجود دارد. قبل از انقلاب، رابطه ي بين حاكم و مردم، غير اسلامي بود در اين كشور، قبل از دوران حكومت اسلامي و جمهوري اسلامي، حاكميت و مناسبات بين حاكم و مردم، همواره رابطه ي غيراسلامي - رابطه ي سلطان و رعيت، رابطه ي غالب و مغلوب - بوده است. همه ي كساني كه به اين جا آمدند و حكومت كردند، احساس نمودند كه بر اين مردم غلبه پيدا كرده اند. از اين آخريش كه رضاخان و پسرش بود، بگيريد و همين طور عقب برويد. قاجاريه احساس كردند كه بر اين مردم غلبه پيدا كرده اند و فاتح شده اند. از اول به عنوان فاتح، بناي حكومت خودشان را گذاشتند. قبل از آنها، زنديه و افشاريه و صفويه فاتح شده بودند. اگر همين طور به عقب برويد، سلسله هاي گوناگوني را مي بينيد كه با پول و زور و قبيله گري و قلدري و پهلواني و با وسايل گوناگون آمده اند و بر اين مردم فاتح شده اند و آنان را به زير يوغ حكومت خودشان كشانده اند. لذا هميشه روابطشان با مردم، «ما فرموديم» بوده است. «من به ملت عرض مي كنم»، «من خدمتگزار ملتم» كه امام مي گفت، متعلق به جمهوري اسلامي و اسلام و امامِ اسلامي ما بود؛ والّا قبل از او، «ما

امر مي فرماييم» و «ما چنين فرموديم» بود. از اين كلمات، مي شود رابطه را فهميد. رابطه، رابطه ي يك حاكم و فاتح و غالب و اختياردار و قدَرقدرت بود. سلطنت را هم يا با شمشير به دست آورده، يا از پدرانشان ارث برده بودند؛ لذا زير بار منت كسي هم نبودند و «السّلطان بن سلطان» مي نوشتند! به كسي مربوط نيست كه من پادشاهم؛ من ارث برده ام! مثل كسي كه فرضاً از پدرش يك آفتابه ي مسي ارث مي برد و متعلق به خودش است. آيا كسي مي تواند بگويد تو چرا اين آفتابه ي مسي را داري؟ ارث برده است ديگر. اين هم سلطنت را ارث برده است و مثل همان آفتابه ي مسي، برايش ملك شخصي است و هيچ كسي حق دخالت در آن را ندارد؛ «السّلطان بن سلطان»! اينها نكاتي است كه بايد به آنها توجه كنيد. آن پادشاهي هم كه حكومت را با شمشير به دست آورده بود، خدا را بنده نبود؛ مثل نادرشاه، مثل آقامحمّدخان، يا مثل خود رضاخان. اينها با زور و قدرت به حكومت رسيده بودند. البته رضاخان، در سايه ي شمشير خودش هم نبود؛ در سايه ي شمشير دولت بريتانيا بود كه حكومت را به دست آورده بود. دوراني كه حكومتي غالب بر مردم باشد، گذشته است دهه ي فجر آمد و اين سلسله ي غلط، اين هندسه ي معيوب و اين رشته ي بيمار را قطع كرد و تمام شد. آن سبو بشكست و آن پيمانه ريخت. ديگر آن جايي كه حكومت، غالب و فاتح و آقا و قدَرقدرت و صاحب اختيار است، گذشت. دوره يي آمده كه اگر آقايي هست، خود مردمند. وقتي كه امام سر كار آمد، مردم او را قبول داشتند

و مظهر قدرت مردم بود. او از خودش چيزي نداشت، از پدرش چيزي به ارث نبرده بود، با شمشيرش چيزي عليه مردم به دست نياورده بود؛ بلكه شمشير مردم در دست او بود و بر سر ضد مردم و بر سر مهاجم و استعمارگر و توطئه چي و كودتاچي زد. هر وقت هم مردم اراده مي كردند كه شمشير را از دستش بگيرند، متعلق به خودشان بود و او هم دو دستي تقديم مي كرد و طلبي از كسي نداشت. ببينيد، اين بناي حكومت جمهوري اسلامي است. اين بركات، اين انتقال مهم و اين تغيير خط، در نقطه ي دهه ي فجر انجام گرفته است. اين لحظه ي تاريخي، لحظه ي مهمي است. شما ولادت پيامبر(ص) و ائمه(ع) را جشن مي گيريد. صدها سال است كه ولادت مسيح(ع) را جشن مي گيرند. چرا ولادتها اهميت و ارزش دارند؟ به خاطر اين كه يك مقطع حساس و تعيين كننده و يك نقطه ي عطف و يك پيچش در تاريخند. يعني تاريخ در خطي مي رفت؛ اما در اين لحظه، به يك سمت ديگر پيچيد. اين، نقطه ي پيچ و نقطه ي عطف و نقطه ي انعطاف به يك سمت ديگر است. اگر ما با اين حساب نگاه كنيم، اهميت دهه ي فجر خيلي زياد است. ما در تاريخ واقعاً مثل دهه ي فجر نداريم ما در تاريخ، واقعاً مثل دهه ي فجر نداريم. حتّي اسلام با آن عظمت، در دهه ي فجر براي ما اثر بخشيد. آيا غير از اين است؟ اسلامي كه نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) آورد، در روزگار امويها و عباسيها به ما اثر نبخشيد. البته آثار درجه ي دو را به اين ملت داد و افراد برجسته و شخصيتهاي ناب و عرفا و علما و زهادي

بندرت پيدا شدند و توانستند در آن فضا پروازي بكنند؛ اما عامه و توده ي مردم و نيز نظام اجتماعي، از آن بركات خيري نديد. آن بركات، امروز خودش را نشان مي دهد. البته دهه ي فجر، جزو رشحات اسلام است. خيال نكنيد كه دهه ي فجر منهاي اسلام، چيزي است. دهه ي فجر منهاي اسلام، يك پول هم ارزش ندارد. دهه ي فجر، آن آيينه يي است كه خورشيد اسلام در آن درخشيد و به ما منعكس شد. اگر اين آيينه نبود، باز هم مثل همان دوره هاي تاريك و قرون خاليه، بايستي ما مي نشستيم و اسمي از اسلام مي آورديم. با حلوا حلوا گفتن هم كه دهان شيرين نمي شود! پادشاهاني بودند كه حتّي علماي بزرگ ما در كتابهايشان از اينها تعريف كرده اند. البته علماي بزرگي مثل كاشف الغطاء يا علامه ي مجلسي، بي خود تعريف نمي كنند؛ مصلحتي برايشان داشته كه تعريف كرده اند. ببينيد اين پادشاهان چه قدر بد بودند. واقعاً فتحعلي شاه چه قدر بد است. اصلاً مي شود اندازه يي براي بديِ فتحعلي شاه معيّن كرد؟ شاه عباس صفوي چه قدر نحس است. اصلاً مي شود اندازه يي براي بدي شاه عباس صفوي پيدا كرد؟ حالا مي گوييم شاه اسماعيل صفوي تشيع را آورد؛ شاه عباس صفوي چه كار كرده است؟ روي منبر تشيع نشسته، آقايي كرده و بالا رفته است. البته شاه اسماعيل و شاه طهماسب، حساب ديگري دارند. از نجسترين انسانهاي روزگار، همين پادشاهاني هستند كه گذشتند. همه شان همين طورند و هيچ فرقي باهم ندارند. من تاريخ را زياد خوانده ام و در ميان پادشاهان، واقعاً استثنايي سراغ ندارم. همين اميراسماعيل ساماني، همين آل بويه ي شيعه، همين سلجوقيان و غزنويان و ديگران، هر كجاي كارشان را نگاه كنيد، مي بينيد كه مظهر زشت ترين خصوصيات

بشري بودند و چه قدر از نعم الهي سوءاستفاده كردند. اين سلسله، در دهه ي فجر منقطع شد و دهه ي فجر، خاستگاه ارزشهاي اسلامي گرديد. حالا شما ببينيد، براي اين نقطه ي عطف، چه قدر بايد بزرگداشت گرفت و چه كار بايد كرد. نكته اين جاست. جشن دهه ي فجر بايد از صورت جشن دولتي خارج شود مطالبي كه من راجع به دهه ي فجر گفتم، همه ي شما مي دانيد و چيزهاي جديدي نبود كه عرض بكنم. مطالبي هم كه خواهم گفت، همين طور است. چيز تازه يي كه ما براي شما نداريم؛ منتها تذكراً نكاتي را عرض مي كنيم: اولاً، جشن دهه ي فجر بايد از صورت جشن دولتي خارج بشود. البته مي گوييد كارهايي هم كرده ايد، راست هم مي گوييد؛ اما اين كار نشده و بايد بشود. من مي دانم كه شما خيلي تلاش كرده ايد؛ اما آن كاري كه بايد بشود، نشده است. من يك بار در نماز جمعه گفتم كه برگزاري دهه ي فجر، بايد مثل برگزاري جشن نيمه ي شعبان باشد. حالا ببينيد چه طور تبليغاتي لازم است، چه طور فيلمي بايد بسازيد، چه طور سخنراني يي بايد بشود و چه كار بايد بكنيد. اينها ديگر به عهده ي شما - يعني شوراي هماهنگي تبليغات - است. بنشينيد روي اين قضيه كار كنيد. چه كار بايد بكنيد كه وقتي آدم در شب بيستم و بيست ويكم و بيست ودوم بهمن به خيابان مي رود، همه جا پرچم زده باشند و فقط سر در ادارات پرچم و چراغ نباشد؟ اصل قضيه اين است كه برگزاري اين گونه مراسم، بايد در ميان مردم برود. هر نهادي كه مردمي شد، ماندني است؛ زيرا مردم ماندني هستند. ماندنيترين چيزهاي اين عالم، مردمند. اگر چيزي به سرچشمه ي مردم وصل شد، اين ديگر تضمين شده

و تمام گرديده است؛ ولي اگر قطع شد، پدرش درآمده است. دين هم همين طور است. دين هم - حتّي بهترين دينها - اگر مردمي نبود و دولتي شد؛ يعني اگر مردم نگاه كردند، ديدند اين دين كه متعلق به اين آدمهاست، به درد نمي خورد - كمااين كه در مورد دين زرتشت و نيز در صدر اسلام در زمان سلاطين جابر اموي، تا حدود زيادي اين طور شده است - ضايع خواهد شد. اين تشكيلات بايستي مردمي بشود، تا مثل نيمه ي شعبان برگزار گردد. خودتان مي دانيد كه براي نيمه ي شعبان، هيچ كس به كسي نمي گويد كه بياييد طاق نصرت ببنديد. اگر هم يك روز بگويند نبنديد، مردم تشنه تر مي شوند كه ببندند و به هر قيمتي هست، مي خواهند آن را برپا بدارند. همت اصلي، اين است. فيلمها و سريالها بايد يادآور خاطره هاي خوش انقلاب باشد ثانياً، فيلمها و سريالهايي كه به مناسبت دهه ي فجر ساخته مي شود، بايد يادآور خاطره هاي خوش انقلاب و نشان دهنده ي حضور مردم و حل شدن آنها در انقلاب باشد و بدآموزي نداشته باشد. البته در گذشته، گاهي بدآموزيهايي در آنها بود كه من حالا جزيياتش را رها مي كنم و وارد آن نمي شوم. اين فيلمها بايد صحنه هاي تظاهرات ضدامريكايي و ضداسرائيلي را زنده كند. در گذشته، اين نكات را به صدا و سيما هم گفته ام و برادراني كه از صدا و سيما در اين جا هستند، حتماً اين موارد را منعكس كنند. بهترين خاطره ي انقلاب اين است كه همه از خودشان بيرون آمدند و در انقلاب حل شدند. در دوران انقلاب و در مقاطعي از دوران جنگ هم همين طور بود. ناگهان يك فرمان از امام صادر مي شد، مي ديديد كه

مردم ديگر سر از پا نمي شناسند. پدر به پسر مي گويد، من مي روم؛ پسر به پدر مي گويد، من مي روم؛ مادر به هر دو مي گويد، هردوتان برويد. مال مي دهند، جان مي دهند و اصلاً خودي مطرح نيست. همين مقطعها بوده كه انقلاب را نگهداشته است؛ اشتباه نشود. اين طور نيست كه خيال كنيم در همه ي اين احوال دوازده ساله، ما هر لحظه انقلاب را نگه مي داشتيم. نه، لحظه هايي هم داشتيم بندهاي انقلاب را باز مي كرديم. آن جايي كه باز انقلاب جان گرفته، نفس كشيده و بالا آمده، همين مقاطع حساس است كه ناگهان جمع كثير و قابل توجهي، گاهي هم همه ي مردم، ديگر از «خود» فراموش كردند و به ميدان «كل» و ميدان انقلاب و كشور و اسلام آمدند. البته چنين چيزهايي، فقط به بركت اسلام و دين قابل تحقق است و لاغير. مراسم شما بايد اينها را به ياد مردم بياورد. راهپيمايي روز بيست ودوم بهمن بايد با عظمت انجام بگيرد ثالثاً، راهپيمايي روز بيست ودوم بهمن بايد با عظمت انجام بگيرد. مواظب باشيد كه قبل از روز بيست ودوم بهمن، يك راهپيمايي يا تجمعي - ولو كوچك - انجام نگيرد. در ذهنتان باشد كه اين گونه راهپيماييها را ممنوع كنيد. اگر فلان گروه مي خواهد در فلان جا راهپيمايي كند، بعد از بيست ودوم بهمن باشد. روز بيست ودوم بهمن، بايد ناگهان همه ي كشور منفجر بشود و مردم به خيابانها بريزند. بعد از رحلت امام(رضوان اللَّه عليه) و بعد از گذشت سالگرد ايشان، اين دهه ي فجر بايد نشان بدهد كه براي مردم، خاطره ي امام، مثل شخص امام گرامي است؛ والّا اگر قرار شد كه خاطره ي امام، همين طور مثل همه ي خاطره هاي معمولي، آهسته آهسته ضعيف بشود، يك روز هم

از بين خواهد رفت و آنگاه واويلاست. اين را بدانيد، آن روزي كه ما در اين مملكت، خاطره ي امام را نداشته باشيم، خسارت خيلي بزرگي به اين كشور خواهد خورد. نبايد بگذاريد چنين شود. خاطره ي امام، بيش از هميشه، در دهه ي فجر و بيست ودوي بهمن است. حتّي بيشتر از مراسم سالگرد رحلت امام، اين بزرگداشت نشان دهنده ي شخصيت آن بزرگوار است. اين، در حقيقت ولادت امامت در اين كشور است؛ به همان معنايي كه خود امام و اسلام براي ما ترسيم كرده اند. قبل از آن، امام رهبر مبارزه و نهضت بودند؛ ولي از روز ورود به كشور و تشكيل دولت اسلامي، امامِ امت اسلامي شدند. اين، مهمتر از خاطره ي درگذشت است. سعي كنيد كه راهپيمايي را هرچه با عظمت تر برگزار كنيد. با صدا و سيما هم صحبت بكنيد؛ آنها هم موظفند كه همكاري بكنند. اين كار، اجتناب ناپذير است. بهترين برنامه ها را هم براي اين كار اختصاص بدهيد. در دهه ي فجر، مساجد را فعال كنيد رابعاً، مساجد را در اين دهه فعال كنيد. آقاياني از روحانيت مبارز هم در اين جا هستند، كه مي توانيد از آنها كمك بگيريد. البته هر سال مراسمي هست؛ اما تأمين كننده ي آن مقصودي كه در ذهن خود آقايان بوده و ما هم به همان مقصود نظر داريم، نبوده و يا كمتر بوده است. بعضي از مساجد، خوب بوده و بعضي هم خوب نبوده است. مساجد عمده ي شهرها - تهران و بقيه ي شهرستانها - بايد فعال بشوند. سخنراني و دعوت از مسؤولان را كنار بگذاريد. سخنراني كوتاه باشد. يك نفر كه بيايد، ده دقيقه يا بيست دقيقه صحبت بكند، بس است. در اين مراسم، مردم

را با هيجانهاي عاطفي صحيح، تر و تازه و زنده كنيد. يك سال، دوران تفكر و انديشيدن و درس خواندن و درس گرفتن است. در اين مراسم، بايستي انرژي آن يك سال درس خواندن تأمين بشود. اين منظور، ديگر با درس خواندن تأمين نمي شود؛ بلكه با احساسات فراهم مي گردد. در عواطف هم از همه قويتر، عواطف مربوط به عاشورا و امام حسين(ع) است. به همين خاطر است كه بيشتر از همه، آن را تضمين مي كند. تولّي و تبرّي، يعني عشق و نفرت، پيوند دوستي و گسستن از دشمنان. اين عواطف موجب مي شود كه انسان بتواند در دوره ي سال حرف بزند و مستمع پيدا كند. اصلاً شما در اين جا عواطف را كاري بكنيد كه تا آخر سال بتوانند مستمعِ گويندگان انقلابي بشوند؛ والّا اگر آن شوق و علاقه و عاطفه نبود، اصلاً به حرف گوش نمي كنند و اهميتي نمي دهند. شيوه هاي ابتكاري و كم خرجي براي شادي مردم فكر كنيد جلساتي كه برپا مي شود، بايد شاد باشد. شيريني يي بدهند، شربتي بدهند، مداحي شعر بخواند، شعرا شعر بخوانند و يك نفر هم صحبت مختصري بكند، اشكالي ندارد. همين قدر مردم بدانند كه به مناسبت دهه ي فجر، شب يك چراغ در اين جا روشن است و دسته دسته بيايند و بروند. اگر اين كار را بتوانيد ان شاءاللَّه انجام بدهيد، حايز اهميت است. البته از قشرهاي مختلف - مخصوصاً از علما - خيلي بايد كمك بگيريد. در سالهاي گذشته، به برادران عرض كرديم كه از همه چيز مهمتر اين است كه شيوه هاي ابتكاري و جديد و كم خرجي براي شادي مردم فكر كنيد. من دو، سه سال پيش در نمازجمعه گفتم كه جوانان، نوجوانان،

بچه مدرسه ييها و امثال اينها، در هر خانه يي كه هستند، متعهد بشوند كه كوچه هاي خودشان را با اين كاغذهاي رنگي تزيين كنند و خودشان را مشغول نمايند. اين كار، چه اشكالي دارد؟ به مدرسه ها سفارش كنيد، آنها هم به بچه ها توصيه كنند. ما يك كلمه گفتيم، ولي در آن روز كسي دنبالش را نگرفت؛ حالا شماها اين كار را از طرق خودش دنبال بكنيد. مثلاً فرض كنيد در سطح تهران، ده هزار پسربچه ي جوان را چند روز مشغول اين كار بكنيد. با شوق و ذوق بيرون بيايند، نردبان بگذارند، بالا بروند، كاغذ رنگي قيچي كنند و به اين نخها بچسبانند. اين جا بچسبانند، آن جا بچسبانند، اين بچه پايين بيايد، آن بچه بالا برود، آن بچه تصحيح كند. اين خودش يك هيجان است و احساس مي كند كه براي دهه ي فجر كاري مي كند. اميدواريم كه خداي متعال، به همه ي شما توفيق بدهد و دعاي وليّ عصر(ارواحنافداه) را شامل حالتان بكند و روح مقدس امام(ره) را از شما خشنود و راضي بفرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در اجتماع مردم روستاى سفيدون طولاب در ايلام

سخنراني در اجتماع مردم روستاي سفيدون طولاب در ايلام بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا ونبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الطّيّبين الطّاهرين المعصومين احساسات ديني و انقلابي شما، بسيار داراي ارزش است مقصود ما اين بود كه با شما برادران و خواهران عزيز از نزديك ملاقات كنيم. الحمدللَّه اين مقصود حاصل شد و ما شما را در خانه و روستاي خودتان ملاقات كرديم. احساسات ديني و انقلابي شما، بسيار داراي ارزش است. هم مردان و هم زنانتان، سربازان اسلام هستيد. خداوند ان شاءاللَّه از شما راضي باشد. مردم اين مناطق،

با وجود آن كه مشكلات و سختيهاي زندگي و محروميتهايي هم دارند، در عين حال به اهداف اسلامي و انقلابيشان پايبند هستند و بايد هم باشند. همه ي ما در مقابل اسلام داراي وظيفه هستيم. اين جوانان و بچه هاي كوچكي كه اين جا هستند، بايد ان شاءاللَّه درس بخوانند؛ چون اميد آينده هستند. روستاها، چه در اين منطقه و چه در مناطق ديگر، در گذشته مورد توجه قرار نگرفتند و به مشكلاتشان رسيدگي نشده است. ان شاءاللَّه بايستي مسؤولان به مشكلات روستاها رسيدگي كنند. ما مي خواهيم از اين سفرِ به روستاهاي منطقه ي ايلام استفاده كنيم، براي اين كه توجه مسؤولان به روستاها بيشتر جلب شود. بحمداللَّه دولت و مسؤولان كشور، انسانهاي پاك و صالحي هستند. اين كساني كه امروز در رأس كارند، به فكر مردمند و براي مردم كار و تلاش مي كنند و مي خواهند كه مشكلات مردم را برطرف نمايند؛ خيلي هم زحمت مي كشند و تلاش مي كنند. ان شاءاللَّه بايستي اين زحمتكشيها و تلاشها به روستاها متوجه شود و مشكلات روستاييان هم برطرف گردد. شما كه در منطقه ي ايلام هستيد، جوانانتان در دفاع از كشور هم نقش داشته اند. اين مناطق و روستاهاي مختلف، اين بسيجيان و سربازان، براي دفاع از كشور زحمت كشيده اند و در ميدان جنگ فداكاري كرده اند. اميدواريم كه خداوند به آن ها اجر بدهد و به بركت امام زمان (عجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف) و به بركت خاندان پيامبر (صلوات اللَّه عليهم اجمعين) اين كشور را مشمول بركات خودش قرار دهد. حتماً روستاي شما هم در راه اسلام و انقلاب اسلامي شهيد داده است. پدران شهدا بيايند، تا ما با آنها سلام و عليك و روبوسي كنيم. سلام ما را به خانواده هايتان برسانيد. خداوند ان شاءاللَّه وجود

شما مردم عزيز و مؤمن را حفظ كند، به شما اجر بدهد، عوض خير عنايت فرمايد و فرزندانتان را با پيامبر(ص) و حضرت علي اكبر(ع) محشور نمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 160; 160;

سخنرانى در مسجد على بن ابى طالب شهر ايلام

سخنراني در مسجد علي بن ابي طالب شهر ايلام بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين الحمدللَّه علي علمه بعد حلمه الحمدللَّه علي حلمه بعد علمه و علي عفوه بعد قدرته و علي طول اناته في غضبه و هو قادر علي ما يريد و الصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين در دوران جنگ، خاطرات خوبي از شما مردم داشتيم در ابتدا لازم است كه از شما مردم عزيز و مبارز و ايثارگر و مؤمن و صادق استان ايلام و شهر ايلام، به خاطر فداكاريهايتان در دوران جنگ تحميلي و حتّي قبل از آن، به خاطر صبر و استقامت انقلابيتان، به خاطر آگاهيتان از مسايل كشور و خلوص و وفاداريتان نسبت به انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، صميمانه تشكر كنم. فرصتي بود كه من در اين ايام هم به ديدار شما مردم عزيز توفيق پيدا كنم. ما در همه ي دوران جنگ، هميشه خاطرات خوبي از شما مردم داشتيم. هم شما و هم همه ي ملت ايران، بايد خدا را شاكر باشيد كه مجاهدتهايتان را مؤثر فرمود و شما و ملت ايران را عزيز كرد و اسلام و انقلاب اسلامي را در دنيا سربلند نمود و اين نبود، مگر به خاطر فداكاريها و مجاهدتهاي شما. امروز به بركت فداكاري ملت ايران، ملتهاي ديگر بيدار شده اند و ملتهاي مسلمان به خود آمده اند. آن شعله ي مقدس و روحيه ي انقلابي يي كه امام(رضوان اللَّه تعالي عليه)

در اين كشور به وجود آوردند و شما مردم لبيك گفتيد و پاي آن ايستاديد، امروز در سرتاسر دنياي اسلام، دلهاي مسلمين عالم را گرم كرده و به خود جذب نموده است. بحمداللَّه انقلاب نسبت به اولين هدفهاي خود كه عبارت از تثبيت نظام جمهوري اسلامي و حركت جدي به سمت اسلام و حاكميت كامل قرآن و بيدار كردن مسلمين عالم و ذليل كردن قدرتهاي استكباري باشد، موفق شد. اين، قدمهاي اول بود و با مجاهدت شما، اين قدمها به هدف رسيد. هدفهاي بعدي هم در پيش روي ملت ايران است كه باز مجاهدت و تلاش و وحدت و صميميت و همكاري لازم دارد. ان شاءاللَّه به لطف الهي و با وحدت و هماهنگي و جديت و تلاش و مجاهدت شما ملت عزيز ايران اسلامي و پشت سر مسؤولان مخلص و فداكار كشور، بايد تمام مشكلاتي كه دشمنان اسلام و ايران، بر اين ملت تحميل كرده اند و نيز نتايج و عواقب اين مشكلات برطرف بشود و به فضل الهي برطرف هم خواهد شد. ان شاءاللَّه ايران اسلامي، بايد نمونه ي كامل يك كشور و جامعه ي آباد و سربلند و داراي نشانه هاي پيشرفت مادّي و معنوي بشود. امروز، مسؤولان جمهوري اسلامي، در اين راه مشغول تلاشند و ملت هم از آنها حمايت كرده اند و باز هم حمايت مي كنند. ملت ايران، يك ملت قوي و آبديده شده است شما مردم عزيز، همان طور كه توانستيد با توكل به خدا، سختيهاي جنگ و آن بمبارانها و آن فشارهاي دشمن را از سر بگذرانيد و پيروز بشويد، اين مرحله را هم ان شاءاللَّه با صبر و استقامتِ انقلابي خواهيد گذراند و پيروز خواهيد شد.

بدانيد كه هيچكدام از اين قدرتهاي متكبر و جابر عالم، قادر نيستند ملت ايران را از اين راه به عقب بنشانند. ملت ايران، يك ملت قوي و آبديده شده است. با تمسك به اسلام و به ذيل عنايت اهل بيت(عليهم السّلام) و با وحدت كلمه، ان شاءاللَّه الطاف و تأييدات الهي و دعاي حضرت بقيةاللَّه(ارواحنافداه) و روح مطهر امام(ره) شامل حال شما ملت عزيز خواهد بود. ما مي خواستيم با شما برادران و خواهران و عزيزان ايلامي كه اين همه مجاهدت كرده ايد، ديداري داشته باشيم. بحمداللَّه امروز اين توفيق به دست آمد. اميدواريم هم شما و هم تمام آحاد ملت ايران و هم مسؤولان و همه ي ما، ان شاءاللَّه با توكل به خدا بتوانيم به وظايف اسلاميمان و به آنچه كه خدا از ما خواسته است، عمل كنيم. اگر اين بشود، بدانيد كه هيچ قدرتي بر شما پيروز نخواهد شد و شما تمام مشكلات سر راه را برطرف خواهيد كرد و ان شاءاللَّه خداي متعال، رفاه مادّي و كمال معنوي را به ملت زبده ي برگزيده يي مثل مردم ايران اسلامي، عنايت خواهد فرمود. خداوند ان شاءاللَّه شهداي عزيز شما را با اوليايشان محشور كند. خداوند ان شاءاللَّه جانبازان و آزادگان و خانواده هاي شهدا و همه ي شماها را مشمول الطاف و رحمت خود قرار بدهد. خداوند ان شاءاللَّه از مفقودان ما، خبر خوش به خانواده هايشان برساند. خداوند اين ملت و كشور را همواره مشمول دعاي حضرت بقيةاللَّه(ارواحنافداه) قرار بدهد. خداوند همه ي ما را در راه خود هدايت و حمايت بفرمايد و شما را مشمول الطاف بيكرانه ي خود قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

مصاحبه با خبرنگار صدا و سيما در سفر به استان ايلام

مصاحبه با خبرنگار صدا و سيما در سفر به استان ايلام حضرت عالي

هفته ي گذشته اعلام فرموديد كه به منظور انجام ديدارهاي مستقيم با مردم و مشاهده ي مسايل آنان از نزديك، تصميم به انجام مسافرتهايي به سراسر كشور، بويژه نقاط محروم گرفته ايد. لطفاً علت انتخاب استان ايلام را به عنوان اولين منطقه براي انجام ارتباط مستقيم با مردم، بيان بفرماييد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. مردم ايلام، مردم بسيار عزيزي هستند و در دوران جنگ تحميلي، آزمايش خيلي افتخارآميزي دادند. هم در جنگ شركت كردند، هم مصيبتهاي زيادي را به خاطر بمبارانها و موشكبارانها تحمل كردند، هم صبر و استقامت زيادي در مقابل اين مصايبِ وارد آمده از سوي دشمن نشان دادند و مهاجرت نكردند، بلكه در شهرهايشان ماندند و هر وقت كار سخت شد، به همين كوههاي اطراف پناه بردند؛ هرگز باري بر دوش دولت نگذاشتند و ياران صميمي امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) بودند. من به اين مردم علاقه دارم و فكر كردم كه مناسب است ديداري از اين مردم عزيز داشته باشم. با توجه به حملات و فشارهاي شديد دشمن عليه مردم شهيدپرور و سلحشور ايران در طول هشت سال جنگ تحميلي و مقاومت كم نظير مردم اين بخش از ميهن اسلاميمان در برابر اين حملات، اگر ممكن است بفرماييد روحيه ي مردم ايلام را در اين سفر چگونه ديديد؟ هم در اين سفر، هم در سفر ديگري كه حدود يك سال ونيم پيش به اين جا آمدم، و هم در اوايل جنگ كه مكرر به ايلام آمده بودم، همواره اين مردم را داراي روحيه ي عالي ديده ام. روحيه ي اين مردم، خيلي خوب است و خيلي باايمانند. البته بحمداللَّه همه ي مردم ما در سراسر كشور، روحيه هاي بسيار بالايي دارند؛ ليكن با توجه به مصايبي كه اين مردم ديده اند، من

حقيقتاً روحيه ي اينها را عالي توصيف مي كنم. با توجه به محروم بودن استان ايلام و لزوم سرعت بخشيدن به بازسازي مناطق آسيب ديده از جنگ، به مسؤولان اجرايي چه توصيه هايي داريد و مردم در اين زمينه، چه نقشي مي توانند به عهده داشته باشند؟ دولت براي آبادي اين استان طرحهايي دارد كه بعضي از آنها، طرحهاي عمده و جزو طرحهاي ملي است - مثل فرودگاه و جاده يي كه راه اين جا را نزديك مي كند و استان را از بن بست خارج مي نمايد - و بعضي طرحهاي ديگر، طرحهاي استاني است. روستاهاي زيادي هست، محروميتهاي فراواني وجود دارد؛ اما دولت خوشبختانه تلاش مي كند و آن طور كه من اطلاع پيدا كرده ام و قبل از آمدن به اين جا، با آقاي رئيس جمهور صحبت كردم و حالا هم معاونشان - آقاي ميرزاده - در اين جا با ما هستند، گفتند كه همه ي طرحها - بخصوص فرودگاه - را در برنامه دارند. من قبلاً هم در تهران، راجع به فرودگاه ايلام صحبت كردم؛ اين جا هم تأكيد مي كنم كه تسريع كنند؛ زيرا طرح بسيار مهم و لازمي است و يقيناً ايجاد آن، كمك زيادي به طرحهاي عمراني ديگر خواهد كرد. اين كار بايد ان شاءاللَّه به صورت سريعي انجام بگيرد. دولت در اين جا طرحهاي متعددي دارد كه بعضي از آنها هم يادم نيست و مي دانم كه در برنامه ي دولت هست و قبلاً هم دراين باره صحبت شده است. فكر مي كنم كه بايستي همه دست به دست هم بدهند و اين كارها را انجام دهند. البته در زمينه ي روستاها، جهاد سازندگي مي تواند نقش خيلي زيادي داشته باشد. در اين منطقه، روستاهاي فراوان و البته محرومي وجود دارد. منطقه هم

منطقه ي عشايري است و عشاير، مردم بلندنظري هستند كه كمتر مراجعه مي كنند و كمتر درخواست مي نمايند؛ ليكن نيازمندند و بايد نيازمنديهايشان را كشف كرد و براي رفعش اقدام نمود. من براي آينده ي اين استان، اميدواري زيادي دارم. همواره اعتقادمان اين بوده كه مردم بايد در كنار دولت باشند و ببينند دولت از آنها چه مي خواهد. خوشبختانه دولت، دولت بسيار خوبي است. رئيس جمهور، شخصيت بسيار برجسته يي است. اعضاي دولت، حقيقتاً مشغول كار و خدمت هستند و دوست دارند كه براي مردم - بخصوص مناطق محروم - كار كنند. طرحهايي كه آنها دارند، تكاليف قشرهاي مردم را روشن مي كند. بايد ان شاءاللَّه با دولت همكاري كنيم. با توجه به سلطه ي استكبار جهاني در منطقه ي خليج فارس - كه اين روزها جريان دارد - خواهشمندم اگر ممكن است، بفرماييد رهنمودهاي شما به ملت مسلمان ايران و بويژه مردم و عشاير اين خطه از ميهن اسلامي چيست؟ توصيه ي هميشگي ما، هوشياري است. مردم بايد بيدار و هوشيار باشند، تلاش انقلابي را از دست ندهند، حضور در صحنه هاي انقلاب را مهم بشمارند، وحدتشان را حفظ كنند و در سايه ي ايمان به خدا و تمسك به اسلام و قرآن، راه خود را ادامه دهند. تاكنون بحمداللَّه ملت ما راههاي دشواري را پيموده اند؛ باز هم در آينده همين طور خواهد بود. اگر مردم ما، اين خصوصياتي را كه عرض كردم، داشته باشند، هرچه اتفاق بيفتد، مطمئناً ضرر نخواهند كرد و سود خواهند برد. ان شاءاللَّه موفق باشيد

سخنرانى در اجتماع مردم روستاى جعفرآباد ايلام

سخنراني در اجتماع مردم روستاي جعفرآباد ايلام بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و اله وفاداري ملت، پرچم اسلام را در

دنيا سربلند كرد خوشحاليم كه شما برادران و خواهران اين روستا را از نزديك زيارت كرديم. اين احساسات و اين اظهار وفاداري و محبت شما نسبت به خدمتگزارانتان، بسيار درخور تحسين و سپاسگزاري است. اميدوارم كه خداي متعال، به شما خير بدهد و دنيا و آخرت شما را آباد بكند. همين احساسات ملت ما، اهالي شهرها و روستاها وعشاير و نقاط مختلف كشور، پرچم اسلام را در دنيا سربلند كرد. اين كه مي بينيد امروز بحمداللَّه اسلام در دنيا عزيز است و جمهوري اسلامي در اين منطقه و در سطح عالم، كشور قدرتمندي است، به خاطر همين وفاداري و احساسات شما مردم است. دشمنان، هشت سال جنگ را بر شما ملت تحميل كردند. خود شماها از نزديك، هواپيماهاي عراقي و بمبارانها و موشكبارانها را ديديد؛ اما اين هشت سال جنگ نتوانست مردم ما را از هدفهاي اسلامي عقب بزند. مردم، مسلمان و مؤمن و مخلص باقي ماندند. من خودم در اوايل جنگ، جوانان ايلامي و همين عشاير شجاع و دلاور استان ايلام را در جبهه هاي جنگ ديدم. همين جوانان بودند، همين شماها بوديد كه كشور و مرزها را حفظ كرديد، و همين شماها هم هستيد كه پرچم اسلام را بلند نموده ايد. تلاش و زحمت شما، آينده را خواهد ساخت امروز، اسلام در دنيا عزيز است. دشمنان اسلام مي خواهند ملت ايران، ذليل و توسري خور و فقير باقي بماند. ببينيد چه قدر در زمان حكومت طاغوت، به اين روستاها و اين استانهاي محروم، ظلم شد. هيچ كس به اين استانها و روستاها نرسيد، هيچ كس به فكر مردم نبود. دشمنان اسلام مي خواهند كه ايران، هميشه فقير و توسري خور و محروم باقي بماند؛

اما مردم ما مي خواهند كه اسلام و ملت ايران عزيز باشند و پرچم جمهوري اسلامي، سربلند باشد. من به شما جوانان عزيز عرض مي كنم كه تلاش و زحمت شماها، آينده را خواهد ساخت. به شما مردم روستا - زن و مرد - عرض مي كنم كه اين ايمان و وفاداري شما به اسلام و خدمتگزاران كشور و دولت جمهوري اسلامي و كساني كه خودشان را خدمتگزار شماها مي دانند، آينده را تضمين خواهد كرد. بحمداللَّه هميشه وفادار بوديد و هستيد و باز هم خواهيد بود. نوجوانان، به درس و سواد و علم اهميت بدهند همه ي اين نوجوانان - چه پسران و چه دختران - را توصيه مي كنم كه به درس و سواد و علم اهميت بدهند. علم و سواد، مخصوص بچه ها نيست؛ بزرگها هم همين طور. اين خواهري كه آمده بود به ديگر خواهران سواد ياد بدهد، از من مي خواست كه سفارش كنم خواهران پيش او بروند درس بخوانند و سواد ياد بگيرند. اين، خيلي خوب است. در اين جا هم من به شما سفارش مي كنم، مردان و زناني كه سواد ندارند، سواد را ياد بگيرند؛ براي خودشان مفيد است. همه ي ملت ايران در شرق و غرب كشور، در استانهاي اين منطقه، در استانهاي ديگر، در شهرها و در روستاها، آستينها را بالا زدند، براي اين كه كشورشان را آباد كنند. جوانان - مخصوصاً بچه ها كه از گذشته يادشان نيست و خبر ندارند - بدانند كه در گذشته، نوكران امريكا بر اين مملكت حكومت مي كردند و نگذاشتند اين كشور آباد بشود؛ اما حالا مملكت متعلق به مردم و دست خود آنهاست. همه بايد براي آبادي كشور ان شاءاللَّه زحمت بكشند. دولت،

دستگاههاي دولتي، جهاد سازندگي و ديگر مسؤولان مشغولند، تا ان شاءاللَّه كشور را آباد كنند و آباد هم خواهد شد. در جنگ هم بحمداللَّه شما آزمايش خوبي داديد و حتماً در بين شما، خانواده هاي شهدا هم هستند كه اميدواريم خداوند به آنها صبر و اجر عنايت فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در جمع خانواده هاى شهداى ايلام

سخنراني در جمع خانواده هاي شهداي ايلام بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين الحمدللَّه علي حلمه بعد علمه و علي عفوه بعد قدرته و علي طول اناته في غضبه و هو قادر علي ما يريد والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبّينا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين هرچه داريم، به بركت شهداي عزيزمان است جلسه يي كه خانواده هاي عزيز شهداي ما در آن تشريف دارند، چون با ياد شهدا همراه است، ارزش و اهميت خاصي دارد. ما هرچه داريم، به بركت شهداي عزيزمان داريم. اگر امروز اسلام در جهان داراي عزت است، به بركت شهداست. اگرامروز جمهوري اسلامي، به صورت يك قدرت مردمي در دنيا مطرح است، به بركت خون شهداست. اگر ملتهاي مسلمان ديگر در نقاط مختلف عالم، ملت ايران را الگوي مقاومت و مبارزه ي خودشان قرار داده اند، به بركت فداكاري شهداست. در درجه ي اول، شهداي ما قرار دارند. پشت سر شهداي عزيز هم بقيه ي فداكاران، اعم از جانبازان، آزادگان، خانواده هاي مكرّم شهدا، در صف دوم قرار دارند. اگر خانواده هاي شهدا، مقاومت و صبر نمي كردند و از خودشان استقامت و متانت نشان نمي دادند، وضع طور ديگري مي شد. ما در داستانهاي تاريخي خوانده ايم كه شهيدداده هاي صدر اسلام، اگر پدرشان يا شوهرشان شهيد شده بود؛ اگر فرزندان يا برادرانشان

به شهادت رسيده بودند، صبر و مقاومت مي كردند. در جنگ اُحد كه عده يي از مسلمين به شهادت رسيدند، يك زن درحالي كه جسد سه شهيد را با خود حمل مي كرد، وقتي به مسلمانان در نزديكي شهر مدينه رسيد، اولين سؤالي كه كرد، از سلامتي پيامبر(ص) بود. يعني سلامتي رسول اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم)، براي او اهميت بيشتري از جان عزيزانش داشت. اينها را ما در تاريخ خوانده بوديم؛ اما آنچه كه در كشور ما اتفاق افتاد، اگر نگوييم اهميتش از صدر اسلام بيشتر است، يقيناً كمتر نيست. مادران شهدا، از لحاظ قوّت و قدرت، حقيقتاً بي نظيرند بعضيها دو فرزند، بعضيها سه فرزند، بعضيها چهار فرزندشان به شهادت رسيدند. مادراني را كه عزيزانشان به شهادت رسيده بودند، ما ديديم آن چنان از خودشان استقامت نشان مي دادند كه انسان را به حيرت فرو مي برد. من با خانواده هاي مكرّم شهدا، بحمداللَّه ديدوبازديد و نشستهاي متعددي را هميشه داشته ام و دارم. به نظرم رسيده است كه مادران شهدا، از لحاظ قوّت و قدرت، حقيقتاً بي نظيرند. اين، چه نيرويي است كه به زني كه عاطفه و احساسات در او قوي است و فرزند خودش را عاشقانه دوست مي دارد، آن چنان قوّتي مي بخشد كه در مقابل شهادت يك فرزند يا دو فرزند يا بيشتر، چنين قدرت و قوّتي را از خود نشان مي دهد؟ اين، از ايمان است. ايمان بود كه مردم ما را در انقلاب پيروز كرد. ايمان بود كه ملت ما را درجنگ، به پيروزيهاي درخشان رساند. ايمان مردم بود كه اسلام و قرآن را در دنيا سربلند كرد و جمهوري اسلامي را به اين عزت و عظمت رسانيد. اين ايمان است كه به خانواده هاي شهدا، صبر

و قوّت و استقامت مي دهد. اين ايمان را قدر بدانيد و حفظ كنيد. اين، آن چيزي است كه هيچ سلاحي در مقابل آن، كارگر نيست. در مقابل ايمان، تجهيزات استكبار كارايي ندارد استكبار جهاني، چه دارد؟ امريكا، چه دارد كه بر كشورها و دولتهاي مختلف عالم، فخر و برتري مي فروشد؟ سلاح مادّي، تجهيزات، پول، بمب، هواپيما و ناوگان مجهز دارد. البته اينها در مقابل تجهيزات مادّي از جنس خود آن تجهيزات، قوي و كارآمد است؛ اما در مقابل ايمان چه؟ در مقابل ايمان، تجهيزات استكبار و امريكا، هيچ كارايي ندارد. مردم ما، با سلاح ايمان مسلحند. لذاست كه استكبار نمي تواند انقلاب شكوهمند و باعظمت ملت ايران را شكست بدهد. ملت ايران، به خاطر ايمان عميق به اسلام، يك ملت شكست ناپذير است. هيچ قدرتي نمي تواند اين ملت را شكست بدهد؛ نه دشمنان خارجي، نه دشمنان داخلي، نه گروهكها، نه خرابكارها و نه هيچ كس ديگر. من به شما خانواده هاي عزيز شهدا عرض مي كنم، خدا را شكر كه خون شهداي شما هدر نرفت. خدا را شكر كه اگر شهداي عزيز شما، جسمشان به خاك و خون غلتيد، اما روحشان شاد است. آنها براي اين جنگيدند و كشته شدند كه اسلام عزيز بشود و اسلام عزيز شد؛ همچنان كه خون حسين بن علي(ع) به هدر نرفت. آن بزرگوار را با آن وضع فجيع به شهادت رساندند و علي الظاهردشمن توانست آن عزيزان را به شهادت برساند - ظاهر مطلب اين بود كه يزيد پيروز شد - اما در باطن، حسين بن علي(ع) پيروز شد. حسين بن علي(ع) براي باقي ماندن اسلام، خون خود را نثار كرد و در اين راه توفيق پيدا نمود و توانست اسلام را

بيمه كند. عزيزان شما هم، اسلام و جمهوري اسلامي را بيمه كردند. ما از هيچ قدرتي در دنيا واهمه نداريم جمهوري اسلامي، بحمداللَّه قوي است. ما امروز از هيچ قدرتي در دنيا واهمه نداريم. استكبار جهاني مي خواهد كه در جمهوري اسلامي، ملت ايران نتواند در سايه ي اسلام، مشكلات خودش را حل كند. شما ملت و اين دولت لايق و خدمتگزار، بايد با كار و وحدت و همبستگي، به دهن استكبار جهاني بزنيد و آنها را مأيوس كنيد. بحمداللَّه مسؤولان كشور، انسانهاي صالح و لايق و دلسوز و علاقه مند و دردكشيده و زجركشيده و اهل جهاد و مبارزه ي در راه خدا هستند و راه و هدف و خط را كاملاً مي شناسند. شما ملت هم از لحاظ ايمان و اعتقاد به اسلام و جهاد در راه آن، بحمداللَّه بهترينِ ملتهاي جهان هستيد. آن دولت و اين ملت خواهند توانست كشور عزيز ما و اين سرزمين اسلام را آباد كنند، مشكلات را برطرف نمايند، بر توطئه و كيد استكبار جهاني غالب شوند و آنچه را كه مورد رضاي خداست، ان شاءاللَّه انجام بدهند. من در مقابل چشم خودم، آينده ي روشني را براي اين ملت و اين كشور، بلكه براي همه ي مسلمين عالم مشاهده مي كنم و اين، به بركت فداكاري شهداي شماست. خون اين عزيزان را گرامي بداريد. هم خود خانواده هاي شهدا، عزت و آبروي شهدا را حفظ كنند؛ هم بقيه ي مردم، ارزش خانواده هاي شهدا را بشناسند و آنها را تكريم كنند؛ و هم مسؤولان كشور بايد خودشان را مديون شهداي عزيز و خانواده هاي آنها بدانند. اميدواريم كه خداوند متعال، به همه ي شما توفيق بدهد و قلب مقدس وليّ عصر(ارواحناله الفداء) از

همه ي شما راضي باشد و روح مطهر امام بزرگوارمان(رضوان اللَّه عليه) از شماها خشنود باشد و خداوند روزبه روز بر درجات شهداي عزيزمان در نزد خود بيفزايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با اعضاى شوراى فرهنگى، اجتماعى زنان

بيانات در ديدار با اعضاي شوراي فرهنگي، اجتماعي زنان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مسأله ي زن، يك مسأله ي بسيار مهم در ابتدا من هم ميلاد بانوي بزرگ تاريخ بشر و برجسته ترين زن شناخته شده در همه ي عمر انسانيت، حضرت زهرا(سلام اللَّه عليها) را به شما خانمها و همه ي زنان كشورمان و به زنان مسلمان و همه ي امت اسلامي تبريك عرض مي كنم. خداوند ان شاءاللَّه به همه ي ما توفيق بدهد كه بتوانيم پيروان خوبي براي آن بزرگوار و خاندان پاك ايشان باشيم. اولاد آن حضرت، ائمه و پيشوايان ما هستند؛ ان شاءاللَّه كه ما مأمومان خوبي براي آن بزرگواران باشيم. مسأله ي زن، كه موضوع كار جمع خانمهاي حاضر است و شما(1) اندكي از مباحث مربوط به زن را بيان فرموديد، مسأله ي بسيار مهمي است. البته بعد از انقلاب در كشور ما، وضع زن به عنوان عضوي از جامعه و همچنين به عنوان كسي كه صاحب وظايف زنانه است - وظيفه ي مادري و همسري و امثال اينها - خيلي بهتر از گذشته است. هر چند در گذشته، برخي از زنان كشور - نه اكثريت آنها - از جنبه ي شخصي - نه از آن دو جنبه يي كه اشاره كردم - شايد وضعشان بد نبود و زنان خاصي، از مقداري از تنعمات عمومي جامعه برخوردار بودند؛ ليكن مسأله ي شخصي براي زن، مسأله ي درجه ي يك نيست. اگر ما به ابعاد زندگي زن نگاه كنيم، واقعاً مهمترين جهات و حيثيات وجود او، آن مسايل شخصي محض نيست. امروز زنان

نقاط دورافتاده هم براي خود شأن قايلند شخصيت اجتماعي زن به عنوان عضوي از اين مجموعه ي عظيم، خيلي حايز اهميت است. زنان در گذشته، اصلاً به اين بخش توجهي نداشتند و اهميتي نمي دادند. در مسؤوليتهاي عمومي جامعه، نقشي براي زنان فرض نمي شد؛ خودشان هم نقشي را فرض نمي كردند؛ بخصوص در اين سطح وسيعي كه امروز مطرح است. الان شما ملاحظه كنيد، همه ي زنان روستاها و شهرهاي دورافتاده، به عنوان افرادي از مجموعه ي نگهدارنده ي اين انقلاب و اصحاب و صاحبان آن، براي خودشان شأن قايلند. از اين جهت، هيچ فرقي بين زن و مرد نيست؛ بلكه گاهي زنان، ايمان پُرشورتر و ديد روشنتري نسبت به مسايل جامعه دارند و كشور و مسايل آن را متعلق به خودشان مي دانند. چه زماني چنين احساسي در بين زنان ما، آن هم در چنين سطح وسيعي از جامعه وجود داشت؟ اين، به بركت انقلاب است. همان حالت خودآگاهي و احساس شخصيت اجتماعي كه در مردان به وجود آمده است، مي توان گفت كه در زنان با جست بيشتري به وجود آمده است. قبلاً هيچ نبوده؛ ولي حالا به ميزان خيلي بالايي هست. همچنين آن جنبه ي مشاغل و شؤون خاص زنانه و قدر مادر و همسر بودن را دانستن، از جمله چيزهايي است كه به آن توجه شده است. زن جاي بسيار اساسي و رفيعي در خانواده دارد در اين دو، سه دهه ي قبل از انقلاب، به خاطر ورود فرهنگهاي اروپايي، بنيان خانواده متزلزل شده بود؛ يعني حقيقتاً خانواده، آن اصالت و ارزش و عظمتي را كه در اسلام و فرهنگ سنتي ما دارد، ديگر نداشت. وقتي خانواده هست، همسر و مادر

عضو اصلي است. زن در اين مجموعه، جاي بسيار اساسي و رفيعي دارد. به همين خاطر، وقتي اصل خانواده - يعني زن - زير سؤال و متزلزل است، در آن جا هيچ چيزي در جاي خودش قرار ندارد. اينها بحثهايي است كه واقعاً بايد روي آنها خيلي تأمل و تدقيق بشود. اسلام، چه تأملات صحيح و چه راهنماييهاي ارزشمندي در مورد اين مسايل دارد. اين چيزي است كه انقلاب به زنان جامعه ي ما اعطا كرد و آنها را در صحنه ي جهاد، سياست و تأثير در سازندگي اساسي كشور - كه همان سازندگي انقلاب است - وارد نمود. اين، چيز خيلي مهمي است و جز با صدر اسلام، با هيچ وقت ديگر قابل مقايسه نيست. اسلام حيات دوباره يي به زن بخشيد آنچه كه در گذشته، در فرهنگهاي شرقي و غربي و ايراني و غير ايراني، بر زنان رفته است، لزومي ندارد كه من آنها را تكرار كنم؛ بر همه ي شما معلوم است. اسلام واقعاً حيات دوباره يي به زن بخشيد؛ منتهاي مراتب، نكته يي كه شما هم اخيراً به آن اشاره كرديد، نكته ي مهمي است و من هميشه روي آن تكيه دارم. آن نكته اين است كه با وجود همه ي اينها، زن در جامعه ي ايراني ما، نه از لحاظ حقوق اجتماعي، نه از لحاظ تمكن و قدرت تصرف فردي، نه از لحاظ قوانيني كه به اينها ارتباط پيدا مي كند، هنوز در آن حد و سطحي كه اسلام خواسته است، قرار ندارد. بر بخشي از جامعه ي ما، اخلاق بدي نسبت به زن حاكم است، كه البته مخصوص ايران هم نيست. اگر آدم نگاه كند، مي بيند كه متأسفانه در طول تاريخ، همواره يك

ستم تاريخي بر زن رفته است؛ كه بيشتر هم ناشي از اين است كه قدر زن و جاي او را ندانسته اند. البته هرجاي ديگر چنين بوده، به هر شكلي بوده و هست، به ما ربطي ندارد؛ ولي در جامعه ي ما بايستي به آن شكلي باشد كه اسلام خواسته است. زن بايد شأن حقيقي خودش را پيدا كند و نبايستي به خاطر زن بودن، هيچ ستم و ظلمي به او بشود. اين، چيز بسيار بدي است. چه ستمهايي كه در حق زن روا داشته شده و اسمش ستم است، و چه ستمهايي كه اسمش هم ستم نيست، اما در حقيقت ستم است؛ مثل همين سوق دادن به تجمل و مصرف گرايي و آرايشهاي بيهوده و مخارج سنگين و تبديل شدن به يك وسيله ي مصرف. اين، ستم بزرگي بر زن است. شايد بشود گفت كه هيچ ظلمي بالاتر از اين نيست؛ زيرا كه او را بكلي از آرمانها و اهداف تكاملي خودش غافل و منصرف مي كند و به چيزهاي خيلي كوچك و حقير سرگرم مي نمايد. اين، كاري بوده كه در رژيم ظالم پادشاهي انجام شده، و حالا بايد جلوي آن گرفته مي شد. البته در اوايل انقلاب، خيلي هم خوب بود؛ ليكن بعدها باز غفلتهايي شده است، كه بايد نسبت به آن، حسابي برنامه ريزي كرد. اسلام به نيازها و آرمانهاي بشر توجه كرده است اسلام نسبت به زن و مرد و همه ي خلايق، يك ديد واقع بينانه و متكي بر فطرت و طبيعت و نيازهاي حقيقي دارد؛ يعني از هيچ كس بيش از تمكنش و بيش از آن چيزي كه به او داده شده است، توقعي ندارد. اصلاً بناي اسلام بر

اين است؛ يك بناي واقعي و منطقي است. در دعاي سحرهاي جمعه، فقره يي است كه بيان مي كند: «و جعل ما امتنّ به علي عباده في كفاء لتأدية حقّه»(2)؛ يعني آن چيزي كه خداي متعال منت گذاشته و به كسي داده، در حد كفايت است، براي اين كه حقوق الهي را ادا كند. اصلاً شناخت واقعيات هر كس، متناسب با همان توقعي است كه از او وجود دارد. پس، اسلام به نيازها و خواهشها و طبايع بشري و غيربشري اهتمام ورزيده، اصلاً به آنها نظر كرده و حكم الهي را داده است؛ اما به معناي آن نيست كه آرماني براي انسانها ندارد. ما محكوم و اسير زندان طبيعتيم و در چارچوب قوانين طبيعت حركت مي كنيم؛ اما آيا در اين چارچوب كه ما حركت مي كنيم، هدفي در مقابل ما نگذاشته اند كه بگويند بايد به اين سمت حركت بكنيد؟ آرمانگرايي در اسلام و گرايش به سمت قله ها و اوجها و آرمانها، يك چيز قطعي و حتمي است. زن مثل مرد و مثل همه ي خلايق، بايد در اين سمت حركت كند. اين، با گرايشهاي غليظ و در لاك چيزهاي صددرصد شخصي و بي ارزش رفتن نمي سازد. البته در نظام اسلامي، بايستي آنها ريشه كن بشود. اين گرايش به مصرف و تجمل گرايي و امثال آن، كه در جوامع جاهلي رشد داده مي شود، بايد در جامعه ي اسلامي ريشه كن مي شد، يا لااقل در حد متوسطي قرار مي گرفت و افراطي در آن نمي شد؛ اما متأسفانه الان ملاحظه مي شود كه قشرهايي از مردم، باز سرگرم همان سرگرميهاي گذشته اند، كه باب جوامع دور از اسلام و دور از معنويت و حقيقت است. اين، غلط است. ما بايد ببينيم

كه زنان به چه ابزار قانوني احتياج دارند آن چيزي كه من مي خواستم عرض بكنم، اين است كه هر نقصي كه در وضع زن در جامعه ي ما وجود داشته باشد، علاجي دارد؛ چون اسلام نسبت به زن، ديد شامل و كامل و جامعي دارد. بايد راههاي علاج را پيدا كرد. آن روزي كه شوراي فرهنگي، اجتماعي زنان تشكيل مي شد، دقيقاً به همين نكات نظر بود. در آن جمع، جناب آقاي احمدي و ديگر برادران هم شركت داشتند. ما بايد امروز ببينيم كه زنان براي حركت در آن مسير مطلوب اسلام براي زن، به چه ابزار قانوني احتياج دارند، چه تفكرات و تأملاتي بايستي انجام بگيرد، چه راهنماييهايي بايد بشوند، چه مراكز هدايتي بايد به وجود بيايد؛ آن را بايستي برايشان فراهم كنيم و تدارك ببينيم. البته بايستي مركزي باشد كه اين تداركها و پشتيبانهاي معنوي را تدبير و اداره و دنبال كند - منظورم پشتيبانهاي مادّي نيست؛ در پشتيبانها مادّي، همه با هم شريكند - آن مركز، همين شوراي فرهنگي، اجتماعي زنان است كه شما خانمها عضو آن هستيد. شما بايستي نسبت به اين مسأله، فكر و تأمل كنيد. با مجلس و دولت هم كه رابطه داريد. بعلاوه، خود شوراي عالي انقلاب فرهنگي، مصوباتي را كه لازم الاجراست، مي گذراند. از اوايلي كه اين شورا تشكيل شد، حضرت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) تصريح فرمودند كه مصوبات اين جلسه بايد اجرا بشود. اصلاً اين مجموعه يي كه شما خانمها تشكيل داده ايد، وصل به آن مركز است؛ بايد جدي فكر كنيد و ببينيد مشكلات زنان چيست. البته منظور، اين مشكلات كوچك عمومي كه بايد در بخشهاي مختلف اداري برطرف بشود - مثل

مشكل بيمه و امثال آن - نيست. اينها چيزهايي نيست كه مجموعه ي خاصي به آنها رسيدگي كند. شما بايد ببينيد، زن به جهت زن بودن، چه تكاليفي دارد و براي تحمل اين تكاليف، احتياج به چه هدايتهايي دارد؛ چه توصيه هايي بايد به زنان بشود و چه قوانيني لازم است، براي اين كه آنها از حقوق اجتماعي و انساني خود برخوردار بشوند؛ چه سازمانهايي احياناً بايد به وجود بيايد كه بخشي از كارها را به عهده بگيرد. شما اينها را بررسي كنيد؛ آن وقت به دستگاههاي مختلف - مثل مجلس، يا شوراي عالي انقلاب فرهنگي - توصيه كنيد، تا مصوبه بگذرانند و اين كارها انجام بگيرد. وقتي ما اين مجموعه را نداشتيم، نداشته ايم؛ ولي حالا كه داريم، بايستي خيلي كار و حركت بكند. باورهاي غلط ذهن زن ايراني را بزداييد به نظر من، اهميت اين كاري كه امروز خانمها دارند، از اهميت مشاغل معمولي آنها در سطح كشور كمتر نيست؛ بلكه از اغلب آنها بيشتر است. بله، شما همين سؤال را مطرح بكنيد كه چرا زنان مسؤوليتها و مديريتهاي كليدي ندارند؟ اين سؤال قابل قبولي است. چنانچه صلاحيتهاي خوبي در زنان هست - نه اين كه ما تعصب بورزيم و بگوييم بايد حتماً زن در جايي مسؤول شود - آن جاهايي كه منع اسلامي ندارد - چون در جاهايي ممكن است منع اسلامي داشته باشد - تا سطوح بالا را شامل مي شود. وقتي در اين نوع موارد مي خواهند بررسي كنند و كساني را به عنوان اصلح انتخاب نمايند، زنان را هم در كنار مردان و بين اين مجموعه ببينند و بدون هيچ گونه تعصب، اصلح را انتخاب كنند. البته اين،

يك عرف و يك فرهنگ است. اين طور چيزها، دستوري هم نيست كه بخشنامه صادر كنيم. نه، اينها جزو فرهنگ و باورهاي جامعه است. بايد اين قدر گفته بشود، اين قدر تكرار و استدلال بشود، تا اين كه جا بيفتد. به نظر من، آن چيزي كه امروز مجموعه ي شما و هر مجموعه يي از زنان - كه در شكلها و با هدفهاي مختلف كار مي كنند - برعهده دارند، اين است كه باور غلطي را كه فرهنگ غربي و اروپايي در اين دهها سال اخير در ذهن زن ايراني وارد كرده است، بزدايد. البته باور غلطي هم در گذشته بوده است؛ يعني گرايش به برخي از شكلهاي غلط مصرف و تجمل، از گذشته هم وجود داشته است. با ورود فرهنگ اروپايي، اين مدگرايي و نوگرايي در مصرف، به شكل عجيبي تشديد شد. اين، محاسبه شده و پيش بيني شده بود. سردمداران سياستهاي غربي - كه غالباً صهيونيستها و استعمارگران بودند - به قصدي و با نيتي اين كار را كردند. اين باورهاي غلط را بايد بزداييد؛ و اين نمي شود، مگر با ارايه ي بحثها و كارهاي اسلامي. اگر اين كار بشود، ريشه ي اين مشكلاتي كه گاهي اوقات مطرح مي شود - بدحجابي و رواج فساد و فحشا و اين چيزها - به خودي خود كنده خواهد شد. اينها غالباً معلولند؛ علل، همان باورها و فرهنگها هستند كه بايد روي آنها كار بشود. اميدواريم كه خداوند ان شاءاللَّه به بركت هدايت اسلامي و به بركت وجود فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) اين توفيق را به زنان ما بدهد. در بين مسلمين و در فرهنگ اسلامي، زني با اين عظمت وجود دارد. خداي متعال مي توانست بزرگترين و رفيعترين زن را در ميان

ملتهاي ديگر و امتهاي سلف قرار بدهد - اشكالي هم نداشت؛ اين كار مي شد - اما در امت اسلام قرار داده است. اين هم براي ما حجت و تنبيهي است كه مي توان اين الگوي عالي و والا را در مقابل چشم قرار داد و آن را دنبال كرد. ان شاءاللَّه شما خواهران عزيز هم موفق باشيد كه اين راه مهم را باقدرت و باصلابت بپيماييد و خداوند به شما هم توفيق عنايت كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v خانم گوهرالشريعه دستغيب، رئيس وقت شوراي فرهنگي، اجتماعي زنان 2) بحارالانوار، ج 87 ، ص 277

سخنرانى در ديدار با مداحان اهل بيت(ع)، به مناسبت ميلاد مبارك صديقه ى كبرى فاطمه ى زهرا(س)

سخنراني در ديدار با مداحان اهل بيت(ع)، به مناسبت ميلاد مبارك صديقه ي كبري فاطمه ي زهرا(س) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم فاطمه ي زهرا(س) معماي ناگشوده ي ذهن و معارف بشري اولاً، تبريك اين روز بزرگ و مبارك را بايد به شما ستايشگران و بلبلان بوستان ولايت و عاشقان سلاله ي پاك و مطهر آن بزرگواران گفت. اميدوارم كه همه مشمول الطاف و توجهات بي بي دو عالم، فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) باشيد. همچنين به همه ي ملت ايران و همه ي شيعيان، بلكه به همه ي مسلمين عالم، اين روز پُربركت براي تاريخ و جهان را تبريك عرض مي كنم. ثانياً، بايد از شما برادران عزيز تشكر كنيم كه عيد ما را با حقيقتِ جشن و عيد و شادي قرين كرديد و با ياد فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) و ذكر محامد و فضايل آن بزرگوار، اين ساعت عمر ما را زينت بخشيديد. اميدواريم كه خداوند از شما قبول كند و مشمول توجهات و الطاف خاص خود قرار دهد. اگرچه فرصت زيادي نيست، اما طبق معمول همه ساله ي اين مجلس، مايلم دو مطلب را به برادران عزيز

عرض كنم. البته تذكاري بيش نيست و همه ي شما بحمداللَّه اهل معرفت و آشناي به بسي اسرار محبت اين خاندانيد. نكته ي اول، در باب فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) است. براي انسانهاي كوچكي مثل من، خيلي دشوار است كه بخواهند - ولو از دور - درباره ي آن عظمت سخن بگويند. ما يك چيز و يك خيال و يك تصوير و يك نقش در ذهنمان مي گذرانيم. اين كجا، و واقعيتها و حقيقتها - كه بسي عظيمتر از ذهن ماست - كجا؟ واقعاً دختر پيامبر(ص)، معماي ناگشوده ي ذهن بشر و معارف بشري است. همه ي انسانها را يك طرف بگذاريد، اوليا را هم در طرف ديگر بگذاريد. با اين كه تعداد اوليا كم است، اما وزنه ي آنها از همه ي بشريت سنگينتر است. اگر ملاك وزانت و عظمت را معرفت و آگاهي از حقيقت عالم و نزديكي به خدا - يعني سرچشمه ي همه ي وجودها - بدانيم، يكي از اولياي خدا، از ماسواي همه ي اوليا و از همه ي وجود منهاي اوليا، عظيمتر و وزينتر و باشكوهتر است. وقتي به صف اوليا و عباداللَّه الصالحين نگاه مي كنيد، قله هايي وجود دارد كه نسبت آن قله ها به بقيه ي انسانهاي بزرگ عالم معنا، يك نسبت غيرقابل تصور و فوق العاده عظيمي است. اختلاف، اختلاف فاحشي است. اين قله ها، همان كساني هستند كه در تاريخ نبوتها هم هرجا شما چشم بدوزيد، از هر طرف آنها را مي بينيد؛ مثل انبياي اولوالعزم و بزرگاني از اين دست و در اين حد. اما در مجموعه ي اين عظمتها و شكوهها و در بين اين برجسته ترينها كه ذكرشان براي ما فقط لقلقه ي لسان است و امثال من، دل و روح و جانشان، بسيار كوچكتر و خُردتر

و حقيرتر از آن است كه بخواهند اين معنويتها را درك كنند و همين طور از دور تصويري در ذهنشان دارند و آن را بر زبان مي آورند - كه باز اين تصوير هم، از كلمات خودشان است چند نمونه ي بسيار نادر وجود دارد كه از حد توصيف و بيان بالاترند و يكي از اينها، فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) است. فقط با پيامبر و با اميرالمؤمنين مي شود او را مقايسه كرد. هر كلمه و اشاره ي فاطمه ي زهرا(س) بايد براي ما يك سرمشق باشد در مقام تنزل وجود، آن جايي كه عظمتهاي ملكوتي به واقعيتهاي عالم جسم و مُلك مي پيوندد و اين قالبهاي بشري، حامل آن معنويتها و روحها مي شود؛ آن وقت، هر حركت و هر اشاره و هر حرف از زبان آنها، براي ماها كه عقب هستيم، يك سرمشق نوراني مي شود. اين كافي نيست كه ما بدانيم فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) در چه اوجي و با چه عظمتي در اين عالم بوده و در عالم معنا و ملكوت خواهد بود. البته دانستنش براي ما يك معرفت است و اگر معرفتِ روشني گير كسي بيايد - كه آن هم جز در سايه ي عمل به دست نمي آيد - خيلي قيمت دارد. معرفتِ خالصِ روشنِ گوياي از آن معنويتها، گير همه نمي آيد. اولياي بزرگ خدا هستند كه مي توانند گوشه هايي از آن را درك كنند و ببينند. آن مقداري كه ما درك مي كنيم و مي فهميم، بايد براي ما سرمشق حركت و عمل باشد. شيعيان، اين نكته را بايد فراموش نكنند. البته همه ي مسلمين سهيمند؛ منتها شايد اين طور معرفتي، در غير از شيعه كمتر هست؛ نه اين كه هيچ نيست. بعضي از كساني كه شيعه هم نيستند، در مقام

معرفت نسبت به اهل بيت، خيلي جلو هستند؛ اما در اين حد، غالباً و عموماً متعلق به شيعه است. بايد هر حرف و كلمه و هر اشاره يي در زندگي اين بزرگوار، براي ما يك سرمشق باشد. به محبتِ دورادور و احساس محبت اكتفا نكنيم؛ اين احساس را در زندگي پياده نماييم. اگر محبت نباشد، اين رابطه ي عملي به وجود نمي آيد. در سايه ي آن محبت، مي شود اين پيوند و پيوستگي عملي را به وجود آورد؛ اما بدون اين پيوستگي و پيوند عملي، اصل آن محبت زير سؤال خواهد رفت. «قل ان كنتم تحبّون اللَّه فاتّبعوني يحببكم اللَّه»(1). دنباله ي محبت، بايد اطاعت و متابعت باشد. سعي كنيد سرمايه ي محبت و معرفتتان زياد شود نكته ي دوم، مربوط به شماست. شما مداحان و گويندگان فضايل اهل بيت(ع)، بهترين كساني هستيد كه مي توانيد حلقه ي عمل را به حلقه ي محبت وصل كنيد و يك سلسله و زنجيره ي واقعي به وجود بياوريد. تا كسي اهل محبت نباشد، قاعدتاً وارد اين وادي يي كه شما هستيد، نمي شود. آن كسي كه قدم در اين وادي مي گذارد، لابد مايه ي محبت و استعداد و قابليتي در او هست. آنچه وظيفه ي هر انساني است، اين است كه سرمايه ها را زياد كند. سعي كنيد اين سرمايه ي محبت و معرفت زياد بشود. هر كس در هر سطحي كه هست، بايد خودش را بالا بكشد؛ والّا تمام مي شود. برادران! اين سرمايه هاي معنوي هم مثل سرمايه هاي مادّي است كه گاهي تمام مي شود. اگر به آن اضافه نكرديد، تمام خواهد شد. مولوي تمثيل خوبي دارد. او مي گويد: آبي كه خلايق از آن استفاده مي كنند، خودشان را پاك و باطراوت و پاكيزه مي كنند و كلاً به وجود پاكيزگي

مي دهد؛ اما خود اين آب هم به پاكيزه شدن احتياج دارد. آن كسي كه آن آب را پاكيزه مي كند، همان قوّه ي فرونهاده ي در خلقت الهي است كه او را بالا مي كشد و به ابر و باران و آب خالص و پاك و طاهر تبديلش مي كند و دوباره به پايين برمي گرداند. همان آب قبلي است؛ منتها پاك شده. به بركت عروج و علوّ و تبديل شدن و استحاله، يك گردونه ي تصفيه و تزكيه يي در آن هست. مولوي مي گويد: هر اهل معرفتي هم اگر اين استحاله و عروجِ گاهگاهي را نداشته باشد، هرچند كه خود، وسيله ي پاكي و طهارت و نزاهت و زيبايي و آراستگي ديگران مي شود؛ اما اين سرمايه ها را خودش بتدريج از دست مي دهد. پس، سعي كنيم كه اول اين پالايش دروني هيچ وقت متوقف نشود. هر كس هم كه هستيم، فرقي نمي كند. من كه اين مطالب را مي گويم، به اين پالايش دروني از شما محتاجترم. نه اين كه خيال كنيم اين حرفها تعارف است؛ واقعيت است. بناي بر تعارف نيست؛ حقيقت قضيه اين است. همه ي ما احتياج داريم و من به اين پالايش، بيشتر از شما احتياج دارم. اگر اين پالايش انجام نگيرد، اين آبي كه يك روز در آن دست مي زديد، دست تميز مي شد؛ صورت را مي شستيد، تر و تازه مي شد؛ همين آب، به چيزي تبديل خواهد شد كه ديگر شما حاضر نيستيد دستتان را در آن بزنيد. آبي كه دستها و صورتها و بدنها از آن باطراوت شده است، اگر تصفيه نشود، پس از چندي، طوري خواهد شد كه ديگر انسان رغبت نمي كند به آن دست بزند و نزديكش بشود؛ پالايش مي خواهد. ما بايد

خودمان از درون پالايش بشويم. شعر را همراه با هنرِ خواندن براي تفهيم عرضه كنيد اين، مقدمه ي امر است. اما اصل قضيه اين است، شما كه آن محبت را از درون خود مي جوشانيد و از كلمات ديگران و از اشعار شعرا و از سروده هاي خوب استفاده مي كنيد و بعضي از شما حتّي سروده هاي خودتان را بيان مي كنيد، بدانيد كه نقش بسيار بسيار والايي داريد. در اين چند سالي كه مثل امروز در خدمت برادران بوده ايم، بارها اين حرفها را گفته ايم و سابقه و تاريخچه ي اين مداحي و مدح اهل بيت و خاندان پيامبر را بيان كرده ايم. توصيه هاي زيادي هم عرض شده كه نمي خواهيم آنها را تكرار كنيم. آنچه كه مي خواهم عرض بكنم، اين است كه چند موضوع را در هر برهه يي از زمان در نظر بگيريد و در خلال اشعاري كه به مناسبت مدح يا مصيبت و يا نصيحت براي مردم مي خوانيد، اين مطلب را هم در جامعه بپراكنيد. امتيازتان بر گوينده ي نثر اين است كه شما براي تفهيم و القاي مطلب، از دو هنر - هنر شعر و هنر خوانندگي - استفاده مي كنيد. اين، چيز مهمي است. البته خوانندگي در مقام مدح هم هنر خاصي است. معنايش هم فقط صداي خوب نيست. اين هنر را بايد ياد گرفت. الحمدللَّه در جلسه ي امروز و در جلسات سالهاي پيش و نيز به مناسبتهاي ديگر، كساني كه نشانه ي استادي يا پختگي در كار، از حركات و حرف زدن و شروع و ختم و دست تكان دادن و نگاه كردنشان پيداست، من زياد ديده ام. اين، يك هنر است. اين هنر بايستي آموخته بشود و كامل گردد و افزايش پيدا

كند. مردم زبان شعر را بهتر مي خواهند، اما مثل زبان نثر نمي فهمند؛ بخصوص اگر شعر، شعر بالايي باشد. شما بايد اين را بفهمانيد. فهماندنش با اين نيست كه آدم با صداي خوب بخواند. خيليها شعر را با صداي خوب مي خوانند؛ ولي مستمع هم نمي فهمد كه چه گفت! شما بايد بفهمانيد. اين فهماندن، همان هنر مداحي است. شعر را همراه با هنرِ خواندن - كه البته غالباً با صداي خوب هم همراه است - براي تفهيم عرضه كنيد. اگر با صداي خوب هم همراه نباشد، همان كيفيتِ خواندن، جبران صداي خوب را مي كند. گاهي ممكن است از خيلي از خوش صداها هم بهتر و جاافتاده تر و شيرينتر تلقي بشود. از اين بايد براي پراكندن بهترين معارف اسلامي در باب اهل بيت و غير آن استفاده كنيد. محبت مردم به امام حسين(ع)، ضامن حيات و بقاي اسلام مردم محبتي دارند كه بايستي بر اثر خواندن و گفتن شما، عميق و ريشه دار و تند و آتشين و برافروخته بشود. تشيع، آيين محبت است. خصوصيت محبت، خصوصيت تشيع است. كمتر مكتب و مسلك و دين و آيين و طريقه يي مثل تشيع، با محبت سر و كار داشته است. علت اين هم كه چنين فكري تا امروز مانده - در حالي كه اين همه با آن مخالفت كرده اند - اين است كه ريشه در زلال محبت داشته و دين تولّي و تبرّي و آيين دوست داشتن و دشمن داشتن است و عاطفه در آن، با فكر هماهنگ و همدوش است. چيزهاي خيلي مهمي است. اصل خيلي سحرآميز و عجيبي است. اگر محبت در تشيع نبود، اين دشمنيهاي عجيبي كه با شيعه شده، بايد

او را از بين مي برد. همين محبت شما مردم به حسين بن علي(عليه السّلام)، ضامن حيات و بقاي اسلام است. اين كه امام مي فرمود، عاشورا اسلام را نگهداشت، معنايش همين است. فاطميه و ميلاد و وفات پيامبر(ص) و ائمه(عليهم السّلام) هم همين طور است. بايد با استفاده ي از اين هنر، اين محبت را در ميان مردم هم عمق ببخشيد، هم تر و تازه كنيد و هم برافروخته نماييد. چيز خيلي عجيب و عظيمي است. البته ابزار لازم براي اين كار، شعر خوب و درست است. يكي از برادران گفتند كه اگر غلط است، بگوييد تا نخوانيم. بنايمان اين نيست كه هرچه را در آن شك داريم و يا قبول نداريم، بگوييم نخوانند؛ والّا اگر ما بخواهيم همين طور بگوييم اين غلط است و نخوانيد، مي ترسيم كه برادران در خواندن خيلي محدود بشوند! نقش مداحان، نقشي بسيار مهم و حساس دنبال اين نباشيد كه چيزي كه در متن تاريخ اثبات شده است، آن را بخوانيد؛ چون هيچ چيز نمي توانيد بخوانيد. تازه آنچه كه در «لهوف» ابن طاووس هست، خبر واحد است ديگر. توجه كنيد، چيزي را بخوانيد كه معقول باشد. البته، نه اين كه انسان هرچه معقول است، از خودش بسازد و بخواند! نه، آن را به اصول و واقعيتهايي متكي كنيد. البته گزاره ي هر حديثي، وقتي كه هنري باشد، با پيرايه هايي همراه خواهد بود. آن پيرايه ها ايرادي ندارد؛ منتها به شرط اين كه آن پيرايه ها همه چيز نشود. اصل را بايستي از واقعيتهايي كه هست، گرفت؛ منتها آن را با بيان هنري پيرايه ي لازم بخشيد و گفت. حالا شايد مجال نباشد كه در اين باره صحبت بكنيم؛ ليكن اينها حرفهايي است كه بايد بالاخره گفته

و شنيده بشود و تكرار گردد. در دعاها و زيارتهاي ما، تعبيرات عاشقانه و خيلي خوبي هست كه حقايقي را نشان مي دهد؛ اينها را محور بايد قرار داد. آنچه را كه مثلاً شيخ و ابن طاووس و مفيد و ديگر بزرگان در كتابهايشان گفته اند، اينها را بايستي محور قرار داد. بعد آنها را در يك ارايه ي هنري، به شكل زيبا و شايسته يي بيان كرد. حالا در آن شكلِ بيان، هر كسي سليقه يي دارد؛ آن ايرادي ندارد. نقش شما، نقش بسيار مهمي است. من اصرار دارم كه اين نكته را براي برادران عزيز مداح - چه آنهايي كه به صورت حرفه يي مداح هستند، چه آن كساني كه گاهي در كنار كارهايشان اين كار را انجام مي دهند - تكرار بكنم كه اين نقش، نقش بسيار مهم و حايز اهميت و حساسي است؛ اين را كم نگيريد. جامعه ي مداح، آن وقتي كه از زبان خوب - شعر عالي، محكم، قوي، گويا - و محتواي خوب - شعر اخلاقي، تاريخي، اعتقادي، توحيد، نبوت، ولايت - برخوردار باشد، نقش خود را ايفا كرده است. در همه ي اينها هم شعر هست. در زبان فارسي، اين قدر شعر خوب و حكمت آميز وجود دارد كه اگر كسي بخواهد ده سال تكراري نخواند، مي تواند در تمام موضوعات، شعر بيرون بياورد. از شعراي قديم بگيريد، تا شعراي امروز و شعرهاي خوب. پس زبان خوب، شعر خوب و محتواي حكمت آميز، اعم از اعتقاد و اخلاق و مصيبت و مدح و مسايل اجتماعي و مسايل انقلاب و امثال اينها، خيلي مهم است. هر آهنگ و آوازي به درد شما نمي خورد نكته ي سوم، هنر تفهيم است. هر آهنگ و آوازي

به درد شما نمي خورد. آهنگ و آواز خاصي به درد شما مي خورد؛ آن هم با شيوه ي بيان خاص مداحي. اگر كار مهم نبود، من در بيان اين جزييات معطل نمي شدم؛ اما كار خيلي مهم است. اگر اين كار، خوب انجام بگيرد - كه بحمداللَّه ما در طول سالهاي متمادي، بسياري از برادران را ديده ايم كه اين كار را خوب هم انجام مي دادند و مي دهند - نقش فوق العاده مؤثر و والايي در پيشرفت فكري و اعتقادي و اسلامي جامعه ي ما خواهد داشت. اميدواريم كه خداوند به شماها توفيق بدهد و اين مجلس ما را مشمول نظر فاطمه ي زهرا و صديقه ي كبري(سلام اللَّه عليها) قرار بدهد و توفيق تمسك به ذيل اين بزرگوار و خاندان پاكش را به همه ي ما عنايت كند و ما را با محبت اين بزرگواران زنده بدارد و با محبت آنها بميراند و مرگ و زندگي ما را در راه آنها قرار دهد. خداوند قلب مقدس وليّ عصر را از ما راضي و خشنود كند و ما را مشمول دعاي آن بزرگوار قرار بدهد. خداوند روح مطهر امام عزيز عظيم راحلمان را از ما شاد كند و از اين مجلس، بهره ي وافري به روح مطهر آن بزرگوار برساند. رحم اللَّه من قرأ الفاتحة

--------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 31

سخنرانى در ديدار با فضلا، طلاب و اقشار مختلف مردم قم، به مناسبت سالگرد قيام نوزدهم ديماه

سخنراني در ديدار با فضلا، طلاب و اقشار مختلف مردم قم، به مناسبت سالگرد قيام نوزدهم ديماه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در تاريخ ايران، قم يك نام برجسته است اين روز بزرگ و مقطع تاريخي را، به شما برادران و خواهران شجاع و پيشرو - كه نامتان با انقلاب و تاريخ پُرشكوه آن قرين شده است - تبريك عرض مي كنم. هم نوزدهم ديماه

كه شروع مرحله ي جديدي در نهضت اسلامي بود و بشارت فتح و ظفر مي داد، هم نام قم و مردم قم كه آفريننده ي اين روز بزرگ بوده اند، در خاطره ي اين ملت و اين انقلاب، همواره باعظمت باقي خواهد ماند. اساساً در تاريخ پُرفرازونشيب ايران مظلوم و خونين ما، قم يك نام برجسته و نمايشگر يك جهت گيري و يك حركت خاص است. تقريباً هفتاد سال قبل از اين، شهر قم، حوزه ي علميه يي راكه به وسيله ي مرحوم آيةاللَّه العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري تأسيس شد، صميمانه در آغوش گرفت. بعد از تشكيل اين حوزه، تقريباً چهل سال كه گذشت، اولين نشانه هاي بركات جهانگير آن - يعني نهضت اسلامي و گوهر يكتاي درخشان امام عظيم الشأن - درخشيد. اگرچه در آن چهل سال هم علما و بزرگاني از حوزه ي قم بيرون آمده بودند و بركاتي بر آن مترتب شده بود؛ اما در مقطع تقريباً چهل سالگي حوزه كه امام قد برافراشت و حوزه ي علميه وارد يك مرحله ي جديد تاريخي شد، داستان ديگري است. تقريباً شصت سال بعد از تشكيل حوزه ي علميه به وسيله ي آيةاللَّه حائري، بزرگترين ثمره يي كه ممكن است بر وجود همه ي حوزه هاي علميه و علماي دين مترتب شود - يعني تشكيل نظام اسلامي - مترتب شد. هيچ حوزه ي علميه يي در تاريخ تشيع و غير تشيع از محيطهاي اسلامي، هرگز چنين بركتي را به جهان اسلام نداده بود كه حوزه ي علميه ي قم داد. سال 1340 هجري قمري حوزه تشكيل شد و در سال 1400 نظام اسلامي از حوزه درخشيد و جوشيد. در تمام اين مدت، قم و اهل قم، مانند يار وفاداري، صميمانه و مهربانانه، اين حوزه را در آغوش

گرفتند، آن را حفظ كردند و از آن حراست نمودند. از آن روز تا حالا هم كه قريب دوازده سال مي گذرد، شما مردم قم در ميدان جنگ، در ميدانهاي سياسي، در صحنه هاي گوناگون انقلاب، الگو و جلو بوديد، فداكاري كرديد و همه جا معنويت و روحانيتِ انقلاب را به اثبات رسانديد. امروز هم جوانان، زنان، مردان و حوزه ي علميه ي قم الگوست. اميدواريم كه خدا كمك كند و شما هم همت كنيد، تا قم و حوزه را هميشه در خط اسلام و انقلاب، پيشقراول و پيشرو نگهداريد. ملت ما با ايمان و فداكاري خود، در انقلاب و جنگ پيروز شد در ماجراي نوزدهم ديماه و حوادثي كه به مناسبت برگزاري چهلمها به صورت افزاينده و پي درپي به وجود آمد، نكته ي اساسي اين است كه مردم متدين و آماده ي فداكاري، بر دستگاهي كه از لحاظ قدرت مادّي، هيچ كم و كسر نداشت، طوري پيروز شدند كه هم آن دستگاه گيج ماند، هم همه ي محاسبه گران سياسي و طراحان سياستهاي عالم، گيج و مبهوت ماندند؛ يعني مثل توفاني، نظامي را كه مردم متدين و فداكار با آن مقابل شدند، درنورديد. اگر كسي مي خواهد اسمش را معجزه بگذارد، بگذارد؛ اما اين از آن معجزه هايي نيست كه قابل تكرار نباشد؛ معجزه يي است با تحليل روشن و قابل تكرار در همه جاي عالم و در هميشه ي زمان. اگر يك مجموعه ي عظيم مردمي، به خدا ايمان داشت و دل او با نور ايمان روشن و آماده ي فداكاري بود، مي تواند بر هر قدرتي كه بزرگتر از آن نباشد، پيروز شود. اين، يك اصل است. ملت ايران، اين اصل را تجربه كرده است. در دوران انقلاب،

اين را تجربه كرديد و ديديد كه ملت ايران با نهضتي كه از قم شروع شد، در سايه ي ايمان و آمادگيش براي فداكاري، چه طور توانست نظام و رژيمي را كه قدرتمندان درجه ي يك عالم پشت سر آن ايستاده بودند، از بين ببرد و نظامي اسلامي كه باز همه ي قدرتمندان عالم با آن مخالف بودند، سركار بياورد. اين، يك تجربه است. تجربه ي ديگر در جنگ بود. ديديد و دنيا هم مشاهده كرد كه ملت ايران توانست در سايه ي همان ايمان و آمادگي براي فداكاري، جنگي را كه شرق و غرب عليه او سرمايه گذاري كرده بودند، به سود خود به پايان برساند و تمام هدفهاي دشمن را خنثي كند و به هدفهاي خود برسد. اين، تجربه ي كمي نيست. دشمنان سعي مي كنند ايمان و روح فداكاري را در مردم ضعيف كنند برادران و خواهران! ما بايد از اين تجربه هاي بزرگ، دو نتيجه بگيريم: يك نتيجه اين است كه بدانيم چون عامل پيروزي اسلام و ملت ايران، اجتماع مردم مؤمن و فداكار بوده است، پس دشمنان اسلام و ملت ايران سعي مي كنند كه اين عامل را از بين ببرند. مردم را كه نمي شود از بين برد؛ سعي مي كنند ايمان و روح فداكاري را در مردم ضعيف كنند و از بين ببرند. روح فداكاري و ايمان و اميد مردم را به چه وسيله مي خواهند ضعيف كنند؟ با تبليغات سوء، با دروغ پراكني، با نسبتهاي غلط و خباثت آميز به جمهوري اسلامي و ملت ايران و مسؤولان و دولت و خدمتگزاران و متدينان، با مأيوس كردن مردم و بزرگ كردن مشكلات، با نديده گرفتن پيشرفتها و موفقيتها. دشمنان اين كار را مي كنند. امروز هر

سخني كه موجب يأس مردم از جمهوري اسلامي بشود، از زبان هر كس كه جاري گردد و حنجره ي هر كس كه آن سخن را ادا كند، سخن دشمنان اسلام است. استعمار، امريكا، صهيونيسم و دستگاههاي استكباري پول خرج مي كنند، تا بتوانند ملت ايران را از ادامه ي اين راه مأيوس كنند و آنها را نسبت به جمهوري اسلامي و اسلام و قرآن نااميد نمايند. براي اين كار، زحمت مي كشند و طراحي مي كنند. بنابراين، هركس مردم را مأيوس كند، هركس خدمات و پيشرفتها و تلاشهاي موفق جمهوري اسلامي را در سطح همين كشور و در سطح مسلمين عالم كوچك بكند، از زبان دشمن حرف زده است؛ ولو خود او نفهمد و نداند. وقتي يك كشور و يك ملت، دنبال هدف بزرگي حركت مي كند و همه ي قداره بندهاي عالم با اين حركت مخالفند، بديهي است كه تا مدتي مشكلات، كُنديها و لنگيهايي در كار اين جمع به وجود مي آيد. اگر آن مقداري كه ملت ايران و مسؤولان اين كشور تاكنون توانسته اند در جهت رفع مشكلات ناشي از رژيم گذشته و جنگ به عمل بياورند، ملاحظه شود - با توجه به اشكالتراشيها و خباثتهاي دشمن - روشن مي شود كه مبلغ بسيار زيادي است. پس، بدانيد كه همت استكبار و استعمار و دشمنان اسلام و دشمنان اين انقلاب، از امريكا و دستهاي تبليغاتي آن، تا صهيونيسم و ضدانقلاب و گروهكها، اين است كه عامل اصلي پيروزي - يعني ايمان و اميد - را از اين مردم بگيرند؛ چون از آن مي ترسند. آنچه امروز موجب پيروزي ملت ايران شده است، در آينده هم مي تواند بشود نتيجه ي دوم اين است كه آنچه تا

امروز موجب پيشرفت و پيروزي ملت ايران شده است، در آينده هم مي تواند در تمام هدفهاي بزرگ، موجب پيروزي و پيشرفت ملت ايران بشود. ما هنوز در اوايل راهيم. ما براي پياده كردن اسلام، كار زيادي پيش روي خود داريم. ما براي مقابله ي با توطئه هاي استكبار، نسبت به اين كشور و اين منطقه و همه ي ملتهاي مستضعف، وظايف و تكاليف بسياري داريم كه بايد آنها را انجام بدهيم. ما به خاطر ايجاد رفاه و زندگي شايسته ي انساني براي اين ملت بزرگ و فداكار، كارها و تكاليف زيادي بردوش داريم. ما براي ترميم خرابيهايي كه در طول دهها سال به وسيله ي ايادي استعمار و استكبار در اين كشور انجام گرفته است، كارهاي بسياري داريم و بايد قدمهاي زيادي برداريم. همه ي اينها، كارهاي بزرگي است. مبادا كسي تصور كند كه اين كارها شدني نيست، يا ملت ايران از عهده ي آن برنمي آيد. اين، كفران نعمت خداست. ما هيچ كاري در مقابل خودمان نداريم كه از اصل پيروزي انقلاب، بزرگتر و از تشكيل نظام جمهوري اسلامي، سخت تر باشد. اين ملت توانست سخت ترين كارها را انجام بدهد؛ يعني يك نظام اسلامي و يك جزيره ي امن و امان الهي در وسط اين اقيانوس متلاطم مادّيگري و كفر و طغيان به وجود بياورد. شما ملت، شما جوانان، شما مؤمنان، شما پدران و مادران فداكار و از جان گذشتگان براي خدا، توانستيد اين كار بزرگ را انجام بدهيد. آن را حفظ كنيد، رشد بدهيد و از خطرات حراست نماييد. مگر ما مي گذاريم كه يك قدرت متجاوز در خليج فارس حضور داشته باشد؟ كدام كارِ بزرگ است كه از اين بزرگتر و دشوارتر باشد، تا كسي

خيال كند كه ملت ايران از عهده ي انجام آن عاجز است؟ ما اگر مي گوييم كه با سلطه ي استكبار امريكايي در اين منطقه مبارزه مي كنيم، حرف گزاف نمي زنيم. ما به پشتيباني همين نيروي عظيم و لايزال مردم مؤمن و فداكار حرف مي زنيم. مگر ما اجازه مي دهيم كه يك قدرت استكباري متجاوز بخواهد در منطقه ي اسلامي ما و در خليج فارس - كه امروز دنيا به خليج فارس احتياج دارد و خليج فارس متعلق به مسلمانان است - حضور داشته باشد؛ در ترتيبات امنيتي اين جا دخالت بكند؛ در قيمتگذاري و تجارت نفت و دادوستدهاي اين منطقه دخالت و نظارت بكند؟ مگر ملت ايران و ملتهاي منطقه مرده اند؟! مگر اين ملتها اجازه مي دهند كه امريكا در اين منطقه سيستم امنيتي درست كند و بخواهد در امر آمد و رفت كشتيهاي نفتي و كارهاي ديگري كه مردم اين منطقه دارند، نظارت و دخالت بكند؟ قدرتمندان عالم بدانند، كانون همان نيروي عظيم اسلامي كه امروز در همه جاي عالم، تخت استكبار وقدرت استكباري را به لرزه درآورده است، درهمين منطقه ي اسلامي و در ايران اسلامي است. اين كانون اجازه نخواهد داد كه آنها در اين منطقه، حكمراني و قدرت نمايي بكنند و سياست اين منطقه را به دست بگيرند. اين منطقه، منطقه ي اسلامي و متعلق به مسلمانان است. ما اين خوش باوري را كه خيال كنيم دستگاه استكبار، با اسلام و انقلاب اسلامي آشتي كرده است، بشدت نفي مي كنيم. ما مي دانيم كه استكبار و شيطان بزرگ، با اسلام، آن هم اسلام انقلابي، آشتي نخواهد كرد؛ اما معتقديم و ايمان راسخ داريم كه اين شيطان، نخواهد توانست هيچ آسيبي به اين ملت مسلمان

و به نهضت اسلامي در اين منطقه وارد بكند. زمزمه هاي تفرقه را از هر كس كه باشد، رد كنيد بحمداللَّه نظام اسلامي، نظام شكل گرفته يي است. انقلاب، در قالب يك نظام و قوانين و مقررات آن مجسم شده و شكل گرفته است و روزبه روز هم كاملتر خواهد شد. اين مجلس شوراي اسلامي كه يك مجلس اسلامي و متشكل از نمايندگاني از خود مردم است، اين شوراي محترم نگهبان كه حافظ و ناظر به جهت گيري صحيحِ قوانين است، روزبه روز اين نظام را كاملتر و اسلاميتر خواهند كرد. دولت لايق و خدمتگزاري هم كه خداي متعال در حق اين ملت تفضل كرده است و امروز زمام اداره ي اين كشور را در دست دارد، ان شاءاللَّه روزبه روز مملكت را به سمت رفاه و آبادي و استحكامِ بيشتر پيش خواهند برد؛ كه همين، منظور و مقصود اهداف اسلامي است. احكام اسلامي براي مردم است و بايد دنيا و آخرت آنها را تأمين بكند. ما به سمت اين جهت مي رويم. دشمن در مقابل ملتي كه ايمان راسخ و اميد به آينده دارد و آماده ي فداكاري است و وحدت را در ميان خود، مثل گوهر گرانبهايي حفظ مي كند، چه كار مي تواند بكند؟ سعي كنيد اين وحدت را - كه بحمداللَّه امروز در ميان ملت ايران مستحكم است - حفظ كنيد. زمزمه هاي تفرقه را از هر كس كه باشد، رد كنيد. نگذاريد افرادي از روي ناداني، يا خداي نكرده از روي غرض، در صفوف ملت انشقاق ايجاد كنند. اين ملت كه با يكپارچگي و وحدت خود توانست به هدفهايش برسد، بايد ان شاءاللَّه اين وحدت و يكپارچگي را در زير پرچم اسلام و قرآن حفظ

كند. اميدواريم كه قلب مقدس وليّ عصر(ارواحناله الفداء) و روح مطهر امام بزرگوارمان از شما راضي و خشنود باشد و خداوند به همه ي شما توفيق عنايت بفرمايد. والسّلام عليكم ورحمةاللَّه وبركاته

بيانات در ديدار با فرماندهان عالى رتبه ى نيروهاى نظامى و انتظامى، و اعطاى آيين نامه ى انضباطى نيروها

بيانات در ديدار با فرماندهان عالي رتبه ي نيروهاي نظامي و انتظامي، و اعطاي آيين نامه ي انضباطي نيروهاي مسلح به رئيس ستاد فرماندهي كل قوا بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم فرماندهي، محور اصلي نيروهاي مسلح به شما برادران عزيز و مسؤولان نيروهاي مسلح كه در اين جا تشريف داريد، خوش آمد عرض مي كنم و اميدوارم امروز كه آيين نامه ي انضباطي رسماً براي كليه ي نيروهاي مسلح ابلاغ مي شود، ان شاءاللَّه مقطع نويي براي جريان بهتر نيروهاي مسلح در آينده باشد. چند جمله از حساسيتهاي مربوط به نظام فرماندهي در نيروهاي مسلح عرض بكنم. اساساً محور اصلي نيروهاي مسلح، فرماندهي است. همه ي آنچه كه در نيروهاي مسلح، تأثير و كارايي و بُرندگي دارد - چه آنچه مادّي است، چه آنچه انساني است - بدون نظام فرماندهي، در حقيقت هيچ و پوچ و بي اثر و يا بسيار كم اثر خواهد بود. به همين جهت، اين ستون فرماندهي در نيروهاي مسلح را بايد بسيار مستحكم و ثابت كرد. در يك سازماندهي، فرماندهي يك امر صرفاً شخصي نيست و نمي تواند باشد. در مجموعه ي يك سازمان، فرماندهي و سازمان، با يكديگر ارتباط مستحكم دارند. فرماندهي بر عده هاي سازمان يافته ي نظامي، با فرماندهيِ طبيعي بر يك مجموعه توده ي انسان بي نظم و بي سازمان، تفاوت مي كند. در مجموعه هاي نظامي، آن چيزي كه فرماندهي را به معناي واقعي كارآمد مي كند، سازماندهي درست و مستحكم و روان و كامل و زنده و پوياست. اين دو، وقتي با هم همراه شد، آنگاه ما سازماندهي زنده و فعال و روان و

دور از زوايد، با يك فرماندهي قوي و كارآمد خواهيم داشت. آن وقت، آن مجموعه، مجموعه يي خواهد بود كه قطعاً كارايي خواهد داشت و كارآمد خواهد بود. فرماندهي بايد جوهري از رهبري در خودش داشته باشد چند سال قبل از اين، من حرفي را از يك فرد نظامي سابقه دار و كارآمدي شنيدم و بعد آن را در عمل فرماندهان نيروهاي مسلح، بارها مشاهده و تجربه كردم. او مي گفت - و درست هم است - كه فرماندهي بايد جوهري از رهبري در خودش داشته باشد و بدون آن، فرماندهي نيست. فرماندهي، فقط فرمان دادن نيست كه بكن يا نكن. فرماندهي، يك امر معنوي، يك نوع رهبري، يك نوع اداره ي همه جانبه و يك چيز متكي به ذهن و احساس و عمل و جسم و روح و با سازماندهي و شكل سازمانيِ صحيح است؛ همان چيزي است كه در نيروهاي مسلح، موجب كارايي كامل مي شود. آن وقت، ابزارها به كار مي افتد. اگر ابزارها كهنه است، نو مي شود و اگر نو است، نگهداري مي شود. ابزارها به وجود مي آيد و ساخته مي شود. بدون اين فرماندهي و اين سازماندهي، ابزارهاي نو هم از كار مي افتد و به درد نمي خورد، ابزارهاي كهنه هم زود از رده خارج مي شود. كمااين كه نظايرش را هم در برخي از بخشهاي تشكيلات نيروهاي مسلحِ خود ما مشاهده كرديد. شماها بيش از من، آن را در جنگ ديديد. در جاهايي ابزار هم بوده، اما بي فايده بوده است. در برخي از كشورهاي ديگر هم - مثل بعضي از همين كشورهاي خليج فارس - الان مشاهده مي كنيد كه ابزارهاي مدرن در اختيارشان است. آن چيزي كه كسر دارند، ابزار نيست؛

اما به خاطر كمبود آنچه كه در يك نيروي مسلح، كمبود واقعي است، وجودشان كالعدم و مثل صفر است. آن چيزي كه هست، هيچ چيز نيست. به همين خاطر مجبورند كه ديگري بيايد از آنها دفاع كند و در آغوششان بگيرد و در بازوي خودش نگهدارد! به نظر من، آن چيزي كه روح اين آيين نامه است - كه بعداً در اختيار آقايان قرار داده خواهد شد - حفظ رابطه ي صحيح فرماندهي با اجزاي اين سازمان است. اين رابطه را بايستي به صورت دقيق رعايت كنيد و در ستون سلسله مراتب، تا پايينترين رده رعايت كنند. اين خطاب، فقط به شما چند نفر آقاياني كه در رأس نيروهاي مسلح هستيد، نيست؛ خطاب به فرماندهان قسمتها و يگانها تا آن پايين است. يعني اين هم يكي از خصوصيات فرماندهي در مجموعه هاي سازمان يافته ي درست است كه فرماندهي، قائم به شخص نيست. يك فرمانده، به تنهايي كاره يي نيست. فرماندهي، يك عمود و يك سلسله است. اين سلسله بايستي محفوظ بماند و اين، با رابطه هاي صحيح امكان پذير است. فرماندهان در نيروهاي مسلح، بايد خصوصيات اصليِ لازم براي فرماندهي را دارا باشند، يا دارا بشوند. اين چيزي است كه آقايان بايد به آن، واقعاً اهميت بدهند. اين خصوصيات چيست؟ شماها اين خصوصيات را مي دانيد، من هم اجمالي عرض خواهم كرد. مردم ايران، شايسته ترين ملت براي ايجاد يك نيروي نظامي كارآمد قبلاً اين نكته را بگويم كه امروز ما ملت ايران، واقعاً شايسته ترين ملت براي ايجاد يك نيروي نظاميِ حقيقتاً كارآمد هستيم. شايد الان كمتر ملتي در منطقه و در سطح جهان وجود داشته باشد كه به اندازه ي ملت ما، لازم و سزاوار

باشد كه به فكر تقويت نيروهاي مسلح خودش باشد. علت هم اين است كه ما تنها ملتي هستيم كه به خودمان متكي هستيم. ما به هيچ كس ديگر متكي نيستيم. ما به نيروي ذاتي و قدرتها و تواناييها و لياقتهاي خودمان متكي هستيم؛ بايد هم متكي باشيم. اگر به اين نيروها متكي نبوديم، موجوديت اين كشور و اين ملت، بشدت مورد تهديد و در خطر مي بود. معناي اين حرف، آن نيست كه اگر ملت ما و مجموعه ي نظام ايران، از جايي كمك بخواهند، به آنها كمك داده نخواهد شد. خير، شايد امروز آغوشهايي باز و دستهايي دراز هست كه با كمترين اشاره يي، دوستيهايي را به جمهوري اسلامي ايران نشان بدهند و كمكهايي را ارايه نمايند؛ منتها آن دوستيها و آن كمكها، به قيمت گزافي تمام خواهد شد؛ به قيمت وابستگي، به قيمت از دست دادن ارزشهاي اساسي كه انقلاب براي آنها به وجود آمد، به قيمت از دست دادن اين استقلال و اين متكي نبودن به هيچ قدرتي. واقعاً اين طور است. بخصوص در دنياي امروز كه دو قطبي گريِ بسيار شديدي وجود دارد؛ قطب قدرتها و قطب وابستگان به قدرتها. فاصله ي اينها هم از لحاظ نيروي نظامي و سياسي و اقتصادي، يك فاصله ي ژرف و ناپيمودني است. كمك قدرتها به ملتها، به قيمت وابستگي آنهاست با اين وضعي كه امروز در دنيا هست، قدرتهايي كه مي توانند به كسي كمك بدهند - چه اروپا كه امروز مي شود اسم آن را آورد، و چه امريكا - فقط به قيمت وابستگي به كسي كمك مي دهند، و لاغير. آن چيزي كه معنايش كمك باشد، با داد و ستد و بده بستان،

تفاوت مي كند. بده بستان امر معقولي است؛ يعني هر كس به قدر توان خودش، چيزي مي دهد و چيزي مي گيرد. كمك، آن چيزي است كه امروز به عربستان سعودي مي دهند و براي كويت تدارك مي بينند و ديروز در جنگ با ما، به عراق مي دادند. كمك، يعني حمايت. طبيعي و بديهي است كه اين، به قيمت وابستگي و از دست دادن شرف و ناموس ملي يك كشور و يك ملت انجام مي گيرد. براي ملت ايران، با اين انقلاب و با آن پيشينه و با اين ظرفيت عظيم فكري و علمي، چنين چيزي محال است و نظام جمهوري اسلامي، اصلاً بر مبناي ديگري به وجود آمده است. من در حال حاضر، كشور ديگري را با اين خصوصيات نمي شناسم. هر كس به همان اندازه يي كه به قدرتهاي بزرگ متكي است، به همان اندازه، وابستگي هم دارد. همه هم متكيند؛ حتّي كشورهاي اروپايي. همين كشورهاي اروپايي كه امروز در جهت ابرقدرتي پيش مي روند، مجموع و تك تكشان، وابسته ي به قدرت برتر امريكايند و بدون اجازه ي امريكا، كارهاي اساسي و حساس انجام نمي گيرد. شما خودتان نمونه هايش را در مسايل مربوط به نيروهاي مسلح اطلاع داريد و مي دانيد. در زمان جنگ، كشوري رابطه اش با ما هم خوب بود، به ما هم احتياج داشت. اين كشور، براي ما ابزاري ساخته بود كه در آن، امريكاييها شريك بودند؛ ولي از ترس امريكاييها، در تمام طول جنگ جرأت نكرد كه آن ابزار را به ما بدهد! در حالي كه به اين كار احتياج داشت و برايش هم خيلي خوب و مفيد بود و اگر اين كار را مي كرد، مي توانست محبت ايران را جلب كند. الان

در همين قضيه ي برخوردهاي خاورميانه و خليج فارس، (1) مسأله همين است. يك شوروي بود كه آن هم تمام شد و محتاجتر از آب درآمد و به يك صدقه بگير از غربيها و بخصوص امريكا، تبديل شد. گفت: «آنان كه غنيترند، محتاجترند». بايد درصدد تقويت نيروهاي مسلح باشيم ما اگر بخواهيم، از آن چيزي كه بين همه ي آحاد ملت ايران مورد اشتراك است - يعني حيثيت اين كشور - دفاع كنيم، بايد درصدد تقويت نيروهاي مسلح باشيم. بعضيها حيثيت اين كشور را به اسلام و تعاليم عاليه ي اسلام و ارزشهاي اسلامي مي دانند - كه اينها اكثريت اين مردمند - يك عده هم هستند كه ممكن است اين حرفها را قبول نداشته باشند؛ ليكن آنها هم بالاخره حيثيت ملي اين كشور را قبول دارند. هر كس كه امروز اين حيثيت را قبول دارد، بايد درصدد تقويت نيروهاي مسلح باشد. البته دشمن حمله هايي دارد؛ ليكن باز كارآمدترين روش استكبار، ضربه ي نظامي است. آن وقتي كه قدرتها مي خواهند قدرت نماييشان را نشان بدهند، به ضربه ي نظامي متوسل مي شوند. آن وقتي كه نتوانند چنين كنند، راههاي بلند مدت را در پيش مي گيرند. اما مي دانيد كه هميشه روشهاي بلند مدت و تدريجي، بعد از يأس از روشهاي كوتاه مدت و فوري است. در كوتاه مدت كه نتوانستند كاري بكنند، مجبورند سراغ مسايل مدت طلب بروند. بنابراين، بايستي اين نيروهاي مسلح، قوي و آماده باشند. اين كار - همان طور كه گفتم - در درجه ي اول، به سازماندهي مستحكم، خوب، منعطف، روان و آشنا با ارزشهاي اسلامي احتياج دارد. آميخته ي با اين ارزشها و در كنار آن و يا در قلب آن، فرماندهي يي با

همه ي خصوصيات لازم براي فرمانده، مورد نياز است. اين خصوصيات، در درجه ي اول، ايمان است. فرمانده ي بي ايمان، به درد فرماندهي نمي خورد. به قدر ثقل كاري كه به او محول مي كنيد، بايد ظرفيت ايماني داشته باشد. اگر نداشت، فايده يي ندارد. بارها ما اين را تكرار كرده ايم و ضربه اش را هم خورده ايم. هرچه سطح كار بالاتر مي آيد، بايستي ايمان بيشتر باشد. منظورمان از ايمان، برخي از تظاهرات ايماني به اسلام و اين نظام و اين حركت نيست؛ حقيقتاً مؤمن باشد و باور آورده باشد. فرمانده بايد مسؤوليت پذير و مطلع باشد فرمانده بايد مسؤوليت پذير باشد. فرماندهي كه بگويد ديگر چه كار كنيم، اين گونه است، اين طوري شد، فرمانده ي قادري نيست. بايد آن مسؤوليتي را كه به او سپرده مي شود و او قبول مي كند، حقيقتاً قبول كرده باشد و تبعات ناشي از آن مسؤوليت را بپذيرد. مترتب بر اين مسؤوليت پذيري، دلسوزي و پشتكار و خستگي ناپذيري است. فرمانده ي تنبل و خسته بشو، فرمانده يي كه از دنبال كردن كار، خيلي راحت صرف نظر مي كند، هرگز فرمانده ي موفقي نخواهد بود. طبيعي است كه فرماندهي يك يگان بزرگتر و يك سازمان وسيعتر، خصوصيات بيشتري از اين قبيل لازم دارد و فرماندهي يك يگان كوچكتر، خصوصيات كمتري نياز دارد. روشن است كه هر كس به قدر مسؤوليتي كه پذيرفته است، بايستي اين خصوصياتي را كه عرض كرديم - يعني تلاش و دلسوزي و دنبالگيري - همراه داشته باشد. فرمانده بايد از اركان و اجزاي مختلف حيطه ي مأموريت خودش، دايماً بااطلاع باشد. فرمانده ي غافل، فرمانده يي كه نمي داند در بخشهاي مختلف فرماندهي و حوزه ي مأموريتي او چه مي گذرد، قطعاً فرمانده ي ناموفقي خواهد بود. راهش هم بازرسيهايي است كه بايستي

پي درپي انجام بگيرد. ابزار بازرسي، در دست شماست. بازرسيها را بايد فعال كنيد. البته عرض كرديم كه اين حرف، فقط خطاب به شما نيست. شما اين حرفها را به تمام سلسله مراتب فرماندهي، تا فرمانده ي دسته، تا فرمانده ي يك قسمت كوچك - كه به قدر حيطه ي كار خودش، بايستي مواظب باشد - منتقل خواهيد كرد و بايد بكنيد. از يك فرماندهي، بي اطلاعي و ناآگاهي از حوزه ي مأموريت خودش را نمي شود قبول كرد. تلاش، خبرگيري، سؤال، خسته نشدن از اين قضيه و نظم پذيري به معناي حقيقي كلمه - همان چيزي كه از اوايل، دايماً به عنوان سلسله مراتب تكرار شده است - بايد وجود داشته باشد. امام مكرر مي فرمودند كه سلسله مراتب را حفظ كنيد از اوايل انقلاب، دلسوزاني به اين نتيجه رسيده بودند كه علاج نيروهاي مسلح، به سلسله مراتب است. البته مي دانيد كه در آن وقت، ستون فقرات ارتش را شكسته بودند و داشتند مي شكستند. يك عده از روي تعمد اين كار را مي كردند؛ براي اين كه نيروهاي مسلح را بكلي متلاشي كنند. اوايل انقلاب، زمزمه هاي خائنانه ي حاكي از يك بينش دروغ و غلط را دايماً ترويج مي كردند. با اين كه امام هيچ وقت نظامي نبودند و در سازمانهاي نظامي حضور نداشتند، واقعاً اين تصميم جزو حكمتهاي آن مرد بود. من هر وقت راجع به برخي از اقدامات اين بزرگوار فكر كردم، ديدم همان حكمتي كه قرآن درباره ي لقمان و ساير پيامبران مي گويد، به معناي واقعي در اين مرد بود. حكيم، يعني آن كسي كه ماوراي اين ظواهر، چيزهايي را مشاهده مي كند كه چشمهاي عادي و معمولي، از ديدن آن عاجزند. در مقايسه ي با ديگر مردم، مثل پير

مجربي در مقابل جوان خام و تازه وارد است. همين ضرب المثلي كه شنيده ايد: آنچه در آينه جوان بيند پير در خشت خام آن بيند اشاره به همين نكته است. ايشان نسبت به ديگران، نسبت به ماها و نسبت به همين مسؤولاني كه بودند و بوديم و مي ديديم، واقعاً اين طوري بود. او هميشه چيزي را در زير جريانات احساس مي كرد و مي ديد. گاهي انسان، با استدلال به چيزي مي رسد؛ ولي او بدون استدلال به آن رسيده بود. واقعاً لطف و الهام خدايي بود. همان طور كه خودش فرمود، دست قدرتي بود كه او را هدايت مي كرد. آن بزرگوار، سلسله مراتب را با همين كلمه تكرار مي كرد. اين كلمه، يك تعبير نظامي است و از محيط علمايي و آخوندي و حوزه يي - كه ايشان در آن تربيت شده بود و هيچ وقت هم در مسايل ارتش و سازمانهاي نظامي نبود - خيلي دور است؛ اما بارها شنيده ايد كه ايشان در اوايل و بعدها، اين كلمه را خطاب به سپاه و ارتش، مكرر تكرار مي كرد و مي فرمود كه سلسله مراتب را حفظ كنيد. اين، يعني هر فرد در هرجا كه قرار گرفته، نظم پذيري او اين طوري باشد كه به زيردست خود، از روي فرماندهي، قاطعاً فرمان بدهد و از مافوق خود، فرمان پذير باشد و آن را عمل كند و عمل به فرمان خودش را در چارچوب ضوابط از زيردست بخواهد. در همين آيين نامه هم كه شما ملاحظه كرديد و مي كنيد، ضابطه وجود دارد. اطاعت، ضابطه دارد. جاهايي هست كه زيردست بايد از مافوق اطاعت نكند. اين، مشخص است. فرماندهان بايد به اين نكات توجه كنند؛ آن وقت مسؤوليت را برعهده بگيرند.

...(2)v بايد مسؤول باشيد. لذا من در رژيم گذشته - كه حقيقتاً كمبودهاي اصلي داشت - ديده بودم كه مي خواستند آن قالب ظاهري را حفظ كنند. يكي از اركانش، همين مسأله ي سلسله مراتب و توان فرماندهي بود؛ منتها در آن موقع، فساد جزو ذات دستگاه بود و اركان رژيم، واقعاً اركان فساد آلوده يي بود. رشوه، تا آن سطوح بالا و پايين، از همه جا در جريان بود. فسادهاي اخلاقي و جنسي نمي گذاشت كه آن بنا، درست سرپا بايستد؛ اما در همان حدي كه آيين نامه هاي جهاني مشابه بود، اينها دقت مي كردند كه آن جهات، از جمله سلسله مراتب را حفظ بكنند. دو خاطره از زندان رژيم گذشته شايد به بعضي از برادران گفته باشم كه در سال 49 در زندان، فردي نظامي را ديده بودم كه براي پنج عدد پوكه ي فشنگ كه تحويل نداده بود، به حدود شش ماه محكوم شده بود! براي تمرين و مانور، به كوهستان رفته بود، تا تيراندازي كند. موقع برگشت، اين چند عدد پوكه را كم آورده بود. البته در آن وقت، به دادگاه رفته بود و محاكمه و محكوم هم شده بود؛ منتها اواخر خدمتش بود و چون خدمتش هم حساس بود، او را نگهداشته بودند. خدمتش كه تمام شد، رفت تصفيه حساب بكند، به او ورقه دادند و به زندان فرستادند! او باورش هم نمي آمد كه اين قدر در زندان بماند. ما در زندان ارتش بوديم. آن وقتها، محكومان امنيتي و سياسي را غالباً به زندانهاي ارتشي مي بردند. لااقل اوايل كار، اين طور بود. من در آن جا بودم كه ديدم او را آوردند. گفتيم چه شده است؟ ماجرا را گفت. البته

- همان طور كه گفتم - ظلم، جزو خواص آن نظام بود و نمي توانست ظلم نكند؛ لذا بالادستها غالباً معاف مي شدند! قبل از اين قضيه، سال 46 - 45 هم كه در مشهد زندان نظامي بوديم، شبيه همين ماجرا را ديده بوديم. يك ستون نظامي به جايي مي رفتند و برخلاف آيين نامه، افراد را همراه با مهمات در كاميون گذاشته بودند. بعد اشكالي پيش آمد و كاميون منفجر شد و چند نفري كشته شدند. پس از اين واقعه، فرمانده ي ستون و فرمانده ي يگان و فرمانده ي تيپ - آن وقت در اطراف مشهد چند تيپ بود - به خانه شان رفتند و در اين ميان، چند نفر بيچاره ي پايين دست را به زندان آوردند و به يكي، دو سال محكوم شدند! متأسفانه بالادستها را رها مي كردند و به پايين دستها مي چسبيدند؛ مبنا اين بود. لذا تا حدود زيادي، در آن پايين دستها انضباط وجود داشت. اصل انضباط، اصل درستي است. آيين نامه هاي نظامي، متعلق به ملت خاصي نيست طي سالهاي گذشته، من اين نكته را غالباً به برادران سپاه مكرر گفته ام كه اين چيزهايي كه امروز به صورت آيين نامه هاي شناخته شده ي نظامي در آمده، متعلق به كس خاصي نيست؛ اينها نتيجه ي چندهزار سال نظاميگري در طول تاريخ و در سطح عالم است. لشكركشيهاي قديم ايران، لشكركشيهاي اسكندر، لشكركشيهاي دوران اسلامي، لشكركشيهاي اروپاييها در اروپا، در اين چيزي كه جزو تجربيات ماست، تأثير گذاشته است؛ منتها تدوينش كاري بوده كه اول يك دسته ي خاص، يا ملتي خاص توانستند آن را انجام دهند و امروز تكميل شده است. اين چيزهايي كه امروز مشاهده مي شود، مخصوص كس خاصي نيست؛ متعلق به رژيم گذشته و دستگاه پهلوي هم

نيست. آنها عمل كنندگان و يادگيرندگانِ ناقص اين مسايل بودند. آيين نامه هاي انضباطي، غالباً مثل بقيه ي حقيقتها و نواميس آفرينش و طبيعت است. البته نمي خواهيم اينها را خيلي هم كليت بدهيم و مطلق كنيم. ممكن است در آنها نقصهايي هم وجود داشته باشد و حتماً هم دارد؛ اما شبيه قوانين طبيعت است و كشف شدني است. بر اساس طول مدت، اينها كشف و تدوين و تكميل شده و حالا هم به اختيار ما رسيده است. البته اصول و مباني ارزشي، در اينها تأثير تام و تمام دارد. اگر همين آيين نامه يي كه الان ما به شما مي دهيم، پهلوي آيين نامه هاي ديگران بگذاريد، مي بينيد كه در كليات تفاوتي ندارد. يك روح ارزشي اسلامي در اين آيين نامه سريان داده شده؛ ولي ساختها شبيه ساختهاي معمول در دنياست. البته آن جا كه مكتبي، مجموعه ي انديشه يي و يا ارزشهايي بر يك مجموعه حكومت مي كند، طبيعتاً ارزشها دخالت خواهد كرد؛ در اين جا هم دخالت مي كند. هماهنگي و هم وزني خاصي بين نيروهاي مسلح به وجود خواهد آمد يكي از خصوصيات اين آيين نامه ي انضباطي اين است كه نيروهاي مسلح را از اين جهت همسان مي كند. ان شاءاللَّه ما آن مجموعه ي درجات سپاه را هم كه ابلاغ بكنيم - كه كميته هم با آنها همراه است؛ گرچه در آينده ديگر نيروي انتظامي خواهد بود و شكل خاص خودش را خواهد داشت - روال هماهنگي و هم وزني خاصي در بين نيروهاي مسلح به وجود خواهد آمد. برادران ما در ستاد فرماندهي كل، بيشترين همتشان را روي اين قرار داده اند كه همساني و هماهنگي ايجاد كنند. البته مأموريتها متفاوت است. پاره يي از خصوصيتها در سازمانها ناهمسان است. اصراري هم نيست

كه اين خصوصيتها، يكسان بشود. به حسب مأموريتها، هر كس خصوصيتي دارد؛ ليكن آن چيزي كه اصل است - يعني ايمان و عمل صالح - بايستي در همه ي نيروهاي مسلح، به يك سطح برسد. بعد از آن، ظواهر و تشريفات و مقررات و بقيه ي امور سازماني و اداري است كه بايستي هرچه بيشتر با هم همرنگ بشوند. صددرصدش را نمي خواهيم، چون معلوم نيست كه لازم يا خيلي هم مفيد باشد؛ اما اصولاً - نه فروعاً - بايستي يكسان باشند. اگر بعضي از فروع يكسان نبودند، اشكالي هم ندارد. به هرحال، اين آيين نامه را با دقت و با مراقبت ابلاغ بكنيد و در اجراي آن سختگيري نماييد. در نيروهاي مسلح، اهانت را ممنوع و ريشه كن كنيد البته من قبلاً نكته يي را گفتم كه در آيين نامه بياورند؛ ولي نمي دانم آورده اند، يا نه. نكته اين بود كه در نيروهاي مسلح، اهانت را ممنوع و ريشه كن كنيد. هيچ كس، به كس ديگر اهانت نكند. اين كه فرماندهي - هر كس هست؛ افسري، درجه داري - به سربازي اهانت كند، درست نيست. من در آن رژيم ديده بودم كه حتّي افسرهاي ارشد، مورد اهانت قرار مي گرفتند. يكي از فرماندهان معروف و از آن افراد خبيثِ خشن - كه به درك واصل شده و نمي خواهم اسمش را بياورم - در سال 42 در مشهد فرمانده بود. من هم در آن موقع زنداني بودم. ما را به آن جا بردند، تا تحويل بدهند. او من را ديد و به طرفم آمد. در آن وقت، اين شخص سرتيپ بود و سرهنگهايي دور و برش بودند. او آن چنان به اينها اهانت مي كرد، كه من تعجب كردم. فكر نمي كرد كه

لااقل جلوي منِ زندانيِ مخالفِ دستگاه - كه به همين عنوان هم من را گرفتند آوردند و خيلي هم جوان بودم و طبعاً خصوصيات جواني داشتم - نبايد اين حرفها را بزند. نه، ابايي نداشتند. آنهايي هم كه مورد اهانت قرار مي گرفتند، ظاهراً امتناعي نداشتند! من شبيه اين قضيه را مكرر ديده بودم؛ آن يك موردش بود. در پايينترها هم من ديده بودم كه فحش مي دادند، اهانت مي كردند و بد مي گفتند. يك درجه فاصله، براي اهانت كردن كافي بود. البته ممكن بود كه كسي شخصيت قويِ محكمي داشته باشد و مافوقش جرأت نكند به او خيلي فحش بدهد. چنين چيزهايي هم بود؛ ليكن اهانت كردن، كار خلافي محسوب نمي شد! به زيردست خود اهانت مي كردند و فحشهاي اراذل مآبي مي دادند. من واقعاً در پادگانها ديده بودم كه مثل اراذل، به هم فحشهاي عجيب و غريبي مي دادند. ما كه طلبه بوديم و اين چيزها به گوشمان نخورده بود، به قدري تعجب مي كرديم كه اين حرفهاي ركيك، چه طور از دهن اينها خارج مي شود. بعضي از اين حرفها ممكن است حتّي به گوش خود ارتشيهايي هم كه در اين جا هستند، سنگين بيايد. البته شايد خيلي از برادران ارتشي فعلي ما، درست هم يادشان نباشد و اين خصوصيات را در آن زمانها، تجربه هم نكرده باشند. من كسي را ديده بودم كه به همدرجه ي خودش در محيط نظامي فحاشي مي كرد؛ چون فعلاً مأمور بر او، يا مافوقش بود. مثلاً با درجه ي يكسان، اين فرد افسر نگهبان بود؛ ولي او نبود. چيز بسيار شرم آوري بود! همين اهانتها، به كتك هم منتهي مي شد و سربازان بيچاره را زير مشت و لگد، بي رحمانه كتك

مي زدند. اين كارها را ممنوع كنيد. هر كسي هم كرد، مجازاتش كنيد. هيچ مانعي ندارد كه اگر شما مي خواهيد به زيردست خود جمله ي توبيخ آميزي بگوييد، آن را با تعبيراتِ جمع به كار ببريد: شما اين كار را اشتباه كرديد، من شما را توبيخ مي كنم، شما بايد مورد شماتت قرار بگيريد. لازم نيست مثلاً بگوييد، مردكِ فلان فلان شده، چرا اين كار را كردي. در كلمات و برخوردها، مطلقاً اهانت را بربيندازيد و ريشه كن كنيد؛ چون خلاف شؤون اسلامي است. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «انّي اكره لكم ان تكونوا سبّابين»(3). فحّاش نباشيد، بددهني چيز بدي است؛ ليكن سهل انگاري در اين كارها هم بد است. رفيق و غير رفيق را هم ملاحظه نكنيد، در رودربايستي هم گير نكنيد؛ آيين نامه ي انضباطي را با قدرت تمام اعمال نماييد. اصل انضباط، فرماندهي خوب و آگاه و حساس و داراي انعطاف است البته عرض كردم، آيين نامه ي انضباطي، سمبل انضباط است. اصل انضباط، فرماندهي خوب و آگاه و سَرِپا و حساس و دنبالگير جزييات امور و البته در موارد خودش داراي انعطاف، اما بدون غفلت است. غفلت و سهل انگاري، غلط است. كساني هم كه زيردست شما هستند، بايد همين طور باشند. ما مي خواهيم نيروهاي مسلح - چه ارتش، چه سپاه و چه نيروهاي انتظامي - اين طوري اداره بشوند. نيروي مسلح اسلامي، اين گونه است. اگر ديديد كسي حاضر نيست اين طوري كار بكند، بار سنگيني را از دوش او و خودتان برداريد و رهايش كنيد برود. نگذاريد كه نيروهاي مسلح، به خاطر بودن كسي كه ناهماهنگ و ناجور است، لطمه و ضربه بخورد. كساني هم كه بر اثر درجات و دسته هاي خاصي كه داشتند، به بي نظمي و

شلوغي عادت كرده اند - كه بعضي از بي نظميها در بعضي از جاها هم به گوش مي خورد - با انگشت نيرومند و آهنين همين آيين نامه هاي نظامي، گوش اينها را بپيچانيد. نه با انگشت خودتان كه شخصي باشد؛ با انگشت قانون و آنچه كه مقرر و موظف است. اميدواريم كه خداوند ان شاءاللَّه به شما و ما و همه توفيق بدهد، تا بتوانيم اين كار بزرگ را انجام بدهيم. امروز اداره ي نيروهاي مسلح، واقعاً تكليف بزرگ و سنگيني بر دوش همه ي شما آقايان است. اميدوارم كه ان شاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد.(4) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 14 2) 3) نهج البلاغه، خطبه ي 206 4) vv از آن جا كه اين بيانات در جمع محدودي ايراد شده و قسمتي از آن طبقه بندي شده است، لذا در حال حاضر اين قسمت حذف مي شود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.

بيانات در ديدار با قائم مقام و مسؤولان بخشهاى مختلف بنياد شهيد انقلاب اسلامى

بيانات در ديدار با قائم مقام و مسؤولان بخشهاي مختلف بنياد شهيد انقلاب اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم فرض بنياد شهيد، فرض حيات انقلاب است از همه ي برادران و خواهراني كه افتخار خدمتگزاري به خانواده هاي شهدا را پذيرفته اند و اين را براي خودشان يك انجام وظيفه ي انقلابي دانسته اند و دنبال كرده اند، شخصاً صميمانه متشكرم و دعا مي كنم كه خداي متعال كمكشان كند و توفيقشان بدهد. بناي بنياد شهيد، از آغاز بر يك درك انقلابي از حوادث جاري جامعه ي ما بود. اگر انقلاب، زنده و فعال و در صحنه و عرصه ي سازندگيِ انقلابي و حقيقي نباشد و در مقابل دشمن، چهره جدي و مصممي نداشته باشد، شهيدش كجا بود، تا بنياد شهيد بخواهد. فرض بنياد شهيد، فرض

حيات انقلاب است و با همين ديد هم بايد به بنياد شهيد نگاه كنند؛ هم كساني كه از بيرون نگاه مي كنند و هم بخصوص كساني كه خودشان را زير بار سنگين اين كار عظيم درگير و مشغول كرده اند و وظيفه را در اين تشخيص داده اند، كه تشخيص خوب و مباركي هم هست. اميدواريم كه خداي متعال زحماتتان را ارج بگذارد و اجر بدهد و شماها را توفيق دهد، تا بتوانيد راه را هرچه بهتر و درست تر و دقيقتر بپيماييد. سروكار بنياد شهيد، با يك مجموعه ي انسانيِ ظريف و حساس است در باب بنياد شهيد، آنچه كه من هميشه از سابق به آن توجه داشته ام و نگرانش هستم و در پيامهايي كه گاهي در اين هفت، هشت، ده سال اخير در سالگردهاي بنياد و مناسبتهاي مختلف داده ام، يا به بعضي از مسؤولان بنياد - آقاي كروبي و بقيه ي آقاياني كه گاهي با من ملاقات داشته اند - يا در اجتماعاتي كه گاهي جمعيتهاي بنياد آمده اند، گفته ام، اين است كه سروكار بنياد شهيد، با يك مجموعه ي انسانيِ ظريف و حساس است. اين نهاد، با كميته ي امداد و بنياد مستضعفان و جانبازان فرق مي كند؛ اگرچه جنبه ي جانبازان بنياد مستضعفان تقريباً همين طور است. شما با مجموعه يي روبه رو هستيد كه در اخلاص و وفا و ايمان و عمل صالحشان - يعني همين ملاكهاي اصلي كه ما در اختيار داريم - هيچ شكي نيست. اگر هم ترديدي باشد كه فلان خانواده، آيا همان اخلاص اول را دارند يا نه، ما بايد به خودمان مراجعه كنيم و سؤال نماييم كه به چه علتي اين طوري شده است؟ والّا آن خانواده يي كه فرزندش را به

ميدان شهادت مي فرستد و صبر مي كند و سرش را بالا مي گيرد و افتخار مي كند، يا آن زني كه شوهرش مي رود و افتخار مي كند، يك موجود خوديِ انقلاب و انقلابي است؛ در اين نبايد بحثي داشت. از طرفي، انسان هم است؛ يعني ظرافتهاي يك انسان و توقعات و ارزشهاي يك خانواده ي شهيد هم در او هست. اين سه چيز است كه هر كدام به تنهايي، رعايتهايي را ايجاب مي كند. يعني يك مجموعه ي انساني است كه به خودي خود، رعايتهايي را لازم دارد؛ مجموعه يي كه به دليلي، توقع درستي دارند؛ مجموعه يي كه به دليل روشن و برهاني، اخلاصشان ثابت شده است. ببينيد، چه قدر كار شماها سخت است. بيش از هر چيز، كار شما فرهنگي است اين كه ايشان (1)مسايل فرهنگي را مي گويند، اينها همان حرفهايي است كه خود من مكرر به شما گفته ام. كار شما، بيش از آنچه كه عملي و فيزيكي و محسوس باشد، كار فرهنگي است. من يك وقت گفتم، اگر بنياد شهيد، جسم و روح را معادل مي داند، بايد نصف امكاناتش را در اختيار روح - يعني كار فرهنگي - بگذارد. البته كار فرهنگي، فقط درس دادن و گفتن نيست. گاهي شما به دست يك نفر قرصي مي دهيد، يا در دهان كسي لقمه يي مي گذاريد. اين كار، فرهنگي است. وقتي كه صحبت از كار فرهنگي مي شود، ذهنتان فوراً به سمت مجله و روزنامه و امثال اينها نرود. نه، كار اين خانم (2) هم فرهنگي است. كاري كه ايشان در بيمارستان مي كنند، به نظر من خيلي اوقات، حتّي ممكن است فرهنگيتر از كتابي باشد كه ما به دست يك نفر مي دهيم. كار فرهنگي را درست لخت كنيم

و بفهميم يعني چه. كار فرهنگي، آن چيزي نيست كه لباس فرهنگي دارد. لباس فرهنگي، يعني نوشته و كاغذ و قلم و امثال اينها. اين، فرهنگ مي شود؛ اما كار فرهنگي نيست. كار فرهنگي، يعني روح فرهنگي در آن باشد، يك حركت فرهنگي باشد، رشد بدهد و فعل و انفعال را در ذهن و مغز و جان و عواطف انسان به وجود آورد. اگر شما مدرسه درست كرديد، ولي اين مدرسه در روح كودكي كه هدف و آماج كار تبليغي شماست، اثر مثبت نگذاشت، اين كار چيست؟ مي توانيد ادعا كنيد كه كار فرهنگي است؟ نه، اين، ضد كار فرهنگي است. مي خواهم حساسيت قضيه را توجه بكنيد. با خوشحالي خانواده ي شهيد، تمام وجود انسان احساس لذت مي كند اين آمارها ما را خوشحال مي كند. من با خانواده هاي شهدا ارتباط نزديك دارم. گاهي يكي از آنها مي گويد كه من فلان جا رفتم، فلان كمك به من شد. واقعاً تمام وجود انسان، از اين كه خانواده ي شهيدي خوشحال و راضي باشند، احساس لذت مي كند. همين كه خانواده يي اعلام رضايت مي كند، مثل اين كه انسان وارد بهشت شده است؛ اصلاً هدف را پيدا مي كند. بنابراين، هر آمار و رقم شما كه يك ذره بالا و پايين برود، تأثيرگذارنده است؛ منتها مي خواهم شما به عنوان برادر مسؤول توجه بكنيد كه اين آمارها همه چيز نيست. اينها جسم است و روحي دارد؛ مواظب آن روحش باشيد. آن روحش اين است كه شما در دانشگاه شاهد، يا در مدرسه ي شاهد، حركت و برخوردتان طوري باشد كه آن هدف شما - كه عبارت از جامعه ي كودك شهيدزاده است - از لحاظ تصورات و افكار و آرزوها و

عواطف و احساسات، در آن جهتي حركت كند كه شما مي خواهيد. يعني يك ترازو در دستتان باشد و دايم بسنجيد. شما براي جهت روانشناسي كه ما گفتيم، يك واحد روانشناسي تشكيل داديد، كه كار خوبي است و اگر خوب كار بكنند، كار موفقي است؛ اما اين را بايد به آقاي رحيميان و به خود آقاي كروبي عرض بكنم كه به سراغ اين برويد كه در آمارگيريهاي حقيقي و بدبينانه و سخت گيرانه ي نسبت به خود، واكنش كارهاي خودتان را ببينيد. ...(3)v خانواده ي شهيد نبايد كارمند شود دو، سه نكته ي مهم هست كه در جهت همين عرايضم مطرح مي كنم: اولاً، خانواده ي شهيد نبايد كارمند بشود. شما مي فرماييد كه ما قبلاً اين قدرحقوق مي داديم؛ حالا كه تورم زياد شده و اين حقوق به جايي از آنها نمي رسد، بايد مثلاً بيشتر بدهيم. گويي كه ما از يك عده حقوق بگيرِ رسمي حرف مي زنيم. به نظر نمي رسد كه اين روش، خيلي موفق باشد. اين حقوق بگيري، چه قدر مثبت است؟ براي اين خانواده، چه كاري خوب است كه انجام بشود؟ نمي شود فكر كرد و بررسي نمود؟ شايد اين هم جزو وظايف همين سازمان شما باشد. بررسي كنيد، آيا مي شود براي حقوق دادن به خانواده، جايگزين پيدا كرد؟ البته حقوق دادن، از يك نظر، براي او و براي ما آسانترين كارهاست؛ ولي معلوم نيست كه بهترين كارها باشد. آسانترين، گاهي بهترين است و گاهي هم نه. شايد بشود كارهاي بهتري كرد. مثلاً به يك نفر، به قدر حقوق ده ماهش را بدهيم، تا سرمايه يي درست كند و راه بيفتد. در ذهنم هست كه سابقها صحبت بود كه براي خانواده هاي شاهد، سرمايه گذاري بشود. خيلي خوب، يك

سرمايه گذاري بشود و خودشان، اداره ي امور خودشان را به عهده بگيرند و ديگر بنياد شهيد نخواهد تا آخر، مرتب حقوق بدهد. اين حقوق، بعد از چند سالي، چيز ثابتي مي شود و يك ذره از گوشه اش نمي شود زد و تورم هم بالا مي رود. من نمي دانم كه اصل اين قضيه، چه قدر بررسي شده است. ...(4)v روحيه ي خدمتگزاري بايد در تمام سلسله مراتب بنياد تقويت شود يكي از آقايان به نكته يي اشاره كردند كه حرف بسيار درستي است. گفتند ماها واقعاً خدمتگزاران خانواده ي شهداييم. اين روحيه و احساس خدمتگزاري، بايد ان شاءاللَّه در تمام سلسله مراتب اين بنياد تقويت بشود. يعني اين حالت هرگز پيش نيايد كه در جايي، فرضاً مسؤول بنياد شهيدي، مثل صاحبخانه يي رفتار كند كه افرادي به او مراجعه مي كنند و كاسه يي مي آورند كه برايشان يك ملاقه آش بريزد! همه مثل انبارداري باشند كه صاحب اموال به دست يك نفر حواله داده و گفته است، برو اين كالا را بگير. در اين جا، انباردار نمي تواند بگويد چرا زياد شديد، چرا خيلي آمديد. در حقيقت، شما كه انباردار هستيد، براي همين كار در آن جا ايستاده ايد، تا بيايند و شما تحويل بدهيد و بروند. بايد واقعاً اين روحيه حاكم باشد، تا ما بتوانيم با خانواده هاي شهدا، با همان ارج و منزلت شهادت برخورد كنيم. ...(5) علي ايّ حال، به نظر من، بنياد شهيد، يكي از بركات انقلاب و يكي از نشانه هاي حقانيت انقلاب و امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) است. ايشان از همان اول، به اين مسأله توجه كردند و اهميت دادند و ما مي ديديم كه چه طور نسبت به مسأله ي شهدا و خانواده هاي شهدا حساسند و نسبت به بنيادي كه امور آنها را به عهده

مي گيرد، علاقه مند و مهتم هستند. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند توفيق دهد و روح آن بزرگوار به شما كمك كند، تا اين حركت بسيار باارزش را تعقيب بكنيد و خدمت بزرگي كه به عهده ي شما و همه ي ماست، در حقيقت بخوبي انجام بدهيم. من مجدداً از همه ي شما برادران و از خواهر عزيزمان، به خاطر زحماتي كه مي كشيد، تشكر مي كنم و اميدوارم كه فردايمان ان شاءاللَّه بهتر از امروز و ديروزمان باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v حجةالاسلام رحيميان 2) v خانم فاطمه كروبي 3) 4) 5) vv از آن جا كه اين بيانات در جمع محدودي ايراد شده و بعضي از قسمتهاي آن طبقه بندي شده است، لذا در حال حاضر اين بخشها حذف مي شود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.

سخنرانى در ديدار با مجمع نمايندگان طلاب و فضلاى حوزه ى علميه ى قم

سخنراني در ديدار با مجمع نمايندگان طلاب و فضلاي حوزه ي علميه ي قم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بايد نيازهاي حوزه را برطرف كنيم آقايان محترم و برادران عزيز! خيلي خوش آمديد. از اين كه در مدت تقريباً يك سال كه از ديدار قبلي ما با شما مي گذرد - آن طور كه شنيده ام - كارها و گامهاي خوبي به عنوان مقدمات حركت سازماني اين مجمع و به تبع آن، طلاب انجام گرفته و برداشته شده است، خيلي متشكرم. آنچه كه ابتدائاً بايد عرض بكنم، اين است كه اين طور كار دسته جمعي - كه واقعاً براي حوزه ي علميه، مبارك و فرخنده است - بايد هرگز دچار ركود و انتظار و تعلل و سردرگمي نشود. زمان به سرعت مي گذرد، عمرها طي مي شود و فرصتهاي مختلف از دست مي رود. فضلاي محترم و طلاب و اعاظم حوزه، بايد فرصت جواني و نشاط

و فراهم بودن زمينه ي حوزه ي علميه را در جاي خود مغتنم بشمارند و حالا كه به بركت انقلاب و رهبري همه جانبه ي امام بزرگوار(رضوان اللَّه تعالي عليه) زمينه فراهم شده، كاري را كه حوزه ي علمي شيعه به آن احتياج دارد، انجام بدهند. اگر از خودمان سؤال كنيم كه حوزه به چه چيزي احتياج دارد كه ما آن را انجام بدهيم، سؤال درستي كرده ايم. حوزه، خيلي چيزها دارد كه اينها سرمايه هاي آن هستند. حوزه، علم غزير، تجربه ي علمي طولاني، تعداد زيادي اكابر فنّان در فنون مربوط به حوزه ي علميه، تعداد معتنابهي اساتيد كار كرده ي كار كشته ي در كار خود و كاملاً وارد، ميزان فراواني از سنتهاي خوب براي درس خواندن و درس گفتن، رابطه ي استاد و معلم و مايؤول به اين امور و بسي سرمايه هاي ارزشمند ديگر دارد. حوزه، چه چيزي ندارد؟ اين را بايد فكر كنيم. به نظر من، اولين وظيفه ي عاجلي كه پيش پاي دست اندركاران حوزه است - اعم از مدرّسان محترم، شوراي مديريت، طلاب و در رأسشان، مجمع نمايندگان طلاب كه شما آقايان باشيد - اين است كه اين سؤال را بررسي بكنيم، ببينيم حوزه چه لازم دارد كه ما بايد آن را فراهم كنيم. حوزه به يك نظام تعليم و تعلم احتياج دارد به نظر مي رسد كه حوزه به چيزهاي متعددي احتياج دارد و من الان در مقام پاسخگوييِ جامع و كامل به آن سؤال نيستم؛ ليكن اجمال و شبحي از آنچه كه ممكن است در ذهن بگذرد، عرض مي كنم. از جمله چيزهايي كه حوزه احتياج دارد، يك نظام تعليم و تعلم است، تا در آن، وقتها هدر نرود. امروز ديگر روزي نيست كه ما اجازه

بدهيم، يك روز يا يك ساعت از عمر جواني متدين و آماده براي تلاش و مجاهدت در راه دين - يعني يك طلبه - هدر رود. طلبه، اين است. اگر طلبه متدين نبود، طلبه نمي شد. اگر براي مجاهدت در راه دين آمادگي نداشت، طلبه نمي شد. حتّي شايد بشود گفت كه اگر عاشقانه اين راه را دوست نمي داشت، طلبه نمي شد. بنابراين، جواني با اين خصوصيات، در روزي كه اسلام توفيق پيدا كرده است يك نظام مبتني بر انديشه و تفكر و جهان بيني را در معرض ديد بشريت قرار بدهد، نبايد وقتش هدر رود. حوزه بايد وقت او را به بهترين شكلي پُر كند و از وقتش بهترين استفاده را ببرد و از او انساني بسازد كه مي تواند امروز براي نظام اسلامي آبرو باشد و هدف توسعه و رواج و شناخته شدن اسلام را تأمين بكند. اين كار، يك نظام درسي لازم دارد و بدون آن نمي شود. اين كه ما يك مجموعه ي عظيم بيست هزار نفري را رها كنيم و ندانيم كه اينها چگونه درس مي خوانند، چه درسي مي خوانند، با چه هدفي درس مي خوانند، در چه حدي قرار مي گيرند، سزاوار نيست. البته امروز كارهايي انجام گرفته است، امتحانهاي نوبه يي هست، امتحانهاي خوب هست، مدارس تخصصي هست، كلاسهاي رشته هاي تخصصي اخيراً به وجود آمده و مقررات و ضوابطي گذاشته شده است؛ ليكن بايستي اينها به حد يك نظام درسي كامل، يا يك نظام كاري كامل، شامل درس و تحقيق و پژوهش و همان پنج مأموريت و مسؤوليتي كه پارسال عرض كردم حوزه ها دارند، برسد. رؤوس مطالب آن پنج مأموريت و مسؤوليت، عبارت است از: احراز مسند افتا و تربيت انسانهاي

صالح براي افتا، تربيت مدرّس، انجام تحقيقات براي پيشرفتهاي علمي، مسأله ي قضا در جامعه و مسأله ي تبليغ. اين پنج مأموريت، كاري است كه دم دست است. البته حوزه كارهاي ديگر هم دارد و خيلي از كارهاي مهم را مي تواند و بايد انجام بدهد؛ ولي اين پنج مأموريت، دم دستي و حتمي است. بنابراين، نظام درسي فراگير، چيز لازمي است و يكي از كارهايي است كه بايستي در حوزه انجام بشود. فهم و هدايت سياسي حوزه بايد بسيار سطح بالا باشد يكي ديگر از كارهايي كه در حوزه لازم است و حوزه با خلأ آن روبه روست، اين است كه مسؤولان و اكابر و شخصيتها و رهبران حوزه - مثل مراجع تقليد و مدرّسان بزرگ و شوراي مديريت و امثال اينها - بايد كاري كنند كه در داخل حوزه ي علميه، درك از مسايل جاري عالم و قدرت تحليل و فهم اين مسايل، در عاليترين سطح خودش در كشور وجود داشته باشد. يعني ما بايد كاري بكنيم كه حوزه ي علميه قادر باشد به وسيله ي يكايك اغلب افرادش - نمي گوييم همه ي افراد - در فضاي عمومي كشور، بينش درست سياسي و فهم مسايل جاري را در اختيار ديگران بگذارد و مردم را هدايت كند و پيش ببرد. كج فهميدن، ساده و سطحي فهميدن، كُند و ناهوشمندانه فهميدن، غافل ماندن از مسايل جاري عالم و كشور، از جمله ي زيانبخش ترين چيزهايي است كه ممكن است حوزه ي علميه با آن روبه رو بشود. اينهاست كه زمينه را فراهم مي كند، تا يك عده آدمِ بددلِ سوءنيت دارِ احياناً تحريك شده به وسيله ي اجانب، در حوزه ي علميه راه بيفتند و حرفهايي را مطرح كنند؛ كمااين كه در

اين چند سال، برخي از نمونه هايش را ديديد كه بحمداللَّه سينه ي ستبر انقلاب زد و بسياري از اين نمونه ها را از سر راه برداشت؛ ليكن نمي شود گفت كه اين چيزها تمام شده است. كج فهميها و نفهميها، از دو طرف خطر ايجاد مي كند: يكي از ناحيه ي هدايتهاي غلط و بددلانه و متكي بر تفكرات ناسالم و مشوب به اغراض، و ديگري تحجرها، كُندفهميها، ديرفهميها، در لحظه ي لازم در جايگاه لازم قرار نگرفتنها. اينها خيلي ضربه مي زند و حوزه ي علميه امروز آن طور نيست كه بتواند ضربه را راحت تحمل كند. امروز، تلاشي حوزه يا صدمه ي به حوزه، صدمه ي به اسلام، آن هم در شكل درخشان عالميش است. مسأله، مسأله ي نظام اسلامي و ديدگاه تمام مسلمانان دنياست كه امروز به جمهوري اسلامي نگاه مي كنند و از جهت اسلام و معارف اسلامي، جمهوري اسلامي و حوزه است كه بايد پاسخگو باشند. اگر خداي ناكرده، حوزه ضربه يي بخورد و اشكالي پيدا كند؛ جايي از نظر فهم مسايل جاري، كج بفهمد و يا موضعي را درست تشخيص ندهد و نيازي را در جاي خود درك نكند، يا بد بفهمد؛ دشمني و دوستي را نشناسد و براساس آن تصميم گيري بشود، ضربه هايي كه پيش خواهد آمد، ضربه هاي جبران ناپذيري خواهد بود. فهم سياسي و هدايت سياسي حوزه، بايستي بسيار سطح بالا باشد. امروز طلاب و فضلاي حوزه ي علميه، در سرتاسر كشور منتشر مي شوند. اين طور نيست كه مردم از آنها بخواهند، برايشان فقط مسأله و رساله توضيح بدهند - اگرچه آن را هم مي خواهند، آن هم نياز مردم است - بلكه امروز راجع به مسايل منطقه و سياستهاي گوناگون جهاني و مسايل داخلي هم از روحاني

سؤال مي كنند. اگر سؤال هم نكنند، او بايد متصدي پاسخگويي بشود. از حوزه متوقع است كه دين را در دانشگاهها معرفي كند امروز روحاني امام جمعه است؛ يعني حاكم فكري و معنوي بر آن شهر يا استاني كه او امام جمعه ي آن جاست. امام جمعه كه فقط يك پيشنماز نيست. امروز، روحاني در دانشگاهها نماينده است؛ يعني كسي كه دين را در دانشگاهها بايد معرفي كند. شما ببينيد در گذشته، روحانيون خوب در دانشگاه - مثل شهيد بزرگوار، مرحوم آيةاللَّه مطهري،يا ديگر برادران و بزرگاني كه در آن جا بودند - چه قدر اثر مي گذاشتند. روحاني در دانشگاه، فقط اينها نبودند. بعضي از معممان هم بودند كه استاد بودند، ولي آنها مردم را به دين نزديك نمي كردند؛ بعضيشان از دين هم دور مي كردند! بعضي از معممانِ بي ملاحظه ي مراعات نكني كه سركلاس و در ميان دانشجويان، بدون توجه به تأثير حرف خود، هرچه به دهانشان مي آمد، مي گفتند، اينها مردم را از دين هم دور مي كردند. آن كسي كه جوانان را به دين نزديك مي كرد، عاشق دين مي كرد و با معارف اسلامي عميقاً آشنا مي نمود، از آن قبيل روحانيون بود. اگر ما بتوانيم به تعداد زيادي روحاني، با معرفت دينيِ وسيع و آگاهي و هوشمندي سياسي، داخل دانشگاهها بفرستيم، شما ببينيد از اين كار چه قدر بركات برخواهد خاست. اين، از حوزه متوقع است. اين، بدون آن رشد فكري و سياسي و معنوي، امكان ندارد. اين، جايش خالي است. از جمله چيزهايي كه در دنباله ي همان نظام درسي جايش خالي است، مسأله ي كتابهاي درسي و حفظ روحيه ي شور و نشاط - آن هم به صورت سالم - در بين طلاب است. اينها

چيزهايي است كه در حوزه بايستي انجام بگيرد. شما مجمع محترم نمايندگان، بايد بنشينيد اين چيزها را بررسي كنيد؛ همينهايي كه رؤوس و اصولش را من ديدم كه در همين اساسنامه هم به صورت اهداف و وظايفِ مجمع آورده ايد. اينها تلاش و حركت مي خواهد. طلبه بايد روحيه ي جواني را حفظ كند من به حضور نمايندگان طلاب در سطوح تصميم گيري حوزه معتقدم، و عقيده دارم كه اشتراك نمايندگان طلاب در سطوح تصميم گيري، به بسياري از چيزهاي خوبي كه شما مي خواهيد درحوزه اتفاق بيفتد، كمك خواهد كرد و حركت و شور و نشاط جواني را در طلاب احيا و زنده مي كند، و اين چيزي است كه ما به آن احتياج داريم. طلبه بايد روحيه ي جواني را با همه ي خصوصيات جواني حفظ كند. البته جواني طلبه، جواني نجيبي است. نوآوري جوان، گستاخي جوان، ابتكار جوان، بسياري از قيود را نپذيرفتن - كه در روحيه ي جوان هست - در طلبه هست و همه ي اينها مثبت است؛ اما قيد دين و پايبندي به ضوابط كه در طلبه هست، آن روحيات قبلي را تكميل مي كند. اگر آن خصوصيات جواني تنها باشد، به گستاخيهاي بي جا و بعضي از حوادثي كه انسان در طول زمانها در دانشگاهها و غيردانشگاهها مشاهده كرده است و حتّي گاهي اوقات به انحرافها منتهي خواهد شد. اما وقتي با تدين و احترام به بزرگتر همراه شد - كه اين، در حوزه ي علميه يك سنت است؛ سنت احترام به بزرگترها، احترام به استاد، احترام به پيشكسوت، آن كسي كه از ما جلوتر است و زودتر از ما درس را شروع كرده و دوره هاي تحصيلي را يكي پس از ديگري

گذرانده است - جوانيِ نجيب و توأم با صلاحي را در حوزه به وجود مي آورد. اين جواني، نبايد به پيري تبديل شود. اگر جوان ما ظاهراً و سنّاً جوان، ولي روحيتاً پير و بي نشاط و بي حوصله و بي ابتكار و نااميد باشد، بسيار چيز بدي است. طلبه بايد منشأ اميد و شور و نشاط و تحرك باشد. اگر اين طور شد، آن وقت طلبه، در صفوف مقدم مسايل انقلاب هم شركت مي كند. شرط اصلي صلاح حوزه، اين است. اگر حوزه كارش به آن جا برسد كه طلبه نسبت به مسايل انقلاب، احساس بي تفاوتي كند، خطر بزرگي است و نبايد بگذاريد چنين شود. يكي از مهمترين وظايف هر مجموعه ي مسؤولي در حوزه ي علميه ي قم و بقيه ي حوزه هاي علميه، اين است. طلبه ها بايد در صفوف مقدم باشند طلبه ها بايد در صفوف مقدم باشند. اگر جنگ پيش مي آيد، طلبه بايد در صفوف مقدم جنگ باشد و اين را ارزش قرار بدهد. اين، حقيقتاً يك ارزش است. آن كسي كه در حوزه ي علميه مشغول درس خواندن است، به مجرد اين كه اذان حرب و جهاد بلند شد، به سمت جهاد في سبيل اللَّه مي شتابد، اصلاً قيمتي برايش متصور نيست. بهترين عناصر طلبه، آن كسي است كه همين روحيه را در خود داشته باشد و بپروراند، تا مشمول آن حديث «من لم يغز و لم يحدّث نفسه بغزو مات علي شعبة من النّفاق»(1) نشود. اگر هم مانعي پيش آمده و نمي تواند عملاً وارد ميدان جنگ شود، دلش براي ميدان جنگ بجوشد و روحش در آن جا باشد؛ يعني «حدث نفسه بغزو» باشد. اين، ارزش بسيار والايي است. اين روحيه بايد زنده بماند. حوادث گوناگوني براي انقلاب هست؛ طلاب

بايد حاضر و آماده باشند. مسأله ي امريكا پيش مي آيد، اظهار نفرت از دشمنان و مستكبران پيش مي آيد، مسايل خليج فارس پيش مي آيد، مسايل گوناگون ديگري پيش مي آيد؛ طلبه اول كسي باشد كه احساس كند مسؤوليتي دارد و آن مسؤوليت را استفسار كند، ببيند چيست. هنگامي كه مسؤوليتش مشخص شد، در جاي مسؤوليت خودش باشد. اينها با طلبگي مي سازد. درسهاي رسمي حوزه را بايد خواند و ياد گرفت تصور نشود كه اگر بخواهم اين طور بكنم، پس كي درس بخوانم؟ درس را هميشه بخوان. جنگ كه هميشه نيست، راهپيمايي كه هميشه نيست، حضور در صحنه هاي ضروري كه هرساعت نيست. درس هم بايد بخواند و بي درس و بي تحقيق و بي مباحثه، طلبه معناي خودش را از دست مي دهد. در آن دوران مبارزات، عده يي از طلبه ها غرق در عالم مبارزه بودند؛ آن هم مبارزات آن زمانها كه طور ديگري بود و آميختگيها و پيچيدگيهايي داشت. يك جريان، جريان روشنفكري و يك جريان، جريان مبارزه بود و اينها در مواردي با هم التقا مي كردند و البته در آن موارد، التقايشان هم خوب بود و طلبه هاي مبارز، گاهي يك حالت روشنفكري پيدا مي كردند. من كه در مشهد بودم، با طلبه ها انس داشتم. طلبه ها و جوانان قم هم مكرر پيش من مي آمدند و مي رفتند و مسأله مطرح مي كردند و من مي ديدم كه اينها نسبت به درس بي رغبتند. مكرر به اين طلبه ها مي گفتم كه برادران! اين درس رسايل و مكاسب را بايد بخوانيد، اين كفايه را بايد ياد بگيريد. اين كه خيال كنيد ما ديگر مبارزيم، پس ديگر اين حرفها چيست، معناي حرفي به چه درد مي خورد، اين اجتماع امر و نهي و مقدمه ي واجب

را ولش كن، اشتباه فكر كرده ايد. نخير، اين طوري نمي شود. بايد اينها را ياد بگيريد. اين، فن ماست. مكرر مي گفتم و الان هم همين را مي گويم كه بي مايه، فطير است. طلبه يي كه در درس و علم، غور و خوض نداشته باشد، طلبه نيست و موضوع، منتفي است. بحث، سرطلبه است. طلبه، يعني آن كه بايد درس بخواند. البته بعضي از آن حرفهايي كه ماها عادت كرده ايم بخوانيم، يا زيادي است و يا خالي از اولويت است؛ ولي جايش را بايد چيزهاي اولي يا چيزهاي لازم پُر كند. مثالهايي كه ما زديم - معناي حرفي مشتق و ضد و فلان - معنايش اين نيست كه حتماً همه ي مباحث اين فصول، واجب و لازم است. نه، ممكن است اينها هم جزو همان چيزهايي باشد كه بعضي از آنها زيادي است. علي ايّ حال، منظور اين است كه درسهاي رسمي حوزه را بايد حتماً خواند و ياد گرفت. اين، اجتهاد است. اجتهاد، يك متد و يك شكل و يك طريقه است؛ رفتاري در فهميدن و كيفيتي در مشي به سمت حقيقت است. آن كيفيت را بايد بلد بود. اگر كسي راه را بلد نباشد، معلوم است كه به حقيقت نمي رسد. كسي راه آموخته و بلدشده نمي شود، مگر با خواندن همين درسها. اينها را بايد خواند، تا آن راه را ياد گرفت. آن متد را بايد فراگرفت. بدون آن متد، نمي شود كاري كرد. بنابراين، با درس خواندن بايد در صحنه ي رزم سياسي و اجتماعي و نظامي شركت كرد و در صحنه ي تبليغ و آگاهي بخشي به مردم وارد شد. حضور نمايندگان طلاب در صحنه هاي تصميم گيري حوزه لازم است اين نكته را هم تأكيداً عرض مي كردم

و عرض بكنم كه حضور نمايندگان طلاب در صحنه هاي تصميم گيري حوزه ي علميه لازم است، تا آن حضور در صحنه ي تصميم گيري، به استفاده از بازوهاي فعال اين نيروها در صحنه ي عمل منتهي شود. اگر در صحنه ي تصميم گيري نباشند، در صحنه ي عمل نمي شود از آنها استفاده كرد. بايد به جوانان ميدان داده بشود. از فكر تازه - نه به معناي پذيرش، بلكه به معناي بررسي و گزينش - استفاده كنيد، تا كساني كه داراي ابتكارند، قدمهاي خوب را بردارند. اي بسا استعدادهاي برجسته يي وجود داشته باشد؛ اينها گم و دفن نشود. اي بسا، نظراتي عالي در چگونگي درس خواندن و كتاب درسي و روال بحثهاي اصولي و فقهي و غير اينها وجود داشته باشد؛ اينها مظلوم واقع نشود. اگر اين طور شد، هم حوزه عقب خواهد ماند، هم ممكن است دشمناني كه با اصل كيان و بنا و استقرار حوزه مخالفند، از آنها سوء استفاده بكنند. حادثه ي خليج فارس، خوي تجاوزگري بي پايان ابرقدرتها را نشان داد به نظر من، كار زيادي پيش روي شما برادران هست. اگر بخواهيم مصداقاً وارد بشويم، بايد بگوييم كه يكي از مسايل مهم تاريخ انقلاب ما، همين روزها دارد اتفاق مي افتد و آن، مسأله ي مربوط به خليج فارس (2) است. من معتقدم كه همه ي ملت ما و بخصوص حوزه هاي علميه، بايد تصوير روشن و درستي از اين حوادث داشته باشند؛ بفهميم كه چه مي گذرد. به نظر من، آنچه كه امروز اتفاق مي افتد، براي ملت ايران و ديگراني كه به مسايل جهان اسلام ذي علاقه هستند، از جهات مختلف قابل توجه است. اولين مسأله ي اساسي كه امروز در پيش روي مردم قرار دارد، عبارت از

خوي تجاوزگريِ بي پايان ابرقدرتها و قدرتهاي بزرگ جهاني و در رأسشان امريكاست. شايد براي توده هاي مردم دنيا، اين حقايق هيچ وقت اين طور آشكار نشده است كه امروز آشكار مي شود. اينها از آن طرف دنيا بلند شده اند به اين جا آمده اند، تا در مسأله يي كه مربوط به منطقه است و محققاً مي تواند در خلال روابط منطقه يي حل بشود، دخالت كنند، كه نفس دخالت، غلط است و اين دخالت را به اشدّ مايمكن از قساوت و بي رحمي انجام مي دهند. شما ببينيد اينها با عراق چه مي كنند. مسأله، مسأله ي حكومت و رژيم عراق و سردمداراني كه خودشان بشدت مورد اعتراض و سؤال هستند - كه بعداً عرض خواهيم كرد - نيست؛ زيرا آنها خودشان هم در جرايم شريكند. مسأله، مسأله ي ملت و كشور عراق است. چرا يك كشور را اين طور ويران مي كنيد؟ چرا قدرتي، به صرف اين كه مي تواند شليك بكند، به خودش اجازه مي دهد كه به هر هدفي كه دلش مي خواهد، شليك كند؟ آخر به چه مناسبتي؟! مردم بصره و حله و عماره و بغداد و اعتاب عاليه و - آن طور كه نقل مي شود - بقيه ي شهرهاي عراق، مگر چه گناهي كرده اند كه بايد جانشان را از دست بدهند، پالايشگاهشان را از دست بدهند، كارخانه شان را از دست بدهند، فرودگاهشان را از دست بدهند؟ ملت عراق، چند سال بعد از اين بايد كار بكند، تا بتواند آنچه را كه شما از او گرفته ايد، دوباره براي خودش تأمين بكند؟ آخر، اين چه جنايتي است كه انجام مي گيرد؟ از اين بزرگتر، جنايتي متصور نيست. شما اگر جنگ داريد، به ميدان جنگ برويد؛ نيروهاي نظامي در آن جا هستند، با آنها بجنگيد. چرا

شما از اول اعلام مي كنيد كه ما ده روز مي خواهيم جنگ هوايي بكنيم؟ جنگ هوايي، يعني چه؟ جنگ هوايي، يعني انداختن بمب بر سر شهرها. به نظر من، عريانتر از اين جنايتي كه امروز امريكا به كمك متحدان خودش - فرانسه و انگليس و ديگران - انجام مي دهد، وجود ندارد و تا آن جا كه ما يادمان مي آيد، وجود نداشته است. واي بر بشريتي كه همين جنايتكاران، پرچمداران حقوق بشر هم هستند! امروز يكي از بزرگترين جنايتها انجام مي گيرد ببينيد اين تمدن منحوس غربي، عجب فرهنگ غلطي را بر دنيا عرضه مي كند. واقعاً اينها كجايند؟ هزاران تُن بمب بر سر شهرها و مردم بي پناه و بچه ها و مريضها و پيرمردها و بي گناهها و غيرنظاميها بريزند، مانعي ندارد؛ ولي يكي از اين هواپيماهايي كه رفته اين همه جنايت كرده، ساقط بشود و خلبان آن را بگيرند بياورند در تلويزيون نشان بدهند، جنايتي مي شود كه همه ي دنيا رويش سروصدا و اظهار تأسف مي كنند و مي گويند برخلاف كنوانسيون ژنو است! اين چه فرهنگي است؟! اين چه فرمول غلطي در فهم حقايق بشري است؟! چرا شما كشتن انسانها را جنايت نمي دانيد؛ ولي آوردن يكي از اين كُشندگان را در تلويزيون، جنايت به حساب مي آوريد؟! همه اعتراض مي كنند، همه جنجال مي كنند! من نمي فهمم، اين چه فرهنگي است؟! اين چه نكبتي بود كه از قِبَل اين غربيها براي دنيا به وجود آمد؟! مي خواهند اين فرهنگ را صادر كنند. مي خواهند اين كيفيت درك از مصالح و مفاسد بشري و اخلاق اجتماعي را به همه ي دنيا صادر كنند؛ همه هم بايد اين فرهنگ غربي را قبول كنند! اين، يك مسأله است. امروز يكي از

بزرگترين جنايتها انجام مي گيرد. عراق، مركز يكي از تمدنهاي قديمي و مركز تمدن عظيم اسلامي است. در اين كشور، مدرسه و مسجد و جايگاههاي مقدس هست. ملت عراق در طول ساليان متمادي زحمت كشيدند و خانه و مدرسه و خيابان و فرودگاه و كارخانه و پالايشگاه درست كردند؛ دست جنايتكاري هم به عنوان جنگ با رژيم عراق، درحالي كه نيروهاي آن رژيم همان جا جلوي مرز در مقابلش ايستاده اند، مي آيد مال مردم را ويران مي كند و اين همه نفوس طيبه و بي گناه را مي كشد. واقعاً مسأله ي بسيار دردناكي است. به چه حقي شما به عراق حمله مي كنيد؟ به چه حقي مردم عراق را مورد تهاجم قرار مي دهيد؟ قدرت افسانه يي ابرقدرتها، به توپ وتشرزدن است نكته ي دومي كه بلافاصله بعد از اين قضيه مطرح مي شود، آن است كه ابرقدرتيِ اين ابرقدرتها - همان طور كه بارها گفته ايم - به توپ وتشرزدن است. اين همه قدرت افسانه يي براي خودشان در ذهنها تصوير كرده بودند و ملتهاي دنيا خيال مي كردند كه اگر اينها به هر كشوري يك اشاره بكنند، نابود خواهد شد. بسم اللَّه! شش ماه نيرو جمع كردند و اظهاراتشان هم اين بود كه در ظرف روزهاي كوتاهي، طرف مقابلشان را از بين مي برند. تا آن جايي كه خبرها در دنيا منعكس مي شود و ما هم مثل ديگران مي فهميم، اين طور نبوده است. يعني آن طرفي كه حمله كرده، خوشبخت تر و روسفيدتر از آن طرفي كه به او حمله شده، نيست. حمله كننده هم همان قدر يا بيشتر، خسارت داده است و از نظاميهايش، همان قدر يا بيشتر هم كشته شده اند. البته او غيرنظامي زيادي را از مردم عراق كشته كه اين، جنايت است و كشتن هريك نفر

از آنان يك قتل است و آقاي بوش به خاطر قتل مردم عراق به وسيله ي بمبارانهاي شهرها و غيره، يك قاتل و يك جنايتكار است. اين قدرتي كه ابرقدرتها براي خودشان درست كرده بودند، معلوم شد كه افسانه است. البته ما مي دانستيم. اين حقيقت جاري بر زبان امام بزرگوارمان(رضوان اللَّه تعالي عليه) كه «امريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند»، يك بار ديگر آشكار شد. اين هم يك نكته است كه مورد توجه مردم دنيا قرار گرفت و بايد حقيقتاً اين نكته را فهميد و روي آن درست تكيه كرد. قدرتهاي درجه ي يك عالم، با يكديگر جمع شدند؛ اما كاري را كه خيال مي كردند مي توانند انجام بدهند، نمي توانند انجام بدهند. در اين جا، نكته ي عبرت آميزي وجود دارد و آن، اين است كه تجهيزاتي كه امروز در مقابل اين نيروهاي مهاجم به وجود آمده است، مولود سوءنيت و خباثت خود اينهاست. خود آنها هستند كه اين پايگاهها و اين سكوهاي موشكي را درست كردند و اين موشكها و اين هواپيماها و اين ضدهواييها و اين تجهيزات مدرن و پيشرفته را به رژيم عراق دادند، تا با آنها اسلام را بكوبد. «فسينفقونها ثمّ تكون عليهم حسرة ثمّ يغلبون»(3). همين طور شد. شرق و غرب، پول و سلاح و وسيله ي تبليغات و امكانات دادند و تكنيكهاي نظامي در اختيار گذاشتند و همان چيزهايي كه داده بودند، تا با آنها اسلام نابود بشود، حالا در مقابل خودشان قرار داده مي شود و عليه خودشان به كار مي رود. بحمداللَّه نتوانستند با اين تجهيزات، اسلام و انقلاب اسلامي را نابود بكنند. اين هم آن نقطه ي حقيقتاً عبرت انگيزي است كه بايستي فهميد و خدا را شناخت. از حادثه ي خليج

فارس، ملت عراق و مردم منطقه متضرر مي شوند يك نكته هم نكته ي مهمي است كه خطاب به سران رژيم عراق است. شماها چه كار مي كنيد؟ اين آقاياني كه امروز عراق را زير پاي مهاجمان متجاوز كشانده اند، در مقابل ملت عراق، چه حرف گفتني دارند؟ به چه حقي مردم عراق را براي اشباع جاه طلبيهاي خودتان، اين طور به يك جنگ ناخواسته كشانده ايد؟ مگر رئيس يك كشور و مسؤولانش حق دارند كه تمام منابع حياتي و انساني اين كشور را براي ارضاي جاه طلبيهاي خودشان، در معرض تلف و فنا و فساد قرار بدهند؟ مگر مي توانند چنين كاري بكنند؟ مگر شما قيّم مردم عراق هستيد كه رفتيد كويت را تصرف كرديد و اين طور اين كشور و اين ملت مظلوم را دم چك اين دشمنان خبيث قرار داديد؟! اين كار، هيچ قابل دفاع نيست و هيچ كس نمي تواند از آن دفاع كند. هر كس هم دفاع كند، هر كس هم موضع آنها را توجيه كند، خودش را فريب مي دهد. شما چه دفاع وجداني يي از خودتان داريد؟! آخر، كسي كه درميدان جنگ شركت مي كند، بايد براي يك هدف و يك چيز مقدس و آرزوي قابل عرضه يي باشد. شماها وقتي كه در ميدان جنگ شركت مي كنيد، پيش خودتان چه مي گوييد؟ مي گوييد ما براي ارضاي جاه طلبيمان، خود و ملت خويش را در اين كوره ي گداخته انداختيم؟! آيا وجدان شما ارضا مي شود؟ يك وقت كشوري مثل جمهوري اسلامي است، كه ما در خانه ي خود نشسته بوديم، به ما حمله كردند و ما هشت سال دفاع كرديم. اين دفاع، مقدس است. دفاع ما، دفاع از حيثيت و ناموس و دين و مرز و مردم و

انقلاب و حكومت و نظام اسلامي و قرآن بود؛ اما شما كه كار خودتان را با يك تجاوز شروع كرديد و منافعتان با منافع امريكا اصطكاك پيدا كرد و دونفري به جان هم افتاديد، نتيجه اش اين است كه ملت عراق و مردم منطقه، در اين بين متضرر مي شوند. از اين اقدام، چه كسي استفاده مي كند؟ اسرائيل خبيث. جز همين چند فروند موشكي كه به آن سرزمين خورد و آنها قدري طعم موشك را چشيدند و فهميدند كه اين فلسطينيهاي مظلوم، چگونه زيرفشار قرار دارند، باعث شد كه اسرائيل سوء استفاده كند و اهداف توسعه طلبانه ي خودش را بيشتر تعقيب نمايد و در اين گيرودارِ دعوا و جنگ در خليج فارس، سيل مهاجرت را به طرف سرزمينهاي اشغالي فلسطين بكشاند. آنچه كه رژيم عراق انجام داده، قطعاً به سود دشمنان اسلام و به سود اسرائيل و عليه ملت عراق و عليه ملتهاي مسلمان منطقه است. سر جاه طلبي، دونفر با هم دعوا مي كنند؛ عده يي بي گناه پايمال خواهند شد. چه طور كسي مي تواند بگويد كه من پرچم دفاع از شماها را در دست دارم؟! مگر چنين چيزي مي شود؟ اين حرف، دروغ است. براي ملت عراق، بشدت نگران و ناراحتيم و اما موضع جمهوري اسلامي. اين موضعي كه مسؤولان جمهوري اسلامي اعلام كرده اند، (4) صددرصد اسلامي و انقلابي است؛ چون نفي تجاوزطلبي و تقبيح حوادثي است كه عليه مردم اتفاق افتاده است. بعضي سعي مي كنند كه كلمه ي بي طرفي را به معناي غلطي معنا كنند. ما از اول انقلاب، در جنگ بين شرق و غرب، بي طرف نبوده ايم. ما از اول انقلاب تا حالا، عليه شرق و غرب جنگيده ايم. مگر اين طور نيست؟ شرق

و غرب هم عليه ما متحد شده اند و جنگيده اند. آن روزي كه شرق و غرب هنوز با هم آشتي نكرده بودند و در دنيا شرق و غربي وجود داشت، شعار انقلاب ما «نه شرقي و نه غربي» بود؛ يعني نفي هر دو و مخالفت با هر دو. اين، معنايش بي طرفي نيست. ما هرگز به نفع چپ، با راست دشمني پيدا نمي كرديم؛ به نفع راست هم با چپ دشمني پيدا نمي كرديم. دو اردوگاه و دوجناحند كه به خاطر اهداف غلط و غيرالهي و نامقدس - از نظر ما و از نظر همه ي انسانهاي واقع بين - با هم مي جنگند. جمهوري اسلامي، هر دو جناح را رد مي كند؛ چون در هر دو طرف، انگيزه ها مادّي است و به همين دليل هم با يكديگر تعارض پيدا كرده اند. آنها به دليل مادّي بودن، با هم تعارض پيدا كرده اند. اين طور نيست كه يكي الهي و يكي هم مادّي است. جنگ اسلام و كفر نيست. اين، موضع ملت ايران ماست. براي ملت عراق، بشدت نگران و ناراحتيم. در اين چند روزه، هر وقت اين خبرها مي رسد - وقتي هم كه نمي رسد، به يادش هستم - به خاطر اين مردم بيچاره ي مظلوم مسلمان بي پناهي كه به دليل قدرت طلبي و جاه طلبي از يك طرف، و خوي تجاوزگري و درندگي از طرف ديگر، پايمال مي شوند، واقعاً قلباً ناراحت مي شوم. در اين قضايا بايد موضع درست را دانست و شناخت. حضور انقلابي خود را حفظ كنيد غرض، اينها وظايف سنگين حوزه هاي علميه است و نقش طلاب، انصافاً نقش بسيار مهمي است. من خواهش مي كنم كه شما آقايان، آن خصوصيات جواني و آن شور و نشاط و

جرأت و ابتكار و نوآوري جواني را همراه با ضابطه گرايي و تدين و سنتهاي اخلاقي حوزه - كه احترام به بزرگتر است - ارج بنهيد و مهم بدانيد و حضور انقلابي خود را حفظ كنيد. كسي كه در صحنه هاي انقلاب هيچ حاضر نبوده، از ارزش بسيار زيادي محروم است؛ اين را بدانيد. آن كسي كه در طول جنگ، غالباً در ميدان جنگ بوده، اگرچه حالا چهار ورق هم از ما عقب ماند، اما از ارزش بسيار والايي برخوردار است؛ كه «فضّل اللَّه المجاهدين علي القاعدين اجرا عظيما»(5). البته آن كسي هم كه نرفته، لابد عذر و علت و جهتي داشته، يا مورد احتياج نبوده است - «وكلّا وعداللَّه الحسني»(6) - اما آن كس كه رفته و مصداق مجاهد قرار گرفته، قطعاً از ارزش والا و بالايي برخوردار است. در محاسبات وافكار و حسابهايتان، اينها را در نظر داشته باشيد. البته معلوم است كه اينها را محاسبه هم مي كنيد؛ ما هم تأكيد مي كنيم. خداوند ان شاءاللَّه به شما توفيق بدهد و تأييدتان كند. ان شاءاللَّه به همه ي ما توفيق بدهد كه وظايفمان را بشناسيم و كارمان را انجام بدهيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) صحيح مسلم، ج 3 ، ص 1517 2) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 14 . 3) انفال: 36 4) v اشاره به جلسه ي شوراي عالي امنيت ملي ( 29/10/1369 ) است كه در حضور رهبر معظم انقلاب اسلامي تشكيل شد و در آن، سياست جمهوري اسلامي ايران مبني بر بي طرفي در درگيري، مورد تأييد قرار گرفت. 5) 1 و 2. نساء: 95 6)

سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم و مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران، در سالروز ميلاد

سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم و مسؤولان و

كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران، در سالروز ميلاد حضرت علي(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم وجود اميرالمؤمنين، يك درس جاودانه براي همه ي نسلهاي بشر اين ولادت باسعادت و مبدأ يك بركت الهي بر بشريت را به همه ي آزادگان عالم، مخصوصاً مسلمين جهان و بالاخص به مردم مؤمن و فداكار كشور عزيزمان، تبريك عرض مي كنم. وجود اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام)، از جهات متعدد و در شرايط گوناگون، براي همه ي نسلهاي بشر، يك درس جاودانه و فراموش نشدني است؛ چه در عمل فردي و شخصي خود، چه در محراب عبادتش، چه در مناجاتش، چه در زهدش، چه در محو و غرق شدنش در ياد خدا، و چه در مبارزه اش با نفس و شيطان و انگيزه هاي نفساني و مادّي. اين جملات از زبان اميرالمؤمنين، در فضاي آفرينش و فضاي زندگي انسان، همچنان پُرطنين است: «يا دنيا ... غرّي غيري»(1): اي جلوه هاي دنيا، اي زيباييهاي پُرجاذبه، اي هوسهايي كه قويترين انسانها را به دام خود مي كشيد، برويد كس ديگري غير علي را فريب بدهيد؛ علي بزرگتر و بالاتر و قويتر از اين حرفهاست. بنابراين، يكايك انسانهاي بيدار، در لحظه لحظه ي زندگي اميرالمؤمنين و در ارتباطش با خدا و معنويت، درسهاي فراموش نشدني پيدا مي كنند. با قدرت اراده و جهاد علي(ع) حق زنده شد و باز در بُعد ديگر، جهادش براي برپاداشتن و بپاشدنِ خيمه ي حق و عدالت بود. يعني آن روزي كه نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم)، بار رسالت را بردوش گرفت، از اولين ساعات، يك مبارز و مجاهد مؤمن و فداكار - كه هنوز در دوران نوجواني بود - در كنار خود پيدا كرد، و او علي بود. تا آخرين ساعات عمر بابركت پيامبر(ص)، مجاهدت در راه برپاداشتن نظام اسلامي و بعد

حفظ كردن آن، لحظه يي اميرالمؤمنين را فارغ نگذاشت. چه قدر مبارزه كرد، چه قدر خطرها را به جان خريد و چه قدر در راه مبارزه براي اقامه ي حق و عدل محو بود. آن وقتي كه هيچ كس در ميدان نمي ماند، او مي ماند. آن وقتي كه هيچ كس به ميدان قدم نمي گذاشت، او مي گذاشت. آن وقتي كه سختيها مثل كوههاي گران، بر دوش مبارزان و مجاهدان في سبيل اللَّه سنگيني مي كرد، قامت استوار او بود كه به ديگران دلگرمي مي بخشيد. براي او، معناي زندگي همين بود كه از امكانات خداداده، از قوّت جسمي و روحي و ارادي و كلاً از آنچه كه در اختيار اوست، در راه اعلاي كلمه ي حق استفاده كند و حق را زنده نمايد. با قدرت اراده و بازو و جهاد علي(ع)، حق زنده شد. اگر شما ملاحظه مي كنيد كه امروز مفاهيم حق و عدل و انسانيت و مفاهيمي كه براي انسانهاي هوشمند در دنيا باارزش است و اين مفاهيم، مانده و روزبه روز قويتر و راسختر شده است، به خاطر همان مجاهدتها و فداكاريهاست. اگر امثال علي بن ابي طالب - كه در طول تاريخ بشر بسيار نادرند - نمي بودند، امروز ارزشهاي انساني وجود نداشت؛ عنوانهاي جذاب براي بشريت، جذابيت نداشت؛ بشر زندگي و تمدن و فرهنگ و آمال و آرمان و اهداف والا نداشت؛ و بشريت به يك حيوانيت وحشي و درنده تبديل مي شد. بشريت به خاطر حفظ آرمانهاي والا، مرهون اميرالمؤمنين و انسانهاي والايي در حد اوست. آن جهادها، اين اثر را داشت. امام علي(ع) معناي حكومت را عوض كرد بُعد ديگر از زندگي اميرالمؤمنين(ع)، در ميدان حكومت است. آن وقتي كه اين انسان بزرگ انديش و بزرگ، بالاخره بر مسند قدرت

و حكومت دست پيدا كرد، در آن دوران كوتاه، كاري كرد كه اگر سالهاي سال، مورخان و نويسندگان و هنرمندان، بنويسند و تصوير كنند، كم گفته اند و كم تصوير كرده اند. وضع زندگي اميرالمؤمنين در دوران حكومت، قيامتي است. اصلاً علي(ع) معناي حكومت را عوض كرد. او تجسم حكومت الهي، تجسم آيات قرآن در ميان مسلمين، تجسم «اشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم»(2) و تجسم عدل مطلق بود. او فقرا را به خود نزديك مي كرد - «كان يقرّب المساكين»(3) - و ضعفا را مورد رعايت خاص قرار مي داد. برجستگاني كه با پول و زور و بقيه ي وسايلِ مطرح شدن، خودشان را به ناحق مطرح كرده بودند، در نظر علي(ع) با خاك يكسان بودند. آنچه در چشم و دل او ارزش داشت، ايمان و تقوا و اخلاص و جهاد و انسانيت بود. با اين مبناهاي باارزش، اميرالمؤمنين كمتر از پنج سال حكومت كرد. قرنهاست كه درباره ي اميرالمؤمنين مي نويسند و كم نوشته اند و نتوانسته اند درست تصوير كنند و بهترينها، معترف به عجز و تقصير خودشان هستند. امروز ما مي توانيم خدا را بر تمسك به ولايت اميرالمؤمنين حمد كنيم ما كساني هستيم كه دنيا ما را به محبت اميرالمؤمنين(ع) شناخته است: «و معروفين بتصديقنا ايّاكم»(4). هم دنياي اسلام، ما را به عنوان كساني كه نسبت به علي بن ابي طالب(ع) تعصب و محبت و اعتقاد و وابستگي خاصي دارند، و هم بقيه ي مردم دنيا، ما را اين طور شناخته اند. ما بايد خودمان را شايسته ي اين گمان قرار بدهيم. يك روز بود كه اگر گفته مي شد «الحمدللَّه الّذي جعلنا من المتمسّكين بولاية اميرالمؤمنين و اولاده المعصومين(عليهم السّلام)»(5)، خيليها شك مي كردند كه اين حرف، راست است و

حق هم داشتند كه شك كنند. مي گفتند ما خدا را حمد كنيم كه متمسك به ولايت اميرالمؤمنين هستيم؟! آن روزي كه در اين كشور، ولايت، ولايت امريكا و صهيونيستها و اعداءاللَّه بود و نظام اجتماعي، تحت تأثير افكار و فرهنگ و رفتار و خواست و اراده و عاطفه ي دشمنان خدا قرار داشت، ما چه طور حق داشتيم بگوييم «الحمدللَّه الّذي جعلنا من المتمسّكين بولاية اميرالمؤمنين»(6)؟ بله، بخش بزرگي از مردم در دلهاي خود، به محبت متمسك بودند و به ولايت اعتقاد داشتند؛ اما ولايت بيش از اين است. امروز ملت ما مي تواند خدا را بر تمسك به ولايت اميرالمؤمنين(ع) حمد كند. راه انقلاب ما، راه ولايت اميرالمؤمنين، راه حكومت علوي و راه اسلام بوده است. علي(عليه السّلام)، برترين و بزرگترين پيشاهنگ و منادي و سردار و مجاهد راه اسلام است. او براي اسلام زندگي كرد، براي اسلام شهيد شد و نور و پرتو مشعل وجود او تا امروز، در راه اسلام پرتوافشاني كرده است. بايد كاري كنيم كه جامعه ي ما، جامعه ي علوي باشد ما مي خواهيم دنيا و زندگي و نظام ما به گونه يي بشود كه اميرالمؤمنين(ع) در راه آن، مبارزه و زندگي و جهاد و حكومت كرد. ما مي خواهيم در نظام ما، عدل اسلاميِ كامل حكمفرما بشود. هركسي كه در اين نظام زندگي مي كند، بايد مجاهدت نمايد، تا اگر در رأس جامعه اميرالمؤمنين(ع) قرار مي داشت، جامعه و نظام ما لايق او مي بود. ما بايد اين طور حركت كنيم. بايد كاري كنيم كه نظام و كشور و جامعه ي ما، يك جامعه ي علوي باشد. اسم اسلام و اسم ولايت، كافي نيست. بخصوص كساني كه مسؤوليتي بر دوش دارند و مأموريتي

از نظام الهي و اسلامي برعهده ي آنهاست - چه در دستگاه قضايي، چه در دستگاه اجرايي، چه در دستگاه قانونگذاري، چه در دستگاه انتظامي، و چه در نهادها و دستگاههاي مختلف - زبان و بازو و راه و كار، بايد زبان و بازو و راه و سبك كار اميرالمؤمنين(ع) باشد. اميرالمؤمنين براي خدا و در راه او كار مي كرد، به درد مردم مي رسيد، مردم را دوست مي داشت و خدمت به آنها را وظيفه ي خود مي دانست. با اين كه حكومت او در جهت خدمت به مستضعفان بود، به اين اكتفا نمي كرد؛ شبها هم، تنها و به صورت فردي، به كمك يكايك مستضعفان مي رفت. اين، زندگي اميرالمؤمنين(ع) است. در نظام ما، هر حركت و سياست و قانون و تلاشي، بايد در خدمت مردم مستضعف و محرومي باشد كه حكومت طولاني و بلندمدت طاغوتها، آنها را از جهات مختلف، به استضعاف و ضعف دچار كرده است. اين، راه ماست. اين، آن راهي است كه اميرالمؤمنين(ع) پيمود. اين، آن راهي است كه امام و معلم و رهبر عظيم الشأن اين انقلاب، آن را از علي(ع) درس گرفت و پيش پاي ما گذاشت. بايد در آن راه حركت كنيم. علي(ع) در هر سطحي، با هر نامي و زير هر پوششي، ظلم ستيز بود. زندگي دشوار اميرالمؤمنين را نگاه كنيد. اين جنگهاي اوست؛ ببينيد با چه كساني جنگيد، چه طور جنگيد، با چه صلابتي جنگيد، آنها چه كساني بودند، زير چه نامها و عنوانهاي فريبنده يي پنهان شده بودند. اما وقتي تشخيص مي داد كه اين، ظلم و باطل است، درنگ نمي كرد. اين، راه ماست؛ راه دشواري كه بايد آن را طي كنيم. اين، راه يكايك كساني

است كه ادعاي پيروي از اميرالمؤمنين(ع) را مي كنند؛ راه مقابله ي با ظلم و ظالم، در هر سطحي و با هر كيفيتي. آن چيزي كه ملت مسلمان ما و نظام جمهوري اسلامي را مورد تهديد قرار داد - تهديد ستمگران و گردنكشان و طغيانگران عالم - همين نقطه ي اصلي و اساسي است كه در زندگي اميرالمؤمنين(ع) مشاهده كرديم و وظيفه ي ماست كه اين راه را دنبال بكنيم. پيداست كساني كه عادت كرده اند و مردم دنيا را عادت داده اند كه هرچه گفتند، از آنها پذيرفته بشود، برايشان سخت است تحمل كنند. ملتي با تمسك به اسلام و قرآن، در مقابل قلدريهاي آنها ايستاده است. بديهي است كه با آن ملت، دشمن مي شوند و دشمني مي كنند. امريكا و ديگر قلدران عالم، از اسلام مي ترسند اگر امريكا و قدرتمندان و قلدران عالم، با جمهوري اسلامي دشمن نمي شدند و بغض ملت ايران را در دل نمي گرفتند، جاي تعجب بود. اگر طراحان سياستهاي موذيانه و امنيتي و تبليغاتي صهيونيسم در سرتاسر عالم، شب و روز عليه جمهوري اسلامي توطئه نمي كردند، مايه ي تعجب و شگفتي بود. راه اسلام، راه مقابله ي با اينهاست. اينها از اسلام مي ترسند. اينها از اسلام سيلي خورده اند. اينها از اسلام و مسلمانان مؤمن و مخلص و مبارز، در ذهن خودشان خاطره ي تلخ دارند. لذا از اول انقلاب، با نظام جمهوري اسلامي مقابله و مبارزه كردند و انواع و اقسام توطئه ها را به كار بردند، كه يكي از خباثت آميزترينِ كارها اين بود كه همسايه ي ما را روزبه روز بيشتر و پيچيده تر تجهيز كنند و به جان جمهوري اسلامي بيندازند. شما ملت ايران، آن قايله را ختم كرديد. شجاعت شما بود كه

دشمن را وادار به ختم قايله كرد. امروز خود آنها در همان چاهي كه حفر كردند، افتاده اند. آنچه امروز در عراق اتفاق مي افتد (7) - اين ظلم بزرگي كه از طرف مهاجمان و متجاوزان مستكبر و ظالم، به ملت عراق مي شود - لكه ي ننگي در تاريخ زندگي اينهاست. ببينيد با ملت عراق چه مي كنند. آمارها را افشا نمي كنند، حقايق را بيان نمي كنند. ملت عراق، مگر چه گناهي كرده اند كه بايد اين قدر فشار ببينند و زجر بكشند؟ امروز سردمداران امريكا و رفقا و همپيمانان و همقسمهايش، يكي از بزرگترين جنايات بشري را در عراق انجام مي دهند. خدا مي داند كه چه قدر از ملت عراق در اين روزها، يا كشته يا مجروح يا معلول يا بي خانمان شدند. اينها به عهده ي كيست؟ اين خونها به گردن كيست؟ مي گويند: ما چندهزار سورتي پرواز داشتيم. اين پروازها، اين بمبها را در كجا فرو ريختند؟ چند فروند موشك در سرزمين صهيونيستها فروافتاد، از همه ي دنيا صداي مهره هاي استكبارجهاني درآمد، همدرديشان را اعلام كردند و از صهيونيستها حمايت نمودند! صدها و هزارها برابر آن، نسبت به مردم عراق اتفاق مي افتد، پس چرا خفه شده اند و سكوت كرده اند؟! اين است معناي طرفداري از حقوق بشر؟! استكبار غرب، چهره ي كريه خودش را نشان داد استكبار غرب، چهره ي كريه خودش را نشان داد. ما نمي خواهيم از اين سردمداران عراق حمايتي بكنيم - آنها هم درجاي خود مقصرند - اما اين مسأله، مسأله ي ديگري است. مسأله اين است كه امروز يك ملت مسلمان، زير دست وپاي استكبار غرب - كه دست به دست هم داده اند؛ بعضي پول مي دهند، بعضي تجهيزات مي دهند، بعضي تشويق مي كنند، بعضي هم جنايت را

مستقيماً انجام مي دهند - له مي شود و از بين مي رود. البته ملت عراق از بين نخواهد رفت؛ بلكه زنده خواهد ماند. تا وقتي متمسك به اسلام است، زنده است. اينها چهره ي خودشان را نشان دادند. ببينيد چه مي كنند. اينها همان كساني هستند كه وقتي يك انفجار در يك گوشه ي دنيا اتفاق بيفتد، همه ي دنيا را پُرمي كنند كه غيرنظاميان كشته شدند. الان در بصره و بغداد و نجف و كربلا و اعتاب مقدس و بقيه ي شهرهاي عراق، چه كساني كشته مي شوند؟ غيرنظاميان و زنان كشته مي شوند، كودكان نابود مي شوند. اين، چهره ي استكبار جهاني است؛ او را بشناسيد - و شما مي شناسيد - مردم دنيا اينها را بشناسند. اينها كساني هستند كه براي منافع و نفت و راه افتادن چهار كارخانه شان، حاضرند هزاران انسان را به خاك و خون بكشند! امريكا و انگليس و فرانسه و بقيه ي قدرتهاي غربي، اينند. تنها چيزي كه بشريت را از دست اين گرگهاي خونخوار و آدميخوار نجات مي دهد، اسلام انقلابي است. ملتهاي مسلمان، اگر مي خواهند از دست سلطه ي شيطاني و جهنميِ اين استكبار خبيث غربي - كه شيطان اكبرشان امريكا امروز پيشاپيش است و بقيه هم دنبال سر او مي روند - نجات پيدا كنند، راهش اين است كه به قرآن و اسلامشان برگردند، مشتشان را محكم كنند و بر سر متجاوزان و مزدورانشان بكوبند. اين كاري است كه ملت ايران كرد. دهه ي فجر، خاطره ي شكفتن نيروي عظيم ملت ايران دهه ي فجر در پيش است. دهه ي فجر، يعني خاطره ي شكفتن اين نيروي عظيم و زنده شدن و فعال شدن آتشفشان بزرگي كه دنياي استكبار را تكان داد.اين دهه ي فجر را خيلي قدر

بدانيد و البته ملت ايران قدر مي داند. هر روزي از روزهاي اين دهه - مخصوصاً روز بيست ودوم بهمن - ايام اللَّه و خاطره هاي فراموش نشدني براي ملت ايران هستند. حقيقتاً ملت ما در اين دهه جان گرفت. شما ببينيد در هر حادثه يي از اين حوادث، ملت ما چه كردند؟ همين روزها مصادف با حادثه ي آمل است، كه جمعي از برادران و خواهران آملي ما هم ظاهراً در اين جا تشريف دارند. مردم ما در آمل و آذربايجان و مازندران و گيلان و اقصا نقاط كشور، چه كردند؟ ملت ما در طول اين دوازده سال، هرجا كه نشانه يي از دست استكبار و استعمار مشاهده كردند، چگونه با هوشياري و قاطعيت عمل كردند؟ ثمره ي يك انقلاب، اين است. دستاورد بزرگي كه انقلاب اسلامي به مردم ما داد، مردم را زنده كرد؛ آنها را به هوش آورد و شجاعت و قدرت و عزتشان داد. ملت ما، اول ملتي بود كه ثابت كرد امريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند. ملتهاي ديگر هم، راهشان همين است و بايد عمل و اقدام كنند. راه اقدام هم، تمسك به اسلام است. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند به شما توفيق بدهد. در ايام دهه ي فجر، برادراني كه مسؤول اداره ي اين مراسم هستند، يك روز را هم براي همدردي با ملت مسلمان و مظلوم عراق مشخص كنند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 77 2) فتح: 29 3) شرح ابن ابي الحديد، ج 18 ، باب 75 ، ص 226 4) مفاتيح الجنان، زيارت جامعه ي كبيره 5) اقبال، ص 464 6) اقبال، ص 464 7) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 14

سخنرانى در ديدار با ميهمانان خارجى شركت كننده در مراسم دهه ى فجر

سخنراني در ديدار با ميهمانان

خارجي شركت كننده در مراسم دهه ي فجر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امروز ارزشهاي معنوي، رو به احيا شدن مجدد هستند در ابتدا به همه ي شما برادران و خواهران، ميهمانان عزيز جمهوري اسلامي، خوش آمد مي گويم و اميدوارم كه ان شاءاللَّه پيوند برادري و صميميت بين مسلمين عالم، بر اساس تعاليم بلند قرآن، روزبه روز مستحكمتر بشود. اين روزها، براي ملت ايران و نيز براي همه ي كساني كه حقيقت اين انقلاب بزرگ را شناختند و قدر آن را دانستند، روزهاي خاطره انگيز بسيار بزرگي است. دوازده سال از آن روزهاي درخشان مي گذرد. انقلابي كه مثل اين روزها، به رهبري قائد عظيم الشأن و امام بزرگوار ما(رضوان اللَّه تعالي عليه)، بر اصول قرآن و پايه هاي اسلام، در اين سرزمين و ميان اين ملت واقع شد، روزبه روز ابعاد گسترده تري پيدا كرده است و سخن انقلاب، در تجربه هاي اين دوازده سال، يكايك و پي درپي به ثبوت رسيده است. اين انقلاب، اولين سخنش اين بود كه دوران حاكميت ارزشهاي معنوي آغاز شده است. كساني كه بتوانند اين حرف را بفهمند و باور كنند، كم بودند؛ چون دنيا را امواج مادّيگري و قدرتهاي مبتني برمادّيت، قبضه كرده بودند. امروز، كساني كه اين حقيقت را لمس مي كنند و مي فهمند، بسيارند. امروز در همه جاي عالم، ارزشهاي معنوي، رو به احيا شدن مجدد هستند و بسياري از آنها احيا شده اند و مادّيگري در شكلهاي مختلفش - چه به شكل تفكرات ماركسيستي و چه به شكل خطرناكتر آن، يعني حاكميت مادّه، توأم با پول و زور و تبليغات، كه در استكبار جهاني و بيش از همه، در حكومت امريكا متجلي است - ناكامي و ناتواني خود را نشان داده است. قدرتهاي مادّي، از مقابله ي با ارزشهاي

معنوي عاجزند پيام ديگر انقلاب ما اين بود كه قدرتهاي مادّي، از مقابله ي با ارزشهاي معنوي و حركت و اراده ي انسانها عاجزند. امروز كساني كه در دنيا، اين حقيقت را نفهميده باشند، كمند؛ مگر آنهايي كه به حوادث عالم، با دقت نظر نمي كنند. بزرگترين نشانه ي ضعف دستگاههاي استكباريِ متكي به قدرت مادّي، همين است كه اين انقلاب و اين نظام و اسلام ناب، در كشور ايران اسلامي ماند و روزبه روز قويتر و ريشه دارتر شد. اين كه يك نظام اسلامي، در عالم به وجود بيايد و بتواند بماند و روزبه روز قويتر بشود، نشانه ي پوچي و ناتواني قدرتهاي مادّي است؛ زيرا آنها اگر بتوانند، صبر و تحمل نمي كنند و چنين قدرتي را نمي توانند بگذارند بماند و با همه ي قدرت، با آن روبه رو مي شوند و شدند. دوازده سال است كه دستگاههاي استكبار، با همه ي وسايلِ ميسور براي خودشان، در مقابله ي با اسلام انقلابي و انقلاب اسلامي، به ميدان آمده اند. امروز كه براي تبليغات غربي و صهيونيستي، زمينه اقتضا مي كند، بسياري از اسرار هشت سال جنگ تحميلي عليه ما، افشا مي شود. امروز، همه اعتراف مي كنند كه در طول هشت سال كه همسايه ي ما به مرزهاي جمهوري اسلامي تجاوز كرده بود، به انواع وسايل به او كمك كردند. آنچه ما در طول هشت سال جنگ مي گفتيم كه همه ي دستگاههاي استكباري، پشت سر متجاوز قرار دارند، امروز در سخن خود آنها به اثبات مي رسد. درعين حال، جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي و پيام اسلام، ماند و عميقتر شد و گسترش پيدا كرد. شما امروز در آسيا و آفريقا و مناطق ديگري كه مسلمانان در آن جا هستند، نشانه هاي تمايل و رغبت شديد مسلمانان به بازگشت

به مباني اسلام را مي بينيد. معنايش اين است كه جبهه ي استكبار، قادر به مقابله نيست. امروز اسلام به فداكاري ملتها احتياج دارد اما اين كافي نيست. من به شما برادران و خواهران و به همه ي مسلمانان، بخصوص كساني كه مي توانند در هدايت توده هاي مردم نقشي ايفا كنند، عرض مي كنم، امروز، روزي است كه اسلام به فداكاري و اقدام همه جانبه ي ملتها احتياج دارد. امروز، روزي است كه استكبار، با خبيثترين و پليدترين چهره اش، خود را در مقابل ملتها به نمايش در آورده است. امروز، روزي است كه استكبار، با غرورِ تمام آماده است كه ملتها و كشورهايي را در راه مطامع خود قرباني كند. شما ببينيد در همين منطقه ي خليج فارس، قدرتهاي غربي چه مي كنند. (1) آنها براي دست يافتن به منافع خودشان، بر انسان و حيوان و محيط زيست و فضا و آب دريا و به هيچ چيز ديگر، ابقا نمي كنند. امروز قدرت مستكبر امريكا، براي همه ي ملتهاي دنيا، يك خطر - آن هم يك خطر جدي - شده است. دولتي كه به خود حق مي دهد در همه ي مسايل جهاني، مسايل كشورها و مسايل مناطق مختلف، دخالت كند و قدرتمندانه و قلدرانه، حرف خود را به كرسي بنشاند، وقتي چنين قلدري يي در سطح دنيا مجاز و مشروع شناخته شود، براي ملتها مجال زندگي باقي نمي ماند. به حدي قانع نيستند و در جايي متوقف نمي شوند. در زير سايه ي خود، لاشخورها و نوكرصفتها و مطيعها را عليه ملتها تجهيز مي كنند و كرده اند و خواهند كرد و بيشتر خواهند كرد؛ مگر اين كه ملتها با استعانت از اسلام، در مقابل اينها بايستند. دنياي اسلام؛ توجه به دو نكته ي اساسي دنياي اسلام،

بايد دو چيز را احساس كند: اول، خطر جدي و بسيار بزرگي كه از ناحيه ي استكبار جهاني - امروز، و بخصوص و بيش از همه امريكا - وجود و حيثيت و اسلام و حيات و استقلال او را بيش از هميشه تهديد مي كند. اينها امروز، بدتر و وحشيتر و متجاوزتر از گذشته شده اند و بيشتر خواهند شد. دنياي اسلام، اين خطر را بايد احساس بكند. صهيونيستها و رژيمهايي كه در دست آنها و زير بالشان هستند و همچنين بسياري از پادشاهان و رؤسايي كه منافع خودشان را در اتصال به امريكا و استكبار جهاني و حاكميت غرب تشخيص داده اند، دشمنان بالفعل و نقد دنياي اسلام هستند و خطر بزرگي براي ملتهاي مسلمان و دنياي اسلام محسوب مي شوند. البته بحمداللَّه دنياي اسلام، بيدار شده است و امروز اين خطر را به ميزان زيادي احساس مي كند. نكته ي دوم اين است كه اگر مسلمانان اراده كنند، مي توانند اين خطر را مهار بزنند و متوقف كنند. ابرقدرتها وانمود كرده بودند كه اراده ي آنها تخلف ناپذير است. يك بار در انقلاب ما، يك بار در طول هشت سال جنگ تحميلي و بارها در حوادث گوناگون، و امروز در قضاياي خليج فارس، بوضوح معلوم شد كه اين ادعا پوچ است. ابرقدرتها، با تشر و هيبت و ابهت ابرقدرتي، كارشان را از پيش مي برند؛ والّا از لحاظ قدرت محسوس و ملموس، اگر ملتي بخواهد و اراده كند، مي تواند آنها را ناكام نمايد. امروز در خليج فارس، تجربه ي ديگري است كه نشان داده مي شود. معلوم گرديد، آن طور كه ادعا مي شد و امريكا خيال مي كرد و ادعا و محاسبه مي نمود - كه مثل بسياري از مواقع، اين

محاسبه هم غلط از آب در آمد - نتوانست ظرف چند روز، كارش را از پيش ببرد. چند ماه انتظار و الان هم هفته ها جنگ، معلوم مي شود قدرت اينها، آن نيست كه تبليغ و وانمود مي كنند؛ آن نيست كه مي خواهند ملتها آن را باور كنند. اينها، ضعيفتر از اين حرفهايند. بنابراين، همه ي ملتها و دولتها و كشورها، در آفريقا و آسيا و در همه ي مناطق ديگر عالم، حتّي آن جايي كه مسلمانان در اقليت هستند، مي توانند در مقابل امريكا بايستند و از تحميلها شانه خالي كنند. جمهوري اسلامي نشان داد كه مي شود حركت كرد ملتهاي اسلامي، براي احياي اسلام، براي تجديد حيات عملي اسلام، براي كم كردن نفوذ دشمن، براي تأمين استقلال ملتهاي خودشان و براي وحدت بزرگ اسلامي و ايجاد اين قدرت عظيمي كه ملتهاي مسلمان مي توانند به وجود بياورند، بايد قيام كنند. اين، امروز يك مسؤوليت و يك وظيفه به عهده ي آحاد ملت، مخصوصاً علما و روشنفكران و گويندگان و جوانان آگاه و هوشمند و همه ي كساني است كه مي توانند در اين راه نقشي ايفا كنند. جمهوري اسلامي نشان داد كه مي شود حركت كرد و ايستادگي نمود. تمام نيروهاي عالم، در مقابل امام راحل عظيم الشأن ما ايستادند و او با اتكا و توكل به خدا و با پشتيباني ملتش توانست، يك تنه همه ي اين نيروها را شكست بدهد و نام اسلام و انقلاب اسلامي را در عالم بلندآوازه كند. ملتها مي توانند. اسلام و مسلمين مي توانند پيش بروند. اين، امروز مسؤوليت و وظيفه ي ماست و جمهوري اسلامي، اين راه را ادامه داده است و ادامه خواهد داد. تجربه هاي شيرين و هيجان انگيز و موفقيت آميز ما، مشوق اين ملت

است، براي اين كه راه خدا و اسلام و قرآن را همچنان ادامه بدهد. اميدواريم كه خداوند متعال، به همه ي ما و همه ي ملتهاي مسلمان توفيق بدهد و شر دشمنان را با اراده و جهاد و مبارزه ي قدرتمندانه ي ملتهاي مسلمان، از سر ملتهاي اسلامي كوتاه كند و ان شاءاللَّه دلهاي مسلمين، بيش ازپيش با هم مهربان باشند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 14

سخنرانى در ديدار با جمعى از پرسنل نيروى هوايى ارتش جمهورى اسلامى، به مناسبت روز نيروى هوايى

سخنراني در ديدار با جمعي از پرسنل نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي، به مناسبت روز نيروي هوايي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هر لحظه يي از لحظات عمر ما، بار تكليفي را بر دوش دارند روز نوزدهم بهمن، حقاً شايسته است كه روز نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران نام بگيرد و جا دارد كه ما به اين نيرو تبريك بگوييم. خاطره و تصميم، يك لحظه ي گذراست؛ اما آثار و نتايج، ماندگار است. براي اين است كه انسانِ خردمند و هوشمند و مسلمان، وظيفه ي خود مي داند كه قدر و ارزش لحظه ها را درست بشناسد و در تقويم و ارزيابي لحظه ها، دچار اشتباه نشود. هر لحظه يي از لحظات عمر ما، بار تكليفي را بر دوش دارند. مهم اين است كه ما تكليف هرلحظه را درست بشناسيم و آن را در جاي خود ادا كنيم. آن روزها به هر تقدير مي گذشت؛ اما حضور جمعي از پرسنل نيروي هوايي ارتش در صفوف مقدم انقلاب اسلامي، آن هم در حساسترين لحظات، بر سرنوشت ارتش و سرنوشت و جهت گيريهاي موجود در انقلاب، تأثيراتي گذاشت. خوشبختانه نيروي هوايي، بعد از پيروزي انقلاب تا امروز، هم در جنگ تحميلي و هم پيش از آن، در حساسترين لحظات و در خطرناكترين

موقعها و موضعها، آزمايشهاي خوبي داشته است. حضور نيروي هوايي در مقام هجوم و دفاع، حضور باارزشي بوده است. امروز بحمداللَّه نيروي هوايي جمهوري اسلامي ايران، رشيد و بالنده و متكي به خود و مستغني است؛ از ابزارهاي پيشرفته ي طراز بالا برخوردار است؛ كارنامه ي درخشان جنگ و تجربه هاي باارزش آن را در كوله بار خود دارد و نيرويي جوان و بانشاط و فعال است و ان شاءاللَّه آينده ي بهتري هم خواهد داشت. بايد خودمان را آماده ي دفاع بكنيم نيروي هوايي، بخشي از قدرت عظيم دفاعي ملت ماست. ما وقتي كه خود را داراي هدف و خط مستقيمي به سمت آن مي دانيم، وقتي بر دوش خودمان مسؤوليت الهي حس مي كنيم، وقتي مصمم هستيم كه در راه اين مسؤوليت - علي رغم ميل همه ي شيطانهاي عالم - حركت بكنيم، وقتي اين ملت تصميم دارد كه حرف زور را از هيچكدام از قلدرها و سرگردنه بگيرهاي مسلح دنيا به گوش نگيرد، پس بايد خودمان را آماده ي دفاع بكنيم. وقتي به صحنه ي سياستِ امروز دنيا نگاه مي كنيد، مي بينيد كه در قضيه يي مثل قضيه ي خليج فارس، (1) كشورهاي ريز و درشت دنيا، هركدام به نحوي مجبور هستند كه به زور گوش بدهند و از آن تمكين بكنند. سلطه ي امپراتوري زر و زور غربي به سركردگي دولت امريكا، تصميم دارد كه در اين جا از منافع حياتي خود به هر قيمتي دفاع كند. حتّي ديديد كه به بمب اتمي هم تهديد كردند و ديگران - كشورهاي خرد و ريز دنيا - با اين كه اين قضيه به خيلي از آنها ارتباط هم پيدا نمي كند، اما مجبورند هركدام نخودي در اين آش استكباري بيندازند و نمي توانند خودشان را كنار بكشند.

در چنين شرايطي، وقتي شما مي بينيد آن استقلال حقيقي و اتكا به نفس واقعي - كه ناشي از انقلاب و اسلام است - اين ملت و اين كشور و اين دولت را با ناصيه يي درخشان در دنيا معرفي مي كند و قدر اين استقلال را مي دانيد و مي خواهيد اين استقلال را حفظ بكنيد؛ وقتي تجربه ي آزاد زيستن در نظام الهي و اسلامي را تجربه ي شيريني مي دانيد و مي خواهيد آن را روزبه روز به سمت كمال پيش ببريد، پس بايد خودتان را آماده ي دفاع بكنيد. بايد بدانيد كه دشمن براي ضربه زدن، منتظر فرصت است. «و من نام لم ينم عنه»(2). اگر شما غافل بشويد، ضربه را خواهيد خورد. دفاع، يك وظيفه ي عقلي و انساني و اسلامي است؛ پس بايد آماده بود. روزبه روز بايد آمادگيتان را بيشتر كنيد و آموزشها را پيش ببريد. سازماندهي منظم، مبتني بر حفظ انضباط كامل و رعايت مقررات است؛ اين را يك ارزش به حساب آوريد. رعايت مقررات، به معناي بي عدالتي نيست. عدالت و عدم تبعيض و ارزشگذاري بر اساس حق را يك اصل بدانيد. اين اصول، اصول بنياني است. يكي از چيزهايي كه در كار يك سازمان نظامي حايز اهميت است، نشاط براي استفاده ي بهتر از استعدادها و قدرتها و موجوديهاي مادّي و انساني است. استعدادها را جستجو كنيد و آنها را به جوشش و درخشش دربياوريد. از دستهاي ماهر و مغزهاي نافذ و خلاق و چشمهاي دقيق، در پيشرفت كار و مسؤوليت بزرگ خودتان بهره بگيريد. اينها، همان تصميم گيريهاي بجا و شناختن تكليف لحظه هاست. جمهوري اسلامي در حركت اعتلايي خود درنگ نمي كند ما لحظات حساسي را مي گذرانيم. تمام اين دوازده سال،

همين طور گذشته است. آنها كه حساسيت لحظه و اهميت هدف و ارزش اين راه ومسير را نفهميدند، اشتباه كردند. امروز مي فهمند كه چه قدر اشتباه كرده اند. جمهوري اسلامي، به فضل الهي در حركت اعتلايي خود درنگ نمي كند. طبيعت فكر و راه و هدف ما، اين است. چرا بعضيها احساس حقارت مي كنند؟ آن كه مادّي است، بايد احساس حقارت كند. آن كه اساس زندگي خودش را بر محاسبات صددرصد مادّي مي گذارد، بايد احساس حقارت بكند؛ همچنان كه ديديد ابرقدرتها چوب آن اشتباهات را خوردند. امروز جوانترين شما هم، تجربيات پيران كهنسال را در مقابل چشم خودش ديده است. شما مگر فروريختن يك امپراتوري را به چشم نديديد؟ امپراتوري مادّيِ عظيمِ به اصطلاح حكومت سوسياليستي و تفكر ماركسيستي كه نصف دنيا را گرفته بود، مثل كاخي از بازيچه در هم فروريخت. امروز، چيزي از آن امپراتوري باقي نيست؛ درحالي كه در عرصه ي محاسبات، خيلي محكم بودند. محاسبات، صددرصد مادّي بود و عنصر معنويت، در آن لحاظ نشده بود. تجربه ي ديگر شما، شكست فضيح آن امپراتوري زر و زورِ نقطه ي مقابل اوست؛ يعني امپراتوري تفكر غربيِ امپرياليستيِ استكباري، متكي بر سود سرمايه و در آمد كارخانجات و استفاده از نيروي كار ارزان و تبليغات و بهره گيري از انحرافهاي اخلاقي و گسترش فرهنگ فساد در دنيا. اين، خلاصه ي آن امپراتوري ديگر است. او هم شكست مي خورد و محاسبات مادّيش، يكي پس از ديگري غلط درمي آيد. مگر همه چيز، ماشين است كه محاسباتش را بشود با رياضياتِ محض و دو دوتا، چهارتا حل كرد و تمام نمود؟! آن جايي كه مسأله، مسأله ي انسانها و ايمانها و ارزشها و خصلتهاي نيكوست، محاسبات معنوي، دخالت فوق العاده يي دارد؛ بلكه

تعيين كننده است. بر اساس محاسبات مادّي، آنها مي بايست روزبه روز قدرتمندتر مي شدند و امروز شما مي بينيد كه محاسباتشان در چه صحنه هاي خجلت آوري، دچار ناكامي شده است. خودتان را آماده نگهداريد و انسجامتان را حفظ كنيد خودتان را آماده نگهداريد. سازمانتان را روزبه روز پيش ببريد. انسجامتان را مثل گذشته و بهتر از گذشته، حفظ كنيد. مجموعه ي نيروهاي مسلح - ارتش جمهوري اسلامي، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و ديگر نيروهاي دست اندركار دفاع و حفاظت و حراست از ارزشهاي انقلاب - را با يك چشم نگاه كنيد و آنها را يكي ببينيد. هر چيزي در جاي خود، و همه به عنوان بخشي از يك مجموعه ي پُرافتخار هستند. احساس مسؤوليت را در لحظه يي از لحظات، از دست ندهيد. روزبه روز پيش خواهيد رفت. روزبه روز شرف و ارزش شما در چشم مردم و بالاتر از آن در پيشگاه الهي، زيادتر خواهد شد و اين همان چيزي است كه يك انسان، مشتاق و آرزومند آن است. خداوند، شهيدان عزيز نيروي هوايي را - كه بسياري از آنها پس از تجربه هاي دشواري، در راه خدا شربت شهادت نوشيدند و بعضي حقاً بايد در زمره ي قهرمانان دوران جنگ تحميلي به حساب بيايند - با شهداي صدر اسلام محشور كند و ياد همه ي شهداي عزيز ما را گرامي بدارد و ان شاءاللَّه قلب مقدس وليّ عصر (ارواحنافداه) و روح مطهر امام بزرگوارمان را از همه ي شما راضي كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 14 2) نهج البلاغه، نامه ي 62

خطبه هاى نماز جمعه ى تهران

خطبه هاي نماز جمعه ي تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. الحمدللَّه الّذي هدينا لهذا و ما كنّا لنهتدي لولا ان هدينااللَّه نحمده و نستعينه و

نؤمن به و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: و من يتّق اللَّه يجعل له مخرجا(1) تقوا، ضروريترين نياز فرد و جامعه همه ي برادران و خواهران عزيز نمازگزار را به رعايت تقوا توصيه و دعوت مي كنم. امروز فكر كردم كه در خطبه ي اول، كدام مطلب از مطالب اسلامي و ديني ما از همه مهمتر و فوريتر است كه آن را مطرح بكنم؛ ديدم كه مسأله ي تقوا از همه چيز مهمتر است. در تمام مراحل زندگي يك جامعه و يك فرد، تقوا از ضروريترين نيازهاست و در تمام دوران - دوران مبارزه و پيروزي، هنگام جهاد، هنگام سازندگي و در مراحل مختلف - براي جامعه ي ديني و ملت مسلمان، تقوا ضروري است. امروز كه ما بعد از دوازده سال از پيروزي، تجربه هاي باارزشي در اختيار داريم، راه را تا حدود زيادي شناخته ايم، هدفها را در قالب مشخص و معيني تصوير كرده ايم و به سمت آن حركت مي كنيم، شايد بشود گفت كه بيشتر از هميشه، به تقوا احتياج داريم. تقوا، شرط توفيق در هر راهي است تقوا چيست و چگونه مي شود در ابعاد مختلف زندگي، باتقوا بود؟ تقوا، عبارت از اجتناب و پرهيز از خطا و گناه و اشتباه و آلودگي و ناپاكي و انحراف از راه و پيروي از هوسها، و دل سپردن به خط مستقيم تكليف و وظيفه. در ميدانهاي مختلف، همه بايد باتقوا باشند، تا موفق بشوند. تقوا، شرط توفيق در هر راهي است؛ مخصوص دين هم نيست؛

منتها تقواي ديني، روشن و واضح و شيرين و خوش عاقبت است. از يك كودك و نوجوان كه مشغول تحصيل و درس خواندن است، تا يك خانم كدبانوي خانه، تا هر انساني كه در محيطي به شغل و به كاري اشتغال دارد، هر كدام از اينها بايد تقوا داشته باشند، تا بتوانند راه را درست بروند و به مقصود برسند. يك نوجوان، بدون تقواي خاص محيط و وضعيت شغلي و كاري خود، نمي تواند به هدف درس خواندن برسد. بايد از اشتباه و هوس و بازيگوشي و سرگرمي به كارهايي كه او را از فعاليت خودش باز مي دارد، اجتناب بكند. اين، تقواي اوست. يك زن در داخل خانه و يك مرد در محيط كار نيز همين طورند. يك مؤمن كه مي خواهد راه خدا را بپيمايد و در صراط مستقيم حق حركت بكند، بايد باتقوا باشد، تا بتواند رضاي الهي را كسب كند، از نورانيت الهي استفاده نمايد، به مراحل عالي معنويت برسد و به حاكميت دين خدا دست پيدا بكند. تقوا، براي فردي كه در راه دين و ايمان حركت مي كند، يعني رعايت كردن تكليف ديني و دل ندادن به هوسها و شهوات و منحرف نشدن از راه خدا. هرچه مسؤوليت ما بالاتر باشد، تقواي بيشتري لازم داريم شما در هر جا كه هستيد، هر شغلي كه داريد، هر مسؤوليتي كه برعهده گرفته ايد، هر شأني از شؤون اجتماعي را كه دارا هستيد، در درجه ي اول بايد همتتان اين باشد كه رضاي خدا را تحصيل كنيد و وظيفه ي الهي را انجام بدهيد. اين، تقواست. اين كه درصدد انجام تكليف باشيد و از انحراف و بي راه رفتن پرهيز بكنيد، همان تقواست.

اگر اين احساس در شما پيدا شد و اين همت و تلاش را كرديد، اولين قدم را كه برداشتيد، خداي متعال براي قدم دوم به شما كمك خواهد كرد. هرچه مسؤوليت ما بالاتر باشد، تقواي بيشتري لازم داريم. در ميدان جهاد هم تقواست كه انسان را پيروز مي كند. در ميدان مبارزه ي با استكبار هم كه شما ملت سالها بوديد و مثل اين روزها در سال 57 به پيروزي رسيديد، تقوا شما را پيروز كرد؛ تقواي آن رهبر كه جز به امر الهي و تكليف شرعي، به هيچ چيز ديگري نينديشيد، و تقواي شما آحاد ملت كه براي خاطر خدا، از هوسها و منافع شخصي خود گذشتيد. يادتان است كه آن روزها چه طور همه دل در گرو هدفي مقدس داشتند؛ كسي از خود يادش نبود، كسي به فكر مال اندوزي نبود، كسي به فكر زياد كردن ثروت نبود، كسي به فكر شغل و مقام نبود، كسي به فكر جلو افتادن از ديگران نبود؛ هر كسي احساس مي كرد تكليف شرعي و اسلامي و انقلابيش چيست، آن را انجام مي داد. امروز هم همين كار را بايد بكنيم. دل سپردن به هوسها و لذتهاي آني زندگي، بي تقوايي است اگر امروز در جامعه ي ما، كساني به فكر سوءاستفاده باشند؛ به جاي رفاه ملت، رفاه خودشان را در نظر بگيرند و بي اعتنا به منافع ملت باشند، بي تقوايي كرده اند. كساني كه در ميان مردم مسؤوليتهاي بزرگي بر دوش دارند، اگر وقت و عمر خودشان را در غير راه انقلاب و مسؤوليت انقلابي يي كه برعهده شان است، مصرف بكنند، بي تقوايي كرده اند. دل سپردن به هوسها و لذتهاي آني زندگي و پيروي از آنها، در وقتي كه

با پيمودن هدفهاي والا و بلند منافات دارد، بي تقوايي است؛ همان چيزي است كه يك ملت را به زانو درمي آورد، و تقوا آن چيزي است كه يك ملت را سربلند مي كند. ما به تقوا احتياج داريم. برادران و خواهران! تقواست كه لطف و رحمت خدا را به شما متوجه مي كند. تقوا و پرهيزگاري و جديت در راه خداست كه بركات الهي را جلب مي كند؛ «ولو انّ اهل القري امنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السّماء و الارض»(2). تقوا، شما را در مقابل استكبار و قدرتهاي ظالم پيروز مي كند. تقوا، پيام شما را در ذايقه ي ملتهاي مظلوم شيرين مي كند. تا حالا هم هرچه پيروزي و پيشرفت بوده است، ناشي از تقواي باتقواها و پرهيزگاران بوده است. هرچه ميزان تقواي ملت ما از لحاظ كيفيت و كميت افراد باتقوا بالاتر برود، پيروزي و موفقيت ما سريعتر و زودتر خواهد بود. لذا در نمازهاي جمعه، خطباي جمعه موظفند كه هر هفته مردم را به تقوا دعوت كنند؛ چون اين حرف، كهنه شدني نيست. نمازهاي جمعه، نقش بسيار بزرگي در موفقيتهاي اين ملت ايفا كرده اند اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) در خطبه ي اول نماز، غالباً درباره ي تقوا و توصيه ي به تقوا حرف مي زدند. به همين مناسبت، من چند جمله يي راجع به نماز جمعه ها بگويم. ملت ايران، نماز جمعه نداشت و از اين نعمت محروم بود؛ انقلاب به او نماز جمعه داد. در طول اين دوازده سال، نمازهاي جمعه نقش بسيار بزرگي در پيشرفتها و موفقيتهاي اين ملت و اين كشور ايفا كرده اند و سهم بسزايي در بسيج نيروها و سازندگي و هدايت سياسي و ديني مردم داشته اند. اسلام براي نماز جمعه، خيلي اهميت

قايل است و من امروز فكر كردم بعضي از رواياتي را كه در باب نماز جمعه هست، بخوانم، تا ببينيد چه قدر اين مراسم هفتگي مهم است. از قول پيامبر خدا(صلّي اللَّه عليه واله) نقل شده كه فرمود: «من كان يؤمن باللَّه و اليوم الاخر فعليه بالجمعه يوم الجمعه»(3). يعني هر كس كه ايمان دارد، در روز جمعه نبايد نماز جمعه را فراموش كند. از امام باقر(عليه السّلام) روايت شده است كه فرمود: «واللَّه لقد بلغني انّ اصحاب النّبي(صلّي اللَّه عليه واله) كانوا يتجهّزون للجمعه يوم الخميس»(4). يعني اصحاب پيامبر، در روز پنجشنبه خودشان را براي فردا آماده مي كردند، تا به نماز جمعه بروند. در يك روايت ديگر دارد كه اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: روز پنجشنبه دارويي نخوريد كه شما را در بستر بيندازد، تا مبادا نماز جمعه ي فردا از دستتان برود. روز جمعه، خود را زينت كنيد و تميزترين لباسهايتان را بپوشيد درباره ي احترام به نماز جمعه، از امام صادق(عليه الصّلاةوالسّلام) روايت است: «ليتزيّن احدكم يوم الجمعه»(5)؛ روز جمعه، خود را زينت كنيد. «يغتسل و يتطيّب و يسرّح لحيته»(6)؛ غسل كنيد، عطر بزنيد و سر و صورت خود را مرتب نماييد. «يلبس انظف ثيابه»(7)؛ تميزترين لباسهايتان را بپوشيد و به نماز جمعه برويد. در روايت ديگر دارد كه ملائكه ي الهي مي ايستند و مي بينند كه چه كسي زودتر وارد مصلا شد و همين طور مي نويسند: نفر اول، نفر دوم، نفر سوم، نفر پنجم، نفر صدم؛ تا وقتي كه امام جمعه بلند مي شود خطبه را بخواند. يعني هرچه مي توانيد، زودتر در نماز جمعه حاضر شويد. در يك روايت دارد كه امام مسلمين، زندانياني را كه به خاطر قرض به زندان افتاده اند، روز جمعه يا روز عيد، به نماز

جمعه يا به نماز عيد بياورد و محافظ هم برايشان بگذارد و وقتي كه نماز را تمام كردند، آنها را به زندانشان برگرداند؛ يعني حتّي زنداني هم از نماز جمعه محروم نماند. در يك روايت دارد كه «لو يعلم امّتي ما لهم فيها»(8)؛ اگر مردم منافع اين سه چيز را مي دانستند، «ليضربوا عليها بالسّهام»(9)، بر سر آن با هم منازعه مي كردند. آن سه چيز، عبارت از اذان و زود رفتن به نماز جمعه و قرار گرفتن در صف اول است، كه ممكن است صف اول جهاد يا صف اول نماز جمعه باشد. مردم به اذان گفتن عادت كنند چندي پيش، من راجع به اذان سفارش كردم و البته گفتم كه صبحها با بلندگو در همه جا اذان نگويند، تا مردم از خواب بيدار نشوند. مثل اين كه بعضي از مؤمنين، اين قسمت دومش را بيشتر از قسمت اول گوش كردند! آنچه كه مقصود ما بود، اين بود كه در سحرها، هر جايي يك بلندگو صدا نكند؛ ولي معنايش اين نبود كه به هنگام سحر، صداي اذان در شهري مثل تهران به گوش نرسد! نه، در جايي مثل تهران، اقلاً در چند مسجد از مساجد مهم، خوب است كه با بلندگو اذان پخش بشود؛ حتّي اذان صبح. در شهرهاي كوچك هم به فراخور وسعت آن شهر، مي بايست اذان صبح در چندجا پخش بشود. اما در ظهر و شب اذان بگويند؛ هم اذان بلندگو، هم جلوي مساجد، هم داخل مساجد و هم در خيابانها، تا مردم به اذان گفتن عادت كنند. نماز جمعه، زمينه ي تقوا را در ميان مردم زياد خواهد كرد در يك روايت فرمود: «من ترك الجمعه

ثلاثا تهاونا طبع اللَّه علي قلبه»(10). هر كس سه جمعه پشت سر هم، از روي بي اعتنايي نماز جمعه را ترك كند - اگر كسي كاري داشته باشد، آن مورد بحث نيست - خداوند بر قلب او مهر مي زند. مردم و خود ائمه ي محترم جمعه، نماز جمعه را در همه جاي كشور قدر بدانند؛ نماز را با توجه، با خضوع، با ذكر و با دعا بجا بياورند؛ و آنچه را كه براي مردم لازم است، در خطبه ي اول و دوم بگويند. خطبه ي اول و دوم را هرچه هم بتوانند مختصرتر بكنند، بهتر است. البته سنگ بناي خطبه هاي طولاني را خود ما در همين نماز جمعه ي تهران گذاشتيم و تقصير آن به گردن كس ديگري نيست! اما حالا عرض مي كنم كه خطبه ها را كوتاه كنند، تا مردم به كارهايشان برسند. علاوه ي بر نماز جمعه، مردم نمازهاي ديگر را هم در مساجد اجتماع كنند و بخوانند. مساجد را آباد كنيد. اينها به حركت انقلابي و بزرگ شما بركت خواهد داد و نماز جمعه، زمينه ي تقوا را در ميان مردم زياد خواهد كرد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات. و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما علي اميرالمؤمنين و الصّدّيقة الطّاهره سيّدة نساءالعالمين و الحسن و الحسين سبطي الرّحمة و امامي الهدي و عليّ بن الحسين سيّدالسّاجدين و محمّدبن عليّ الباقر و جعفربن محمّدالصّادق و موسي بن جعفرالكاظم و عليّ بن موسي الرّضا و محمّدبن علي و عليّ بن محمّد و الحسن بن علي و الخلف القائم المهدي حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّةالمسلمين و

حماةالمستضعفين و هداةالمؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه مبعث، ريشه ي سعادت بشر و تاريخ و سرچشمه ي خيرات در اين ايام كه مصادف با بزرگترين عيد انقلاب عظيم ملت ماست - يعني عيد پيروزي - چند حادثه ي ديگر نيز هست كه به آن اشاره مي كنم و سپس به بعضي از مسايل مربوط به انقلاب خواهم پرداخت. روز بيست ودوم بهمن امسال، روز شهادت موسي بن جعفر(عليه الصّلاةوالسّلام) پس از سالها تحمل حبس و شكنجه است. آن جهاد عظيم، با شهادتي جانگزا پايان يافت. ما بايد آن روز را - كه روز بيست ودوم بهمن هم است - گرامي بداريم. ملت عزيزمان، احترام و تجليل از آن بزرگوار را، در قالب و چارچوب حركتي كه در بيست ودوم بهمن مي كنند، انجام خواهند داد، تا بيست ودوم بهمن را كه شعاعي از انوار طيبه ي مقدسه ي موسي بن جعفر(عليه الصّلاةوالسّلام) و بقيه ي اهل بيت معظم و مكرم است، با نام و ياد اين بزرگواران، ارزش و معنويت بيشتري ببخشد. روز مبعث هم در همين هفته ي مبارك و مقدس است. مبعث، ريشه ي سعادت بشر و تاريخ و سرچشمه ي خيرات تا ابدالاباد است. بزرگداشت مبعث، فقط تكليف مسلمانان نيست؛ بلكه بشريت مظلوم بايد از فرامين پيامبر اسلام - كه سرآغاز آن، روز مبعث بود - احترام و تجليل و قدرشناسي كند؛ چون نجات انسان در اين تعاليم است. هر يك روز ماه رجب، يك نعمت خداست دهه ي سوم ماه رجب را پشت سر مي گذاريم و اين روزها، روزهاي پاياني ماه رجب است. ماه رجب، ماه مباركي است؛ ماه توسل و تذكر و توجه و تضرع و استغاثه و محكم كردن پيوند دلهاي محتاج و نيازمند ما به ذيل لطف و فضل الهي

است. اين روزها را قدر بدانيد. هر يك روز ماه رجب، يك نعمت خداست. در هر ساعتي از اين ساعات، يك انسان اگر هوشمند و زرنگ و آگاه باشد، مي تواند چيزي را به دست بياورد كه در مقابل آن، همه ي نعمتهاي دنيا پوچ است؛ يعني مي تواند رضا و لطف و عنايت و توجه الهي را به دست آورد. بعد از ماه رجب، ماه شعبان و بعد ماه رمضان است. برادران و خواهران مسلمان! اي صاحبان دلهاي بيدار و مخصوصاً اي جوانان! اين سه ماه را قدر بدانيد. در اين سه ماه، فرصت براي وصل كردن و منور نمودن دلها به لطف و نور پروردگار، بيش از هميشه است. اين روزها، حادثه ي تأسف آور سيل را هم در سيستان داشتيم، كه مردم ما و كساني را كه ابعاد اين حادثه را فهميدند، بشدت غمگين كرد. اميدواريم كه خداوند به مسؤولان توفيق بدهد، تا سختيهايي را كه بر اثر اين حادثه به مردم وارد آمده است، زودتر جبران كنند و آن مردم مستضعف مؤمن مظلوم را از اين سختيها نجات بدهند. ان شاءاللَّه كاري بشود كه با همت مسؤولان، اين طور حوادث خسارتبار نتواند به اين آساني، اين چنين لطمه هايي را به زندگي مردم بزند؛ يعني بعد از امدادهاي اوليه، ان شاءاللَّه كارهاي زيربنايي و اساسي انجام بگيرد. البته مردم هم بايستي تا آن جايي كه مي توانند، در انجام اين كار، از همه جا به دولت كمك كنند. دهه ي فجر، دهه ي گراميداشت بزرگترين معجزه ي الهي در اين روزگار و اما مسأله ي اصلي اين خطبه، مسأله ي دهه ي فجر است. دهه ي فجر، دهه ي تجديد قواي نيروهاي انقلابي با تجديد يادها و خاطره هاي پُرشكوه آن روزهاست؛

دهه ي تجديد عهد و ميثاق ملت ما با انقلاب است؛ دهه ي گراميداشت بزرگترين معجزه ي الهي در اين روزگارهاست. اين روزها، روزهايي است كه در تاريخ عمر ملتها، شبيه آن بندرت پيش مي آيد. چه قدر خونها ريخته مي شود، زجرها كشيده مي شود، مصيبتها تحمل مي گردد، تا يك ملت بتواند به آن اوج حركت انقلابي يي برسد كه در دهه ي فجر سال 57 شما رسيديد و خدا آن ميوه ي شيرين را در دامن او بگذارد. ملت ما، از چنگ قدرت شيطانيِ خونريزِ ظالمانه ي رژيم كافرمنش و فاسق و فاجر و عياش و ضد مردمي و وابسته ي به بيگانه و بي اعتناي به مصالح ملت و نيز سراني كه فقط خوشيهاي خودشان را در نظر داشتند و همه ي امكانات عظيم اين مملكت را براي چنين چيزي صرف مي كردند، نجات پيدا كرد. اين، حادثه ي خيلي عظيمي است. برادران عزيز! از آن روزها، دوازده سال گذشته است. در اين دوازده سال، شما كه در راه بوديد، شايد از كساني كه از بيرون نگاه مي كردند، يا كساني كه در آينده نگاه خواهند كرد، يا كساني كه با چشمهاي دوستي و يا دشمني، رفتار شما را مي سنجيدند، كمتر بتوانيد اين راه را ارزيابي كنيد. اين دوازده سال، اگرچه در عمر شما و در عمر يك ملت، زمان كوتاهي است، اما يك دنيا حادثه و يك دنيا تجربه در آن نهفته است. اين انقلاب، بر پايه ي ارزشهاي معنوي سر بلند كرد آن روزي كه اين انقلاب پيروز شد، ارزشهاي معنوي در دنيا مرده بود و ارزشهاي مادّي بر همه ي اركان زندگي ملتهاي عالم حاكم بود. اين انقلاب، بر پايه ي ارزشهاي معنوي سر بلند كرد. امروز اگر به

دنيا نگاه كنيد، مي بينيد كه پايه هاي مادّيگري لرزيده است و انقلابهايي كه بر اساس مادّيگري به وجود آمده بود، مثل بازيچه ي كودكان فرو ريخته است. آن نظامي كه به مادّيگري افتخار مي كرد - يعني نظام ماركسيستي و سوسياليستي - و امپراتوري بزرگي تشكيل داده بود و به ضديت با معنويت و دين افتخار مي كرد، متلاشي شده و از بين رفته است. دوازده سال پيش، وضع اين طوري نبود. دوازده سال پيش، امپراتوري شرق و نظام ماركسيستي عالم، آن قدر خود را قدرتمند مي ديد، كه به آنچه داشت، اكتفا نكرد و به افغانستان حمله ي نظامي نمود، تا از آن طرف شايد اين راه را باز ادامه بدهد. يك نظام متكي به مادّيگري، اين طور احساس قدرت مي كرد. امروز آن نظام متلاشي شده، از بين رفته و چيزي از آن باقي نمانده است. شگفتا ! در كشورهايي كه اين نظام حاكم بود، پرچم معارضه ي با اين نظام به دست كساني افتاد كه شعار معنويت و دين و خدا و مسيحيت مي دادند! اين، از آثار انقلاب شماست. آن روزي كه انقلاب شما به پيروزي رسيد، از اسلام بخصوص به عنوان يك پرچم نجاتبخش در دنيا خبري نبود. در كشورهاي اسلامي هم اگر كسي مي خواست انقلاب بكند، پايه هاي انقلاب، پايه هاي ماركسيستي بود! انقلابي، يعني كمونيست! اسلام را با تلاش زياد، منفعل و به خيال خود مضمحل كرده بودند. كسي جرأت نمي كرد كه به مسلماني خود افتخار بكند. امروز شما نگاه كنيد، هرجا چند نفر مسلمان دور هم هستند - ولو يك اقليت - قرآن را سر دستشان مي گيرند و با افتخار مي گويند كه ما مسلمانيم. اين، از آثار انقلاب شماست. اين را

شما كرديد، اين را امام انجام داد. انقلاب اسلامي، حريم دروغين قدرتها و قلدرها را شكست علاوه ي بر اينها، انقلاب شما، حريم دروغين قدرتها و قلدرها را شكست. امريكا به عنوان ابرقدرت، يك روز امريكا بود؛ اما امروز ديگر نيست. امروز شما ببينيد كه در چند نقطه از نقاط عالم، مردم عكس رئيس جمهور امريكا را آتش مي زنند، يا پرچم آنها را به آتش مي كشند؟ چندجا از نقاط عالم، ملتها و توده هاي مردم، مشت گره مي كنند و «مرگ بر امريكا» مي گويند. يك روز فقط شما اين شعار را مي گفتيد، ديگران مي گفتند كه چرا مي گوييد؛ اما امروز نيز در اروپا و اقصاي آسيا و كشورهاي تحت نفوذ امريكا و كشورهايي كه با نظامي شبيه خود امريكا اداره مي شوند، «مرگ بر امريكا» مي گويند. اين، نه به خاطر آن است كه آن ملتها از رژيم عراق پشتيباني مي كنند. خير، اصلاً رژيم عراق را نمي شناسند و نمي دانند كه قضيه چيست. اينها چون امريكا را متجاوز شناخته اند و چهره ي او برايشان آشكار شده است، «مرگ بر امريكا» مي گويند. انقلاب شما اين كار را كرد؛ يعني حريم دروغين قلدرهاي جهاني و ابرقدرتها را شكست. كارها و خدمات و حركت عظيم اين انقلاب، قابل احصا نيست كارها و خدمات و حركت عظيم اين انقلاب و شخصيت و عزتي كه به ملت ايران داد و احساس آقايي يي كه در يكايك آحاد اين ملت بيدار كرد و خدمات بي شماري كه در طول اين دوازده سال در داخل كشور انجام داد، آن قدر زياد است كه قابل احصا نيست. اين در حالي است كه در تمام اين دوازده سال، استكبار جهاني به شكلهاي مختلف با اين

انقلاب مبارزه كرده، كه هشت سالش فقط جنگ بوده است. شما ببينيد، همين حالا كشورهاي بزرگي كه در جنگ با عراق با يكديگر متحد شده اند، در داخل كشورهاي خودشان، دم از نابساماني اقتصادي ناشي از جنگ مي زنند! چند هفته بيشتر نيست كه جنگشان شروع شده است - آن هم با آن همه ثروت و قدرت و امكانات - اما هشت سال جنگ را بر اين ملت تحميل كردند؛ درعين حال، وضعيت و امكانات و ظرفيتهاي وسيع اين كشور و اين ملت، توانست او را حفظ كند و پيش ببرد و امروز بحمداللَّه در جاده ي سازندگي و نوسازي كشور حركت مي كند. سازندگي كشور، با تعقيب هدفهاي انقلاب منافات ندارد من يك جمله ي ديگر عرض بكنم و سخن را به پايان برسانم. بدانيد، تصور اين كه سازندگي كشور، با تعقيب هدفهاي انقلاب منافات دارد، تصوري متعلق به دشمنان است؛ دوستان اشتباهاً اين حرف را تكرار مي كنند. ارزشهاي انقلاب، اين كشور را بايد آباد كند و بسازد؛ اين دو باهمند. حفظ ارزشها و شعارها و هدفهاي اصيل انقلاب، در كنار سازندگي و آباداني و به سروسامان رساندن كشور و نوسازي ويرانه هاي ناشي از جنگ و دوران سلطه ي قدرت ظالم رژيم پهلوي قرار دارد. تا كسي گفت كه مي خواهيم كشور را بسازيم، فوراً بعضي آدمها از روي غفلت نگويند، معلوم مي شود كه شعارهاي انقلاب فراموش شده است! نه، اين حرف را دشمنان مي زنند و القا مي كنند كه ايران شعارهاي انقلاب را فراموش كرده است. امروز نمي گويند؛ از مدتها پيش اين حرف را تكرار مي كردند. هميشه هم دروغ گفته اند، هميشه هم مغرضانه گفته اند، هميشه هم غلط كرده اند. اين ملت، با حفظ ارزشهاي انقلاب

و با تمسك به شعارهاي آن، اين راه را ادامه خواهد داد. السّلام علي الاخوة و الاخوات المسلمين في شتّي أنحاء العالم و رحمةاللَّه و بركاته إنّ الشعب الايراني يحتفل هذه الايام بالذكري الثانية عشر لثورته الاسلامية المباركة، و إنّ اثني عشر عاما من عمر هذه الثورة تشكّل فرصة مناسبة لتقويم أهدافها و شعاراتها و مكتسباتها علي المستوي الداخلي و الاقليمي و العالمي، و إن كل الواعين ليستطيعون أن يدرسوا هذه الثورة الفريدة الكبري و يكتشفوا خصائصها من خلال ما مرّت به من تجارب متجمعة لا تحصي خلال هذه الاعوام. فأوّلاً: نجد أن هذه الثورة انتصرت في عصر كان العالم فيه يئنّ تحت وطأة القيم المادية، و حتي الفئات الثورية و الاصلاحية في أغلب الاقطار و منها الاقطار الاسلامية كانت تنطلق في تحرّكها من منطلقات فكرية مادّية ماركسية، فكانت الثورية تعني الاتجاه الماركسيّ و تعبر عنه. في هذا الجوّ القاتم انطلقت الثورة الاسلامية من منطلق القيم الالهية و أقامت نظامها الاسلامي و حطّمت أسس الفكر المادّي السائد في العالم. و لذا نشهد اليوم في شتّي أنحاء العالم الاسلامي و في كثير من مناطق العالم الثالث و كذا في بعض الاقطار المتطورة أنّ الافكار الثورية راحت تعتمد منطق العودة الي القيم المعنوية، و هكذا راحت النظم الشيوعية في العالم تتهاوي الواحد بعد الآخر بفضل شعارات العودة الي الدّين و المعنويات، و لم يَعُد لبريق النظام الاشتراكي و النظام الشيوعي عين و لا أثر. ثانياً: لقد انطلقت هذه الثورة منتصرة في عصر كانت فيه الجهود الاستعمارية المكثفة تركّز خلال قرنين من الزمان و بكل ما لديها من ثروة و تخطيط و سلاح و سياسة و إعلام علي محو الدور

الاسلامي من الساحة الحياتية، حتي لا يبقي من الاسلام غير الاسم و من الحالة الاسلامية سوي الشكل التقليدي. و في خضم هذا النشاط المحموم تفجرت الثورة الاسلامية و النظام الاسلامي رعداً و برقاً يشعل ذلك الركام فيجعله حطاما لنلاحظ بعد ذلك كل هذا الشوق المتزايد للجو الي أحضان الاسلام والعيش تحت لوائه الخفّاق يشتعل في قلب كل مسلم و في كل أرجاء العالم، و يجذب اليه كل جوانب حياة المسلمين و يفجّر الانتفاضة في كل مكان، و طبيعيٌّ أن تصل بعض نماذج هذه الانتفاضة علي الاقل الي ما تصبو له من نصر رغم التصدي الاستعماري المركّز لها «و لينصرنّ اللَّه من ينصره إنّ اللَّه لقويّ عزيز»(11). ثالثاً: لقد تفجرت هذه الثورة وانتصرت في زمن تجمعت فيه الثروات الضخمة المادية و التقنية و العلمية و المالية و السياسية في العالم بأيدي قوتين كبريين و بعض الدول القربية منها أو التي تدور في فلكها، و ذلك بحيث لم تكن أية دولة أو أيّ شعب ليتصور إمكان استدامة بقائه دون الاعتماد علي هاتين القوّتين. لقد كان الشك لايرقي الي مستوي قوة هذه القوي الكبري إلا أن انتصار الثورة الاسلامية و ثباتها و ديمومة الجمهورية الاسلامية و سيرها من نصر الي نصر، رغم إرادة هاتين القوتين و عملائهما و رغم أنّهما لم تتركا فرصة سانحة إلا و وجهت ضرباتها لهذا النظام و هذه الثورة. نعم ان هذا الانتصار أثبت أن القوي الكبري يمكن أن تنهزم بل هي في الواقع قوي خاوية و بهذا سرت روح الجرأة والاحساس والقدرة الذاتية بين الشعوب المقهورة علي أمرها، الي الحدّ الذي راحت هذه القوي الكبري تشعر معه بضعفها، كما عملت بعض الاقطار و الشعوب

علي تخليص أنفسها من براثن امبراطورية إحدي القوّتين، و عملت شعوب و أقطار أخري علي اتخاذ موقف المقاومة خلال المواقف العنيفة لدولة شريرة أخري هي أمريكا، و هذا ما نلحظه بوضوح في أماكن كثيرة من العالم و في مقدمتها أحداث الخليج الفارسي حيث انكشف للجميع خواء أسطورة القوة الامريكية والقوي المتحالفة معها باعتبارها قوّة لا تُقهر. رابعاً: لقد عرضت الثورة الاسلامية أطروحة جديدة تتحدي كل الاطروحات الاخري، و عرضت سياسة جديدة في العلاقات بين الاقطار و الدول فيما بينها و مع شعوبها و مع القوي التسلطية و أعطت العالم منطقا و تعريفا جديدا ليقظة الشعوب و أهدافا جديدة للصراع و الثورة، و استطاعت أن توصل الشعب الايراني الي شخصيته الحقيقية و عزّته و استقلاله و أوجدت في ضمير أبناء الأمة الأسلامية الكبري إحساسا عميقا بالمسير المشترك دافعة الجماهير الاسلامية المتشتتة الي تشكيل الامة الاسلامية الواحدة. خامساً: لكل هذه الامور نجد أن عداء الاستكبار للاسلام المحمدي (صلّي اللَّه عليه وآله) الاصيل، الاسلام القرآني المجاهد، و للدعاة الصادقين المخلصين و قبل ذلك عداؤه للجمهورية الاسلامية الايرانية الّتي شكّلت قاعدة هذا الوعي و تلك اليقظة يتصاعد و يتخذ أشكالا معقدة و متطورة، الامر الذي يتطلب منا جميعا قدراً كبيراً من اليقظة و الاستعداد و التضحية نستمدّه من الصورة النيرة التي عرضها إمامنا الراحل العظيم الخميني الكبير(قدّس اللَّه نفسه الطيبة) و إننا بعون اللَّه تعالي و توفيقه مصممون علي السير علي طريقه و هو طريق الانبياء و العباد الصّالحين مؤمنين بأن الغد للاسلام و لعباداللَّه الصالحين كما قال اللَّه تعالي: «و نريد أن نمنّ علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم أئمّة و نجعلهم الوارثين»(12) و الحمدللَّه رب العالمين. و أستغفراللَّه لي ولكم. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هواللَّه

أحد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا أحد.

--------------------------------------------------------------------------------

1) طلاق: 2 2) اعراف : 96 3) بحارالانوار، ج 20 ، ص 126 4) الاصول من الكافي، ج 3 ، ص 415 5) 1 و 2 و 3. بحارالانوار، ج 86، ص 352 6) 7) 8) 4 و 5. بحارالانوار، ج 86، ص 197 9) 10) وسائل الشيعه، ج 5 ، ص 6 11) حج: 40 12) قصص: 5

بيانات در ديدار با قاريان قرآن: استاد شحات محمّد انور و استاد محمّد بسيونى

بيانات در ديدار با قاريان قرآن: استاد شحات محمّد انور و استاد محمّد بسيوني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مردم ما واقعاً عاشق قرآنند خيلي خوشحاليم كه آقايان را در اين جا زيارت مي كنيم. شماها در حقيقت به كشور قرآن آمده ايد. مردم ما واقعاً عاشق قرآنند. ما بحمداللَّه مردمي داريم كه نه فقط به تلاوت و ظاهر قرآن توجه دارند، بلكه زندگي خود را بر اساس قرآن شكل داده اند و قوانين كشورشان بر پايه ي قرآن است. ما شما آقايان قرّاء را هم از صميم دل دوست داريم و صداهايتان را مي شنويم و لذت مي بريم و گوش جان مي دهيم. من از اين كه جوانان ما به قرآن شوق و اقبال دارند، خيلي خوشحالم. كساني را كه شما ملاحظه مي كنيد، بعضي كارگر، بعضي كارمند و بعضي كاسبند و هيچكدام هم در اين رشته حرفه يي نيستند؛ اما درعين حال شوق فراواني كه اين آقايان به تعلّم قرآن دارند، آنها را به مقدار زيادي پيش آورده است. بعضي از آنان هم ماشاءاللَّه خيلي خوب شده اند، خيلي پيش رفته اند و گاهي هم كه در اين مسابقات جهاني شركت مي كنند، درجات بالا را حايز مي شوند. بعضي از دوستاني كه از كشورهاي عربي مي آيند، مي گويند

اينها به نحوي كلمات و حروف عربي را تلفظ مي كنند كه آدم باورش نمي آيد اينها عرب نيستند. اين، نشان مي دهد كه در ايران، زمينه ي شيوع آشنايي با قرآن خيلي زياد است. توجه روزافزون جوانان ما به قرآن، مربوط به بعد از انقلاب است قبل از انقلاب، ما اصلاً از چنين بركاتي محروم بوديم. البته گاهي در گوشه و كنار، چند نفري دور هم جمع مي شدند و تلاوتي مي كردند؛ اما اين رشد روزافزون و اين سيل عظيم توجه جوانان و بچه ها به قرآن، اصلاً مربوط به بعد از انقلاب است. به همين جهت، گاهي قبل از انقلاب، بعضي از قرّاء به ايران مي آمدند؛ ولي كسي نمي فهميد كه اينها چه وقت آمدند و چه زماني رفتند. قبل از انقلاب، «شيخ ابوالعينين» با دعوت اوقاف به مشهد آمده بود. من نوارهاي او را قبلاً زياد شنيده بودم و دورادور از خواندن او خيلي خوشم مي آمد. ما با كساني كه او را دعوت كرده بودند، بكلي قطع رابطه كرده بوديم و با اين كه خيلي هم دوست مي داشتم صداي او را گوش كنم، اما اصلاً به مجالسي كه درست كرده بودند، نرفتم. در مسجد گوهرشاد مشهد، در آن ايوان مقصوره جلسه يي درست كرده بودند و قرآن مي خواندند. آن كساني كه در آن جا نشسته بودند، گمان نمي كنم كه به صد نفر مي رسيدند. همين طور دورتادور نشسته بودند و به تلاوت قرآن گوش مي كردند. در آن موقع، هوا سرد بود و مجتباي ما هم كه كوچك بود، همراهم بود. چون نمي خواستم به داخل جلسه بروم، ناگزير در آن هواي سرد در غرفه ي بيرون نشستم، تا صدايي را كه پخش مي شد، بشنوم. آن زمان،

جمعيت حدود صدنفر بود؛ در حالي كه حالا وقتي شماها در جايي وارد مي شويد، واقعاً همه ي شهر تكان مي خورد. بله، ما به عشق قرآن و به بركت قرآن زنده هستيم. اميدواريم كه خداوند در دنيا و آخرت، ما را از قرآن جدا نكند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران و نمايندگان سياسى كشورهاى اسلامى

سخنراني در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران و نمايندگان سياسي كشورهاي اسلامي، به مناسبت عيد سعيد مبعث بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بعثت خاتم الانبياء، عيد بشريت عيد بزرگ مبعث را كه يقيناً يكي از بزرگترين اعياد همه ي بشريت است، به مستضعفان عالم، ملتهاي مسلمان، ملت عزيز و مؤمن و قهرمان ايران و به شما آقايان محترم تبريك عرض مي كنم. اين حرف درستي است كه ما ادعا كنيم بعثت خاتم الانبياء(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) عيد بشريت است؛ چون در اين مقطع، با تعاليم اسلام، همه ي دردهاي اصلي بشريت، با بهترين علاجها و تداويها، قابل تداوي شده است و همان طور كه اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) درباره پيامبر(ص) فرمود: «طبيب دوّار بطبّه قد احكم مراهمه وأحمي مواسمه»(1)، مرهم زخمهاي كهنه ي لاعلاج بشريت را آماده داشت. از اولين لحظات بعثت و وحي بر نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) همه ي وسايل براي صلاح و اصلاح جامعه بشري، در آيات قرآن مورد توجه قرار گرفت. در همين سوره ي مباركه ي علق، بعد از نام خداي متعال و امر به پيامبر اسلام براي قرائت، اشاره مي كند كه «خلق الانسان من علق»(2). بشري كه بزرگترين درد او، خودخواهي و طغيان و خودبزرگ بيني و خودغني بيني است، به اين بشر تذكر مي دهد كه «خلق الانسان من علق»(3)؛ منشأ تو علق است. آن كه تو را خلعت هستي و كمال و تكريم پوشانيد، خداست. بايد در مقابل او، هميشه

احساس بندگي كني؛ طغيان نكني؛ بر ارزشهاي الهي سركشي نكني؛ خود را به جاي خدا، فرمانده ي حيطه ي زندگي انسان به حساب نياوري. اين، اولين كلمه است كه بعد از دو، سه آيه هم مي فرمايد: «كلّا انّ الانسان ليطغي. ان رأه استغني»(4). اين كه انسان، خودش را غني ببيند و مستغني به حساب بياورد، او را به طغيان وادار خواهد كرد. ملاحظه بفرماييد، دردهاي هميشگي بشر، همينهاست. درد بزرگ بشريت، از زمان حضرت آدم و ماجراي پسران آدم تا هميشه ي دنيا، خودخواهي و خودپرستي و سرتافتن از اطاعت خدا و ظلم و تبعيض و جهل است كه بر اثر جهالت و ناآگاهي، راه را خطا مي كند و پيامبران و راه هدايت را نمي شناسد و با كوته بيني خود، آنچه را كه ناصواب است، صواب مي پندارد. در همين سوره ي مباركه ي علق، بلافاصله بعد از افتتاح سوره مي فرمايد: «اقرأ و ربّك الاكرم»(5). خداي تو، كريمترين است و نشانه اش اين است كه «الّذي علّم بالقلم»(6). در اين سوره، تعليم انسان، آگاهي دادن به انسان و قلم را به انسان سپردن، يادآوري شده است. تيره روزيهاي امروز بشر، با چندهزار سال پيش تفاوتي نكرده است سياه روزيهاي بشريت كه به ظلم و استضعاف و عقب ماندگي و برادركشي و سخت زندگي كردن در اين عالم منتهي شده است، و نيز استفاده نكردن از مواهب الهي در عالم و بقيه ي نابسامانيهاي زندگي انسان، چه آن چيزهايي كه فقط و فقط به حيات اين نشئه مربوط است - مثل حوايج انسان، خوراك و ديگر نيازهاي بشر - و چه آن چيزهايي كه به حيات جاودانه ي انسان ارتباط پيدا مي كند - مثل گمراهيها و ظلمها و خلافكاريها و ناپاكيها

و آلودگيهاي اخلاقي و رفتاري بشر - همه ي اينها در جهان بيني بعثت اسلامي، با واقعيت ملاحظه شده و براي آن، علاج معين گرديده است. لذا اگر بشر، اين دين و اين مجموعه دستورالعمل سعادت را مي فهميد و مي شناخت و عمل مي كرد و تسليم آن مي شد، امروز در اين همه فلاكت و نابساماني نبود. اگر با چشم واقع بين نگاه كنيم، تيره روزيهاي امروز بشر، با چند هزار سال پيش تفاوتي نكرده است. اين كه به جاي وسايل ابتدايي، ابزار مدرن و برخوردار از سرعت و سهولت در اختيار بشر قرار بگيرد، به طور مطلق مايه ي سعادت نيست. البته ممكن است در شرايطي، مايه ي سعادت باشد؛ ولي در شرايطي هم مايه ي بدبختي بيشتر است. پيشرفت علم، برطرف كننده ي نابسامانيهاي زندگي بشر نشد و نمي توانست بشود. امروز بشريت از همان چيزهايي رنج مي برد كه پانصد سال پيش، هزار سال پيش، پنج هزار سال پيش و پيشتر و پيشتر، از آنها رنج مي برده است. آن روز هم بشر از ظلم و محنت غلبه ي انسانهاي ددصفت رنج مي برد؛ امروز هم انسانها از ظلم و برادركشي و غلبه ي قدرتها و قلدريهاي جهاني رنج مي برند و اسير همان دامها و بدبختيهايي هستند كه آن روز بودند. در گذشته هم عده يي به رفاه مي گذراندند. براي كساني كه برخوردار بودند، برق نبود، اما لذت زندگي بود؛ جت نبود، اما راحتي در سفرها و رفت و آمدها بود؛ امروز هم براي برخوردارها هست. چيزي در مجموعه ي زندگي انسان عوض نشده و جهالتهاي حقيقي بشر، از بين نرفته است. آن روز هم بسياري از انسانها، نسبت به سعادت واقعي، در جهل مي زيستند؛ امروز هم همان طور است. آن روز هم قرآن

فرمود: «و ما قدروا اللَّه حقّ قدره»(7)، خدا را درست بجا نمي آوردند؛ امروز هم همان گونه است. آن روز هم گروههايي مستكبر و گروههايي مستضعف بودند؛ امروز هم همان طور است. اگر هزار سال ديگر هم، دنيا همين طور پيش برود و پيشرفتهايي در آن به وجود بيايد، مادامي كه دين خدا حاكم نشده باشد، باز عده يي مستكبر و عده يي مستضعفند. دين آمد، براي اين كه ناكاميهاي بشر را از بين ببرد. امروز ناكاميهاي بشر، به خاطر اعراض از معنويت و دين و تعاليم عاليه ي اسلامي، همچنان باقي است و از بين نرفته است. ببينيد امروز در سايه ي حكومتهاي مستكبر، بر انسانها چه مي گذرد. ببينيد اين جنگهاي خانمان برانداز و نسل كش - كه به وسيله ي قدرتها به راه مي افتد - با مردم چه مي كند. ببينيد قلدري قدرتي مثل امريكا، امروز در دنيا با انسانها و ملتها و كشورها، چه معامله يي مي كند. امروز، ملت عراق مطرح است؛ ملتي كه حرث و نسلش، به وسيله ي قدرتها و قلدرهاي عالم هلاك مي شود: «و يهلك الحرث و النّسل واللَّه لا يحبّ الفساد»(8). اينها در حال فساد روي زمين هستند؛ اما هميشه كه ملت عراق نبود. تا چند صباح قبل، ملت ايران و عراق، به خاطر جنگي كه به دست همين قلدرها و همين ابرقدرتها تحميل شده بود، هلاك مي شدند و حرث و نسلشان از بين مي رفتند. قبل از آن، جاي ديگر؛ بعد از آن، جاي ديگر. مسلمين بايد به نظام اسلامي برگردند، تا خودشان را به عزت برسانند وقتي كه دين نيست، بناي دنيا، بناي استكباري است. دين، علاج اين نابسامانيهاست. ملتهاي مسلمان بايد امروز بزرگترين وظيفه ي خودشان را بازگشت به اسلام و

حاكميت آن بدانند. اين، عزيزترين و فوريترين و بزرگترين و مؤثرترين هدفي است كه امروز ملتهاي مسلمان مي توانند دنبال كنند؛ علاجي هم جز اين نيست. ملتهاي ديگر، آن نظام ارزشي يي را كه برطبق آن عمل بكنند، ندارند. بنابراين، در دام ناسيوناليسمهاي افراطي جاهلانه ي كور خواهند افتاد، كه ديديم ديگر. ديديد كه ناسيوناليسم، بر سر خانواده ي بشري چه آورده است. ممكن است به فرض، ناسيوناليسم براي يك ملت هم چند صباحي احساس حرارت و غرور و شور و نشاطي به وجود بياورد؛ اما خانواده ي بشري را از بين مي برد. در همين منطقه سعي كردند بين برادران مسلمان، ناسيوناليسم ايراني و عربي و تركي به وجود بياورند و در داخل كشورها نيز، به ناسيوناليسمهاي فرعي و جورواجور دامن بزنند و اينها را از هم جدا كنند. اين، نقشه ي استعمار بود. بحمداللَّه انقلاب اسلامي، لااقل در بخشي از اين منطقه، اين مسايل را علاج كرد. اگر يك نظام ارزشي و يك جهان بيني صحيح، بر ملتي حاكم نباشد، به دام اين گونه تفكرات خواهد افتاد. متأسفانه اديان ديگر هم آن نظام ارزشي را كه با آن بشود يك جامعه را اداره كرد، ندارند؛ مدعي هم نيستند. پايه هاي تشكيل يك نظام اجتماعي، در ادياني كه امروز در دست وبال مردم هست، وجود ندارد - البته در اصول و شكلهاي صحيحش حتماً بوده است - اما مسلمين، اين اصول را دارند. مسلمين بايد به نظام اسلامي و تفكر اسلامي برگردند، تا خودشان را به عزت برسانند و با نيروي يك ميلياردي خود بتوانند دنيا را هم به سمت عزت پيش ببرند. اين، امروز علاج كار است و پيام بعثت خاتم الانبياء(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) همين است. اگر

اين طور بشود، اين قلدريهايي كه نشانه و نمونه اش را، شما در خليج فارس مي بينيد، ديگر در دنيا رنگ و بو و امكان عمل نخواهند داشت. امروز امريكا از ضعف مسلمانان استفاده مي كند امروز امريكا در رأس يك مجموعه ي استكباري، در اين منطقه از ضعف مسلمانان استفاده مي كند. چرا بايد در منطقه ي اسلاميِ محض بيايند و به بهانه ي تأمين منافع خودشان، چنين وضعيت رقّتبار و فاجعه آميزي را به وجود بياورند؟ چرا بايد امريكا جرأت كند كه چنين كاري را انجام بدهد؟ اگر همه ي مسلمانان - ملتها و دولتها با هم - مي ايستادند، اين حادثه ي فجيع به وقوع نمي پيوست.(9) البته اين حادثه، پوچ بودن قدرت امريكا را نشان داد و - همچنان كه مكرر گفته ايم - هر روزي هم كه مي گذرد، اين معنا واضحتر مي شود و جنگ خليج فارس، فاتحي نخواهد داشت. بيهوده گمان نكنند كه اگر امريكا فلان مانور و تاكتيك و شكل جنگي را انتخاب بكند، پيروز خواهد شد. براي امريكا، پيروزي در اين جنگ متصور نيست. ممكن است غلبه ي نظامي پيدا بكند؛ اما پيروزي چيز ديگري است. امريكا تا همين حالا هم شكست خورده است. امريكا با ورودش به اين منطقه و با مواجه كردن خود با ملتهاي مسلمان - كه عموماً و يا غالباً او را محكوم كردند - و با فجايعي كه به وجود آورده است و هنوز روي آنها پرده كشانده اند و بعداً ابعاد اين فجايع، بيشتر آشكار خواهد شد و بيشتر معلوم خواهد گرديد كه چه قدر زن و مرد و كودك و بيمارستان و مدرسه و خانه را نابود كرده اند و از بين برده اند - تا حالا هنوز نگذاشته اند دنيا بفهمد

كه چه دارد مي گذرد - و با چهره يي كه از خود در ميان ملتهاي منطقه و دنيا ترسيم كرد و با ناتواني يي كه در پيشبرد كارهاي خود نشان داد - كه جز اين هم هيچ سرنوشتي منتظر قدرتهاي پوشالي نيست - با اين مقدمات، امريكا شكست خورده است. البته همان طوري كه مسؤولان محترم و دولت گرامي ما بارها اعلام كرده اند، در اين جنگ وارد نخواهيم شد؛ اما احساسات و قضاوت ما در اين جنگ، مشخص است. ما معتقديم كه ملت عراق و ملتهاي منطقه و ملت كويت، مظلوم واقع شده اند. آنچه باعث اين حادثه و قائله شد، افزون طلبي و قدرت طلبي بود. اين قدرت طلبي، منفور و زشت است؛ چه از سوي رهبران و رؤساي عراق و چه از سوي امريكا و متحدان اروپاييش و غيرهم. همين تصور غلط از قدرت و قدرتمندي و نيز توهّم اختيارداري نسبت به ملتها - كه اين قدرتهاي غاصب و ظالم براي خودشان قائلند - اين فاجعه را به وجود آورده است. اين فرهنگ بايد در دنيا عوض بشود. رؤساي كشورها، رؤساي جمهور و مسؤولان ملتها حق ندارند ملتهاي خودشان را به ورطه هاي فنا و هلاكت بكشانند و براي منافع ملتهاي خودشان يا به نام آنها، ملتهاي ديگر را نابود كنند. اين قدرتي كه اينها به آن متكي هستند، يك قدرت ظالمانه و غاصبانه است. فرهنگ صحيح الهي، اين قدرت را غاصبانه مي داند و كساني كه مثل همين آقايان رؤساي امريكا و بعضي از كشورهاي اروپايي و غيره، از اين قدرتها استفاده مي كنند، آن را جنايت به حساب مي آورد. اين، زمامداري و سياستمداري نيست؛ اين، جنايتمداري است. ملت ايران با تمسك

به اسلام، بزرگترين پيروزي را به دست آورده است بحمداللَّه ملت ايران با تمسك به اسلام، بزرگترين پيروزي را به دست آورده است. پريروز ديديد و ديدند. اگرچه تبليغات جهاني، هنوز از روي بغض و كينه حاضر نيستند كه به اين حركت و حضور عظيم مردمي و اين طبيعت خالص و ناب و درخشان ملت ايران، باز هم اعتراف كنند؛ اما منصفان و ناظران ديدند كه ملت ايران حقيقتاً در كمال عظمتِ توأم با نجابت، انقلاب خودش را پاسداري كرد و در روز بيست ودوم بهمن امسال، قدر زحمات امام و رهبر و پدر و مرشد عالي قدر خود را دانست و آن انسان والا و استثنايي را ارج نهاد و احترام كرد. من از يكايك آحاد ملت عزيزمان در سرتاسر كشور، متواضعانه سپاسگزاري مي كنم. ان شاءاللَّه خداوند يار شما باشد. قلب مقدس وليّ عصر، همواره به شما مهربان و دعاگويتان باشد. روح مطهر آن امامي كه شما را تربيت كرد، اين ملت را پديد آورد و اين جامه ي عزت را بر شما پوشانيد، ان شاءاللَّه همواره از شما راضي باشد. شما خوب امتحاني داديد. ملت ايران، خوب حركتي كردند. ملتهاي ديگر بايد اين صميميت و قاطعيت و تصميم و اين حضور هميشگي و مداوم در صحنه هاي محتاجِ حضور را تعليم بگيرند. مجدداً اين عيد سعيد را تبريك عرض مي كنم. اميدوارم كه خداوند ان شاءاللَّه شما آقايان محترم و ميهمانان عزيز و مسؤولان محترم كشور را در تحت توجهات خود حفظ بكند و مسؤولان محترم كشور را مشمول الطاف و تأييدات خود قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، خطبه ي 108 2) علق: 2 3) علق: 2

4) علق: 6 و 7 5) علق: 3 6) علق: 4 7) انعام: 91 8) بقره: 205 9) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 14

سخنرانى در ديدار با فرماندهان و جمعى از پاسداران سپاه و كميته ى انقلاب اسلامى

سخنراني در ديدار با فرماندهان و جمعي از پاسداران سپاه و كميته ي انقلاب اسلامي، مسؤولان دفاتر نمايندگي وليّ فقيه در سپاه و خانواده هاي معظم شهدا، در سالروز ميلاد امام حسين(ع) و روز پاسدار بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم عنوان پاسدار، يادگار لحظه هاي حساس انقلاب من هم متقابلاً اين عيد سعيد را به شما عزيزان، صلحاي اين امت، جوانان برجسته ي اين ملت، همه ي آحاد مردم ايران و همه ي مستضعفان عالم، تبريك عرض مي كنم. روز ولادت سيّدالشّهداء(عليه الاف التّحيّةوالثّناء) كه روز پاسدار نام گرفته است، و همچنين روز ولادت حضرت ابوالفضل(عليه الصّلاةوالسّلام) كه روز جانباز است، از روزهاي برجسته و به طور مضاعف مبارك براي نظام و جامعه ي ماست. اولاً، دو مولود بزرگوار اين روزها، بخصوص امام عظيم الشأن و سيّد شباب اهل جنت، حسين بن علي(عليه السّلام) مستغني از بيان كسي همچون من هستند. ماها كمتر از آن هستيم كه بتوانيم در حريم معرفت اين بزرگواران وارد بشويم. ما به قصور و عجز و حقارت خودمان معترفيم. همه ي ائمه اين طورند و اين بزرگوار بيش از بقيه ي ائمه(عليهم السّلام) شايسته ي اين توصيف و تجليل است. درست است كه اگر ائمه ي ديگر ما هم در آن زمان و در آن شرايط قرار مي گرفتند، همان كاري را مي كردند كه حضرت ابي عبداللَّه(عليه السّلام) كرد، اما واقعيت اين است كه بالاخره اين قرعه به نام اين بزرگمرد افتاد و خدا او را براي آن چنان فداكاري عظيمي كه در طول تاريخ - تا آن جايي كه ما شناخته ايم - بي نظير بود برگزيد. حسن بن علي(عليه السّلام) و ديگر بزرگان خاندان پيامبر(ص) فرموده اند كه: «لايوم كيومك يا اباعبداللَّه»(1). هيچ

روزي، مثل عاشورا نبود و هيچ فداكاري يي، مثل فداكاري آن بزرگان نبود. فداكاري، تاج كرامتي بر سر اين بزرگمرد و يارانش شد و آن مجموعه، درّة التّاجي براي مجموعه ي افتخارات اسلام، از صدر تا ذيل شدند. هيچ كس را نمي شود با آنها مقايسه كرد. امروز، روز يادبود ولادت اين بزرگوار و اين شخصيت است و اين، چيز بزرگي است. ثانياً، روز پاسدار - اين عنوان شيرين و زيبا و فراموش نشدني - است. عنوان پاسدار، يادگار روزهاي افتخار براي همه ي دوران تاريخ ما در آينده، و يادگار لحظه هاي حساس اين انقلاب است؛ كه اگر پاسدار نبود، هيچ چيزي نبود و هيچ چيزي نمي ماند. هر كس كه امروز به نحوي از ارزشهاي اسلامي پاسداري مي كند و آن را نگه مي دارد، خوب است به ياد داشته باشد كه اگر روزي جوانان پاسدار ما نبودند و اين مولود و نهال تازه را از تهاجم دشمنان حراست نمي كردند، چيزي باقي نمي ماند، تا عالمش درباره ي مسايل علمي آن، مهندسش درباره ي مسايل مهندسي آن، پزشكش درباره ي مسايل ديگر آن، و بقيه ي خدمتگزارانش هركدام در حيطه ي كار خود، به آن خدمت كنند. در لحظه هاي اول، بايد دلسوزترين انسانها، از يك مولود و يك نهال تازه نگهداري كنند؛ كار هركس نيست. اين است كه عنوان پاسدار، يادآور آن لحظه ها مي باشد. خداي متعال، به امام(ره) كوثر نيروهاي انقلاب را بخشيد اول، پاسدار كميته بود. اين نام، هيچ معناي ديگري جز حفاظت و حراست با همه ي توان و با بذل جان در راه حفظ انقلاب نداشت. همه در خيابانها، پشت اين سنگرها، در كوچه پسكوچه ها، دم دروازه ها، با سنگربندي، با اسلحه در دست نگهداشتن، با بي خوابيِ شبها

و با دادن جان - كه آن روزها، چه قدر از بچه هايمان بي نام و نشان و مظلومانه جان دادند و كسي نفهميد - مشغول بودند. اول، نام و عنوان كميته ي انقلاب اسلامي بود. پدر كميته، امام است؛ همان كه پدر همه ي انقلاب و پدر همه ي اين ارزشهاست. و وراي امام هم، خداي متعال و حضرت وليّ عصر(ارواحنافداه) قرار دارد. كميته را اين دست قدرت به وجود آورد. او به يك مشت جوان جان داد كه احساسات و عقل و خواست و نيروي جسميشان، در خدمت اسلام و قرآن قرار بگيرد. بعد هم نهادهاي ديگر از كميته متولد شد؛ از جمله سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كه بحمداللَّه امروز يك نيروي شادابِ پُرنشاطِ جوانِ قدرتمندِ همه كس شناسي در دنياست. اين نهاد عظيم و عزيز سپاه و ديگر نهادهاي انقلاب اسلامي، همه در اصل در همين نهاد انقلابي پاسداران كميته ي انقلاب اسلامي، مندمج و مندرج بودند. خداي متعال بركت داد و به امام هم اين كوثر را عنايت فرمود؛ «انّا اعطيناك الكوثر»(2). اين كوثر، همين شماها هستيد، همين نيروهاي انقلابند، همين انقلاب است. كوثر، يعني افزاينده؛ غير از كثير است. خير كثير، يعني خير زياد. كوثر، بيش از اين است. كوثر، فقط زياد نيست؛ بلكه رو به ازدياد و افزاينده و زاينده و رشد كننده و بالنده است. خدا اين را به آن بنده ي صالح و برگزيده ي خودش بخشيد؛ همچنان كه پيش از او، به جد و امام او و پيامبر مقدس و معظم اسلام(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) بخشيده بود. كاري كنيم كه عنوان پاسدار بر ما صدق كند امروز بسياري از آن پاسداران شهيد شده اند، بسياري جانباز شده اند، بسياري هم در همين نهادهاي نظامي

و انتظامي - سپاه و كميته و امثال اينها - و يا بعضي نهادهاي ديگر هستند و مشغولند. عنوان پاسدار، براي انقلاب و اسلام ماند. افراد عوض مي شوند؛ اما عنوان مثل يك اعتبار و يك تاج كرامت، مي ماند. هر كسي در زير آن قرار گرفت، كرامت پيدا مي كند. عنوان مهم است. خوب است كه خودمان را با اين عنوان، معنون كنيم. اشخاص، بدون اين كه به صفات لازم در آن عنوان آراسته بشوند، يك شخص معمولي هستند؛ چيزي نيستند. بايد كاري كنيم كه عنوان پاسدار بر ما صدق بكند. اگر عنوان پاسدار بر ما صدق كرد، آن وقت اين سمت ارزش پيدا مي كند و همان چيز عزيز، همان كوثر تمام نشدني و همان كرامت الهي يي خواهد بود كه خداي متعال، به اين انقلاب و به امام انقلاب و به اين ملت عزيز و فداكار - كه شما فرزندان آنها هستيد - بخشيد. من به شما عزيزان كه فرزندان امام هستيد، توصيه مي كنم كه خصوصيات عنوان پاسدار را براي خودتان حفظ كنيد؛ اسم كافي نيست. بايد عنوان واقعاً صدق كند و آن، با داشتن خصوصيات حاصل مي شود و بدون آن، حاصل نمي گردد. اصل قضيه در پاسداري، از خود گذشتگي است اصل و لُب قضيه هم در عنوان پاسداري، اين است كه انسان حاضر باشد براي حراست از اين انقلاب و از اين نظام، از خود بگذرد. از خود گذشتن، كلمه ي سهل و ممتنعي است. بعضي مي گويند: ما كه حاضريم در گرماگرم جبهه ي جنگ برويم بجنگيم و كشته بشويم. مي گويند اين، از خود گذشتن است؛ ليكن اين طور نيست. از خود گذشتن، اولاً خيلي مشكلتر از اين حرفهاست؛ ثانياً از

همين الان و از همين لحظه شروع مي شود. از خود گذشتگي، از همين احساسي كه در ذهن من و شماست، شروع مي شود، تا به آن جايي مي رسد كه انسان در ميدان جنگ بتواند از جان خود هم بگذرد. قدم اول، گذشتن از يك چيز كمتر از جان، از يك چيز كوچك، از يك نام، از يك نشان، از يك احترام، از يك ارزش مادّي، از يك خانه ي خوب، از يك ماشين، از يك پول است. اگر توانستيم از اينها بگذريم، از جان هم راحت مي توانيم بگذريم. اين طور نيست كه كسي در بند غرايز خود - چه غريزه ي شهواني و چه غرايز ديگر زندگي، كه انسان را مثل پر كاهي به اين طرف و آن طرف مي كشاند - اسير باشد، بعد با خودش فكر كند و بگويد، ما كه حاضريم جانمان را در راه خدا بدهيم! اين طوري نيست؛ خيال مي كنيم. تصادفاً ممكن است در خيابان كه راه مي رويم، حادثه يي پيش بيايد، يا ماشيني به ما بزند، يا بمبي جلوي پاي ما منفجر بشود؛ اسمش هم در عرف معمولي، شهيد خواهد بود - اگر اين كار، به وسيله ي دشمن انجام بگيرد - اما اين، غير از آن فداكاري است. اين شهيد، با آن شهيدي كه از جواني و لذات و زن و زندگي و فرزند و پدر و مادر و آب سرد تابستان و كرسي گرم زمستانش مي گذشت و در برفها روي كوههاي «گردرش»، يا در گرماهاي جنوب خوزستان، زمستان و تابستان را مي گذرانيد و به استقبال مرگ - كه در هر قدمي، زير پا و سر راه او كمين كرده بود - مي رفت و بالاخره هم به

شهادت مي رسيد، خيلي تفاوت دارد. آن فداكاري، چيزي است كه به تمرين و نگهداشتن احتياج دارد. اين هم نكته ي ديگري است كه جوانان بايد بدانند. راز كار امام، سير دايمي به سوي كمال بعضيها با زحمت و همت و اراده و ايمان و توكل، از قله ي فداكاري هم بالا مي روند، اما بعد هم از قله پايين مي آيند؛ تمام شد! وقتي كه از قله فرود آمديم، آمده ايم و ديگر در قله نيستيم. نمي شود گفت كه يك روز ما فداكار بوديم، امروز هم مي خواهيم نانش را بخوريم! اين جا كه انسان بخواهد نان چيزي را كه در راه خدا انجام داده، بخورد، ديگر قله نيست؛ اين جا ته دره است، اين جا آغوش گرم نفس است كه انسان را به آغوش داغ جهنم مي برد، اين جا دستخوش هوي وهوس قرار گرفتن است؛ نه پرواز كردن در هواي معنويات و ارزشهاي والا. بايد در قله بمانيد. راه اسلام و راه معنويت، اين طوري است. البته انسان، پايين و بالا رفتن و قبض و بسط دارد و همه طور موانع در سر راه انسان هست. اين گونه نيست كه بگوييم و متوقع باشيم كه انسانهاي خوب، به طور دايم در راه خوبي حركت كنند. بالاخره تعمدي هست، ترددي هست، نُكسي هست؛ اما برآيند مجموع، بايد پيشرفت باشد؛ جمع بندي شده ي اين آمد و رفتها، بايد حركت به سمت جلو باشد. آن وقت است كه عنوان پاسداري، روي انسان مي ماند. اين امامي كه شماها و دنيا را اين طور دلباخته كرد - دلباختگي هم نبود، دلها را از جا كند؛ همچنان كه دنيا را زيرورو كرد - راز كارش در يك كلمه بود. مشكل من و امثال من هم اين است كه اين

كلمه را درست بفهميم و بتوانيم عمل كنيم. گفتنش به زبان آسان است؛ عمل كردنش سخت است. آن كلمه يي كه ماها شايد حتّي درست نتوانيم آن را بفهميم، او بدان عمل كرده بود. آن كلمه، عبارت از سير دايمي به سوي كمال بود. شما خيال نكنيد كه امامِ سال 68 كه به جوار الهي رفت، همان امامِ سال 57 بود كه وارد ايران شد. نخير، امام خيلي جلو رفته بود، خيلي پيشرفت كرده بود، خيلي بالا رفته بود. درست است كه ما منازل امثال آن بزرگوار را نمي توانيم بفهميم؛ اما از همين پايين كه انسان نگاه مي كند، اوج آن باز بلندپرواز را مي بيند. خدا شاهد است كه بعد از هر ماه رمضان، گاهي كه خدمت امام مي رسيدم، برايم محسوس بود كه در اين ماه رمضان، امام نسبت به گذشته بالاتر رفته، پرواز كرده و از مادّه دورتر شده است. روزبه روز جلوتر مي رفت و خودش را كاملتر مي كرد. انسان مؤمن، اين است. «من ساوي يوماه فهو مغبون»(3). اگر دو روزمان مثل هم باشد، سرمان كلاه رفته است. مغبون، يعني فريب خورده، سركلاه رفته. و كسي كه فردايش از امروزش بدتر باشد، «فهو ملعون»(4)؛ يعني طرد شده است. كار و حركت بد، گاهي اصل ايمان را از انسان مي گيرد خيليها بودند كه در ركاب پيامبر(ص) شمشيرها زدند؛ ولي نتوانستند سوابق را نگهدارند. اميرالمؤمنين(ع) درباره ي شمشير كسي كه در ركاب پيامبر جنگيده بود، ولي پس از ايشان در جنگي كشته شده بود، فرمود: اين شمشير، چه روزهايي كه در جنگها، غبار كدورت را از چهره ي پيامبر سترد. همان شمشير، شمشيري بود كه روي علي بن ابي طالب كشيده شده بود! سوابق را

بايد نگهداشت. پرونده ي الهي، اين طور نيست. ما حبط هم داريم، «اولئك حبطت اعمالهم»(5). حبطت، يعني چه؟ حبط، يعني اعمالشان باد هوا شد و از بين رفت. خيال نكنيد كه اگر ما يك روز كار خوبي انجام داديم و آن را در انبان انداختيم و نگهداشتيم، چنانچه كار بدي هم انجام داديم، بالاخره آن كار خوب باقي است. نخير، كار بد در عالم موازين اعمال در پيشگاه خدا اين طوري است كه كار خوب را از بين مي برد. گاهي كار و حركت بد، طوري است كه اصل ايمان را هم از انسان مي گيرد. «ثمّ كان عاقبة الّذين أساؤا السّوأي ان كذّبوا بايات اللَّه»(6). گاهي كار بد، انسان را به تكذيب آيات الهي مي كشاند. ما الان اين گونه افراد را داريم. من كساني را مي شناسم كه چند صباحي كار خوب انجام دادند، بعد بر اثر يك لحظه غفلت و يك اشتباه و يك توقع زيادي و چيزي را كه خيال مي كرده حقش است و به او نداده اند، در دل گرفته و فاصله يي پيدا كرده است. اين زاويه باز شدنِ از صراط مستقيم، چيز خيلي خطرناكي است. هرچه هم زاويه كوچك باشد، بتدريج اين شكاف باز مي شود و هرچه جلوتر مي رود، از خط دورتر مي شود. امروز كارشان به جايي رسيده كه عليه اسلام و انقلاب و نظام اسلامي كار مي كنند؛ يك روز هم در خدمت همين اسلام و همين انقلاب بودند. خدا بر سر همه ي ما منت دارد كه هدايتمان كرد چه كسي را بايد ملامت كرد؟ بعضي خيال مي كنند، بايد انقلاب را ملامت كرد كه چرا اينها را نگه نداشت. نه، قضيه اين طوري نيست. «فلا تلوموني و لوموا انفسكم»(7).

حتّي شيطان به آنها مي گويد كه من را ملامت نكنيد، خودتان را ملامت كنيد. كسي به خاطر مسلمان شدن، منتي بر سر اسلام ندارد. كسي به خاطر انقلابي شدن، منتي بر سر انقلاب ندارد. خداوند به پيامبر فرمود: «يمنّون عليك ان اسلموا»(8). منت مي گذارند و به پيامبر مي گويند: آن روزي كه تو كسي را نداشتي، به تو ايمان آورديم و مسلمان شديم. خداوند مي فرمايد: «قل لاتمنّوا عليّ اسلامكم»(9): بگو مسلمانيتان را به رخ من نكشيد. «بل اللَّه يمنّ عليكم ان هديكم للايمان»(10). خدا بر سر همه ي ما منت دارد كه ما را هدايت كرد. امروز ملتها و انسانها، چه قدر در گمراهيند. در همين دنياي مادّي، چه قدر اسير نفسند. امروز در همين دنياي به اصطلاح متمدن، چه قدر جوان وجود دارد كه مثل يك حيوان، هيچ چيزي جز حوايج پست مادّي شخص خودش نمي فهمد. حيوان، غير از اين، چيز ديگري نيست. انسان، آن است كه هدفي را با منطق، با عقل، با احساسات پاك و صحيح مي شناسد، بعد با همه ي وجود، دنبال آن حركت مي كند و موانع را از سر راه خودش بر مي دارد. اين را نمي فهمند. در امريكا و اروپا و كشورهاي زير ستم، از اين طور جوانان پُر است. خدا را شكر كنيد كه شما را به ايمان پاك و خالص و توحيد ناب، هدايت كرد. خدا به ما شخصيت و استقلال داد. امروز اين قدرتهايي كه در رأس كارند، خدا را بنده نيستند؛ انسانها را بنده ي خودشان مي دانند؛ انسانها هم پذيرفته اند.فقط از يك انسان مي ترسند و او شماييد. از يك انسان حساب مي برند و او شماييد. يك انسان را مي شناسند كه در هيچ شرايطي زير بارشان نخواهد

رفت و او شماييد. شما اين طور نبوديد، اسلام شما را اين طور كرد؛ قدر اسلام را بايد دانست. پس، ما نبايد تصور كنيم كه اگر حركتي كرديم، آن براي ما خواهد ماند. نه، بايد نگهش داريم. جانبازان و مجروحان، شهيدان زنده ي انقلاب جانبازان و مجروحان عزيزمان كه واقعاً تجسم فداكاريند، شهيدان زنده اند. اين گلوله يي كه به اين جوان خورد و نخاع او را ضايع كرد، مي توانست چند ميليمتر اين طرف تر يا آن طرف تر بخورد و جان او را بگيرد و شهيد شود. امروز او شهيد است؛ شهيدي كه زنده و در ميان ماست و بركت وجود او براي ما هست. خدا به اينها خطاب مي كند و مي فرمايد: «اصابهم القرح للّذين احسنوا منهم و اتّقوا اجر عظيم»(11). صرف اين كه ما در ميدان جنگ زخمي شديم، كافي نيست؛ اگر نيكوكاري و تقوا پيشه كرديم، اجر عظيمي داريم. بنابراين، حتّي كسي كه آن رنج را در ميدان جنگ كشيده، بايد نيكوكار و باتقوا باشد. همان طور هم كه قبلاً عرض كردم، پاسدار، عنوان بسيار والايي است. اين عنوان را با خصوصياتش، در وجود و دل و روح و ذهنتان حفظ كنيد. اين، براي انقلاب ضروري است. همه ي ما به نصيحت احتياج داريم برادران عزيز روحاني كه در سپاه، يا در بقيه ي نيروهاي مسلح تشريف دارند و بركات وجودشان بر اين جوانان مخلص و صالح افشانده مي شود، اين مسؤوليت عظيم را بر دوش دارند كه مضاف بر عقايد و احكام، معنويات اسلام را تعليم بدهند و اخلاق را متذكر بشوند. اخلاق هم، درس نيست. درس اخلاق، يك علم است. آن چيزي كه لازم است، نصيحت است. همه ي ما به نصيحت احتياج داريم.

بايد جوانان را نصيحت كنند و آنان را از تصرف هواي نفس، خودخواهي، بدنگري نسبت به مسايل و دستخوشِ شيطان شدن، دور نگهدارند. غير از اين كه بايد معلوماتشان را كامل كنند، معارفشان را بالا ببرند و قدرت تحليل سياسي بدهند. امام فرمودند: نيروهاي مسلح، نبايد در گروههاي سياسي باشند. واقعاً نبايد هم در باندها و حزبها و تشكيلات و خط و خطبازي باشند. اينها براي كميته و سپاه، فعل حرام است. امام(ره) نيروهاي مسلح را از گروه گرايي و ورود به خطبازيهاي معمولي، نهي فرمودند. اين كارها، منهي و ممنوع است؛ اما بايد قدرت درك و تشخيص و قضاوت سياسي داشته باشند. بايد زمينه ي اين مسايل را براي اين برادران فراهم كنند. انقلاب محتاج حراست و حفاظت از همه ي جهات است امروز ما به پاسدارِ با اين خصوصيات، براي حراست از انقلاب نياز داريم. انقلاب، محتاج حراست و حفاظت از همه ي جهات و از جمله، حراست مادّي و مسلح - غير از حراست علمي و معنوي و غيره - است و آن به عهده ي شماها، بخصوص به عهده ي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است كه امروز بحمداللَّه نهال تناوري شده و چشم دوست و دشمن را پُر كرده و براي انقلاب، افتخاري شده است. بايستي از لحاظ قدرت نظامي و رزمي، خودتان را تقويت كنيد. آن نظم و آموزش و تلاش معنوي و اخلاقي و همه ي چيزهايي كه براي يك مجموعه ي نظامي لازم است، بايد به بهترين وجهي، براي خودتان فراهم بكنيد. با ساير نيروهاي مسلح هم در كمال يگانگي و برادري باشيد. آن روزي كه سپاه خيال مي كرد اگر ارتش قوي شد، او بايد ضعيف بشود؛

يا ارتش خيال مي كرد اگر سپاه قوي شد، او بايد ضعيف بشود و از بين برود، گذشت. نخير، امروز قضيه اين طوري نيست. امروز سپاه بحمداللَّه با نظم و انضباط و پيشرفت و وضعيت رو به قوّت و رشد، با نيروهاي خود - كه شرحش را دادند و مي دانيد - و سلاح و تجهيزات مدرن و چيزهاي بيشتر و بهتري كه ان شاءاللَّه برايش تهيه خواهد شد، در كنار ارتش قوي و نيرومندي كه آنها هم از لحاظ تجهيزات و آموزش، قويتر شده اند و بايد هم بشوند، قرار دارد. اين دو سازمان، در كنار هم بايد رشد كنند. جمهوري اسلامي، به بيش از اين حرفها احتياج دارد. ببينيد دشمن چه طور دشمني است. ببينيد چه قدر اينها وحشي هستند و چه مي كنند. ببينيد وقتي كه غرب احساس مي كند بايد از منافع خودش به طور مسلح دفاع كند، چگونه وارد ميدان مي شود. الان هيچ چيز را در مقابل عراق و ملت آن كشور، ملاحظه نمي كنند. همه ي حرفهايي كه مي زدند، تمام شد. همه ي ادعاهاي حقوق بشر و كشتار غير نظاميان و بمباران شهرها و بقيه ي حرفهايي كه هميشه در اين چند سالِ جنگ ما - كه خودشان بر ما تحميل كرده بودند - خطاب به ما و عراق مي گفتند، تمام شد. امريكا و انگليس و فرانسه و ديگران و ديگران، تمام نيروهايشان را روي هم گذاشتند، تا بتوانند منافع خودشان را در اين جا تأمين كنند. حالا امروز تأمين منافعشان به اين است كه با رژيم بعثي عراق دعوا كنند. يك روز هم ممكن است منافع اينها، طور ديگري بخواهد تأمين شود. شما بايد آماده باشيد. نيروهاي مسلح، بايد آماده باشند. بايد نظم و

انضباط و فرمانبري از فرماندهان رعايت شود اين كه من روي نظم و انضباط و برنامه ريزي و سازماندهي و اين حرفها تكيه مي كنم، براي اين است كه مي دانم بدون اينها، آمادگي نيروهاي مسلح، عملي نخواهد شد. مثل بقيه ي خصوصيات، اين نظم و انضباط و فرمانبري از فرماندهان را - همان كه امام مكرر به سلسله مراتب تعبير مي كردند - بايد رعايت كنند و براي خدا و در راه خدا، از ارزشها دفاع مسلح نمايند. آن وقت عنوان پاسداري، محفوظ خواهد ماند. خوشبختانه تا امروز، شما خيلي خدمت كرده ايد و آن خدماتي كه پاسداران كرده اند - چه پاسداران كميته و چه پاسداران سپاه - قابل گفتن نيست؛ بيش از اين حرفهاست و در يك سخنراني و دو سخنراني و يك كتاب و دو كتاب نمي گنجد، بلكه بايد كتابهاي قطور نوشت. تازه در كتاب و نوشته، همه چيز قابل انعكاس نيست. اميدواريم كه خداي متعال، به شماها توفيق بدهد. قلب مقدس وليّ عصر (ارواحنافداه) و روح مقدس امام عزيزمان، از شما راضي و خشنود باشد و در راه خدمت به انقلاب، روزبه روز قويتر و عزيزتر و منسجمتر و توانمندتر و مؤمنتر و عازمتر باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 45 ، ص 218 2) كوثر: 1 3) 1 و 2. بحارالانوار، ج 71 ، ص 173 4) 5) توبه: 1369

6) روم: 10 7) ابراهيم: 22 8) 3 و 4 . حجرات: 17 9) 10) حجرات: 17 11) آل عمران: 172

بيانات در مراسم اعطاى درجه به آقاى محسن رضايى (فرمانده ى كل سپاه)

بيانات در مراسم اعطاي درجه به آقاي محسن رضايي (فرمانده ي كل سپاه) و سرتيپ علي شهبازي (رئيس ستاد مشترك ارتش) و بيست وهفت نفر از فرماندهان

سپاه، در سالروز ميلاد امام حسين(ع) و روز پاسدار بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم درجه، يك علامت و نشانه است در ابتدا، به برادران عزيزي كه امروز درجات پُرافتخار سرداري را زيب شانه ها و پيكرهاي زجرديده و آزمايش داده ي خود در ميدانهاي جنگ كردند، صميمانه و با همه ي وجود، تبريك عرض مي كنم. دو، سه نكته ي كوتاه را مطرح مي كنم. مطلب اول اين است كه اگر ما بخواهيم با معيارهاي واقعي، زحمات و مجاهدات و تلاشهاي شما را اندازه گيري بكنيم، مطمئناً هيچ علامت و نشانه يي نخواهد توانست نشان دهنده ي عُشري از اعشار فداكاريهايي باشد كه برادران مؤمنِ مجاهدِ دلسوزِ فداكارِ از جان گذشته، در ميدانهاي نبرد انجام دادند. درجات، علامت و قرارداد است. معناي درجه، به طور دقيق، ارزشگذاري بر فداكاريهاي بي حدواندازه ي يك فداكار ايثارگر نيست و نمي تواند باشد. مطلب دوم اين است كه ما وقتي با همين ديد نگاه كنيم، براي شهداي عزيزمان، قادر به تعيين درجه نخواهيم بود، كه فرمود: «فوق كلّ برّ برّ حتّي يقتل الرّجل في سبيل اللَّه»(1): هر خوبي، يك خوبي برتر دارد، تا به كشته شدن در راه خدا برسد؛ «فاذا قتل في سبيل عزّوجل فليس فوقه برّ»(2): بالاتر از آن، ديگر هيچ نيكي و خوبي يي متصور نيست و وجود ندارد. نهايت، براي اين كه در مجموعه ي نيروهاي مسلح، جاي هر كسي بايد معين باشد، ما براي شهداي عزيز هم به طور معمول، درجه در نظر مي گيريم و كساني كه به شهادت مي رسند، معمولاً يك درجه بالاتر به آنها داده مي شود. اين، به معناي ارزشگذاري شهادت نيست؛ اين هم يك نوع احترام به شهيد است. مطلب سوم اين است كه شما برادراني كه امروز درجه گرفتيد، خيلي عزيز هستيد؛

اما معناي اين حرف، آن نيست كه ما در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، اگر بخواهيم با ميزان دقيق اندازه گيري بكنيم، بتوانيم ادعا كنيم كه اندازه گيري كرده ايم و آنهايي را كه وزن و مبلغ فداكاريشان از همه بالاتر است، امروز درجه داده ايم. نه، من هرگز اين طور ادعايي نمي توانم بكنم و نمي كنم. اي بسا فداكاران، اي بسا بزرگمردان، اي بسا روحهاي پاك و متعالي، اي بسا لحظه هاي دشوار انجام وظيفه ي توصيف ناپذير در راه خدا، كه از چشم من و امثال من و برادران مسؤول در ستادهاي موظف در نيروهاي مسلح، دور مي مانند. اين، ضعف و نقص ماست. اين، كم ارجيِ آن فداكاران عزيز نيست. ما محدود و ناقص و قاصريم و نمي توانيم حقايق و واقعيات را به شكل دقيق مشاهده كنيم. اين، محدوديت بشري است. بالاخره يك عده از بهترينها و برترينها و امتحان داده ها، بايد در وهله ي اول، به گرفتن درجه مفتخر مي شدند، كه امروز اين جمع عزيز، انتخاب شدند. اجر و ارج و ارزش و مقدار تلاشي كه ديگر برادران كردند - كه لابد در نوبتهاي بعد، به آنها درجه داده خواهد شد - بايستي محفوظ باشد و پيش خدا و پيش انسانهاي بصير، محفوظ است. مطلب چهارم اين است كه درجه، يك علامت و نشانه است. پشت اين علامت، خيلي چيزها هست كه بايد دقيقاً با درجه حاصل بشود. درجه، به معناي يك نظم دقيق و تعيين موضع و ارتباط ويژه در ميان كساني است كه در خدمت دفاع از انقلاب و كشورند. اين نظم و اين سامان منظم بايد حتماً با درجه، حضور و وجود پيدا كند؛ والّا درجه بي معنا خواهد شد. آنچه كه

بر دوش شما گذاشته مي شود، بار سنگيني است منطق نظامي، منطق نظم است. حيطه بندي نظامي، اساساً با نظم انجام مي گيرد و بدون نظم، نظام و سازمان نظامي وجود ندارد. آن چيزي كه حد فاصل بين يك سازمان نظامي و خارج از آن و غير آن است، همين نظم دقيقي است كه بايد رعايت بشود. اين نظم، با درجه وارد نمي شود؛ بلكه مطمئناً بايستي مقدمات آن، پيش از درجه تأمين بشود و شده است؛ منتها اين درجه هم، تأكيد كننده ي آن است. چه در ارتش، چه در سپاه و چه در آينده كه نيروهاي موظف بسيجي درجه خواهند گرفت، همه ي اينها بايستي آن نظم عالي و ناب اسلامي را به آن كساني كه با اين لباس، مفتخر و سرافراز هستند، ببخشند و اين را در مجموعه ي تحت فرمان خودشان، اعمال و اجرا كنند. اين، يك مسؤوليت است. به برادراني كه گاهي به اين جا مي آيند، تا برايشان عمامه بگذاريم، مي گوييم اين عمامه يي كه من و شما سرمان است، وزن كمي دارد و چند سيري بيشتر نيست - البته عمامه ي امثال من - اما بار خيلي سنگيني است. گردنهاي ضعيف، مطمئناً زير اين بار سنگين مي شكنند. بايد از لحاظ معنوي، گردن كلفت بود، تا بشود اين بار را تحمل كرد. حالا من به شما برادران عزيز مي خواهم همين نكته را عرض بكنم. اين چند مثقالي كه وزن اين درجه است، خيلي سنگين است. اين كار، خيلي بزرگ است. درست است كه شما تا كنون بدون درجه، همه كار كرديد، به ميدانهاي نبرد رفته ايد، جنگيده ايد، فداكاري كرده ايد، تا پاي جان پيش رفته ايد، بعضي از شما كه اين جا نشسته ايد، شايد عضو

درست و حسابيِ سالم در بدنتان كم است، شايد مبالغ زيادي تركش بمب و اين چيزهاي زيادي و غصبي(!) در بدن شما هست - اينها مسلّم و معلوم - اما بايد بدانيد آنچه كه از اين لحظه با اين خصوصيات بر دوش شما بار مي شود، بار سنگيني است و ان شاءاللَّه بايستي اين بار را با توانايي يي كه ناشي از ايمان است، به منزل برسانيد. خوشحاليم كه امروز بحمداللَّه شما جوانان پاك و مؤمن و خالص - چه سپاهي و چه ارتشي - اين مراتب بالاي نظامي را برعهده داريد؛ واقعاً مايه ي خوشحالي است. ما كجا ديگر مي توانيم در دنيا، در اين درجات، با اين نامها، با اين عنوانها، اين طور انسانهاي مؤمن و سالم و خالص و پاك و با خدا پيدا كنيم؟ اين، از بركات جمهوري اسلامي است و خدا را شكرگزاريم. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند روزبه روز ماها را در راه خودش موفقتر بكند و پيشتر ببرد. امروز كه بحمداللَّه عمده ي نيروهاي نظامي ما، با اين درجات مدرّج شدند و سازماندهيها هماهنگ شده، توقع و انتظار اين است كه همكاريها هم بين سازمانهاي نظامي، به همين ترتيب روزبه روز ان شاءاللَّه افزايش پيدا كند و با هم همكاري و همدلي كنند؛ همان طور كه دايماً وصيت امام عزيزمان بود. اميدواريم كه ان شاءاللَّه با فداكاريها و قدرت و دل مصمم و عازمِ شما بر دفاع از ارزشهاي الهي و اسلامي، روزبه روز جمهوري اسلامي از لحاظ نظامي، قويتر و موفقتر بشود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 71 ، ص 1369

2) بحارالانوار، ج 71 ، ص 1369

بيانات در مراسم توديع با قاريان قرآن: استاد شحات محمّد انور و استاد محمّد بسيونى

بيانات در مراسم توديع با قاريان قرآن: استاد

شحات محمّد انور و استاد محمّد بسيوني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم براي حفظ قرآن، بايد برنامه ريزي وسيعي انجام بگيرد از ديدار شما خيلي خوشحاليم. ان شاءاللَّه كه خاطرات خوبي داشته باشيد. ما خواستيم كه اين جا خانه ي اسلام و مسلمين باشد. شنيدم كه الحمدللَّه تعليمات قرآني شما هم در اين جا براي جوانان خوب بوده است؛ بايد هم همين طور باشد. بايستي در اوقاف و جاهاي ديگر، واقعاً برنامه ريزي وسيعي براي حفظ قرآن بشود؛ بخصوص كه آن شب هم ايشان حرف درستي زد و گفت: بچه ها را از سنين كم وادار به حفظ قرآن كنيد. اصلاً جلسه بگذاريد و ترتيبي بدهيد كه بشود بچه ها را از كوچكي در دبستان وادار به حفظ قرآن كنند - البته مجبورشان نكنند - جايزه قرار بدهند و مثلاً بگويند هر بچه يي كه در دوره ي دبستان، اين قدر از قرآن را حفظ بكند، اين مقدار امتياز خواهد گرفت؛ يا اگر كسي در دبيرستان، اين مقدار قرآن را حفظ كند، به قدر اين واحدها يا اين درسها، نمره يا امتياز مادّي مي دهيم. من حاضرم در اين مورد كمك كنم و هرچه كه بخواهيد پشتيباني بكنيد، من آماده ام؛ آقاي مقدم (1)هم قضيه را دنبال خواهند كرد. مسأله ي حفظ را خيلي جدي بگيريد. متأسفانه ما و بچه هايمان، حفظ قرآن نداريم. بگذاريد يك خرده جلو برويم و در سطح كشور مسأله ي حفظ قرآن را گسترش بدهيم؛ آنگاه حرفي نداريم كه در موقع سربازي، حافظان قرآن را معاف كنيم. البته ما نبايد اين طور بگوييم كه حافظ قرآن معاف است؛ چون مسأله ي سربازي در اين جا، غير از سربازي در مصر است. سربازي در اين جا، مثل قرآن خواندن است و جهاد في سبيل اللَّه است. جهاد في سبيل اللَّه

با قرآن خواندن، عدلين هستند؛ اينها از هم جدا نيستند. البته دولت حسني مبارك، با دولت اين جا، از زمين تا آسمان تفاوت دارد. دولت در اين جا، دولت قرآن است؛ سربازي آن هم جهاد است.اين، خيلي متفاوت است. بنابراين، به جاي معاف كردن، بهتر است بگوييم هر كس كه حفظ قرآن داشت، فرمانده مي شود؛ اين را حاضرم. اگر كسي حفظ قرآن بكند، من به او درجه مي دهم. همين خوب است. بايد ذره ذره پيش برويم. پس ببينيد، مسأله ي حفظ مطرح شد؛ درجه دادن براي حفظ هم مطرح است. آن وقت مسأله ي موسيقي و نغمه و اين قبيل حرفها هم باز مسأله ي بعدي است كه بايستي آن را هم استفاده كنيم. ما مي خواهيم در اين شب آخري كه با آقايان ملاقات مي كنيم، از تلاوتشان هم استفاده ببريم. من از تلاوت آقايان صرف نظر نمي كنم. پس، حالا قدري تلاوت كنند. خدا را شكر مي كنيم كه دلهاي ما را مشتاق قرآن قرار داد از آقايان خيلي استفاده كرديم. خدا را شكر مي كنيم كه دلهاي ما را مشتاق قرآن قرار داد. اين خودش نعمتي از طرف پروردگار عالم است. خدا را شكر مي كنيم كه الحمدللَّه تلاوتهاي خوب قرآن، در اختيار ما قرار مي گيرد. ما هميشه در دوران حكومت طاغوت در اين كشور، آرزو مي برديم كه محافل و مجالس و فضاي قرآني باشد، تا از اساتيد قرآن استفاده كنيم؛ ولي نمي شد. الحمدللَّه كه حالا خدا توفيق داده است و استادان قرآن به اين جا مي آيند. الحمدللَّه كه جوانانمان زياد به اين راه افتاده اند، و اين براي ما واقعاً شكر خيلي بزرگي است. خداي متعال، ملت ما را كه يك حركت و يك مجاهدت

كردند، هزاران پاداش داد. يكي از نعم همين است كه الحمدللَّه جو، جو قرآني است. من يادم مي آيد كه در سابق، بعضي از اين موجهاي راديويي را با زحمت پيدا مي كردم. راديوهاي مصر را باز مي كردم و با زحمت آن را مي شنيدم. ما رفيقي داشتيم - خدا رحمتش كند - او به مصر رفته بود، چند ماه در آن جا مانده بود و نوارهاي ابوالفتاح، شيخ مصطفي اسماعيل و محمّد رفعت و امثال آنان را به اين جا آورده بود. مخصوصاً من از نوار ابوالفتاح خيلي خوشم مي آمد؛ آن را گوش مي كردم. بعدها هم با صداي شيخ مصطفي اسماعيل آشنا شدم. بعد كه شيخ مصطفي اسماعيل را شناختم، بقيه يادم رفت. صداي شيخ مصطفي اسماعيل، خيلي فوق العاده بود صداي شيخ مصطفي اسماعيل، خيلي فوق العاده بود. اين را هم بگويم كه الان در ايران، ميل عمومي به طرف شيخ مصطفي اسماعيل است. يعني قرّاي ما، حتماً روي سبك قرائت شيخ مصطفي اسماعيل تمرين دارند و روي ديگران كمتر. اعتقادم اين است كه اين حركت، از مشهد و از دستگاه ما شروع شد. در تهران، هيچ كس غير از عبدالباسط را نمي شناخت. من يك وقت كه به تهران آمده بودم، فقط عبدالباسط مطرح بود. جاهاي ديگرهم كه مي رفتيم، فقط عبدالباسط را مي شناختند. ما در مشهد، نوار شيخ مصطفي اسماعيل را داشتيم. يكي از دوستانم مي خواست به مسافرت برود، من گفتم كه هرچه توانستي، نوار شيخ مصطفي اسماعيل پيدا كن و بياور. او هم رفت و چند نوار از نوارهاي بسيار خوب شيخ مصطفي اسماعيل را آورد. من آنها را به آقاي مرتضي فاطمي - كه در آن وقت نوارهاي

ما را تكثير مي كرد - دادم، تا تكثيرشان كند. او هم همين كار را كرد و نوارها را به اين چند نفري كه از تهران آمده بودند، داد. در نتيجه، همه ي نوارها به طرف تهران سرازير گرديد و شيخ مصطفي اسماعيل شايع شد. انصافاً هم چيز عجيبي بود. نمي دانم شما با صداي شيخ مصطفي اسماعيل آشنا هستيد؟ خيلي فوق العاده است. او سوره ي هود، سوره ي بقره و آيات داوود و جالوت را خوانده بود، كه انصافاً خيلي عالي و فوق العاده بود. غرض، آنها را از راديو پيدا مي كرديم و با زحمت مي شنيديم و دوست مي داشتيم كه قرّاء به اين جا بيايند. الحمدللَّه حالا شماها مي آييد و ما استفاده مي كنيم. من قبلاً چند نوار هم از اين آقاي شحات انور - كه در راديو پخش مي كردند - شنيده بودم. يكي از آنها، آيه يي از سوره ي نساء است - «فلا تقعدوا معهم حتّي يخوضوا في حديث غيره»(2) - كه خيلي هم خوب خوانده شده است. ما در اين جا با شما خداحافظي مي كنيم؛ به اميد اين كه ان شاءاللَّه آخرين ديدارها نباشد. من هديه ي كوچكي هم فراهم كرده ام كه به آقايان هديه مي كنم. اين، نشانه ي رفاقت و دوستي و براي يادگاري است. سلّمكم اللَّه ان شاءاللَّه، في امان اللَّه. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v رئيس شوراي عالي قرآن صدا و سيما 2) نساء: 140

بيانات در ديدار با اعضاى مجلس خبرگان

بيانات در ديدار با اعضاي مجلس خبرگان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مجلس خبرگان، نقطه ي اتكاي مردم نسبت به ثبات نظام اسلامي در ابتدا به آقايان محترم خوش آمد عرض مي كنم و اميدوارم كه مجلس محترم خبرگان، با توجهات حضرت وليّ عصر(ارواحنافداه) بتواند در همان طريق مستقيم و راه روشني كه راه انقلاب

و راه اسلام است، همواره پيش برود. خيلي خوشحاليم كه بحمداللَّه اين مجلس، اين بار هم از جمع قابل اعتنا و عظيمي از بزرگان، علما، نفوس طيبه، شخصيتهاي علمي و انقلابي، چهره هاي موجه و شخصيتهاي مؤثر در حركت عمومي ملت ايران، تشكيل شده است. با اين چنين مجموعه يي از شخصيتها، جا دارد كه نظام جمهوري اسلامي، احساس اطمينان كند و سرنوشت اسلامي خودش را، سرنوشت تضمين شده يي محسوب بدارد. چيز مهمي كه در قانون اساسي پيش بيني شد و بحمداللَّه در طول مدت دوازده سال گذشته، پشتوانه يي براي اعتماد و اطمينان مردم محسوب شد - يعني همين مجلس محترم خبرگان - امروز هم تضمين و نقطه ي اتكايي براي مردم ايران نسبت به ثبات نظام اسلامي است؛ بخصوص با توجه به اين كه در يك انتخابات عمومي، مردم با آزادي و شوق و رغبت شركت كردند و چهره هايي را كه مي شناختند و به آنها اعتماد داشتند و سوابق حسنه يي از آنها در يادشان بود، انتخاب كردند و بحمداللَّه اين مجلس فراهم آمد. آقاياني كه در اين جا تشريف داريد، غير از خصوصيتِ عضويت در اين مجلس، يا از ائمه ي محترم جمعه هستيد، يا از علماي معروف و چهره هاي موجه اقطار كشور هستيد و اراده و توجه شما بر مردم داراي تأثير است. آنچه كه در اين جمع مغتنم مي شمارم عرض بكنم، اين است كه وظيفه ي همه، بخصوص چهره هاي موجه و علما و روحانيون و شخصيتهاي علمي، توجه به سه نكته است و اين سه نكته در شرايط فعلي بايد مورد نهايت اهتمام واقع بشود و همه ي برنامه ها و گفته ها و اظهارات، با توجه به اين سه نكته شكل بگيرد. امروز

غفلت از اين سه نكته، حقيقتاً جايز نيست. نبايد اجازه بدهيم كه دستهايي در يكپارچگي ملت تفرقه ايجاد كنند نكته ي اول، همين مسأله ي وحدت عمومي مردم است. از علماي موجه و زبانهاي ناطق و گويا، بخصوص ائمه ي محترم جمعه و شخصيتهايي كه مقام رسمي و جايگاه شناخته شده يي را در جامعه ي اسلامي دارا هستند، چه كسي اولي به اين است كه مردم را صميمانه به سمت وحدت و استحكام - همين يكپارچگي كه بحمداللَّه هست - دعوت كند؟ هيچكدام از ما مسؤولان نظام نبايد اجازه بدهيم كه دستهايي، يا از روي عناد و غرض و يا از روي جهالت، در يكپارچگي ملت تفرقه ايجاد كنند و مردم را به دسته جات تقسيم نمايند و اهواي آنان را با يكديگر متقابل و متضاد بكنند. اين، راههايي دارد. با تشر زدن و دعوا كردن و تهديد كردن، هميشه اين مقصود حاصل نمي شود. بيشتر با محبت و جلب قلوب و جذب بايد اين مقصود را عملي كرد. وقتي نگرشهاي متفاوتي وجود دارد، اگر ما وحدت را به عنوان يك اصل، جزو عاليترين اصول خودمان دانستيم و از ضرورتهاي بالا انگاشتيم، طبيعي است كه هر طرفي بايد مقداري تنازل بكند. بدون تنازل، امكان ندارد كه اين مقصود حاصل بشود. هيچ كس نبايد توقع داشته باشد كه اگر كسي طرف مقابل اوست، بكلي از فكر و عقيده و سليقه و خواست و - اگر خداي نكرده هوايي هست - هواي خود، صرف نظر بكند و دربست تسليم بشود. اين، نشدني است. اگر ما بخواهيم التيام و جمع ايجاد كنيم و از تفرق و ضررهاي تفرق پرهيز نماييم، در مواردي احتياج به تنازل است.

اين، يك وظيفه است. با اين كه امام راحل عظيم الشأنمان(رضوان اللَّه عليه)، در طول مدت حيات بابركتشان، هميشه ماها را به وحدت دعوت مي كردند، من احساس مي كنم كه امروز اگر آن بزرگوار تشريف مي داشتند، بيش از هميشه ما را به وحدت دعوت مي كردند. شرايط مهم و حساسي است. بحمداللَّه بسياري از خطرها از سر جمهوري اسلامي رفع شده و اين نظام، خيلي از مراحل سخت را گذرانده است؛ اما در همين مرحله يي كه ما الان قرار داريم - كه مرحله ي استنتاج از جهادها و تلاشهاي گذشته است - اين وحدت، لازم و ضروري است و اگر خداي نكرده وحدت موجود زايل بشود و نقار و نفاقي به وجود بيايد، ممكن است بسياري از زحماتي كه كشيده شده، به هدر برود. همه وظيفه دارند كه از مسؤولان كشور حمايت كنند نكته ي دوم - كه از لحاظ اهميت، كمتر از نكته ي اول نيست - اين است كه همه وظيفه دارند از مسؤولان كشور، بخصوص مسؤولان اجرايي و شخص رئيس جمهور محترممان و آن كساني كه خودشان را در جهت كار براي اين كشور و ملت وقف كرده اند و در وسط گود آمده اند و براي انجام تكليفشان، از راحتي و بسياري از التذاذات شخصيشان صرف نظر كرده اند، حمايت و پشتيباني بي قيد و شرط بكنند. معناي حمايت، اين نيست كه هيچ كس كمترين اعتراضي به اينها نداشته باشد، يا احياناً يك وقت اعتراضي را هم بر زبان نياورد. نه، انسان از دوست و رفيق و عزيز خودش، با همه ي وجود حمايت مي كند و گاهي جان خودش را سپر بلاي او قرار مي دهد؛ اما يك وقت هم به او تذكري مي دهد و نكته يي را مي گويد. تذكر دادن و

گفتن، به معناي عدم حمايت نيست. حمايت، مفهوم روشني دارد و همه مي فهمند كه مقصود چيست. نبايد دولت و مسؤولان ديگر را تنها گذاشت. امروز براي دشمنان اساسي انقلاب و جمهوري اسلامي، انگيزه هايي وجود دارد كه طبق آن انگيزه ها بايد بين مسؤولان كشور و مردم، فاصله ايجاد كنند و آن محبتي را كه هميشه بين مسؤولان و مردم بوده است، بتدريج به سردي بدل كنند. نبايد گذاشت چنين چيزي اتفاق بيفتد. حمله كردن به مسؤولان، متهم كردن مسؤولان، قضاوت خلاف واقع نسبت به مسؤولان، دل چركين كردن مردم نسبت به مسؤولان، امروز خيانت است و قطعاً خلاف وظيفه مي باشد. دولت و رئيس جمهور، بيش از ديگر مسؤولان، به اين حمايت و كمك و وصل قلبي و عاطفي با مردم احتياج دارند. مسؤولان قضايي كشور هم، همين طورند. مجلس شوراي اسلامي هم - كه مركز قانونگذاري و منتخب مردم و محل اميد آنان است - همين طور مي باشد. نبايد مردم از مجلس و قوّه ي قضاييه نااميد بشوند و انتقاد و اعتراض نبايد به حدي برسد كه چهره ي اينها در چشم مردم، چهره ي مخدوشي بشود. بنابراين، نكته ي دوم، در پشتيباني عمومي و حفظ علقه و وصل و ربط بين مردم و مسؤولان - كه تاكنون بحمداللَّه بوده و بعد از اين هم بايد باشد - خلاصه مي شود. اين، تكليف و وظيفه است. خلاف آن، خلاف وظيفه مي باشد. همه بايد روي تحقق انقلاب قلبي و اخلاقي در مردم تلاش كنند نكته ي سومي كه از آن دو نكته قطعاً مهمتر است، اين است كه انقلاب آن وقتي به صورت كامل تحقق پيدا مي كند، كه آحاد مردم حقيقتاً به مردم مسلمان و مؤمن تبديل

شوند. بخشي از اسلام، مربوط به عمل مردم است كه نظام كلي اجتماعي و حركت عمومي آنها را تصوير و ترسيم مي كند و آنها را حركت مي دهد. بخش ديگر، مربوط به عقايد و كيفيات روحي و عمل شخصي مردم است. اگر انقلاب عظيم ما و نظام جمهوري اسلامي، با همه ي امكانات مادّي و معنويش نتواند دلها و خلقيات مردم و حقيقت وجود آنها را، از آنچه كه معلول تربيتهاي غلط ديرين است، به مردم مسلمان متبدل كند، قطعاً موفق نشده و انقلاب واقع نگرديده است. انقلاب، انقلاب مردم است. انقلابِ مناسبات اجتماعي و اقتصادي، فرع بر انقلاب مردم است. تا مردم منقلب نشوند، آن انقلاب اقتصادي و تغيير و تبديل مناسبات اجتماعي و اقتصادي و سياسي هم اصلاً تحقق پيدا نمي كند. مردم در اول كار بحمداللَّه يك انقلاب روحي پيدا كردند كه حركت بسيار مهمي بود و نتيجه اش هميني شد كه مي بينيم. اگر آنچه كه واقع شد، ادامه پيدا نكند و تعميق نشود و تعميم نيابد و نسلي كه رو به وجود است و نسلهاي بعدي را فرا نگيرد و خداي نكرده اسم، اسلام و جمهوري اسلامي و حاكميت مناديان اسلام باشد، اما واقع قضيه و متن زندگي مردم چيز ديگري باشد، اين انقلاب قطعاً موفق نبوده و نيست. در آن صورت، از اين كه چنين چيزي پيش بيايد، به خدا پناه مي بريم. نبايد بگذاريم چنين چيزي رخ دهد. دشمن روي اين نقطه كار مي كند. تمام دستگاهها و تمام افراد، بخصوص علماي اعلام و روحانيون، بايستي روي تربيت نفوس مردم و تحقق انقلاب قلبي و اخلاقي در آنها، مخصوصاً در جوانان تلاش كنند. البته دوران جنگ

و شرايط خاص آن روزها، براي عده يي از جوانان اين مملكت، يك انقلاب معنوي و حقيقي به وجود آورد. اين وصيت نامه هاي شهدا كه امام(ره) توصيه به مطالعه ي آن مي كردند، به خاطر اين است كه هركدامش نمايشگر انقلابِ يك نفر آدم است. هركدام از اين وصيت نامه ها و خاطرات اين جوانان را كه انسان مي خواند، تصويري از انقلابِ يك نفر آدم را در آن مي بيند و خودش منقلب كننده و درس دهنده است. ما بايد اين حالت را تعميم بدهيم و اين، ممكن است. اگر به طور صددرصد نسبت به همه ي افراد هم ممكن نباشد، نسبت به اكثريت مردم ممكن است. شرط اولش هم اين است كه در خود گويندگان و دعات به اين هدف، انقلابي به وجود بيايد و خلقيات و اخلاق و معنويت و ذكر و توجه و وصل و توكل و اعتماد و رابطه ي معنويشان با خدا تقويت بشود. ما اول از خودمان هم بايد شروع كنيم. واقعاً اگر در هركدام از ما، خداي نكرده از اين رهگذر، نقص و كمبود و خللي باشد، روي مردم تأثير بد خواهد گذاشت. همه در نوشتن، گفتن، عمل كردن، بالا كشيدن شخصيتها، نزديك كردن افراد و يا دور كردن آنها، بايد اين نكته ي اخير را در نظر داشته باشيم. شأن و شخصيت و قدر معنوي افراد محفوظ است نكته ي آخر اين است كه عده يي از آقايان محترم در انتخابات مجلس خبرگان به نحوي شركت نكردند، يا موفق نشدند و يا به هرحال حوادثي پيش آمد كه ذهنها مسبوق است. بايستي عرض بكنيم، كساني كه به مجلس خبرگان نيامدند، شخصيت آنها محفوظ است. اين، نشانه ي عدم صلاحيت آنها نيست. بعضي از

آن شخصيتها، صلاحيتهاي بسيار والا و بالايي هم دارند و ما به آنها ارادت داريم. بعضيشان را طي سالها و در مراحل گوناگون، به صدق و صفا و جهاد في سبيل اللَّه و صفاي نسبت به انقلاب شناختيم و خيليها هم شناختند. اگر كساني در ميان جمع ما نيستند - چه آن برادراني كه در دوره ي قبل بودند و چه كساني كه نبودند و بنا بود وارد بشوند، ولي امروز نيستند - اين نبودن، نبايستي براي آن آقايان نقيصه يي محسوب بشود. شأن و شخصيت و قدر معنوي افراد محفوظ است و خداي متعال به آن واقف و داناست. اميدواريم كه خداوند ما را هدايت كند و آنچه را كه وظيفه ي ماست، به ما بنماياند و هر كداممان را در هرجا كه هستيم و هر مسؤوليتي كه داريم، بر انجام آن وظايف موفق بكند. من مجدداً به آقايان محترم، مخصوصاً آقاياني كه از راههاي دور و شهرستانها تشريف آورده اند، خوش آمد عرض مي كنم و از اين كه لطف كرديد و به اين جا تشريف آورديد، متشكرم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم و ميهمانان داخلى و خارجى شركت كننده در سمينار

سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم و ميهمانان داخلي و خارجي شركت كننده در سمينار «تبيين حكم تاريخي حضرت امام خميني(ره)»، در سالروز ميلاد امام عصر(عج) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم وجود مقدس امام زمان، وعده ي الهي در ابتدا، اين ميلاد بزرگ و عيد سعيد را به همه ي مظلومان و ملتهاي مستضعف عالم و به همه ي كساني كه در زير فشار ظلم و ستم قلدران جهان، چشم انتظار فرجي هستند، بخصوص به ملت شجاع و عزيز ايران و به شما برادران و خواهران، تبريك عرض مي كنم. درباره ي بركات اين ميلاد معظم و حقايقي كه

در باب وجود اقدس وليّ عصر (ارواحنالتراب مقدمه الفداء) هست، من قادر نيستم سخن تازه يي بگويم. درك مراتب معنوي و حقايق الهي در باب اين قطب اعظم عالم امكان و خليفه ي خدا و مظهر صفات و اسماي الهي، در حد زبان و بيان و قلب و فهمي همچون منِ قاصر نيست. خود آنها بايد درباره ي امام زمان سخن بگويند؛ همچنان كه خود آنها بايد درباره ي علي بن ابي طالب(عليه الصّلاةوالسّلام) و بقيه ي اوليا و اصفياي دين سخن بگويند. ما همين قدر مي دانيم كه وجود مقدس امام زمان، مصداق وعده ي الهي است. همين قدر مي دانيم كه اين بازمانده ي خاندان وحي و رسالت، عَلَم سرافراز خدا در زمين است. «السّلام عليك ايّها العلم المنصوب و العلم المصبوب والغوث و الرّحمةالواسعة وعدا غير مكذوب»(1). او وعده ي الهي و مصداق لطف خدا بر انسانيت و بشريت است. او مستوره و نمونه يي از اوليا و اصفيا و انبيا و برجسته ترين بندگان خداست. او نمايشگر مَبلغ فضل الهي بر بني آدم است. اينها چيزهايي است كه خود آنان بيان فرمودند. اگر ما بتوانيم در حد فهم قاصر و ناقص خودمان، رشحاتي از اين گفته ها را درك كنيم و بفهميم، خيلي بُرد كرده ايم. معاني گوناگون انتظار من فقط يك جمله در باب انتظار عرض مي كنم. اين كه در روايات ما وارد شده است كه افضل اعمال امت، انتظار فرج است، يعني چه؟ مگر انتظار چيست؟ انتظار ظهور حضرت وليّ اللَّه الاعظم(ارواحنافداه)، مگر چه مضمون و چه معنايي در بطن خود دارد كه اين قدر داراي فضيلت است؟ يك معناي انحرافي در باب انتظار بود كه خوشبختانه امروز از آن فهم و برداشت غلط، اثر چنداني نيست. كساني كه مغرض و يا نادان بودند، اين طور به مردم ياد

داده بودند كه انتظار، يعني اين كه شما از هر عمل مثبت و از هر اقدام و هر مجاهدت و هر اصلاحي دست بكشيد و منتظر بمانيد، تا صاحب عصر و زمان، خودش بيايد و اوضاع را اصلاح كند و مفاسد را برطرف نمايد! انقلاب، اين منطق و معناي غلط و برداشت باطل را، يا كمرنگ كرد و يا از بين برد. پس بحمداللَّه اين معنا، امروز در ذهن جامعه ي ما نيست. اما معناي صحيح انتظار، داراي ابعادي است كه توجه به اين ابعاد، براي كسي كه مي داند در فرهنگ اسلام و شيعه، چه قدر به انتظار اهميت داده شده، بسيار جالب است. يك بُعد، اين است كه انتظار به معناي قانع نشدن به وضع موجود است. «انتظار داريم»، يعني هرچه خير و عملِ خوب انجام داديم و به وجود آمده، كم و غيركافي است و منتظريم، تا ظرفيت نيكيِ عالم پُر بشود. يك بُعد ديگر از ابعاد انتظار، دلگرمي مؤمنين نسبت به آينده است. انتظار مؤمن، يعني اين كه تفكر الهي - اين انديشه ي روشني كه وحي بر مردم عرضه كرده است - يك روز سراسر زندگي بشر را فرا خواهد گرفت. يك بُعد انتظار اين است كه منتظر، با شوق و اميد حركت بكند. انتظار، يعني اميد. انتظار، ابعاد گوناگون ديگري هم دارد. ملت ما بايد روح انتظار را در خود زنده كند ما ملتي منتظر هستيم؛ ملتي كه به اميد پيشرفت و موفقيت، اقدام و تلاش و انقلاب كرد و موفق شد. ما امروز براي انتظار، بايد باب بخصوصي در زندگي خود باز كنيم. حقيقتاً ملت ما بايد روح انتظار را به تمام معنا در

خود زنده كند. «ما منتظريم»، يعني اين اميد را داريم كه با تلاش و مجاهدت و پيگيري، اين دنيايي كه به وسيله ي دشمنان خدا و شياطين، از ظلمات جور و طغيان و ضعيف كشي و نكبت حاكميت ستمگران و قلدران و زورگويان پُرشده است، در سايه ي تلاش و فعاليت بي وقفه ي ما، يك روز به جهاني تبديل خواهد شد كه در آن، انسانيت و ارزشهاي انساني محترم است و ستمگر و زورگو و ظالم و قلدر و متجاوز به حقوق انسانها، فرصت و جايي براي اقدام و انجام خواسته و هوي و هوس خود، پيدا نخواهد كرد. اين روشنايي، در ديدگاه ما نسبت به آينده وجود دارد. ما ملت ايران بايد به اين معناي انتظار، بيش از گذشته تكيه كنيم؛ چون دنياي بشري، به انتظاري كه ما داريم، محتاج است. اين اميدي كه در دل ملت ايران وجود داشت و در سايه ي آن توانست اين كارهاي بزرگ را انجام بدهد، ملتهاي ضعيف و مظلوم دنيا، امروز به اين اميد احتياج دارند؛ آنها هم بايد اين اميد را پيدا كنند. اگر پيدا كردند و نور اميد در دل ملتها تابيد، كارهاي دنيا اصلاح خواهد شد و مشكل ملتهاي مظلوم، اگر نگوييم به صورت كامل، به صورت معتنابهي - ولو در طول چند سال - حل خواهد شد. اما اگر اين اميد، در دلها نتابد و همان طوري كه شيطانها خواستند مردم مأيوس باشند، ملتها مأيوس بمانند، روزبه روز وضع بدتر خواهد شد. كار امريكا و همدستانش، بدتر از كار چنگيز و هلاكو حالا به واقعيت مراجعه كنيم، ببينيم امروز در دنيا چه خبر است؛ ببينيم در خاورميانه چه خبر است؛

ببينيم چه طور يك قدرتِ قلدرِ زورگويي مثل امريكا، با استفاده ي از علم و تكنولوژي، به خودش حق مي دهد كه به يك امت - يعني امت اسلامي - با اين وقاحت و بي شرمي توهين كند. امروز، وضع دنيا اين طوري است. امريكاييها و همدستانشان در اين ماهها، بخصوص در هفته هاي اخير، با امت اسلام كاري كردند كه چنگيز و هلاكو هم نكرده بودند!(2) يعني اين آقاي بوش، با ظاهري متمدن و با وضع و چهره يي اتوكشيده، اگر چهره اش در باطن، از چنگيز و هلاكو و تيمور و ديگر متجاوزان معروف دنيا، زشت تر و تيره تر نباشد، روشنتر و زيباتر نيست. همان كاري را كه آنها مي كردند، ايشان در ابعاد وسيعتري، انجام داد. حرث و نسل را كشت، ملتي را مورد تحقير و اهانت قرار داد، كشوري را تبديل به ويرانه كرد؛ حالا هم در آن جا ايستاده و ابلهانه - نه هوشمندانه؛ ما اين را ثابت مي كنيم - احساس پيروزي مي كند! مگر اين كه واقعاً احساس پيروزي نكند و تظاهر به اين معنا بكند؛ كه در آن وقت، يك چهره ي منافقانه و رياكارانه خواهد بود. امريكا با كمال وقاحت دم از پيروزي مي زند باطن قضيه اين است كه امريكاييها در اين جا شكست خوردند و پيروز نشدند؛ اما شما مي بينيد كه با كمال وقاحت مي ايستند و دم از پيروزي مي زنند و يك عده آدم متملق و حقير و پست در رأس كشورها هم - كه واقعاً بزرگترين اهانت به حقوق انسان همين است كه اين آقايان در رأس كشورها قرار داشته باشند - به آنها تبريك مي گويند و چيزي كه اسمش را پيروزي گذاشته اند و در واقع پيروزي نيست، به آنها خوش آمد

مي گويند! واقعاً چه پيروزي يي؟! ابرقدرتي، با كمك چندين كشور ديگر از اقصاي شرق آسيا - يعني ژاپن - تا همه ي اروپا و ناتو و تا كشورهاي منطقه و تا بقيه ي دولتهاي ضعيف و حقير عالم، همه ي پولها و دستها و موجوديشان را روي هم گذاشتند، تا به يك دولت حمله كنند و به او فشار بياورند. حالا كه تانكهاي او را از بين برده اند، روحيه اش را - كه شكسته هم بود - شكسته اند و وارد آن كشور شده اند، اسم اين را پيروزي مي گذارند! آيا اين، پيروزي است؟! اين پيروزي است كه همه ي دنيا جمع بشوند و ارتشهاي مقتدر و پُرمدعاي عالم، شش ماه وقتشان را صرف كنند، خودشان را آماده و تروخشك نمايند، ميلياردها دلار خرج كنند و تمام امكانات را به كار بگيرند، تا يك ارتش را شكست بدهند؟! اگر درست نگاه كنند، اين كار از لحاظ اعتبار نظامي هم شكست است. پيروزي، آن وقتي بود كه امريكا به عنوان يك كشور مي آمد، با يك كشور ديگر روبه رو مي شد و او را شكست مي داد؛ نه اين جنجال لشكركشي همه ي عالم. طرحهاي عظيمي مثل جنگ ستارگان (3) را - كه دنيا تصور مي كرد مربوط به زماني است كه همه ي دنيا بخواهد به هم بريزد - در جنگِ عليه ارتش خسته و بي روحيه ي عراق به كار بردند! آيا اسم اين، پيروزي است؟! اين، حتّي از لحاظ آبرو و اعتبار و حيثيت نظامي، پيروزي نيست؛ بلكه شكست است. امروز تمام مسلمانان از امريكا متنفرند و اما از لحاظ سياسي هم شكست بزرگي است. امروز تمام توده هاي مسلمان، سرتاپا از امريكا متنفر و نسبت به او خشمگينند. رئيس جمهور امريكا بداند

كه امروز در ميان كشورهاي اسلامي، بخصوص در كشورهاي مسلمان منطقه ي خليج فارس و خاورميانه، هيچ انساني از رئيس جمهور امريكا منفورتر نيست. امروز تمام ملتها، از اينها متنفرند. آيا اين، پيروزي است؟! اين بي عقلها، با هزاران تبليغ دروغ، ميلياردها دلار خرج كردند كه خودشان را در دل ملتها جا كنند؛ اما خودشان را از چشم ملتها - نه فقط ملت عراق؛ بلكه ملتهاي خاورميانه، ملتهاي مسلمان و ملتهاي عرب - انداختند. امروز، همه از اينها بشدت نفرت دارند و نسبت به آنها خشمگينند. خيال مي كنيد امريكا به اين زوديها خواهد توانست نقش شيطاني خودش را از اين ذهنها پاك بكند؟ همان احساس بغضي را كه شما ملت ايران بحق نسبت به امريكا داشتيد و شعار «مرگ بر امريكا» در اين دوازده سال از زبان شما نيفتاده است، همين احساس بغض را امروز ملتهاي عرب و مسلمان نسبت به امريكا دارند. اينها به خيال خودشان خواستند ملتها را با تجربه ي سختي مواجه كنند؛ ولي نتوانستند و عكسِ آن شد. اين جاست كه اميد، ملتها را زنده خواهد كرد. ما از ملت عراق حمايت مي كنيم در مورد مسأله ي عراق، غربيها و بخصوص در رأس آنها شيطان بزرگ، بدترين روش و منفورترين حركات را انجام دادند؛ ولي به زبان نمي آيد. همين قدر بدانند كه در تاريخ، از اينها به عنوان قسيترين، جلادترين، بي رحمترين و متجاوزترين چهره هاي اين زمان ياد خواهد شد. اما اين حرف، به معناي حمايت از صدام - كه حكومت او بر عراق، اين همه براي مردم آن كشور، شئامت و بدبختي داشت - تلقي نشود. او هم از آنها بهتر نيست؛ اگر از آنها زشت تر نباشد. او كسي است

كه براي ملت عراق، از اول حكومت خود، اين همه بدبختي ايجاد كرد. او ملت عراق را دچار جنگ هشت ساله ي با ايران كرد. او ملت عراق را دچار بمبارانها و موشكبارانهاي وحشيانه و قساوت آميز امريكا و انگليس و فرانسه و ديگران كرد. او موجب شد كه ثروت ملت عراق، دود بشود و از بين برود؛ كه امروز متأسفانه شد. شايد دهها سال ديگر لازم باشد كه ملت عراق زحمت بكشد، تا خودش را به آن روز اول برساند. او موجب شد كه مردم عراق - از نظامي و غيرنظامي - اين همه كشته بشوند. او بلايي براي مردم عراق بود و هست. زشت باد چهره ي حاكم و رئيسي كه ملاحظه ي هواي نفس و جاه طلبي خود را بكند، ولي ملاحظه ي مردم و ملتش و اراده و خواست آنها را نكند. متأسفانه در منطقه ي ما، از اين طور چهره ها و اين گونه شيطانها كم نيست. اينها لايق رياست بر يك دسته آدم هم نيستند؛ چه رسد به يك ملت. بر يك ملت، اين طور جفا و ظلم مي كنند. ما از ملت عراق حمايت مي كنيم. ما كه حرف مي زنيم، راجع به ملت عراق دلسوزي مي كنيم. ما كه كار امريكا و همدستانش را زشت مي شماريم، راجع به تجاوز به يك كشور سخن مي گوييم؛ نه راجع به اين افرادي كه حضور و وجود امثال آنها در ميان هر ملتي، مايه ي نكبت بود و هست. مردمِ خودشان را با دروغ و ريا سرگرم كردند و از اين ملت بيچاره و مظلوم عراق، اين طور تلفات گرفتند. امريكا براحتي قابل سركوب شدن در منطقه ي اسلامي ماست امروز دولت ظالمي مثل امريكا، با اين كه ثروتش زياد، تجهيزاتش مدرن، و

تكنولوژي و علم و امكاناتش هم فراوان است؛ اما همين ظالم و شيطان متجاوزي كه ملتهاي دنيا را قدرتمندانه تحقير مي كند، براحتي قابل سركوب شدن در منطقه ي اسلامي ماست؛ به شرط اين كه ملتهاي مسلمان، به آينده ي خود اميد داشته باشند و با دلگرمي و اميد، اقدام و قيام و حركت كنند. خوشبختانه ملتها خيلي بيدار شده اند؛ اما فقط بيدار شدن كافي نيست. بعد از بيداري، بايد حركت كنند و اين حركت، به اميدواري احتياج دارد. البته همه ي همت قدرتهاي مسلط عالم اين است كه وانمود كنند شكست ناپذيرند؛ و امريكا اين تلاش را خيلي كرده كه نشان بدهد شكست ناپذير است. حالا هم كه قضيه ي عراق پيش آمد، از روي عُجبِ ابلهانه و خودبيني ناشي از بلاهت، اين ادعا را بيشتر خواهد كرد. يك عده هم افراد ساده دل باور خواهند كرد؛ اما حقيقت اين نيست. اگر رژيم عراق متكي به ملت خود بود و اگر سرباز عراقي در كويت، احساس متجاوز بودن و ناحق بودن نمي كرد، امريكا قادر نبود كه ملت عراق را شكست بدهد، يا حتّي سرباز عراقي را به عقب براند. بله، وقتي كه يك ارتش به ملت خود متكي نباشد و به رژيم ظالمي مثل رژيم صدام متكي باشد، مردم، طرف جنگ و پشتيبان جنگاوران و رزمندگان نيستند. مردم در خانه هايشان دعا مي كنند كه قائله زودتر تمام بشود؛ يا به نفع اين طرف و يا به نفع آن طرف. معلوم است كه اين طور ارتشي، از امريكا يا هر كس ديگر، شكست خواهد خورد. اگر ملتها در مقابل امريكا بايستند، امريكا نخواهد توانست هيچ غلطي بكند. تا امروز امريكا در اين منطقه، ظلم و غصب

و آدمكشي كرده، ويراني به بار آورده و ملتها را جريحه دار كرده است، كه يقيناً انتقام اينها را پس خواهد داد. اين زمزمه هايي هم كه امروز سران رژيم امريكا راجع به امنيت منطقه مي كنند، بايد بدانند كه ملتهاي منطقه، اين حرفها را به هيچ وجه جدي نخواهند گرفت و به آن اعتنايي نخواهند كرد. خليج فارس متعلق به ملتهاي همين منطقه است شما چه كسي هستيد كه از آن طرف دنيا بياييد، براي منطقه ي خليج فارس تعيين تكليف كنيد؟! منطقه ي خليج فارس، متعلق به ملتهاي همين منطقه است. امريكا حق ندارد هيچ گونه دخالتي در امنيت اين منطقه و سيستم امنيتي آن داشته باشد. اگر كسي بخواهد براي بلندمدت، پاي امريكا را به اين منطقه بكشاند و دستش را براي دخالت و تصرف باز بگذارد، بداند كه ملتها با او روبه رو خواهند شد و به دهن اين طور حكامي خواهند زد. مبادا دولتهاي اين منطقه، اين اشتباه بزرگ را مرتكب بشوند كه با اين حرفها و درخواستهاي امريكا، داير بر ماندن مدتي در عراق يا در منطقه، موافقت كنند. ملتها در مقابل چنين كسي خواهند ايستاد و مبارزه ي با او را واجب و لازم خواهند شمرد. امريكا هيچ حقي ندارد كه در منطقه بماند، يا در امور منطقه دخالت بكند. امريكا يك متجاوز است؛ بايد هرچه زودتر از منطقه خارج بشود و برود و بداند كه تاوان آنچه را كه انجام داده، خواهد داد و منفور و مبغوض ملتهاي اين منطقه است و بيشتر هم خواهد شد. عمده اين است كه ملتها ايمانشان را قوي كنند و دلها را با خدا مرتبط نمايند. شما به بركت ايمان به خدا، قدرت

و صلابت پيدا كرده ايد شما ملت بزرگ و شجاع و مبارز - كه بحمداللَّه ابرقدرتها و دشمنانتان، از شما مي ترسند و هنوز هم مي ترسند و بايد هم بترسند - به بركت ايمان به خدا، چنين قدرت و صلابتي پيدا كرده ايد. اين ايمان را تقويت كنيد، اتحادتان را تقويت نماييد و به هيچ قيمتي زير بار دشمن خدا نرويد. اسلام، عزيز و عزتبخش است. آن كسي كه با اسلام آشنا شد، عزت متعلق به اوست. آن كساني هم كه ذليل شدند، به خاطر اين بود كه از اسلام گسستند. خودتان اسلام را حفظ كنيد، ايمانتان را تقويت نماييد، پاس ارزشهاي اسلامي را بداريد و ملتهاي ديگر را هم وادار كنيد كه با اسلام آشتي كنند و به سمت اسلام برگردند. در اين صورت، دست همه ي قدرتهاي شيطان صفت، از سر آنها كوتاه خواهد شد. اميدواريم كه خداوند به بركت اين روز مبارك و مقدس، به همه ي مسلمانان و مستضعفان و به شما ملت عزيز، عيدي عنايت فرمايد. ما را مشمول ادعيه ي زاكيه ي وليّ عصر(ارواحنافداه) قرار بدهد. قلب مقدس آن حضرت را از ما شاد كند و ما را از اعوان و انصار آن بزرگوار قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 99 ، ص 81 2) v ر.ك: پاورقي صفحه ي 14 3) v نام پروژه يي است كه در سال 1985 توسط «رونالد ريگان» رئيس جمهور وقت امريكا ابداع شد. هدف اساسي اين پروژه، مقابله ي مؤثر با توان موشكي شوروي سابق، از طريق ردگيري و انهدام موشكهاي بالستيك و ميان قاره يي حامل كلاهكهاي هسته يي بوده است. هزينه ي اين پروژه، بيش از صد ميليارد دلار تخمين زده

شده است.

بيانات در ديدار با اعضاى شوراى سياستگذارى صدا و سيما

بيانات در ديدار با اعضاي شوراي سياستگذاري صدا و سيما بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم با سياستگذاري متقن، صدا و سيما موجب اعتلاي فكر جامعه خواهد شد از اين كه در كار مهم سياستگذاري، قبول مسؤوليت كرديد و شريك شديد، متشكرم. سياستگذاري، يعني تأمين جهت مطلوب براي برنامه هاي صدا و سيما. اگر سياستگذاري به شكل صحيح نباشد، پراكنده كاري و احياناً تعارض، تناقض و انحراف، بر برنامه هاي صدا و سيما مسلط خواهد شد. البته در گذشته هم قبل از تشكيل اين دفتر، اين كار در صدا و سيما انجام مي شده؛ ما هم خواستيم كه به آن، شكل منظمي داده بشود و بخصوص وسيله يي باشد، تا ما مسؤوليت خود را در اين باب به نحوي ايفا كنيم؛ لذا اين دفتر به وجود آمد و اين مسؤوليت به جناب آقاي دعاگو و شماها داده شد. اگر سياستگذاري - كاري كه شما مي كنيد - متين و متقن انجام بگيرد، تحقيقاً صدا و سيما يك وسيله ي اعتلاي فكر و معرفت و رشد جامعه خواهد شد. لزومي ندارد كه ما در اين جا از زحمات فراوان برادران صدا و سيما ياد بكنيم؛ زيرا من مكرر آن را بيان كرده ام. واقعاً زحمات زيادي كشيده مي شود و صدا و سيما جهت خوبي هم دارد؛ الّا اين كه كافي نيست. بحث در اين است كه صدا و سيما بايد حقيقتاً به آن وسيله ي اعتلا تبديل بشود و در خدمت تفكر انقلاب و اسلام و رسوخ اين فكر - با همه ي ملحقاتش - در ذهن و فكر و روح و عمل مردم جامعه ي خودمان و نيز مردم ديگري كه در شعاع تبليغات صدا و سيما قرار دارند، باشد.

اين، بايد بشود. از هر برنامه ي صدا و سيما، بايستي اين استفاده بشود. البته كار سختي است. محتواها بايد آموزنده باشد؛ نه به معناي ساده ي آموزندگي، كه فقط كسي درسي در آن جا بيان كند؛ بلكه آموزنده با همان معناي عميقش، يعني كيفيت دهنده و پرورش دهنده ي روح و فكر مخاطب خودش و جهت دهنده ي به تلاش و زندگي او. و البته اين نخواهد شد، مگر آن وقتي كه قالبها و شكلها هم به تناسب اهميت و عظمت اين مسؤوليت، كيفيت لازم را پيدا بكند. بايد به اين جا برسيم. صدا و سيما، هرچه كمتر از اين باشد، كم است. هر روزِ صدا و سيما بايد بهتر از روز قبل باشد به اين ترتيب، مي شود استنباط و استنتاج كرد كه هر روزِ صدا و سيما، بايد بهتر از روز قبل باشد. حقيقتاً اين روايت «من ساوي يوماه فهو مغبون»(1)، در مورد صدا و سيما صدق مي كند. يعني اگر امروزِ صدا و سيما مثل ديروز بود، پيداست كه ما به سمت كمال حركت نمي كنيم و به عبارت ديگر، از مسؤوليت دور افتاده ايم. در حال حاضر، صدا و سيما در حد اعلاي مطلوب نيست؛ كسي هم اين ادعا را ندارد؛ نه خود آقايان مسؤولان صدا و سيما و نه ديگران. ما هم پيش مردم كشورهاي ديگر، كه ممكن است از ما بپرسند راديو و تلويزيون شما چگونه است، ادعا نمي كنيم كه كامل است؛ شكي وجود ندارد كه كامل نيست. پس، بايد كامل بشود. مگر مي شود به حدي در زندگي بشر قانع شد؟ چه برسد به اين طور چيزهاي انقلابي و مؤثر. پس، هر روز بايستي بهتر از روز گذشته بشود

و سياستگذاري بر اين اساس انجام بگيرد. از اين نكته به اين نتيجه مي رسيم كه سياستگذاري هم خود يك امر متطور و در حال تحول دايمي است. اين گونه نيست كه اين سياستي كه امروز گذاشته شد، تا ابد كفايت بكند. مقصود از سياستگذاري، اين است. كليه ي برنامه ها بايد در جهت نفوذ دادن اسلام ناب در زندگي مخاطبان باشد هدف را هم كه بيان كردم. هدف اين است كه ما صدا و سيما را به آن اوج و كمالي برسانيم كه كليه ي برنامه هاي آن، با بهترين كيفيتها، در جهت رسوخ و نفوذ دادن انديشه ي اسلام ناب و همه ي ملحقاتش - از اخلاق و عمل - در زندگي مخاطبانش باشد. هر برنامه ي آن، بايد اين خصوصيت را داشته باشد. اين، هدف ماست. از اول صبح تا آخر شب كه پيچ راديو و تلويزيون را باز مي كنيم، تك تك برنامه ها، حتّي آرم برنامه ها، موزيك متن فيلمها و برنامه هاي گوناگون، حتّي چهره ي گويندگان و مجرياني كه ديده مي شوند و لحن كلام گويندگاني كه صدايشان شنيده مي شود، بايد اين خصوصيات را داشته باشد. ببينيد، اين كار چه قدر مهم است. من خيلي از برنامه هاي صدا را گوش مي كنم؛ يعني غالباً بخشي از هر برنامه را مي شنوم. گاهي يك برنامه، خيلي هم خوب است؛ ليكن در اين برنامه ي خوب كه مثلاً نيم ساعت طول مي كشد، ناگهان مي بينيد كه يك جا افتي پيدا مي شود! مجري برنامه خوب، تهيه كننده ي آن خوب، نويسنده اش خوب، سطح هنري آن خوب، موضوعاتش جالب است و همين طور انسان مرتب تحسين مي كند؛ اما ناگهان افتي در آن پيدا مي شود! مثل راننده يي كه انسان را به طرفي مي برد، پيچها و گذرگاهها

را خيلي خوب و روان و تند حركت مي كند؛ اما يك وقت در يك جا آدم را به درختي مي زند! نمي شود گفت كه مانعي نيست، ايشان اين همه راه را درست آمد؛ ولي در همان يك نقطه، كار را خراب كرد. واقعاً گاهي اين گونه است. در فصل سياستگذاري، همت شما بايد اين باشد. يك فصل اجرا و برنامه ريزي داريم كه به خود مسؤولان داخل صدا و سيما مربوط است و از اين حيث، ربطي به جمع حاضر ندارد. شما در فصل سياستگذاري بايد كاري بكنيد كه سياستهايتان، كل اين برنامه هاي صدا و سيما را بپوشاند و جهت صحيح بدهد. اين، بخشي از صحبت ماست. سه عيب عمده ي موسيقي قبل از انقلاب مطلب ديگري كه من مي خواهم عرض بكنم، دو، سه نكته ي برجسته در مجموعه ي صدا و سيماست. ايشان(2)هم كه خواستند گزارش بدهند، ناچار روي آن دو، سه نكته تكيه كردند. معلوم مي شود كه اين نكات، مورد توجه خود كارگزاران و كارگردانان مسايل صدا و سيما هم است. حقيقتش هم همين است و بايد مورد توجه باشد. يكي، مسأله ي موسيقي در صدا و سيماست. ديگري، مسأله ي چهره ي زن در صدا و سيماست. بعدي، مسأله ي داستانها و سريالها و گزارشهاي هنري، تاريخي، قصه، فيلم و از اين قبيل چيزها در صدا و سيماست. اينها نكات مهمي است. بايد به همه ي اينها رسيدگي بشود و شما سياستگذاريش را بكنيد. البته اين بخشي كه من مي خواهم بگويم، فقط به سياستگذاري مربوط نمي شود. شما برادران مجري - كه جمع معتنابهي از شما، دست اندركار اجرا هستيد - بايد به اين نكات توجه بفرماييد. موسيقيِ قبل از انقلاب، از لحاظ ارزشي، سه

عيب عمده داشت. ما كه از لحاظ فني وارد نيستيم؛ فقط مي توانيم بگوييم كه از جنبه هاي ارزشي، سه اشكال در آن وجود داشت. يكي اين بود كه در بخشي از موسيقيها، در انتخاب مضمون و قالب، گرايش تند و ميل شديدي به ابتذال بود. قالبهاي موسيقي و زبان شعر، هر دو ايراني بود؛ اما اين تصنيفها، هم از لحاظ محتوا و هم از لحاظ فني مبتذل بود؛ به طوري كه وقتي يك موسيقيدان مي ديد آهنگ را اين گونه مي شكنند و خراب مي كنند و از اين وسايل، بد استفاده مي شود و در شكلهاي نامناسبي، از اين و آن تقليد مي كنند، ناراحت بود. پس، ميل به ابتذال وجود داشت؛ مثل خيلي از تصنيفهايي كه در آن وقت رايج بود. آهنگها، آهنگهاي ايراني، وسايل هم وسايل ايراني؛ اما قالب و محتوا مبتذل بود. الان كه من اين مطالب را مي گويم، شايد ناگهان به عنوان نمونه، چند بيت از اين شعرها و تصنيفها در ذهن شماها شكل ببندد. عيب دوم اين كه گرايش شديدي به موسيقي غربي بود. عيب سوم اين بود كه موسيقي سالم و سنتي و فني كلاسيك ايراني، در خدمت محتواهاي بد و فاسد كننده قرار مي گرفت. ...(3)v هنر بايد در خدمت ارزشهاي اسلامي قرار بگيرد بنابراين، موسيقيِ قبل از انقلاب، اين سه عيب را داشته است؛ كه از همه بدتر، آن اولي است، و از همه كم ضررتر، آن دومي است. يعني گرايش به موسيقي غربي، چيز بدي است؛ اما نه به بدي صرف موسيقي ايراني در راههاي بد. اي بسا يك موسيقي غربي باشد كه در آن، هيچ گونه ابتذال و فساد و زن بارگي و پستي و

دنائت بشري نيست؛ يك چيز بسيار عالي و عرفاني و سطح بالاست؛ اگرچه در جامعه ي ما، زبان موسيقي، زبان خيلي رايجي نيست و غالباً ما كساني هستيم كه از اين قضايا دور بوده ايم و زبان موسيقي را نمي فهميم؛ البته شماها شايد اهل فنيد و مي توانيد بفهميد. بنابراين، اگر چنين چيزي پيدا بشود، ولو غربي هم باشد، ايرادي ندارد. اين، بهتر از آن موسيقي به اصطلاح سنتي است. گاهي براي تبرئه ي يك موسيقي، مي گويند كه اين موسيقي سنتي است! موسيقي سنتي، يعني فلان دستگاه آواز ايراني است كه يك خواننده ي ايراني، با فلان ساز ايراني مي خواند. اين كه تمام قضيه نيست. بايد ديد كه اين، چه چيزي را ارايه مي كند و چه چيزي را به ذهن و دل و جان مستمع خودش مي ريزد. پس، در صدا و سيما حواستان جمع باشد كه از اين سه عيب اجتناب بكنيد. البته هر سه، عيب است؛ اما به ترتيب، عيب اول، بدترين است؛ عيب سوم، در درجه ي دوم قرار دارد؛ و عيب دوم، درجه ي سه است. توجه داشته باشيد كه در باب موسيقي، اين سه مورد، اشكال اساسيِ ارزشي است. در موسيقي سنتي، شعر حافظ يا سعدي خوانده مي شود، ولي اين كافي نيست؛ بايد شعر خوب خوانده شود؛ چيزي كه وقتي مستمع شنيد، اين هنر در خدمت ارزشهاي انقلابي و اسلامي قرار گرفته باشد. اين، مخصوص انقلاب هم نيست. هر جامعه و هر انسان و هر مجموعه ي بشري يي، مي خواهد كه هنر در خدمت ارزشهاي مقبول خودش قرار بگيرد. اين جرم نيست كه اسلاميها مي خواهند هنر در خدمت ارزشهاي اسلامي قرار بگيرد. همه ي مكاتب و همه ي جوامع دنيا، همين طورند. ارزشهايي در

ذهنشان وجود دارد كه با ارزشهاي ديگري فرق دارد. آنان هنر نقاشي، طراحيهاي گوناگون، شعر، موسيقي و همه چيز را در خدمت اين ارزشها قرار مي دهند. اين، يك توقع زيادي نيست كه جامعه ي اسلامي چنين انتظاري داشته باشد. در برنامه هاي صدا و سيماي گذشته، نقشهاي پست كننده به زن داده مي شد در مورد مسأله ي زن نيز دو عيب اساسي در برنامه هاي گذشته ي صدا و سيما وجود داشت: يكي اين كه ارزش حجاب از بين رفته بود. از اين بزرگتر، آن بود كه نقشهاي پست كننده به زن داده مي شد. در عيب اول، يك ارزش زير سؤال مي رفته و پايمال مي شده كه آن، ارزش حجاب بوده است؛ اما در عيب دوم، گاهي همه ي ارزشهاي بشري كه براي زن مورد نظر مي باشد، زير سؤال مي رفته است. چنانچه داستان عاشقانه يي نقل مي شده، داستاني بوده است كه زن در آن جا بالاخره همان نقش صهيونيست پسند و استكبارپسند خودش را دارا بوده است و غالباً و قاعدتاً در چهره ي يك مادر، يك همسر خوب و يك انسان كارآمد ارايه نمي شده است. بايد اين دو عيب برداشته شود. ما بايستي زن را، هم باحجاب نشان بدهيم، هم سرشار از ارزشهايي كه اسلام و انقلاب براي او در نظر گرفته است؛ يعني نجابت و عفت زن. مهمترين مسأله، آن گوهر عفت زن، آن عضو اصلي و ركن اساسي خانواده بودن، آن عضو اصلي و ركن اساسي فعاليتهاي جامعه بودن، آن تأثير زن در رشد جامعه و رشد مردان، آن تأثير زن در واقعيتهاي گذشته ي ما - از قبيل انقلاب و جنگ و غيره - است. در فيلم، سريال، شعرِ موسيقي، در برنامه ي خانواده، در

برنامه ي «سلام صبح بخير» و در ساير برنامه ها، بايستي اينها ارايه بشود؛ هم در اجرا و هم در تهيه ي برنامه. سياستگذاري، بايد ناظر به اين چيزها باشد. البته اين حرف، مخصوص سياستگذاري نيست؛ مجريها هم بايد توجه كنند. اين كارها بايد در راديو و تلويزيون انجام بشود؛ ولي نمي شود! اين، مسؤوليت من و شماست. هر روز كه مي گذرد، بايد يك قدم به اينها نزديكتر بشويم. ...(4)v نگذاريد آن روح جهادي يي كه در دوران جنگ حاكم بود، از بين برود من يك چيز ديگر را هم كه به نظر مي رسد مهم است، عرض مي كنم. نگذاريد آن روح جهادي يي كه در دوران جنگ تحميلي بر صدا و سيما حاكم بود، از بين برود. آن روحيه، چيز بسيار مثبتي است. البته نمي گويم كه مارش جنگ بزنيد. جنگ نداريم كه مارش جنگ بزنيم، يا گزارش جنگي بدهيم؛ اما جنگ هشت ساله كه فقط همان هشت سال نبود؛ جنگ هشت ساله، يك تاريخ است. شما به ادبيات فرانسه نگاه كنيد؛ مطمئناً بخشي از اين ادبيات، مصروف به قهرمانيهاي دوران جنگ است. چهار سال جنگ بوده، كه فرانسويها دو، سه سال آن را دچار فشار بودند و شكست خوردند؛ اما انواع مختلف قهرمانيها را، هم در ميدان جنگ، هم در مبارزات مردمي داخل پاريس، هم در روابط انساني و نظاير آن، نشان دادند. شما ببينيد كه اينها در رمانهاي فرانسوي چه قدر تكرار مي شود. هر چند من با شعر آنها آشنا نيستم؛ اما بعضي از رمانهاي فرانسوي را كه به فارسي ترجمه شده است، خوانده ام. اصلاً در بهترين رمانها و در عاليترين اثرها، نشانه ي آن روزها باقي مي ماند. شما ببينيد درباره ي انقلاب روسيه،

چه قدر كتاب نوشته شده و چه حجمي از تفاخر وجود دارد و براي ديگران باقي گذاشته اند. اينها چيزهايي نيست كه تمام بشود؛ اينها بايد باقي بماند. در سالهاي گذشته، سريالي تحت عنوان «روايت فتح» توسط جهاد منتشر شد كه انصافاً چيز خيلي خوبي بود. مثلاً اينها را نگهداريد. روايت فتح كه تمام نمي شود. «روايت فتح»، روايت فتح و شرح حال رزمندگان بود. براي هشت سال حادثه، اقلاً هشت سال روايت وجود دارد. درعين حال، هفته يي يك شب، يك ساعت مي گذاشتند. اين نوع كارها را بايد ادامه بدهيد و اصلاً در سياستها بياوريد. به صدا و سيما، به عنوان وظيفه و به عنوان بخشي از سياست، بگوييد كه بايد اينها را حفظ كنند. آقاي هاشمي و ديگران هم كه در اين جا هستند، اين حرفها را مي شنوند. شما بايد حال و هواي آن را نگهداريد. براي طرح ارزشهاي اسلامي، از بهترين موسيقيدانها و خوانندگان استفاده بشود نكته ي ديگري كه در اين گزارش بود، اين است كه بعد از انقلاب، سرودهاي خوب و آهنگهاي بسيار خوبي در جهت ارزشهاي انقلابي ساخته شد؛ ولي در سالهاي اخير، رشد اين گونه آهنگها كم شده است. اين هم حيف است. بايد آهنگهاي خوب ساخته شود، شعرهاي خوب و چيزهاي جديد اجرا گردد و همه ي آنها ناظر به ارزشهاي انقلابي باشد. اينها بايد در صدا و سيما مرتباً منعكس بشود. اين طور نباشد كه اگر چيز خوبي منعكس مي شود، حتماً بايد يك شعر عاشقانه باشد كه فلان خواننده ي معروف خوانده و اجرا كرده است؛ و اگر يك چيز انقلابي است، حتماً يك گوشه اش مثلاً عيب و ايراد و علتي داشته باشد. نه، براي تهيه و

تنظيم آهنگهاي انقلابي، آهنگهاي اسلامي و طرح ارزشهاي اسلامي، از بهترين موسيقيدانها و بهترين خوانندگان استفاده بشود. در اين غزليات، چه قدر چيزهاي خوب از اين قبيل وجود دارد. شعر «امروز امير در ميخانه تويي تو» را من دو، سه سال پيش شنيدم و بعدها هم گاهي شايد شنيده باشم؛ اما اين را خيلي كم مي گذارند. ظاهراً اين شعر، از مرحوم حاج ميرزا حبيب خراساني است. از اين گونه شعرها، از اين مضامين عرفاني واقعي خوب، خيلي وجود دارد. يا آن شعر مرحوم علامه ي طباطبايي - «همي گويم و گفته ام بارها» - كه يكي از خوانندگان خوانده و خيلي هم خوب خوانده، همين طور است. اين گونه شعرها كه مضامين عرفاني واقعي دارد، خوانده بشود؛ والّا هر شعر قلندريِ مستانه يي كه عرفاني نيست. بعضي خيال مي كنند، هر چيزي كه در آن، اسم مي و معشوق و امثال آن باشد، عرفاني است! اينها كه عرفاني نيست. ...(5)v نه، شعرهاي قلندري مستانه ي خيلي پستي وجود دارد كه اصلاً عرفاني نيست. فرض بفرماييد، يك قهرمانِ پهلوانِ خيلي قوي هيكل برود، چاه مستراح خالي كند! مگر نمي شود؟ ممكن است يك شاعر در حد اعلاي ذوق شعري، درباره ي يك چيز پستِ بشريِ بسيار پايين - مثل يك عمل جنسي - بهترين و زيباترين شعرهاي دنيا را بگويد. پس، چنين چيزي تحقق پيدا مي كند. چنين نيست كه هر شعر خوب از لحاظ هنري، از لحاظ مضمون هم يك چيز عالي باشد. نه، ممكن است مضمون آن، پست ترين مضامين باشد؛ كمااين كه در شعرهاي سعدي، فراوان وجود دارد. حتّي اشاره كردم كه در شعر حافظ هم هست. به اعتقاد من، همه ي شعرهاي حافظ هم، شعر عرفاني نيست. در

بين آنها، شعرهاي مادّيِ بشري هم پيدا مي شود كه مربوط به دوره هايي از زندگي اوست؛ شايد از جوانيهاي او باشد. كار شما واقعاً كار زحمتداري است غرض، اين گونه نيست كه ما هر شعر آن طوري را به مركز تبليغات خودمان - كه صدا و سيماست - راه بدهيم و آن را پخش كنيم. اين آهنگهاي انقلابي و آهنگهاي اسلامي و ارزشها را رعايت بفرماييد. بايد به صدا و سيما توصيه هم بشود كه ان شاءاللَّه به همين ترتيب عمل كنند. الحمدللَّه، هم ريش و هم قيچي در دست خودتان است؛ يعني هم سياستگذاريد و هم مجري هستيد. آقاي محمّد هاشمي و بعضي از شما آقايان ديگر، اجرا را هم خودتان مي كنيد. بالاخره آن طور سياست بگذاريد و آن گونه هم ان شاءاللَّه اجرا بكنيد، تا صدا و سيما روزبه روز و ساعت به ساعت جلو برود. البته اين فصل، فصل تذكر بود؛ فصل ستايش و تشكر هم، فصل جداگانه يي است كه اگر من بخواهم از زحمات برادراني كه الان در صدا و سيما كار مي كنند، زبان به تشكر باز كنم، بايد واقعاً چندين برابر آن كه الان صحبت كردم، صحبت بكنم؛ چون من مي بينم كه برادران خيلي زحمت مي كشند. واقعاً يك صفحه مطلب نوشتنِ بي عيبِ درستِ جاذبه دار، كار خيلي سختي است. حالا اين يك صفحه را در هزار صفحه ضرب كنيد. گمان نمي كنم كه راديو در يك روز، كمتر از هزار صفحه لازم داشته باشد. شايد واقعاً بايد صدها و هزاران ساعت مطلب بنويسند. آن وقت بايستي هم مفيد و هم جهت دار باشد و هم عيبي نداشته باشد - عيبي كه از ديد تيزبينها مخفي بماند و غالباً هم نمي ماند - هم از

لحاظ هنري بالا باشد. واقعاً كار خيلي زحمتداري است و الان برادران اين كارها را مي كنند. امروز صبح، چند نفر از اين برادران كارمند شما از يك بخش، براي يك ديدار كوتاه، چند دقيقه يي پيش ما آمده بودند. بعضي از اين صداهايي كه من در راديو مي شنوم، در بينشان بودند و من آنان را شناختم. واقعاً چه چهره هاي مظلوم معمولي، چه كارهاي بزرگي را انجام مي دهند. وقتي انسان صداهايشان را مي شنود، مي بيند كه گاهي واقعاً كارهاي خيلي برجسته و جالبي انجام مي گيرد. انسانهاي متواضع و كم مدعا، اين همه كارهاي مهم را انجام مي دهند. اينها به جاي خود محفوظ است. عرض كردم كه اگر بخواهيم وارد آن بحث بشويم، بايد خيلي طولاني و مفصل صحبت كنيم؛ منتها عيب كار اين است كه آن كامل نيست و تا كمال، هنوز فصل زيادي باقي است كه بايد آن را بپيماييد؛ و اين صحبتها در جهت رسيدن به آن كمال است. ان شاءاللَّه موفق و مؤيد باشد و بار ديگر كه شماها را زيارت كرديم، ان شاءاللَّه فصل مهمي از اين كارها انجام شده باشد.(6) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 71 ، ص 173 2) v حجةالاسلام دعاگو، رئيس وقت شوراي سياستگذاري صدا و سيما 3) 4) 5) 6) vv از آن جا كه اين بيانات در جمع محدودي ايراد شده و بعضي از قسمتهاي آن طبقه بندي شده است، لذا در حال حاضر اين بخشها حذف مي شود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.

بيانات در ديدار با مديران و مسؤولان بخشهاى خبرى صدا و سيما

بيانات در ديدار با مديران و مسؤولان بخشهاي خبري صدا و سيما بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم كار خبر، كاري بااهميت و ظريف و دشوار

قاعدتاً اين جلسه براي آن است كه من از زحمات شبانه روزي و مستمر و با ارزش شما برادران و خواهران در اين بخش بسيار حايز اهميت از امر رسانه ها تشكر كنم و قدرداني خودم را از اين زحمات و تلاشهاي پيگير - كه بخشي از آن را كه مي شد در يك گزارش گنجاند، ايشان (1)بيان كردند و گنجاندند - به شما عرض كنم. بله، من تصديق مي كنم كه كار خبر، همان اهميت و ظرافت و دشواري و حجم بالاي كار را - كه اشاره كردند - دارد و آنچه كه ما امروز از كار خبري و سياسي در صدا و سيماي جمهوري اسلامي مشاهده مي كنيم، كار عظيمي است و پشت آن گزارشي كه از سيما يا صدا به ما ارايه مي شود، تلاش فراوان و فكر پخته و منسجم و سنجيده يي وجود دارد. خداوند ان شاءاللَّه به همه ي شما - چه آنهايي كه خبر را تهيه مي كنند، چه آنهايي كه تنظيم مي كنند، چه آنهايي كه مي خوانند، چه آنهايي كه تفسيرها را تهيه مي كنند و بقيه ي تلاشهاي فراواني كه لازم است و شما انجام مي دهيد - كمك كند و پاداش خير و توفيق بدهد كه اين كار را هرچه بهتر و بيشتر و با كيفيت تر، پيش ببريد. خبري كه شما تنظيم و اجرا مي كنيد، يك عمل سياسي است خبر، يك كار چند جانبه است. اولاً، يك عمل سياسي است. يعني همين خبري كه شما مي نشينيد و در آن بخش مربوط، تنظيم و اجرا مي كنيد، يك عمل سياسي است. اين كه ما دقت كنيم، كدام خبر را خواهيم گفت، كدام را برجسته خواهيم كرد، كدام را بكلي نخواهيم گفت، كدام

عبارت را براي يك حادثه انتخاب خواهيم كرد كه فلان برداشت خاص را به ذهن مخاطب منعكس بكند، از كدام تعبير اجتناب خواهيم ورزيد، يك عمل سياسي است. امروز در سطح عالم، يكي از مهمترين اقلام كار سياسي كه اقطاب سياسي عالم انجام مي دهند، همين خبردهي است. شما ببينيد در قضاياي اروپاي شرقي - مثلاً اين قضايايي كه در سال گذشته، كلاً اروپا و بلكه دنيا را تحت تأثير خود قرار داد - نقش خبر چه قدر زياد بود. يعني آن قطب سياسي يي كه از حادثه ي فلان كشورِ وابسته ي به بلوك شرق سابق منتفع مي شد، در شتاب بخشيدن و جهت دادن و اصلاً به وجود آوردن آن حادثه يي كه فرضاً در آلمان شرقي يا مجارستان يا لهستان يا فلان جا اتفاق افتاد، چه قدر نقش ايفا مي كرد. اگر رسانه ها را حذف مي كرديد، باز هم البته اين حادثه يك روز اتفاق مي افتاد؛ اما آن روز به اين زودي و با اين كيفيت و در اين جهت نبود. اصلاً شما ببينيد راديوها چه نقشي ايفا كردند. تواناييهاي خبري، يكي از پايه هاي نفوذ و اقتدار سياسي در دنيا فرض كنيم جمهوري اسلامي، به تكيه گاههايي كه امروز به آنها متكي است - ايمان مردم، اعتقاد ديني آنها به نظام و مسؤولان نظام، اميدشان، شجاعتشان، پيوستگيهايي كه بين مردم و مسؤولان وجود دارد - متكي نبود، آنگاه چه اتفاقي مي افتاد؟ اين حوادث و اين حقايق، تقريباً در هيچ جاي دنيا به اين شكل نيست. ملت ما ملتي است كه با مسؤولانش، هم رابطه ي فكري دارد، هم رابطه ي عاطفي دارد، هم ايمان دينيش به او حكم مي كند كه از اين مسؤولان متابعت كند،

هم با آنها بده و بستان فكري دارد؛ از آنها حرف مي شنود و به آنها حرف مي گويد. اين وضعي كه الان در كشور ما وجود دارد، نظير آن، نه در كشورهاي برخوردار از دمكراسي غربي وجود دارد، نه در كشورهايي كه شكلهاي استبداديِ حكومتهاي سوسياليستي و حزبي را داشت، و به طريق اولي نه در اين كشورهايي كه ديكتاتوري فردي حاكم است؛ يعني حكومتهاي پادشاهي و يا رؤساي شبه پادشاهي. اگر اين چيزي كه الان در ايران هست، وجود نداشت؛ اگر در اين يازده سال اول انقلاب، پيوند ديني مردم با امام نبود، كه يك اشاره ي ايشان، دلها را منقلب و عقايد را هدايت مي كرد و اصلاً نيروها را بسيج مي نمود؛ اگر اين عشق مردم به امام و اين اعتقاد آنها به اسلام - كه اين نظام را نماينده ي اسلام مي دانند - نبود، شما ببينيد اين راديوها و اين خبرها و اين تحريكاتي كه مي شود و اين ظرافتهايي كه در بيان خبر و تنظيم خبرهاي خارجي به كار مي رود، چه مي كرد و چه بر سر اين نظام جمهوري اسلامي مي آورد. چيز خيلي عجيبي مي شد. خبر، اين قدرمؤثر است. واقعاً اگر بگوييم كه امروز نفوذ و اقتدار سياسي در دنيا، روي سه پايه استوار است: اول، ثروت و امكانات پولي و مالي؛ دوم، تواناييهاي علمي و تكنولوژيكي؛ سوميش، قطعاً تواناييهاي خبري و سلطه ي خبري است. اگر امريكا همين ثروت و پيشرفت علمي فعلي را داشته باشد؛ اما ايستگاههاي خبري از او گرفته بشود، نفوذش چه قدر خواهد شد؟ يك سوم كم خواهد شد؟ يقيناً بيشتر از يك سوم در دنيا كم خواهد شد. شما سلاحي در دست اسلام هستيد جمهوري

اسلامي در جهان، همان خصوصياتي را دارد كه ايشان اشاره كردند؛ يعني مظلوميت و تنهايي و به قول ما مشهديها: بچه اندري. نمي دانم شماها مي فهميد كه بچه اندر يعني چه؟ يعني بچه يي كه در يك خانواده، متعلق به يك مادر ديگر است. برادر يا خواهر اعضاي يك خانواده است؛ منتها متعلق به يك مادر ديگر. در ميان چندين بچه كه متعلق به يك مادرند و اين بچه متعلق به يك مادر ديگر است، چه طور يك حالت جبهه گيري و بيگانگي و ناآشنايي به صورت پيشداوري شده و ازپيش بريده شده يي وجود دارد. جمهوري اسلامي، واقعاً اين طوري است. من ديده ام كه در مجامع جهاني، همه مي آيند و تعريف و تمجيد مي كنند و مي گويند: عجب خوب حرفي زديد، عجب شجاعانه عمل كرديد، عجب در جنگ چنين كرديد و با امريكا فلان كرديد. راست هم مي گويند و از ته دل هم بيان مي كنند. من در اين مجامع جهاني برخورد داشته ام كه رؤساي كشورها و شخصيتهاي معروف دنيا، تعريف مي كردند و مي گفتند: اين سخنراني شما واقعاً كولاك كرد، يا ايران مثلاً در فلان مورد، موقف و موضعش، شديد و فوق العاده بود. همه ي اينها به جاي خود محفوظ است؛ اما وقتي سر بزنگاه مي رسيم، آن جايي كه رأيي بايد بدهند، ناگهان مي بينيم كه همه يك طرفند و ما يك طرفيم؛ تنهاي تنها! ما از اين غربتي كه جمهوري اسلامي دارد - كه دلايلي هم دارد - به هيچ وجه نگران نيستيم و معتقديم كه اين غربت، به گرايش نسلهاي جديد و سياستهاي جديد و اقطاب جديد و به سمت آن چيزي كه ما در آن هستيم و موضعي كه در آن قرار داريم، رفع خواهد شد. الان

نشانه هايش را در دنيا مشاهده مي كنيم. چشم بصير، خيلي روشن مي بيند كه در دنيا چه اتفاق مي افتد. بلاشك، موازنه به نفع ما تغيير خواهد كرد؛ اما در اين چند ساله، اين طوري بوده و هنوز هم همين طور است؛ يعني ما در دنيا، يك حال غربت داريم. در اين شرايط غربت، اين باري كه شما بر دوش گرفته ايد، ببينيد چه قدر بار حساسي است. واقعاً انتظار نيست كه اشتباه نكنيد - اشتباه مترقب است - اما كوشش كنيد كه اين اشتباه را به حداقل برسانيد و نگذاريد كه زياد بشود. نكته ي ديگر اين است كه شما سلاحي در دست اسلام هستيد و اسلام از شما منتفع است؛ يعني شما سرباز همين جناح عظيم اسلامي هستيد. شما بايد در همه ي شعاع گسترش اين خبر و اين موج صدا، بخصوص درداخل مرزهاي خودمان، جاذبه داشته باشيد. اين را يك اصل بدانيد و در جهت ايجاد جاذبه، كوشش كنيد. اصل اين است كه هر وقت خبر و تفسير سياسي و سخن هفته و همين برنامه هايي كه اسم آوردند، پخش مي شود، مستمع شما در هرجا كه هست، به سمت راديو و تلويزيون بشتابد، تا سخن شما را بشنود. كار شما دقيقاً يك كار هنري است بُعد دوم كار شما، كار هنري است. شما هنرمنديد؛ يعني كار شما دقيقاً يك كار هنري است. اين متن بايستي طوري تنظيم بشود و به گونه يي ارايه گردد و خوانده بشود كه جاذبه داشته باشد. از چيزهايي كه جاذبه را از بين مي برد، غلطخواني است. غلطخواني، دو گونه است: يكي غلطخوانيِ متن صحيح است، يكي هم تنظيم متنِ غلط است؛ يعني صحيح خواني متن غلط. غلطخوانيِ متن صحيح اين است

كه شما مثلاً كلمه يي را بد بخوانيد. فرضاً آن برادراني كه گوينده هستند، عبارات فارسي را غلط بخوانند، يا مثلاً عبارات عربي را درست تلفظ نكنند. البته حالا بحمداللَّه خيلي بهتر شده؛ ولي اوايل كه خيلي بد بود. نمي شود گفت بكلي بي غلط شده؛ امابحمداللَّه خيلي كم غلط است؛ بخصوص آن وقتي كه برادران كار مي كنند و من گاهي مطلع مي شوم كه روي متني، خيلي كار مي شود. پس، غلطخواني، يكي از چيزهاي ضد جاذبه است. غلط تنظيم كردن هم همين طور است. شما بايد راقيترين سطح اداي فارسي را در متنهايتان تأمين كنيد. فرق هم نمي كند كه چه متني باشد؛ متن خبر باشد، يا متن تفسير؛ چون تفسير هم به قدر خبر اهميت دارد. بنابراين، آن چيزي كه خوانده مي شود، بايد يكي از قويترين و صحيحترين متون فارسي باشد. متأسفانه، الان اين طور نيست. من بارها هم اين را گفته ام؛ ولي درعين حال هست. نگذاريد هيچ خبري غلط تنظيم شود البته كلمات و جملات غلطِ نشاندارِ گاو پيشاني سفيدِ زشتي - مثل «لازم به ذكر است» - بود كه مرتب در خبرها تكرار مي شد؛ ولي خوشبختانه حالا آنها نيست. من در يكي از سمينارهاي صدا و سيما، بخصوص روي اين جمله تأكيد كردم و گفتم: «لازم به ذكر است»، غلط است. چرا اين قدر «لازم به ذكر است» مي گوييد؟ مثل اين است كه شما «بايَد» را «بايُد» بخوانيد! خوب است؟ اين كلمه ي غلط را بايد آدم نگويد و اصلاً بايد بپرهيزد. واقعاً شنيدن يك كلمه ي غلط، براي كسي كه مي داند غلط است، مثل يك سيلي است كه به گوش او زده شود! ...(2)v من كه مي گويم اين طوري است، كسي هستم كه شماها را

دوست مي دارم؛ چون مثل بچه ها و برادران خودم هستيد و در آن جا كار مي كنيد و مي فهمم كه كار مي كنيد. بنابراين، چون دوستتان دارم، تأثير سوء آن روي من كم مي شود. حالا آن مستمعي را در نظر بگيريد كه نسبت به شما، خيلي هم احساسات و علاقه يي ندارد. پيچ راديو را باز مي كند، گوش مي كند و متوجه مي شود كه تعبير به كار رفته، چه قدر زشت و بد است. اين تعبير «لازم به ذكر است»، از آن چيزهايي بود كه يك مقدار رويش حساس شده بودم و هر دفعه يي كه گفته مي شد، واقعاً تكاني مي خوردم. البته حالا خوشبختانه قدري كمتر شده است. هرچند بخشنامه شده كه اين جمله را به كار نبرند، ولي ديگران به كار مي برند! الحمدللَّه در خبر نيست؛ اما من گاهي مي بينم كه در گفته هاي غير خبرِ تلويزيون و در وسط يك صحبت خوب، يك نفر كه بيان خيلي لطيف و ظريف و خوبي هم دارد، ناگهان چيزي يادش مي آيد و مي گويد: «لازم به ذكر است»! واقعاً چه داعي يي داري كه صحبت به اين خوبي را با اين كلمه ي غلط خراب كني؟! حالا اين، يك كلمه است؛ ولي من اگر بخواهم غلطها را بشمارم، بيشتر از اينهاست. بايد اصلاً غلط نباشد. بايد اصلاً شما مميز - و به قول خارجيها، اديتور - داشته باشيد و او نگاه كند و بگويد كه اين كلمه صحيح است، يا نه. نگذاريد هيچ خبري، اصلاً غلط تنظيم بشود. رُندترين و رايجترين سخن يك رسانه، خبر آن است؛ بنابراين نبايد غلط باشد. فارسي صحيح، زبان شيرين و پُروسعتي است فارسي صحيح، زبان شيرين و پُروسعتي است. الان زبان ما،

از زبان عربي وسيعتر است. البته زبان دري اصلي كه ما تا امروز بر آن اساس حركت كرده ايم، از عربي وسيعتر نيست؛ ليكن امروز هرچه كه در زبان ماست - تقريباً شصت درصد زبان ماست و چهل درصد از عربي لغت آورده ايم - متعلق به ماست و به قول مرحوم آل احمد، زباني كه من با آن حرف مي زنم، زبان من است. مثلاً بگوييم «حرف»، عربي است و آن را تلفظ نكنيم! نه، اين طور نيست. «حرف»، فارسي است و ما با هم حرف مي زنيم. زبان فارسي، علاوه بر گسترش و تركيب پذيري خودش، زبان بسيار خوب و شيرين و پُرگنجايشي است و مثل يك بادكنك، صد برابر حجم فعلي خودش، قابل گسترش است؛ اما زبان عربي، اين طوري نيست. زبان عربي، مثل يك جوال بزرگ است؛ هماني است كه هست و گسترش و قابليت اتساعش كم است. زبان فارسي، كوچكتر از آن است؛ اما قابليت اتساعش خيلي زياد است. اين زبان قابل اتساع و توانا، علاوه بر آن كه نصف زبان عربي هم الان جزوش است، همه ي ظرافتها را مي تواند بيان كند. زبان به اين خوبي را چرا با تعبيرات غلط، آن هم در راديو و تلويزيون، خرابش كنيم؟ پس ببينيد، درست گويي مهم است. هنرمندانه سخن بگوييد ممكن است يك آدم عامي، درست نفهمد و هرچه هم شما بگوييد، ملتفت نشود؛ اما همه ي مردم كه عامي نيستند. هوشمندان و باسوادان و آدمهاي حسابي هستند كه پيچ راديو را باز مي كنند و كلمات شما را مي شنوند. من گاهي اوقات كه شما غلطي را تلفظ مي كنيد، از كساني كه آن را مي شنوند، خجالت مي كشم! حالا خود ما كه مي گوييم، متعلق

به خودمان است؛ اما ديگراني كه مي شنوند، من از آنها خجالت مي كشم. پس ببينيد، يكي از خصوصيات ضد جاذبه، غلط گويي است. بايستي نگذاريد غلط گويي ادامه پيدا كند. يكي ديگر از خصوصيات جاذبه آفرين كه ضدش، ضد جاذبه است، كار هنري است. هنرمندانه سخن بگوييد. البته گويندگان خبر، اين آقايان و خانمهايي كه من چهره ي بعضي از آنها را مي شناسم و بعضي هم كه در راديو هستند و نمي شناسم، اگر نگوييم عموماً، الحمدللَّه غالباً خوبند؛ اما بهتر از اين مي تواند بشود. با شنونده و مستمعتان، حرف بزنيد. يك وقت در سه، چهار سال پيش، دو نفر از اين گويندگان بخشهاي ديگر راديو و تلويزيون، پيش من آمدند. من آنها را مي شناختم؛ چون تقريباً جزو استفاده كننده هاي برنامه هاي صدا و سيما هستم. به اينها گفتم، شماها چرا وقتي كه جلوي دوربين مي نشينيد، آشفته مي شويد؟ براي آن كه بعد از اين درست حرف بزنيد، هر وقت حرف مي زنيد، يادتان باشد كه من آن پشت دستگاه نشسته ام و گوش مي كنم؛ اصلاً با من حرف بزنيد. آن دو نفر، الان جزو گوينده هاي خوب تلويزيون هستند و مي بينم كه واقعاً رعايت مي كنند. خبر بايستي در نهايت زيبايي و گستردگي باشد وقتي كه صحبت مي كنيد، با مستمعتان حرف بزنيد. بدانيد كه يكي حرف شما را گوش مي كند. با او مثل كسي كه تفاهم مي كند، حرف بزنيد. اين، غير از آن است كه مثلاً متني را در مقابل ديواري مي خواند. اين طوري نباشد. كارِ هنرمندانه بكنيد. خواندن، يك عمل هنري است. نوشتن، يك عمل هنري است. هرچه مي توانيد، ظرافتها و زيباييهاي ادبي و نگارشي را در نوشته ي خبر به كار ببريد. يك متن

زيبا و درعين حال آسان درست كنيد. متن معضل و معوج و پيچ وخم دار و مخصوص خواص، فايده يي ندارد. خبر بايستي در نهايت زيبايي و گستردگي باشد؛ يعني همه بفهمند. يك پيرزن بي سوادي هم كه در خانه نشسته، وقتي راديو يا تلويزيون خود را باز كرد، بفهمد شما به او چه مي گوييد. اين، كار هنري است و تمرين لازم دارد. اصلاً عده يي بنشينند، اين كار را تمرين بكنند. عده يي باشند كه وقتي خبري تنظيم مي شود، آن را مميزي كنند. همه ي خبرها اين طور نيست كه آناً به دستتان برسد. البته من آن بخش سردبيري خبر را كه آقايان دور ميز مي نشينند و خبر را تنظيم مي كنند، ديده ام. تنظيم خبر نبايد با عجله انجام شود. بايد فرصتي باشد و كساني بنشينند، اين را - بخصوص در تفسيرها - دقت بكنند. البته اين برنامه ي گزارش هفتگي كه عصر جمعه از تلويزيون پخش مي شود، خوب است و از لحاظ زبان و اجرا، خوب تنظيم و اجرا مي شود. اين هم يك جهت جاذبه است. خوراك فكري لازم را به ذهنهاي مردم برسانيد يك جهت ديگر براي جاذبه اين است كه مثل يك حزب، خوراك فكري لازم را به ذهنهاي مردم برسانيد. جامعه ي ما، يك جامعه ي بي حزب است. البته از جهاتي حُسن است؛ ولي عيب هم دارد. وجود حزب در يك جامعه، باعث مي شود كه خلأهاي ذهني عده يي از مردم پُر شود. ما در اوايل انقلاب كه حزب جمهوري اسلامي را داشتيم، روي جوامعي كه با حزب كار مي كنند، مطالعه كرديم. همين صدام، اگر اين حزب را نداشت، تا حالا ده بار دود شده بود و به هوا رفته بود. همين حزب، او

را تا حدودي نگهداشته است. در حقيقت، حزب يك كانال كشي براي رساندن خوراك فكري لازم به ذهنهاي عده يي از مردم است كه در حزبند. ما اين را در جامعه مان نداريم؛ يك خلأ است. اين خلأ را شما بايد پُر كنيد. نه اين كه شما حزب درست كنيد؛ حزب همين است. ما حزبي به نام تلويزيون و راديو داريم كه در هر خانه يي هم شعبه يي دارد. سعي كنيد خوراك فكري سياسي مردم را در هر هفته، بلكه در هر روز، به همين منظور و با همين توجه كه عده يي را مي خواهيد از لحاظ سياسي تجهيز و توجيه كنيد، بدهيد يا برسانيد. بعضي از خبرها مضر است و گفتني نيست خبر، فقط اين نيست كه اتفاقي در دنيا افتاده و حالا بايد آن را بگوييم. نه، خيلي از خبرها اصلاً ارزش اين را ندارد كه گفته بشود. بعضي از خبرها اصلاً مضر است. يك حالت روشنفكري خام وجود دارد كه معتقد است همه چيز را بايد به مردم گفت. من اين را قبول ندارم. چه طور هر چيزي را بايد به مردم گفت؟ آيا در خانه ي شما، هر اتفاقي كه برايتان بيفتد، به بچه تان مي گوييد؟ بايد گفت، يا نبايد گفت؟ چرا شما همه ي خبرهاي داخل خانه تان را به بچه تان نمي گوييد؟ چون بعضي از خبرها براي او مضر است و يا اصلاً جالب نيست. بعضي از خبرهاي دنيا، براي مردم ما اصلاً جالب نيست. حالا دانستند، دانستند؛ ندانستند، ندانستند. طبيعتاً اين خبرها حذف مي شود. بعضي از خبرها، اصلاً مضر است. حادثه يي را در جايي درست مي كنند و ميليونها و ميلياردها دلار خرج مي كنند، تا آن را به گوش ما برسانند.

آنگاه ما بياييم، همين حادثه را از طريق رسانه هاي گروهي خودمان، به گوش مردممان برسانيم! آيا اين عاقلانه است؟! آن چيزي كه دشمن درست كرده و ميلياردها دلار خرجش مي كند، تا به گوش ما برساند، ما حتّي جلويش را هم مي گيريم و اگر بخواهد برساند، ما پارازيت هم پخش مي كنيم كه پخش نشود؛ ولي چه داعي يي داريم كه ما آن خبرها را بدهيم؟ پس ببينيد، هر خبري گفتني نيست. ممكن است اكثريت خبرها گفتني باشد؛ اما گاهي ممكن است، حتّي اكثريت هم نباشد. مردم را داراي قدرت تحليل بار بياوريد اين خبري كه شما مي خواهيد بدهيد و اين تحليل و تفسيري كه مي خواهيد ارايه كنيد، بايد با آن زباني تنظيم شود كه فراغ و خلأ ذهني مردم ما را پُر كند. يعني تا كسي پيچ راديو را باز كرد، يك خط فكري از شما دريافت كند. اين كار، چيز بسيار مثبت و خوبي است؛ منتها هميشه با هدف گسترده نگري مردم انجام شود. يعني يادتان باشد كه يكي از هدفهاي ما اين است كه ذهن مردم باز باشد. البته سياستهاي ما، با سياستهاي جوامع سوسياليستي گذشته، تفاوت دارد. آنها تمام اخبار و حوادث را كاناليزه مي كردند و حتّي دروغ به مردم تحويل مي دادند. من شنيده بودم و بعد هم خودم ديدم كه راديوهاي داير بين مردم طوري بود كه راديوهاي بيگانه را نمي گرفت؛ يعني گيرنده ها را دستكاري مي كردند كه كسي نتواند جاهاي ديگر را بگيرد! ما اين طوري فكر نمي كنيم. ما مايليم كه مردم گسترده فكر كنند. با اطلاع از حوادث عالم است كه مردم در مقابل بسياري از بددليها و توطئه هاي ذهني و فكري واكسينه مي شوند.پس،

اين حركتي كه شما انجام مي دهيد، با توجه به اهداف جمهوري اسلامي انجام بدهيد. يكي از آن اهداف، همين است كه مردم ذهن پخته يي پيدا كنند و مهمتر اين كه قدرت تحليل پيدا نمايند. توصيه ي من به شما و همه ي كساني كه در كار سياسي فعاليت مي كنند، اين است كه همت كنيد، تا مردم را داراي قدرت تحليل بار بياوريد. اگر اين كار شد، خيلي از كارها به خودي خود حل شده است. آن قضيه ي اولي هم كه ايشان گفتند ما در خط و خطوط كار نمي كنيم، جدي بگيريد. يعني واقعاً جامعه ي ما، انتخاب و گزينش خبر و فعاليت يك باند عليه يك باند ديگر را برنمي تابد. خداي نكرده، اگر آن چنان گرايشهايي پيدا بشود، به نظام خيانت خواهد شد. خيلي مواظب باشيد و با دقت و وسواس، در اين جهت حركت كنيد. كار سنگيني را برعهده گرفته ايد. ان شاءاللَّه خداوند به شما توفيق و اجر بدهد و كمكتان كند. اميدواريم بعد از اين، هر بار كه پاي تفسير و خبر و گزارش و افاده يي از سوي شما مي نشينيم، حقيقتاً بيش از گذشته استفاده كنيم.(3) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) v آقاي همتي، معاون سياسي وقت سازمان صدا و سيما 2) 3) vv از آن جا كه اين سخنراني در جمع محدودي ايراد شده و قسمتي از آن طبقه بندي شده است، لذا در حال حاضر اين قسمت حذف مي شود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.

سخنرانى در ديدار با جمعى از روحانيون، ائمه ى جماعات و وعاظ نقاط مختلف كشور، در آستانه ى ماه مبارك رمضان

سخنراني در ديدار با جمعي از روحانيون، ائمه ي جماعات و وعاظ نقاط مختلف كشور، در آستانه ي ماه مبارك رمضان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم علما بر اساس سيره ي انبيا و اوليا

زندگي كرده اند در ابتدا لازم است به همه ي آقايان محترم و عزيز، علماي اعلام، ائمه ي محترم جماعات و گويندگان، بخصوص عزيزاني كه راههاي طولاني را طي فرمودند و تشريف آوردند، خوش آمد بگويم و از همه صميمانه تشكر كنم. در جمع كنوني ما، شخصيتهاي علمي باارزش، روحانيون والامقام و خدمتگزار حضور دارند. اميدواريم كه خداوند متعال، فيوضات و بركات خود را به همه ي شما و به خدمتگزاران اين دين مقدس، روزبه روز بيشتر افاضه بفرمايد و ان شاءاللَّه بركات روحانيت عظيم الشأن را - كه در دشوارترين مقاطع تاريخ، مانند باران رحمتي بر سر اين ملت نازل شده، راه را نشان داده و در پيمودن راه، به نفوس مردم كمك كرده است - بر سر اين ملت و ملتهاي مسلمان، مستدام و مستمر بدارد. در ديدار با روحانيون محترم و علماي معظّم، بايد يك مطلب تذكر داده بشود و اداي حقي است كه بايد انجام بگيرد. آن مطلب، عبارت از ذكر اجمالي خدماتي است كه روحانيت براي پيشبرد اسلام و اهداف پيامبران، در طول قرنهاي متمادي انجام داده است. علما، دين و معارف و فقه اسلامي را نگهداشتند، تحريف را از ساحت احكام الهي دور كردند، شعله ي ايمان را در دل مردم برافروختند و برافروخته نگهداشتند، توجه مردم را به قرآن و تعاليم اهل بيت(عليهم السّلام) تأمين كردند و برانگيختند. علما بودند كه در طول تاريخ، با ستمگران مبارزه كردند و پناه مظلومان و ملتهاي ضعيف و مردم مؤمن مستضعف شدند. علما بودند كه از فرصتها استفاده كردند، تا معارف اسلامي را گسترش بدهند و سرتاسر بلاد اسلامي را با ايمان اسلامي و با دين، و در اين مناطق، با محبت

اهل بيت(عليهم السّلام) و با سيره ي آن بزرگواران آشنا كنند. علما بر اساس سيره ي انبيا و اوليا زندگي كرده اند. علما، پيشاهنگ و پيشقراول نهضتهاي اسلامي موفق شمشير، دين را در اقطار كشورهاي اسلامي نبرد. شمشير نمي تواند ايمان را در دلها بروياند. آنچه مي تواند گل ايمان را در دلها سبز كند، موعظه و تبيين احكام و معارف الهي است. امروز بحمداللَّه تفكر اسلامي، همه جا در اقطار عالم اسلام زنده است. در يكي، دو قرن اخير كه احساسات آزاديخواهانه در ملتها بيدار شد، به خاطر اين است كه در كشورهاي مختلف، علما پيشاهنگ و پيشقراول نهضتهاي موفق شدند. نهضتهاي ديگري هم در كشورهاي اسلامي بود كه در صفوف مقدّم آن، علماي دين قرار نداشتند و غالباً يا عموماً به نتيجه نرسيد. آنچه توانست در شرق دنياي اسلام - يعني شبه قاره ي هند - و در غرب دنياي اسلام - يعني آفريقا - و در ميان اين دو، دست استعمار را از سر مردم كوتاه كند و فرهنگ اسلامي را حفظ نمايد و در مقابل فرهنگ متجاوز و مهاجم بايستد، نفوذ علما بود. در ايران خود ما هم نهضت تنباكو و مبارزه ي با استعمار دولتهاي خارجي و بيدار كردن مردم و نيز نهضت مشروطيت و مقابله ي با استبداد رضاخاني و ادامه ي اين مبارزه تا پيدايش نهضت مقدس عظيم اسلامي، به پيشقراولي و پيشاهنگي علما بود؛ والّا پيش نمي رفت. اين، يك سابقه و يك تاريخ است؛ كسي هم نمي تواند آن را انكار كند؛ مگر مغرض يا جاهلي كه حرفي بزند و بخواهد حقيقتي را بپوشاند. اين، در تاريخ ملت ما و ديگر ملتهاي اسلامي، مضبوط و محفوظ است. دشمنان كوشش كردند كه

علما را از صحنه ها كنار ببرند، آنها را به كنج مساجد مكتفي و در آن جا منزوي كنند؛ تا حدود زيادي هم توفيق پيدا كردند. در همان برهه هم مردم از آگاهيهاي ديني و حركت عظيم ديني محروم شدند. اين، يك باب و فصل طولاني است. همچنين دشمنان تلاش كردند، تا عناصري از ميان روحانيون را به خودشان جذب كنند و آنها را اغفال نمايند، يا بخرند و در اختيار اهداف خبيث خودشان قرار بدهند. آن هم فصلي جداگانه است. اما حركت عمومي علماي اسلام، بخصوص در دنياي تشيع و به بركت فرهنگ معارضه و انقلابي تشيع، در خدمت مردم و در مقابله ي با استبداد و استعمار و ظلم و امثال آن بود و كار به آن جا رسيد كه بحمداللَّه نهضت عظيم ملت ايران به پيروزي رسيد و حكومتي بر مبناي دين به وجود آمد. مسلمانان و متدينان، بعد از چند صدسال تحقير اهل دين، عزت نفس پيدا كردند، احساس سربلندي كردند، زنده شدند و احساسات و شعور و هويت اسلامي در دنياي اسلام پيدا شد. بيداري ملتهاي مسلمان، مرهون پيروزي انقلاب اسلامي اين كه شما مي بينيد در كشورهايي از آفريقا، گروههاي اسلامي داعيه ي حكومت پيدا كرده اند، يا مسلمانان با حكومتهاي ستمگر مبارزه مي كنند و شعار اللَّه اكبر مي دهند، يا حتّي كساني كه از اسلام بري هستند، ولي به تظاهر به اسلام مجبور مي شوند، چيز جديدي است. اينها ناشي از اين صبح روشني است كه به بركت پيروزي انقلاب اسلامي و اين حركت عظيم، در تاريخ ملتهاي مسلمان به وجود آمده است. اين، مرهون زحمات علماي بزرگ و بيش از همه آن بزرگمردي بود كه رهبري و بنيانگذاري اين حركت

را با دست توانا و دل پُراراده و پُرايمان خود و با توكل بي پايان و با تقرب به خدا و اخلاص للَّه انجام داد و حادثه يي در تاريخ شد. اين انقلاب، انصافاً حادثه ي بي نظيري است. حكومت تشكيل شد، نظام اسلامي پياده گرديد و روزبه روز بحمداللَّه به احكام اسلامي نزديكتر مي شويم و بايد هم بشويم. ملتهاي مسلمان بيدار شده اند و حركت به سمت گسترش ايمان اسلامي آغاز شده است. اين، آن چيزي است كه تاكنون شده است. روحانيت اسلام، بخصوص تشيع، امتيازات بسياري دارد. عشق اينها به علم، اخلاص براي خدا، دلسوزي براي مردم، بي اعتنايي به دنيا، نترسيدن از قدرتها و قلدرها و زورمدارها، وابسته نبودن به ارباب قدرت، امتيازات فراواني است كه هست و بودهاي ما اينهاست. اما علاوه ي بر آنچه كه ما به عنوان مثبتات روحانيت داريم، بايدهايي هم هست كه بايستي به آنها توجه كرد، تا اين حركت استمرار پيدا كند. امام از ذخيره ي هزارساله ي حيثيت روحانيت بخوبي استفاده كرد نكته ي اساسي اين است كه آنچه امروز در صحنه ي جمهوري اسلامي به وسيله ي روحانيت ظهور كرده است، نمي شود آن را به حساب روحانيون زمان و عصر ما گذاشت و گفت روحانيون اين زمان، اين هنر را كرده اند. اين طور نيست. آنچه روحانيون اين زمان انجام دادند، استفاده ي خوبي بود كه از ذخيره ي هزارساله ي آبروي روحانيت كردند. روحانيت شيعه، در طول هزار سال به مرور دهور، گنجينه ي عظيمي از آبرو و حيثيت و وزانت به وجود آورده بود و در عصر ما، آن بزرگمرد عظيم الشأن، آن امام بزرگوار و شخصيت استثنايي و ديگر كساني كه در كسوت روحانيت بودند و در اين راه حركت كردند، از آن

گنجينه بهترين استفاده را كردند. اما اين طور نيست كه اين ذخيره تمام نشدني باشد. اوّلاً بايد اين ذخيره حفظ شود، ثانياً بر آن افزوده گردد. اگر خداي نكرده بر اثر بي توجهيها، غفلتها، وقت نشناسيها، وظيفه نشناسيها و منحرف شدن از خط معمولي روحانيت در طول هزار سال، آن ذخيره ي هزارساله آسيب ببيند؛ آن الماس گرانبهايي كه بر اثر گذشت قرنها و عصرها و دوره ها و مجاهدتها و اخلاصها به وجود آمده بود، خدشه دار شود، يا بشكند، باز روزگار زيادي لازم خواهد بود، تا بشود آن چنان ذخيره يي را فراهم آورد. پس، در اين روزگار، اولين بايدِ ما معممان و متزيّيان به زيّ علم و روحانيت، حفظ آن آبرو و حيثيت هزارساله است كه بحمداللَّه در طول دوران انقلاب، اين آبرو مضاعف شد و چهره ي روحانيت شيعه، به خاطر گذشت و فداكاري، درخشندگي پيدا كرد. وظيفه ي اساسي روحانيت، هدايت مردم به سمت اهداف قرآن وظيفه ي اساسي روحانيت، هدايت مردم به سمت اهدافي است كه قرآن كريم و نيز پيامبران در طول تاريخ نبوت، آنها را ترسيم كردند و وسيله ي آن، انذار است. «ليكون للعالمين نذيرا»(1)، «ان انذر قومك»(2)، «انذرهم يوم الحسرة»(3)؛ انذار و ترساندن. ما در موضع كسي كه مي خواهد ميراث فخيم علماي دين در طول اين هزار سال را حفظ كند و هدايت مردم را استمرار بدهد، بايد به منقلب كردن دلها، روشن كردن ذهنها، تصحيح مسيرها و جهت گيريها، خالص كردن عملها و تحول دروني مردم به يك مؤمن واقعي با اخلاق حقيقي اسلامي، همت بگماريم. اين، وظيفه ي اصلي ماست. اين، همان انذار است. اين مقصود بزرگ، به وسيله ي انذار انجام مي گيرد. اگر مردم متحول شدند، دنيا متحول خواهد شد. اگر

مردم از تحول عميق برخوردار شدند، اين حركت تا ابد ادامه پيدا خواهد كرد. اگر اخلاق مردم، اخلاق اسلامي و قرآني شد، تمام وعده هاي قرآن درباره ي اين ملت تحقق پيدا خواهد كرد. ما مي خواهيم اين راه ادامه پيدا كند و اين حركت تا اهداف نهايي و غايي پيش برود. با چه وسيله يي؟ با مردم مؤمن. پس، بايد اين ايمان و اين اخلاق اسلامي را به اعماق روح مردم رساند و آن تحول واقعي كه دين براي آن مي آيد - دين براي ايجاد تحول واقعي در نفوس انسانها و تطهير و تزكيه ي اين نفوس مي آيد - انجام بگيرد. تلاش ما بايد اين باشد. بايد از انذار غفلت نكنيم. بايد از ترساندن مردم از عذاب خدا و آنچه كه خداوند متعال در دنيا و آخرت براي بدكاران وعده كرده است، غفلت نكنيم؛ همان طريقه و روشي كه در گذشته انبيا و اوليا و بزرگان ما، براي مؤمن كردن و مؤمن نگهداشتن مردم انجام مي دادند. ما بايد مردم را انذار كنيم و به زخارف دنيا هم بي اعتنا باشيم به نظر من، امروز انذار ممكنتر و عمليتر است. در آيه ي كريمه ي قرآن، خداي متعال به پيامبر مي فرمايد: «لينذر من كان حيّا»(4). انسانهاي زنده و قلوب زنده را مي شود انذار كرد. اين حيات، همان چيزي است كه با انقلاب و با حركت و با جهاد، در يك جامعه به وجود مي آيد. بعضي از مفسران، ذيل آيه ي شريفه ي «يا ايّها الّذين امنوا استجيبوا للَّه وللرّسول اذا دعاكم لما يحييكم»(5) گفته اند - شايد روايت هم دارد - كه «لما يحييكم»، يعني جهاد. امروز به بركت جهاد عمومي مردم، اين حيات هست. پس،

انذار عمليتر است. اگر «مايحييكم»، قرآن هم باشد، امروز در جامعه ي ما، قرآن داراي رواج است و مردم به طور نسبي با قرآن انس دارند. اين انذار، عمليتر است. ما در مساجد و منابر، در مجالس قرآن و در همه ي اجتماعات ديني كه مردم دارند، بايد مردم را انذار كنيم. بحمداللَّه حركت آگاهي بخشي سياسي و اجتماعي و ديد وسيع سياسي به مردم دادن، از پيش از انقلاب شروع شد؛ امروز هم هست و ادامه دارد و ادامه خواهد داشت. در كنار اين آگاهي بخشي، بايد روح معنويت را در مردم بيدار كرد. براي اين كار، ماه رمضان بهترين فرصت است. البته برادران عزيز! از خودمان هم بايد شروع كنيم. مردم به عمل ما نگاه مي كنند. روحاني، آن وقتي سخن نافذ خواهد داشت كه عملاً نشان بدهد به زخارف دنيا بي اعتناست و آن حرصي كه بر دلهاي دنياداران و دنيامداران حاكم است، بر او حاكم نيست. اين را بايد به مردم نشان بدهيم. روحانيت، در سايه ي پارسايي بود كه اين حيثيت و آبرو را پيدا كرد. اين پارسايي و بي اعتنايي به دنيا و به زخارف، بايد حفظ شود. البته بي اعتنايي، با برخورداري در حد متوسط، منافاتي ندارد. دنبال دنيا دويدن، هر چيزي را كه از جلوه هاي زندگي مرفه و راحت و خوب و اشرافي و متجملانه است، خواستن و به دنبال آن بودن و براي آن تلاش كردن - كه اهل دنيا، لحظه به لحظه ي عمرشان در دنبال اين چيزهاست - دون شأن اهل علم و روحاني است. مردم بايد اين را از ما ببينند و احساس كنند. امروز فرصت مغتنمي در اختيار روحانيت است برادران عزيز! امروز

فرصت عظيمي در اختيار روحانيت است. در طول تاريخ، بعد از زمان رسول اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) تا امروز، هيچ وقت چنين فرصتي در اختيار دعات دين نبوده است. دعوت كنندگان دين، چه زماني چنين فرصتِ به اين مغتنمي را در اختيار داشته اند؟ فرصت عظيم و عزيزي است. ما امروز به عنوان مبلّغان دين، بايد بتوانيم يك نقش كارآمد و ماندگار ايفا كنيم. خداي متعال از ما سؤال مي كند و اين وظيفه ي ماست و بايد خودمان را آماده كنيم. امروز ملتها به احكام اسلامي نياز دارند. امروز حتّي ملتهاي غيرمسلمان، به احكام اسلامي نياز دارند؛ چه برسد به ملتهاي مسلمان. اين ملتهايي كه مي بينيد پشتشان زير بار قدرتهاي بزرگ خم شده و زجر مي كشند، به خاطر دوري از اسلام است. بيداري اسلامي، ملتها را نجات خواهد داد. به همين خاطر است كه امروز هوشمندترين انسانها در كشورهاي مختلف، به خط اسلام - همان راهي كه قرآن به آنها نشان مي دهد - رو آورده اند؛ چون راه عزت و راه نجات است. در حال حاضر، دنياي اسلام با تمام وجود، به نقشي كه ممكن است امروز معممان و روحانيون و علما و گويندگان و وعاظ و طلاب علوم دينيه و ائمه ي جماعت و همه ي ملبسان به لباس تبليغ و دعوت و دين ايفا كنند، نيازمند است. امروز دنيا به دست بي رحم ترين سياستمداران و قدرتمندان اداره مي شود امروز دنيا در دست بي رحمترين سياستمداران و قدرتمندان اداره مي شود. امروز دنيا به دست كساني اداره مي شود كه بي رحمي را با فريبكاري، غداري، تبليغات دروغ، حتّي در مواردي ادعاي معنويت، ادعاي طرفداري از حقوق بشر و طرفداري از ملتها، توأم كرده اند! آن قدرت ظالمانه و جائرانه و

آن تظاهر به طرفداري از انسان و انسانيت، امروز ملتهايي را اسير كرده و دربند نگهداشته است. امروز وضع ملت عراق را مشاهده مي كنيد. ملت عراق، سالهاست كه متأسفانه در اثر اين سياست پليدي كه بر كشورشان حاكم بوده و هست، دچار رنجند. آنها را به جنگ با ايران كشاندند، به كارهاي دشوار و برادركشي و جنگ ناخواسته وادارشان كردند، بعد هم مسأله ي تهاجم نيروهاي چندمليتي را به وجود آوردند؛ امروز هم اين وضع و اين فشاري كه مشاهده مي كنيد، بر اين مردم مظلوم و مؤمن وارد مي شود. اسلام آنها را نجات خواهد داد. اگر ملت عراق هم امروز بخواهند نجات پيدا كنند، بايد به اسلام بچسبند؛ بايستي از اسلام دفاع كنند؛ بايد آن چناني كه اسلام دستور مي دهد، فداكاري كنند و به سمت حاكميت اسلام حركت نمايند. امروز در مقابل فشاري كه بر اين ملت وارد مي شود، همان مدعيان حقوق بشر سكوت كرده اند! براي كمترين حادثه يي سروصدا راه مي اندازند؛ ولي براي حادثه يي كه امروز يك ملت را زير فشار قرار داده، سكوت مي كنند! اين سكوت، ناشي از همان روح زورمداري، استثمارگري، بي اعتنايي به حقوق ملتها و انسانها و همان دروغگويي است كه هميشه داشته اند. ما نسبت به آنچه كه بر ملت عراق مي گذرد، غمگين و متأسفيم من يك جمله در باب ملت عراق عرض بكنم. ما حقيقتاً نسبت به آنچه كه بر اين ملت مي گذرد، غمگين و ملول و متأسفيم. از اين كه كساني كه مدعي حكومت بر عراق هستند، با ملت عراق اين طور رفتار مي كنند، متأسفيم. مردم عراق را مي كشند، بنابر بعضي از نقلها - كه ما هنوز صحت و سقم آن را درست نمي دانيم

- مردم عراق را با گازهاي شيميايي هدف قرار مي دهند و خانه هاي آنها را بر سرشان خراب مي كنند. شهرها را يك بار نيروهاي چند مليتي بمباران كردند، يك روز هم اينها بمباران مي كنند! ملت عراق، ملت مظلومي شده اند. براي مردم عراق، امتحان بزرگي است. ميان مردم عراق، برادركشي به راه انداخته اند. اين ارتشي هم كه امروز در مقابل مردم قرار گرفته است، جزو همين ملت عراق است. بر ارتش عراق، تيراندازي به سمت ملت عراق حرام است. آنچه خواهد توانست آن ملت را نجات بدهد، استقامت و توكل به خداست. به سرنوشت ملت ايران نگاه كنند و آنچه را كه خداي متعال در سايه ي مقاومت به اين ملت داد، ببينند و آن را سرمشق قرار بدهند و همان گونه عمل كنند. خلاصه ي عرايض من به برادران عزيز اين است كه با بيان معارف حقه ي الهيه براي مردم و انذار آنها، اين ماه رمضان را آباد كنيد. مردم را به تقوا و به عمل و به خداترسي سوق دهيد. قيامت و عذاب الهي را براي مردم بيان بكنيد. رواياتي كه در اين باب هست، براي مردم بخوانيد. دلهاي مردم را با خدا آشنا و مأنوس كنيد. جهاد و مبارزه و استقامت و سازندگي كشور و دنيا و آخرت، در سايه ي اتصال به خدا و آشنايي دلها با او امكان پذير است. اميدواريم كه به بركت انفاس طيبه ي آقايان محترم، ملت مسلمان و عزيز ما بتوانند معارف اسلامي و قرآني را در اين ماه رمضان و هميشه، بيش از گذشته فرا بگيرند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) فرقان: 1 2) نوح: 1 3) مريم: 39 4) يس:

70 5) انفال: 24

بيانات در سال 1370

خطبه هاى نماز جمعه ى تهران

خطبه هاي نماز جمعه ي تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نؤمن به و نستغفره و نتوب اليه و نتوكّل عليه في جميع امورنا و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و صفيّه و خليفته في ارضه سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: و من النّاس من يشري نفسه ابتغاء مرضات اللَّه واللَّه رئوف بالعباد(1) اين روزها را مغتنم بشماريد و رابطه تان را با خدا مستحكم كنيد در اين روز شريف و بزرگ، همه ي برادران و خواهران نمازگزار را به تقواي الهي دعوت مي كنم، كه پيروي از امام المتقين و اسوه قرار دادن اميرالمؤمنين در امر زندگي و دين و تقوا و پرهيز از موارد منع و غضب الهي است. امروز به مناسبت روز نوزدهم ماه مبارك رمضان، در خطبه ي اول چند جمله يي درباره ي اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب(عليه السّلام) عرض خواهم كرد؛ ليكن قبلاً به مناسبت اين كه ماه رمضان در شرف دهه ي سوم و رو به اتمام است، در جهت قدرداني از روزها و شبهاي ذي قيمت و بابركت اين ماه تذكراتي بدهم. اين ماه، ماه روزه است؛ ماه نزول قرآن و انس با قرآن است؛ ماه عبادت و دعا و مناجات است - كه دعا مغز و روح عبادت است - ماه استغفار و توبه و بازگشت از راههاي ناپسند نزد خداي متعال و رعايت تقواي الهي است؛ ماه جهاد است - كه در اين ماه مبارك، غزوه ي بدر در سال دوم هجرت، و فتح مكه در سال هشتم هجرت، و شروع غزوه ي حنين در همان سال اتفاق افتاده

است - ماه جهاد با نفس و جهاد با شيطان و جهاد با دشمنان خداست؛ ماه آمادگي و ماه ذخيره ي تقواست؛ ماه صله ي رحم، صدق و برّ با برادران ديني، آشنايي با معارف، آشنايي و تدبر در قرآن، و خلاصه ذخيره كردن سرمايه ي حركت الهي در طول يك سال است. اميد است كه روزهاي گذشته را با عمل بر وفق مقتضيات اين ماه گذرانده باشيم و روزهاي آينده را بيشتر قدر بدانيم و در كار نفس خود، در معامله ي با احكام الهي، در برخورد با مردم، در تدبر و ارتباط با قرآن، و در تصميم و عزم بر مجاهدت با نفس، يك تصميم جدي و يك اقدام قاطع انجام بدهيم. من به عمل كردن به اين توصيه ها، از شما محتاجترم. اين توصيه ها، توصيه هاي بزرگان دين و اميرالمؤمنين - صاحب امروز - است. اين روزها را مغتنم بشماريد و رابطه تان را با خدا مستحكم كنيد. در سايه ي اين ارتباط قوي، به سمت حل مشكلات ديني و دنيوي حركت خواهيم كرد و ان شاءاللَّه به آن نايل خواهيم شد. شخصيت اميرالمؤمنين، قابل احاطه ي ذهني و بياني نيست و اما در مورد شخصيت علي بن ابي طالب(عليه الصّلاةوالسّلام) هرچه گفته شود، كم گفته شده است؛ چون آن شخصيت، شخصيت قابل احاطه ي ذهني و بياني نيست؛ يعني نمي شود با بيان، ابعاد نامتناهي آن شخصيت الهي را توصيف كرد. امثال بنده، در بيان جزيي از اجزاي آن عناصر شريف كه در شخصيت اوست، عاجزيم؛ ليكن چون اسوه است، بايد او را در حد توان بشري خودمان بشناسيم. نمي شود به اوج شخصيت علي بن ابي طالب رسيد. اين را ائمه ي بزرگوار معصوم ما كه خود فرزندان و جانشينان او

هستند، گفته اند. در روايتي كه از امام باقر (عليه الصّلاةوالسّلام) نقل شده است، آن حضرت پس از اشاره به زهد و عبادت و خصوصيات اخلاقي و روحي اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام)، مي فرمايد: «و ما اطاق عمله منّا احد»(2)؛ از ما هم هيچ كس توان انجام دادن عمل او را ندارد. يعني حتّي امام باقر و امام صادق و ائمه ي هداة مهديّين(عليهم السّلام) هم نمي توانند خودشان را به آن حدي برسانند كه اميرالمؤمنين به آن رسيده بود. طبق اين روايت، بعد فرمودند: «و ان كان علي بن الحسين(ع) لينظر في كتاب من كتب علي(ع)»(3). بنا بر اين روايت، امام باقر فرمود كه پدرش علي بن الحسين(عليه السّلام) به يكي از كتابهاي علي بن ابي طالب(عليه السّلام) نظر مي كرد - لابد كتابي از دستورات اميرالمؤمنين بوده، كه آن دستورات طبق عمل و زندگي عملي خود آن بزرگوار بوده است - «فيضرب به الارض»(4)؛ كتاب را روي زمين گذاشت، «و يقول من يطيق هذا؟»(5)؛ چنين عملي را چه كسي طاقت مي آورد؟ يعني امام سجاد كه سيّدالعابدين و زين العابدين است، در مقابل عمل و عبادت و زهد اميرالمؤمنين احساس عجز مي كند. خود آن بزرگوار هم در نامه به عثمان بن حنيف فرمود: «الا و انّكم لاتقدرون علي ذلك»(6)؛ شما نمي توانيد به اين سبكي كه من عمل مي كنم، عمل كنيد. واقعاً هم انسان وقتي نگاه مي كند، آنچه از اميرالمؤمنين نقل شده، دهشت آور است. پس، سخن در اين نيست كه كسي يا جامعه يي بتواند خود را همگون و همسان با علي بن ابي طالب(عليه السّلام) بكند؛ سخن در پيدا كردن جهت حركت جامعه و اشخاص، مخصوصاً زمامداران و اولياي امور در نظام اسلامي است. جهت حركت، بايد اين جهت باشد. تمام ابعاد شخصيت اميرالمؤمنين در اوج است شخصيت اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) تركيبي از

عناصري است كه هركدام به تنهايي يك انسان عالي مقام را اگر بخواهد به اوج آن برسد، به زانو درمي آورد. زهد اميرالمؤمنين و بي اعتنايي و بي رغبتي او نسبت به شهوات زندگي و زخارف دنيايي، يكي از اين عناصر است. علم آن بزرگوار و دانش وسيع او كه بسياري از بزرگان مسلمين و همه ي شيعه بر آن اتفاق دارند كه بعد از نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم)، كس ديگري غير از اميرالمؤمنين از آن علم برخوردار نبوده است، يكي از اين عناصر است. فداكاري آن بزرگوار در ميدانهاي مختلف - چه ميدانهاي نظامي، و چه ميدانهاي اخلاقي و سياسي - يكي از اين عناصر است. عبادت آن بزرگوار، يكي ديگر از اين عناصر است. عدل و دادگري اميرالمؤمنين كه پرچم برافراشته ي شاخصي براي عدل اسلامي است، يكي ديگر از اين عناصر است. رأفت آن بزرگوار نسبت به ضعيفان - اعم از فقرا، كودكان، غلامان و كنيزان، زنان و ازكارافتادگان - يك وادي عظيم و يكي ديگر از ابعاد شخصيت اميرالمؤمنين است. پيشقدمي آن بزرگوار در همه ي كارهاي خير، كه انسان در تاريخ زندگي آن حضرت برخورد مي كند، يكي ديگر از اين عناصر است. حكمت و فصاحت آن بزرگوار نيز بخشي از اين عناصر است. شمارش رئوس اين مطالب هم به آساني ممكن نيست، و در همه ي اينها در حد اعلاست. قطب راوندي كه از بزرگان علماي ما در قرن ششم است، درباره ي زهد اميرالمؤمنين مي گويد: وقتي كسي سخن علي(عليه السّلام) در باب زهد را نگاه بكند و نداند كه اين سخن از علي بن ابي طالب است - يعني از كسي است كه بر بخش عظيمي از دنياي آباد آن روز حكم مي رانده و آن

همه مسايل اجتماعي و سياسي پيرامون او ريخته بوده است - «لا يشكّ انّه كلام من لاشغل له بغير العبادة»(7)؛ شك نمي كند كه اين سخن، سخن كسي است كه در زندگي هيچ كاري جز عبادت نداشته، «و لاحظّ له في غير الزّهادة»(8)؛ و هيچ كاري جز زهد انجام نمي داده است. اين، زهد اميرالمؤمنين است. تمام ابعاد شخصيت او همين طور در اوج است. بعد مي گويد: «و هذه من مناقبه العجيبة الّتي جمع بها بين الاضداد»(9)؛ اين منقبت شگفت آور و عجيبي است كه جمع بين اضداد كرده است. اخلاص، جوهر و روح كار در زندگي اميرالمؤمنين آن نكته يي كه من امروز مي خواهم بر روي آن قدري تكيه بكنم، اخلاص اميرالمؤمنين است. ما بايد اين را جوهر و روح كارهاي خودمان قرار بدهيم؛ كمااين كه شايد در زندگي علي بن ابي طالب هم اخلاص جوهر و روح كار آن حضرت بود؛ يعني كار را فقط براي رضاي خدا و برطبق تكليف الهي و اسلامي و بدون هيچ انگيزه ي شخصي و نفساني و امثال اينها انجام مي داد. به گمان اين جانب، در باب شخصيت اميرالمؤمنين، اصل قضيه اين است. اميرالمؤمنين اين اخلاص را از دوران كودكي و نوجواني كه اسلام را از پيامبر قبول كرد و سختيهاي آن را به جان خريد، نشان داد. او براي خدا از آسايش محترمانه ي يك آقازاده ي قريشي صرف نظر كرد و در طول سيزده سال، مبارزات خود را در كنار پيامبر ادامه داد، و بعد هم ماجراي خوابيدن آن بزرگوار در جاي پيامبر در شبي كه رسول اكرم از مكه به طرف مدينه هجرت كردند. اين خوابيدن اميرالمؤمنين در جاي پيامبر، از جمله ي كارهايي است كه اگر كسي

تدبر بكند، درمي يابد كه بزرگترين فداكاري است كه يك انسان مي تواند از خود نشان بدهد؛ يعني به طور قاطع تسليم مرگ شدن. شب تاريك، دشمن مسلح و خشمگين و آماده ي در پشت ديوارها و عازم بر قتل پيامبر كه در اين بستر بايد خوابيده باشد. اميرالمؤمنين آن شب به پيامبر عرض كرد كه اگر من در جاي تو بخوابم، تو بسلامت خواهي جست؟ فرمود: بله. عرض كرد: پس مي خوابم. كساني مثل آن نويسنده ي مسيحي كه از دين ما خارج هستند و با رؤيت اسلامي و شيعي به اميرالمؤمنين نگاه نمي كنند، مي گويند كه اين كار اميرالمؤمنين فقط قابل مقايسه ي با كار سقراط است كه براي مصلحت جامعه، به دست خود جام زهر را نوشيد؛ يعني يك فداكاري قطعي. اخلاص، تنها چيزي بود كه در آن شب حاكم بود. كساني كه در چنين مواردي به فكر خودشان باشند، در فكر اين هستند كه از موقعيت استفاده كنند؛ اما او در همين لحظه به فكر نجات جان پيامبر است. اميرالمؤمنين فقط رضاي الهي را در نظر مي گرفت در جنگهاي پيامبر، در اُحد آن وقتي كه همه به جز اندكي رفتند و اميرالمؤمنين از پيامبر دفاع كرد، در خندق آن وقتي كه همه از مبارزه ي با عمروبن عبدود سرپيچيدند و آن حضرت مكرر داوطلب شد، در قضيه ي خيبر، در قضيه ي آيات برائت، بعد از رحلت پيامبر، در ماجراي انتخاب جانشين براي پيامبر در سقيفه، در شوراي تشكيل شده ي بعد از درگذشت خليفه ي دوم، در همه ي اين موارد اميرالمؤمنين فقط و فقط رضاي الهي را در نظر گرفت و خالصاً للَّه آن چيزي را كه به نفع اسلام و مسلمين بود، انتخاب كرد و

«خود» را دخالتي نداد. در وقتي كه خلافت را قبول كرد، در بيست وپنج سالي كه از خلافت دور ماند، در همكاريش با خلفا، در كارش براي اسلام، در حضورش در ميدان جهاد و كار و مبارزه و خدمت به نظام اسلامي، در تعليم مردم، در تربيت و تزكيه ي انسانهاي جامعه، و بعد در دوران خلافتش در برخورد با جناحهاي مختلف، كه هركدام شعاري داشتند و داراي خصوصيتي بودند، و در همه ي موارد ديگر، علي بن ابي طالب، همان علي بن ابي طالبي است كه خدا مي پسندد و رسول خدا انتخاب مي كند و برمي گزيند؛ بنده ي خالص خدا. اين، آن چيزي است كه من و شما بايد رشحه يي از آن را در عمل و زندگي خود از علي بن ابي طالب بياموزيم و عمل كنيم. در آن روز، اين باعث پيشرفت اسلام شد، و همين است كه اگر يك قطره ي از آن در وجود انساني باشد، او را به موجودي مفيد براي اسلام و مسلمين تبديل مي كند. ما بايد از اخلاص اميرالمؤمنين درس بگيريم ما در دوران انقلاب بزرگ اسلامي، آن اخلاص را بالمعاينه در زندگي مردممان مشاهده كرديم، و شد آنچه شد. امام بزرگوار ما مظهر اين اخلاص بود، و كرد آنچه كرد. او دنيا را در مقابل اسلام خاضع و خاشع كرد و دشمنان اسلام را به عقب نشيني وادار نمود. امروز هم آحاد ملت ايران، زن و مرد ملت، اقشار مختلف، مخصوصاً مسؤولان - خصوصاً هرچه مسؤوليتها بالاتر برود - محتاج همين اخلاص هستيم، تا اين بار را به سرمنزل برسانيم. طبق نقل در نهج البلاغه، اميرالمؤمنين فرمود: «و لقد كنّا مع رسول اللَّه(صلّي اللَّه عليه واله) نقتل ابائنا و ابنائنا و اخواننا و اعمامنا لايزيدنا ذلك الّا

ايمانا و تسليما و مضيّا علي اللّقم و صبرا علي مضض الألم»(10)؛ خالصانه و مخلصانه با كسان و نزديكان خود مي ايستاديم و براي خدا مبارزه مي كرديم. «فلمّا رأي اللَّه صدقنا انزل بعدوّنا الكبت و انزل علينا النّصر»(11)؛ وقتي در راه خدا با اخلاص و صادقانه عمل كرديم و خداي متعال اين را از ما ديد، دشمن ما را سركوب كرد و ما را پيروز نمود. بعد مي فرمايد: اگر اين طور نبود، اين كارها انجام نمي شد: «ما قام للدّين عمود و لا اخضرّ للايمان عود»(12)؛ يك شاخه ي ايمان سبز نمي شد و يك پايه ي دين بر سر پا نمي ماند. به بركت اخلاص و صدق آن مسلمين، اين پيشرفتها انجام شد و جامعه ي اسلامي پديد آمد. تمدن اسلامي و اين حركت عظيم تاريخي امروز هم همان است، و ملت ما و مسلمانان در همه ي عالم و امروز ملت عراق و پيشروان آن ملت و نيز ديگر مردمي كه در هر گوشه ي دنيا به نام اسلام سخن مي گويند، بايد اين درس را از علي بن ابي طالب(عليه السّلام) فرا بگيرند. با ضربت آن اشقي الاشقياء، پايه هاي هدايت ويران شد امروز، روز نوزدهم ماه مبارك رمضان است. اين كه با ضربت خوردن آن حضرت، چه حالتي بر مردم كوفه حاكم بوده است، خدا مي داند. آن چهره ي محبوب، آن انسان بزرگ، آن عدل مجسم، آن نواي شورانگيز، آن فرياد رأفت و رحمت براي ضعفا و خشم الهي در مقابل اشقيا. مردم كوفه و مردم عراق و كساني كه از مدينه با آن حضرت آمده بودند، در اين پنج سال، چه در كوفه و چه در ميدانهاي ديگر، علي بن ابي طالب را اين طور ديده بودند و با او انس گرفته بودند.

حالت اين مردم، آن وقتي كه شنيدند اميرالمؤمنين در محراب عبادت ضربت خورده است، چه حالتي بوده است؟ من در ذهن خودم تا حدودي به آن ساعاتي تشبيه مي كنم كه شما مردم خبر بيماري امام بزرگوارمان را شنيديد. يادتان هست كه چه ولوله يي، چه غوغايي، چه حزني، چه قيامتي بين مردم به وجود آمد؛ همه ي دستها به دعا بلند، همه ي اشكها جاري، همه پرسان از يكديگر. چيزي شبيه به همين حالت، قاعدتاً با وضع خاص آن زمان و با تغييراتي، در كوفه وجود داشته است. اميرالمؤمنين مانند ديروز و ديشبي، نماز را با مردم خوانده است. شايد با آنها حرف زده است، آنها او را ديده اند، باز هم تازيانه بردوش در ميان بازارهاي كوفه راه رفته و امر به معروف و نهي از منكر كرده است. بيماري يي در وجود او نبوده است. پيش از صبح، آن بزرگوار براي اقامه ي نماز به مسجد رفته، مردم را از خواب بيدار كرده، صداي آن بزرگوار را باز هم شنيدند كه مشغول خواندن نافله شده است. ضبط كرده اند كه اميرالمؤمنين در آن نافله يي كه ضربت خورد، چه خواند. آيات شريفه ي سوره ي انبيا را تلاوت مي كرد: «واقترب الوعد الحقّ فاذا هي شاخصة ابصار الّذين كفروا»(13). در روايت هست كه مردم شنيدند اميرالمؤمنين ده آيه از اين آيات را خواند. در خلال اين آيات، آياتي است كه منطبق با حال خود آن بزرگوار است: «انّ الذين سبقت لهم منّا الحسني اولئك عنها مبعدون. لايسمعون حسيسها و هم في مااشتهت انفسهم خالدون»(14). بعد هم وقتي كه حضرت به ركوع يا به سجده رفته، تيغ آن اشقي الاشقياء فرق مبارك علي بن ابي طالب را شكافته است. اميرالمؤمنين را

به خانه آوردند و تمام شهر ناگهان اطلاع پيدا كردند. نقل شده است كه صداي منادي شنيده شد: «تهدّمت واللَّه اركان الهدي»(15)؛ به خدا قسم پايه هاي هدايت ويران شد. اين، تعبير درستي هم است و به حقيقت وجود اميرالمؤمنين مي آيد، و مي زيبد كه چنين تعبيري با ندا و فرياد آسماني انجام گرفته باشد. مردم اين يكي، دو روز را در حال انتظار و نگراني و التهاب و ناراحتي گذرانيدند. بعضي به ديدن آن حضرت رفتند، بعضي هم اطراف خانه ي آن حضرت جمع شدند. نقل است كه يتيمان و كساني كه مورد عيادت و مراقبت آن بزرگوار بودند، درِ خانه ي آن بزرگوار جمع شدند. ما جزييات و خصوصيات آن واقعه را نمي دانيم. آنچه كه مي دانيم، اين است كه شايد بيست وچهار ساعت، شايد چهل وهشت ساعت از آن ساعتهاي هولناك و مخوف نگذشته بود كه ناگهان خبر شهادت آن بزرگوار در كوفه پيچيد و همه اطلاع پيدا كردند كه علي از دستشان رفته است. لاحول و لاقوّة الّا باللَّه العليّ العظيم. چند جمله دعا مي كنم: پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد و به روح مقدس علي بن ابي طالب، اخلاص را در ميان ما افزايش ببخش؛ ما را در پيمودن راه علي بن ابي طالب ثابت قدم بدار و دلهاي ما را به خودت نزديك و آشنا كن. پروردگارا ! در اين ماه رمضان، روح مقدس امام عزيزمان و ارواح طيبه ي شهداي ما را از ما شاد بگردان و مشمول رحمت و مغفرت خودت قرار بده؛ همه ي اموات ما را بيامرز، ما را هم بيامرز. پروردگارا ! گرههاي عالم اسلام و مسلمين را با سرانگشت قدرت و حكمت خود به بهترين وجه باز كن؛

مردم مظلوم عراق و مردم مظلوم فلسطين و مسلمانان ساير نقاط را نصرت ببخش. پروردگارا ! ملت عزيز و بزرگوار ايران را مشمول بركات خود قرار بده. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي عليّ اميرالمؤمنين و علي الصّدّيقة الطّاهرة فاطمة الزّهراء و علي الحسن والحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و علي عليّ بن الحسين و محمّدبن عليّ و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن عليّ و عليّ بن محمّد والحسن بن عليّ والخلف الصّالح القائم المهدي حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداة المؤمنين. استغفروا اللَّه لي و لكم و اوصيكم بتقوي اللَّه مسأله ي فلسطين، اولين مشكل عمده در جهان اسلام امروز در خطبه ي دوم، دو مشكل عمده در جهان اسلام را كه مربوط به ملتهاي اسلامي است، مورد توجه قرار مي دهيم. مسأله ي اول، آن مشكل قديمي و زخم كهنه ي فلسطين است كه به وسيله ي صهيونيستها و ايادي استكبار به وجود آمد، و اين زخم همچنان به وسيله ي دستهاي استكبار عالمي در پيكر نظام جامعه ي اسلامي و جهان اسلام روزبه روز عميقتر شده است. حوادث اخير خليج فارس(16) موجب شد كه دنياي اسلام اندكي از حوادث فلسطين غفلت كند و اين غفلت، صهيونيستها را تشويق كرد كه از فرصت استفاده كنند و فشار را بر مردم فلسطين بيشتر نمايند. اولاً باعث شد كه سيل مهاجرت غربا و بيگانگان - غريبه هايي از فلسطين و از كشورهاي مختلف - به سمت سرزمين مقدس و اسلامي فلسطين سرازير بشود. دولتها و ملتهاي اسلامي غافل

شدند؛ اگرچه غافل هم نمي شدند، بسياري از دولتها شايد هيچ احساس وظيفه يي نمي كردند. بلاي بزرگ اين است. ثانياً اين مبارزان مخلص و صادق، اين مسلمانان مظلوم غريب در خانه شان، اين كساني كه انتفاضه ي فلسطيني را در اين سه سال اخير به وجود آوردند، زير سخت ترين فشارها قرار گرفتند. شب و روزي نيست كه از راه فشار بر اين مسلمانان مظلوم، ضربتي به پيكر جامعه ي اسلامي وارد نشود. البته مبارزه ادامه دارد؛ اما آنچه مهم است، اين است كه دنياي اسلام بايد از مسأله ي فلسطين غفلت نكند و ملتها مسأله ي فلسطين را از ياد نبرند و آن را فراموش نكنند. امريكا و استكبار و پشتيبانان هميشگي صهيونيستها خواسته اند اين فراموشي را بر مسلمين تحميل كنند؛ شما بايد نگذاريد، ملت اسلام بايد نگذارد، ملت ايران بايد نگذارد. مبارزه ي ملت فلسطين و پشتيباني دنياي اسلام، مشكل را حل خواهد كرد هفته ي آينده روز قدس است؛ روزي كه يادآور يكي از ابتكارهاي امام راحل عظيم الشأن ماست؛ اين روز را گرامي بداريد، دنياي اسلام بايد اين روز را گرامي بدارد. توده هاي مسلمان نگذارند كه بعضي از دولتهاي خودفروخته، در فضاي آرام و سكوت مصنوعي يي كه به وجود آورده اند، فلسطين را ذره ذره و لحظه به لحظه ذوب كنند و قضيه را به دست فراموشي بسپارند. خيانت دولتهايي كه با رژيم غاصب ساختند و فلسطينيها را قرباني كردند، نبايد از ياد برود و فراموش بشود. اين قضيه، يك قضيه ي كوچك نيست. بيش از چهل سال است كه ملت اسلام نام فلسطين را مي آورد. مسلمين، متفكران اسلامي، نويسندگان و سياستمداران، هزاران و هزاران بار گفته اند و هزاران نفر در اين راه شهيد شده اند. مگر مي شود

پاره ي تن جهان اسلام را همين طور در اختيار دشمنان گذاشت كه آن را تصرف كنند و ملتي را از خانه ي خودش بيرون نمايند. مگر چنين چيزي مي شود؟ مگر اسلام اجازه مي دهد؟ مگر ملتهاي اسلامي اجازه مي دهند؟ در فضاي عالم، اين جو آمادگي و حضور و انتظار و طلبگاري نسبت به فلسطين، بايد روزبه روز بيشتر بشود. در داخل فلسطين هم بايد اين شعله ي مقدس روزبه روز برافروخته تر بشود. آن جوانان، آن زنان و مردان، آن نوجوانان، آن فداكاراني كه در داخل فلسطين با رژيم غاصب مبارزه مي كنند، بايد بدانند نقطه ي اصلي همان جايي است كه آنها بر روي آن انگشت گذاشته اند. اين، آن جايي است كه دشمن شكست خواهد خورد. اين كه سازمانها در خارج از مرزهاي فلسطين پشت ميزهاي مذاكره بنشينند، يا در تريبونها به نام فلسطين خودنمايي كنند، مشكلي را حل نخواهد كرد. پشتيباني عمومي دنياي اسلام از بيرون، و مبارزه ي واقعي و محسوس ملت فلسطين در داخل، اين دو با هم مشكل را حل خواهد كرد و سر دشمن فلسطين را به سنگ خواهد كوبيد. روز قدس را گرامي بداريد روز قدس را گرامي بداريد و آن را بزرگ بشماريد. البته تبليغات جهاني منعكس نمي كنند؛ نكنند. آن كساني كه در زندانهاي فلسطيني هستند، به ما گفته اند كه از شعار شما و حضور شما و مشت گره كرده ي شما - كه حاكي از نيت و عزم صادقانه ي شماست - احساس قوّت و قدرت مي كنند و ايستادگي مي نمايند. آن كسي كه در پشت ديوارهاي زندان فلسطيني است، بايد احساس تنهايي نكند، تا بايستد. آن زن و مردي كه در كوچه ها و خيابانهاي بيت المقدس و نوار غزه و شهرهاي

ديگر فلسطين اشغالي مورد تهاجم اراذل و اوباش صهيونيست است، بايد احساس كند كه شما پشت سرش هستيد، تا بتواند مقاومت كند. البته دولتها هم تكاليفي دارند. دولت جمهوري اسلامي هم وظايفي دارد و به اين وظايف عمل مي كند؛ باز هم خواهد كرد. مسأله ي ملي و عمومي و مردمي نقش خاص خودش را دارد، كه بايد در جاي خود انجام بدهد. وضع عراق، يك وضع استثنايي مسأله و مشكل دوم، مشكل عراق است. برادران و خواهران! وضع عراق، يك وضع استثنايي است. سردمداران رژيم عراق، آن روزي كه با امريكا طرف بودند، هرچند كه ما اصل انگيزه ي آنها را تخطئه مي كرديم و غلط شمرديم، ولي ما به آنها كمك كرديم و مرزهايي كه با ما داشتند، آن مرزها را امن نگهداشتيم و تهديد از طرف ما بكلي منتفي شد. هواپيماهايشان را به اين جا فرستادند، از ما كمك غذايي و آذوقه يي خواستند، به ميزان زيادي ملت ما به آنها كمك كرد و خود ملت براي آنها آذوقه فرستاد، كه حالا نمك نشناسها - همان طور كه از آنها انتظار مي رود - حتّي با همان كمكها در مقام تبليغات برخورد مي كنند؛ اما حالا قضيه چيز ديگري است. متأسفانه رژيم عراق ذلتي را كه سابقه نداشت، بر ملت عراق تحميل كرد و در مقابل دشمن به شكل بسيار وهن آور و خفت آميزي كه گمانم در تاريخ عراق بي سابقه باشد، تسليم شد! امروز هم كه مي دانيد نيروهاي امريكايي و فرانسوي و انگليسي و بيگانگان، در خاك عراق جا خوش كرده اند و اين رژيم غليظ خشن ضد مردمي بالطبع وابسته و ضعيف، به روي مبارك خودش هم نمي آورد كه تا پشت ديوارهاي بصره

از يك طرف، و تا پشت ديوارهاي ناصريه از طرف ديگر، نيروهاي چندمليتي مستقرند؛ درعين حال به جان ملت خودش افتاده است! آنچه امروز در عراق اتفاق مي افتد، براي من بي سابقه است مسأله، مسأله ي جنگ يك رژيم با ملت خودش است. ما نظيرش را در دنيا زياد ديده ايم. ديديد كه در سال گذشته در اروپاي شرقي چه اتفاقي افتاد. ديديد كه رژيم منحوس پهلوي با شما مردم مدتي چگونه مبارزه كرد. اما آن چيزي كه امروز در عراق اتفاق مي افتد، براي من بي سابقه است و نظير آن را در جايي سراغ ندارم. اگر هم وجود داشته است، من اطلاعي ندارم. اين انقلابها، اين مبارزه هاي مردمي، اين چيزهايي كه در تاريخ معاصر ما اتفاق افتاده و ما كم وبيش از آنها مطلعيم، هيچكدام با وضع فعلي عراق قابل مقايسه نيست. رژيمي به جان ملت خودش افتاده و بي دريغ مي كشد! در خيابانها تانك وارد مي شود - آن طوري كه نقل كردند - مردم رهگذر را بي محابا از دم تير و تيربار و رگبار مسلسلها مي گذراند؛ حالا چه كسي است، مرد است، زن است، چكاره است، مخالفتي كرده، نكرده، كاري ندارند! نقل كردند كه با هليكوپترهايي كه در اختيار دارند، در شهرها بر روي سر مردمشان گازهاي سمي و بمبهاي شيميايي مي اندازند! ما قبلاً نظيرش را در حلبچه هم ديده بوديم، اما حالا دايره اش وسيعتر است. از هر وسيله يي هم استفاده مي كنند. اين، وضع فعلي عراق است، كه وضع بسيار عجيبي است. به مشاهد مشرفه اهانت مي كنند. صحن اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام)، بقعه ي مباركه ي امام حسين(عليه الصّلاةوالسّلام) و ابوالفضل(عليه الصّلاةوالسّلام) و شايد بقيه ي بقاع متبركه تهديد مي گردد و مورد اهانت واقع مي شود و - آن طور كه

نقل كردند - مورد ضربت قرار مي گيرد. البته از جزييات داخل آن كشور اطلاع دقيقي در دست نيست؛ اما معلوم است كه چه كار مي كنند. وضع عراق، وضع عجيبي است. مبارزه ي با مردم فايده يي ندارد من دو، سه جمله را مطرح مي كنم: يك جمله خطاب به سران رژيم بعثي است. اينها يك نكته را بدانند كه اين طور مبارزه يي، محال است كه با پيروزي رژيم معارض با همه ي ملتش تمام بشود. يعني هر وقت رژيمي با ملت خود طرف شد، لامحاله آن كه پيروز خواهد شد - در كوتاه مدت يا ميان مدت - مردم است، و آن كه مغلوب خواهد شد، رژيم ضد مردمي است؛ نبايد در اين شكي داشته باشيد. هرچه فشار را بيشتر كنند و ادامه بدهند، جرم خودشان را بيشتر كرده اند و كفه ي گناه خودشان را سنگينتر نموده اند؛ لامحاله اين است. سران ارتش و مسؤولان ارتشي هم بايد بدانند كه هرچه امروز با مردم عراق روبه رو بشوند، آينده ي خودشان را تيره و تار كرده اند. آن ارتشي كه به ملت مي پيوندد، عزيز مي شود. آن ارتشي كه در مقابل ملت بايستد، منهدم و نابود خواهد شد. اگر سران ارتش بايستند، اما بدنه ي ارتش به ملت بپيوندد، بدنه ي ارتش باقي مي ماند و عزيز خواهد شد و سران آن ارتش در دست انتقام ملت مجازات خواهند گرديد. نظاير اين را همه تجربه كرده اند، ما هم تجربه كرديم؛ هم ارتشيهاي عراق مي دانند، هم ملت عراق مي دانند. بنابراين، مبارزه ي با مردم فايده يي ندارد. بايد در مقابل مردم عقب نشيني كنند و ببينند مردم چه مي خواهند؛ همان عمل بشود. اگر مردم گفتند كنار برويد، كنار بروند. اگر مردم خواستند كه نباشند، نباشند. رؤساي عراق، از

شخص صدام حسين گرفته تا دوروبريهايش، چاره يي جز اين ندارند. هركدام هم كه بيشتر مقاومت كنند، روسياهتر خواهند بود و عذابشان در دنيا و آخرت هم شديدتر خواهد شد. اين، چيز ناگزيري است. بدون فداكاري، هيچ چيزي به نتيجه نخواهد رسيد يك كلمه خطاب به ملت عراق عرض كنم. ملت عراق بايد بدانند كه اين لحظه، لحظه ي حساسي است. اگر بايستند، آقايي نصيب آنها خواهد شد و عزيز خواهند گرديد. البته يك مقدار سخت است و فداكاري لازم دارد. بدون فداكاري، هيچ چيزي به نتيجه نخواهد رسيد. اگر خيال مي كنند كه عزت و كرامت و آزادي و زندگي راحت را مثل يك لقمه مي شود در دهان كسي گذاشت، اين اشتباه است. بايد سختي را تحمل كنند؛ منتها سختي، كوتاه مدت و موقتي است و از بين خواهد رفت. اما اگر ملت عراق در مقابل كوتاه بيايند، همين رژيم عراق آن چنان پدري از آنها درخواهد آورد و آن چنان قساوتي بخرج خواهد داد كه قساوتهاي گذشته ي او - كه اينها هم به نوبه ي خود بي نظير است - در مقابل آن كوچك باشد. اگر اين رژيم بر مردمش مسلط بشود - العياذ باللَّه - از مردمش انتقام سختي خواهد گرفت؛ ملت عراق بايد اين را بدانند. ملت عراق حالا كه قدم در اين راه گذاشته اند و شروع كرده اند، بايستي كار را به پايان برسانند. بايد به خدا تكيه كنند، از خدا كمك بخواهند، با خدا رابطه برقرار كنند و فداكاري هم در برنامه ي كارشان قرار بگيرد؛ آن وقت خداي متعال نصرتش را نازل خواهد كرد. ميل عمومي تبليغات استكباري به سمت عراق است يك جمله هم به شما مردم عزيز

خودمان عرض كنم. ببينيد دنياي استكبار، با اسلام و با ملت مسلمانِ بيدار شده و با نهضت اسلامي، چه قدر بغض و عناد دارد. اين را در وضع عراق مشاهده مي كنيم. اين صدام حسيني كه حالا با ملتش روبه روست، همان صدام حسيني است كه دو ماه قبل از اين، تمام مطبوعات غربي آن چنان عليه او تبليغات مي كردند و چهره ي خشني از او ترسيم مي كردند، كه براي ملتشان سؤال ايجاد شده بود كه اگر اين آدم اين گونه است، چه طور شما اين چند سال با او همكاري كرديد؟! حالا كه اين صدام حسين در مقابل آنها كوتاه آمد، ولي با ملت خودش طرف است، همه ي آن حرفها تمام شد! تبليغات جهاني، اين روزنامه ها، اين خبرگزاريها، همه اش در دست استكبار و امريكا و صهيونيستها و سرمايه داران بزرگ است؛ اينها كه مستقل نيستند. خبري كه روي آنتنها مي رود و در خبرگزاريها تكرار مي شود، اين تصادفي نيست؛ با محاسبه است. نگاه مي كنند ببينند كجا بايد چيزي را پخش كنند، مي كنند؛ هرجا كه با منافعشان سازگار بود. حالا قضيه ي ملت عراق، حركت اسلامي مردم عراق، گروههاي مسلمان عراقي، اين كشتار عجيب مردم در شهرهاي نجف و كربلا و بصره و بقيه ي شهرها، اين كشتار در شهرهاي شمالي، همه ي اينها در پوششي از غبارآلودگي و كتمان تبليغاتي مخفي شده است! آن چهره ي خشن ديگر تمام شد! حالا كه ما به تبليغات جهاني نگاه مي كنيم، مي بينيم كه باز لحن تبليغات در مقايسه ي بين وضع رژيم بعثي عراق، شبيه تبليغات دوران جنگ است؛ يعني ميل عمومي تبليغات استكباري باز به سمت عراق است! الان بيش از يك ميليون آواره - آن طوري كه نقل كردند

- در بيابانهاي عراق به سمت ايران و جاهاي ديگر دارند حركت مي كنند. از دو روز قبل، دهها هزارشان وارد مرزهاي ما شده اند. دستگاههاي ما به اينها كمك مي كنند و غذا برايشان مي برند. هلال احمر يك طور، وزارت كشور يك طور، دستگاههاي مختلف يك طور، سپاه يك طور، ارتش يك طور، هركدام به نحوي به اينها كمك مي كنند؛ اما همه ي آنها در پوششي از كتمان قرار مي گيرد و در تبليغات نيست! يك مسؤول عراقي، كلمه ي خلاف بي ربطي را مي گويد، كه تعريضي به جمهوري اسلامي است؛ اين را بزرگ و پخش مي كنند. اين، تبليغات جهاني است. دل استكبار با اسلام انقلابي صاف نخواهد شد دنياي استكبار را بشناسيد؛ اگرچه شماها خوب شناخته ايد. دل استكبار جهاني، با اسلام انقلابي و اسلام به پاخاسته و اسلام عزت طلب صاف نخواهد شد. مسلمان تا مسلمان است، در چشم آنها مبغوض و مورد كينه است؛ «و مانقموا منهم الّا ان يؤمنوا باللَّه العزيز الحميد»(17)، «ما تنقم منّا الّا ان امنّا»(18). آنها از ايمان شما ناراحتند؛ علتش هم واضح است: چون ايمان يك ملت به پاخاسته ي اسلامي، منافع ظالمانه ي استكبار را تهديد مي كند. ليكن علي رغم همه ي اين بغض و عنادي كه با اسلام دارند، بحمداللَّه پرچم اسلام در دوازده سال گذشته روزبه روز برافراشته تر شده، ملت اسلامي روزبه روز قويتر و عزيزتر شده، باز هم در آينده همين طور خواهد بود و به كوري چشم دشمنان، ملتهاي مسلمان در اين منطقه و در همه ي نقاط عالم، بر همه ي توطئه ها و دسيسه چينيهاي دشمن پيروز خواهند شد. السلام علي الاخوةالمؤمنين في شتي أرجاءالعالم. و بعد، فإن شهر رمضان كما يفتح من افاق المعنوية الاسلامية والدعاء والتوجه والتضرع يكشف أمامنا أيضا معاني الصبر

والجهاد الاسلامي والصمود في سوح الصراع مع النفس والكفاح ضدالاعداء و أننا لنرجوا أن يوفق المسلمون في أنحاءالعالم للعمل بمقتضيات هذا الشهر و استخلاص العبر والدروس منه لتشملهم ألطاف اللَّه جل جلاله و يتغلبوا علي أعدائهم. و هناك موضوعان مهمان يجب طرحهما هنا: أولهما موضوع القدس الشريف و الشعب الفلسطيني المظلوم و الانتفاضة المباركة لهذا الشعب في الداخل ذلك أننا علي أعتاب يوم القدس في اخر جمعة من شهر رمضان، و هذه المناسبة تدفعنا للتأكيد علي ضرورة دعم الانتفاضة من قبل جميع المسلمين و لزوم قيام المسؤولين و ذوي النفوذ في الاقطار المختلفة لفسح المجال للشعوب لتقيم مراسم يوم القدس العالمي بمل ء حريتها. إنما يركز عليه الاستكبار العالمي يكمن في إخراج القضية الفلسطينية من دائرة الاهتمام و توفير أرضية مناسبة لتقبل الوجود الصهيوني الغاصب و إبعاد كلمة الحق التي يعلنها الشعب الفلسطيني المظلوم والمغصوب حقه عن أفق حياة المسلمين و تغطيتها بضوضاء المحادثات السياسية والمساومات الخيانية. إلا أن هذا الهدف الاستكباري لن يتحقق مطلقا و إن عزيمة المجاهدين الفلسطينيين والمسلمين الغياري و غيرتهم لن تسمح بمثل ذلك. إننا نؤكد أنه إذا نجحت المؤامرة و تم نسيان قضية تمتلك هذه العظمه و راح أصحاب الحق فيها محرومين مقهورين والعياذ باللَّه فإن علي العالم الاسلامي أن يستعد لحياةالذل و المسكنة والفناء التام و هو أمر يأباه اللَّه تعالي و اولياؤه و عباده الصالحون. والمهم أن الفرصة الرئيسية الوحيدة لتحقق الامل تكمن في تصاعد الكفاح داخل الاراضي المغصوبة و دوام هذاالصراع و عمقه و اتساع نطاقه يوما بعد يوم و هذا يتطلب أن يقوم المسلمون بدعم الانتفاضة و إلا فان أي غفلة تعني ترتب الخسائر العظيمة الجسيمة و التضحية بالنفوس الفلسطينية المسلمة

الطيبة. إننا نشهد اليوم جوا من الصمت و الغفلة أنتجته الحوادث الاخيرة في الخليج الفارسي و سياسات النظام العراقي في المنطقة، الامر الذي فسح المجال لاستمرار سيل المهاجرين الغرباء نحو الارض الفلسطينية و اتساع المذابح الفجيعة بحق الشعب الفلسطيني المسلم و ليس ذلك كما قلنا الا نتيجة للتغافل عن القضية الفلسطينية بعد تحركات النظام العراقي في الخليج الفارسي في فسح المجال لتلك الفجائع. إن صرخات المسلمين المدوية ضدالنظام الصهيوني والدعم الحقيقي المؤثر للمكافحين في داخل فلسطين يجب أن تحطم جدران الغفلة و تقوي من سواعد هؤلاء المكافحين إن شاءاللَّه تعالي. والموضوع الاخر و هو موضوع يعد مثيله في المرارة و الالم والحزن، إنه قضية الشعب العراقي المسلم. النظام البعثي الحاكم من خلال اعتدائه الجاهل و التوسعي علي الكويت و فسح المجال لامريكا المجرمة و حلفائها لدخول المنطقة قد عرض القطر و الشعب العراقي لاقصي الضربات و المآسي الموجعة و صب الدمار و الخراب علي المدن، و أودي بحياة الكثيرين من أبناء هذا الشعب. كل ذلك في سبيل تحقيق تحرك عقيم خاسر ثم استسلم في نهاية المطاف و بكل ذلة و مهانة لكل شروط أمريكا و حلفائها تاركا أقدام الجنود الامريكان والانگليز والفرانسيين يقطعون جزءا من الاراضي العراقية المسلمة. إلا أن هذا النظام البعثي لم يكتف بذلك بل راح هو يسدد ضربة ثانية لشعبه و قطره هي أقصي و أشد مرارة و إيلاما من الضربات السابقة. إن الشعب العراقي في الشمال و الجنوب و بمختلف قومياته يواجه عمليات إبادة تقوم بها عناصر النظام فتهدم البيوت علي رؤوس أصحابها و تصب الاسلحة المدمرة و الغازات السامة بواسطة طائراتها العمودية علي المدن و تخرق قدسية أماكن لم يتجرأ حتي أعداء الاسلام علي انتها

كهامن قبل. إن هذه الاماكن المقدسة، طبق الاخبار الموثقة، تواجه الاهانة والتخريب. كما يواجه الناس في داخلها بالقتل الفجيع في حين تصوب نيران المدافع و الدبابات نحو الساحات و العتب و القبب الطاهرة رغم كونها محل استجابة الدعاء و مناجاة المؤمنين و نزول الرحمة الالهية. و قد قام الجنود البعثيون بتهجير واسع لقطاع واسع من الشعب العراقي الي الصحاري و الجبال و راحت سيول المهجرين المطرودين تتجه نحو إيران و بعض الدول المجاورة. إننا قد لانجد لهذه الفجائع مثيلا إو يقل إن نجد لها نظيرا في تاريخ قهر الشعوب من قبل الدول. و من العجيب حقا أن نجد أمريكا و حلفائها الاوروبيين الذين دخلوا حربا ضروسا ضد صدام للسيطرة علي مناطق النفط نجدهم يلتقون مع صدام علي مصالح مشتركة و يتم التعاون الخفي والعلني بينهما و ذلك بعد أن شهدوا تصاعد الانتفاضة الاسلامية الشعبية. نعم أننا نشاهد أولئك الذين قاموا في العام الماضي بتقديم كل الامكانيات الاعلامية والسياسية بل و حتي المالية أحيانا للشعوب الاوروبية الرازحة تحت أنظمة حكم اشتراكية لتقوم بالتخلص من أنظمتها نشاهدهم ينسون كل شعاراتهم البراقة أمام انتفاضة الشعب المسلم و يتغافلون في أعلامهم و تحركاتهم السياسية عن عملية إفناء شعب بأكمله و سحق الكثير من حقوقه الانسانية. أن هذا الموقف يشكل عبرة للمسلمين و يكشف لهم الكثير من الحقائق و يقدم لهم درسا كبيرا يعرفون من خلاله أن الاستكبار لن يصالح الاسلام الحي اليقظ و إن كل تلك الشعارات الانسانية التي تدعي الدفاع عن حقوق الشعوب لاتتعدي كونها خداعا و مكرا لاغير وها قد حان الدور للشعب العراقي فيجرب هذه الحقائق علي الساحة العراقية و تعرف الشعوب من خلال ذلك الدرب

الحقيقي النضالي الذي يجب أن يسلكه و هو أمر عرفه شعبنا الايراني المظلوم خلال الاعوام الاثني عشر الماضية. و من هنا فان لنا كلمتين إحداهما نوجهها للشعب العراقي والاخري لرؤوس النظام البعثي. أما الشعب العراقي فنقول له أنه يجب أن يعلم أن الطريق الذي بدأه هو طريق مبارك تكمن في مطاوية العزة الاسلامية و أن عليه الاهتمام بنفسه لاحقاق حقوقه و انتزاعها من هذاالنظام الظالم و الا فان عليه أن يرزح تحت نير الوضع المر السابق لسنين طويلة والاستسلام لدولة لايدفعها في تحركاتها الا المصالح الفردية السلطوية و الاهداف والمقاصد الشخصية والحزبية. أما رأي الشعب بل و حتي مصالحه فلا قيمة لذلك في مجال صلح القرار و هكذا رأينا تلك المصالح التسلطية تقود الشعب تارة الي الدخول في حرب تدوم ثماني سنوات ضد شعب شقيق كما تقوده تارة اخري لاحتلال الكويت و تعمل ثالثة علي تمريغ شرفه بوحل أقدام الغزاة الامريكيين والاوروبيين و القاء غرامة باهضة علي عاتقة، كل ذلك نتيجة تهور الاناني الارعن. و عليه فان هذه الانتقاضة هي حركة إنسانية و إسلامية مباركة و ليس أمام الشعب إزاءها الا طريقان لاغير. أولهما طريق العزة والكرامة أي طريق الاستمرار في الجهاد حتي النصر، و اذا انتفض الشعب فان النصر لن يكون بعيدا أمامه و لن يستطيع أي نظام حتي ولو تمتع بنفس القسوة التي يتمتع بها النظام العراقي أن يقهر شعبه و يبيده من الوجود. و ثانيهما التراجع والاستسلام و هذا يعني دفع الثمن الباهض و يعني القضاء علي أفضل أبناء الشعب غيرة و حمية من الرجال و النساء و الشباب المجاهد والتعرض للغضب الالهي بعد ذلك. إن النظام العراقي رغم ما يتظاهر به من

قوة و قدرة إنما هو نظام خائن يفتقد الترابط الذاتي و لذا فان هممكم البطولية سوف تكسر مقاومته امامكم بلاريب. اما ما نقوله للنظام البعثي و هو إن رؤوس هذا النظام و بالخصوص القادة العسكريين يجب أن يعلموا جيدا أن سيل الدم الذي جري بينهم و بين شعبهم يجعل من غير الممكن أن يبقوا في الحكم فلا يمكن إطفاء ثورة شعب يقظ بالعدالت الرصاص و إمامكم حوادث الثورة الاسلامية في إيران وسائر الثورات فتأملوها لتقفوا علي هذه الحقيقة و تعتبروا بها. إن السبيل الصحيح هو فتح المجال لارادة الشعب و تسليم الامور و الاستسلام له. إن الاستسلام للشعب و خلافا للاستسلام لامريكا و حليفاتها لن يشكل عارا عليكم. إن علي عناصر الجيش أن تلتحق بالقوي الشعبية أو تعمل علي اعتزال الساحة علي الاقل و أن علي هؤلاء العسكريين الشباب سواء الضباط والمراتب و الجنود أن يغادروا ثكناتهم و ينضموا الي أحضان الشعب. إنه السبيل الوحيد للتمتع برضااللَّه تعالي و إن هذا العمل سيترك آثاره الايجابية بطبيعة الحال علي وضعية الجيش العراقي علي المدي الطويل. و ختاما أرفع يد الضراعة للباري جل و علا أن يوفقنا جميعاً لمعرفة واجباتنا و القيام بأدائها. «و قل إعملوا فسيري اللَّه عملكم و رسوله و المؤمنون»(19) و العاقبة للمتقين. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 207 2) 1 و 2 و 3 و 4. بحارالانوار، ج 40 ، ص 340 3) 4) 5) 6) نهج البلاغه، نامه ي 45 7) 1 و 2 و 3. بحارالانوار، ج 40 ، ص 318

8) 9) 10) نهج البلاغه، خطبه ي 56 11) 1 و 2. نهج البلاغه، خطبه ي 56 12) 13) انبياء: 97 14) انبياء: 101 و 102 15) بحارالانوار، ج 42 ، ص 282 16) ر.ك: جلد ششم، پاورقي صفحه ي 14 17) بروج: 8 18) اعراف: 126 19) توبه: 105

بيانات در ديدار با قاريان قرآن: شعبان عبدالعزيز صياد، محمود صديق منشاوى

بيانات در ديدار با قاريان قرآن: شعبان عبدالعزيز صياد، محمود صديق منشاوي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مردم ما براي ارتباط با قرآن آماده هستند خدا را سپاس بر ماه رمضاني ديگر و جلسه يي ديگر، كه در خدمت قرّاء كتاب خدا هستيم؛ الحمدللَّه كه نعمت قرآن را بر ما ارزاني داشت. جوانان بايد اين روزهاي خوش قرآني را قدر بدانند. اگر مي دانستيد كه در دوران اختناق، عاشقان قرآن چگونه و با چه زحمتي خودشان را با زمزمه هاي گرم قرآني سرگرم مي كردند، امروز كه مي توانيد بخوانيد و صوت خوش قرآن را بشنويد و بشنوانيد، برايتان خيلي شيرينتر و گراميتر مي بود. آنچه كه وظيفه ي قرّاء است، اين است كه قرائت را روزبه روز بهتر كنند. ما به عموم مردم مي گوييم كه با قرآن انس بگيرند؛ به شما قرّاء هم مي گوييم كه تلاوتتان را روزبه روز بهتر، قويتر، صحيحتر و با خصوصيات جاذبه آفرين همراهتر بكنيد. ما اگر بخواهيم كل امت با قرآن انس بگيرند، بايد تلاوت قرآن را در جامعه باب كنيم. اگر من اين قدر به خواندن شما قاريان عزيز تكيه مي كنم و به آن اهميت مي دهم، براي همين است. شما يك نفر آدميد، مي خوانيد، هرچه هم خوب بخوانيد يا نخوانيد، از يك جهت به خودتان مربوط است؛ اما آن چيزي كه من را وادار مي كند كه به اين مسأله اين همه اهتمام بورزم، آن است كه اگر تاليان كلام اللَّه

در جامعه توانستند با زمزمه ي ملكوتي و صحيح و پُرجاذبه، اين آيات كريمه را تلاوت بكنند، دل مردم با قرآن انس مي گيرد و به قرآن نزديك مي شود. مردم ما براي ارتباط با قرآن آماده هستند. مردم ما با مردم كشورهاي ديگر اسلامي فرق دارند. مردم ما در راه قرآن صادقانه مجاهدت كردند؛ شوخي نيست. اين قدر ما جوان داديم، اين قدر مردم ما رنج و زحمت متحمل شدند. همه ي اينها در راه قرآن بوده است. ما از آنهايي نيستيم كه قرآن را ادعا بكنيم؛ نه، خداي متعال دانه دانه ي آيات قرآن را در جامعه و در ميان مردم ما و در آن امام عظيم الشأن براي ما مجسم كرد. ما اين آيات مباركات را ديديم و با همه ي وجود لمس كرديم. اين كار را مردم ما كردند. مردم ما به قرآن عشق مي ورزند. شما كجا در كشورهاي اسلامي مي بينيد كه يكي از اين آقايان قرّاء بروند آن جا تلاوت كنند، و اين قدر جوان عاشقانه پاي تلاوتشان بنشينند؟ اين، عشق مردم ماست. حالا آن كس كه مي خواهد اين عشق قرآني را درست به سمت انس حقيقي با قرآن تلاوت كند، كيست؟ او، شما قاري قرآن هستيد. صوتتان را كامل كنيد و صحيح خواندن را جدي بگيريد شما يك وظيفه داريد. من شما را فعلاً به قاري شدن حرفه يي - مثل اين آقايان - دعوت نمي كنم. البته اگر يك وقت هم قاري حرفه يي شديد، ما مخالفتي نداريم. آنچه مورد نظر من است، توجه به قرآن در كنار شغلتان است - همين وضعي كه الان شماها داريد - يعني يكي دانشجوست، يكي دانش آموز است، يكي طلبه است، يكي كاسب است، يكي اداري است،

يكي نظامي است، ضمناً قاري هم هستند. در همين وضعي كه الان داريد، قرائت را تكميل كنيد. البته هرجا ما كسي را تعريف كرديم، پس فردا ديديم كه سير نزولي مي پيمايد! مثلاً اگر در جايي، يكي از برنامه هاي صدا و سيما را تعريف مي كنيم و مي گوييم چه برنامه ي خوبي است، فردا كه گوش مي كنيم، مي بينيم تنزل كرده است! من نمي دانم چه سرّي است! ما شما برادران جوان قاري را تعريف مي كنيم، الان هم من تعريفتان را مي كنم؛ اما اين به معناي آن نيست كه قرآنتان كامل است؛ نه، شماها بايد هنوز رشد كنيد. همه ي راههاي زندگي، رشدش بي نهايت است. برادران قاري! بايد رشد كنيد. اولاً صوتتان را كامل كنيد. صوت - مخصوصاً آن صداهاي جوهردار - مي تواند قوي و بهتر و خوب شود. ثانياً صحيح خواندن را جدي بگيريد. شما بايد صحيح بخوانيد. من مي بينم كه وقتي بعضي از قرّاء خوب ما مي خوانند، هنوز در گوشه و كنار خواندنهايشان، بر روي مباني عربي خواني و تجويد، يك بخشهاي ناصحيح هست؛ اينها نبايد باشد. مثلاً گاهي مي شنويم كه يك قاري، مقداري مد زيادي داده است؛ يا در جايي كه مي خواهد ادغام بكند، بي توجه در اول ادغام، ميل به اخفا شنيده مي شود. معلوم است كه اين جا را مي خواهيد ادغام بكنيد؛ اما شروع ادغام، مثل شروع اخفا مي شود و ادغام را خراب مي كند. اين، غلطخواني است. كلام خدا را حفظ كنيد يك جنبه ي مهمتر ديگر، حفظ قرآن است. برادران! شماها چرا قرآن را حفظ نمي كنيد؟ شماها جوانيد. واللَّه مكرر اتفاق افتاده كه با خودم فكر كرده ام و گفته ام كه اگر ممكن باشد، هرچه دارم، بدهم و حفظ قرآن را بگيرم؛

ولي افسوس كه ممكن نيست. در اين سن، من ديگر نمي توانم قرآن را حفظ كنم؛ اما شما جوانيد، شما بچه ايد و مي توانيد حفظ كنيد. حافظه ي شما، حافظه ي جواني است. سنين بيست وپنج ساله و سي ساله و زير سي سال - كه غالب قرّاء ما بحمداللَّه در اين سن هستند - سنين حفظ قرآن است. كلام خدا و آيات كريمه ي الهيه را حفظ كنيد و از حفظ بخوانيد. آداب تلاوت مجلسي را فرا بگيريد نكته ي ديگري كه مطرح است و من مكرر در اين جلسه و خارج از اين جلسه گفته ام، اين است كه آداب تلاوت مجلسي را فرا بگيريد. فرض كنيد عده يي از اين مردم و مسلمين حزب اللَّه در جايي نشسته اند و از شما دعوت كرده اند كه برايشان قرآن بخوانيد. دأب و فكر من اين است و مي خواهم در جامعه ي ما كاري بشود كه براي قرّاء قرآن منبر بگذاريم و همچنان كه الان وعاظ منبر مي روند، قاريان قرآن هم منبر بروند و مثلاً نيم ساعت قرآن بخوانند و مردم آن زلال كلام الهي را مستقيم از او بشنوند و دلهايشان بلرزد و اشك بريزند و موعظه بشوند و بلند شوند و بروند؛ ولي ما حالا قرآن كريم را فقط مقدمه ي سخنراني قرار داده ايم! من در سالهاي 51 و 52 و 53 در مشهد سخنراني مي كردم؛ مي ايستادم سخنراني مي كردم. بعد هم كه حرف من تمام مي شد، روي زمين مي نشستم. سپس صندلي مي گذاشتيم، تا قاري قرآن تلاوت كند. همين آقاي فاطمي و بعضي از برادران ديگر، روي صندلي مي نشستند و قرآن مي خواندند. من مي گفتم كه حرف من مقدمه ي تلاوت قرآن است. من ايستاده صحبت مي كردم؛ اما صندلي بلند و قشنگي

- مثل منبر - گذاشته بوديم و اينها روي آن مي نشستند و بعد از صحبت من قرآن مي خواندند؛ همان آياتي كه من قبلاً تفسير كرده بودم. فكر من اين است. من مي گويم كه در جامعه، قرآن اصل است. امت حزب اللَّه بايد يواش يواش با قرآن آشنا بشوند؛ آن طوري كه بتوانند مستقيم قرآن را از شماها گوش كنند و بفهمند. شما بايد بتوانيد در يك مجلس بالاي منبر برويد، آيات قرآن را بخوانيد و مردم با شنيدن اين آيات اشك بريزند؛ ما اين را مي خواهيم. اگر شما مي خواهيد اين كار را بكنيد، بايد بتوانيد با صوت خودتان اين مجلس را جذب كنيد. اين، آداب و فنوني دارد. شما برادران بايد بر حسب استعداد و طبيعت و فطرت خود و گوش كردن نوارهايي كه از قرّاء معروف مي آيد، اين فنون را ياد بگيريد. البته مقداري از اينها تأمين شده، اما مقدار ديگرش را هم بايستي تأمين كنيد. رعايت قطع و وصلها و توجه به فاصله ها بعضي از برادران قرآن مي خوانند، اما قطع و وصلها غلط است. امروز در همين آياتي كه تلاوت شد، آيه يي را شما وصل كرديد كه مقول قول الهي، با مقول قول كفار قاطي شد! آيا اين خوب است؟ كسي كه ترجمه ي قرآن را مي فهمد، وقتي اين وصل بيجا را از شما مي شنود، مثل اين است كه ميخي در گوشش فرو مي كنند! پريشب كه من تلويزيون تماشا مي كردم، يك نفر از همين برادران ايراني خودمان قرآن مي خواند، كه قطع و وصلش واقعاً آدم را كلافه مي كرد. چرا اين طوري قطع و وصل مي كنيد؟ در قرائت، اصلاً اين يك علم است كه كجا بايستي آيه را وصل،

و كجا بايد قطع كرد. نگوييد فلان كس در مصر خوانده؛ بي خود كرده خوانده است! مگر هر كس هرچه خواند، همان براي شما حجت مي شود؟ واقعاً ببينيد آيه چيست. از همه راحت ترش، همين علايم وقفي است كه گذاشته اند. در قرآنهاي جديد، «الوصل اولي» و «الوقف اولي» را به صورت «صلي» و «قلي» نوشته اند. با اين روش، كار را راحت كرده اند. اگر اين را هم مراعات نمي كنيد، لااقل همين شكلهايي كه معمول قرآنها گذاشته اند - مثل «ج» و «ط» و «م» - رعايت كنيد. معمولاً آيه را وصل نكنيد، مگر در جاها و مواردي؛ والّا خود آيه يك فصل است. اگر يك وقت به معاني قرآني مسلط شديد، آن وقت البته مي توانيد به سليقه و به فهم خودتان خيلي كارها بكنيد؛ اما وقتي كه هنوز بر معاني مسلط نيستيد، اين كار را نكنيد. توجه به فاصله ها هم مهم است. مثلاً يك عبارت از آيه ي كريمه يي را خوانديد، بعد ساكت شديد و حالا مي خواهيد نفس بگيريد. ما بايد چه قدر صبر كنيم، تا شما نفس بگيريد؟ بايد بلافاصله پشت سرش بخوانيد؛ چرا اين قدر معطل مي كنيد؟ شما ببينيد در حرف زدن معمولي، يك جا مقتضي است كه پشت سر هم صحبت كنم، يك جا هم تأملي مي كنم. اين، براي جلب نفوس شماست. آيه ي قرآن هم همين طور است؛ افصح كلمات و كلام خداست. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم (روز بيست ونهم ماه مبارك رمضان)

سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم (روز بيست ونهم ماه مبارك رمضان) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم احكام مربوط به محاسبه و پرداخت فطريه در خصوص پرداخت فطريه، ميهمان جزيي از عيالات شما در همان وعده ي ميهماني است. پس، اگر امشب قبل از غروب آفتاب، ميهماني بر

شما وارد شد و تا وقت غروب آفتاب و حلول شب عيد ماند، فطريه ي او هم بر شما واجب مي شود. آن كسي كه فطريه اش بر گردن ديگري است، بر خود او ديگر واجب نيست؛ اما اگر بداند كه فطريه را آن كسي كه بايد مي داد، نداده، احتياط واجب اين است كه خودش فطريه را بدهد. يعني اگر شما امشب به جايي ميهماني رفتيد و فطريه ي شما به گردن صاحب خانه قرار گرفت، ولي فهميديد كه صاحب خانه ملتفت نبود يا بي اهميتي نشان داد و فطريه ي شما را نپرداخت، احتياط واجب اين است كه آن فطريه را خود شما بدهيد. گفته اند كه فطريه قوت غالب است؛ آن چيزي كه در هر جايي غالباً به عنوان قوت و غذا مصرف مي شود؛ ولو قوت منحصر نباشد. مثلاً در اغلب جاهاي كشور ما نان گندم مصرف مي شود، ولي مردم به نان گندمِ فقط اكتفا نمي كنند؛ احياناً چيز ديگري هم با نان مي خورند؛ ليكن قوت غالب همين نان گندم است. يا مثلاً در بسياري از مناطق كشور، قوت غالب بسياري از خانواده ها برنج است. اين طور فتوا مي دهند كه اگر به قدر سه كيلو گندم يا برنج يا قيمت آنها را بدهيد، ان شاءاللَّه كافي است. اگر كسي بتواند بيشتر هم بدهد، بهتر است. بهتر هم اين است كه فطريه به فقراي همان شهر داده بشود. اين روزها از ما مي پرسند كه چه طور است به آوارگان يا ديگران بدهيم. البته اگر كسي بداند كه برادر مسلمانش مستأصل است، واجب شرعي است كه بايد كمك كند - در اين كه شكي نيست - ليكن اگر در شهري كه شما در آن زندگي مي كنيد، مستحقي

هست، خوب است كه فطريه را به او بدهيد. همين طوري هم كه شما نگاه مي كنيد، كساني از مستمندان و مستحقان را مي بينيد كه اينها منتظر روز عيد فطرند. گشايشي در كارشان بشود، پولي به آنها داده بشود؛ نبايد اينها را هم مأيوس كرد. بركات عجيبي در ماه رمضان وجود دارد ماه رمضان، ماه پُربركتي است و داراي ابعاد گوناگوني مي باشد. معارفي كه در اين ماه راجع به قرآن و دعا و ذكر و نماز و مسايل مختلف ديني براي ذهن مسلمين است و در همه جاي دنيا مطرح مي شود و مسلمان در اين ماه اين توفيق را پيدا مي كند كه به اين مسايل بپردازد - چه عملاً و چه اعتقاداً - به طور معمول در هيچ ماه ديگري چنين توفيقي دست نمي دهد. بركات عجيبي در اين ماه وجود دارد. من در فهرست مسايلي كه مناسب با اين ماه است، تأمل مي كردم، ديدم كه اين ماه، ماه دعاهاي گوناگون، با مضامين گوناگون است. بعضي از آقاياني كه اين جا صحبت كردند، راجع به مضامين ادعيه، مطالب مفيد و نافعي را در طول اين روزهاي گذشته بيان كردند. انس با قرآن، آشنايي با معارف قرآني، حفظ كردن قرآن، تكرار كردن قرآن هم كه خودش مقوله يي جداگانه و دريايي عظيم است. ساير موارد هم همين طور است. توجه به زندگي اميرالمؤمنين، يكي از بركات ماه رمضان يكي از موضوعاتي كه حقيقتاً از بركات اين ماه است، توجه به زندگي اميرالمؤمنين و مولي المتقين، علي بن ابي طالب(عليه الصّلاةوالسّلام) است. ما هيچ وقت اين قدر توفيق پيدا نمي كنيم كه به زندگي اميرالمؤمنين دقيق بشويم و مفاهيم مختلف و ابعاد عظيم اين زندگي را مورد مطالعه قرار بدهيم. نه

مردم معمولي، نه گويندگان و بخصوص مسؤولان كشور اسلامي - كه امروز بيش از همه به اين مطالعه و شناخت احتياج دارند - اين فرصت را در ماههاي ديگر كمتر به دست مي آورند. هر كس هر مسؤوليتي دارد - از بالا تا پايين - احتياج دارد كه با زندگي اميرالمؤمنين و ابعاد و ريزه كاريهاي آن آشنا بشود. بر حسب روايات مختلف، سنين عمر آن بزرگوار، از 58 سال تا 60 سال و 63 سال و 65 سال ذكر شده است؛ اما مشهور 63 سال است - يعني همان سن نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) - ليكن بيشترين معارفي كه از آن بزرگوار نقل شده، مربوط به همان چهار سال و نه ماه يا ده ماه حكومت آن حضرت است، كه هنگامه يي از شگفتي است. هرچه انسان نگاه مي كند، مي بيند واقعاً مثل يك اسطوره است. ابعاد اين زندگي كمتر از پنجساله كه در آن اميرالمؤمنين حكومت كرده، حتّي براي ذهن معمولي انسان قابل تصوير نيست. حكومت اميرالمؤمنين، همه ي تلقيهاي غلط از حكومت را نسخ كرده است ببينيد حكومتها در دنيا چكاره اند. انسان نقصهاي حكومتها را در طول تاريخ مشاهده كند؛ تلقيها و معارف غلطي كه از حكومتها در ذهنهاست. وقتي كسي حاكم است، وقتي كسي قدرتمند است، وقتي شمشير در دستش است، همه متوقعند كه او مطلق العنان باشد؛ هر كاري كه مي خواهد، بكند و التذاذهاي زندگي را مورد بهره برداري قرار بدهد. در او، مصلحت انديشي، سياسيكاري، برخورد با حقايق به شكلهاي گوناگون - نه به شكل واحد و يكسان - مورد انتظار است. اگر غير از اين باشد، تعجب مي كنند؛ چون عمل بر اين روال بوده است. حكومت اميرالمؤمنين، حكومتي است

كه همه ي اين تلقيهاي غلط را نسخ كرده است. البته آن بزرگوار مكرر اظهار كرده و گفته كه من آنچه دارم، بخشي و رشحه يي از آن چيزي است كه نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) داشته و به من آموخته است. در يكي از قضاياي مربوط به زهد اميرالمؤمنين، آن راوي يي كه خدمت حضرت رفته بود، مي گويد: ديدم كه اين بزرگوار، نان خشكي را با كيفيت كذايي با زحمت مي خورد. گفتم كه يا اميرالمؤمنين! چرا اين قدر به خودت زحمت مي دهي؟ گريه كرد و گفت: پدرم به قربان آن كسي كه در تمام مدت عمر، يا شايد مثلاً مدت حكومت، شكم خود را از نان گندم پُر نكرد؛ يعني پيامبر اكرم. اين، وضع اميرالمؤمنين و شاگردي او نسبت به پيامبر است. به هرحال، آنچه كه از حكومت اميرالمؤمنين در مقابل ماست، چيز عجيبي است. اگر خطوط زندگي اميرالمؤمنين در اين چند سال برجسته است، شايد يك علتش اين باشد كه مخالفان عمداً سعي كردند كه نسبت به آن بزرگوار عيبجويي كنند. از لابلاي عيبجوييهاي آنها، حقايق زيادي معلوم شده است. من امروز مي خواهم چند جمله يي در اين باره صحبت كنم؛ يعني زندگي آن بزرگوار در مقام يك حاكم. البته آن كسي كه بايد از اين نكات درس بگيرد، اول خود منم و بعد هم همه ي مسؤولان كشور در سطوح مختلف؛ اما مردم معمولي هم بايستي درسهاي زيادي را از اين زندگي فرا بگيرند. قاطعيت و صلابت در راه حق، اولين خصوصيت حكومت اميرالمؤمنين اگر ما خصوصيات زندگي حكومتي اميرالمؤمنين - يعني علي به عنوان يك حاكم - را در نظر بگيريم، مي بينيم كه چند خصوصيت عمده در اين زندگي هست: اول، قاطعيت و

صلابت در راه حق است. اين خصوصيت، اگر نگوييم مهمترين، حداقل بارزترين خصوصيت زندگي اميرالمؤمنين است. آن چيزي كه اول از اين دستگاه حكومت مشاهده مي شود، اين است كه اميرالمؤمنين بعد از تشخيص حق، هيچ چيزي نمي تواند جلوي راه حق او را بگيرد. پيامبر درباره ي او فرموده است: «خشن في ذات اللَّه»(1). اميرالمؤمنين از جمله ي كساني است كه در راه خدا، هيچ كس و هيچ چيزي نمي تواند جلوي او را بگيرد و مانع او بشود؛ آنچه را كه تشخيص داد، بدون هيچ گونه مبالاتي عمل مي كند. اگر به سرتاسر زندگي اميرالمؤمنين نگاه كنيد، اين خصوصيت را مشاهده مي كنيد؛ قاطعيت و صلابت. از اولِ نشستن بر مسند حكومت، اميرالمؤمنين اين قاطعيت و صلابت را نشان مي دهد. يعني حكومت وقتي كه به نام خدا و براي خدا و براي اجراي احكام الهي است، بايد تحت تأثير هيچ ملاحظه يي كه مخالف با حق باشد، قرار نگيرد. اين، آن منطقي است كه اميرالمؤمنين دنبال مي كرد. اگر دشمنان علي بن ابي طالب(عليه السّلام) را مشاهده كنيد، مي بينيد كه اين قاطعيت چه قدر مهم است. قاسطين و ناكثين و مارقين، گروههاي مقابل اميرالمؤمنين اميرالمؤمنين با سه گروه روبه رو شد: قاسطين، ناكثين و مارقين؛ آن كساني كه ظلم كردند، آن كساني كه بيعت را شكستند، آن كساني كه از دين خارج شدند. يك دسته، آن دسته ي اهل شام بودند؛ يعني اصحاب معاويه و عمروعاص، كه بعضي از اينها سابقه ي اسلام نسبتاً طولاني هم داشتند، و بعضي هم جديدالاسلام بودند؛ يعني دو، سه سال از زمان پيامبر را به مسلماني گذرانده بودند و چيزي از آن زمان را درك نكرده بودند؛ عمده ي دوران اسلامشان، متعلق به بعد از زمان پيامبر بود.

بعضيها هم بودند كه در همان جناح شام، جزو اصحاب پيامبر محسوب مي شدند. اينها قدرتي بودند كه از لحاظ سياسي قوي، از لحاظ مالي قوي، از لحاظ مانورهاي حكومتي قوي، با امكانات فراوان، در مقابل اميرالمؤمنين قرار داشتند. اميرالمؤمنين، هيچ ملاحظه يي در برابر آنها نكرد. البته اين نبود كه آن حضرت، حاكم شام را فقط فاسق بداند و با او مبارزه كند؛ چون در ميان حكام اميرالمؤمنين، همه كه عادل نبودند. وقتي كه علي بن ابي طالب به حكومت رسيد، اينها حاكم بودند، همه هم بودند؛ اينها كه عادل نبودند. عدالت، شرط فرمانداري و استانداري اميرالمؤمنين نبود؛ آدمهاي ضعيف الايماني هم در ميانشان وجود داشتند. زيادبن ابيه، ظاهراً از قبل از زمان اميرالمؤمنين، در همين فارس و كرمان و اين مناطق حاكم بود؛ زمان اميرالمؤمنين هم حاكم بود؛ امام حسن هم كه به خلافت رسيدند، باز حاكم بود؛ البته بعد هم به معاويه ملحق شد. بنابراين، مسأله، مسأله ي ظلم بود؛ مسأله ي تغيير روش خط اسلامي و تغيير جهت دادن به زندگي مسلمين بود. اين بود كه اميرالمؤمنين ايستادگي كرد و تحت تأثير هيچ ملاحظه يي قرار نگرفت. از آن مشكلتر، اصحاب جمل بودند كه عايشه ي ام المؤمنين، با آن احترامي كه بين مسلمين دارد، جزو اينهاست. طلحه و زبير نيز، دو نفر از اقدمين مسلمانان، از صحابيهاي بزرگ پيامبر، از دوستان خود اميرالمؤمنين و بعضاً خويشاوند - زبير، پسر عمه ي اميرالمؤمنين و پيامبر بود - اينها همه يك طرف مجتمع بودند، و علي(عليه السّلام) يك طرف ديگر. او تكليفش را تشخيص داد و قاطع حركت كرد. من وقتي در مقياس زمان خودمان مقايسه مي كنم، مي بينم كه زندگي امام بزرگوارمان(رضوان اللَّه تعالي عليه)، عكس و تصويري از همان

زندگي است. روشها، منطبق با همان روشهاي اميرالمؤمنين؛ قاطع و بي ملاحظه. اميرالمؤمنين، مرد سنگدلي نبود. رحيمتر از او، دل نازك تر از او، گريه كننده تر از او - اما در مقابل ضعفا، در مقابل كساني كه حق آنها تضييع مي شود - چه كسي بود؟ اما آن جايي كه حق تهديد مي شود، اميرالمؤمنين صلابتي از خودش نشان مي دهد كه نظيرش را در طول تاريخ اسلام نمي شود پيدا كرد. بزرگترين مشكل اميرالمؤمنين، جناح منحرف در مسأله ي ولايت وضع اميرالمؤمنين، حقيقتاً هم خيلي مشكل بوده است. زمان پيامبر، جنگها، صف كشيها و جناح بنديها، جناح بنديهاي واضحي بود؛ كفر بود و ايمان، شرك بود و توحيد. شرك واضح بود، منافقاني هم كه بودند، منافقان شناخته شده يي بودند، پيامبر منافقان خودش را هم مي شناخت؛ منافقاني كه در مدينه بودند، منافقاني كه از مدينه فرار كردند و به طرف مكه رفتند؛ «فمالكم في المنافقين فئتين واللَّه اركسهم بما كسبوا»(2). انواع و اقسام منافقان در زمان پيامبر بودند؛ منافقاني كه تا اشتباهي مي كردند، درباره شان آيه يي نازل مي شد و حقايق روشن مي گرديد؛ پيامبر بيان مي كرد، همه مي فهميدند؛ اشتباهي در كار نمي ماند. اما در زمان اميرالمؤمنين، بزرگترين مشكل، وجود يك جناح علي الظاهر مسلمان، با همه ي شعارهاي اسلامي، اما در اساسيترين مسأله ي دين منحرف بود؛ يعني همان كساني كه مقابل اميرالمؤمنين قرار گرفتند. ولايت، اساسيترين مسأله ي دين اساسيترين مسأله ي دين، مسأله ي ولايت است؛ چون ولايت، نشانه و سايه ي توحيد است. ولايت، يعني حكومت؛ چيزي است كه در جامعه ي اسلامي متعلق به خداست، و از خداي متعال به پيامبر، و از او به وليّ مؤمنين مي رسد. آنها در اين نكته شك داشتند، دچار انحراف بودند و حقيقت را نمي فهميدند؛ هرچند ممكن بود سجده هاي طولاني

هم بكنند! همان كساني كه در جنگ صفين از اميرالمؤمنين رو برگرداندند و رفتند به عنوان مرزباني در خراسان و مناطق ديگر ساكن شدند، سجده هاي طولانيِ يك شب يا ساعتهاي متمادي مي كردند؛ اما فايده اش چه بود كه انسان اميرالمؤمنين را نشناسد، خط صحيح را - كه خط توحيد و خط ولايت است - نفهمد و برود مشغول سجده بشود! اين سجده چه ارزشي دارد؟ بعضي از روايات باب ولايت نشان مي دهد كه اين طور افرادي اگر همه ي عمرشان را عبادت بكنند، اما وليّ خدا را نشناسند، تا به دلالت او حركت بكنند و مسير را با انگشت اشاره ي او معلوم نمايند، اين چه فايده يي دارد؟ «و لم يعرف ولاية وليّ اللَّه فيواليه و يكون جميع اعماله بدلالته»(3). اين، چه طور عبادتي است؟! اميرالمؤمنين با اينها درگير بود. دستي كه به اراده ي شيطان حركت كند، بايد قطعش كرد اين جمله يي كه اميرالمؤمنين فرمودند، چيز عجيبي است: «ايّهاالناس انّ احقّ النّاس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بامراللَّه فيه فان شغب شاغب استعتب»(4)؛ اگر كسي در مقابل اين مسير صحيحي كه من در پيش گرفته ام، فتنه گري و آشوبگري بكند، نصيحتش مي كنيم كه برگردد؛ اما اگر ابا كرد، رويش شمشير مي كشيم؛ «فان ابي قوتل»(5). اگر كسي از اين طريق تخطي بكند، با شمشير علوي مواجه مي شود. در همين خطبه مي فرمايد: «الا وانّي اقاتل رجلين»(6)؛ من با دو كس مي جنگم: «رجلا ادّعي ما ليس له و اخر منع الّذي عليه»(7)؛ يكي آن كسي كه چيزي را كه متعلق به او نيست - مالي را، مقامي را، حقي را كه به او تعلق ندارد - بخواهد دست بيندازد و بگيرد؛ نفر دوم

كسي است كه حقي را كه برگردن اوست و بايد ادا بكند، ادا نكند. مثلاً بايد به جهاد برود، اما نرود؛ بايد اداي مال بكند، اما نكند؛ بايد در اجتماع مسلمين شركت كند، اما نكند. او قاطعانه اين مطالب را مي فرمود. «و قد فتح باب الحرب بينكم و بين اهل القبلة و لايحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر»(8)؛ باب جنگ با اهل قبله بر روي شما باز شد. زمان پيامبر، چه موقع چنين چيزي بود؟ عمار ياسر در جنگ صفين ملتفت شد كه در يك گوشه ي لشكر همهمه است. خودش را رساند، ديد يك نفر آمده وسوسه كرده كه شما با چه كساني داريد مي جنگيد؛ طرف مقابل شما مسلمانند و نماز مي خوانند و جماعت دارند! يادتان است كه در جنگ تحميلي، وقتي بچه هاي ما مي رفتند سنگرهاي دشمن را مي گرفتند و آنها را اسير مي كردند و به داخل سنگر مي آوردند، وقتي جيبهايشان را مي گشتند، مهر و تسبيح پيدا مي كردند! آنها جوانان مسلمان شيعه ي عراقي بودند كه مهر و تسبيح در جيبشان بود؛ اما طاغوت و شيطان از آنها استفاده مي كرد. اين دست مسلمان تا وقتي ارزش دارد و دست مسلمان است، كه به اراده ي خدا حركت كند. اگر اين دست به اراده ي شيطان حركت كرد، همان دستي مي شود كه بايد قطعش كرد. اين را اميرالمؤمنين خوب تشخيص مي داد. عمار ياسر، افشاكننده ي فتنه ها علي ايّ حال، اين وسوسه را چند بار در لشكر صفين به وجود آوردند و هر دفعه هم به گمانم عمار بود كه خودش را رساند و فتنه را افشا كرد. عمار جمله يي با اين مضمون گفت كه جنجال نكنيد، حقيقت را بشناسيد. اين پرچمي كه

در مقابل شماست، من ديدم كه به جنگ پيامبر آمد و زير اين پرچم، همان كساني ايستاده بودند كه الان ايستاده اند؛ و پرچمي را ديدم - اشاره به پرچم اميرالمؤمنين - كه در مقابل آن پرچم بود و زير آن پيامبر و همان كساني كه امروز ايستاده اند - يعني اميرالمؤمنين - بودند؛ چرا اشتباه مي كنيد؟ چرا حقيقت را نمي شناسيد؟ اين، بصيرت عمار را نشان مي دهد. بصيرت، چيز خيلي مهمي است. من در تاريخ هرچه نگاه كردم، اين نقش را در عمار ياسر ديدم. مواردي را كه عمار ياسر خودش را براي روشنگري رسانده بود، من در جايي يادداشت كرده ام؛ اما دم دستم نبود كه بخواهم پيدا كنم و در اين جا مطرح نمايم. خداي متعال، اين مرد را از زمان پيامبر براي زمان اميرالمؤمنين ذخيره كرد، تا در اين مدت به روشنگري و بيان حقايق بپردازد. اگر ملتي قدرت تحليل خود را از دست بدهد، شكست خواهد خورد من از سابق مكرر گفته ام كه اگر ملتي قدرت تحليل خودش را از دست بدهد، فريب و شكست خواهد خورد. اصحاب امام حسن، قدرت تحليل نداشتند؛ نمي توانستند بفهمند كه قضيه چيست و چه دارد مي گذرد. اصحاب اميرالمؤمنين، آنهايي كه دل او را خون كردند، همه مغرض نبودند؛ اما خيلي از آنها - مثل خوارج - قدرت تحليل نداشتند. قدرت تحليل خوارج ضعيف بود. يك آدم ناباب، يك آدم بدجنس، يك آدم زبان دار پيدا مي شد و مردم را به يك طرف مي كشاند؛ شاخص را گم مي كردند. در جاده، هميشه بايد شاخص مورد نظر باشد. اگر شاخص را گم كرديد، زود اشتباه مي كنيد. اميرالمؤمنين مي فرمود: «و لايحمل هذا العلم الّا

اهل البصر و الصّبر»(9)؛ اول، بصيرت، هوشمندي، بينايي، قدرت فهم و تحليل، و بعد صبر و مقاومت و ايستادگي. از آنچه كه پيش مي آيد، انسان زود دلش آب نشود. راه حق، راه دشواري است. تمام قدرتمندان و ستمگران عالم آمدند، بر تل باطل چيزي افزودند. همه ي شيطان صفتان در طول تاريخ و در زمان ما آمدند، بر اين سد باطل - كه مقابل راه اميرالمؤمنين و بندگان خدا را مي گيرد - چيزي اضافه كردند. حق مي خواهد اين تل را از سر راه بردارد و اين سد را بشكافد؛ كار آساني نيست، كار سختي است. تحمل و صبر و ظرفيت و رجوع به قدرت نفساني و جوشندگي از درون لازم دارد، تا انسان بتواند راه حق را برود. البته وقتي كه انسان توانست راه حق را هموار كند، آن وقت زندگي، زندگي لذتبخشي است. زندگي يي كه در آن ظلم نباشد، زندگي يي كه در آن زورگويي نباشد، زندگي يي كه در آن تحميل نباشد، زندگي يي كه در آن شيطان بر اعمال و افكار انسان مسلط نباشد، زندگي بسيار روحاني و معنوي يي است. خوارج چه كساني بودند؟ من درباره ي اين خوارج، خيلي حساسم. در سابق، روي تاريخ و زندگي اينها، خيلي هم مطالعه كردم. در زبان معروف، خوارج را به مقدسهاي متحجر تشبيه مي كنند؛ اما اشتباه است. مسأله ي خوارج، اصلاً اين طوري نيست. مقدسِ متحجرِ گوشه گيري كه به كسي كاري ندارد و حرف نو را هم قبول نمي كند، اين كجا، خوارج كجا؟ خوارج مي رفتند سر راه مي گرفتند، مي كشتند، مي دريدند و مي زدند؛ اين حرفها چيست؟ اگر اينها آدمهايي بودند كه يك گوشه نشسته بودند و عبا را بر سر كشيده بودند، اميرالمؤمنين كه

با اينها كاري نداشت. عده يي از اصحاب عبداللَّه بن مسعود در جنگ گفتند: «لالك و لاعليك». حالا خدا عالم است كه آيا عبداللَّه بن مسعود هم خودش جزو اينها بود، يا نبود؛ اختلاف است. من در ذهنم اين است كه خود عبداللَّه بن مسعود هم متأسفانه جزو همين عده بوده است. اصحاب عبداللَّه بن مسعود، مقدس مآبها بودند. به اميرالمؤمنين گفتند: در جنگي كه تو بخواهي بروي با كفار و مردم روم و ساير جاها بجنگي، ما با تو مي آييم و در خدمتت هستيم؛ اما اگر بخواهي با مسلمانان بجنگي - با اهل بصره و اهل شام - ما در كنار تو نمي جنگيم؛ نه با تو مي جنگيم، نه بر تو مي جنگيم. حالا اميرالمؤمنين اينها را چه كار كند؟ آيا اميرالمؤمنين اينها را كشت؟ ابداً، حتّي بداخلاقي هم نكرد. خودشان گفتند ما را به مرزباني بفرست. اميرالمؤمنين قبول كرد و گفت لب مرز برويد و مرزداري كنيد. عده يي را طرف خراسان فرستاد. همين ربيع بن خثيم - خواجه ربيع معروف مشهد - ظاهراً آن طور كه نقل مي كنند، جزو اينهاست. با مقدس مآبهاي اين طوري، اميرالمؤمنين كه بداخلاقي نمي كرد؛ رهايشان مي كرد بروند. اينها مقدس مآب آن طوري نبودند؛ اما جهل مركب داشتند؛ يعني طبق يك بينش بسيار تنگ نظرانه و غلط، چيزي را براي خودشان دين اتخاذ كرده بودند و در راه آن دين، مي زدند و مي كشتند و مبارزه مي كردند! البته رؤسايشان خود را عقب مي كشيدند. اشعث بن قيس ها و محمّدبن اشعث ها هميشه عقب جبهه اند؛ اما در جلو، يك عده آدمهاي نادان و ظاهربين قرار دارند كه مغز اينها را از مطالب غلط پُر كرده اند و شمشير هم به دستشان داده اند و مي گويند جلو برويد؛ اينها هم جلو مي آيند، مي زنند، مي كشند و كشته مي شوند؛ مثل ابن ملجم. خيال

نكنيد كه ابن ملجم مرد خيلي هوشمندي بود؛ نه، آدم احمقي بود كه ذهنش را عليه اميرالمؤمنين پُر كرده بودند و كافر شده بود. او را براي قتل اميرالمؤمنين به كوفه فرستادند. اتفاقاً يك حادثه ي عشقي هم مصادف شد و او را چند برابر مصمم كرد و دست به اين كار زد. خوارج اين گونه بودند و تا بعد هم همين طور ماندند. مناظره ي حجاج بن يوسف با يك نفر از خوارج در برخورد خوارج با خلفاي بعد - مثل حجاج بن يوسف - جرياني را يادداشت كرده ام كه برايتان نقل مي كنم. مي دانيد كه حجاج آدم خيلي سختدل قسي القلب عجيبي بود و اصلاً نظير ندارد؛ شايد شبيه همين حاكم فعلي عراق - صدام - باشد؛ اتفاقاً او هم حاكم همين عراق بود! منتها روشهاي اين، روشهاي پيشرفته تري است! صدام، وسايل كشتن و شكنجه را دارد؛ اما او فقط يك شمشير و مثلاً نيزه و تيغ و از اين چيزها داشت. البته حجاج فضايلي هم داشت، كه حالاييها الحمدللَّه آن فضايل را هم ندارند! حجاج، فصيح و جزو بلغاي عرب بود. خطبه هايي كه حجاج در منبر مي خوانده، جزو خطبه هاي فصيح و بليغي است كه جاحظ در «البيان والتبيين» نقل مي كند. حجاج حافظ قرآن بود؛ اما مردي خبيث و دشمن عدل و دشمن اهل بيت و پيامبر و آل پيامبر بود؛ چيز عجيبي بود. يكي از اين خوارج را پيش حجاج آوردند. حجاج شنيده بود كه اين شخص، حافظ قرآن است. به او گفت: «أجمعت القران»؛ قرآن را جمع كرده يي؟ منظورش اين بود كه آيا قرآن را در ذهن خودت جمع كرده يي؟ اگر به جوابهاي سربالا و تند اين خارجي توجه كنيد، طبيعت اينها معلوم

مي شود. پاسخ داد: «أ مفرقا كان فاجمعه»؛ مگر قرآن پراكنده بود كه من جمعش كنم؟ البته مقصود او را مي فهميد، اما مي خواست جواب ندهد. حجاج با همه ي وحشيگريش، حلم بخرج داد و گفت: «أفتحفظه»؛ آيا قرآن را حفظ مي كني؟ پاسخ شنيد كه: «أخشيت فراره فاحفظه»؛ مگر ترسيدم قرآن فرار كند كه حفظش كنم؟ دوباره يك جواب درشت! ديد كه نه، مثل اين كه بنا ندارد جواب بدهد. حجاج پرسيد: «ما تقول في اميرالمؤمنين عبدالملك»؛ درباره ي اميرالمؤمنين عبدالملك چه مي گويي؟ عبدالملك مروان خبيث؛ خليفه ي اموي. آن خارجي گفت: «لعنه اللَّه و لعنك معه»؛ خدا او را لعنت كند و تو را هم با او لعنت كند! ببينيد، اينها اين طور خشن و صريح و روشن حرف مي زدند. حجاج با خونسردي گفت: تو كشته خواهي شد؛ بگو ببينم خدا را چگونه ملاقات خواهي كرد؟ پاسخ شنيد كه: «القي اللَّه بعملي و تلقاه انت بدمي»؛ من خدا را با عملم ملاقات مي كنم، تو خدا را با خون من ملاقات مي كني! ببينيد، برخورد با اين گونه آدمها مگر آسان بود؟ اگر آدمهاي عوام، گير چنين آدمي بيفتند، مجذوبش مي شوند. اگر آدمهاي غير اهل بصيرت، چنين انساني را ببينند، محوش مي شوند؛ كمااين كه در زمان اميرالمؤمنين(ع) شدند. جنگ نهروان، مبارزه با قرآن مجسم طبق روايتي كه نقل شده، در اوقات جنگ نهروان، اميرالمؤمنين داشتند مي رفتند؛ از اصحابشان يك نفر هم در كنار ايشان بود. همان نزديكهاي جنگ نهروان، صداي قرآني در نيمه شب شنيده شد: «أمّن هو قانت اناء اللّيل»(10). با لحن سوزناك و زيبايي، آيه ي قرآن مي خواند. اين كسي كه با اميرالمؤمنين بود، عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! اي كاش من مويي در بدن اين شخصي كه

قرآن را به اين خوبي مي خواند، بودم؛ چون او به بهشت خواهد رفت و جايش غير از بهشت جاي ديگري نيست. حضرت جمله يي قريب به اين مضمون فرمودند كه به اين آساني قضاوت نكن؛ قدري صبر كن. اين قضيه گذشت، تا اين كه جنگ نهروان به وقوع پيوست. در اين جنگ، همين خوارجِ متحجرِ خشمگينِ بدزبانِ غدارِ متعصبِ شمشيربه دست و مسلح، در مقابل اميرالمؤمنين قرار گرفتند. حضرت گفت: هر كس برود، يا زير اين علم بيايد، با او نمي جنگم. عده يي آمدند، اما حدود چهار هزار نفري هم ماندند و حضرت در اين جنگ، همه ي اينها را از دم كشت. از لشكر اميرالمؤمنين، كمتر از ده نفر شهيد شدند؛ اما از لشكر خوارج، از آن حدود چهار هزار يا شش هزار نفر، كمتر از ده نفر زنده ماندند؛ همه كشته شدند! جنگ، با پيروزي اميرالمؤمنين تمام شد. خيلي از كشته شده ها، مردم كوفه يا اطراف كوفه بودند؛ همينهايي كه در جنگ صفين و جنگ جمل، همجبهه و همسنگر بودند؛ منتها ذهنهايشان اشتباه كرده بود. حضرت با تأثر خاصي، همراه با اصحاب خود در ميان كشته ها راه مي رفتند. اينها همين طور به صورت دمر روي زمين افتاده بودند. حضرت مي گفت اينها را برگردانيد، بعضيها را مي گفت بنشانيد. مرده بودند، اما حضرت با آنها حرف مي زد. در اين حرف زدنها، يك دنيا حكمت و اعتبار در كلمات اميرالمؤمنين هست. بعد به يك نفر رسيدند، حضرت او را برگرداندند و نگاهي به او كردند و خطاب به آن كسي كه در آن شب با ايشان بود، فرمودند: آيا اين شخص را مي شناسي؟ گفت: نه، يا اميرالمؤمنين! فرمود: او همان كسي است

كه در آن شب آن آيه را آن طور سوزناك مي خواند و تو آرزو كردي كه مويي از بدن او باشي! او آن طور سوزناك قرآن مي خواند، اما با قرآن مجسم - اميرالمؤمنين - مبارزه مي كند! آن وقت علي بن ابي طالب با اينها جنگيد و اينها را قلع و قمع كرد. البته خوارج به طور كامل قلع و قمع و ريشه كن نشدند، اما هميشه به صورت يك اقليت محكوم و مطرود باقي ماندند. اين طور نبود كه آنها بتوانند تسلط پيدا كنند؛ هدفشان بالاتر از اين حرفها بود. زهد، دومين خصوصيت زندگي حكومتي اميرالمؤمنين بُعد دوم زندگي اميرالمؤمنين، بُعد زهد آن حضرت است، كه اگر بخواهيم وارد صحبتش بشويم، فصل مبسوط عجيبي است. اين زهد اميرالمؤمنين، واقعاً زهد خيلي عجيبي است. البته عرض كردم، نه اين كه من بگويم، خود علي بن ابي طالب فرموده است. توقع نيست كه من و امثال من، مثل علي بن ابي طالب زندگي كنيم؛ خود آن بزرگوار گفتند كه نمي توانيد. چند سال قبل از اين - اوقات رياست جمهوري - من در نماز جمعه يك وقت راجع به همين قضيه صحبت كردم و گفتم كه از ماها نخواسته اند آن طور باشيم؛ چون نمي توانيم. بعداً يك نفر به من نامه نوشت كه شما از زير بار فرار مي كنيد و براي اين كه آن گونه زندگي نكنيد، مي گوييد از ما نخواسته اند! نه، بحث اين نيست كه من بگويم يا من بخواهم؛ امثال من كوچكتر از آنند؛ بشر معمولي اصلاً ضعيفتر از اين حرفهاست. كمااين كه اميرالمؤمنين هم اين زهد را در همان زمان بر عيال خودش تحميل نمي كرد. در آن زمان كسي كه اين زهد را داشت، خود علي بود؛ حتّي نه امام حسن، حتّي نه امام حسين،

حتّي نه همسران بزرگوارش. هيچ جا نداريم كه اميرالمؤمنين(ع) در خانه اش اين طوري زندگي مي كرده است. نه، خوراك شخص اميرالمؤمنين، در يك كيسه ي سربه مهر پيچيده بود؛ مي آوردند، باز مي كرد، مي ريخت، مي خورد، بعد سرش را مهر مي زد و در جايي مي گذاشت؛ در خانه هم زندگي معمولي خودشان را داشتند. شخص اميرالمؤمنين، اصلاً فوق طبيعت معمول بشري است. مگر كسي مي تواند اين طور زندگي بكند؟ درس عجيبي است. اين، براي آن است كه من و شما جهت را بفهميم. من از خود مرحوم علامه ي طباطبايي(رضوان اللَّه تعالي عليه) شنيدم؛ نمي دانم اين را در جايي هم نوشته اند، يا نه. ايشان مي فرمود: امام كه به ما مي گويد به طرف من بياييد، مثل آن كسي است كه در قله ي كوهي ايستاده و به مردمي كه در دامنه هستند، مي گويد به اين طرف بياييد. اين معنايش آن نيست كه هر يك از اين راهروان و كوهنوردان مي توانند به آن قله برسند. نه، مي گويد راه اين طرف است، بايد اين طرف بياييد، كسي پايين نرود، كسي طرف سقوط نرود. يعني اگر مي خواهيد درست حركت كنيد، راه حركت اين طرفي است كه من ايستاده ام. ما بايد به سمت زهد حركت كنيم برادران! اميرالمؤمنين مي گويد زندگي به سمت زهد بايد برود. امروز در جمهوري اسلامي، اگر ما احساس بكنيم كه زندگي به سمت اشرافيگري مي رود، بلاشك اين انحراف است؛ بروبرگرد ندارد. ما بايد به سمت زهد حركت بكنيم. نمي گوييم هم زهدهاي آن چناني، كه متعلق به اولياءاللَّه است؛ نه، مسؤولان درجه ي يك، مسؤولان درجه ي دو، تا آن مسؤولان درجات بعد هم بايد در حد خود زهد داشته باشند؛ بعد هم به عامه ي مردم مي رسد. عامه ي مردم هم نبايد اسراف و

تجمل گرايي بكنند. اين طور نيست كه زهد فقط مخصوص مسؤولان باشد. اين مهريه هاي گران قيمت كه براي عقدهاي دخترهايشان مي گذارند، خطاست. نمي گويم حرام است، اما پديده ي بد و زشتي در جامعه است؛ زيرا ارزشهاي انساني را تحت الشعاع ارزش طلا و پول قرار مي دهد. در محيط و جامعه ي اسلامي، قضيه اين نيست. همين كار حلال را پيامبر نكرد. بعضي مي گويند پيامبر حلال كرده، اما شما حرام مي كنيد؟! نه، ما هم حرام نمي كنيم. پيامبر نخواسته كه محدود كند؛ محدود هم نكرده است. شما برو، هرچه مي خواهي بكن. اصلاً همه ي زندگيت را روي هم بگذار و جهيزيه ي دخترت بكن، يا مهر عروست بكن. بحث سر اين است كه اين كار، صحيح و عاقلانه و منطبق بر خواست و مصلحت اسلامي نيست. پيامبر، دختر خودش را؛ اميرالمؤمنين، دختران خودش را؛ و خانواده ي پيامبر، با همان بيست وپنج اوقيه - مثقال نقره يي كه در آن زمان بوده - به خانه ي بخت فرستادند. دو، سه سال قبل كه حساب كرديم، اين ميزان نقره، تقريباً در حد دوازده هزار تومان فعلي مي شود. اين وضع زندگيهاي تجمل آميز، اين روزبه روز افزودن بر ظواهر تجملاتي، در زندگيهاي شخصي غلط است. گاهي اوقات ممكن است لازم باشد مظاهر عمومي - مثل يك خيابان يا يك ميدان - را خيلي هم قشنگ و زيبا درست بكنند؛ آن محل بحث نيست؛ بحث سر شخص من و شماست. اميرالمؤمنين به فرمانداران خود درس زهد مي داد اين، زندگي اميرالمؤمنين(ع) است؛ ياد هم مي داد. حضرت يك وقت كسي را كه مي خواست احتمالاً به عنوان فرماندار به شهري بفرستد، به او گفت: فردا بعد از نماز ظهر پيش من بيا. حالا هم تقريباً معمول است

كه اگر مي خواهند فرماندار يا استانداري را به جايي بفرستند، آن حاكم يا آن مسؤول، او را مي خواهد و اگر سفارشاتي دارد، به او توصيه مي كند. آن شخص نقل مي كند كه فردا بعد از نماز ظهر، به همان جايي رفتم كه اميرالمؤمنين مي نشستند؛ يعني دكه يي كه حضرت براي اين كار در كوفه معين كرده بودند. ديدم كه در مقابل اميرالمؤمنين، يك كاسه ي خالي و يك كوزه ي آب هست. يك خرده كه گذشت، به خدمتكارش اشاره كرد و فرمود كه آن بسته ي من را بياور. گفت ديدم بسته ي سربه مهري را آوردند. اين كيسه مهر و موم شده بود، تا كسي نتواند آن را باز كند. اين شخص مي گويد با خودم فكر كردم كه حضرت من را امين دانسته و مي خواهد گوهر گرانبهايي را به من نشان بدهد، يا به من امانتي را بسپرد، يا چيزي درباره ي آن بگويد. مي گويد حضرت مهر را شكست و درِ كيسه را باز كرد. ديدم در اين كيسه، سويق - آرد الك نكرده و نخاله دار - وجود دارد. بعد حضرت دست كرد، يك مشت از اين آردها را درآورد، داخل كاسه ريخت، يك خرده هم آب از كوزه روي آن ريخت، اينها را به هم زد و به عنوان نهار خورد؛ يك مقدارش را هم به من داد و گفت بخور. مي گفت من حيرت زده شدم، گفتم: يا اميرالمؤمنين! شما اين كار را مي كنيد؟! اين عراق با اين همه نعمت در اختيار شماست، اين همه گندم و جو وجود دارد؛ اين كارها براي چيست؟! شما چرا اين طوري درِ اين كيسه را مي بنديد؟! حضرت فرمود: «واللَّه ما اختم عليه بخلا به»(11)؛ سوگند به خدا، من

كه درِ اين كيسه را مهر كردم، به خاطر بخل نيست كه حيفم مي آيد از اين آرد الك نكرده كسي بخورد. «ولكنّي ابتاع قدر ما يكفيني»(12)؛ من به قدر حاجت شخصي خودم، از اين آردها - كه پست ترين آرد است؛ آرد الك نكرده - مي خرم. «فاخاف ان ينقص فيوضع فيه من غيره»(13)؛ مي ترسم كه اين كيسه را كسي باز كند و از غير از آن آردي كه خود من خريده ام، چيزي داخل اين كيسه بريزد. «وانا اكره ان ادخل بطني الّا طيبا»(14)؛ و من خوش ندارم كه در شكم خود غذايي وارد كنم كه طيب و پاكيزه نباشد. مي خواهم غذاي پاكيزه بخورم؛ غذايي كه از پول خودم و مال خودم است و مال كسي در آن نيست. اميرالمؤمنين با كار خود مي خواهد به اين فرماندار درس بدهد. ببينيد، اين فرماندار را به اين جا كشانده، براي اين كه همين منظره را به او نشان بدهد، براي اين كه همين حرف را به او بزند؛ والّا مي شد در مسجد هم به فرماندار توصيه كند و بگويد برو؛ اما كشانده او را به اين جا آورده، براي اين كه به او بفهماند تو كه داري مي روي و بر شهري مسلط خواهي شد و يك عده مردم در اختيار تو قرار دارند - ماليات آنها، پول آنها، جان آنها، مال آنها، عرض آنها - مواظب باش كه اين قدرت، قدرت مطلقه نيست و تو به عنوان حاكم، مطلق العنان و افسارگسيخته نيستي؛ حواست جمع باشد، بفهم كه چه كار داري مي كني. بعد فرمودند: «فايّاك و تناول ما لم تعلم حلّة»(15)؛ مبادا چيزي كه حلال بودن آن را نمي داني، تناول كني؛ بخوري يا بگيري. تناول، فقط خوردن

نيست؛ او را در اختيار نگير، مگر يقين كني كه حلال است. اين، وضع زندگي اميرالمؤمنين و زهد و درس اوست. اميرالمؤمنين در قله قرار دارد و ما بايد در جهت او حركت كنيم يك نفر مي گويد، ديدم در جايي - در يكي از جنگها يا يكي از مسافرتها - حضرت خوابيده، و چون هوا هم سرد بوده، زير قطيفه ي نازكي مي لرزد؛ «يرعد». آمدم گفتم يا اميرالمؤمنين! چرا شما مي لرزيد؟ هواي به اين سردي، چيزي رويتان بيندازيد. فرمود كه من دوست نمي دارم از اموال شما چيزي بردارم؛ همين قطيفه را با خودم از مدينه آورده ام و مايل نيستم كه چيزي از اموال شما را استفاده كنم. اين، وضع اميرالمؤمنين است. او سر قله قرار دارد و حال آن كه ما چهار، پنج هزار پا از آن قله پايينتر هستيم. ما بايد بالاخره در جهت او حركت كنيم؛ اين درس اميرالمؤمنين به ماست. خلاصه اين كه هرچه ما بخواهيم ابعاد زندگي اين بزرگوار را دنبال بكنيم، همين طور آموزنده و درس دهنده است. ماه رمضان تمام شد. اين ساعات پُربركت، اين حالات خوب، اين معارف باارزشي كه يك ماه در اين جا نشستيم و شنيديم، نيز به پايان رسيد. اميدوارم كه اين حالات و اين معارف، از ذهن و حافظه و خاطره ي ما نرود و در عمل ما منعكس بشود. نسئلك اللّهم و ندعوك باسمك العظيم الاعظم يااللَّه پروردگارا ! ما را مؤمن زنده بدار و مؤمن بميران؛ در راه خودت زنده بدار و در راه خودت بميران. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، ما را در عمل، پيروان و دنباله روان واقعي اميرالمؤمنين قرار بده. پروردگارا ! به محمّد

و آل محمّد، ما را به حق جمهوري اسلامي واقف كن و گزارنده و اداكننده ي اين حق قرار بده. پروردگارا ! اعمال ما را براي خودت و در راه خودت قرار بده و به فضل و كرمت آنها را از ما قبول كن. پروردگارا ! از آنچه مي گوييم، از آنچه مي كنيم، از حركات ما، از سكنات ما كه مورد رضاي توست، سهم و توشه يي براي روح مطهر و منور امام و قائد عظيم الشأن ما قرار بده؛ او را در درجات عالي با اوليا و مخلصان و صالحان محشور بفرما و روحش را از ما راضي كن. پروردگارا ! قلب مقدس وليّ عصر را از ما خشنود بگردان، ما را از ياران و شهداي راه آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا ! گرفتاريها را از ميان مسلمانان برطرف كن؛ امور مسلمين را اصلاح فرما؛ مشكلات جامعه ي ما را برطرف بفرما و به ما صبر و بصيرت عنايت نما. و عجّل في فرج مولانا صاحب الزّمان

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 21 ، ص 385 2) نساء: 88 3) الاصول من الكافي، ج 2 ، ص 19 4) 2 و 3 و 4 و 5. نهج البلاغه، خطبه ي 173 5) 6) 7) 8) نهج البلاغه، خطبه ي 173 9) نهج البلاغه، خطبه ي 173 10) زمر: 9 11) 1 و 2 و 3 و 4. بحارالانوار، ج 40 ، ص 335 12) 13) 14) 15) بحارالانوار، ج 40 ، ص 335

سخنرانى در ديدار با فرماندهان نيروى انتظامى سراسر كشور، به مناسبت عيد سعيد فطر

سخنراني در ديدار با فرماندهان نيروي انتظامي سراسر كشور، به مناسبت عيد سعيد فطر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نيروي انتظامي بايد عملاً قابليتها و كارايي هاي خود را اثبات كند عيد سعيد فطر را به همه ي ملت عزيز ايران و مسلمين جهان،

بخصوص به شما برادران عزيز نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران، تبريك عرض مي كنم. ان شاءاللَّه اين عيد، سرآغاز مرحله ي مباركي براي نيروهاي نظامي و انتظامي ما باشد. بحمداللَّه در مورد نيروي انتظامي، عمده ي كارها، يعني تصميم گيري و گذراندن قانون، بخصوص اجراي خيلي سريع و فشرده و پُرحجم و مدبرانه، انجام شده است. آنچه كه باقي است، اين است كه اين نيروي انتظامي يكپارچه، عملاً قابليتها و كارايي هاي خود را اثبات كند. امنيت، مسأله ي اساسي و مهمي است. نظم اجتماعي، يك مسأله ي درجه ي اول است. كارايي مطلوب هر جامعه، در حد نظم مطلوب آن جامعه است. اگر نظم نبود، يا كم بود، از كارايي ها كاسته خواهد شد. نيروي انتظامي بايد نظم و امنيت را طبق شرح وظايفي كه قانون برايش معين كرده، در سرتاسر كشور، بخصوص در مناطق مرزي، و بالاخص در برخي از مناطق كه گاهي اشراري در آن جا نظم و امنيت را مورد اختلال قرار مي دهند، به اثبات برساند. اين، آن نكته ي اصلي و اولي است. بايد ثابت كنيد كه نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران، اين كفايت و كارايي را براي حمل بار امانتي كه برعهده ي اوست، داراست. روح ايمان و تقوا بايد در تمام رده ها گسترش يابد نكته ي مهم ديگر كه بدون آن، هدف اولي هم تحقق پيدا نخواهد كرد، عبارت از گسترش روح ايمان و تقوا در تمام رده هاي شماست. همه ي ما در اين كشور سالهاي متمادي زندگي كرده ايم و از فرهنگ و گذشته ها و انعكاسات ذهني مردم مطلعيم و مي دانيم كه اگر در گذشته در گوشه يي از كشور فرمانده ي فعال مؤمن پاكدامني بود، مردم در آن منطقه، از آن نيروي انتظاميِ زيرفرماندهي

آن شخص خشنود، بلكه به آن علاقه مند بودند. بعكس، هرجا فرمانده يي سست ايمان و داراي ساير خصوصيات منفي بود - كه ديگر لزومي ندارد تصريح بكنيم - در آن منطقه مردم از آن نيروي انتظامي گله مند بودند. اين، مربوط به سالهاي پيش از انقلاب است؛ اما حالا كه بحمداللَّه تشكيلات انتظامي كشور، با ايجاد اين نيروي كنوني و يكپارچه، به بلوغ خود رسيده است، بايد كاري كنيد كه اين ايمان و اين طهارت و پاكدامني و اين بلندنظري در مقابل جان و مال و عِرض مردم و استغناي طبع از روي ايمان، همه گير و گسترده بشود. هرجا خلافش ديده شد، مسؤولان نيرو بي محابا با آن برخورد كنند. البته سهم عقيدتي، سياسي در گسترش اين روحيه و اين احساس و اين ايمان، بايد سهم قابل توجهي باشد و ان شاءاللَّه خواهد بود. اميدواريم كه برادران عزيز روحاني موفق بشوند اين وظيفه را به بهترين وجهي انجام بدهند و ما در آينده ي نه چندان دور، نيرو را آن چنان كه مطلوب است، مشاهده كنيم. اميدواريم كه شما برادران عزيز در هرجا هستيد، مشمول توفيقات و الطاف الهي باشيد، و وزير محترم كشور (1) كه حقاً زحمات زيادي كشيده اند، همچنان اين توجه را به مسايل عمده ي اين نيرو داشته باشند و ادامه بدهند، تا در جايگاه مناسب و شايسته ي خودش قرار بگيرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) حجةالاسلام عبداللَّه نوري

سخنرانى در اجتماع بزرگ مردم مشهد و زايران حضرت رضا(ع)

سخنراني در اجتماع بزرگ مردم مشهد و زايران حضرت رضا(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: يا ايّها الّذين

امنوا استجيبوا للَّه و للرّسول اذا دعاكم لمايحييكم(1) تشكر از دو پديده ي ستايش برانگيز ملت ايران خداي بزرگ را بسيار سپاسگزارم كه يك بار ديگر اين توفيق را ارزاني داشت، تا در كنار مرقد پُرنور علي بن موسي الرّضا(عليه الاف التّحيّةوالثّناء)، شما مرد و زن مؤمن و فداكار و مخلص شهر شهادت را از نزديك زيارت كنم و ياد فداكاريها و مبارزات مخلصانه ي شما مردم را كه در طول سالها از نزديك شاهد آن بوده ام، براي ذهن و دل قدردان خودم تجديد كنم. مرقد منور علي بن موسي الرّضا(عليه الصّلاةوالسّلام) منبع بركات بي شماري است و بخصوص براي من يكي از بركات بزرگ الهي محسوب مي شود. مختصر كسالتي هم كه بود، بحمداللَّه با استشفا از اين مرقد مطهر و منور برطرف شد. قبل از شروع عرايض خودم، بايد از دو پديده ي ستايش برانگيز ملت ايران سپاسگزاري و قدرداني كنم: اول، حضور عظيم مردم به مناسبت روز قدس در جمعه ي آخر ماه مبارك رمضان است. اين صحنه، براي دوستان در سرتاسر عالم فرح انگيز و اميدواركننده بود و مبارزان فلسطيني را شاد كرد و دلهايشان را قرص نمود. براي دشمنان هم كوبنده بود؛ چه آن دشمناني كه مايلند مسأله ي فلسطين از ذهن ملتها بكلي محو بشود و مسلمانان يادشان برود كه اساساً چنين مسأله ي مهمي وجود داشته و دارد، و چه آن دشمناني كه مايلند ملت ايران به جاي پرداختن به مسايل اساسي اسلامي و انقلابي، به مسايل حقير سرگرم باشد، درگير اختلافات و مسايل شخصي باشد. اين ملت زنده و درصحنه و هوشيارِ در وقت لازم، در هر شرايطي حركت لازم را انجام مي دهد. تشكر دوم، به خاطر پاسخي است كه ملت ما به استمداد آوارگان عراقي دادند. در

همه جاي كشور، قشرهاي مختلف، با نهايت بلندنظري و ازخودگذشتگي، به صرف برادري اسلامي و براي انجام تكليف شرعي، هركس هرچه توانست، به اين آوارگان و مظلومان عراقي كمك كرد. خداوند شما مردم عزيز را روزبه روز در راه خود ثابت قدم تر بدارد و به سمت هدفهاي عالي انقلاب اسلامي، سريع السيرتر و موفقتر بفرمايد. همچنين از خداي متعال متضرعانه درخواست مي كنم كه ماه رمضانِ پُربركت شما را برايتان ماندگار كند. اين ماه رمضان بحمداللَّه در سرتاسر كشور، ماه توجه و دعا و قرآن و تحرك عمومي مردم بود. اميدواريم كه آثار اين عبادتها و روزه ها و توجهات و اذكار و فداكاريهاي شما مردم، برايتان زادراه اين حركت عظيم باشد. حركت به سمت حيات طيبه ي اسلامي، يك مسأله ي اساسي مطلبي كه امروز عرض خواهم كرد، يك مسأله ي اساسي اسلامي است كه در آيات كريمه ي قرآن از آن ياد شده است و ما ملت ايران بايد به آن توجه دايمي داشته باشيم، و آن عبارت از حركت به سمت حيات طيبه ي الهي و اسلامي است؛ «يا ايّها الّذين امنوا استجيبوا للَّه و للرّسول اذا دعاكم لما يحييكم»(2). خدا و پيامبر، شما را به زندگي و مايه ي حيات طيب و پاكيزه دعوت مي كنند. حيات پاكيزه، فقط خوردن و لذت بردن و شهوتراني نيست؛ اين كه دعوت خدا و رسول را نمي خواست. نفس هر انساني، او را به زندگي حيواني دعوت مي كند. همه ي حيوانات دنبال غذا و اطفاي شهوت حركت مي كنند و براي شكم و ساعتي بيشتر زنده ماندن، مبارزه مي كنند. حيات طيبه، عبارت از اين است كه اين زندگي در راه خدا و براي رسيدن به هدفهاي عالي باشد. هدف عالي

انسان فقط اين نيست كه شكمي را به هر شكلي پُر كند؛ اين كمترين چيزي است كه يك حيوان مي تواند به عنوان هدف خود انتخاب كند. براي انسان، هدف اعلي عبارت از وصول به حق، رسيدن به قرب باري تعالي و تخلق به اخلاق الهي است. انسان براي رسيدن به آن چنان هدفي، ابزارهاي مادّي و معنوي را لازم دارد. غذا لازم است، اما براي اين كه انسان به سمت هدف حركت كند. آسايش زندگي، به خودي خود هدف نيست زندگي راحت براي بشر لازم و ضروري است و اسلام با قوانين و مقررات خود، انسانها را به سمت رفاه و آسايش زندگي مي برد؛ اما اين آسايش زندگي، به خودي خود هدف نيست. اي بسا انسانهايي كه زندگي راحت دارند، دغدغه ي معاش و شكم و آسايش ندارند، اما از انسانيت هم بويي نبرده اند. تمدنهاي مادّي، بشر را به آن زندگي دعوت مي كنند؛ البته دروغ هم مي گويند. در نظامها و كشورهايي كه زندگي را با ابزارهاي پيشرفته و با علم مادّي مي گذرانند، آسايش زندگي متعلق به همه ي مردم نيست؛ به يك عده از مردم اختصاص دارد. امروز در كشور امريكا، در كشورهاي پيشرفته ي اروپا، گرسنگي، فقر، مردن از كمبود مواد غذايي، نداشتن سرپناه و مسكن، ناامني حتّي براي يك زندگي حيواني، فراوان است. آن كساني كه از تكنولوژي و دانش جديد در اين كشورها استفاده مي كنند، طبقه ي خاصي از مردمند. آنهايي كه براي يك شكم غذا مجبورند شرف و ناموس و شخصيت خودشان را بفروشند و انواع اهانتها را تحمل كنند، توده ي عظيمي از مردمند. اين، واقعيت قضيه است. ظواهر، پُرزرق وبرق و پُرجلوه است. دوربين تلويزيونها و خبر خبرگزاريها چيزهايي

را به عنوان تبليغات به مردم دنيا ارايه مي دهد كه پُرزرق وبرق و چشمگير است. اگر تمدن غربي، با اين همه پيشرفت علمي، با پيمودن فضا، با ثروتهاي عظيم مادّي يي كه دراختيار دارد و از كشورهاي جهان سوم و فقير دزدي و غارت كرده است، ادعا بكند كه فقر را در كشورهاي پيشرفته برانداخته، دروغ گفته است. پس، تمدن غربي، همان زندگي مادّي راحت و برخوردار از رفاه را هم نمي تواند به همه ي انسانها بدهد. آسايش و رفاه مادّي، همراه با تكامل و پيشرفت معنوي نظام اسلامي، علاوه بر اين كه هدفهايي بالاتر از هدفهاي مادّي دارد - يعني در نظام اسلامي، يك انسان فقط با پُر شدن شكم خوشبخت نيست؛ بايد زندگي مادّي و رفاه و امنيت او تأمين باشد - همچنين اصرار دارد كه روح و دل انسان مي بايد از يك صفا و تلألؤ و نورانيت و برادري و فداكاري نسبت به انسانهاي ديگر و عبوديت و بندگي و اخلاص نسبت به خداي متعال برخوردار باشد. اسلام و ساير اديان الهي، اين را براي مردم مي خواهند. پس، هدف بالاتر از مادّيات است؛ اما مادّيات را هم كه اسلام تأمين مي كند، براي عموم مردم تأمين مي كند. يعني در جامعه ي اسلامي، همه ي انسانها بايد از رفاه، آسايش، امنيت و زندگي كافي براي آسايش خيال برخوردار باشند؛ كه نه در تمدن مادّي غرب چنين چيزي وجود دارد و هرگز وجود نخواهد داشت، و نه در تمدن و نظام سوسياليستي و كمونيستي، كه ديديد به چه سرنوشتي دچار شد. نمونه هم صدر اسلام است و براي رسيدن به آن، احكام الهي و اسلامي كافي است. اگر ما به احكام

اسلامي عمل بكنيم، اگر جامعه ي اسلامي، ايمان اسلامي را همراه با عمل به مقررات و قوانين الهي تعقيب بكند، همان چيزي اتفاق خواهد افتاد كه بشريت در طول تاريخ به دنبال آن بوده است. يعني چه؟ يعني آسايش و رفاه مادّي همراه با تكامل و پيشرفت و عروج معنوي. بشر حيوان نيست كه علف جلوي او بريزند و برايش كافي باشد. انسان مي خواهد باصفا و نوراني باشد. انسان از نورانيت و صفا و بندگي خدا احساس لذت روحي مي كند. لذت معنوي، بالاترين لذتها شما وقتي عبادت مي كنيد، دعايي را با حال مي خوانيد، نمازي را با توجه اقامه مي كنيد، انفاقي به يك مستحق مي كنيد، مي بينيد چه لذتي مي بريد و چه حالت احتظاظي به شما دست مي دهد. اين لذت را با خوردن نمي شود به دست آورد. انسانهايي كه طعم بندگي خدا را چشيده اند - كه هر انسان مؤمني در طول زندگي، كم وبيش حالات اين طوري برايش پيش مي آيد؛ بعضي كم، بعضي زياد - در آن لحظه ي توجه به خدا، عبادت خدا، مناجات، گريه براي خدا و در مقابل خدا، لذتي احساس مي كنند كه حاضرند دنيا و مافيها را بدهند، براي آن كه اين لذت براي آنها بماند. البته مادّيات انسان را از آن حالت بيرون مي آورد؛ آن حالت گاهگاهي دست مي دهد. لذت معنوي، يعني آن حالات. آدمهايي كه با خدا و هدفهاي معنوي آشنا نيستند، طعم اين لذت را نمي چشند. اي بسا انسانهايي كه در سايه ي نامبارك نظامهاي مادّي عمري را گذرانده اند، اما يك لحظه آن حالت توجه به خدا و آن لذت معنوي برايشان پيش نيامده است. آنها نمي فهمند من و شما چه مي گوييم. احساس لذت معنوي در

همه ي آنات زندگي اسلام مي خواهد انسانها را آن چنان بالا ببرد، دلها را آن چنان نوراني كند، بديها را آن چنان از سينه ي من و شما بيرون بكَنَد و دور بيندازد، كه ما آن حالت لذت معنوي را در همه ي آنات زندگيمان، نه فقط در محراب عبادت، بلكه حتّي در محيط كار، در حال درس، در ميدان جنگ، در هنگام تعليم و تعلم و در زمان سازندگي احساس كنيم. «خوشا آنان كه دايم در نمازند»، يعني اين. در حال كسب و كار هم با خدا، در حال خوردن و آشاميدن هم باز به ياد خدا. اين گونه انساني است كه در محيط زندگي و در محيط عالم، از او نور پراكنده مي شود. اگر دنيا بتواند اين طور انسانهايي را تربيت كند، ريشه ي اين جنگها و ظلمها و نابرابريها و پليديها و رجسها كنده خواهد شد. اين، حيات طيبه است. پس، حيات طيبه معنايش اين نيست كه كساني فقط نماز بخوانند، عبادت كنند و اصلاً به فكر زندگي و مادّيات نباشند؛ نه، حيات طيبه، يعني دنيا و آخرت را با هم داشتن. حيات طيبه، يعني مادّه و معنا را با هم داشتن. حيات طيبه، يعني آن ملتي كه تلاش مي كند، سازندگي مي كند، صنعت و بازرگاني و كشاورزي را به اوج مي رساند، قدرت علمي و تكنيكي پيدا مي كند، پيشرفتهاي گوناگون در همه جهت به دست مي آورد؛ اما در همه ي اين حالات، دل او هم با خداست و روزبه روز هم با خدا آشناتر مي شود. اين، هدف نظام اسلامي است. اين، آن هدفي است كه پيامبران اعلام كردند، مصلحان عالم گفتند و در اين صدوپنجاه تا دويست سال گذشته، شخصيتهاي برجسته ي اسلامي آن را

اعلام كردند. با جمهوري اسلامي به خاطر بلند كردن پرچم قرآن و اسلام مخالفند دشمنان اسلام فهميده اند كه آنچه در آستين و چنته ي اسلام است، چيست و از آن ترسيده اند. اگر مي بينيد با اسلام مبارزه مي كنند، براي اين است كه مي دانند اگر اسلام با دست باز مشغول سازندگي انسانها بشود و افراد و جوامع انساني را بسازد، ديگر براي حناي تمدنها و قدرتهاي مادّي، رنگي باقي نخواهد ماند. با جمهوري اسلامي هم به همين دليل مبارزه مي كنند. جمهوري اسلامي، پرچم قرآن و اسلام را بلند كرد. انقلاب و امام و ملت ما از اول اعلام كردند و گفتند كه ما آن مردمي نيستيم كه دنيا و آخرت را از هم جدا كنيم؛ آن چناني كه دشمنان دين هميشه گفته اند و ترويج كرده اند كه دنيا و آخرت از هم جداست. خير، دنيا با آخرت يكي است و از آن غيرقابل تفكيك است. چنين دنيايي، وظيفه ي ديني است. اين را از اول، اسلام و انقلاب و امام و ملت گفتند. قدرتها و در رأس قدرتها، آن دو امپراتوري مسلط زمان ما - كه يكيشان اول انقلاب ما بود و امروز ديگر نيست؛ يعني امپراتوري شرق، و يكي ديگر هنوز سر پاست؛ تا كي او هم از پاي در بيايد - از اول فهميدند كه اگر اين فكر و اين نظام و اين تمدن جديد به صحنه بيايد، آنها بايد بساطشان را جمع كنند؛ آن وقت ديگر از قلدريها و غارتگريها و تاخت وتازها و زورگوييهايشان - كه هنوز دنيا دارد اين زورگوييها را از رأس استكبار، يعني امريكا مي بيند - اثري باقي نمي ماند؛ لذا با اسلام و با جمهوري اسلامي

مبارزه كردند. از روز اول كه احساس شد جمهوري اسلامي سر سازش با قلدرهاي عالم را ندارد، مورد دشمني قرار گرفته، تا امروز كه دشمنان هرچه توانسته اند، كارشكني كرده اند. بله، به زبان مي گويند كه ما مي خواهيم روابط خود با جمهوري اسلامي را حسنه كنيم؛ اما آنها در اين حرف صادق نيستند. مرتب از رئيس جمهور امريكا سؤال مي كنند كه نظر شما راجع به روابط با جمهوري اسلامي چيست؛ او هم مي گويد ما جداً اصرار داريم كه روابطمان را با ايران حسنه كنيم! اين حرف، يك حرف غيرصادقانه است. بله، با جمهوري اسلاميِ اسمي، با جمهوري اسلامي يي كه از ارزشها و هدفهاي اسلامي صرف نظر كند، با جمهوري اسلامي يي كه ديگر اسمش يك دروغ خواهد بود، امريكاييها حاضرند آشتي كنند و همكاري نمايند؛ اما با جمهوري اسلامي يي كه ارزشهاي اسلامي را به صورت حياتي ترين خواسته هاي خود در دست بفشرد و از آن صرف نظر نكند، دلشان صاف نيست و نخواهد شد. اين دوازده سال را با جمهوري اسلامي مبارزه كردند؛ اما درعين حال با وجود اين مبارزات و ضربات و دشمنيها و خباثتها، جوهر تابناك اسلام آن قدر كارايي از خود نشان داده است كه اولاً آنها مجبورند به اين كارايي ها اعتراف كنند، ثانياً وحشت آنها روزبه روز از جمهوري اسلامي بيشتر شده است. اگر ما نتوانسته بوديم در جهت هدفهاي اسلامي پيش برويم، موجبي نداشت كه غرب و شياطين و در رأس آنها شيطان بزرگ، اين قدر از جمهوري اسلامي وحشت داشته باشند، با آن ستيزه كنند و از آن بدشان بيايد. دشمني كه شما مي بينيد كاري از او برنمي آيد، با او كاري نداريد؛ اما با آن دشمني برخورد مي كنيد كه

ببينيد از او كاري برمي آيد، ببينيد دارد پيش مي آيد. جمهوري اسلامي تا امروز مراحل زيادي را پيش رفته است جمهوري اسلامي به فضل الهي، به كوري چشم دشمنان و علي رغم وسوسه ي خناسان و اشكالتراشي اشكالتراشانِ بدپيله ي بي انصاف، تا امروز مراحل زيادي را پيش رفته و با قدرت نيز پيش خواهد رفت. اين، وعده ي الهي است؛ «من عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحيينّه حياة طيّبة»(3): هر جامعه يي، هر فردي، هر مرد و زني كه عمل صالح انجام دهد و مؤمن باشد، ما حيات طيبه به او خواهيم داد. اين حيات طيبه، امروز در جامعه ي ما محسوس است. البته اگر مانعها نبود، از اين وضعيت خيلي بهتر بود؛ اگر كارشكنيها نبود، از اين حالت خيلي بهتر بود؛ اگر اعمال غرضهاي دشمنان شناخته شده و شناخته نشده نبود، از اين حالت خيلي بهتر بود. وحدت مردم، محبت ميان مردم و مسؤولان، عشق به راه خدا و راه اسلام و راه آن رهبر عظيم الشأن و عالي قدر، آن امام راحل، آن استاد و پيرمراد، مردم را پيش برده و حركت داده است. اين تلاشها باارزش است. از سال 1360 تا سال 1370، اين ده سالي كه انقلاب توانست نفوذيهاي داخل انقلاب را پس بزند، شما مردم وابستگان به غرب و شرق را پس زديد. اوايل انقلاب - سالهاي 58 و 59 - در همين مشهد و در بسياري از شهرهاي ديگر و نيز در تهران، كساني بودند كه با نام انقلاب حرف مي زدند؛ اما وابسته ي به غرب بودند، وابسته ي به اردوگاه شرق بودند و دلشان با مردم و اسلام نبود. از سال 60، آن حركت عظيم امام و

مردم، انقلاب را از اين عناصر نفوذي كه بر كارها مسلط بودند، بحمداللَّه پيراسته كرد و پيش برد. شما ملت موفقيتهاي بزرگي به دست آورده ايد در اين ده سال، شما ملت موفقيتهاي بزرگي به دست آورديد. در دنيا چه كسي ايران را به عظمت مي شناخت؟ چهار نفر نويسنده ي مزدور را پيدا مي كردند، پولهاي گزافي به آنها مي دادند، تا در كتاب و يا مجله يي، از قالي ايران، از تخت جمشيد ايران، از فلان محصول ايران تعريف كنند! ايران معنايش خاويار و قالي بود! واللَّه امروز در دنيا دشمنانتان هم در مقابل عظمت شما مردم، انگشت حيرت به دندان گزيده اند. اين جوانان ما، از انقلاب و كشورشان هشت سال دفاع جانانه كردند. ملت ايران دنيا را به حيرت فرو برد و براي كشورهاي ديگر سرمشق شد. يكي از علل عمده يي كه رأس استكبار و دستگاههاي استكباري با ايران دشمنند، همين است كه مي دانند شما الگو شده ايد. امروز ملت عراق، قبل از آنها ملتهاي ديگر در كشورهاي ديگر، در مقابل زورگوييها ايستاده اند. اين حركت پيش خواهد رفت. آنچه كه پيروز است، پرچم اسلام و نام خداست. امريكا، قدرتمندان، قلدران دنياي سياست و اقتصاد، اگر با همديگر كه روبه رو مي شوند، بتوانند كاري بكنند، در مقابله ي با اسلام، تمام سلاحهايشان كُند و ازكارافتاده است. با اسلام نمي توانند مبارزه كنند؛ اسلام بر آنها پيروز خواهد شد. مسأله ي عراق، يك مسأله ي بسيار مهم امروز مسايل مهمي در دنيا مي گذرد. مسأله ي عراق، مسأله يي بسيار مهم است. ملت ايران موضع خودش را آشكار كرد. آن شخص معلوم الحال مي گويد كه مسؤولان ايران در امور داخلي عراق دخالت كردند!(4) آن دخالتي كه آنها مي گويند و ادعا

مي كنند، ما نكرده ايم؛ دروغ مي گويند. ما به مقتضاي برادري اسلامي، در آن حدي كه با توجه به همه ي جوانب قضيه تكليف ما بود - آن افشاگري، آن فرياد، آن همدردي - تكليفمان را انجام داديم. وقتي هم كه به وضع آوارگي افتادند، اين كمكهاي عظيم را به برادران مسلمانمان كرديم؛ اين تكليف ماست. ما نصيحت مي كنيم. نصيحت فقط مخصوص دوستان نيست؛ ما به قلدران و دشمنانمان هم نصيحت مي كنيم. ما به قلدران هميشه نصيحت كرده ايم و گفته ايم كه راه قلدري، راه موفقي نيست؛ سرتان به سنگ مي خورد؛ حالا يكي زودتر، يكي ديرتر. اين، صحنه ي آزمايشگاه تاريخ است. نگاه كنيد ببينيد، آقاي صدام حسين يكي از همين قلدرهاست؛ سرش به سنگ خورد و دارد بيشتر هم مي خورد. آيا اين آزمايشگاه كافي نيست؟ آيا او مي گذاشت در برهه يي از زمان ملت عراق نفس بكشند؟ آيا دنيا هميشه همان طور كه قلدر و زورگو دلش مي خواهد، مي ماند؟ ببينيد وضع چگونه است. در شمال و جنوب عراق، عليه زورگوييها سر بلند كرده اند. البته مردم را مي زنند و قيامشان را سركوب مي كنند؛ اما نمي توانند از بين ببرند. اين حركتهاي اسلامي، اگر دو شرط را داشته باشد، يعني متكي به اسلام و توأم با فداكاري باشند، تمام شدني نيستند. ويران كردن اعتاب مقدس، آن جايي كه قبله ي دل ميليونها انسان است، اشتباه بزرگتري است كه مي كنيد. آنهايي كه اين بارگاهها را خراب كردند، امروز قبر خودشان مزبله است. آنهايي كه مي خواستند جلوي دين مردم را بگيرند، امروز جز در زباله دان پس مانده هاي يادهاي تاريخي جايي ندارند. رضاخان چه شد؟ محمّدرضا چه شد؟ متوكلها چه شدند؟ تو هم به همان سرنوشت دچار مي شوي. اي كسي كه با

اعتاب مقدس، با خانه هاي اولياي خدا، با كعبه ي دلهاي مردم روبه رو مي شوي، ما اينها را مي گوييم. آيا اينها حرفهاي خلافي است؟ آيا اينها دخالت است؟ اگر انسان در راه خدا ايستادگي كند، به نتيجه خواهد رسيد ما به ملت عراق مي گوييم، برادران و خواهران شما در ايران، با تانك و توپ و مسلسل مواجه شدند. شما يادتان است كه در همين خيابانهاي مشهد، كاميون ارتشي راه افتاد و صف مردمي را كه در انتظار خريد نفت يا نان بودند، با مسلسل زد. اينها كه افسانه نيست؛ اينها همين قضاياي ديروز خود ماست. من به چشم خودم ديدم، شايد هزاران نفر از شماها هم به چشم خودتان ديديد كه در همين خيابان خسروي نو و خيلي از جاهاي ديگر، اين برادران و خواهران شما با تانك روبه رو شدند. در همين استانداري شهر مشهد، تانك وارد شد. مردم مشهد! مگر نبود؟ جوانان و زنان و مردان! شماها ديديد، ما هم بوديم و ديديم. تانك داخل استانداري شد، ولي مردم تانك را مثل حلقه ي دور نگين انگشتر محاصره كردند. كار به جايي رسيد كه آن كسي كه در تانك بود، بنا كرد به استغاثه كردن! من خودم رفتم و آن افسري را كه در تانك بود، از لابلاي مردم نجاتش دادم. مردم مي خواستند او را تكه پاره اش كنند؛ ولي ما كاري كرديم كه توانست فرار كند و برود. مردم با طاغوت روبه رو شدند، ايستادند و فداكاري كردند. ما به مردم عراق اين را مي گوييم كه اگر انسان در راه خدا ايستادگي كرد، به نتيجه خواهد رسيد. رسيدن به حيات طيبه، تلاش و وحدت و ايمان لازم دارد مطلب آخر را

به شما ملت عزيز عرض مي كنم. برادران و خواهران! اي ملت بزرگ! - كه اين مبالغه نيست؛ شما حقيقتاً ملت بزرگ و عظيم الشأن و بي نظير و يا كم نظيري هستيد - راه شما براي رسيدن به حيات طيبه - يعني آن جايي كه هم زندگي مادّي تأمين است؛ آسايش تن، و هم زندگي معنوي؛ آسايش روح و شادي دل و صفاي معنا - راه روشني است؛ اما تلاش و وحدت و ايمان و فعاليت و عمل لازم دارد، كه بحمداللَّه داريد و بايد افزايش بدهيد. كار كنيد، وحدتتان را حفظ كنيد، ياد خدا را در دلها نگهداريد، به هم برسيد، دلهايتان را با هم صاف كنيد، با هم مهربان باشيد، از يكديگر كينه به دل نگيريد، انگيزه هاي كوچك شما را از هم جدا نكند، كه بحمداللَّه نكرده است و نخواهد كرد؛ اگرچه دشمن اين را مي خواهد. اگر با اين روحيه، با اين ايمان، با اين قدم صادق حركت كنيد، جمهوري اسلامي به اوج قله ي حيات طيبه كه خدا وعده داده است، خواهد رسيد. من امروز كه مي خواستم براي ديدار با شما مردم عزيز بيايم، چون مختصري كسالت و ضعف داشتم، دوستان به من توصيه كردند كه كم صحبت كنم؛ من هم گفتم كه بيست دقيقه، يا حداكثر نيم ساعت صحبت خواهم كرد؛ اما چهره ي شاداب و زنده ي شما و اجتماع پُرشورتان و جاذبه هاي معنوي يي كه در شما مردم عزيز هست، صحبت را به درازا كشاند. پروردگارا ! به حرمت اسلام، ما را در زندگي و مرگ، در راه اسلام قرار بده. پروردگارا ! روح آن بزرگي كه ما را با اين راه آشنا كرد، روزبه روز به خود مقربتر

كن. پروردگارا ! روح آن عزيز را از ما راضي كن. پروردگارا ! دلهاي ما را بيش ازپيش با هم مهربان كن. پروردگارا ! فضل و رحمت و بركتت را بر اين ملت نازل كن. پروردگارا ! اين ملت شجاع را در همه ي صحنه ها بر دشمنانش پيروز كن. پروردگارا ! ملت عراق را از ظلم و ستم فرعوني نجات بده. پروردگارا ! همه ي ملتهاي مسلمان و ملتهاي مظلوم را به حيات طيبه برسان. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد ما را بيامرز، از ما راضي شو و گفتار و كردار ما را براي خودت و در راه خودت قرار بده. پروردگارا ! قلب مقدس وليّ عصر را از ما راضي و خشنود كن. پروردگارا ! در ظهور و فرج آن بزرگوار تعجيل فرما و ما را از ياران آن بزرگوار قرار ده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) انفال: 24 2) انفال: 24 3) نحل: 97 4) ادامه ي كشمكشهاي داخلي در عراق و ناآراميهاي وسيع و خودجوش در شمال و جنوب اين كشور و توانايي مردم عراق براي مقابله با عمليات سركوب رژيم، موجب شد تا «جورج بوش» رئيس جمهور سابق امريكا، ايران را به دخالت در مسايل داخلي عراق متهم كند. «صدام حسين» نيز به نوبه ي خود ايران را به طرفداري از شيعيان جنوب عراق متهم ساخت؛ ولي هر دو ادعا به خاطر خودجوش بودن قيام مردمي، بويژه در شهرهاي مركزي عراق، فاقد استناد و صحت بود.

بيانات در ديدار با وزير فرهنگ و ارشاد اسلامى و نمايندگان فرهنگى جمهورى اسلامى در خارج از كشور

بيانات در ديدار با وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي و نمايندگان فرهنگي جمهوري اسلامي در خارج از كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شما مسؤوليت بزرگي را به عهده داريد در

ابتدا به برادران عزيز خيرمقدم عرض مي كنم؛ خسته نباشيد. همان طور كه جناب آقاي خاتمي اشاره كردند، اين مسؤوليت بزرگي است. شما در يك محيط نامأنوس و نامساعد از لحاظ عوامل تلاش فرهنگي قرار داريد و يقيناً سياستهاي استكبار جهاني - محسوس و نامحسوس - كاملاً سينه به سينه ي شماست و شايد بشود گفت كه كمتر جايي است، يا جايي نيست كه تلاشي مؤثر از سوي جمهوري اسلامي انجام بگيرد و دشمن - يعني اردوگاه كفر و استكبار جهاني - روي آن حساس نباشد و در حد توانش تلاشي در مقابل آن انجام ندهد. شما كه با اين شرايط مشغول هستيد، كارتان حقيقتاً درخور تمجيد و ستايش و تقدير است. در باب كار فرهنگي و اهميت آن، هرچه گفته بشود، تكرار گفته شده هاست و يك نكته بيش نيست و آن، پيام انقلاب و اصل ايصال آن است، كه از اصول مسلّم اسلامي مي باشد. تبليغ، يعني رساندن - «الّذين يبلّغون رسالات اللَّه»(1) - يعني حجابها و مانعها را درنَورديدن، و رساندن سخن حق به مركزي كه بايد برسد. هرچه گفته بشود، حول وحوش همين يك نكته است، و در اين زمينه همه چيز يا بسياري از چيزها گفته و نوشته شده است. وضعيت موجود و وضعيت متوقع را با هم مقايسه كنيد آنچه كه من مي توانم عرض بكنم، اين است كه شما از يك سو وضعيتي را كه متوقع است، و از سوي ديگر وضعيتي را كه جمهوري اسلامي در آن قرار دارد، با هم مقايسه كنيد. نتيجه ي اين مقايسه بايد ما را به شيوه هاي نو و كارهاي نشده، يا تصحيح كارهاي شده، متنبه كند. در اين جا يك بازنگري و خودنگري و محاسبه ي

نفس لازم است. به نظر من، ارزيابي درست از آنچه كه متوقع است، امر مهمي است. در فضايي كه به طور كلي همه ي عوامل عليه گرايش ايماني و ديني، و به طور ويژه عليه گرايش اسلامي بوده، ملتها علي رغم اين عوامل مخالف، تشنه و مشتاق شنيدن سخن معنوي و روحاني بوده اند. در همين حال، يك غريو پُرطنين صادقانه ي قوي بلند شده و به خاطر صدقش و اخلاص گوينده و پشتوانه هاي عمليش - كه نشان داده است فقط حرف نيست - و به خاطر دشمني چهره هاي زشت دنيا با آن - يعني چهره ي استكبار، چهره ي ارتجاع، چهره ي زراندوزان - و به خاطر عوامل گوناگوني از اين جمله، در دلهاي ملتها، بخصوص ملتهاي مسلمان، يك جايگاه و تأثير حقيقي و نسبتاً عميق به وجود آورده است؛ به طوري كه از اول انقلاب تا الان، هرجا كه ايادي و عوامل انقلاب - از قبيل من و شما - پاگذاشتند، ديدند كه آن غريو و صاحب آن غريو، پيش از آنها به آن جا رفته است. پيام انقلاب و امام، پيش از ما به كشورهاي خارج رفته است در اوايل انقلاب، من خودم به هند رفتم و تقريباً به عمده ي مراكز فرهنگي، سياسي اين كشور سر زدم. هرجا كه پا گذاشتم، ديدم كه انقلاب و امام پيش از ما آن جاست! ما كه رفتيم، مردم ما را تحويل گرفتند؛ چون نماينده ي اين كانون بوديم؛ نه اين كه ما به آن جا برويم و مردمي بي خبر باشند، آن وقت ما بگوييم چنين حادثه يي اتفاق افتاده است. هنوز هم همين طور است. شما در اين كشورهايي كه نمايندگي نداريم، براي بار اول كه وارد مي شويد، اگر

توفيق پيدا كنيد كه خودتان را به محافل مردميِ متوقع برسانيد - حالا آن گروههايي را كه از اين مسايل دورند، نمي گوييم - اگر به محافل دانشجويي و روشنفكري و محافل انسانهاي متعهد و دلسوز و مخلص برويد، مي بينيد كه اين پيام قبل از شما به آن جا رفته است. من در سفرهايي كه در دوره هاي مختلف به جاهاي گوناگون داشتم، بلااستثنا در همه ي كشورها - اعم از كشورهاي اسلامي و غير اسلامي، حتّي كشورهاي كمونيستي - اين را ديدم. پيام انقلاب مثل هواي بهار مرزها را درنَورديده است پس ببينيد، قوّت نفوذ آن چشمه اين قدر بود كه بدون اين كه مبلّغي درست كند، جايي برود و كسي را گسيل كرده باشد - از قبيل آن كه مسيحيها و ماركسيستها و احزاب و جمعيتها، عوامل و لشكر تبليغاتي خودشان را مي فرستادند - حتّي بدون اين كه جزوه و نوشته و سطري فرستاده باشيم، يعني دستگاه بتواند ادعا كند كه ما آن جا قبلاً مردم را توجيه كرده بوديم، اين پيام مثل هواي بهار، مثل نسيم سحر، مثل عطر گل، مرزها را درنورديده و رفته است. من وقتي آن اوايل اينها را مي ديدم، حقيقتاً اين تصوير در ذهنم مجسم مي شد كه در باغي، عطر بوته ي گل پُربركتي افشان شده است. عطر اين گل نمي گويد كه درِ باغ بسته است و من اجازه ندارم بيرون بروم؛ يا اين جا سيم خاردار اين باغ است و من حق ندارم از آن بگذرم؛ فضا را پُر كرده است. حقيقتاً هميشه در ذهن من اين تصوير مجسم مي شد؛ انطباع واقعيت بود. شما كدام ايده، مكتب، فكر، شخصيت، فرياد و دعوت را در دنيا سراغ داريد كه

چنين زمينه ي مستعدي داشته باشد، كه ما داشتيم؛ انقلاب ما و امام ما و فرياد و عمل او و امتش داشت؟ حالا مابه عنوان يك تشكيلات، بايد چه كار كنيم؟ در چنين زمينه ي مساعدي، بايد چه كار مي كرديم؟ بايد چه كار مي شد؟ بايد بلافاصله آدمهاي كارآمد بروند و آنچه را كه شده، سازماندهي و تعميق كنند؛ ما اين را لازم داشتيم. يعني ما آن جا احتياج نداشتيم كه پيام را ببريم؛ بلكه لازم بود كاري بكنيم كه آنچه را كه خود رفته است، عمق پيدا كند. تعميق، كار لازم دارد. عمق، آن طور حاصل نمي شود؛ بلكه آن فقط يك طرح زمينه است. بايستي بر روي آن زمينه، كار ظريف و دقيق انجام داد. كارايي ما متناسب با زمينه ي مساعد فراهم شده نبوده است در چنين زمينه يي، دوازده سال دستگاههاي تبليغاتي جمهوري اسلامي كار كردند. شما خودتان كارشناس اين مسايل هستيد، و اگر امثال ما بخواهيم از واقعيتها مطلع شويم، به شماها مراجعه مي كنيم، تا به ما بگوييد چه خبراست. حالا شما قضاوت كنيد كه آيا ما در اين دوازده سال توانسته ايم در آن زمينه ي فياض و جوشان و همه گير و پُرجاذبه، بازار رواجي براي اين كالا ايجاد كنيم و آن را عمق ببخشيم، يا نه؟ تحليل واقعيتها به عهده ي شماست. برداشت من در حدي كه از قضايا مطلعم، اين است كه كارايي ما متناسب با آن زمينه ي مساعد نبوده است. نه اين كه اين گناه كسي باشد؛ بحث اين نيست. وقتي سرمايه يي را در اختيار تشكيلاتي مي گذارند كه اين تشكيلات مي تواند مثلاً با ده ميليون تومان كاسبي يا تجارت كند، اگر ناگهان ده ميليارد تومان در اختيارش بگذارند، معلوم است كه نمي تواند كار

كند. اين، گناه كسي نيست؛ اما مقايسه ي بين اين دو - آنچه كه بايد باشد، و آنچه كه هست - بايستي ما را وادار كند كه ببينيم نقصهاي ما كجاست. بايد ببينيم چه اشكالي در كار ما بوده است كمبودها را بايستي جستجوگرانه، با وسواس و بدون اغماض رسيدگي كنيم و ببينيم كه چه اشكالي در كار ما بوده است. آيا خطوط موازي در كار تبليغ و نبودن كانون واحد، مؤثر بوده است؟ آيا نابلدي كارگزاران مؤثر بوده است؟ آيا وجود تعارض بين دستگاههاي مباشر كار در آن كشور متوقفٌ فيه مؤثر بوده است؟ آيا درست نشناختن كارهاي بااولويت، مؤثر بوده است؟ آيا كارِ داراي اولويت سه را در اولويت يك قرار دادن و كار اولويت يك را در اولويت سه قرار دادن، و عدم رعايت تسلسل مطالب، مؤثر بوده است؟ آيا كمبودها وامكانات مالي مؤثر بوده است؟ آيا وجود دشمنان و دستگاههاي تبليغاتي كارآمد و مجهز آنها - كه پشتوانه هاي استكبار جهاني را دارد - مؤثر بوده است؟ همه ي اينها ممكن است. آسانترين كار اين است كه بگوييم همه ي اينها با همديگر مؤثر بوده است. ما كمبود پول داشتيم، كمبود آدم داشتيم. الان مثلاً ما اين تعداد نماينده يي كه در كشورها داريم، تعداد لازم كه نيست؛ تعداد لازم، چند برابر اين است. قاعدتاً در امكانات انساني و مادّي و تجهيزاتي، كمبود داريم. ما بايد مثل يك حسابگر و يك مغز متفكر بنشينيم، يك جدول درست كنيم، اين كمبودها را در جدول بگذاريم و ببينيم كداميك از اختيار ما خارج است، و كداميك تحت اختيار ماست. آنهايي كه تحت اختيار ماست، همت بگماريم و آن مشكلات

را برطرف كنيم. غفلت در كار جايز نيست. واجهه ي انقلاب، چهره ي فرهنگي است ما از اول گفته ايم كه واجهه ي انقلاب - يعني آن بخش نمادين و چهره ي بيروني انقلاب - چهره ي فرهنگي است. سياست ما هم مقهور فرهنگ ماست. ما كه نخواستيم ديانتمان را از سياست جدا كنيم. فرهنگ ما، ساخته شده ي تاريخ و مكتب و انقلاب ماست. با اين ادعاي بزرگ، مردم از ما توقعات دارند. در طول چند سال گذشته، كمتر موردي بوده است كه اين روشنفكران معتقد و وفادار به جمهوري اسلامي، از كشورهاي مختلف عربي و آسيايي بيايند و با من ملاقات كنند، الّا اين كه هر كدام آمدند، بعضي نواقص را در زمينه ي تبليغ فرهنگي ما گوشزد كردند! ما بايد اين نواقص را دانه دانه جدي بگيريم. در به كار گماشتن آدمهايي كه براي اين كار مي فرستيم، بايد عنصر نگرش انقلابي، عنصر فرهنگي بودن، عنصر عقل، و بالاتر از همه ي اينها عنصر تقوا - يعني شخص واقعاً تكليف را حس كند - در نظرگرفته بشود. چنين آدمي آن جا برود، بيني وبين اللَّه ببيند با اين امكاناتي كه دارد، چه كار مي تواند بكند. وفاداري ملتها به ما زياد است باز هم مردم دنيا تشنه اند. علي رغم همه ي مخالفتهايي كه با جمهوري اسلامي شده، و سمپاشيها و تبليغات زهرآگيني كه ناشي از خصومت عميق اردوگاه استكبار با اسلام است - بحث اسلام است؛ اصلاً الان هم بحث ايران مطرح نيست - كه ممكن بود اينها تأثيرات زيادي روي افكار مردمي بگذارد، درعين حال هنوز وفاداري ملتها به ما زياد است. در زمان رياست جمهوري، مي خواستم به چند كشور سفر كنم. قبل از آن، در سطح جهاني و بين المللي

براي ما حادثه يي اتفاق افتاده بود كه تبليغات صهيونيستي و امريكايي و استكباري به آن دامن مي زد. من براي خداحافظي و گرفتن رهنمود و سفارشهايي كه معمولاً امام در هر سفر به ما مي فرمودند، خدمت ايشان رفتم. گفتم اتفاقاً در آستانه ي سفر ما اين قضيه هم اتفاق افتاد و دولتها و دشمنان، روي اين موارد حسابي حساسند. ايشان گفتند: بله، ليكن ملتها با شما هستند. من در همان سفر، اين حرف را بوضوح مشاهده كردم، كه با صد نوع استدلال هم نمي شد اين گونه واضح براي من ثابت بشود. هميشه همين طور بوده، ملتها با ما هستند. ملتها دلشان اين جاست؛ مشروط بر اين كه از ما تجاوبي مشاهده كنند. اگر احساس كنند كه گوشمان مي شنود، دلمان مي انديشد و قواي مختلف ما به آنها پاسخ مي دهد، اميدشان بيشتر مي شود. سياستهاي رسمي كشور در خارج را رعايت كنيد كار را رعايت كنيد. از جمله چيزهايي كه بسيار مهم است، رعايت سياستهاي رسمي اعلام شده ي جمهوري اسلامي در خارج است. هرجا كه هستيد، مبادا يك سليقه ي شخصي در ذهن و عمل و زبان شما، بر آنچه كه سياست اتخاذشده ي جمهوري اسلامي است، غلبه كند. اگر فرض كنيم كه آن سياست، سياست غلطي هم باشد، راه جبران آن غلط مطمئناً اين نيست كه يك عنصر وابسته ي به جمهوري اسلامي، مثلاً در محافل عوام يا خواص، مخالفت خودش را با آن سياستها اعلام كند. اين كار، حاكي از اين خواهد بود كه علاوه بر آن كه جمهوري اسلامي سياست غلط اتخاذ مي كند، ورشكستگي تشكيلاتي هم دارد. اين، دو عيب است. هر تشكيلاتي - تشكيلات يك خانواده هم همين طور است - بايد منسجم باشد، تا مورد

اعتماد قرار بگيرد. ما بايد به هم پيوسته باشيم. نظامي كه چنين بار سنگيني را بر دوش گرفته است، بايد مظهر انسجام باشد. در بين مردم ممكن است كسي نظري داشته باشد كه با نظرهاي رايج و رسمي مخالف است؛ اما عنصري كه عضو دستگاه است، بايستي در آن جا همان نظر رسمي دستگاه را اعلان كند و يكپارچگي سيستم تشكيلاتي را عملاً نشان بدهد. اين، چيز خيلي مهمي است. ما اينها را تجربه كرده ايم و ديده ايم كه در بيرون چگونه منعكس مي شود. مي دانيد كه در طول اين چندساله، سياستهاي گوناگوني در كشور بوده است. هر كس هم كه به مأموريت مي رفته، بالاخره ممكن است در هر برهه يي، با يكي از اين سياستها مخالفت داشته است. يادتان است كه در سال 59، از لحاظ سياستهاي رسمي و متخذ دولت، در كشور چه خبر بود؛ همان سالهايي كه عناصر انقلابي بيرون مي رفتند. در همان سالها من تجربه كردم و از نزديك ديدم كه آن چيزي كه در نظر بيرون مهم است، اين نيست كه عنصري كه به آن جا مي رود و با فلان مسؤول نظام ميانه يي ندارد، آن جا مثلاً بگويد كه ايشان كسي نيست، يا حرفهاي ايشان خيلي اعتباري ندارد، يا اين سياستي كه وي اتخاذ كرده، غلط است، ما قبول نداريم، يا جمعي قبول ندارند. اگر آن سياست غلط هم باشد، اين اصلاً علاج نمي كند. مي دانيد كه آن زمان، بازار سياستهاي غلط بود. آن زمان، از طرف ليبرالهاي مسلط بر ظاهر و باطن دستگاه، سياست غلط وجود داشت؛ درعين حال عناصر انقلابي هم آن وقت مي رفتند و بلد بودند كه چگونه برخورد كنند، تا دستگاه را از لحاظ تشكيلاتي

زير سؤال نبرند. اين، نكته ي بسيار اساسي و مهمي است كه بايستي مورد توجه باشد. تعارض بين دستگاههاي سياست خارجي و تبليغات را حل كنيد البته من آن جا شنيدم كه بين دستگاههاي سياست خارجي و تبليغات، تعارض هست. چند سال قبل از اين هم در زمان رياست جمهوري مطرح بود؛ گويا هنوز هم مطرح است. بايد اين تعارض را حل كنيد؛ نبايد به اين شكل بماند. البته مقداري از آن به عهده ي برادرانِ در رأس است، كه بايد اين جا كليات را حل كنند؛ آنان زود به نتيجه مي رسند. اين جا مشكل باقي نمي ماند؛ عمده آن جاست، كه گاهي مسايل كاري و سياسي است، گاهي هم مسايل شخصي است. نبايد بگذاريد كه اين اختلاف در بيرون نشان داده بشود؛ كه اگر نشان داده شد، قطعاً بدانيد دستگاه و نظام جمهوري اسلامي ضرر كرده است. بايد به اين نكته توجه زياد داشته باشيد. خداوند ان شاءاللَّه به شما توفيق بدهد و كمكتان كند. بار سنگين است، و از طرفي هم بسيار بافضيلت. شما كار و شغل بسيار بسيار شريف و بافضيلتي را انتخاب كرده ايد؛ ان شاءاللَّه كه مشمول توفيقات و رضاي الهي باشيد و آنچه كه به نفع اسلام و مسلمين و به نفع انقلاب است، به دست شما انجام بگيرد. بايد از برادران عزيز، از وزير محترم ارشاد - جناب آقاي خاتمي - و بقيه ي مسؤولاني كه اين كار تبليغات و اين حركت عظيم را در سطح دنيا دنبال مي كنند، حقيقتاً تشكر بكنم. ان شاءاللَّه اين كار، هرچه بهتر و تيزتر و برنده تر و حكمت آميزتر پيش برود. البته چند سال پيش، در جلسه ي خصوصي دو، سه ساعته يي كه نمي دانم از برادران حاضر كساني

در آن جا بودند يا نه، سفارشهايي كردم. من الان آن سفارشها مورد نظرم است؛ اما نمي خواهم آنها را تكرار كنم و به زبان بياورم. به هرحال، آن سفارشها بسيار بسيار مهم است. ان شاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) احزاب: 39

بيانات در مراسم توديع با قاريان قرآن: شعبان عبدالعزيز صياد، محمود صديق منشاوى

بيانات در مراسم توديع با قاريان قرآن: شعبان عبدالعزيز صياد، محمود صديق منشاوي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم آرزوي ما اين است كه مردم به مفاهيم و معارف قرآني هم توجه كنند اين چند روزي كه در ايران حضور داشتيد، الحمدللَّه شما را خشنود و راضي مي يابيم. ما به قرآن و هرچه كه با قرآن نسبت دارد - كه از جمله ي بهترينش، قرّاء قرآن هستند - قلباً علاقه و عشق داريم. ما شماها را هم از دور مي شناسيم و سالهاست كه تلاوت قرآنتان را گوش كرده ايم. الحمدللَّه خوشحاليم كه مردم مسلمان مي توانند از تلاوت قرآنِ خوب استفاده كنند. آرزوي ما اين است كه ان شاءاللَّه مردم مسلمان در هرجا كه هستند، در كنار استفاده ي از متن قرآن و كلام معجزنشان آن، به مفاهيم و معارف قرآني هم توجه بكنند. فاصله يي را كه ما تاكنون طي كرده ايم، فاصله ي خيلي زيادي است. اين جواناني كه الان شما مي بينيد عاشق قرآنند و زندگيشان در قرآن است، در زمان رژيم شاه كارشان اين نبود؛ از قرآن غافل بودند. بنابراين، فاصله ي زيادي را تا اين جا پيموده اند. همت ما اين است كه ان شاءاللَّه قرآن حفظ بشود. من هم به اين برادران مسؤول سفارش كرده ام كه روي اين مسأله كار كنند. شيخ مصطفي اسماعيل خيلي فوق العاده بود قبل از انقلاب، من ممنوع السفر بودم؛ يعني نمي توانستم به خارج از كشور سفر كنم.

مدتها در زندان بودم؛ وقتي هم كه از زندان بيرون آمدم، در داخل كشور محصور بودم. در آن وقت، يكي از آرزوها و تصميمهايم اين بود - به خانواده ي خودم هم گفته بودم - كه اگر بتوانم از كشور خارج بشوم، براي ديدن قرّاء - مخصوصاً شيخ مصطفي اسماعيل - به مصر مي روم. اتفاقاً شيخ مصطفي اسماعيل تا بعد از انقلاب زنده بود؛ ليكن متأسفانه ما در آن سالهاي اول انقلاب، به اين فكري كه حالا هستيم، نبوديم؛ والّا به هر طوري بود، من شيخ مصطفي اسماعيل را به تهران مي آوردم. شيخ مصطفي اسماعيل، خيلي فوق العاده بود. چيزهايي در تلاوت او بود كه انصافاً قابل تقليد است. منهاي مسأله ي صدا و كيفيت اداي حروف و كلمات، او كلمات قرآني را جان مي داد. يعني وقتي كه او آيه را مي خواند، آن احساسي به مستمع دست مي داد كه در آيه اقتضاي آن احساس بود. مثلاً فرض بفرماييد كه در سوره ي هود، آن جايي كه راجع به قضيه ي پسر نوح آيات كريمه را مي خواند: «انّ ابني من اهلي و انّ وعدك الحق»(1)، انسان پدري را احساس مي كند كه پسر كافرش دارد در مقابلش از بين مي رود؛ يعني هم احساس رأفت به خاطر بُنوّت او، و هم احساس نفرت به خاطر كفر او. او اين را با خواندن خودش به انسان القا مي كند. اين، چيز خيلي مهمي است و آن تأثير قرآني را در خواننده مضاعف مي كند. شبيه اين را - نه به اين شدت - من در خواندن شيخ عبدالفتاح ديدم؛ او هم تا حدودي اين طور است. مرحوم منشاوي هم جزو آن چهره هاي برجسته ي قرآني است. چند نفر از

مقلدان ايشان الان در اين جا هستند. به هرحال، اميدواريم كه خداي متعال به شما توفيق بدهد و حفظتان كند و ان شاءاللَّه در طول سالهاي متمادي، منشأ اشاعه ي قرآن باشيد. حالا ما مي خواهيم از تلاوت شما استفاده كنيم. از خواندن آقايان خيلي حظ و استفاده كرديم. ان شاءاللَّه كه نفستان هميشه باز و روشن و در خدمت آيات كريمه ي قرآن باشد و از اين سفر هم خاطرات خوب و ماندگاري برايتان بماند. ان شاءاللَّه به همت اين برادران، باز هم در آينده گذارتان به ايران بيفتد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) هود: 45

سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از كارگران و معلمان سراسر كشور، به مناسبت روز جهانى كارگر و روز معلم

سخنراني در ديدار با گروه كثيري از كارگران و معلمان سراسر كشور، به مناسبت روز جهاني كارگر و روز معلم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شهيد مطهري، چشمه يي فياض و جوشان در ابتدا به همه ي برادران و خواهران عزيز، كارگران و معلمان و دانشجويان و دانش آموزان و مسؤولان خوش آمد عرض مي كنم و از پروردگار عالم براي همه ي شما عزيزان - كه دلها و بازوها و دستها و مغزهاي جامعه ي اسلامي هستيد - بركت و تفضل مسألت مي كنم. امروز و فردا، جزو روزهاي مهم و آموزنده و پُرمحتوا در نظام جمهوري اسلامي عزيز ماست و مربوط به كارگران و معلمان - دو قشر بسيار مؤثر و البته زحمتكش و عالي قدر - است. قبلاً لازم است كه ياد شهيد هميشه زنده ي انقلابمان، آيةاللَّه شهيد مطهري را - كه امام فرمودند حاصل عمر مباركشان است - گرامي بداريم و عرض كنيم كه شهيد مطهري(رضوان اللَّه عليه) چشمه ي فياض و جوشاني بود. اگر ما به خاطر شهادت ايشان متأسفيم - در حالي كه شهادت خلعت ذي قيمتي است كه خداي متعال بر تن خاصان مي پوشاند

و آن بزرگوار با شهادت، به مقامات عالي و معنوي كه همه مشتاق آن هستند، عروج كرد - علت آن است كه اين چشمه مي توانست بركات جديدي را به عالم اسلام ارزاني كند. هر يك ساعت و يك روز از عمر بابركت كسي مثل آن شهيد بزرگوار، براي امت اسلام و يكايك مردم مسلمان، داراي فايده است، و براي او حسنه. هنوز جامعه ي ما به انديشه هاي شهيد مطهري محتاج است البته آثار آن بزرگوار، مثل ياد او زنده است. كتابهاي شهيد مطهري، قابل مردن و قابل تمام شدن نيست. مبادا كسي خيال كند كه ما از بعد از انقلاب تا حالا، كه مرتب كتابهاي شهيد مطهري را طبع و منتشر مي كنيم، تكراري است. نه، در سخن حق و در كلام حكمت، تكرار نيست. هنوز جامعه و نسل جوان و جامعه ي فرهنگي و علمي ما، به دانستن همان مطالبي كه آن بزرگوار از زبان و قلمش فيضان كرد و در اختيار امت اسلام گذاشت، محتاجند. بله، چه بهتر كه مطهري هايي، مغزهايي، زبانها و قلمهاي پُرفيضي غير از مطهري هم داشته باشيم - كه ان شاءاللَّه اميدواريم داشته باشيم - اما آنچه كه كهنه نمي شود، معارف و حقايقي است كه هنوز جامعه ي ما محتاج دانستن و تكرار كردن و از بركردن آنهاست، و آن همان محتواي كتابهاي شهيد مطهري است. مبادا وسوسه ي خناسان و زمزمه ي دشمنان - كه با فكر شهيد مطهري مخالف بودند و به همين جهت هم او را از دست ما گرفتند - موجب شود كه كتابهاي آن بزرگوار از رواج بيفتد؛ كه البته نخواهد افتاد. دلها و ذهنهاي مشتاق نخواهند گذاشت كه اين مطالب

عميق و عريق، از دست و ذهنيت جامعه خارج بشود. معلمان و كارگران، جزو پايه هاي اصلي انقلابند و اما راجع به معلمان و كارگران. با يك نظر، ما هر دو قشر را به يك صورت، در صحنه و در خدمت مشاهده مي كنيم. خصوصيت اين دو قشر آن است كه وجود و حيات آنها جزو پايه هاي اصلي انقلاب است. اگر شما مي بينيد كه نبيّ مكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) دست كارگري را در دست مبارك خودشان گرفتند، او را لمس كردند، بعد سرشان را پايين آوردند و دست آن كارگر را به لبهاي مباركشان رساندند و آن را بوسيدند؛ يا اگر مي بينيد كه اميرمؤمنان و مولاي متقيان و بزرگترين قلب و زبان دريادلِ پُرمعرفتِ متصلِ به وحي الهي بعد از پيامبر، مي فرمايد كه «من علّمني حرفا فقد صيّرني عبدا» - هر كس به من چيزي درس بدهد و بياموزد، من را غلام خودش كرده است - اين عمل از پيامبر و اين بيان از اميرالمؤمنين بي خود نيست؛ نمي خواستند با كسي تعارف كنند. اين عمل و اين بيان، مثل همه ي اعمال و بيانات آنان، براي ما درس است؛ هم براي خود كارگر، هم براي خود معلم، هم براي بقيه ي مردم، تا كارگر و معلم بدانند كه آنها جزو سنگهاي اساسي اين بنا هستند؛ قدر خودشان را بشناسند و بفهمند كه وجود آنها چه قدر در سرنوشت يك ملت مؤثر است. استقلال ملت و كشور، به تلاش و زحمت كارگران بستگي دارد امروز اگر كارگر ايراني با همه ي وجود، با وجدان كار، با احساس مسؤوليت، با ابتكار و خلاقيت، و با احساس اين كه ثوابي را بجا مي آورد، كار بكند - كه مي كند - و

نتيجه ي آن را در اختيار ملت خود قرار بدهد، ما به آن هدفي كه از اول اعلام كرديم - يعني هدف «نه شرقي و نه غربي»، كه معنايش عدم وابستگي به قدرتهاست - خواهيم رسيد؛ والّا اين طور نخواهد شد. پس ببينيد، يك شعار بزرگ انقلاب، يعني استقلال ملت و كشور - كه دشمنان ما در دنيا با همين مخالفند - بسته به وجود كارگر و تلاش و زحمت زحمتكشان اين قشر و احساس حسنه در آنهاست. كارگر بايد احساس كند كه «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها»(1). يعني هر كس كار حسنه يي انجام بدهد، خداي متعال ده برابر به او اجر مي دهد. اين كار، همان حسنه است. يا معلم احساس كند كه اگر ما گفتيم ايراني مسلمان بايد بر روي پاي خود بايستد، يعني اين رشته هاي بردگي را كه در طول دو، سه قرن به گردن و دست و پاي او بستند، باز كند و اين فرهنگ غلط استعماري را كه مي گفتند: «ايراني نمي تواند كار بكند»، از بين ببرد. آن روزي كه مي خواستند نفت را در اين مملكت ملي كنند، يكي از رجال پهلوي گفت: «ايراني نمي تواند يك لولهنگ بسازد، چه طور مي خواهد نفت را اداره كند؟»! اين، همان فرهنگي است كه خود استعمارگران به ملتهاي مسلمان و استعمارزده و به ملت ما تلقين و القا كردند كه از شما كاري برنمي آيد؛ صنعتتان را هم بايد ما درست كنيم، كشاورزيتان را هم بايد ما اصلاح كنيم، براي مدارستان هم بايد ما برنامه ريزي كنيم، دولتتان را هم بايد ما بگردانيم! معلم، تربيت نيروي انساني كارآمد را به عهده دارد ذلتي كه خاندان پهلوي (لعنةاللَّه عليهم) و خاندان قاجار

(لعنةاللَّه عليهم) بر سر اين مملكت آوردند و بر اين ملت تحميل كردند، ما را صد سال عقب انداختند. اگر بخواهيم اين ذلت برداشته شود و اين استعداد درخشان ايراني در اختيار مصالح و منافع ايران و اسلام قرار بگيرد، آيا جز با تربيت نيروي انساني كارآمد، امكانپذير است؟ چه كسي اين تربيت را خواهد كرد؟ اين سنگ علي الظاهر تيره، يا اين فلز علي الظاهر گرفته را چه كسي خواهد تراشيد و صيقل خواهد داد، تا به تيغ برنده يي تبديل بشود و همه كار انجام بدهد؟ معلم. اين، نقش معلم است. هر كس كه در جمهوري اسلامي مشغول كار است - به معناي اعم كار: كار فرهنگي، كار اقتصادي و كار خدماتيِ صحيح و مفيد - بايد بداند كه حسنه انجام مي دهد و براي خدا كار مي كند، پس عمرش به بيهودگي تلف نشده است. شما يك روز كه كار كنيد، يك روز در ديوان الهي ذخيره كرده ايد، يك روز به ملت فايده بخشيده ايد، و يك روز به سير تكاملي جامعه مدد رسانده ايد. اين، فرهنگ اسلام است؛ نه آن كه متأسفانه در بعضي از برنامه هاي هنري و راديو و تلويزيون ما، انسان مي بيند كه كسي بعد از سي سال كار، احساس مي كند كه كارش به هدر رفته و عمرش تلف شده است! اين فرهنگ، فرهنگ اسلامي و قرآني نيست. هر ساعت كار شما، ذخيره و حسنه يي در پيش پروردگار اگر سي سال درست كار كرديد، سي سال اين جامعه را جلو برده ايد و سي سال پيش خدا ذخيره كرده ايد. اگر درست كار كرديد، سي سال خودتان جلو رفته ايد. اين، فرهنگ قرآني و اسلامي است. همين فرهنگ بايد در هنر

ما هم منعكس بشود. اين مفاهيم بايد در نمايشنامه ها، فيلمها، سينما، تلويزيون و راديوي ما انعكاس يابد. من نمي دانم اين دستگاه رسمي هنري ما، كي مي خواهد با اعماق تفكر اسلامي آشنا بشود. مي نويسند، غلط! اجرا مي كنند، غلط! در قالبهاي هنري حرف مي زنند، غلط! چرا؟! منطق اسلام اين طور نيست. اسلام مي گويد، شما كارگر كه خوب و با وجدان و با نيت حَسَن كار مي كنيد، شما معلم كه براي احساس مسؤوليت درس مي دهيد، شما كارمند كه براي پيشبرد جامعه و گشودن گرههاي جامعه كار مي كنيد، هر يك ساعت كارتان، ذخيره و حسنه يي در پيش پروردگار است؛ هر يك ساعت كارتان، اين ملت را يك ساعت جلو مي برد. انسان از چنين كاري، ديگر خستگي و كسالت پيدا نمي كند. معلمان، كارگران كارخانه ها و مزارع، صنعتگران، محققان، كارمندان دستگاههاي اجرايي، مدافعان از حريم امنيت كشور، و هر كسي كه در هر نقطه يي از اين كشور اسلامي مشغول چنين كاري است، بايد بداند كه در حال عبادت است. نكته ي مهم اين است كه مسافر وقتي در منزل بين راه براي گذراندن يك مرحله فرود مي آيد، اگر احساس بكند كه ديگر كارش تمام شده، اين مسافر در راه مانده است؛ اين را در ياد داشته باشيد. ما تاكنون مراحل مختلفي را گذرانده ايم اين جامعه ي اسلامي، به سمت هدفي حركت مي كند. اين هدف و اين راه، مرحله مرحله است. تاكنون چندين مرحله را گذرانده ايم. مرحله ي مبارزه با عوامل داخلي استكبار، بخوبي و سلامتي گذشت؛ اما كار تمام نشد. اين، يك منزل بين راه بود؛ از آن عبور كرديم. يك مرحله، بر سر جاي خود نشاندن تهاجم تحريك شده ي جنگ افروز تحميلي بود كه هشت سال

طول كشيد و همه ي دنيا هم پشت سرش ايستادند، تا شايد بتوانند انقلاب را شكست بدهند. اين مرحله هم با پيروزي و سربلندي گذشت. از اين مرحله هم عبور كرده ايم، اما نبايد احساس كنيم كه كار تمام شد؛ كار تمام نشده است. يك مرحله، مرحله ي مطرح شدن در افكار عمومي عالم، به عنوان يك ملت مبارز، يك ملت صادق، يك ملت مظلوم و يك ملت داراي اهداف بلند بود؛ اين مرحله هم گذشت و دنيا آشنا شد. اينها مراحل و منازل بين راه است. آن كاروان سالار راه، آن بلدِ بيناي بصيرِ دشمن شناسِ راه شناس، آن امام عظيم الشأن و جليل القدر، ما را يكي يكي، بادقت و باظرافت، از اين مراحل گذراند. شما ملت عزيز، راه را خوب رفتيد و احساس خستگي نكرديد. ما يكي پس از ديگري، در مسايل گوناگون، در سازندگيهاي داخلي، در رشد سياسي و فرهنگي مردم، در پيشرفتِ در احكام اسلامي، بحمداللَّه پيشرفت داشتيم و پيشرفت داشتيد. بعضيها سعي مي كنند فضا را تاريك جلوه دهند اين كه بعضي بنشينند و چانه بجنبانند و مثل كساني كه از خواب بيدار شده اند، نمي دانند كه در اين مملكت چه گذشته، همه ي گرفتاريها و بدبختيهاي دوران رژيم سلطنت را بر زبان بياورند و خيال كنند كه اين ملت، همان ملت است، يك اشتباه تأسف انگيز است كه متأسفانه بعضي دارند. اينها به گونه يي حرف مي زنند كه انگار اين ملت، يك ملت مرده است. انگار اين ملت، همان ملتي نيست كه امريكا و شوروي و ناتو و همه ي ارتجاع را كه پشت سر صدام ايستاده بودند، شكست داده است. انگار اين ملت، آن ملتي نيست كه در اعماق روستاها و زواياي كشورش،

زن و مرد و پير و جوان، مفاهيم سياسي و فرهنگي و انقلابي را مثل واضحترين مسايل زندگيشان مي دانند. ملت ما، يك ملت زنده و كارآمد و معتقد و مؤمن و متكي به خود است. ملت ما، ملت زمان حاكميت استعمار و مزدوران استعمار نيست، كه هيچ اميدي به او نبود. مي نشينند فضا را تاريك جلوه مي دهند و طوري حرف مي زنند كه كأنه همه چيز تمام شده است! همه چيز شروع شده؛ درعين حال، راه نيمه كاره است. اين، نكته ي اساسي است. مبادا خيال كنيد اين موفقيتهايي كه ما داشتيم، همه ي اهداف ماست؛ نه، در اين مملكت بايد خيلي كار بشود؛ در اين سرزمين اسلامي بايد خيلي تلاش و ابتكار مخلصانه و دلسوزانه انجام بگيرد. دشمنان ما هنوز در كمين نشسته اند كه چه وقت اين ملت از اسلام خسته بشود، به او حمله كنند؛ چه وقت اين ملت ايمان خودش را از دست بدهد، هجوم به او را از همه طرف شروع كنند. دشمنان اسلام آرام نگرفته اند و مأيوس نيستند دشمنان اسلام آرام نگرفته اند. اين ملت و امام اين ملت، بارها و بارها به دهان امريكا و ديگر قلدرهاي دنيا زدند؛ اما آنها مأيوس نيستند. وقتي مي بينند كه نمي توانند اين ملت را از ايمانش، از اسلامش، از انقلاب و امامش جدا بكنند و شعارهايش را از او بگيرند - در واقع امكان اين عمل نيست - در دنيا اين گونه منعكس مي كنند كه دولت به غرب متمايل شد! اين براي آن است كه روحيه ي ملتهاي دنيا را ضعيف كنند. اين براي آن است كه مسلماناني را كه در اقصا نقاط عالم چشمشان به شما ملت شجاع و بزرگ

است، دلمرده و مأيوس كنند. آنها بگويند عجب! پس ايران هم اين طور شد. تلاش مي كنند كه اميد مسلمانان جهان از دست برود؛ ولي اشتباه كرده اند. امريكا با ملت ايران و با اهداف اين ملت، با همه ي وجود دشمن است؛ ما اين را مي دانيم. اين ملت، حرف قاطع خود را درباره ي فلسطين زده؛ لذا امريكا از او داغدار است. اين ملت، حرف خود را در باب سلطه ي ظالمانه ي امريكا زده و ايستاده است؛ لذا امريكا و استكبار جهاني، از اين موضع بشدت ناراحتند. اين ملت، تمسك و اعتصام نهايي و قوي خودش را به اسلام و قرآن ثابت كرده است. امريكا و همه ي دشمنان اسلام، از اين رويكرد بشدت زخم خورده اند؛ لذاست كه عليه ما تبليغات و تلاش مي كنند. هرجا كه پرچم اسلام بلند شود، استكبار جهاني با آن مخالف است اينها با هرجايي كه پرچم اسلام در آن بلند بشود، مخالفند. الان همين عراق را نگاه كنيد؛ اين شيعيان مظلوم جنوب عراق را ببينيد. البته برادران كُرد ما در شمال عراق، مظلوم و مغلوب و مقهورند. ما بايد به آنها كمك كنيم، وظيفه ي خودمان هم مي دانيم، تا حالا هم كمك كرده ايم، بعد از اين هم خواهيم كرد؛ در اين هيچ بحثي نيست. در دنيا هم فقط تبليغات و حرف است؛ عمل در آن نيست. با همه ي اين تبليغات، آن مقداري هم كه تاكنون از سوي دنيا كمك شده است، يك صدم آنچه كه براي آنها احتياج است، نمي شود! ملت و دولت ايران، مردانه آستينها را بالا زده اند و دارند به آنها كمك مي كنند؛ باز هم خواهند كرد، وظيفه ي اسلامي است، براي خاطر كسي هم نيست؛ اما

اين تبليغات را با آنچه كه نسبت به مردم مسلمان مظلوم جنوب عراق وجود دارد، مقايسه كنيد. چرا؟ علت چيست؟ مگر شيعيان بصره و نجف و عمّاره و ناصريه و سماوه و كربلا مظلوم نيستند؟ مگر اينها زير فشار قرار نگرفته اند؟(2) مگر صدام با آن مردم، بدتر از حجاج بن يوسف، ظلم بي سابقه يي را انجام نداد؟ مگر مرجع تقليد اين مردم را زنداني و زير فشار قرار نداد؟ مگر اعتاب مقدسه را خراب نكرد؟ مگر به عقايد و عواطف اين ملت، اين قدر زخم و ضربه نزد؟ چرا از دنيا نفسي بلند نمي شود؟! چرا كسي به ياد آنها نيست؟! چرا به جامعه ي علمي نجف و مراجع تقليد و علما و فضلا و آستانهاي مقدس اميرالمؤمنين و حسين بن علي (عليهماالسّلام) - كه محل اميد و معشوق دل دهها ميليون مسلمان است - توجهي نمي شود؟ چرا نسبت به اين همه فاجعه يي كه صدام و صداميان - اين دژخيمهاي ازخدابي خبر - انجام دادند، در تبليغات جهاني هيچ اشاره يي نمي شود؟ يك نفر فقط دو كلمه حرف مي زند و تمام مي شود! چرا؟ چون مي دانند كه در اين جا پرچم اسلام، پرچم روحانيت و پرچم دين برافراشته شده است. اينها با دين مخالفند. بدانيد كه اگر خداي متعال - العياذباللَّه و نستجيرباللَّه - به جلاد پهلوي - محمّدرضاي بدبخت ذليل - مهلت مي داد كه صد مرتبه ي ديگر مثل هفده شهريور و مثل پانزده خرداد را راه بيندازد و هزاران هزار از اين مردم را بكشد، از اين امريكا و از اين سازمانهاي دروغين حقوق بشر، يك كلمه حرف جدي عليه او صادر نمي شد؛ هيچ كاري نمي كردند! اينها با كشتار انسانهايي كه در راه اهداف ديني قيام

و حركت كرده اند، مخالفتي ندارند؛ مشوق اين گونه كشتارها نيز هستند! اين، به خاطر چيست؟ به خاطر عمق دشمني آنها با دين و بخصوص با اسلام است. چرا؟ چون اسلام در خدمت توده هاي مظلوم است؛ چون اسلام با قلدري مخالف است؛ چون اسلام باسلطه ي امريكا و امثال امريكا مخالف است؛ چون اسلام طرفدار استقلال ملتهاي مظلوم است. دو درس از موفقيتهاي گذشته ملت ايران بايد از موفقيتهاي گذشته دو درس بگيرد: درس اول اين است كه اين موفقيتها در سايه ي مقاومت به دست خواهد آمد، نه در سايه ي تسليم. هر كس تسليم ابرقدرتها شد، ذليل گرديد. اگر ذليل بود، ذليلترش مي كنند؛ اگر هم عزيز باشد، او را به ذلت مي كشند! مي بينيد كه ديكتاتور عراق در مقابل امريكا چه ذلتي دارد! ذلت را قبول كرد، ولي در مقابل مردمش آن طور است. عربها مثلي دارند: «اسد عليّ وفي الحروب نعامة». به ملتش كه مي رسد، شير است؛ به امريكا كه مي رسد، موش است! امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) يك وقت مي فرمودند كه هر زمان عراق در جنگ شكست مي خورد، و هر موقع اين سرداران قادسيه، از بسيجيان و رزمندگان ما يك تودهني مي خورند، صدام فوراً يك مدال و يك نشان به آنها مي دهد! هر وقت به آنها مدال مي داد، معنايش اين بود كه شكست خورده اند! حالا هم آنها اعلام كرده اند كه دولت عراق به صدام مدال داده است! مدال چه چيزي؟ مدال ذلت در مقابل امريكا، مدال روبه شدن در مقابل متجاوزان به عراق، و مدال خونريزي نسبت به مردم مظلوم اين كشور! دنيا هم دارد تماشا مي كند. يك وقت از سر فراغت چيزي مي گويند؛ به فكر مردم هم نيستند. پس، درس اول

اين است كه بايد در مقابل استكبار ايستاد. با مقاومت - نه با تسليم - به همه چيز دست پيدا خواهيد كرد؛ همچنان كه تا امروز دست پيدا كرده ايد. درس دوم اين كه راه نيمه كاره است؛ بايد كار كرد. معلمان بايد از روي دلسوزي، از روي صميميت، با احساس اين كه كشور و ملت و اين انقلاب، به هريك ساعت درس آنها نياز دارد، خوب كار كنند و با اين روحيه و با اين وجدان درس بدهند. كارگران بايد با وجدان كار، با احساس مسؤوليت، با بكارگيري روح خلاقيت و ابتكار، با توجه به اين كه هر ضربه ي چكش آنها، هر پيچ و مهره قرص كردن آنها، هر كار تميز و خوب آنها، ضربه يي بر پيكر استكبار و خدمتي به انقلاب و ايران است، كار كنند. اميدواريم كه خداي متعال، شما برادران و خواهران عزيز و همه ي ملت ايران و همه ي مسؤولان اين كشور و اين دولت خدومِ زحمتكشِ مردميِ عزيز را توفيق بدهد كه ان شاءاللَّه بتوانند روزبه روز اين ملت را به سمت اهداف عاليه اش پيش ببرند. خداوند نظر و عنايت و لطف وليّ اللَّه الاعظم(اروحنافداه) را هميشه به اين ملت مستمر و مستدام بدارد و روح مطهر امام عزيزمان را از ما شاد و راضي كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) انعام: 160 2) در پي شرايط ايجاد شده در فرداي پايان جنگ دوم خليج فارس و خروج نيروهاي عراقي از كويت، عراق دچار ناآراميهاي وسيعي در شمال، مركز و جنوب گرديد. نيروهاي مخصوص عراق، براي قلع و قمع مخالفان، به عمليات سركوب وسيعي مبادرت ورزيدند، كه در اين ميان توجه جامعه ي بين المللي و رسانه هاي گروهي

جهان، تنها به شمال عراق و كُردها معطوف بود و از جناياتي كه نيروهاي عراقي عليه شيعيان جنوب مرتكب مي شدند، در رسانه هاي خارجي چندان خبري نبود.

سخنرانى در ديدار با وزير آموزش و پرورش و معلمان نمونه ى سراسر كشور، به مناسبت روز معلم

سخنراني در ديدار با وزير آموزش و پرورش و معلمان نمونه ي سراسر كشور، به مناسبت روز معلم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تكريم معلم، آثار مثبتي را در فرهنگ جامعه باقي مي گذارد برادران و خواهران عزيز و معلمان و معلمات نمونه ي كشور! خيلي خوش آمديد. ما به عنوان عرض ارادتي به مقام معلم و به كليه ي معلمان كشور، امروز اين ديدار و اين جلسه ي صميمي خودماني را با شما برادران و خواهران ترتيب داده ايم. امروز همه بايد احساس تكريم به معلمان را، در فضاي فرهنگي جامعه و در ذهن مردم بيش ازپيش تشديد كنند؛ چون تكريم نسبت به معلم و بزرگداشت او به معناي واقعي كلمه، آثار بسيار مثبتي را در فرهنگ جامعه و تعليم وتربيت باقي مي گذارد. البته ممكن است لازمه ي بزرگداشت، رسيدگيهاي گوناگوني از جهات مختلف باشد - كه آنها هم به نوبه ي خود لازم است - ليكن آنها بزرگداشت نيست. معناي بزرگداشت، همين است كه در محيط جامعه، هر كسي احساس كند كه به معلم خود و به ساير معلمان، قلباً و روحاً احترام مي گذارد و آنها را بزرگ مي شمارد. اين، بزرگترين مشوق براي تعليم و تربيت است؛ همان چيزي كه در اسلام هم هست. در اسلام، رعايت معلم هست. كيست كه در جامعه معلمي نداشته باشد؟ اين حكم اسلامي براي آن است كه بازار تعليم رايج باشد، نه كاسد. معلمان در كل كشور، حقاً و انصافاً به اين احتياج دارند. در آموزشهاي اسلامي، رعايت معلم خيلي توصيه شده است در

فرهنگ و آموزشهاي اسلامي ملاحظه كرده ايد كه چه قدر به رعايت معلم توصيه شده، و شاگرد خودش را در مقابل معلم كوچك مي شمارد و نسبت به او كوچكي مي كند. اين كوچكي مطلوب است؛ با اين كه مي دانيد در اسلام، هيچ انساني نبايد در مقابل انسان ديگري خود را كوچك و تحقير بكند؛ اما اين از موارد استثنايي است. كوچكي نسبت به والدين هم از موارد استثنايي است. انسان پيش والدين بايد خودش را كوچك بكند؛ «و اخفض لهما جناح الذّل»(1): خودت را در مقابل پدر و مادرت ذليل كن. در حالي كه انسان مسلمان پيش هيچ كس نبايد ذليل بشود، اما پدر و مادر مستثنا هستند؛ معلم هم همين طور است. در روايات هست كه وقتي با معلم حركت مي كني، اگر شب تار است، تو جلوتر از معلم برو، تا اگر چاله يي در راه وجود دارد، تو بيفتي و معلمت سالم بماند. اين، آن روح رفتار تكريم آميز نسبت به معلم را نشان مي دهد. اگر اين روحيه در جامعه رواج پيدا كند و هر كسي احساس نمايد كه در مقابل معلم خود خاضع است، فضا براي معلمان، فضاي مناسبي خواهد شد؛ و اگر معلمان در جامعه دلخوش بودند، تعليم رايج خواهد گرديد. تكريم، يعني اين. در فرهنگ مادّي، احترام به معلم پيش بيني نشده است البته عرض كرديم كه در كنار اين، برخي امور مادّي و معنوي ديگر هم وجود دارد؛ ولي اصل قضيه همين است كه بايستي انجام بگيرد. متأسفانه در فرهنگ سوغات دنياي مادّي، عكس اين وجود دارد و به هيچ وجه رعايت نشده است. يعني در فرهنگهايي كه ما از اروپاييها گرفتيم، احترام به معلم وجود ندارد. نمي گوييم آنها

در كتابهايشان نوشته اند كه به معلم بي احترامي كنيد؛ اما عادت وتربيت احترام به معلم، در فرهنگ غربي پيش بيني نشده است! يك وقت در مجموعه يي عرض كرديم كه سالها و قرنهاي متمادي، در محيط اسلامي هميشه معلمان از شاگردان خودشان احترام و تكريم مي ديدند؛ ولي چند ده سال بعد از آن كه فرهنگ اروپايي وارد كشور شد و در محيطهاي علمي، دين از علم جدا گرديد، چه بسا اساتيد براي خاطر نيم نمره، يا براي خاطر فلان برخورد نامناسب در كلاس، به دست شاگردانشان كشته شدند! اين، همان فرهنگ اروپايي است. البته امروز خوشبختانه برگشت به همان اصالت اسلامي وجود دارد. شما معلمان هم بايد قدر خودتان را بدانيد؛ يعني به معلم بودن اهميت بدهيد. معلم بودن افتخاري است؛ فوق خيلي از چيزهاست. اين كه كسي افتخار كند معلم است و معلم بودن را قدر بداند و براي تعليم و تربيت تلاش كند، يكي از بزرگترين ارزشهاي نظام اسلامي ماست. هنوز تلاشهاي مضاعفي را در تعليم و تربيت احتياج داريم اميدواريم كه خداوند متعال كمك كند و توفيق بدهد، تا اين بساط تعليم و تربيت در كشور ما روزبه روز رنگينتر و گسترده تر بشود و ان شاءاللَّه آموزش وپرورش تلاشهاي خودش را به جايي برساند كه حقيقتاً در هيچ جاي كشور خلأ تعليم و تربيت باقي نماند. ما تلاشهاي زيادي را در اين سالهاي اخير شاهد بوده ايم؛ ليكن هنوز تلاشهاي مضاعفي را احتياج داريم. جوانان خوب اين مملكت بايستي هرچه ممكن است، در ميدان تعليم و تربيت بيفتند و همراه نسل قبلي - كه خودِ آنها را تعليم كرده - بي سوادي، بي فرهنگي و بي تربيتي را در اين كشور ريشه كن كنند. ما در طول سالهاي تأثير تربيت

اروپايي، لطمه هاي زيادي ديديم، كه جبرانش جز با يك مجاهدت بلندمدت امكانپذير نيست. خداوند ان شاءاللَّه به شماها توفيق بدهد و كمكتان كند، تا بتوانيد اين وظايف بزرگ را انجام بدهيد. من به مسؤولان محترم آموزش وپرورش و وزير محترم - آقاي نجفي - هم كه زحمت مي كشند و تلاش مي كنند، حقيقتاً درود مي فرستم و به خاطر اين تلاشها از آنها تشكر مي كنم. مجدداً به خواهران و برادراني كه از نقاط مختلف كشور تشريف آورده اند، خوش آمد عرض مي كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اسراء: 24

مصاحبه پيش از بسترى شدن در بيمارستان

مصاحبه پيش از بستري شدن در بيمارستان اگر ممكن است، حضرت عالي توضيحاتي را در خصوص كسالتي كه منجر به بستري شدن شما در بيمارستان شد، بفرماييد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. قضيه اين است كه از حدود بيست سال پيش من دچار دل دردي شدم كه از سال 53 به بعد، اين دل درد به صورت شديد ظاهر شد. به دكترها مراجعه مي كردم، گاهي مي گفتند كه زخم اثني عشر است، گاهي هم مي گفتند كه زخم معده است. اولين باري كه براي اين بيماري به دكتر مراجعه كردم، در زندان بود. اين روند از آن زمان بود و من هم ملاحظات مربوط به همين زخم دستگاه گوارشي را مي كردم. در اين ماه چند بار تقريباً به طور پي درپي دردهاي شديد گرفت، كه آخرين بار آن روز پاياني ماه رمضان، مصادف با شب عيد فطر بود. درد شديدي گرفت، و دكترها با مسكنهاي قوي اين درد را آرام كردند. وقتي كه معاينات دقيقي به عمل آوردند، معلوم شد كه اين درد مربوط به سنگ كيسه ي صفراست. البته اين، آن تشخيصهاي قبلي را هم نفي نمي كند - يعني مثلاً

دستگاه گوارش هم آفاتي داشته باشد - ليكن آن چيزي كه فعلاً من را زياد زير فشار قرار داده، همين مسأله ي سنگ كيسه ي صفراست؛ به طوري كه من نتوانستم به نماز بيايم و جناب آقاي هاشمي هم در نماز گفتند كه من كسالت دارم؛ منتها همين درد بود، كسالت فوق العاده يي نبود. درد شديدي بود كه دنبال خودش ضعف و بي حالي شديدي را هم مي آورد و بالاخره دكترها گفتند چاره يي نيست، جز اين كه عمل جراحي انجام بشود. زودتر هم مي خواستم عمل كنم، ولي يك مقدار به خاطر همين سفر جناب آقاي هاشمي به خارج بود، كه منتظر بودم ايشان بروند و برگردند، بعد عمل كنم. حالا قرار است كه ان شاءاللَّه در همين ساعات آينده عمل جراحي انجام بشود. عمل كه در كوتاه مدت انجام مي گيرد، منتها به من گفتند كه حدود دو روز در بيمارستان باشم. موفق و مؤيد باشيد

سخنرانى در ديدار با فرمانده ى كل، نماينده ى ولىّ فقيه، فرمانده ى نيروى زمينى، مسؤولان دفاتر نمايندگى

سخنراني در ديدار با فرمانده ي كل، نماينده ي وليّ فقيه، فرمانده ي نيروي زميني، مسؤولان دفاتر نمايندگي و فرماندهان يگانهاي نيروي زميني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم عنصر سپاهي بايد به طور بارزي در يگانهاي رزمي حضور داشته باشد برادران عزيز! خيلي خوش آمديد. از زيارت شماها خيلي خوشحالم. من هميشه دلم پيش شماهاست. اگر مي توانستم بيش از اين با شماها ديدار و گفتگو و تبادل نظر داشته باشم، يقين بدانيد كه مي شد؛ منتها گرفتاريها زياد است و گاهي بايد به همين شكل خدمت شماها برسيم. اين مطالبي كه برادر عزيزمان آقاي ايزدي - فرمانده ي محترم نيروي زميني سپاه - فرمودند، مطالب بسيار خوب و بشارت دهنده يي بود. خوشحاليم از اين كه بحمداللَّه يگانهاي نيروي زميني سپاه شكل لازم را گرفته اند، استعداد

خوبي پيدا كرده اند و بخصوص توانسته اند كادرهاي اصلي و پرسنل سپاهيشان را جذب كنند. بد بود كه ما لشكري از سپاه داشته باشيم، ولي مثلاً در آن فقط ده نفر، گاهي پنج نفر و گاهي هم كمتر، كادر سپاهي باشند. اين كه حالا حتّي بيش از حد پيش بيني، برادران سپاهي در لشكرها هستند، همان طبع اولي قضيه است؛ حقش همين است و بايد همين طور باشد؛ چون قوام نيرو، به سپاه و عناصر اصلي سپاه است. بقيه ي افرادي كه در آن جا هستند - چه برادران بسيج، چه سربازان وظيفه يي كه با شما كار مي كنند - شما آنها را شكل مي دهيد، سازماندهي مي كنيد و از آنها كار مي كشيد. عنصر سپاهي بايستي به طور بارزي، بخصوص در يگانهاي رزمي حضور داشته باشد. البته يگانهاي پشتيباني و بقيه ي يگانها هم همين طورند؛ منتها يگانهاي عملياتي، بخصوص اين خصوصيت را دارند كه بايستي حضور برادران سپاه در آنها خيلي بارز باشد. در نيروي زميني، آموزش را مورد تأكيد قرار دهيد و اما آنچه كه از حالا به بعد بايستي انجام بگيرد: مطلب اول قضيه ي آموزش است. در داخل سپاه، بايستي يك شكل كاملاً دقيق و جدي به آموزش داد. اين دوره هاي آموزشي، از دوره هاي افسري و درجه داري، تا دوره هاي تخصصي، تا دوره ي فرماندهي و ستاد، را همه ي كادرهاي سپاه بايستي بتدريج ببينند؛ هر كس آن چيزي را كه در حدش هست و شايسته ي اوست. اين دوره ها، محصول تجربيات حركت علميِ نظامي در طول تاريخ است؛ چيزهايي است كه وجودشان لازم است؛ مثل بقيه ي مواد علم. ما چه طور فيزيك و علوم انساني و شيمي و مكانيك و بقيه ي علومي را كه دنيا در

آنها پيشرفت كرده و تجربياتي دارد، با شوق و ولع و اقرار به فايده مي آموزيم، اين هم همان طور است و بايد آنها را آموخت. شما كه يك نيروي مكتبي و انقلابي و خوش روحيه و داراي ويژگيهاي خاص خودتان هستيد - كه هيچ نيروي ديگري تاكنون از آنها برخوردار نبوده است - اين را هم بايد اضافه كنيد، تا واقعاً گل سرسبد ارتشهاي جهان باشيد. كساني كه از حالا وارد مي شوند، بايستي دوره هاي مشخصي را براي آنها پيش بيني كنيد؛ يعني آنهايي كه درجه دار خواهند بود، دوره هاي درجه داري؛ آنهايي كه افسر خواهند بود، دوره هاي افسري را برايشان بگذاريد. اما آن كادرهايي هم كه الان وجود دارند، بايد ترتيبي داده بشود كه اينها دوره ها را، ولو به صورت فشرده شده اش ببينند. هرچه مي توانيد، در نيروي زميني آموزش را مورد تأكيد قرار بدهيد. يگانها را بايد دايماً عملياتي نگهداريد مطلب دوم اين است كه يگانها را بايد دايماً عملياتي نگهداريد. يگانهاي زميني سپاه - همان طور كه مي دانيد - حجمشان كم و قابل اتساعند. قابل اتساع بودن يعني چه؟ يعني قوّتشان زياد و كيفيتشان بالاست. والّا اگر كيفيت بالا نباشد، چه طور فرمانده ي تيپتان، يك لشكر را در روز لازم اداره خواهد كرد؟ چه طور كادر تيپ، يك روز كادر لشكر خواهند شد و يك لشكر را اداره خواهند كرد؟ پس معناي اين، آن است كه يك گردان از لحاظ كادر اداره كننده، يك گردان صددرصد كارآمد و فعال و با بينش و قابل اتكاست و در هنگام لازم مي تواند بلافاصله به يك تيپ - سه گردان - تبديل شود. بنابراين، كيفيت سازماندهي اين لشكرها و تيپهاي مستقل شما، معنايش كيفيت بالا

و عملياتي بودن است. اگر بخواهيد اين حالت عملياتي و سبك و كارآمد هميشه باقي بماند، بايستي از تمرين و مانورهاي لازم عملياتي، هيچ لحظه يي فروگذار نكنيد. نيروهاي سپاه بايد دايم و نوبت به نوبت در حال مانور باشند؛ مانورهاي گرداني، مانورهاي تيپي، مانورهاي لشكري. اينها را دايم عملياتي نگهداريد. اين، حضور دايمي فرماندهان را مي طلبد؛ همان نكته ي سومي كه مي خواهم عرض بكنم. حضور فرماندهان در يگانها، فوق العاده بااهميت نكته ي سوم، حضور فرماندهان است. فرمانده به يگان خودش بايد مثل فرزند و عايله ي تحت سرپرستيش نگاه كند. بهترين جاي شما و مطلوبترين نقطه يي كه هستيد، بايد يگان زير امر و فرماندهيتان باشد. هرجا كه هستيد، بايد خودتان را بالاي سر آن برسانيد. غيبت شما از يگان، بايستي يك چيز استثنايي باشد. اگر مثلاً ما كساني را مي فرستيم، تا خطوط و يا مراكز استقرار يگانهاي عملياتي را در منطقه ي عمليات بازرسي كنند، وقتي كه مي آيند، بايد گزارش بدهند كه فرمانده ي لشكر، قائم مقام و يا معاونانش بودند؛ يا در محل استقرار تيپ، فرمانده ي تيپ، قائم مقام و يا معاونانش بودند. نبايد گزارش را اين طوري بدهند كه ما به فلان نقطه رفتيم، اما از اين پنج يا شش يا ده يگاني كه بازرسي كرديم، مثلاً در شصت يا هفتاد درصدشان، فرمانده و يا قائم مقامش نبودند و يا در بعضي موارد هر دو حضور نداشتند! اصلاً چنين چيزي بايستي تحقق پيدا نكند، تا دايماً عملياتي و حاضر باشند. البته يك نكته وجود دارد كه آن نكته را بحمداللَّه سپاه از اول عمل مي كرده و آن، حضور فرمانده در همه ي رده هاست. مواظب باشيد كه اين از شما گرفته نشود؛ يعني اين درجه

- كه چيز بسيار باارزشي است - شما را از كادرتان تا پايين ترين رده ها جدا نكند؛ همان چيزي كه ما هميشه در بعضي از نيروهاي ديگر مي ديديم و بحمداللَّه هرگز در سپاه نبود و اميدواريم كه هيچ وقت هم نباشد. در سپاه، همه با يك لباس و بدون نشانه و علامتي، كنار هم راه مي رفتند. فرمانده ي يگان، برادري بود كه از لحاظ مشخصات ظاهري، با آن برادري كه مثلاً در يك گردان يا در يك گروهان يا در يك دسته عضو معمولي بود، هيچ تفاوتي نداشت؛ اينها را نمي شد شناخت. اين، يك نوع صميميت و يگانگي به طور طبيعي به وجود مي آورد، كه حُسن بزرگي بود. البته حُسن درجه، حُسن بزرگتري است؛ يعني اين، به هيچ وجه اين درجات را زير سؤال نمي برد. درعين حال، شما هر دو را با هم داشته باشيد؛ يعني اين درجه هم باشد و آن برادر سطح پايين، احترامش را هم به شما بكند، سلامش را هم بدهد؛ اما برخورد شما، همان برخورد برادرانه يي كه هميشه داشته ايد، باشد و در ميانشان حضور پيدا كنيد. سرّ پيشرفت سپاه اين بوده كه فرمانده ي كل سپاه گاهي در خطوط مقدم پيدايش مي شد. البته ما غالباً با اين طور چيزي مخالف بوديم؛ ليكن در موارد ممكن و غيرخطر، اين حالت هميشه بايد وجود داشته باشد؛ يعني فرماندهان در رده هاي مختلف يگانها بروند. آنها بايد حضور شما را احساس بكنند. اين حضور، چيز فوق العاده بااهميتي است و تأثيرات بسيار مثبتي دارد. آيين نامه ي انضباطي را موبه مو اجرا كنيد نكته ي آخر در اين باب، مسأله ي اجراي كامل آيين نامه ي انضباطي است. اين آيين نامه را موبه مو اجرا كنيد و هيچ كم نگذاريد؛ چون

در سپاه مطلقاً چنين عادتي بر اجراي آيين نامه وجود نداشته است. مردم با همان تربيت انقلابي و ديني معمولي و بدوي با هم برخورد مي كردند. البته براي يك مجموعه ي غيرنظامي اشكالي ندارد؛ اما براي مجموعه ي نظامي، چنين چيزي امكان ندارد. اين آيين نامه واجب و لازم است؛ آن را موبه مو اجرا كنيد. فداكاري ناشي از تدين انقلابي، علت پيروزي و پيشرفت سپاه آن نكته ي اصلي در باب سپاه اين است كه بلاشك در طول جنگ، سپاه عنصر مؤثر و تعيين كننده ي جنگ بود و اكثر فتوحاتي كه ما از اول تا آخر جنگ داشتيم، با نام سپاه همراه است؛ يا منحصراً متعلق به سپاه بود، يا سپاه در آنها نقش اصلي و مهم را ايفا كرده است. اين، براي چه بوده است؟ اين سؤالي است كه البته پاسخش هم براي همه ي شما واضح است. هرچند ممكن است براي بسياري از آيندگان ما اين پاسخ واضح نباشد، ليكن همين پاسخ، راز استمرار پيروزي در صحنه ي مبارزه ي بزرگي است كه ما همچنان درگيرش هستيم. واقعاً علت اين پيروزيها و اين پيشرفتها چه بود؟ پاسخ در يك جمله است: فداكاري ناشي از تدين انقلابي. تدين منهاي روحيه ي انقلابي، با گوشه گيري و انزوا و عدم تحرك هم مي سازد؛ اما تدين با روحيه ي انقلابي - كه همان دين خالص و ناب و صحيح و قرآني است - روحيه و حالتي را با خودش همراه دارد كه فداكاري و ايثار و ابتكار و كوچك شمردن موانع و اتكاي به خود و اعتماد مطلق و توكل به خداي متعال در آن هست. اين روحيه ها موجب شد كه در موارد متعددي، شماها به عنوان فئه ي

قليله، بر فئات كثيره فايق بياييد. اين بايد حفظ بشود. مواظب باشيد كه اين از ما گرفته نشود. اگر خداي نكرده گرفته بشود يا متزلزل گردد، موجوديت نيروي مسلح انقلابي، ديگر معنا نخواهد داشت؛ حركت انقلابي سابقه داري كه دنيا را به خودش متوجه كرد، معنا و تحققي نخواهد داشت. اين، با تربيت دايمي ديني است، كه البته آقايان محترم علمايي كه تشريف دارند، و نيز دفتر نمايندگي و گروههاي عقيدتي،سياسي، زمينه ساز و سررشته دار اين قضيه براي تعليم و درس و آموزش و بعضي از مراقبتهايند؛ اما حقيقت و قوام قضيه، به اراده و خواست تك تك افراد و فرماندهان است. آن چيزي كه يك انسان و يك مجموعه را عزيز مي كند، اسلام واقعي است برادران! بايد با خدا باشيم، تا خداي متعال به ما كمك كند. «من كان للَّه كان اللَّه له»(1). اگر براي خدا بوديم و نيت كرديم و تصميم گرفتيم و حركت نموديم، خداي متعال اراده اش را در جهت پيشرفت ما قرار خواهد داد، و آن وقت همه ي قوانين عالم با ما همراه خواهد شد. بدون اين، ما مثل گروه ديگري از مردم دنيا خواهيم بود. وقتي انساني با خدا نيست و براي خدا كار نمي كند، حالا اسمش ايراني باشد، جاي ديگري باشد، اسمش مسلمان باشد، غيرمسلمان باشد، چه تفاوتي مي كند؟ چه تضميني هست كه اگر كسي فرضاً يك اعتقاد ديني هم به اسلام دارد و چند عمل عبادي را هم انجام مي دهد، اين عزت اسلامي هم با او باشد؛ كمااين كه ديديم قرنها گذشت، و عزت اسلامي با ما نبود. همين الان مسلميني كه اسمشان مسلمان است، در نهايت ذلت زندگي مي كنند؛ كفار بر اينها

مسلطند، امريكا بر اينها مسلط است، كارشناسهاي بي وفاي بي وجدانِ بي علاقه ي غربي بر اينها مسلطند. اگر اسم اسلام كافي باشد، بايد همه ي مسلمينِ اسمي عزيز باشند؛ مي بينيم كه نيستند. آن چيزي كه يك انسان و يك مجموعه را عزيز مي كند، اسلام واقعي است؛ يعني تسليم للَّه؛ «الاسلام هو التّسليم»(2). دين هم همين است. دين، همان تسليم است؛ «انّ الدّين عنداللَّه الاسلام»(3). دين، تسليم شدن در مقابل خداست؛ «و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه»(4). دين شما بايد تسليم شدن در مقابل خدا باشد. بايد بزرگمان، كوچكمان، معممان، نظاميمان، افراد عادي جامعه مان، بخصوص مسؤولانمان، واقعاً تسليم خدا باشند و در تصميماتشان، براي شهوات و خواستها و اغراض شخصي خودشان، شأني نگذارند. البته انسان كه به طور معمولي و طبيعي تبديل به فرشته نمي شود. بالاخره شهوات و خواستهاي انسان، بر انسان معمولي - نه آن برگزيدگان والا - اثر مي گذارند؛ اما مهم اين است كه اين شهوات و خواستها، در خطمشي زندگيش اثر نگذارند؛ بخصوص در آن جاهايي كه با سرنوشت يك جمع، يا با سرنوشت جامعه ي اسلامي سروكار دارند. در اين طور جاها بايد تسليم خدا باشد و اراده ي خدا را بر اراده ي خودش، خواست خدا را بر خواست خودش، و اهداف الهي را بر اغراض شخصي خويش غلبه بدهد. اگر اين طور شد، همين عزتي كه خداي متعال به شماها، به مسلمين و به مردم ايران داد و اين دوازده، سيزده سال حقيقتاً گل سرسبد ملتهاي دنيا شديد، «كنتم خير امّة اخرجت للنّاس»(5) شديد و دشمنان هم به اين اعتراف كردند و پيشرفتهاي زيادي نموديد، اين ادامه پيدا خواهد كرد. ما هنوز در اوايل و آغاز راهيم برادران! ما واقعاً

هنوز در اوايل و آغاز راهيم. اين دوازده سال مجاهدت و مبارزه و آنچه كه قبل از آن انجام گرفت، ما را در راه قرار داد؛ حالا اين راه را بايد بپيماييم. نبادا خيال كنيم كه به مقصد رسيده ايم؛ كجا رسيده ايم؟! كجاست آن جامعه ي مطلوب اسلامي؛ و آنچه كه ما امروز داريم؟ كجاست آن رهبري مطلوب اسلامي؛ و آنچه كه ما امروز داريم؟ كجاست آن انسانهاي تراشيده ي ساخته و پرداخته ي مطلوب اسلام؛ و آنچه كه امروز در متن جامعه ي ماست؟ اگرچه ما انسانهاي والا و برگزيده هم زياد داريم و واقعاً بعضي از انسانهاي ما كه بخصوص در دوران جنگ امتحان دادند، از بسياري از افراد سابقه دار صدر اسلام هم بزرگتر و باارزشتر بودند، اما اين بايد بشود؛ اسلام اين را مي خواهد. اين جامعه بايد مثل آب درياي بزرگ و بي پاياني باشد، تا بتواند همه ي دنيا را در رابطه ي با خودش رو به اصلاح ببرد. اگر آب كم عمقي باشد، تعدادي كه در آن شستشو كردند، كثيف خواهد شد. اين دريا بايد آن چنان عظيم و عميق و پُر از آب زلال باشد، كه اگر كفر دنيا هم در آن ريخته بشود، دنيا پاك بشود، ولي آن آب آلوده نگردد. ما بايد اين گونه باشيم. «كنتم خير امّة اخرجت للنّاس»(6) يعني چه؟ دنيا بايد در رابطه ي با جامعه ما، رو به صلاح و آبادي برود، ولي اين جامعه آلوده نشود. ما بايد به آن جا برسيم. ما كجا، آن وضع مطلوب كجا؟ آيا نمي شود برسيم؟ چرا نشود برسيم؟ بايد برسيم. آيا تا حالا قصوري شده است؟ نه، تا حالا هم حركت خوبي انجام شده؛ منتها راه طولاني و دشوار

است. همه بايد خودمان را تربيت كنيم، همه بايد خودمان را تهذيب و تزكيه كنيم، همه بايد براي خدا تلاش و كار كنيم و در خودمان نورانيت به وجود بياوريم، تا بتوانيم پيش برويم. شما برادران سپاه، بايد با اين ديد به وظايف عمده ي خودتان نگاه كنيد. دشمنيهاي دشمنان عليه ما تمام نشده است دشمنيهاي دشمنان هم عليه ما تمام نشده است. البته امروز كه تحليل سياسي مي كنند، مي گويند احتمال جنگ در اين مرزهاي غربي خيلي بالا نيست. البته تحليلهاي سياسي اين را نشان مي دهد؛ اما در دنيا تحليلهاي سياسي كي به طور صددرصد تحقق پيدا كرده، كه ما حالا بگوييم تحقق پيدا خواهد كرد؟ حوادثي كه تا حالا پيش آمده، كي منطبق با تحليلهاي سياسي بوده است؟ مگر حوادث اخير خليج فارس،(7) برطبق تحليلهاي سياسي به وجود آمد و پيش رفت؟ نه، براي پديد آمدن يك حادثه ي اين طوري، هزاران عامل انساني و غير انساني وجود دارد؛ انسان بايد آماده باشد. آن چيزي كه من شخصاً در آن هيچ شكي ندارم، اين است كه ما اگر بخواهيم اين انقلاب و اين بناي اسلامي را اسلامي نگهداريم، تا صد سال ديگر هم از دشمني ابرقدرتها و تصميم آنها بر قلع وقمع اين بنا ذره يي كم نخواهد شد. البته ابرقدرتها كه مي گوييم، امروز به شكل سابق موجود نيست؛ اما گردن كلفتهاي دنيا و در رأسشان امريكا، بعد هم بقيه ي خرده ريزهايي كه هستند - يعني دنياطلبهاي عالم و طاغوتهاي جهان - يك ذره با جمهوري اسلامي آشتي نخواهند كرد. البته مبادلات سياسي و رفت وآمد و دادوستد دارند. اينها نيازهاي دنيوي و نقد فعليشان است؛ اما نياز درازمدتشان اين است

كه اين كانون معنويت - كه صلاي نفي همه ي ظلمها و تعديها و بديها را در دنيا زده - نباشد. حالا نبودنش هم دوگونه است: يا بتوانند با تبليغات و انواع و اقسام تدابيري كه دارند، از لحاظ كيفيت تغييرش بدهند؛ يا اگر نمي توانند، آن را محو فيزيكي كنند. در چنين شرايطي وظيفه ي ما چيست؟ وظيفه ي ما اين است كه براي مقابله ي با آن استحاله ي معنوي آماده باشيم و نگذاريم اين استحاله انجام بگيرد؛ نگذاريم انقلاب را از درون، پوك و پوسيده و ميان تهي كنند؛ يعني از لحاظ بنيه ي معنوي، انسانها را سالم و قوي و خوب نگهداريم. همچنين خودمان را براي مقابله ي با تدبير دوم آماده كنيم؛ يعني از لحاظ نظامي، نيروهاي نظاميمان را كارآمد و فعال نگهداريم. هر دوي اينها احتياج به اين دارد كه سپاه بر خودش به طور دايمي نظارت داشته باشد، تشكيلاتش را مستحكم كند و كيفيتها را روزبه روز بالا و بالاتر ببرد. وظيفه ي شما، وظيفه ي سنگيني است به نظر من، وظيفه ي برادران، وظيفه ي سنگيني است؛ هم نيروي زميني در سطح فرماندهي و ستادهايش، هم در سطوح يگانها - كه شما آقايان هستيد - تا آن پايين ترين يگان، و هم در سطوح بالاي سپاه؛ يعني ستاد كل سپاه و بقيه ي تشكيلات سپاه. البته كمك اصلي براي اين كار، برادران دفتر نمايندگي هستند، و خواست و تصميم و جديت شماها هم بايستي كمك كند. به هر حال، هم از لحاظ آموزش و تمرين و تدريب و آمادگي ظاهري و سازماني و نظامي، و هم از لحاظ آمادگيهاي باطني، بايستي خودتان را همواره آماده نگهداريد. به نظر من، اين تكليف امروز همه ي

ماست. ان شاءاللَّه كه خداوند به شما كمك كند و توفيقتان بدهد و زحمات شما را مورد سپاس و تقدير خودش قرار دهد؛ كه ماها قادر نيستيم پاسخ اين همه مجاهدت و كوشش و تلاش برادران را بدهيم. سعي كنيد كه ان شاءاللَّه در وظايف، همكاري انجام بگيرد. رفق، جزو وظايف است. در سطوح مختلف و از همه ي اطراف قضيه، همكاريهاي لازم را انجام بدهيد.گاهي ممكن است سر بعضي از مسايل، ناهماهنگيهايي باشد. طرفين ناهماهنگي كوشش كنند كه ان شاءاللَّه ناهماهنگي را برطرف كنند، تا كارها هرچه بهتر و سريعتر پيش برود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 82 ، ص 319 2) بحارالانوار، ج 65 ، ص 309 3) آل عمران: 19 4) آل عمران: 85 5) 1 و 2. آل عمران: 110 6) 7) ر.ك: جلد ششم، پاورقي ص 14

بيانات در جمع پزشكان، پرستاران و كاركنان بيمارستان قلب شهيد رجايى

بيانات در جمع پزشكان، پرستاران و كاركنان بيمارستان قلب شهيد رجايي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم آرزوي ما اين است كه امكانات درمان را براي همه ي مردم فراهم كنيد از همه ي كاركنان عزيز و زحمتكش اين بيمارستان خيلي متشكرم؛ مخصوصاً از سرپرست محترم بيمارستان و كادرهاي پزشكي و پرستاري و فني و ديگر دست اندركاران، كه اين بيمارستان را مرتب و مجهز نگهداشته اند. اين، بحمداللَّه آبروي كشور است. اين چند روزي هم كه من در اين جا بودم، وضع بيمارستان به طور قهري و طبيعي خودش را نشان مي دهد و همه چيز حكايت از اين مي كند كه بحمداللَّه براي حفظ بيمارستان از لحاظ تجهيزات، از لحاظ آبرومندي وضع عمومي و از لحاظ پزشكي و درمان بيماران، زحمت كشيده مي شود. من، هم به خاطر خودم و هم بخصوص به خاطر وضع بيمارستان، از

شما تشكر مي كنم. آرزوي ما اين است كه بتوانيم امثال اين بيمارستان و خود اين بيمارستان را چندان توسعه بدهيم كه همه ي مردم اين كشور بتوانند در هنگام نياز، از امكاناتي نظير اين امكانات استفاده كنند؛ چون بيماري و عوارض جسمي، براي همه كس، مخصوصاً براي قشرهاي كم درآمد، يك امر طبيعي و قهري است. آن روزي كه ما بتوانيم اين گونه امكانات را براي همه ي مردم فراهم كنيم، آن روز براي ما عيد است؛ اميدواريم كه آن روز برسد. بحمداللَّه همين جا هم پيشرفت كرده است. من در سال 60، چند هفته يي در همين بيمارستان بستري بودم.(1) اين چندساله نيز دورادور متوجه و مراقب وضع اين جا بوده ام؛ مي دانم كه زحمات زيادي كشيده شده است. خوشبختانه حالا اداره ي بيمارستان وضعيت خوبي دارد؛ هم آقاي دكتر ملكي (2) و هم آقاي دكتر متكلم(3) و هم پزشكان و پرستاران و مسؤولان گوناگون، زحمت مي كشند. خدمت به بيماران، يكي از شريفترين شغلها يك جمله عرض كنم كه اين مربوط به همه ي كاركنان يك بيمارستان است. آن جمله اين است كه شغل خدمت به بيماران، يكي از شريفترين شغلهاست. از آن كسي كه اين راهرو يا آن ملافه ها را تميز مي كند، تا آن كسي كه مشاغل حساس و مهم و داراي تأثيرات بيشتر را عهده دار است، به همان اندازه به بيمار كمك مي كنند. هر كدام از شماها، مخصوصاً پزشكان و پرستاران، به نحوي كمك مي كنيد. كمك به بيمار به هر نحو، يكي از بهترين و شريفترين مشاغل است؛ زيرا دل انسانها را از شما شاد مي كند. بعضي از مريضهاي قلبي جراحي دارند، بعضي جراحي ندارند، بعضي نوبتشان نشده، بعضي در حال انتظارند،

بعضي نمي دانند چه كسالتي دارند. شاد كردن دل يك انسان محتاج كمك، علاوه بر آن كه يكي از صدقات و خدمات است، خدا را هم راضي مي كند. راضي كردن خدا و خشنود كردن ذات مقدس پروردگار و هر كاري كه در آن رضاي خداوند باشد، با هيچ چيز مادّي قابل اندازه گيري و مقايسه نيست. من بيش از اين مطلبي عرض نمي كنم؛ فقط همين اندازه به ياد مي آورم كه امام راحل عظيم الشأن ما هم مدتي در همين بيمارستان بستري بودند. اين، يك پرونده و سابقه ي بسيار باارزشي براي بيمارستان شماست. خيلي متشكر. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) به خاطر سوءقصدي كه در تاريخ 6/04/1360 به هنگام سخنراني معظمٌ له در مسجد ابوذر تهران انجام گرفت. 2) قائم مقام رئيس بيمارستان قلب شهيد رجايي 3) رئيس بيمارستان قلب شهيد رجايي

سخنرانى در ديدار با حجةالاسلام والمسلمين رى شهرى، روحانيون، مسؤولان و بازرسان كاروانهاى حج

سخنراني در ديدار با حجةالاسلام والمسلمين ري شهري، روحانيون، مسؤولان و بازرسان كاروانهاي حج بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم حج را مايه ي آبروي اسلام و امام قرار بدهيد من هم از همه ي برادران و خواهراني كه در تدارك اسباب حج امسال زحمت كشيدند، از مسؤولان اجرايي در بخشها و دستگاههاي مختلف، مخصوصاً از جناب آقاي ري شهري كه زحمت كشيدند و اين كار بزرگ را تعقيب كردند و وسايل حج امسال اين ملت عزيز و عظيم الشأن را فراهم نمودند، صميمانه تشكر مي كنم. ان شاءاللَّه شكر و سپاس الهي و قبول ذات مقدس پروردگار آن وقتي خواهد شد كه اين مراسم بزرگ، آن چناني كه مورد رضاي اوست و با همان جهتگيري كه اسلام براي ما ترسيم كرده و امام عزيزمان تجديد نموده است، انجام بگيرد. اين وظيفه ي همه است كه سعي كنند حج را مايه ي آبروي اسلام،

و بخصوص براي ما ايرانيها، مايه ي آبروي امام قرار بدهند. همه ي آحاد برادران و خواهران مؤمني كه به حج مي روند، جا دارد كه حج را يك امر كاملاً شخصي به حساب نياورند. يك وقت عبادت و واجبي برعهده ي كسي است، مي رود انجام مي دهد و برمي گردد؛ ولي قضيه فقط اين نيست؛ اين بخشي از قضيه است. همه مراقب رفتار خودشان باشند هركدام از حاجيان امسال ما كه از ايران حج مي كنند، جزيي از يك حركت عظيم و از يك كار بزرگ جهاني و اسلامي و انقلابي و سياسي و عبادي هستند؛ بايد خودشان را جزيي از اين مجموعه به حساب بياورند و آن گونه عمل كنند. پس، لازمه ي اين احساس آن است كه همه مراقب رفتار خودشان باشند. در اخلاق، در برخورد با مسلمين ساير كشورها، در چگونگي رفتار، در خانه، در مسير، در حرم، در هنگام اداي مناسك - هرجا كه هستند - رفتار و اخلاق خود را طوري بكنند كه براي اسلام و انقلاب و امام مايه ي آبرو باشد. همه بايد اين نكات را رعايت كنند؛ منتها هرچه به طرف مسؤوليت و معرفت بيشتر حركت مي كنند - كه نوبت به امثال شما برادران و خواهران مي رسد - بايد بيشتر رعايت كنند. بعضي از عاداتي كه در بين مردم هست، بايد كم بشود و تحت الشعاع جنبه ي حج قرار بگيرد. نمي گوييم بعضي از خريدها بكلي موقوف بشود، ليكن در حدي باشد كه مساسي با حيثيت جامعه ي انقلابي و ملت بزرگ ما پيدا نكند. اميدواريم كه ان شاءاللَّه اين سفر مورد توجه و نظر حضرت وليّ عصر (ارواحنا فداه) قرار بگيرد. همه ي شما، چه در آن جا و چه در هنگام اجراي

مناسك، مشمول تفضلات آن بزرگوار باشيد و بهره ببريد و ان شاءاللَّه با اعمال مقبول الهي مراجعت كنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم دومين سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى(ره)

سخنراني در مراسم دومين سالگرد ارتحال حضرت امام خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا و شفيع ذنوبنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. اللّهم سدّد السنتنا بالصّواب والحكمة واملأقلوبنا بالعلم والمعرفة. قال اللَّه الحكيم في كتابه: و مثلهم في الانجيل كزرع اخرج شطئه فازره فاستغلظ فاستوي علي سوقه يعجب الزّرّاع ليغيظ بهم الكفّار(1) سه خصوصيت بسيار ارزشمند فرزند امام آغاز سخن، با سلام و درود به اين روح مطهر ملكوتي است: «السّلام عليك ايّهاالعبد الصّالح المطيع للَّه و لرسوله اشهد انّك قد اقمت الصّلوة و اتيت الزّكوة وامرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و جاهدت في اللَّه حق جهاده». سالگرد رحلت امام بزرگوار را به همه ي مسلمانان آزاده ي عالم، به همه ي مستضعفان، به همه ي دلسوزان بشريت، به همه ي كساني كه براي انسان وانسانيت ارزشي قايلند، و به ملت بزرگ و عظيم الشأن ايران، بخصوص به خانواده ي محترم و معزز آن بزرگوار و به فرزند عزيز يگانه ي ايشان، نور چشم ما و امام بزرگوار ما - حجةالاسلام والمسلمين آقاي حاج سيّد احمد آقا - تسليت عرض مي كنم. اين فرزند اهل و صالح آن بزرگوار، داراي سه خصوصيت هستند كه هريك از اين سه خصوصيت، بسيار ارزشمند و قابل تكريم است: اول اين كه امام بزرگوار از ايشان راضي بودند و به ايشان با همه ي وجود محبت داشتند و ايشان را عزيز مي داشتند. دوم اين كه چندساله ي اخير عمر بابركت امام، مرهون زحمات و خدمات

و پرستاريها و محبتها و مراقبتهاي ايشان از آن بزرگوار است. در اين فضيلت، هيچ كس با ايشان شريك نيست. سوم اين كه اين فرزند اهل و صالح، از لحظه ي درگذشت آن راحل عظيم الشأن تا امروز، همواره در مواضع صحيح عملي و انقلابي، پشتيبان مسؤولان نظام و يك عنصر مؤثر و مفيد بوده اند و ان شاءاللَّه همواره خواهند بود. ايشان راه امام، خط امام، حرف زبان و دل امام را رعايت كرده اند و بر مواضع صحيح پاي فشرده اند. خداوند به ايشان و همه ي بازماندگان و همه ي فرزندان جسماني و روحاني و فكري، و به شما ملت ايران - كه فرزندان آن عزيز يگانه ي زمان هستيد - توفيق عنايت كند. امام به اسلام و مسلمين قوّت و عزت بخشيد من امروز چند حقيقت بديهي و روشن را عرض مي كنم و بعد از آن، يك نتيجه گيري براي ملت ايران، و يك نتيجه گيري براي همه ي ملتهاي مسلمان جهان خواهم كرد. حقيقت اول كه كسي منكر آن نيست و هيچ منصفي نمي تواند آن را انكار كند، اين است كه امام بزرگوار ما به اسلام و مسلمين قوّت و عزت بخشيد. دشمنان اسلام، اسلام را ضعيف مي خواستند. آنها تلاش كرده بودند تا اسلام را از صحنه ي عمل، بلكه از ذهن ملتهاي مسلمان - چه برسد به غير آنها - خارج كنند؛ متأسفانه تا حدود زيادي هم موفق شده بودند. در اين سياست پليد، حكومتهاي فاسد و وابسته، با استكبار و شبكه ي جهاني دشمنان اسلام هماهنگي كامل داشتند. امام بزرگوار با اين انقلاب، مسلمانان را نشاط بخشيد و اسلام را زنده كرد. امروز در كشورهاي بسياري، اسلام آرزو و آرمان نسلهاي جوان و به پاخاسته

و روشنفكر است. يك نمونه، فلسطين عزيز است. سالها به نام فلسطين حرف زده شد و مبارزه گرديد؛ اما ناكام و ناموفق. امروز ملت فلسطين، به نام اسلام مبارزه و مقاومت مي كند؛ لذا مبارزه از شكل سازمانها و گروهها و شخصيتها و سردمدارها، به ميان توده ي مردم كشيده شده است. چنين مبارزه يي، هرگز ناكام نخواهد شد. مبارزه ي مردمي اگر باقي بماند، بي شك در نهايت به پيروزي خواهد رسيد. اين، به بركت اسلامي بود كه امام نام آن را زنده كرد و وجدان اسلامي را در مسلمين بيدار نمود. امروز در كشورهاي اسلامي شمال آفريقا، گروههايي به نام اسلام و با هدف ايجاد حكومت و نظام اسلامي مبارزه مي كنند؛ پيشرفت هم كرده اند. قبل از نهضت امام بزرگوار ما، چه كسي چنين چيزي را حتّي به خاطر مي گذرانيد؟ در شرق و غرب جهان اسلام، مسلمانان بيدار شده اند. اقليتهاي مسلمان در كشورهاي اروپايي و غير اروپاييِ داراي حاكميت كفر و الحاد، احساس شخصيت مي كنند. هويت و شخصيت اسلامي، در ميان مسلمانان زنده شد. اين، به بركت امام و حركت عظيم امام بود. بصيرت و صبر در مبارزه، عامل موفقيت امام و امت حقيقت دوم اين است كه آنچه امام بزرگوار و ملت شجاع ما را در راه اين مبارزه ي بزرگ موفق كرد، بصيرت و صبر بود - مقاومتي همراه با بصيرت - همان طور كه اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) فرمود: «و لا يحمل هذا العلم الّا اهل البصر والصّبر»(2). علت آن هم اين است كه امروز مبارزه با كفر خالص و شرك خالص نيست، تا مطلب روشن، و صف بنديها مجزا و جداي از هم باشد؛ بلكه امروز مبارزه با نفاق و

دورويي و تزوير و شعارهاي توخالي و دروغزنيها و لافزنيهايي است كه بلندگوهاي استكبار را در همه ي انحاي عالم پُر كرده است. بسياري دم از طرفداري از حقوق بشر مي زنند و دروغ مي گويند. بسياري دم از اسلام مي زنند و دروغ مي گويند. اسلام آنها، اسلام باب طبع و ميل سردمداران استكبار است. بسياري دم از مساوات و برابري انسانها مي زدند و مي زنند و دروغ مي گفتند و مي گويند. بنابراين، مبارزه در دوران كنوني، مبارزه يي دشوار است؛ هم به خاطر قدرت زر و زور استكبار، و هم به خاطر قدرت تبليغاتي و توجيه گر دروغگوييها و نفاقهاي استكبار و اياديش. انسانهاي بي بصيرت، زود فريب مي خورند. همين امروز هم در دنيا آدمهاي دلسوزي هستند كه فريب خورده اند؛ دشمن را نشناخته اند و صف را تشخيص نداده اند. در ايران، امام عظيم الشأن ما، به بركت بصيرت مردم - كه با صبر و مقاومت آنها همراه بود - اين راه را طي كرد و به موفقيت رسيد. خود او، در ايجاد اين بصيرت و صبر در مردم، بزرگترين مؤثر بود. هرجا در انحاي عالم مبارزه يي صورت مي گيرد، حركتي مي شود، انسان دلسوزي در پي نجات توده هاي مردم حركت مي كند، بايد بداند كه اين راه، با هوشمندي و بصيرت و نيز با صبر و مقاومت طي شدني است، و لاغير. ايران اسلامي، مركز و محور حركت عظيم جهاني مسلمانان حقيقت سوم اين است كه همه ي دنيا - هم توده هاي مسلمان و مستضعف و محروم عالم، و هم اردوگاه استكبار - تشخيص داده و فهميده اند كه كانون و محور و مركز اين حركتي كه امروز در جهت آرمانهاي اسلامي در دنيا مشاهده مي شود، جمهوري اسلامي است؛ لذا در

درجه ي اول، همه ي دشمنيهاي عالم متوجه ماست. ما در لابلاي سخنان گرم و به ظاهر دوستانه، همواره نشانه هاي خصومت و كينه را مي شناسيم. ما مي دانيم كه استكبار نسبت به جمهوري اسلامي و شما ملت و اين امام بزرگوار، چه قدر دشمن است. دشمن چون او را زنده مي داند، يك سر سوزن از دشمنيش با او كم نشده است. اگر بوقهاي استكباري و اردوگاه استكبار و دشمنان امام فكر مي كردند كه او مرده و تمام شده است، بعد از گذشت دو سال از رحلت جانسوز او، اين قدر با شخص او و با نام او دشمني نمي كردند، كه امروز مي كنند. ايران اسلامي، ايران امام، ايران انقلاب، مركز و محور حركت عظيم جهاني مسلمانان است، و به همين نسبت محور دشمنيهاست. اين، به جاي آن كه ما را غمگين كند، خوشحال مي كند؛ و به جاي آن كه ما را وحشت زده كند، اميدوار مي كند؛ چون نشان مي دهد كه ما قدرتمنديم و عليه منافع استكبار و منافع دزدان و غارتگران، همچنان تهديد بزرگي به شمار مي رويم. دشمني استكبار، ما را مطمئنتر مي كند كه راهي را كه در حركت پيشرونده ي انقلاب و سازنده ي كشور و جامعه انتخاب كرده ايم، درست و موفق و صائب بوده است. اگر ما در حركتمان عليه منافع دشمنان بشريت و در جهت مصالح انقلاب و كشور، راه خطا را پيموده بوديم، دشمن اين قدر با ما دشمني نمي كرد. امروز همه ي تبليغات جهاني با شيوه هاي مختلف عليه ماست. ممكن است بعضي از راديوها و بعضي از دستگاههاي خبري و تبليغاتي به ما صريحاً دشنام ندهند، اما اين دليل دوستي آنها نيست. آنها مي دانند كه دشنام صريحشان به ما، دل ملتهاي عالم را به ما بيشتر

نزديك مي كند. به همين خاطر، به جاي دشنام صريح، تهمت مي زنند؛ خودشان را به ما نزديك، و ما را به خودشان خوشبين نشان مي دهند! اين هم از همان ترفندها و خباثتهاست. ما دشمن همه ي مستكبران عالم و چپاولگران ملتها هستيم دنياي استكباري، به جمهوري اسلامي و به اسلام و به امام و شاگردان امام و شما ملت - كه اهل بيت امام و ياران امام هستيد - هرگز اعتماد نمي كند و دلخوش نمي شود؛ و همين به نفع ماست. دوازده سال است كه ما پيش رفته ايم، روزبه روز جلوتر گام برداشته ايم و به هدفها نزديكتر شده ايم. در تمام اين دوازده سال، با ما دشمني كرده اند. در اين مدت، استكبار و در رأس آن امريكا، يك لحظه با ما كنار نيامد، كوتاه نيامد؛ نمي توانست بيايد. ما دشمن همه ي مستكبران عالم و همه ي چپاولگران و غارتگران ملتها هستيم. تا وقتي كه رژيم صهيونيستي، اين گونه مسلمانان مظلوم فلسطين را قتل عام و سركوب مي كند و وحشيانه مي زند و مي كوبد، مگر ممكن است كه ما دلمان با رژيم منافق امريكا صاف بشود؟ تا وقتي كه مسلمانان در هر نقطه يي از عالم، در منطقه ي ما، در خليج فارس، در كشور عراق و در نقاط مختلف، مستقيم و غيرمستقيم، از قِبل سياستهاي امريكا فشار و محنت مي بينند، مگر ممكن است كه يك لحظه نسبت به آن رژيمِ زورگوي غدارِ انسان كشِ نسل كش، حسن ظن پيدا كنيم؟ مگر چنين چيزي مي شود؟! استنتاجي كه من از اين سه حقيقت مي كنم، اين است كه شما ملت عزيزمان بايد بدانيد، اگر به فضل الهي همين حركت مباركي را كه دوازده سال است با قدرت در پيش گرفته ايد، با وحدت حركت كرده ايد،

به اسلام متمسك بوده ايد، با همين تمسك به اسلام، با همين وحدت كلمه و با همين قدرت و عزت، پشت سر مسؤولان دلسوز ادامه بدهيد، تمام مشكلاتي را كه دشمنان بزرگ اسلام عليه اين ملت به وجود آورده اند - چه در طول پنجاه سال گذشته، چه در جنگ تحميلي، و چه در حول وحوش آن - خود شما خواهيد توانست برطرف كنيد و كشور را يك كشور اسلاميِ حقيقيِ نمونه ي آزاد آباد بسازيد. صبر و بصيرت و وحدتتان را حفظ كنيد چند توصيه به ملت عزيزمان: مواظب باشيد صبرتان را از دست ندهيد. ما با صبر پيروز شديم؛ باز هم بايد با صبر پيشروي بكنيم. مواظب باشيد بصيرتتان را از دست ندهيد، دشمن را بشناسيد و دشمنيها و ترفندهاي او را درست تشخيص بدهيد. تبليغاتي كه دشمن مي كند، حرفي كه دشمن مي زند و شايعه يي كه دشمن مي اندازد، به چشمتان بيايد. توجه كنيد كه دشمن با چه انگيزه يي اين حرف را مي زند، اين شايعه را مي پراكند، اين خبر دروغ را نقل مي كند و اين اظهار منافقانه را بر زبان جاري مي نمايد. به هرحال، دشمن، دشمن است. صبر و بصيرت و وحدتتان را حفظ كنيد. نگذاريد به بهانه هاي گوناگون، آدمهاي كم بصيرت، يا كم صبر، يا خودخواه، يا بي توجه به مصالح عمومي مردم، ميان صفوف مستحكم شما فاصله بيندازند و شما را نسبت به يكديگر، يا نسبت به مسؤولان دل چركين و نگران كنند. آگاه باشيد و بدانيد كه اين راه به هدف خواهد رسيد؛ چون راه پيامبران و راه اوصيا و آرزوي مؤمنان صالح در طول همه ي زمانهاي گذشته است. ملتهاي ديگر به شما نگاه مي كنند و مي خواهند از شما بياموزند.

راز اصلي پيروزي ملت ايران، نترسيدن از قدرتهاي پوشالي و اما چند توصيه به ملتهاي مسلمان: ملتهاي مسلمان، مخصوصاً علما و روشنفكران و قشرهاي مبارز بدانند كه سرّ و راز اصلي براي پيروزي اين است كه از قدرتهاي پوشالي و توخالي - يعني همين قدرتهاي استكباري - نترسند. اگر شما ملتهاي مبارز مسلمان مي خواهيد پيروز بشويد، بايد از امريكا نترسيد؛ اينها چيزي در چنته ندارند. اينها توپ و تفنگ و قدرت نظامي و آتش دارند؛ اما اين وسايل فقط در مقابل مردم بي صبر و كم مقاومت كارگر است. توپ و تفنگ و فشارهاي اين گونه، در مقابل انسانهايي كه صبور باشند، به كار نمي آيد و تأثيري نمي كند. البته بر انسانهايي كه دل به دنيا بسته اند، تأثير دارد. در اين قضاياي خليج فارس (3) ديديد كه اين سردمداران ديكتاتور كشور عراق، با همه ي اظهار شجاعتها و قدرتهايشان، چون به جان و به مقام خودشان علاقه داشتند، چه طور عقب نشستند و كوتاه آمدند! اين، دليل قدرت امريكا نيست؛ دليل ضعف آنهايي است كه در مقابل امريكا قرار داشتند. لذا يك ملت و يك گروه مبارز، اگر آماده باشند كه در راه هدف فداكاري كنند، هيچ قدرتي بر آنان فايق نخواهد آمد. راز پيشرفت ملت ايران در اين بود. همه ي ملتهاي مبارز بايد اين را به ياد داشته باشند. ملتهاي مسلمان فريب ترفندهاي دشمن را نخورند نكته ي ديگر و بسيار مهمي كه بايد ملتهاي مسلمان و مبارز به ياد داشته باشند، اين است كه فريب ترفندها و تبليغات و حيله گريهاي دشمن را نخورند؛ دوست و دشمن را بشناسند و دشمن را در اظهاراتش متهم كنند. اگر اين طور باشد، اين حركتهاي

اسلامي به پيروزي خواهد رسيد. ما معتقديم كه اين دوران، دوران اسلام و دوران غلبه ي ارزشهاي الهي و معنوي است، و همان طوري كه سال گذشته عرض كردم، اين دوران، دوران امام خميني است و ان شاءاللَّه نسلهاي جوان ما اين آينده را خواهند ديد. من به عرايضم خاتمه مي دهم. حال من خيلي مناسب و مساعد براي سخنراني نبود؛ اما ديدم كه نمي توانم در مثل چنين روزي، در اين محفل با شما همنشين نشوم و از نزديك عرض ارادتي به اين روح مقدس و والا نكنم. پروردگارا ! تو را به حق اوليا و انبيا و فرشتگان مقرب و به حق محمّد و آل محمّد و به حق خون شهدا سوگند مي دهيم، روزبه روز نام امام را بلندتر و راه او را روشنتر كن. پروردگارا ! ملت عظيم الشأن ايران را در وصول به هدفهاي والاي امامش، روزبه روز موفقتر بگردان. پروردگارا ! همه ي ملتهاي مسلمان را در سراسر عالم عزت ببخش. پروردگارا ! دشمنان اسلام و مسلمين را منكوب و نابود كن. پروردگارا ! به حق محمّد وآل محمّد، روزبه روز بر صبر و بصيرت ما بيفزاي. پروردگارا ! به حق محمّد و آل محمّد، ما را آن چناني كه مورد رضاي توست، زنده بدار؛ و آن چناني كه مورد رضاي توست، بميران. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه) و روح مطهر امام(ره) را از ما راضي و خشنود بگردان؛ دلهاي اين ملت عزيز را مهبط انوار و هدايتها و بركات خود قرار بده؛ زندگي اين ملت را روزبه روز بهتر و مرفه تر بگردان و مشكلات را از سر راهش برطرف بفرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) فتح: 29 2) نهج البلاغه، خطبه ي 173 3) ر.ك: جلد ششم، پاورقي ص 14

سخنرانى در ديدار با دومين گروه از ميهمانان خارجى مراسم دومين سالگرد ارتحال امام خمينى(ره)

سخنراني در ديدار با دومين گروه از ميهمانان خارجي مراسم دومين سالگرد ارتحال امام خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم حركت عظيم اسلامي رو به شدت و قوّت است به همه ي شما برادران و خواهران عزيز كه از اقطار عالم اسلام به خانه ي خودتان تشريف آورده ايد، خوش آمد و خيرمقدم عرض مي كنم. بديهي است كه مصيبت بزرگ فقدان امام امت مخصوص ما ايرانيها نيست؛ همه ي مسلمانان عالم، بلكه همه ي مستضعفان در آن سهيمند. مطلبي كه من مناسب مي دانم در اين جا عرض بكنم، اين است كه با نگاهي به صحنه ي جهان، احساس مي شود كه حركت عظيم اسلامي، روزبه روز رو به شدت و قوّت است و گذشت زمان، به نفع ارزشهاي اسلامي و معنوي است. مسلمانان عالم بيدار شدند و دارند بيدار مي شوند. چه مستكبران و قلدران بخواهند و چه نخواهند، چه امريكا بپسندد و چه نپسندد، اين حقيقتي است كه دارد اتفاق مي افتد. بايد مراقب و مترصد خطرات اين مرحله بود. هدف نزديك ما، ايجاد وحدت بين مذاهب اسلامي استبدادها و استعمارها و حكومتهاي قلدر و دشمن اسلام، مسلمين را قرنها در ضعف و ذلت نگهداشتند. امروز كه حركت به سمت عزت و بيداري مسلمين است، مطمئناً دشمنان كمينهايي در راه خواهند داشت؛ بايد مراقب آنها بود. من يكي از اين خطرات را عرض مي كنم و آن، اختلاف كلمه بين مسلمين، اختلاف بين طوايف و مذاهب اسلام و اختلاف بين قوميتهاي مسلمان است. شما نگاه كنيد، در كجاي جهان اسلام است كه دستهاي خائن درصدد ايجاد تفرقه و اختلاف نباشد؟ و در كجاست كه مغزهاي پليد طراحان

استكباري، ساده دلان و ضعيفاني را پيدا نكرده باشند كه در خدمت هدفهايشان قرار بگيرند؟ هدف نزديك و گام بزرگ ما، عبارت از ايجاد وحدت بين طوايف و مذاهب اسلامي و گروههاي مسلمان است. عده يي براي ضربه زدن به حركت عزت آفرين اسلامي، رسالتشان ايجاد تفرقه است؛ آنها را شناسايي كنيد و هوشمندانه با آنها مقابله نماييد. اگر مسلمانان هوشيار باشند و خود را به عزت اسلام، عزيز بشمارند و به قوّت اسلام، قوي بپندارند، بي گمان اين حركت خواهد توانست به اهداف خود برسد. من مجدداً به همه ي شما عزيزان، برادران و خواهراني كه از كشورهاي مختلف، از پاكستان، كشمير، آذربايجان شوروي، فلسطين، لبنان، سوريه، از كشورهاي آفريقايي و ساير نقاط تشريف آورده ايد، صميمانه خوش آمد عرض مي كنم و تأكيد مي نمايم كه اين جا خانه ي شماست. تهران، خانه ي برادران مسلمان است و مردم در اين جا برادران شما هستند. اميدواريم كه به شما خوش بگذرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با اولين گروه از ميهمانان خارجى مراسم دومين سالگرد ارتحال امام خمينى(ره)

سخنراني در ديدار با اولين گروه از ميهمانان خارجي مراسم دومين سالگرد ارتحال امام خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هنر بزرگ امام اين بود كه اسلام را از غربت درآورد به همه ي شما برادران و خواهران عزيز كه به اين مناسبت بزرگ و دردناك به تهران تشريف آورده ايد - چه برادران و خواهراني كه از خارج كشور به ايران آمده اند، چه برادران و خواهراني كه از مشهد يا ساير شهرها آمده اند - خوش آمد عرض مي كنم. براي امت اسلام شايسته است كه بدين مناسبت بزرگ و حادثه ي غم انگيز، عزاداري كند. اميدوارم كه خداوند متعال، به همه ي شما اجر وافري عنايت بفرمايد. هنر بزرگ و خدمت بي بديل امام بزرگوارمان اين بود كه اسلام را از

غربت درآورد. مسلمانان، حتّي در خانه ها و شهرهاي خودشان غريب بودند. اسلام، حتّي در مواطن اصلي خود غريب بود. دشمنان اسلام، با فرهنگ الحاد و فساد و نظامهاي طاغوتي، فرصت به خودانديشيدن را هم از مسلمانان گرفته بودند. در چنين شرايطي، امام بزرگوار ما، آن سلاله ي پيامبران و دست قدرت خدا در اين روزگار، اين گرد غربت را از چهره ي اسلام زدود و سترد. دشمني استكبار با ايران به خاطر اسلام است آنچه بايد ملت ايران و بقيه ي مسلمين عالم به آن توجه بكنند، اين است كه امروز دشمني اردوگاه استكبار با ايران اسلامي، به خاطر اسلام است. با اسلام دشمنند كه بر جمهوري اسلامي فشار وارد مي كنند. با زنده شدن قرآن دشمنند كه با ملت ايران دشمني مي كنند. همه ي ملتهاي مسلماني كه در راه اسلام مايل به فداكاري و حركتند، بايد براي مقابله ي با دشمنيهاي دشمنان اسلام، خود را آماده كنند. ما ملت ايران، از اين حقيقت به خود مي باليم كه به خاطر خدا و اسلام و قرآن، مورد كينه و عداوت مستكبران و گردنكشان عالم قرار گرفته ايم. جوانان ما به خود مي بالند كه در جبهه هاي گوناگون، به خاطر اسلام جنگيدند و محنت كشيدند. هر رنجي در راه خدا و براي دفاع از ارزشهاي اسلامي و از قرآن، يك حسنه است؛ «ذلك بانّهم لايصيبهم ظمأ و لانصب و لامخمصة في سبيل اللَّه و لايطؤن موطئا يغيظ الكفّار و لاينالون من عدوّ نيلا الّا كتب لهم به عمل صالح»(1). اين، شعار ماست. ملت ايران هر سختي يي كه كشيده اند، براي خدا كشيده اند و به آن افتخار مي كنند. اما حقيقت روشن ديگر اين است كه آنچه بالاخره پيروز خواهد

شد، راه خداست. تاريخ اين را بر ما ثابت كرده، و سرگذشت دوران معاصر بشريت هم اين را به اثبات رسانده است. ما براي خدا صبر و مقاومت مي كنيم و مي دانيم كه نصرت هم پشت سر اين صبر و مقاومت هست؛ «ولينصرنّ اللَّه من ينصره»(2). برادران غيرايراني بايد در بازگشت به اوطان خودشان، پيام اسلام و پيام امام و پيام اين ملت را براي مردم و كسان خود ببرند. اين، همان پيام قرآن است. از خداوند متعال مسألت مي كنم كه روزبه روز بر قدرت و عزت و پيشرفت ملتهاي مسلمان بيفزايد و از اسلام و مسلمين، به روح مقدس امام عزيزمان پاداش خير عنايت كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) توبه: 120 2) حج: 40

بيانات در ديدار با قاريان قرآن: محمّد محمود طبلاوى، ابوالعينين شعيشع و احمد رزيقى

بيانات در ديدار با قاريان قرآن: محمّد محمود طبلاوي، ابوالعينين شعيشع و احمد رزيقي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم سراسر وجود ملت ما شوق به قرآن است از زيارت آقايان خوشحالم. نزديك سي سال است كه با نوارهاي آقاي شيخ ابوالعينين آشنا هستم. مدتها قبل يك نفر در مشهد نوارهاي ايشان و نوارهاي مرحوم شيخ عبدالفتاح و شيخ مصطفي اسماعيل را براي من آورد و من از آن جا با صداي اين آقايان آشنا شدم. البته گاهي هم در فرصتهايي، از راديوهاي كشورهاي عربي تلاوت قرآن شما را گوش مي كردم. الحمدللَّه حالا شما در شرايطي به ايران آمده ايد كه كشور ما بحمداللَّه در همه جايش پُر از شوق به قرآن است. خدا را شكر مي كنيم كه جوانان ما، بچه هاي ما، همه ي ملت ما، سراسر وجودشان شوق به قرآن است و قرائتاً، تجويداً، فهماً و فقهاً با قرآن مأنوسند. سابق اين طور نبود. درگذشته، اين سلاطين

و حكام طاغوتي، مردم را از قرآن دور نگهداشته بودند. گاهي كساني پيدا مي شدند و يك كارهاي قرآني مي كردند؛ اما خيلي در سطح پايين بود. يادم است كه همين آقاي شيخ ابوالعينين به مشهد آمد، من تازه از زندان آزاد شده بودم. ايشان در ايوان مقصوره ي مسجد گوهرشاد قرآن تلاوت مي كرد. شايد صد نفر آدم نشسته بودند و همين طور مجلس را تماشا مي كردند و نمي فهميدند كه قرآن چيست؛ چون رهگذر بودند و ديده بودند كه اين جا مجلسي است، همان جا هم نشسته بودند! اما اگر حالا شما به همان جا برويد و قرآن تلاوت كنيد، مي بينيد كه هزاران نفر مردم مي ريزند و قرآن را استماع مي كنند. مجدداً به آقايان محترم خوش آمد مي گوييم. ان شاءاللَّه كه هميشه موفق و مؤيد باشيد.(1) آياتي را انتخاب كنيد كه مي تواند در سرنوشت ملتهاي اسلامي اثر بگذارد نكته يي كه در تلاوت و تحفيظ قرآن خوب است شما به عنوان پيشكسوت به جوانان تذكر بدهيد، اين است كه اگرچه همه ي آيات كريمه ي قرآن نور است، اما امروز جوانان به بخشي از آيات قرآن خيلي احتياج دارند و آن، چيزهايي است كه عزت اسلام و عزت جامعه ي اسلامي و توحيد عملي جوامع اسلامي در آنهاست. جوانان ما در همه جاي دنياي اسلام بايستي اين گونه آيات را روان و حفظ باشند و از آنها درس بگيرند. حتّي من يك وقت به اين ائمه ي جماعتي كه در بعضي از كشورهاي عربي و اسلامي، آياتي را در قرائت نماز انتخاب مي كنند، گفتم آياتي را انتخاب بكنيد كه مي تواند در سرنوشت ملتهاي اسلامي به طور ويژه اثر بگذارد. البته مردم بايد همه ي آيات الهي را ياد بگيرند و ياد هم مي گيرند،

ليكن بعضي از مفاهيم قرآني وجود دارد كه دست استعمار سعي كرده است ماها را از آنها دور نگه بدارد. ما را از جهاد دور نگهداشتند. ما را از اين كه كفار نبايد بر مسلمين مسلط باشند، دور نگهداشتند. ما را از آياتي كه وحدت مسلمين در آنها هست، دور نگهداشتند. همين آياتي كه الان تلاوت شد - «و ما ارسلنا من رسول الّا ليطاع باذن اللَّه»(2) - و آياتي كه معنايش حاكميت عملي اسلام بر زندگي جوامع است، بايستي همه ي مردم آنها را ياد بگيرند. در جوامع اسلامي، اسلام عملاً حاكم نيست الان در جوامع اسلامي، اسلام عملاً حاكم نيست؛ يعني نه احكام اسلامي اجرا مي شود، نه ماليات اسلامي هست، نه فرهنگ اسلامي در آنها ترويج مي شود، و نه حكامي كه در رأس كار هستند، با معيارهاي اسلامي انتخاب مي گردند. خيلي از اينها فسقه و فجره هستند كه قرآن آنها را قبول ندارد. آيا مردم در اين كشورها ملتفتند كه در يك نظام غير اسلامي زندگي مي كنند؟ آيا قرآن دراين باره حرفي ندارد؟ چه كسي بايد اين را به مردم منتقل كند؟ به نظر من، قرّاء قرآن - كه خداي متعال اين شرف عظيم را به آنان داده است - در بيان اين مطالب مقدمند. بله، توصيه ي من به آقايان اين است. ان شاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) پس از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي، شيخ ابوالعينين شعيشع آياتي از كلام اللَّه مجيد را تلاوت كرد؛ سپس معظمٌ له رهنمودهاي ديگري ارايه فرمودند.

2) نساء: 64

سخنرانى در ديدار با وزير، مسؤولان و جمعى از جهادگران جهاد سازندگى، خانواده هاى شهدا، گروهى از عشاير،

سخنراني در ديدار با وزير، مسؤولان و جمعي از جهادگران جهاد سازندگي، خانواده هاي شهدا، گروهي

از عشاير، و جمعي از بازماندگان زمين لرزه ي استانهاي گيلان و زنجان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم جهاد سازندگي، يكي از بركات خداوند در اين كشور در ابتدا از همه ي شما برادران و خواهران كه محبت كرديد و از راههاي دور و نزديك تشريف آورديد و اين مجمع بزرگ را در روز يادبود شهداي حج خونين تشكيل داديد، بخصوص از خانواده هاي معظم شهيدان و جانبازان - عزيزان انقلاب و ملت - و نيز مردم عزيز مناطق زلزله زده صميمانه متشكرم. سال گذشته در مثل اين روزها، اين برادران و خواهران و مردم آن مناطق، در يك آزمايش بزرگ قرار داشتند. اميدواريم كه خداوند به مردم گيلان و زنجان و همه ي مناطق زلزله زده، صبر و همت و پشتكار و اميد و اعتماد به كمك الهي مرحمت كند و آثار آن غم و مصيبت عمومي را بكلي از چهره ي آن مناطق بزدايد. همچنين از شما جهادگران عزيز كه از نقاط مختلف كشور تشريف آورده ايد، تشكر مي كنم. اين نهاد بابركت و ماندگار، حقيقتاً هديه ي خداي متعال به مردم اين كشور است. اين برادران جهادگر، هم در دوران جنگ و هم در دوران غير جنگ، مجاهدات بسيار ذي قيمتي انجام دادند. جهاد حقاً يكي از بركات خدا در اين كشور است. اميدواريم كه موفق باشند و خدمات و مجاهداتشان براي اين ملت بزرگ و شايسته ي خدمت، همواره ادامه و استمرار پيدا كند. سازندگي كشور، يك كار مهم آنچه جا دارد امروز در زمينه ي مسايل انقلاب عرض بشود، همين مسأله ي سازندگي كشور است. اگر انقلاب اسلامي بتواند آثار شوم تسلط قدرتهاي طاغوتي را در اين كشور برطرف كند، آن وقت بزرگترين وظيفه ي خودش را به انجام رسانده است.

اين آثار شوم دوران سلطه ي طاغوت چيست؟ در درجه ي اول، همين فقر و عقب ماندگي و جهل در بسياري از مناطق كشور ماست. اين ملت بااستعداد و هوشيار، اين زمين بااستعداد و غني از همه جهت، و آن معارف اسلامي پيشاپيش اين ملت، همه ي اينها بايد موجب مي شد كه امروز ايران يكي از آبادترين، و ملت آن يكي از غنيترين ملتهاي عالم باشد؛ اما مي دانيم كه اين طور نشده است. چه چيزي موجب شد كه اين ملت بااستعداد، در طول سالهاي متمادي - شايد در طول يكي، دو قرن يا بيشتر - اين قدر از قافله ي علم و معرفت عقب بماند؟ يقيناً سلطه ي دستهاي غيرامين بر اين ملت، و اين سلاطين ظالم و مستبد و كوته بين در طول اين سالها، اين بلاها را بر سر اين كشور آوردند و همين طور مسأله ي آباداني و عمران متوقف ماند. اگر قوانين اسلامي در كشوري اجرا بشود و حكومت اسلامي تشكيل گردد، اين مانعها را از سر راه مردم برخواهد داشت. انقلاب اسلامي در ايران، بايد اين هنر بزرگ و اين معجزه را بكند. بايد همت كرد، تا عقب ماندگيهاي كشور جبران شود البته ما تقريباً ده سال از دوران دوازده ساله ي پيروزي انقلاب را جنگ داشتيم. از پيش از شروع جنگ عراق، تا بعد از پايان اين جنگ، ابرقدرتها و جباران و كساني كه انقلاب سفره ي آنها را جمع كرد، نسبت به انقلاب و ملت و كشور ما، انواع و اقسام فشارها را وارد آوردند. آن كساني كه از اسلام سيلي خورده بودند، تا آن جا كه توانستند، در دوران ده، يازده سال گذشته، براي ملت ايران مشكل درست كردند. جوانان و دانشمندان و

افراد مستعد در اين كشور بايد همت كنند، تا عقب ماندگيهاي صدساله و دويست ساله را جبران نمايند. آنچه كه سلاطين جبار و رژيمهاي وابسته نمي توانستند بكنند، شما بايد آن را انجام دهيد؛ و آن همين است كه در ميان اين ملت و اين كشور تلاش كنند، تا استعدادها را زنده، كشور را آباد و ويرانيها را برطرف كنند. بايد افراد شايسته و عالم ساخته بشوند، دانشگاهها نيروي متخصص ورزيده تربيت كند، تا اين غبار استضعافي را كه دشمن بر چهره ي بسياري از مناطق كشور ما نشانده است، برطرف كنند. ايراني و خودي بايد اين كشور را بسازد ما مخالف نيستيم كه از علم و تجربه ي كشورها و ملتهاي ديگر استفاده كنيم؛ اما عرض ما اين است كه آن كسي كه بايد اين كشور را بسازد، او ايراني و خودي است. بيگانه براي خانه ي شما دل نخواهد سوزاند؛ شما بايد براي خانه ي خود دل بسوزانيد. ايرانيهاي باهمت، جوانان، دانشمندان، متخصصان، مغزهاي ورزيده و انسانهاي برجسته، عامه ي مردم، بازوها و پنجه هاي كار، بايد براي ساختن ايران تلاش كنند. البته بايد از تجربه و علم و تخصص ديگران استفاده كرد؛ ما راه يادگيري را به روي خودمان نمي بنديم. در شرق و غرب عالم، هرجا علم و تجربه يي هست، ما مي رويم تا آن را در خدمت خودمان در بياوريم. اين، اسلامي و دستور اسلام است و هيچ مخالفتي با آن نيست؛ ليكن بار بر دوش شماست. اين، حرف امروز ماست. ما فقط ويرانيهاي ناشي از جنگ و زلزله و سيل را نداريم. به خيلي جاها جنگ هم نرسيده، زلزله و سيل هم نبوده، اما ويرانه است؛ بدتر از جنگ و

زلزله و سيل. در طول اين دويست سال گذشته، حكومت خاندان منحوس پهلوي و خاندان مطرود قاجار بر اين مملكت، كشور را ويران كرد، كه بدتر از جنگ و زلزله و سيل بوده است. كار بزرگ است، بار سنگين است؛ اما بر دوش شما و همين جوانان مؤمن و كارآمد است. جوانان ما بايد خودشان را آماده كنند. جهادگران، دانشجويان و متخصصان ما و دستگاههاي دولتي هم بايد از آنها استفاده كنند، تا اين كشور را بسازند و الگو كنند. جامعه ي اسلامي، زندگي معنوي و مادّي را با هم دارد جامعه ي اسلامي، زندگي معنوي و مادّي را با هم دارد. جامعه ي اسلامي، هم دين و اخلاق و فرهنگ و معارف مردم را غني مي كند، و هم به زندگي مادّي و معيشت و كار و توليد و استخراج و اختراع آنها توجه دارد. در يك جامعه ي اسلامي، همه ي اينها تأمين شده است. بايد دنبال چنين حركتي برويم. امروز بحمداللَّه برنامه هاي مسؤولان كشور و كارهاي اين دولت خدمتگزار، در همين جهت و در همين خط است. همه در خدمت هدفهاي انقلاب و در راه سازندگي كشور، به دولت كمك كنند. نهادهاي انقلابي و همين نهاد جهاد سازندگي، در فكر مسؤولان كشور و بالاتر از همه در فكر امام بزرگوار ما(رضوان اللَّه عليه) بوده است. اين فكر، باز هم هست؛ تمام شدني نيست. اگر شما همت كرديد، خداي متعال هم كمك خواهد كرد. اين، وعده ي الهي است و قطعاً خواهد شد. اميدواريم كه خداوند متعال، اين كشور و عموم ملت را كمك و هدايت كند؛ روح امام عزيز بزرگوار ما را مشمول بركات خود قرار بدهد؛ و شهداي حج خونين چهار سال

پيش و همچنين درگذشتگان زلزله ي سال گذشته را غريق رحمت خود بسازد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با رئيس و مسؤولان قوّه ى قضاييه

بيانات در ديدار با رئيس و مسؤولان قوّه ي قضاييه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم جامعه ي قضات، جزو مجموعه هاي وزين و عالي قدر آقايان محترم! خيلي خوش آمديد. از اين كه اين توفيق را پيدا كردم كه با مجموعه يي از قضات محترم كشور و مسؤولان محترم دستگاه قضايي اين ملاقات دسته جمعي را داشته باشم، خوشوقتم. هميشه جامعه ي قضات در يك كشور، جزو مجموعه هاي وزين و عالي قدر و برخوردار از وزانتهاي علمي و اخلاقي و تقوايي هستند. شايد در اغلب و يا همه ي جوامع عالم، دستگاه قضا و عناصر آن، اين خصوصيت را دارند. در كشور ما هم كه قضا يك مرتبه ي الهي است و شغل پيامبران مي باشد و به افراد صالح و شايسته در ميان جامعه مي رسد، طبعاً اين خصوصيت بيشتر وجود دارد. اميدواريم كه خداوند به شما آقايان و به مسؤولان محترم اين قوّه ي حساس و مهم بيش ازپيش توفيق بدهد و شما را كمك كند، تا اين بار سنگيني را كه بر دوش داريد، ان شاءاللَّه به مقصد برسانيد. من فقط از باب تذكر، جمله ي مختصري عرض مي كنم؛ چون حقايق عمومي و سياستهاي اسلامي امر قضا - كه ما قاعدتاً بايد از آنها بيشتر بحث كنيم - براي اذهان شريف آقايان نقطه ي پنهاني ندارد. قضا، معيار سلامت يك كشور قضا در يك كشور، معيار سلامت آن كشور است. اگر دستگاه قضايي سالم بود، مي توان نتيجه گرفت كه وضع عمومي جامعه و كشور از جهت برخورداري از عدالت و دوري از تبعيض و ستم و اجحاف و تجاوز واين غصه هاي بزرگ بشري، سالم است. يعني

اگر فرض كنيم كه كسي از يك كشور هيچ خبر نداشته باشد، به دستگاه قضايي آن كشور برود و تفحصي بكند، ببيند كه در آن جا قضاتي عادل و قاطع، سيستم و سازماني منسجم و كارآمد، قوانيني حساب شده و عادلانه وجود دارد، و مشاهده كند كه آنها خوب كار مي كنند، قاعدتاً بايد نتيجه بگيرد كه وضع اين كشور خوب است. در اين فيلمهاي تبليغاتي كه بعضي از اين كشورها مي سازند - نه اين كه به اسم تبليغات باشد؛ باطنش تبليغاتي است - سعي مي كنند كه دستگاه قضايي خودشان را مستقل، كارآمد و قاطع نشان بدهند. ما از دستگاههاي قضايي خيلي از كشورهاي مادّي دنيا خبر داريم؛ آن طور كه نشان مي دهند، نيست. اگرچه البته نقاط قوّتي در برخي از جاها وجود دارد، ليكن آن طور كه سعي مي شود معرفي كنند، نيست. نشان مي دهند كه قاضي، هوشيار و دلسوز و خستگي ناپذير و تأثيرناپذير است. مي خواهند در اين فيلمها و اين داستان سراييها، اينها را نشان بدهند و معرفي كنند. از اين جهت است كه اگر معلوم شد دستگاه قضا سالم است، در زمينه ي مسايل عمومي كشور، نتايج بسياري از آن مي شود گرفت. بايد شمول قوانين نسبت به همه ي افراد يكسان باشد بنابراين، دستگاه قضا بايد كوشش كند كه هرچه در وسع و توان بني آدم است، با كسريها و كمبودهايي كه بالاخره در كار انسانها هست، به سمت كمال دستگاه و سيستم قضا و تشكيلات قضايي پيش برود؛ و اين نمي شود، مگر با رعايت كامل ضوابط و موازين اسلامي در امر تأمين عدالت، كه يكي از عمده ترينش عبارت از عدم تبعيض در شمول قانون كشور وقوانين قضايي است. اين، شايد يكي از

آن اساسيترين كارها در دستگاه قضاست. البته علل مخففه و مشدده، خودش جزو معيارهاي قضايي است؛ آنها را منكر نيستيم. اگر در يك مورد، جرمي همراه با علل مشدد يا همراه با علل مخفف وجود دارد، آنها كار خودشان را بكنند؛ اشكالي ندارد، حساب شده است؛ اما غير از آن، هيچ چيز ديگري كه تفكيكي بين شمول قوانين نسبت به افراد مختلف ايجاد كند، وجود نداشته باشد. اگر ما همين يك قلم را مورد توجه قرار بدهيم، دستگاه قضايي به ميزان زيادي به پيش خواهد رفت. مكرر از تحول در دستگاه قضايي و پيشرفت به سمت يك دستگاه قضايي سالم و كامل صحبت مي شود، و من از نزديك شاهدم كه واقعاً تلاشهاي زيادي هم انجام مي گيرد و رئيس محترم قوّه ي قضاييه و مسؤولان محترم واقعاً دلسوزانه تلاش مي كنند؛ انسان اين را كاملاً حس مي كند. من مي خواهم عرض بكنم كه اصلاح سازي دستگاه قضايي، در درجه ي اول به همين چيزهاست. ما كاري بكنيم كه شمول قوانيني كه قضاوت براساس آنها انجام مي گيرد، نسبت به همه ي افراد يكسان باشد و تبعيضي وجود نداشته باشد. بايد تفكرات خود را با آنچه كه اميرالمؤمنين انجام مي داد، تصحيح كنيم من در حالات اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) مطالعه مي كردم، ديدم اين عدلي كه ما از آن بزرگوار شنيده ايم - اگرچه گمان نمي كنم كه حتّي ما شيعيان و جوامع شيعي، آن عدالت را درست لمس و درك كرده باشيم كه چه بوده است؛ ليكن آن قدر عظيم بوده كه دنيا را پُر كرده است و آوازه ي عدل اميرالمؤمنين در همه جا گسترده شده است - به ميزان زيادي مربوط است به همين عدم رعايت جاذبه ها و ارتباطها، عدم رعايت

خويشاوندي، حتّي عدم رعايت خدمات گذشته ي يك انسان، آن وقتي كه پاي محاسبه ي قضايي مي رسد. «حسّان بن ثابت»، مداح اميرالمؤمنين(ع) و كسي كه با دشمنان آن حضرت در جنگها مقابله كرده بود، در جرياني به امري مبتلا شد كه مستوجب حد بود. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: بايد حد الهي بر او جاري بشود. «حسّان» گفت: يا اميرالمؤمنين! من آن كسي هستم كه براي شما آن همه شعر گفته ام. حالا ما باشيم، واقعاً اين جا چه فكر مي كنيم؟ آنچه كه در ذهنم هست، حضرت فرمودند: من حد خدا را به خاطر اين چيزها نمي توانم تعطيل كنم. روز ماه رمضان شرب خمر كرده بود، حد شرب خمر را جاري كردند؛ بيست تازيانه هم به عنوان تعزير بر هم زدن حرمت ماه رمضان به او زدند - مجموعاً صد تازيانه - كه اين بيست تازيانه ي آخر، بيشتر او را پوك كرده بود، كه اين ديگر چرا؟! همين قضيه هم موجب شد كه «حسّان بن ثابت» كوفه را ترك كرد و به شام رفت و به دستگاه معاويه پيوست و شايد از آن طرف هم عليه اميرالمؤمنين(ع) شعر گفت. طبق آنچه كه در نهج البلاغه است، «عبداللَّه بن عباس» كه حواري اميرالمؤمنين(ع) بود، و به تعبيري از لحاظ شخصيت و سوابق و خدمت به اميرالمؤمنين، نفر دوم در دستگاه خلافت آن حضرت محسوب مي شد - معلوم است كه «عبداللَّه بن عباس» نسبت به اميرالمؤمنين چه حالتي داشته است - سر قضيه ي پولهاي بصره، كه گزارشي به حضرت داده شده بود، به او نامه يي نوشتند؛ او هم گله كرد، اما حضرت گله ي او را با جواب تندي پاسخ دادند كه چرا گله مي كني؛ من دارم از تو حساب كشي مي كنم. اين، موجب شد

كه «عبداللَّه بن عباس» از همان بصره به مدينه رفت و ديگر كوفه هم نيامد. البته به دشمنان اميرالمؤمنين نپيوست - معلوم بود كه نمي پيوندد - اما از جبهه ي علي(عليه السّلام) خارج شد. وقتي كه انسان دقيق مي شود، از اين قبيل الي ماشاءاللَّه در زندگي اميرالمؤمنين(ع) هست. ما بياييم اينها را قدري در زندگي خودمان خرد كنيم. واقعاً ما بايد تفكرات امروز خود را، با آنچه كه اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) انجام مي دادند، تصحيح كنيم. سياستهاي اصلي قوّه ي قضاييه اينهاست؛ هيچ تبعيضي قايل نشويم. امروز دستگاه قضاوت ما با گذشته قابل مقايسه نيست امروز دستگاه قضايي حقيقتاً قابل مقايسه با قضاي گذشته ي اين كشور نيست. البته قضات شريف وخوب در گذشته زياد بودند. من خودم قضاتي را مي شناختم و مي شناسم كه پاكدامن، سالم، بي عيب، شجاع و تأثيرناپذير از خيلي از مقامات آن زمان بودند. اين طور نبود كه ما تصور كنيم در دادگستري گذشته يكسره آدمهاي ناباب بودند؛ نخير، آن جا قضات خوب و در دل سوگند خورده يي وجود داشتند. من كساني را ديده بودم كه واقعاً در مقابل زور و فشار دستگاه فرعوني آن زمان مي ايستادند؛ اما سيستم و تشكيلات و رهبري قضا به نحوي بود كه وجود اين گونه افراد مفيد، در كل قضاوت كشور اثر نامحسوسي داشت؛ شايد هم هيچ اثري نداشت. در دستگاه قضاي آن زمان، چه قدر ظلم و تبعيض مي شد و چه قدر سفارش كارآمد بود و جرايم از بين مي رفت و مظلومان غرامت ستمگران و ظالمان را مي دادند. امروز دستگاه قضاوت ما واقعاً با گذشته قابل مقايسه نيست. امروز قضات ما از روي احساس ديني و احساس ايمان قضاوت مي كنند. اين، كاملاً آشكار است. اگر كسي منكر اين بشود، منكر

واضحات شده و حقيقتاً بي انصافي كرده است. ما بايد اين فرهنگ رعايتها را با آنچه كه اميرالمؤمنين(ع) داشتند، مقايسه كنيم، ببينيم واقعاً چگونه است. حالا ما ادعا نمي كنيم كه بتوانيم مثل اميرالمؤمنين عمل كنيم. خود آن بزرگوار هم فرمود: «الا و انّكم لاتقدرون علي ذلك»(1). «لاتقدرون» را در مورد خورد و خوراك گفت، كه مراعات اين چيزها خيلي آسانتر از مراعات آن مسايل معنوي است. معلوم است كه در آن مسايل معنوي، هيچ كس نمي تواند به آن پايه برسد؛ هيچ كس هم ادعايش را نكرده است؛ ليكن بايد به آن سمت برويم. در اين صورت، دستگاه قضا مورد اعتماد و اميد مردم خواهد شد. مردم بايد به دستگاه قضايي اميدوار باشند شما الان ملاحظه مي كنيد، مدتهاست كه در مواردي، سرعت عملهاي بسيار زيبايي در اجراي احكام مشاهده مي شود. جرمي انجام مي گيرد، بلافاصله تحقيق مي شود، حكم عادلانه صادر مي شود و حدود الهي اجرا مي گردد. شما ديده ايد، آن جاهايي كه چنين حادثه يي اتفاق افتاده، مردم چه شور و شوقي نشان داده اند و چه قدر آبروي دستگاه قضا در آن جاها بالا رفته است. ما بايد كاري كنيم كه دستگاه قضايي در كل زندگي مردم و در كل بسيط حيات يك يك افراد اين جامعه - سطح كشور را عرض نمي كنم؛ سطح كشور كه چيز قهري است - چنين حالت اميدي داشته باشد؛ يعني همين كه كسي مشكلي پيدا كرد، مظلوم واقع شد، يا مورد كمترين اجحافي قرار گرفت، در دل و بر زبان بگويد كه به دستگاه قضايي مراجعه مي كنم، تا ظالم سر جاي خودش بنشيند. بايد چنين روحيه يي در مردم به وجود بيايد، و اين با تبليغات نمي شود. اين از آن مواردي

است كه تبليغات مطلقاً اثر نمي كند؛ چون با زندگي روزمره ي مردم سروكار دارد. مردم به خودشان نگاه مي كنند و حقيقت را پيدا مي نمايند. من لازم مي دانم از حضرت آقاي يزدي(دامت بركاته) كه براي دستگاه قضايي واقعاً يك ذخيره ي الهي بودند و وجودشان بركت و نعمت است، به خاطر زحماتي كه انجام مي دهند، تشكر و تقدير بكنم. اميدواريم كه ان شاءاللَّه ايشان و بقيه ي آقاياني كه در رأس دستگاه قضايي يا در بخشهاي مختلف دستگاه مسؤوليتهايي دارند، و نيز يكايك قضات و كارمندان مؤثر دستگاه قضايي، مشمول بركات الهي باشند. ان شاءاللَّه روزبه روز شاهد پيشرفت در كار قضا باشيم و به سمت همان الگويي كه اسلام در اختيار ما گذاشته و در اعمال اميرالمؤمنين(ع) مشاهده مي شود، حركت بكنيم. لازم مي دانم كه از شهيد عالي قدر و مظلوم - آيةاللَّه بهشتي - تجليل كنم. حقيقتاً ايشان براي بسياري از امور انقلاب، از جمله براي قضاي كشور، عنصر برجسته يي بودند، و اين اقبالي براي دستگاه قضا بود كه پايه ريزي قضاي اسلامي در جمهوري اسلامي، به وسيله ي يك چنين مرد بزرگ، فاضل، عالم، بااراده، متقي، آگاه و باهوش طراحي شد. ان شاءاللَّه كه در همان مبنا و در همان جهت، پيشرفتها روزبه روز چشمگيرتر باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، نامه ي 45

بيانات در ديدار با خانواده هاى شهداى هفتم تير

بيانات در ديدار با خانواده هاي شهداي هفتم تير بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ضربه ي دشمن نتوانست كاري بكند من هم متقابلاً اين سالگرد فراموش نشدني را به همه ي ملت ايران، مخصوصاً به خانواده هاي معظم و محترم آن شهداي عالي قدر، يك بار ديگر تبريك و تسليت عرض مي كنم. اميدوارم كه خداوند به بركت خون اين عزيزان، راه آنها را هميشه در اين كشور و در ميان

اين ملت، مستدام و پايدار بدارد. درباره ي ماجراي غم انگيز و فاجعه آميز هفتم تير، ده سال است كه همه ي ما حرف مي زنيم. همه ي تعبيرها و تحليلها و استنتاجها هم درست و مطابق با واقعيت يا لااقل نزديك به واقعيت است؛ از شخص امام بزرگوارمان(رضوان اللَّه تعالي عليه) كه اولين مطلب را در باب اين حادثه و اين شهداي عزيز و شخص مرحوم آيةاللَّه شهيد مظلوم بهشتي فرمودند، تا ديگر مسؤولان و گويندگان و نويسندگان. آنچه هم كه گفته شده است، كتابها خواهد شد. لذا در اصل و تحليل اين حادثه، حرف تازه يي وجود ندارد. بديهي است كه دشمن در آن مقطع حساس مي خواست به اين وسيله اگر بتواند، نظام را منهدم كند. شخصيت عظيم القدري مثل شهيد بهشتي را از يك انقلاب گرفتن، شوخي نيست. تعداد كثيري از چهره هاي كارآمد و نام آور، وزرا، نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، مسؤولان قضايي و افراد مبارزِ سابقه دارِ فعالِ مخلص ِ پاكبازِ اين راه را از يك انقلاب گرفتن، كار كوچكي نيست. واقعاً اگر در هر نظامي چنين چيزي اتفاق مي افتاد، ضربه ي غيرقابل جبراني مي زد و شايد آن نظام را منهدم مي كرد؛ اما در ايران اين طور نشد. آن رهبري الهي و بي نظير، اين ملت استثنايي و عظيم القدر، آن شعارها و آن شور انقلابي و آن معارف ترويج شده ي در ميان مردم در طول مدت قبل و بعد از انقلاب، آن چنان اين كشور و اين انقلاب را مجهز كرده بود كه اين ضربه نتوانست كاري بكند. البته ضايعه ي بزرگي بود. مگر چند نفر امثال شهيد بهشتي يا آن چهره هاي مبارز و آن افراد مخلص و پاكباز، در يك كشور و در ميان يك ملت به ظهور مي رسند؟

ضربه خيلي سنگين بود، ولي نظام ايستاد. ده سال هم از آن روز گذشته و شما ديديد كه در طول اين مدت، آن جنگ ويرانگر تمام شد و ملت از آن سربلند بيرون آمد. حوادث بزرگ و توفانهاي منطقه يي و جهاني پيش آمد؛ ولي اين كشور و اين ملت مثل كوه ايستادند. همه ي دنيا خودشان را آماده كرده بودند كه بعد از وفات امام و از دست رفتن اين قلب حياتبخش ملت، از اين انقلاب، مرده يي، و از اين ملت، موجود بي حس وحالي باقي بماند، تا آنها هر كاري كه مي خواهند، بكنند. اين حادثه ي رحلت امام پيش آمد؛ اما باز اين ملت، هوشمندانه و زيركانه، راهشان را تا امروز ادامه دادند. خداوند هيچ وقت ملتي را بي حساب وكتاب حمايت نمي كند در اين ده سال خيلي حوادث پيش آمده كه معمولاً براي يك ملت، اين تعداد و اين كيفيت حادثه، در ده سال پيش نمي آيد. اين كه اين ملت توانست اين گونه مقاومت كند، چند علت داشت كه در درجه ي اول، دست قدرت الهي و حمايت خدا بود. اين شوخي نيست؛ يك واقعيت است. امام از ته دل به اين معنا اعتقاد داشتند و ما از ايشان مكرر شنيده بوديم. يك وقت ايشان صريحاً به من فرمودند كه از اول انقلاب تا حالا، دست قدرتي را مشاهده مي كنم كه ما را پيش مي برد و كارها را اصلاح مي كند. آن بزرگوار مطلبي نزديك به اين عبارت را فرمودند كه من عين جمله ي ايشان را يادداشت كرده ام. خداي متعال هيچ وقت ملتي را بي حساب وكتاب حمايت نمي كند. اين طور نيست كه ما بگوييم حالا كه خدا و قدرت الهي از ما پشتيباني مي كند، پس ما ديگر

مسؤوليتي نداشته باشيم؛ برويم و مشغول كار خودمان باشيم. نخير، حمايت و دست قدرت الهي، به خاطر فداكاريهاي شما، به خاطر خون شهيدان، به خاطر ايمان مردم، به خاطر صبري كه ملت ما در مراحل مختلف از خودشان نشان دادند، به خاطر صدق اين ملت در عشق به اسلام، به خاطر راهنماييها و خط روشن ارايه شده به وسيله ي آن مرد بي نظير، و به خاطر حضور مردم در صحنه بوده است. اگر اينها را حفظ كرديم، خداي متعال باز هم از ما حمايت خواهد كرد. استكبار هميشه درصدد فاجعه آفريني است آن نكته ي اصلي را كه مي خواهم عرض كنم، اين است كه استكبار كه با اسلام و انقلاب اسلامي دشمني دارد، هميشه و در هر زمان به شكلي درصدد فاجعه آفريني است. هميشه هم كساني را پيدا مي كند كه در اين فاجعه آفريني، ابزار و آلت دست او بشوند. يك روز منافقين را پيدا كرد كه فاجعه ي شهادت رجايي و باهنر و فجايع ديگري را به وجود آوردند؛ يك وقت هم رژيم عراق را پيدا مي كند و جنگ هشت ساله را به وجود مي آورد. بنابراين، در هر مقطعي استكبار و امريكا و سرمايه داران بزرگ بين المللي - كه با همه ي وجود با اسلام و انقلاب اسلامي دشمن و مخالفند - ابزارهايي را پيدا مي كنند. در دنيا انسانهاي بد و پست و گروههاي فرومايه و خودفروخته كم نيستند. پس، دشمن همواره دشمن است و درصدد ضربه زدن؛ ابزار هم هميشه در اختيار اوست؛ يعني ابزار لازم را براي ضربه زدن پيدا مي كند. وظيفه ي ما در اين ميان، هشياري و حفظ اصول و موازين انقلاب است؛ اين تكليف ماست. مبادا كسي خيال كند كه يك دوران، دوران

اين ضربه ها بود و تمام شد؛ نخير، اگر ما تا پنجاه سال ديگر هم غفلت بكنيم، دشمن مشت خودش را وارد مي كند. دشمن از اسلام و از اين ملت سيلي خورده است. دشمن سفره اش در اين كشور جمع شده است. در كشورهاي اسلامي، سفره ي دشمن به جمع شدن تهديد مي شود. الان ببينيد در الجزاير چه خبر است. مردم الجزاير بالاي پشت بامها مي روند و اللَّه اكبر مي گويند.(1) اين كار، كار چه كسي بود؟ اين كار را اول بار چه كسي به مردم دنيا ياد داد؟ مگر امريكا و استكبار اينها را نمي فهمند؟ مگر فراموش مي كنند؟ اين ملت به همه ي ملتهاي دنيا، بخصوص به مسلمانان ياد داده كه راه مقابله با استكبار و اردوگاه دشمن بشر چيست؛ اين را كه آنها فراموش نمي كنند. ما بايد هوشيار باشيم و فريب نخوريم اگر بخواهند با موج حركتي كه ملت ما انجام داده، مقابله كنند، راهش آن است كه اين ملت را از ميدان خارج كنند و به او ضربه بزنند. پس، تا پنجاه سال ديگر هم كه باشد، استكبار از ضربه زدن منصرف نيست. ما بايد هوشيار باشيم و فريب نخوريم. ما بايد تحت تأثير تبليغات دشمن قرار نگيريم. ما بايد ايمانمان را به نظام اسلامي از دست ندهيم؛ چون وقتي دشمن مي خواهد ضربه وارد كند، اول پايه هاي ايمان مردم را متزلزل مي كند، تا بتواند ضربه را خوب وارد كند. يادتان است كه مدتي به وسيله ي همين ليبرالها و آن روسياه فراري(2) و منافقين پست در همين تهران سر چهارراهها، ضد نظام و ضد امام و ضد اين ملت و ضد سياستهايي كه جمهوري اسلامي داشت، تبليغات مي كردند؟ براي اين كه ايمان مردم

را متزلزل كنند، تا بتوانند در وقت خودش ضربه را وارد كنند. هميشه از اين كارها مي كنند. مواظب باشيد ايمان شما را متزلزل نكنند. الان منافقين در بغداد و ساير شهرهاي عراق، به عنوان عمله ي مزدور رژيم صدام كار مي كنند! مي روند شهرهاي كردنشين را سركوب مي كنند! مي روند عربهاي شيعه ي جنوب عراق را قتل عام مي كنند! اين منافقين، ده سال، يازده سال قبل، در همين تهران تبليغات ضد جنگ داشتند و مي گفتند كه چرا با عراق مي جنگيد؛ اما امروز كارشان به اين جا رسيده است! اينها تصادفي نيست؛ اين يك سياست است كه از آن جا شروع مي شود، به اين جا ختم مي گردد. ملت ما بايد به هر حرفي كه گفته مي شود، با روشن بيني نگاه كند، تا فريب نخورد. اين ملت تا زماني كه هوشيار و باايمان و علاقه مند به اين انقلاب و دلباخته ي نظام اسلامي است، و تا هنگامي كه با مسؤولان اين نظام پيوسته و متصل است، آن ضربات و آن مزدوران هيچ كاري نمي توانند بكنند. همان طور هم كه امام فرمودند، امريكا و غير امريكا هيچ غلطي نمي توانند بكنند. اميدواريم كه خداوند به بركت خون اين شهدا و بقيه ي شهيدان عالي قدر و عزيز ما، روزبه روز اين ملت را از فضل خود برخوردارتر و پايدارتر و بيشتر مشمول بركات خود قرار بدهد، و روح مقدس اين عزيزان را با اولياي خودش محشور كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) به دنبال پيروزي چشمگير جبهه ي نجات اسلامي الجزاير در دور اول انتخابات پارلماني اين كشور، ملت مسلمان الجزاير به منظور ابراز تمايل قلبي خود - كه استقرار حاكميت اسلامي در آن كشور بود - با سر دادن فريادهاي

اللَّه اكبر، اين پيروزي را جشن گرفتند. ولي ديري نگذشت كه ژنرالهاي ارتش الجزاير با لغو نتايج انتخابات پارلماني، به قلع و قمع اسلامگرايان پرداختند، كه هنوز پس از گذشت شش سال، بحران الجزاير ادامه دارد. 2) ابوالحسن بني صدر

سخنرانى در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران، به مناسبت عيد سعيد غدير

سخنراني در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران، به مناسبت عيد سعيد غدير بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بُعد اول واقعه ي غدير، امضاء و اثبات فضايل اميرالمؤمنين من هم اين عيد سعيد و بزرگ را به همه ي مسلمانان و حق جويان عالم و به ملت شريف و عظيم الشأن ايران و به شما برادران و خواهراني كه در اين جا تشريف داريد، تبريك و تهنيت عرض مي كنم. خداوند ما را از بركات اين روز و درسهاي بزرگي كه به ما مي دهد، برخوردار كند. در روز غدير، اين حركت عظيمي كه طبق روايات متواتره، به وسيله ي نبيّ اكرم (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) انجام شد، داراي ابعادي بود. البته يك بُعد، فضيلت اميرالمؤمنين بود. مردم هم مي دانستند و از نزديك اين فضايل را در آن بزرگوار مشاهده مي كردند. پيامبر اكرم، و در واقع اراده ي الهي هم همان فضايل و ارزشها را معتبر دانست و بر اساس آن ارزشها، ولايت و حاكميت بعد از پيامبر را تعيين كرد. معلوم شد آن كسي مي تواند در مرتبه ي حكومت بر مسلمين قرار بگيرد، كه داراي آن ارزشها باشد. لازم نبود كه پيامبر اكرم فضايل اميرالمؤمنين را در آن روز بيان كند؛ مردم مي دانستند. «ابن ابي الحديد» مي گويد: فضايل علي بن ابي طالب به طوري در آن روز براي مردم واضح بود كه بعد از رحلت پيامبر، احدي از مهاجران و اغلب انصار شك نداشتند كه مسأله ي خلافت بر علي قرار خواهد گرفت؛ يعني در نظر آنان

جزو مسلّمات بود. در موارد ديگر، خود رسول اكرم هم راجع به اميرالمؤمنين چيزهاي زيادي فرموده است. آنچه از طرق ما شيعيان و نيز از طريق اهل سنت روايت شده، متواتر است. خيلي از فضايل را به شكل متواتر، هم شيعه و هم سني روايت كرده اند؛ مخصوص شيعه نيست. حتّي يكي از مورخان قديمي مشهور - «ابن اسحاق» صاحب سيره ي معروف - مي گويد: پيامبر به اميرالمؤمنين فرمود: اگر بيم اين را نداشتم كه مردم در باب تو حرفهايي بزنند كه پيروان عيسي درباره ي او زدند، چيزي را درباره ي تو مي گفتم كه هرجا عبور مي كني، مردم خاك زير پاي تو را به عنوان تبرك بردارند. اين روايت شايد از طرق شيعه هم نقل شده باشد؛ من نديده ام. «ابن ابي الحديد» از «ابن اسحاق» نقل مي كند؛ يعني كساني كه معتقد به نصب اميرالمؤمنين هم نيستند، اما اين حرفها را در فضايل آن حضرت دارند. اين، يك بُعد واقعه ي غدير است؛ يعني امضاء و اثبات اين فضايل و اين كه اين فضايل و ارزشها، به حكومت و به اين ارزش قراردادي در جامعه ي اسلامي منتهي مي شود. اين بُعد، بُعد بسيار مهمي است و معلوم مي شود كه در اسلام، طبق ديد پيامبر و وحي الهي، حكومت تابع ارزشهاست؛ تابع چيزهاي ديگر نيست. اين، خود يك اصل اسلامي است. بُعد دوم واقعه ي غدير، مسأله ي ولايت اميرالمؤمنين يك بُعد ديگر در قضيه و حديث غدير، همين مسأله ي ولايت است؛ يعني تعبير از حكومت به ولايت؛ «من كنت مولاه فهذا عليّ مولاه»(1). آن وقتي كه پيامبر(ص) در مقام تعيين حق حاكميت براي يك شخص است، تعبير مولا را براي او به كار مي برد و ولايت او را

به ولايت خود مقترن مي كند. خود اين مفهومي كه در ولايت هست، بسيار حايز اهميت است. يعني اسلام، منهاي همين مفهوم ولايت - كه يك مفهوم مردمي و متوجه به جهت حقوق مردم و رعايت آنها و حفظ جانب انسانهاست - هيچ حاكميتي را بر مردم نمي پذيرد و هيچ عنوان ديگري را در باب حكومت قايل نيست. آن كسي كه وليّ و حاكم مردم است، يك سلطان نيست؛ يعني عنوان حكومت، از بُعد اقتدار و قدرت او بر تصرف ملاحظه نمي شود؛ از بُعد اين كه او هر كاري كه مي خواهد، مي تواند بكند، مورد توجه و رعايت نيست؛ بلكه از باب ولايت و سرپرستي او، و اين كه وليّ مؤمنين يا وليّ امور مسلمين است، اين حق يا اين شغل يا اين سمت مورد توجه قرار مي گيرد. قضيه ي حكومت در اسلام، از اين جهت مورد توجه است. حكومت بر اساس ولايت اسلامي، مردميترين نوع حكومت اگر اين مفهوم ولايت و آنچه را كه اسلام براي وليّ و والي به عنوان شرط و وظيفه قرار داده است، بشكافيم - كه در كلمات ائمه ي معصومين در اين باب، خيلي حرفهاي آموختني وجود دارد، و در همين نامه ي اميرالمؤمنين به مالك اشتر و آن توصيه هاي بزرگ، مفاهيم ارزنده ي زيادي هست - خواهيم ديد كه مردميترين نوع حكومت اين است. در فرهنگ بشري - يعني فرهنگ آزاديخواهان عالم در طول تاريخ - هيچ چيزي كه از حكومت زشت باشد، در مفهوم ولايت وجود ندارد. مفهوم استبداد يا خودسري، به ميل خود يا به ضرر مردم تصميم گرفتن، مطلقاً در معناي ولايت اسلامي نيست. نه اين كه يك شخصي نمي تواند به نام ولايت از

اين كارها بكند؛ خير، شياطيني هستند كه با همه ي نامهاي خوب، همه ي كارهاي بد را در دنيا كرده اند. مقصود، آموزش و درس و راه اسلامي است. البته كساني كه دلباخته ي مفاهيم غربي و بيگانه ي از اسلام هستند، ممكن است حرفهايي بزنند، يا تصوراتي بكنند؛ ليكن اينها بر اثر نشناختن مفهوم ولايت است. ولايت در اسلام، ناشي از ارزشها ولايت در اسلام، ناشي از ارزشهاست؛ ارزشهايي كه وجود آنها، هم آن سِمت و هم مردم را مصونيت مي بخشد. مثلاً عدالت به معناي خاص - يعني آن ملكه ي نفساني - از جمله ي شرايط ولايت است. اگر اين شرط تأمين شد، ولايت يك چيز آسيب ناپذير است؛ زيرا به مجرد اين كه كمترين عمل خلافي كه خارج از محدوده و خارج از اوامر و نواهي اسلامي است، از طرف آن وليّ يا والي تحقق پيدا كرد، شرط عدالت سلب مي شود. كوچكترين ظلم و كوچكترين كجرفتاري كه خلاف شرع باشد، عدالت را سلب مي كند. هر تبعيضي، هر عمل خلاف و گناه و ترك وظيفه يي، عدالت را از والي سلب مي كند. وقتي هم كه عدالت سلب شد، او از آن منصب منعزل مي شود. در كدام سيستم حكومتي دنيا، چنين شكلي وجود دارد؟ در كدام طريقه ي ضمانت و نظارت مردمي، چنين روشي وجود دارد كه در آن، خير انسانيت و خير جامعه و مصالح بشري و ارزشها باشد؟ البته تخلف از معيارها، در همه ي شكلها مي تواند صورت بگيرد. بر فرض حفظ معيارها، شما ملاحظه كنيد ببينيد، اين چه شكل متيني است كه اسلام مقرر كرده است. ما مسلمين بايد ولايت را تجربه كنيم ما مسلمين بايد ولايت را تجربه كنيم. در طول قرنهاي

متمادي نگذاشتند. چه كساني نگذاشتند؟ همان كساني كه حكومت به سبك ولايت، آنها را از مسند قدرت و حكومت كنار مي زند؛ والّا به نفع مردم است. كدام كشورها هستند كه اگر در رأس حاكميتشان يك انسان پرهيزگارِ پارساي مؤمنِ مراعات كننده ي اوامر و نواهي الهي و عامل به صالحات و حسنات باشد، براي آنها بهتر نباشد، از اين كه فرد ميگسارِ شهوترانِ پولپرستِ دنياپرستي بر سر كار باشد؟ هر ملت و هر مذهبي كه مي خواهند، داشته باشند. ولايت، يعني حاكميت انسانهاي پارسا، انسانهاي مخالف با شهوات و نفس خودشان، انسانهاي عامل به صالحات. اين، معناي ولايت اسلامي است. كدام ملت و كدام كشور است كه اين را نخواهند و به نفعشان نباشد؛ مفهوم آن را تصور كنند و تصديق نكنند؟ چه كساني با اين اصل و با اين روش مخالفند؟ معلوم است؛ آن قدرت طلباني كه در وجود و نفس خودشان، تحقق آن معيارها - يعني تحقق پارسايي، تخلي از شهوات و بي اعتنايي به زخارف دنيا - را عملي نمي بينند. كداميك از اين قدرتمنداني كه امروز زمامهاي امور را در دنيا به دست گرفته اند، حاضرند اساس حكومت و ولايتي باشند كه اسلام گفته است؟ ما هميشه اين را گفته ايم و اين جزو مسلّمات انقلاب ماست كه انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، يك تعرض عمومي به فرهنگ غير اسلامي و ضد اسلامي است كه امروز بر قدرتهاي جهاني حاكم است و اركان قدرت جهاني بر اساس آن شكل گرفته است. به همين خاطر، با اسلام و با اين انقلاب و اين نظام مخالفند؛ زيرا اجزاي فرهنگ سياسي رايج بين قدرتمندان عالم را زير سؤال برده است. فرهنگ ما، فرهنگي مغاير با

آن فرهنگهاست؛ كمااين كه وضع حكومت و قدرت سياسي و رابطه ي آن قدرت با مردم و پيوندهاي بين آنها و مردم را مشاهده مي كنيد. ولايت اسلامي، راه سعادت ملتها اين چيزهايي كه ناشي از اصل ولايت در اسلام است، چه قدر براي انسانها مفيد، پُردرخشش، زيبا و جاذبه دار است. هر كس از هرجاي دنيا به كشور ما نگاه كند، همين چيزهايي كه در زندگي امام بزرگوارمان بود، و آنچه را كه اين ملت در طول اين ده، دوازده سال به آن عادت كرده اند، مي بيند. اين، معناي ولايت است؛ و ما عرض مي كنيم كه اگر ملتها، قطع نظر از مذاهب و ادياني كه بر آنها حاكم است، بخواهند راه سعادت را پيدا كنند، بايد به ولايت اسلامي برگردند. البته اين ولايت اسلامي به شكل كامل، در يك جامعه ي اسلامي عملي است؛ چون ولايت براساس ارزشهاي اسلامي - يعني عدالت اسلامي، علم اسلامي و دين اسلامي - است؛ اما به شكل غير كامل، در همه ي ملتها و در ميان همه ي جوامع عملي است. اگر مي خواهند كسي را به عنوان رهبر و حاكم بر جامعه انتخاب كنند، سراغ آن كسي كه سرمايه داران معرفي مي كنند، نروند؛ سراغ پارساترين و پاكترين و بي اعتناترين انسانها به دنيا بروند؛ آن كسي كه قدرت را سرمايه ي شخصي خود به حساب نمي آورد و از آن براي سود شخصي خويش استفاده نمي كند. اين، رشحه يي از رشحات ولايت در اسلام است و دمكراسيهاي جاري عالم از آن بي نصيبند. اين، از بركات اسلام است. لذا از اول انقلاب هم همين عنوان ولايت و ولايت فقيه - كه دو مفهوم است؛ يكي خود مفهوم ولايت، يكي اين كه اين ولايت متعلق به

فقيه و دين شناس و عالم دين است - از طرف كساني كه درحقيقت تحمل اين بافت ارزشي كامل را نمي توانستند و نمي توانند بكنند، مورد تعرض شديد قرار گرفت. امروز هم همين طور است. خوشبختانه مردم اين راه را شناخته اند. اين، از بركات غدير و اسلام و زندگي اميرالمؤمنين و نيز حكومت كوتاه آن بزرگوار است. اميدواريم كه خداوند ماها را اهل و لايق براي اين راه و اين تفكر اسلامي قرار دهد و همه ي ما را قدردان مفهوم ولايت بسازد و ان شاءاللَّه شايسته ي اسم «ملت اهل ولايت» باشيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 35 ، ص 282

سخنرانى در ديدار با اعضاى جامعه ى انجمنهاى اسلامى اصناف و بازار و مجامع امور صنفى سراسر كشور

سخنراني در ديدار با اعضاي جامعه ي انجمنهاي اسلامي اصناف و بازار و مجامع امور صنفي سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اصناف، يك قشر اسلامي و انقلابي به برادران عزيز اصناف و كسبه و بازاريان، همين طور به برادران صنوف توليدي و بقيه ي كساني كه به نحوي در كار دادوستد در بازار و جامعه ي اسلامي مشغول خدمتند و اين جا تشريف دارند، خوش آمد مي گويم و اميدوارم كه خداي متعال در انجام وظايف و بارهاي سنگيني كه بر دوش ماست، لطف و هدايت خود را شامل حال همه ي شما و ما بفرمايد. يك نكته در باب كسبه در نظام و كشور اسلامي اين است كه از دوره هاي گذشته تا امروز، كسبه و اصناف و تجار و كساني كه در كار دادوستد بوده اند، اهل عمل به دين و عقيده ي ديني و اعتقاد به علماي دين و حضور در كنار آنها بوده اند. كسي نمي تواند اين نكته را انكار كند. از دوران قديم تا دوران حاضر، كسبه در كشور ما، جزو قشرهاي متدين

بوده اند و هستند. همين تدين و انس با علما موجب شده است كه در هر ميداني كه علماي دين حضور داشته اند - در مبارزات، در موضعگيريهاي گوناگون سياسي و يا ديني - حضور اصناف و كسبه و اهل بازار و دادوستد در آن جا قطعي باشد. وقتي كه علماي اعلام مي خواستند در دوران مبارزات - چه مبارزات نهضت اخير، يعني سالهاي دهه ي چهل و پنجاه، و چه قبل از آن - يك حضور مردميِ قاطع را نشان بدهند، دستور مي دادند كه بازارها تعطيل بشود، و بازاريان و كسبه تعطيل مي كردند؛ يعني پشت سر علما مي ايستادند، و اين تأثير زيادي هم داشت. رژيمهاي جبار هم اين را فهميده بودند؛ لذا به انواع طرق درصدد بودند كه اين لشكر مردمي را، يا با فشار و ارعاب و تهديد، يا با بستن مالياتهاي سنگين استثنايي در دوران ستمشاهي، و يا با تبليغات، از روحانيون جدا كنند؛ غالباً هم اثري نمي كرد. از اول انقلاب نيز كسبه و اصناف شهري ما، در ميدانهاي انقلاب - راهپيماييها و جبهه ها و كمكهاي مالي - حضور خوبي داشتند. پس، ما اين قشر را يك قشر اسلامي و انقلابي مي شماريم. معناي انقلابي هم همين است كه در مواضع انقلاب حضور داشته باشند؛ يعني هرجا كه انقلاب از آنها متوقع است، باشند. اين، در بسياري از دوره هاي گذشته و در بخش مهمي از دوران بعد از پيروزي انقلاب، نسبت به جمع كثيري از اصناف كشور وجود داشته است. اين نكته را نبايد كسي مورد مناقشه قرار بدهد. بعضي عادت كرده بودند، يا عادت كرده اند كه نسبت به اصناف و كسبه و بازرگانان، به طور مطلق زبان به

بدگويي باز كنند؛ اين غلط است. بله، بنا بر تفكرات بيگانه ي از اسلام - تفكرات ماركسيستي و غيره - اصلاً وجود اصناف و كسبه و بازرگانان، يك وجود زيادي است. آنها اصل اين قشر را قبول ندارند، كاري به كار دين و مذهب و اعتقادشان ندارند و خوب و بدشان را هم تفكيك نمي كنند. بعضي از تفكرات الحادي رايج در آن زمانهاي مبارزات، اين قشر را اصلاً قبول نداشت. كسي نبايد تحت تأثير آن حرفها و آن شعارها قرار بگيرد. تا آن جا كه ما فهميده ايم و ديده ايم و لمس كرده ايم، در ايران اسلامي، اصناف در خدمت اسلام و انقلاب و مطيع امام بزرگوار بوده اند و در همه ي ميدانهاي انقلاب نيز حضور داشته اند. اصناف بايد موقعيت اسلامي و انقلابي خود را حفظ كنند نكته ي ديگر اين است كه خود اصناف بايد اين موقعيت اسلامي و انقلابي را حفظ كنند و نبايد بگذارند كه در درون اصناف و واحدهاي صنفي، وضعي پيش بيايد كه اولاً آنها را از موضع انقلابي جدا كند؛ ثانياً زبانهايي را كه شايد خيرخواه هم نباشند، به روي آنها باز نمايد. اصناف بايد در خدمت قوانين اسلامي و مطيع قوانين باشند. من به شما برادران عزيزي كه اعضاي انجمنهاي اسلامي اصناف هستيد و ما به اين انجمنهاي اسلامي اعتقاد داريم و مسؤولان شما چهره هايي انقلابي و سابقه دار و مورد اعتماد امام و مورد اعتماد ما بوده اند و هستند، مي خواهم اين مطلب را عرض كنم كه در سالهاي جنگ و كلاً در سالهاي بعد از انقلاب، بعضي از اصناف و كسبه و تجار بسيار بد عمل كردند. كاري كردند كه اگر كسي قصد داشت

نسبت به كسبه و بازاري، زبان به بدگويي باز بكند، به طور وفور و فراوان، بهانه و نمونه در اختيارش بود. بعضي سوء استفاده ها كردند، قوانين را زير پا گذاشتند و به ثروتهاي كلان دست پيدا كردند. در حالي كه مردم - قشرهاي حقوق بگير، كارگران و كارمندان و نظاميان - به خاطر مشكلات اقتصادي ناشي از جنگ و محاصره ي اقتصادي، فشارهايي را تحمل مي كردند، آنان در تحمل فشار، خودشان را با اين مردم سهيم نكردند؛ بلكه جمعي از آنها حتّي اين فشار را زياد كردند! اين، مناسب چهره ي اسلامي و انقلابي اصناف مسلمان جمهوري اسلامي نيست. سياستهاي نظام جمهوري اسلامي و دولت خدمتگزار اين نيست كه از راه كنترلهاي بسيار شديد، مشكلاتي را براي عامه ي اصناف به وجود بياورد؛ ولي اين نبايد موجب آن بشود كه كساني سوء استفاده كنند. من به شما عرض كنم - و شما هم يقيناً مي دانيد، من هم بي خبر نيستم - كه بسياري سوء استفاده كردند. شما بايد چهره هاي سوءاستفاده كن را افشا كنيد من يك وقت به جمعي از انجمنهاي اسلامي بازار تهران كه چند سال قبل از اين در دوران رياست جمهوري پيش من آمده بودند، گفتم كه شما بايد نگذاريد كساني سوءاستفاده كنند؛ شما بايد چهره ي سوءاستفاده كن را افشا كنيد؛ شما بايد شگردهاي مخصوصي را كه براي فرار از ماليات، فرار از قانون و ارتكاب تخلف و تقلب به كار مي بندند، براي مأموران دولت و مسؤولان كشور افشا كنيد. اين كار هنوز هم بايد بشود. البته اوضاع كشور از لحاظ اقتصادي، غالباً بر يك روال نيست. مسايل اقتصادي كشور به عوامل گوناگوني بسته است كه بسياري از آن عوامل، خارج از

مرزهاست. وضع تورم جهاني، وضع عرضه هاي گوناگون جهاني، وضع پول در دنيا و بسياري از اين گونه مسايل، روي اقتصاد يك كشور اثر مي گذارد. اقتصاد كشور مستقلي مثل ما كه مي خواهد مستقل زندگي بكند، غالباً با بعضي از نوسانها همراه است. نبايد اجازه بدهيد كه از اين نوسانها و از اين كم و زيادها، كساني به نفع جيب شخصي خودشان استفاده كنند، و تا رقم مالياتي بر صنفي بسته شد، بلافاصله آن ماليات خودش را در زندگي مصرف كننده يي كه به آن صنف مراجعه دارد، نشان بدهد. اين درست نيست و بر عدل اسلامي منطبق نمي باشد. شما بايد اينها را مراقب باشيد. انجمنهاي اسلامي بايد هوشيارانه عمل بكنند. من به شما عرض كنم كه ماليات يك امر الزامي و شرعي است و در جامعه ي اسلامي، دولت در صورتي كه لازم بداند، برطبق قانون بايد از درآمدها ماليات بگيرد. كساني هستند كه با داشتن درآمدهاي كلان، از زير اين وظيفه ي قانونيِ شرعيِ الزامي - كه به نفع كشور و براي طبقات كم درآمد و در خدمت مصالح اسلامي است - استنكاف مي كنند. بايد راهي پيدا كنيد و نگذاريد كه اين طور بشود. در خدمت اهداف دولتي و اسلامي و نظام انقلابي باشيد اصناف مؤمن، بازرگانان متدين، چهره هاي انقلابي، سابقه داران، جوانان، كساني كه جبهه ها را ديديد، براي جبهه ها پشتيباني كرديد، آن كاروانهاي كذايي را راه انداختيد، چه قدر زحمت را تحمل كرديد، كساني كه در رژيم گذشته آن مبارزات را كردند، آن ايستادگيها را در بازار نشان دادند، كساني كه در همه ي حضورهاي سياسي دوران انقلاب خودشان را نشان دادند و دشمن را مأيوس كردند، بايستي در اساسيترين ميدانها - يعني ميدان

اقتصادي - در خدمت اهداف دولتي و اسلامي و نظام انقلابي - و نه فقط براي سود شخصي - يك حضور فعال داشته باشند و داشته باشيم. اين درست نيست كه كسي خيال كند كه بله، من كاسبم، تاجرم و براي سود كار مي كنم؛ نه، ما انسانهاي مؤمن و متديناني را مي شناسيم كه به خاطر انقلاب، دكان و كسب و كار و خريد و فروش و سود و استفاده را بوسيدند و كنار گذاشتند و به ميدان انقلاب آمدند و زندگي خودشان را شب و روز براي انقلاب مصرف كردند. البته ما از همه اين طور توقعي را نداريم؛ اما از همه توقع انصاف را داريم. من اين وظيفه ي نظارت عمومي بر كار اصناف و جلوگيري از تخطيهاي گوناگوني را كه بعضي از سوءاستفاده چيها در اصناف مي كنند، برعهده ي انجمنهاي اسلامي، مخصوصاً رؤساي انجمنها و معتمدان محترم بازار مي دانم. آنان مورد اعتماد امام بودند و مورد اعتماد ما نيز هستند. ما آنان را از سالهاي پيش شناخته ايم. آنان بايستي به دولت كمك كنند و مانع سوءاستفاده ي كساني بشوند كه به خيال خودشان تا ديدند بازار آشفته يي است، فوراً درصدد باشند كه سوءاستفاده كنند و جيب خودشان را پُر نمايند. مگر مسأله ي زندگي اسلامي اين است؟ مگر فقط جيب خودپُركردن مطرح است؟ اين، نكته ي دوم است كه من خواستم شما برادران عزيز انجمنهاي اسلامي اصناف و متدينان بازار و برادران صنوف توليدي - كساني كه در كارهاي خير هستيد - به آن توجه داشته باشيد. اين، يك وظيفه است. نگذاريد در مجموعه ي اصناف ايجاد اختلاف بشود نكته ي بعدي اين است كه نگذاريد در جامعه ي صنفي و در مجموعه ي اصناف كشور،

به بهانه هاي مختلف ايجاد شقاق و اختلاف بشود. اصناف هميشه يك مجموعه ي يكپارچه بوده اند؛ براي خدا باز هم باشيد. امروز آن چيزي كه دشمن را مي ترساند، اتحاد ملت ايران است. اين خونخواران جهاني، بيشتر از همه چيز از اتحاد شما مردم مي ترسند. اگر نمي توانند با يك ملت روبه رو بشوند، بر اثر اين نيست كه نمي خواهند روبه رو بشوند؛ نه، از وحدت و شجاعت و ايمان آن ملت مي ترسند؛ والّا استعمار جهاني و استكبار نشان داده اند كه از جنايت باكي ندارند. چند سال قبل از اين، مثل همين روزها بود كه يك ناو امريكايي در خليج فارس، هواپيماي مسافربري ايران را با قريب سيصد مسافر هدف قرار داد و آن را ساقط كرد و سوزاند و غرق نمود و همه ي آنان را از بين برد. بعد هم كه اعتراض و جنجال شد و دنيا به حقانيت ملت ايران در اين حادثه واقف گرديد، عذري خواستند و گفتند كه ببخشيد، اشتباه كرديم! عجب! اشتباه كرديد؟! برخلاف عرف موجود بين همين قدرتمندان امروز جهاني - كه خيلي هم به انسانيت و مباني اخلاق اعتنايي ندارند - هواپيماي مسافربري را كه محترم است و كسي اجازه ندارد به هواپيماي مسافربري تعرضي بكند، با قريب سيصد مسافر ساقط مي كنيد و بعد مي گوييد كه اشتباه كرديم! غلط كرديد اشتباه كرديد! اشتباه كرديم يعني چه؟! اگر فرمانده ي آن ناو اشتباه كرده بود، پس چرا او را به محاكمه نكشيديد؟! چرا به او مدال داديد؟! چرا با انواع و اقسام گفته ها، به دشمنيهاي خودتان با ملت ايران ادامه داديد؟! چه اشتباهي؟! شماها در پيدا كردن هدفهاي شوم، هيچ وقت اشتباه نمي كنيد؛ در رسيدن به كار

زشت بر ضد ملتهاي مستقل، هيچ وقت اشتباه نمي كنيد؛ درست مي رويد و همان نقطه يي كه زشت ترين و بدترين است، پيدا مي كنيد. امروز استكبار جهاني اين است، امروز امريكا اين است، اينها از جنايت باكي ندارند. اگر در جايي اقدام نمي كنند، چون براي خودشان مقرون به صرفه نمي بينند و از چيزهايي ملاحظه مي كنند. از عمده ترين چيزهايي كه ملاحظه مي كنند، يكپارچگي ملت است؛ اين يكپارچگي را مثل گوهر گرانمايه يي حفظ كنيد. بحمداللَّه امروز ملت ما مثل همه ي دوره هاي بعد از انقلاب، ملت يكپارچه يي است؛ همه پشت سر مسؤولان نظام و در خدمت اهداف انقلاب هستند. ايجاد اختلاف و بدبيني، جرم و خيانت بعضيها تلاش مي كنند كه بين مردم اختلاف بيندازند؛ بعضيها هم تلاش مي كنند كه مردم را نسبت به مسؤولان و نظام بدبين كنند. اينها بدانند كه اين كار خيانت است و من ادامه ي اين گونه كارها را تحمل نخواهم كرد. مهلتي براي تنبه داده مي شود، شايد به خود بيايند؛ والّا آن دستي كه امروز درصدد باشد كه از هر وسيله يي و از هر نوع تبليغات دروغ و كارهاي خلافي استفاده كند، براي اين كه بين مردم اختلاف بيندازد، يا بين مردم و مسؤولان كشور - اين خدمتگزاراني كه جان و وجودشان در خدمت نظام اسلامي است - و اين رئيس جمهور مغتنمي كه ما امروز داريم، جدايي بيندازد، مجرم و خيانتكار است. اين، كار كوچكي نيست. شما هم همين طور بين خودتان، اصناف را به اختلافات و باندبازي و گروه بازي و سياسيكاري نكشانيد. همه بايد در خدمت سياستهاي جمهوري اسلامي باشند. همه ي اصناف بايد اهل سياست باشند؛ اما نگذاريد كه اين دودستگيهاي ناشي از دسته بندي سياسي، در بين اصناف راه

پيدا كند. يك جامعه ي متحد و متفق و يكپارچه و در خدمت هدفهاي اسلامي و نظام اسلامي باشيد؛ بخصوص شما انجمنهاي اسلامي، نسبت به آن چيزي كه در نكته ي دوم عرض كردم، مراقب و مواظب باشيد. اين، يك تكليف و وظيفه است. مسؤولان شما، چهره هايي موجه مسؤولان محترم شما، چهره هاي موجهي هستند. من برخي از اين آقايان را سالهاي متمادي است كه در ميدانهاي جنگ و در زندانها و در زير شكنجه و فشارها شناخته ام و همه ي ما آنها را تجربه كرده ايم. آنها مورد توجه و قبول امام بودند. اين چهره هاي موجه، بايستي مردم را راهنمايي كنند. اعضاي انجمنهاي اسلامي، در زمينه ي كار اصناف، اين نظارت را براي خودشان در هرجاي كشور قايل باشند. براي جلوگيري از تخلفات درون اصناف، شما بايد در خدمت نظام باشيد. خداوند ان شاءاللَّه به همه ي شما و ما توفيق بدهد و هدايتمان كند، تا بتوانيم راه خدا را درست بشناسيم و آن را بپيماييم. خداوند وجود مقدس وليّ عصر(ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) را از ما راضي بفرمايد و ما را مشمول دعوات آن بزرگوار قرار بدهد و روح مقدس امام را از ما شاد كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با مسؤولان وزارت امور خارجه و سفرا و كارداران جمهورى اسلامى ايران

بيانات در ديدار با مسؤولان وزارت امور خارجه و سفرا و كارداران جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ديپلماسي امروز ما، سخت تر و ظريفتر و ابتكارطلب تر از دوران جنگ برادران عزيز، سفيران جمهوري اسلامي و حاملان پيام نور و رسالت توحيد! خيلي خوش آمديد. در ابتدا لازم است به همه ي شما برادران عزيز - چه آنهايي كه در كشورهاي مختلف عالم مشغول انجام وظيفه اند، و چه برادراني كه در وزارت خارجه و دستگاههاي مربوط

به آن مشغول خدمت و تدبير و مطالعه و بررسي و راهنمايي هستند - خسته نباشيد عرض كنم و به خاطر اين خدمت بزرگ و ظريف و مؤثر، اجر وافر شما را از خداوند متعال مسألت كنم. اگر بخواهيم به اصل مطلب برسيم، بايد عرض كنيم كه امروز ديپلماسي ما از جهاتي، حتّي از ديپلماسي در دوران جنگ - كه خيلي پيچيده و سخت بود - سخت تر، ظريفتر و ابتكارطلب تر است. اگر بخواهيم اصول سياست خارجي را كه بر پايه ي عزت و حكمت و مصلحت استوار است، بر اوضاع و شرايط پيچيده ي امروز دنيا و وضع خاص خودمان تطبيق كنيم، بلاشك فراست، ابتكار عمل، پُركاري، دقت و پايبندي شديد به اصول و آرمانها، جزو وظايف عمومي دستگاه ديپلماسي ماست. چرا امروز مسأله ي ديپلماسي ما سخت و پيچيده است؟ براي اين كه از بعد از رحلت حضرت امام(ره)، سياست زيركانه ي پيچيده يي در دنياي مربوط به ما به وجود آمد. نمي خواهم بگويم كه همه ي دنيا وقتشان صرف اين كار مي شود؛ نه، در آن بخش سياستگذاري و فعاليت دنيايي مربوط به ما، ايده ي خيلي زيركانه و البته خباثت آلودي پيدا شد - كه تقريباً از آن روزهاي اول شروع كردند؛ از صحنه هاي گوناگون هم اين سياست را تعقيب كردند؛ هنوز هم تعقيب مي كنند - و آن، اين است كه تصميم گرفتند در اعمال و رفتار و گفتار و منش جمهوري اسلامي چيزي پيدا كنند و يا چيزي به آن نسبت بدهند كه در آن، تخطئه ي دوران امام باشد. اين، چيز خيلي مهمي است. كاري كنند كه دوران ده، يازده ساله ي نوراني حيات و حضور مبارك امام(ره) كه ملتهاي دنيا به آن دوران

دل بسته اند، ما در آن دوران حيات پيدا كرديم، كشور در آن دوران به اوج عزت اسلامي خود رسيد و هرچه دستگاههاي سياسي، تبليغاتي دشمن تلاش كرد كه آن دوران را مخدوش و ملكوك كند، نتوانست، به زبان و قلم و منش و رفتاري از درون جمهوري اسلامي تخطئه بشود؛ يا اگر چنين چيزي ميسور و ممكن نيست، آن چنان وانمود كنند كه گويي اين كار در حال انجام است. دشمن مي خواهد اثبات كند كه ايران دوران امام را تخطئه كرده است اين كه مي بينيد اينها علي الظاهر سياستهاي جديدي دارند و تصميم به بازنگري گرفته اند و مي گويند ايران راه جديدي را آغاز كرده، و اسم شخصيتهاي ايراني را مي آورند، معنايش آن چيزي نيست كه در ظاهر اين سخن فهميده مي شود. اين، متضمن هيچ گونه اظهار ستايشي از شخصيتهاي ايراني نيست؛ معنايش همان ايده ي خبيثي است كه اينها داشتند؛ يعني امروز خود ايران، دوران امام را تخطئه مي كند. اينها مي خواهند اين را ثابت كنند. اگر نستجيرباللَّه چنين چيزي پيش مي آمد - يعني ايران اسلامي عملاً در گفتار و كردار و منش، دوران ده، يازده ساله ي انقلابِ با حضور امام را تخطئه مي كرد - اينها خيلي خوشحال و موفق شده بودند؛ اما آن طور كه نشد؛ معلوم هم بود كه نمي شود. امروز الگوي زندگي سياسي و اقتصادي و منش كلي انقلابي ما همان چيزي است كه از امام دانسته ايم و شنيده ايم و همان منش و افكار و رفتار امام - كه درست هم بود، منطبق بر حق هم بود، با همه ي جان و دل هم ملت ايران و مسؤولان دنبال آن راه بودند و بعد از آن هم هستند - راه

حق است و يك لحظه نبايد از راه حق جدا شد. واقعيت اين است؛ منتها دشمن دست بردار نيست. او سعي مي كند براي افكار عمومي دنيا - كه اين افكار عمومي عالم، متضمن افكار و احساسات و استفهامات ملتهاي مسلمان و ملتهاي جهان سوم، كه مخاطب انقلاب اسلامي بودند، نيز هست - اثبات كند كه ايران خودش آن دوران را تخطئه مي كند؛ شما از چه كشوري مي خواهيد تقليد كنيد؟! مي خواهد براي مردم فلان كشور اسلامي و يا حتّي غير اسلامي ثابت كند كه ايران از مواضع قبلي خود عدول كرده است. ما ديديم كه كشورهاي غير اسلامي، در حركات عظيم خودشان، راه ايران را به عنوان شعار مشخص كردند، تابلو زدند و گفتند راه ما همان راهي است كه ايران رفته است؛ يعني راه مقابله ي با استكبار امريكايي و غول خونخوار قدرت سلطه ي جهاني. مي خواهد به مردم دنيا بگويد كه شما دنبال آن راه رفتيد و جاذبه ي آن شما را به حركت درآورد و به شما اميد بخشيد؛ اما حالا خود متوليان و كاركنان و رهروان آن راه، آن را تخطئه مي كنند؛ شما چه مي گوييد؟! مي خواهد اين را در دنيا جا بيندازد. عده يي در داخل، همان حرفهاي دشمن را تكرار مي كنند البته اين هم در حاشيه ناگفته نماند كه متأسفانه عده يي هم در داخل اصلاً ملتفت نيستند كه در دنيا هدف و غرض از اين حرفها چيست. از روي جهالت، همان حرفها را تكرار مي كنند. فلان راديو، فلان خبرگزاري، مرتب يك سياست را از سياستهاي دولت يا يك مسؤول انتخاب مي كند و به مناسبت يا بي مناسبت مي گويد: بله، اينها راه جديدي را شروع كرده اند، راه انقلاب زدايي

را آغاز كرده اند، شعار امام زدايي را مي دهند(!) اين افراد داخلي هم با استفاده از اين مطالب، شروع به يك نوع كارهاي واقعاً بچگانه كرده اند! آدم احساس مي كند كه بعضي از كارها خيلي بچگانه است. همان حرفها را تكرار مي كنند، شايد بتوانند كسي يا كساني را از ميدان برخوردهاي سياسي و خطي خودشان خارج كنند؛ غافل از اين كه آن كسي كه اين حرفها را مي گويد، دلش براي شما نسوخته است. او حرف شما را نمي زند؛ چيز ديگري مي گويد و مقصود ديگري دارد. اين، سياست جهاني است. وزارت خارجه، پيشاهنگ ارتباطات ضروري براي دوران بازسازي در اين شرايط، شما مي خواهيد دوران بازسازي را طي كنيد. دوران بازسازي، از سال 67 - يعني بعد از پايان جنگ - آغاز شده است. شروع دوران بازسازي را امام اعلام كردند. يادتان است كه امام دستور دادند و شوراي عالي بازسازي معين كردند و سياستگذاري شد. از آن سال تا حالا، حدود چهار سال مي گذرد. پس دوران، دوراني است كه كشور بايد به ترميم ضايعات دوران جنگ بپردازد و از همه ي امكانات قابل وصول و جايزالوصول بشري استفاده كند. كشور ما را با بمبهاي ديگران بمباران كردند، با استفاده از تكنولوژي جديد به اين وضع درآوردند؛ والّا اگر به دست متجاوزان عراقي شمشير مي دادند و مي گفتند برويد با اين پاسداران روبه رو بشويد، يك چهار تا كله كه به دست پاسداران جان بركف ما در ميدان جنگ مي افتاد، بقيه فرار مي كردند. اين كه آن جا بنشيني و يك دگمه را فشار دهي و در ظرف يك ماه، حدود صد فروند موشك به شهر تهران بزني، اين به كمك تكنولوژي پيشرفته ي دنياست. يك عده مجرم، با

سوءاستفاده از دستاوردهاي بشري، كشور ما را ويران كردند؛ ولي ما مي خواهيم خانه ي خودمان را با استفاده از همان دستاوردهاي بشري آباد كنيم. اين كار، جز با ارتباطات جهاني، جز با ديپلماسي فعال، جز با نشست و برخاستها و سخن گفتنهاي حكيمانه - كه حالا اندكي شرح خواهم داد - و فعاليت و ابتكار و دادوستد و اعلام و درخواست همكاري در آن ضابطه و چارچوب خاص، امكانپذير نيست. پس، امروز وزارت خارجه پيشاهنگ ارتباطاتي است كه براي دوران بازسازي ضروري است؛ چه سياسيش، چه اقتصاديش، چه حتّي فرهنگيش. آن نوك پيكان حركت ديپلماسي، نماينده ي وزارت امور خارجه است؛ بقيه در كنار او وارد مي شوند و بايد بشوند. از طرفي هم آن تهمت از سوي دشمنان آگاه و بعضي از دوستان ناآگاه - كه حالا اين قسمت دومش خيلي اهميت ندارد - وجود دارد. بايد طوري عمل نشود كه حتّي شايبه ي آن تهمت ناحق و آن سخن دروغ و غلط به وجود بيايد. كار خيلي ظريفي است و خيلي قدرت مي خواهد؛ «دو صد من استخوان بايد كه صد من بار بردارد». اين، به عهده ي وزارت امور خارجه است و جز با توكل، قدرت ايماني، پايبندي شديد به موازين ديني و انقلابي، مراقبت كامل از رفتار و كردار و حرف زدن، حاضر و ناظر دانستن خدا در همه ي حالات و استمداد از او در كنار به كارگيري هوشمنديها و هوشياريها، امكانپذير نيست. اين كار، كار شماست. حالا ببينيد در اين روزگار، اين كار چه قدر كار سخت و سنگيني است. ما بر اساس عزت اسلامي و عزت ملتمان حركت مي كنيم عرض كرديم كه عزت و حكمت و مصلحت،

يك مثلث الزامي براي چارچوب ارتباطات بين المللي ماست. عزت: «الاسلام يعلو و لايعلي عليه»(1)، «لن يجعل اللَّه للكافرين علي المؤمنين سبيلا»(2). ما نمي خواهيم عزتمان را با تكيه بر نژاد و ناسيوناليسم و حرفهايي كه متأسفانه همه ي دنيا با تكيه به آنها دور خودشان يك حصار مي كشند، ثابت كنيم. فلان كشور اروپايي ثابت مي كند كه نژاد من برترين است. آن يكي مي گويد نخير، نژاد من برترين است. حتّي اين تنافس و تفاخر، به جنگهاي بين المللي و خونريزيها و خرجهاي كلان هم كشيده مي شود! نه، ما براي خودمان، عزت را بر اساس اعتقاد و ايمان توحيدي - كه خاصيت و شاخصه ي تفكر اسلامي است - و دل بستن به خدا و محبت به بندگان و خلايق الهي و لزوم خدمت به آنها قايليم. لذا ما هر قدرتي كه مي خواهد ابرقدرتي و تكبر و استكبار و فخرفروشي را در روابط خود با ملتهاي ديگر وارد بكند، رد مي كنيم. اگر شما جزو فلان نژاد هستيد، براي خودتان هستيد. اگر شما داراي ثروت يا قدرت و تكنولوژي هستيد، براي خودتان هستيد. تكنولوژي شما براي خودتان است؛ براي ما كه نيست؛ چرا به ما فخر مي فروشيد؟ هر ملتي ذخيره يي دارد. ملت ما هم ذخاير خيلي فراواني دارد؛ ذخاير فرهنگي، پرونده ي بسيار درخشان در صحنه ي علم جهاني، در صحنه ي سياست جهاني، در صحنه هاي گوناگون. ما بناي فخرفروشي نداريم. اگر خوبي، براي خودت هستي؛ اگر پولداري، براي خودت هستي؛ اگر قدرتمندي، براي خودت هستي؛ ارتباطاتت با ما، ارتباطات و علايق انسان با انسان است. بنابراين، عزت يعني تحميل هيچ كس را قبول نكردن. آدم در رفتار بعضي از مسؤولان كشورها، حتّي در رفتار ديپلماتهايشان گاهي

مشاهده مي كند كه فخر و غرور بيجا و احمقانه يي وجود دارد. تصور مي كنند كه چون زبانشان فلان زبان است، يا نژاد و اسمشان، فلان نژاد و فلان اسم است، پس بايد فخر بفروشند! نه، اينها تصورات احمقانه يي است و در منطق صحيح انساني، جايي ندارد. ما چنين چيزي را از هيچ كس قبول نمي كنيم. ما بر اساس عزت اسلامي، عزت توحيدي و عزت ملت خودمان حركت مي كنيم. هيچ كس حق ندارد اهانت به ملت ايران را قبول كند ملت ما بايد در روابط بين المللي خواري نبيند و اهانت نشود. هيچ كس حق ندارد اهانت به ملت ايران را در كمترين برخورد با ديگران قبول كند. اگر كسي اهانت پذير است، براي خودش اهانت پذير است؛ براي ملت ايران نمي شود؛ حق ندارد. ملت ايران، ملتي سرافراز و بزرگ و جان دار است و نشان داده است كه قدرت حضور در صحنه هاي دنيا را دارد. ما كه بوديم؟ ما كجا بوديم؟ ما را در دنيا يك روز به عنوان زايده ي انگليس، و يك روز به عنوان زايده ي امريكا مي شناختند! چه كسي معتقد بود كه اين ملت مي تواند بدون اتكاي به هيچ كس، بدين گونه در دنيا براي خودش عزت درست كند و انظار جهاني را به سوي خويش جلب نمايد؟ ما بحمداللَّه در تمام صحنه ها مشاهده كرده ايم كه اين ملت، ملت بزرگ و جان دار و پُرخوني است؛ زار و نزار و ذلت پذير نيست. در اظهارات ديپلماتيك و ارتباطات جهاني بايد سنجيده عمل كرد سراغ حكمت مي آييم. حكمت، يعني حكيمانه و سنجيده كار كردن. هيچ گونه نسنجيدگي را نبايد در اظهارات ديپلماتيك و هرآنچه كه مربوط به سياست خارجي و ارتباطات جهاني است، راه داد. همه چيز

بايد سنجيده باشد. آدم نبايد هرچه به دهانش آمد، بگويد. بايد ملاحظه كنيم كه آيا اين سخن با موازين منطق و خرد منطبق است، يا منطبق نيست. اگر منطبق نيست، آن را كنترل كنيم. بايد حكيمانه برخورد كنيم. فقط در حرف زدن نيست؛ در معاشرتها و برخوردها هم بايد حكيمانه برخورد كرد. البته حكمت، به معناي نگفتن نيست. بعضي مي گويند حالا كه حرف نسنجيده نبايد زد، پس چرا بايد حرف زد؟! گويي كه هيچ كار سنجيده نمي شود كرد! نه، اگر گفتيم ما بايد حكيمانه كار كنيم، معنايش اين نيست كه پس كار نكنيم، تماس نگيريم، حركت نكنيم، حرف نزنيم، مبادا غيرحكيمانه درآيد! همان طور كه آقاي دكتر ولايتي اشاره كردند و درست هم است، وزارت خارجه يك دستگاه انساني عظيم است. از لحاظ نيروي انساني، واقعاً دستگاه پُرذخيره يي است. بحمداللَّه انسانهاي خوب، انقلابي، مسلمان، اكثراً يا عموماً بچه هاي انقلاب، جوانان انقلابي مؤمن، با فكرهاي خوب در وزارت خارجه حضور دارند. ما چرا از تلاش و تفكر و سنجش و عقليت بچه حزب اللهي هاي خودمان مأيوس باشيم؟ ديديم كه بچه حزب اللهي هاي خودمان، همين برادران وزارت خارجه، همين عناصر مؤمن و خوب، در يك تجربه ي سياسي مثل جنگ خليج فارس - كه چيز خيلي عظيمي بود و چه قدر افراد اشتباه كردند - يا مثل قضيه ي قطعنامه، چگونه از خودشان عقل و شخصيت و هوشمندي نشان دادند. در ارتباطات فراواني، همين طور است. كار را سنجيده انجام بدهيم. كارهاي نسنجيده انجام نگيرد؛ چون ضرر كار نسنجيده در اين جا، با ضرر كار نسنجيده فرضاً در اداره ي ثبت احوال فلان جا يا وزارت صنايع يا وزارت ديگر فرق مي كند. ضرر كار نسنجيده در اين جا، عميقتر و عموميتر

و چشمگيرتر و نقدتر است. كار نسنجيده نبايد انجام بگيرد، حرف نسنجيده نبايد زده بشود. جوانب هر كاري بايد خوب سنجيده بشود و بعد انجام بگيرد. اين، معناي حكمت است. كار و منش شخصي شما با ديگران متفاوت است و اما مصلحت. مراد، مصلحت شخص من و شما نيست، كه اگر ما اين اقدام را كرديم، ممكن است برايمان گران تمام بشود. نه، گران هم كه تمام بشود، مگر ما كه هستيم؟ اگر كاري به مصلحت كشور و به مصلحت انقلاب است، ولي به مصلحت شخص من نيست، گو مباش؛ چه اهميتي دارد؟ مصلحت، يعني مصلحت انقلاب، و اين مصلحت همه جانبه است؛ يعني از رفتار شخصي ما - بخصوص شما - شروع مي شود. شما كه مأمور وزارت خارجه هستيد - بخصوص سفرا كه در خارج هستند، و در درجه ي دوم كساني كه به خارج رفت وآمد دارند - كار و منش شخصي شما، با منش شخصي عضوي در يك وزارتخانه ي ديگر متفاوت است. شما رسول و پيام آوريد. از شما حدس زده مي شود كه در خارج چه خبر است. اگر شما در سفارتخانه، مسلمان زندگي كنيد و همسر و فرزندان و كارمندان شما روش مسلماني داشته باشند، فرق مي كند با اين كه يك همسطح و همرتبه ي شما در وزارتي ديگر از وزارتخانه هاي ما، منش اسلامي داشته باشد. اين جا اثرش چشمگيرتر است. اگر هم خداي نكرده روش عملي شما اندكي اختلال داشت، ضررش بيشتر است. پس، از اين جا رفتار مصلحت آميز را شروع كنيد. در ظواهر زندگي، رعايت امساك لازم است من نمي خواهم از برادراني كه در كشورهاي ديگر زندگي مي كنند، توقع زهد و پارسايي مطلق بكنم؛ ليكن مي خواهم اجمالاً

عرض بكنم كه در ظواهر زندگي، يك مقدار رعايت امساك لازم است. اگر كسي درآمد هم دارد، امكان استفاده هم دارد، جلوي بعضي از استفاده ها را با ميل خود و به ابتكار و با اراده ي شخصي بگيرد. اين، خيلي فايده دارد. هم براي وضع كلي انقلاب فايده ي عمومي دارد، و هم فايده ي شخصي دارد؛ يعني به شما نورانيت مي دهد. اين كار، با كار بنده يي كه امكان فلان استفاده برايم نيست، فرق مي كند. من اجر ندارم؛ اما شما كه مي توانيد، اگر از فلان كار تجملاتي، از فلان خرج زيادي، از فلان استفاده ي اضافه بر سازمان - كه ممكن است انسان برايش يك راه مشروع هم فكر كند و بگويد كه مثلاً اين گونه استفاده مي كنم؛ طوري هم نمي شود - امساك كرديد، فضيلت و فايده ي آن و تأثيرش بر نفس خود شما خيلي بالاست. ما براي همين هستيم. اصلاً بشر كه در دنيا كار و جهاد و تلاش مي كند و مي خواهد حاكميت خدا را در زمين به وجود بياورد، براي چيست؟ براي اين است كه انسانها نورانيت پيدا كنند. اصلاً فايده ي اساسي و هدف اصلي اين است كه انسانها متخلق به اخلاق اللَّه بشوند. تخلق به اخلاق اللَّه، مقدمه براي يك كار ديگر نيست؛ كارهاي ديگر، مقدمه براي تخلق به اخلاق اللَّه است. عدل، مقدمه ي تخلق به اخلاق اللَّه و نوراني شدن انسانهاست. حكومت اسلامي و حاكميت پيامبران، براي همين است؛ «انّما بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق»(3). پس، در برخورد و عمل شخصي، اين تأثير مي گذارد. از اين جا مصلحت را شروع كنيد، تا همه گونه ارتباطات و موضعگيريها و تلاشهاي شما موفق باشد. بايد از سفرا و كارگزاران كشورهاي ديگر فعالتر باشيد شما به

عنوان نماينده ي جمهوري اسلامي، در كشورهايي كه توقف داريد - به قول آقايان، متوقفٌ فيه - بايد از همه ي كساني كه در آن جا عنوان سفير و كارگزار دارند، در جمع آوري معلومات، در آگاهيهاي سياسي از وضع آن كشور، در پيش بيني و حدس زدن آينده ها، فعالتر باشيد؛ براي خاطر اين كه شما براي خدا كار مي كنيد. اين، بسيار مهم است. گاهي اوقات مي خوانيم و يا مي شنويم كه بعضي از سفرا و كارمندان سفارتخانه ها يا دستگاههاي خارجي در كشورهاي ديگر، تلاشهايي مي كنند كه انسان فكر مي كند واقعاً چه اجر و چه مزد مادّي يي مي تواند در مقابل اين گونه تلاشها باشد! حالا احساس ناسيوناليسم است يا احساس هرچه هست، من نمي دانم. شما براي اين گونه كار كردن، ايمان و اخلاصتان را داريد؛ همان طور بايد كار كنيد. يك سفير و يك مأمور، در هر رتبه يي كه هست - چه سفيركبير؛ يعني آن بالاترين شخصيت نمايندگي، چه بقيه ي كساني كه آنها هم هر كدام به نوبه ي خود سفرايي هستند؛ نفر دوم، نفر سوم، كارمندان جزء - بايستي با اين احساس كار بكند؛ پُرتلاش و پُرتوان و پيگير. جاي خالي براي ابتكار سياسي جمهوري اسلامي زياد است اين نظرات شما، وزارت امور خارجه را به جستجوي راههاي جديد و كارهاي ابتكاري مي كشاند. اين نكته مربوط به وزارت امور خارجه است. البته در سالهاي پيش هم روي مسأله ي ابتكار تكيه كردم. ما در زمينه ي مسايل جهاني، جاي خالي براي ابتكار سياسي جمهوري اسلامي را زياد مشاهده مي كنيم. خيلي جاها هست كه به دلايلي سياستهاي جهاني به آن نمي رسند - نه اين كه ناتوان هستند؛ بعضيهايشان خيلي هم توانا هستند - دلايلي وجود دارد كه نمي رسند. مثلاً در

يك جا، يك اقدام و يك ابتكار، با منافع ابرقدرتها ستيزه دارد. معمولاً چنين كاري را يك كشور جهان سومي يا يك كشور اروپايي، به هر ملاحظه يي انجام نمي دهد؛ ولي ما مي توانيم اقدام بكنيم راههاي بازي وجود دارد و اگر كشوري اقدام كرد، تجاوب و پاسخگويي به آن امكانپذير است. اين طور هم نيست كه اگر شما پيشقدم شديد، ديگران جلو نيايند. سابق كه با شما برادران مي نشستيم، اين نكته را تكرار مي كرديم كه ما مي توانيم مجموعه هاي متناسب ايجاد كنيم. ما در آسيا، در خاورميانه، در مجموعه ي كشورهاي اسلامي، در كشورهاي اسلامي منطقه ي شرق عالم و احياناً در مجموعه هاي ديگري، مي توانيم فعال و مجموعه ساز باشيم. ما مي توانيم مجموعه هاي فعلي جهاني را به سمت درست هدايت كنيم جمهوري اسلامي مي تواند همين مجموعه هاي فعلي جهاني را به اين سمت و آن سمتي كه درست است، هدايت كند. مثلاً حرف كنفرانس غيرمتعهدها در دنيا چيست؟ امروز غيرمتعهدها چه كساني هستند؟ اين سازمان، امروز به آن معنا و مفهوم سابق موردي ندارد. غيرمتعهد در مقابل شرق يا پيمانهاي شرقي، يا غيرمتعهد در مقابل غرب و پيمانهاي غربي مورد نظر بوده است؛ اما امروز كه به آن معنا شرق و غرب نيست. امروز وابستگي به قطب امريكايي، به معناي تعهد در اصطلاح غيرمتعهدها - يعني عضويت در مجموعه هاي كاري و سياسي و اقتصادي و نظامي - نيست. امروز معناي غيرمتعهدها چيست؟ هدفش چيست؟ با چه كسي برخورد مي كند؟ امروز غيرمتعهدها مي خواهند چه كساني را جمع بكنند؟ كدام كشورها مي توانند عضو غيرمتعهدها باشند؟ يك بازنگري جدي در مسأله ي غيرمتعهدها لازم است. البته معناي اين حرف آن نيست كه تا شما گفتيد، فوراً صد

كشور مي گويند چَشم و از شما قبول مي كنند؛ ليكن براي تلاش و پيشبرد كار و نيز طرح ايده هاي نو و ابتكاري در سازمان ملل، راهي وجود دارد. يا مثلاً چرا اين كشورهاي سابقاً كمونيستي، جزو سازمان كنفرانس اسلامي نيستند؟ مثلاً چرا آلباني امروز جزو سازمان كنفرانس اسلامي نيست؟ چرا بعضي از جمهوريهاي اتحاد جماهير شوروي سابق نمي توانند جزو سازمان كنفرانس اسلامي باشند؟ اينها فكرهايي است كه دنبالش را مي شود گرفت. در مورد آنها مي شود اهداف جمهوري اسلامي و اهداف انقلابي را پيش برد و دنبال كرد. بايد با جمهوري اسلامي دايم در ارتباط باشيد آخرين مطلب، در خصوص ارتباط دايمي شما با كشورتان و تغذيه ي معنوي است. من يك حرف را هميشه به برادراني كه در خارج از كشور زندگي مي كردند، عرض مي كردم. شما در اين جا، در يك فضاي انقلابي و ديني و اسلامي تنفس مي كنيد و همه چيز ديني است. آن چيزي كه از مظاهر غير ديني گفته مي شود و وجود دارد، در مقابل فضاي كلي كشور كه ديني است، در حكم صفر است. نه اين كه من آنها را ندانم كه چه هست - مثلاً وضع لباس بعضيها در بعضي جاها - ولي اينها در مقابل آن جريان كلي كشور، كه جريان ديني و قرآني و اسلامي است، چيزي به حساب نمي آيد. اگرچه تأثيرات مخرب دارد، اما چيزي نيست. فضا، فضاي ديني است. وقتي شما از اين جا خارج مي شويد، مثل آن فضانوردي هستيد كه از جو زمين خارج مي شود؛ در حالي كه ريه ي او همچنان هوا و اكسيژن لازم دارد و آن جا مكاني است كه اكسيژن در آن نيست و بايد با خودش ذخيره يي

به آن جا ببرد و ارتباط خودش را با زمين كه به آن احتياج دارد، حفظ كند. شما هم در آن جا همين طوريد. مواظب باشيد كه اكسيژن كم نياوريد؛ اكسيژن تدين، تقوا، ورع، ايمان و توكل. بايد با جمهوري اسلامي دايم در ارتباط باشيد و نوع ارتباطي را داشته باشيد كه شما را از لحاظ اين خصوصيات معنوي - يعني ايمان و تدين و تقوا - تغذيه كند. از خداوند متعال درخواست مي كنيم كه به شما كمك كند، تا اين كار بزرگ و ظريف و مهم را كه بر دوش گرفته ايد، انجام بدهيد. بحمداللَّه تاكنون همواره رو به بهترشدن بوده است - كه اين خيلي مبارك است - و اميدواريم كه در آينده هم ان شاءاللَّه هميشه همين طور باشد و زحماتتان مورد قبول و توجه خاص وليّ عصر(ارواحنافداه) باشد و ان شاءاللَّه روح مقدس امام(ره) از همه ي شما راضي باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 39 ، ص 47 2) نساء: 141 3) بحارالانوار، ج 16 ، ص 210

يانات در مراسم اجراى خطبه ى عقد ازدواج

بيانات در مراسم اجراي خطبه ي عقد ازدواج بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه اقرارا بنعمته و لااله الّااللَّه اخلاصا لوحدانيّته والصّلاة والسّلام علي اشرف بريّته و علي الاصفياء من عترته. و بعد فقد كان من فضل اللَّه علي الانام ان اغناهم بالحلال عن الحرام و قال: وانكحوا الايامي منكم والصّالحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقراء يغنهم اللَّه من فضله واللَّه واسع عليم(1) قال رسول اللَّه(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم)النّكاح سنّتي فمن رغب عن سنّتي فليس منّي(2) و قال (صلّي اللَّه عليه واله) من تزوّج احرز نصف دينه فليتّق اللَّه في النّصف الاخر(3) و قال (صلّي اللَّه عليه واله) تناكحوا تكثروا فانّي اباهي بكم الامم يوم القيامة ولو بالسّقط(4) از نظر اسلام، خانواده يك ركن بزرگ قبل

از اين كه صيغه ي عقد را جاري بكنيم، چند جمله به عنوان تذكر براي عروسها و دامادها عرض مي كنيم: نكته ي اول اين است كه در كار ازدواج و اين مراسم، و رسم و سنتي كه در اسلام و در همه ي اديان و در بشريت وجود دارد، به نظر اسلام آن چيزي كه اصل و محور است، تشكيل كانون خانوادگي است. از نظر اسلام، خانواده يك ركن بزرگ است. اگر باشد و سالمش باشد و تربيت درست باشد، در پيشرفت كار جامعه به صورتي كه اسلام مي خواهد، تأثير زيادي دارد. اسلام مي خواهد اين كانون تشكيل بشود و به وجود بيايد. هنر اديان - و بيشتر از همه اسلام - در اين است كه غرايز جنسي و غريزه ي زوج طلبي انسان را - كه غير از غريزه ي جنسي است - در خدمت تشكيل خانواده قرار داده و كاري كرده اند كه كانون خانواده، با پشتوانه ي غريزه ي جنسي، يا با پشتوانه ي آن غريزه ي ديگر - كه از غريزه ي جنسي عموميتش بيشتر است - تحقق پيدا كند و باقي بماند. بعضيها ممكن است در سنين خاصي نياز جنسي هم نداشته باشند، اما نياز به زوج طلبي را دارند و مي بايد زوجي از جنس مخالف را داشته باشند؛ زن و مرد فرقي نمي كند. سكن، مايه ي آرامش است. اديان - و بيش از همه اسلام - اينها را پشتوانه ي تشكيل خانواده قرار داده اند. اگر انسانها رها بودند كه غريزه ي جنسي را هر طور مي خواهند، اشباع كنند، يا خانواده تشكيل نمي شد، يا يك چيز سست و پوچ و تهديدپذير و ويراني پذير مي شد و هر نسيمي او را به هم مي زد. لذا در هر جاي دنيا كه

مي بينيد آزاديهاي جنسي هست، در آن جا به همان نسبت خانواده ضعيف است؛ چون مرد و زن براي اشباع اين غريزه، احتياجي به اين كانون ندارند. اما در آن جاهايي كه دين حاكم است و آزادي جنسي نيست، اين جا همه چيز براي مرد و زن هست؛ لذا اين، حفظ و نگهداشته مي شود. اصل قضيه اين است كه بايد كانون خانواده به وجود بيايد؛ اسلام اين را خواسته است. شما يك دختر از جايي و يك پسر از جاي ديگري مي آييد و با يكديگر آشنا و متصل مي شويد؛ يك خانواده به وجود مي آيد. اين خانواده، منشأ خيراتي است. در اداره ي كشور و اداره ي انسانيت، كارهاي عظيمي به عهده ي اين خانواده است. اين، چيز بسيار مهمي است. شما بايد اين را مواظب باشيد و حفظ كنيد. با اين كلمات عقدي كه مي خوانيم - كه يك امر اعتباري است - يك علقه ي اعتباري بين شما به وجود مي آيد. بايد همه ي همت دختر و پسر اين باشد كه اين را حفظ كنند. مبادا با گله ها، با دلخوريها، با افزون طلبي و پُرتوقعيها، با بي محبتيها، و گاهي با دخالتهاي ديگران و از اين قبيل، اين كانون سست بشود. آن چيزي كه مهم است، اين است. هم دختر و هم پسر سعي كنند كه اين علقه ي زوجيت را حفظ كنند. چگونه مي توانيد اين علقه را حفظ كنيد؟ البته آدمهاي عاقل و زيرك و با احساس و وجدان صادق، راهش را پيدا مي كنند. اين، با اطمينان و با محبت متقابل حفظ مي شود. زن به مرد تحميل نكند و زور نگويد؛ مرد هم به زن زور نگويد و افزون طلبي نكند؛ مثل دو رفيق و مثل دو

شريك، با هم صميمي باشند، تا اين كانون خانواده حفظ بشود. در ازدواج، اصل قضيه يك امر انساني است نكته ي دوم اين است كه در ازدواج، اصل قضيه يك امر انساني است؛ نه يك امر مادّي. اسلام مهريه را قرار داده است؛ اما مهريه اين را به صورت يك معامله ي دادوستدي نمي كند. اين جا دادوستدي نيست؛ بلكه طرفين در يك جاي مشترك سرمايه گذاري مي كنند. اين طور نيست كه شما مثل خريد و فروش، يك چيز بدهيد و يك چيز بگيريد. نه، اين جا چيزي دادن و چيزي گرفتن نيست؛ بلكه هر دو نفر موجودي خودشان را در صندوق و كاسه ي مشتركي مي گذارند و هر دو از آن استفاده مي كنند. در ازدواج، قضيه اين است. بنابراين، نقش مادّيات در اين جا بايد خيلي ضعيف باشد. ما كه مي گوييم مهريه ها را سنگين نكنند، از اين بابت است. اگر ما گفته ايم كه مهريه بيش از فلان مقدار نباشد، معنايش اين نيست كه اگر بيش از فلان مقدار بود، عقد باطل يا حرام است؛ نه، جايز هم هست، اما كار غلط است. بعضيها چند ميليون تومان مهريه مي گذارند؛ يعني ازدواج را كه يك امر انساني است، به يك دادوستد و به يك كار بازاري و معامله گري تبديل مي كنند. اين، تحقير و توهين به نقش و شأن انسانيت در ازدواج است. اين، كار غلطي است. ازدواج صحنه ي تفاخر نيست بعضيها هم ازدواج را كه يك امر عاطفي و انساني و وجداني است، به صحنه ي تفاخر تبديل مي كنند. مثلاً مي گويند كه جهيزيه ي ما اين چيزها را داشت؛ آيا جهيزيه ي دختر شما هم اينها را دارد؟! تفاخر و تنافس! يا مثلاً مي گويند كه ما عقدمان را در فلان

سالن گرفتيم. البته حالا كه متأسفانه مرسوم شده است در هتلها مي گيرند؛ كه كار بسيار بدي است. حتّي گاهي شنيده يا ديده مي شود، بعضي افرادي هم كه از آنها توقع نيست، براي تفاخر به همديگر، مراسم عقد خود را در هتلها و سالنها مي گيرند! نه، مراسم عقد را در اتاق خانه و حياط منزل خودتان و يا همسايه تان بگيريد و مردم را دعوت كنيد؛ همين طور كه هميشه بوده است. اين گونه محيطها، يك محيط انس خانوادگي است. عده يي دوست، عده يي قوم و خويش، عده يي همرديفهاي دختر يا پسر، دوستان مدرسه، دوستان پسر در محيط كار يا مدرسه، جمع مي شوند و شادي و خوشي مي كنند؛ اين درست است. اين كه ما اين جا را صحنه ي تفاخر قرار بدهيم، غلطاندرغلط است. هم محيط ازدواج را آلوده ي به مادّيات مي كند، هم اين صحنه ي پاك و لطيف وجداني را صحنه ي تفاخرها و تنافسها و زياده رويها مي كند، بعد هم اين دختر و پسر از اول عادت مي كنند كه بايستي زندگي آنان بر تجمل و تشريفات بگذرد؛ چرا؟ بگذاريد از اول به يك زندگي متوسط عادت كنند. با تجملات زيادي، جامعه زيان مي كند تجملات براي يك جامعه، مضر و بد است. آن كساني كه با تجملات مخالفت مي كنند، معنايش اين نيست كه از لذتها و خوشيهايش بي اطلاعند؛ نه، كار مضري براي جامعه است؛ مثل يك دارو يا يك خوراكي مضر. با تجملات زيادي، جامعه زيان مي كند. البته در حد معقول و متداول ايرادي ندارد؛ اما وقتي كه همين طور مرتب پاي رقابت و مسابقه به ميان آمد، اصلاً از حد خودش تجاوز مي كند و به جاهاي ديگري مي رود؛ و اين براي جامعه مضر است. حالا

چنانچه ما آن كار مضر را درعرصه ي ازدواج بياوريم و بخواهيم از آن استفاده كنيم، اين ديگر غلطاندرغلط خواهد شد؛ بسيار بد است. اين ميهمانيهاي پُرسروصدا و هتل گرفتنها و خرجهاي زياد، كار آن طاغوتيها بود. اخيراً در روزنامه هم موردي را نوشته بودند، كه چه قدر خوب كردند كه نوشتند؛ تامردم بفهمند كه اين كارها زشت است. ماها هميشه در خانه هاي خودمان - يك اتاق، دو اتاق - عقد و عروسي مي گرفتيم. اگر هم نداشتيم، از همسايه قرض مي گرفتيم. مقداري شيريني و ميوه چيده مي شد؛ مي گفتيم، مي خنديديم، شوخي مي كرديم؛ خيلي هم خوش مي گذشت. البته آن طاغوتها و آدمهاي بدي كه بحمداللَّه ازاله شدند، اين طور برگزار نمي كردند. آنها به اين وضع قانع نبودند؛ در آن هتلها مي رفتند و ميهمانيهاي پُرخرج و چنين و چنان برپا مي كردند. حالا ما كه بر سر كار آمده ايم، نبايد كار آنها را تكرار بكنيم. اگر تكرار بكنيم، ما هم مثل آنها مي شويم؛ آن بد بود. نه اين كه وقتي آدم نمي تواند كار پُرخرجي بكند، نكند؛ ولي وقتي كه توانست، برود بكند! پس چي شد؟! آن منطق صحيح، اين را ايجاب نمي كند. بايد بنا را بر سادگي گذاشت. جهيزيه ها را ساده بگيريد. اگر جهيزيه نيازهاي دختر را تأمين مي كند، خوب است؛ اما به سمت تجملات نرود. بناي كار ازدواج، بر سازش دختر و پسر است نكته ي سوم اين است كه بناي كار ازدواج، بر سازش دختر و پسر است؛ بايد با هم بسازند. اين «با هم بسازند»، معناي خيلي عميقي دارد. من يك وقت خدمت امام رفتم، ايشان مي خواستند خطبه ي عقدي را بخوانند؛ تا من را ديدند، گفتند شما بيا طرف عقد بشو. ايشان برخلاف

ما - كه طول و تفصيل مي دهيم و حرف مي زنيم - عقد را اول مي خواندند، بعد دو، سه جمله ي كوتاه صحبت مي كردند. من ديدم ايشان پس از اين كه عقد را خواندند، رويشان را به دختر و پسر كردند و گفتند: برويد با هم بسازيد. من فكر كردم، ديدم كه ما اين همه حرف مي زنيم، اما كلام امام در همين يك جمله ي «برويد با هم بسازيد»، خلاصه مي شود! حالا ما هم عرض مي كنيم كه شما دختران و پسران، برويد با هم بسازيد. سازش، اصل است. هر چيزي كه با ساختن عروس و داماد، دختر و پسر، زن و شوهر منافات دارد، بايستي بيگانه تلقي بشود. اين را اصل قرار بدهيد، تا ان شاءاللَّه خداوند متعال بركاتش را بر شما نازل كند. اميدواريم كه خداوند ان شاءاللَّه اين عقدهايي را كه مي خوانيم، مبارك كند؛ اين دختران و پسران، محيطهاي شادي را به خانواده ها بياورند؛ و خداوند نسل طيب و طاهري هم به آنها عنايت كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نور: 32 2) بحارالانوار، ج 100 ، ص 220 3) الاصول من الكافي، ج 5 ، ص 328 4) بحارالانوار، ج 100 ، ص 220

سخنرانى در ديدار با روحانيون و مبلّغان، در آستانه ى ماه محرّم

سخنراني در ديدار با روحانيون و مبلّغان، در آستانه ي ماه محرّم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم منبر رفتن و سخن گفتن در امر دين، جزو شريفترين كارها به همه ي آقايان محترم و علماي معظم و گويندگان و روحانيون گرامي شاغل در دستگاههاي گوناگون و طلاب عزيزي كه از مدارس و بخشهاي مختلف تشريف آورده اند، خوش آمد عرض مي كنم و اميدوارم كه خداوند متعال همه ي شما برادران و آقايان محترم را در راه اهداف مقدس روحانيت تأييد بفرمايد و

پايدار بدارد. در جلسه، اگرچه جمعي از علماي عالي مقام تشريف دارند، ولي به مناسبت نزديكي ماه محرّم، اين جلسه بيشتر ناظر به گويندگان ديني و مبلّغان است. يك جمله در باب تبليغ ديني عرض مي كنم و در پايان، مطلبي هم درباره ي مجموعه ي روحانيت مطرح خواهم كرد. مقدمتاً بايد عرض كنم، اگر اين مطلب درست است كه شرف هر فني، به شرف هدف و غايت از آن فن بستگي دارد، بايد بگوييم كه يكي از اشرف فنون، همين فن تبليغ دين و گويندگي معارف ديني و اسلامي است؛ همين چيزي كه در عرف ما، به وعظ و منبر معروف است؛ زيرا هدف از حرفه ي تبليغ و گويندگي ديني، عبارت است از موعظه براي تزكيه ي مردم، تبيين معارف ديني براي بالا رفتن سطح آگاهي ديني مردم، و بيان مصايب و مراثي حضرت ابي عبداللَّه(عليه السّلام)؛ يعني ارايه ي الگويي به مردم، براي كيفيت بخشيدن به حركت در راه هدفهاي بزرگ. همه ي اين چيزها جزو اشرف هدفهاست؛ هم تزكيه، هم بالا بردن افكار و آگاهيهاي مردم، هم ارايه ي الگو براي جهاد و تلاش في سبيل اللَّه. اين فن را نبايد كوچك گرفت. منبر رفتن و سخن گفتن در امر دين، جزو شريفترين كارهاست، و بايد و شايد كه شريفترين انسانها و عالمترين و آگاهترين آنها به مسايل اسلامي و عاملترين آنها به احكام شرعي، در اين راه قدم بردارند و آن را براي خود افتخاري بدانند؛ كمااين كه در گذشته هم همين طور بوده است. افرادي مثل شيخ جعفر شوشتري - عالم اخلاقي بزرگ - كه خود منبري بوده است؛ يا مرحوم حاج آقا رضا همداني واعظ - صاحب كتاب «هديّةالنّملة» - كه خود يك واعظ

و يك گوينده ي ديني بوده است؛ يا پسر آن مرحوم، مرحوم آقاميرزا محمّد همداني كه از علما بوده است؛ و امثال اينها. در گذشته، شخصيتهاي علمي و چهره هاي معروف تقوايي و ديني، متصف به اين صفت و مفتخر به اين فن بوده اند. در اين زمان هم ما بحمداللَّه شخصيتهاي برجسته يي در زمينه ي تبليغ و منبر ديده ايم و بوده اند و هستند. شرط اول موعظه، اتعاظ نفسي خود ماست آن چيزي كه در محدوده ي جمع كساني كه اهل منبرند - چه حرفه ي آنها اين است، و چه در كنار حرفه ي اصلي به آن مي پردازند - واقعاً بايد معلوم باشد، اين است كه اگر ما مي خواهيم مردم را موعظه بكنيم، لازمه ي آن در درجه ي اول، اتعاظ نفسي خود ماست. براي كسي كه بنا بر گويندگي دين دارد، تهذيب نفس يك امر الزامي است، تا از دل بگويد و حرف او داراي اثر بشود و عملش قول او را تقويت كند و شاهدي بر آن باشد. چون مبلّغ بنا بر اين دارد كه سطح فكر مردم را در مسايل اسلامي بالا ببرد، پس بايد آگاهي و بينش ديني وسيع و متنوع داشته باشد؛ با قرآن مأنوس باشد؛ در احاديث غور بكند و كرده باشد؛ با افكار نوي مربوط به مذهب و دين آشنا باشد؛ اهل تحقيق درباره ي مسايل ديني و افكار ديني باشد؛ نه فقط آشنايي با دين به تنهايي، بلكه در كنار مسايل ديني، پاره يي افكار فلسفي و بينشهاي اجتماعي هست كه از آنها هم بايد طعمي چشيده و آگاهي يي داشته باشد؛ و چون بنا دارد كه اسوه ي جهاد و مبارزه را به مردم معرفي كند، در اين

كار بايد دقت نظر و وسواس داشته باشد؛ زيرا زندگي حسين بن علي(عليه السّلام) و ماجراي چندروزه ي آن حضرت در كربلا، فصل عظيمي از تاريخ ماست؛ حجم آن كم، اما مفهوم آن بسيار وسيع، و عمق آن خيلي زياد است. ماجراي حسين بن علي(ع)، موتور حركت قرون اسلامي ماجراي حسين بن علي(عليه السّلام)، حقيقتاً موتور حركت قرون اسلامي در جهت تفكرات صحيح اسلامي بوده است. هر آزاديخواه و هر مجاهد في سبيل اللَّه و هر كس كه مي خواسته است در ميدان خطر وارد بشود، از آن ماجرا مايه گرفته و آن را پشتوانه ي روحي و معنوي خود قرار داده است. در انقلاب ما، اين معنا به صورت بيّني واضح بود. معلوم نبود اگر ما اين حادثه را نمي داشتيم، چه طور مي توانستيم در اين معركه خوض كنيم. اين خودش فصل عريض و قابل تعمقي است كه تمسك به ذيل ماجراي عاشورا و مجاهدت سيدالشهداء(عليه الصّلاةوالسّلام)، چه تأثيري در وضع انقلاب ما داشت. انسان وقتي در اين مسأله غور مي كند، از عظمت تأثير آن حادثه به دهشت مي افتد و فكر مي كند كساني كه از آن محرومند، اين خلأ را چگونه مي توانند پُر كنند. اين سه فصل مربوط به شغل منبر - يعني موعظه، تبيين معارف، و ارايه ي الگو و اسوه - هركدام لازمه يي در نفس منبري و گوينده دارد و چيزي از او مي طلبد. پس، اين ميدان را نبايد كم گرفت. در گذشته تصور غلطي در ذهن بعضي از ماها بود كه بحمداللَّه بعدها مرتفع شد. ما خيال مي كرديم كه اگر كسي اهل علم و مجتهد است، نمي تواند اهل منبر يا روضه خوان باشد؛ اين دو را در دو سطح مختلف مشاهده مي كرديم. آن كسي كه مي خواهد اين سه وظيفه را عهده دار بشود،

چه بهتر است كه در معارف ديني، در فقه اسلام، در علوم و فنون رايج در حوزه هاي علميه - كه ملاك فهم احكام است - در سطح بالا، بلكه اعلي باشد. منبر را با اين چشم ببينيم. تأثير نهاد منبر، يك تأثير بررسي نشده تأثير نهاد منبر در جامعه ي ما، هنوز يك تأثير بررسي نشده است. شما به جامعه ي ما نگاه كنيد، ببينيد جايي كه منبري به نام ابي عبداللَّه(عليه السّلام) نباشد، كجاست؟ از شهرهاي بزرگ و مراكز پُرجميعت، تا دوردستها، روستاها، حتّي روستاهاي كوچك و دورافتاده، دانشگاهها، ميان دانشمندان، انجمنهاي تحصيلكردگان علوم جديد، تا مردمِ دور از علوم و معارف جاري زمان در اقصا نقاط كشور، در كجا منبر ابي عبداللَّه(عليه السّلام) نيست، كه گوينده يي در موقعي از مواقع بر آن منبر نمي رود و سخني نمي گويد؟ پس، كل جامعه ي ما به عنوان يك مجموعه ي باتفكر و عقيده ي شيعي، زير چتر امام حسين(ع) است. البته مخصوص شيعيان هم نيست؛ در نقاط گوناگوني از عالم، غير شيعه، بلكه غير مسلمين هم به نحوي از انحاء از اين بساط بهره يي مي برند. در طول قرنها و در اين چند قرن اخير، در مجموع كشور ما، اين بينش و اين تذكر راجع به دين، به نام و مناسبت حسين بن علي(عليه السّلام) وجود داشته است و در سطحي مردم را متذكر به دين نگهداشته است. اين كانال كشي وسيع، در انقلاب به كار آمد. از اين كانال كشي منظم در سطح كشور، تفكر انقلابي ما - كه مستند به حادثه ي عاشورا هم بود - در همه جا گسترش پيدا كرد و مردم را وارد ميدان نمود. اگر در اين خصوص، كشور ما را با كشورهاي ديگر اسلامي مقايسه كنيد، در

آن جايي كه نام امام حسين(ع) وجود ندارد، فرق بيّن اين دو را مشاهده خواهيد كرد. اين، خصوصياتي به جامعه ي ما بخشيده است. پس، اين يك نهاد مؤثر در بافت اجتماعي و ديني و فكري ماست. اين مجموعه و اين نهاد، در گذشته مؤثر بود؛ اما تحت يك ضابطه و قانون و قاعده نبود؛ علاوه بر اين كه افكار ديني، ميدان عرضه شدن و مطرح شدن نداشت. در اين رسانه ي جمعيِ صوتي و تصويري كشور، تنها در ايام عاشورا، سطح خيلي نازلي از اين مسايل را در شكل يك سينه زني و از اين قبيل، به مردم نشان مي داد. وقتي هم كه انسان گوش مي كرد، غالباً انحرافي بود! امروز در قبال نهاد منبر، يك وظيفه ي جديد داريم امروز اين رسانه، حامل پيام تفسير قرآن و معارف اسلامي و مسايل فلسفي و عرفاني و معارف آل محمّد(عليهم الصّلاه والسّلام) است. پس، از طرفي، اين يك امكان جديد در خدمت گويندگان دين است؛ از طرف ديگر، ما معممان و گويندگان، اين توان و امكان را پيدا كرده ايم كه به صورت يك وظيفه، معارف اسلامي را در همه ي ابعادش، آزادانه براي مردم بشكافيم. در گذشته اين طور نبود. چيزهايي را مي شد گفت، چيزهايي را هم نمي بايد گفت و نمي گذاشتند؛ ولي امروز آن طور نيست. گمان من اين است كه ما امروز در قبال نهاد منبر، يك وظيفه ي جديد داريم؛ يك سازماندهي و يك قاعده و ضابطه لازم است. اين قاعده و ضابطه، بايستي به وسيله ي معمران اين فن و خبرگان اين ميدان و كساني كه ساليان درازي دراين راه بوده اند و جوانب گوناگون آن را سنجيده اند، و نيز فضلا و آگاهان به شرايط زمان برقرار بشود. هر

سخن ضعيف و سستي گفته نشود؛ هر معرفت بي فايده يا كم فايده يي، جاي معارف پُرفايده را نگيرد؛ اقتضاي زمانه و نياز مردم به معارف ديني، مورد توجه قرار بگيرد؛ حادثه ي عاشورا كه در باب جهاد و مبارزه ي في سبيل اللَّه، ام المعارف است و پايه ي اصلي انقلاب ماست، به صورت پيراسته بيان بشود؛ حقايق در آن جلوه كند و اضافاتي كه احياناً در گوشه وكنار از زبانها و يا قلمهايي تراوش كرده و شنيده و خوانده شده است، كنار برود. مسأله ي عاشورا شوخي نيست. نمي شود اين قضيه ي با آن عظمت را با خرافات آميخت و انتظار تأثير كامل داشت. امروز، روزي است كه بايد اين كارها انجام بگيرد. مداحان اهل بيت و گويندگان معارف و مراثي آن بزرگواران، چه موقع اين امكاني را كه امروز در اختيار شماست، داشتند؟ علماي دين، چه هنگام مي توانستند بر اين كار اشراف و نظارتي - آن چنان كه امروز دارند - داشته باشند؟ البته كساني هستند كه از اين گونه چيزها خشنود نخواهند بود - نباشند - مانعي ندارد؛ آنچه مورد رضاي خدا و مورد نياز مردم و توقع نسلهاي بعد از ماست، بايد مورد توجه قرار بگيرد. امروز در بسياري از زمينه ها ضابطه وجود دارد تقريباً در صد سال پيش، مرحوم حاج ميرزاحسين نوري، كتابي به نام «لؤلؤ و مرجان، در شرايط پله ي اول و دوم منبر روضه خوانان» نوشت. آن زمان، يك محدث كه دلسوز، روشنفكر و آگاه بود، به فكر اين بود كه پله ي اول و دوم منبر، هركدام شرايطي دارد؛ بي شرط نمي شود وارد اين ميدان شد. شايد در آن روز، روضه خوانان و مرثيه خوانان روي پله ي اول، و وعاظ روي پله دوم مي نشستند. آن

روز، آن بزرگوار مي نوشت و در محدوده ي ديد آن زمان مي ديد؛ اما امروز شما در يك محدوده ي وسيعتر مي بينيد و مي توانيد آن را عمل بكنيد: چه كسي به صورت مجاز منبر برود و مورد قبول جامعه يي كه بر اين كار نظارت دارد، باشد؟ چه بگويد؟ كي و كجا بگويد؟ اين، به معناي نسخه نويسي و دست اين و آن دادن نيست. در كشورهاي اسلامي ديگر اين گونه است كه مأموران دولتي چيزي را مي نويسند و در اختيار امام جمعه يي مي گذارند و مي گويند اين را بخوان. نه، تفكر و مطالعه و بررسي و استفاده ي از اساتيد فن و پيشكسوتهاي اين ميدان لازم است و بايد با معيارهايي، مناسبگويي و درستخواني، با هدف اصلاح خواندن و گفتن، انجام بگيرد. امروز در بسياري از زمينه ها ضابطه وجود دارد. خوشبختانه حوزه هاي علميه و در رأس آنها حوزه ي مباركه ي علميه ي قم، در جهت سازماندهي و طبقه بندي و مراتب سازي پيش مي رود. اين، حركت مباركي است كه اگرچه دير آغاز شده، اما بالاخره شروع گرديده است. در اين ميدان هم چنين كاري بايستي انجام بگيرد. البته دشوار است و فكر و زحمت و پشتكار لازم دارد؛ اما بايد بشود. آن نسلي كه مي خواهد از سخن ديني ما استفاده كند، اگر ما آن را پيراسته نكنيم، از ما نمي گذرد. ما نمي توانيم حرف حق خودمان را به همان روش گذشته بگوييم امروز دنيا در زنده ترين مسايل و علوم مورد احتياج مردم، ساعت به ساعت روشهاي نو را پيش مي آورد. واقعاً در بسياري از علومي كه در ميدان و صحنه ي تبادل نظر هست، شما اگر امروز نظريه يي را خوانديد، يك ماه بعد نمي توانيد به عنوان آخرين نظريه به آن تكيه

كنيد. روشها دايماً عوض مي شود و حرفها نوبه نو مي آيد. ما چه طور مي خواهيم حرف حق خودمان را به همان شيوه و روشي كه با مردمِ پنجاه سال يا صد سال پيش گفته مي شد، امروز در ميان بگذاريم؟ امروز حتّي با قبل از انقلاب فرق دارد. منبري كه در روزهاي پيش از انقلاب - در سالهاي 55 و 56 و 57 - مي توانست مفيد و مؤثر باشد، ممكن است امروز در همه جا آن قدر مفيد و مؤثر نباشد. البته بعضي از معارف هست كه به هر زباني و در هر شرايطي بيان بشود، گيرايي دارد؛ اما اين عموميت ندارد. اين، آن نكته ي اساسي است كه خواستم در باب مسايل منبر و اهل منبر عرض كنم و خلاصه اش، پيشبرد اين فن شريف از لحاظ محتوا و قالب و روشها و اسلوبهاست. روحانيت، منادي اسلام درباره ي اصل مسأله ي روحانيت هم همين يك كلمه بس، كه امروز اسلام هدف بزرگترين دشمنيها - البته دشمني شياطين - در جهان است؛ اما درعين حال مورد بيشترين و عميقترين محبتها و عاطفه ها هم در سطح مردم محروم است. قلدرهاي عالم با هيچ چيز به قدر اسلام دشمن نيستند، و روحانيت منادي اسلام است. از اول انقلاب، رسانه هاي جمعي شبكه ي استكبار و صهيونيسم، دايماً به شكلهاي مختلف عليه روحانيت حرف مي زنند، مسخره مي كنند، دروغ مي بندند، تهمت مي زنند و چيزي را كه خود و نوكران و دست نشاندگانشان شايسته ي آنند، به علماي بزرگ و متفكران و دانشمندان ديني نسبت مي دهند؛ براي ما اهميتي هم ندارد. اينها مطلقاً چيزي نيست كه ما را متأثر بكند؛ خوشحال هم مي شويم؛ چون مي فهميم كه ضربه ي روحانيت، ضربه ي مؤثري است. همه ي جنجالها براي

مقابله ي با اسلام است الان شما ببينيد، همين مسأله ي خلع سلاح(1) در منطقه ي خاورميانه كه امريكاييها پرچمدار آن هستند، با چه هدفي وارد ميدان شده است؟ اينها مي خواهند چه كسي را خلع سلاح كنند؟ در منطقه ي خاورميانه، بيشترين سلاحها كجاست؟ بيشترين خطرها از كجا ناشي شده است؟ كسي غير از صهيونيستها؟! اين دولتِ دست نشانده ي جعليِ غاصبِ صهيونيست، بيشترين سلاحها را توليد و صادر و وارد مي كند. خطرناكترين جرثومه ها در اين منطقه است. اين رژيم، دايم مايه ي تشنج است. آيا خلع سلاح را از او مي خواهند؟ ابداً، او را بيشتر تقويت مي كنند! آن جا كه پاي عمل به ميان بيايد، خواهيد ديد كه نوكران و دست نشاندگان خودشان در منطقه را هم هرچه بتوانند، تجهيز مي كنند. پس، هدفشان كيست؟ هدفشان عراق هم نيست. الان با ضعف و ذلتي كه اين طاغوت حقير عراق در مقابل آنها نشان داده، آزادانه دارند در عراق مي گردند و مي چرخند و هرجا كه مي خواهند، مي روند! اگر مقاومت هم بكند، يك مشت به سرش مي زنند و تهديدش مي كنند. بنابراين، آن جا هم مشكلي ندارند. هدف، فقط و فقط اسلام و جمهوري اسلامي و هر نقطه يي است كه حركت اسلامي از آن جا سر بلند كند. اين جنجالي كه درست كرده اند، براي مقابله ي با اسلام است. آنها اين طور با اسلام دشمنند. اسم اسلام را نمي آورند، اما نقشه و هندسه ي كار به صورتي است كه به فشار بر عالم اسلام و مسلمين و نهضت و انقلاب اسلامي منتهي مي شود. عميقاً دشمني مي كنند و نقشه مي كشند و هر روز فكر جديدي دارند. موضع آنها در مقابل اسلام اين است. البته خطا مي كنند؛ به هدف نخواهند رسيد، ملتها از آنها قبول نمي كنند.

خلع سلاح، قابل قبول ملتها نيست اين خلع سلاح، به هر شكلي كه مطرح بشود، قابل قبول ملتها نيست. اگر بگويند كه همه ي كشورهاي نفت خيز منطقه ي خاورميانه سلاح نداشته باشند، معنايش آن است كه اين نقطه ي ثروتمند، در مقابل قدرتمندان بكلي تهيدست و مخلوع السلاح بشود؛ روي اوپك اثر بگذارند، نفت را بالا ببرند و پايين بياورند و در وقتي كه اراده مي كنند، كسي جرأت نكند كه يك قطره نفت را از آنها منع بكند. اصلاً اين چيزي است كه اگر بخواهند آن را عمل بكنند، هر واسطه و عاملي را بياورند، بين او و ملتها فاصله انداخته اند و از طرف ملتها قبول نخواهد شد. اين سياست، سياست موفقي نخواهد بود. از طرف ديگر، اگر بخواهند همين را كه حقيقت امر و نهايت كار است - يعني محاصره و فشار بر جمهوري اسلامي - عمل كنند، باز هم قادر نخواهند بود. ملت مسلمان ايران، در مقابل مركز تراكم سلاح امريكايي، با دست خالي قيام كرد و پيروز شد. بعد هم در مقابل دولتي كه آن را شرق و غرب دنيا مسلح مي كردند، با همت خود سلاح توليد و تعمير كرد و از هرجا كه توانست، آورد و ايستاد و بالاخره سر دشمن را به سنگ زد. مگر ملت ايران آرام مي نشيند كه درباره اش تصميم بگيرند؟ امروز بايد روحانيت يك قدم بزرگ بردارد اين نكته براي اين عرض شد كه ببينيد دشمنان اسلام، اين گونه با اسلام مواجهند. براي دفاع از اسلامي كه اين همه تأثير و موج در دنيا انداخته و سلطه ها را سراسيمه كرده، و براي تبيين صحيح اين اسلام، امروز بايد روحانيت يك قدم بزرگ

بردارد - قدمي كه مخصوص معارف و ذهنيات نيست - و در علم و عمل يك حركت عظيم ايجاد كند. ما نبايد فقط به دانش و علم خودمان بپردازيم؛ بايد بيشتر از علم، به عمل خودمان هم بپردازيم. پشتوانه، اين است. امروز مسؤوليت روحانيت، مسؤوليت عظيمي است. در دهها سال گذشته، بلكه در يكي، دو قرن گذشته، بحمداللَّه روحانيت در مواجهه ي با قضاياي مهم بين المللي و مسايل مربوط به اين كشور و بعضي كشورهاي اسلامي ديگر، مواضع صحيحي اتخاذ كرده و تجربه ي افتخارآميزي ارايه نموده است. از قبل از قضاياي مشروطه در ايران بگيريد، تا قضاياي جنگ اول جهاني در عراق و نيز جنگ دوم جهاني، تا حوادث انقلاب و بعد از انقلاب، هميشه مواضع روحانيت، مواضع صحيح، و عمل آنها در آن سنگرها، عمل افتخارآميزي بوده است. امروز هم تكليف عظيمي با ما روبه روست؛ يعني ارايه ي اسلام به صورتي كه بتواند ذهنها و دلهاي مردم را اشباع و سيراب كند، استفهام آنها را بدرستي پاسخ بدهد، ايمان آنها و حضورشان در اين ميدان را به صورت خالصانه و مخلصانه حفظ كند، تا ان شاءاللَّه كار و منش ما مورد عنايت وليّ عصر(ارواحنافداه) قرار بگيرد و تأييدات و دعاي آن بزرگوار شامل حال ما بشود. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، ما را سربازان ثابت قدم و آگاه اين ميدان قراربده. پروردگارا ! رضا و فضل خودت را شامل حال ما كن و قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه) را از ما خشنود بفرما. پروردگارا ! روح قدسي امام بزرگوارمان را از ما راضي و خشنود بفرما. پروردگارا ! اين ماه محرّم و ايام عزاداري را، براي ما ميدان پيشرفتي

در معارف و عمل اسلامي قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) خلع سلاح منطقه ي خاور ميانه، يك طرح امريكايي به منظور گسترش سلطه ي آن كشور بر منطقه و تقويت رژيم صهيونيستي بود. اين طرح اساساً بخشي از استراتژي نوين جهاني امريكا براي اعمال سلطه و نفوذ بر مناطق جهان از جمله خاورميانه محسوب مي شود، و طبعاً در مرحله يي مطرح گرديد كه زمامداران امريكا سرمست از پيروزي بر عراق، طرحهاي زيادي براي بهره برداري از شكست نيروهاي عراقي در كويت در سر مي پروراندند.

بيانات در ديدار با اعضاى بعثه ى حج، به همراه حجةالاسلام والمسلمين محمّدى رى شهرى، نماينده ى ولّى فقي

بيانات در ديدار با اعضاي بعثه ي حج، به همراه حجةالاسلام والمسلمين محمّدي ري شهري، نماينده ي ولّي فقيه و سرپرست حجاج ايراني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هرچه شد، به تفضل و عنايت حضرت حق بود در ابتدا بايد به ناتواني و عجز خودمان از اداي شكر حضرت باري تعالي اعتراف كنيم، كه هرچه شد، به تفضل و عنايت حضرت حق بود. هميني هم كه خداي متعال بحمداللَّه مردان لايق و كارآمدي را بر اداره ي اين مراسم برانگيخت، خود از الطاف باري تعالي بود. واقعاً به مردم ما يك عيدي داده شد و دست شفايي از سوي مركز غيبي لطف و رحمت، و از طرف وليّ عصر(ارواحنافداه) بر سر اين مردم كشيده شد، كه بعد از رحلت امام بزرگوار، واقعاً اين مردم سزاوار بودند كه چنين لطفي از طرف پروردگار به آنها بشود. گمان من اين است كه روح مبارك امام هم از آنچه كه پيش آمد، خشنود است. ماها مي دانيم، برادران دست اندركار هم همه مي دانند كه ايشان در سال آخر حيات نوراني و مباركشان، خيلي به فكر حج بودند و خيلي مايل بودند كه اين مسأله انجام بشود. البته

مقدر نبود كه اين كار در حيات آن بزرگوار انجام بشود، ولي بحمداللَّه در اين زمان شد؛ خدا را سپاسگزاريم. خودمان را كوچكتر از آن مي دانيم كه در اين باران رحمت الهي، براي خويش كمترين نفعي قايل باشيم. اميدواريم كه خداوند اين زحمات فراوان را از شماها قبول كند و فضل و رحمت خود را همواره بر سر اين مردم مستمر و جاري بدارد. تشكر صميمانه از خدمتگزاران حج واجب و لازم است كه من به عنوان يك فرد كوچك و خدمتگزار، از برادران عزيزي كه در اين كار از جان و فكر و وجود خودشان مايه گذاشتند و در اين خدمت بزرگ همگاني نقش ايفا كردند، صميمانه تشكر كنم؛ از برادر عزيزمان جناب آقاي ري شهري، تا بقيه ي آقايان علمايي كه تشريف دارند، جناب آقاي جماراني، تا برادران حج و زيارت، جناب آقاي رضايي، و ساير كساني كه به نحوي دست اندركار اين قضيه بودند؛ هم در بخش اداري و تشكيلاتي و سياسي و مديريتي و تداركاتي - كه بخش واضح و بارزي است - و هم در بخش آن ظرافتها و محتواهاي بسيار مؤثر - اگرچه در ميدان ارزيابي كم نمود است - و نيز آن كساني كه همفكري كردند، آن كساني كه كارهاي زحمتدار را انجام دادند - كه جناب آقاي پورنجاتي به بعضي از آنها اشاره كردند - همچنين كساني كه آن نوشته ها را منتشر كردند، آن عكس مبارك حضرت امام(رضوان اللَّه عليه) را كشيدند - كه جناب آقاي ري شهري براي من نقل كردند، حدود دوازده روز، و هر روز چندين ساعت، يك نفر در آن فضاي بسته خودش را مصروف اين معنا مي كرد، تا اين

عكس را زيبا از كار دربياورد و جلوي چشم مردم رهگذر قرار دهد - كساني كه آن پلاكاردها و تابلوها را درست كردند، آن ماكت قدس را ساختند، و خلاصه اين كه نوشتند، كشيدند، ساختند، پرداختند، واقعاً ميليونها لحظه ي فعال دست به هم دادند، هزاران فكر صائب و هزاران نيروي مفيد در كنار هم قرار گرفتند، تا توانستند اين محصول را براي عالم اسلام فراهم كنند. خدا را شكر مي كنيم و شماها را سپاس مي گوييم. اميدواريم كه هر كدامتان هر مقداري كه تلاش داشتيد - كه خداي متعال به آن اعلم و اعرف است و ما كوچكتر از آن هستيم كه بخواهيم در اين زمينه ها اظهار اطلاع بكنيم؛ شما خودتان بهتر از ما مي دانيد - ان شاءاللَّه خداوند به شما پاداش بدهد و توفيقاتتان را اضافه كند و از شما قبول نمايد. برنامه ريزي بايد اصولي و عمومي و كلان باشد آن چيزي كه من مفيد مي دانم عرض بكنم، اين است كه حج حادثه يي است كه هر سال يك بار اتفاق مي افتد؛ اما از آن حوادثي است كه مي سزد اگر يك سال يك جمع عاقل، عالم، هوشمند و توانا، براي آن چند روز برنامه ريزي و تلاش كنند. بله، من اين حرف را كه در گزارش آمده بود، قبول دارم كه برنامه ريزي خوب، در صحنه ي عمل خودش را نشان مي دهد؛ اگرچه هيچ سالي را با سال ديگر نمي شود مقايسه كرد و هر سالي مسايل خودش را دارد. امسال مسايل خاصي بود، شكل خاصي بود و مهره هاي سياستهاي جهاني، تركيب خاصي داشتند. شما از اين فرصت استفاده كرديد و اين حضور را به اين شكل نشان داديد؛ سال ديگر نمي دانيم

كه چگونه است. اين طور نيست كه هر سالي قطعاً بتواند الگوي سال ديگر بشود؛ نه، ممكن است سال بعد حادثه ي كوچك يا بزرگي اتفاق پيدا كند كه كل هندسه ي اين صحنه و عرصه ي ترسيم شده را عوض كند. آن وقت اين مجموعه، مركز و شعاع ديگري پيدا خواهد كرد. برنامه ريزي بايد اصولي و عمومي و كلان باشد. البته اگر جزييات هم فرض بشود، خوب و لازم است؛ منتها بايد با آن حالت بلندنظري باشد، تا انسان بتواند هر شرايطي را به خدمت بگيرد. بايد ببينيم حج از ما چه مي طلبد آنچه كه مهم است، اين است كه ببينيم حج از ما چه مي طلبد. ما امروز حكومت اسلامي هستيم؛ ادعاي ما اين است. ما معتقديم كه حج، جا و ميدان ماست. اين ميدان، باعظمت است. معلوم است كه عظمت اين ميدان، همان يكي، دو ميليون آدمي كه آن جا هستند، نيست؛ بلكه كل دنياي اسلام است؛ چون هر كدام به شهرها، كشورها و خانه هاي خودشان مي روند و خبري از حج مي برند. پس، شما از اندونزي تا اروپا را زير پوشش گرفته ايد. مسلمانان همه در حج بودند و شما آن جا حضور داشتيد. اگر شما در حج كه هستيد، بتوانيد آن كاري را كه «و تكونوا شهداء علي النّاس»(1) ايجاب مي كند، انجام بدهيد، تمام دنياي اسلام را زير پوشش گرفته ايد. كاري انجام شده، كه با هيچ وسيله ي ديگري آن كار امكان ندارد. يعني اگر ما روزنامه يي داشته باشيم و بتوانيم آن را درِ خانه ي اين تعداد آدم در سراسر دنيا بفرستيم، نمي تواند آن اثري را داشته باشد كه حضور اين جمع و تشكيل اين جماعت و ديدن اشخاص و ابدان شماها

براي آنها ممكن است اين اثر را بگذارد. اين، يك چيز ديگر است؛ بخصوص كه منطقه، منطقه ي عجيبي است. آن جا زمينها متبرك است. هر كس وارد مكه و مدينه مي شود، به نظر من اول بايد خم بشود و آن زمينها را ببوسد. اين جا، جاهايي است كه كف پاي پيامبر، كف پاي اميرالمؤمنين، كف پاي فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها)، كف پاي سلمان به همين زمينها خورده است. اين واديهاي مختلف مكه، اين شِعبها، اين مراكز گوناگون در مدينه و در مكه، تقدس بسياري دارد. اصلاً محوطه، محوطه ي عجيبي است؛ مثل اين كه از عالم ديگري آورده اند و در اين دنياي ما گذاشته اند؛ براي ما اين گونه است. از يك طرف، چنين جايگاهي وجود دارد؛ از طرف ديگر، اين شماييد كه بايد «و تكونوا شهداء علي النّاس»(2) باشيد. بايد از حالا برنامه را بر اين اساس بريزيد. اين مراسم برائت، مراسم بسيار مهمي است. واقعاً گل سرسبد جماعي حج ما همين مراسم برائت است. هر مجموعه، آرم و شعاري دارند؛ آرم ما هم اين است؛ ليكن همه چيز، اين نيست. ما بايد خودمان را براي پاسخ صحيح و مناسب به هر سؤال احتمالي كه بر زبانها بيايد و احياناً بعضي بر زبانها نيايد، ولي از ما وجود دارد، آماده كنيم و آن پاسخها را به صورت جزوه، كتاب، انسانِ آماده ي به حرف، و تماسهايي كه بايد گرفته بشود، حاضر كنيم. فرهنگ و اخلاق و رفتار مردم ما بايد براي حجاج ديگر الگو باشد امسال من داعي بيشتري بر استطلاع از مسايل حج داشتم و زياد سؤال مي كردم. براي من از معنويت حجاج ايراني در حج تعريف مي شد؛ شايد سالهاي ديگر هم

همين طور بوده است. برادران نقل مي كردند كه نيمه شبها عده ي زيادي از ايرانيها در گوشه و كنار مسجدالحرام و يا در عرفات ايستاده بودند و نماز شب مي خواندند، يا حال توجه داشتند. اينها خيلي مهم است. من خودم در حج مجموعه يي را ديدم كه يك حال معنوي داشتند. وقتي فهميدم متعلق به كدام كشورند، در احساس و درك من نسبت به مردم آن كشور اثر گذاشت. سالها هم گذشته، اما اين قضيه از يادم نمي رود. ما در حج بايد بتوانيم فرهنگ و اخلاق و منش و رفتار مردم خودمان را طوري بكنيم كه اينها الگو بشوند و كساني كه نگاه مي كنند، يادشان نرود؛ لااقل چيزهاي برجسته يي را از ايرانيها بگيرند. اين شايد در مواردي، اثرش از آن سوءظن بيشتر باشد. اين قدمي نيست كه بگويم برداشته بشود، تا شما بگوييد كه كار ما نيست؛ نه، همان مقداري كه مربوط به حج است، بايد انجام بگيرد. بنابراين، از ديدگاه تأثير بر روي ملتهاي مسلمان، اين مسأله ي اساسي و مهم وجود دارد. در ايام حج، تأثيرات زيادي مي شود روي ذهنها گذاشت اما از ديد همان صدوبيست هزار نفري هم كه خودمان برمي داريم مي بريم يك مسأله ي مهم است. صدوبيست، سي هزار، صدوپنجاه هزار، ان شاءاللَّه در آينده دويست هزار نفر زن و مرد و پير و جوان را براي مدت بيست يا بيست وپنج روز، در حساسترين مناطقي كه مي شود انسان حرفي را مؤثر در ذهنها فرو كند، به ما مي سپارند. اين، فرصت بسيار استثنايي و خيلي عجيبي است. وقتي كه يك مشت آدم را در مدت يك هفته به اردويي مي برند، مي گوييم براي تأثيرگذاري عجب ميدان خوبي است. اين اردوي

صدوپنجاه هزار نفري را به دست ما سپرده اند و ما داريم آنها را مي بريم؛ تأثيرات زيادي مي شود روي ذهنها گذاشت. بحمداللَّه ما سرمايه هاي گرانقدري هم داريم؛ آقايان اهل علم، صاحبان فكر، صاحبان زبانها يا روشهاي مؤثر. با اين ديد نگاه كنيم كه ما يك عده را به اردو برده ايم و مي خواهيم روي اينها اثر بگذاريم، و وقتي كه برمي گردند، منقلبشان كرده باشيم؛ كه حج هم اصلاً براي منقلب شدن است. حج بايد ما را معنوي كند. وقتي برمي گرديم، واقعاً بايد معنوي شده باشيم. هر كس برمي گردد، بايستي كأنه از عالم معنا و از بهشت برگشته باشد. افراد بايد چنين حالتي داشته باشند. براي اين هم بايستي برنامه ريزي مفصلي بشود. ما بايد از همه ي مظاهر و ظواهر و شعاير حج استفاده كنيم حقيقت قضيه اين است كه حج متعلق به ماست. اصلاً حج ميراث متقين است. متقين كجايند؟ متقين در اين كشورند. نه اين كه در كشورهاي ديگر مسلمان و آدم باتقوا نيست - چرا هستند - اما خط و راهشان غلط است. جمع و فئه ي مؤمنه يي كه در راه پيامبر و ائمه حركت مي كنند، در دنيا چه كساني هستند؟ همين مردمي كه در ايران زندگي مي كنند. بالاخره حج متعلق به اينهاست. حج، ميراث اين ملت و ميراث اين انقلاب و متعلق به آن است. ما بايد از همه ي مظاهر و ظواهر و شعاير حج استفاده بكنيم. مثلاً ببينيم در عرفات چه استفاده يي مي توان كرد. منظورم صرفاً استفاده ي سياسي نيست. البته بخشي از آن، استفاده ي سياسي و انقلابي است و هرچه مي شود، بايد استفاده كرد. يا مثلاً در مني يا در خود مكه، يا در مدينه، چه

استفاده يي مي توان كرد. در بحبوحه ي اعمال حج، چه استفاده هايي مي توان كرد. بعد از ايام حج - كه يك مقدار فراغت و آرامش هست و احساسات مردم فروكش كرده و دنبال كارهاي متفرقه اند - چه استفاده هايي مي توان كرد. يعني ما بايد براي دانه دانه ي اينها برنامه داشته باشيم. نمي گويم كه از امسال تا سال آينده اين برنامه ها تنظيم بشود؛ اما هدف و جهت بايد اين باشد. امام روي نماز جمعه و حج خيلي تكيه مي كردند جمهوري اسلامي حج را شناخت. اين، بصيرت امام بود. امام درست در سربندهاي اساسي انگشت گذاشته بود. در اسلام خيلي واجب وجود دارد، روزه هم يك واجب اساسي است؛ اما امام روي نماز جمعه و روي حج - يعني آن بخشهاي حساس و سربندهاي مهم - خيلي تكيه كرد و دايم از سال اول نسبت به حج حرف داشت و پيام مي داد. البته من يادم است كه ايشان از قبل هم - يعني سال 41 - به حجاج پيام مي دادند. بعد از آن مبارزات اوليه ي مربوط به انجمنهاي ايالتي و ولايتي، و بعد از آن كه دولت انجمنها را قبول كرد، فاصله يي شد. در اين فاصله كه بين زمستان تا فروردين بود، حادثه ي مدرسه ي فيضيه واقع شد، كه فاصله ي تلخي بود؛ تحرك بود و تلاش بود و خطر، و ما نمي دانستيم كه چه كار مي خواهد بشود. من يادم است كه يك شب به همراه مرحوم آقاي شيخ علي حيدري نهاوندي - از شهداي حزب جمهوري اسلامي - و دو نفر ديگر خدمت امام رفتيم، تا پيشنهادهايي كه راجع به حج به ذهنمان مي رسيد، با ايشان در ميان بگذاريم. يكي از پيشنهادهاي ما اين

بود كه به مناسبت موسم حج، خوب است پيامي از جانب ايشان صادر شود؛ اما ايشان گفتند كه من نوشته ام! معلوم شد كه ايشان براي حج اعلاميه نوشته اند و فرستاده اند. يعني در سال 41 كه هنوز اول مبارزات بود و هيچ خبري نبود، ايشان آن مواقع اساسي دين را شناخته بودند و به آن اهميت مي دادند. حج متعلق به ماست حج متعلق به ماست. ما بايد جهت حج را طوري قرار بدهيم كه جمهوري اسلامي، يعني انقلاب، يعني همان اسلام راستين و همان ميراث حقيقي رسول اكرم (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم). اين را ما بايستي محل استفاده ي مؤمنين قرار بدهيم؛ و حج از اين قبيل است. اينها بايد برنامه ريزي بشود. من مي دانم كه در ضرورتهاي منطقه يي و جهاني، بالاخره اين حكام سعودي علي رغم وابستگيهاي شديدي كه دارند، چاره يي ندارند، جز اين كه در باب حج با ما كنار بيايند؛ دشمن هم مي داند. اينها مجبورند كه در قضيه ي حج، با يك كشور اسلامي به اين عظمت كنار بيايند؛ به شرطي كه احساس كنند ما جدي هستيم. سياستهاي جهاني، نسبت به كوچكترين كارهاي ما حساس است. ما بايستي كار را، هم دقيق و هم هوشمندانه، و هم نه چندان آشكار و واضح انجام بدهيم. يعني لزومي ندارد كه از همين حالا بگوييم كه ما مي خواهيم برويم حج را - نه مكه را - فتح كنيم؛ اما بايد واقعاً نيتمان اين باشد. ما بايد حج را فتح كنيم و ان شاءاللَّه برنامه ريزي را بر اين اساس انجام بدهيم. يكي از كارهاي اساسي، رفع جدي نقايص شنيدم كه بحمداللَّه بازرسيها و گزارش گيريهاي خوبي هم انجام گرفته است. بخشهاي گوناگون قاعدتاً نواقصي داشتند؛ هيچ كاري

بي نقص نيست. يكي از كارهاي اساسي كه ان شاءاللَّه بايستي خود جناب آقاي ري شهري و برادران همكار ايشان دنبالش بروند، رفع جدي نقايص است. ببينيم در كدام بخش، كجاي كار نقيصه وجود داشته است، آن نقيصه را بايد برطرف بكنيم؛ هيچ ملاحظه كاري هم نبايد انجام بگيرد. در اين بخش، اين برنامه ريزي شده بود، اين مديريت بود، اين نقص را داشت؛ به هر قيمتي كه هست، بايد اين نقص را برطرف بكنيم، تا ان شاءاللَّه روزبه روز كامل بشود. من مجدداً روي نوشته و جزوه و كتاب تكيه مي كنم. البته يقيناً آن جا با اشكال مواجه خواهد شد؛ ليكن هيچ اشكالي نيست كه مفر و مخرجي نداشته باشد. بايد كتابها و جزوه هايي نوشته بشود، پاسخهايي روشن به سؤالهاي مقدر داده بشود؛ هر روز هم سؤالي وجود دارد. بعضي از سؤالها هميشه تكرار مي شود؛ ليكن بعضي از سؤالها موسمي و وابسته ي به حوادث جاري است. بايستي اين سؤالها با بهترين بيان، با زيباترين ترجمه و با چاپ مناسب آماده شود و در اختيار باشد و ان شاءاللَّه در آن جا داده بشود. بار ديگر از جناب آقاي ري شهري و بقيه ي برادران عزيز كه واقعاً همه زحمت كشيدند و من از مجاري اموري كه هست، بي اطلاع نبودم - هم در خلال كار مي فهميدم، هم بعداً برادراني كه آمدند، نقل كردند - مي دانم كه چه قدر بيدارخوابي، چه قدر زحمت، چه قدر تلاش انجام گرفته، تا آن كه اين كار به اين خوبي بحمداللَّه ظاهر شد. از همه ي آنها صميمانه تشكر مي كنم و اميدوارم كه خداي متعال خودش همه ي شما را مأجور و مثاب و موفق بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) حج: 78 2) حج:

78

بيانات در ديدار با مسؤولان، نويسندگان و هنرمندان «دفتر هنر و ادبيات مقاومت» حوزه ى هنرى سازمان تبليغ

بيانات در ديدار با مسؤولان، نويسندگان و هنرمندان «دفتر هنر و ادبيات مقاومت» حوزه ي هنري سازمان تبليغات اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم كارهاي شما، برجسته و مهم مطلبي كه بايد به برادران عرض كنم، بيش از همه چيز، همان مراتب تشكر خودم است. خيلي از حرفهايي كه در ذهنم بود تا اگر يك وقت شما را ديدم، بگويم، در خلال گزارش آقاي زم(1) بود. معلوم مي شود كه خود شما بحمداللَّه به همه ي جوانب اين قضايا توجه داريد. من همين اندازه از شما تشكر كنم كه به اين فكر افتاديد و در اين راه استقامت ورزيديد و آن سرمايه يي را كه خداي متعال به شما داده، صميمانه و بحق در اين راه مصرف مي كنيد. هيچيك از اين چيزهايي كه ما داريم، متعلق به ما كه نيست؛ متعلق به اوست و اراده ي ما هم بايد در راه رضا و خواست او به كار رود. اين سرمايه، چيز خيلي باارزشي است. من به عنوان برادر شما و يك مسلمان كه نسبت به اين مفاهيم احساس دلسوزي مي كند و نسبت به اين گونه مسايل خالي از دغدغه نيست، و همچنين به عنوان خواننده يي كه از اين نوشته ها مي خواند و التذاذ معنوي مي برد، از شما تشكر مي كنم. همان طور كه عرض كردم، تقريباً همه ي اين كتابهايي كه شما از «دفتر هنر و ادبيات مقاومت» منتشر كرده ايد، خوانده ام و بعضي از آنها را بسيار فوق العاده يافته ام. همين «فرمانده ي من» كه ذكر شد، از آن بخشهاي بسيار برجسته ي اين كار است. نفس اين فكر، فكر مهمي است. آنچه هم كه آن جا نوشته شده و عرضه گرديده - حالا يا شما نوشتيد، يا خود آن افراد نوشتند و

براي شما فرستادند و بعد ويراستاري شده - بسيار چيز برجسته يي است. من وقتي اينها را مي خواندم، به اين فكر مي افتادم كه اگر ما براي صدور مفاهيم انقلاب، همين جزوه ها و كتابها را منتشر بكنيم، كار كمي نكرده ايم؛ كار زيادي انجام گرفته است. البته ايشان(2) مژده دادند كه بحمداللَّه به فكر ترجمه ي اينها هم هستند. اينها بسيار باارزش است. جزوه يي هم به نام «مقتل» ديدم، كه آن لحظه هاي حساس و تعيين كننده را شكافته بود؛ نقاطي كه اصلاً مفاهيم اسلامي در آن جا خودش را نشان مي دهد.در لشكركشي - به عنوان كلان كار - چيزي از مفاهيم اسلامي ديده نمي شود. همه ي دنيا لشكركشي مي كنند، همه ي دنيا مي جنگند، همه ي دنيا بالاخره يك روز مي برند و يك روز مي بازند، همه گريز دارند، همه هم حمله و فداكاري دارند؛ اما آن جايي كه بخصوص تفكر و روحيه و منش اسلامي خودش را مشخص مي كند، جاهاي خاصي است. آن جاها را جستن و روي آنها تكيه كردن و آنها را خوب بيان كردن، حقيقتاً كار برجسته و مهمي است. خوشبختانه كارهاي شما از همين قبيل است. جنگ، عرصه ي بسيار مهم براي بروز روحيه ي اسلامي و انقلابي بله، من هم در اين نگراني يي كه اشاره كردند، با شما برادران شريكم و اين دغدغه در ذهن من هست كه فرهنگ جنگ و فرهنگ انقلاب و درحقيقت روحيه ي انقلاب - آن روحيه يي كه در جنگ، ميداني براي رشد و بالندگي پيدا كرده بود - از بين برود. البته بايد به خداي متعال توكل كرد و به آينده خوشبين بود؛ كه من حقيقتاً به آينده خوشبينم و خيلي از افقها را خوب و روشن مي بينم. به هر

جهت، اين دغدغه وجود دارد و راه زايل كردن آن هم اين است كه ما تلاش بكنيم؛ يعني وقتي به قدر وسعمان تلاش كرديم، ديگر دغدغه يي نخواهيم داشت. اعتقادم اين است كه اگرچه جنگ به خودي خود موضوعيتي ندارد، اما عرصه ي بسيار مهمي براي بروز روحيه ي اسلامي و انقلابي و خصلتهاي مسلمانيِ درست است؛ از اين جهت بسيار ارزشمند است. از بودن آن چنان زمان و محيطي بايستي شكرگزار بود؛ از نبودنش بايد آدم واقعاً متأسف باشد و غصه بخورد. اگرچه كسي از جنگ - از حيث جنگ - خوشش نمي آيد، اما اين روي ديگر سكه، چيز بسيار عظيمي براي ماست. ما حالا كه ديگر جنگ نداريم و نمي خواهيم هم به دست خودمان يك جنگ درست كنيم كه عرصه ي انقلاب بشود، ليكن آن هشت سال جنگ بايستي تاريخ ما را تغذيه كند. ما بايد از آنچه كه در اين هشت سال جنگ اتفاق افتاده، آن روحيه ي مقاومت، آن روحيه ي فداكاري همراه با اخلاص - هماني كه حقيقتاً در عرصه هاي جنگ ما وجود داشت - استفاده كنيم. نوشته هاي همراه با اخلاص شما، انسان را تكان مي دهد آن جايي كه نوشته هاي شما حاكي از اخلاص است، آن نقطه انسان را تكان مي دهد. هر چيزي شما ارايه كنيد كه نشانگر اخلاص باشد، خيلي اهميت دارد؛ والّا همه فداكاري مي كنند؛ براي تعصب و خودنمايي هم فداكاري مي كنند؛ خطر مرگ هم دارد. مثلاً خلباني در يك مانور، جلوي چشم مردم چند معلق مي زند و صدي پنجاه هم ممكن است سقوط كند؛ اما او اين را براي خودنمايي قبول مي كند. به خاطر خودنمايي، بيش از اين را هم مي كنند؛ مثلاً بعضي خودشان را

آتش مي زنند! اينها ارزشي ندارد. آن جايي كه كار با اخلاص همراه است، يعني انسان فقط براي خاطر خدا و براي انجام وظيفه ي الهي كاري را انجام مي دهد، آن صفا و درخشندگي اين را دارد. در نشان دادن اين نقطه ها و جاري كردن اين روحيه در طول و امتداد تاريخ ما، بايد خيلي تلاش كرد؛ از آن هشت سال جنگ بايد استفاده كرد. حادثه ي عاشورا، الهامبخش انقلاب ما از اول تا آخر حادثه ي عاشورا، به يك معنا نصف روز بوده؛ به يك معنا دو شبانه روز بوده؛ به يك معنا هم هفت، هشت روز بوده؛ بيشتر از اين كه نبوده است. از روزي كه امام حسين وارد سرزمين كربلا شد، تا روزي كه از خاندان خود جداگرديد، مگر چند روز بوده است؟ از روز دوم تا يازدهم محرّم، هشت، نه روز بوده؛ خود آن حادثه هم كه نصف روز است. شما ببينيد اين نصف روز حادثه، چه قدر در تاريخ ما بركت كرده و تا امروز هم زنده و الهامبخش است. اين حادثه فقط اين نيست كه آن را بخوانند و بگويند و مردم خوششان بيايد يا متأثر عاطفي بشوند؛ نخير، منشأ بركات و حركت است. اين، در انقلاب و جنگ و گذشته ي تاريخ ما محسوس بوده است. در تاريخ تشيع، بلكه در تاريخ انقلابهاي ضد ظلم در اسلام - ولو از طرف غيرشيعيان - حادثه ي كربلا به صورت درخشان و نمايان اثربخش بوده؛ شايد در غير محيط اسلامي هم اثربخش بوده است. در تاريخ خود ما - يعني در اين هزاروسيصد، چهارصد سال - همان نصف روز حادثه اثر كرده است. پس، عجيب و بعيد نيست. ما

اگر نخواهيم هشت سال جنگ خودمان را با آن هشت،نه ساعت عاشوراي امام حسين مقايسه كنيم، يا آن را خيلي درخشانتر بدانيم - كه واقعاً هم همين است؛ يعني من هيچ حادثه يي را در تاريخ نمي شناسم كه با فداكاري آن نصف روز قابل مقايسه باشد؛ همه چيز كوچكتر از آن است - ليكن بالاخره طرحي از آن، يا نمي از آن يم است. چرا ما فكر نكنيم كه در داخل جامعه ي ما، براي سالهاي متمادي مي تواند منشأ اثر باشد؟ پانزده خرداد، محصول حركت امام در حادثه ي مدرسه ي فيضيه هميشه اين نكته در ذهنم بوده كه حادثه ي دوم فروردين - حادثه ي مدرسه ي فيضيه - در مقابل حادثه ي پانزده خرداد، حادثه ي كوچكي بود؛ اصلاً قابل مقايسه با آن نبود. حادثه از يك ساعت يا دو ساعت به غروب شروع شد، تا يك ساعت بعد از شب ادامه داشت؛ يعني سه، چهار ساعت به صورت شديد طلبه ها را در محيط مدرسه ي فيضيه كتك زدند و تهديد و اهانت كردند، و به صورت رقيقترش تقريباً در خيابانهاي اصلي قم آنها را زير فشار قرار دادند. تا آن جايي هم كه ما اطلاع داشتيم، گمانم يكي، دو نفر در آن حادثه كشته شدند و البته عده ي زيادتري هم مجروح گرديدند. بنابراين، حادثه ابعاد خيلي زيادي نداشت. امام توانست آن حادثه را براي به حركت درآوردن همه ي ملت ايران مورد استفاده قرار دهد. پانزده خرداد را كه امام به وجود نياورد - در اين روز امام در زندان بود - پانزده خرداد يك حادثه ي خودجوش بود. پانزده خرداد، محصول حركتي بود كه امام در دوم فروردين به وجود آورد. من در همان

سال، اين نكته را به امام عرض كردم. نزديك عيد سال 43 بود كه من از زندان آزاد شده بودم و توانستم با تدبيري خدمت امام - كه آن وقت در خانه يي در قيطريه بودند - بروم. من در همان چند لحظه يي كه توانستم خدمت ايشان بروم و دستشان را ببوسم و با آن حال منقلبي كه از ديدنشان داشتم، چند كلمه با ايشان حرف بزنم، همين مطلب را عرض كردم. گفتم نبودن شما در بيرون، موجب شد كه پانزده خرداد با اين عظمت، نتواند مورد استفاده قرار بگيرد. يعني امثال ماها كه در بيرون بودند، نتوانستند عشري از اعشار استفاده يي را كه امام از دوم فروردين كرد، از پانزده خرداد بكنند؛ درحالي كه پانزده خرداد كانون عظيمي بود. بعد هم كه امام بيرون آمدند و تبعيد شدند، اشاره ها و حرفهاي ايشان در هشيار كردن و زنده كردن روحيه ي مبارزه در مردم و به خط آوردن جوانان، پانزده خرداد را آن چنان منشأ بركت كرد كه در آن مدت مثلاً يك سال يا هشت، نه ماهي كه امام نبودند و اين حادثه با آن جوش و خروش اتفاق افتاده بود، هيچ كس نتوانسته بود از آن حادثه چنين استفاده يي بكند. وقايع جنگ، يك گنج استخراج نشده مي خواهم بگويم كه اين يك گنج است. آيا ما خواهيم توانست اين گنج را استخراج كنيم، يا نه؟ اين هنر ماست كه بتوانيم استخراج كنيم. امام سجاد توانست همان چند ساعت گنج عاشورا را استخراج كند. امام باقر و ائمه ي بعد از ايشان هم استخراج كردند و آن چنان اين چشمه ي جوشان را جاري نمودند كه هنوز هم جاري است و هميشه هم در زندگي

مردم منشأ خير بوده، هميشه بيدار كرده، هميشه درس داده و ياد داده كه چه كار بايد كرد؛ الان هم همين طور است. الان هم هر كدام از ما، هر جمله يي از عبارات امام حسين را كه برايمان مانده، مي خوانيم، به ياد مي آوريم و احساس مي كنيم كه روح تازه يي مي گيريم و حرف تازه يي مي فهميم. البته در اين جاها معناي حرف تازه فهميدن، مثل فرمول كشف نشده يي نيست كه آن را كشف مي كنيم؛ نه، صد بار هم شنيده ايم. آدم در لحظه يي از لحظات حقيقتي را درك مي كند، بعد غفلتي مي آيد و هماني كه درك كرده است، از ذهنش مي رود؛ طبيعت انسان اين طوري است. لذا اين فكر مستمري كه ما احتياج داريم بكنيم، اين تذكر مستمري كه ما احتياج داريم بشنويم، براي اين است كه آن لحظه هاي فهم و معرفت و افروختگي ذهن و روح استمرار پيدا كند و انسان حالت بسط داشته باشد. اين قبض و بسطي كه عرفا مي گويند، يك واقعيت است. انسان گاهي قبض دارد، اصلاً گرفته و بسته است، همه ي حقايق هم جلوي اوست؛ اما از آن حقايق و معارف، ترشحي به او نمي شود. گاهي هم انسان باز و مبسوط است و همه ي شعاعها و انوار به او مي تابد. در آن لحظه، انسان گاهي مثل خورشيد نور مي دهد. خود انسان هم نورانيت خويش را احساس مي كند. انسان بايستي اين لحظه ها را در كلمات و فرمايشهاي امام حسين(ع) جستجو كند و براي خودش به وجود بياورد. اين كلمات، چنان لحظه هايي را در انسان ايجاد مي كند. حادثه ها و تجربه هاي جنگ، ما را هدايت مي كند ما در اين هشت سال فداكاري داشتيم؛ شوخي كه نيست. همين برادران جانباز و

آزاده يي را كه ملاحظه مي كنيد، هر حادثه يي كه برايشان اتفاق افتاده، و هر تجربه ي مخلصانه يي كه اينها يا خودشان نشان دادند يا در ديگري ديدند، به نظر من كافي است تا انسانهايي را هدايت كند. اين حادثه ها و تجربه ها، ماها را واقعاً هدايت مي كند. من كتابهايي را كه مي خوانم، معمولاً پشتش يادداشت يا تقريظي مي نويسم؛ يعني اگر چيزي به ذهنم آمده، پشت آن يادداشت مي كنم. اين كتاب «فرمانده ي من» را كه خواندم، بي اختيار پشتش بخشي از زيارتنامه را نوشتم: «السّلام عليكم يا اولياءاللَّه و احبّائه»(3). واقعاً ديدم كه در مقابل اين عظمتها انسان احساس حقارت مي كند. من وقتي اين شكوه را در اين كتاب ديدم، در نفس خودم حقيقتاً احساس حقارت كردم. نقش هنرمند مسلمان، فوق العاده برجسته چه كسي مي تواند اين شكوه را به ما نشان بدهد؟ اين شكوه وجود دارد، ولي يك نفر بايد آن را به ما نشان بدهد. او، چه كسي است؟ او، شماييد. يعني اگر شما قدر خودتان را بدانيد، مي توانيد حامل آن چنان نورانيتي باشيد كه انسانها را تكان مي دهد. آن طور حقايق واقعاً ماها را منقلب مي كند. آن حقيقت اتفاق افتاد و يك لحظه از بين رفت. البته در ملكوت باقي است؛ اما در عالم ناسوت و در مادّيت و حساب زمان و مكان ما، در يك لحظه حادثه يي اتفاق افتاد و تمام شد و رفت. چه چيزي مي تواند اين حادثه را ماندگار كند؟ چه چيزي مي تواند آن را به گونه يي كه حتّي چشم عادي در حضور نمي بيند، در غياب آن حادثه، به دل و بصيرت انسان تفهيم بكند؟ آن، هنر است. هنر اين نقش را دارد و مي تواند اين كار

را انجام بدهد. من حوادثي را به چشم خودم ديده ام كه شايد چشم مادّي نتوانسته آنها را درك كند؛ اما بعد كه شما هنرمندان آنها را به نگارش درمي آوريد، يا در قالب نمايش نشان مي دهيد و يا به زبان قصه بيان مي كنيد، من آن حوادث را كه بازبيني مي كنم، مي بينم عجب حوادثي بوده است؛ تازه شروع به فهميدن آن مي كنم. لذا به نظر من، نقش هنرمند مسلمان، نقش فوق العاده برجسته يي است. ميدان هنر هنوز دست شماها نيست متأسفانه ميدان هنر هنوز دست شماها نيست. يكي از معجزات انقلاب، پرورش هنرمندان و روايتگران تاريخ انقلاب است. بحمداللَّه تعدادي هم هستيد، اما كساني هم هستند كه از لحاظ عِده و عُده بر شما ترجيح دارند، از شما جلويند و امكانات در اختيارشان است؛ بعضيشان از لحاظ هنري هم سرشارند، اما ثروتي در خدمت بيگانگان، و تيغي در دست دشمنانند. انسان معمولاً خودش را در مقابل هنرمند كوچك احساس مي كند. من خودم وقتي هنرمندان را نگاه مي كنم، مي بينم كه جايگاه رفيعي در مقابلم دارند؛ اما آن هنرمنداني كه هنرشان در خدمت بيگانگان است، هرچند هنرشان هم بالاست و بعضيشان از لحاظ هنري بسيار برجسته اند، ولي من در هنري كه آنها دارند، ارزشي حس نمي كنم. پول و ثروت و قوّت بازو و زبان گويا و بقيه ي ثروتهايي كه در خدمت حق و انسانها و راستي و درستي نباشد، چه ارزشي دارد؟ ارزشي ندارد. الان علم در خدمت سلاحهاي اتمي و در دست اسرائيل است. آيا اين ارزشمند است؟ نخير، هيچ ارزشي ندارد. ارزش اين چيزها نسبي است. ارزش مطلق، متعلق به اينها نيست. البته چيزهاي ارزشمند مطلق وجود دارد.

اصلاً مباني اديان، مطلق كردن ارزشهاي صحيح و راستين است؛ منتها علم و صنعت و تكنولوژي، از آن ارزشهاي مطلق نيست؛ تا در كجا به كار برود، تا در دست چه كسي باشد، تا از آن چگونه استفاده بشود؛ هنر هم از اين قبيل است. ما نيروهاي خوب زياد داريم اگر شما عِده و عُده تان هم در مقابل خيل هنرمندان آن چناني كمتر باشد، درعين حال ارزشتان به مراتب از آنها بالاتر و بيشتر است؛ اگرچه من فكر مي كنم كه عِده تان را هم نمي شناسم. در اين زمينه، اگر لازم دانستيد كه بعد مطلبي را به من بگوييد، بگوييد. همين الان، از آن نامه ي مفصلي كه آقايان نسبت به من اظهار محبت كرده بودند و يك ستون از هنرمندان اسمشان در پايين نامه درج شده بود، يادم آمد. اگرچه من خيلي از اسمها را نمي شناختم، اما خيلي بودند. ما يقيناً نيروهاي خوب هم زياد داريم؛ بايد اينها را بشناسيم. آن اوايل انقلاب، بعضيها مي گفتند كه قحطالرجال است؛ ما مي گفتيم كه جهل الرجال است. واقعش اين است كه ما شخصيتها را نمي شناسيم. به هرحال، كارتان، كار مهمي است. من همين را خواستم عرض بكنم كه بدانيد؛ اگرچه شماها مي دانيد. بايد هم در اين خط و در اين صراط، با همت و تلاش بيشتر، با كوچك ديدن مشكلات و بلند برداشتن قدمها، با دور ديدن اهداف، با استمداد از خداي متعال و داشتن اخلاص - كه اساس قضيه، همين اخلاص است - ان شاءاللَّه راه را ادامه بدهيد. ما هم - همان طور كه عرض كردم - واقعاً به شماها دعا مي كنيم كه خدا توفيقتان بدهد و كمكتان كند. از اين كه الحمدللَّه اين جريان

طيب و طاهر در داخل جامعه ي ما هست، خوشحاليم و خدا خدا مي كنيم كه هرچه بيشتر شماها موفق و دلگرم بشويد و دستتان گرمتر به طرف كارهاي اساسي و خوب برود و با كمك خدا ان شاءاللَّه موانع را برداريد. ان شاءاللَّه آقايان موفق و مؤيد باشند. سلام من را به برادراني كه در شهرستانها هستند و در اين جلسه حضور ندارند، برسانيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مسؤول حوزه ي هنري سازمان تبليغات اسلامي 2) حجةالاسلام زم 3) مفاتيح الجنان، زيارت وارث

سخنرانى در ستاد مشترك ارتش جمهورى اسلامى ايران

سخنراني در ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ارتش در بهترين وضعيت خود پس از پيروزي انقلاب اسلامي خداي بزرگ را سپاسگزاريم كه هرچه زمان پيشتر مي رود، نشانه هاي استحكام در بنيان نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران بيشتر آشكار مي شود. بحمداللَّه امروز ارتش در همه ي بخشهاي خود داراي استحكام، و در چشم مردم داراي محبوبيت و مورد اميدواري است و مي توان گفت كه در بهترين وضعيت خود پس از پيروزي انقلاب اسلامي قرار دارد. امروز ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران هم در وضعيت مطلوب و در جايگاه خود در مجموعه ي ارتش قرار دارد. اين، لطف الهي است. مشكلات زياد بوده است؛ از آغاز پيروزي انقلاب تا امروز، مزاحمتها از جهات مختلف استمرار داشته است؛ اما اراده ي انقلاب و اراده ي والاي امام عظيم الشأنمان و خواست مردم، بر همه ي موانع و مزاحمتها و مزاحمها فايق آمد. ارتش جمهوري اسلامي ايران، آنچه را كه امروز دارد، بايد قدر بداند؛ و به نظر من از همه چيز برتر در اين عرصه، جايگاه و پايگاه مردمي ارتش است.ارتش در تجربه ي جنگ تحميلي و پيش از آن، توانست

جوهر اسلامي خود را در مواقع و مواطن بسياري نشان بدهد. البته نقصها و كاستيهايي هم بوده است؛ ولي فكر درست آن است كه اصل را همواره بر نقاط مثبت بگذاريم، راه را به سمت هدفها مشخص كنيم و با جديت بپيماييم. نقاط منفي، مشكلات و موانع، در يك حركت و راهپيمايي همراه با اراده، به خودي خود رنگ خواهد باخت و از بين خواهد رفت. ارتش بايد توان معنوي و مادّي خود را افزايش بدهد آنچه من به ارتش همواره توصيه كرده ام و امروز هم تكرار مي كنم، اين است كه ارتش بايد توان معنوي و مادّي خود را روزبه روز افزايش بدهد. مهمتر از توان مادّي، معنويت است؛ يعني روحيه و ايمان و عشق به مسؤوليت و تلاش جان فشانانه و فداكارانه در اين راه. هرجا ملت پشت سر ارتش و پشت سر مسؤولان باشد، آن جا موفقيت است. هرجا در هر نقطه يي از عالم كه مي بينيد ذلت و ضعف و ناتواني در مقابله ي با حوادث دشوار هست، علت اساسي آن است كه ميان دستهاي فعال نظام آن كشور و مردم فاصله است. جدا بودن راه دولتها با ملتها، علت زورگويي اسرائيل چرا امروز رژيم غاصب صهيونيستي، به پشتيباني امريكا و پول صهيونيستهاي عالم، مي تواند به ملتهاي عربي اين طور واضح زور بگويد؟ چرا بعد از گذشت دهها سال كه مسلمانان و توده هاي عرب، مذاكره ي با اسرائيل را - كه يك رژيم جعلي و بي ريشه و تحميلي و غاصب در منطقه است - تحريم مي كردند و آن را زشت مي شمردند، امروز متأسفانه فكر مذاكره در ميان عناصر سياسي و بسياري از دولتهاي عرب، تلقي به قبول مي شود؟ چون مردم

حضور ندارند، چون دست مردم با دستهاي فعال آن كشورها همراه نيست، چون رژيمها به راهي مي روند و ملتها به راهي ديگر؛ نتيجه ضعف است. والّا اگر رژيمهاي عربي كه امروز مذاكره ي با اسرائيل را قبول مي كنند، به ملتهاي خود متكي بودند، چرا احساس كنند كه ناچار و مجبورند با دشمن خانگي و غاصب سرزمين خود بنشينند و درمورد سرزمين مغصوب حرف بزنند؟ اگر ملتها را در صحنه راه مي دادند، اگر به عواطف و فكر و اراده و نيروي ملتها احترام مي گذاشتند، ملتها نمي گذاشتند كشورها و رژيمهاي عربي اين طور دچار ضعف بشوند. مگر مسأله ي فلسطين و غصب اين سرزمين اسلامي از نيم قرن پيش تا امروز عوض شده است؟ مگر حقايق تاريخي و جغرافيايي قابل عوض شدن است؟ فلسطين، فلسطين است؛ سرزميني است اسلامي، متعلق به ملت و مردم خود. دشمني بيايد خانه ي شما را غاصبانه تصرف بكند، بعد زورگويانه از شما بخواهد كه اين تصرف را امضاء كنيد! كدام ذلت از اين بالاتر؟! اسرائيل غده ي بدخيمي است كه بايد ريشه كن شود موضع ما در مقابل اسرائيل، همان موضع هميشگي است. اسرائيل در منطقه، يك غده ي بدخيم سرطاني است كه بايد قطع شود و ريشه كن گردد. برخلاف تصور ظاهربينان كه به پشتيباني ابرقدرت امريكا از اسرائيل نگاه مي كنند و اين كار را محال مي دانند، اين كار محال نيست؛ اين شدني است و خواهد شد. ابرقدرتها جاودانه نيستند. قدرتهاي مادّي، يك روز هستند و يك روز نيستند. ديروز قدرتي به نام اتحاد جماهير شوروي در دنيا به عنوان ابرقدرت بود؛ اما امروز نيست. اين صحنه ي تجربه ي تاريخ، پيش چشم ماست. من گمان نمي كنم كه برخي از دولتهاي

غيور عربي حاضر باشند اين ذلت را تحمل كنند؛ و نبايد بكنند، و ملتها به هيچ وجه تحمل نخواهند كرد. امريكاييها اگر خيال مي كنند كه مسأله ي خاورميانه را به اين شكل حل خواهند كرد، اشتباه مي كنند. آنها بايد بدانند هر رژيمي كه پشت ميز مذاكره با رژيم غاصب صهيونيست بنشيند، موقعيتش در ميان ملتش متزلزل خواهد شد و بي ثباتي در منطقه روزبه روز بيشتر خواهد گرديد. ملتها راه خود را مي روند. رژيمهاي متضاد با ملتها، همان سرنوشتي را خواهند داشت كه ديروز در مذاكره كنندگان «كمپ ديويد» ديديم. حضور ملت پشت سر دولت، پشت سر ارتش و پشت سر دستها و بازوهاي كارآمد، اين خاصيت بزرگ را دارد كه ارتش و نيروي مسلح احساس قدرت مي كند؛ احساس غربت نمي كند. شما از اين امتياز برخورداريد؛ آن را حفظ كنيد. به ابتكار و تواناييهاي خود بينديشيد چشم به خود بدوزيد، نه به بيگانه. ما براي ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، تجهيزات فراهم مي كنيم. ما نيروهاي مسلح خود را تا آن جا كه در وسع و قدرت ماست، با تمام توان تجهيز مي كنيم؛ اما توصيه ي دايمي ما اين است كه به ابتكار و به دست و بازو و تواناييهاي خود بينديشيد. نيروي زميني، نيروي هوايي و نيروي دريايي، در درون خود استعدادهاي فراواني دارند كه بايد از اين استعدادها حداكثر استفاده را بكنند، و بحمداللَّه مي بينيم كه امروز استفاده مي شود؛ اما روزبه روز اين را بيشتر كنيد. ستاد مشترك هم نقش هدايت كننده و هماهنگ كننده و تكميل كننده را نسبت به اين تلاشها در كل نيروهاي مسلح خواهد داشت. اميدوارم كه ان شاءاللَّه موفق باشيد و ارتش ما آن چنان ارتشي باشد كه شايسته ي ملت بزرگ و

قهرمان ماست. به روح شهداي عزيز نيروهاي مسلح درود مي فرستيم و از درگاه پروردگار عالم براي آنها طلب مغفرت مي كنيم. همچنين ياد امام بزرگوارمان، آن پيشاهنگ اقتدار و اراده ي الهي ملت ايران و آن معلم بزرگ آزادگي ملتهاي جهان را گرامي مي داريم و اميدواريم كه روزبه روز در راه امام و به سمت هدفهاي آن بزرگوار، همه ي ملت ايران و شما ارتشيان و همه ي نيروهاي مسلح موفق باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران

سخنراني در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين قال اللَّه الحكيم في كتابه: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. ولقد صدقكم اللَّه وعده اذ تحسّونهم باذنه حتّي اذا فشلتم و تنازعتم في الامر و عصيتم من بعد ما اريكم ما تحبّون منكم من يريد الدّنيا و منكم من يريد الاخرةثمّ صرفكم عنهم ليبتليكم و لقد عفا عنكم واللَّه ذوفضل علي المؤمنين(1) جنگ اُحد، درسي بزرگ و متعلق به هميشه بنده كوچكتر از آن هستم كه بخواهم به كسي نصيحت و موعظه بكنم. خود من بيش از ديگران به موعظه و نصيحت احتياج دارم؛ ولي دستور قرآن است كه بايد يكديگر را به حق و صبر و پايداري در راه حق توصيه كنيم. نفس انسان، سركش و فراموشكار است و تذكر دم به دم لازم دارد. به قدر احساس وظيفه، مطالبي را فكر مي كنم كه بايد عرض بكنم؛ خود من هم مخاطب به همين مطالب هستم. شروع مطلب را از همين آيه ي مباركه قرار مي دهم كه مربوط به جنگ اُحد است. اگرچه جنگ اُحد در مقياس مسايل تاريخي و

جهاني و مسايل جامعه، يك حادثه ي كوتاه مدت و كوچك است، اما درسي كه قرآن در باب جنگ اُحد به ما داد، درس بزرگي است و متعلق به هميشه است. خلاصه ي مطلب هم اين است كه خداي متعال به مسلمانان وعده مي كند كه ما شما را كمك خواهيم كرد، و اين وعده در جنگ اُحد عملي مي شود؛ «و لقد صدقكم اللَّه وعده»(2). وعده ي كمك تحقق پيداكرد و شما پيروز شديد و دشمن مجبور به عقب نشيني شد؛ تا اين كه مشكل به وسيله ي خود شما شروع گرديد. طبق روايات، پيامبر فرموده بود: «لا تبرحوا هذا المكان فانا لا نزال غالبين ما ثبتّم في مكانكم»(3). تا وقتي ايستاده ايد، شما پيروزيد. وقتي كه مشكل پيدا شد و ميل به مال دنيا و غفلت از وظيفه و چشم وهمچشمي در تكالب بر حطام دنيوي، بر احساس وظيفه و وجدان دروني و ديني فايق آمد، قضيه بعكس شد: «حتّي اذا فشلتم»(4)؛ اول سست شديد، «و تنازعتم في الامر»(5)؛ به درگيري ميان خودتان پرداختيد، «و عصيتم»(6)؛ پُستتان را ترك كرديد و آن جايي كه به شما گفته بودند باشيد و نگهباني بدهيد، محل را رها كرديد؛ در نتيجه قضيه بعكس شد. «ذلك بانّ اللَّه لم يك مغيّرا نعمة انعمها علي قوم حتّي يغيّروا ما بانفسهم»(7). اين، يك قانون است؛ مثل قانون جاذبه، مثل قوانين ديگر طبيعي و تاريخي. خدا نعمت را برنمي گرداند؛ ما هستيم كه نعمت را برمي گردانيم خدا نعمت را برنمي گرداند؛ ما هستيم كه با رفتار خودمان، با عقبگرد خودمان، با سوء تدبير خودمان درباره ي امور خويش، نعمت را برمي گردانيم. لذا قرآن به ما ياد مي دهد كه از زياده رويهايتان به آنچه در امر خودتان انجام

داده ايد، استغفار كنيد؛ «ربّنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا في امرنا»(8). در جنگ اُحد قضيه برگشت؛ «من بعد ما اريكم ما تحبّون»(9). بعد از آن كه خداوند طليعه ي پيروزي را نشان داده بود، اشتباه كردند. البته چون مؤمنند، چون يكباره دست نشستند، چون هدفها را دوست دارند، چون در ايمان به خدا صادقند، «ولقد عفا عنكم»(10)؛ خدا مي گذرد، يعني جبران و كمك مي كند؛ «و اللَّه ذوفضل علي المؤمنين»(11). اين، درس ماجراي اُحد است. نگوييم كه آن چند ساعت به ما چه. الان همه ي ما در همان وضعيتيم. جامعه ي ما، نه امروز، بلكه از بعد از پيروزي انقلاب در همان وضعيت است. پيروزي مرحله يي انجام گرفته است. ما مأموريم بر اين كه ثغره و شكاف و كمينگاه را حراست و محافظت بكنيم. اگر غفلت كرديم، دشمن ما را دور خواهد زد و ضايعه خواهد آفريد. از اول انقلاب تا حالا نگاه كنيد، هرجا دور خورديم، بر اثر چنين غفلتي بوده است. اگر بگرديم، غفلت را پيدا مي كنيم. همه اش دنبال مسايل تحليل سياسي نرويم. البته من منكر فعل وانفعالات بيروني و واقعي و سياسي نيستم؛ اما اُسّ اساس قضيه در درون خود ماست. از خدا غافل نشويم در همين رديف آيات، بعد از يكي، دو آيه ي ديگر مي فرمايد: «انّ الّذين تولّوا يوم التقي الجمعان انّما استزلّهم الشّيطان ببعض ما كسبوا»(12). ما كه در جنگ پيروز مي شويم، به خاطر تقواست. اگر شكست بخوريم، به خاطر بي تقوايي است؛ به خاطر آن بيماري يي است كه در جان ما رخنه كرده و ما از آن غفلت كرده ايم. برادران! غفلت نكنيم. بزرگترين عذاب خدا بر يك ملت اين است كه آن ملت غافل بشوند. بدترين درد براي يك جامعه، غفلت

آن جامعه است؛ از خدا غافل نشويم. در دل و جان ما و در يكايك تصميم گيريها و حركات ما - كار اداري، كار سياسي، كار نظامي، كار مديريت، وقت پول خرج كردن، وقت اعتبار تخصيص دادن، وقت قانون گذراندن، وقت قضاوت كردن، در تمام مراحل - بايد خدا به ياد ما باشد. ما بايد براي خدا كار كنيم. اين طوري اين جامعه پيش خواهد رفت. اگر ما بي تقوايي كرديم، ضايعه بر اسلام پيش مي آيد همه به تقوا احتياج دارند؛ من و شما به دو دليل به تقوا احتياج داريم: دليل اول اين است كه اگر ما بي تقوايي كرديم و بر اثر بي تقوايي ما ضايعه يي پيش آمد، ضايعه بر اسلام پيش مي آيد، نه بر ما؛ آن وقت وزر و وبالش به گردن ماست، روسياهيش متعلق به ماست. گمان مي كنم يك وقت در نماز جمعه اين داستان مولوي را نقل كرده ام. هر وقت اين داستان به يادم مي آيد، تكان مي خورم. در شهري از شهرهاي مسلمانان، محله ي مسيحي نشيني بود و دختري از مسيحيها عاشق اسلام شده بود و رغبت به اسلام پيدا كرده بود. او به كليسا نمي رفت، در مراسم ديني شركت نمي كرد و پدر و مادر او درمانده بودند كه با اين دختر چه بكنند. مؤذن يا قرآن خوان بدصدايي پيدا شد، پدر آن دختر پول داد و گفت بيا نزديك خانه ي ما اذان بگو! او هم رفت و اذان گفت. وقتي صداي نكره ي او بلند شد، همه ي مردم آن محل متوحش شدند. اين دختر گفت: چه صدايي است؟ پدر پاسخ گفت: چيزي نيست، اذان مسلمانان است. دختر گفت: عجب! مسلمانان اينند؟ عشق اسلام از دلش رفت! مولوي اين داستان را در كتاب مثنوي

نقل مي كند. اين كتاب، كتاب پُرحكمتي است. اين هم يك حكمت است كه واقعيت دارد. از ديد ما به اسلام نگاه مي كنند؛ حقايق اسلامي را از راه ما مي بينند؛ اشتباه ما هم به پاي اسلام گذاشته خواهد شد؛ خداي نكرده شكست مسلمين هم به پاي اسلام گذاشته خواهد شد. مي گويند اسلام شكست خورد؛ نمي گويند عده يي اسلام را درست نفهميده بودند، درست عمل نكردند، آنها شكست خوردند. امروز كوچكترين ناكامي براي ملت ما، پنجاه سال يا بيشتر نهضت بيداري اسلام را به عقب خواهد انداخت. اين جواناني كه در آفريقا و آسيا و خاورميانه و حتّي شهرهاي كشورهاي اروپايي، به نام اسلام شعار مي دهند و به اسم جمهوري اسلامي به هيجان مي آيند، اينها اسلام را با پيشرفتش، با آن امام، با آن چهره ي نوراني، با آن كلمات نوراني، با آن اداره ي الهي جامعه و با آن تقوايي كه به بركت انقلاب از قله ي جامعه ي ما مي ريخت و تمام اقشار جامعه را كم و بيش فرامي گرفت، ديده اند. اگر شكستي باشد، ناكامي يي باشد، عمل بدي باشد، همه دگرگون خواهد شد و دشمن جري خواهد گرديد. نظام حق، بي تقوا پيش نمي رود دليل دوم اين است كه اين نظام، حركت و موفقيتش فقط به بركت تقوا امكانپذير است. خاصيت نظام الهي اين است. نظام حق، بي تقوا پيش نمي رود. نظام باطل كه در مقابل حق است، طور ديگري است. البته آن جا هم تقيدات و پايبنديهايي به يك سري اصول لازم است تا پيش بروند؛ اما تقوا به معناي طهارت و پاكي و پرهيزگاري و رعايت حال همه ي ارزشها - كه در يك جامعه ي ارزشي و مكتبي و اسلامي لازم است -

در جبهه ي باطل لازم نيست. آنها چون پايبندي ندارند، از روشهاي باطل پرهيز نمي كنند، از پيامدهاي زشت اجتنابي ندارند؛ مي زنند و پيش مي روند، چيزي از دست مي دهند و چيزي هم گير مي آورند. اما جبهه ي حق اين طور نيست. جبهه ي حق، فقط در صورتي كه باخدا و باتقوا و باطهارت باشد، خواهد توانست در مقابل جبهه ي باطل بايستد و پيش برود، و لاغير. بايد نظام را، نظام ديني و ارزشي نگهداشت. در اين چندساله، استكبار و ايادي و بلندگوهايش، دايماً سعي كردند كه ما را از يك نظام ارزشي بودن پشيمان كنند. مرتب گفتند كه اينها مرتجعند، واپسگرايند، متعصبند؛ بعضي از احكام اسلامي را مطرح كردند و روي آنها تبليغات نمودند؛ كارهاي شخصي خلاف ما يا ديگر مسلمانان را به حساب اسلام گذاشتند، براي اين كه ما سراسيمه بشويم، جانمان به لبمان برسد و بگوييم كه نه، ما ديني نيستيم، ما هم نظامي مثل بقيه ي نظامهاي دنيا هستيم! آنها قصدشان همين است. اگر به زبان هم نگوييد، اما عملتان عمل يك نظام غير ارزشي و دنيايي باشد، آنها به هدف خودشان رسيده اند، و آن شكست ماست. هدف آنها اين است كه اين جبهه شكست بخورد. اين جبهه، فقط با تقوا پيش خواهد رفت. اين نظام، جز با رعايت تقوا و طهارت و پاكي و محاسبه ي دقيق و صحيح و حسابرسيِ هركدامِ ما از خودش - «حاسبوا انفسكم»(13) - پيش نخواهد رفت. اشتباه است اگر كسي خيال كند همان كارهايي كه ديگر حكومتها و ديگر كارگزاران دولتها در دنيا مي كنند، ما هم همانها را بكنيم. ما اصولي داريم، ما روشهاي مخصوص به خودمان را داريم؛ اينها متعلق به اسلام

است. اين اصول بايد بر دنيا حاكم بشود؛ نه اين كه اصول غلط دنياي جاهلي و استكباري، خودش را بر ما تحميل بكند. بايد خدا و مرگ و سؤال و محاسبه ي الهي را از ياد نبريم بايد خدا و مرگ و سؤال الهي و محاسبه ي الهي را از ياد نبريم. اگر سروكار ما به يك بازجوي بشرِ ضعيفِ كم اطلاع بيفتد، يا احتمال بدهيم كه خواهد افتاد، حواسمان را جمع مي كنيم. آن وقتي كه از كار خسته مي شويد، آن وقتي كه احساس مي كنيد چه لزومي دارد كار را دنبال بكنم، آن وقتي كه پاي يك رفاقت در ميان مي آيد، آن وقتي كه پاي يك افزون طلبي و خودخواهي و شخصي انديشي در ميان مي آيد، آن وقتي كه پاي يك قضاوت باطل نسبت به برادر مسلمان در ميان مي آيد، آن جا به ياد اين آيه بيفتيد: «مال هذا الكتاب لايغادر صغيرة و لا كبيرة الّا احصيها»(14). ديگران اينها را ندارند. نظامهايي كه به خدا و قيامت اعتقاد ندارند، بسته به زرنگيشان، چگونه زير و رو و لابلا كنند كه چشمهاي حسابگر و حسابرس دنيايي نبيند، قاضي نبيند، دادگاه نفهمد، بازرس نفهمد، مافوق نفهمد، مسأله به همين جا خاتمه پيدا مي كند. ما اين طور نيستيم؛ ما آن جايي كه ديگران نمي فهمند، آن جايي كه ديگران تشخيص نمي دهند، اول مشكل ماست كه نفس ما بر ما غلبه نكند و وسوسه ننمايد. نظام را بايد بر پايه ي تقوا حفظ كرد برادران! نظام را بايد برپايه ي تقوا حفظ كرد؛ راه تقوا هم ذكر خداست. آقايان وزرا، آقايان نمايندگان، آقايان مديران گوناگون كشور، مسؤولان قضايي كشور، خودشان را بي نياز از دعا و نافله و ذكر و توجه و توسل

و گريه و انابه به پروردگار ندانند؛ نگويند حالا ما كه مشغول خدمت به مردم هستيم؛ دعا را كسي بخواند كه خيلي كار ندارد! نه، اصل كار اين است. اگر اين نباشد، آن جا بي پشتوانه ايم. آن جايي كه وسوسه ها در مقابل ما صف مي كشند و منِ ضعيفِ تربيت نشده ي حريصِ به دنيا در مقابل اين وسوسه ها قرار مي گيرم، چه چيزي من را نگاه خواهد داشت؟ «قل ما يعبؤا بكم ربّي لولا دعاؤكم»(15). دعا كنيد، نافله بخوانيد، توجه پيدا كنيد، متذكر باشيد؛ در شبانه روز، يك ساعت را براي خودتان و خداي خودتان قرار بدهيد؛ از كارها و اشتغالات گوناگون، خودتان را بيرون بكشيد؛ با خدا و با اولياي خدا و با وليّ عصر(عجلّ اللَّه تعالي فرجه و ارواحنافداه) مأنوس بشويد؛ با قرآن مأنوس باشيد و در آن تدبر بكنيد. من بيشتر از شما محتاجم كه كسي اين حرفها را به من بزند. بنده هم بايستي مورد همين موعظه ها قرار بگيرم؛ همه مان محتاجيم. اين طوري مي توان اين بار سنگين و اين امانت استثنايي الهي را كه در طول اين چندين قرن بعد از صدر اسلام، خداي متعال آن را بر دوش احدي نگذاشت كه بر دوش شما گذاشت، به سرمنزل رساند؛ والّا روسياهي دنيا و آخرت است. خدمتگزاري به مردم افتخار است ما بايد همديگر را وصيت كنيم. من چند سرفصل را در نظر گرفته ام كه عرض بكنم؛ بنا هم داشتم و دارم كه صحبت طولاني نشود. وانگهي، شما خودتان همه اهل فنيد؛ اشاره يي شما را كافي است. سرفصل اول، مربوط به مسايل مردم و حكومت است. آقايان! اين مردم - همان طور كه امام مكرر فرمودند - ولي نعمتهاي ما هستند؛ اين شوخي نيست. من يكي

از مسؤولان را در محضري ديدم كه برخوردش با مردم قدري متكبرانه بود. من پيغام دادم و گفتم به ايشان بگوييد كه اگر مي خواهد جبران آن برخورد را بكند، بايد در همان طور محضري ظاهر بشود و بگويد: اي مردم! من نوكر شمايم. خلاف كه نگفته؛ آيا دروغ گفته است؟ يك مسؤول كشور چكاره است؟ فلسفه ي وجودي ما غير از خدمت به مردم چيست؟ امام فرمودند: اگر به من خدمتگزار بگويند، بهتر از اين است كه رهبر بگويند. اين حرف درستي است؛ چون خدمتگزاري، براي انساني كه دلش بيدار باشد، مدح بزرگتري است. امام، تمام وجودش بيدار بود؛ شوخي و تعارف هم كه نمي كرد. حقيقتاً اگر اين ملت شهادت مي دادند - كه قطعاً مي دادند - كه امام خدمتگزار آنهاست، امام بيشتر خوشحال مي شد، تا همه ي ملت يكصدا فرياد بزنند كه تو رهبر ما هستي. خدمتگزاري به مردم افتخار است. اين اسمها و اين سمتها و اين تيترها كه افتخاري ندارد. در طول تاريخ، خيليها با اين اسمها و با اين تيترها آمدند و رفتند؛ اما جز لعنت خدا و بندگان خدا، چيزي با خودشان نبردند. واقعاً چه ارزشي دارد؟ من رهبرم، من رئيس جمهورم، من رئيس قوّه ي فلانم، من وزيرم؛ اينها چه ارزشي دارد؟ اگر توانستم خودم را قانع كنم كه من خدمتگزارم، يك چيزي؛ والّا چه ارزشي دارد؟ خدمتگزار چه كساني؟ مردم. البته همه ي افراد ملت و جامعه را بايد خدمت كرد؛ اما مراد عمدتاً طبقه ي محرومند كه بايد مورد توجه خاص براي خدمت قرار بگيرند؛ به دو دليل: اولاً چون احتياجشان بيشتر است و عدل اين را اقتضا مي كند؛ ثانياً چون پشتيباني آنها از نظام،

جديتر و هميشگيتر است و از اول اين طور بوده است. عامه ي مردم، تكيه گاه اصلي حكومت در جبهه ها چه كساني بودند؟ نسبتها را ملاحظه بكنيد؛ خيلي از اين پولداران، از اين مرفهان جامعه، از اين بي دردها و بي احساسها، هشت سال جنگ آمد و رفت، اما اينها جنگ را حس نكردند؛ همان غذا، همان راحتي و همان آرامش! اگر چهار روز هم آن شهر مورد تهاجمي بود، سوار ماشينشان مي شدند و به يك جاي ديگر مي رفتند و راحت استراحت مي كردند؛ نفهميدند كه بر سر اين مملكت چه گذشت! اينها آن مردمي نيستند كه دولت و دستگاهها بايد براي خدمت به آنها خودكُشان كنند. نه، آن كس كه جنگ و بمباران و محاصره ي اقتصادي و كم آبي و كم برقي و گراني و ساير مشكلات را با همه ي وجود در اين ده، دوازده سال احساس كرده، در درجه ي اول او بايد مورد توجه باشد. مردم كه مي گوييم، يعني اينها؛ همان عامه يي كه اميرالمؤمنين(سلام اللَّه عليه) در آن فرمان تاريخيشان به مالك اشتر فرمودند كه عامه را داشته باش، خاصه را رها كن. عامه، يعني همانهايي كه در جنگ با تو هستند، در مشكلات با تو هستند، سختيها را با تو تقسيم مي كنند، غم تو را از دلت مي زدايند، خودشان را سپر بلاي تو قرار مي دهند و صادقند؛ نه عافيت طلبهاي پُررويِ پُرخورِ پُرخواهي كه هيچ وقت هم قانع نمي شوند. تا وقتي كه خيري به آنها برسد، تو را مي خواهند؛ به مجرد اين كه ذره يي كم شود، رويشان را برمي گردانند. لزوم خدمت به مردم و جلب محبت و اعتماد آنان آقايان! ما در قبال مردم دو كار داريم: يك كار اين است كه به آنها خدمت برسانيم؛ كار

ديگر اين است كه محبت و اعتماد آنها را جلب كنيم. خدمت به آنها برسانيم، يعني چه؟ يعني هرجا كه هستيد، برنامه ي شما آن وقتي درست است كه نفعش به همين مردمي كه عرض كردم، برسد. البته دنبال نفع كوتاه مدت نيستيم. نگوييد كه حالا برنامه ي پنجساله چنين و چنان شد. حقوق بگيران وضعشان بدتر شد. البته درباره ي مسايل مربوط به اوضاع گرانيها و تورم و مشكلات، مطالبي هست كه ان شاءاللَّه من در ديدار جداگانه ي با هيأت دولت در ميان خواهم گذاشت. نه، آن برنامه ي صحيح و آن راه درست كه به خير عامه ي مردم منتهي خواهد شد، ملاك است. در دستگاه قضايي، ملاك اين است؛ در دستگاه قانونگذاري، ملاك اين است؛ در دستگاه اجرايي هم ملاك اين است. هر كسي در كشور بايد براي خدمت به مردم تلاش كند. براي اين كار بايد وقت بگذاريد. كارشناساني كه در وزارتخانه ها هستند، اگر آنها خودشان بعضي از نكات را نمي دانند و ملتفت نيستند، به آنها تفهيم كنيد و بگوييد كه كارشناسي مورد انتظار از تو اين است كه آن وضعيتي را كه براي مردم مفيد و نافع است، بگردي پيدا كني و ارايه نمايي. اين كارشناسي، كارشناسي درستي است. آن كارشناسي كه خودش مسايل مردم را درك نكرده، معلوم نيست خيلي امين باشد. حالا نمي گويم كه دست كارشناسان را بگيريد و از دستگاه خارج كنيد؛ نه، توجيهشان كنيد و تفهيم نماييد كه از آنها چه مي خواهيد. ما مي خواهيم محروميت را از بين ببريم البته از اول انقلاب تا امروز، براي طبقات محروم كار زيادي شده است. دوازده سال است كه من با مسايل اجرايي اين كشور از نزديك آشنايم

و مي دانم كه در اين مملكت چه كاري شده است. خيلي كار انجام گرفته، دستگاههاي مختلف خيلي كار كرده اند؛ اما آنچه كه نياز است، با آنچه كه شده، قابل مقايسه نيست. ما نمي خواهيم فقط كار كنيم؛ ما مي خواهيم محروميت را از بين ببريم و محروم را از محروميت خارج كنيم؛ هدف اين است. والّا اگر شما بگوييد من كار مي كنم، ممكن است در يك اداره هم يك نفر بگويد من بايد هشت ساعت يا شش ساعت كار كنم، يا ده ساعت كار كرده ام و ديگر بس است. اين منطق، منطق درستي نيست. البته اگر خسته مي شويد، اگر احتياج به استراحت داريد، بايد استراحت كنيد، تا براي كار آماده بشويد. ما استراحت را نفي نمي كنيم؛ اما كار حد ندارد. كار تا آن حدي است كه به نتيجه برسيم و به آن هدف و مقصودي كه مورد نظر است، نزديك بشويم. بنابراين، تا آن جايي كه انسان توان دارد، بايد كار كند. بزرگترين بحرانها را عاطفه و محبت مردم از سر خواهد گذراند سرفصل دوم، مربوط به اعتماد و محبت مردم است. نظامهاي دنيا سه گونه اداره مي شوند: يا با زور، مثل نظامهاي پليسي دنيا، كه البته اين اسمش اداره است؛ اداره نمي شوند، آخرش هم نمي مانند. اين سيستمهاي استبدادي كمونيستي و سيستمهاي استبدادي سلطنتي و شبه سلطنتي را در دنيا ملاحظه مي كنيد. اين كه از ما برنمي آيد و ما اينكاره نيستيم. نوع دوم، آن سيستمهايي است كه با تزوير و تبليغات اداره مي شوند؛ مثل اين دمكراسيهاي غربي. بله، فشار و شلاق و داغ و درفش مثل نظامهاي استبدادي نيست و مردم علي الظاهر آزادي دارند؛ اما با تزوير اداره مي شوند.

اين سيستمها دستگاههاي عظيم تبليغاتي در اختيارشان است و تمام زندگي مردم را محاصره كرده اند. اصلاً كارگر و كارمند و كاسب وقت ندارد بيرون آن گنبد گردنده يي كه اينها در وسطش گير كرده اند، ببيند و درباره ي آن فكر كند؛ هرچه آنها مي گويند، همان را مي فهمد. امروز در كشورهاي غربي، در امريكا و در كشورهاي علي الظاهر دمكراتيك اين طوري است. تبليغات انبوه، مثل سيل روي ذهنهاي مردم مي ريزد و اصلاً مجال نيست كه مردم بفهمند. اگر شما توانستيد منفذي پيدا كنيد، آن وقت مي بينيد كه آن دمكراسي و آن آزادي يي هم كه آنها مي گويند، فوراً عوض مي شود! آنها دمكرات هستند؛ در شرايطي كه بتوانند مردم را با همان تزوير و فريب نگهدارند. آن جايي كه چيزي مي آيد و حصار تزوير آنها را مي شكند، فوراً داغ و درفشها و روشهاي سخت باز پيدايشان مي شود! برخورد دولتهاي امريكا و اروپا را با حركتهاي اسلامي، با حركتهاي آزاديخواهانه در امريكا، با نهضتهاي سياهان - كه با نهايت خشونت با اينها برخورد مي شود - ببينيد؛ اين هم يك طور است. طبيعتاً اين هم شأن ما نيست؛ اسلامي نيست. يك نوع نظام هم نظامي است كه با محبت و عطوفت مردم اداره مي شود. بايد مردم را مورد محبت و احترام قرار داد و به آنها اعتنا كرد، تا به دستگاه حاكمه وصل باشند و پشت سرش قرار گيرند. نظام ما تا حالا اين گونه بوده است؛ بعد از اين هم بايد اين طور باشد. بزرگترين بحرانها را هم همين عاطفه و محبت مردم از سر خواهد گذراند. يك وقت رئيس جمهور كشوري مي خواست مشكلات سياسي خودش را براي من تشريح كند. او مي گفت كه يكي از رؤساي جمهور گذشته ي

ما شكر را يك قران گران كرد، عليه او كودتا شد و از بين رفت! من گفتم مشكل او اين بوده كه مردم را با خودش نداشته است. در مملكت ما، جنسهاي تثبيت شده گاهي قيمتشان ده برابر بالا مي رود، اما آب هم از آب تكان نمي خورد؛ چون مردم پشت سر دستگاهند و به دستگاه اعتماد دارند. گفتم مردم وقتي كه پشت سر دستگاهند، ما هم مي آييم به آنها مي گوييم كه مثلاً اين جنس را قبلاً به اين قيمت مي داديم، اما حالا مي خواهيم گرانش كنيم؛ مردم قبول مي كنند. پنج، شش سال قبل به مردم مي گفتيم كه همه بايد به عنوان جهاد مالي به جنگ كمك كنند؛ مردم هم مثل مور و ملخ به طرف بانكها ريختند، تا به حساب مالي شوراي عالي پشتيباني جنگ پول بريزند. مردم بايد به من و شما اعتماد داشته باشند شما چگونه مي خواهيد محبت و اطمينان مردم را جلب كنيد؟ مردم بايد به من و شما اعتماد داشته باشند. اگر ما دنبال مسايل خودمان رفتيم، به فكر زندگي شخصي خودمان افتاديم، دنبال تجملات و تشريفاتمان رفتيم، در خرج كردن بيت المال هيچ حدي براي خودمان قايل نشديم - مگر حدي كه دردسر قضايي درست بكند! - و هرچه توانستيم خرج كرديم، مگر اعتماد مردم باقي مي ماند؟ مگر مردم كورند؟ ايرانيان هميشه جزو هوشيارترين ملتها بوده اند؛ امروز هم به بركت انقلاب از هوشيارترينهايند؛ از هوشيارها هم هوشيارترند. آقايان! مگر مردم نمي بينند كه ما چگونه زندگي مي كنيم؟ آن وقتي كه جوان حزب اللهي ما به جهاد يا به سپاه يا به فلان وزارتخانه مي رفت و به او مي گفتند كه چه قدر حقوق مي خواهي، مي گفت اين حرفها

چيست، مگر من براي حقوق آمده ام؟ اصرار مي كردند كه بالاخره زندگي خودت و زن و بچه ات بايد بگردد؛ يك چيزي بگير. به نظر شما اينها افسانه است؟ به نظرم اگر شما برويد در دنيا اين را نقل كنيد، چنانچه كسي وضع چند سال قبل ما را نديده باشد، خواهد گفت كه افسانه است؛ ولي اين واقعيت است. اين رويداد، در همين ايران و در همين تهران و در همين وزارتخانه هاي ما اتفاق افتاد؛ يكي، دو مورد هم نبود. نماينده ي مجلس وقتي اول بار به او حقوق دادند، خجالت كشيد حقوق را بگيرد! بعضي از دوستان ما در دوره ي اول نمايندگي مجلس، شرمشان آمد و ننگشان كرد كه حقوق بگيرند! گفتند ما حقوق بگيريم؟! نمي شود ما در زندگي مادّي بغلتيم و مردم به شكل يك اسوه به ما نگاه كنند برادران! من و شما داريم از آن ذخيره مي خوريم؛ فراموش نكنيد، آن را مردم ديدند. نمي شود ما در زندگي مادّي مثل حيوان بچريم و بغلتيم و بخواهيم مردم به ما به شكل يك اسوه نگاه كنند؛ مردمي كه خيليشان از اوليات زندگي محرومند. در اين راه، از خيلي چيزها بايد گذشت. نه فقط از شهوات حرام، از شهوات حلال نيز بايد گذشت. نمي گويم مثل پيامبر باشيم، نمي گويم مثل اميرالمؤمنين - كه شاگرد پيامبر بود - باشيم؛ كه انسان آن مطالب را كه مي خواند، تنش مي لرزد. اميرالمؤمنيني كه زهدش در زندگي و دنيا مَثَل ساير است و مسلمان و غيرمسلمان آن را مي دانند، درباره ي پيامبر مي گويد: «قد حقّر الدّنيا و صغّرها و اهون بها و هوّنها»(16)؛ دنيا را تحقير كرد - يعني همين لذايذ و بهره منديها و

برخورداريهاي دنيا را كوچك كرد - به آنها توهين كرد و سبكشان نمود. در قُبا براي پيامبر آب آوردند و چيزي هم مثل عسل قاطي آن كردند. پيامبر فرمود: من اين را حرام نمي كنم، اما نمي خورم. اين دو، دو چيز است؛ يا آب يا عسل. آن را از ما نخواسته اند. اگر از من و شما بخواهند، پدرمان درآمده است! مگر ما مي توانيم آن طور زندگي بكنيم؟ پيداست كه آن نفس قدسي ملكوتي، يك چيز ديگر است. اميرالمؤمنين در همين جمله مي فرمايد كه خداي متعال به پيامبر فهماند كه اگر من دنيا را به اختيار از تو مي گيرم، براي اين است كه چيز شيرينتري به تو بدهم. آن چيز شيرينتر را اولياي خدا مي ديدند. من و شما آن را حس نمي كنيم؛ اما در آن راه بايد برويم، در آن راه بايد قدم برداريم، كمتر خرج كنيم، كمتر بذل و بخشش بيجا كنيم، كمتر به زندگي شخصي خودمان بپردازيم. در جمهوري اسلامي هم ممكن است مترف به وجود بيايد من و شما همان طلبه يا معلم پيش از انقلابيم. يكي از شماها معلم بود، يكي دانشجو بود، يكي طلبه بود، يكي منبري بود، همه مان اين طور بوديم؛ اما حالا مثل عروسي اشراف عروسي بگيريم، مثل خانه ي اشراف خانه درست كنيم، مثل حركت اشراف در خيابانها حركت كنيم! اشراف مگر چگونه بودند؟ چون آنها فقط ريششان تراشيده بود، ولي ما ريشمان را گذاشته ايم، همين كافي است؟! نه، ما هم مترفين مي شويم. واللَّه در جامعه ي اسلامي هم ممكن است مترف به وجود بيايد. از آيه ي شريفه ي «واذا اردنا ان نهلك قرية امرنا مترفيها ففسقوا فيها»(17) بترسيم. تُرف، فسق هم دنبال خودش

مي آورد. اندازه نگهداريد؛ دولت مخارجش زياد و سنگين است. مخارج سنگين دولت منجر به اين مي شود كه مثلاً در فلان بخش سوبسيد را بردارند. اين، سياست درست و متين و منطقي هم است؛ شكي در آن نيست، بايد هم انجام بگيرد، چاره يي هم نيست، روي مردم هم فشار مي آيد؛ اما اين مخارج را منصفانه قرار بدهيم و خودمان به دست خودمان بر مخارج چيزي اضافه نكنيم. براي مخارج خود حد بگذاريد اگر مبلغي از مخارج دولت، عبارت از تغيير دكوراسيون اتاق مدير كل و معاون وزير و وزير و فلان مسؤول قضايي و فلان مسؤول در بخشهاي گوناگون ديگر باشد، اين جرم و خطاست. اگر يكي از مخارج دولت اين باشد كه فلان تعداد ماشين جديد بياوريم و بين دستگاهها تقسيم بكنيم، ما حق نداريم اين را جزو مخارج دولت حساب كنيم و به حساب آن از سوبسيد مردم بزنيم. نه، اين خلاف است. براي اين كارها حد بگذاريد. دستگاهها بايد بخشنامه كنند و در مورد اين تغيير دكوراسيونها و تغيير خانه ها و خرجهاي اضافي حدي معين بكنند. من نمي گويم مثل بعضي از تندروها باشيم كه مي گويند در مسجد بنشينيم و وزارت كنيم؛ نه، در مسجد نمي شود. وزارت كردن، يك ساختمان و چهار تا اتاق و تعدادي مسؤول و يك مقدار هم بالاخره امكانات براي زندگي آن آقايي كه مي خواهد خدمت بكند، مي خواهد؛ اما بايد در حدي باشد. كسي كه امكانات شخصي دارد، حق ندارد از امكانات دولتي استفاده كند گاهي از جاهايي گزارشهاي نوميدكننده يي مي رسد و در برخي موارد انسان واقعاً عرق شرم بر پيشانيش مي نشيند؛ رعايت كنيد. سؤال مي كنيم كه چرا ماشين لوكس و

نو و مدل بالا؟ مي گويند كه اشكال امنيتي داريم! چه اشكال امنيتي؟! آقايان مسؤول در شوراي امنيت كشور يا جاهاي ديگر، بنشينند معين كنند و مسأله را در جايي ببُرند؛ من هم اگر بايد دخالت كنم، بگوييد در جايي دخالت كنم. اين چه وضعي است كه همين طور بي حساب و كتاب جلوي هر وزارتخانه و اداره يي، دهها ماشين به رنگهاي گوناگون متعلق به مسؤولانِ آن جا به چشم مي خورد؟! چه كسي چنين چيزي را گفته است؟ گزارش آمده كه روحاني عقيدتي، سياسي در يكي از دستگاهها، خودش ماشين دارد، ولي ماشين دولتي سوار مي شود! من نوشتم كه حق ندارد اين كار را بكند. براي من جواب آمد كه اين كار رويه است و همه مي كنند! اين آقا خودش يك ماشين دارد، كه براي خودش لازم است؛ يكي هم خانمش دارد و نمي شود كه خانمش از اين ماشين استفاده كند! عجب! اين چه حرفي است؟ من الان اعلام مي كنم و قبلاً هم نوشتم و اين را گفتم كه آن وقتي كه آقايان امكانات شخصي دارند، حق ندارند از امكانات دولتي استفاده بكنند. اگر ماشين داريد، آن را سوار شويد و به وزارتخانه و محل كارتان بياييد؛ ماشين دولتي يعني چه؟ واللَّه اگر من از طرف مردم مورد ملامت قرار نمي گرفتم كه مرتب ملاحظه ي جهات امنيتي را توصيه مي كنند، بنده با ماشين پيكان بيرون مي آمدم. به حد ضرورت اكتفا كنيد و اندازه نگه داريد؛ اينها ما را از مردم دور مي كند، روحانيون را از مردم دور مي كند. روحانيون، به تقوا و ورع و بي اعتنايي به دنيا در چشمها شيرين شدند. بدون ورع و بدون دورانداختن دنيا، نمي شود در چشمها شيرين

ماند. مردم رودربايستي ندارند؛ خدا هم با كسي رودربايستي ندارد. مگر خدا با من و شما قوم و خويشي دارد؟ من بارها عرض كرده ام كه خداي متعال در چند جاي قرآن درباره ي بني اسرائيل مي گويد: «و فضّلناهم علي العالمين»(18)؛ ما شما را بر همه ي مردم دنيا برتري داديم. همين بني اسرائيلند كه باز قرآن درباره ي آنها مي فرمايد: «و ضربت عليهم الذّلّة والمسكنة و باؤا بغضب من اللَّه»(19). چرا؟ رفتار خود آنها موجب چنين وضعيتي شد. مگر خدا با من و شما قوم و خويشي دارد؟ مگر خدا با جمهوري اسلامي و با اين اسم قوم و خويشي دارد؟ من و شما هستيم كه بايد معين كنيم اين جمهوري، اسلامي است، يا اسلامي نيست؛ اين هم در رفتار ماست. البته بسياري هم هستند كه دندان اين چيزها را كشيده اند و دور انداخته اند و به زندگي ساده ساخته اند و وسوسه ها اينها را به طرف خودش نكشانده است. من اينها را در ميان مسؤولانمان - معممان و غيرمعممان - مي شناسم؛ كم هم نيستند. ايني كه من عرض مي كنم، جمع و اقليتي هستند؛ اكثريتي نيستند. واقعاً جمع قابل توجهي هستند كه به اين چيزها بي اعتنايند و همان طوري كه قبل از انقلاب و اول انقلاب زندگي مي كردند، همان گونه زندگي مي كنند؛ اين درست است. پس، محبت و اعتماد مردم، از راه بيان صادقانه و صحيح واقعيتها حاصل مي شود. واقعاً به خط امام برگرديم سرفصل سوم، مربوط به مسايل سياسي جامعه و همين رقابتها و برخوردهاي خطي است. به نظر من، در اين زمينه آنچه كه ما بگوييم، از آنچه كه امام فرمودند، كمتر و نارساتر است. در اين قضايا، امام لبّ مطلب را بارها و

بارها گفتند. واقعاً به خط امام برگرديم. دو گروهند - باشند - اما چرا با هم تعارض مي كنند؟ مگر نمي شود نقاط مشترك را هم در قبال نقاط محل افتراق مورد توجه قرار داد؟ چه اشكالي دارد جمعهايي كه با هم معارضند - جمعهاي روحاني، جمعهاي دانشجويي، جمعهايي كه در مجلس يا جاهاي ديگر هستند - هر چند وقت يك بار با همديگر بنشينند، آن نقاط مشترك فيمابين خودشان را به زبان بياورند؟ شما مگر در چند چيز با هم اختلاف داريد؟ مگر نقاط اختلاف، از نقاط اتفاق و وحدت نظر قويتر و مهمتر است؟ چه كسي چنين چيزي را گفته است؟ چه كسي مي تواند اين حرف را ادعا بكند؟ آن كسي كه به برادر مسلمان خودش، كه گرايش و خط سياسيش با او فرق دارد، اهانت مي كند، به او مي پرد، عليه او مي نويسد و داد سخن مي دهد، آيا نمي داند كه با اين كار چه چيزي از دست خواهد داد؟ شما مي خواهيد به خيال خودتان برادرتان را اصلاح كنيد. آيا آن كسي كه اين انتقاد و اين اعتراض يكسره و مطلق شما را - كه غالباً اعتراضها مطلق است - مي شنود، او همان برادر شماست؟ برو برادرت را مخفيانه پيدا كن، هرچه مي خواهي به او بگو؛ چرا با اين اختلاف افكني، مردم و مخاطبان عمومي جامعه را دچار تشويش فكري مي كني؟ اگر برخوردهاي خطي ادامه يابد، اعتماد مردم را از دست مي دهيم من بايد اين را صريحاً عرض بكنم كه متأسفانه از طرفين چنين كارهايي هست. اگر كسي بگويد كه ما در اين جهت يك جناحي هستيم، ما ملاحظه مي كنيم، بايد بگويم كه نخير، من اين را

تأييد نمي كنم. متأسفانه طرفين برخوردهاي خشن و نامتناسب با محيط اسلامي با هم دارند. حرفها با اهانت، با خلاف واقع و احياناً با تهمت همراه است. از كار يك نفر، يك جمع بندي كلي و يك استنتاج عمومي مي كنند؛ كه اين غلط و تزوير است. برادران! اگر اين كار ادامه پيدا كند، ما چه چيزي را از دست مي دهيم؟ مردم و همين اعتمادي را كه عرض كردم. من يك وقت عرض مي كردم كه اگر مردم اهل اصطلاح باشند، الان اجماع مركب بر فسق همه است؛ چون طرفين مُجمعند! اينها مي گويند آنها بدند، آنها هم مي گويند اينها بدند، و قول ثالثي نيز وجود ندارد! اين چه طور برخورد كردن با قضاياست؟ اعتماد مردم را به اصل نظام از دست مي دهيم. نگوييد مردم به نظام بي اعتماد نمي شوند. اين نظامي كه ده سال، يازده سال كسي مثل امام بالاي سرش بود و آن شلاق كوبنده ي فرمايشهاي آن بزرگوار بر سر و شانه ي همه ي ما فرود مي آمد - به حجم فرمايشهاي امام نگاه كنيد؛ من گمان نمي كنم كه در هيچ موضوعي به قدر موضوع اختلافات، ايشان مطلب فرموده باشند - درعين حال ماها اصلاح نشديم. آيا اين نشان نمي دهد كه بنيان كار خراب است؟ اگر ادامه بدهيد، اين استنتاج را شما براي مردم درست مي كنيد و ديگر نمي روند نقاط مثبتي را كه در اين بين هست، پيدا كنند و روي آن تأمل نمايند؛ خواهند گفت كه معلوم مي شود اشكالي در اصل كار هست! شما مي بينيد كه برادرتان كج فكر مي كند؛ مثلاً اگر روزنامه دارد، در روزنامه اش بد راهي را انتخاب كرده؛ واعظ است، در منبرش بدطوري حرف مي زند؛ نماينده ي مجلس است، يا مسؤول دولتي است،

بد روشي را اتخاذ كرده است. اگر شما آن انتقاد تيز زهرآگين تلخ را نكنيد، واقعاً چه پيش مي آيد؟ آيا اگر اين كار را نكرديد، اسلام از دست خواهد رفت؟! انقلاب از دست خواهد رفت؟! واللَّه نه. اگر كسي براي نفسش اين را تسويل بكند، بايد نفس خودش را متهم بكند. اين، تسويل نفساني و شيطاني است. آن چنان تسويل مي كند كه اگر مثلاً اين مقاله را شما در اين جا ننوشتيد، اگر اين حرف را در فلان تريبون نزديد، اگر آن سخنراني را در آن جا نكرديد، همه چيز زير و رو خواهد شد! نه، اگر اينها را انجام بدهيد، خيلي چيزها زير و رو خواهد شد! اتحاد و نزديك شدن به هم تنازل لازم دارد الان انتخابات در پيش است. جناحهاي مختلف بنشينند با يكديگر همفكري و تبادل نظر و كار مشترك كنند و به هم نزديك شوند؛ مگر نمي شود؟ اتحاد و نزديك شدن به هم، تنازل لازم دارد. نمي شود كه ما همان جاي خودمان بايستيم، ديگري هم همان جاي خودش بايستد، و بعد بگوييم كه به يكديگر نزديك بشويم. نزديكي به اين است كه يك قدم شما برداريد، يك قدم هم او بردارد. به نظر من، اختلافات واقعي، كمتر از تظاهر به اختلاف است؛ اين هم خودش نكته يي است. اختلاف و شكاف و جدايي واقعي بين برادران، به مراتب كمتر از آن چيزي است كه بر زبان مي آورند. من نمي دانم اين حالت مبالغه گويي ما در حرف زدنها و در اظهارات، چرا متوقف نمي شود؟! طوري حرف مي زنند كه آن خوش خيالهاي بيچاره يي كه در بيرون نشسته اند، خيال مي كنند كه همين فردا اينها به هم مي پرند و عليه يكديگر اسلحه

برمي دارند! حرفها اين گونه تند است. اين حرفها دشمنان را به طمع مي اندازد؛ كمااين كه الان امريكاييها به طمع افتاده اند؛ حتّي بعضي از گروهكهاي مرده هم به طمع مي افتند! چرا اين گونه حرف مي زنيد؟ دلهاي شما به هم نزديكتر از اين حرفهاست كه در اظهاراتتان نشان داده مي شود. اين هم مسأله ي بعدي بود كه به نظر من مسأله مهمي هم است و هرچه هم گفته بشود، كم است. حمله ي فرهنگيِ همه جانبه يي سازماندهي شده است سرفصل چهارم، مسأله ي فرهنگي جامعه است. آن طور كه من احساس كرده ام و از مجموع كارهايي كه دارد مي شود، فهميده ام، اين است كه حمله ي همه جانبه يي سازماندهي شده است. طبيعي بود كه انقلاب در آغاز، روشنفكرجماعتِ اهل هنرِ اهل كارهاي روشنفكري يي را كه با دين و ايمان و روحانيت و تقوا و امثال اينها سر و كاري نداشتند، نتواند جذب كند. البته بعضيشان جذب انقلاب شدند؛ چون وجدانهاي بيداري داشتند كه آنها را جذب انقلاب كرد؛ عده يي هم كنار ماندند و انقلاب نتوانست آنها را جذب كند. در سالهاي اول انقلاب، اينها جرأت نفس كشيدن نداشتند. اين جماعت - كه من از پيش از انقلاب هم از نزديك آنها را خيلي مي شناختم و از روحيات و خصلتهايشان آگاه بودم - طبيعتشان اين است كه اهل خطر و اهل وارد شدن به صحنه هاي سخت و دشوار و خطرناك نيستند. اوايل انقلاب، آن طوفان انقلاب اينها را وادار كرده بود كه به خانه هايشان بروند؛ حداكثر در پشت درهاي بسته درد دلي با همديگر بكنند. تدريجاً كه نشريه يي راه انداختند، قلمي زدند، در جايي حرفي زدند، كسي به نفعشان چيزي گفت، يك جا شعري درآوردند و كسي اعتراضي نكرد،

اينها ديدند مثل اين كه در اين فضا مي شود سازماندهي كرد و كاري انجام داد. مي خواهند پشت جبهه ي انقلاب را كلاً در بازوهاي خودشان بگيرند آن كاري كه مي خواهند بكنند، اين است كه پشت جبهه ي انقلاب را كلاً در بازوهاي خودشان بگيرند. پشت جبهه ي انقلاب، مردمند. خط مقدم مسؤولانند، بعد وابستگان شديد به مسؤولان، بعداً هم خيل انبوه آحاد ملت. اينها فكر كردند كه اگر ما بتوانيم كمندي دور اين خيل انبوهي كه پشت سر مسؤولانند، بيندازيم و اينها را در اختيار بگيريم، همه چيز حل خواهد شد. البته اين درست است كه اگر چنين چيزي را بتوانند، ضربه ي محكمي به انقلاب خواهد خورد. اگر بتوانند فكر و ذكر و دل و هوي و هوس و احياناً تشخيص عقلاني آن كساني كه پشت جبهه هستند، به سمتي جذب كنند، اينها را در بين دو بازوي خودشان گرفته اند. اين درست است؛ اما اين كه آيا مي توانند يا نه، به نظر ما برآوردشان، برآورد ساده لوحانه يي است. خيال كردند كه مي توانند و شروع كردند؛ هدف اين است. احساس مي شود كه در سينما، در مطبوعات، حتّي در راديو تلويزيون - كه متعلق به دولت است، اما بالاخره عناصر آن طوري در آن جا حضور دارند - در سالنهاي فرهنگي، در جشنواره ها و در جابه جاي مناطق فرهنگي، يك بخش يا يك مهره از آن مجموعه در آن جا حاضر است و دارند كار مي كنند. اول هم فرهنگي محض حركت كردند، اما حالا سياسيش هم كرده اند. به دولت انتقاد بكنند، به نظام انتقاد بكنند، روي گذشته ي نظام علامت سؤال بگذارند. اين كار انجام شده است. اين كار، كار بسيار خطرناكي است. البته خطرناك كه مي گوييم، نه

اين كه بي علاج يا صعب العلاج است؛ نه، بسيار سهل العلاج است؛ به شرط اين كه بيمار و همچنين طبيب احساس كنند كه بيماري هست. اگر احساس كردند بيماري هست، آن وقت ديگر صعب العلاج نيست؛ خيلي سهل العلاج است. خطر آن جاست كه من و شما نفهميم كه چنين چيزي وجود دارد؛ و من دارم الان عرض مي كنم. ما اهل تشخيص فرهنگي هستيم ما فرهنگي هستيم، ما اهل تشخيص فرهنگي هستيم. انساني كه در يك فضاي فرهنگي استشمام مي كند، لازم نيست دست بزند يا ببيند، تا چيزي را بفهمد. امروز براي من كاملاً محسوس است. اين را هم روزنامه نگاران ما، هم راديو تلويزيون ما، و هم دستگاههاي تبليغاتي ما - مثل وزارت ارشاد و سازمان تبليغات اسلامي و آموزش و پرورش و ديگران - بدانند. امروز مسأله اين است. البته عرض كردم كه طبيعتشان، طبيعتي است كه اگر يك چخ بكني، عقب مي زنند؛ طبيعت مؤمني نيست، از روي ايمان و اعتقاد نيست؛ حرف كه مي زنند، «يعجبك قوله في الحياة الدّنيا»(20) است. حرف، حرف زيباست. طبيعت اهل قلم و آن روشنفكرجماعت مادّي مسلك همين است. حرف كه مي زنند، زمين و آسمان را به هم مي دوزند. آدم مي شنود، خيال مي كند كه اين سوخته جاني است كه دارد از اعماق جانش حرف مي زند؛ نزديكش كه رفتي، مي بيني كه نخير، هيچ چيز نيست؛ از زبان يك ذره فراتر نيست! لذا بسياري از اينها راجع به استعمار و صهيونيسم و ظلم و اين قبيل چيزها خيلي اوقات هم قلم زده بودند، اما يك قدم حاضر نشدند در ميداني كه مردم وارد شده اند، وارد بشوند؛ حتّي به مردم پشت كردند. اينها بشدت اسير پول و اسير هوسها و خواسته هاي نفساني

هستند. دستگاههاي تبليغاتي بايد مراقبت كنند و نگذارند؛ بنشينند روي اين مسأله فكر كنند؛ سليقه يي هم نيست. اين طور هم نباشد كه دستگاهي پيش خود، يك كار تند ناسنجيده ي نامناسب با مجموعه ي توطئه بكند. كار سلبي و ايجابي در مقابله با توطئه ي فرهنگي البته دو گونه مي شود كار كرد: يكي كار سلبي، ديگري كار ايجابي. كار سلبي، مقابله ي با آنها و جلوگيري از توطئه ي آنهاست. كار ايجابي، كار فرهنگي صحيح است؛ منبري خوب، منبر خوب، موعظه ي مردم و توجيه فكري آنها. اين روزنامه هاي ما، اين مجلات ما، اين گويندگان ما، اين آقايان مسؤولان كه مرتب در اين جا و آن جا و در مسجدها و پشت تريبونها و اين شهر و آن شهر حرف مي زنند، حرف اصليشان اين باشد. از انقلاب و بركات انقلاب و قدرت انقلاب و ارزش ارزشهاي انقلاب و لزوم پايبندي به اين ارزشها به جاي پريدن به اين و آن بگوييد؛ اين هم مسأله ي فرهنگي است. من مطالبم را با دعا به پايان مي برم و عرض مي كنم: پروردگارا ! به حرمت محمّد و آل محمّد، ما را در راهي كه به اهداف تو منتهي مي شود، ثابت قدم بدار و به ما بصيرت و صبر در اين راه عنايت بفرما. پروردگارا ! دلهاي ما را با حقايق آشناتر كن و با يكديگر مهربانتر فرما. پروردگارا ! به قدرت خود و به نيروي مسلمين، شر دشمنان اسلام را مرتفع بفرما. پروردگارا ! ما را به وظايف بزرگ خودمان در اين روزهاي حساس آشنا كن و دلهاي ما را با ياد و نام خودت منور بفرما. پروردگارا ! رضاي وليّ عصر(ارواحناله الفداء) و دعاي آن بزرگوار را شامل حال ما بفرما

و ما را از ياران و سربازان آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا ! روح مطهر امام عزيزمان و ارواح مطهره ي شهداي كرام را از ما راضي بفرما. پروردگارا ! ما را خدمتگزار واقعي مردم، بخصوص سربازان انقلاب و بسيجيان و خانواده هاي شهدا و بقيه ي فداكاران راه انقلاب قرار بده. آنچه را كه گفتيم و شنيديم، براي خودت و در راه خودت قرار بده و از ما به كرم و فضلت قبول بفرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 152 2) 1 و 3 و 4 و 5 و 8. آل عمران: 152 3) بحارالانوار، ج 20، ص 30 4) 5) 6) 7) انفال: 53 8) آل عمران: 147 9) 10) 1 و 2. آل عمران: 152 11) 12) آل عمران: 155 13) بحارالانوار، ج 67، ص 265 14) كهف: 49 15) فرقان: 77 16) نهج البلاغه، خطبه ي 109 17) اسراء: 16 18) جاثيه: 16 19) بقره: 61 20) بقره: 204

سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از آزادگان، در اولين سالگرد آزادى و بازگشت به كشور

سخنراني در ديدار با گروه كثيري از آزادگان، در اولين سالگرد آزادي و بازگشت به كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم روز بازگشت شما، روز شادماني ملت ما به همه ي شما برادران بسيار عزيز حاضر در اين جلسه، كه افتخار گذراندن يك دوره ي دشوار امتحان را كسب كرديد، خوش آمد عرض مي كنم و اخلاص و ارادت قلبي خودم را به يكايك شما عزيزان ابراز مي كنم و فرصت را نيز مغتنم مي شمارم و از همين جا به آحاد آزادگان سراسر كشور - اين قهرمانان زنده ي انقلاب و نظام اسلامي - ارادت و اخلاص خودم را ابراز مي دارم و به خانواده هاي آنها، كه سختي اين دوران مشقتبار را با صبر و توكل تحمل كردند، سلام

مي فرستم. همچنين به يكايك بسيجيان اين كشور و آحاد مخلص و مبارز امت حزب اللَّه، كه شوق اول و هدف والاي آنها، حفظ نظام اسلامي و جلب رضايت الهي است، عرض سلام مي كنم. يك سال از آن روزها گذشت؛ روزهايي كه ملت ما چهره هاي رنجديده و تن هاي زجركشيده ي شما را پس از سالها مفارقت در آغوش گرفت و شما سربازان پيشرو و پيشقراول ملت ايران، مجدداً به امواج متلاطم اين اقيانوس عظيم پيوستيد و به قلب اردوگاه اسلام بازگشتيد. روز شادماني مردم ما و روز عيدي وليّ عصر (ارواحنافداه) به ملت ايران و روز نشان دادن قدرت خدا به ديرباوران، روزي بود كه شما به آغوش ملت و ميهن برگشتيد. اين روز را ما بايد هميشه گرامي بداريم و آن را تجديد خاطره كنيم و از آن درس بگيريم. هنوز بخشي از پيكر اين ملت در اسارت است چه بسيار هدفهاي دور از دسترس، كه انسان فكر مي كند دسترسي به آنها بسيار مشكل است؛ اما با توكل و صبر و مقاومت، به آن هدفها دست مي يابد؛ مثل آزادي شما كه از جمله ي همين چيزها بود. البته هنوز شادي ما كامل نيست و هنوز زخم دل ما به طور كامل التيام نيافته است؛ زيرا هنوز بخشي از پيكر اين ملت در اسارت است. هنوز همه ي پاره هاي تن اين ملت برنگشته اند و دقيقاً نمي دانيم كه چه تعدادي در آن جا هستند؛ اما يقيناً تعدادي از عزيزان ما هنوز در همان شرايط سخت و شايد هم سخت تر - به خاطر توحش دشمن و خشم او از ملت ايران - قرار دارند، كه ما وظيفه داريم موضوع را دنبال كنيم و هرگز از

ياد نبريم. براي برگرداندن اين دسته از عزيزان، هر كاري بتوانيم انجام دهيم، وظيفه ي شرعي و انساني ماست و بايد بكنيم و مسؤولان موظفند كه همه ي تلاش خود را به كار بگيرند، شايد ان شاءاللَّه ما چهره هاي مظلوم ديگري را كه هنوز در بندند، به آغوش ملت برگردانيم. وقايع سال گذشته براي من و شما يك درس است يك سال گذشت. اين يك سال، براي يكايك من و شما يك درس بود و هست. شما ببينيد از سال گذشته، همين روزها كه شما بتدريج وارد كشور مي شديد، اوضاع منطقه چه تحولات و چه تلاطمهايي را به خود ديد؛ چه آتشِ افروخته يي در منطقه ي خليج فارس به وجود آمد؛ چه انسانهاي مظلومي از آحاد ملت عراق، يا به وسيله ي متجاوزان غربي و امريكايي و غيره، يا به وسيله ي خون آشامان بعثي، در زير باران آتش و گلوله از بين رفتند و يا عزيزانشان را از دست دادند؛ رژيم متجاوز و متجاسر و مستكبر امريكا در اين يك سال چه كرد؛ رژيم سبكسر و ابله و جاه طلب عراق در اين يك سال چه كرد؛ مردم عراق و آوارگان چه كشيدند، ما چه كشيديم، منطقه چه سختيهايي را تحمل كرد. جنجالي كردند، قدرت طلبي يي بخرج دادند و بعد در مقابل هجوم نيروهاي اردوگاه استكبار، مثل موشي به سوراخ خزيدند و براي حفظ جان و موقعيت و سلطنت خودشان، تسليم زورگوييهاي امريكا شدند و عوضش را سر ملت خود درآوردند! هم ملت عراق ضرر كرد، هم منطقه ضرر كرد، هم عراق ويرانه شد، هم كشورهاي اسلامي در مقابل يكديگر قرار گرفتند، و بدتر و خطرناكتر از همه ي اينها، امريكا در منطقه احساس قدرت

كرد و پايش را وسط گذاشت و شروع به عربده كشي و مبارزطلبي كرد. اين خسارات ناشي از چيست؟ ناشي از بي ايماني و بي ديني و هوي پرستي و خودپرستي جمعي است كه سرنوشت يك ملت به دست آنهاست. ببينيد انسانيت چه قدر براي اسلام قيمت دارد. ببينيد اگر يك جو ايمان به خدا و كار براي خدا در دل آن سردمداران بي انسانيت و بي ايمان بعثي بود، وضع چه طور غير از اين مي شد كه شد. ببينيد خسارت بي ايماني و خودخواهي براي بشريت چه قدر است. عزيزان! اين، يك درس است. من و شما دايماً در معرض همين خودخواهي هستيم. شيطاني كه در درون ماست، دايماً ما را امر به بدي و دشمني و خودخواهي و فساد مي كند. اگر انساني نتواند آن شيطان دروني را سركوب كند، ضايعه اش فقط به خود او برنمي گردد؛ ممكن است به يك خانواده، به مردم يك شهر، به يك ملت، يا به يك منطقه برگردد؛ همچنان كه در مورد اين حوادث اخير ديديد كه برگشت. يك رژيم خودخواه بيگانه ي از مفاهيم الهي و انساني، براي جاه طلبي كاري مي كند كه كفاره اش را نه فقط ملت عراق، بلكه بايد ملتهاي منطقه پس بدهند. ملت ما بايد توجه كند كه چه توطئه هايي عليه امت اسلام وجود دارد درس دوم در اين حادثه اين است كه ملت ما بفهمد و يكايك جوانان ما و نفوس بيدار و وجدانهاي زنده ي شما درست توجه كند كه چگونه توطئه هايي عليه امت اسلام هست. ببينيد امروز درباره ي فلسطين چه مي كنند و چه خوابي براي اين ملت، و در حقيقت براي منطقه ديده اند. اين هم تا حدود زيادي ناشي از همان حوادث يك سال اخير است.

امريكا همين كه توانست در اين منطقه با تانك و توپ و ناو جنگي و بمباران و اين گونه وسايل، يك قدرت عربده جويانه براي خود دست وپا كند، فوراً سراغ قضيه ي اصلي منطقه - يعني قضيه ي فلسطين - رفت و به طمع افتاد و چنين تصور كرد كه چون دولتهاي ضعيف النفس منطقه، خودشان را مديون و زير بار منت او مي دانند - زيرا خطر رژيم عراق را از آنها دفع كرده است - وقت آن است كه در اين ميان استفاده كند و آرزوي هميشگي استكبار در اين سالهاي اخير را تحقق ببخشد. آن آرزو چيست؟ آن آرزو اين است كه آرمان فلسطين را پيش پاي صهيونيستهاي غدار قرباني كند و سر ببُرد. اين كار را مي خواهد بكند و دارد مي كند؛ كه اميدواريم با غيرت امت اسلام و جوانان مسلمان فلسطين، به اين خيانت بزرگ موفق نشود. قضيه ي فلسطين، يكي از بزرگترين مسايل و مصايب دنياي اسلام ببينيد چه طور استكبار با چنگ و دندان و با حالت خونخوارانه و بدون اندكي انسانيت و رحم ايستاده است، تا اگر بتواند، براي خواستهاي استكباري خود، ملتهاي اسلامي و آرزوهاي آنها را لگدمال كند. امروز اين قضيه ي فلسطين، يكي از بزرگترين مسايل و مصايب دنياي اسلام است و در آينده نيز خواهد بود. مگر شوخي است كه ملتي را از خانه و زندگي و كشور و سرزمين خود آواره كنند، غاصب مزدور خبيثي را آن جا بنشانند، همه گونه به او كمك كنند، همه ي جنايات او را صحه بگذارند، دستشان تا مرفق در خون مردم منطقه فرو برود، به اينها هم قانع نباشند، بخواهند از مسلمانان و از صاحبان خانه امضاء بگيرند

كه اين خانه متعلق به آن غاصب است و صاحب خانه در آن حقي ندارد؟! مي خواهند اين كار را بكنند. آيا جوانان غيور فلسطيني مرده اند؟ آيا جوانان كشورهاي اسلامي همجوار فلسطين و ديگر كشورهاي اسلامي مرده اند كه دشمنان بخواهند بزرگترين مسايل جهان اسلام را اين طور راحت به سود خودشان و به زيان امت اسلامي حل كنند؟ اين چه سكوتي است كه امروز در دنياي اسلام هست؟ تا چند سال قبل از اين، مگر كسي در دنياي اسلام جرأت مي كرد سخن از گفتگو با دولت غاصب اسرائيل بر زبان بياورد؟ يك نفر خائن - آن طاغوت مصري (1) - جرأت كرد و اقدام نمود و بعد از اندكي سزاي عمل خودش را هم ديد. حل مسأله ي فلسطين به اين است كه دولت غاصب متلاشي بشود امروز قضيه را به صورت يك قضيه ي ساده مطرح مي كنند. آن طرف قضيه امريكاست كه مي گويد بياييد با صهيونيستها، با اين دزدها، با اين قاتلها، با اين كساني كه چهل سال است ملت فلسطين را شكنجه مي دهند و نسبت به همه ي دنياي اسلام سمپاشي و خيانت مي كنند و از پشت خنجر مي زنند و همه يا بيشتر مشكلات دنياي اسلام ناشي از اينهاست، بنشينيد مذاكره كنيد و امضاء نماييد كه بيت المقدس و سرزمين فلسطين و جولان متعلق به صهيونيستها باشد! امريكا در اين قضيه چكاره است؟ دولت امريكا به چه مناسبت به خود حق مي دهد در قضيه يي كه متعلق به اين ملت و اين منطقه است، به صورت يك متولي، يك صاحب اختيار و يك قلدر وارد بشود و به اين و آن ديكته بكند كه چه كار بايد بكنيد؟! به شما چه؟ شما در

قاره ي امريكا دست اندازي و تجاوز كرديد، بي اجازه وارد شديد و آدم كشتيد؛ آيا بَستان نيست؟! در اين منطقه ي خاورميانه، دل يكايك آحاد مردم هوشيار و آگاه اين ملتها، پُر از بغض و عداوت نسبت به شماست؛ باز نزديك بياييد و به گمان خودتان بخواهيد مسأله ي فلسطين را حل كنيد! آيا راه حل اين است؟! حل مسأله ي فلسطين به اين است كه دولت غاصب متلاشي بشود و از بين برود؛ صاحبان سرزمين بيايند و در آن جا حكومت تشكيل بدهند؛ و مسلمان و مسيحي و يهودي و هرچه هستند، با هم زندگي كنند. از دنياي اسلام تهديد و خطر برطرف نشده است شما جوانان بدانيد كه اين گرفتاريِ دنياي اسلام است. كسي فكر نكند كه از دنياي اسلام، تهديد و خطر برطرف شده است. درست است كه ما در اين دوازده سال پيش رفتيم، مناطقي را در صحنه ي سياسي تصرف كرديم، كارهاي زيادي به بركت رهبريهاي امام بزرگوارمان و پايمردي اين ملت انجام شد و ما امروز در دنيا نسبت به سالهاي قبل، قويتر، قدرتمندتر و آبرومندتريم و ملتهاي عالم، قدرت و عظمت اين ملت را فهميده اند و آن را تأييد كرده اند و ما دشمن را به ميزان زيادي مأيوس كرده ايم؛ اما تهديدها تمام نشده است. يك عده خيال نكنند كه امروز مسأله ي كشور ما، مسأله ي كم و زياد فلان جنس، يا فلان امكان است؛ مسأله، مسأله ي تهديد اصل انقلاب و اصل نظام اسلامي و اصل اسلام است. امروز مسأله اين است كه فقط اين ملت در مقابل خودكامگي و افزون طلبي امريكا ايستاده است؛ اين ملت است كه حرف مي زند و نسبت به سياستهاي دشمنان پُررو و مستكبر

افشاگري مي كند. بنابراين، با اين ملت دشمنند. ما نمي توانيم چشممان را ببنديم و نسبت به مصيبتهاي دنياي اسلام و تجاوز دشمنان اسلام، ساكت بنشينيم. اين ملت سرباز اسلام است. اين ملت براي اسلام قيام كرد و دشمنان اسلام را از اين مملكت بيرون كرد و پاي امريكا را قطع نمود. ما كه از اسلام روبرنگردانده ايم؛ اسلام وجود ما و همه چيز ماست. دشمن از اين مسأله عصباني است و عليه ما تهديد مي كند. الان شما ببينيد، كوچكترين مسأله يي كه با دستاويز كردن آن بشود عليه جمهوري اسلامي و ملت ايران و دولت خدمتگزار ما جنجالي در دنيا راه انداخت، استكبار به وسيله ي ايادي تبليغاتي خود، آن دستاويز را مي گيرد و مي چسبد و جنجال به راه مي اندازد. سعي آنها اين است كه اين ملت را متفرق و متشتت كنند و اين وحدت را از بين ببرند. سعي آنها اين است كه اين ملت را از آرمانخواهي نسبت به اسلام و ارزشهاي اسلامي دچار فراموشي كرده، سرگرم مسايل روزمره ي زندگي كنند. سعي آنها اين است كه اين پشتوانه ي باعظمت را از اسلام و ملتهاي مسلمان منطقه بگيرند و اين توده ي مقاوم را متلاشي كنند. دوازده سال است كه امريكا و استكبار از اين ملت خون دل مي خورد و مي خواهد انتقام بگيرد؛ هوشيار باشيد. قدرت استكباري امريكا از بين خواهد رفت و اسرائيل هم ماندني نيست نظر ما نسبت به مسايل فلسطين روشن و واضح است. ما راه حل فلسطين را نابودي رژيم اسرائيل مي دانيم. نگويند نمي شود؛ نمي شود در دنيا نيست. همه چيز شدني است. همه ي كوههاي عظيمي كه مانع راه حركت انسانها باشد، برداشتني است. چهل سال گذشته

است؛ اگر چهل سال ديگر هم بگذرد، عاقبت دولت اسرائيل نابودشدني است و بايد نابود بشود. تا چند صباح قبل از اين، هيچ كس فكر نمي كرد كه ابرقدرت شرق اين گونه متلاشي بشود. اگر دو سال قبل كسي مي گفت كه ابرقدرت شرق از بين خواهد رفت، عده يي فيلسوفانه ريش مي جنباندند كه بله، شما ساده هستيد! آن روزي كه امام در نامه به گورباچف نوشتند كه بعد از اين ماركسيسم را بايد در موزه ها پيدا كرد، عده يي پوزخند زدند! دو سال يا سه سال نگذشته بود كه آن پيشگويي تحقق پيدا كرد. بعد از درگذشت امام، به يك سال نرسيد كه همه چيز دگرگون شد؛ چه طور نمي شود؟ قدرت استكباري امريكا هم از بين خواهد رفت، او هم متلاشي خواهد شد، اين قدرت جهنمي ماندني نيست، اسرائيل هم ماندني نيست. اين، حرف دولت و ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي است، و همين خواهد شد. اين، در سايه ي هوشياري شما ملت و هوشياري ملتهاي مسلمان عملي خواهد شد. ما بايد تلاش كنيم. وظيفه ي ما تلاش كردن است. شما آزادگان، بخصوص با اين تجربه ي سنگيني كه از سر گذرانده ايد و حالا بحمداللَّه وارد انبوه اجتماع اين ملت شده ايد، بايد هركدام مثل ستاره يي بدرخشيد و مظهر و سرمشق و نمونه ي وفاداري به آرمانهاي اسلام و اصرار بر پيمودن راه انقلاب و كانون روشنگري عليه مطامع استكبار باشيد. از خداوند متعال مسألت مي كنم كه ملتهاي مسلمان را بيدار كند؛ به آنها قوّت، شجاعت و قدرت اقدام ببخشد و دولتهاي اسلامي و مسؤولان كشورهاي اسلامي را با مردمشان نزديك كند و آنان را از شر بدانديشان و افتادن به دام توطئه هاي دشمن، در

امان بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) انورسادات

سخنرانى در جمع علما و روحانيون استان لرستان

سخنراني در جمع علما و روحانيون استان لرستان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم دوران بسيار حساس براي روحانيون فرصت دست داد كه محضر آقايان محترم و معزز رسيديم. از برادراني كه زحمت كشيدند و از ساير شهرستانهاي استان تشريف آوردند، تشكر مي كنيم. اي كاش فرصت و توفيق مي بود، تا مي توانستيم بالمباشره به يكايك شهرهاي استان سفر كنيم و آقايان را در مناطق خدمت خودشان زيارت نماييم. البته حضرات آقايان محترم، به شهرستانهاي مختلف تشريف مي آورند؛ ليكن متأسفانه من اين توفيق را ندارم. در برنامه ي زيارت آقايان هم اين نبود كه من مزاحم بشوم و صحبتي بكنم؛ ليكن حالا اين طور پيش آمد كه دو، سه جمله يي عرض كنم. توضيح واضحات است، ولي به هرحال ان شاءاللَّه تذكر و يادآوري در هر زماني مفيد است. تصور من اين است كه براي اهل علم و آقايان روحانيون، اين دوران، دوران بسيار حساسي است؛ چه روحانيوني كه در دستگاههاي دولتي، مثل دستگاه قضايي، يا دولت و نهادها مشغول خدمات رسمي و موظف هستند، و چه آقاياني كه در شهرها به تدريس، يا امامت جمعه، يا امامت جماعات، يا منبر مشغولند. علت هم اين است كه امروز توقع مردم از ما بيش از گذشته است. روحانيت از مردم دعوتي كرد، مراجع اسلام و در رأس همه امام بزرگوار ما(طاب ثراه) از مردم براي عمل به اسلام و محقق كردن آن در متن جامعه، دعوت كردند. اين دعوت، منجر به اين انقلاب عظيم و تشكيل نظام جمهوري اسلامي شد. حالا خود دعوت كننده كه آمر بالبر است، قهراً دو تكليف عمده بر دوش دارد: يكي تكليف شخصي

در عمل اوست فيمابينه وبين اللَّه، يكي همگامي با انقلاب و خدمت در جهت پيشبرد انقلاب است. هردو هم مهم است؛ اما اگر خداي نكرده ما در تكليف اول سستي كنيم و كوتاهي بخرج بدهيم، ايمان مردم به معنويت روحانيت سست خواهد شد؛ چون ما با توپ و تفنگ و اين چيزها كه پيش نبرديم؛ ما با اعتقادي كه مردم به روحانيت داشتند، پيش برديم. بيش از هميشه، جهات الهي و شرعي را رعايت كنيم من يك وقت خدمت امام عرض كردم كه در اين انقلاب و در پيروزي آن، تمام ذخيره ي آبروي هزارساله ي روحانيت به كار آمد. اين طور نبود كه فقط روحانيت نسل حاضر و شخص امام بزرگوار (رضوان اللَّه تعالي عليه) به تنهايي اين كار را كرده باشند. آن آبرويي كه امام ما پيدا كرد، ناشي از هزار سال سابقه ي خوب علماي شيعه دربين مردم بود. شيخ طوسي و سيّد مرتضي و علماي بزرگ فيمابين آن دوره تا دوره ي ما، هر كدام قطره يي بر اين ظرف آبرو و حيثيت روحانيت شيعه اضافه كردند. مجموع اين آبرو به كار آمد، تا اين انقلاب پيروز شد. ايشان اين حرف را تصديق فرمودند. اگر امروز خداي ناخواسته در همان رفتار شخصي خودمان چيزي مشاهده بشود كه با آنچه مردم درباره ي ما گمان مي برند، منافات داشته باشد، به ايمان مردم ضربه خواهد خورد و در نتيجه پايه خواهد لرزيد. اين، آن وظيفه ي اول است. لذا ما واقعاً موظفيم كه بيش از هميشه، جهات الهي و شرعي و آن چيزهايي را كه دستگاه روحانيت با آنها شناخته شده است؛ مثل آزادمنشي، بي اعتنايي به زخارف دنيا، بي اعتنايي به مال و منال و اقتدار مادّي، ارتباط و

اتصال به خدا، ورع و پرهيز از محارم، و توجه به علم - كه مردم روحانيت را به علم شناخته اند - رعايت كنيم. اينها آن وظايف نوع اول است، كه وظايف شخصي ماست؛ بايستي به اينها بپردازيم و به آن اهميت بدهيم. نمي شود عالم ديني خودش را از انقلاب كنار بكشد وظيفه ي نوع دوم اين است كه ما در حركت اين قطار جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي، بايد دايم سهيم باشيم. نمي شود عالم ديني خودش را كنار بكشد و بگويد به من ربطي ندارد. چه طور ربطي ندارد؟! حكومت دين، حكومت اسلام، به ما ربطي ندارد؟! اگر در گوشه يي از زواياي عالم كه از ما هزاران فرسنگ فاصله داشت، حكومتي بر اساس دين تشكيل مي شد، من و شما وظيفه داشتيم كه به آن حكومت كمك كنيم. اقامه ي دين، وظيفه است. حاكميت دين، هدف مهم همه ي اديان است؛ «ليقوم النّاس بالقسط»(1). قيام به قسط، قيام به عدل و حاكميت الهي، هدف بزرگ اديان است. اصلاً ائمه ي ما(عليهم الصّلاةوالسّلام) تمام زجر و مصيبتشان به خاطر اين بود كه دنبال حاكميت الهي بودند؛ والّا اگر امام صادق و امام باقر(صلوات اللَّه عليهما) يك گوشه مي نشستند و چندنفر دور خودشان جمع مي كردند و فقط يك مسأله ي شرعي مي گفتند، كسي به آنها كاري نداشت. خود امام صادق در يك حديث مي فرمايد: «هذا ابوحنيفة له اصحاب و هذا الحسن البصري له اصحاب»(2)؛ ابوحنيفه اصحاب دارد، حسن بصري اصحاب دارد. پس، چرا به آنها كاري ندارند؟ چون مي دانند كه آن حضرت داعيه ي امامت دارد؛ اما آنها داعيه ي امامت نداشتند. ابوحنيفه داعيه ي امامت نداشت. اين علماي معروف اهل سنت - محدثان و فقهايشان - داعيه ي امامت نداشتند.

اينها امام زمان را كه هارون، منصور و عبدالملك بود، قبول داشتند. مي گويند وقتي سليمان بن عبدالملك از دنيا رفت، كتب محمّدبن شهاب زهري را از خزانه ي او بيرون آوردند. امام زمانش سليمان بن عبدالملك بود؛ براي او كتاب مي نوشت. امام يعني چه؟ امام يعني رئيس دين و دنيا. او رئيس دين و دنيا بود. حتّي با اين كه به حسب ظاهر، هارون و بقيه ي خلفاي جوري كه بودند، درسي نخوانده بودند؛ چون آنها وقت درس خواندن كه نداشتند، شاهزاده و آقازاده بودند، مشغول پلوچلوخوردن و شكار و عياشي و اين حرفها بودند تا به خلافت مي رسيدند؛ موقع خلافت هم جوان بودند، مثلاً هارون الرشيد بيست ودوساله بود كه به خلافت رسيد؛ بعضيها بيست وپنج ساله يا سي ساله بودند و درسي نخوانده بودند؛ درعين حال همان عباد و زهادي كه اسمهايشان را شنيده ايد - از قبيل عمروبن عبيدها و غيرذلك - وقتي كه هارون با آنها روبه رو مي شد، اعتراف مي كردند كه هارون افقه از آنهاست! مالك در مدينه به وسيله ي استاندار مدينه سر قضيه يي كتك خورد؛ بعد خليفه از او عذرخواهي فراوان كرد و برايش پول فرستاد. بعد از سفر مكه، به مدينه رفت و از او استمالت كرد. بعد با اصحاب ابوحنيفه - كه از لحاظ فقهي با مالك مخالف بودند - شروع به بحث كرد و عقايد مالك را اثبات نمود. يعني چه؟ يعني مجتهد و فقيه بود؛ رئيس دين و دنيا بود. ائمه ي ما داعيه ي امامت داشتند اينها ادعاي امامت نداشتند؛ كسي كه ادعاي امامت داشت، او همين امام مظلوم و عزيز ما بود؛ امام صادق(عليه السّلام)، امام باقر(عليه السّلام)، امام موسي بن جعفر (عليه السّلام). آنها اين را مي فهميدند؛ يعني واضح بود. البته گاهي در مقابل خلفا تقيه مي كردند،

اما معلوم بود كه داعيه ي امامت داشتند. شيعيان آنان در همه جا تعبير اين معنا را مي كردند. وقتي كه مي خواستند در مورد موسي بن جعفر(سلام اللَّه عليه) سعايت كنند، تا هارون ايشان را به زندان ببرد، آن شخصي كه پيش هارون آمد و سعايت كرد، گفت: «خليفتان في الارض موسي بن جعفر بالمدينة يجبي له الخراج و انت بالعراق يجبي لك الخراج»(3) پرسيد: آيا براي دو خليفه خراج جمع مي شود؟ هارون گفت: براي چه كسي غير از من؟ گفت: از خراسان و هرات و جاهاي مختلف، مردم خمس مالشان را پيش موسي بن جعفر مي برند. پس درست توجه كنيد، مسأله، مسأله ي داعيه ي خلافت و امامت بود. در راه اين داعيه، ائمه ي ما كشته شدند، يا به زندان رفتند. امامت يعني چه؟ آيا يعني همين كه مسأله بگويي، و دنيا را ديگري اداره كند؟ آيا معناي امامت در نظر شيعه و در نظر مسلمين، اين است؟ هيچ مسلماني اين را قايل نيست؛ چه طور من و شماي شيعه مي توانيم به اين معنا قايل باشيم؟ امام صادق دنبال امامت بود - يعني رياست دين و دنيا - منتها شرايط جور نمي آمد؛ اما ادعا كه بود. براي خاطر همين ادعا هم آن بزرگواران را كشتند. در زمان حاكميت دين، نبايد بي تفاوت بود پس، اين معناي حاكميت دين است كه پيامبران برايش مجاهدت كردند، و ائمه برايش كشته شدند. حالا حاكميت دين، در بلد و در وطن خود ما - نه آن سر دنيا - به وجود آمده است؛ آيا مي شود يك نفر بگويد من ديندارم، من آخوندم، اما خودش را سرباز اين دين نداند؟ مگر چنين چيزي مي شود؟ هر كسي كه ادعاي دينداري كند و حاكميتي را كه

بر مبناي دين است، از خود نداند و دفاع از آن را وظيفه ي خود نشمارد، دروغ مي گويد. وقتي كه مي گوييم دروغ مي گويد، يعني اشتباه مي كند و خلاف واقع مي گويد؛ ولي نمي فهمد. بعضيها ملتفت نيستند، تشخيصشان چيز ديگر است و منكرند كه اين برنامه ها بر اساس دين است. الان اين قوانين ما بر اساس چيست؟ بر اساس دين نيست؟ پس شوراي نگهبان چكاره است؟ قوانين قضايي، قوانين كشور و همه چيز بر اساس شرع مطهر است. يك حاكميت اين چنيني به وجود آمده، حالا من عبايم را جمع كنم و كنار بكشم و بگويم من كاري به اين كارها ندارم؟! چه طور كاري به اين كارها نداري؟ مثل آن مقدس مآبهاي زمان اميرالمؤمنين كه وقتي علي بن ابي طالب دارد با معاويه، با اهل شام، يا با اهل بصره مي جنگد، خدمتش آمدند و گفتند: «يا اميرالمؤمنين انّا شككنا في هذا القتال»(4)! فرمود: شك؟ چه شكي؟! گفتند: آنها برادر مسلمانند؛ ما را بفرست تا برويم مرزداري كنيم! فرمود: برويد، حاجتي به شما نداريم. واقعاً هم اميرالمؤمنين به امثال اين افراد - حالا مي گويند ربيع بن خثيم؛ كه من قطعاً نسبت نمي دهم - احتياجي نداشت. اصحاب عبداللَّه بن مسعود، با همين خيالات باطل از دور اميرالمؤمنين پراكنده شدند. امروز من و شما آنها را نمي پسنديم. عمار در وقت حساس اشتباه نكرد چرا شما عمار را «سلام اللَّه عليه» مي گوييد، ولي نسبت به يكي ديگر از صحابي - رفيق عمار - كه او هم از مكه بوده و در مكه كتك خورده است، «سلام اللَّه عليه» نمي گوييد؟ چون عمار در وقت حساس اشتباه نكرد و فهميد؛ ولي او اشتباه كرد. ببينيد، خط عمار را خط مستقيم مي گويند. به نظر من، عمار هنوز هم

ناشناخته است. عمار ياسر را خود ماها هم درست نمي شناسيم. عمار ياسر، يك حجت قاطعه ي الهي است. من در زندگي اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) كه نگاه كردم، ديدم هيچ كس مثل عمار ياسر نيست؛ يعني از صحابه ي رسول اللَّه، هيچ كس نقش عمار ياسر را در طول اين مدت نداشت. آنان زنده نماندند، ولي ايشان حيات بابركتش ادامه پيداكرد. هر وقت براي اميرالمؤمنين يك مشكل ذهني در مورد اصحاب پيش آمد - يعني در يك گوشه شبهه يي پيدا شد - زبان اين مرد، مثل سيف قاطع جلو رفت و قضيه را حل كرد. در اول خلافت حضرت همين طور، در قضاياي جمل و صفين هم همين طور، تا در صفين به شهادت رسيد. امروز هر روحاني موظف است از حكومت اسلام دفاع كند بايد مثل عمار هوشيار بود و فهميد كه وظيفه چيست. نمي شود گفت به من ربطي ندارد. امروز هر روحاني و هر عمامه به سر، به مقتضاي تلبس به اين لباس، موظف است از حكومت اسلام و حاكميت قرآن دفاع كند؛ هر كس هرطور مي تواند. يكي شمشير به دست مي گيرد و به جبهه مي رود؛ يكي زبان گويايي دارد، به منبر مي رود؛ يكي پست قضاوتي يا غير قضاوتي از عهده اش برمي آيد، آن را انجام مي دهد؛ يكي اين كارها را نمي تواند بكند، اما اهل مسجد و اهل محراب است - اشكالي ندارد - همه بدانند كه اين روحاني، خود را خادم اين انقلاب مي داند. اين، افتخار است. خدمت به اين انقلاب، افتخار است. ماها به خواب شب هم نمي ديديم كه موقعيتي پيش بيايد و ما بتوانيم اين طور به اسلام خدمت بكنيم. امروز ميدان باز، زمينه فراوان، و ملت به اين خوبي است. شما به اين

لرستان خودتان نگاه كنيد. اين مردم شما واقعاً جواهرند. اين مردم لُر حقيقتاً جواهرند؛ با صفا، درخشان، مخلص - مثل آب زلال - و عاشق دين. نبايد همين كه كسي اشتباهي مي كند، ما فوراً اخم كنيم كه او نفهميد و اشتباه كرد. من و شما بايد اشتباه را برطرف كنيم. خدمت به اين مردم، خدمت به دين است. اين، آن دو وظيفه يي است كه بنده اعتقادم اين است كه من و شماي معمم آن را برعهده داريم. خداوند ان شاءاللَّه توفيق انجام وظيفه و اهتدا به وظيفه به ما عنايت كند؛ ما را هرگز از اين زي مقدس روحاني جدا نكند؛ ما را در راه خدمت به دين و خدمت به اين رشته ي مقدس و افتخارآميز، زنده بدارد و در همين راه هم بميراند. اميدواريم كه قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه وعجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف) از ما به نحو كامل راضي باشد، و ان شاءاللَّه بتوانيم آن چنان كه شايسته ي خدمات امام بزرگوارمان(رضوان اللَّه عليه) است - كه انصافاً به روحانيت و به دين آبرو بخشيد - انجام وظيفه كنيم. حقيقتاً در بين علماي دين - تا آن جايي كه ما شناخته ايم - از عصر اول، از دوران بعد از غيبت صغري تا امروز، ما هيچ كس را مثل امام، به اين برازندگي و به اين برجستگي سراغ نداريم. همه ي آنهايي كه بودند، انصافاً از ايشان كوچكتر بودند. البته از لحاظ علمي، مؤسسان و مجتهدان بزرگ هستند؛ اما در مجموع جهات، آن چيزي كه يك شخصيت را به وجود مي آورد، از شيخ مفيد و سيّد مرتضي و محقق و علامه و ديگران و ديگران، تا برسد به ميرزاي شيرازي و بقيه ي علما، انصافاً هيچكدام با اين بزرگوار قابل

مقايسه نبودند. ايشان يك عالَم ديگري بود؛ يك درياي عميق و يك اقيانوس ناشناخته بود. خداي متعال مي دانست كه او چه قدر عميق و حاوي غرايب است. به هرحال، ان شاءاللَّه آن چنان كه شايسته ي آن بزرگوار است، بتوانيم ما هم به دنبال آن راه و آن خط عمل كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) حديد: 25 2) بحارالانوار، ج 72 ، ص 74 3) بحارالانوار، ج 48 ، ص 239 4) بحارالانوار، ج 32 ، ص 406

سخنرانى در جمع خانواده هاى شهدا، مفقودان و گروهى از جانبازان و آزادگان استان لرستان

سخنراني در جمع خانواده هاي شهدا، مفقودان و گروهي از جانبازان و آزادگان استان لرستان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه:و لاتحسبنّ الّذين قتلوا في سبيل اللَّه امواتا بل احياء عند ربّهم يرزقون. فرحين بما اتاهم اللَّه من فضله و يستبشرون بالّذين لم يلحقوا بهم من خلفهم الّا خوف عليهم و لاهم يحزنون(1) شهيدان ما، جزو عزيزترين شهداي طول تاريخ از اين جلسه ي مبارك و در ميان شما جمع خانواده هاي معظم و مكرم شهيدان عزيز، براي صاحبان بينش، عطر شهادت و روح فداكاري و مجاهدت متصاعد و محسوس است. اگر دهها سال ديگر هم بگذرد، آنچه بايد به عنوان بالاترين ارزشها محسوب بشود، همين ارزش شهادت و فداكاري شهيدان عزيز ماست. زمان، همه چيز را كهنه مي كند؛ مگر خون شهيد را. ببينيد از زمان شهادت سيدالشهداء (عليه الصّلاةوالسّلام) قرنها گذشته است؛ اما ياد شهيدان و خون شهيدان، روزبه روز اثرش برجسته تر شده است. همه ي شهيدان عزيزند. در همه ي زمانها، شهيد ذي قيمت است؛ اما بعضي از شهيدان عزيزترند. شهيدان عزيزتر چه كساني هستند؟ آن كساني

كه در مقاطع حساس به داد اسلام رسيدند و خودشان را فدا كردند. اگر اين حساب درست باشد، به نظر من شهيدان انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي، از جمله ي عزيزترين شهداي طول تاريخند. چرا؟ چون در اين زمان، اسلام از هميشه غريبتر شد. دشمنان اسلام، ابرقدرتها و مستكبران، دنياطلبان و وحشي صفتان، در طول سالهاي متمادي به جان اسلام و مسلمين افتادند؛ همه ي ابزارها را براي كوبيدن اسلام به كار بردند؛ چه پولها خرج كردند، چه نقشه ها كشيدند، و در طول سالهاي استعمار، چه لطماتي بر ملتهاي مسلمان وارد كردند. در چنين روزگار غربتي بود كه انقلاب بزرگ ما و رهبر عظيم الشأن و ملت بزرگوارمان به پاخاستند. اين جوانان و فرزندان و عزيزان شما كه در جبهه ها و پشت جبهه ها به شهادت رسيدند، در مقابل همه ي قدرتهاي ظالم عالم قد علم كرده بودند؛ اين شوخي نيست. جوانان شما كاري كردند كه پرچم اسلام در دنيا سرافراز شد در زمان ما، مسأله، مسأله ي صد نفر و هزار نفر و يك ميليون نفر مسلمان نبود؛ مسأله ي همه ي دنياي اسلام بود. آنها مي خواستند اسلام را محو كنند و نام اسلام را از بين ببرند و اثري از آثار اسلام در عالم باقي نماند؛ چون اسلام با قلدريهاي آنها روبه رو بود. امريكا از اسلام مي ترسيد و مي ترسد. قلدرها و سرگردنه بگيرهاي معتبر عالم - يعني همين قدرتهاي جهاني - از اسلام مي ترسيدند و مي ترسند؛ لذا كمر به نابودي اسلام بسته بودند. جوانان شما قيام كردند، به ابرقدرتها سيلي زدند و نقشه هاي آنها را نقش بر آب كردند. همين جوانان شما، همين جوانان هجده ساله و بيست ساله و بيست وپنج ساله، همين جوانان بسيجي و ارتشي

و سپاهي و رزمنده ي ميدان جنگ يا پشت جبهه، توانستند همه ي قدرتهاي مسلط جهاني را در روزگار ما شكست بدهند؛ كاري كردند كه پرچم اسلام در دنيا سرافراز شد. عزيزان من! زنان و مردان مسلمان و فداكار اين خطه ي شهيدپرور! بدانيد كه خون جوانان شما بحمداللَّه هدر نرفت. جوانان شما مثل مولا و آقايشان حسين بن علي (عليه السّلام) توانستند با جان خودشان اسلام را روسفيد و مسلمين را سربلند كنند. امروز مسلمانان در دنيا قوي شده اند و جوانان در نقاط مختلف دنياي اسلام، به شوق اسلام به پاخاسته اند. چه كسي اين كار را كرد؟ اين عزت و شكوه و عظمت را چه كسي به اسلام داد؟ امروز چه كسي اين حيثيت را براي امت عظيم اسلامي به وجود آورده است؟ همين جوان شما، همين عزيز شما، با جان و با خون خود. اين درسي است كه شهدا به ما دادند. ما نبايد اين درس را هرگز فراموش كنيم، و نمي كنيم. كسي خيال نكند كه ابرقدرتها با اسلام آشتي كرده اند كسي خيال نكند كه ابرقدرتها با اسلام آشتي كرده اند. كسي گمان نبرد كه امروز امت اسلامي محتاج ايستادگي و مقاومت در مقابل قلدرهاي جهاني نيست. هر كاري كه آنها با ما نكرده اند، نمي توانسته اند بكنند. هر كاري از آنها عليه امت اسلامي بربيايد، دريغ نمي كنند. ما بايد بيدار باشيم. ما بايد سر پا باشيم. ما بايد فراموش نكنيم كه قرآن از ما چه مي خواهد. ما بايد پيام اين خونهاي پاك را از ياد نبريم. ما بايد وصيت امام بزرگوارمان را همواره آويزه ي گوش داشته باشيم. او دشمنان اسلام را خوب شناخته بود. دشمنان، همانها هستند كه امام ما گفت. دشمن

در مقابل ملت به پاخاسته يي مثل ملت ما، ضعيف است. دشمن در مقياس مادّي قوي است؛ ولي در مقياس معنوي دچار ضعف شديد است. ملت ما بايد با همين معنويت، با همين ايمان، با همين وحدت و با همين هوشياري و زيركي يي كه از اول انقلاب نشان داده است، در صحنه بماند. خانواده هاي عزيز شهدا، جوانان، شما جواناني كه برادرانتان شهيد شدند، پدرانتان در جبهه ي نبرد حق با باطل جان دادند، بايد جلوتر از ديگران باشيد؛ خدا را شكر كه هستيد. ما مثل روحيه ي خانواده هاي شهدا را جاي ديگري سراغ نداريم امروز خانواده هاي شهدا آن چنان عزت و بزرگواري از خود نشان داده اند كه چهره ي منور اسلام به وسيله ي آنان به بسياري از مردم دنيا شناسانده شد. كشورهاي ديگر هم جنگ داشته اند، آنها هم كشته داده اند، آنها هم پدران و مادران و خانواده هاي كشته شدگان داشته اند؛ ولي آيا آنها مثل شما صبر كرده اند؟ مثل شما پاي خدا حساب كرده اند؟ مثل شما هوشياري بخرج داده اند؟ ابداً. من تاريخچه ي ملتهايي را كه جنگ داشتند و جوانانشان كشته شدند، خوانده ام. شايد بشود گفت كه مثل خانواده هاي شهداي عزيز ما، در هيچ ملتي نظير ندارد؛ اين هم به بركت اسلام است. آن مادري كه دو پسر، سه پسر، يا چهار پسر را در راه خدا قرباني كرده، بايستد و بگويد فرزندان ديگري هم كه دارم - يا اگر داشته باشم - فداي اسلام، ما اين روحيه را جاي ديگري سراغ نداريم؛ اين مخصوص شماست. طراحي توطئه هاي بزرگ عليه امت اسلام و ملت ما من به شما عرض كنم كه امروز دارند توطئه هاي بزرگي عليه امت اسلام طراحي مي كنند؛ عليه ملت ما هم

توطئه درست مي كنند. همين محاصره ي اقتصادي ما، توطئه است. تبليغاتي كه مي كنند، توطئه است. فساد و فحشايي كه به جامعه ي ما تزريق مي كنند، تا جوانان ما را مبتلا كنند، توطئه است. دروغ پراكنيهايي كه مي كنند، همه توطئه است. توطئه است تا اين بنا را از بيخ و بن بركنند، اين پايه هاي محكم را فرو بريزند، و باز در اين جا مثل دوران ستمشاهي، بناي استعماري به پا كنند؛ اما غافلند كه ملت ما بيدار شده و هوشيار است، و خانواده هاي شهدا هوشيارند. من به شما خانواده هاي شهدا عرض مي كنم كه هوشياري و بيداري و عزت نفس و آگاهي روزافزونتان نسبت به اسلام را حفظ كنيد؛ كه بحمداللَّه حفظ هم كرده ايد. خداي متعال از شما راضي باشد و قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه) متوجه شما باشد و مشمول دعا و لطف و رضايت آن حضرت باشيد و روح امام(رضوان اللَّه عليه) از شما راضي باشد. جانبازان، آزادگان و مفقودان، در كنار شهداي عزيز و خانواده هايشان قرار دارند در كنار شهداي عزيز ما و خانواده هايشان، شهيدان زنده ي انقلاب، يعني جانبازان و خانواده هاي آنان هستند؛ آن زجركشيده ها، آن كساني كه سلامت خودشان را در راه خدا داده اند. در كنار آنها، اين آزادگان عزيز ما هستند كه سالهاي متمادي در جبهه ي مقدم - يعني در زندانها و اسارتگاههاي عراق - از شما و از آرمانهاي شما و شهيدانتان دفاع كردند و عزت اسلام را حفظ نمودند. اين صبر خانواده هاي آزادگان، در پيش پروردگار و اوليايش، چيزي بزرگ و مستوجب ثواب عظيمي است. اين مفقودان عزيز ما كه تاكنون از آنها اثري نيافته ايم، اما مي دانيم كه عده يي از عزيزان ما هنوز در بندهاي عراق هستند، چه قدر صبر

كردند و صبر مي كنند؛ خانواده هايشان هم همين طور. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، پاداش اين صبرها و اين فداكاريها را از خزانه ي رحمت و فضل خودت به همه ي اين عزيزان و خانواده هايشان عنايت كن. پروردگارا ! دست دشمن را از اين آب و خاك و از اين ملت عزيز و از اين انقلاب شكوهمند كوتاه كن. پروردگارا ! مشكلات اين امت بزرگ و عزيز را با سرانگشت قدرت خود، بزودي و به آساني حل بفرما. پروردگارا ! مهر و محبت ميان اين ملت و نيز وحدت و يكپارچگي آنان را روزبه روز مستحكمتر بفرما. از اين كه توانستم شما عزيزان را زيارت كنم، خيلي خوشحالم. همه ي شما را به خدا مي سپارم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) آل عمران: 169 و 170

سخنرانى در اجتماع بزرگ مردم خرم آباد

سخنراني در اجتماع بزرگ مردم خرم آباد بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه:ولقد كتبنا في الزّبور من بعد الذّكر انّ الارض يرثها عبادي الصّالحون(1) خاطرات افتخارآميز مردم لرستان هرگز از ياد نخواهد رفت از اين كه در جمع شما مردان و زنان مؤمن و جوانان سلحشور و انقلابي اين استان مردپرور و شهيدپرور حضور پيدا كرده ام، خداي متعال را شاكر و سپاسگزارم. خاطرات افتخارآميز مردم شهرهاي مختلف استان لرستان، چه در دوران انقلاب و چه در دوران جنگ تحميلي، هرگز از ياد نخواهد رفت و فرزندان شما در سپاه و ارتش و نيروهاي عظيم مردمي، نشان دادند كه با ايماني صادقانه و مخلصانه، به اسلام عزيز و به انقلاب اسلامي وفادارند. من فراموش نمي كنم سالهايي را كه فرزندان

بسيجي اين استان، در جبهه هاي غرب و شمال غربي، در حاجي عمران، در ارتفاعات دشوار منطقه ي مرزي، و بعد از آن هم در منطقه ي جنوب، دلاوري و جانفشاني كردند. همان روزها من به جوانان سلحشور لرستان پيغام دادم و گفتم كه اگر ديگران سلحشوريها و فداكاريهاي جوانان لرستان را در صحنه ي نبرد شنيده اند، من آن را ديده ام. خدا را سپاسگزاريم كه به ملت ايران توفيق داد، تا بتوانند از ايمانشان دفاع كنند و در هر منطقه و هر استاني، آزمايشهاي درس آموزي از جوانان و فداكاران و خانواده هاي مؤمن براي تاريخ كشور ما باقي ماند. همچنين به خانواده هاي محترم شهدا و جانبازان و آزادگان عزيز درود مي فرستم و بخصوص صبر شما مردم عزيز را در دوران بمبارانها يادآوري مي كنم، كه حتّي دشمنان دژخيم، مدرسه ي كودكان شما را هم مورد تهاجم قرار دادند و بچه هاي دانش آموز را هم قلع وقمع كردند. دوران جنگ بحمداللَّه به پايان رسيده، آزمايش موفق ملت ايران به سربلندي اسلام انجاميده، و مردم اين استان در علاقه مندي به دين و معارف اسلامي و روحانيت متعهد و دلسوز هم شهره هستند. مبارزه براي ساختن كشور، دوران مبارزه ي جديد من امروز به قصد سركشي كردن و اطلاع گرفتن از وضع عمومي استان و ديدار با شما عزيزاني كه در اين استان مؤمن و درعين حال محروم زندگي مي كنيد، به اين جا آمده ام. از اين فرصت ديدار جمعي با شما، براي بيان يك مطلب استفاده مي كنم. آن مطلب اين است كه امروز ملت ايران با گذراندن سالهاي سخت جنگ و مشكلات ناشي از آن، وارد دوران مبارزه ي جديدي شده است. در اين دوران مبارزه ي جديد هم، مردانگي و ايمان و شجاعت شما

مردم بايد بتواند مانند دوران جنگ، در مقابل خباثت دشمنان اسلام و توطئه هاي ايادي استكبار جهاني، خود را در صحنه ي امتحان الهي نشان بدهد. اين دوران مبارزه ي جديد، مبارزه براي ساختن كشور است. من خواهش مي كنم، بخصوص جوانان به اين نكته توجه كنند. آينده سازان كشور و جامعه ي ما، شما جوانان هستيد؛ به اين مطلب خوب گوش بدهيد. صدها سال ملتهاي اسلامي در ضعف و توسري خوري زندگي كردند. صدها سال اسلام در كشورهاي اسلامي حاكميت نداشت؛ طاغوتها و سلاطين مستبد بر مردم حكومت مي كردند؛ و بعد هم در دوران استعمار، استعمارگران و غارتگران ثروت ملتها. همه چيز را از ملتهاي اسلامي و از جمله ملت ما گرفته بودند و درصدد آن بودند كه ايمان اسلامي مردم را هم از آنها بگيرند؛ خيلي هم در اين راه تلاش كردند. امريكا از ملت ايران سيلي خورد در زمان ما، معجزه ي بزرگ الهي به وقوع پيوست. يعني در حالي كه توطئه گران دستگاه استعمار و استكبار خيال مي كردند كه اسلام از بين رفت و ملتهاي مسلمان ديگر به پا نخواهند برخاست، ناگهان ملت بزرگ و شجاع و باايمان ما، پشت سرآن رهبر الهي و استثنايي قيام كردند و با صداي رسا به دنيا گفتند كه ما مي خواهيم خودمان، اسلاممان و احكام نوراني قرآنمان بر زندگيمان حاكم باشند. گفتند كه مسلمانان مي توانند خودشان كشور خود را اداره كنند؛ مي توانند با عزت زندگي كنند. به دنيا گفتند كه ما نمي خواهيم نوكر و زير فرمان دشمنان دين و مليت و ميهنمان باشيم. اين را ملت ما در انقلاب بزرگ خود به همه ي دنيا اعلام كرد. علت اين كه امريكا و ايادي امريكا و قدرتهاي شرقي

و غربي با انقلاب ما و با ملت ما دشمني كردند، همين بود. آنها از اين نداي آزاديخواهي و استقلال ترسيدند. غرب دهها سال است كه از منابع كشورهاي مسلمان، از نفتش، از معادن قيمتي زيرزميني ديگرش، از نيروي انسانيش، از همه چيزش دارد سوءاستفاده مي كند. نمي خواهند ملتها يكي يكي از زير يوغ حكومت جبارانه ي آنها خارج بشوند. غرب ديد كه قيام ملت مسلمان ما و انقلاب بزرگ او، ملتهاي مسلمان ديگر را بيدار مي كند؛ كمااين كه بيدار كرده است. امروز شما ببينيد در دنياي اسلام، جوانان و آحاد ملت و روشنفكران و زن و مرد، چگونه فرياد اسلامخواهي بلند كرده اند. اين انقلاب بزرگ شما بود كه اين راه را بر روي ملتها باز كرد، و امريكا از همين ترسيد. امريكا از ملت ايران سيلي خورد. امريكا و غرب مي خواهند ثابت كنند كه ايران نمي تواند خودش را اداره كند امريكا و غرب، در طول اين دوازده سال هميشه خواسته اند ثابت كنند كه ملت ايران نمي تواند كشور خودش را اداره كند. آنها مي گويند ملتهاي مسلمان عقب افتاده اند؛ نمي توانند بدون كمك ما زندگي را راه ببرند. آيا اين حرف راست است؟ آيا به ملت بزرگي مثل ملت ما - كه قرنها مشعل علم و فلسفه و بينش و تمدن و صنعت جهان در دست او بوده است - چنين حرفهايي مي زيبد؟ بله، وقتي حاكمان و زمامداران بي عرضه و وابسته يي مثل پادشاهان پهلوي و قاجار بر مردم حكومت كنند، معلوم است كه ملت به ضعف دچار مي شود. دهها سال در حكومت خاندان منحوس پهلوي، در همين استان لرستان كدام عمل مثبتي انجام دادند كه اين استان را از فقر بيرون بياورد؟

اين سرزمين حاصلخيز، اين مراتع، اين جنگلها، اين آب و هواي مناسب، اين مردم خوش استعداد و قدرتمند و كاري. با استانهاي ديگر هم همين طور رفتار كردند. آن جايي كه منافع خود آن افراد شيطان صفت تأمين مي شد، هر كاري لازم بود، براي خودشان كردند. وقتي به فكر ملت نباشند، وقتي به فكر كشور نباشند، معلوم است كه كشور و ملت دچار فقر و ضعف مي شوند. امريكا و غرب خواسته اند بگويند ايران نمي تواند خودش را اداره كند. اين جنگ را هم كه بر ما تحميل كردند، يكي از هدفهاي عمده اش همين بود كه نگذارند كشور ما ساخته بشود؛ نگذارند اين نيروهاي كار، مانند چشمه يي بجوشند؛ نگذارند پول بيت المال كه در اختيار دولت است، خرج رفع محروميت بشود؛ خواستند ما را دايم به جنگ و به حمله ي خارجي سرگرم نگهدارند. ساختن كشور، جهاد بزرگ ملت ايران امروز جهاد بزرگ ملت ايران در هرجا كه هستند، اين است كه سعي كنند اين كشور را - همان طور كه اسلام و قرآن گفته است - با عزت و به كمال معناي آبادي و عمران بسازند. ملت ايران مي تواند اين كشور را آباد كند و ذخاير و منابع مادّي و معنوي آن را در خدمت انسانيت قرار بدهد. ملت در هرجا كه هستند، بايد پشت سر مسؤولان خدمتگزار، سعيشان اين باشد. البته مسؤولان هم موظفند كه براي اين ملت صميمي و مخلص و مؤمن و شايسته، تا آن جا كه مي توانند، خدمتگزاري كنند و بحمداللَّه مي كنند. اين هدف دشمنان اسلام است كه نگذارند كشور بزرگ و ملت عظيم الشأن ما به وظايف خويش در صحنه ي بين المللي و در صحنه ي كشور خود عمل بكند. اگر بين

مردم اختلاف مي اندازند، براي همين است. اگر محاصره ي اقتصادي را ادامه مي دهند، براي همين است. اگر عليه ملت ما در سطح عالم تبليغات مي كنند، براي همين است. نمي خواهند بگذارند كه اين انقلاب در مرحله ي سازندگي به توفيق دست پيدا كند؛ اما به كوري چشم آنها، ملت ايران در اين مرحله هم مثل مراحل قبل، بر دشمنان خود پيروز خواهد شد. البته در اين چند سال، دشمنان خيلي ضربه و لطمه زدند؛ شايد بتوانند ملت ما را به زانو دربياورند، ولي نتوانستند؛ اما به هرحال ضربه ي خودشان را زدند. اگر مي بينيد امروز در كشور، در مناطق محروم، فقر و بيكاري هست، به خاطر ضربات دشمنان است. اگر مي بينيد در كشور ما هنوز مناطق محرومي هست - با اين همه تلاشي كه از اول انقلاب شده است - به خاطر همين ضربات خباثت آميز دشمنان ملت ايران است. اينها هستند كه نمي خواهند بگذارند در سطح كشور كار درست انجام بگيرد؛ اما موفق نخواهند شد. زندگي اين ملت بايد مايه ي آبروي اسلام شود من آينده ي روشن اين ملت را مي بينم. خدا را شكر كه توطئه ي نظامي آنها به ثمر نرسيد. خدا را شكر كه ملت ايران روزبه روز در سطح دنيا عزيزتر شد. خدا را شكر كه ملت ايران توفيق پيدا كرد پشت سر مسؤولان از گذرگاههاي سخت حركت بكند؛ باز هم بايد اين حركت را با كمال قوّت و قدرت ادامه بدهيد. ما امروز به عنوان پاسداران و پرچمداران اسلام در دنيا معرفي شده ايم. ملت ما به عنوان كساني كه به نام قرآن و به نام اسلام حركت كرده اند، در دنيا شناخته شده اند. بايد زندگي اين ملت، وضع معنوي و

مادّي اين ملت، مايه ي آبروي اسلام بشود. دنيا بايد نگاه كند كه اسلام زندگي يك ملت را چه طور اداره مي كند؛ اسلام را از اين طريق بشناسد. در كشور ما محروميت بايد نماند؛ منطقه ي محروم بايد وجود نداشته باشد؛ بي سوادي بايد در سطح كشور نباشد؛ نقطه ي غيرآبادي كه قابل آبادي است، بايد نباشد؛ بيكاري بايد نباشد. اين، با همت مردم و همت مسؤولان و توكل به خداي متعال، شدني است. همين استان شما، استان بسيار بااستعداد و داراي ذخاير باارزشي است. امكانات مادّي و معنوي اين استان، بسيار خوب است. اگر در ظرف چند سال تلاش بشود، اين استان مي تواند از محروميت خارج بشود؛ اما امروز يكي از استانهاي محروم كشور ماست. متأسفانه در اين استان بي كاري هست، فقر هست، روستاهاي محروم هست. بسياري از اين عشاير سلحشور و غيور استان لرستان - اين كساني كه در جنگ و صلح، رشد خودشان را نشان دادند و اخلاص و صميميتشان را ثابت كردند - متأسفانه در وضعيت محرومي بسر مي برند. اينها مي تواند برطرف شود. امروز برنامه هايي كه هست، برنامه هاي خوبي است. بايد در سايه ي توفيقات الهي و كمك و تلاش و كار همه ي مردم و همكاري با ارگانهاي دولتي، اين مشكلات برطرف بشود و آن چهره ي مطلوب اسلام، صورت خودش را از زير اين غبارها نشان بدهد. هرگونه اختلافي، برخلاف نظر اسلام و قرآن است دشمن از راههاي مختلف توطئه مي كند؛ يكي از راهها، اختلاف افكني است. هرگونه اختلافي، هرجا كه باشد، برخلاف نظر اسلام و قرآن است؛ چه اختلافات سياسي باشد، چه اختلافات قبيله يي باشد. اختلافات ايلي و قبيله يي هم غلط است. همه مسلمانند، همه فرزندان اين

مرز و بومند، همه با هم برادرند؛ چه اختلافي؟ ما اختلافات ناسيوناليستي را در سطح دنيا نفي مي كنيم. ما مي گوييم ملتهاي مسلمان بايد با هم باشند. در ميان يك ملت، اقوام و طوايف مسلمان و تيره هاي گوناگون، چه اختلافي با هم مي توانند داشته باشند؟ اين كار شيطان است كه بين ما اختلاف بيندازد. شايعه پراكني، يكي از راههاي نفوذ دشمن از راههاي ديگري كه دشمن امروز سعي مي كند در ميان مردم ما نفوذ پيدا كند، شايعه پراكني است. از زمان پيروزي انقلاب تا امروز، هرجا توانستند، شايعه پراكني كردند. هدفشان اين است كه دل مردم را بلرزانند و اميد آنها را از بين ببرند. يك ملت با اميد مي تواند به پيش برود. يك سرباز در جبهه ي جنگ، فقط با اميد مي تواند بجنگد. اگر اميد را از او گرفتند، همه چيز را از او گرفته اند. اگر كسي به اين تبليغاتي كه دشمنان از راههاي مختلف القا مي كنند، گوش كند، به نظرش مي رسد كه در ايران همه چيز در سراشيب سقوط است! انگاري مي خواهند همه ي اميدها را پايان يافته وانمود و قلمداد كنند. اف بر اين دشمنان خبيث! اين ملت پُرجوش و پُرشور، اين ملت جوان و شاداب - كه انقلاب، اين ملت را جوان كرد - اين ملت با فرهنگ و باايمان، اين ملتي كه در طول دوازده سال بر اين همه مشكلات فايق آمد، آيا جايي براي نااميدي دارد؟ اميد از خداست - «لاتيأسوا من روح اللَّه»(2) - يأس از شيطان است. بايد آحاد مردم بدانند، آينده يي كه در انتظار اين ملت است، به مراتب از سالهاي گذشته بهتر و شيرينتر خواهد بود. به فضل پروردگار، در سايه ي پايمردي

ملت و تلاش و توان شما مردم، هيچ چيزي نشدني نيست. آنها مي خواهند اين ملت را نااميد كنند، تا كارها را متوقف نمايند. ملتي كه جوانانش سرگرم فسق و فجور باشند، راه به جايي نخواهد برد يكي ديگر از توطئه هاي دشمن، توطئه ي فسادانگيزي است؛ نفوذ در نسل جوان، ايجاد فساد در ميان سربازان واقعي اسلام، جوانان را به مسايل فسادبرانگيز سرگرم و مشغول كردن. جوانان بدانند كه اين توطئه است، و من به شما عرض مي كنم كه امروز دست توطئه گري با هدايت بيگانه در سطح كشور وجود دارد، تا بذر فساد و لغو در ميان جوانان بيفشاند؛ براي اين كه جوانان را سرگرم و مشغول كند. ملتي كه جوانانش سرگرم فسق و فجور باشند، راه به جايي نخواهد برد. مي خواهند آن جوان بسيجي مؤمن و مخلص و پارسا را كه براي جهاد في سبيل اللَّه به ميدان جنگ مي رفت و پشت سرش را نگاه نمي كرد و زندگي راحت و لذات و همه را پشت گوش مي انداخت، اسير و پابند كنند؛ هم مسؤولان و هم جوانان متوجه باشند. البته مسؤولان توجه كرده اند و اميدواريم كه بتوانند اين ريشه ي فساد را از بيخ و بن بكَنند و دست توطئه گر را از عرض و آبروي اين ملت قطع كنند. به خباثتها و توطئه هاي دشمنان درست توجه كنيد آنچه كه من به عنوان آخرين سخن و آخرين توصيه به شما عرض مي كنم، اين است كه همه ي آحاد ملت وظيفه دارند آگاهي و هوشياري خودشان را نسبت به مسايل كشور و مسايل انقلاب و اسلام روزبه روز بيشتر كنند. به خباثتها و توطئه هاي دشمنان درست توجه كنيد. از دشمن كمين كرده يي كه منتظر فرصت است تا

ضربت بزند، غفلت نكنيد. بدانيد كه امروز با توكل به خدا و با وحدت كلمه و با حركت پشت سر مسؤولان است كه ملت ايران مي تواند اين راه پُرافتخار را ادامه بدهد و به هدف برسد. وظيفه ي ماست كه از خداي متعال بخواهيم و نيروي خودمان را هم به كار بگيريم. اميدواريم كه تفضلات الهي و توجهات وليّ عصر(ارواحنافداه وعجّل اللَّه له الفرج) كمك كند، تا هم شما مردم عزيز و هم مسؤولان بتوانند به وظايف الهي خودشان عمل كنند و اين مراحل حساس تاريخ اسلام را با موفقيت پشت سر بگذارند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 160; 160;

-------------------------------------------------------------------------------- 160; 1) انبياء: 105 2) يوسف: 87 160;

مصاحبه در پايان سفر به استان لرستان

مصاحبه در پايان سفر به استان لرستان اين سفر، دومين سفر حضرت عالي به مناطق محروم كشور است. ضمن عرض خوش آمد به جناب عالي، لطفاً بفرماييد علت انتخاب استان لرستان براي انجام اين سفر چيست، و بررسي مطالعاتي و اجرايي چه طرحهايي در دستور كار قرار خواهد گرفت؟ بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. قبلاً اعلام شده بود كه سفر به مناطق محروم كشور و ديدار با مردم اين مناطق و مشاهده ي از نزديك مشكلات و مسايل آنها را در برنامه مان قرار داده ايم. استان لرستان، يكي از همان مناطق محروم است؛ من قبلاً هم اين را مي دانستم. در اين سفر هم با تحركي در برخي از مناطق اين استان و شنيدن گزارش مسؤولان، با مشكلات اين استان بيشتر آشنا شدم. البته مردم استان لرستان، يكي از شجاعترين و بااخلاصترين مردم سراسر كشورند؛ يعني هم در صحنه ي جنگ تحميلي در طول هشت سال اينها از خودشان شهامت و وفاداري زيادي نشان دادند و شهداي بسياري دارند و رزمندگان

زيادي از اين جا به جبهه اعزام شدند، و هم در مسايل انقلاب از اول تا حالا اين مردم پافشاريشان را بر دين و معارف اسلامي و خط انقلابي حضرت امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) نشان دادند. اين مردم واقعاً بااخلاصند و حقيقتاً سربازان اين انقلابند. اين مردم با اين همه مشكلات و اين همه فداكاري، توقع زيادي هم ابراز نمي كنند؛ اما اين، تكليف را از دوش ما برنمي دارد. مردم لرستان، مردم كم توقعي هستند؛ ليكن شايد اين، تكليف را مضاعف هم بكند. من با علم به اين كه دولت درصدد است با سرعت هرچه بيشتر مشكلات مناطق محروم را برطرف بكند، و بخصوص امكاناتي هم براي اين كار گذاشته است، اين جا با دقت تفحص كردم. خوشبختانه تصميمهاي خوبي گرفته شده، كه اميدواريم ان شاءاللَّه تا آخر امسال همه ي اين تصميمها شروع بشود. بعضي ممكن است زمان بگيرد و كار ادامه پيدا كند؛ ليكن به فضل الهي و به همت برادران مسؤول، قطعاً اين كارها شروع خواهد شد. در اين سفر، هم جناب آقاي ميرزاده - معاون محترم جناب آقاي رئيس جمهور - با ما هستند، كه ايشان را رئيس جمهور محترم فرستادند، براي همين كه طرحهايي كه ممكن است در اين جا عملي بشود، ايشان آنها را شناسايي كنند و برگردند، تا ان شاءاللَّه اين كارها انجام بگيرد، و هم جناب آقاي بشارتي - رئيس دفتر مناطق محروم رياست جمهوري - در اين سفر همراه ما هستند. هر دو آقايان انصافاً تلاش خوبي كردند و كارهاي خوبي را عهده دار شدند. آن طرحهايي كه من مي توانم الان اين جا بگويم، براي اين كه هم مردم اين استان مطلع باشند، و هم مسؤولان در ذهنشان باشد كه اينها

را ان شاءاللَّه دنبال كنند، اينهاست: در حدود ده، دوازده طرح مهم هست، كه يكي از آنها اين است كه مجتمع آموزشي عالي اين جا به دانشگاه تبديل بشود. اين، كمك بسيار مؤثري در رفع محروميت از اين استان خواهد كرد. وقتي متخصصان در اين جا تربيت شدند و اين امكان براي جوانان اين جا به وجود آمد، طبعاً قدم بزرگي در راه رفع محروميت برداشته خواهد شد. يك طرح ديگر، عبارت از احداث مجتمع هنري و ورزشي و فرهنگي است كه اين جا جوانان بشدت به آن احتياج دارند و لازم است كه چنين مجتمعي به وجود بيايد. طرح ديگر، توسعه ي فرودگاه اين جاست. الان در فرودگاه خرم آباد، همه ي هواپيماها نمي توانند بنشينند. براي رفت وآمدها محدوديتي هست؛ مشكل ايجاد مي كند. ان شاءاللَّه اين جا هم توسعه پيدا خواهد كرد. قرار شده است كه دو دبيرستان شبانه روزي در مناطق عشايري به وجود بيايد، تا بچه هاي عشاير - كه استعداد خوبي هم دارند - اين امكان را پيدا كنند كه از تحصيلات دبيرستاني برخوردار باشند. بنا شده كه صد كلاس هم در مناطق محروم استان در شهرها و روستاها ايجاد بشود. درصددند كه يك بيمارستان 96 تختخوابي در ازنا بسازند. پنجاه خانه ي سازماني هم براي جذب كارشناسان به وجود بيايد؛ چون كارشناساني كه مي خواهند به اين جا بيايند و كارهاي عمده ي استان را به عهده بگيرند، اينها اگر جا نداشته باشند، آمدنشان مشكل خواهد شد. اين كمكي است به اين كه آنها بتوانند بيايند. اجراي عمليات گازرساني خرم آباد هم يكي ديگر از اين طرحهاست؛ چون منطقه هم بخصوص بخشي از مناطق سردسير است و احتياج مبرمي به گاز دارد. بنا شد كه دولت پنج ميليون دلار ارز

هم براي تجهيزات بيمارستاني تخصيص بدهد. از اين گذشته، دو راه از جاده هاي مهم استان هست؛ يكي بين خرم آباد و سپيددشت، يكي هم بين خرم آباد و كوهدشت، كه اين دو راه كمك خواهد كرد، تا ان شاءاللَّه ارتباطات استان آسان بشود. قرار شده كه يك مركز تحقيقات دامپروري هم در اين جا به وجود بيايد؛ چون عشاير با دام سروكار دارند و اين مركز تحقيقات دامپروري خيلي كمك خواهد كرد به اين كه ان شاءاللَّه دامپروري استان امكانات بيشتري پيدا كند. بنا شده پنج مركز تربيت معلم در اين جا به وجود بيايد؛ كه اين هم يكي از طرحهاست و كمك مي كند به اين كه معلمان بومي در اين جا رشد پيدا كنند. از اينها گذشته، قرار شده براي ايجاد اشتغال، حداقل صد واحد كارگاهي كارهاي سبك و صنايع دستي در مراكز مختلف تأسيس شود. اينها كارهايي است كه بنا شده ان شاءاللَّه به وسيله ي معاون اجرايي آقاي رئيس جمهور پيگيري شود. اعتباراتي كه براي اين طرحها در نظر گرفته شده، مبالغ قابل توجهي است و همه اش مربوط به امسال است. علاوه بر اينها، بنا شد مجموعه اعتباراتي را هم جناب آقاي بشارتي دنبال بكنند، كه پنجاه پروژه هم آنهاست و مربوط به مناطق محروم مي شود. شايد غالب اين طرحها در طول امسال ان شاءاللَّه عملي بشود؛ يك مقدارش هم ممكن است براي سال 71 بماند. علاوه ي بر همه ي اينها، قرار شد كه هفتاد پروژه ي متفرق ديگر هم در سراسر استان اجرا شود. اين پروژه ها، پروژه هاي زودرس است؛ يعني چيزهايي كه سريعاً در دسترس قرار مي گيرد - مثل ايجاد جاده و پل و حمام و آبرساني در روستاها - كه اينها را هم دفتر خود

ما ان شاءاللَّه دنبال خواهد كرد و انجام مي دهد. مجموعاً آنچه كه تعهد شده است در اين استان انجام بگيرد، من تصورم اين است كه كمكي به يك تحرك جديد در اين استان خواهد بود. البته براي دولت راه باز است. دولت از اين كه در مناطق محروم كارهاي اساسي انجام بگيرد، استقبال مي كند. بنا شده است ان شاءاللَّه بعد از آن كه ما برگشتيم، از آقاي استاندار دعوت كنيم كه به تهران بيايند و در هيأت دولت شركت كنند و طرحهاي بزرگ ملي را كه مربوط به اين استان است - مثل ايجاد سد و امثال آن - در دولت مطرح كنند. ما به تجربه دريافته ايم كه وقتي موضوعي مربوط به يك منطقه در هيأت دولت مطرح مي شود، اگر مسؤول منطقه يا استاندار در آن جا حضور پيدا كند و مشكلات منطقه را بيان نمايد، خود آقايان وزرا به شوق مي آيند كه كارهايي را بعلاوه ي برنامه هاي معموليشان انجام بدهند. بحمداللَّه دولت، حقيقتاً دولت خدمتگزاري است. وضع شخص رئيس جمهور محترم و عزيزمان كه به جاي خود روشن است و احتياج به گفتن ندارد. وزراي ما هم بحمداللَّه تا آن جايي كه من شناخته ام و ديده ام، عاشق خدمت به مردم هستند؛ يعني واقعاً مي خواهند به مردم خدمت بكنند. همين قدر كه زمينه ي اجرايي در استان فراهم باشد و مسؤولان استان ان شاءاللَّه قدرت جذب داشته باشند، مشكلات به مرور حل خواهد شد. در اين استان، آقاي استاندار بحمداللَّه خوب هستند. ايشان فرد اجرايي فعالي هستند و همكاريشان با دستگاههاي مختلف هم خوب است؛ با جناب آقاي ميانجي امام جمعه ي محترم اين جا هم روابط صميمانه و دوستانه ي خوبي دارند. فكر مي كنيم كه مجموعاً توان

كار در اين استان ان شاءاللَّه بالا باشد. اين كارهايي كه در اين سفر تصميم گرفته شد انجام بگيرد، مجموعاً زياد است؛ يعني طرحهاي كوچك و متوسط، حدود صدوبيست طرح مي شود. علاوه ي بر اين، طرحهاي بزرگي هم بود كه آنها را نيز بيان كرديم. ان شاءاللَّه اجراي اين طرحها، مقدمه ي خيري و طليعه ي بركاتي براي اين استان باشد. ان شاءاللَّه موفق باشيد

سخنرانى در جمع مردم روستاى عشايرنشين پاپى استان لرستان

سخنراني در جمع مردم روستاي عشايرنشين پاپي استان لرستان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين عشاير از لحاظ فداكاري و شجاعت، جزو بهترين مردمند از زيارت شما برادران عزيز عشاير پاپي و عشاير ديگري كه در اين جا حضور دارند، خيلي خوشحاليم. ما سر راه، مقبره ي چند نفر از شهداي شما را هم زيارت كرديم، كه معلوم بود از عشاير پاپي هستند. از اين كه شما برادران عزيز در اين جا اجتماع كرديد و نسبت به بنده و برادران همراه، اظهار محبت كرديد، خيلي متشكريم. عشاير در همه جاي كشور، از لحاظ فداكاري و شجاعت و شهامت، جزو بهترين افراد مردمند. هيچ كس شك ندارد كه عشاير در راه اسلام و وطن اسلامي فداكاري كرده اند. هر كسي اين را منكر بشود، منكر واضحات شده است. در رژيم ستمشاهي، به عشاير، هم ظلم مادّي شد، هم ظلم فرهنگي، و هم نيازهاي آنها از لحاظ مدرسه، از لحاظ فرهنگ و از لحاظ راه، برآورده نشد. اين راهتان است كه ما حالا آمديم ديديم. آن رژيم ستمشاهي كه علاقه يي به مسايل قشرهاي محروم كشور نداشت، كي حاضر بود برود و از نزديك مسايل عشاير را مشاهده كند؟ آنها هرچه

كه مي خواستند، براي خودشان مي خواستند. آن رژيم با بعضي از عناصر عشاير - آن گردن كلفتهايي كه با توده ي مردم عشايري ميانه يي نداشتند - خوب بود؛ ولي با مردم عشايري كاري نداشت. بايستي براي عشاير خيلي تلاش بشود من در استان فارس، در استان كهكيلويه و بويراحمد، در استان سيستان و بلوچستان، سراغ عشاير رفتم؛ هرجا كه به عشاير سرزدم، ديدم كه وضع و شرايط زندگي آنان و جاده و مسير ييلاق و قشلاقشان و آذوقه رساني به آنها سخت است و بعضي از اقلامي كه احتياج دارند - قند، شكر، برنج و روغنشان - بايد از شهر بيايد. ان شاءاللَّه هيچ وقت شماها محتاج آذوقه ي شهر نشويد؛ بلكه بتوانيد حقيقتاً آن را تأمين و پشتيباني كنيد، تا اين ملت محتاج بيگانگان نباشد. عشاير مي خواهند بچه هايشان به مدرسه بروند، اما سخت است. در بين اين جوانان عشاير، افراد بسيار بااستعداد هست؛ من خودم ديده ام. در طول ساليان سياه حكومت پهلوي - كه خداوند روزبه روز بر عذابشان بيفزايد و آنها را با شيطان صفتان گذشته ي تاريخ محشور بكند - مشكلات عشاير باقي ماند، اما بعد از انقلاب خيلي كار كردند؛ ليكن آن مقداري كه كار كرده اند، با آن مقداري كه نياز هست، خيلي فاصله دارد. باز هم بايستي براي عشاير خيلي تلاش بشود؛ وظيفه است. بحمداللَّه حالا مي بينم كه مسؤولان نسبت به كار شماها دلسوز و علاقه مندند و دنبال مي كنند؛ اميدواريم كه بتوانند مشكلات را برطرف كنند. استكبار و مزدورانش، عامل عمده ي مشكلات كشور ما آن چيزي كه همه ي اين مشكلات را در سطح كشور به وجود مي آورد، دشمني همين استكبار جهاني، همين امريكاي جنايتكار و غدار و همدستان اوست. عامل

عمده ي بدبختيهاي كشور ما، آنها و مزدورانشان بودند و هستند. آنها با اسلام و با ملت ما - كه ملت مسلمان و معتقدي است - دشمنند. اين جنگ تحميلي را كه هشت سال رژيم عراق و صدام حسين خبيث با ملت ما جنگيد، در حقيقت انگشت دشمنان به راه انداخت؛ براي اين كه همه را مشغول خودشان بكنند. عشاير در جنگ خوب امتحاني دادند. من عشاير را - چه عشاير شما، چه عشاير ايلام، و چه عشاير فارس را - در ميدان جنگ ديدم كه چه طور با ايمان و با شور و شوق به طرف صحنه ي جنگ آمدند و امتحانهاي خوبي دادند؛ شهداي زيادي هم دارند. اگر اين جنگ نبود، پول ملت و دولت كجا خرج مي شد؟ مسلّم خرج آباداني مي شد. هرچه كه در اين ده سال خرج آباداني نشده است، گناهش به گردن امريكا و استكبار و قدرتهاي شرق و غرب و صدام و امثال آنهاست. آنها نگذاشتند جمهوري اسلامي آن كاري را كه آرزو دارد و مي خواهد، انجام بدهد. البته مردم ما در همه جا - هم در عشاير، هم در شهر، هم در روستا - مؤمنند. خدا را شكر كه ايمان اسلامي در قلبها رسوخ و نفوذ دارد. مردم براي خدا و براي دين قيام كردند. مردم در قيامي كه كردند، انگيزه ي مادّي نداشتند. همه ي تحليلهاي مادّي، با قيام مردم ما تخطئه شد. مردم براي خدا قيام كردند؛ باز هم شماها براي خدا در صحنه باشيد، باز هم مواظب دشمنان باشيد. دشمن مي خواست دوباره همان وضعيت جنايتبار دوران ستمشاهي را تجديد كند. اميدوارم كه خداوند به شماها اجر بدهد و شما را مورد

لطف و رضاي خود قرار دهد. توفيق خدمتگزاري، منت خداوند بر ما ما بحمداللَّه توفيق پيدا كرديم و اين منطقه را با چشم خودمان ديديم. من قبلاً هم افرادي را فرستاده بودم، منطقه را بررسي كردند. ما هرچه از دستمان بربيايد، بايد براي مردم انجام دهيم؛ چه براي شما عزيزاني كه در اين منطقه هستيد، چه براي ديگر عزيزاني كه در ساير مناطق كشور هستند. ما موظفيم، تكليف ماست و سر هيچ كس هم منت نداريم. اگر توفيق خدمتگزاري پيداكنيم، خداي متعال بر ما منت دارد. اميدواريم كه خداوند به شماها توفيق بدهد و شما را محفوظ بدارد. از همه ي ايلات منطقه ي لرستان، نمايندگاني در اين جمع هستند. البته عشاير همين منطقه، جمعيت اصلي هستند؛ يعني اكثريت، همين ايلات پاپي هستند؛ بقيه هم از ساير مناطق آمده اند. حالا برادراني كه از مناطق ديگر آمده اند، وقتي كه برگشتند، سلام ما را به بقيه ي برادران و خواهران عشاير ما برسانند. شما برادران عزيز هم كه در اين جا هستيد، ان شاءاللَّه مشمول توفيق الهي باشيد. اميدواريم كه اين آمدورفت، بي فايده و بي بركت نباشد. شما را به خدا مي سپاريم و اميدواريم كه خداوند شما را محفوظ بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با رئيس جمهور(1) و اعضاى هيأت وزيران، به مناسبت گراميداشت هفته ى دولت

بيانات در ديدار با رئيس جمهور(1) و اعضاي هيأت وزيران، به مناسبت گراميداشت هفته ي دولت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امروز دولت از امتيازات بزرگي برخوردار است در ابتدا ياد شهداي عزيزي را كه اين هفته و اين ايام به نام آنهاست - يعني شهيد رجايي و شهيد باهنر - گرامي مي داريم. اين دو عنصر خدمتگزار را بايد به عنوان عناصر فراموش نشدني در تاريخ دولت و انقلاب خودمان همواره به ياد داشته

باشيم. اميدوارم كه ان شاءاللَّه همه ي ما بتوانيم در هرجا كه هستيم و هر كاري بر دوشمان است، همراه با اخلاص و تلاش متناسب و ابتكار عمل و حركت انقلابي، آنچه را كه پاسخ به نياز زمان است، ادا كنيم. لازم است اين هفته را هم كه دولت براي مردم در تبليغات مطرح مي شود و درحقيقت عيد دولت يا جشن دولت است، به برادران عزيز هيأت دولت تبريك عرض بكنم. بحمداللَّه امروز دولت از امتيازات بزرگي برخوردار است؛ يك دولت مردمي و يك دولت باايمان است، كه حركت و تلاش يكايك افراد آن، متكي به يك اعتقاد و يك ايمان صادقانه و خالص است؛ دولتي كه حقيقتاً براي مردم دل مي سوزانَد و درصدد است كه براي آنان كار بكند. اين را ما در كارهاي شماها بوضوح مشاهده مي كنيم و مي بينيم كه شماها حقيقتاً درد مردم را داريد و تشنه ي خدمت به مردم محروم هستيد. اين امتيازات، امروز جزو امتيازات استثنايي دولتهاست. اگر چنين نبود كه اين يكي از نعم الهي بر ملت ايران و بر همه ي ماست و بايد آن را ذكر كرد و بر آن شكر گزاشت، شايد مناسب نبود كه من در حضور شما عزيزان، اين مطالب را بگويم؛ ليكن مسائل، شخصي نيست. ما در اين قضيه، با اشخاص شما برادران كمتر مواجهيم، تا با آن حيثيت خدمتگزاري كه انسان در شما مشاهده مي كند. اين مغتنم است و حقيقتاً جاي شكرگزاري دارد. در تاريخ گذشته ي ما، مثل مجموعه ي مسؤولانِ امروز سابقه ندارد در تاريخ گذشته ي ما، كمتر مي شود مجموعه ي مسؤولاني را پيدا كرد كه مثل مجموعه ي مسؤولان امروز باشند. كمتر كه مي گوييم، مي خواهيم احتياط

كنيم؛ والّا واقعاً من سراغ ندارم. رئيس جمهوري با اين خصوصيات، با اين فضايل و با اين سوابق، و همكاران و وزرايي با اين منش ديني و ايماني و انقلابي، حقيقتاً در گذشته ي تاريخ ما سابقه ندارد، و در جاهاي ديگر هم تا آن جايي كه من شناخته ام - البته ادعاي شناخت كامل نمي كنم؛ چون ما از اوضاع همه ي دولتها اطلاع نداريم - چنين چيزي را نيافته ام. شايد مردم ما هم هنوز به بطن كارهاي برادران مسؤول در دولت، درست واقف نيستند. البته يك چيزي شنيده اند و يك چيزي مي دانند، ولي خصوصياتي را كه افراد آشناي با اعضاي دولت مي توانند بدانند و بفهمند، يقيناً مردم بعضي از آنها را نمي دانند، بعضي را هم باور نمي كنند. مثلاً اگر به مردم گفته شود كه در بين وزراي جناب آقاي هاشمي - بنابر آنچه كه مسموع بنده است - وزيري هست كه اگر از حقوق ماهيانه اش، اقساطي را كه بايد بدهد، كم كنند، برايش 2400 تومان مي ماند، آيا واقعاً اين را تصور مي كنند كه در كارگزاران يك دولت - كساني كه بيت المال و امكانات در اختيار اينهاست - كساني پيدا مي شوند كه اين طور زندگي و اين گونه صرف و خرج مي كنند؟ اينها چيزهاي باارزشي است، و ما خدا را بر داشتن شماها شكر مي گزاريم و از خدا مي خواهيم كه شما را در راه خير و صلاح و سداد، همواره موفق بدارد. امروز ملت به خدمتگزاران صديق و صميمي و خسته نشو احتياج دارد؛ از كار خسته نشويد. براي نظارت و پيگيري، صرف وقت كنيد دو، سه نكته در كار اجرايي وجود دارد، كه اگرچه شماها متوجه اين نكات هستيد، اما تذكر

اينها عيبي ندارد: نكته ي اول، نظارت بر اين مجموعه يي است كه شما بر آن مسلطيد. اين ماشين بوروكراسي، چيز عجيبي است. من و شما كه ده سال، دوازده سال سابقه ي كار اجرايي داريم، هنوز بوروكراسي را نشناخته ايم. ما در سخنان ديگران - كساني كه بوروكراسيهاي عظيم معروف پنجاه ساله و شصت ساله و صدساله را تعريف مي كنند - بوروكراسي را مي شناسيم؛ كه در بسياري از موارد، با وضع خود ما هم منطبق است. اين ماشين اجرايي، ضمن اين كه يك دستگاه اجتناب ناپذير است، اگر از آن مراقبت نكنيد، چيز خطرناكي خواهد شد. اين مراقبت، همان چيزي است كه شما را مي تواند بسهولت و سرعت به هدفها برساند. اگر دستگاه اجرايي و دستهاي شما نباشد، شما به هيچ هدفي نمي توانيد برسيد؛ درعين حال همين ماشين تا وقتي كه اراده بكند، مي تواند شما را از رسيدن به آن هدفي كه دنبالش هستيد، باز دارد؛ بسته به اين است كه تركيب، و مهمتر از آن، نظارت شما بر اين مجموعه چگونه باشد. اگر بر آن نظارت كرديد، در اختيار شما قرار خواهد گرفت؛ اگر از آن غفلت كرديد، شما در اختيار آن قرار خواهيد گرفت؛ هرچه هم خوب باشيد، از عهده ي آن برنمي آييد. اي بسا سياست مسجل شده يي كه تأكيد مكرر بر انجام آن شده باشد و مدير مربوطه - وزير و بسياري از سلسله مراتب - به آن مهر امضاء و اجراء زده باشند؛ ولي فقط يك نفر از انجام آن كار مانع بشود. شماها كه هركدام مدتي در كار اجرايي بوده ايد، اين را تصديق مي كنيد. هر كس هم كه با دستگاه اجرايي سروكار داشته باشد، اين را تصديق مي كند؛ يعني مراجعان

به دستگاه اجرايي، اين را مي فهمند. چيزي است كه وزير خواسته، دولت خواسته، دستور داده شده، آب را هم از آن جا ريخته اند و دارند پمپاژ مي كنند، ولي از اين لوله و اين كانال كشي به اين عظمت، آب بيرون نمي آيد! آن وسط، ريگي در كفش كسي است و اين كانال را سد كرده است؛ علاج آن هم فقط نظارت شماست. نمي توانيم بگوييم همه را خوب انتخاب كنيد؛ چون مگر مي شود شما يك معيار بگذاريد و بعد هزار نفر، دو هزار نفر، ده هزار نفر همكار خودتان را از اول تا آخر با آن معيار تطبيق بدهيد؟ مگر چنين چيزي ممكن است؟ حالا برفرض تطبيق داديد، مگر انسانهاي خوب، دايماً خوب مي مانند؟ مگر وسوسه ها در انسانهاي خوب اثر نمي گذارد؟ پس، آن چيزي كه ضامن است، اين است كه شما براي نظارت، صرف وقت كنيد. اگر يك مدير عالي وقتش را تقسيم بكند، شايد بشود گفت كه بايد نيمي از وقتش را صرف نظارت بر دستگاه خودش، و نيمي را صرف كارهاي ديگر بكند؛ فكر كردن، سياستگذاري كردن، دستور دادن، جلسه گذاشتن، و از اين قبيل. نظارت بر اين دستگاه، يعني دايماً حضور داشته باشيد؛ آقا شما داريد چه كار مي كنيد؟ اين كار چه شد؟ مسأله ي پيگيري هم بخشي از همان نظارت است. اين يك نكته است كه لازم بود عرض بكنم. خواهش مي كنم آقايان اين قضيه را جدي بگيرند. البته همان طور كه جناب آقاي هاشمي اشاره كردند، من با همه ي وجودم مشكلات كار اجرايي را لمس كرده ام و مي دانم كه اين، مشكل بزرگ شماست. خيلي از كارهاست كه شما مي خواهيد بكنيد، ولي نمي شود. به گزارشها ترتيب

اثر بدهيد و روي آنها حساس باشيد نكته ي دوم اين كه به گزارشها ترتيب اثر بدهيد و روي آنها حساس باشيد. بايد انسان شامه يي پيدا كند كه تا يك گزارش مي آيد، آن نكته ي حق را در آن گزارش استشمام كند، يا لااقل در حد بالايي اين طور باشد. هر مديري بايد زيرمجموعه ي خودش را زير چتر حمايت خودش قرار بدهد؛ والّا آنها نمي توانند كار كنند؛ ولي اين دفاع از همكار - كه سنت بسيار پسنديده و خوبي است - مانع نشود كه اگر گزارشي عليه آن همكار آمد، شما بجد به آن برسيد. اگر اين كارها را كرديد، دستگاه اجرايي اصلاح خواهد شد و اين همه نسخه و دستورالعمل اداري و استخدامي كه غالباً هم عمل نمي شود و الان چند سال است كه ما مرتب روي قضيه ي اداري و استخدامي كار مي كنيم و هنوز هم چيز درستي نشده است، ديگر لازم نخواهد بود، يا اكثرش لازم نخواهد بود. به نظر من، نسخه ي مؤثرتر از همه اين است كه شما همه جا حاضر باشيد و با همه ي تخلفها، با حساسيت برخورد كنيد؛ اين يك نكته ي حايز اهميت است. در سطوح بالا، نيروي مؤمن و بااخلاص را جستجو كنيد نكته ي سوم اين است كه آن صفا و صميميتي را كه در شما هست، سعي كنيد در كارگزاران اصلي دستگاه به وجود بياوريد. شماها كه بالاخره شناخته شده ها و از چندين صافي عبوركرده هاي اين دستگاهيد، همه شما را پسنديده اند كه اين جا هستيد، و بحمداللَّه كار شما هم تا آن جا كه من شناخته ام و دانسته ام، مؤيد صحت آن پسندها بوده است؛ ليكن از شما كه يك قدم آن طرف تر رفتيم، ديگر اين صافيها وجود

نداشته؛ فقط يك صافي وجود داشته، و آن خود شما بوديد. سعي بشود درباره ي اين گزينش، زياد دقت بشود. در سطوح بالا، آن نيروي مؤمن و بااخلاص را جستجو بكنيد. البته اين به معناي آن دعواي معروف «تخصص يا تعهد» نيست؛ نه، بحث بر سر كارآمدها و كاردانهاست. ما نمي گوييم به يك مسجد برويد وببينيد چه كسي بهتر عبادت مي كند، او را بياوريد؛ نه، در بين آن كساني كه توانايي كار را دارند، دنبال عنصر تقوا و تعهد و اخلاص بگرديد و او را در رأس كار بگذاريد، تا آن بطانه و مجموعه ي نزديك به شما، همواره بتواند اعتماد شما را جلب كند و شما بتوانيد كار را انجام بدهيد. كوشش براي رفع فقر و محروميت در جامعه البته خيلي از مطالبي كه بايد در مجموعه ي دستگاههاي حكومتي مورد توجه قرار بگيرد، قبلاً بين ماها صحبت شده، و احتياج به تكرار ندارد. مهمترين مسأله ي دستگاه ما و نظام جمهوري اسلامي - كه همه ي اينها در خدمت و در جهت آن است - همان چيزي است كه همه ي ما به آن معتقديم و بارها گفته ايم؛ يعني كوشش براي رفع فقر و محروميت در جامعه، و حمايت و كمك به طبقات مستضعف و محروم. واقعاً بايد صحت برنامه ها را به اين سنجيد و دنبال اين قضيه رفت و كارهاي ديگر را در اولويتهاي بعد قرار داد. كارهاي مربوط به طبقات محروم و مستضعفان جامعه - كه تعدادشان هم زياد است - حقاً و انصافاً يك حركت اساسي را مي طلبد. بحمداللَّه دولت طرحهاي خوبي دارد؛ مردم هم در اظهارات آقايان فهميده اند؛ و هم بيش از آن مقداري كه

شماها مي گوييد، كار انجام مي گيرد؛ من هم تأكيد مي كنم كه قدري كارهايي را كه انجام شده، به مردم بگوييد، تا بدانند. البته كارهايي را كه بناست انجام بشود، هرچه ممكن است، نگوييد؛ مگر آنهايي را كه مسلماً انجام خواهد گرفت. اما كارهايي را كه انجام مي گيرد، خوب است كه به مردم بگوييد، تا مردم اميدوار شوند و ضد انقلاب نتواند بذر يأس در بين مردم بپاشد. با ابتكار خود، كارها را تسريع كنيد بحمداللَّه طرحهاي خوبي دارد انجام مي گيرد؛ ليكن شايد بشود با ابتكار، مقداري كارها را تسريع كرد. فرض بفرماييد اگر بعضي از بخشها را تشخيص داديد كه از اهميت فوق العاده يي برخوردارند، براي مدت معيني يك اولويت ويژه براي آنها قرار بدهيد. مثلاً بخش كشاورزي در نظام ما، واقعاً يكي از بخشهاي بسيار بااولويت است. هنوز هم من نمي دانم كه آيا اولويت لازم به اين بخش داده مي شود، و آن كاري كه بايد در اين بخش انجام بگيرد، آيا به صورت كامل و صددرصد انجام مي گيرد، يا نه. به هرحال، اين كار بايد انجام بگيرد. فرضاً شش ماه يا يك سال زمان بگذاريم، براي اين كه همه ي دستگاهها تحت الشعاع كشاورزي قرار بگيرند؛ صنعت در خدمت كشاورزي باشد؛ پول نفت در خدمت كشاورزي باشد. يعني ما اين دستگاه كشاورزي را به يك حركت سريع وادار بكنيم، بعد آن را به حال خودش بگذاريم، تا با دستاوردي كه از اين حركت خواهد داشت، كار خودش را ادامه بدهد؛ بعد سراغ يك بخش ديگر برويم. با برنامه ريزي مي شود اين كار را كرد. فرض كنيد بخش راه، بخش آموزش و پرورش، بخشهاي اساسي و زيربنايي كشور، به هر كدام اولويتي بدهيم و

طرحها را در آن بخش متمركز كنيم، و از اين قبيل كارها. البته اينها چيزهايي است كه قابل بررسي است. بايستي اهل تخصص و خبرويت، اينها را بررسي كنند و ببينند. به هرحال، از خداي متعال مي خواهيم كه به شماها كمك كند و قوّت قلب بدهد. امروز حجم تظاهرات استكباري بسيار بالاست امروز حجم تظاهرات استكباري بسيار بالاست و عربده هاي دشمنان ملتها و دشمنان اسلام، از هميشه بلندتر است. وضع و تسلط امريكا بر مسائل جهاني - يا بگوييم دخالت امريكا در مسائل جهاني - را همه مشاهده مي كنيد. ملتها در بسياري از نقاط عالم، از وضع مسؤولان و دولتهايشان، دچار يأس و دلمردگي مي شوند. همين مسأله ي فلسطين كه الان پرچمداريش را امريكا به عهده گرفته است، حقيقتاً فاجعه ي بزرگي براي مسلمين در همه جاي دنيا، بخصوص در منطقه ي خاورميانه است. در قبال اين تظاهرات مستانه و عربده جويانه و متعرضانه، يك جا بايستي اصالت اراده ي انساني و حضور شجاعت و شهامتِ برخاسته از اعتقاد راسخ، خودش را نشان بدهد. فعلاً جمهوري اسلامي بحمداللَّه اين ظرفيت و شهامت و اين برخورداري از اعتماد عمومي ملتها را دارد. هرچه شما اعتماد به نفستان بيشتر باشد و شجاعانه تر كار بكنيد - در همه ي زمينه ها؛ چه سياسي، چه اقتصادي، چه فني و غيره - دشمن بيشتر دچار انزوا و ضعف خواهد شد و از هدفهايش دورتر خواهد افتاد. ان شاءاللَّه خداوند به همه ي شما كمك كند؛ كارهاي شما مشمول رضا و دعاي حضرت وليّ عصر(ارواحنافداه) باشد؛ و روح مبارك امام امت از همه ي شما راضي باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) حجةالاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني

سخنرانى در ديدار با فرزندان ممتاز شاهد و مديران و معلمان نمونه ى مدارس شاهد به همراه مسؤولان بنياد ش

سخنراني در ديدار با فرزندان ممتاز

شاهد و مديران و معلمان نمونه ي مدارس شاهد به همراه مسؤولان بنياد شهيد انقلاب اسلامي، گروهي از خانواده هاي معظم شهدا و جانبازان استانهاي تهران و مازندران، مردم و مسؤولان شهرهاي نور و محمودآباد، و اساتيد و دانشجويان دانشگاه تربيت مدرّس بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خدمت به فرزندان شهيد، يك افتخار مجلس امروز ما، مجلس دلنشين و جامعي است؛ از يك طرف، عطر شهادت و فداكاري در راه خدا به وسيله ي نوجوانان و فرزندان و نوباوگان شاهد و يادگارهاي عزيز شهيدان عالي قدر ما؛ و از سوي ديگر، زينت علم و فرهنگِ در راه اسلام و در جهت خدمت به انسانيت، با حضور دانشجويان و اساتيد دانشگاه تربيت مدرّس، كه يكي از نقاط اميد علم و فرهنگ آينده ي كشور است. به همه ي شما برادران و خواهران، عزيزان و نورچشمان، خوش آمد عرض مي كنم؛ بخصوص به آن عزيزاني كه از شهرهاي ديگر و راههاي دور تشريف آورده اند؛ و بالاخص به جانبازان عزيزمان، شهيدان زنده ي انقلابمان، كه محفل امروز ما را منور كرده اند. يك مطلب در باب فرزندان شهداي عالي قدرمان عرض كنم. اولاً مسؤولان امور خانواده هاي شهدا و بخصوص مربيان فرزندان شهدا، بايد مفتخر و خوشحال باشند كه افتخار خدمت به فرزندان شهيد به آنها سپرده شده است؛ اين كار را با خستگي و ملالت انجام ندهند؛ با شوق و اشتياق و انگيزه ي دروني به اين كار بپردازند. تربيت فرزندان شهدا و رساندن آنان به نقطه ي مطلوب در تربيت اسلامي و علمي، يك هدف بزرگ است؛ اين هدف را با همت بلند و با ايمان وافر و با شوق مي توان انجام داد؛ هيچ كس نبايد با اجبار و به عنوان از سر باز كردن

به اين مطلب مهم بپردازد؛ كه البته اين طور هم نيست. من در همين جا، بعد از تشكر از زحمات مديران و معلمان محترم اين مدارس و مسؤولان فرهنگي، به آنان عرض مي كنم كه هرچه مي توانند، به اين نوجوانان و نوباوگان و عزيزان توجه كنند. قبلها هم عرض كرديم كه براي برنامه ريزي، متخصصان مسائل روانشناسي و كودك و متخصصان تعليم و تربيت را مورد استفاده قرار بدهند؛ بخصوص تا آن جا كه مي شود، بايد روي برنامه هاي اخلاقي اين عزيزان تلاش بشود؛ چون دشمن مطمئناً برنامه هاي شومي براي اين سرمايه ي بزرگ ملي ما خواهد داشت؛ بايد مراقب بود. هدف شما فرزندان شاهد، بايد ادامه ي راه پدرانتان باشد به خود شما بچه هاي عزيز و نورچشمان هم عرض مي كنم كه پدران شما براي عظمت و عزت اين كشور جهاد كردند و از مرگ استقبال نمودند و در راه خدا به شهادت رسيدند. البته پدران شما امروز سرافرازند و ان شاءاللَّه در محضر خدا متنعم به نعمتهاي الهيند و به آنها خوش مي گذرد. شما جوانان و نوجوانان و پسران و دختران بايد هدفتان ادامه ي راه پدرانتان باشد. آنها در اين راه شهيد شدند؛ شما ان شاءاللَّه زنده بمانيد و تلاش كنيد و عمري را با عزت در اين راه بگذرانيد. اسلام به شما نياز دارد. شما فرزند اسلاميد؛ بايد سرباز اسلام باشيد و در راه اسلام جهاد كنيد. همه بايد بدانند كه توطئه ي دشمن نسبت به انقلاب تمام نشده است. بزرگ و كوچك ما، زن و مرد ما، عالم و جاهل ما، همه بايد خود را سربازِ مدافع از ارزشهاي انقلاب به حساب بياورند. هر كدامِ ما هر جا مشغول خدمت هستيم، بايد آن جا را

سنگر بدانيم. اگر اهل جهاد باشيم، هرجا هستيم، سنگر است. دانشگاه، نقطه ي اساسي هر جامعه يك نكته ي لازم را هم به عزيزاني كه در دانشگاه تربيت مدرّس مشغول درس خواندن، يا درس گفتن، يا در حال خدمتند، عرض مي كنم. دانشگاه، نقطه ي اساسي هر جامعه و كشوري است. اگر دانشگاه اصلاح بشود، آينده ي آن جامعه اصلاح خواهد شد. اگر دانشگاه فاسد بشود، سرنوشت آن جامعه فساد است. اين فسادي كه در دانشگاه فرض مي كنيم، ممكن است فساد اخلاقي باشد، يا فساد علمي. فساد علمي معنايش اين است كه در دانشگاه، نه معلم براي درس دادن و ياددادن دلسوزي كند، نه متعلم و دانشجو براي يادگرفتن دلسوزي كند. نتيجه، بي سواد بارآمدن، بدفهميدن و نفهميدن و عدم رشد استعدادهاست. فساد اخلاقي معنايش اين است كه آن كه درس مي خواند يا نمي خواند، از لحاظ اخلاقي، شرافت و شرف و غيرت و انگيزه و ايمان لازم را در خود پرورش ندهد. اين هم نتيجه اش با شق اول يكي است؛ شايد هم گاهي بدتر. آن عالمي كه شريف نباشد، حميت و غيرت دفاع از كشور و ملت و آرمانها و ارزشهاي ملي و ديني خود را نداشته باشد، آن عالمي كه دشمن را بر خودي ترجيح بدهد و خود را در اختيار دشمن ملت قرار بدهد، از هر جاهلي بدتر است؛ همان دزدي است كه با چراغ به دزدي مي رود و بيشتر صدمه مي زند. پس، اصلاح دانشگاه، در درجه ي اول اهميت است. اصلاح دانشگاه، يك ضرورت ديديد كه امام بزرگوار ما(رضوان اللَّه تعالي عليه) چه قدر راجع به دانشگاه حرف زدند و نكته بيان كردند. در اوايل انقلاب، نسبت به دانشگاه، چه قدر تلاش انجام گرفت و براي اصلاح دانشگاهها،

چه قدر از سوي انقلاب و انقلابيون مجاهدت شد. اگر ما امروز شعارهاي شش سال قبل و هشت سال قبل را در باب دانشگاهها ندهيم، با اين باور است كه نياز به آن شعارها نيست؛ يعني دانشگاه اصلاح شده است. بعضي از تصميمهايي كه آن روزها در دانشگاهها گرفته مي شد - درباره ي گزينش استاد، گزينش دانشجو، دقت در ورود افراد در جاهاي مختلف دانشگاه؛ چه در رده هاي مسؤوليت علمي و غير علمي، و چه در رده هاي تعلم و دانش آموزي - اگر آن دقتها امروز نشود، با اعتماد به اين است كه كار اصلاح شده و از اين مرحله عبور كرده ايم. اگر معلوم بشود كه از آن مراحل عبور نكرده ايم، همان دقتها لازم است و همان سختگيريها ضرورت زمان مي باشد. استاد نقش مهمي در دانشگاه دارد دانشگاه تربيت مدرّس، آن نقطه ي اميدي است كه عشاق انقلاب و انقلابيون نشسته اند، تا بتواند يك مشت معلم و استاد دانشمند عالم عاقل مسلط بر كار تربيت كند و كمكي براي اصلاح دانشگاهها باشد. اين كار بايد با قوّت و شدت ادامه پيدا كند. استاد نقش مهمي در دانشگاهها دارد. استاد اگر داراي دين و مسلك ديگري غير از مسلك دانشجو هم باشد، مي تواند درس بدهد؛ اما مشروط بر اين كه نخواهد فضاي انقلابي و اسلامي را در دانشگاه متغير كند. آن استادي كه اگر دانشجو در آغاز صحبت، حرف خود را با «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم» شروع كند، به او تشر مي زند؛ آن استادي كه اگر دختر دانشجو با حجاب اسلامي و به صورت محجب در مراحل آموزش حضور پيدا كند، به او اهانت مي كند؛ اين استاد مجاز نيست كه در دانشگاه حضور

داشته باشد. علمي كه آن استاد به اين دانشگاه خواهد داد، علمي نيست كه در خدمت كشور و در جهت ارزشهاي مطلوب براي اين ملت فداكار به كار بيايد. ما نيروي انسانيِ مؤمن و دلسوز مي خواهيم اصلاح دانشگاه، يك امر اساسي است. نيروي انساني در هر كشوري، اساس پيشرفت است. كدام نيروي انساني پيشرفت را در يك كشور تضمين خواهد كرد؟ نيروي انساني مؤمن، با وجدان، معتقد به كار و دلسوز؛ والّا آن نيروي انساني يي كه اعتقاد به كار و دلسوزي ندارد و براي كشور و نظام و ارزشهاي مردم و خود مردم هيچ گونه اعتنايي قايل نيست، چه كمكي مي تواند به پيشرفت كشور بكند؟ اينها نكات اساسي است كه بايد در سياستگذاري بسياري از بخشهاي عمده ي دستگاه ما مورد توجه قرار بگيرد. ما نيروي انسانيِ مؤمن و دلسوز مي خواهيم. اگر دين هم ندارند، اگر به ارزشهاي اسلامي هم اعتقاد ندارند، لااقل دلشان بخواهد كه براي ميهنشان مفيد و مؤثر باشند؛ بخواهند اين دانشجو با اخلاق صحيح تربيت بشود؛ او را به سوي فساد اخلاق سوق ندهند؛ مسأله اين است. دشمنان اين انقلاب، از جمله تدابيري كه در كنار دزديدن مغزها و بردن استعدادها و تبليغات سوء در سراسر عالم و بزرگ جلوه دادن عيبهاي كوچك و پوشاندن محاسن بزرگ و درخشندگيها انديشيده اند، يكي هم اين است كه در محيط علم و روشنفكري و آگاهي و معرفت، بذر بي ايماني بپاشند و آن را ترويج بكنند. اين، دشمني با انقلاب و با اسلام است. استكبار جهاني، هراسان از ايمان عميق مردم امروز استكبار جهاني از ايمان عميق در هر مردمي، خائف و هراسان است. امروز دستگاه سلطه طلب

و سلطه گر جهاني مي داند آن چيزي كه در مقابل او خواهد ايستاد، انسانهاي باايمان و غيور و معتقد به يك سلسله اصول و ارزشها هستند و فقط در مقابل سلطه طلبي و زورگويي دستگاه استكبار مي ايستند. دشمن از اينها مي ترسد و با آنها مقابله مي كند. ملت ما بايد بيدار باشد. انقلاب در اين دوازده سال، پيشرفتهاي بسياري كرده؛ خيلي از مشكلات را پشت سر گذاشته و خيلي از ميدانها را فتح كرده؛ اما هنوز مشكلات تمام نشده است. دشمن از دشمني با اسلام و انقلاب منصرف نشده است. استكبار هنوز با اسلام آشتي نكرده است. اشتباه است اگر كسي خيال كند كه امريكا و دستگاههاي سلطه طلب عالم، با انقلاب، با اسلام، با ايمان ملت ما و ملتهاي مسلمان آشتي كرده اند؛ آنها آشتي نمي كنند؛ چون مي دانند كه اسلام با آنها آشتي نمي كند؛ چون مي دانند كه انسانهاي مؤمن در هرجا كه هستند، با ظلم، با زورگويي و با فساد آشتي نمي كنند. استكبار جهاني، معدن و مركز همه ي اين مفاسد است. همه، بخصوص دانشجويان، دانشگاهيان، اساتيد و مسؤولان دانشگاهها، بايد هوشيار باشند. جهت حركت خود را ضديت با سلطه گران و دشمني با جهانخواران بگذاريد؛ اين است كه ما را به ارزشهاي اسلامي خواهد رساند. اميدواريم كه خداي متعال به همه ي شما برادران و خواهران، در هر مسؤوليتي كه هستيد، توفيق بدهد و به همه ي ما رشد و هدايت لازم را ارزاني كند، تا وظيفه ي خودمان را در هر مقطع حساسي بشناسيم و ان شاءاللَّه با اراده ي قوي اين راه را دنبال كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در آغاز هفتمين گردهمايى ائمه ى جمعه ى سراسر كشور

سخنراني در آغاز هفتمين گردهمايي ائمه ي جمعه ي سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اين مجموعه بايد

دايماً در حال پيشرفت و تحول باشد اولاً به همه ي آقايان محترم، بزرگان و چهره هاي شاخص و برجسته يي كه بحمداللَّه صحنه ي امامت جمعه ي كشورمان را منور كرده اند، خير مقدم عرض مي كنم. ثانياً تذكراً عرض مي كنم كه اگر اين جلسات كه با زحمت معتنابهي تشكيل مي شود - چون شما آقايان از نقاط مختلف طي طريق مي كنيد و تشريف مي آوريد و زحمات سفر را متحمل مي شويد و ترتيبات برنامه ريزي و غيره را انجام مي دهيد - پيشرفت چشمگيري ايجاد بكند، حق اين جلسات ادا شده است؛ و اگر قرار باشد ما چنين پيشرفتي را انتظار بكشيم، دخالت و حضور و ورود دلسوزانه ي يكايك آقايان در جلسات بحث و مشورت - يعني همان كميسيونها - ضروري است. من از همه ي آقايان، بخصوص كساني كه صاحب فكر نو و ابتكاري و جرأت اقدام در گشودن راههاي ناگشوده هستند، خواهش مي كنم كه سعيمان بر اين باشد كه به طور دايم و روزبه روز، اين مجموعه ي سراسري كشور را تكامل ببخشيم. اگر ما قانع باشيم كه همان طوري كه ده سال پيش نمازهاي ما برگزار مي شد، حالا هم برگزار بشود، غبن است؛ «من استوي يوماه فهو مغبون»(1). قاعده ي هر كار مستمر، بخصوص وقتي وظيفه ي بزرگي برعهده دارد، اين است كه به طور دايم در حال تحول و پيشرفت باشد. بالاخره مجموعه يي انساني، با ذخيره ي باارزشي از علم و معرفت و فرهنگ و تجربه و دانش، در مسؤوليتي والا قرار گرفته است، كه چون درباره ي اين مسؤوليت زياد بحث شده، قصد ندارم تكرار مطلب بكنم. اين مجموعه با اين مسؤوليت، بايد در حال پيشرفت و تحول باشد؛ راهش را پيدا كنيد. چگونه تحول ايجاد خواهد

شد؟ ابزارش چيست؟ ما چه كار بايد بكنيم؟ شما بايد چه كار بكنيد؟ بايد اينها را فكر كنيد. اين جلسات قاعدتاً براي اين گونه مقاصد تشكيل مي شود. در مجموعه ي اداره ي كشور، همه چيز رو به پيشرفت است و اما قبل از اين كه مطلب مورد نظر را عرض بكنم، مقدمه يي را بيان مي كنم.آن مقدمه اين است كه امروز وضعيت كشور و نظام و انقلاب ما از دو جهت قابل توجه است: اول از جهت موازين معمولي يك حكومت؛ يعني برنامه ريزي، انتخاب آدمهاي كارآمد، به كار گرفتن تجربه هاي فراوان، آشنا شدن با مسائل و مفاهيمي كه در حكومت به آنها نياز است، و روان شدن كار. ما در اين جهت پيشرفت كرده ايم و اثر اين پيشرفت محسوس است. بنابراين، در مجموعه ي اداره ي كشور، همه چيز رو به پيشرفت است. من حالا كه به خطوط گوناگوني كه در اداره ي كشور وجود دارد، نگاه مي كنم، احساس مي كنم كه ما در همه ي اين خطوط، از لحاظ مديريت، برنامه ريزي و پختگي در كار، در حال پيشرفتيم. اگر تحليل دقيق و مبسوطي در اين باب بشود، اين نكته روشن خواهد شد. مثلاً ما در زمينه ي اقتصاد، در حال پيشرفتيم. ممكن است بعضي از ظواهر موجود در زمينه ي اقتصاد، مثل تورم و گراني ارزاق و مسائلي از اين قبيل، به ذهن آقايان بيايد؛ اما من عرض مي كنم كه اين با آن چيزي كه ما ادعا مي كنيم، منافاتي ندارد. ما بالاخره در همين زمينه ي اقتصاد، با گذشت سالهاي متمادي، به نقطه ي روشني رسيده ايم؛ يعني براي مسؤولان، برنامه ي اقتصاد كشور، برنامه ي روشني است؛ و مشي يي كه براي رسيدن به هدفهاي اين برنامه در نظر گرفته شده،

مشي صحيح و متين و قابل دفاعي است. خيلي از كارهايي كه خودش صحيح، هدفش صحيح، و ممشا هم درست است، در حين عبور از گردنه هاي مختلف، به مشكلاتي برخورد مي كند. اين مشكلات، دليل نادرست بودن راه و هدف و برنامه و پيش بيني نيست. حالا اين يك نمونه، برنامه ي متين و دقيقي است كه اگر بي معارض و بي مزاحم پيش برود، به نقاطي خوب خواهد رسيد. در زمينه ي مسائل سياسي و مشي بين المللي، برنامه ي دقيقِ روشنِ حساب شده يي وجود دارد كه اگر بي معارض و بي مزاحم حركت بكند، به هدفهاي خوبي خواهد رسيد. در زمينه هاي مختلف، دردها شناخته شده، و مسؤولان در صدد برنامه ريزي و اقدامند. البته «كلّ ما يتمنّي المرء يدركه» و «نيّة المؤمن خير من عمله»(2). هميشه مؤمن چيزهايي را نيت مي كند كه احياناً در مقام عمل نمي تواند به آنها دست پيدا كند. نيت مؤمن، هميشه بالاتر و بهتر از آن مقداري است كه عمل مي كند؛ اين يك امر قهري است. حالا اين مسائل اقتصادي يا سياسي و غيره، به عنوان مثال مطرح شد؛ اين يك جنبه ي مسأله است؛ يعني امروز وضع ما در حركت عمومي كشور به سمت هدفهاي انقلابي، از گذشته روشنتر، دقيقتر و مستحكمتر است. توطئه هاي دشمنان بر ضد ما، پيچيده تر از گذشته طرف ديگر قضيه اين است كه امروز به همين دليل و بسي دلايل ديگر، توطئه هاي دشمنان برضد ما پيچيده تر است. البته هيچ كس در عالم بصراحت اعتراف نمي كند كه قصد مخالفت با جمهوري اسلامي را دارد، يا با اسلام مخالف است. ظاهرها همه دوست، زبانها گرم و گيرا، اما باطن قضيه چيز ديگري است. يك طرف، دشمن چپ بود كه به

خودي خود مضمحل و نابود شد و ما آن را در صحنه نداريم. يعني نظام ماركسيستي و كشورهاي فراهم شده ي با اين نظام، امروز آن موضع خصومت ديروز را با ما ندارند. اما سؤال اين است كه آيا حذف اين دشمن در مجموع صحنه ي نبردي كه انقلاب و اسلام با دشمنان دارد، به نفع ما تمام شد؟ آيا در ميدان نبرد، به معناي كم شدن دشمنيها با ما شد، يا نه؟ از يك نظر بله، اين به نفع ما تمام شد و آن، اين بود كه جبهه ي الحاد، سلاح برنده ي خودش را - كه تفكر ماركسيستي و مكتب تدوين شده و سروته دار ماركسيسم بود - از دست داد. برادراني كه در دوران مبارزات و اوايل انقلاب با گروههاي چپ سروكار داشتند، يادشان است كه با چه حدتي و از چه موضع قدرت و اطميناني از اين مكتب ياد مي كردند. آن جبهه از بين رفت و معلوم شد كه امروز تفكر مادّي صريح، در دنيا جايي ندارد. اين، نقطه ي مثبت قضيه بود؛ اما از آن طرف، امام در نامه به رئيس جمهور شوروي، مرقوم فرمودند كه شما بايد مواظب باشيد كه تسليم غرب نشويد؛ ولي به اين توصيه ي امام عمل نشد. ما نبايد خطر استكبار را دست كم بگيريم امروز اروپاي شرقي كه مايه ي دغدغه ي اروپاي غربي بود، جزو اروپاي غربي و نان خور و سياهي لشكر اروپاي غربي شده است! كشورهايي كه در بين دو قدرت، در حال مانور بودند، به خاطر اين كه در آن كشورها استقلال حقيقي نيست، به يك طرف متمايل شده اند و همه به يك طرف رفته اند. امروز يك امپراتوري خطرناك عظيم - البته به حسب

ظاهر؛ باطن قضيه چيز ديگري است كه حالا بيان خواهم كرد - مجهز به علم و سلاح و تكنولوژي، در يك نقطه ي عالم قرار گرفته؛ در رأس آن هم امريكاست. اين خطر بزرگي است؛ ما نبايد آن را دست كم بگيريم. نقطه ي مثبتي كه باز در اين جا بايد از نظر دور نماند، اين است كه «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض»(3)؛ يعني از جنس يكديگرند. در مورد «المؤمنون و المؤمنات» مي فرمايد: «بعضهم اولياء بعض»(4)؛ پيوسته ي به يكديگرند. بين منافقون و منافقات، آن صميميت و صفا و وحدت هرگز به وجود نخواهد آمد. بالاخره در اين جبهه ي واحد كفر و استكبار، اختلاف و تشتت رأي و تعارض قوا و نيروها با يكديگر به قدري وجود خواهد داشت كه اگر مؤمنينِ وقت شناس وجود داشته باشند و بخواهند از فرصتها استفاده كنند، بتوانند؛ ليكن ظاهر قضيه آن است كه اگر خطر واحدي مجموعه ي قدرت مادّي عالم و اين امپراتوري خطرناك را تهديد بكند، آنها دستشان با هم است. مكاتب اجتماعي و سياسي، در خدمت تفكر غربي امروز در دنيا در مقابل اين امپراتوري واحد، چه قدرتي هست؟ كاملاً روشن است كه هيچ تفكر و مكتب و ايدئولوژي و گرايش فكري يي غير از اسلام نيست. نگذاشتند كه در مقابل اين مجموعه، چيزي از سنگرهاي قدرت و مبارزه باقي بماند؛ جز اسلام كه همچنان باقي است و به حول و قوّه ي الهي هميشه باقي خواهد بود. البته امروز افكاري در دنيا هست. همين دانشمندان فيلسوف و جامعه شناس غربي، از قبيل آنهايي كه قبلاً بودند، امروز هم هستند و مكاتب اجتماعي دارند؛ ليكن اين مكاتب اجتماعي و سياسي، در خدمت تفكر

غربي است. همين ليبراليسم و به اصطلاح دمكراسي غربي - كه خودشان مايلند اين امپراتوري جهاني را به نام دمكراسي بشري اسم بگذارند؛ كه البته در آن از دمكراسي و آزادي واقعي هم خبري نيست - در خدمت همين امپراتوري است. امروز مكتبي كه به انسانها تعليم بدهد كه بايد با اين شيطان زر و زور جنگيد، وجود ندارد؛ ناسيوناليسم و حس مليت هم در مقابل آن قدرت قرار ندارد. يك روز در آفريقا و در امريكاي لاتين و در بعضي كشورهاي آسيا، استعمارگران مستقيماً قدرت را به دست مي گرفتند؛ روحيه ي قوميت و مليت مردم را جريحه دار مي كردند و در مقابل خودشان قرار مي دادند؛ امروز آن هم نيست. امروز سياست استعماري، خيلي دقيقتر از آن است كه حس ناسيوناليسم و مليت گرايي و قوميت گرايي مردم را بر عليه خود تحريك بكند. قوميت عربي، يك نمونه است. آيا قوميت عربي در مقابل امريكا خواهد ايستاد، يا در خدمت امريكاست و به نفع آنها به كار خواهد رفت؟ اين اسلام است كه هنوز ملتها را به خود جذب مي كند هيچ مكتبي، هيچ سنگري و هيچ نقطه ي اتكاء و اميدي وجود ندارد. البته انسانهاي حق طلب هيچ وقت از بين نمي روند. خفقان ناشي از قدرت استكبار و قدرت نماييهاي او و خلافهايي كه هم اكنون مرتكب مي شود و بعدها بيشتر مرتكب خواهد شد، اينها هيچكدام از بين نخواهد رفت و از نظر انسانهاي دقيق و حساس، مغفول نخواهند ماند. نسل جوان در كشورهاي مختلفِ فقير و وابسته و در خدمت استكبار غربي، مطمئناً مثل گذشته جوش و خروش خواهند داشت؛ اينها كه از بين نمي روند؛ اما سنگري هم ندارند و وسيله يي كه پشت

سر آن قرار بگيرند و آن را براي اطفاي غيظ خود در مقابل مستكبران و ظالمان به كار ببرند، در اختيارشان نيست. يك وسيله باقي است، و آن اسلام است؛ آن هم اسلام با تفسير درست و انقلابي و به تعبير امام بزرگوارمان، اسلام ناب محمّدي(صلّي اللَّه عليه واله). اين اسلام است كه امروز در مقابل اين همه قدرت نمايي در دنيا حضور دارد و از آن مي ترسند؛ اين اسلام است كه هنوز ملتها را به خود جذب مي كند؛ اين اسلام است كه امروز شما به هر نقطه از نقاط عالم كه سفر كنيد - چه كشور اسلامي باشد، چه غير اسلامي - انسانها و جوانان زيادي را مي يابيد كه به شوق آن، به همان شبحي كه از دور مي بينند و مي شنوند، اميد و دل بسته اند؛ لذا به شما نزديك مي شوند، با شما حرف مي زنند، از شما استفسار مي كنند و خيليها از شما كمك مي خواهند. اين تنها سنگري است كه در مقابل استكبار و در مقابل شيطان و شيطنت با اين عظمت، باقي است. نتيجه اين است كه امروز دشمنيها با اسلام و با نظامي كه اين حقيقت و اين مكتب را ترويج مي كند و پرچم آن را به دست گرفته، بيش از پيش است. اين هم آن طرف ديگر قضيه است. بايد منتظر دشمنيهاي استكبار باشيم امروز ما بايد منتظر دشمنيهاي بسيار عميق و پيچيده يي از طرف استكبار باشيم. البته بعيد است كه اين دشمنيها به صورت حمله ي نظامي و به صورت تجربه هاي گذشته باشد؛ به احتمال زياد راههاي ديگري را براي اين كار انتخاب خواهند كرد. يكي از راهها، تنگ كردن محاصره ي اقتصادي است. يكي از راهها، فشارهاي

روزافزون سياسي است. الان مي بينيد چند وقتي است كه باز مسأله ي حقوق بشر در دهنها افتاده است. فلان كشور، فلان مجموعه و فلان كميسيون، با حربه ي حقوق بشر به جنگ جمهوري اسلامي مي آيند؛ كساني كه ته دلشان، حقوقي براي بشر قايل نيستند؛ و اگر حقي براي انسان قايلند، براي انسان غربي است، نه براي هر انسان؛ و حاضرند كه ميليونها انسان غيرغربي، براي حفظ سعادت و سلامت خودشان نابود و فدا بشوند. اين آدمهاي دروغگو، شعار حقوق بشر را عليه جمهوري اسلامي علم مي كنند، و قبلاً هم فشارهاي سياسي از اين قبيل و فشارهايي از طريق به وجود آوردن مراكز فساد و تباهي در داخل را علم كرده بودند. امروز دشمن در حال يك جنگ تمام عيار فرهنگي عليه ماست اين كه ما مكرر گفته ايم و مي گوييم كه توطئه ي فرهنگي در جريان است و من آن را به عيان در مقابل خودم مشاهده مي كنم، متكي به استدلال است؛ شعار نمي دهم؛ من اين را مشاهده مي كنم. امروز دشمن با شيوه ي بسيار زيركانه يي در داخل، در حال يك جنگ و مبارزه ي تمام عيار فرهنگي عليه ماست. اين همان مقدمه يي است كه مي خواستم عرض بكنم. مطلب اين است كه حالا ما براي اين جنگ فرهنگي چه كار بايد كنيم؟ عادت بر اين جاري است كه اگر يك مشكل فرهنگي در كشور ديده يا شنيده بشود - كه چنين مشكلي هم وجود دارد - همه ي روها را به طرف دولت برگردانيم و بگوييم كه دولت! شما چرا تلاش و فعاليت نمي كني؟! مثال واضحش هم بدحجابي، يا در بعضي از شهرها و نقاط دور افتاده، رواج اين ساز و دهلهاي قديمي و

اين چيزهايي است كه گاهي آقايان براي ما مي نويسند، يا گزارش مي آيد و ما مطلع مي شويم كه بعضي آقايان گله مند و ناراحتند. وضعيت امروز، قابل مقايسه با گذشته نيست البته اينها ظواهر بدي است - شكي نيست - اما مسأله ي توطئه ي فرهنگي اينها نيست؛ اينها ظاهره ي كوچكي است و نسبت به آن توطئه، مسأله ي خيلي كم اهميتي است. امروز از لحاظ وضع حجاب و وضعيت زنان كشور، فاصله ي ما با قبل از انقلاب، خيلي ژرف و عميق است. كمتر قسمتي است كه ما نسبت به قبل از انقلاب، اين قدر فاصله پيدا كرده باشيم. شما ببينيد در كداميك از بخشهاي مختلف جامعه - چه بخشهاي مربوط به مذهب و دين، چه بخشهاي مربوط به مسائل علمي، چه بخشهاي مربوط به سياست و اقتصاد و غيره - اين همه فاصله بين وضع موجود و وضع آن روز وجود دارد، كه در حال حاضر ما ميان زن امروز و زن زمان حكومت ستمشاهي مشاهده مي كنيم؟ آن روز، چيزي از زن باقي نمانده بود. آن روز، نگذاشته بودند كه چيزي به نام حرمت و حجاب و حفاظ و قداست و طهارت زن باقي بماند؛ بخصوص در شهرهاي بزرگ. وضعيت امروز، قابل مقايسه با آن روز نيست. البته شكي نيست كه بايد از اين بهتر بشود؛ اما آنچه كه امروز هست، قابل مقايسه با آن روزگار نيست. اين، آن چيزي نيست كه ما بايد به عنوان ضايعه ي فرهنگي و پوسيدگي جامعه ي خودمان و به عنوان خطر و حمله ي دشمن به آن توجه بكنيم؛ چيز ديگري است كه در مواردي، اين هم يكي از گوشه ها و يكي از مظاهر آن است. نسل

جوان، در حال تباه شدن تدريجي خلاصه ي مطلب اين كه آقايان! نسل جوان در حال تباه شدن تدريجي به وسيله ي دشمن است؛ ما بايد نگذاريم. ما بايد نسل جواني را حفظ كنيم كه اگر جنگ بود، دفاع كند؛ اگر حادثه يي در داخل بود، حضور پيدا كند؛ آن جا كه نوبت علم و تربيت علمي و تحقيقي است، درس بخواند و خودسازي كند؛ آن جايي كه صحبت آينده است، خود را آماده كند. روي اين نسل جوان كه مايه ي تكيه و اميد است، دارد بتدريج با شكلها و شيوه هاي گوناگون، كار و تلاش مي شود؛ اين تلاش هم عمدتاً فرهنگي است. البته محافلي براي اين كه جوانان را ببرند و آلوده به فساد بكنند، وجود دارد، كه جنبه ي غير فرهنگي و جنبه ي عملي دارد؛ ليكن آنچه كه بيش از همه خطرناك است، ذهن و فكر و روحيه ي جوان است؛ اين را بايد دريافت. تأثير دو عامل مهم بر روي ذهن جوان بيشترين چيزي كه روي ذهن جوان اثر مي كند، دو عامل است: يكي تبليغات گوناگون دشمن است؛ تبليغاتي كه جوان را نسبت به حقايق مقدس اسلامي و حقايقي كه در انقلاب به عنوان مسلّمات و پايه ها و ستونهاي اصلي اعتقاد شناخته شده، سست و بي تفاوت كند. و عامل دوم، عدم تبيين و دفاع صحيح از اين حقايق و اصول است. من گمان مي كنم كه تأثير عامل دوم، كمتر از عامل اول نباشد؛ چون در نظام جمهوري اسلامي، به طور صريح و علني، عليه اسلام و اصول اسلامي و مباني اسلامي و معارف اسلامي، كمتر تبليغ مي شود و ميدان براي تبليغ وسيع باز نيست؛ بنابراين تبليغ دشمن فقط سطح معيني را مي پوشاند؛

در حالي كه عامل دوم، ديگر حد و اندازه يي ندارد. وقتي ما تبليغ نكرديم، وقتي ما حقايق را بيان نكرديم، وقتي ما تبيين و دفاع درستي از معارف اسلامي - از خود توحيد، از حكومت الهي، از لزوم عبوديت انسان در مقابل خدا، از لزوم تسليم انسان در مقابل احكام خدا، كه پايه هاي اصلي است - نكرديم، تأثيري كه از اين عدم دفاع و عدم تبيين و عدم توجيه صحيح حاصل مي شود، محدود به حد خاصي نيست؛ شامل همه است. كار ائمه ي جمعه، بسيار عظيم و سنگين من از اين جا مي خواهم به وظيفه ي خودمان به عنوان روحانيون و بخصوص ائمه ي جمعه وارد بشوم. به نظر من، وظيفه خيلي سنگين است. كاري كه آقايان ائمه ي جمعه بايد انجام بدهند، كار بسيار عظيم و بزرگي است؛ نمي توان با آن سرسري برخورد كرد، و نمي شود آن را سهل گرفت. البته آنچه ممكن است در ذهن بعضي از آقايان بگذرد، در ذهن من هم هست. ممكن است بعضي بگويند كه ما هرچه تبليغ بكنيم، از آن طرف مثلاً راديو و تلويزيون يا بعضي از مراكز، ضد تبليغ انجام مي دهند. البته من اين را تا حدودي قبول دارم؛ طبعاً ما كه به طور صددرصد اين را قبول نداريم. بله، تبليغات بد و نادرست در آن جا هست؛ ولي من قايل به تفكيك بين مسائل هستم. من مي گويم دو مسأله هست: يك مسأله اين است كه ببينيم ضد تبليغهايي كه از ناحيه ي غير ماست، چيست؛ آنها را بايد علاج كنيم؛ در اين شكي نيست. البته بايد دستي و تدبيري و اقدامي و كاري دنبال آن برود، و اميدواريم كه ان شاءاللَّه اصلاح بشود.

نسبت به آن مسائل، دنبالگيري هم هست. مسأله ي ديگر اين است كه حالا با توجه به همين وضعيت، و با توجه به اين كه راديو و تلويزيون ما، راديو و تلويزيونِ مطلوبِ حد اعلاي لازمِ براي محيط اسلامي نيست، چه كار بايد كرد؟ آيا اين، تكليف را از گردن ما برمي دارد؟ آيا محيط روحاني ما مي تواند ادعا بكند كه همه ي تلاش و كار لازم را در جهت توجيه افكار جوانان و نوجوانان و زنان و مردان در اين جامعه انجام مي دهد؟ اين، آن سؤالي است كه ما بايد به آن جواب بدهيم. در اين بخش قضيه، من خودم را هم به عنوان يك روحاني مثل شما مسؤول مي دانم. البته وظايف ديگري هست كه بايد در جاي خودش عمل بشود، و اميدواريم كه عمل بشود. ما بايستي حرف خود را به دلها برسانيم در باب تبيين چه طور؟ من مي گويم در يك شهر، آنچه كه از منبر جمعه متوقع است، فقط اين نيست كه ما مطلبي را آماده كنيم و برويم در منبر بيان كنيم؛ بيش از اين متوقع است. متوقع اين است كه مثل طبيبي باشيم كه بيماري را جستجو مي كند و او را مي شناسد و درمان او را با زحمت هرچه تمامتر تهيه مي كند و آن را بر روي زخم مي گذارد، يا به بيمار مي خوراند. تكليف ما اين نيست كه بگوييم: «ما گفتيم؛ هر كس مي خواهد، عمل بكند». اين مربوط به اين دوره نيست كه حكومت به دست مسلمين است؛ دوره يي كه بار اداره ي جامعه بر دوش ماست؛ بخصوص دوره يي كه دشمن اين همه تلاش مي كند، تا مفاهيم اسلامي را از ذهنها بزدايد. تكليف ما فقط اين

نيست كه حالا مطلبي را گفتيم؛ شد، شد؛ نشد، نشد؛ ما فقط بايستي حرفمان را بزنيم؛ اين گونه نيست. ما بايستي حرف خود را به دلها برسانيم؛ «و ما علي الرّسول الّاالبلاغ»(5). اين كه چيزي را در هوا پرتاب كنيم، كسي گرفت، گرفت؛ نگرفت، نگرفت؛ به جايي رسيد، رسيد؛ نرسيد، نرسيد؛ اين قبول نيست. من اين را به عنوان يك مشكل مشاهده مي كنم. البته مي دانم كه آقايان تلاش مي كنند و زحمت مي كشند. امام جمعه در يك شهر، مركز توقعات و محل مراجعات است؛ كار مردمي و كار اداري و سياسي دارد؛ مردم حل خيلي از مشكلات را از او مي خواهند؛ حتّي به صرف اين كه او و بعضي از مسؤولان حكومت هم معممند، بعضي از كوته نظرها، وجود مشكلات را از چشم او مي بينند! من اينها را مي دانم؛ ليكن بايد بر اين مشكلات فايق آمد و آن تكليف اصلي را پيدا كرد. بايد فكر كنيم كه چگونه مي شود جوانان را به نماز جمعه جذب كرد برادران! امروز در يك شهر، اگر امام جمعه فرضاً به اختلاف فلان دو مسؤول اداري نرسيد، هيچ طوري نمي شود و هيچ آسماني به زمين نمي آيد. البته اگر رسيد و اقدام و اصلاح كرد، خيلي بهتر است؛ اما چنانچه من در اين شهر باشم و مسؤوليت تريبون و منبر عظيم تبيين دين خدا را داشته باشم و درعين حال جوانان گروه گروه بي دين بشوند، اين ضايعه است. ما اول بايد فكر كنيم كه چگونه مي شود جوانان را به نماز جمعه جذب كرد. من گزارش نمازهاي جمعه ي سرتاسر كشور، حتّي بعضي از بخشها را به مرور مي بينم. آنچه كه اين گزارشها براي ما ايجاب مي كند، اين است كه نسبت به اين

قضيه، بررسي و فكر بشود. البته خيلي آسان مي شود همه ي تقصيرها را گردن ديگران انداخت؛ بگوييم وضع اقتصادي اين طور، گراني آن طور، فوتبال آن طور، پس مردم نمي آيند! مي شود اين را گفت؛ اما درست نيست. اينها عواملي در گوشه و كنار هستند و البته تأثيراتي هم دارند - بي تأثير نيستند - اما عامل اين كه ما ببينيم در نماز جمعه ي ما جواني حضور ندارد، يا بسيار معدود حضور دارد، يا با شوق و رغبت نمي آيد، اين نيست. اصل قضيه اين است كه اين مركز بايد جاذبه داشته باشد، تا بكشاند. اگر جاذبه داشت، خواهد كشاند؛ حتّي از پاي تلويزيون هم هرگونه انساني را مي كشاند. آقايان! بايد روي اين مسأله فكر كرد. توقع و خواهش من اين است كه آقايان در اين جلسات روي اين مسأله فكر كنند كه چه عواملي را براي اين قضيه مي شود به كار گرفت؛ از چه شيوه ي بياني بايد استفاده كرد و از چگونه مطلبي براي جذب و جاذبه بايد بهره برد. ممكن است بعضي ابتكار لازم در شناختن بيان صحيح نداشته باشند؛ بسيار خوب، بنشينيم ترتيبي بدهيم كه آنچه بايد گفته بشود، با بهترين بيان در مجموعه يي تدوين گردد و در اختيار همه گذاشته شود. نماز جمعه است كه دلها را محكم و ايمانها را قوي مي كند ما نبايد اين مركز به اين مهمي را رها بكنيم؛ اساس كار ما اين جاست. نماز جمعه است كه دلها را محكم و ايمانها را قوي مي كند؛ شجاعت اقدام به افراد مي بخشد و اين سربازان عظيم و اين جنوداللَّه را در هنگام لزوم به كار مي اندازد. اگر اين حربه كند شد، بسياري از مشكلات به وجود

خواهدآمد. تكيه ي نظام الهي به مردم است؛ و مردم بيش از همه چيز، با عواطف و با ايمانشان در صحنه حضور پيدا مي كنند؛ اين عواطف و اين ايمان را بايستي جذب كرد. البته من در اين زمينه مطالبي دارم كه فقط مربوط به ائمه ي جمعه نيست؛ مربوطه به همه ي روحانيون است، و بايستي آن مطالب را در جمعي عرض بكنم كه فقط اختصاص به آقايان ائمه ي جمعه نداشته باشد، كه همه ي بار بر در خانه ي اين بزرگواران فرود بيايد؛ ليكن آنچه كه اين جا مي توانم عرض بكنم، اين «منبر» است. اين منبري كه در اختيار ماست، مسؤوليت سنگيني است؛ اين مسؤوليت را بايستي با تمام شرايط و با همه ي خصوصيات آن قبول كرد و به همان گونه كه لازم است، از آن استفاده نمود. امروز اميد و تكيه ي معنوي مردم به روحانيت است امروز چشم مردم به شماست. امروز اميد و تكيه ي معنوي مردم به روحانيت است. بزرگترين مظهر عمومي روحانيت در همه جاي كشور، ائمه ي جمعه هستند. البته در حوزه هاي علميه و مراكز علمي، اساتيد و اساطين و مراجع هستند؛ اما مخصوص بعضي از نقاط كشورند. آن چيزي كه در همه جاي كشور عموميت دارد، امامت جمعه است. امامت جمعه، هم نمايندگي از كل روحانيت، و هم نمايندگي از نظام است؛ چون نظام هم نظام اسلامي است. با اين ديد، با اين برداشت و با اين توجه، بايستي در آن مركز و آن كانونِ با آن اهميت حضور پيدا كرد و بر اساس آن بايستي مطلب انتخاب نمود و به مردم گفت. من گمان مي كنم كه بر اين اساس ما بايد مقداري كار كنيم. البته حرفي ندارم كه

خود من در هر كاري كه بايد انجام بگيرد، شركت بكنم. با اين كه گرفتاري من زياد است، ليكن اين مسأله را بسيار مهم مي دانم و معتقدم كه بايستي براي اين كار، فكر اساسي بشود. بايد به شبهه ها پاسخ داد بايد مطالبي از مسائل اسلامي آماده گردد و به شكل مناسبي تحرير و تقرير بشود و در همه جاي كشور گفته بشود؛ آن چنان كه در همه ي دلها و ذهنها جاي بگيرد. بايد مطالبي از مسائل اسلامي انتخاب بشود كه پاسخ به شبهه هاي تقديري و فرضي يي باشد كه مي دانيم امروز با وسايل مختلف، در بين خواص مردم پراكنده مي شود. افكار فلاسفه و نويسندگان و متفكران مادّي غرب، امروز در سطح دانشگاههاي ما، به صورت كتاب و ترجمه وجود دارد. نمي شود سدي درست كرد كه اينها وارد نشوند؛ اين امكان ندارد و مصلحت نيست. افكار بايد بيايند و حضور داشته باشند. در مقابل آن افكار، بايد پادزهر ايجاد كرد. روحانيت اين كشور، جوانان را در مقابل تفكرات پُرجاذبه ي ماركسيسم واكسينه كرد و به آنان پادزهر زد. ماركسيستها در اين مملكت، مگر كم كار مي كردند، كم جزوه منتشر مي كردند، كم بحث مي كردند؟ همين متفكران اسلام و روحانيون بودند كه توانستند در مقابل آن همه حرف پُرجاذبه و شيرين و عوامفريب - كه از آن عوامفريب تر، انسان كمتر حرفي را سراغ دارد - جوانان ما را حفظ كنند. در بين جوانان ما كساني بودند كه با ماركسيستها مبارزه ي علمي مي كردند. حالا ديگر هر فكري باشد، جاذبه اش بيشتر از آنها كه نيست. ما بايد مطالبي را آماده كنيم كه رد انحرافات و تحريفات و اشتباهاتي باشد كه به شكل خوراك فكري،

در كتابها و جزوه هاي مختلف، ميان جوانان ما تقسيم مي شود. حتّي گاهي نادانسته، در جزوه ها و كتابهاي درسي دانشگاه و نيز در گفتگوهايي كه در رسانه هاي جمعي ما منتشر مي شود، اين مطالب مي آيد! ما بايستي پاسخ اينها را آماده بكنيم. جمعي خوشفكر و دانشمند وقت بگذارند و آماده كنند، تا در بين همه ي ائمه ي جمعه منتشر گردد و بر روي آن، كار و مطالعه شود. مباحث و تحليلهاي سياسي و كار سياسي دقيق و مسائل سياسي روز، بايد به شكل صحيح و عميق و دقيق بررسي گردد و در اختيار ائمه ي جمعه گذاشته شود. اينها كارهايي است كه خود اين مجموعه بايد انجام بدهند. اين مجموعه، يك سازماندهي عمومي در سطح كشور است كه بايد كارهايش را خودش و در درون خودش انجام بدهد. البته در مركز، قهراً وظايفي برعهده ي برادران هست. منبرهاي جمعه را بايستي پُرجاذبه كرد اين طرق را بايد انتخاب كرد: منبرهاي جمعه را بايستي پُرجاذبه كرد و جوانان را به آن جذب نمود. از چيزهايي كه منفّر طباع سالم است، بايستي پرهيز كرد. از چيزهايي كه ايمانها را از روحاني سلب مي كند، بايستي اجتناب كرد. يكي از وظايف عمده ي روحانيت، عبارت از اين است كه اين ايمانها را حفظ كند؛ چون ايمان به روحانيت، همواره ملازم با ايمان به اصل دين بوده است. كمتر كساني بوده اند كه روحانيت را قبول نداشته باشند، اما يك اعتقاد درست و حسابي به اصل دين داشته باشند. بعضي ادعا كرده اند، ولي ما كمتر يافته ايم. مردم دين را از اين طريق فهميده اند. ايمان مردم به دين، بايد همراه با ايمانشان به همين مجموعه باشد. البته كميسيونها

مجال دارند كه روي اين مسائل بحث كنند. بحمداللَّه چند روزي فرصت هست؛ مي شود اين موضوعات را مورد تأمل قرار داد و در آنها انديشيد و واقعاً دلسوزانه و پيگير، راه پيدا كرد؛ خداي متعال هم كمك خواهد كرد. به فضل الهي، تشكيلات عظيم امامت جمعه در كشور، تاكنون خدمات بزرگي انجام داده و كشور و انقلاب را حفظ كرده و به مردم اميد و نشاط بخشيده است؛ در آينده هم ان شاءاللَّه بايستي همين طور باشد، و به فضل الهي خواهد بود، و ابزار و وسيله اش در اختيار ماست. ما بايستي تلاش و كار كنيم، تا ان شاءاللَّه رحمت الهي جلب بشود. اميدواريم كه خداوند متعال به آقايان توفيق عنايت كند و همه ي ما را راهنمايي كند و راههاي رشد و هدايت را بر روي ما باز نمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 160; 160;

-------------------------------------------------------------------------------- 160; 1) بحارالانوار، ج 68 ، ص 173 2) بحارالانوار، ج 7 ، ص 322 3) توبه: 67 4) توبه: 71 5) نور: 54 160;

سخنرانى در پايان چهارمين مجمع بزرگ فرماندهان و مسؤولان دفاتر نمايندگى ولىّ فقيه در سپاه پاسداران

سخنراني در پايان چهارمين مجمع بزرگ فرماندهان و مسؤولان دفاتر نمايندگي وليّ فقيه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم سپاه پاسداران، پديده يي كم نظير در تاريخ ما جلسه ي بسيار باشكوه و باعظمتي است؛ هم از لحاظ حضور مجموعه يي از جوانان برجسته و دستپروردگان خالص انقلاب و امام، و هم از لحاظ يادآوري زنده ي ارزشهاي بزرگ انقلاب - يعني جهاد و شهادت - كه شما عزيزان سپاهي هرجا حضور داشته باشيد، جهاد دشوار دهساله و صحنه هاي خونين و فداكاريهاي بزرگ و عطر شهادت را با خود به همراه مي آورد. ان شاءاللَّه كه موفق باشيد، در سلوك راه بندگي خدا

روزبه روز جلوتر برويد و خداي بزرگ را از خودتان بيشتر راضي كنيد؛ كه اصل قضيه هم همين است و بقيه ي امور مقدمه ي اين است. خيلي حرفها هست كه انسان احساس مي كند خوب است با شما برادران عزيز در ميان گذاشته شود. افسوس كه من آن قدر وقت و مجال ندارم؛ والّا اگر به اراده ي من بود، ترجيح مي دادم كه سالي چند بار با شما عزيزان در چنين مجمع بي ريا و خالصي بنشينم و صحبت كنم. به نظر من، سپاه در تاريخ شناخته شده ي خود ما، يك پديده ي كم نظير، شايد هم بي نظيري است؛ يعني موجودي است كه ولادت و رشد و نماي آن، در صحنه ي انقلاب، آن هم در عرصه ي دشوارترين آزمونهاي انقلاب بود. در اول جنگ، سپاه چيز كوچكي بود؛ طفل تازه به دنياآمده يي بود؛ منتها تغذيه ي صحيح و پي درپي اين موجود پديدآمده ي در بستر انقلاب اسلامي از مواد جاري انقلاب، او را خوش بنيه و قوي و بالنده كرد و كرد، تا آن روزي كه حقايق انقلابي، اولين معجزنماييها را به دست اين جوانان در جبهه انجام داد: توده هاي بي شكل، به شكل يگانهاي منظم درآمدند؛ عشقها و شورهاي بي مهار، در چارچوب قواعد و قوانين زبده ي رزمي مشغول كار شدند؛ عشاق فداكاري و جهاد، راه منطقي و عاقلانه ي جهاد موفق و منظور نظر پروردگار را در تجربه ها پيدا كردند. هر كدام از اينها، يك مرحله ي حركت شما به پيش بود. اگر شما خيال كنيد كه سپاهِ مثلاً سال 60 يا سال 61 - سال عمليات فتح المبين(1) و بيت المقدس(2) - بنا بود مثل سپاه سال 59 عمل بكند، چنانچه عده اش ده برابر آني هم بود كه شما در صحنه هاي جلوي دزفول

و اهواز و سوسنگرد و خرمشهر داشتيد، نمي توانست اين كارها را انجام بدهد. اين، سنت خدا و طبيعت الهي در اين عالم است؛ روزبه روز بزرگتر و عالمتر و پيچيده تر و از آزمايشها بهره ورتر. اين گونه است كه يك موجود انساني به تكامل مي رسد. شكر نعمت، يادآور خاطره ي خوشِ موفقيتها ببينيد قرآن چه قدر به علم و نظر كردن و تدبر كردن و از گذشته درس گرفتن تكيه مي كند؛ ببينيد چه قدر شكر نعمت را بزرگ مي شمارد. شكر نعمت يعني چه؟ معناي شكر نعمت اين است كه شما آن نعمتي را كه خدا داده، اول بشناسيد؛ بعد آن را در جاي شايسته ي خود - كه خدا برحسب حكمت خود معين كرده - مصرف كنيد. اگر ما تاكتيك به كار نبريم، اگر در جنگ دانش بخرج ندهيم، توده ي انبوه، كاري صورت نخواهد داد. همان عشق و علاقه و دلباختگي به هدفهاي انقلاب، همچنان كه به شكل يك عمل انتحاري - كه در جاي خود، يك ايثار و يك صدقه و يك حسنه است - تحقق پيدا مي كند، در جاي خود هم به شكل يك تاكتيك رزمي پخته و كارآمد، خودش را نشان مي دهد؛ و نتيجه اين مي شود كه شما بر دشمني كه به سلاح و تاكتيك و عِده و عُده مجهز است، پيروز مي شويد. سپاه قدم به قدم پيش رفت و بالنده شد. هرجايي كه شما خاطره ي خوشي از موفقيتها داريد، آن جايي است كه شكر نعمت خدا شده و دقايق حكمت آميز دستورالعمل الهي به كار رفته است. پيروزي انسان، عمل به قواعد حكمت آموز الهي حالا اين دقايق چيست؟ اينها همين نكات به ظاهر كوچك و در معنا بزرگي است كه در گوشه

و كنار قرآن و كلمات معصومين و فرمايشهاي امام بود: به خود نپردازيم، خود را محور قرار ندهيم، هدف را خدا بدانيم، از قالب زندگي مادّي خارج بشويم، دنبال وظيفه برويم و ببينيم آن چيست و به چيز ديگري كار نداشته باشيم، همواره در هر مرحله يي جستجو كنيم و رضاي خدا را بر حسب حجت شرعي كشف كنيم و برطبق آن عمل نماييم. اينها همان قواعد حكمت آموزي است كه براي پيروزي انسان در مبارزه ي دايميش در اين عالم وضع شده است؛ خيال نكنيد اينها چيزهايي است كه با اهداف انسان بي ارتباط است. وقتي مي گويند من و شما در تلاشهايمان بايد خود را محور قرار ندهيم، معنايش اين است كه اين قضيه مستقيم به وصول ما به هدفهاي الهي ارتباط دارد. در خلوت و در تأملات نفساني، روي اين قضيه قدري فكر كنيد. هرجا خاطره ي خوش پيروزي هست، اين چيزهاست. هرجا خاطره ي تلخ و گزنده ي ناكامي هست - آن ناكامي هرچه هست؛ يا شكست است، يا عدم الفتح است، يا دادن تلفات زياد است - آن جايي است كه پاي يكي از اين چيزها يا چندتايش لنگيده است. اگر كاوش كنيم، پيدا مي كنيم. گاهي عمل يك فرد، روي يك مجموعه اثر مي گذارد. گاهي خطاي يك سنگربان، يك صف را از هم مي پاشد. اگر اين طور دقيق در خط مطالب برويد، تفسير الهي حوادث از فتح و شكست به دست خواهد آمد. اين مراحل را شما پشت سر گذاشته ايد. ما هنوز در وسط راهيم جنگ تمام شده است. دوران بعد از جنگ، با حضور مبارك قائد و امام و معلم و مرشد و دردآشناي يكايك عناصر مؤمن به اين راه

تا مدتي طي شده، بعد هم حوادث بعدي بوده و تا امروز ادامه داشته است. ما الان كجاي كاريم؟ وسط كار. فراموش نشود كه ما سيري را از اول شروع كرده ايم و به دنبال هدفهايي حركت مي كنيم. هميشه را شب عمليات بدانيد. هميشه از بارگاه لطف الهي، انتظار كمك و لطف داشته باشيد، و هميشه از شكست بترسيد. بعضي از شكستها، پُرسروصدا و همراه با هياهوست؛ بعضيها نه، بي خبر بر انسان و بر يك جامعه و بر يك جبهه وارد مي شود؛ بعد انسان خبرش را مي فهمد و خودش درمي يابد كه اين طور شكستها خطرناك است. شما برادران عزيز، جوانان كارآمد و جبهه ديده و رنج كشيده و صاحب مسؤوليت، توجه داشته باشيد كه از آغاز پيروزي انقلاب و آغاز پيدايش سپاه پاسداران انقلاب اسلامي حركتي آغاز شده است، و اين با تمام شدن جنگ تمام نشد؛ با رحلت امام تمام نشد؛ با حوادث گوناگون تمام نمي شود؛ اين حركت ادامه دارد؛ ما هنوز در وسط راهيم. ما در يكي از نقاط عطف تاريخ قرار گرفته ايم اگر خداي متعال اراده بفرمايد، ما صحنه ها و مراحل گوناگون خواهيم ديد. ما در آينده بايد شاهد چيزهاي بزرگ باشيم. تاريخ دارد عوض مي شود. يكي از پيچهاي مهم حركت تاريخ، در زمان من و شما دارد طي مي شود. پيچهاي تاريخ، در طول سالهاي متمادي طي مي شود. گاهي عمر يك نسل يا دو نسل، در تاريخ يك لحظه است. ما در يكي از همان پيچهاي عمده و در يكي از همان نقاط عطفيم. امروز به دوران نبيّ اكرم (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) نگاه كنيد؛ از دور، پيچ را مي شود ديد. از نزديك در حين حركت، هيچ كس ملتفت نيست كه

چه كاري دارد انجام مي گيرد؛ مگر هوشمندان. از اين جا شما مي فهميد كه بشريت در دوران صدر اسلام، مشغول چگونه حركتي بود و چه كار مي كرد. نه اين كه بخواهم دوران نوراني نبيّ اكرم را با دوره هاي ديگر مقايسه كنيم، اما آن چنان كاري را امروز داريم انجام مي دهيم؛ يا بهتر بگويم، امروز دنيا در حال آن چنان تحولي است كه آن روز بود؛ آن روز هم كسي باور نمي كرد. رسالت پيامبراني كه به شهر «انطاكيه» مبعوث شدند شما خيال مي كنيد قدرتهايي كه آن روز بر دنيا مسلط بودند، كمتر از قدرت استكباري امريكاي امروز احساس قدرت مي كردند؛ نه، آنها هم همين طور احساس قدرت مي كردند. ببينيد با پيامبران چگونه حرف مي زدند. ببينيد برخورد تمدنها با كساني كه برخلاف هوي ها و هوسهاي آنها حرف مي زدند، چه قدر تحقيرآميز بود. به اين ماجراي سه نفر پيامبري كه به شهر «انطاكيه» مبعوث شدند، توجه كنيد؛ «و اضرب لهم مثلا اصحاب القرية اذ جائها المرسلون. اذ ارسلنا اليهم اثنين فكذّبوهما فعززنا بثالث فقالوا انّا اليكم مرسلون»(3). اين سه پيامبر، به سردمداران يك تمدن گفتند كه ما هدفي داريم، پيامي داريم و آمده ايم با شما حرف بزنيم. مسأله، مسأله ي كوه نشيني و سنگ تراشي نيست؛ مسأله ي تمدن امپراتوري كذايي روم با آن جاه و جلال و با آن آثار عظيم تاريخي است. اين «انّا اليكم مرسلون»، در بيان قرآن كه مبني بر ايجاز است، يك كلمه است. پيامبران يك كلمه گفتند كه ما به سوي شما فرستاده شده ايم. اين طور نبوده كه همه ي مردم «انطاكيه» را يك جا جمع كردند و اين سه نفر رفتند سخنراني كردند و گفتند: «انّا اليكم مرسلون»؛ نه، «انّا اليكم مرسلون»، همان طوري گفته شد كه

امام در طول اين ده سال به دنيا گفت. امام همين را مي گفت ديگر؛ «انّا اليكم مرسلون». اي بشر غافل! اي انسان اسير دست چند فاميل سياسي و صنعتي عالم! اي ملتهاي تحقيرشده! ما آمده ايم شما را نجات بدهيم، ما آمده ايم با شما حرف بزنيم. امام ده سال اين را مي گفت؛ «انّا اليكم مرسلون». شايد آن پيامبران هم در طول مدتي اين حرف را زدند. «قالوا ما انتم الّا بشر مثلنا و ما انزل الرّحمن من شي ء ان انتم الّا تكذبون»(4). از طرف مقابل، تكذيب و تحقير: نه آقا، شما چه مي گوييد؟ شما چه حرف تازه يي براي بشريت داريد؟ شما هم مثل بقيه ي مردميد؛ اسلامِ مخصوص خودتان را آورده ايد و حرف مخصوص خودتان را مي زنيد؛ همين لحني كه سردمداران مادّيگري مظلم و منحوس دنيا، با انقلاب و با امام و با داعيان حق و پرچمداران حق، حرف زدند و امروز حرف مي زنند. «قالوا ما انتم الّا بشر مثلنا و ما انزل الرّحمن من شي ء ان انتم الّا تكذبون. قالوا ربّنا يعلم انّا اليكم لمرسلون. و ما علينا الّا البلاغ المبين»(5). حمله ي مجدد، از طرف پيامبران است: نه، مقدسات را به شهادت مي گيريم كه ما به خير شما حرف مي زنيم. ما فرستاده ايم، ما رسالت داريم، ما با شما حرف داريم. به وجدانتان مراجعه كنيد، به اديانتان مراجعه كنيد، به انديشمندان پاكنهادتان - اگر داريد - مراجعه كنيد. ما مي خواهيم حرفمان را به شما برسانيم - «البلاغ المبين» - نمي خواهيم به دست خودمان در هر نقطه يي، خشتي را از اين رو به آن رو برگردانيم. ما مي خواهيم انگيزش را در شما به وجود بياوريم؛ صادر كردن انديشه و فكر

و انقلاب و فرهنگ؛ هماني كه بيش از همه چيز دشمن از آن خائف است. تا صحبت بلاغ مبين در ميان مي آيد، طرف مقابل جبهه اش خشن تر مي شود. اين جا ديگر صحبت تحقير نيست؛ «قالوا انّا تطيّرنا بكم لئن لم تنتهوا لنرجمنّكم و ليمسّنّكم منّا عذاب اليم»(6). اين جا ديگر صحبت اين نيست كه در تبليغات خود لبخند تمسخر بزنند و بگويند حرف نو آوردند، لكن مباني كهنه را ترويج مي كنند؛ نخير، صف بندي است. او مي گويد شماها براي بشريت مضريد؛ او كه خودش بزرگترين ضربه را به حيات انسان زده است! مي گويد اگر شما از اين رسالت و از اين حرف دست برنداريد، تهديد مي شويد؛ «ليمسّنّكم منّا عذاب اليم». آن وقت اين جاست كه پيامبر در مقابله ي با اين روش، باز به يك ضربه ي متقابل مضاعف دست مي زند؛ «قالوا طائركم معكم أئن ذكّرتم بل انتم قوم مسرفون»(7). تفسير الهي از تكامل تاريخ اين حادثه هميشه بوده، امروز هم هست. آن روز هم دنيا و دنياداران در مقابل حركت پيامبر، با چهره ي خشن و سرد و با كمال خشونت رفتار مي كردند؛ مخصوص امروز نيست؛ اما در همه ي موارد هم آن جبهه يي كه در نهايت عقب نشيني كرده، همان جبهه ي متكبر و مستكبر بوده است. اين جاست كه تاريخ روزبه روز تكامل پيدا كرده است. تفسير الهي تاريخ، اين است. تكامل تاريخ، يعني اين. اين ماركسيستهاي غافل و بيچاره كه چوب كج فهميهاي خودشان را خوردند، اينها تكامل را «پيچيدگي» معنا مي كردند. جامعه ي متكامل، يعني جامعه ي پيچيده! هرچه جامعه پيچيده تر باشد، از لحاظ ارتباطات اجتماعي و اقتصادي و بعد هم تكنولوژي، متكاملتر است! معناي تكامل اين نيست. تكامل، يعني مفاهيم عالي را بهتر درك كردن، تخلق

به اخلاق عالي را بيشتر پيدا كردن، و يك قدم به سوي يك معرفت صحيح جلو رفتن. به اين ترتيب، بشريت قدم به قدم جلو آمده، تا به دوران نبوت خاتم رسيده؛ و امروز هم همان حركت به سمت پيش ادامه دارد. مگر مي شود دنيا در همين جهالت باقي بماند؟ مگر ممكن است كه اكثريت قاطع بشر، دستخوش هوسهاي خباثت آميز و همراه با برنده ترين ابزارهاي بشري در خدمت قلدرهاي روزگار باشد؟ اين نقطه ي عطف است، و ما پيش خواهيم رفت؛ البته شرط هم دارد. مواجهه و مقابله در جناح حق، به پايداري و هوشياري احتياج دارد نكته ي اساسي آن است كه اين مواجهه و مقابله در جناح حق، به پايداري و هوشياري و مقاومت و همان از منيت خارج شدني كه امام هميشه مي گفتند، احتياج دارد. بايد مجموعه ي قابل توجهي از انسانها در جامعه ي انقلابي و حق باشد، كه اين زر و زيورهاي دنيوي برايش ارزشي نداشته باشد. اگر ما اين مجموعه را داشته باشيم، با تحمل مشاق، پيشرفت قطعي است. مشاقي كه انسان به قيمت ترقي بشريت به يك قدم بالاتر مي خواهد آن را تحمل بكند، باارزش است؛ همان هدفي كه به خاطرش حسين بن علي(عليه السّلام) به شهادت مي رسد؛ ديگر از اين كه بالاتر نيست. آن همه امام حسين رنج كشيد. مگر امام حسين نمي توانست در خانه ي خودش بنشيند؟ تقويت بنيه ي معنوي سپاه، بالاتر از همه ي اولويتها برادران! حاصل كلام اين است كه سپاه بايستي همان پايه ي مستحكم باشد. سپاه بايستي به علو معنوي و به پايه گذاري تكامل بشريت، دل خوش بكند؛ در اين راه بايد حركت بكند و دنبال اين هدف برود. ما ديگر مثل اين مجموعه

نداريم؛ نه اين كه در زمان حاضر، بلكه در تاريخمان هم ديگر نداريم؛ مجموعه يي از بهترين عناصر مؤمن و انقلابي كه در سخت ترين ميدانها وارد شدند و در طول امتحانهاي دشوار، قدم به قدم پيش رفتند و تكامل پيدا كردند. الان سپاه در ريعان شباب و در اوج جواني و قدرت و نشاط است. هرچه مي توانيد، بايد بنيه ي سپاه را تقويت كنيد. شما برادران فرمانده و هركدام كه مسؤوليتتان بالاتر است، در اين زمينه بيشتر موظف و مسؤوليد. البته تقويت بنيه ي سپاه، به آموزش و تجهيزات و سازماندهي و انضباط و همين چيزهايي است كه ما هميشه سفارش مي كنيم؛ اما بالاتر از همه ي اينها، به معنويت است. معنويت، راز و نياز با خدا، ارتباط دلها با خداي متعال، هدف را خدا قرار دادن، فريب ظواهر را نخوردن، دلبستگي به زر و زيور دنيا و زخارف دنيا پيدا نكردن، اينهاست كه يك مجموعه ي مؤمن و يك فئه ي مؤمنه را به وجود مي آورد؛ آن وقت، «كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن اللَّه»(8). كم هم كه باشيد، با داشتن آن جنبه ي معنوي، زيادها را در مقابل خودتان مجبور به هزيمت مي كنيد. همين معنويت بود كه بسيج را در ميدانهاي نبرد، آن طور بي تاب و عاشق مي كرد؛ به شوق جبهه، اين جوانان را مي كشاند؛ و وقتي به جبهه مي آمدند، از جبهه دل نمي كندند. ما از وصيت نامه هاي شهدا درس مي گيريم اين وصيت نامه هايي كه امام مي فرمودند بخوانيد، من به اين توصيه ي ايشان خيلي عمل كرده ام. هرچه از وصيت نامه هاي همين بچه ها به دستم رسيده - يك فتوكپي، يك جزوه - غالباً من اينها را خوانده ام؛ چيزهاي عجيبي است. ماها واقعاً از اين وصيت نامه ها درس

مي گيريم. اين جا معلوم مي شود كه درس و علم و علم الهي، بيش از آنچه كه به ظواهر و قالبهاي رسمي وابسته باشد، به حكمت معنوي - كه ناشي از نورانيت الهي است - وابسته است. آن جوان خطش هم بزور خوانده مي شود، اما هر كلمه اش براي من و امثال من، يك درس و يك راهگشاست و من خودم خيلي استفاده كرده ام. در بسياري از موارد، به پدر و مادرشان مي نوشتند كه ما از اين جا دل نمي كَنيم؛ اين جا بهشت است و زندگي اين جاست. مثلاً در جواب اين كه مادرش نوشته بود پسرم! زودتر بيا، يا به ما خبر بده، مي گويد اصلاً آن جا زندگي نيست؛ زندگي اين جاست. اين همان معنويت بود. وقتي معنويت هست، دلها مجذوب آن مي شود. وقتي دلها مجذوب شد، نيروها به دنبال دلها و اراده ها حركت مي كند. وقتي اين طور شد، بزرگترين قدرتها نمي توانند يك ملت را شكست بدهند. برادران! اين واقعيت در ايران اتفاق افتاد؛ بزرگترين قدرتهاي دنيا نتوانستند ايران را شكست بدهند. در مقابل ما فقط عراق نبود در مقابل ما فقط عراق نبود - البته آن روز هم مي گفتيم، اما بعد از اين حوادث سال گذشته ي خليج فارس، همه اعتراف كردند - غرب بود، شرق بود، امريكا بود، مجموعه ي ناتو بود، مرتجعان منطقه بودند، پول بود، سلاح بود، تجهيزات بود، تاكتيك بود، خبر ماهواره يي بود. در يكي از اين عمليات بزرگي كه در سالهاي اخير داشتيم و طرف مقابل تلاش خيلي چشمگيري از خودش نشان مي داد، من اين جا به رفقا گفتم كه حدس مي زنم الان در سنگرهاي قرارگاههاي اصلي عراق، نظاميهاي غيرعراقي نشسته باشند؛ كه البته احتمال زياد مي دادم غربي باشند؛ نحوه ي حركات

اين طور نشان مي داد. اصلاً نوع كار نشان مي داد كه يك نَفَس جديد است كه دارد آن جا كار مي كند؛ بعد معلوم شد همين طور بوده است. همه ي دنيا به اينها كمك كردند؛ اما چه چيزي موجب شد كه علي رغم وجود آن قوّه ي هايل عجيب، اينها نتوانند بر ايران اسلامي - با همه ي ضعفهايي كه شماها مي شناختيد و مي دانستيد؛ ضعف بودجه، ضعف تجهيزات، ضعف در سازماندهيها، ضعف در انضباط، وجود بعضي از اختلافات - مسلط بشوند و مقصود خودشان را انجام بدهند؟ دنيا از اين ماجرا درس گرفت. امروز فرماندهان امريكايي كه جنگيدند، مي گويند ما در جنگ ايران و عراق كه شاهد قضايا بوديم، تجربه آموختيم و درس گرفتيم. اين بر اثر چه بود؟ بر اثر همان معنويت. اين معنويت را بايد حفظ كرد. در سپاه بايد اين را حفظ كنيد. تدين و تقوا، اصل اول در سپاه چند اصل در سپاه، اصول تخلف ناپذير است: اول، اصل تدين و تقواست. آدم بي تدين و بي تقوا، سپاهي نيست. نمي گوييم كه از حوزه ي اعتبار كشور ما خارج است؛ نه، به ارگان ديگر، يا جاي ديگر برود؛ باب اين مجموعه نيست. اين مجموعه، آدم متدين و متقي لازم دارد. شما مي دانيد كه من هيچ وقت به خودم اجازه نداده ام كه هيچكدام از نيروها و سازمانهاي مسلح را - ارتش، ديگراني كه بودند و حالا جزو نيروهاي انتظامي شده اند - تحقير كنم؛ هميشه تجليل كرده ام؛ ليكن توقع ما از سپاه، يك چيز ديگر است. آن حرف هم آشكار است، اين حرف هم آشكار است. توقعي را كه انقلاب از سپاه دارد، از بقيه ي سازمانها ندارد؛ چون مسؤوليتي كه اين مجموعه مي تواند انجام بدهد، از

بقيه ي مجموعه ها اين مسؤوليت را نخواسته اند. هر كسي كه مسؤوليتش بيشتر است، ارزشش بيشتر و سطحش بالاتر است. اين تدين، آن چيزي است كه بايستي در سپاه موج بزند و روزبه روز بيشتر بشود. نبايد خيال كرد كه حالا دوران بازسازي است و به طور طبيعي بعضي از تخلفات انجام مي گيرد! براي مجموعه ي مؤمني با اين رسالت عظيم، دوره ي بازسازي و دوره ي جنگ و غيرجنگ فرقي ندارد. هميشه بايد متدين و مراعي احكام الهي و مواظب و مراقب اعمال و رفتار خود بود. نظاميگري، اصل دوم در سپاه اصل دوم، نظاميگري است. خيال نكنند كه ما اين جا مقدس بازي درآورده ايم؛ يك عده برادران مقدس دور هم مي لولند، نوحه مي خوانند و سينه مي زنند، در ميدان جنگ هم باري به هر جهت؛ نخير، بچه هاي سپاه بحمداللَّه درجات نظامي و مراتب آموزش نظامي را بهتر و سريعتر از اقران خودشان آموخته اند و خوب پيشرفت كرده اند؛ و اين افتخاري است براي هر انساني كه يك مسؤوليت جدي بر دوش خود قايل است. آموزش نظامي و به طور كلي نظاميگري، شامل همه چيز يك مجموعه ي نظامي است. نبادا كسي خيال كند كه ما براي آموزش و انضباط و تجهيزات و سازماندهي و سلسله مراتب بايد ارزش چنداني قايل نشويم؛ نه، براي يكايك اينها بايد ارزش قايل شد. من بارها اين حرفها را گفته ام و تكرار كرده ام و نمي خواهم تكرار كنم. دانش نظامي، ذخيره ي تمدن و فرهنگ بشر آنچه امروز به عنوان دانش نظامي در دنيا وجود دارد، متعلق به يك ملت خاص و يك دولت خاص و يك جناح خاص نيست؛ اين ذخيره ي تمدن و فرهنگ طولاني بشري در طول قرنهاي مختلف است.

هميشه جنگ بوده، مرتب جنگ پيدا شده، دايماً تجربه به وجود آمده، اين تجربه ها روي هم جمع شده، و امروز دانش نظاميگري پديدار شده است. ما كه مسلمان و انقلابي هستيم، ما كه پيشاهنگ حركت نوين عالم هستيم، بايد بهتر از ديگران اين دانش را بلد باشيم. ديگران مرتجعند، ديگران عقب افتاده اند، ديگران رو به گذشته دارند؛ به ظاهر و به زرق وبرقشان نگاه نكنيد. ديگران اسير شهوتند، اسير كوچكترين انگيزهاي بشريند؛ پيشرو شماييد، پيشقراول شماييد، نوآور شماييد، پيام جديد را شما براي دنيا داريد، در عرصه ي هر دانشي كه بشود و بتوان - از جمله، دانش نظامي و فنون نظاميگري و روشهاي نوين سازماندهي نظامي - شما بايد بهترين را داشته باشيد. گروههاي مشخصي بايد دايماً در حال مطالعه باشند، تا در مجموعه ي سپاه پاسداران، هر روش نويني در سازماندهي كه كارآمدتر به نظر مي رسد، روي آن كار كنند. من طرفدار اين نيستم كه ما هر روز سازماندهي سپاه را عوض كنيم؛ اما طرفدار تحجر در اين سازماندهي هم نيستم. ما بايد ببينيم كه اين مجموعه چگونه مي تواند در ميداني كه مسؤوليت متوجه اوست، سبكتر و كارآمدتر و قوي دست تر حضور پيدا بكند. درجه بندي براي انضباط لازم است در باب نظاميگري نبايد كوتاه آمد. اين مسأله ي درجات كه شما ديديد من اين قدر به آن اهتمام دارم، به خاطر همين است كه به نظاميگري كمك كند، و البته كمك هم مي كند؛ والّا من همان روزي كه درجه ها داده مي شد، اين جا گفتم كه ما ارزش برادر رزمنده ي فداكار مجاهد في سبيل اللَّه را از روي درجه اندازه نمي گيريم؛ ارزش او از روي اصالتهاي ديگري قابل اندازه گيري است؛ اما اين درجه بندي براي

انضباط لازم است و بدون اين درجه بندي نمي شود. اين، جزو تازه ترين و نوترين و زنده ترين تجربه هاي نظاميگري امروز دنياست؛ تقليد از هيچ كس هم نيست. اين، استفاده كردن از تجربه ي گذشته است. اين، مجاز و لازم است و بايد بكنيم. البته درحقيقت تاكنون به شكل سمبليك به تعدادي از برادران درجه داده شده؛ ليكن آن طور كه من ديدم برادران مشغول هستند، ان شاءاللَّه در آينده ي نزديكي و در سطح وسيعي اين درجه بايد گذاشته بشود. اين درجه براي شما مقدس است. اين درجه از روي سالهايي كه در جبهه بودند و نيز خصوصيات و ارزشهاي صحيح و قابل اندازه گيري، ساخته و گذاشته مي شود. اين نشاندهنده ي عضويت و جزيي از اين پيكره ي زنده و شاداب بودن است. انصافاً برادران در راه اين كه اين كار هرچه زودتر گسترش پيدا كند - و بايد هم پيدا كند و ان شاءاللَّه به همين زودي پيدا خواهد كرد - زحمت مي كشند. به اين كار اهميت بدهيد. از چيزهايي كه لازمه ي انضباط است، رويگردان نباشيد. انضباط، منافاتي با تواضع و روح برادري ندارد انضباط، منافاتي با تواضع و روح برادري ندارد. من در آن پيام(9) هم به شما عرض كردم، حالا هم عرض مي كنم كه هر كسي در همان چارچوب ضابطه ها و مقررات انضباطي، بايستي از مافوق خود اطاعت كند؛ اما هر دو با هم برادرند؛ مثل آنچه كه در مجموعه هاي ديني و در حوزه هاي علميه هست. اين استاد است، آن هم شاگرد، اما حدود هم مشخص است؛ با هم برادرانه حرف مي زنند، يا بحث مي كنند، يا تحقيق مي كنند. درجه به معناي اين نيست كه تندخويي و ستيزه گري و تحقير و بي اعتنايي از ما

فوق به زيردست انجام بگيرد؛ آن مقوله ي ديگري است. آن برادريِ اسلامي بايد به جاي خود محفوظ باشد. در جاي خود قرار گرفتن، اصل سوم در سپاه اصل سوم براي برادران سپاه، در جاي خود قرار گرفتن است؛ عدل. عدل اين است كه هر چيزي را در جاي خود قرار بدهيد. سپاه در جاي خود بايد قرار بگيرد. جاي سپاه كجاست؟ وظيفه ي سپاه تعريف شده است؛ دفاع نظامي از انقلاب. خيليها ممكن است از انقلاب دفاع كنند؛ حوزه ي علميه هم دفاع مي كند؛ اما دفاع او، دفاع ديگري است. مسؤولان دولتي هم هر كدام در جاي خودشان ممكن است دفاع بكنند، يا بايد بكنند؛ كه آن هم نوع دفاع ديگري است. اين، دفاع از انقلاب است و هيچ ابهامي هم در اين مسؤوليت وجود ندارد. در آن جا بايد قرار بگيرند و ببينند براي اين مسؤوليت چه لازم است؛ آنچه را كه لازم است، بايستي تحصيل كنند. روشن بيني و شم سياسي در كنار نظاميگري شأن سپاه پاسداران انقلاب اسلامي اين است كه ضمن آموزش نظامي و انضباط و در يك كلمه نظاميگري - همان طور كه قبلاً گفتم - از آگاهي هم برخوردار باشد؛ روشن بين باشد، شم سياسي داشته باشد، از زمان و مكان آگاهي داشته باشد؛ والّا سرش كلاه خواهد رفت و اشتباه خواهد كرد؛ و اشتباه سپاهي، با اشتباه غيرسپاهي، خيلي تفاوت مي كند و خسارت اين خيلي سنگينتر است. سپاه بايد در جاي خود قرار بگيرد؛ آنچه را كه لازم دارد، كسب كند؛ آنچه را هم كه لازم ندارد، كسب نكند. گاهي ممكن است فرضاً ما خيال كنيم كه يك دوره ي تحصيلي كذايي براي برادران سپاه

لازم است؛ در حالي كه اين طور نيست؛ نه در مسؤوليتش، نه در آموزشش و نه در عملياتش، لازم هم نيست؛ چنين دوره يي را بايد كنار بگذاريم. البته مورد خاصي در نظرم نيست، اما گاهي از اين قبيل پيش مي آيد؛ بايد آگاه باشيد. من به برادران عزيز دفاتر نمايندگي و بخصوص بخش عقيدتي، سياسي عرض مي كنم كه تحليل سياسي به شكل صحيح و پروراننده ي ذهن، چيز بسيار مهمي است؛ ذهن بايد پرورانده بشود. امتزاج حق و باطل، دوران دشوار هر انقلاب دوران دشوار هر انقلابي، آن دوراني است كه حق و باطل در آن ممزوج بشود. ببينيد اميرالمؤمنين از اين مي نالد: «ولكن يؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان فهنا لك يستولي الشّيطان علي اوليائه»(10). در دوران پيامبر، اين طوري نبود. در دوران پيامبر، صفوف، صفوف صريح و روشني بود. آن طرف، كفار و مشركان و اهل مكه بودند؛ كساني بودند كه يكي يكي مهاجرين از اينها خاطره داشتند: او من را در فلان تاريخ زد، او من را زنداني كرد، او اموال من را غارت كرد؛ بنابراين شبهه يي نبود. يهود بودند؛ توطئه گراني كه همه ي اهل مدينه - از مهاجر و انصار - با توطئه هاي آنها آشنا بودند. جنگ بني قريظه اتفاق افتاد، پيامبر دستور داد عده ي كثيري آدم را سر بريدند؛ خم به ابروي كسي نيامد و هيچ كس نگفت چرا؛ چون صحنه، صحنه ي روشني بود؛ غباري در صحنه نبود. اين طور جايي، جنگ آسان است؛ حفظ ايمان هم آسان است. اما در دوران اميرالمؤمنين، چه كساني در مقابل علي(ع) قرار گرفتند؟ خيال مي كنيد شوخي است؟ خيال مي كنيد آسان بود كه «عبداللَّه بن مسعود»، صحابي به اين بزرگي - بنا

به نقل عده يي - جزو پابندهاي به ولايت اميرالمؤمنين نماند و جزو منحرفان به حساب آمد؟ همين «ربيع بن خثيم» و آنهايي كه در جنگ صفين آمدند گفتند ما از اين قتال ناراحتيم، اجازه بده به مرزها برويم و در جنگ وارد نشويم، در روايت دارد كه «من اصحاب عبداللَّه بن مسعود»(11)! اين جاست كه قضيه سخت است. وقتي غبار غليظتر مي گردد، مي شود دوران امام حسن؛ و شما مي بينيد كه چه اتفاقي افتاد. باز در دوران اميرالمؤمنين، قدري غبار رقيقتر بود؛ كساني مثل عمار ياسر - آن افشاگر بزرگ دستگاه اميرالمؤمنين - بودند. هرجا حادثه يي اتفاق مي افتاد، عمار ياسر و بزرگاني از صحابه ي پيامبر بودند كه مي رفتند حرف مي زدند، توجيه مي كردند و لااقل براي عده يي غبارها زدوده مي شد؛ اما در دوران امام حسن، همان هم نبود. در دوران شبهه و در دوران جنگ با كافر غيرصريح، جنگ با كساني كه مي توانند شعارها را بر هدفهاي خودشان منطبق كنند، بسيار بسيار دشوار است؛ بايد هوشيار بود. البته بحمداللَّه ما هنوز در چنان دوراني نيستيم. هنوز صفوف روشن است؛ هنوز خيلي از اصول و حقايق، واضح و نمايان است؛ اما مطمئن نباشيد كه هميشه اين گونه خواهد بود. شما بايد آگاه باشيد. شما بايد چشم بصيرت داشته باشيد. شما بايد بدانيد بازويتان در اختيار خداست يا نه. اين، بصيرت مي خواهد؛ اين را دست كم نگيريد. ضعف تحليل سياسي مردم، مشكل بزرگ دوران اميرالمؤمنين من يك وقت در دوران زندگي تقريباً پنجساله ي حكومت اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) و آنچه كه پيش آمد، مطالعات وسيعي داشتم. آنچه من توانستم به عنوان جمع بندي به دست بياورم، اين است كه «تحليل سياسي» ضعيف بود. البته در درجه ي بعد، عوامل

ديگري هم بود؛ اما مهمترين مسأله اين بود. والّا خيلي از مردم هنوز مؤمن بودند؛ اما مؤمنانه در پاي هودج ام المؤمنين در مقابل علي(عليه السّلام) جنگيدند و كشته شدند! بنابراين، تحليل غلط بود. موضع خود را شناختن و در آن قرار گرفتن، هوشياري سياسي، شم سياسي و قدرت تحليل سياسي - البته به دور از ورود در دسته بنديهاي سياسي - خودش يكي از آن خطوط ظريفي است كه من در پيام هم به شما عرض كردم؛ امام هم كه مكرر در مكرر فرموده بودند. انگيزه هاي سياسي و جناحي نبايد از سپاه بهره ببرد البته يك عده خوششان نمي آمد: نه، چرا در كارهاي سياسي دخالت نكنند؟! همان وقت من يادم هست كه بعد از گذشت چند ماه از فرمايش امام، يك حادثه ي انتخاباتي در پيش بود و زيدي به يكي از شهرها رفته بود - كه نمي گويم كجا، چون نمي خواهم نزديك بشوم - و سخنراني كرده بود. آن وقتها نوارش را آوردند و من گوش كردم. او مي گفت: نه آقا، چرا مي گوييد سپاه در سياست دخالت نكند؟ بايد بكند؛ از شماها چه كسي بهتر؟(!) ببينيد، اينها حرفهاي خوشايند و دلنشيني است كه اين جوان مبارزِ پُر از خون انقلابي، به هيجان بيايد: بله، چه كسي از ما بهتر؟ امام اين موضوع را صريحاً گفته بودند؛ اما اينها بين آگاهي سياسي و حضور سياسي در صحنه ي انقلاب - كه اين خوب است - و بين دخالت در معارضات سياسي و جناح بنديهاي سياسي و به نفع يكي و به ضرر ديگري كار كردن - كه اين همان چيز بد و بسيار خطرناكي است كه امام هيأتي را مأمور كردند

و گفتند ببينيد چه كسي اين طوري است، از سپاه بيرونش كنيد - خلط مي كردند. توجه داشته باشيد كه انگيزه هاي سياسي و جناحي نبايد بتواند از يك مجموعه ي سالم، خالص و كارآمد مثل سپاه - كه ذخيره يي است براي روزي كه انقلاب از آن استفاده بكند - بهره ببرد. اين ذخيره بايستي سربه مهر بماند، تا در جاي خودش مصرف بشود. جزيي از مجموعه ي نيروهاي مسلح بودن، اصل چهارم در سپاه اصل چهارم اين است كه سپاه پاسداران انقلابي، با همه ي مميزات و محسنات بزرگ، جزيي از مجموعه ي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي با مسؤوليت خاص خودش است؛ اين را فراموش نكنيد. البته به تشخيص من، مسؤوليت سپاه حقاً و انصافاً سنگينتر از مسؤوليت بقيه ي بخشهاست. اين مسؤوليت، خيلي ظرافت و دقت لازم دارد؛ چون مسؤوليت اصلي، حمايت و دفاع از انقلاب در مقابله ي با حركات ضد انقلاب است - كه خطرناك است - و عنداللزوم بايد برود از مرزها هم دفاع بكند؛ كه الان عملاً هر دو مسؤوليت را بر دوش دارد و قاعدتاً كمتر وقتي هم خواهد بود كه سپاه بتواند اين مسؤوليت دوم را نداشته باشد. پس، مسؤوليت سنگين است؛ ليكن درعين حال به عنوان جزيي از نيروهاي مسلح. به برادران ارتشي و برادران نيروهاي انتظامي، به چشم تكريم نگاه كنيد به برادران ارتشي و برادران نيروهاي انتظامي، به چشم تكريم نگاه كنيد. در چشم سازمانهاي نظامي ديگر، به چشم برادري و محبت و عطوفت نگاه كنيد؛ مبادا به چشم كبر نگاه كنيد؛ اين شأن شما را پايين مي آورد. ما تا توجه پيدا كرديم كه از اين برادري كه اين جا پهلوي ما نشسته، بهتر هستيم، به

مجردي كه اين احساس پيدا شد، او همان جايي كه هست، هست؛ ولي ما از او تنزل مي كنيم و پايين مي رويم؛ «و لا ترفعني في النّاس درجة الّا حططتني عند نفسي مثلها»(12). در دعاي مكارم الاخلاق مي خوانيم: خدايا ! من را در چشم مردم يك درجه رفعت مبخش، مگر اين كه به همان اندازه ي يك درجه، در چشم خودم من را تنزل بدهي. اين خوب است. اگر شما يك درجه بالا رفتيد، بايد در پيش خودتان يك درجه پايين بياييد. اين مي شود كمال؛ جزيي از نيروهاي مسلح بودن. تشويق و تنبيه، اصل پنجم در سپاه يك اصل ديگر هم، اصل رعايت ارزشهاي بين سازماني در درون خودتان است؛ يعني مسأله ي تشويق و تنبيه. برادران! تشويق و تنبيه را بايد جدي گرفت. شماها فرمانده هستيد؛ نسبت به زيردستانتان اين گونه برخورد كنيد. اميرالمؤمنين، مرد شاعر مخلص خودش - يعني «حسان بن ثابت» - را كه معاويه ييها از او مي خواستند به طرف آنها برود و او نمي رفت، به خاطر گناهي كه كرده بود، خواباند و شلاق زد. گفت: يا اميرالمؤمنين! من را كه اين قدر به شما خدمت كرده ام، اين قدر شعر برايت گفته ام، اين قدر از شما دفاع كرده ام، مي زني؟! حداقل معناي حركت و نگاه اميرالمؤمنين اين بود كه بله، آن به جاي خود، اين هم به جاي خود. اگر كار خوبي كرديم، ثواب ما را خدا بايد بدهد. برطبق اين ارزش، در دنيا اگر مقابلي وجود دارد، بايستي آن مقابل به ما داده بشود. اگر كار بدي هم كرديم، نبايستي بگويند چون فلاني آدم خوبي است، اين كار بد او بدون مجازات بماند. اين دقتها، بنيه ي سپاه را قوي خواهد كرد. وقتي اين طور برخوردها

نشد، درون سپاه، خودش را مي خورد. اين همه ما گفتيم كه مسؤوليت ارتش و سپاه دوتاست. هزاران نفرساعت وقت صرف شد و برادران نشستند مسؤوليت ارتش و سپاه را دقيقاً جدا كردند؛ براي آن كه اين دو سازمان هر دو لازمند؛ درعين حال باز ببينيم آقايي در مسؤوليت بالايي احياناً در جايي بنشيند و بگويد بله، بالاخره سپاه و ارتش در هم ادغام خواهند شد! به نظر شما، با اين طور آدمي چه كار بايد كرد؟ آيا واقعاً سزاوار است كه عده يي انسان اين همه زحمت بكشند، براي اين كه سازماني را در جاي خودش منظم و مرتب درست كنند، بعد اين گونه افراد آن زحمات را از بين ببرند؟! اين، تضييع و ضربه و خطاست؛ اين خطا بايد سزا داده شود. اگر ما با تخلفاتِ اين طوري برخورد نكرديم، سپاه از بين خواهد رفت. اگر شما در واحد زيردستتان با خطاها برخورد نكنيد، تكان خواهد خورد و از هم خواهد پاشيد. عده يي در جامعه مي خواهند دل مردم را خالي كنند قرآن با آن حكمت، پيامبر با آن گذشت، خداي متعال به پيامبر مي گويد: «لئن لم ينته المنافقون والّذين في قلوبهم مرض والمرجفون في المدينة لنغرينّك بهم»(13). يعني كساني كه از زير مي خواهند ضربه بزنند، مي خواهند انفجار ايجاد كنند، مي خواهند مردم را بترسانند، مي خواهند دل مردم را خالي كنند، مي خواهند اميدها را از دلها بگيرند، اگر اينها بس نكنند، «لنغرينّك بهم»؛ ما - يعني خداي متعال - تو - يعني پيامبر - را به جان اينها مي اندازيم. ببينيد لحن قرآن، چه طور لحن خشن و غليظي مي شود. البته عده يي متأسفانه اين كار را در سطح جامعه مي كنند؛ مرتب توي دلها را خالي كردن:

آقا تمام شد، آقا بردند، آقا دشمن چنين شد، آقا ارزشها فلان شد! در دوران رياست جمهوري و زمان حضور امام - آن هم حضور قدرتمندانه ي ايشان - خيلي از اوقات خلاصه ي ملاقاتهايي كه با من مي شد، مي نوشتم. الان كه نگاه مي كنم، مي بينم خيلي از حرفهايي كه حالا بعضيها مي زنند كه آقا چنين شد، چنان شد، آن وقت مي آمدند به ما مي گفتند كه چنين شد، چنان شد! اصلاً عده يي هستند كه خوششان مي آيد بگويند آقا بردند، غارت كردند، چنين كردند، دشمن پيروز شد، دشمن مسلط شد! دشمن غلط مي كند كه پيروز بشود. پيروزي دشمن به اين است كه دلهاي مؤمنين را از جا بكند. پيروزي دشمن به اين است كه بهترين جوانان اين مملكت، در ناصيه ي اين كشتي، نور رستگاري نبينند. امام در سخت ترين اوقات جنگ، اميد مي داد در سخت ترين اوقاتي كه در جنگ به ما ضربه وارد مي شد، امام با آن دل بزرگ و با آن ناصيه ي منور الهي اميد مي داد. در ماجرايي ضربه ي سختي خورديم. خدمت امام آمدند و گفتند كه ما شكست خورده ايم. فرمود: شكست نبود؛ عدم الفتح بود. عدم الفتح، يعني پيروز نشديم. شما ببينيد يك حادثه را دوگونه مي شود معنا كرد. هزار نفر از ما كشته شدند، پنج هزار نفر كشته شدند، اما دوگونه مي شود اين را تفسير كرد: تفسير شكست، تفسير عدم الفتح. معناي فرمايش امام اين بود كه طوري نشده است؛ مي خواستيد پيروز بشويد، اما هنوز نشده ايد. هميشه اين طور به ما اميد مي داد، اين طور جامعه و كشور را حركت مي داد؛ حالا عده يي همه ي همّ و غمشان اين است كه درست بعكس عمل كنند! صداي شكست امپراتوري زر و زور از دور به

گوش مي رسد با اين كه با زايل شدن امپراتوري شرق، امريكا به حسب ظاهر قدرتمندتر شده، من الان هم با تمام قوّت قلب و به فضل پروردگار و با اتكاء به حول و قوّه ي الهي، از بن دندان اعتقادم اين است كه اگر امريكا تمام نيروهايش را براي ضربه زدن به اين انقلاب بسيج كند، نخواهد توانست هيچ غلطي بكند. تلاش مي كنند، زحمت مي كشند، مي خواهند كارهايي بكنند؛ اما اوج غرورشان، نقطه ي ضعفشان است. من الان نقاط ضعف اين قدرتمندان ظاهري و پوشالي را احساس مي كنم؛ تضادهايشان بتدريج روشن خواهد شد. بله، در مقابل جبهه ي اسلامي خواهند ايستاد؛ اما جبهه ي اسلامي، با آن جناح امپراتوري ماركسيستي چپ كه توانسته بودند با ترساندن مردم خودشان از آن، آن اتحاد و وحدت را بين خودشان به وجود بياورند، فرق مي كند. تمام شد؛ صداي شكست امپراتوري زر و زور از دور به گوش مي رسد. ما بايد بدانيم كه قوي هستيم ما بايد هواي خودمان را داشته باشيم. ما بايد بدانيم كه قوي هستيم. ما بايد ايمانها و عشقها را در خدمت هدفهاي والا هدايت كنيم. مردم ما مؤمنند. مردم عاشق اسلام هستند. مردم ما از همه چيزشان براي خاطر اسلام گذشتند. كافي است ما مسلمان باشيم و به آرمانهاي اسلامي وفادار بمانيم؛ اين مردم در صحنه اند. آن كسي كه احساس نااميدي مي كند، بايد ديد در رؤيتش يا در واقعيت وجود خودش، چه اشتباه و چه خللي وجود دارد. ما از چه كسي مي ترسيم؟ در داخل سپاه هم همين طور. در داخل سپاه هم بعضي خوششان مي آيد كه مرتب دل اين جوانان و اين بچه هاي سپاهي و اين جوانان پُرشور را سست

و ضعيف كنند. چه داعي يي براي اين كار هست؟ بايد آماده ي خدمتگزاري باشيد به هرحال، همه بايد آماده باشيد. در هرجايي كه هستيد، بايد آماده ي خدمتگزاري باشيد؛ «و منهم من ينتظر»(14). «ينتظر» يعني چه؟ يعني منتظر مردنند؟ نه، يعني منتظر انجام وظيفه اند؛ كجا وظيفه آنها را صدا خواهد زد، تا آن جا حاضر باشند. ما بايد منتظر انجام وظيفه باشيم. هرچه كه تكليف الهي ما ايجاب كرد، بخواهيم آن را انجام بدهيم. اين، ما را پيروز خواهد كرد و به موفقيت بزرگ خواهد رساند. اميدواريم كه خداي متعال به شماها توفيق بدهد، و ان شاءاللَّه روزبه روز دلهاي پاك و روشن شما را با محبت و با ايمان خود بيشتر مأنوس كند، و همه ي ما را در راه صحيح هدايت نمايد، و توفيق انجام وظيفه را به همه ي ما مرحمت فرمايد، و رَوح و ريحاني به ارواح مقدسه ي شهداي عزيزمان و روح مطهر امام بزرگوارمان - كه جايشان در چنين محافلي حقاً خالي است - برساند، و عزيزان جانباز و آزادگان عزيز را - اين كساني كه آزمايشهاي دشواري دادند - مشمول فضل و رحمت خود قرار بدهد، و خداوند ما را به خودمان وا نگذارد، و لطف و هدايت و عون خود را لحظه يي از ما دريغ ندارد، و ما را مشمول رضاي وليّ عصر(ارواحنافداه) و دعاي مستجاب آن بزرگوار قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اين عمليات در ساعت 30 دقيقه ي بامداد يكم فروردين ماه 1361 در منطقه ي غرب دزفول و شوش و غرب رودخانه ي كرخه با رمز «يا زهرا(ع)» آغاز گرديد و منجر به آزادسازي جاده ي دهلران، دشت عباس، عين خوش، مناطق شمال غربي خوزستان، ارتفاعات

350، 202 و كمرسرخ، خارج شدن شهرهاي دزفول، انديمشك، شوش، پايگاه چهارم هوايي، جاده ي سراسري انديمشك - اهواز، خروج صدها روستا از زير آتش دشمن، دست يابي به چاههاي نفت ابوغريب در ارتفاعات تينه و تصرف و تأمين پنج پاسگاه مرزي شد. 2) اين عمليات در ساعت 30 دقيقه ي بامداد دهم ارديبهشت ماه 1361 در منطقه ي غرب كارون، جنوب غربي اهواز و شمال خرمشهر با رمز «يا علي بن ابي طالب(ع)» آغاز گرديد و منجر به آزادسازي خرمشهر، هويزه، پادگان حميد، جاده ي تداركاتي اهواز - خرمشهر، كرخه نور، جاده ي سوسنگرد - هويزه و خارج شدن بخش وسيعي از جنوب كشور از زير آتش دشمن و تصرف و تأمين هشت پاسگاه مرزي شد. 3) يس: 13 و 14 4) يس: 15 5) يس: 15 و 16 و 17 6) يس: 18 7) يس: 19 8) بقره: 249 9) پيام به چهارمين مجمع بزرگ فرماندهان و مسؤولان دفاتر نمايندگي وليّ فقيه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي (25/06/1370) ر.ك: صفحه ي 31 همين مجلد 10) نهج البلاغه، خطبه ي 50 11) بحارالانوار، ج 32 ، ص 406 12) صحيفه ي سجاديه، دعاي مكارم الاخلاق 13) احزاب: 60 14) احزاب: 23

بيانات در آغاز درس خارج فقه

بيانات در آغاز درس خارج فقه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا محمّد و اله الطّاهرين و لعنةاللَّه علي اعدائهم اجمعين عن اميرالمؤمنين(عليه السّلام) انّه قال: الفقيه كلّ الفقيه من لم يقنّط النّاس من رحمةاللَّه و لم يؤيسهم من روح اللَّه و لم يؤمنهم من مكراللَّه(1) فقاهت، يعني فهم حقيقت دين و بيان آن به مردم احاديث متعددي با اين مضمون هست. خلاصه ي حرف اين احاديث اين است كه حقيقت را آن چنان كه هست، براي مردم بيان بكند؛ نه با سختگيريها و تنگ نظريها

و دخالت دادن برخي كج فهميها مردم را مأيوس بكند، نه با هوي پرستي و تبعيت از رأي غيرمتكي به مباني، مردم را از مكر الهي ايمن بكند و به گناهان تشويق نمايد. لبّ فقاهت اين است: فهم حقيقت دين و حقيقت شريعت و بيان آن به مردم. امروز كه بعد از مدت نسبتاً طولاني تعطيلمان، مجدداً اين مباحثه را شروع مي كنيم، طبق مرسوم درسهاي حوزه يي، بعضي از مطالب را لازم دانستيم كه عرض بكنيم، تا شايد ان شاءاللَّه مفيد باشد؛ هم براي جمع حاضر، و هم براي هر كسي كه از اين مطالب مطلع مي شود. چند موضوع را به صورت پيوسته و شماره بندي شده يادداشت كرده ام، كه عرض مي كنم: نقش حياتي حوزه هاي علميه مطلب اول درباره ي نقش حوزه هاي علميه است. در جامعه ي ما - چه در گذشته، چه حال و چه در آينده - درباره ي اين نقش بايد خيلي مطالعه و تدبر بشود. از مجموعه ي روحانيت، بخصوص حوزه ي علميه را انتخاب كرديم؛ چون اين جا مزرع علماي دين و پرورشگاه نهالهاي بالنده ي فقاهت در آينده است. اين حوزه ها در طول زمان توانسته اند اولاً دين را حفظ و تبيين كنند - كه اگر زحمات حوزه هاي علميه از آغاز تا امروز نمي بود، يقيناً از دين و حقايق ديني چيزي باقي نمي ماند؛ بقاي دين مديون تلاش علمي حوزه هاست - ثانياً توانسته اند روحيه ي ديني مردم را تقويت كنند. از اين حوزه ها بوده است كه علما و مبلّغاني برخاستند و در ميان مردم تبليغ دين كردند و روحيه ي ديني را در مردم تقويت نمودند و همچنين توانستند فكر جامعه را هدايت كنند. از هزار سال پيش تا امروز - يعني بعد از دوران حديث

و متن گرايي، و از اول دوران استدلال - اين حوزه هاي علميه بودند كه توانستند فكر ديني مردم را هدايت كنند و به آنها روحيه ي ديني بدهند و دين را حفظ نمايند. در طول زمان، در مسائل سياسي هم اين حوزه ها تأثير گذاشتند، و ما اين را در تاريخ گذشته ي خودمان هم ديده ايم؛ مثل دوران علامه ي حلي(2)(رضوان اللَّه عليه) كه مدرسه ي سيار داشت و طلاب را حتّي با خود در شهرها و بلاد گوناگون حركت مي داد؛ و قبل از آن، در زمان شيخ طوسي(3) و شاگردان آن بزرگوار، كه در آفاق دنياي اسلام پخش مي شدند - چه در طرف شرق، چه در طرف غرب؛ مثل شهرهاي شام و طرابلس و مصر و ديگر مناطق - و يا در زمان سيّدمرتضي(4)؛ و چه در زمانهاي نزديك به زمان ما، مثل دوران قبل از شيخ انصاري(5)، زمان مرحوم كاشف الغطاء(6)، كه حوزه هاي علميه آن وقت در وضع تحولات جاري زندگي مؤثر بودند؛ و بعد شاگردان شيخ انصاري - مثل مرحوم ميرزاي شيرازي(7) - و بعد آخوند خراساني(8) و ديگراني كه نقش آنها را در قضاياي قبل از مشروطيت و در خود قضيه ي مشروطيت و بعد از آن تا زمان ما، همه مي دانند (يعني بايد گفت همه هم نمي دانند. متأسفانه اين جزو مباحث كم تحقيق شده و كم كار ماست؛ بايد همه بدانند. اينها چيزهاي دانسته شده و شناخته شده و ثبت وضبط شده يي است)؛ و چه در زمان ما، كه تحرك ملت و تحقق انقلاب اسلامي و حدوث جامعه يي با پايه هاي اسلامي، به وسيله ي حوزه هاي علميه انجام گرفت. استاد حوزه ي علميه بود كه پيشاهنگ بود. طلاب و فضلاي حوزه ي علميه بودند كه در سرتاسر كشور، سربازان آن

فرمانده و آن رهبر بودند. كاري انجام گرفت كه در طول تاريخ اسلام، از بعد از صدر اول تا امروز انجام نگرفته بود، و آن تحقق اين نظام اسلامي بود. در دوران بعد از انقلاب تا امروز هم كه حضور طلاب و حوزه هاي علميه در مراحل مختلف انقلاب واضح است. پس، حوزه ي علميه از جهات مختلف براي جامعه يك نقش حياتي دارد و - همان طور كه عرض كرديم - اين بايد مورد تدبر قرار بگيرد؛ يعني كساني روي اين فكر كنند، تحقيق كنند، مواد لازم را جمع آوري كنند و در اين زمينه فكر نو ارائه نمايند. برنامه ريزي براي حوزه هاي علميه مطلب دوم اين است كه حالا گنجينه يي با اين عظمت در اختيار ما و در اختيار جهان اسلام و روحانيت اسلام است. قاعدتاً در هر جاي دنيا يك چنين گنجينه ي اساسي وجود داشته باشد، براي آن شب و روز برنامه ريزي مي كنند و لحظه يي از هدايتش غافل نمي مانند. بزرگان و صاحب نظراني، براي اين كه چگونه از اين ذخيره ي عظمي استفاده بشود، در حال برنامه ريزي هستند؛ ما چه طور؟ ما براي حوزه هاي علميه ي خود چه قدر برنامه ريزي مي كنيم؟ چه كسي اين برنامه ريزي را مي كند؟ چند درصد وقت بزرگان و برجستگان روحانيت، صرف برنامه ريزي براي حوزه مي شود؟ آيا براي حوزه، به قدر يك اداره ي كوچك در امور دنيايي، يا به قدر يك دانشگاه كوچك، برنامه ريزي منظم انجام مي گيرد؟ تحقيقاً نه! بله، يك نفر ممكن است براي درس خودش بنشيند فكر كند كه تا آخر سال چه مسائلي را بگويم، چه طوري بگويم، به كدام كتابها مراجعه كنم. اين كجا، و برنامه ريزي براي حوزه كجا؟ ما الان در كشور چه قدر حوزه ي علميه داريم؟

در دوران تاريخ شيعه، آيا هرگز حوزه ي علميه يي چون حوزه ي علميه ي قم وجود داشته است؟ نه نجف، نه قم، نه اصفهان، نه مشهد، نه تبريز، و نه حوزه هاي بزرگ ديگر، هيچكدام شاهد آن شكوفايي و عظمتي كه حوزه ي علميه ي قم در اين دوره و در قُبيل زمان ما داشته و دارد، نبودند. چه كسي براي اين گنجينه ي به اين عظمت، با حوزه هاي ديگري كه امروز بحمداللَّه در سرتاسر كشور هست - چه حوزه هاي بزرگي مثل مشهد و اصفهان و تبريز و بعضي شهرهاي ديگر، و چه حوزه هاي كوچكي كه در سرتاسر كشور هست - برنامه ريزي مي كند؟ چند درصد وقت ما براي برنامه ريزي صرف مي شود؟ در مقابل اين ارزش عظمي آن كاري كه ما مي كنيم، تقريباً در حكم صفر است! ما بايد بدانيم كه براي حوزه هاي علميه، به برنامه ريزي احتياج داريم. بايد گروههاي متخصص و متمحض در برنامه ريزي، براي اين كار باشند؛ بنشينند و مرتب به حوزه ي علميه و مسير آن، نگرش داشته باشند و براي فردا و فرداهايش، برنامه ريزيهاي علمي كنند. فقاهت، اساس حوزه هاي علميه مطلب سوم اين است كه در حوزه ها، اساس، فقاهت است. فقه بايد پيشرفت بكند. فقاهت به معناي خاص خود مورد نظر ماست. فقه به معناي عام - كه آگاهي از دين است - در اين جا فعلاً مورد بحث ما نيست؛ فقه به معناي خاص، يعني آگاهي از علم دين و فروع ديني و استنباط وظايف فردي و اجتماعي انسان از مجموعه ي متون ديني، كه خيلي هم مهم است. انسان از قبل از ولادت تا بعد از ممات احوالي دارد، و اين احوال شامل احوال فردي و زندگي شخصي اوست، و

نيز شامل احوال اجتماعي و زندگي سياسي و اقتصادي و اجتماعي و بقيه ي شؤون اوست. تكليف و سرنوشت همه ي اينها در فقه معلوم مي شود. فقه به اين معنا مورد نظر ماست، كه اسمش همان احكام فرعي است؛ استنباط احكام فرعي از اصول. اين، اساس حوزه هاست. البته وقتي مي گوييم فقه، مراد ما همين چيزي است كه گفتيم. وقتي مي گوييم فقاهت، مراد ما آن متد كاري و شيوه ي كاري در حوزه هاست. اين شيوه ي استنباط را به عنوان «فقاهت» اصطلاح مي كنيم، كه در كلمات فقها هم كم و بيش به همين معنا به كار مي رود. روش فقاهت، يعني همين روش رد فروع به اصول، و استنباط از اصول و مباني استنباط - كتاب و سنت و عقل و اجماع - و كيفيت اين استنباط و تقابل ميان ادله و ترتيب و نوبت بندي ادله ي مختلف، كه اول به چه مراجعه كنيم؛ فرضاً اول به ادله ي اجتهادي مراجعه مي كنيم، به ظواهر مراجعه مي كنيم؛ اگر ظواهر تعارض داشتند، چه كار بكنيم؟ اگر ظواهري نداشتيم، چه كار بكنيم؟ نوبت اصول عمليه كي مي رسد؟ كدام اصل بر كدام اصل ديگر مقدم است؟ و از اين قبيل. اين شيوه يي كه ما در علم اصول آن را مي خوانيم، اسمش را «فقاهت» مي گذاريم. پس، مبنا در حوزه هاي علميه فقه است، به معناي آن علمي كه گفته شد؛ و شيوه ي فقاهت است، به اين معنايي كه بيان شد. ما بايد به فقه عمق ببخشيم فقه و فقاهت بايد در حوزه ها پيشرفت بكند. اين پيشرفت، هم از لحاظ عمق است، و هم از لحاظ سعه و فراگيري مسائل زندگي. فقه بايد عميق بشود؛ عميقتر از آنچه كه هست. همچنان كه

شما نگاه مي كنيد، فقه زمان علامه ي حلي (رضوان اللَّه عليه)، از فقه زمان شيخ انصاري عميقتر است؛ يعني با آراء و نظرات گوناگون برخورد كرده و در طول زمان، عمق و پيچيدگي خاصي پيدا كرده است. فقه زمان مثلاً محقق ثاني - علي بن عبدالعالي كركي(9) - نسبت به فقه زمان علامه، عمق بيشتري دارد. يا من باب مثال، فقه شيخ در مكاسب، از تعمق بيشتري برخوردار است. ما بايد اين عمق را روزافزون كنيم. عمق به معناي اين نيست كه به گوشه ها و حواشي و تدقيقات زايد بپردازيم؛ نه، مسأله را حلاجي كردن، آن را به روشهاي نوي تحقيق زدن، و به وسيله ي آنها آن را عميقتر كردن است. كسي كه اهل تحقيق باشد، در ميدان عمل مي تواند اين شيوه ي تحقيق را بشناسد. ما بايد به فقه عمق ببخشيم. از سطحي نگري در فقه بايستي پرهيز بشود. امروز فقه ما بايد از فقه زمان شيخ و شاگردان شيخ و شاگردان شاگردان شيخ - كه بزرگان دوره ي ماقبل ما هستند - عميقتر باشد. در مسائل، ما به هيچ وجه نبايد سطحي فكر كنيم. بايد به فقه پيچيدگي و عمق ببخشيم. اين، يك بعد از ابعاد پيشرفت فقاهت است. فقه ما بايد همه ي مسائل زندگي را شامل بشود بعد ديگر، سعه و فراگيري مسائل زندگي است؛ يعني ما بايد به بعضي از ابواب - آن هم ابواب داراي اهميت فردي، نه اهميت اجتماعي - اكتفا نكنيم؛ مثلاً ابواب طهارت. شما الان نگاه كنيد ببينيد، تعداد كتبي كه در باب طهارت نوشته شده، چه قدر است؛ تعداد كتبي كه در باب جهاد، يا در باب قضا، يا در باب حدود و ديات، يا در باب مسائل اقتصادي

اسلام نوشته شده، چه قدر است. خواهيد ديد آن اولي بيش از اين دومي است؛ از بعضيها كه خيلي بيشتر است. بعضي از كتب دوره يي ما، حتّي كتاب جهاد را ندارد. مثلاً صاحب «حدائق»(10) و بسياري از فقهاي ديگر، لازم ندانستند جهاد را كه يكي از اصول اسلام و شريعت است، بحث كنند. البته «حدائق» دوره نيست - نقص دارد - اما از محلي كه جهاد را بايد بررسي كنند، خيلي گذشته و بحث نكرده اند. جهاد در آخر عبادات و قبل از ورود در معاملات و عقود است. خيليهاي ديگر هم - مثل مرحوم نراقي(11) - بحث نكردند؛ عده يي هم كه بحث كردند، خيلي مختصر بحث كردند و مثلاً مي بينيد كه آن پيچيدگيهاي علمي را در بعضي از كتب به كار نبردند. ما بايد به فقه وسعت بدهيم؛ يعني فقه ما بايد از لحاظ سعه ي سطح فقاهت پيشرفت كند و همه ي مسائل زندگي را شامل بشود. امروز خيلي از مسائل هست كه از لحاظ فقهي براي ما روشن نيست؛ حتّي مي خواهم اين را بگويم كه در بعضي از ابواب فقه، برخي از فروع هست كه قدماي ما به آنها رسيدگي كردند و احكام آن را بيان نمودند؛ اما متأخرين حتّي آنها را هم بحث نكردند. يعني شما امروز اگر به «مبسوط» شيخ (رضوان اللَّه عليه) يا مثلاً به «تحرير» علامه مراجعه بفرماييد، فروع بيشتري خواهيد يافت، تا به خيلي از كتب فقهايي كه بعد از اينها آمدند؛ و بخصوص فقهايي كه نزديك به زمان ما هستند و به فروع اهميت كمتري مي دهند؛ در حالي كه اين فروع هر كدام نقشي در زندگي جامعه دارند. پس، فقه بايستي گسترش

پيدا كند. امروز فقه ما بايد احكام معاملات را خوب برسد؛ احكام اجاره را به شكل جهاني خوب نگاه كند؛ احكام انواع و اقسام قراردادها را از شرع مقدس استنباط و بيان كند. خيلي از اينها هست كه امروز براي ما روشن نيست. شما ببينيد يك مضاربه ي ما - كه براي آن خيلي هم تره خرد نمي كرديم - مي تواند علي الفرض بانكداري را اداره بكند. خيلي خوب، چرا ما در كتب فقهيه و ابواب مختلف فقهيه تفحص لازم نكنيم، تا راههايي را براي اداره ي زندگي پيدا نماييم؟ پس، هم از لحاظ سطح بايستي پيشرفت بكند و گسترش بيشتري پيدا نمايد، و هم از لحاظ روش. همين روش فقاهتي كه عرض شد، احتياج به تهذيب، نوآوري و پيشرفت دارد. بايد فكرهاي نو روي آن كار بكنند، تا اين كه بشود كارايي بيشتري به آن داد. نبايد از ديگر علوم اسلامي در حوزه ها غفلت شود مطلب چهارم اين است كه در عين حالي كه فقاهت اساس امر است، نبايد از ديگر علوم اسلامي در حوزه ها غفلت بشود. مثلاً مي بايست علم قرآن، شناسايي قرآن، فهم قرآن و انس با قرآن به عنوان يك علم و يك رشته در حوزه ها وجود داشته باشد. طلاب ما بايد قرآن و يا لااقل بخشي از قرآن را حفظ كنند، يا حداقل با آن مأنوس باشند. چه قدر مفاهيم اسلامي در قرآن هست كه اگر ما بخواهيم در فقه بحث كنيم، به فكر آنها نمي افتيم. اين انزواي قرآن در حوزه هاي علميه و عدم انس ما با قرآن، براي ما خيلي مشكلات درست كرده است و بعد از اين هم خواهد كرد و به ما تنگ نظري خواهد

داد. من يك وقت در سالهاي قبل از انقلاب در مشهد در درس تفسير، به طلبه ها مي گفتم كه ما از اولِ «بدان ايّدك اللَّه»، تا وقتي كه ورقه ي اجتهادمان را مي گيريم، مي توانيم حتّي يك بار به قرآن مراجعه نكنيم! يعني وضع درسي ما اين طوري است كه اگر طلبه يي از ابتدا حتّي يك بار به قرآن مراجعه نكند، مي تواند همين رشته ي ما را از اول تا آخر سير كند و مجتهد بشود! چرا؟ چون درس ما اصلاً از قرآن عبور نمي كند. متأسفانه حالا هم كه نگاه مي كنم، مي بينم همان طور است. ما در فقه گاهي مثلاً يك آيه ي قرآن را ذكر مي كنيم، آن هم خيلي رويش كار و تحقيق نمي شود؛ به قدري كه در روايات ما بحث مي شود و كار مي شود. قرآن از حوزه ي ما منزوي است؛ مثلاً علم قرآن، مسائل مربوط به قرآن؛ همين چيزهايي كه شما مي بينيد تحت عنوان علوم قرآن الان رايج شده و گذشتگان كتابهاي زيادي درباره ي آنها نوشتند و حالاها هم خوشبختانه بعضيها توجهاتي به آنها مي كنند. تفسير هم كه يك علم مستقل است، همين طور است. حديث، آشنايي با حديث، علم حديث، شناخت حديث، كه غور در اين علم، به دسته بنديهاي خوب، فهرست بنديهاي خوب و استفاده هاي خوب منتهي بشود - كه متأسفانه از همه ي آنها ما الان محروم هستيم - همين طور است. در رجال هم كه بايد كار و تحقيق بشود، همين طور است. اگرچه كتابهاي خوبي نوشته شده، ليكن درعين حال انسان احساس مي كند كه خلأ عظيمي در رجال وجود دارد. ما از همين شناخت و معرفت رجال است كه مي خواهيم حجت را براي خودمان در باب سنت به دست آوريم؛ بايد روي آن

كار بشود. تاريخ هم همين طور بسيار مهم است. حتّي از تاريخ هم مي شود در فقه استفاده كرد. بسياري از مسائل فقهي است كه به تاريخ ارتباط پيدا مي كند؛ ولي ما كمتر به اين ارتباط توجه كرده ايم و حتّي آن را كشف نكرده ايم. البته من تاريخ را به عنوان يك علم مستقل عرض مي كنم، يك علم اسلامي است؛ بايستي كساني در آن كار كنند. فلسفه و كلام جديد بايد در حوزه ها رواج پيدا كند فلسفه هم اگرچه در حوزه ها رايج است، اما درحقيقت بايد گفت كه مهجور است. فلسفه بايد در حوزه ها رواج پيدا كند. فلسفه فقط اين نيست كه ما كتاب منظومه يا اسفار را بگيريم و از اول تا آخر بخوانيم؛ نه، تبحر در فلسفه به اين معناست كه ما بتوانيم از تمام افكار فلسفي موجود دنيا - كه به شكل ساعت نگاري پيش مي رود و ساعت به ساعت فكر فلسفي مطرح مي شود - و از مادّه ي فلسفه ي موجود خودمان مطلع باشيم و در مقابل فلسفه هاي غلط و انحرافي، خودمان را در حال آماده باش نگهداريم و احياناً اگر نقطه ي مثبتي در آنها هست، از آن نقطه ي مثبت استفاده بكنيم. فلسفه ي ما اين طوري پيشرفت مي كند؛ والّا در حد شناخت افكار و كلامات بزرگان به اين اندازه ارزشي ندارد. فلسفه بايد ما را به معرفت كامل برساند. بايد ديد در وادي معرفت در سطح بشري، چه كار دارد مي شود. بايستي پي درپي كارهاي جديد، افكار جديد، روشها و متدهاي جديد در حوزه مطرح بشود. كلام جديد هم به همين ترتيب است. امروز مباحث كلامي كه براي دفاع از عقايد ديني مطرح است، غير از مباحثِ آن وقتهاست. چه كسي حالا شبهه ي «ابن كمونه»(12)

را مطرح مي كند؟ امروز شبهات فراواني در عالم ذهنيات و معارف بشري هست. حوزه هاي علميه بايد اين شبهات و راه مقابله ي با آنها را بدانند و در مقابل فلسفه ها و گرايشها و مذهبها، هميشه يك حالت بُرندگي و تهاجمي داشته باشند. پس، اين رشته ها بايد در حوزه ها مورد توجه قرار بگيرد و متخصصاني در اين علوم تربيت بشوند و حوزه به چشم بي اعتنايي به اينها نگاه نكند. اين گونه نباشد كه همه به دنبال رشته ي فقاهت باشند در گذشته اگر كسي مي خواست در حوزه مقام علمي پيدا كند، بايستي به تفسير نمي پرداخت! يك آقاي ملاي محترم عالمي فرضاً اهل تفسير باشد و مردم از تفسير او استفاده كنند، بعد براي خاطر آن كه اين درس موجب مي گردد او به بي سوادي شهره بشود، اين درس را ترك كند! شما را به خدا اين فاجعه نيست؟! بايد عكس اين باشد؛ يعني بگويند آقاي فلاني، متخصص و استاد بزرگ تفسير است؛ ايشان متخصص در فلسفه است؛ ايشان متخصص در كلام است؛ ايشان متخصص در تاريخ است؛ يعني بايد عنواني در حوزه باشد. اين طور چيزها بايد در حوزه ارزش پيدا بكند؛ كمااين كه در گذشته هم از اين چيزها بوده است. در همين زمان خود ما، مرحوم علامه ي طباطبايي(13)(رضوان اللَّه عليه) در حدي بود كه اگر منحصر به فقاهت مي شد، يقيناً به مرجعيت تقليد مي رسيد. ايشان از علماي زمان خودش، اگر بيشتر نبود، كمتر نبود؛ اما فقاهت را به كساني سپرد كه مشغول فقاهت بودند. آن زمان در قم مرحوم آيةاللَّه بروجردي(14) با آن عظمت، و اساتيد بعد از آن بزرگوار، مشغول كار فقاهت بودند؛ اما ايشان آمد مشغول فلسفه گرديد و ركني شد،

و بعد از آن كه در قم هيچ نشان قابل توجهي از فلسفه نبود، آن را احيا كرد؛ شاگرداني تربيت نمود، معارف فلسفه را راه انداخت و گسترش داد. البته قبل از ايشان امام فلسفه مي گفتند، ليكن در دايره ي محدودي و با شاگردان مخصوصي؛ اما ايشان گسترش داد، درس را وسيع كرد و عمرش را به فلسفه صرف نمود. حوزه ها بايد اين طور باشند. اين گونه نباشد كه همه بايد رشته ي فقاهت را بگيرند؛ نخير، طلبه بايد بداند كه اگر رشته ي تاريخ يا تفسير يا فلسفه يا كلام يا علوم قرآن يا بقيه ي علوم اسلامي را پيمود، ارزشي در انتظار اوست و ارزشگذاري مناسبي مي شود. حوزه بايد از پيشرفتهاي جهاني مطلع باشد مطلب پنجم اين است كه حوزه بايد از پيشرفتهاي جهاني - در همه ي مسائلي كه به علوم اسلامي ارتباط پيدا مي كند - مطلع بشود و خود را با آنها هماهنگ كند. مثلاً امروز در باب جامعه شناسي، مفاهيم جديدي مطرح مي شود كه اين مفاهيم، با حوزه ي كار علماي دين ارتباط پيدا مي كند. فرض كنيد مفاهيم جامعه شناسي يا تاريخي ماركس در داخل اجتماعات مي آيد و وسيله يي براي القاي تفكرات ماترياليستي و فلسفي ماركس مي شود. مباحث اجتماعي يا اقتصادي ماركس، با مسائل فلسفي ماركس از هم جدا هستند. اگرچه اينها را به هم زنجير و قفل كرده و ارتباط داده است، ليكن مقوله هاي جدايي هستند. ماترياليسم يك مقوله است، سوسياليسم علمي در باب اقتصاد يك مقوله ي ديگر است. يا طبقات اجتماعي، آن طوري كه ماركس در تحول تاريخي - كه همان مبناي سوسياليسم علمي است - ترسيم مي كند، يك حرف ديگر است؛ اما همان مسائل اقتصادي و همان مفاهيم اجتماعي

مي آيند در ذهن فلسفي مخاطبان خودشان اثر مي گذارند؛ آن وقت حوزه ي علميه براي مقابله ي با ماترياليسم، اين دفعه شروع به تلاش و راه رفتن مي كند! چرا ما از اول متوجه نباشيم كه چه چيزي دارد در دنيا فراهم و فرآورده مي شود، تا به افكار بشر داده بشود، تا خودمان را از ريشه آماده كنيم؟ بنشينيم تا صد سال بعد از مرگ ماركس، كه افكار او همه جا منتشر شد و وارد كشور ما گرديد و چهار نفر از بچه هاي ما رفتند توده يي يا ماركسيست شدند و خدا را انكار كردند، آن وقت تازه به اين فكر بيفتيم كه حالا مثلاً عليه بي ديني و بي خدايي آنها كتاب بنويسيم! اين درست است؟ راهش اين است؟ يا نه، اگر از همان وقتي كه تفكرات اقتصادي يا اجتماعي ماركسيسم يا هر مكتب ديگري داشت ريشه مي گرفت و جوانه مي زد - من به عنوان مثال ماركسيسم را مي گويم، كه حالا امروز در دنيا ديگر از ماركسيسم تقريباً خبري نيست؛ امروز باز چيزهاي ديگري هست - چنانچه حوزه هاي علميه متوجه بودند و خودشان را هماهنگ مي كردند و پيش مي بردند، مي توانستند بموقع و بجا آن افكار صحيح اسلامي را بدهند و نگذارند كه در موضع تدافعي قرار بگيرند؛ هميشه موضع تهاجمي و تبييني داشته باشند. پس، بايستي خودشان را با افكاري كه به نحوي با مسائل اسلامي ارتباط پيدا مي كند، هماهنگ نمايند. منطق ديالكتيكي مدتها در دنيا پيش آمده بود، هگلي پيدا شده بود و ديالكتيكي درست كرده بود؛ در همه ي عالم هم پخش شده بود و يواش يواش آمده بود و منطق شكلي و صوري را كه پايه ي استدلالهاي ماست، مورد تعرض

قرار داده بود؛ ما تازه به فكر افتاديم كه بياييم ديالكتيك را خراب يا ردش بكنيم! اين گونه برخورد با قضايا، برخورد انفعالي است. بايستي با تحولات جهاني آشنا بود، تا برخورد انفعالي پيش نيايد؛ بلكه برخورد فعال پيش بيايد. حوزه بايد با سبكهاي نوين تحقيق آشنا شود مطلب ششم اين كه حوزه بايد با سبكهاي نوين تحقيق آشنا بشود. تحقيق كه مي گوييم، منظورمان، هم تحقيق عمقي است - يعني همان چيزي كه ما در حوزه به آن تحقيق مي گوييم؛ يعني تعمق در مطلب - و هم تحقيق عرضي است، كه در روشهاي اروپايي به آن هم تحقيق مي گويند، و ما به آن تتبع مي گوييم. در اسم گذاري بحثي نداريم؛ اين هم يك نوع تحقيق است؛ تحقيق عرضي است، تحقيق سطحي است؛ يعني در سطح و در عرض، دنبال مطلبي گشتن. امروز هر دو نوع تحقيق، روشهاي نويني دارد. استاداني مي نشينند، دانشجوياني را هدايت مي كنند؛ كار گروهي انجام مي گيرد و تحقيقي دسته جمعي عرضه مي شود. تحقيق دسته جمعي، خاطرجمع تر از تحقيق فردي است؛ اختلافات كمتر مي شود و پيشرفتها بيشتر مي گردد. اين روشها را بايد در حوزه به كار بيندازيم. ما در حوزه هميشه روش فردي را دنبال مي كرديم. به نظر من، هنوز هم روشها فردي است. همين درسي كه شما ملاحظه مي كنيد، يك كار فردي است. درست است كه صدنفر، هزارنفر پاي درسي نشسته اند، اما هر يك از آنها جداگانه با استاد روبه روست و مخاطب استاد است؛ بعد هم مي رود و مشغول كار خودش مي شود. حتّي مباحثه ي ما كاري فردي است. عجيب است! يك روز اين آقا استاد مي شود، او شاگرد؛ اين گوينده است، او شنونده؛ يك روز هم او

استاد مي شود، اين شاگرد؛ او گوينده مي شود، اين شنونده! يعني كارِ با هم و دسته جمعي نيست، تعامل فكري نيست؛ كار فردي است. البته اين كار فردي جهات حسني هم دارد، كه محسنات اين كار و اين شكل نبايد از دست برود؛ اما روشهاي دسته جمعي هم در دنيا معمول است؛ چرا ما از اين روشها استفاده نكنيم؟ حوزه بايد به سمت تخصصي شدن پيش برود مطلب هفتم اين كه حوزه بايد به سمت تخصصي شدن پيش برود. خوشبختانه الان كارهايي شده و اقدامات مقدماتي انجام گرفته است؛ اما بايد جديت بيشتري بشود و زمان بندي صورت گيرد. تا كي ما مي خواهيم به شكل كامل تخصصي كنيم؟ تاكنون دو رشته ي تخصصي در قم به وجود آمده، كه ظاهراً يكي تفسير است و يكي كلام؛ ليكن اين مقدار كه در گوشه يي دو رشته ي تخصصي با دو نفر استاد به وجود بيايد، كافي نيست. البته اين به عنوان قدم اول، كار خوبي است، ليكن بايستي تخصصي شدن در حوزه جدي گرفته بشود. با اين سطح وسيع و كار عظيمي كه وجود دارد، حتّي خود فقاهت - معاملات و عبادات - را تخصصي كنند. درست است كه اينها به كار هم مي خورند و هركدام ممكن است در ديگري اثر بگذارند، اما درعين حال هر كدامي خودش يك كار جداگانه است كه مي تواند يك متخصص داشته باشد. اصول و فقه و ابواب مختلف فقه و تخصص و درجات تخصص و روشهاي ديگر را بايد در حوزه جدي گرفت. توجه جدي به تبليغ در حوزه نكته ي هشتم اين است كه در حوزه بايد به تبليغ به صورت جدي توجه بشود؛ يعني براي تبليغ برنامه ريزي شود. اين

ذخيره ي عظيم در حوزه - اين همه روحاني جوانِ آماده ي حرف زدن و تبليغ كردن - در اختيار ماست؛ مگر اين چيز كمي است؟ البته طلاب هميشه به شكل خودجوش و خودرو مي روند، و اين در جاهاي مختلف، با دعوت و بي دعوت، خوب و بد، مفيد و كم فايده و پُرفايده هست؛ اما هيچ محصول حساب شده يي از آن انتظار نيست. چرا؟ چون برنامه ريزي نيست. يك وقت هم اگر خداي نكرده طلبه يي در گوشه يي تبليغي بكند كه به نفع تمام نشود، كسي نيست كه جلوي آن را بگيرد، يا ضايعه اش را جبران بكند؛ چون قبلاً برنامه ريزي و حسابگري نشده است. بايد بنشينند حساب كنند كه تبليغ در كجا، به وسيله ي چه كسي، به وسيله ي كدام ابزار تبليغ، محتواي آن تبليغ چه باشد، هدف آن تبليغ چه باشد. ما تبليغ مي كنيم كه از مخاطب خود چه درست كنيم؟ گاهي شما مي خواهيد تبليغي بكنيد كه فرضاً از مخاطبتان، يك داوطلب حضور در جنگ تحميلي درست كنيد، تا تحت تأثير حرفهاي شما، يك ماه، دو ماه، شش ماه به جبهه برود. يك وقت هدف شما از تبليغ اين است كه يك مؤمن درست كنيد، كه تا آخر عمر با اين ايمانش زندگي كند. يك وقت هم يك مسأله ي فصلي پيش آمده، مي خواهيد تبليغ بكنيد، براي اين كه او را در مواجهه ي با آن مسأله ي فصلي آماده نماييد؛ اين هم يك طور است. در حوزه بايد دستگاهي مخصوص برنامه ريزي تبليغ وجود داشته باشد؛ برنامه ريزي كند، كار كند و افراد را براي تبليغ آماده نمايد. استنباط فقهي، بايد بر اساس فقه اداره ي نظام باشد نكته ي نهم اين است كه فكر وحدت دين و سياست

را، هم در تفقه و هم در عمل دنبال بكنيد. آقايان بدانند كه فكر جدايي دين و سياست، به عنوان يك آفت، بكلي ريشه كن نشده است. متأسفانه هنوز در حوزه ها كساني هستند كه خيال مي كنند حوزه بايد به كار خودش مشغول بشود، اهل سياست و اهل اداره ي كشور هم مشغول كار خودشان باشند؛ حداكثر اين كه با هم مخالفتي نداشته باشند! اما اين كه دين در خدمت اداره ي زندگي مردم باشد و سياست از دين تغذيه بكند، هنوز در بعضي از اذهان درست جا نيفتاده است. ما بايستي اين فكر را در حوزه ريشه دار كنيم؛ به اين شكل كه هم فقاهت را اين طور قرار بدهيم، و هم در عمل اين گونه باشيم. يعني چه؟ يعني استنباط فقهي، بر اساس فقه اداره ي نظام باشد؛ نه فقه اداره ي فرد. فقه ما از طهارت تا ديات، بايد ناظر به اداره ي يك كشور، اداره ي يك جامعه و اداره ي يك نظام باشد. شما حتّي در باب طهارت هم كه راجع به ماء مطلق يا فرضاً ماءالحمام فكر مي كنيد، بايد توجه داشته باشيد كه اين در يك جا از اداره ي زندگي اين جامعه تأثيري خواهد داشت؛ تا برسد به ابواب معاملات و ابواب احكام عامه و احوال شخصي و بقيه ي ابوابي كه وجود دارد. بايستي همه ي اينها را به عنوان جزيي از مجموعه ي اداره ي يك كشور استنباط بكنيم. اين در استنباط اثر خواهد گذاشت و گاهي تغييرات ژرفي را به وجود خواهد آورد. بايد طلاب را براي نيازهاي جامعه تربيت كنند در عمل هم بايد اين گونه باشيم. بايد طلاب را براي نيازهاي جامعه تربيت كنند. اين جامعه احتياج به قاضي دارد. بايد دستگاهي در

قم طلاب را به سمت تربيت قاضي سوق بدهد. اين طور نباشد كه تربيت قاضي را هم حوزه به عهده ي ديگري واگذار بكند. جايي در حوزه باشد كه طلاب را براي حضور در دستگاههاي گوناگون اداري كشور - مثل سازمانهاي عقيدتي، سياسي و ادارات مختلفي كه احتياج دارند - سوق دهد. جايي باشد كه اشخاص و جمعي را به سمت پيدا كردن مسائل مهم - كه نظام به آنها نياز دارد - سوق دهد. ما امروز درباب اداره ي كشور به مسائلي برخورد مي كنيم كه مشكلات و معضلات ديني و فقهي ماست؛ ما پاسخ اينها را مي خواهيم، اما كسي جوابگو نيست. بايد خودمان بنشينيم، يا آقايي را ببينيم و از او بخواهيم، يا فرضاً بگوييم در كتابها بگردند و جواب اين مسأله را پيدا كنند. بايد دستگاهي آماده باشد و تمام مشكلات و معضلات نظام را پيش بيني كند؛ نسبت به آنها فكر كند، راه حل ارائه كند و جواب و پاسخ آماده را براي آن آماده نمايد. اين، جزو وظايف حوزه هاي علميه است؛ لذا متعلق به اسلام است، و اسلام آن چيزي است كه حوزه ي علميه براي آن به وجود آمده است. حوزه هاي علميه بايستي از سياست هرگز دور نمانند البته بُعد ديگر وحدت دين و سياست اين است كه حوزه هاي علميه بايستي از سياست هرگز دور نمانند. طلاب بايد آگاهي سياسي پيدا كنند. مبادا جريانهاي سياسي روز، بر ذهن طلاب در حوزه ي علميه سبقت بگيرند. طلاب بايد در فضاي سياسي حضور داشته باشند؛ بلكه جلوتر از زمان باشند و فكر سياسي روشن داشته باشند؛ كمااين كه علمايي كه فكر سياسي روشن داشتند، مفيد بودند. ما عالم ملاي محقق

شجاع به دردبخوري از لحاظ شخصي را مي بينيم كه به خاطر نداشتن فكر سياسي، يك جا وجودش بايد مفيد واقع مي شده، اما مفيد واقع نشده است؛ يك جا نظري داده، كه آن نظر برخلاف است؛ يك جا در مورد فردي تشخيصي داده، كه آن تشخيص، تشخيص غلطي است و موجب اشتباهات بزرگي در اين باب شده است. وقتي ما به فكر سياسي اهميت نداديم، اين گونه خواهد شد. عالم دين، بايستي فكر سياسي روشن و زنده و متناسب با لحظه ي حال داشته باشد. حداكثر عنايت و احترام نسبت به ارزشهاي اسلامي مطلب دهم اين است كه در حوزه نسبت به ارزشهاي اسلامي، حداكثر عنايت و احترام بشود؛ مثلاً طلبه ي جبهه رفته و عمري در جبهه صرف كرده، بايستي ارزش والايي در حوزه داشته باشد. طلبه يي كه بخشي از عمرش را در نظامي، در بخشي، در ارگاني از ارگانها صرف كرده، آن جا مشغول خدمت شده و به خاطر مصلحت نظام، خودش را از شوق و ذوق هر طلبه يي - كه عبارت است از بودن در حوزه و درس خواندن و تحقيق و امثال اينها - دور نگهداشته، بايد به او ارزش داده بشود. مبادا در حوزه طوري مشي بشود كه تصور گردد اگر طلبه يي به ارگاني رفت و فرضاً پنج سال، ده سال مشغول خدمت شد، از ارزش طلبگي او در حوزه چيزي كم مي شود؛ نخير، بايد بگوييم كه بر ارزش او اضافه مي شود. آيا ارزش اين طلبه بيشتر است، يا آن كسي كه اصلاً اعتنايي به اين نياز جامعه نكرد؟ در حالي كه به او احتياج بود، نيم نگاهي هم نكرد و مشغول درس خواندن خودش شد؟ معلوم است

كه راه راحت تر و بي دردسرتر و راه عافيت اين است كه انسان آن جا بماند، مشغول كار خودش بشود و اصلاً اعتنايي هم نكند. البته چهار كلمه هم بيشتر خواهد خواند، اما معلوم نيست كه بيشتر و بهتر بفهمد و مسائل را بهتر درك كند. حوزه بايد به مجاهدتها و گذشتهايي كه طلبه ها كردند، به حضورشان در جبهه ها، به حضورشان در ارگانها اهميت بدهد، آنها را ارج بگذارد، براي آن ارزشي قايل بشود و سعي كند كه اگر از لحاظ علمي كمبودي دارند، برايشان به يك نحو اختصاصي جبران كند. فرض كنيد طلبه يي است كه به خاطر نياز انقلاب، نياز مردم، نياز ديني، به نقطه ي بد آب و هواي دوردستي - كه به طور طبيعي كسي حاضر نيست به آن جا برود - رفته و شش ماه، يك سال، پنج سال در آن جا مانده است. حوزه بايد براي اين شخص ارزش قايل بشود. اين خيلي باارزش است، تا آن كسي كه اين زحمت را بر خودش هموار نكرده، اين سرما و گرما و ناامني و گرسنگي و مشكلات و تحقير و خطركردن و از زن و بچه دورماندن و امثال اينها را تحمل نكرده و در حوزه مانده است. ارزش كدامشان بيشتر است؟ يقيناً آن كساني كه مجاهدت و تلاش كردند، بايستي براي آنها ارزش بيشتري قايل شد. اين ارزشها بايد به حساب بيايد؛ نمي گوييم هم بيشتر؛ هر كدام يك ارزش است. ممكن است كسي هم در حوزه مانده و فرضاً تحقيق خيلي برجسته يي در حوزه كرده، كه البته آن هم يك ارزش ديگر است. ارزشهاي اسلامي بايد به حساب بيايد. يكي از اين ارزشها، تبليغ در

جاهاي خطرناك و دوردست و در جاهاي محتاج تبليغ است. يكي از اين ارزشها، حضور در جبهه هاست. يكي از اين ارزشها، حضور در ارگانها و از اين قبيل چيزهايي كه داراي اهميت و ارزش است. استفاده از تسهيلات جديد براي طلاب نكته ي يازدهمي كه حوزه ها بايد به آن توجه كنند، اين است كه براي طلابي كه درآمدي جز شهريه ها ندارند، از روشهاي جديد استفاده شود. بالاخره بايد كارهايي انجام بگيرد؛ مثل خانه ي سازماني، مثل بن مخصوص، مثل بيمه و از اين قبيل. براي طلاب در حوزه ها بايد اين كارها انجام بگيرد، تا قدري فكرشان آرام باشد. اگرچه اين رويه ي قناعت و زهد، رويه ي حسنه ي طلاب ما در حوزه هاي علميه است و طلبه ها نبايستي اين را با رفاه طلبي عوضي بگيرند و مي بايد آن را حفظ بكنند، ليكن درعين حال بايستي اين فكرها هم بشود. پرهيز از درگير شدن با مسائل جناحي نكته ي دوازدهم اين است كه در حوزه بايد از درگيرشدن با مسائل جناحي بشدت پرهيز شود؛ كه بحمداللَّه اين رعايت شده، باز هم رعايت بشود. بخصوص طلاب جوان بايد مواظب باشند و اين مسائل خطي و جناحي و گروهي و معارضه ها و درگيريها و غيبتها و امثال اين چيزها را به داخل حوزه ها نكشانند، كه در حوزه ها بكلي ضايعه به بار خواهد آمد. برنامه ريزي براي آينده ي زندگي علمي و فكري مسأله ي سيزدهم اين است كه هر طلبه يي براي آينده ي زندگي علمي و فكري خودش برنامه ريزي كند؛ بي هدف در حوزه نماند. مدتي تحصيلات هست؛ دارد كفايه مي خواند، مي خواهد درس خارج برود، درس خارج مي رود، مي خواهد مجتهد بشود، خيلي خوب، بعد براي آينده بايد برنامه ريزي كند. هر كسي

ذوقي دارد، هر كسي تواني دارد، هر كسي ممكن است موقعيت خاصي در اختيارش قرار بگيرد؛ اينها را از پيش برنامه ريزي كند و خودش را آماده نمايد. اين چنين نباشد كه ده سال، پانزده سال، بيست سال بگذرد و همين طور بي هدف در حوزه باشند و پاي اين درس و آن درس بنشينند و فسيل بشوند؛ نه فايده يي براي مردم، و نه فايده يي براي خودشان داشته باشند. توجه به تهذيب اخلاق در حوزه هاي علميه مطلب چهاردهم - كه شايد يكي از مهمترين، بلكه بايد گفت مهمترينِ اين مسائل است - مسأله ي تهذيب اخلاق در حوزه هاي علميه است؛ كه ما چون راجع به اين مسأله زياد صحبت كرده ايم و مكرر عرض كرده ايم، نخواستيم كه درباره ي آن تفصيل زيادي بدهيم. مسأله ي تهذيب اخلاق، مسأله ي ساده زيستي، مسأله ي اعراض از زخارف دنيا را بايستي در حوزه هاي علميه جدي گرفت. اين طور نباشد كه طلبه به خاطر خانه اش - كه دو خيابان تا محل درس فاصله دارد - به فكر ماشين شخصي بيفتد. ماشين چيست؟ از اول، بناي كار طلبگي بر عسرت و بي اعتنايي به زخارف دنيوي بود؛ اما حالا فوراً به فكر بيفتيم كه يك ماشين شخصي و يك خانه ي كذايي داشته باشيم! البته بايد حداقل معيشتي وجود داشته باشد؛ طوري كه انسان ذهنش مشغول آن چيزها نباشد و بتواند درسش را راحت بخواند و كار لازم و مورد توقع را انجام بدهد؛ اما اين طور نباشد كه طلبگي هم به چيزي مثل بقيه ي كارهاي ديگري كه بعضي مي كنند - دنبال تجملات و دنبال زخارف و امثال اينها رفتن - تبديل شود. اين عيب خيلي بزرگي است كه بايد بشدت از آن جلوگيري

شود. ممتحنان بايد طلاب را از پرداختن بي حاصل به حواشي برحذر بدارند مسأله ي پانزدهم اين است كه در امتحانات طلاب - كه بسيار هم مهم است - ممتحنان بايد با روش خود، طلاب را از غور بي حاصل در بعضي از كارهاي كوچك و ريز و عبارتها و ريزه كاريها و پرداختن به حواشي و امثال اينها برحذر بدارند و بيرون بكشند. اين طور نباشد كه طلبه خيال كند اگر بخواهد امتحان بدهد، بايستي مثلاً اين گونه در جزييات دقت بكند و اين ريزه كاريها را بداند، و نتيجتاً از آن مسائل اصلي باز بماند. البته در درسها هم بايد اين نكته رعايت شود، اما عمده در امتحان است. نه تنها طلاب را بايستي از غور بي حاصل در بعضي از كارهاي كوچك برحذر بدارند، بلكه بيشتر بايد آنها را به تحقيق، به تفحص، به آزادانديشي، به سعه ي مسائل مورد نظر و نوآوري سوق بدهند. كتابهاي درسي ما ابدي نيست آخرين مسأله، مسأله ي كتابهاي درسي است. اين كتابهاي درسي ما ابدي نيست كه بايد تا آخر گفت: «ثلاثة ليس لها نهاية؛ رسائلٌ، مكاسبٌ، كفاية». نه، يك روز رسائل نبود، يك روز مكاسب نبود، ملايي مثل شيخ درست شد. يك روز كفايه نبود، ملايي مثل آخوند درست شد. اين چنين نيست كه ما خيال كنيم تحصيل حتماً از طريق اين كتابهاست؛ نه، نگاه كنيم، عيب اين كتابها را پيدا كنيم و يك كتاب بي عيب در اختيار بگذاريم؛ ببينيم آيا اين ترتب علمي درست است، يا درست نيست؛ اگر ديديم درست نيست، شكل درستش را پيدا كنيم. هيأتهايي براي نوشتن كتاب، نوشتن مطالب جديد، فقه مقارن را در حوزه باب كردن، و خلاصه روشهاي

نو را در كتابهاي درسي هم به كار گرفتن، بايد اختصاص پيدا كند. اينها نكاتي بود كه ما مي خواستيم در باب مسائل مربوط به حوزه ها عرض كنيم. اگرچه خيلي از شما آقاياني كه اين جا تشريف داريد، فارغ از اين مسائل هستيد - چون در حوزه نيستيد و در بيرون از حوزه قرار داريد - اما اجمالاً خواستيم اين مسائل در فضاي فكري طلبگي ما وجود داشته باشد. و الحمدللَّه ربّ العالمين

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 90 2) 726 - 648 ق ) 3) 460 - 385 ق ) 4) 436 - 355 ق ) 5) 1281 - 1214 ق ) 6) 1228 - 1154 ق ) 7) 1312 - 1230 ق ) 8) 1329 - 1255 ق ) 9) 940 ق - ؟ ) 10) شيخ يوسف بحراني ( 1186 - 1107 ق ) 11) 1245 - 1185 ق ) 12) 683 ق - ؟ ) 13) 1360 - 1281 ش ) 14) 1340 - 1253 ش )

بيانات در ديدار با اعضاى شركت كننده در گردهمايى نخستين دوره ى شوراى عالى بين المللى مجمع التقريب

بيانات در ديدار با اعضاي شركت كننده در گردهمايي نخستين دوره ي شوراي عالي بين المللي مجمع التقريب بين المذاهب الاسلامية بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم وضع مسلمين از لحاظ اختلافات مذهبي تأسف انگيز است اولاً به شما آقايان خوش آمد عرض مي كنيم، ثانياً ميلاد مبارك نبي مكرم اسلام (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) را تبريك مي گوييم. من به اين كار، به چشم دروازه يي به عالم و مرحله ي جديدي نگاه مي كنم. حقاً وضع مسلمين از لحاظ تضادها و اختلافات مذهبي، تأسف انگيز است. بسياري از تواناييهاي باارزش علمي و فكري مسلمين در طول تاريخ، صرف تعارض با يكديگر شده است. اشتباه نشود؛ اگر كسي براي اثبات مذهب خود تلاش علمي بكند، من

آن را رد نمي كنم. هم شيعه، هم سني، هم هر مؤمن به نحله يي، به عقيده يي و به طريقه يي، حق دارد طريقه ي خودش را اثبات كند. اين، چيز ديگري است؛ ما آن را رد نمي كنيم. آنچه كه ما رد مي كنيم، تلاش براي معارضه، كوبيدن، اهانت كردن و نفي موجوديت طرف مقابل است؛ اين غلط است. در بحث علمي، طبيعي است كه هر كس عقيده يي دارد. اثبات آن عقيده، به معناي نفي و رد عقايد ديگري، و استدلال بر عقيده ي خود است. همه ي اينها مفهوم، قابل درك و قابل تحمل است. همين بحثها هم هميشه دامنه ي تفكر را گسترش مي دهد، تعميق مي كند و پيش مي برد؛ مانعي ندارد؛ ليكن آن جايي كه دو گروه، هر دو منتسب به اسلام، و هر دو معتقد به مباني اساسي واحد، در مقابل هم صف آرايي مي كنند، تا يكديگر را محو كنند، يا ضربه بزنند، يا جريحه دار كنند، اين فاجعه است؛ ما از اين كار بايستي جلوگيري كنيم. قدرتمندان، عامل جنگهاي مذهبي بين مسلمين تا آن جايي كه من در تاريخ يادم مي آيد، درگيريها و تعارضات و جنگهاي مذهبي بين مسلمين، به وسيله ي قدرتمندان هدايت شده است. از زمان بني عباس و آن جنگهايي كه بين مكاتب كلاميِ تازه تأسيس شده ي آن روزگار اتفاق افتاد و آن كشتارهاي متقابل - گاهي اين خليفه بود، طرفدار اين فكر بود؛ گاهي خليفه ي ديگر بود، طرفدار فكر ديگري بود - تا زمانهاي بعد، همواره دستهايي طرفداران عقايد مختلف اسلامي را به جان هم انداختند. اگر اين دستها نبوده، آنها با هم سالها در صلح و آرامش زندگي كردند و هيچ مشكلي نداشتند. نمونه اش همين كشورهاي اسلامي است كه در آن، فِرق مختلف اسلامي

با هم مشغول زندگي هستند؛ يك نمونه اش ايران، يك نمونه اش عراق، يك نمونه اش كشورهاي ديگر است. چه موقع خود مردم و معتقدان به اسلام در مقابل هم صف آرايي داشتند؟ چه زماني با هم جنگيدند؟ به هرحال ما بايد گذشته را در حفاظ فراموشي بگذاريم و آن را كأن لم يكن فرض كنيم. در زمان حال، براي اين كه مسلمين با هم متحد و متفق نباشند و عليه هم كار كنند، تلاشهاي مضاعفي انجام مي گيرد. اين تلاشها بخصوص در وقتي تشديد پيداكرده، كه نياز مسلمين به وحدت، بيش از هميشه است. به تصور خيلي نزديك به واقعيت، انگيزه ي تلاشهاي دشمنان اين است كه از تحقق آرزوي سيادت و حاكميت اسلام - كه امروز به مراحل عملي نزديك مي شود - جلوگيري كنند. طبيعي است كه اگر اسلام بخواهد حاكميت پيدا كند و مسلمين در دنياي اسلام بخواهند به اسلام تمسك كنند، با اين اختلافات امكانپذير نيست. فاجعه آميزترين مانع در راه حاكميت و سيادت اسلام اين است كه مسلمين را در درون جوامع اسلامي - چه در يك كشور، چه در كشورهاي متعدد اسلامي؛ فرقي نمي كند - به جان هم بيندازند. اگر امروز مطبوعات يك كشور شروع به حمله به يك مذهب از مذاهب اسلامي كنند، و مطبوعات كشور ديگر نيز متقابلاً به مذهب آنها حمله نمايند - يعني همين دعواهاي سياسي را در قلمرو فكر مذهبي و ديني وارد كردن، و با پشتوانه ي فكر و تعصب ديني، گروهها را به جان هم انداختن - اين بزرگترين مانع است براي اين كه مسلمين، به فكر سيادت اسلام جامه ي عمل بپوشانند و بتوانند آن را تحقق ببخشند. دنياي اسلام، نيازمند تقريب پس، امروز

«تقريب» يك هدف فوري، يك غرض الهي و يك فكر حياتي است و بايد دنبال بشود. اين خلأ زمان است - بيش از همه ي زمانهاي ديگر - ما بايد آن را پُر كنيم. خوشا به حال انسانهايي كه بتوانند خلأ زمان خودشان را پُر كنند؛ خواستِ لحظه را بفهمند و آن را برآورده نمايند. بعضي كارها اگر در لحظه ي خاصي انجام بگيرد، مفيد است؛ اگر در آن لحظه انجام نگيرد، اي بسا آن فايده را نخواهد داشت. امروز دنياي اسلام نيازمند اين تقريب است. در اين تقريب - همان طور كه مكرر گفته شده - غرض اين است كه فرقه هاي اسلامي، در مقام فكر و اعتقاد به يكديگر نزديك بشوند. اي بسا برخي از تصورات فِرق نسبت به يكديگر، با مباحثه و مذاكره، به استنتاج خوبي منتهي بشود. شايد بعضي از سوءتفاهمها برطرف، و بعضي از عقايد تعديل، و بعضي از افكار به طور واقعي به هم نزديك بشود. البته اگر اين بشود، بسيار بهتر از هر شكل ديگر است؛ حداقل اين است كه بر روي مشتركات تأكيد بشود. اين گفتگوها و مذاكرات، كمترين فايده اش اين خواهد بود. بنابراين، بايد از طرح مسائل تفرقه انگيز خودداري بشود. بگرديم فتاوي مشترك را پيدا كنيم در مرحله ي فقهي نيز تبادل نظر بين مذاهب مختلف، در بسياري از ابواب فقهي، به فتاوي نزديك، بلكه واحدي منتهي خواهد شد. بعضي از فِرق اسلامي، در برخي از ابواب فقهي، تحقيقات و پيشرفتهاي قابل ملاحظه يي دارند؛ ديگران مي توانند از آنها استفاده كنند. گاهي ممكن است در برخي از احكام و استنباطات اسلامي از كتاب و سنت، نوآوريهايي در اختيار بعضي از فِرق اسلامي

باشد؛ ديگران از آن استفاده خواهند كرد و به فتاوي نزديك به هم يا مشتركي خواهند رسيد. ما مي بينيم گاهي فتوايي را از مذهبي نقل مي كنند، در حالي كه آن فتوا، فتوايي غريب در آن مذهب است. ممكن است اهل آن مذهب، از آن فتوا تحاشي بكنند، يا اصراري به آن نداشته باشند. چرا ما نگرديم تا فتاوي مشترك را پيدا كنيم؟ تقريب عملي، مهمتر از همه ي نتايج تقريب در نهايت و شايد مهمتر از همه ي نتايج تقريب، تقريب عملي است؛ يعني همكاري مسلمين با يكديگر، منهاي احساس جدايي عقيدتي فرقه يي. اگر دشمنان بگذارند، و اگر ما عاقل باشيم، اين امر بسيار ممكن و سهل التناولي است. ما در ميان خودمان و در جوامع ديگر، بخصوص بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، مكرر اين را ديده ايم كه برادران شيعه و سني كنار هم مي نشينند و در مسائل عملي و سياسي و مسائل مربوط به سرنوشت اسلام، طوري با هم تبادل نظر مي كنند كه اصلاً به يادشان نيست كه اين مذهبش چيست و آن مذهبش چيست. ما همواره اين احساس را در خودمان مشاهده كرده ايم و در بسياري از معاشرانمان از اصحاب مذاهب مختلف، اين را ديده ايم. پس، اين سه مرحله است: هم در مرحله ي اعتقاد، هم در مرحله ي احكام فقهي، و هم در مرحله ي همكاري عملي. آنچه كه اينها را تضمين مي كند، اين است كه اولاً به توطئه ي دشمن هوشمندانه نگاه كنند؛ ثانياً به آن مواردي از اسلام كه اين تقريب را تضمين مي كند، بيشتر فكر كنند. توجه به مشتركات اسلامي به عنوان پايه هاي تقريب در صدر فعاليتهاي مرحوم آيةاللَّه بروجردي(1)(رضوان اللَّه تعالي عليه)براي تقريب - آن طور كه من شنيدم

و تا حدودي اطلاع دارم - توجه به «حديث ثقلين» بود كه بين مذاهب مختلف اسلامي مورد اتفاق است و متواتراً آن را نقل كرده اند. به همان شكلي كه شيعه آن را نقل كرده، كتب برادران اهل سنت هم پُر است؛ اگرچه به شكل ديگري هم نقل كرده اند. به هرحال، مسأله ي اهل بيت و نظير آن را كه مورد قبول همه ي مسلمين است و همه ي مسلمين به آنان ارادت دارند و آنان را دوست مي دارند و هر كدام به نحوي به آنان عقيده ي ديني دارند، محور قرار بدهند. در خود اسلام مي شود مواردي را از متون اسلامي پيدا كرد كه پايه هاي تقريب باشد. جلوگيري از نشر آثار تفرقه انگيز اين مجمع در مقام عمل هم بايد گروههاي تحقيقات علمي - چه در سايه ي همان دانشگاهي كه ان شاءاللَّه تأسيس خواهد شد، و چه به شكل ديگر به وجود بياورد كه بتوانند درباره ي مسائل قابل بحث در تقريب، تحقيق و بررسي كنند. البته يكي از كارهايي كه بايد انجام بگيرد، تلاش براي جلوگيري از نشر آثار تفرقه انگيز است؛ چه در محيط شيعي، چه در محيط سني. الان براي ايجاد بغض و كينه، آثاري نوشته مي شود و پولهايي خرج مي شود. اگر بتوانيم، بايد جلوي اينها را بگيريم. اين گونه آثار، همه جا هم منتشر مي شود. ما نمي گوييم كه در ايران مطلقاً منتشر نمي شود؛ نخير، در ايران هم متأسفانه مواردي مشاهده مي شود. آثار كينه برانگيز و تفرقه انگيزي از طرفين منتشر مي شود. يكي از موارد توجه اين مجمع، بايد همين مورد باشد. بحث مذهبي بكنند، كتابهاي متعدد بنويسند، استدلالات كلامي بكنند و فضايل مورد نظر خودشان را در كتابها بياورند - اين مقوله ي ديگري است -

اما آثاري را كه موجب تفرقه، كينه و تعميق بغض است، منتشر نكنند؛ روي اين نكته بايد فكر بشود. ببينيم اين مجمع واقعاً چگونه مي تواند به شكل مناسبي بر اين معنا اشراف و نظارتي پيدا كند. براي من كتابهاي متعددي از نقاط مختلف عالم مي رسد، كه پيداست اصلاً سعي افرادي بر اين بوده كه اين كتابها براي ايجاد كينه و كدورت و بغض و نگراني نوشته بشود. حالا كه در جمهوري اسلامي بحمداللَّه پرچم اسلام و قرآن بلند است، و حالا كه شعارها، شعارهاي اسلامي و پُرجاذبه است، سعي مي كنند از طريق ديگري كينه ي اين كشور، اين ملت و اين حكومت را در دل برادران مسلمان در نقاط مختلف عالم وارد كنند؛ كتابهايي مخصوص اين كار مي نويسند؛ دشمن كه بي كار ننشسته است. وضعيت گذشته و امروز مجمع التقريب به هرحال، ما توفيق آقايان را از خداي متعال مي خواهيم. من از شما برادران عزيزي كه همت فرموديد و اين شوراي عالي را تشكيل داديد، از جناب آقاي واعظزاده(2) كه براي اين راه صرف همت و فكر و عمر و تلاش مي كنند، و از همه ي كساني كه با شما همكاري مي كنند، صميمانه تشكر مي كنم. از خداي متعال مبتهلاً و متضرعاً مي خواهيم كه ان شاءاللَّه شماها را كمك كند، تا بتوانيد اين راه را با استقامت و با قدرت بپيماييد، و ما ان شاءاللَّه نتايج آن را در آينده ي نزديك ببينيم. شايد بخشي از نتايج كار شما هم به ارواح آن كساني برسد كه دارالتقريب را در پنجاه، شصت سال پيش براي اولين بار پايه گذاري كردند و اين گام را برداشتند؛ «الفضل لمن سبق». ما دنباله رو آنها هستيم؛ منتها آن يك سبك كار

بود، و ممكن است اين سبك ديگري باشد. تشكيل آن مركز در شرايطي بود كه بيشتر به مسائل علمي و فكري نظر داشت؛ اما امروز شرايط ديگري است؛ چون متأسفانه سياست هم در اين مسأله به اشد وجه دخالت كرده است. آن روز دستهاي سياسي، آن گونه تفرقه انگيزي نمي كردند؛ ولي امروز عناصر جديدي پيدا شده، و براي مقتدران و قدرتمندان سياسي انگيزه ها زياد است؛ لذا كارهاي زيادي انجام مي دهند. من به آقايان دعا مي كنم. ان شاءاللَّه سلام ما را به بقيه ي آقاياني هم كه تشريف نياورده اند، ابلاغ بفرماييد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) 1340 - 1253 ش ) 2) دبيركل مجمع التقريب بين المذاهب الاسلامية

بيانات در ديدار با اعضاى شوراى عالى مجمع جهانى اهل بيت(ع)

بيانات در ديدار با اعضاي شوراي عالي مجمع جهاني اهل بيت(ع)(1) بسم اللَّه الرحمن الرحيم كار در مجمع جهاني اهل بيت، بسيار مهم در ابتدا از آقاياني كه تشريف آوردند، مخصوصاً از آقاياني كه از راه دور تشريف آوردند، خيلي تشكر مي كنم. حقاً جلسه ي وزين و عظيمي است و آدم آرزو مي كند كه كاش فراغت مي داشت و مي توانست در چنين جلسه هايي با چنين مصاحباني، ساعتهاي متمادي بنشيند و استفاده كند. اين مجموعه يي كه من الان مشاهده مي كنم، حقاً و انصافاً چنين مجموعه يي را نداريم. آقاياني كه هركدام براي كارهاي عظيم مايه ي اميدند، حالا براي اين كار جمع شده اند؛ اين واقعاً خيلي ارزش دارد. هرچه ممكن است، بايد از آقايان براي اين كار استفاده شود. كار بسيار مهم است. در ذهن من، اين يكي از مهمترين كارهايي است كه مجموعه ي كنوني جمهوري اسلامي، از سياسيون و علمايش، بايد به فكر آن مي بودند و بايستي انجام مي دادند. اين، هدف بسيار بالايي است. اهل بيت همواره مظلوم بوده اند

درباره ي اهل بيت(عليهم السّلام) هم مطلبي نمي گويم؛ جز اين كه عرض بكنم اين بزرگواران همواره مظلوم بودند - «و لم نزل اهل البيت مظلومين»(2) - و همچنان مظلوم هستند؛ به خاطر اين كه براي بسياري از مسلمين، معارفشان شناخته نيست و راهشان مشخص نمي باشد. اين مسؤوليت به عهده ي ماست كه هرچه مي توانيم، در جهت معرفي اهل بيت و روشن كردن راه آنها و متشكل كردن پيروان آنها و هدايت بچه هاي شيعي به سمت اهداف اهل بيت تلاش كنيم. ما خواستيم كه اين مجمع جهاني اهل بيت (عليهم السّلام) در اين طريق كار يك مركز را بكند. بديهي است كه همه ي كارهايي كه در اين زمينه بايد كرد، از عهده ي يك مجموعه خارج است؛ ليكن اين مجموعه مي تواند براي بسياري از كارها مركزي باشد و خيلي از كارهاي ديگر را هدايت كند. آنچه كه براي من و شما و شيعيان مناطق ديگر عالم و بسياري از مردم خود ما كه از اين قضيه آگاه هستند، توقع برانگيز است، نفس اعلان اين مسأله است. اين خودش توقع برانگيز است. منتظرند كه حالا در دنباله ي اين كار چه خواهد شد. زنده نگهداشتن احساس رابطه در همه ي شيعيان اهل بيت به نظر من، اين مجمع دو نوع كار اصلي دارد، كه اگر ما بتوانيم اين دو نوع كار را شروع كنيم و منتظر چيز ديگري نمانيم، بقيه ي كار را بتدريج مي شود انجام داد. يك كار، كار شكلي است. شكلي، نه به معناي تنظيمات اداري - حالا اين هم در مقدمات كار است و بتدريج هم مي شود - بلكه به اين معناست كه ما بايد نفس اين احساس رابطه را در همه ي شيعيان اهل بيت در سراسر عالم زنده نگهداريم؛ يعني

بايد احساس كنند كه اين رابطه ايجاد شد. همه ي احزاب اين طورند. اين، حزب نيست؛ اما هر مركزي كه بخواهد با يك مجموعه ي وسيع سروكار داشته باشد، اهم كارهايش اين است كه احساس ارتباط را زنده نگهدارد. يعني شيعه ي هند، شيعه ي پاكستان، شيعه ي آفريقا، شيعه ي امريكاي لاتين، شيعه ي اروپا و شيعه ي منطقه ي خاورميانه، احساس كنند كه از اين مركز شيعي و از اين جمع جهاني با آنها رابطه يي برقرار است؛ لااقل هر سال دو بار يا سه بار، جزواتي، مطبوعاتي، نوشته يي، مطلبي از اين مركز به او برسد، تا احساس ارتباط كند. مثل الكترونهايي كه در سيمهاي برق دايم در حال حركت هستند و رابطه را برقرار مي كنند، بايد دايم اين جريان متصل باشد و اين جا مركز باشد و كار بشود و برساند. تا كليد زده شد و جريان قطع شد، او احساس خلأ خواهد كرد؛ سرد خواهد شد و جدا خواهد گرديد. اگر اين طور باشد، نمي شود كار كرد. ما بايد اين را هدف قرار بدهيم. البته كار سختي است و به نظر من مجمع اهل بيت تا به اين جاها برسد، زمان زيادي طول مي كشد. ما بايد فكر كنيم ببينيم چه كار بايد كرد. آيا بايد جزوه هاي خاصي فرستاد؟ آيا بايد دفاتري در آن جاها به وجود آورد؟ آيا بايد در مسائل جاريشان، پاسخهاي روشن و صريح را در مقابل آنها گذاشت؛ كه مرحله ي بعدي و متعاليش اين است. فرض بفرماييد الان اگر شيعيان كشمير كه جزو مجموعه ي مسلمين كشميرند و يك اقليت هستند، از ما سؤال بكنند كه ما در فلان قضيه چه بايد بكنيم، اين مجمع جهاني بايد از موضع يك مطالعه و تدبر سنجيده، پاسخ

آنها را حاضر داشته باشد و به آنها ارائه دهد. و همين طور شيعيان بقيه ي مناطق - در اروپا و جاهاي ديگر - كه غالباً در اقليت هستند، مسائلي برايشان پيش مي آيد كه ما بايستي هميشه پاسخ سؤالها و مسائل آنها را حاضر داشته باشيم؛ چه سؤالهاي سياسيشان، چه سؤالهاي فقهيشان، و چه بقيه ي مسائلي كه برايشان پيش مي آيد. اين، حد اعلاي ارتباط است؛ بيشتر از اين ارتباط واقعاً نمي شود. بايد منتهاي ارتباط با اينها باشد، تا اين مركز شما آن مجموعه را در دست داشته باشد. اين، كار شكلي است؛ يعني دايم اين ارتباط را حفظ كردن. چون ارتباطاتي كه با اين اعتبارات سروكار دارد، ارتباط جسماني و مادّي و واقعي و ملموس نيست؛ دايم بايستي از آن منشأ اعتبار افاضه ي رابطه بشود؛ والّا اگر افاضه قطع شد، ارتباط كهنه مي شود و رابطه قطع مي گردد. معرفي شخصيت و ترويج افكار اهل بيت در جهان مطلب دوم، مسأله ي محتوايي است. ما براي اعلاي كلمه ي اهل بيت بايد كارهايي انجام بدهيم؛ اولاً بايد خود اهل بيت را معرفي بكنيم، ثانياً در جهت ترويج افكار آنها بكوشيم. آيا امروز در جهان اسلام كتابهايي درباره ي اهل بيت (عليهم السّلام) وجود دارد كه باب اين زمان باشد و با زبان مناسب نوشته شده باشد، يا نه؟ البته بيشتر تصور من اين است كه ما به طور كامل نداريم. حالا شايد بعضي از گوشه و كنارها چيزهايي باشد. اگر هست، ما اينها را براي دانشجويان، براي جوانان به طور عام، براي روحانيون، براي عامه ي مردم، براي كساني كه تحت تأثير تبليغات قرار گرفتند، پخش و منتشر كنيم و در اختيار بگذاريم. هم در باب معرفي شخصيت

اهل بيت(ع) بايد كتابها و نوشته ها منتشر شود و كار فرهنگي وسيعي انجام بگيرد، و هم در باب آراء و افكار و معارفي كه در زمينه ي مسائل اسلامي - يعني در اصول اسلامي و در عقليات اسلامي و ساير معارف - از آنها رسيده است. ما از اهل بيت(عليهم السّلام) چيزهاي زيادي داريم؛ چيزهايي است كه اگر امروز عرضه بشود، دنيا را واقعاً در مقابل خودش به اعجاب وا مي دارد؛ مثل اين نهج البلاغه. روي نهج البلاغه كار بشود، نكات مهمش برداشته بشود، تفكيك بشود، مطالبش تفسير و حلاجي بشود، در روايات فحص بشود. اين قدر ما معارف عاليه داريم كه امروز بشر محتاج آنهاست. اينها از زبان اهل بيت، به عنوان بيان اهل بيت و به عنوان اسلامي است كه اهل بيت معرفي مي كنند. پس، ترويج افكار اهل بيت هم يك نكته است. معرفي فقه اهل بيت مسأله ي بعد، فقه اهل بيت است. فقه اهل بيت، از طرفي منشأً قابل بحث كردن است؛ يعني ما در اين بحث كنيم كه اگر كسي بخواهد فقه صحيح اسلامي را به دست بياورد، كدام راه اسلم و اتقن است، تا به اين نتيجه برسيم كه راه اهل بيت كدام است. اين، يك فكر و يك ايده است؛ اين ايده را بايستي در دنياي اسلام منتشر كرد. از طرف ديگر، متن فقه اهل بيت هم قابل بحث است. كتبي كه امروز از ما در دنياي اهل تسنن منتشر شده، مثلاً كتاب «مختصرالنّافع» مرحوم محقق(3) است، كه يك جزوه ي مختصر و بي استدلال است. بعضي كتابهاي مختصر ديگري هم منتشر شده است و من چون به خاطر ندارم، نمي توانم عرض كنم. اجمالاً آنچه كه من مي دانم، كتابهاي كمي از ما در بين اهل سنت منتشر

شده است. ما در دنياي اسلام، اين فقه راقيِ پيشرفته ي پُرفرعِ عميق را بايد معرفي كنيم. نحوه ي عرضه ي فقه اهل بيت كتابهايي كه از فقه مذاهب ديگر براي ما مي آورند، من گاهي در بين آنها بعضي چيزهاي خيلي سطحي و خيلي كم ارزش را از لحاظ علمي مي بينم، كه تحقيق شده، تصحيح شده، فهرست بندي شده، كار شده و ارائه شده است؛ در حالي كه فقه ما اين طور نيست. مامثلاً «مبسوط» شيخ طوسي(4) با اين عظمت را - كه چاپ تهران است، ولي ظاهراً چاپ ديگري هم دارد، اما من نديده ام - كه نه يك غلطنامه ي درست و حسابي دارد، نه يك فهرست دقيق دارد، در اختيار چه كسي بگذاريم؟ اين، ارزان فروختن آن سرمايه يي است كه ما داريم. اگر ما بخواهيم اين كتاب را همين طور به يك فقيه سني يا يك حقوقدان سني كه با مسائل فقهي آشنايي دارد، ارائه بدهيم، واقعاً كتاب خودمان را كوچك كرده ايم. اين كتاب بايد تصحيح بشود، فهرست بندي بشود و به طور فني رويش كار بشود. اينها عرضه ي فقه اهل بيت است. آن مسأله ي موضوعي فقهي يي(5) كه جناب آقاي هاشمي(6) دنبالش هستند، به نظر من يكي از مصاديق اين كار است. كار مهم و عظيمي است كه انجام مي گيرد و از اين قبيل بايستي انجام بگيرد. من از كتابخانه ي آستان قدس رضوي مشهد خواستم كه فهرست كتب فقهي چاپ نشده شان را براي ما بفرستند؛ حدود سيصدوخرده يي عنوان كتاب براي من فرستادند. آدم بعضي از اين كتابها را مي بيند، ولي نمي شناسد؛ اما پيداست كه كتاب مهمي بايد باشد. فرض كنيد ملاي معروفي مثل شيخ جعفر كاشف الغطاء(7)، مثلاً درباره ي مسأله يي تحقيق كرده؛ اين قاعدتاً پُرمطلب

است. در ميان آن كتابها، هم از قدما و هم از متأخرين كتاب ديده مي شود. كتابهايي هست كه كسي آنها را نمي شناسد و از آنها خبر ندارد؛ همين طور آن جا مانده است. ما بايد اينها را دربياوريم و رويشان كار كنيم. يا كتابهاي رايجي كه در اختيار ماست - اينهايي كه حتّي چاپ شده و بد چاپ شده - به همين شكل بايد تجديد نظري نسبت به آنها صورت گيرد. پس، اين هم يك گونه كار است، كه معرفي فقه اهل بيت است. اينها بايستي انجام بگيرد و همين مجمع جهاني بايد بر اين چيزها اشراف داشته باشد. تأكيد بر مسأله ي حجت و ولايت اهل بيت مسأله ي ديگر هم مسأله ي حجت اهل بيت و ولايتشان است؛ همين كاري كه مرحوم سيّد شرف الدين(8) (رضوان اللَّه تعالي عليه) با آن وسعت نظر و با آن قدرت انجام داده، و قبل از ايشان، مرحوم ميرحامد حسين و ديگران اين كارهاي مهم را انجام دادند. اين كار بايستي به زبان امروز و مناسب با امروز و بدون دعوا و بدون درگيري انجام بگيرد. بالاخره سخن تشيع بايستي ارائه بشود؛ ديگران دارند اين كار را مي كنند. من ديدم كه اخيراً كشورهاي عربي، اين كتاب «تحفه اثني عشرية»(9) را - كه خود كتاب، كتاب تفرقه افكني و برانگيزاننده ي اختلافات است و در حقيقت بر ضد و ذم شيعه و در مدح اهل بيت است - خلاصه كرده اند و با زبان عصر و با بهترين چاپ و با فهرست و با تصحيح منتشر نموده اند. اين كتاب شايد مثلاً در صدوپنجاه سال قبل - يعني در زمان شاه ولي اللَّه دهلوي - نوشته شده است، كه مرحوم «ميرحامد حسين» همين كتاب «عبقات»

را در جوابش نوشت. ما شيعيان هنوز چاپ شده ي كتاب «عبقات» با اين عظمت را نداريم! حالا اگر چاپ هم بشود، آيا مي تواند در محافل علمي دنيا، با آن عظمت و ضخامت و فارسي، عربيِ مخلوط مطرح بشود؟ اين خودش جاي بحث دارد. توطئه ي جدا كردن شيعه از اهل بيت يكي از توطئه هايي كه امروز وجود دارد، جدا كردن شيعه از اهل بيت است. اصلاً مي خواهند بگويند شيعيان به اهل بيت كاري ندارند؛ اينها خودشان را به اهل بيت چسبانده اند! محتواي «تحفه اثني عشرية» همين است. مؤلف، اين كتاب را به نام ائمه ي اثني عشر اسم گذاري كرده و مي گويد: «سمّيته تحفة اثني عشريّة تمسّكا بالأئمّة اثني عشر». از همه ي بزرگواران - از اميرالمؤمنين (عليه السّلام) تا حضرت مهدي (عجّل اللَّه تعالي فرجه) - اسم مي آورد؛ ولي مي گويد ما با اينها سروكار نداريم - اينها كه ائمه ي ما هستند - ما با اين شيعه سر و كار داريم كه خودشان را به اينها چسبانده اند! حرفهاي اهل بيت را به عنوان حرفهاي شيعه ذكر مي كنند و سپس رد مي كنند! همه ي اينها، كار متمركز را در محيط شيعي ايجاب مي كند. در محيط شيعي، بر اساس همان اخلاص و احساس مسؤوليت، انصافاً خيلي كار شده است. در طول تاريخ، علمايي از قبيل «قاضي نوراللَّه»(10)ها و ديگران و ديگران نشستند و با مظلوميت كتابهايي نوشتند؛ خداي متعال هم به خاطر همان مظلوميت، بركت داده و منتشر شده است؛ ليكن گنجينه ي ما خيلي قويتر از اينهاست. در ايجاد تشكيلات نبايد خيلي معطل ماند در مورد تنظيمات و تشكيلاتي كه جناب آقاي اميني(11) اشاره فرمودند، طبيعي است كه اساس كار، تشكيلات است. شكي نيست كه تا تشكيلاتي نباشد، هيچ چيزي بر اساس آن نمي شود بنا

كرد؛ ليكن در ايجاد تشكيلات نبايد خيلي معطل ماند. از زماني كه اين كار شروع شده، تا حالا، يك سال و خرده يي مي گذرد. يك سال، انصافاً زمان زيادي براي تشكيلات است. اين چيزها بايد زود تمام بشود؛ حالا ولو به آن كمال هم نباشد. مثلاً فرض كنيم كه پانزده، شانزده نفر در اين جا نشسته ايم و چيزي به ما عرضه شده است. نگاه مي كنيم، مي بينيم كه مثلاً صد سطر است، اما ده مورد اشكال دارد؛ يعني يك دهم سطور اشكال دارد. اگر بگوييم مي شود در اين جلسه حلش كرد، فبها و نعمة؛ اگر نشد، مي گوييم خيلي خوب، حالا نود سطرش كه خوب است؛ اين را تصويب و بتدريج اصلاحش مي كنيم؛ مگر اين كه يك اشكال اصولي باشد. يعني در اين طور مواقع، در برابر امر بين خوب و خوبتر، براي خوبتر نبايد خيلي يقه دراني كرد؛ شد، شد؛ نشد، كار را عقب نيندازيم، تا به نقطه ي شروع برسيم. نقطه ي شروع كجاست؟ تشكيل يك دبيرخانه ي فعال. جمع شما را بايد در حد برنامه ريزي نگهداشت جناب آقاي اميني فرمودند كه آقايان كم وقت مي گذارند. وقتي كه آقايان مي گذارند، دو نوع است: يك نوع وقت تخطيط و برنامه ريزي و خط نشان دادن و راه نشان دادن است؛ همان چيزي كه فرموديد. ممكن است حالا ماهي يك بار يا پانزده روز يك بار لازم باشد كه اين افراد دور هم جمع شوند، و در آينده ضرورت آن به شش ماه يك بار برسد. اگر ما يك دستگاه اجرايي فعال داشته باشيم كه مشغول كار باشد و خاطرمان جمع باشد، مهم نيست كه حالا اين جمع بنشينند برنامه ريزي بكنند يا نكنند. اين جمع را بايد

در حد برنامه ريزي نگهداشت؛ اگر آن را در اجرا آورديم، اجرا لنگ خواهد شد. ما بايد به اصطلاح اين لوكوموتيو را از قطار اجرا جدا كنيم، تا او خودش بتواند كار خودش را بكند؛ اين را فقط براي برنامه ريزي بگذاريم.بله، حالا پانزده روز يك بار، يا ماهي يك بار كافي است كه دور هم بنشينند و برنامه هاي كلي بريزند. هرچه مي توانيم، بر قسمت اجرا - كه مركز و قمّه اش همان دبيرخانه است - فشار بياوريم. اگر در جمع آقايان كساني هستند كه نشاط كار و دلهره ي كار دارند، خيلي خوب، در دبيرخانه كمك كنند؛ منافاتي هم ندارد. فرض بفرماييد يك نفر در اين جا عضو شوراي عالي است؛ فرضاً در مسأله يي معاون دبيركل، يا داوطلب انجام كاري هم در دبيرخانه باشد؛ مانعي ندارد، او مي تواند اين كار را انجام بدهد. آن چيزي كه به نظر من مهم است، قسمت جناب آقاي تسخيري(12) است. ايشان نيروي واقعاً پُرفيض و پُربركتي هستند. خداي متعال بركات زيادي را به آقاي تسخيري عزيزمان عنايت كرده است. به نظر من - همان طور كه فرموديد(13) - بد نيست كه ايشان وقتها را تقسيم كنند؛ مثلاً يك سوم وقت را براي مجمع اهل بيت، يك سوم وقت را براي كاري كه در دفتر دارند - كه خيلي از كارهاي ديگر هم مي تواند در همين دوسوم جمع بشود - يك سوم آخر را هم براي ساير كارها بگذارند. ديده ايد كه در بودجه، بخش ساير مي گذارند. اگر بشود به اين ترتيب وقت را منظم كرد و معلوم بشود كه ما مثلاً يك سوم وقتِ دبير كل اين مجموعه را داريم، كارها زودتر به نتيجه مي رسد. عدم ضرورت تأسيس شعب خارجي

در حال حاضر در مورد شعب اروپايي و يا جاهاي ديگري كه اشاره كرديد، البته خوب است؛ ليكن من الان خائبم از اين كه در آن جا چنين چيزي ايجاد بشود؛ چون هيچ برنامه يي نداريم. اينها براي ايجاد سر و صدا خوب است. اگر آدم برنامه اش اين باشد كه سر و صدا ايجاد كند و جو تبليغاتي به وجود بياورد، البته خوب است كه شعبه يي تأسيس بشود؛ ليكن الان معلوم نيست كه اين سر و صدا خيلي لازم باشد؛ حتّي در مواردي خيلي جايز باشد؛ چون حساسيتها روي مسائل مربوط به اهل بيت زياد است؛ نه فقط از طريق اهل سنت، نه، اصلاً استعمار مي داند كه از كجا بترسد. حقيقتاً «المؤمن لا يلدغ من جحر مرّتين»(14)؛ اما كفار هم گاهي اوقات «لا يلدغون من جحر واحد»! آنها هم بالاخره فهميده اند كه آن جايي كه مكتب اهل بيت دارد، وضع چگونه است. آنها لبنان را مي بينند، عراق را مي بينند، همه جا را مي بينند، ايران را هم ديده اند. بنابراين، گمان نمي كنم كه خالي از حساسيت باشد. شايد الان خيلي ضرورت نداشته باشد، ليكن در نهايت چاره يي نيست و بايد انجام بشود. استفاده از امكانات موجود در داخل، براي انجام كارهاي خارج از كشور ما الان براي اين كه در يك كشور حداقل يك نفر روحانيِ باصلاحيت وجود داشته باشد و بخواهيم در آن جا كارهايي بكند، واقعاً دچار مشكليم؛ كه خود شما الان چه قدر اين مشكل را لمس مي كنيد. اگر بخواهيد دفتري درست كنيد كه زيدي براي شما باشد و كار بكند، من خيال مي كنم كه الان دچار مشكل خواهيد شد. از حالا برويد از آن نيروهاي محلي و امكانات طبيعي استفاده كنيد. گاهي

افرادي به خارج مي روند؛ از اينها به عنوان رابط اين قضيه استفاده كنيد. مثلاً ما الان كساني از بزرگان و از فضلا و از اهل علم داريم كه به مناسبتهاي گوناگون - مثل مناسبت بيست ودوم بهمن - به اين جا و آن جا مي روند. اگر شما كار حاضر و آماده داشته باشيد، يكي از مأموريتهاي اين آقايان در اين سفرها، كار اين مجمع خواهد بود؛ مثلاً گفته شود شما در اين سفر، با اين مجموعه تماس بگيريد، يا اين مطالب را مطرح كنيد. دلبسته شدن به كارهاي ظاهري، يكي از خطرات اين طور مجموعه ها به نظر من، يكي از خطراتي كه اين طور مجموعه ها را تهديد مي كند، دلبسته شدن و وابسته شدن به كارهاي ظاهري است، كه در باطن امر كار نيست. مثلاً بعضي از اجتماعها، بعضي از موضعگيريها، تأسيس بعضي از دفاتر، گاهي هم شخصي برود با يكي تماس بگيرد، مادامي كه برنامه ريزي نشده نباشد، خيلي كار نيست. اگر برنامه ريزي شده و هدايت شده باشد، چرا. ممكن است بگويند شما در ماه با پنج نفر، ده نفر از شخصيتها در آن جا مرتب تماس بگيريد؛ خودتان هم براي تماس ديگران آماده بنشينيد. اين بايد برنامه داشته باشد و قبلاً معلوم باشد كه در اين ملاقاتها چه مي خواهيم داده بشود و چه مي خواهيم گرفته بشود؛ چه به آنها محول كنيم و از آنها چه بخواهيم. غرض، همه چيز به آن بخش اجرايي در دبيرخانه برمي گردد. هر كدام از آقاياني كه بتوانند در آن بخش همكاري كنند، بسيار خوب است. اعضاي خارج از كشور را بايد در مجامع ساليانه خواست به نظر من، به برادراني كه در خارج هستند، نبايد خيلي فشار آورد

كه بايد حتماً حضور پيدا كنند. همان طوري كه شما به آقاي طبسي(15) اشاره كرديد، مثلاً آقاي فضل اللَّه،(16) يا آقاي سيّد ساجد(17) هم هر كدام همين قدر كار - گاهي شايد هم بيشتر - در مملكت خودشان دارند. به نظر من، اينها را بايد در مجامع ساليانه خواست - حداكثر سالي دو بار - مابقي را از همين جانشينان بايد استفاده كرد. آقاي فضل اللَّه به طور طبيعي سالي يك بار، دو بار - شايد هم گاهي بيشتر - در ايران هستند. آقاي سيّد ساجد سالي يكي، دوبار به ايران مي آيند. شما جلسه ي ساليانه ي خود را آن وقتي قرار بدهيد كه بناست مثلاً اينها به مناسبت بيست ودوم بهمن يا مناسبتهاي ديگر به ايران بيايند. شما جلسه را لنگ آنها نگذاريد؛ همين طور كار را ادامه بدهيد. يا مثلاً اگر آقاي سيّد جعفر مرتضي(18) به اين جا تشريف بياورند، خوب است؛ ولي اگر نتوانند حضور پيدا كنند، فرضاً آقاي فضل اللَّه ده روز قبل از برگزاري جلسه به ايشان بگويند كه برنامه هاي اين جلسه اينهاست؛ من دارم مي روم، شما چه مي گوييد؟ آقاي سيّد جعفر مرتضي هم از ده روز قبل فكر كند و نظرات خودش را به ايشان بگويد؛ نتيجتاً نظرات آقاي سيّد جعفر مرتضي منضم به نظرات ايشان خواهد شد و دو نظر ارائه خواهد گرديد. به نظر من، ما از اين جهت ضرري نخواهيم كرد. گروه اجرايي دبيرخانه بايد فعال باشند تكيه ي اصلي من روي بخش اجرايي مسأله است. آن گروه اجرايي كه در دبيرخانه هستند، بايد فعال باشند؛ همين مديريتهايي كه شما(19) فرموديد؛ حالا اسمش معاونت است، مديريت است، يا چگونه مي خواهد سازماندهي بشود كه با آنچه به

آن اصطلاحاً معاونت يا مديريت مي گويند، تطبيق بكند، من نمي دانم. بخش ارتباطات بين الملل، يك بخش مهم بخشهاي گوناگوني وجود دارد. مثلاً فرض كنيد بخش ارتباطات جهاني، يك بخش است كه يك مدير مستقل مي خواهد. اين بخش بايد دايم در فكر ارتباطات باشد؛ به بخشهاي مختلف مراجعه كند و هر چيزي كه مايه ي ارتباط است، از آنها كسب كند؛ اگر نيست، خودش مايه ي ارتباط را به وجود بياورد؛ يك پيام بدهد، يك پيام بگيرد؛ از آنها بخواهد كه مثلاً در فلان مسأله اجتماع كنند، در فلان قضيه اعلام نظر كنند؛ بزرگانشان مجتمع بشوند. بنابراين، بخش ارتباطات بين الملل، بخش مهمي است. شروع يك نهضت در جهت احياي آثار فقهي شيعه بخش فرهنگي كه مشتمل بر همين مواردي است كه عرض كردم - يعني معرفي اهل بيت(عليهم السّلام) - بخش عظيمي است كه احتياج به مجموعه ي بزرگي دارد. آن وقت در كنار آن و در ضمن آن، همان بخشهاي فقهي لازم است. الان بحمداللَّه در جهت احياي آثار فقهي شيعه، واقعاً نهضتي شروع شده است؛ هم آنچه كه در قم از طرف جامعه ي مدرّسين انجام مي شود - كه بهترينش آن است - و هم آنچه كه در بعضي جاهاي ديگر - مثل اصفهان، قم، مشهد - به صورت متفرق دارد پخش مي شود و خيلي خوب است؛ ليكن به اعتقاد من اگر آقايان در آن مسائل يك نوع اشراف داشته باشند - نه اشراف دخالتي؛ اشراف به عنوان نظر دادن و كمك كردن - خيلي خوب است. از جمله ي كارهايي كه بايد بكنيد، اين است. دقت و نظارت بر چاپ كتاب الان همين كتابهايي كه جامعه ي مدرّسين منتشر مي كند، با اين كه

كتابهاي مهم و باارزشي است و ظاهراً هم خوب چاپ مي شود، ليكن باز در آن استاندارد انتشار بين المللي نيست؛ در حالي كه ما ديگر بالاخره «سرائر» ابن ادريس(20) را ده بار كه چاپ نمي كنيم؛ يك بار صد سال پيش چاپ شده بوده، حالا هم يك بار ديگر چاپ شده است. همين «سرائر» ابن ادريس، با اين همه مطلب، با اين همه لطافت، حقش است كه واقعاً ما يك فهرست كامل و قوي از آن داشته باشيم، تا هر كلمه يي كه بخواهيم، بتوانيم در آن جا پيدا كنيم؛ همين طور كتابهاي ديگر و كتابهاي قدما كه دارد درمي آيد. همين كتاب «الينابيع الفقهية» كه آقاي مرواريد چاپ كرده، مجموعه ي ده، پانزده جلد است. وقتي اين كار انجام شد، من خيلي خوشحال شدم؛ اما هر دفعه كه مراجعه مي كنم، از بس اين كتاب غلط دارد، غصه يي در دل من مي نشيند! آدم غصه مي خورد وقتي كه اين كتاب را با اين چاپ فاخر، با اين كاغذ به اين خوبي مي بيند؛ ولي اين همه غلط را هم مشاهده مي كند! گاهي يك سطر از متن افتاده؛ اصلاً كار فني نشده است. اينها انسان را متأثر مي كند. اگر قرار است كتابي چاپ بشود، اينها را آقايان نظارت كنند؛ اصلاً مشاور كتاب سازي داشته باشند. الان كتاب سازي و اين كه چگونه مي شود يك كتاب را از اول تا آخر درآورد، يك فن است؛ متخصص دارد، دكتر دارد، كتابهايي درباره اش نوشته اند. من خودم يكي، دو جلد كتاب درباره ي فن كتاب سازي در كتابخانه ام دارم. اصلاً مي گويد كتاب سازي چگونه است و آدم چه طور بايستي كتاب را از آب دربياورد. كساني هستند كه متخصص اين كارند؛ شما بايد آنها را در اين جا داشته باشيد،

از آنها مشورت بخواهيد و به آن مشورت بدهيد. آدم نگاه مي كند، مي بيند كه برادران اهل سنت از ما خيلي جلوتر هستند. همين كتابهايي كه چاپ كرده اند، آدم مي بيند واقعاً و انصافاً همه چيزش خيلي خوب است. البته آنها هم متأسفانه از غلط مصون نيستند؛ اما كتابهايشان كم غلط است؛ تصحيحِ خوب شده، تحقيق شده و از اين قبيل. علي ايّ حال، بخش فرهنگي هم بخش مهمي است كه بايستي انجام بگيرد. البته بخشهاي گوناگون ديگري هم وجود دارد - مثل بخش سياسي و غيره - كه طبعاً بايد به آنها هم پرداخته شود؛ اما به نظر من اين دو بخش اساسي است و هرچه زودتر بايستي ان شاءاللَّه به نتيجه برسد. اگر وقت مي داشتم، در مجموعه ي شما عضو مي شدم من به طور يقين و صادقانه عرض مي كنم كه اگر وقت مي داشتم، واقعاً در اين مجموعه ي شما عضو مي شدم و خودم كار مي كردم؛ چون اين كاري است كه ديگر صدقه ي بي حرف است؛ هيچ حرفي در آن نيست. هر كاري كه آدم مي كند، ممكن است مثلاً يك گوشه اش خراب بشود؛ اما اين ديگر لبّ لباب است؛ كار براي اهل بيت و افكار اهل بيت و درآوردن اهل بيت از مظلوميت. واقعاً ديگر از اين كار بهتر چه مي شود؟ شيرين ترين كارها اين است. هرچه هم خرج اين كار بشود، به نظر من بجاست. من در امر بودجه ي با حساب، حدي قايل نيستم شما اين مسأله ي بودجه را، مسأله ي مهمي ندانيد. من در امر بودجه يي كه با حساب باشد و براي كاري كه پسنديده و مورد قبول باشد، صرف شود، حدي قايل نيستم؛ مگر چيزي باشد كه آدم در محاسبات و يا در بعضي از

اهدافش حرف داشته باشد؛ والّا در كاري كه هدفش به اين روشني است، در كاري كه به اين خوبي است، مسأله ي بودجه را واقعاً نبايد به حساب آورد. اين كارهاي شكلي هم كه حالا معمول شده است: سمينارهاي بيخودي، سفرهاي بيخودي، رفت وآمدهاي بيخودي، خرجهاي دروغي، اين چيزها را من دور از شأن اين مجموعه مي دانم. البته يقين دارم كه چنين مواردي وجود ندارد؛ اما مي گويم كه به آن طرفها نبايد كشانده بشود. ما بايد از گنجينه ي قم استفاده كنيم در مورد استفاده از قم هم مطلبي را عرض بكنم. اين مسأله ي حوزه ي قم به اين معنا، مسأله ي خيلي اساسي است. ما بايد واقعاً از اين گنجينه ي قم استفاده كنيم. البته با قم دو گونه مي شود تعامل داشت: يك طور اين است كه ما به قم برويم و جمعي از فضلا را جمع كنيم و بگوييم مي خواهيم كارهايي انجام بدهيم. طور ديگر اين است كه ما اين جا ببينيم از قم چه مي خواهيم؛ درست مضبوط كنيم، بعد آن را به قم منتقل كنيم و كسي هم از جمع خود آقايان آن جا باشد و يك عده از فضلا را به همين ترتيبي كه فرمودند - يعني به صورت پاره وقت - به اين كار ترغيب كند. يكي، دو سال قبل از اين با جناب آقاي اميني صحبت شد كه گروهي از فضلا و طلاب براي يك كار تحقيقاتي جمع بشوند، كه البته دنبال هم نشد. خود شما هم تقريباً مثل همين آقاي تسخيري گرفتار بوديد! آقاي اميني واقعاً كارهاي بزرگي دارند و نمي رسند؛ كسي بايد باشد كه به اين كار برسد و اين كار انجام بشود. تأسيس مركز تحقيقات

در مجمع جهاني اهل بيت مانعي ندارد كه مركزي به نام «مركز تحقيقات» وابسته به مجمع جهاني اهل بيت تأسيس شود و افراد مختلف را به منظور برآوردن نيازهاي خودش جذب كند. ممكن است كارهاي تحقيقاتي يي در حال انجام باشد، كه ما از آنها خبر نداريم. واقعاً الان در حوزه بسا محققاني هستند كه خودشان دارند كاري را انجام مي دهند؛ اما ما مطلع هم نيستيم؛ خيلي خوب، بيايند در اين مركز فعاليت كنند. من اخيراً شنيدم كه يكي از آقايان فضلاي برجسته ي قم دارد بي سروصدا يك كار رجالي در طبقات رجال مي كند. خود وجود اين مركز مي تواند همه را جذب كند. گردآوري شعر شعراي شيعه ي اهل بيت گردآوري شعر شعراي شيعه ي اهل بيت و امثال اينها هم خيلي مهم است. اينها كارهايي است كه در طول تاريخ ما واقعاً از آنها غفلت شده است. البته نمي شود هم به اين معنا گفت غفلت؛ نمي توانستند ديگر؛ اما حالا مي توانند. ما از كتابخانه هاي دوردست بلافاصله ميكروفيلم فراهم مي كنيم و به اين جا مي آوريم؛ ولي آنها چنين امكانات و ابزارهايي نداشتند. واقعاً از حضور آقايان خيلي استفاده كرديم. مصاحبت با شما آقايان و زيارتتان، براي من خيلي لذتبخش است. خداوند ان شاءاللَّه به شما اجر بدهد. ان شاءاللَّه موفق باشيد

--------------------------------------------------------------------------------

1) آيةاللَّه جنتي - آيةاللَّه اميني - آيةاللَّه جوادي آملي - آيةاللَّه مؤمن - آيةاللَّه مصباح يزدي آيةاللَّه سيد محمود هاشمي - حجةالاسلام والمسلمين تسخيري - حجةالاسلام والمسلمين دري نجف آبادي حجةالاسلام والمسلمين مجتهد شبستري - حجةالاسلام والمسلمين تقوي - حجةالاسلام والمسلمين حكيم حجةالاسلام والمسلمين صمدي - ملا اصغر علي جعفر - حجةالاسلام والمسلمين رضوي (از طرف حجةالاسلام والمسلمين سيد ساجد علي نقوي) - حجةالاسلام والمسلمين مرتضي عاملي (از طرف علامه سيد محمدحسين فضل اللَّه) - حجةالاسلام

آل صاحب فصول(مسؤول دفتر شوراي عالي مجمع جهاني اهل بيت) 2) بحارالانوار، ج 44 ، ص 63 3) 676 - 602 ق ) 4) 460 - 385 ق ) 5) تهيه ي دائرةالمعارف فقه اسلامي اهل بيت(ع) 6) آيةاللَّه سيّد محمود هاشمي، عضو شوراي عالي مجمع جهاني اهل بيت(ع) و مسؤول مؤسسه ي دائرةالمعارف فقه اسلامي اهل بيت(ع) 7) 1228 - 1154 ق ) 8) 1958 - 1873 م ) 9) نوشته ي: حافظ غلام حليم دهلوي 10) 1019 - 956 ق ) 11) رئيس شوراي عالي مجمع جهاني اهل بيت(ع) 12) دبيركل مجمع جهاني اهل بيت(ع) 13) آيةاللَّه اميني 14) بحارالانوار، ج 19 ، ص 346 15) نماينده ي وليّ فقيه و توليت آستان قدس رضوي 16) از روحانيون لبنان 17) از روحانيون پاكستان 18) از روحانيون لبنان 19) آيةاللَّه اميني 20) 598 - 543 ق )

خطبه هاى نماز جمعه ى تهران

خطبه هاي نماز جمعه ي تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نستغفره و نؤمن به و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: لقد كان لكم في رسول اللَّه اسوة حسنة لمن كان يرجوا اللَّه واليوم الاخر و ذكراللَّه كثيرا(1) به ياد خدا باشيد و تقوا را رعايت كنيد همه ي برادران و خواهران نمازگزار عزيز را به رعايت تقوا و پرهيزگاري و تبعيت از راه روشني كه نبيّ اكرم اسلام و همه ي انبياي الهي و اولياي دين (عليهم السّلام) در پيش پاي بشريت قرار داده اند، توصيه مي كنم. به ياد خدا باشيد و

خدا را در همه ي افعال و گفتار و رفتار و حتّي خاطرات و ذهنيات و انديشه هاي خود به ياد داشته باشيد و رعايت كنيد. امروز، روز ولادت نبيّ اكرم اسلام، منجي بزرگ بشريت، معلم انسان و برافرازنده ي پرچم فلاح و رستگاري بشر، حضرت محمّدبن عبداللَّه(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) و نيز روز ولادت فرزند آن بزرگوار، امام شيعيان و حجت خدا بر مسلمين و بر همه ي اهل زمين، حضرت امام صادق(ع) است. اين روز پُربركت و اين دو ميلاد را به همه ي شما برادران و خواهران و به همه ي ملت بزرگ ايران و همه ي مسلمين تبريك عرض مي كنم. خداي متعال به ما دستور داده است كه از پيامبر تبعيت كنيم خطبه ي اول را به بيان جملاتي از زندگي نبيّ اكرم اختصاص مي دهم. خداي متعال به ما مسلمانان دستور داده است كه از پيامبر تبعيت كنيم. اين تبعيت، در همه چيز زندگي است. آن بزرگوار، نه فقط در گفتار خود، بلكه در رفتار خود، در هيأت زندگي خود، در چگونگي معاشرت خود با مردم و با خانواده، در برخوردش با دوستان، در معامله اش با دشمنان و بيگانگان، در رفتارش با ضعفا و با اقويا، در همه چيز اسوه و الگوست. جامعه ي اسلامي ما آن وقتي به معناي واقعي كلمه جامعه ي اسلاميِ كامل است، كه خود را بر رفتار پيامبر منطبق كند. اگر به طور صددرصد مثل رفتار آن حضرت عملي نيست - كه نيست - لااقل شباهت به آن بزرگوار باشد؛ عكس جريان زندگي نبيّ اكرم بر زندگي ما حاكم نباشد؛ در آن خط حركت بكنيم. صحنه ي اول از زندگي پيامبر، صحنه ي دعوت و جهاد در سه صحنه از صحنه هاي مهم زندگي، جملات

مختصري از آن بزرگوار عرض مي كنم. البته در اين باب كتابهاي مفصل نوشته شده است و سخن، طولاني تر و مبسوطتر از آن است كه در گفتارهايي از اين قبيل بشود حق آن را ادا كرد. از هر خرمن گلي، خوشه يي بايد چيد؛ براي اين كه در ذهن ما ياد آن بزرگوار هميشه زنده باشد. صحنه ي اول از زندگي پيامبر، صحنه ي دعوت و جهاد بود. كار مهم پيامبر خدا، دعوت به حق و حقيقت، و جهاد در راه اين دعوت بود. در مقابل دنياي ظلماني زمان خود، پيامبر اكرم دچار تشويش نشد. چه آن روزي كه در مكه تنها بود، يا جمع كوچكي از مسلمين او را احاطه كرده بودند و در مقابلش سران متكبر عرب، صناديد قريش و گردنكشان، با اخلاقهاي خشن و با دستهاي قدرتمند قرار گرفته بودند، و يا عامه ي مردمي كه از معرفت نصيبي نبرده بودند، وحشت نكرد؛ سخن حق خود را گفت، تكرار كرد، تبيين كرد، روشن كرد، اهانتها را تحمل كرد، سختيها و رنجها را به جان خريد، تا توانست جمع كثيري را مسلمان كند؛ و چه آن وقتي كه حكومت اسلامي تشكيل داد و خود در موضع رئيس اين حكومت، قدرت را به دست گرفت. آن روز هم دشمنان و معارضان گوناگوني در مقابل پيامبر بودند؛ چه گروههاي مسلح عرب - وحشيهايي كه در بيابانهاي حجاز و يمامه، همه جا پراكنده بودند و دعوت اسلام بايد آنها را اصلاح مي كرد و آنها مقاومت مي كردند - و چه پادشاهان بزرگ دنياي آن روز - دو ابرقدرت آن روز عالم؛ يعني ايران و امپراتوري روم - كه پيامبر نامه ها نوشت، مجادله ها كرد، سخنها

گفت، لشكركشيها كرد، سختيها كشيد، در محاصره ي اقتصادي افتاد و كار به جايي رسيد كه مردم مدينه گاهي دو روز و سه روز، نان براي خوردن پيدا نمي كردند. تهديدهاي فراوان از همه طرف پيامبر را احاطه كرد. بعضي از مردم نگران مي شدند، بعضي متزلزل مي شدند، بعضي نق مي زدند، بعضي پيامبر را به ملايمت و سازش تشويق مي كردند؛ اما پيامبر در اين صحنه ي دعوت و جهاد، يك لحظه دچار سستي نشد و با قدرت، جامعه ي اسلامي را پيش برد، تا به اوج عزت و قدرت رساند؛ و همان نظام و جامعه بود كه به بركت ايستادگي پيامبر در ميدانهاي نبرد و دعوت، در سالهاي بعد توانست به قدرت اول دنيا تبديل شود. صحنه ي دوم از زندگي پيامبر، صحنه ي رفتار با مردم صحنه ي دوم از زندگي پيامبر، رفتار آن حضرت با مردم بود. هرگز خلق و خوي مردمي و محبت و رفق به مردم و سعي در استقرار عدالت در ميان مردم را فراموش نكرد؛ مانند خود مردم و متن مردم زندگي كرد؛ با آنها نشست وبرخاست كرد؛ با غلامان و طبقات پايين جامعه، دوستي و رفاقت كرد؛ با آنها غذا مي خورد؛ با آنها مي نشست؛ با آنها محبت و مدارا مي كرد؛ قدرت، او را عوض نكرد؛ ثروت ملي، او را تغيير نداد؛ رفتار او در دوران سختي و در دوراني كه سختي برطرف شده بود، فرقي نكرد؛ در همه حال با مردم و از مردم بود؛ رفقِ به مردم مي كرد و براي مردم عدالت مي خواست. در جنگ خندق، وقتي كه مسلمين در مدينه از همه طرف تقريباً محاصره بودند و غذا به مدينه نمي آمد و آذوقه ي مردم تمام

شده بود، به طوري كه گاهي دو روز، سه روز كسي غذا گيرش نمي آمد كه بخورد، در همان حال پيامبر اكرم خودش در خندق كندن در برابر دشمن، با مردم مشاركت مي كرد و مانند مردم گرسنگي مي كشيد. در روايت دارد، فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) كه براي حسن و حسين - كه كودكان خردسالي بودند - مقداري آرد دست و پا كرده بود و نان مختصري پخته بود، دلش نيامد كه پدر خود را گرسنه بگذارد. تكه يي از آن ناني كه براي بچه ها پخته بود، براي پدرش برد. پيامبر فرمود: دخترم! از كجا آورده اي؟ گفت: مال بچه هاست. پيامبر لقمه يي در دهانشان گذاشتند و خوردند. طبق روايت - كه گمان مي كنم سند روايت هم سند معتبري است - پيامبر فرمود: من سه روز است كه هيچ چيز نخورده ام! بنابراين، او مثل خود مردم و در كنار مردم بود و با آنها رفق و مدارا مي كرد؛ چه در اين حالت، و چه در دوراني كه سختيها برطرف شده بود، مكه فتح شده بود، دشمنان منكوب شده بودند و همه سر جاي خود نشسته بودند. بعد از فتح طائف، غنايم زيادي به دست پيامبر رسيد و او آنها را بين مسلمين تقسيم مي كرد. عده يي از مسلمانان ايمانهاي راسخ داشتند، كه آنها كنار بودند؛ عده يي هم از اين تازه مسلمانان و قبايل اطراف مكه و طائف بودند، كه بر سر پيامبر ريختند و غنيمت خواستند؛ پيامبر را اذيت كردند، محاصره كردند؛ پيامبر مي داد، مي گرفتند؛ اما باز مي خواستند! كار به جايي رسيد كه عباي روي دوش پيامبر هم به دست اين عربهاي تازه مسلمانِ ناهموار و خشن افتاد! اين جا هم كه در اوج عزت

و قدرت بود، پيامبر باز با مردم با همان رفق، با همان مدارا و با همان خوشرويي رفتار كرد؛ با خوش اخلاقي و خوش خلقي صدايش را بلند كرد و گفت: «ايهاالنّاس ردّوا عليّ بردي»(2)؛ اي مردم! عبايم را به من برگردانيد! اين، وضع معاشرت پيامبر با مردم بود. پيامبر با غلامان نشست وبرخاست مي كرد و با آنها غذا مي خورد. او بر روي زمين نشسته بود و با عده يي از مردمان فقير غذا مي خورد. زن بيابان نشيني عبور كرد و با تعجب پرسيد: يا رسول اللَّه! تو مثل بندگان غذا مي خوري؟! پيامبر تبسمي كردند و فرمودند: «ويحك اي عبد اعبد منّي»(3)؛ از من بنده تر كيست؟ او لباس ساده مي پوشيد. هر غذايي كه در مقابل او بود و فراهم مي شد، مي خورد؛ غذاي خاصي نمي خواست؛ غذايي را به عنوان نامطلوب رد نمي كرد. در همه ي تاريخ بشريت، اين خلقيات بي نظير است. در عين معاشرت، او در كمال نظافت و طهارت ظاهري و معنوي بود، كه عبداللَّه بن عمر گفت: «ما رأيت احدا اجود و لا انجد و لا اشجع و لا اوضأ من رسول اللَّه»(4)؛ از او بخشنده تر و ياري كننده تر و شجاعتر و درخشانتر كسي را نديدم. اين، رفتار پيامبر با مردم بود؛ معاشرت انساني، معاشرت حَسَن، معاشرت مانند خود مردم، بدون تكبر، بدون جبروت. با اين كه پيامبر هيبت الهي و طبيعي داشت و در حضور او مردم دست و پاي خودشان را گم مي كردند، اما او با مردم ملاطفت و خوش اخلاقي مي كرد. وقتي در جمعي نشسته بود، شناخته نمي شد كه او پيامبر و فرمانده و بزرگ اين جمعيت است. مديريت اجتماعي و نظامي او در حد اعلي بود و به همه كار سر مي كشيد. البته

جامعه، جامعه ي كوچكي بود؛ مدينه بود و اطراف مدينه، و بعد هم مكه و يكي، دو شهر ديگر؛ اما به كار مردم اهتمام داشت و منظم و مرتب بود. در آن جامعه ي بدوي، مديريت و دفتر و حساب و محاسبه و تشويق و تنبيه را در ميان مردم باب كرد. اين هم زندگي معاشرتي پيامبر بود، كه بايد براي همه ي ما - هم براي مسؤولان كشور، هم براي آحاد مردم - اسوه و الگو باشد. صحنه ي سوم از زندگي پيامبر، صحنه ي ذكر و عبادت الهي و بالاخره صحنه ي سوم از زندگي پيامبر، ذكر و عبادت الهي آن حضرت بود. پيامبر با آن مقام و با آن شأن و عظمت، از عبادت خود غافل نمي شد؛ نيمه ي شب مي گريست و دعا و استغفار مي كرد. ام سلمه يك شب ديد پيامبر نيست؛ رفت ديد مشغول دعا كردن است و اشك مي ريزد و استغفار مي كند و عرض مي كند: «اللّهم و لا تكلني الي نفسي طرفة عين»(5). ام سلمه گريه اش گرفت. پيامبر از گريه ي او برگشت و گفت: اين جا چه مي كني؟ عرض كرد: يا رسول اللَّه! تو كه خداي متعال اين قدر عزيزت مي دارد و گناهانت را آمرزيده است - «ليغفرلك اللَّه ما تقدّم من ذنبك و ما تأخّر»(6) - چرا گريه مي كني و مي گويي خدايا ما را به خودمان وانگذار؟ فرمود: «و ما يؤمنني»(7)؛ اگر از خدا غافل بشوم، چه چيزي من را نگه خواهد داشت؟ اين براي ما درس است. در روز عزت، در روز ذلت، در روز سختي، در روز راحتي، در روزي كه دشمن انسان را محاصره كرده است، در روزي كه دشمن با همه ي عظمت، خودش را بر چشم

و وجود انسان تحميل مي كند، و در همه ي حالات خدا را به ياد داشتن، خدا را فراموش نكردن، به خدا تكيه كردن، از خدا خواستن؛ اين، آن درس بزرگ پيامبر به ماست. انقلاب براي اين است كه ارزشها در جامعه تغيير كند خداي متعال در همه ي صحنه ها به ياد پيامبر بود، و رسول اكرم در همه ي صحنه ها از خدا استمداد كرد، از خدا خواست و از غير خدا نترسيد و نهراسيد. راز اصلي عبوديت پيامبر در مقابل خدا اين است؛ هيچ قدرتي را در مقابل خدا به حساب نياوردن، از او واهمه نكردن، راه خدا را به خاطر اهواي ديگران قطع نكردن. جامعه ي ما با درس گرفتن از اين اخلاق نبوي، بايد به يك جامعه ي اسلامي منقلب شود. انقلاب براي اين نيست كه كساني بروند و كسان ديگري بيايند؛ انقلاب براي اين است كه ارزشها در جامعه تغيير كند؛ اعتبار و ارزش انسان به عبوديت خدا باشد؛ انسان بنده ي خدا باشد، براي خدا كار كند، از خدا بترسد، از غير خدا نترسد، از خدا بخواهد، در راه خدا كار و تلاش كند، در آيات خدا تدبر كند، عالم را درست بشناسد، كمر به اصلاح مفاسد جهاني و بشري ببندد و از خود شروع كند؛ هر كدام ما از خودمان شروع كنيم. پروردگارا ! تو را به حق حرمت مقام پيامبر سوگند مي دهيم، در درون و دل و جان ما تحولي عميق و اسلامي پديد بياور. پروردگارا ! ما را شايسته ي نام امت پيامبر قرار بده. پروردگارا ! امام زمانمان را كه جانشين پيامبر و حجت خدا در زمان ماست، از ما راضي كن. پروردگارا !

ما را در ميدان جهاد و مقاومت همواره سرافراز بدار. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي عليّ اميرالمؤمنين و علي الصّدّيقة الطّاهرة سيّدة نساءالعالمين و علي الحسن والحسين سبطي الرّحمة و امامي الهدي و علي عليّ بن الحسين و محمّدبن عليّ و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن عليّ و عليّ بن محمّد والحسن بن عليّ والخلف القائم المهدي حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداةالمؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه دفاع مقدس و هفته ي وحدت، دو يادگار مهم امروز دو مسأله ي مهم و مؤثر در وضع جامعه و كشور ما، به عنوان دو يادگار و دو خاطره براي ما مطرح است: يكي يادبود سالهاي دفاع مقدس در برابر جنگ تحميلي، و ديگري يادبود هفته ي وحدت، كه درباره ي هر كدام به اختصار مطالبي را عرض مي كنم. قبلاً از شهدايي كه در اين روزها نامشان را معمولاً گرامي مي داريم - شهيد هاشمي نژاد(8)، دانشمند مبارز فداكار؛ و سرداران(9) عزيزي كه در اين روزها به شهادت رسيدند - ياد مي كنيم و خاطره ي ارجمند آنان را گرامي مي داريم. درباره ي دفاع مقدس، آنچه كه ملت ما پس از گذشتن دوران سخت جنگ هشت ساله بايد مورد تدبر قرار بدهد، اين است كه اين جنگ را چه كسي به وجود آورد، و چرا به وجود آورد، و چه شد كه موفق نشد؟ اين، سه نقطه ي اساسي است. جنگ را چه كسي به وجود آورد؟ سؤال اول: جنگ را چه كسي به وجود آورد؟ نمي شود گفت جنگ

را فقط عراق به وجود آورد. همه ي قراين از اول كار نشان مي داد كه استكبار پشت سر عراق است؛ او را كمك نظامي كردند؛ از لحاظ تبليغاتي به او كمك كردند و شوراي امنيت را در خدمت متجاوز قرار دادند. با اين كه جنگِ به اين اهميت در اين نقطه ي حساس واقع شده بود، اما روزهايي گذشت كه سازمان ملل در آن روزها، هيچ عكس العملي نشان نداد؛ اين عادي نيست. در حمله ي عراق به كويت، بعد از چند ساعت شوراي امنيت موضعگيري كرد؛ اما در حمله ي عراق به ايران، تا وقتي كه تانكهاي عراقي پيشروي مي كردند، شوراي امنيت ساكت و تماشاچي نشست؛ بعد از آن كه هزاران كيلومتر را تصرف كرده بودند، شوراي امنيت يك كلمه حرف زد، كه آن هم تقبيح تجاوز نبود؛ عراق را ملامت نكرد كه چرا تجاوز كرده و جنگ را شروع كرده است؛ به دو طرف گفت كه حالا بياييد دست از جنگ بكشيد و آتش بس كنيد! يعني درحقيقت، تثبيت عراق در اراضي اشغالي ما. البته ما قبول نكرديم و آن قطعنامه را رد كرديم. شوراي امنيت به خاطر اين كه در دست قدرتهاي بزرگ بود و آنها هم پشت سر رژيم عراق بودند، تا آخر هم هيچ وقت نسبت به جنگ يك موضع كاملاً و صددرصد عادلانه نگرفت؛ تا اين كه در اين اواخر، آن هم با زحمات زياد و با تلاشهاي فراواني كه از همه طرف كشيده شد، قطعنامه ي 598 از شوراي امنيت صادر شد. شرق و غرب پشت سر عراق قرار داشتند. تقريباً تمام اروپا به عراق كمك كردند. در ايام جنگ، ما اينها را از روي حدس مي گفتيم، قراين دلالت مي كرد؛

ولي در اين يكي، دو سال اخير، شواهد قطعي براي آن پيدا شد؛ همه اعتراف كردند و يكي يكي سندها بيرون آمد؛ كمك امريكا، كمك ناتو، كمك شوروي هم كه از روز اول معلوم بود. بلوك شرق، همين كشورهاي اروپاي شرقي كه امروز دچار اين مصيبتها(10) هستند، بزرگترين خدمت را در طول جنگ به رژيم عراق كردند؛ ارتجاع منطقه هم كه جاي خود دارد. بنابراين، جنگ را رژيم عراق به تنهايي به وجود نياورد - رژيم عراق يك عامل بود - جنگ را همه ي دنياي استكباري و من تبع او به وجود آوردند؛ اين امروز چيز روشني است و احتياج به بحث زيادي ندارد. چرا جنگ را به وجود آوردند؟ سؤال دوم: چرا جنگ را به وجود آوردند؟ اين هم امر روشني است: جنگ را به وجود آوردند، تا نظام اسلامي را از بين ببرند، يا وادار به تسليم كنند؛ براي آنها فرقي نمي كرد. مي خواستند يا جمهوري اسلامي به خاطر اشغال و گرفتاريهاي جنگ ساقط بشود، يا اگر ساقط نمي شود، همان طوري كه بيشتر كشورهايي كه به اين مصيبتها دچار مي شوند و بالاخره رو به يك قدرتمند مي كنند و پيش او دست دراز مي كنند، شايد ملت ايران و امام عظيم الشأن اين ملت هم مجبور بشوند در مقابل دشمنان تسليم بشوند، دست دراز كنند و بگويند خيلي خوب، ما تسليم هستيم؛ نگذاريد ديگر عراق اين قدر ما را بكوبد. بدون ترديد هدفشان اين بود؛ اما اين آرزو هم به دلشان ماند. اگر ايران در مقابل امريكا تسليم مي شد، جنگ زود تمام مي شد. البته مصيبت سلطه ي امريكا، صد برابر از مصيبت جنگ سخت تر است. مصيبت تسلط بيگانه، از مصيبت

هر گونه جنگي با هر خسارتي، براي يك ملت سنگينتر و سخت تر است. امروز ببينيد با رژيم عراق چگونه برخورد مي كنند. همين كه مسلط شدند، همين كه در مقابلشان تسليم انجام گرفت، استكبار ديگر هيچ حدي نمي شناسد. از ايستادگي مردم است كه اينها حساب مي برند و مجبورند حريم بگيرند. هر ملتي كه كوچكترين نشانه ي تسليمي از خود در مقابل استكبار نشان داد، باخت؛ باختي بسيار سنگين. هدفشان اين بود كه جمهوري اسلامي را وادار به تسليم كنند؛ ولي نتوانستند. بعد از هشت سال جنگ، لازم نيست ما قسم و آيه بخوريم كه در جنگ پيروز شده ايم. پيروزي در جنگ مگر چيست؟ اگر دشمني با آن حجم قدرت و با آن عظمت مادّي به يك ملت حمله كند، هشت سال هم عليه او مبارزه كند، اما بعد از هشت سال همه چيز مثل روز اول باشد؛ نه يك قدم از سرزمين اين ملت دست ديگري باشد، نه اين ملت كوچكترين تحميلي را از دشمن قبول كرده باشد، آيا اين پيروزي اين ملت نيست؟ ملت ما با جوانانش، با رزمندگانش، با ارتش و سپاه و بسيج مردميش، با عشاير دلاورش، با مردم كوچه و بازارش، با خانواده هاي ايثارگرش، با زنان و مردان آگاه و هوشيارش، با شجاعت و ايمان و توكل بي نظير رهبر عظيم الشأنش، توانست در مقابل امريكا و اروپا و شورويِ آن روز و امپراتوري شرق و غرب بايستد و بعد از هشت سال همه ي آنها را وادار بكند كه به پيروزي ملت ايران و به شكست خودشان اعتراف كنند. چه شد كه پيروزي در جنگ به دست آمد؟ و اما سؤال سوم: چه شد كه اين

پيروزي به دست آمد؟ برادران و خواهران عزيز در سراسر كشور! چه شد كه شما پيروز شديد؟ آيا جز ايمان شما، توكل شما به خدا، تصميم شما براي ايستادگي در مقابل دشمنان خدا، وحدت كلمه ي شما - كه به هيچ وسيله يي نتوانستند آن را در هم بشكنند - فداكاري قهرمانانه ي جوانان شما؛ جواناني كه در عين جواني، از لذتهاي دنيا گذشتند و تسليم وسوسه ها نشدند؛ و پدر و مادري كه از جوانانشان گذشتند و تسليم وسوسه ي محبت و عشق به اولادشان نشدند؛ و بي اعتنايي به زخارف دنيا و نگريستن به هدف عالي - يعني سربلندي اسلام و مسلمين - پيروزي ملت ايران عامل ديگري داشت؟ اگر ايران در آن روزي كه دشمن از همه طرف به آن حمله كرد، به شرق يا به غرب، به امريكا، به اروپا، به شوروي رو مي آورد، باز هم پيروز شده بود؟ نمي گذاشتند پيروز بشود. جنگ تمام مي شد، اما جنگ بدون پيروزي و بدون افتخار؛ سلطه ي خودشان را بر اين ملت از سر مي گرفتند. استكبار جهاني همچنان در فكر سلطه است برادران و خواهران عزيز! تقريباً سيزده سال از پيروزي انقلاب و ريشه كن شدن سلطه ي امريكا از اين كشور مي گذرد؛ اما امريكا و استكبار جهاني همچنان در فكر اين هستند كه سلطه ي خودشان را به هر شكلي كه بتوانند، به اين ملت برگردانند. بدانيد كه دشمنان خدا از اسلام و ايمان و وحدت كلمه ي شما مردم راضي نيستند؛ از اين كه شما پشت سر مسؤولان كشور، پشت سر قرآن و اسلام، پشت سر نشانه ها و پرچمهاي دين حركت كنيد، ناراضي هستند. دشمن، اين طور زندگي را نمي پسندد. شما فرهنگ استكباري را در

دنيا به هم زده ايد. امروز كار بر استكبار مشكل شده است. نيتهاي خائنانه و خباثت آميز در نظم نوين جهاني اين «نظم نوين جهاني»(11) كه استكبار بيان مي كند، سخني است كه نيتهاي بسيار خائنانه و خباثت آميزي پشت سر آن است. نظم نوين جهاني يعني چه؟ يعني نظام دو قطبي عالم تمام شد، درگيريهاي شرق و غرب تمام شد؛ بله، تمام شد؛ اما آيا نتيجه ي تمام شدن درگيري شرق و غرب بايد قدرت مطلقه و روزافزون امريكا بر ملتهاي ضعيف باشد؟! يعني ديگر اسلامخواهان و آزاديخواهان در هيچ نقطه ي دنيا حق نداشته باشند نفس بكشند؟! يعني مسأله ي فلسطين بايد به قيمت فروختن فلسطين و فروختن فلسطينيان تمام بشود؟! معناي نظم نوين جهاني اين است؟! امريكا اين را مي خواهد. ملت اسلام به خاطر بيداري يي كه بر اثر انقلاب و ايستادگي شما در جنگ به دست آورده است، تسليم اين خواست امريكا و استكبار نخواهد شد. ويراني جنگ، به اين آساني برطرف نمي شود البته جنگ خسارتهاي زيادي داشت؛ دشمن هم اين را مي دانست؛ امروز هم مي داند. خسارت جنگ فقط در آن لحظه يي نيست كه گلوله ي توپ يا بمب يا موشك به جايي اصابت مي كند. اين اصابت، ويراني به بار مي آورد. اين خسارت تا هنگامي هست كه اين ويراني را بشود جبران كرد. ما هشت سال جنگ داشتيم. سالهاي متمادي بايد همه ي شما ملت پشت سر دولت حركت كنيد و دولتمردان با همه ي توان و كوشش و با همه ي خلوص نيت كار كنند و ثروت ملي اين كشور صرف بازسازي بشود، تا بتوانيم جبران اين خسارتها و ويرانيها را بكنيم. ويراني جنگ، به اين آساني برطرف نمي شود. آيا مي دانيد كه جنگ

دوم جهاني براي اروپا و ژاپن و بقيه ي كشورها به چه قيمتي تمام شد؟ آيا مي دانيد كه چند سال طول كشيد تا توانستند خودشان را از زير اين بار خلاص كنند؟ در حالي كه ثروت امريكا و جاهاي ديگر هم پشت سر و در اختيارشان بود. ما مي خواهيم روي پاي خودمان بايستيم. ما مي خواهيم كشور را خودمان آباد كنيم. ما مي خواهيم همت و اراده و پول خودمان اين كشور را آباد كند. مسؤولان دلسوز كشور مشغول تلاشند. آنها با تدبير و اراده ي صحيح و با كمك ملت خواهند توانست ان شاءاللَّه اين ويرانيها را جبران كنند؛ البته مقداري طول مي كشد. جنگ سختي داشت، دوران بازسازي هم سختي دارد؛ اين هم جزو سختي دوران جنگ است. امروز مبارزه ي شما، در راه بازسازي و سازندگي و تلاش براي حفظ وحدت است. دشمن مي خواهد ميان فرقه هاي اسلامي نزاع باشد هفته ي وحدت، وحدت ميان امت اسلام است. دشمن مي خواهد ميان فرقه هاي اسلامي نزاع باشد؛ بخصوص بعد از پيروزي انقلاب اسلامي دشمن خواسته است بين ايران انقلابي و اسلامي و بقيه ي ملتها جدايي بيندازد. از خدا مي خواهند كه در دنياي اسلام گفته شود: «اينها شيعه هستند و انقلابشان انقلاب شيعي است و به ما سني ها ربطي ندارد»! ملت ايران از اول انقلاب گفته است بله، ما شيعه و مواليان اهل بيت پيامبريم؛ اما اين انقلاب، يك انقلاب اسلامي بر اساس قرآن، بر اساس توحيد، بر اساس اسلام خالص و ناب، بر اساس وحدت و برادري بين همه ي مسلمين است. اين را از اول ملت ما گفتند و امام ما نيز اين را فرياد كشيد و بيان كرد. نگذاريد اين وحدت خدشه دار بشود.

ساير ملتهاي مسلمان در كشورهاي ديگر نگذارند كه نويسندگان و قلم به دستهاي مزدور، عليه ملت ايران و انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي مطلب بنويسند و تهمت و افتراء پخش كنند؛ آنها دارند اين كار را مي كنند. نويسندگان خود ما هوشياري بخرج دهند و نگذارند دشمن بهانه به دست بياورد، تا اين شكاف وسيع بشود. صدا و سيما، رسانه ها، روزنامه ها، كتاب نويسها، همه و همه مواظب باشند بهانه يي به دست دشمن ندهند، تا اختلاف بين مسلمين ايجاد كند. ما گفتيم كه برادران مسلمان در هرجا هستند و مذهبشان هرچه هست، باشند؛ اما همه برادر باشند و در راه اسلام و توحيد و قرآن، با استكبار - كه ضد اسلام و ضد توحيد و ضد قرآن است - مبارزه كنند. قصد دارند فلسطين را معامله كنند مسأله ي بسيار تلخ اين روزهاي ما، مسأله ي فلسطين است. قصد دارند فلسطين را معامله كنند و بفروشند. اين كنفرانس به اصطلاح بين المللي(12)، درحقيقت كنفرانسي در جهت خواست صهيونيستهاست؛ منتها مسلمانان و بخصوص بعضي از سران فلسطيني از بس ضعف نشان دادند، حالا صهيونيستها هم ناز مي كنند! آنها مي گويند ما در اين كنفرانس، به فلان شرط و فلان شرط شركت مي كنيم. شرط كدام است؟! مسلمان غيور نمي تواند در آن كنفرانسي كه بناست ملت فلسطين و كشور فلسطين را به دشمن بفروشند، شركت كند؛ بلكه مسلمان غيور نمي تواند ساكت بنشيند. من اين مطلب را در پيامي كه براي برادران و خواهران مسلمان در سراسر جهان به زبان عربي آماده كرده ام، مي خوانم. السّلام علي أبناء أمّتنا الاسلامية رجالا و نساء في كل مكان. القضية الفلسطينية كانت منذ نصف قرن حتي الآن تمثّل مأساة للمسلمين و ذروة

آلامهم وأمرّ حادثة في تاريخهم الحديث، غير أنّه بعد وعد بلفور المشؤوم الذي شكّل الخطوة الاولي في تشريد الفلسطينيين لم تتعرّض فلسطين المحتلّة و لم يتعرّض شعبها لأخطر من هذه المؤامراة التي تحيك خيوطها اليوم أمريكا تساندها بعض الدّول الاخري و يدعمها سكوت و تعاون بعض بلدان المنطقة العربية. الخطة المعدّة لفلسطين الآن هي تصفية القضية و بيع كلّ الارض الاسلامية الفلسطينية الي الجناة الغاصبين الصهاينة، و هذا خطر فادح يتهدّد المسلمين و مأساة ماحقة شاملة تحلّ بهم، لوقّدر للخطة أن تتحقّق لاسمح اللَّه. كلّ قبول و رضوخ لهذا الّذي يراد له أن يتحقّق من خلال المؤتمر المدبّر لقضية فلسطين هو في رأي الاسلام، حرام و معارض لاحكام الشّريعة المقدسة. و هذه الحادثة من النّاحية السياسية تشكّل أكبر إهانة للشعوب المسلمة والحكومات المسلمة و أوسع باب للتوغّل في البلدان الاسلامية و للعبث بمقدّراتها و أفظع استهانة بكرامة كلّ دعاة الحق و التحرّر و أبشع مقدمة لقمع كلّ مظاهر الصّحوة واليقظة في منطقة الشرق الاوسط و في جميع أرجاء العالم الاسلامي، و هي بالتالي تمهيد لتحقّق نوايا الاحتلال الصّهيوني في التوسع من النيل إلي الفرات. إنّها من الناحية الانسانية والاخلاقية استهزاء بكل الشّهداء والمجاهدين الّذين بذلوا النفس والنفيس علي طريق فلسطين خلال نصف القرن الماضي و ظلم بكل العوائل المشرّدة الّتي عاني جيلان منها حياة المخيّمات و آلام اغتصاب البيت و التراب. إنها حكم بذبح آلاف الشّباب الفلسطينيين المقاومين و بهتك حرمة آلاف النّساء الفلسطينيّات الصّابرات في المستقبل، إنّها تعني استمرار ما يعانيه شعب من فقر و فاقة و سقم و تشريد. مع كل هذا، أيّ مسلم غيور من الحكّام و من سائر أبناء هذه الامة يجيز لنفسه أن

يؤيّد المؤتمر الامريكي المرتبط بفلسطين أو يشترك فيه أو يرضخ لنتائجه، إنها خيانة بالشّعب الفلسطيني و خيانة بالقضية الفلسطينية و خيانة بالاسلام. السكوت عنه مأساة والاشتراك فيه جريمة كبري. لو أن أمريكا ظنّت أنّ مثل هذه المؤتمرات قادرة علي إخماد اللّهب الاسلامي المقدّس المتصاعد في فلسطين فهي خاطئة تماما، ولو أنّ فئة من ساسة العرب فلسطينيين كانوا أم غير فلسطينيين، يتصوّرون أن الشّعب الفلسطيني و شعوبهم سوف تغفر لهم اشتراكهم في هذه المؤامرة، فهم مخطئون جدّا. فلسطين، ملك للشعب الفلسطيني و جزء من الارض الاسلامية. الكيان الغاصب لابدّ أن يضمحل، و هذا هو قدر فلسطين الّذي سيتحقّق عاجلا أم آجلا، واللَّه غالب علي أمره و لكن أكثر الناس لايعلمون. و لايفوتني أيّها الاخوة و الاخوات أن اُبارك للأمّة الاسلامية جمعاء ذكري مولد المصطفي(عليه أفضل الصّلاةوالسّلام) و ذكري مولد حفيدة الامام جعفربن محمّدالصّادق (عليه السّلام) سائلا اللَّه تعالي أن يجعل هذه الذّكري العطرة مصدر إلهام يزيد المسلمين عزما علي تحقيق وحدتهم و عزّتهم و كرامتهم. عباداللَّه اتقوا اللَّه و عليكم بالجد و الاجتهاد والتّأهبّ والاستعداد والتّزوّد في منزل الزّاد واستغفرواللَّه لي و لكم. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اذا جاء نصراللَّه والفتح. و رأيت النّاس يدخلون في دين اللَّه افواجا. فسبّح بحمد ربّك واستغفره انّه كان توّابا. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه

--------------------------------------------------------------------------------

1) احزاب: 21 2) بحارالانوار، ج 16 ، ص 226 3) بحارالانوار، ج 16 ، ص 225 4) بحارالانوار، ج 16 ، ص 231 5) و 3. بحارالانوار، ج 14 ، ص 384 6) فتح: 2 7) 8) 1360 - 1311 ش ) 9) شهيد فلاحي، شهيد فكوري، شهيد نامجو، شهيد كلاهدوز، شهيد جهان آرا 10) با آغاز فصل جديد در حيات سياسي

شوروي، كه ابتكار عمل آن را گورباچف تحت عنوان سياست «گلاسنوست» (در زمينه ي ارتباط با دنياي خارج)، و سياست «پروستريكا» (در خصوص سياستهاي داخلي) به عهده داشت، اروپاي شرقي كه تا قبل از اين، زير سلطه و حاكميت كرملين بود، شاهد وقوع جنبشهاي استقلال طلبانه يي شد كه هدف آن، خروج از دايره ي قدرت شوروي بود. اين امر، به وقوع آشوبها و بروز مشكلات اقتصادي و سياسي در اغلب كشورهاي بلوك شرق منجر گرديد. امريكا و كشورهاي غربي، تلاشهاي زيادي در جهت خروج اين كشورها از سلطه ي شوروي به عمل آوردند و در حال حاضر چند كشور كه سابقاً عضو بلوك شرق بودند، رسماً به عضويت پيمان ناتو در آمده اند. 11) نظم نوين جهاني (New world order ) عنوان نظريه يي بود كه بلافاصله پس از پايان جنگ آزادسازي كويت و شكست عراق، از سوي «جورج بوش» - رئيس جمهور وقت امريكا - مطرح گرديد. بر اساس اين نظريه، امريكا خود را به عنوان سامانده روابط بين المللي مطرح ساخت، تا با اتكاء به توان نظامي و نفوذ سياسي خود، به عنوان تنها صحنه گردان مسائل منطقه يي و بين المللي معرفي شود. با شكست «جورج بوش» در انتخابات رياست جمهوري امريكا و به قدرت رسيدن «بيل كلينتون»، اين نظريه نيز از قاموس سياسي جهان حذف شد. 12) كنفرانس مادريد. ايده ي اين كنفرانس، در فرداي جنگ آزاد سازي كويت از سوي امريكا، تحت عنوان كلي «زمين در برابر صلح» مطرح شد. در اين كنفرانس كه در 30 اكتبر 1991 ميلادي برگزار گرديد، نمايندگان اسرائيل، سوريه، اردن، فلسطين، لبنان و مصر به طور رسمي، و نمايندگان جامعه ي مشترك اروپا، سازمان ملل متحد، عربستان سعودي (از طرف

كشورهاي عرب حوزه ي خليج فارس)، جورج بوش و ميخائيل گورباچف به عنوان ناظر شركت كردند. اين كنفرانس، با نظارت و سرپرستي مستقيم امريكا و روسيه آغاز شد؛ ولي عملاً نتايجي از آن حاصل نگرديد؛ زيرا صلح فلسطين و اسرائيل، خارج از اين روند به دست آمد، و اردن و اسرائيل نيز به طور جداگانه با يكديگر سازش كردند؛ فقط سوريه به اين ايده پايبند است، كه آن هم به علت عدم تمايل اسرائيل به عقب نشيني از سرزمينهاي اشغالي، نتيجه يي در بر نداشته است.

بيانات در ديدار با اعضاى كنگره ى شعر حوزه

بيانات در ديدار با اعضاي كنگره ي شعر حوزه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نگاه هنرمند، متفاوت از نگاه ديگران اگر اين فكر انقلابي كه با هزار زبان، چه به شكل خطابه، چه به شكل درس، چه به شكل افكار فلسفي، چه به شكل نظرات فقهي، از سال 1341 در بيانات حضرت امام ارائه شده، در قالب هنر عرضه نشود، براي نسلهاي آينده چيز بيگانه يي خواهد بود. هنر خصوصيتش اين است. اين منظره يي كه الان در مقابل ما هست - جمعي دور هم نشسته ايم؛ در سنين مختلف، در سطوح علمي مختلف، در اوضاع اجتماعي مختلف، با نظرات و افكار مختلف - اين را چه كسي خواهد توانست براي كسي كه در اين جلسه نيست، آن چنان توصيف كند كه گويي او در اين جلسه هست؛ حتّي از بعضي كساني كه در اين جلسه هم هستند، بهتر و دقيقتر و ريزتر حقايق را ببيند؛ در حالي كه اين جا هم نبوده است؟ آيا اصلاً چنين چيزي ممكن است، يا نه؟ بله، ممكن است. به چه وسيله؟ به زبان هنر. زبان هنر يعني چه؟ يعني توصيف با عكس، با فيلم، با مجسمه، با شعر،

با رمان. اين كه شما مي بينيد سياستهاي استعماري، عليه انقلاب و عليه همه ي ارزشهايي كه آنها با آن بدند، اين قدر روي هنر سرمايه گذاري مي كنند، به علت همين كارايي هنر است. شما بيرون برويد و شروع كنيد به نقل كردن: بله، فلان جا بوديم، كسي اين طور شعري خواند، كسي اين گونه گفت، كسي اين طور نشسته بود؛ اصلاً ممكن نيست آن طوري كه هست، انعكاس پيدا كند؛ آن شخص، فقط خبري مي شنود. اما با زبان هنر مي توان همين جلسه را منعكس كرد؛ به طوري كه اگر مثلاً عكاس هنرمندي از زواياي خوبي از اين جلسه عكس بردارد يا فيلم تهيه كند، بعد كسي كه آن عكس يا فيلم را نگاه مي كند، اگر صاحب نظر و صاحب ذوق و ريزبين باشد، چيزهايي را خواهد ديد كه ماها الان شايد متوجه آنها نباشيم؛ مثلاً اين جا چند لباس فلان رنگ وجود دارد و كدام رنگها پهلوي هم نشسته اند. ببينيد، اينها استنتاجهايي است كه ما كه در اين جا نشسته ايم، اصلاً از آن غافليم؛ اما نگاه هنرمند آن را فوراً حس مي كند و مي فهمد. ما سلاح هنر را درست در اختيار نگرفته ايم برادران! اگر اين طور است، پس بدانيد كه ما اين سلاح را آن چنان كه بايد، درست به دست نگرفته ايم. البته كشور و سرزمين ما، سرزمين هنر است؛ يعني هنر جهاني از هزار سال پيش به اين طرف، در مجموع مديون سرزمين ماست، مديون زبان فارسي است، مديون هنرمندان ايراني است؛ ليكن ما اين سلاح را در اختيار نگرفته ايم. علت هم اين است كه عده يي بودند، هنرمند هم بودند، صاحب جوهر هم بودند، اما نتوانستند خودشان را با انقلاب تطبيق بدهند؛ چون هنرمندي به معناي بقيه ي خصال خوب

كه نيست. اي بسا هنرمندي كه هنرش خيلي بالاست، اما آدم پست و حقير و بد و فاسق و فاسد و خيانتكاري است. از اين قبيل زياد داشتيم، الان هم داريم و جلوي چشممان فراوان قرار دارند. انقلاب آن وقتي مي تواند خودش را در قالب هنر بياورد، كه هنرمندِ خودي داشته باشد و خودش هنرمند را پرورش بدهد. البته يك عده از جوانان دارند اين كارها را مي كنند؛ خيلي هم خوب است؛ شما هم در هرجا و به هر شكل هستيد، اين كار را بكنيد. به برّايي اين سلاح توجه كنيد. به بهره وري فراوان دشمن انقلاب از اين سلاح توجه كنيد. به اين كه مفاهيم انقلاب، خوب مي توانند در قالب هنرهاي گوناگون واقع بشوند، توجه كنيد و احساس نماييد كه اين يك ارزش است. اسلام از اول با هنر شروع شده است زمان نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) شاعر برجسته يي مثل «حسان بن ثابت»(1) در خدمت آن حضرت بود، بعد در خدمت اميرالمؤمنين بود؛ قدر او را مي دانستند و از او كار مي خواستند. خود اميرالمؤمنين يك هنرمند فوق العاده است. خود پيامبر يك هنرمند فوق معمولي است. قرآن يك اثر هنري فوق بشري است؛ الهي است. اسلام از اول با هنر شروع شده است. اگر قرآن اين زبان هنري را نداشت، شايد يك گوشه ي كار مي لنگيد. خداي متعال هيچ چيزي را بي مصلحت و حكمت كه نمي آورد. حكمتي بود در اين كه اين هنر قوي و كارآمد، مفاهيم الهي را اين طور به انسانها ارائه كند، تا الان كه حدود هزاروچهارصد سال از زمان نزول قرآن گذشته، باز موجب خيزش انسانها شود. الان شما براي حركت دادن يك جامعه ي مسلمان، بهترين ابزارتان آيات قرآن است.

اين، چيز خيلي عجيبي است؛ كهنه نشده و كهنه نمي شود. با توجه به اينها، هرجا هستيد، براي صيقل زدن به اين سلاح و كامل كردن و در دست گرفتن آن تلاش كنيد. وادي هنر، يك وادي خيلي طولاني و پُردامنه ضمناً برادراني كه اهل شعر و هنر هستند، بدانند كه اين وادي، يك وادي خيلي طولاني و پُردامنه است. شما نبايد خيال كنيد كه مثلاً صد غزل و قصيده و قطعه و امثال اينها گفته ايد و حالا شاعر درجه ي پنجمي شده ايد كه درجه ي يكش سعدي(2) يا فردوسي(3) است؛ نه، شما هر وقت خواستيد خودتان را محاسبه كنيد، حالا بدون اين كه من بخواهم يك عيار همه جايي به شما ارائه كنم، همين طور تقريبي و ميانگين و با حذف تعارفات مي گويم كه بايد مثلاً فرض كنيد او 100 است و شما مثلاً 8 يا 9 هستيد. البته ممكن است بيشتر هم باشيد؛ مثلاً ممكن است در مقابل 100 او، شما 19 باشيد؛ اما شما اين گونه فرض نكنيد، تا بتوانيد خودتان را به آن 100 نزديك كنيد؛ و اين مي شود. الان اين زبانهايي كه شماها داريد و من مي شنوم و قبلاً شنيده ام و بعضي از اشعار بچه هاي گوينده ي شاعر حوزه را ديده ام، مي بينم كه مي شود شما ترقي و حركت كنيد؛ به شرطي كه متوقف نشويد. وجود يك بليه در باب ادبيات و هنر ما متأسفانه بعد از انقلاب، در باب ادبيات و هنر، دچار بليه يي هستيم. اين مراحل چندين گانه ي هنر را اگر ده پله فرض كنيم، پله ي اول و دوم و سوم و چهارم را خوب و سريع مي پيمايند؛ اما به آن پله هاي پنجم و ششم كه رسيدند، ناگهان

مي بينيد كه ايستادند! ما توقف كرده ي در پله هاي وسط خيلي داريم؛ يعني آن شور و جوش انقلابي، فقط همان چند پله ي اول را حركت داد! آيا شور انقلابي تمام شده است؟ نه، آن جا مانع وجود دارد. مانع چيست؟ بدگماني و تصور اين كه انسان ديگر به بيشتر از اين احتياج ندارد! البته يك احتمالش هم اين است كه كساني خيال كنند نمي توانند برسند. نه، الحمدللَّه بچه هاي انقلابي ما همتشان خيلي بالاست؛ اما گاهي درباره ي خود در اشتباه هستند و خيال مي كنند كه حالا ديگر بس است؛ الحمدللَّه شعر خوانديم و تحسين هم كه شد و در راديو هم كه خوانده شد! در دنيا هر شعري را در راديو نمي خوانند؛ اما چون همه ي دستگاههاي جمهوري اسلامي مردمي است، تقريباً همه نوع شعر خوانده مي شود؛ حتّي در همين برنامه ي «در انتهاي شب» - كه حالا آقايان اين جا هستند - شعرهاي خيلي سست و سطح پاييني خوانده مي شد! سابقها من اين برنامه را بيشتر مي شنيدم و تا آن وقت قهراً بيدار مي ماندم و گوش مي كردم؛ اما حالا شايد يك سال بشود كه نشنيده ام، يا كمتر شنيده ام؛ چون حالا مي خواهم زودتر بخوابم. آدم حيفش مي آمد كه آن گوينده هاي به آن خوبي، اين شعرهاي سست را بخوانند؛ مثل اين كه آدم با خط خوشي بردارد شعر بدي را بنويسد! پس، شما براي رسيدن به آن بالا بالاها همت بگماريد و هيچ قانع نشويد. اگر من تحسين كنم، يا ديگري تحسين كند، اين تحسين را نبايد به معناي اين فرض كرد كه اين شعر بي عيب است؛ نه، الان ممكن است كه فرضاً در يك مجمع ادبي، شاعر استادي هم شعري بخواند، انسان اعتراض كند؛ يك

شاعر متوسطي هم شعري بخواند، آدم احسنت بگويد. اين احسنت، ناظر به چيز ديگر است؛ آن اشكال هم ناظر به يك چيز ديگر. توجه كنيد كه شعرهاي شما بايد حتماً صيقل بخورد. غير از صيقل خوردن، اصلاً شما بايد كاملاً بتنيد؛ اين قدر بتنيد كه شعر پخته بشود و قدرت پيدا كند. مواظب باشيد كه از درس و كارتان باز نمانيد از زيارت آقايان خوشحال شديم و دوست داريم كه بيشتر بگويند؛ منتها طلبه و دانشجو ضمناً بايد مواظب باشند كه از درس و كارشان هم باز نمانند؛ يعني شعر را مقدم نكنند. در بعضي از سنين ممكن است «شاعري» كار اصلي انسان بشود؛ اما در سنين شماها مناسب نيست كه بر كارهاي ديگر مقدم بشود. پرداختن به شعر در كنار كارهاي ديگر اشكالي ندارد. من شنيدم كه حضرت امام(ره) كه شعر مي سرودند، هنگامي بوده است كه مثلاً پس از مطالعه ي روزنامه يي، اگر مطلبي به ذهنشان مي رسيد، در حاشيه ي آن يادداشت مي كردند و بعداً هم آن را كناري مي انداختند؛ سپس انسانهاي نكته سنجِ چيزفهمي آنها را ديدند و جمع كردند و به نظر خود ايشان رساندند. غرض، اين طور تصور نشود كه انسان - بخصوص در سنين آقايان - مي بايد همه ي وقتش را صرف شعر بكند. ان شاءاللَّه موفق باشيد

--------------------------------------------------------------------------------

1) 54 ق - ؟ ) 2) 691 ق - ؟ ) 3) 416 - 329 ق )

سخنرانى در ديدار با خانواده هاى شهداى شهرهاى پاكدشت، ممقان، كبودرآهنگ، آستانه ى اشرفيه، لنجان

سخنراني در ديدار با خانواده هاي شهداي شهرهاي پاكدشت، ممقان، كبودرآهنگ، آستانه ي اشرفيه، لنجان، رابر كرمان، تهران، به همراه گروهي از خانواده هاي جانبازان و آزادگان استان تهران، كاركنان معاونت بهداشت و درمان بنياد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامي، كاركنان و مسؤولان

عقيدتي، سياسي سازمان اتكا، كاركنان و مسؤولان وزارت پست و تلگراف و تلفن، و جمعي از رزمندگان و اعضاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نعمت خدا بر ملت ما، نعمتي بسيار عظيم به همه ي برادران و خواهران عزيز، بخصوص كساني كه از راههاي دور و از شهرهاي مختلف تشريف آورده اند، و به خانواده هاي معظم شهيدان و به رزمندگان عزيز و جانبازان عزيز و آزادگان عزيز و خانواده هاي محترم آنها خوش آمد عرض مي كنم و توفيق همه ي شما برادران و خواهران را از خداوند متعال مسألت مي نمايم. جلسه ي امروز ما، به بركت وجود خانواده هاي محترم شهدا از نقاط مختلف كشور و بقيه ي ايثارگران و فداكاران راه خدا، جلسه يي باارزش و باشكوه است. آن نكته يي كه همه ي ملت ايران بايد لحظه يي از خاطر نبرند، اين است كه نعمت خدا بر ما ملت، نعمت بسيار عظيمي است. در عصر سيطره ي ظلم و فساد، در عصري كه قدرتهاي استكباري مردم دنيا را با انواع مختلف فشار و شكنجه و استعمار و تحميق و روشهاي گوناگون استكباري در فشار قرار داده اند، در عصري كه ملتها جرأت نمي كنند در مقابل سلطه ي استكباري نفس بكشند و غول زر و زور تقريباً سلطه ي خودش را بر دنيا گسترده است، در چنين دوران سخت و ظلماني و دهشتناكي، اين ملت به نام خدا قيام كرد، با ياد خدا مبارزه كرد، كلمات خدا را سرمشق زندگي خود قرار داد، قرآن و معارف الهي را از زبان يكي از برجسته ترين بندگان شايسته ي خدا - امام بزرگوارمان - شنيد، آنها را به كار بست و توانست به عنوان يك ملت نمونه در دنيا ظاهر بشود. شما امروز يك

ملت نمونه هستيد. خيلي از ملتها از شما سرمشق مي گيرند، روشهاي شما را مطالعه مي كنند و شجاعت شما را مي ستايند. اين نعمت بزرگي بود كه خدا به شما داد. ملت ما به بشريت خدمت كرد در اين سالهاي سخت مبارزه ي طولاني دوران پس از پيروزي انقلاب، ملت ما به بشريت خدمت كرد. شما خيلي از چشمها را در دنيا باز كرديد. اين قدرتهاي استكباري، پرچم معنويت را خوابانده بودند. در دنيا خبري از دين و معنويت و اخلاق و وظيفه ي انساني و نام خدا نبود؛ شما اينها را زنده كرديد و براي عزت اسلام و عظمت دادن به نام خدا، سختي مبارزه را قبول نموديد. امروز اگرچه قدرتهاي استكباري در يك ميدان بي رقيب و بي منازع، چهار اسبه مي تازند، اما در دنيا كار به جايي رسيده است كه بزرگترين قدرتهاي استكباري هم از احساسات معنوي و ديني ملتها مي ترسند! در مقابل قدرت بي مهار و بي رقيب امريكا، امروز تنها چيزي كه ايستاده است و مقاومت مي كند و امريكا را مي ترساند، همين بيداري معنوي انسانهاست؛ بخصوص در مناطق اسلامي. اين روح ديني و گرايش به معنويت كه در ميان بسياري از ملتها پيدا شده است، اينها را شما كرديد؛ مبارزه ي شما كرد. ملت ايران جوهر خود را نشان داد. اين حركتي كه ملت ايران شروع كرد و بحمداللَّه با قدرت ادامه دارد، روزبه روز ملتها را بيدارتر و هشيارتر خواهد كرد؛ آنها را به وظيفه ي خودشان آشناتر خواهد كرد و به دشمني ابرقدرتها بيشتر واقف خواهد نمود. آينده ي ملت ايران هم ان شاءاللَّه آينده ي درخشاني است. هر ملتي با اين روحيه حركت بكند، آينده ي درخشاني خواهد داشت. اين، نعمت الهي

است؛ شكر اين نعمت لازم است. جهاد اكبر، وظيفه ي بزرگ ملت ايران آنچه كه ما بايد فراموش نكنيم و هميشه به ياد داشته باشيم، اين است كه ببينيم وظيفه ي ما در اين برهه ي از زمان چيست و در مقابل نعمت الهي چه وظيفه يي داريم. امروز وظيفه ي بزرگ ملت ايران، جهاد معنوي و جهاد اكبر است. نبيّ اكرم اسلام(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) بعد از آن كه از يكي از جنگهاشان برگشتند و در آن جنگ هم پيروز شده بودند و مسلمانان خوشحال بودند كه كار بزرگي انجام داده اند، به آنها فرمودند كه شما از جهاد كوچك برگشته ايد؛ حالا وقت جهاد بزرگ است. مسلمانان تعجب كردند و گفتند: جهاد با اين سختي، راه به اين دوري، گرماي تابستان، دشمن با آن عظمت، ما برگشتيم؛ اين تازه جهاد كوچك است؟! پس جهاد بزرگ چيست يا رسول اللَّه!؟ فرمود: جهاد با نفس. اين، جهاد بزرگ است. ما ملت ايران بايد به تهذيب نفس همت كنيم؛ خودمان را بسازيم، خودمان را تطهير و پاكيزه كنيم و نفوسمان را با خدا آشنا نماييم. اين جهاد، بزرگتر از هر جهاد ظاهري، با هر دشمني و با هر عظمتي است. همه ي انبياي الهي آمده اند تا انسان را بسازند، او را از دست منيتهاي خود نجات بدهند و از شر وسوسه هاي دروني خودش خلاص كنند. اين شجاعت و اين قدرت بايد در ما به وجود بيايد، تا بتوانيم بر وسوسه هاي دروني خودمان غلبه كنيم و با هواي نفس خودمان - با آن شيطاني كه در وجود ماست و اسم آن «من» است - مبارزه نماييم. هر كدام از ما در درون خودمان و از وجود خودمان شيطاني داريم كه همان

«من» ماست، همان منيت ماست، همان خودخواهيها و هوسها و هوسرانيهاي ماست. چه چيزي ما را از دست اين شيطان نجات خواهد داد؟ جز اراده ي ديني و ايمان قوي و دلي كه با تزكيه و اخلاق الهي آشنا شده باشد؟ اين، خيلي قوّت و شجاعت لازم دارد. شجاعت اين مبارزه، بيشتر از شجاعت مبارزه ي با هر دشمن بيروني است. بشر بيشترين ضربه را از منيت خود خورده است آنهايي كه در مبارزه هاي با دشمنان بزرگ پيروز مي شوند، كساني را به خاك مي نشانند و قدرتهايي را نابود مي كنند، گرفتاري بزرگشان در مبارزه با نفس خودشان است. اين غروري كه به ما دست مي دهد، اين هوس و شهوتي كه به ما عارض مي شود، اين غفلت و نسيان از ياد خدا كه ما را فرا مي گيرد، اين شيطان صفتي يي كه در معامله ي با برادرانمان، با جامعه مان و با حوادث دوروبرمان به ما عارض مي شود، آن شيطان دروني است؛ اين است كه بايد آن را علاج بكنيم. بشر بيشترين ضربه را از همين هوس دروني و منيت خود خورده است. ذلت انسان هم ناشي از اين است، تكبر انسان هم ناشي از اين است. هم قدرتهاي استكباري و فرعونها ضربه ي اين منيت و فرمان نفس خودشان را خورده اند، هم آنهايي كه زير بار فرعونها رفتند. چرا انسانهايي تن به مبارزه ي با طاغوت نمي دهند؟ چرا كساني جرأت نمي كنند با امريكا بجنگند؟ چه چيزي مانع آنهاست؟ همين شيطان دروني؛ هميني كه مي خواهد دو روز بيشتر زنده بماند، راحت تر زندگي كند و راحت تر بخورد و بپوشد. ضرر و لغزش افراد دانا، بيشتر و خطرناكتر چرا در گذشته بسياري از دانشمندان و افراد برجسته ي

اجتماع، اسير و دستخوش خواست قدرتهاي استكباري شده بودند، و حالا هم در كشورهاي مختلف مي شوند؟ چون اسير نفس و راحت طلبي خودشان هستند. كساني كه اسير راحت طلبي و شهوات نفساني خودشان مي شوند، اگر عالم و دانا باشند، خطر و ضررشان بيشتر، و لغزششان خطرناكتر است. خداي متعال در قرآن كريم، «بلعم باعورا» را براي ما مثال مي زند: «و لكنّه اخلد الي الارض و اتّبع هواه»(1)؛ انساني كه با معارف الهي آشنا بود، اما به زمين چسبيد؛ يعني براي دو روز بيشتر زندگي كردن و راحت تر خوردن، به زندگي خاكي، به هوسها و به خواستهاي نفساني خود چسبيد. نتيجه ي اين كار، پستي بود. تسلط بر نفس، راه سعادت ملتها هم دولتهايي كه در مقابل قدرتهاي استكباري حرف خود را نمي زنند و از ملتهاي خود دفاع نمي كنند، اسير نفس خود، اسير دو روز بيشتر سلطنت كردن و دو روز بيشتر در تخت قدرت باقي ماندن هستند، هم آن توده هاي مردمي كه در مقابل قدرتهاي استكباري قيام نمي كنند؛ آنها هم اسير همان يك لقمه غذايي هستند كه مي خواهند از راه راحتي به آنها برسد؛ هيچ چيز ديگر برايشان مطرح نيست؛ اين هم نفس است. پس ببينيد، جهاد اكبر اين است. اگر ملتي بخواهد راه عزت و شرف را، راه خدا را، راه زندگي بهتر را، راه رسيدن به آرمانهاي مادّي و معنوي را طي بكند، بايد بر نفس خود مسلط باشد. امروز ملت ما تجربه هاي بزرگي را گذرانده است؛ اما يكايك ما آحاد اين ملت - و بيش از همه خود بنده، كه از همه محتاجترم - بايد خودمان را اصلاح كنيم؛ بايد با نفس خودمان مبارزه كنيم

و با شيطان دروني خودمان بجنگيم، تا براي ادامه ي اين راه باعظمت و باعزت - يعني راه پيامبران - آماده بشويم. اين شجاعت، بالاترين شجاعتهاست. دشمنان اسلام روزبه روز مشغول توطئه هستند خيال نكنيد كه دشمنان اسلام از دشمني با اسلام فارغ شده اند؛ خير، روزبه روز مشغول توطئه هستند و اگر جاي پايي پيدا كنند، هر لحظه يك قدم جلوتر مي گذارند؛ بايد به آنها فرصت نداد. البته اگر به آنها بگويند كه شما قصد اين خيانت و اين جنايت و اين سلطه گري را داريد، انكار هم مي كنند؛ اما اگر فرصت پيدا كردند، يك خاكريز و يك سنگر جلوتر بيايند، مي آيند. دشمن اين طور است. آن روزي كه امريكا نيروهاي خودش را وارد اين منطقه كرد، ما از خلال حرفهايشان احساس كرديم كه اينها قصد ندارند بيايند در اين منطقه كاري بكنند و بروند؛ اينها مي خواهند ژاندارم اين منطقه باشند. گفتيم اينها مي خواهند بيايند در اين منطقه ماندگار بشوند. گفتيم اينها مي خواهند اين منطقه ي مهم و حساس و حياتي را كه همه ي دنيا تا چند سال ديگر محتاج اين منطقه خواهد بود، زيردست خودشان داشته باشند. خليج فارس براي دنيا حياتي است. اينها مي خواهند اين منطقه متعلق به خودشان و زير نظرشان باشد. ما آن روز اين مطالب را گفتيم؛ اما شخصيتهاي امريكا فوراً مصاحبه كردند و يكي، دو نفر از آنها در سخنراني و در مصاحبه گفتند كه نه، ما نمي خواهيم در كويت بمانيم؛ ما خواهيم رفت. امروز ملاحظه كنيد كه در كويت مشغول ساختن پايگاه هستند؛ مشغول طراحي براي ماندن هستند. آن روز دروغ مي گفتند، امروز هم دروغ مي گويند؛ وجود آنها و سياست آنها بر اساس دروغ بنا شده

است. دروغ مي گويند كه اظهار مي كنند ما با اسلام طرف نيستيم؛ دشمن خطرناك اسلام همانها هستند. دروغ مي گويند كه ادعاي طرفداري از حقوق بشر مي كنند؛ بزرگترين دشمن بشر و حقوق بشر، همين قدرتهاي استكباري و امروز شيطان بزرگ است. دروغ مي گويند كه بيان مي كنند ما قصد دشمني با ملتهاي منطقه را نداريم؛ مي خواهند ملتهاي منطقه را اسير و برده ي خودشان كنند. دروغ مي گويند كه تكرار مي كنند ما ايران را دوست مي داريم و مايل به روابط با ايران هستيم؛ اينها مايلند كه مثل گذشته بر ايران حكومت كنند و همان بساط گذشته را در ايران درست كنند. ملت ما بيدارشده ي اسلام است هيهات! گذشت؛ اين ملت ديگر آن ملت نيست. اين ملت، بيدارشده ي اسلام است. اين ملت در هرجا و در هر حركتي كه احساس كند در آن ميل و اراده ي قدرتهاي استكباري است، مقابل آن خواهد ايستاد و تاكنون هم ايستاده است؛ بعد از اين هم خواهد ايستاد و به فضل الهي و به حول و قوّه ي خدا پيروز هم خواهد شد. اين، وضع شيطانهاي دنياست. هيچ ريشخندي نسبت به ارزشهاي اسلامي تلختر و بالاتر از اين نيست كه امريكاييها ادعا كنند طرفدار حقوق بشرند! وضع فلسطينيها را ببينيد؛ توطئه ي اينها عليه فلسطينيها را ببينيد. آيا اينها مي توانند طرفدار حقوق بشر باشند؟! خون در دل ملتها موج مي زند. هوشياران و بيداران ملتها دلشان مي خواهد فرياد بكشند، حرفي بزنند؛ مي خواهند پرچم عصيان عليه قدرتهاي استكباري را برافراشته ببينند و پشت سرش راه بيفتند. اين پرچم امروز در دست شماست؛ آن را محكم نگه داريد. ملت ما در راه انقلاب، در راه امام، در راه اسلام، در راه

مبارزه ي با استكبار خونخوار جهاني و قلدرهاي دنيا، بايد با استقامت باشد، بايد هوشيار باشد، بايد متحد باشد؛ بايد يك لحظه در اتحاد عظيم ملت ايران خدشه و خللي وارد نيايد. هركدام هرجاي كشور كه هستيد، با هوشياري و بيداري، وظيفه ي اول خودتان را دفاع از اسلام و انقلاب بدانيد؛ پشت سر مسؤولان خدمتگزار و علاقه مند، در راه ساختن اين كشور بزرگ و در مقابله ي با استكبار بايستيد؛ خدا هم به شما لطف خواهد كرد. اميدوارم كه خداوند ان شاءاللَّه به همه ي شما توفيق بدهد؛ ارواح طيبه ي شهداي ما را با اولياي خودش محشور كند؛ به جانبازان عزيز ما شفا مرحمت فرمايد؛ به خودشان و خانواده هايشان صبر عنايت نمايد؛ ان شاءاللَّه از اسرا و مفقودان عزيز ما، خبرهاي خوشي را به همه ي شما برساند و الطاف خودش را بر شما ملت عزيز نازل كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اعراف: 176

سخنرانى پس از بازديد از ستاد فرماندهى نيروى زمينى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى

سخنراني پس از بازديد از ستاد فرماندهي نيروي زميني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امروز امكان دفاع از ارزشهاي اسلامي در دسترس ماست شكر و سپاس بي حد و حصر به درگاه عظمت پروردگار، كه به بخشي از بهترين فرزندان انقلاب توفيق داد تا بتوانند وظيفه ي خطيري را در دفاع از والاترين حقيقت الهي در زمان معاصر انجام بدهند. بزرگترين نعمت خدا درباره ي ما مردم اين است كه ما را در زماني آفريد و قرار داد كه مي توانيم در راه آرمانهاي بزرگ اسلامي جهاد و تلاش كنيم و اميدوار، بلكه مطمئن به موفقيت باشيم. روزي بود كه مؤمنان صادقي آرزو مي كردند كه بتوانند در راه خدا دفاع كنند، ولي نمي توانستند؛ راهها به روي آنها

بسته، فضا با ابرهاي ظلماني سلطنت و حكومت طواغيت پُر شده، و امكان هرگونه سرمايه گذاري فكري و علمي و جسمي و روحي در راه آرمانهاي اسلامي ناموجود بود؛ در خون دل زندگي مي كردند و با خون دل از دنيا مي رفتند. امروز راهها به روي ما و فرزندان اين دوران باز، و فضا گشوده است؛ آينده اميدبخش است و امكان براي دفاع از ارزشهاي مظلوم الهي و اسلامي، در دسترس ماست. اين، نعمت بزرگ الهي است؛ بايد آن را قدر بدانيم و هر لحظه از عمرِ در اين دوران را، معادل سالها عمرِ به بطالت گذشته ي بخشي از انسانهاي غافل در همه ي زمانها به حساب آوريم. تحقق وعده ي اسلام در ايران و جهان قرآن صريحاً وعده كرده است كه «ليظهره علي الدّين كلّه»(1). قرآن با زبانهاي مختلف گفته است كه اين حقيقت و اين سلسله ي ارزشها در تاريخ بشريت، بر همه ي شبه ارزشها و ضد ارزشها فايق خواهد آمد. قرآن صريحاً گفته است كه «العاقبة للمتّقين»(2)؛ فرجام كار، متعلق به مؤمنان و پرهيزگاران است. چگونه ممكن است اسلام درحالي كه در كنج عزلت و انزواست، بر تفكرات پوشالي و تحميلي و ارزشهاي ضد ارزش و تحميل شده ي بر بشريت مظلوم فايق بيايد؟ سالها اسلام بود، اما نه در صحنه ي فعاليتهاي اساسي عالم. يك دوران طولاني، اسلام در دستگاه حكومتهاي مسلمان نام و بي خبر از اسلام، منزوي بود. در طول سلطنتهاي مفصل ايران و عثماني و هند كه ظاهراً مسلمان بودند، اسلام به معناي حقيقي كلمه در دستگاهشان نبود؛ اسلام منزوي بود. بعد هم كه از دو، سه قرن پيش به اين طرف، دوران پيشرفت غرب و اروپا پيش آمد و ارزشهاي مادّي به

شكلهاي مختلف بر دنيا حاكم شد، اسلام و مسلماني كاملاً در غربت و انزوا افتاد؛ حتّي سعي مي كردند كه نام اسلام را هم به دست فراموشي بسپرند؛ سعي مي كردند تا كشورهاي مسلمان را هم با تفكرات لاييكي و غير اسلامي حتّي از صورت اسلام جدا كنند. «بسم اللَّه» گفتن در اول حرف زدنها ننگ بود. نماز خواندن ننگ بود. مسلمان زيستن به معناي واقعي محال بود. تظاهرات اسلامي، بيشتر تشريفاتي بود. از معنويت اسلام، از جهاد اسلام و از ارجحيت اسلام در مقابل رقيبهاي مادّي، خبري نبود. در آن شرايط، وعده ي «ليظهره علي الدّين كلّه»3، چگونه مي توانست عملي بشود؟ اسلام خودش را در عرصه ي زندگي مطرح كرده است براي اين كه وعده ي خدا - يعني پيروزي اسلام بر همه ي كفر و الحاد، پيروزي ارزشهاي الهي بر همه ي مادّيگريهاي كوته نظرانه - به تحقق بپيوندد، بايد اسلام در عرصه ي زندگي خودش را مطرح مي كرد. خداي متعال چنين مقدر كرد كه اين كار به دست يكي از شايسته ترين و برترين بندگانش عملي شود، و شد. آن عبد صالح، آن جانشين بحق پيامبران و اولياي دين، آن انسان وارسته ي از مادّيات در وجود و در زندگي و در انديشه ي خود، آن انسان هضم شده ي در اسلام و فاني در اللَّه، اين توفيق و اين نعمت و اين لطف بزرگ را از خداي متعال دريافت كرد كه پيشقراول و مبشر اين راه و دست تواناي اسلام و قرآن در اين دوران غربت و انزوا باشد. اسلام به وسط صحنه آمد و در دنيا مطرح شد. اول آن را جدي نگرفتند؛ اما پس از آن كه خطر آن را درك كردند، توطئه ها را با شدت هرچه

تمامتر آغاز كردند؛ كه يكي از آن توطئه ها، جنگ هشت ساله بود. اما همت اين ملت مؤمن، اين شاگردان آموزش يافته ي در مكتب دين، اين استفاده كنندگان از نفس گرم آن عبد صالح و بنده ي فاني في اللَّه، و همت شما جوانان مؤمن و عاشقان راه خدا، باعث شد تا بتوانيد بسلامت از اين تجربه ها بيرون بياييد و انقلاب و اسلامتان را درخشانتر كنيد. در اين سالهاي دشوار امتحان، كاري شد كه اسلام - كه بناست براي غلبه ي بر ارزشهاي ضد الهي و ضد انسانيت به وسط صحنه بيايد - هرچه بيشتر به وسط صحنه آمد؛ خود را در دنيا مطرح كرد و ارزش و قدرت و عمق وجود خود را نشان داد. امروز بعد از پايان اردوبنديهاي استكباري دوگانه در عالم، و به ظاهر يكسو و يك جهت شدن قدرتهاي مادّي و استكباري، چشمها به سوي اين قهرمان هزاروچهارصد ساله - يعني پرچم اسلام و پرچمدار بزرگ آن، ملت عظيم الشأن ايران - است كه امروز برخاسته، گرد و غبار زمانه را از خود فرو ريخته، به وسط صحنه آمده، مسؤوليت خود را به دنيا اعلام كرده، و با قدرت هرچه تمامتر در مقابل همه ي قدرتهاي مادّي ايستاده است. امروز همه ي دنيا متوجه شماست همه متوجه شما هستند؛ هم قدرتهاي چپاولگر عالم و جهانخواران، هم مظلومان عالم، هم آن كساني كه در صحنه منتظرند تا ببينند كفه به سود كدام طرف سنگينتر خواهد شد. امروز ملت فلسطين چشمشان به شماست. ملتهاي مظلوم و روشنفكران مسلمان، نگاهشان به سوي شماست. حتّي كساني هم كه مسلماني را نشناخته اند، در دلشان فروغ اميدي از سوي شما هست. اين همان سكويي است كه بايد

ملت مسلمان ايران، و به دنبال آن ديگر ملتها، به سوي «ليظهره علي الدّين كلّه»(3) پرش و حركت كنند. اين، كار بزرگي است. اين كار، قدرت ايمان، قوّت اراده، توكل به خدا، آمادگي معنوي و مادّي مي خواهد. امروز بار امانتي كه بر دوش ما ملت ايران است، از هميشه ي تاريخ سنگينتر است. امروز چشم جهاني به ما مي نگرد و متوجه به ماست. خداي متعال اين مسؤوليت را در مقابل ما قرار داده است. اگر ما خداي نكرده در انجام اين مسؤوليت كوتاهي كنيم، بار مسؤوليت خدا بر زمين نخواهد ماند و خداي متعال كسان ديگري را كه از ما بهتر و شايسته تر باشند، به برداشتن اين بار امانت برخواهد گزيد. اما ملت ما با اين همه شهيد، با اين همه تلاش موفق، با اين همه صدق و صفا در وفا به وعده ي خود با خدا و با اولياي خدا، براي برداشتن اين بار سنگين، شايسته ترين است. سردمداران استكبار، از حركت عميق اسلامي بشدت بيمناكند امروز علي رغم پيروزيهاي ظاهري امريكا در صحنه ي سياسي عالم و در صحنه ي جنگ نا برابر با رژيم شكست خورده و ذليل عراق - كه اين پيروزيهاي خيالي، امريكا را مغرور كرده است - واهمه و دغدغه ي شديدي در دل سردمداران استكبار وجود دارد؛ آن هم فقط از ناحيه ي اسلام. نمي خواهند به اين قضيه اعتراف كنند؛ نمي خواهند اسلام و انقلاب و حركت و خيزش اسلامي را در حرفهاي خود بزرگ كنند؛ اما علي رغم ميلشان، آنچه در دل آنهاست، آشكار و معلوم مي شود كه از حركت عميق اسلامي بشدت بيمناكند. خيانتي كه امروز نسبت به سرزمين مقدس فلسطين و به سود رژيم غاصب اسرائيل انجام

مي گيرد، درحقيقت حركت و تدبيري براي مقابله ي با خيزش اسلامي در منطقه است. با اين عجله مي خواهند جاي پا را در منطقه قرص كنند، تا بتوانند از خيزش اسلامي ملتها جلوگيري كنند. آيا خواهند توانست؟ ممكن است به ظاهر درباره ي مسأله ي فلسطين نشست وبرخاستي بكنند؛ اما امكان ندارد كه دشمنان ملت اسلام و امت بزرگ اسلامي بتوانند علي رغم خواست ملتهاي مسلمان، اين توطئه ي بزرگ را به كرسي بنشانند. مسأله ي فلسطين، اين طوري حل نخواهد شد. مبارزه و جهاد، با شور هرچه بيشتر باقي خواهد ماند. شما بدانيد از سالهاي اول انقلاب تا امروز، توطئه ها به سمت ملت ايران و به سمت جمهوري اسلامي متوجه بوده است و متوجه خواهد ماند. آنها از انقلاب مي ترسند، از شما مي ترسند؛ و اين ايجاب مي كند كه ما آماده باشيم. آمادگي خود را روزبه روز بيشتر كنيد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي آزمايش بسيار بزرگي را در دفاع از انقلاب و قرآن نشان داده است؛ اين مايه ي روسفيدي شماست. نيروي زميني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در عرصه هاي نبرد خونين، زيباترين صحنه ها را آفريده و درخشانترين برگها را در پرونده ي خود چيده است. شما جوانان عزيز و مؤمن، شما سرداران و فرماندهان، شما كساني كه بهترين سالهاي جواني خود را در دشوارترين تجربه ي دفاع مقدس و خونين بسر برديد، بايد آمادگي خود را روزبه روز بيشتر كنيد. مبادا خيال كنيد كه چون به ظاهر جنگي نيست، پس توطئه ي دشمن هم نيست. يك لحظه غفلت جايز نيست. بنيه ي معنوي سپاه را تقويت كنيد. ايمان، تقوا، توجه به خدا، گريه ي شوق و محبت در محراب عبادت، دعا و ذكر و نيايش و استغفار را از ياد نبريد؛ اين

حيات دلهاي ماست؛ اين مايه ي پيروزيهاي حقيقي ماست. نظم و انضباط را كه شرط اصلي براي توانايي هر سازمان نظامي است - و من امروز بحمداللَّه نشانه هاي بسيار جالبي از آن را مشاهده كردم و در مقابل چشم مي بينم - هرچه بيشتر اهميت بدهيد. آموزش نظامي و تمرينهاي نظامي و مانورهاي گوناگون و برتري و پيشرفت دانش نظامي و استحكام سازماندهي را در همه ي سطوح و در همه ي رده ها در نظر داشته باشيد. سپاه را اين گونه اداره و تقويت كنيد. سعي كنيد همچنان كه اين سازمان مبارك - سپاه پاسداران انقلاب اسلامي - انقلابي متولد شده، همواره انقلابي بماند و در جهت هدفهاي انقلاب حركت كند. وحدت نيروهاي مسلح را حفظ كنيد. با ارتش و با نيروي انتظامي، در نهايت صفا و برادري حركت كنيد. هر كدام كاري و شغلي و مسؤوليتي و راهي به سوي تكامل خود دارند؛ همه بايد اين راه را بپيمايند. به اميد خدا پيش برويد و مطمئن باشيد كه خداي متعال شما را كمك خواهد كرد؛ «ولينصرنّ اللَّه من ينصره انّ اللَّه لقويّ عزيز»(4). روح مقدس امام امت از شما شاد باد و ادعيه ي زاكيه ي وليّ اللَّه الاعظم(ارواحنافداه) شامل حال شما باد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) و 3 . توبه: 33 2) اعراف: 128 3) توبه: 33 4) حج: 40

سخنرانى در ديدار با شركت كنندگان در كنفرانس بين المللى حمايت از انقلاب اسلامى مردم فلسطين

سخنراني در ديدار با شركت كنندگان در كنفرانس بين المللي حمايت از انقلاب اسلامي مردم فلسطين بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي محمّد و اله الطّاهرين مسأله ي فلسطين، يكي از مصايب بزرگ جهان در ابتدا به همه ي ميهمانان عزيز اين كنفرانس خوش آمد عرض مي كنم و اميدوارم كه اجتماع شما

منشأ آثار برجسته و تعيين كننده يي درباره ي قضيه ي فلسطين بشود. مسأله ي فلسطين، يكي از مصايب بزرگ جهان بشريت كنوني است. هر كس كه احساسي در مورد انسان و حقوق انسان دارد و دم از حمايت از انسانهاي مظلوم مي زند، بايد در اين قضيه صاحب داعيه باشد و اين قضيه را، قضيه ي خود بداند. شايد بشود گفت كه قضيه و مصيبت فلسطين، جزو قضاياي كم نظير تاريخ است. تا آن جا كه ما دانستيم و شناختيم، اين طور حادثه يي با اين عظمت نسبت به يك ملت، در طول تاريخ هم كم نظير است. شما هرچه از مصايب انساني فرض كنيد، در مصيبت و قضيه ي فلسطين جمع است؛ از قتل نفوس بي گناه، از آواره كردن انسانها و بي خانمان كردن آنها، از شكنجه و زجر و حبس و تبعيد و از اين قبيل، از اهانت به كرامت انساني، از نابود كردن سرمايه هاي بشري يك عده انسان، از فشار و ظلم و اختناق و اجازه ي فعاليت ندادن به يك عده بشر. همه ي اين مصايبي كه اگر در گوشه يي از عالم براي جمعي از مردم اتفاق بيفتد، بشريت را جريحه دار و داغدار مي كند، در قضيه ي فلسطين در طول چهل وپنج سال اخير اتفاق افتاده است. آن كساني كه دم از طرفداري از حقوق بشر مي زنند، اگر راست مي گويند، بايد از حقوق ملت فلسطين سخن بگويند. شما كدام ملت را سراغ داريد كه در اين چهل وپنج سال اخير، به قدر ملت فلسطين شكنجه ديده باشد، مصيبت كشيده باشد، عزيزانش را از دست داده باشد و حقوقش ناديده گرفته شده باشد؟ چه طور شد كه اگر در گوشه يي از عالم، يكي از اين مصايب براي عده يي انسان پيش بيايد،

كساني ادعا مي كنند كه دلسوز و غمخوار حقوق بشرند؛ سينه سپر مي كنند، حرف مي زنند و اقدام مي كنند؛ اما مجموع اين همه مصيبت را در مردم فلسطين نديده مي گيرند؟! در قضيه ي فلسطين، حقيقت را واژگونه جلوه دادند توطئه ي بزرگ اين است كه در قضيه ي فلسطين، حقيقت را واژگونه جلوه دادند. آن كسي كه براي مسأله ي فلسطين - يعني براي خانه ي خود، براي حق انساني و حق ملي خود - اقدامي مي كند، در عرف مطبوعات استكباري دنيا و دستگاه تبليغاتي وابسته به استكبار و صهيونيسم، تروريست معرفي مي شود! مصيبت بزرگ آن است كه اين مصايب را، با قبول و تأييد دنياي متمدن، بر سر يك ملت مي آورند! دنياي به اصطلاح متمدن، دنياي به اصطلاح طرفدار حقوق بشر، در طرف آن كساني ايستاده است كه اين همه حقوق انساني و الهي و مشروع يك ملت را نديده گرفته اند. صهيونيستها آمدند خانه ي فلسطينيها را غصب كردند؛ آنها را از اوليترين حقوقشان محروم كردند؛ در خاك آنها، دولتي را عليه آنها به وجود آوردند؛ و امروز دنياي به اصطلاح متمدن - امريكا و بلندگوهاي استكباري - به جاي اين كه در جهت آن ملتي كه مظلوم واقع شده است، قرار بگيرند، در طرف آن دستگاهي قرار مي گيرند كه اين ستمها را در طول آن چهل وپنج سال كرده است! واقعاً چه مصيبتي از اين بالاتر؟! ما هيچ ظلمي با اين عظمت سراغ نداريم. به يك ملت با چنين حجم عظيمي ظلم كنند، و آن وقت اگر آن ملت از روي ناچاري حركت و اقدامي بكند، آن اقدام را به عنوان تروريسم و به عنوان اعمال خشونت بكوبند! امروز وضع سياست استكباري دنيا

اين است. امروز دستگاههاي زر و زور در دنيا دست به دست هم داده اند تا حقوق ملت فلسطين را تضييع كنند؛ سعي مي كنند جنبه ي انساني اين قضيه را بكلي نديده بگيرند؛ بلكه بالعكس وانمود كنند. فلسطين متعلق به فلسطيني است آن كساني كه براي فلسطين دل مي سوزانند، براي صدها هزار و ميليونها انسانِ از حقوق انساني محروم شده دل مي سوزانند. كساني كه با حضور دولت غاصب صهيونيستي در وطن فلسطيني مخالفت مي كنند، براي بشريت، براي مادران داغديده و براي جوانان مؤمن دل مي سوزانند؛ براي انسانهايي دل مي سوزانند كه حرفشان اين است كه خانه ي ما را به خود ما بدهيد، وطن ما را از ما نگيريد، در داخل خانه ي ما اين قدر به ما ظلم نكنيد. آيا اين حرف، خلاف است؟ آيا اين حرف، زورگويي و خشونت است؟ آيا اگر كسي در اين دنيا براي احياي حق مليت خود مبارزه كند، مبارزه ي غيرعادلانه يي انجام داده است؟ ما از كساني كه امروز مي گويند مي خواهيم در قضيه ي فلسطين راه حل عادلانه پيدا كنيم، سؤال مي كنيم كه اين راه حل عادلانه چيست؟ فلسطين متعلق به كيست؟ جز اين كه متعلق به فلسطيني است؟ اسرائيل، قائم مقام حضور استكبار در منطقه آيا شما با تغيير اسم مي توانيد يك ملت را از اوليترين حقش - يعني حقِ داشتن سرزمين خود - محروم كنيد؟ آيا با تبليغات مي توانيد يك مليت دروغين به نام مليت اسرائيلي به وجود بياوريد؟ آيا چنين چيزي مقبول است؟ آيا چنين چيزي مطابق با انصاف است؟ آيا چنين چيزي عادلانه است؟ مسأله غير از اينهاست؛ مسأله اين است كه دنياي استكباري، به سرزمين فلسطين به عنوان قلب جغرافيايي جهان اسلام احتياج دارد،

تا اسلام را بكوبد، ملتهاي اسلامي را زير فشار قرار بدهد و از حركت اسلامي مانع بشود. دولت اسرائيل در اين نقطه، قائم مقام حضور استكباري است، تا منافع استكبار را در اين منطقه تأمين كند؛ قضيه اين است. آيا انسانهاي سالم و بي غرض حاضرند گول تبليغات دروغين و خباثت آلود استكبار را نسبت به فلسطين بخورند؟ امروز اردوگاه استكبار ايستاده است تا حق بزرگ ملت فلسطين و ملتهاي اسلامي را تضييع كند. آيا ملتهاي اسلامي حق دارند بنشينند و تضييع حق يك ملت مسلمان و تضييع حقوق خود را تماشا كنند؟! راه حل روشن مسأله ي فلسطين راه حل مسأله ي فلسطين، راه حل روشني است. كساني كه گول اين مطلب را مي خورند كه بروند با دشمن - يعني با عامل غصب - مذاكره كنند، خودشان را فريب مي دهند. آنها مي خواهند ملتها را فريب بدهند؛ اما ملتها فريب نمي خورند. راه حل مسأله ي فلسطين اين نيست كه بروند با اسرائيل غاصب فلسطين بنشينند حرف بزنند. آنها كه در اين منطقه صلح مي خواهند، اگر خانه ي فلسطينيها را به خودشان برگردانند، صلح ايجاد خواهد شد. چرا شما افرادي را با مليتهاي مختلف روسي، انگليسي، امريكايي، آفريقايي، آسيايي، از هند و از مناطق ديگر دنيا در اين جا جمع كرده ايد، تا مردمي را از خانه ي خودشان بيرون كنيد؟ اگر شما صلح مي خواهيد، صلح به اين است كه افرادي كه متعلق به كشورهاي ديگرند، به خانه هاي خودشان برگردند و فلسطين را به فلسطينيها بدهند. فلسطين متعلق به فلسطينيهاست. اگر مردم سرزمين فلسطين در داخل فلسطين - يعني در همه ي فلسطين، بدون تجزيه - دولتي تشكيل بدهند، صلح خواهد شد. اگر شما راست مي گوييد، و اگر توطئه يي

عليه ملت فلسطين و ملتهاي اسلامي و عليه اسلام در نظر نداريد، راه حل اين است. اما اگر نخواهيد اين راه حل را عمل كنيد، اردوگاه استكبار بداند كه با اين نشست وبرخاستهايي كه ترتيب مي دهند و با اين تصميم گيريها، مسأله ي فلسطين حل نخواهد شد؛ مبارزات فلسطين خاموش نخواهد شد، و نبايد بشود. اسرائيل ثابت كرده است كه جز زبان زور، چيز ديگري نمي فهمد. با او جز با زبان قدرت يك ملت و قدرت يك امت اسلامي در سراسر عالم، نمي شود حرف زد. شما نمايندگان ملتهاي اسلامي هستيد. شما نمايندگان مردم فلسطين، نمايندگان پارلمانها و نمايندگان ملتها در اين جا جمعيد؛ نسبت به فلسطين تصميم بگيريد. تصميم بايد استنقاذ فلسطين باشد، و لاغير؛ و اين هم يك راه بيشتر ندارد و آن راه، همان راهي است كه عناصر انتفاضه ي مقدسه ي فلسطين آن را شناختند و دارند تعقيب مي كنند؛ راه مبارزه در داخل سرزمينهاي فلسطين؛ علاج اين است و لاغير. مسلمانان بزرگترين ابزارهاي قدرت را در اختيار دارند شما يك چهارم جمعيت دنيا هستيد. مسلمانان بزرگترين ابزارهاي قدرت را در اختيار دارند. امروز دنيا به نفت شما محتاج است. امروز دنيا به منطقه ي حساس حيات و زندگي شما محتاج است. چرا امريكا بايد بتواند چيزي را بر شما تحميل بكند؟ تحمل نكنيد، قبول نكنيد. اينها شعار نيست؛ اينها واقعيتهايي است كه اگر ما همت بكنيم و با اين تكليف عظيم الهي و انساني صادقانه برخورد نماييم، قابل تحقق و قابل عمل است. امروز يك عده مسلمان، فداكار، برگزيدگان ملت فلسطين، از پير و جوان و مرد و زن، در سرزمينهاي مقدس فلسطين دارند مبارزه مي كنند؛ به آنها كمك كنيد؛

راه اين است. كمك به فلسطين، يعني كمك به عناصري كه دارند مبارزه مي كنند. كمك به فلسطين، معنايش اين نيست كه به عناصر سازشكاري كه دلشان براي فلسطين نسوخته، بلكه دلشان براي منافع شخصي خودشان سوخته، كمك كنند. آن سازماني مورد قبول است و نماينده ي واقعي مردم فلسطين است، كه در راه آرمان فلسطين مبارزه بكند؛ نه آن سازماني كه برود آرمان فلسطين را به دشمن بفروشد و بر سر آن معامله بكند! بايد ملتهاي مسلمان حركت كنند و احساس تكليف نمايند. من آنچه را كه به نظرم مي رسد امروز بايد گفته بشود و بايد انجام بدهيم، در بيانيه(1) گفته ام؛ الان هم دارم مي گويم: ملتهاي اسلامي به هر نحو كه مي توانند، بايد انواع كمكهاي خودشان را به آن مردمي كه دارند در داخل فلسطين مبارزه مي كنند، برسانند؛ اين يك تكليف شرعي و الهي و انساني است. با عقب نشيني شما، دشمن يك سنگر جلو مي آيد اگر امروز شما مسلمانان عقب بنشينيد، بدانيد كه دشمن يك سنگر جلو مي آيد - دشمني كه تمام نمي شود - اسرائيل يك سنگر جلو مي آيد؛ امريكا كه دشمن جهان اسلام است، يك سنگر جلو مي آيد. اگر شما عقب بنشينيد، آنها جلو مي آيند. دشمني ميان آنها و ميان شما امت اسلام كه تمام نخواهد شد. خواسته هاي استكباريِ استكبار كه تمامي ندارد. شما بايد در اين جا يك حركت قاطع و يك تصميم گيري قطعي بكنيد. اين اجتماع در تهران مي تواند اجتماع مباركي باشد. كار به دست شماست؛ تصميم گيري كنيد. پارلمانها بنشينند براي سرنوشت فلسطين تصميم گيري كنند و آن را از دولتها بخواهند. روشنفكران و نويسندگان بنويسند و افكار عمومي را بيدار كنند. دانشجويان و جوانان

آماده باشند، تا با صداي بلند خواست ملتها را اعلام كنند. حمايت از فلسطين وظيفه ي ماست ملت ايران آماده است. ما در حد توان و قدرتمان آماده هستيم، تا اين تكليف را انجام بدهيم؛ دشمني استكبار را هم تحمل مي كنيم. ما را به خاطر حمايت از فلسطين و از انتفاضه ي فلسطين و از قيام مردم فلسطين تهديد نكنند؛ اين حمايت وظيفه ي ماست؛ ما اين را انجام مي دهيم و از هيچ تهديدي هم نمي هراسيم. از بعد از انقلاب، بلافاصله ما در معرض تهديدهاي استكبار بوديم؛ و به فضل پروردگار و به حول و قوّه ي الهي، استكبار نتوانسته است كاري بكند. ما باز هم تكليفمان را انجام خواهيم داد. من از شما آقايان محترم و از شما برادران عزيز خواهش مي كنم كه اين اجتماع را به طور كاملاً جدي مورد نظر قرار بدهيد و سعي كنيد كه در نشست وبرخاستها به تصميم برسيد. صرف اجتماع تنها، صرف نشستن و گفتن و برخاستن، كافي نيست؛ بايد تصميم بگيريد، با تصميم برگرديد و آن تصميم را به مرحله ي اجرا بگذاريد؛ آنگاه خواهيد ديد كه آنچه به نظر بن بست مي آيد، گشوده خواهد شد. در مقابل اراده ي ملتهاي مسلمان، هيچ بن بستي وجود ندارد. از خداوند متعال توفيقات شما برادران عزيز را مسألت مي كنم. از مجلس شوراي اسلامي كه اين كار بزرگ را تدارك كردند و اين اجتماع را به وجود آوردند، صميمانه تشكر مي كنم. از همه ي مسؤولان و از همه ي ملت ايران مي خواهم كه به هر نوعي كه مي توانند، حمايت خودشان را از اين مجموعه، از اين حركت و از قيام مردم فلسطين ابراز كنند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) ر.ك: پيام به ملتهاي مسلمان، علما، نويسندگان، روشنفكران و دانشجويان كشورهاي اسلامي، به منظور بسيج نيروهاي عظيم كشورهاي اسلامي براي مقابله با توطئه هاي خباثت آميز امريكا و اسرائيل در كنفرانس مادريد(25/07/1377)، صفحه ي 147 همين مجلد

بيانات در ديدار با اعضاى مجمع نويسندگان مسلمان

بيانات در ديدار با اعضاي مجمع نويسندگان مسلمان(1) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم سياستگذاري و اولويت بندي مباحث فرهنگي و هنري به نظر من، مجمع شما غير از همين كارهايي كه الان برادران و خواهران به طور تكي انجام مي دهند، كار مستقلي ندارد؛ مگر هماهنگ كردن و جهت دادن و هرچه وسعت دادن به اين كارها. بنابراين، شايد اين درست نباشد كه ما بگوييم آيا مجمع كار اصلي است، يا مثلاً اداره ي مجله ي رشد، يا مجله ي سوره. بالاخره اين مجمع، مجموعه يي است از كساني كه كارهاي متفرق فرهنگي دارند؛ منتها بايد يك مقدار براي اين هماهنگي، وقت گذاشته بشود؛ نه اين كه بگوييم كار اصلي است. كار اصلي يعني چه؟ يعني اين كارها را مثلاً در سايه قرار بدهيم، دور هم جمع بشويم، تا باز از نو كارهايي را به عهده بگيريم؟ طبعاً اين كه مورد نظر نيست. اما اين كه بالاخره به اين مركزيت به حدي اهميت داده بشود كه هر كسي هر كار هنري و ادبي مي كند، مثل ريزش و جرياني از اين قله باشد، خيلي خوب است. همين اهدافي كه شما(2) ذكر كرديد - مثلاً شناسايي و جذب نيروهاي مسلمان - مي تواند در همين مجمع محقق شود. ممكن است شماها در دانشگاهها يا در دبيرستانها درسي داشته باشيد و جواناني را پيدا كنيد، يا در محيطهاي فرهنگي و هنري كساني را پيدا كنيد، يا بتوانيد در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان عناصري را پيدا

يا جذب كنيد و بياوريد و به آنها كار بدهيد. تصميم گيري و سياستگذاري درباره ي اينها، مي تواند در همين مجمع انجام بگيرد. اولويت بندي مباحث هنري و ادبي و فرهنگي هم مي تواند در همين مجمع صورت گيرد. همفكري و تبادل نظر و كار مشترك بايد ديد دشمن از كجا دارد حمله مي كند. براي يك دفاع خوب، يك معرفت خوب لازم است؛ اگرچه حتّي براي يك هجوم خوب هم يك معرفت خوب لازم است. اينها با همفكري و با تبادل نظر و با كار مشترك تأمين مي شود. بنابراين، هفته يي يك بار كه شما دور هم جمع مي شويد، اگر فراغتي به اين جلسه ي هفتگي شما بذل شود - فقط براي مثلاً رفع خستگي نباشد؛ يك آمادگي باشد و برنامه ريزي بشود - و همين مجمع شما كنار خودش دفتر يا دبيرخانه يي داشته باشد كه كارها را رديف كند، خوب است. بالاخره شما هم هنرمنديد و قاعدتاً همان خصوصيات رواني هنرمندان را - كه هيچ چيز بدي هم نيست - داريد. نه اين كه خداي نكرده بخواهم اهانتي بكنم؛ اما بالاخره هنرمند بيشتر به لُب كار دارد، تا به شكل. اين شكل و اين صورت سازي را كه در پيشرفت كار هم تأثير زيادي دارد، يكي بايد در كنار مجموعه ي هنرمندان به عهده بگيرد؛ كه اگر فرضاً دبيرخانه مانندي وجود داشته باشد و برنامه يي داده بشود كه در اين هفته اين مسائل مي خواهد مطرح بشود؛ يا بحثهايي كه در داخل مجمع مي شود، جدي گرفته بشود؛ از روي درد، از روي نياز، از روي آنچه كه بيرون اتفاق مي افتد، با معرفتِ به صحنه ي فرهنگ، اين خيلي خوب است. ما بايد فكري بكنيم كه تصميمات مجمع اجرا

بشود فرموديد(3) كه عدم حضور اعضاي مجمع در مراكز تصميم گيري، مانع اجراي تصميمات مجمع است؛ به هر حال ما بايد فكري بكنيم كه تصميمات مجمع اجرا بشود؛ حالا حضور داشته باشند يا نداشته باشند، اين حضور شايد خيلي هم براي مجمعتان اعتباري نباشد و اهميتي هم نداشته باشد. شما بايد تصميماتي را اتخاذ كنيد و آنها عمل بشود؛ واقعاً بگرديم ببينيم چه راهي براي عمل شدنش وجود دارد. بعضي از چيزها از حيطه ي بعضي از اين تصميم گيريها خارج است. مثلاً ممكن است شما تصميم گيري كنيد كه در كشور فيلمي با اين خصوصيات ساخته نشود. بنيادهايي كه فيلم مي سازند، در اختيار شما نيستند. در اختيار نبودنشان هم به اين معنا نيست كه جايي وجود دارد كه كليدش در دست يكي ديگر است؛ حالا كليدش را بگيريم و بگوييم همانهايي كه ما مي گوييم، در بيايد. قضيه اين طوري نيست. آن جا هم يك مجموعه ي انساني هستند كه تفكر و گرايشي دارند؛ بعضيشان هم عناصر خودي هستند؛ اگر غريبه بودند، مي گفتيم غلط كردند، بايد توي سرشان زد و كليدش را به دست فلاني داد، تا اين طور كار كند. تفاوت تأثير بر اراده هاي جمعي و اراده هاي فردي البته در مجموعه هاي متكي به اراده ي انسانها، هيچ جايش نمي شود اين طوري عمل كرد. اگر فرضاً با تدابير خاص خودش مي شد، چيز ديگري بود؛ اما اينها اين طور نيستند. مثلاً بنياد فارابي يا آن مراكزي كه به هرحال مربوط به وزارت ارشاد است، يك مجموعه ي انساني با تفكري در باب هنر و ادبيات است و اعتقادش اين است كه بايد اين مشي را كرد. ما اگر بخواهيم اين مشي را بگردانيم، راهي طولاني بايد طي بكنيم. بايد

اين قدر بنويسيم، اين قدر بگوييم، اين قدر كار كنيم؛ راهش اعمال زور نيست. بنابراين، اين مجموعه ها را به يك معنا بايد از دسترس دور دانست. يعني گيرم كه حالا مثلاً مجموعه ي فارابي هم در اختيار يكي از شما برادران باشد، يا شما در آن مجموعه حضور داشته باشيد، معلوم نيست كه با اين مديريت خوب، بشود آن جا را خوب كرد؛ آن جا با بعضي از مراكز ديگر فرق مي كند. البته بعضي از مراكز ديگر اين طوري نيست. مثلاً در راديو و تلويزيون اگر مسؤول معارف يك آدم داراي بينش صحيح و قوي باشد، تأثير قاطع مي گذارد؛ كمااين كه من پيشنهاد آقايان را در مورد مسأله ي معارف هم قبول كردم. خانم ثقفي(4) در اين زمينه چيزي مرقوم كرده بودند و نظرات آقايان را نوشته بودند. يكي از پيشنهادها اين بود كه بخش معارف كلاً در اختيار يكي از شما آقايان گذاشته بشود. من اين را قبول كردم و گفتم فكر درستي است. البته نمي دانم حالا چه قدر اصلاً در اين زمينه پيش رفتيد؛ آيا بحثي شده يا نه؛ اين الان ديگر در ذهنم نيست. غرض، بعضي از جاها اين طور است. يا مثلاً ميدان كار در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان اصلاً به گونه يي است كه اگر فردي در آن جا باشد كه داراي جهت درستي است، مي تواند همه ي آن قطار را از اين طرف برگرداند. يعني تكيه ي بعضي از جاها به اراده هاي فردي، كمتر است تا بعضي جاهاي ديگر. بنابراين، بايد تدابيري انديشيد. تدابير عمومي و موردي براي اجراي تصميمات مجمع من موافقم كه شما در خود اين مجموعه كه نشسته ايد، روي اين مسأله فكر كنيد كه براي اجراي اين تصميمات چه

كار بايد كرد. اي بسا تصميمي را طوري بشود اجرا كرد، كه تصميم ديگر را آن گونه نشود. بنابراين، مي شود حتّي موردي بحث كنيم. شما به تصميمي مي رسيد، بعد مي گوييد فرضاً فلان طور فيلمي وارد بشود، يا وارد نشود، يا مثلاً ده فيلم در اين مقوله ساخته بشود؛ اين يك تصميم است. ممكن است تصميم شما اين باشد؛ خيلي خوب، حالا مي خواهيم ده حلقه فيلم بسازيم. فرض بفرماييد در همه ي زمينه هاي مربوط به زن - مثلاً از كرامت زن، از حجاب زن و ... - و ساير مسائلي كه در جامعه مطرح است، بايد ده حلقه فيلم ساخت؛ خيلي خوب، حالا مي خواهيم اين را اجرا كنيم. اجراي اين، نيروي انساني مي خواهد، پول مي خواهد، ابزار مي خواهد؛ اين ابزار در بعضي از مراكز هست، بايد به اينها دستور داده بشود كه مثلاً كارگرداني با هنرپيشه هاي خودش مي آيد و مي خواهد از امكانات اين جا استفاده كند. ممكن است با فشار و با هُل ما اين قضيه به صورت موردي حل بشود. بنابراين، گاهي هم مي شود موردي تصميم گيري كرد. پس، اين را هم من قبول مي كنم كه بايستي براي اجراي تصميمات مجمع، تدابير عمومي و موردي انديشيد. خلاصه گيري مي كنيم: عموميش به اين صورت است كه در جاهايي بايد مديريتهاي خاصي را به افرادي از جمع شماها داد. اين كاملاً براي من حل شده و روشن است و بايد اين كار بشود؛ جاهايش را بايد پيدا كنيم. در جاهايي هم بايستي سفارشهايي كرد و به دستگاههايي فشارهايي وارد آورد كه اين تصويب را اجرا كنند. در جاهايي هم بايد پول در اختيار شماها گذاشت، تا شما خودتان بتوانيد اجرا كنيد. من فكر

مي كنم كه همه ي انواعش قابل تأمين باشد؛ لااقل تلاش كنيم كه هر مقدارش شد، تأمين بشود. اصل كار، اراده ي شماست نكته ي ديگر اين است كه براي استقرار، نياز به مكاني هست. بله، اين كه ديگر اوّليترين كارهاست. بالاخره يك موجود مادّي احتياج به حيّز دارد؛ بدون مكان كه نمي شود. حالا يا بايد مثلاً به اداره ي «سوره» برويد، يا به اداره ي «رشد»، يا فلان جا دور هم جمع شويد. بله، بايد جاي مناسبي باشد و شما در آن مستقر شويد. به نظرم مي آيد كه اين كار هم براي ما از كارهاي دشوار نيست. يعني مراكزي، خانه هايي، بناهايي در اختيار بنياد مستضعفان هست كه مي توانند يكي از آنها را در اختيار شما بگذارند؛ اين را ديگر آقاي حجازي بايد لطف كنند و ان شاءاللَّه در فكرش باشند؛ جايي باشد كه به تعداد مناسبي اتاق داشته باشد و نياز شما را برطرف كند. و اما مسأله ي بودجه. من در حدودي حرفي ندارم كه هر مقداري كه پشتيباني از من برمي آيد و مناسب با شؤون شماهاست، در اين مورد اداي وظيفه بكنم. يعني موافقم كه از همين پولهايي كه براي مصارف عمومي است و مي شود در اين جاها مصرف بشود، مصرف بشود و بودجه يي معين گردد. به نظر من بايد بنشينيم و زمانش را تعيين كنيم؛ منتها همه ي اينها مقدمات كار است؛ اصل كار به اراده ي شما نگاه مي كند. يك گله و انتقاد از عناصر مسلمان من در اين جا گله يي بكنم؛ نه از شماها، بلكه از عناصر مسلمان، كه خود من هم جزو يكي از همينها هستم. اين اعتراض و اين انتقاد را از خودم هم دارم؛ از حوزه ي علميه بيش از همه

دارم. ما چند روز قبل از اين، با شوراي مديريت حوزه ي علميه ي قم جلسه داشتيم. به همان آقايان هم عرض كردم كه ماها قدري كم كار مي كنيم. ممكن است قدر مطلق كار ما، از قدر مطلق كار مخالفان ما بيشتر هم باشد - من اين را رد نمي كنم - اما قدر نسبي كار ما، از قدر نسبي كار آنها خيلي كمتر است؛ زيرا كه ما چنين رسالت عظيمي به عهده داريم؛ اما آنها رسالتشان كمتر از اين است. رسالت آنها، رسالت كسي است كه وارد ساختماني مي شود، سنگ مي زند، تا شيشه ها را بشكند! آيا اين با رسالت ما قابل مقايسه است؟ اصلاً قابل مقايسه نيست. حالا شما اگر بخواهيد با اين كارها مقابله بكنيد، با اين رسالت عظيمي كه هست، به نظر من خيلي بايد تلاش بكنيد و خيلي بايد مطلب بنويسيد. آقايان آمده بودند شكايت مي كردند كه براي خواجوي كرماني(5) سالگرد گرفته مي شود و مبلغي هزينه مي گردد، اما مثلاً براي شيخ مفيد(6) سالگرد گرفته نمي شود. اين حرف درستي هم هست؛ يعني شخصيت شيخ مفيد، با شخصيت خواجوي كرماني قابل مقايسه نيست. اگر شيخ مفيد را محاسبه اش كنيم و اندازه اش مثلاً 100 باشد، خواجوي كرماني 5/8 است؛ نه از جهت اين كه شيخ مفيد يك فرد ديني است و خواجوي كرماني يك نفر غير ديني؛ نه، اصلاً في نفسه و در همان شأن خودش، شيخ مفيد برجسته تر است. اين اشكال، اشكال درستي است؛ اما به آقايان گفتم كه به نظر شما اين اشكال بر چه كسي وارد است؟ شما خيال مي كنيد كه دولت جمهوري اسلامي نشسته سالگرد خواجو را تصويب كرده است؟ نه، آدم باهمتي در كرمان، چون

همشهري خواجو بوده، به نظرش رسيده كه چه طور است يك سالگرد براي خواجو بگيريم؛ بعد دوندگي كرده، اين را ديده، آن را ديده، پولي جمع كرده، زحمتي كشيده، و اين مراسم سالگرد درست شده است. شما كه در حوزه ي قم نشسته ايد و شيخ مفيد را مي شناسيد، كدامتان دويده ايد، سراغ اين و سراغ آن رفته ايد، ولي براي شيخ مفيد سمينار گرفته نشد، كه حالا اعتراض مي كنيد؟ آقايان ساكت شدند! بعد من گفتم هزار نفر هستند؛ شما از شيخ مفيد بگيريد و همين طور جلو بياييد. بزرگان، علما، با رتبه هاي عظيم، از لحاظ علمي، از لحاظ ادبي، از لحاظ جايگاهشان در بناي عظيم معارف اسلامي - مثل خواجه نصير(7)، ابن ادريس و ديگران - هستند، اما همت نيست! به نظر من، اين بي همتي در خيلي جاها هست. الان باب ترجمه باز شده و مرتب ترجمه مي كنند الان اينها شروع به كتاب نويسي و قصه نويسي و ترجمه كرده اند. الان باب ترجمه باز شده و دارند مرتب ترجمه مي كنند. ترجمه كار آساني است. گمانم آن روز من به آقاي شريعتمداري(8) عرض مي كردم كه بنده ي خدايي كتابي به نام «بچه هاي آربات»(9) ترجمه كرده، كه اين كتاب عليه نظام جمهوري اسلامي نيست؛ عليه استالين(10) است؛ اما در توصيف استالين مي شود دو گونه حرف زد: مي شود گفت كه «استالين با استفاده از زبان طلبگي و با روح آخوندي خودش، با مردم صاف و صريح حرف مي زد و حرف خود را در دل مردم جا مي كرد»؛ تا به امام تعريض داشته باشد. مي شود گفت كه «استالين با استفاده از سابقه ي حضور دو، سه ساله اش در مدرسه ي الهيات فلان جا، بلد بود با مردم چگونه حرف بزند»؛ تا بشود

بي تفاوت. آن وقت اين آقاي مترجم، نوع اول را انتخاب مي كند؛ يعني اسم طلبگي را مي آورد! در حالي كه اصلاً طلبگي به معناي مصطلح رايج ما - كه امام مي گفت من يك طلبه هستم - در عرف آن الهيات مسيحي روسيه ي قديم اصلاً وجود ندارد. عناويني كه وجود داشته، مثلاً مدرسه ي راهبها، يا الهيات كشيشي، يا دبيرستان وابسته ي به فلان كليساي ارتدكس بوده است. اين تطبيق دادن با يك واقعيت در جامعه ي ما، هزار تا حرف و يك بار عظيم معنا در آن هست، كه اين آدم جرأت نمي كند آن را بگويد؛ اما خيلي راحت زبان ساده ي امام را - كه اين از خصوصيات امام بود و در دنيا همه مي گفتند كه قدرت نفوذ اين مرد، مقدار زيادي ناشي از اين است كه با زبان ساده ي مردم و با زبان طلبگي حرف مي زند - در يك عبارت كوتاه ترجمه شده بياورد، تا كتاب عليه نظام جمهوري اسلامي بشود! در حالي كه يك مترجم ديگر بدون اين انگيزه، يا يك آدم عاقل در مقام اديت، به جاي اين كه به چيزهاي بي اهميت تكيه بكند - كه من ديده ام گاهي روي چه چيزهايي حساسيت بخرج مي دهند، كه اصلاً ارزش توجه ندارد - مي گفت شما اين جايش را طلبگي نوشته اي؛ بنويس دانشجوي الهيات؛ همان كه بوده است. اينها الان دارند اين كارها را مي كنند؛ مفصل هم دارند مي كنند. من از اين قبيل، متأسفانه زياد مي بينم. الان اين كار باب شده است و هر آدم به اصطلاح دردسرناپذيري - يعني آدم بي شخصيت كم ارزشي، كه هيچ دردسري هم حاضر نيست بپذيرد - اين كار را ديگر حاضر است بكند! نه از كميته

مي ترسد، و نه از دادسرايي كه مخصوص همين چيزهاست؛ ترجمه يي مي كند و هيچ كس هم نمي فهمد كه قضيه چيست. به نظر من، شما در اين ميدان ترجمه كنيد. همين كتابهاي خوبي كه الان درمي آيد، ترجمه كنيد. انصافاً كتابهاي خوب و جالبي درمي آيد، كه از لحاظ جنبه ي هنري، قدرت تأثيرگذاري زيادي دارد. اين روزها يك رمان روسي به نام «پطر بزرگ» - كه دو، سه جلد است و نويسنده ي آن، آلكسي تولستوي(11) است - منتشر شده است. اين رمان، رماني بسيار قوي در شرح حال پطر(12) است. به نظر من، اگر يك مترجمِ خوب اين كتاب را ترجمه مي كرد، مي توانست كتاب مفيدي حتّي براي ادبيات كنوني جامعه ي ما باشد؛ اما آن طوري برخورد نمي شود. وجود هر كدام از شما براي انقلاب، مثل يك جواهر قيمت دارد اين را بدانيد كه بيني وبين اللَّه الان هر كدام از شما خواهران و برادران، وجودتان براي اين انقلاب، حقيقتاً مثل يك جواهر قيمت دارد. شماها هنرمنديد و بحمداللَّه از استعداد خداداد برخورداريد. من بعضي از كتابهاي شماها را خوانده ام؛ بعضي از نوشته هايتان را ديده ام؛ بعضي از تحليلهاي شما از مسائل هنري و ادبيات زمانه را، در نامه هايي كه مي نوشتيد و در مطالبي كه به من مي گفتيد، ديده ام؛ خيلي خوب است، خيلي دقيق است، خيلي باارزش و نقادانه است. حدود شش، هفت سال پيش از اين، در جُنگ سوره(13)، نقد خوبي از آقاي حسن حسيني ديدم كه درباره ي شاعر عرب، نزار قباني(14) نوشته شده بود. بعدازظهري بود كه مي خواستم بخوابم؛ اين نقد را كه مطالعه مي كردم، اصلاً خواب را از سر من برد! خدا مي داند كه من گريه كردم. گفتم واقعاً ببين انقلاب چه

كرده است. جواني آمده، در عالم نقد وارد شده و اين قدر خوب و قشنگ و شجاعانه حرف زده است. شماها بحمداللَّه چنين قدرتهايي داريد و چنين امكاناتي در شما هست. قلم شما خوب است. ذهن شما، ذهن قوي فن است. هر كدام شما براي انقلاب ارزشي داريد و واقعاً يك جواهريد. اين تعريف براي شماها كوچك است - شماها بيش از آن هستيد - اما واقعيت اين است. هر كدام بايد با معرفت به ارزش خودتان، اين كار را جدي بگيريد و دنبال كنيد. اصلاً كارتان، كار هنري و كار ادبي بشود؛ اين اساسيترين كار است. هنر، دانسته هاي ذهني را به صورت ملموس در اختيار مي گذارد چند شب پيش از اين، نمايشنامه يي را در اين جا نمايش دادند - «ايوب پيامبر»(15) - كه خيلي خيلي خوب بود؛ كار يكي از همين آقايان رفقاي شما - آقاي سلحشور - بود. در اين فيلمهاي فارسي، با اين كه هنرپيشه هاي خوبي داريم و چند نفر هنرپيشه ي واقعاً خيلي خوب داريم كه از لحاظ بازي خيلي قويند - اين چند نفري كه معروف هستند - اما بعضي از فيلمنامه ها بي ارزشند! واقعاً آدم تعجب مي كند كه اين فيلمنامه نويس، چه طور نشسته اين فيلمنامه ي به اين چرندي را سر هم كرده است! امسال در ايام نوروز سريالي(16) را نشان مي دادند كه ما هم هر شب متأسفانه نشستيم تماشا كرديم! دايماً انتظار داشتم كه اين سريال به جايي برسد؛ تا اين كه شب آخر تمام شد و به جايي هم نرسيد و ما بورِ بور شديم! با اين كه چند نفر هنرپيشه ي خيلي خوب در آن بازي مي كردند، انصافاً هم خوب بازي مي كردند و فضاسازيهاي خوبي هم داشت،

اما يك فيلمنامه ي چرندِ چرند و خاليِ خالي داشت، كه اصلاً اول تا آخرش يك ذره خوب نبود، مطابق با واقع نبود، غلط بود، دروغ بود، و بعد هم بي معني و بي مزه تمام شد! ژاپنيها برمي دارند از زندگي معمولي و شخصي يك نفر، يك موضوع براي فيلم درست مي كنند، كه مطابق با واقع است. اصلاً علت جاذبه ي فيلمهاي ژاپني هم اين است. البته هنرپيشه هاي خوبي دارند، اما علت جاذبه اين است كه درست مطابق با واقع است. اين سريال «سالهاي دور از خانه»يي كه نشان مي دادند، كه همه را جذب كرد، حتّي امام را - حاج احمد آقا مي گفت كه امام مرتب اين سريال را نگاه مي كردند - علتش چيست؟ چون زندگي يي كه آن شخص در فيلم دارد، و آن كاري كه او دارد مي كند، درست مطابق با واقع است؛ يعني هماني است كه واقعيت دارد. اصلاً هنرمند اين است؛ بايد واقعيت را عكسبرگردان كند و به آدم نشان بدهد؛ حتّي آن مقداري كه آدم نمي بيند، برجسته كند، واقعيت را با همه ي ريزه كاريهايش جلا بدهد و جلوي چشم آدم بگذارد. آن سريالي كه اشاره كردم، اين طور نبود؛ آن سحرِ ماه رمضانش، آن افطارِ ماه رمضانش، آن مجلس روضه اش؛ آخر هم بي معني و بي مزه و بي واقعيت! واقعاً جامعه ي ما اين است؟! اصلاً هيچ چيز سرشان نمي شود! در چنين فضايي، من نمايشنامه ي «ايوب پيامبر» را واقعاً يك برداشتِ صحيحِ متينِ بي اشكالي از يك كار به آن مهمي ديدم. آدم اگر بخواهد زندگي يك پيامبر را نشان بدهد، كار آساني نيست؛ آن وقت اين آقاي سلحشور اين قدر قشنگ اين نقش را بازي كرده بود. اولِ اين نمايش اين طور

است كه كروبيانِ ملأ اعلي دارند مدح آن مثال ملكوتي و به اصطلاح قالب مثالي ايوب را مي كنند. آدم وقتي نگاه مي كرد، خيال مي كرد كه واقعاً خود ايوب پيامبر آن جا ايستاده است. بعد از نمايش گفتم: من كه آخوندم و اين همه در زندگي پيامبران مطالعه كرده ام، بعد از اين نمايش تو، معرفت و ارادتم به حضرت ايوب بيشتر شد! و اين خاصيت هنر است كه دانسته هاي ذهني را به صورت ملموس در اختيار آدم مي گذارد. شماها چنين هنرهاي بحمداللَّه غزير و پُرمايه در اختيارتان هست؛ بايد كار كنيد، بايد زياد كار كنيد، بايد بنويسيد، بايد قصه بنويسيد، بايد نمايشنامه بنويسيد، بايد اجرا كنيد. اين، آن كاري است كه الان وجود دارد. دو نظر درباره ي استفاده از هنرمندان قديمي استفاده از قديميها هم مسأله ي مورد بحث بين شماها بوده است. طبق همان نامه هايي كه خانم ثقفي براي من فرستادند - كه من واقعاً از ايشان تشكر هم مي كنم؛ خيلي لطف كردند و زحمت كشيدند و باني ارتباط من با شماها در اين حد، و برآورده شدن آن نياز معنوي من شدند - ديدم كه اين يكي از بحثهاست. در اين خصوص، دو نظر وجود دارد: يك نظر اين است - كه الان متأسفانه اين نظر دارد عمل مي شود - كه ما ميدان را باز كنيم، تا اين غريبه ها به داخل بيايند و ما ديگر اسير و دچار اين تازه كارهاي تازه رسيده نباشيم. استدلالشان اين است كه آن فرد قديمي ادبيات بلد است، شاعر است، هنرمند است، نويسنده است، ميدان ادبيات متعلق به اوست، بگذار بيايد؛ چرا نيايد؟ اين ايده، قطعاً و بلاشك ايده ي غلطي است؛ از

چند جهت هم غلط است. به نظر من، اگر بخواهيم براي غلط بودن اين ايده استدلال كنيم، از سه، چهار جهت مي توانيم استدلال كنيم. نظر دوم اين است كه نه، ما اينها را ردشان كنيم؛ براي خاطر اين كه اگر به اين جوانه ها و نهالهايمان نرسيم، خشك مي شوند؛ اينها بايد پرورش پيدا كنند. اين حرف درستي است؛ منتها من مي گويم كه ما با توجه به يك اصل، بايد از ادبيات و از هنر قديميها استفاده كنيم؛ و آن عبارت است از اصالت دادن به اين نسل انقلابيِ خودي ادبيات و هنر. اگر در جايي ديديم اصطكاك پيدا شد، آن را حذف كنيم، اين را نگهداريم. سرمايه گذاري و خرج پول را در آن حدي بكنيم كه اين جوان تازه رس بتواند مثل مدير انقلابي يك كارخانه عمل كند. شما يك مهندس انقلابي را در رأس يك كارخانه مي گذاريد، كه احتمالاً صد نفر كارگزار از قديميها هم در اين كارخانه يا در اين شركت كار مي كنند. ممكن است اينها آدمهاي كارآمدي هم باشند، اما مدير اوست. اين طوري خوب است؛ يعني استفاده كننده و منشأ و منبع قدرت و صاحب نظر و رأي، يك عنصر انقلابي باشد، و نوع كاري كه با آن غريبه ها مي شود، طوري باشد كه اين خوديِ انقلاب پژمرده نشود و از ميدان خارج نگردد. دو اشكال بزرگ در خصوص رد كردن هنرمندان قديمي رد كردن مطلق آن قديميها، هيچ مصلحت نيست؛ براي خاطر اين كه اگر رد كرديم، دو اشكال بزرگ به وجود مي آيد: اولاً آنها سرمايه هايي دارند كه متعلق به ماست و ما از آن سرمايه ها محروم مي مانيم. مثلاً فرض كنيد همين هنرپيشه يي كه دارد در

اين فيلم بازي مي كند، درست است كه در ده فيلم زمان طاغوت هم بازي كرده، اما بالاخره اين هنرپيشه متعلق به ماست؛ چنانچه بيايد در يك نقش ِ خوب بازي كند، اشكالي ندارد؛ مگر كساني كه خيلي فاسد باشند. من نمي خواهم كلي بگويم كه آنها را هم شامل بشود؛ اما همين طوري كه شامل موارد استثنايي نمي شود، چه عيبي دارد كه از همين افراد استفاده شود؟ مثلاً چرا از مشايخي استفاده نشود؟ مشايخي، يك هنرپيشه ي خيلي خوب است؛ خيلي خوب بازي مي كند و بر كار خودش خيلي مسلط است. چند نفر ديگر هم از همين قديميها هستند كه خوب بازي مي كنند؛ اينها بيايند. اشكال دوم اين است كه بالاخره عده يي مي روند از اينها استفاده مي كنند. اين صحنه ي عظيم جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي است؛ فقط هم شما نيستيد. كساني پيدا مي شوند، مي روند به اينها ارزش مي دهند، اينها را ترجيح مي دهند، دودستگي به وجود مي آورند، زير چتر اختلافات خطي قايمشان مي كنند؛ اصلاً وضعيت بدتر مي شود. آن وقت اينها كساني مي شوند كه بايد به فلان دانشگاه دعوتشان هم بكنند و يك مشت از همين بچه هاي حزب اللهي انجمن اسلامي ما مثلاً برايشان كف هم بزنند! كمااين كه گاهي اوقات چنين چيزهايي هم اتفاق افتاده است؛ البته نه در مورد مشايخي، بلكه در مورد بعضيهاي ديگر. در جايي، از لج گروه مقابل، هنرپيشه ي چرند و هنرمند بي ربطي را آوردند و برايش مثلاً كف هم زدند! نه، اين هم اشكال دوم است. بالاخره آن هنرمند، خودش را ظاهر خواهد كرد. پري رو تاب مستوري ندارد چو در بندي سر از روزن برآرد او بالاخره خودش را نشان خواهد داد و شما محروم مي مانيد.

بنابراين، بايد سياست، جذب اينها باشد؛ منتها نه سپردن اختيار به آنها. بايد هنرپيشه ها و هنرمندان خوب را به كار گرفت. در اين فيلمهاي تلويزيوني، من اشكال را بيشتر در اين تهيه كننده هاي فيلم - كه خيليهايشان هم وابسته به خود راديو و تلويزيون هستند و مسؤوليت احساس نمي كنند - مي دانم؛ حتّي كارگردانها كمتر مسؤوليت دارند. بايد متنهاي خوبتري براي ترجمه پيدا كرد ترجمه هم خيلي مهم و خوب است. نمي دانم در بين شماها چه كساني مثلاً بر زبان انگليسي يا فرانسوي تسلط دارند. اگر آقايان اين تسلط را داشته باشند، مي شود ترجمه هاي خوبي ارائه كرد. حدود سال 69 يك رمان فرانسوي به نام «خانواده ي تيبو» منتشر شد، كه نويسنده ي معروف فرانسوي - رژه مارتن دوگار(17)- آن را نوشته است. اين رمان چهار جلدي كه بيش از دو هزار صفحه است، در ظرف مدت كوتاهي دو بار چاپ شد - كه من چاپ دومش را دارم - لابد جاذبه داشته است كه براي بار دوم چاپ مي شود. ما بايد براي كتاب مثلاً صدوبيست صفحه يي كلي تلاش بكنيم، تا يك مشتري پيدا بشود! اين چهار جلد كتاب، البته با همان گرايشهاي اومانيستي قرن نوزدهمي و اوايل قرن بيستمي است؛ با يك قضاوتهاي خيلي قاطع و مطلق و تعصب آميز ضد مذهبي و البته ضد جنگ. گرايش عمده اش، ضد جنگ بين الملل اول است. چه كسي اين كتاب را ترجمه كرده است؟ همين آقاي ابوالحسن نجفي كه در تشكيلات ادبيات مربوط به انقلاب و فلان وزارت حضور دارد. البته خيلي هم قشنگ و خوب ترجمه كرده؛ اما محتوا آن طوري است. چنين چيزهايي را دارند ترجمه مي كنند؛ مي شود گشت چيزهاي خوبتري

پيدا كرد. عملاً همان شد كه نمي خواستيم بشود. ما مي خواستيم شماها بگوييد؛ اما بعكس شد. اگر گاهي يك بار هم همين طور جلسه يي تشكيل بدهيد، تا ما شماها را زيارت كنيم، حرفي نداريم و موافقيم؛ به شرطي كه ان شاءاللَّه از مطالب شماها استفاده كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) از آن جا كه اين بيانات در جمع محدودي ايراد شده و بعضي از قسمتهاي آن طبقه بندي شده است، لذا در حال حاضر اين بخشها حذف مي شود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد. 2) آقاي حسين شريعتمداري 3) آقاي حسين شريعتمداري 4) مسؤول بنياد فرهنگي فاطمةالزهرا(س) 5) 753 - 689 ق ) 6) 413 - 336 ق ) 7) 762 - 597 ق ) 8) نماينده ي وليّ فقيه و سرپرست مؤسسه ي كيهان (در زمان انتشار اين مجلد) 9) نوشته ي: آناتولي ريباكف 10) 1953 - 1879 م ) 11) 1945 - 1882 م ) 12) 1725 - 1672 م ) 13) سوره، جنگ هشتم، چاپ اول، بهمن 1363 ، ص 37 14) نزار قباني در 21 مارس 1923 ميلادي در دمشق و در خانواده يي متوسط - كه دستي در ادبيات و هنر داشتند - به دنيا آمد. بعد از آن كه تحصيلات خود را در رشته ي حقوق به پايان برد، به خدمت وزارت خارجه ي دولت تازه استقلال يافته ي سوريه در آمد و در شهرهاي قاهره، لندن، پكن و مادريد به فعاليت ديپلماتيك مشغول شد و ضمن كار و تلاش در زمينه ي سياسي، تقريباً هر سال يك مجموعه ي شعر منتشر مي كرد. او سبك ويژه ي خود را بنيان گذاشت و از صاحبان سبك در شعر عرب به شمار مي رود.

قباني در سال 1966 خدمت دولتي را ترك گفت و يك مؤسسه ي انتشاراتي در بيروت راه انداخت و به عنوان سردبير و روزنامه نگار مشغول كار شد. در سال 1967 با شكست اعراب از اسرائيل، لحن اشعار او تغيير كرد و لحن تلخ و گزنده و سياسي، جايگزين اشعار انقلابي و اجتماعي و ادبيش شد. پس از مرگ همسرش به سوئيس رفت و مدتي در فرانسه ماند و از آن پس تا آخر عمرش - 30 آوريل 1998 - در لندن اقامت گزيد. قباني را در ايران با «خشم خوشه ها» ، «نوشته هاي فدايي بر ديوارهاي اسرائيل» ، «داستان من و شعر» ، «جمهوري در اتوبوس» و چندين شعر ديگر كه به صورت پراكنده در مطبوعات به چاپ رسيده، مي شناسند. 15) نويسنده و كارگردان: فرج اللَّه سلحشور. مشاور كارگردان: سعيد كشن فلاح. طراح صحنه: امير رضازاده. بازيگران: فرج اللَّه سلحشور، احمد اميني، محمّد قائمي، اسرافيل علمداري، علي اصغر شريف زاده، محمّدرضا تيموريان، زهره زارعي، هما اسدي و ... . 16) سريال ميهمان 17) 1958 - 1881 م )

سخنرانى در ديدار با گروهى از خانواده هاى شهدا و جانبازان و اقشار مختلف مردم و جمعى از مسؤولان ادارات

سخنراني در ديدار با گروهي از خانواده هاي شهدا و جانبازان و اقشار مختلف مردم و جمعي از مسؤولان ادارات و سازمانهاي شهرهاي تهران، شهداد كرمان، قم، و مسؤولان و دانشجويان دانشگاه هنر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تزكيه ي انسان، هدفي والا در انقلاب اسلامي به همه ي شما برادران و خواهران عزيز كه از نقاط مختلف تشريف آورده ايد، خوش آمد عرض مي كنم؛ بخصوص به خانواده هاي معظم شهدا و به جانبازان عزيز و خانواده هاي محترمشان و بقيه ي كساني كه در آزمايش الهي امت اسلامي، از لحاظ جسمي يا از لحاظ خانوادگي، مصايبي را تحمل كردند. خداوند به همه ي شما توفيق

عنايت كند و به همه ي ما افتخار قدم گذاشتن در طريق عبوديت خود را عنايت فرمايد. آن مسأله ي اساسي كه در انقلاب اسلامي هدف اعلي و والا به حساب مي آمد و مي آيد، عبارت از تزكيه ي انسان است. همه چيز مقدمه ي تزكيه و طهارت آدمي است. عدالت در جامعه و نيز حكومت اسلامي در ميان اجتماعات بشري هم با اين كه هدف بزرگي محسوب مي شود، ولي خود آن يك مقدمه براي تعالي و رشد انسان است كه در تزكيه ي آدمي نهفته است. هم زندگي در اين عالم - اگر بخواهد به سعادت برسد - محتاج تزكيه است، و هم درجات اخروي و معنوي، متوقف بر تزكيه است. فلاح انسان - يعني دست يافتن انسان به مقصد اعلي - وابسته ي به تزكيه است؛ «قد افلح من تزكّي. و ذكراسم ربّه فصلّي»(1). آن كسي كه تزكيه بكند، فلاح و رستگاري را به دست آورده است. شما روش نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) را در تمام لحظات دعوت اسلامي خود ملاحظه بفرماييد؛ از روزهاي اول كه در غربت محض بودند و با تنهايي خود با همه ي دنياي جاهليت و كفر مبارزه مي كردند، تا اوج قدرت اسلامي، يعني آن روزي كه پيامبر مكه و طائف را فتح كرده بودند و حجاز را تماماً زير سلطه ي خود درآورده بودند، در هر مناسبتي پيامبر اكرم مردم را دعوت مي كردند كه نفس خود را تزكيه و تطهير كنند. وجود ما، سرچشمه ي همه ي شرارتها و خيرات برادران و خواهران! در وجود ما، هم سرچشمه ي همه ي شرارتها وجود دارد، كه همان نفس ماست - كه از همه ي بتها خطرناكتر، بت نفس و خودخواهي ماست - و هم سرچشمه ي همه ي خيرات

و زيباييها و كمالات. اگر ما بتوانيم و همت كنيم خودمان را از چنگال نفس اماره ي به سوء و شهوات نفساني نجات بدهيم، سرچشمه ي خيرات بر روي ما گشوده خواهد شد. اگر دنيا پُر از ظلم و جور است، اگر قدرتهاي استكباري به مردم دنيا زور مي گويند و به آنها جفا مي كنند، اگر بسياري از ملتها با سكوت خود، ذلت را به دست خود براي خود تدارك مي بينند، اگر بسياري از قدرتها و دولتها بر مردم خودشان ظلم روا مي دارند، اگر فقر و بي سوادي و بي فرهنگي هست، اگر جنگهاي خانمانسوز هست، اگر بمبهاي شيميايي هست، اگر ظلم و تعدي و دروغ و فريب هست، همه و همه ناشي از عدم تزكيه ي انسان است؛ انسانها خود را تزكيه نكرده و نساخته اند. انقلاب براي اين است كه جوانان و مردم ما در هر قشر و هر طبقه، اين فرصت را پيدا كنند كه خودشان را بسازند؛ خودشان را از بديها نجات بدهند و در مقابل آتش دوزخ اخروي و دوزخهاي دنيوي بيمه كنند. جامعه يي كه تزكيه شده باشد، مردمش نفس خود را اصلاح كرده باشند، به خودشان پرداخته باشند، رذايل اخلاقي را از خودشان دور كرده باشند، دورويي و دروغ و فريب و حرص و طمع و بخل و بقيه ي رذايل انساني را از خودشان جدا كرده و زدوده باشند، اين طور جامعه يي، هم به سعادت اخروي، و هم جلوتر از آن، به سعادت دنيوي دست خواهد يافت. اگر بدبختيهاي انسانيت را ريشه يابي كنيد، به آلودگي نفساني انسانها برمي گردد. آن جايي كه ضعف و بدبختي هست، يا به خاطر اختلافات است، يا به خاطر حرص و آز و دنياطلبي

است، يا به خاطر بددلي انسانها با يكديگر است، يا به خاطر ترس و اظهار ضعف و ترس از مرگ است، و يا به خاطر ميل و رغبت به شهوات و خوشگذراني است. اينها مايه ي اصلي بدبختيهاي جوامع بشري است. چگونه مي شود اينها را برطرف كرد؟ با تهذيب و تزكيه ي اخلاقي. تهذيب اخلاقي در حكومت طاغوت بسيار مشكل است البته تهذيب اخلاقي در حكومت طاغوت بسيار مشكل است. كمتر انساني را مي توان پيدا كرد كه در دوران حاكميت طاغوتها بتواند به رشد معنوي و اخلاقي دست پيدا كند، تا مثلاً به مقامي روحي و معنوي برسد و كسي مثل مقام بزرگان و شخصيتي مثل امام امت به وجود بيايد؛ اما در دوران حاكميت اسلام آسانتر است. تا وقتي كه نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) و رسالت اسلامي نبود، ابوذرها و مقدادها و عمارها انسانهاي جاهل و گمراهي بودند؛ مثل حيوانات، مثل وحشيها و مثل بقيه ي مردم زندگي مي كردند؛ اما طلوع خورشيد اسلام، از عمار آن چنان شخصيت بزرگي ساخت كه در طول عمر طولاني خود - حدود نود سال - پيوسته در خدمت اسلام بود و دايماً براي خدا كار كرد و زحمت كشيد. اسلام از مقداد و ابوذر و از بقيه ي انسانهاي بزرگ، آن شخصيتها را ساخت. اينها چه كساني بودند؟ اينها انسانهاي بدوي و ابتدايي و جاهلي بودند. رشد مادّي بدون رشد معنوي، بي فايده است جوانان ما مي توانند رشد كنند. زنان و مردان ما مي توانند انسانهاي بزرگي بشوند. جامعه ي ما مي تواند در حدي رشد كند كه رشد آن، ملتهاي ديگر را به پيمودن اين راه تشويق كند؛ يعني هم رشد مادّي و هم رشد معنوي؛ چون رشد مادّي

بدون رشد معنوي بي فايده است. الان كشورهاي بزرگ دنيا رشد مادّي دارند؛ محصول زياد، علم پيشرفته، تكنولوژي پيچيده، مصنوعات فراوان؛ هر روز چيزي از پيشرفتهاي علمي در دنيا به بشريت نشان مي دهند؛ اما آيا اينها خوشبختند؟ آيا زندگي آنها زندگي انساني است؟ اين طور نيست؛ نه خودشان خوشبختي انساني را حس مي كنند، نه اجازه مي دهند كه ملتها خوشبختي انساني را درك كنند. در ميان خودشان، اضطرابها، نگرانيها، قتلها، جنايتها، افسردگيها، وازدگي از زندگي مادّي و معنوي، دوري از معنويت و فضيلت، پاشيده شدن اساس خانواده و از بين رفتن پيوند فرزندان با والدين وجود دارد. اينها گرفتاريهاي آنهاست؛ براي دنيا هم كه مي بينيد چه به ارمغان آورده اند! براي ملتهاي ديگر هم، جنگ و فقر و بي سوادي و اختلاف و بدبختي و تيره روزي را آورده اند. آنها رشد مادّي دارند، اما رشد معنوي ندارند. وقتي رشد مادّي بدون رشد معنوي شد، نتيجه اين است كه مشاهده مي كنيد. بايد رشد معنوي را در كنار رشد مادّي گذاشت. خودسازي اخلاقي، يكي از بزرگترين وظايف دانشجويان شما دانشجوياني كه در اين محفل هستيد و همه ي دانشجويان در سرتاسر كشور، متوجه باشيد كه يكي از بزرگترين وظايف شما، خودسازي اخلاقي است. اخلاق خود را تكميل كنيد؛ شما جوانان اين فرصت را داريد. دوران، دوران شماست؛ شما در دوران خوبي زندگي مي كنيد؛ در سايه ي حكومت قرآني و فرهنگ اسلامي زندگي مي كنيد. بنابراين، از لحاظ روحي و معنوي، فرصت براي والا و شايسته شدن داريد؛ اين فرصت را مغتنم بشماريد. علم بايد در كنار اخلاق، و پيشرفت صنعتي و علمي و مادّي در كنار رشد اخلاقي باشد. توجه به خدا هم مايه ي اصلي رشد

اخلاقي به حساب مي آيد. هنر، بهترين وسيله براي انعكاس فضايل معنوي و اسلامي من يك جمله هم به دانشجويان هنر عرض بكنم. هنر، بهترين وسيله براي انعكاس همين مفاهيم و همين مسائل است. متأسفانه دشمنان اسلام و ايران و شرف و عزت ما، از هنر هم سوء استفاده كردند؛ هنوز هم دارند مي كنند. از شعر و نقاشي و داستان و فيلم و نمايش و بقيه ي شعبه هاي هنر، به عنوان ابزاري براي كوبيدن فضيلت، از بين بردن حقايق و فضايل معنوي و اسلامي، و سوق دادن به مادّيگري و عيش و عشرت مادّي، سوء استفاده مي كنند. چه كسي بايد اين را جبران كند؟ شما جوانان. اگر انقلاب و جامعه ي اسلامي از هنر فاخر و برجسته برخوردار نباشد، نخواهد توانست مكنونات قلبي خود را به مخاطبان خودش برساند و با آنها ارتباط برقرار كند. شما فرض كنيد اگر در يك جامعه، امكان حرف زدن - همين سخنراني كردن و همين گفتگوي با مردم - را از صاحبان فضايل و افكار صحيح بگيرند و اجازه ندهند حرف بزنند، ببينيد چه خسارت بزرگي پيش خواهد آمد. عين همين خسارت - شايد از جهتي بزرگتر از اين خسارت - خسارت آن جمعي است كه از ابزار هنر بي نصيب باشند؛ چون هنر چيزهايي را منعكس مي كند كه بيان ساده و عادي نمي تواند آنها را منعكس كند؛ مخصوصاً به نسلهاي آينده و همين طور به نسل كنوني. هنر را مغتنم بشماريد و در جهت اسلامي به كار ببريد. هنر را با معيارهاي اسلامي ياد بگيريد و ياد بدهيد و آن را به كار ببريد، تا بتوانيد مفاهيم و ارزشهاي الهي و اسلامي را

به مردم نشان بدهيد. امروز دنيا محتاج حقايق اسلامي است. اين آفتاب درخشان مفاهيم قرآن و معرفت قرآني، امروز در دنيا مورد احتياج ملتهاست. از خداي متعال مي خواهيم كه به همه ي ما توفيق بدهد تا حقايق و معارف اسلامي را خوب بفهميم و بتوانيم آنها را به شكل صحيحي منعكس كنيم؛ و مهمتر از همه، عمل خودمان را با اين معارف تطبيق دهيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اعلي 14 و 15

بيانات در ديدار با قضات هيأتهاى هفت نفره ى واگذارى زمين

بيانات در ديدار با قضات هيأتهاي هفت نفره ي واگذاري زمين بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مسأله ي زمين و حل صحيح آن، در رديف اول قرار دارد اگر بخواهيم به مسائل عمومي نظام جمهوري اسلامي با يك اولويت بندي نگاه كنيم، شايد بشود گفت كه مسأله ي زمين و حل صحيح آن در رديف اول قرار مي گيرد. حالا يا اين است كه در رديف اول، مسأله ي ديگري هم در كنار اين مسأله قرار مي گيرد، يا اين كه انحصاراً اين مسأله، مسأله ي اول است. مشكل زمين، فقط مشكل كشور ما نبوده؛ بلكه مشكل همه ي كشورهايي بوده است كه در آن، نظامهاي غيرعادلانه و طغيانگري حاكميت داشته است. وجه قضيه هم واضح است: كارآمدترين وسيله ي توليد و منبع بركات، بدون كمترين حفاظتي، همين طور در دسترس كساني بوده است كه قدرت داشته اند و توانسته اند آن را تصرف كنند؛ لذا قدرتمندان رفتند زمينها را گرفتند و اين مايه ي ارتزاق روز و شب يك خانواده يا يك انسان فقير را زير سلطه ي خود درآوردند؛ خودشان از آن استفاده كردند و هرچه خواستند، برداشتند و مردم را در فقر و فلاكت باقي گذاشتند. البته اين معنا در مناطقي كه از آب قابل دسترس، خيلي برخوردار

نبوده - مثل مناطق كم آب جنوب خراسان، بعضي از مناطق سيستان و بلوچستان و كرمان و نظاير آن - واضحتر است، و در مناطقي هم مثل مناطق شمال كشور و آن جاهايي كه جو طبيعي مناسبي داشته، وضوح آن كمتر است؛ ليكن در همه جا اين ظلم بزرگ بر مردم رفته است. جمهوري اسلامي بايستي اين كار را در درجه ي اول قرار مي داد - كه به شكلي قرار داد - و اگرچه نه چندان كامل در آغاز كار، ليكن الحمدللَّه بتدريج كار خوب شد. شما آقايان محترم كه اين مسؤوليت مهم را بردوش گرفته ايد، مطمئناً كار بزرگي را متعهد شده ايد؛ كار تقسيم عادلانه ي اين سرمايه ي اصلي و طراز اول را. ان شاءاللَّه گزارش جناب آقاي فاضل هرندي(1) مي آيد و من هم در آن بيشتر غور خواهم كرد. آن مقداري هم كه من از گزارشهاي قبلي ايشان اطلاع پيدا كردم، يا حتّي از آنچه كه در اخبار و راديو و تلويزيون گفته شده و مسبوق شدم، يا آنچه از خود ايشان شنيده ام، بحمداللَّه والمنة كار مفيدي انجام گرفته است. بايد سعي كرد زمين دست مردم بماند البته كشتهاي موقت يك مسأله است؛ ولي عمده، همان زمينهاي موات و افتاده است. خيلي از اين زمينهاي مواتي كه شما تقسيم كرده ايد، صاحبان ادعايي داشته است؛ يعني كساني در زمان گذشته آمدند، از اين كوه تا آن كوه را به اسم خودشان ثبت كردند و مالك شدند! اين كه شما مي فرماييد اينها را - كه ششصد هزار هكتار است - تقسيم كرده ايد، انصافاً رقم خيلي بالايي است. تقسيم شدن ششصد هزار هكتار زمين بين دوازده هزار تعاوني، چيز بسيار بااهميت و باارزشي

است؛ منتها بايد اين قضيه را رها نكرد؛ چون طبيعت زمين در كشور ما اين است كه باز به هم وصل مي شود. يعني اگر الان يك قدرتمند بخواهد برود صد تا از اين تعاونيها را ببيند و زمينهاي آنها را بگيرد، مي تواند! بايد نگذاشت كه اين گونه بشود. يعني راه فريب و راه برگشتن به آن شكل اوليه را بايد از همه طرف بست، تا ولو يك روستايي و كشاورز هم كه مايل نباشد زمين خود را حفظ كند - ممكن است يك وقتهايي مايل نباشد - و بخواهد اين زمين را به پول تبديل كند و فرضاً يك موتور سه چرخه بخرد و مشغول باربري بشود، نتواند چنين كاري بكند. نبايد گذاشت چنين حادثه يي اتفاق بيفتد؛ يعني بايستي سعي كرد كه اين زمين دست مردم بماند. ما هنوز استفاده از آب كوير را تجربه نكرده ايم البته ما بايد در آينده طرحهاي ديگري داشته باشيم؛ اينها طرحهاي بسيار مقدماتي است. از اين يك ميليون و ششصد هزار كيلومتر مربع زميني كه در كشور ما وجود دارد، به احتمال زياد بخش عمده اش قابل كشت است. ما هنوز استفاده از آب كوير را تجربه نكرده ايم. كسي نمي تواند بگويد كه در كوير امكان كشت نيست. مثلاً بلوچستان يك قلم است. بلوچستان از لحاظ مساحت، بعد از خراسان، دومين استان كشور است. تصور عمومي هم اين است كه بلوچستان يك منطقه ي خشك و بي آب و علف است؛ و حال آن كه منطقه ي خشك و بي آب و علفي نيست. البته بي علف است، اما بي آب نيست. در بلوچستان، آبهاي نزديك به سطح زمين بسيار است و قاعدتاً اگر چاههاي عميق بزنند، ممكن است آبهاي

تحت الارضي خيلي زيادي هم داشته باشد، كه من از آن اطلاعي ندارم؛ اما آن كه من اطلاع دارم، آن جا آبهاي نزديك به سطح زمين فراوان است؛ يعني مثلاً در مناطقي يك متر، و در مناطقي سه متر كه زمين را بكنند، آب فراواني پيدا خواهد شد. استعداد سرشار و ناشناخته ي بلوچستان من يادم نمي رود كه در خاش يك وقت بالاي سر چاهي رفتيم؛ آب آن چاه واقعاً مثل يك رودخانه ي عظيم مي جوشيد. سه متر كنده بودند و با موتور آب مي كشيدند؛ يك رودخانه راه انداخته بود. در منطقه ي ايرانشهر هم كه ما رفتيم، اين طور بود. متأسفانه كار لازم در آن جا نشده است. البته خيلي كار شده است؛ چه دستگاههاي رسمي دولت، چه جهاد سازندگي، و چه گروههاي كوچكي كه اول انقلاب خود ما در جريانش بوديم، مي رفتند و كار مي كردند؛ من كارهاي آنها را منكر نيستم و مي دانم كه خيلي كار انجام شده؛ اما آن كاري كه بايد بشود، نشده است. من فراموش نمي كنم وقتي كه ايرانشهر بودم، يك بار با لباس بلوچي با ماشين به طور قاچاق از ايرانشهر به زاهدان مي رفتم، تا مسافري را كه از خانواده ي ما به زاهدان آمده بود، بياورم. من به طور قاچاق تردد مي كردم؛ زيرا مجاز نبودم كه اين راه را بروم. يك تبعيدي ديگر هم از اهل نقده پهلوي من سوار بود؛ او را هم با خودم مي بردم. وقتي كه مي رفتيم، من در راه همين طور به اين دشتهاي افتاده و بدون استفاده نگاه مي كردم. مي دانيد كه آن منطقه، يك مقدار كوهستاني و يك مقدار هم دشتهاي بازي است كه كمتر دشتي به آن خوبي هست؛ دشتهاي صاف و

مسطح، كه واقعاً براي زراعت خيلي خيلي مناسب و مساعد است. اين دشتها پُر از بوته هاي علف است؛ يعني كاملاً حاكي از وجود رطوبت در زمينهاست كه بوته هاي علف زيادي را ايجاد كرده است. در آن وقتها با اين كه واقعاً هيچ اميد نقدي هم در دل نداشتيم، اما درعين حال همين طوري در حال تبعيد، به شوخي - كه در آن ايام از اين شوخيها با دوستان و رفقا مي كرديم - به همراهم گفتم: ان شاءاللَّه در تشكيلات آينده، تو را استاندار بلوچستان مي كنيم؛ به شرط اين كه اين زمينها را مثل «ريكه پوت» بكني! «ريكه پوت»، باغي در نزديك ايرانشهر است كه يك وقت ايتالياييها - حدود سي، چهل سال قبل از اين - آمدند آن جا را سرسبز كردند؛ كه وقتي انسان وارد «ريكه پوت» مي شود، خيال مي كند مازندران است. واقعاً «ريكه پوت» مثل مازندران است. درخت اكاليپتوس آن جا، بيست متر ارتفاع دارد! ما هميشه اكاليپتوس را دو متر، سه متر، چهار متر ديده بوديم؛ اما در آن جا اين درخت بيست متر ارتفاع داشت! آن منطقه از لحاظ عظمت استعداد، چيز عجيبي است. يا مثلاً در آن جا گوجه فرنگي به قدر يك گرمك يا طالبي مي روييد! البته چون نمي توانستند استحصال كنند، آن را دور مي ريختند. يك مقدارش را آب مي گرفت، و يك مقدار ديگر را بزور به ماها و به دوست و آشناها و به مردم شيعه ي آن جا مي دادند؛ غالبش را هم دور مي ريختند. يا مثلاً پيازهاي محصول آن جا را براي ما مي آوردند، كه به قدر يك طالبي بود؛ مبالغه نيست! غرض، من به همراهم گفتم كه وقتي استاندار اين منطقه شدي، بايد اين جا را مثل «ريكه پوت» بكني؛ و اين

مي شود. متأسفانه نه او - كه البته توان اين كارها را نداشت - بلكه آن استاندارهايي هم كه بعد از تشكيلات جديد گذاشتيم، واقعاً هيچكدام نتوانستند يك «ريكه پوت» ديگر در آن جاها درست كنند. بلوچستان مي تواند مثل جيرفت باشد مي خواهم عرض بكنم كه مسأله ي زمين با اين كارها حل نمي شود. حالا شما قدمي برداشته ايد، كه البته قدم بسيار مهمي است - قدم اول بود؛ قدم باارزشي است - اما اين، عاقبت آنچه كه ما در جمهوري اسلامي انتظار داريم، نيست. ما بايستي يك بلوچستان به آن عظمت را، به يك باغستان تبديل كنيم؛ يعني بلوچستان مي تواند مثل جيرفت باشد. آقايان هر كدام به جيرفت رفته باشند، مي دانند كه شهر جيرفت تماماً يك باغ بزرگ است. همه ي شهر، از اولي كه انسان وارد مي شود، مثل اين كه وارد باغي شده است. منطقه ي بلوچستان مي تواند آن طور بشود. بايد اين كارها بشود؛ و اين نخواهد شد، مگر اين كه زمين در دست مردم باشد و مردم به اين زمين دل ببندند و بفهمند كه زمين متعلق به آنهاست؛ بايستي آن را آباد كنند و زندگي خود و ديگران را از اين زمين اداره نمايند. تصاحب غيرقانوني زمينها در اين نزديكي تهران كه صبحها گاهي من به آن ارتفاعات مي روم، به نقطه يي رسيدم؛ با كمال تعجب ديدم افرادي آمده اند كوهي را علامتگذاري كرده اند! از يك نفر محلي كه همراه ما بود، پرسيدم اينها چيست؟ گفت: صاحب باغي كه باغش تا آن جاهاست - آن پايينها را نشان داد و گفت باغش تا آن جاست - ديده است كه كسي به كسي نيست، اين جا را علامتگذاري كرده و مال خودش به حساب آورده است!

نبايد اين طوري بشود. البته گفتيم آن را دنبال كنند و ببينند او كيست و چيست. اين يك مورد بود كه ما به چشم خودمان ديديم. وقتي در جمهوري اسلامي، با اين همه انگيزه ي مقابله ي با زورگويي و قلدري و سوءاستفاده، چنين كاري انجام مي گيرد، شما ببينيد در دوران قديم، اين زمينها و اموال چگونه بوده است. ما بايد براي تقسيم اراضي وقت صرف كنيم به هرحال، كار آقايان، كار بسيار باارزش و مهمي بوده است؛ منتها آن نكته يي كه در ذهن من است، اتفاقاً همان نكته يي است كه جناب عالي(2) به آن اشاره كرديد و گفتيد كار دوم آقايان است. اتفاقاً شما آقاي اراكي(3) را مثال زديد، كه من چون كثرت اشتغالات ايشان را مي دانم، به ذهنم رسيد كه قطعاً كار دومشان نبوده؛ بلكه كار سوم، چهارم ايشان بوده است! اين كارها واقعاً رسيدن مي خواهد. براي اين كار به اين عظمت، اگر همين تعداد از آقايان علما از داخل حوزه ها، از پاي درسها و از روي منبرهاي تدريس پايين بيايند و بروند به اين كار بچسبند و خودشان مباشرتاً اين كار را بكنند و آن را تمام نمايند، مي ارزد. ما در جمهوري اسلامي خيال مي كنيم كه اگر الان مثلاً منِ نوعي را از قم دعوت كنند و بگويند شما يك ماه رمضان به فلان ده يا فلان شهر برويد و ماه رمضان را در آن جا بمانيد، آخر ماه رمضان هم صد هزار تومان يا هشتاد هزار تومان به شما خواهند داد، ما مي رويم؛ يعني يك مقدار مطالعه ي جنبي مي كنيم، روزي يكي، دوتا منبر هم مي رويم، آخر ماه هم صد هزار تومان مي گيريم و مي آييم. ما اين را

تضييع عمر به حساب نمي آوريم؛ چون بالاخره منبري رفته ايم و كاري كرده ايم و پولي هم درآورده ايم؛ اما اگر ما همين يك ماه را دنبال تقسيم اراضي مستحق للناس و مستحق للغير - كه حالا دست ديگران است، يا همين طوري افتاده است - برويم، خيال مي كنيم عمرمان تضييع شده است! من خيال مي كنم اين فرهنگ، فرهنگ خيلي قابل دفاعي نباشد. به نظر من، ما بايد براي اين كار وقت صرف كنيم. البته اگر وقت صرف كنيم، كار متقن تر هم درمي آيد. از اين آقايان و چهره هاي موجه، به حسب عادت، خيلي مستبعدِ نزديك به محال است كه كارِ خلاف شرعي صادر بشود؛ يعني مثلاً زميني كه به قرايني موات نيست، ادعا بشود كه موات است و به كسي داده بشود. علي القاعده چنين چيزي اگر از مثل اين آقايان محال نباشد، قريب به محال است؛ اما وقتي كار به ديگري سپرده شود، آدم آن قسم حضرت عباسي را كه حالا مي خورد، در آن صورت ديگر نمي تواند بخورد. حضور و رسيدن خود آقايان به اين كار، مهم است؛ بگذاريد يك مقدار وقت درس و بحث و اينها تضييع بشود! وقت صرف كردن در اين كارها تضييع نيست؛ كارهاي خيلي مهمي است. كار در صحنه ي اجتماعي، كمتر از تدريس قرآن نيست يادم مي آيد اوايل انقلاب، قبل از اين كه مجلس شوراي اسلامي تشكيل بشود، هفته يي يك بار در دانشگاه براي اين جوانان صحبت مي كردم و به سؤالات آنان پاسخ مي دادم. آن جا گفتم كه الحمدللَّه تا يكي، دو ماه ديگر كار شوراي انقلاب تمام مي شود و مجلس شوراي اسلامي تشكيل مي گردد و ما هم سراغ كارهايمان مي رويم و ان شاءاللَّه يك درس نهج البلاغه

و يك درس قرآن و كلاسهاي ديگر براي شما مي گذاريم. در آن زمان شوق ما اين بود، الان هم همين است؛ اما غافل از اين كه آن كاري كه انسان مي تواند در يك صحنه ي اجتماعي بكند، به هيچ وجه كمتر از كار درس قرآن براي پانصد نفر دانشجو نيست. ما واقعاً اين را عادت نكرده ايم كه خيال كنيم كه حالا اين كار هم اهميت آن كار را دارد. به نظر من، رسيدن خود آقايان خيلي مهم است. واقعاً به كارها برسند و كار را دست هر كسي ندهند؛ با كسي كه مسأله دان است، مشورت بكنند؛ بعد هم دقيقاً برطبق موازين فقهي عمل كنند. از نظر فقهي، ما هيچ مشكلي در باب زمين نداريم موازين فقهي ما انصافاً موازين خيلي خوبي است؛ بخصوص در باب زمين، حرفهاي بسيار قرص و منطقي و متين و غير قابل ايراد فكري و اجتماعي وجود دارد. ما واقعاً هيچ مشكلي در باب زمين نداريم. آدم بايستي دور از احساسات و دور از تأثر از حرف زيد و عمرو، همان حكمي كه مطابق فقه شرعي است، بدهد. البته كشت موقت - همان طور كه عرض كردم - به صورت ديگر است؛ يعني به حكم حاكم بوده است. زمينهايي بود كه افتاده بود؛ گفتند كه افراد بروند و موقتاً كشت كنند، تا ببينيم چه مي شود. يادم است كه امام يكي، دو مرتبه به آقاي موسوي اردبيلي اجازه دادند كه ايشان برود قضايا را حل كند؛ يك بار هم خود من براي آقاي موسوي اين معنا را از امام اجازه گرفتم. غرض اين است كه اين كار، كار مهمي است. كار شما نبايد دايماً معوق بماند آن

مسأله ي اداري هم كه جناب عالي(4) فرموديد، به نظر من مسأله ي مهمي نيست؛ حل شده است. اگر آقاي وزير كشاورزي هم اشكال قانوني داشته باشد، راهش اين نيست كه كار شما معوق بماند؛ كار به اين اهميت را كه معوق نمي گذارند. اگر بخواهند اين گونه ريزه كاريهاي قانوني را در اين امر دخالت بدهند، اي بسا خيلي از كارهاي آقايان مسؤولان مختلف معوق خواهد ماند. كار شما را كه نبايد معوق بگذارند. اگر اشكالي هست، بايد آن را در جايي حل كنند. حالا من به حسب نظر ابتدايي - كه ملاك نيست - به نظرم مي رسد آن چيزي كه جناب عالي سؤال فرموديد،(5) اشكالي ندارد؛ اما براي اين كه دقت بيشتري در اين كار شده باشد و هيچ خلاف قانوني انجام نگرفته باشد - چون ما به مسأله ي قانون مقيديم - اين را مي شود بررسي كنيد؛ مثلاً دفتر ما از آن طرف و از جناب عالي دعوت بكنند؛ بنشينيد و قضيه را حل كنيد. كار شما نبايد دايماً معوق بماند. به هرحال، ما شخصاً از جناب عالي به خاطر اين زحمات طولاني كه در اين مدت كشيديد و واقعاً دلسوزي كرديد، و نيز از يكايك آقايان محترم صميمانه تشكر مي كنيم. اميدواريم كه ان شاءاللَّه كار شما تا همين مدتي كه تمديد شده است، ادامه پيدا كند و كار را تمام بكنيد و ترتيبي بدهيد كه - همان طوري كه عرض شد - ان شاءاللَّه براي مسأله ي زمين در كشور پايه ي محكمي باشد؛ به گونه يي كه مسأله ي زمين حل بشود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نماينده ي وليّ فقيه در ستاد مركزي هيأتهاي واگذاري زمين 2) حجةالاسلام والمسلمين فاضل هرندي 3) امام جمعه ي دزفول و حاكم

شرع هيأت خوزستان 4) حجةالاسلام والمسلمين فاضل هرندي 5) سؤال اين بوده كه آيا وزير كشاورزي مي تواند براي خود قائم مقامي در ستاد مركزي داشته باشد يا نه؟

سخنرانى در دانشگاه افسرى امام على(ع)

سخنراني در دانشگاه افسري امام علي(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم دو خصوصيت ارتش ما اين يكي از شيرين ترين و زيباترين مراسم و آيينهاي نيروهاي مسلح ماست؛ يعني وارد شدن جمعي از جوانان عزيز ما در كسوت نظامي، و فارغ التحصيل شدن جمعي ديگر. اولاً به همه ي عزيزاني كه فارغ التحصيل شده اند، و آنهايي كه وارد كسوت مقدس سربازي شده اند، تبريك مي گويم. دانشگاه افسري، آن مزرعه ي اميدبخشي است كه در آن بايد نهالهاي مستعد در فضاي مناسب رشد كنند و به بالندگي برسند و مردان ارجمند ارتش جمهوري اسلامي ايران را در آينده به وجود آورند. دو خصوصيت در ارتش ما هست، كه اگر در هر ارتشي اين دو خصوصيت باشد، جا دارد به شايستگي مباهات كند: خصوصيت اول اين است كه ارتش در كشور ما در دل مردم جا دارد؛ برخلاف ارتشهايي كه از مردم جدايند و در مقابل مردم قرار دارند و مردم از آنها بيگانه اند و فخر آنها به همين زيب و زيور ظاهري است و نه هيچ چيز ديگر. در كشور ما به حول و قوّه ي الهي، ارتش يك پايگاه مردمي و يك جاي توجه عواطف آحاد ملت ماست. خصوصيت دوم اين است كه شما براي هدف مقدس و والايي خود را مي سازيد و آماده مي كنيد. اگر ارتشها در هر جاي عالم و متعلق به هر كشوري از كشورها، هدفشان به هدفهاي ناسيوناليستي و قومي محدود مي شود، شما هدفتان يك هدف انساني است. درست است كه حصن حصين دفاع از

ملت هم همين نيروهاي مسلح ما هستند، و درست است كه معناي صحيح وطن دوستي و ميهن دوستي، همان چيزي است كه يك ارتش درستكار و صادق القول انجام مي دهد - يعني دفاع از ميهن با جان، نه فقط در مقام ادعا و با نام - اما هيچكدام از اينها موجب نمي شود و موجب نشده است كه تاكنون ارتش ما به هدفهاي والاي انساني و الهي نينديشد. شما در گزارش عملكرد دانشگاه افسري هم از فلسطين اشغال شده سخن مي گوييد. در دل يكايك شما جوانان مؤمن و پاكيزه، بغض دشمنان اسلام و عشق به ارزشهاي اسلامي و ميهن بزرگ اسلامي و برادران اسلامي و آرزوهاي اسلامي موج مي زند. ما مسلمانيم و ايراني. مسلماني ما نه تنها با ايراني بودن ما در تضاد نيست، بلكه مكمل يكديگر و منطبق بر هم است. امروز قبةالاسلام و پايگاه افكار بلند الهي و ارزشهاي اسلامي، همين ميهن خونين و قهرماني است كه سالهاي متمادي جوانان نيروهاي مسلح و يكايك آحاد اين مردم در سلك بسيج پُرافتخار مردمي، از آن دفاع كردند. اين دو خصوصيت مخصوص شماست. ما به انگيزه هاي اسلامي در هر ملتي و در هر ارتشي از ارتشهاي عالم خوش آمد مي گوييم. افسوس كه اين فرصت را به آنها نداده اند؛ اما شما اين فرصت را داريد. اين سوگند شما، يكي از محكمترين و مقدسترين سوگندهاست؛ و همين، استحكام بنيه ي ديني شما و استحكام بنيه ي دفاعي و نظامي اين كشور را تضمين مي كند. دشمنان اسلام بدانند كه جمهوري اسلامي نيرومند و پايدار است؛ چون به دلها و ايمانها و انديشه هاي آحاد ملت و جوانان غيورش متكي است و نيروهاي مسلحش بازوان اين ملت و

عضوي از اين پيكر پُرافتخارند. كنفرانس مادريد، يك ظلم بزرگ نسبت به ملت فلسطين امروز مي بينيد كه وضع دنيا چگونه است. اين كنفرانسي كه همين امروز در مادريد(1) تشكيل مي شود و تصميم مي گيرد، يك زورگويي عليه ملتهاي مسلمان، و يك ظلم بزرگ نسبت به ملت فلسطين است. سردمداران سياست دنيا گمان نكنند كه با نشستن و گفتن و كف زدن خواهند توانست سرنوشت ملتها را در دست بگيرند و كشورها را به ميل خودشان اين جا و آن جا كنند. تاريخ معاصر ما، بي بنيادي و سستي اين گونه تصميم گيريها را نشان داد. بعد از جنگ جهاني دوم هم قدرتمنداني نشستند و گفتند و برخاستند؛ ملتهايي را چند ده سالي به دنبال تصميمات خودشان كشاندند؛ اما آخر چه شد؟ ديديد كه فطرت تاريخ و سنت خدا در تاريخ، چگونه به دهن همه ي آنها زد؟ ديديد كه چگونه گفته ها و تصميمهاي آنها نقش بر آب شد و در مقابل اراده ي ملتها و سنت تاريخ، نشاني از آن باقي نماند؟ قضيه ي فلسطين هم همين گونه است. چهل سال قبل از اين نشستند، دولتي جعلي و مليتي مجعول در وطني مغصوب به وجود آوردند؛ امروز هم مي خواهند به گمان خود قضيه را مُهر پايان بزنند؛ اما اشتباه مي كنند. البته كساني كه در اين خيانت شركت بكنند، مبغوض ملتها خواهند شد؛ اما ملتها و سنتهاي خدا در تاريخ، راه خود را خواهند رفت؛ اين سخني نيست كه امروز ما بگوييم. نمي خواهد بيهوده تبليغات پُرحجم و انبوه خودشان را عليه جمهوري اسلامي ايران بسيج كنند. ما در دفاع از آرزوي بزرگ و برحق فلسطين، با هيچ كس رودربايستي و از هيچ كس ملاحظه نداريم. ملتها تريبون ندارند.

ملتها جايي كه به آنها اجازه داده بشود سخن خود را بگويند، به دست نمي آورند. شما به ملتها فرصت بدهيد؛ شما در خيابانهاي مصر و اردن و بقيه ي كشورهاي اسلامي، با گاز اشك آور و باتوم و سلاح گرم جلوي ملتها را نگيريد، تا معلوم بشود كه ملتهاي اسلامي چه مي گويند و چه مي خواهند. اين، حرف همه ي ملتهاي اسلامي است. قدر اين دوران كار و تلاش را بدانيد جوانان عزيز! فرزندان عزيز اين آب و خاك و اسلام! قدر اين دوران كار و تلاش را بدانيد؛ خودتان را از لحاظ انواع آموزشها، از لحاظ جسمي و نيز از لحاظ روحي و استحكام بنيه ي ايمان بسازيد. بارهاي سنگين و البته وظايف بسيار افتخارآميزي بر دوش شماست. من از همه ي كساني كه در ترتيب دوره هاي آموزشي ارتش جمهوري اسلامي، بخصوص دانشگاه افسري تلاش كرده اند - در هر سطحي - صميمانه تشكر مي كنم. بحمداللَّه امروز از يك سو ارتش جمهوري اسلامي، و از سوي ديگر سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، مانند دو نهال برومند، در حال باروري و رشدند، تا چشم دشمن كه نمي خواهد و نمي تواند ببيند، كور بشود. جمهوري اسلامي در آغوش پُرمهرش، فرزندان خود را در راههاي صحيح و شرافتمند روزبه روز بيشتر رشد مي دهد. اميدواريم كه خداوند متعال به همه ي شما توفيق دهد و همه ي ما را در راه وظيفه هدايت كند و مشمول كمك خود قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) ر.ك: پاورقي صفحه ي 122

سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از دانشجويان و دانش آموزان، به مناسبت سيزدهم آبان ماه

سخنراني در ديدار با گروه كثيري از دانشجويان و دانش آموزان، به مناسبت سيزدهم آبان ماه (روز ملي مبارزه با استكبار) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم جوان و جواني، يكي از درخشندگيهاي آفرينش

الهي به همه ي برادران و خواهران عزيز، جوانان، دانشجويان، دانش آموزان، معلمان، مربيان و مسؤولان، مخصوصاً به خانواده هاي محترم شهيدان و جانبازان عزيز خوش آمد مي گويم و توفيق و فضل الهي را براي همه ي شما مسألت مي كنم. جوان در هر جامعه و كشوري، محور حركت است. اگر حركتِ انقلابي و قيامِ سياسي باشد، جوانان جلوتر از ديگران در صحنه اند. اگر حركتِ سازندگي يا حركتِ فرهنگي باشد، باز جوانان جلوتر از ديگرانند و دست آنها كارآمدتر از دست ديگران است. حتّي در حركت انبياي الهي هم - از جمله حركت صدر اسلام - محور حركت و مركز تلاش و تحرك، جوانان بودند. آن كشورهايي كه جوان كم دارند - كمااين كه بعضي از كشورها امروز به خاطر بعضي از سياستهاي تنظيم نسل و خانواده و از اين حرفها، دچار كمبود نسل جوان هستند - ولو در علم و تكنولوژي و ترقيات جلو باشند، كارشان لنگ است؛ مجبورند از كشورهاي ديگر جوان قرض بگيرند! جوان و جواني، يكي از درخشندگيهاي آفرينش الهي است. دشمنان جوامع - از جمله جوامع اسلامي - اين نكته را خوب تشخيص داده اند و بخصوص روي آن انگشت گذاشته اند. اين مربوط به امروز نيست؛ از يك قرن پيش تاكنون اين گونه بوده است. برنامه ريزي براي فاسد كردن نسل جوان در كشورهاي اسلامي، براي ضايع كردن نسل جوان، برنامه ي همه جانبه يي شروع شد. مي دانيد كه دوران استعمار - يعني دست اندازي كشورهاي غربي به كشورهاي آسيايي و آفريقايي - نزديك به دويست سال قبل شروع شد. آنها مي دانستند كه اين وضع ادامه پيدا نمي كند، و اگر جوانان رشد كنند، بافرهنگ بشوند، با اراده باشند، نمي گذارند آب خوش از گلوي بيگانگان

و چپاولگران پايين برود؛ لذا براي فاسد كردن نسل جوان برنامه ريزي كردند. اين كه شايد شما در بعضي از كتابها يا مقاله ها خوانده ايد كه در بعضي از كشورهاي امريكاي لاتين يا شرق آسيا، نسل جوان غرق در فسادهاي گوناگون است - از مواد مخدر و سكرآور و فساد جنسي - اين طور نيست كه روال كار از اول چنين بوده است؛ اين سياست پياده شده است. متأسفانه در دوران ستمشاهي، ما هم از اين قضيه بركنار نبوديم. در اين كشور هم به دست خاندان خائن و سيه روي پهلوي و دستيارانشان، هرچه توانستند، اين سياست را پياده كردند. بزرگترين كار امام، ساختن جوانان بود البته كشورهاي اسلامي خصوصيتي داشتند، كه همان «اسلام» بود؛ و كشور ما در بين كشورهاي اسلامي خصوصيت ديگري اضافه ي بر آن داشت، كه آن «روحانيت مردمي» بود؛ و مي دانيد كه در كشورهاي ديگر اسلامي، به اين شكلِ ايران نبوده، هنوز هم نيست. اسلام و تبليغات اسلامي، جلوي آن موج سهمگين ايستاد. شعارهاي انقلابي و حركت كوبنده ي امام عالي مقام و عظيم الشأن، كار را بر دشمن مشكل كرد. در بحبوحه ي همان موج فسادآفريني كه بر اين كشور حكومت مي كرد، جلوه هاي ايمان و سرسپردگي به دين، باز اول در بين جوانان خود را نشان داد. من پدران و مادران متوسطي را مي شناختم كه طاقت همراهي كردن با احساس ديني جوان خودشان را نداشتند؛ حتّي گاهي از احساسات ديني و تعبد و زهد و بي اعتنايي به دنيا و به خوراك و به آسايشي كه در جوانانشان مشهود بود، پيش ما شكايت مي كردند! آن پدران و مادران، با همان تربيتهاي غلط رشد كرده بودند، مسلمان هم بودند؛ اما اين

جوشش ايمان اسلامي در آنها نبود؛ ولي جوانشان تحت تأثير تربيت انقلابي قرار گرفته بود؛ به همين خاطر بود كه جوانان، خانواده ها را پشت سر خودشان مي كشيدند؛ و اين شد كه آن قيام عظيم مردمي و آن حركت بي نظير در عالم - يعني انقلاب اسلامي ما - به رهبري امام و با پشتيباني قاطبه ي ملت و با ميدانداري جوانان به پيروزي رسيد. اين يك فتح بود؛ هم فتح ميدان مبارزه با استكبار بود، و هم بالاتر از آن، فتح سرزمين دل جوانان بود؛ كه اين را اسلام و انقلاب و امام كرده بودند، و اين فتح الفتوح بود. بزرگترين كار امام، ساختن جوانان بود. بعد از آن هم در دوران جنگ، باز جوانان بودند كه جنگ را با خسران دشمن تمام كردند. اين شهداي جوان، اين رزمندگان جوان، اين دست اندركاران جوان عرصه هاي جنگ، چيزي نيست كه اهميت نسل جوان را در حادثه ي سرنوشت سازي مثل جنگ از نظر دور بدارد. اين حادثه اتفاق افتاد، اما چشمهاي طراحان استكبار جهاني همه ي صحنه را ديد و فهميد كه جوان مؤمن در اين كشور، زير تربيت اسلام انقلابي، چه معجزه ها مي كند. فكر استكبار، سلطه بر همه ي عالم امروز همه مي دانند كه فكر استكبار چيست. همه فكر امريكا را - كه رأس استكبار است - خوانده اند. فكر اينها، سلطه بر همه ي عالم است؛ بخصوص اين منطقه ي حساسي كه ما در آن زندگي مي كنيم؛ يعني منطقه ي خاورميانه، خليج فارس و اين نقطه ي اساسي اقتصادي و نظامي. اين فكر استكباري، دنبالش نقشه هاست. اين نقشه هاي ضد مردمي و ضد اسلامي، سروكارش با انسانهاست. اگر استكبار بتواند موج عظيم انساني را از مقابل خود كنار

بزند، دولتها نيستند كه بتوانند مقابل امريكا مقاومت كنند. ديديد كه دولتها در كنفرانس خيانت(1) چه كردند. اگر كسي بتواند جلوي حركت فرعوني و طاغوتي استكبار امريكايي و اياديش را بگيرد، ملتها هستند و ملتها مي توانند. طراحان استكبار ممكن نيست اين مطلب را نفهمند؛ ممكن نيست به ملتها و بخصوص به جوانان به چشم يك خطر بزرگ نگاه نكنند؛ ممكن نيست در مقابل اين خطر، تدبيري نينديشند و تاكتيكهاي لازم را انتخاب نكنند. پس، همين طور كه شما نشسته ايد، مي توانيد خوب تصور كنيد كه امروز يكي از كارهاي اساسي استكبار اين است كه نسل جوان را در كشورهاي اسلامي - و هر كشور اسلامي كه بيدارتر است، بيشتر - از صحنه بيرون كند. كدام كشور اسلامي از همه بيدارتر، از همه زنده تر، و از همه بي محاباتر در مقابل استكبار ايستاده است؟ جز ايران اسلامي؟ پس، جوانان ايران اسلامي بدانند كه استكبار براي بيرون راندن آنها از صحنه ي اين مبارزه يي كه در آن، فتح و پيروزي حتماً نصيب ملتهاست و لاغير، مشغول پول خرج كردن و طراحي انواع نقشه هاست. هدف اين نقشه ها، شما جوانان مؤمن و انقلابي و شجاعي هستيد كه ايستاده ايد، تا هدفهاي انقلاب و امامتان را تا آخرين رقم به تحقق برسانيد و هر مانعي را از سر اين راه برداريد. استكبار از حضور شما در صحنه، احساس ناامني مي كند هر حركتي كه منجر به اين بشود كه نسل جوان احساس كند بايد از صحنه ي مقاومت كناره بگيرد، اين حركت، باواسطه يا بي واسطه، مربوط به امريكا و نظام استكباري است؛ اين يك معيار كلي است. هر كاري كه در كشورهاي ديگر كردند، اين جا هم مي خواهند

بكنند: سرگرم كردن جوانان به مسائل جنسي، سرگرم كردن جوانان به مسائل شخصي، آلوده كردن جوانان به مواد مخدر و مسكر، منحرف كردن ذهن جوانان از آرمانهاي انقلابي و اهداف اصلي، متوجه كردن آنها به اهداف كوچك و جزيي و صنفي و امثال اينها، متزلزل كردن ايمان نسل جوان به اسلام، متزلزل كردن ايمان نسل جوان به اصول انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي و حتّي به امام، و نيز هر چيزي كه در راه اين مبارزه ي عظيم به كار گرفته مي شود و وجودش لازم است، آن را در چشم نسل جوان، بي رنگ و بي اثر و بي فايده و مهمل جلوه دادن. اگر شما جايي چيزي در اين مضمونها ديديد، در كتابي خوانديد، در رمان ترجمه شده يا نوشته شده يي مطالعه كرديد، در مقاله ي ترجمه شده يي يا در شعر و يا در فلسفه بافي يي مشاهده كرديد، حتّي در تظاهرات به اصطلاح جسورانه و پُرخشمي چيزي از اين قبيل ديديد، آن را متهم كنيد؛ بدانيد كه تصادفي نيست؛ بدانيد كه امريكا از شما مي ترسد؛ بدانيد كه بزرگترين پستهاي استكبار عالمي، از حضور شما در صحنه، احساس ناامني مي كند. مي خواهند شما را از سر راه بردارند مي خواهند شما را از سر راه بردارند. چگونه مي شود اين كار را كرد؟ با كشتار كه نمي توانند. اگر مي توانستند با يك بمب اتم يا با يك حركت نظامي، اين ملت را تار و مار كنند، مي كردند؛ اما نمي توانند؛ اين به ضررشان تمام مي شود؛ اين را مي فهمند. اگر مي توانستند اين ملت را از صحنه ي زمين حذف كنند، مي كردند؛ اما نمي توانند و قدرتش را ندارند؛ سنت عالم اين نيست. پس، بايد اين ملت و اين جوانان باشند؛ اما سر راه

تجاوزگري آنها نباشند. امروز در بعضي از كشورهاي به اصطلاح اسلامي، چند ميليون جوان دستشان را در جيبشان مي كنند و سوت مي زنند و بي اعتنا به حوادث عظيم عالم، در خيابان راه مي روند و قدم مي زنند! امروز چند ميليون جوان، سرگرم مسائل حقير در زندگي شخصيند و نمي دانند كه دشمن انسانيت و دشمن آنها و دشمن شرف ملتها، با ملتها چه مي كند. چنين جواناني در دنيا هستند. استكبار با خودش مي گويد كه چرا ما اين جوانان را هم به خيل آن جوانان ملحق نكنيم؟ دارند تلاش مي كنند؛ بايد در مقابل اين حركتها بايستيد. در درجه ي اول، بايد دانشجويان و دانش آموزان، و بعد بقيه ي جوانان در هر قشري - كارگر، بازاري، روستايي، شهري - اين تلاشها را خنثي كنند. خودسازي دانشجو و دانش آموز، در درجه ي اول اهميت البته در درجه ي اول، جوان دانشجو و دانش آموز بايد خودسازي كند. خودتان را با تربيت ديني بسازيد. امور تربيتي خوب است، معلم تربيتي خوب است، گوينده ي تربيتي خوب است؛ اما آن كسي كه از درون خود، موعظه كننده و تربيت كننده يي نداشته باشد - «واعظ من نفسه»(2) - اين تربيتها به كارش نمي آيد. خودتان را بسازيد، با نفس مبارزه كنيد، اجراي حكم الهي را در محدوده ي شخص خودتان بزرگ بشماريد و به نماز، به توجه به خدا، به دعا و به توكل اهميت بدهيد؛ اين شما را پولادين خواهد كرد. چيزي كه امريكا از آن مي ترسد، حتّي لفاظيهاي سياسي هم نيست. البته شما بايد قدرت تحليل سياسي پيدا كنيد. اگر جواناني و ملتي بينش سياسي نداشته باشند، فريب مي خورند؛ آنها را از صحنه خارج مي كنند و با ابزار دين، آنها

را كنار مي زنند؛ مثل خيلي از كساني كه متظاهر به دين و مقدس مآب هستند و بينش سياسي ندارند و خيلي راحت اينها را برمي دارند، كنار مي گذارند. هنوز هم در گوشه و كنار يك عده وجود دارند كه خودشان را ديندار و متدين مي دانند و با اين انقلابي كه براساس دين است، سر سازگاري ندارند. پس، بينش سياسي لازم است؛ اما همه چيز نيست؛ اصل قضيه، آن ايمان الهي معنوي است كه بايد در دلهاي شما باشد؛ خودتان را ديني بسازيد. امر به معروف و نهي از منكر را اقامه كنيد جوانان در محيط خودشان، امر به معروف و نهي از منكر كنند. چرا اين واجب - امر به معروف، امر به كارهاي خوب - در جامعه ي اسلامي هنوز اقامه نشده است؟ نگوييد به من چه؛ او هم نمي تواند بگويد به تو چه؛ اگر هم گفت، شما اعتنا نكنيد. بعضي خيال مي كنند تا منكري ديده شد، بايد با مشت به سراغش بروند! نه، ما سلاحي داريم كه از مشت كارگرتر است. آن چيست؟ سلاح زبان. زبان از مشت خيلي كارگرتر و نافذتر و مؤثرتر است؛ مشت كاري نمي كند. بعضي جوانان به ما نامه مي نويسند كه اجازه بدهيد ما با اين تظاهرات منكراتي، مقابله و مبارزه كنيم. خيلي خوب، مقابله بكنيد؛ اما چه طور؟ بريزيد، طرف مقابل را تكه پاره كنيد؟! نه، اين نيست. حرف بزنيد، بگوييد؛ يك كلمه بيشتر هم نمي خواهد؛ لازم نيست يك سخنراني بكنيد. كسي كه مي بينيد خلافي را مرتكب مي شود - دروغ، غيبت، تهمت، كين ورزي نسبت به برادر مؤمن، بي اعتنايي به محرّمات دين، بي اعتنايي به مقدسات، اهانت به پذيرفته هاي ايماني مردم، پوشش نامناسب، حركت

زشت - يك كلمه ي آسان بيشتر نمي خواهد؛ بگوييد اين كار شما خلاف است، نكنيد؛ لازم هم نيست كه با خشم همراه باشد. شما بگوييد، ديگران هم بگويند، گناه در جامعه خواهد خشكيد. چرا كساني از گفتن ابا مي كنند؟ يك عده بر اثر ضعف نفس از گفتن ابا مي كنند، يك عده هم خيال مي كنند كه گفتن فايده يي ندارد؛ بايد با دست جلو بروند! نه، زبان از دست خيلي مهمتر است. امر به معروف و نهي از منكر را اقامه كنيد؛ نگذاريد در جوامع جوان - چه در مدرسه ها، و چه در دانشگاهها - كار به فساد بكشد. اين مراكز براي دشمن هدف است. بدانيد كه نسل جوان اين جامعه و اين ايران اسلامي زنده است؛ دشمن هم اين را بداند. با بودن شما جوانان مؤمن، حجت بر ما تمام است. چرا دولتهاي عربي در مقابل توطئه ي اسرائيل سلاح انداختند؟ آن كنفرانس خيانت تمام شد؛ حرفهايشان را زدند و صهيونيستها و دولت غاصب را عملاً به رسميت شناختند! عاقبت چه شد؟ چه چيزي گير فلسطينيها آمد؟ چه چيزي گير دنياي عرب آمد؟ دولت غاصب و دروغين اسرائيل آرزو داشت كه چنين حادثه يي بعد از چهل واندي سال اتفاق بيفتد؛ درعين حال اين طور وانمود مي كرد كه علاقه يي ندارد؛ هي ناز مي كرد، هي شرط جلو قرار مي داد! بعد هم به كنفرانس رفت و شديدترين و وقيحترين حرفها را در مقابل اعراب زد و از كنفرانس جدا شد و آمد! چرا دولتهاي عربي در مقابل چنين توطئه و چنين فريبي سلاح انداختند؟! تاريخ به اينها چه خواهد گفت؟ خدا در قيامت چگونه از اينها بازخواست خواهد كرد؟ ملتهايشان با اينها چه

خواهند كرد؟ البته راه جبران - نه جبران كامل - باقي است و دولتهاي عرب مي توانند اين كار زشتي كه انجام شد، تا حدودي جبران كنند: همه ي دولتهاي عرب اعلان كنند كه ما اسرائيل را به رسميت نمي شناسيم و آن حرفهايي كه در آن جا زده شده است - چون اسرائيل در مقابل، با آن وضع رفتار كرده است - كأن لم يكن و ملغاست. با اين تصميم، ملتها را خوشحال كنند؛ مي توانند اين كار را بكنند؛ اما اميد به ملتها و جوانان است. نبايد شك كرد كه اين شجره ي خبيثه يي كه «اجتثّت من فوق الارض ما لها من قرار»(3)، هيچ پايه و پايگاه و استمراري نخواهد داشت و بي شك نابود خواهد شد. و شك نبايد كرد كه حق پيروز خواهد شد و فلسطين به پيكر اسلامي برخواهد گشت؛ اما دير و زود شدن آن، بسته به همت و غيرت مسلمين است. مسلمين بايستي همت كنند؛ جوانان بايستي مسأله را رها نكنند؛ مثل ملت سرافراز و شجاع ايران حرفشان را بزنند؛ آنچه را كه مي خواهند، مطالبه كنند؛ بلاشك خداي متعال هم به آنها تفضل خواهد كرد. از خداوند متعال مسألت مي كنيم كه شما جوانان عزيز و همه ي جوانان كشورمان و كشورهاي اسلامي را مشمول هدايت و رحمت خود قرار بدهد و قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه) را از همه ي ما خشنود كند و ما را مشمول دعاي آن بزرگوار قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) كنفرانس مادريد. ر.ك: پاورقي صفحه ي 122 2) وسائل الشيعه، ج 12 ، ص 25 3) ابراهيم: 26

بيانات در ديدار با امام جمعه، علما و روحانيون كرمان

بيانات در ديدار با امام جمعه، علما و روحانيون كرمان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم سفر به كرمان، يكي

از فصول شيرين خاطرات گذشته از شما آقايان محترم و برادران عزيز كه لطف كرديد و اين راه طولاني را پيموديد و مجلس ما را با حضور خودتان نوراني كرديد، خيلي متشكرم. همان طور كه جناب آقاي جعفري(1) اشاره كردند، من كم و بيش با روحانيون محترم و وضع روحانيت كرمان آشنا هستم و سفرهاي متعددي كه در سالهاي پيش از انقلاب به كرمان آمدم، در ذهن من همواره از فصول شيرين و روشن خاطرات گذشته است. اول بار در سال 42 به كرمان آمدم؛ كه بحبوحه ي مبارزات بود، و مدرسه ي معصوميه مركز مبارزات بود. در آن جا يك روز هم مرحوم آيةاللَّه صالحي كرماني(2) (رحمةاللَّه عليه) - كه آن وقت محور روحانيت كرمان بودند - آمدند و من ايشان را هم از نزديك ديدم و با وضع روحانيت كرمان و با آقايان آشنا شدم. من بعضي از آقايان حاضر در جلسه را از آن سال مي شناسم. بعد در سالهاي 52 - 51، و بعد هم در سال 57 در بازگشت از تبعيد - جيرفت - به كرمان آمدم و وضع كرمان و اجتماعات مردم و حضور صميمانه ي روحانيون را در آن جا ديدم، و برادران عزيزي كه در جلسه تشريف دارند، تأثيرشان در روحيات مردم، انسشان با مردم، و كار روحانيت مردمي كرمان را بخوبي مشاهده كردم. ان شاءاللَّه كه اين روال حَسَن همواره در آن شهر تابناك و روشن و پُرصفاي مادّي و معنوي باقي باشد و خداوند گذشتگان را رحمت كند و شما آقايان عزيز را حفظ فرمايد. روحانيت بايد جايگاه خودش را در روند انقلاب پيدا كند آنچه براي ما روحانيون مهم است، اين است كه جايگاه

خودمان را در روند انقلاب پيدا كنيم. به نظر من، هنر روحانيت در طول تاريخ اين بوده كه جاي خودش را پيدا كرده است؛ بخصوص آقايان جوان و برادران پُرنشاط بايد براي آينده ها به اين نكته توجه كنند. اين بينش، افق ديد روحانيت را مشخص مي كند. هزار سال است كه روحانيت شيعه به صورت يك صنف و يك قشر باقي است. از اين هزار سال، حدود چهارصد سالش دوران عدم تقيه است - كه كشور، كشور شيعه؛ و روحانيت هم روحانيت شيعه بود - اما ششصد سال از اين هزار سال، دوراني است كه روحانيت در تقيه، در خفا، در فرار و در حبس زندگي كرده است. اين تاريخ هزار ساله، دو دوران كاملاً متمايز از هم را گذرانده است. همين علامه ي حلي(3) با اين عظمت را كه شما مي بينيد، يا محقق(4)، يا شيخ طوسي(5) با آن علو مقام - كه از لحاظ علمي، در بين همه ي علماي شيعه از اول تا امروز، نظيرش واقعاً نيامده است - اينها در نهايت شدت زندگي كردند. خانه و كتابخانه ي شيخ طوسي را در بغداد آتش زدند؛ مردي كه سالهاي متمادي در بغداد مسند تدريس داشت، آواره كردند؛ به نجف پناه آورد و بعد از آن، سالها در نجف زندگي كرد كه نجف حوزه شد؛ والّا حوزه ي شيعه به خاطر وجود شيخ مفيد(6) و سيّد مرتضي(7) و شيخ طوسي، در بغداد بود؛ بعد ايشان را كه آواره كردند، به نجف آمد و در آن جا بساط تدريس و علم را گستراند. اين سلسله ي علماي بزرگي كه شما قبل از صفويه مي شناسيد - شهيدين(8)، محقق كركي(9)، ديگران و ديگران -

در آن دوران زندگي كردند. آن دوران، دوران اختناق و شدت بود. آنان در آن دوران توانستند خودشان را حفظ كنند؛ يعني جاي خودشان را پيدا كردند. جايشان كجاست؟ جايشان در كنار مردم مظلوم شيعه. آنان مي توانستند براي خودشان، حسابي جدا از حساب مردم باز كنند؛ اما هيچ وقت اين كار را نكردند؛ در كنار مردم باقي ماندند. بعد ناگهان تحولي انجام گرفت و صفويه روي كار آمدند و علما آزاد شدند؛ يعني علماي شيعه در فضاي واسعي قرار گرفتند. روحانيت همواره در خدمت دين و مردم بوده است شما ملاحظه كنيد، در ميان علماي دوران صفويه، شيخ الاسلام هست، عالم معروف مورد توجه شاه هست، ميرداماد(10) هست، شيخ بهايي(11) هست، ملامحمّدباقر سبزواري(12) هست. همه ي آنان شيخ الاسلام ها و علماي بزرگ و مورد توجه دربارها بودند؛ اما زندگي آنان را كه نگاه مي كنيد، مي بينيد مثل يك عالم غيروابسته ي به دستگاهها زندگي مي كردند؛ يعني درست در كنار مردم، با مردم، در خدمت مردم و براي مردم؛ اين چيز خيلي عجيبي است. يا مثلاً «مجلسي»(13) كه شيخ الاسلام بزرگ اصفهان بوده و آن دستگاه باعظمت را داشته، يك روحاني بوده كه مردم به او مراجعه مي كردند و مسأله مي پرسيدند؛ همين كارهايي كه امروز روحانيون در طول اين مدت مي كرده اند. بعد هم وقتي كه دوران ارتباط با سلاطين پايان گرفت (در آن اوايل، چون سلاطين صفويه به علما احتياج داشتند، به آنها روي مي آوردند و به طرفشان مي رفتند؛ لذا يك مقدار ارتباط داشتند) شما مي بينيد كه علما سلسله ي جداگانه يي شدند كه باز در خدمت دين،(14) در خدمت معارف و در خدمت مردم بودند و هيچ كس نتوانست از آنان سوء استفاده كند. اين

را با روحانيت بقيه ي فرق اسلامي - فرق گوناگون سني، فرق اباضيه و زيديه و امثال اينها، كه به آن معنا سني هم نيستند؛ بعضي خوارجند - مقايسه كنيد؛ هيچكدام از آنها اين خصوصيت شيعه و علماي اماميه (رضوان اللَّه عليهم) را نداشتند. به نظر من، اين موهبت الهي است؛ يعني ناشي از يك عقل الهي است كه خداي متعال به آنان الهام كرد و آنان جايگاه را پيدا كردند. روحانيت بايد در موضع حراست و دفاع از نظام قرار بگيرد من نمي خواستم به تفصيل در اين باره صحبت بكنم؛ منظور اشاره يي بر وضع كنوني بود. البته اين وضعي كه امروز پيش آمده - يعني دين و فقه حاكم شده است - در طول تاريخ اسلام سابقه ندارد. اين چيزي است كه جز در دوره ي حكومت اسلامي بعد از صدر اسلام - همان چند سال معدود - ديگر وجود نداشته است. اين وضع را نمي شود با وضع زمان صفويه مقايسه كرد؛ آنها يك مشت كودتاچي و قلدرهايي بودند كه سر كار آمدند و تصادفاً شيعه بودند؛ مثل قاجاريه كه در اين كشور حاكم بودند. صفويه با قاجاريه، از لحاظ محتواي كار و سلطنت و بقيه ي شرايط حكومت، تفاوتي كه نداشته است؛ فقط وابستگي شيعي داشتند. من مي خواهم اين را عرض بكنم كه امروز مسأله چيز ديگري است. امروز موضع روحانيت چه بايد باشد و كجا قرار بگيرد؟ حقيقت اين است كه امروز در جهات مختلف، روحانيت بايد در موضع حراست و دفاع از نظام قرار بگيرد؛ اين را هرگز نبايد فراموش كرد. امروز هيچ عاملي نبايد بتواند روحانيت شيعه را از دفاع از نظام جمهوري اسلامي منفك كند.

هر شرايطي كه پيش بيايد، اين گونه است. مسؤولان مشكلات را مي دانند و براي حل آن مي كوشند جناب آقاي جعفري به مسأله ي امنيت در كرمان اشاره كردند و همان طور هم كه گفتند، من از جزييات قضايا مطلعم. اين را هم عرض كنم كه در همين مسأله، الان دستگاههاي مسؤول مشغول كارند؛ يعني احتياج نيست كه من مجدداً بگويم. آنان نمي خواستند يك كار مقطعي موقت بكنند؛ بلكه حركت مستمري است. البته تا وقتي كه نتايج كاملش به دست بيايد، مقداري زمان مي طلبد؛ ولي الان مشغولند. آن منطقه، فقط كرمان كه نيست؛ كرمان و سيستان و بلوچستان است؛ يعني درحقيقت اين مناطق، يك منطقه است؛ به هم متصل است و يك حكم دارد. ديروز مسؤولان اين جا بودند؛ از كارهايي كه كرده اند و كارهاي ديگري هم كه ان شاءاللَّه خواهند كرد، گزارش مي دادند. به هرحال، كار دارد پيش مي رود؛ يعني پشت سر اين خواسته ها تلاش هست و مسؤولان دارند تلاش مي كنند. مسأله ي تورم و گراني و ديگر مشكلاتي كه فرموديد، چيزهايي نيست كه مسؤولان كشور ندانند، يا فارغ و مأيوس باشند؛ نه، هيچكدام نيست؛ هم مي دانند كه واقعيت چيست، هم فارغ از اين قضيه نيستند - يعني مهتم به اين قضيه هستند - هم مأيوس نيستند؛ فكر مي كنند كه دارند به سمت حل قضيه پيش مي روند. بايستي واقعاً و محققاً اين را دانست كه چنين چيزي وجود دارد. روحانيت در موضع تفهيم و توضيح البته اين مشكلات هست. ممكن است اين مشكلات عده يي را سرد و مسأله دار كند. بالاخره در يك خانواده، چنانچه غذاي ظهر كمي ديرتر به دست آيد، يا يك ذره نپخته تر باشد، يك حلقه از اين مجموعه ي سلسله ي

خانواده كه ضعيفتر است، عصباني مي شود. آن كه ظرفيت دارتر و پخته تر و صبورتر است و بيشتر به دورترها نگاه مي كند، مي گويد بالاخره يك روز غذا نپخته از آب درآمده، حالا چه كار كنيم؛ حالا ده دقيقه هم ديرتر شد، اين كه چيزي نيست. ولي آن كه كم صبرتر، كم ظرفيت تر، عجله دارتر و بچه تر است، پا به زمين مي كوبد، جيغ مي كشد و داد و فرياد مي كند؛ قهراً اين هست. عده يي در اين قضايا مسأله دار مي شوند و برايشان مشكل پيش مي آيد. عده ي دومي از اين مسأله دار شدن آنان به نحو غلط - يعني با اهداف مغرضانه - استفاده مي كنند: ببين چه طور غذا را بد درست مي كند؛ ببين چه طور غذا را دير مي دهد! اينها مقاصد سياسي دارند. البته يك دسته هم هستند كه ولو دردشان هم مي آيد، اما صبر مي كنند تا ببينند چه خواهد شد. در اين جا روحانيت كجا قرار مي گيرد؟ روحانيت نبايد جزو دسته ي اول باشد؛ جزو دسته ي دوم و سوم هم نبايد باشد. روحانيت بايد در موضع كسي باشد كه به مردم تفهيم مي كند اين قضيه ربطي به كليت نظام ندارد: بله، ممكن است، فلان مشكل هم وجود دارد؛ اما مسؤولان هستند و ان شاءاللَّه درست خواهند كرد. هرچه بيشتر خود را از درگيريها دور نگه داريد توصيه نمي كنم كه دايماً در موضع توجيه قرار بگيريد. نمي گويم كه هر شهرداري هرجا غلطي كرد، فوراً بايستي امام جمعه - يا حتّي عالم محل - از كار آن شهردار دفاع كند؛ نه، اين را توصيه نمي كنم. مي خواهم بگويم كه در ذهن مردم، اين را از كليت نظام جدا كنيد. گفته بشود كه بله، نظام جمهوري اسلامي است، دشمن هم زياد دارد، مشكل هم زياد

دارد، مسؤولان خوب و دلسوزي هم دارد، بايد ان شاءاللَّه حل بشود؛ اما قداست و استحكام نظام اسلامي بايستي در همه حال محفوظ بماند. روحانيت بايستي اين موضع را بگيرد؛ و براي اين كه اين كار بتواند بخوبي انجام بگيرد، اعتقاد من اين است كه در اختلافات سياسي موجود خطي بايد كمتر دخالت كرد، و به يك معنا اصلاً نبايد دخالت كرد؛ منتها از باب اين كه بالاخره اگر فضا، فضاي صددرصد سالمي نباشد، هر نفس كشيدني هم به صورتي و به معنايي تعبير خواهد شد، در چنين فضايي كوشش كنند كه هرچه بيشتر خود را از درگيريها دور نگهدارند؛ يعني آن جنبه ي پدري و عمومي را براي همه ي مردم داشتن؛ هر دو قشر متعارض با يكديگر را فرزندان خود و احياناً داراي اشتباهاتي دانستن. اينها را بايستي رعايت كرد، تا روحانيت همواره بالاتر از اختلافات بماند. از تجربيات و حرفهاي يكديگر استفاده كنيم البته اين تشكل روحانيون، كار بسيار خوبي است؛ يعني هر تشكلي براي روحانيون، چيز خوبي است. روحانيون بايستي دور هم باشند، همفكري كنند، اشتباهات يكديگر را رفع كنند، كارهاي يكديگر را كامل كنند. ما مجموعه يي هستيم كه كارهاي همساني در رابطه ي با مردم داريم. ممكن است همه، ظرفيت لازم را به قدر كافي نداشته باشيم؛ اما از تجربيات و از حرفهاي يكديگر استفاده كنيم. به نظر ما، اين كار بسيار خوبي است؛ و اين در تشكلهاي روحاني انجام مي گيرد. اين مجموعه يي كه جناب آقاي جعفري اشاره كردند، مجموعه ي بسيار خوبي است؛ بايد دور هم باشند. البته كوشش كنند كه فراگير باشد؛ يعني طوري نباشد كه باز يك جمع ديگر هم آن طرف بيايند و

مجموعه ي مشابهي، يا رقيبي، يا احياناً معارضي به وجود بياورند؛ اين مصلحت نيست؛ بهتر اين است كه همه با هم باشند. كدام دو نفري هستند كه صددرصد مثل هم بينديشند و بفهمند و تصميم بگيرند؟ اين عده يي كه هستند، اگر پنجاه نفرند، مثلاً هفتاد نفر بشوند؛ ولو با بخشي از اختلافات در بعضي از امور. به هرحال، كليات مورد توافق بيشتر است. روحانيت بايستي يك حيثيت فراگير باشد؛ فراتر از بقيه ي حيثيتهايي كه ممكن است افراد را از هم جدا كند. از زيارت آقايان خيلي خوشحال شدم. آقاي فخر(15) هم زحمت كشيدند و اين اشعار فصيح و بليغ و زيبا و شيوا را قرائت كردند. من با زبان شيرين ايشان سابقه ي آشنايي هم دارم. اشعار بسيار خوبي بود؛ الّا اين كه به نظر ما شأن نزولش ايراد داشت! وگرنه اصل شعر، واقعاً بسيار بسيار خوب بود. ان شاءاللَّه خداوند دل پاك و روح لطيف ايشان را همواره مشمول تفضلات و الطاف خودش قرار بدهد و بركاتش را بر ايشان و بر همه ي برادران عزيز نازل كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نماينده ي وليّ فقيه و امام جمعه ي كرمان 2) 1360 - 1275 ش ) 3) 726 - 648 ق ) 4) 676 - 602 ق ) 5) 460 - 385 ق ) 6) 413 - 336 ق ) 7) 436 - 355 ق ) 8) 786 - 734 ق ) و ( 966 - 911 ق ) 9) 940 ق - ؟ ) 10) 1041 ق - ؟ ) 11) 1031 - 953 ق ) 12) 1090 - 1017 ق ) 13) 1111 - 1037 ق

) 14) 15) از شعراي كرمان

بيانات در ديدار با روحانيون و مسؤولان دفاتر سازمان تبليغات اسلامى در مناطق كردنشين و منطقه ى 2 كشور

بيانات در ديدار با روحانيون و مسؤولان دفاتر سازمان تبليغات اسلامي در مناطق كردنشين و منطقه ي 2 كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اداره ي جامعه، با عمل و تلاش و ابتكار مخلصانه آن چيزي كه من در اين ديدار و در چنين جمعي مي توانم عرض بكنم، عمدتاً تشكر از آقايان است. درباره ي كار، نه مي شود اظهارنظري كرد، نه مي شود يك دستور كلي معين كرد؛ بخصوص با توجه به اين كه شماها خودتان در منطقه هستيد و از نزديك چيزي را شاهديد كه ما شاهد آن نيستيم؛ حقايقي را مي بينيد كه در تصميم گيريها و در طراحيهاي آينده بشدت مؤثرند. پس، شما اهل فن هستيد و متخصص اين كاريد؛ ما فقط مي توانيم كليات بگوييم. ليكن به خاطر تقدير از زحمات آقايان و تشكر از تلاش ارزشمندي كه شماها كرده ايد، من مي توانم اين را عرض بكنم كه واقعاً در نظام اسلامي، اگر هر بخشي از اين بدنه ي عظيم، با اراده و همت و ابتكاري مخلصانه، پرداخته و ساخته نشود، كارها لنگ خواهد ماند. خاصيت يك نظام مردمي هم همين است. مي دانيد كه صد سال، گاهي صدها سال مي گذرد، تا نظامي در يك جامعه جا بيفتد؛ سلسله هاي حكومتي را نمي گويم. ما نظام اسلامي داريم؛ نظامي كه مبتكر است، و نه در حال و نه در گذشته - الّا در گذشته هاي بسيار دور - در عالم نظيري نداشته است. اگر كسي بخواهد جامعه يي را با اين نظام اداره بكند - آن هم جامعه ي بزرگ و كشور پهناوري مثل كشور ما - و فرض كند كه بايد بنشيند و با مديريتي آن را طراحي كند و مأمور بفرستد و ...،

بدانيد كه اشتباه كرده است؛ اين فقط با مستحصل و مجموعه ي تلاشهاي فراوان انسانهاي متعدد و داراي اين خصوصياتي كه عرض كردم - يعني عمل و تلاش و ابتكار مخلصانه - قابل اداره كردن است. هر كس در هر گوشه، بايد كاري انجام بدهد. بحمداللَّه شما اين كار را كرديد. نظام شما را به آن جا اعزام كرده، اما در واقع اگر درست نگاه كنيم، انگيزه ي شخصي ناشي از معرفت به يك نياز، شما را به آن جا فرستاده است؛ منتها بعد خود شما تلاش كرديد و اين را به رشته يي از رشته هاي نظام وصل كرديد؛ كه اين هم كار بسيار درست و خوبي است. هنيئاً لكم اين تشخيص درست و پيدا كردن راه و كار مخلصانه يي كه انجام داديد. هيچ چيزي شيرينتر از تلاش يك طلبه ي جوانِ با ايمان و اميد و ابتكار نيست من از اين چند جمله گزارشي كه آقاي ابوالقاسمي(1) دادند، احساس كردم كه ظرفيت خوبي در اين كار وجود دارد، و واقعاً من خوشحال شدم. اين مطلب بارها به ذهن من گذشته است كه هيچ چيزي زيباتر و پُرجاذبه تر و شيرين تر از تلاش يك طلبه ي جوان باايمانِ بااميدِ باابتكار نيست؛ اين چيز عجيبي است. كساني كه در اين وادي نيستند، شايد درست نفهمند كه من چه مي گويم. يك طلبه، در گوشه يي از اين دنياي بزرگ، تك مي افتد و به كاري مي چسبد. اگر ايمان و اميد و ابتكار داشته باشد - اين سه عنصر حتماً لازم است - مي بينيد بدون اين كه بر كسي تحميل بشود، بدون اين كه مرتب مزاحم كسي بشود، بدون اين كه توقع زيادي داشته باشد، و بدون اين كه براي خودش فكري

بكند، اين كار را شسته و رُفته و تميز و مرتب انجام مي دهد. بعد كه انسان نگاه مي كند، مي بيند واقعاً به خاطر اخلاص يك آدم مؤمن، شجره ي طيبه يي در اين جا ايجاد شده است. البته نمي خواهم بگويم كه غيرطلبه ها اين گونه نيستند؛ نه، براي غيرطلبه ها اين طور وضعيتي پيش نمي آيد. يك دانشجوي جوان و مسلمان و داراي همين خصوصيات، اصلاً ميدان اين كار را ندارد؛ آن كه ميدان اين كار را پيدا مي كند، طلبه ي جواني است كه در حوزه درسش را مي خواند؛ حالا تصادفاً برحسب حادثه يي، سر و كارش به فلان نقطه ي دوردست كشور - به بلوچستان، به كرمان، به فلان نقطه - افتاده، كاري را ديده، نيازي را احساس كرده، به اين كار چسبيده، و از آن مايه ي ايماني و معرفتي و ديني درون خودش تغذيه شده و اين را روبه راه كرده است. من در طول عمرم اين گونه موارد را زياد ديده ام؛ بعد از انقلاب هم موارد متعددي را مشاهده كرده ام. تا وقتي اخلاص هست، بركات الهي همراه ماست آن وقتي كه ما طلبه ها اين طور كار مي كنيم، بركات الهي با ماست. آن وقتي كه به آن بدنه ي شفاف اخلاص ما، اندك خدشه يي وارد مي آيد، كارها طور ديگري مي شود؛ يعني فوراً مي بينيم كه يك گوشه ي كار عيب پيدا مي كند. تا وقتي كه اخلاص هست، تا وقتي كه «خود» نيست، تا وقتي كه با كمترين برداشت، بيشترين كار را مي خواهيم انجام بدهيم و واقعاً به انگيزه و به سائقه ي همان هدايت الهي كار مي كنيم، بركات الهي همراه ماست. من يك وقت اين را به زنبور عسل تشبيه كردم؛ «و اوحي ربّك الي النّحل ان اتّخذي من الجبال بيوتا ومن الشّجر

و ممّا يعرشون»(2). زنبور عسل در بين گلها مي گردد و عسل شيرين را كه «فيه شفاء للنّاس»(3) است، براي انسانها فراهم مي كند. البته نيش هم دارد و در جاي خودش از آن هم استفاده مي كند. به شرطي كه آن نيش زدن بجا باشد، عيبي هم ندارد. بدون نيش هم مثل اين كه خيلي مفيد نيست؛ در جاهايي هم بايد از آن نيش استفاده بشود؛ اما كار اصليش آن نيست؛ كار اصليش اين است كه عسل را فراهم كند. تا وقتي كه اين طور است، بركات الهي همراه است. من اين را به شماها تبريك مي گويم. ظاهراً اين طور كه احساس مي شود، شما در آن منطقه همين گونه عمل كرده ايد، و بايد هم همين طور عمل كنيد؛ اصلاً كار همين است و غير از اين نيست. منطقه ي هنر و ادبيات عميق اين نكاتِ به اصطلاح عنواني و تيتري كه ايشان(4) بيان كردند و گفتند كه منطقه، منطقه ي جنگ و دود و اينها نيست؛ بلكه منطقه ي صلح و صفا و شادي و شعر و هنر و ادب است، واقعيتي است؛ من هم كم و بيش در رفت و آمدهايي كه به آن منطقه داشتم، اين را ديدم. منطقه، منطقه ي هنر و ادبيات است؛ ادبيات عميقي هم دارد. البته زبان كردي، واقعاً يك زبان مشترك نيست؛ يعني لهجه ها خيلي با هم متفاوت است. كردي اورامانات، كردي مهاباد و كردي سنندج، تفاوتهاي زيادي با هم دارند. اصلاً من نمي دانم كه شما اين مجله(5) را چگونه درست مي كنيد كه همه بتوانند از آن استفاده كنند. اينها لهجه هاي دور از هم است؛ مثل لهجه هاي فارسي هم نيست؛ يعني مانند لهجه ي مشهدي و يزدي و اصفهاني و

امثال اينها نيست؛ گرچه اسم اينها به حسب اصطلاح لهجه نيست. به هرحال، كار باارزش و مفيدي است. ان شاءاللَّه خداوند به شماها توفيق بدهد كه اين كار را بخوبي انجام بدهيد و دنبال بگيريد. با مايه ي كم هم مي شود حركت كرد البته بودجه و امكانات از ضروريات است و بي مايه هم فطير است؛ اما خلاصه خودتان را خيلي سربند مايه نكنيد. من نمي دانم چگونه مي شود اين حرف را بيان كرد و جا انداخت. عقيده ي من اين است كه با مايه ي كم و بي مايه هم مي شود مقداري حركت كرد. اگرچه مسؤولان و دستگاهها وظيفه دارند، و شكي نيست كه بايد به وظيفه ي خود عمل كنند، اما ما كه حركت مي كنيم، بايد بالاخره هرگونه مي توانيم، حركت كنيم؛ يعني «به راه باديه رفتن به از نشستن باطل». بايد تلاش و حركت كرد و پيش رفت. ان شاءاللَّه خداوند توفيق بدهد و روزبه روز پيشتر برويد. بزرگترين دشمنيها در مقابل جهتگيري اسلامي آن مسأله ي وحدتي هم كه شما(6) گفتيد، بسيار مهم است. هيچ اصرار نداشته باشيد كه مردم را به آنچه شما حق مي دانيد، دعوت كنيد؛ بگذاريد در آن جا همان مسأله ي اسلامي اصل باشد و احساسات جريحه دار نشود. از توطئه ها عليه خودتان واقعاً بيمناك و برحذر باشيد؛ چون اندك چيزي كه پيش بيايد، شما را متهم مي كنند كه آمده اند سنّي هاي ما را شيعه كنند! اگر از اين حرفها بزنند، آن وقت شما ديگر نمي توانيد در آن جا كار كنيد. نگذاريد چنين بهانه هايي به دست افراد بيفتد. بالاخره آن برادر سني هم فكر و راه و فقه و نظر خودش را دارد؛ آن برادر شيعه هم فكر و راه و فقه و نظر خودش را

دارد. فعلاً آنچه كه مسأله ي ماست، اين نيست كه يكي به عقيده ي ديگري برگردد. الان مسأله ي كشور ما و زمان ما اين نيست؛ اين مسأله ممكن است بعدها مجالهاي خيلي بهتري داشته باشد. فعلاً مسأله اين است كه آن حركت و جهتگيري اسلامي، امروز در دنيا بزرگترين دشمنيها را در مقابل خودش دارد. شايد هيچ حركتي - حتّي حركت ماركسيستي در دوره ي گذشته - با چنين مقابله ي عظيم و همه جانبه يي روبه رو نشده باشد كه حركت اسلامي روبه رو شده است؛ اين را من از روي تحقيق عرض مي كنم. با ارزيابي خطراتي كه در مقابل ما هست، بايد اين گونه بگوييم كه هيچ وقت هيچ حركتي، اين چنين با صف آرايي مواجه نشده است. در مقابل اين حركت، بايد عاقلانه، هوشيارانه، با كمال زيركي، و البته با چالاكي و تردستي حركت كرد. بايد راههاي سلامت و موفقيت را پيدا كرد و به نتيجه رسيد؛ خدا هم ان شاءاللَّه با شماست. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) معاون اجتماعي وقت سازمان تبليغات اسلامي 2) نحل: 68 3) نحل: 69 4) آقاي ابوالقاسمي 5) ئاوينه 6) آقاي ابوالقاسمي

سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از پرستاران، به مناسبت ميلاد حضرت زينب كبرى س) و روز پرستار

سخنراني در ديدار با جمع كثيري از پرستاران، به مناسبت ميلاد حضرت زينب كبري س) و روز پرستار بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم پرستاري، حرفه يي انساني و اسلامي به همه ي برادران و خواهران عزيز، ولادت زينب كبري بانوي بزرگ اسلام را تبريك عرض مي كنم و به همه ي شما خير مقدم مي گويم. به مناسبت روز پرستار، يك جمله ي كوتاه در باب ارزش خدمت پرستاران عرض مي كنم و آن، اين است كه همه موظفيم از اين انسانهاي فداكار و پُرعاطفه و دلسوزي كه با عمل انسانيِ پرستاري خود، از بيماران

در مراحل دشوار بيماري مواظبت و حمايت مي كنند، به عنوان احترام به يك ارزش انساني والا، قدرداني كنيم. پرستاري حرفه يي انساني و اسلامي است؛ و جامعه و كشوري مثل ما كه سرشار از عواطف گوناگون است، و نقش عواطف در اين جامعه، همواره نقش برجسته يي بوده است، بايد به اين حركت عاطفي بزرگ - كه داراي مبناي عقلاني و فكري راسخي هم هست - به چشم احترام بنگرد. پرستاران هم - چه زن و چه مرد - قدر خودشان را بدانند و اين حرفه را مقدس بشمارند. هر حركت انساني يك پرستار براي بيمار، يك حسنه است و كمكي است به انساني محتاج كمك؛ آن هم در شرايطي حساس. پرستاري، در كنار طبابت و هم وزن طبابت است. چرا زينب كبري س) در چشم ملتهاي اسلامي عظمت دارد؟ و اما ولادت حضرت زينب كبري عليهاسلام) ايجاب مي كند كه ما دايره ي بحث را، بخصوص در شرايط كنوني بشريت، وسيعتر قرار بدهيم. زينب كبري يك زن بزرگ است. عظمتي كه اين زن بزرگ در چشم ملتهاي اسلامي دارد، از چيست؟ نمي شود گفت به خاطر اين است كه دختر علي بن ابي طالب(عليه السّلام)، يا خواهر حسين بن علي و حسن بن علي(عليهماالسّلام) است. نسبتها هرگز نمي توانند چنين عظمتي را خلق كنند. همه ي ائمه ي ما، دختران و مادران و خواهراني داشتند؛ اما كو يك نفر مثل زينب كبري ارزش و عظمت زينب كبري به خاطر موضع و حركت عظيم انساني و اسلامي او بر اساس تكليف الهي است. كار او، تصميم او، نوع حركت او، به او اين طور عظمت بخشيد. هر كس چنين كاري بكند، ولو دختر اميرالمؤمنين(عليه السّلام) هم نباشد، عظمت پيدا مي كند. بخش عمده ي اين عظمت

از اين جاست كه اولاً موقعيت را شناخت؛ هم موقعيت قبل از رفتن امام حسين(عليه السّلام) به كربلا، هم موقعيت لحظات بحراني روز عاشورا، هم موقعيت حوادث كشنده ي بعد از شهادت امام حسين را؛ و ثانياً طبق هر موقعيت، يك انتخاب كرد. اين انتخابها زينب را ساخت. قبل از حركت به كربلا، بزرگاني مثل ابن عباس و ابن جعفر و چهره هاي نامدار صدر اسلام، كه ادعاي فقاهت و شهامت و رياست و آقازادگي و امثال اينها را داشتند، گيج شدند و نفهميدند چه كار بايد بكنند؛ ولي زينب كبري گيج نشد و فهميد كه بايد اين راه را برود و امام خود را تنها نگذارد؛ و رفت. نه اين كه نمي فهميد راه سختي است؛ او بهتر از ديگران حس مي كرد. او يك زن بود؛ زني كه براي مأموريت، از شوهر و خانواده اش جدا مي شود؛ و به همين دليل هم بود كه بچه هاي خردسال و نوباوگان خود را هم به همراه برد؛ حس مي كرد كه حادثه چگونه است. در آن ساعتهاي بحراني كه قويترين انسانها نمي توانند بفهمند چه بايد بكنند، او فهميد و امام خود را پشتيباني كرد و او را براي شهيد شدن تجهيز نمود. بعد از شهادت حسين بن علي هم كه دنيا ظلماني شد و دلها و جانها و آفاق عالم تاريك گرديد، اين زن بزرگ يك نوري شد و درخشيد. زينب به جايي رسيد كه فقط والاترين انسانهاي تاريخ بشريت - يعني پيامبران - مي توانند به آن جا برسند. فاطمه ي زهرا و زينب كبري زنان الگو و نمونه ي اسلام مادر او فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) زن ديگري بود كه مقامش از زينب كبري هم بالاتر بود. اينها زنان الگو و نمونه ي اسلامند. زن

امروز دنيا الگو مي خواهد. اگر الگوي او زينب و فاطمه ي زهرا باشند، كارش عبارت است از فهم درست، هوشياري در درك موقعيتها و انتخاب بهترين كارها؛ ولو با فداكاري و ايستادن پاي همه چيز براي انجام تكليف بزرگي كه خدا بردوش انسانها گذاشته است، همراه باشد. زن مسلماني كه الگويش فاطمه ي زهرا يا زينب كبري عليهماالسّلام) باشد، اين است. اگر زن به فكر تجملات و خوشگذرانيها و هوسهاي زودگذر و تسليم شدن به احساسات بي بنياد و بي ريشه باشد، نمي تواند آن راه را برود؛ بايد اين وابستگيها را كه مثل تار عنكبوت بر پاي يك انسان رهروست، از خود دور كند، تا بتواند آن راه را برود؛ كمااين كه زن ايراني در دوران انقلاب و در دوران جنگ همين كار را كرد، و انتظار اين است كه در همه ي دوران انقلاب همين كار را بكند. اما الگوي زن ايراني در اين راه، همان است كه گفته شد؛ زينب الگوست. زينب زني نبود كه از علم و معرفت بي بهره باشد؛ بالاترين علمها و برترين و صافيترين معرفتها در دست او بود. همان «سكينه ي كبري يي كه شما اسمش را در كربلا شنيده ايد، و دختر امام و برادرزاده و شاگرد زينب است - كساني كه اهل تحقيق و كتابند، نگاه كنند - او يكي از مشعلهاي معرفت عربي در همه ي تاريخ اسلام تا امروز است. كساني كه حتّي زينب و پدر زينب و پدر سكينه را قبول نداشتند و ندارند، اعتراف مي كنند كه سكينه(عليهاسلام) يك مشعل معرفت و دانش است. نقش زن در انقلاب، يك نقش برجسته و طراز اول رفتن اين راه، به معناي دور شدن از دانش

و معرفت و بينش جهاني و روشنفكري و معلومات و آداب نيست؛ اينها وراي آنهاست. زن اسلامي، زني است كه راه را درست مي رود؛ هدف را درست تشخيص مي دهد و در اين راه حاضر به فداكاري است. و چنين زني عظمت مي آفريند؛ همچنان كه زنان ايران عظمت آفريدند؛ اينها تعارف نيست. اگر زنان به انقلاب نپيوسته بودند، انقلاب پيروز نمي شد؛ جوانان براي پيوستن به صفوف انقلاب، از خانه ها بيرون نمي آمدند؛ مادرانشان نمي گذاشتند، يا حداقل آنها را تشويق نمي كردند. اگر زنان دل در گرو انقلاب نداشتند، مردان اين طور آزادنه در صفوف انقلاب جانفشاني نمي كردند. نقش زن در انقلاب، هم به طور مستقيم، و هم به طور غيرمستقيم، يك نقش برجسته و مجموعاً نقش اول است؛ در جنگ هم همين طور بود. من با خانواده هاي معظم شهدا ديدار و نشست وبرخاست زيادي داشته ام. در كمتر خانواده ي شهيدي است كه روحيه ي مادر از روحيه ي پدر بالاتر نباشد. در اغلب خانواده ها، روحيه ي مادر شهيد از روحيه ي پدر شهيد بالاتر است. اين، يك چيز فوق العاده است. اين، نقش زنان مؤمن را در اين انقلاب نشان مي دهد؛ زناني كه براي پيروزي انقلاب و براي پيشرفت مقاصد انقلاب ايستادند و همه چيز را براي اهداف و آرمانهاي الهي و اسلامي خود فدا كردند. الگوي غربي و اروپايي زن، نقطه ي مقابل الگوي اسلام براي زن، اين نقش درست است؛ اما آنچه كه الگوي غربي و اروپايي است، نقطه ي مقابل اين است. اين دو، با هم جمع شدني نيست. در الگوي اروپايي زن، مسأله اين نيست كه آنها مي خواهند زن عالم باشد، اما اسلام نمي خواهد زن عالم باشد؛ آنها مي خواهند زن در مناصب اجتماعي و صحنه ي اجتماعي

باشد، ولي اسلام نمي خواهد؛ قضيه اين نيست. اسلام زنان عالمه ي بزرگي پرورش داده است. اگر امروز هم در جامعه ي ما مشاهده كنيد، مي بينيد كه متخصصان زن، دانشمندان زن، پزشكان زن، محققان زن و هنرمندان بزرگ زن كم نيستند؛ انسانهاي ارزش آفرين و صاحب فكر و مكتب در بين آنها هست. در صحنه ي سياسي و در قواي مجريه و مقننه هم همين طور است. در همه ي بخشهاي كشور، حضور زنان، حضور فعالي است. بين ما و آنها، بين تفكر و ارزشگذاري اسلامي و غربي، بحث بر سر اينها نيست؛ بحث بر سر چيز ديگري است. الگوي غربيِ امروزِ اروپايي، برخاسته و زاييده از الگوي باستاني رومي و يوناني آنهاست. آن روز هم اين طور بود كه زن وسيله يي براي تكيف و التذاذ مرد بود و همه چيز تحت الشعاع اين بود، امروز هم اين را مي خواهند؛ حرف اصلي غربيها اين است. مدعيان غربي، كمترين مخالفتي را با مباني خودشان تحمل نمي كنند آنها با چه چيز زن مسلمان بيشتر دشمنند؟ با حجاب او. آنها با چادر و حجاب صحيح و متقن شما از همه چيز بيشتر دشمنند. چرا؟ چون فرهنگ آنها اين را قبول ندارد. اروپاييها اين طورند؛ آنها مي گويند هرچه را كه ما فهميده ايم، دنيا بايد از ما تقليد كند! مايلند كه جاهليت خودشان را بر معرفت عالم غلبه بدهند. آنها مي خواهند زن به سبك اروپايي را در جامعه رواج بدهند؛ كه عبارت است از سبك مد و مصرف و آرايش در انظار عموم و ملعبه قرار دادن مسائل جنسي بين دو جنس؛ مي خواهند اين چيزها را به وسيله ي زنان رواج بدهند. هرجا با اين هدفگيري غربيها مخالفت بشود، فريادشان بلند

مي شود! اينها كم طاقت هم هستند! همين مدعيان غربي، كمترين مخالفتي را با مباني پذيرفته ي خودشان تحمل نمي كنند. همه جاي دنيا را هم توانسته اند تحت تأثير قرار بدهند؛ مگر محيطهاي اسلامي واقعي را. شما اگر به دنياي فقير آفريقا و امريكاي لاتين و شرق آسيا و هرجا كه جوامعي هستند، مراجعه كنيد، خواهيد ديد كه آن جا هم توانسته اند همان الگوهاي خودشان - همان طور آرايش كردن، همان طور مصرف كردن و همان طور ملعبه شدن زن - را رواج بدهند. تنها جايي كه تير آنها به نشان نخورد، محيطهاي اسلامي است، و مظهر آنها جامعه ي بزرگ جمهوري اسلامي است؛ لذا بشدت با اين مبارزه مي كنند. حفظ حجاب در بيرون از محيط خانه و خانواده امروز شما زنان، سنگربان ارزشهاي اسلامي در مقابل وضع جاهلي دنياي غرب هستيد. شما هستيد كه داريد از اين حصار مستحكم فرهنگ اسلامي محافظت مي كنيد. در علم، در فرهنگ، در سياست و در همه چيز، زن بايد پرورش اسلامي پيدا كند؛ در ميدانهاي اجتماعي و اقتصادي و سياسي و همه جا برود و پيشتاز باشد؛ اما در مسائل شهواني و جنسي، ملعبه ي دست اين و آن نشود؛ اين حرف ماست. در مكتب اسلام، حفاظ و حجابي بين زن و مرد وجود دارد. اين به معناي آن نيست كه زنان، عالم جداگانه يي غير از عالم مردان دارند؛ نه، زنان و مردان در جامعه و در محيط كار، با هم زندگي مي كنند؛ همه جا با هم سر و كار دارند؛ مشكلات اجتماعي را با هم حل مي كنند؛ جنگ را با هم اداره مي كنند و كردند؛ خانواده را با هم اداره مي كنند و فرزندان را پرورش مي دهند؛ اما

آن حفاظ و حجاب در بيرون از محيط خانه و خانواده حتماً حفظ مي شود. اين، آن نكته ي اصلي در الگوسازي اسلامي است. اگر اين نكته رعايت نشود، همان ابتذالي كه امروز غرب دچار آن است، پيش مي آيد. اگر اين نكته رعايت نشود، زن از پيشتازي در حركت به سمت ارزشها - كه در ايران اسلامي ديده شد - باز خواهد ماند. غربيها مايلند با تمام توان، آن نكته را هم در جايي به نحوي نسبت به هر كسي رسوخ دهند. گرايش به سمت مدگرايي، عامل انحراف جامعه و زنان به اعتقاد من، گرايش به سمت مدگرايي و تجمل گرايي و تازه طلبي و افراط در كار آرايش و نمايش در مقابل مردان، يكي از بزرگترين عوامل انحراف جامعه و انحراف زنان ماست. در مقابل اينها، خانمها بايستي مقاومت كنند. آنها براي اين كه از زن، آن چنان موجودي به وجود بياورند كه مورد نظر خودشان است، محتاج اين هستند كه دايماً مد درست كنند و چشمها و دلها و ذهنها را به همين چيزهاي ظاهري و كوته نظرانه مشغول كنند. كسي كه به اين چيزها مشغول شد، كي به ارزشهاي واقعي خواهد رسيد؟ مجال پيدا نمي كند برسد. زني كه در فكر باشد از خود وسيله يي براي جلب نظر مردان بسازد، كي فرصت اين را پيدا خواهد كرد كه به طهارت اخلاقي فكر كند و بينديشد؟ مگر چنين چيزي ممكن است؟ آنها اين را مي خواهند. آنها مايل نيستند كه زنان جوامع دنياي سوم، داراي فكر روشن و آرمانخواه باشند؛ خودشان دنبال هدفهاي بزرگ حركت كنند و شوهر و فرزند خود را هم حركت بدهند. زنان جوان در جامعه ي ما بايد خيلي

مراقب باشند، تا اين كمند ناپيداي بسيار خطرناك فرهنگ و تفكر غربي را بشناسند؛ از آن پرهيز كنند و جامعه ي زنان را از آن جدا و برحذر بدارند. صلاح زنان در جامعه، صلاح مردان را به دنبال مي آورد امروز اين راهي كه ملت اسلام، بخصوص ملت بزرگ و شجاع ايران در پيش گرفته است - راه تحقق آرمانهاي اسلامي - راه نجات انسانها، راه دفع ظلم، راه شكستن بتهاي زر و زور قدرت در دنياست؛ بايستي اين راه را درست شناخت و از آن پاسداري و حراست و حفاظت كرد. به اراده هاي قوي، به دلهاي محكم و ظرفيتهاي بالا احتياج است؛ و اين جز با تربيت الهي و اسلامي مرد و زن ما امكانپذير نيست. صلاح زنان در جامعه، به دنبال خود، صلاح مردان را هم مي آورد. نقش زنان در اين مورد، جزو نقشهاي برجسته و شايد نقش اول است. از خداوند متعال مسألت مي كنيم كه همه ي شما خواهران و برادران را مشمول لطف و رحمت و هدايت خود قرار بدهد، و زنان و مردان جامعه ي ما را جزو بهترين بندگانش محسوب بدارد و مورد رضاي وليّ عصر(ارواحنافداه) قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با روحانيون دفتر نمايندگى ولىّ فقيه در امور اهل سنت سيستان و بلوچستان

بيانات در ديدار با روحانيون دفتر نمايندگي وليّ فقيه در امور اهل سنت سيستان و بلوچستان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم كاري كه شما مشغول هستيد، كار لازمي است از همه ي شما برادران عزيز به خاطر اين زحماتي كه برعهده گرفتيد، صميمانه و عميقاً تشكر مي كنم؛ بخصوص از شخص جناب آقاي رباني كه ان شاءاللَّه محور اين حركت مبارك و خوش عاقبت هستند. اين كاري كه شما مشغول هستيد، كار لازمي است؛ زيرا كه در سيستان و

بلوچستان - چه در شهرهاي مختلف بلوچستان يا روستاهاي آن جا، و چه در زابل و روستاهاي سيستان - يك عده از مردم و هم ميهنان ما سكونت دارند كه به خاطر عوامل چندي، دچار انواع محروميتها هستند. يكي از اين عوامل، جدايي فرهنگهاست؛ يعني فرهنگها در بعضي از جهات، با هم مقداري تغاير دارند. اين موجب شده است كه برادران مسلمان ما در اين منطقه - اعم از شيعه يا سني - در هرجا كه هستند، در مقابل طبيعت خشن آن منطقه، صحراهاي پهناور، آفتاب سوزان، هواي غبارآلود در يك منطقه يا هواي نم آلود در منطقه ي ديگر، با امكانات كم روبه رو باشند؛ و چون دور هستند، با عطوفت و محبت ناقصي از طرف مركز روبه رو باشند. وضعيت سيستان و بلوچستان در زمان رژيم ستمشاهي در زمان رژيم ستمشاهي - چه دوران منحوس پهلوي، چه دوران منحوس قاجار - در آن منطقه خيلي ستم شده است. شايد شماها بدانيد كه هنوز هم در گوشه و كنار بلوچستان، به فارسها «گجر» مي گويند. گجر، يعني قاجار، قجر؛ مثل اين كه ما مي گوييم «مغول». علتش خاطره ي تلخي است كه آنان از دوران قاجاريه دارند؛ از بس به آنان در آن دوران ستم شد. در دوران منحوس پهلوي هم وضع بهتر از دوران قاجاريه نبود. سياست رژيم پهلوي در بلوچستان اين بود كه خوانين را به خودشان جذب كنند و از خوانين امنيت منطقه را بخواهند؛ مثل تيولدارهاي زمان قديم، كه شاه يك كشور كسي را به منطقه يي مي فرستاد و مثلاً مي گفت خراسان در تيول تو؛ ما مي خواهيم خراسان را از اين كشور جدا نكنند؛ مالياتي هم هر سال با هدايا براي

ما بفرست؛ ديگر هر كار مي كني، با خودت! او هم به آن جا مي رفت؛ اگر قرار بود كه مثلاً ده كرور بفرستد، سي كرور يا پنجاه كرور از مردم درمي آورد! حالا چگونه درمي آورد، آن مربوط به خودش بود. كشتارها، ظلمها، بي عدالتيها، ناحق كردن حقها، ضايع كردن ضعفا و رشد دادن گردن كلفتها، به دولت مركزي ربطي نداشت! در زمان پهلوي، سيستان و بلوچستان اين وضعيت را داشت. در آن جا خوانيني از قبايل مختلف ريگي و مباركي و نارويي و شش زهي بودند؛ همين زهي هاي فراوان كه شنيده ايد و هست. رئيس قبيله در مقابل استاندار مسؤول بود؛ و اگر خوب عمل مي كرد، پاداش او هم وكالت مجلس بود؛ يك دوره بيايد وكيل مجلس بشود و سور و سات استاندار و دستگاه دولتي هم فراهم باشد! دستگاه كاري به كار امنيت منطقه نداشت. وقتي كه من در آن جا بودم، بين همين ايرانشهر و چابهار، به اصطلاح حافظ امنيت اين مناطق، دلاورهاي آن رژيم بودند. دلاورها چه كساني بودند؟ يك چند نفر بلوچِ فقيرِ محرومِ مظلومِ بدبختي كه به آنها چوبدستي يا تفنگ برنو داده بودند و گفته بودند كه شما در اين جاده مواظب باشيد. آنها مواظب بودند؛ حالا مواظب چه چيزي، آن هم خيلي روشن نيست؛ طبيعتاً طبق معيارهاي خود آنها عمل مي كردند. آن خان، پدر آن مردم را درمي آورد. من در بلوچستان وضعيتي را ديدم كه حقيقتاً قابل توصيف نيست؛ يعني اگر كسي توصيف كند، شما باور نخواهيد كرد؛ يعني اين قدر با حالا فاصله دارد. يك عده در آن جا از همه جهت در نهايت راحتي و آسايش زندگي مي كردند؛ در ايرانشهر، مثل اعيان تهران زندگي مي كردند! در

فنّوج و اسپكّه و آن دوردستهايي كه پاي آدمهاي معمولي به آن جا نمي رسيد، اينها در وضعيت اشرافي زندگي مي كردند! در همان شهرها مردمي بودند كه اوليات زندگي برايشان وجود نداشت؛ يعني فقر به معناي تلخ و سياه، مسأله ي آن وقت در آن جا بود؛ نه جاده يي، نه آبي، نه برقي، نه در تابستان وسيله ي خنك كننده يي. مردم آن جا اين طور محروم شدند. مردم هم راه زندگي را فهميده بودند. هر كس مي خواست زندگي كند، بايد منفذي به آن خان مي يافت. آخوند هم اگر مي خواست زندگي كند، بايستي خودش را به خان وصل مي كرد؛ لذا خيلي از روحانيون آن جا هم به خوانين متصل شده بودند، با آنها ارتباط داشتند، با آنها مأنوس بودند و زندگيشان يك طوري مي گذشت. اين، وضعيت بلوچستان بود. مردم در آن جا اين گونه رنج كشيدند. جمهوري اسلامي، پيام آور يك عطيه ي بزرگ جمهوري اسلامي در آن جا پيام آور يك عطيه ي بزرگ بود، و آن اين كه طبقه ي ستمگر - خوانين - حذف شدند؛ هرچه هم آمدند و تلاش كردند، نشد. من خودم در سال 58 به بلوچستان رفتم؛ همه ي اين خوانين درجه ي يك بلوچستان به ايرانشهر آمدند و با من ملاقات كردند، تا شايد بتوانند تقرب و تحببي پيدا كنند. من سياست جمهوري اسلامي را براي آنان روشن كردم. خوانين اميدي پيدا نكردند. البته كساني بودند كه اين سياست را قبول نداشتند. ما نمي خواستيم درآن جا سياست اعمال كنيم؛ ما مي خواستيم حقيقت را در آن جا اعمال كنيم. حقيقت اين بود كه مردمي بودند و بايد زير سايه ي جمهوري اسلامي زندگي مي كردند؛ الان هم آن مردم هستند. بحمداللَّه خوانين دستشان كنده شد؛ هرچند جمهوري اسلامي سختيهاي زيادي كشيد. شما كه حالا آن جا

با روحانيون منطقه مواجه هستيد، بايد اولين نكته ي مورد نظرتان اين مطلب باشد كه مردمِ آن جا شهروند و مواطنين ما هستند و ما مي خواهيم اينها در زير سايه ي جمهوري اسلامي، خوب زندگي كنند. البته دفتر شما مسؤول آذوقه رساندن يا نفت رساندن به مردم و يا راه درست كردن نيست؛ اما اين هدف براي شما هم هست؛ يعني غايت مطلوب در آن منطقه اين است. هدف ما، حركت در خط صحيح جمهوري اسلامي ما وقتي كه مي خواهيم يك ايراني را - به عنوان يك ايراني - به حقوق حقه ي خودش برسانيم، از او سؤال نمي كنيم كه مذهب و يا حتّي دين تو چيست؛ نه، مواطن ماست و از حقوق همشهري گري با ما دارد استفاده مي كند و در اين مملكت زندگي مي كند؛ چيزي بايد بپردازد، كاري بايد بكند و حقوقي هم دارد؛ حق امنيت، حق زندگي، حق كار، حق تلاش، حق تحصيل و فرهنگ دارد. بنابراين، آن جا مسأله ي مذهب، مسأله ي اول نيست كه ما بگوييم مذهبت چيست؛ نه، ما مي خواهيم آن روحانيوني كه در آن جا هستند، در خط صحيح جمهوري اسلامي حركت بكنند؛ اين هدف است. خط صحيح جمهوري اسلامي چيست؟ اداره و هدايت صحيح مردم، به رشد رساندن و به تكامل الهي رساندن مردم؛ تا آن حدي كه خداي متعال مقدوراتش را در اختيار ما گذاشته و ما مي توانيم انجام بدهيم؛ اين مقصود اصلي است؛ لذا بايستي با آقايان با اين ديد روبه رو شد. البته كساني كه اين جا مي آيند، از جناب آقاي رباني و دفتر ايشان تشكر مي كنند. علماي اهل سنت، آقايان مولويها، كساني كه اين جا مي آيند، مي بينيم احساس كرده اند كه اين برايشان خوب است

و اين دفتر درحقيقت مدافع حقوق و حيثيات آنهاست. امروز انگيزه براي ايجاد نابرادري زياد است امروز انگيزه براي ايجاد نابرادري زياد است، كه از خارج بيايند و اين برادري را به نابرادري تبديل كنند. همه با هم برادرند؛ «انّما المؤمنون اخوة»(1). خيليها انگيزه دارند كه به مناطقي از ايران - از جمله بلوچستان - بيايند و نابرادري ايجاد كنند. شما بايستي مراقب اين توطئه ها باشيد و آن آقايان را هم مراقب اين توطئه ها بكنيد. مواظب باشند كه تحت تأثير تبليغات و تلقينات و توطئه هاي دشمن قرار نگيرند؛ اين، آن اصل قضيه است. بسياري از مردم آن جا، از لحاظ پوشش فرهنگي و مذهبي و ديني، واقعاً محرومند. بايستي تا آن جا كه مي توانيد، تلاش بكنيد، تا ان شاءاللَّه در آينده با جزوات، با نوشتجات، با سخنراني، با وادار كردن بعضي از مولويهاي خوش بيان و خوش نيت و خوب - كه خيلي از آنان بحمداللَّه خوش نيت و خوب هستند اين خلأ را پُر كنيد و اين پوشش را برقرار نماييد؛ چه در مناطق شيعه نشين، مثل زابل يا بعضي از مناطق بلوچستان، و چه در مناطق سني نشين بلوچستان؛ فرقي نمي كند، شما موظفيد كه براي هر دوي اينها به فكر باشيد. آنچه را كه انجام مي دهيد، حسنه به حساب بياوريد؛ واقعاً حسنه است؛ «انّا لا نضيع اجر من احسن عملا»(2). شما داريد احسان مي كنيد و حسنه ايجاد مي كنيد؛ و خداي متعال آن را ضايع نخواهد كرد. براي هدايت مردم، ما بايد سختيها را تحمل كنيم البته همان طور كه گفتند(3)، سخت است؛ ليكن ما بايد اين سختيها را تحمل بكنيم. وقتي آن كساني كه ايمان ما و تمسك و اميد ما را ندارند،

تحمل مي كنند، به طريق اولي ما بايد تحمل كنيم. شما ببينيد در مناطقي از آفريقا و در دوردستها، كشيشهايي رفتند و سالها آن جا ماندند. براي چه ماندند؟ مسيحي كردن قبايل آفريقايي براي چه بود؟ كيست كه نداند آنها پيشاهنگان استعمار بودند. رفتند مردم را مسيحي كنند، تا آن عنصر استعماري بتواند به آن جا بياييد و كار خودش را انجام بدهد. كشيشها هم مي دانستند كه براي چه دارند كار مي كنند - اين طور نبود كه ندانند - اما ببينيد براي خاطر همين هدف، چه مصايبي را تحمل كردند؛ مصايبي كه اصلاً با پول قابل جبران نيست؛ مثلاً يك نفر برود هفت سال در نقطه ي مجاور نقطه ي آدمخوارها زندگي بكند! انسان اين چيزها را در كتابها مي خواند، در بعضي از گزارشها مي بيند، در بعضي از فيلمها و رمانها هم هست و من از اينها اطلاع دارم و مي دانم كه در اين سالهاي استعمار چه شده است. در همين كشور ما، يك نفر كشيش را از يك كشور اروپايي به اصفهان و تهران و مناطق ديگر كشور آوردند. سالهاي متمادي يك آخوند مسيحي دور از وطن در اين جا با سختي زندگي كرده و با سوءظن مردم مواجه بوده است: اين كافر است، اين نجس است. در دوراني كه مردم نسبت به اين گونه مسائل حساسيت بيشتري داشتند - دوران تعصبات، دوران آن استحكام اعتقاد ديني مردم - به اين جا آمدند و زندگي كردند؛ به اميد اين كه بتوانند چهار نفر را مسيحي كنند، و همان كاري كه در آفريقا كردند - خيال باطل - بتوانند در اين جا هم بكنند. البته نتوانستند بكنند، اما سالها ماندند. تاريخچه ي قاجاريه را بخوانيد؛ مستشرقي(4) بوده

كه سالها در ايران زندگي كرده و دو جلد كتاب(5) به عنوان تاريخ ايران نوشته است. او مدتهاي متمادي در منطقه ي جنوب خراسان و بيرجند و زابل و همين جاها زندگي كرده و كتاب خود را نوشته است. ببينيد او از كشيشهاي خودشان كه در اين جا بودند، چه چيزها نقل مي كند. راه دوري نرويم؛ در همين منطقه ي بلوچستان كه شما الان هستيد، سالها قبل از شما، علما و طلاب و روحانيوني از مناطق سني نشين به اين جا آمدند و در همين مساجد و در اين روستاها زندگي كردند و علي المنقول - كه ظاهراً درست هم همين است - مردم شيعه ي آن جا را سني كردند! حالا ما نمي گوييم شما برويد مردم را شيعه كنيد. قصد ما از ايجاد اين دفتر، اين نيست كه ما برويم سنيِ بلوچستان را شيعه كنيم؛ اصلاً اين جزو مقاصد ما نيست؛ حالا جزو نتايج باشد، آن بسته به اين است كه چه پيش بيايد. ما اين كار را نمي خواهيم و به قصد آن نرفته ايم؛ ما به قصد كار ديگري رفته ايم: هدايت اسلامي مردم، هدايت فكري مردم، استحكام بنيه ي انقلابي مردم. شما هرچه سختي بكشيد، براي خدا و در راه خداست. خداوند ان شاءاللَّه از شما قبول كند، و قبول خواهد كرد و توفيقاتي به شما خواهد داد. شما جوانيد و فرصت زياد داريد شما جوان هم هستيد. اين فكر هم پيش نيايد كه حالا ما مثلاً دو سال، سه سال، پنج سال آمديم و از درس و بحث مانديم. در شرح حال علامه ي طباطبايي ملاحظه كرده ايد كه مي گفتند ايشان ده سال، دوازده سال به تبريز رفته و مشغول زراعت شده اند. ده سال در زندگي

ملايي كه درس خوانده و بعد هم خواهد خواند، مگر چه قدر اثر دارد؟ شما بحمداللَّه فرصت زياد داريد. بعلاوه، ما درس را براي چه مي خوانيم؟ براي هدايت مردم. آدم درس مي خواند تا مثلاً يك ملاي بزرگ بشود و بتواند مردم را هدايت كند؛ خيلي خوب، اين هدايت نقد در اين جا حاضر است. خداوند ان شاءاللَّه شما را موفق و مؤيد بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) حجرات: 10 2) كهف: 7 3) حجةالاسلام والمسلمين رباني 4) جيمز فريزر ( 1856 - 1783 م ) 5) سفرنامه ي زمستاني، سفرنامه ي خراسان

بيانات پس از بازديد از نمايشگاه فرش در حسينيه ى امام خمينى

بيانات پس از بازديد از نمايشگاه فرش در حسينيه ي امام خميني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قاليبافي، هنر فاخر و برجسته اين، هنر واقعاً خيلي فوق العاده ي فاخري است. اين كار فرش، كار خيلي برجسته يي است. يقيناً بسياري از مردم كشور ما از اين ابعاد كار قالي مطلع نيستند. بعضي از مردم قالي را فقط يك فرش زير پايشان مي دانند، و بعضي هم به تفاخر مي خواهند اين چيزي كه زير پايشان است، گرانتر و فاخرتر و ريزباف تر باشد؛ غافل از آن كه اين تفاخر غلطي است كه ما بياييم يك كار هنري برجسته را كه بايد جلوي چشم باشد، و هم چشم از آن لذت ببرد و هم بياموزد، به عنوان يك وسيله ي اعياني و اشرافي به كار ببريم. اصل اين كار، بنياناً غلط است. ما وقتي اين كار را با انواع گوناگون هنرهاي تصويري و تجسمي مقايسه مي كنيم، مي بينيم كه واقعاً اين چيز خيلي اعجاب انگيزي است. چه طور ممكن است با نخ و گره و روي هم گذاشتن نخهاي گوناگون، نقشي آفريد كه معلوم نيست با قلم مو و روي بوم، اين گونه

بشود زنده درآورد؛ حداكثر اين است كه بگوييم فقط يك نقاش ماهر مي تواند آن را با قلم مو و با رنگ و روغن روي بوم در بياورد. تصوير يك نقش با نخ و گره، واقعاً چيز فوق العاده يي است؛ الان اين كار را مي كنند و كار بسيار باارزشي است. هنر را در خدمت هدفهاي صحيح قرار بدهيم اولاً، اين يك هنر ايرانيِ اصيلِ بسيار ارزشمند و برجسته است. بايد اين هنر را حفظ كنيد، توسعه بدهيد، هرچه مي توانيد، كيفيت ببخشيد و روزبه روز ابتكارات بيشتري را در آن به وجود بياوريد؛ همچنان كه كارهاي شما غالباً اين طوري است. ثانياً، هنر چيز برجسته يي است و محتاج تعريف نيست. هنر مثل زيبايي است؛ احتياج نيست كسي از آن تعريف و تمجيد بكند. اگر تعريف هم بكنند يا نكنند، به هرحال زيبايي، يعني زيبايي، يعني نقطه ي مقابل زشتي. هنر، به هرحال برجستگي است، زيبايي است، آفرينندگي است، از مقوله ي ابتكار و خلق است. درعين حال، اگر ما بخواهيم همين هنر به طور مضاعف ارزش پيدا كند، بايد آن را در خدمت هدفهاي صحيح قرار بدهيم. اين غلط است كه ما تصور بكنيم شعرِ خوب مي گوييم، يا فرضاً آهنگِ خوب مي سازيم، يا فلان كار هنريِ خوب را انجام مي دهيم، فقط براي خود هنر؛ يعني هنر براي هنر. اين، يك مقوله ي بسيار غلط و انحرافي است؛ هنر بايد در خدمت هدفي باشد. لذا اگر شما نگاه كنيد، مي بينيد كه هر كدام از هنرمندان بزرگ عالم، هنرهاي خودشان را در خدمت اهدافي قرار مي دادند. اهداف امروز ما، همين مقدسات و ارزشهاي والاي اسلام و انقلاب است. اين هنرِ به اين برجستگي را بايد در خدمت آن هدفها

به كار برد. هنر براي خيليها ناآشناست سعي كنيد اين هنر را زنده كنيد. البته همين نقشهاي سنتي قديمي هم كه نشاندهنده ي سنت قاليبافي ايراني است، خيلي خوب است؛ اما چنانچه باز ما همين هنر را به كار بيندازيم، تا يك خاطره ي تاريخي، يك حقيقت اسلامي و يك حركت برجسته را در ذهنها مخلد كنيم، كار مضاعفي انجام داده ايم. ارزش هنر را همه كس نمي فهمند؛ هنر همين ويژگي را دارد. هنر براي خيليها ناآشناست. شما اگر الان بهترين و فاخرترين نقاشيها را به بازار بياوريد - بازار غير هنر - مردم معمولي مي آيند و تماشا مي كنند: عجب رنگ قشنگي دارد! چند؟ اگر مثلاً بگويند ده هزار تومان، مي گويد نه آقا، پنج هزار تومان؛ نمي فهمد كه اين چيست! اين هنر هم همين گونه است. به فرش و كار قاليبافها بسيار احترام مي گذارم خداوند ان شاءاللَّه به شماها توفيق و قوّت بدهد و خسته نباشيد. خداوند دست و پنجه ي هنرمند، و چشمها و روحيه ي شماها را هميشه شاداب و نيرومند بدارد، تا بتوانيد باز هم اين كارهاي خوب را بيافرينيد. از اين كه اين قاليچه را به من داديد، از شما(1) خيلي تشكر مي كنم؛ منتها بنده از بس به فرش و كار قاليبافها احترام مي گذارم، خودم در خانه زير پا از قالي استفاده نمي كنم. من اين فرش را به آستان قدس رضوي تقديم مي كنم؛ آن جا هم در موزه ي آستان قدس مي ماند، كه هم براي شما خوب است، و هم براي ما؛ هم اسم شما در آن جاست، و هم براي ما ثوابي داشته باشد. من اين هديه را از شما قبول مي كنم و دعا مي كنم كه خداوند ان شاءاللَّه قلب شما را

شفا بدهد. به نظر من، شما كار هنريتان را در محافل هنري و پيش هنرمندان عرضه كنيد؛ ما هم بايد بگوييم كه چنين نمايشگاهي را هرگاه يك بار به صورت فصلي برپا كنند. در خصوص هزينه هاي ارزي هم كه مطرح شد، هرچند الان ابعادش براي من روشن نيست، اما مي گوييم كه برادران در دفتر ما اين قضيه را دنبال كنند؛ با دولتيها در ميان بگذارند و سفارش كنند كه تا آن جا كه ممكن است، كمك نمايند. كار شما واقعاً كار باارزشي است. ما بايد هم قدر شما آقايان و هم قدر كارتان را بدانيم. كار شما بايد ترويج بشود. بايستي ديد چه كمكي مي شود كرد؛ به بخشهاي مختلف دولتي سفارش بشود، تا ان شاءاللَّه كمكتان كنند. موفق و مؤيد باشيد

--------------------------------------------------------------------------------

1) آقاي محمودرضا حبيبي نائيني

سخنرانى در ديدار با فرماندهان رده هاى مقاومت نمونه ى بسيج و جمعى از دانشجويان و طلاب بسيجى

سخنراني در ديدار با فرماندهان رده هاي مقاومت نمونه ي بسيج و جمعي از دانشجويان و طلاب بسيجي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بسيج، يكي از بركات خداوند بر كشور و انقلاب و امام ما برادران و خواهران بسيجي عزيز! خيلي خوش آمديد؛ اميدوارم كه هميشه مشمول لطف و تفضلات الهي باشيد. بسيج، يكي از بركات پروردگار عالم بر كشور و بر انقلاب و بر امام بزرگوار ما بود. اگر نيروهاي مسلح در هر كشور به آمادگي كامل برسند، ولي از نيروهاي داوطلب مردمي پشتيباني نداشته باشند، يقيناً توانايي آنان كامل نخواهد بود. و در كشور و در انقلاب ما، اگر نيروهاي بسيجي - اين داوطلبان مخلص و مؤمن به هدفهاي انقلاب - در گذشته پشتيبان ميدانهاي نبرد نمي بودند و براي هميشه نباشند - معاذاللَّه - يقيناً كار دفاع از انقلاب لنگ خواهد ماند. اساس، نيروي

مردم، يعني همين بسيج است. به همين خاطر است كه شما جوانان عزيز - چه طلبه، چه دانشجو، چه اقشار ديگر - كه جزو اين مجموعه ي عظيم جهاد في سبيل اللَّه قرار گرفته ايد، بايد به اين نكته توجه كنيد كه محور اصلي، دفاع مسلح از انقلاب است و بايد هرچه بيشتر تقويت بشود. ما هرگز از طمع شيطان دور نيستيم نسبت به بسيج، يك كار برعهده ي مسؤولان است، يك كار هم برعهده ي خود نيروهاي مؤمن و فداكار بسيج. ما حالا به اين دومي كار داريم و اشاره خواهيم كرد. كساني كه اين موهبت را به دست آورده اند كه توانسته اند داوطلبانه براي رضاي خدا در صفوف جهاد في سبيل اللَّه، آن هم صفوف مقدم قرار بگيرند و خطشكني كنند و سختيها را متحمل بشوند و انواع و اقسام كارهايي را كه بسيجيان كرده اند و همه مي دانند، انجام بدهند، بايد نيتشان را با خدا خالص كنند و در رشد معنويت و اخلاق و تقوا و عمل صالح در وجود خودشان خيلي تلاش كنند. برادران و خواهران! بدانيد كه ما هرگز از طمع شيطان دور نيستيم. شيطان در همه حال به ما طمع مي ورزد. شيطان حتّي به پيامبران طمع ورزيد؛ چه برسد به امثال ما ! آن چيزي كه بندگان مخلص را از ديگران متمايز مي كند، اين است كه دايماً بيني شيطان را به خاك مي مالند و طمع او را ناكام مي گذارند. اين با چه چيزي ممكن است؟ با تقوا. تقوا هم چيز معضلي نيست كه انسان نتواند بفهمد. بزرگترين نكته ي كار شما، حفظ تقواست معناي تقوا اين است كه هر آنچه را خداي متعال بر انسان تكليف كرده است، انجام بدهد؛

واجبات را بجا بياورد و محرّمات را ترك كند. اين، اولين مرتبه ي تقواست. محرّمات الهي را بايد شناخت و دور و بر آن نچرخيد و نگشت. شيطان وسوسه گر است. وقتي كه روحيه ي تقوا و دل سپردن به خدا و معامله ي با خدا و ياد خدا و توجه و ذكر و دعا و توكل، در دل اين جوان بسيجي مؤمن - چه دانشجو، چه طلبه، چه قشرهاي ديگر، چه شهري، چه روستايي - جا گرفت و رشد كرد، آن وقت همان صف مستحكم مرصوصي است كه هيچ قدرتي توانايي تكان دادن آن را ندارد. اين، ضامن پيشرفت هدفهاي اسلام و انقلاب است؛ قدر اين را بايد دانست. شما جوانان كه بسيجي و عزيز هستيد و مورد علاقه ي امام بوديد و ان شاءاللَّه مورد توجه وجود مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه) و مشمول دعوات زاكيه ي آن بزرگوار باشيد، بزرگترين نكته ي كار شما همين حفظ تقواست؛ آماده بودن براي فداكاري در راه خدا و براي حضور در آن جايي كه خداي متعال اراده كرده است. دشمنان انواع و اقسامي دارند: دشمن خارجي و دشمن داخلي. گاهي در درون هم دشمن هست. دشمن داخلي - آن چهره ي نفاق آلوده - را هم بايد شناخت. در مقابله ي با اين دشمنان گوناگون، اميد به شماهاست. شما هستيد كه بايد مثل بنيان مستحكمي، در مقابل اين دشمنان بايستيد. سازماندهي بسيج، بسيار مهم است سازماندهي بسيج و حضور مرتب و منظم شما هم در مراكزي كه بايد باشيد، بسيار مهم است. بايد به صورتي باشد كه هر يك از افراد بسيجي بداند كه متعلق به كدام يگان است و كجا بايد باشد؛ آن وقتي كه مورد احتياج اسلام و نظام اسلامي

شد، بتواند خودش را آماده كند. اميدواريم كه خداوند متعال به شماها توفيق بدهد و شماها را حفظ كند. ان شاءاللَّه مشمول لطف و تفضل الهي باشيد و پيوسته در طول زندگي خودتان، با پيشرفت در راه اهداف مواجه باشيد و هر روز بهتر از روز گذشته، گامهاي استوارتري برداريد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با جمعى از هنرمندان

بيانات در ديدار با جمعي از هنرمندان(1) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مصونيت در مقابل حملات فرهنگي دشمن تحليلي كه از صف آرايي فرهنگي بين ما و دشمن ارائه كرديد،(2) كاملاً هوشمندانه و منطبق با واقعيت و درحقيقت تصوير روشني بود از آنچه كه هر كسي مي تواند با اندك دقتي آن را ببيند. از اين كه شما جوانان مسلمان و انقلابي و هنرمند توانستيد اين موقعيت را اين طور هوشمندانه و ظريف دريابيد و در مقابل آنچه كه هست، يك موضع انتخاب بكنيد، خيلي خوشحالم؛ اين خيلي خوب و خيلي مهم است. اصل هم همين است كه انسان موضعي داشته باشد. ببينيد، اين اصطكاكي كه منجر به انحلال فرهنگي مي شود، فقط در آن شرايطي وجود دارد كه موضعگيري قاطعي در اين طرف نباشد؛ والّا آن اصطكاكي كه شما فرموديد، در مبارزه وجود دارد. الان راه حلي كه به ذهن شما مي رسد، همان راه حل به ذهن جبهه ي مقابل شما هم رسيده است. درست مثل يك ميدان جنگ است؛ طرف حمله يي مي كند، بعد شما پدافند آن را طراحي مي كنيد. او چون خودش اهل كار است، متوجه است كه شما در مقابل اين حركت، فلان حركت را خواهيد كرد؛ مثل يك صفحه ي شطرنج. او يا از پيش طرح پدافند شما را در آفند خودش مي گنجاند، يا به صورت عمليات

جانبي آن را ادامه مي دهد. بنابراين، اگر شما الان مي بينيد كه از بچه مسلمانها به بي هنري، به تعصب، به دگم بودن، به پُرتوقع بودن و از اين قبيل چيزها انتقاد مي شود، اين جزيي از طرح حمله است. ما وقتي بدانيم كه اين جزيي از طرح حمله است، طبيعي است كه خودمان را در مقابل اين حمله مصونيتي خواهيم بخشيد. هنر اصيل پيش شماست در دوران مبارزات طولاني در آن سالهاي اختناق - كه شماها در دنياي مخصوص آخوندي و طلبگي ماها نبوديد - يكي از كارهايي كه معمول بود، اين بود كه روحانيون مبارز را به بي سوادي رمي كنند؛ در صورتي كه اينها از خيلي از آنها باسوادتر بودند! ما در مشهد مسجدي به نام مسجد كرامت داشتيم، كه اجتماع عظيمي از جوانان و نوجوانان در آن جا گرد مي آمدند. من يك وقت در آن جا در خلال صحبت، به يكي از اين حرفهايي كه درباره ي ما گفته شده بود، اشاره مي كردم، اين شعر - كه ظاهراً متعلق به ميرزا حبيب(3) است - به زبانم آمد: زين علم كه رسمي است پي بحث و جدل نيز افزون ز تو چندين ورق باطله داريم بعد گفتم اگر نوشته هاي علمي و نوشته هاي فقه و اصوليم را به سر هر كدامتان بزنم، سرتان مي شكند؛ اين قدر زياد است! ببينيد، يك وقت هست كه من احساس مي كنم كه اي داد، من سرگرم مبارزه شدم، آنها درس را خواندند و بردند و من ماندم. اگر اين احساس وارد ذهن من شد، اين خوره است؛ اين همان حل سياسي است - يعني در مبارزه حل شده است - بايد مواظب بود كه اين پيش نيايد.

وقتي او به شما مي گويد اصلاً نمي فهميد كه هنر چيست، اگر هم به زبان نمي شود گفت، بايد در دل گفت كه آره تو بميري، خودتي! مي فهمم كه قضيه چيست. نخير، تو هم مي داني كه من هنرمندم و اهل هنرم و هنر پيش من است. اصلاً هنر اصيل پيش شماست. من اين را به صورت شعار نمي گويم؛ اين استدلال من است؛ اين يك امر منطقي است. هنرمند هر دوره، ساخته و پرداخته و سراينده ي آن دوره است من در مقوله هاي سينمايي و هنرهاي تجسمي و تصويري و امثال اينها ورود ندارم - يعني يك مستمع عامي هستم - اما در مورد شعر و رمان نه، آدم عامي يي نيستم؛ از اين آثاري كه وجود دارد، زياد خوانده ام. اگر همين الان شما ادبيات شوروي را نگاه كنيد، ناگهان مي بينيد كه پرده يي وسطش وصل است؛ يعني حصاري وجود دارد. در دو طرف اين حصار، كارهاي عظيمي هست و متعلق به دو طرف است؛ اما وقتي شما كار مثلاً «شولوخف»(4) يا «آلكسي تولستوي»(5) را نگاه مي كنيد، مي بينيد كه طعم ديگري دارد. اين «آلكسي تولستوي» يك نويسنده ي بسيار قوي است و رمانهاي بسيار خوبي دارد و از نويسندگان انقلاب شوروي است و طعم دوران جديد در نوشته ي اوست؛ والّا شما در كتاب «جنگ و صلح» «لئو تولستوي»(6) آثار مليت روسي را مي بينيد، اما آثار دوران شصت ساله ي اخير را نمي بينيد؛ آن يك دوره و يك اثر ديگر است و اصلاً متعلق به جاي ديگر است. آن چيزي كه نشاندهنده ي شخصيت امروز روسيه است، كدام است؟ اثر «شولوخف» و اثر همين «آلكسي تولستوي» و امثال اينهاست. بنابراين، هنرمند هر دوره، آن كسي است

كه متعلق به آن دوره و ساخته وپرداخته ي آن دوره و سراينده ي آن دوره است؛ والّا آن كسي كه از دوره ي قبل مانده و به ياد آن دوره قلم مي زند، متعلق به اين دوره و ادبيات اين دوره كه نيست. من اگر بخواهم يك نمونه ي كامل اين موضوع را براي شما مطرح كنم، بايد از يك رمان نام ببرم. من رماني به نام «دل سگ» خواندم، كه نويسنده اش روسي است(7). اين رمان، داستاني علمي، تخيلي است و يك نمونه براي كار افرادي مثل ...(8) در امروز است كه ممكن است آن گونه فيلم هم بسازند؛ اما اصلاً هنر امروز نيست؛ اصلاً غلط است، دروغ است؛ آن كپيه ي هنر قبل است. گيرم كه كپيه ي كار امريكا و انگليس و فرانسه نباشد، اما كپيه ي هنر دوران قبل از انقلاب اكتبر است و هنر اين روزگار نيست. اين رمان، رمان كوچكي هم هست؛ اما بسيار هم هنرمندانه است. اين رمان در ايران هم ترجمه شده و چاپ گرديده است؛ ولي شماها اسمش را هم نشنيده ايد. رمان «دل سگ»، يك رمان ضد انقلابي است كه در حدود سالهاي 1925 يا 1926 - يعني همان اوايل انقلاب روسيه - نوشته شده و نويسنده اش به انقلاب و به بعضي از كارها معترض است و آنها را مسخره كرده است؛ مثل همين كارهايي كه در اين جا هم نظيرش را ديده بوديم. اين اثر، اصلاً جزو ادبيات روسيه نيست. اين رمان مي توانست در دنيا پخش بشود. نمي شود گفت كه آن جا پشت پرده ي آهنين بود، يا در زمان استالين بود؛ نه، چرا در دنيا پخش نشد؟ چرا به عنوان يك اثر برجسته در دنيا ظهور پيدا

نكرد؛ در حالي كه «دن آرام» در دنيا به عنوان يك اثر برجسته مطرح است - بحث روسيه نيست - و به زبانهاي زنده ي دنيا هم ترجمه شده است؛ يعني اثر انقلاب است. هنرمندان ما در طول اين ده سال خيلي رشد كردند من مي خواهم به شماها اين را بگويم، آن كسي كه مي گويد شماها هنرمند نيستيد، او اشتباه مي كند؛ ممكن است غرض هم نداشته باشد. او اصلاً طعم هنر زمان را نمي شناسد. هنر زمان، هنري است كه در فضاي انقلاب و از زمين انقلاب برويد؛ و او شما هستيد؛ غير از شما كس ديگري نيست. من مي خواهم عرض كنم كه بچه هاي ما خوشبختانه در طول اين ده سال خيلي رشد كردند. من وقتي كارهاي اين آقايان را كه در سينما و در تلويزيون نشان مي دهند، مشاهده مي كنم، مي بينم كه هركدام از آنها كه يك ذره به بچه هاي انقلاب وصل است، لطفي دارد. اين، نه از جهت وابستگي انقلابي است؛ نه، من اصلاً وقتي اين فيلم را نگاه مي كنم، نمي خواهم روي اين خيلي تكيه كنم كه در سليقه ي من اثر بگذارد؛ خير، آن چيزي كه با انقلاب سروكار ندارد و دربست دست آن مجموعه ي بسته است، حتّي از لحاظ هنري هم سطحش پايين است؛ در آن، تصنع و دروغ و چيزهاي بي هنرانه هست، كه من الان نمونه هايي از همين فيلمها و سريالهايي كه متأسفانه تلويزيون خودمان هم نشان داده، يادم هست؛ يكي از آنها همان سريالي است كه پارسال در ايام نوروز نشان مي دادند - «ميهمان» - چيزي كه از اول تا آخرش هجو و چرند بود. با اين كه برخي از بازيگرانش خوب بودند، اما

اصلاً هيچ چيز نداشت؛ يك چيز بي مضمون و بدمضمون و بي مزه و واقعاً چرند، كه مخارج زيادي هم برايش صرف شده بود. اين به خاطر آن است كه پاي بچه هاي انقلاب به اين جاها نرسيده بود. آن جايي كه در سناريو يا در بازيگري، يك ذره به بچه هاي مذهبي وصل مي شود، روحي پيدا مي كند. اين نشاندهنده ي آن است كه استعداد هنري در اين بچه هاي ماست، نه در آن گذشته ها. طبيعي است كه آنها تخطئه كنند؛ كه حالا نمي خواهيم وارد اين جزييات بشويم. نگذاريد اختلاف سلايق به تعارض برسد تحليل شما(9) كاملاً درست است، و دردهايي هم كه ذكر كرديد، من همه اش را قبول مي كنم كه درست است. بعضي از آنها را خود من - همان طور كه حدس مي زنيد - مي دانستم، بعضي ديگر را هم كه از زبان شماها مي شنوم، آن را احساس مي كنم؛ يعني خودم را كه جاي شماها مي گذارم، مي بينم كاملاً همين طوري است كه شماها احساس مي كنيد؛ منتها دو نكته را بايد در نظر داشته باشيد: يكي اين كه بين دو بخش مقولات هنري فاصله بگذاريد؛ غير از آن حدي كه با اندكي تفاوت با آن مرزي(10) كه اول شما ذكر كرديد. هنر انقلاب را در آن عده يي محصور كنيد كه مفاهيم انقلابي جزو ايمانشان است و آن را قبول دارند. اين را بگوييم هنر انقلابي، و ماعداي آن را بگويم هنر غيرانقلابي، كه شامل ضد انقلابي و بي تفاوت مي شود. شما كوشش كنيد كه در اين محدوده ي هنر معتقدان به انقلاب، تعارض به وجود نيايد؛ من اين را مي خواهم. حالا شما آقاي آويني را مثال زديد - من بحثي ندارم - من آقاي آويني را هم خيلي

بيشتر از شما نمي شناسم. من مي خواهم شماها كوشش كنيد، اين اختلاف سليقه هايي كه در اين زمينه ها داريد، عمده و جاگير نشود؛ نه در فضاي ذهن، و نه در فضاي عمل. ممكن است دو نفر با همديگر همكاري نكنند؛ اشكالي هم ندارد. شما مي گوييد من با آن آقا نمي توانم همكاري كنم؛ خيلي خوب، مانعي ندارد. بر روح هنرمند نمي شود تحميل كرد كه بايد شما اين جا همكاري كنيد؛ ليكن نگذاريد اين اختلاف سلايق به تعارض و بگومگو برسد؛ اين را واقعاً به عنوان يك اصل و يك شاخص در نظر داشته باشيد. اين بگومگوها، از قبيل بگومگوي شماها با بنياد فارابي يا وزارت ارشاد نيست. اگرچه مديريت وزارت ارشاد، مديريت معتقدي است - و تحليل شما هم كاملاً هوشمندانه بود - اما دستگاه فرهنگي كه او مديرش است، معتقد نيست؛ يعني به خاطر وجود بعضي آدمهاي ناباب، به خاطر وجود همان مشاوران و از اين قبيل، جهت، جهت ديگري است؛ اين را با آن مقايسه نكنيد. شماها مفاهيم مشترك بسيار زيادي داريد و مي توانيد با همديگر كار بكنيد. به طور جدي به فكر كار مثبت باشيد نكته ي دوم اين كه به طور جدي به فكر كار مثبت باشيد؛ يعني همان فرآورده ي هنري و ايجاد فضاي هنري سالم. البته شما پشتيباني لازم داريد. تا حدودي كه براي من امكان داشته باشد و واقعاً در اين زمينه ها از من كاري بربيايد، حاضرم پشتيباني كنم. البته براي اين كه مشخص بشود كه من چه كار مي توانم بكنم، راهش اين است كه با دفتر ما و با بعضي از برادران اين جا - يا آقاي معزي، يا آقاي حجازي - صحبت كنيد و مسائلتان

را در ميان بگذاريد، تا ببينيم چه كار مي توانيم بكنيم كه اين مجموعه ي برادران شما بتوانند كار كنند. البته اگر بتوانيد در داخل مجموعه ي حوزه ي هنري كار كنيد، بهتر است؛ اگر آن هم نشود، بالاخره بايد راهي پيدا كرد براي اين كه كار بشود؛ يعني خلاقيت را نبايد يك لحظه فراموش كنيد. نگهداشتن ايمان، مثل نگهداشتن آهن تفتيده در دست اشاره كرديد كه كسي به شما - يا فرضاً يا واقعاً - گفته كه بالاخره اسلام است ديگر، بايد تحمل كنيد. هرچند اعتراض شما هم بر آن شخص وارد است، زيرا بالاخره فضاي جمهوري اسلامي است؛ اما در نهايت، در دوران انقلاب هم اگر كسي دچار يك سختي شد، بايد به ياد بياورد كه نگهداشتن ايمان، مثل نگهداشتن آهن تفتيده در دست است؛ يعني واقعاً سختي دارد. حالا اگر اين سختي داشت، اعتراض بر آن كه اين سختي را به وجود آورده، وارد است؛ اما اگر من تسليم اين سختي بشوم، بر من هم اعتراض وارد خواهد بود؛ اين را واقعاً قبول كنيد. امام يك حكيم به معناي واقعي بود در زمان رياست جمهوري بني صدر، وقتي مأيوس شديم از اين كه امام حرف ما را درباره ي آقاي بني صدر قبول بكنند، خدمت ايشان رفتيم. ما يكي يكي مي رفتيم، چندنفري مي رفتيم، نوشته يي مي گفتيم، زباني مي گفتيم. من يك بار خدمت امام رفتم و صريحاً گفتم من به اين نتيجه رسيده ام كه چون ديگر نمي شود با آقاي بني صدر برخورد بكنيم، من به همان روش قبل از انقلاب بايد عمل بكنم. ما قبل از انقلاب حرفهايي مي زديم، كه وقتي كسي در آن حرفها مي انديشيد، موضعي نسبت به آن دستگاه پيدا مي كرد. من به

ايشان گفتم مجبورم الان حرفهايي بزنم، كه وقتي كسي درباره ي آنها انديشيد، موضعي عليه آقاي بني صدر بگيرد. امام نگاه كردند و تبسمي كردند و هيچ چيز نگفتند. در آن زمانها، گاهي مي شد كه من با دل پُر خدمت امام مي رفتم؛ اما وقتي مي آمدم، به رفقا مي گفتم كه امام دستي به سر و صورت ما كشيدند و لقمه ي حلوايي با لطف و نگاه خودشان در دهان ما گذاشتند، ما را رها كردند؛ بعد كه مي آمديم، باز در سخنراني خودشان مي گفتند: آقاي رئيس جمهور، آقاي بني صدر! يعني همان، همان بود! ايشان مصلحت مي ديدند؛ چون بالاخره ايشان حكيم بودند. امام يك حكيم به معناي واقعي بود؛ يعني واقعاً پشت ديوار و پشت حجاب را مي ديد، كه ماها قادر نبوديم آن را ببينيم. ايشان چيزهاي خيلي ريزتري از آنچه كه در حد ديد ما بود و هست، مي ديد. ما وقتي در آن شرايط قرار مي گرفتيم، چه كار مي توانستيم بكنيم؟ نمي شد كه ول كرد. بعضيها بريدند. اين اسمش بريدن است. آدم كه نبايد ببُرد؛ بايد بالاخره بايستد. دشمن دارد ما را مي بُراند؛ از انواع و اقسام وسايل هم استفاده مي كند. اگر ما هم بريديم، به دشمن كمك كرده ايم. به هرحال، از اين كه شماها را زيارت كرديم، خيلي خوشحاليم. ان شاءاللَّه كه خدا توفيقتان بدهد و تأييدتان بكند. ما شماها را دعا مي كنيم و از خداي متعال مي خواهيم كه شماها را مشمول هدايت و فضل و رحمت خودش قرار بدهد. دلم مي خواست كه قدري در فضيلت هنر و كار شما صحبت بكنم، كه ديگر چون وقت گذشته و عده يي منتظرند، آن را براي فرصت ديگر مي گذارم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) آقايان: سلحشور، حيدري، شمقدري، سجادپور، شرف الدين، تابش، معتمدي، راعي 2) آقاي راعي 3) 1327 - 1266 ق ) 4) 1984 - 1905 م ) 5) 1945 - 1882 م ) 6) 1910 - 1828 م )

7) ميخائيل آفاناسيويچ بولگاكف ( 1940 - 1891 م ) 8) نام اين فيلمساز داخلي در آرشيو محفوظ است. 9) آقاي راعي 10) گزارش دهنده گفته بود جريان هنري كشور بر دو قسم است: جناح موافق با انقلاب، و جناح غيرموافق

بيانات در ديدار با فرمانده(1) و جمعى از روحانيون رزمى، تبليغى تيپ مستقل 83 امام جعفر صادق(ع)

بيانات در ديدار با فرمانده(1) و جمعي از روحانيون رزمي، تبليغي تيپ مستقل 83 امام جعفر صادق(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تيپ امام صادق، محلي مناسب براي حضور نظامي طلاب از اين حضور فعالي كه شما آقايان داريد، خيلي خوشحاليم. ما تيپ شما را، هم در تهران، هم در اهواز در سال 67 كه برادران آمده بودند، از نزديك ديديم و با بعضيشان هم نشستيم و برخاستيم؛ بعد هم كه چند بار تا حالا به تهران آمده ايد، در جمعيتهاي بزرگ ديده ايم؛ چيز خيلي خوبي است. اگرچه حضور طلاب در ميدانهاي جنگ، يا به تعبير عامتري، حضور روحانيون - اعم از طلاب و غيرطلاب - در ميدانهاي جنگ و در يگانهاي نظامي، به تيپ شما محدود و محصور نمي شود؛ زيرا در طول جنگ، خيلي از طلبه ها رفتند؛ هم مبارزه كردند، هم تبليغ كردند، هم شهيد شدند، هم جانباز شدند، هم آزاده شدند، و بعضي هم بحمداللَّه سالم و سرپا هستند و خارج از اين تيپ قرار دارند؛ اما از وقتي اين تيپ در سال 65 تشكيل شده، حداقل براي طلاب حوزه هاي علميه يك چارچوب شده، تا بتوانند حضور خودشان را نشان

بدهند. وانگهي، اين تيپ كمك خواهد كرد كه در حالي كه جنگ هم وجود ندارد، باز طلبه ها در عالم جنگ و حال و هواي جنگ باشند؛ و اين يك امر واقعاً واجب و لازمي است. به همين خاطر است كه خوشحاليم از اين كه اين تيپ هست و شما آقايان بحمداللَّه مشغول و فعال و بانشاط هستيد. روي آوردن روحانيون به آموزش نظامي، هنر امام بود امام واقعاً دنيا را عوض كرد. روي آوردن روحانيون به آموزش نظامي، هنر امام بود. اين قدرت خدا بود كه به دست آن بزرگوار اين كارها انجام گرفت. امروز - همان طور كه اشاره كرديد(2) - آقاي حاج شيخ علي پناه، يا آقاي حاج شيخ جلال طاهر شمس، يا آقاي مكارم و آقاي آذري و آقاي فاضل تفنگ به دستشان مي گيرند و آموزش نظامي مي بينند. اين واقعاً همان «انّ اللَّه في ايّام دهركم نفحات»(3) است. اين چندساله جزو همان نفحات است. اين فرصت الهي است كه خداي متعال پيش آورده و كمك كرده، تا ما بتوانيم از آن استفاده كنيم. يك زماني برخي از آقايان علما منبر نمي رفتند؛ چون آن را خلاف شأن خود مي دانستند؛ مي گفتند منبر رفتن دليل بي سوادي است! ولي حالا شما ملاحظه كنيد، فردي مثل آقاي جوادي، مرد ملاي فاضل - معقولاً و منقولاً - مثلاً در پايان يك ميتينگ منبر مي رود، سخنراني مي كند و فرياد مي كشد. ببينيد الان با گذشته چه قدر فرق كرده است. من يكي از دفعاتي كه سال 59 از اهواز به تهران مي آمدم، چون لباس نظامي تنم بود، رويش قبا مي پوشيدم. رسم ما هم اين بود كه از راه كه مي رسيديم، مستقيم خدمت امام مي رفتيم.

عصر يك روز پنجشنبه كه براي نماز جمعه به تهران آمده بودم، مستقيم خدمت ايشان رفتم و چيزي راجع به جبهه گفتم و آمدم. شايد بار اولي بود كه از جبهه خدمت ايشان مي رسيدم. تا اين چكمه هايم را دم در دربياورم، ايشان از پشت شيشه همين طور به آن هيأت بنده كه لباس نظامي زير قبا تنم بود، نگاه مي كردند. وقتي رسيدم، دستشان را بوسيدم. خودشان گفتند كه يك وقت بود كه اين لباس شما خلاف مروت بود، و حالا بحمداللَّه وضع به اين جا رسيده است. من احساس كردم كه ايشان خوشحالند. در ابتدا قدري هم در دلم ترديد بود. اول بار كه در اهواز قبا را كندم و لباس نظامي پوشيدم، در ذهنم بود كه آيا اين كار درست است يا نه. بعد كه ديدم ايشان لبخند زدند و لطفي كردند، فهميدم كه خوشحالند. واقعاً جاي امام خالي است. اگر ايشان تشريف مي داشتند و مي ديدند كه آقايان در تكواندو، دانِ 4 دارند و اين گونه پيشرفت كرده اند، خيلي خوشحال مي شدند؛ اين واقعاً در طريق همان خواست ايشان است. سعي كنيد يگانتان حالت واقعي داشته باشد نكته ي اول و مهم اين است كه سعي كنيد يگانتان - چه تيپ و چه لشكر - حالت واقعي داشته باشد. ممكن است بگوييد اين يك لشكر است؛ بحثي نداريم؛ ولي بايد حالت واقعي داشته باشد. اگر ما نام يك تيپ داشته باشيم، در حالي كه در باطنش مثلاً سه گروهان هم نمي شود، اين ارزشي ندارد. البته متأسفانه در گوشه و كنار در غير كار شماها ديده شده كه مثلاً در جايي لشكري بوده كه هم اسمش لشكر بوده، هم ستاد

لشكر و اركان لشكر داشته، بعد كه نزديك شديم، ديديم مثلاً اين سه، چهار گروهان است! يعني لشكر كه هيچ، يك تيپ هم نيست! سازماندهي را محكم كنيد نكته ي دوم اين است كه تيپ را همواره با سازماندهيش در نظر بگيريد، نه با عده و جمعيتش. هر عده ي رزمنده، يك يگان نظامي نيستند. ممكن است شما ده هزار نفر آدم رزمنده داشته باشيد، اما يك لشكر نداشته باشيد؛ در حالي كه اگر شما بخواهيد يك لشكر هم تعيين كنيد، همان ده هزار نفر خواهد شد. چه طور مي شود كه شما ده هزار نفر رزمنده داشته باشيد، اما يك لشكر نداشته باشيد؟ اين كه اين ده هزار رزمنده، سازماندهي نشده باشند. وقتي سازماندهي نشد، پس ديگر يك لشكر نيست. ده هزار رزمنده كه هيچ، اگر صد هزار رزمنده هم سازماندهي نشده باشند، هيچ وقت كار يك لشكر را كه ده هزار نفر آدم سازماندهي شده است، نمي كنند. سازماندهي در جنگ، نقش بسيار مؤثري دارد، كه از نقش افراد و نيروي انساني كمتر نيست. پس، سازماندهي را محكم كنيد. بحمداللَّه من مي بينم كه عناوين كاملاً سر جاي خودش هست؛ فرمانده داريد، جانشين داريد، رئيس ستاد داريد، معاونان رئيس ستاد داريد، و از اين قبيل. حالا كه اين طوري هست، اين سازماندهي را، هم سازماندهي اداري را - يعني در ستادتان - و هم سازماندهي عملياتي - و به اصطلاحِ نظاميها، صفي - را حتماً و كاملاً تأمين كنيد. اين طور نباشد كه ستادي داشته باشيد، اما باز صف شما واقعيت نداشته باشد، يا سازماندهي درستي نداشته باشد. صف هم بايستي مثل ستاد، سازماندهي داشته باشد؛ يعني گروهانها و گردانهايتان كاملاً مشخص

باشد؛ فرمانده ي گردانتان معلوم باشد؛ فرمانده ي گروهانتان معلوم باشد؛ گروهانها شماره گذاري شده يا نامدار باشد. فرضاً آن طلبه يي كه الان در بندرعباس يا در بيرجند يا در اروميه زندگي مي كند، بداند كه مثلاً عضو گروهان چهارم از گردان دوم تيپ شماست. اگر روزي شما خواستيد او را احضار كنيد، لازم نيست به او بگوييد كجا برو؛ همين اندازه كافي است كه او بداند گروهانش در كجا مستقر است؛ بلافاصله خودش را به قم برساند و از ستاد تحقيق كند كه گروهان چهارم كجاست. فرضاً به او خواهند گفت كه در بيرون شهر اردو زده، يا مثلاً به اهواز رفته، يا در فلان جا مستقر است؛ او هم خودش را بلافاصله به آن گروهان برساند. بنابراين، بايد چنين ترتيبات و مناسبات دقيقي وجود داشته باشد، تا آنها احساس كنند كه جزو شما هستند. اصلاً شما مي توانيد به همين منظور، يك معاونت يا مديريت ارتباط در ستاد خودتان درست كنيد؛ براي اين كه هر وقت فرمانده ي تيپ اراده بكند، اينها را جمع بكند، يا با اينها تماس بگيريد، يا چيزي به آنها بگويد. ما بدون اخلاص و اعتقاد و تعبد، هيچ چيز در اين جنگ نمي داشتيم نكته سوم، مسأله ي معنوي است. اين قضيه واقعيت دارد كه ما بدون اخلاص و اعتقاد و تعبد، هيچ چيز در اين جنگ نمي داشتيم. يعني اگر واقعاً ما مي خواستيم ايمان و اخلاص را از آن تعداد جواناني كه فعاليت مي كردند، بگيريم، اسمها و تيترها و درجه ها و امثال اينها هيچ كاري نمي كرد. يك تعداد جوانان سپاهي و بسيجي و بعضي از ارتشيها بودند كه اينها واقعاً با اخلاص مي جنگيدند؛ يعني واقعاً دلشان مي خواست، احساس وظيفه

مي كردند و مي جنگيدند. اگر ما اين احساس وظيفه و همان عنصر ايمان را از مجموعه ي عدد عظيم نيروهاي مسلحمان - كه مثلاً گاهي يك ميليون و چندصدهزار نفر نيروي مسلح در صحنه ي جنگ يا پشت جبهه داشتيم - بگيريم، هيچ چيز باقي نمي ماند و هيچ كار نمي توانستند بكنند؛ اين را بايد نگه داريم. طلبه هايي كه با شما مربوطند، بايد علاوه بر درس نظامي، واقعاً از شما درس تعبد، ذكر، ياد، خشوع، تقوا و ورع از محارم را بگيرند؛ و اين نمي شود، مگر آن كه خود شماها كه در رأس كارها هستيد، تا حدودي - نمي توانم بگويم به طور كامل؛ چون از من اين حرف ساخته نيست و خود بنده ناقص هستم - اين جهات را رعايت كنيد، تا خداي متعال كمكتان بكند. اين تيپ شما و عناصر ستادي و صفيش، بايد اين طور شناخته شوند كه اهل نافله، اهل توجه، اهل ذكر، اهل عبادت و تقوا و تدين هستند. مراقبت كنيد كه حوزه ييِ محض باشيد نكته ي چهارم اين كه مراقبت كنيد كه حوزه ييِ محض باشيد. هم ارتباطاتتان با حوزه واقعاً مستحكم باشد، تا حوزه شما را از خودش بداند، نه يك چيز زيادي و سربار - همين رابطه يي كه با اين آقايان علما داريد، به نظر من چيز بسيار خوبي است - و هم اين كه دستگاهها و اين باندهاي سياسي را از خودتان نااميد كنيد؛ يعني باندهاي سياسي هم احساس نكنند كه در شما اميدي براي آنها وجود دارد؛ بايد نااميدشان كنيد. مطلقاً نبايستي به گرايشهاي سياسي و گرايش دارهاي سياسي جواب بدهيد. رعايت ظواهر نظامي، خيلي مهم است ان شاءاللَّه خداوند كمكتان كند. شايد اگر در آينده عمر و

فرصتي بود و خدا توفيقي داد، بتوانيم به مناسبتي مجموعه ي شماها را در جايي به صورت سازمان يافته شده و ملموس ببينيم؛ اگر بشود، خوب است؛ ببينيم كه آقايان چه قدر به اين ظواهر نظامي اهميت مي دهند. رعايت ظواهر نظامي، خيلي مهم است. بدون شك، در امر نظامي، ظواهر عنوان بواطن است. يعني اگر آن شخص نظامي كه جلوي شما مي آيد، چنانچه ديديد يقه اش باز است، يا دكمه اش افتاده، بدانيد كه او قطعاً در ميدان جنگ كم خواهد آورد. نه اين كه اگر يقه اش بسته بود و دكمه اش نيفتاده بود، كار را تمام خواهد كرد؛ نه، اين جزو موضوع است؛ تمام موضوع نيست. يعني اگر همه چيزش تكميل باشد، اما مثلاً وقتي پيش شما مي آيد، ببينيد بند پوتينش باز يا شُل است، يقين كنيد كه او در ميدان جنگ، آن كاري كه شما مي خواهيد، نخواهد كرد. بايد كارش شسته، رُفته، مرتب، منظم و پُروپيمان - در همان زي يي كه از او متوقع است - باشد. البته ممكن است از طلبه ي نظامي زي خاصي متوقع باشد؛ آن زي را مشخص كنيد، تا همان زي را داشته باشد. شُل و ول راه رفتن معنا ندارد. يك وقت يك افسر عالي رتبه ي حزب اللهيِ مشهور در ارتش نزد من آمد و از بس مقدس مآب بود، با دمپايي پيش من حاضر شد! به او گفتم اگر بعد از اين تو را اين طوري ديدم، راهت نمي دهم؛ برو! ردش كردم، بعد دفعه ي ديگر كه آمد، ديدم بله، پوتين مرتبي به پا كرده است! بعضيها حزب اللهي گري را با شُل و ول بودن و بي نظمي و بي ترتيبي اشتباه مي گيرند؛ حزب اللهي گري كه اين نيست. رئيس حزب اللهي هاي همه ي تاريخ - يعني

اميرالمؤمنين(ع) - مي فرمايد: «و نظم امركم»(4)؛ بايد منظم باشيد. نظم چيست؟ همان آييني كه از هر كسي خواسته اند. هر جا نظمي دارد، ميدان جنگ هم نظمي دارد، زي نظامي هم نظم خاصي دارد؛ بايد آن نظم را رعايت كنيد. ان شاءاللَّه يك وقت شما را در آن زي خودتان ببينيم، تا اين را هم به چشم مشاهده كنيم. ثبت خاطرات رزمندگان روحاني بد نيست كه ثبت خاطرات رزمندگان روحاني را با آقاي زم(5) و حوزه ي هنري هم در ميان بگذاريد؛ آنها خوب پرداخت مي كنند. مثلاً اگر سه، چهار خاطره را در اختيار آنها بگذاريد، پرداختش مي كنند، ويراستاري خوبي انجام مي دهند و با نام روحانيِ طلبه ي رزمنده، يك چيز خيلي زيبا و شيرين درمي آورند، كه خيلي باقيمت خواهد بود. خود آقاي زم هم مثل شماست؛ ايشان هم طلبه است. پيش ايشان برويد و موضوع را در ميان بگذاريد؛ حتماً اين كار را بكنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) حجةالاسلام ذوالنوري 2) حجةالاسلام ذوالنوري 3) بحارالانوار، ج 74 ، ص 167 4) نهج البلاغه، نامه ي 47 5) مسؤول حوزه ي هنري سازمان تبليغات اسلامي

بيانات در ديدار با وزير(1) و جمعى از مسؤولان و كارشناسان وزارت نفت و مهندسان و كارگران اطفاى حريق

بيانات در ديدار با وزير(1) و جمعي از مسؤولان و كارشناسان وزارت نفت و مهندسان و كارگران اطفاي حريق چاههاي نفت كويت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بهره برداري درست از امكانات فني وزارت نفت در ابتدا بايد از برادران عزيز به خاطر همين تلاشي كه به مناسبت آن، اين ديدار را ما با هم داريم، تشكر كنم. شما ظرفيت فني قابل توجه و مفيد كشورمان را در راهي به كار انداختيد كه از جهات مختلف، براي كشور و انقلاب و دولت جمهوري اسلامي و خود دستگاه نفت، مايه ي

بهره - چه بهره ي معنوي، و چه بهره ي مادّي - شد؛ و اين نمونه يي شد براي انجام كارهاي خوب، با ظرفيتهاي موجود كشور. بنابراين، من از آقايان، و از جناب آقاي آقازاده، وزير محترم و فعال و پيشرومان، و از همه ي مسؤولان دستگاه نفت متشكرم. البته اين بارِ اولي هم نيست كه ما از امكانات فني خود در وزارت نفت، چنين بهره برداري درستي را مشاهده مي كنيم. هم در طول جنگ، و هم پس از جنگ، اين دستگاه باارزش ما ثابت كرد كه كفايت لازم را براي بعهده گيري چنين مسؤوليتي دارد. من فراموش نمي كنم آنچه را كه وزارت نفت در وسط جنگ، در بازسازي پالايشگاههاي مختلف كشور - از جمله همين پالايشگاه تهران - انجام داد. دشمن نقاط ضعف ما را در دستگاههاي فني و صنعتي نفتي ما ديده بود و آنها را زير فشار قرار مي داد؛ و شما چه اين دستگاه را، چه دستگاههاي مربوط به تزريق گاز را، چه دستگاههاي مختلفي را كه بعضاً من خودم هم چند سال پيش آمدم و از نزديك ديدم، و چه بعد از جنگ، پالايشگاه آبادان و دستگاههاي مختلف مربوط به پتروشيمي و غيره را راه انداختيد. همه ي اينها مربوط به اين دستگاهي است كه بحمداللَّه حركت مفيدي دارد. بنابراين، من اين فرصت را براي تشكر از همه ي عوامل وزارت نفت، از بابت همه ي كارهايي كه در طول جنگ و پس از جنگ انجام دادند، و ادامه هم دارد و بايد هم ادامه داشته باشد، مغتنم مي شمارم؛ و تا فراموش نكرده ام، بخصوص از مهار چاههاي ما در دريا - كه مشتعل بود و همين عوامل وزارت نفت در

پنج، شش سال قبل آنها را بستند - اسم بياورم. باور ملت ايران را نسبت به خودش متزلزل كردند حالا اگر ما به خودمان برگرديم و بخواهيم طبق آنچه كه از هر انسان صاحب انديشه و اهل تدبري مطلوب است، از پديده ها استفاده هاي كلي بكنيم، بايد بگوييم كه ظرفيت ملت ايران - كه شما هم بخشي از آن هستيد - براي كارهاي بزرگ، يك ظرفيت بالا و ستودني است. ما بايد اين را از بن دندان باور كنيم؛ به زبان گفتن كافي نيست. سالهاي متمادي - به يك معنا شايد بشود گفت قرنها - عواملي به وجود آمد كه باور ملت ايران را نسبت به خودش متزلزل كرد. ماها از آن گروهي هستيم كه دوران قبل از انقلاب را خوب درك كرديم؛ اين جوانان و تازه رسها، قبل از انقلاب را درست درك نكردند. ما كه در آن دوران، سالهاي متمادي از عمرمان را گذرانديم، خوب مي فهميم كه چه كارهايي براي بي اعتقاد كردن ملت ايران به توان و ظرفيت علمي خود، و ظرفيت فني و استعدادهاي خود، و قدرت بالندگي و باروري خودش انجام مي شد. در دوران تسلط استعمار، در عمق جان مردم اين فكر را به وجود آوردند كه ايراني بايد علم و تجربه را، و حتّي توليد و مصرف را از ديگران بياموزد. نخواستند به ما ياد بدهند كه دانسته هاي ديگران را چگونه هوشمندانه ياد بگيريم و خودمان آنها را به كار بيندازيم. ما بايد دانسته هاي ديگران را بياموزيم؛ اين چيز خوبي است. به ما فهماندند كه ديگران به دليل دانا بودن، بايد همه ي كارهاي ما را متكفل و متعهد بشوند؛ آنها بايد انجام

بدهند و ما بايد پادويي آنها را بكنيم! تقريباً در اين صد سال اخير - كه تا قبل از انقلاب، دوران تسلط سياستهاي استعماري بود - به ملت ايران اين طور تفهيم شده بود. قبل از آن هم اين نبود، ليكن آن استبداد و فساد حكومتها كه بر كشور حاكم بود؛ در دوران قاجاريه، تسلط آن افراد بي مسؤوليت و بي فكر و حقير - كه عظمت اين ملت را اصلاً درك نمي كردند، تا بخواهند براي ترويج آن كاري بكنند - اين تفكر را به وجود آورد. بنابراين، آنها هم به نوبه ي خودشان فساد كردند. ما خودمان مي توانيم قاعده ي سازندگي و توليد و مصرف را بنيانگذاري كنيم بعد از انقلاب، انقلاب و معلم انقلاب - كه امام بزرگوار ما بود - به ما ملت تفهيم كردند كه ما مي توانيم خودمان كار كنيم؛ خودمان تلاش كنيم؛ خودمان بسازيم؛ خودمان قاعده ي سازندگي و توليد و مصرف را - كه همان فرهنگ ماست - بنيانگذاري كنيم. ما بايد اين را در همين دوران سازندگي هم به كار بگيريم. ما هرگز به داشته هاي ديگران پشت نمي كنيم. هر كسي هرچه دارد؛ چه علم، چه امكانات، چه تكنولوژي و موجودي فني او - وقتي كه ناگزير باشيم - اگر بتوانيم همه ي آنها را در خدمت هدفهاي خودمان قرار بدهيم، لحظه يي دريغ نخواهيم كرد. ما همه ي اينها را بايستي وسيله و پلي براي جوشيدن استعداد سازندگي از درون كشور قرار بدهيم. هرجا كه مي توانيم در داخل كشور توليد كنيم، بايستي اين را بر استفاده ي از مصنوعات خارجي ترجيح بدهيم. هر چيزي كه در داخل كشور توليد مي شود، براي ما مباركتر از مشابه خارجي آن است؛

حتّي اندكي بهتر از آن كه از دست ديگري و دروازه يي از دروازه هاي كشور وارد بشود. بار سازندگي كشور بر دوش همه است استعدادها را بايد پرورش بدهيم. همه كس - چه اهل علم، چه اهل تكنولوژي، چه اهل ابتكار، چه اهل مسائل فني در هر سطحي - بايد احساس بكنند كه بار سازندگي كشور بر دوش آنهاست. ما خودمان بايد كشور را بسازيم؛ كسي كشور را براي ما آن چنان كه مورد نياز ماست، نخواهد ساخت. ما خودمان هستيم كه خانه ي خودمان را برطبق نيازهاي خودمان مي سازيم. آنهايي كه تاكنون در طول دهها سال، با چشم طمع به ما و به كشور و به منابع ما نگاه كرده اند و در اين دوازده، سيزده سال اخير، غالباً با چشم بغض به ما نگاه كرده اند، اينها اگر هم با ما در ميدان سازندگي وارد بشوند، خانه ي ما را آن گونه كه با هدفهامان، با طبيعت كشورمان، با فرهنگمان و با خُلقياتمان مناسب است، نخواهند ساخت؛ بلكه به گونه يي خواهند ساخت كه متناسبِ خواست آنهاست. پس، اصل اين است كه ما خودمان بسازيم. ظرفيت فني وزارت نفت، ظرفيت بالايي است بحمداللَّه ظرفيت فني وزارت نفت، ظرفيت بالايي است. البته در گذشته، اين ظرفيت بالا تحت الشعاع حضور خارجيها بود. شعاع حضور متخصصان، مديران و مسؤولان خارجي، در تمام اين منطقه ي عظيم نفت و ملحقات و منضمات نفت، گسترده بود. در همه كارش، حضور آنها محسوس بود؛ اما امروز بحمداللَّه حضور خود شماست. شما فرزندان كشوريد. شما بچه هاي اين مرز و بوميد. شما نسبت به اين كشور مديونيد. كشور متعلق به شماست؛ بايستي خانه ي خودتان را آباد كنيد. اين ظرفيت را

بايستي در راه آبادي كشور به كار بيندازيد و اين صنعت عظيم را كه امروز تقريباً رگ حيات كشور هم به آن بسته است، يا لااقل بخش مهمي از آن اين طور است، هرچه مي توانيد، پيش ببريد، توسعه بدهيد، مدرن كنيد، و از اين براي پيشبرد كل صنعت و فن كشور استفاده نماييد. ان شاءاللَّه خداوند هم به شما توفيق خواهد داد، و با تكيه ي به اسلام و اعتماد به خدا و بكارگيري ايمان واقعي و صميمي، همه ي اين راههاي دشوار هموار خواهد شد؛ و همين طور كه مي بينيد، ان شاءاللَّه روزبه روز موفقيت جديدي برايتان پيش مي آيد. ان شاءاللَّه خدا شما را توفيق بدهد و كمك و تأييدتان كند، تا بتوانيد در فاصله هاي كوتاهي كارهايي داشته باشيد كه همين اندازه خوشحالي آور و مسرت انگيز باشد. ان شاءاللَّه موفق باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) آقاي آقازاده

سخنرانى در ديدار با جمعى از خانواده هاى شهدا و اقشار مختلف مردم شهرهاى شيروان، رودسر، كليبر

سخنراني در ديدار با جمعي از خانواده هاي شهدا و اقشار مختلف مردم شهرهاي شيروان، رودسر، كليبر، برزوك كاشان، ساوه و تهران، به همراه جمعي از ائمه ي جمعه، نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و مسؤولان اداري اين شهرها، گروهي از جانبازان استانهاي خراسان و تهران، مسؤولان و كاركنان و كارگران كارخانه ي ايران خودرو و فرماندهان نيروي انتظامي تهران به همراه فرمانده ي كل نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ملت ايران هرگز نبايد فداكاري فداكاران جنگ را فراموش كند به همه ي برادران و خواهران عزيز كه از نقاط مختلف كشور و از راههاي دور تشريف آورده اند، بخصوص به خانواده هاي معظم شهدا و جانبازان عزيز و آزادگان عزيز و خانواده هاي محترم و رنج كشيده ي آنان، خوش آمد عرض مي كنم. در ابتداي عرايضم، به مناسبت حضور جمعي از خانواده هاي معظم يادگارهاي

جنگ تحميلي، بايد عرض كنم كه ملت ايران هرگز نبايد فداكاري فداكاران اين جنگ را فراموش كند. اگر اين خونهاي بناحق ريخته در جنگ، و اين مظلوميتها و ايثارها و شجاعتها نمي بود، امروز در دنيا هيچ نام افتخارآميزي از اسلام وجود نداشت. در اول انقلاب، استكبار با مطالعه ي دقيق به اين نتيجه رسيد كه بايد ملت ايران را به خاطر انقلابي كه به اسلام عظمت مي بخشد، مورد فشار شديدي قرار بدهد، تا به خيال خود، هم آنها را از انقلاب پشيمان كند، و هم وضع ملت ايران براي كشورهاي ديگر عبرتي بشود. جنگ كه به راه افتاد، همه ي نيروهاي قابل توجه دنياي كفر و استكبار، پشت سر رژيم جنگ افروز قرار گرفتند. تصميم قطعي آنها اين بود كه جمهوري اسلامي را نابود كنند؛ اما اراده ي خداي متعال غير از اين بود. هميشه همين طور است كه اراده ي خدا بر اراده ي شياطين غالب مي شود؛ اما شرط آن اين است كه مؤمنين در راه خواست خدايي فداكاري كنند. تحقق اراده ي خدا در قالب عمل فرزندان شما اگر اين فداكاريها نمي شد، و اگر نيروهاي مسلح ما - چه ارتش، چه سپاه، چه نيروهاي انتظامي، و چه بسيج عظيم مردمي - به ميدان نمي آمدند و با شجاعت دفاع و فداكاري نمي كردند، خواسته ي دشمن عملي مي شد. اراده ي خدا در قالب عمل همين فرزندان شما، همين جواناني كه شهيد شدند، يا جواناني كه جانباز شدند، يا آنهايي كه به اسارت افتادند، يا آنهايي كه فداكاري كردند و بحمداللَّه سالم ماندند، تحقق بخشيده شد. عمل آنان بود كه اراده ي الهي را مجسم كرد و تحقق بخشيد. پس، امروز نه فقط كشور ايران و نظام جمهوري

اسلامي و عفت و شرف و ناموس ملت ايران مرهون فداكاري آن عزيزان است، بلكه امروز دنياي اسلام مرهون اين فداكاريهاست. اگر امروز اسلام در دنيا آن حيثيتي را دارد كه مي تواند توده هاي مردم و جوانان روشنفكر را در كشورهاي اسلامي به خود جذب كند، به بركت همين فداكاريهاست. اگر امروز مشاهده مي شود كه بحمداللَّه ايران و جمهوري اسلامي در دنيا سرافراز و محترم است، و كارهاي سازندگي كشور بر روال است، و ملت ايران به سمت عزت و سعادت روزافزون حركت مي كند، اين هم به بركت همين فداكاريهاست. پس، ملت ايران نبايد هرگز اين خاطره ي بزرگ را فراموش كند؛ و خانواده هاي شهدا هم كه صاحبان انقلابند، بايد خون شهداي عزيز را پاس بدارند و همان عزت نفس، همان فداكاري و همان ايمان در آنها تجلي پيدا كند. نيروي انتظامي بايد مظهر ايمان، اقتدار و هوشياري باشد يك نكته هم به مناسبت حضور برادران نيروهاي انتظامي عرض بكنم - كه امروز نيروي انتظامي ما در مرحله ي جديدي(1) قرار دارد - و آن نكته اين است كه امروز نيروي انتظامي بايد مظهر سه چيز مهم باشد: اول، ديانت و آنچه كه ناشي از ديانت است؛ مثل عفت و اخلاق نيك و اخلاق اسلامي. دوم، اقتدار است؛ نيروي انتظامي بايد قدرتمند باشد. در سرتاسر كشور يك نيروي انتظامي است، و بارهاي سنگيني را بر دوش دارد؛ به همين خاطر بايد قدرت را با عوامل مادّي و معنوي آن در خود حفظ كند. سوم، هوشياري و هوشمندي است. خاصيت نيروي نظامي و انتظامي، همين هوشياري و هوشمندي است؛ فريب نخوردن و همه جا حضور داشتن. نيروهاي انتظامي بايد اين

سه خصوصيت «ايمان» و «اقتدار» و «هوشياري» را به طور روزافزون در خود به وجود بياورند و هرچه هست، بيشتر كنند؛ مردم هم بايد به چشم برادران حافظ نظم و امنيت به آنها نگاه كنند. طرز تفكر غلطي كه كشورها را در عقب افتادگي نگه مي دارد مطلب اصلي كه امروز مورد نظر من است، آن هم به مناسبت اين كه جمعي از برادران فني(2) در جلسه ي ما هستند، اين است كه كشور ايران بايد به دست ايرانيها آباد بشود؛ اين يك تفكر و يك راه و روش است. نيت و همت ملت ايران بايد اين باشد كه كشور را خودشان بسازند. در كشورهايي كه از كاروان پيشرفتهاي علمي و صنعتي عقب مانده اند، دو طرز تفكر وجود دارد: يك طرز تفكر، غلط و مايه ي بدبختي ملت است؛ يك طرز تفكر، درست است. آن طرز تفكر غلط، همان تفكري است كه در دوران حاكميت عوامل امريكا بر اين كشور حاكم بود؛ و آن اين كه علم و صنعت و تكنولوژي و امور فني، بايد به وسيله ي خارجيها، اروپاييها و غربيها آماده بشود و به صورت محصول در اختيار ما قرار بگيرد؛ ما بايد پول و نفت بدهيم و از محصول كار آنها استفاده كنيم؛ اين يك طرز تفكر بود. متأسفانه الان هم اين طرز تفكر در بعضي از كشورهاي استعمارزده وجود دارد؛ مي گويند ما پول مي دهيم، غربيها براي ما مي سازند، به اين جا مي آورند و نصب مي كنند! گاهي احمقانه تصور مي كنند كه اين يك نوع اربابي نسبت به غربيهاست؛ كه ما پولدار هستيم، آنها مي آيند براي ما مي سازند! امروز اين طرز تفكر وجود دارد؛ در دوران گذشته هم در كشور ما

وجود داشت. در دوران حاكميت ستمشاهي، اين فكر در قشر تعيين كننده و تصميم گير كشور بود؛ ما هم اين حرف را حتّي از زبان بعضي از عوامل آنها شنيده بوديم. البته اين به معناي آن نيست كه آنها به فكر نبودند كه كارخانجاتي هم وارد كشور كنند؛ خير، اما باز همان كارخانجات هم در اختيار بيگانه و با مديريت بيگانه بود. در ايران كارخانه ي ذوب آهن آوردند؛ اما به دست بيگانه، با مديريت بيگانه، حتّي با ملكيت بيگانه! آن روزي كه انقلاب پيروز شد، از كارخانجات حساس اين كشور، جمع كثيري از بيگانه هايي كه اين جا بودند، رفتند؛ آن كساني كه كارشان اين نبود كه بيايند به مردم ايران علم و تكنولوژي بياموزند؛ كارشان اين بود كه به عنوان يك صاحبكار بزرگ و به عنوان يك دانا بيايند، يك مشت آدمهاي زيردست را از اين كشور انتخاب كنند، تا هم سرمايه ي كشور را ببرند، و هم كليد صنايع كشور در دست خودشان باشد. لذا اگر شما به نقشه ي صنعتي كشور نگاه كنيد، خواهيد ديد كه غربيها و امريكاييها و بعضي از اروپاييها اين نقشه را به نحوي ترتيب داده بودند كه اگر از اين مملكت رفتند و دروازه هاي اين مملكت به روي آنها بسته شد، ايرانيها خودشان از پيشبرد و اداره ي صنعت عاجز بمانند؛ يعني عمداً حلقه هاي مفقوده يي در سلسله ي صنعت اين كشور به وجود آورده بودند، با قصد اين كه اين ملت هيچ وقت نتواند روي پاي خودش بايستد و كمر راست كند؛ مي خواستند هميشه محتاج آنها باقي بماند. اين طرز تفكر، در دانشگاهها هم اثر مي كند؛ علوم دانشگاهي هم بر اساس همين روش شكل مي گيرد؛ مهندس ما هم

مبتكر و سازنده و خلاق نمي شود. اين كاري بود كه آنها آن روز كردند، و مدتها نتايج سوء تدبير آنها گريبانگير كشور ما هم بوده، و شايد در آينده هم تا زمانهايي باشد. طرز تفكر درستي كه كشورها را از عقب افتادگي رها مي كند يك طرز فكر، طرز فكر درست است، و آن اين كه ممكن است ما علم و فن و صنعت را از بيگانه يي كه آن را دارد و ما نداريم، بگيريم؛ اما اداره ي آن كار را خودمان به دست خواهيم گرفت؛ خودمان صنعت را انتخاب خواهيم كرد؛ آنچه را كه براي كشور لازم است، خودمان به وجود خواهيم آورد. انسان بايد علم را از هر كس كه دارد، ياد بگيرد؛ اما نه اين كه ياد بگيرد تا مزدور او باشد. غربيها براي ملت ايران و ملتهاي مسلمان ديگر، اين را مي خواستند. ما بايد علم را ياد بگيريم، براي اين كه خودمان كشور را بسازيم. در ميان ملت ما، استعداد و روح خلاقيت زياد است. اين همان ملتي است كه تا چند قرن پيش، مشعلدار علم در دنيا بوده است. ما از لحاظ استعداد و توان علمي بالقوه، چيزي كم نداريم؛ چرا بايد از كاروان علم و صنعت عقب بمانيم، تا آن جايي كه كوچكترين چيزها را هم آنها براي ما درست كنند؟! در دوران ستمشاهي اجازه نمي دادند كه مهندس ايراني، آن هواپيمايي را كه پولش را داده اند و از بيگانه ها خريده اند، تعمير بكند و يا به آن نزديك بشود، تا مبادا از اسرار آن آگاه گردد! اين، بزرگترين ظلم به يك ملت است. امروز وضع ملت ايران خيلي عوض شده است امروز وضع خيلي عوض شده است.

ملت ايران به بركت انقلاب، از لحاظ علم و صنعت و اتكاي به استعداد و اداره ي زندگي صنعتي به دست خود، با قبل از انقلاب قابل مقايسه نيست. جوانان زيادي، چه در زمينه ي صنعت، چه در زمينه ي پزشكي، چه در زمينه ي علوم گوناگون، چه مرد و چه زن، به مراتب بالايي نايل شده اند و كارهاي برجسته يي كرده اند. ملت ايران بعضي از آنها را مي داند، بعضي را هم در آينده وقتي كه كارها تمام بشود، خواهد دانست و اطلاع آن در اختيارش قرار داده خواهد شد. ملت پيشرفت كردند؛ اما بايد همين روش اتكاي به نفس ادامه پيدا كند. مبادا بخشهاي گوناگون وسوسه بشوند كه كارها را دربسته و سربسته به خارجيها واگذار كنند. يك ملت بايد بداند كه تنها خود اوست كه مي تواند نيازهاي خودش را بفهمد و آن را برطرف كند. ما نمي گوييم از علم و اندوخته هاي صنعتي و علمي ديگران استفاده نشود؛ خير، بايد استفاده بشود؛ اما خود ما هم بايد همت كنيم. علم متعلق به بشريت است علم، متعلق به يك شخص و يك ملت نيست؛ علم، متعلق به بشريت است و بين ملتها دست به دست مي گردد. يك روز بود كه اروپاي متمدن امروز، در نهايت جهل و بي خبري بود؛ مسلمين دانشمندان بزرگ آن روز بودند و علم را به اروپاييها ياد دادند. اين حرفي است كه خود آنها گفتند و مي گويند؛ نوشتند و مي نويسند؛ چيز مجهولي نيست كه ما آن را ادعا بكنيم. يك روز علم در آسيا بود، يك روز هم در اروپاست، يك روز هم در يك نقطه ي ديگر است. علم، متعلق به همه ي بشريت است. علم چيزي

نيست كه ملتي بگويد مال من است و مال بشريت نيست؛ نه، علم متعلق به بشريت است. ما هرجا علم را پيدا كرديم، آن را به دست مي آوريم. پيامبر ما در چهارده قرن پيش فرمود: «اطلبوا العلم ولو بالصّين»(3)؛ اگر علم در نقطه ي دوردستي هم باشد، برويد آن را ياد بگيريد. بايد از علماي آنها هم استفاده كنيد و آنها را در علم و صنعت، مورد استفاده قرار بدهيد. بنابراين، بايد از علم و اندوخته هاي صنعتي ديگران استفاده كرد؛ اما خود ما هم بايد براي ياد گرفتن و براي ساختن، همت كنيم. مگر ملت اسلام چه چيزي كم دارد؟ اين جوانان ما كه امروز در مراكز فني و صنعتي و علمي حضور دارند، بايد بدانند كه ايران را آنها بايد بسازند. در يك ديد وسيعتر، دنياي اسلام را مورد نظر قرار بدهيد. چرا دنياي اسلام بايد اين قدر ضعيف و محتاج باشد؟ چرا بايد همه چيزش، گدايي شده ي از در خانه ي دشمنانش باشد؟ امروز بعضي از كشورهاي پولدار اسلامي پول مي دهند و ميوه و سبزيِ خوردنشان را هم با هواپيما از كشورهاي اروپايي مي آورند! ماشين آلات كه به جاي خود، بندرسازي كه به جاي خود، اكتشافات كه به جاي خود؛ چرا بايد اين طور باشد؟! مگر ملت اسلام چه چيزي كم دارد؟ امروز بيش از يك ميليارد نفوس مسلمان در دنيا هست؛ آن هم در اين كشورهاي حساسي كه ما مسلمانان داريم. امروز بخش عظيمي از دنيا، زير پاي فرزندان اسلام است؛ با اين همه منابع غني، و با اين موقعيت جغرافيايي. آيا باز هم بايستي امريكا و انگليس و اين گونه دولتها بر اين كشورها حكومت كنند؟! مسلمانان بايد

بيدار بشوند؛ بين خودشان مثل يك خانواده، از علم و صنعت و منابع و پول يكديگر استفاده كنند و در مقابل دشمن جهاني، يك جبهه ي قوي تشكيل بدهند. امريكا تصور مي كند دنيا متعلق به اوست! اين چه وضعي است كه امروز مسلمانان دارند؟! بخصوص امروز كه امريكا تصور مي كند دنيا متعلق به اوست. البته اين تصور ابلهانه يي است؛ اما دولتمردان امريكا اين تصور را دارند. چون رقيب آنها - كه اتحاد جماهير شوروي سابق باشد - اين گونه تكه تكه شده و به ضعف و ذلت كشيده شده است، آنها خيال مي كنند كه ديگر دنيا مال آنهاست! گويا دنيا متعلق به دو نفر رقيب بود، و حالا كه آن رقيب به زمين نشسته است، سهم او هم مال اين است، و اصلاً دنيا مال اين است! چنين منطق غلطي را چه كسي به اين دولتمردان كم عمقِ بي اطلاع از غريزه و طبيعت بشري، تلقين كرده است؟! انسانها آزادند. انسانها و ملتها مستقلند. مسائل دنيا به شما چه ربطي دارد؟! خيال مي كنند همه جاي دنيا مال آنهاست! در همه ي قضايا هم دخالت مي كنند! هر گوشه ي دنيا كه يك حادثه، يك بگومگو و يك چيز پولساز هست، آنها فوراً خودشان را به آن جا مي رسانند؛ مثل اين گردن كلفتها و چاقوكشهاي محله هاي سابق، كه وقت باجگيري و وقت دعواي زن و شوهر حاضر بودند! به شما چه؟! مثل كلانتر دنيا، براي خودشان مقام قايلند! شما كي هستيد؟ اين كه شما احساس قدرت مي كنيد، به خاطر آن است كه بعضي از ملتها و دولتها حاضر نشده اند قدرت خودشان را بفهمند و احساس قدرت بكنند؛ والّا اگر ملتهاي مسلمان از قدرت خودشان سر درمي آوردند و

مي فهميدند كه چه قدرت عظيمي دارند، شما كي مي توانستيد در دنيا اين طور رجزخواني كنيد؟! پشت سر اسرائيل غاصب متجاوز پُرروي بداخلاق خشن غاصب اين منطقه ايستاده اند، براي اين كه حق فلسطينيها را بكلي از بين ببرند. پس ملتهاي اسلامي كي مي خواهند در مقابل اين زورگوييها اظهار وجود بكنند؟ يك اسمي را تكرار كردند، اينها را كشاندند به آن جا بردند، دور هم نشاندند، نشستند امضاء كردند و حقوق يك ملت را ضايع نمودند.(4) هرچه هم كه مسلمانان كوتاه بيايند، آن دشمن خبيث و وقيح، پُرروتر خواهد شد. سكوت سازمانهاي حقوق بشر در مقابل كشتار مردم فلسطين و لبنان الان ببينيد اينها در جنوب لبنان چه مي كنند. كمتر هفته يي، و شايد گاهي كمتر روزي است كه نيايند و منطقه يي را بمباران نكنند و يك عده مردم بيچاره ي روستايي جنوب لبنان را بدون هيچ گونه جرمي، بي خود نكشند. اين سازمانهاي حقوق بشر هم مرده اند. يك كلمه حرف از كسي بيرون نمي آيد و كسي نفس نمي كشد؛ ولي اگر چهار نفر يهودي روسي را آن روزها نمي گذاشتند از شوروي خارج بشوند و به اسرائيل بروند، تمام دنيا جنجال مي شد كه چرا مانع مي شويد؛ يك شهروند روسي مي خواهد به زير سايه ي دولت اسرائيل بيايد؛ چرا دولت شوروي مانع مي شود! تمام رسانه هاي دنيا - كه البته رسانه ها متعلق به خود صهيونيستهاست - پُر از جنجال مي شد! سازمانهاي حقوق بشر هم كه ادعاي حقوق بشر مي كنند، با آنها هماهنگ مي شدند! پس حالا مرده ايد؟! چرا خفه شده ايد؟! ملت فلسطين را قتل عام مي كنند، ملت لبنان را قتل عام مي كنند؛ اما هيچ كس هم هيچ حرفي نمي زند! البته ما هم نبايد از آنها انتظاري داشته باشيم؛ زيرا دشمنند. از دشمن

چه انتظاري است؟ اينها با اسلام و با ملتهاي اسلامي و با هرچه كه جلوي زورگوييها را بگيرد، دشمنند. ما نبايد از آنها انتظاري داشته باشيم؛ ما بايد از خودمان و از ملتهاي اسلامي انتظار داشته باشيم. چرا ملتهاي اسلامي بيدار نمي شوند؟ چرا دولتهاي اسلامي، و بخصوص بعضي از دولتهاي عربي، به خود نمي آيند؟ شما ملت ايران قدر موقعيت خودتان را بدانيد شما ملت ايران قدر موقعيت خودتان را بدانيد. شما تنها ملتي هستيد كه قدرتمندانه و با صداي رسا مي گوييد: فلسطين آري، اسلام آري، اسرائيل نه، امريكا نه، استكبار نه، قلدري نه. اين به بركت اسلام است. اسلام، شماها را زنده، بيدار و مستقل كرد. شما زير پرچم و زير بليت كسي نيستيد. قدرتها نمي توانند به شما بگويند اين كار را بكن، اين كار را نكن؛ هرچه تكليفتان است، همان كار را مي كنيد؛ اين نعمت و افتخار خيلي بزرگي است. الان ملتهاي مسلماني هستند كه دلشان هم پُرخون است، اما نمي توانند كاري بكنند؛ البته به نظر ما بي همتي هم مي كنند. اسلام را حفظ كنيد. پايبندي به احكام اسلام و موازين اسلام و روش اسلامي و نظم اسلامي را حفظ كنيد. وحدت اسلامي را در بين خودتان، با كمال قوّت حفظ كنيد. نگذاريد همين دشمنان خبيثي كه از آنها اسم آورديم، بتوانند يا طمع كنند كه بين شما ملت اختلاف ايجاد كنند. اميد است به فضل الهي، وحدت و يكپارچگي و ايمان و اقتدار شما، دنياي اسلام را هم بيدار كند. از خداوند متعال مي خواهيم كه ما را مشمول ادعيه ي زاكيه ي وليّ عصر(ارواحنافداه) قرار بدهد. در سالروز شهادت فاطمه ي زهرا(س) مغازه ها تعطيل كنند طبق روايت، روز

سه شنبه ي هفته ي آينده - سوم جمادي الثّاني - شهادت سيّده ي زنان عالم، فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) است. من از ملت ايران درخواست مي كنم كه در آن روز، مغازه ها و محل كسبشان را تعطيل كنند و به فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) احترام نمايند. به دستگاهها و ادارات دولتي و كارخانجاتي كه كارهاي خاصي دارند، چيزي نمي گوييم؛ ليكن كسبه و دكاندارها و بازارها و خيابانها احترام كنند. ان شاءاللَّه روز سه شنبه را تعطيل كنيد تا بتوانيم از بركات فاطمه ي زهرا (سلام اللَّه عليها) بهره مند بشويم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) وضعيت نيروي انتظامي پس از ادغام كميته ي انقلاب اسلامي، شهرباني كل كشور و ژاندارمري كل كشور 2) كاركنان ايران خودرو 3) وسائل الشيعه، ج 27 ، ص 27 4) ر. ك: پاورقي صفحه ي 122

بيانات در ديدار با اعضاى شوراى عالى ويرايش زبان فارسى در صدا و سيما

بيانات در ديدار با اعضاي شوراي عالي ويرايش زبان فارسي در صدا و سيما(1) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم كار شما، قدم اول و مهم اولاً خيلي خوشحال شدم از اين كه آقاي فيروزان مژده ي تأسيس اين شورا را دادند. واقعاً همت ايشان كه بالاخره اين قدم را برداشتند، بايد شخصاً مورد سپاس من قرار بگيرد. البته اين قدم اول است. بله، مي بينم كه «خبر» تا حدود زيادي - نه به طور كامل - پيشرفت كرده است. ظاهراً همين امروز صبح يا ديشب بود كه من خبري شنيدم كه جمله بندي غلطي در آن بود. گفتم شايد كساني هستند كه مراقبت و ويراستاري مي كنند؛ وقتي آنها غيبت دارند، اين طور غلطها پيش مي آيد. از وجود اين جمع هم به اين صورت اطلاعي نداشتم. به هرحال، كار شما قدم اول است، و قدم مهمي هم هست. معتقد به همان معناي وسيع علمي ويراستاري هستم البته در باب ويراستاري،

من معتقد به همان معناي وسيع علمي ويراستاري هستم. ويراستاري در معناي متداول رايجش، به معناي درست كردن متن از اغلاط است؛ يعني نوعي پيراستن است - ويراستن، يعني پيراستن - در حالي كه در معناي اصلي و علمي ويراستاري، ويراستن، پيراستن نيست؛ آماده كردن و قابل عرضه كردن است؛ و اين چيز بسيار وسيعي است. در باب كتابها هم همين گونه است؛ در باب مطالبي هم كه در راديو و تلويزيون خوانده مي شود، همين طور است. اي بسا مطلبي كه از لحاظ لفظ هم ايرادي ندارد، ليكن از لحاظ نسق و ترتيب طولي ايراد دارد. ما در مشهد يك انجمن ادبي داشتيم كه در منزل مرحوم نگارنده(2) تشكيل مي شد. عبدالعلي نگارنده، سرگرد بازنشسته و پيرمرد خيلي نازنيني بود. چيزي كه به او نمي آمد، اين بود كه يك روز سرگرد بوده باشد! هميشه من تعجب مي كردم و مي گفتم شما كه سرگرد بودي، چه كار مي كردي؟! مرد بسيار لطيفي بود. خانه ي او مركز انجمن ادبي فردوسي بود، كه من هم هر وقت از قم به مشهد مي آمدم، حتماً در آن شركت مي كردم. يكي از كارهايي كه آن جا انجام مي گرفت، اين بود كه وقتي كسي غزلي يا قصيده يي مي خواند، آن را ويراستاري طولي مي كردند؛ يعني مي گفتند كه جاي اين بيت اين جا نيست؛ جايش قبل از اين بيت قبلي است. اين، نكته ي مهمي است. در باب ويراستاري كتابها هم اين كار هست. وقتي ويراستار نگاه مي كند - آن ويراستار به معناي اعم كه با مؤلف ارتباط دارد - مي گويد اين فصلي را كه شما تنظيم كرده ايد، جابه جاست؛ يعني فصل دوم شما بايد فصل سوم بشود؛ فصل پنجم شما بايد فصل دوم

بشود؛ اين ويراستاري است. البته ويراستاري از اين وسيعتر هم معنا مي دهد. اين كه آيا ما اين مطلب را اصلاً ارائه بكنيم يا نه، نيز خودش مرحله يي از ويراستاري علمي است. ويراستاري، فقط به معناي پالودن زبان نيست من معتقدم كه در صدا و سيما، ويراستاري فقط به معناي پالودن زبان نيست، كه ما بياييم اين زبان را پالايش كنيم و درست كنيم و در اختيار مردم بگذاريم - اين بخشي از مسأله است - چيزهاي ديگري هم وجود دارد؛ ليكن فعلاً آن چيزي كه محل ابتلاي ماست، همين بخش از قضيه است كه متأسفانه زبان، زبان بيمار و ضعيف و نارسا و احياناً قابل اشتباه است؛ چون وقتي كه سخن درست ادا نشود، تفاهم غلط مي شود؛ يعني چيز بدي فهميده مي شود. يك نمونه ي آن، اين كلماتي است كه ما از عربي گرفته ايم. حالا كلماتي كه از زبانهاي فرنگي گرفته شده، يك طور ديگر است؛ ليكن كلماتي كه از عربي گرفته شده، چون سابقه دارد - يعني از زمان مشروطه و قبل از مشروطه، تعبيرات تازه يي را از عربي گرفتند و وارد زبان ما كردند؛ چه زبان سياسي، چه زبان غيرسياسي - گاهي اينها غلط به كار مي رود. چرا اصطلاحي را كه معناي نارسا و غلطي دارد، مي گوييم؟ من همين امروز به مناسبتي داشتم فكر مي كردم، كه اين تعبير «غرور ملي» نظرم را جلب كرد. «غرور ملي» يعني چه؟ آن چيزي كه در فارسي از اين اصطلاح تفاهم مي شود، چيست؟ يعني آن احساس عزت ملي؛ يعني يك ملت به خود احساس اعتزاز و شرف كند. طبيعي است كه كلمه ي غرور اين را نمي رساند. كسي كه با

زبان عربي آشناست و غَرَر در باب بيع را مي خواند، و «غرّكم باللَّه الغرور»(3) را مي خواند، مي داند كه غرور يعني فريفتگي جاهلانه؛ يعني كسي كه از روي جهالت فريفته بشود؛ لذا مي گويند فلاني آدم مغروري است؛ اين زشت است. اتفاقاً اين تعبير در فارسي ما وجود دارد؛ البته نه در تعبيرات سياسي، بلكه در تعبيرات معمولي. مي گويند آدم باغروري است، آدم مغروري است؛ يعني خودفريفتگي جاهلانه دارد؛ اين بد است. اين واژه وقتي در فرهنگ سياسي مي آيد، مي شود «غرور ملي»، مي شود خوب! ما واقعاً چه داعي يي داريم كه اصطلاحي را كه معناي نارسا و غلطي دارد، بگوييم؛ كه بعد منِ روحاني وقتي كه از زبان عرب وارد زبان فارسي مي شوم، تا ديدم مي گويند «غرور ملي»، بگويم آقا ساكت شويد، «غرور ملي» چيست؛ آن را كنار بگذاريد! در حالي كه مقصود شما از «غرور ملي»، اصلاً آن معناي بد اين اصطلاح نيست. شما مي خواهيد آن شرف ملي را بگوييد، خيلي خوب، به تعبير درستش بگوييد كه من هم در فهم مراد شما اشتباه نكنم. ببينيد، كار به اين جاها رسيده است. امروز كسي فكر نمي كند كه اصطلاح «غرور ملي»، اصطلاح غلطي باشد؛ اما غلط است، و اين غلط، عدم تفاهم به وجود آورده است. چرا زبان ما بايستي در معادل يابي يك كلمه گير كند؟ خود كلمه ي «ملي» هم از همين قبيل است. ملت، به معناي «شَعب» و «امت» نيست؛ ملت، يعني دين. «ملّة ابراهيم حنيفا»،(4) يعني آيين ابراهيم. اين واژه از زمان مشروطه آمده و نمي شود آن را كاري كرد. اين قدر گفته ايم ملت ايران، كه به قول آقاي نجفي جزو زبان شده است. اين از آن مواردي

است كه نمي شود از زبان اخراج كرد. ملت، يعني همين امت ما. حالا نمي دانم كه اصلاً فارسي ملت چيست؛ بايد يك معادل فارسي براي اين واژه پيدا كنيم. «خلق» هم عربي است. اين واژه را تاجيكها از كمونيستها گرفتند. كمونيستهاي داخلي خودمان هم «خلق» مي گفتند؛ خيال مي كردند وقتي گفتند خلق، كلمه ي ملت را ضايع مي كنند! بالاخره هر مكتبي واژه ي جديدي براي خودش مي آورد كه معادل فارسي ندارد؛ حالا واقعاً بگرديم يك كلمه ي فارسي براي اين واژه پيدا كنيم. من از آن آدمهايي نيستم كه معتقد باشم چون كلمه عربي است، بايد آن را كنار گذاشت؛ نه، كلمه عربي است، اما به قول مرحوم آل احمد،(5) جزو زبان من است. او مي گفت، به من اعتراض مي كنند كه چرا كلمات عربي به كار مي بري؟ در پاسخ مي گفت كه اين جزو زبان من است؛ عربي نيست، بيگانه نيست؛ حالا اصلش متعلق به هرجا باشد. من آن اعتقاد را ندارم؛ اما چرا زبان ما با اين سعه ي عظيم و با اين گسترش فراوان - كه بلاشك از اين جهت، از زبان عربي بازتر و پُركشش تر است و تركيب پذيري خوبي دارد - بايستي در يك كلمه گير كند؟ به هرحال، ما معادل فارسي «ملت» را هم نداريم؛ چاره يي نداريم؛ بايستي كلمه ي «ملت» را بگذاريم. غرض، مي خواهم عرض بكنم كه مسأله ي ويراستاري، اين قدر حساس است. در ايران بايد چشمه ي زبان فارسي بجوشد امروز متأسفانه زبان واقعاً در حال انحطاط است. در حالي كه منابع زبان فارسي ما همچنان محفوظ است، اما آدم مي بيند كه زباني كه در اختيار نويسنده و گوينده و خبرده و حتّي شاعر و اديب و كتاب نويس و امثال

اينهاست، به شكل بسيار بدي مطرح مي شود؛ و آن وقت اين زبان قابل صدور نيست. ما بايد بدانيم كه وقتي اين زبان از وطن خودش دور شد و به كشور بيگانه رفت، پاره يي شكستگيها در آن به وجود خواهد آمد؛ بايد فكر آن را بكنيم، اين جا مستحكم درستش بكنيم، كه در آن جا اقلاً چيزي از آن باقي بماند. الان شما زبان شعرايي كه در هند زندگي كرده اند - حتّي نثر هندي را - ملاحظه كنيد. پدر مرحوم ميرحامد حسين هندي(6) - صاحب «عبقات»(7) - كتابي(8) نوشته است، كه در مقدمه ي آن كتاب، ناشر هندي شرحي در باب زبان فارسي در هند بيان مي كند و مي گويد اين نثري كه شما مي بينيد، نثر فارسي هند است؛ براي اين كه منِ فارسيِ ايراني وقتي اين را مي خوانم، استعجاب نكنم! اين يك منطق است؛ اما منطق بسيار صوري و سطحي است. فارسي هند يعني چه؟! فارسي هند غلط است. حالا كه به آن جا رفته و اين شكلي شده، نبايد گفت اين فارسي هند است، بپذيريد! هند كه جزو خاستگاههاي زبان فارسي نيست. بايد نگاه كنند، ببينند فارسي ايران چيست، فارسي خراسان چيست، فارسي فارس چيست، تا از آن، فارسي را درست كنند؛ معيار اين است. وقتي زبان رنگ غربت گرفت، طبعاً يك مقدار خراب مي شود. ما بايد در اين جا آن چنان بنيه ي زبان را قوي كنيم، كه در آن جاها هم قابل استفاده باشد؛ و وقتي رفت و دچار آن شكستگيها شد، تبديل به زبان ديگري نشود. شما(9) به تاجيكستان اشاره كرديد؛ نمي دانم از هند و پاكستان و مصر و تركيه خبر داريد، يا نه. اين كشورها جاهايي است كه زبان فارسي، سابقه

و سلسله نسب و ريشه دارد؛ ولي متأسفانه مهجور شده است. ما بايستي تلاش وسيعي را شروع كنيم؛ و اين نمي شود، مگر آن وقتي كه در اين خانه و در اين مركز اصلي، چشمه ي زبان فارسي بجوشد. زبان فارسي، محتاج نوسازيِ روزبه روز زبان فارسي مثل همه ي زبانهاي ديگر، محتاج نوسازي روزبه روز است. وقتي اين ريشه سالم است، بايد روزبه روز شاخه و برگهايش زياد بشود و اتساع پيدا كند. متأسفانه اين كار نشده است؛ نه اين كه امروز نشده، بلكه در تمام دوران پنجاه، شصت ساله ي گذشته، جز كارهاي فردي، هيچ كاري انجام نشده است. اين فرهنگستانها چيزهاي بسيار خنثايي بودند و از اول تا حالا تقريباً يك چيز حسابي بيرون ندادند. اگر يك وقت يك نويسنده ي حسابي، يك شاعر خوب، يك انسان بزرگ باذوق، توانسته در حد شخصي كاري انجام بدهد، يك قدم زبان را پيش برده؛ والّا يك كار جرياني انجام نگرفته است. اين فرهنگستاني كه اخيراً تشكيل شده - كه البته از پنج، شش سال پيش من در شوراي عالي انقلاب فرهنگي خيلي مصر بودم كه اين كار انجام بگيرد - بايد تقويت شود. اگر ما اين فرهنگستان يا هر چيز زاينده ي زبان را داشته باشيم، اما متوجه آفات زبان نباشيم، همه ي كارها ضايع خواهد شد. اهميت اين ويراستاري در اين جا معلوم مي شود. ما نبايد بگذاريم يك غلط، جزو زبان بشود اين كتابي كه جناب آقاي نجفي(10) چند سال پيش نوشتند - «غلط ننويسيم» - من همان وقت آن را گرفتم خواندم و حواشي يي هم بر آن زدم. در اين كتاب ديده ام كه ايشان با همه ي دقتي كه دارند - كه واقعاً هم بجاست -

جاهايي مي گويند كه مثلاً اين واژه غلط است، اما ديگر جزو زبان شده است و نمي شود آن را كاري كرد؛ نمونه هايي هم ارائه شده است كه حق با ايشان است. وقتي چيزي جزو زبان شد، نمي شود آن را از بدنه ي زبان بيرون كشيد؛ اين اصلاً عملي نيست. با بيرون آوردن آن واژه، اختلالي به وجود مي آيد؛ ليكن اين خودش يك مصيبت است. ما نبايد بگذاريم يك غلط، جزو زبان بشود. تركيبهاي غلط و زشت در زبان فارسي من مي بينم كه گاهي اوقات، نه فقط تركيب غلطي، بلكه تركيب زشتي وارد زبان فارسي مي شود؛ هر كاري هم مي كني، جمع نمي شود. ما يك غلط زيبا داريم، يك غلط زشت؛ اما آن كه خيلي بد است، اين است كه هم غلط باشد و هم زشت! حالا از باب نمونه، آن جمله يي كه رويش حساسيت پيدا كرده ام، «لازم به ذكر است» است. بارها به افراد گوناگون گفته ايم كه آخر شما چرا مي گوييد «لازم به ذكر است»؟ برايشان مثال هم زده ايم، اما فايده ندارد! البته حالا الحمدللَّه در «خبر» جمع شد؛ اما در جاهاي ديگر كم و بيش شنيده مي شود. هر دفعه يي كه مي گفتند «لازم به ذكر است»، مثل اين كه جوالي را در گوش من فرو مي كردند! وقتي اين طور كلمات و جملات جزو زبان شد، ديگر نمي شود آنها را كاري كرد. زبان در راديو و تلويزيون، مسأله يي بسيار مهم علي ايّ حال، مسأله ي زبان در راديو و تلويزيون، مسأله ي بسيار مهمي است. البته اول «خبر» است؛ ليكن از «خبر» كه بگذريم، اين برنامه هاي زنده هم كه پخش مي شود، همين طور است؛ مثل همين برنامه ي «روزنه» كه شما گفتيد، يا آن برنامه ي «عصرانه»، يا آن

برنامه ي «سلام صبح بخير» كه خيلي هم شنونده دارد. آيا شما برنامه ي «سلام صبح بخير» را مي شنويد، يا نه؟ وقتي آدم اين برنامه را مي شنود، واقعاً دلش خون مي شود! حرفهايي مي زنند و تعبيراتي به كار مي برند كه آدم واقعاً غصه اش مي شود! بايد كاري كرد، بايد فكري كرد، بايد معيارهايي گذاشت. آن جواني كه آن جا نشسته و دارد برنامه اجرا مي كند، بيچاره تقصيري هم ندارد؛ او همه ي وسع خودش را دارد مصرف مي كند؛ بايد به او وسع و توان و سواد داد. ان شاءاللَّه همه ي اينها بايد اصلاح بشود، تا بتوانيم زبان را عرضه بكنيم. امروز قدر زبان فارسي بيش از گذشته شناخته شده است امروز خوشبختانه قدر زبان فارسي براي مردم ايران بيش از گذشته شناخته شده است. در دوره ي گذشته، من با محافل ادبي و بعضي از اساتيد زبان كم و بيش ارتباط داشتم. در آن دوره، كساني كه ادبياتي بودند و به طور سنتي اهل زبان بودند، فارسي را دوست مي داشتند؛ اما خرج كنندگان زبان فارسي، يعني بدنه ي نظام - منظورم ملت نيستند؛ منظور، مسؤولان و كساني كه وابسته ي به تشكيلات دولتي بودند - برايشان اصلاً و ابداً مسأله ي زبان فارسي اهميتي نداشت. شايد شماها بدانيد كه ارتش يك دستگاه لغت سازي داشت، كه گمان مي كنم در كتاب جناب عالي(11) هم به آن اشاره يي شده باشد. اينها برداشتند لغت سازيهاي غلط كردند و از زبانهاي خارجي لغت گرفتند؛ به طوري كه برايشان اصلاً زبان فارسي اهميت نداشت. گرايش به زبان اروپايي، بخصوص زبان انگليسي، در اين اواخر بسيار زياد بوده است؛ بيشتر اين زبان را نگاه مي كردند و به آن گرايش داشتند؛ مثلاً اصرار داشتند كه واژه ي «تك»(12)

را حتماً از Attack انگليسي درست كنند! در غير آن جاها هم وجود داشته، اما در آن جاها بيشتر بوده است. زبان فارسي، حامل پيام انقلاب اسلامي من خيال مي كنم الان كساني كه در مجموعه ي نظام هستند، قدر زبان فارسي را بيشتر مي دانند؛ علتش هم اين است كه امروز ايران معتقد است براي دنيا پيامي دارد؛ و آن اسلام انقلابي ماست. امروز اعتقادمان اين است كه براي دنيا پيامي داريم. اين پيام، يك حامل و رسانه ي درستي مي خواهد؛ و آن جز زبان، چيز ديگري نيست. چون به اين پيام فكر مي كنيم، اين زبان بايستي بتواند واژه ها و اصطلاحات مخصوص ما را منعكس كند؛ اصطلاحاتي كه مقصود انقلاب را برآورده مي كند و تفكرات نظام را منعكس مي نمايد. پس، امروز ما به يك زبان قوي و جاافتاده و پُرظرفيت احتياج داريم؛ و آن زبان فارسي است، كه بحمداللَّه در دسترس ما هم هست. در گذشته، زبان فارسي اهميتي نداشت در گذشته، اين طور فكر نمي كردند. در زمان قاجار، آن مسؤولان دولتي اصلاً كمتر از اين بودند كه به اين موارد فكر كنند؛ مگر افراد خاصشان. در زمان رژيم گذشته هم عده يي از همان ادبياتيهاي سنتي بودند؛ والّا بدنه ي نظام اصلاً و ابداً اعتقادي به زبان فارسي نداشتند. اگر گفته مي شد كه مثلاً بناست اين جا زبان انگليسي، زبان رسمي بشود، ككشان نمي گزيد! كمااين كه ديديم عده يي از اينها آزادانه مسأله ي خط لاتين و زبان اسپرانتو(13) را بارها مطرح كردند! من در عمر خودم، دو، سه مرتبه در دو، سه مقطع، همين مسأله ي خط لاتين و زبان اسپرانتو را در مطبوعات زمان طاغوت خوانده بودم؛ اما حالا كسي جرأت نمي كند اين حرفها را

بزند. الان هيچ كس در ايران جرأت تفوّه به اين حرفها را ندارد؛ اما آن زمان نه، راحت مي نوشتند و به دنبال آن، شايعه مي شد و جنجال به پا مي گرديد. اين به خاطر آن بود كه زبان فارسي برايشان اهميتي نداشت؛ اما امروز اين طور نيست. امروز ما مي توانيم در اين فضا ان شاءاللَّه خدمت بزرگي به زبان فارسي بكنيم. شما، هم اهل فن هستيد و هم دلسوزيد نقش آقايان، نقش خيلي حساسي است. بحمداللَّه همه تان هم جزو كساني هستيد كه هم به اين كار وارديد و اهل فن و اهل اطلاعيد، و هم دلسوزيد. مي بينم كه خوشبختانه مصداق «جز به خردمند مفرما عمل»(14) شده است. الحمدللَّه كار، خردمندانه پيش مي رود. ان شاءاللَّه كار را با صبر و حوصله و خردمندي پيش ببريد و خبرهاي پيشرفت كار را هم به ما بگوييد، كه مژده و خبر خوشي خواهد بود. من كتابي به نام «آيين نگارش» از آقاي سميعي(15) ديدم، كه پيداست آقايان بحمداللَّه به زبان فارسي علاقه ي بنيادي دارند. ان شاءاللَّه بايستي اين همتها مصرف بشود، تا كار به جاي خوبي برسد. در اين زمينه، هر كاري هم كه از من بربيايد، دريغ ندارم. دقت بيشتر در ترجمه ي كتاب ضمناً من نكته يي به جناب آقاي نجفي عرض بكنم. جلد سوم و چهارم كتاب «خانواده ي تيبو»(16) ارزش تاريخيِ خيلي قيمتي دارد. اين دو جلد، تمام اوضاع و احوال جنگ بين الملل اول و مقدمات آن را نشان مي دهد، كه جلدهاي اول و دومش اصلاً در آن مقوله نيست؛ يعني يك سبك ديگر است. من جلد اولش را كه خواندم، پشت جلد نوشتم كه بعيد است من جلد دوم اين كتاب را بخوانم؛

چون باب ذهنيات ما نيست. هر كتابي كه مي خوانم، تقريظي بر آن مي نويسم؛ براي اين ترجمه ي شما هم تقريظ نوشتم؛ هم بعد از جلد اول، هم بعد از جلد سوم؛ چون برداشت من از اين كتاب، بعد از خواندن جلد سوم بكلي عوض شد. در اين كتاب، آن گرايشِ انسان گرايي منهاي مذهب، خيلي واضح است؛ يعني همان گرايشهاي اومانيستي قرن نوزدهمي و اوايل قرن بيستمي خيلي زياد ديده مي شود. اگر در چنين ترجمه هايي بشود مقداري از زور اين حالت گرفت، بدون اين كه به ترجمه لطمه يي وارد بيايد - يعني به اصطلاح صداقت كتاب از بين نرود؛ حالا يا با پاورقي، يا با تعبيرات خاصي - من خيال مي كنم كه خيلي خيلي خوب خواهد بود. من اين كتاب را خيلي دوست مي دارم؛ چون زبان خوب و اطلاعات زيادي دارد. دوست مي دارم توصيه كنم كه جوانان بخوانند - در مجمعي(17) هم چيزي از آن نقل كردم - ليكن به خاطر اين جهت مي ترسم. وقتي مثلاً آن كشيش با آن جوان صحبت مي كند و استدلالهاي همديگر را پاسخ مي دهند، آخر سر كشيش از ميدان استدلال به در مي رود! حرفي هم نداريم؛ واقعاً يك كشيش كاتوليك، بيش از اين اصلاً بُرد استدلالش نيست. شكي نيست كه ذهنيت آن جوانِ اول قرن بيستم، بر ذهنيت او غلبه خواهد داشت؛ اما تقصير ذهنيت اسلامي و جهان بيني اسلامي ما چيست كه امروز بايستي قرباني ذهنيت محدود آن كشيشِ اول قرن بيستم شود؟! البته من اين را همين طور به صورت يك نظر عرض مي كنم؛ ممكن است واقعاً محدوديتهايي باشد كه نشود اين كار را كرد. اگر در اين طور ترجمه ها بشود اين خلأ را

به گونه يي جبران كرد، اينها منابع بسيار خوبي براي استفاده ي صوري و معنوي جوانان ما خواهد بود. ان شاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) 1. آقايان: فيروزان (رئيس شورا)، گلزاري، سيّدحسيني، صادقي، نجفي، اسوار، سعادت، سميعي

2) 1346 - 1278 ش) 3) حديد: 14 4) آل عمران: 95 5) 1348 - 1302 ش) 6) 1306 - 1246 ق) 7) عبقات الانوار في الأمامة الأئمّة الأطهار» 8) تشييدالمطاعن و كشف الضغائن»، نوشته ي: سيّد محمّدقلي كنتوري لكهنوي (متوفي 1260 ق) 9) آقاي صادقي 10) 1308 ش) 11) آقاي نجفي 12) آفند 13) زباني است كه به وسيله ي يك پزشك لهستاني به نام دكتر زامنهف (1917 - 1859 م) اختراع شد. واژگان اسپرانتو بر اساس لاتين و زبانهاي روميايي قرار دارد و دستگاه دستوري آن بسيار ساده شده است. 14) جز به خردمند مفرما عمل گرچه عمل كار خردمند نيست «گلستان سعدي» 15) 1299 ش) 16) نويسنده: رژه مارتن دوگار؛ مترجم: ابوالحسن نجفي 17) مجمع نويسندگان مسلمان. ر. ك: حديث ولايت، جلد هشتم، ص 172

بيانات در ديدار با اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى، به مناسبت هفتمين سالگرد تشكيل اين شورا

بيانات در ديدار با اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، به مناسبت هفتمين سالگرد تشكيل اين شورا بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نبايد گذاشت كار حالت يكنواخت بگيرد خيلي خوش آمديد. اين توفيق را كه بحمداللَّه توانستيد عمر شورا را به اين مدت طولاني و مفيد برسانيد، به شما تبريك عرض مي كنم؛ بخصوص به آن آقاياني كه از ابتداي شكل گيري اين شورا حضور داشتند و به طور جدي و دلسوزانه مشغول كار بودند. بحمداللَّه تلاشهايي هم كه مي شود، قابل توجه است. من گزارش كاركرد يكساله را كه آقاي دكتر هاشمي(1) در مصاحبه گفته بودند، تفصيلاً در روزنامه

خواندم. اميدواريم آقايان همت كنند كه اين شورا، همچنان كه اسم و فلسفه ي ايجاد آن اقتضا مي كند، به كارهاي اساسي و مهمي كه در اين صراط «انقلاب فرهنگي» وجود دارد، به طور كامل و كافي برسند؛ و اين البته نيازمند يك تلاش با شوق و با اميد به پيشبرد كارهاست. مجموعه هايي كه براي هدفي تشكيل مي شوند، هرچه عمرشان طولاني تر و تجربه شان بيشتر مي شود، با كارها آشناتر مي شوند؛ ليكن يك ضايعه هم وجود دارد كه بايد از پيش آمدن آن جلوگيري كرد و آن، عادت شدن كار است؛ يعني كار را از حالت انگيزه يي و شوق آميز و آن تر و تازگي، به حالت يك امر معتاد معمولي و جرياني تبديل كردن؛ اين خطر بزرگي است. اول كه انسان به يك كار مي پردازد، طبعاً شوق بيشتري دارد و به جزييات آن كار رسيدگي مي كند؛ نبايد گذاشت كه اين شوق تمام بشود و كار حالت يكنواخت بگيرد. جناب آقاي يزدي(2) به اضافه شدن بعضي از افراد و تأثير آن در كار شورا اشاره كردند. همين نكته مورد توجه بنده است؛ يعني بايد كاري كرد تا اين شورا، از آن حالت تر و تازگي و شوق و ذوق و علاقه مندي به كار و پشت كارگيري هرگز نيفتد؛ حالا به هرحال با تدابير مختلف. مقداري از آن به داخل شورا و مديريت شورا و دبيرخانه ي شورا مربوط مي شود؛ يك مقدار به اعضا مربوط مي شود؛ يك مقدار هم شايد به ما ارتباط پيدا كند. اميدواريم كه اين شوراي عالي، همچنان در جهتگيريهاي درست و تلاش عمقي و بنياني و كلي در كار فرهنگ كشور، پيشرفت داشته باشد. شوراي عالي انقلاب فرهنگي، به بخشي

از وظايف خود بسنده كرده است از مدتها پيش، از همان اوقاتي كه من هم در شورا بودم و توفيق داشتم كه آقايان را هر هفته زيارت كنم، اين فكر در داخل شورا بود، كه شورا از كار اصلي خود - كه انقلاب فرهنگي است - به بخشي از آن - كه امر دانشگاهها و آموزش عالي است - بسنده كرده است؛ يعني ممكن است به بعضي كارهاي ديگر نپردازد، و به بعضي كمتر بپردازد. البته در اين دوره ي اخير، شما با تشكيل اين فرهنگستانهاي مختلف و انجام بعضي از اين كارها، مقداري كار را توسعه داديد، كه تلاش مشكوري است و بايد هم به مسائل فرهنگ عمومي كشور و كارهايي كه خارج از محدوده ي دانشگاههاست، توجه بشود؛ يعني نبايد دست كم گرفته بشود و قاعدتاً بايستي در برنامه هاي شورا باشد؛ ولي واقعيت اين است كه ضرورت كار و فوري بودن و فوتي بودن و اداري بودن و غيرقابل تعطيل بودن كار دانشگاهها، شورا را بيشتر به آن سمت مي كشاند؛ چاره يي هم نداريد، مجبوريد كه به هرحال براي دانشگاهها رئيس، برنامه، هيأت امنا و آيين نامه هاي مختلف تعيين و آماده كنيد؛ لذا من هم عرايضم را بيشتر به مسأله ي دانشگاهها مخصوص مي كنم. در دانشگاه، هدف دانشجوست در دانشگاه، هدف دانشجوست؛ يعني استاد و تحقيق و آزمايشگاه و همه ي اينها، براي دانشجوست. آن تحقيقي كه در محيط دانشگاه انجام مي گيرد، براي اين است كه اين نيروي انساني رشد كند و صلاحيت كاري را كه برعهده ي يك نيروي انساني عالم و كارآمد است، پيدا نمايد، تا بتواند آن كار را انجام دهد. اصلاً فلسفه ي دانشگاه اين است؛ والّا دانشگاه

براي اين نيست كه عده يي مثلاً اين جا مستخدم باشند و ارتزاقشان از اين جا باشد؛ اين قهري است، اما هدف اين نيست. هدف اين است كه دانشجو در آن جا بتواند به صلاحيتهاي لازم برسد. ما هر كاري كه مي توانيم براي دانشجو بكنيم، بايد بكنيم. دو عنصر اصلي در تربيت دانشجو دو عنصر اصلي در تربيت دانشجو هست، كه هيچكدام نبايستي مغفولٌ عنه بماند؛ اگر مغفولٌ عنه ماند، ما ضرر خواهيم كرد: يكي عنصر علم و تحقيق و كارايي علمي و جوشيدن استعدادهاي علمي و اين قبيل چيزهاست؛ يكي هم عبارت است از روحيه و تدين و حركت صحيح و سالم سازي معنوي و روحي دانشجو. در دانشگاهها، اين دو عنصر بايستي بدون تفكيك از يكديگر، با قدرت و با ظرفيت كامل كشور، تعقيب بشود. اگر در كار عنصر اول كوتاهي كرديم، نتيجه چيست؟ همه مي دانند. دانشگاهي كه نتواند علم و تحقيق را به دانشجو منتقل بكند، و نتواند دانشجو را يك عالم، يك استاد، يك صاحب صلاحيت، يك مبتكر، و بالاخره يك مدير بالفعل براي بخشي از بخشهاي بي شمار اداره ي جامعه بسازد، آن دانشگاه، ديگر دانشگاه نيست. در اين زمينه، مسأله ي استاد، مسأله ي كتاب درسي، فضاي آموزشي، آزمايشگاه و مجلات علمي هست؛ از اين چيزهايي كه دايم ورد زبان ماهاست و همه ي ما هم آن را دنبال مي كنيم. همه ي شماها هم تقريباً دانشگاهي هستيد و به اين مسائل خيلي خوب توجه داريد و دنبال مي كنيد. ان شاءاللَّه روزبه روز هم بايد به قدر امكانات كشور پيشتر برويم. عنصر دوم، عبارت است از روحيه و تدين و حركت صحيح و سالم سازي معنوي و روحي دانشجو. البته اين هم از نظر جمع شما

مغفولٌ عنه نيست. من علي القاعده، هم بايد اين را مي دانستم كه چنين جمعي غافل از اين مسأله ي دوم نيست، و هم اين كه تقريباً با يكايك شماها - چه در اين شورا، و چه در خارج از اين شورا - نشست و برخاست كرده ام و مي دانم كه همه ي شماها به اين قضيه توجه داريد؛ ليكن در فضاي عمومي دانشگاهي كشور، به اين نكته ي دوم - يعني مسأله ي روحيه و تدين و آگاهي دانشجو و بيرون آوردن او از حالت يك عنصر علمي بي جهت و بي هدف، به سمت يك عنصر علمي جهتدار - توجه كافي وجود ندارد. دانشگاه بيگانه با دين، يك فاجعه ي غير قابل جبران انسان با كامپيوتر متفاوت است. به كامپيوتر برنامه مي دهند، آن هم برايشان جواب مسأله را حاضر مي كند؛ اما انسان كه اين طور نيست. انسان خودش برنامه ي خودش را تنظيم مي كند؛ خودش تصميم مي گيرد و خودش جهتگيري پيدا مي كند. اگر ما از اين جهت دوم غفلت بكنيم، دانشگاه همان چيزي خواهد شد كه در بيانات امام، مكرر در مكرر نسبت به آن هشدار داده شده است. همه ي شما آقاياني كه در دانشگاه بوده ايد و بيش از ماها دانشگاه را مي شناسيد و داراي روحيه ي ديني هم هستيد، به عمق آن واقفيد. اگر دانشگاه، بيگانه و جداي از دين باشد، اين يك فاجعه ي غير قابل جبران است. غير قابل جبران، به اين معناست كه جبران آن، بسيار بسيار تلفات خواهد داشت و مشكلات فراواني به بار خواهد آورد؛ تا يك وقت آيا جبران بشود، يا نشود. خصوصيت جمهوري اسلامي اين است كه دستگاه انسان سازيش بايستي صحيح حركت بكند و انسانِ باب هدفهاي جمهوري اسلامي بسازد؛ والّا

اگر ما بخواهيم انسانِ فقط عالم بسازيم - منهاي آرزوهاي مقدسي كه يك ملت و بخصوص مسلمين دارند - بهتر همين است كه دانشجويانمان را گروه گروه به كشورهايي كه دستگاههاي علميشان مجهزتر و مدرنتر از ماست، روانه كنيم؛ آن جا بروند ياد بگيرند و بيايند! هدف اين نيست. هدف اين است كه كشور به دست انسانهاي صالح از لحاظ علمي و فكري، در جهت هدفهاي خودش حركت كند؛ و اين نخواهد شد، مگر آن وقتي كه اين انسانها خودشان، آن هدفها را شناخته و قبول داشته باشند. توجه به دين و روحيه ي انقلابي و بيزاري از وابستگي ملي در دانشگاه اگر دانشگاه جايي شد كه كسي كه از آن جا صادر و خارج مي شود - متخرج دانشگاه - نه نسبت به انقلاب حساس باشد، نه نسبت به دين حساس باشد، نه نسبت به كشور حساس باشد، نه نسبت به استقلال ملي و آرزوهاي بزرگ ملي حساس باشد، اين دانشگاه هرچه هم از لحاظ علمي والا باشد، ارزشي نخواهد داشت؛ زيرا كه متخرج و محصول اين دانشگاه، راحت در اختيار سياستهاي مختلف قرار خواهد گرفت. اين مطلب، برنامه ي ما را در مورد دانشگاه بايد مشخص بكند. يعني ما بايستي در دانشگاه، دين و روحيه ي انقلابي و بيزاري از وابستگي ملي را مورد توجه قرار بدهيم؛ بخصوص اين نكته ي وابستگي، يعني همان چيزي كه متأسفانه امروز كشورهاي كوچك دنيا - كوچك از لحاظ وضع سياسي و موقعيت سياسي - و كشورهاي سابق به اصطلاح جهان سوم و عمدتاً كشورهاي اسلامي، دچار آن هستند و چشمشان به آن طرف است. اشتياق به فراگيري علم از دشمن، غير از وابستگي

است اين وابستگي را نبايد با اشتياق به فراگيري علم - كه هرجا انسان آن را بيابد، دنبال آن خواهد رفت - اشتباه كرد. گاهي علم در دست دشمن ماست؛ پيش دشمن مي رويم، زانو مي زنيم و از او علم را فرا مي گيريم؛ اين اشكالي ندارد. ارزش علم فراتر از اين است كه انسان به خاطر آن، حتّي سراغ كسي كه با او مخالف است، نرود. اين يك بحث است؛ تحت تأثير آن دشمن قرار گرفتن از غير جنبه ي علم - يعني جنبه ي سياست، فرهنگ و چيزهاي ديگر - يك بحث ديگر است. آنچه كه براي ما درست كردند، اين دومي است. آنچه كه براي - به اصطلاح رايج - جهان سوم خواستند و برنامه ريزي كردند، اين دومي است. اتفاقاً كاري كردند كه اولي انجام نگيرد. اين معضل بزرگ فرار مغزها كه الان دهها سال است در جهان عقب افتاده ي كنوني مطرح است، بخشي از همين قضيه است. اينها زبده ها و خوبها را مي ربايند و مي برند و اجازه نمي دهند حتّي آنهايي كه ياد مي گيرند و استعداد دارند، براي آن كشورها به كار بيفتند. بنابراين، اين مسأله ي دوم، اگر نگوييم كه بيشتر از مسأله ي اول در دانشگاهها اهميت دارد، حداقل به قدر مسأله ي اول اهميت دارد. دانشگاه به سبك كنوني، از ابتدا بي دين متولد شد دين را بايد در دانشگاهها زنده كرد. دانشگاه ما بي دين متولد شده است؛ اين كه روشن است. دانشگاه به سبك كنوني، از ابتدا بي دين متولد شده؛ يعني طراحي كردند كه دانشگاه، بي دين زاييده بشود. اين معنايش آن نيست كه فلان مؤسس يك دانشگاه، آدم متديني بوده يا نبوده؛ اصلاً به آن ربطي ندارد؛ بناي

دانشگاه، يك بناي غيرديني، بلكه ضد ديني بوده است؛ مثل روشنفكري كشور ما، كه از ابتدا بي دين متولد شده است. خاصيت دين اصيل و عميق اين است كه براي نفوذ در دستگاهها و در جاهاي مختلف و در محيطهاي انساني، منتظر اجازه ي كسي نمي ماند. دين، در دانشگاه و در محيط روشنفكري و در علم هم نفوذ كرد و همه جا رفت؛ ليكن بنا، بناي غلطي بود. اين بنا بايستي دگرگون بشود و نگذاريم دوباره آن گونه بشود؛ البته دشمن هم بي كار نمي ماند. تلاش براي ايجاد محيط اسلامي در دانشگاه، كامل نيست بعد از انقلاب، براي انقلاب فرهنگي - به معناي برگرداندن محيط دانشگاه به جهتگيري اسلامي - واقعاً تلاش مشكوري شده است. تعدادي از اساتيد، تعدادي از دانشجويان و تعدادي از مسؤولان گوناگون، واقعاً كارهايي كردند كه جزو ذخاير جاودانه ي آنها پيش خدا و پيش اين ملت است. اين كارها تماماً مشكور، ليكن نيمه تمام است؛ كامل نيست. شوراي عالي انقلاب فرهنگي بايد يكي از اهم وظايف و واجبات خودش را اين قرار بدهد كه ما چه كنيم تا محيط دانشگاه، محيطي باشد كه در آن، پرورش دانشجو، ديني، انقلابي، توأم با آگاهي سياسي و با روحيه ي بانشاط دانشجويي باشد. اين، يكي از كارهايي است كه شما بايد بكنيد؛ اگر شما نكرديد، دشمنان اين ملت، نقطه ي مقابلش را خواهند كرد؛ كمااين كه الان هم دارند مي كنند؛ البته طرق مختلفي دارند. تهاجم فرهنگي را نبايد انكار كرد اين مسأله ي «تهاجم فرهنگي» كه ما بارها روي آن تأكيد كرده ايم، واقعيت روشني است؛ با انكار آن، ما نمي توانيم اصل تهاجم را از بين ببريم. «تهاجم فرهنگي» را نبايد انكار كرد؛ وجود دارد.

به قول اميرالمؤمنين (صلوات اللَّه عليه)، «من نام لم ينم عنه»؛(3) اگر شما در سنگر خوابت برد، معنايش اين نيست كه دشمنت هم در سنگر مقابل خوابش برده است. تو خوابت برده؛ سعي كن خودت را بيدار كني. ما بايد توجه داشته باشيم كه انقلاب فرهنگي در تهديد است؛ كمااين كه اصل فرهنگ ملي و اسلامي ما در تهديد دشمنان است. من يادم مي آيد كه در اوايل جنگ، گزارشهايي مي رسيد كه مثلاً دشمن تا فلان جا آمده است؛ دشمن دارد فلان جا را بمباران مي كند؛ مكرر هم از طرف نيروهاي حزب اللهي در محيطهاي گوناگون انقلابي، اين مطلب تكرار مي شد. آن بنده ي خدايي كه مسؤول نيروهاي مسلح بود،(4) انكار مي كرد و مي گفت دروغ است؛ اصلاً چه كسي مي گويد كه عراق دارد به ما حمله مي كند؟! در بين مردم شايع شده بود كه عين خوش را گرفته اند؛ او به آن جا رفت و از تلويزيون با او مصاحبه كردند؛ گفت: مي گويند عين خوش را گرفته اند؛ من الان دارم در عين خوش مصاحبه مي كنم! او از عين خوش بيرون آمد؛ اما سه، چهار ساعت بعد، دشمن عين خوش را گرفت! بله، دشمن بيرون عين خوش بود - در عين خوش نبود - اما اين به معناي آن نبود كه دشمن نيست. ما نبايستي چيزي را كه روشن و واضح است، انكار كنيم. در دانشگاه، در بيرون دانشگاه، حتّي در رسانه هاي جمعي ما، در كتابهايي كه مي نويسند، در ترجمه هايي كه مي كنند، در شعرهايي كه مي سرايند، در برنامه هاي فرهنگيِ علي الظاهر بي ارتباط به ما كه در دنيا وجود دارد و خبرش را قاعدتاً شما آقايان - كه عناصري فرهنگي هستيد - مي شنويد، همه جا يك آرايش نظاميِ فرهنگيِ بسيار خطرناك عليه انقلاب درست شده است

و وجود دارد. ما بايد آرايش جديد دشمن را بشناسيم اين، آن چيزي نيست كه مثلاً از صد سال قبل بوده است. بله، از صد سال قبل هم تهاجم فرهنگي عليه اسلام بود؛ اما وقتي كه انسان با يك دشمن خواب آلوده روبه روست، آرايش نظاميش يك نوع است؛ وقتي با يك دشمن بيدار روبه روست، آرايش نظامي نوع ديگر مي شود. آن روز عالم اسلام، خواب آلوده، بلكه تخديرشده و مست بود؛ اصلاً گاهي دشمن به او ضربه يي مي زد، يك سوزن در رگش فرو مي كرد و چيزي تزريق مي كرد؛ تمام مي شد مي رفت؛ اما الان اسلام بيدار است؛ دشمن دنياي غرب، امروز بيدار است؛ مثل قهرماني در ميدان است؛ يك خاطره ي تمام نشدني از شخصيتي مثل امام را با خودش دارد؛ اين همه ذخيره ي انقلابي دارد؛ اين همه جوان خوب دارد؛ اينها شوخي نيست. امروز دشمن در مقابل وضع كنوني ما، آن ژست و آرايش نظامي صد سال يا پنجاه سال پيش را به خود نمي گيرد. ما بايد آرايش جديد دشمن را بشناسيم؛ اگر نشناختيم و خوابيديم، از بين رفته ايم؛ همان «من نام لم ينم عنه» است. «انّ اخا الحرب الارق و من نام لم ينم عنه»؛(5) مرد جنگ بايد بيدار باشد؛ و اگر تو خوابيدي، لازمه اش اين نيست كه حتماً دشمن تو در سنگر مقابل خوابيده باشد؛ او ممكن است بيدار باشد. تلاش براي حذف روحانيت از محيط سياسي و دانشجويي اين معنا در دانشگاه هم صدق مي كند؛ گاهي هم متأسفانه اين كار به وسيله ي خوديها انجام مي گيرد. وقتي كه ما مي بينيم مثلاً يك سلسله كار بر مبناي حذف شخصيت و ارزش روحانيت در محيط سياسي يا در محيط دانشگاهي شروع

مي شود، اين كار، يك كار ساده و يك كار فقط صنفي نيست. اين كه مثلاً ما بياييم بساط حوزه ي علميه را كه بر مبناي تحقيق و دقت نظر و بر اساس مبناسازي و مبناويران سازي و نوآوري و تجديد نظر و ابتكار است - كه اين روشن است؛ سبك و شيوه ي آموزش و تعليم و تعلم در حوزه هاي علميه، از اول بر مبناي تحقيق بوده - يك چيز تقليدي وانمود بكنيم و امثال مطهري و بهشتي و اين شاگردان حوزه را، استثناهاي حوزه تلقي كنيم،(6) يك اشتباه است. طبيعتاً كسي كه حوزه را درست نمي شناسد، كسي كه نمي داند حوزه چيست، چنين اشتباهي را مرتكب مي شود. البته به احتمال فراوان، بلكه شايد به طور يقين، آدم مي داند كه اينها از روي بي غرضي هم گفته مي شود؛ يعني نظر سوئي وجود ندارد؛ اما حرف خلاف واقع و فسادآور است. اين موجب مي شود كه ارزش علمي و معنوي روحانيت - كه پرچمدار و نماينده ي دين است - در چشم محيط دانشگاهي و دانشجويي از بين برود؛ كمااين كه شبيه اين كار، منتها با شيوه هاي ناشيانه تري، قبل از انقلاب انجام مي شد و بي تأثير هم نبود. واقعاً قبل از انقلاب، جماعت دانشگاهي، آخوندجماعت را آدمهاي پُرگويِ نادانِ پُرتوقعِ هيچ چيزندان مي دانستند! من با عده ي زيادي از آنها مواجه بودم. مثلاً در يك جلسه، با يك طلبه كه مي نشستند و دو كلمه حرف حساب مي شنيدند، مي گفتند عجب، واقعاً در بين روحانيت، مثل شمايي وجود دارد؟! در حالي كه آن طلبه، يك طلبه ي معمولي بود. آنها روحانيت را نمي شناختند؛ يعني تلقي دستگاههاي علمي و دانش كشور از روحانيت، غلط بود. حوزه ي علميه، اصلاً مركز علم و تحقيق بوده

است. اگر علم براي علم، و علم بدون قصد مزد، مصداقي در كشور ما داشته باشد، از قديم در حوزه هاي علميه بوده است؛ ولي آنها اين جا را يك محيط بي علم مي دانستند! هدف از تبليغات عليه روحانيت، ضربه به دين بود آن زهد و بي اعتنايي به دنيا، آن پارساييهايي كه در محيط روحانيت و در محيط طلبگي و بيرون از طلبگي بود و امروز هم بحمداللَّه هنوز به طور غالبي وجود دارد، اين را در چشم اين جماعت دانشگاهي و متجدد، تبديل كرده بودند به اين كه آخوند مفت خور است! تعبير مفت خور، چيز روشني بود. وقتي در جايي مي گفتند مفت خورها، بدون هيچ اشاره و قيدي - مثل ضميري كه مرجع خودش را پيدا كند - به روحانيون برمي گشت! اين تبليغاتي بود كه انجام شده بود. هدف از اين تبليغات چه بود؟ هدف از تبليغات، روحانيت نبود - روحانيت كه خصوصيتي نداشت - هدف از اين تبليغات، دين بود. اگر ما بياييم حيثيت روحانيت و فقاهت و رتبه ي علمي فقاهت و تأثير آن را در حركت كلي يك كشور منكر بشويم، يا زير سؤال ببريم، يا دچار خدشه بكنيم، درحقيقت به گرايش ديني طبقه ي كارآمد و عظيمي لطمه زده ايم؛ و اين همان كاري است كه آنها مي خواهند، و آبي است به آسياب دشمن ريختن؛ لذا بايد در محيط دانشگاه، به اين نكته خيلي توجه شود. روحيه ي انقلابي دانشجويان نبايد ضربه بخورد توجه به روحيه ي انقلابي دانشجويان هم مهم است. اين دانشجويان، مانند ساير دانشجويان در همه جاي دنيا، بايستي جزو پيشبرندگان انقلاب و جزو پايه هاي اصلي انقلاب باشند و نسبت به مسائل انقلابي، هرگز احساس سردي نكنند؛ اين

شيوه هايي لازم دارد؛ همين طور دستوري نيست؛ اين حكمي نيست كه بگوييم شما دانشجويان، بانشاط در راه هدفهاي انقلاب حركت كنيد. نشاط، چيزي است كه بايد آن را در يك قشر به وجود آورد. بايد دنبالگيري كنيد و ببينيد چگونه مي شود اين نشاط را به وجود آورد؛ بايد آن را در قشر دانشجو به وجود آورد. روحيه ي انقلابي دانشجويان در دانشگاه نبايد ضربه بخورد. آن عده يي كه بي تفاوتند، بايد كاري بشود كه به جهتگيريهاي انقلابي و نشاط انقلابي گرايش پيدا كنند؛ نه اين كه خداي نكرده بعكس شود و كارهايي انجام بگيرد كه كساني كه روحيه و جهتگيري انقلابي دارند، يواش يواش به بي تفاوتي گرايش پيدا كنند؛ اين خطر بسيار عظيمي است. سؤال، اعتراض، پيشنهاد؛ مقتضاي روحيه ي دانشجو دانشجو، يك نسل استثنايي و يك موجود استثنايي است؛ حتّي طلبه ي جوان از اين جهت با دانشجو تفاوتهايي دارد. دانشجو، جوان است؛ در صراط علم و دانش است؛ با محيطهاي آزاد آشناست؛ در يك جا مجتمع است؛ آن هم با اين كميت زياد. اين تركيب و اين خصوصيات، بر روي هم حالت و تأثيرات خاصي را به وجود مي آورد؛ اين تأثيرات را بايستي پذيرا بود. ما نبايد انتظار داشته باشيم كه دانشجوجماعت، سياستهاي دستگاههاي اجرايي را به طور كامل و با همه ي وجود بپذيرد و قبول بكند. البته بايد در مقابل سياستهاي مسؤولان دستگاهها تسليم شد؛ در اين شكي نيست. وقتي كه دستگاهها و مجريان كشور تصميمي مي گيرند، آن تصميم براي افرادي كه در محدوده ي كار آنها هستند، واجب الاطاعة است؛ اما بايد اين حق را به آن دانشجو داد كه به مقتضاي جواني و به مقتضاي آن روحيه ي شور و

نشاط و شوقي كه دارد، يك حالت سؤالي داشته باشد؛ احياناً اعتراضي داشته باشد؛ پيشنهادي داشته باشد. در محيط دانشگاه، اينها را بايستي تحمل كرد و پذيرفت. اين، از جمله ي عواملي است كه آن شور و نشاط را در آنها زنده، و آنها را همچنان دانشجو نگه مي دارد. محيط دانشجويي نبايد ميداني براي تاخت وتاز سياستبازان حرفه يي شود البته اين را هم بايد مراقبت كرد كه محيط دانشجويي، ميداني براي تاخت وتاز سياستبازان حرفه يي نشود. اين كه آقايي از آن طرف بلند شود، براي خاطر يك غرض سياسي و يك هدف ناسالم، به دانشگاه برود و وضعيت آن جا را به هم بريزد و ذهن عده يي از دانشجويان را مشوش كند، اصلاً قابل قبول نيست. البته خود دانشجويان بايستي اين طور افراد را شناسايي كنند؛ آنها را طرد كنند و از محيط خودشان بيرون نمايند. محيط دانشجويي، بايستي دانشجويي و پاك بماند. آگاهي سياسي داشتن و بينش سياسي پيدا كردن، يك مسأله است؛ اما در معرض سياستبازيِ سياستبازان قرار گرفتن، مسأله ي ديگري است. اينها چيزهايي است كه به هرحال در محيط دانشگاه خيلي مهم است. اگر اينها انجام شد، آن وقت طبعاً ظواهر ديني هم به خودي خود در دانشگاه رعايت خواهد شد. البته الان آن طوري كه من مي شنوم، وضع دانشگاهها - چه دانشگاههاي دولتي، چه دانشگاه آزاد - از اين جهت خيلي مطلوب نيست؛ كه البته بايستي از همه طرف به اين مسأله رسيدگي كرد. شما بار سنگيني بر دوش داريد. ان شاءاللَّه خداي متعال به شماها كمك كند، تا بتوانيد اين وظيفه ي بزرگ و مقدس را بخوبي انجام بدهيد. به نظر من، هيچ صدقه يي هم مؤثرتر و جاري تر و

باقي تر از اين كاري كه شماها برعهده گرفته ايد، نيست. ان شاءاللَّه كه موفق و مؤيد باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) دبير وقت شوراي عالي انقلاب فرهنگي 2) نايب رئيس شوراي عالي انقلاب فرهنگي 3) نهج البلاغه، نامه ي 62 4) بني صدر 5) نهج البلاغه، نامه ي 62 6) اشاره به تحليل يكي از نويسندگان در يك مجله ي فرهنگي، سياسي

بيانات در ديدار با وزير(1) و مسؤولان وزارت كشور و استانداران

بيانات در ديدار با وزير(1) و مسؤولان وزارت كشور و استانداران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در اين ايام، ملت ما يكي از وعده هاي الهي را به چشم ديد برادران عزيز و خدمتگزاران سختكوش و پُركار نظام جمهوري اسلامي ايران و اسلام و اين ملت بزرگوار! خيلي خوش آمديد. نفس تشكيل اين اجتماع شما و بحث در باب مسائل مربوط به انتخابات(2) و ساير مسائل مهم، يك عمل پُرمعنا و حاكي از اهتمام شما به اين مسأله يي است كه حقيقتاً هم نقشي اساسي در مجموعه ي كار نظام ما دارد. اين ايام هم، ايام مهمي است. همه ي فضا و خاطرات و حوادث اين روزها، ما را دعوت مي كنند به اين كه در كارمان جدي، صميمي، خستگي ناپذير و پولادين باشيم. در اين ايام، ملت ما يكي از وعده هاي الهي را به چشم خود ديد. يكي از مصاديق آياتِ «ان تنصروا اللَّه ينصركم»(3) و «و من يتّق اللَّه يجعل له مخرجا. و يرزقه من حيث لايحتسب و من يتوكّل علي اللَّه فهو حسبه»(4) در همين ايام كه حقانيت اين ملت مظلوم و شجاع مورد اعتراف سازمانهاي رسمي قرار گرفت، آشكار شد. اين حركتي را كه چنين پيروزي يي به دنبال آن بود، چه كسي كرد؟ اين نصرت خدا بود، كه ناشي از نصرت دين خدا توسط مردم

است؛ و اين وعده ي الهي است، و راست است. ممكن است ما با ذهن محدود خودمان، زماني را كه براي تحقق وعده يي فرض كرده ايم، انجام نگيرد؛ اما بالاخره انجام مي گيرد. چه كسي تصور مي كرد در اين دنيايي كه آلوده ي به زهر كشنده ي سياست مغرضانه ي ابرقدرتهاست، اين سازمان مللي كه يازده سال واضحترين حقايق را مكتوم نگهداشت - در حالي كه از روز اول معلوم بود كه چه اتفاقي افتاده است و دارد مي افتد - در چنين وضعيتي، علي رغم خواست ابرقدرتها، و با وجود نارضايتي كساني كه هنوز هم از اسلام و جمهوري اسلامي ايران مي ترسند، چنين اعتراف(5) صريح و محكوم كننده يي عليه دشمنان ما صادر بشود؟! اين كار خدا بود؛ اين همان نصرت غيبي است. انتظار نداشته باشيم كه نصرت غيبي، هميشه به يك شكل ظاهر بشود؛ اين هم يكي از انحاء نصرت غيبي الهي است. اين نصرت، دنباله ي نصرتي است كه شما به دين خدا مي رسانيد؛ «ان تنصروا اللَّه ينصركم».(6) و جاي امام خالي است؛ اگرچه آن حكيم بزرگ، با ديده يي كه حكمت آن را بينا كرده بود، خيلي چيزها را مي ديد، كه امثال ماها نمي توانستيم ببينيم. او بلاشك امروز را هم در آن آيينه ي روشنِ دل حكيم و فرزانه ي خود مي ديد. خيلي چيزهاي ديگري هم هست كه ما امروز نمي توانيم ببينيم؛ شايد حدس هم نمي توانيم بزنيم؛ اما هست و خواهد شد. نيتمان بايد كسب رضاي الهي باشد تا زماني كه ما ثابت قدم باشيم، در راه باشيم، جد و جهد كنيم و اخلاص و دلسوزي داشته باشيم - كه اصل قضيه اين است - بلاشك چشمه ي جوشان الهي به سمت ما جاري است؛ چه

دشمنان بخواهند، چه نخواهند؛ چه امريكا خوشش بيايد، چه بدش بيايد. امروز مي بينيد كه دنيا در چه وضعي است؛ امپراتوريها چه طور دارند تجزيه مي شوند؛ ملتها چه طور دارند سر بلند مي كنند؛ اسلام چگونه دارد سيطره ي معنوي خودش را بر دلها آشكار مي كند. پس، ما بايد درس بگيريم. هر جايي كه هستيم و هر كاري كه داريم، اول بايد نيتمان كسب رضاي الهي باشد؛ اساسيترين بخش قضيه همين است. بايد خدا را با عمل صالح خشنود كرد. عمل و صلاح، با همند. ما صلاح بدون عمل نداريم. در قرآن، بعد از ايمان، عمل صالح است؛ اگرچه طبق بعضي از روايات، ايمان هم عمل است؛ «الايمان هوالعمل».(7) عمل، جوانحي و قلبي است؛ اراده يي است كه انسان بر قلب و روح خود حاكم مي كند. اراده كردن، گاهي - و شايد هم هميشه - مشكلتر و سنگينتر از عمل كردن به جوارح و به جسم است؛ گاهي مشكل قضيه ي ما آن جاست. بايد عمل باشد؛ در خط صلاح هم باشد. معيار و فارق صلاح و فساد معيار و فارق صلاح و فساد اين است كه آيا ما آن كار را براي رضاي خدا انجام مي دهيم، يا نه. بديهي است زماني كه ما مي خواهيم كاري را براي رضاي خدا انجام بدهيم، وقتي اين احساس از ما متمشي مي شود، كه بررسي كرده باشيم و حُسن عمل و مطلوبيت عمل را فهميده باشيم، بعد آن را براي رضاي خدا انجام بدهيم. پس، در بطن كسب رضاي خدا، آگاهي و هشياري و توجه همه جانبه و تدبير الهي مؤمن هست. جا دارد كه به غم طولانيِ عميقِ فقدان شهداي عزيزمان اشاره كنم؛ كه مجاهدت و تلاش

آنها، مظهر والاي صبر و كار مخلصانه بود. امروز هم خداي متعال، با بازگشت پيكر مطهر شهيد عزيزمان - شهيد تندگويان(8) - ياد شهدا را در ذهن ملت ايران زنده تر كرد. خدا او را غريق رحمت كند، و همچنان كه غريبانه مجاهدت كرد و در راه خدا شهيد شد، ثواب و اجر شهداي غريب راه خدا را به او ارزاني بدارد. انتخابات، نقطه ي اساسي وصل افكار و آراي مردم به بدنه ي نظام اجرايي در باب انتخابات - كه مسأله ي روز شماست - مسائل بسياري هست. لازم است ما جهاتي از بحث را در اين جا مطرح كنيم؛ بسياري از آنها هم در موقع مناسب به عرض ملت ايران خواهد رسيد و در وقت مقتضي، آنچه لازم باشد، ان شاءاللَّه گفته خواهد شد. آنچه امروز مطرح است و لازم است با شما برادران عزيز وزارت كشور و استانداران و فرمانداران و معاونان سياسي و كاركنان وزارت محترم كشور مطرح بشود، اين است كه انتخابات، با همان جايگاه اساسي خود در نظام جمهوري اسلامي، همواره مورد توجه باشد. انتخابات، آن نقطه ي اساسي وصل افكار و آراي مردم به بدنه ي نظام اجرايي است. اگر انتخابات - همچنان كه بحمداللَّه در گذشته همين طور بوده است - با حضور مردم، با اراده ي مردم، با آزادي كامل مردم و انتخاب آزادانه ي آنها انجام بگيرد، و بخصوص اگر ان شاءاللَّه در اين انتخاب، حداكثر آگاهي از سوي مردم به كار برود، تا اين كه افراد صالح و شايسته و حقيقتاً حايز شأن نمايندگي اين ملت عظيم، به مجلس فرستاده بشوند، نظام اسلامي مي تواند مطمئن باشد كه در جهت آرزوها و هدفهاي خود در حركت است. اين،

نقش انتخابات و شأن والاي انتخابات است. مجلس، جاي افرادي از بطن توده هاي انقلابي مردم جايگاه مجلس، جايگاهي است بسيار عالي؛ انعكاس نظرات و اراده ي ملت در قوانين و مقررات كشور و رگه هاي اجرايي كشور است؛ اين چيز كمي نيست. مجلس بحمداللَّه در نظام جمهوري اسلامي، تا حدود زيادي معناي واقعي خودش را پيدا كرد. مجلس، جاي افرادي از بطن توده هاي انقلابي مردم است؛ آدمهايي علاقه مند و دلسوز - البته به طور اكثر - افرادي كه مي خواهند براي ملت كاري انجام بگيرد، و تلاش مي كنند كه در اين كار خوبي كه مورد علاقه ي آنهاست، به نحوي سهيم باشند. بحمداللَّه در دوره هايي كه تاكنون گذشته است، ما تا حدود زيادي شاهد چنين منظره هايي بوده ايم؛ آزاد حرف خودشان را بزنند و راهي را كه صحيح مي دانند، تعقيب بكنند. اين، خصوصيات مجلس اسلامي است؛ كه بخش مهمي از اين خصوصيات وجود داشته است. البته نمي خواهيم بگوييم استثناء ندارد؛ چرا، بالاخره در هرجا استثناهايي هم هست؛ اما قضاوت بر روي غلبه و بر روي روال طبيعي كار است. در درجه ي اول، سلامت انتخابات مهم است بايد كوشش كنيد كه انتخابات دوره ي چهارم، حتّي از دوره هاي قبل هم بهتر برگزار بشود؛ نبايد از اين توقع تعجب كرد. نبايد دو روزمان يكسان باشد؛ روزبه روز بايد بهتر بشويم؛ دولتهاي ما هم بايد روزبه روز بهتر بشوند؛ مسؤولان و مأموران ما هم بايد بهتر بشوند. هر فردي از افراد ما، در هر كاري كه داريم، بايد توقع بهتر شدن را از خودمان و ديگران داشته باشيم. ما بايد پيش برويم. معناي پيشرفت، پيشرفت ظاهري و مادّي كه نيست؛ پيشرفت به سمت هدفهاست؛ يعني يك

امر معنوي، كه با بهتر شدن ماها ممكن است. با بدتر شدن ما، روزبه روز از هدف دور مي شويم. پس، مجلس هم محكوم به همين حكم است؛ انتخابات هم محكوم به همين حكم است. آنچه در انتخابات، از نظر شما برادران عزيز و زحمتكش مهم است، در درجه ي اول، سلامت انتخابات است. انتخابات بايد به معناي واقعي كلمه، نمايشگر رأي مردم باشد. اين به معناي آن نيست كه ما فقط از تقلب كردن كساني كه ممكن است بخواهند چنين كاري بكنند، جلوگيري بكنيم - آن كه به جاي خود محفوظ و معلوم است، و شأن مأموران جمهوري اسلامي، اجل از اين حرفهاست - بلكه بالاتر از اين، فضاي انتخابات، بايد فضاي سالمي باشد؛ فضاي تبليغات، بايد با فضاي پروپاگاندهاي معمول دنيا تفاوت داشته باشد. فشار تبليغات توخالي در كشورهاي به اصطلاح دمكراتيك امروز در دنيا، دمكراسي، يك دمكراسي حقيقي نيست؛ زيرا فشار تبليغات پُر زرق و برق توخالي، با سخنان فريب آميز، آن چنان بر ذهن مردم سنگيني مي كند، كه امكان انتخاب درست را به مردم نمي دهد؛ نمي گذارند مردم فكر كنند. هر كس كه مقداري از كارهاي انتخاباتي كشورهاي به اصطلاح دمكراتيك را مشاهده كرده باشد، اين معنا برايش واضح است. حرفهايي كه مي زنند، وعده هايي كه مي دهند، قيافه هايي كه مي گيرند، تملقهايي كه از بعضي از قشرها يا گروهها مي گويند، ارتباطهايي كه با جناحهاي خاصي برقرار مي كنند تا نظر آنها را جلب بكنند، اينها كارهاي سالمي نيست؛ كارهايي است كه وقتي در يك مجموعه ي مردمي انجام گرفت، فضا را مسموم مي كند و قدرت فكر كردن به آنها نمي دهد. تبليغ، صحيح و حق است؛ اما با معناي واقعي كلمه، با حفظ

حدود شرعي كلمه، به دور از فريب، به دور از كارهاي دروغين و نمايشي، به دور از متهم كردن اين و آن. نمي شود ما بگوييم كه مسؤولان انتخابات، نسبت به اين قضيه هيچ مسؤوليتي ندارند؛ اين شرط سلامت انتخابات است. همكاري و هماهنگي دستگاهها در امر انتخابات نكته ي بعدي، همكاري دستگاههايي است كه با هم اين بار سنگين را بر دوش دارند؛ چه وزارت كشور، چه شوراي محترم نگهبان، چه نيروي انتظامي. آن كساني كه مي خواهند اين بساط مقدس را پاسداري كنند، بايد با هم هماهنگ باشند؛ همكاري كنند و در خودشان تفاهم به وجود بياورند. من اميدوارم در اين نوبت انتخابات، ان شاءاللَّه اين تفاهم به حد اعلي برسد؛ پيش بيني من هم همين است. بحمداللَّه وزير محترم كشور،(9) روحاني، فاضل، عالم، عاقل و متصف به صفات پسنديده اند. اعضاي محترم شوراي نگهبان هم - كه مجتهدان عدول و منصوبان امامند - همين طورند. تصور من اين است كه آنچه پيش خواهد آمد، ان شاءاللَّه چيز خوبي خواهد شد و همكاري صميمانه يي خواهد بود؛ اما بايد براي اين تلاش كنيد. از هيچ تخلفي نگذريد آنچه مهم است، اين است كه ما به آن مأموران زيرِ دستمان نگاه كنيم. شما در مديريتي كه اعمال خواهيد كرد - همه ي طرفهاي قضيه را عرض مي كنم - بايد بدقت مراقب كارهاي كساني باشيد كه زير نظر و زير دست شما كار مي كنند؛ اين اساس صحت كار است. شما خوبيد؛ اما اين كافي نيست؛ بايد مأموران شما هم از خوبيهاي شما، از صفاي شما، از صميميت شما بهره مند باشند. دقت كنيد، و حقيقتاً در اين كاري كه به مردم ارتباط پيدا مي كند، هيچ اغماضي

نكنيد و از هيچ تخلفي نگذريد. البته ممكن است كانديداهاي انتخابات، وابسته به جناحهاي مختلف سياسي باشند، يا خواهند بود - ايرادي هم ندارد - ممكن است با هم تنافسهايي(10) داشته باشند؛ اما هيچ مسؤولي از مسؤولان، به هيچ وجه نبايد اجازه بدهد كه برداشتهاي خطي، برداشتهاي جناحي و گرايشهاي گروهي، اندكي در اين كار تأثير بگذارد. اين كار بايد ان شاءاللَّه سالم و خالص و بدون اندكي خدشه انجام بگيرد؛ اين است كه مردم را دلگرم خواهد كرد. حضور مردم، پشتوانه ي مجلس شوراي اسلامي البته مردم عزيز ما به ياد داشته باشند، و قطعاً به ياد دارند كه امام بزرگوار، در همه ي انتخاباتي كه از اول انقلاب تا زمان رحلت آن بزرگوار انجام گرفت، بر حضور مردم تأكيد كردند. واقعاً فرقي نمي كند كه كانديداي چه گروهي مطرح باشد. فرقي نمي كند كه فرضاً كدام جناح، غلبه ي بر جناح ديگري داشته باشد. فرقي نمي كند كه كدام نامزد انتخاباتي، فعاليت بيشتري در اين شهر يا حوزه ي انتخاباتي دارد و ممكن است حضور مردم، آراي او را بيشتر كند. او كيست و من چه كسي هستم، در اين جا مطرح نيست؛ اشخاص مطرح نيستند. اصل حضور مردم، پشتوانه ي مجلس شوراي اسلامي است؛ و مجلس شوراي اسلامي، قاعده ي نظام است. با اين ديد بايستي به انتخابات نزديك شد. اميدواريم كه خداي متعال ان شاءاللَّه از آن نصرتهاي معنويِ عميقِ من حيث يحتسب و من حيث لايحتسب، در اين كار انتخابات هم نصيب ملت ايران و نصيب همه ي شما بكند. ان شاءاللَّه به آن روزي برسيم كه ببينيم مجلس و دستگاههاي مردمي، با فعاليت خالص و كامل، آن چنان نمايش خلوصي را در مقابل چشم مردم دنيا

قرار مي دهند، كه خود اين، مشوق انسانها و ملتها به گرايش به سوي حركت اسلامي و نظام اسلامي باشد. از خداوند متعال مي خواهم كه فضل و رحمت و كمك و تأييد خودش را نسبت به شما برادران عزيز شامل بفرمايد؛ و ان شاءاللَّه وليّ عصر(ارواحنافداه) شما را مشمول توجهات خود قرار بدهد، و بتوانيم در راهي كه رضاي آن بزرگوار است، همه با هم حركت كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) حجةالاسلام عبداللَّه نوري 2) انتخابات دوره ي چهارم مجلس شوراي اسلامي 3) محمّد: 7 4) طلاق: 2 و 3 5) اعلام متجاوز بودن عراق از طرف سازمان ملل متحد؛ ر. ك: پاورقي صفحه ي 33 همين مجلد 6) محمّد: 7 7) الالفين، ص 320 8) 1370 - 1329 ش) 9) حجةالاسلام عبداللَّه نوري 10) خودنماييها

بيانات در ديدار با اعضاى ستاد پيگيرى قطعنامه ى 598 شوراى امنيت سازمان ملل متحد

بيانات در ديدار با اعضاي ستاد پيگيري قطعنامه ي 598 شوراي امنيت سازمان ملل متحد(1) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به موازات جبهه ي نظامي، جبهه ي ديپلماسي ما نيز فعال بود بنده هم بايستي اولاً از شما برادران عزيز دستگاههاي مختلف، كه در كار پيشبرد قطعنامه ي 598 يك تلاش وسيع و پُرغصه و پُردردسر را دنبال كرديد، و همچنين از كسان ديگري از بخشهاي مختلف كه احياناً با شما در اين زمينه ها همكاري كردند، صميمانه تشكر كنم؛ ثانياً به خاطر اين كه بحمداللَّه اين زحماتتان به نتيجه رسيد، به شما تبريك عرض بكنم. ما كمك الهي را در طول جنگ و در بخشهاي مختلف، بالعيان مشاهده كرديم؛ و اين يكي از همان كمكهاست. در هر جنگي، به موازات جبهه ي نظامي، يك جبهه ي سياسي هم وجود دارد، كه شرايطش با همان جبهه ي نظامي، كم و بيش يكسان است.

يعني اگر فرض كنيم كه در ميدان نظامي، از طرف كساني در دنيا - مثلاً از طرف مجموعه ي عظيمي - به دشمن كمك شود، نبايد انتظار داشت كه در جبهه ي سياسي، همانهايي كه به او كمك مي كردند، حالا بيايند به ما كمك كنند؛ اين چيز تقريباً نامعقولي است. كمكها براي دشمن ما، در هر دو جبهه بود. اگرچه جبهه ي سياسي براي همه ي مردم و همه ي دستگاهها محسوس و ملموس نبود، اما براي شماها و كساني كه دست اندركار مسائل سياست خارجي بودند، كاملاً محسوس بود. آن فضاي سرد ديپلماسي، آن توطئه هاي عجيب و غريبي كه در صحنه ي عالم، همين طور از هر گوشه و كنار عليه جمهوري اسلامي سر مي كشيد، آن موج عظيم تبليغاتيِ يك آهنگ در همه ي دنيا، از شرق تا غرب تا ارتجاع، اينها بخشي از آن چيزي بود كه ما يك سر ديگرش را در ميدانهاي جنگ و سلاح و مهمات مدرني كه در جنگ به دشمن ما داده مي شد، مي ديديم. بحمداللَّه در هر دو ميدان، ايمان و عشق به هدف، و اخلاص براي خداي متعال، كار خودش را كرد. هم در صحنه ي نظامي، بحمداللَّه اين نظاميهاي ما - ارتش و سپاه و بسيج و فرماندهان ما - و آحاد افراد ما با فداكاري جنگيدند و دشمن را مبهوت كردند، و هم متناسب با اين وضع، جبهه ي ديپلماسي نيز فعال بود؛ ما واقعاً شاهد اين قضيه بوديم. بنده مي ديدم كه برادران چه زحمتي مي كشند، چه تلاشي مي كنند و چه غصه ها و رنجهايي را بر خودشان تحمل مي كنند؛ اين هم نتيجه ي آن است. اين وعده ي خدا كه مي فرمايد «ان تنصروا اللَّه ينصركم»،(2) دروغ كه نيست. اين

وعده ي به اين واضحي، نه آيه ي متشابه است، و نه گيري در مدلول هست؛ كاملاً پيداست. شما ممكن است منتظر باشيد كه «ان تنصروا اللَّه ينصركم» در همان لحظه محقق شود؛ نه ديگر، اين توقع زيادي است؛ در آن لحظه نخواهد شد؛ اما به هرحال سوخت و سوز ندارد. بلاشك، خدا شما را ياري مي دهد - «ينصركم» - اين هم نمونه ي آن است. اين بايد براي ما درس باشد؛ كمااين كه بحمداللَّه هست. بي اعتقادي به خدا، يكي از عوامل فروپاشي نظام سوسياليسم آن كساني كه در مقابل جمهوري اسلامي بودند، واقعاً مصداق «و من اعرض عن ذكري فانّ له معيشة ضنكا»(3) شدند. آنها اعراض كردند و خداي متعال هم بر آنها سخت گرفت. سختگيري الهي هم يكي از آن چيزهاي عجيب است؛ آن جايي كه گمان آن نمي رود، بُروز مي كند. ببينيد حالا چه دارد مي شود. من وقتي به اين حوادث شرق اروپا(4) نگاه كردم و نگاه مي كنم، از همان روزي كه شروع شده، واقعاً انسان چيزهايي احساس مي كند. موضعگيري كشورها و نوع برخوردشان، چه ارتباط روشني با اين حوادثي كه حالا دارد در اين جا پيش مي آيد، پيدا كرده است. اين، چه دستي و چه عاملي است؟ اين، چه قانون ناشناخته يي در زندگي ما مردم است كه اين طور بر تمام قوانين شناخته شده ي قراردادي، سيطره پيدا مي كند؟ شما مي بينيد كه ناگهان يك دژ از هم مي پاشد، فرو مي ريزد و از بين مي رود؛ اين يقيناً بي علت نيست. آن عاملهاي ناشناخته، اين جا خودش را نشان مي دهد؛ و يقيناً بخشي از اين موضعگيريها نسبت به ايمان الهي در اين كشورهاي متلاشي شده و در اين امپراتوريهاي درهم فرو ريخته - يعني بي اعتقادي

به خدا - يكي از عوامل بوده است. امروز شايد تصور غربيها يا لااقل تبليغاتشان اين است كه اتحاد جماهير شوروي به خاطر شكست تجربه ي سوسياليسم به اين نتيجه رسيد كه آن اقتصاد غلط بود؛ بعد از هفتاد سال فهميد كه اين اقتصاد درست است؛ يعني فروپاشي نظام سوسياليسم را به پاي يك تجربه ي ديگر، يا تجربه يي براي بيان استحكام مبناي جوامع سرمايه داري به حساب آوردن! اين غلط است؛ به هيچ وجه اين محاسبه درست نيست؛ اصلاً ربطي به اين قضيه ندارد؛ مسأله بايستي جاي ديگر علت يابي و علت جويي بشود؛ مسأله ي دشمني با دين و بريده شدن از ايمان معنوي است. در هرجا و به هر اندازه كه اين عامل منفي وجود داشته باشد، به همان اندازه تلاشي و نابودي منتظرش است. البته عرض كردم، نبايد تصور كرد كه فردا بايد اتفاق بيفتد. آن كشورهايي هم كه به شكل ديگري - اگرچه نه با آن نمودارها و نمادها - با دين مقابله مي كنند، بايد منتظر چنين وضعي باشند. اين قرن - آن طور كه به چشم مي خورد - ان شاءاللَّه قرن گرايش عمومي بشريت به سمت معنويت و به سمت دين است. آنچه كه ما داريم، به بركت اسلام داريم به هرحال، آنچه كه ما داريم، به بركت اسلام داريم. به وجود آمدن انقلاب، به بركت اسلام بود. اگر ايمان اسلامي و عمق اين ايمان در دلها نبود، امكان نداشت بعد از آن سوابقي كه همه از گذشته هاي اين كشور - بخصوص در قرن اخير - مي دانيد، هيچ دست نيرومندي بتواند اين مردم را به حركت در بياورد. آن چيزي كه آن رهبري بي نظير را براي ما به وجود آورد،

ايمان مذهبي بود؛ يعني شما هر اندازه كه ميزان استحكام و اقتدار معنوي امام را محاسبه كنيد، به همان اندازه دينداري و ايمان و معنويت آن بزرگوار را بايد محاسبه كنيد؛ يعني اقتدار ايشان، به خاطر تدين و پايبندي عميق و بي بروبرگردش به دين و به ايمان ديني و جذبه ي معنوي يي كه در وجود او موج مي زد، بود. پايداري اين مردم بعد از پيروزي انقلاب، و تشكيل و بقا و ريشه دار شدن جمهوري اسلامي تا وضع كنوني، و پيشرفتها در جهات مختلف، و سرنوشت جنگ تحميلي، و سرنوشت جنگهاي فراواني كه ما تاكنون در دنياي سياسي و اقتصادي داشته ايم و همه به سمت پيروزي حق بوده است - اگرچه در بسياري از آنها در نيمه ي راه قرار داريم - همه ي آنها مرهون ايمان اسلامي ما و اعتقادات اسلامي اين مردم است؛ ما بايد آن را حفظ كنيم. در اظهاراتمان، در عملكردمان، در جهتگيريها و اتخاذ سياستهاي مختلفمان، اين بايد براي ما معيار باشد. هيچ ملاحظه يي نبايد جلوي ملاحظه ي ديني را بگيرد و بر آن فايق بيايد. همه ي ملاحظات و تصميم گيريهاي ما بايد با معيار ايمان مذهبي و تجويز دين و حكم اسلامي مقايسه گردد و حكم بشود به اين كه اين درست است، يا درست نيست. اين، راه پيشرفت ماست؛ چيزي است كه اين ملت را نسبت به مسؤولان دلگرم خواهد كرد و پشت سر آنها نگه خواهد داشت. عدم ارتباط با مردم، زمينه ي برنامه ريزي مطمئن را از بين مي برد الان شما فروپاشي اين امپراتوري شوروي را ببينيد. آن چيزي كه عامل درجه ي يك و عامل مباشر در اين فروپاشي است، انقطاع از مردم است؛ با

مردم كاري ندارند. هيچ رابطه يي بين اين رهبري و مردم وجود ندارد؛ يعني رهبري، هيچ نمي تواند روي مردم حساب كند؛ والّا اگر مي توانستند روي مردم حساب كنند، آيا تبليغات امريكاييها و سياستبازي آنها در اين يك سال ونيم اخير مي توانست اين قدر در وضع شوروي تعيين كننده باشد؟ هيچ چيز به قدر تبليغات امريكاييها و بازي سياسي آنها، در وضع فعلي شوروي مؤثر و تعيين كننده نبوده است. قدم به قدم قضايا را پيش بردند، تا به اين جا رساندند؛ حالا بعد از اين، خدا به داد اين جمهوريها - و بخصوص آن درشتهايشان - برسد، كه چه در پيش خواهند داشت! علتش اين است كه مردم را در كنار خود ندارند. هر نظامي كه با مردمِ خودش مرتبط و متصل نباشد، نمي تواند براي بلندمدت و براي آينده، برنامه ريزي مطمئني داشته باشد. خوشحال كردن مردم، بالاترين صدقه مردم ما، مردم مذهبي و متديني هستند. مهمترين عامل حفظ اين عقيده و اين پيوند خوب، همين حركتي است كه بحمداللَّه شماها داريد؛ حركت ديني و احترام به دين و پايبندي به مقررات اسلامي. به هرحال، ما از آقايان خيلي متشكر هستيم. خدا را شاكريم كه اين پيروزي را به ملت ايران ارزاني داشت؛ و اين پيروزي بسيار بزرگي است. اگرچه مراحل بعدي اين هم - همان طور كه آقايان برنامه ريزي كرده اند - بايستي پيگيري بشود و بسيار مهم است؛ ليكن از شروع كار، عظمت پيروزي آشكار شده است. شايد لازم است آنچه كه به دست آمده، براي ملت ايران كاملاً بيان بشود كه چه قدر عظمت دارد. اين خيلي مهم است و حقيقتاً براي همه ي ملت ايران و كساني كه ضايعات جنگ تحميلي را تحمل كرده اند،

تسلايي است. اميدواريم ان شاءاللَّه تفضلات الهي بر شما و بر همه ي مسؤولان و ملت مستمر باشد و خداي متعال با تفضلات خود و توجهات خاص وليّ عصر (ارواحنا فداه) روزبه روز شاديهاي بيشتري نصيب كند؛ كه يكي از اين شاديها هم، همين سفر اخير(5) رئيس جمهور محترممان بود كه واقعاً مردم را شاد كرد و بسياري از غمها را از دلهاي آنها زدود. به نظر من، هيچ صدقه يي بالاتر از اين نيست كه انسان اين مردمي را كه شايسته ي خوشحالي هستند، خوشحال كند؛ و اين سفر - چه حضور در آن كنفرانس،(6) و چه سفر به سودان - و اقدام شما آقايان، واقعاً مردم را خوشحال كرد. اين چيزها تصادفي به دست نمي آيد. ما دستمان توي كار بوده، مي دانيم كه آنچه پيش مي آيد، محصول تلاش و زحمت و فداكاري و رنجهاي فراواني است كه بحمداللَّه محصولش هم اين گونه ظاهر مي شود. ان شاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) دكتر ولايتي (وزير امور خارجه)، حجةالاسلام والمسلمين روحاني (دبير شوراي عالي امنيت ملي)، حجةالاسلام والمسلمين فلاحيان (وزير اطلاعات)، آقاي مهاجراني (معاون حقوقي رئيس جمهور) و ديگر اعضاي اين ستاد 2) محمّد: 7 3) طه: 124 4) تحولاتي كه در اتحاد جماهير شوروي سابق و در دوران زمامداري «گورباچف» به وجود آمد، موج آن نيز به اروپاي شرقي و كشورهايي كه در حوزه ي نفوذ شوروي قرار داشتند، سرايت كرد و به ظهور و رشد استقلال طلبي و ملي گرايي كمك نمود. در اين ميان، دنياي غرب و بويژه امريكا تلاش فراواني براي خروج اين كشورها از انقياد شوروي به عمل آوردند، كه بالاخره به فروپاشي شوروي و

از هم گسيختگي پيمان ورشو منجر گرديد. 5) سفر به كشورهاي آفريقايي سنگال و سودان، كه با استقبال چشمگير مردم آن كشورها مواجه شد. 6) ششمين اجلاس سران كشورهاي عضو سازمان كنفرانس اسلامي كه در تاريخ 18/09/1370 به مدت چهار روز در داكار، پايتخت كشور سنگال برگزار شد.

بيانات در ديدار با فرماندهان يگانهاى سپاه پاسداران مستقر در فرودگاههاى كشور

بيانات در ديدار با فرماندهان يگانهاي سپاه پاسداران مستقر در فرودگاههاي كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در نظام الهي، هيچ مجاهدتي به هدر نمي رود برادران عزيز! خيلي خوش آمديد.خيلي خوشحاليم كه شما را از نزديك زيارت كرديم. اين نكته يي كه آقاي افشار(1) فرمودند، نكته ي بسيار درست و ظريفي است كه همه كس به آن توجه نمي كند، و آن اين كه توفيق شماها به اين است كه حادثه يي پيش نيايد. وقتي حادثه يي پيش مي آيد و مثلاً شما موفق مي شويد كه دشمن را ناكام كنيد، سر و صدا مي پيچد؛ اما وقتي يك سال مي گذرد و هيچ حادثه يي پيش نمي آيد، كسي نمي فهمد كه شما چه كرده ايد كه حادثه يي پيش نيامده است. اميدواريم كه اگر خلق خدا، ريزه كاريهاي زحمات و خون دلها و مجاهدات شما را درك نمي كنند، كرام الكاتبين و مأموران غيبي الهي، همه ي خصوصيات كارهاي شما را - كه بحمداللَّه كم هم نيست - بدقت ثبت كرده باشند و يقيناً ثبت كرده اند و در محضر پروردگار و وجود مقدس وليّ عصر، مايه ي سر بلندي شماها شده باشند. در دعا مي خوانيم: «و كنت انت الرّقيب عليّ من ورائهم و الشّاهد لما خفي عنهم».(2) آن چيزي كه حتّي كرام الكاتبين هم نتوانند بفهمند، خود خدا مي فهمد و آن، خاطرات ذهني شماست. آن چيزي را كه در دل مي گذرانيد، ملائكه ي خدا هم نمي فهمند؛ اما خداي متعال، عالم السّر والخفيّات است؛ او

مي فهمد. در نظام الهي، حسن كار اين است كه هيچ مجاهدتي به هدر نمي رود. يعني اگر ما دقيقترين سيستم كنترل را هم داشته باشيم - كشوري را فرض كنيد كه چنين چيزي داشته باشد؛ كه البته در دنيا چنين چيزي نيست كه بتوانند سيستم دقيق كنترل را نسبت به كارهاي مثبت و منفي افراد داشته باشند و ريزه كاريها را در آن جا محاسبه كنند - باز هم افراد كارهايي دارند كه به چشم آن سيستم نمي آيد، و هر فردي وقتي مجاهدت مي كند، احساس خسارت مي كند؛ احساس مي كند كه كسي نفهميد، يا درست نفهميد. هيچ نظام بشري قادر نيست حق كارگزاران را با دقت ادا كند كيست كه بتواند اجر و ارج حركت يك جوان مسلمان را در سنگري از سنگرهاي جمهوري اسلامي - چه در جبهه، چه در پشت جبهه - با همه ي خصوصيات آن بفهمد و ثبت كند؟ اصلاً علم بشر مي تواند به اين چيزها احاطه پيدا بكند؟ آن جايي كه شما در عين خستگي، كار را دنبال مي كنيد، هيچ كس هم شاهد كار شما نيست، گرفتاري و مشكل هم داريد، اما مي بينيد كار جلوي شماست و نمي توانيد از آن دست بكشيد، كيست كه بتواند آن احساس شوق و دلسوزي شما را به كار - كه پيش خود مي گوييد اشكالي ندارد، من كار شخصي و آن لذت و خوشي را كه در نبودن كار است، رها مي كنم و اين كار را تمام مي كنم - ثبت كند؟ هيچ نظام بشري قادر نيست كه حق كارگزاران را با دقت ادا كند. حسن نظام الهي اين است كه وقتي هيچ كس نتوانست، تازه نوبت خود خداي متعال و مأموران الهي است

كه اينها را ثبت كنند و به خود شما برگردانند؛ نه فقط در آخرت، در دنيا هم آثارش را بر مي گردانند. توفيقات شخصي و معنوي شما، روشني دل و شوق شما به انجام وظيفه ي بيشتر، اينها همه پاداشهايي است كه خدا دارد به شما مي دهد. سربلندي ملت ايران در مواجهه با عراق، از الطاف الهي از اين بالاتر، توفيقات جمعي است. فرض بفرماييد ناگهان حادثه يي اتفاق مي افتد كه بر حسب موازين عادي، تقريباً ناممكن است؛ مثل اين حوادثي كه پيش آمد(3) و همه ي آنها به سربلندي ملت ايران منتهي شد؛ اين حادثه ي عراق و منهدم شدن آن هسته يي كه سالهاي متمادي در ويراني جمهوري اسلامي پافشاري كرده بود. چه كسي اين برنامه ها را ريخت؟ چه كسي طراحي كرد كه يك دشمنِ پابه نقدِ دم گوش نشسته ي شرير، اين گونه پا در گل بشود؟ اصلاً كسي نمي توانست. واقعاً اگر عراق بعد از قبول قطعنامه توسط ما، با همان ساز و برگ قبلي پشت اين هزار و سيصد كيلومتر مرز ما باقي مي ماند، فكر مي كنيد كه ملت ايران روي آرامش و آسايش مي ديد؟ فكر مي كنيد كه نيروهاي مسلح - كه شماها باشيد - مي توانستند اندك احساس آرامشي بكنند؟ آيا آب خوشي از گلوي اين ملت پايين مي رفت؟ رژيم عراق، اصلاً شرير بالذات است؛ اصلاً نمي تواند عدم شرارت را تحمل كند. شما ببينيد جسد مبارك شهيد تندگويان را موميايي كرده حاضر دارند؛ اما وقتي كه هيأت و دكتر و مسؤولان مربوطه به آن جا مي روند، قبري را مي كنند و جسد ديگري را نشان مي دهند! البته اينها هم فهميدند و گفتند كه اين جسد شهيد تندگويان نيست؛ اصرار كردند، بالاخره آنها مجبور شدند كه

جسد اصلي را بدهند. حالا اگر اينها قانع مي شدند و همان جسد را مي آوردند، بگو شما با آن جسد موميايي كرده، مي خواستيد چه كار كنيد؟! شرارت اين دشمن تا اين حد است؛ از يك جسد موميايي كرده هم حاضر نيست بگذرد؛ براي اين كه يك وقت به صورتي از آن عليه جمهوري اسلامي استفاده كند؛ يك بي آبروگي سياسي، يا مشكلي درست كند! چه كسي اين دشمن را زد و اين گونه منهدمش كرد؟ چه كسي اوضاع جهاني و گرايش عمومي دنيا را اين چنين ملتهب كرد و به سمتي كه به فضل الهي در نهايت به نفع نيروهاي حق است، راه انداخت؟ اينها كارهايي است كه خداي متعال مي كند، و پاداش ذره هايي از حسنات است كه دست غافل و ناتوان بشر، قادر نيست آن ذرات را ثبت كند. هيچ چيز به قدر معنويت، انسان را حفظ نمي كند كارتان، كار بسيار حساسي است. در اين كار، هجوم جنود شيطان بر حصارهاي حق زياد است. هرجا هجوم دشمن شديدتر است، بايستي آمادگي نيروهاي حق دقيقتر باشد. سوار هواپيما شدن و به يك كشور خارجي رفتن و برگشتن، و با همه جور آدم سر و كار داشتن - در فرودگاه يك طور، در هواپيما يك طور، آن جا يك طور - از آن حلقه هاي ضعيف است؛ مراقب اين حلقه ي ضعيف باشيد. در فشارها، معمولاً حلقه ي ضعيف مي گسلد. هرچه مي توانيد، در جوانان و بچه هاي شاغل در اين دستگاه، معنويت را بيشتر تلقين و تزريق كنيد. هيچ چيز به قدر معنويت، انسان را حفظ نمي كند. گاهي بعضي فكر مي كنند كه چون فلاني در فلان سِمت حساس قرار دارد، او را از لحاظ مادّي اشباع كنيم،

تا تحت تأثير قرار نگيرد. البته اين راهي است، اما راه هميشه موفقي نيست؛ آنچه كه هميشه موفق است، حفظ معنويتهاست. ما در همه ي بخشها بايستي نگذاريم كه آن سطح معنويت جامعه پايين بيايد. يكي از بخشها، بخش شماست؛ مواظبت و مراقبت كنيد. بدانيد كه چون اين نظام مقدس در جهت حق حركت مي كند، خداي متعال پشتيبان خواهد بود. امام (رضوان اللَّه تعالي عليه) يك وقت در زمان بيماريشان - البته نه بيماري اخير؛ يك وقت ديگر - به من فرمودند كه من از اول انقلاب، دست قدرتي را احساس مي كنم كه دارد كارها را پيش مي برد؛ تقريباً شبيه همين تعابير را فرمودند، كه من همان وقت فرمايش ايشان را يادداشت كردم. من الان اين دست قدرت را احساس مي كنم و مي بينم كه خداي متعال اين نظام را به جهتي هدايت مي كند و آن خلأهايي كه ما كوچكتر از آن هستيم كه حتّي آنها را درك كنيم - چه رسد به اين كه بخواهيم آنها را پُر كنيم - با قدرت كامله ي خودش آنها را پُر مي كند. اتكاء به خداوند، ما را شكست ناپذير مي كند جهت، جهت درستي است. شما از دشمنتان قويتريد. ما امروز در معنا، از اين صف طولاني و به ظاهر انبوه دشمن قويتريم. البته آنها پول بيشتر و تكنولوژي بالاتري دارند؛ خيلي چيزها دارند كه ما علي الظاهر از آنها بي نصيبيم؛ اما ما چيزي داريم كه آنها از آن محرومند و آن، تكيه ي به خداي متعال است، كه او همه چيز است؛ هم از تكنولوژي قويتر است، هم از علم بشر قويتر است، هم از همه ي موجودات عالم بر روي هم قويتر است. يك اشاره و يك

اراده ي او، همه ي دنيا را به هم مي ريزد. ما از آن اتكاء برخورداريم؛ بايد اين تكيه ي به خدا را براي خودمان نگهداريم. اين گنجي است؛ اگر داشتيم، به دردمان مي خورد؛ نداشته باشيم و از دست بدهيم، ديگر از دستش داده ايم. ما در مقابل تندباد حوادث، مثل خيلي از كشورها و خيلي از ملتها، پَر كاهي هستيم. آنچه كه ما را پايان ناپذير و شكست ناپذير مي كند، عبارت است از همان اتكاء به خداي متعال؛ آن را مستحكم نگه داريد. ما بايد آنچه را كه صحيح مي دانيم، عمل كنيم هر فردي هم، در مورد خود و رعيت خودش، مسؤول است. هيچ كس نگويد كه چرا فلان كسان نمي كنند؟ آنها هم بايد بكنند. دستگاه تبليغات، دستگاه اجرايي، دستگاه قضايي و ديگر دستگاهها، همه مسؤولند. اقدام نكردن و صحيح عمل نكردن كسي، براي من و شما حجت نمي شود كه ما هم رها كنيم؛ نه، ما بايد آنچه را كه صحيح مي دانيم، عمل بكنيم؛ ولو ديگري نمي كند. البته راه صحيح عمل كردن، چيز ديگري است؛ نه اين كه عمل نكردن باشد. اميدواريم كه خداوند ان شاءاللَّه به همه ي شما توفيق بدهد و مشمول توجهات مخصوص وليّ عصر(ارواحنافداه وسلام اللَّه عليه) باشيد. خداوند ان شاءاللَّه كمكتان كند. خداوند ان شاءاللَّه شما و ما را هدايت كند. از وجود روحانيون خوب و نفسهاي گرم برادراني هم كه هستند، براي پُر كردن خلأهاي معنوي استفاده كنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) فرمانده ي وقت نيروي مقاومت بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي 2) مفاتيح الجنان، دعاي كميل 3) جنگ دوم خليج فارس و اشغال كويت از سوي نيروهاي عراقي. اين جنگ موجب شد تا صدام حسين نيروهاي عراقي مستقر در جوار خط مرزي

جمهوري اسلامي ايران را براي درگيري و اشغال كويت فرا بخواند؛ اما به دنبال ائتلاف متحدين به رهبري امريكا، نيروهاي عراقي شكست سنگيني را متحمل گرديدند و مجبور به خروج از كويت شدند.

بيانات در ديدار با اعضاى شوراى فرهنگى، اجتماعى زنان،(1) جمعى از زنان پزشك متخصص

بيانات در ديدار با اعضاي شوراي فرهنگي، اجتماعي زنان،(1) جمعي از زنان پزشك متخصص، و مسؤولان اولين كنگره ي حجاب اسلامي، به مناسبت ميلاد حضرت فاطمه ي زهرا(س) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم كج بيني و كجروي و كوته نظري نسبت به مسائل زنان خيلي خوش آمديد. از اين كه ديدم بحمداللَّه جهت فكري زنان زبده و برگزيده ي كشور ما در سَمتي است كه آينده ي آن ان شاءاللَّه نويدبخش و خوشحال كننده است، خرسند شدم. من هم متقابلاً ولادت زهراي اطهر(سلام اللَّه عليها) را، كه الگوي زنان در طول تاريخ و براي همه ي نسلهاست و نمونه ي انسان كامل و طرف ملكوتي وجود انسان در ايشان متجلي است، به شما خواهران عزيز و به همه ي زنان كشورمان و به همه ي زنان مسلمان و به همه ي مسلمين جهان تبريك عرض مي كنم. درباره ي مسأله ي زن - كه امروز همچنان در دنيا يك مسأله است - حرفهاي فراواني گفته شده و گفته مي شود. وقتي ما به نقشه ي انساني عالم و جوامع بشري نگاه مي كنيم - هم جوامع اسلامي مثل كشور خودمان و ساير كشورهاي اسلامي، هم جوامع غير اسلامي و از جمله جوامع به اصطلاح متمدن و پيشرفته - مي بينيم كه در همه ي اين جوامع، متأسفانه مسأله يي به نام مسأله ي زن همچنان وجود دارد؛ اين نشاندهنده ي نوعي كج بيني و كجروي و حاكي از نوعي كوته نظري نسبت به مسائل انساني است. معلوم مي شود كه بشر با همه ي ادعاهايش، با همه ي تلاشهايي كه مخلصان و دلسوزان كرده اند، با همه ي كارهاي

فرهنگيِ وسيعي كه بخصوص در مورد مسأله ي زن انجام گرفته است، هنوز نتوانسته درباره ي مسأله ي دو جنس و مسأله ي زن - كه به تبع او، مسأله ي مرد هم به شكل ديگري مطرح مي شود - به يك صراط مستقيم و راه درستي دست پيدا كند. شايد در بين شما خانمها كساني باشند كه آثار ادبي و هنري زنان هنرمند دنيا را - كه بعضي هم به فارسي ترجمه شده، و بعضي هم با زبانهاي اصليش وجود دارد - ديده يا خوانده باشند. همه ي اينها حاكي از همين مسأله يي است كه عرض شد؛ يعني هنوز بشر نتوانسته مسأله ي زن را، و به تبع اين مسأله، مسأله ي دو جنس - يعني زن و مرد - را، و قهراً مسأله ي انسانيت را، حل كند. به عبارت ديگر، زياده رويها و كجرويها و بدفهميها، و به تبع اينها، تعديها، ظلمها، نارساييهاي رواني، مشكلات مربوط به خانواده و مشكلات مربوط به نحوه ي اختلاط و امتزاج و ارتباطات دو جنس، هنوز جزو مسائل حل نشده ي بشريت است. يعني بشري كه در زمينه هاي مادّي، در زمينه هاي اجرام آسماني، در اعماق درياها، اين همه كشفيات انجام داده و اين همه دم از ريزه كاريهاي روان شناسي و روانكاوي و مسائل اجتماعي و مسائل اقتصادي و ساير چيزها مي زند و واقعاً هم در خيلي از اين رشته ها پيشرفت كرده، در اين مسأله درمانده است! اگر من بخواهم اين نارساييها را حتّي فهرست وار بيان كنم، زمان زيادي مي طلبد و شما خودتان هم واقفيد. بحران «خانواده» در جهان مسأله ي «خانواده» كه امروز يك مشكل اساسي در دنياست، از كجا ناشي مي شود؟ از نحوه ي نگرش به مسأله ي زن، يا از نگرش

به ارتباط زن و مرد ناشي مي شود. چرا خانواده كه يك نهاد طبيعي و اساسي وجود بشري است، الان در دنيا اين قدر دچار بحران است؛ به طوري كه اگر كسي در دنياي به اصطلاح متمدن غربي امروز، يك پيامِ ولو خيلي رقيقي درباره ي استحكام بنيان خانواده داشته باشد، از او استقبال مي كنند؛ هم زنان استقبال مي كنند، هم مردان استقبال مي كنند، هم كودكان استقبال مي كنند؟ اگر اين يك قلم مسأله ي خانواده را شما در دنيا بررسي كنيد و اين بحراني را كه در مسأله ي «خانواده» وجود دارد، درست مورد توجه و كاوش قرار بدهيد، مي بينيد كه اين ناشي از آن است كه مسائل مربوط به ارتباطات دو جنس و همزيستي دو جنس و روابط دو جنس حل نشده، يا به تعبير ديگري، نگرش، نگرش غلطي است. حالا ما كه در مجموعه ي افكاري كه مردان آنها را درست كرده اند، قرار مي گيريم، مي گوييم نگرش به مسأله ي زن درست نيست؛ مي توان گفت نگرش به مسأله ي مرد درست نيست - تفاوتي نمي كند - يا نگرش به كيفيت دو جنس، يعني هندسه ي قرار گرفتن دو جنس، نگرش غلطي است. راه حل الهي، علاج مشكلات فراوان زن و مرد نارساييها زياد و مشكلات فراوان است؛ علاج چيست؟ علاج اين است كه ما سراغ راه حل الهي برويم و آن را پيدا كنيم؛ چون درباره ي مسأله ي زن و مرد، پيام وحي حاوي مسائل مهمي است؛ برويم ببينيم وحي دراين باره چه مي گويد. وحي هم فقط به موعظه كردن بسنده نكرده، بلكه نمونه سازي كرده است. شما ببينيد وقتي كه خداي متعال مي خواهد براي انسانهاي مؤمن در طول تاريخ نبوتها در قرآن مثالي بزند، مي فرمايد: «و ضرب

اللَّه مثلا للّذين امنوا امرأت فرعون».(2) در زمان موسي اين همه مؤمن بودند، اين همه كساني در راه ايمان تلاش و فداكاري كردند؛ اما آن نمونه را اسم مي آورد. اين ناشي از چيست؟ آيا خداي متعال خواسته از زنان جانبداري كند؛ يا نه، مسأله چيز ديگري است؟ مسأله اين است كه اين زن در اوج حركت معنوي به جايي رسيده كه فقط او را مي شود مثال زد و لاغير. حالا اين قبل از فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) است؛ اين قبل از مريم كبري (سلام اللَّه عليها) است؛ اين متعلق به آن زمان است. زن فرعون، نه پيامبر است، نه پيامبرزاده است، نه همسر پيامبر است، نه در خانواده ي هيچ پيامبري بوده است. تربيت معنوي و رشد و بالندگي يك زن، او را به اين جا مي رساند. البته نقطه ي مقابلش هم هست؛ يعني در فساد هم اتفاقاً همين است. باز براي اين كه خداي متعال بدترين انسانها را مثال بزند، مي فرمايد: «ضرب اللَّه مثلا للّذين كفروا امرأت نوح و امرأت لوط».(3) باز هم دو زن را مثال مي زند كه بدترين انسانها بودند. زمان نوح و زمان لوط، اين همه كفار بودند، بدها بودند، اما قرآن آنها را مثال نمي زند؛ زن نوح و زن لوط را مثال مي زند. اين عنايت به جنس زن و توجه به اوجهاي گوناگون و حضيضهاي گوناگون زن، ناشي از چيست؟ شايد از اين جهت باشد كه قرآن مي خواهد به نگرش غلط مردمِ آن روز دنيا - كه متأسفانه امروز هم همان نگرش غلط باقي است؛ چه مردم جزيرةالعرب كه دخترانشان را زير خاك مي كردند، و چه مردم امپراتوريهاي بزرگ دنيا، مثل روم و ايران - اشاره كند. فرهنگ

امپراتوري روم، پايه ي تمدن امروز اروپا پايه ي تمدن امروز اروپايي، همان فرهنگ رومي است. يعني امروز آنچه كه بر سر تا پاي فرهنگ اروپايي و غربي و به تبع آنها فرهنگ امريكايي و خرده ريزهاي غرب حاكم است، همان اصول و خطوطي است كه در امپراتوري روم وجود داشته؛ همانهاست كه امروز ملاك و معيار است. آن زمان هم زنان را به بالاترين مقام مي رساندند، احترامشان مي كردند و به آرايشها و زيورها تزيينشان مي كردند؛ اما براي چه؟ براي اشباع يكي از خاكي ترين و مادّي ترين خصلتهاي بشري در مرد! اين، چه قدر توهين و چه قدر تحقير نسبت به انسان و نسبت به جنس زن است! در ايران هم عيناً همين طور بود. از حرمسراهاي پادشاهان ساساني مطالبي شنيده ايد. حرمسراداري يعني چه؟ حرمسراداري يعني همان اهانت به زن. يك مرد چون قدرت دارد، به خودش حق مي دهد كه هزار نفر زن در حرمسراي خودش نگهدارد! اگر همه ي ملتِ آن پادشاه هم همان طور قدرت داشتند، هر كدام به قدر خودشان هزار نفر، پانصد نفر، چهارصد نفر يا دويست نفر زن نگه مي داشتند! اين حاكي از چه نگرشي به زن است؟! فاطمه ي زهرا، در اوج ملكوت انساني آن وقت در چنين دنيايي، پيامبر اكرم دختري تربيت مي كند كه اين دختر، شايستگي آن را پيدا مي كند كه پيامبر خدا بيايد دست او را ببوسد! بوسه بر دست فاطمه ي زهرا از طرف پيامبر را، هرگز نبايد حمل بر يك معناي عاطفي كرد. اين خيلي غلط و خيلي حقير است اگر ما خيال كنيم كه چون دخترش بود و دوستش مي داشت، دستش را مي بوسيد. مگر شخصيتي به آن ارجمندي، آن هم با آن عدل و

حكمتي كه در پيامبر هست و اتكايش به وحي و الهام الهي است، خم مي شود و دست دخترش را مي بوسد؟ نه، اين يك چيز ديگر و يك معناي ديگري است؛ اين حاكي است كه اين دختر جوان، اين زني كه وقتي از دنيا رفته، بين هجده سال تا بيست وپنج سال سن داشته - هجده سال هم گفته اند، بيست وپنج سال هم گفته اند - اصلاً در اوج ملكوت انساني قرار داشته و يك شخص فوق العاده بوده است. اين، نگرش اسلام به زن است؛ سراغ اين برويد؛ هم در بررسيهاي مربوط به فرهنگ و مسائل اجتماعي و نگرشها - كه اين خانمهاي عضو شوراي فرهنگي، اجتماعي زنان مسؤولش هستند - و هم در پرورش علمي - كه شما خانمهاي دانشمند دنبالش هستيد - سراغ اين برويد. بايد گوهر انساني در زن و مرد رشد پيدا كند دانش، چيز بسيار عزيزي است و من طرفدار اين هستم كه زنان در جامعه ي ما در همه ي رشته ها دانشمند بشوند. البته در آن جلسه ي قبلي(4) - كه پارسال يا پيرارسال بود - من رشته ي پزشكي را اولويت دادم؛ اين به خاطر آن است كه پزشكي، ضرورت نقد و فوري ماست؛ والّا در همه ي رشته ها، خانمها بايستي به آن استعدادهاي عالي خودشان پاسخ بدهند. فرض بفرماييد در بين اين پنجاه ميليون جمعيت كشور ما، اگر مثلاً سي ميليون يا سي وپنج ميليون انساني هست كه در سنين متناسب براي ثمر رساندن به اين كشور است، طبيعتاً از اين سي وپنج ميليون، نصفش زنان هستند. مگر مي شود از كنار اين همه استعدادي كه در اينها نهفته، به آساني گذشت؟ مگر مي شود اين خزانه هاي الهي را در

وجود اينها ناديده بگيريم؟ در ميان اينها بايد دانشمند باشد؛ منتها دانش با همه ي عظمتش، در مقابل آن حيثيت معنوي يي كه خداي متعال به زن داده، چيزي نيست. شما خانمي را فرض كنيد كه در حد اعلاي دانش باشد، اما در مسائل انساني و در ارتباطات انسانيش به عنوان يك جنس از دو جنس، دچار ابتذال باشد؛ شما خيال مي كنيد اين فرد ارزشي دارد؟ البته خانمي كه دانشمند باشد، به يك شكل، كمتر دچار اين ابتذالات مي شود - يكي از آفات بي سوادي همين است كه زنان را قدري بيشتر از اينها به ابتذال مي كشاند - ليكن حد ابتذال، يك حد محدودي نيست. خانمي باشد، ولو در حد بالاي علمي، اما اگر قدر آن گوهر انساني يي كه در او عزيز است - كمااين كه در مرد هم آن گوهر عزيز است و زن و مرد تلاش مي كنند، علم و حكمت مي آموزند، تا آن را در خودشان متجلي كنند - پوشيده و مغفولٌ عنه بماند و مورد بي توجهي و بي احترامي قرار بگيرد، چه ارزشي دارد؟ بايد گوهر انساني در زن و مرد رشد پيدا كند؛ اين يك مسأله ي ارزشي است. بايد مسائل ارزشي اسلام در جامعه ي ما احياء بشود. مثلاً مسأله ي حجاب، يك مسأله ي ارزشي است. مسأله ي حجاب، مسأله يي است كه اگرچه مقدمه يي است براي چيزهاي بالاتر، اما خود يك مسأله ي ارزشي است. ما كه روي حجاب اين قدر مقيديم، به خاطر اين است كه حفظ حجاب به زن كمك مي كند تا بتواند به آن رتبه ي معنوي عالي خود برسد و دچار آن لغزشگاههاي بسيار لغزنده يي كه سر راهش قرار داده اند، نشود. مخالفت فرهنگ غرب با خويشتنداري در مقابل آزادي

جنسي نقطه ي مقابل اين، درست همان فرهنگ رومي حاكم بر امروز اروپاست. آنها با همه چيز كنار مي آيند، جز با دو، سه چيز؛ يكي از آنها - و شايد مهمترينش - حفظ اين حالت حفاظ منضبط ميان دو جنس زن و مرد است؛ يعني خويشتنداري در مقابل چيزي كه به آن آزادي جنسي گفته مي شود. در مقابل اين، بشدت سرسختند؛ هر كار ديگري بكنند، مهم نيست. از نظر آنها كسي مرتجع است كه روي اين مسأله تكيه بكند. اگر در كشوري، زنان با يك حدودي از مردان مجزا شدند، اين مي شود خلاف تمدن! راست هم مي گويند؛ تمدن آنها كه بر ويرانه هاي همان تمدن رومي بنا شده، چيزي جز اين نيست؛ اما اين از لحاظ ارزشي غلط است؛ عكسش درست است. زنان غربي، تا اندكي پيش، حقوق مالي مستقلي نداشتند! ما از دنياي غرب كه آمدند زن بشري را در طول دوره هاي گذشته تا امروز اين قدر مورد تحقير قرار دادند، طلبگاريم. شما ببينيد در اروپا و در كشورهاي غربي، تا اندكي پيش زنان حقوق مالي مستقلي نداشتند. من يك وقت بدقت آمارش را استخراج كردم و در صحبتي - ظاهراً در نماز جمعه ي چهار، پنج سال پيش از اين بود(5) - آن را مطرح كردم. مثلاً تا اوايل قرن بيستم، با همه ي آن ادعاهايي كه شده است، با آن كشف حجاب عجيب و غريبي كه در غرب روزبه روز هم بيشتر شده، با آن اختلاط جنسي بي نهايت و بي مهار - كه خيال مي كنند اين احترام كردن و ارزش دادن به زن است - درعين حال زن غربي حق نداشته از ثروتي كه متعلق به خودش بوده، آزادانه استفاده

كند! در مقابل شوهر، مالك دارايي خودش نبوده است. يعني زني كه ازدواج مي كرد، ثروت و دارايي و ملكش متعلق به شوهرش بود؛ خودش حق نداشت نسبت به آن تصرفي بكند؛ تا اين كه بتدريج حق مالكيت و حق كار، تا اوايل قرن بيستم به زنان داده شد. يعني اين مسأله يي كه جزو اوليترين حقوق بشري است، از زن دريغ داشتند؛ اما فشار و تكيه ي بيشتر را روي آن مسأله يي گذاشتند كه درست نقطه ي مقابل مسائل ارزشي واقعي است كه در اسلام به آن اهتمام شده است. اين كه ما حالا در باب حجاب اين همه تأكيد داريم، علتش اين است. بحث پوشش زن نبايد از هجوم تبليغاتي غرب متأثر باشد به نظر ما، بحثهايي كه درباب پوشش زن مي شود، بحثهاي خوبي است كه انجام مي گيرد؛ منتها بايد توجه كنيد كه هيچ بحثي در اين زمينه هاي مربوط به پوشش زن، از هجوم تبليغاتي غرب متأثر نباشد؛ اگر متأثر از آن شد، خراب خواهد شد. مثلاً بياييم با خودمان فكر كنيم كه حجاب داشته باشيم، اما چادر نباشد؛ اين فكر غلطي است. نه اين كه من بخواهم بگويم چادر، نوع منحصر است؛ نه، من مي گويم چادر بهترين نوع حجاب است؛ يك نشانه ي ملي ماست؛ هيچ اشكالي هم ندارد؛ هيچ منافاتي با هيچ نوع تحركي هم در زن ندارد. اگر واقعاً بناي تحرك و كار اجتماعي و كار سياسي و كار فكري باشد، لباس رسمي زن مي تواند چادر باشد و - همان طور كه عرض كردم - چادر بهترين نوع حجاب است. البته مي توان محجبه بود و چادر هم نداشت؛ منتها همين جا هم بايستي آن مرز را پيدا كرد. بعضيها از

چادر فرار مي كنند، به خاطر اين كه هجوم تبليغاتي غرب دامنگيرشان نشود؛ منتها از چادر كه فرار مي كنند، به آن حجاب واقعي بدون چادر هم رو نمي آورند؛ چون آن را هم غرب مورد تهاجم قرار مي دهد! شما خيال كرده ايد كه اگر ما چادر را كنار گذاشتيم، فرضاً آن مقنعه ي كذايي و آن لباسهاي «و ليضربن بخمرهنّ علي جيوبهنّ»(6) و همانهايي را كه در قرآن هست، درست كرديم، دست از سر ما بر مي دارند؟ نه، آنها به اين چيزها قانع نيستند؛ آنها مي خواهند همان فرهنگ منحوس خودشان عيناً اين جا عمل بشود؛ مثل زمان شاه كه عمل مي شد. در آن زمان، زن اصلاً پوشش و حجابي نداشت؛ حتّي در اين جاها وقتي نوبت به اين كارها مي رسد، بي بندوباري خيلي بيشتر هم مي شود؛ كمااين كه در زمان شاه، بي بندوباري يي كه در همين شهر تهران و بعضي ديگر از شهرهاي كشور ما بود، از معمول شهرهاي اروپا بيشتر بود! زن معمولي در اروپا، لباس و پوشش خودش را داشت؛ اما در اين جا آن طوري نبود. آن طور كه ديده بوديم و شنيده بوديم و مي دانستيم و مناظري كه از آن وقت الان جلوي نظر من هست، انسان واقعاً حيرت مي كند كه چرا بايستي اين گونه بشود؛ كمااين كه در خيلي از كشورهاي متأسفانه عقب مانده ي مسلمان و غيرمسلمان هم همين طور است. بنابراين، بايد بدقت و با نهايت كنجكاوي و بدون اغماض، مسائل ارزشي را رعايت كرد. از كار زن و خانواده گره گشايي كنيد البته مسأله ي خانواده خيلي مهم است. خانم(7) به طرحهاي شوراي فرهنگي، اجتماعي زنان اشاره كردند. همت مهمتان در اين طرحها بايد اين باشد - و قاعدتاً هم هست - كه واقعاً از كار زن

گره گشايي كنيد؛ ببينيد گرههاي عمده كجاست. يكي از مهمترين گرهها در «خانواده» است؛ برويد ببينيد در خانواده ها چه خبر است؛ خود شماها مي دانيد و مي بينيد. ببينيد چه چيزي اين نابسامانيها را به وجود مي آورد؛ ريشه هاي آن را پيدا كنيد و طرحهاي بلندمدت بريزيد، براي اين كه آن نابسامانيها برطرف بشود. مسأله ي مادري، مسأله ي همسري، مسأله ي خانه و خانواده، مسائل بسيار اساسي و حياتي است. در همه ي طرحهايي كه ما داريم، بايستي «خانواده» مبنا باشد. يعني شما اگر بزرگترين متخصص پزشكي يا هر رشته ي ديگري بشويد، چنانچه زن خانه نباشيد، اين براي شما يك نقص است. كدبانوي خانه شما بايد باشيد؛ اصلاً محور اين است. اگر بخواهيم تشبيه ناقصي بكنيم، بايد به ملكه ي زنبور عسل تشبيه كنيم. كانون خانواده، جايي است كه عواطف و احساسات بايد در آن جا رشد و بالندگي پيدا كند؛ بچه ها محبت و نوازش ببينند؛ شوهر كه مرد است و طبيعت مرد، طبيعت خامتري نسبت به زن است و در ميدان خاصي، شكننده تر است و مرهم زخم او، فقط و فقط نوازش همسر است - حتّي نه نوازش مادر - بايد نوازش ببيند. براي يك مرد بزرگ، اين همسر كاري را مي كند كه مادر براي يك بچه ي كوچك آن كار را مي كند؛ و زنان دقيق و ظريف، به اين نكته آشنا هستند. اگر اين احساسات و اين عواطفِ محتاج وجود يك محور اصلي در خانه - كه آن، خانم و كدبانوي خانه است - نباشد، خانواده يك شكل بدون معنا خواهد بود. در كنار فعاليتهايتان، سهم «خانه» را هم در نظر داشته باشيد شما كار هم داريد، بيرون هم هستيد، جراحيتان را هم مي كنيد،

مريضتان را هم مي بينيد، فلان كار علمي را هم مي كنيد، فلان طرح را هم مي نويسيد، فلان درس را هم در دانشگاه مي دهيد - همه ي اينها به جاي خود محفوظ - اما بايستي سهم «خانه» را هم در نظر داشته باشيد. البته سهم خانه، مثل همه ي چيزهاي ديگر، مي تواند كميتش فداي كيفيتش بشود؛ يعني از كميت كاستن. حضور بيست وچهارساعته ي زن در خانه، يك معنا دارد؛ ولي وقتي از آن بيست وچهار ساعت كم كرديد، اما كيفيتش را بالا برديد، آن وقت يك معناي ديگري خواهد داشت. اگر ديديد آن كارتان به اين قضيه ضربه مي زند، بايد برايش فكري بكنيد. اين، مهم و اساسي است؛ مگر در موارد اضطراري. در همه ي چيزها ضرورتي وجود دارد كه خارج از حد قاعده است. من قاعده را دارم مي گويم؛ به استثناها كاري ندارم. شنيدم كه زمزمه و صحبت اين هست كه ان شاءاللَّه دانشگاهي مخصوص زنان به وجود بيايد؛ يعني استاد و مدير و دانشجو و حتّي كادر اداري هم همه زن باشند؛ بخصوص در دانشگاههاي پزشكي. اين، فكر بسيار خوبي است. من همين طور كه با يك نظر دورادور نگاه مي كنم، بدون اين كه درست جوانب قضيه را رسيده باشم - چون فرصت اين كار را نداشته ام - مي بينيم كه اجمالاً اين كار با آن هدفهاي كلي و ارزشي حركت زن در جامعه ي ما كاملاً متناسب و خيلي خوب است. اميدوارم كه ان شاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد. لزوم باسواد كردن، كتابخوان كردن و آموختن روشهاي كارِ داخل خانه به زنان از جمله ي كارهاي بسيار اساسي، باسواد كردن زنان است. از جمله ي كارهاي بسيار مهم، كتابخوان كردن زنان است. يك شيوه هاي ابتكاري پيدا كنيد،

براي اين كه خانمهاي داخل خانه را كتابخوان كنيد. متأسفانه زنان ما با كتابخواني خيلي انسي ندارند. هزاران كتاب در بازار مي آيد و مي رود، اما اينها مطلع نمي شوند. اين كتابها معارف بشري است كه ذهنها را براي بهتر فهميدن، بهتر انديشيدن، بهتر ابتكار كردن، و در موضع بهتر و صحيحتري قرار گرفتن، آماده مي كند. از جمله ي چيزهاي بسيار مهم ديگر، آموختن روشهاي صحيح كارِ داخل خانه - يعني برخورد با همسر و برخورد با فرزندان - به زنان است. زناني هستند كه خيلي هم خوبند؛ داراي حلم و صبر و گذشت و اخلاق خوبند؛ اما روشهاي برخورد با همسر يا با فرزندانشان را درست نمي دانند. اين روشها علمي است؛ چيزهايي است كه با تجربه ي بشري روزبه روز پيشرفت كرده و به مراحل خوبي رسيده است. كساني هستند كه تجربه هاي خوبي دارند؛ بايد روشهايي پيدا كنيد كه افرادي كه مي توانند، خانمها را به اين مسائل راهنمايي كنند. نقش زنان در انقلاب و جنگ، يك نقش تعيين كننده اميدواريم ان شاءاللَّه اين سدهايي كه به آن اشاره شد،(8) از جلوي پاي زنان جامعه ي ما برداشته شود، تا بتوانند پيش بروند. بحمداللَّه انقلاب كمك عظيمي به جامعه ي زنان كشور ما كرد. من خانواده ها و زناني را ديدم و مي بينم كه واقعاً گذشت و فداكاري و دريادلي آنها در مقابل حوادث، از مردان بيشتر است. من با خانواده ي شهدا نشست وبرخاست نسبتاً زيادي دارم. مكرر اين نكته را گفته ام كه در ميان خانواده هاي شهدا، غالباً مادر شهيد، براي تحمل اين حادثه ي مهم، روحيه ي بهتر و برداشت بهتر و ظرفيت بيشتري نسبت به پدر شهيد دارد. البته موارد عكس هم هست؛ اما اين گونه موارد تقريباً

بيشتر است و من آن را بيشتر ديده ام. بر اثر اين حادثه ي عظيم انقلاب، خانمها خيلي خيلي پيش آمدند و رشد كردند. نقش زنان در انقلاب، يك نقش تعيين كننده بود؛ در جنگ، يك نقش تعيين كننده بود؛ در دوران آينده هم نقششان ان شاءاللَّه تعيين كننده خواهد بود؛ به شرطي كه ما اين جهات ارزشي را در زن رعايت كنيم. اينهاست كه تأمين كننده و تضمين كننده ي اين آينده است. اميدواريم كه خداوند شماها را تأييد كند. نبايد زنان به سمت تجمل گرايي سوق پيدا كنند يك جمله را هم در پايان صحبتم عرض بكنم. اين گرايش به تجمل گرايي كه مدتها بود در جامعه ي ما يواش يواش كم شده بود، يا در اوايل انقلاب مثلاً خانمها به تجملات و زر و زيورها اعتنايي نمي كردند، متأسفانه باز اين چيزها - آن طور كه شنيده مي شود - در جامعه ي ما دارد رشد مي كند. زنان انديشمند و بافكر و بامعرفت جامعه ي ما بايد اين را خطر بدانند. نبايد زنان به سمت تجمل گرايي سوق پيدا كنند. البته اين خطر براي مردان هم هست؛ منتها در زنان بيشتر و امكانش زيادتر است. وانگهي در اين قضيه، در موارد بسياري، مردان تحت تأثير زنانشان قرار مي گيرند. شماها واقعاً بايد با اين قضيه مبارزه كنيد؛ خودتان هم مراقبت نماييد. من با تظاهر به تجمل و تجمل گرايي در حد معتدلِ كمِ ناگزيرش مخالفتي نمي كنم؛ ليكن اگر بنا شد كه روند افراطي پيدا كند، چيز بسيار مزخرفي است. در لباس، در آرايش، در زر و زيورها و طلا و جواهرات، خانمها بايستي خيلي اهميت بدهند كه امساك بشود و بي اعتنايي به اين چيزها انجام بگيرد، تا شايد ان شاءاللَّه به درخشندگيها و

زيباييهاي واقعي تر بيشتر توجه بشود، تا به اين زيباييهاي ظاهري. ان شاءاللَّه كه موفق باشيد. صحبت هم طولاني شد، ليكن حرفهاي فراواني در اين مسأله ي اساسي هست كه بسياري از آنها هم نگفته ماند. ان شاءاللَّه خداوند به شماها توفيق بدهد و تأييدتان كند. ان شاءاللَّه مشمول الطاف وليّ عصر (ارواحنافداه) باشيد و توفيق پيدا كنيد كه راه زنان بزرگ اسلام، مخصوصاً فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) را ادامه بدهيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) خانمها: شجاعي، خزعلي، خواجه نوري، مصطفوي، جلودارزاده، احمدي، صفارزاده، ناظرزاده، مكنون، عباسي، صابرآملي و بيات؛ آقايان: دكتر مهرپور و حجةالاسلام والمسلمين عميد زنجاني 2) تحريم: 11 3) تحريم: 10 4) بيانات در ديدار با گروهي از زنان پزشك سراسر كشور؛ 26/10/1368. ر. ك: حديث ولايت، ج 3، ص 153 5) خطبه هاي نماز جمعه ي مورخ 10/05/1365، 17/05/1365، 31/05/1365، 18/07/1365، 9/08/1365 6) نور: 31 7) خانم شجاعي 8) اشاره ي خانم دكتر لبافي نژاد به مشكلات و موانع راه رشد و ترقي بانوان

سخنرانى در ديدار با مداحان اهل بيت(ع)، به مناسبت ميلاد مبارك صديقه ى كبرى فاطمه ى زهرا(س)

سخنراني در ديدار با مداحان اهل بيت(ع)، به مناسبت ميلاد مبارك صديقه ي كبري فاطمه ي زهرا(س) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم انّا اعطيناك الكوثر. فصلّ لربّك وانحر. انّ شانئك هو الأبتر.(1) بشريت، مرهون فاطمه ي زهرا(س) خدا را سپاسگزاريم كه در چنين روز باعظمت و فرخنده و زيبايي، توفيق زيارت شما مادحان و ستايشگران خاندان عصمت و طهارت، مجدداً نصيب ما شد. ما مدعيان آشنايي و معرفت و ارادت به آن بانوي دو عالم، بركات فاطمه ي زهرا (سلام اللَّه عليها) را در سرتاسر ايام حيات خودمان و در جلوه هاي گوناگون زندگي مشاهده كرده ايم. ان شاءاللَّه تداوم اين بركات و تفضلات را تا هميشه ي زندگي و پس از مرگ هم ببينيم و حس كنيم و همه ي دوستان

و مواليان، از آن انوار مطهره مستفيض بشوند. فيوضات فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها)، به مجموعه ي كوچكي كه در مقابل مجموعه ي انسانيت، جمع محدودي به حساب مي آيد، منحصر نمي شود. اگر با يك ديد واقع بين و منطقي نگاه كنيم، بشريت يكجا مرهون فاطمه ي زهرا (سلام اللَّه عليها) است - و اين گزاف نيست؛ حقيقتي است - همچنان كه بشريت مرهون اسلام، مرهون قرآن، مرهون تعليمات انبيا و پيامبر خاتم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) است. در هميشه ي تاريخ اين طور بوده، امروز هم همين طور است و روزبه روز نور اسلام و معنويت فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) آشكارتر خواهد شد و بشريت آن را لمس خواهد كرد. خود را شايسته ي انتساب به خاندان رسالت كنيم برادران عزيز! آنچه ما وظيفه داريم، اين است كه خود را شايسته ي انتساب به آن خاندان كنيم. البته منتسب بودن به خاندان رسالت و از جمله ي وابستگان آنها و معروفين به ولايت آنها بودن، دشوار است. در زيارت مي خوانيم كه ما معروفين به دوستي و محبت شما هستيم؛(2) اين وظيفه ي مضاعفي را بر دوش ما مي گذارد. اين خير كثيري كه خداوند متعال در سوره ي مباركه ي كوثر مژده ي آن را به پيامبر اكرم داد و فرمود: «انّا اعطيناك الكوثر»(3) - كه تأويل آن، فاطمه ي زهرا (سلام اللَّه عليها) است - درحقيقت مجمع همه ي خيراتي است كه روزبه روز از سرچشمه ي دين نبوي، بر همه ي بشريت و بر همه ي خلايق فرو مي ريزد. خيليلها سعي كردند آن را پوشيده بدارند و انكار كنند، اما نتوانستند؛ «واللَّه متمّ نوره و لو كره الكافرون».(4) ما بايد خودمان را به اين مركز نور نزديك كنيم؛ و نزديك شدن به مركز نور، لازمه و خاصيتش، نوراني شدن است. بايد با عمل، و نه با محبت

خالي، نوراني بشويم؛ عملي كه همان محبت و همان ولايت و همان ايمان، آن را به ما املاء مي كند و از ما مي خواهد. با اين عمل، بايد جزو اين خاندان و وابسته ي به اين خاندان بشويم. اين طور نيست كه قنبرِ درِ خانه ي علي (عليه السّلام) شدن، كار آساني باشد. اين گونه نيست كه «سلمان منّا اهل البيت»(5) شدن، كار آساني باشد. ما جامعه ي مواليان و شيعيان اهل بيت(عليهم السّلام)، از آن بزرگواران توقع داريم كه ما را جزو خودشان و از حاشيه نشينان خودشان بدانند؛ «فلان ز گوشه نشينان خاك درگه ماست».(6) دلمان مي خواهد كه اهل بيت درباره ي ما اين طور قضاوت كنند؛ اما اين آسان نيست؛ اين فقط با ادعا به دست نمي آيد؛ اين، عمل و گذشت و ايثار و تشبه و تخلق به اخلاق آنان را لازم دارد. فاطمه ي زهرا در عمري كوتاه، فضايل زيادي را حايز شد شما ملاحظه كنيد، اين بزرگواري كه ما امروز ساعتي با شما پاي استماع مدايح و فضايلش نشستيم - كه آنچه گفته شد، قطره يي از درياست - در چه سني اين همه فضايل را حايز شد؟ در چه مدت عمري اين همه درخشندگي را از خود بُروز داد؟ در عمري كوتاه؛ هجده سال، بيست سال، بيست وپنج سال؛ نقلها متفاوت است. اين همه فضايل، بيهوده به دست نمي آيد؛ «امتحنك اللَّه الّذي خلقك قبل ان يخلقك فوجدك لما امتحنك صابره».(7) خداي متعال، زهراي اطهر - اين بنده ي برگزيده - را آزمود. دستگاه خداي متعال، دستگاه حساب و كتاب است؛ آنچه مي بخشد، با حساب و كتاب مي بخشد. او، گذشت و ايثار و معرفت و فدا شدن اين بنده ي خاص خود را در راه اهداف الهي مي داند؛ لذا او

را مركز فيوضات خود قرار مي دهد. بايد در عمل، پيرو فاطمه ي زهرا باشيم ما بايد اين راه را برويم. ما هم بايد گذشت كنيم، ايثار كنيم، اطاعت خدا كنيم، عبادت كنيم. مگر نمي گوييم كه «حتّي تورّم قدماها»؟(8) اين قدر در محراب عبادت خدا ايستاد! ما هم بايد در محراب عبادت بايستيم. ما هم بايد ذكر خدا بگوييم. ما هم بايد محبت الهي را در دلمان روزبه روز زياد كنيم. مگر نمي گوييم كه با حال ناتواني به مسجد رفت، تا حقي را احقاق كند؟ ما هم بايد در همه ي حالات تلاش كنيم، تا حق را احقاق كنيم. ما هم بايد از كسي نترسيم. مگر نمي گوييم كه يك تنه در مقابل جامعه ي بزرگ زمان خود ايستاد؟ ما هم بايد همچنان كه همسر بزرگوارش فرمود «لا تستوحشوا في طريق الهدي لقلّة اهله»،(9) از كم بودن تعدادمان در مقابل دنياي ظلم و استكبار نترسيم و تلاش كنيم. مگر نمي گوييم كه آن بزرگوار كاري كرد كه سوره ي دهر درباره ي او و شوهر و فرزندانش نازل شد؟ ايثار نسبت به فقرا و كمك به محرومان، به قيمت گرسنگي كشيدن خود؛ «و يؤثرون علي انفسهم ولو كان بهم خصاصه».(10) ما هم بايد همين كارها را بكنيم. اين نمي شود كه ما دم از محبت فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) بزنيم، در حالي كه آن بزرگوار براي خاطر گرسنگان، نان را از گلوي خود و عزيزانش - مثل حسن و حسين(عليهماالسّلام) و پدر بزرگوارشان(عليه السّلام) - بريد و به آن فقير داد؛ نه يك روز، نه دو روز؛ سه روز! ما مي گوييم پيرو چنين كسي هستيم؛ ولي ما نه فقط نان را از گلوي خود نمي بُريم كه به فقرا بدهيم، اگر

بتوانيم، نان را از گلوي فقرا هم مي بُريم! اين رواياتي كه در «كافي» شريف و بعضي از كتب ديگر در باب علامات شيعه هست، ناظر به همين است؛ يعني شيعه بايستي آن طوري عمل كند. ما بايد زندگي آنها را در زندگي خود - ولو به صورت ضعيف - نمايش بدهيم. ما و از ما بزرگترها كجا، آن آستان بلند كجا؟ معلوم است كه ما حتّي به حدود دوردست او هم نمي رسيم؛ اما بايد تشبه كنيم. نمي شود در نقطه ي مقابل زندگي اهل بيت حركت كنيم، ولي ادعا كنيم كه ما جزو مواليان اهل بيتيم! چنين چيزي ممكن است؟ فرض بفرماييد كسي در زمان امام بزرگوار ما، از دشمنان اين ملت - كه امام دايم عليه آنها حرف مي زد - تبعيت مي كرد؛ آيا او مي توانست بگويد من تابع امامم؟! اگر چنين چيزي از زبان كسي صادر مي شد، آيا شماها نمي خنديديد؟! همين قضيه در باب اهل بيت(عليهم السّلام) هم هست. با تشريفات و تجمل گرايي، نمي شود پيرو فاطمه ي زهرا بود ما بايد شايستگي خود را ثابت كنيم. مگر نمي گوييم كه جهيزيه ي آن بزرگوار چيزهايي بود كه انسان با شنيدن آنها اشكش جاري مي شود؟ مگر نمي گوييم كه اين زن والامقام، براي دنيا و زيور دنيا هيچ ارزشي قائل نبود؟ مگر مي شود كه روزبه روز تشريفات و تجمل گرايي و زر و زيور و چيزهاي پوچ زندگي را بيشتر كنيم و مهريه ي دخترانمان را زيادتر نماييم؟! اوايل كه گاهي بعضيها مهريه ي عقد را يك خرده گران قرار مي دادند، ما شوخي مي كرديم و مي گفتيم شما كه مي خواهيد مثلاً فلان قدر سكه قرار بدهيد، پس يكباره بگوييد 72 سكه! اما حالا مي بينيم كه تعيين مهريه هاي گران قيمت، واقعي شده است!

واقعاً چه خبر است؟ شما كه پدر آن دختر هستيد، آيا مي توانيد ادعا كنيد كه پيرو پدر فاطمه(سلام اللَّه عليها) هستيد؟ اين طوري نمي شود؛ ما بايد به حال خودمان فكري بكنيم. كاري كنيد كه دلهاي افراد به حقايق زندگي فاطمه ي زهرا نزديك شود حالا چرا اين حرفها را به شما گفتم؟ چون شما مداحيد و بايد برويد اين حرفها را در مدحهاتان در مجالس فاطمه ي زهرا(س) به مردم بگوييد؛ والّا شماها كه معلوم است وضعتان چه طوري است. اينها را درباره ي فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) بگوييد. با آن ذوق و هنر و صداي خوش و لحن مطلوب و كيفيت جذاب خوانندگي خودتان، كاري كنيد كه دلهاي ما مستمعان به اين حقايق نزديك شود. اگر فرض كنيم كه ما ابياتي در مقامات معنوي فاطمه ي زهرا(سلام اللَّه عليها) بخوانيم كه مستمع ما چيزي هم از آن نفهمد و سر درنياورد، معلوم نيست كه او را به فاطمه ي زهرا نزديك كند. لازم است ما روزبه روز به اين خانواده نزديكتر بشويم. ملت ما از اين طريق خواهد توانست به رسالت خود عمل كند. اين ملت اين طوري مي تواند آن پيام بزرگ را به دنيا برساند. بناي حق بايد مرتفع باشد امروز مي بينيد كه وضع دنيا چگونه است. اين كاخهاي مرتفع و خيلي پُر زر و زيور، اما با پايه هايي از مقوا، يكي پس از ديگري دارد فرو مي ريزد. اين شوروي، امپراتوريِ بزرگِ به اصطلاح سوسياليستي و كارگري بود؛ اما آن گونه فرو ريخت و در هم مچاله شد! نمي شود گفت فرو ريخت؛ اصلاً نابود و له شد! شبيه همين فعل و انفعال، الان در بعضي از جاهاي ديگر دنيا هم دارد انجام مي گيرد؛ منتها تا آن وقتي كه

آشكار بشود، مقداري زمان مي طلبد. اين تمدنها و زر و زيورهاي ضد حق دارند له مي شوند. بناي حق بايد مرتفع باشد. گمان نكنيد كه اگر باطل به خاطر زوال پذيريش از بين رفت، حق به خودي خود و بدون تلاش، در دنيا عَلَم خواهد شد - ابداً - باطل ديگري سر جايش مي آيد؛ مگر آن وقتي كه حق، خود را آن چنان كه هست، عرضه كند. اين باطلها مرتب پشت سر هم مي آيند و مي روند؛ مرتب به وجود مي آيند و از بين مي روند. طبيعت باطل، زايل شدن و از بين رفتن است. گمان نشود كه اگر باطل از بين رفت، ممكن است اسلام يا حق، بدون تلاش و مجاهدت، بدون تعريف و تبيين، بدون زحمت كشيدنِ من و شما، در دنيا جايگزين باطلها بشود؛ نه، بسته به اين است كه من و شما چه كار كنيم. پس، بايد از اهل بيت همچنان درس گرفت؛ همچنان اين درسها را به مردم داد؛ همچنان تربيت كرد؛ تا بر اثر اين كوششها، مُرّ حق و لُبّ حق بتواند جانشين باطلها بشود. پروردگارا ! به حق محمّد و آل محمّد، ظهور وليّت را نزديك كن. پروردگارا ! عرض تبريك ما را امروز به آن وجود مقدس برسان. پروردگارا ! قلب مقدسش را از ما خشنود بفرما. پروردگارا ! ما را از ياران و نزديكان و جهاد كنندگان در راه او و به خون غلتيدگان در پيشگاه او قرار بده. پروردگارا ! به حق محمّد و آل محمّد، ما را روزبه روز با محمّد و آل محمّد آشناتر بفرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) سوره ي كوثر 2) و معروفين بتصديقنا ايّاكم».

مفاتيح الجنان، زيارت جامعه ي كبيره 3) كوثر: 1 4) صف: 8 5) بحارالانوار، ج 22، ص 326 6) به حاجب در خلوت سراي خاص بگوفلان ز گوشه نشينان خاك درگه ماست «حافظ» 7) مفاتيح الجنان، زيارت حضرت زهرا(س) 8) مناقب، ج 3، ص 341 9) نهج البلاغه، خطبه ي 201 10) حشر: 9

بيانات در ديدار با گروهى از فرزندان شاهد؛ فارغ التحصيلان مقاطع مختلف دانشگاهى

بيانات در ديدار با گروهي از فرزندان شاهد؛ فارغ التحصيلان مقاطع مختلف دانشگاهي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم جهتگيري ما بايد به سمت راه شهدا باشد از ديدار شما عزيزان و بازماندگان شهداي مكرم ما، بسيار خوشحال شدم. خدا را شكرگزاريم كه روزي را ديديم كه شما فرزندان شهدا بحمداللَّه مدارج علم و ترقي را پيموده ايد و در مقاطع مختلف فارغ التحصيل شده ايد. اميدوارم جامعه و كشور ما آن روزي را هم ببيند كه شما عزيزان - كه عطر شهادت از شما به مشام مي رسد و يادگار شهداي عزيز ما هستيد - مجاري عمده ي امور را در كشور به دست گرفته ايد. آنچه براي ما اهميت دارد، اين است كه در دانشگاه و محيطهاي تحصيلي و همچنين در همه ي فضاي كشور، جهتگيري، همان جهتگيري يي باشد كه شهداي فداكار و شجاع و ايثارگر ما در آن مسير رفتند و با شور و شوق جان دادند. هر كس در هر قسمتي، در هر سطحي و هرجا از اين كشور هست، بايد بشدت پرهيز كند از اين كه كاري بشود برخلاف جهتگيري انقلابي و اسلامي يي كه شهداي ما در آن جهت حركت كردند. دانشگاه هم بايستي در اين جهت باشد، مراكز اداره ي كشور در سطوح مختلف هم بايستي در اين جهت باشند. شما فرزندان شهدا هستيد و پدران شما در اين راه جان خودشان را دادند و شما احق

و اولي هستيد كه اين راه را ادامه بدهيد و در اين جهت حركت بكنيد. شما بايد از خودتان و از اين جهتگيريتان خيلي مراقبت كنيد. انسان دايماً در معرض امتحان است اين نكته را هم به شما عزيزان عرض كنم كه انسان دايماً در معرض ابتلاء و امتحان است. هيچ چيز يك انسان را براي هميشه مصونيت نمي بخشد؛ نه علم، نه مجاهدت، نه حتّي تدين و تقوا؛ اگر انسان سعي نكند آن را حفظ بكند. اين طور نيست كه ما به خودمان بگوييم در راه خدا اين عمل بزرگ و اين مجاهدت را انجام داده ايم، پس ما ديگر آسيب پذير نيستيم؛ نخير، اين طور نيست. حتّي كساني كه كارهاي بزرگ را در راه خدا انجام مي دهند، اگر مراقب خودشان نباشند، آسيب پذيرند. انسان بايد دايم از خود مراقبت كند. قرآن كريم درباره ي آن مجاهداني كه در جنگ زخمي هم شدند - كه ديگر از اين بالاتر چيست؟ انسان، هم به ميدان جنگ برود و هم مجروح بشود؛ مثل اين عزيزان جانباز ما - مي فرمايد: «الّذين استجابوا للَّه و الرّسول من بعد ما اصابهم القرح»؛(1) كساني كه به ميدان جنگ و جهاد در راه خدا رفتند و مجروح و زخمي شدند، «للّذين احسنوا منهم و اتّقوا اجر عظيم»؛(2) اين اجر و پاداش بزرگ براي آنها مي ماند؛ در صورتي كه تقوا و نيكوكاري را با خودشان همراه داشته باشند. والّا اگر كسي آن مجاهدت را بكند و آن ارزش معنوي را به دست بياورد، اما خداي نكرده آن ارزش را براي خود حفظ نكند، اين خسران است. چه چيزي مي تواند آن ارزش را براي ما حفظ كند؟ تقوا. به همين

خاطر است كه در هر نماز جمعه و در هر سوره ي قرآن، «تقوا» دايماً به ما تذكر داده مي شود. در اول قرآن - همين آياتي كه در اين جا تلاوت شد - صحبت از تقواست: «ذلك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتّقين».(3) راه پدران شهيد خود را حفظ كنيد شما عزيزان، در دنيا و آخرت عزيزيد؛ به خاطر اين كه در راه خدا مشكل بزرگي را تحمل كرديد و آن، فقدان پدر است؛ اين چيز خيلي مهمي است و بايد اين را حفظ كنيد. اين ارزش، دايمي و لايزال نيست؛ بسته به اين است كه خودتان آن را نگهداريد و حفظ كنيد؛ و حفظش به اين است كه تقوا را رعايت كنيد. راه آن پدران و آن شهيدان را حفظ كنيد. شما ان شاءاللَّه مقامات عاليه ي علمي را طي مي كنيد، محقق مي شويد، دانشمند مي شويد، استاد مي شويد، دكتر مي شويد، كارهاي فني مي كنيد، كارخانه ها را اداره مي كنيد، بخشهاي دولتي و ملي را اداره مي كنيد. هرجا هستيد - چه در دانشگاه و چه در محيط كار - بايستي فراموش نكنيد كه راه، راه همان شهيدي است كه شما بازمانده ي او محسوب مي شويد. راه او را بايد دنبال كنيد؛ و اين آن چيزي است كه اگر ما به ياد داشته باشيم، انقلابِ ما را حفظ خواهد كرد. در تحصيل علم، بيشتر تلاش كنيد البته در تحصيل علم هم شما بخصوص بايد بيشتر تلاش كنيد، تا آن كساني كه در دلهاشان مَرَضي هست، نتوانند چيزي بگويند و بهانه يي بگيرند. بيشتر و بهتر از همه بايد درس بخوانيد و مدارج علمي را عاليتر از همه بايد طي كنيد. شهادت، نشانه ي استواري است. شهدا غالباً

عناصر پولادين جبهه ي جنگ و جزو عناصر پولادين مردم بودند. اين روحيه و اين اراده بايد در درس خواندن و در كار شما خودش را نشان بدهد. خيلي خوشحالم از اين كه مي بينم شما بحمداللَّه اين مقاطع گوناگون را طي كرديد؛ ان شاءاللَّه باز هم ادامه ي تحصيل بدهيد. آنهايي كه هنوز راهي براي ادامه ي تحصيل دارند، ادامه بدهند، تا باسوادتر و عالمتر بشوند و آن چنان كه شايسته است، در جامعه و در نظام مفيد واقع بشوند. شما هستيد كه بايد اين كشور را تحويل بگيريد اين انقلاب متعلق به شماهاست؛ متعلق به جوانان است؛ متعلق به مردم مؤمن و حزب اللهي است؛ متعلق به خانواده ي شهداست؛ متعلق به فرزندان شهداست؛ شما بايد آن را اداره كنيد، و شما هستيد كه بايد ان شاءاللَّه اين كشور و اين انقلاب را تحويل بگيريد. ادامه ي راهي را كه امام بزرگوارمان آن را شروع كردند و پدران شما جاده هايش را كوبيدند، ان شاءاللَّه شما بايد با استواري برويد. اين آقايان مسؤولان بنياد شهيد هم هرچه مي توانند و در وسع و قدرتشان هست، ان شاءاللَّه بايستي به اين كار فرهنگي كمك كنند؛ چون خدمت فرهنگي به خانواده ي شهدا - كه ما بارها بر آن تأكيد داشته ايم - اهميت و ارزشش از خدمات مادّي بيشتر است؛ ماندگاريش هم براي خانواده ي شهدا ان شاءاللَّه بيشتر و بابركت تر است. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) 2) 1و2. آل عمران: 172 3) بقره: 2

سخنرانى در جمع روحانيون و طلاب حوزه ى علميه و ائمه ى جمعه و جماعات استان بوشهر

سخنراني در جمع روحانيون و طلاب حوزه ي علميه و ائمه ي جمعه و جماعات استان بوشهر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نقش خوب روحانيت در استان بوشهر بنده هم بسيار خوشحالم كه ساعتي را در خدمت شما برادران عزيز و ائمه ي

محترم جمعه ي استان و علماي محترم بوشهر و بعضي بلاد ديگر اين استان هستم. آنچه كه در قدم اول در اين استان معلوم شد - اگرچه پيش از آن هم در طي گزارشها براي من تا حدود زيادي معلوم شده بود - اين بود كه بحمداللَّه هم در خود بوشهر و هم در ساير شهرهاي اين استان، ائمه ي محترم جمعه، يك حضور قوي و صحيح و روشنگر، همراه با همكاري و همفكري با مسؤولان اجرايي استان دارند. همچنين طي گزارشها معلوم شد و معلوم بود كه بحمداللَّه نمازهاي جمعه در اين استان - هم در خود بوشهر، و هم در شهرهاي ديگر اين استان - از كيفيت مطلوبي برخوردار است و خطبه ها بامحتوا و پُرمغزند. البته من نمي توانم ادعا بكنم كه از اوضاع روحانيت اين استان به قدر كافي مطلعم. آنچه كه اجمالاً در مجموع قضاياي اين استان فهميده ام، اين است كه روحانيت نقش خوبي داشته است؛ حق هم همين است. گذشته ي اين شهر و اين استان از لحاظ علمي و ديني، گذشته ي خوبي است. علما و بزرگاني در اين جا بوده اند؛ چه مرحوم سيّد عبداللَّه بلادي(1) - كه از بزرگان علماي ايران در زمان خود است و من در آن سفر(2) هم از ايشان اسم آوردم - و چه علماي ديگر، و چه خانواده هاي علمي معروفي كه در اين جا بوده اند و كتابهايي در فقه و حديث و ديگر دروس تأليف كرده اند. از وضع ديني مردم هم مي شود اين را فهميد. اگر در شهري شجره ي علم دين، مستحكم و بارور و سايه افكن نباشد، روح ديني در مردم آن منطقه رشد نمي كند و دشمن زمينه يي براي نفوذ

پيدا مي كند. چون مردم اين شهر و اين استان متدين و انقلابيند و در خدمت هدفهاي ديني قرار دارند، پس مي شود بروشني فهميد كه تربيت عالم دين و نشر دانش دين و انجام تبليغ دين در اين استان، علي وجهه صورت گرفته است. من اين را به شما تبريك مي گويم؛ اين حالت را مغتنم بشماريد و آن را تقويت كنيد و هر كسي از روحانيون در هر مركزي كه پُست و جاي اوست، همه ي وجود و همه ي همت خود را بر تبيين دين و تربيت ديني مردم بگذارد؛ البته «فليبدأ بتعليم نفسه قبل تعليم غيره».(3) اين، آن مطلبي است كه ابتدائاً لازم بود به مناسبت برداشت خودم از قضاياي اين استان عرض بكنم. لباس و شأن روحانيت، هميشه داراي مسؤوليت بوده است برادران عزيز و آقايان علماي محترم! اين لباس ما و شأن ما، هميشه داراي مسؤوليت بوده است. نه اين كه ما فرض كنيم زماني را مي شود پيدا كرد كه در آن، عالم ديني از مسؤوليتهاي خطيري كه فوق مسؤوليتهاي مردم معمولي بوده، فارغ بوده؛ نه، هميشه اين طور بوده است. اين به خاطر طبيعت علم است كه «صنفان من امّتي اذا صلحا صلحت امّتي و اذا فسدا فسدت امّتي»؛(4) كه اولش فقهاست، بعد هم امراست. تلفيق اين دو هم در زمان ما اتفاق افتاده است، كه واويلاست! پس، مسؤوليت سنگيني بر دوش كساني كه اين دو را با هم داشته باشند، قرار دارد. در زمانهاي گذشته هميشه اين طور بوده است؛ لذا ما علماي بزرگي را از ميان مسلمين ايران مي بينيم كه شؤون بسيار تعيين كننده يي در امر حركت تاريخ برعهده گرفته اند. اگر به مبارزات دوران مشروطه

و بعد از مشروطه و قبل از مشروطه و مبارزات علماي همين استان فارس و مبارزات و مجاهدات عجيب و بسيار برجسته ي مرحوم آسيد عبدالحسين لاري(5) و مبارزات علماي همين بوشهر خودتان، مثل مرحوم آسيد عبداللَّه بلادي و بعد حضور مراجع عظام تقليد در اغلب قضاياي مهم اين كشور و سپس مبارزات علماي ساير شهرها را در سرتاسر كشور نگاه كنيد، نقش تعيين كننده يي را از علماي بزرگ مشاهده خواهيد كرد. البته ممكن است از ديگر علما نقشي ثبت نشده باشد؛ به خاطر اين كه عظمت آنها آن قدر نبوده است؛ والّا مثلاً مرحوم ميرزاي قمي(6)(رضوان اللَّه تعالي عليه) نقشش در دفاعي كه ايرانيها در مقابل تهاجم روسها مي كردند، مشخص است. ايشان آن «رساله ي عباسيه» را در جهاد نوشته است. يا مرحوم كاشف الغطاء(7) (رضوان اللَّه عليه) كه در همان زمان، همين نقش را ايفا كرد و احكام بسيار مهمي را بيان نمود؛ و هلّم جرّا. اين نقش، زياد است؛ مگر آن وقتي كه علماي ما در انزوا قرار داشتند؛ يعني مغلوبٌ علي امرهم بوده اند و از طرف كساني كه سررشته ي كارها در دستشان بوده، به آنها اعتنايي نمي شده است. علماي اسلام، ذخيره ي عظيمي از حيثيت عمومي به وجود آوردند همين مجاهدتها و ازخودگذشتگيها بود كه يك ذخيره ي تمام نشدني را پديد آورد. البته همه چيز تمام مي شود؛ حتّي اين ذخاير آبرويي هم دير يا زود تمام مي شود؛ بسته به عمل ماست. علماي اسلام - بخصوص علماي شيعه در ايران - ذخيره ي عظيمي از حيثيت عمومي به وجود آوردند، كه آن ذخيره توانست اين انقلاب را به پيروزي برساند. اگر كسي خيال كند كه اين انقلاب عظيم با آن قدرت روحي و آن صلابت معنوي

امام - كه آن طور كه ما ديده ايم و تجربه كرده ايم، در هزاران هزار انسان، يكي آن طور پيدا نمي شود - بدون آن اعتقاد معنوي عميق مردم ايران به علما - كه اين ذخيره، همين اعتقاد است - ممكن بود با همان رهبري پيروز بشود، مطمئن باشيد اشتباه كرده است. اگر آن ذخيره ي ايمان عميق نسلهاي پي درپي نمي بود، هيچ دستي نمي توانست به صورت خلق الساعه چنين انقلابي را به وجود بياورد و به پيروزي برساند. امام، يكي از همان سلسله ي اطياب بود؛ يكي از همان كساني بود كه خود بر اين ذخيره، سهم بسيار عظيمي را اضافه كرد؛ به روحانيت و به رهبران اسلامي آبرو داد؛ اما از آن ذخيره، اين بزرگوار حداكثر استفاده را در جاي خود و به نحو صحيح انجام داد. وقتي كه امام بزرگوار ما در سال 1341 نهضت را شروع فرمود، آن كساني كه به نداي او پاسخ گفتند، از هزار نفر، يك نفر نمي شناخت اين مرد كيست. خيليها اسم ايشان را هم درست نمي توانستند تلفظ كنند، اما اجابت كردند؛ مي دانستند عالِم بزرگي است كه براي حفظ اسلام در قم سينه سپر كرده و ايستاده است. جاذبه اين بود: عالِم دين. بعد كه مردم با ايشان آشنا شدند و ايشان را شناختند، آن وقت آن پيوند عاشقانه ي بي نظير پديد آمد، كه در بين علماي ما چنين چيزي نبود و به اين آسانيها هم نخواهد بود. اين، آن ذخيره ي معنوي است. هر عالمي از علماي بزرگ كه آمد، چيزي بر آن ذخيره افزود. ميرزاي شيرازي(8) و شيخ انصاري(9) و آخوند خراساني(10) و آشيخ عبداللَّه مازندراني(11) و آسيّد محمّدكاظم يزدي(12) و آشيخ ميرزا محمّدحسن آشتياني(13)

و مرحوم مدرّس(14) و مرحوم آيةاللَّه كاشاني(15) و مرحوم آيةاللَّه بروجردي(16) و ديگران، برگي بر اين دفتر افزودند و اين كتاب مفصل و مطولِ پُر از فضايل دين و افتخارات علماي دين پديد آمد؛ اين شوخي نيست. اين، زمينه ي پيروزي اين نهضت بود؛ و اين متعلق به گذشته است. مسؤوليت اول روحانيت، تبيين دين و اما امروز. امروز همان تكاليف و مسؤوليتهاي سنگين بر دوش من و شماي روحاني هست، مع شي ء زائد. ما بايد چند چيز را بدانيم، تا بر اساس آن بفهميم كه حركت ما چه قدر بايد دقيق و حساس باشد: اول، اصل مسؤوليت عالم دين است. مسؤوليت عالم در مقابل كساني كه محتاج به علم او هستند، «لتبيّننّه للنّاس و لا تكتمونه»(17) است. خود اين بيان، اول تبيّن و فهميدن لازم دارد. ما بايد بفهميم، تا بتوانيم آنچه را كه فهميده ايم، تبيين كنيم. پس، كسب فهميدن هم براي ما واجب و ضروري و اجتناب ناپذير است. ما بايد روزبه روز بر خودمان اضافه كنيم. آنچه كه ما مي دانيم، در مقابل آنچه كه نمي دانيم، يك پَر كاه در مقابل صحراها و كشتزارها هم نيست. آنچه كه ما مي دانيم، چيست؟ هر كتابي كه آدم باز مي كند، مي بيند سيل مطالب در اين كتابها هست، كه آن ظرف خالي ما محتاج آن است. كو عمق؟ كو استعداد؟ كو توفيق براي اين همه فهميدن؟ به هرحال، ما بايد تلاش كنيم. ما در مقابل آنچه كه بايد بدانيم، و نسبت به معارفي كه مردم ما محتاج آن هستند، چيزي نمي دانيم. ما بايد درس بخوانيم و مطالعه كنيم. حالا من نمي خواهم در اين جا تكليف درس خواندن بكنم؛ بايد با مطالعه و تحقيق

و تأمل و تفكر، بر خودمان بيفزاييم، تا بتوانيم بيان كنيم. پس، يك تكليف، تكليف تبيين است، كه همه ي علما آن را داشته اند. مسؤوليت دوم روحانيت، مجاهدت براي مردم تكليف دوم - كه باز ما در آن با علماي دوره هاي قبل شريك هستيم - تكليف مجاهدت براي مردم است. اگر انقلاب پيروز هم نشده بود، اين تكليف بود. هميشه علماي ما براي مردم كار و تلاش مي كردند، زحمت مي كشيدند، فقرا را پاسداري مي كردند، به آنها رسيدگي مي كردند؛ دأب و روش علما اين بود. نمي خواهيم بگوييم كه اين از آن عامهايي است كه تخصيص نخورده و استثناء ندارد؛ خير، اين طوري نيست. دأب اصلي بر اين بود كه به فقرا و طبقات ضعيف كمك كنند و براي حفاظت از آنها، در مقابل زورگو بايستند، در مقابل خان بايستند، در مقابل سلطان بايستند. اصلاً علماي ما - بخصوص علماي شيعه - هميشه به اين معنا معروف بوده اند. مي دانيد كه از لحاظ عقيده ي فقهي، يك تفاوت كوچك اين جا بين علماي برادران اهل سنتِ ما با ما هست، و آن اين است كه آنها هر حكومتي را واجب الاطاعه مي دانند؛ اما شيعه اين طوري نيست. شيعه هميشه خاري در چشم حكومتهاي باطل بوده و اوضاع نابسامان را تحمل نمي كرده است. البته آن برادران اهل سنت هم در موارد خاصي مبارزات فوق العاده و جالبي با حكومتهاي ظلم و طاغين داشته اند، كه ما نمونه هايش را در كشورهاي ديگر و بعضاً در اين كشور سراغ داريم و مي شناسيم؛ اما اين دأب علماي شيعه و علماي اماميه بود كه با ضعفا خوب بودند و به آنها كمك مي كردند و با حكومتهاي طاغوت و قدرتمندها درمي افتادند. اين

هم از جمله وظايفي است كه ربطي به اين ندارد كه حالا انقلاب پيروز شده بود، يا نشده بود؛ حكومت اسلامي بود، يا نبود؛ تكليف ما و بناي ما بر اين بود. همين استان شما همين طور بوده است. آن روزي كه انگليسيها در زمان محمّد شاه قاجار در بوشهر پياده شدند، براي اين كه او هرات را زير فشار قرار داده بود، اين جا اهرم فشاري براي او به وجود آمد. چه كسي در مقابل اينها ايستاد؟ چه كسي به امثال رئيس علي فتوا داد و برايشان بيان كرد و تشويق كرد و تحريض كرد و به مردم دلگرمي و قدرت داد؟ غير از علما چه كساني بودند؟ آنها در مقابل زورگوها و قلدرها مي ايستادند. اين تكليف هميشه ي ماست و بايد آن را رعايت كنيم. مسؤوليت سوم روحانيت، حفظ آبروي انقلاب تكليف ديگري كه ناشي از انقلاب است، اين است كه ما بايد آبروي انقلاب را حفظ كنيم. من يك وقت در صحبتي، ماجرايي را نقل كردم؛ نمي دانم شما آقايان شنيده ايد يا نه. مولوي(18) در مثنوي قضيه يي را نقل مي كند و مي گويد در يك شهر كافرنشين، محله ي مسلمان نشيني بود. دختري از خانواده ي مسيحي، عشق اسلام در دلش افتاد و عاشق اسلام شد. او خواست مسلمان بشود، اما پدر و مادر مانع بودند. به پدر و مادر و خانواده اعتنايي نمي كرد و به كليسا هم ديگر نمي رفت. پدرِ مسيحي، ماند كه در كار اين دختر چه بكند. مؤذن مسلماني، تازه به آن محل آمده بود و با صوت ناهنجاري اذان مي گفت. اين مسيحي رفت به اين مؤذن بدصدا پول داد و گفت با صداي بلند اذان بگو؛ آن مؤذن

هم با صداي بلند اذن گفت. اين دختر در خانه نشسته بود، يك وقت ديد صداي ناهنجار منحوسي بلند شد. گفت اين چيست؟ پدر گفت چيزي نيست، اين مؤذن مسلمانهاست كه دارد اذان مي گويد. گفت عجب! مسلمانها اين طوريند؟ نتيجتاً عشق اسلام از دل او رفت!(19) خدا مي داند كه از اول انقلاب، من در موارد متعددي به ياد اين داستان افتاده ام و تنم لرزيده است. ما بايد مواظب اين جهت باشيم؛ مبادا آن مؤذن بدصدايي باشيم كه دلها و عشقها و شوقها و عواطف و كششهاي به اسلام را - كه امروز زياد هم هست - با عمل نسنجيده و با كار بد خودمان، تبديل به نفرت بكنيم. اين، آن چيزي است كه گذشتگان ما لااقل به اين شدت دچار آن نبودند؛ اما من و شما دچار آن هستيم، و من بيشتر از شما دچارم. هر كس كه در اين نظام فعالتر و بارزتر است، بيشتر دچار اين قضيه است. بايد در رفتار خودمان، در كردار خودمان، در گفتار خودمان، در سلوك خودمان مواظب باشيم كه اين طوري نشود. مسؤوليت چهارم روحانيت، توجه به موقعيت جمهوري اسلامي وظيفه ي مهم ديگري كه امروز برعهده ي علماست، اين است كه به موقعيت جمهوري اسلامي و آنچه كه دشمن درصدد آن است، توجه كنند. دشمن يك لحظه حاضر نيست اسلام و جمهوري اسلامي را تحمل كند. شما ببينيد امروز در دنيا چه مي كنند. در اين چند روزي كه انتخابات الجزاير(20) شروع شده، من گاهي كه اين خبرها را مي شنوم، مي بينم واقعاً اسلام در مقابل اين قدرتهاي طاغوتيِ مستكبر عالم چه قدر مظلوم است. هرجا اسلام را اندكي احساس مي كنند، بي محابا بر آن

مي تازند. حالا الجزاير كه هنوز اعلان جمهوري اسلامي نكرده است. بعضيها هم از ميان خودشان پيدا شدند و از ترس آن كه مبادا دشمن خيلي حساس بشود، گفتند كه نه، ما فلان طور نمي شويم؛ ما فلان چيزها را ملاحظه مي كنيم؛ كه مبادا دشمنان حساس بشوند و بگويند اينها هم مثل جمهوري اسلامي شده اند! با وجود اينها، چون يك حركت مردمي در جهت اسلام اتفاق افتاده است، در تمام اقطاب قدرت دنيا يك حالت وحشت و سراسيمگي به وجود آمده است، كه اگر بتوانند، نگذارند. ببينيد در اين چند سال با ايران چه كردند. آنچه توانستند، ضربه حواله كردند. حالا بعضي از آن ضربه ها اصلاً وارد نشده و نخورده و خداي متعال ضربه را برگردانده است؛ بعضي از آن ضربه ها هم خورده، اما اثري نكرده؛ بعضي هم اثرهاي كم عمقي كرده؛ بعضيها هم بالاخره صدمه يي زده؛ ليكن دشمن كوچكتر و كمتر از آن بوده است كه بتواند ما را از پا بيندازد. ما اگر توجه بكنيم، دشمن ناكام خواهد شد؛ ولي اگر ما غفلت بكنيم و بيدار نباشيم، دشمن ناكام نشده و موفق خواهد شد. ما بايد تلاش كنيم، تا دشمن ناكام شود چه كسي گفته كه باطل هيچ وقت در دنيا قادر نخواهد بود كه به حق ضربه بزند، يا موقتاً آن را از بين ببرد؟ كدام قانوني اين چنين مي تواند باشد؟ آن چيزي كه در قانون الهي است، اين است كه در نهايت، حق پيروز خواهد شد؛ در نهايت، باطل سرنگون خواهد شد؛ اما چه كسي گفته است كه در اثناي راه، باطل فرصت پيدا نخواهد كرد كه حق را مورد ضربات خود قرار دهد و حتّي آن را

از ميدان خارج كند؟ البته يك قانون ديگر هست: اگر به خاطر حق، مبارزه انجام بگيرد، هيچ باطلي قادر نخواهد بود جلو بيايد. اگر مبارزه و مجاهدت بشود، خداي متعال كمك و هدايت مي كند؛ اما اگر مجاهدت نشود، اگر بي كار بنشينيم، اگر هوشياري بخرج ندهيم، اگر در سنگر بخوابيم، آيا باز هم دشمن نمي آيد سنگر ما را فتح كند؟ چه كسي چنين چيزي را گفته است؟ ما بايد تلاش كنيم، تا دشمن ناكام بشود. اگر ما تلاش نكرديم، دشمن كامياب خواهد شد؛ و نستجير باللَّه من ذلك. ما نبايد بگذاريم در زمان ما و با مسؤوليت ما و روي دوش ما، اين چنين شود. به همين خاطر، تكليف علما از اين جهت هم بسيار مهم است. البته سِمه(21) و خواسته ي علماي دين عبارت بود و عبارت است و بايد باشد از بي رغبتي به ظواهر و مظاهر فريبنده ي دنيا؛ اين را ما بايد از ياد نبريم؛ اين خيلي مهم است. والّا دنياي لذيذ و چرب و شيرين كه اشتهاآور است و انساني را كه داراي احساسات است، به خود جذب مي كند، چنانچه در اختيار هر كسي قرار گرفت، دودستي آن را خواهد چسبيد. اگر ما آن را دودستي چسبيديم، واقعاً فرق ما با ديگران چيست؟ در حالي كه عالِم دين بايستي تفاوتهايي داشته باشد. اميد دشمن به موقعيتهاي طوفاني كشور بحمداللَّه و به فضل الهي، بر اثر مجاهدتي كه در اين سيزده سال انجام گرفته، امروز پايه هاي نظام قرص و محكم است. يك روز اميدوار بودند كه نگذارند پايه هاي نظام رشد كند؛ يك روز اميدوار بودند كه نگذارند ريشه بدواند؛ يك روز اميدوار بودند كه در يك

موقعيت طوفاني بتوانند آن را بكَنند. طوفاني ترين موقعيتها - يعني جنگ - را بر ما تحميل كردند. جنگي كه دولتي را به جان يك كشور انقلابي بيندازند، بعد هم همه ي دنيا كمكش كنند، چيز عجيبي است. بعضي از آنها تقاصشان را پس دادند، بعضي هم بيشتر پس خواهند داد. همين يوگسلاوي يي كه امروز مي بينيد اين طور دچار آن آتش جنگي(22) - مثل لبنان - است، اينها همان كساني بودند كه در تبليغات خود به ما مي گفتند كه مگر شما وحشي هستيد؛ چرا با مذاكره مشكل جنگ را حل نمي كنيد؟! اين در حالي بود كه عراق هنوز در خاك ما بود! البته جلوي رويمان كه جرأت نمي كردند اين حرفها را بزنند؛ در تبليغاتشان آن را بيان مي كردند! در حال حاضر وضعيت همان كشور به گونه يي است كه به جان يكديگر افتاده اند و مردم دو استان از يك كشور، در حال زد و خورد هستند؛ افرادي كه نژادشان يكي است - بسياريشان از نژاد اسلاوند - زبانشان يكي است، سوابق تاريخي و فرهنگيشان يكي است! اين از آن كشورهايي است كه در دوران جنگ، هم از لحاظ تسليحاتي، و هم بيشتر از لحاظ تبليغاتي، دل آن كساني را كه وارد بودند، خيلي خون كرد؛ همين كشوري كه الان اين طور زير آتش جنگ، شهرهايش با خمپاره زده مي شود؛ يعني نزديك شهرها مي روند و با خمپاره ي 60 و خمپاره ي 81 همديگر را مي زنند؛ اين قدر اين جنگها تو در تو و نزديك به هم است! بنابراين، خيلي تلاش كردند و اميدوار بودند كه در اين موقعيتهاي طوفاني، بلكه نظام اسلامي ما از بين برود. موقعيت طوفانيِ بزرگتر، رحلت امام (رضوان اللَّه تعالي عليه) بود.

به اين موقعيت، خيلي چشم دوخته بودند. سالها مي گفتند كه وقتي امام نباشد، خيلي كارها خواهد شد، خيلي چيزها عوض خواهد شد! حضور مردم، قدرت مردم، يكپارچگي مردم و علما، و حضور هشيارانه ي آنها در صحنه، اين جوانان، اين قشرهاي مختلف، اين اميد را هم روي اينها بست. بايستي حركت خودمان را به تناسب نياز موقعيت، شتاب بدهيم امروز بحمداللَّه از لحاظ استحكام، مي توان گفت كه دشمن كمترين اميدي ندارد. نظام بحمداللَّه مستحكم است، برنامه ريزي خوب است و دولت قوي است. ما معممان در هرجا كه هستيم، بايستي حركت خودمان را به تناسب نياز موقعيت، شتاب بدهيم؛ تبليغ دين، كار صحيح، حفظ وحدت و يكپارچگي كه در روحيه ي مردم اثر مستقيم مي گذارد؛ همين چيزي كه در اول عرايضم عرض كردم. گاهي در بعضي از شهرها ديده مي شود كه بين بعضي از مسؤولان، يا بعضي از اهل علم، يا بعضي از اصحاب و شؤون مختلف، اختلافاتي وجود دارد؛ مردم نه حال نماز جمعه، نه حال نماز جماعت، نه حال راهپيمايي، نه حال كارهاي گوناگون را دارند؛ اصلاً دلمرده اند. وحدت و اتفاق و هماهنگي و نزديكي به هم، به مردم شور و نشاط مي دهد. اين جا بحمداللَّه اين طور است؛ ما بايد اين را هرچه بيشتر كنيم. بعضي از شما برادران، در نيروهاي مسلح هستيد. اين جا بحمداللَّه، هم پايگاههاي نيروي دريايي هست، هم نيروي هوايي هست، هم ارتش هست، هم سپاه هست، و با شماها و با مردم ارتباط دارند. آقاياني كه در اين بخشها مشغول كار هستند، منظم، مرتب، عميق، سنجيده، حساب شده، متناسب با موقعيت و مطابق با مقتضاي حال عمل كنند و آنچه را كه بايد و

شايد، ان شاءاللَّه از دين استخراج كنند. روي قرآن تكيه كنيد؛ قرآن بسيار مهم است. بر روي نماز و حضور مردم در نمازهاي جماعت هم تأكيد كنيد. افق آينده، خيلي خوب و روشن است آينده بحمداللَّه آينده ي خوبي است. آنچه كه ما در افق آينده مي بينيم، اين است كه به فضل الهي دشمن در دنيا محاصره خواهد شد. سعي كردند ما را در منطقه محاصره كنند؛ اما خداي متعال از اطراف اينها را محاصره خواهد كرد؛ «يغشيهم العذاب من فوقهم و من تحت ارجلهم»؛(23) حالا نمونه هايش را در اين جا داريد مشاهده مي كنيد؛ اين بيداري اسلامي از اين قبيل است؛ اين تلاشي كشور اتحاد جماهير شوروي سابق از اين قبيل است؛ اين اختلافات داخلي و نژادي و قومي در اروپا از اين قبيل است. ما آرزوي جنگ براي كسي نمي كنيم؛ اما كار خدا تماشايي است! سنت الهي آن وقتي عمل خواهد كرد كه ما در جاي خودمان محكم و استوار ايستاده باشيم؛ اصل قضيه اين است. علماً، عملاً، قولاً، فعلاً، سياسياً، اجتماعياً، فردياً، جمعياً بايستي در آن جايي كه ما هستيم و پُست ماست - هرجا پُست ماست، هر جا مأموريت و مسؤوليت ماست - محكم و همراه با فداكاري و همراه با كم توقعي بايستيم و كار خودمان را بكنيم و خداي متعال هم ان شاءاللَّه كمك خواهد كرد و بركاتش بر ما نازل خواهد شد؛ همچنان كه بحمداللَّه تا حالا اين طور بوده است؛ همچنان كه مژده هاي امام (رضوان اللَّه تعالي عليه) اين را نشان مي داد. ايشان هم هميشه عقيده شان اين بود - بنده شنيده بودم - كه عاقبت و افق را خيلي خوب و روشن مي ديدند؛ دست قدرت الهي را همراه

مردم مي ديدند و اميدوار بودند. حالا وقتي نگاه مي كنيم، مي بينيم كه واقعاً همين طور است كه ايشان بارها فرمودند و به همه ي ما ياد دادند. اميدواريم كه خداوند اين قابليتها را براي ما زياد كند و اين ملت را مشمول رحمت و فضل خود قرار بدهد و ان شاءاللَّه شما آقايان محترم را مشمول تفضلات و توفيق و تأييد خود قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 160; 160;

-------------------------------------------------------------------------------- 160; 1) وي در سال 1291 ق در شهر نجف متولد شد. نُه ساله بود كه به همراه پدرش به شهر بوشهر آمد و در اين شهر تحصيلات حوزوي خود را آغاز كرد. در سال 1311 ق راهي نجف اشرف شد و مدت سه سال در اين شهر اقامت گزيد. او نزد اساتيد و مراجع بزرگواري همچون مرحوم آيةاللَّه آخوند و مرحوم آيةاللَّه محمّدكاظم خراساني به گذراندن دوره ي خارج فقه مشغول شد و چون از هوش و استعداد بالايي برخوردار بود، در سال 1324 ق به درجه ي اجتهاد نايل آمد. در سال 1326 ق در اوج نهضت مشروطيت در ايران به بوشهر بازگشت و ضمن تدريس علوم اسلامي، مردم را به همكاري در استقرار نظام مشروطيت تشويق و ترغيب نمود. در آستانه ي جنگ جهاني اول، او به عنوان برجسته ترين رهبر روحاني و مذهبيِ مخالف اهداف انگليس در بوشهر و نواحي جنوب ايران به شمار مي آمد و طي فتوايي كه صادر كرد، دفاع از كشور را واجب اعلام نمود: «... دولت جبار و ستمگر انگليس قصد حمله به خاك ما را دارد؛ بر ما واجب است كه از خود دفاع كنيم». وي از همان ابتدا با حركت ضد

اسلامي رضاخان مخالفت كرد و در اين زمينه مرتباً با مرحوم آيةاللَّه مدرس در تماس بود. ايشان از جمله ي معدود علما و روحانيون بزرگ ايران بود كه در دفاع از حجاب اسلامي، علاوه بر تأليف رساله هايي، نقشه هاي شيطاني رضاخان را با شهامت افشاء مي كرد. آيةاللَّه بلادي سرانجام به دليل سكته ي قلبي در سال 1372 ق در بوشهر وفات يافت؛ كه پيكر وي پس از سه سال امانت در بوشهر، در سال 1374 ق جهت دفن به نجف اشرف منتقل گرديد و در منطقه ي وادي السّلام اين شهر به خاك سپرده شد. 2) اين سفر در تاريخ 28/05/1362 انجام گرفت. 3) نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 73 4) تحف العقول، ص 50 5) وي در سال 1264 ق در نجف اشرف متولد شد و در آن جا تحصيلات خود را ادامه داد و در درس خارج حاج ميرزا محمّدحسن مجدد شيرازي حضور يافت؛ سپس به سامره مهاجرت نمود و از محضر اساتيدي چون شيخ محمّدحسين كاظمي و شيخ لطف اللَّه مازندراني و شيخ محمّد ايرواني و شيخ حسينقلي در فقه و اصول و ساير علوم ديني بهره ي فراوان برد و به درجه ي اجتهاد رسيد. در سال 1309 ق بر حسب تقاضاي اهالي لار به آن جا رفت و مدت بيست وپنج سال در آن سامان مرجع تقليد و ملجأ عموم مردم بود. در آغاز مشروطيت، پرچم مشروطه و آزادي را برافراشت و به آزاديخواهان پيوست و با ظلم و استبداد به مبارزه برخاست. در جنگ بين الملل اول كه انگليسيها آهنگ تصرف شيراز و لار كردند، ايشان حكم جهاد داد و مردم را به مبارزه با تجاوزگر ترغيب و تشويق نمود؛ تا اين كه پس

از عمري مبارزه و مجاهده، در سال 1342 ق دار فاني را وداع گفت. 160; 6) 1231 - 1151 ق) 7) 1228 - 1154 ق) 8) 1312 - 1230 ق) 9) 1281 - 1214 ق) 10) 1329 - 1255 ق) 11) قرن نهم ق) 12) 1338 - 1247 ق) 13) 1319 - 1248 ق) 14) 1316 - 1249 ش) 15) 1340 - 1264 ش) 16) 1340 - 1253 ش) 17) آل عمران: 187 18) 672 - 604 ق) 19) گفت دختر چيست اين مكروه بانگ كه به گوشم آمد اين دو چار دانگ من همه عمر اين چنين آواز زشت هيچ نشنيدم درين دَير و كُنشت خواهرش گفتش كه اين بانگ اذان هست اِعلام و شعار مؤمنان باورش نآمد بپرسيد از دگر آن دگر هم گفت آري اي پدر چون يقين گشتش رخ او زرد شد از مسلماني دل او سرد شد «مثنوي معنوي، دفتر پنجم» 20) ر. ك: پاورقي صفحه ي 85 همين مجلد 21) نشان، علامت 22) كشور يوگسلاوي در اثر بروز جريانات استقلال طلبانه، در معرض تجزيه قرار گرفت و مناطقي كه سابق بر اين، بِزور ضميمه ي اين كشور شده بودند، روند جدايي طلبي در پيش گرفتند؛كه در اين ميان، يوگسلاوها نيز با توسل به زور، به جنگ با اين پديده برخاستند. در بحران بوسني و هرزگوين، صربها به بدترين فجايع در نيمه ي دوم قرن بيستم دست زدند و جنايات زيادي عليه مسلمانان اين منطقه - كه بعدها مستقل شدند و از سوي سازمان ملل متحد به رسميت شناخته شدند - مرتكب گرديدند. 23) عنكبوت: 55 160;

سخنرانى در جمع گروهى از خانواده هاى شهدا، مفقودان، آزادگان و جانبازان استان بوشهر

سخنراني در جمع گروهي از خانواده هاي شهدا، مفقودان، آزادگان

و جانبازان استان بوشهر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين شهداي انقلاب اسلامي، در عداد شهداي صدر اسلام يكي از بزرگترين نعمتهاي الهي بر جامعه ي اسلامي ما، وجود مردان شجاع و جوانان فداكاري است كه از پيش از پيروزي انقلاب اسلامي تا امروز، در مقابل دشمنان انقلاب سينه سپر كرده اند و با جان و خون خود، اسلام و انقلاب و راه خدا را نصرت بخشيده اند. بعضي از اين عزيزان، در راه خدا به شهادت رسيدند و به درجات و نعم غيرمتناهي الهي بر شهيدان فائز شدند و به عنوان سند افتخاري براي ايران و اسلام و انقلاب اسلامي، و مايه ي آبرويي براي امام و رهبر راحل عظيم الشأن ما، اسم آنها در تاريخ ثبت شد. اگر ما بخواهيم شهداي جليل القدر را در ميزان ارزشهاي اسلامي بسنجيم، بدون شك در عداد شهداي صدر اسلام قرار دارند، و شايد در مواردي از آنها برترند؛ چون شهداي صدر اسلام، در كنار نبيّ مكرم اسلام(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) و اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) حضور داشتند؛ نَفَس وحي را از پيامبر بزرگوار مي شنيدند و لمس مي كردند؛ اما شهداي زمان ما، بدون اين كه امام معصوم و نبيّ مكرم را مشاهده بكنند، با دعوت امام بزرگوار و راحل ما (رضوان اللَّه تعالي عليه) و به اشاره ي آن نايب برحق معصومين (عليهم السّلام)، در جبهه هاي خطر حضور پيدا كردند و نقش يك مجاهد في سبيل اللَّه را به بهترين وجهي ايفا نمودند. اگر شهداي عزيز ما نمي بودند و فداكاري آنها نمي بود، امروز اين عزت و اين عظمت براي اسلام نمي بود. شهدا عزت و عظمت را براي اسلام به ارمغان آوردند امروز شما وقتي به

صحنه ي عالم نگاه مي كنيد، مي بينيد كه پرچم اسلام در اهتزاز است؛ اسلام عزيز است؛ ملتهاي مسلمان براي حكومت اسلامي مجاهدت و تلاش مي كنند؛ دلهاي مسلمين پُر از اميد است؛ آينده براي مسلمانان روشن است و ملتها در مقابل قدرتهاي جهنمي عالم، دچار ترس و رعب نمي شوند. آن احساس ذلت و زبوني يي كه ملتهاي ضعيف در طول دهها سال گذشته - بلكه قرنهاي گذشته - دچار آن بودند، امروز از آن احساس ضعف و ذلت خبري نيست؛ ملتها شجاع و قوي و اهل اقدام و عمل شده اند. اگر كسي باانصاف باشد و بخواهد اين پديده ي عظيم عالم را تحليل بكند، به اين نتيجه مي رسد كه همه ي اين بركات، از بركت خون همين جوانان و فرزندان شماست؛ از بركت همين رزمندگاني است كه در مدت سالهاي بعد از پيروزي انقلاب، در جبهه هاي مختلف حضور پيدا كردند؛ جان خود را مورد توجه قرار ندادند؛ هدفهاي الهي را مورد توجه قرار دادند؛ بعضي به شهادت رسيدند، بعضي مجروح و جانباز شدند و در عين جواني، از عافيت جسماني محروم شدند؛ بعضي هم به اسارت دشمن درآمدند و سالها سختيهاي زندان و شكنجه ي تسلط دشمن عنود را تحمل كردند؛ اينها بودند كه آن عزت و آن عظمت را براي اسلام به ارمغان آوردند. ما هنوز قادر نيستيم عظمت كار شهدا را درست تشخيص بدهيم اي بسا پدر و مادري كه جوان خود را درست نمي شناختند. من گاهي كه با پدران يا مادران شهداي عزيز درباره ي شهيدشان گفتگو مي كنم، آنها به من مي گويند كه فرزندشان تا زنده بود، عظمت روحي او را درست درك نمي كردند. جوان آنها، همان كودكي است كه

او را بزرگ كرده اند. پدران و مادران، درست نمي توانند عظمت اين مجاهد في سبيل اللَّه را درك كنند؛ بلكه ملت نمي تواند عظمت اين ستارگان درخشان را بفهمد. بنده عرض مي كنم كه ما هنوز قادر نيستيم عظمت كار اين شهداي عزيز را درست تشخيص بدهيم. آيا مي دانيد كه اين شهداي بزرگوار ما - همين جوانان فداكار ما، همين بسيجيِ مؤمنِ پُرشورِ عاشق وش ما، يا ارتشي و سپاهي ما - چه عظمتي در دنيا و در تاريخ آفريده اند؟ غارتگران عالم، اسلام را در كنج انزوا قرار داده بودند اسلام را در كنج انزوا قرار داده بودند. جهانخواران و غارتگران عالم، داشتند كاري مي كردند كه از اسلام نامي بر صفحه ي روزگار و در دلهاي مردم باقي نماند؛ قصد داشتند اسلام را بكلي از بيخ و بن بركنند. اين كار را آسان هم نكرده بودند؛ ميلياردها خرج كردند. نقشه كشها و متفكران مزدورشان، شبها و روزها و سالهاي متمادي فكر كردند، آدمها كشتند، شهرها ويران كردند، حكومتها بردند و حكومتها به جاي آنها آوردند، در همه ي جاي كشورهاي اسلامي علما را كشتند، مدارس را ويران كردند، نام دين را از صفحه ي در و ديوار شهرها شستند، تا شايد بتواند اسلام را از بين ببرند. اين كارها كي انجام گرفت؟ اين كارها مربوط به هزار سال و پانصد سال و دويست سال قبل نيست؛ مربوط به همين عمر من و شماست. در دوران رژيم منحوس پهلوي، در همين كشور اين كارها انجام شد. در همين شهرها، حتّي در همين روستاها، و در همه جاي دنياي اسلام، خصمانه و با دل پُر از كين، داشتند با اسلام مي جنگيدند، تا اسلام را بكلي از صفحه ي

روزگار زايل كنند و از بين ببرند. چرا؟ چون اسلام با قدرت طلبيهاشان، با سلطه گريهاشان، با غارتگريهاشان، با آدمخواريهاشان، با فسادهاشان، با فحشاهاشان، با آدم كشيهاشان، با توطئه هاشان بر ضد انسانيت مخالف بود. مي خواستند آزاد و بي مهار باشند و هر كاري كه مي خواهند، بكنند؛ اما اسلام مانع بود. لازم مي دانستند كه اسلام را از بين ببرند، و داشتند مي بردند، كه اين انقلاب الهي مثل فجر نوري درخشيد. امروز استكبار جهاني در مقابل مسلمين احساس رعب مي كند قبل از اين انقلاب، آن جاهايي كه در دنيا مسلمانان زندگي مي كردند، از مسلماني خودشان احساس افتخار نمي كردند. خيلي از مسلمانان به خاطر احساس حقارتي كه در مقابل غيرمسلمين داشتند، دم از مسلماني نمي زدند. ملتهاي مسلمان هرجا بودند، خود را كوچك، زيردست و حقير احساس مي كردند. انقلاب مانند كوره ي آتشفشاني دنيا را تكان داد و همه چيز را دگرگون كرد؛ باورها را عوض كرد، احساسها را عوض كرد، مسلمانان را عوض كرد؛ نه فقط در ايران، بلكه در همه ي دنياي اسلام. امروز سران كشورهاي مسلمان، حتّي آنهايي كه از اسلام بهره ي چنداني هم ندارند، خود را مجبور مي بينند كه به اسلام تظاهر كنند! چرا؟ چون ملتها اسلام را مي خواهند. امروز دستگاههاي كفر و استكبار جهاني، در مقابل مسلمين احساس رعب مي كنند. چرا؟ چون مسلمانان ديگر احساس حقارت ندارند. مسلمانان، امروز در هيچ نقطه ي دنيا از مسلماني خودشان خجالت نمي كشند؛ بلكه به آن افتخار مي كنند؛ اينها را انقلاب كرد. در اين حركت عظيم، نقش همين بچه هاي شما، همين شهيدان شما، همين به خون غلتيدگان جبهه هاي نبرد و ساير جبهه ها، نقش اول است. ما امروز هنوز قادر نيستيم عظمت اين كار را درك بكنيم؛ تاريخ درباره ي

اينها قضاوت خواهد كرد. ما در تاريخ، زندگي شهداي گرانقدر زمان پيامبر را كه مطالعه مي كرديم - حنظله ي غسيل الملائكة را، حمزه را، آن دو برادر شجاع جنگ اُحد را، و ديگران و ديگران را - تعجب مي كرديم؛ اما اين جوانان ما، هزاران حمزه ي سيّدالشهداء و هزاران حنظله ي غسيل الملائكه را به ما نشان دادند؛ به چشم خودمان آنها را ديديم و عظمت آنها را درك كرديم. جانبازان و آزادگان و مفقودان غريب عزيزمان هم مثل آنها هستند. بعد از شهدا، خانواده هاشان هستند من هميشه به خانواده هاي شهدا گفته ام كه شهداي ما خط مقدمند؛ پشت سر شهدا، خانواده هاشان هستند؛ همين پدران و مادران و همسران كه به رزمندگي جوان و مرد خانه و محبوبشان افتخار كردند؛ از كشته شدن او نترسيدند؛ او را از رفتن منع نكردند؛ حتّي مادران بچه هاشان را تشويق كردند! چه مي شنويم و چه مي بينيم؟! اين چه حوادث عظيمي است در زمان ما و در مقابل چشم ما؟! اگر اين حوادث در تاريخ بود، انسان با ترديد آنها را مي گفت. خيليها هم در بيرون از اين مرزها، اين مسائل را با تعجبِ زياد مي شنوند؛ اما شما خودتان آنها را لمس كرده ايد. در رفتنِ به ميدان جنگ، پدران با فرزندانشان، و فرزندان با يكديگر مسابقه گذاشتند! همسران غصه خوردند و گريه كردند كه چرا آنها نمي توانند به ميدان جنگ بروند؛ و صبر كردند و در خانه ها نشستند و پشت جبهه را نگهداشتند؛ بعد هم كه آن رزمنده شهيد شد، پدران و مادران و همسران و فرزندان شكر كردند و به شهادت شهيدشان افتخار نمودند! اين است كه شعله ي يك نهضت، همچنان زنده مي ماند. اين است

كه امام بزرگوار، قله ي عزت و عظمت را براي اسلام فتح مي كند. اين است كه ملتها صريحاً مي گويند: اي ملت ايران! ما از شما ياد گرفتيم؛ شما معلم ما هستيد. روحيه و استقامت شما، پشتگرمي براي ملتها من به شما عرض مي كنم كه اي پدران و مادران و همسران و فرزندان و برادران و خواهران شهدا ! اين آبرو و اين روحيه را براي خودتان حفظ كنيد؛ همچنان كه بحمداللَّه حفظ كرده ايد. دنيا تاريك و پُر از ظلم است. ملتها تنهايند و احتياج به پشتگرمي دارند. روحيه ي شما و تداوم نهضت شما و استقامت شما، مايه ي روحيه و پشتگرمي براي ملتهاست. شما زنان مسلمان، براي زنان فلسطين و زنان كشورهاي اسلامي، مايه ي دلگرمي هستيد. صريحاً مي گويند كه ما از شما - بخصوص از شما جوانان - ياد گرفته ايم. اين مقاومت را حفظ كنيد و اين ايستادگي را غنيمت بشماريد. با استقامتتان، با وحدتتان، با حضورتان در صحنه هاي گوناگون سياسي و اقتصادي و سازندگي و اداره ي كشور، و با پيشبرد كارها و پشت سر مسؤولان قرار گرفتن، آبرويي را كه به اسلام داده ايد، تداوم ببخشيد؛ شماها اسلام را زنده كرديد. بالاترين اجرها، نوشيدن شربت گواراي شهادت بهترين مردنها، شهادت است. بالاترين اجرها براي انساني كه در راه خدا مبارزه مي كند، نوشيدن شربت گواراي شهادت است. خوشا به حال آن عزيزان، و گوارا باد بر آنها اين نعمت بزرگ الهي! آنها با شهادت، اجرشان را گرفتند. شهادت، يعني وارد شدن در حريم خلوت الهي، و ميهمان شدن بر سر سفره ي ضيافت الهي؛ اين كم چيزي نيست؛ اين خيلي باعظمت است. پروردگارا ! تو را به حق خون

شهيدان، تو را به حق اوليايت، تو را به حق صاحب الزمان (ارواحنافداه)، مرگ ما را هم به شهادت در راه خودت قرار بده. اگر انسان مسلمان، با روحيه ي شهادت طلبي در ميدان بماند، هيچ قدرتي نمي تواند بر او فايق بشود؛ اين روحيه را بايد حفظ كرد. من به خانواده هاي عزيز شهدا، مخصوصاً فرزندانشان - اين جوانان و نوجوانان عزيز - توصيه مي كنم، هرچه مي توانيد، خودسازي كنيد. همه بايد خودسازي بكنند؛ اما شما اولي هستيد. امام بزرگوار ما(رضوان اللَّه تعالي عليه)، نسبت به شهدا و خانواده هاشان بسيار حساس بودند و بسيار دل در گرو فكر آنها داشتند؛ و اين يك نمونه از عمل بندگان صالح خداست. دشمن مي خواهد ملت ايران را خسته كند راه عزت، راه كرامت، راه سربلندي در دنيا و كسب رضاي الهي در آخرت، راه انقلاب و راه ايستادگي در مقابل دشمنان خداست. دشمن مي خواهد ملت ايران را خسته كند؛ غافل از اين كه اين ملت با اين عظمت و با اين همه خون ريخته شده در راه خدا، هرگز از ادامه ي راه خدا خسته نخواهد شد. دشمن مي خواهد اين سرمشق را از ملتهاي مسلمان بگيرد؛ مي خواهد وانمود كند كه اين ملت خسته شده و در راه خود متزلزل گرديده است. شما هميشه نشان داده ايد كه دشمن دروغ گفته است؛ باز هم بايد نشان بدهيد؛ باز هم بايد ادعاي دروغ دشمن را تخطئه كنيد؛ و اين با حضور در صحنه هاي انقلاب است. جانبازان عزيز، اين كرامت الهي را براي خود حفظ كنند جانبازان عزيز هم شهداي زنده ي ما هستند؛ چون مثل شهيد به ميدان جنگ رفته اند و مثل شهيد ضربت خورده اند؛ منتها كرامت الهي آنها را حفظ كرده

است. اينها زنده اند، اما در رتبه ي شهيدان. به اين عزيزان هم توصيه مي كنم كه اين كرامت الهي را براي خودشان حفظ كنند؛ «للّذين احسنوا منهم و اتّقوا اجر عظيم».(1) بايد هميشه آن روحيه يي را كه آنها را در ميدان نبرد به پيش مي بُرد و به فداكاري وادار مي كرد، حفظ كنند. البته همه ي دستگاهها موظفند كه قدر و ارج اين عزيزان - چه خانواده ي شهدا، چه جانبازان، چه آزادگان، چه خانواده هاشان، چه فرزندانشان - را حفظ كنند. بالاتر از همه ي اينها، لطف و تفضل الهي است، كه اميدواريم همواره شامل حال شما باشد و بماند. پروردگارا ! تو را به ارواح مطهره ي شهداي عزيزمان سوگند مي دهيم كه فضل و رحمت خود را بيش از پيش بر شهدا نازل بفرما. خداوندا ! به خانواده هاي عزيزشان اجر وافر و صبر و استقامت عنايت كن. پروردگارا ! به جانبازان عزيز ما صبر و عافيت عنايت بفرما. پروردگارا ! مفقودان عزيز ما را - اگر هستند و هرجا هستند - در كنف حمايت خودت حفظ كن و خبر خوشي از آنها به خانواده هاشان برسان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) آل عمران: 172

سخنرانى در اجتماع بزرگ مردم بوشهر

سخنراني در اجتماع بزرگ مردم بوشهر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين قال اللَّه الحكيم في كتابه: يا ايّها الّذين امنوا استجيبوا للَّه و للرّسول اذا دعاكم لما يحييكم و اعلموا انّ اللَّه يحول بين المرء و قلبه(1) مردم بوشهر، مردمي متدين، شجاع، بااخلاص و نجيب به شما مردم عزيز و شجاع و دلاور بوشهر - شهر بوشهر و استان بوشهر

- سلام و عرض ارادت خودم را تقديم مي كنم. آنچه در گذشته و سابقه ي تاريخي ملت ايران و شما مردم عزيز درج و ثبت شده است، حاكي از تدين و شجاعت و اخلاص و نجابت شما مردم بزرگوار است. قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، اقشار مردم مسلمان ما در اين شهر و در اين استان، در صفوف مبارزات خود، كارهاي شايسته و برجسته يي كردند. در مبارزه ي با رژيم ستمشاهي، جوانان شما، مردان شما، زنان شما، تلاشهاي قابل تقديري انجام دادند. بعضي از روحانيون بزرگوار شما - مثل شهيد عاشوري(2) - در اين راه شربت شهادت نوشيدند. قبل از دوران مبارزات اخير ملت ايران با رژيم ستمشاهي هم، مقاومت شما مردم در مقابل تهاجم دشمنان خارجي - انگليسيها - ورد زبان كساني بوده است كه با اين قضايا آشنايي دارند. هم ماجراهاي تهاجم انگليسيها به اين منطقه و اشغال بوشهر - كه شجاعتهاي رئيس علي دلواري(3) براي ملت ايران يك يادگار ارزنده ي تاريخي است - و هم پشتيبانيهاي شما از مبارزات مرحوم آيةاللَّه سيّد عبدالحسين لاري، جزو قضاياي نادر زمان گذشته است. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي هم آنچه ما از بوشهر و همه ي شهرهاي اين استان به ياد داريم، حاكي از شجاعت و مقاومت و حضور در صحنه هاي خطر و شركت بسيجي در صفوف رزمندگان - چه در دريا و چه در خشكي - است. اين از بركت تدين و دلبستگي شما به اسلام و قرآن و تعاليم مقدس اسلام است. خوشحالم كه اين فرصت را خداي متعال به بنده داد كه بار ديگر در جمع شما حضور پيدا كنم و شما را از نزديك ببينم

و شهر شما و سرزمين شما و يادگارها و نشانه هاي افتخارات شما را زيارت كنم و از خداي متعال بخواهم كه شما مردم مؤمن و شجاع - بخصوص شما نوجوانان نوراني و پاك اين استان - را همواره در راه مقدس اهداف نوراني اسلام ثابت قدم بدارد.(4) خدا و پيامبر، ما را به حيات شايسته ي انسان دعوت مي كنند آنچه را كه من عنوان مطالب كوتاه امروز خود قرار داده ام، اين آيه ي شريفه ي قرآن است: «يا ايّها الّذين امنوا استجيبوا للَّه و للرّسول اذا دعاكم لما يحييكم و اعلموا انّ اللَّه يحول بين المرء و قلبه».(5) در فضاي زندگي ما بايد قرآن حكومت كند و بركات قرآني موج بزند. در سايه ي قرآن است كه معرفت و بصيرت و شجاعت و اقدام ما معنا پيدا مي كند و به سمت هدفهاي درست متوجه مي شود. قرآن به مؤمنين مي گويد: اي مؤمنين! وقتي خدا و پيامبر خدا شما را به حيات و به زندگي واقعي دعوت مي كنند، به نداي آنها پاسخ بدهيد. اين چه حياتي است كه خدا و پيامبر، ما را به آن دعوت مي كنند؟ در يك كلمه، اين حياتِ شايسته ي انسان است. انسان براي زندگي كردن و حركت كردن به سمت هدفهاي ارزنده و والا، به راهنما احتياج دارد. انساني كه راهنما نداشته باشد و به راهنمايان الهي پشت بكند، زندگي شايسته ي انساني و الهي را پيدا نخواهد كرد؛ مثل ملتهايي كه به احكام الهي پشت كردند و گرفتار ظلم و ستم و زورگويي قدرتهاي بزرگ عالم، و گرفتار تفرقه و برادركشي، و گرفتار ناراحتيهاي رواني و عصبي، و گرفتار مشكلات روزافزون زندگي شدند. ممكن است براي اين گونه آدمها

نان و آب هم فراهم باشد، اما زندگي شايسته ي انسان فقط به نان و آب نيست؛ انسان هدف مي خواهد، انسان عشق و محبت مي خواهد، انسان آرمانهاي متعالي مي خواهد، انسان آزادي و عزت مي خواهد. اگر شكم ملتي را هم سير كردند، اما آقايي و عزت را از او گرفتند، او را گوش به فرمان كردند، ذليل كردند، اين ملت چگونه مي تواند احساس آسايش و آرامش بكند؟ و اين همان وضعي است كه در زير بار سلطه هاي ظالمانه ي پادشاهان، در قرنهاي گذشته بر ملت ما حاكم بود. همين شهر بوشهر شما، به مجرد اين كه پادشاهان و حكام خائن قاجاري، اندكي سر از اطاعت انگليس مي پيچيدند، محل پياده شدن سربازان انگليسي و اشغال اين منطقه مي شد! بارها انگليسيها به بوشهر آمدند و اين جا را اشغال يا تهديد به اشغال كردند. عدم رسيدگي به استان بوشهر در زمان حكومت پهلوي و قاجاريه چگونه ملتي مي تواند در زير حكومت كساني راحت زندگي كند كه آنها خودشان گوش به فرمان دشمنان خدا و بيگانگانند؟! چرا كشور پهناور و آباد و پُراستعداد ايران، با اين همه منابع طبيعي، با اين همه استعداد، با اين همه زمين، با اين همه آب قابل مهار، با اين همه منابع زيرزميني، در طول پادشاهيِ ننگين سلسله هاي پهلوي و قاجار، روزگاري را در فقر و مسكنت و ويراني گذراند و ملت روي خوشي و آسايش نديدند؟ همين استان بوشهر شما، از لحاظ امكانات كشاورزي، امكانات طبيعي و امكانات انساني، يكي از مناطق بسيار بااستعداد كشور ماست؛ اما شما شاهد هستيد و زندگي استان و شهر خودتان را مشاهده مي كنيد و مي بينيد كه در طول ساليان طولاني حكومت

پهلوي، و قبل از آن در دوران حكومت قاجارها، به اين استان رسيدگي نشد؛ اين منابع به كار گرفته نشد؛ اين زمينها كِشته نشد؛ آنچه را كه اين مردم مؤمن و خدوم احتياج داشتند و از خود طبيعتِ خداداد قابل بهره برداري بود، در اختيار آنها گذاشته نشد. زندگي يك جامعه ي بشري، آن وقتي كه در زير حكومت كساني باشد كه با خدا كاري ندارند، پس با مردم هم كاري ندارند، بهتر از اين نخواهد شد. در همين مدت كوتاه بعد از انقلاب تا امروز - يعني نزديك سيزده سال - با اين كه هشت سال از آن را ما جنگ داشتيم، اين همه مشكلات داشتيم، محاصره ي اقتصادي داشتيم، كاري كه در اين چند سال در اين استان شده است، در همه ي طول پنجاه وچند سال حكومت رژيم پهلوي انجام نشده بود؛ در حالي كه آنچه امروز هم انجام گرفته است، نسبت به آنچه بايد انجام بگيرد، بسيار كم است. وجود استعداد عظيم خداداد در اين منطقه در اين استان، هميشه نيروهاي انسانيِ بسيار خوب، جوانان بااستعداد، فضاي آميخته با ادب و فرهنگ و هنر، علما و نويسندگان و دانشمندانِ باارزش بوده است و امروز هم هست و از همه ي اين استعداد عظيم خداداد مي شود استفاده كرد و بايد استفاده كرد. مسؤولان كشور طرحهايي دارند. خدا را شكر مي كنيم كه مسؤولان به فكر مردمند، براي مردم دل مي سوزانند و وجود و استعداد و توان و همه ي زندگي خود را گذاشته اند، تا وضع مردم را به سامان برسانند. اگر از آنچه كه انجام شده است، مردم استان اطلاع پيدا كنند، قضاوت بسيار روشني خواهند داشت؛ همچنان كه امروز هم

بحمداللَّه دارند. امروز دنيا از فشار قدرتهاي ضدخدايي مي نالد برادران و خواهران! امروز دنيا دارد از فشار قدرتهاي ضدخدايي مي نالد. آنچه امروز ملتها را بيش از هر چيز زير فشار قرار مي دهد، سنگيني حكومتهاي غير خدايي است كه انسان را از طبيعت و فطرت و خواست دلشان دور نگه مي دارند. سرنوشت اين كشور بزرگِ ابرقدرتِ غول پيكرِ اتحاد جماهير شوروي سابق، يك عبرت بزرگ و يك درس عظيم است. سالهاي متمادي مردم را در زير فشار نگهداشتند؛ خيال مي كردند دين را از دل مردم پاك كرده اند و زدوده اند؛ خيال مي كردند دين را از زندگي مردم خارج كرده اند. هرچه فشار بيشتر، آمادگي انفجار بيشتر! امروز كه آن حصارها و آن كمندهاي پنهانيِ حزبيِ كمونيستي از گردن مردم برداشته شده است، شما ببينيد ملتهاي اتحاد جماهير شوروي سابق چه مي كنند. به آن چيزهايي رو مي آورند كه فطرت آنها مي خواهد. البته اگر درست هدايت بشوند و راهنمايان و مسؤولان و دلسوزان علاقه مند به اين مباحث داشته باشند، وضع آنها خوب خواهد شد؛ والّا چنانچه راهنما نباشد، بشر از يك گمراهي، به گمراهي ديگري منتقل خواهد شد. گرايش قلبي ملتها به سمت اسلام قدرتهاي مادّي، حدي براي خود قائل نيستند. زندگي ملتها در زير پنجه هاي قدرت قدرتهاي مادّي، مثل زندگي معنوي آنها، در هم كوبيده مي شود. امروز در خلأ احساس و اعتقاد ديني، ملتها به سمت اسلام گرايش قلبي پيدا كرده اند. امروز اسلام در چشمها شيرين شده است؛ شما نمونه هاي متعدد آن را در آفريقا مشاهده مي كنيد. يك نمونه ي آن، تظاهرات اسلامي ملت سودان و علاقه مندي عاشقانه شان نسبت به مسؤولان جمهوري اسلامي است(6) - كه به خاطر اسلام است -

و يك نمونه ي ديگر آن هم حوادث اخير الجزاير(7) است كه ملت مسلمان آن كشور با رأي قاطع خود، اسلام را انتخاب كرده اند؛ اين يك حادثه ي عظيم در دنياست. اسلام رو به رشد و گسترش است و در اعماق دلها و ملتها دارد نفوذ مي كند. ملت ايران در اين مسأله، پيشرو و پيشگام است. شما ملت ايران توانسته ايد با مجاهدت و ايستادگي خود، حقانيت دعوت اسلامي را اثبات كنيد. ايستادگي ملت ايران، حوادث صدر اسلام را يادآوري مي كند؛ و اين براي ملتهاي ديگر، يك درس و الگو و نمونه است؛ اين را بايد قدر بدانيم. ما بايد با همه ي وجود خود از اسلام پاسداري كنيم. ملت ايران بايد همت خود را براي پاسداري از اسلام بگذارد. آن چيزي كه مي تواند دنيا و آخرت را با هم براي ملتها و ملت ما به ارمغان بياورد، پايبندي به اسلام است. دنيا را هم با عمل به اسلام مي شود آباد كرد. اسلام به انسانها عزت مي دهد اسلام به انسانها عزت مي دهد. وقتي انساني در وجود خود احساس عزت كرد، زير بار دشمنان و بيگانگان و قدرتهاي زورگو نمي رود. اين كه مشاهده مي كنيد قدرتهاي جهاني - و امروز بيش از همه امريكا - توانسته اند زمام و اختيار ملتها و كشورها را در دست بگيرند، براي اين است كه از ضعف نفس حاكم بر نفوس بعضي از مردم استفاده كرده اند. اول ملتها را نسبت به اسلام و نسبت به فرهنگ و تاريخ خود بي اعتقاد و بي اعتنا مي كنند، بعد اختيار و زمام كار آنها را به دست مي گيرند؛ اين روشي است كه در همه ي دنيا به آن عمل كرده اند. اما وقتي ملتي

به ايمان قلبي خود پايبند است و به آن احترام مي گذارد، درحقيقت براي خود و رأي و نظر و تصميم گيري خود احترام قائل است. ما بسيار خوشحاليم كه بحمداللَّه در ميان ملتها اين احساس دارد رشد مي كند. براي ما خبر خوشي است كه مي شنويم ملتها - مثل ملت الجزاير يا ملت سودان - با احساس ايمان اسلامي خودشان، حرف حق خودشان را مي زنند و تصميم خودشان را مي گيرند. مگر در گذشته به ملتها اجازه مي دادند كه آنها نظر خود را درباره ي اسلام و حكومت اسلامي به اين صراحت بگويند؟ قدرتها با اسلام دشمنند قدرتها با اسلام دشمنند؛ چون مي دانند كه اسلام در مقابل زورگوييهاي آنها مي ايستد. هرجا حاكميت اسلام باشد، ديگر حاكميت امريكا و حاكميت قدرتهاي قلدر دنيا در آن جا نيست؛ اين را مي دانند و لذا با اسلام مخالفند. همين حالا تبليغات جهاني از همه طرف عليه انتخابات الجزاير(8) شروع شده است. چرا؟ چون آنها اسلام و نظام اسلامي و حكومت اسلامي را انتخاب كرده اند. ملت الجزاير پاي صندوقها رفتند، رأي خودشان را در صندوقها انداختند و صريحاً گفته اند كه حكومت اسلامي مي خواهند. از اين دمكراسي واضحتر نمي شود و هيچ جا نيست؛ درعين حال محافل سياسي دنيا و رسانه هاي وابسته به صهيونيستها خجالت نمي كشند؛ مي گويند دمكراسي در الجزاير دارد پايمال مي شود! پس معناي دمكراسي چيست؟ مگر دمكراسي غير از رأي مردم است؟ ملت الجزاير بايد بداند كه وقتي به اسلام «آري»، و به دشمنان اسلام «نه» گفت، بايد منتظر تهمتها و افتراهاي آنها باشد و از اين تهمتها و افتراها هيچ هراسي به خود راه ندهد؛ همچنان كه ملت ايران اين تهمتها و افتراها را سالهاي متمادي

تحمل كرد و به آن اعتنا ننمود. جمهوري اسلامي؛ بيشترين توجه به آزادي و احترام به رأي مردم در اين منطقه ي خاورميانه و حتّي در كمتر نقطه يي از دنيا، آزادي انتخاب و آزادي رأي، به قدر جمهوري اسلامي ايران وجود دارد. اين كشور و اين نظام، همان كشور و نظامي است كه هنوز از پيروزي انقلابش دو ماه نگذشته بود كه مردم پاي صندوقهاي رأي رفتند و به جمهوري اسلامي رأي دادند؛ آن هم با آن اكثريت عجيب. يك سال از شروع انقلاب نگذشته بود كه مردم در دو رأي گيري مهم شركت كردند و اعضاي مجلس خبرگان و رئيس جمهور را با آراي مستقيم خودشان انتخاب كردند. در طول سالهاي متمادي، آراي مردم در تشكيل مجلس شوراي اسلامي، در تشكيل مجلس خبرگان، در انتخاب رئيس جمهور و در قضاياي مختلف، همواره حاكم بر سرنوشت كشور بوده است. بهتر و بيشتر از اين دمكراسي و آزادي و احترام به رأي مردم، در كجاي دنياست؟ حضور مردم در صحنه هاي گوناگون سياسي كشور در صحنه هاي گوناگون سياسي كشور، در راهپيماييها، در اعلام نفرت از دشمنان، در پشتيباني از مسؤولان كشور و از امام بزرگوار راحل (رضوان اللَّه تعالي عليه) و در قضاياي گوناگون، آحاد مردم و قشرهاي مختلف، در وسط صحنه حضور داشته اند و هميشه رأي و حرفشان را گفته اند و طبق همان هم عمل شده است. در بزرگترين تجربه ي اين كشور - يعني جنگ تحميلي - همين نيروهاي عظيم مردمي بودند كه صحنه هاي جنگ را تشكيل دادند و در صفوف مقدم جنگيدند و فداكاري كردند و در پشت جبهه، پدران و مادران و زنان و آحاد مردم اين كشور،

از اين نظام دفاع كردند و از رزمندگان حمايت نمودند؛ يعني يك نظام مردميِ كامل. با وجود اين، شما مي بينيد كه دوازده، سيزده سال است كه دشمنان هرچه توانسته اند، عليه اين نظام تبليغات كرده اند؛ اين دشمنيِ آنها را مي رساند. هر كس در راه اسلام حركت مي كند، بايد منتظر خصومتها و دشمنيهاي دشمنان اسلام باشد. ما روزبه روز به هدفهاي اسلاميِ خودمان نزديكتر شده ايم امروز دشمنان اسلام به بيشترين امكانات مجهزند؛ اما آنچه كه بالاتر از همه ي اينهاست، وعده ي الهي است. وعده ي الهي مي گويد كه امكانات مادّي دشمن و پول و سلاح و دانشي كه در اختيار اوست و جنايتكارانه آن را مصرف مي كند، هيچكدام از اينها نمي توانند جلوي حركت آگاهانه و شجاعانه ي ملتي را كه در راه خدا دارد حركت مي كند، بگيرند؛ همچنان كه تا امروز هم نتوانسته اند. ملت عزيز ايران بايد بداند و مي داند كه بحمداللَّه در اين سيزده سال، علي رغم خواست و تلاش ابرقدرتها و همكاري دشمنان بين المللي در دشمني با ايران، ما روزبه روز پيشتر رفته ايم و به هدفهاي اسلامي خودمان نزديكتر شده ايم و به توفيق الهي، اين راه را با كمال قوّت و قدرت ادامه خواهيم داد و هيچ چيز جلوي ملت ايران را در حركت به سوي هدفهاي الهي نخواهد گرفت. ما بايد خود را آماده نگهداريم ما بايد براي حركت و تلاش در راه خدا، خود را آماده نگهداريم. در اين جهت، زن و مرد هم فرقي نمي كند؛ مردان هم موظفند، زنان هم موظفند؛ مردان هم بايد علم و دانش را تحصيل كنند، زنان هم بايد علم و دانش را تحصيل كنند؛ مردان هم بايد تا آن جا كه مي توانند و در

هر نقطه يي كه مي توانند، در راه سازندگي كشور تلاش كنند، زنان هم بايد در راه سازندگي كشور - و بخصوص سازندگي نسل نو و تربيت اسلامي او - تا آن جا كه مي توانند، تلاش كنند. اگر اين قشر عظيم از ملت ايران - يعني زنان - دوشادوش مردان، با حفظ حدود اسلامي، علم و فن و كارهاي شايسته ي يك مسلمان را فرا بگيرند و عمل بكنند، يقيناً موفقيت بيشتر خواهد بود. امروز بحمداللَّه زنان ما در ميدانهاي گوناگوني پيشرفت داشته اند. نبايد زنان و دختران را از تحصيل علم باز داشت؛ بايد كمك كرد تا تحصيل كنند و معرفت و بصيرت پيدا نمايند. زنان مي توانند در همه ي مسائل، دوشادوش مردان باشند؛ البته بايد حدود الهي و احكام الهي حفظ بشود. خودسازي، مسؤوليت سنگين شما جوانان شما جوانان عزيز، بخصوص در اين مناطق مرزي و در همسايگي آبهاي خليج فارس، بايد بدانيد كه امروز مسؤوليت سنگيني بر دوش شماست و آن، مسؤوليت خودسازي است؛ خودسازي از لحاظ علمي و فكري، خودسازي از لحاظ نيروي جسماني، خودسازي از لحاظ صلاح اخلاقي، خودسازي از لحاظ معرفت ديني و عمل ديني، خودسازي از لحاظ كسب تجربه براي ساختن اين كشور. اين كشور متعلق به شما جوانان است و شما جوانان بايد اين بارِ امانت سنگين را از نسل پيش از خود تحويل بگيريد و آن را به نسل بعد برسانيد؛ و اين، صلاحيتهاي علمي و اخلاقي و جسماني و تربيتي مي خواهد؛ و وظيفه ي همه - بخصوص جوانان - است كه اين صلاحيتها را كسب كنند. اميدوارم قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه) از همه ي شما راضي و خشنود باشد و مشمول دعاي آن بزرگوار

باشيد و از ياران آن حضرت محسوب شويد. من يكي، دو جمله دعا مي كنم و شما عزيزان را به خدا مي سپارم: پروردگارا ! رحمت و فضل و بركات خود را بر اين مردم نازل كن. پروردگارا ! همه ي ما را سربازان حقيقي اسلام در همه ي جبهه ها قرار بده. پروردگارا ! توفيق خدمتگزاري به اين ملت و به اين كشور را به همه ي ما عنايت كن. پروردگارا ! اين وحدت و هماهنگي بسيار زيبا و شكوهمندي كه ميان آحاد مردم ما هست، روزبه روز آن را مستحكمتر بفرما. پروردگارا ! روح مقدس امام راحل و عزيز، و روح شهيدان عزيز ما را از ما راضي و خشنود بگردان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) انفال: 24 2) وي در سال 1312 ش در «خور موج» به دنيا آمد. تحصيلات خود را در زادگاهش آغاز كرد؛ اما به دليل علاقه ي وافر به تحصيل علوم ديني، به نجف اشرف عزيمت نمود و سپس وارد حوزه ي علميه ي قم شد. وي در مبارزه اش عليه رژيم پهلوي، شجاعانه و بي پروا از استبدادي كه بر جامعه حكمفرما بود، سخن مي گفت و به افشاگري مي پرداخت؛ چندان كه بارها به دست عناصر ساواك آن رژيم، دستگير و بازداشت شد. در عيد فطر سال 1357 همه ي مردم را براي اداي نماز عيد فطر به بيرون از شهر بوشهر دعوت كرد و در يك سخنراني طولاني، به شاه و دولت شريف امامي حمله كرد و وظيفه ي مردم را در مقابل رژيم يادآور شد و آنان را به اطاعت از رهنمودهاي حضرت امام خميني(ره) ترغيب نمود. سرانجام در روز سيزدهم آبان ماه سال 1357، با يورش

عوامل رژيم به منزل وي، در حالي كه مشغول وضو بود، او را به رگبار گلوله بستند و به شهادت رساندند. پس از به شهادت رساندن اين روحاني بزرگوار، رژيم اجازه نداد تا پيكر پاكش در بوشهر به خاك سپرده شود؛ لذا شب هنگام در روستاي چغادك در 24 كيلومتري بوشهر در جوار مسجدي كه خود بنا نهاده بود، او را دفن كردند. به دنبال شهادت وي، حضرت امام خميني(ره) كه آن زمان در پاريس اقامت داشتند، با ارسال پيام تسليتي به خانواده ي ايشان، اين شهادت را تبريك و تسليت گفتند و براي آنها از خداوند منان صبر و اجر مسألت نمودند. 3) 4) 1. وي در سال 1299 ق در روستاي دلوار متولد شد. تا قبل از استبداد صغير و ورود انگليسيها به بوشهر، در سنين نوجواني و جواني، در كنار پدرش به شغلهاي زراعت، باغداري و مسافرت دريايي به شيخ نشينهاي خليج فارس مبادرت مي ورزيد. او از استعداد و نبوغ رزمي بالايي برخوردار بود؛ كه از جمله مي توان به اجراي عمليات شبيخون به دشمن، اتكاء به نفس و اتخاذ روشهاي مناسب در نبرد، قدرت فرماندهي در هدايت عمليات و پيش بيني لازم در امور جنگي اشاره كرد. در عصر انقلاب مشروطه، او جواني بيست وچهار ساله بود. وي در يكي از شبهاي اشغال بوشهر، با يورش بر سپاهيان انگليسي، حضور سلحشورانه ي خود را اعلام كرد. انگليسيها كه از پيش او را شناسايي كرده بودند، با قشوني مجهز، روستاي دلوار را زير آتش سلاحهاي سنگين خود گرفتند. آيةاللَّه سيّد عبداللَّه بلادي بوشهري براي دفاع از ايران و استقلال وطن، حكم جهاد عليه متجاوزان را صادر كرد؛ و اين

حكم نه تنها به رئيس علي دلواري و سران قيام قوّت قلب داد، بلكه مبارزان بيشتري را وارد صحنه ي نبرد كرد. رئيس علي نامه يي براي آيةاللَّه شيخ محمّدحسين برازجاني ارسال كرد و جوابي دريافت نمود، كه انتشار آن همزمان با فتواي آيةاللَّه سيّد عبدالحسين لاري، موجب بسيج همگاني و خودجوش مردم شد و چهره ي منطقه را دگرگون كرد. سرانجام، وي هنگامي كه مشغول مبارزه عليه قواي انگليسي بود، در سال 1333 ق بر اثر تيري كه از پشت به وي شليك شد، به شهادت رسيد. پيكر آن مرحوم، پس از شش ماه امانت در يكي از امامزاده هاي اطراف دلوار، جهت خاكسپاري، به قبرستان وادي السّلام نجف اشرف انتقال داده شد. 5) انفال: 24 6) اشاره به سفر حجةالاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني - رئيس جمهور وقت - به كشور سودان، پس از شركت در ششمين اجلاس سران كشورهاي عضو سازمان كنفرانس اسلامي در سنگال، كه با استقبال پُرشور مردم سودان مواجه شد. 7) جبهه ي نجات اسلامي الجزاير» به رهبري موقت عبدالقادر حشاني، در دور اول انتخابات پارلماني اين كشور كه در تاريخ 5/10/1370 (26 دسامبر 1991 ميلادي) برگزار شد، توانست حدود هشتاد درصد كرسيها را به دست آورد و از دستگاه حاكم الجزاير - يعني جبهه ي آزاديبخش ملي - پيشي گيرد. (سران جبهه ي نجات اسلامي الجزاير - يعني شيخ عباس مدني و علي بلحاج - در اين ايام به اتهام توطئه عليه امنيت كشور در زندان بسر مي بردند). اين برتري، موجي از وحشت در ميان جريانات لاييك الجزاير و همچنين محافل سياسي فرانسه به وجود آورد. در تاريخ 21/10/1370 (11 ژانويه 1992 ميلادي) و تنها پنج روز قبل از

برگزاري مرحله ي دوم انتخابات پارلماني، براي مشخص شدن وضعيت صدونودونه كرسي ديگر پارلمان، شاذلي بن جديد از رياست جمهوري الجزاير استعفا كرد و باعث شد تا اوضاع سياسي الجزاير در هاله يي از ابهام قرار گيرد. فرداي استعفاي شاذلي بن جديد، شوراي عالي امنيت الجزاير دور دوم انتخابات پارلماني اين كشور را لغو و رهبر موقت جبهه ي نجات اسلامي الجزاير - عبدالقادر حشاني - را دستگير كرد و پس از آن به ادامه ي دستگيري سران و اعضاي اين جبهه پرداخت. سرانجام در تاريخ 20/11/1370 (9 فوريه 1992 ميلادي) توسط شوراي عالي دولتي الجزاير، به مدت يك سال حالت فوق العاده اعلام شد و جبهه ي نجات اسلامي الجزاير نيز منحل گرديد. 8) ر. ك: پاورقي صفحه ي 85 همين مجلد

بيانات در جمع اعضاى شوراى ادارى استان بوشهر

بيانات در جمع اعضاي شوراي اداري استان بوشهر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم كار شما، يك حسنه و صدقه ي جاريه در ابتدا لازم است به همه ي شما برادران عزيز و متصديان خدمت به مردم متدين و اصيل و نجيب اين منطقه، كه حقيقتاً تلاش مي كنيد و در اين خطه ي دورافتاده ي از مركز، با شرايط دشوار اقليمي، كار گروهي را انجام مي دهيد، صميمانه خسته نباشيد عرض كنم و از زحماتتان تشكر كنم. هر كاري كه شما براي مردم انجام مي دهيد، در هر پست و سِمتي كه باشيد، يك حسنه است؛ و علاوه بر اين كه به نفع مردم است، چنانچه كار ماندگار و اصيل و ريشه داري هم باشد، يك صدقه ي جاريه است و در دستگاه عظيم الهي - كه ارتباطات ميان كارها و بازده ي آنها، بسي پيچيده و مبسوط و مشروح است و عقل قاصر ما قادر نيست كه اين روابط كار و بازده را بفهمد و تحليل بكند -

اين كارهاي شما خواهد ماند و آثار نيك خود را خواهد بخشيد و ثمرات آن را خواهيد ديد؛ هم در دنيا و هم در عالم آخرت؛ همان روزي كه هر انساني محتاج حسنه و صدقه يي است كه از پيش فرستاده باشد. اگر آنچه را كه انجام مي دهيد، با توجه به لوازم آن، يعني همراه با استحكام و دوام و خلوص نيت و دقتِ لازم باشد - كه از نبيّ اكرم است كه فرمود: «رحم اللَّه امرأ عمل عملا فأحكمه»؛(1) رحمت خدا بر آن انساني كه كاري را بكند و محكم بكند - سرهم بندي و كوته نگري و سست گيري در كار نباشد، ديگر وصف و بيان كسي مثل اين حقير، قادر نيست كه ارزش آن را بيان كند. ان شاءاللَّه كه همه تان مشمول اين مسائل باشيد و هرروزي كه مي گذرد، سطر و برگي بر پرونده ي كاريِ خودتان در ديوان الهي - كه دقيقتر از ديوانهاي بشري است - بيفزاييد. همچنين لازم است به خاطر همين مسأله ي آب كه وزير محترممان به آن اشاره كردند،(2) از شخص ايشان، از كاركنان سازمان آب اين منطقه و منطقه ي فارس - كه ظاهراً يكي است - و از استاندار فعالِ بااخلاصِ خوش روحيه ي خوبمان،(3) و از هر كدام شما كه به نحوي در اين كار و در كارهاي ديگر سهيم بوديد، صميمانه تشكر بكنم. انسجام شما بسيار باارزش است استان شما با اين كه محروميت و تلخي، زياد دارد، خوشبختانه شيريني و زيبايي هم زياد دارد؛ من بعضي از شيرينيهاي حضور شما در اين استان را عرض بكنم: شيريني اول اين كار، همين انسجامي است كه آقاي استاندار به آن اشاره كردند؛ اين چيز بسيار

باارزشي است. آن جايي كه دلها با هم نباشند و دست و زبانها بر ضد يكديگر كار بكنند، براي كسي كه مي تواند با محبت و انس و عشق زندگي كند، جهنمي است. اين جا بحمداللَّه بهشت است؛ «بهشت آن جاست كآزاري نباشد»؛(4) آزاري نسبت به يكديگر در اين جا نيست؛ بلكه همكاري هست؛ كه اين را در درجه ي اول بايد از خوش قلبي و نجابت و عقل و صداقت و صحت عمل اين دو مأمور عزيز استان دانست؛ يعني جناب آقاي فاضل فردوسي، امام جمعه ي خوب و روشنفكر و فعال و بااخلاص اين جا، و استاندار عزيزمان كه شرح حال ايشان را هم مي دانيد و عرض شد. بحمداللَّه در سطوح مختلف، اين معنا جريان دارد؛ اين را حفظ كنيد و نگهداريد، كه اين زمينه ي شيريني كار شماست. شما به مردم محروم خدمت مي كنيد شيريني دوم اين كار اين است كه شما در اين جا به مردمي خدمت مي كنيد كه به طور طبيعي و به طور مصنوعي - هر دو - دچار محروميتند. به طور طبيعي دچار محروميتند؛ زيرا در نظامهاي باطل و فاسد، هر نقطه يي كه از مركز دور باشد - چه مركز سياسي، چه مركز انساني - هندسه ي معيوب آن نظام، موجب محروميت آن نقطه مي شود؛ يعني در نظامهاي باطل و فاسد، هركسي يا هر دستگاهي كه به مركز قدرت نزديكتر است، بهره مندتر است؛ و هر دستگاهي كه از مركز قدرت دورتر است، به طور عادي محرومتر است؛ مگر اين كه بتواند با چنگ و دندان خودش را به نحوي سرپا نگهدارد! اين يك هندسه ي معيوبي است كه هميشه در نظامهاي باطل وجود داشته است و در ايران پادشاهي هم اين معنا وجود داشت. چيزي كه

كسي به فكر آن در مركز نبود، رفع محروميت در نقاط محروم بود. اگر يك وقت شما مشاهده مي كرديد كه در آن دوران كاري هم انجام مي گرفت كه به نحوي در خدمت محرومان بود - كه البته نادر و كم بود - اين به خودي خود به خاطر رفع محروميت نبود؛ به خاطر دلسوزي براي محرومان نبود؛ به خاطر جهت ديگري بود. فرض بفرماييد براي فلان پايگاه جاده درست مي كردند تا بتوانند ارتباط امريكاييها را با منطقه ي دريا از راه زمين آسان كنند؛ يا جاده مي كشيدند تا مثلاً كشورهاي عضو پيمان سنتو(5) را به هم وصل كنند؛ البته قهراً چهار تا شهر و روستا هم از اين جاده استفاده مي كردند. براي اين كه منطقه يي صدايشان در نيايد، مجبور مي شدند يك وقتي يك كاري براي آن منطقه بكنند؛ اما اگر از منطقه يي نمي ترسيدند و در آن، هدفِ مربوط به خودشان را تأمين شده نمي يافتند، آن منطقه در عزلت مطلق باقي مي ماند! محروميت، طبيعت ثانوي پاره يي از مناطق ما بعد از انقلاب جاهايي را در اين كشور پهناور و بزرگ ديديم كه با وجود جمعيت فراوان، از آباداني بويي نبرده بودند؛ محروميت، طبيعت ثانوي پاره يي از مناطق - عمدتاً مناطق دوردست - شده بود؛ بخصوص آن منطقه يي كه جنبه ي استراتژيك براي آن دستگاه نداشت و هدف و كاري در آن جا نبود، ديگر در آن جا نه راه آهني بود، نه جاده ي آسفالته ي درستي بود، نه از آب و برق مردم خبري بود، نه از ارتباطات مردم خبري نبود، نه از كارخانجات در آن جا خبري بود؛ اين طبيعت آن دستگاه بود! پنجاه سال ضربه زدن لازم است تا سرزمين و منطقه يي، به مثابه ي يك طبيعت، به

محروميت خو بگيرد! در همين خصوص، پنجاه سالهايي گذشت! خدا نگذرد از سردمداران اين دو رژيم خبيث منحوس - يعني رژيم قاجار و رژيم پهلوي - كه حدود دويست سال بر اين كشور حاكم بودند و در گوشه و كنار اين كشور بد خاطره هايي گذاشتند؛ بد نشانه هايي از اختلاف و تبعيض و نامردمي و بي توجهي به مردم باقي گذاشتند. در بلوچستان، به فارسها «گجر» مي گفتند! من پيش از انقلاب، مدتهايي را در منطقه ي بلوچستان سپري كرده بودم. تا سال 1357 كه بنده در آن جا بودم، شايد شماها بدانيد، شايد هم ندانيد كه هنوز به فارسها «گجر» - يعني قاجار - مي گفتند! البته بحمداللَّه بعد از انقلاب، اين تصور برگشته است. رژيم قاجار در آن جا كاري كرده بود و نشاني گذاشته بود كه كلمه ي قاجار - و به تعبير و لهجه ي محلي آنها «گجر» - معنايش وحشي و بي رحم و سنگدل و آدمكش و غيرقابل اعتماد بود! شايد منطقه ي بوشهر ما و شما، از جمله ي جاهايي بوده است كه آن رژيم خبيث و داراي سياست غيرانساني و ضدانساني، به خاطر سوابق مبارزات اين مردم با انگليسيها، اصرار داشته كه آن جا را محروم نگهدارد. بالاخره اگر مردمي نشان دادند كه سلحشوري دارند، بيگانه ناپذيري دارند، دشمن ستيزي دارند، اين مردم به نحوي بايستي توسري بخورند؛ هيچ بُعدي نيست! ايجاد محروميت، به خاطر سوابق دشمن ستيزي مردم! اين منطقه ي بوشهر و لارستان و بعضي ديگر از مناطق فارس، به خاطر آن كه سوابق انگليسي ستيزي داشتند - كه چون بعضي از آنها را تاريخ ثبت كرده، غالب مردم مي دانند؛ خيلي از آنها را شايد حتّي شماها هم ندانيد و اينها هنوز متأسفانه در

تاريخِ رسمي ثبت نشده - به طور طبيعي مزاج آن دستگاه به طرف بي اعتنايي نسبت به اين منطقه مي كشيد؛ علاوه بر اين كه گفتم، طبيعت نظام آنها اين بود كه هر جايي كه دور از مركز است، بايستي محروم باشد؛ مثل باغچه يي كه تراز آن غلط است؛ آب كه ريختي، به همه جاي اين باغچه نخواهد رسيد. باغچه ي تراز، آن باغچه يي است كه اگر از يك طرفش آب ريختي، كانال كشيها آب را به طور برابر به پاي هر بوته يي برساند. وقتي تراز غلط بود، آب به يك نقطه هايي اصلاً نمي رسد. بنابراين، تراز يك نظام ضدبشري، تراز غلطي است. استان بوشهر، تبعيدگاه آدمهاي مغضوب رژيم گذشته همان طور كه عرض كردم، محروميتِ مصنوعي هم اعمال مي شد. چون نسبت به اين جا عناد و دشمني و كينه داشتند، مزاج و طبيعت و روحيه ي معمولي آن نظام، با چنين جاهايي سازگار نبود. در حقيقت اين جا تبعيدگاه بود، گناوه تبعيدگاه بود، برازجان تبعيدگاه بود، ديلم تبعيدگاه بود، ديّر تبعيدگاه بود. انسان معمولي يي كه مورد غضب نباشد، نبايد او را بياورند در اين جاها زندگي بكند؛ آدمهاي مغضوب را بايد به اين جاها بياورند. جايي كه دستگاهي مغضوبين خودش را به آن جا بفرستد، طبيعت آن دستگاه نسبت به آن جا چگونه بايد باشد؟ معلوم است؛ طبيعت بي بركتِ بي لطف بايد باشد. در اين طور جاهايي، اصلاً بنا را بر اين گذاشته بودند. مركزگريزي و توجه به مناطق محروم، طبيعت نظام جمهوري اسلامي جمهوري اسلامي آن هندسه ي معيوب را ندارد؛ بعكس، يك نوع حالت مركزگريزي و دور از مركزگرايي در طبيعت جمهوري اسلامي هست. ممكن است به طور قهري در مواردي از اين طبيعت تخلف بشود؛ اما طبيعت دستگاه و برنامه ريزي دستگاه، همان

است. هنوز از پيروزي انقلاب دو ماه نگذشته بود كه امام بزرگوار به بنده مأموريتي دادند و من را به بلوچستان فرستادند و گفتند چون شما نسبت به مسائل بلوچستان سابقه داريد، به آن جا برويد و به وضع محروميت آن منطقه برسيد؛ اين اولين نشانه ي يك حركت بود؛ در حالي كه امام به بلوچستان نرفته بودند! اين حالتي است كه از طبيعت دستگاه مي جوشد. شما سراغ جاهاي محروم برويد. الان دفتر مناطق محروم رياست جمهوري وجود دارد، كه همين آقاي بشارتي عزيزمان مسؤول اين كار هستند و من به خاطر اين قضيه، به ايشان خيلي علاقه دارم. بودجه ي اين دفتر، جداي از بودجه ها و برنامه ريزيهاي طبيعي كشور است. آري: مرد بي برگ و نوا را به حقارت مشمار كوزه بي دسته چو بيني به دو دستش بردار(6) منطقه ي محروم به طور طبيعي از زير دست مي گريزد و به چشم نمي آيد؛ لذا دولت جمهوري اسلامي براي اين گونه مناطق، يك دفتر درست كرده است؛ اين طبيعت نظام جمهوري اسلامي است. بخشي از تواناييهاي عمراني ما صرف جنگ شد البته ما بايد اعتراف كنيم كه آن مقداري كه نياز و حق اين مناطق بوده، هنوز به آنها نرسيده ايم؛ اما بايد منصفانه قبول هم بشود كه اين از روي تقصير نبوده است؛ زيرا كشوري كه هشت سال جنگ داشته، بخشي از تواناييهاي عمرانيش صرف جنگ شده است. كشورها يك سال كه جنگ دارند، ده سال خرده ريزهاي جنگ را جمع مي كنند! ما هشت سال جنگ داشتيم؛ آن هم آن طور جنگي. در كنار جنگ، ما محاصره ي اقتصادي شده بوديم؛ خباثتهايي با ما مي شد؛ كمبودهاي زيربنايي هم كه از سابق وجود داشت. بايد گفت كه

الان به طور فوق معمولي دارد كارهاي عمراني انجام مي گيرد. من شاهدم و مي بينم كه رئيس جمهور عزيز و فعالمان(7) و نيز وزرا چه كار دارند مي كنند؛ دايم دارند تلاش مي كنند، براي اين كه بتوانند كارها را به ثمر برسانند. هرچه مي توانيد، براي مردم كار كنيد آنچه كه به شما برادران عزيز به طور مستقيم ارتباط و اتصال پيدا مي كند، اين است كه شما خدمت به مردم محروم اين منطقه را، يكي از شيرينيهاي كار اين جا بدانيد. هر كاري كه بتوانيم براي اين مردم محروم انجام بدهيم، بايد كوتاهي نكنيم. اين جا همان جايي است كه اگر يك نفر بعد از آن كه از كار اداري خود فارغ شد، وقتي ديد كار هست، بنشيند بكند، بايد بداند كه خداي متعال و ملائكه و كرام الكاتبين، آن لحظات كار اضافي او را به صورت حسنات مضاعف محاسبه مي كنند. هرچه مي توانيد، كار كنيد. اين كار، براي گرفتن اضافه كاري نيست؛ اضافه كاري، كمتر از آن است كه با اين گونه كارها مقايسه شود. اين كار را بايد براي نگارش و ثبت و ضبط كرام الكاتبين - بهترين و كريمترين و بزرگوارترين نويسندگان - انجام داد. گاهي اوقات آدم خسته است، فكر مي كند كه حالا خوب است قدري استراحت كنم؛ بعد مي بيند كه يك كار باقي است؛ مي گويد اگر اين كار را انجام بدهم، يك گره - ولو ريز - گشوده مي شود. چه قدر زيبا و بافضيلت است كه انسان در همان لحظه، آن كار را هم انجام بدهد. مردم بوشهر از حجب و مناعت و استغناي بيشتري برخوردارند يك نكته ي ديگر كه باز آن هم مي تواند جزو زيباييها و شيواييهاي كار شما به حساب بيايد،

اين است كه اين مردم، مردم بسيار خوب و بافهم و باشعور و نجيب و صادقي هستند. ما در سفرهايي كه به برخي از مناطق كشور مي رويم - در زمان رياست جمهوري هم همين طور بود - مردم مي آيند و نامه هاي خود را به دست برادران «ارتباطات مردمي» ما مي دهند. گاهي اوقات يك گوني بزرگ از نامه هاي مردم جمع آوري مي شود، كه البته يك دانه اش هم نخوانده نمي ماند؛ مي خوانند و تفكيك مي كنند. به طور طبيعي بعضي از افرادي كه در سخنراني حاضر مي شوند، نامه دارند، كه نامه ي خود را مي دهند. اين نامه هايي كه ديروز عصر جمع كرده بودند، امروز تفكيك شده اش را براي من آوردند. برداشت اعضاي «دفتر ارتباطات مردمي» ما - كه مسؤوليت اين كار را به عهده دارند - اين بود كه اين مردم از حجب و مناعت و استغناي بيشتري برخوردارند. اگر نمي دانستيم كه اين مردم، مردم محرومي هستند، مي گفتيم لابد محروميت و گرفتاري ندارند؛ اما خوب مي دانيم كه اين طور نيست؛ مي دانيم كه محروميت دارند؛ مي دانيم كه زياد احتياج دارند. پس، عامل، چيز ديگري است؛ حجب است. در حالي كه نامه را راحت مي شود نوشت و آن جا هم دهها دست براي گرفتن نامه هاي مردم آماده است، و هرجا بنده براي سفرهايم مي روم، همه ي كساني كه با من هستند، مأمورند نامه هاي مردم را بگيرند و به مركز خاصي هدايت كنند؛ يعني مي شود راحت نامه را داد، اما اينها نامه يي ندادند! آنهايي هم كه نامه دادند، آنهايي هم كه نوشتند، با حجب نوشتند! مي بينيد، اين صفتِ خيلي مهم و باارزشي است؛ اين خيلي انساني است. امروز تا ظهر چند هزار نفر آدم روبه روي من آمدند و با

من سلام و عليك و مصافحه كردند و رفتند. در ميان اين چند هزار نفر - كه يقيناً صدها خانواده ي شهيد و آزاده و جانباز هم بودند - كساني كه به بنده گفتند ما پدر شهيديم، يا پسر شهيديم، يا جانبازيم، يا آزاده ايم، يا پسرمان آزاده است، يا شوهرمان آزاده است، ده نفر نشدند! اين، همان مناعت و حجب است. براي گروههاي مردمي، اينها صفات خيلي عجيب و باارزشي است. انسان دلش مي خواهد كه اصلاً براي اين مردم كار كند؛ از بس اينها خوب و شايسته اند. نظام جمهوري اسلامي، يك نظامِ ماندني امروز نظام جمهوري اسلامي، بر ديرباورترين تحليلگران عالم ثابت كرده است كه يك نظامِ ماندني است. نمي خواهيم پيشگويي كنيم - منظور من پيشگويي نيست - هرچند پيشگويي هم مي شود كرد. طبيعت اين نظام، طبيعت زوال پذيري نيست. بعضي از نظامها بِزور سر كار مي آيند؛ مثل مرده يي كه زير بغلش چند تا چوب زده باشند و اِپل درست كرده باشند و آن جا نگهش داشته باشند؛ خيلي از نظامها اين طوري است. شما ببينيد، تا دو سال قبل از اين - بلكه شايد تا يك سال قبل از اين - نظام اتحاد جماهير شوروي هنوز يك ابرقدرت بود؛ سينه ها ستبر، قد بلند، ايستاده، با دست و پاي بلند خود بر اروپاي شرقي و بخشي از آفريقا و بخشي از آسيا و همين طور تا احزاب كمونيست دنيا سايه گسترده بود. آيا نظامي اگر حقيقتاً استواري و استحكام داشته باشد و چهار ستون اصلي بدنش سالم باشد، ممكن است در ظرف يك سال اين طور خرد و خمير و اوراق بشود؟! پس، همان نظامي هم كه شما مي بينيد آن طور ايستاده،

بي پايه و بي اساس بوده؛ به تعبير قرآن، «اجتثّت من فوق الارض ما لها من قرار»(8) بوده؛ مثل درختي بوده كه ريشه نداشته است. ما در آن سالهاي حاكميت طاغوت ديده بوديم كه وقتي شاه به مشهد مي آمد، كسي به استقبالش نمي رفت؛ و چون مي خواستند به مسيري كه او عبور مي كرد و درخت و گلكاري هم نداشت، سر و صورتي بدهند، من ديده بودم كه شهرداران بي عُرضه و استاندارانِ بخوربخورِ آن چناني در آن سالها، درخت سبز مي آوردند و روي همين خاكهاي اطراف آن خياباني كه مسير او بود، آن را مي كاشتند! اگر بد مي آوردند و او آمدنش چهار روز عقب مي افتاد، همه ي درختها خشك شده بود! قرآن مي فرمايد: «و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة اجتثّت من فوق الارض ما لها من قرار»؛(9) كلمه ي خبيثه، مانند درخت خبيثه است كه روي زمين مي رويد و ريشه ندارد؛ اما «مثلا كلمة طيّبة كشجرة طيّبة اصلها ثابت و فرعها في السّماء. تؤتي اكلها كلّ حين بأذن ربّها».(10) درخت طيبه، هميشه دارد ميوه مي دهد؛ بهار و تابستان و پاييز و زمستان هم نمي شناسد؛ اين برگها و شاخه ها دايم در حال شكوفه كردن و ميوه دادن است. وقتي ما ديديم كه نظام، نظام ريشه داري است و دارد ميوه مي دهد، پس كلمه ي طيبه است؛ زوال پذير نيست. اما اگر خود ماها بياييم بلايي سر درخت بياوريم؛ فرضاً مثل بعضي از حيوانات، برگهاي درخت را كَلَف بزنيم؛ يا بر تنه ي درخت با تبر و اره ضربه بزنيم - نه اين كه نشود نابود كرد - درخت خواهد خشكيد. دست گناهكار انسان مي تواند همين شجره ي طيبه را هم خشك بكند. اگر ما بد عمل كنيم، همين شجره ي

طيبه و اين كار الهي و بافت الهي و رزق الهي را مي شود خرابش كرد. قدرت ويرانگري انسان، از اين حرفها بيشتر است. همچنان كه قدرت سازندگي انسان نهايت ندارد، قدرت ويرانگريش هم نهايت ندارد. اين درخت، به طور طبيعي سرپاست؛ امروز دنيا اين را فهميده است. نظام جمهوري اسلامي، نظامي كه حالا صبر كنيم تا فلان حادثه اتفاق بيفتد، پس برگهايش بپژمرد، نيست. يك روز مي گفتند بلكه بتوانيم با جنگ اين نظام را از بين ببريم، يك روز مي گفتند بلكه بتوانيم با رحلت امام بزرگوار نظام را تغيير شكل بدهيم، يك روز مي گفتند بلكه بتوانيم با ايجاد اختلافات داخلي نظام را نابود بكنيم؛ اما فهميدند كه ديگر كاري نمي شود كرد؛ اين نظام را به عنوان يك واقعيت بايد پذيرفت؛ البته توطئه ي درازمدت هم دارند مي كنند. پس، اين مسأله در دنيا تمام شده است؛ يعني فهمانده شده است كه اين نظام، يك واقعيت است. آنهايي كه دشمن ما هستند، عاقلترها و واقع بين ترهاشان بايد اين را تحمل و قبول كنند؛ چه بخواهند، چه نخواهند؛ چشمشان چهار تا، دندشان هم نرم، بايد قبولش بكند؛ چاره يي هم ندارند. آنهايي كه بي تفاوتند، نه؛ آنهايي كه دوستند، خوشحالند. هر كدام از ما مسؤوليتي داريم ما در داخل چه مسؤوليتي داريم كه آن ويرانگري بي منتهايي كه عرض كردم، از سوي ما نتراود؟ هر كدام از ما مسؤوليتي داريم. برادران شاغل در دستگاههاي اجرايي - منظور من فقط قوه ي مجريه نيست؛ دستگاههايي كه اجرا دارند؛ يعني قوه ي مجريه، قوه ي قضاييه، نيروهاي مسلح، و كلاً كساني كه اجراي كاري به عهده ي آنهاست - بايد سر پُست خودشان، بيدار و هوشيار و داراي احساس

مسؤوليت باشند. فقط خودتان را هم نمي گويم؛ «قوا انفسكم و اهليكم»؛(11) هم خودتان، هم زيردستهايتان. خودتان را هم نگه داريد، زير دستهايتان را هم نگه داريد. بايد دايم چشم شما داخل دستگاه را ببيند بازرسي، مسأله ي مهمي است. بايد دايم مشغول نگرش باشيد و چشم شما داخل دستگاه را ببيند؛ يك مدير خوب اين است. مدير خوب اين نيست كه زير بار پرونده ها خم بشود. مرحوم شهيد رجايي مي گفت كه در زمان نخست وزيري وارد اتاق وزيري شدم، ديدم كه پرونده هاي بسياري مثل كوه روي ميز آن وزير جمع شده است و آن شخص اصلاً ديده نمي شود! آن روزها زرنگهايي كه از سابق در دستگاهها مانده بودند، بلد بودند كه وزراي انقلابي را چه طور زمينگير كنند. همين طور مرتب پرونده مي بردند و كارهاي بي ربطِ چرند را جلويشان مي گذاشتند؛ او هم كه بي تجربه بود، در اين پرونده ها غرق مي شد و اصلاً تمام نيرويش را روي اين گونه كارها مي گذاشت! مدير خوب كسي است كه در اتاق خود، باشد و نباشد. نباشد، يعني اين كه در دستگاه، دايم در حال گردش و دَوَران باشد. ما هرچه در سطح رؤسا و مديركل ها و وزرا بالاتر برويم، اين معنا مهمتر و حساستر مي شود. شما دايم بايد مواظب باشيد و ببينيد كه افرادتان چه كار دارند انجام مي دهند. در كار اداري، «حمل بر صحت» وجود ندارد در كار اداري، «حمل بر صحت» وجود ندارد؛ مثلاً بگوييد لابد بيچاره ها دارند كارشان را مي كنند؛ نخير. البته همه ي برادران خوبند؛ اما خوب، معنايش معصوم كه نيست. خوبند، يعني خيانت نمي كنند؛ اما اشتباه هم نمي كنند؟ تنبلي هم نمي كنند؟ گاهي سستي هم گريبانشان را نمي گيرد؟ بنده به خودم كه

نگاه مي كنم، مي بينم آدم ضعيف و سستي هستم و در جاهايي همين احساسات بشري گريبان بنده را مي گيرد. اگر نهيب نزنم، اگر حواسم جمع نباشد، اگر به خودم نرسم، در تنبلي غرق مي شوم. بنده اين طورم، شما هم همين طوريد؛ ما بالاخره مثل هم هستيم. در برخورد با مردم، گشاده رو باشيد ما بايد مواظب خودمان و زيردستهايمان باشيم. بايد مواظب باشيم كه اولاً كار انجام بگيرد؛ ثانياً درست انجام بگيرد؛ يعني غلط و بد انجام نگيرد؛ محكم انجام بگيرد. گاهي مي شود كه دو تا چكش بايد روي ميخ زد، تا محكم بشود؛ اگر يكي زدي، اين سست كاري است. پس، اولاً اصلِ انجام گرفتن است؛ ثانياً در جهت بودن و درست بودن است؛ ثالثاً محكم كاري است؛ رابعاً سرعت عمل است. آن وقت شما آقاياني كه مراجعه ي مردمي داريد، يك خامساً هم داريد، و آن گشاده رويي در كار است؛ «چو وا نمي كني گرهي، خود گره مشو». ممكن است يك نفر به شما مراجعه كند، اما شما نتوانيد گرهي از كار او باز كنيد. اگر نمي توانيد گره او را باز كنيد، اقلاً با گره افزوني خودتان، گرهي بر كار او اضافه نكنيد. چو وا نمي كني گرهي، خود گره مشو ابرو گشاده باش، چو دستت گشاده نيست(12) اگر نمي توانيد كاري برايش انجام دهيد، لااقل گشاده رو باشيد و با خنده و تبسم و ملاطفت و با تبيين با او برخورد كنيد. اگر مشكلش حل نمي شود، لااقل دليل آن را برايش تبيين كنيد. براي اين كار، آدم داشته باشيد. ممكن است بگوييد من خودم نمي رسم؛ اما شما بايد آدم توجيه گر و تبيين كننده براي مُراجع داشته باشيد. امروز كه همين مردم به من مراجعه كردند،

هرچند خدمت شماها جسارت هم مي شود، اما يكي از چيزهايي كه به من گفتند، اين بود كه به اين ادارات برسيد و بگوييد جواب ما را بدهند. شما بايد جواب مردم را بدهيد. به هرحال، مردم را بايد راضي برگرداند. اگر اين طور شد، بدانيد كه واللَّه تيزترين پيكانها در بدنه ي اين كشتي نفوذ نخواهد كرد؛ بدنه اش محكم، قطب نمايش هم دقيق، هدفش هم روشن، و اتفاقاً باد موافق هم دارد؛ يعني سنتهاي الهي در جهت حركتِ درست است. اين، بحث مفصلي مي خواهد و من الان نمي خواهم برايتان بحث اسلامي و ديني بكنم. اگر با اسلام حركت كرديد، زود پيشرفت مي كنيد اگر شما در ماشيني كه پشت فرمانش نشسته ايد، كار درست انجام داديد؛ يعني سويچ را بجا باز كرديد، پدال گاز را به اندازه فشار داديد؛ وقتي كه پا را به ميزان از روي كلاچ برداشتيد، اين ماشين در جهتي كه شما مي خواهيد، حركت خواهد كرد. قوانيني كه در ساختن اين ماشين به كار گرفته شده است، قوانيني است كه اگر شما اين طور كه من گفتم، درست عمل كنيد، اين ماشين حركت خواهد كرد؛ به سمتي هم كه شما مي خواهيد، مي رود. اين فرمان را طوري درست كرده اند كه هر طرف شما مي خواهيد، بچرخد؛ مهم اين است كه شما بدانيد كجا بايد فرمان را چرخاند و چه موقع بايد چرخاند. اگر شما نفهميديد كه فرمان را چه موقع بايد چرخاند، ديرتر و زودتر چرخانديد، به صخره خورد و در دره افتاد، اين تقصير شماست. آن قانوني كه بر اين ماشين حاكم است، قانوني است كه اگر شما درست عمل كرديد، شما را بوقت و راحت و بسرعت به مقصد

خواهد رساند؛ طبيعت زندگي بشر اين طوري است. آن قوانيني كه در ساختن من و شما و در ساختن اين طبيعتي كه ما در آن زندگي مي كنيم - آب، خاك، باد، زمين، صنعت، معدن، دريا، حيوانات و ساير موارد - به كار رفته، قوانيني است كه اگر شما برطبق دستورالعمل شرع و دستورالعمل اسلام عمل كرديد، اين قوانين در خدمت شمايند؛ مثل همين كه گفتم اگر شما كشتي را درست هدايت كنيد، اتفاقاً باد موافق هم در سمت شماست. وقتي كه شما با اسلام حركت كنيد، خلاف جريان حركت طبيعي نيستيد؛ زود پيشرفت مي كنيد؛ چيزي نمي گذرد كه مي بينيد كشور آباد شد، اقتصاد رونق گرفت، مناطق كويري آباد شد، مناطق محروم آباد شد، كارخانجات به نفع مردم به راه افتاد و درخت زندگي مردم سرشار از رونق و حيات خواهد گرديد. ان شاءاللَّه خداوند همه ي شما را توفيق بدهد و كمك كند، تا بتوانيد بيشتر براي مردم كار كنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 79 ، ص 49 2) گزارش آقاي زنگنه - وزير وقت نيرو - درخصوص انتقال آب از استان فارس به استان بوشهر 3) آقاي صحراييان 4) مصاحب نائيني 5) سازمان پيمان مركزي (سنتو). در سال 1958 كشورهاي عراق و تركيه «پيمان نظامي بغداد» را امضاء كردند و در همان سال، ايران و پاكستان و انگلستان به آن پيوستند و امريكا به عنوان عضو ناظر در كنار پيمان بود. در سال 1959 با دگرگونيِ وضع عراق و شروع حكومت عبدالكريم قاسم، عراق از اين پيمان خارج شد و نام «پيمان مركزي» به آن دادند و مقر آن كه در بغداد بود،

به آنكارا انتقال يافت. در سال 1976 به دليل آن كه «سنتو» از پاكستان در مسأله ي بنگلادش حمايت نكرد، اين كشور از آن كناره گيري نمود و با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، عملاً اين پيمان از هم گسست. 6) اميرخسرو دهلوي 7) حجةالاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني 8) ابراهيم: 26 9) ابراهيم: 26 10) ابراهيم: 24 و 25 11) تحريم: 6 12) صائب تبريزي

بيانات در مراسم جشن عبادت و تكليف گروهى از دختران دانش آموز در بوشهر

بيانات در مراسم جشن عبادت و تكليف گروهي از دختران دانش آموز در بوشهر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اين دوران شيرين عمر را قدر بدانيد جشن عبادت و تكليف شما بچه هاي عزيز را به همه ي شماها و پدران و مادرانتان تبريك عرض مي كنم و خيلي خوشحالم كه من هم در اين جشن شيرين و زيباي عبادت شما شركت كرده ام. بچه هاي عزيز! شما كه امروز جشن عبادتتان را برگزار كرده ايد، در حقيقت از امروز خداي متعال با همه ي عظمت و جلال خود، با شماها حرف مي زند و شما را مخاطب قرار مي دهد و شما را به تكليف سرافراز مي كند. امروز شما دختران عزيز از عالم كودكي خارج شده ايد و جزو بزرگها به حساب مي آييد؛ چون نماز بر شما واجب است و بايد نماز بخوانيد و عبادت كنيد و با خداي بزرگ حرف بزنيد. اين دوران شيرين عمر را قدر بدانيد و ان شاءاللَّه نمازتان را به طور كامل ياد بگيريد. طوري نباشد كه دختربچه هاي عزيزمان كه امروز به تكليف رسيده اند، نماز را بلد نباشند. البته مي دانم كه شماها نماز را بلديد؛ اما جزييات نماز را هم بايد ياد بگيريد. همه ي شما بايد عبارات نماز و ذكرهايي كه در نماز مي گوييد و حركاتي كه مي كنيد و وضو و

طهارت و كارهاي لازم براي نماز را ان شاءاللَّه ياد بگيريد. از امروز شما وقتي نماز مي خوانيد، با خداي خودتان حرف مي زنيد و خداوند به سخن شما گوش مي دهد و سخن شما را مي شنود و دعاي شما را ان شاءاللَّه مستجاب مي كند. بايد براي والدينتان، براي معلمانتان، براي رزمندگان عزيزمان و براي جوانان اين مملكت دعا كنيد و از خداي متعال براي كشورتان، آبادي و آزادي و همه ي خوبيها را بخواهيد. ان شاءاللَّه دلهاي پاك و روحهاي باصفاي شما، دعاهاي مستجابي را خواهند داشت. من خيلي خوشحالم از اين كه امروز در اين جشن شما شركت كردم. از خانمهاي معلم و اولياي مدارس دخترانه هم تشكر مي كنم كه زحمت كشيدند و اين دختربچه هاي عزيز را آموزش دادند و براي امروز آماده كردند؛ مخصوصاً اين بچه هاي گل كه برايمان سرود و دكلمه خواندند؛ هم دكلمه شان و هم سرودشان بسيار خوب بود. ان شاءاللَّه كه همه تان موفق و مؤيد باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى در مراسم صبحگاه نظامى پايگاه منطقه ى دوم دريايى نيروى دريايى ارتش جمهورى اسلامى ايران در بوش

سخنراني در مراسم صبحگاه نظامي پايگاه منطقه ي دوم دريايي نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران در بوشهر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم منطقه ي شما، منطقه يي حساس و بسيار عبرت انگيز و درس آموز خداي بزرگ را به خاطر همه ي نعمتها و الطاف بي كرانه اش، و از جمله الطاف ويژه يي كه در باب نيروهاي مسلح عنايت فرمود، سپاسگزارم. يقيناً تلاش عمومي و فداكارانه ي فرزندان عزيز اين ميهن اسلامي در روزها و سالهاي سخت جنگ تحميلي، زمينه ساز اين الطاف بي كرانه ي الهي بود. احساس مي كنم كه در اين منطقه، نيروهاي مسلح، با روحيه يي كه شايسته ي اين منطقه است، به خدمتگزاري خود مشغولند. اين منطقه، منطقه يي حساس است و از لحاظ تجربه هاي تاريخي، بسيار عبرت انگيز و درس آموز.

اين منطقه مانند بعضي از مناطق ديگر خليج فارس، روزگاري محل قدرت نمايي اشغالگران و قدرت طلباني بود كه حيثيت و استقلال و ارزش ملتها براي آنها هيچ اهميتي نداشت. تاريخ شاهد بوده است كه در همين بوشهر، قواي انگليسي براي فشار بر دولت وقتِ آن روز ايران پياده شدند و اين ساحل پُربركت و حساس از لحاظ سوق الجيشي را در اختيار گرفتند. اين روال متأسفانه با شكلهاي گوناگون - و اگرچه نه به صورت مستقيم در همه ي احوال - در طول ساليان دراز در اين مناطق جريان داشته است. امروز نيروهاي مسلح ما به هيچ قدرت خارجي تكيه ندارند امروز شما آن نيروهاي ساحل نشين و حافظ امنيت اين سواحل هستيد كه مستقل و به اتكاي نيروهاي زميني خود، و به اتكاي پشتيباني ملت خود، و نه به اتكاي هيچ قدرت ديگر، در اين منطقه مشغول خدمتگزاري هستيد. در گذشته هاي نزديك، يعني پيش از پيروزي انقلاب هم حتّي به اين شكل سابقه نداشته است. اين استقلال را، اين به خود نگريستن يك انسان سرافراز را كه به بركت انقلاب اسلامي و عزت اسلامي در تك تك شما احساس مي شود، قدر بدانيد. امروز نيروهاي مسلح ما در هرجا و در ضمن هر سازماني كه مشغول خدمت هستند، احساس مي كنند كه به هيچ قدرت خارجي هيچ گونه تكيه يي ندارند و جز نيروهاي ذاتي و قدرت ملي خود و پشتوانه ي همه ي اينها، يعني اعتقاد ايماني خود، تكيه گاهي براي خويش برنمي گزينند؛ اين افتخار است. خليج فارس، متعلق به ملتهاي ساكن خليج فارس نيروهايي كه امروز در خليج فارس حضور غاصبانه يي در بعضي از بخشها دارند، براي ملت و نيروهاي مسلح ما همچون پديده هايي هستند كه

دير يا زود زايل خواهند شد. خليج فارس متعلق به ملتهاي ساكن خليج فارس است. امنيت خليج فارس تكليفي است بر دوش ملتهايي كه گرداگرد اين منطقه ي مهم جهاني زندگي مي كنند؛ و ساحل طولاني كشور جمهوري اسلامي ايران بي شك سهم بسيار مهمي در حفظ امنيت اين منطقه برعهده دارد و ما اين سهم را به فضل الهي ايفا خواهيم كرد؛ و اين تكليف تاريخي و وظيفه ي جغرافيايي و منطقه يي ماست. آمادگي نيروهاي مسلح، حايز كمال اهميت شما نيروهاي مسلح با آمادگيهايي كه به فضل الهي بيش از پيش و پيوسته در حال فراهم آوردن آن بوده ايد، مي توانيد نمايشگر قدرت ملت ايران باشيد. همچنان كه شما به پشتيباني ملت مستظهر هستيد، ملت هم به شما فرزندان خود به چشم مدافعان حريم و حيثيت و عزتش نگاه مي كند. آمادگيهاي نيروهاي مسلح، حايز كمال اهميت است. در اين منطقه، نيروهاي دريايي ما - كه بحمداللَّه نسبت به گذشته، با انسجامي بسيار خوب و مطلوب، در حال تشريك مساعي و انجام وظيفه هستند - اين هماهنگي و همكاري و همدلي را روزبه روز افزايش بدهند. دو سازمان باشيد با يك روحيه و با يك هدف؛ يعني يك روح در دو قالب. قالبها نبايد با يكديگر مخلوط بشوند؛ اما روحيه روزبه روز بايد به هم نزديكتر بشود. بايد همكاري و همفكري در حد اعلي باشد و ان شاءاللَّه در راه خدمت، همگامي صورت گيرد؛ اين فرصت بسيار مهمي براي دو نيروي دريايي است. تعمير و نگهداري تجهيزات، وظيفه يي بسيار مهم براي نيروهاي مسلح روي تعمير و نگهداري، سفارش مؤكد مي كنم؛ امروز اين وظيفه يي بسيار مهم براي شماست؛ فرصتي است براي بازسازي ابزار و تجهيزات

و امكانات. اين كار را با جديت و با ابتكار دنبال كنيد و آن چنان كه از انسانهاي مصمم و بااراده و انقلابي يي مثل شما مورد انتظار است، راههاي ميان بُر را پيدا كنيد و بپيماييد. همه ي نيروهاي مسلح در همه جاي كشور، بايد بازسازي ابزار و تجهيزات و نيز تعمير و نگهداري را درس فراموش نشدني و بسيار لازم خود تلقي كنند. شما استعداد داريد؛ اين استعدادها بايد در باب نيروهاي مسلح، از جمله در اين بخش - كه نقطه ي مهم و حساسي است - بُروز كند. بحمداللَّه با موقعيتي كه جمهوري اسلامي در جهان دارد، ما امروز قادريم امكانات خودمان را از اكثر بخشهاي عالم تأمين كنيم. در اين زمينه، مشكلات سابق به آن شكل وجود ندارد، و در بعضي از بخشها هيچ مشكلي وجود ندارد؛ اما با وجود اين، تكيه ي بيشتر بايد بر خود، بر ابتكار خود، بر ثروت خود، بر قدرت دستان پُرهنر خود و مغزهاي فعال و پُرابتكار خود باشد. در همه ي بخشها اين را يك دستور كلي به حساب بياوريد و بر اساس آن برنامه ريزي كنيد. در كنار آن، نگهداري و بازسازي نيروهاي انساني و استخراج سرچشمه هاي استعداد در آنها در همه ي بخشها، سرآمد همه ي كارهاست. قدرت دفاع و سازندگي، مايه ي افتخار ملتها برادران عزيز! عناصر رزمنده ي نيروهاي مسلح! بر حسب تجربه هاي تاريخي، آنچه بيش از همه براي ملتها مايه ي افتخار است، عبارت است از قدرت دفاع و قدرت سازندگي؛ در معيار تقدير و ارزشگذاري بر روي ملتها، آنچه در بالاي صفحه قرار مي گيرد، اين دو توانايي است. هرگز در تاريخ، كشوري را به خاطر مثلاً وسعت بازرگانيش يا تجملات زندگي يا

مصرف زياد و از اين گونه چيزها ستايش نمي كنند؛ مگر زبانهاي سطحي جو و مغزهاي سطحي نگر؛ اما ملتهايي را كه توانسته اند در مواقع حساس از خود دفاع كنند، تاريخ ستايش مي كند و قشرهاي ژرفنگر به چشم تجليل بر آنها مي نگرند. تاريخ همچنين ملتهايي را كه توانسته اند پس از ضربه هاي هولناك و ويرانيهاي وسيع، با سازندگي و قدرت نوآوري، دوباره خود را به حال اول - بلكه بهتر - برگردانند، ستايش مي كند. نيروهاي مسلح بايد در سازندگي و بازسازي عمومي كشور شركت كنند شما نيروهاي مسلح و همه ي ملت ايران، در يك مرحله امتحان خوبي داديد؛ در مرحله ي دوم هم - يعني مرحله ي بازسازي - هم بايد همان نمايش قدرت در همه ي سطوح كشور و در هر جايي كه انسان سربلند و شايسته يي از مردم ايران در آن حضور دارد، وجود داشته باشد. در دوران دفاع مقدس، همه ي ملت با يكديگر تشريك مساعي كردند و پيشاپيش، نيروهاي مسلح - ارتش و سپاه و اقيانوس پهناور بسيج مردمي - در ميدانهاي گوناگون آن چنان عظمتي آفريدند كه چشم دنيا را به خود متوجه كردند. امروز مانند سالهاي گذشته و بيشتر از آن، ما نشانه ي اين التفات و اعجاب جهاني را مشاهده مي كنيم. در بخش دوم هم نيروهاي مسلح بايد در سازندگي شركت كنند. اولاً در سازندگي دروني به شكل جهادي، به شكل بسيجي، به شكل انسانهاي انقلابي، بدون انتظارِ فراهم آمدن همه ي جزيياتي كه براي آدمهاي معمولي لازم و مؤثر است، سر از پا نشناخته، عاشقانه، با جوشش ابتكار و استعداد، بدون اين كه گفته شود اين را نداريم و آن را نداريم، حتّي با دست خالي شركت كنند. سازندگي، آن جا

كه متكي به عشق و شوق و ابتكار و خلاقيت انسانها باشد، با همه ي فقدها و نداشتنها هم ميسر است. ما بحمداللَّه دچار نداشتن هم نيستيم. ما مي خواهيم بجوشيم. ما مي خواهيم استعدادها بُروز كند. ثانياً در بيرون نيروهاي مسلح، ارتش و سپاه مي توانند سهم خود را در بازسازي عمومي كشور هم ايفا كنند؛ همچنان كه امروز هر دو سازمان - و بخصوص سپاه - طرحهاي بزرگي را از سازندگي عمومي كشور برعهده گرفته و شريك شده اند. ملت عزيز ما بايد حس كند كه نيروهاي مسلح نه فقط در دوران جنگ، بلكه در دوران بازسازي هم مي توانند پيشگام و پيشقدم باشند. البته مسأله ي اول در نيروهاي مسلح، حفظ آمادگيهاي رزمي و متراكم كردن هرچه بيشتر آموزش، انضباط، تواناييهاي گوناگون و نوسازي در درون سازمان نيروهاي مسلح، و در درجه ي بعد در سطح كشور است. با خدا هرچه بيشتر انس بگيريد خدا را هرگز فراموش نكنيد. دل را با منبع غيبي قدرت - يعني سرچشمه ي فياض وجود، يعني خداي بزرگ - مرتبط و متصل نگه داريد. با خدا هرچه بيشتر انس بگيريد. بشر با پشتيباني و دلگرمي به اين منبع لايزال قدرت است كه موجودي آسيب ناپذير و شكست ناپذير مي شود. شما - مخصوصاً جوانان - با آن دلهاي پاك و روحهاي روشن، با ارتباط با خدا، اين آسيب ناپذيري و شكست ناپذيري را در خودتان به وجود بياوريد؛ خداي متعال هم سرچشمه ي تفضل خود را به روي شما خواهد گشود. ان شاءاللَّه موفق باشيد و مشمول توجهات وليّ عصر(ارواحنافداه) باشيد و همواره از سربازان حق و فضيلت به حساب بياييد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

مصاحبه در پايان سفر به استان بوشهر

مصاحبه در پايان سفر به استان بوشهر

ضمن عرض خوش آمد به جناب عالي، لطفاً بفرماييد در بازديد از استان بوشهر، روحيه ي مردم اين استان را چگونه ديديد؛ همچنين در جهت رفع محروميت از مردم اين منطقه، چه طرحها و اقدامهايي در دستور كار قرار خواهد گرفت؟ بسم اللَّه الرحمن الرحيم. بنده از اين فرصت استفاده مي كنم و مجدداً به برادران و خواهران گرامي ساكن اين استان، عرض سلام و اظهار ارادت مي كنم. اگرچه من اين توفيق را پيدا كردم كه با مردم عزيز شهر بوشهر ديدار بكنم - هم ديدار عمومي، هم ديدار روبه رو و از نزديك - اما خود من نرسيدم كه به بقيه ي شهرهاي استان سفر كنم؛ آقايان محترم و برادران عزيز رفتند و تقريباً به تمام شهرهاي استان سر زدند. امروز صبح پنج هيأت به سراسر استان رفتند و با مردم شهرهاي مختلف ديدار كردند. آن طوري كه من مردم عزيز اين استان را ديدم، مي توانم بگويم كه مردمي بسيار اصيل و متدين و انقلابي هستند. مردم اين جا عموماً از يك روح مناعت و نجابتي برخوردارند؛ مردمي هستند كه به مسؤولان بسيار علاقه مندند و به جمهوري اسلامي عشق مي ورزند. به گذشته ي اين استان هم كه نگاه مي كنيم، همين خصوصيات را مي بينيم. مردم اين استان با انگليسيها جنگيده و در مقابل نفوذ آنها مقاومت كرده اند. همان طور كه من در صحبت عموميِ با مردم بوشهر هم گفتم، مرحوم رئيس علي دلواري و جمعي از مبارزان آن روز - كه ايشان بنام شدند، والّا فقط ايشان نبودند؛ ديگراني هم از وجوه(1) اين استان و همچنين عامه ي مردم بودند كه با ايشان همكاري مي كردند - با انگليسيها جنگيدند و در مقابل اشغال، مقاومت كردند. مردم اين استان، مردم بسيار

نازنيني هستند؛ البته متأسفانه دچار محروميت هم هستند. اين خبرهايي كه آقاي استاندار عزيزمان(2) دادند - كه ايشان هم واقعاً استاندار فعال و بانشاط و شايسته يي هستند - خبرهاي باارزشي بود؛ يعني نشاندهنده ي كار مفيد و جدي يي بود كه جمهوري اسلامي و خدمتگزاران نظام توفيق پيدا كردند براي اين مردم انجام بدهند. درعين حال، با وجود همه ي اين كارهايي كه انجام گرفته، محروميت در سطح استان هنوز وجود دارد. شايد چند برابر اين كارهايي كه تاكنون انجام گرفته، بايد كار انجام بگيرد، تا ان شاءاللَّه اين استان عنوان «محروم» را از خودش جدا كند و دور بيندازد. در پاسخ اين سؤالي كه شما عنوان كرديد كه چه طرحهايي به نظرمان مي رسد، بايد بگويم كه در اين سفر، آقايان كارشناس اين مسائل با ما همراه بودند و ما از نظراتشان استفاده كرديم و بنا شد كه كارهايي انجام بگيرد. هم خود آقاي استاندار از مسائلِ اين جا مطلع هستند، هم از تهران جناب آقاي ميرزاده معاون محترم رئيس جمهور آمده اند - كه ايشان در اين كارهاي اجرايي سراسر كشور، واقعاً عنصر بسيار فعال و خدوم و كارآمدي هستند و نظرات و پيشنهادهايي داشتند و مواردي را از طرف دولت تقبل كردند كه بسيار باارزش است و به آنها اشاره خواهند كرد - و هم جناب آقاي بشارتي كه رئيس دفتر امور مناطق محروم در دولت هستند، در اين سفر همراه ما هستند؛ ايشان هم بحمداللَّه از آن عناصر بسيار دلسوز و صميمي و سختكوش هستند. اجمالاً آنچه كه بنا شده است انجام بگيرد، هم در مقولات طرحهاي زيربنايي است، كه كارهاي مهمي در برنامه است و ان شاءاللَّه انجام مي گيرد

- آبرساني هست، خدمات كشاورزي هست، راه سازي هست، برق رساني هست، بيمارستان و مسائل درماني هست، عمران شهري و روستايي هست؛ شايد حدود دويست طرح باشد - هم مسائل مربوط به آموزش و پرورش است، كه ان شاءاللَّه تعدادي دبستان و دبيرستان ساخته خواهد شد؛ هم ايجاد اماكن فرهنگي و ورزشي در سطح استان است؛ و هم دانشگاه بوشهر است، كه يكي از آن طرحهاي بسيار اساسي براي اين استان، بلكه براي كشور است. البته خدمات دانشگاهي و اقدامات دانشگاهي در اين استان انجام گرفته؛ يعني دانشگاه علوم پزشكي در اين جا هست، دانشكده ي شيلات قرار است ان شاءاللَّه ايجاد بشود - كه اينها در طرحهاي دولت هست - دانشگاه پيام نور هست، دانشكده ي فني هست؛ ليكن مجموعه ي دانشگاهي بوشهر كه براي همه ي اينها مؤسسه ي مادري خواهد بود و محور تعليمات عاليه در اين استان خواهد بود، جزو طرحهايي است كه قرار شد ان شاءاللَّه انجام بگيرد. مجموعاً طرحهايي كه بنا شده انجام بگيرد، به نظر مي رسد طرحهاي بسيار خوبي است و - آن طور كه اين جا نوشته اند - حدود يك ميلياردوسيصدوشصت ونه ميليون تومان هزينه ي اين طرحها خواهد بود، كه ان شاءاللَّه همه ي اينها انجام خواهد گرفت. هزينه ي اغلب اين طرحها، در همين بقيه ي امسال تأديه خواهد شد؛ پيش كارهايش شروع مي شود، يك مقدارش هم حدود سال 71 شروع خواهد شد. دفتر مناطق محروم، دويست وچهار ميليون تومان از اين مبلغ را تقبل كرده اند؛ از طرف دولت، آقاي ميرزاده چهارصدوسي وپنج ميليون تومان را تقبل كرده اند؛ هفتصدوسي ميليون تومان هم مبالغ ديگري(3) است كه تعهد شده در اختيار اين استان و اين كارها قرار داده بشود. علاوه ي بر همه ي اينها، بنا شده است كه تعدادي

كارگاه صنايع روستايي تأسيس شود و خدمات برق رساني انجام بگيرد، كه آنها هم حايز اهميت است. ما تصور مي كنيم كه اگر اين استان بتواند اين مبلغ را - كه مبلغ قابل توجهي است - جذب كند، ان شاءاللَّه گامي در جهت رفع محروميت خواهد بود؛ البته اين هم تلاش آقاي استاندار و همكاري همه ي دستگاهها را مي طلبد. اين مبلغ بايد در مدتي نه چندان طولاني - يعني در ظرف همين سال و سال آينده - ان شاءاللَّه جذب بشود؛ به اين معنا كه كارها شروع شود. البته بعضي از اين كارها زمان مي طلبد؛ يعني بيش از يك سال و دو سال طول مي كشد - مثل خود دانشگاه، كه ظاهراً بيش از يكي، دو سال زمان مي طلبد - ليكن اگر همه ي اين طرحها و اين كارها شروع بشود، ان شاءاللَّه استان يك حركتي پيدا خواهد كرد و تكاني خواهد خورد. اين طرح آبرساني هم كه به نتيجه رسيد،(4) چيز بسيار باعظمتي است. مدتي بود كه وزارت نيرو مشغول بود، اما امروز بحمداللَّه نتيجه اش حاصل شد. مشكل بوشهر و شهرهاي ديگر استان، بي آبي و كم آبي بوده؛ اين طرح اين مشكل را تا حدود بسيار زيادي حل خواهد كرد. بحمداللَّه امروز اين طرح به مرحله ي استحصال و نتيجه گيري رسيده، كه اين خيلي جاي خوشحالي است. اميدواريم كه ان شاءاللَّه همه ي اين كارها براي اين مردم و براي مسؤولان مبارك باشد و لطف الهي را متوجه حال آنها بكند. ما از خدا مي خواهيم كه مسؤولان را كمك كند، تا بتوانند براي اين مردم عزيز و مؤمن و زحمتكش كه سالها دچار محروميت بوده اند، خدمات شايسته يي انجام بدهند. براي مردم اين استان هم دعا

مي كنيم كه خداوند به آنها توفيق بدهد، تا ان شاءاللَّه بتوانند سهم خودشان را در پيشرفت امور كشور، و حضور قوي خودشان را در زمينه هاي سياسي تأمين كنند؛ همچنان كه تا امروز اين گونه بوده است. براي دولت خدمتگزار و مسؤولان عزيز دولت هم از خداي متعال توفيق و لطف مي خواهيم. ان شاءاللَّه موفق باشيد

-------------------------------------------------------------------------------- 1) بزرگان 2) آقاي صحراييان 3) اين مبلغ توسط مقام معظم رهبري براي طرحهاي فوق الذكر تخصيص يافت. 4) اشاره به اتمام عمليات اجرايي طرح خط سوم آبرساني به استان بوشهر و راه اندازي آن در اين سفر. با بهره برداري از اين خط لوله، شهرهاي بوشهر، گناوه، برازجان و يكصدوچهل روستاي اين استان زير پوشش شبكه ي آبرساني قرار گرفتند.

سخنرانى در جمع كثيرى از مردم بخش دلوار و روستاهاى تابعه

سخنراني در جمع كثيري از مردم بخش دلوار و روستاهاي تابعه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين رئيس علي دلواري، در راه اعتقاد دينيِ خود با دشمنان جنگيد خداي متعال را سپاسگزارم كه براي اين جانب، ديدار با شما مردم عزيز و مؤمن و خونگرم پيش آمد؛ و خيلي خوشحالم از اين كه توانستم شما خواهران و برادران عزيز را در اين محل تاريخي و جايي كه يكي از يادگارهاي عزيز تاريخي ما در آن قرار دارد، زيارت كنم. ما ياد رئيس علي دلواري(1) را از اين جهت گرامي مي داريم كه اين مرد شجاع، در راه اعتقاد ديني خود، تنها و در غربت با دشمنان جنگيد؛ اين براي ما چيز بسيار با ارزشي است. شما جوانان عزيز دلوار و همه ي مردان و زنان، درست توجه بفرماييد كه در آن روزگاري كه ملت ايران همه در خواب

بودند - جز عده ي بسيار كمي در گوشه و كنارهاي كشور - و بيگانگان از اين غفلت مردم سوء استفاده مي كردند و دشمن بر مناطق مختلفي از كشور عزيز ما تسلط پيدا كرده بود؛ در تهران، نمايندگان دولتهاي انگليس و روس، آزادانه حكمراني مي كردند و از پادشاهان آن زمان هم حساب نمي بردند؛ در منطقه ي فارس هم همين طور؛ در بسياري از مناطق ديگر كشور، نمايندگان بيگانه مال مردم را مي خوردند و بر آنها حكمراني مي كردند و با ملت ايران با تحقير برخورد مي كردند؛ در يك چنين شرايطي، در هر گوشه يي از اين كشور، مردان شجاعي پيدا شدند كه به حكم دين، جهاد را بر خودشان واجب دانستند و فكر نكردند كه با غربت و دست خالي نمي شود كاري را انجام داد؛ مردان خدا اين گونه اند. يكي از اين افراد، همين رئيس علي شماست؛ كه رئيس علي ملت ايران است؛ اگرچه متعلق به دلوار است. يك مرد جوان، در همين سنين جوانيِ شما جوانان، در مقابل انگليسيها ايستادگي كرد. البته امروز با آن روز خيلي فرق كرده است؛ امروز همه ي ملت ايران در مقابل قدرتهاي متجاوز ايستاده اند؛ امروز ملت ايران در مقابل امريكا ايستاده است و از دشمنان - چه امريكا و چه قدرتهاي ديگر واهمه يي در دل ندارد. امروز، روز آقايي ملت ايران است. عظمت ملت ايران، مرهون جهاد «رئيس علي»ها من به شما عرض كنم، اگر «رئيس علي»ها در غربت به شهادت نمي رسيدند، امروز ملت ايران به اين عظمت نمي رسيد؛ همچنان كه اگر شما جوانان در دوران جنگ تحميلي به جنگ نمي رفتيد و به جبهه خدمت نمي كرديد و شهادت را به خود نمي پذيرفتيد، امروز ايران و اسلام به اين عظمت

نمي بود. شما جوانان به جبهه رفتيد؛ شما مادران و پدران و همسران صبر كرديد؛ شما جوانان، جبهه و پشت جبهه را آباد كرديد؛ در يگانهاي نظامي مبارزه كرديد؛ خون مطهر بعضي از شما جوانان بر زمين ريخت و ملت ايران در همه جا اين شجاعت و مردانگي را از خودش نشان داد؛ نتيجه چه شد؟ نتيجه اين شد كه امروز در سطح عالم، پرچم پُرافتخار اسلام و جمهوري اسلامي به اهتزاز درآمده است. اگر خداي متعال، اين تفضلي را كه به ملت ايران كرده است، به ملتهاي ديگر در نقاط مختلف عالم هم همين لطف و تفضل را بكند، اسلام كاخهاي جاهليت را در همه ي دنيا ويران خواهد كرد و مظلومان را نجات خواهد داد. ما هنوز در ميانه ي راه هستيم؛ بايد تلاش كنيم و اما در كشور ما. برادران و خواهران! نزديك سيزده سال از پيروزي انقلاب گذشته است؛ در اين مدت، ما بحمداللَّه خطرات بزرگي را از سر گذرانيده ايم و خداي متعال با دست قدرتِ خود از ما پشتيباني كرده است؛ ولي ما هنوز در ميانه ي راه هستيم؛ بايد تلاش كنيم؛ هم دولت، هم ملت. اولاً بايد همه ي ملت ايران طوري آماده باشند كه دشمن ديگر طمع به خاك عزيز ايران نبندد؛ جوانان بايد طوري آماده باشند كه دشمن از آنها بترسد؛ پدران و مادران و خانواده ها بايد همان شور و هيجان هميشگي را آن چنان حفظ كنند كه به ملتهاي مسلمان اميد بدهند. بنابراين، اول، حفظ كشور از گزند دشمنان، و حفظ حيثيت و آبروي جمهوري اسلامي و اسلام در دنياست. ثانياً، به سازندگي اين كشور توجه شود. برادران و خواهران عزيز اهل

دلوار! بدانيد، همان كساني كه انگليسيها را در زمان رئيس علي دلواري به منطقه ي بوشهر راه دادند و با رئيس علي ها و با ملت ايران دشمن بودند، همانها در طول صد سال و دويست سال، بلايي بر سر اين كشور آوردند كه سالها بايد زحمت بكشيم تا كشور را به آبادي و شكل صحيح خودش برسانيم. من هميشه در صحبتهايم گفته ام كه خدا سردمداران رژيم قاجاريه و رژيم پهلوي را لعنت كند. پهلوي ها در اين پنجاه سال قبل از انقلاب، بلايي بر سر كشور آوردند كه قابل توصيف نيست؛ قبل از آنها هم پادشاهان سلسله ي منحوس قاجاريه بودند كه با كشور ما و ملت ما چه كردند؛ قدرتمنداني كه هرچه بود، براي خوردن و استفاده ي خودشان و براي دوروبريهاي خودشان و كاخ نشينان تهران مي خواستند؛ يادشان نبود كه شهرها و روستاهاي محرومي هم در ايران هست. اين كشور آباد و بااستعداد و پهناوري كه مي تواند دو برابر جمعيت فعلي ايران را هم بخوبي اداره كند - با اين همه زمين و امكانات و معدن و آب و غيرذلك - همين طور آن را رها كرده بودند و به ويراني انداخته بودند. وقتي ما مي نشينيم حساب مي كنيم، مي بينيم كه شهرهاي بسيار و استانهاي متعددي از كشور ما، در ليست شهرها و استانهاي محروم قرار مي گيرند! چرا بايد اين طور باشد؟! اين كاري است كه آنها كرده اند؛ اين كاري است كه جمهوري اسلامي به فضل الهي بايد جبران بكند و خواهد كرد. بحمداللَّه از اول انقلاب تا امروز، مسؤولان كشور و افراد دلسوزي كه در دولت فعاليت داشتند، تلاش كردند - كه در اين اواخر، بحمداللَّه تلاشها هم بيشتر شده - و

تلاش مي كنند؛ شايد بتوانند ويرانيهاي آن نسلهاي سيه رو و ملعون را برگردانند و كشور را آباد كنند. هر كدام از شما بايد يك انسان خدوم براي كشورتان باشيد من به شما عرض كنم؛ جوانان! عزيزان! مردان و زنان! همه ي شماها بايد در صحنه باشيد، همت كنيد، كار كنيد، تحصيل كنيد، سواد بياموزيد و كتاب بخوانيد. با وجود اين چهره هاي نوراني و اين روحيه هاي خوبي كه من مي بينم و اين سرزمين بابركتي كه اين جا قرار دارد، ماشاءاللَّه هر كدام از شما بايد يك انسان خدوم و فعال و پُرتلاش براي آب و خاك و براي كشورتان و براي اين خانه ي بزرگ - يعني ايران - باشيد. دولت خيلي زحمت مي كشد؛ مسؤولان دولتي حقيقتاً كار مي كنند؛ شما هم بايد به آنها كمك كنيد. در اين منطقه كه منطقه ي بااستعدادي است، جوانان - هم پسران، هم دختران - بايد درس بخوانند و دوره هاي درسي را طي كنند. اين انقلاب و اين كشور، متعلق به شماهاست؛ خودتان را بايد براي اداره ي كشور آماده كنيد؛ شايد ان شاءاللَّه در آينده، در ميان شما جوانان و مردان و زنان، كساني باشند كه در كشور مسؤوليتهاي سنگين و بزرگي را بر دوش بگيرند. چه موقع چنين چيزي ممكن است؟ آن وقتي كه شما درس بخوانيد و كار كنيد. مبادا بيكاري بر جوانان مستولي بشود. همه بايد كار و تلاش كنند و زحمت بكشند؛ ان شاءاللَّه كشور آباد خواهد شد. همه بايد به نماز و مسجد و عبادت و جلسات قرآن اهميت بدهند سفارش ديگري كه من مي خواهم بكنم، اين است كه همه ي خانواده ها و همه ي مردم - مخصوصاً جوانان - به نماز و مسجد

و عبادت و جلسات قرآن اهميت بدهند. هرچه امروز اين كشور از عظمت و عزت و قدرت به دست آورده است، در سايه ي قرآن و اسلام و نماز و عبادت و ذكر خداست. هم بايد به درس و كار توجه شود، و هم به تدين؛ كه تدين پشتوانه ي همه ي اينهاست. با نماز و مسجد و عبادت و جلسات ديني و جلسات قرآن بايد انس پيدا كنيد. از اين كه شما عزيزان را زيارت كردم، خيلي خوشحالم. از بس ماشاءاللَّه چهره هاي نوراني شما براي من دلپذير است، اگر بيش از اين هم صحبت بكنم و بايستم، خسته نخواهم شد؛ اما چون كار داريم، بايستي زودتر برويم. من همين قدر آمدم كه شما برادران عزيز را از نزديك ببينم و قدري از اوضاع اين مركزِ بخش اطلاع پيدا كنم و از اين فاصله ي دورِ زماني، اظهار ارادتي به شهيد رئيس علي دلواري كرده باشم و ياد آن بزرگوارِ تاريخي را گرامي داشته باشم؛ كه بحمداللَّه اين مقصود هم برآورده شد. همه ي شما عزيزان را به خدا مي سپارم و با شما خداحافظي مي كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) ر. ك: پاورقي صفحه ي 81 همين مجلد

سخنرانى در جمع مردم روستاى ليلك، از توابع بخش دلوار بوشهر

سخنراني در جمع مردم روستاي ليلك، از توابع بخش دلوار بوشهر(1) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الطّيّبين الطّاهرين المعصومين استقلال كشور، به شماها بستگي دارد از زيارت شما برادران و خواهران عزيز خيلي خوشحالم. بحمداللَّه شما جوانان انقلابي و پُرشوري هستيد و خداوند بركت هدايت و نعمت خودش را بر شما ارزاني داشته است. اطلاع پيدا كردم كه در سالهاي جنگ، از

اين روستا جوانان مؤمن و سلحشور زيادي به جبهه اعزام شدند و بعضي هم به شهادت رسيدند؛ خداوند ان شاءاللَّه از شما قبول كند. من مي خواهم به شما جوانان عزيز و مردم اين روستا و خانواده ي محترم شهدا عرض كنم كه اين مجاهدتهاي شماها موجب شد كه اسلام و قرآن و نام خدا در دنيا سربلند شود. شما مرزنشينان جمهوري اسلامي هستيد و بحمداللَّه توانسته ايد وظايف خودتان را انجام بدهيد؛ بعد از اين هم همه ي ملت ايران - از جمله شما مردم اين منطقه - بايد در راه حراست از اين مرزها و از اين سرزمين تلاش كنند. در مقابل دشمناني كه كشور ايران و اسلام را تهديد مي كنند، همين شما جوانان شجاع، با قدرت اراده يي كه داريد، با شور و شوقي كه داريد، بايد بايستيد. استقلال كشور، به شماها بستگي دارد. دفاع از كشور، به عهده ي جوانان غيور و باهمتي مثل شماهاست. جوانان بايد عمر خود را صرف كارهاي سازنده و بابركت كنند جوانان بايد اولاً مثل هميشه، در ميدان جهاد، دلاورانه حاضر باشند و فنون جنگي را فرا بگيرند و جزو مجموعه ي بسيج باشند؛ ثانياً در ميدان سازندگي هم فعاليت كنند. جوانان روستاها و بخشها بايد كار و تلاش كنند. بحمداللَّه زمين خوب، خاك خوب، استعداد حاصلخيزي خوب و امكانات فراوان وجود دارد؛ جوان بايد تلاش و كار كند و دنيا را آباد نمايد. مرد و زن، همه بايد براي آباد كردن كشور تلاش كنند؛ اما جوانان سهم بيشتري دارند. من نمي دانم آيا در روستاي شما مبارزه با بي سوادي فعال است يا نه.(2) بسيار خوب است كه مي گوييد فعال است. بايد كاري كنيد كه

علم و درس و سواد و خواندن و نوشتن، در بين همه ي افراد اين بخش باب بشود و كسي بي سواد نماند و جوانان آگاهيهاي خودشان را روزبه روز ان شاءاللَّه بيشتر كنند؛ اميد كشور به شما جوانان است. امروز دولت و مسؤولان دولتي همت كرده اند كه مناطق محروم را آباد كنند و ان شاءاللَّه محروميتها را برطرف نمايند؛ زحمت هم زياد مي كشند. اميدواريم بتدريج همه ي اين مناطق دورافتاده و محروم كشور - كه استعدادهاي بسيار خوبي هم دارند - آباد بشوند؛ اما تلاش شما جوانان بسيار كمك مي كند. جوانان بايد وقت خود را به بيكاري نگذرانند؛ عمر خود را، نيروي خود را - اين انرژي سرشار خود را - صرف كارهاي سازنده و بابركت كنند. دست قدرت الهي با ماست برادران و خواهران! خدا با ماست. دشمنان بارها خواستند ايران و جمهوري اسلامي را مورد تهاجم قرار بدهند و به آن ضربت بزنند؛ اما هر دفعه از اين ملت تودهني خوردند و نتوانستند مقاصد شوم خودشان را انجام بدهند؛ باز هم ان شاءاللَّه خداي متعال و دست قدرت الهي با ماست و ما به فضل الهي خواهيم توانست استقلال اين كشور را حفظ كنيم و كشور به دست شماها آباد بشود و ان شاءاللَّه ايران عزيز الگويي براي مسلمانان ساير مناطق عالم بشود؛ كاري كنند كه سايه ي شوم دشمنان ملتها از سر مردم برچيده بشود. من از شما خداحافظي مي كنم. خوشحالم از اين كه اين توفيق را پيدا كردم كه به ميان شما بيايم و شما را از نزديك ببينم. آن طور كه به من گفتند، اين بخش از لحاظ بسيج نيروها، بخش نمونه يي بوده است؛ و اين براي ما بسيار خوشحال

كننده است. اميدوارم كه هميشه شاد و پُرتلاش و در راه خدا فعال باشيد و ان شاءاللَّه هرچه زمان مي گذرد، وضع اين منطقه و اين روستاها و اين مركز بخش، بهتر از گذشته بشود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) طبق برنامه ريزيهاي انجام شده در اين سفر، قرار بود مقام معظم رهبري فقط در مركز بخش دلوار براي مردم اين بخش و روستاهاي تابعه سخنراني كنند. در مسير حركت به سمت بخش دلوار، به علت ازدحام و اشتياق وافر مردم براي ديدار با معظمٌ له - كه چندين كيلومتر جلوتر به استقبال آمده بودند - ايشان ناگزير شدند در همان نقطه ي ازدحام جمعيت (روستاي ليلك) نيز توقف كنند و بيانات كوتاهي در جمع اهالي آن منطقه ايراد نمايند. 2) در اين لحظه، جمعيت حاضر، يكصدا پاسخ مثبت خود را به استحضار معظمٌ له رساندند.

بيانات در ديدار با گروهى از شيعيان پاكستان

بيانات در ديدار با گروهي از شيعيان پاكستان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم حركت اسلامي در پاكستان، با معضلات پيچيده يي مواجه است خيلي خوش آمديد؛ از زيارتتان خوشحاليم. مسائل پاكستان، از مسائل عمومي مسلمين و اهداف و مسائل اسلامي ما به هيچ وجه جدا نيست. هميشه ارتباط مخصوصي بين ملت ايران و ملت پاكستان بوده است؛ ان شاءاللَّه روزبه روز هم اين ارتباط مستحكمتر خواهد شد. در واقع ملت پاكستان و مخلصانِ از مسلمانان پاكستان - مخصوصاً شيعيان - براي ملت ما در مسائل انقلاب، يك وزنه و يك پشتوانه بوده اند. از اول انقلاب همين طور بود، باز هم هست، و ان شاءاللَّه بعد از اين هم خواهد بود. در پاكستان، دشمنان اسلام هم نفوذ زيادي دارند. يك پايه و ريشه ي استعماري از دوران انگليسيها در آن جا هست، كه بعد هم به

امريكاييها و به بقيه ي ايادي استكبار منتقل شده است. به همين خاطر، ضمن اين كه حركت اسلامي در پاكستان، حركت شكفته و شادابي هست، با معضلات پيچيده يي هم مواجه است؛ كه شما آن معضلات را با همه ي وجودتان داريد در آن جا لمس مي كنيد. ما آن معضلات را از دور مي بينيم؛ اما شما با گوشت و پوست خودتان آنها را احساس مي كنيد. به نظر ما، مبناي كار هم ايجاد تفرقه است؛ همان شعار «تفرقه بينداز، حكومت كن»ي كه انگليسيها از اولِ ورود به شبه قاره طبق آن عمل كردند؛ البته در برهه يي بين مسلمان و هندو، در برهه يي بين مسلمان و سيك، حتّي در برهه يي بين فِرَق مختلف هندو، و در برهه يي ديگر هم بين فِرَق مسلمين. انسان در تاريخچه ي شبه قاره، از قبل از استقلال، اين را مي بيند و متأسفانه تا امروز هم اين معنا هست و در پاكستان اين واضح است. حالا هم گروهي سعي دارند كه شيعه را به طور كلي از بقيه ي مسلمين جدا كنند؛ بين اينها بغض و عناد بيندازند و شيعه را در موضع ضعف قرار بدهند و آنها را از صحنه ي سياسي بكلي خارج كنند. اين، دنباله ي همان سياست است؛ چيز جديدي نيست؛ منتها امروز به اين صورت درآمده است. شيعه و سني در شبه قاره هميشه با هم زندگي كرده اند؛ در پاكستان هم همين طور بوده است. اينها دارند شيعه را با استفاده از عنوان اقليت، زير فشار قرار مي دهند؛ و اين فشار را شما در همه جا احساس مي كنيد؛ شهدايي هم داديد؛ مرحوم شهيد آقا سيّد عارف،(1) شهيد برجسته ي اين توطئه ي دشمنان بود. موجوديت شيعه در پاكستان بايد مستحكم

و يكپارچه باشد توجه به دو كار اساسي، ضرورت دارد: اول، استحكام بخشيدن به موجوديت شيعه است؛ يعني تا جايي كه امكان دارد، همين حدود بيست وچند درصد شيعه يي كه در پاكستان هستند، اينها يكپارچه بشوند. اگر به طور صددرصد هم اين يكپارچگي صورت نگيرد، ولي هدف بايد صددرصد باشد. اگر به فرض، صددرصد هم يكپارچگي انجام نشود - بعضيها بي تفاوت باشند، بعضيها كنار باشند - جُلّ(2) شيعه بايستي با هم باشند و پيوندي اينها را با هم مستحكم كند؛ با يك حركت، حركت كنند؛ با يك اشاره، راه بيفتند؛ يك جهتگيري داشته باشند؛ بين خود شيعه، ديگر تضارب نباشد؛ گروههاي مختلف، با اسمهاي مختلف خودنمايي نكنند. تضارب بين شيعه، ضررهاي خيلي زيادي مي زند. من در آن سفري هم كه در شش، هفت سال پيش(3) به پاكستان آمدم، به مرحوم آقا سيّد عارف و مرحوم آقا سيّد صفدر(4) و بعضي از آقايان علماي ديگري كه بودند، اين را تأكيداً گفتم؛ هر سفري هم كه آقايان به ايران آمدند، با آنها در ميان گذاشتم. بنابراين، سعي بشود كه خود شيعه، يك موجوديت مستقل و محكمي پيدا كند، تا نتوانند شيعه را هضم كنند. شيعيان بايد درصدد ارتباط هرچه بيشتر با گروههاي غير شيعه بربيايند دوم، اين شي ء واحد و متحد، درصدد ارتباط هرچه بيشتر با گروههاي غير شيعه بربيايد؛ مگر كساني كه بناي بر عناد دارند؛ مثل همين گروههاي وهابي كه در آن جا هستند و بناي بر عناد دارند؛ آنها با سني ها هم بدند. اگر شيعه هم يك روز - نستجير باللَّه - نباشد، يا موجوديتي نداشته باشد، آنها بين همان سني ها هم اختلاف ايجاد مي كنند؛ چون

آن كساني كه آنها را هدايت مي كنند، از اتحاد مسلمين مي ترسند. البته شايد عواملشان نمي فهمند كه چه مي كنند - مردمان جاهل و شريري هستند و فقط شرارت مي كنند - اما آن كساني كه اينها را هدايت مي كنند، اگر به فرض شيعه هم نمي بود، حتّي بين گروههاي غير شيعه اختلاف مي انداختند! به همين خاطر است كه در پاكستانِ صد ميليونيِ مسلمانِ پايبندِ مؤمن، نمي گذارند نيروي اسلامي رشد كند. ايمان مردم پاكستان، عميقتر از بسياري از مردم كشورهاي اسلامي من اعتقادم اين است كه ايمان اسلامي مردم پاكستان، از بسياري از مردم كشورهاي اسلامي - شايد بشود گفت از اكثر نزديك به اتفاق كشورهاي اسلامي - عميقتر است؛ و من بر اين معنا استدلال دارم. با اين كه انگليسيها سالهاي متمادي بر اين كشور حكومت كردند و تمام اين مناطق زيردست انگليسيها بوده و هرچه توانستند، براي دين زدايي انجام دادند، درعين حال آنچه ته مانده ي آن همه فشار است، اين است كه شما امروز مشاهده مي كنيد؛ آن ايمان غليظ اسلامي و آن هيجان اسلامي و آن شور اسلامي است. اگر آن مقدار كاري كه انگليسيها در اين جا كردند، در هر كشور ديگري كرده بودند، شايد بشود گفت از اسلام اثري نمي ماند. الان شما كشورهاي آفريقايي را ملاحظه كنيد؛ شمال آفريقا مسلمان و خوبند، اما ظواهر اسلامي مثل پاكستان هرگز رعايت نمي شود. آن رعايتهاي اسلامي و آن خلوص اسلامي كه ما در پاكستان مشاهده كرديم، در آن جاها نيست. پيداست كه مردم پاكستان به حسب تركيب روحي و ذهني، ايمانشان قوي است؛ دشمن اين را مي داند. روان شناسي مردم در دست دشمن است؛ او مي خواهد هر طور كه هست، اين ايمان را

از بين ببرد؛ لذاست كه دارند اختلاف ايجاد مي كنند. ...B در مقابل كساني كه حرفهايي دارند، بايد قدري تنازل كرد به نظر من، اگر يك تلاش هماهنگِ قوي انجام بگيرد، با همه ي غير وهابيها مي توان اتصال و ارتباط پيدا كرد. گمان مي كنم مجموعه ي برادراني كه در گروههاي مختلف شيعيان در آن جا هستند، مي توانند اين تلاش همه جانبه و مستحكم را با هم انجام بدهند. در مقابل كساني كه حرفهايي دارند، بايد قدري تنازل كرد. آن جا افراد مختلفي از علما و دانشجويان و جوانان روشنفكر شيعه هستند. اگر هر گروهي بخواهد همه ي توقعات خودش را تحقق ببخشد، معلوم است كه نخواهد شد. بايستي بر يك امر متفقٌ عليه گرد بيايند، تا بتوانند آن موجوديت واحد را تشكيل بدهند. ...B(5) نبايستي از خصومتهاي دشمن ترسيد همه ي شما بايد از خداي متعال كمك بخواهيد، تا ان شاءاللَّه اين هدف و مقصود انجام بگيرد. يقيناً هم بعد از آن كه فهميده بشود اين يك حركت منسجم است، دشمن مخالفت خودش را تشديد خواهد كرد. نبايستي از خصومتهاي دشمن ترسيد؛ «و لمّا رأي المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا اللَّه و رسوله و صدق اللَّه و رسوله».(6) خداي متعال و پيامبر به ما وعده داده اند كه اگر در راه خدا حركت كنيم، شياطين با ما دشمن خواهند شد؛ بايد اين دشمني را تحمل كنيم. اگر ان شاءاللَّه تلاش كنيم، پيروزي با ماست. اگر ان شاءاللَّه تلاش و پيگيري كارها انجام بگيرد، پيروزي با جبهه ي حق است. ان شاءاللَّه مشمول الطاف الهي و دعوات زاكيه ي وليّ عصر (ارواحنافداه) باشيد؛ ما هم در اين جا برادران شما هستيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) وي از طرفداران انقلاب اسلامي

و از علاقه مندان استوار حضرت امام خميني(ره) محسوب مي شد. اين شهيد بزرگوار تحصيلات خود را در حوزه ي علميه ي نجف گذراند و پس از مراجعت به پاكستان، نمايندگي مراجع بزرگ تقليد را به عهده گرفت. با پيروزي انقلاب اسلامي، تلاش گسترده يي براي رساندن اهداف و آرمانهاي انقلاب و امام به توده هاي مسلمان پاكستاني به عمل آورد و در همين زمينه، «نهضت فقه جعفري» را در اين كشور تأسيس كرد. فعاليتهاي او، حساسيت محافل مرتبط به استكبار را در پاكستان برانگيخت؛ تا اين كه سرانجام به دست يك گروه تروريست كه به مسجد محل اقامه ي نماز جماعت وي حمله كردند، به شهادت رسيد. (1988 - 1946 م) 2) همه 3) 23/10/1364 4) 1989 - 1933 م) 5) از آن جا كه اين بيانات در جمع محدودي ايراد شده و قسمتهايي از آن طبقه بندي شده است، لذا در حال حاضر اين قسمتها حذف مي شود و در زمان مناسب، اقدام به درج آنها خواهد شد. 6) احزاب: 22

بيانات در ديدار با اعضاى «دفتر پژوهش و گسترش فرهنگ جبهه»

بيانات در ديدار با اعضاي «دفتر پژوهش و گسترش فرهنگ جبهه» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم چيزي كه نظر من را خيلي جلب كرد، ابتكاري بودن حركت شما بود ما جز تشكر از شما برادران عزيزي كه يك كار به اين سودمندي را با اين روحيه ي خوب و با اين شور و احساس و علاقه دنبال مي كنيد، چه مي شود بگوييم؟ چيزي كه در اين كار نظر من را خيلي جلب كرد، ابتكاري بودن حركت بود. شما راه نشناخته يي را به سوي معرفي جنگ كشف كرديد؛ و اين خيلي مهم است. وقتي كه جلد اول كتاب شما(1) درآمد، طبعاً به طور عادي مثل بقيه ي منشوراتي كه پيش من مي آورند،

نشستم آن را خواندم. اين كتاب از بس من را جذب كرد، آن را تا آخر خواندم؛ بعد ديدم اين كافي نيست؛ به خانه بردم و گفتم همه بنشينيد اين كتاب را بخوانيد! در جمع خانواده، جاهايي از اين كتاب را خود من باز كردم و خواندم؛ گفتم اين كتاب اصلاً بايد در فضاي خانه ها باشد و همه بايد آن را هميشه داشته باشند. ما هنوز ابعاد عظمت جنگ را احساس نكرده ايم اين حادثه ي جنگ، واقعاً حادثه ي عجيبي بود. بنده هم كه مي گويم عجيب بود، يقين دارم كه ابعاد شگفتي اين جنگ را به تمام درك نكرده ام. اين مثل آن است كه شما از فاصله ي خيلي زيادي، ساختمان خيلي عظيمي را بالاي كوه مي بينيد و مي فهميد كه خيلي باعظمت است؛ اما درمي يابيد كه هنوز هم ابعاد عظمت آن را نفهميده ايد؛ وقتي كه برويد لمس كنيد و اطرافش را ببينيد، آن وقت خواهيد فهميد كه چه قدر عظمت دارد؛ قضيه ي ما حقيقتاً اين است. اگرچه ما جنگ را از نزديك ديديم، اما - به قول شهريار - به تاريكي ديديم و آن را درست نشناختيم.(2) اين هشت سال، تجربه ي عجيبي بود. اين نوشته هايي كه راجع به رزمندگان و جنگ منتشر مي شود - كه غالباً هم همين حوزه ي هنري چاپ و منتشر مي كند و انصافاً چيزهاي بسيار باارزش و خوبي هم است - هرچه به دستم مي رسد، مي خوانم. با اين كه ما اين همه از نزديك و از دور، به وسيله ي گزارشها و از طريق خبرهاي شخصي و فردي، در جريان مسائل اينها بوديم و چه قدر از اينها را من خودم ديده بودم، درعين حال الان كه مي خوانم، مي بينم نخير،

ما هرگز نمي توانستيم آن ابعاد و آن هفت توي حوادث را از دور ببينيم؛ حالا كه انسان مي خواند، مي فهمد كه چه دنياي عجيبي بود. به هرحال دروازه ي عظيمي بود كه الان به روي ما بسته شده است. تا آن جا كه مي توانيم، بايد آثار جنگ را كشف و حفظ كنيم ما بايد آن مجموعه را همچنان كه هست، مثل آثار ساختماني جنگ - كه امام فرمودند اينها را حفظ كنيد - حفظ كنيم؛ اين اهميتش از آنها خيلي بيشتر است. ما تا آن جا كه مي توانيم، بايد آثار جنگ را كشف و حفظ كنيم؛ كه حالا شما داريد اين كار بزرگ را انجام مي دهيد. تاريخ نمي تواند اينها را بيان كند. در تاريخ خواهند گفت هشت سال جنگ شد - ديگر بيشتر از اين كه نمي شود بگويند - عملياتها را يكي يكي خواهند گفت؛ در فلان تاريخ، عمليات فتح المبين شد؛ در فلان تاريخ، فلان عمليات شد؛ اين قدر نيرو شركت داشت؛ پيروزي به دست آمد؛ اما اينها كجا، و حقيقتِ آنچه كه در اين ميدانها گذشته، كجا؟ شما بحمداللَّه داريد به اين قضيه رسيدگي مي كنيد؛ كار را مغتنم بشماريد. شايد اغلب و يا همه ي شما در جبهه بوده ايد و آن را درك كرده ايد - من كه يكايك شما برادران را نمي شناسم - قاعدتاً تا كسي در آن جا نباشد، آن شوق و آن معرفت برايش پيدا نمي شود كه دنبال اين چيزها برود و عمر خود را مصرف كند؛ يقيناً بودن و ديدن و لمس كردن و حس كردن، مؤثر است. به هرحال، اين كار شما يك حسنه ي باقيه و يك صدقه ي جاريه است؛ و هرچه هم بگذرد، ارزش كار شما بيشتر فهميده مي شود.

البته بايد تلاش كنيد كه هرچه ممكن است، اين نقشها را برجسته كنيد. نوشته هاي شما بايد وارد ادبيات و هنر مربوط به جنگ شود شما اين اصطلاحات را جمع كرديد؛ خوب، اين اصطلاحات خيلي ارزش دارد. مجموعه ي آن به صورت يك مادّه ي خام تاريخي و به صورت يك سند تاريخي، الان در اختيار ماست. بر اساس سند تاريخي، كارهاي گزارشيِ فراواني ممكن است انجام بگيرد. چه قدر خوب است كه آن كساني كه فيلم مي سازند، يا قصه مي نويسند، يا شعر مي گويند، يا نمايشنامه مي نويسند، از اين نوشته ها و از اين اسناد استفاده كنند. آن وقتي كارايي اين نوشته ي شما به حد نهايت مي رسد، كه در ادبيات و در هنرِ رايج مربوط به جنگ بيايد و به خورد آنها برود؛ همچنان كه آن اسمها و لقبهايي كه به آن اشاره كرديد - مثل حَسَن بي ريا - خودش موضوع يك داستان است؛ اين بايد بيايد و مثل نگيني كه انسان در جاي مهمي آن را مي نشاند، در جاي مهمي قرار بگيرد. نگين پياده شده، نگين است؛ وقتي هم بر روي انگشتري يا ظرف حساس و فلزي نشست، بر ارزش نگينيِ آن چيزي اضافه نمي شود؛ همان نگين است؛ فرقي نمي كند؛ اما درخشندگي و جلوه ي آن چند برابر مي شود. مثلاً ملاحظه كنيد، اين فيروزه هايي كه جزو موقوفات امام رضا (عليه الصّلاةوالسّلام) بود، مرحوم حافظيان آمد اينها را دانه دانه در ضريح آن حضرت روي قبه ها نشاند و ضريح جلوه پيدا كرد. فيروزه، همان فيروزه است؛ ارزش گوهري آن هيچ تفاوتي نكرده - همان گوهر است - ليكن جلوه ي آن چند برابر شده است. اين جلوه كمك مي كند تا افراد بيننده قدر

آن را درست بشناسند؛ در آن درست خيره بشوند و دقت كنند و چيزهاي ريز آن را بفهمند و بشناسند؛ والّا اين خطنوشته ي خيلي زيبا را اگر ما نوشتيم و كنار گذاشتيم، كسي چندان توجهي به آن نمي كند؛ اما وقتي آن را تابلو كرديم، اين تابلو فرصت مي دهد تا آنهايي كه اهل اين كار هستند، بيايند در ريزه كاريهاي اين خطنوشته دقت كنند. شما اين نسج زيبا و قيمتي را بافتيد؛ اما اين بافتن وقتي به همين شكل در اختيار افراد قرار مي گيرد، مبلغي از آن استفاده مي كنند؛ كمااين كه خود من از اين نوشته هاي شما خيلي استفاده كرده ام. من نوشته هاي شما را دوست مي دارم؛ بخصوص آن «فرهنگ جبهه» را، كه انصافاً خيلي زيبا و شيرين بود؛ از آن قسمت لطيفه ها، اين بهتر بود. با اين كه لطيفه ها هم يادگاري است، اما نمي دانم آن اصطلاحات چه حالتي داشت؛ انصافاً نكات پُرمغز و پُرمعنايي در آن ديده مي شد. كار شما ارزش بنياني و اوّلي دارد من در جاهايي از اين كتاب، نكاتي را هم يادداشت كرده ام؛ بخصوص آن جايي كه فهميده ام اين جمع كننده، به نكته ي خيلي ريزي از كيفيت نگارش و جمع كردن توجه كرده است. من در اين گونه موارد علامتي زده ام، و يا اگر خودم چيزي فهميده ام، بعضي از آنها را يادداشت هم كرده ام. علي ايّ حال، اگر همينها در قالب داستان، شعر، فيلم و فيلمنامه بيايد، جلوه ي جديدي پيدا مي كند و بهتر مورد استفاده قرار مي گيرد. بايد اين توصيه را به همه كرد كه از اين مواد استفاده كنند؛ ليكن اساس كار اين است كه اين روايات جمع بشود. شما بايد همه ي اين روايات را جمع بكنيد، تا بعد

كساني بيايند از اين روايات به عنوان مصالح كار استفاده كنند و چيزهايي بسازند. بنابراين، كار شما ارزش بنياني و اوّلي دارد. به هرحال، آنچه كه ما مي توانيم به شما عرض بكنيم، همين است كه از شما تشكر كنيم و بگوييم كه ما به اين كارهاي شما، و به تبع به خود شما اخلاص داريم. از خداي متعال مي خواهيم كه به شما كمك كند، تا بتوانيد ان شاءاللَّه اين كارها را دنبال كنيد. به برادر عزيزمان آقاي فهيمي كه اين كار بسيار شيوا و جالب و ماندني را شروع كردند، عرض مي كنم كه آن چيزي كه مهم است، ابتكار و نوآوري است. نوآوري، باب بسيار واسعي است. توصيه يي كه من دارم، اين است كه باب اين نوآوري بسته نشود و همين طور دايماً راههاي تازه و درهاي جديدي ان شاءاللَّه باز بشود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) فرهنگ جبهه»، مؤلف: سيّد مهدي فهيمي 2) شب علي ديد و به نزديكي ديدگرچه او نيز به تاريكي ديد

سخنرانى در ديدار با فضلا، طلاب و اقشار مختلف مردم قم، به مناسبت سالگرد قيام نوزدهم ديماه

سخنراني در ديدار با فضلا، طلاب و اقشار مختلف مردم قم، به مناسبت سالگرد قيام نوزدهم ديماه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خدمات مردم قم، در صورت نظام اسلامي ما متجلي است ياد روز تاريخي نوزدهم دي را كه سرآغاز حضور خونين مردم عزيز ما در صحنه هاي نهضت خونبار اسلامي است، از اعماق دل گرامي مي داريم و براي شهدا و مصدومان و محنت ديدگان آن حادثه، از خداوند متعال طلب اجر و ثواب دايم و جزيل مي كنيم. چهره ي قم، به عنوان يك نقطه ي روشن و درس آموز در طول نهضت، براي ملت ما و ملتهاي ديگر باقي ماند و ان شاءاللَّه بر اثر حضور قوي شما

مردم عزيز و جوانان عزيز و حوزه ي علميه ي عالي قدر و عالي مقام در حساسترين صحنه هاي نهضت اسلامي و انقلاب بزرگ اسلامي ما، باقي خواهد ماند. ياد آن همه مجاهدتها از خاطرها نخواهد رفت. نه به اين عنوان كه بخواهيم اشخاصي يا جمع و قشر بخصوصي از مردم را فقط به لحاظ فداكاريهايشان ستايش كنيم - البته اين هست و به جاي خود محفوظ است - مهم جنبه ي رمزي اين مسأله است؛ اشاراتي كه در اين روز مبارك و در مردم مبارك قم - كه آغازگران نهضت بودند - نهفته، مهم است. هم در آغاز نهضت كه آن خورشيد فروزان علم و تقوا از افق قم سر برآورد و ايران و سپس همه ي عالم اسلام را منور كرد؛ هم آن روزي كه آن امام بي بديل و آن خلف صالح انبيا و اوليا، به پشتيبانيهاي شما مردم قم، در مقابل كفر و استكبار استوار ايستاد و فرياد دل اين امت را از حنجره ي الهي خود سرداد؛ هم آن روزي كه امام بزرگوار، قم را مركزي براي پرتوافكني قرارداد و تعاليم و پيام خود را از آن جا به همه جا فرستاد؛ هم در دوران پيروزي انقلاب، هم در دوران جنگ تحميلي، هم در پيچهاي خطرناك سياسي انقلاب، همه جا مردم قم - اين مردم مؤمن و حقيقتاً حزب اللَّه - و در بخش اعظم حوادث، حوزه ي علميه ي قم و علما و مدرّسين بزرگ و طلاب جوان و پُرشور و محافل درس و مدارس آميخته ي با علم و جهاد، به كمك انقلاب آمدند و بازوي امام محسوب شدند و انقلاب را از خطرناك ترين گذرگاهها گذراندند. اين، نشانه ي آن است كه نهضت،

مردمي و ديني است؛ متكي به مردم و هدايت يافته از دين و حركت كننده به سمت هدفهاي الهي است؛ كه خير و سعادت مردم هم در آن است. رمز قم - هم مردمش، هم حوزه ي علميه اش - براي نهضت ما اين است. و به همين ترتيب، اين انقلاب پيش رفته است و بعد از اين هم پيش خواهد رفت. مردم شجاع و صحنه گردان قم خدمات زيادي كرده اند و امروز بحمداللَّه اين خدمات، باضافه ي آنچه كه قشرهاي مردم در همه جاي اين كشور انجام داده اند، در صورت اين نظام الهي و اسلامي متجلي است. هرچه نهضت و ملت ما دارند، از توجه و توكل به خداست آنچه امروز براي ما مهم است و مربوط به آينده است - كه گذشته هم بايد هميشه در خدمت آينده باشد - چند نكته است: يك نكته اين است كه هرچه اين نهضت و اين ملت، و بر اثر بركات اين ملت، ملتهاي ديگر اسلامي دارند، از توجه به خدا و توكل به خدا و زنده كردن ياد خدا در دلهاست؛ از اين نبايد لحظه يي غفلت كرد. اگر توجه به خدا و استمداد از منبع لايزال قدرت الهي نمي بود، مشكل مي توان تصور كرد كه اين انقلاب و اين ملت و اين حركت مي توانست به اين موفقيتها نايل شود؛ در آينده هم همين طور خواهد بود. اساس انقلاب اسلامي هم بر انسان سازي است؛ و انسان سازي در مرتبه ي اول، تعمير دل و آباد كردن جان است. دنيايي كه در آن زر و زيور و نعمت باشد، اما انسان از انسانيت و اخلاق و دينداري بهره يي نبرده باشد، اين دنيا به اهل دنيا هم لذتي

نخواهد داد؛ آسايشي به بشر نخواهد بخشيد. آسايش انسان، ناشي از آن روحيه و اخلاقي است كه بايد از دين استمداد بشود و سرچشمه بگيرد. دنيايي كه در آن، اخلاق و معنويت و دين نباشد، همين مي شود كه امروز شما مي بينيد كه در سايه ي ننگين و سنگين قدرت ابرقدرتها و تجاوزگران عالم، چه بر سر ملتها آوردند و دارند مي آورند. همت اوّلمان بايد بر تكميل و تهذيب نفس باشد هر كداممان در هر جا كه هستيم، همت اوّلمان بايد بر تكميل نفس و تهذيب نفس و ساختن باطن و متحلي شدن(1) به حليه ي اخلاق الهي و معنوي باشد. در همين ماه رجب - كه امسال نوزدهم دي در ماه رجب واقع شد، و اين فرصت مضاعفي است - مشاهده كنيد كه چه كوششي در ادعيه ي اين ماه و ادعيه ي ديگر مي شود، تا انسان در باطن و در قلب خود متحول بشود و زيور اخلاق الهي و انساني را پيدا كند؛ اين، انسان سازي است؛ اين، مقصود و هدف اصلي از همه ي انقلابهاي الهي و بعثت انبياست. «الّلهم انّي اسئلك صبر الشّاكرين لك و عمل الخائفين منك و يقين العابدين لك»؛(2) اين مايه ي دعاهاست. در درون خود، بايد آن نور معنويت، آن شكر، آن صبر، آن يقين، آن عبادت، آن ذكر را برافروزيم و روشن كنيم، تا اين ملت بتواند براي ملتهاي ديگر الگو بشود؛ تا بتواند سعادت براي خود و ملتهاي ديگر بياورد؛ تا بتواند از بلياتي كه انسانها به خاطر آلودگيهاي نفساني و روحي دچار آن هستند - اين منيتها و خودخواهيها و خودپرستيها - در امان و بركنار بماند. من از جوانان عزيز - كه

بحمداللَّه دلهاي پاك و روحهاي آماده و ضماير صاف و آمادگي بيشتر و آلودگيهاي كمتري دارند - مي خواهم كه با ذكر و توجه و دعا و بخصوص اخلاص، در تحول دروني خود، سعي و تلاش كنند. اين نسل نو، نسلي است كه در سايه ي بابركت اسلام و حكومت اسلامي، اين مجال و اين فرصت را دارد كه درون و باطن خود را اسلامي كند؛ در گذشته اين امكان نبود. اتصال نظام و مسؤولان با مردم، يك نعمت معجزه آساي الهي نكته ي دوم هم كه بسيار حايز اهميت است، مسأله ي مردمي بودن اين انقلاب و اين نظام مقدس است. هرچه كردند و هرچه شد، مردم كردند. امام بزرگوار هم متكي به همين آحاد و نفوس مؤمنه ي مردم بود. مسؤولان كشور - خدمتگزاراني كه بوده اند و هستند - قدرتشان، جرأتشان، توان معنوي و روحيِ مقابله شان با تهديدها و مبارزطلبيهاي استكبار و قدرتهاي شيطاني، به پشتوانه و پشتيباني همين ملت است. اتصال نظام، دولت، حكومت و مسؤولان با مردم، يكي از همان نعمتهاي معجزه آساي الهي است. اگر مردم نبودند و اين اخلاصها و اين شورها و اين فداكاريهاي بي نظير و محيرالعقول نبود - كه انسان از اين مايه ي ايثاري كه در آحاد مردم مشاهده مي كند، واقعاً مبهوت مي ماند - انقلاب هم پيروز نمي شد، جنگ هم به پيروزي نمي رسيد، در ميدانهاي سياست هم پيروزي نبود، در مقابل محاصره ي اقتصادي دشمن هم توان مقاومت باقي نمي ماند؛ والّا شما تصور مي كنيد كه شياطين حاضرند يك حكومت و يك پرچم اسلامي را اين طور برافراشته در عالم تحمل كنند؟ اگر در يك نقطه ي دنيا - مثل همين الجزاير(3) يا سودان(4) يا بعضي از كشورهايي

كه گرايش اسلامي و نشانه هاي اسلامي در آن جا پيدا مي شود - صدايي از اسلام بلند مي شود، ببينيد دستگاههاي تبليغاتي چه مي كنند؛ چه تبليغاتي، چه سياستبازيهايي، چه فشارهايي از خود بُروز مي دهند و چه طور از غيظ به خود مي پيچند و نمي توانند تحمل بكنند! ديديد كه در اين سيزده سال، بازوهاي شيطاني و دستهاي شيطاني در سرتاسر عالم، در مقابل انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي چه كردند؛ نمي توانند تحمل كنند. آنچه آنها را تا امروز ناكام كرده است كه نتوانسته اند مقاصد شومشان را عملي كنند، همين پيوند و اتصال و ارتباط با مردم و حضور مردم در صحنه است. سعي مي كنند ملت ما را از انقلاب و نظام و دولت و مسؤولانش جدا كنند هر كس امروز چشم و گوش خود را درست باز كند، چيز واضحي را مشاهده مي كند، و آن اين است كه تمام دستگاههاي تبليغاتي و سياسي و برنامه ريزي دنيا، تا آن جا كه به استكبار جهاني و بخصوص به شيطان بزرگ - امريكا - مربوط مي شود، دارند سعي مي كنند، شايد بتوانند اين ملت را از انقلابشان، از نظامشان، از دولتشان و از مسؤولانشان جدا كنند. تبليغات دروغ بكنند، آيه هاي يأس بخوانند، فشارهايي وارد بكنند، تهمتهايي بزنند، جلوه هاي دروغين و پوچي از دور نشان بدهند، تا شايد بتوانند بين مردم و مسؤولان و نظام و دولت - كه تبلور انقلاب، همينهاست - جدايي بيندازند. همين فشار و محاصره ي اقتصادي كه امروز هم هنوز وجود دارد، نبايد گمان بشود كه از پيرامون جمهوري اسلامي آن را بكلي برداشته اند؛ نخير، از طرق مختلف فشار اقتصادي هست، محاصره ي اقتصادي هست؛ خيلي هم پيچيده است. همين كه اين فشارها

را وارد مي آورند، همين كه امروز تبليغات و كارشكني وسيع و گسترده و بسيار خباثت آميزي عليه جمهوري اسلامي در سطح دنيا وجود دارد، به خاطر آن است كه شايد بتوانند اين ملتي كه لياقت خودش را ثابت كرده است، از جمهوري اسلامي جدا كنند. من عرض مي كنم، آن كسي كه مي خواهد در مقابل استكبار ايستادگي بكند و توي دهن دشمن جمهوري اسلامي بزند و دل بندگان خدا را شاد، و دل دشمنان خدا را افسرده بكند، بايد سعي كند كه پيوند محبت و عطوفت و اعتماد ميان اين ملت و ميان مسؤولان نظام، روزبه روز بيشتر و قويتر بشود. هر كس عكس اين عمل بكند، در جهت استكبار كار مي كند. مبادا مردم را نسبت به انتخابات دودل بكنند حالا ما دوران انتخابات(5) را در پيش داريم. البته درباره ي انتخابات حرفهاي گفتني يي هست كه ان شاءاللَّه بايد در زمان خود به ملت ايران عرض بشود؛ اما آنچه كه الان عرض مي كنم، اين است كه از حالا بايد همه ي كساني كه مي توانند اثر بگذارند - ولو بر روي يك نفر - كاري بكنند كه اين انتخابات مجلس شوراي اسلامي - كه اولين انتخابات مجلس بعد از رحلت امام (رضوان اللَّه تعالي عليه) است - از انتخابات گذشته، پُرشورتر و قويتر و با حضور بيشتر مردم عملي بشود؛ مبادا كساني عكس اين عمل كنند. مبادا در روزنامه يا در رسانه يي - به هر نحوش - يا در تبليغاتي، طوري حرف زده بشود كه مردم را نسبت به انتخابات دودل بكنند. البته اين مردم دودل نمي شوند. اين مردم نشان داده اند كه در مقابل توطئه هاي دشمن، هوشيارانه عمل مي كنند؛ مخالفان انقلاب اسلامي هم اين را مي دانند؛

اما بالاخره تبليغات و تلاشهاي خودشان را مي كنند. مبادا كساني در داخل محدوده ي نظام اسلامي پيدا بشوند كه به اين خواسته ي دشمن كمك كنند؛ به علت اختلافي كه با زيد و عمرو و بكري دارند، براي خاطر يك امر جزيي، كم اهميت و احياناً شخصي يا گروهي، بيايند مردم را نسبت به اين حقيقت عظيم - كه حضور آنها را در صحنه نشان مي دهد - مردد و دلسرد بكنند. دشمن سعي مي كند حضور مردم را پوشيده بدارد هر چيزي كه در كشور ما حاكي از حضور مردم است، دشمن در تبليغات جهاني سعي مي كند آن را پوشيده بدارد. ميليونها نفر در شهرهاي مختلف و در تهران، در مراسم روز قدس و در اجتماعات عظيم به مناسبتهاي مختلف اجتماع مي كنند؛ اينها را در تبليغاتشان منعكس نمي كنند؛ چون حاكي از پيوند مردم با نظام جمهوري اسلامي است؛ نمي خواهند اين در دنيا مسجل بشود؛ نمي خواهند براي ذهن عمومي ملت ايران اين باور به وجود بيايد؛ بلكه سعي مي كنند آنها را هرچه كوچكتر هم نشان بدهند. يك ميليون جمعيت را مي گويند دهها هزار نفر! در تبليغات جهاني اين طوري است! ديگر فكر هم نمي كنند كه حالا مردمي كه خودشان اين اجتماع عظيم را ديده اند، درباره ي آنها چه قضاوتي خواهند كرد! تيري مي اندازند، شايد به هدف خورد. چيزهايي كه حاكي از حضور و پيوند مردم با دستگاهها و با دولت و با نظام است، سعي مي كنند اينها را كمرنگ كنند؛ خوديها مبادا اين كار را بكنند؛ قلمها مبادا اين كار را بكنند؛ مبادا حرفهايي را منعكس كنند كه بدروغ نشانه ي دلسردي باشد، تا شايد آن دلسردي روي كسي كه اين مطالب را مي خواند،

تأثير بگذارد و او را هم دلسرد بكند؛ اين كارها به سود دشمن است. بايد سلطه ي جهنمي استكبار بر ملتها از بين برود برادران و خواهران! ما در ميانه ي راه هستيم. ما ملت ايران، براي هدف بزرگي انقلاب كرده ايم. ما از سلطه ي پنجه هاي خونين استكبار بر ملتها، به جان آمده ايم. ملتهاي عالم - و در مرتبه ي اول، ملتهاي مسلمان - بايد بيدار بشوند. بايد سلطه ي جهنمي استكبار بر ملتها از بين برود و ملتها بتوانند نفس راحتي بكشند و خودشان تصميم بگيرند. اين چيزها امروز در دنيا نيست؛ بايد بشود، و مي شود. يك روز بود كه اين چيزها را بعيد مي دانستند. امروز حوادث دنيا براي ملتها درس شده است. تا چند صباح پيش، چه كسي تصور مي كرد كه يكي از دو ابرقدرت بزرگ دنيا، اين طور متلاشي و از هم پاشيده بشود؟ اما شد. تا چند صباح پيش، چه كسي تصور مي كرد كه بلوك شرق - يعني بلوك ضديت با خدا - علناً و رسماً بكلي نابود بشود و ملتهاشان دوباره به سمت دينداري برگردند؟ اما شد. امروز هم كساني به قدرت امريكا نگاه مي كنند؛ فكر مي كنند كه زايل نشدني است؛ نه، زايل شدني است. تا اين قدرتهاي جهنمي و اين قدرت جهنمي زايل نشوند، ملتها نفس راحتي نمي كشند. رژيم امريكا خيال مي كند كه صاحب اختيار دنياست! مي بينيد كه در دنيا چه مي كنند. رژيم امريكا خيال مي كند كه صاحب اختيار دنياست و سرپرستي دنيا متعلق به اوست! اصلاً اينها ملتها را به حساب نمي آورند؛ ملتِ خودشان را هم به حساب نمي آورند. اگر تحليل كننده يي درست تحليل كند، معلوم خواهد شد كه اينها براي نفوس بشري اصلاً ارزش قائل نيستند. براي

اينها، اسم حقوق بشر، يك دكان و يك حربه است. هرجا كه با دولتي مخالف باشند و بخواهند به جنگ او بروند و او را زير فشار قرار بدهند، مسأله ي حقوق بشر را عَلَم مي كنند. اين همه در دنيا دولتها و كشورهايي هستند كه اصلاً به حقوق بشري قائل نيستند؛ زير بال رژيم امريكا دارند زندگي و تنفس مي كنند؛ احدي هم متعرض نمي شود كه اصلاً شما در كشورتان چيزي به نام حقوق بشر هست؟ اصلاً رأيي براي آحاد بشر قائليد؟ چون با آنها همراهند. آن جايي هم كه ملتها و دولتهايي مخالف آنها باشند، اينها را زير فشار مي گذارند و انواع و اقسام اتهامها را به آنها مي زنند. البته در مورد جمهوري اسلامي، از اولِ انقلاب بوده است. از اول انقلاب، مسأله ي حقوق بشر و زندانها و از اين حرفهاي خنده آور و مضحك براي هوشمندان عالم را، به عنوان عوامفريبي در بوق مي كردند، جنجال مي كردند و دايماً مي گفتند: زندانهاي ايران. آن كساني كه اطلاع دارند و قضاوت و حكم مي كنند، مي دانند كه زندانهاي اين كشورها به مراتب بدتر از زندانهاي كشورهاي عقب افتاده است؛ چيزي كه مطرح نيست، حقوق بشر است؛ چيزي كه مطرح نيست، كرامت بشر است. ظاهرفريبيهاي دروغين امريكا به عنوان يك حربه، ظاهرفريبيهاي دروغيني مي كنند. براي بشر حقوقي قائل نيستند؛ آن وقت به كشورهاي آفريقايي و امريكاي لاتين(6) آدم مي فرستند كه بر انتخابات آن جا نظارت كنند! به شما چه كه برويد بر انتخابات فلان كشور نظارت كنيد؟! شما چكاره هستيد؟! مگر شما قيم آن ملت هستيد؟! شما اگر طرفدار انتخابات هستيد، سراغ آن كشورهايي برويد كه در زير سايه ي شوم شما حكومتهايي در آن جا

سر كار آمده است كه اگر اختيار در دست مردمشان باشد، يك لحظه اجازه نمي دهند كه آن حكومتها باقي بمانند. اين حكومتها كم هم نيستند؛ حالا نمي خواهيم اسم ببريم؛ همه مي دانند كدام حكومتها را مي گوييم؛ خودشان هم بهتر از همه مي دانند. در آن كشورها، اسمي از انتخابات نيست؛ اما آن جايي كه بخواهند زير فشار قرار بدهند و انگيزه يي داشته باشند، از امريكا آدم مي فرستند كه برود نظارت كند كه در فلان كشور انتخابات درست انجام شده يا نه! به شما چه؛ مگر شما قيم ملتها هستيد؟! اين چه اهانتي به ملتهاست كه اينها دارند مي كنند؟! آن وقت مي گويند حقوق ملتها و حقوق بشر! بزرگترين اهانت را خودشان دارند مي كنند و از رو هم نمي روند! به اتكاي سلاح اتمي - كه حالا ديگر رقيب هم ندارند - به اتكاي حق وتو، به اتكاي ثروت و پول، به اتكاي دستگاه جاسوسي گسترده در همه جا، در همه ي امور دخالت مي كنند. نه آقا، ملت ايران براي امريكا و براي هيچ كس ديگر، اين سيادت و اين رياست و اين سرپرستي دروغين و جعلي را نسبت به ملتها قبول ندارد. مگر براي تهيه ي سلاح بايد از شما اجازه بگيرند؟! شايعه مي اندازند كه فلان كشور دارد براي خودش سلاح تهيه مي كند؛ ايران دارد سلاح تهيه مي كند. اگر سلاح تهيه كردن جرم است، چرا شما ميلياردها دلار سلاح را به كشورهاي زير نفوذ خودتان مي بريد و مي فروشيد و وام مي دهيد و كمك مي كنيد؟! اساساً به شما چه كه كشوري سلاح تهيه مي كند يا نمي كند! مگر براي تهيه ي سلاح بايد از شما اجازه بگيرند؟! البته نيمِ بيشتري هم از قضيه، دروغ است؛ فقط

به عنوان تبليغات و فشار است؛ كه البته ملت ايران احساس فشاري هم از اين تبليغات نمي كنند؛ چون براي آن ارزشي قائل نيستند. همه ي عصبانيت ابرقدرتها، از حضور شما مردم در صحنه هاست همه ي عصبانيت و غيظ ابرقدرتها، از همين حضور شما مردم در صحنه هاست. اگر مي توانستند ميلياردها دلار خرج كنند و بين ملت و اين دولتي كه با همه ي وجود دارد براي مردم كار مي كند و زحمت مي كشد - اين دولت و اين رئيس جمهور(7) و اين مسؤولان، واقعاً با همه ي وجودشان، همّ و غمي جز خدمت به مردم ندارند - فاصله بيندازند، دريغ نمي كردند. خداي متعال را سپاسگزار هستيم كه به شما مردم آن آگاهي و روشن بيني را عطا كرده است؛ و اين از بركات انقلاب و از بركات دينداري شماست. هرجا دين هست، اين آگاهي و اين ثبات قدم هست؛ بايد اين را حفظ كنيد. البته بلاشك توجهات وليّ عصر (ارواحنافداه) و ادعيه ي زاكيه ي آن بزرگوار متوجه شما ملت و متوجه اين كشور است. اين جا مملكت امام زمان است. اميدواريم كه ان شاءاللَّه همواره مشمول دعوات زاكيه ي آن بزرگوار باشيد و كار و تلاش شما، روح مقدس امام بزرگوار را از همه ي ما راضي كند و خداوند به ما توفيق بدهد كه رضاي او را بشناسيم و در راه آن با همه ي وجود قدم برداريم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) آراسته شدن 2) مفاتيح الجنان، دعاي ماه رجب 3) ر. ك: پاورقي صفحه ي 85 همين مجلد 4) پس از روي كار آمدن حسن عمرالبشير در سودان، وي قصد خود را براي اجراي شريعت اسلامي در اين كشور اعلام كرد. از آن جا كه اين دولت

مورد حمايت جريان نيرومند اسلامگراي اين كشور به رهبري دكتر حسن الترابي قرار داشت، جنجالهاي زيادي از سوي محافل تبليغاتي استكباري نسبت به اين جريان صورت گرفت. 5) انتخابات دوره ي چهارم مجلس شوراي اسلامي 6) آفريقاي جنوبي، ونزوئلا و گواتمالا 7) حجةالاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني

بيانات در ديدار با وزير، معاونان، مشاوران و مديران كل وزارت آموزش و پرورش

بيانات در ديدار با وزير، معاونان، مشاوران و مديران كل وزارت آموزش و پرورش بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم فرهنگيان، خدمتگزاران كم توقع و پُركار جمهوري اسلامي من بايد از برادران عزيز كه بار سنگيني را در سرتاسر كشور بر دوش دارند، تشكر كنم. خدمتگزاران كم مدعا و كم توقع و پُركار نظام جمهوري اسلامي، شما فرهنگيان عزيز هستيد؛ چه شما برادراني كه در كارهاي اداري و مديريتها مشغول كاريد، و چه كساني كه در بخشهاي آموزشي و تعليم و تربيت بچه ها مباشرتاً مشغول تلاش هستند. همه واقعاً بار سنگين و مسؤوليت بزرگي را، دانسته و آگاهانه بر دوش گرفته ايد و با اين مشكلاتي هم كه هست - كه آقاي دكتر نجفي(1) اجمالاً اشاره كردند - اين راه دشوار را داريد مي پيماييد؛ بحمداللَّه خوب هم مي پيماييد. آينده ي كشور در دستهاي شماست چيزي كه درباره ي اهميت آموزش و پرورش بنده عرض بكنم و شما ندانيد، وجود ندارد. حقيقت مسأله همين چيزي است كه همه ي ما مي دانيم؛ يعني آينده ي كشور در دستهاي شماست؛ در دستهاي آموزش و پرورش و معلمان كشور است. بهترين نسلها، آماده ترينِ آنها براي تعلم و تربّي به تربيت اسلامي، در اختيار شما هستند. انقلاب يك حادثه است كه در نقطه يي از عالم اتفاق مي افتد و آثار معجزه آسايي هم نشان مي دهد. بقا و استمرار و بركات اين حادثه، مستقيماً و تحقيقاً با تربيت انسانها ارتباط پيدا

مي كند. اگر انسانهاي صالح و عالمي باشند كه پيام انقلاب را درك كنند و آن را حفظ كنند و به آن عمل نمايند و آن راه و آن جهت را پي بگيرند، انقلاب زنده و مانده است و بركات آن خواهد رسيد. اگر خداي نكرده در محيطي كه انقلابي به وقوع مي پيوندد، انسانها به شكل صحيحي تربيت نشوند، اصول تربيت قلع و قمع بشود، به آن ريزه كاريهاي تربيتيِ اسلامي در محيط اسلامي پرداخته نشود، و خلاصه، انسانهايي كه هم آگاه باشند، هم دلسوز باشند، هم احساس مسؤوليت كنند، هم كاردان باشند، هم خوش روحيه باشند، پرورانده نشوند، مطمئناً آن اساس اولي هم به خطر خواهد افتاد و ضايع خواهد شد. هرچه شما در دنيا مشاهده مي فرماييد كه آثار تلاشهاي بشر در برهه يي خودش را نشان داده و جوشيده، اما بعدها كمرنگ شده، يا زايل شده، يا به عكس تبديل شده، يا جهتها عوض شده، ناشي از كمبود آگاهي و فكر و اراده و روشن بيني و روحيه است؛ يعني صفات اساسي در يك انسانِ تربيت شده. ما بايد اين انسان را تربيت كنيم و اين صفات را در او بدميم؛ و اين در دست شماست؛ يعني پايه ي اول را شما مي گذاريد؛ بخصوص در سنين نوجواني و آغاز جواني كه جوانان در اختيار آموزش و پرورش هستند. اعتقاد و عمل اسلامي بايد در دانش آموزان احياء شود به اعتقاد من، آن چيزي كه امروز بيش از همه بايد در آموزش و پرورشِ ما به آن توجه بشود، اعتقاد اسلامي و عمل اسلامي است كه در دانش آموزان بايد احياء گردد. بايد اين طور باشد كه اگر كودكي از يك خانواده ي بي اعتقاد

و بي مبالات نسبت به عمل و اعتقاد اسلامي به مدرسه مي آيد و وارد محيط تحت تصرف و تسلط آموزش و پرورش مي شود؛ يا كودكي از خانواده يي مي آيد كه آنها اعتقاد و مبالاتشان هم نسبت به افكار و عمل اسلامي بد نيست، ليكن به خاطر بي سوادي و كمبودهاي فكري و رواني والدين، توانايي اثرگذاري روي طفل را ندارند، بايد اين جا آن خلأها جبران بشود؛ يعني اين كودك، هم علماً، هم عملاً، هم اعتقاداً، به يك آدم متدين تبديل شود؛ بايد همت اين باشد. البته همه ي ما توجه داريم كه يك انسان اسلامي، فقط آن انساني هم نيست كه اعتقاد اسلامي داشته باشد و عمل اسلامي بكند، بلكه اخلاق اسلامي هم آن ركن اساسي است؛ والّا اگر انساني را داراي عقايد محكم اسلامي و عمل به معناي نماز و روزه و اين چيزها فرض كنيم، ليكن حسود، بخيل، جبان، بدخواه، بي روحيه و بي اراده باشد، اين انسان، انسان مسلمان نيست. انسان مسلمان بايستي در هر سه بعد - هم بعد تربيت، هم بعد دانش، هم بعد عمل - كار كند. البته به يك اعتبار، هر سه ي اينها عمل است؛ اعتقاد هم نوعي عمل است؛ عمل قلبي است. علي ايّ حال، مقصود روشن است. بچه ها بايستي با وجدان اسلامي تربيت شوند در مدارس، همت بايد بر اين باشد كه بچه هاي ما از لحاظ ديني - هم در قلمرو اعتقاد، هم در قلمرو تربيت و اخلاق، هم در قلمرو تعبد عملي - انسانهاي مسلمان بار بيايند؛ اين، علاج و اساس كار ماست. البته روحيه ي دانش دوستي، جزو تربيتهاي اسلامي است؛ يعني اگر ما بخواهيم اخلاق اسلامي را گسترش بدهيم، اين هم در آن هست.

پيشرفت مراتب علم هم جزو اساس كار شماست كه بايستي به آن توجه بشود. تقسيم علوم و پيدا كردن اولويتها و اين كه امروز در اين مقطع، در اين پنج سال، در اين ده سال بايستي خيل دانش آموزان به چه علومي بيشتر گرايش و توجه داده بشوند، اينها مسائل كاري و فني شماست كه به آن واقفتر هستيد. اين علاج كار ماست؛ يعني بايستي با وجدان اسلامي، بچه ها تربيت بشوند؛ و اين امروز واضح است. اين كه از «تهاجم فرهنگي» اسم آوردند و گفتند شما در خط مقدم اين تهاجم هستيد، اين حق است و بنده اين را قبول دارم؛ چون تهاجم فرهنگي، به مقصودِ بي اعتقاد كردن نسل نو انجام مي گيرد؛ هم بي اعتقاد كردن به دين، هم بي اعتقاد كردن به اصول انقلابي و آن تفكر فعالي كه امروز استكبار از آن مي ترسد و قلمرو قدرتهاي استكباري را به خطر مي اندازد. در همه ي كشورهاي اسلامي، مردم اسلام را مي خواهند مشاهده مي كنيد كه امروز در الجزاير(2) و در مناطق اسلامي، چه صف بندي واضح و خشن و خصمانه يي در مقابل اسلام هست؛ اينها براي ما عبرت انگيز است. ما در درون مجموعه ي انقلاب اسلامي، اي بسا بعضي از اموري را كه كليت دارد و ناظر به مسائل اسلامي است، بدرستي لمس نكنيم؛ اما از دور كه يك منطقه ي ديگر را نگاه مي كنيم، بعضي از مسائل به شكل كلي براي ما خيلي واضح و روشن مي شود. ببينيد امروز استكبار و آن فرهنگ مهاجم و ويرانگر، براي كشورهاي اسلامي چه مي كند و چگونه دارد صف آرايي مي كند. در همه ي كشورهاي اسلامي، مردم اسلام را مي خواهند؛ اين حقيقت مخصوص يك كشور خاص نيست؛ به هر كشور

اسلامي شما نزديك بشويد، خواهيد ديد همين طور است. ما با ملتها آشنا هستيم؛ مي دانيم كه ملتها به اسلام گرايش دارند؛ يعني اكثريت عظيمي از ملتها، شوقِ به اسلام و شوقِ به زندگي اسلامي در درونشان هست؛ منتها مجال پيدا نكرده اند كه بيان كنند، يا فرصتي برايشان فراهم نشده است. بالاخره هرجايي اقتضايي دارد، و مسلّم هم يك روز اين مجال پيدا خواهد شد. هرجايي كه اسلام بُروز مي كند و مردم ابراز مي كنند كه به اسلام علاقه مندند، مي بينيد كه چگونه صف آرايي شديدي عليه آنها به وجود مي آيد. البته ما معتقديم كه مردم الجزاير بالاخره به اسلام دست خواهند يافت و مطلوب خودشان را - كه حاكميت اسلام است - به دست خواهند آورد و اين توطئه هايي كه الان در آن جا هست و مستقيماً زير نظر استكبار و با هدايت استكبار - بخصوص امريكا - است، خنثي خواهد شد. اينها قادر نيستند در مقابل اراده ي يك ملت، مدت زمان زيادي مقاومت كنند؛ يك چند روزي بالاخره جوله يي(3) مي كنند، اما اين جولان نمي تواند در مقابل اراده و خواست قلبي مردم ماندگار باشد؛ به شرطي كه مردم ان شاءاللَّه مقاومت كنند، و خواهند كرد. صف آرايي و خصومت دشمن در مقابل حركتهاي اسلامي اين حادثه، براي ما تجربه و عبرتي است؛ «انّ في ذلك لعبرة».(4) وقتي در مقابل يك حركتِ حاكي از ميل، كه هنوز هيچ گونه اثر خارجي بر آن مترتب نشده، اما چون آينده برايشان مشهود است، اين چنين صف آرايي و خصومت مي كنند، شما ببينيد با يك اسلامِ تبلور يافته در يك كشور - كه همان نظام جمهوري اسلامي است - چه قدر اينها از اعماق وجود دشمنند، و چه قدر آماده هستند كه

براي نابود كردن آن، از انواع طرق استفاده كنند. از اول انقلاب تا حالا، ما درگير اين قضيه بوده ايم؛ الان هم در همه ي زمينه ها - اعم از زمينه ي اقتصادي، يا زمينه ي فرهنگي، يا زمينه ي سياسي - عملاً درگير هستيم. همه جا بايد خودمان را تجهيز كنيم، و اين تجهيز، يكي از مهمترين تدابيرش همين است كه ما جوانان و نوجوانان و كودكان اين مرز و بوم را اسلامي بار بياوريم. كار شما مجاهدت در راه خداست من خيال مي كنم سرلوحه و محور برنامه هاي آموزش و پرورش در تنظيم كتاب، در تربيتِ معلم، در نظارتِ بر كار بخشهاي مختلف آموزش و پرورش، در نظارت بر كار آموزش دهندگان و داخل مدارس بايد بر اين باشد كه ببيند آيا تفكر اسلامي منتقل مي شود، يا نه؛ انسان سازيِ بر مبناي اسلام و مسلمان سازيِ كودكان در اين مدارس انجام مي گيرد، يا انجام نمي گيرد. هرچه ما در اين جهت كمبود داريم، بايستي همت كنيم و آن كمبود را برطرف نماييم. البته در كشور ما، آموزش و پرورش يك بناي قديمي است؛ ليكن نه با هندسه ي صحيحي از آغاز كار. در اين جا اولِ كار، آموزش و پرورش را مثل اغلب بناهاي فرهنگي، بر مبناي صحيحي نگذاشتند؛ شما داريد مجاهدت مي كنيد كه اين مبناي صحيح را به وجود بياوريد؛ بنابراين مشكلات زيادي دارد؛ اين مشكلات را تحمل بكنيد و آن را به حساب جهاد در راه خدا بگذاريد. اين را، هم شما توجه داشته باشيد كه عملتان جهادي است، و هم معلمان سراسر كشور - هرجا هستند - بايستي به اين نكته توجه داشته باشند. كار شما واقعاً يك عمل جهادي و يك مجاهدت در

راه خداست؛ سختيهايي هم دارد، كه بايد آنها را تحمل كنيد؛ هر چند كه دولت هم در كار و در محاسبه ي خود بايستي سعي در كم كردن مشكلات شما داشته باشد. همه ي دستگاهها موظفند براي برگزاري انتخاباتِ صحيح تلاش كنند در خصوص انتخابات(5) هم من فقط يك جمله عرض مي كنم. همه ي دستگاهها موظفند به سهم خود براي صحيح انجام شدن انتخابات تلاش كنند. انتخابات صحيح هم معلوم است چگونه انتخاباتي است. يك وقت عرض كرديم كه انتخابات غلط و بد، فقط آن انتخاباتي نيست كه آراي عوضي و تقلبي در صندوقها بريزند؛ پيداست كه در نظام جمهوري اسلامي، با نظارتهايي كه هست، چنين چيزي علي القاعده امكانپذير نيست، يا به آساني امكانپذير نيست. صحت انتخابات اين است كه انتخابات حقيقتاً مُعرِب(6) و خبردهنده ي از آراي قلبي و تشخيص مردم باشد و حقيقتاً كوشش بشود كه آگاهي به حدي برسد كه اين تشخيص، تشخيص صحيحي باشد. ممكن است در دوران انتخابات، گوشه و كنار براي منحرف كردن افكار و آراء، و براي بد جلوه دادن حقايق، و براي كشاندن انتخابات در مجراهاي رايج بين غربيها - كه با پول و با تبليغات پولي و با خريدن افراد ضعاف النفوس و امثال اينها، رأيي را براي كسي، براي جناحي، براي گروه و حزبي درست مي كنند؛ كه اين در خيلي از كشورهاي دنيا معمول است - كارهاي تبليغاتي و بعضي وسوسه ها انجام بگيرد؛ اينها نبايد باشد؛ يعني مردم واقعاً آگاهانه فكر كنند، انتخاب كنند و انتخاب خودشان را اعلام نمايند؛ اين مي شود آن شكل صحيح اسلامي كه هر كسي آگاهانه به نحوي با نظام اسلامي بيعت مي كند. وقتي كه انتخابات

به شكل صحيحي انجام بگيرد، حقيقتاً بيعت مجددي است كه آن شخص دارد انجام مي دهد؛ و اين چيز بسيار مهم و خوبي است. آموزش و پرورش هم در آن حدي كه به عهده ي اوست؛ چه رسماً، چه مِن غير رسمٍ - چون آموزش و پرورش به خاطر حضورش در بين قشرهاي مردم، در بين جوانان، در ميان خانواده ها، مي تواند نقشي بيش از آنچه كه رسماً معين شده، داشته باشد - ان شاءاللَّه كوشش كند كه اين كار به بهترين وجهي انجام بگيرد. ترغيب دانش آموزان به تحصيل در مدارس فني و حرفه يي اين نكته هم الان به خاطرم آمد، كه در گزارش شما(7) هم به آن اشاره يي نشده بود. واقعاً از جمله ي كارهاي بسيار خوب، همين قضيه ي مدارس فني و حرفه يي است كه بايد دنبال بشود؛ بچه ها واقعاً بيايند و زودتر وارد بازار كار بشوند و دنبال آن روش تحميل شده ي دروغينِ مدرك گرايي نباشند؛ اين هم يكي از آن چيزهاي مهم است. من يك بار ديگر از همه ي شما آقايان و برادران عزيز تشكر مي كنم؛ واقعاً مي دانم كه زحمت مي كشيد و تلاش مي كنيد. امروز آموزش و پرورش و كتاب درسي و كلاس و معلم، واقعاً با گذشته طرفِ نسبت نيست. ان شاءاللَّه كه همه ي شما آقايان موفق و مؤيد باشيد. خداوند شماها را تأييد و كمك كند؛ ما هم دعا مي كنيم كه ان شاءاللَّه خداوند روزبه روز بر توفيقات شما بيفزايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) وزير وقت آموزش و پرورش 2) ر. ك: پاورقي صفحه ي 85 همين مجلد 3) گشت زدن 4) آل عمران: 13 5) انتخابات چهارمين دوره ي مجلس شوراي اسلامي 6) آشكار كننده 7) دكتر نجفي

سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم، در سالروز ميلاد باسعادت حضرت على (ع)

سخنراني در

ديدار با اقشار مختلف مردم، در سالروز ميلاد باسعادت حضرت علي (ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم رابطه ي ملت ما با اميرالمؤمنين، يك رابطه ي عاشقانه اين روز مبارك را كه روز طلوع خورشيد حق و عدالت در آفاق تاريخ جهان اسلام است، به همه ي مسلمانان عالم و صاحبان دلهاي حق طلب و ملتهاي تشنه ي عدالت و بخصوص شيعيان سراسر عالم و بالاخص ملت ايران و شما حضار عزيز، مخصوصاً خانواده هاي معظم شهداي گرانقدر و جانبازان و مفقودان و آزادگان عزيز صميمانه تبريك و تهنيت عرض مي كنم. درباره ي مقام اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام)، زبانهاي نوع بشر و قدرت تصوير و ترسيم انسانها، عاجز از ارائه ي كُنه و حقيقت مطلبند؛ بلكه عاجز از تصور آن مقام شامخ و كُنه عظمت آن بزرگوارند. ما با قياس به معلومات خودمان مي توانيم چيزي را بشناسيم و بفهميم. اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) از مقياسهاي ما خارج است. او را با ذرع و پيمانه يي كه براي سنجيدن انسانها و فضيلتها و محسّنات و زيباييها در اختيار ماست، نمي شود سنجيد و اندازه گرفت؛ او بالاتر از اين حرفهاست. آنچه كه ما مي بينيم، درخشش آن بزرگوار است كه به چشم هر انساني - حتّي دشمنان و مخالفان - مي آيد؛ چه برسد به دوستداران و يا شيعيان؛ همچنان كه از روات اهل سنت روايت شده كه رسول خدا(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) فرمود: «علي بن ابي طالب يزهر في الجنّة ككوكب الصّبح لاهل الدّنيا»؛(1) درخشش اميرالمؤمنين (عليه السّلام) در بهشت، مثل درخشش ستاره ي صبح براي مردم دنياست؛ نور را مي بينند، درخشش را مي بينند؛ اما ابعاد و جزييات را نمي توانند درك كنند و ببينند. رابطه ي ملت ما با اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام)، يك رابطه ي عاشقانه است؛ مسأله، بالاتر از اعتقاد به ولايت و امامت آن بزرگوار است. اعتقاد به

ولايت و امامت وجود دارد و جزو جان ماست؛ جزو اولين آموخته هاي ما در گاهواره است و ان شاءاللَّه تا گور با ما همراه خواهد بود؛ اما عنصر ديگر در رابطه ي ملت ما و اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام)، رابطه ي محبت و عشق است. با «محبت» مي توان به بالاترين درجات معرفت رسيد آن قدر زيباييها و جلوه ها و جاذبه ها در آن بزرگوار بسيار است، كه دلي كه با اين جاذبه ها آشنا شود، نمي تواند نسبت به آن بزرگوار بي تفاوت بماند. هر كس او را به قدري كه در همين روايات هست، شناخت، دلباخته ي او شد. حتّي آن كساني كه امامت آن بزرگوار و ولايت آن حضرت را هم مانند ما قبول نداشته و عقيده ي ما را نداشته باشند، اين فضايل و مناقب را كه در كتب فريقين آمده است، مي بينند - مخصوص شيعه نيست؛ علماي بزرگ اهل سنت هم اين فضايل را آورده اند؛ و اينها را كه مي بينيد، در همه ي آفاق منتشر شده است - دلباخته و مجذوب اميرالمؤمنين مي شوند. پس مسأله ي ما، مسأله ي شناخت حقيقت نوراني و عِلوي اميرالمؤمنين نيست، كه او را نه مي توانيم بفهميم، نه مي توانيم تصور كنيم، نه راهي داريم براي اين كه او را درك كنيم؛ مگر كساني كه دلشان به نور هدايت و معرفت الهي در آن ابعاد روشن شده باشد؛ اما اين مسأله ي محبت، مسأله ي مهمي است. اين ارتباط دوستي و عشق و رابطه ي با اميرالمؤمنين(عليه السّلام)، يك حقيقت درخشان است. از اين حقيقتِ درخشان، ما بايد مانند معراجي استفاده كنيم و عروج كنيم؛ و اين مي شود. با نردبان محبت مي شود به بالاترين درجات معرفت هم رسيد. اصل كار، محبت است. محبت واقعي، يعني حركت در

راه اميرالمؤمنين برادران و خواهران! اين عمر كوتاه است. اين دنيا براي ما و براي هر نفس بشري كوچك است و زود مي گذرد. بايد فرصتها را مغتنم شمرد و با تعارف و با چيزهايي كه ما را به پيش نمي برد، نبايد مشغول شد. اين محبت بايد ما را به معراج ببرد و رشد بدهد. اين چه وقت خواهد شد؟ اين محبت، چه وقت چنين اكسير اثري را نشان خواهد داد؟ آن وقتي كه ما به پيوند محبت آميز بين خودمان و اميرالمؤمنين و اولياي دين، به چشم جدي نگاه كنيم. چگونه؟ جدي نگاه كردن به محبت، اين است كه ما تلاش كنيم در راهي كه به آن بزرگوار مي رسد، حركت كنيم؛ والّا اگر به آن راه پشت كنيم و خداي نكرده با هر عملي، با هر اقدامي و با هر سخني، خودمان را يك قدم از آن بزرگوار دور كنيم، اين محبت هم بتدريج كمرنگ و بي عمق و سطحي و صوري خواهد شد. محبت واقعي داريم و محبت صوري. محبت واقعي شما، محبت شما به فرزندتان است. هيچ گرفتاري يي، شما را از بيماري فرزند، از خطري كه او را تهديد مي كند، از نگرانيهاي او فارغ نمي كند؛ اين محبت حقيقي است. يك محبت هم محبت زباني است و در مواقع حساس و مراكز حساس، انسان را رها مي كند. اگر ما خداي نخواسته از اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) دور بشويم، اين طور خواهد شد؛ محبت، زباني و ادعايي خواهد شد؛ دست ما را در وقتي كه به آن احتياج داريم، نخواهد گرفت. اما اگر ما آن راهي را كه به اميرالمؤمنين مي رسد، دنبال كنيم، هرچه پيش برويم، اين محبت عميقتر خواهد شد.

اميرالمؤمنين از اول تا آخر عمر به خدا فكر كرد درباره ي علي بن ابي طالب(عليه الصّلاةوالسّلام) كه نمي شود با اين چند دقيقه ها حرفي زد. آن چيزي كه من فكر مي كنم بايد در اين مختصر عرض كنم، اين است كه ما به دهها صفت برجسته يي كه در ذات مبارك اميرالمؤمنين و در رفتار آن بزرگوار هست - كه هر كدام مثل خورشيدي مي درخشد - نگاه كنيم و چند تا از اين صفات را انتخاب كنيم و خودمان را دنباله رو اين صفات قرار دهيم. يك صفت از صفات آن بزرگوار اين است كه اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام)، از اول زندگي تا آخر عمر، به خداي متعال فكر كرد و راه خدا را - ولو مورد مخالفت همه ي انسانها هم بود - بر راه غير خدا و ضد خدا انتخاب كرد. اميرالمؤمنين از قبيل اين صفت، دهها خصلت برجسته دارد؛ اين يكي از آنهاست. آن وقتي كه مي خواست ايمان بياورد - كه اول مؤمن به نبيّ اكرم، اميرالمؤمنين بود - همه ي كساني كه در آن جامعه بودند؛ به اين حقيقت كافر بودند؛ اما او به كفر و انكار و عناد آنها اعتنايي نكرد. در واقعه ي «يوم الدار»، پيامبر بزرگوار بزرگان عرب را در مكه جمع كردند و اسلام را بر آنها عرضه كردند و فرمودند كه هر كس امروز اول نفر ايمان را بپذيرد، او وصي و امير پس از من خواهد بود. اين معنا را بر ديگران عرضه كردند و هيچ كس از كفار و قريشياني كه بودند، حاضر نشد اين دعوت را قبول كند؛ ولي اميرالمؤمنين كه كودكي سيزده ساله بود، بلند شد و قبول كرد و رسول اكرم هم از او قبول فرمودند - هم

ايمانش را، هم نفر دوم شدنش را - كه كفار برگشتند به صورت استهزاء به ابي طالب گفتند كه پسرت را بر تو امير كرد! اين اولين قدم بود. در تمام دوران مكه، يك لحظه رعايت و ملاحظه ي خشونتها و عصبيتها و مخالفتها و دشمنيها را نكرد و از حق دفاع نمود. در تمام دوران مدينه، هر جا كه خطر بود، علي بن ابي طالب آن جا بود و هيچ چيز را ملاحظه نكرد. در قضيه ي خندق، آن وقتي كه همه سرها را به زير انداختند، او بلند شد و شجاعانه داوطلب شد؛ يعني براي وجود خود، هيچ حيثيتي جز حيثيت دفاع از اسلام و دفاع از حق قائل نبود؛ براي او همين يك كار بود كه از حق دفاع كند. انسان قواي معين و عمر محدودي دارد؛ بايد اينها را به عنوان سرمايه يي در اختيار حق قرار بدهد. اين است سلوك يك مؤمنِ به علي(عليه السّلام). اين است كه اگر چنين شخصي در بشر - ولو در جمع كوچكي از بشر - به وجود بيايد، خواهد توانست دنيا را از ظلم و جور خالي كند. ما انسانهاي چسبيده ي به غذا و خوراك و راحتي و عشرت و زندگي و خانه و جاه و جلال و مقام و قدرت و ساير دلبستگيها و سرگرميهاي بشر در دنيا، نمي توانيم از ميان اين حصارها خودمان را خارج كنيم و آن گونه در آن راه حركت كنيم؛ و نتيجه در دنيا اين مي شود كه مشاهده مي كنيد. درخششي از صفات اميرالمؤمنين در مردم ما اگر از اين روحيه، درخششي در يك انسان به وجود بيايد، همان خواهد شد كه شما در جبهه هاي جنگ ديديد؛ در شهدا

ديديد؛ در رزمندگان شجاع ما ديديد؛ در آزادگان ما در زندانها ديديد؛ در جانبازان صبور ما ديديد؛ در خانواده ها و پدران و مادران ديديد؛ در طول انقلاب و دوران جنگ تا امروز، در اين ملت ديديد و مشاهده كرديد كه چه هنگامه يي در دنيا به وجود آورد. اين، يك چيز ناقص و كوچك بود؛ قطره يي بود از آنچه كه درياي آن در روح بزرگ اميرالمؤمنين وجود داشت. آنچه را كه اميرالمؤمنين حق مي دانست، عمل مي كرد او در تصميم گيريها و در عمل خويش، ملاحظه ي خود را، ملاحظه ي من را، ملاحظه راحتي و ملاحظه ي خواستهاي نفساني را اصلاً مداخله نداد. بعد از رحلت خاتم الانبياء هم همين طور بود. در آن دوران بيست وپنج سال، آن طوري كه مصلحت امت اسلام اقتضاء و ايجاب مي كرد، عمل كرد؛ از مصلحت تخطي نكرد و منيت نشان نداد. بعد از آن كه اميرالمؤمنين به خلافت رسيد، آن كساني كه حق را با خودشان مي دانستند و در سر سوداي خلافت داشتند، ديديد كه چه كردند؟ ديديد كه چه جنگها و خونريزيهايي به راه انداختند؟ علي در آن بيست وپنج سال از اين كارها نكرد؛ با اين كه خود را حق مي دانست. اين، كلمات و زندگي اميرالمؤمنين است. او حقي را براي خود قائل بود؛ اما مصلحت بزرگ اسلام را در اين مي ديد كه سكوت كند، تسليم باشد و با جريان معمول جامعه پيش برود. آن وقتي هم كه به خلافت رسيد، باز دوستان نزديك، دوستان دور و دشمنان ظاهرساز او را نصيحت كردند كه عجله نكن، فلاني را عزل نكن، فلاني را نصب نكن، اين حرف را نزن، اين تقسيمِ اين گونه را انجام نده، اين پول و اين

مستمري را قطع نكن. آن بزرگوار، به همه ي اينها با چشم بي اعتنايي نگريست؛ آنچه را كه حق مي دانست، عمل كرد؛ اين يك صفت از صفات اميرالمؤمنين است. ما محبان آن بزرگوار هستيم. شكي نيست كه در دل ما عشق اميرالمؤمنين موج مي زند؛ اين مايه ي اميد و افتخار ماست؛ اما اين محبت را چه چيزي عمق مي دهد و جزو جان ما مي نمايد و روزافزون و ثمربخش مي كند؟ اين كه به اين صفت اميرالمؤمنين اقتدا كنيم. امروز اسلام دشمنان جدي دارد امروز دنيا براي آن كسي كه مسلمان است، دنياي سختي است. امروز بعد از قرنها كه اسلام از مظاهر حقيقي حاكميت و نشان دادن قدرت بركنار بود، داعيه ي حاكميت دارد؛ در مسند حاكميت نشسته است؛ يك كشور را اداره مي كند و قوانين بر اساس اسلام است. در دنيا آوازه ي اسلام جاذبه پيدا كرده است. بشريتِ دلمرده، نسلهاي جوان افسرده ي دنيا كه از همه جا نااميد شده اند، به اسلام توجه پيدا كرده اند. احساسات جوامع اسلامي دارد بيدار مي شود. كشورهايي را مي بينيد كه شوق اسلام، آن ملتها را به هيجان آورده و در آنها شوري افكنده است. امروز اسلام با اين وضعيت، دشمنان جدي دارد؛ دشمناني كه اسلام را مانع كار خود، مانع غارتگريهاي خود، مانع سلطه ي خود بر ملتها، مانع تحميق افراد بشر در سطح عالم مي بينند؛ اينها دشمن جدي اسلامند. امروز دشمنان اسلام، مثل دوران نبيّ اكرم (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) محدود به قبايل پراكنده نيستند؛ مجهزترين سلاحها در دست آنهاست؛ بيشترين پولها در دست آنهاست؛ دانش پيشرفته ي بشر در دست آنهاست و اينها ضد اسلامند. «مسلماني» در اين دوران، برافراشتن پرچمي است كه در آن، سعادت و آزادي و خيرات

و بركات و پاره كردن زنجيرهاي اسارت هست. برافراشتن پرچمي كه اين همه بركت دارد، آسان نيست؛ بايد ايستادگي كرد. ملت ما تجربه ي دو پيروزي را پشت سر خود دارد ملت ما تجربه ي بسيار درخشاني پشت سر خود دارد كه بايد آن را فراموش نكند؛ آن تجربه ي انقلاب و سپس تجربه ي جنگ است؛ يعني دو پيروزي. ما در انقلاب و در تشكيل نظام جمهوري اسلامي پيروز شديم - اين يك پيروزي - در جنگ هم پيروز شديم. خناسها خيلي كوشش مي كنند تا وانمود كنند ايران در جنگ پيروز نشد؛ اين حرفِ شيطان يا كوته نظران است. براي ملتي كه همه ي دنيا در كنار دشمن او قرار بگيرند و به او سلاح و تجهيزات بدهند، براي اين كه آن ملت از مرز خود عقب بنشيند، نيروهاي مسلحش از بين برود و نظام اجتماعيش از هم بپاشد؛ اما علي رغم همه ي اين توطئه ها و فشارها، روزبه روز قويتر بشود؛ نيروهاي مسلحش را تقويت كند؛ آحاد ملت را آموزش بدهد؛ مرزهاي خود را محكم نگهدارد، آيا اين پيروزي نيست؟ از كثرت دشمن نبايد هراس داشت برادران و خواهران! اين پيروزيها براي ما مايه ي عبرت است. چه طور شد اين پيروزيها به دست آمد؟ با نترسيدن از دنيا. از امريكا نبايد ترسيد، و ملت ايران نمي ترسد. با اين روح شجاعت، با اين توكل به خدا، با اين حماسه و شوري كه در اقشار ملت ما - بخصوص در جوانان ما - هست، اين ملت پيروز خواهد شد؛ به اهداف خود خواهد رسيد و دشمنان را به زانو در خواهد آورد. هيچ دشمني نمي تواند ملت ايران را از پيمودن اين راهي كه اسلام در مقابل

او گذاشته است، باز دارد. فقط اين نكته را بايستي به ياد داشت كه مثل علي بن ابي طالب، از كثرت دشمن نبايد هراس داشت. اميدوارم كه بركات اين ميلاد مبارك، براي همه ي ملت ما ان شاءاللَّه موجب شادي و سُرور و گشايش در همه ي امور باشد. اميدوارم كه ان شاءاللَّه دلهاي شما به نور ولايت اين بزرگوار روزبه روز روشنتر شود و وجود مقدس وليّ عصر (ارواحنافداه) شما را مشمول دعوات زاكيه ي خود قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 40، ص 76

سخنرانى در ديدار با فرماندهان و مسؤولان سازمان عقيدتى، سياسى نواحى مختلف نيروى انتظامى در سراسر كشور

سخنراني در ديدار با فرماندهان و مسؤولان سازمان عقيدتي، سياسي نواحي مختلف نيروي انتظامي در سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم حفظ امنيت اسلامي در جامعه، اساسيترين كار نيروي انتظامي برادران عزيز، فرماندهان زحمتكش و خدوم و كوشنده ي نيروي انتظامي و مسؤولان عزيز عقيدتي، سياسي اين نيرو! خيلي خوش آمديد. اميدوارم كه خداوند متعال شما را در هر نقطه يي از اين مجموعه ي عظيم و كارآمد كه قرار داريد و هر مسؤوليتي كه پذيرفته ايد، موفق به انجام هرچه بهتر وظايف خطيرتان بفرمايد. مي شود گفت و دانست كه امروز نيروي انتظامي، يك نهاد انقلابي است؛ مجموعه يي است كه انقلاب آن را خواسته و به وجود آورده است؛ طبعاً توقعات انقلابي هم از اين مجموعه ي عظيم مي رود. وقتي ما تشكيلات و مجموعه يي را نهاد انقلابي دانستيم، اين بدان معناست كه توقعات متناسب با وضع انقلابي - كه طبعاً خصوصيات خود را دارد - از آن مجموعه داريم؛ امروز بحمداللَّه نيروي انتظامي اين گونه است. فراتر از تفكيك مسؤوليتها و مأموريتها و جدايي بين بخشهاي مختلف، مأموريتي هست كه آن مأموريت، مسأله ي اساسي است. براي انجام آن مأموريت، نيروي انتظامي و

روحانيون محترمي كه در اين نيرو مشغول انجام خدمتند، همه بايد مجتمعاً و مشتركاً كار كنند. آن مأموريت، عبارت است از حفظ امنيت اسلامي در محيط جامعه؛ اين اساسيترين كار نيروي انتظامي است؛ كار بسيار بزرگي هم هست. شنيده ايد كه: «نعمتان مجهولتان الصّحّة والأمان».(1) اين كلام، چه كلام حكما باشد، چه كلام اوليا باشد، امنيت را عِدل سلامتي و صحت قرار داده است؛ اين خيلي مهم است. در قرآن از اين بالاترش هست؛ آن جايي كه در سوره ي قريش مي فرمايد: «فليعبدوا ربّ هذا البيت»،(2) بعد مي فرمايد: «الّذي اطعمهم من جوع و امنهم من خوف»؛(3) يعني نجات از گرسنگي را، با نجات از ناامني در كنار هم قرار داده است. اگر احساس ديني نباشد، پاي امنيت بشدت مي لنگد شما ببينيد در هر كشور چه قدر از قوا و تحركات و تلاشها و نيروهاي باطني يك نظام دولتي صرف مي شود، براي اين كه اين ملت از گرسنگي نجات پيدا كند؛ يا چه قدر از تلاشها بسيج مي شود، براي اين كه اين ملت از بيماري و بلاهاي جسماني نجات پيدا كند؛ عِدل آنها بايد براي نجات از ناامني صرف شود. البته ناامني، شقوق گوناگون و عوامل مختلفي دارد؛ يكي از اهم آنها، همين ناامني در خيابانها و كوچه ها و شهرها و روستاها و جاده ها و بيابانها و سرتاسر كشور است، كه بايد با اين مبارزه كرد. چه موقع مي شود درست مبارزه كرد؟ آن وقتي كه ديندار و پايبند به اصول بود. اگر دينداري و پايبندي به اصول نباشد، پاي امنيت هم بشدت مي لنگد. حتّي پليسهايي كه در دنيا به انضباط معروفند، اگر آن قيد معنوي، آن حاكم دروني، آن احساسي كه بر

همه ي وسوسه ها غلبه دارد، در آنها نباشد، كارايي نخواهند داشت. آن احساس چيست؟ بعضيها از ميهن دوستي، از احساسات ناسيوناليستي، يا احساسات تشكيلاتي و سازماني استفاده مي كنند؛ ليكن واضح شده است كه همه ي اينها در جاهايي لنگ مي مانند. آن احساسي كه همه جا بُرّايي خودش را دارد، احساس ديني و احساس حضور در مقابل پروردگار عالم است. هرجا هستيم؛ چه در مركز اين تشكيلات در تهران و در فلان اتاق باشيم، چه در فلان پاسگاه دورافتاده ي گوشه ي كشور در معرض تهاجمها باشيم، اين احساس حضور الهي لازم است، تا انسان كارايي و احساس قدرت پيدا كند و احساس خستگي نكند. وظيفه ي مهم برادران عقيدتي، سياسي از اين جا كار برادران عقيدتي، سياسي روشن مي شود. همه ي تلاشهاي عقيدتي، سياسي مقدمه است، براي اين كه اين احساس حضور در پيشگاه الهي و اين روح ديانت در يكايك افراد به وجود بيايد؛ يعني جهتگيري اين است. ما بايد درسها و تلاشهاي فرهنگي و كلاسها و گزينشها را - اين چيزهايي كه غالباً در مجموعه ي كارها مي گنجد - با اين معيار بسنجيم و ببينيم كه آيا اين افراد را به خدا نزديك مي كند؛ آيا اين احساس حضور را در دل آنها زنده مي كند، يا نمي كند؟ اگر كرد، خوب است؛ والّا فلا. عمل بيش از زبان كارايي دارد البته آقايان روحانيون عزيز ما مي دانند و بايد دايماً توجه داشته باشند كه عمل، بيش از زبان كارايي دارد. بهترين گويندگان و شيرين زبان ترين معلمان و واعظان و بيان كنندگان، اگر عملشان بلنگد، همه ي اين شيرين زبانيها نقش بر آب خواهد شد. ما بايد عملمان را درست كنيم. معيارها، همان بلندنظري، طهارت، بي اعتنايي به ما في ايدي الناس و

بي اعتنايي به زخارف دنيوي و به بيش از آنچه كه برحسب قواعد اجتماعي به ما تعلق مي گيرد، صلابت در بيان و اجراي حقايق و سست نشدن و نلرزيدن دست و پاست. اين انقلاب عظيم ما، اين جمهوري مستحكمي كه بحمداللَّه به وجود آمده، اين جايگاه رفيعي كه امروز جمهوري اسلامي در دنياي سياست به دست آورده، اين آبرويي كه امروز اسلام به بركت جمهوري اسلامي به دست آورده، اينها كارهاي معجزه آسايي است. اين كارهاي معجزه آسا، با زبان و با تبليغ و با جانم و عزيزم و با زور نمي شد. اگر امام بزرگوار كه قائد اين كاروان بود، حرف او منطبق با رفتارش نمي بود، امكان نداشت؛ منتها آن بزرگوار چيزي را نگفت، مگر آن كه عمل كرد؛ و عمل كرد، بيش از آنچه كه گفت؛ و در عمل شخصي و جمعي، مثل كوهي بر سر مواضع اعلام شده ي خود ايستاد. اصل اسلام هم همين طور بود. از يكي از همسران رسول خدا(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) پرسيدند كه اخلاق رسول خدا را براي ما توصيف كن؛ او در جواب گفت كه «كان خلقه القران»؛(4) اخلاق او قرآن بود. يعني هرچه شما در قرآن راجع به روش و عمل و رفتار و خلقيات يك انسان به صورت مستحسن و خوب و پسنديده مي خوانيد، او در وجود آن بزرگوار مجسم و متبلور بود. همين هم شد كه آن حركتي كه او آغاز كرد، آن گويي كه او در فضاي تاريخ پرتاب نمود، هنوز دارد با شدت پيش مي رود. هنوز ما و همه ي مسلمين عالم داريم از بركات آن دست معنوي و معجزنشان كه چهارده قرن و اندي پيش آن را حركت داد، پيش

مي رويم. اخلاق ما بايد طبق آن چيزي باشد كه مي گوييم و به آن دعوت مي كنيم؛ «كونوا دعاة النّاس بغير السنتكم»؛(5) يعني «باعمالكم». اگر ما به زخارف دنيا بي اعتنا بوديم، اگر ما در آن راههايي كه به آن معتقديم و داعي و مبلّغ آن هستيم، قدم ثابت گذاشتيم، اگر ما پايبندي خودمان را به اصول ديني و اصول اسلامي و فرمايشات امام بزرگوار و آنچه كه در نظام جمهوري اسلامي مقرر است، عملاً نشان داديم، حرف ما در محيطي كه پراكنده مي شود، اثر خواهد كرد؛ آن وقت خيلي احتياج به اصرار و فشار و زور نخواهد بود؛ بلكه نفس جاذبه ي عمل، ديگران را به هماهنگي و همگامي و هماوايي وادار خواهد كرد. امروز نيروي انتظامي از مقبوليت بين مردم برخوردار است من بايد عرض كنم كه انتظار امنيت اسلامي، انتظار زيادي از اين نيرو نيست. ما وضعي را در نيروي انتظامي كشور داريم كه از اول تاريخ نيروي انتظامي تا امروز، بي سابقه است. از اولي كه در اين كشور ژاندارمري و شهرباني به وجود آمد، تا امروز كه ما بحمداللَّه نيروي انتظاميِ يكپارچه و فراگير داريم، وضعيتي كه امروز نيروي انتظامي ما از لحاظ خوب بودن و مثبت بودن دارد، در هيچ زماني نداشته است. هيچ وقت نيرو، فرمانده يي به اين خوبي، و فرماندهاني در اين حد نداشته است. هيچ وقت نيروهاي انتظامي، جمعيتي به كم و كيف جمعيت فعلي نداشتند. هيچ وقت نيروهاي انتظامي، مقبوليتي به قدر امروز در ميان مردم نداشتند. در دوره هاي گذشته، نيروهاي انتظامي در بين مردم مقبوليت چنداني نداشتند. كساني كه در نيروهاي انتظامي - يعني ژاندارمري و شهرباني - از سالهاي طولاني سابقه

دارند، مي دانند كه من چه عرض مي كنم و نظر مردم نسبت به نيروهاي انتظامي چگونه بود. امروز نيروي انتظامي از مقبوليت بين مردم برخوردار است. مردم اين لباس شما را دوست مي دارند و به آن احترام مي كنند. همه ي اينها نعم الهي است؛ اما اگر شما كار را رها كنيد و آن وظايف را با استحكام لازم انجام ندهيد، اين گونه نمي ماند. از تشكيل بناي جديد نيروي انتظامي مدتي مي گذرد و مردم به چشمِ انتظار دارند نگاه مي كنند؛ مي خواهند ببينند اين مجموعه كه به نظر آنها محسّنات زيادي هم دارد و از مسؤولان و كساني كه مردم حرفشان را قبول دارند، تعريفش را هم زياد شنيده اند، حالا چه كار خواهد كرد؛ آيا آن اطمينان لازم را در دل آحاد شهروند به وجود خواهد آورد يا نه؟ اين، يكي از اسرار پيشرفت نيروي انتظامي است. مردم بايد به نيروي انتظامي اعتماد و اطمينان داشته باشند يكايك شهروندان بايد از ته دل به نيروي انتظامي اعتماد و اطمينان داشته باشند؛ يعني مثلاً وقتي دكانش را مي بندد، اگر نگران باشد، بگويد مأمور نيروي انتظامي هست؛ اگر به مسافرت مي رود و خانه اش را مي گذارد، بگويد نيروي انتظامي هست؛ اگر سوار اتومبيلي مي شود تا جايي را ترك كند و به جاي ديگري در بيابانها برسد، بگويد نيروي انتظامي هست. هر مشكلِ مربوط به امنيت كه براي او پيش مي آيد - اگر گفتند دزد آمده، اگر گفتند متخلفان در خيابان پيدا شده اند، اگر گفتند كساني آبروي مردم را تهديد مي كنند، اگر گفتند كساني مواد مضره تقسيم مي كنند، اگر گفتند كساني به نواميس مردم تعرض مي كنند - در دلش شمع اميدي روشن باشد كه

بالاخره نيروي انتظامي هست. مردم بايد به نيروي انتظامي، مثل يك صاحب امنيت و مدار امنيت نگاه كنند؛ شما بايد اين را به وجود بياوريد. دست قدرتمند نيروي انتظامي بايد جلوي تخلفات را بگيرد در جامعه ي اسلامي اجازه داده نمي شود و نبايد داده بشود كه در ملأ عام، كساني به حيثيتهاي ديني مردم اهانت كنند و آن را هتك نمايند. چه مركزي بايد جلوي اينها را بگيرد؟ نيروي انتظامي. در جامعه ي اسلامي اجازه داده نمي شود و نبايد داده بشود كه از مقررات زيستي و شهري و روستايي و صحرايي جمهوري اسلامي تخلف انجام بگيرد؛ كساني فضا را مخدوش كنند و سلامت فضا را از بين ببرند. چه مركزي بايد جلوي اينها را بگيرد؟ نيروي انتظامي. در جامعه ي اسلامي و نظام اسلامي، هر آنچه كه طبق قوانين شرعي و قوانين مجلس شوراي اسلامي و مقررات رايج كشور، در بخش آشكار زندگي مردم - خفا، كار ديگران است - ممنوع است و مجاز نيست كه تحقق پيدا كند، اگر ديده شد، دست قوي و قدرتمندي بايد بيايد و جلوي اين قانون شكني را بگيرد. آن چيست؟ دست نيرومند نيروي انتظامي. محبوبيت نيروي انتظامي در قاطعيت بر اساس قانون است نيروي انتظامي محبوبيت خود را بايد در چه چيزي به دست بياورد؟ در قاطعيت بر اساس قانون و بر اساس همان چيزي كه در مقررات از او طلب شده است؛ نه در ملاحظه ي كسي، ملاحظه جمعي، رعايت ميل قشري يا گروهي؛ ابداً. اگر چنين كاري بشود و چنين رعايتهاي خارج از قانوني انجام بگيرد، تخلف شده است. تنها رعايتي كه نيروي انتظامي بايد بكند، عبارت است از رعايت قانون و

رعايت اخلاق در اجراي قانون. البته در اجراي قانون، دو گونه مي شود عمل كرد: يكي با بداخلاقي و كج خلقي و عبوس بودن و تكبر و نخوت و امثال اينها؛ يكي هم با خوش اخلاقي و مهرباني، اما با قاطعيت. اين نوع دوم بايد معمول باشد؛ اِعمال قاطعيت، باضافه ي اخلاق خوب. گاهي به اين جا تلفن مي كنند، يا نامه مي نويسند و شكايت مي كنند كه سرِ فلان محله، كساني پيدا شده اند كه به نواميس مردم تعرض مي كنند. ما در اين امور به كجا مراجعه خواهيم كرد؟ به شما؛ معلوم است كه وظيفه ي شماست. گاهي تلفن مي كنند، شكايت مي كنند كه مثلاً فلان خانه را به محل فساد تبديل كرده اند و نمي گذارند استراحت كنيم و بخوابيم؛ سر و صدا و هاي و هوي راه مي اندازند و از لحاظ اخلاقي، ناامني ايجاد مي كنند. ما واقعاً در اين گونه امور به كجا بايد مراجعه كنيم؟ به نيروي انتظامي. گاهي شكايت مي كنند كه افرادي مي آيند و موادي را در فلان كوچه توزيع مي كنند، يا خريد و فروش انجام مي دهند. در اين گونه موارد ما به كجا بايد مراجعه كنيم؟ به نيروي انتظامي. حساسيت نيروي انتظامي بايد متناسب با معيارهاي اسلامي باشد فراموش نكنيد كه معيار، جامعه ي اسلامي و انقلابي است. اگر جامعه يي اسلامي و انقلابي نيست، نيروي انتظامي حساسيتهاي مناسب آن جامعه را دارد؛ اما در جامعه يي كه معيار و ملاك اسلام است، حساسيت نيروي انتظامي بايد متناسب با آن چيزي باشد كه در اين جامعه مورد نظر است. حساسيتهاي اين جامعه چه چيزهايي است؟ حفظ و حراست و عمل بر طبق اين حساسيتها، بدون هيچ ملاحظه يي، به شما كه نيروي انتظامي هستيد، برمي گردد. اين كارِ

سخت و سنگيني است، اما كار بسيار مؤثري است. ناامني فقط به اين نيست كه دزد به خانه ها يا مغازه ها يا بازار يا خيابان بيابد - اين يك طور ناامني است؛ ناامني مالي است - ما ناامني عِرضي و ناموسي هم داريم؛ جلوي آن را هم شما بايد بگيريد. ناامني اخلاقي هم داريم؛ در آن جا هم شما بايد وارد ميدان بشويد. البته ناامني اخلاقي، يك مرحله ي كار فرهنگي دارد، يك مرحله ي كار مخفي دارد، يك مرحله ي ريشه يابي دارد؛ آنها كار دستگاههاي ديگر است؛ اما آن جايي كه جلوي چشم قرار مي گيرد و موجب عدم امنيت اخلاقي جامعه مي شود، آن كه بايد وارد ميدان بشود، نيروي انتظامي است. كارايي نيروي انتظامي بايد در همه ي ميدانها به اثبات برسد نبايد كاري بشود كه كسي بگويد بعد از ادغام نيروهاي انتظامي، اين حساسيتها كم شده؛ در سابق مثلاً ارگاني مخصوص اين كارها بود، اما حالا نه. البته اين گونه نيست؛ ليكن اگر كم حساسيتي نشان داده بشود، ممكن است اين حرفها را بزنند. اين حرفها خطا و غلط است؛ كشور به اين ادغام احتياج داشته، مجلس تصويب كرده، وزير فعال و كوشايي دنبال نموده و مأموراني بحمداللَّه با علاقه آن را انجام داده اند. امروز نيروي انتظامي هم يك نيروي بسيار خوب، آبرومند و قدرتمند است؛ ليكن كارايي آن بايستي در همه ي ميدانها به اثبات برسد. بايد عمل اسلامي ما با برجستگي در مقابل چشم ملتها قرار گيرد برادران! ما امروز در سطح جهان بايد كاري كنيم كه عمل اسلامي و خواست اسلامي در كشور ما، با برجستگي در مقابل چشم ملتها قرار بگيرد. مي بينيد كه در اين كشورهاي مسلمان، كه جبهه هاي اسلامي

و جناحهاي اسلامي، احساسات خودشان را بُروز مي دهند، دشمنان اسلام چه حساسيتي نشان مي دهند و چه طور از همه ي وسايل براي سركوب اين احساسات استفاده مي كنند. طرفداران اسلام بايستي بتوانند اسلام را در چشم آنها آن چنان شيرين و پُرجاذبه نشان بدهند كه احساسات آنها هرگز به سردي نگرايد و اين اميد در دل آنها باقي بماند؛ و اين نمي شود، مگر اين كه جامعه ي ما از لحاظ مادّي، از لحاظ معنوي، از لحاظ نظم، از لحاظ امنيت، از لحاظ تلاشهاي اجتماعي و از لحاظ همه ي اندازه ها و ميزانهايي كه در يك جامعه ي پيشرفته مورد نظر است، پيشگام باشد؛ يكي از آنها هم همين كار شماست، كه كار نيروي انتظامي است. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند به شما توفيق بدهد و تأييدتان كند. شما برادران عزيز در هرجا كه هستيد، سعي كنيد اين محبت و هماهنگي و همگامي را در همه ي سطوح حفظ كنيد و در انجام هرچه بهترِ وظيفه ي مهمي كه بر دوش داريد، به يكديگر كمك نماييد. اميدواريم كه ادعيه ي زاكيه ي حضرت وليّ اللَّه الاعظم (ارواحنافداه) شامل حال شما باشد و قلب مقدس امام و روح مطهر شهدا ان شاءاللَّه از همه ي ما راضي باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) امثال و حكم، ج 4 ، ص 1818 2) قريش: 3 3) قريش : 4 4) شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 340 5) مشكاةالانوار، ص 46

بيانات در ديدار با قاريان مصرى: شحات محمّد انور و سيّد متولى عبدالعال

بيانات در ديدار با قاريان مصري: شحات محمّد انور(1) و سيّد متولي عبدالعال(2) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم صداي شما، صداي بسيار قوي و محكمي است ما از سفر قبلي آقاي شحات انور خاطرات خيلي خوبي داريم. تلاوتهاي شما را در راديو و تلويزيون مي شنويم

و لذت مي بريم. ان شاءاللَّه امسال هم مردم و جوانان عاشق قرآن ما، استفاده ي وافي خواهند برد. اسم جناب آقاي عبدالعال را هم شنيده ام، ليكن يادم نيست كه نوارهايشان را شنيده باشم. ما از تلاوتهاي آقاي شحات انور خيلي راضي هستيم. هرچه در اين جا براي خواندن مايه بگذاريد، در پيشرفت قرآن تأثير مي گذارد. دوستان ما شوخي مي كردند و مي گفتند آن نوارهايي كه ما از آقاي شحات انور شنيده بوديم، در آن سفري كه ايشان اين جا بودند، مثل آنها نخواندند! من گفتم كه نه، بعضي از آنهايي كه شما شنيديد، خيلي خوب بوده است؛ از جمله، آن دفعه يي كه ايشان اين جا يك شب خواندند، خيلي خوب بود. حالا ان شاءاللَّه امسال بايستي طوري بشود كه اين نوارها بر همه ي آن نوارها غلبه كند، تا دهان همه بسته بشود! آن چيزي كه من در مورد ايشان خوشحال هستم، اين است كه ايشان بحمداللَّه هنوز جوانند. صداي شما، صداي بسيار قوي و محكمي است و راه براي شما در آينده هنوز هم باز است. من بعضي از اين آقاياني كه نوارهايشان را سالهاي پيش شنيده بودم، بعد ديدم اينها پير و افتاده شده اند؛ ليكن ايشان هنوز به طرف بالا دارند مي روند؛ اين را ايشان بايد قدر بدانند. دعاهاي مأثوره از اهل بيت، يك خزانه ي عظيم از جمله ي چيزهايي كه ما خزانه ي عظيمي از آن را داريم، دعاهاي مأثوره از اهل بيت است؛ مخصوصاً ادعيه ي مأثوره از امام سجاد - علي بن الحسين (عليه السّلام) - كه دعاهاي عاليةالمضاميني است. من واقعاً در بين اين دعاهايي كه در بين مسلمين رايج است، دعاهايي را با اين علو لفظ و معنا نديده ام. مرحوم زمخشريِ(3) معروف - صاحب

تفسير كشاف - در بخشي از كتاب «ربيع الابرار»، ملتقطاتي(4) از ادعيه ي معاريف علما و زهاد و صحابه و اوليا - از صدر اسلام تا قرن دوم - را آورده است. من آنها را نگاه كردم، بعد با ادعيه يي كه از امام سجاد و اميرالمؤمنين يا امام حسين(عليهم السّلام) مأثور است، مقايسه كردم؛ ديدم كه اينها اصلاً قابل مقايسه با آن ادعيه نيست. اين دعاها در بين مردم خيلي رايج و معمول است و مردم آنها را مي خوانند و خيلي دوست مي دارند. اگر ان شاءاللَّه فرصت پيدا بكنيد و دو تا از اين دعاها را - حالا يا بخشي از اين دعاها را، و يا تمام آن را - در وقت مناسبي در اين سفر در استوديوي خوبي بخوانيد، در بين مردم ما خيلي رواج پيدا خواهد كرد. مثلاً مناجات شعبانيه - كه بين اهل بيت معروف بوده و همه ي آن بزرگواران آن را مي خواندند - مناجات بسيار خوبي است؛ يا مثلاً بعضي از دعاهاي ماه مبارك رمضان بسيار خوب است. بعضي از دعاها هست كه مربوط به ماه رجب مي شود؛ دعاهاي بسيار زيبا و كوتاهي هست؛ واقعاً عبارات خيلي عجيبي دارد. الان اين جمله يادم آمد: «يا من سما في العزّ ففات خواطر الأبصار و دنا في اللّطف فجاز هواجس الأفكار يا من توحّد بالملك فلا ندّ له في ملكوت سلطانه و تفرّد بالألاء و الكبرياء فلا ضدّ له في جبروت شأنه يا من حارت في كبرياء هيبته دقائق لطائف الأوهام و انحسرت دون ادراك عظمته خطائف ابصار الأنام».(5) عبارات زيباي پُرمغز لطيفي در اينها وجود دارد، كه با حال و با توجه ادا شده است. در

اين لحظه خوب است از صداي شما - كه نعمت الهي است - استفاده كنيم و اين مجلس را به تلاوت قرآن زينت دهيم. عشق، عامل پيش رفتن جوانان ما در وادي قرآن احسنتم؛ خيلي خوب. ان شاءاللَّه بايد در آينده بعضي از اين برادران خوب را به مصر بفرستيم، تا مدتي از اين آقايان تعليم بگيرند. بد نيست كه اين آقايان قضاوت خودشان را در مورد صداها و استعدادهاي افراد جواني كه در اين جا مي بينند، بيان كنند و اين افراد را مشخص نمايند؛ براي ما خوب است كه نظر آقايان را در اين خصوص بدانيم. حقيقتاً چيزي كه اين جوانان را وادار كرده و در اين وادي پيش برده، عشق است؛ والّا ما اينها را تشويق معمول و مرسوم مالي هم نكرده ايم و امتيازات خاصي هم برايشان در نظر نگرفته ايم. ما بعضيها را واقعاً مي بينيم كه خيلي خوب و برجسته اند و من آنها را خيلي دوست مي دارم و صداهايشان را مي پسندم؛ ليكن همين طور فقط مي گوييم احسنتم، بارك اللَّه، خوب مي خواني! تشويق ما همين است. حفظ قرآن بايد از بچگي شروع شود بعضي از اين جوانان، وقتشان دارد دير مي شود. حالا اين آقاي پرهيزگار كه الحمدللَّه حافظ قرآن است؛ ليكن بعضي از آقايان هستند كه سنهايشان دارد بالا مي رود و وقتشان دير مي شود. من عقيده ام اين است كه حفظ قرآن بايد از بچگي شروع بشود؛ يعني حدوداً از دوازده سالگي، سيزده سالگي؛ «التّعلّم في الصّغر كالنّقش في الحجر».(6) اگر ان شاءاللَّه آقاي مقدم(7) همت بكنند و آن طريقه را راه بيندازند، فكري كرده ايم كه ان شاءاللَّه بچه ها تشويق بشوند و بتدريج ذره ذره حفظ كنند. ما هنوز از كاروان فراگيري

و انس با قرآن عقب هستيم ما در سالهاي قديم، دوره ي بي قرآني را در اين مملكت گذرانديم؛ قرآن بتدريج داشت از همه جاي كشور جمع مي شد. در گذشته هاي دور، مكتبخانه يي بود كه بچه ها قرآن را در آن جا ياد مي گرفتند؛ ليكن در دوران پهلوي اينها را بكلي از بين برده بودند؛ اين مدارس رسمي هم كه مطلقاً چنين چيزي نداشت. البته فقط تعدادي از اين جلسات و دوره هاي قرآن فعاليت داشتند و بعضي از افراد در گوشه و كنار كشور - تهران، مشهد، اصفهان و ساير جاها - مشغول بودند؛ اما هيچ چيز نبود؛ هرچه شده، از انقلاب به اين طرف است؛ درعين حال ما احساس مي كنيم كه از كاروان فراگيري و انس با قرآن عقب هستيم. يك توصيه به جوانان براي انس با قرآن در آن دوران طاغوت، من در مشهد جلسات تفسير و درس قرآن داشتم؛ به جواناني كه مي آمدند، مي گفتم كه هر كدام از شماها يك نسخه ي قرآن در جيب بغلتان داشته باشيد؛ اگر در جايي منتظر كاري مي ايستيد و فراغتي پيدا مي كنيد - يك دقيقه، دو دقيقه، پنج دقيقه، نيم ساعت - قرآن را باز كنيد و به تلاوت آن مشغول شويد، تا با اين كتاب انس پيدا كنيد. تعدادي كه اين طور عمل كرده بودند، هرچند بسيار اندك بودند، ليكن احساس مي كردم كه اينها با اين كه غالباً هم عربي نمي دانستند، اما از لحاظ فهم معارف اسلامي، از ديگران برجسته تر بودند و به طور ممتازي با آنها تفاوت داشتند. انس با قرآن، معرفت عمومي يك كشور را بالا مي برد انس با قرآن، معرفت عمومي يك كشور را بالا مي برد. قرآن، همه چيز ماست؛ نور

است. اين جوانان ما از وقتي كه با قرآن مأنوس شدند، وضعيت خيلي فرق كرد. ما در طول هشت سال جنگ، زير آتش توپ و تفنگ، جواناني را در جبهه ها داشتيم كه به مجردي كه بر زمين مي نشستند و اندك فراغتي پيدا مي كردند، قرآنشان را باز مي كردند و مشغول تلاوت مي شدند؛ يا مثلاً اگر در اتوبوس و يا كاميون نشسته بودند و داشتند مي رفتند، قرآنشان را درمي آوردند و بنا مي كردند به خواندن. اين است كه ما مي گوييم قرآن همه چيز ما بوده است. الان هم به بركت قرآن، كشور رو به پيشرفت است. اميدواريم كه خداوند همه ي ما را در دنيا و آخرت با قرآن محشور كند. ان شاءاللَّه زندگي ما قرآني باشد و به سمت اهداف اين كتاب شريف حركت كنيم و ممات ما هم با معرفت قرآن و در خدمت قرآن قرار گيرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) وي در سال 1329 ش در كشور مصر چشم به جهان گشود. محيط قرآني پيرامون استاد باعث شد كه او در سن سه سالگي حفظ قرآن كريم را آغاز كند، و در نُه سالگي موفق به حفظ كل قرآن كريم شود. در سن رشد، وي علاقه ي فراواني به تلاوت و علوم قرآن كريم پيدا كرد؛ تا جايي كه پس از طي تحصيلات ابتدايي و مقدماتي، وارد دانشگاه «الازهر» شد و مدت دو سال در آن جا به تحصيل همت گماشت؛ سپس از دانشگاه خارج شد و خود به تنهايي به كار قرائت قرآن كريم پرداخت. از جمله اساتيد وي مي توان مرحوم شيخ «حلمي محمّد مصطفي» را نام برد كه در واقع پايه هاي اصلي تعاليم

قرآني را در ايشان بنا كرده است. 2) وي از قاريان بنام و مشهور كشور مصر است كه در دهه ي اخير به اوج شهرت خويش دست يافته است. او در داوري هشتمين دوره ي مسابقات بين المللي حفظ و قرائت قرآن كريم كه در دهه ي فجر در ايران و در حسينيه ي ارشاد برگزار شد، شركت كرد و طي مصاحبه يي زندگي خود را اين گونه بازگو نمود: «هنگامي كه براي اولين بار و تازه شروع به تلاوت قرآن كرده بودم، كودكي بودم كه در مكتب تحصيل مي كردم؛ و وقتي كه سه جزء از قرآن را حفظ كردم، در سن هفت سالگي بسر مي بردم. هنگامي كه حفظ كل قرآن كريم را در مدت پنج سال به اتمام رساندم، نوجواني دوازده ساله بودم و احكام و قواعد تجويد و قرائات را آموختم و به صورت جدي شروع به تلاوت قرآن كردم. در سيزده سالگي بودم كه طريقه و روش خاصي را براي خويش اتخاذ نمودم». 3) 538 - 467 ق) 4) برگزيده يي 5) مفاتيح الجنان، دعاي ماه رجب 6) شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 66 7) رئيس شوراي عالي قرآن صدا و سيما

بيانات در ديدار با عبدالسلام جلّود، عضو شوراى فرماندهى انقلاب ليبى و هيأت همراه وى

بيانات در ديدار با عبدالسلام جلّود، عضو شوراي فرماندهي انقلاب ليبي و هيأت همراه وي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امريكا، بزرگترين دشمن اسلام و مسلمين من اولاً از آقاي جلّود خيلي تشكر مي كنم كه مثل هميشه با احساساتي برادرانه نسبت به ملت و انقلاب ما صحبت مي كنند. ما در اين چندساله هر وقت شما را در تهران ديديم، با همين مواضع و با احساساتي درست مثل احساسات خودمان ديديم. از همان روزهاي اول كه شما به تهران آمديد و ما با شما

جلسه داشتيم، تا امروز كه سيزده سال از آن موقع مي گذرد، همان احساسات و همان حرفها را هميشه در شما بحمداللَّه ديده ايم و اين احساس برادري شما و بقيه ي برادران ليبيايي را در انقلاب خودمان احساس كرده ايم. امريكا و همپيمانانش ليبي را تهديد مي كنند؛ اما ما اعتقادمان اين است كه با اين تهديدها نخواهند توانست احساسات اسلامي مردم مسلمان را سركوب كنند. شما از ما مي خواهيد كه اعلام كنيم در كنار ليبي هستيم؛ ما هميشه اين تصريح و اين اعلان را كرده ايم. شما بدانيد كه در زمينه ي همراهي و كمك ما در مقابله ي با دشمنان اسلام و مسلمين، هيچ گونه مشكلي نخواهيم داشت؛ و شما هيچ مشكلي در اين جهت نخواهيد داشت. ما باور داريم كه امريكا بزرگترين دشمن اسلام و مسلمين است. البته امروز خوشبختانه دردسرهاي امريكا در سطح دنيا يكي دو تا نيست و بسياري از آنها از همين ناحيه ي اسلام است. امروز مسلمانان به هيچ وجه دچار هزيمت روحي نيستند من در اين حرف كه امروز مسلمين دوران بعد از فتح غرناطه(1) را مي گذرانند، صددرصد با شما همفكر نيستم. امروز مسلمانان به هيچ وجه دچار هزيمت روحي نيستند؛ بعكس، امروز تهاجم روحي دارند. گذشت آن روزي كه اگر عده يي مسلمان در كشوري شعار اسلامي مي دادند، اينها تنها صدا را در دنيا بلند كرده بودند. امروز آفريقا جلوي چشمتان است و شمال آفريقا را داريد مي بينيد؛ آن احساسات اسلامي مردم سودان است؛ آن الجزاير است كه اكثريت عظيم مردم رأي به اسلام دادند و براي اسلام «آري» گفتند؛ آن جمهوريهاي آسيايي شوروي سابق است؛ اينها در همسايگي و بيخ گوش ما هستند و ما از وضع اينها مطلعيم.

بسياري از كساني كه در رأس اين جمهوريها هستند، همان عناصر قبلي هستند كه در دوران كمونيستي بودند؛ هيچ سابقه ي اسلامي ندارند؛ اما همه شان دم از اسلام مي زنند؛ چرا؟ چه چيزي اينها را وادار به اين كار مي كند؟ آيا غير از اين است كه احساس توده يي مردم و خواست عمومي ملتشان آنها را وادار به اين معنا مي كند؟ اين يك واقعيت است. ما معتقديم كه امروز اسلام رو به پيشرفت است شايد عده يي خيال مي كردند كه بعد از آن كه امريكا جمهوري اسلامي را متهم به ارتجاع كرد و تبليغات ضد جمهوري اسلامي را در همه ي دوازده سال ادامه داد، توده هاي مردم از اسلام انقلابي رو برگردانده باشند. شايد عده يي خيال كرده باشند كه اين تهمت تروريستي كه به شما و به ما و به ساير مسلمانان در نقاط مختلف دنيا مي زنند، موجب بشود كه ملتها از تفكر اسلامي و جهتگيري اسلامي و شعارهاي اسلامي رو برگردانند؛ اما آيا اين طور شد؟ امروز گرايش به اسلام در سطح توده هاي مسلمان و در كشورهاي اسلامي، چند برابر آن روزي است كه شما در اوايل انقلاب و آن روزي كه تازه انقلابمان پيروز شده بود، به تهران آمديد. بنابر اين، آقاي عبدالسلام جلّود - برادر عزيز ما - و برادران ليبيايي! ما معتقديم كه امروز اسلام رو به پيشرفت است و هيچ گونه تلاشي از سوي امريكا براي سركوب كردن حركت اسلامي، فايده يي نخواهد داشت و تهديد آنها نسبت به شما و ديگران، هيچ گونه تأثيري نخواهد گذاشت. ما همواره از تهاجم امريكا عليه ليبي انتقاد كرده ايم البته آنها ميل دارند كه ليبي را زير فشار قرار بدهند. ما تا همين

الان هم همواره در اين قضيه ي اخير(2) شما، در سطح دولتي و غير دولتي، از اين تهاجم ناجوانمردانه ي امريكا عليه ليبي انتقاد كرده ايم و با آن معارضه نموده ايم و باز هم مقابله مي كنيم. حرف زور و غلطي است كه آنها نسبت به ليبي مي زنند. ما ساكت نمي مانيم كه آنها به خاطر اين طور چيزها بخواهند يك دولت و يك كشور اسلامي و يك مجموعه ي پُرشور را تحت فشار قرار بدهند. مهم اين است كه شما - كه بحمداللَّه مردمان شجاعي هستيد - نگذاريد كه در پايه هاي اين شجاعت، اندكي خلل وارد كنند؛ و ديگر اين كه از اين حركات اسلامي كه امروز در شمال آفريقاست، همچنان كه همين طور مشاهده شده، جداً دفاع و حمايت كنيد. مردم مسلمان در آفريقا بايد احساس كنند كه دولتهايي از آنها حمايت مي كنند. ما از امريكا مطلقاً نمي ترسيم به هرحال، ما از اين كه شما را يك بار ديگر در تهران مي بينيم، خوشحاليم. من خاطرات خوبي از حضور مكرر شما در تهران و يك بار هم در سفر به ليبي(3) - زير آن چادر، كه آقاي قذافي هم در آن جا بود - دارم. اين را شما بدانيد، هر كاري كه من احساس كنم در كمك به شما ضرورت دارد، بلاشك انجام مي دهم؛ چه اين فتوايي كه شما مي گوييد، و يا هر اقدام ديگري. در هر موقعيتي كه اين را اقتضاء كند، ما كوتاهي نمي كنيم. آن چيزي كه موجب مي شود كسي از اين گونه امور كوتاهي كند، اين است كه از دشمن بترسد. شما مي دانيد كه ما از امريكا مطلقاً نمي ترسيم؛ نه مردممان مي ترسند، نه مسؤولانمان مي ترسند؛ متوكل علي اللَّه اند. ان شاءاللَّه موفق باشيد

--------------------------------------------------------------------------------

1) شهري است قديمي در ناحيه ي

اندلس از كشور اسپانيا. پس از حاكميت مسلمانان بر اندلس، خلفاي اموي، شهر كنوني را مجدداً بر روي خرابه هاي شهر پيشين بنا كردند. در زمان مرابطين و موحدين، اين شهر بسيار آباد بود و سكنه ي آن به دويست وچهل هزار نفر رسيده بود. پس از تسلط مسيحيان بر اسپانيا، عده ي بسياري از مسلمانان كه از شهرهاي اسپانيا فراري شده بودند، به غرناطه آمدند و اين شهر مدتي در دست مسلمانان باقي ماند، تا در سال 1492 م به تصرف مسيحيان افتاد. شهر مذكور، چند قرن مهد تمدن اسلامي و كانون انتشار فرهنگ و علوم اسلامي بوده است. 2) در سي ام آذر سال 1367 بر اثر انفجار يك فروند هواپيماي مسافربري تابع خطوط هوايي پان امريكن در حوالي دهكده يي به نام «لاكربي» واقع در اسكاتلند، تمامي سرنشينان اين هواپيما كشته شدند. امريكا و انگليس، سرويسهاي اطلاعاتي ليبي را به دست داشتن در اين حادثه متهم كردند. 3) اين سفر در تاريخ 18/06/1363 انجام شد.

بيانات در ديدار با مديران شبكه ى دوم سيماى جمهورى اسلامى ايران

بيانات در ديدار با مديران شبكه ي دوم سيماي جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ما در راديو و تلويزيون درصدد چه هستيم؟ چند جمله يي خدمت آقايان عرض مي كنيم، ان شاءاللَّه كه براي پيشرفت كارهامان مفيد باشد. در ابتدا بايد از شما آقايان به خاطر زحماتي كه مي كشيد و تلاشي كه براي شبكه ي دوم تلويزيون مبذول مي كنيد؛ هم از برادر عزيزمان آقاي اَرگاني(1) كه خيلي مخلصانه و دلسوزانه تلاش مي كنند، هم از بقيه ي برادراني كه كم و بيش با آثار كارهايشان در صفحه ي تلويزيون آشنا هستيم، تشكر كنيم. من در حقيقت همان مطلبي را مي خواهم به آقايان يادآوري كنم كه خود آقاي اَرگاني پيشدستي كردند و آن را

بيان نمودند؛ حقيقت قضيه هم همان است. ما در ترتيب راديو و تلويزيون در جمهوري اسلامي درصدد چه هستيم؟ اين سؤالي است كه بايد به آن پاسخ بدهيم؛ اگر ايرادي دارد، پاسخ را تصحيح و محكم كنيم، بعد پاي اين پاسخ بايستيم، تلاشمان را مبذول كنيم، تا اين كه آن هدف تحقق پيدا كند. هدف چيست؟ ما مي خواهيم چه بسازيم؟ يك وقت هست كه راديو و تلويزيون براي پُركردن وقت است؛ بالاخره آدمها وقت فراغت دارند و يك دستگاه حكومتي فرضاً مي خواهد اين وقت را به شكلي پُر كند. هدف اين نيست و من تصور نمي كنم هيچ دولتي در دنيا بتواند هدف خودش را از اداره ي رسانه هاي جمعي، فقط اين قرار بدهد. بله، بعضي از شركتها و فرستنده هاي خصوصي و يا حتّي شركتهاي بزرگ در امريكا و جاهاي ديگر هستند كه با كابل به خانه هاي مردم مرتبطند و قصدشان اين است كه مشتري جمع كنند و عده يي بتوانند در وقت فراغت از اينها استفاده كنند؛ اما يك دولت نمي تواند فكرش اين باشد. حتّي اگر فرض كنيم كه بيشترين محتواي راديو و تلويزيوني را سرگرميها تشكيل بدهد، بايد در پشت اين سرگرميها سياست او را جستجو كرد؛ معلوم مي شود سياستش اين است كه مردم را سرگرم كند. بنابراين، يك دولت از ايجاد اين كانال و اين تجهيزات و تشكيلات در سرتاسر كشور هدفي دارد؛ هدف ما چيست؟ ما مي خواهيم چه بكنيم؟ البته ممكن است اهداف فرعي وجود داشته باشد؛ اما هدف اصلي ما سازندگي مردم به شكلي است كه اسلام و انقلاب مي خواهند؛ به طور خلاصه و كوتاه، هدف اين است. آن چيزي كه من به عنوان

يك مسؤول در جمهوري اسلامي دانستم، اين است. من با كسي كه با تفكر اسلامي ميانه يي ندارد، رودربايستي ندارم من با آن كسي كه با تفكر اسلامي ميانه يي ندارد، هيچ رودربايستي ندارم. شماها را نمي گويم؛ شما بچه مسلمانهاي خودمان هستيد و داريد مثل من تلاش مي كنيد؛ ليكن آن مخاطبي كه فرضاً باور اسلامي در قلب او نيست و او اين را نمي خواهد و اين نوع عمل ما و تصرف ما و فعاليت ما را دوست نمي دارد، ما با او هيچ رودربايستي نداريم؛ نمي پسندد، نپسندد؛ خوشحال نمي شود، نشود؛ تلويزيون را مي بندد، در نهايت ببندد. البته بايد تلاش بكنيم كه تلويزيون را نبندد و گوش كند و ببيند؛ اما اگر فرض كرديم كار به آن جا رسيد كه يا ما بايد هدف خودمان را دنبال نكنيم، تا او تلويزيون را نبندد؛ و يا اين كه هدف خودمان را دنبال كنيم، كه طبيعتاً او تلويزيون را خواهد بست؛ در اين جا ما دومي را ترجيح مي دهيم؛ او تلويزيون را ببندد؛ زيرا بسيارند كساني كه تلويزيون را نمي بندند و همين را كه من مي گويم، مي خواهند. «هدف» بايد در همه ي برنامه ها دنبال شود بنابراين، در يك جمله، «هدف» بايد در همه چيز دنبال بشود؛ در برنامه ي كودكان هم همين هدف بايد دنبال بشود؛ در سرگرمي و تفريح هم همين هدف بايد دنبال بشود؛ در ميزگردها و مصاحبه ها هم همين هدف بايد دنبال بشود؛ در ارائه ي برنامه هاي فيلم و سريال هم همين هدف بايد دنبال بشود؛ در كارهاي ادبي و هنري و فرهنگي و غيره هم عيناً همين هدف بايد دنبال بشود؛ منتها يك مجموعه ي هوشمند وقتي مي خواهند هدفي را دنبال بكنند، راههاي چندصدگانه و

گاهي چندهزارگانه ي رسيدن به آن هدف را در پيش رو قرار مي دهند و براي هر كدام از راهها حكمي مي گذارند. اين طور نيست كه اگر ما مي خواهيم مردم، مسلمان تربيت بشوند، راهش اين است كه در تلويزيون دايماً برايشان قرآن بخوانيم، يا تفسير قرآن بگوييم، يا احكام توضيح المسائل را بيان كنيم؛ نخير، اين كار راههايي دارد. انسان مسلمان فقط آن نيست كه احكام اسلامي را بلد است؛ انسان مسلمان ابعادي دارد؛ بينش او، روشن بيني او، نيروي باطني او، نيروي روحي او، نيروي جسمي او، معلومات وسيع او، احساس برتري او در ميدانهاي زندگي، همه ي اينها عناصر دخيل در ساخت انسان مسلمانند. شما صد راه براي اين مطالب در نظر بگيريد؛ هر كدام از راهها را به حساب خود بپيماييد، تا به اين هدف برسيد. عمده آن است كه اين هدف فراموش نشود، از آن تخلف نشود و عكس آن عمل نگردد؛ هدف ما اين است. اكثر رسانه هاي دنيا سعي مي كنند مخاطب خود را از اسلام دور كنند در دنيا كم نيستند دستگاههاي رسانه يي مجهز به همان تكنولوژيها و اسلوبها و ابتكارهايي كه ايشان(2) اشاره كردند كه روزبه روز دارد نوتر و پيچيده تر مي شود و سرمايه ي تأثيرگذار زيادي را ايجاد كرده اند كه درست ضد نظر ما را دارند. بدون شك امروز رسانه هايي وجود دارند كه وقتي مي خواهند برنامه ريزي كنند، اين را رعايت مي كنند كه چه بكنيم كه مخاطب ما از اسلام دور بشود؛ به اسلام نزديك نشود! آيا اين برايتان قابل باور هست، يا نه؟ ممكن بود يك روز ما فكر كنيم كه دولتهاي اروپايي يا امريكايي يا كشورهاي عربي به ما چه كار دارند؛ سياستي دارند

و مي خواهند مخاطب خودشان را سرگرم كنند - آن كه نفتي است، نفتي؛ آن كه آن روز سوسياليست بود، سوسياليست - اما امروز ديگر اين فكر را نمي توانيم بكنيم. مي بينيد كه امروز در دنيا چه خبر است. مي بينيد كه از اثرگذاري اسلام و ساخت انسان مسلمان و آنچه آنها به آن «بنيادگرايي اسلامي» مي گويند، چه وحشتي در دنيا هست. آيا معقول است كه بر اساس اين وحشت برنامه ريزي نكنند؟ آيا مي شود چنين چيزي را فرض كرد؟ اصلاً چنين چيزي ممكن نيست. شما در جبهه يي به عرض دنيا قرار داريد بلاشك امروز براي مخاطبان اروپايي و مخاطبان آسيايي - يعني منطقه ي شرق آسيا؛ آن جاهايي كه محيط اسلامي است، يا آن جاهايي كه با محيط اسلامي سروكار دارند - براساس همان وحشت برنامه ريزي مي شود؛ مثلاً براي صدوبيست ميليون نفر مردم اندونزي، يا هشتصد ميليون نفر مردم هند، برنامه ريزي تلويزيوني مي شود. يكي از چيزهايي كه براي مردم مالزي، مردم پاكستان و مردم كشورهاي ديگر در نظر گرفته مي شود، اين است كه در برنامه ريزيهاي تلويزيوني و راديويي چه گفته بشود، چه ساخته بشود و چه نشان داده شود كه گرايش به سمت اسلامي كه براي آنها خطر بزرگي است، به وجود نيايد و به تعويق بيفتد، يا ضدش پيموده بشود. بنابراين، شما در جبهه يي به عرض دنيا قرار داريد! عين همين قضيه، بلاشك در تلويزيونهاي مصر وجود دارد. عين همين قضيه، امروز در تلويزيونهاي الجزاير وجود دارد؛ كه اين مثال الجزاير، امروز براي شما كاملاً واضح است. عين همين قضيه، در تلويزيون آقاي بن علي(3) و آقاي شاه حسن(4) و آقاي قذافي(5) قرار دارد. همه ي اينها در برنامه ريزيهاي تلويزيونيشان آن جهتي

را مي روند كه درست صدوهشتاد درجه ضد آن چيزي است كه من الان دارم به شما مي گويم. كاري كه در دنيا در اين زمينه دارد انجام مي گيرد، غوغاست. شماها روشنفكريد، اهل ادب و هنريد، با اين مسائل آشنا هستيد، من هم كم و بيش آشنايم؛ در عالم ادب و هنر و نمايش و تصوير و حرف علمي و حرف شبه علمي و امثال اينها، غوغايي در دنيا دارد انجام مي گيرد؛ براي اين كه مردم را از اين حقيقت دور نگهدارند. ممكن است ده عنصر ديگر هم جزو هدفهاي دنيا وجود داشته باشد - كه به ما ربطي ندارد - اما اين عنصر هم وجود دارد. حالا ما در مقابل اينها قرار داريم؛ ما بايد رودربايستي نكنيم. كاملاً صريح عمل كنيد بي شك در درون كشور ما كساني هستند كه همان انگيزه هاي ضديت با اين گرايشِ به اصطلاح «بنيادگرايي»(6) را دارند؛ شما از آنها اصلاً رودربايستي نكنيد. در تنظيم برنامه ي ادب و هنر، يا تنظيم برنامه ي كودكان، يا فيلم و سريال، هيچ وقت اين فكر را نكنيد كه اگر ما اين گرايش را نشان داديم، ممكن است يك تيپ روشنفكري كه مثلاً خوانندگان فلان مجله ي هفتگي هستند، خوششان نيايد؛ به دَرَك، خوششان نيايد! شما اصلاً كاري را بكنيد كه آنها خوششان نمي آيد؛ هيچ ملاحظه ي اين چيزها را نكنيد؛ نگوييد ما اين شخصيت را بايد تجليل كنيم، شايد آنها جذب بشوند؛ نه، شما ببينيد آيا در تجليل اين شخصيت، نقطه ي منفي يي وجود ندارد؟ نگوييد ما بايد با اين آقا مصاحبه كنيم، يا سخنراني اين آقا را در فلان سمينار يا در فلان مجموعه پخش كنيم، براي اين كه آن جناح هم به اين

كانال علاقه مند بشوند؛ نه، شما نگاه كنيد ببينيد آيا اين حركت شما براي آن هدفگيري اصلي - كه گفته شد - ضرري دارد يا ندارد؛ اگر ضرر دارد، اصلاً ملاحظه نكنيد كه فلان كسان ممكن است با اين كار جذب بشوند؛ نه، بگذاريد جذب نشوند؛ كاملاً صريح عمل كنيد. يگانه ابزار ناقص يك نظام در مقابل مجموعه ي توطئه ها من يك آدم بسته ي بي اعتناي به خواستها و هدفهاي - به اصطلاح امروز - دگرانديشان يا دگرانديشانه نيستم؛ نه، اسلام اين مقدار سعه ي صدر دارد كه همه ي حرفها را گوش كند؛ ليكن اين جا اصلاً مسأله ي اين نيست؛ در اين جا مسأله، مسأله ي يك شخص در مقابل يك شخص نيست؛ اين جا مسأله ي يگانه ابزار ناقص يك نظام در مقابل مجموعه ي توطئه هايي است كه دارد انجام مي گيرد. بنده بيايم از همين يك ريالي كه دارم، در مقابل ميليونها توماني كه ديگران دارند، بد استفاده كنم؛ براي اين كه مبادا آن ديگران بدشان بيايد، يا خوششان نيايد؟! اين به هيچ وجه عاقلانه نيست. ما بايد مجموعه را درست كنيم كانال دو هم مثل كانال يك است. البته بر كانال يك هم اين اشكال وارد است، بر كانال دو هم اين اشكال وارد است. بر شماها اشكال وارد نيست؛ بر مجموع كار اشكال وارد است. البته مجموع كار عواملي دارد؛ از جمله ي آنها ممكن است همين كمبود امكاناتي باشد كه به آنها اشاره كرديد و شما و من هم تا حدودي از آنها اطلاع داريم. اين اشكال وارد است كه الان راديو و تلويزيون ما، آن چيزي كه من مي گويم، نيست؛ يعني به طور ناقص هست؛ نه اين كه هيچ نيست. در برنامه هاي شما هم برنامه هاي

خوب ديده مي شود. من گاهي برنامه هاي شما را - مثل برنامه هاي كانال يك - نگاه مي كنم؛ برنامه هاي خوب و قابل تقديري است؛ برنامه هايي است كه نشان مي دهد روي آنها زحمت كشيده شده است؛ ليكن مسأله اصلاً اين نيست؛ مسأله اين است كه ما بايد مجموعه را درست كنيم؛ يعني همين كهن خرقه ي خويش پيراستن به از جامه ي عاريت خواستن(7) ما بايد تا آن جا كه مي توانيم، از همين كهن خرقه استفاده ي بهينه بكنيم؛ چاره يي نداريم و مي توانيم. اگر بگوييد نمي توانيم، من اين را از شما قبول نخواهم كرد. ما در يكي از پيچيده ترين و حساسترين ميدانهاي زندگي - يعني جنگ - ديديم و با دست قدرت الهي به ما نشان داده شد كه عنصر انساني، تعيين كننده تر از همه ي عناصر ديگر است؛ يعني مي توان با تلاش مخلصانه و صادقانه و پيگير و خستگي نشناس انسانهاي خوب، خلأهاي ناشي از كمبود پول و صنعت و مايه هاي گوناگون را پُر كرد. شما در توليد فيلمهاي داخلي ميدان خوبي داريد شما در توليد فيلمهاي داخلي، ميدان خوبي داريد. سراغ فيلمهاي خوب برويد و فيلمهاي خوب بسازيد. حالا فيلم خارجي كه شما مصرف مي كنيد، چاره يي نداريد كه به حداكثر ممكن - يعني هرچه گيرتان مي آيد - اكتفا كنيد؛ بالاخره فيلم خارجي است و در جاي ديگر ساخته شده است. بايد در ميان آن فيلمهايي كه نشان مي دهيد، اين يكي بهتر از آنهاي ديگر باشد و تعارض كمتري داشته باشد؛ اما در فيلمي كه شما مي سازيد، اين مسأله وجود ندارد! فيلمي كه شما مي سازيد، بايد صددرصد در اين جهت باشد؛ اگر يك درصد در اين جهت نباشد، كمبود محسوب مي شود و قابل قبول نيست. فيلمهاي

داخلي ما نقصهاي زيادي دارد من متأسفانه مي بينم كه فيلمهاي داخلي ما نقصهاي زيادي دارد و مهمترين نقصش در فيلمنامه هاست. ما هنرپيشه هاي خوبي داريم، كارگردانهاي خوبي داريم، صحنه آراييها خوب است؛ اما مضمونها پوچ است و اصلاً مناسب با آن شكوه و اوج انقلاب و واقعيتهاي بسيار عميق و ظريف و زيباي جامعه ي ما نيست و آن پيچيدگي و عمق معارفي كه در اختيار ماست، در آنها ديده نمي شود! در جامعه ي ما، نمايشهاي انسانيِ بسيار بسيار پُرشكوه و زيبا وجود دارد؛ اما متأسفانه فيلمهاي ما اينها را نشان نمي دهد؛ سراغ چيزهاي خيلي كم مايه، كم عمق و سطحي مي رود؛ آن هم با نگارشهاي خيلي ناشيانه! متأسفانه فيلمنامه ها هيچ خوب نيست؛ يعني خيلي خيلي ناقص و خيلي كم است. فيلمهايي كه از كانالهاي تلويزيون نشان داده مي شود، غالباً اين ضعف را دارد. البته من از سينماها خبري ندارم و نمي دانم كه وضع فيلمها چگونه است؛ لابد بهتر از اينها نيست! از افراد بااستعداد و جوانان انقلابي كمك بگيريد افراد بااستعداد و جوانان انقلابي را بنشانيد و از آنها جدي بخواهيد كه بيايند مناظر به يادماندني انقلاب را در فيلمنامه هاي بسيار هنرمندانه و انساني و حاكي از اوج درك و فهم نويسنده - كه انسان گاهي در بعضي از فيلمنامه هاي خارجي، اين معنا را مشاهده مي كند - تصوير كنند؛ بعد آنها را به سلك نمايش بكشيد و نشان بدهيد. خلأ فيلمهاي خارجي را در اين جا پُر كنيد؛ به نظر من اين تكليف اصلي است. چهره هاي اسلاميِ معاصرِ كارآمد را برجسته كنيد در مقوله ي ادب و هنر، يكي از كارهايي كه امروز تلويزيون متعهد است، برجسته كردن چهره هاي اسلاميِ معاصرِ كارآمد است؛

من اين را دارم اول بار به شما مي گويم كه دنبالش باشيد. الان شما ملاحظه كنيد، در اين مجموعه ي نظام - بيرون از كادرهاي اصلي نظام و يا در داخل اين كادرها - چهره هايي كه در داخل كادرهاي اصليند، غالباً مطرحند؛ خبرشان گفته مي شود، مسائلشان گفته مي شود؛ اما در ميان چهره هاي درجه ي دو و درجه ي سه - آنهايي كه از كادرهاي اصلي خارجند - آدمهاي باشعور، داراي استعدادها و لياقتهاي بالا، هوشمند در ادبيات و در هنر و در علم و در مسائل اجتماعي داريم؛ اينها را مطرح كنيد. تلويزيون يكي از كارهايش بايد اين باشد كه اينها را مطرح كند. وجود يك شبكه ي نامرئي داخلي در عالم فرهنگ و هنر امروز در عالم فرهنگ و هنر، شبكه ي نامرئيِ در سايه يي در داخل كشور فعال است، كه هركس اين شبكه را نبيند، به نظر من بايد در بينايي خودش شك كند. اين شبكه در همه جا هم نفوذ دارد - يك جاهايي بيشتر، يك جاهايي كمتر - و تصميمش بر اين است كه به ارزشهاي اسلام و انقلاب هجوم بياورد. اين شبكه در جهت همان سياستهايي كه اشاره كردم در سطح جهان فعال است، در داخل كشور دارد كار مي كند؛ انصافاً كار سازماندهي شده و خوب و دقيقي هم مي كند. آنها الان بر روي ضايع كردن، يا لااقل مسكوت گذاشتن چهره هاي خوب ما در شعر و در ادبيات و در هنر و در علم متمركز شده اند؛ اما شما اينها را پيدا كنيد و مطرحشان نماييد. من هيچ وجهي براي زنده كردن شخصيتي نمي يابم، جز اين كه گفته مي شود مي خواهيم دل عده يي را به دست بياوريم! چرا بايد

اين كار را بكنيم؟! چهره هاي خودي را بياوريد، مطرح كنيد. امروز شما مي توانيد روي چهره ي «شهريار» كار كنيد گاهي در اين سمينارهايي كه در سطح كشور تشكيل مي گردد، سخنرانيهاي خوبي ايراد مي شود، كه انعكاس آن مفيد است. البته همه ي سخنرانيها را نمي گويم؛ بعضي از آنها حشو است؛ يعني همه اش كاملاً لُب نيست؛ اما درعين حال در اين سخنرانيهاي خوب، لُبهاي خوبي وجود دارد. فرض كنيد در تبريز يك سمينار در تجليل از علامه ي طباطبايي(8) مي گذارند. گاهي حرفهاي خوبي در آن جا زده مي شود؛ چرا شما آنها را منعكس نمي كنيد؟ يا مثلاً در تهران كنفرانس انديشه ي اسلامي برگزار مي شود، كه البته نه همه ي حرفهاي آن، ليكن بعضي از موارد آن را مي شود منعكس كرد. شما كانال آموزشي هستيد؛ چرا منعكس نمي كنيد؟ در بعضي از جاهاي ديگر، نمونه هاي خوبي در اين زمينه ها وجود دارد؛ من مثال بي اشكال ترش را بگويم؛ چون از معاصران زنده، آدم يك كلمه بگويد، ممكن است مشكلاتي ايجاد بشود! امروز شما مي توانيد روي چهره ي «شهريار»(9) كار كنيد. «شهريار»، يك چهره ي مطرح هنري و ادبي امروز است. ممكن است ديروز اين گونه نبوده باشد، ليكن امروز با توجه به اين جمهوريهايي كه آزاد شده اند، و با توجه به آن منطقه ي عظيمي كه گرايش و گويش تركي دارند - كه از چين تا اروپا را گرفته است - عنصري مثل «شهريار»، يك شاعر ترك زبان در اين حد، با آن عشق و اخلاص به جمهوري اسلامي، زنده كردني و نشان دادني است؛ اين كار را شما بكنيد؛ البته به شكل صحيح و هوشمندانه اش. از اين قبيل كارهاي خوب، مي شود انجام بدهيد؛ مثلاً كار روي شعراي معاصر، ادباي حاضر، ادباي متوفي، در زمينه هاي

كودكان و امثال اينها. كيفيت كار را بالا ببريد به هرحال من اين را مي خواهم بگويم كه اگر مخاطبان شما قشر بخصوصي هستند - كه هستند - و يك گروه هوشمندتر و روشنفكرتري در جامعه به سمت برنامه هاي شما گرايش پيدا مي كنند، اين شما را براي عدول از آن هدفي كه اول ذكر شد، در محذور قرار ندهد؛ بلكه شما را وادار كند كه كيفيت كار را بالا ببريد؛ همچنان كه در مواردي من اين را در شبكه ي دو مشاهده كردم؛ از جمله در همين ماه رمضان گذشته بود كه شما(10) بعد از افطار برنامه ي بسيار خوبي را اجرا مي كرديد، كه واقعاً ديدني و جالب بود و سطح بالايي داشت.(11) به هرحال اميدواريم كه ان شاءاللَّه موفق باشيد. كاري كنيد كه مسابقه ي صحيحي بين دو شبكه به وجود بيايد من از اين كه امثال آقاي اَرگاني - برادر بسيار خوب و عزيز و دلسوز - و بعضي از آقاياني كه آنها را مي شناسم، در اين مجموعه هستند، خوشحالم. اميدوارم كه جهتگيري را آن چنان دقيق و حساس قرار بدهيد كه موجب تحرك روحيه ي رقابت كانال يك شود و آنها در جهت گرايش به سمت اهداف انقلاب و اسلام، به چشم رقابت به شما نگاه كنند؛ مسابقه ي صحيحي در اين زمينه ان شاءاللَّه به وجود بيايد. ان شاءاللَّه كه خداوند كمكتان كند. البته كار خيلي سخت است. حرف زدن خيلي آسان است، اما عمل كردن بسيار بسيار مشكلتر است؛ منتها آنچه كه هست، اين است كه خداي متعال وعده كرده كه اگر شما همت كرديد، در عمل هم شما را ياري بدهد. بله، حرف زدن ما با عمل شما قابل مقايسه نيست؛ فضيلت

عمل شما چندين برابر است. ان شاءاللَّه همت كنيد و از خدا هم كمك بخواهيد؛ خداي متعال هم شما را هدايت و كمك خواهد كرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مدير وقت شبكه ي دوم سيما 2) آقاي اَرگاني 3) رئيس جمهور تونس 4) پادشاه مراكش 5) رهبر ليبي 6) مقام معظم رهبري در فرازي از بيانات ديگر خود، اين واژه را اين گونه توضيح مي دهند: «ملت ايران به لحاظ پايبند بودن به اصول و مباني ديني و شرافت اخلاقي، راستگويي، عدالت و عدم خيانت - كه هر يك از اينها يك اصل و بنياد اخلاقي محسوب مي شود - بنيادگراست و به آن افتخار مي كند؛ اما غربيها "بنيادگرايي" را با تحجر، نفهميدن منطق و ناديده گرفتن پيشرفتهاي دنيا، برابر دانسته اند و بر همين اساس اين تهمت و دروغ را به ايران اسلامي نسبت داده اند، تا اسلام را از چشم جوامع مسلمان بيندازند و مانع از گرايش توده هاي غربي به سوي اسلام شوند». 7) گلستان سعدي 8) 1360 - 1281 ش) 9) 1367 - 1285 ش) 10) آقاي باقري 11) برنامه ي «پرواز در ملكوت»

بيانات در ديدار با اعضاى «گروه تاريخ» صداى جمهورى اسلامى ايران

بيانات در ديدار با اعضاي «گروه تاريخ» صداي جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به شما خداقوّتي مي دهم و از كارهايي كه مي كنيد، تشكر مي كنم در ابتدا از توضيحاتي كه داديد و معرفي يي كه كرديد - هم برادر عزيزمان آقاي مهاجراني،(1) و هم شما(2) - تشكر مي كنم. قصد و نيت اوّلي من از اين ديدار، كه خود من داوطلب بودم با شما برادران و خواهران ملاقات داشته باشم، اين بود كه يك خداقوّتي به شما بدهم و از كارهايي كه مي كنيد، هم تشكر كنم، و

هم اطلاع بيشتري از برنامه ها و كارهايتان پيدا كنم؛ كه الحمدللَّه تا حدود زيادي روشن شد. هم گزارش آقاي مهاجراني را خوانده بودم، و هم ايشان توضيحات بيشتري دادند و من از جوانب قضيه مطلع شدم؛ ان شاءاللَّه كه موفق باشيد. اين طور معلوم مي شود كه مي خواهيد گروه تاريخ و برنامه ي تاريخ را تكاني بدهيد؛ از حرفهايي كه زده مي شود، از برنامه هايي كه دارد راه مي افتد و از جمعتان كه نسبتاً جمع قابل توجهي است - كماً و كيفاً - اين مشخص مي شود. من قبلاً شنيده بودم كه گروه تاريخ، تعداد خيلي معدودي هستند؛ اما حالا شما بحمداللَّه جمع قابل توجهي هستيد؛ هم خانمها كار مي كنند، هم شما آقايان كار مي كنيد. در باب تاريخ، من نظراتي اجمالي دارم؛ اگرچه بناي اين جلسه بر تفصيل است. من اول قصد داشتم كه ديداري از راديو بكنم، بعد ديدم آن جا خيلي وقت محدود خواهد شد؛ ديدم اين طوري بهتر است كه شما اين جا بياييد، تا بشود قدري بيشتر تفصيلي حرف زد و تبادل نظر كرد؛ ليكن متأسفانه وقت ضيق است. من اجمالي عرض مي كنم؛ هم در باب محتواها و آن جنبه ي عام مسأله ي تاريخ و هدفها و امثال اينها، هم در خصوص بعضي از ملاحظات در باب قالبهايي كه الان هست و برنامه هايي كه وجود دارد. اگر چيزي يادم بيايد، بعد ممكن است به جناب آقاي دعاگو(3) بگويم كه به آقايان اطلاع بدهند. تاريخ، درس و گنجينه ي اطلاعات ما از گذشته ي بشريت در باب اصل مسأله ي تاريخ، بايد بگوييم كه تاريخ چيز مهمي است. تاريخ را به عنوان يك چيز كوچك يا حاشيه يي نبايد خيال كرد؛ تاريخ واقعاً مهم است. تاريخ، درس

و گنجينه ي اطلاعات ما از گذشته ي بشريت است؛ سرگذشت ماست. مگر مي شود نسبت به تاريخ بي اعتنا بود؟ همه ي علوم و همه ي معارف و همه ي تلاشهاي بشري و همه ي آنچه كه امروز در اين صحنه ي عالم وجود دارد، فقط زمان حال است؛ ميليونها برابرِ اين تلاشها در گذشته انجام گرفته است. سرگذشت اينها، يعني تاريخ. بنابراين، تاريخ چيز كم اهميتي نيست؛ واقعاً نبايد به عنوان يك چيز حاشيه يي به آن نگاه كرد. متأسفانه در جامعه ي ما تاريخ جا نيفتاده است. اهميت و ارزش تاريخ، هم در مدرسه ها حاشيه يي است، هم در دانشگاهها حاشيه يي است، هم الان در راديو حاشيه يي است؛ البته حالا شما يواش يواش داريد آن را متني اش مي كنيد. همين كه پنج، شش برنامه ي تاريخي مي گذاريد، يك مقدار وارد كردن مقوله ي تاريخ در متون و در جريانات اصلي است؛ اين خوب است. طرح تاريخ در قرآن، با بهترين شيوه و شيواترين بيان اگر تاريخ يك چيز اصلي نبود، قرآن با اين عظمت - كه اصلاً برنامه ي انسان سازي و برنامه ي بشريت است - تاريخ را وارد خودش نمي كرد؛ اما شما مي بينيد كه در قرآن تاريخ هست؛ البته بخشهايي كه براي بيان اهداف قرآن كارساز است. بالاخره آدم عاقل، آن چيزي كه برايش كارساز است، از يك مجموعه انتخاب مي كند. قرآن آنچه را كه براي خودش كارساز است، انتخاب كرده است؛ حتّي در جاهايي از جزييات صرف نظر كرده؛ چون جزييات برايش كارساز نبوده است. مثلاً در قضيه ي زن فرعون، اين مهم است كه اين «زن» است؛ آن هم «زن فرعون»؛ لذا از زن فرعون اسم مي برد؛ بخصوص تكيه مي كند كه اين كار را زن فرعون كرد، اين حرف

را زن فرعون زد؛ يعني از شخصيت او - كه يك چيز جزيي است - نمي گذرد؛(4) اما در قضيه ي مؤمنِ سوره ي ياسين مي فرمايد: «و جاء من اقصي المدينة رجل يسعي».(5) حالا اين رجل چه كسي بود، در چه سني بود، از كدام شهر بود، وابسته به كدام طبقه بود، اينها اصلاً اهميتي ندارد؛ يعني در اين جا مورد نظر قرآن اين نيست؛ اين جا بحث سر اين است كه مردي از آن ته شهر، با حالت دويدن - «يسعي» - خودش را به اين جمعيت رساند كه بگويد: «يا قوم اتّبعوا المرسلين».(6) آن بخشي از تاريخ كه براي هدف قرآن كارساز است، آن را قرآن انتخاب مي كند و به بهترين شيوه و با زيباترين و شيواترين بياني آن را وسط مي گذارد و به جزيياتش كار ندارد. البته در جايي هم به جزييات كار دارد؛ چون اين جزييات مهم و كارسازند. بنابراين، تاريخ مهم است؛ از اهميت تاريخ نبايستي صرف نظر كرد. تاريخ، عبرت است. ما از تاريخ چه استفاده يي مي كنيم؟ اين مقوله يي كه تاريخ، سياست است؛ تاريخ، فرهنگ است - كه شما واردش شده ايد - واقعاً مقوله قابل بحثي است. تاريخ، نه سياست است، نه فرهنگ؛ تاريخ، تاريخ است. تاريخ، يعني آنچه كه از حوادث و وقايع ثبت شده است. البته در اين حوادث و وقايع، سياست هم هست، فرهنگ هم هست، هنر هم هست، عشق هم هست، مصيبت هم هست، درد هم هست، بغض هم هست، كينه هم هست. همه ي اينها وقتي با همديگر ثبت شد، مي شود تاريخ. شما كه مي خواهيد استفاده كنيد، ممكن است استفاده ي سياسي كنيد؛ ممكن است استفاده ي هنري بكنيد؛ ممكن است استفاده ي

انسان شناسي و مردم شناسي بكنيد؛ ممكن است استفاده ي جغرافيايي بكنيد؛ بسته به اين است كه شما چه استفاده يي مي خواهيد بكنيد؛ به هرحال بايد استفاده يي را در نظر بگيريم. آيا ما مي خواهيم از تاريخ استفاده ي فرهنگي بكنيم؟ معلوم نيست؛ يعني پاي اين نايستاده ايم. البته يك وقت هم ممكن است بخواهيم استفاده ي فرهنگي بكنيم. آيا ما مي خواهيم از تاريخ استفاده ي سياسي بكنيم؟ نه، پاي اين هم نايستاده ايم. من اين را نمي گويم كه شما بياييد تاريخ را طوري بيان كنيد كه سياستي كه مورد نظر ماست، تأمين بشود؛ من اين را اصلاً از شما مطالبه نمي كنم. شما بايد از بيان تاريخ هدفي داشته باشيد شما بايد از بيان تاريخ هدفي داشته باشيد. شما كه تاريخ را بيان مي كنيد، هدفتان چيست؟ اين را اول مشخص كنيد، تا آن وقت معلوم بشود كه در برنامه ي «تقويم تاريخ»تان چه كار بايد بكنيد. شما الان از اين انتقاد مي كنيد كه در گذشته مي آمدند رويدادهاي ميلادي را بازگو مي كردند. اين انتقاد شما بر چه پايه است؟ ما بايد هدفي را مشخص بكنيم، بعد ببينيم با اين هدف، چه چيزي را در «تقويم تاريخ»، يا در همان بحث ميسيونري مسيحي - كه مي خواهيد شروع بكنيد، يا شروع كرده ايد - يا موضوعات ديگر بياوريم. بالاخره شما كه شاخه يي از انقلابيد، اصولي را در نظر داريد؛ در حرفهايتان هم اين پيداست. اين اصول وقتي كه محدّد و مشخص شد، برنامه ها بايد ما را به اين اصول نزديك كنند و در چارچوب اين اصول قرار بگيرند؛ بدون اين نمي شود. اين اصول كدامند؟ من در اين خصوص يك جمله عرض بكنم. البته من اين را به برادران ديگري هم كه

از بخشهاي ديگر صدا و سيما به اين جا آمده اند، گفته ام؛ به شما هم حالا عرض مي كنم؛ به آقاي مهاجراني و آقاي باقري(7) - برادر عزيزمان - هم عرض مي كنم. ما مي خواهيم روي مخاطب خودمان اثر بگذاريم شماها كه به اصطلاح اين سربندهاي كار صدا و سيما را در دست داريد، بايد اين را بدانيد - و البته هم مي دانيد؛ من هم تأكيد مي كنم - كه اصلاً راديو و تلويزيون براي ساختن انسانِ باب اسلام و انقلاب است؛ غير از اين نيست. هيچ هدفي فراتر و بالاتر از اين هدف وجود ندارد؛ اهداف ديگر در دل اين هدف است. ما مي خواهيم روي مخاطب خودمان اثر بگذاريم. شما در دنيا صدا و سيمايي را پيدا نمي كنيد كه چيزي را بيان كنند، فقط براي اين كه وقتي را پُر كرده باشند. البته در دنيا تلويزيونهاي تجاري هستند كه به خانه هاي مردم كانال كشي مي كنند و فيلمهايي را نشان مي دهند و مشتري جمع مي كنند و پول مي گيرند؛ اما فقط براي وقت گذراندن است؛ ليكن دستگاههاي راديو و تلويزيون دولتي، قاعدتاً هدفهايي را پشت سر برنامه هاي خودشان دارند. حتّي اگر وقت را به ضايع كردن هم پُر كنند، اين ضايع كردن، فلسفه يي دنبالش هست؛ يعني هدفي را دنبال مي كنند. هدف صدا و سيما در جمهوري اسلامي چيست؟ در جمهوري اسلامي، امكان ندارد كه صدا و سيما هدفي نداشته باشد. هدف صدا و سيما در جمهوري اسلامي چيست؟ طبيعي است؛ تأثير گذاشتن بر روي انسانها؛ كشاندن آنها به سمت آن انساني كه اسلام و بينش انقلابيِ اسلامي، آن را مي خواهد بسازد و به وجود بياورد. آيا اصلاً مي شود صدا و سيمايي با اين

عظمت و با اين قوّت تأثيرگذاري، از اين هدف بركنار بماند؟ يا نه، صددرصد در داخل همين هدف بايد قرار بگيرد؟ اصلاً مهمترين و مؤثرترين رسانه يي كه مي تواند اين هدف را تأمين كند، صدا و سيماست. بخش تاريخ شما هم جزيي از همين رسانه است و بايد در اين سمت حركت بكند؛ اصلاً جز اين چيز ديگري نيست. البته در آن انساني كه مورد نظر است، علم و تجربه و ايجاد خلقيات برجسته و فضيلتها و حالت بلندنظري و پختگي و آبديدگي يك آدم هست، كه شما در تاريخ، يك بخش از آن را تأمين مي كنيد. انسان باب اسلام، آن نيست كه مي نشيند ذكر مي گويد و تسبيح مي اندازد؛ يك انسان كامل از همه جهت است. شما ببينيد تاريخ با آن سعه ي ديدي كه به ما مي دهد، در ساختن چنين انساني، چه نقشي مي تواند داشته باشد. ما فقط خودمان را مي بينيم. شما آدمي را منزوي در داخل يك حجره و يك پستو فرض كنيد؛ آيا اين فرد مي تواند با آن آدمي كه در سرتاسر دنيا سفر مي كند، يكي باشد؟ آيا اصلاً امكان دارد كه اين دو نفر نسبت به دنيا و مسائل زندگي، يك بينش داشته باشند؟ همين فرق وجود دارد بين آن كسي كه در زمان حال محصور است، و آن كسي كه گستره ي تاريخ جلوي چشم اوست. در بينشها، همين گونه تفاوت ايجاد مي شود. بنابراين، تاريخ مي تواند بينشها را وسيع كند و شما مي توانيد در آن هدف مورد نظر اثر بگذاريد. اين مسأله، يك اصل است؛ يعني بخش تاريخي ما بايد جزيي از اجزاي تركيب كننده و تشكيل دهنده ي آن هدفي باشد كه ما از كل صدا

و سيما در نظر داريم؛ يعني تأثيرگذاري بر روي مخاطبان خودمان - مردِمان، زنمان، ايرانيمان، حتّي غير ايرانيمان - و كشاندن آنها به سمت انسان مطلوب و ايده آل. از تاريخ سوء استفاده شده است يك مسأله ي ديگر اين است كه در تاريخ تحريف صورت گرفته، يا به تعبير درست تر بايد گفت كه از تاريخ سوء استفاده شده است. حوادث عالم، واقع شده است. آنچه را كه واقع شده است، نمي شود عوض كرد؛ اما در جهت استفاده هاي گوناگون - كه حالا اين استفاده ها هم طيف عظيم و وسيعي را درست مي كند - آمدند بخشي از اين واقعيتها را حذف كردند و نگذاشتند به گوش كسي برسد؛ بخشي را رنگ و لعاب دادند و يك خرده پُررنگ كردند؛ بخشي را اصلاً خلق كردند كه وجود نداشته است؛ كه البته شما نمونه هايش را در تاريخ اسلام خودمان سراغ داريد و موارد زيادي را مي دانيد؛ در تاريخ جهان هم هست، در تاريخ امروز هم هست. مثلاً وقتي در باب تعصبات مذهبي صحبت مي شود، چند درصد از مردم ايران، بلكه چند درصد از مردم خود اروپا خبر دارند كه يك روز بر اساس تعصبات مذهبي، كشتار خونيني - كه به كشتار «سن بارتلمي»(8) معروف است - در شهر پاريس انجام گرفت و هزاران نفر را در يك شب كشتند؟ اين يك حادثه ي مذهبي است؛ يعني جنگ بين پروتستانها و كاتوليكها بوده است. در آن زمان حكام فرانسه كاتوليك بودند؛ اما شازده يي از خودشان - كه از سلسله ي «والوا» بود - اتفاقاً پروتستان شده بود. ملكه ي فرانسه - يعني «كاترين دومديسي»(9) - با صدراعظمش كه يك كشيش بود و كاردينال «ريشليو»(10) نام

داشت، نشستند تصميم گيري كردند و يك شب تا صبح هزاران نفر را در شهر پاريس كشتند؛ فقط براي تعصب مذهبي! الان چند درصد از مردم فرانسه از اين قضيه خبر دارند؟ اين قطعه اصلاً از تاريخ حذف شده است؛ نمي گذارند در دنيا منعكس بشود. از مردم ما چه قدر خبر دارند؟ امروز شما ببينيد اروپا چه قدر كساني يا كشورهايي - از جمله جمهوري اسلامي - را به داشتن تعصب مذهبي شماتت مي كند؛ اما اين حادثه را از تاريخ حذف كرده اند! اين سوء استفاده ي از تاريخ است. چيزهايي را هم در تاريخ جعل كردند. وقتي ما تاريخ اين همسايه هاي خودمان را نگاه مي كنيم، مي بينيم كه چيزهايي را جعل كردند كه واقعيت ندارد. در تاريخ مدون كشور عراق، در تاريخ مدون كشور سوريه، در تاريخ مدون كشور افغانستان، بخصوص در تاريخ مدون اين جمهوريهاي شوروي سابق، آن قدر حقايق حذف شده، آن قدر حقايق جعل شده، كه انسان تعجب مي كند. اين سفرنامه ي «آل احمد»(11) را كه مربوط به جمهوريهاي شوروي سابق است و اخيراً چاپ شده است، لابد خوانده ايد. شما نگاه كنيد ببينيد در اين تاجيكستان و قزاقستان و آذربايجان شوروي و ساير جاها، چه چيزهايي جعل كردند. كساني را بر مي كشند و شخصيتهاي دروغيني را بالا مي آورند كه هيچ نيستند؛ براي اين كه از اينها استفاده ي تاريخي بكنند. شما بايد حقايق را از تاريخ بيرون بكشيد و ارائه كنيد شما آقايان و خانمهايي كه در گروه تاريخ هستيد، در پُستي نشسته ايد كه ملت ايران براي بيان تاريخ به شما داده است. بحث تحقيق تاريخ هم نداريم؛ درحقيقت تحقيق شما در اين جا كاربردي است و مقدمه ي برنامه سازي است؛ والّا تحقيق تاريخي

به آن شكل كه شما نداريد؛ كار اين مجموعه نيست؛ كار مجموعه هاي ديگر است. شما كه الان اين مسؤوليت را داريد، آيا مردم ايران حق دارند از شما انتظار داشته باشند كه در جهت رد آن تحريفها، حقايقي را از تاريخ بيرون بكشيد و ارائه كنيد؟ اين جزو مسائل محتوايي و اصلي است. پاتوق سازي در صدا و سيما، كار خطرناك و احتياططلبي است آن قضيه ي «پاتوق» هم كه شما(12) گفتيد، من البته به اين پاتوقهاي اين طوري عقيده دارم. خود ما در قبل از انقلاب، از اين پاتوقهاي روشنفكري، مذهبي داشتيم. خانه ي خود من پاتوق بود. ما در مشهد و تهران جاهايي داشتيم كه پاتوق بود. پاتوق سازي كار خوبي است؛ اما توجه بكنيد كه پاتوق سازي معلوم نيست كه در يك رسانه ي با اين عظمت، مطلوب باشد. همان طور كه خودتان هم گفتيد، خاصيت پاتوق اين است كه هيچ گذرنامه ي مشخصي ندارد و ويزا هم نمي خواهد؛ همه مي توانند بيايند؛ اصلاً بايد بيايند؛ هيچ قيدوبندي ندارد. يك وقت هست كه مؤسسه يي داريم، سازماني داريم، مجله يي داريم، گروه تحقيقاتي يي داريم؛ داشتن پاتوق خوب است؛ اما يك وقت جلوي شما بلندگويي باز است، كه اگر كسي در اين جا يك تلنگر بيخودي بزند، ناگهان ده، پانزده ميليون آدم مي شنوند و متوجه مي شوند. من نمي دانم در اين جا شما چه طور مي خواهيد پاتوق درست كنيد؛ اصلاً مي شود يا نمي شود؟ كار خطرناكي است؛ چون شما كه نمي دانيد آن كسي كه مي آيد، چه نيتي دارد و چه كار مي خواهد بكند. آيا مي دانيد كه امروز براي رواج دادن و باب كردن حرفهاي باطل، چه قدر سرمايه گذاري مي شود؟ الان اين موارد را داريم مي بينيم. اخيراً سه، چهار سال است كه در

ايران بعضي از روشنفكران قديمي - كه در حقيقت بايد به اينها «مرتجعان عالم روشنفكري» گفت - دارند مجله منتشر مي كنند. شما ببينيد چه چيزهايي را در اين مجلات مي نويسند؛ چيزهاي بي اصل و چرند، فقط براي جلب توجه و انظار! جلب نظر اين قدر اهميت پيدا كرده است! اگرچه من بعضي از اين آقايان روشنفكر را از سابق مي شناسم و مي دانم كه از قديم هم مهمترين هدفشان اصلاً جلب توجه بود؛ يعني همه ي چيزهاي ديگر درجه ي دوم بود! به هرحال وقتي رسانه يي به اين عظمت كه بلندگويش در اين جا گذاشته مي شود و تا آن سر دنيا صداي اين بلندگو را مي شنوند - راديو اين طوري است؛ داخل كشور و خارج كشور را پوشش مي دهد - اين جا خيلي بايد احتياط كرد؛ بايد دقت شود كه چه كسي مي خواهد به اين جا بيايد و چيزي بگويد و القاء مطلبي بكند؛ به هرحال كار بسيار احتياططلبي است. تاريخ بايد براي عبرت گرفتن و استفاده كردن باشد خلاصه عرض كنم؛ تاريخي كه ما در اين جا مي گوييم، بايد براي عبرت گرفتن و استفاده كردن باشد. استفاده در چه جهتي؟ در جهت انسان سازي و استفاده ي مخاطبان شما در جهت كمال. كدام كمال؟ كمالي كه جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي و اسلام - همان اسلامي كه خود شما برايش داريد زحمت مي كشيد و جانفشاني مي كنيد - معين كرده باشند. اگر در خلاف اين جهت بود، غلط است. آن وقت اين چيزي كه مي تواند در اين جهت باشد، مخلوطي از فرهنگ و سياست و تجربه است. البته نبايد در آن خلاف باشد؛ بلاشك بايد مبارزه ي با خلاف گويي و تحريف در آن باشد. نقاط قوّت و ضعف برنامه ي «تقويم

تاريخ» و اما در باب كيفيت كار شماها. البته مراجعه ي من به راديو نسبتاً زياد است. با توجه به وقت ضيقي كه دارم، به راديو گوش مي كنم؛ از جمله به همين برنامه ي «تقويم تاريخ»، هر وقت برسم، يا هر وقت مثلاً در رفت و آمد باشم، حتماً گوش مي كنم. در اين تقسيم بندي يي كه الان شما در برنامه ي «تقويم تاريخ» مي كنيد، به نظر من خيلي لزومي ندارد كه مثلاً بعضي از چيزها را جلو بيندازيد. در سابق، به ترتيب تاريخ، از عقب به جلو مي آمد. به نظر مي رسد اگر به همين ترتيب باشد، بهتر است. البته من در اين جا نمي خواهم براي شماها سليقه ي خاصي را در اين زمينه هاي شكلي مطرح كنم؛ لابد شما اينها را بررسي مي كنيد. من به عنوان يك مستمع مي گويم كه اين چيز خيلي جالبي نيست. همين طور كه درهم و مخلوط باشد و از عقب تا جلو گفته بشود، گيراتر و جاذبه اش بيشتر است؛ تا اين كه ما مسائل اسلامي را جدا كنيم، مسائل جمهوري اسلامي را جدا كنيم، مسائل كشورهاي خارجي را هم جدا كنيم. در نظر بگيريد مثلاً تاريخ دويست سال پيش را دارد مي گويد و آدم توقع دارد كه بعدش صد و نود سال پيش را بگويد، اما ناگهان مي بينيد كه مثلاً هزار سال پيش را گفت؛ يك حالت بي ترتيبي به نظر انسان مي رسد. در گذشته - شايد شش، هفت سال پيش از اين - من ديده بودم كه ازهرده پديده ي تاريخي، نُه موردش مربوط به اروپا و امريكا بود؛ نه اين كه مربوط به ايران نبود، اصلاً متعلق به دنياي اسلام نبود! البته حالا شما براي ما روشن كرديد كه منشأش

كتابي است كه اصلاً براي همين كار نوشته شده است. الان آن طور نيست - بهتر شده است - منتها من حالا هم مي خواهم عرض بكنم كه آنچه را كه مربوط به ميهنمان است، يا مربوط به دنياي اسلام و مسائل اسلامي است، بايستي ريز و درشتش را جمع كنيم و بيان نماييم. به نظر من فرقي هم نمي كند؛ حتّي تاريخ تولد آدمي كه براي خودش شخصيتي بوده، سرداري بوده، يا نويسنده ي كتابي بوده، بيايد، تاريخ وفاتش بيايد، حتّي تاريخ ازدواجش هم بيايد - اشكالي ندارد - ليكن وقتي كه از اين محدوده خارج مي شويم و به دنياي غرب مي رويم، لزومي ندارد كه ما جزييات را بيان كنيم؛ چيزي كه واقعاً مهم است، آن را بيان كنيم. مثلاً يك نفر در يك زماني ابزاري را توليد كرده است، ما حالا بياييم جزييات آن را بگوييم و شرح حال و روز تولدش را بازگو كنيم، به نظر مي آيد كه ضرورتي ندارد؛ هم از باب اين كه وقت ما را اصلاً اين كار صرف مي كند و ديگر نوبت به آن كار نمي رسد، و هم - اين نكته ي دوم مهمتر است - اين كه تاكنون بعكس عمل شده است. ببينيد، ما اگر بخواهيم عمودي را كه به ميزان زيادي به طرف چپ رفته است، متعادل كنيم، يك مقدار آن را به طرف راست مي كشيم، تا متعادل بايستد؛ قاعده اش اين است. الان وضعيت اين گونه است. شما ببينيد در داخل كشور ما مثلاً «فياض لاهيجي»(13) را كه يك فيلسوف است، چه كسي مي شناسد؟ اصلاً نمي خواهم او را با «كانت»(14) و «دكارت»(15) و امثال اينها مقايسه كنم. «ملاصدرا»(16) را هم كه معروف است، به

قدر «كانت» نمي شناسند؛ چه برسد به «فياض لاهيجي»! ما كه در فلسفه از آنها عقبتر نيستيم؛ ما كه در فلسفه استاد غربيم. همه قبول دارند كه در فلسفه، شرق استاد غرب است و ايران جزو پيشروان فلسفه در دنياست؛ كسي كه ديگر در اين بحث ندارد. اين كه تكنولوژي و الكترونيك نيست كه بگوييم آنها جلويند؛ درعين حال فلان فيلسوفِ نصفه كاره ي ناقصِ غربي، با شرح حالش، تماماً در همه ي مراحل معرفت عمومي در اين جا حضور دارد؛ در حالي كه يك فيلسوف ايراني، يك شاعر بزرگ ايراني، يك عارف ايراني، اصلاً شناخته شده نيست؛ حالا فقيه كه هيچ! آن رژيم گذشته اگر با دين ارتباطي هم داشت، مسلّماً آن ارتباط از نقطه ي فقاهت نبود؛ يعني با اين نقطه ي فقاهت بد بود و لج مي كرد. اگر هم يك نفر مي خواست يك خرده دينداري بكند، سراغ تصوف مي رفت! يعني اگر يك وصلي هم بود، فقها كه هيچ - آنان كه اصلاً در ميدان كار نبودند - باز تا حدودي مثلاً از طريق عرفا و فلاسفه بود؛ آن هم به مراتب كمتر از فلاسفه ي غربي! البته شما راست مي گوييد، روزشمار يك مقدار كار ما را سخت مي كند؛ اما با تفحص مي شود. سه، چهار سال است كه يك وقتهايي به ذهنم رسيده كه گاهي اوقات در كتابهايي كه مي خوانم، اگر در جايي تاريخ روز ديدم، حاشيه اش علامت بزنم؛ در خيلي از كتابها اين كار را كرده ام. اتفاقاً امروز كه منتظر آمدن شماها بودم، با خودم فكر كردم ببينم آيا مي توانم يك جمع و جوري بكنم، تا مثلاً صد مورد از اينها جمع بشود؛ ديدم نمي دانم، بايد لاي كتابها بگردم. هر كتابي كه

خوانده ام، آن جاهايي كه يك تاريخي بوده، ضربدري زده ام، تا معلوم بشود اين تاريخ است. اين نشانه ي آن است كه ما منبع داريم. بله، منبع مدون نداريم؛ اما همين خانمهايي كه درباره ي اين قضيه تحقيق مي كنند، به كتابها مراجعه كنند؛ ما اين همه كتاب تاريخ داريم. تاريخ طبري و ابن اثير، كاملاً تاريخند؛ سالهاي وقوع حوادث در آن مشخص است و خيلي از اوقات، روزها هم مشخص است؛ مثلاً فلان كس در فلان روز متولد شد، در فلان روز فوت شد، يا مثلاً اين لشكركشي انجام گرديد. البته محدود است، ليكن مي شود آن را ببينيم. شبيه اين وقايع، در كتابهاي ديگر زياد است. نقاط قوّت و ضعف برنامه ي «عصر سلطه» اين برنامه ي «عصر سلطه» هم كه پخش مي شد، من اين را هم گوش مي كردم؛ خوب بود؛ خلأيي بود كه بايد پُر مي شد؛ منتها هرچه سعي كنيد كه آن جنبه ي تبليغاتيش كم شود، بهتر است. ببينيد، خود نفس اين عنوان، عنواني است كه در جهت تبليغات عليه يك جريان است؛ جريان سلطه و اذناب و دست و بالش. بنابراين، اگر شما خودِ مطلب را خوب از آب درآورديد، مقصود حاصل است؛ لزومي ندارد كه در تعبيرات، تعبيرات تبليغاتي بيايد، كه كار را سبك و كوچك خواهد كرد. نقاط قوّت و ضعف برنامه ي «شنيدنيهاي تاريخ» يك نكته هم در مورد اين برنامه ي «شنيدنيهاي تاريخ» - كه قبل از اخبار نيمروز پخش مي شود و مجري آن،(17) صداي گرم خوبي هم دارند - عرض بكنم. اين «شنيدنيهاي تاريخ» قبلاً هم پخش مي شد و صداي اين گوينده ي فعلي ما، از صداي گوينده ي قبلي(18) بهتر است؛ ليكن كيفيت گويش او در نقل داستان

تاريخ مناسبتر بود. البته صداي ايشان در اين چند وقتي كه من آن را گوش كرده ام - از مثلاً حدود يكي، دو ماه قبل از اين تاكنون - بهتر شده؛ يعني پخته تر و جاافتاده تر شده است. متن صدا و جوهر صدا خيلي خوب و جالب است؛ منتها هيچ لزومي ندارد كه ما در اين گونه بيان كردنها، حالت به اصطلاح فوق العاده به خودمان بگيريم؛ نه، خود همان بيان عادي، بدون اين كه هيچ جنبه ي تآتري و نمايشي در آن بيايد، خيلي گوياست؛ به شرط اين كه آن قسمتهايي كه انتخاب مي شود، خوب و جالب انتخاب بشود. در اين خاطراتي كه نوشته شده، چيزهاي خيلي خوب و جالب هست. من همين چند ماه قبل از اين، خاطرات افسري(19) را نگاه مي كردم، كه البته حالا هم در ايران نيست. اين خاطرات به نام «كهنه سرباز» منتشر شده و پُر از آن قطعات تاريخي است. يا مثلاً همين دو جلد كتاب خاطرات آقاي «فردوست»(20) كه اخيراً چاپ شده، از اين چيزها فراوان دارد. يا آن كتابهاي «خان ملك ساساني»،(21) از اين قطعات تاريخي فراوان دارد؛ اگرچه «خان ملك ساساني» و يكي هم از اين مورخان معاصر ما - «صفايي»(22) - كه راجع به مشروطيت زياد كتاب نوشته است،(23) قصه پردازند؛ يعني اصلاً قصد اصليشان قصه پردازي است و مثل اين معركه گيرها عمل مي كنند؛ مثلاً فرض كنيد به سفر حجي رفته كه حوادثي هم در آن اتفاق افتاده است؛ اما وقتي كه بيان مي كند، آن را با آب و تاب و لعاب بيان مي كند. البته در كار آنها، اين جهت عيب است. اگر از نوشته ي آنها انتخاب شد، هم بايستي از لحاظ اتقان مورد بررسي قرار

بگيرد، هم زبان بايد بكلي عوض بشود و زبان مناسب خود شما گذاشته بشود. درعين حال اين موارد خوبند و از اين گونه بخشهاي تاريخي كه باب پيش از خبر است، پُرند. شما كه مثلاً مي خواهيد در ظرف بيست دقيقه قبل از خبر - كه هم زمان خوبي است، و هم همه منتظرند - مطلبي به شنونده بدهيد، بايد چيز شيريني باشد كه شنونده، هم استفاده كند، هم لذت ببرد و خسته نشود. البته «تقويم تاريخ» هم چيز خوبي است؛ به نظرم مي رسد كه مي تواند خيلي پُربار و پُرمغزتر هم بشود. به هرحال ان شاءاللَّه كه شما آقايان و خانمها موفق باشيد. هرچه مي توانيد، از لحاظ كيفي به افراد زبده ي خودتان اضافه كنيد. كار را واقعاً بايد سنگين گرفت؛ چون كار مهمي است. آقايان بايد به شما امكانات هم بدهند. مردم حرف شما را گوش مي كنند و آن را قبول دارند در مورد صداگذاريها هم يك نكته را عرض كنم. البته صداگذاريها مختلف است؛ بعضي از آنها لزومي ندارد بيايد؛ مثلاً اگر يك آدم بي ربطي يك وقت چرندي گفته است، واقعاً چه لزومي دارد كه حالا عين عبارت او بيايد؟ مردم حرف شما را گوش مي كنند و آن را قبول دارند. تبليغات نابابي كه بعضيها مي كنند، نبادا شماها را دچار اشتباه بكند. اكثريت اين ملت، هرچه شما مي گوييد، قبول دارند. ما مردم را بيشتر از بعضي از اين قلم به دستهايي كه هيچ وقت در ميان مردم پا نگذاشتند، مي شناسيم. من همين الان با مسؤوليتي كه دارم، از بسياري از اين روشنفكرانِ به قول معروف برج عاج نشين سابق - كه حالا هم باز به همان شكلها از زبان مردم حرف مي زنند - بيشتر

با مردم و در ميان آنها هستم. خيال نكنيد كه مردم حرف راديو و تلويزيون را قبول ندارند. البته يك عده هم ممكن است قبول نداشته باشند، يك عده هم ممكن است گوش نكنند؛ اما اكثريت قاطع مردم، آن چيزي را كه شما مي گوييد، قبول دارند. اگر به آنها بگويند چرا اين مطلب را مي گوييد، مي گويند راديو گفته است؛ درست عكس آنچه كه در زمان گذشته بود. در زمان رژيم گذشته، اگر راديو چيزي مي گفت، مردم مي گفتند اين خلاف است؛ توده ي مردم اين گونه بودند. الان اين طور نيست؛ الان توده و متن عمومي مردم - كه اصل كار هم اينها هستند - به حرفهاي شما اعتماد دارند؛ اصلاً شما بايد بيشتر هدف و مخاطبتان هم اينها باشند. البته خواص هم قاعدتاً در برنامه هايي مخاطبند؛ اما شما مي خواهيد اينها را بسازيد. اينها حرف شما را قبول مي كنند، ولو شما صداگذاري هم نكنيد. ببينيد آيا آوردن صدا، روي آن هدفهاي شما اثر مثبت مي گذارد؛ آن وقت بياوريد. اگر ديديد نه، اثر مثبت نمي گذارد، اصلاً اهميتي ندهيد به اين كه صدا را بايد آورد، يا حتّي عين عبارت كسي را بايد آورد. گاهي بايد نقل به مضمون كنيد، تا اين كه بتوانيد آن چيزي را كه مورد نظرتان است، ان شاءاللَّه ادا كنيد. جلسه ي امروز، جلسه ي بدي هم نشد؛ جلسه ي نسبتاً باز و طولاني يي شد. دوست مي داشتم كه اگر فرصتي مي بود، از زبان بقيه ي اعضا هم - اگر نظراتي دارند - چيزهايي بشنوم؛ ليكن متأسفانه ديگر مجال كم است. ان شاءاللَّه اگر باز فرصتي در آينده پيدا شد، چنين جلسه يي را برگزار خواهيم كرد. به هرحال، خوشحاليم از اين كه شماها را زيارت كرديم. از

خداي متعال براي شما توفيق مي خواهيم؛ ان شاءاللَّه موفق باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مدير وقت صداي جمهوري اسلامي ايران 2) آقاي شريف خدايي، مدير وقت «گروه تاريخ» شبكه ي اول صداي جمهوري اسلامي ايران

3) رئيس وقت شوراي سياستگذاري صدا و سيما

4) قصص: 9 ، تحريم: 11 5) و 3. يس: 20 6) 7) مدير وقت دفتر طرح و برنامه ي شبكه ي اول صداي جمهوري اسلامي ايران 8) 1. Saintbarthelemy 9) 1589 - 1519 م) 10) 1642 - 1585 م) 11) سفر روس 12) آقاي شريف خدايي 13) قرن 11 ق) 14) 1804 - 1724 م) 15) 1650 - 1596 م) 16) 1050 - 979 ق) 17) آقاي عمراني 18) آقاي شجره 19) مصور رحماني ( - 1291 ش) 20) 1367 - 1296 ش) - ظهور و سقوط سلطنت پهلوي 21) 1346 - 1260 ش) - پشت پرده؛ داستانهايي از دوره ي قاجار / دست پنهان سياست انگليس در ايران / يادبودهاي سفارت استانبول

22) 1292 ش) 23) اشتباه بزرگ ملي شدن صنعت نفت / پنجاه خاطره از پنجاه سال / چهل خاطره از چهل سال / خاطره هاي تاريخي / رهبران مشروطه / زندگينامه ي سپهبد زاهدي / وثوق الدوله / گزارشهاي سياسي علاءالملك

سخنرانى در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى و ميهمانان خارجى شركت كننده در مراسم

سخنراني در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي و ميهمانان خارجي شركت كننده در مراسم دهه ي فجر، در سالروز عيد سعيد مبعث بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بعثت نبيّ اكرم، يك حركت عظيم در تاريخ بشر متقابلاً اين عيد سعيد و بزرگ اسلامي را به همه ي مسلمانان عالم و به ملت شريف و مؤمن ايران و به شما حضار محترم، بخصوص ميهمانان گرامي دهه ي

فجر تبريك مي گويم. واقعه ي عظيم بعثت، با وجود گذشت قرنهاي متوالي و اظهار نظر متفكران و انديشمندان عالم، همچنان شايسته و در خور تدقيق و تأمل از جوانب مختلف است. بعثت نبيّ اكرم(صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) يك حركت عظيم در تاريخ بشر و در راه نجات انسانها و تهذيب نفوس و ارواح و اخلاق بشر و مقابله با مشكلات و مصايبي بود كه بشر در همه ي دوران با آن روبه رو بوده و هنوز هم هست. همه ي اديان، مقابل با شر و فسادند و راه و صراط مستقيمي به سمت اهداف عاليه ايجاد مي كنند؛ ولي آيين مقدس اسلام اين خصوصيت را دارد كه يك نسخه ي هميشگي است. براي همه ي ادوار زندگي بشر، اين نسخه كارساز است. اسلام، يك نسخه ي شفابخش براي همه ي ادوار وقتي ما در قرآن كريم مي خوانيم كه «هوالّذي بعث في الامّيّين رسولا منهم يتلوا عليهم اياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب والحكمة»،(1) اين به آن معنا نيست كه با آمدن دين خاتم و رسول خاتم، همه ي نفوس بشر تزكيه خواهند شد، يا تزكيه شده اند؛ اين به آن معنا نيست كه بشريت بعد از طلوع قرآن، ديگر روي ظلم و تبعيض و شقاوت و نارساييهاي مسير خود به سمت تكامل را نخواهد ديد. اگر مي گوييم كه پيامبر و دين اسلام براي استقرار عدل و نجات مستضعفان و شكستن بتهاي جاندار و بي جان، قدم به عرصه ي وجود گذاشتند، بدان معنا نيست كه بعد از طلوع اين خورشيد پُرفروغ، ديگر مردم ظلمي نخواهند داشت؛ طاغوتي نخواهند داشت و بتي بر زندگي بشريت حكمراني نخواهد كرد. واقعيت هم نشان مي دهد كه بعد از طلوع اسلام، در اقطار عالم، حتّي در محيط

اسلامي - البته با گذشت چند ده سال - بتهايي پيدا شدند، طواغيتي پيدا شدند، ظلمهايي به بشريت شد، و همان ناكاميهايي كه همواره بشر با آن دست به گريبان بود، باز هم براي بشريت به وجود آمد. پس، معناي اين كه غايت و هدف بعثت، نجات انسان است، چيز ديگري است؛ معنايش اين است كه آنچه پيامبر و اسلام به مردم دادند، يك نسخه ي شفابخش براي همه ي ادوار است؛ نسخه يي است در مقابل جهل انسانها؛ در مقابل استقرار ظلم؛ در مقابل تبعيض؛ در مقابل پايمال شدن ضعفا به دست اقويا؛ در مقابل همه ي دردهايي كه از آغاز خلقت، بشر از آن دردها ناليده است. مثل همه ي نسخه هاي ديگر، اگر عمل شد، نتيجه خواهد داد؛ اگر متروك شد، يا بد فهميده شد، يا جرأت و گستاخيِ اقدام به آن وجود نداشت، كأن لم يكن خواهد بود. بهترينِ اطبا اگر صحيحترين نسخه ها را به شما بدهند، اما شما نتوانيد آن را بخوانيد، يا بد بخوانيد، يا عمل نكنيد و در نتيجه متروك بماند، چه تأثيري به حال بيماري خواهد داشت، و چه عيبي بر آن طبيب حاذق است؟ نقش مسلمانان صدر اسلام در ماندگاري دين و ايمان قرنها گذشت، مسلمانان قرآن را فراموش كردند؛ خطوط روشن قرآن در زندگيها محو شد؛ يا بد فهميدند، يا عمداً تحريف كردند؛ يا فهميدند، اما جرأت و شجاعت اقدام نداشتند؛ يا اقدام هم كردند، محصولي هم به دست آمد، اما براي دفاع و نگهداري از آن محصول، فداكاري نكردند. اگر در صدر اسلام هم كلام پيامبر را نمي فهميدند، يا جرأت نمي كردند به آن اقدام كنند و مي ترسيدند - همچنان كه به بعضي از اين گونه افراد

در قرآن اشاره شده است: «يقولون انّ بيوتنا عورة و ما هي بعورة ان يريدون الّا فرارا»(2) - يا آنچه را كه به دست آمد، اگر براي آن فداكاري نمي كردند، نمي ماند. اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) صريحاً بيان مي كند: «و لعمري لو كنّا نأتي ما اتيتم ما قام للدّين عمود و لا اخضرّ للايمان عود»؛(3) يعني اگر در صدر اول در كنار پيامبر، ما هم مثل شما - آن كساني كه مخاطبان آن بزرگوار بودند - عمل مي كرديم، يك شاخه ي ايمان سبز نمي شد و يك عمود دين برپاداشته نمي شد. پس، اين چيزها لازم است. جهالت بشر در هر زماني متصور است اين نسخه در مقابل چيست؟ در مقابل جهالت بشر. اين جهالت بشر، آن چيزي نيست كه نقطه ي مقابلش اختراعات و اكتشافات است؛ بلكه اگر بشر به دانشهاي مختلفي دست پيدا كند، اما روابط صحيح انساني را نشناسد، دچار جهالت است. اگر بشر به اوج علم هم برسد، اما از لحاظ حقوق و احكام، قائل به دو گونه انسان و دو طبقه ي بشر باشد، اين بشر جاهل است. اگر بشريت به پيشرفتهاي مادّي هم برسد، اما بناي زندگي، بناي ظالمانه يي باشد؛ زورگويي بر زندگي مردم حاكم باشد؛ قدرتهاي قوي، ضعفا را پايمال كنند؛ در دنيا نور معرفت و انسانيت نباشد؛ در دنيا فريب رايج باشد، باز هم همان جاهليت است؛ اينهاست آن بلاهايي كه بشر را دچار بدبختي و تيره روزي مي كند. در نهج البلاغه، كلمات و جملات بسيار گويايي در شرايط ظهور اسلام و بعثت پيامبر وجود دارد؛ از جمله: «و الدّنيا كاسفة النّور ظاهرة الغرور»،(4) يا در يك جاي ديگر: «في فتن داستهم بأخفافها و وطئتهم بأظلافها و قامت

علي سنابكها».(5) هر وقت مردم را دچار فتنه كردند، انسانيت را غرق در مشكلات و مسائل اوّلي خود كردند و راه او را بستند، هر وقت بشر مهذب نبود، ظلم وجود داشت و حاكم بود، از سوي قدرتهاي بزرگ نسبت به ضعفا زورگويي بود، برادركشي بود، اخلاق فاسد بود، آن روز، روزي است كه همان نسخه را بايد عمل كرد؛ كهنه نمي شود. نسخه ي اسلام كه در بعثت آمده، هميشگي است اين كه هر وقت در دنيا يك حركت اسلامي ديده مي شود، عده يي شروع به نوشتن مي كنند كه اسلام كهنه شد، روز اين حرفها گذشته است. اين، يا ناشي از ندانستن حقيقت و محتواي دين اسلام است، يا ناشي از غرض ورزي است. سيزده سال است كه به خاطر كوبيدن انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي، ايادي استكبار عليه اسلام دارند مطلب مي نويسند و مي گويند؛ راجع به همين كه اينها كهنه پرستي است و مربوط به گذشته است! نه، اينها متعلق به گذشته نيست؛ اينها درمان دردهاي مزمن بشر است. تا هر وقت اين دردها هست، اين نسخه به اعتبار خود باقي است. امروز هم به مناسبت اين كه مردم در شمال آفريقا و در كشور الجزاير حركت اسلامي كرده اند و گرايش اسلامي نشان داده اند،(6) باز دوباره همان قلمها شروع كرده اند و همان حرفها و همان مطالب را مي گويند؛ نه، اين حرفها بيجاست. بعثت، هميشگي است. نسخه ي اسلام كه در بعثت آمده، هميشگي است. اسلام و انبعاثِ به بعث نبي اكرم، علاج مشكلات مسلمين اكثر بلياتي كه آن روز دست جهالت و عصبيت بر زندگي مردم در جزيرةالعرب حاكم كرده بود، امروز بر زندگي ملتهاي اسلامي حاكم است. فقر و بي سوادي و

عقب ماندگي علمي و استبداد داخلي و سلطه ي قدرتهاي استكباري و اختلافات داخلي در كشورهاي اسلامي هست. امروز بيش از يك ميليارد مسلمان در دنيا زندگي مي كنند كه مي توانند در حوادث عالم و مسائل عمده ي جهان، يك نظر و حرف تعيين كننده داشته باشند؛ اما با اين تشتت، با اين گرفتاريهاي داخلي، با اين مشكلات اوّلي انسانها و ملتها دست به گريبانند و اين كميت عظيم - كه بينشان دانشمندان و علما و شخصيتهاي برجسته هم هستند - يك چيز بي خاصيت شده است! چرا؟ اين دردها را چه چيزي مي تواند علاج كند؟ اسلام و انبعاثِ به بعث نبيّ اكرم (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم). قرن حاضر، قرن تجربه و عملكرد ملتهاي اسلامي بايد به اسلام برگردند. البته دروازه ها گشوده شده است. قرن گذشته - يعني قرن سيزدهم هجري - قرن فريادگري فريادگران اسلام بود. از اوايل قرن كه ميرزاي شيرازي(7) - مرجع تقليد بزرگ اسلام - در برخورد با كمپاني انگليسي، آن فتواي قاطع را داد و يك ملت را به حركت درآورد، تا واقعه ي مشروطيت در ايران، تا حركتهاي اسلامي در هند، تا بيداري اسلامي در غرب دنياي اسلام - در خاورميانه و در منطقه ي شمال آفريقا - و بزرگاني كه سخن گفتند و سيّد جمال الدين ها و ديگران و ديگران، تقريباً قرن فرياد و قرن مبارزات بود، و قرن بعد، قرن تجربه است. اين قرني كه ما امروز در آن قرار داريم، قرن تجربه است. قرن چهاردهم هجري، قرن فرياد و بيدارگري و اعلام بود، و اين قرن پانزدهم - از آغاز و از افتتاح آن - قرن تجربه و عملكرد است. ملتهاي اسلامي مجرب شده اند و دارند عمل مي كنند مي بينيم

كه ملتهاي اسلامي مجرب شده اند و دارند عمل مي كنند؛ يك نمونه، جمهوري اسلامي بود؛ و اين نمونه ي اول بود. ما به خاطر اين كه اولين نمونه بوديم، مشكلات بسياري را گذرانديم. مسلمانان بايد از اين نمونه، تجربه بيندوزند. آن ملتهايي كه امروز بخواهند در كشورهاي خودشان حركت اسلامي را تحقق ببخشند، مي توانند كار جامعتري از ملت ايران نشان بدهند و به منصه ي ظهور بياورند؛ اگر خدا كمك كند و اگر آنها همت كنند. از دشمنان اسلام نبايد هيچ اميد همراهي داشت مسلمانان جز برگشت به اسلام راهي ندارند؛ جز تشكيل حاكميت اسلام و تحقق و پياده شدن عمل اسلامي، راهي ندارند. از دشمنان ديرين و كينه ورز اسلام نبايد هيچ اميد همراهي داشت؛ اميد تحمل هم نبايد داشت. شما ببينيد در اين سيزده سالي كه از پيروزي انقلاب اسلامي گذشت - و ما اين روزها داريم سيزدهمين سالگرد و شروع سال چهاردهم را جشن مي گيريم - نسبت به ملت ايران چه كردند، چه گفتند، چه نوشتند و چگونه برخورد كردند؛ اينها براي ملتهاي اسلامي تجربه است. براي مسلمانان، هيچ تجربه يي بالاتر از تجربه ي انقلاب ما نيست هيچ تجربه يي شيرين تر و زنده تر و جذابتر از اين نيست كه ملتي در طول سيزده سال، با وجود اين همه فشار از اطراف بر او، و تحميل يك جنگ هشت ساله و فشارهاي گوناگون اقتصادي و سياسي و فرهنگي و تهاجم نظامي، و علي رغم ميل دشمن و قدرتهاي بزرگ و ابرقدرتهاي عالم، توانسته است بماند و روزبه روز قويتر بشود؛ «و مثلهم في الأنجيل كزرع اخرج شطأه فازره فاستغلظ فاستوي علي سوقه يعجب الزّرّاع ليغيظ بهم الكفّار».(8) امروز اين وضع ملت ايران

است. ملت ما توانستند روي پاي خودشان بايستند، حركت كنند، پيش بروند، توطئه ها را خنثي كنند، جنگي به آن عظمت را پشت سر بگذارند، دشمنان متحد را در اين جنگ ناكام كنند؛ و اينها همه به بركت اسلام بوده است. هيچ تجربه يي براي مسلمانان از اين بالاتر نيست. اگر ما را متهم به نقض حقوق بشر كنند، باكي نداريم البته عليه ما در دنيا حرف مي زنند؛ ما هم توقع نداريم كه حرف نزنند. تريبونهاي درجه ي يك عالم در دست صهيونيستها و امريكاييهاست. اگر صهيونيستها عليه جمهوري اسلامي حرف نزنند، بايد تعجب كرد. اگر امريكاييها و تبليغات وابسته ي به آنها به ما تهمت نزنند، بايد تعجب كرد؛ اين طرفش تعجبي ندارد، آن طرف تعجب دارد. انواع تهمتها را به ما زدند - بزنند - سازمانهاي وابسته ي به خودشان را در عالم به اسم حقوق بشر و دفاع از فلان شخص و فلان گروه بسيج كردند؛ براي اين كه جمهوري اسلامي را متهم به نقض حقوق بشر كنند! واقعاً كداميك از هوشمندان عالَمند كه به اين حرفها لبخند تمسخرآميز نزنند؟! قدرتهايي كه همه ي وجودشان در حقيقت بر ضد منافع بشريت است، امريكايي كه سرتاسر تاريخ اخيرش - كه ما به ياد داريم - آميخته ي با جنايت نسبت به بشريت و ملتهاست، اگر ما را متهم به نقض حقوق بشر كنند، ما چه باكي داريم و چه اهميتي مي دهيم؟ حقوق بشر در سايه ي اسلام و حكومت اسلامي تأمين مي شود ما مي گوييم كه حقوق بشر در سايه ي اسلام و حكومت اسلامي تأمين مي شود؛ اسلام است كه مي گويد: «ان الحكم الّا للَّه امر الّا تعبدوا الّا ايّاه».(9) اين حكم، هر حاكميت

ظالمانه يي را نفي مي كند. هيچ كس حق ندارد بر مردم حاكميت داشته باشد؛ مگر آن كه داراي معيارهاي پذيرفته شده باشد و مردم او را پذيرفته باشند. امروز در جمهوري اسلامي همه ي مقاماتي كه به نحوي در كار مردم دخالت دارند، مستقيم يا غيرمستقيم منتخب خود مردمند؛ حتّي رهبري. يعني در نظام اسلامي، دارا بودن معيارها كافي نيست؛ بلكه انتخاب مردم هم شرط لازم است و بدون انتخاب مردم امكان ندارد. اين دمكراسي است، يا آن چيزي كه در سايه ي زرق وبرق تبليغات دروغين، امروز در كشورهاي غربي و دمكراسيهاي غربي مي بينيم؛ كه البته به همان هم اعتقادي ندارند؟! حوادث الجزاير نشان داد كه به دمكراسي هيچ اعتقادي ندارند حوادث اخير الجزاير نشان داد كه اينها به دمكراسي هيچ اعتقادي ندارند! دمكراسي اگر به معناي انتخاباتي است كه ما در اطراف و اكناف دنيا مشاهده مي كنيم، پس چرا در الجزاير تبليغات غرب براي كوبيدن اسلام بسيج شد؟! چرا قدرتمندان در سطح عالم حاضر نيستند حقيقت مطلب را درك كنند؟! متأسفانه بعضي از مسؤولان الجزاير هم همين طور نمي خواهند حقيقت را درك كنند؛ چرا مي گويند ايران در امور ما دخالت مي كند؟ چه دخالتي؟! شماها مگر خودتان انقلاب عظيم الجزاير را نديديد؟ اينها همان ملتند؛ همان ملتي هستند كه براي خاطر اسلام مبارزه كردند و جنگيدند؛ اينها مسلمانند. چرا به يك ملت اهانت مي كنيد و مي گوييد كه ايران اسلام را توي دهان اينها گذاشته است؟! ملتهاي مسلمان منتظر اين نيستند كه كسي اسلام را توي دهانشان بگذارد؛ يك نمونه اش همين كشورهاي شمالي ما كه به شوروي سابق وابسته بودند. بعد از دهها سال دين زداييِ همراه با كمال خشونت، ديديد مردم بدون

اين كه كسي به آنها بگويد، بدون اين كه كسي به آنها درس بدهد، خودشان فرياد بلند كردند و دم از اسلام زدند؛ همه جا همين طور است. ملتها اسلام را مي خواهند؛ ملتها اسلام را شناخته اند. تا وقتي به اسلام متمسك باشيم، شكست در كار نيست يك قرن فرياد، دارد نتيجه ي خودش را در ذهنيت دنياي اسلام نشان مي دهد. پيروزي انقلاب اسلامي و تجربه ي موفق اين ملت فداكار، دارد نتايج و آثار خودش را نشان مي دهد. ملتها به سمت اسلام گرايش پيدا مي كنند و مسلّماً علي رغم همه ي كارشكنيها، بالاخره آن كه پيروز خواهد شد، ملتها هستند. ما بحمداللَّه تجربه ي اسلام را با افتخار و سربلندي با خودمان داريم. ما اين را فهميده ايم كه تا وقتي به اسلام متمسك باشيم، اين عروه ي وثقاي الهي در همه ي مزال(10) اَقدام به ما كمك خواهد كرد؛ «فمن يكفر بالطّاغوت و يؤمن باللَّه فقد استمسك بالعروة الوثقي لاانفصام لها».(11) گسستن در اين عروه ي وثقاي الهي نيست. ما بايد مشتهايمان را محكم كنيم و اين ريسمان و اين دستاويز الهي را محكم بچسبيم. در مسائل اقتصادي، در جنگ، در تهاجم امريكا، در بازسازي، در تبليغات وسيع عليه جمهوري اسلامي و در همه ي حوادث ديگر، ما اين را امتحان كرده ايم؛ و امام بزرگوار ما (رضوان اللَّه تعالي عليه) كه معلم اين ملت و آموزنده ي اين راه به اين ملت و به ملتهاي ديگر بود، اين را به ما توصيه كرد كه تا وقتي به اسلام متمسك باشيم، شكست در كار نيست. سختيها را تحمل كنيم البته سختيهايي هست كه بايد تحمل كرد؛ اما اين سختيها مقدمه ي راحتيهاست. آزادي، سربلندي، دست يافتن به پيروزي و ثمرات شيرين حاكميت اسلامي و

نجات از دست قدرتهاي ظالمانه، البته سختيهايي دارد؛ اين سختيها را بايد تحمل كرد. در صدر اسلام هم همين سختيها را اول در طول مدتي كشيدند؛ نتيجه اين شد كه قرنها مسلمانان سرور و قدرت يگانه ي عالم شدند. با اين كه بعدها در اركان حكومتهاي اسلامي فساد هم رخنه كرد، اما همان بناي مستحكم و مرصوص اوّلي توانسته بود كه اين بار سنگين را در طول قرنها بر دوش بكشد. سختيها را تحمل كنيم. ملتهاي مسلمان فداكاري كنند، تا از مشكلات عبور نمايند و از موانع بگذرند. حربه ي ابرقدرتها روزبه روز كُندتر مي شود ما بحمداللَّه افق را روشن مي بينيم. ما اين بيداري را، بيداري مباركي به حساب مي آوريم. ما احساس مي كنيم كه حربه ي ابرقدرتها روزبه روز كُندتر مي شود؛ همچنان كه آن ابرقدرت متلاشي شد و آن مجموعه ي عظيم از جغرافياي عالم محو گرديد و آن ابرقدرتي كه آن گونه در دنيا حكم مي راند، امروز از او عين و اثري نيست؛ اين، رفتار عالم را به ما نشان مي دهد. حركت عالم و حركت تاريخ، به سمت محو قدرتهاي ستمگر و ان شاءاللَّه رشد ارزشهاست؛ البته شرط آن، تلاش و مجاهدت است. هيچ چيز بدون مجاهدت به دست نخواهد آمد؛ «و من اراد الاخرة و سعي لها سعيها و هو مؤمن»؛(12) شرطش اينهاست. مسلمانان بايد سعي كنند، بايد ايمان داشته باشند، تا خداي متعال ان شاءاللَّه دريچه هاي رحمت را به روي آنها باز كند. اين راه ملت ايران است؛ اين راه اين جوانان مؤمن است؛ راه مردمي است كه براي اسلام تا امروز با اخلاص مجاهدت كردند. ان شاءاللَّه كه خداوند متعال هم دست ما و دست همه ي ملتهاي مسلمان را بگيرد، ما را هدايت

كند، به ما كمك كند و ان شاءاللَّه قلب مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه) از ما راضي و خشنود باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) جمعه: 2

2) احزاب: 13 3) نهج البلاغه، خطبه ي 56 4) نهج البلاغه، خطبه ي 89 5) نهج البلاغه، خطبه ي 2 6) ر. ك: پاورقي صفحه ي 85 همين مجلد 7) 1312 - 1230 ق) 8) فتح: 29 9) يوسف: 40 10) لغزشگاهها 11) بقره: 256 12) اسراء: 19

گفت و شنود با ميهمانان خارجى شركت كننده در مراسم دهه ى فجر

گفت و شنود با ميهمانان خارجي شركت كننده در مراسم دهه ي فجر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم از اين كه شما را در اين جلسه ي متواضع و بي ريا، گرد هم برادرانه زيارت مي كنيم، خيلي خوشحاليم. ان شاءاللَّه روزبه روز دلها به هم نزديكتر بشود؛ كه امروز دنياي اسلام به اين تقارب دلها خيلي احتياج دارد. هركدام از جمع ما كه در اين جا نشسته ايم، بايستي بر دوش خودمان مسؤوليت تقارب دلهاي ميليونها مسلمان را حس كنيم. جاي تعجب نيست كه همين روش قديمي ايجاد تفرقه، امروز هم يكي از بزرگترين حربه ها، و شايد بشود گفت بزرگترين حربه ي استكبار در مقابل مسلمين است؛ راهش اين است كه آنچه را كه دشمن مي خواهد، ما ضد آن عمل كنيم. ما بايد پيوندها را بيشتر كنيم و واقعاً در اين فضاي تفرقه آميز، تصميم درستي بگيريم. ما مي خواهيم در اين جلسه از شما برادران استفاده كنيم؛ لذا من آماده هستم كه از شما بشنوم. احمد حسين يعقوب:(1) از اين كه ما را به حضور پذيرفتيد، صميمانه متشكريم؛ توفيقي است كه نصيب ما شد، تا هم در مراسم سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي شركت كنيم، و هم با جناب عالي ديدار نماييم. ما به حضور شما رسيديم تا اعلام بيعت مجدد خود و خانواده ي

خويش را به حضرت عالي عرض كنيم و آمادگي خود را براي اطاعت و فداكاري جهت تحقق آرمانهاي اسلامي اعلام نماييم. ما همچنين براي دولت اسلام، قدرت و شكوه و عظمت آرزو مي كنيم و اميدواريم كه در راه اهداف والايش همواره پيروز و موفق باشد. بارك اللَّه فيك و في اولادك و اهلك ايّها الأخ العزيز. تا آن جا كه به شخص من مربوط مي شود، من در خور و قابل هيچ ستايشي نيستم؛ يك طلبه ي ضعيف و يك انسان كوچك هستم كه وظيفه ي بزرگي بر دوش من گذاشته شده است؛ اما تا آن جا كه به اسلام و دولت اسلامي و حكومت اسلامي مربوط مي شود، البته وظيفه ي آحاد مسلمين هم هست كه در حد توان، از قدرت و شوكت اسلام دفاع كنند؛ اين نمونه يي است كه تحقق پيدا كرده است. وهب الزحيلي:(2) من انقلاب اسلامي ايران را مي ستايم و مورد تأييد قرار مي دهم. به نظر من سرنوشت مسلمانان آگاه، با سرنوشت اين انقلاب يكي است؛ به همين خاطر، توطئه هاي زيادي عليه آن صورت مي گيرد. در حكومت اسلامي، پديده هايي مانند حجاب، اجراي حدود، نظام اقتصادي و ... وجود دارد كه مواضع بين المللي خاصي درباره ي اينها گرفته مي شود؛ ولي تبيين صحيحي از آن به عمل نمي آيد؛ لذا به نظر من در اين زمينه، تشكيل «شوراي عالي تبليغات اسلامي» در سطح جهان اسلام مي تواند تا حدودي راهگشا باشد. از اين فرصت مغتنم استفاده مي كنم و خواهش مي كنم جناب عالي بفرماييد افق آينده را چگونه ترسيم مي كنيد و مسير آينده ي انقلاب اسلامي چگونه طي خواهد شد؟ شما سؤال مي كنيد كه ما از حالا به بعد چه خواهيم كرد؛ من به شما مي گويم كه

ما در اول راهيم. آن تصويري كه از جامعه ي اسلامي در ذهن ماست، با وضع كنوني ما فاصله ي زيادي دارد. ما توانستيم حصاري را بشكنيم و مانع را از سر راه حركت به سمت دولت اسلامي و جامعه ي اسلامي و دنياي اسلامي برداريم. آنچه را كه مي توانيم بين خودمان و خدا بگوييم، اين است كه ما تلاش كرديم و مردم ما صادقانه حركت كردند و امام ما خوب رهبري كرد و خوب پيش برد؛ اما آنچه را كه در اثناي اين جاهليت مظلم طي كرديم، نسبت به آنچه كه بعداً بايد طي كنيم، مطمئناً خيلي كم است. اولين و مهمترين كاري كه پيش روي ما قرار دارد، تحول معنوي و روحي انسانهاست. ما متأثر از تربيتهاي طولاني غيراسلامي هستيم. آنچه كه هيجان عظيم انقلاب و دوران جنگ انجام داد، البته معجزه آسا بود؛ اما تا اين پديده عمق پيدا بكند، و تا وقتي كه اعماق ضماير را متحول نمايد، كار زيادي لازم است. در يك صحنه ي ديگر، ما به فهم مباحث اسلامي به شكل كارساز براي مسائل دنياي اين قرن نياز داريم. امت اسلامي در طول قرنها - يعني در دوران انزواي اسلام - كمتر با مسائل واقعي مواجه شد؛ اما امروز ما با مسائل بسياري - كه وضع زمان و پيشرفتهاي علمي بر ما تحميل مي كند - مواجهيم؛ ما بايد براي اينها از متن اسلام جواب پيدا كنيم. اسلام مطمئناً براي همه ي نيازهاي بشر پاسخ دارد؛ اين ما هستيم كه بايستي با ابتكار و استعداد، اين جوابها را پيدا كنيم و در مقابل بشرِ سؤال كننده بگذاريم؛ اين كارِ علما و متفكران است. البته در اين

كار بايستي بشدت مراقب بود كه تحت تأثير فشارهاي تحميل شده ي از طرف فرهنگ رايج جهاني قرار نگيريم. آنچه كه ما به دست مي آوريم، بايد در چارچوب عبوديت خدا باشد؛ چون صراط مستقيم، صراط عبوديت است؛ «و ان اعبدوني هذا صراط مستقيم»؛(3) در اين هيچ ترديدي نيست. اگر كساني هستند كه به مفاهيم اسلامي ايراد مي گيرند - چون اصل عبوديت انسان در مقابل خدا را قبول ندارند - ما طبعاً با آنها بحثي نداريم؛ اما وقتي ما قبول داريم كه آنچه را كه مي گوييم و آنچه را كه مي كنيم و آنچه كه به نام اسلام انجام مي گيرد، بايستي در چارچوب عبوديت الهي باشد، طبعاً بايد بگرديم و حكم خدا را پيدا كنيم. ما مي بينيم كه بعضيها از سُمعه ي(4) بعضي از احكام الهي فرار مي كنند! همين مسأله ي حجابي كه شما اشاره كرديد، بعضيها هستند كه دم از مسلماني هم مي زنند، اما از حجاب اسلامي پرهيز مي كنند! كساني هستند كه قرآن را هم دوست مي دارند، اسلام را هم دوست مي دارند، اما وقتي كه بحث «و السّارق و السّارقه فاقطعوا ايديهما»(5) مي شود، پايشان مي لرزد! ما مي گوييم كه اگر اسلام را قبول داريم، بايستي حقيقتاً حل مشكلات را در خود اسلام پيدا كنيم و در مقابل تهاجم اخلاقي يي كه غرب نسبت به چنين موضعي به خود مي گيرد، دست و پايمان نلرزد. شما الان ملاحظه بفرماييد، در اين سالهاي طولاني بعد از انقلاب - در اين سيزده سال - عمده ي تكيه ي غرب نسبت به جمهوري اسلامي، بر روي چه چيزهايي بوده است؟ بر روي همين چيزهايي بوده كه در آن حكم اسلامي اجرا مي شده است. آنها حرفي ندارند كه اسم اسلام،

بلكه تشريفات اسلام هم در جايي عمل بشود؛ اما آن جايي كه اسلام بخواهد تحقق پيدا بكند و عمل بشود، براي آنها غير قابل تحمل است. آن وظيفه يي كه من امروز احساس مي كنم، اين است كه ما ملتهاي اسلامي را نسبت به اين احساس، مصونيت ببخشيم. اين احساس هزيمتي كه در نفوس مسلمين و بخصوص در بعضي از علما يا نويسندگان يا كُتّابشان هست، بايد از بين برود. غرب در حالي كه دم از آزادي فكر مي زند، مصراً اصرار دارد كه فرهنگ خودش را بر همه ي ملتها در دنيا تحميل كند. خيلي چيزها جزو فرهنگ غرب و جزو فرهنگ اروپاست؛ اما اصرار دارند كه اينها را بر همه ي ملتهاي عالم - از جمله ملتهاي مسلمان - تحميل كنند. ملاكشان در پذيرش و عدم پذيرش افراد و گروهها و دولتها، اندازه ي قبول اينها در مقابل فرهنگ غرب و آن شاخصهاي فرهنگ غربي است! امروز بلندگوها هم در دست آنهاست، و طبيعي است آن كساني كه حاضر نباشند هضم آن فرهنگ بشوند، مورد تهاجم شديد قرار مي گيرند. ما مسلمانان بايستي در مقابل تهاجم و هوچي بازي غرب و تبليغات غربي بايستيم، تا بتوانيم راهمان را پيش ببريم. اين طور نباشد كه اگر آنها به ما گفتند شما مرتجعيد، خود ما هم واقعاً باور كنيم كه مرتجعيم؛ كأنه در دلمان قبول كرده ايم كه مرتجع هستيم! ما مي بينيم كه غرب، با آن چيزي كه اسمش حقيقتاً ارتجاع است، در موارد بسياري سر سازگاري دارد! الان دولتهايي هستند كه مرتجعترين نظامها بر آنها حاكم است؛ اما با غرب همپيمانهاي قابل قبولي هستند؛ غرب آنها را كاملاً قبول دارد و با آنها مشكلي ندارد!

مسأله، مسأله ي مقابله ي با اسلام و فرهنگ اسلامي است كه بشدت از آن گريزانند. امروز خوشبختانه بيداري وسيعي در دنياي اسلام به وجود آمده است؛ بايستي اين بيداري را به سمت صحيحي هدايت كرد؛ مسؤوليت اين كار با علما و متفكران و انديشمندان عالم اسلام است؛ بايد كاري كنند كه اين بيداري به سمت حاكميت اسلام منتهي بشود. البته كار مشكل است؛ شما نمونه اش را در الجزاير مشاهده كرديد.(6) در الجزاير انتخابات آزادي برگزار شد كه يك گروه بكلي جداي از حكومت بَرنده شدند؛ و گروهي كه خودشان انتخابات را اجرا مي كردند، مغلوب شدند؛ اين خودش بهترين دليل براي اين است كه انتخابات، انتخابات صحيحي بود؛ درعين حال اين انتخابات را به هم زدند! البته استدلالي هم درست مي كنند؛ مي گويند اين دمكراسي يي است كه به سمت استبداد خواهد رفت! در حالي كه آنها حكومتهاي استبدادي را در كشورهاي ديگري كه با خودشان همپيمانند، كاملاً پذيرفته اند و شايد هم مي دانند كه حكومت اسلامي، حكومت استبدادي نيست؛ ليكن بالاخره بايد بهانه يي آورده بشود، و آن بهانه اين است! اينها احتمال مي دهند كه اين وضعيت در كشورهاي ديگر اسلامي هم تكرار بشود؛ لذا زمزمه ي حضور سازمان ملل در برگزاري انتخابات كشورها را مي كنند. سازمان ملل، يعني امريكا؛ يعني دولتهاي داراي «حق وتو» و در رأسشان امريكا ! اين معنايش آن است كه اگر در كشورهايي احتمال اين وجود دارد كه اسلام با انتخابات پيروز بشود، بايستي امريكا يك طريق به ظاهر قانوني درست كند، آن جا حضور پيدا كند و مانع از اين كار بشود! مسلمانان بايد در مقابل چنين توطئه يي بايستند. تا چه اندازه مي شود به يك قلدري يي و

يك قلدري ميدان داد كه براي انجام مقاصد سلطه جويانه ي خودش، تا اين حد پيش برود؟ بايد جلوي اينها ايستاد، و ملتها مي توانند بايستند. فتحي يكن:(7) من هم از ديدار مسرت بخش امروز بسيار خرسندم و خدا را بر اين توفيق سپاسگزار. به نظر من، امروز اسلام با يك طرح پيشرفته ي جهانيِ مخالف اسلام روبه روست، كه از جمله ي اهداف آن، جدا كردن جمهوري اسلامي ايران از مسلمانان ديگر كشورهاست، تا بدين وسيله دولت اسلامي را تضعيف كرده، آن را از بين ببرند. بر اين اساس است كه مي بايد گروههاي اسلامي را دعوت كرد تا با جمهوري اسلامي ايران رابطه ي مستحكم برقرار كنند. از اين طريق است كه هم جمهوري اسلامي تقويت مي شود، و هم اين گروهها با اتكاء به قدرت يكديگر، توان بيشتري پيدا مي كنند. بسيار خوب؛ همين طور كه شما مي گوييد، بايد عمل بشود. حقيقتاً ما اين احساس را داريم كه بايستي با مجموعه هاي اسلامي و ساحات(8) اسلامي در همه ي دنيا ارتباط وثيقي داشته باشيم؛ براي اين تلاش هم كرده ايم، بعد از اين هم بايد بكنيم. من امروز خلأيي را احساس مي كنم كه وجود دارد. وقتي ما قدري واقعي صحبت بكنيم - نمي خواهيم در ذهن صحبت كنيم - مي بينيم كه فرضاً در الجزاير يك تجربه ي با اين عظمت اتفاق مي افتد و مخالفان اسلام از همه ي اكناف عالم بسيج مي شوند، براي اين كه اين تجربه را لااقل در عالم ذهن و تبليغات بكوبند - طبعاً افكار عمومي را آماده مي كنند - و واقعيت در الجزاير همين چيزي مي شود كه شد؛ يعني ذبح يك دمكراسي به اين وضوح و به اين روشني، جلوي چشم همه ي مردم دنيا ! من مي گويم

چرا در چنين موقعيت حساسي كه يك حادثه ي به آن عظمت در آن جا اتفاق افتاده، متفكران و گويندگان و مبلّغان در همه ي اقطار عالم، يك حركت تبليغاتي را به نفع اين حادثه شروع نمي كنند؟ منظور، يك حركت است، نه اشخاص؛ يعني آن چيزي كه قائم به ملت است. البته ما به عنوان جمهوري اسلامي، در عالم تبليغات و اظهار مواقف سياسي، آن چيزي كه در وسع و توانمان بوده، انجام داده ايم. البته ضرورتهايي كه دولتها دچار آن هستند، حتّي ما اين ضرورتها را هم تا حدودي شكستيم و كنار گذاشتيم؛ ليكن درعين حال ما يك دولت هستيم؛ يعني وقتي كه مسأله از ناحيه ي ما باشد، صرفاً يك مسأله ي سياسي تلقي خواهد شد؛ لااقل اين طور وانمود مي شود. من مي گويم در دنياي اسلام بايستي صدها نويسنده در صدها نشريه و خطابه و تريبون و مقاله، مسأله ي الجزاير را براي افكار عمومي دنيا بشكافند و آنان را نسبت به اين مسأله روشن كنند. الان سكوت بدي بر عليه منافع ملت الجزاير حاكم است. حسين حبشي:(9) اندونزي با اين كه يك كشور اسلامي است، اما متأسفانه تبليغات مسيحيت با همكاري غرب صليبي و حركت لاييك جهاني و صهيونيزم بين الملل در اين كشور روزافزون شده است؛ كه ضرورت بررسي راههاي مقابله با اين حركت تهاجمي را ايجاب مي كند. نظر حضرت عالي در اين خصوص چيست و به نظر شما بهترين روش مردمي جهت برپايي دولت اسلامي كدام است؟ آنچه كه من حالا مي توانم به شما بگويم، اين است كه شما بايستي تلاش خودتان را بكنيد و من اعتقادم اين است كه خدا هدايت مي كند. تجربه نشان داده كه راه براي حاكميت اسلام يكي نيست؛

شايد بشود به عدد هر كشوري يك تجربه فرض كرد. با شرايط هر جايي، طبعاً وضع فرق مي كند. آنچه كه براي علماي دين لازم است كه به آن توجه كنند، اين است كه به زمان و مكان خودشان عالم باشند. ما علماي دين، سالهاي طولاني فريب خورديم؛ ديگر بس است! بايستي به اين كلام نبي اكرم (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) توجه كنيم كه فرمود: «العالم بزمانه لاتهجم عليه الّلوابس».(10) بايستي اين علمِ به زمان را پيدا كنيم و پيش برويم. من به تجربه به اين آيه ي شريفه رسيده ام كه مي فرمايد: «والّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا».(11) اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند همه ي ما را هدايت كند. عمر ناكيچويچ:(12) ما از مواضع شما در خصوص مسائل كشورمان سپاسگزاري و قدرداني مي كنيم. به نظر مي رسد با حجم عظيم مصايبي كه در بوسني جريان دارد، متأسفانه تبليغات كشورهاي اسلامي و عربي در جهت طرفداري از مسلمانان آن منطقه بسيار ضعيف است. در عمل هم آن گونه كه بايد، كمكهاي چنداني از سوي اين كشورها به مردم بوسني نمي شود. شايد لازم باشد كميته يي اسلامي تشكيل شود، تا مشكلات مسلمانان را بررسي كند و راه حلها و كمكهاي لازم را ارائه نمايد. بنده آمدم و بوسني و هرزگوين را از نزديك ديدم. اولاً در آن جا نشانه هاي اسلامي و يادگارهاي اسلامي بسيار برجسته است؛ ثانياً عواطف اسلامي هم در آن جا بسيار سرشار است. من مي ديدم كه مردم با وجود سلطه ي حكومت الحادي در طول سالهاي متمادي، عواطف اسلاميشان به حال خود باقي است. البته عواطف، كافي هم نيست؛ بايستي تفكرات اسلامي در ذهنهاي مردم باشد، يا به وجود بيايد. متفكران و افراد برجسته ي مسلمان در آن جا، بايستي به جنبه ي فكري

مردم هم اهميت بدهند. البته اين كه كشورهاي اسلامي به فكر شما نبودند، ما اين را تصديق مي كنيم؛ اين يكي از مضرات تفرقه ي عظيمي است كه بين ما مسلمين ايجاد شده است. ما ملتهاي اسلامي متأسفانه كمتر به فكر همديگر هستيم؛ هر كسي به فكر خودش است! البته ملتها را نبايستي متهم كنيم؛ دولتها مقصرند. به هرحال ما قضاياي بوسني و هرزگوين را دنبال مي كنيم و يقيناً بدانيد كه برادران خودمان را در آن جا فراموش نمي كنيم. نمي دانم چه خواهيم كرد، اما مي دانم كه مسلّم ما از فكر آنها خارج نخواهيم بود و آنچه كه مصلحت و ظرف زمان اقتضاء بكند، آن را انجام خواهيم داد. اميدواريم كه آنچه تكليف شرعي ماست، آن را زودتر بفهميم. ان شاءاللَّه هرچه كه به آن برسيم، بدون ملاحظه بر طبق آن اقدام خواهيم كرد. بدانيد كه ما در تصميم گيريهاي بين المللي هم رعايت چيزي غير از تكليفمان را نمي كنيم. اگر بدانيم چيزي به نفع مسلمانان است، آن را عمل مي كنيم. فعلاً من از شما خواهش مي كنم كه اگر به آن جا رفتيد، سلام من را به برادران مسلمانمان برسانيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) از كشور اردن 2) از كشور سوريه 3) يس: 61 4) شهرت، آوازه 5) مائده: 38 6) ر. ك: پاورقي صفحه ي 85 همين مجلد 7) از كشور لبنان 8) ناحيه ها 9) از كشور اندونزي 10) تحف العقول، ص 356 11) عنكبوت: 69 12) از كشور بوسني و هرزگوين

بيانات در ديدار با اعضاى «گروه دانش» صداى جمهورى اسلامى ايران

بيانات در ديدار با اعضاي «گروه دانش» صداي جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم احساس خاطرجمعي از برنامه هاي شما از زيارت برادران و خواهران خيلي خوشحال شدم. از توضيحي كه شما(1) در

مورد برنامه هاي گروه داديد، يك احساس خاطرجمعي به انسان دست مي دهد. الحمدللَّه جوانب مختلفي در ذهنتان بوده و هست و پيداست با اين كه گروه خيلي پُرجمعيتي نيستيد، اما با نقشه و با حساب و علمي داريد پيش مي رويد. البته آشنايي من با گروه شما از طريق راديو، از خيلي از گروههاي ديگر بيشتر است؛ تصادفاً اين طور شده است. اين برنامه هايي كه شما گفتيد،(2) جز برنامه ي «مشاهير جهان علم» - كه من از آن خبري ندارم - بقيه ي برنامه هاي شما را من كم و بيش گوش كرده ام؛ مثل همان برنامه يي كه صبحها پخش مي شود و «علم و زندگي» نام دارد. من يك وقت با خودم فكر مي كردم كه اگر شماها را ديدم، از گوينده هاي خواهر و برادر(3) اين برنامه - كه خيلي متين و قوي و خوش صدا صحبت مي كنند - تشكر كنم؛ برنامه ي بسيار خوبي است. از لحاظ اجرا، جزو برنامه هاي خيلي خوب است. برنامه، هيچ كسل كننده نيست؛ درعين حال اجراي بسيار متين و شاد و قوي و به اصطلاح بدون حشوي دارد. در اين برنامه، گاهي از يك ميهمان هم استفاده مي كنند؛ دكتري به آن جا مي آيد و حرفي مي زند؛ آن هم باز خوب است. هرچه كه در آن برنامه ديدم، خوب بود. برنامه ي «روزنه» را هم كه اشاره كرديد، من تصادفاً اين برنامه را گاهي گوش كرده ام؛ كه آن هم برنامه ي بسيار خوبي است و خيلي خوب هم اجرا مي شود؛ البته برنامه ي متنوعي هم هست. اهميت داستانهاي علمي، تخيلي آن داستانهاي علمي، تخيلي كه اشاره كرديد، واقعاً هم مهم است. اين علمي، تخيلي ها الان در دنيا يك فصل بسيار بازي شده است. شما(4) گفتيد كه اين

داستانها بايد به عقل نزديكتر باشد؛ نه، چيزهايي وجود دارد كه از ذهن خيلي هم دور است؛ حتّي در آن كتابهايي كه به فارسي هم ترجمه شده و من ديده ام - من كه به متون خارجيش دسترسي ندارم - چيزهايي وجود دارد كه از عمل خيلي هم دور است؛ يعني به نظر مي رسد كه هنوز علم بشر به آن جا نرسيده كه مثلاً فرض كنيد يك آدم آهني، ناگهان شعور و وجدان و درك پيدا كند. اخيراً كتابي منتشر شده به نام «انسان دو قرني»،(5) كه پارسال چاپ شده بود و من آن را ديدم. در اين كتاب، يك آدم آهني ناگهان شعور و وجدان و درك پيدا مي كند! اين از واقعيتهاي علمي زمان ما خيلي دور است؛ يعني واقعيتهاي علمي چنين چيزي را اصلاً تجويز نمي كند؛ ليكن هم سرگرم كننده است، هم سرگرم كننده ي بيهوده نيست - هجو نيست - يعني ذهن را به آفاق جديدي مي برد؛ و اين چيز خوبي است. البته از سابق هم چنين چيزي معمول بوده است. چيزهايي هست كه در يك زمان تخيلات بود، اما الان دارد به واقعيتها تقريباً نزديك مي شود. يك وقت من چند سال پيش كتابي(6) خواندم كه به يك آدم دو شخصيتي پرداخته بود؛ انساني كه دوايي را مي خورَد و مي شود «مستر هايد». اين، شخصيت بعدي و دوم اوست؛ شخصيت اول او، يك آدم خيلي خوب و خوش طينت و نجيب و خيرخواه است؛ وقتي كه «مستر هايد» مي شود، آدم بدِ بدجنسِ خبيثِ پنهانكاري مي شود. غرض اين است كه آوردن اين چيزها در راديو و مطرح كردن با مردم، اگر با گزينش صحيحي همراه باشد، آثار بسيار

مثبت و خوبي دارد؛ كه يكي از آثار آن همين است كه جوانان را به اين مجموعه جذب مي كند. بنابراين، برنامه ي «روزنه» هم خوب است؛ اجرايش هم خوب است. برنامه ي «جهان دانش» را هم كه من كمتر از ديگر برنامه ها گوش كرده ام؛ چون در وقتي پخش مي شود كه من غالباً فرصت نمي كنم آن را گوش كنم؛ درعين حال گاهي آن را هم گوش كرده ام. اين برنامه هم برنامه ي خوب و بسيار متين و سنگيني است؛ اجرايش هم بسيار خوب است. برنامه ي شب شنبه ي شما(7) را هم اتفاقاً من گوش كرده ام؛ گاهي هم از راه دور در مسابقاتتان شركت كرده ام. مجريان برنامه،(8) خيلي هم خوب و قوي اجرا مي كنند؛ اين برنامه هم برنامه ي بسيار خوب و متنوعي است. برنامه ي «گفتگو» هم همين طور است؛ من گاهي آن را بعدازظهرها شنيده ام؛ از جمله اين كه با آقاي دكتر حسابي(9) و چند نفر از آقايان ديگر در چند جلسه صحبت كردند، كه من گوش كردم؛ آن هم خوب است. شما الان داريد الگو مي دهيد اين كه شما گفتيد ما مي خواهيم در اين برنامه از جنبه ي علمي الگو بدهيم، اين دست شماها نيست؛ شما الان داريد الگو را مي دهيد؛ چه بخواهيد، چه نخواهيد. آن كسي كه دارد حرف مي زند، او الگو مي شود. ببينيد، ما داريم از جامعه ي دانشمندان گمنام كشور يك نفر را برمي كشيم. اينها هميشه گمنام بوده اند؛ نه اين كه حالا امروز كه انقلاب شده، گمنامند؛ نه، انقلاب اينها را يك خرده رو مي آورد؛ اما اينها قبل از انقلاب گمنام تر بودند. آن كس كه مي خواست يك خرده براي خودش و براي علمش زندگي كند، گمِ گم بود؛ مگر آن كسي كه مي خواست يك كار مثلاً

تملق آميزي بكند و يك چيزي بگويد، او جلو مي آمد؛ والّا كسي كه واقعاً مي خواست در زندگي علمي خودش باشد، اصلاً كسي به او كمترين اعتنايي نمي كرد. من يك وقت در زمان رياست جمهوري به مركز سرم سازي كرج(10) رفتم، ديدم يك عده از اين دانشمندان پيرمرد در آن جا هستند؛ كه يكي از آنها هم به گمانم جزو همين كساني بود كه از طريق راديو با او صحبت شد. من از لهجه اش فهميدم كه نجف آبادي است. پيرمرد از كار افتاده يي بود؛ گريه اش گرفت! ديد كه رئيس جمهور آمده با او دست مي دهد و مي گويد: آقا ! احوال شما چه طور است؟ اصلاً چنين چيزي در زندگي او سابقه نداشت كه يك مقام كشوري جلو بيايد و با تواضع با او حرف بزند و قدر علم او را بداند. مي ديد كه من قدر علم او را مي دانم و به او به عنوان يك عالم، حقيقتاً و قلباً - نه تصنعاً - احترام مي كنم؛ اين واقعاً برايش چيز عجيبي بود. اصلاً اين چيزها در گذشته مطرح نبود. بنابراين، حالا شما داريد از اين جامعه ي گمنام، يكي را بالا مي كشيد، در راديو مي آوريد و با او گفتگو مي كنيد. پيدا بود كه آن مصاحبه گرتان(11) هم كاملاً دل مي داد؛ گاهي مكرر مي گفت من شاگرد شما بودم، يا شما در دانشگاه اين طور بوديد؛ يعني او را احترام مي كرد. پس، او به طور طبيعي الگو مي شود. حالا هر كار كرده باشد، الگوست؛ يعني شما ديگر نمي توانيد بين تلاش علمي او و صبغه ي فكري او مرزي قائل بشويد. ممكن است او يك آدم مادّي باشد و در گزارشي كه مي دهد، نشان بدهد كه اصلاً جنبه هاي معنوي

در پيشرفت آدم مؤثر نيست. اگر او اين چنين گفت، شما از دستتان در رفته، ديگر هيچ كاري نمي توانيد بكنيد؛ اين گزارش منعكس هم مي شود و جواني را هم كه آن جا نشسته و دارد گوش مي كند، جذب مي كند. بنابراين، به اين نكته توجه كنيد؛ با اين كه برنامه، برنامه ي بسيار خوبي است، اما اين كار، عكس اهداف شما عمل نكند. ما بايد عالِم را عملاً تشويق كنيم ما بايد عالِم را عملاً تشويق كنيم؛ صرف اين كه بگوييم ما شما را دوست مي داريم، او تشويق نمي شود. يكي از طرق تشويق كردن همين است كه ما او را بياوريم و از طريق رسانه ي خود در مقابل ميليونها نفر قرار بدهيم و او شرح حال و گوشه هاي مخفي زندگيش را كه در غربت و در فقر گذرانده، براي مردم بيان كند و تشويق بشود؛ اين تشويق عملي است؛ شما بايد اين كار را بكنيد؛ كار بسيار خوبي است؛ منتها توجه بكنيد كه اين كار به زيان شما تمام نشود؛ يعني اين اهدافي كه ذكر كرديد - كه همه ي اين اهداف هم خوب است - به عكس آن عمل نشود. مثلاً فرض بفرماييد كه يك نفر بيايد در خلال گزارشهايش نشان بدهد كه بايد در جامعه زرنگي كرد، تا چيزي به دست آورد. اين براي آن روح علمي كه شما مي خواهيد بدهيد، كاملاً مضر است؛ در حالي كه در ميان دانشمندان ما كساني هستند كه با زرنگي پيش مي افتند. اگر همين مطلب در سخن او يك طوري منعكس شد، شما نتيجه ي عكس گرفته ايد. بي ديني و بي اعتقادي نسبت به كشور هم همين طور است. حدود يك سال پيش مصاحبه يي را ديدم كه از

آن صحبتها من خيلي خوشم آمد. او مي گفت كه ما كوشش كرده ايم تا براي واژه هايي كه در فلان علم استفاده مي شود - حالا دقيقاً يادم نيست كه كدام علم بود - معادلي پيدا كنيم. اين خيلي خوب است كه يك نفر يكي از همتهاي خودش را اين معرفي كند كه مي خواهد معادلهاي واژه هاي خارجي فلان علم را در فارسي پيدا كند؛ زيرا دايم لازم نيست كه ما از عين آن لغت استفاده كنيم. اين كار خيلي خوب است؛ اما عكسش هم ممكن است؛ به اين توجه داشته باشيد. به هرحال، برنامه هاي شما خوب است. مي بينم چهره ها هم بحمداللَّه همه چهره هاي جوان و شادابي هستند. برنامه ها به قدري پخته است كه آدم خيال مي كند آنهايي كه اينها را تهيه مي كنند، خيلي جوان نيستند؛ اما مي بينيم كه بحمداللَّه آقايان و خانمها غالباً جوان هستند و الحمدللَّه نشاط كار و پختگي و بلوغ علمي هم دارند. استقرار «روح علمي» در جامعه من يكي، دو نكته ي كوتاه را بگويم، تا ان شاءاللَّه شما برويد و در جهت پيشبرد همين راه و همين خط كار كنيد و ادامه بدهيد: غير از اين هدفهايي كه شما گفتيد، يك چيز ديگر هم هست كه مي تواند در چنين برنامه يي منظور و هدف باشد؛ و آن استقرار «روح علمي» در جامعه است؛ اين خودش چيز مهمي است؛ ديگر بحث دانشجو نيست كه دانشجو به علم علاقه مند بشود و دنبال رشته هاي علمي برود؛ نه، اصلاً در كل جامعه يي كه ما در آن زندگي مي كنيم، فرق است بين اين كه در مردم - ولو يك روستايي - روح علم گرايي باشد، يا اين كه نه، روح ضديت با علم باشد، يا اصلاً

علم برايشان مطرح نباشد؛ اينها واقعاً دو گونه زندگي كردن است و دو نوع زندگي را به بار مي آورد. ما بايستي از طرق صحيح، به هر وسيله يي كه ممكن باشد، آن اوّلي را در جامعه تأمين بكنيم و به وجود بياوريم. آثار «روح علمي» در انسانها روح علمي آثار متعددي در انسانها دارد؛ يكي همين است كه انسان سعي مي كند علم را بياموزد. وقتي كسي روح علمي پيدا كرد، خواهد فهميد كه در اين حيات و در اين آفرينش، قوانين و ترتيب و نظمي هست، كه اگر ما آن نظم و ترتيب را پيدا بكنيم، كار زندگي خود و مجموعه مان بهتر پيش خواهد رفت. بايد گرايش پيدا كنيم كه اين روح علمي را بيابيم و رواج دهيم. البته ممكن است در سطوح خيلي ابتدايي، اصلاً حتّي اين تصور هم نگنجد، اما اجمالاً شخص گرايشي پيدا كند؛ مثلاً بفهمد كه مي تواند به وسيله ي نوشتن، از راه دور با شما صحبت كند و در نتيجه به سوادآموزي تشويق بشود. هرچه ما پيشتر برويم، اين گرايش به روح علمي، آثار مثبت تر و عميقتري را در جامعه مي گذارد. پس، يكي از آثار اين روح علمي در جامعه اين است كه هر كس مشتاق خواهد شد علم را بياموزد و از بي علمي فرار كند. مثلاً فرض كنيد شخص كشاورزي است، مي داند كه اگر از سم و كود و روش علمي براي كشاورزيش استفاده كند، امسال به جاي سه تن، چهار تن گندم برداشت خواهد كرد. يك نفر هست كه اصلاً اعتقاد به اين ندارد كه در اين جا علمي وجود دارد، روشي وجود دارد، قانوني وجود دارد، كه اگر ما اين

قانون را بشناسيم، خوب عمل مي كنيم. فرق است بين اين كسي كه معتقد است قانوني هست و اين قانون به نفعش است و گرايش پيدا مي كند كه اين قانون را ياد بگيرد، با آن كسي كه اصلاً بي تفاوت است، معتقد نيست و مي گويد اين حرفها را رها كن، همه اش كشك است! ما بايد اين روح علمي را در همه ي سطوح در جامعه به وجود بياوريم؛ اين علم گرايي چيز خيلي مهمي است. «علم گرايي» با «دين گرايي» هيچ منافاتي ندارد البته بعضي به غلط خيال مي كنند كه «علم گرايي» با «دين گرايي» نمي سازد. من ديده ام كه در اين چند سال اخير، بعضيها كه اغراض خاص سياسي دارند و ما آنها را مي شناسيم - شايد عموم مردم ندانند كه اين افراد چه غرضي دارند، ليكن ما چون افراد را از روي سوابقشان بيشتر مي شناسيم، زودتر برايمان قابل حدس است - و بعضيها هم كه ممكن است غرض سياسي نداشته باشند، اما همين طوري تشويق مي كنند، براي القاء اين معنا مي كوشند كه دين گرايي مردم - كه امروز در جامعه ي ما رواج دارد - با علم گرايي منافات دارد و با علم گرايي مي شود به دين گرايي مردم صدمه زد! اينها كور خوانده اند و اشتباه مي كنند؛ اين دو با هم هيچ منافاتي ندارند؛ زيرا دين اگر دين اسلام است كه ما امروز طرفدار آن هستيم، ديني است كه انقلاب مي كند؛ ديني است كه براي ميدانها سرباز درست مي كند؛ ديني است كه به علم دعوت مي كند. اصلاً علت اين كه مسلمانان توانستند براي مدت چند قرن مشعل علم را در دنيا به دست بگيرند، همين توجه اسلام به علم و دانش بود. از فارابي(12) تا خواجه نصير،(13) حدود

سه قرن اين مشعلداري ادامه داشته است؛ آن هم در سطح بالا، نه در سطح پايين. امروز نظرات خوارزمي(14) در رياضيات، يا نظرات ابن سينا(15) در طب، نظرات منسوخ شده يي نيست؛ نظراتي است كه بر اساس آنها نظراتي آمده، ليكن نسخ نشده است؛ نظرات باطل شده يي نيست؛ نظرات صحيحي است كه البته تكميل شده است. همه ي اينها از كجا ناشي شدند؟ از دين اسلام ناشي شدند؛ يعني آن عامل اصلي كه توانست مسلمين را به اين اوج علمي برساند، دين اسلام بود. در اروپا اولين مشعلداران علم، افراد ديني اند شما مي دانيد كه در اروپا - در همان قروني كه اشاره شد - ضديت با دين بود. البته تا برهه يي از زمان، به خاطر آن دين كذايي، ضديت با علم بود. حتّي در اروپا هم اولين مشعلداران علم، افراد ديني اند. خود اين «راجربيكن»(16) معروف - كه فرانسويها به او «رژه بيكن» مي گويند - كشيش است؛ آن هم كشيشِ فرانسيسكن(17) است. نمي دانم شما با احوالاتشان آشنا هستيد يا نه. اينها گروه كشيشيِ بسيار زهدگرايي هستند كه خود را تابع «سن فرانسيس»(18) مي دانند؛ همان «سن فرانسيس» معروفِ قديس، كه اين «سانفرانسيسكو»ي امريكا هم به اسم اوست. اينها اسماء مقدس را روي شهرها مي گذاشتند. اين «سن فرانسيس» معروف، قديسي بود كه دستگاههاي پاپ آن وقت، به خاطر افشاگري اين شخص نسبت به تجملات دستگاه پاپ، دشمن خونيش بودند. او معارض دستگاه پاپ و معارض آن جاه و جلالها و آن ثروتها و آن زراندوزيها بود؛ طرفدار زهد بود. اگر بخواهيم مشابه «راجربيكن» را در ميان نحله هاي اسلامي بيابيم، بايد مثلاً او را در زمره ي تصوف خاكساري - كه كارشان درويشي و گدايي است

- بدانيم. كشيش اين رشته «راجربيكن» معروف است كه در قرن سيزدهم ميلادي، از اولين پرچمداران علم در اروپاست. به عبارت ديگر، اولين جلوه هاي علم كه به رنسانس اروپا منتهي شد و آن تحول علمي را پديد آورد، باز از طرف مذهبيها بود؛ منتها مذهبيهاي روشن، نه مذهبيهاي تاريك ذهن. عالمان ديني ما در علوم مختلف تبحر داشتند «ابن سينا»ي ما هم همين طور بود. خود «ابن سينا» يك عالم ديني است؛ او به يك معنا اصلاً يك عارف است. «بيروني»(19) هم يك عالم ديني است، كه آن «تحقيق ماللهند» را نوشت. مي دانيد كه اسم اين كتاب، از يك بيت شعر گرفته شده است: تحقيق ماللهند من مقولة مقبولة في العقل او مرذولة او در زمان خود، در رياضي و در نجوم و در علوم متفرق، تبحر داشت. «شيخ بهايي»(20) هم كه يك آخوند به تمام معناي كامل است، همين طور بود. در زمان «شيخ بهايي»، رشته هاي ديني در آن مسير و جريان صنفيِ آخوندي افتاده بود. در گذشته، صنفيِ به اين شكل كه نبوده است؛ يك روحاني بوده كه در همه ي علوم عالم بوده؛ مثل خود «ابن سينا» كه شاگرد فلسفه هم داشته، شاگرد طب هم داشته است؛ اما «شيخ بهايي» مربوط به آن دوراني است كه روحانيت جنبه ي صنفي پيدا كرده بود؛ يعني يك آخوند حرفه ييِ منبر و محرابي، با آن گونه دانشهاي كذايي. پس، آن روح ديني، با روح علمي اصلاً منافاتي ندارد؛ بلكه روح ديني، كمك و پشتيبان روح علمي است. شما بايد «روح علمي» و «علم گرايي» را در جامعه گسترش دهيد شما بايد روح علمي و علم گرايي را و اين كه اين كَون عظيم قاعده يي دارد و بر تمام

اجزايش قانوني حكمفرماست و ما از طرف دين مأموريم كه اين قانون را كشف كنيم، تا بتوانيم اين كَون را اداره كنيم، در جامعه گسترش دهيد. بشر براي اداره ي اين كَون آمده است. بشر آمده كه بر سنگ و چوب و درخت و روي زمين و زير زمين حكومت كند؛ نيامده كه محكوم اينها باشد. اين حاكميتِ بر روي زمين - كه فلسفه ي وجودي و وظيفه ي اصلي بشر است - محقق نمي شود، مگر آن وقتي كه شما قوانين زمين - يعني قوانين آب و باد و هوا - را بشناسيد. تا اين قوانين را نشناسيد، نمي شود. پس، اين قوانين را با علم مي شود شناخت. بنابراين، روح علمي يك هدف مهم است. نسل امروز ما از سابقه ي علمي خود بي خبر است يك نكته ي ديگر اين است كه با آن سابقه ي علمي كه ما در گذشته داشتيم، متأسفانه نسل امروز از آن بي خبر است. شماها همه تان الحمدللَّه اهل علم هستيد و وارديد و شايد اين چيزها را از ما بهتر هم مي دانيد. مي دانيد كه گذشته ي علمي ايران، واقعاً چه گذشته ي پُرافتخاري بوده است. گاهي مي گويند كه فلان چيز قرون وسطايي است؛ غافل از اين كه قرون وسطي براي اروپا روزگار ننگ است، اما براي ما روزگار نور است. شما قرن چهارم هجري را نگاه كنيد. كتاب «تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري»، نوشته ي «آدام متز»،(21) نشان مي دهد كه تمام محيط اسلامي، اصلاً بازار علم دنياست، و آن نقطه ي اصليش هم ايران است؛ يعني همين اصفهان و ري و فارس و خراسان و هرات و مرو و ... . اين شهرها مركز و قله ي علم دنيا بوده است؛ اما

متأسفانه نسل امروز اينها را نمي داند. اين ندانستن، نه به معناي اين است كه همين مطالبي را كه من گفتم، نمي داند؛ چرا، اين مطالب را صد بار شنيده است؛ همه در كتابها هم گفته اند؛ همه جا هم گفته اند؛ اما باورش نيست! بي آن كه به زبان انكار كند، يك حالت ناباوري در همه ي نسل امروز و نسل قبل، نسبت به گذشته ي ايران وجود دارد؛ علتش هم اين است كه تمدن غرب و اين تكنولوژي پُرسروصدا، آن چنان آمده فضا را پُر كرده، كه حتّي كسي جرأت نمي كند به شجره نامه ي خودش نگاه كند! مي خواهند گذشته ي علمي و تمدن ملتها را نفي كنند امروز علم در دست آنهاست - در اين كه شكي نيست - اما مي خواهند گذشته ي علمي ملتها را هم نفي كنند؛ البته در جاهايي كل تمدنها را نفي مي كنند! اين غربيها و اروپاييها كه به نقاطي از دنيا - مثل مناطقي از امريكاي لاتين - رفتند، كل تمدن را نفي كردند! يك وقت رئيس جمهور پرو(22) - همين كه دوره اش پارسال تمام شد - به من مي گفت كه ما يك كاوشهاي باستان شناسي داشتيم و طي آن يك تمدن بسيار پُرهيمنه يي را در اين كاوشها كشف كرديم. يعني تا پانصد سال قبل، كشور پرو تمدن و حكومت بسيار مقتدري داشته و از علم و ثروت هم برخوردار بوده است؛ اما امروز شما ببينيد پرو در كجاي دنياست؛ اصلاً در دنيا چه حضوري دارد كه بشود اسمش را آورد؟ هيچ چيز ندارد. كاري كردند كه مردم پرو اصلاً از گذشته ي خودشان اطلاع ندارند. اگر هم حفاري و كاوشي لازم بوده، خودشان كردند و بردند؛ ته و توهايش مانده كه حالا

اينها يك چيزهايي دارند كشف مي كنند! در بعضي جاها اين كار را كردند. گذشته ي علمي كشور را به ياد نسل جديد بياوريد البته در مورد ايران نمي شده اين كارها را بكنند؛ چون اين همه كتاب و اين همه اثر علمي و اين تاريخ مشعشع وجود دارد و نمي توانستند كاري بكنند؛ اما اثرش را از ذهنها زدوده اند؛ شما بايد كاري كنيد و اين را برگردانيد. البته اين برنامه ي «مشاهير جهان علم» مقداري تأمين مي كند، اما حقاً و انصافاً كافي نيست. من عقيده ام اين است كه در همين برنامه هايي كه الان داريد - همين برنامه هاي علمي شب و صبح،(23) و يا مثلاً در همان برنامه ي «روزنه» - مي توانيد تا حدودي اين خلأ را جبران كنيد. البته راجع به اين قضيه، مطلب مستقيمي نمي شود در آن جاها گفت؛ اما واقعاً شما آقايان و خانمها بنشينيد فكر كنيد، ببينيد چه تدبيري مي توان انديشيد كه كيفيت بيان و القاء شما در هريك از اين برنامه ها طوري باشد كه بتوانيد اين گذشته ي علمي را به ياد نسل جديد بياوريد. در پيشرفت علمي ما، واقعاً اين يادآوري اثر دارد. اين نسل اگر بداند كه استعداد و گذشته ي آن چناني دارد، يك طور به آينده خواهد نگريست؛ اما اگر تصور بكند كه هرچه هست و نيست، دست اروپاييهاست و هميشه ما بايد دنبال آنها باشيم، اين در پيشرفت علمي ما طور ديگري اثر خواهد گذاشت. موسيقي ايراني مي تواند به نيازهاي شما پاسخ دهد نكته ي ديگر - كه اين دوستان ما در اين جا روي آن حساسند و من البته خودم به آن توجه نكرده ام، چون وارد نيستم، اما كل مطلب را تصديق مي كنم - اين است كه

پخش موسيقيهاي غربي در لابلاي برنامه ها، به طور ناخودآگاه ارتباط مباحث علمي را با غرب و فرهنگ غربي تداعي مي كند. البته بنده كلاً با موسيقي غربي در راديو مخالفم. من معتقدم كه موسيقي ايراني مي تواند به نيازهاي شما پاسخ دهد. ديشب من اتفاقاً ساعت 30/8 راديو را باز كردم كه همين برنامه ي شما را بشنوم، اما ديدم كه اين شبها مثل اين كه برنامه نداريد؛ برنامه ي ديگري بود و راجع به موسيقي صحبت مي كرد؛ بعد ديدم كه بر اين نكته تأكيد كرد كه موسيقي ايراني مي تواند تمام خواسته هايي را كه از موسيقي انتظار مي رود، برآورده كند. در باب موسيقي - بنده كه وارد نيستم؛ لابد شما هم وارد نيستيد؛ ديگر بنا نيست كه همه ي چيزها را شماها وارد باشيد - موسيقيدانهاي ما چنين نظر مي دهند و حرفشان حجت است. شما بگوييد ما بر اساس دستگاهها و رديفهاي ايراني، آهنگي مي خواهيم كه باب برنامه هاي علمي باشد. بله، من هم عقيده ندارم كه چيزي را كه مثلاً كسي خوانده، كسي نواخته و هيچ مناسبتي هم با علم ندارد، ما بياوريم در برنامه ي علمي بگذاريم؛ بايد چيزي باشد كه با اين برنامه و با محتواي آن بسازد. موسيقي مي تواند لهوي نباشد شما مي توانيد موسيقي سفارش بدهيد. به همين اركستر بزرگ تهران - كه متعلق به راديو و تلويزيون است - سفارش بدهيد و از آنها بخواهيد بياورند؛ چنانچه نپسنديديد، رد كنيد؛ بگوييد اين به دردمان نمي خورد؛ يكي ديگر بسازيد. شايد اين مراجعات مكرر شما، موسيقيدانها و خوانندگان و نوازندگان ما را هم يك خرده سر شوق بياورد كه چيزهاي جديدي بسازند. اينها هم همه اش دنبال چيزهاي عجيب و غريب قديمي هستند

و واقعاً نوآوري ندارند؛ اشكال كارشان اين است! خيال مي كنند نوآوري همين است كه مثلاً يك ذره مردم را به چيزهاي طرب انگيزِ لهوآميزي سرگرم كنند؛ درحالي كه موسيقي مي تواند لهوي نباشد. خود معناي لهو، يعني غافل كننده. آيا خوب است كه آدم غافل بشود؟ غفلت كه چيز خوبي نيست. واقعاً اين طور باور شده كه موسيقي بايد لهوآميز باشد! لهو، يعني غافل شدن. غافل شدن از چه؟ از همه چيز؛ در رأسش خدا، و بعد هم از زندگي غافل شدن، از هدفها غافل شدن، از حركت غافل شدن. آيا واقعاً موسيقي اين است؟! موسيقي بايد اين طوري باشد؟! موسيقي شاد، به معناي موسيقي مرقص نيست شما ببينيد در داستانهاي قديميِ خود ما درباره ي «فارابي»(24) نقل شده است كه سازي را كوك كرد كه همه خنديدند و همه گريستند و بعد همه خوابيدند و او در رفت! البته ممكن است اين هم يكي از همان داستانهاي علمي، تخيلي باشد؛ من نمي دانم؛ كساني كه بيشتر واردند، بگويند. ما كه مي بينيم مي شود؛ يعني واقعاً كسي طوري بزند كه آدم گريه كند. اتفاقاً موسيقي ما بيشتر همان جنبه ي گريه را دارد. آيا نمي شود طوري با «قانون»(25) بزنند كه افراد بخندند؟ ما الان اين را در موسيقيِ خودمان كم داريم. وقتي ما از موسيقيِ شاد سخن مي گوييم، بعضي خيال مي كنند موسيقيِ شاد بايد مرقص باشد! در حالي كه معناي شاد، مرقص نيست. ...B فعلاً توصيه ي ديگري به يادم نمي آيد، جز اين كه از زحمات همه ي شما خواهران و برادران و اجراهاي خوبي كه داريد و برنامه هاي قوي و متيني كه داريد، تشكر كنم. ان شاءاللَّه كه از همه ي جهات موفق باشيد و كارتان را هم روزبه روز

كاملتر بكنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) آقاي پورحسين، مدير وقت «گروه دانش» شبكه ي اول صداي جمهوري اسلامي ايران 2) آقاي مهاجراني، مدير وقت صداي جمهوري اسلامي ايران 3) خانم پاك نشان و آقاي منافي 4) آقاي پورحسين 5) نوشته ي: آيزاك آسيموف (1992 - 1920 م) 6) 3. The strange case of Dr. Jekyll and Mr. Hyde, R.L. Stevenson «ماجراي عجيب دكتر جكيل و مستر هايد»، نوشته ي: رابرت لوئيس استيونسون (1894 - 1850 م) 7) مسابقه ي دانش و هوش 8) خانم بيدمشكي و آقاي ياسمين 9) 1371 - 1281 ش) 10) مؤسسه ي تحقيقات واكسن و سرم سازي رازي 11) آقاي ميرفخرايي 12) 339 - 260 ق) 13) 672 - 598 ق) 14) 383 - 323 ق) 15) 428 - 370 ق) 16) 1294 - 1214 م) 17) فرقه ي فرانسيسكن يا برادران ديني كهتر، يكي از فرقه هاي مذهبي كاتوليك است كه در سال 1209 ميلادي توسط «سن فرانسيس» تأسيس شد. تعليمات اساسي اين فرقه، شامل سه اصل تقوا، فقر و تسليم بود. پس از مرگ وي، فرقه ي او به چند شعبه ي فرعي تقسيم شد و هر يك تعليمات او را به قسمي تعريف كردند. 18) 1226 - 1182 م) 19) 440 - 362 ق) 20) 1031 - 953 ق) 21) 1917 - 1869 م) 22) آلن گارسيا 23) جهان دانش» و «علم و زندگي» 24) 339 - 260 ق) 25) قانون» از سازهاي زهيِ مضرابي است كه اصالتاً ايراني است؛ اما در چند قرن اخير در ايران رواجي نداشته است. اين ساز در حال حاضر در كشورهاي عربي متداول است. «قانون»، كمي بزرگتر از سنتور

است. مضراب آن، حلقه يي فلزي و پهن است كه وسط آن، يك جسم استخواني - مانند پرِ پرندگان - قراردارد و بر انگشت سبابه محكم مي شود. «قانون»، مثل سنتور انعكاس صدا ندارد و نواقصي كه در سنتور موجود بوده، در اين ساز از ميان رفته است.

B از آن جا كه اين بيانات در جمع محدودي ايراد شده و قسمتي از آن طبقه بندي شده است، لذا در حال حاضر اين قسمت حذف مي شود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.

سخنرانى در مراسم اختتاميه ى هشتمين دوره ى مسابقات بين المللى حفظ و قرائت قرآن كريم

سخنراني در مراسم اختتاميه ي هشتمين دوره ي مسابقات بين المللي حفظ و قرائت قرآن كريم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم همتي لازم است تا نوباوگان ما با قرآن آشنا شوند جلسه ي بسيار خوبي بود. امروز جمع برگزيده ي مسابقات حفظ و قرائت قرآن در اين جا تشريف دارند، كه هركدام از اينها براي ما حقيقتاً يك مژده است. اين كه اين بچه ها اين گونه عاشقانه به قرآن مي پردازند، در پيشگاه خداوند متعال جاي سپاس دارد. البته من همين جا بايد از پدر اين بچه ي كوچك(1) و پدر اين قراء(2) و حافظ نوجوان(3) و اساتيد و مربيهايشان(4) تشكر كنم. ملت ما بدانند كه همه ي بچه هاي كوچك ما همين استعداد را دارند؛ اما يك همت و يك رسيدگي لازم است تا ما اين نوباوگان را با قرآن آشنا كنيم. سعي كردند تا قرآن را از زندگي ما بكلي حذف كنند برادران و خواهران عزيز! سالهاي متمادي در اين كشور تلاش شد تا بين ملت و قرآن فاصله بيندازند. براي ايجاد فاصله، عمداً تلاش كردند؛ سعي كردند تا قرآن را از زندگي ما بكلي حذف كنند. حذف قرآن از زندگي يعني چه؟ يعني قطع رابطه ي ملتهاي مسلمان با

اسلام؛ چون قرآن مشعل اسلام و مشعل هدايت است. آن كسي كه با قرآن مأنوس است، قلب و عملش، با آن كسي كه با قرآن بي ارتباط است، فرق دارد. آن ملتي كه با قرآن ارتباط دارد، با آن ملتي كه با قرآن بي ارتباط است، متفاوت است. امروز دشمنان اسلام دارند بينات قرآن را زير پا مي گذارند؛ براي خاطر اين كه ملتهاي ما با قرآن بي ارتباطند. اميرالمؤمنين فرمود: «و ما جالس هذا القران احد الّا قام عنه بزيادة أو نقصان: زيادة في هدي، أو نقصان من عمي»؛(5) وقتي از كنار قرآن بلند مي شويد، چيزي بر شما افزوده شده است، و آن هدايت است؛ و چيزي از شما كم شده است، و آن كوري و جهالت است. مي خواستند اين هدايت را از ما بگيرند. كار به جايي رسيد كه نسل پرورش يافته ي دوران ستمشاهي اخير - يعني اين بيست سال قبل از پيروزي انقلاب - در مدارس با قرآن آشنا نشده بود؛ حالا اگر شانسش مي گرفت و در جايي دوره ي قرآني، استاد قرآني، پدر مهرباني، مادر قرآن خواني گيرش مي آمد، فبها و نعمة، والّا قرآني وجود نداشت! انقلاب آمد و قرآن را با جان مردم آميخت. ما بايد رابطه مان را با قرآن روزبه روز مستحكمتر كنيم عزيزان من! قراء قرآن! جوانان پاكدل انقلابي ما ! اين رابطه را روزبه روز با قرآن بيشتر كنيد؛ در خانواده ها عطر قرآن را در فضا منتشر كنيد؛ قرآن را بخوانيد و بخوانيد؛ در قرآن تدبر كنيد. دشمن نمي خواهد مسلمانان آيات قرآن را مثل عَلَم در دست بگيرند؛ چون قرآن تكليفها را معين كرده است؛ تكليف مسلمانان را، تكليف جهاد را، تكليف زندگي اسلامي و مرگ اسلامي

را. ما بايد رابطه مان را با قرآن روزبه روز مستحكمتر كنيم. در خانه ها قرآن بخوانيد. حتّي در هنگام بيكاري، چنانچه مختصر فراغتي پيدا مي كنيد، خودتان را به قرآن وصل كنيد. هر روز مقداري قرآن بخوانيد و آن را فرا بگيريد. اين روشهاي تجويدي را فرا بگيريد. از اين معلمان و اساتيدي كه عمدتاً از كشور مصر آمده اند، هرچه ممكن است، استفاده كنيد. اين استاد «ابوالعينين شعيشع»(6) كه يك پير قرآن است، بنده از سي سال پيش - شايد هم بيشتر - با صدا و نوارهاي ايشان آشنا هستم؛ اينها عمرشان را با قرآن گذرانده اند؛ اينها كساني هستند كه در اين رشته ي قرائت و تلاوت قرآن كار كرده اند؛ خوب هم كار كرده اند؛ حايز مراتب خوب هم شده اند. آنچه را كه اين اساتيد قرآن دارند، از آنها فرا بگيرند. البته قرآن يك درياي عميق و يك بحر واسع است و نهايتي ندارد؛ هرچه پيش برويد - چه در سطح قرآن، چه در اعماق آن - همچنان امكان سير و پيشرفت و حركت وجود دارد. از تلاش قرآني شما تشكر مي كنم ان شاءاللَّه كه خداوند به همه ي شماها توفيق بدهد. بنده از كساني كه تلاش كردند و اين مسابقات را برگزار كردند، بسيار تشكر مي كنم. از سازمان اوقاف، از شخص جناب آقاي امام جماراني(7) كه واقعاً تلاش كردند و تلاش مي كنند، از همكارانشان، از بقيه ي برادراني كه در سازمان تبليغات و در مراكز ديگر به تلاش قرآني ادامه مي دهند، متشكرم. اين كارها، همان كارهايي است كه ملت ما به آن احتياج دارد. اميدوارم كه ان شاءاللَّه روزبه روز توفيقاتشان از طرف پروردگار عالم بيشتر باشد. ان شاءاللَّه همه ي ما با قرآن زندگي كنيم،

با قرآن هم بميريم و در قيامت هم با قرآن محشور بشويم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) غفراني نيا 2) حسني زاده، فروغي، بيات 3) وطنخواه (حافظ كل قرآن كريم) 4) آقايان: علمي، سادات فاطمي، محمّدزاده، معيني 5) نهج البلاغه، خطبه ي 176

6) وي در سال 1343 ق در منطقه ي مصرعليا متولد شد. مراحل اوليه ي قرائت را تحت آموزش خاندان خود تعليم گرفت و سپس در كنار اساتيد فن قرائات، به تكميل اين علم پرداخت. در سال 1360 ق - يعني در هفده سالگي -براي اولين بار در راديوي مصر مبادرت به تلاوت قرآن كرد. تلاوتهاي استاد شعيشع متوالياً از كليه ي راديوهاي كشورهاي عربي و اسلامي پخش مي شود و شهرت اين قاري بزرگ و قرائاتش، به تمام مسلمين جهان رسيده است. وي به بسياري از كشورهاي جهان سفر كرده و در آن كشورها به تلاوت قرآن پرداخته است و بارها براي داوري در مسابقات جهاني قرائت قرآن به ايران آمده است. 7) نماينده ي وليّ فقيه و سرپرست سازمان اوقاف و امور خيريه

سخنرانى در ديدار با فرماندهان و جمعى از اعضاى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و كميته ى انقلاب اسلامى

سخنراني در ديدار با فرماندهان و جمعي از اعضاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و كميته ي انقلاب اسلامي، مسؤولان دفاتر نمايندگي ولي فقيه در سپاه و خانواده هاي معظم شهدا، در سالروز ميلاد امام حسين(ع) و روز پاسدار بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم روز پاسدار، يكي از بهترين نامگذاريها متقابلاً اين ميلاد مسعود و اين رحمت الهي و اين بارقه ي فضل الهي در ميان بشر را - كه در مثل چنين روزي قدم به عرصه ي عالم گذاشت - به شما فرزندان حقيقي سيّدالشهداء و پيروان عملي و معنوي آن بزرگوار، صميمانه تبريك عرض مي كنم. يكي از بهترين نامگذاريها، همين نامگذاري «روز

پاسدار» است. براي پاسداراني كه از ساعت اول پيروزي انقلاب، چه آن وقتي كه هنوز اين لباس مقدس بر تنشان نبود، و چه آن وقتي كه با انتظام گرفتن مسائل انقلاب و شكل گرفتن نهادها، همين جوانان مخلص و صادق و فداكار وارد سلك پاسداري شدند - چه در سپاه، چه در كميته - و جز فداكاري و دفاع از اسلام و انقلاب و امام، هيچ چيز برايشان مطرح نبود و در قبال اهداف الهي و انقلابي، جان براي آنها متاع ناقابلي به حساب مي آمد، هيچ چيز و هيچ كس شايسته تر از اينها نيست كه اين روز مبارك را به آنها اختصاص بدهند. نام پاسدار را بر اين روز از اين جهت گذاشتند و امام بزرگوار هم با چشم حكمت بين، اين مطلب را تأييد فرمودند. سرگذشت پاسداري در كشور ما، يك واقعيت شبيه به افسانه شما عزيزان راه پُرماجرايي را تا امروز پيموده ايد. سرگذشت پاسداري در كشور ما، يك واقعيت شبيه به افسانه است. اگر همين حالا قطعه هاي متفرقي از زندگي پاسداران فداكار را در كتابي جمع و به زبانهاي ديگر ترجمه كنند، كساني كه در حال و هواي مسائل ايران و هشت سال جنگ تحميلي و حوادث كردستان و اين حجله هاي شهادت و خانواده هاي شهدا نبوده اند، چنانچه اين كتاب را بخوانند، به احتمال زياد از هر ده نفر، هشت، نُه نفر خواهند گفت كه اينها افسانه و مبالغه است؛ در حالي كه افسانه نيست؛ واقعيت است؛ اما اين واقعيت آن قدر برتر از سطح عادي زندگي مردم مادّي است كه براي بشرِ امروز به آساني قابل باور نيست. اين، سرگذشت پاسداري و سرگذشت پاسداران انقلاب و سرگذشت

سپاه است. معجزه ي انقلاب در كشور ما نه اين كه ما بخواهيم غافلانه حكم واحدي نسبت به همه صادر كنيم؛ معلوم است كه چنين حكمي را صادر نمي كنيم؛ هيچ كس نسبت به هيچ مجموعه يي نمي تواند اين طور حكمي صادر كند؛ تا اگر كسي در گوشه يي نقطه ي ضعفي پيدا كرد، به رخ ما بكشد كه حالا ببينيد شما چه مي گفتيد؛ نه، قضيه اين نيست؛ قضيه اين است كه مجموعه ي عظيمي از جوانان، از آنهايي كه همسنهاشان در اكناف عالم و تا چندي پيش در همين كشور، جز مسائل پيش پاافتاده ي فردي و جسماني و مادّي، چيزي را درك نمي كردند، آن چنان رفعت و اوجي پيدا كرده اند كه تمام مسائل حيات شخصي، براي آنها مسائل فرعي و تبعي به حساب مي آيد؛ اين شوخي نيست؛ اين معجزه ي انقلاب بود. بسيج هم همين طور است. آحاد عظيم بسيج، در طول اين هشت سال، چيزي را در تاريخ ثبت كردند و گذاشتند كه جز در برهه هاي استثنايي تاريخ گذشته ي بشريت، نظيرش را نمي شود پيدا كرد. شما مجسمه ي فداكاري هستيد البته سپاه مجموعه ي شكل يافته يي از اين گونه جوانان است. من همين حالا كه به چهره هاي نوراني شما - همين افراد معدودي كه مي شناسم - نگاه مي كنم و در اين چهره ها تأمل مي كنم، مي بينم كه يك مجسمه ي فداكاري هستيد؛ همين كساني كه دهها بار خود را تا مرز شهادت بردند و خدا آنها را برگرداند؛ از فرماندهان عالي گرفته، تا فرماندهان بي نام و نشان گردانها و گروهانها و تيپهاي سپاه و اينهايي كه كتاب كرام الكاتبين پُر از فهرست اسم اينهاست. اين، گذشته ي اين مجموعه ي زيباي انقلابي است. البته در طول سيزده سال گذشته امتحان عجيبي پشت سر گذاشته شد.

همه در امتحان قرار گرفتند و كساني كه از امتحان سربلند بيرون آمدند، بحمداللَّه بسيارند. نيروهاي مسلح ما - چه ارتش و چه سپاه - هركدام به نحوي در اين كوره ي گداخته وارد شدند و با افتخاراتي بيرون آمدند. برادران پاسداران كميته هم در ميدانهاي دشوار جنگ و جبهه و پشت جبهه، امتحانهاي بسيار دشوار و فداكاريهاي شيوايي از خود نشان دادند. خداوند نعمتهاي معنوي و مادّي را آسان و ارزان نمي دهد آن نكته يي كه به نظرم مي آيد عرض بكنم و شايد تذكره يي براي خود بنده و شماها باشد، اين است كه خداي متعال نعمتهاي معنوي را هم مثل نعمتهاي مادّي، آسان و ارزان نمي دهد؛ و اگر بدهد، آن را آسان و ارزان براي ما حفظ نمي كند. همچنان كه همه ي دستاوردهاي بشر به تبع تلاش و پيگيري است، حفظ آنها هم به تبع تلاش و مجاهدت و فداكاري است. اگر مشاهده مي كنيد كه ملتهايي پيشرفتهاي علمي و تكنولوژيكي يا سيادت سياسي و اقتصادي پيدا كرده اند - ثروتمند شده اند و عزتي پيدا كرده اند - هرچه هست، تابع تلاش است. اين يكي از اصول اسلامي است كه «من كان يريد العاجلة عجّلنا له فيها ما نشاء لمن نريد»؛(1) اين مربوط به كساني است كه دنيا را مي خواهند. آن كساني كه دنبال ارزشها هستند و دنياي ارزشي را كه همان آخرت است، و آخرت الهي را كه همان ثواب الهي است، مي خواهند، آنها هم همين طورند؛ «و من اراد الأخرة و سعي لها سعيها و هو مؤمن فاولئك كان سعيهم مشكورا».(2) بعد مي فرمايد: «كلاّ نمدّ هؤلاء و هؤلاء»؛(3) ما همه را كمك مي كنيم؛ اينها را و آنها را. هركس

كه تلاش كرد، در همان راهي كه تلاش كرده است، خدا به او كمك مي كند. تلاش، معيار و ميزان براي به دست آوردن دستاوردهاست. حفظ دستاوردها هم همين طور است؛ يعني بي تلاش نمي شود. تاريخ در مقابل ماست. قرآن - معلم بصيرت بخش بشريت - در مقابل ماست. در چند جاي قرآن خداوند به بني اسرائيل مي فرمايد: «و انّي فضّلتكم علي العالمين»؛(4) من شما را بر همه ي عالمين فضيلت بخشيدم؛ اما همين بني اسرائيل كاري كردند كه خداي متعال فرمود: «و ضربت عليهم الذّلّة و المسكنة و بائو بغضب من اللَّه»!(5) خداوند قوم و خويشي با كسي ندارد؛ اين تلاش انسانهاست كه تعيين كننده ي سرنوشت آنهاست؛ لذا در سوره ي جمعه مي بينيد كه درباره ي همين بني اسرائيل مي فرمايد: «مثل الّذين حمّلوا التّورية ثمّ لم يحملوها».(6) تورات را بر آنها حمل كردند؛ يعني بر دل و جان و زندگي و ذهن آنها وارد كردند - پس اينها از تورات بهره بردند - اما «ثمّ لم يحملوها»؛ ليكن بعداً امتداداً اينها تورات را با خودشان برنداشتند و آن را از ذهن و دل و واقعِ زندگيشان خارج كردند. ظاهر تورات وجود داشت، اما باطن تورات ديگر نبود؛ آن وقت «كمثل الحمار يحمل اسفارا»!(7) آن حالي كه شماها در جبهه داشتيد، يكي از نعمتهاي الهي است نعمتهاي معنوي بايد با تلاش به دست بيايد و پس از آن كه به دست آمد، بايد با تلاش حفظ بشود. من حالا از همه ي نعمتهاي معنوي، به بخشي از آن و رشحه يي از جذوات(8) و انوار و برقهاي لامع الهي در دلهاي شما اشاره مي كنم، كه عبارت از آن حالي است كه شماها در جبهه ها يا در ايام جنگ داشتيد؛

اين يكي از نعمتهاي الهي است؛ انسان هميشه چنان حالي را پيدا نمي كند. اين كه اگر شما فرمانده ي لشكر بوديد، تا خط مقدم مي رفتيد؛ اگر فرمانده ي تيپ يا گردان بوديد، مثل سرباز صفر و افراد عادي حركت مي كرديد؛ اگر جزو فرماندهان بالاتر بوديد، خود را در عقبه هاي دوردست زنداني نمي كرديد و به ميدان خطر قدم مي گذاشتيد، ناشي از چه بود؟ ناشي از اين بود كه فكر مي كرديد اگر اين جان از شما گرفته شد، اين به معناي آن است كه يك مَركب و يك قالب مادّي از شما گرفته شده است؛ واقعاً چه غم. وقتي انسان مي داند كه مرگ عبارت از عروج به ملكوت الهي و پيوستن به ارواح اولياست، چه اهميت مي دهد كه كِي اين مرگ فرا برسد؟ مرگ براي او، عبور از يك مرحله است؛ «وقت مردن آمد و جَستن ز جو».(9) انسان حركتي از جوي مي كند؛ هرچه هست، در يك لحظه است؛ بعد نعيم بي بديل و بي مثال الهي است؛ شما اين گونه فكر مي كرديد. اگر كسي اين طور فكر نكند، آن گونه خود را عاشقانه در معرض كشته شدن قرار نمي دهد. شما شهادت را درست فهميديد، درست معنا كرديد و با آن عاشقانه برخورد نموديد؛ لذا شما شب حمله مي بينيد كه بچه ها حالشان بهتر از شب قبل است! من بعضي از اين خاطرات يا وصيت نامه ها را كه مي خواندم، مي ديدم واقعاً منظر عظيم و عجيبي است. هرچه دورتر مي شويم، كأنه جلوه ي اين حوادث و حقايق بيشتر مي شود. چه حالي! چه معنويتي! اين نيست، مگر آن عطري كه ملائك و روح الامين الهي بر سر بندگان خالص مي پاشند و آنها را از خود بي خود مي كنند؛ والّا مگر مي شود انسان

مادّي و بشر معمولي اين گونه مجذوب بشود؟ هر نعمتي، سؤال و تكليفي دارد آن حالتي را كه عرفاي ما پنجاه سال، شصت سال، هفتاد سال رياضت مي كشيدند، عبادت مي كردند، به تنشان سختي مي دادند، از شهوات و اهواءشان صرف نظر مي كردند، براي اين كه به آن حالت برسند، اين جوانِ يكشبه ي ما، اين ره پنجاه ساله و صدساله را در طول مدت چند صباحِ جبهه و قبل از جبهه مي پيمود و به آن حالت مي رسيد! اين يك نعمت معنوي است؛ اين شوخي نيست؛ اين را به هر كسي نمي دهند. شما خيال نكنيد كه آن گريه ها و آن توسلها و آن حالها آسان به كسي داده مي شود؛ نخير، كساني زحمتها مي كشند، شايد به آن حالها برسند؛ اما خدا اين نعمت را در برهه يي از زمان در اختيار شما گذاشت؛ اين نعمت بزرگي بود؛ اما هر نعمتي، سؤال و تكليفي دارد. شما حالا فهميده ايد كه اين چنين چيزي هست؛ فرق داريد با كسي كه نمي داند و نمي دانست و نخواهد دانست كه چنين حالتي هست؛ او قاصر است، اما شما اين مرحله را كشف كرده ايد. اگر به آساني از آن صرف نظر كرديد، اگر به چشم بي اعتنايي به آن نگاه كرديد، اگر زندگي پست مادّي را كه هميشه افراد بشر بر سر آن با هم منافسه(10) و كُشتي داشته اند و سرشاخ مي شده اند - چيز جديدي هم نيست - بر آن چنان چيز بديعي ترجيح داديد، آن وقت شما سقوط كرده ايد؛ و نعوذباللَّه و نستجيرباللَّه! مراقب اين قضيه باشيد. فرق است بين كسي كه قرب الهي و لذت مناجات الهي را كشف نكرده بود و غافل بود و حالا هم غافل است، با آن كسي كه

اين لذت را كشف كرده است. شما اين لذت را كشف كرده ايد؛ بايد آن را حفظ كنيد؛ و مي شود آن را حفظ كرد. ميدان جنگ، يك وسيله است كسي نگويد حالا كه اردوگاه و ميدانگاه و خط مقدم و قرارگاه تاكتيكي و غيرذلك نيست؛ نباشد. حضرت اميرالمؤمنين براي ما اسوه است. اين اميرالمؤمنين(عليه الصّلاةوالسّلام) همان كسي است كه دعاي كميل را به كميل بن زياد ياد داد؛ در حالي كه در ميدان جنگ هم نبود. خود او و ياران او، همين دعاي كميل و همين مناجات شعبانيه را با اين همه حال مي خواندند؛ در حالي كه در ميدانهاي جنگ هم نبودند. ميدان جنگ، يك وسيله است؛ اين وسيله ما را زود مي رساند؛ اما حالا كه شما رسيديد و ديديد و كشف كرديد، بايد اين حالت را براي خودتان نگه داريد؛ اين معنويت را نبايد فراموش كنيد. هرچه هست، زير سايه ي همين معنويت است؛ بدون اين معنويت، نمي شود يك قدم به صورت موفق برداشت. پولادين شدن ملت، جز در سايه ي معنويت امكانپذير نيست در اين دنيايي كه شما تكالب(11) دشمنان و استعمارگران و سلطه گران و تصادمها را در سطح عالم مي بينيد، ملتي مي خواهد در ميان اين امواج طوفاني، تحت تأثير قرار نگيرد؛ ساييده نشود و بساياند و شكست بدهد و اين امواج را بخواباند؛ اين ملت بايد پولادين و مرصوص باشد. اين پولادين شدن و مرصوص شدن، جز در سايه ي معنويت امكانپذير نيست؛ كمااين كه شما هم در جنگ هر وقت معنويتتان بيشتر بود، پيشرفتتان بيشتر بود؛ هر جايي كه ناكامي داشتيد، اگر برويد تحليل كنيد، خواهيد ديد كه معنويتهايتان كسري داشته است. البته شما را نمي گويم؛ آن كساني كه

در اين معارك مشترك بودند؛ حالا ولو گروهي هم آن معنويتها در همه ي احوال برايشان محفوظ باشد؛ اما به هرحال ارتباط مستقيم دارد. شما بايد اين حالات را نگه داريد. من مايل بودم اين مطلب را به شما بگويم، اما مايلم كه اين سخن را در مراسم رسمي به شما عرض نكنم؛ اينها حرف دل است و مي دانم كه نفوس طيبه و زكيه، اين حرفها را خيلي خوب جذب مي كنند. امروز وظيفه ي سپاه پاسداران و نيروهاي انقلابي - در هر جا كه هستند؛ در سپاه، در ارتش، در نيروي انتظامي - خودسازي است. امروز ما وظيفه ي خودسازي داريم. امروز اگر در ميدان ظاهري هم جنگي نداريم و ما را در يك معركه ي نظامي درگير نكرده اند، اما دنياي استكباري در معارك بسياري با ما پنجه در پنجه است. خطر زورگويي استكباري، بزرگتر از خطر اتم امروز دنياي استكباري به بشريت خيانت مي كند. امروز دارند مثل هميشه به بشريت دروغ مي گويند؛ دارند فريب مي دهند و تحميق مي كنند. امروز وقتي كه بر سر مشكلات بشريت بحث مي شود، استكبار و در رأس آنها سياستمداران امريكايي، سراغ چيزهايي مي روند كه بليه ها و دردهاي درجه ي دوم بشر است؛ براي اين كه دردهاي درجه ي اول بشر را در سايه قرار بدهند و كسي متوجه آنها نشود! مي نشينند جلسه درست مي كنند، بحث مي كنند، براي اين كه مسأله ي اتم و جنگ اتمي و محيط زيست را در دنيا به اصطلاح حل كنند! امروز مگر مسائل اوّلي بشر اينهاست؟! امروز براي بشريت، خطر اتم، يك خطر فوري و فوتي و نقد نيست؛ آن خطري كه خطر اتم هم پشت سر و تابع آن است، خطر قدرت و زورگويي استكباري

است. از اوّلي كه بشر اتم را كشف كرده است تا امروز، چه كسي ملتها را از اين نيرو متضرر كرده است؟ هميشه هم همين طور خواهد بود. يا بمب اتم درست مي كنند؛ مثل آن كاري كه امريكاييها در پايان جنگ بين الملل دوم كردند و بلايي كه بر سر ژاپنيها در آوردند؛ يا مثل آن نشتي كه يكي از كارخانه هاي اتمي شوروي(12) كرد و به خاطر آن عده ي زيادي كشته شدند و از بين رفتند. اگر ضايعه يي هم از اتم حاصل مي شود، به وسيله ي قدرت بي مهار ابرقدرتهاست. قدرت استكباري امريكا را در دنيا محدود كنيد، خطر اتم به خودي خود محدود خواهد شد. كشورهاي داراي حق وتو مي خواهند در دنيا سروري كنند آنچه امروز براي ملتها حقيقتاً خطر محسوب مي شود، تسلط روزافزون امريكا بر ملتهاست. به چه حقي اينها اين قدر در امور ملتها دخالت مي كنند؟! قدرت استكباري امريكا چه مجوزي دارد كه درباره ي كشورها حرف بزند، اظهارنظر كند و در امور داخليشان دخالت نمايد؟! اخيراً هم زمزمه ي دخالت سازمان ملل را در انتخابات كشورهاي آزاد - كه اهل انتخابات هستند - بلند كرده اند.(13) اينها مي خواهند يك هيأت رئيسه براي دنيا درست كنند؛ اما بدانند كه ملتها هيأت رئيسه ي دنيوي و سطح جهاني را قبول نخواهند كرد. رؤساي كشورهاي عضو شوراي امنيت دور هم نشسته اند و درباره ي دنيا دارند تصميم مي گيرند! به شما چه؟! اسمش سازمان ملل است، اسمش شوراي امنيت است؛ اما در واقع كشورهاي داراي حق وتو هستند كه مي خواهند در دنيا سروري كنند؛ در واقع اين امريكاست كه مي خواهد اين كار را بكند! تا حالا هم دخالت كرده اند؛ حتّي دخالت نظامي كرده اند؛ وارد كشورها

شدند، سرباز وارد كردند، نيروي نظامي وارد كردند؛ در خاورميانه اين كار را كردند، در امريكاي لاتين اين كار را كردند، در جاهاي مختلف دنيا اين كار را مي كنند و به ميل خودشان پايگاه تشكيل مي دهند؛ اينها خودسريهاي غيرقابل قبول در پيش هوشمندان عالم است. ممكن است چهار نفر سران مزدور و وابسته ي كشورها قبول كنند، اما مگر ملتها قبول مي كنند؟ ممكن است ملتها نتوانند چيزي بگويند و عكس العملي نشان بدهند؛ ليكن سران رژيم امريكا بدانند كه آن چاهي كه زير پايشان كنده شده است، با اين كارها روزبه روز آن را عميقتر مي كنند. بشر دوران طولاني تمدن را طي كرده كه به منطق جنگل برسد؟! چه معنايي دارد كه ملتها براي امورشان، حتّي براي دمكراسي و انتخاباتشان، منتظر بنشينند كه از آن طرف دنيا نمايندگان چند دولت بيگانه بيايند و بر كار اينها نظارت كنند؟! با چه حجتي؟! فقط به حجت اين كه اينها زورشان بيشتر است؟! مگر منطق جنگل غير از اين است؟ بشريت دوران طولاني تمدن را طي كرده است كه به منطق جنگل برسد؛ آن هم به وسيله ي مدعيان حقوق انسان و مدعيان پيشرفت و مدعيان همه ي چيزهاي خوب؛ كه متأسفانه از همه ي اينها هم بيگانه هستند و فقط ادعايش را مي كنند؟! اين است بلاي بزرگ بشريت. شما كشوري داريد، دولتي داريد، كشور ثروتمندي هم هستيد؛ بسيار خوب، براي خودتان زندگي كنيد؛ به مردم دنيا چه كار داريد؟! مي خواهند تجربه ي ايران در جاي ديگر تكرار نشود مادامي كه امريكا به عنوان يك ابرقدرت متجاوز در درون مرزهاي خود محصور نشود، بشريت روي آسايش نخواهد ديد. ملتهاي مسلمان بخصوص بايد بدانند كه مشكل اصلي

آنها اين است. اينها بشدت مرعوب اسلامند. اينها نشانه ي اسلام را ديده اند، معنويت اسلام را ديده اند، بُرندگي اسلام را ديده اند، خستگي ناپذيري مسلمان واقعي را - كه شماها و اين ملت باشيد - ديده اند؛ از اين مي ترسند؛ مي خواهند اين تجربه در جاي ديگر تكرار نشود. البته مترصد هر فرصتي هستند كه اگر بتوانند، اين دستاورد عظيمي را هم كه اسلام امروز به ملت ايران ارزاني داشته است، به گونه يي مخدوش و خراب كنند. براي اهداف بزرگ، سختيهاي مشكلات مادّي را بايد تحمل كرد همه - بخصوص شما جوانان - با اين چشم به مسائل نگاه كنيد. شما پاسداران و شما نيروهاي انقلابي، با اين ديد به مسائل نگاه كنيد. مسائل جزيي، مسائل شخصي و مسائل مادّي، مسائل درجه ي دو هستند. براي اهداف بزرگ، سختيهاي مشكلات مادّي را بايد تحمل كرد؛ اين آن راهي است كه وقتي ملتي بپيمايد، به اوج ترقي خواهد رسيد؛ و اين همان چيزي است كه اسلام را در صدر اول پيروز كرد. اسلامِ پيروزِ صدرِ اول، با اين چشم به مشكلات نگاه كرد و اهداف را با اين ديد نگريست كه توانست پيش برود. اميدوارم ان شاءاللَّه روح مقدس سيّدالشهداء (سلام اللَّه عليه) - كه سيّد آزادگان و سيّد مجاهدان و سيّد شهيدان و سرمشق و الگوي زندگي هر مسلمان آزاده است - و نيز ادعيه ي زاكيه ي وليّ عصر (ارواحنالمقدمه الفداء) شامل حال شماها باشد و ان شاءاللَّه با كارهاي شما عزيزان، قلب مقدس امام از شما راضي بشود و شما برادران - چه برادران روحاني، چه برادران پاسدار - مشتركاً آن راهي را طي كنيد و ادامه بدهيد كه همان را شروع كرديد؛ مطمئن باشيد كه ان شاءاللَّه فضل

و بركات الهي هم با شماست. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اسراء: 18 2) اسراء: 19 3) اسراء: 20 4) بقره: 47 و 122 5) بقره: 61 6) جمعه: 5 7) جمعه: 5 8) جرقه ها 9) مولانا 10) رقابت 11) جنگ و دشمني با يكديگر 12) چرنوبيل. در 26 آوريل 1986 (6/02/1365) ابتدا يكي از چهار رآكتور نيروگاه اتمي چرنوبيل منفجر و در اثر آتش سوزي ناشي از اين انفجار، دومين رآكتور اين نيروگاه نيز منفجر شد. اين حادثه باعث پراكنده شدن مواد راديواكتيو در سراسر فضاي اوكراين و روسيه ي سفيد و بخشهايي از اروپا شد. 13) در يازدهم اسفندماه سال 1370 جلسه ي شوراي امنيت سازمان ملل متحد با حضور پنج عضو دايمي و به رياست جان ميجر - نخست وزير وقت انگليس و رئيس دوره يي شوراي امنيت - تشكيل شد. بر اساس مصوبه ي اين جلسه، دبير كل سازمان ملل موظف شد تا سال آينده با بررسي پيشنهادها، گزارشي در مورد راههاي تقويت سازمان ملل براي حل معضلات منطقه يي و جهاني، نظارت بر رعايت موازين حقوق بشر و انتخابات ملي كشورها ارائه كند.

سخنرانى در ديدار با جمعى از پرسنل نيروى هوايى ارتش جمهورى اسلامى ايران، به مناسبت روز نيروى هوايى

سخنراني در ديدار با جمعي از پرسنل نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران، به مناسبت روز نيروي هوايي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم گراميداشت نوزدهم بهمن، تكيه بر يك مسأله ي ارزشي در ابتدا لازم است روز نوزدهم بهمن را كه امسال با ميلاد سردار بزرگ عاشورا مصادف است، به شما برادران عزيز نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران تبريك عرض بكنم و از عناصر برجسته و چهره هاي درخشاني كه نيروي شما در طول اين چند سال به ملت ايران نشان داد و به انقلاب تقديم

كرد، تجليل كنم. اين كه ما روز نوزدهم بهمن را يك مقطع به حساب مي آوريم و نيروي هوايي را با اين روز معرفي مي كنيم، در حقيقت تكيه بر يك مسأله ي ارزشي است و يقيناً تاريخ قضاوت خواهد كرد؛ همچنان كه امروز هم با اين كه در بحبوحه ي قضايا هستيم و معمولاً در بحبوحه ي مسائل، كمتر مي شود ابعاد آن را دانست و فهميد، اما چشمهاي باز و دلهاي بيدار ملت ما قضاوت مي كنند و در اين چند ساله نيز قضاوت كرده اند. مقابله ي صريح نيروي هوايي با ظلم و طغيان خيلي مهم است كه نيروي سوگلي رژيمي، علي رغم همه ي تبليغات و تلقيناتي كه شده بود، در يك برهه ي حساس، آن شجاعت و آن آگاهي را پيدا كند كه با ظلم و طغيان به صورت صريح مقابله كند و خود را به جناح اسلام و حق متصل نمايد؛ و اين اتفاق افتاد. در روز نوزدهم بهمن، آن چهره هاي جوان و مصمم نيروي هوايي - كه بسياري از آنها همين امروز بحمداللَّه در خلال عناصر مسؤول و كارگزار نيرو حضور دارند و بعضي از آنها هم به شهادت رسيده اند - عليه رژيم وابسته ي پهلوي اعلام موضع كردند و مردم را دلگرم نمودند؛ اين كار اثر بسيار عجيبي داشت. من آن روز در خدمت امام شاهد قضايا بودم و اين تحولي را كه به صورت محسوس داشت در اركان نظام كشور ما تحقق پيدا مي كرد، ديدم. سبقت در جهاد و سبقت در پذيرش ارزشهاي الهي و اسلامي و سبقت در فهميدن حقيقت، يك ارزش است؛ اين ارزش را نيروي هوايي ما كسب كرد و آن را با ارزش ديگري همراه نمود، كه

آن هم عبارت است از ايستادگي و صدق قول در ميدانهاي خطر. ذخيره ي الهي و آسماني نيروي هوايي نيروي هوايي ما، چه قبل از شروع ظاهري و رسمي جنگ تحميلي، و چه بخصوص از هنگام شروع اين جنگ تحميليِ طولاني و پُرخسارت، در ميدانها فداكارانه جنگيد. همه ي عناصر اين نيرو تلاش كردند - و حقيقتاً تا همه ي عناصر تلاش نكنند و قشرهاي مختلف زحمت نكشند، نتيجه ي كار به آن خوبي ظاهر نخواهد شد - اما بخصوص خلبانهاي شكاري ما برجستگيهايي نشان دادند و فداكاريهايي كردند كه زبان عاجز است از اين كه بتواند در كلمات كوتاهي، حقايقي را كه در ميدان جنگ از اين عزيزان و از بقيه ي عناصر نيرو سر زد و بُروز كرد، توصيف كند. من فراموش نمي كنم آن روزهايي را كه در شدت جنگ و در بحبوحه ي حوادث تلخ، جوانان و خلبانان ما در آسمان چه فداكاريهايي مي كردند؛ و افراد فداكار مؤمن اين نيرو در زمين، در مقابله ي با تهاجم دشمن، چه مرارتهايي مي كشيدند؛ همه ي اينها جزو پرونده ي معنوي و ذخيره ي الهي و آسماني نيروي هوايي در دوران سخت ترين آزمايشهاي اين ملت است. پرورش عناصر برجسته در نيروي هوايي شايد اگر ما از راه پرورش يافتن عناصر برجسته هم بخواهيم قضاوت كنيم، نيروي هوايي يكي از آن دستگاههاي نمونه ي ماست. چهره يي مثل شهيد بابايي را اين نيرو به ملت ايران داد. بحمداللَّه چهره هاي شبيه بابايي در ميان اين نيرو هستند و كم هم نيستند؛ كساني كه دانش و تسلط بر فن را، با اخلاص و عشق بي نهايت به اسلام و هدفهاي اسلامي و آمادگي براي اقدام در جهت مصالح اين ملت و اين

كشور همراه كردند. امروز هم بحمداللَّه از اين گونه افراد داريم و اميد من اين است كه امثال اين چهره ها روزبه روز در اين نيرو بيشتر بشوند. اين جوانان، اين نورسها، اين دلهاي پاك و روحهاي مطهري كه با خلوص در جرگه ي اين نيرو وارد مي شوند، بايد با همان روحيه ي فداكاري و اخلاص و آمادگي براي تحمل مشاق و زحمات در هنگام لازم، مدارج علمي و تحقيقي را بپيمايند. غلبه ي جنبه هاي ارزشي بر تمام تلاشها بايستي ان شاءاللَّه جنبه هاي ارزشي بر تمام تلاشهاي اين نيرو غلبه داشته باشد؛ كمااين كه تا آن جا كه من اطلاع دارم، همين طور هم هست. مسأله ي نظام اسلامي و مسؤوليت خطيري كه در اين مقطع زماني بر دوش ملت ايران قرار گرفته است، يك مسأله ي فوق العاده حساس است. جا دارد كه هر فردي به تنهايي و در وجدان خود و با الهام از واقعياتي كه اتفاق افتاده است و مي افتد، نسبت به اين جريان تحليل داشته باشد. برادران من! قضيه خيلي مهم است؛ مهمتر از آن چيزي است كه ساده انديشان مي خواهند تصور كنند. مسأله فقط اين نيست كه ملتي بر يك نظام جبار و وابسته و نوكرصفت و فاسد شوريده و آن را كنار گذاشته و نظام دلبخواه و مطلوبي را سر كار آورده است؛ قضيه از اينها خيلي بالاتر است. عشق به اسلام، ملت ايران را به ميدان آورد نمي خواهم ادعا كنم كه ملت ايران از روزي كه وارد اين مبارزه شد، به اين هدف عالي يي كه امروز در پيش روي او قرار دارد و اين بار مسؤوليت سنگيني كه امروز بر دوش ماست، به طور آگاهانه و دقيق فكر مي كرد. آنچه مسلّم است،

اين است كه ملت ايران از ادامه ي حكومت جبارانه و فاسد و وابسته و نوكرباب رژيم پهلوي و مشكلاتي كه از اين طريق براي اين كشور به وجود آورده بودند، به جان آمده بود و عشق به اسلام و علاقه و محبت به دعوت اسلامي، او را به ميدان آورد؛ در نتيجه آن نظام فاسد و ضد اسلامي را با همه ي دنباله هايش از صحنه ي اين كشور خارج كرد، تا يك نظام اسلامي را برقرار كند؛ همچنان كه امام و رهبر عظيم الشأن اين ملت آن را مطرح كرده بود و مردم آن را فهميده بودند و پايش خون و جان دادند و مبارزه كردند. اما بعد از تشكيل جمهوري اسلامي، قضيه ابعاد بسيار وسيعتري پيدا كرد و داراي ابعاد جهاني شد. چرا؟ زيرا ملتهاي عالم و بخصوص ملتهاي اسلامي، ناگهان احساس كردند كه درد مشتركي ميان ملت ايران و مجموعه ي يك ميليارد مسلمان وجود دارد و آن، درد دورافتادن از اصل خود و دچار شدن در دست بتهاي قدرت استكباري است كه بر تمام شؤون زندگي اين ملتها دارد اثر مي گذارد و زندگي آنها را تباه مي كند. دشمني استكبار با اسلام و جمهوري اسلامي امت بزرگ اسلامي، اين آگاهي را به طور وسيعي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران به دست آورد. اين موجب شد كه دشمني با اسلام و به طور مشخص دشمني با جمهوري اسلامي، آن روز جزو برنامه هاي اساسي استكبار جهاني و دو ابرقدرت شرق و غرب قرار بگيرد و تصميم بگيرند كه اين نظام اسلامي را - كه اين قدر براي آنها مشكل به وجود آورده بود - از كارايي و قدرت تأثير بر

روي ملتها بيندازند. دشمنيها شروع شد؛ از جمله ي اين دشمنيها، تحميل جنگ بود؛ از جمله ي اين دشمنيها، محاصره ي اقتصادي بود؛ از جمله ي اين دشمنيها، تلاشهاي ضد امنيتي و خصمانه در داخل صفوف قشرهاي مختلف ملت بود؛ از جمله ي اين دشمنيها، تبليغات گوناگون عليه جمهوري اسلامي و عليه اين ملت بود؛ از جمله ي اين دشمنيها، نسبتهاي دروغ به اين كشور و اين ملت و مسؤولان اين كشور بود. در طول اين سيزده سال، يك روز گردونه ي اين توطئه ها متوقف نشده است و هر روز به شكلي ظهور كرده و ادامه دارد؛ تا امروز هم ادامه داشته و قاعدتاً بعدها هم تا مدتها ادامه خواهد داشت. ناكامي توطئه ها نسبت به ملت ايران آنچه كه در اين ميان قابل توجه است و به عنوان يك حقيقت درخشان براي جهان و براي تاريخ خود را نشان مي دهد، ناكامي اين توطئه ها نسبت به ملت ايران است. دليل اين ناكامي، بقاي نظام جمهوري اسلامي و استحكام روزبه روز آن است؛ آنها نمي خواستند اين طور باشد. دليل اين ناكامي، پيروزي جمهوري اسلامي در جنگ تحميلي است؛ چيزي است كه هر انساني با اندك تأملي، اين پيروزي روشن و واضح را درك مي كند. وقتي كه همه ي دنيا همدست بشوند و بر سر ملتي خراب بشوند، براي اين كه آن ملت را از صحنه خارج كنند و مرزهاي او را تغيير بدهند، اما بعد از هشت سال نتوانند، آن ملت بزرگترين پيروزي را به دست آورده است؛ اين، علاوه بر پيروزيهاي جنبي است كه ما در دوران هشت سال جنگ داشتيم. ابتكارات امروز نيروي هوايي، مرهون روحيه ي خودكفايي دوران جنگ بسياري از اين ابتكاراتي كه امروز شما

در داخل نيروي هوايي انجام مي دهيد، مرهون همان روحيه ي خودكفايي است كه در دوران جنگ به وجود آمد؛ والّا در روز اول جنگ كه ما اين طور نبوديم. روز اول جنگ، ما هواپيما بسيار داشتيم؛ قطعات يدكي خيلي داشتيم؛ هواپيماي آماده هم داشتيم؛ اما آنچه كه نداشتيم، خودجوشي بود؛ كه اين خودجوشي به مرور به وجود آمد. من فراموش نمي كنم كه چند روزي از شروع جنگ تحميلي گذشته بود كه مسؤولان نيروي هوايي فهرستي براي من آوردند كه نشان مي داد كه ما تا فلان مقطع زماني - كه حداكثر حدود سي و چند روز مي شد - تمام هواپيماهاي اف 4 و اف 5 و اف 14 ما زمينگير خواهد شد! آخر ليست كه طولاني ترين مدت را داشت، هواپيماهاي ترابري ما بود. به اين فهرست كه نگاه مي كرديم، معلوم مي شد كه ما حدود يك ماه و نيم ديگر هيچ هواپيماي قابل پروازي نخواهيم داشت! مصيبت براي يك ملت، اينهاست. عده يي خيال مي كردند كه جمهوري اسلامي ازبين رفتني است عده يي در آن روز خيال مي كردند كه ما ازبين رفتني هستيم؛ امريكاييها هم همين طور خيال مي كردند؛ فكر مي كردند كه تمام شد؛ جنگي است و در ظرف يك ماه، دو ماه، شش ماه، تمام وسايل و تجهيزات هوايي و غير هوايي جمهوري اسلامي را از بين خواهند برد؛ بعد اين ملت مجبور است كه دستهايش را بالا كند! آن حقيقت روشن اين است كه اين ملت در مقابل اين توطئه ها به خودسازي و درون سازي و خودجوشي پرداخت. امروز شما چيزي داريد كه يك ملت به اين آساني آن را به دست نمي آورد و آن، اتكاء به نفس و كشف قدرت دروني و

نفساني و ذاتي است. به اين دليل است كه شما امروز از آن روزها و از همه ي گذشته ي نيروي هوايي و ارتش در دوران تاريخش بسيار قويتريد. مرحله ي تبليغات و توطئه هاي سياسي عليه جمهوري اسلامي ملت ايران با همين روحيه در مقابل ابرقدرتها - كه جداً تصميم داشتند اين ملت را از پا در بياورند - ايستاد و پيروز شد و ابرقدرتها ناكام ماندند. ساده انديشي است اگر فكر كنيم كه دشمن با ناكام شدن در اين مرحله، دست خواهد برداشت؛ كمااين كه ما امروز تبليغات دشمن را مي بينيم. البته امروز آنچه كه مي توانند فشار بياورند، مرحله ي تبليغات و مرحله ي توطئه هاي سياسي عليه جمهوري اسلامي است؛ چون در مراحل گوناگوني ملت بحمداللَّه از آب و گل بيرون آمده و به رشد و بالندگي رسيده است. يكي از اين تبليغات، همين چيزي است كه مكرر مي شنويد و اين روزها هم سروصدايش بلند است؛ تكيه بر روي تجهيزات و قدرت نظامي جمهوري اسلامي. چيزي كه هرگز نمي خواستند به آن زبان بگشايند، امروز آن را به صورت مبالغه آميزي در بوقهاي جهانيِ خودشان تبليغ مي كنند كه بله، جمهوري اسلامي چنين تجهيزاتي را از فلان جا خريده؛ فلان چيزها را آورده يا وارد خواهد كرد؛ فلان دانشمنداني را جمع كرده؛ فلان طور تجهيزاتي را دارد براي خودش فراهم مي كند! اينها براي چيست؟ براي اين است كه همچنان كه سياست طولاني آنها بوده، كشورها و دولتهاي اسلامي را از جمهوري اسلامي مرعوب كنند. سيزده سال است كه اينها دارند اين سياست را دنبال مي كنند؛ مرعوب كردن كشورهاي مسلمانِ نزديك و اطراف ما از جمهوري اسلامي، و فاصله انداختن ميان جمهوري اسلامي و آنها؛ در

حالي كه جمهوري اسلامي عليه كشورهاي همسايه ي خود خطري به حساب نمي آيد؛ جمهوري اسلامي حامي آنهاست. عوامل اصلي آتش افروزي در خليج فارس در منطقه ي خليج فارس ديدند كه در طول اين چند ساله اگر خطري به وجود آمد و آتشي برافروخته شد، يا از ناحيه ي يك كشور غير ايران بود - يعني رژيم عراق كه در خليج فارس آتش افروزي كرد و به دنبال خود قدرتهاي بيگانه را به اين منطقه كشاند - يا از ناحيه ي امريكاييها و همپيمانان آنها بود كه آمدند منطقه را به يك منطقه ي آتش تبديل كردند؛ آنها منطقه را ناامن مي كنند. در دوران جنگ همواره ما به امريكاييها مي گفتيم، شما كه مي گوييد ما براي حفظ امنيت منطقه ناوهاي خود را وارد خليج فارس مي كنيم، بدانيد كه شماها ضد امنيتيد؛ وجود شماها برخلاف امنيت است؛ امروز هم همين را مي گوييم و همين حقيقت وجود دارد. اينها براي اين كه وجود خودشان را در خليج فارس و در منطقه توجيه كنند، براي اين كه كشورهايي را وادار به سرازير كردن دلارهاي نفتي خود به خزانه هاي زرادخانه هاي امريكا بكنند و از آنها سلاح تهيه نمايند، براي اين كه بين جمهوري اسلامي و همسايگانش يك حالت بيم و هراس و احساس غربت به وجود بياورند، تبليغات مبالغه آميز مي كنند كه جمهوري اسلامي درصدد تهيه ي تسليحات است! تسليحات ما هرچه كه تاكنون بوده است و هرچه كه بعد از اين بايد باشد، صرفاً براي دفاع از مرزهاي اين كشور و از اين انقلاب و از ارزشهايي است كه اين انقلاب بر پايه ي آنها بنا شده است. تسليحات نيروهاي مسلح ما، هيچ گونه خطري را براي همسايگان ما به وجود نمي آورد؛ ما

مي توانيم از همسايگان خودمان دفاع كنيم. در جمهوري اسلامي، انگيزه هاي تجاوزطلبانه وجود ندارد دنيا ديد در دوراني كه مرزهاي بين ما و عراق بدون هيچ گونه حاجزي(1) رها بود و عراق جاي ديگري سرگرم بود - يا به اشغال كويت سرگرم بود، يا به پس دادن مكافات اشغال كويت سرگرم بود - اگر ما اندك انگيزه يي براي تعرض به همسايه ها داشتيم، جاي آن بود كه وارد مرزهاي عراق بشويم؛ همچنان كه هر دولت ديگري به جاي ما بود، به احتمال زياد اين كار را مي كرد؛ ولي ما نكرديم. در جمهوري اسلامي، انگيزه هاي تجاوزطلبانه وجود ندارد. ما بر مبناي تفكرات اسلامي داريم حركت مي كنيم. ما با حكمتِ برخاسته و تراوش شده ي از اصول اسلامي داريم مشي مي كنيم و كشور را اداره مي كنيم. آن روزي كه مي شد وارد سرزمينهاي عراق شد و لااقل تا مناطقي كه نزديك مناطق ماست و داراي عوارض طبيعي هم هست، جلو رفت، ما اين كار را نكرديم. كساني كه اهل نقشه خواني و اهل مسائل استراتژيك هستند، خيلي خوب مي فهمند كه جمهوري اسلامي در آن روز چه كارهايي مي توانست بكند؛ ولي ما نكرديم؛ با علم و آگاهي و توجه هم نكرديم. نيروهاي مسلح ما براي مقابله با رذالتها و رذلهاست نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي براي دفاع در مقابل گرگهايي است كه به جمهوري اسلامي دندان نشان مي دهند؛ براي آن پنجه هاي خون آلودي است كه سالهاي سال از سفره ي بي صاحب اين ملت خوردند و بردند و غارت كردند، و حالا كه جمهوري اسلامي دست آنها را قطع مي كند، به جمهوري اسلامي و ملت ايران پنجه نشان مي دهند. نيروهاي مسلح ما براي مقابله ي با آن عناصري است

كه با فضيلتها دشمنند و نمي خواهند اين كشور و هيچ كشوري و هيچ ملتي به خود استقلال ببيند؛ چه آنها خودشان و چه مزدورانشان؛ كه با كمال تأسف و خجلت بايد بگوييم كه بعضي از اينها اصل ايراني هم دارند؛ كساني كه به دشمنان اين كشور پناه بردند و عليه اين كشور و عليه پدر و مادر و خانواده و ميهن خودشان، پنجه به خون آلوده كردند! نيروهاي مسلح و قوّت سلاح و بازوي جمهوري اسلامي براي مقابله با اين رذالتها و رذلهاست؛ نه براي تعرض، نه براي تجاوز. حق طبيعي ما براي ايجاد امنيت در خليج فارس ما اگر از امنيت منطقه ي خليج فارس حرف مي زنيم و خود را در آن سهيم مي دانيم، اين ناشي از يك حق طبيعي است. خليج فارس يك حوزه ي محدود و يك منطقه ي دربسته و سربسته يي است كه از لحاظ مرز، بيشترين سهم را جمهوري اسلامي دارد؛ طبيعي است كه در امنيت و حراست از آن نقش داشته باشد. ما هرگز نخواستيم ژاندارم اين منطقه باشيم و هرگز اجازه هم نمي دهيم كه هيچ قدرت ديگري - چه از خود اين منطقه، و چه از بيرون اين منطقه، و امروز بخصوص امريكا - بخواهد ژاندارمي اين منطقه ي نفت خيز و بسيار قيمتي عالم را به خودش اختصاص بدهد. با اين روحيه ي احساس تكليف بر حراست از ارزشهاي اسلامي و از مرز و بوم و مردم اين كشور، تك تك آحاد نظامي ما - چه سپاه، چه نيروهاي مختلف ارتش؛ از جمله نيروي هوايي - بايد به كار نظاميِ خودشان بپردازند و در هر سطحي كه هستند، تكليفشان را انجام بدهند. امروز

شما آن كاري كه انجام مي دهيد، يك تكليف وجداني، ديني، ملي، ارزشي و انساني است. تاريخ معلم خوبي است قدرتهاي بزرگ نمي خواهند كه ملتها نفس بكشند و روي پاي خودشان بايستند؛ مي بينيد كه روزبه روز مي خواهند قدرت خودشان را در دنيا توسعه بدهند. البته تاريخ معلم خوبي است. تاريخ به ما اين درس را داده است كه هيچ قدرتي با آن چنان سركشيهايي كه امروز ما در قدرتهاي بزرگ و بخصوص در امريكا مي بينيم، ادامه نخواهد يافت و پاينده نخواهد بود؛ اينها با سر به زمين خواهند آمد؛ همچنان كه در گذشته ي بسيار نزديك، آن ابرقدرت ديگر با سر فرود آمد! هركسي طوري فرود مي آيد؛ هركسي به بهانه يي فرود مي آيد. اين افزون طلبيها، اين دست تجاوز به سمت جهان دراز كردنها، اين مقابله ي با احساسات پاك و خالص ملتها، مطمئناً آينده ي خوبي نخواهد داشت؛ اينها بسيار بي فرجام و ناموفق است. البته ملت ايران بايد هوشيار باشند؛ شما نيروهاي مسلح نيز بايد هوشيار باشيد. نبايد ارزشهاي انقلابي و اسلامي در نيروهاي مسلح مهجور باشد من از پيشرفتهاي نيروي هوايي مطلعم و آنها را بسيار پُرارج مي دانم. شما كارهاي خوبي كرده ايد. آنچه كه امروز در نيروي هوايي جريان دارد، حاكي از زنده بودن و زدن نبض سالم اين نيروست. اين تپشي كه امروز در نيروي هوايي هست، چيز خوبي است؛ اين را حفظ كنيد؛ آن حقيقت ارزشي را همواره به آن برسانيد؛ مراقب باشيد كه اين حركات و اين كاري كه انجام مي گيرد، با ارزشهاي انقلابي و اسلامي، هماهنگ و دوش به دوش پيش برود. مبادا طوري بشود كه ارزشهاي انقلابي و اسلامي، در گوشه يي از گوشه هاي ارتش - از جمله نيروي

هوايي - و ساير نيروهاي مسلح، غريب و مهجور باشد. قوّت و ريشه داريِ اين ملت و شما عزيزان، ناشي از همان انگيزه هاي معنوي و اسلامي و آن روح شجاعت و آن ايستادگي است. ثبت دقايق و جزييات حادثه ي نوزدهم بهمن بنده مجدداً ياد اين روز عزيز را - كه در سيزده سال قبل اتفاق افتاد - گرامي مي دارم. اميدوارم اين خاطره را هر چه بهتر و بيشتر و زيباتر، در دل و در واقعيت زندگيتان حفظ كنيد. چه خوب بود اگر كساني كه در آن روز شركت داشتند، دقايق و جزييات اين حادثه را مي نگاشتند، تا براي كساني كه مطلع نيستند، يا براي آيندگان بماند و مورد توجه قرار بگيرد و ظرايف آن كشف بشود. اميدواريم كه خداوند متعال روزبه روز به شماها كمك كند؛ قلب مقدس وليّ عصر (ارواحنافداه) از شماها راضي و خشنود باشد و ادعيه ي زاكيه ي آن بزرگوار شامل حال شما بشود و روح مطهر امام عزيز و شهداي بزرگوارمان از همه ي ما خشنود باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) حايلي

بيانات در مراسم توديع با قاريان مصرى: شحات محمّد انور و سيّد متولى عبدالعال

بيانات در مراسم توديع با قاريان مصري: شحات محمّد انور و سيّد متولي عبدالعال بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم سالهاي متمادي حق قرآن تضييع شده است ما خوشحاليم كه يك بار ديگر آقاي شحات انور و آقاي عبدالعال را در ايران ملاقات كرديم. ما از خداي متعال مي خواهيم كه توفيق بدهد تا شايد بتوانيم گوشه يي از وظايفمان را نسبت به قرآن و مفاهيم عاليه ي آن عمل كنيم. سالهاي متمادي حق قرآن تضييع شده است و الان كه شما به جوامع اسلامي نگاه مي كنيد، مي بينيد كه عين و اثري از قرآن نيست! نه اين كه خواننده ي

قرآن يا عالم و متعلم قرآن نيست - اينها هست - عمل به قرآن نيست. قرآن آمده است تا بر زندگي بشر حكومت كند؛ اما قرآن در جوامع اسلامي در زاويه است؛ و معيارهايي كه هست، معيارهاي ضد اسلامي و ضد قرآني است؛ و هرچه كه قرآن در امور سياسي و حكومتي گفته، صريحاً برخلاف آن دارد عمل مي شود! قرآن درباره ي كفار، درباره ي مسلمين، درباره ي ارتباطات اسلام و كفر، در باب حكومت، در باب شرط ايمان، در باب جهاد، اين حقايق را گفته؛ اما آنچه كه شما در دنياي اسلام مي بينيد، متأسفانه نقطه ي مقابل آن است! البته امروز بحمداللَّه در سطح عالم حركتي به سمت قرآن به وجود آمده است. قبلاً پيرمردها فقط متدين بودند؛ اما حالا جوانان هم متدين اند؛ اين نه فقط در ايران است، بلكه اگر شما به اين جواناني كه در دانشگاههاي كشورهاي اسلامي هستند، نگاه كنيد، مي بينيد كه آن ناشئه ي جديد به اسلام توجه دارند؛ اينها مژده است و تكليف ما را هم زياد مي كند. ما براي حَمَله ي قرآن شأن زيادي قائليم ما براي حَمَله ي قرآن شأن زيادي قائليم. شماها جزو حَمَله ي قرآن هستيد و قرآن را با صدا و طريقه ي خوبي مي خوانيد و مردم را به تلاوت قرآن راغب مي كنيد. اگر قرآن با لحن بد و صوت زشت و طرايق خسته كننده يي خوانده بشود، شنوندگان از قرآن ملول مي شوند؛ اين است كه ما به اين مسأله هم اهميت مي دهيم؛ اما معتقديم كه اهتمام به قرآن فقط اين نيست؛ اين يك جانب از آن است و جوانب ديگري هم وجود دارد. شما(1) آن روز به من گفتيد كه بعضي از اين

جوانانِ اين جا آن قدر خوش صدا هستند كه حتّي در مصر هم نظيرشان را پيدا نمي كنيد؛ و من گفتم كه اگر شما اين طور كساني را ديديد، يادداشت كنيد و به من بگوييد چه كساني هستند؛ آيا اين كار را كرديد يا نه؟ ... توقع ما اين است كه كساني كه رتبه هاي بالا را مي آورند، سطحشان خيلي بالا باشد؛ به طوري كه قلب آدم نسبت به قرائت و تلاوت آنها واقعاً راحت باشد. اين آقا پسري(2) كه اين جا آمد و قرآن را با شماره ي آياتش از حفظ خواند، به نظر من بايد پدرش را خيلي تشويق كنيد. خود اين بچه كه ياد نمي گيرد؛ آن پدرش هست كه به او ياد مي دهد. اين سبكي هم كه آقاي خزعلي در ايران باب كرده اند كه شماره ي آيات را هم حفظ مي كنند، سبك خيلي خوبي است. ... ان شاءاللَّه موفق باشيد

--------------------------------------------------------------------------------

1) شحات محمّد انور 2) آقاي غفراني نيا

بيانات در ديدار با اعضاى فرهنگستان زبان و ادب فارسى

بيانات در ديدار با اعضاي فرهنگستان زبان و ادب فارسي(1) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلي خوشحالم كه اين نهاد مقدس پديد آمد از اين ديدار و از اين جلسه خيلي خوشحالم و همان طور كه آقاي دكتر حبيبي فرمودند، ذوق ملاقات دانشوران و صاحب نظران و انسانهاي والارتبه ي فكري - مثل شما حضار محترم - هركسي را به شوق مي آورد كه در جلسات و در كار شماها شركت كند. من خيلي خوشحالم كه بحمداللَّه اين نهاد مقدس و بسيار لازم در جمهوري اسلامي پديد آمد. اگرچه ما از فرهنگستان در طول اين دهها سال گذشته، خاطره و تجربه ي خيلي شيريني نداريم - آن طور كه انسان از زبان مطلعان و دست اندركاران آنها مي شنود و مي داند - ليكن اميدواريم كه اين

بار فرهنگستان واقعاً يك كار اساسي و جدي و فعالي بكند و آن را پيش ببرد؛ اين طور هم اميد مي رود. تركيب حضار، تركيب بسيار زيبا و خوبي است و من بعضي از حضار - مثل آقاي احمد آرام، آقاي محيط طباطبايي و ديگران - را از ديرباز مي شناسم و به آنها اخلاص دارم و خوشحالم كه حضور آنها را در اين مجموعه مي بينم. الحمدللَّه انسان مي بيند كه اين مجموعه، مجموعه يي از فكر و نظر و ذوق و سوز براي زبان فارسي است. تقصيرهاي بزرگ نسبت به زبان فارسي بايد اعتراف كنيم كه در كار زبان فارسي تقصير شده است. نه فقط در اين چند ساله ي اول پيروزي انقلاب كه هركسي به كاري مشغول بود، به اين مهم چندان پرداخته نشد، بلكه در گذشته نيز تقصيرهاي بزرگتر و بيشتري صورت گرفت و با اين كه در اين كشور ادبا و شعرا و فارسي دانان و فارسي گويانِ بزرگي بودند، اما در اين سنين متمادي، زبان فارسي آن رشدي را كه بايستي مي كرد و آن سعه يي را كه در دنيا بايد پيدا مي كرد، پيدا نكرد. زبان فارسي نفوذ بسياري داشته است همان طور كه اشاره كرديد،(2) يك روز از چين تا روم و همين آسياي صغير، مرز زبان فارسي را تشكيل مي دادند. انسان مي بيند كه در دوران عثماني، ديوان و مكاتبات آنها به زبان فارسي بوده است و شعرايي به زبان فارسي داشتند. بهترين شعراي بخشي از دوران عثماني، شعراي فارسي گو هستند؛ وضع هند و شبه قاره ي هند هم كه معلوم است. بنابراين، نفوذ زبان فارسي بسيار بوده است. هر زباني كه سعه ي نفوذ آن زياد باشد، طبيعي است كه با

خود فرهنگي را حمل مي كند. كاري كه امروز دولتهاي استعمارگر و سلطه طلب مي خواهند با خرجهاي زياد و با اعمال نفوذهاي فراواني در دنيا انجام بدهند، زبان فارسي آن كار را با نفوذ طبيعيِ خودش كرده است. نفوذ زبان فارسي به خاطر قدرت سياسي كشور نبوده است نمي شود باور كرد كه نفوذ زبان فارسي به خاطر قدرت سياسي كشور فارسي زبان است. آن روزي كه زبان فارسي در هند زبان رسمي بود، پادشاهان مغولي هند و تيموريها، اگر از سلاطين صفويه - كه در ايران بودند - مقتدرتر نبودند، قدرت كمتري نداشتند. اورنگ زيب(3) از معاصر خودش در ايران به مراتب قوي تر بود؛ يعني يك كشور بسيار ثروتمند در اختيارش بود؛ از لحاظ سياسي قوي بود و تقريباً بر تمام منطقه ي شرق آسيا نيز مسلط بود؛ اما زبان آن مردم، زبان فارسي بود. نمي شد گفت كه زبان فارسي را كه خود اين سلاطين و خانواده ها و ديوانها و زنان و رعيتشان با شوق و ذوق مي پذيرفتند، به خاطر اين مي پذيرفتند كه مثلاً كشور ايران و حكومت صفوي يا حكومت نادري روي آنها نفوذ داشتند؛ نخير، مسأله ي نفوذ سياسي نيست؛ بايستي در چيز ديگري جستجو كرد. هيچ وقت ايران در دولت عثماني نفوذي نداشته، كه زبان فارسي را نفوذ سياسي ما به آن جا ببرد؛ خودشان دولت مقتدري بودند؛ هميشه هم با كشور ايران در حال جنگ و درگيري بودند. اتفاقاً دوراني كه زبان فارسي در تركيه نفوذ داشته، تقريباً همان دوران صفويه است كه در خود ايران زبان فارسي خيلي اوجي نداشته است. شعراي خوب ما در آن دوران فرار مي كردند و از ايران مي رفتند؛ اما ما مي بينيم

كه در كشور عثمانيِ آن روز، زبان فارسي، زبان ديواني و زبان شعري و زبان علمي و ادبي است؛ پس ناشي از نفوذ سياسي نيست؛ يعني نمي توان گمان كرد كه علت گسترش زبان فارسي، نفوذ سياسي دولت فارسي ايران است. علاوه بر اين، خيلي از سلاطين ايران اصلاً فارس نبودند. غزنويان و سلجوقيان شايد زبان فارسي را درست هم نمي فهميدند. خود صفويه و قاجاريه هيچكدام فارسي زبان نبودند؛ اينها با فارسي خيلي انس و خويشاوندي نداشتند. تركيب و شيوايي و آهنگ زبان فارسي بنابراين، علت نفوذ زبان فارسي در چيز ديگري است؛ شايد يك مقدار در خود ذات اين زبان است؛ يعني تركيب و شيوايي ويژه و آهنگي كه اين زبان دارد. من از بعضي كساني كه در مجامع جهاني خيلي حضور پيدا مي كنند و نطقهاي مختلف را مي شنوند، شنيدم كه مي گفتند آهنگ زبان فارسي و نطقهاي فارسي، گيراتر از آهنگ زبانهاي ديگر است. ما هم گاهي مي بينيم كه بعضي از اشخاصي كه از كشورهاي متعدد به ايران مي آيند و در اين جا صحبت مي كنند، آن زيبايي و فراز و نشيب لطيف زبان فارسي در كلامشان احساس نمي شود. البته اينها را بايستي زبان شناسان بگويند؛ چيزي نيست كه با گوش بشود فهميد؛ لابد موازين و معيارهايي دارد كه اينها را زبان شناسان مي فهمند. همراهي زبان فارسي با دين و معارف ديني علت ديگر نفوذ زبان فارسي، آن بار معنايي است كه اين زبان با خودش حمل مي كند. زبان فارسي، فرهنگ غني يي را با خودش مي برده است؛ اين فرهنگ امروز در اختيار ماست؛ عمدتاً هم فرهنگ اسلامي است؛ يعني اسلام در اين منطقه ي شرق عالم، از شبه قاره گرفته تا

چين و تا هر جاي ديگر كه رفته، با زبان فارسي رفته است. خيلي نزديك به نظر مي آيد كه يكي از عوامل گسترش زبان فارسي در دنيا - و لااقل در اين ناحيه - همراهي آن با دين و پيام دين و معارف ديني باشد؛ يعني آن كسي كه اين دين و اين معارف را مي پذيرد، زباني را هم كه حامل آن است، مي پذيرد. من ديده ام كه قوالها در هند در آن مقبره ي شاه ولي اللَّه(4) مي نشينند و اشعاري را به زبان فارسي هم مي خوانند. البته فارسي را هم خيلي بد مي خوانند؛ يعني صدايشان خوب است، ليكن خواندنشان خيلي غلط دارد؛ درعين حال اشعار، همان اشعار عرفاني و معنوي فارسي است؛ كه يا از اشعار خود شاه ولي اللَّه و يا از اشعار ديگران مي خوانند. بنابراين، ما مي توانيم آن محتواي عرفاني و آن فرهنگ اسلامي را كه شكل لطيف و زيباي خودش را در ايران داشته، عامل گسترش زبان بدانيم. جاذبه ي جديد زبان فارسي در دنيا امروز هم همين طور است؛ امروز هم حقيقتاً زبان فارسي در دنيا جاذبه ي جديدي پيدا كرده است. من كساني را از كشورهاي عربي و غيرعربي ديده ام كه اينها زبان فارسي را از طريق راديوي جمهوري اسلامي ياد گرفته بودند. جاذبه ي سخنان امام و حقايق انقلاب و مفاهيم انقلابي، اينها را با زبان فارسي مأنوس كرده بود و اين زبان را مي فهميدند. هم در منطقه ي شرقي عربستان كه صداي ما به آن جا مي رسد، هم در پاكستان و بخصوص در هند، و هم در آفريقا ما اين را ديديم. من سال 59 هند بودم؛ در آن جا ديدم كه كساني به خاطر سرودهاي انقلابي، زبان فارسي

را مي فهمند؛ مطمئناً در جاهاي ديگر هم اين معنا وجود دارد. بنابراين، هر جا كه جاذبه ي اين فرهنگ و اين تفكر بتواند راهي باز كند و نفوذي بكند، زبان فارسي هم هست. ظرفيت بالا و استثنايي زبان فارسي در چنين شرايطي، در كانون زبان فارسي، بايد به اين زبان رسيد. اين زبان خيلي سعه و ظرفيت دارد. البته در اين زمينه من حرف تازه يي براي حضار اين مجلس ندارم. به نظر من، زبان فارسي از جهتي يك زبان استثنايي است. زبان عربي با آن گسترش واژگاني كه دارد، خصوصيت زبان فارسي را ندارد و آن، تركيب پذيري زبان فارسي است. مي شود با سليقه هاي خوب، از زبان فارسي، بي نهايت تركيبهاي خوب درست كرد. البته تركيبهاي غلط و بد هم مي شود درست كرد و امروز ما دچار اين بليه هستيم؛ يعني هركس تركيبي درست مي كند! البته در سابق لغت درست مي كردند، كه دفع كردنش آسانتر بود. من ديده بودم كه در مجامع اهل ادب و شعر مشهد - كه مردمان فاضل و بادركي آن جا بودند - اين لغتهاي دساتيري(5) و جعلي و من درآوردي را مي شناختند؛ اصلاً از آهنگ لغت مي گفتند كه اين دساتيري است؛ درست هم بود؛ تحقيق مي كردند، معلوم مي شد كه واقعاً همين طور است. درعين حال، ما تركيبهاي دساتيري نداريم. الان تركيب، دست همه افتاده و همه تركيب درست مي كنند! عجيب اين است كه بعضي از اين طباع عوام، يك تركيب خوب را خيلي ديرتر و سخت تر مي پذيرند تا تركيب غلط را ! اين قدر نگوييد «لازم به ذكر است»! ما اين همه تكرار كرديم، در راديو و تلويزيون هم گفتيم كه نگوييد «لازم به ذكر است»؛ اما هر كاري

مي كنيم، نمي شود! رسماً گفتيم، ابلاغ هم كردند، در سخنراني هم گفتيم كه اين تركيب «لازم به ذكر است» را نگوييد؛ ولي باز مي گويند! يك روز در جلسه يي در صدا و سيما - كه شايد بعضي از آقايان هم بودند - من صحبتي كردم و گفتم كه اين قدر نگوييد «داريم»؛ اين تصوير فلاني را داريم، اين صداي فلاني را داريم، اين مذاكره را با هم داريم؛ اين يك گرته برداري غلط از زبان بيگانه است؛ در فارسي چنين چيزي نداريم. مثلاً به جاي اين كه بگويد من با شما گفتگويي بكنم، مي گويد من با شما گفتگويي داشته باشم؛ مرتب اين فعل «داشتن» را به صورت كمكيهاي غير وارد و غير صحيح و غير اصيل در زبان فارسي استفاده مي كنند؛ هرچه هم مي گوييم، فايده يي ندارد! اين همان بليه ي بزرگ زبان فارسي در حال حاضر است. واقعاً ضابطه يي لازم است؛ جايي لازم است كه اين مشكلات زبان فارسي را تمام كند و نگذارد كه به اسم زبان، از مسيرها و جريانهاي غلط، گندابهايي وارد درياچه ي زبان فارسي شود و اين زبان را آلوده كند؛ واقعاً پالايش صحيحي وجود داشته باشد. تلفظ غلط بعضي از واژه ها در راديو و تلويزيون راديو و تلويزيون اگر مواظب زبان خودشان نباشند، دايم امواج فاسد پخش مي كنند. واقعاً انسان گاهي مي بيند كه برخي از واژه ها غلط تلفظ مي شود؛ مثلاً نام شهري كه در الجزاير است، درست تلفظ نمي شود - البته اين هم بد است - اما گاهي هم هست كه شعر حافظ يا صائب را غلط مي خوانند؛ آدم مي خواهد يقه ي خودش را پاره كند! شعر به آن قشنگي را - بخصوص در تلويزيون - بد مي خوانند،

غلط مي خوانند، زشت مي خوانند؛ اين در حالي است كه اين اشعار را به عنوان تفريح و رفع خستگي، ميان دو برنامه قرائت مي كنند! آخر چه اصراري است آدم شعري را كه بلد نيست بخواند، بخواند؟! متأسفانه اين اشكالات هست. اتفاقاً اگر فرهنگستان به اين قضيه بپردازد و نسبت به آن اهتمام بورزد، بسيار بسيار خوب و مفيد خواهد بود؛ ان شاءاللَّه طوري بشود كه اين موارد هم اصلاح گردد. گفته مي شود كه «غلط مشهور» بهتر از «صحيح مهجور» است؛ البته اين در جاهايي درست است. در اين تركيباتي كه يك وقت عوامي آمده حرفي را زده، عوام ديگري هم از او تقليد كرده و عوامهايي نيز آن را پي درپي گفته اند، واقعاً نمي شود اين را ملاك قرار داد و گفت چون معروف شده، ما اين را قبول داريم؛ بايد حذفش كرد؛ والّا زبان بكلي ضايع خواهد شد. ما در محيطهاي علمي به هزاران واژه ي نو احتياج داريم يك نكته ي ديگر، پيش بردن زبان است. ما الان در محيطهاي علمي، براي آن علومي كه از اروپا و از غرب وارد كشور ما شده است، به هزاران واژه ي نو احتياج داريم. اگر همچنان كه امروز هست، ما مرتب از واژه هاي بيگانه استفاده كنيم، در محيطهايي راه را بر زبان اصيل فارسي مي بنديم. الان شما در ايران سوار هواپيما مي شويد و مي بينيد كسي كه در برج مراقبت هست و يك ايراني است، با اين خلبان كه او نيز يك ايراني است، حتماً انگليسي حرف مي زند! بنده گفتم در آن هواپيمايي كه من سوار مي شوم، اين كار ممنوع است! چرا فارسي حرف نمي زنند؟! آخر يك وقت هست كه شما با يك

برج بيگانه - كه او مثلاً چيني است و شما فارس هستيد و زبان يكديگر را نمي دانيد - از زبان مشترك انگليسي استفاده مي كنيد؛ اما بنده مثلاً به مشهد كه مي روم، به چه مناسبت شما انگليسي حرف مي زنيد؟! علتش اين است كه واژه ها انگليسي است و اينها فقط بايد اين واژه ها را به يكديگر ربط بدهند؛ خودشان را ديگر دچار زحمت نمي كنند؛ همان ربط انگليسي را مي دهند! پس ما بايد واژه بگذاريم، تا زبان در محيطهايي، اين گونه منزوي نشود؛ كه متأسفانه منزوي شده است. در محيط بيمارستانها خيلي اوقات همين طور است؛ در جاهاي ديگر همين طور است؛ اينها جاهايي است كه ما ديده ايم. مثلاً مي گويند شما دوايتان را گرفتيد؟ ما دوا را نمي گيريم؛ ما دوا را مي خوريم يا مي نوشيم. يا فرضاً مي گويند شما حمام گرفتيد؟ ما حمام را نمي گيريم؛ چرا ما بايد حمام را بگيريم؟! ما به حمام مي رويم، يا استحمام مي كنيم. اين تركيبهاي غلطِ بيگانه ي از زبان فارسي را همين طور آوردند و سطوح بالا و مردمانِ با اسم و رسم و عالم هم اينها را به كار مي برند؛ مردم عوام هم خيال مي كنند كه بايد اين طوري حرف بزنند تا عالم باشند؛ غافل از اين كه نه، اين جهل است؛ اين كه علم نيست! واژه سازي براي زبان و پيش بردن آن، يك امر مهم واژه سازي براي زبان و پيش بردن و ترقي دادن زبان، يك امر بسيار مهم است. به نظر من، هنر بزرگ كساني مثل سعدي يا حافظ يا فردوسي اين است كه هفتصد سال پيش يا هزار سال پيش، طوري حرف زدند كه ما امروز وقتي كه آن سخنان را باز مي گوييم، اصلاً احساس غربت و

وحشيگري نمي كنيم؛ اصلاً زبان، زبان امروز است؛ يعني حقيقتاً مي شود گفت كه هزار سال جلوتر از زمان خودشان حرف زدند. يقيناً مردم زمان سعدي، به رسايي و شيوايي «بوستان» حرف نمي زدند؛ نثر آن دوره ها در اختيار ماست و داريم مي بينيم. «بوستان» يا «گلستان»، اين طور سليس و روان و شيواست. امروز وقتي كه انسان شعر آن زمان را مي خواند، مثل اين است كه دو نفر دارند با زبان شيرين فارسيِ امروز با هم حرف مي زنند؛ همين طور است حافظ؛ همين طورند بعضي از شعراي برجسته و خوب سبك هندي. علي ايّ حال، بايد زبان را پيش برد؛ يعني همچنان كه آنها جلوتر از زمان خودشان حركت كردند، ما هم بايد حركت كنيم. به مجموعه ي شما خيلي اميد بسته ام به هرحال، بنده شخصاً به عنوان يك آدم عاشق و شيفته ي زبان فارسي، به اين مجموعه ي شما خيلي اميد بسته ام؛ اميدوارم كه اين مجموعه ان شاءاللَّه بتواند كارهاي بزرگ و اساسي يي را در باب زبان فارسي انجام بدهد. اين شعب و گروههايي كه براي كارهاي مختلف تشكيل شده اند و شما به آنها اشاره فرموديد،(6) به نظر مي رسد كه كارهاي همه ي آنها، كارهاي لازمي است. خوشبختانه در گوشه و كنار هم تلاشهاي فردي خيلي شده است؛ كه مي شود در اين مجموعه به يك جاي اساسي برسد. جهت «فارسي گويي» شعر را غني كنيد در جمع شما خانم صفارزاده هم هستند كه بحمداللَّه رتبه ي شعري بسيار والا و برجسته يي دارند؛ اين خيلي جاي خوشحالي است. البته بعضي از آقايان هم شعر را مي سرايند، اما تطفّلاً.(7) من نمي دانم كه در جمع شما، شاعرِ مختص به شعر و شاعر حرفه يي داريم يا نداريم - البته ما از شعرهاي آقاي دكتر حبيبي

و آقاي دكتر حداد و آقاي محيط طباطبايي هم استفاده كرده ايم - ولي درعين حال نبايد كفه ي شعر را خيلي در اقليت قرار داد. خانم صفارزاده بحمداللَّه زبانشان، زبان بسيار خوبي است؛ يعني سطح شعرشان واقعاً خيلي بالاست. اگر شما باز هم بتوانيد در آن جمع شعرايي كه باقي مانده اند، اين جهت «فارسي گويي» را غني كنيد، خيلي بهتر است. مي دانيد كه شعرا هم مختلفند؛ بعضي واقعاً فارسي گو هستند، بعضي هم چندان فارسي گو نيستند و با فارسي خيلي انس ندارند. بنابراين، قريحه ي شعري، هميشه ملازم با تسلط بر زبان نيست. بعضي نثرها از لحاظ زيبايي و شيوايي، از شعر كمتر نيستند در خصوص نثر هم چند جمله يي عرض كنم. بعضي نثرها از لحاظ زيبايي و شيوايي، انصافاً از شعر كمتر نيستند؛ نثرهاي خيلي قوي يي هم وجود دارد. حدود سي، چهل سال قبل از اين، من خودم وارد باب ترجمه شدم و از يك نوشته ي جناب آقاي آرام استفاده كردم. آن چيزي كه بنده را تشويق كرد كه مشغول كار ترجمه بشوم و با ترجمه انس پيدا كنم، كار ايشان بود. در همان زمان، ايشان ظاهراً در بيروت متني پيدا كرده بودند و آن را ترجمه كرده بودند؛ من به آن متن نگاه مي كردم، مي ديدم كه واقعاً نوشته ي ايشان خيلي قوي و متين و بدون حشو و كلام زايد است؛ كه انسان لذت مي بُرد. الان هم كه گاهي نوشته هاي ايشان را مي بينيم، همين طور است؛ البته بقيه ي آقايان هم همين طورند. در آن زمان من مشكلي داشتم كه خدمت شما(8) آمدم؛ قاعدتاً يادتان نيست. بله، كتابي را ترجمه مي كردم، كلمه يي را نفهميدم؛ فكر كردم كه از چه كسي بپرسم. آن

موقع اتفاقاً در تهران بودم؛ لذا به ياد ايشان افتادم. از دوستان تحقيق كردم كه ايشان كجايند؛ گفتند كه در مؤسسه ي فرانكلين هستند. به آن جا رفتم و ايشان را ديدم؛ ايشان هم خيلي جدي و عبوس و بي اعتناء بودند و من را خيلي محل هم نگذاشتند! ولي من حرفي نداشتم؛ رفته بودم كار داشتم و مي خواستم مشكلم برطرف شود. ايشان مشكل ما را برطرف كردند؛ تشكر كرديم و آمديم. پارسال ديدم كه آقاي آرام در تلويزيون مصاحبه كردند؛ از اين كه ايشان را باطراوت و بانشاط ديدم، حقيقتاً از ته دل خوشحال شدم كه بحمداللَّه ايشان سر پا هستند. خداوند ان شاءاللَّه به ايشان و به همه ي عناصر قديميِ ارزشمند ما عمر طولاني بدهد، تا هرچه بيشتر از اينها در جامعه استفاده بشود. ترجمه ي قرآن، مهم و باارزش است ترجمه ي قرآن ايشان(9) هم واقعاً بسيار خوب است. تا قبل از اين ترجمه، من هيچ ترجمه يي را به خوبي ترجمه ي ايشان نديدم. البته بعد ترجمه هاي متعددي درآمده كه اگر آدم بخواهد قضاوت كند، بايستي يك خرده دقت و تأمل كند؛ اما مطمئناً تا قبل از ترجمه ي ايشان، تا آن جا كه من ديدم، ترجمه يي به اين خوبي انجام نگرفته بود؛ ترجمه ي بسيار خوب و متيني است. شما خدمت بزرگي هم كرديد. ترجمه ي قرآن واقعاً چيز بسيار مهم و باارزشي است. اميدواريم كه خداوند به شما توفيق دهد و كمكتان كند كه اين بار سنگين را برداريد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) آقايان: حبيبي (رئيس فرهنگستان زبان و ادب فارسي)، آرام، آيتي، پورجوادي، حداد عادل، خرمشاهي، خوانساري، دانش پژوه، رواقي، سركاراتي، سميعي، صادقي، فرزام، محيط طباطبايي و خانم

صفارزاده. 2) دكتر حبيبي 3) 1118 - 1027 ق) 4) 1176 - 1114 ق) 5) دساتير، نام كتابي است كه در قرن دهم هجري - دوره ي اكبرشاه - توسط شخصي به نام آذر كيوان و پيروان او در هندوستان تأليف شد، كه لغات ساختگيِ بسياري داشت. 6) آقاي دكتر حبيبي در گزارش خود به تشكيل هفت گروه در فرهنگستان زبان و ادب فارسي اشاره كرد: 1- گروه فرهنگ نويسي 2- گروه واژه گزيني 3- گروه دستور زبان و رسم الخط فارسي 4- گروه فرهنگ مصطلحات 5- گروه نشر متون 6- گروه نسخه هاي خطي 7- گروه بررسي وضع زبان فارسي در مؤسسه هاي آموزشيِ داخل و خارج از كشور. وي همچنين اشاره كرد كه بحث و گفتگو درباره ي تشكيل گروههاي ديگر ادامه دارد. 7) تطفّل: طفيل شدن 8) آقاي آرام 9) دكتر آيتي

بيانات در ديدار با مدير مسؤول، سردبير و اعضاى هيأت تحريريه ى مجله ى حوزه

بيانات در ديدار با مدير مسؤول، سردبير و اعضاي هيأت تحريريه ي مجله ي حوزه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم حس اعتماد به نفس و نوآوري در مجله ي حوزه من مجله ي شما را دوست مي دارم و مايلم بيش از آن مقداري كه نگاه مي كنم، نگاه كنم و همه ي مطالبش را بخوانم؛ اما متأسفانه كميِ وقت، ما را از خيلي از كارهاي حسابي باز مي دارد؛ كه از جمله، خواندن مجله ي حوزه است. مطالعه ي اين مجله جزو كارهاي حسابي است، كه متأسفانه كمتر توفيق پيدا مي كنم آن را بخوانم؛ ليكن من همه ي شماره هاي مجله ي حوزه را نگه مي دارم؛ مجله ي تر و تميز و مرتب و حوزه يي است. الحمدللَّه چيز خوبي كه در اين مجله هست، حس اعتماد به نفس و نوآوري است، كه از اول در اين مجله مشهود بوده و الان هم هست؛ اين

بايستي حفظ بشود. هر چيزي كه امروز نو باشد، چند سال ديگر نو نيست. بايستي اقتضاي نو بودن را در هر زماني پيدا كرد؛ يعني واقعاً گروهي مثل گروههاي طرح و برنامه - كه در واحدها و مجتمعهاي بزرگ هست - به دنبال اين قضيه باشد. مثلاً در ستاد ارتش، اداره يي به نام «اداره ي پنجم» وجود دارد كه كارش فقط همين است كه هر روز نگاه كند ببيند اين قالب و اين تركيبي كه وجود دارد، كجايش كم است، كجايش زياد است. ممكن است امروز همه چيز كامل باشد - كم و زياد نباشد - اما فردا كه نگاه مي كنيم، ببينيم اين قسمت زيادي است؛ يا اين قسمت كج است؛ يا اين خطي كه اين طوري كشيده شده، بايد انحنايش كمتر يا بيشتر باشد. خوب است كه يك گروه طرح و برنامه در داخل مجله وجود داشته باشد - شايد هم آن را داشته باشيد - كه دايم در فكر نوآوري برحسب اقتضاء باشد. نوآوري برحسب اقتضائات، ارزش است نوآوري هم خودش في نفسه يك ارزش نيست؛ نوآوري برحسب اقتضائات ارزش است. اگر چيز نويي بياوريم كه برحسب اقتضائات نباشد، چيز خوبي نيست. بدعت، يك نوآوري است؛ اما در شرع مقدس اسلام بد است. بنابراين، بايد ابتكاراتي بر اساس نيازها و اقتضائات وجود داشته باشد. شما اين را شامل همه چيز بكنيد؛ طرح مجله، صفحه بندي مجله - البته صفحه بندي آن خوب است؛ من در صفحه بندي هيچ اشكالي ندارم؛ صفحه بنديِ مدرن و زيبايي است؛ اما در عين حال كدام چيز زيبايي است كه نشود زيباتر بشود - حتّي آن فرم و قالبها و بزرگ و كوچك بودن حروف

و تيتربندي و تقسيم بندي و توزيع مطالب. الان توزيع مطالب شما بين مسائل حوزه و مسائل عمومي، در چه حد است؟ بالاخره شما معياري داريد كه مسائل حوزوي چه قدر باشد، مسائل خارج حوزه و غيرحوزوي چه قدر باشد؛ اين قابل تجديد نظر است؛ يعني هر وقتي انسان مي تواند روي اين تجديد نظر بكند. حوزه، يك موجود متحول البته سرمقاله ها و مطالبي كه درباره ي مسائل حوزه نوشته مي شود، تا آن جا كه من مي توانم ببينم و در ذهنم هست، خوب است؛ منتها حوزه هم يك موجود متحول است. اگرچه تحول حوزه خيلي كند و بطي ء و ناسازگار با ضرورت و اقتضاء است، ليكن به هرحال دارد تحول پيدا مي كند. يقيناً حوزه ي امروز با حوزه ي اول انقلاب - حتّي دو، سه سال بعد از انقلاب - يكسان نيست. الان ارزشهايي در حوزه مطرح است كه آن روز مطرح نبود؛ شايد هم اين ارزشها، ارزشهاي واقعي باشد. مثلاً امروز به مسأله ي نظام بخشيدن به حوزه و تمركز دادن به اداره ي حوزه و تحول حوزوي، توجه بيشتري معطوف مي شود؛ اما در اوايل انقلاب متأسفانه اصلاً طلبه ها يادشان نبود كه چنين چيزي لازم است! ما فرصت حضور امام را از دست داديم ما فرصت خوبي را در اين ده، دوازده ساله تقريباً از دست داديم؛ و آن فرصتِ حضور امام بود. اگرچه ايشان نسبت به مسائل حوزه يك نوع امساكي داشتند و خيلي مايل نبودند كه در مسائل حوزه نظري ابراز كنند - البته چيزهايي در ذهن شريفشان بود - ليكن ما طلبه ها و عناصر علاقه مند به مسائل حوزه، بايد از آن فرصت به نحوي استفاده مي كرديم؛ كه تا حالا اين كار نشده

است؛ حالا هركسي يك طور گرفتار بوده؛ بعضيها در دولت، بعضيها در مبارزات، بعضيها در مسائل گوناگون ديگر؛ اين فرصت از دست رفته؛ نبايد بگذاريم بيشتر از اين از دست برود. الان درخواستهايي سراغ ما مي آيد؛ طلبه ها چيزهايي از ما مي خواهند؛ حتّي بعضي از فضلاي قم - كه اگر آدم اسمشان را بياورد، شايد كسي باور نكند كه اينها اين درد را دارند - به اين جا مي آيند و از مسائل حوزه شِكوه مي كنند و اظهار علاقه مي كنند كه دستي بيايد و كاري در حوزه بكند؛ اين نشاندهنده ي درخواستهاست. ما بايستي مسائل حوزه را بدانيم واقعاً ما بايد بفهميم كه الان مشكل حوزه چيست؛ اين به يك نوع نگرش دقيق، پخته و همه جانبه احتياج دارد. من سالهاست كه از حوزه منفكم. ماها مسائل عمومي حوزه را مي دانيم؛ اما بلاشك مسائل ريزي در حوزه هست كه ما نمي دانيم؛ آن كسي كه در حوزه تنفس و زندگي مي كند - به قول عربها، يعيش الحوزة - اين مسائل را مي فهمد. يك نكته اين است كه مسائل حوزه را - آنچه كه الان بايد انجام بگيرد - ما بايستي بدانيم. الان نظرات خوبي هم هست؛ بعضي از بچه هاي مشهدي خودمان هستند كه پيش ما مي آيند و مي روند؛ گاهي اوقات نامه مي دهند و حرفهاي خوب و بكر در كارشان وجود دارد؛ انسان مي بيند كه اينها واقعاً كفايت مي كند. حقيقتاً اگر كسي بخواهد كاري براي حوزه بكند، مي تواند اينها را در همين نظرات پيدا كند؛ ولو خود آدم هيچ ابتكاري نداشته باشد، از آنها مي تواند استفاده كند. من از اين نظراتي كه داده مي شود، استفاده مي كنم. شايد خود اين جوانان هم خيال نمي كنند

كه ما اين قدر از نظرات آنها استفاده مي كنيم؛ فكر مي كنند اعتنايي نمي شود؛ در حالي كه نه، حقيقت قضيه اين است كه من استفاده مي كنم؛ يعني از نظرها و حرفهاي آنها چيزي به دست مي آورم؛ و اين چيز خيلي مهمي است. آدم مي بيند كه جوانان اين طور ذهنهاشان روشن است. اگر ايده آلها نباشد، حركت كند خواهد شد پس يك مسأله اين است كه ما آن تحول و شكل مطلوبي را كه براي حوزه لازم است - ولو ايده آلي به نظر برسد؛ بگذاريد برسد - دنبال كنيم. اگر ايده آلها نباشند، حركت كند خواهد شد. يك مقدار ايده آلهاي دست نيافتنيِ در واقعيت، همواره بايد مورد نظر ما باشد. ما اگر قهرمان نداشته باشيم، سازندگي شخصي نداريم؛ اصلاً فلسفه ي وجود «امام» در تفكرات كلامي ما هم همين است. «امام» آن مثال اعلي است كه بايد ما را به آن سمت بكشاند؛ مثل آن عقابهايي كه چيزي بالاي سرشان مي بينند و همين طور دايم پر مي زنند كه بالاتر بروند و به آن نقطه برسند. ممكن هم هست كه ما هيچ وقت به آن نقطه نرسيم، اما آن مركز دست نيافتني بايد باشد، تا ما اين حركت را با شور و شوق انجام بدهيم. پس ايده آلها - ولو ايده آلهايي كه در واقعيت دست نيافتني هستند - هميشه بايد باشند، تا ما بتوانيم حداقل تا نيمه ي راه برويم؛ اگرچه آن قله هم يك روز فتح خواهد شد؛ يعني به نيمه كه رسيديم، قله نزديكتر و دست يافتني مي شود. بنابراين، آن ايده آلها را تصوير كنيد؛ آن مقدارش كه واقعيت است، آدم يك طور با آن برخورد مي كند؛ آن مقدارش هم كه دور از واقعيت است، طور ديگري با آن

برخورد مي كند. خلأهاي فكري حوزه را پُر كنيد يك بخش ديگر از مسائل حوزه، خلأهاي فكري حوزه است. من نمي دانم الان در طرح اين تفسيرها يا عقايد يا بحثهاي سياسي - همينهايي كه الان در مجله ي حوزه هست - آيا شما با آماري به اين نتيجه مي رسيد كه الان در حوزه به اين مباحث نياز هست يا نه؛ يعني طلبه براي منبر خودش، براي قرار گرفتن در جايگاه سياسي لازم خودش، حتّي براي اندرون خودش، به اين مطالب احتياج دارد يا نه. يك روز هست كه ما مثلاً بايد اثبات توحيد و اثبات صانع بكنيم؛ يك روز هم هست كه ما بايستي مثلاً درباره ي مسأله ي عدم وابستگي سياسي بحث كنيم؛ اين هم الان يك مسأله ي طلبه ي حوزه است؛ اين جزو مسائل حوزه است؛ اين را شما در شمار مسائل بيرون از حوزه جستجو نكنيد. اگر آن مجموعه يي كه غم مسائل طلبه ها و سرنوشت حوزه را مي خورد، نتواند طلبه يي را كه الان در حوزه زندگي مي كند و نهالي است براي اين كه يك روز درخت تناوري بشود، با ايمان خودش حفظ بكند، خيلي خسارت است. گاهي اوقات ممكن است طلبه فكر كند كه مثلاً اين جنجال و اين شكنجه ي تمام نشدني يي كه ما در مجادله ي با دولتهاي بزرگ داريم، واقعاً چه لزومي دارد. اگر اين سؤال براي طلبه پيدا شد، آيا شما جوابي براي آن فراهم مي كنيد، يا نمي كنيد؟ آيا ما موظف هستيم جوابي فراهم كنيم، يا موظف نيستيم؟ مگر حوزه ي به اين عظمت، از دانشگاه كمتر است؟ من در اواخر دوران رياست جمهوري يك سفر به قم آمدم؛ كه شايد آخرين سفر، يا يكي از آخرين سفرهاي

من به قم بود. در آن ديدار، يك جلسه ي پاسخ به سؤالات گذاشتم. ايده ي اين قضيه از اين جا هم شروع شد كه من در اواخر دوران جنگ به اهواز رفته بودم؛ در آن جا يك طلبه ي خيلي معمولي به من رسيد و گفت شما به دانشگاه مي رويد، پاسخ به سؤالات مي گذاريد؛ مگر حوزه ي به اين عظمت، از يك دانشگاه كمتر است؟! ديدم راست مي گويد. اين نكته در ذهنم بود و در وقتي كه ممكن شد، اين كار را كردم و به قم رفتم. در آن جا طلبه ها هم زياد آمدند و از من سؤالاتي كردند؛ من ديدم عجب مسائلي در حوزه مطرح است؛ يعني واقعاً آدم تا برخورد نكند، نمي فهمد. ما مقاله مي نويسيم، كتاب مي نويسيم؛ اما آيا اين چيزي كه ما مي نويسيم، خلأ لحظه ها را پُر مي كند؟ ايشان(1) به عمل صالح اشاره كردند؛ درست است؛ واقعاً معناي عمل صالح همين است. عمل صالح، يعني مايصلح ل ِ اين زمان. ممكن است چيزي براي امروز صالح باشد، براي يك روز ديگر نباشد. من هميشه گفته ام كه بايد خلأ لحظه ها را پُر كنيم. الان خلأ لحظه چيست؟ مجله يي مثل مجله ي شما، بايد اين را بررسي كند. امروز در حوزه، سؤالها و استفهامها چيست؛ تا بر اساس آن استفهامها تكليف خودمان را به دست بياوريم و سراغ آنها برويم؟ احتمال دارد يكي از استفهامها همين مسأله ي سياسي يي باشد كه ما براي جستجو كردن آن به خارج حوزه نگاه مي كنيم؛ يعني شما آنها را مسائل غيرحوزوي به شمار مي آوريد. البته مسائل غيرحوزوي هم داريم - نفي نمي كنم - اما بسياري از اينها به يك معنا مسائل حوزه است. ما بايد طلبه را

به صورت يك بنيان مرصوص بسازيم ما بايد اين طلبه را بسازيم. به عبارت خلاصه و كوتاه، ما بايد اين طلبه يي را كه نظام و كشور به او اميد بسته، به صورت يك بنيان مرصوص درستش كنيم، تا آن روزي كه او بزرگ مي شود - حالا يا مدرّس مي شود، يا مرجع مي شود، يا مبلّغ مي شود، يا خارج مي رود، يا يك مسؤول دولتي مي شود - آن جا لَنگ نزند؛ درست شبيه آن چيزي كه درباره ي خلأها و عقده هاي عاطفي مي گويند. ممكن است فرزند شما در دوران كودكي با مشاهده ي يك رفتار ناهنجار در داخل خانواده، يك ناهنجاريِ رواني يا عصبي در او به وجود بيايد؛ وقتي كه بزرگ شد - مثلاً يك تاجر يا يك عالم يا يك سياستمدار شد - اين ناهنجاري اثر خودش را خواهد بخشيد؛ مثل زاويه ي كوچكي كه هرچه اين خطوط ادامه پيدا مي كند، مرتب فاصله ي خطوط بيشتر مي شود؛ وضعيت طلبه در حوزه، عيناً اين گونه است. طلبه الان در دوران انعقاد و شكل گيري است؛ ولو حالا پنج سال هم است كه درس خارج مي خواند؛ باشد؛ اما دارد شكل مي گيرد؛ او نطفه يي است براي آن موجود عظيمي كه يك روز خلأيي را در دنيا پُر خواهد كرد؛ مرجعي خواهد شد، مدرّسي خواهد شد، رهبري خواهد شد، مسؤولي خواهد شد؛ بالاخره يك چيزي خواهد شد. البته يك وقت به شكل مطلق به اين مجله نگاه مي كنيم، مي بينيم مثلاً مجله تفسير كه دارد، بحث سياسي كه دارد، بحث عقايد كه دارد، بحث جهان اسلام كه دارد؛ پس مجله، مجله ي كاملي است. اين نگرش، مطلق است؛ اصلاً كافي نيست. ما بايد نسبت به زمان، نگرشي بكنيم و ببينيم

آيا اين مجموعه ي مباحث، نسبت به نياز زمان، باز هم كافي است يا نه. اين، آن نكته يي است كه راجع به مسائل حوزه يي مجله و محتواي مجله به ذهنم رسيد كه عرض كنم. مشكل كشور از بي ديني دانشگاهها بود و اما راجع به مسائل بيرون حوزه. البته من نمي دانستم كه شما چهل درصد خواننده ي غيرطلبه داريد؛ اين خيلي است؛ من تصورم كمتر از اينها بود. قاعدتاً درصد بالايي از اين چهل درصد بايد دانشجويان باشند. اگر شما اعتقادتان همان چيزي است كه امام فرمودند «مشكل كشور از بي ديني دانشگاهها بود»، پس راه درستي را انتخاب كرده ايد. امام به اين معنا اذعان حقيقي داشتند؛ يعني ايشان از بن دندان معتقد بودند كه مشكل آن روز كشور بر اثر خرابي دانشگاههاست؛ درست هم هست. الان سرِ حوزه هم به سمت اداره ي نظام باز شده است؛ اما يك روز بود كه جز دانشگاهها، هيچ محفظه و مخزني براي اداره ي نظام نبود. شما ببينيد اينهايي كه در رأس كار آمده بودند، چه كساني بودند و چه فكر و ذهنيتي داشتند؛ غالباً فاسد بودند؛ بخصوص اين نسل جديدشان كه ديگر هيچ چيز نداشتند؛ حتّي از نسل هويدا هم بدتر بودند! من هويدا را مثال مي زنم كه از بدترينهاست؛ يعني او از فاسدترين رجال ايران بود؛ درعين حال نسل هويدا بر نسل راجي - نويسنده ي كتاب «خدمتگزار تخت طاووس» - شرف داشت! اگر شما اين كتاب را خوانده باشيد، مي توانيد بفهميد كه اين نسل، چه نسلي بوده است؛ اينها مي خواستند جاي هويدا بيايند. حالا نمي شود گفت صد رحمت به هويدا؛ اما نسبت به آن نسل، واقعاً باز هويدا ! هويدايي كه نسبت

به رجال ايران، بلاترديد جزو فاسدترينها بود؛ اما بالاخره ته دل او و امثال او، ته مانده و رسوبي از آن قديم - حالا اسمش مليت بود، وطن دوستي بود، آب و خاك بود - وجود داشت؛ ولي نسل جديدشان كه نمونه اش همين راجي است، واقعاً اينها چه بودند؟! پس امام اين معنا را درست فهميده بود. ما واقعاً نمي دانيم الان در دانشگاهها چه خبر است عين همان قضيه، الان هم هست. اگر ما خيال كنيم مشكل دانشگاهها تمام شده، واقعاً ساده انديشي است. ما واقعاً نمي دانيم الان در دانشگاه چه خبر است؛ هيچكدام از ماها نمي دانيم. خبرهايي كه از دانشگاهها مي آيد، خبرهاي خوشي نيست. ما يك مشت جوان حزب اللهي و انجمن اسلامي و جبهه برو و بسيجي را در دانشگاه مي بينيم؛ مرتبطان ما اينهايند. ما چهار نفر استاد ريش داري را كه در دانشگاه مسؤول هستند، مي بينيم؛ اين، همه ي محتواي دانشگاه نيست. در دانشگاه چيزهاي ناپسندي هست؛ شما با اين دانشگاه مي خواهيد چه كار كنيد؟ آيا همين دانشگاه است كه بايد با حوزه ارتباط داشته باشد و وحدت حوزه و دانشگاه را تأمين كند؟ پس اگر مي خواهيد قائمه و فهرستي از مسائل بيرون حوزه درست كنيد، رقم مهمش را مسائل دانشگاه به نظر بياوريد. البته مسائل دانشگاه هم به معناي نياز دانشجوست - عين همان بياني كه در باب طلبه گفتيم - ببينيم الان واقعاً خلأ اين دانشجو چيست و چه چيز كم دارد كه ما بايد آن را تأمين كنيم. بگذاريد حوزه جايگاه خودش را داشته باشد ما مي گفتيم روحانيون به دانشگاه بروند؛ حالا روحانيون هم رفته اند. البته روحانيون وجود مباركي هستند؛ اما نه آن مقداري كه توقع

بوده است. الان روحانيوني كه در دانشگاه هستند، آيا واقعاً همان شبحي را تداعي مي كنند كه دانشجويان با ديدن مرحوم شهيد مطهري از روحانيت به چشم مي آوردند؟ اين سيلي كه از دانشگاه به طرف حوزه ي قم راه افتاد و مرتب آمدند طلبه شدند، به خاطر چه بود؟ چون شبحي كه از روحانيت در نظرشان بود، شبح مطهري و باهنر و مفتح و امثال اينها بود. آيا اين آقايي كه حالا به دانشگاه مي رود، همان شبح را تداعي مي كند يا نه؟ قاعدتاً نه. اين خلأ را شما با مقاله هاتان پُر كنيد؛ بگذاريد حوزه آن جايگاه خودش را داشته باشد. مطالب را واقعي و شجاعانه بنويسيد مطالب خود را با روشن بيني و بلندنظري و همراه با عمق و با شجاعت كامل در بيان مطالب بنويسيد. شجاعت كامل در بيان مطالب، يعني اين كه نويسنده نبايد هيچ گونه رودربايستي يي از دانشجو و غير دانشجو بكند. به عبارت ديگر، وقتي من دارم اين مطلب را مي نويسم، اگر در اين مطلب چيزي هست كه به دليلي به آن خواننده بر خواهد خورد، يا پيشداوري او را به هم خواهد زد، اين نبايد مثل شرط متأخر در نوشته ي من اثر كند؛ مثل واجب معلق، كه در صحت آنچه كه قبلاً اتفاق افتاده، بعداً اثر مي گذارد! بنابراين، شما بايد مطالب را واقعي و شجاعانه بنويسيد. در دنيا هم مواضع شجاعانه به درد آدم مي خورد. ما در اين دوران ده سال گذشته كساني را ديديم كه مواضع غيرشجاعانه گرفتند؛ براي اين كه فلان قشر بدش نيايد؛ براي اين كه فلان قشر كلاً اين توقع را دارد، يا از من اين توقع را دارد؛ بنابراين طور خاصي حرف بزنم! اين

كار به ضررشان تمام شد؛ به ضرر آن قشر هم تمام شد؛ به ضرر نظام هم تمام شد؛ اين نبايد رعايت بشود؛ اما بلندنظري بايد فراموش نشود. انسان بايد با بلندنظري برخورد كند و با سعه ي صدر حرف بزند؛ اما در همان سعه ي صدر، شجاعت و صراحت و ايستادگي در مواضع را هم در نظر بگيرد. امام اصلاً دچار رودربايستي نمي شد بله، امام در حالي وارد ايران شدند كه جو مبارزه - لااقل در سطوحي - از ايده هاي به اصطلاح روشنفكري پُر بود؛ كه حتّي خود روحانيون - امثال ماها - هم در داغ كردن آن جو روشنفكري - و به عبارت دقيق تر، روشنفكرزدگي - دخالت داشتند؛ اما امام آمد و همه ي اين چيزها را شست و كنار گذاشت! من احساسات خودم را از همان سخنراني اول ايشان در فرودگاه به ياد دارم؛ واقعاً حيرت كردم كه امام اين ملاحظاتي را كه ماها داريم، هيچ ندارد! ايشان در آن سخنراني، اول از روحانيون اسم آورد؛ كه ماها اگر جاي ايشان بوديم، اين كار را نمي كرديم! ما اگر مي خواستيم در آن وقتها سخنراني بكنيم، شروع آن از روحانيون نبود؛ اما ديديم كه امام اصلاً اين ملاحظه را نمي كند! در همان ماههاي اول پيروزي انقلاب، امام مسأله ي بي حجابي و حجاب را قاطع گفت. آن وقتها ما به عنوان اعضاي شوراي انقلاب، گاهي در هيأت دولت هم شركت مي كرديم. من كساني را ديدم كه جزو عناصر متدين هيأت دولت بودند، اما به ما مي گفتند اين چه كاري بود كه امام كرد؛ حالا چرا كرد؟! امام اصلاً دچار رودربايستي نمي شد. بنابراين، ملاحظه كاري و رودربايستي داشتن، مطلقاً بايد نباشد؛ اين خواهد

توانست آن خلأ را در دانشگاه پُر كند. ان شاءاللَّه كه همه ي شما آقايان موفق و مؤيد باشيد. خداوند شما را كمك كند؛ ما هم دعا مي كنيم كه ان شاءاللَّه خداوند روزبه روز بر توفيقات شما بيفزايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته نويسنده بايد روزبه روز كيفيت كارش را بيشتر كند ... ماشاءاللَّه شما حسابي مشغوليد!(2) اين طلبه هاي دست به قلم جوان، خيلي قيمت دارند. ما در سن اين آقايان، كجا مي توانستيم چنين كارهايي بكنيم؟ واقعاً شايد به عقلمان هم خطور نمي كرد! ماشاءاللَّه شما خيلي خوب و جلوييد؛ به شرطي كه از لحاظ سطح، قانع نباشيد. نويسندگي به معناي خاص خودش - نه نگارش - مثل شاعري است. شاعري، فقط گفتن الفاظ كه نيست؛ اولش نضج يافتن آن انديشه و فكر است كه بعد بايد در قالب شعر بيايد؛ والّا اگر فرض كنيم كه كسي الفاظ را نظم هم مي دهد، نظمش هم هيچ اشكال وزني و قافيه يي ندارد، اما مضمون نداشته باشد، اين شاعر كه نيست؛ نويسندگي هم چنين چيزي است. نويسندگي، يعني انسان چيزي را در ذهن خودش نضج بدهد و بپروراند و آن را از غلطها و ناصوابها بپيرايد و بپالايد؛ بعد آن را در قالب الفاظِ درست بياورد. يكي از عناصر مهم در باب نويسندگي اين است كه انسان روزبه روز كيفيت آن را بيشتر كند؛ والّا هركس استعدادي پيدا كند، چيزي مي نويسد. اين مرحله ي اول را بايد به مرحله ي دوم و مراحل گوناگون ديگر همين طور ادامه داد. واقعاً يكي از اسرار وجود بشر، پايان ناپذيري اوست؛ يعني در هيچ حدي آدم نمي تواند بگويد كه الحمدللَّه كارمان خوب است؛ نه، بايد در همان لحظه احساس كرد كه ما در

قدمهاي اول و پله هاي پايين نردبانيم و پله هاي اين نردبان همچنان ادامه دارد. --------------------------------------------------------------------------------

1) حجةالاسلام ايزدپناه 2) پيش از شروع بيانات مقام معظم رهبري، به هنگام معرفي حاضران، كتابهاي تأليف شده توسط حجةالاسلام جعفريان، به استحضار و رؤيت معظمٌ له رسيد و ايشان پس از تورق اين كتابها، بيانات فوق را خطاب به مؤلف ايراد فرمودند.

بيانات در ديدار با اعضاى «گروه اجتماعى» صداى جمهورى اسلامى ايران

بيانات در ديدار با اعضاي «گروه اجتماعي» صداي جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تشكر از تلاشهاي باارزش شما از همه ي شما برادران و خواهران عزيزي كه اين فرصت را به بنده بخشيديد كه بعد از آن كه دورادور با صدا و كار و نتايج تلاشهاي باارزش شما آشنا بودم، شما را از نزديك ببينم و بتوانم حضوراً از شما تشكر كنم و خسته نباشيدي عرض كنم، خيلي متشكرم. هدف اصلي ما هم تقريباً همين است كه بعد از آن كه شما داريد مهمترين بخش از شبكه ي گسترده ي تبليغاتي و ارتباطاتي كشور را اداره مي كنيد و هر كدام نقش مؤثري در آن داريد و بي شك اين كار از زحمت و تلاش سرشار است - چه تلاشهاي جسمي، و چه دلهره ها و اضطرابهايي كه انسان معمولاً وقتي يك كار حساسِ دم به دمي بر دوشش هست، دارد؛ كه اين كاملاً قابل درك است - شما را زيارت، و حضوراً از شما تشكري كرده باشيم. اگر واقعاً بنده بخواهم آن چنان كه حق برنامه ي شما در اين ابعاد وسيع است، با شما صحبت كنم، قاعدتاً زمان خيلي طولاني يي را مي طلبد. خود جمع حاضر شما عده ي كثيري كه بحمداللَّه در اين جا هستيد، نشان مي دهد كه كاري هم كه پشت اين مجموعه قرار دارد - اين هيأت عمومي و نظراتي كه

درباره ي آن ممكن است وجود داشته باشد، يا تبادل نظرهايي كه خوب است انجام بگيرد - قاعدتاً خيلي زياد است؛ كثرةالمباني تدلّ علي كثرة المعاني. گزارش(1) هم گزارش طولاني و بحمداللَّه مفيد و همه جانبه يي بود و قهراً بخش قابل توجهي از وقت را به خودش اختصاص داد؛ اگرچه من قبلاً گزارشي را كه آقايان فرستاده بودند، خوانده بودم و از تفصيل برنامه ها تا حدود زيادي مطلع بودم؛ ليكن از گزارش هم استفاده كردم. راديو، يكي از اركان سازندگي جمهوري اسلامي آن چيزي كه من در درجه ي اول به شما برادران و خواهران عرض مي كنم، اين است كه اين رسانه يي كه در اختيار شماست - راديو - و اين بخشي كه چند ساعت را فرا مي گيرد، يكي از اركان سازندگي جمهوري اسلامي است. اگر ما جمهوري اسلامي را به اين معنا مي دانيم كه نظامي بر پايه ي ارزشهاي نوين و داراي جهتگيري ويژه يي به سمت اهداف متعالي است - طبعاً معناي يك نظام نو غير از اين هم نيست؛ والّا پس انقلاب چه معنا دارد؟ - و بايد ارزشهاي جديدي داشته باشد، بر اساس اين ارزشها، هدفهايي ترسيم مي شود؛ و در جهت اين هدفها، مسيرهايي مشخص مي گردد. زندگي، يعني تلاش در اين مسيرها؛ و «انّما الحياة عقيدة و جهاد»، يعني همين. همه ي معناي جهاد، جهاد با شمشير و تفنگ كه نيست؛ هر تلاش شما يك جهاد است. جهاد، يعني مجاهدت كردن و تلاش كردن. زندگي، يعني اين كه ما اين هدفها را ترسيم كنيم و ارزشهايي را كه براي ما عزيز و محترم است، مشخص كنيم و بعد با همه ي قوا بكوشيم؛ اصلاً زندگي جز اين معني ندارد؛

والّا اگر انسان از ارزشهايي - آن ارزشها هرچه مي خواهد باشد - خالي باشد، به يك جماد تبديل خواهد شد؛ يا يك حيات نباتي خواهد داشت؛ جذب كن و رشد كن؛ يا احياناً يك حيات حيواني خواهد داشت؛ جذب كن و رشد كن و باز تلاش كن براي اين كه گير بياوري، تا مجدداً جذب كني و رشد جسماني و مادّي كني! اينها كه ارزشي ندارد؛ اين زندگي، انساني كه نيست. اين حرفي كه مي زنم، مخصوص ما هم نيست؛ اين طور نيست كه من بخواهم ادعا كنم، يا هركسي بخواهد ادعا كند كه اين مربوط به يك محدوده ي خاص جغرافيايي يا محدوده ي خاص اعتقادي است؛ اصلاً براي هوشمندان عالم، زندگي جز اين معنايي ندارد؛ فكري مي كنند، هدفي ترسيم مي كنند و به شوق آن هدف، تلاش مداومي را ادامه مي دهند و پي مي گيرند؛ هرچه هم آن تلاش سخت تر باشد و بيشتر عرق آدم را در بياورد، بعد از اين كه اين تلاش انجام شد، آدم خوشحال تر است. شما اگر يك روز ورزش سنگيني بكنيد، بعدش احساس رضايت بيشتري مي كنيد. علاوه بر اين كه خود آن ورزش هم تأثيري در جسم شما مي گذارد و نشاطي به شما مي دهد كه طبيعي و قهري است و دست شما نيست - چه بخواهيد و چه نخواهيد، ورزش در جسم شما اثر مي گذارد - يك چيز ديگر هم هست، و آن اين كه شما احساس مي كنيد كه امروز كار بيشتري كرده ايد. يك روز وقتي شما يك برنامه ي خوب تنظيم مي كنيد، يك اجراي خوب داريد، يك كار جديد مي كنيد، خوشحال تريد. يك روز وقتي شما يك ساعت بيشتر وقتتان را مصرف مي كنيد - البته از روي اختيار، نه

از روي اجبار؛ كار اجباري اين خواص را ندارد - آخر سر مي گوييد امروز يك ساعت بيشتر ماندم؛ يعني يك خشنودي از خودتان و از كار خودتان داريد. بنابراين، هرچه اين تلاش سخت تر، سنگين تر، پيگيرتر و به نظر خود آدم درست تر باشد، انسان خوشحاليش هم بيشتر است؛ اين يك اصل كلي است؛ اين مخصوص ايران و توران و شرق و غرب عالم نيست؛ همه جا همين طور است؛ هرجا كه يك مشت انديشمند دارند زندگي مي كنند. اين نظام به دنبال تلاش ارزشمندي به وجود آمده است ما حالا در اين نظام زندگي مي كنيم. اين نظام، نظامي است كه به دنبال زحمت و تلاش ارزشمندي - كه آن هم باز به نوبه ي خود دنبال هدفي بوده - به وجود آمده است؛ بنابراين، نظام مال ما هم نيست كه بتوانيم آن را به همديگر ببخشيم يا از هم اغماض كنيم؛ من بگويم خيلي خوب، حالا شما اين تكه اش را اين طوري كردي، عيبي ندارد؛ يا شما به من بگويي خيلي خوب، اين جا را خراب كردي، عيبي ندارد؛ چون شماييد! نه ما حق داريم نسبت به كسي در مسائل اساسي اغماض كنيم و از كيسه ي خليفه ببخشيم، نه كسي حق دارد متقابلاً به ما از كيسه ي خليفه چيزي ببخشد و اغماض كند؛ اصول پذيرفته شده يي وجود دارد كه متعلق به انقلاب و نظام جمهوري اسلامي است. اين نظام، نظامي است - كه خود شماها هميشه هم مي گوييد، درست هم مي گوييد - كه بر پايه ي تلاشهاي بي شمار و فداكاريهاي فراوان به وجود آمده و امروز هم در دنيا دارد يكه تازي مي كند؛ اما همين راديوهاي بيگانه يي كه آقاي پورمحمّدي اشاره كردند، هرچه مي خواهند بگويند،

بگويند. بله، معلوم است؛ اگر مثلاً ده نفر بچه ي هرزه دور آدم دانشمند و شخصيت برجسته يي را بگيرند؛ يكي به او اهانت كند، يكي بگويد تو بي سوادي و...، طبعاً ممكن است او انكساري هم در خودش پيدا كند؛ اما شما كه او را مي شناسيد، باورتان نمي آيد. بله، نسبت به انقلاب و جمهوري اسلامي حرف مي زنند؛ نمي زدند، تعجب مي كرديم. امام مي گفتند هر وقت از ماها تعريف مي كنند، آدم در دلش چيزي پيدا مي شود كه چه اشكالي در من به وجود آمده كه دشمن دارد از من تعريف مي كند؛ واقعاً عقيده ي امام اين بود؛ نه اين كه فقط در حرفهاي عمومي آن را بيان كنند؛ حتّي به ماها هم آن را مي گفتند. بنابراين، ارزشها و اصول و هدفهايي وجود دارد؛ اين تلاش ارجمند شما بايد در همين سمت انجام گيرد؛ مقصود اين است. هيچ رسانه يي به اندازه ي راديو گسترش و نفوذ ندارد راديو يك دستگاه ويژه است؛ يعني واقعاً در كشور، هيچ رسانه يي - حتّي تلويزيون، روزنامه، كتاب و سينما - وجود ندارد كه اين برد و اين گسترش و اين نفوذ را حتّي در صندوقخانه هاي مردم داشته باشد. من خيلي از اوقات همراه خودم راديو مي برم؛ مثلاً صبحها كه براي قدم زدن يا ورزش كردن به گوشه يي از اين شهر مي روم، اين راديو هم همراهم هست؛ از هيچ چيز ديگر نمي شود اين طور استفاده كرد؛ از قبيل من هزاران نفر هستند. به قول مرحوم آل احمد كه مي گفت آن كشاورز ما هم به شاخ گاوش يك ترانزيستور آويزان كرده است! بنابراين، راديو خيلي حساس است؛ بخصوص كه بعضي از برنامه هاي شما، برنامه هاي مستقيم است؛ يعني برنامه هايي است كه ديگر شماييد

و هنرتان و هر كاري كه بتوانيد بكنيد؛ اين شماييد و اين هم ميدان؛ يا علي مدد! هر كار كرديد، كرده ايد؛ هيچ اديتوري، هيچ تنظيم كننده يي، هيچ كنترل كننده يي هم وجود ندارد؛ شما هستيد و داريد مي گوييد و در سطح ميليوني كشور و دنيا - مستقيم، كشور؛ غيرمستقيم، دنيا - پخش مي شود؛ لذاست كه بسيار بسيار حساس است. همه ي برنامه هاي شما بايد در جهت ارزشهاي اسلامي باشد اولين چيزي كه من بعد از اين مقدمه مي خواهم بگويم، اين است كه كل برنامه هاي شما(2) بايستي در جهت اين ارزشها باشد؛ يعني مهمترين الزام و چارچوب و كمربندي كه بايستي مجموعه ي برنامه ها را محصور كند و به اين حركت جهت بدهد، اين است. شما بايد نگاه كنيد ببينيد ارزشهاي اسلام و انقلاب چيست؛ اين ارزشها را به دست بياوريد؛ شوخي و خنده مان هم بايد در اين جهت باشد؛ سرگرمي و تفريحمان هم بايستي در اين جهت باشد؛ كار روي افكار عمومي مردم - مثل اين برنامه هاي همگاني و برنامه هاي صبحتان، يا برنامه هاي خانواده كه از برنامه هاي خيلي خوب اين مجموعه است، يا بعضي از برنامه هاي ديگري كه داريد - همه بايد در اين جهت باشد. بايد مراقب باشيم كه اشتباه نكنيم. مثلاً فرض بفرماييد ما سوار ماشيني شده ايم و داريم راهي را مي رويم و به سمتي حركت مي كنيم؛ خيلي خوب، قهوه خانه است؛ آدم پياده مي شود و چاي مي خورد، يا تفريحي مي كند؛ يك وقت هم مثلاً پا را روي گاز مي گذارد و با سرعت صد و چهل كيلومتر مي رود؛ يك جا انسان كند مي كند؛ يك جا سنگين است، بارها را يك خرده پايين مي آورد؛ يك جا يك نفر پياده دارد مي رود، انسان

سوار مي كند؛ شكلها و نحوه هاي گوناگوني هست؛ اما آنچه كه هرگز گم نمي شود، اين است كه ما داريم به كجا مي رويم. ممكن است در جايي به طور طبيعي جاده پيچ بخورد؛ مثلاً طرف شرق داريم مي رويم، اما اين جاده به طرف شمال مي رود؛ حتّي طرف غرب مي رود - يعني علي الظاهر در خلاف جهت داريم حركت مي كنيم - اما آن چيزي كه در متن و بطن كار مضمَر است، اين است كه ما داريم به طرف شرق مي رويم؛ به همان طرفي كه مورد نظرمان است؛ اين بايد گم نشود؛ اين در همه ي برنامه هاست؛ فرق هم نمي كند؛ اين از آن چيزهايي است كه نسبت به آن با هم رودربايستي نداريم؛ نه من با شما رودربايستي دارم، نه شما بايد با من رودربايستي داشته باشيد. معروف است كه خليفه ي مسلمين در صدر اسلام گفت اگر من كج رفتم، با من چه مي كنيد؟ يكي گفت اگر كج رفتي، با شمشير راستت مي كنيم! اگر من هم كه مسؤول اول اين نظام هستم و بارهاي شما هم بر دوش من است، برخلاف اين جهت حركت كردم، شما هم بايد به من بگوييد. بارهاي شما هم بر دوش من است بارهاي شما هم بر دوش من است؛ يعني اين برنامه ي «سلام صبح بخير» را كه گاهي گوش مي كنم، هر كلمه يي كه آن آقا مي گويد، احساس مي كنم كه من دارم مي گويم؛ يعني با نگراني گوش مي كنم؛ اين را شما بدانيد. همه ي برنامه هاي شما را كه من گوش مي كنم، دغدغه يي در عمق ذهن من وجود دارد؛ يعني احساس مي كنم كه شما داريد حرفي را مي زنيد كه مسؤوليت آن حرف با من است؛ حقيقت قضيه

هم اين است؛ يعني مسؤول كار شما من هستم؛ البته نه اين كه شما مسؤول نيستيد؛ اما من احساس مسؤوليت مي كنم؛ نسبت به همه ي اين نظام هم همين طور است. يك مأمور نيروي انتظامي هم كه در خيابان دارد راه مي رود، من با نگراني نگاه مي كنم؛ چون مي دانم كه مسؤول كار او هم من هستم. توجه به ارزشهاي اسلام و انقلاب از آن چيزهايي است كه در مورد آن نه من با شما رودربايستي دارم، نه شما بايد با من رودربايستي داشته باشيد؛ اگر بنده هم يك وقت برخلاف اين جهتي كه دارم مي گويم، و برخلاف اين اصول حركت كردم، شما هم بايد به من بگوييد؛ اين چيزي نيست كه ما بتوانيم از يكديگر اغماض كنيم و بگويم چون اين آقا بالاخره آدم شريف، عزيز و مرد خوبي است، يا اين خانم مثلاً آدم كارآمدي است، پس او را اغماض كنيم؛ نه، اين ديگر آن عنصر اصلي قضيه است. ما همه داريم تلاش مي كنيم تا مثلاً آشي پخته بشود؛ يكي آتش مي آورد، يكي هيزم مي گذارد، يكي نخود و لوبيا پاك مي كند، يكي به هم مي زند؛ در اين جا ما مي توانيم از كوتاهيهاي يكديگر هم اغماض كنيم - يك بار بنده كوتاهي كردم، شما گذشت كرديد؛ يك بار شما كوتاهي مي كنيد، من بالاخره گذشت مي كنم - اما ديگر اين كوتاهيها نبايد به اين حد برسد كه آش را برداريم و به بيرون خالي كنيم؛ اين كه ديگر نقض غرض خواهد شد؛ ديگر نمي شود تا اين حد كوتاهي را ناديده گرفت! راديو، رسانه يي متعلق به تشكيلات اين برنامه هايي كه آقايان گفتند، من تقريباً همه اش را گوش كرده ام؛ حالا بعضي را بيشتر گوش

مي كنم و هر وقت يادم باشد يا فرصت داشته باشم، گوش مي كنم؛ بعضيها را هم تصادفاً گوش مي كنم؛ اما اين طور نيست كه اين برنامه هاي شما را نشنيده باشم؛ تقريباً همه ي اين برنامه ها را من كم و بيش چشيده ام - اگر نگويم كه استفاده ي زيادي كرده ام - بعضي از آنها هم انصافاً سطوح بالايي دارد و همه اش به طور كلي مجموعه ي خوبي را تشكيل مي دهد. هر كدام از اين برنامه ها در جاي خود چيز لازمي است و با هدفهاي خوبي تشكيل شده؛ ليكن اين را از اين جهت مي گويم كه برنامه ريزان، نويسندگان، محققان، تنظيم كنندگان، تهيه كنندگان، و حتّي مجريان و گزارشگران اين را رعايت كنند. شما كه ميكرفن در دستتان هست و مي رويد پهلوي اين و آن صحبت مي كنيد، در آن حال يادتان باشد - البته امكان دارد كه اين ياد بودن، هيچ تأثيري در گزارش گرفتن شما نداشته باشد؛ اما بي گمان در استفاده ي از اين گزارش تأثير دارد - و مواظب باشيد كه آن طوري كه درست است؛ يعني در جهت اين نظام است، بايد حركت كنيد. راديو، رسانه يي متعلق به تشكيلات است؛ متعلق به هيچ كس نيست. البته در بين شماها من چنين چيزي را سراغ ندارم، اما در مجموعه ي صدا و سيما سراغ دارم كه يك نفر كه ميكرفني در دستش هست، خيال مي كند كه صاحب ميكرفن است! يعني سليقه ي خودش را بر سليقه ي نظام، و سياست خودش را بر سياست نظام، و فهم خودش را بر فهم نظام ترجيح مي دهد! اين غلط است؛ چون اين ميكرفن كه در دست شماست، متعلق به شما نيست؛ شما را آن جا گذاشته اند و گفته اند اين برنامه را اداره كنيد؛

شما هم بايد طبق سياست آن كسي كه اين ميكرفن متعلق به اوست - يعني نظام جمهوري اسلامي - عمل كنيد. اگر شما خوب اداره كرديد، البته مستحق اجر و پاداش دنيوي و اخروي هستيد؛ ليكن بلاشك سليقه ي شخص، فكر شخص، انگيزه هاي شخص و ايده هاي شخصي يا حتّي سياسي و عموميش، نبايد هيچ گونه تأثيري در اداره ي اين برنامه بگذارد؛ اين را من مخصوصاً به شما بيشتر و مؤكداً مي گويم؛ چون بحث شما، بحث عمومي است و يك كار اجتماعي مي كنيد. پس، سياستها، جهتگيريها و هدفها بايد بر طبق معيارهاي اسلامي و معيارهاي انقلاب باشد؛ اين را رعايت كنيد. موسيقي غافل كننده، حرام است البته در همين زمينه، رعايت معيارهاي اسلامي، با موسيقيهاي شما هم ارتباط پيدا مي كند. گاهي اوقات موسيقيهايتان، موسيقيهايي بيرون از معيارهاست. من در باب موسيقي، فقط يك كلمه به شما بگويم: ببينيد، آن موسيقي يي كه انسان را غافل مي كند و داخل خلسه ي شهواني مي برد، حرام است؛ چه موسيقي ايراني باشد، چه موسيقي فرنگي باشد، چه موسيقي هندي باشد، چه موسيقي عربي باشد؛ فرقي ندارد. آن چيزي كه در اسلام ممنوع است، اين است؛ حالا شما ببينيد چگونه چنين موسيقي يي به وجود مي آيد. البته اين چيزي كه من گفتم، جزو معيارهاي شناخته شده و جزو آن موضوعات حقوقي و فقهي ما نيست؛ من دارم لبّ و عصاره ي مطلب را به شما مي گويم. الهاء، يعني كسي را غافل كردن و از خود بي خود كردن. غافل كردن از چه؟ انسان از درد دندان كه غافل بشود، خوب است؛ اين كه بد نيست. الهاء، يعني غافل كردن از آن جهت و هدف و حركت و راه خودش، و به

تعبير اسلامي و ديني - كه مربوط به همه ي اديان است؛ اين تنها مربوط به اسلام هم نيست - غافل كردن از خدا. وقتي انسان از همه ي اين ارزشها غافل شد، اسمش غفلت از خداست. غافل شدن از خدا كه مي گويند، معنايش اين است؛ يعني انسان ناگهان از همه ي ارزشهاي الهي غافل بشود. بنابراين، موسيقي يي كه انسان را از خدا غافل كند، موسيقي بدي است. البته تفصيل بيشتر اينها بايستي با گروه سرود و موسيقي مطرح بشود؛ به شما ارتباط مستقيم پيدا نمي كند؛ اما شما چون آن محصول را به كار مي بريد، مواظب اين جهت باشيد. فرض بفرماييد كه يك روز آهنگسازي بر طبق سفارشي يا بر طبق ميل دل خودش آهنگي ساخته، براي اين كه در جايي از دنيا رقص تندي انجام بشود؛ اين به من و شما چه ربطي دارد؟! مال خودش است؛ بيخ ريش خودش؛ اصلاً به ارزشهاي ما ارتباط ندارد؛ اين ضد ارزشهاي ماست. يا حتّي مثلاً فلان آهنگساز ايراني طبق همين موسيقي سنتي و موسيقي مقامي خودمان برداشته آهنگي را در فلان دستگاه اجرا كرده و آهنگ هم براي اين است كه يك نفر - مثلاً در حالات خاص يك جوان - بتواند آن احساس شهواني خودش را اشباع كند؛ اين به ما چه ارتباطي دارد؟! اين را يك نفر براي خودش ساخته؛ ما حالا نمي رويم يقه ي او را بگيريم كه تو چرا ساختي؛ دلش مي خواهد بسازد؛ هركس كاري براي خودش مي كند. مردم در كارهاي فردي خودشان، مادامي كه به حريمهاي اجتماعي ضربه نزنند، آزادند؛ اما من و شما كه مي خواهيم محصول كار افراد را بياوريم و عرضه كنيم، آيا نبايد نگاه

كنيم كه اين محصول فاسد و خراب نباشد؛ چيزي نباشد كه به مصرف كننده ضربه بزند؟ ما بايد اين را نگاه كنيم. البته - همان طور كه گفتيم - اين موضوع بيشتر به محققان و برنامه ريزان و تهيه كنندگان و نويسندگان و تا حدودي هم به رفتار مجريان ارتباط پيدا مي كند. هنر جمع آوري و جمع بندي نظرات چند نكته را درباره ي مباحث گوناگون برنامه هاي شما يادداشت كرده ام كه عرض مي كنم. يك مسأله راجع به اين برنامه هاي صبحگاهي است؛ يعني برنامه ي «سلام صبح بخير» و برنامه ي «كار و زندگي»؛ كه هر دو از برنامه هاي خيلي خوب است؛ برنامه هايي است كه واقعاً هر كدام خلأيي را پُر مي كند و دارد كاري را در متن جامعه انجام مي دهد؛ نبايد بگذاريد اين برنامه ها هرز و هدر برود؛ حيف است؛ برنامه هاي بسيار باارزشي است و در همين جهات خوب، مي شود از آنها خيلي استفاده كرد. شما موضوعاتي را معين مي كنيد؛ خوب است. اين دنبال كردن موضوعات و اين كه انسان موضوع را با ذهن مردم روبه رو كند و ذهن آنها را به كار بيندازد و نظراتشان شنيده شود، بسيار خوب است؛ منتها ببينيد، جمع كردن مواد، دو گونه و در دو مرحله انجام مي گيرد؛ مرحله ي اول، مرحله ي انبار كردن است. فرض بفرماييد محققي مي خواهد درباره ي فلان موضوع علمي يا ادبي يا تاريخي يا هر موضوع ديگر كاري انجام بدهد. مرحله ي اول، مرحله ي انبار كردن است. انبار كردن، يعني اين كه اين جا و آن جا بگردد و از كتابها و از فكرها و انديشه هاي خودش چيزهايي را يادداشت كند و روي همديگر بگذارد. در انبار كردن، احياناً تنظيم هم هست. در انبار كالا هم انسان طبقه بندي مي كند

و هر كالايي را در جاي خودش مي گذارد. ما در فيشهاي علمي هم همين كار را مي كنيم. شماها كه خودتان اهل تحقيق هستيد، همين طور عمل مي كنيد؛ يعني مطلب را فراهم مي كنيد و در فيشها مي گذاريد؛ فيشها را تقسيم بندي مي كنيد و در جاي مناسبش مي گذاريد. حالا كه اين مرحله تمام شد، نوبت مرحله ي دوم است. مرحله ي دوم چيست؟ اين كه ما جمع بندي كنيم؛ يعني مرحله ي اجتهاد. مجتهد در عرف طلبگي ما، يعني آن كسي كه مي تواند مباحثي را كه يك آدم عامي و عادي اصلاً نمي تواند از آن مباحث استفاده كند و آنها را جمع بندي كند، جمع بندي كند. مجتهد - يعني كسي كه قوّت استنباط دارد - آن كسي است كه مي تواند مثلاً از ده عنصري كه علي الظاهر به هم ارتباطي هم ندارند، يك جمع بندي صحيح در بياورد. شما در برنامه ي «سلام صبح بخير» نظرات مردم را جمع مي كنيد؛ مي خواهيد چه كار كنيد؟ آيا مي خواهيد از اين نظرات به جمع بندي برسيد؟ مگر چنين چيزي مي شود؟ در ميان اين نظرات، نظر يك دانشمند و يك آدم بافكر هست؛ نظر يك آدم عامي اما بافكر هم هست، كه حرف گزيده ي درستي را به شما كه داريد از او سؤال مي كنيد، مي زند؛ نظر آدمي هم هست كه عامي است و از موضوع مطرح شده اصلاً پرت است و آن را درك نمي كند؛ مگر مي شود از مجموع اين طور نظرات، كسي جمع بندي كند؟ حالا چه كسي مي خواهد جمع بندي كند؟ مگر مي شود فردي از اين مجموعه - هرچند هم دانشمند باشد - يك جمع بندي بدهد؟ كِي هم مي خواهيد اين جمع بندي را به مردم بدهيد؟ پس، اين روش كار غلط است. شما وقتي كه موضوع

را انتخاب كرديد - كه حالا در انتخاب اين موضوعات هم تذكر كوچكي دارم كه خواهم گفت - بايد آن را قبلاً خودتان به وسيله ي آن مراجع صالحِ براي فكر كردن روي اين قضيه، پخته كنيد؛ چون قضاياي شما مختلف است. اين موضوع را اول به يك جمع بندي نهايي برسانيد؛ بعد به شكل هدايت شده، از اين مجموعه ي انباري كه تحصيل مي شود، استفاده كنيد. اين طور نباشد كه توپ را همين طور بين عده يي كه اصلاً فوتبال بلد نيستند، رها كنيد. فرض كنيد شما پنجاه نفر آدم را در يك ميدان بازي مي ريزيد و يك توپ هم وسط مي اندازيد؛ از اين بازي چه در مي آيد؟ هركس پايي مي زند. اگر شما يك مربي فوتبال باشيد، مي دانيد كه در فوتبال چه كار بايد بشود؛ توپ را وسط مي اندازيد، بعد خودتان هر حركتي را به طرفي هدايت مي كنيد؛ مثل يك كارگردان پخته بايد عمل كنيد. آن فكر و ايده را انتخاب بكنيد - كه عرض كردم در انتخاب آن تذكري وجود دارد - بعد آن را خوب پخته كنيد و در ذهن خودتان جواب درست را براي اين سؤال و اين معما داشته باشيد؛ سپس براساس آن جواب درست، از اين گفتارها و نظراتي كه مردم دارند، استفاده ي صحيح بكنيد؛ بعضي را في المجلس رد كنيد؛ بعضي را تشويق كنيد؛ بعضي را نكته اش را بگوييد و اشاره كنيد كه مثلاً اين برادرمان كه اين حرف را درباره ي اين قضيه زد، به اين جهتش توجه نكرده است؛ حرف او را كامل كنيد و به شكل مؤدبانه يي به او تفهيم كنيد كه حرفش درست نبود؛ كسي كه موضوع را نگرفته، او را توبيخ مؤدبانه يي

بكنيد، كه چرا بايد آدم موضوع راديو را - كه موضوع خودش است - نگيرد؛ تا آن كسي كه دارد گوش مي كند و فردا احياناً پشت ميكرفن شما پيدا خواهد شد، او اين فكر را كرده باشد. يكي، دو ماه پيش، در يكي از برنامه هاي شما راجع به اتلاف وقت صحبت مي شد؛ كه ضمناً خود آن آقاي گزارشگر و مجري، هر دو هم داشتند در وسط اين كار با يك خرده زياده گويي، اتلاف وقت مي كردند! عالم بي عمل، همين است! البته اين نبايد از شأن مجريان خوب ما در اين برنامه و برنامه هاي ديگر بكاهد؛ بالاخره هركسي عيب و نقصي دارد كه بايد نقصها را برطرف كند. طرح موضوعهاي زنده ي مؤثر در زندگي مردم آن تذكري كه عرض كردم، اين است: اين موضوعاتي كه مطرح مي شود، مهم است. فرض بفرماييد يكي از موضوعات زنده يي كه الان در ميان مردم مطرح است، تشريفات ازدواج است. البته اين موضوع، كار گروه خانواده است؛ اما شما مي توانيد كمك كنيد. اين گونه موضوعها، موضوعهاي زنده يي است كه طرح آن حقيقتاً در وضع زندگي مردم تأثير مي گذارد. تشريفات ازدواج، پدر مردم را درآورده است؛ هرچه هم گفته مي شود، اثر نمي كند؛ اين را شما به ميان مردم بياوريد و آن كساني كه دنبال مهريه ي زيادي و جهيزيه ي آن چناني هستند، يك هفته خوب عرقشان را در بياوريد! يقيناً كساني پيدا خواهند شد كه براي اين كارها بهانه هاي معمولي را به شما خواهند گفت - آقا اگر مهريه مان را بالا نبريم، دخترمان را طلاق مي دهند - اما شما بايد قبلاً مطلب را براي خودتان پخته كنيد و جوابش را در دست داشته باشيد؛ و تا كسي

اين طور گفت و گزارشگر شما منتقل كرد، شما به زبان مناسب و با شكل هنرمندانه يي به او پاسخ بدهيد. مسأله ي بوروكراسي در ادارات هم همين طور است؛ كه البته من شكلهاي ناقصش را ديدم كه در برنامه ي «سلام صبح بخير» مطرح مي شود. مشكل نفت و برخي ديگر از مشكلات هم به بوروكراسي برمي گردد. به اين نكته بايد توجه داشت كه امكانات دستگاهها با اين حرفها قابل كم و زياد شدن نيست؛ بالاخره هر دستگاهي مقداري پول دارد، مقداري امكانات دارد، مقداري نفت فراهم مي كند؛ اين كه نه با دعا، نه با دعوا، نه با شوخي و نه با هيچ چيز ديگر كم و زياد نمي شود؛ آن چيزي كه اشكال ايجاد مي كند تا ما از همان چيزي كه داريم، نتوانيم درست استفاده كنيم و نفت را به مردم بدهيم، مشكلات بوروكراسي و اشكالات اداري و ضعف دستگاه اجرا كننده است. يا مثلاً ديدم كه راجع به هواپيما و بليط هواپيما صحبت مي شود. مشكل ما اين نيست كه چند فروند هواپيما داريم - همان تعداد كه داريم، همان است؛ بيشتر از موجودي كه نمي شود كار كشيد - مشكل اين است كه از اينها استفاده ي بهينه نمي شود. پس، شما برويد روي بوروكراسي انگشت بگذاريد؛ بوروكراسي را در همان شكلي كه مردم مي فهمند و برايشان قابل درك است - در شهرداري لمسش مي كنند؛ در اداره ي دارايي لمسش مي كنند؛ در فلان مؤسسه ي مورد مراجعه لمسش مي كنند؛ در بنياد مستضعفان و بنياد فلان لمسش مي كنند - بيرون بكشيد؛ اما قبلاً براي خودتان مطلب را پخته كرده باشيد. بنابراين، ذهن مردم را به آنچه كه بايد بفهمند، هدايت كنيد. مواظب باشيد حرف سست از اين

رسانه خارج نشود البته در اين برنامه هاي شبيه «سلام صبح بخير» و «كار و زندگي»، مواظب باشيد حرف سست از اين رسانه خارج نشود؛ مثلاً كسي تلفن كند، حرف بي ربطي را بزند و شما هم همان حرف بي ربط را پخش كنيد! اين مثل آن است كه فرضاً يك نفر بيايد پشت يك بلندگوي عمومي بگويد آقاي فلان كس، فلان كار را كرده است؛ ولو فردا و پس فردا و ده روز ديگر هم بيايد بگويد اشتباه كردم؛ ولي وقتي كه گفت، ديگر گذشته است. بگرديد موضوعات خوب را با شيوه هاي خوب و با همان شكل مورد پيشنهاد مطرح كنيد؛ يعني پخته شدن مطلب از پيش، آماده كردن آن، و بعد هدايت كردن فكرها. شما معلميد و اين جا هم دانشگاه است؛ فكرها را به جمع بندي و به درك صحيح هدايت كنيد؛ در حاشيه اش هم خلاف واقع و حرف سست گفته نشود؛ اعتراضهاي بيخودي به دولت نشود. من ديدم كه برنامه ي «سلام صبح بخير» چند وقتي خيلي شلوغ شده بود؛ مثل اين كه اصلاً برنامه دنبال اين بود كه اشكالي براي مسؤولان اجرايي كشور پيدا كند! اين همه مردم در گوشه و كنار هستند كه از فلان پديده راضيند؛ اما ما يك ناراضي را از ميان اينها بيرون بكشيم و صدايش را پشت بلندگو بياوريم؛ اين خلاف انصاف است؛ اصلاً خلاف حق است؛ قضيه اين طوري نيست. لباس ملي را در برنامه ي خودتان مطرح كنيد لباس ملي را در برنامه ي خودتان مطرح كنيد. آيا اين لباسي كه الان تن شماست، لباس ملي ماست؟ هنديها كه لباس ملي خودشان را دارند، ضرري كرده اند؟ آفريقاييها كه لباس ملي خودشان را دارند، ضرري

كرده اند؟ لباس ملي ما چيست؟ مي فرمايند كت و شلوار! آيا لباس ملي ما اين است؟ لباس ملي شما اين نيست؛ اشتباه مي كنيد. كت و شلوار، لباسي است كه آوردند تن ما كردند! البته من تعصبي روي كت و شلوار ندارم؛ من خودم گاهي كه لازم باشد، كت و شلوار هم مي پوشم؛ در جبهه هم لباس فرم مي پوشيدم؛ ممكن است كاپشن هم بپوشم؛ اما يك ملت بايد در اين مسأله تعصب داشته باشد؛ يعني يك روح ملي در اين جا وجود داشته باشد. چند سال قبل در زمان رياست جمهوري، من اين قضيه را به دستگاهي محول كردم، اما نتوانستند؛ خيلي خوب، شما اين را بياوريد در ذهن مردم مطرح كنيد. مردم، مثل همين برادري كه گفتند كت و شلوار لباس ملي ماست - كه اشتباه هم كردند - خيال مي كنند كه واقعاً كت و شلوار لباس ملي ماست؛ اين لباس ملي ما نيست؛ زور كه نيست! اين مثل آن است كه از مردم شوروي بپرسند دين شما چيست؛ آنها هم بگويند ماركسيسم؛ چون هفتاد سال است كه ماركسيسم در آن جا حاكم بوده است! آيا اسم اين را مي شود دين گذاشت؟! يك پديده ي ملي هم همين طور است. البته من نمي گويم شما برويد لباس جبه ي فلان عهد شاه وزوزك را به تنتان كنيد؛ طرفدار آن طور مچل بازيها نيستم؛ اما ما طراح داريم، خياط داريم، هنرمند داريم؛ بنشينند بر اساس همين سنتهاي گذشته، براي زنمان، براي مردمان، يك لباس درست كنند و آن را الگو قرار دهند؛ اين كارها را مي شود كرد؛ منتها اگر شما امروز اين كار را شروع كنيد، بيست سال ديگر نتيجه خواهد داد. اين كار، كار زوركي

و باسمه يي(3) و اجباري كه نيست. شما چرا وارد اين قضيه نشويد؟ برويد اول خودتان به يك انديشه ي صحيح و متين و حساب شده برسيد، كه بعد هركس پشت آن ميكرفن دستي شما چيزي گفت، دچار اضطراب نشويد؛ نه خود شما كه اجرا كننده ي برنامه ايد، نه آن مستمع شما كه بيچاره ريشش در دست شماست و دارد حرف شما را گوش مي كند؛ بالاخره به يك جهت هدايتش كنيد. مطالعه كردن، گويي جزو كارهاي بشري نيست! من چند موضوع را همين طور دم دستي حاضر كرده ام كه در اين جا مطرح كنم؛ كه يكي از آنها «مطالعه» است. ملت ما مطالعه كردن را اصلاً جزو كارهاي بشري نمي دانند! مثل خوراك و ورزش و ديگر چيزهايي كه جزو كارهاي معمول انسان است، مطالعه اصلاً جزو اين چيزها نيست! آدم بايد عنوان ديگري داشته باشد - يا بايد شب امتحانش باشد؛ يا بايد معلم در مدرسه از آدم بخواهد؛ يا بايد يك دانشمند باشد؛ يا بايد بخواهد در جايي سخنراني كند - تا موجب شود كه مطالعه كند! اين چه قدر خسارت است؟! واقعاً خدا مي داند من وقتي يادم مي آيد - و اين چيزي است كه تقريباً هيچ وقت از يادم نمي رود - كه مردم ما مطالعه كردن را بلد نيستند، به قلب من فشار مي آيد! از اين بابت، ما چه قدر داريم هر ساعت خسارت مي بينيم؟! واقعاً اين به عهده ي چه كسي است؟ در حال حاضر اين طور است كه بنده يا يك نفر مثل بنده، سالي يك بار به نمايشگاه كتاب برود و يك كلمه راجع به مطالعه بگويد؛ آن هم به شرطي كه دست يك گزارشگر خاص نيفتد! اين كه نمي شود. شما

اين موضوع را به راديو بياوريد و در برنامه هاي گوناگون اجتماعيتان - از جمله در برنامه ي «سلام صبح بخير» و «كار و زندگي» - آن را مطرح كنيد. منظور من اين است كه سراغ موضوعهايي برويد كه واقعاً از متن زندگي مردم برمي خيزد. ما نبايد دچار عوام زدگي بشويم ما نبايد دچار عوام زدگي بشويم. ببينيد، عشق به عوام - يعني اين توده ي مردم - چيزي است؛ و تأثر غلط از عوام، چيز ديگري است. مبادا چون امروز مثلاً مد شده كه از چيزي انتقاد بكنند، ما هم براي اين كه برنامه مان مورد علاقه ي مردم قرار بگيرد، دنباله رو آن چيزي بشويم كه حالا مدش كرده اند، يا وانمود كرده اند كه مد شده است؛ اين نبايد باشد. شما بايد آن فكري را كه ولو غلط است، هدايت كنيد و مردم را به اين سمت بكشانيد. در همه ي برنامه ها، سياستهاي نظام بايد رعايت شود همان طور كه عرض كردم، در همه ي برنامه ها، افكار اصولي و سياستهاي نظام بايد رعايت بشود. البته گاهي براي جا انداختن سياستهاي نظام، لازم است تدابيري انديشيده بشود كه آن تدابير لزوماً تأييد مستقيم نيست؛ در اين بحثي نداريم؛ اما در جهت مخالف سياستهاي نظام، نبايد هيچ حركتي در برنامه ها به وجود بيايد. فرض بفرماييد يك روز جنگ خليج فارس بين عراق و كويت است - كه حالا اگر بخواهيم تعبير درستش را بگوييم، طور ديگري بايد حرف بزنيم - در اين خصوص، نظام ما سياستي اتخاذ كرده است كه بايد همين سياست گفته بشود و ترويج گردد؛ حالا اگر يك نفر هم خوشش مي آيد كه چيزي بگويد، نمي تواند جهت سياستهاي كلي نظام را عوض كند. همه ي مخاطبان شما

عوام الناس نيستند مجريان برنامه ها به يك نكته توجه كنند. شما كه در راديو داريد حرف مي زنيد - چه در برنامه ي طنزتان، چه در برنامه ي تفريحتان، چه در برنامه ي جديتان، چه در برنامه ي اجتماعيتان؛ هرچه كه هست - بدانيد كه همه ي مخاطبان شما عوام الناس نيستند؛ يك عده خواص هم هستند و شما هم مي خواهيد باشند؛ مگر غير از اين است؟ اينها آدمهاي خردمند و عالمي هستند كه يا در حال فراغت به برنامه ي شما گوش مي دهند؛ يا دنبال چيزي در برنامه ي شما مي گردند؛ يا مريد برنامه ي شما هستند؛ به هرحال پيچ راديو را باز كرده اند و دارند به برنامه ي شما گوش مي دهند؛ شما بايد طوري حرف بزنيد كه آنها را اشباع كنيد؛ آنها بايد احساس پوچي و سبكي در برنامه ي شما نكنند. مهمترين چيزي كه اين سبكي را القاء مي كند، نامنظم حرف زدن و ضد گزيده گويي است؛ حالا اسمش گزافه گويي مي شود، روده درازي مي شود؛ هرچه هست؛ «كم گوي و گزيده گوي چون دُر». بهترين چيزي كه يك نفر را كه پاي منبر شما نشسته، خشنود مي كند، اين است كه شما سخنتان، سخن منظمي باشد و هركدام از كلمات معناي خودش را داشته باشد؛ نخواهيد زياده روي كنيد و مرتب كشش بدهيد و دايماً تعبيرات مرادفِ بيخودي به كار ببريد و به قول نظامي: لاف از سخن چو دُر توان زد آن خشت بود كه پُر توان زد من مي بينم كه در بعضي از برنامه ها، مجري همين طور بيخودي مطلب را كش مي دهد؛ يك كلمه را اضافه مي كند، يك جمله را تكرار مي كند! تمرين كنيد؛ اينها تمرين كردني است. من توقع ندارم كه حالا هركس كه امروز مجري مي شود، بتواند به طور

ارتجالي و بدون اين كه نوشته يي هم جلويش باشد، آن طور كه من توقع دارم، حرف بزند؛ اما بالاخره اين توقع بايستي برآورده شود؛ حالا اگر مثلاً راهش اين است كه حتماً از روي نوشته بخوانند، اين كار را بكنند. در گزارشها بايد تأدب را رعايت كرد نكته ي ديگر در مورد گزارشگراني است كه از افراد گزارش مي گيرند. در گزارشها اولاً بايد تأدب را رعايت كرد. من مي شنوم كه مثلاً گزارشگر سراغ آدمي رفته كه دارد ماشينش را مي شويد، يا فرضاً دكانش را دارد مرتب مي كند؛ بخصوص در مواردي كه آن طرف - طبق اين معيارهاي معمولي - كسي نيست، به او اهانت مي كند؛ يا مسخره اش مي كند؛ يا در تعبيراتش، تعبيرات سبكي به كار مي برد و او را به صورت مفرد خطاب مي كند. حالا يك وقت هست كه مثل اين گزارشگران ورزشي كه طرفشان هركسي باشد، او را به صورت مفرد خطاب مي كنند؛ جمع خطاب نمي كنند؛ مثلاً با فلان قهرمان سنگين وزن كشتي با صدوبيست كيلو وزن هم كه حرف مي زنند، «تو» مي گويند؛ با آن جوان كوچولو هم كه حرف مي زنند، «تو» مي گويند - حالا من نمي دانم اين از كجا آمده؛ اما به هرحال رسم شده است؛ حرفي هم نيست - اما شما كه با همه آن طوري حرف نمي زنيد؛ مثلاً به يك خانم دكتر كه مي رسيد، با احترام حرف مي زنيد؛ به يك دانشجوي سال سوم كه مي رسيد، با احترام حرف مي زنيد؛ اما به يك شوفر تاكسي كه مي رسيد، مي گوييد: «تو»! اين كه نمي شود. بايد تأدب مناسب را رعايت كرد؛ ببينيد ادب مناسب چيست. البته نمي خواهم بگويم كه به همه بگوييد «حضرت عالي، جناب عالي، ما خدمت شما رسيديم» و تعبيرات تعارف آميز بيخودي به كار

ببريد؛ نه، تأدب مناسب را رعايت كنيد. طرح پرسشهاي غيرمرتبط با موضوع گزارش! گاهي هم مي بينيم كه گزارشگر براي تهيه ي گزارش خاصي سراغ كسي رفته، اما از چيز ديگري مي پرسد! مثلاً اگر شما راجع به «اتلاف وقت» داريد صحبت مي كنيد، چه كار داريد كه ايشان چند تا بچه دارد؛ كِي زن گرفته و چند تا زن گرفته؟! اينها چه ربطي به هم دارد؟! چون من خودم مستمع شما هستم و پاي منبر شما نشسته ام، خون دل خورده ام؛ حالا به شما مي گويم كه بدانيد اين خون دل را خيليها مي خورند! يا مثلاً گزارشگر شما مي رود و از كسي مي پرسد: آقا ! شما كجا مي رويد؟ مي گويد: عروسي. ايشان كيست؟ داماد. ايشان كيست؟ مادر داماد. خيلي خوب، حالا ما همه ي اينها را گوش كرديم و منتظر نتيجه هستيم؛ آخر چه؟ اينها مقدمه ي چيست؟ بعد مي گويد خداحافظ شما ! بالاخره يك وقت شما دنبال هدفي مثل حسن معاشرت هستيد؛ خيلي خوب، اين مقدمات گفته بشود تا اين كه از آن حسن معاشرت به دست بيايد؛ والّا وقتي شما با اين آقا كاري نداريد، صرف اين كه شناسنامه ي او را براي ما بيان كنيد، فايده يي ندارد. شما ناخودآگاه داريد الگو مي دهيد در مورد برنامه ي «خانواده» هم نكته يي عرض كنم. اين برنامه، برنامه ي خيلي خوبي است؛ البته بخشهاي مختلفي(4) هم دارد كه من متأسفانه نمي رسم مرتب گوش كنم. من سابقها يك وقت به خانواده ي خودم سفارش كردم و گفتم هر روزي كه مي توانيد، اين برنامه را گوش كنيد. اين برنامه، انصافاً جزو برنامه هاي مفيد است و خوب است كه خانواده ها بشنوند؛ منتها در اين برنامه ها بيش از همه چيز بايد مراقب اين باشيد كه شما

- به طوري كه خودتان هم گاهي نمي دانيد - داريد الگو مي دهيد. مثلاً يكي از موضوعاتي كه در يكي از همين برنامه ها مطرح شده بود، ارتباطات دختر و پسر بود. اين مسأله، مسأله ي خيلي حساس و خطرناكي است؛ به قول معروف، بحرٌ عميق! شما چه طوري مي خواهيد از اين دريا بيرون بياييد كه مشكلي درست نكند؟ بله، اين موضوع، يكي از موضوعات ماست؛ اما شما مي دانيد كه امروز در دنيا مسأله ي ارتباط دو جنس - بخصوص در سنين جواني - يكي از مسائل پُرحجم دنياست؟ بيشترين سوءاستفاده هايي هم كه استعمارگران و صهيونيستها و نقشه كشندگانِ براي افناء اخلاقي نوع بشر مي كنند، از همين مسأله است. شما از اين برنامه چگونه مي خواهيد بيرون بياييد؟ شما از پسري مي پرسيد كه نظر شما درباره ي ارتباط دختر و پسر چيست؛ او هم نظرش را مي گويد. معلوم است كه نظر پسري كه حالا نمي دانيم هم كيست و در چه حالي است، چيست؛ خيلي خوب، نظرش را داشته باشد؛ ما نمي خواهيم او را تعزير كنيم كه تو چرا اين نظر را داري؛ اما چرا ما بايد نظر او را بياوريم و در اين تريبون ميليوني پخش بكنيم؟! به نظر آدم، خيلي خلاف اصول مي آيد؛ يعني يك نوع بي توجهي است. متانت را بايد نگه داريد سراغ برنامه هاي تفريحي و برنامه ي «عصرانه» و آقاي كاردان مي آييم؛ كه انصافاً هم ايشان هنرمند خيلي خوبي هستند و اجراي بسيار خوبي دارند. هم در اجراي ايشان، هم در اجراي بعضي از برنامه هاي ديگر، آن چيزي كه بايد گل سرسبد خوبيهاي اين برنامه ها بشود - كه انصافاً برنامه ها، برنامه هاي خوبي است؛ من خوشم مي آيد كه چنين برنامه هايي در راديو باشد و

هر روز هم قويتر و بهتر بشود - حفظ متانت است. شوخي كردن، يك حرف است؛ متانت، يك چيز ديگر است؛ متانت را بايد نگه داريد. خنده هاي بيجا، متانت را خراب مي كند. حرف زدن زن و مرد با هم به شكل نامناسب، اين حالت همگون و همتراز را به هم مي زند. يك زن و يك مرد كه دارند حرف مي زنند، همترازيِ خيلي خوبي ايجاد مي شود. زني است، دارد با كمال متانت و با صداي بسيار خوب حرف مي زند؛ يك مرد هم با صداي بسيار خوب و گرم و با همه ي متانت دارد حرف مي زند؛ اما اگر ناگهان از اين حالتِ حرف زدنِ يك زن و يك مرد در راديو، مثلاً تبديل به حرف زدن يك فروشنده ي مرد بوتيك با مشتري زنش بشود؛ ببينيد چه طور تعادل به هم مي خورد! ممكن است يك زن و مرد در بوتيك، آن طوري حرف بزنند؛ معلوم نيست كه ما آن مشتري زن و آن بوتيك دار مرد را بياوريم و تعزيرشان بكنيم كه چرا اين طوري حرف زديد؛ اما آن طور صحبت كردن نبايد در راديو بيايد؛ زيرا متانت را - آن سنگيني و وقار و وزانتي كه بايد برنامه داشته باشد - از برنامه مي گيرد. بنابراين، در حرف زدن زن و مرد با هم، در به كار بردن جملات، در ايجاد حالت خيلي خودماني حتّي نسبت به مردان، حالت متانت را حفظ كنيد. فرض كنيد كه گزارشگر برنامه ي ورزش در برنامه ي «عصرانه» حاضر شده است و مي خواهد طبق معمول يك خبر ورزشي بخواند؛ يا مثلاً در برنامه ي «سلام صبح بخير» گوينده يي ديگر مي آيد و مطالب تلكس را مي خواند؛ خيلي خوب، آقايي آمده و اجراي خود

را در جايي از اين برنامه نشانده است؛ مي تواند شكل هنرمندانه ي قشنگي هم داشته باشد؛ اما اگر گفتگوي اين دو نفر از آن حد نزاكت معمولِ دو نفر مجري كه مي خواهند همكاري كنند، خارج شد؛ شوخي بيجايي با هم كردند؛ يك تعارض بيخودي با هم كردند؛ براي خاطر اشتباهي، يك خنده ي بيخودي كردند؛ كلاً عدل برنامه به هم مي خورد و از عدالت خارج مي شود؛ مثل اين كه يك نفر دارد آواز خيلي قشنگي را مي خواند، ناگهان در وسط اين كشش زيباي صدا، مثلاً خشي از حنجره اش بيرون بزند؛ اصلاً اين صداي زيبا را خراب مي كند؛ بايستي مراقب اين جهات بود. گاهي در برنامه ها شعرِ غلط خوانده مي شود نكته ي ديگر، در خصوص شعرخواني در راديوست. گاهي در برنامه هاي شما شعر خوانده مي شود؛ اما غلط خوانده مي شود! چيز خيلي سختي است؛ شاعري بنشيند زحمتي بكشد و شعري بگويد و هنري بيافريند، اما بعد به دست ما بدهد و ما آن را غلط بخوانيم؛ واقعاً چيز خيلي بدي است! حالا كه بناست غلط بخوانيم، شعر را نخوانيم. شعرها را كه مي خواهند بخوانند، قبلاً تمرين و دقت كنند و صحيح بخوانند؛ حتّي با تكيه ها و آن شيوه ي آهنگين مناسب خودِ آن شعر بخوانند؛ اين خوب است. به برنامه ي خود تنوع بدهيد برنامه هاي مخصوص قوه ي قضاييه و مجلس(5) هم برنامه هاي خوب و مفيدي است و من آنها را مي پسندم؛ البته يكنواختي هم دارد. من بارها برنامه ي قضاييِ بعدازظهرها را شنيده ام؛ البته آن وقتي است كه من مجال شنيدن مرتبش را نمي كنم؛ وقت راديو گوش كردن من نيست؛ كار دارم، يا استراحت مي كنم؛ ليكن گاهي در ماشين و در حواشي وقت، مكرر اين

برنامه را گوش كرده ام. مصاحبه هايي كه مي شود، خوب است؛ ليكن اگر مي خواهيد مردم واقعاً از اين برنامه استفاده كنند، بايد به آن تنوع بدهيد. چه اشكالي دارد كه مثلاً بعضي از محاكمه هاي خوب و حوادث قضايي را از سراسر كشور بياوريد و قسمتهايي از آن را بگذاريد تا مردم بشنوند؛ مثلاً فردي كار خلافي كرده، اما ظرف چهل و هشت ساعت دستگير مي شود و تحويل محاكم قضايي مي گردد؛ خوشبختانه از اين قبيل موارد داريم. در اين چند سال اخير، از اين كارها خيلي اتفاق افتاده؛ نمي دانم شماها خبر داريد يا نه. جرمي اتفاق مي افتد، اما ظرف دو روز يا سه روز مجرم را پيدا مي كنند و ظرف يك هفته هم جلوي مردم مجازات مي كنند؛ از اين قبيل، كارهاي خيلي جالبي دارد اتفاق مي افتد؛ اينها را بياوريد نقل كنيد، تا تنوعي به برنامه تان داده شود؛ مردم هم دلگرم و دلخوش بشوند؛ اين لازم است. به برنامه ي مجلس هم كم وبيش از اين قبيل چيزها مي تواند اضافه بشود. مواظب باشيد رشد برنامه هايتان توقف نكند جمله ي پاياني را كه به شكل يك توصيه ي كلي هم هست، عرض مي كنم: مواظب باشيد رشد برنامه هايتان توقف نكند. توقف، تنزل است؛ ما توقف نداريم. هرجا توقف بكنيد، آن تنزل است؛ يعني لحظه ي بعد از لحظه ي اولِ توقف، تنزل است؛ چون بايد بالا مي رفتيد، ولي مانده ايد؛ پس تنزل كرده ايد. من مي بينم كه بعضي از برنامه ها خوب است، اما يكنواخت است؛ يكنواخت به اين معنا كه بهتر شدن ندارد! بايد هر برنامه ي شما، امروز از ديروز بهتر باشد؛ فردا از امروز بهتر باشد. البته منظورم روزِ ترتيب زمانيِ با اين سرعت نيست؛ چون امكان ندارد

در ظرف يك روز چنين تفاوتي ايجاد شود؛ شما بايد شكلي را معين كنيد؛ مثلاً يك سال را در نظر بگيريد. مسلّماً برنامه ي شما در سال 70، بايد از سال 69 بهتر مي بود. هر كدام در هرجا هستيد، خودتان را آماده كنيد كه برنامه ي سال 71 شما از سال 70 قطعاً بهتر باشد؛ بهتر شدنش هم به اين مي شود كه اولاً نوآوري داشته باشيد و در برنامه ابتكار به كار ببريد؛ ثانياً در محتواها حتماً يك عمق بيشتر به وجود بياوريد؛ ثالثاً روشهايي به وجود بياوريد كه اين برنامه بليغ تر بشود. بليغ يعني چه؟ يعني رسا. بلاغت، يعني رسايي. مقصود شما اين است كه پيامتان به گوش ما كه مستمعتان هستيم، برسد؛ پس اين بلاغت را بايد روزبه روز بيشتر كنيد. اين بلاغت، به محتوا ارتباط دارد؛ به لفظ ارتباط دارد؛ به زبانِ نوشته ارتباط دارد؛ به صداي مجري ارتباط دارد؛ به كيفيت حرف زدن مجري ارتباط دارد؛ همه ي اينها در بلاغت مؤثر است. بايد روزبه روز برنامه را بهتر كنيد. ما نبايد قانع باشيم كه الان برنامه ي ما خوب است؛ باشد؛ اما بايد خوبتر بشود. يكي از معجزات الهي اين است كه بشر در همه ي ابعاد بي نهايت است؛ چيز عجيبي است. اين كارهاي ورزشي كه انجام مي دهند، چه قدر نسبت به رفتارهاي معمولي زندگي ما عجيب است و چه قدر تفاوت دارد. آن جوانكي كه ژيمناستيك بازي مي كند، حركاتش كجا؛ و اين حركات معمولي روزمره ي ما كجا؛ ببينيد فاصله اش چه قدر است! آدم بايد اينها را به عين تدبر نگاه كند؛ و من غالباً در اين نكات تدبر مي كنم. يا مثلاً آن تلاشي كه يك فوتباليست در ميدان فوتبال مي كند و آن

دقت و ظرافتي كه او به كار مي برد - كه تمام وجودش دارد كار مي كند؛ فقط جسمش نيست؛ ذهنش، چشمش، مغزش، ابتكارش، همه دارند كار مي كنند؛ واقعاً يك كار هنرمندانه است - چه قدر با حركتهاي معمولي ما در زندگي فاصله دارد! حركتهاي معمولي ما چيست؟ بلند مي شويم، مي رويم لباس مي پوشيم؛ سوار تاكسي مي شويم، به فلان جا مي رويم و پياده مي شويم؛ اين شيئ را از اين جا برمي داريم و آن جا مي گذاريم؛ ببينيد اين حركات نسبت به آن حركات پيچيده ي يك ورزشكار، چه قدر خام و ابتدايي و ساده است؛ فاصله ي اين تا آن چه قدر است؟ خيلي است؛ به همين اندازه، فاصله ي فكر كردن و خلاقيت فكري معمولي ما با آن افكار راقي و برجسته، بيش از اينهاست. در همه ي ابعاد كه نگاه كنيد - هم اين ابعاد تلاشهاي جسمي، هم ابعاد تلاشهاي فكري - بي نهايتي وجود دارد؛ يعني همان كسي كه شما مي بينيد آن حركات زيبا و ظريف را انجام مي دهد، صد برابر اين فاصله يي را كه امروز با رفتار عادي ما دارد، او مي تواند با رفتار امروزِ خودش بپيمايد و پيش برود. بايد پيش رفت؛ نبايد در جا زد. توقف، گناه و حرام است؛ انسان بايد هر روز كار خودش را با كيفيت بهتر و كميت بيشتري انجام دهد. ان شاءاللَّه كه خداوند به شماها توفيق بدهد. من مجدداً عرض مي كنم كه كارتان بسيار سخت و پُرمسؤوليت است؛ حق داريد دلهره داشته باشيد و احساس مسؤوليت بكنيد؛ اما وقتي انسان در راه درست دارد حركت مي كند و نيت و انگيزه اش خوب است و زحمت خودش را هم مي كشد، ديگر بايد دغدغه نداشته باشد؛ بالاخره اين طوري است كه تلاش

و زحمت، خودش توجيه كننده ي خيلي چيزهاست. مجدداً از همه ي برادران و خواهران و از آقاي پورمحمّدي كه مسؤول اين گروه هستند، تشكر مي كنم. همچنين از برادران عزيزمان در راديو تشكر مي كنم كه ديدار امروز را ترتيب دادند و ما توانستيم با شما صحبتي بكنيم؛ البته بهتر آن بود كه من بتوانم از شما هم بشنوم، كه متأسفانه ديگر اين وقت و مجال پيش نيامد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) ارائه ي گزارش توسط آقاي مهاجراني، مدير وقت صداي جمهوري اسلامي ايران؛ و آقاي پورمحمّدي، مدير وقت «گروه اجتماعي» شبكه ي اول صداي جمهوري اسلامي ايران 2) سلام صبح بخير، كار و زندگي، خانواده، مجلس و مردم، قوه ي قضاييه و مردم، عصرانه، فرهنگ مردم، آواها و نواها، همراه با مردم - همگام با مسؤولان، همگام با خورشيد 3) مصنوعي 4) خانه و مدرسه، راه زندگي، محله ي زندگي 5) قوه ي قضاييه و مردم، مجلس و مردم

سخنرانى در جمع خانواده هاى شهدا، جانبازان، آزادگان و مفقودان انقلاب اسلامى قم، در خجسته سالروز ميلاد

سخنراني در جمع خانواده هاي شهدا، جانبازان، آزادگان و مفقودان انقلاب اسلامي قم، در خجسته سالروز ميلاد حضرت مهدي(عج) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ايستادگي و فداكاري بي سابقه ي مردم ما مجلسِ بسيار معطر و منوري است؛ معطر به عطر شهادت، و منور به نور بازماندگان شهداي عزيزمان است؛ كه پدران و مادران و همسران و فرزندان شهدا، از لحاظ فداكاري و گذشت در راه خدا، تالي تلو خود آن شهيدانند. اميدوارم كه ارواح مطهره ي شهيدان عزيز ما، هم در دنيا براي ما راهنما و راهبر و تصحيح كننده ي خطاها باشند، و هم در پيشگاه پروردگار عالم در قيامت، شفيع و واسطه ي عفو و مغفرت براي ما باشند. آن چيزي كه در كشور ايران واقع شد

و بلاشك در همه ي ادوار تاريخ اين كشور - تا آن جا كه ما خوانده ايم و ديده ايم - سابقه يي ندارد، ايستادگي و فداكاري عمومي و يكپارچه ي مردم در راه خدا بود كه در مقابل تجاوز و نامردمي دشمنان صورت گرفت. نقطه ي اوج اين حادثه ي استثنايي و بي نظير، همان حركت درخشاني بود كه از ستارگان آسمان انسانيت زمان ما - يعني همين شهيدان عزيز ما - سر زد. اين جواناني كه اين طور با شور و شوق، بدون اين كه به آرزوها و شهوات جواني كمترين اعتنايي بكنند، به جبهه ها رفتند و حقيقتاً با عشق و محبت الهي جان دادند، به نظر بنده اين برجستگان زمان ما، از صدر اسلام به بعد، در هيچيك از دوره ها، از لحاظ كميت و كيفيت نظير ندارند. عده كثيري از اين عزيزان هم همين حركت و همين شجاعت را بخرج دادند و به صورت جانباز درآمدند؛ عده يي هم به اسارت افتادند و در دوران اسارت هم از خود عظمت نشان دادند؛ عده يي هم - كه بحمداللَّه كم نيستند - همچنان در ميان مردم هستند و براي دفاع از اين انقلاب، ذخيره هاي الهي محسوب مي شوند. اين مجموعه ي جوان - چه آنهايي كه شهيد شدند، چه آنهايي كه جانباز شدند، چه آنهايي كه اسير شدند، چه آنهايي كه هنوز مفقودالاثرند و از حال آنها كسي مطلع نيست - جزو معجزات انقلاب در زمان ماست. چه كسي مي توانست اين دلهاي پاك و مطهر را اين طور يكپارچه متوجه به خدا بكند؟ اين معجزه ي اسلام انقلابي و اسلام پُرتپش بود؛ ناشي از اخلاص آن مرد خدا، آن بنده ي صالح و آن رهبر واقعي و حقيقي بود كه در خط رهبري

پيامبران حركت مي كرد؛ راه و نَفَس و عمل او اين حادثه ي عظيم را آفريد. فداكاري جوانان شما اسلام را در دنيا زنده كرد عزيزان من، پدران شهدا، مادران شهدا، كه دسته هاي گلِ پروريده ي در دامان خودتان را در راه خدا داديد و پرپر شدن آنها را تحمل كرديد! جوانان عزيز جانباز، كه در اول جواني، سلامت خودتان را براي خدا و در راه خدا تقديم كرديد! همسران شهدا، فرزندان شهدا، كه مصايب مشكل را تحمل كرديد! من اين حقيقت را به شما عرض كنم كه اگر اين معجزه اتفاق نيفتاده بود، اگر جوانان و نورچشمان شما اين طور مجذوب حق به سمت مقتلِ خودشان نمي رفتند و فداكاري نمي كردند، امروز از اسلام در دنيا خبري نبود؛ كه هدف استكبار هم اين بود. اگر مي بينيد كه امروز در دنيا پرچم اسلام بلند است؛ اگر مي بينيد كه ملتهاي مسلمان احساس شخصيت و هويت مي كنند؛ اگر مي بينيد كه نعره ي اللَّه اكبر بچه مسلمانها در سرتاسر كشورهاي اسلامي، تختهاي قدرت استكباري را به لرزه درآورده و اسلام عزيز است و در دنيا مطرح است؛ بدانيد كه اين افتخار به وسيله ي فرزندان شما، به وسيله ي همين خونهاي پاك، به وسيله ي همين گذشتها و ايثارها به دست آمد؛ بدون اينها نمي شد. اين تحول عظيمي كه اسلام انقلابي و لطف الهي در دلها به وجود آورد و اين طور همه را مشتاق به سمت جبهه ها كشاند و فداكاريها را به بهترين وجه در مقابل چشم جهانيان قرار داد، اگر اينها نبود، قضيه اين طور نمي شد. امروز مستكبران عالم از اسلام مي ترسند؛ چون جوانانِ شما را ديده اند؛ چون جبهه هاي شما را ديده اند؛ چون بسيج را ديده اند؛ ديده اند كه اين مردم چه طور مثل اقيانوسي

خروشان به طوفان مي آيند و از هيچ چيزي در راه خدا نمي هراسند؛ چون پدران و مادران را ديده اند؛ ديده اند كه مادر با آن عاطفه ي رقيق و جوشان - كه هيچ مادري نمي تواند تحمل كند كه خاري به پاي فرزندش برود - از جوان خودش در راه خدا آن چنان آسان مي گذشت كه همه را به حيرت در مي آورد. يك شهيد، دو شهيد، سه شهيد، چهار شهيد؛ اين پدران و مادران و همسران و كسان اين عزيزان و جوانان ما آن چنان تحمل كردند كه انسان از حيرت و تعجب، هرچه نگاه مي كند، نظيري براي آن پيدا نمي كند. اين صبرها بود كه لطف خدا را متوجه اين ملت كرد. هيچ هدفي جز با تلاش و مجاهدت به دست نمي آيد برادران عزيز! هيچ كار بزرگي جز با فداكاري و صبر به دست نمي آيد؛ هيچ هدفي جز با تلاش و مجاهدت به دست نمي آيد. آن روزي كه مسلمانان نشستند تا دنيا و آخرتشان تأمين بشود، اما هيچ حركتي از خود نشان ندادند، دنيا را كه در نقد از دست دادند؛ آخرت را هم كه خدا مي داند! اما مردم در انقلاب ما - كه مسلمانان را نيز به حركت درآورد - به فضل پروردگار، عزت و شرف و پيشرفت دنيا را به دست آوردند؛ «و ما عند اللَّه خير و ابقي»؛(1) روشني چشم آنها، پيش خدا و در آخرت است. من بخصوص به شما جوانان عرض مي كنم كه صحنه هاي مبارزه و انقلاب، شايد به شكلهاي ديگر همچنان ادامه دارد. استكبار جهاني، دشمنان خوني اسلام، آنهايي كه از اسلام مي هراسند و مي دانند كه اسلام مانع غارتگري آنهاست، بيكار ننشسته اند. دشمنان بزرگ و پُر مكر و

فن ما، از اين اسلام عزيز و ناب، از اين نظام جمهوري اسلامي - كه براي اولين بار بعد از صدر اسلام، در دنيا نظامي بر پايه ي مقررات اسلام تشكيل مي شود - و از اين حركت عظيمي كه موجب شد دست دشمن از اين كشور كوتاه بشود، حاضر نيستند بگذرند. بايد همواره خود را در جبهه ي كارزار حس كنيم ما بايد بيدار و هشيار باشيم؛ بايد همواره خود را در جبهه ي كارزار حس كنيم. هرجا هستيد - در مدرسه، در دانشگاه، در بازار، در حوزه ي علميه، در مسؤوليتهاي دولتي، در شهر، در روستا - بايد احساس يك سرباز و يك بسيجي را داشته باشيد. امروز به فضل پروردگار اين احساس با اميد بيشتري همراه است؛ زيرا ملت ايران تجربه كرد و ديد كه تلاش و كيد دشمن نمي تواند مؤمنان را ناكام كند و اثري بگذارد. بحمداللَّه امروز جمهوري اسلامي از سالهاي قبل بسيار قوي تر، بسيار آبرومندتر و بسيار آماده تر براي حركتهاي بزرگي است كه خداي متعال براي او مقدر كرده است؛ و همه ي اينها علي رغم ميل دشمنان است؛ همه ي اينها بر اثر صبر و تلاش دوستان مخلص و ملت مقاوم و عظيم الشأن ايران و همين جوانان و همين پدران و مادران است؛ و اين نيست مگر فضل الهي و تفضلات پروردگار. اسلام و انقلاب اسلامي، به مجاهدت و صبر ما نيازمند است اگر مي گوييم راه شهدا را بايد ادامه بدهيم، يعني اين احساس كه اسلام و انقلاب اسلامي، به تلاش و مجاهدت و صبر ما نيازمند است. اين احساس، همان احساسي است كه شهداي عزيز ما را از خانه و كاشانه و آسايش و درس

و كار و تلاشهاي روزمره ي زندگي جدا كرد و به جبهه هاي نبرد كشانيد. اين خاطراتي كه از اين عزيزان منتشر مي شود، اين حوادث بسيار پُرشكوهي كه امروز به قلم رزمندگان و بعضاً شهداي ما بر صفحه ي كاغذ نقش بسته و در اختيار همه است، براي ما درس است. اميدواريم كه روح مقدس امام بزرگوارمان همواره پشتيبان شما باشد و قلب مقدس وليّ عصر (ارواحنالتراب مقدمه الفداء) از شما راضي و خشنود باشد. به اميد موفقيتهاي روزافزون نظام جمهوري اسلامي. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) قصص: 60

سخنرانى در مراسم عمامه گذارى گروهى از طلاب و اهداى جوايز به طلاب نمونه ى حوزه ى علميه ى قم، در خجسته

سخنراني در مراسم عمامه گذاري گروهي از طلاب و اهداي جوايز به طلاب نمونه ي حوزه ي علميه ي قم، در خجسته سالروز ميلاد حضرت مهدي(عج) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مسؤوليتهاي مضاعف روحانيت خداوند ان شاءاللَّه تلبس به اين لباس مقدس و تعمم به تيجان الملائكه را بر شما عزيزان مبارك بفرمايد. برادران عزيزي كه معمم شدند، از اين لحظه به طور رسمي مسؤوليتشان مضاعف مي شود. در نظام اسلامي همه مسؤولند؛ «كلّكم راع و كلّكم مسئول عن رعيّته»؛(1) ليكن بعضي از موقعيتهاي اجتماعي، مسؤوليتهاي مضاعفي دارد؛ و لباس ما از جمله ي آن موقعيتهايي است كه از چند جهت مسؤوليتش مضاعف است: اولاً چون لباس علم است و عالم از ديگران مسؤول تر است؛ بخصوص علم دين است، كه اذاعه ي(2) علم دين و بيان حقايق الهي، شغل انبياي عظام پروردگار است؛ ثانياً چون مردم معتقدند كه در ملبسان به اين لباس، معنويت و تقوا و ورعي هست. مردمي كه در امور مادّي و معنويشان با احتياط برخورد مي كنند، به يك روحاني كه مي رسند، احساس اعتماد مي كنند. با اين لباس هر جا باشيد، مردم به شما احترام و سلام مي كنند؛ وقت نماز

بشود، اگر بخواهند از بين خودشان يك نفر را به امامت بگمارند، شما را خواهند گمارد؛ اينها حاكي از اعتماد ديني مردم به اين لباس است؛ اين خود به طور اضافه مسؤوليتي را بر دوش ما بار مي كند. ما بايد كاري كنيم كه مشمول آن رواياتي نباشيم كه هركس باطن او از ظاهرش كمتر بود، «فهو ملعون». مسؤوليت سوم اين است كه امروز در نظام سياسي كشور، روحانيت نقش دارد - چون نظام، نظام ديني است - و اين نقش در شكلهاي مختلف مشاهده مي شود؛ از حضور در دستگاهي براي اقامه ي نماز جماعت يا بيان احكام دين بگيريد، تا زمامداري جامعه. كارهاي ديني و مسؤوليتهايي كه متوقف به معرفت ديني است؛ حتّي خيلي از آنهايي هم كه متوقف به معرفت ديني نيست، به روحانيون محول مي شود؛ اينها مسؤوليتهاي شماست. شما اگر معمم هم نبوديد، البته مسؤوليت داشتيد. اگر كسي عالم دين باشد و معمم نباشد، البته مسؤوليت دارد؛ اما اگر معمم باشد، اين مسؤوليت مضاعف است؛ حواستان را جمع كنيد. با اين لباس، از برخي از چيزها بايد گذشت هر شغل و هر مقامي اقتضائاتي دارد؛ انسان بايد آن اقتضائات را قبول كند. التزام به شيئ، التزام به لوازمش است. با اين لباس، از برخي از چيزها بايد گذشت. البته در قبال هرچه انسان در دنيا از آن بگذرد، خداي متعال چيزي دارد كه «فيه قرّة اعين»؛ بهترش را خدا مي دهد. يك جوان همسن شما فرضاً اگر در خيابان راه برود، با رفيقهايش شوخي بكند، قهقهه هم بزند و دنبال يكديگر هم بدوند، كسي نمي گويد چرا؛ اما شما كه معمميد، نمي شود اين كارها را بكنيد.

حالا اين يك مثال كوچك بود؛ از اين قبيل، چيزهايي هست كه انسان وقتي وارد جرگه ي خاصي شد، بايد به اقتضائات و التزامات آن ملتزم باشد؛ اينها را رعايت كنيد. دشمن نتوانسته حصار منيع روحانيت را فتح كند قدر اين عمامه را هم بدانيد. اگر ماها به لوازم اين عمامه عمل بكنيم، چيز بسيار شريفي است. اين لباس، همان چيزي است كه دشمن نتوانسته آن را فتح كند. كساني از اهل اين لباس فاسد شدند و در طول تاريخ، فسادشان هم ضررهاي بسيار شديد و لطمه هاي بزرگي به اسلام و مسلمين زده؛ اما دشمن نتوانسته اين حصار منيع را فتح كند. با اهل اين لباس خيلي هم مبارزه كردند؛ خيلي هم توي سرشان زدند؛ خيلي هم دام بر سر راهشان گستردند؛ اينها در طول اين سالهايي بود كه ما يادمان است، يا قريب به زمان ما بود؛ مثل زمان رضاخان كه بنده يادم نيست، اما قضايايش را اجمالاً شنيده ام. جاها و جاذبه هايي درست كردند، تا طلبه را كه در مضيقه هايي گرفتار مي شود، از درس و بحث و حوزه به آن جاها بكشانند و دهانش را با يك آبنبات شيرين كنند؛ براي اين كه از اين سمت منخلعش كنند. البته يك عده از سست عنصرها و آدمهايي كه آن نضج شخصيتيِ لازم را نداشتند، رفتند و مجذوب هم شدند؛ اما آنها قادر نشدند كه اين قلعه را فتح كنند. مدرسه ي فيضيه دوره هاي گوناگون و سختي را ديده است اين مدرسه ي فيضيه يي كه امروز شما مي بينيد بحمداللَّه مظهر و رمز شوكت حوزه ي علميه است و نام آن در همه جاي دنيا به عنوان يك رايت سربلند و رمز انقلاب اسلامي شناخته

مي شود، دوره هاي گوناگون و سختي را ديده است. در اين مدرسه، علماي بزرگ، مراجع، طلاب، پيران و جوانان را كتك زدند و اتاق طلبه ها را غارت كردند؛ اينها چيزهايي است كه ما يادمان است؛ قبل از اينها، در اين مدرسه گرسنگيها كشيده شده، سختيها كشيده شده، اهانتها شده است. تحمل آن مشكلات موجب شد كه در اين مدرسه و مافيها - مدرسه كه خشت و در و ديوار است؛ مراد، آن نيروي انساني و آن نَفَسي است كه در اين مدرسه كشيده مي شود - شخصيتي مثل امام به وجود بيايد و دنيايي را متحول كند. تحولي كه امام ايجاد كرد، منحصر و محدود به ايران كه نيست - البته آنچه هم كه در ايران انجام گرفته، شبيه معجزه است - ايشان در عالمي طوفان ايجاد كرد؛ همه ي اينها مربوط به استقامت و ايستادگي است. بايد درس بخوانيد و تقوا داشته باشيد بايد درس بخوانيد. آدم اين لباس را بپوشد و درس نخواند، يك چيز بي معني است؛ درست شبيه اين است كه آدم چيزي را غصب كند. اين لباس - به قول معروف - يك انيفرم و لباس متحدالشكلي است؛ متعلق به طايفه ي خاصي است؛ آن طايفه چه كساني هستند؟ علماي دين. پس، بايد اين عنوان علما بر آدم صدق كند؛ والّا اگر صدق نكند كه بيخود است. مي دانيد كه علمِ تنها هم كافي نيست. اگر علم باشد و تقوا نباشد، صد رحمت به آن جايي كه علم نيست! علم بي تقوا، چيز بسيار خطرناكي است. بايد زمانتان را بشناسيد امروز شما اگر عالم هم باشيد، بسيار باتقوا هم باشيد، اما زمانتان را نشناسيد، آن وقت آسيب پذير و لغزش پذير

و كم فايده خواهيد بود؛ آن طوري كه ديگر حكايتش فصل مفصلي است؛ «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللّوابس».(3) ما كساني را ديديم كه عالم هم بودند، بي دين هم نبودند، اما در دوراني كه مي توانستند براي اسلام و مسلمين مفيد واقع بشوند، مفيد واقع نشدند؛ بعضاً حتّي خدشه ها و ضررهايي هم وارد كردند! پس، شد علم و تقوا و آگاهي سياسي و اجتماعي؛ كه اين آگاهي، سلاحي است كه در اختيار شما قرار دارد. با اين سه خصوصيت، بايد سربازان خط مقدم هم باشيد. بله، اگر طلبه يي با اين خصوصيات، واقعاً سرباز خط مقدم انقلاب و اسلام بود، ارزشش خيلي بالا مي رود و خيلي شيوايي پيدا مي كند. خداوند ان شاءاللَّه همه ي شماها را توفيق بدهد و تأييد كند و اين لباس را بر شما مبارك كند و شما را قادر نمايد كه از عهده ي اداي حق اين لباس و عمامه بربياييد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) بحارالانوار، ج 72، ص 38 2) آشكار كردن 3) تحف العقول، ص 356

بيانات در جمع علما و مدرّسان و فضلاى حوزه ى علميه ى قم، در خجسته سالروز ميلاد حضرت مهدى(عج)

بيانات در جمع علما و مدرّسان و فضلاي حوزه ي علميه ي قم، در خجسته سالروز ميلاد حضرت مهدي(عج) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين المكرّمين سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين ارواح العالمين له الفداء قال اللَّه الحكيم في كتابه: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ذلك بأنّ اللَّه لم يك مغيّرا نعمة أنعمها علي قوم حتّي يغيّروا ما بأنفسهم و أنّ اللَّه سميع عليم(1) فرصتي مغتنم براي اولياي دولت و اكابر روحاني و علمي جلسه يي بسيار باعظمت و پُرمغز و استثنايي است. اين هم از بركات انقلاب بزرگ اسلامي ماست كه

اين فرصت را مي بخشد كه مسؤولان كشور با اركان حوزه ي علميه و فضلا و اساتيد و شخصيتهاي برجسته، در زير يك سقف، صميمانه و با احساس همدلي، گرد يكديگر جمع بشوند و مسائلي را كه مهم مي دانند، با هم در ميان بگذارند؛ و اين حقيقت، چيزي است كه با اين شكل در طول تاريخ - تاريخ مدوّني كه ما از آن مطلع هستيم - سابقه ندارد. فرق است بين جمعي از روحانيون و ملاهاي وابسته ي به دستگاههاي قدرت طاغوتي كه براي كسب دنيا و جلب حطام بي ارزش دنيوي، با سلاطين و متجبران و متكبران عالم گرد هم بيايند و برطبق ميل و نظر آنها حرف بزنند؛ و اين كه مجموعه ي علمي طراز اول يك كشور، با مسؤولان طراز اول آن كشور، احساس خويشاوندي معنوي و اتصال و ارتباط روحي و فكري، بلكه وحدت و يگانگي كنند؛ اينها دو چيز است؛ اين شكل دوم، آن چيزي است كه در طول تاريخ گذشته ي معلوم و شناخته شده ي ما وجود خارجي نداشته است؛ الان هم در هيچ جاي دنيا چنين چيزي نيست؛ لذا هم اولياي دولت، و هم اكابر روحاني و علمي بايد خدا را شكر كنند. اين فرصتِ بسيار مغتنمي است، و شكر اين نعمت به اين است كه از اين فرصت حداكثر استفاده بشود. البته بنده اگر مي خواستم طبق شوق و ميل دل خودم و انجذابي كه در نفس حقير اين جانب هست، عمل بكنم، بايد بيش از اينها به قم مي آمدم و چنين جمعهايي را از نزديك مي ديدم و در آن شركت مي كردم؛ ولي «ما كلّ ما يتمنّي المرء يدركه». كارها اجازه نمي دهد؛ اما حالا كه توانستيم

اين فرصت را پيدا كنيم، شايد ان شاءاللَّه بتوانيم استفاده كنيم. تشكيل سمينار، بهترين شكل براي حل مشكلات يك نكته ي كوچك ديگر را هم قبل از شروع عرايضم عرض كنم، و آن اين است كه بهترين شكل اين گونه مجالس، آن شكلي است كه امروز در دنيا به آن «سمينار» مي گويند؛ يعني صاحب نظراني جمع بشوند و درباره ي موضوع واحد مورد علاقه ي خود تبادل نظر كنند؛ هر كدام نظرات خودشان را عن تحقيقٍ و متكئاً به تأمل عقلي و تلاش فكري عرضه كنند و مجموعه ي نظرات جمع بندي شود و از آن بهره برداري گردد؛ اين آن شكل صحيح و كارآمد است كه جلسه ي ما آن جلسه نيست. بنده عرايضي عرض خواهم كرد و شما بزرگان و اساتيد و اعاظم حوزه آنها را خواهيد شنيد؛ يا در دنبال اين حرفها، ما و شما تلاشي خواهيم كرد، يا نخواهيم كرد؛ به هرحال يك مسأله ي يكجانبه است. اگرچه امشب هم مثل هميشه از فرمايشهاي حضرت آيةاللَّه مشكيني استفاده كرديم و ايشان راه ما را كوتاه كردند و بسي از حرفهاي دل ما را بيان كردند، ليكن آن شكل سميناري - يعني تبادل نظري - چيز ديگري است و حوزه بايد آن چنان كارهايي را بكند. مثلاً فرض بفرماييد مسأله ي معيشت - كه جزو جدي ترين مباحث عالَم است و شوخي هم نيست - در حوزه مطرح مي شود؛ يا چيزهايي كه مربوط به جريان معنوي حوزه است، مطرح مي شود؛ مثلاً آن چيزي كه جوانان حوزه، مكرر در مكرر آن را بيان مي كنند؛ مانند مسأله ي ترتيبات علمي و درسي و تقسيم بنديهاي حوزه. كتاب درسي، يك مسأله است؛ تخصص و رشته گزيني، يك مسأله است؛ نوع خدمات حوزه براي

نظام، يك مسأله است؛ اينها را چه طوري حل كنيم؟ راهش همان چيزي است كه عرض كردم؛ بايد در داخل حوزه كساني فكر كنند، كار كنند؛ از روي مسؤوليت، كارشان جمع بندي شود و براي عمل آماده گردد؛ حتّي عاملش هم مشخص بشود؛ اين كار بايستي ان شاءاللَّه در حوزه رواج پيدا كند. علماي دين نبايد از وضع نظام بي خبر باشند و اما مطلبي كه در نظر گرفته ام عرض كنم، شامل دو بخش است: بخش اول اين است كه نظام جمهوري اسلامي به طبيعت خود، نظامي وابسته ي به علماي دين است؛ و علماي دين، هم از اين حيث كه در پديد آوردن اين نظام سهم اوفر را داشته اند؛ و هم از اين جهت كه مردم درباره ي نظام به آنها مراجعه مي كنند؛ و هم از اين جهت كه خود از جهات مختلف و در مشاغل مختلف، در نظام مسؤولند؛ لذا علماي دين و حوزه هاي علميه بايد از وضعيت و موجوديت نظام، آن چنان كه هست، مطلع باشند؛ نقايص را بشناسند و پيشرفتها را بدانند؛ آن جا كه كمك لازم است، آن را تشخيص بدهند؛ آن جا كه دشمن به آن توجه پيدا كرده و هدف گرفته است، آن را شناسايي كنند، تا بتوانند نقش صحيح خود را در تداوم اين نظام ايفا كنند. حوزه ي علميه و علماي دين و جوامع ديني و روحاني نمي توانند از وضع نظام بي خبر باشند و بي خبر بمانند و اين بي خبري را تحمل كنند. من اگر بخواهم درباره ي اين نظامي كه قم زادگاه و خاستگاه آن است و پدر و معمار و روح اين نظام، زاده و پروريده و بزرگ شده ي اين حوزه است، گزارشي كه خطوط كلي

را ترسيم مي كند، به شما بدهم، مي توانم اين گزارش را در جملات آتي خلاصه كنم: توفيقهاي فراوان نظام جمهوري اسلامي نظام جمهوري اسلامي تا امروز از جهات مختلف در درجات بالاي توفيق قرار داشته است. شما يك نظام حكومتي و اجتماعي را در نظر بگيريد كه سيزده سال از عمر آن مي گذرد؛ بعد با يك محاسبه ي منطقي، توقعاتي را كه مي شود از اين نظام با موجوديها و مشكلاتش داشت - كه البته موجوديهاي گران قيمت و عظيمي است و مشكلاتش هم به نوبه ي خود بسيار عظيم بوده است - بر روي صفحه يي بنويسيد و بشماريد؛ در اين صورت، يا بايد عرض بكنم كه همه ي آن توقعات برآورده شده است، يا بايد بگويم كه از آن توقعات چيز بيشتري هم برآورده شده است. تبليغات خصمانه ي دشمنان البته مي شود يك انتظار غيرمنطقي را مطرح كرد و گفت اين انتظار برآورده نشده؛ ولي واقعاً اين غيرمنطقي است. ما مثلاً در جنگ مي خواستيم رودخانه يا ارتفاعي را بگيريم، بعد رزمندگان ما تلاش مي كردند و آن رودخانه يا ارتفاع را با شهادتهايي مي گرفتند و دشمن را دچار خسارتهاي سنگيني مي كردند و به آن هدف مي رسيدند؛ اما بعد در تبليغات خصمانه يي كه عليه ما مي شد - چه مستقيماً از طرف دشمن، چه از طرف آنهايي كه از او حمايت مي كردند - مي گفتند ايران نتوانست بصره را بگيرد! انگار ما در اين عمليات مي خواستيم بصره را بگيريم! بله، ما نتوانسته بوديم بصره را بگيريم؛ اما اين كار براي چه بود؟ براي اين بود كه آن افكاري كه نگران نشسته اند تا ببينند محصول سرمايه گذاري آنها در اين جبهه چه شد، احساس كنند كه عجب،

پس اين سرمايه گذاري بر باد رفت؛ بصره را كه نتوانستند بگيرند! امروز عين همان كار در سطح جمهوري اسلامي دارد انجام مي گيرد. راديوهاي بيگانه، پُر از آمارهاي مربوط به نشده هاي ايران است. البته در خيلي از موارد دروغ هم مي گويند؛ شده هايي را هم يا مي گويند نشده است و يا كتمان مي كنند؛ آنها هم ظاهراً معتقدند كه راست گفتن واجب نيست! اما آنچه را كه به عنوان نشده ها اعلام مي كنند، چيزي نيست كه نظام گفته باشد ما مي توانيم در ظرف سيزده سال آنها را انجام بدهيم. كدام نظام، با تشكيلات منسجم و با قوّت عملي كارگزارانش، در اين مدت توانسته است به اين دستاوردها برسد كه از نظام جمهوري اسلامي با آن همه مشكلات انتظار باشد كه بتواند اين كارها را بكند؟! ما بايد فقه اسلامي را در جامعه پياده كنيم ما اگر بخواهيم آنچه را كه بايد عمل بشود، در يك جمله خلاصه كنيم، آن يك جمله عبارت از فقه اسلامي است. ما بايد فقه اسلامي را در جامعه پياده كنيم. فقه اسلامي، فقط طهارت و نجاسات و عبادات كه نيست؛ فقه اسلامي مشتمل بر جوانبي است كه منطبق بر همه ي جوانب زندگي انسان است؛ فردياً، اجتماعياً، سياسياً، عبادياً، نظامياً و اقتصادياً؛ فقه اللَّه الأكبر اين است. آن چيزي كه زندگي انسان را اداره مي كند - يعني ذهن و مغز و دل و جان و آداب زندگي و ارتباطات اجتماعي و ارتباطات سياسي و وضع معيشتي و ارتباطات خارجي - فقه است. اگر ما بخواهيم در طول سيزده سال اين فقه را فقط ياد بگيريم، آيا مي توانيم؟ عمل كردن، از ياد گرفتن مشكلتر است. اين طور نيست

كه وقتي ما بخواهيم در يك جامعه گناه از بين برود، با اشاره يي يا با اعمال زوري بشود اين كار را كرد. اگر بخواهيم فقر از جامعه برود و زايل بشود، اين طور نيست كه جامعه يي كه سالهاي متمادي، بلكه قرنهاي متمادي، از همه جهت موارد درآمدي و ارتباطات اقتصادي او زير فشار سلطه هاي ظالم بوده، ما بتوانيم در مدت كوتاهي به اين جامعه نظم و نسقي بدهيم؛ اين كار بسيار سخت است. اداره ي كشور، اداره ي زندگي و مواجه شدن با واقعيت، به مراتب دشوارتر است از آنچه كه از ترتيب اوضاع در ذهن انسان مي گذرد. جهت حركت جامعه درست است ما بايد نگاه كنيم ببينيم آنچه را كه به عنوان هدف معين كرده ايم، آيا در اين مدت براي رسيدن به آن هدف، تلاشي انجام گرفته است يا نه؛ و به قدر آن تلاش، توفيق حاصل شده است يا نه؛ اگر ديديم شده، در جمع بندي نهايي، نسبت به آنچه كه انجام گرفته است، ما موفقيم؛ و من عرض مي كنم كه اين توفيق حاصل شده است. ما در داخل كشور توانسته ايم جهت زندگي را، از جهت گناه - كه به طور فعالي مردم را به آن سمت مي راندند - به طرف ثواب و به طرف فعل معروف منحرف كنيم. البته «ما» كه مي گوييم، منظور يك شخص يا مجموعه يي كه اسمش را دولت بگذاريم، نيست؛ «ما» يعني نظام بما فيه آحاد مردم و مسؤولان و روحانيان و معلمان فكري و نويسندگان و...، و نقشي كه امام عظيم الشأن داشت، و هركس هر مقداري كه نقش داشته است. وقتي جامعه به سمتي مي رود، معنايش اين نيست كه در جامعه فرد گناهكاري

نيست؛ چرا، ممكن است خيلي هم باشد؛ اما روال اين است. آن وقتي كه يكي از فتاوي معروف امام راحل (رضوان اللَّه عليه) در اين اواخر صادر شده بود، ما در خدمت ايشان بوديم؛ تعبيرشان اين بود كه امروز در كشور ما همه چيز در راه درست و در جهت درست است؛ و اين صحيح است. امروز خطوط اصلي، تمام در جهت درست است؛ البته در همين جهت درست هم ممكن است آدم بدجنسي سوءاستفاده كند؛ سوءاستفاده ي مالي، سوءاستفاده ي فرهنگي، سوءاستفاده ي دولتي، سوءاستفاده ي در مراكز و منبرها و كرسيهاي گوناگون. ما توانستيم مجريان را از آدمهاي متدين انتخاب كنيم ما توانستيم قوانين را اسلامي كنيم. هرچه قانون زاييده مي شود، اسلامي است. ما توانستيم مجريان را از آدمهاي متدين انتخاب بكنيم. امروز هرچه مجري در سطوح عالي گماشته مي شود، از متدينان هستند. البته آن وقتي بهتر خواهد شد كه تا سطوح پايين هم از متدينان گماشته بشوند؛ اما اين از آن كارهاي درازمدت است؛ چون اين كار ديگر از آن كارهاي دولتي نيست؛ اين كار، كار روحانيت است؛ كار تبليغ است؛ كار دين است كه آدمها را درست بسازد؛ والّا اگر فرض كنيم امروز بخواهيم جاهايي را كه - يقال - آدمهاي غيرمتصلب در دين هستند، از اين افراد خالي كنيم، اصلاً معلوم نيست جاي آنها را از آن آدمهاي مورد نظر - كه آرماني و غايت مطلوب هستند - بشود پُر كرد. بايد آدم ساخت؛ البته آدم سازي مشكل است. شما به خود حوزه نگاه كنيد، ببينيد طلبه سازي و آدم سازي و پرورش عنصر صالح براي كارهاي گوناگون، چه قدر دشوار است؛ در سطح جامعه از اين هم سخت تر است.

جمهوري اسلامي در دنيا عزت، استقلال و سربلندي دارد از لحاظ آن چيزي كه شاخصه ي نظام اسلامي در دنياست - يعني عزت، استقلال، مناعت در مقابل كفار، اشداء علي الكفار، رحماء علي المؤمنين - امروز نظام ما يك نظام موفق و پيشرفته است. الان من اخبار را مي شنيدم كه يك نفر از سردمداران يكي از مجموعه هاي مهم غربي(2) گفته كه يك امپراتوري اسلامي در حال تحقق و شكل گيري است كه به هيچ وسيله يي نمي شود او را ترساند! اين نكته جالب است؛ نمي گويد نمي شود او را از بين برد - بحث از بين بردن نيست؛ معلوم است كه ابرقدرتها نمي توانند يك ملت را از بين ببرند - مي گويد نمي شود او را ترساند! ابرقدرتها با ترساندن است كه ملتها و دولتها را از ميدان خارج مي كنند؛ نهيب مي زنند، دست و پاي ملتها و دولتها مي لرزد و كنار مي روند. بنده در دوران رياست جمهوري اين را در مجامع جهاني ديدم. در همين سفري هم كه رئيس جمهور عزيزمان(3) به كنفرانس اسلامي(4) رفته بودند و ما هم در اين جا اطلاع پيدا كرديم، همين طور بوده است؛ دلشان با حرفهايي هماهنگ است، اما مي ترسند! ملتها هم مي ترسند؛ مخصوص دولتها نيست. اين شجاعتي كه شما مي بينيد، اين يك موهبت الهي است كه امروز به وجود آمده است؛ البته در كشورهاي اسلامي هم اين موجي است كه بحمداللَّه برخاسته است. بنابراين، جمهوري اسلامي در دنيا عزت، استقلال و سربلندي دارد و دشمن احساس مي كند كه اين نظام، مستحكم و پولادين است و به اين آساني نمي شود آن را لرزاند. كارهاي اصيل و واقعي در زمينه هاي اقتصادي امروز آنچه كه در زمينه هاي اقتصادي در ايران انجام

مي گيرد، كارهاي اصيل و واقعي است. ممكن است بگويند درآمد ملي در فلان دوره ي قبل از انقلاب اين رقم را داشته، كه اگر با امروز مقايسه كنيم، با توجه به مسائل تورم، رقم خوبي را نشان مي دهد؛ اما بايد گفت كه درآمد مليِ آن روز، چيزي غير از معناي درآمد مليِ امروز بود. امروز جمهوري اسلامي تا اعماق روستاها را كشور و ملت ايران مي داند. امروز راه آهن، خط شوسه، امكانات ارتباطي، بزرگراهها، برق، آب، تلفن و وسايل آسايش، مخصوص شهرهاي بزرگ نيست؛ اما آن روز اين طور نبود. من مي ديدم كه امام (رضوان اللَّه تعالي عليه) غالباً حرص و جوش مي خوردند كه چرا اين آمارها را نمي دهيد. حالا بنده خودم وقتي با مجامع گوناگون روبه رو مي شوم، همين حرص را مي خورم. آمارها فوق العاده است. بله، يك عده آدم بدخواه، بدجنس، بي مسؤوليت، بي فكر نسبت به آن كاري كه مي كنند و تابع دشمنان خارجي، ممكن است آمارها را زير سؤال ببرند؛ كه مي برند هم: بله، دولت اين طوري گفته؛ پس موفقيتها كجاست؟! آيا بايد آمار اين موفقيتها را به تهران بياورند و در دفترتان به شما نشان بدهند؟! شما بايد برويد و ببينيد كه اين موفقيتها كجاست. من به بوشهر رفته بودم؛(5) آمار سازندگيها در بوشهر را كه به من دادند، واقعاً حيرت آور بود؛ چون بوشهر يك استان فوق العاده فقير است. البته نبايد كسي تصور كند كه آنچه انجام گرفته، خواهد توانست چهره ي ظاهر اين كشور را آن چنان دگرگون كند كه ديگر انسان اثري از دردهاي گذشته پيدا نكند؛ نه، اين طور نيست؛ اين مثل همان فتح بصره است! مگر مي شده در مدت سيزده سال اين طور كار كرد؟ مگر آنهايي كه ثروتها و بودجه هاي

مليشان، ده برابر، بيست برابر و گاهي صد برابر ماست، توانسته اند فقر را در كشورهاشان ريشه كن كنند؟! البته ما با آنها قياس نمي شويم؛ آنها نمي خواهند عدالت اجتماعي را دنبال كنند. ديدگاههاي متفاوت نسبت به عدالت اجتماعي مبناي سياست سرمايه داري بر اين نيست كه همه ي انسانها بايستي مستغني باشند و فقير نباشد. آنها اگر فقير را غني مي كنند، به خاطر اين است كه فقير بايد برايشان كار كند؛ ولي فقيري كه براي آنها كار نمي كند، مي گويند بگذار بميرد! چنانچه سرمايه داران و كمپانيها و تراستها نتوانستند آدم ولگرد و بيكار را به كار بگيرند - يعني لازمش نداشتند - اگر به آنها بگويند آيا دلتان مي خواهد به شما يك آمپول بدهيم بزنيد و اين افراد را از بين ببريد، مي گويند بله، بدهيد بزنيم! بنابراين، براي آنها مسأله اين است؛ اما براي ما مسأله غير از اين است. ما مي گوييم نه فقط انساني كه در اين كشور هست - منتها نسبت به انسان اين كشور، ما يك مسؤوليت فوري تر داريم - بلكه همه ي مسلمين در عالم، به يك معنا عايله ي ما هستند. اگر از مسلمين هم فراغت پيدا كرديم، همه ي گرسنگان دنيا - در صورتي كه محارب نباشند - عايله ي ما هستند؛ اين مسأله، مسأله ي اعتقادي است. كشورهاي غربي و پيشرفته ي اقتصادي، نخواهند توانست بكلي فقر را برطرف كنند؛ اما جمهوري اسلامي در اين جهت حركت مي كند و ان شاءاللَّه به اين جا خواهد رسيد. آمار بيسوادي بشدت پايين آمده است. آمار مشكلات طبقات پايين در مناطق گوناگون كشور، بشدت پايين آمده است؛ البته سطح زندگي بالا رفته و توقعات بيشتر شده است. مقايسه ي اقتصاد ايران با گذشته تورمهاي جهاني روي تورم

كشور ما اثر مي گذارد؛ اما سياستهايي كه امروز در زمينه هاي اقتصادي وجود دارد، سياستهاي حقيقي است؛ يعني آنچه كه به عنوان درآمد ملي مطرح مي شود و براي آن تلاش مي گردد و برنامه هاي اقتصادي يي كه امروز دارد طراحي مي شود، برنامه هايي است كه به معناي واقعي كلمه مي تواند جيب كشور را پُر كند؛ چيز صوري و ظاهري نيست. در گذشته، صنعتي هم كه مي آوردند، صنعت دروغيني بود؛ صنعت بود، اما آن صنعتي نبود كه كشور را بي نياز بكند. جاهاي گوناگوني از تسلسل صنعتي - آن زنجيره ي لازمي كه در يك كشور هست؛ از معدن و از مواد اوليه، تا محصول مورد استفاده در داخل خانه هاي مردم - منقطع بود؛ عمداً منقطع نگه مي داشتند؛ براي اين كه هميشه به خارج احتياج داشته باشند؛ اما امروز اين طوري نيست؛ امروز دارند جدي كار مي كنند. تهيه ي خوراك فكريِ لازم براي تمام طبقات در زمينه هاي فرهنگي هم همين طور است. من و شما برادران، پيش از انقلاب انگيزه ي تبليغ داشتيم و دلمان مي خواست دو كلمه بنويسيم، دو كلمه حرف بزنيم؛ آرزوي ما اين بود كه از كتاب دويست، سيصد صفحه يي ما ده هزار نسخه منتشر شود؛ شايد ده هزار نفر آن را بخوانند. ساعتها و روزها نشستيم فكر كرديم و حرف درستي را پيدا كرديم؛ به اين اميد كه شايد بتوانيم پانصد نفر را جمع كنيم و آن پانصد نفر آن حرف را بشنوند؛ اما امروز راديو و تلويزيون شما، ساعات فراواني را صرف بيان حقايق ديني مي كند. البته بنده راضي نيستم؛ اما به شما بگويم كه من بيش از آنچه كه از حجم آن برنامه ها راضي نيستم، از كيفيتش راضي نيستم؛ اين هم تقصير

من و شماست؛ چرا با هم رودربايستي كنيم؟! امروز شما كه عناصر حوزه ي علميه هستيد، بايد براي تمام طبقات مردم، خوراك فكريِ لازمي كه آنها را به اسلام مؤمن كند، از گناه بيزار كند، به ثواب راغب كند، به رضاي الهي مطمئن كند و آنها را به در خانه ي خدا ببرد، داشته باشيد؛ كجاست؟ روز وفات يكي از ائمه ي معصومين (عليهم صلوات اللَّه وملائكته اجمعين) مطرح مي شود، مي بينيم ممكن است در آن روز پنج ساعت، هفت ساعت، گاهي ده ساعت، از آن امام بزرگوار حرف و مطلب گفته شود؛ ولي آن چنان كه بايد، نيست. ما اگر واقعاً مي توانيم پنج ساعت راجع به امام باقر (عليه الصّلاةوالسّلام) در راديو با اين پوشش عظيم حرف بزنيم، مي دانيد كه دستگاه روحاني و ديني و فكريِ اسلامي ما چه قدر بايد براي اين پنج ساعت كار كند؟ اين كم كاريها هست؛ اين اشكال بر خودمان وارد است؛ بر بنده هم همين قدر وارد است؛ منتها از جهت روحاني بودنم. اشكالات راديو و تلويزيون در بلندمدت درست مي شود اين پيشرفت عظيمي است كه راديو و تلويزيون و وسايل ارتباط جمعي ما در اين راه دارند حركت مي كنند؛ نه اين كه لابلايش چيز بدي نيست؛ چرا هست؛ آن هم از همان قبيل چيزهايي است كه بايد در بلندمدت درست بشود. اشتباه است اگر كسي خيال كند كه ما مي توانيم در ظرف مدت كوتاهي، دوازده هزار پرسنل راديو و تلويزيون زمان شاه را - كه در ميانشان انواع و اقسام افراد متخصص و فني و نويسنده و كارگردان و هنرپيشه هست - از اين رو به آن رو و دگرگون كنيم و جايگزين همه ي آنها، جوانان متدين مسلمان را بياوريم. البته

تعدادي آمدند و به همان تعداد، برنامه ها خوب شده است. هرجا مي بينيد برنامه خراب است، نشانه ي اين است كه ما نتوانستيم آدمش را درست كنيم. بعضي از آقايان به من مي گويند كه فلان برنامه ي تلويزيون يا راديو بد است. من غالباً بيش از شما آقايان راديو و تلويزيون را گوش مي كنم و مي بينم؛ مي دانم آن جا چه قدر اشكال هست؛ اشكالاتي هم هست كه شايد خيلي از كساني كه به من مي گويند، به آن اشكالات خيلي توجه نمي كنند؛ اما بنده توجه مي كنم. البته من دايماً هم با آنها سروكار دارم؛ يعني قضيه را هيچ رها نكرده ام. من در اين دو، سه سال اخير به قدري با راديو و تلويزيون برخورد كرده ام و رسيده ام كه در طول اين مدت، اين مقدار با اينها برخورد نشده است. البته خيلي هم خوب شده و نسبتاً پيش رفته، اما اشكال فراوان است. اين را بدانيد، آن جايي كه اشكال هست، مربوط به اين است كه ما آدمش را نداريم؛ آدمش را كه داشته باشيم، خوب خواهد شد. آن فيلمي كه در تلويزيون نشان داده مي شود، شما كه پاي آن فيلم نشسته ايد و قلبتان از شوق به رضوان الهي مي لرزد - كه از اين فيلمها هست و واقعاً اشك انسان را در مي آورد - آن فيلم توسط بچه مسلمانهاي ساخته شده ي بعد از انقلاب درست شده است. وضعيت كنوني كشور نسبتاً خوب است من اگر بخواهم به طور كلي وضعيت كنوني كشور را براي شما ترسيم كنم، بايد بگويم خوب است؛ اما توجه كنيد كه اين خوب، خوب نسبي است و آدم به خوب نسبي راضي نيست. انسان وقتي از يك بيماري سخت، تازه بلند مي شود

و از تخت پايين مي آيد و دو قدم راه مي رود، اگر از او بپرسند حالت چه طور است، مي گويد الحمدللَّه خيلي خوب شده ام؛ اما «خيلي خوب» آن وقتي است كه بتواند بدود و بار سنگيني را بردارد؛ اين، زمان لازم دارد. گزارش من از وضع كشور اين است: ما بحمداللَّه امروز مي توانيم با جرأت، با افتخار، با روسفيدي و با سربلندي بگوييم كه نظام اسلامي با توجه به فهرست امكانات و مشكلاتش، بيش از آن مقداري كه متوقع است، يا لااقل به همان مقداري كه متوقع است، پيش رفته است؛ اين، آن بخش اول قضيه بود كه من لازم دانستم در اين جلسه ي با اين عظمت و اهميت عرض بكنم؛ وجهش هم همين است كه نظام با شما پيوند دارد و شماها نمي توانيد از اوضاع نظام بي اطلاع باشيد. اين، كليات و خطوط اصليش بود؛ جزييات هم به همين اندازه قابل دسترسي است و شما بايستي اطلاع پيدا كنيد. حوزه ي امروز، يك حوزه ي استثنايي بخش دوم درباره ي حوزه است كه حضرت آقاي مشكيني (ادام اللَّه بقائه الشّريف وادام اللَّه بركات وجوده) آن را بيان كردند. حوزه ي امروز، نسبت به گذشته هاي ما، يك چيز استثنايي است. ما در تاريخ اسلام، هرگز چنين حوزه يي با اين كم و كيف نداشته ايم. آن طور كه فرمودند،(6) حدود بيست وچهار هزار نفر طلبه در يك مركز مشغول تحصيل هستند. البته حوزه هاي ديگري هم در سرتاسر كشور هست. بحمداللَّه حوزه ي نجف هم هنوز هست؛ اگرچه دشمنان روي آن خيلي فشار آوردند؛ و البته نخواهند توانست آن چنان پايگاه عظيمي را از بين ببرند و ان شاءاللَّه آنها خواهند مُرد و خواهند رفت و آن حوزه برگ و بار پيدا خواهد كرد و رشد و

بالندگي خواهد داشت و بركاتش را بر دنيا سرازير خواهد كرد. بنابراين ما در تاريخ خودمان، چنين حوزه ي علميه و چنين مجموعه ي علمي يي نداشته ايم؛ همچنان كه در اديان و در مذاهب ديگر غيراسلامي هم اين گونه مجموعه ي علمي با اين حجم و با اين عمق - يعني كماً و كيفاً - نداريم. البته مراكزي مثل «ازهر» و جاهاي ديگر هست؛ ليكن بين آنها و بين آنچه كه امروز در حوزه ي قم و حوزه هاي عريق(7) ما مشاهده مي شود، بُعدٌبعيد است؛ اين چيز باارزشي است. اين حوزه نسبت به نظام جمهوري اسلامي تكاليفي دارد كه با تكاليف آن در قبل از انقلاب بشدت متفاوت است. اصلاً كار ما متحول شده است؛ كأنه از لحاظ كثرت تفاوتي كه بين وظايفِ امروز و وظايفِ ديروز هست، طبيعت ديگري به وجود آمده است. موضعگيري متفاوت روحانيون نسبت به دستگاهها در سطح عرض و طول دنياي اسلام - چه در طول تاريخ از جهتي، و چه به حسب مذاهب گوناگوني كه هست - روحانيون نسبت به دستگاهها سه نوع موضعگيري مي توانستند داشته باشند: يك موضعگيري، موضعگيري وابستگي به دستگاه است؛ يعني عضو دولت بودن. ما در معارف شيعي، يا در واقعيت درخشان حوزه هاي علمي شيعي خودمان، چنين چيزي را نداريم. حوزه ي علميه، يك دستگاه علميِ روحاني است؛ نبايد و نمي تواند سازماني از سازمانهاي دولتي بشود؛ حتّي اگر آن دولت، دولت جمهوري اسلامي باشد؛ اين اعتقاد من است؛ بر اين اعتقاد پافشاري هم دارم. دولت جمهوري اسلامي، دولت امام زمان (عجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف) است؛ اما اگر حوزه ي علميه بخواهد بماند و رشد كند و بالندگي داشته باشد و توقعاتي كه از او هست، برآورده كند،

نمي تواند حتّي عضوي از همين دولت باشد؛ اين يك شكل است، كه ما اين شكل را رد مي كنيم. البته نظرات مخالف هم هست؛ من آن نظرات را عن علمٍ و با معرفت به آن نظرات قبول نكردم و نمي كنم؛ ديگران نه، حوزه هاي علميه شان، عضوي از دستگاههاي دولتي است؛ اداره يي به نام اداره ي اوقاف يا امور مذهبي وجود دارد كه چيزهايي، از جمله مساجد و ائمه ي جمعه را اداره مي كند؛ كاغذي را به دست آنها مي دهند تا بخوانند؛ به آنها مي گويند درسي را بدهند؛ ماه به ماه حقوقي هم به آنها مي دهند؛ ما اين را قبول نداريم. موضع دوم، موضع بي تفاوت است؛ مثل مواضعي كه روحانيت ما در گذشته و در طول زمان با دستگاهها و دولتها داشت. البته همان موضع بي تفاوت هم اين طور نبود كه در آن جاهايي كه لازم مي دانست، همكاري نكند. مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطاء(8) (رضوان اللَّه تعالي عليه) به گمان زياد - آن طور كه از مقدمه ي كتاب برمي آيد - كتاب كشف الغطاء را براي اداره ي دستگاه فتحعلي شاه نوشته و در كتاب جهاد خود، از فتحعلي شاه به عنوان سلطان مسلمين اسم مي آورد و مسائلي را ذكر مي كند؛ اين، ناظر به حكومت زمان بوده است. مرحوم ميرزاي قمي(9) (رضوان اللَّه عليه) براي جنگهاي ايران و روس در زمان فتحعلي شاه، رساله ي جهادش - رساله ي عباسيه - را به اسم عباس ميرزا نوشت؛ چون مسائلي بود كه دولت در آن زمان با آنها سروكار داشت. البته ميرزاي قمي در اين قضيه خيلي زيركانه تر از مرحوم كاشف الغطاء با آن دستگاه برخورد كرده است؛ چون در اين جا بوده و از نزديك اوضاع را مي ديده و مي دانسته كه چگونه بايد با آنها رفتار كند؛ اما

مرحوم كاشف الغطاء (رضوان اللَّه عليه) دستگاه را قدري بهتر از واقعيت آن ديده است؛ كه حالا خود اين بحث ديگري است. بنابراين، آن روزي هم كه علما از دستگاه جدا بودند، اين طور نبود كه بكلي بي تفاوت باشند؛ آن هم وضع امروز نمي تواند باشد؛ امكان ندارد باشد. اگر شما فرض كنيد كه حوزه ي علميه ي امروز مي تواند در قبال دستگاه جمهوري اسلامي همان موضعي را داشته باشد كه علما در طول زمان نسبت به دستگاههاي حكومتي داشتند، اين خطاست؛ از جهات عديده يي هم خطاست. آن دستگاهها، دستگاههاي ظلم بودند؛ اما دستگاه جمهوري اسلامي، دستگاه عدل اسلامي است. آن دستگاهها، دستگاههاي غصب بودند؛ اما دستگاه جمهوري اسلامي، دستگاه ولايت است؛ حق محض است؛ همه ي مسؤوليتها مستند به يك امر الهي است؛ اصلاً با آن قابل مقايسه نيست. علاوه بر همه ي اينها، دستگاه جمهوري اسلامي - چه بخواهيد، چه نخواهيد - دستگاهي است كه مبتني بر يك عنصر روحاني است؛ زيرا در رأس اين نظام، رهبري قرار دارد، و رهبر بايد يك فقيه باشد؛ يعني يك روحاني. بنابراين، حوزه هاي علميه و علماي دين نمي توانند نسبت به دستگاه و امور كشور و آنچه كه مي گذرد، بي تفاوت باشند و بگويند حالا ديگر خودشان مي دانند؛ ما چه كار كنيم؛ نه له و نه عليه شان چيزي نمي گوييم - مثلاً اگر خيلي لطف كنند، بگويند چيزي عليه شان هم نمي گوييم! - چنين چيزي نمي شود؛ اين از آن قبيل چيزهايي نيست كه بشود گفت ما نه له و نه عليه، چيزي نمي گوييم؛ نه، مال خودتان است؛ مال روحانيت است؛ مال دين است؛ چاره يي نداريد. جمهوريِ اسلامي است؛ اگر شما كنار كشيديد، جمهوريِ غيراسلامي خواهد شد. البته امروز كه

چهار نفر عناصر خودي زنده هستند، جمهوريِ غيراسلامي نمي شود؛ اما اگر علما كنار كشيدند، بتدريج جمهوريِ غيراسلامي خواهد شد. اين قدر هم دستهايي هستند كه براي جمهوري غيراسلامي شدن تلاش و كار مي كنند؛ پول خرج مي كنند و انواع حيله ها را هم بلدند؛ فوراً تمام اين زحمات و تلاشها و اين شهادتها و اين جوانان و آن نفس زدن آن پيرمرد الهي و معنوي - كه در سنين هشتاد تا نود سالگي، مثل يك جوان كار مي كرد؛ كه جز به تأييد الهي و لطف غيبي امكان نداشت كسي در آن سنين، اين طور بتواند كار و تلاش و همت بكند و تصميم بگيرد و عمل نمايد - ضايع خواهد شد. البته چيزي هم هست كه نسلهاي آينده آن را تحمل و قبول نخواهند كرد. هركس كنار بكشد، غير از مؤاخذه ي الهي، بلاشك با مؤاخذه ي نسلهاي آينده مواجه خواهد شد. من يادم نمي رود كه در سنين جواني - آن زماني كه شور جوانيِ طلبگي داشتيم؛ يعني بين سالهاي 30 تا 45 يا 50 - همواره به آن كساني كه سالهاي 1320 تا 1330 را درك كرده بودند، اما براي روحانيت كاري نكرده بودند، ايراد مي گرفتيم و نق مي زديم؛ دايماً مي گفتيم چه آدمهاي بي عرضه و بي فكري بودند؛ ده سال ديكتاتوري پهلوي رقيق و ضعيف شده بود - مخصوصاً سالهاي اولش - اما چرا علما كاري نكردند! مگر نسلهاي آينده گريبان ما را رها مي كند؛ ولو در گور هم باشيم؟ نمي شود بي تفاوت بود؛ امكان ندارد. بنابراين، شق دوم هم ممنوع است. شق سومي كه بشود فرض كرد، اين است كه حوزه ي علميه با دستگاه مبارزه كند؛ مثل دستگاه روحانيت ما كه با

رژيم ظالم مبارزه مي كرد؛ يا در بسياري از دوره ها، بخشي از روحانيت ما يا همه ي آنها، با سلاطين ظالم و ستمگر مبارزه مي كردند. حوزه بايد جدا، ولي همراه و پشتيبان نظام باشد امروز هيچكدام از آن سه وجه، ممكن و معقول نيست و معني ندارد؛ وجه ديگري لازم است، و آن اين است كه جدا باشد، اما همراه باشد و براي نظام جمهوري اسلامي يك پشتيبان باشد. اين كه شما(10) مي فرماييد حوزه ي علميه از نيروهاي مسلح مؤثرتر است، اين جزو بينات و بديهيات ماست. منظور از پشتيباني، نه پشتيباني يي كه در گفتگو و سخنراني، از مسؤولان اين نظام تمجيد و تعريف بشود - اين كه چيزي است كه اگر كسي وظيفه اش دانست، مطلبي مي گويد؛ ندانست، نمي گويد؛ كسي هم آن را مطالبه نخواهد كرد - بلكه پشتيباني به معناي حقيقي كلمه؛ يعني حوزه ي علميه خوراك فكري اين نظام را بدهد؛ آن را توجيه ديني بكند؛ تربيت و انسان سازيِ لازم را براي اداره ي اين نظامِ باعظمت بكند. بايد حرفهاي تازه ي دين را دربياوريم حوزه ي علميه، يك دستگاه توليدي و يك كارخانه ي عظيم انساني است؛ بايد دايم توليد كند؛ بايد كتاب توليد كند؛ آدم و عالم توليد كند؛ متدين توليد كند؛ فكر توليد كند و حرف تازه يي بزند. حرف تازه كه تمام نشده است. بزرگان ما مي گويند كه هر وقت به قرآن مراجعه مي كنيم و در آن تدبر مي كنيم، حرفي مي يابيم كه قبلاً نيافته بوديم؛ خيلي خوب، اين حرفِ تازه است. بعضيها نگويند كه هرچه حرفِ تازه است، در دين است؛ ديگر چه حرف تازه يي مي خواهيد. بله، ما همان دين را درست نشناختيم! بايد حرفهاي تازه ي دين را در بياوريم؛

«يك عمر مي توان سخن از زلف يار گفت». اين طور نيست كه همه ي حرفهاي دين همين چهار تا حرفي است كه من و شما در منبرها يا در كتابهاي علمي و تبليغي و رساله مان بيان كرده ايم؛ نخير، بيش از اينهاست؛ شما جلو برويد، خدا به شما حرف جديد خواهد داد. ما در باب علميات هم نمي گوييم راه بسته است. در مسأله يي كه همه ي فقها قرنها آن را تنقيح كرده اند، شما كه يك مجتهد هستيد، اميدواريد كه شايد حرف تازه يي پيدا كنيد. آيا شما ديگر مسائل مشهوره و اجماعي بين فقها را - اجماع به معناي اين كه همه ي فقها آن را قبول كرده باشند؛ نه آن اجماع حجت و معتبر - مطالعه نمي كنيد؟ نه، دنبالش مي گرديد ببينيد واقعاً شايد حرف جديدي - غير از حرفهايي كه تاكنون گفته اند - پيدا كرديد. شما در مباحث اصولي، فكر و تأمل مي كنيد؛ شايد حرف جديدي درآورديد. در مباحث كلي دين و در فقه - به معناي اوسع و اشمل آن - اين حرفها فراوان است. اين قدر حرف هست كه ما هنوز بلد نيستيم. ما مسائل اقتصادي و نظامي و سياست خارجي و ارتباطات اخلاقي خود را بايستي از دين دربياوريم؛ خيلي از مسائل فرديمان را بايد بازنگري كنيم؛ تعارف كه نداريم. فقه، شكلي براي حكومت و نظام اجتماعي ما در طول زمان، به دين و فقه به عنوان قالب و شكلي براي حكومت نگاه نكرديم. ما در دورانهاي گذشته، گروه محكومي بوديم؛ حكومتها داشتند كار خودشان را مي كردند و گاو خودشان را مي دوشيدند؛ ما هم در اين چارچوبي كه حكومتها تشكيل داده بودند و در اين اتوبوس يا قطاري كه

حكومتها مردم را سوار كرده بودند و به سمتي حركت مي دادند، در حالي كه خودمان هم با اين اتوبوس يا قطار حركت مي كرديم، مي خواستيم چيزي در خصوص ارتباطات فردي افراد و مسافران به آنها ياد بدهيم؛ فقه ما اين طوري بوده؛ لااقل در اين چند قرن اخير اين طوري بوده است. امروز فقه، شكلي براي حكومت و شكلي براي نظام اجتماعيِ منها الحكومة است. حكومت جزيي از يك نظام اجتماعي است. كداميك از فقها مي توانند بگويند كه ما همه ي اينها را تر و تازه و شسته و رُفته درآورده ايم، بفرماييد در اختيار شماست؛ قطعاً هيچكس چنين ادعايي نكرده و نمي كند؛ خيلي خوب، بايد برويم اينها را پيدا كنيم؛ پس فكر جديد لازم است. حوزه ي علميه بايد كارخانه ي سازندگي باشد حوزه ي علميه بايد كارخانه ي سازندگي انسان، سازندگي فكر، سازندگي كتاب، سازندگي مطلب، سازندگي مبلّغ، سازندگي مدرّس، سازندگي محقق، سازندگي سياستمدار و سازندگي رهبر باشد. حوزه ي علميه بايد به جايي برسد كه هميشه ده، بيست نفر شخصيت آماده براي رهبري داشته باشد؛ كه اگر هركدام از اينها را در مقابل زبدگان اين امت بگذارند، بر او متفق بشوند كه براي رهبري صلاحيت دارد. حالا حوزه ي علميه اين كارها را مي تواند بكند، يا نمي تواند بكند؟ همه ي ما در اين جا خودماني هستيم. سابقه ي آخوندي و حوزوي من از بسياري از شماها بيشتر است؛ شايد هم اگر ادعا كنم از اكثر شماها بيشتر است، خيلي گزافه نباشد؛ چون مي بينم ماشاءاللَّه اغلب شما از من جوانتريد. من نسبت به مسائل روحانيت، علاقه ي عميقي از نوع علاقه ي انسان به نفس و متعلقات خودش دارم. مسأله، مسأله ي يك شيئ خارجي نيست كه درباره اش بحث كنيم.

من كه نگاه مي كنم، مي بينم حوزه ي ما اين طوري نيست. اين كه گفتم سمينار برگزار شود، براي اين است كه در چنين جايي شما پشت تريبون برويد و بگوييد نه، به اين دليل و اين دليل، قضيه اين طوري است. حالا كه فقط من دارم صحبت مي كنم، ادعا مي كنم و مي گويم كه حوزه اين طوري نيست؛ حداقل اين است كه بگوييم اين كارهايي كه از حوزه مورد توقع و انتظار است، حوزه برآورده نمي كند؛ حالا گيرم بگوييم كه مي تواند بكند، اما نمي كند؛ چرا نمي كند؟ چون عيبي در كار هست؛ اين عيب را بايد پيدا كنيد. استعداد بالقوه ي حوزه ي علميه البته اعتقاد من اين است كه حوزه بالقوه مي تواند اين كارها را بكند؛ بالقوه به اين معنا كه الان استعداد اين كار در حوزه ي علميه هست. امروز ما در حوزه محققان و متفكران خوبي داريم. مغزهايي در اين حوزه ي علميه هستند كه اگر هركدام از مراكز تحقيقاتي دنيا اين آدمها را در آن رشته ي خودشان تربيت كرده بودند، امروز نابغه هايي داشتند؛ اين هم يكي از بدبختيهاي ماست! امروز ذهنهايي در حوزه ي علميه هستند كه اگر در فلان مؤسسه ي تحقيقاتي دنيا در فن رياضيات يا فيزيك يا علوم طبيعي يا نجوم مشغول بودند، امروز در دنيا مثل خورشيدي مي درخشيدند و هر روز يكي از كارهاشان در دنيا به ثبت مي رسيد؛ اما اين طور مغزهايي در حوزه ي علميه ي ما آدمهاي معمولي و عادي هستند؛ نه اين كه كسي برايشان شأني قائل نيست - اين كه حالا چيزي نيست - بلكه بهره ي لازم از اينها گرفته نمي شود. پس حوزه ي ما از لحاظ شأنيت و استعداد، اين امكان را دارد؛ اما عملاً ندارد؛ چرا ندارد؟ عللي دارد:

توجه به مسائل معيشتي حوزه يكي از عللش همين چيزي است كه جناب آقاي مشكيني فرمودند؛ مسائل معيشتي. بسيار خوب، حالا شما مسائل معيشتي را با من مطرح كرديد؛ من ان شاءاللَّه روي آن فكر خواهم كرد؛ اما قولي نمي دهم كه اين كار به آساني و بزودي عملي بشود. من نسبت به اين مسأله تاكنون به صورت مستقيم و جدي فكر نكرده بودم. البته ما بيمه ي حوزه را راه انداختيم؛ ان شاءاللَّه به جريان مي افتد و هركس بخواهد، استفاده خواهد كرد. هزينه هاي بيماري، يكي از مشكلات طلاب است؛ خود بنده هم در آن دوران همواره گرفتار آن بودم؛ مي دانم كه خيليها هم گرفتارند و اين از مشكلات اساسي است. ان شاءاللَّه ما در حوزه يك تعاونيِ خوب هم راه مي اندازيم كه بتوانند لااقل بعضي از اجناس را ارزان تهيه كنند؛ طرحش را هم آماده كرده اند؛ خود بنده هم سرمايه گذاري كلاني در آن خواهم كرد؛ بعد هم طلاب هركدام سهمي مي گذارند و سرمايه گذاري يي مي كنند. درباره ي مسأله ي مسكن هم عده يي از آقايان مشغول هستند. من قبلاً هم به آن تشكيلاتي كه خانه هاي سازماني مي سازند، مختصر كمكي كرده ام؛ نيت كمك كردن بعد از اين را هم داشته ام - نه اين كه نداشته باشم - اما به هرحال بعد از اين هم مي رويم و مي نشينيم فكر مي كنيم و به دوستاني كه در مسائل حوزه براي ما فكر و كار مي كنند، خواهم گفت كه روي اين مسأله كار كنند. شهريه هاي بسيار پايين طلاب البته عرض كردم، اين به معناي آن نيست كه من بگويم حالا ديگر مسأله ي معيشتي طلاب حل شد؛ نه، اين طوري نيست. من مي دانم كه وضع طلاب بد است. امروز شهريه هاي حوزه حداكثر

هشت هزار تومان است. چه كسي مي تواند با هشت هزار تومان شهريه، زندگي خود را با داشتن سه، چهار بچه اداره كند؟! اين درآمدِ بسيار كمي است. امروز واقعاً يك كارگر ساده ي كارخانه هم با هشت هزار تومان كار نمي كند؛ اما در حال حاضر طلبه ي ما كه انتظار داريم يك روز خورشيد درخشاني بشود كه كشور و دنيا را اشعاع كند، دارد با اين مبلغ زندگي مي كند! واقعاً اين تقريباً مثل همان زمان شهيدثاني(11) (رضوان اللَّه عليه) است؛ يعني اگر با سطوح زندگيِ آن روز مقايسه كنيم، اين مثل آن مي شود! امروز كساني هستند كه روزي صدهزار تومان درآمد دارند! آنهايي كه ماهي صدهزار تومان درآمد دارند، خيلي بيشترند. حالا در چنين جامعه يي كه كساني هم درآمدهاي خوب و زندگيهاي راحتي دارند، طلبه ي ما با ماهي هشت هزار تومان زندگي مي كند! البته اين چيز خيلي سختي است و مي تواند عامل عمده يي هم باشد و بايستي به آن رسيد؛ ليكن اين يكي از علتهاست؛ علل ديگري هم دارد و من امشب مي خواهم از يكي از اين علل - كه روي آن خيلي فكر كرده ام - ياد كنم. حوزه، دستگاه مديريت مشخص و منسجمي ندارد حوزه تشكيلاتي است كه به يك معنا اهميت و حجمش از هر دانشگاهي بيشتر است؛ اما آن اولين چيزي را كه هر مؤسسه ي علميِ با اين عظمت بايد داشته باشد - يعني يك دستگاه مديريت مشخص و منظم و منسجم - ندارد! طلبه يي به من نامه نوشته و گفته است كه ما نمي دانيم در حوزه به چه كسي مراجعه كنيم! امتحان را در جايي بايد بدهيم، مي دهيم؛ شهريه را بايد از يك جاي ديگر

بگيريم، مي گيريم؛ اما مشكلاتي داريم؛ به هركس هم كه مراجعه مي كنيم، مي گويد به من مربوط نيست! شما اين نقص را چيز كمي نگيريد؛ اين چيز خيلي بااهميتي است. در اين چند سال اخير، يك عده از فضلاي طراز اول و خوب و مؤمن واقعاً زحمت كشيدند و شوراي مديريت را تشكيل دادند. من شاهدم كه اين شورا واقعاً بسيار كار و تلاش كرد. ممكن است خيلي از طلبه هاي حوزه هم تفصيل كارهاي شوراي مديريت را ندانند؛ اما بنده مي دانم. آقايان گزارشهاشان را به صورت تفصيلي و ريز آوردند؛ من در جريان آن گزارشها قرار گرفتم و ديدم كه واقعاً زحمت كشيده اند. بيني و بين اللَّه آدم وقتي نگاه مي كند، مي بيند اين آقايان با آن شأن و وضعي كه دارند، و آنچه كه از يك شوراي مديريت برمي آيد، خيلي كار كرده اند؛ منتها مشكل كار اين است كه براي اداره ي اين واحد به اين عظمت، امكان ندارد كاري از شوراي مديريت بربيايد. مسأله، مسأله ي شوراي مديريت نيست؛ يك مجموعه ي مديريت قوي مي خواهد؛ يك مدير كارآمد مي خواهد؛ يك مجموعه ي اداري و پرسنلي مي خواهد؛ يك بودجه ي منظم مي خواهد؛ ده تا معاونت مي خواهد؛ تا بتوانند اين مجموعه ي عظيم را درست كنند. مگر ما گفتيم به جنگلهاي آمازون برويد و تبليغ كنيد؟! هركس از دوستان ما براي معالجه يا كار ديگر به خارج رفت، آمد گفت به فلان كشور مبلّغ بفرستيد؛ اما من به آنها مي گويم آن نيازي را كه شما احساس كرده ايد، من پيش از شما از آن خبر داشتم؛ اما كسي را نداريم؛ شما آدمي را معرفي كنيد تا من بفرستم؛ مي گويند نداريم! از كشورهاي مختلف مي آيند و از ما

مبلّغ مي خواهند؛ اما نداريم! از داخل شهرهاي ايران مي آيند و از ما مبلّغ و امام جمعه مي خواهند؛ اما نداريم؛ خيلي عجيب است! بنده به مسائل امامت جمعه اشراف پيدا كرده ام. من دايماً گزارش آقايان دبيرخانه ي ائمه ي جمعه و جناب آقاي رسولي را - كه رئيس دبيرخانه هستند - مي بينم و خبرها را مي خوانم. جاهايي هست كه گاهي شش ماه يا يك سال بدون امام جمعه مي ماند؛ اين در حالي است كه ما حوزه ي به اين عظمت را داريم! مگر ما گفتيم به جنگلهاي آمازون برويد و تبليغ كنيد؟! آقايان نمي روند؛ مي گوييم چرا نمي رويد، مي گويند مي خواهيم درس بخوانيم! برادران! من اين روش را قبول ندارم؛ حالا شما هرچه مي خواهيد بگوييد، بگوييد؛ من واللَّه اين را الهي نمي دانم! چند نفرتان بياييد از مرجعيت و از رياست و از مدرّسي و از فضل و سوادِ در آن حد بگذريد؛ حوزه را طوري راه بيندازيد كه بعداً هزار نفر مثل خودتان را به وجود بياوريد. تبليغ كه اوليترين كار ماست، حوزه ي علميه ي قم اين كار را نمي كند! با زحمت و تلاش زياد، در فصل تابستان و يا به مناسبتي، آقايان عده يي را براي تبليغ مي فرستند؛ بنده هم پشتيباني و كمك مي كنم و بر اين معنا اصرار مي ورزم. ما در اين دو، سه ساله، از سازمان تبليغات و دفتر تبليغات خواهش كرديم، عده يي را فرستادند؛ ولي اين كافي نيست. جاهايي هست كه اصلاً روحاني پايش به آن جا نمي رسد! در سفر به استان بوشهر به منطقه يي رفتيم و وارد ده بزرگي شديم؛ گفتيم روحاني و عالم شما كيست؟ گفتند ما روحاني نداريم! پرسيديم چرا؟ گفتند نمي آيند بمانند! من از شما سؤال مي كنم

كه چرا نمي رويد بمانيد؟ اين واقعاً سؤال جدي است؛ چرا نمي رويد بمانيد؟ برويد در يك ده بمانيد؛ چه اشكالي دارد؟ حوزه نمي تواند براي اين طور جاها مبلّغ بفرستد. حوزه بايستي دستگاههاي تحقيق داشته باشد تحقيق هم همين طور است. اين حوزه بايستي دستگاههاي تحقيق داشته باشد. اگر يك نفر بنشيند براي خودش تحقيق كند، البته چيز باارزشي است؛ اما كار اين مجموعه ي عظيم اين نيست. مرحوم آيةاللَّه بروجردي(12) سالها در بروجرد بود و تك و تنها يك عالَم تحقيق كرد؛ حالا اگر شما كه يك عالِم هستيد، در قم بنشينيد و در اين مجموعه ي به اين عظمت تحقيق كنيد؛ كه تازه اين تحقيقات، مثلاً شطري از اشطار(13) آن تحقيقات يك نفر كه تنها نشسته و تحقيق كرده، نشود، اين چه قيمتي دارد؟ امروز در يك مجموعه علمي، كار تحقيقات، ضابطه و قانون و روشهاي پيشرفته دارد؛ كامپيوتر هست؛ تحقيق دستجمعي هست؛ تحقيق در چيزهاي لازم هست؛ اما در حوزه، يكي در امري كه لازم نيست، تحقيق مي كند؛ دو نفر در امر واحدي تحقيق مي كنند و توليد واحدي را به وجود مي آورند! در باب تحقيق، سازماندهي و نظم لازم است؛ اين نظم در حوزه ي علميه وجود ندارد! كتاب درسي جديد توليد كنيد كتابهاي درسي، يكي ديگر از مشكلات حوزه ي علميه ي قم و حوزه هاي علميه ي ديگر است. تا سخني از كتابهاي درسي مي گوييم، مي گويند فلان عالم بزرگ هم همين كتابها را خواند؛ حالا آنهايي كه انقلابي ترند، مي گويند امام هم همين درسها را خواند كه امام شد! آيا امام چون همين درسها را خواند، امام شد؟! امام جوهر مخصوصي بود. آنچه كه شما در عظمت امام پيدا مي كنيد، ناشي از اين

نيست كه اين كتابهاي درسي را خواند. وانگهي، از زماني كه امام راحل (رضوان اللَّه عليه) اين كتابها را مي خواندند، تا حالايي كه من و شما مي خواهيم اين كتابها را بخوانيم، بين اين دو مقطع، شصت سال، هفتاد سال فاصله شده است. كتاب درسي جديد توليد كنيد. چه اشكالي دارد كه عده يي بنشينند كتاب درسي جديد توليد كنند؟ مي گويند ما شهيد ثاني(14) نمي شويم! خيلي خوب، شهيد ثاني نمي شويد؛ اما بسياري از فقهاي امروز ما از فقهاي گذشته واردترند. من نمي گويم رتبه ي علمي و استعدادشان بيشتر از آنهاست - شايد اگر در زمان آنها بودند، مثل آنها نمي توانستند باشند - اما بسياري از آنها، سطح معرفت فقهيشان بالاتر از خيلي از فقهاي گذشته ي ماست؛ چرا نمي شود؟ كتاب اصول توليد كنيد؛ كتاب فقه توليد كنيد؛ براي مراتب مختلف توليد كنيد؛ شكل درس را عوض كنيد. آن روز يكي از دوستان عزيز ما - كه من واقعاً خيلي هم خاطرش را گرامي مي دارم - به من مي گفت كه اين طور نمي شود كه در حوزه جنس پلاستيكي درست كرد؛ بايد مطول و بعد معالم و بعد قوانين و بعد لمعه را با شروحش از اول تا آخر مطالعه كرد. من به او گفتم كه نمي گويم جنس از پلاستيك درست كنيد؛ بلكه مي گويم امروز در دنيا از جنسي كه از آهن سخت تر است، صفحه يي نازكتر از كاغذ درست مي كنند؛ من مي گويم اين را درست كنيد. نوآوري كنيم. مگر مي شود اين همه مجموعه ي انسانيِ با اين عظمت و با اين همه استعداد، در كتاب درسي نوآوري نداشته باشد؟ اين همه كارها را چه كسي بايد بكند؟ اين كارها را بايستي مديريت حوزه بكند. البته

كارهاي فردي انجام گرفته است؛ فرد مخلصي، مصلحي، دلسوزي، كتابي نوشته؛ كتابي تخليص كرده؛ كتاب نويي آورده؛ درس جديدي گفته؛ مطلب تازه يي آورده؛ اما كار فردي به جايي نمي رسد؛ كار بايد جمعي باشد؛ بايد بر حوزه فرض بشود؛ بايد مثل قالبي گذاشته شده باشد. حوزه، مدير لازم دارد به نظرم مي رسد كه در حوزه دستگاه مديريت لازم است. من فرمي براي اين مديريت تصوير كردم و روي كاغذ نوشتم، كه الان براي شما مي خوانم. اگر حوزه اين طوري اداره بشود، مشكلاتش حل خواهد شد؛ اگر اين طوري اداره نشود، مشكلاتش حل نخواهد شد. من عرض مي كنم كه با شوراي مديريت، حوزه اداره نمي شود؛ مدير لازم دارد. در رأس بايستي يك شوراي عاليِ سياستگذاريِ امور حوزه متشكل از دوازده نفر، پانزده نفر از فضلاي طراز اول حوزه وجود داشته باشد؛ اينها دو هفته يك بار دور هم جمع بشوند و براي سياستگذاري، مسائل حوزه را با هم تبادل نظر كنند و ديگر در جزيياتِ اجراييات داخل نشوند. اين عده، يك نفر را به عنوان مدير انتخاب كنند؛ اين مدير هم بايستي شرايطي داشته باشد؛ بايد از فضلاي حوزه باشد و طلبه ها و فضلا او را قبول داشته باشند؛ فرد خارج از حوزه، يا كسي كه وجهه ي فضلي و علمي نداشته باشد، كار را مشكل خواهد كرد. البته خواهيد گفت فضلاي ما درس و بحث دارند؛ بله، من هم مي دانم؛ اما من مي گويم كه محض رضاي خدا همان درس را تعطيل كنند و بيايند به مدت سه سال اين كار را به عهده بگيرند. بنده بعد از رحلت امام (رضوان اللَّه تعالي عليه) خيلي از اين مسؤوليتهاي مهم كشور را دو ساله، سه

ساله - يعني زمان دار - به اين و آن محول كرده ام. شما درس خارج مي گوييد و پنجاه نفر، صد نفر - كمتر يا بيشتر - هم شاگرد داريد؛ خيلي خوب، محض رضاي خدا به مدت سه سال اين درس را تعطيل كنيد. اگر اين درس تعطيل بشود، آيا در عالَم ضايعه يي پديد خواهد آمد؟! بياييد اين مديريت را قبول كنيد و يك نفر مدير بشود؛ بعد اين مدير با اختيارات و با بودجه ي كافي، معاونتهايي داشته باشد. قبل از ايجاد معاونتها، بايد يك دفتر طرح و برنامه، دايم براي طرحهاي حوزه كار كند؛ بنشينند و راجع به مقررات، آيين نامه ها، شكلها، كارها، هيأت حوزه و مسائل كلي حوزه، دايم طرح بدهند. وظايف معاونت تبليغ و نيروي انساني يك معاونت، معاونت تبليغ و نيروي انساني است؛ كارش فقط همين باشد؛ يعني تربيت مبلّغ براي داخل كشور؛ تربيت مبلّغ براي خارج كشور؛ تأمين مبلّغان ثابت براي مناطق گوناگون كشور؛ تأمين مبلّغان فصلي براي مناطق گوناگون كشور؛ كه هركدام از اينها كلاسهاي دوره ييِ كوتاه مي خواهند؛ مثلاً امامت جمعه به نظر من چيزي نيست كه فقط به علم و بيان و امثال اينها بستگي داشته باشد و چيز ديگري نخواهد؛ امامت جمعه چيز ديگري هم لازم دارد؛ آن كساني كه خبره ي اين كارند و اهل فن هستند، مي دانند كه امامت جمعه چه مي خواهد؛ بنشينند چيزهايي را بنويسند و يك دوره ي چهار جلسه يي، پنج جلسه يي، ده جلسه يي درست كنند؛ عده يي هم اين دوره را ببينند و براي امامت جمعه آماده باشند؛ دبيرخانه ي ائمه ي جمعه هم اينها را به حسب حالشان براي امامت جمعه انتخاب كند؛ حوزه بايد اين را تأمين كند.

مسأله ي استقرار روحانيون در مناطق گوناگون و نيز تأمين مدارس تربيت مربي براي مراكز آموزش فرهنگي، بايد مورد توجه قرار گيرد؛ شبيه آنچه كه در همين مدرسه ي دارالشفاء به شكلي دارد انجام مي گيرد. الان در سطح كشور جاهايي هست كه مربيهاي روحاني مي خواهند؛ در سپاه مي خواهند، در ارتش مي خواهند، در دانشگاه مي خواهند، در تربيت معلم مي خواهند، در تربيت مدرّس مي خواهند. وظايف معاونت آموزش يك معاونت، معاونت آموزش است؛ كه بايد مدارس تحت برنامه و مدارس تخصصي را اداره كند؛ براي آموزش، برنامه ريزي كند؛ متون آموزشي تهيه كند؛ گواهي پايان نامه هاي تحصيلي را بدهد؛ از طلاب بخواهد كه پايان نامه بنويسند. شما آقايان چرا پايان نامه نمي نويسيد؟ يك نفر دانشجو، چهار سال، پنج سال دوره يي را مي بينيد؛ بعد موضوعي را به او مي دهند؛ استاد او را راهنمايي مي كند و يك رساله به وجود مي آورد؛ خيلي هم خوب است. الان اگر همين آقايان طلاب ما، بعد از آن كه پنج سال، شش سال، ده سال درس خارج رفتند، يك استاد راهنما بگيرند و يك موضوع فقهي به آنها بدهند و بگويند كار كنيد، ببينيد از همين طريق چه قدر موضوع حل خواهد شد. پايان نامه هاي بعضي از اين دانشگاهها را كه براي من مي آورند - در موضوعاتي كه بنده به آنها ذي علاقه هستم - مي بينم كه خيلي هم خوب است و اين جوانان خوب كار مي كنند. جوانان حوزه، اگر استعدادشان بيشتر از آنها نباشد، كمتر از آنها نيست؛ تلاش و زحمت و روح تحقيقشان هم كه الحمدللَّه بالاست. وظايف معاونت تحقيقات و مطالعات يك معاونت، معاونت تحقيقات و مطالعات است؛ كارش تربيت محقق، نظارت بر رساله هاي تحقيقي و انتشار مجلات علمي در حوزه

است. من آن روز با جمعي از برادران اين نكته را مطرح كردم و گفتم كه ما يك مجله ي فقه نداريم! ما يك مجله ي علمي فقه لازم داريم كه مباحث فقهي را با زبان علمي فقه - يعني زبان عربي - بيان كند. اگر كسي هم خواست فارسي بنويسد، مي نويسد؛ اما زبان اصلي مجله بايد عربي باشد. محققان يك مجله ي فقه تهيه كنند و در آن مقاله بنويسند؛ يكي از فضلاي آبرومند هم يكي از درسهايش را تعطيل كند و بيايد مسؤوليت اين مجله را به عهده بگيرد. مگر فايده ي اين مجله براي پيشبرد فقه اسلام، كمتر از فايده ي آن درس است؟ محققان، بزرگان و فضلا، موضوعات جديد فقهي را بنويسند؛ تحقيق كنند؛ نقد كنند؛ فقه را پيش ببرند و دنيا را از فقه شيعه آگاه كنند. در دائرةالمعارف ها، فقه ما را بعد از فقه اباضيه مي آورند! از اين فقه غني - كه شايد هيچ فقهي اين همه كتاب و تحقيق و متون مهم نداشته باشد، يا كمتر فقهي داشته باشد - كسي خبر ندارد! اينها را بيرون بياوريم، تا در مجلات علمي دنيا منعكس بشود. وظايف معاونت پرورشي يك معاونت، معاونت پرورشي است؛ مشاوره هاي اخلاقي و تربيتي، دروس و برنامه هاي تربيتي، كشف و هدايت استعدادهاي درخشان. در جمع طلاب و فضلاي ما استعدادهاي درخشاني هستند؛ در ميان اينها علامه ي حلي ها و محقق حلي ها و شيخ انصاري ها پيدا مي شود؛ اينها كجايند؟ بعضي در غم معاش، بعضي هم در غم پيدا كردن كان يكونِ يك كتاب درسيِ مشكل! واقعاً چه كار كنند؛ كسي نيست اينها را پرورش بدهد! من در دو، سه سال قبل از اين،

با يكي از فضلاي عالي مقام - كه واقعاً قلباً به ايشان ارادت دارم؛ خيلي خوشفكر و نوآور هم هستند - همين نكته را مطرح كردم و گفتم شما تعدادي از اين فضلا و محققان را در جايي از قم جمع كنيد و به آنها كار تحقيقي بدهيد و بودجه يي هم برايش بگذاريد؛ اما تعقيب نشد و متأسفانه اين كارها انجام نمي شود! من ايراد ندارم كه چرا فلان آقا اين كار را نكرده؛ معلوم است كه اين كارها فردي انجام نمي گيرد؛ اين كارها تشكيلات و مديريت تشكيلاتي لازم دارد. وظايف معاونت گزينش و آمار يك معاونت، معاونت امور حوزه هاي شهرستانهاست. يك معاونت، معاونت گزينش و آمار است. گزينش حوزه چه طوري است؟ دو نفر از آقايان اساتيد، يك نفر را گواهي مي كنند؛ از كجا او را مي شناسند؟ ما اول انقلاب كساني را داشتيم كه نامه يي از فلان پيشنماز فلان محله مي آوردند كه در آن نامه، اين شخص تأييد شده بود؛ او هم اين نامه را مثلاً به سپاه يا كميته مي برد و به او شغل مي دادند؛ اما بعد معلوم مي شد كه اين فرد منافق است! وقتي مي گفتيم چرا چنين شخصي را تأييد كرديد، مي گفتند ابويشان مرتب به نماز ما مي آمد! اگر پدرش به نماز شما مي آمده، به اين جوان كه جزو فلان گروه ضددين يا مثلاً منافق است، چه ارتباطي دارد؟! مدرّس نگاه مي كند، ظاهر حال را مي بيند؛ لزوماً مأمور به تحقيق از باطن حال هم نيست؛ اين كه ملاك گزينش نمي شود! گزينش مهم است و از اينها دقيقتر است. مسأله ي گزينش، مسأله ي گروههاي مختلف اجتماعي در حوزه، مسائل امنيتي، مسائل حقوقي، امتحانات ورودي در حوزه، مسأله ي نظام

وظيفه و نيز آمارهايي كه در حوزه لازم است - و ما خيلي از اين آمارها را نداريم - به اين معاونت مربوط مي شود. در كنار اينها، معاونت رفاه و خدمات و معاونت اداري و پشتيباني هم لازم است. تا آن جا كه در وسع من است، از كمك فروگذار نخواهم كرد بنابراين، آن شوراي عالي بايد تشكيل شود؛ حالا مراجع يا جامعه ي مدرّسين محترم مي خواهند آن را انتخاب بكنند، فرقي نمي كند؛ ده، پانزده نفر از آدمهاي خوشفكر بايد انتخاب بشوند. لازم نيست اينها وقت زيادي هم بگذارند؛ هفته يي يك جلسه، دو هفته يي يك جلسه - بسته به كارها - بنشينند سياستگذاري كنند و خطوط اصلي را معين نمايند؛ يك دبير فعال هم داشته باشند كه برايشان برنامه ها را روان كند؛ بعد اينها يك مدير قوي انتخاب كنند و با همه ي وجود از او حمايت كنند؛ البته در اين صورت، بنده هم پشتيباني مالي خواهم كرد. من به خود آقايان جامعه ي مدرّسين و شوراي مديريت هم كه يك وقت تشريف آورده بودند، همين را گفتم؛ گفتم اگر چنين تشكيلاتي ايجاد بشود، من پشتيباني مالي خواهم كرد و تا آن جا كه در وسع من هست، فروگذار نخواهم كرد. اين مدير قوي بايد براي خودش پنج تا، هشت تا، ده تا، دوازده تا - هرچه لازم است - معاونت ايجاد كند. البته اگر قرار باشد چنين چارتي تصويب شود، يكي از همان سمينارها لازم است. يك گروه خوشفكر بايد بنشينند و معاونتها را انتخاب كنند؛ بعد معاونان را بياورند و آن شوراي عالي تصويب و تأييد كند، تا با نظر همه باشد. مسؤولانِ زيردست تر را خود آن معاون

انتخاب كند. بايد ساختمان مناسبي هم در اختيارشان گذاشته بشود - پنجاه تا، صد تا اتاق؛ بيشتر، كمتر - و بودجه ي معيني هم به اين كار اختصاص پيدا كند و يك چند صد نفر آدم، مرتب صبحها دنبال اداره ي كار حوزه بيايند؛ والّا شوراي محترم مديريت و فضلاي عالي مقام، با وجود درسهاي خارج، تحقيقات علمي و شاگرد طلبه، معلوم است كه نمي رسند. اداره ي چنين تشكيلات به اين عظمتي، كار يك شوراي مديريت نيست؛ اين يك نظام مديريتي مي خواهد؛ علاجش اين است. جوانان طلبه و فضلا هم مكرر به من مراجعه مي كنند، يا نامه و طومار مي نويسند؛ جواب من اين است كه گفتم؛ حوزه اين طوري درست مي شود. مشورت با مرجعين اعظمين نكته يي را حضرت آقاي مشكيني فرمودند كه نكته ي درستي است. خوشبختانه امروز اين عَلَمينِ جليلينِ مرجعينِ اعظميني كه در قم هستند(15) - كه خداوند ان شاءاللَّه بركات وجودشان را بر سر ما و همه ي مردم مستدام بدارد، و من واقعاً براي طول عمر و عافيت اين آقايان دعا مي كنم - بحمداللَّه جزو روشنفكران و خوشفكرانند؛ جزو كساني هستند كه اين گونه چيزها را قبول دارند. من بارها به دوستان گفته ام كه در شهر قم و حوزه ي قم، اول مدرسه يي كه با صورت برنامه يي درست شد، مدرسه ي حضرت آيةاللَّه العظمي گلپايگاني بود. سي سال پيش، قبل از مدرسه ي حقاني، مدرسه ي ايشان بود. ايشان مرحوم شهيد بهشتي را براي اين كار بردند. بنابراين، هر دو نفر اين آقايان، اهل برنامه و اهل اين چيزهايند. هيچ اشكالي ندارد كه اين فكرها در حوزه يي باشد كه در رأس و در مقام مرجعيتش، چنين شخصيتهاي عالي مقامي هستند. آقايان فضلا بروند و اين

مطالب را با آنها در ميان بگذارند؛ وقتي رضايت آنها كسب شد - كه البته كسب مي شود و راضي خواهند بود - بيايند بحول اللَّه و قوته كار را انجام بدهند؛ اين طوري حوزه درست خواهد شد. آقايان! بدون اينها، حوزه در قيامت از ماها شكايت خواهد كرد؛ چون استعداد عظيمي وجود دارد كه به قدر خود اين استعداد از آن استفاده نشده است! من امشب قدري زياد صحبت كردم؛ البته حدس هم مي زدم كه طولاني بشود؛ اما اين جزو حرفهاي دل من است. اين مجمع هم براي من جزو شيرين ترين و مطلوبترين مجامعي است كه همواره ديده ام و داشته ام؛ اين بود كه ديگر قدري زياده روي شد؛ اما همين طور كه ايشان(16) فرمودند، بالاخره شما تحمل كرديد! خداوند ان شاءاللَّه به خاطر صبر و تحملي كه فرموديد، اجرتان بدهد. آنچه را كه گفتيم و مي گوييم و مي كنيم، خداوند ان شاءاللَّه براي خودش و در راه خودش قرار بدهد؛ به گفتار و كردار ما بركت بدهد و اينها را مرضي ذات و درگاه مقدس خودش قرار بدهد؛ كه اين همه چيز خواهد بود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) انفال: 53 2) ناتو 3) حجةالاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني 4) ششمين اجلاس سران كشورهاي عضو سازمان كنفرانس اسلامي كه در تاريخ 18/9/1370 به مدت چهار روز در داكار، پايتخت كشور سنگال برگزار شد. 5) اين سفر در تاريخ 11/10/1370 برگزار شد. 6) آيةاللَّه مشكيني 7) ريشه دار 8) 1228 - 1154 ق) 9) 1231 - 1151 ق) 10) آيةاللَّه مشكيني 11) 966 - 911 ق) 12) 1340 - 1253 ش) 13) بخشي از بخشها 14) 966 - 911 ق) 15) آيةاللَّه

العظمي گلپايگاني، آيةاللَّه العظمي اراكي 16) آيةاللَّه مشكيني

سخنرانى در اجتماع بزرگ مردم قم، در سالروز ميلاد حضرت مهدى (عج)

سخنراني در اجتماع بزرگ مردم قم، در سالروز ميلاد حضرت مهدي (عج) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين الكهف الحصين و غياث المضطرّ المستكين و عصمة الخائفين و ملاذ الّلاجئين مولانا الحجّةبن الحسن المهديّ المنتظر و لعنةاللَّه علي اعدائهم اجمعين الي يوم الدّين قال اللَّه الحكيم في كتابه: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بقيّةاللَّه خيرلكم ان كنتم مؤمنين(1) ارتباط مردم قم با نهضت اسلامي عيد ميلاد مبارك و باسعادت و سرشار از اميد و انتظارِ امام غايب و حجت الهي در زمين، مهدي موعود (عجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف وسلام اللَّه عليه وعلي ابائه الأطيبين الأطهرين) را به شما برادران و خواهران عزيز قمي صميمانه تهنيت و تبريك مي گويم. اين يك فرصت بسيار مغتنم و باارزش براي اين جانب است كه شهر قم و مردم قم و اين آستان مقدس را - كه حرم اهل بيت است - در روزي زيارت كنم كه روز عيد و جشن همه ي منتظران عالم و همه ي كساني است كه در اعماق جان خود، انتظار آزادگي و عدالت و رهايي از ظلم و تعدي و طغيان را دارند. از اولين لحظات پيدايش اين نهضت مبارك كه تحت الطاف حضرت وليّ اللَّه الاعظم(ارواحنافداه وعجّل اللَّه تعالي فرجه) روزبه روز به پيش رفته است، شما مردم قم، زن و مردتان، پير و جوانتان، با آن ارتباط پيدا كرديد؛ به آن كمك كرديد و در صحنه هاي گوناگون، با همه ي وجود از آن دفاع نموديد. خوشحالم از اين كه خداوند متعال اين توفيق را به اين جانب داده است كه باز بتوانم شما عزيزان قمي را در اين مكان مقدس و شريف و در

اين شهر پُرخاطره، آن هم در چنين روز عزيز و شريفي زيارت كنم. انتظار مهدي موعود، ارزش زيادي دارد لازم مي دانم چند مطلب را در اين مدت كوتاه عرض كنم؛ كه اينها مطالب اساسيِ فكري و سياسي ماست و به هم مرتبط هم است: مطلب اول درباره ي اين بخش عظيم اعتقادي ماست كه عبارت است از انتظار ظهور وليّ عصر و مهدي موعود و منجي بشريت. همه ي مسلمانان، حقيقت مهدي موعود را از طريق روايات خدشه ناپذيري كه از نبيّ اكرم (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) و اولياي دين رسيده است، قبول دارند؛ اما اين حقيقت در هيچ جاي جهان اسلام، مثل محيط زندگي ملت عزيز ما و شيعيان، اين برجستگي و اين چهره ي درخشان و اين روح پُرتپش و پُراميد را ندارد؛ اين به خاطر آن است كه ما به بركت روايات متواتره ي خودمان، شخص مهدي موعود را با خصوصياتش مي شناسيم. مردم ما وليّ اللَّه اعظم و جانشين خدا در زمين و بقيه ي اهل بيت پيامبر را با نام و خصوصيات مي شناسند؛ از لحاظ عاطفي و فكري با او ارتباط برقرار مي كنند؛ به او مي گويند؛ به او شكوه مي برند؛ از او مي خواهند و آن دوران آرماني - دوران حاكميت ارزشهاي والاي الهي بر زندگي بشر - را انتظار مي برند؛ اين انتظار داراي ارزش زيادي است. اين انتظار به معناي آن است كه وجود ظلم و ستم در عالم، چشمه ي اميد را از دلهاي منتظران نمي زدايد و خاموش نمي كند. اگر اين نقطه ي اميد در زندگي جمعيتي نباشد، چاره يي ندارد جز اين كه به آينده ي بشريت بدبين باشد. نسل جوان در كشورهاي غربي، به سمت پوچي مي رود اين ظلم عظيم مسلط بر عالم، اين سلطه هاي ناحق،

اين زورگويي به ملتها در سطح جهان، اين ريختن خونهاي بناحق، اين پايمال كردن شريفترين و عزيزترين ارزشهاي انساني، اين دروغها و تزويرهايي كه سردمداران استكبار جهاني هر روز تحويل بشريت مي دهند، اين همه بدي، اين همه استثمار و ظلم، انساني را كه چشمه ي اميدي در دل نداشته باشد، به طور طبيعي مأيوس مي كند؛ لذاست كه شما مي بينيد نسل جوان در كشورهاي غربي، به سوي پوچي كشانده مي شوند. نسل جواني كه به سنتها خو نگرفته است و خود را پايبند سنتها نكرده است، وقتي كه اين نابساماني محيط زندگي بشريت را مي بيند، نااميد مي شود؛ لذا به سمت پوچي كشيده مي شود. بسياري از دختران و پسران در كشورهاي غربي، به سمت بيهودگي و بي اعتنايي به مظاهر زندگي و پوچي و غرقه شدن در شهواتِ آني كشيده مي شوند؛ اين بر اثر يأس است؛ بسياري از دانشمندان و نويسندگان و سخنگويان بشريت به اين حالت دچار مي شوند؛ اما آن ملتي كه به آينده اميد دارد، مي داند كه روزگار ظلم و ستم و زورگويي و تجاوز و طغيان و استكبار، با همه ي حجم عظيمي كه امروز در جهان به وجود آورده است، يك روزگار تمام شدني است و دوراني خواهد رسيد كه قدرت قاهره ي حق، همه ي قله هاي فساد و ظلم را از بين خواهد برد و چشم انداز زندگي بشر را با نور عدالت منور خواهد كرد؛ معناي انتظار دوران امام زمان اين است. زمينه را براي دوران امام زمان آماده كنيد شما جوانان عزيز كه در آغاز زندگي و تلاش خود هستيد، بايد سعي كنيد تا زمينه را براي آن چنان دوراني آماده كنيد؛ دوراني كه در آن، ظلم و ستم به

هيچ شكلي وجود ندارد؛ دوراني كه در آن، انديشه و عقول بشر، از هميشه فعالتر و خلاقتر و آفريننده تر است؛ دوراني كه ملتها با يكديگر نمي جنگند؛ دستهاي جنگ افروز عالم - همانهايي كه جنگهاي منطقه يي و جهاني را در گذشته به راه انداختند و مي اندازند - ديگر نمي توانند جنگي به راه بيندازند؛ در مقياس عالم، صلح و امنيتِ كامل هست؛ بايد براي آن دوران تلاش كرد. قبل از دوران مهدي موعود، آسايش و راحت طلبي و عافيت نيست. در روايات، «واللَّه لتمحّصنّ» و «واللَّه لتغربلنّ»(2) است؛ بشدت امتحان مي شويد؛ فشار داده مي شويد. امتحان در كجا و چه زماني است؟ آن وقتي كه ميدان مجاهدتي هست. قبل از ظهور مهدي موعود، در ميدانهاي مجاهدت، انسانهاي پاك امتحان مي شوند؛ در كوره هاي آزمايش وارد مي شوند و سربلند بيرون مي آيند و جهان به دوران آرماني و هدفيِ مهدي موعود(ارواحنافداه) روزبه روز نزديكتر مي شود؛ اين، آن اميد بزرگ است؛ لذا روز نيمه ي شعبان، روز عيد بزرگ است. ايجاد فضاي يأس آلود، يكي از مهمترين اهداف استكبار حالا كه بحمداللَّه توجهتان كاملاً جلب شد، من يك بار ديگر اين عيد را به شما تبريك مي گويم؛ بخصوص كه اين عيد مايه ي اميد و درست نقطه ي مقابل آن فضاي يأس آلودي است كه استكبار مي خواهد در مقابل چشم مستضعفان عالم به وجود بياورد. اگر امروز شما سياستگذاران و طراحان برنامه هاي استكباري را مشاهده كنيد، خواهيد ديد كه از مهمترين كارها و هدفهاي آنها يكي اين است كه در مقابل چشم مردم، فضاي يأس آلودي نسبت به اصلاحاتي كه بايد انجام بگيرد، ايجاد كنند. ملتها بايد از صلاح مأيوس بشوند، تا حربه ي استكبار كارگر بيفتد؛ والّا اگر ملتها اميدوار باشند

و اميدوار بمانند، حربه ي استكبار چندان كارگر نيست. سعي مي كنند فضاي تيره يي را در مقابل چشمها ترسيم كنند؛ فضاي تيره به اين معنا كه به ملتها تفهيم كنند كه نيروي ذاتي شما، فرهنگ شما، اعتقادات شما، شخصيت و هويت ملي شما، نمي تواند براي شما كاري انجام بدهد؛ بايد قدرتهاي بزرگ به شما كمك كنند تا بتوانيد حركت كنيد. درست صدوهشتاد درجه مقابل اين فكر، فكر انتظاري است كه بر محيط ما و بر محيطهاي طرفداران مذهب اهل بيت (عليهم السّلام) حاكم است. انتظار، يعني دل سرشار از اميد بودن نسبت به پايان راه زندگي بشر. ممكن است كساني آن دوران را نبينند و نتوانند درك كنند - فاصله هست - اما بلاشك آن دوران وجود دارد؛ لذا تبريك اين عيد - كه عيد اميد و عيد انتظار فرج و گشايش است - درست نقطه ي مقابل آن چيزي است كه دشمن مي خواهد به وجود بياورد. عمل به احكام اسلامي، زمينه ساز ظهور حضرت مهدي مطلب دوم در دنباله ي همين مسأله است. ما آن وقتي مي توانيم حقيقتاً منتظر به حساب بياييم كه زمينه را آماده كنيم. براي ظهور مهدي موعود(ارواحنافداه) زمينه بايد آماده بشود؛ و آن عبارت از عمل كردن به احكام اسلامي و حاكميت قرآن و اسلام است. همان طور كه عرض كردم، فرموده اند: «واللَّه لتمحّصنّ» و «واللَّه لتغربلنّ»؛ اين تمحيص و اين امتحان بزرگ كه مريدان و شيعيان وليّ عصر(ارواحنافداه) با آن مواجه هستند، همان امتحان تلاش براي حاكميت اسلام است. براي حاكميت اسلام بايد كوشش كنيد؛ ملت بزرگ ما اين يك قدم را برداشتند. من در اين شهر قم كه خاستگاه مبارزه و انقلاب است، و در اين ساحت

مقدس كه شاهد مجاهدتها و تلاشهاي مخلصانه ي ديرين طولاني دوران نهضت در قبل و بعد از پيروزي انقلاب بوده است، بايد اين مطلب را عرض كنم كه اولين قدم براي حاكميت اسلام و براي نزديك شدن ملتهاي مسلمان به عهد ظهور مهدي موعود (ارواحنافداه و عجّل اللَّه فرجه)، به وسيله ي ملت ايران برداشته شده است؛ و آن، ايجاد حاكميت قرآن است؛ اين، آن چيزي است كه دنياي مادّي نمي خواست آن را باور بكند. بعد از قرنها تلاشي كه كرده بودند تا دين - و بخصوص دين مقدس اسلام - را از صحنه خارج كنند، نمي خواستند ببينند كه حالا اين دين با يك حاكميت و بر سرير قدرت يك حكومت، در صحنه ي عالم ظاهر شده است و ملتها را به خود جلب و جذب مي كند؛ لذا مبارزات استكبار و دشمنان دين و جبهه ي كفر و عناد و استكبار با جمهوري اسلامي شروع شد. آنچه لازم است ما بدانيم و همه ي ملت عزيز ما بدانند، اين است كه سنتهاي الهي كار خود را كرده است. علي رغم فشاري كه دشمن در طول اين سيزده سال نسبت به جمهوري اسلامي و كشور عزيز ما ايران انجام داده است، بحمداللَّه تلاشهايي كه شده، به ثمر نشسته و نتيجه داده است؛ اين بايد از معجزات اسلام به حساب آيد. توفيقات بزرگ جمهوري اسلامي در ابعاد گوناگون امروز كساني كه در معرض تشكيل حكومت در كشورها قرار مي گيرند، دست و دلشان مي لرزد كه با اين همه فاصله يي كه ميان دولتهاي فقير و غني در دنيا به وجود آمده است، آيا مي توانند اين بار سنگين را بر دوش بگيرند؟ جمهوري اسلامي ايران - اين نظام مقدس

الهي و اسلامي - علي رغم تضييقهاي روزافزون دشمنان، توانست كارهاي درخشاني را در سطح كشور انجام بدهد كه حتّي يك دولت در شرايط معمولي و غيربحراني هم نمي توانست اين همه تلاش و خدمت انجام بدهد؛ اين چيزي است كه تصور آن براي دشمنان اسلام دردآور است؛ آنها مي خواستند ببينند كه جمهوري اسلامي ناكام و ناموفق مي ماند. جمهوري اسلامي بحمداللَّه در ابعاد گوناگون و مختلف به توفيقات بزرگي دست پيدا كرده است؛ هم در زمينه ي سازندگي كشور، هم در زمينه ي افكار و اخلاق عمومي، هم در زمينه ي فرهنگ و گسترش فرهنگ اسلامي، هم در زمينه ي كشاندن كشور به استقلال و زنده كردن استعدادها و به صحنه آوردن توده ي مردم. در دورانهاي سياه حكومتهاي پادشاهي و ستمشاهي، مردم همواره از صحنه بيرون بودند؛ كسي به مردم كاري نداشت؛ آنچه كه بود، در دست قدرتها بود؛ خودشان هر كاري كه مي خواستند، مي كردند؛ ملتها كاره يي نبودند. جمهوري اسلامي اين توفيق را پيدا كرد كه اين سدي را كه در طول قرنها به وجود آورده بودند، فرو بريزد؛ ملت، همه كاره و تصميم گيرنده بشود و مسؤولان كشور ناگزير باشند آراء و خواست و نظرات ملت را رعايت كنند؛ كه اين بهترين شيوه براي مصون ماندن انقلاب است. ملت ما به آگاهي رسيده و هوشيار است آنچه كه مهم است، اين است كه بحمداللَّه ملت ما به آگاهي رسيده و هوشيار است. اين همه تبليغاتي كه دستهاي استكبار در سرتاسر عالم روي آن سرمايه گذاري مي كنند، بر اين ملت اثري نمي گذارد. ملت به تلاشهاي استكباري در زمينه ي تبليغات، لبخند تمسخر مي زند و مي داند كه انگيزه ي آنها از اين تبليغات چيست؛ اين توفيق بزرگي

براي يك ملت است. امروز استكبار جهاني به وسيله ي راديوها و دستگاههاي تبليغاتي خود در دنيا، حكومتها را جابه جا مي كند؛ كساني را مي برد و كساني را به جاي آنها مي آورد؛ اين قدر قدرت تبليغاتشان بر روي نظامهاي پوچ و بي پايه يي كه به ملتها متكي نيستند، داراي تأثير است؛ اما اين ملت بحمداللَّه بنيان مرصوص و ايمان بزرگي دارد. امام و معلم بزرگ اين ملت - آن انسان استثنايي زمان ما؛ آن رهبر فوق العاده يي كه تاريخ ما در اين قرون اخير نظيرش را مشاهده نكرده است؛ آن انسان والا با آن اخلاص فوق العاده - راهي را پيش پاي مردم ما گذاشت؛ خداي متعال هم تفضل كرد؛ دست عنايت وليّ عصر هم بحمداللَّه همواره با اين ملت بوده و به آنها كمك كرده و اين آگاهي در ملت ما به وجود آمده است. صبر عظيم اين ملت، در ميدانهاي گوناگون آزمايش شده است بحمداللَّه همه ي مسؤولان دارند كار و تلاش مي كنند و هر كدام در بخش مربوط به خود مخلصانه زحمت مي كشند؛ خدا هم لطف و كمك مي كند و به كارهاي آنها توفيق مي دهد و پيشرفتهاي زيادي پيدا مي كنند؛ هم در زمينه هاي سياسي، هم زمينه هاي اقتصادي، هم در زمينه هاي سازندگي كشور. صبر عظيم و پولادين اين ملت، در ميدانهاي گوناگون آزمايش شده است. ان شاءاللَّه در آينده ي نه چندان دوري، با همين صبر و استقامت، وضعيتي به وجود خواهد آمد كه مسلمانان كشورهاي ديگر، بلكه ملتهاي غيرمسلمان، از اين نظامِ زندگي و نظامي كه مايه ي آباداني و سازندگي كشور است، درس و الگو بگيرند و ان شاءاللَّه اسلام چهره ي سازنده ي خود را در آن روز به طور واقعي به دنيا نشان

بدهد. تسلط قدرتهاي استكباري، درد بزرگ بشريت آنچه كه به اين مطالب مي خواهم اضافه بكنم، اين است كه امروز ملت ما و همه ي ملتهاي عالم، بخصوص ملتهاي مسلمان، بايد دردهاي عمده ي بشر را درست بشناسند و تشخيص بدهند، تا دستهاي تبليغات بيگانه نتواند فكر غلط و برداشت نادرستي را از حقايق عالم در مقابل آنها قرار بدهد. آن چيزي كه امروز همه ي ملتها بايد بدانند - و بحمداللَّه ملت ما اين را بخوبي مي داند - اين است كه امروز درد بزرگ بشريت، تسلط قدرتهاي استكباري و بي مهار است؛ اين اساس مشكلات و دردهاي ملتهاست. امروز ملتهايي هستند كه بر روي ثروت خدادادي، گرسنه بسر مي آورند. امروز ملتهايي هستند كه از آب و خاك و منابع طبيعيِ خودشان نمي توانند استفاده بكنند؛ ديگران مي آيند استفاده مي كنند. كمپانيهاي بيگانه در داخل سرزمينهاي آنها، از سرمايه ي آنها به آلاف و الوف دست پيدا مي كنند؛ اما ملتها گرسنه اند. در آفريقا كشورهايي با استعدادهاي طبيعي هستند كه اين وضعيت را دارند. امروز ملتهاي بسياري دچار حكومتهاي فاسد و ظالمند. بسياري از اين كشورها دچار مسؤولاني هستند كه همّ و غمشان مال اندوزي و جمع آوري ثروت و سرگرمي به شهوات حيواني است؛ اين يكي از دردها و مشكلات ملتهاست. امروز متأسفانه بسياري از ملتها نمي توانند از استعدادهاي خودشان استفاده كنند؛ تحصيل كرده هاي معدودي هم كه پيدا مي كنند، پول قدرتهاي بزرگ آنها را به سمت خود جذب مي كند! جواني در كشوري درس خوانده و به مقامات علمي رسيده است؛ اما وقتي كه هنگام استفاده ي از دانش اوست، دست دشمن مي آيد او را برمي دارد و مي برد و از ملتِ خودش دور مي كند؛ اين يعني فرار مغزها؛

يا در حقيقت ربودن مغزها؛ اين هم از دردهاي ملتهاست. دردهاي ملتها، دردهاي گوناگوني است: فقر و جهالت و انحطاط فرهنگي و دچار ظلم و ستم بودن و دچار فساد اخلاقي بودن؛ اما آنچه كه من مي خواهم عرض كنم، اين است كه اگر قدرت سلطه گري مثل امريكا امروز بر دنيا حكومت نمي كرد و سلطه هاي فاسد را در كشورها پشتيباني نمي كرد، وضع ملتها اين طور نمي ماند؛ اين يك حقيقت است؛ اين حقيقت را ملت ما مي داند و ملتهاي عالم بايد بدانند؛ متأسفانه بسياري هم نمي دانند! امريكا بزرگترين حامي اسرائيل خاصيت قدرت استكباري اين است كه به همه ي دنيا مثل منطقه يي كه متعلق به خود اوست، يا او حق استفاده ي از آن را دارد، نگاه مي كند؛ اگر بناست يك نقطه را تقويت كند، چون به نفع اوست، بدون هيچ ملاحظه يي تقويت مي كند. امروز شما ببينيد اسرائيل چه قدر مورد حمايت امريكاست؛ اسرائيلي كه بعد از آن كه حقوق ملت فلسطين را تضييع كرده است، هيچ حقي براي ملتهاي همسايه ي خود قائل نيست؛ هر وقت فرصت پيدا كند، تجاوز مي كند؛ امروز چون مي تواند به لبنان تجاوز كند، تجاوز مي كند؛ ولي روزي اگر لازم بداند، به اردن يا به سوريه هم حمله مي كند؛ چه چيزي مانع او خواهد شد؟! اسرائيل رژيمي است كه در داخل سرزمينهاي اشغالي فلسطين، براي مردم اين سرزمين كمترين حق حيات و حيثيت زندگي يي قائل نيست؛ به آنها اجازه ي زندگي در خانه ي خودشان هم نمي دهد؛ آن كساني كه در مقابل فشار نيروهاي صهيونيستي فريادي بكشند، آن طور خشن آنها را خفه و سركوب مي كند؛ به هيچيك از قراردادهاي بين المللي كه در عرف دولتهاي جهاني مورد قبول است، اگر نخواهد،

عمل نمي كند؛ هركدام كه براي او اندك مشكلي داشته باشد، آن را خيلي راحت كناري مي گذارد! امريكا از چنين رژيمي وحشي و گستاخ و بي اعتناي به قوانين انساني و مقررات بين المللي حمايت مي كند! رژيم امريكا در صدر ليست تروريستها اين كارهايي كه امروز اسرائيل مي كند، اگر كمتر از آن را دولتي انجام مي داد كه در خدمت منافع امريكا نبود، مي دانيد تبليغات امريكايي با آن دولت چه مي كرد؟! در همين جريان شهادت دبير كل حزب اللَّه لبنان - مرحوم سيّدعباس موسوي؛ اين مجاهد شهيد و بااخلاص - هليكوپترهاي صهيونيست وارد فضاي كشور ديگري مي شوند؛ آزادانه در آن رفت وآمد مي كنند؛ نقطه يي را زير نظر مي گيرند و كاروان اتومبيلهاي غيرنظامي را با موشك مي زنند؛ مرد را مي كُشند، زن را مي كُشند، فرزند خردسال را مي كُشند؛ اما شما ببينيد در مقابل اين جنايت واضح - كه هيچ كس در جنايت بودن اين رفتار نمي تواند كمترين ترديدي بكند - دنياي استكباري چه موضعي مي گيرد؟! مگر معناي تروريسم چيست؟! مگر تروريسم غير از اين است؟! به غيرمسلحي حمله كنند؛ به زن و فرزند مردم حمله كنند؛ به خانه ي مردم حمله كنند؛ از داخل خانه، صاحبِ خانه را بربايند؛ شكنجه كنند و بكُشند؛ مگر تروريسم چيست؟! آيا رژيم ايالات متحده ي امريكا و سازمانهايي كه دم از طرفداري از حقوق بشر و مخالفت با تروريسم مي زنند، نمي فهمند كه تروريسم يعني اين؟! نمي دانند كه تروريسم دولتي، يعني آن كاري كه چهل و چند سال است كه رژيم غاصب صهيونيست دارد انجام مي دهد؟! يا مي فهمند و به رو نمي آورند؟! آيا وقتي ملتي مي بيند كه اين طور فرهنگها و واژه ها و لغات، در قاموس استكبار امريكايي، نابجا و غلط

مصرف مي شود، جا دارد كه از اين كه امريكا به او تروريست بگويد، تحاشي(3) كند؟ امريكاييها عده يي را در ليست تروريستها قرار دادند؛ غلط كردند! اگر بناست كساني در ليست تروريستها قرار بگيرند، اول خود رژيم امريكاست كه تروريست تر از ديگران است و حامي خبيث ترين رژيمهاي دنيا - يعني رژيم صهيونيست - است. مخالفت صريح دشمنان با اسلام و حاكميت اسلامي امروز كار دشمنان اسلام و حاكميت قرآن به جايي رسيده است كه پوشيده نمي دارند كه با اسلام و حاكميت اسلام مخالف و دشمنند؛ يك روز اين را مخفي مي كردند؛ يك روز ادعا مي كردند كه هرچه ملتها بخواهند؛ يك روز مي گفتند كه ما با اديان، با مذاهب و با افكار و عقايد مردم مخالفتي نداريم؛ اما گذشت زمان موجب شد كه سنتهاي الهي عمل كند. امروز بيداري مردم، اسلامخواهي مردم، حضور مردم در صحنه ها، فعاليتهاي تلاشگرانه ي ملتهاي مسلمان، استكبار را در موضع ضعف و انفعال قرار داده است؛ مجبورند صريحاً بگويند كه ما با حكومت اسلامي و با حاكميت اسلام مخالفيم؛ ناگزيرند اين را اعتراف كنند؛ اين يكي از تناقضهايي است كه در زندگي آنها وجود دارد؛ اين يكي از چيزهايي است كه سنتهاي الهي بر آنها تحميل مي كند. اگر قدرتهاي استكباري عالم مي توانستند، مي خواستند به ملتها اين طور وانمود كنند كه به مقدسات و دين و عقايد آنها احترام مي گذارند؛ براي اين كه ملتها را فريب بدهند! اما پيشرفت كارها، بيداري ملتها و مبارزات پيگير ملتهاي مسلمان موجب شده است كه آنها ديگر نتوانند مافي الضمير خودشان را كتمان كنند؛ حالا صريح مي گويند كه ما با حكومت اسلامي، با نظام اسلامي، با جمهوري اسلامي، با روي كار آمدن

اسلامگرايان و به قدرت رسيدن طرفداران اسلام مخالفيم؛ اين را صريح بيان مي كنند! چهره ي آنها در مقابل ملتها بايد روزبه روز بيشتر افشاء بشود؛ يعني آن سرانجام تلخي كه در انتظار مستكبران است، بايد نزديكتر بشود و نزديكتر خواهد شد. دولتها جرأت نمي كنند حرف دلشان را به زبان بياورند امروز درد بزرگ بشريت همين چيزي است كه گفتم؛ وجود سلطه ي استكباري بر سر مردم؛ و در رأس قدرتهاي استكباري، رژيم امريكا. نفوذ امريكا در كشورها، براي آنها ضرر است. دخالت امريكا در كار ملتها، براي آنها موجب ضرر است. حضور امريكا و نيروهايش - چه نيروهاي نظاميش، چه نيروهاي اقتصاديش - در هر منطقه يي از مناطق عالم، براي آن منطقه مايه ي ضرر و فساد است. امروز امريكاييها كاري كرده اند كه دولتها در سرتاسر عالم جرأت نكنند اين حقيقت را با آنها در ميان بگذارند، يا صريحاً بيان كنند. وقتي كه رئيس جمهور ما(4) حقايق را در يك منبر جهاني و يا در يك كنفرانس بين المللي - مثل كنفرانس اسلامي - بيان مي كند، ديگران مي آيند و مي گويند كه ما هم با اين حرفهاي شما موافقيم؛ اما جرأت نمي كنند اين حرفها را به زبان بياورند! امريكاييها فضاي دنيا را آن چنان گرفته اند كه دولتها از آنها بترسند و جرأت نكنند اعتراض كنند؛ البته دولتهايي كه به ملتهاي خودشان متكي نيستند؛ والّا دولتي كه به ملت خودش متكي باشد، از امريكا نمي ترسد. ملت ايران مواضع خود را شجاعانه بيان مي كند همين اندازه به شما بگويم كه امروز در سطح عالم، آن ملت و دولتي كه شجاعانه و با كمال قدرت، مواضع و اعتقادات خود را يكپارچه بيان مي كند، شما ملت

ايران هستيد؛ ملتهاي ديگر يا اين يكپارچگي را ندارند - كه ندارند - يا اين فكر در ميان آنها عموميت ندارد، يا با مسؤولانشان هماهنگ نيستند و يك حرف را نمي زنند و يك طور فكر نمي كنند. البته ممكن است در گوشه و كنار كساني پيدا بشوند و سخن حقي را بيان كنند؛ اما اين با وضع ملت ايران متفاوت است. اين از اختصاصات شما ملت بزرگ و شجاع است كه مي توانيد در زير سايه ي جمهوري اسلامي - يعني در زير سايه ي وليّ عصر (ارواحنافداه) - از قرآنتان، از اسلامتان، از مقدساتتان، از عفاف و عفتتان، و از ارزشهاي اسلاميتان با همه ي وجود دفاع كنيد. امروز بحمداللَّه اين استقلال، اين شجاعت و اين ايستادگي در مقابل زورگويي استكبار جهاني، مخصوص اين ملت و اين كشور است و همين است كه استكبار را نسبت به اين كشور و اين ملت، دچار حقد و بغض كرده است. اما من اين را عرض كنم؛ اين هم ناشي از وعده ي الهي است كه حقد و بغض استكبار، هيچ كاري نخواهد توانست بكند؛ «انتم الأعلون ان كنتم مؤمنين».(5) قرآن كريم در دو جا مي فرمايد: «و لاتهنوا و لاتحزنوا»،(6) «فلاتهنوا و تدعوا الي السّلم».(7) هرگز از مواضع خودتان پايين نياييد و در مقابل دشمن احساس ضعف نكنيد. او كه بناي كار را بر دروغ و فريب و زورگويي گذاشته، ضعيف است؛ اما شما كه به خدا متكي هستيد، قوي هستيد. دوران ما، دوران كارهاي بزرگ و استثنايي امروز ممكن است در دنيا چيزهايي دور از دسترس به چشم بيايد. ما وقتي درباره ي آزادي فلسطين هم حرف مي زنيم، بعضي به نظرشان دور و از دسترس

خارج مي آيد. وقتي راجع به حاكميت اسلام در كشورهاي مسلمان سخن مي گوييم، بعضي ممكن است اين را دور از دسترس بدانند و به نظرشان بعيد برسد؛ اما زمان و دوران ما، دوران كارهاي بزرگ و استثنايي است. چه كسي باور مي كرد كه در دنياي قرن بيستم، با اين همه تلاش ضد دين، در اين نقطه ي حساس عالم، نظامي برمبناي دين تشكيل بشود و رهبري امت اسلام به دست آن قائد عظيم الشأن و روحاني بيفتد؟ هيچ كس گمان نمي كرد؛ اما شد. چه كسي باور مي كرد كه نظام اتحاد جماهير شوروي كه تقريباً بر يك سوم عالم - در كشورهاي مختلف و در پنج قاره - حكم مي راند، اين طور از هم بپاشد و موجوديت خود را از دست بدهد و از نقشه ي جغرافيا حذف بشود؟ اگر پنج سال قبل كسي اين حرف را مي زد، هيچ كس از او قبول نمي كرد و باور نمي كرد؛ اما اين چيزِ باورنكردني انجام شد. چه كسي گمان مي كرد كه در كشورهاي اسلامي، نهضتهاي اسلامي آن چنان پا بگيرند و بيداري ملتها آن قدر بشود كه در كشوري مثل الجزاير، مردم با رأي خودشان در انتخابات، اسلام را انتخاب بكنند و اسلام پيروز بشود و مناديان دمكراسي غربي، با آن انتخابات، مخالفت و دشمني بكنند؟ اما شد. امروز هم وعده هاي الهي به ما مي گويد كه شما ملت مقاوم و شجاع؛ شمايي كه اين همه توطئه را از سر گذرانيده ايد؛ شمايي كه در كوره ي حوادث آبديده شده ايد؛ شما پدران و مادران شهدا، شما خانواده هاي شهيدپرور و رزمنده پرور، شما دلهاي مؤمن در سرتاسر كشور، اين جمعيتهاي ميليونيِ عظيمِ مردمِ مؤمن به خدا و قرآن، همچنان كه ايستاده ايد، همچنان كه

كارتان را بحمداللَّه تا امروز پيش برده ايد، همچنان كه كشورتان را از دست جهانخواران بيرون كشيده ايد و دست گرگها و سگهاي ولگرد را از اين كشور كوتاه كرده ايد - كه كشور متعلق به خودتان و در اختيار خودتان و وابسته به ابتكار و اداره ي خودتان است - همچنان كه جنگ تحميلي را پشت سر گذاشته ايد و محاصره ي اقتصادي را به زانو درآورده ايد، همچنان كه تا امروز بحمداللَّه اين مشكلات را تحمل كرده ايد و از خطرهاي بزرگ گذشته ايد، اگر همين اتحاد و ايمان و ايستادگي در ميدانهاي انقلاب و همين وفاداري به خط امام عظيم الشأن و همين نترسيدنِ از استكبارِ مسلطِ جهانخوار را ادامه بدهيد، به فضل پروردگار همه ي هدفهاي ديگر شما هم برآورده خواهد شد؛ كه يكي از اين هدفها، نابود شدن و از هم پاشيده شدن پيكره ي استكبار جهاني است؛ اين وعده ي الهي است و وعده ي الهي بلاشك عمل خواهد كرد؛ اگرچه بسياري در دنيا آن را نپسندند و نخواهند؛ اين همان چشم اندازي است كه به ما اميد مي دهد؛ و اين همان اميدي است كه در جريان انتظار فرج، آموزشهاي اسلامي به ما ياد داده است. ان شاءاللَّه افقهاي روشن، يكي پس از ديگري، در مقابل آن ملتي است كه در حال راه رفتن و حركت است. خداوند ان شاءاللَّه همه ي شما مردم عزيز را، شما برادران و خواهران فداكار و شجاع و بااخلاص اهل قم را مشمول رحمت و بركات خود قرار بدهد و تفضل و لطف وليّ عصر(ارواحنافداه) را درباره ي شما مستدام بدارد و روح مقدس امام عزيز را از شما راضي كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 160; 160;

-------------------------------------------------------------------------------- 160; 1) هود:

86 2) كتاب الغيبة (شيخ طوسي)، ص 340 3) انكار 4) حجةالاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني 5) 6) 1 و . آل عمران: 139 7) محمّد: 35 160;

بيانات در جمع اعضاى شوراى ادارى شهرستان قم

بيانات در جمع اعضاي شوراي اداري شهرستان قم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم سه خصوصيت اصلي شهر قم به همه ي برادران عزيزي كه در اين شهر مقدس و در حقيقت مركز معنوي و روحي كشور مشغول خدمت و تلاش هستند، خسته نباشيد عرض مي كنيم. اميدواريم كه خداوند متعال به شماها توفيق بدهد تا بتوانيد ان شاءاللَّه اين وظايف مهمي را كه برعهده داريد، به بهترين وجه انجام بدهيد. قم، اولاً شهري زيارتي است - كه شهرهاي زيارتي به طور قهري مركز توجه آحاد مردم كشور است - ثانياً داراي حوزه ي علميه است؛ كه بزرگترين حوزه ي علميه ي جهان اسلام است. در هيچ شهر و در هيچ كشوري، حوزه يي با اين عظمت، با اين همه اركان، استخوانهاي علمي، شخصيتهاي ممتاز و برجسته، با اين كميت طلاب و دانشجويان، وجود ندارد؛ خود اين بر حساسيت اين شهر مي افزايد و طبعاً رفت وآمدها و توجهات و توقعاتي را نسبت به اين شهر ايجاد مي كند. سوم اين كه قم مركز انقلاب است. قمي ها سربازان اول اين نهضتند. آن وقتي كه هيچ جاي اين كشور هنوز از وقوع اين نهضت خبر نداشتند، اين قمي ها بودند كه جوانشان، پيرشان، بازاريشان، سال 41 سر درس امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) آمدند و حضور خودشان را نشان دادند؛ وابستگي و دلبستگي و آمادگيشان را اعلام كردند و راست هم گفتند؛ يعني با نهضت در دوران قبل از پيروزي انقلاب، و با جمهوري اسلامي و نظام اسلامي بعد از پيروزي انقلاب، صادقانه برخورد كردند. جوانان، پُرشور؛ مردان و زنان، در صحنه؛

قم كانون انقلاب بود. قبل از همه جا، اينها مقدمات پيروزي انقلاب را فراهم كردند؛ قبل از همه جا، اينها شهيد دادند؛ بعد هم وقتي كه امام از تهران به اين جا تشريف آوردند، مركز سياسيِ جمهوري اسلامي شد؛ الان هم در دنيا نسبت به قم با اين چشم نگاه مي كنند؛ قم را مركز معنوي و كانون حقيقي نظام به حساب مي آورند. اين سه خصوصيت با هم، در هيچ شهري از شهرهاي كشور ما جمع نشده است؛ اين مخصوص قم است. اين است كه خدمت در اين شهر، ويژگيها و خصوصياتي دارد كه ارزش كار را بالا مي برد. مشكل آب و بافت شهري قم اين كمبودهايي هم كه آقاي فرماندار اشاره كردند، من همه ي آنها را تصديق مي كنم. واقعاً مسأله ي آب قم و بافت شهريِ اين جا مسأله است. آدم وقتي كه در خيابان ارم و صفاييه و اين طور جاها راه مي رود، اين جاها را مثل سالهاي دهه ي 30 مي بيند؛ يعني همان زمان طلبگي ما در شهر قم! اين جمعيت و اين عظمت، اقتضائاتي دارند. البته در زمينه ي مسائل شهري هر كاري كه مي خواهد انجام بگيرد، حتماً نظر شريف بزرگان حوزه و بخصوص مراجع محترم و معظم كسب بشود؛ حمايت و پشتيباني و تأييد آنها براي شما لازم است؛ بدون نظر آنها نمي توانيد كار صحيحي انجام بدهيد؛ بايد با جلب نظر و همكاري و قبول و تصديق آنها باشد. مدرسه سازي و امثال اين كارها هم واقعاً كارهاي مهمي است. مردم عزيز قم شايستگي خدمات زيادي دارند من قبل از اين كه به اين سفر بيايم، گزارشي از اوضاع قم گرفتم و خواندم و مسائل اين جا را مطالعه كردم. غير

از آنچه كه در طول زمان به وسيله ي خود ايشان،(1) يا دوستانمان، يا گاهي كه بزرگان حوزه به تهران تشريف مي آورند و براي ما مي گويند، اين گزارش هم ما را به بعضي از حقايق و واقعياتي كه در اين جا هست، راهنمايي كرد. البته اينها بايد اصلاح بشود؛ اين دوندگي لازم دارد. مسؤولان مي خواهند كار و تلاش كنند؛ بايد وضع قم براي آنها تشريح و به طور جدي دنبالگيري بشود، تا ان شاءاللَّه اين كارها در طول چند سال آينده به ثمر برسد. اين مردم عزيز شايستگي خدمات زيادي دارند؛ نبايد ديگر اين طور مشكلات ابتدايي در زندگي مردم قم وجود داشته باشد. اميدواريم كه خداوند به شماها كمك كند تا كارها را خوب انجام بدهيد. مردم از وضع ادارات مي نالند يكي از مشكلات مردم - نه فقط مردم قم؛ اما مردم قم هم اين مشكل را دارند - وضع ادارات است. مردم به ما كه مراجعه مي كنند، از وضع ادارات مي نالند؛ حق هم دارند؛ چون بنده كه دارم با شما حرف مي زنم، از فضاي زندگي مردم مطلعم؛ خود من همه ي عمرم را در آن فضا تنفس كرده ام؛ حالا هم از اين فضا بيگانه نيستم. شماها خوبيد؛ اما خوب بودن شما معنايش اين نيست كه آن مجموعه ي تحت مديريت شما هم صددرصد خوب است. طهارت شما معنايش اين نيست كه آن مجموعه، صددرصد طاهر است. بايد برسيد، بايد دقت كنيد؛ بخصوص بايد نسبت به مراجعان و كار مردم اهتمام بورزيد. هر جا كه احساس شد مردم مثلاً از شهرداري، از بازرگاني، از فلان اداره ي مشخص، گله يي دارند، تا آن اعماقش برويد، ببينيد اشكال مردم چيست؛ آن را برطرف

كنيد. بايد بنا را بر اين بگذاريد كه ادارات روال صحيحي در كار داشته باشند. دستگاه اداري ما خيلي نرمتر و سريعتر و روانتر از اين بايد كار كند؛ اما چون آن شكل قديمي وجود دارد - شكل اسلامي و جمهوري اسلامي كه نيست؛ همان شكل سابق است؛ منتها ما عناصرش را عوض كرديم - خيلي روان نيست؛ بايد روانش كنيد. شما اگر بخواهيد يك ماشين را روان كنيد، چه كار مي كنيد؟ يك مقدار روغنكاري مي كنيد؛ يك مقدار پيچ و مهره هايش را جابه جا مي كنيد؛ بالاخره بايد كاري بكنيد. عمده اين است كه آن مدير بالا سر اين تشكيلات، با چشم نافذي تا آن اعماق تشكيلات را ببيند؛ از خطاها آسان نگذرد و اصل را بر راضي كردن مردم قرار بدهد. به هرحال اميدواريم كه ان شاءاللَّه همه ي اين مشكلات برطرف بشود و طوري باشد كه همه ي ما و شما بتوانيم پيش خداي متعال سرافراز باشيم كه تلاش خودمان را كرديم و خدمت خودمان را انجام داديم. از اين كه اين فرصت را به من داديد، خيلي متشكرم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) فرماندار قم

بيانات به هنگام بازديد از منزل حضرت امام خمينى(ره) در قم

بيانات به هنگام بازديد از منزل حضرت امام خميني(ره) در قم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خاطرات اين خانه، خاطراتي جاودانه و تمام نشدني از اظهار لطفي كه نسبت به من فرموديد،(1) خيلي متشكرم. من حقيقتاً و بدون اين كه بخواهم تعارف بكنم، خودم را قابل اين لطفها و عنايتها نمي دانم. براي من شرف بزرگي است كه در اين خانه - كه زادگاه انقلاب عظيم اسلامي است - بعد از چند سال مجدداً حضور پيدا كنم. البته در اين خانه كه از زوايا و از هر اتاق آن،

يادي از امام عظيم الشأن راحلمان داريم، جاي خالي ايشان را مشاهده كردن، سخت است؛ ولي همان طور كه فرموديد، اين خاطرات، خاطراتي جاودانه و تمام نشدني است. اين جا همان جايي است كه اولين جرقه هاي اين انقلاب عظيم زده شده و درخشيده است. فرمايشهاي جاودانه ي امام بزرگوارمان از اين منزل به همه ي دنيا فرستاده شده است. آن بزرگوار، سخت ترين امتحانها را در اين جا از سر گذراندند و در اين خانه چگونگي استقامت در مقابل باطل و اميد به حق را به دنيا ياد دادند. اميد به آينده و ايستادگي در مقابل مشكلات روز دوم فروردين سال 42 مثل همين حالا در مقابل چشمم قرار دارد. بعد از قضاياي مدرسه ي فيضيه و آن حوادث كذايي، اولِ شب خودمان را با دوستان به اين جا رسانديم - چون همه از اين خانه نگران بودند كه چه خواهد شد - از آن درِ حياط كوچك وارد شديم و ديديم كه ايشان آن گوشه ي حياط ايستاده اند و مشغول اقامه ي نماز مغرب و عشا هستند و جمعي هم با ايشان مشغول نمازند. آن چنان طمأنينه يي در وجود ايشان بود كه هر اضطرابي را تمام مي كرد؛ اصلاً كأنه هيچ حادثه يي اتفاق نيفتاده است؛ واقعاً مثل كوه استوار ايستاده بودند و مشغول نماز بودند؛ بعد هم از آن پله ها بالا آمدند و به اتاق دست چپ تشريف بردند و نشستند؛ طلبه ها هم ريختند كه بيانات ايشان را بشنوند. از جمله ي حرفهاي ايشان در آن روز - كه عين شدت اختناق و تسلط دستگاه ستمگر بود - اين بود كه گفتند اينها خواهند رفت و شماها خواهيد ماند و ما از اين سخت ترش را هم ديده ايم؛ تحمل و

ايستادگي كنيد. اين براي ما درس اميد است. حقيقتاً استقامت ايشان در مقابل شدايد و اميدشان به آينده اين بود؛ و همين است كه امروز هم مي تواند ملت ما را پيش ببرد؛ يعني اميد به آينده و ايستادگي در مقابل مشكلات. ايشان درس عملي و عينيِ اين را دادند و راهشان اين راه بود. از خداي متعال مي خواهيم كه ما را به همان روشي هدايت كند كه ايشان داشتند و پيش گرفتند و توانستند بزرگترين كارهاي اين روزگار را با همين روش انجام بدهند؛ و مي خواهيم كه روح مقدس و مبارك ايشان را مشمول تفضلات و فيوضات دايميِ الهي خودش بكند و مقامات عالي ايشان را باز هم عالي تر بفرمايد. ان شاءاللَّه به عدد نفوس مؤمنين و ميليونها و بلكه صدها ميليون مسلمان و آنچه كه بعداً از نسل اينها خواهد آمد - كه از فضل حركت ايشان، بر دانششان يا بر وضع زندگيشان يا بر حركتشان اثري گذاشته شده است - خداوند به ايشان حسنه و ثواب و فضل عنايت بكند؛ به ما هم توفيق بدهد كه ان شاءاللَّه آن راه را دنبال بكنيم. خيلي هم متشكريم كه جناب عالي اين زحمت را قبول كرديد؛ ما توقع نداشتيم كه شما متحمل زحمتي بشويد؛ ما فقط مي خواستيم خاطره يي تجديد كنيم و به حضار اين بيت - آنهايي كه هستند - سلامي عرض كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) حجةالاسلام والمسلمين حاج سيّداحمد خميني

سخنرانى در اجتماع طلاب و فضلاى حوزه ى علميه ى قم

سخنراني در اجتماع طلاب و فضلاي حوزه ي علميه ي قم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اهل بيته الأطهرين الأطيبين المنتجبين شجرة النّبوّة و موضع

الرّسالة و مختلف الملائكة و مهبط العلم و الكهف الحصين و غياث المضطرّ المستكين و ملجأ الهاربين و عصمة المعتصمين لاسيّما بقيّةاللَّه في الأرضين قال اللَّه الحكيم في كتابه: الم تر كيف ضرب اللَّه مثلا كلمة طيّبة كشجرة طيّبة أصلها ثابت و فرعها في السّماء. تؤتي أكلها كلّ حين بأذن ربّها و يضرب اللَّه الأمثال(1) مدرسه ي فيضيه، خاستگاه انقلاب و مركز جهاد و شهادت مجمع شما طلاب و فضلاي حوزه ي علميه ي قم، شما شاگردان مكتب اهل بيت و ره پويان همان راه، محفل بسيار دلنشين و شيريني است؛ آن هم در اين مدرسه(2) كه خاستگاه انقلاب و مركز مقاومت و ايثار و جهاد و شهادت بوده است؛ مدرسه يي كه در هر گوشه ي آن، يادگار ارزنده يي از ستارگان درخشان علم و معنويت و معرفت است؛ مدرسه ي مرحوم آيةاللَّه حائري؛(3) مدرسه ي مرحوم آيةاللَّه خوانساري؛(4) مدرسه ي مرحوم حاج ميرزا جواد آقا؛(5) مدرسه ي دوم فروردين؛ مدرسه ي پانزده خرداد؛ مدرسه ي شجاعت و ايثار؛ مجمع افكار و احساسات و انگيزه هايي كه توانست نه فقط حوزه ي علميه را در مقابل طوفانهاي حوادث حفظ كند و بالنده نگه دارد، بلكه توانست نور معنويت و معرفت را به سراسر كشور، بلكه سراسر آفاق اسلامي منتشر سازد؛ و آن هم در مثل امروزي كه روز شهداي روحانيت است؛ روزي است كه به نام خونهاي بناحق ريخته از طلاب بسيجي و فضلاي معروف و غيرمعروف - آن نفوس طيبه، آن دلهاي پاك و آن انگيزه هاي نوراني - نامگذاري شده است. زمان و مكان و مجموعه ي شما عزيزان، همگي خاطره انگيز و به يادماندني و پُرجاذبه و دلنشين است. من قبل از آن كه وارد صحبتي بشوم كه فكر كردم در اين جا عرض بكنم، از مردم عزيز

قم تشكر كنم كه ديروز در هنگام ورود و بعد از ورود و در مراسم سخنراني و در طول اين ساعات پُربركتي كه ما در اين شهر مقدس حضور داشتيم، مانند هميشه آن روح جوشان و انگيزه هاي پُرفوران ديني و انقلابيِ خودشان را نشان دادند؛ از شما طلاب عزيز و فضلاي محترم و اساتيد و مدرّسان هم تشكر مي كنم. خداوند به همه ي شما و به همه ي مردم اين شهر قيام و جهاد و اجتهاد و شهادت، توفيقات و تفضلات خود را به طور متواصل و متواتر نازل بفرمايد. امروز حوزه ي علميه با همه ي دنيا مرتبط است آنچه كه محور عرايض امروز ماست، حوزه ي علميه است. البته امروز حوزه ي علميه مثل گذشته جدا از مسائل و حوادث عالم نيست؛ امروز حوزه ي علميه حقيقتي است كه با همه ي دنيا - مستقيم و غيرمستقيم - مرتبط است؛ بنابراين، سخن از حوزه ي علميه، بي شك با مسائل جاري جهان اسلام هم مرتبط است؛ همچنان كه با مسائل كشور و مسائل دولت داراي ارتباط تام است. عرض كرده ايم كه نظام جمهوري اسلامي، نظامي نيست كه ممكن باشد مجموعه يي از علماي دين از آن جدا باشند؛ آن هم مجموعه ي عظيم حوزه ي علميه ي قم كه خود پديد آورنده ي اين انقلاب و زمينه ساز پيروزي آن و پشتيبان و پشتوانه ي معنوي آن در طول سالهاي گذشته بوده است و ان شاءاللَّه همواره خواهد بود. در هدفهاي اصلي نظام ما، مسائل مسلمين مطرح است آنچه كه ما امروز در مسائل جهان اسلام مشاهده مي كنيم، براي كساني كه با انگيزه ي انقلاب و فكر انقلاب آشنا هستند، چيزهاي جديد و نامنتظري نيست. انقلاب اسلامي، انقلابي نبود كه فقط تغيير يك

رژيم حكومتي را به يك رژيم ديگر هدف بگيرد؛ همچنان كه بالاتر از آن بود كه فقط مسائل مجموعه يي از مسلمانان را كه در چارچوب جغرافياييِ يك كشور زندگي مي كنند، هدف بگيرد. از روز اولي كه انقلاب پيروز شد، بلكه پيش از آن - امروز كه حرفهاي پيش از انقلاب را مي شنويم، به ياد مي آوريم كه حتّي پيش از پيروزي انقلاب، براي مجموعه ي انقلابيون و دست اندركاران اين نهضت عظيم - نه فقط مسائل ملت ايران، بلكه مسائل مسلمين نيز مطرح بود. البته شكي نيست كه در سازندگي، مسائل ملت ايران - به دلايل مختلف - تقدم و ارجحيت دارد. اين نظام و اين دولت بايد بتواند يك الگو درست كند، تا فعل او، قول او را تأييد كند؛ بايد بتواند در اين كشور اسلام را تحقق ببخشد، تا نهضت اسلامي، صادق شناخته شود؛ بايد شعارها را به واقعيت بدل كند، تا آن شعارها، دل شعاردهندگانِ ساير كشورها را گرم كند. پس، مسائل كشور ايران تقدم و اولويت دارد؛ اما بلاشك در هدفهاي اصلي حركت اسلامي و نظام اسلامي، مسائل مسلمين مطرح است. اگر در گوشه يي از جهان، جمعي از مسلمين حركتي مي كنند، تصميمي مي گيرند، سودي مي برند، يا زياني مي بينند، ملت ايران و انقلاب و نظام ما نمي تواند موضع منفي و بي تفاوت بگيرد. لذا از روز اول كه انقلاب ما به يك دولت و يك نظام تبديل شد، اين نظام در زبان امام و معلم و معمارش، و در زبان مسؤولان و گويندگانش، همواره مسائل ملتهاي مسلمان را مطرح و به آن اعتنا كرده است. امروز اگر شما مي بينيد كه مثلاً در آفريقا ملتها كاري كرده اند

كه حواس استكبار جهاني بكلي پريشان شده است؛ اگر مي بينيد كه سياستگذاران استكباري دارند فكر مي كنند كه اگر مسائل الجزاير به فلان كشور و فلان كشور سرايت كرد، ما چه مي كنيم؛ اگر مي بينيد كه ملتهاي مسلمان جمهوريهاي آسياي ميانه، احساسات اسلامي خود را ابراز مي كنند و اسلام را مي خواهند - تا آن جا كه رهبران و مسؤولان و زمامدارانشان هم چاره يي جز اين ندارند كه دم از گرايش به انگيزه هاي اسلامي بزنند - و همين طور موارد ديگر، اينها را بايد به عنوان آن جرقه هايي كه از اين كانون آتش منتشر شده است، ملاحظه كنيد. وضعيت متفاوت اسلام، قبل و بعد از پيروزي انقلاب بلاشك دنيا، دنياي ديگري شده است. آن روزي كه اين انقلاب به پيروزي رسيد، وضع اسلام در دنيا اين نبود كه امروز هست؛ خيلي متفاوت بود. آن روزي كه اين نهضت شروع شد، وضع اسلام و دين و دينداري در داخل همين كشور هم اين نبود كه شما امروز مشاهده مي كنيد؛ دين، غريب و مظلوم و منزوي بود؛ از دين برائت مي جستند؛ حتّي ديندارها از دينداري خجالت مي كشيدند! وضع فرهنگ غيرديني - بلكه ضد ديني - به جايي رسيده بود كه بزرگترين تعريف ديني از يك جوان اين بود كه بگويند فلان جوان نمازخوان است! همه چيز به سمت دوري از اسلام و دوري از خدا بود. در و ديوار اين كشور را به گناه آلوده كرده بودند. بعضي از ظواهر محفوظ بود؛ اما از بواطن دين، از روح دين، از حركت عمومي به سمت هدفهاي دين خبري نبود؛ و اين در ايران بود كه مردمش يكي از متدين ترين مردمان مسلمان در كشورهاي

گوناگون بودند. در بعضي كشورهاي ديگر اسلامي، وضع مثل اين جا بود؛ در بعضي جاها هم وضع بدتر بود. سران كشورهاي اسلامي يادشان نمي آمد كه مسلمانند! در مجامع سياسي و رسميِ اسلامي، چيزي كه مطلقاً به ياد كسي نمي آمد، اين بود كه يك حركت و يك تظاهر اسلامي انجام بگيرد، يا از يك تظاهر ضد اسلامي جلوگيري بشود؛ اصلاً چيزي به عنوان اسلام مطرح نبود! امروز كار به جايي رسيده است كه دشمنان اسلام و دين - منظور، دشمنان فردي و شخصي و اعتقادي نيست؛ دشمنان سياسي است؛ آنهايي كه دينداري مردم را سدي در مقابل اطماع و هوسها و شهوات خود مي بينند - از گسترش دين در سطح عالم، به عنوان يك پديده ي خطرناك ياد مي كنند! ما بايد به اين واقعيت خيلي توجه كنيم؛ اين كارِ كيست؟ اين كارِ شماست؛ اين كارِ جهاد عظيمي است كه ملت ما انجام داد. ملت ايران كاري كردند كه عملشان، قولشان را تأييد كرد از سخن بدون عمل، كسي درس حقيقي و ماندگار نمي گيرد. ملت ايران كاري كردند كه عملشان، قولشان را تأييد كرد و بر آن صحه گذاشت؛ لذا اين قول بركت پيدا كرد. منش الهيِ آن امام خالص و مخلص، آن انسان باصفا كه در تمام وجود و حركات و سكنات خود، خدا را در نظر مي گرفت، كار خود را كرد. برادران عزيز! جوانان عزيز! اينها براي ما درس است؛ اينها راه آينده ي ما را روشن مي كند. ما كه هنوز به اهداف خودمان نرسيده ايم؛ ما كه هنوز با آن صحنه ي عظيمي كه از گسترش تفكر اسلامي پديد مي آيد و خداي متعال در آيات قرآني آن را ترسيم

كرده است - كه «ليظهره علي الدّين كلّه و لو كره المشركون»(6) - خيلي فاصله داريم. راه، همين راه است: راه جهاد، راه تلاش، راه علم و عمل، راه اخلاص، راه صفا، راه ذكر و توجه به خدا، راه توسل به اهل بيت، راه زنده نگهداشتن يادگارها و ارزشهاي اسلامي؛ نه فقط در دل و ذهن، بلكه حتّي در عمل؛ اينهاست كه ما را به نتايج خواهد رساند. حوزه بايد احساس كند كه يك وجودِ مثمر است پس، امروز وقتي كه حوزه ي علميه نگاه مي كند، بايد احساس كند كه حركت اين چند ده سال گذشته ي او، يك حركت مثمر بوده؛ و اساساً حوزه ي علميه، يك وجود مثمر و داراي برگ و بار بوده است؛ «كلمة طيّبة كشجرة طيّبة أصلها ثابت و فرعها في السّماء. تؤتي أكلها كلّ حين بأذن ربّها»؛(7) و تا امروز اين گونه بوده است. در سال 1340 قمري - يعني هفتادودو سال قبل از اين - آن روزي كه مرحوم آيةاللَّه حائري (رضوان اللَّه تعالي عليه) وارد اين شهر شد، از اين همه بركات خبري نبود؛ نه در اين شهر، نه در اين كشور، و نه در سراسر عالم. او اين حوزه را پايه گذاري كرد و تقريباً چهل سال بعد از آن تاريخ - يعني در سال 1381 و 1382 قمري - اين نهضت آغاز شد؛ ببينيد چه قدر اين ثمره به اصل نزديك است و چه طور آن اخلاصي كه نشاننده ي اين نهال - يعني نهال حوزه ي علميه - در وجود خود داشت، به ثمر نشست، تا اين نهضت پديد آمد و نشاننده ي نهال نهضت - يعني آن معلم نسل كنوني و نسلهاي آينده ي بشر، آن مرد خدا،

آن بنده ي صالح، آن رهرو راه پيامبران - با اخلاص خود چه كرد كه اين نهال تا امروز اين همه ثمرات بخشيده است كه شما آنها را در سراسر عالم مي بينيد؛ و يكي از ثمرات آن تلاش در كشور ايران، تشكيل جمهوري اسلامي با همه ي بركاتش است؛ و در جاهاي ديگر، بيداري مسلمين و بقيه ي قضاياست كه مي دانيد. امروز هم من و شما بايد با اخلاص و با تلاش و با جهاد حركت كنيم تا اين درخت، ثمربخش بماند و ثمربخش تر بشود؛ اين باري است كه ما دست به دست مي گردانيم. پس حوزه ي علميه يك وجود مثمر بوده است؛ بعد از اين هم بايد مثمر باشد؛ والّا حوزه ي بي ثمر فايده يي ندارد و به دردسرِ نگهداشتنش نمي ارزد. هيچ درختي اگر ثمري نداشته باشد، يا لااقل سايه يي بر سر كسي نيفكند، هيچ باغباني زحمت نگهداري از آن را بر خود هموار نمي كند. حوزه ي علميه، يك موجود هميشه زنده حوزه ي علميه يك موجود زنده است؛ افراد در اين حوزه مي آيند و مي روند. يك روز شما اين جا را پُر كرديد؛ يك روز هم قبل از شما جمع ديگري اين فضا و صحن را پُر مي كردند؛ آنها رفتند و شما آمديد؛ من و شما هم خواهيم رفت و ديگراني خواهند آمد و ان شاءاللَّه متلألئ تر و پُرشكوه تر از زمان ما اين جا را پُر خواهند كرد. ماها عوض مي شويم؛ اما آنچه مي ماند، حوزه ي علميه است. حوزه ي علميه، يك موجود هميشه زنده است؛ اما حيات آن به دست ما و به دست هر نسل ديگر است. اگر من و شما زندگي و جوهر حيات را در حوزه تزريق نكنيم، حيات حوزه ضعيف خواهد شد و

به نسلهاي بعد نخواهد رسيد. حوزه مربوط به افراد نيست - افراد مي روند، حوزه مي ماند - اما حيات مستمر و تاريخي حوزه، وابسته به جهاد و تلاش افراد است. ما مي توانيم بد عمل كنيم - العياذ باللَّه - و نتيجه ي بد بگيريم؛ يا خوب عمل كنيم و نتيجه ي درخشان بگيريم. پس عمل ماست كه تأمين كننده و تعيين كننده ي آينده و آثار و ثمرات حوزه است. نقش افراد حوزه در سلامت حال و آينده ي حوزه حالا چه بكنيم كه اين حوزه مثمر بماند؟ يك مسأله اين است كه طلاب علوم ديني و فضلاي جوان، آيا براي سازندگي و براي آينده ي حوزه نقشي دارند يا نه؛ جواب اين است كه بلي، دارند. هركسي نقش خودش را دارد. در يك مجموعه، همه ي افراد داراي نقشند. در يك بدن سالم، هر سلولي مشغول كار است. اگر هر كدام ما در آن جايي كه هستيم، كار خود را خوب انجام بدهيم، به سلامت مجموعه كمك كرده ايم؛ اما اگر هر كدام ما كار خود را خوب انجام ندهيم، به قدر شعاع وجودي خود، به سلامت مجموعه ضربه زده ايم؛ «رحم اللَّه امرء عمل عملا صالحا فأتقنه».(8) كار را بايد متقن و خوب انجام داد؛ درس را بايد خوب خواند؛ اخلاق را بايد رعايت كرد؛ تدين را بايد در زندگي خود اصل دانست؛ ممشاي بزرگان را در آداب زندگي، در خلقيات عبادي و عملي بايد اسوه و الگو قرارداد. چيزهايي هم هست كه البته به تطور زمان متطور مي شود؛ آنها را هم بايد متطور و متحول كرد. پس افراد حوزه، از بزرگ و كوچك، تا طلبه ي تازه به حوزه آمده، در عمل شخصي

خود مي توانند نقشي ايفا كنند كه آن نقش در سلامت حال و آينده ي حوزه اثر خواهد گذاشت. اگر طلبه ي امروز ما به درس خواندن بي اعتنايي كند، يا به ديانت و تعبد و تلاش فرديِ اخلاقي خود بي اعتنا بماند، يا استعداد خود را به كار نيندازد، يا هدف خود را گم كند - مثل كسي كه به طرف مقصدي در حال حركت است، اما وقتي وسط راه به قهوه خانه ي خوش آب وهوايي رسيد، همان جا پياده بشود و لنگر بيندازد و همان جا بماند و هدف را فراموش كند - يا اگر در اثناي راه منظره يي به چشمش خورد، نشناخته و ندانسته به سمت آن راه بيفتد و از هدف غافل بشود، همه ي اينها آفات راه ماست. طلبه بايد راه را با معرفت و علم و يقين انتخاب كند و با معرفت و علم و يقين هم آن را ادامه دهد؛ آنچه كه مربوط به فرد طلبه است، اينهاست. البته مسؤوليتهاي ديگري هم هست كه به طور طبيعي كار كسان ديگري است؛ كار مديران و كار استادان و بزرگان است - كه آن هم داستان ديگري دارد - كار طلبه ها نيست. حوزه بايد خودش را با پيشرفتهاي زمان هماهنگ كند در خصوص آنچه كه در حوزه ي علميه بايد دچار تحول و تطور بشود - كه بخش بسيار مهمي است - اگر بخواهم به طور اجمال و خلاصه مطلبي عرض بكنم - كه البته تفصيلش را با جزييات و ريز مسائل، در مجموعه ي علما و فضلا و اعاظم حوزه عرض كرده ام(9) - اين است كه اين مجموعه ي عظيمي كه امروز مايه ي اتكاء و اميد نظام جمهوري اسلامي و آينده ي كشور است و به

منزله ي راهنمايي براي حركت كلي كشور، نه فقط امروز، بلكه براي فردا و فرداهاست - كه هر كدام از شما در يك بخش بايد اين راهنمايي را انجام بدهيد و ان شاءاللَّه در ميان شما كساني بايد راهنمايي كل مجموعه را در دوران و زمانِ خودش انجام بدهند - اين مجموعه يي كه امروز به يك معنا چشم اميد جهاني به اوست، بايد خودش را با شرايط و امكانات و پيشرفتهاي زمان هماهنگ كند؛ همين درس را بخواند، همين علم را بياموزد، همين سلوك اخلاقي و معنوي را داشته باشد؛ اما از ابزارهاي جهان هم استفاده كند. اين نمي شود كه در دنيا كامپيوتر باشد؛ سرعت از ساعت و دقيقه به ثانيه رسيده باشد؛ براي ذره ذره هاي وقت و انرژي حساب باز بشود؛ دانشگاهها و مراكز پژوهشي عالم براي دانشجويان و محققان و خرده محققانِ خودشان امكانات تحقيق را فراهم كنند؛ اما ما طبق همان شيوه هاي قديمي كه يك روز بزرگان ما(قدّس اللَّه اسرارهم الشّريفة) عمل مي كردند - چون دستشان خالي بود - عمل بكنيم؛ مگر چنين چيزي ممكن و رواست؟ اصلاً جايز نيست. اينها چيزهايي است كه بايد تطور پيدا كند. نمي شود شما امروز كه مي خواهيد از اين جا به تهران برويد، الاغي پيدا كنيد و سوار آن بشويد و قدم به قدم از اين جا به كوشك نصرت، از آن جا به علي آباد و نقاط ديگر برويد، تا بعد از چهار، پنج روز به تهران برسيد؛ چنين چيزي امكان ندارد. شما يك ماشين پيدا مي كنيد و سوار آن مي شويد و يك ساعت، دو ساعت ديگر به تهران مي رسيد؛ اين وسيله در اختيار ماست. ما فقه هم مي خوانيم، اما از وسيله ي سريع السير هم استفاده

مي كنيم؛ مگر مانع و منافاتي دارد؟ ما فقه هم مي خوانيم، اما از كامپيوتر هم براي فقه استفاده مي كنيم. ما فقه هم مي خوانيم، اما از شيوه هاي جديد تحقيق هم استفاده مي كنيم. در دنيا روشهاي ويژه و بسيار جديدي براي تحقيق علوم غيرتجربي وجود دارد - فقه از علوم تجربي كه نيست - از آنها هم استفاده مي كنيم. ما فقه هم مي خوانيم، اما از ابزارهاي كار دستجمعي هم استفاده مي كنيم. كارهاي ما دستجمعي نيست كارهاي ما دستجمعي نيست. من يك وقت عرض كردم كه از اين جهت، مثل جناب ابي ذر(سلام اللَّه عليه) هستيم كه «يعيش وحده و يموت وحده».(10) همه ي كارهاي ما تنهاست: از استاد، تنها درس مي گيريم و تنها مطالعه مي كنيم. گرچه مباحثه مان هم كار دو نفري است، اما تنهاست؛ يعني اشتراك فكري نيست. يك روز زيد مي خواند، عمرو شاگرد او مي شود و گوش مي كند؛ فردا عمرو مي خواند، زيد شاگرد او مي شود و گوش مي كند؛ يعني كار فردي است. كار دستجمعي، اشتراك مساعي و ابزارهاي مناسب را جمع كردن و آوردن، كارهاي جديد دنياست. جديد كه عرض مي كنيم، اين بخش آن خيلي هم جديد نيست؛ تقريباً قديمي است؛ اما در عين حال ما هنوز با آن چندان آشنا نيستيم! شناسايي و طبقه بندي استعدادهاي درخشان در حوزه استعدادهاي درخشان را در ميان حوزه جمع آوري و طبقه بندي كنيم؛ اين از كارهايي است كه امروز در دنيا رايج است. نمي شود بگوييم كه اين درس هست؛ هركس مي خواهد بيايد، بيايد؛ هركس هم نمي خواهد، نيايد؛ ما اين طوري درس مي دهيم و ملاحظه ي اضعف مأمومين را مي كنيم! مگر چنين چيزي مي شود؟ بايد براي اقواي مأمومين هم يك درس ويژه گذاشت. استعدادها بايد شناسايي و طبقه بندي

بشود؛ آن استعداد درخشان بركشيده شود و به او آموخته شود و از او استفاده شود؛ اينها كارهايي است كه در جمله ي كارهاي جديد قرار مي گيرد؛ اينها بايد در حوزه انجام بگيرد. بايستي به دنبال ابزار كار باشيم تخصصي شدن و رشته رشته كردن و امتحان كردن و كارهاي گوناگون ديگر هم از همين قبيل است. نيايند بگويند كه بزرگان ما همان طور درس خواندند و به آن جاها هم رسيدند. در حقيقت، بزرگان ما ابزار و وسيله يي نداشتند. اگر كسي مثل ابن سينا در دنياي امروز با امكانات امروز درس مي خواند، كاري مي كرد كه تا هزار سال ديگر دنيا مديون او باشد؛ همچنان كه در آن دوران و به حسب آن زمان كاري كرد كه هزار سال دنيا مديون او شد. آنها امكانات نداشتند، همان طور زندگي كردند؛ اما امروز امكانات و پيشرفتها هست؛ ما از پيشرفت كه نبايد فقط لامپ مهتابيش را در اتاقمان بياوريم! بايستي به دنبال ابزار كار باشيم؛ و اين چيز بسيار حائز اهميتي است؛ نمي شود از اينها گذشت. غرض، اينها چيزهايي است كه مربوط به بزرگان حوزه است؛ ان شاءاللَّه اينها را بايستي انجام بدهند. حوزه به يك مديريت متمركز احتياج دارد حوزه به يك مديريت متمركز احتياج دارد كه از طرف بزرگان حوزه، مراجع معظم حوزه، فضلاي حوزه و جامعه ي مدرّسين حوزه مورد حمايت باشد و طلاب آن مديريت را به عنوان يك مديريت شامل بپذيرند. جمعي آدمهاي كارآمد بنشينند و دامنها را به كمر بزنند و از اين مجموعه ي عظيم كه چشم جهاني به اوست، آن چنان كه مي شود و بايد و شايد، استفاده كنند؛ اين از جمله ي كارهايي است كه در حوزه بايد

انجام بگيرد؛ آن وقت حوزه مثمر خواهد شد. ارزشهاي ثابت و زوال ناپذير در حوزه يك مسأله، مسأله ي ارزشها در حوزه است. طلاب بايد ارزشهايي را به عنوان ارزشهاي ثابت و زوال ناپذير همواره به ياد داشته باشند؛ كه از جمله ي آنها، ارزش علم و ارزش جهاد است. ارزش جهاد را دست كم نگيريد. طلبه ي جهادگر، طلبه ي تلاشگر، طلبه ي بسيجي، طلبه يي كه آماده است تا در ميدانهاي خطر حضور پيدا كند، اين طلبه است كه اگر با ابزار علم مجهز شد، آن وقت دنيايي در مقابل او ديگر تاب نمي آورد. اين كتابي را كه درباره ي خاطرات بسيجيهاي تيپ 83 است و اخيراً چاپ شده،(11) مي خواندم؛ چه قدر لذتبخش و زيباست. طلبه ي امام صادق، در دفاع از حريم امام صادق - يعني نظام جمهوري اسلامي؛ چون جنگ ما دفاع از حريم امام صادق و دفاع از حريم اسلام و قرآن بود - در ميدانهاي خطر بي محابا پيش مي رود و حماسه هايي خلق مي كند كه گويي افسانه است؛ اين قدر از ذهن مردمِ امروز دور است؛ اينها ارزشهاي تمام نشدني است؛ هيچ چيزي با اينها معادل نيست؛ نظام حوزه بايستي اين ارزشها را رشد بدهد و پيش بياورد. ارزش تدين و تعبد و ذكر، ارزش بسيار بزرگي است. ما هميشه افتخار مي كرديم كه حوزه هاي علميه آن چنان است كه وقتي كسي وارد آن مي شود، اگر بار معنوي و ديني و اعتقادي و عملي زيادي هم نداشته باشد، وقتي خارج مي شود، پُربار و متدين است؛ و همواره از دانشگاههاي كشور - دانشگاههاي سبك جديد - توقع كرده ايم كه اين طور باشند كه اگر جوانان وارد مي شوند و متدين نيستند، وقتي خارج مي شوند، متدين خارج بشوند؛ اين بايد

در حوزه ي علميه به حد اعلي برسد. طلبه بايد زندگي خود را يك زندگي دينيِ محض بكند طلبه بايد با دعا، با ذكر و با مناجات انس پيدا كند. طلبه بايد زندگي خود را يك زندگي دينيِ محض بكند. طلبه بايد دل خود را پاك و صاف كند، تا وقتي در مقابل انوار معرفت و توفيقات الهي قرار گرفت، تلألؤ پيدا كند؛ برادران! بدون اينها نمي شود. ما كساني را داشتيم كه از لحاظ علمي، مراتب بالايي هم داشتند و مغزشان قوي بود؛ اما دل و روحشان ضعيف و آسيب پذير بود. وقتي اين جا آن بنيه ي معنوي و ديني ساخته نشود، آن جا كه پاي مقام و امكانات مادّي به ميان مي آيد، انسان مي لرزد؛ آن جا كه پاي فداكاري به ميان مي آيد، انسان مي لرزد و نمي تواند جلو برود؛ آن وقت چه طور مي شود يك ملت و يك مجموعه را هدايت كرد؟ بايد عمل كنيم، تا بتوانيم اثر بگذاريم بايد عمل كنيم، تا بتوانيم اثر بگذاريم. امام را ديديد؟ امام در اين شهر در زمان مرحوم آيةاللَّه بروجردي(12) مدرّس عالي مقامي بود كه فقط طلاب ايشان را مي شناختند. طلاب جوان و فضلا به ايشان علاقه داشتند و همان وقت درس ايشان، درس شلوغي بود؛ اما در بيرونِ حوزه ي علميه، كسي در شهر قم هم ايشان را درست نمي شناخت، چه برسد در سطح كشور؛ مگر يك عده خواص كمياب و بسيار معدود كه در گوشه و كنار با اخلاق و درس اخلاق ايشان، يا آشنا بودند و يا شنيده بودند. همين انسان كه در گوشه ي حوزه ي علميه يك زندگي شبه منزوي و يك زندگي علمي محض را دنبال مي كرد، آن وقتي كه پاي

عمل به ميان آمد، آن چنان قرص و محكم وارد شد كه حقيقتاً قدرتهاي پولادين دنيا را متزلزل و متلاشي كرد. اين صاحبان قدرتهاي مادّي دنيا با آن همه باد و بروت، با آن همه تظاهر و تشريفات، با آن همه پيشرو و پسروها، هيچكدامشان نتوانستند در مقابل آن نَفَس سوزان، آن پاي استوار و آن انسان ثابت قدم و محكم، مقاومت كنند؛ درشتهايشان هم سينه سپر كردند؛ اما همه يكي پس از ديگري مجبور به عقب نشيني شدند. آن مرد اين استقامت را از چه چيزي به دست آورد؟ از ايمان و تقوا و اخلاص و پاكيش. او انساني پاك و بااخلاص بود و دنيا برايش اهميتي نداشت؛ حفظ آن مقام برايش ارزش و هدف نبود؛ به تكليف الهي فكر مي كرد. از لحاظ معنوي خودتان را بسازيد برادران عزيز! طلاب و فضلاي جوان! اين بنيه در جواني شكل مي گيرد. در جواني خودتان را بسازيد؛ شما روزگارهاي مهم و حساسي را در پيش خواهيد داشت. اين كشور و اين نظام و اين نهضت عظيم اسلامي در سطح عالم، به شماها احتياج خواهد داشت؛ از لحاظ معنوي بايد خودتان را بسازيد. البته نقشه، نقشه ي آساني است؛ اما پيمودنش اراده مي خواهد. نقشه، يعني تقوا؛ تقوا، يعني پرهيز از گناه؛ يعني اتيان واجبات و ترك محرمات؛ كار را با اخلاص انجام دادن و از ريا و فريب دور بودن. برخلاف آنچه كه تصور مي شود، اين كارها در دوران جواني بسيار آسانتر است؛ به سن ماها كه برسيد، كار مشكلتر خواهد شد. بنابراين، ارزش تدين، يكي از آن ارزشهاست؛ اين ارزش بايستي رعايت شود. نماز شب خواندن، نافله خواندن، دعا خواندن، ذكر

گفتن، متوجه خدا بودن، زيارت رفتن، توسل كردن و به مسجد جمكران رفتن، سازنده است؛ اينها شما را پولادين خواهد كرد. نمي شود يك حوزه ي ايده آل داشته باشيم؛ در حالي كه اين چيزها در طلابش نباشد. فقه را بايد پيش برد و شيوه ي فقاهت را تكامل بخشيد يكي ديگر از ارزشها، پيشرفت دادن به دانش در اين حوزه است. آن كساني كه در سطوحي هستند كه مي توانند به علم پيشرفت بدهند، بايد اين كار را بكنند. علم را بايد پيش برد؛ فقه را بايد پيش برد. فقه ما اسلوب بسيار متقن و محكمي دارد؛ آن اسلوب همان چيزي است كه به آن فقاهت مي گوييم. فقاهت، يك شيوه براي استنباط و درك احكام الهي و اسلامي است. شيوه ي فهم معارف احكام از كتاب و سنت، كه چگونه و با چه ابزاري مطلب را بفهميم، شيوه ي فقاهت نام دارد. اين شيوه، شيوه ي بسيار رسايي است و اين منبع عظيمي كه در اختيار ماست - يعني كتاب و سنت و دستاوردهاي فكري گذشتگان - مواد اوليه ي آن است. با اين شيوه و در اين قالبها، مي شود تمام نيازهاي بشر را استخراج كرد و در اختيار بشريت گمراه گذاشت. امروز ما خيلي احتياج داريم كه از اين شيوه استفاده ي بهينه كنيم. البته كساني كه از فضل و مراتب بالاي علمي برخوردارند، خود اين شيوه را هم بايد تكميل كنند. هيچ چيزي نيست كه تكميل پذير نباشد؛ همه چيز در اين عالم به سمت تكامل پيش مي رود؛ حتّي ذوات مقدسه ي معصومين روزبه روز كاملتر مي شدند و تكامل پيدا مي كردند. وجود مقدس معصوم با آن عظمتي كه براي ما حتّي قابل تصور هم نيست

- كه امروز شما نگاه مي كنيد مي بينيد از لحاظ عظمت، خورشيدي است كه اصلاً ابعادش را هم ما نمي توانيم بفهميم؛ درست نگاه هم بكنيم، چشممان را خواهد زد - فرداي او از امروزش كاملتر است. پس مي بينيد كه حتّي در آن مراحل، تكامل هست. در همه چيز و در همه ي شيوه ها تكامل هست. ما بايد شيوه ي فقاهت را هم تكامل بدهيم؛ بعد اين شيوه كه در دست قرار گرفت، آن وقت وارد بشويم، كتاب و سنت را باز كنيم و از آنها استفاده كنيم. امروز كارهاي نشده و سؤالهاي بي جواب خيلي هست برادران عزيز! امروز كارهاي نشده و سؤالهاي بي جواب خيلي هست. از اولي كه اين انقلاب پيروز شد، هرجا رفتيم و هركس آمد، ديديم به ما مي گويد شما چه مي گوييد؛ حرفتان چيست. ما بايد پايه هاي تفكر اسلامي و جهان بيني اسلامي و مباني نظام اسلامي و اركان و خطوط اصلي انقلاب اسلامي - يعني اين تحول و از شكلي به شكل ديگر شدن - را توضيح بدهيم؛ بعد اركان نظام جمهوري اسلامي و اقتصاد و سياست و روابط جمعي و روابط فردي و اخلاق و فرهنگ و جايگاه علم را در آن توضيح بدهيم؛ همه ي اينها كار لازم دارد؛ جاي بسياري از اين كارها خالي است؛ اينها بايد از حوزه ي علميه بجوشد و سرريز بشود. امروز در دنيا افكاري ارائه مي شود و فلسفه هايي در زمينه هاي گوناگون - در ذهنيات، در مسائل اجتماعي، در تاريخ، در اقتصاد - مطرح مي شود كه پاسخهايي هم در اين زمينه وجود دارد. هر چند صباحي يك نفر در دنيا سر بلند مي كند و كتابي مي نويسد؛ كتاب او را به زبانهاي

ديگر ترجمه مي كنند و چهار نفر هم مروجش مي شوند؛ ما چه كار كنيم؟ ما اين جا در مدرسه ي فيضيه، يا در حوزه ي قم، يا در مسجدمان در فلان شهر كشور بنشينيم، تا ببينيم چه حرفي از خارج آمد كه فلان نقطه اش اشاره يا تعريضي به مسائل ديني دارد و بنا كنيم همان نقطه را رد كردن؟! اين درست است؟! بعد از آن كه كساني آن را خواندند، دانستند، تدريس كردند، تفهيم كردند؛ يكي هم پيدا شد و آن را ترجمه كرد؛ مدتها هم گذشت و آن ترجمه به دست منِ روحاني رسيد؛ تازه حالا بفهمم كه در ده سال پيش، بيست سال پيش، چهل سال پيش، در اروپا دانشمندي يا متفكري يا فيلسوفي يا فيلسوف نمايي آمده و به فلان نقطه ي اعتقادات من تعرض كرده و من حالا به او جواب بدهم! آيا اين روش درستي است؟! يا نه؛ حوزه بايد در متن حوادث علمي عالم باشد. ذهنيت جامعه را واكسينه كنيد امروز شما بايد بدانيد و در جريان باشيد كه مثلاً در مقوله ي جامعه شناسي، در دنيا چه نظرات و چه ايده هايي هست و چه فكرهايي دارد مي جوشد. گاهي در اين فكرها عناصر مطلوبي هست؛ آن را جذب كنيد؛ عناصر نامطلوبي هم هست؛ قبل از آن كه بيايد، دفاع مناسبش را آماده كنيد و ذهنيت جامعه را واكسينه نماييد. اين طور نباشد كه وقتي آمد و يك عده رفتند و خواندند و طرفدار شدند، ما بگوييم بله، فلان كس در فلان قضيه اين طور گفته و اين مطلب به اين دليل و اين دليل و اين دليل، درست نيست؛ اين كه راه برخورد نيست! پس، تحقيق و پژوهش و اطلاع و آگاهي

از حقايق و معارف عالم و وضع علمي دنيا، از چيزهايي است كه براي حوزه ي علميه لازم است. حوزه بايد در متن جريانات علمي دنيا باشد حوزه ي علميه نبايد از مسائل و جريانات علمي دنيا منزوي باشد؛ بايد در متن جريانات علمي باشد. البته اين حرف به معناي آن نيست كه فردا تك تك طلاب قم بگويند خيلي خوب، ما مي خواهيم حالا در متن جريانات علمي قرار بگيريم، پس درسهامان را زمين بگذاريم و اول يك خرده زبان ياد بگيريم و بعد بياييم! نه، حوزه بايد باشد، نه تك تك طلاب. مجموعه ي حوزه بايد مثل يك استخر جدا افتاده ي از جريانات علمي و فكري جهان نباشد؛ درياي عظيمي باشد كه جريانهايي به آن وارد بشوند و جريانهايي هم از آن خارج گردند؛ فكرهايي در آن وارد بشوند و فكرهايي هم از آن خارج گردند. شما بايد دنيايي را سيراب كنيد؛ حوزه نمي تواند كنار بماند. اينها چيزهايي است كه در مورد حوزه ي علميه ي قم هموم ماست. من گاهي كه راجع به مسائل حوزه ي علميه فكر مي كنم، حقيقتاً يك حال سراسيمگي پيدا مي كنم! حوزه خيلي مهم است. وجود مراجع معظم تقليد در حوزه ي علميه ي قم البته خوشبختانه در قم مراجع معظم تقليد هستند. امروز در حوزه ي علميه بزرگاني هستند. اين دو مرجع بزرگي كه امروز در حوزه ي علميه هستند(13) - اين استخوانهاي قديمي حوزه؛ اين كساني كه هر كدام شصت سال، هفتاد سال به اين حوزه خدمت كرده اند - وجودشان خيلي بابركت است. غير از آنها، فضلا و مدرّسان و شخصيتها و آدمهاي دلسوز هستند. گاهي انسان اينها را كه مي بيند، مي گويد ما هم به كارهاي خودمان مشغول باشيم؛

اين كارها بالاخره انجام مي گيرد؛ ولي از طرفي انسان مي بيند كه حوزه ي علميه است؛ شوخي نيست. واقعيتهايي كه در حوزه ي علميه هست، جاهاي خالي يي كه انسان احساس مي كند، اينها چيزهايي نيست كه انسان بتواند آنها را ببيند و نسبت به آنها دچار فكر نشود؛ همّ انسان متوجه اين امور نشود. بايد تلاشِ خيلي سريع و وسيع و همه جانبه و پُرمغز و پُرمحتوا و پخته يي - نه عجولانه و سرسري - در قم انجام بگيرد؛ طلاب و فضلا هم بايد كمك كنند؛ اساتيد و مدرّسان هم ان شاءاللَّه بايد پيشقدم بشوند. تأكيد امام بر ارتباط حوزه و دانشگاه يكي از چيزهايي كه امام بزرگوار روي آن تأكيد مي كردند، ارتباط حوزه و دانشگاه بود؛ حوزه ي علميه در اين مورد چه كار مي خواهد بكند؟ چه طوري ارتباط حوزه و دانشگاه تشكيل خواهد شد؟ ما دفتر همكاري حوزه و دانشگاه داريم - كه البته كارهاي بسيار باارزش و خيلي خوبي هم كرده است - اما نسبت به آن كار عظيم، فقط بخش كوچكي را اشغال كرده است. تحقيقات مشترك، پژوهشهاي مشترك و كارهاي مشترك، مي تواند وجود داشته باشد. طلاب بايد با معارف روزگار خودشان آشنا بشوند و علوم روز را بشناسند؛ البته اين به معناي آن نباشد كه درسهاي خودشان را رها كنند. برنامه هاي حوزه بايد فراگير باشد و به قدر لازم و كافي طلاب را آشنا كند. طلاب، بسيجيهاي نظام در ميدان تبليغ نكته ي آخر هم اين كه طلاب همواره در ميدان تبليغ، بسيجيهاي نظام بوده اند. كمك به نظام، كمك به مسؤولان، كمك به دولت و كمك به اين كساني كه با همه ي وجود دارند تلاش مي كنند، جزو چيزهايي بوده كه

بحمداللَّه طلاب هميشه آن را انجام داده اند؛ الان هم بايد انجام دهند. مراقب باشيد كه دسته بنديها و جناح بنديهاي سياسي در حوزه نفوذ و رشد نكند. جهت سياسي طلاب، همان جهت سياسي نظام و انقلاب است؛ همان جهت انقلاب را بايد ان شاءاللَّه در تبليغات و در برخورد با مردم - قولاً و عملاً - پي بگيريد. ان شاءاللَّه بايستي تصوير خوبي از انقلاب و تلاش مسؤولان و خدماتي كه امروز دولتمردان ما بحمداللَّه دارند انجام مي دهند، در اختيار مردم بگذاريد؛ خداوند هم به شما كمك خواهد كرد. اميدواريم كه قلب مقدس وليّ عصر (ارواحنافداه) از شما راضي و خشنود باشد و سربازان هميشگي و واقعي آن بزرگوار باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) ابراهيم: 24 و 25 2) مدرسه ي فيضيه 3) 1315 - 1238 ش) 4) 1331 - 1267 ش) 5) 1343 - ؟ ش) 6) توبه: 33 7) ابراهيم: 24 و 25 8) مسائل علي بن جعفر، ص 93 9) بيانات در جمع علما و مدرّسان و فضلاي حوزه ي علميه ي قم (30/11/1370)؛ ر. ك: صفحه ي 90 همين مجلد 10) روضةالواعظين، ص 284 11) تيپ 83، خاطرات روحانيان رزمنده؛ به كوشش: سيد محمّد علي ديباجي؛ ناشر: حوزه ي هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1370 12) 1340 - 1253 ش) 13) آيةاللَّه العظمي گلپايگاني و آيةاللَّه العظمي اراكي

بيانات در ديدار با آيةاللَّه العظمى اراكى

بيانات در ديدار با آيةاللَّه العظمي اراكي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شما ذخيره ي الهي بوديد و هستيد ما دعاگوي وجود شريف حضرت عالي هستيم. خداوند ان شاءاللَّه ادعيه ي زاكيه ي حضرت عالي را در حق ما و مردم مستجاب كند. خداوند ان شاءاللَّه وجود شريف حضرت عالي را براي ما محفوظ بدارد. خدا را شكر مي كنيم كه ما را روحاً و

قلباً قدردان وجود حضرت عالي و اين نعمتهاي بزرگي كه امروز بحمداللَّه در اختيار مردم ايران هستند - كه شما ذخيره ي الهي بوديد و هستيد - قرار داده است. ان شاءاللَّه كه وجود شريفتان هميشه سالم و بانشاط باشد و مردم از انوار وجود شما استفاده كنند. ما محتاج دعاي شما هستيم. اين كه مي فرماييد ما را دعا مي كنيد، واقعاً از ته دل ما را خوشحال مي كند. خدا حافظ شما

بيانات در ديدار با آيةاللَّه العظمى گلپايگانى

بيانات در ديدار با آيةاللَّه العظمي گلپايگاني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شهر قم، محفوف به بركات بركات اين شهر مقدس و اين افاضات معنوي يي كه هميشه در اين شهر هست، خستگيهاي ما را رفع كرد. من با اين كه در اين چند روز يك مقدار اشتغال داشتم، اما اصلاً هيچ احساس خستگي نمي كنم. بله، الحمدللَّه اين شهر از همه جهت محفوف(1) به بركات است؛ و يكي از بالاترين بركاتش، وجود آقا(2) و امثال ايشان است كه واقعاً از وجودهاي استثنايي هستند. دعا مي كنيم كه خداوند ان شاءاللَّه ايشان را محفوظ و بركاتشان را مستدام بدارد. اين حال نشاط روحي هم كه بحمداللَّه در ايشان هست و هنوز هم مطالعه مي كنند، خيلي مغتنم است. رسيدگي به وضعيت كتابخانه ي مدرسه ي فيضيه ... ديروز ما توفيق پيدا كرديم و رفتيم كتابخانه ي فيضيه را ديديم؛ متأسفانه آن جا يك انبار كتاب است! اين آقاي حاج آقا مجتبي عراقي خيلي زحمت مي كشند؛ ليكن واقعاً آن جا يك انبار است! انسان خيلي تأسف مي خورد؛ حيف است كه اين كتابخانه با اين نسخ نفيس و خطي و خطوط بزرگان، به اين شكل درآمده است. البته آقاي فاضل چند ماه پيش از اين در تهران گفتند كه آن طرف فيضيه زميني را در

نظر گرفته اند؛ بناست چند طبقه در آن جا ساخته شود؛ ما هم گفتيم حرفي نداريم. امروز بعد از ديدن اين كتابخانه، براي ساختن يك كتابخانه ي مستقل، عزم من جازمتر شد. واقعاً كتابخانه ي به اين عظمت، حيف است؛ صدهزار كتاب دارد، چند هزار كتاب خطي نفيس دارد؛ و اينها همين طور مثل انباري، مملو از كتاب شده است. سالن مطالعه اش هم با اين نسبت طلبه - بيش از بيست هزار نفر طلبه ي قم - در حقيقت سالن مطالعه نيست! اولين مدرسه ي منظم و برنامه دار در حوزه ي علميه ي قم ... بنده يادم هست كه در اين حوزه ي شريف، آن وقتي كه ما اين جا مشغول درس و بحث بوديم، اولين مدرسه ي منظم و برنامه دار را - حتّي قبل از مدرسه ي حقاني - حضرت عالي ايجاد كرديد؛ ما اين را هميشه در مجامع گوناگوني هم كه در تهران بوده، گفته ايم؛ اين جا هم در جلسه يي(3) بحث بود، به آقايان گفتيم. اين نشاندهنده ي آن است كه نظر شريف حضرت عالي از قديم به نظم و ترتيب و امتحان و اداره ي مرتب و منظم طلاب بوده است. بيش از بيست هزار نفر طلبه در اين حوزه ي بزرگ هستند كه خيلي احتياج به رسيدگي از لحاظ اين جهات دارند؛ حضرت عالي ان شاءاللَّه به اين آقايان فضلا و بزرگان حوزه بفرماييد كه اين كارها را بكنند. اين حوزه مثل انبار بزرگي از معلومات شده؛ مادامي كه اينها طبقه بندي نگردد و از اينها استفاده هاي خوب نشود، نمي تواند پابه پاي نيازهاي زمان پيش برود. ما الان در هزاران جا محتاج مبلّغ هستيم؛ مبلّغ را بايد حوزه بدهد؛ اما آقايان فضلا كه از حوزه تكان نمي خورند و هيچ كس از حوزه بيرون نمي آيد؛ بعضي

از طلبه ها هم كه مي آيند، ما نمي خواهيم؛ چون نيازها را برآورده نمي كنند! عدم توجه به نيازهاي روز در گذشته ... امتحان، قدم اولي بوده كه ايشان(4) برداشتند. امتحان چيز لازمي است؛ ليكن يكي از صد كاري است كه بايد در حوزه بشود. بزرگان ما در گذشته به اين مسائل و نيازهاي روز واقعاً خيلي توجه نداشتند. مرحوم آقا سيّد حسن تهامي(5) كه از شاگردان خوب مرحوم ميرزا(6) و هم عرض و هم قران با آقاي خويي(7) و آقاي ميلاني(8) و ملاي حسابي يي بود، مي گفت كه ما ده، دوازده نفر شديم - كه اسم آقاي خويي و آقاي ميلاني و مرحوم آسيّد علي مدد قايني(9) و خودش و چند نفر ديگر را مي آورد - و بعد از اين كه مرحوم ميرزا فوت كرد، چند صباحي دور و بر مرحوم آسيّد ابوالحسن(10) رفتيم و گفتيم كه ترتيبي به حوزه داده بشود؛ طلبه ها از مسائل جديد مطلع بشوند و احياناً زبان خارجي بخوانند؛ آن وقتهايي بود كه تازه اين افكار اروپاييها راه افتاده بود و به همه جا مي آمد. ايشان مي گفتند كه جلسه ي اول مرحوم سيّد از حرف ما استقبال كرد؛ اما جلسه ي دوم كه براي نتيجه گيري رفتيم، به نتيجه نرسيديم! ايشان مي گفتند كه بين بيروني و اندرونيِ سيّد اتاق كوچكي بود كه اتاقِ نشستن خود ايشان بود؛ ديديم در باز شد و در حالي كه عبا روي دوشش نيست و دكمه هاي قبايش را هم نبسته است - پيدا بود كه براي نشستن نيامده بود - وارد جمع ما شد؛ ما بلند شديم و احترام كرديم؛ گفت نه، من داخل نمي آيم؛ خواستم همين قدر بدانيد كه اين وجوهاتي كه من مي دهم، ملك شخصي

من است؛ براي اين كه من قبلاً قرض مي كنم و شهريه را مي دهم؛ بعد كه وجوهات مي آيد، قرضم را ادا مي كنم؛ بنابراين آن وقتي كه اين شهريه داده مي شود، ملك شخصي من است كه داده مي شود و من راضي نيستم كه جز فقه و اصول، طلبه به كار ديگري اشتغال داشته باشد و بخواهد شهريه بگيرد. اين را گفت و در را بست و رفت! حالا در اين فاصله ي يك هفته، ده روز چه كسي خدمت ايشان رفته بود و چه گفته بود، آدم نمي داند. مي خواهم عرض بكنم كه اين قضيه مربوط به پنجاه، شصت سال قبل است؛ اما امروز بحمداللَّه اين طور نيست؛ امروز آقا(11) كه در رأس حوزه هاي علميه هستند و بحمداللَّه مقام عالي و شامخي هم دارند، به نظم و ترتيب در حوزه معتقدند. ايشان در لندن براي تبليغات مركز دارند؛ اينها خودش افكار نو و تجدد در امور است. ايشان در دستگاهشان كامپيوتر آورده اند؛ اينها خيلي مغتنم است. در سابق علما با كامپيوتر كاري نداشتند؛ اگر دنبال مطلبي بودند، بايد كتابهاي زيادي را ورق مي زدند؛ كتابهايي كه بعضاً نه فهرست داشت و نه حتّي شماره ي صفحه! من كتاب «مسالك» دارم كه شماره ي صفحه ندارد! به نظر من امروز فضلاي حوزه اگر حوزه را نظم ندهند، هيچ عذري ندارند. فضلا بايد از وجود و از افكار و از حمايت ايشان استفاده كنند و حوزه را درست كنند. ... اين قضيه ي آسيّد ابوالحسن، زماني است كه اوج نفوذ ماركسيسم در دنياست؛ همان زماني است كه آشيخ جواد بلاغي در نجف به تنهايي مشغول رد افكار دهريون و مادّيون بود. بنده اطلاع دارم - البته اطلاع

شخصي نيست؛ ثبت شده است - كه جوانان طلبه ي نجف؛ كساني كه حتّي از بيوت مهم اهل علم و از بيت صاحب جواهر و امثال اينها برخاسته بودند، به بغداد رفتند و براي سوسياليستها شعر گفتند! بر آسيّد ابوالحسن كه اشكالي وارد نيست - او فقيه و مجتهدي بود كه تكليفش را مي دانست و بر طبق تكليفش عمل مي كرد؛ اشكال شرعي بر او وارد نيست - اشكال بر مجراي امور بود؛ امور اين طوري جريان پيدا كرده بود. بله، امروز واقعاً هيچ عذري پذيرفته نيست. ... حضرت عالي با ما فرمايشي - نصيحت و توصيه يي - نداريد؟ به هرحال ما هميشه منتظر هستيم كه نظرات شريف و ارشادات جناب عالي را بشنويم؛ ما آن را مغتنم مي شماريم. ان شاءاللَّه خداوند توفيق بدهد كه تكليف و وظيفه مان را درست بشناسيم و بتوانيم بر طبق آن درست عمل كنيم. مرحمت عالي زياد، خدا حافظ شما

-------------------------------------------------------------------------------- 1) فراگرفته شده 2) آيةاللَّه العظمي گلپايگاني 3) بيانات در جمع علما و مدرّسان و فضلاي حوزه ي علميه قم(30/11/1370)؛ ر.ك: صفحه ي 119 همين مجلد 4) آيةاللَّه العظمي گلپايگاني 5) . (؟) 6) ميرزاي نائيني (1315 - 1239 ق) 7) 1371 - 1278 ش) 8) 1353 - 1274 ش) 9) . (؟) 10) 1324 - 1246 ش) 11) آيةاللَّه العظمي گلپايگاني

بيانات در ديدار با اعضاى هيأت مركزى نظارت بر انتخابات چهارمين دوره ى مجلس شوراى اسلامى

بيانات در ديدار با اعضاي هيأت مركزي نظارت بر انتخابات چهارمين دوره ي مجلس شوراي اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بار سنگيني را بر دوش گرفته ايد خيلي خوش آمديد و لطف فرموديد. بنده هم از آقاياني كه تشريف آوردند و اين فرصت را به ما دادند كه راجع به مسائل انتخابات قدري بيشتر صحبت كنيم، تشكر مي كنم. همچنين از اين كه بار

سنگيني بر دوش گرفته ايد، تشكر مي كنم؛ هم از خود جناب آقاي رضواني،(1) هم از ساير اعضاي شوراي نگهبان، و هم از آقاياني كه در اين قضيه ي بخصوص همكاري مي كنند. بله، واقعاً بار سنگيني است و همان طور كه اشاره كرديد، يقيناً حسن عمل و دقت در اين كار و رفتار كردن به مُرّ وظيفه - اعم از آنچه در جزييات قانون، يا خارج از جزييات قانون وجود دارد؛ به هرحال گاهي اوقات «وظيفه» چيزهايي را براي انسان املاء مي كند - لازمه ي آن است. اينها كارهاي بسيار سختي است؛ ان شاءاللَّه كه خداوند به شماها اجر بدهد و تلاش و زحمتي كه مي كشيد، مقبول درگاه خداوند متعال باشد. بنده نسبت به آن سه موردي كه جناب آقاي رضواني سؤال فرمودند،(2) نظري عرض خواهم كرد؛ ليكن اين جلسه، جلسه ي مهم و مغتنمي است. من كلياتي را راجع به مسائل مربوط به قضيه ي نظارت يادداشت كرده ام كه عرض كنم. البته آنچه كه من عرض خواهم كرد، مطمئنم كه براي آقايان محترم اعضاي شوراي نگهبان و همچنين براي آقاياني كه در اين سطح عالي با آنها همكاري مي كنند، جزو واضحات است و هيچ چيزي بر معلومات آنها نخواهد افزود؛ ليكن در عين حال براي كساني كه بعد ممكن است بخواهند اين حرفها را بشنوند يا از خبرش اطلاع پيدا كنند، تذكرتاً عرض مي كنم. شوراي نگهبان، مطمئن ترين دستگاه نظام آنچه را كه مي خواهم عرض كنم، در چهار محور خلاصه مي شود: محور اول اين است كه شوراي نگهبان مطمئن ترين دستگاه و ارگاني است كه انقلاب به نظام كشور بخشيده است. ما براي اين كه به طور كلي از سلامت نظام مطمئن باشيم، مهمترين و رساترين

و فعالترين و مؤثرترين مجموعه ي ما همين شوراي نگهبان است. در قانون اساسي ما، شوراي نگهبان حتّي نقشي مهمتر از طراز اولي كه در صدر مشروطيت گذاشته شد، دارد. اولاً طراز اول، به مسائل قانون اساسي و امثال اينها كاري نداشت؛ فقط به مسأله ي شرع كار داشت؛ ثانياً اين كساني كه امروز در شوراي نگهبان هستند، با مسائل كشور و مسائل انقلاب و مشكلاتي كه بر سر راه انقلاب هست، واقفترند، تا آن كساني كه در آن روز مي خواستند در نقش طراز اول كار كنند. البته ديديم كه در آن روز دشمنان اسلام و دشمنان آزادي ايران نتوانستند طراز اول را تحمل كنند و چه زود آنها را از صحنه خارج كردند؛ اول وجودشان را، بعد خودِ اعيانشان را بي اثر كردند و اين ارگان را بكلي حذف كردند! بدون طراز اول، دهها سال مشروطيت ادامه پيدا كرد و شد آنچه شد: مشروطه به استبدادي از طراز استبدادهاي درجه ي اول تبديل شد؛ يعني از استبداد ناصرالدين شاهي بالاتر! هيچ كس نمي تواند بگويد كه استبداد رضاخان از استبداد ناصرالدين شاه كمتر است؛ بلكه بلاشك بيشتر از آن است. ناصرالدين شاه در قضيه ي تنباكو وقتي كه حركت مردم را ديد، عقب نشست؛ اما رضاخان در سال 1314 هنگامي كه حركت مردم و علما را ديد، حركت مردم را سركوب كرد و علما را دستگير نمود و واقعه ي مسجد گوهرشاد را پيش آورد! به اعتقاد ما، همه ي اينها ناشي از عدم حضور طراز اول در آن جاست؛ والّا اگر علماي پيش بيني شده ي در متمم قانون اساسي - كه همان طراز اول باشند - حضور مي داشتند و مي توانستند نقش خودشان را

ايفا كنند، ما امروز از آنچه كه هستيم، خيلي جلوتر بوديم. خوشبختانه حضور امام(رضوان اللَّه تعالي عليه) در انقلاب، با آن قاطعيت و آن بصيرت و آن حزم(3) و آن حكمتي كه در ايشان بود، اجازه نداد كه دشمنان بخواهند نسبت به شوراي نگهبان همان كاري را بكنند كه با طراز اول كردند. شوراي نگهبان بايستي مورد اعتماد و قبول و ائتمان مردم باشد امروز هم بحمداللَّه شوراي نگهبان در اوج اقتدار قانوني و معنوي است؛ و هم در قضيه ي قوانين، و هم در قضاياي فرعي - از قبيل اين قضيه يي كه امروز شما به آن دچار هستيد - مورد قبول مردم و مورد اعتماد و توجه دستگاهها و پشتيبان نظام است. هركس كه اين موقعيت را براي شوراي نگهبان نپسندد و با آن معارضه و مقابله بكند، آگاهانه و يا ناآگاهانه در همان خطي قرار گرفته كه يك روز قبل از رضاخان و در زمان رضاخان، در راه حذف آن طراز اول اقداماتي انجام گرفت و نتايجي به بار آورد. شوراي نگهبان در حرف و اقدام و كار خودش، امين و مؤتمن است و همه موظفند كه به چشم امين به آن نگاه كنند. هر قاضي عادلي هم وقتي كه قضاوت مي كند، ممكن است يك نفر در دلش به او اعتراض داشته باشد - چون بين ماها عصمت كه نيست - و آن اعتراض بحق هم باشد؛ اما حكم قاضي، حكم يك امين مؤتمن است و بايستي عملاً مورد اعتماد قرار بگيرد. امروز وضع شوراي نگهبان اين طور است؛ هم در قوانين، هم در تصرفات اجرايي و شبه اجرايي - از اين قبيلي كه ما در باب انتخابات

مشاهده مي كنيم - بايستي مورد اعتماد و قبول و ائتمان مردم باشد و بحمداللَّه هست و هيچ كس نبايد به خودش اجازه بدهد كه از اين موقعيت و مقام شامخ معنوي يي كه قانون براي شوراي نگهبان معين كرده، حَطّي(4) انجام بدهد و نسبت به آن خدشه يي وارد كند. با علم و معرفت و بصيرت به اين موقعيت است كه ما در باب تصرفات شوراي نگهبان حرف مي زنيم و نسبت به آن تصميم گيري مي كنيم. نظارت بر انتخابات، كاري بسيار با اهميت محور دوم اين است كه كار نظارت بر انتخابات، كار بسيار بااهميتي است؛ زيرا كه سلامت انتخابات، سلامت مجلس را به دنبال دارد؛ و سلامت مجلس، سلامت قوانين و مايه هاي كار را در كشور به دنبال دارد. يك دستگاه اجرايي هرچند هم كه كارآمد باشد، اگر قوانيني كه در اختيار آن قرار مي گيرد، قوانين رسا و سالم و صحيحي نباشد، بالاخره در آن انحراف پيدا خواهد شد. صحت نظام ما به حفظ جهت اسلامي و رعايت قانون اساسي در آن است؛ و اين با شوراي نگهبان تأمين مي شود. اگر سلامت نظام به اين است كه قوانين صحيحي باشد و اسلام در آن رعايت بشود، چنانچه خداي ناكرده مجلس نتواند قوانينِ آن چناني را كه منطبق با اسلام است، ارائه بكند و تصرفات مجلس، تصرفات خوب و درستي نباشد، بلاشك اين در وضع دولت و اداره ي اجرايي كشور اثر خواهد گذاشت. بنابراين، سلامت نظام، به سلامت مجلس وابسته است. يك مجلس سالم و قوي و كارآمد و داراي اعضاي مؤمن و منطبق با ضوابط، خواهد توانست پشتيبانيِ قانوني نظام را به شكل صحيحي انجام بدهد. بنابراين، شما

كه الان در آستانه ي رعايت اين ضوابط در انتخابات هستيد، كار بسيار مهمي را انجام مي دهيد؛ لذاست كه بايستي ضوابط را بدقت رعايت كنيد. نماينده ي مجلس بايستي يك انسان صالح باشد آن نماينده يي كه وارد مجلس مي شود، بايستي يك انسان صالح باشد؛ حالا در چه حدي از معرفت و علم و توانايي باشد، آن چيزهايي است كه قانون معين كرده و مردم طبق آنچه كه صلاحشان هست، ان شاءاللَّه تشخيص خواهند داد و تصميم گيري خواهند كرد؛ ليكن شما به عنوان يك ابزار اطمينان، نگذاريد كه خداي ناكرده در اين طريق اختلالي به وجود بيايد. اگر كسي فاسد است - فساد مالي، يا فسادهاي گوناگون اخلاقي، يا فساد عقيدتي و سياسي - اگر كسي فتنه گري مي كند، نظام را تضعيف مي كند و كارايي دستگاهها را از آنها مي گيرد - به تعبير رسايي كه بين مردم رايج است: چوب لاي چرخ دستگاه مي گذارد - واقعاً نمي تواند در آن تريبون به آن عظمت حضور پيدا كند؛ او نبايد وارد مجلس بشود. آن كساني كه واقعاً رفتار و اعمال و گفتار آنها حاكي از اين است كه براي خاطر هر انگيزه يي - يا به انگيزه هاي سياسي، يا به انگيزه هاي شخصي و خصلتي - با نظام مقابله دارند، اينها نبايد وارد مجلس بشوند؛ از اين جهت بايستي خيلي رعايت كرد. اين مسأله ي فساد مالي و فساد اخلاقي و فتنه گري يي كه عرض كردم، يك مسأله ي جدي است. انسان كساني را مي بيند كه وقتي در تريبوني قرار مي گيرند، از آن تريبون براي فتنه گري استفاده مي كنند؛ برايشان خلاف واقع گفتن و دروغ گفتن، بلكه مردم را بناحق تهييج كردن، حق را باطل و باطل را

حق جلوه دادن، اهميتي ندارد! واقعاً اگر چنين كساني باشند، بايد جلوي آنها را گرفت و نبايد گذاشت به مجلس راه پيدا كنند. زبان قانون را بايد دانست جناب عالي(5) به مسأله ي قاچاق اشاره كرديد. قاچاق، يك عنوان عام و وسيع و يك طيف است. مثلاً يك وقت هست كه يك نفر فرضاً به خارج از كشور رفته و حالا آمده و يك دستگاه ضبط صوت هم با خودش آورده كه مثلاً قاچاق محسوب مي شود؛ يا مثلاً موقع خروج از كشور، فلان جنس را همراه خودش خارج كرده است. هرچند ورود و خروج آن اجناس طبق مقررات نبوده و البته اين يك قانون شكني و تخلف از قوانين است؛ اما معلوم نيست كه اين خيلي اهميت داشته باشد كه كسي را از صلاحيت بيندازد؛ بخصوص بعد از آن كه آثار توبه و انابه هم ظاهر بشود. اما يك وقت هست كه يك نفر با يك باند قاچاق ارتباط دارد و اصلاً كارش تمهيد مقدمات و تسهيل طرق براي انجام قاچاق است؛ اينها يكسان نيستند. بايد واقعاً نگاه كرد، حدود را مشخص كرد و فهميد كه صرف عنوان كافي نيست. يا مثلاً يك نفر در يك معامله تخلف كوچكي داشته، اما يك نفر هم در امر معامله و تصرفات ماليش اصلاً آدم فاسد و سوء استفاده چي است؛ بناحق به دست مي آورد، بناحق خرج مي كند و بناحق به اين و آن مي دهد؛ اينها فساد مالي است. بنابراين، كار اهميت دارد و بايد ضوابط را در اين كار بشدت رعايت كرد. من در قضيه ي انتخابات خبرگان هم خدمت آقايان عرض كردم(6) كه به نظر من مُرّ قانون خيلي مهم است. البته

شما اهل قانون هستيد و مي دانيد كه قانون زبان دارد؛ زبان قانون را بايد دانست و حدود قانون را بايد كشف كرد. گاهي اوقات كلمات و الفاظ براي بيان آن مغزها و محتواي حقيقيِ قانون كافي نيستند؛ قانون شناسي مثل شماها مي تواند درك كند كه واقعاً قانون چه دارد مي گويد. جهات اخلاقي را بايد رعايت كرد محور سوم، مسأله ي رعايتهاي اخلاقي است كه در اين كار لازم است. البته در سطوح شما آقايان، اين حرفها به ساحت شما اصلاً نزديك هم نمي شود؛ اما وقتي كار وسيع مي شود، بايستي خيلي روي اين مسأله دقت و رعايت كرد؛ دايم بايستي اين را گفت، تا اين كه همه ي عوامل و افرادي كه هستند، آن را رعايت كنند. جهات اخلاقي را بايد رعايت كرد؛ از جمله يكي از آنها اين است كه مسائل شخصي افراد را نبايد با آن مسائل عمده خيلي مخلوط كرد؛ مثلاً مسائل خطي و سياسي را نبايد با مواضع واقعي انقلابي و ضد انقلابي مخلوط كرد. ممكن است يك نفر باشد كه از لحاظ سياسي مذاقي داشته باشد؛ كسي است كه طرفدار انقلاب و علاقه مند به انقلاب است و تلاش هم مي كند؛ اما حالا در انقلاب زيد را قبول دارد، عمرو را قبول ندارد؛ در حالي كه ما عمرو را قبول داريم، زيد را قبول نداريم؛ يا ما هر دوي زيد و عمرو را قبول داريم، اما او يكي از آنها را قبول ندارد؛ اين كه جرم نيست. اگر اعضاي هيأتهاي نظارت دچار مسائلي شوند كه امروز به آنها مسائل خطي گفته مي شود، اين واقعاً مسأله ي مهمي است؛ اين شبيه گروه گرايي و قبيله گرايي و قوم وخويش گرايي است. يك نفر

را براي خاطر اين كه جزو يك مجموعه است، قبول بكنيم؛ يك نفر ديگر را به خاطر اين كه جزو مجموعه ي ديگري است، رد بكنيم؛ نبايد اجازه بدهيم كه چنين چيزي در حوزه ي كار ما وارد بشود. حب و بغضها هم همين طور است؛ گاهي يك نفر از كسي خوشش مي آيد، از ديگري بدش مي آيد؛ بايد واقعاً مواظبت كرد كه در هيچ سطحي از سطوح، اين مسأله دخالت نكند. بعضيها هستند كه سروصدايشان زياد است؛ بدون اين كه در آن فتنه گري يي وجود داشته باشد. در مقابل، بعضيها هستند كه بدون سروصدا فتنه گري مي كنند! اينها را بايد حقيقتاً از همديگر تفكيك كرد. شناختن افراد و تشخيص مصاديق فتنه گري و مصاديق كار سياسي و كار خطي و تفكيك اينها از همديگر، به نظر خيلي مهم مي آيد. بدون تحقيق نبايستي افراد را متهم كرد آن چيزي كه من قبلاً هم عرض كرده ام و الان هم تأكيداً و تأييداً عرض مي كنم - با اين كه شما هم قبلاً به من گفته ايد كه اين جهت حل شده است - اين است كه در هيچ جايي از جاها در سطح كشور، در رد و قبولها، اين جهات خطي و سياسي و اين كه فلاني نسبت به فلان كس چه موضعي دارد، مطلقاً نبايستي دخالت بكند. بدون تحقيق نبايستي افراد را متهم كرد. به ظواهرِ خيلي ابتدايي نبايستي نسبت به وجود جرمي در كسي حكم كرد؛ مثلاً الان رايج شده كه بعضيها را به اندك چيزي «ضد ولايت فقيه» مي گويند! معلوم نيست اگر كسي يك وقت در جايي يك كلمه حرفي زد، اين ضديت با ولايت فقيه باشد. البته ضديت با ولايت فقيه، يعني ضديت با اصيل ترين و

ركين ترين اصول و اركان نظام جمهوري اسلامي - شكي نيست - منتها ضديت معنايي دارد. مثلاً يك نفر هست كه عليه اين معاني مي نويسد يا حرف مي زند، يا با موقفها و مواضعي كه از طرف دستگاه رهبري يا از طرف رهبري گرفته مي شود و طبق قانون اساسي سياستهاي اصلي نظام را تشكيل مي دهد، صريحاً و غالباً - ولو نه دايماً - مخالفت مي كند، يا در مواقع حساس مخالفت مي كند؛ اينها ضديت است؛ ليكن آن كسي كه حالا يك وقت در جايي يك كلمه حرفي زده، يا مثلاً نسبت به چيزي عكس العملي نشان داده، اين ضديت محسوب نمي شود. ضديت با ولايت فقيه، شواهد و ضوابطي دارد در زمان امام(رضوان اللَّه عليه) ما مي ديديم كه ايشان مطلبي را مي فرمودند، اما در مجلس همه به آن رأي نمي دادند؛ نمي شود گفت اينها ضد ولايت فقيه اند. من يادم هست كه يك وقت راجع به راديو و تلويزيون يك نظر اين بود كه رؤساي سه قوه، شوراي عالي راديو و تلويزيون باشند؛ همان شوراي سرپرستي يي كه سابق بود. بنده خودم با ايشان صحبت كرده بودم و مي دانستم كه نظرشان اين است كه رئيس جمهور و رئيس مجلس و رئيس قوه ي قضاييه، اعضاي شوراي سرپرستي را تشكيل بدهند. قاعده اش هم همين بود كه وقتي مي گويند سه قوه نظارت كنند - كه در قانون اساسي قبلي، تعبير اين گونه بود - بايد شورايي با اين تركيب تشكيل شود؛ آسانترين وجهش اين است. وقتي اين پيشنهاد به مجلس آمد، آقاي هاشمي آن را مطرح كردند؛ اما با اكثريت قاطعي رد شد! با اين كه ايشان هم گفتند كه اين نظر امام است، اما فقط عده ي معدودي به آن

رأي دادند! واقعاً نمي شود به آن اكثريت گفت كه شما ضد ولايت فقيه هستيد؛ نه، همه شان هم فدايي امام و علاقه مند به امام و مخلص امام بودند؛ خيليهايشان هم جبهه برو بودند؛ اما اين حرف را قبول نداشتند؛ بنابراين بايد واقعاً اين چيزها از هم تفكيك بشود. در همان وقت ما كساني را مي شناختيم كه به فلان مركز مي رفتند و صحبت مي كردند و در اصلِ اعتبار نظر ولايت فقيه خدشه مي كردند! اين حرفها مربوط به امروز نيست كه حالا كسي خيال كند بعضيها امروز اين حرفها را مي زنند؛ نه، همان زمان مي زدند؛ ما در جريان بوديم و افرادش را مي شناختيم؛ الان هم يقيناً آثار و نوارها و حرفهايشان هست. غرض، رمي به «ضديت با ولايت فقيه» چيز آساني نيست كه ما تا اندك چيزي از كسي ديديم، فوراً اين مُهر را به پيشاني او بزنيم؛ ضديت با ولايت فقيه، شواهد و ضوابطي دارد. علي ايّ حال، اين جهات اخلاقي بايد خيلي با دقت رعايت بشود. البته آقاياني كه بحمداللَّه در رأس هستند - چه خود آقايان شوراي نگهبان، چه آقاياني كه همكاري مي كنند - نزاهت و طهارتشان اظهر از اين است كه كسي بخواهد درباره ي آن چيزي بگويد، يا چنين توصيه هايي بكند؛ ليكن در سطح عام اين معنا هست. حركت خطي، غير از قبول مواضع مدون است محور چهارم هم كه به عنوان فذلكه(7) و تتمه يي براي اين حرفهاست، همان چيزي است كه من يك وقت حضوراً هم به جناب آقاي رضواني و بعضي از آقايان عرض كردم و آن، گزينش افراد است. اينهايي كه ما در سطح كشور به عنوان ناظر انتخاب مي كنيم، چه طور آدمهايي هستند؟ اين خيلي

مهم است. بايستي هيچ بهانه يي براي اين كه كسي ايراد و خدشه يي وارد كند، وجود نداشته باشد. بايد افراد پاكِ طاهر، حتّي ترجيحاً بدون گرايش واضح به يك جناح و جريان، به عنوان ناظر گزينش شوند. بعضيها آدمهاي خوبي هم هستند؛ اما واضح است كه حركت آنها، حركت خطي است؛ كه حركت خطي، حركت خوبي نيست. حركت خطي، غير از اين است كه انسان مواضعي را به طور مدون قبول كرده باشد. حركت خطي، يعني گروه گرايي؛ يعني كسي را كه داخل يك مجموعه است، قبول مي كند؛ به صرف اين كه در اين مجموعه قرار دارد. در سال 62 كه دو جريانيِ خيلي عميقي در حزب جمهوري اسلامي به وجود آمده بود و كنگره ي مفصلي هم در مدرسه ي عالي شهيد مطهري درست كرده بوديم، من صحبت كردم و از اين دو جريان، به دو قبيله و دو طايفه تعبير كردم! اصلاً بحث گروه و حزب نيست؛ چون دو حزب با مواضع فكريشان از هم جدا مي شوند؛ اما اين دو مجموعه، با خود افراد مجموعه از هم جدا مي شوند، نه با مواضعشان؛ زيرا كساني در اين مجموعه هستند كه خيلي هم مواضع اين مجموعه را قبول ندارند، اما جزو اينهايند؛ كساني هم در مجموعه ي آن طرفي هستند كه باز همه ي آن مواضع را قبول ندارند، اما جزو آنها هستند؛ كأنه بحث بر سر تعصبات فاميلي و قبيله يي است! به عبارت ديگر، وقتي كسي جزو آن عده باشد، اين عده نگاه نمي كنند كه خصوصيات اخلاقي او چيست و معيارها چه قدر بر او منطبق است؛ ردش مي كنند؛ آن عده هم كاري ندارند كه معيارها و ضوابط چيست؛ قبولش مي كنند؛ اين غلط است؛

بعضي اين طوري عمل مي كنند؛ ولو اين كه در تصرفات شخصيشان آدمهاي بدي هم نيستند. هرچه بشود انسان اين تقسيم بنديها را در اين مجموعه ها نياورد، خيلي بهتر است؛ كساني بيايند كه معروف به اين معاني نباشند، تا اطميناني ايجاد بشود. شوراي نگهبان بايد مظهر و آينه ي اعتماد عمومي باشد آخرين جمله اين كه بالاخره شوراي نگهبان همچنان كه واقعاً وسيله ي اعتماد عمومي بوده است، بايد مظهر اين اعتماد هم باشد. هرچه افراد از جهات و جناحهاي مختلف بيشتر در انتخابات شركت كنند، اين براي نظام بهتر است؛ براي شوراي نگهبان هم بهتر است. ما بايد كاري كنيم كه اين امكان و وسيله براي ورود اشخاصِ بيشتر فراهم بشود. نبايد طوري باشد كه يك جريان، ولو در يك شهر خاص، احساس بكند كه در اين انتخابات وارد نيست؛ بايد طوري باشد كه در همه جا همه احساس كنند كه مي توانند آن فرد مورد نظر خودشان را واقعاً آزادانه انتخاب بكنند؛ يعني شوراي نگهبان و حركتي كه در اين مقطع انجام مي دهد، بايد مظهر و آينه ي اعتماد عمومي باشد. البته من شخصاً به آقايان در حد اعلاي اعتماد، اعتماد دارم. من شماها را از لحاظ اخلاقي و علمي، عادل و زكي و نزيه مي دانم و مطمئنم كه مصلحت هم آن طوري كه هست، در ذهن آقايان واقعاً وجود دارد و ضوابط كاملاً رعايت خواهد شد؛ ليكن به هر حال اينها كلياتي است كه لازم است گفته بشود، تا براي عمل و موارد شبهه، وضع روشني وجود داشته باشد. بايستي ضوابط را رعايت كرد در مورد آن قضيه يي كه فرموديد دلايل و مداركي هم نيست، اما آدم مي داند، عرض مي كنم كه اگر

انسان مي داند، بايد طبق علمش عمل كند - از قبيل آنچه كه مثلاً در مورد علم قاضي مي گويند - منتها بايستي واقعاً ضوابط را رعايت كرد. نمي گوييم ضوابط، يعني ملفوظ و منطوق قانون؛ ليكن مي گوييم ضوابطي كه شرعاً و قانوناً معتبر است، بايد رعايت بشود. حالا اگر با آن ضوابط، واقعاً انسان علم پيدا كرد، طبعاً طبق علمش عمل خواهد كرد؛ اين چيز قهري است. خداوند ان شاءاللَّه وجود شريف آقايان را محفوظ بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) رئيس هيأت مركزي نظارت بر انتخابات شوراي نگهبان 2) سؤالاتي به شرح زير مطرح شد: بعضي اشخاص طبق قانون موجود واجد صلاحيتند؛ ليكن به نظر ما چنين نيست. به عنوان مثال، در صورتي كه شخصي به جرم قاچاق در محاكم محكوم شده باشد، طبق قانون از كانديدا شدن محروم نمي شود؛ در اين موارد چه بايد كرد؟ بعضي اشخاص به حسب مدارك موجود مجرم نيستند؛ اما ما با مدارك خود و چيزهايي كه قانون به آن متذكر شده، آنها را مجرم مي دانيم؛ در اين موارد چگونه بايد عمل كنيم؟ بعضي از افرادِ رد صلاحيت شده سعي مي كنند براي خود اثبات صلاحيت كنند و ممكن است براي اين امر به حضرت عالي هم متوسل شوند؛ نظر شما در اين خصوص چيست؟ 3) استواري، دورانديشي 4) از بهاي چيزي كاستن 5) آيةاللَّه رضواني 6) بيانات در ديدار با جمعي از ناظران و اعضاي هيأت نظارت شوراي نگهبان (4/07/1369)؛ ر. ك: ج 5 ، ص 198 7) مجمل كلام

بيانات در ديدار با اعضاى «گروه ادب و هنر» صداى جمهورى اسلامى ايران

بيانات در ديدار با اعضاي «گروه ادب و هنر» صداي جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم جايگاه ادب و هنر بايد حفظ و

تثبيت شود آقايان و خانمها ! خيلي خوش آمديد. با برنامه هاي شما تا حدودي آشنا هستم. بعضي از برنامه ها را وقت كرده ام كه گاهي گوش بكنم؛ اما بعضي را هم متأسفانه مجال نكرده ام كه يا مرتب بشنوم، يا اين كه با گوش تدبر و با حضور قلب بشنوم؛ ليكن از بيشتر اين برنامه هايي كه ذكر شد،(1) مي شود گفت كه اندكي چشيده ام. به نظر بنده، برنامه هاي گروه «ادب و هنر»، برنامه هاي مهمي است. جايگاه ادب و هنر بايد به وسيله ي آن كساني كه مدعي ادب و هنر و باني اين كارند، حفظ و تثبيت بشود. البته هنر با ادبيات قدري فرق دارد. به يك معنا همه قبول دارند كه هنر در داخل زندگيشان باشد - مثلاً هركسي از صداي خوش، حظ روحي مي برد - اما ادبيات به معناي عام خودش اين طور نيست كه مورد قبول همه باشد. آنهايي كه بيرون از محيط ادبياتند، اصلاً ادبيات را يك چيز جدي و يك كار به حساب نمي آورند. فرض كنيد مهندسي مشغول كارهاي فني و غرق در چرخ و پَر و پيچ و مهره است، در همين حال به او بگوييم كه مثلاً به نظر شما اين ترجمه يا اين رمان يا اين شعر چگونه است؛ اصلاً به ذهن او، اين يك كار بچه گانه و يك كار غير جدي مي آيد! حتّي مردم معمولي كوچه و بازار هم همين طورند. با اين كه مردم ما - بخصوص در بعضي از مناطق كشور - غالباً ذوق هنري و ادبيِ رقيقي دارند، ليكن اگر مثلاً گفته بشود كه در فلان جا بحثي در ادبيات خواهد شد، برايشان باوركردني نيست؛ يعني ادبيات را دور از مسائل جدي مي دانند؛

در حالي كه واقع قضيه اين نيست. ادبيات، رابط ميراث فرهنگي يك كشور از نسلي به نسل ديگر ادبيات در حقيقت رابط ميراث فرهنگي يك كشور از نسلي به نسل ديگر است؛ كه اگر نباشد، ما مي توانيم پزشك و مهندس و صنعتگر و عالم داشته باشيم، اما براي دنياي ديگري؛ نه براي دنياي اين جامعه و اين مرز و بوم. ادبيات مثل آن ژنهاي انتقال خصوصيات است كه اصلاً وراثت و نسل را اينها حفظ مي كنند. ادبيات است كه اتصال يك ملت را به گذشته ي خودش، و فرزندي را به پدر نسلي خودش، ايجاد و حفظ و ثبت مي كند. يك زماني ادبيات ما ربطي به ادبيات امروز ما نداشته است؛ مثلاً دوران قبل از اسلام كه ايران ناگزير ادبياتي داشته، آن ادبيات، اين ادبيات امروز ما نبوده است و ما از آن ادبيات خبري نداريم؛ حتّي شاهنامه هم كه دارد از آنها حرف مي زند، يك چيز ديگر است؛ ادبيات ماست كه دارد از زماني چيزي را گزارش مي كند؛ كه حالا راست و دروغش هم به عهده ي خودش است. بنابراين، از آن زماني كه ايران ادبياتش همين ادبياتي است كه امروز ما داريم، وحدت نسلهاي مختلف، با ادبيات حاصل مي شود؛ يعني با شعر، با كلام، با سخن. البته هنر - و يكي از اجزاي آن، يعني همين موسيقي يي كه شما(2) گفتيد - يكي از بهترين وسايل انتقال ادبيات است. مردم ما زبان موسيقي را با كلامش بيشتر مي فهمند اين نكته را هم همين جا متذكر بشوم كه اين سازِ تنها هم كه به آن اشاره شد،(3) مردم ما با آن آشنا نيستند؛ شما بي خود خودتان را زحمت مي دهيد!

در بعضي از كشورهاي خارجي - آن طور كه من شنيده ام - اصلاً مردم مي روند پول مي دهند و بليط مي خرند، تا آهنگي را كه توسط فلان نوازنده و آهنگسازِ معروف ساخته شده است، گوش كنند؛ شما در داخل كشور ما اين را سراغ نداريد؛ نه اين كه بين توده ي مردم و متدينين سراغ نداريد؛ نه، بين آن كساني هم كه ديانت در زندگي آنها نقش ندارد، سراغ نداريد كه بروند جايي بنشينند، براي اين كه سازي بشنوند و چيزي از آن بفهمند و بعد بيرون بيايند؛ لذا موسيقي در كشور ما قاعدتاً موسيقيِ باكلام است و مردم از كلامش بيشتر مي فهمند. اگر اين ساز با كلام همراه شد، آن وقت ساز هم براي ما مفهوم پيدا خواهد كرد؛ والّا اگر كلام نباشد، ما از ساز چيزي نمي فهميم. حالا من كه نمي فهمم، دليل نيست؛ من يك آخوند هستم و با اين چيزها ارتباطي نداشته ام؛ آنهايي هم كه ارتباط داشته اند، نمي فهمند! من كه به شما عرض مي كنم، چون تفحص و سؤال كرده ام و فهميده ام كه از ساز چيزي نمي دانند؛ يعني زبان موسيقي را با كلامش بيشتر مي فهمند، تا با آن نغمه يي كه از ساز بيرون مي آيد. منظور من اين است كه آن موسيقي، آن جايي كه زبان گويايي داشته باشد - يا به خاطر كلامي بودنش، يا به خاطر اين كه مردم با زبان آن ساز آشنا هستند - همين خاصيت ربط و انتقال را دارد. ادبيات، يك امر تشريفاتي نيست آن دستگاههايي كه مباشر امور ادبيات هستند، بايد اثبات كنند كه ادبيات، فقط يك سرگرمي و يك امر تشريفاتي و زايده يي در زندگي نيست؛ بلكه يك چيز ضروري است. فرض بفرماييد ما امروز مايليم

كه آن ملتهايي كه در اطراف عالم با فرهنگ و ادبيات ايراني آشنا بودند، اين ارتباط و اتصالشان محفوظ بماند. مي دانيد كه استعمار دهها سال متمادي - شايد در بعضي جاها قرنها - تلاش كرد تا آثار فرهنگ ايراني را كه در خيلي از نقاط دنيا وجود داشت، بزدايد؛ مثلاً در هند اين معنا كاملاً واضح است. آن وقتي كه كمپاني انگليسي هند شرقي وارد هند شد، يكي از اولين تلاشهايش اين بود كه زبان فارسي را كنار بزند. اين زبان اردو را كه ملاحظه مي كنيد، ابتدا رسمي كردند، براي اين كه زبان فارسي را كنار بگذارند؛ بعد خودِ زبان اردو را هم كنار زدند و زبان انگليسي را زبان رسمي كردند! از اوايل قرن نوزدهم اين كار شروع شده و تا امروز هم ادامه دارد. اگر شما امروز به هند تشريف ببريد و با مردمِ غير طبقات پايين انگليسي حرف بزنيد، همه آن را مي دانند؛ چون زبانشان است. زبان رسمي، زبان دولتي و زبان اداري، زبان انگليسي است؛ يك روز همينها زبان فارسي بوده است؛ يعني زبان رسمي، زبان حكومت، زبان ديوان، زبان مراسلات و احكام و قوانين، فارسي بوده است. حالا ما مي خواهيم اين را برگردانيم؛ به چه وسيله يي مي شود اين زبان را برگرداند؟ ما گلستان سعدي و ديوان حافظ و كتابهاي فارسيِ همان چيزهايي كه از نسلهاي گذشته، اين زبان و ادبيات و فرهنگ را دارند منتقل مي كنند، مي فرستيم؛ آنها هم استقبال مي كنند و مي خوانند؛ اين نقش ادبيات است، كه به نظر بنده بسيار حايز اهميت است؛ اين را شما بايد در محيطهاي ادبياتي اثبات كنيد. مايه ي فنيِ ادبي برنامه هاي شما بالا باشد

در مورد برنامه هاي شما هم اعتقادم اين است كه دو چيز را بايد خيلي اهميت بدهيد. اين دو چيز اگر در مجموعه ي برنامه هاي شما نباشد، توفيق برنامه ها كامل نيست: اول، مايه ي فنيِ ادبي برنامه هاي شماست؛ يعني ادب شما بايد ادب فاخري باشد؛ چون آن جا راديوست. فرق است بين آن روزنامه يي كه فرضاً شعري را از يك شاعر چاپ مي كند و وقتي شما آن را نگاه مي كنيد، مي بينيد شعر بي ربطي است - خيلي خوب، روزنامه است؛ دلش خواسته آن شعر را درج كند؛ اگر كسي نمي خواهد، اين روزنامه را نخرد و نخواند؛ يا بخرد و اين صفحه را نخواند - و بين راديو كه يك رسانه ي عمومي و متعلق به همه ي مردم است. مردم راديو را باز مي كنند، به شما احترام مي گذارند و برنامه تان را گوش مي كنند؛ شما بايد چيزي در اختيارشان بگذاريد كه بهترين باشد؛ يعني شعر سست و بيان سست و تحليل و نقد سست بايد نباشد؛ هرچه داده مي شود، بايد قوي باشد. لفاظيهاي بي مغز نبايد نباشد البته معناي قوي بودن، قلمبه سلمبه بودن نيست. مواظب باشيد بيانهاي شما قلمبه سلمبه نباشد. بعضي اوقات براي بيانات عرفاني، چيزهايي را مي گويند كه ما كه اينكاره ايم، وقتي گوش مي كنيم، مي بينيم چيزي نمي فهميم! من مي گويم وقتي منِ آخوندي كه در ميان اين كتابها و اين تعبيرات بزرگ شده ام، نمي فهمم كه اين آقا چه مي خواهد بگويد، پس يك آدم معمولي كه مطالعه ي چنداني هم ندارد، چگونه مي خواهد بفهمد؟! پس ما براي چه كسي برنامه مي سازيم؟! بنابراين، لفاظيهاي بي مغز نبايد باشد؛ ليكن سخن بايد استوار، رسا، شيوا و محكم باشد؛ يعني محتوا و قالب - هر دو - بايد

مورد نظر باشد و شما به كم راضي نشويد. اگر نقد مي كنيد، نقدِ خوب بكنيد؛ اگر شعر مي خوانيد، شعرِ خوب بخوانيد. با نقد، سطح كارهاي فرهنگي ارتقاء مي يابد اين چيزي كه شما(4) راجع به نقد گفتيد، اشكال كار اين است كه متأسفانه «نقد» انجام نمي گيرد. اگر نقد حقيقتاً انجام بگيرد و نقاد بي رودربايستي كار «نقد» را انجام دهد، سطح كارهاي فرهنگي ارتقاء پيدا مي كند. شما بايد آدمهايي داشته باشيد كه بنشينند مثلاً كار جمالزاده،(5) هدايت،(6) چوبك(7) و ... را واقعاً نقد كنند و نقاط قوّت و ضعفش را بگويند؛ اين كار نبايد همه ي برنامه ي شما را فرا بگيرد؛ بايد بخشي از برنامه را بگيرد. شما خيال مي كنيد كه شخصيت قاآني(8) از شخصيت جمالزاده خيلي بهتر بوده است؟ قاآني، الدنگ زمان خودش بوده؛ اما جمالزاده بنده ي خدا پيرمردي است كه دارد نان خدا را مي خورد و نفس مي كشد! نه، محدوديتهاي شما اينها نيست؛ شما محدوديتهاي ديگري داريد. شما اگر محدوديتهاي طبيعي نداشته باشيد، اينها مشكلي نيست. يك روز در كشور چيزي مُد مي شود و هركس سعي مي كند مطابق آن رفتار كند؛ مثلاً يك روز صادق هدايت در اين كشور مُد بود - البته حالا اين طور نيست؛ اين مربوط به حدود بيست سال پيش است - هركس مي خواست راجع به قصه حرف بزند، حتماً بايد اسم صادق هدايت را مي آورد! البته صادق هدايت نقاط قوّتي دارد؛ اما نقاط ضعفي هم دارد. صادق هدايت كه جزو نويسندگان بزرگ دنيا نيست. اگر شما صادق هدايت را با نويسنده هاي معروف دنيا مقايسه كنيد - چه نويسنده هاي روسي، چه نويسنده هاي فرانسوي، چه نويسنده هاي انگليسي؛ اينهايي كه رمانهاي معروف را خلق كردند

و داستانهاي بزرگ را نوشتند - در مقابل آنها بچه ي كوچكي است! البته او در ايران جايگاهي دارد؛ اما در همان حد بايد او را تفخيم كرد، و نه بيشتر؛ آدم نبايد اسير مُد باشد. داستان كه فقط گزارش نيست آقايي برداشته ده جلد رمان نوشته، كه علي الظاهر كار قشنگي است؛ اما - به قول ما مشهديها - توي بحر كار كه مي رويد، مي بينيد كار پوكي است؛ اين را نقد كنيد. حالا مُد شده است كه بردارند مرتب تعريف بنويسند؛ فلان كس يك رمان ده جلدي نوشته و چنين و چنان كرده؛ خيلي خوب، يك آدم نقادِ واردِ داراي چشم بصير اين را بخواند و عيوبش را پيدا كند؛ عيوبي كه در زبانش هست؛ عيوبي كه در محتوايش هست؛ عيوبي كه در تاريخش هست؛ عيوبي كه در انسجام داستانيش هست. داستان كه فقط گزارش نيست؛ چفت و بند داستاني هم مهم است. اهميت «جنگ و صلح» تولستوي، يا «دُن آرام» شولوخف، به خاطر اين است كه چفت و بند داستاني اينها خيلي محكم است؛ يعني همه جاي اين داستان، صحيح پيش آمده است. زيبايي، با انسجام و هماهنگي ارتباط دارد يك شعر هم همين طور است. يك شعر، غير از انسجام عرضي، انسجام طولي لازم دارد؛ حتّي در غزل. يكي از خصوصياتي كه براي غزل نقل مي كنند، اين است كه ابيات آن به هم ربطي ندارد؛ البته اين تعريفِ خيلي ناقصي است؛ اين طوري نيست. در غزل، هر بيتي دنبال بيت ديگر نيست؛ اما در قصيده، هر بيتي دنبال بيت ديگر است؛ چون قصيده است. قصيده، يعني مايقصدُ به چيزي. قصيده از قصد است؛ يعني شما مقصدي

داريد؛ مثلاً اگر مي خواهيد كسي را مدح كنيد، آن مدح را در قصيده مي آوريد؛ اگر مي خواهيد فلان منظره را توصيف كنيد، آن توصيف را در قصيده مي آوريد؛ بنابراين، هر بيتي دنبال بيت ديگر است و يك توالي طبيعي دارد. در غزل، اين تواليِ طبيعي وجود ندارد؛ اما به اين معني نيست كه به هم ربط نداشته باشد؛ مگر مي شود به هم ربط نداشته باشد؟ اگر غزل انسجام نداشت و چفت و بستش محكم نبود، امكان نداشت كه اين طور جا بيفتد. اصلاً زيبايي به ميزان زيادي به انسجام و هماهنگي و همنواختي و همصدايي ارتباط دارد؛ بدون اين اصلاً درست نيست. من ديدم كه بعضي از اين شعراي نزديك به زمان ما اشتباه مي كنند؛ دو مطلب در دو بيت مي گويند كه اصلاً به هم ربطي ندارد؛ بلكه ضد هم است؛ خيال مي كنند كه اين از خصوصيات غزل است! علت اين است كه نكته را نفهميده اند و نمي دانند كه مقصود استاد فن از بي ارتباطي چيست. شما نگاه مي كنيد، مي بينيد كه ابيات يك شعر، از بيت بالا تا بيت پايين، به هم ربطي ندارد؛ يك جا مي بينيد كه بين دو بيت چيزي جا افتاده؛ معلوم است كه اين دو بيت به هم وصل نمي شود؛ در داستان هم عيناً همين طور است. اگر از قطعات اين چهل تكه ي داستان - كه از اين چهل تكه، يك پارچه ي زيبا و مصوري درست شده - يك قسمت جا افتاده باشد، اين نقش ناتمام است؛ درست مثل اين كه از مجموع تكه هاي يك داستان، يك نقاشيِ بزرگ به وجود بيايد؛ كه هم بايد بخشهايش زيبا باشد، و هم ربط اين بخشها با يكديگر زيبا

باشد. آن رماني كه اشاره كردم، اين ويژگي را ندارد؛ اين اشكال بر آن وارد است؛ يعني چفت و بستهاي داستانيِ آن قابل دفاع نيست. چه طور شد كه آدمي در ظرف هشت ماه، از يك شخصيت به شخصيت ضد خودش تبديل شد؟! نويسنده ي داستان براي اين پرسش جوابي ندارد. اين طور بايد نقد كنيد. در نقد خود، اسم طرف را هم بياوريد؛ اسم كتابش را هم بياوريد؛ نقاط قوّتش را هم بگوييد. مشكل اين است كه نقد، درست انجام نمي گيرد. من حقيقتاً گاهي از اين كه چرا ما در بخشهاي حساس ادبياتي خودمان - كه مظهر ادب است - نمي توانيم آن كار ادبيِ قوي را ارائه بكنيم، جوش مي خورم! البته در جاهايي انصافاً وجود دارد و خوب است؛ مثلاً گاهي نقد شعر وجود دارد. يك وقتهايي ايشان(9) نقد شعر مي كردند و من البته تصادفاً آن برنامه(10) را گوش مي كردم؛ خيلي خوب بود؛ از نقد فنيِ ظريفِ معقولِ خوبي كه مي كردند، خيلي خوشم مي آمد. نقدكننده ي شعر، لزوماً نبايد شاعر هم باشد پس نكته ي اول اين است كه بايد مايه ي ادبي كامل باشد؛ يعني آن شخص اديب - آدمي كه اهل شعر و قصه است - بايد از مايه ي ادبيِ كامل برخوردار باشد. البته اين به معناي آن نيست كه شخص اهل شعر، لزوماً شاعر هم باشد. اي بسا شما مي توانيد در باب اين شيرجه يي كه شخصي از روي دايو مي زند، قضاوت كنيد - مثلاً مي گوييد هنگام شيرجه، پايش كج شد - در حالي كه خودتان نمي توانيد شيرجه بزنيد. اي بسا غير شاعري كه هنر نقدش از يك شاعر بيشتر است؛ يا غير نويسنده يي كه هنر نقاديش از يك نويسنده بيشتر

است. وقتي يك آدم اهل ادبيات و اهل نقد، اين متني را كه شما خوانديد، گوش كرد و ديد درست است، شما مي توانيد اميدوار باشيد كه كارتان در مسير درستي پيش مي رود. نمي خواهم بگويم طوري باشد كه مردم عادي چيزي نفهمند و فقط به درد ادبا و اساتيد بخورد؛ نه، بلكه بايد متقن و عالي باشد و سطح فاخري داشته باشد. جنبه هاي ارزشي را در ادبيات رعايت كنيد نكته ي دوم اين است كه جنبه هاي ارزشي را در ادبيات رعايت بكنيد؛ اين حرفي است كه من با همه ي گروههاي راديو در ميان مي گذارم. رسانه هاي ما - از جمله راديو - تشكيلات ما، گفتن و نشستن ما، اجراي نقش ما، همه براي اين است كه مي خواهيم اين نظام را كامل كنيم؛ هرچه بهتر، هرچه اسلامي تر، هرچه انساني تر و هرچه به هدفهاي عاليش نزديكتر؛ هدف غير از اين كه نيست. وقتي ملتي حركت عظيم و انقلاب بزرگي را انجام مي دهد، يك جمهوري با اين عظمت را بنا مي گذارد و در مقابل اين همه تهاجمات، اين طور از آن دفاع مي كند، اهدافي دارد؛ اين اهداف را ما بايد با همه ي وسايل تعقيب بكنيم. ممكن است يك جا اين اهداف در حال تضييع باشد؛ ما بايد جبران بكنيم. منطقه ي ادب و هنر، يكي از جاهايي است كه شما خيلي خوب مي توانيد در اين زمينه كار كنيد. مسائل ارزشي نظام را بايد در نظر داشته باشيد. آن جاهايي كه با ارزشهاي نظام برخورد مي كند، آن جاها را حتماً حذف كنيد. ادبيات سلف ما در جهت ارزشهاي الهي و اسلامي است خوشبختانه ادبيات سلف ما همه اش در جهت ارزشهاي الهي و اسلامي است؛ از جمله

همين شاهنامه كه شما(11) به آن اشاره كرديد. اول انقلاب عده يي از مردمِ بااخلاصِ بي اطلاع رفته بودند قبر فردوسي را در توس خراب كنند! وقتي من مطلع شدم، چيزي نوشتم و فوراً به مشهد فرستادم؛ كه آن را بردند و بالاي قبر فردوسي نصب كردند؛ نمي دانم الان هم هست يا نه. بچه هاي حادي كه به آن جا مي رفتند، چشمشان كه به شهادت بنده مي افتد، لطف مي كردند و مي پذيرفتند و ديگر كاري به كار فردوسي نداشتند! حقيقت قضيه اين است كه فردوسي يك حكيم است؛ تعارف كه نكرديم به فردوسي، حكيم گفتيم. الان چند صد سال است كه دارند به فردوسي، حكيم مي گويند. حكمت فردوسي چيست؟ حكمت الهيِ اسلامي. فردوسي، يك حكيم الهي شما خيال نكنيد كه در حكمت فردوسي، يك ذره حكمت زردشتي وجود دارد. فردوسي آن وقتي كه از اسفنديار تعريف مي كند، روي دينداري او تكيه مي كند. مي دانيد كه اسفنديار يك فرد متعصبِ مذهبيِ مبلّغ دين بوده كه سعي كرده پاكديني را در همه جاي ايران گسترش بدهد. تيپ اسفنديار، تيپ حزب اللهي هاي امروز خودمان است؛ آدم خيلي شجاع و نترس و ديني بوده است؛ حاضر بوده است براي حفظ اصولي كه به آن معتقد بوده و رعايت مي كرده، خطر بكند و از هفت خان بگذرد و حتّي با رستم دست و پنجه نرم كند. وقتي شما شاهنامه را مطالعه مي كنيد، مي بينيد كه فردوسي روي اين جنبه ي دينداري و طهارت اخلاقي اسفنديار تكيه مي كند. با اين كه فردوسي اصلاً بنا ندارد از هيچيك از آن پادشاهان بدگويي كند، اما شما ببينيد گشتاسب در شاهنامه چه چهره يي دارد، اسفنديار چه چهره يي دارد؛ اينها پدر و پسر هستند. فردوسي بر

اساس معيارهاي اسلامي، به فضيلتها توجه دارد؛ در حالي كه بر طبق معيارهاي سلطنتي و پادشاهي، در نزاع بين گشتاسب و اسفنديار، حق با شاه است. «به نيروي يزدان و فرمان شاه» يعني چه؟ يعني هرچه شاه گفت، همان درست است؛ يعني حق با گشتاسب است؛ اما اگر شما به شاهنامه نگاه كنيد، مي بينيد كه در نزاع بين اسفنديار و گشتاسب، حق با اسفنديار است؛ يعني اسفنديار يك حكيم الهي است. فردوسي از اول با نام خدا شروع مي كند - «به نام خداوند جان و خرد / كزين برتر انديشه بر نگذرد» - تا آخر هم همين طور است؛ فردوسي را با اين چشم نگاه كنيد. فردوسي، خداي سخن است؛ او زبان مستحكم و استواري دارد و واقعاً پدر زبان فارسي امروز است؛ او دلباخته و مجذوب مفاهيم حكمت اسلامي بود؛ شاهنامه را با اين ديد نگاه كنيد. استقبال مردم از اشعار فردوسي و حافظ البته بعضيها زردشتي مسلكند، بعضيها هم زردشتي مسلك نيستند. آنهايي كه زردشتي مسلكند، خوششان مي آمد كه به زردشتيگري تظاهر كنند و چيزي درباره ي فردوسي بگويند؛ اما حقيقت قضيه كه اين نيست. اين شاهنامه ي فردوسي در مقابلمان است. شما خيال مي كنيد كه اگر در شاهنامه ي فردوسي چيزي برخلاف مفاهيم اسلامي وجود داشت، اين قدر در جوامع اسلامي جا مي افتاد؟ شما مي دانيد كه در اين نسلهاي گذشته، مردم ما چه قدر ديني بوده اند. در كدام خانه و كدام ده و كدام محله، شاهنامه نبود يا خوانده نمي شد؟ همه جا مي خواندند و منافاتي هم با مفاهيم اسلامي نمي ديدند. حافظ هم همين طور است. در ديوان حافظ هم با اين كه سخن از مي و معشوق و پياله و اين حرفهاست، در

عين حال مردم بين آن اشعار و مفاهيم مذهبي منافاتي نمي ديدند؛ يعني از اشعار حافظ واقعاً همان برداشت عرفاني را مي كردند؛ اگرچه بنده به آن شدت قبول ندارم كه همه ي شعرهاي حافظ عرفاني است. علي ايّ حال، هم در نقدهايتان، هم در برنامه سازيهايتان، هم در گزينش متنهايتان، آن جنبه هاي ارزشيِ اسلامي را رعايت كنيد. دو مصداق روشن در موسيقي به نظر من، در كار شما دو چيز اساسي وجود دارد: يكي مايه ي كار، يكي هم جهتگيري كار است. در موسيقي هم همين طور است. البته بحث درباره ي موسيقي، واقعاً يك بحث دشوار و طولاني است؛ نمي شود با يك كلمه مسأله ي موسيقي را حل كرد. در موسيقي، دو مصداق روشن وجود دارد؛ يك مصداق حرام قطعي، يك مصداق حلال قطعي؛ بين اين دو محدوده هم موارد مشتبه است. حرام قطعي، آن موسيقي يي است كه انسان را از خود بي خود مي كند؛ از حقايق بي خود مي كند؛ از خدا بي خود مي كند و به شهوات سوق مي دهد. موسيقي لهوي - كه درباره ي آن از ما سؤال مي كنند و ما هم جواب مي دهيم كه موسيقي لهوي حرام است - اين كار را با انسان مي كند. لهو، يعني «ما يلهي عن اللَّه»،(12) «ما يلهي عن ذكر اللَّه».(13) آن چيزي كه انسان را از حقايق عالم غافل مي كند و به عالم توهمات و خيالات مي برد، يا به شهوات مي كشاند، لهو و حرام است. موسيقي يي كه وقتي براي دختر و پسر جوان، يا حتّي غير جوان نواخته بشود، يا عرضه بشود، يا خوانده بشود و او را به ملاهي و مناهي و فساد و شهوات بكشاند و از آن نزاهت مطلوب اسلام خارج كند، حرام است؛ اين

مي تواند موسيقي سنتي باشد، مي تواند موسيقي غربي باشد، مي تواند موسيقي محلي - يا به قول شماها موسيقي مقامي - باشد؛ فرقي نمي كند؛ هر موسيقي يي كه اين طوري باشد، مصداق بارز حرام است. آن موسيقي يي كه اين خصوصيات را ندارد، حلال است؛ مثلاً خواننده ي خوب و خوش صدايي، شعر خوش مضموني را مي خواند و نوازنده يي هم مي نوازد و آن مضمون شعر، شنونده را به سمت حقايق اسلامي و الهي و عرفاني و حقايق زندگي - ولو خارج از مسائل عرفاني و الهي باشد - نزديك مي كند؛ اين قطعاً اشكال ندارد و حرام نيست. مثلاً در اوايل جنگ صداي شجريان را مي گذاشتند كه اين طور مي خواند: «بشنويد اي گروه جانبازان / سرنوشت وطن به دست شماست»؛ هيچ كس نمي گويد اين حرام است؛ با اين كه آن نوازنده هم همان سازهاي معمولي را مي زند؛ اما اين مضمون، يك مضمون حلال است و احدي ادعا نمي كند كه اين حرام است؛ در حالي كه از لحاظ موازين فني، صداي اين بهتر از تاج اصفهاني است؛ آن نوازنده يي هم كه در كنارش مي نوازد، معلوم نيست كه خيلي با آن گذشته فرق داشته باشد. اسلام غافل شدن از حقايق زندگي را نمي پسندد در همين برنامه ي «چكاوك» شما، گاهي از موسيقي يي استفاده مي شد كه آدم مي ديد اصلاً باب غفلت از زندگي است! كساني بوده اند كه براي اين كه اصلاً از حقايق زندگي غافل بشوند، به موسيقي پناه مي بردند؛ اسلام اين را نمي پسندد؛ اسلام مي خواهد ما را به متن زندگي برگرداند. اسلام، غافل شدن و غرق شدن و رفتن در توهمات و پندارها و گيج شدن و از حقايق زندگي غافل ماندن را اصلاً قبول ندارد و نمي پسندد. قاعدتاً آن طور موسيقي

هم با مسكرات همراه است؛ يعني مكمل هم هستند! اين گونه موسيقي يي كه من مي گويم، ضد آن است؛ اصلاً در جهت مقابل موسيقي لهوي است. موسيقي حلال، بيدار كننده و هشيار كننده است. بانگ گردشهاي چرخ است اين كه خلق مي سرايندش به طنبور و به حلق «بانگ گردشهاي چرخ است»، يعني چه؟ مي خواهد بگويد كه موسيقي جزو حقايق و طبيعت عالم است. ما همه اجزاي آدم بوده ايم در بهشت آن لحنها بشنوده ايم در بهشت اينها را شنيده اند؛ حالا هم كه مي شنوند، احساس شوق مي كنند. البته اين فلسفه ي غيرمقبولي است؛ اما حاكي از اين است كه موسيقي يكي از حقايق عالم است. حالا اين موسيقي يي كه جزو حقايق عالم است، آن چيزي نيست كه انسان را از حقايق عالم غافل مي كند و در پندارها و خيالات و توهمات و احياناً در شهوات غرق مي كند. آهنگ و شعري را پخش كنيد كه مردم را به ياد خدا بيندازد ببينيد، همان خواننده ي قديمي هم دو گونه شعر خوانده است: يك طور شعري كه اگر شما چشمتان را ببنديد و گوش كنيد، فكر مي كنيد كه او داشته بشكن مي زده؛ يا مثلاً در مجلس فلان خانِ الدنگِ عياشِ عرق خور نشسته و مي نواخته و مي خوانده است! طور ديگر اين كه حالي داشته، معنويتي داشته و مثلاً شعر فيض كاشاني و حزين لاهيجي را خوانده و يك نفر هم نواخته است. ببينيد، اين دو گونه نواختن است؛ آنهايي را كه از نوع اول است، پخش نكنيد. شما نگاه كنيد، آن آهنگي كه مردم را به ياد معنويت و حقيقت و خدا مي اندازد، آن را پخش كنيد؛ يا با شعري همراهش كنيد كه آن شعر اين خصوصيت

را داشته باشد. مثلاً يكي از خواننده هاي خوب ما(14) غزل علامه ي طباطبايي(15) را خوانده است - «همي گويم و گفته ام بارها / بود كيش من مهر دلدارها» - اين غزلي است كه عارفي، فيلسوفي، اهل معنايي گفته و پُر از معنويت است. يا مثلاً وقتي شعر آميرزا حبيب خراساني(16) - «امروز امير درِ ميخانه تويي تو / فريادرس ناله ي مستانه تويي تو» - را پخش مي كنند، مرد و زن مسلمان معاصر ما احساس تقرب و معنويتي مي كنند؛ اين درست است؛ اگر اين طور نيست - يعني شعري در عكس اين جهت است، يا آهنگي در نقطه ي مقابل اين جهت است - آن را پخش نكنيد؛ معيارها را رعايت كنيد. موسيقي بايد به جهت درست آن كشانده شود موارد مشتبه و مشكوك هم به جاي خود حكمي دارد. بايد مصداق حلال و مصداق حرام را از هم تفكيك كرد؛ رودربايستي هم گير نكنيد كه حالا از ما اين را مي خواهند؛ نه، ببينيد واقعاً تكليفتان چيست؛ آن را انجام بدهيد. بعضي از آن خواننده هاي گذشته آدمهاي خوبي بودند - خوب به معناي نزيه و نوكر اين و آن نبودن - بعضيها هم اين طور نبودند؛ نوكر اعيان و سلاطين و خوانين بودند؛ واقعاً اينها چه ارزشي دارند؟! به نظر من، شما اگر جهتگيريها را در نظر بگيريد، مشكلات حل خواهد شد. موسيقي بايد به جهت درست آن كشانده بشود. شما ديديد كه امام در باب موسيقي فتواي جديدي دادند كه واقعاً هيچيك از فقها با اين استحكام و با اين صراحت در باب موسيقي نظر نداده بودند؛ اين، آن موسيقي است؛ بايد نگذاريد به آن چيزهايي كه از نظر

شرع اشكال دارد، آلوده و آميخته بشود. نكات فرعي برنامه هاي شما البته در برنامه هاي شما نكات فرعي هم وجود دارد كه به نظر من آنها هم مهم است؛ از جمله، اجراهاي برادران و خواهران. بعضي از اجراها، انصافاً بسيار خوب است. اجراي آن خانم(17) در برنامه ي «در انتهاي شب»، اجراي بسيار خوبي است؛ بعضي از اجراهاي ديگر هم خيلي خوب است. صداها، صداهاي قوي، درستگو و درستخوان است؛ بعضي هم اين طور نيست و واقعاً آن استحكام لازم را ندارد. البته اجراهاي شما - تا آن جا كه من شنيده ام - غالباً خوب است. قبلاً بعدازظهرها برنامه يي(18) داشتيد كه من گاهي آن را مي شنيدم؛ ولي ظاهراً الان آن برنامه را نداريد؛ آن برنامه، برنامه ي بدي نبود. برنامه ي «هفت اقليم» را هم كه به جاي اين برنامه پخش مي شود، شنيده ام؛ اين هم برنامه خوب و متنوعي است. البته من متأسفانه برنامه هاي شما را نه مي توانم مرتب بشنوم، نه مي توانم يك برنامه را از اول تا آخر بشنوم؛ همين طور بخشهايي از يك برنامه را مي شنوم. اگر فرصت مي كردم و يا مثلاً در روز تعطيل مي توانستم برنامه هاي شما را بشنوم، بيشتر مي توانستم راجع به جزييات برنامه هايتان نظر بدهم. در برنامه ي «پهلواني سرود» هم لابد داستانهاي شاهنامه را خواهيد گفت - آنها خوب است - منتها مواظب باشيد كه فقط وارد مسأله ي يك پهلوان نشويد؛ چون يك پهلوان به خودي خود چيزي نيست. اين رستمي كه شما مي بينيد يك چهره ي ملي شده، خصوصياتي كه در شاهنامه براي او ذكر گرديده، در واقع به آن شكل كه نبوده - پيداست كه افسانه است - اما درعين حال همين انسان افسانه يي، الان يك قهرمان

مليِ ايراني است؛ يعني اسم رستم جزو اسمهاي محبوب است؛ علتش چيست؟ آيا فقط اين است كه چون به هنگام راه رفتن، زمينِ زير پايش فرو مي رفته است؟ من گمان مي كنم كه مجموعه ي خصلتهاي انساني رستم است كه از رستم يك چهره ي محبوب ساخته است؛ بايد روي اين خصلتها تكيه كرد. نبايد فقط به جنبه ي پهلواني تكيه كرد؛ مگر اين كه شما براي پهلواني عنوان خاصي قائل باشيد و بخواهيد روي خصلتهاي پهلواني در ايران تكيه كنيد - اين عيبي ندارد - مثل خصلتهاي جوانمردي كه در بين عربها رسم بود؛ يا مثلاً خصلتهاي شواليه هاي بعضي از مناطق اروپا، كه خصوصيات اخلاقي هم در اين نام گنجانده شده بود. اگر مراد اين است، اشكالي ندارد كه در حقيقت نوعي قهرماني مورد نظر باشد. اگر جنبه هاي ارزشي مورد تأكيد قرار گيرد، بسيار خوب است. جنبه هاي ارزشي را از آنها انتزاع و مطرح كنيد؛ اين مي تواند ان شاءاللَّه بسيار مفيد باشد. به معرفي كتاب هم بپردازيد البته برنامه هاي جديدي هم مي شود گذاشت؛ مثل برنامه ي معرفي كتاب خوب. شما برنامه ي نقد كتاب هم داريد - من گاهي آن را شنيده ام - اگر بتوانيد به معرفي كتاب هم بپردازيد، مفيد و مؤثر خواهد بود. البته اين كارِ ظريف و سختي هم است كه كتابهايي را براي گروههاي مختلف تحصيلي و اجتماعي و سني انتخاب بكنيد. اگر بتوانيد اين كتابها را به مناسبتهايي انتخاب و معرفي كنيد، كار خوبي است. اگر بتوانيد كتابهايي را خلاصه كنيد - يك كتاب در يك گفتار كوتاه، همراه با چيزهايي كه خسته كنندگي اش را از بين ببرد - خيلي خوب است. واقعاً كتابهايي هست كه مردم

نياز دارند اينها را بدانند؛ منتها اصلاً مجال پيدا نمي كنند كه بخوانند؛ اگر اين كار انجام شود، ان شاءاللَّه چيز مفيدي خواهد بود. ما ترجمه ها و مترجمان خيلي خوبي داريم در خصوص معرفي مترجمان و كارهاي آنها هم مي توانيد فعال باشد. ما ترجمه هاي خوب و مترجمان خيلي خوبي داريم؛ اينها چهره هاي معروفي هستند؛ هيچ اشكالي ندارد كه كارهاشان معرفي بشود. مثلاً به آذين(19) و محمّد قاضي(20) مترجمان خوبي هستند؛ چه عيبي دارد كه ما ترجمه هاي اينها را معرفي كنيم؟ مشكلي در كار به آذين وجود ندارد؛ او از خيلي از نويسندگان و مترجماني كه الان هستند، بهتر است. به آذين مترجمي بسيار قوي است؛ به نظر من او از قاضي هم چيره دست تر است. شعرايي از اين قبيل هم هستند؛ مثلاً در شعر، عِدل به آذين، ابتهاج(21) است. ابتهاج شاعر خوبي است؛ شعر خوبي از او بخوانيد؛ مانعي ندارد. رشد ادبيات انقلاب، بيشتر از رشد ادبيات معمولي ما نكته ي بعدي، توجه به ادبيات انقلاب است. رشد ادبيات انقلاب، خيلي بيشتر از رشد ادبيات معمولي ما در اين دهها سال گذشته است كه بنده آشنا هستم؛ خيلي خوب رشد كرد. الان داستانهايي كه اين بچه هاي انقلابي ما در همين حوزه ي هنري مي نويسند، از خيلي از آثار نسل گذشته بهتر است. يك نسل از هنرمندان و ادباي ما به خاطر اين كه با انقلاب بد بودند، خودشان را از تاريخ رو به رشد آينده منقطع كردند؛ جداري كشيدند و نگذاشتند كه تبادل و تعاطي يي انجام بگيرد؛ به پيشرفت كار كمك نكردند و متوقف ماندند؛ در عين حال اين جوانان ما رشدشان بسيار خوب بوده است؛ شعرشان هم همين طور است. الان همين بچه هاي انقلابي ما شعرهايي

مي گويند كه از بسياري از اشعار شعراي گذشته يي كه متأسفانه معروف هم بودند، بهتر است. من همان وقت قبل از انقلاب هم تعجب مي كردم كه چرا اين آقايان معروف هستند؛ الان هم وقتي كه مجدداً نگاه مي كنم، باز تعجبم به حال خودش باقي است! براي من شكي باقي نمي ماند كه دستهايي كمك مي كردند تا اينها رواج پيدا كنند و در دست و بال افرادي كه به اين چيزها علاقه مند بودند، بيفتند؛ والّا كارشان از لحاظ ادبي و هنري ارزشي ندارد؛ اين جوانان ما از بعضي از آنها خيلي بهترند. انقلاب، شعر را از حالت تخيليِ محض خارج كرد انصافاً شعر انقلابي دارد در ايران رشد پيدا مي كند. انقلاب افقهاي جديدي را در مقابل چشم ما باز كرد و حقايقي را نشان داد و واقعاً شعر را از آن حالت ذهني و تخيليِ محض و غيرواقعي خارج كرد. حافظ كه آن غزليات را مي گفت - «دوش ديدم كه ملائك درِ ميخانه زدند»، يا «دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود» - غزلياتش واقعي بود؛ تخيلي نبود. بنده اكثر غزليات حافظ را عرفاني مي دانم؛ يعني حقيقتاً او دوش ديده بود كه ملائك درِ ميخانه زدند. او مكاشفه و دركي داشت و حقيقتي را مي ديد كه آن حقيقت با زبانهاي معمولي اصلاً قابل گفتن نيست. در زبان معمولي، هر تعبيري را به كار ببرند، نمي تواند عظمت آن مفاهيم و حقايق را بيان كند، يا حتّي به آن اشاره يي بكند. اشعاري كه امام مي سرود، با توجه به همين مفاهيم و حقايق بود. امام خميني، يك فقيهِ ورعِ مقدسِ آن طوري، مي بينيد كه از خال لب و از كمان ابرو و امثال اين

واژه ها حرف مي زد؛ اينها اشعار واقعي است؛ اما اين چيزي كه در زمان ما از شعر حافظ تقليد مي شود، پنداري است؛ چون شاعر اصلاً درك و حس نكرده و دارد به تقليد از شعر او شعر مي گويد - ببينيد كار تصنعي و تقليدي، چه قدر بد از آب درمي آيد - در حالي كه بعد از انقلاب، سوژه ها و مفاهيم و مضمونهاي شعري، عيناً واقعي شد؛ يعني افراد به جبهه و ميدان مبارزه و ميدان انقلاب رفتند و جوانان و پدران و مادران حماسه آفريدند و به مسأله ي شهادت توجه خاصي شد؛ اينها اصلاً افق جديدي را باز كرد كه هم مفاهيم و تعبيرات شعري در آن هست، و هم مطالب واقعي است؛ اينها را شاعر حس كرده، لمس كرده و احساسات واقعي خودش را در قالب شعر ريخته است؛ اين مي شود شعر واقعي؛ يعني صرفاً نظم لفظ نيست؛ واقعاً شعر است؛ لذا شعر رشد كرده است. حتّي در قصه هم كه ما متأسفانه عقبيم - آن وقت هم عقب بوديم، الان هم همين طور - باز حالا بهتر از گذشته است؛ از اينها و از اين خاطره هاي خوبي كه مي نويسند، خيلي بايد استفاده كرد. ان شاءاللَّه كه شما برادران و خواهران موفق و مؤيد باشيد و بتوانيد اين كار مهم را بخوبي انجام بدهيد و كارها را آن طوري كه رضاي خدا در آن هست، پيش ببريد و در برنامه هاتان نفع مردم را بيش از پيش تضمين كنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) آقاي مهاجراني - مدير وقت صداي جمهوري اسلامي ايران - نام برنامه ها را به اين شرح عنوان كرد: سرود روشني، جُنگ كتاب، پهلواني

سرود، چكاوك، در انتهاي شب، هفت اقليم، در خلوت بيداران 2) آقاي خسروي، مدير وقت «گروه ادب و هنر» 3) اشاره به استفاده از اين گونه قطعات در برنامه ي «چكاوك» 4) آقاي خسروي، مدير وقت «گروه ادب و هنر» 5) 1376 - 1270 ش) 6) 1330 - 1281 ش) 7) 1377 - 1295 ش) 8) 1270 - 1223 ق) 9) . ؟ 10) . ؟ 11) آقاي خسروي، مدير وقت «گروه ادب و هنر» 12) بحارالانوار، ج 67 ص 230 13) بحارالانوار، ج 66 ص 327 14) آقاي ناظري 15) 1360 - 1281 ش ) 16) 1327 - 1266 ق ) 17) خانم بهروان 18) بعد از سلام 19) 1293 ش) 20) 1376 - 1292 ش) 21) 1306 ش)

بيانات در ديدار با مسؤولان سازمان تبليغات اسلامى

بيانات در ديدار با مسؤولان سازمان تبليغات اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم شوق احساس انجام وظيفه در طلبه ها برادران عزيز! خيلي خوش آمديد. بنده هم مثل جناب آقاي جنتي(1) از همه ي شما برادران به خاطر زحماتي كه در اين چند سال كشيديد و ان شاءاللَّه در آينده هم استمرار خواهد داشت، و بخصوص با توجه به همين كمبودهايي كه اشاره كردند - كه بنده هم تا حدود زيادي وجود چنين كمبودهايي را تصديق مي كنم - صميمانه و از ته دل تشكر مي كنم. نكته ي اولي كه امروز مي خواهم عرض كنم، اين است كه آنچه براي ما طلبه ها هميشه شوق آفرين بوده، احساس انجام وظيفه بوده است. عالم طلبگي، با شكل و فرم و ساخت و محتواي دستگاههاي صرفاً اداري فرق دارد. يك وقت انسان آشپزي را مي آورد و استخدام و اجير مي كند، براي اين كه مثلاً در يك ميهماني، طعامي را براي جمعي فراهم

كند. معمولاً آشپزها مقدار زيادي روغن، گوشت و جنس عالي يي از برنج مي طلبند و يك فهرست طولاني هم مي دهند كه اينها را براي ما فراهم كنيد؛ آدم مي داند هم كه اگر فراهم نكند، هنر اينها به كار نخواهد افتاد و بالاخره آن كاري را كه بايد بكنند، نمي كنند! يك وقت هم اين است كه شما در مجموعه يي هستيد؛ افراد خانواده و دوستانتان هم هستند؛ مثلاً در جبهه ي جنگ هستيد و در نقطه يي گير افتاده ايد و دوستانتان هم گرسنه هستند و شما هم هنر آشپزي داريد؛ اين جا ديگر شرط و شروط و قيد و قيودي نداريد؛ عاشقانه، سراسيمه، دستهابالا، دامنها به كمر، با همه ي توان و قدرت و ابتكار، غذا را تهيه مي كنيد؛ كه گاهي اين غذا بهتر از آن غذا هم در مي آيد؛ چون از روي عشق و شور و محبت و احساس وظيفه است. ما طلبه ها از اول اين طوري كار كرده ايم. آن وقتي كه در دوران مبارزات و نهضت اسلامي، طلبه يي از مركزي مأمور مي شد، يا حتّي بدون مأموريت از مركز خاصي حركت مي كرد، براي اين كه پيامي را به جايي برساند، مردمي را از اوضاع مطلع كند و اعلاميه يي را در جايي توليد يا تكثير كند، كمترين چيز و آخرين مطلبي كه به يادش مي آمد، امكانات بود؛ اصل قضيه اين بود كه راه بيفتد؛ راه هم مي افتاد و خداي متعال هم به حركت او بركت مي داد و شد آنچه كه شد. اين نقل از جاي دوري نيست؛ زندگي خود شماست كه آن را شاهد بوديد. دنبال اين بوديم كه مطالبمان به گوش مردم برسد درس خواندنها و تبليغات دينيِ معمولي ما هم همين طور بوده

است. براي منبر گاهي دعوت مي كردند، گاهي هم بي دعوت مي رفتيم - و هذا هو الغالب - دنبال اين بوديم كه بالاخره اين مطلبي كه فراهم كرده ايم، اين مطالعه يي كه كرده ايم، اين منبري كه آماده كرده ايم، به گوش مردم برسد. ما با آن كساني كه وقتي براي منبر دعوتشان مي كردند، مي گفتند كه اين مقدار بايد بدهيد، يا چِكش را قبلاً بايد بدهيد، فرق داشتيم؛ آن عالم طلبگي نبود. امروز هم همين طور است. نفرماييد كه حالا ما تشكيلات و حكومت و دولت و بودجه و خزانه و درآمد نفت داريم؛ بله، معلوم است؛ ليكن يك كشور بر اين امكانات استوار است. اگر شركاي ما در كارهاي كشور - آنهايي كه غير كار ما را بر عهده دارند - قيودي، حدودي، امتيازاتي، شرط و شروطي در كارشان هست و سهم ما براي تبليغات كم مي شود، بسيار خوب، فلنرجع الي اصلنا؛ با همان روحيه، همان نشاط و همان تلاش. بركت و اثر حضور روحانيون در جبهه ها اشاره كردند(2) كه شماها چه قدر در ميدان جنگ بوديد. من گاهي اين خاطرات رزمندگان را مي خوانم - كه خوشبختانه اين روزها به همت حوزه ي هنري سازمان تبليغات اسلامي دارد چاپ مي شود - وقتي كه آنها خاطرات خودشان را نقل مي كنند، مي بينيم كه حضور يك روحاني و يك طلبه ي جوان در مقدم ترين خطوط، در خطرناك ترين سنگرها و كمينگاهها، در دشوارترين مواقف، در لحظه هاي تعيين كننده و حساس، چه قدر بابركت و پُرفايده و اثربخش بوده است؛ در حالي كه وقتي آن طلبه حركت مي كرد، نه بودجه يي برايش در نظر گرفته بودند، نه او يادش بود كه بودجه اش كجاست؛ نمي گفت براي ما چه بودجه يي در مجلس

تصويب شده، يا از طرف دولت و خزانه چه بودجه يي تخصيص داده شده است. شما و امثال شما به آن جا رفتيد و همين خدمات را انجام داديد و در دوراني كه از جهاد و از اسلام هيچ خبري نبود، به اين بناي عظيمي كه نامش حماسه ي جهاد اسلامي است، كمك كرديد؛ كاخي به عظمت تاريخ ساختيد و سرچشمه يي جاري كرديد كه ان شاءاللَّه بركات آن تا ابدالدهر باقي خواهد ماند؛ يعني شما هم در اجراي اين سرچشمه سهيم بوديد و چه قدر نيروهاي مقدس و مؤمن و اين جوانان بسيجي و بقيه ي نيروهاي رزمنده و مسلح در اين جهت كار كردند. منتظرِ رسيدن امكانات از سوي مسؤولان نمانيد البته اين حرفها معنايش اين نيست كه ما و هركسي در جمهوري اسلامي، درصدد نباشد كه براي كار تبليغات، امكانات بيشتري را فراهم بكند - اين وظيفه ي ماست؛ وظيفه مان را هم بايد انجام بدهيم - اما شما هم منتظر انجام اين وظيفه از سوي مسؤولان نمانيد؛ شما حركت را علي باب اللَّه و متوكلاً علي اللَّه و قاصداً لوجهه الكريم ادامه دهيد، تا ان شاءاللَّه خداي متعال از شما قبول كند؛ كه اگر قبول كرد، از همه ي اينها عظمتش بيشتر است. غصه و درد آن جاست كه تلاشي بكنيم، اما خدا آن را قبول نكند؛ به خاطر اين كه اخلاص ما در آن كم است. مخلصاً، موقناً و متوكلاً علي اللَّه راه بيفتيد، خداي متعال ان شاءاللَّه كمك خواهد كرد؛ هم كمك مادّي، و هم كمك غيرمادّي. نقشه ي الهي كار خودش را مي كند البته گاهي هم خدا كمك مادّي نمي كند. اين طور هم نيست كه ما فرض كنيم در همه ي حالات خداي متعال موظف است كمك مادّي

كند؛ نه، طبيعت عالم هرچه هست، نقشه ي الهي كار خودش را مي كند. زكرياي نبي را با اره به دو نيم كردند. من ذيل اين آيه ي شريفه ي «الّذين قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوكيل. فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم يمسسهم سوء»(3) سابقاً روايتي ديدم كه اين «فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم يمسسهم سوء» مربوط به همانهايي است كه در راه خدا كشته شدند. كشته شدن در راه خدا، «سوء» نيست. معناي «لم يمسسهم سوء» اين نيست كه يك سيلي هم به ما نخواهد خورد؛ چرا، سيلي هم مي خورد؛ بالاتر از سيلي هم مي خورد؛ منتها اين «سوء» نيست. با معيار الهي كه نگاه كنيد، «لم يمسسهم سوء»؛ اما با معيارهاي مادّيِ بشري كه نگاه كنيد، همه اش «سوء» است. خداي متعال با معيارهاي خودش حرف مي زند؛ با معيار محدود ما مادّي دلها و مادّي ذهنها كه حرف نمي زند. به هرحال ان شاءاللَّه خدا كمك مي كند. حركت شما بايد براي قبول و رضاي خدا باشد. در مناجات شعبانيه مي خوانيم: «ما اضنّك تردّني في حاجة قد افنيت عمري في طلبها منك».(4) آن چيزي كه ما عمر خود را براي آن فنا كرديم، چيست؟ آن ان شاءاللَّه كسب رضا و مغفرت الهي است؛ اصل كار اين است؛ اين بايد به دست بيايد. ابزار تبليغ به حسب شرايط متفاوت است نكته ي دوم در باب معناي تبليغ است. تبليغ، يعني رساندن. ابزار رساندن، به حسب شرايط متفاوت است. يك وقت هست كه شما مي خواهيد چيزي را به اتاق بغلي برسانيد؛ مي شود آن را در مشت گرفت و به آن جا برد؛ اما گاهي

يك فرسخ فاصله هست؛ گاهي تا آن طرف دنيا بايد برويد؛ گاهي حجابها و ديوارها هست؛ گاهي از كوهها و گردنه ها بايد عبور كنيد؛ گاهي آنچه را كه برديد، طرف طوعاً و رغبتاً مي پذيرد؛ گاهي بايد با لطايف الحيل آن را به او بدهيد؛ گاهي ديگري آن جا ايستاده و نمي گذارد آن چيزي كه شما بُرده ايد، به او برسد؛ بنابراين، تبليغ انواع و اقسامي دارد. در هر شرايطي، نحوه ي رساندن به گونه يي است. آن چيست كه تشخيص مي دهد ابزار و نحوه ي رساندن كدام است؟ آن، ابتكار و ذوق و سليقه و فهم و سرعت انتقال شماست. اگر آن جايي كه آبي را بايد به يك فرسخي برد، شما ليواني به دست بگيريد و آب را در آن بريزيد و راه بيفتيد، عقلا وقتي نگاه كنند، دچار شگفتي خواهند شد: اين چه طور آب بردن است؟! آن جا بايد كوزه و يا قمقمه يي پيدا كنيد؛ لااقل سطلي پيدا كنيد؛ چون يك فرسخ بايد طي بشود. آب در يك ليوان تكان و لب پَر مي خورد؛ يا ليوان مي شكند و آب مي ريزد؛ آب را اين طوري نمي برند؛ چه برسد به اين كه همان طوري كه آب را با دو دست از جايي برمي داريم و به لب خودمان نزديك مي كنيم، بخواهيم با دو دست آن را بگيريم و ببريم؛ عقلا بر اين كار، بيشتر مي خندند! اگر هنر داريم، با زبانِ امروز تبليغ كنيم نبايد گفت كه يك روز اين طوري تبليغ مي كرديم و خيلي هم مؤثر بود. بله، يك روز شيخ جعفر شوشتري(5) (رضوان اللَّه تعالي عليه) در يكي از مدارس تهران روي منبر مي آمد و به مردم مي گفت: مردم! همين قدر بدانيد خدايي هست. با اين تذكر، در دلهاي مردم، انقلابي درست

مي كرد. حالا نَفَس او بود، كمك خدا بود، فضاي آن روز بود، قابليت مستمع بود؛ به هرحال تأثير خودش را مي كرد. امروز اگر من و شما برويم روي منبر بنشينيم و بگوييم مردم! همين قدر بدانيد خدايي هست، مردم هم مثل ما سري تكان مي دهند و مي گويند عجب! آنگاه ما پا مي شويم و مي رويم، آنها هم پا مي شوند و مي روند؛ كأن لم يكن شيئا مذكورا ! يك روز مرحوم مجلسي(6) (رضوان اللَّه عليه) در كتاب «حق اليقين» و «عين الحياة» و امثال اينها، اخلاق و عقايد ديني را با همان زبانِ خودش مي گفت و دنيايي را به تفكر اعتقاديِ شيعي نزديك مي كرد. شما خيال نكنيد كه اين كتب مجلسي بيهوده نوشته شده است؛ نخير، پايه هاي تشيع را - در آن زماني كه تشيع در كشور ما تازه بود - همين كتابها قرص كرده است. به كتابهاي «حياةالقلوب» و «حق اليقين» و «عين الحياة» مجلسي به چشم حقارت نگاه نكنيد و نگوييد اينها چه اثري دارد؛ نخير، اينها يك روز خيلي اثر داشته است. مجلسي وقتي آمده است كه در همان شهر، يك قرن و نيم قبل از آن، براي اين كه مردم را به عقايد شيعه وادار كنند، چه كارهاي حتّي غيرانساني يي كرده بودند؛ مجلسي و امثال او آمدند اين عقايد را در دلهاي مردم محكم كردند. آن روز آن مطالب به درد مي خورد؛ اما امروز من و شما نمي توانيم «حق اليقين» و «حياةالقلوب» را تجويز كنيم؛ بگذاريد در قفسه به عنوان تاريخ بماند؛ اگر هنر داريم، آن مضمون را با زبانِ امروز بنويسيم. بنده امروز «حق اليقين» و «حياةالقلوب» را براي مردم تجويز نمي كنم؛ به درد مردم نمي خورد. ممكن است خيلي از شماها اصلاً «حق اليقين»

را نخوانده باشيد؛ اما بنده خوانده ام. «حياةالقلوب»، «حق اليقين»، «عين الحياة» - اين كتب فارسي مرحوم مجلسي - پُر از مطلب است؛ اما نه مطلب باب جوان امروز؛ نه مطلب باب تفكر روشنفكريِ امروز كه در زمان مجلسي از اين حرفها عين و اثري نبود. عقايد ما بايد محكم و استوار باشد آن قدر سخن نو، حرفِ فكربرانگيز و حواس جذب كن در دنيا وجود دارد كه با راديوها و كتابها و ترجمه ها به اين جا مي آيد؛ نمي شود كه من و شما هر يك خطي كه در جايي نوشته شد يا گفته شد، فوراً عزا بگيريم و جنجال راه بيندازيم كه فلان كس فلان چيز را ترجمه كرده يا فلان چيز را گفته است؛ گفته باشد؛ فكر است، مي گويند. شما خيال مي كنيد روزي كه شبهه ي ابن كمونه(7) را رفع مي كردند، به صرف اين كه كسي شبهه ي ابن كمونه را در كتابهايش بنويسد، او را تكفير مي كردند؟ مگر مي شود مردم را بيخودي تكفير كرد؟ مگر مي شود هركس حرف جديدي زد، ما بگوييم شما مخالفيد، شما ضديد؛ اين مطلب را نگوييد؟ با نگفتن كه مشكل ما حل نمي شود. قرآن كريم با اين عظمت، افكار الحاديها و مادّيها را در خودش نقل مي كند؛ دشنام آنها را به پيامبر نقل مي كند؛ «قالوا ساحر او مجنون»؛(8) ولي حالا كسي جرأت نمي كند بگويد كه فلان كس به فلاني - كه رئيس اين تشكيلات است - چنين اهانتي كرده است! اما قرآن با صراحت اين را نقل مي كند؛ چون به خودش معتقد و متكي است؛ «لاريب فيه»؛(9) در آن هيچ شكي نيست. همه ي ما بايد «لاريب فيه» باشيم؛ عقايد ما بايد «لاريب فيه» و قرص و محكم و استوار باشد و

آن را با زبان مناسب بيان كنيم؛ آن وقت خواهيم ديد كه «سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار».(10) ديگر غصه نخوريد؛ معجزه را به ميدان بياوريد؛ سحر به خودي خود جمع خواهد شد و آن عِصيّ(11) و حبالشان(12) را خواهد خورد و برد. مهم اين است كه ما اين يد بيضا را از جَيبمان بيرون بياوريم و نشان بدهيم؛ مهم اين است كه ما اين عصاي موسوي را بيندازيم؛ اين همان ابتكار را لازم دارد. بايد از فرصتِ ايجاد شده استفاده كنيم مي خواهم اين را عرض بكنم كه تبليغ - رساندن - مقدماتي دارد؛ بايد محتوا را آماده كرد؛ ابزار را هم به تناسب انتخاب كرد و پشت سر اين محتوا و ابزار، همت و شوق و اراده ي قوي يي هم قرار داد و با سعه ي صدر جلو رفت. اين كه عرض مي كنيم محتوا، يادمان باشد كه ما معممان سالهاي متمادي منتظر بوديم كه گوشه يي از شهري، در مسجد يا حسينيه يي، چهار نفر جمع بشوند و ما يك كلمه حرف بزنيم؛ بيش از اين كه نبوده است. در شهري، عالمي، پيشنمازي، منبريِ خوب و فاضلي بود و كسي غير او نبود، يا اشخاص چنداني غير او نبودند؛ جوش مي زد، غصه مي خورد، زحمت مي كشيد، به اين متوسل مي شد، به آن متوسل مي شد، رفع تهمت مي كرد، ايجاد زمينه مي كرد؛ براي چه؟ براي اين كه همين يك وجب مسجد را از او نگيرند - به عنوان مثال، مسجد سقاخانه ي آقاي پورمحمّدي در رفسنجان؛ يا فلان مسجد در فلان شهر ديگر - چرا؟ چون فكر مي كرد كه الان پايگاه اشعاع فكري همين جاست؛ اگر اين جا را هم بستند، هيچ چيز باقي نمي مانَد.

آيا امروز هم همين طور است؟ امروز شما در اين شهر داريد تبليغ مي كنيد و مي دانيد كه در صدوسي وچند شهر ديگري كه فرمودند،(13) مثل شما دارند تبليغ مي كنند؛ وانگهي راديو و تلويزيون هم همين تبليغ شما را دارد مي كند؛ روي ديگر سكه ي راديو و تلويزيون اين است؛ حالا چهار تا ساز و آواز و چهار تار مو كه بيرون مي آيد، همه جنجالشان بلند مي شود؛ اما ديگر اين را نمي بينند كه راديو صبح تا شب قرآن و سخنراني و مفاهيم اسلامي پخش مي كند؛ شروع مطلب با بسم اللَّه، و ختم مطلب با آيه ي قرآن است. پس امروز ما فرصت خوبي داريم؛ آيا از اين فرصت بايد استفاده كنيم يا نه؟ بايد از اين فرصت استفاده كنيم. نبايد منبرِ بي مطالعه برويم اين طوري نمي شود كه منبرِ بي مطالعه برويم. منبرِ بي مطالعه، يعني اين كه همّ و غمّ آنچه كه مي خواهيم بيان كنيم و به مردم بگوييم، در دل ما نباشد؛ بگوييم حالا بالاخره مي رويم ببينيم چه به يادمان مي افتد و چه به زبانمان مي آيد! اين كه نمي شود؛ بايد برنامه ريزي كرد. حداقلِ قضيه اين است كه از بهترين گفته هايي كه گويندگان بزرگ و متفكراني مثل شهيد مطهري، شهيد بهشتي، شهيد باهنر و اينهايي كه در گذشته چيزهايي گفتند و نوشتند، مطالبي در ذهن من و شما ثبت باشد؛ يعني هر جا رفتيم، بتوانيم مفاهيمي را كه آقاي مطهري در طول اين چندساله بيان كرده، مطرح كنيم. الان بيش از چهل عنوان كتاب از آقاي مطهري موجود است؛ اين كتابها هم غالباً سخنراني است - در ميان اينها كتابي كه ايشان نوشته باشد، كمتر وجود دارد - همينها را ما روان باشيم؛ خوانده باشيم؛ فهميده

باشيم؛ در ذهنمان نشسته باشد؛ اينها را بيان كنيم؛ امروز اينها حرفهاي نويي است؛ حرفهاي كهنه يي نيست. البته مطالب بعضي ديگر هم همين طور است؛ اما بخصوص مطالب شهيد مطهري (رضوان اللَّه عليه) هنوز مطالب نويي است؛ مطالبي است كه در نظام ما لازم است. مثلاً شما مي خواهيد درباره ي تقوا بحث كنيد. آقاي مطهري حدود سي سال قبل - در سال 1339 - در تهران چند سخنراني درباره ي تقوا كردند كه در همين «گفتار ماه»(14) منتشر شده است؛ نگاه كنيد ببينيد چه قدر پايه اش بالاست و چه قدر با مطالبي كه ممكن است ما در يك منبرِ بي مطالعه بگوييم، متفاوت است؛ اينها را ما بايد بلد باشيم. استفاده از ابزارهاي هنري در منبر همه ي كار هم فقط منبر نيست؛ استفاده از ابزارهاي مختلف و ابزارهاي هنري هم لازم است. منبر دو گونه است؛ هنري و غيرهنري. اين منبريهاي خوبي كه شما ديده ايد منبرهاشان مي گيرد، همه اش به لبّ مطالب نيست؛ به هنرمندي در بيان است. در گذشته، افرادِ وارد مي گفتند كه بعضي از منبريهاي معروف زمان ما يك هنرمند واقعيند. بايد هنر سخن گفتن، هنر بيان كردن و تبليغ كردن را فرا گرفت. بايد كتابهاي خوب در اختيار مردم گذاشت. بايد قشرها را از هم تفكيك كرد؛ دختران جوان، پسران جوان، كودكان، اساتيد علوم جديد، دانشمندان، توده و عامه ي مردم، زنانِ در خانه؛ هر كدام از اينها مطالبي مي خواهند. بايد شغل خود را جدي بگيريم و به آن برسيم برادران عزيز! ما بايد پايه هاي نظام را قرص كنيم؛ تبليغ يعني اين؛ سازمان تبليغات يعني اين؛ يعني يك مجموعه ي پُرتحرك و فعال. البته من بايستي حقيقت را عرض بكنم. حقيقتاً سازمان تبليغات

- تا آن جايي كه من اطلاع دارم - در گوشه و كنار تلاشهاي بسيار باارزشي كرده است؛ اما ظرفيت اين سازمان بيش از اينهاست. اين همه روحانيِ خوب، وجود شخص باارزش و بافضيلت و سابقه دار و موجه و عالمي مثل جناب آقاي جنتي در رأس اين سازمان، و وجود عناصر خوب در داخل كشور - بحث خارج كشور، بحث ديگري است - انتظار از اين سازمان را بالا مي برد. ما كه در فلان گوشه ي سازمان مشغول كار هستيم، دايم بايد آن شغل را جدي بگيريم و به آن برسيم؛ آن را همان كار مهمي بدانيم كه به ما محول شده است؛ خودمان را در آن شغل بسازيم؛ نبايد فكر كنيم كه حالا ديگر مثلاً چند سال است كه در فلان شهر مشغول اين كارها هستيم؛ نه، واقعاً چه فرقي مي كند؟ در جبهه به يكي مي گويند سر برانكار را بگير و مجروحان را ببر؛ به يكي مي گويند آر.پي.جي بزن؛ به يكي مي گويند برو نگاه كن، هر وقت ديدي كسي مي آيد، ما را خبر كن. بنابراين، هركسي كاري مي كند. چنانچه هر كدام اين كار را نكردند، جبهه شكست خواهد خورد. نمي شود ما بگوييم اين هم كار شد كه به دست ما داده اند؛ برو مجروحان را بردار حمل كن! در حقيقت، اهميت حمل مجروح در جاي خود، كمتر از زدن آر.پي.جي كه نيست. هرجا قرار گرفته ايد، همان جا را مركز دنيا بدانيد در جمهوري اسلامي، هر جا كه قرار گرفته ايد، همان جا را مركز دنيا بدانيد و آگاه باشيد كه همه ي كارها به شما متوجه است. چند ماه قبل از رحلت امام (رضوان اللَّه عليه)، مرتب از من مي پرسيدند كه بعد از

اتمام دوره ي رياست جمهوري مي خواهيد چه كار كنيد. من خودم به مشاغل فرهنگي زياد علاقه دارم؛ فكر مي كردم كه بعد از اتمام دوره ي رياست جمهوري به گوشه يي بروم و كار فرهنگي بكنم. وقتي از من چنين سؤالي كردند، گفتم اگر بعد از پايان دوره ي رياست جمهوري، امام به من بگويند كه بروم رئيس عقيدتي، سياسي گروهان ژاندارمري زابل بشوم - حتّي اگر به جاي گروهان، پاسگاه بود - من دست زن و بچه ام را مي گيرم و مي روم! واللَّه اين را راست مي گفتم و از ته دل بيان مي كردم؛ يعني براي من زابل مركز دنيا مي شد و من در آن جا مشغول كار عقيدتي، سياسي مي شدم! به نظر من بايستي با اين روحيه كار و تلاش كرد و زحمت كشيد؛ در اين صورت، خداي متعال به كارمان بركت خواهد داد. غرض اين است كه ابزار هنري را هم اضافه كنيد؛ در پي محتواي عالي هم باشيد و به كم و متوسط هم قانع نشويد. اگر شما اهل فكر و تراوش فكري و سازندگي و خلاقيت در مفاهيم هستيد، فبها و نعمت؛ اگر نيستيد، از آن فردي كه هست، بگيريد؛ كتابي كه دارد، آن را بخوانيد و حفظ كنيد. دوم، انتخاب و استفاده از ابزارهاي مناسب، با ذوق و سليقه، ابتكار، خلاقيت، فهم موقع و بيانِ طبق مقتضاي حال است. سوم، همت و ايمان و اراده يي كه پشت سر اينها باشد؛ يعني خسته نشدن. ان شاءاللَّه كه خداوند متعال اين توفيق را هم به بنده بدهد كه اين مطالبي را كه عرض كردم، خودم اقلاً مقداري از آن را عمل كنم. خداوند شماها را هم كه بحمداللَّه موفق هستيد، موفق ترتان بكند.

ان شاءاللَّه بتوانيم از مجموعه ي تبليغاتِ سازمان تبليغات، براي بالا بردن سطح فكر مردم و عمق بخشيدن به تفكرات آنها، استفاده ي بهترين را بكنيم. ان شاءاللَّه كه موفق باشيد. مجدداً از همه ي آقايان تشكر مي كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) رئيس وقت سازمان تبليغات اسلامي 2) آيةاللَّه جنتي 3) آل عمران: 173 و 174 4) مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه 5) 1303 - 1230 ق) 6) 1111 - 1037 ق) 7) 683 - ؟ ق) 8) ذاريات: 52 9) بقره: 2 10) حافظ 11) چوبدستها 12) ريسمانها 13) آيةاللَّه جنتي 14) گفتار ماه» نام مجموعه يي سه جلدي شامل سي سخنراني است كه توسط اشخاص مختلف در «انجمن ماهانه ي ديني» ايراد شده است. فعاليت اين انجمن از سال 1339 شروع شد و به مدت دو سال و نيم ادامه يافت و شهيد آيةاللَّه مطهري در آن جلسه هفت سخنراني ايراد كردند.

بيانات در ديدار با مديران مراكز سازمان صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران در استانها

بيانات در ديدار با مديران مراكز سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران در استانها بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم راديو و تلويزيون در خدمت هدفهاي اداره كنندگان آن برادران عزيز و مسؤولان محترم و بردارندگان اين بار سنگين! خيلي خوش آمديد؛ ان شاءاللَّه كه خداوند كمك كند و توفيقتان بدهد تا بتوانيد اين مسؤوليت بزرگي را كه به عهده گرفته ايد، بسلامت و بخوبي به پايان ببريد و به نتيجه برسانيد. آن مطلبي كه ما خدمت آقايان عرض مي كنيم، از آن حرفي كه بنده به طور كلي راجع به صدا و سيما دارم و به دوستان عزيزمان هم در مسؤوليتهاي بالاي صدا و سيماي كشور مكرر عرض كرديم و مي كنيم، جدا نيست؛ حرف همان است. اعتقاد بر اين است كه امروز در همه جاي

دنيا، با گسترش دايره ي ارتباطاتِ اين طوري و از طريق راديو و تلويزيون، اين وسيله در خدمت هدفها و اغراض معتبر براي هر گروه و دسته يي است كه آن را اداره مي كند. مثلاً اگر يك دستگاه استعماري در دنيا رسانه يي را اداره مي كند، بي گمان تمام آنچه كه از اين رسانه صادر مي شود، در خدمت آن هدف استعماري است. يا مثلاً اگر يك يا چند كمپاني بر يكي از كشورهاي امريكاي لاتين يا آفريقا تسلط دارند - كه البته هست و الان كمپانيهاي بزرگ امريكايي و بين المللي بر كشورهايي تسلطهاي غير رسمي دارند؛ خيلي از آنها هم هستند كه رسانه هاي همان كشورها را يا اداره مي كنند، يا تغذيه مي كنند، يا رسانه هاي اختصاصي دارند - كاري را مي كنند كه هدف آنها را در آن كشور تأمين مي كند؛ ولو آن هدف، يك هدف مادّي يا يك هدف غيرانساني باشد؛ اما مثل تاجر و سرمايه داري كه اجازه نمي دهد پولش در غير جهت اهداف شركت يا كمپانيش به كار برود، عمل مي كنند؛ صدا و سيما هم سرمايه ي عظيمي از همين قبيل است. يا مثلاً صهيونيستها كه امروز تقريباً بيشترين رسانه ها و عمده ترين خبرگزاريهاي دنيا در دست آنهاست و شبكه هاي تلويزيوني بزرگي را در امريكا و اروپا اداره مي كنند، اينها اهداف مورد نظر خودشان را طراحي و طبقه بندي مي كنند و برنامه هايي كه زير نظر آنهاست، دقيقاً طبق آن اهداف شكل مي گيرد؛ كارشناسهاي خبري هم استخدام مي كنند، براي اين كه بتوانند آن اهداف را درست اداره كنند. انسان كاري را كه مي خواهد بكند، هميشه نمي تواند آن را انجام بدهد؛ يا مطلبي را كه در ذهنش هست، هميشه نمي تواند آن را به بهترين وجهي ادا كند؛

اين يك كارِ تخصصي است؛ لذا اينها متخصصان را دعوت و استخدام مي كنند كه آن اهداف را تأمين نمايند. امروز يكي از اهداف عمومي و مشترك قدرتمندان دنيا - عمدتاً در اروپا و امريكا و تا حدودي در ژاپن - مقابله با موج اسلامگرايي است. شماها در جريان اخبار و امواج دنيا هستيد؛ ملاحظه مي كنيد كه اينها نمي گذارند از رسانه هاشان چيزي خارج بشود، مگر اين كه در خدمت اين هدف باشد. مواظب باشيد برنامه ها ضد اهداف نباشد مقصود من از اين مقدمه ي واضح اين است كه ما در جمهوري اسلامي اهدافي داريم و ارزشهايي براي ما مطرح است. تشكيل اين نظام و ادامه ي اين نظام و مقررات اين نظام بر اساس هدفهايي بوده است؛ ما نبايد اجازه بدهيم كه اين رسانه ي عظيمي كه امروز در دنيا تنها هم است، حتّي اندكي از جهتگيري و سمتگيري اين اهداف تخطي كند. البته اين معنايش آن نيست كه ما دايماً در راديو و تلويزيونمان سخنراني يا بيانيه ي اسلامي و ديني پخش كنيم كه صريحاً مباني و مفاهيم ما را ترويج كند؛ اين كه راه تبليغ نيست. شيوه هاي رايج تبليغ - شيوه هاي غيرمستقيم، استفاده ي بهينه از هنر و روشهاي هنري؛ همان كارهايي كه امروز پيشرفتهاي زيادي هم داشته است - بايد تماماً در خدمت اهداف انقلاب و اسلام باشد؛ يعني اگر ما بازي فوتبال هم پخش مي كنيم، مواظب باشيم كه اين بازي فوتبال در جهت ضد آن اهداف به كار نرود. كاملاً واضح است كه بازي فوتبالي كه در دنيا يا در ايران اتفاق افتاده، گزارش آن مي تواند دو گونه باشد: يك طور اين است كه در جهت ضد هدفهاي ما باشد، يك طور

هم اين است كه در جهت ضد هدفها نباشد و احياناً در جهت خدمت به اين هدفها باشد؛ آن اصل اساسي در باب اداره ي راديو و تلويزيون اين است. اين هدفها روشن است: ديني شدن مردم، يكي از هدفهاست؛ ارتباط مستحكم مردم با نظام و مباني اصلي نظام، يكي از هدفهاست؛ حفظ روحيه و شور انقلابي در مردم و دچار نشدن آنها به يأس و دلمردگي و سرخوردگي، يكي از اين هدفهاست؛ حفظ ارتباط و اعتماد مردم به دولتي كه بر سر كار است - هر دولتي كه سر كار است و مورد قبول مردم و مجلس و رهبري قرار گرفته - يكي از هدفهاست. البته طبيعي است كه حفظ اعتماد مردم به دولت هدف اوّلي نيست؛ اما يك هدف ثانوي است كه در خدمت هدفهاي اوّلي قرار مي گيرد. امكان ندارد كه ما بخواهيم مملكت را به شكل درستي بسازيم، درعين حال اجازه بدهيم كه ارتباط في مابين مردم و دولت گسسته بشود. اگر اين اعتماد گسسته شد، كدام عنصري خواهد توانست مملكت را اداره كند و به سمت اهداف پيش ببرد؟ آيا جز دولت كس ديگري را براي اين كار داريم؟ درست در جهت مقابل تبليغات دشمن عمل كنيد وقتي شما به كارهايي كه امروز دشمنان ما در دنيا مي كنند، نگاه كنيد - كه حالا گاهي اندكي هم در داخل كشور از دهان اين و آن صادر مي شود؛ يا با توجه، يا بي توجه - مي بينيد كه درست مقابل همين اهدافي است كه عرض كردم: يا مي خواهند اعتماد مردم را به دولت از بين ببرند و دولت را يك موجود ناتوان و ناشي و ناموفق در هدفگيري

و در حركت معرفي كنند؛ يا مي خواهند شور انقلابي و روح ديني و دلبستگي مردم را به نظام كم كنند و بين مردم و نظام جدايي بيندازند؛ رؤوس مطالب تبليغاتشان اينهاست؛ بايد كاملاً مراقب باشيد كه در تمام برنامه ها، درست جهت مقابل را انجام دهيد؛ هيچ برنامه يي خارج از اين نيست. يك نمايشنامه ي محلي كه شما تنظيم مي كنيد و در تلويزيون محلي يا در تلويزيون سراسري پخش مي شود، يك مصاحبه كه راجع به يك سنت محلي با يك نفر مي كنيد، اين مي تواند بار منفي يا مثبت داشته باشد. وقتي شما هوشيارانه به قضيه نگاه كنيد، مي بينيد كه عجب، همه جا همان نقطه ي اصلي و حساس است كه انسان مي تواند روي آن انگشت بگذارد. توقع اصلي ما از آقايان محترم و برادران عزيزي كه مسؤوليتي را بر دوش دارند، اين است كه به اين نكته توجه كنند؛ اساس كار اين است. وظيفه ي صدا و سيما در قبال كشورهاي همسايه ي ما البته امروز ما در همسايگي خود با ديگر كشورها مسائلي داريم كه اين برنامه ريزيِ بسيار هوشمندانه يي را مي طلبد؛ هم در خراسان اين مسأله هست، هم در آذربايجان اين مسأله هست، هم در مازندران اين مسأله هست؛ حتّي در مرزهاي غربي ما به مناسبت عراق تا حدود زيادي اين مسأله هست؛ هم در قسمت شرق ما و قسمت افغانستان اين مسأله هست؛ منتها اين شرق و غرب به حدت و فوريت مسائل شمال كشور - كه عمدتاً شامل خراسان و مازندران و آذربايجان شرقي و غربي مي شود - نيست. شما در خراسان براي مردم تاجيك - چه تاجيكهاي شمال افغانستان كه فارسي زبانند، چه مردم تاجيكستان كه الان

بعد از هفتاد، هشتاد سال دارند احساس فارسي بودن مي كنند - برنامه پخش مي كنيد. هيجاني در آن مردم وجود دارد كه مي خواهند زبان فارسي را، زبان رودكي را - كه متعلق به خودشان هم است - يا زبان شعراي برجسته و ادباي قديمي ما را به خودشان نسبت دهند؛ اين را شما بايد توجه داشته باشيد و جذب كنيد. هرچه بشود برنامه ي فارسيِ خوب پخش كنيد، هرچه بشود بخصوص در آن منطقه از زبان فارسيِ صحيح و بدون غلط استفاده كنيد، اين به نفع ماست؛ يعني به نفع همان هدفهايي است كه عرض شد. حتّي در ازبكستان و تركمنستان عده يي فارسي زبان هستند؛ به مناسبت سياستهايي كه اتحاد جماهير شوروي داشته، اينها تقسيم شده اند. سمرقند و بخارا جزو تاجيكستان نيست؛ ولي زبانشان تاجيكي و فارسي است. فارسي زبانهايي كه الان در منطقه ي آسياي ميانه هستند، متفرقند و در يك جا جمع نيستند. همين طور به طرف غرب كه مي رويم، زبان تركيِ آذربايجاني اهميت پيدا مي كند. جمهوري آذربايجان جزو اين كشور و اين مجموعه بوده و به دلايلي حدود صدوپنجاه سال است كه از ايران جدا شده است. انسان وقتي نگاه مي كند، مي بيند كه آنها هدفهايي دارند، براي اين كه احساسات آذربايجانيهاي اين طرف را تحريك كنند. البته اصل اينهايند؛ هميشه فرع به اصل برمي گردد؛ هميشه جزء به كل برمي گردد؛ هميشه كوچكتر به بزرگتر جذب مي شود؛ اما اينها مي خواهند قضيه را بعكس كنند؛ بزرگتر را به كوچكتر جذب كنند! مردم آذربايجان خودشان را صاحب انقلاب مي دانند البته مردم آذربايجان مردمي نيستند كه آدم بخواهد آنها را در مقابل اين مسائل واكسينه كند؛ آنها خودشان را صاحب انقلاب مي دانند؛ حق هم

با آنهاست؛ آنها در چند انقلاب، پيشروان انقلاب بودند؛ در انقلاب ما كه بلاشك پيشرو انقلاب بودند؛ يعني اگر آنها چهلم مردم قم را برگزار نمي كردند و آن حوادث پيش نمي آمد، من نمي دانم چه مي شد. اگر به حسب قرار طبيعي نگاه كنيد، مي بينيد كه آنها جزو پايه گذاران و اولين فداييان اين انقلابند. اگر مردم تبريز در فتنه ي «حزب خلق مسلمان» و آمدن عده يي از جاهاي مختلف به آن جا براي فتنه گري، ايستادگي نمي كردند، من نمي دانم چه مي شد. يا در قضيه ي مشروطيت، اگر آن مبارزات عظيم مردم تبريز نبود، ما نمي دانيم اصلاً قضايا چگونه پيش مي رفت. بنابراين، اين مردم، مردمي نيستند كه شما خيلي دغدغه شان را داشته باشيد؛ اينها وفادار و اصيل و انقلابيند و به مباني انقلاب بسيار پايبندند؛ منتها همواره افرادي پيدا مي شوند كه جزو مردم اصيل نيستند؛ جنجالها مربوط به آن عناصر ناباب است؛ بايد براي آنها فكري كرد. كمونيستها در سازماندهي و تبليغات، فوق العاده بودند الان بايد برنامه هاي بسيار هوشمندانه يي در آذربايجان به وجود بيايد. بنده قبول ندارم بعضي از فكرهايي را كه خيال مي كنند ما اگر خواستيم در خصوص آذربايجانِ ملحق به شوروي سابق بحث كنيم، چون آنها مثلاً حمد و سوره شان را هم بلد نيستند، برويم اوليات دين را به آنها ياد بدهيم، يا مراسم سينه زني و امثال اينها را برايشان بگذاريم؛ اين طوري نيست. هفتاد سال شلاق فرمولهاي خيلي خوش ظاهر و براق ايدئولوژيك ماركسيسم روي سر اينها بوده است؛ هفتاد سال آن دستگاه تبليغاتيِ بسيار كارآمد كمونيستها اينها را بمباران تبليغاتي كرده است. كمونيستها در دو چيز فوق العاده بودند: يكي در سازماندهي، كه يك چيز سنتي بين كمونيستها بود و در اين

چند ساله انصافاً در سازماندهي نظير نداشتند و احزابشان را سازماندهي مي كردند؛ يكي هم در تبليغات، كه در دنيا اصلاً نمونه بود. با وجودي كه امكاناتشان كمتر از غربيها بود، اما در موارد بسياري بر تبليغات غربيها غلبه مي كرد. اينها با تبليغاتشان، در جاهايي مثل آفريقا و امريكاي لاتين و همين خاورميانه و قضيه ي فلسطين، پدر غربيها را درآوردند! همين تبليغات، هفتاد سال بالاي سر مردم كوچه و بازار و پير و جوان اين منطقه بوده است؛ و هنر دين و احساس ديني را ببينيد كه بعد از اين همه تبليغات، اين طور سر مي كشد. خيلي از اينهايي كه امروز دارند فرياد دين مي كشند، دوران دينيِ اين منطقه را اصلاً نديده اند؛ در همين دوران الحاد و بي ديني به دنيا آمده اند و آن تبليغات بالاي سرشان بوده است. منظور اين است كه آنچه گفته مي شود، بايد شسته، رُفته، متين، دقيق، حساب شده و با كلماتِ مرتب و منظم باشد. برنامه ريزيِ قوي براي ماه رمضان نكته يي كه به مناسبت زماني بايد عرض بكنم، در خصوص ماه رمضان است. سال گذشته در ايام ماه رمضان فرصتي پيش آمد كه در سفر به بعضي از مناطق، برخي از برنامه هاي سحر و افطار و نصف شب راديوهاي شهرستانها را بشنوم. به نظرم مي رسد كه آقايان بايستي براي ماه رمضان يك برنامه ريزي قوي بكنند. مسأله ي ماه رمضان مسأله يي نيست كه ما آن را رها كنيم تا افرادي آن جا بنشينند و چيزي سر هم بكنند؛ يك نفر بخشي از مناجات ابوحمزه را بخواند، يك نفر آوازي بخواند، يك نفر هم سازي بزند! اين طوري نمي شود. ماه رمضان، فصل بسيار مهمي است؛ همان طوري كه فصل قرآن و

توجه به خدا و ذكر و ياد و قدري رها شدن و سبك شدن از تعلقات مادّيِ محض و شكم و اين چيزهاست، فصل يادگيري هم هست. همين دعاها اصلاً درس است. اي كاش شما آقايان ترجمه ي دعاها را مي دانستيد؛ شايد هم حداقل بعضي از شماها مي دانيد. واقعاً اين دعاها پُر از معارف است؛ كه اگر اينها را از حالت دعا بيرون بياورند، معارف اسلاميِ متين و اصيل و قوي يي را تشكيل مي دهند كه نظيرشان در روايات ما كم است؛ منتها به دلايل گوناگون، با زبان نيايش بيان شده است. اين دعاها را كه گفته اند بخوانيد، براي اين است كه ما درس بگيريم؛ ضمن اين كه به خدا توجه كنيم و به او نزديك شويم؛ ما بايد از اين فرصت استفاده كنيم. برنامه هاي راديو را بايد تنظيم كنيد. در سحرهاي ماه رمضان چه برنامه يي پخش خواهيد كرد؟ چه لزومي دارد كه ما در سحرهاي ماه رمضان فرضاً در راديو يك تكنوازي بگذاريم و يك نفر بيايد ويولون يا سنتور بزند؟! از اينهايي كه سحرها بلند مي شوند، كدامشان چنين توقعي دارد؟! البته در ايام ديگر و در برنامه هاي عادي، مردم بالاخره موسيقي مي خواهند؛ نمي شود كه بكلي درِ موسيقي را بست؛ اما در سحرهاي ماه رمضان، اينهايي كه بلند مي شوند دعاي ابوحمزه بخوانند، يا مناجات بشنوند، يا نمازي بخوانند و بعد سحري بخورند و بخوابند، كدامشان از شما توقع تكنوازي دارد؟ به نظر بنده، اين از چيزهاي غير لازم است. در سحرهاي ماه رمضان اصلاً فضاي موسيقي لازم نيست اين هم كه ما خيال كنيم حتماً بين دو برنامه بايد سازي زده بشود، اشتباه است. ما موارد زيادي ديده ايم كه

در راديوها و تلويزيونهاي بيگانه، خيلي از بخشهايشان اصلاً موسيقي و ساز ندارد؛ يك برنامه تمام مي شود، بلافاصله يك برنامه ي ديگر شروع مي شود؛ اصلاً لازم نيست كه ساز باشد. من در سابق گاهي به دوستان در راديو مي گفتم كه براي ايجاد فاصله بين دو برنامه، صدايي شبيه برخورد يك قاشق با يك كاسه ي فلزي كافي است - دنگ - هيچ لزومي ندارد كه حتماً بين دو برنامه، قطعه يي از يك موسيقي معروف يا غير معروف را بگذاريد. بنابراين، در سحرهاي ماه رمضان اصلاً فضاي موسيقي لازم نيست. اگرچه موسيقي نوع حلالي دارد كه لهوي و غافل كننده نيست و آن نوع حلال را شما صبح تا شب در برنامه هاي گوناگون به مردم مي دهيد - اين اشكالي ندارد - اما همين حلالش هم در سحرهاي ماه رمضان لازم نيست. عامه ي مردم ما موسيقي شناس نيستند اين كه ما فرض كنيم با اين صداي ساز يا ني، اين فرد به خدا نزديك مي شود، به نظر من مقدار زيادي از اينها حرف است؛ بيش از آنچه كه واقعيت داشته باشد. البته انكار نمي كنيم كه كساني در سطح خاصي از روحيات و افكار، با چيزي از اين قبيل ممكن است توجهي پيدا كنند؛ اما اين عموميت ندارد. عامه ي مردم ما موسيقي شناس و موسيقي فهم نيستند؛ ماها هم نيستيم؛ عده ي خاصي هستند كه موسيقي را مي فهمند. اگر ما از موسيقي هم چيزي را مي فهميم، بخش كلاميِ موسيقي است؛ مثلاً شعر حافظ را مي خواند و هركس بنا بر استعداد خود، چيزي مي فهمد؛ اما از آن سازي كه بغلش مي زنند، ماها نمي فهميم. شما ببينيد در اين كنسرتهاي موسيقي يي كه در دنيا - بخصوص در اروپا -

معمول است، افراد پول مي دهند، بليط مي خرند و يك ساعت در آن جا مي نشينند تا فرضاً فلان قطعه ي آهنگ بتهوون(1) را بشنوند؛ اين مربوط به آن جاهاست؛ اين جا اصلاً نيست؛ نه اين كه حالا در دوره ي اسلامي نيست؛ هيچ وقت نبوده است؛ آيا شما چنين چيزي سراغ داريد؟ غالب مردم ما زبان موسيقي را نمي شناسند و با موسيقي انس ندارند. در دنياي شرق تقريباً اين طوري است كه موسيقي متعلق به خواص است و عده ي خاصي موسيقي مي دانند؛ اما شعر و آهنگهاي شعرگونه عمومي تر است. عامه ي مردم ما زبانِ ساز را نمي فهمند؛ حالا شما بگوييد با اين زير و بمهاي ساز و با اين قطعه يي كه ساخته ام، مي خواهم اين موضوع را القاء كنم. اگر آن سازنده ي قطعه نباشد، من و شما نمي فهميم كه اين قطعه ي موسيقي چه دارد مي گويد؛ اما وقتي كه يك نفر بگويد به به، اين ساز فلان حالت را القاء كرد، ما هم مي گوييم بله، واقعاً درست فرموديد! غالب مردم ما اين طورند. مردمي كه نسبت به موسيقي برخورد و احساسشان اين است، ما چرا بيخود بياييم چيزي را كه نوعي از آن مشتبه است و اشكال دارد، در سحرهاي ماه رمضان قاطي برنامه هاي مردم بكنيم و آن حال عبادت را از آنها بگيريم؟! پخش دعا و بيان مفاهيم آن در سحرهاي ماه رمضان بعكس، هرچه مي توانيد، دعا و ترجمه ي دعا و مفاهيم دعا را كه به زبانِ خوب بيان شده باشد، بگذاريد. البته من نگاه مي كنم، مي بينم كه اين سبك دعاخوانيِ عربي هم كه گاهي بعد از اذان پخش مي شود، نه مردم ما خيلي از آن چيزي مي فهمند، نه از آن خوششان مي آيد و نه در

آنها حال ايجاد مي كند؛ همان سبك دعاخوانيِ فارسي - كه مدتها بعد از اذان صبح در شبكه ي سراسري راديو مي گذاشتند و حالا هم مدتهاست كه متأسفانه مرتب نمي گذارند - بيشتر حال ايجاد مي كند. مقصود اين است كه هرچه بيشتر بتوان آن مفاهيم را به مردم رساند. فقط صرف دعاخواني هم نباشد؛ چنانچه همان مفاهيم دعا بيان بشود، بسيار مفيد است. از برنامه هايي استفاده كنيد كه دل مردم را نرم مي كند در سحرهاي ماه رمضان از برنامه هايي استفاده كنيد كه دل مردم را نرم مي كند. به عنوان مثال، سال گذشته شبكه ي دوم سيما بعد از افطار يك برنامه ي كوتاه نيم ساعتي(2) داشت كه چيزهاي خوبي در آن مطرح مي شد؛ مثلاً مجري از كتاب شيخ عطار يا «فيه ما فيه» مولانا داستاني را در توجه، در توكل، در دل دادن به محبت پروردگار، يا يك تجربه ي زندگي در همين زمينه ها نقل مي كرد كه انسان را بعد از افطار بكلي تحت تأثير قرار مي داد. بنده خودم با اين كه آن چيزهايي كه مي گفت، غالبش را خوانده بودم و مي دانستم - چيز جديدي براي من نبود - درعين حال گوش مي كردم؛ استفاده مي كردم و لذت مي بردم. البته گاهي پيرايه هايي هم به آن بسته مي شود كه آنها مورد قبول نيست؛ چون متأسفانه هنرمندانه نيست. در تلويزيون منظره هاي بيخودي يي را نشان مي دهند كه هيچ ربطي به اين مضمون ندارد و انسان در آن خيلي احساس كار هنري نمي كند؛ اينها حاكي از سردستي و ازسربازكني و كار به دست كوچكها دادن است. اگر كار هنريِ خوبي باشد، تصوير هم اضافه بشود، عيبي ندارد؛ منتها عرض كردم، تقريباً همه ي كارهاي هنريِ تصويري كه در هنگام دعا

و اذان از تلويزيون پخش شده - با استثناي خيلي كمي - ناشيانه بوده و از محتواي دعا كمتر برخوردار بوده و فاقد ارزش هنري و تأثيرگذاريِ هنري بوده است. چون خودم وارد نيستم، مطلع هم نيستم، نمي توانم در اين زمينه توصيه يي بكنم؛ اما اگر بشود در حد بالا كاري كرد، خوب است. اجمالاً، سراغ هنرمندان برويد و ببينيد چه كار مي توانند برايتان انجام بدهند. تلفيق هنري بين برنامه هاي عيد نوروز و ماه رمضان امسال ايام ماه رمضان با عيد نوروز هم همراه است؛ پارسال هم اين مسأله را داشتيم. سال گذشته آقايان صدا و سيما آمدند و ما قدري راجع به تلفيق عيد نوروز و ماه رمضان با هم بحث كرديم. عيد نوروز هم حقيقتي است. ما با عيد نوروز موافقيم. كسي خيال نكند كه عيد نوروز از لحاظ اسلامي چيز بدي است؛ هركس چنين تصوري بكند، واقعاً اشتباه كرده است. اسلام عيد نوروز را رد نكرده است. البته ممكن است در زمان خلفاي اول، عده يي تحت تأثير تفكرات خاصي قرار گرفته باشند و نسبت به اين قضيه به عنوان يك تهاجم فرهنگي برخورد كرده باشند و احتمالاً در بعضي از روايات رد شده باشد - كه البته آن هم مسلّم نيست - اما امروز عيد نوروز چيز خوبي است؛ اولِ بهار است و مردم عادت كرده اند كه اين ايام را عيد بگيرند و تعطيل باشند و شادي كنند و به ديدن يكديگر بروند و به هم عيدي بدهند و قهرها آشتي كنند و دورها نزديكي كنند؛ اين چيز بسيار خوبي است و بنده صددرصد با عيد نوروز و با جشن گرفتن اين ايام موافقم.

هر كاري هم كه در اين ايام به جشن مردم كمك كند و آن را معنا ببخشد، خيلي خوب است و هيچ ايرادي ندارد؛ يعني كسي كه دارد براي عيد نوروز برنامه ريزي مي كند، نبايد احساس گناه و جرم و كمبودي بكند؛ منتها شاد كردن مردم يك چيز است، مبتذل كردن فضا يك چيز ديگر است. من گاهي مي بينم كه به عنوان شاد كردن مردم، فضا را مبتذل مي كنند! مثلاً اگر مي خواهند جوك و لطيفه يي بگويند، لات بازي مي كنند! لات بازي بد است؛ هرجا باشد، بد است؛ در تلويزيون هم بد است، در راديو هم بد است. تيپهاي متين و شسته و رُفته مي توانند همان مقصود را به شكلهاي خوب كاملاً برآورده كنند؛ لزومي ندارد كه در اين زمينه آدم به پَستي گرايش پيدا كند. بنابراين، عيد نوروز را شاد كنيد؛ منتها چون ماه رمضان است، در تلفيق بين اين دو، هنري لازم است. مانعي ندارد كه شما سحرها را كلاً رمضاني باشيد؛ اما شبها رمضاني و نوروزي با همديگر. پارسال اوايل ساعت تحويل بود كه داشتم به سمت مرقد حضرت امام (رضوان اللَّه تعالي عليه) مي رفتم. ابتداي سال بود و من احساس خودم اين بود كه دارم مي روم به روح مطهر امام سال نو را تبريك بگويم. در آن لحظه من حضور و حالي داشتم؛ راديو را باز كردم، ديدم برنامه هاي بسيار خوبي در لحظات سال تحويل دارد پخش مي كند. برنامه، برنامه ي نوروزي بود؛ اما حال و حضور و ذكر در آن احساس مي شد؛ بنابراين، اين طور نيست كه نشود انجام داد؛ من معتقدم كه خيلي بيش از اينها هم مي شود كار انجام داد. واقعاً مي شود بي نهايت كار كرد ما در دايره ي محدودي

هستيم، خيال مي كنيم كه همين طوري بايد قالبي همه چيز را قبول كنيم؛ نخير، در اين برنامه ها واقعاً مي شود بي نهايت كار كرد؛ چون بشر بي نهايت است. شما همين حجم محدود كه نيستيد؛ شما بي نهايتيد؛ حتّي جسم انسان هم به بي نهايتي مي زند. من يك بار به جمعي از دوستان مي گفتم كه من و شما جسمي داريم كه راه مي رود، مي آيد و يك حركت معمولي را انجام مي دهد؛ اما شما يك ژيمناست را نگاه كنيد، ببينيد او با همين جسم چه حركاتي مي كند. شما ببينيد اين سيرك بازها چه كارهاي عجيب و غريبي مي كنند؛ اصلاً تصورش هم براي انسان مشكل است. آيا احساس نمي كنيد كه واقعاً حدي وجود ندارد؟ ما خيال مي كنيم كه حد جسم ما همين حركاتي است كه انجام مي دهيم؛ احياناً خيلي همت كنيم، صبحها چند دقيقه نرمش و ورزشي بكنيم؛ اما شما نگاه كنيد، ببينيد يك ژيمناست چه كار مي كند. مي دانيد فاصله ي كار او با كار روزمره ي ما چه قدر است؟ فاصله ي عظيمي است. بشر تا اين جاها پيش مي رود؛ از آن بيشتر هم مي تواند پيش برود. پس، اين جسم محدود هم گويا مي خواهد بگويد كه من در امكانات و تمكنِ قدرتيِ خودم بي نهايتم. روح و مغز انسان هم كه ديگر فوق العاده و واقعاً بي نهايت است. مي شود خيلي كارها كرد؛ مي شود خيلي ابتكارها بخرج داد؛ عمده اين است كه شما عناصر كارآمد را استخدام كنيد؛ البته جهتگيري هم بايد حفظ بشود. از عناصر مورد اعتماد استفاده كنيد من استفاده ي از هنرمندان و نويسندگان و گويندگان و مجريان خوب را بشدت حمايت مي كنم. البته در همه ي اينها مواظب باشيد، اگر از يك آدمِ ناباب استفاده كرديد، ممكن است آن جايي

كه شما به او توجه نداريد، از خطي كه مورد نظر شماست، خارج بشود. اگر در ما اين ظرفيت به وجود بيايد - البته هنوز متأسفانه اين ظرفيت به وجود نيامده است - كه بتوانيم از يك نفر كه صددرصد طاغوتي است، استفاده ي خوب بكنيم، خواهيم كرد؛ اما الان اين ظرفيت را نداريم. الان من مي دانم، متأسفانه در تشكيلات ما، آن نظارت قوي، آن دقت نظر، آن هوشياري كامل و آن بي رودربايستي گريِ لازم وجود ندارد؛ لذا يك نفر هنرمند را مي آورند، بعد يك ميكرفن به دست او مي دهند و اين مال او مي شود؛ ديگر او تعيين كننده و حاكم است! اگر روزي اتفاق افتاد كه وقتي اين ميكرفن را به دست كسي داديم، دايماً دكمه اش در دست ما بود، ما به دست همه كس مي دهيم و هيچ باكي هم نداريم؛ منتها امروز متأسفانه اين طوري نيست؛ لذا عناصر ناباب مي آيند و جهتي را كه عرض شد، عوض مي كنند؛ به اين جهت شما بايد مراقب باشيد و عناصر مورد اعتماد را بياوريد و براي اين مردم استفاده كنيد. از عناصر محلي حتماً استفاده بشود من يادم مي آيد كه چندين سال قبل در زمان رياست جمهوري، براي شركت در يك مراسم نظامي به دزفول رفته بودم؛ اوقات جنگ بود و دزفول هم وضع خيلي خاصي داشت. در دزفول به من گفتند كه ما مي توانيم يكي، دو ساعت در روز برنامه سازيِ راديويي كنيم؛ بعد گويا مي خواستند اين را به ما نشان بدهند كه مي توانند؛ واقعاً هم نشان دادند. من در آن فاصله يي كه آن جا بودم، چند نفر آمدند و برنامه ي خود را اجرا كردند؛ اجراهاي بسيار خوب و قوي؛ مضمونها و

محتواهاي بسيار خوب؛ قالبهاي هنريِ بسيار خوب؛ مقاله هاي ادبيِ بسيار زيبا. در زمينه ي مقاله هاي ادبي و شعر و اين حرفها، رودربايستي هم با كسي ندارم؛ اما آن برنامه يي كه اجرا شد، انصافاً خوب بود؛ در حدي كه با اين برنامه هاي معمولي كه راديوي ما پخش مي كند، قابل مقايسه نبود؛ اين در حالي بود كه دزفول شهر كوچكي هم است؛ ولي معلوم بود كه نويسنده ي خوب دارد؛ مجريِ خوب دارد؛ هنرمند دارد؛ خوش صدا دارد كه اين برنامه را قشنگ اجرا كند و انسان از حرف زدنش لذت ببرد. بنابراين، از اين عناصر محلي حتماً استفاده بشود. من مشهد را مي شناسم. مشهد شهري است كه من در آن بزرگ شدم و مي دانم كه اين شهر، لبالب از هنر و ذوق و شعر و توانايي ادبي است؛ ولي آيا استفاده مي شود؟ من نمي دانم آيا استفاده مي شود يا نه. بايد برويد اين عناصر را شناسايي كنيد. تبريز هم همين طور است. بنده چند سال قبل از اين به تبريز رفته بودم؛ مرحوم شهريار - خدا رحمتش كند - جلسه يي با ما داشت. جمعي از اين شعراي تبريز را دعوت كرده بودند؛ من ديدم كه واقعاً يك عده شعراي قوي و خوب در تبريز هستند؛ اما بنده اصلاً خبر نداشتم كه در تبريز اين همه شاعر هست. با اين كه من به يك معنا ترك زبان هستم و تركي مي فهمم و صحبت مي كنم و با آنها احساس خويشاوندي مي كنم و به آن جا رفت وآمد هم داشته ام، در عين حال نمي دانستم كه در آن جا اين قدر شاعر و گوينده ي خوب وجود دارد؛ اينها را بايد شناسايي كرد و از وجودشان استفاده نمود. در حوزه هاي علميه گاهي

افراد خيلي خوبي هستند. در حوزه ي علميه ي مشهد افراد بسيار خوبي هستند؛ جاهاي ديگر هم همين طور است. هدفهاي دستگاه بايد در صدا و سيما تأمين بشود اين امانتي كه در دست شماست - اين بلندگوي دستگاه - متعلق به دولت است. اين حرفهايي كه گاهي مي زنند و مي گويند چرا ما بايد حرفهاي دولت را بزنيم، اين حرفها بي محتواست؛ اين جا متعلق به دولت است؛ منتها دولت هم متعلق به مردم است؛ دولت هم حرف ضد مردم كه نمي زند. اين بلندگوي دولت و بلندگوي دستگاه است؛ هدفهاي دستگاه هم بايد به طور كامل در اين رسانه تأمين بشود. هدفهاي دستگاه عبارت است از همينهايي كه گفتم: بهروزي مردم، پيشرفت مردم، ترقي مردم، تعالي فكر و انديشه ي مردم، تدين مردم، ايجاد شور انقلابي در مردم، واكسينه شدن مردم در مقابل تبليغات سوء دشمناني كه اين طور از همه طرف سر اين انقلاب ريخته اند و هركسي مشتي مي زند؛ كه خوشبختانه انقلاب هم مثل يك صخره است و با اين مشتها و تلنگرها از پا در نمي آيد؛ هركس مشت مي زند، خودش هم ضربه يي مي بيند. ان شاءاللَّه بتوانيد اين مسؤوليت عظيم را بخوبي و با كمال پيش ببريد و خداي متعال را از خودتان راضي كنيد. خيلي متشكريم كه به اين جا تشريف آورديد. از آقاي هاشمي(3) هم متشكريم كه لطف كردند و اين ديدار را ترتيب دادند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) 1827 - 1770 م) 2) . ؟ 3) رئيس وقت سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران

بيانات در ديدار با رئيس جمهور ناميبيا

بيانات در ديدار با رئيس جمهور ناميبيا بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ما به سرنوشت ملتهاي مظلوم علاقه منديم خوشحاليم كه آقاي سام نجوما را مجدداً ملاقات مي كنيم.

دفعات قبل ايشان را به عنوان يك عنصرِ در حال مبارزه مي ديديم؛ اما اين دفعه الحمدللَّه ايشان را در وضعيت يك چهره ي موفق كه به رياست كشور خودشان رسيده اند و توانسته اند كشورشان را به سرانجامي برسانند، ملاقات مي كنيم. البته موفقيت در آزاد كردن كشور، قدم اول است؛ ان شاءاللَّه كه در قدمهاي بعدي هم موفق باشيد و بتوانيد كشورتان را بسازيد و نظام عادلانه يي در آن جا برقرار كنيد. با تلاش، بر خيلي از مشكلات مي شود فايق آمد. آن چشم اندازي كه امروز از فايق آمدن بر مشكلات داخلي و اقتصاديتان مشاهده مي شود، از آن چشم اندازي كه در روزهاي غربت و دوري از كشورتان براي استقلال و تشكيل يك جمهوري مستقل تصوير مي شد، خيلي دشوارتر نيست. آن روزها هم خيليها كه به ظواهر امور نگاه مي كردند، فكر نمي كردند كه با آن اقتداري كه عليه ملتهاي مظلوم جنوب آفريقا به وجود آمده، ملت ناميبيا بتوانند روي پاي خودشان بايستند و مستقل بشوند. البته ما هميشه اميدوار بوديم؛ هم در خصوص ملت شما، و هم در خصوص همه ي مسائل و مشكلات ملتهايي كه در دنيا هستند و مظلومند. الان هم اعتقادمان همين است كه اگر ملتهاي كوچك و محاط به مشكلات گوناگون، همت كنند و با يكديگر متحد شوند و در مقابل زورگويي قدرتهاي بزرگ ايستادگي نمايند، مي توانند كارهايشان را پيش ببرند. ملت خود ما نمونه ي روشني هستند كه با ايستادگي و پيگيري و اعتماد به نفس و عدم اتكاء به ديگران و با اتكاء به خداوند توانسته اند كارهايشان را بحمداللَّه به سامان خوبي برسانند. ما به سرنوشت ملتهاي مظلوم و مورد ستم قرار گرفته علاقه منديم و همواره با ملتهاي

جنوب آفريقا و با خود شماها همكاري هم كرده ايم و بعد از اين هم اميدواريم كه بتوانيم همكاري داشته باشيم. ان شاءاللَّه كه اين سفر، سفر خوب و همراه با توفيقات براي شما باشد. موفق و مؤيد باشيد

بيانات در ديدار با اعضاى كادر مركزى جنبش انقلابى حزب اللَّه لبنان

بيانات در ديدار با اعضاي كادر مركزي جنبش انقلابي حزب اللَّه لبنان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بهترين سرانجام براي يك مجاهد في سبيل اللَّه به نظر من، آنچه كه براي شهيد عزيزمان - آقاي سيّدعباس موسوي(1) - پيش آمد، بهترين سرانجامي است كه براي يك مجاهد في سبيل اللَّه ممكن است پيش بيايد. براي كسي كه در راه خدا تلاش مي كند، بهتر از اين نمي شود چيزي را فرض كرد. ما هم همين آرزو را داريم؛ اما ايشان موفق شد و زودتر به مقصد رسيد. البته فقدان ايشان براي ما مصيبت است؛ و براي صحنه ي لبنان و بخصوص حزب اللَّه، يك قرباني دادن در راه خداست. مرحوم شهيد سيّدعباس موسوي شخص برجسته يي بود؛ در او خصوصيات بسيار خوبي با هم جمع شده بود؛ دين و تقوا و متانت را، با هوش و شجاعت همراه كرده بود. ما فداكاري او را در صحنه ي لبنان تجربه كرده بوديم. ما در اين جا خودمان از نزديك جوش و خروش و همّ و غم او را براي مسأله ي لبنان لمس كرده بوديم. من آن روزهاي سخت و محنت بار درگيريهاي داخلي لبنان را فراموش نمي كنم كه ايشان اين جا پيش ما آمد و تقريباً هفت ساعت با ما در يك جلسه نشست، براي اين كه به نتيجه يي برسيم؛ و من مي ديدم كه چه قدر ايشان پُرخروش و مهتم به مسائل مردم و مجاهدان بود. خداوند او را رحمت كند و با اوليايش محشور نمايد و به اين

مظلوميتي كه علاوه بر شهادت براي او پيش آمد، اجر وافري به او و به كسانش بدهد. من به خانواده و كسان و دوستان و والدين آقاي موسوي، به خاطر شهادت ايشان و همسر و فرزندشان، مجدداً تبريك و تسليت مي گويم. بار مسؤوليت خيلي سنگين است اين مسؤوليت، امروز بر دوش شما برادر عزيز ما - آقاي سيّد حسن نصراللَّه(2) - است. ما شما را هم با همان چشم نگاه مي كنيم و هميشه از صميم قلب دوست مي داشتيم و شايسته مي دانستيم. خدا را بر اين انتخابِ خوب شكر مي كنيم و برادرانه عرض مي كنيم كه بار مسؤوليت خيلي سنگين است. اگرچه شما بحمداللَّه آماده ايد، اما بايد روزبه روز خودتان را بيشتر آماده كنيد. مردم - همان طور كه گزارش كرديد - روح و جسم خودشان را در اختيار گذاشته اند؛ لذا مسؤوليت خيلي سنگين است. دشمن هم خشن و وحشي است؛ بايد با رعايت همه ي جوانب حركت كرد. اولاً بايستي جهاد را اصل دانست؛ ثانياً بايد حزم و احتياط را در اين كار به كار گرفت؛ ثالثاً بايستي با صحنه ي پيچيده ي لبنان هوشمندانه برخورد كرد. در جهاد، مردم اصلند؛ هرچه ممكن است، بايستي اعتماد آنها جلب بشود. افزايش كمي و كيفي كه بحمداللَّه در برنامه ي شما هست، صددرصد مورد تأييد ماست. من تقويت جانب معنوي را واجب مي دانم به اعتقاد من بايستي مهمترين امر در ذهنتان اين باشد كه به خدا توكل كنيد و حقيقتاً - به معناي واقعي كلمه - از او كمك بخواهيد و از او استغاثه كنيد. اشخاصِ ما عجزه يي بيش نيستيم؛ اين عجز را بايستي به قدرت بي نهايت پروردگار وصل كنيم، تا بكلي آسيب ناپذير شويم.

من طهارت و صفاي شما را مي دانم؛ اما روزبه روز بايد اين بيشتر بشود. توسلات و توجهاتتان را به پروردگار بيشتر كنيد. نوافل - مخصوصاً نافله ي شب - وسيله ي مهمي است. شما ببينيد كه خداوند متعال در سوره ي مزمل با پيامبر خودش چگونه حرف مي زند. بعد از آن كه او را به برخاستن در شب و تضرع در نيمه ي شب امر مي كند، مي فرمايد: «انّا سنلقي عليك قولا ثقيلا».(3) البته قيام او با قيام امثال ما فرق مي كند؛ طبعاً آن ثقلي كه بر دوش آن بزرگوار بود، با ثقلهايي كه بر دوش لاغر و ضعيف ما هست، فرق مي كند؛ به همان نسبت، خود ما هم كوچك و ضعيفيم و همان تمرين براي ما هم لازم است. من در زندگي امام بزرگوارمان (رضوان اللَّه تعالي عليه) اين را يافتم كه وقتي بار عظيمي بدون سابقه بر دوش او قرار مي گرفت، با اتصال و ارتباط معنوي و قلبي، خودش را تقويت مي كرد. در اين اواخر، معمولاً ايشان در ماه رمضان با كسي ملاقات نمي كردند. من بعد از ماه رمضان كه ايشان را زيارت مي كردم، بوضوح مي ديدم كه نوراني تر شده اند؛ به خاطر همين نورانيت بود كه ايشان تا آخرين ماههاي عمرشان مثل كوه ايستاده بودند. سن پيري معمولاً فصل ضعف و انحطاط جسمي و روحي در انسان است؛ ولي جوان از لحاظ روحي و جسمي - هر دو - قوي است؛ اما اين را بايستي به خداي متعال وصل كند، تا در او هيچ چيزي نفوذ نكند. به هرحال، در اين مبارزه ي عظيمي كه در مقابل شماست و بايد آن را ادامه بدهيد، من تقويت جانب معنوي را واجب مي دانم. شور و هيجان مردم را

به عنوان يك سرمايه ي عظيم به كار بزنيد نكته ي ديگر اين است كه اين شور و هيجان مردم، شور و هيجان صادقي است؛ اما اين احساسات صادقه معلوم نيست تا كي به خودي خود باقي خواهد ماند. گذشت زمان همه چيز را كهنه مي كند؛ لذا آنچه را كه امروز وجود دارد و در دسترس شماست، بايستي به عنوان يك سرمايه ي عظيم به كار بزنيد. آنچه كه انجام گرفته - اين درگيريها و اين مقاومتها - خوب بوده؛ ليكن بايستي از اين وضع براي سازماندهي قوي تر و محكمتر، ايجاد وحدت در صحنه، و پايه گذاري اصول غيرقابل تخلف استفاده كرد. ما شما را دعا مي كنيم و اميدواريم كه خداوند ان شاءاللَّه دعاي ما را در حق شما و مردم لبنان و در حق اوضاع عمومي مسلمين مستجاب كند. از شما هم ملتمس دعا هستيم؛ شما هم ما را دعا بفرماييد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) دومين دبيركل جنبش انقلابي حزب اللَّه لبنان؛ ر.ك: پاورقي صفحه ي 36 همين مجلد 2) سومين دبيركل جنبش انقلابي حزب اللَّه لبنان 3) مزمل: 5

بيانات در ديدار با اعضاى مجلس خبرگان رهبرى

بيانات در ديدار با اعضاي مجلس خبرگان رهبري بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ايجاد نظام اسلامي در ايران، يكي از معجزات اسلام خدا را شكرگزارم كه مجدداً اين توفيق را به بنده عنايت كرد كه در جلسه يي با اين صميميت و صفا، در خدمت جمع عظيم الشأن علماي محترم و خبرگان مورد اعتماد مردم باشم و اين فرصت پيش بيايد كه مطالبي بگويم و بشنوم و ان شاءاللَّه استفاده كنم. همچنين خدا را شاكر هستم بر اين حسن ظني كه نسبت به اين حقير ناقابل در بيانات حضرت آقاي مشكيني (ادام اللَّه بركاته) موج مي زد و

وجود داشت؛ اين لطف الهي و اتمام حجت پروردگار بر ماست؛ «و كم من ثناء جميل لست اهلا له نشرته».(1) ان شاءاللَّه كه بتوانيم آن چنان كه حق اين حسن ظن است، عمل بكنيم و وظايفمان را بشناسيم؛ به سمت تكاليف و وظايف بزرگ هدايت بشويم و توفيق انجام آنها را به دست بياوريم؛ و البته در اين راه به دعاي آقايان هم شديداً محتاج هستيم. تشكيل مجلس خبرگان، يكي از مظاهر حركت اسلامي و پايه ي اسلامي جامعه و نظام ماست و ما به آن افتخار مي كنيم. اين كه بر اساس تعاليم و ارزشهاي الهي جامعه يي تشكيل بشود و يك حكومت و قدرت سياسي به وجود بيايد، خود يكي از معجزات اسلام است كه در اين زمان اتفاق افتاد و ملت شجاع ما پشت سر امام بزرگوار و عظيم الشأن توانست اين واقعيت را تحقق ببخشد و معلوم شد كه بحمداللَّه اين سرآغازي براي يك حركت عظيم جهاني است؛ همچنان كه مشاهده مي شود كه از اول انقلاب تا امروز، در همه ي مناطقي كه مسلمانان زندگي مي كنند، احساسات اسلامي و ايمان اسلامي و شوق به زندگي و حيات اسلامي روزبه روز افزايش پيدا كرده است. حوادث دنيا را ملاحظه مي كنيد؛ كشورهاي اسلامي شاهد حركتهاي مردمي با نام اسلام و با گرايش اسلامي هستند؛ و اين بي شك از بركات تشكيل حكومت اسلامي در اين نقطه از عالم است. در داخل كشور هم خداي متعال در مقاطع مختلف به اين ملت و برگزيدگان آن توفيق داده كه راه را آن چنان بروند كه به سمت زندگي و حيات طيبه ي اسلامي حركت كنند. به سمت يك زندگي اسلامي داريم حركت مي كنيم ما ادعا نمي كنيم كه آنچه

امروز داريم، به طور كامل يك زندگي اسلامي است؛ اما ادعا مي كنيم كه به سمت يك زندگي اسلامي داريم حركت مي كنيم. از اول انقلاب تا امروز هرچه تلاش شده، بلاشك خطوط اصلي اين تلاشها اسلامي و قرآني است و جامعه ي ما بحمداللَّه روزبه روز به سمت يك جامعه ي اسلامي پيش رفته و اين حركت هرگز متوقف نشده و اميدواريم هرگز متوقف نشود. البته وقتي ما مي گوييم زندگي اسلامي، اعتقاد ما اين است و واقعيت تعاليم اسلام هم اين را نشان مي دهد كه ارزشهاي اسلامي همه ي نيازهاي زندگي بشر را تأمين مي كند؛ يعني ايجاد عدالت، ايجاد رشد مادّي و معنوي، ايجاد فضايي كه انسانها در آن احساس آسايش و آزادي و استقلال - به معناي كامل كلمه - بكنند و احساس سلطه ي بيگانگان را نداشته باشند؛ امروز بحمداللَّه اين روح در جامعه ي ما وجود دارد. البته ما حركت خود را بر پايه ي درستي پيش بيني كرديم؛ يعني اين كشور و اين ملت و امام (رضوان اللَّه تعالي عليه) و شما آقايان و بقيه ي علماي اعلام و همه ي قشرهاي مردم كه در خدمت انقلاب بودند، بر اساس درستي حركت را شروع كردند و ادامه دادند. ما از دشمن توقع نداريم كه عليه ما تبليغات نكند ممكن است در همه ي مراحل دشمن بخواهد از همه ي موفقيتهاي ما يك نقطه ي منفي بتراشد و هر نقطه ي قوّتي را نقطه ي ضعف وانمود كند؛ ما از دشمن جز اين انتظاري نداريم. از روزي كه حركتهاي اسلامي در دنيا شروع شده، حركت استعماريِ تبليغاتي عليه جمهوري اسلامي و نظام اسلامي هم شروع شده است؛ يعني همان طور كه جاذبه ي حركت ملت ما، ملتهاي ديگر را به حركت آورد، كوشش

استكبار اين است كه كاري كند كه يك ضد جاذبه درست شود. هر جا مردم، متحرك به حركت اسلامي و با انگيزه ي اسلامي هستند، اين تبليغات بيشتر و غليظتر و همه جانبه تر است. عرض كردم، ما از دشمن توقع هم نداريم كه عليه ما تبليغات نكند. ما توقع نداريم كه دشمن به وجود يك نظام مردمي - به معناي حقيقي كلمه - اعتراف كند؛ اگر دشمن به اين معنا اعتراف نكرد، اين خلاف انتظار ما نيست. ما انتظار نداريم كه دشمن وجود خفقان و اختناق و انتفاء آزادي را در اين كشور ادعا نكند؛ بايد هم بگويد؛ جز اين انتظاري نيست. ما مي بينيم كه دشمن آن جا كه به حركت اسلامي مي رسد، چگونه به طور بارز و آشكار، حق كشي و حق پوشي خودش را غليظتر از هميشه مي كند و شرم هم نمي كند! تعجب ما آن وقتي است كه دشمن، دوستي كند در كشور ما بحمداللَّه از روز اول پيروزي انقلاب تاكنون، حضور مردم در ايجاد و پيشرفت اين نظام، و در تمهيد و وضع و اجراي قوانين، محسوس بوده است. در قوه ي مجريه و قوه ي مقننه و در قضيه ي رهبري، حضور مردم محسوس است. با اين كيفيت و با اين وضوح، ما در دنيا كشوري را كه مردمِ آن اين طور آزادانه و با ميل و با شوق و با احساس ايمان و با پشتوانه ي ديني، حضوري همه جانبه داشته باشند، سراغ نداريم. يك چيز به اين واضحي را تبليغات دشمن انكار مي كند؛ ما غير از اين هم از دشمن انتظاري نداريم. امروز ما انتظار نداريم كه بلندگوهاي استعماري به ما بدگويي نكنند؛ نظام را زير سؤال نبرند؛ نقاط منفي يي را

كه وجود ندارد، ادعا نكنند؛ ضعفهايي كه به طور قهري و طبيعي در هر كشوري هست و بسياري از آنها متأثر از حضور ابرقدرتهاست، آنها را چند برابر نكنند؛ تعجب ما آن وقتي است كه دشمن به جاي دشمني، دوستي كند. اگر امروز بلندگوها و تبليغات جهاني، به جاي اين حركت خباثت آلودي كه نسبت به حقايق جمهوري اسلامي انجام مي دهند، طور ديگر عمل بكنند، بديهي است كه شوق مردم به اسلام در جهان بيشتر خواهد شد؛ اما آنها نمي خواهند؛ اين برخلاف مقاصد آنهاست. اگر امروز در شمال آفريقا - در الجزاير - و در مناطقي كه گرايشها و شور و شوق اسلامي زياد است، عليه جمهوري اسلامي حرف زده نشود و تبليغات نشود، بديهي است كه مردم بيش از آنچه كه هستند، منجذب خواهند شد؛ و اين براي دستگاه استكبار يك خسارت جبران ناپذير است؛ بنابراين، كاملاً مورد انتظار است كه عليه ما بدگويي كنند. ما بايد خود را به اهداف اسلامي نزديكتر كنيم آنچه كه مهم است، اين است كه ما در داخل، حركت خودمان را به طور منطقي ادامه بدهيم. دستگاه در سطوح تصميم گيري، سياستگذاري، قانونگذاري و اجرا - در هر جايي كه دستگاه به صورت اصولي دارد عملي انجام مي دهد - همين هدف اسلامي را با قوّت و قدرت پي مي گيرد. ما تكليف و وظيفه ي خودمان مي دانيم كه هر گامي كه بر مي داريم، ان شاءاللَّه خود را يك گام به اهداف اسلامي نزديكتر كنيم؛ اين وظيفه را ان شاءاللَّه با قوّت و قدرت انجام مي دهيم؛ از تبليغات و جنجال و عصبانيت دنياي استكباري هم مطلقاً بيمي نداريم. البته شرط موفقيت در اين راه، اتحاد و هماهنگي و

وحدت كلمه ي ملت است؛ لذا مقاصد دشمن هم اين است كه ملت را دچار انشقاق كند و اگر بتواند، ملت را از نظام و از دولت و از مسؤولان جدا نمايد؛ كه بحمداللَّه تاكنون نتوانسته و ان شاءاللَّه بعد از اين هم نمي تواند. علما بايد اعتماد مردم را به حركت اسلامي نظام بالا ببرند اگر امروز بخواهيم براي علماي دين و كساني كه در بين مردم نفوذ كلمه دارند، تكاليف عمده ي سياسي را مشخص كنيم، بلاشك يكي از آن تكاليف اين خواهد بود كه به اعتماد و اطميناني كه مردم به حركت اسلامي نظام دارند، روزبه روز افزوده بشود. در حقيقت اعتماد مردم است كه پشتيباني آنها را به وجود مي آورد؛ و پشتيباني و اتصال مردم به دست اندركاران نظام است كه توفيق اين حركت اسلامي را با اهداف اسلامي تضمين مي كند؛ و اگر اين باشد - كه بحمداللَّه تا امروز بوده و ان شاءاللَّه بعد از اين هم هميشه خواهد بود - دشمن هيچ كاري نمي تواند بكند. يقيناً پنجه ي فولادين ابرقدرتها و صاحبان سلاح و دانش در جهت ضد مردم، نخواهند توانست با همه ي قدرت و قوّتي كه دارند، اين ملت را از اين راه منصرف كنند و ما را از پيگيري اهداف اسلامي باز بدارند؛ اما شرطش همين نكته يي است كه عرض كردم؛ بايد وحدت كلمه بماند؛ بايد اعتماد متقابل دستگاه و مردم بماند. مسؤولان بايد به مردم اعتماد كنند؛ كمااين كه بحمداللَّه تاكنون اين اعتماد بوده است. مردم هستند كه پشتيبان واقعي نظامند؛ اين پشتيباني، متوقف به اعتماد است و اين اعتماد هم بايد باقي بماند. ان شاءاللَّه بايستي وحدت كلمه از بين نرود. وحدت كلمه ي ملت، رمز پيشرفت

و آسيب ناپذيري است. اعتقاد ما اين است كه خداي متعال كمك خواهد كرد اعتقاد ما اين است كه خداي متعال هم كمك خواهد كرد؛ كمااين كه تا امروز هم كمك كرده است؛ ما اين را بوضوح مي بينيم. جاهايي هست كه انسان احساس مي كند آن كاري كه انجام مي گيرد و آن موفقيتي كه پيش مي آيد، جز به تأييد الهي و پشتوانه ي پشتيباني پروردگار نيست. مَبلغ ابزار و اسباب مادّي، گاهي كمتر از آن چيزي است كه محصول اين اسباب است؛ انسان مي فهمد كه خداي متعال كمك غيبي و پشتيباني و حراست مي كند. امروز پرچم اسلام در دست ملت و نظام است امروز بحمداللَّه پرچم اسلام در دست ملت و نظام است. اميدواريم كه ما در مقابل اسلام شرمنده نباشيم و مايه ي سرشكستگي اسلام نشويم؛ مايه ي آبروي اسلام در سطح عالم بشويم؛ و نه فقط ملتهاي مسلمان را اميد ببخشيم، بلكه غيرمسلمانان را هم به اسلام مجذوب كنيم و آنها را به سمت اسلام بكشانيم؛ حركت درست ما به سمت مقاصد اسلامي و موفقيتهاي مادّي و معنوي ما، ان شاءاللَّه اينها را پيش خواهد برد. بنده مجدداً به پيشگاه خداي متعال ابراز شكرگزاري مي كنم. از شما آقايان محترم هم كه تشريف آورديد و اين فرصت را به ما داديد كه خدمتتان برسيم و شما را زيارت كنيم، تشكر مي كنم. اميدوارم هر جا كه هستيد - چه در حوزه هاي علميه و چه در سراسر كشور - موفق باشيد. ان شاءاللَّه خداي متعال شما را مشمول تفضلات خودش قرار بدهد و روزبه روز شاهد پيشرفتهاي بيشتري به سمت اهداف اسلامي باشيم و اين حركت مورد رضاي الهي و مورد توجه و قبول وليّ عصر

(ارواحنافداه) قرار بگيرد و روح مقدس امام از ما راضي باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مفاتيح الجنان، دعاي كميل

بيانات در ديدار با اعضاى شوراى مركزى و مسؤولان كميته ى امداد امام خمينى(ره)، به مناسبت سالگرد تأسيس

بيانات در ديدار با اعضاي شوراي مركزي و مسؤولان كميته ي امداد امام خميني(ره)، به مناسبت سالگرد تأسيس اين نهاد بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم كميته ي امداد، يك دستگاه نمونه برادران عزيز! خيلي خوش آمديد. خوشحاليم كه بحمداللَّه كميته ي امداد - كه متبرك به اسم مبارك امام (رضوان اللَّه تعالي عليه) است - همچنان در راه درست و صحيحي كه پيش گرفته، پيش مي رود و امروز از گذشته خيلي هم تواناتر و مجرب تر و شايد هم پوشش و شمول وسيعتر و بيشتري دارد. بنده در باب كميته ي امداد مكرر عرض كرده ام كه شايد بشود گفت كميته ي امداد يك دستگاه نمونه است؛ از جهت اين كه در آن، روح كار و حقيقت كار، بر اَشكال ظاهري و سازماندهي و پرسنل گيري و كار اداري غلبه دارد؛ حتّي بعد از انقلاب، ما كمتر دستگاهي را داريم كه از اين جهت مثل كميته ي امداد باشد. در كميته ي امداد، اصل قضيه آن كاري است كه مي خواهند انجام بدهند؛ و بودجه يي كه در اختيارشان قرار مي گيرد و آن امكاني كه دارند، در كمترين حدش صرف مقدمات آن كار مي شود. گاهي در بعضي از سازمانها انسان مي بيند كه مقدمات كار، مخارج بيشتري برمي دارد، تا اصل آن كار؛ سفرهاي بيخودي، عضوگيريهاي بيخودي، سازماندهيهاي بيخودي و توسعه هاي بي معني و بي هدف! بحمداللَّه دستگاه شما اين گونه نيست؛ اين حاكي از حسن نيت و سلامت كار شما برادران عزيز است؛ كه البته جز اين هم انتظاري نيست. آقاياني كه سالهاي متمادي است كه من آنها را در خط درست و راه خدا شناخته ام و

كارشان را از نزديك ديده ام، طبعاً همين انتظار هم از آنها هست. خداوند ان شاءاللَّه به شماها توفيق بدهد و بتوانيد هرچه بيشتر كار را پيش ببريد. نقطه ي ضعف برنامه هاي اقتصادي دولت در برنامه هاي اقتصادي دولت، آن نقطه ضعفي كه خيلي زود به چشم انسان مي آيد، اين است كه از لحظه ي شروع مقدمات، تا وقتي كه دولت بخواهد به نتايج مورد نظر خودش برسد، در اواسط كار، به ضعفاي جامعه خيلي سخت مي گذرد؛ اين كاملاً محسوس است. اگرچه الان وفور هست، اما وفور همراه با گراني است. تا وقتي كه سياستهاي اقتصادي دولت به ثمر برسد و عرضه و تقاضا به نقطه ي تعادل نزديك شود و همه بتوانند به نحو صحيحي از توليدات استفاده كنند، شايد فاصله يي وجود داشته باشد. در اين بين راه، آن قشرهايي كه علي العجاله صدمه مي خورند، قشرهاي ضعيف و افراد كم درآمدند؛ كه متأسفانه تعدادشان هم زياد است. الان وقتي مي خواهند اسم اقشار كم درآمد را بياورند، قشر كارمندان و كارگران را مطرح مي كنند - كه واقعاً هم ضعيف هستند - اما انسان وقتي به متن جامعه مي رود، مي بيند كه در خود تهران و شهرهاي بزرگ - حالا چه برسد به جاهاي دوردست - انصافاً افراد ضعيف زيادند؛ كسبه ي ضعيف، دستفروشان، مشتغلان به مشاغل كم اهميت و احياناً كاذب، خانواده هاي پُرجمعيت و كم درآمد، و محروميتهاي بسيار بالا؛ واقعاً اينها در جامعه ي ما وجود دارد و همه ي اينها برخلاف مقاصد انقلاب است؛ اصلاً انقلاب براي اين بود كه اينها برداشته و برافكنده بشود. من مي دانم كه براي رسيدن به آن مقصود، راههاي طولاني يي را بايد طي كرد. پس از تشكيل حكومت حقه ي نبي اكرم (صلّي اللَّه عليه واله) و حتّي

سالها بعد از آن بزرگوار - كه تا حدود زيادي همان خط و همان طريق در خطوط بارز جامعه رعايت مي شد - هنوز در جامعه افراد ضعيف و فقير ديده مي شدند؛ اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) را مشاهده مي كنيم كه به خانه ي ايتام و فقرا مي رفتند؛ كساني كه بچه هاشان شب شام نداشتند و مادر با آب گرمي كه روي چراغ گذاشته بود، آنها را سرگرم مي كرد! اين حوادث مربوط به چه سالهايي است؟ چه قدر از انقلاب پيامبر گذشته بود؟ نزديك به چهل سال از هجرت پيامبر گذشته بود و اين حوادث اتفاق افتاده بود. انفاق در اسلام، اعم از انفاق واجب و مستحب است البته روال، درست و صحيح است؛ حركت، حركت خوبي است؛ اما تا اين حركت به زوايا شمول پيدا كند و زوايا را بپوشاند، انسان واقعاً بايد راهي طولاني را طي كند. حالا در اين راه طولاني چه بايد كرد؟ اگر ما بخواهيم جامد و يكسونگر و بي انعطاف فكر كنيم، بايد بگوييم كه برنامه ها بايستي اين شمول را پيدا كنند و همه ي نقاط محروم را بپوشانند؛ و اگر ديديم برنامه يي علي العجاله نپوشانده، آن برنامه را محكوم كنيم! به نظر ما، اين جمود و بي انعطافي است؛ اسلام براي اين مورد حكم دارد: صدقه، احسان، انفاق. اين انفاقي كه در اسلام هست، اعم از انفاق واجب - كه ماليات نام دارد - و انفاقات مستحب است. انفاق واجب، يعني آن چيزي كه در تنظيم سيستم مالي شركت مي كند. اگر اين انفاق كافي بود، انفاق مستحب، كمك به همسايه، صله ي رحم، كمك به ايتام و كمك به سائل ديگر چه بود؟ بعضي از روشنفكران مي گفتند چرا به سائل

كمك مي كنيد! ما ديده بوديم كه بعضي از روشنفكران قبل از پيروزي انقلاب مي گفتند چرا به سائل كمك مي كنيد! حتّي بعضي از افراد مذهبي هم تحت تأثير آن فكر قرار گرفته بودند و مي گفتند چرا به اين فقرا كمك مي كنيد! غافل از اين كه اين يك حكم الهي است؛ يعني در حكومت حق هم باز يك جاي خالي براي كمك به سائل و محروم باقي مي ماند؛ «و في اموالهم حقّ للسّائل و المحروم».(1) شما بحمداللَّه بخش سازمانيِ اين كار را به عهده گرفته ايد. كاري كنيد كه در مردم جوشش انفاق به وجود بيايد البته اگر بخواهيد حقيقتاً اين كار به سامان واقعي برسد، بايد كاري كنيد كه در مردم جوشش انفاق به وجود بيايد. اگرچه بودجه ي دولت و كمك دولتي حتماً لازم است، و اگرچه همين كمكهاي مراكزي مثل بنياد مستضعفان و غيره لازم است - اينها پولهايي است كه اصلاً براي همين كارهاست و بايد صرف بشود - ليكن آن جوشش اصلي كه مانع خشكيدنِ حتّي يك لحظه ي جريان خواهد بود، اينها نيست؛ اين است كه جيبهاي مردم به صندوق شما راهي پيدا كند. ما هميشه از اسلام اين طور فهميده ايم كه كسب درآمد - البته از طرق مشروع - آزاد است و مانعي ندارد؛ منتها اين اجازه همراه با ايجاب و الزام انفاق است؛ يعني اگر كسي درآمدي كسب كرد، ولي حتّي انفاق مستحب نكرد، او پيش خداي متعال مؤاخَذ است. ما نمي توانيم بگوييم كه انفاق واجبمان را كرديم، مالياتمان را داديم، خمس و زكاتمان را هم داديم، از اين پول نمي خواهيم خرج كنيم؛ در حالي كه مي دانيم در جامعه فقر و كمبود هست؛ نخير،

اين آدم پيش خداي متعال سعادتمند نيست؛ مرضي عنداللَّه نيست؛ براي خاطر اين كه آن حسابهاي الزامي جداست؛ باب ديگر و جريان ديگري است. انفاقات استحبابي را هم براي ما قرار داده اند. مستحب است، يعني آن حكم واجب را ندارد كه من در هر موردي لزوماً اين كار را بكنم؛ اما اگر كسي بالمرّة باب اين مستحب را بر روي خودش ببندد، بلاشك خلاف اراده و خلاف اقتضاي احكام الهي كار كرده است؛ ما بايد اين را به مردم تفهيم كنيم. بايد كاري بشود كه هركس خودش را موظف بداند كه انفاق كند. آن كساني كه بيشتر درآمد دارند، نسبت انفاق را بيشتر كنند. آن كساني كه كمتر درآمد دارند، باب را نبندند؛ به همان نسبت انفاق كنند. اگر اين كار راه بيفتد، البته خوب خواهد شد. در جوامع غير مسلمان، روح انفاق وجود ندارد ما گفتيم كه مردم جيب خود را به صندوق شما وصل كنند - اين سازمان يافته تر و تمركزي تر است - اما اگر حتّي اين كار هم نشود و هركس همان چهل همسايه يي را كه در شرع مقدس اسلام هست، رسيدگي كند، باز هم به نتيجه ي خوبي خواهيم رسيد. البته حالا واقعاً لازم هم نيست كه هر چهل خانه را برويم و رسيدگي كنيم؛ چون دايره ي وسيعي مي شود؛ اما بالاخره يك همسايه، دو همسايه، سه همسايه را در نظر بگيريم و آنها را يا تأمين كنيم، يا كمك كنيم، يا راه بيندازيم و از ديگران مستغني شان بكنيم. اگر اين روح نيكوكاري و انفاق در مردم به وجود بيايد، خوب است. آن چيزي كه ما در جوامع غيرمسلمان مي بينيم، اين كمبود است؛ والّا در

اين گونه جوامع گاهي يك نفر پيدا مي شود و همه ي ثروت عظيم خودش را، حتّي از وراث خودش باز مي دارد و به فلان مؤسسه ي خيريه مي بخشد. اين طور نيست كه در جوامع جامد و آهنين و ماشينيِ غربي هيچ كس نباشد كه انفاق كند؛ چرا، بنيادهاي خيريه ي خيلي پُرپول و خيلي عالي يي وجود دارد كه به افراد كمك مي كنند؛ به مؤسسات كمك مي كنند؛ به حيوانات كمك مي كنند! آن چيزي كه در آن جا نيست، همگاني و همه گير بودن اين روحيه است. يك روز در كشور ما و ساير كشورهاي اسلامي اين روحيه همه گير بوده است؛ يعني هركسي موظف بوده كه پولي براي انفاق كنار بگذارد؛ يا رايج بوده كه در ماه رمضان به نيازمندان افطاري بدهند؛ نبايد بگذاريم اين كارها كم بشود. يك سنت خوب در بعضي از كشورهاي اسلامي الان در بعضي از كشورهاي اسلامي سنت خوبي وجود دارد كه در تمام ماه رمضان، اغلب مساجد افطاري مي دهند؛ يعني هركس برود و وارد مسجد بشود، پذيرايي مي شود. البته خانواده ها محروم مي مانند؛ فقط مردان افطاري مي خورند و برمي گردند! اگر بشود در اين جا هم همين سنت در خصوص افراد تحت پوشش شما رواج پيدا كند - البته با حضور تمام افراد خانواده - خوب است. در زمان رژيم گذشته، اين ارتباطات معنوي، كم و يا منجمد شده بود؛ كه البته متأسفانه بقايايش همچنان باقي است. ما بايستي در دوران اسلامي، اين ارتباطات را زنده كنيم. افزايش انفاق، متناسب با افزايش درآمد امروز درآمدها با گذشته قابل مقايسه نيست؛ درآمدها از سابق خيلي بيشتر است. سابق كجا اين همه درآمد بود؟ آيا اين همه امكان درآمد بود؟ اين كارخانه ها و اين

وسايل مكانيزه نبود؛ طبعاً درآمدها خيلي محدود بود؛ درآمد يك فرد بود. امروز هر فردي ممكن است درآمد يك مجموعه يا شبيه يك مجموعه را داشته باشد؛ بنابراين درآمدها بيشتر است؛ به همين نسبت بايد انفاقها بيشتر باشد. جامعه بزرگتر شده و سطح زندگيها هم بالا رفته است؛ هركس كه چيزي از اين سطح عالي را نداشته باشد، قهراً فقير است. بنابراين، روح انفاق و نيكوكاري بايستي در جامعه توسعه پيدا كند و جزو ايمان مردم بشود و هركس بنا را بر اين بگذارد كه در اموالش - «و في اموالهم حقّ للسّائل و المحروم»(2) - واقعاً براي محرومان حق قائل باشد؛ يعني اين را حق آنها بر خودش بداند؛ تفضل خودش بر ديگران نداند؛ قرآن اين طوري مي گويد؛ نمي گويد كه شما به ديگري تفضل مي كنيد؛ مي گويد او در مال شما حق دارد؛ «حقّ للسّائل و المحروم».(3) در جاي ديگر مي فرمايد: «حقّ معلوم. للسّائل والمحروم».(4) به هرحال، ما در جامعه ي اسلامي بايد اين را به عنوان يك فرهنگ دربياوريم. جامعه ي اسلامي به اين است كه رفتارهاي اسلامي، يا به معناي وسيعتر، احكام اسلامي هم وجود داشته باشد. حكم اسلامي، فقط بكن و نكن به صورت واجب نيست؛ بلكه بكن هاي مستحب و نكن هاي مكروه هم جزو احكام اسلامي است، كه شامل رفتارها و خُلقيات و نفسانيات ما مي شود؛ ما بايد به اين طرف برويم. در جامعه ي اسلامي دايماً بايد صيرورت و تحول وجود داشته باشد، تا در اين تزريقات بيگانه يا رسوبات گذشته، افراد استحاله نشوند. دولت و بنياد مستضعفان هم بايد كمك كنند بحمداللَّه شما موفقيد. بنده از اين كه كميته ي امداد هست و اين طور خوب كار مي كند

و در رأسش شما آقاياني هستيد كه بحمداللَّه هميشه در همين فكرها و در همين كارها و در همين راهها بوده ايد، حقيقتاً خوشحالم. اثر كار هم پيداست؛ اگر شماها نبوديد، لابد معلوم نبود كه اين طور بشود؛ بحمداللَّه حالا خيلي خوب است. دولت و بنياد مستضعفان هم بايد كمك كنند؛ دستگاههاي ديگر هم بايد همكاري كنند. من شنيدم كه وزير تعاون(5) مي گفت كه مي خواهند اين تعاونيهاي گسترش(6) را - كه اول انقلاب به ابتكار آقاي هاشمي در وزارت كشور به وجود آمد - توسعه بدهند. اين تعاونيها تاكنون خيلي كم پيشرفت و بي حرارت بوده است؛ اما در عين حال چيز خيلي خوبي است؛ مي توانند اينها را به نهاد شما وصل كنند. من به وزير تعاون گفتم كه شما سعي كنيد در ظرف دو، سه سال، اقلاً صدهزار از اين تعاونيها را به وجود بياوريد؛ اما در اين دوازده، سيزده سال، حدود شش هزار تعاوني به اين شكل به وجود آمده است. اگر بتوانند اين صدهزار تعاوني را از همين كساني كه تحت پوشش شما هستند، به وجود بياورند و باز شما سراغ ديگران برويد، ببينيد چه خواهد شد. شما بايد به اين منابع جوشش و كار و توليد وصل بشويد، تا ان شاءاللَّه مشكلات حل بشود. خداوند ان شاءاللَّه به شما توفيق بيشتري بدهد. ما خيلي خوشحاليم كه شما را در اين هفته ي نيكوكاري زيارت كرديم. من به آقاي رفيقدوست(7) سفارش هم كرده ام كه به مناسبت هفته ي نيكوكاري به شما كمك كند؛ ايشان هم جداگانه كمك خواهد كرد؛ اما ما خودمان هم حرفي نداريم و كمك مي كنيم. ان شاءاللَّه موفق باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) ذاريات:

18 2) و 2. ذاريات: 18 3) 4) معارج: 24 و 25 5) مهندس شافعي 6) در اجراي بند دوم اصل چهل وسوم قانون اساسي و بر اساس مصوبه ي شوراي انقلاب، در سال 1358 «مراكز گسترش خدمات توليدي و عمراني» تأسيس شد. وظيفه ي اين مراكز - كه فعاليت آنها زير نظر استانداريها پيش بيني شده بود - اين بود كه با تهيه ي وسايل و سرمايه ي لازم براي گروههاي چند نفري، زمينه ي خوداشتغالي افراد را در قالب تعاوني فراهم آورد. 7) رئيس وقت بنياد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامي

بيانات در ديدار با اعضاى «گروه ويژه» و «گروه معارف اسلامى» صداى جمهورى اسلامى ايران

بيانات در ديدار با اعضاي «گروه ويژه» و «گروه معارف اسلامي» صداي جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم راديو بايد عاليترين سطح معارف اسلامي را بدهد برادران عزيز و خواهر گرامي! خيلي خوش آمديد؛ ان شاءاللَّه كه موفق باشيد. كار شما، كار بسيار مهمي است. در باب گروه معارف اسلامي، بعد از حذف مقدمات، بايد عرض كنم كه كار اين گروه، اگر نگوييم مهمترين كار راديوست، حداقل يكي از مهمترينهاست؛ براي خاطر اين كه جامعه، جامعه ي اسلامي است و مي خواهد بتدريج بر مبناي يك فكر ساخته بشود. حكومتي بر مبناي يك اعتقاد و مكتب به وجود آمده است و البته اين مكتب در بين مردم وجود دارد. مردم نمي خواهند كسي آنها را مسلمان كند؛ اما مي خواهند دايماً حقايق و نظرات و تفكرات تازه يي از اين مكتب بدانند و استدلالهايي درباره ي نقاط مبهم و تار اين مكتب به ذهنشان برسد؛ چه كسي اينها را متصدي مي شود؟ يك وقت هست كه راديو مي گويد ما كاري به معارف نداريم؛ بالاخره آقايان علما و منبريها و مداحها هستند؛ خودشان بكنند. اگر اين باشد، يك مقوله ي ديگر است و بايد

بنشينيم بحث كنيم كه آيا مصلحت است يا مصلحت نيست؛ اما اگر راديو پا جلو مي گذارد و مي گويد من هم در قضيه ي معارف حضور دارم، آن وقت بايستي چيزي را بدهد كه مورد نياز جامعه است. شما به سطح معارف اسلامي كنوني كشور نگاه كنيد؛ راديو بايد آن عاليترين و بهترين سطح را ارائه بدهد. مثلاً فرض بفرماييد ما در عالم منبر، ديگر از آقاي فلسفي منبريِ بهتري نداريم. آقاي فلسفي با اين كه مرد هشتادوچندساله يي است، اما هنوز منبريِ درجه ي يك ايران است. شما ببينيد آقاي فلسفي در هنر گويندگي چه مي كند؛ شما بايد از او بهتر باشيد، يا حداقل مثل او باشيد. يا فرض بفرماييد از لحاظ معارف عقلاني و فلسفي اسلامي، ما امروز چه كسي را داريم؟ مثلاً آقاي مصباح و آقاي جوادي آملي را در قم داريم. آنچه كه شما ارائه مي دهيد، بايد از سطح اينها كمتر نباشد. درباره ي زندگي ائمه - كه يك بخش عمده از كار شماهاست - در جامعه ي ما آن سطح بالا كجاست؟ آن را پيدا كنيد، عرضه كنيد و سعي كنيد بر آن چيزي بيفزاييد. مخاطبان شما عموم مردمند، نه مردم عوام! در اين جا بحثي مطرح مي شود كه مخاطبان ما خواص و علما كه نيستند؛ عامه ي مردمند؛ اين را چه كار كنيم؟ اتفاقاً هنر اين جاست. فرق است بين اين كه ما چيزي براي عموم درست كنيم، و چيزي براي عوام درست كنيم. معناي لغوي «عوام» با «عموم» يكي است؛ اما معناي اصطلاحي «عوام» و «عموم» فرق مي كند. مثلاً اگر شما بخواهيد براي عامه ي مردم يك موسيقي پخش كنيد، نمي رويد موسيقي چرند و بي ربطي را پخش كنيد؛ مي رويد موسيقي خوبي را

انتخاب مي كنيد؛ منتها موسيقي يي كه مورد علاقه ي مردم باشد و آن را بپسندند. ما اگر بخواهيم فرضاً براي سال اول دبستان كتاب معارف بنويسيم، شما فكر مي كنيد چه كار مي كنيم؟ اين يك هنر است. چرا تدريس در كلاس اول دبستان سخت تر از كلاس ششم است؟ دليلش همين نكته است. مطلبي كه داده مي شود، بايد درست ترين و عاليترين حرف باشد؛ منتها به زبان ساده؛ در همه ي علوم اين طور است. شما براي آموزش رياضي به بچه هاي دبستان، بر چه مبنايي عمل مي كنيد؟ دو بعلاوه ي دو مساوي با چهار، واضحترين و درست ترين و غير قابل خدشه ترين پايه ي رياضي است؛ شما اين را در كلاسِ اول درس مي دهيد؛ در كلاسِ دوم درس مي دهيد؛ تا آخر هم كه كسي بالاترين معارف رياضي و رياضي استدلالي و جبرهاي پيچيده را مي خواند، باز دو بعلاوه ي دو همان چهار است؛ حتّي يك صدم هم اضافه نمي شود. شما بايد ببينيد كه درست ترين حرف درباب توحيد چيست، آن را بگوييد؛ درست ترين و غيرقابل خدشه ترين و متين ترين حرف در باب قرآن و زندگي ائمه چيست، آن را بگوييد. مسؤوليت حرف شما را بر دوش خودم احساس مي كنم البته من با همه ي گروههاي راديو صحبت كرده ام؛ اين كه در باب معارف با شما دارم صحبت مي كنم، از يك بُعد به خاطر مسؤوليت من است. من به آقايان ديگر هم عرض كردم(1) كه شما هر كلمه يي كه در راديو مي گوييد، يا مي نويسيد تا گفته بشود، بنده كه در اين جا نشسته ام و از كار شما خبر ندارم و خود شما را هم تا امروز نديده ام، مسؤوليت و سنگيني بار حرف شما را بر دوش خودم احساس مي كنم. من مسؤولم؛ من كه

نمي توانم خودم را از مسؤوليت كنار بگيرم. هرچه شما در آن جا مي گوييد، بنده مسؤولم و بايد جواب آن را پيش خدا بدهم؛ بنابراين موظفم كه نظراتم را به شما بگويم و آنچه را كه حقيقتاً صالح و مصلحت به نظر مي رسد، به شما عرض كنم. من در كار شما خبره ام در باب معارف، يك بُعد ديگر هم وجود دارد؛ من خبره ي اين كار شمايم؛ يعني اگر شما آقايان بخواهيد با يك نفر به عنوان كارشناس درباره ي معارف صحبت كنيد، بايد با من صحبت كنيد. بنده طلبه يي هستم كه عمرم به تبليغ معارف - نه فقط به دانستن معارف - گذشته است. اگر مبالغه نباشد، من در طول سالها شايد به اندازه ي روزهاي عمر بعضي از شماها وقتم را در جلسات پيچيده ي جورواجوري كه در آن عامي محض هم بوده، دانشمند و استاد و شخصيت علمي هم بوده است، گذرانده ام و با همه ي قشرها روبه رو بوده ام. من مي دانم كه معارف، بيان معارف، تبليغ معارف و اداي معارف يعني چه و چه قدر اهميت دارد. بعضي از برنامه هاي شما خوب است شما برادران و خواهرمان كه مشغول اين كارها هستيد، برنامه هاي خوبي تهيه مي كنيد. من برنامه هاي شما را مي شنوم؛ بعضي از آنها واقعاً خوب است و آدم فكر مي كند كه در راديو بهتر از اين نمي شود ارائه كرد؛ يا حالا اگر اين طور نگوييم - چون هرچه كه بهتر باشد، از آن بهتر هم مي شود ارائه كرد - بايد بگوييم در حد معقول و منطقي است. بنابراين، من از شما برادران و خواهرمان تشكر مي كنم كه زحمت مي كشيد و كار مي كنيد. بعضي از برنامه ها خوب از آب در مي آيد؛ اما

هرچه هم كه خوب نيست - لااقل بخشهايي از برنامه ها خوب نيست - آنها هم خوب خواهد شد؛ اين قدمهاي ابتدايي است. حوزه ي علميه بايد به شما كمك كند اين راديو و اين وسيله ي ارتباطي كه از قديم در اختيار ما نبوده؛ تازه چند سال است كه در اختيار اسلام و دين قرار گرفته است. گروهي از جوانان مؤمن و متدين مثل شما به آن جا رفتند و دارند از سر احساس وظيفه اين كار را انجام مي دهند. هيچكدام از شما هم دوره ي تبليغ مذهب را نديده ايد؛ اما داريد از روي شوق اين كار را مي كنيد. البته من در اين جا بايد اعتراف بكنم: من در غياب شما معمولاً با آقايان روحانيون و علما و حوزه ييها اين حرف را مي زنم و مي گويم كه اين آقايان حق دارند از شما گله كنند و بگويند كه اين حوزه ي علميه كجاست و چرا به ما كمك نمي كند. شما اين بار سنگين را بر دوش داريد؛ حقيقتاً بايد به شما كمك كنند؛ اين حق شماست كه اين را بخواهيد. ما بايد اعتراف كنيم كه كمك نمي شود؛ اما حالا فارغ از اين كه چه كسي بايد چه كار مي كرده و نكرده، داريم حرف مي زنيم. چه بايد باشد؛ اين را داريم عرض مي كنيم. معارف بايستي در سطح راقي و اعلي ارائه شود من خواهش مي كنم كه هم خود آقاي مهاجراني(2) - برادر عزيزمان - هم آقا(3) كه مسؤول اين گروه هستند، و هم يكايك برادران به اين نكته توجه كنند كه معارف بايستي در سطح راقي و اعلي ارائه بشود. معناي اعلي پيچيده بودن نيست - پيچيده ترين حرفها را مي شود ساده بيان كرد -

منظور ما متين ترين حرفهاست. بايد متين ترين و صحيح ترين و پيشرفته ترين حرفها گفته بشود. من خاطره يي را براي شما بگويم. سال 57 در ايرانشهر تبعيد بودم؛ يك روز مرحوم باهنر به ديدن من آمد. قبل از تبعيد، به اتفاق يك جمع ده، پانزده نفري كاري را شروع كرده بوديم؛ اما در دوره ي تبعيد، دنباله ي كارها را به ايرانشهر برده بودم تا از فراغت زمان تبعيد استفاده كنم. آقاي باهنر كه به ديدن من آمد، به عنوان سوغاتي، چند جلد از اين كتابهاي تعليمات ديني - كه آن وقت تازه درآمده بود - براي من آورد. در آن موقع اين كتابها را شهيد باهنر و شهيد بهشتي (رحمةاللَّه عليهما) و آقاي جلال الدين فارسي و امثال اينها مي نوشتند. در حقيقت مرحوم آقاي بهشتي برنامه ريزي و عنوان بندي مي كرد و سپس مرحوم باهنر و آقاي فارسي تدوين مي كردند؛ كار عمده هم بر دوش مرحوم دكتر باهنر بود. ايشان آن كتابها را آورد و به من داد و گفت شما اينها را ببينيد؛ ما سطح معارفي كه داريم به بچه هاي دبيرستان مي دهيم، اينهاست؛ اگر شما چيزي مي خواهيد بدهيد، بايد بالاتر از اينها باشد. آقاي بهشتي نشسته بود و تمام محتواي ذهن خودش را كه مي توانست از مطالب اسلامي خارج كند، به زبان جوان پسند درآورده بود و در اين كتاب تعليمات ديني ريخته بود و مرحوم باهنر هم كار را ادامه داده بود؛ اين سطح كمي نيست؛ اين سطح خيلي بالايي است. البته خيلي از اين حرفهايي كه در كتابهاي بينش ديني هست، اعماقي دارد؛ ظاهرش را آن معلم مي فهمد و به متعلم تفهيم مي كند؛ اما آن كسي كه آن را نوشته، از

اين حرف اعماق بيشتري مي يابد، تا آن كسي كه دارد آن را مي خواند؛ ليكن بگذاريد همين مطالب داده شود، تا اگر او عمق پيدا كرد و در همين چيزي كه در ذهنش هست، تعمق كرد، بتواند به آن ژرفا دست پيدا بكند؛ اين خيلي مهم است. شما سخن متين پُرعمقي را كه خودتان توي هفتم آن را مي بينيد، به زبان ساده يي درمي آوريد و به مخاطبتان مي گوييد؛ اما او توي اول آن را مي بيند؛ بعد كه قدري ذهنش وسيعتر شد و معلوماتش بيشتر گرديد، چون آن سخن در ذهنش نقش بسته است، در آن تعمق مي كند و توي دوم و سوم را مي بيند. هرچه علم او پيش مي رود، مي بيند كه اين حرف، حرف درستي است؛ دايماً تعمق پيدا مي كند و آن حرفها در ذهن او جاگيرتر مي شود؛ لذا اين ايمان هرگز از كسي گرفته نخواهد شد. اگر آن حرفها اندكي غلط و خدشه پذير و سطحي باشد، بعد از آن كه علم او زياد شد، تعمق مي كند و مي بيند كه عجب حرف پوچي به دستش داده اند؛ براي ذهن دوران كودكي درست بوده است؛ اما الان كه او دانشمندي شده، يا لااقل ذهن بالايي پيدا كرده، اين حرف ديگر برايش معنايي ندارد، يا غلطش بر او آشكار شده است؛ در اين صورت اين خطر وجود دارد كه ايمان از انسانها گرفته بشود. آن چيزي كه من از معارف توقع دارم، اين است. شما بايد يك گروه مشاوره ي محتوايي داشته باشيد ممكن است شما بگوييد كه ما اين را چگونه تأمين كنيم. شما بايد يك گروه مشاوره ي محتوايي از مناسبترين شخصيتهايي كه امروز مي توانيد پيدا كنيد، داشته باشيد؛ مثلاً از آقاي

مصباح دعوت كنيد و اصرار هم بكنيد؛ يا مثلاً از شاگردان آقاي مصباح دعوت كنيد. خوشبختانه يكي از موفقيتهاي آقاي مصباح يزدي در قم اين است كه ايشان برخلاف خيلي از فضلاي ما كه فضلشان در خودشان منحصر مانده، فضلش در شاگردانِ خوب سرريز شده است؛ فرضاً از همين آقاي محمّدي عراقي كه از شاگردان آقاي مصباح است و طلبه ي بسيار فاضل و چيزفهمي هم است، استفاده كنيد. سراغ شخصيتهايي هم كه كنار هستند و در صحنه ي معارف مذهبي خيلي حضور پيدا نمي كنند، اما آماده هستند كه به شما كمك كنند، برويد؛ مثلاً سراغ آقاي محمّدرضا حكيمي برويد و از ايشان استفاده كنيد. بنابراين، يك گروه مشاوره درست كنيد و از اينها خوراك فكريِ محتوايي بخواهيد؛ اينها هم برنامه ريزي كنند و اصلاً به شما بگويند كه امروز چه چيزي لازم است. فرضاً گاهي برنامه يي مثل «با محرمان خلوت انس» هست كه در آن مسائل عرفاني مطرح مي شود و به دل انسان مي نشيند و من بعضي اوقات فرصت پيدا مي كنم و آن را گوش مي كنم؛ اما گاهي هم برنامه يي هست كه اصلاً با نياز فعلي فضاي فرهنگي و مذهبي جامعه ي ما بكلي بيگانه است. بحث زندگي ائمه هم همين طور است. زندگي ائمه، عرض عريضي دارد؛ از تاريخ تولد و عدد فرزندان و نام ازواج و سالهاي عمر گرفته، تا بحثهاي علمي، مباحثات، مناظرات، مجادلات، ورود در معركه هاي سياسي، برخورد با حكام، فرارها، تبعيدها، زندانها و تحريكها. سال 38 و 39 كه بنده تازه به قم رفته بودم، مرحوم آقاي طباطبايي - آن فيلسوف و عارف بزرگ - جلسه ي خواصي داشتند كه روي روايتهاي مختلفي بحث مي كردند؛

مثلاً يك روايت را كه آدم خيال مي كرد روايت معروفي است و همه ي زواياي آن شناخته شده است، از «كافي» انتخاب مي كردند، بعد آن چنان در آن تعمق مي كردند كه ابعاد جديدي از آن روايت براي حاضران در جلسه مكشوف مي شد. ما واقعاً در برنامه هاي معارفيِ خود كدام قسمت از اين معارف عجيب را مي خواهيم بيان كنيم؟ كداميك بيشتر مورد نياز مردم است؟ با چه زباني مي خواهيم آن را بيان كنيم؟ اينها مسائلي است كه از عهده ي كسي كه حالا مثلاً چند تا مدرك و مرجع و كتاب را نگاه مي كند و مطالبي را جمع آوري مي كند، برنمي آيد؛ اين محقق مذهبي مي خواهد. شما نمي توانيد در زمينه ي ادبيات كسي را بياوريد كه اصلاً از ادبيات سابقه يي ندارد؛ مثلاً يك گلستان و يك بوستان و يك شاهنامه و يك خمسه ي نظامي در دستش باشد و بخواهد مطالبي را از آنها انتخاب كند؛ مگر مي شود؟! پس امكان ندارد؛ بايد كسي باشد كه متخصص باشد، تا محتواها را معين كند و به برنامه سازان شما بدهد. برنامه سازان هم بايد يك محصول باب طبع دربياورند؛ يعني از آن چك تضميني يي كه برنامه ريزان در اختيار اينها مي گذارند، مقداري اسكناس دويست تومانيِ نو و قشنگ در بياورند كه قابل خرج كردن باشد؛ تا هركس كه نگاه مي كند، خوشش بيايد؛ اين مهم است. پس از آن كه برنامه سازان كار خود را به اتمام رساندند، مجريان هم آن را به بهترين وجهي اجرا كنند؛ مجرياني كه حنجره هاي خوب و بيانهاي خوبي دارند. البته در بعضي از برنامه ها اين منظور تأمين شده است؛ مثلاً همين برنامه ي «گنجينه» كه الان به آن اشاره شد، از برنامه هاي نسبتاً خوب است؛ آدم

مي بيند كه برنامه، هوشمندانه تنظيم مي شود؛ بعضي از برنامه هاي ديگر هم همين طور است؛ اما گاهي چنين كيفيتي در برخي از برنامه ها مشاهده نمي شود. برخي برنامه ها اعصاب انسان را آشفته مي كند! چند سال قبل از اين - كه مدير راديو يك نفر ديگر از آقايان بود - يك روز من در ماشين نشسته بودم و داشتم از جايي به جاي ديگر مي رفتم؛ راديو را باز كردم، ديدم كه گروه معارف دارد برنامه پخش مي كند. با شنيدن آن برنامه، اعصاب من به هم ريخت و واقعاً آشفته شد! وقتي به ساختمان رياست جمهوري برگشتم، گفتم به اين آقا بگوييد اين جا بيايد ببينم آخر اين چه وضعي است! وقتي كه آمد، گفتم مسؤول گروه معارفتان كيست؛ بگوييد بيايد با من صحبت كند، تا ببينم چرا اين برنامه ها اين طوري است! البته آنها هم تغييراتي دادند و برنامه هاي خود را اصلاح كردند. غرض، گاهي اوقات آدمي كه اهل فن است، وقتي اين گونه برنامه ها را مي شنود، آشفته مي شود؛ اما آن كسي كه اهل فن نيست، آشفته نمي شود؛ ولي نمي پسندد و خوشش نمي آيد. آن كسي هم كه به هر صورت آن برنامه را گوش مي دهد - حالا چه بپسندد، چه نپسندد - از آن استفاده نمي كند؛ يعني چيزي گيرش نمي آيد. جا دارد كه تمام ذخيره ي فرهنگي ما به سمت راديو سرازير بشود آدم بايد مطالعه كند. من خودم براي يك ساعت خطبه ي نماز جمعه، گاهي چهار ساعت، پنج ساعت مطالعه مي كردم. ما بايد براي راديويي كه بناست صداي آن در سطح ميليونها انسان پخش بشود، به طور دقيق برنامه ريزي و سرمايه گذاري بكنيم. من خواهش مي كنم كه روي گروه معارف برنامه ريزي كنيد. همين آقاياني

كه تشريف دارند، كار كنند. شما مجرب و كاركشته هستيد و كار را بلديد؛ اما بايد با يك پشتوانه ي آن چناني كه عرض كردم، جلو برويد. دنبال اين قضيه برويد و از آنها بخواهيد؛ اصلاً بگوييد مخصوص شما بنويسند؛ اين كار مي ارزد. اگر شما به چنين افرادي پيشنهاد كرديد، اما قبول نكردند، به آنها بگوييد كه وقتي شما كتاب مي نويسيد، تيراژ آن چه قدر است و چند نفر خواننده دارد. مثلاً اگر ده سال پيش شما كتابي نوشتيد و تاكنون ده بار هم تجديد چاپ شده باشد - فرضاً پنجاه هزار يا صدهزار نسخه از آن چاپ شده باشد - آيا مي توانيد قسم بخوريد كه صدهزار نفر اين كتاب را خوانده اند؟ بعضيها كتاب را مي خرند و در قفسه مي گذارند؛ لذا همه ي كتابها خوانده نمي شود. اگر انسان چيزي بنويسد كه در يك روز چند ميليون نفر آن را گوش كنند، اين مگر چيز كمي است؟ جا دارد كه تمام ذخيره ي فرهنگيِ معنويِ ديني ما به سمت راديو سرازير بشود؛ من با اين چشم به گروه معارف نگاه مي كنم. البته بعضي از برنامه ها اصلاً چنين چيزي را برنمي تابد؛ فرضاً همين برنامه هاي پيش از اذان ظهر - كه من گاهي فرصت پيدا مي كنم و آنها را گوش مي كنم - خوب است؛ مثلاً به مسجدي مي روند و با امام جماعت و افراد آن مسجد صحبت مي كنند؛ يا دعا و قرآني خوانده مي شود و مسائلي گفته مي شود؛ اينها اصلاً چنان پشتوانه يي را نمي طلبند. برنامه هاي قبل از اذان مغرب هم همين طور خوب است. البته متأسفانه من فرصت پيدا نمي كنم كه برنامه هاي پيش از اذان صبح را هم بشنوم؛ گاهي سابقها گوش مي كردم، اما الان

مجال پيدا نمي كنم كه در اين موقع راديو را باز كنم و ببينم برنامه هاي آن چيست. دقت در طرح مسائل و احكام شرعي در طرح احكام شرعي در برنامه ي پيش از ظهر، بايد سفارش كنيد كه مسائلي گفته بشود كه در حواشي آن، برداشت نادرستي صورت نگيرد. مثلاً گروه نظارت ما گزارشي به من دادند كه در يكي از همين برنامه ها، موقع طرح يك مسأله ي شرعي در خصوص اختلاف زن و مرد در زمينه ي مهريه، از تعداد زياد سكه ها مثال زده شده بود؛ مثلاً اگر زن گفت مهريه ي من صدوپنجاه سكه ي بهار آزادي است، اما مرد گفت نخير، صد سكه ي بهار آزادي است، در اين جا چه بايد كرد! اصلاً چرا شما اسم مهريه را با صدوپنجاه سكه مي آوريد؟! بنده حداكثر چهارده سكه را براي قرائت خطبه ي عقد تعيين كرده ام؛ اگر يك عدد سكه هم اضافه كنند، خطبه ي عقد را نمي خوانم. مگر صدوپنجاه عدد سكه شوخي است؟! اصلاً نبايد اسمش را آورد. مثلاً بايد گفت اگر زن ادعاي ده سكه داشت، ولي مرد گفت نخير، نُه سكه است، چه كار بايد كنيم. يا فرضاً شنيده بشود كه برخي از تعبيرات نادرست را در طرح مسأله ي بين زن و شوهر به كار برده اند؛ مثلاً گفته بشود كه زن اسير مرد است! زن اسارتي ندارد؛ انسان آزاد است. اين گونه تعبيرات با اين كه تعبيرات حساب شده يي هم نيست، اما حالا به زبان آمده است. در هنگامي كه مي خواهند اين گونه برنامه ها را پخش كنند، بايد اين دقت را بكنند و اين موارد را اصلاح كنند. واقعاً شماها گروه عزيز و جليل القدري هستيد. به لحاظ جايگاه كاري، قدر و اندازه ي شماها خيلي

بالاست. عرض ما اين است كه هرچه مي توانيد، كيفيت اين گروه را بالا ببريد؛ چيزهايي بگوييد كه من هم كه گوش مي كنم، استفاده كنم؛ چه برسد به يك آدم معمولي كه اهل اين كار نيست. بهترين گويندگان، بايد بهترين مطالب را در گروه معارف بيان بكند. برنامه ي قرآن صبح، آن كيفيت قبلي را ندارد! و اما بيان چند تذكر: يك مسأله راجع به همين قرآن صبح است.(4) قبلاً هم اين قرآن پخش مي شد،(5) اما بهتر از حالا! برنامه ها بايد روزبه روز تكامل پيدا كنند. من هر وقت كه صبحها قدم مي زدم يا به كوه مي رفتم، حتماً در آن ساعت آن برنامه ي قبلي را گوش مي كردم؛ و شايد حمل بر مبالغه بشود، اما باور كنيد كه استفاده مي كردم؛ يعني وقتي گوش مي كردم، چيزي بر معلومات من اضافه مي شد؛ اما الان متأسفانه آن طور نيست! من حتّي به مسؤولان راديو سفارش كردم كه همان برنامه را بگذارند؛ اما نمي دانم چه شد! البته آن برنامه كامل نبود - نه اين كه بخواهيم بگوييم بهتر از آن نمي شد - اما برنامه ي خوبي بود؛ نيم ساعت قرآن و ترجمه پخش مي شد و مفيد بود؛ اما الان برنامه ي قرآن صبح، آن كيفيت قبلي را ندارد. علاقه ي من به آن برنامه ي قبلي به اندازه يي بود كه وقتي ديدم تمام شد، به دفتر گفتم به راديو اطلاع بدهند كه من مي خواهم به عنوان ختم قرآن، يك هديه به اين آقايان بدهم. سابقها در مكتبخانه ها معمول بود كه وقتي قرآن را ختم مي كردند، هديه يي مي دادند؛ گفتم من حالا به همان رسم و سنت، چون اين آقايان قرآن را ختم كردند، مي خواهم هديه يي به آنها بدهم. ظرافتهاي بيان

آيات و گويش ترجمه ي آن بيان آيات قرآن، گويش ترجمه ي قرآن و نظم نوشتنيِ آن ظرافتهايي دارد؛ بايد به طور مخصوصي نوشته بشود و به طور مخصوصي هم بيان گردد؛ نسبت به اين قضيه نمي شود سرسري برخورد كرد. البته من الان در مقام بيان جزييات برنامه ي قرآن صبحگاهي نيستم؛ اما شما مي توانيد اين دو برنامه را كنار هم بگذاريد و مقايسه كنيد و ببينيد امتيازهاشان چيست. آن آيه يي كه در ابتدا مي خوانيد، هم غيرفني خوانده مي شود، هم بسم اللَّه ندارد - اگر بخواهيد بسم اللَّه را هم بخوانيد، طولاني مي شود - هم اصلاً آهنگ ندارد. اين آقا(6) اهل موسيقي است؛ اين را پيش ايشان ببريد و ببينيد آيا آن آهنگ درست است يا درست نيست؛ ايشان هرچه قضاوت كرد، همان طور عمل كنيد. بنده اهل موسيقي نيستم؛ اما گوشم ميزان است. من مي دانم كه اگر يك آدم اهل موسيقي هم اين را بشنود، نمي پسندد. اصلاً لزومي ندارد كه شما آن طوري شروع كنيد؛ «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم» را بگوييد و شروع به خواندن كنيد. نقاط قوّت و ضعف برنامه ي «سيماي فرزانگان» برنامه ي «سيماي فرزانگان» از برنامه هاي بسيار خوب شماست؛ هم موضوع برنامه خوب است، هم تنظيم برنامه خوب است؛ بخصوص كه گوينده ي خوبي(7) هم آن را بيان مي كند. گرچه به گمانم آن گوينده ي قبلي(8) نيست، اما درعين حال اين گوينده يي هم كه الان اين برنامه را اجرا مي كند، گوينده ي خوش صداي خوبي است كه گرم صحبت مي كند. شما در اين برنامه گاهي با برخي از آقايان مصاحبه مي كنيد و در نيم ساعت برنامه ي خودتان، مثلاً يك ربع ساعت از صحبت اينها استفاده مي كنيد؛ به نظر من اين هيچ لزومي ندارد؛ زيرا اولاً بعضي از صحبتها

تكرار مي شود - گوينده مطلبي را گفته، آن آقا هم آن را تكرار مي كند - ثانياً مصاحبه شونده چون خودش را براي اين كار آماده نكرده و اهل گويندگي نيست، دارد يك خاطره نقل مي كند كه در آن، اضافات و حشو و چيزهاي غيرلازم هست. شما با اين آقايان مصاحبه بكنيد، عمده ي آن مصاحبه را خلاص كنيد و در قالبهاي خودتان بريزيد و بگوييد. اگر نكته ي جالبي در بيان آنها بود، به قدر يكي، دو دقيقه از صداي خود آنها استفاده كنيد؛ البته به شرطي كه آن صدا سنديت داشته باشد. مثلاً من ديدم كه چند ماه قبل از اين، موضوع برنامه راجع به شيخ بهايي بود كه با آقاي حسن زاده آملي در همين زمينه مصاحبه شده بود. ايشان اهل اين كارند، اما فصل مشبعي را در مقدمه ذكر كرده بودند. بيان فصل مشبع در مقدمه، به جاي خود خوب هم است، اما نه در مقام بيان شرح حال شيخ بهايي. واقعاً بيان آن همه تفصيلات چه لزومي داشت؟ اگر ايشان آن مقدمه ي مفصل را گفتند، شما آن را بگيريد و از آن هم استفاده بكنيد - يعني نكات مهمش را در تدوين برنامه ي خودتان بگنجانيد - اما لزومي نداشت كه اصل آن حرف را از اول تا وسط برنامه، يا از وسط تا آخر برنامه بگذاريد؛ به نظر من اين استفاده ي زياد از كلمات است. گاهي بعضيها تعبير خوبي ندارند، لهجه ي خوبي ندارند، تكيه كلامهاي نابجايي دارند؛ با اين كار برنامه تان را خراب مي كنيد. بنابراين مصاحبه انجام بگيرد و از معلومات آقايان استفاده بشود؛ اما از اصل مصاحبه در برنامه خيلي كم استفاده شود.

يادم هست كه چند سال قبل درباره ي مرحوم شيخ آقا بزرگ(9) با آقاي حاج آقا موسي زنجاني مصاحبه كرده بودند. ايشان خبره ي اين كار است؛ اصلاً فن رجال و علم تراجم در دست اوست؛ اما حالا كه با آقايانِ برنامه ي «سيماي فرزانگان» روبه رو شده، قضيه يي مربوط به شيخ آقا بزرگ يادش آمده كه مثلاً از شط دجله در سامرا عبور مي كرد و كتابهايش افتاد و ...؛ طرح اين طور قضايا هيچ لزومي ندارد. آقاي شبيري زنجاني واقعاً استاد بزرگ و يكي از محققان بنام حوزه است؛ آن وقت با طرح مستقيم اين گونه مطالب از ايشان، اين مرد را در حد اين گفتارِ بي اهميت پايين آوردند! حرفهاي ايشان را بشنويد و نكاتي را كه ايشان مي داند و واقعاً هيچ كس نمي داند - نكاتي هست كه اين آقاي زنجاني در رجال مي فهمد و آدم مي تواند بگويد كه لااقل در اين زمان احدي غير از او نمي داند و مخصوص خود ايشان است - جمع كنيد و گوينده يي هم با صداي خوب همانها را بيان كند؛ بنابراين مستقيماً از صداي آقايان استفاده نشود. يا مثلاً آقاي استادي، استادِ در همين تراجم است. من ديدم كه ايشان داشتند راجع به اين خانواده ي مسجدشاهي هاي اصفهان و اين آقا نجفي(10) - كه خانواده ي مفصلِ عريقي هستند و همين طور از چند طرف ده شعبه پيدا مي كنند - شرح كاملي مي دادند. يك آدم رجالي، در مقام بيان علم رجال، اين مطالب مفصل را مي گويد. هنر آقاي استادي اين است كه اين چيزها را بلد است و به يادش مي ماند و بدون مراجعه به كتاب مي تواند اينها را بگويد. واقعاً اگر آدم بخواهد اينها را بگويد،

بايد چه قدر مطالعه كند؛ ولي ايشان همه را حاضر است؛ اما اين مربوط به برنامه ي شما نيست. شما بايد اينها را بگيريد، آن زوايدش را حذف كنيد و لبّ مطلب را در برنامه بياوريد؛ تا اگر انسان گوش مي كند، استفاده كند. سطح پايين برنامه هاي مربوط به زندگي ائمه! در خصوص برنامه هاي مربوط به زندگي ائمه (عليهم السّلام) هم همين قدر بگويم كه آنچه شما در راديو در مورد ائمه پخش مي كنيد، حتّي با سطح مطالب پايين تر از راقي كنوني هم فاصله ي زيادي دارد! من خودم قبل از انقلاب در باب زندگي ائمه كار مي كردم؛ جزو رشته هايي بود كه من به آن علاقه داشتم. سخنرانيهاي فراواني برگزار مي شد و كساني بودند كه آن حرفها را مي گرفتند و منتشر مي كردند. من الان مي بينم كه در دوران بعد از پيروزي انقلاب، از آن حرفهايي كه بنده مثلاً در سالهاي 50 تا 53 راجع به زندگي ائمه مي گفتم، اصلاً اثري نيست؛ اقلاً برنامه ي راديو را به آن سطح برسانيد. آدم تأسف مي خورد؛ انصافاً برنامه هاي مربوط به زندگي ائمه خيلي ضعيف است! در خصوص جوانب گوناگون زندگي اجتماعي و علمي ائمه بايد مطالبي بيان كنيد كه وقتي كسي گوش مي كند، لااقل به اندازه ي فهمش، به جايگاه امام نزديك بشود؛ حالا نمي گوييم كه انسان آن جايگاه را درك كند؛ آن كه خيلي سخت است و خيلي فاصله دارد. عزاداري، لزوماً روضه خواني و سينه زني نيست مسأله ي ديگر، مسأله ي روضه هاست. روضه خواني و سينه زني بايد باشد؛ اما نه در هر عزايي. اين را بدانيد كه روضه خواندن و گريه كردن - آن سنت سنيه - مربوط به همه ي ائمه نيست؛ متعلق به بعضي از ائمه است. حالا

يك وقت در جمع و مجلسي كسي روضه يي مي خواند، عده يي دلشان نرم مي شود و گريه مي كنند؛ اين عيبي ندارد. اصلاً عزاداري كردن يك حرف است، روضه خواني و سينه زني راه انداختن يك حرف ديگر است. روضه خواني و سينه زني راه انداختن، مخصوص امام حسين است؛ حداكثر مربوط به بعضي از ائمه است؛ آن هم نه به اين وسعت. مثلاً در شب و روز تاسوعا و عاشورا بخصوص، در شب و روز بيست ويكم ماه رمضان، سينه زني و عزاداري و برپايي جلسات خوب است؛ ولي مثلاً در مورد حضرت موسي بن جعفر (عليه السّلام) - با اين كه وفات آن بزرگوار از وفاتهاي داراي روضه خواني است - من لزومي نمي بينم كه سينه زني بشود؛ يا مثلاً در سالگرد شهادت حضرت زهرا (سلام اللَّه عليها) مناسبتي ندارد كه ما بياييم نوحه خواني و سينه زني كنيم؛ بهتر اين است كه در آن موارد، شرح مصايبشان گفته بشود. شرح مصايب، گريه آور است. من خودم الان در ايام ماه محرّم كه نمي توانم روضه بروم، چون آن احساس و عشقي كه در دل هر شيعه هست و دلش مي خواهد در عزاداري شركت كند، لذا من اين را با خواندن «نفس المهموم» حاج شيخ عباس قمي(11) - كه يك كتاب عربي است - اشباع مي كنم؛ اين خودش گريه آور است و براي من كار چند نفر روضه خوان را مي كند. حتماً لازم نيست كه عزاداري به همان شكل سنتيِ روضه خواني باشد كه اولش چيزي مي خوانند و بعد هم احياناً آخرش دمي مي گيرند و سينه يي مي زنند؛ نه، شرح حال را بيان كنيد؛ مثلاً يك نفر با بيان خوب و لحن محزوني، وضع زندان رفتن حضرت موسي بن جعفر را بيان كند؛ حوادث تلخ زندان را بيان كند؛ بعد

شهادت حضرت را بيان كند؛ بعد مراسم تشييع را بيان كند؛ در اين صورت هر كس كه آن جا نشسته باشد، دلش نرم مي شود. نواي گوشخراش شيپور عزا در بين دو برنامه! شبيه همان صداهاي ناهنجار، نواي شيپوري است كه معمولاً در ايام عزا بين دو برنامه گذاشته مي شود؛ كه آن هم انصافاً گوشخراش است. من يك وقت به برخي از دوستان گفتم كه شما مي توانيد براي ايجاد فاصله بين دو برنامه، از صدايي شبيه برخورد يك قاشق با يك كاسه ي فلزي استفاده كنيد؛ واقعاً چه لزومي دارد كه حتماً يك موسيقي باشد، كه ما چون موسيقي را در اين روزها حرام مي دانيم و نبايد بگذاريم - روزهاي ديگر كه حرام نيست - آن وقت بياييم از شيپور بدصدايي، آن هم صداي گرفته ي خش داري استفاده كنيم؟! بايد چيز مناسبي انتخاب بشود. در زمان رژيم گذشته هم از اين صدا استفاده مي شد. من ديده بودم كه در ايام وفات، بين برنامه ها از شيپوري استفاده مي شد كه حالا هم گذاشته مي شود! چيز جديد و خوبي ابداع كنيد. البته نبايد افراط بشود و عده يي از آن طرف بروند و بگويند فلاني گفت كه اين شيپور بد است؛ پس بياييم مثلاً سنتور يا ويولوني بياوريم و بگذاريم! نه، من مي گويم اصلاً لزومي ندارد كه موسيقي باشد. اگر نمي خواهيد موسيقي بگذاريد - كه عيبي هم ندارد - اصلاً موسيقي نگذاريد؛ اما اگر يك چيز مناسب عزا داريد، آن را بگذاريد. از مداح خوش صدا استفاده كنيد آن جاهايي هم كه سينه زني و نوحه خواني هست، از مداح خوش صدا استفاده كنيد. گاهي آدمهاي بدصدايي مي آيند و شما صداهاي ناهنجار نكره يي را در آن جا مي گذاريد كه

با شنيدن اين صداها آدم ناگهان از جا مي پرد و اصلاً بدش مي آيد كه اين صداها چيست! برويد خواننده هاي خوش صدايي را بياوريد و در برنامه هاي خودتان از صدايشان استفاده كنيد. همين خواننده هاي معمولي بيايند شعر عزاداري بخوانند، يا در مدح ائمه شعر بخوانند؛ مگر ننگشان مي كند؟! شعراي بزرگ ما در مدح و عزاي ائمه شعر گفته اند. اين دوازده بند محتشم، از لحاظ هنر شعري، جزو شعرهاي درجه ي يك است. محتشم، ديگر هم شعر به اين خوبي ندارد. من ديوان محتشم و غزلياتش را ديده ام؛ اين دوازده بند چيز فوق العاده يي است؛ از لحاظ شعري، حد اعلاي شعر است. شعري مثل شعر محتشم، در حد بالاي هنري سروده شده است؛ اما مثلاً آقايي ننگش بكند آن را بخواند! خوشبختانه ما خواننده هاي جوان داريم. بعضي از جواناني كه تازه روي كار آمده اند، صداهاي خوبي هم دارند؛ اين گونه اشعار را در اختيارشان بگذاريد تا بخوانند. بيان مناقب و معجزات ائمه در روزهاي ولادت آنها نكته ي بعدي در زمينه ي جشنهاي مربوط به سالگرد ولادت ائمه در راديوست. جشن بايد شاد باشد؛ منتها جشن ائمه را بايد با شادي روز سيزده بدر تفاوت گذاشت. اگر بنا باشد كه روز تولد ائمه طوري شادي را تأمين كنيم كه مثلاً در سيزده بدر تأمين مي كنيم؛ يكي بيايد لطيفه يي بگويد و جمعي را بخنداند؛ هر چند من اين را منع نمي كنم، اما آن را به حساب معارف نگذاريد. البته برنامه هاي شما به مناسبت ولادت ائمه، اصلاً نبايد جنبه ي مصيبت و روضه خواني و غم داشته باشد. اگر مي خواهيد تحليل هم بكنيد - كه عيبي ندارد - در آن جنبه هايي تحليل كنيد كه اين چيزها نباشد. در روزهاي ولادت

بايد مناقب و معجزات ائمه گفته بشود؛ البته معجزاتي كه قابل قبول و قابل فهم باشد و سنگي در ذهن مخاطب نيندازد. مباحث عرفاني بايد دل انسان را به خدا نزديك كند يك نكته هم در خصوص برنامه هاي عرفاني شماست. آن برنامه يي كه گفتم يك روز اعصاب من را آشفته كرد، يك برنامه ي عرفاني بود! البته در اين برنامه ي «با محرمان خلوت انس» هم مطالب عرفاني وجود دارد؛ اما منظورم اين برنامه نيست؛ اگرچه گاهي آن هم در اين عيبي كه مي خواهم بگويم، شركت دارد. گاهي در مباحث عرفاني حرفهاي قلمبه سلمبه يي زده مي شود كه واقعاً كسي نمي فهمد معني اين حرفها چيست؛ يعني استفاده از اصطلاحات عرفا و احياناً به كار بردن آنها در موارد نه چندان بجا ! مباحث عرفاني بايد دل انسان را به خدا نزديك كند؛ عرفان واقعي يعني اين؛ يعني آن ذكر و ياد الهي را در انسان به وجود بياورد و بصيرت لازم را براي حضور در مقابل خدا ايجاد كند. اين حضور هم درجاتي دارد. آدم هر وقت به خدا توجه مي كند، حضوري پيدا مي كند؛ اما در انسانهاي عارف و والامرتبه، اين حضور خيلي عميق تر و پُرمعناتر و پُرصفاتر است. عرفان بايد در انسان صفايي ايجاد كند؛ اين صفا با الفاظ خشكِ اين طوري به وجود نمي آيد؛ چون هيچ معنايي پشتش نيست. به نظر من با طرح بعضي از داستانها از جاهاي خوب، و بيان كلماتي از بعضي از بزرگان - همانهايي كه واقعاً عارف و اهل معنا بودند - عرفان واقعي را در برنامه ي خودتان مطرح كنيد. بيان مطالب گيرا و بسيار ساده در برنامه هاي عرفاني حالا ما عيب اين برنامه هاي عرفاني

را گفتيم، به هنرش هم اشاره مي كنيم. من يك بار داشتم به يكي از همين برنامه هاي عرفاني شما گوش مي كردم، ديدم جمله يي را از كتاب «چهل حديث» امام نقل مي كند؛ آن جمله براي من خيلي مؤثر و گيرا بود. عجيب است كه من كتاب «چهل حديث» امام را دارم و نگاه هم كرده ام؛ اما آن جمله را نديده بودم. آن جمله راجع به اين بود كه انسان نبايد به خداي متعال بگويد كه با عدالت با من برخورد كن؛ چون خداي متعال بر او سختگيري خواهد كرد. همان عبارت ساده ي امام در آن جا، بسيار گيرا و مؤثر بود؛ اينها عرفان است. خود امام اهل معنا و اهل حال بود؛ آن چيزي كه مي گفت، واقعاً آن را احساس كرده بود؛ لذا آن چيزي هم كه از او صادر شده است، همان اثر را مي گذارد. آن برنامه يي(12) هم كه شما(13) پارسال در ماه رمضان در تلويزيون اجرا مي كرديد، واقعاً همين طور بود؛ از يك انسان بزرگ و اهل معرفت، جمله يي گيرا به زباني ساده نقل مي شد و انسان را منقلب مي كرد. برنامه هاي عرفاني بايستي اين گونه باشد؛ والّا از لفاظي كردن و دايماً ملكوت و جبروت را به هم بستن، چيزي در نمي آيد! توجه به تاريخ تحليلي اسلام در گروه معارف يكي از چيزهايي كه در گروه معارف جايش خالي است، تاريخ تحليلي اسلام است. بايستي آدمهايي كه متخصص و اهل اين كارند، به اين امر بپردازند. البته يادم هست كه در گذشته يك دوره ي تاريخ اسلام به صورت سخنراني گذاشته بودند و يك نفر از فضلاي قم هم هفته يي يك بار آن را ادا مي كردند كه به نظر من

جالب نبود؛ نه ادا خوب بود، نه محتوا خيلي خوب بود، و نه خيلي تعريف داشت. كساني هستند كه در تاريخ تحليلي اسلام دست دارند و واقعاً مي توانند مسائل اسلام و جنگهاي پيامبر را تحليل و بيان كنند. من مي خواهم به شما عرض بكنم كه مردم ما از زندگي و جنگهاي پيامبر تقريباً چيزي نمي دانند؛ همين طور جسته و گريخته چيزي شنيده اند؛ مثلاً اگر يك منبري داشته درباره ي موضوعي صحبت مي كرده، بعد به مناسبت، چيزي از جنگ خندق نقل كرده، مردم فهميده اند كه جنگ خندقي هم بوده است؛ اما اين جنگ خندق چه بود، چه موقع بود، با چه كساني بود، شروعش به چه علت بود، حضرت تا كجا آن را ادامه دادند، چه كسي كشت و چه كسي كشته شد و سرانجام چه شد، واقعاً مردم نمي دانند! يا مثلاً جنگ حنين كه در قرآن از آن نام برده شده - «و يوم حنين اذ أعجبتكم كثرتكم»(14) - چه جنگي بوده است، مردم از ابعاد گوناگون آن اطلاع چنداني ندارند؛ حتّي از جنگ احد - كه به خاطر حساسيت آن خيلي تكرار شده است - هنوز شناخت كامل و درستي ندارند! مردم بايد بدانند كه پيامبر چند جنگ داشته است؛ در چند مورد از اين جنگها خود پيامبر حضور داشته است؛ در چند مورد حضور نداشته است؛ با چه گروهها و چه عناويني جنگيده است؛ شعارشان در جنگ چه بوده است. اين وقايع را دنبال كنيد؛ آن وقت به تاريخ دوره ي فترت برسيد؛ يعني بعد از رحلت پيامبر و دوره ي خلفاي ثلاثه، تا امامت اميرالمؤمنين. مردم ما از دوران خلافت اميرالمؤمنين هم چيز زيادي نمي دانند؛ مختصري

از جنگها را مي دانند؛ اما از تفصيلات آن اطلاعي ندارند. مردم همچنين از صلح امام حسن چيز زيادي نمي دانند؛ فقط چند تا كلمه ي شعاري مي دانند؛ درحالي كه درباره ي اين صلح كتاب نوشته شده و بحث و تحليل شده است. من خودم چندين سال قبل از اين، كتابي از شيخ راضي آل ياسين(15) - از بزرگان علماي عراق - ترجمه كردم.(16) ترجمه ي اين كتاب در سال 1348 منتشر شده است؛ الان بايد محتواي آن كهنه باشد. درباره ي امام حسن، ذهنها و فكرها بايد حرف نو بگويند؛ اما همانها هم گفته نمي شود؛ اينها مايه ي تأسف است! نبايد به مقدسات ساير مسلمين اهانت شود بعضيها خيال مي كنند كه اگر بخواهند راجع به دوره ي خلفا تحليل كنند، حتماً بايد با طعن به آنها همراه باشد؛ نه، طعن به خلفا در راديو جايز نيست. اگر تاكنون اين نكته را در جلسات قبل نگفته ام، الان عرض مي كنم كه طعن به خلفا در راديو مطلقاً جايز نيست؛ الان حرام شرعي است. داعيه ي ما اين است كه مي خواهيم انقلابمان را به دنيا صادر كنيم؛ كدام دنيا؟ در درجه ي اول، دنياي اسلام است. آن وقت دنياي اسلام كه يك ميليارد و دويست ميليون نفر جمعيت دارد و حدود چهارپنجم شان كساني هستند كه به چيزهايي به شكل مقدسات اعتقاد دارند، شما بياييد به اين مقدسات اهانت بكنيد؟! آيا اين انقلاب صادر مي شود؟! خوب است بدانيد - و لابد بعضي مي دانند - كه در الجزاير وقتي كه بوادر و نشانه هاي اين نهضت فعلي ظاهر شد، يكي از كارهايي كه كردند، اين بود كه يك رساله در باب عقايد شيعه نسبت به خلفا منتشر كردند، تا خوب رابطه ي آنها را

با انقلاب قطع كنند! حالا اگر يك وقت كسي عقيده اش چيزي بوده و در جايي آن را گفته است، اين به من و شما ارتباطي ندارد؛ ما بايد مواظب باشيم كه در راديو چنين چيزهايي منعكس نشود. ما الان در حال اداره ي جامعه ي اسلامي هستيم؛ نبايد به مقدسات ساير مسلمين اهانت بشود. بد نيست من خاطره يي را براي شما نقل كنم؛ هرچند كه به خيلي از دوستان هم اين را گفته ام. امام يك وقت در اوايل انقلاب در سخنرانيهايشان از معاويه به صورت طعن آميزي اسم مي آورند. شما مي دانيد كه من مدتي را در بلوچستان بودم و با خيلي از علماي آن جا دوست نزديك هستم. مردم و علماي سني آن منطقه، معاويه را مقدس مي دانند. به امام عرض كردم كه در طرف شرق كشورمان، چند صد ميليون نفر معاويه را محترم مي شمارند و او را خال المؤمنين مي دانند - البته بحق يا بناحق آن، مربوط به جلسه ي بحث است - يعني مسلمانان هند، پاكستان، بنگلادش و افغانستان اغلب سني حنفي اند؛ اينها معاويه را محترم مي شمارند. امام گفتند عجب، من نمي دانستم! من بعد از آن در طول اين ده، يازده سال يك جمله ي طعن آميز از امام راجع به معاويه نشنيدم. من خودم در نماز جمعه راجع به جنگ صفين و ساير جنگهاي اميرالمؤمنين صحبت مي كنم؛ اما اهانت نمي كنم. تاريخ گويي، يك حرف است؛ اهانت، حرف ديگري است. تاريخ بيست وسه ساله ي بعد از رحلت پيامبر تا خلافت اميرالمؤمنين، يك تاريخِ قابل بررسي است؛ بايد بررسي شود؛ اما در آن اهانت و جسارت به خلفا به هيچ وجه نبايد باشد. سخنرانيِ سخنرانهاي ممتاز را بگذاريد مطلب بعدي راجع به سخنرانيهاست. در سابق هر روز

هفته - غير از جمعه - قبل از اخبار ساعت 14 در راديو سخنراني مي گذاشتند، كه بعضاً سخنراني آدمهاي نه چندان شايسته ي اين كار هم از آن جا پخش مي شد! من يك وقت به مسؤول راديو گفتم كه شما سخنرانيِ سخنرانهاي ممتاز را بگذاريد؛ نه كسي كه وقتي سخنراني مي كند، مثل كسي است كه دارد تمرين منبر مي كند! واقعاً چه لزومي دارد كه شما سخنراني اين آقايي كه به اصول و اركان سخنراني واقف نيست، به صرف اين كه وجهه ي سياسي دارد، از راديو پخش كنيد؟! اين غلط است. به نظر من قطع سخنراني هم - كه چند سال است در راديو معمول شده - كار خوبي نيست؛ ظاهراً بعدازظهرهاي جمعه يكي، دو تا سخنرانيِ اين طوري مي گذارند. بعدازظهر جمعه وقتي است كه شنونده هاي ديگري دارد. بايد از آدمهاي حسابي سخنراني گذاشته بشود؛ آن هم نه هر سخنرانيِ آن آدمِ حسابي؛ بلكه آن سخنراني او كه به درد شما مي خورد؛ بايد بگرديد و اين گونه سخنرانيها را پيدا كنيد و بگذاريد. البته آن بخشهايي از فرمايشهاي امام كه پيش از خبر ساعت 14 پخش مي شود،(17) خيلي خوب و مناسب است. واقعاً من احساس مي كنم كه هركس به اين يك قطره از آن مقويِ فرمايش امام احتياج دارد. ما بايد هر روز يك قطره مصرف كنيم؛ چون آدم ويتامينش كم مي شود. حرفهاي مناسب و خوبي هم انتخاب مي شود. البته قدري به شكل كار توجه بشود؛ گاهي احساس مي شود كه ناگهان وسط فرمايش امام صدا قطع مي شود؛ چنين فراز و نشيبهايي هم بايد ملاحظه بشود. بگرديد بهترين تلاوت قرآن را بگذاريد نكته ي ديگر راجع به قرآن و تواشيح است. من مدتي

پيش در همين زمينه بلبشويي را در صدا و سيما احساس كردم؛ مثلاً يك نوار قرآن را چهار روز پشت سر هم مي گذارند؛ اين چه لزومي دارد؟! گاهي اوقات چيزهاي بدتري هم بود كه چون مربوط به تلويزيون است، آنها را رها مي كنيم. در همين زمينه، جمع متخصصي را معين كرده ام تا راجع به تلاوتهايي كه در راديو و تلويزيون گذاشته مي شود، نظر بدهند؛ شما بايستي نظر اين جمع را رعايت كنيد. من به طور كلي عرض مي كنم كه اگر مي خواهيد قرآن بگذاريد، بگرديد بهترين تلاوت را بگذاريد. اين طور نباشد كه ما براي اين كه بخواهيم جواني را تشويق كنيم، قرآن او را بگذاريم! البته گاهي نوجواناني مثل جواد فروغي هستند كه قرائت قرآنشان در حد بالاست؛ اين نه به عنوان تشويق، بلكه به عنوان يك قرائتِ خوب مي شود از آن استفاده كرد؛ البته نه همه ي قرائتهايش؛ بعضيهايش را كه من ديده ام، انصافاً عالي است. رعايت موازين موسيقي در تواشيحها نكته ي ديگر در اين زمينه، همين مطلبي است كه ايشان(18) گفتند؛ يعني رعايت موازين موسيقي در اين تواشيحها؛ كه الحمدللَّه معلوم مي شود شما اين كار را شروع كرده ايد؛ اين بسيار مهم است. من گاهي اوقات مي بينم كه فارسها بدون توجه به موسيقي عربي، يك نغمه ي عربي را مي خوانند! البته دستگاهها، همان دستگاههاست؛ آنها هم وقتي مي خواهند بخوانند، در همين دستگاههاي بيات ترك و همايون و شور مي خوانند؛ عجيب اين است كه همين اسمها را هم بيان مي كنند. مرحوم اميري فيروزكوهي - كه در موسيقي وارد بود - مي گفت هركس هر صدايي از دهانش دربياورد، در يكي از اين دستگاههاست؛ ولو اين كه موسيقيِ غربي باشد؛ منتها اصول و مبادي

خوانندگي آنها فرق دارد. لابد حرف مرحوم اميري فيروزكوهي حجت است. در موسيقي ايراني، اگر كسي به هنگام خواندن از دستگاهي خارج بشود، اهل موسيقي مي گويند گناه كبيره يي مرتكب شده است؛ اما موسيقي عربي اصلاً يكي از لوازمش اين است كه از يك دستگاه به دستگاه ديگر بروند؛ غير از اين گناه كبيره است! لذا موسيقيدانهاي ايراني از اين گونه قرآن خواندنها خوششان نمي آيد؛ مي گويند از دستگاه خارج شد؛ غافل از اين كه اصلاً خارج شدن و از يك دستگاه به دستگاه ديگر رفتن، يكي از مبادي خوانندگيِ قرآن خوانهاي عرب است؛ خودشان هم اين را مي دانند؛ از اول كه شروع مي كنند، گاهي پنج دستگاه را طي مي كنند، تا وقتي كه به آخر مي رسند و مجدداً به دستگاه اول برمي گردند؛ مثلاً از بيات ترك شروع مي كنند، وارد همايون مي شوند و سپس به شور مي روند؛ بعد آخر سر مجدداً به همان بيات ترك برمي گردند؛ لذا شما مي بينيد كه «صدق اللَّه العليّ العظيم»شان، با «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم»شان داراي يك آهنگ است. در چنين حالتي، اگر ما بياييم قرآن عربي يا سرود عربي را بدون رعايت موازين آنها بخوانيم، چيز ناجوري از آب درمي آيد و اصلاً به گوش نمي چسبد. اگر بناست تواشيح خوانده بشود، بايد همان طور خوانده بشود. از تواشيحهاي آنها هم خيلي نبايد استفاده بشود. من مي بينم كه اين جوانان ما وقتي همخواني مي كنند، عين همان چيزي را كه آنها خوانده اند، تكرار مي كنند؛ واقعاً اين تقليد محض لزومي دارد؟ اين همه شعر عربي و دعا هست كه مي توان از آنها استفاده كرد؛ مثلاً مي توانند قصيده ي «بُرده»(19) را بخوانند كه خيلي ممتاز و خيلي خوب است. درباره ي پيامبر و ائمه، عربها چه قدر اشعار خوب سروده اند كه

در حد اعلاي فصاحت و بلاغت است؛ از اينها در تواشيح استفاده كنيد. دعاها را با سبك قرآن خوانيِ فارسي بخوانند البته اين نكته يي كه عرض كردم، شامل دعاهايي كه بعد از اذان صبح خوانده مي شود، يا دعاي روزها - كه قبلاً خوانده مي شد و الان مدتي است آن را قطع كرده اند و ما هم گفتيم كه قطع نكنند - نمي شود. اگر اين دعاها را با سبك قرآن خوانيِ فارسي بخوانند - همين سبكي كه در مسجدها مي خوانند - مطلوبتر است؛ آن آهنگهاي كشيده خيلي مناسب نيست. البته همين ديروز يا پريروز بود كه ديديم بعد از اذان دعايي با لحن عربي خوانده شد كه خوب و دلنشين بود؛ اما اگر بخواهند آن را بِكِشند، چيز مطلوبي نخواهد شد. البته استثناهايي هم وجود دارد؛ مثلاً آن «ربّنا»هايي كه شجريان خوانده و در ماه رمضان قبل از اذان مغرب مي گذارند، يك كار هنري است؛ يك كار حالي نيست؛ مناسب نيست كه بعد از اذان، كسي بخواهد آن طور چيزي را بگذارد؛ نه، بعد از اذان، به نظرم مي رسد كه همين صداي معموليِ مسجديِ ما بهتر و مناسبتر باشد. اذان استوديويي به درد ما نمي خورد! يك نكته را هم در خصوص اذانهايي كه از صدا و سيما پخش مي شود، متذكر مي شوم. شما(20) به اذان غلوش اشاره كرديد؛ اما عيب اذان غلوش اين است كه آهسته گفته شده است؛ اذان استوديويي است؛ مثل اين كه براي خودش حديث نفس كرده است. اذان ابوزيد هم همين طور است؛ او هم براي خودش گفته است؛ اينها براي ديگران اذان نگفته اند. ما در اين جا به آقايان قرّاء مصري گفتيم كه اذان بايد از دل كنده بشود؛

يعني اذان گلدسته يي بگويند؛ اذان استوديويي به درد ما نمي خورد! اذان گلدسته يي، مثل همان اذاني است كه شما گفته ايد؛ يا اذان آقاي شريف كه انصافاً از آن اذانهاي بسيار خوب و درجه ي يك است. البته اين اذان آقاي شريف، نسخه ي بدل است؛ اصلش را يك عرب گفته است و من سالها پيش اين اذان را شنيده ام. مرحوم عطاءاللَّه زاهد(21) مي گفت كه موسيقي متن فيلم محمّد رسول اللَّه را از اللَّه اكبر آن اذان گرفته اند. اذان طوخي و اذان مؤذن زاده هم خوب است؛ اذان پُرحرارت و پُرمغزي است. بناي ما بر اين نبوده كه در راديو و تلويزيون، از اول تا آخر، همين چهار تا اذان را بگذاريم؛ نه، بنا بر اين بوده است كه اذان گفتن را نظمي بدهند؛ منتها براي اين كه خيلي شلوغ نشود، گفته شد كه مرزي بگذارند. البته ممكن است گاهي بعضي از اذانها را هم بگذارند؛ اما توجه داشته باشيد كه اذان رسمي و دايمي راديوي ايران كه ما مي خواهيم در دنيا پخش بشود، بايد - به قول شماها - يك اذان استاندارد باشد؛ يعني بتوانيم آن را عرضه كنيم و بگوييم ما اين طوري اذان مي گوييم. توجه به لهجه خيلي مهم است اذان چون عربي است، بايد آن را به لهجه ي عربي گفت؛ مثل قرآن، كه اگر آن را با لهجه ي غيرعربي بخوانيم، درست نيست. بعضيها در تقليد زبانهاي خارجي مقيدند كه حتماً لهجه را رعايت كنند - كه البته اين لازم هم است؛ بالاخره اگر شما بخواهيد با كسي به زبان انگليسي يا عربي حرف بزنيد، نمي شود مثل همان لهجه ي فارسي با او حرف بزنيد؛ بايد به لهجه ي خودش باشد - اما

وقتي به نماز و قرآن مي رسند، متأسفانه وسوسه شان مي گيرد و مي گويند چه لزومي دارد كه ما اين «ولاالضّالين» را مَد بدهيم؛ همين طور مثل ساير كلمات به صورت عادي ادا كنيم! اينها غافل از اين هستند كه اين «ولاالضّالين» بدون مَد، آن چيزي نيست كه نازل شده است؛ اصلاً «ولاالضّالين» با مَد نازل شده است. اصول زبان اين را به ما ديكته مي كند كه اين طوري بگوييم؛ اگر اين طوري نگفتيم، مثل اين است كه اصلاً آن را نگفته ايم! البته اگر يك وقت كسي نمي تواند اين طور بگويد، گريبانش را نمي گيرند؛ اما بايستي درست گفت. نمي شود ما رعايت لهجه را نكنيم؛ لهجه خيلي مهم است. اصل، اذان و دعاست يك نكته هم مربوط به زمان پخش اذان صبح در روزهاي مختلف سال است. چون زمان پخش اذان صبح در همه ي ايام سال يكسان نيست، شما ملاك زماني را برنامه ي «شيرخدا»(22) قرار داده ايد؛ يعني قبل از ساعت 6 بايد ضرب «شيرخدا» زده بشود. اگر از نظر زماني طوري شد كه اذان يك ساعت با برنامه ي «شيرخدا» فاصله داشت، اذان و دعا را به صورت مفصل مي گذاريد؛ اما در ايام زمستان - كه اذان نزديك همان ساعت 6 است - زمان پخش اذان را كوتاه مي كنيد و دعا نمي گذاريد و همان برنامه ي «شيرخدا» را پخش مي كنيد! در جمهوري اسلامي برنامه ي «شيرخدا» ملاك نيست. آن ضرب زورخانه يك جنبه ي سنتي و سمبليك دارد؛ والّا هيچ كس با آن ضرب ورزش نمي كند. من خودم چند سال زورخانه رفته ام؛ اصلاً اين ضرب، ضربي نيست كه بشود با آن ورزش كرد؛ مخلوطي از ضربهاي مختلف است كه مردم فقط آن را گوش مي كنند؛ اين غير از

دستورالعمل آن ورزشِ نرمشِ فرنگي است. پس اين برنامه نمي تواند اصل باشد؛ اصل، اذان و دعاست. برنامه هاي سحر را بايد خوب تنظيم كنيد چون ماه رمضان در پيش است، بايد خيلي حواستان جمع باشد. چند روز پيش مديران مراكزِ صدا و سيما در استانها اين جا بودند؛ به آنها هم گفتم كه برنامه هاي سحر را بايد خوب تنظيم كنيد.(23) من ديدم دعاي سحر كه خوانده مي شود، اصراري هست كه هر شب صداي كسي را بگذارند؛ اين كار لزومي ندارد. اگر دو نفر با صداي خوب و با حالِ خوب دعاي سحر را خواندند، همان را بگذارند؛ چه لزومي دارد كه هر شب صداي يك نفر را بگذارند كه دلش را به دست آورده باشند؟! خيلي اهميت دارد كه در قرائت دعاها، قطع و وصل جملات، صحيح و بجا باشد؛ تا آن كس كه معناي دعا را مي فهمد، حالش خراب نشود! مثلاً خوانده مي شود: «بأبي انتم و امّي طبتم، و طابت الأرض الّذي فيها دفنتم»؛ در صورتي كه بايد گفته شود: «بأبي انتم و امّي، طبتم و طابت الأرض الّذي فيها دفنتم».(24) اين دعاها عبارات زيبايي است كه اگر در قطع و وصل آن دقت نشود، واقعاً به زيبايي آن لطمه مي خورد. من يادم مي آيد كه يك وقت در مشهد منزل مرحوم فرخ جلسه يي در روزهاي جمعه تشكيل مي شد و ما هم گاهي در آن شركت مي كرديم. در يكي از آن جلسات، يك نفر هندي - كه از اساتيد زبان فارسي بود - شركت كرده بود. در آن جلسه تعريف كردند كه ايشان از هند آمده اند و استاد زبان فارسي اند و بر ديوان حافظ مسلط هستند؛ طرف

هم به رويش بالا رفت و شروع به خواندن يك غزل از حافظ كرد؛ اما به قدري آن غزل را بد خواند كه بي اختيار همه خنده شان گرفت! حالا وقتي من مي بينم كه بعضي از آقايان دعاها را اين طوري مي خوانند، به ياد آن جلسه و آن غزل حافظ مي افتم كه آن استاد هندي خوانده بود! به هرحال، از شما كه اين زحمت را قبول كرده ايد و اين بار سنگين را بر دوش مي كشيد و مسؤوليتهايش را هم پذيرفته ايد، خيلي متشكرم. ان شاءاللَّه خداوند كمكتان كند و توفيقتان بدهد كه بتوانيد اين كار را ادامه بدهيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بيانات در ديدار با اعضاي «گروه اجتماعي» صداي جمهوري اسلامي ايران (29/11/1370)؛ ر.ك: صفحه ي 56 همين مجلد 2) مدير وقت صداي جمهوري اسلامي ايران 3) آقاي واعظي، مدير وقت گروه «معارف اسلامي» صداي جمهوري اسلامي ايران 4) برنامه ي «ارمغان نور» 5) برنامه ي «قرآن و ترجمه» 6) آقاي آزرم 7) . ؟ 8) . ؟ 9) 1348 - 1255 ش) 10) 1332 - 1262 ق) 11) 1319 - 1254 ش) 12) . ؟ 13) آقاي باقري 14) توبه: 25 15) 1953 - 1896 م) 16) صلح امام حسن؛ پرُشكوه ترين نرمش قهرمانانه ي تاريخ 17) برنامه ي «راه امام، كلام امام» 18) آقاي خونمري، مدير وقت «گروه ويژه»ي صداي جمهوري اسلامي ايران 19) 694 - 608 ق ) 20) آقاي صبحدل 21) 1370 - 1294 ش ) 22) برنامه «ورزش صبحگاهي» 23) بيانات در ديدار با مديران مراكز صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران در استانها(7/12/1370)؛ ر.ك: صفحه ي 207 همين مجلد 24) مفاتيح الجنان، زيارت وارث

سخنرانى در ديدار با جمعى از روحانيون، ائمه ى جماعات و وعاظ نقاط مختلف كشور در آستانه ى ماه مبارك رمضان

سخنراني در ديدار با

جمعي از روحانيون، ائمه ي جماعات و وعاظ نقاط مختلف كشور در آستانه ي ماه مبارك رمضان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم حركت ميرزاي شيرازي، يك حركت پُرمعنا و پُربركت در طليعه ي ايام پُربركت ماه مبارك رمضان، زيارت حضرات آقايان علما و ائمه ي محترم جماعات و طلاب و فضلا را به فال نيك مي گيريم و از خداي متعال متضرعانه و خاشعانه مسألت مي كنيم كه ان شاءاللَّه ماه رمضان براي ما حقيقتاً ماه رحمت و بركت و مغفرت باشد. چند مطلب به نظر رسيد كه در خدمت آقايان عرض بشود: اولين مطلب به مناسبت گذشت يك قرن از رحلت ميرزاي شيرازي(1) است؛ آن عالم بزرگ تاريخ روحانيت و پرچمدار يك مبارزه ي پُرمغز و پُرمعنا عليه مراكز فساد و كانونهاي طغيان و انحراف. حركت ميرزاي شيرازي - كه برخلاف بسياري از حوادث صدوپنجاه سال اخير، متأسفانه هنوز كار درست و كاملي درباره ي آن نشده است - يك حركت ذوابعاد و پُرمعنا و بسيار پُربركت بوده است. آن يك سطري كه ميرزاي شيرازي نوشت و آن روز بساط كمپاني انگليسي را از ايران برچيد و سلطه ي استعماري را موقتاً از كشور قطع كرد، يك مبارزه ي چند جانبه بود: بُعد اول فتواي ميرزاي شيرازي: مبارزه با دستگاه استبداد اولاً، مبارزه با دستگاه استبدادي سلطنت مطلقه ي ناصرالدين شاهي بود كه در اوج خود هم بود؛ يعني تا آن روز چهل و چند سال بود كه آن پادشاه ظالم بر ايران حكومت مطلقه مي كرد و حقيقتاً هيچ چيز هم جلودار او نبود. مفاسد حكومت ناصرالدين شاهي، هم دامنه ي اقتصادي داشت، هم دامنه ي سياسي داشت، هم دامنه ي معارفي و ديني داشت؛ مثلاً يكي از اهداف ناصرالدين شاه - طبق اسنادي كه

امروز در اختيار هست - اين بود كه نفوذ علما را در جامعه كم كند. بعضي از غربزده ها و قدرتزده هاي زمان ما مي خواستند مبارزه ي رضاخان با روحانيت را به حساب جريانات روشنفكري بگذارند؛ كه بله، رضاخان مي ديد كه علما مرتجعند، و چون مي خواست كشور را نوسازي كند، لذا با علما مبارزه مي كرد! معلوم مي شود كه اين قضيه اين طورها نيست؛ مسأله ي مبارزه ي با علما، در دستور كار همه ي سلاطين مستبد بود؛ نمي توانستند در كنار و روبه روي خود كانون قدرتي را تحمل كنند كه تا اعماق دل مردم نفوذ دارد. رضاخان با همان انگيزه يي با علما برخورد مي كرد كه ناصرالدين شاه مي خواست برخورد كند. در همين قضيه، ميرزاي بزرگ (رضوان اللَّه عليه) قبلاً يكي، دو نامه به ناصرالدين شاه نوشت و او را از اين كارها نهي كرد؛ اما او با تعبيرات توهين آميز و سبكي به ميرزا جواب داد: شما مشغول درس و كار خودتان باشيد؛ به اين كارها كاري نداشته باشيد! مي بينيد كه اين عبارت هم عبارت آشنايي است و در طول اين صد و چند سال، طرفداران قدرت مطلقه ي شخصي، بارها آن را به علما گفتند: برويد مشغول مدرسه و مسجد خودتان باشيد؛ به سياست چه كار داريد؟! پس ناصرالدين شاه داراي يك حكومت مطلقه و مستبده ي فردي بود كه با اخلاق و اقتصاد و دين و روحانيت محبوب مردم معارضه و ناسازگاري داشت. بنابراين، يك بعد فتواي ميرزاي شيرازي، مبارزه با اين خودكامه و كشيدن دندان قدرتمند اين پلنگ تيزدندان بود؛ و حقيقتاً دندان او كشيده شد و قدرت او كم شد. اين قضيه مربوط به سال 1308 هجري است؛ يعني چهار سال پيش از رحلت

ميرزا، و تقريباً پنج سال پيش از مرگ ناصرالدين شاه. بُعد دوم فتواي ميرزاي شيرازي: مبارزه با استعمار ثانياً، مبارزه ي با استعمار و نفوذ خارجيها در اين كشور بود. در چند سال آخر عمر ناصرالدين شاه - سالهاي اول قرن چهاردهم؛ يعني از سال 1300 به بعد - كار دربار ناصرالدين شاه، امتياز دادن به اين دولت و آن دولت، اين كمپاني و آن كمپاني، و گرفتن پول و فروختن مملكت شده بود؛ مثل امتياز رويتر و همين امتياز تنباكو و غيره! با آن حركت عظيم ميرزا و آن فتواي كوبنده، جلوي اين انحصارها و امتيازها و دخالتهاي خارجي هم گرفته شد. بُعد سوم فتواي ميرزاي شيرازي: مبارزه با غربزدگان ثالثاً، مبارزه ي با غربزدگاني بود كه در همان ايام، تازه شروع به ايجاد جريانهاي فكري در داخل كشور كرده بودند و روي خودشان نام «روشنفكر» گذاشته بودند؛ از قبيل ميرزا ملكم خان(2) و امثال او؛ كه اينها نه فقط با اين حركت خيانت بار ناصرالدين شاه مبارزه نكردند، بلكه همين شخص نامبرده - كه او را به اصطلاح بنيانگذار و پدر روشنفكري در ايران دانسته اند - حتّي خود دلال انحصارات خارجي هم بود! آنهايي كه دم از روشنفكري و دفاع از منافع ملت مي زدند، آن طور برخورد كردند؛ اما روحانيت و در رأس آن ميرزاي بزرگ، اين گونه قاطع و كوبنده با همه ي اينها مبارزه كرد؛ اين پرچم پُرافتخاري است كه ميرزاي شيرازي آن را بلند كرد و بعد از او اين پرچم نخوابيد. اگرچه قبل از ميرزا هم از اين گونه قضايا بود - زمان ميرزاي قمي،(3) زمان كاشف الغطاء(4) و ديگران و ديگران، كه در دفاع از منافع ملت

اسلامي و اسلام و مسلمين و ورود در مسائل اجتماعي سعي وافري داشتند - ليكن نمونه ي كامل آن، اين حركت بود. بعد از ميرزا نيز شاگردان او و بزرگان حوزه ي علميه ي نجف و كربلا و سامرا و قم و بقيه ي مراكز اسلامي، هرجا كه محل حضور يك رهبر اسلامي و حضور قدرتمندانه ي اسلام بود، اينها حضور داشتند؛ و اين يكي از عجايب تاريخ ايران است؛ و عجيب تر اين است كه اين حادثه براي مردم ما شناخته شده نيست! مردم ما نمي دانند كه وقتي ايتالياييها وارد ليبي شدند و آن كشور را اشغال كردند، مرحوم سيّدمحمّد كاظم طباطبايي(5) - صاحب عروه - و بعضي ديگر از مراجع قم، به نفع مردم مسلمان ليبي و عليه ايتالياييها فتواي جهاد دادند. مردم نمي دانند كه وقتي انگليسيها در بوشهر نيرو پياده كردند، مرحوم آيةاللَّه العظمي سيّد عبدالحسين لاري(6) - آن ملاي مجاهد طراز اول - اعلام جهاد داد و مردم را مسلح كرد و خودش نيز مسلح شد و پيشاپيش مردم حركت و جهاد كرد. مردم ايران نمي دانند كه مرحوم شيخ الشريعه ي اصفهاني(7) - مرجع تقليد بزرگ ساكن نجف - فتوا داد كه استعمال اجناس مصنوعه ي در داخل كشور لازم است و مردم بايد از استفاده از مصنوعات خارجي اجتناب كنند، تا به اين ترتيب ديگران در داخل كشور نفوذ نكنند. همه مي دانند كه در ژاپن، حدود صد سال پيش از اين گفتند كه مردم حق ندارند از مصنوعات خارجي استفاده كنند، تا در داخل آن كشور چرخ اقتصاد به كار بيفتد؛ اما نمي دانند كه در همان زمان، بلكه زودتر از آن، عين همين پيشنهاد و همين فتوا، از طرف مراجع

و علماي شيعه صادر شد؛ منتها متأسفانه در داخل كشور، هيچ كس از سرجنبانها و اهل قلم و اهل سياست و روشنفكران كمكشان نكرد! فتواي ميرزاي شيرازي دوم - مرحوم ميرزا محمّدتقي شيرازي(8) - در مقابله ي با انگليسيها، و فتواي تحريم انتخابات قلابي انگليسيها در عراق، نمونه يي ديگر از حضور علما در صحنه ي سياست است. آن روز مرحوم شريعت اصفهاني فتوا داد كه شركت در انتخابات قلابي انگليسيها حرام است؛ كار سياسي از اين روشن تر، از اين قوي تر، از اين روشن بينانه تر؟ امروز مسأله ي آن انتخابات يواش يواش دارد از لابلاي كتابها خارج مي شود! آن علما و مراجع، سلف صالح شما هستند. اين است معناي آن مطلبي كه امام بزرگوار ما مكرر مي فرمودند كه علما پيشوايان نهضت مردم عليه ظلم و استبداد در طول ساليان متمادي بوده اند؛ و اينهاست كه به شخصيتهايي مثل مرحوم سيّدحسن مدرس(9) و مرحوم آيةاللَّه كاشاني(10) منتهي شد؛ اينها طلبه هاي همان مدرسه و شاگردان همان اساتيد بودند كه اين طور در ايران درخشيدند. وظيفه ي مضاعف علماي اسلامي مطلب بعدي، مطلب خود ماست. «تلك امّة قد خلت لها ما كسبت»؛(11) اجر آنها با خدا، نام نيك آنها در تاريخ ماندگار، و تأثير سازنده ي جهاد آنها ان شاءاللَّه براي هميشه باقي خواهد ماند؛ اما حالا نوبت من و شماست؛ «روزگار عشق را بازيگران ديگر شدند»؛ ما بايد ببينيم امروز در اين ميدان چه خواهيم كرد. امروز تمام سطوح علماي اسلامي يك وظيفه ي مضاعف دارند - از سطح يك طلبه ي كوچك يا يك منبريِ تازه كار بگيريد، تا سطح علماي بزرگ و طراز اول حوزه ها - و آن وظيفه عبارت از حمايت از اسلام است كه امروز به

شكل حاكميت اسلامي در اين كشورِ مورد نظر وليّ عصر (ارواحنافداه) تحقق پيدا كرده است؛ اين يك وظيفه ي عمومي است كه به عهده ي همه است؛ استثناءبردار هم نيست. آن بزرگواران قصدشان اين بود كه حركت بكنند تا مردم را بيدار كنند؛ امروز مردم بيدار شده اند، قيام كرده اند، انقلاب كرده اند و حكومتي بر پايه ي اسلام تشكيل داده اند. امروز وظيفه ي جهاد هست؛ منتها هدف كوتاه مدت آن جهاد، با هدف كوتاه مدت اين جهاد متفاوت است. البته هدف بلندمدت، اعلاي كلمه ي اسلام در هميشه ي زمانهاست. آنها مي خواستند جلوي نفوذ دشمن را بگيرند، شايد بتوانند در اين كشور اسلام را پياده كنند؛ اما امروز در اين كشور اسلام پياده شده است و قانون اسلام حكمفرماست؛ اعضاي دولت اسلامي و مجريان و مديران كشور انسانهايي هستند كه برطبق معيارهاي اسلامي، شايسته ي اين منزلت و مقامند. آن روز اگر علماي ما مي توانستند افسدي مثل ناصرالدين شاه را كنار بزنند و يك نفر را كه نسبت به او اقلّ فساداً است، سر كار بياورند، تأمل نمي كردند؛ اما امروز مسأله، مسأله ي بندگان صالح خداست كه در رأس كارها قرار گرفته اند و امور اجرايي اين كشور را در دست دارند. اين دولت ماست، اين مجلس ماست، اين قوه ي قضاييه ي ماست؛ اين نظام است كه توانسته اين مجموعه را به وجود بياورد. تحقق آرزوهاي اسلامي، كار بلندمدت و تدريجي البته تحقق آرزوهاي اسلامي، كار ده سال و بيست سال نيست؛ تحقق آرزوهاي اسلامي، كار بلندمدت است و بايد بتدريج انجام بگيرد و همه ي عوامل دست به دست هم بدهند. معلوم است كه آرزوهاي اسلامي در مدت كوتاه تحقق پيدا نمي كند؛ معلوم است كه در اين جا و آن جا

تخلفي پيدا مي شود؛ معلوم است كه همه ي دستگاهها هنوز با نواي اسلامي حركت نمي كنند؛ در اين ترديدي نيست؛ غير از اين هم انتظاري نيست. اگر شما به صدر اسلام هم نگاه كنيد، مي بينيد حتّي زماني كه نَفَس مطهر پيامبر هم به مردم مي خورد، اين طور نبود كه همه ي مردم يكشبه مسلمان بشوند و همه ي كارها در مدت كوتاهي اصلاح بشود. اصلاح كلي و عمومي، حركت بلندمدت لازم دارد، كه آن هم به عهده ي همه است؛ و از جمله ي اين همه، ما معممان و روحانيون هستيم كه بيشترين تكليف به عهده ي ماست. پس وظيفه ي اول، حفظ نظام است. هيچ كس نمي تواند به اتكاي اين كه فلان جا فلان تخلف شده، حركتي انجام بدهد يا حرفي بزند كه اين نظام اسلامي را تضعيف كند. البته براي اصلاح مفاسد، همه بايد از طرق معقول خودش كار كنند. امر به معروف و نهي از منكر يك واجب اسلامي است و بايد در ميان مردم رايج بشود. ما بايد براي مساجد برنامه ريزي كنيم مسأله ي مهمي كه به نظرم مي رسد عرض بكنم، مسأله ي پايگاههاي اسلامي - يعني مساجد و مجالس تبليغ - است. ما با مساجد و مجالس تبليغ چه كرده ايم و چه مي خواهيم بكنيم؟ اين سؤالي است كه ما بايد از خودمان بكنيم. در همه ي مراحلِ اين تاريخ پُرافتخار، مساجد هميشه پايگاه دينداري و حركت مردم در جهت دين بوده است. شما خودتان يادتان است كه انقلاب از مساجد شروع شد؛ امروز هم در هنگامي كه حركت و بسيج مردم مطرح مي شود - چه سياسي و چه نظامي - باز مساجد كانونند؛ اين بركت مساجد است؛ ليكن مساجد كه فقط در و ديوار

نيست. اين سؤال واجبي است كه ما بايد از خودمان بكنيم، و اگر نكنيم، ديگران از ما سؤال مي كنند كه شما براي تحول بخشيدن و پيشرفت دادن به مساجد چه كارهايي مي خواهيد بكنيد و چه برنامه هايي در پيش داريد. در دوره هاي پيش از انقلاب، عالمي به مسجد مي رفت، نمازي مي خواند و مسأله يي مي گفت؛ در ايام مخصوص هم يك منبري دعوت مي شد و سخنراني مي كرد. اگر امروز - كه روز حاكميت اسلام و ارزشهاي اسلامي است - مساجد به همان شكل، بلكه در مواردي با افت كيفي و كمي اداره بشود، آيا اين مقتضاي حق و مصلحت است؟ آيا اين پيشرفت است؟ پس «من استوي يوماه فهو مغبون»(12) يعني چه؟ ما بايد براي مساجد برنامه ريزي كنيم. غير از خود علما و روحانيون و ائمه ي جماعات، چه كسي بايد برنامه ريزي كند؟ من نمي گويم حتماً بياييم در مساجد از وسايل و دستگاههاي تبليغاتيِ جديد مثل فيلم و اين طور چيزها استفاده كنيم - حالا اگر در موردي امام جماعتي مصلحت دانست، بحث ديگري است - اما من عرض مي كنم كه همان شيوه ي گذشته را هم مي توان با محتواي بهتر ادامه داد؛ اين كار را بايد بكنيم. چرا بايد در همه جاي تهران نغمه ي اذان شنيده نشود؟! چرا بنده بايد بشنوم كه در تهران با اين عظمت، براي نماز صبح در اول اذان، چندان مسجدي باز نيست و چندان نماز جماعتي برقرار نمي شود؟! ما بايد صبحها و ظهرها و شبها برويم و با مردم نماز بخوانيم؛ اين اوّلي ترين و ضروري ترين كار ما در مساجد است. چرا بايد در اين شهر با اين عظمت، با اين همه هياهوهاي گوناگون از اطراف

و اكناف، نغمه ي اذان در همه جاي شهر شنيده نشود؟! اذان، علامت مسلماني است. چه كسي گفته بايد در پشت بام مساجد يا در مساجد بزرگ و عمده، حتّي در سحرها - ظهر و شب كه جاي خود را دارد - از طريق بلندگو اذان نگويند؟ وقت اذان كه مي شود، بايد تهران يكسره صداي اذان باشد. مگر اين جا قبةالاسلام نيست؟ مگر ما اين حرف را نمي گوييم؟ اين كه ظهر بشود، از ظهر يك ساعت هم بگذرد، كسي در خيابان راه برود، اما احساس نكند كه ظهر شده است، آيا اين قضيه با آن ادعا مي سازد؟! اگر ما مساجد را گرم نگه نداريم، در مساجد حضور نداشته باشيم و در حد توان و امكانِ يك روحاني و پيشنماز به مسجد نرسيم، چه طور مي توانيم توقع كنيم كه به هنگام اذان ظهر مردم دكانهاشان را ببندند و بيايند پشت سر ما نماز بخوانند؟! ما بايد آن جا باشيم تا زمينه براي آمدن مردم فراهم بشود. البته آمدن مردم هم تبليغات و گفتن مي خواهد؛ اما زمينه و مقتضي آن، عبارت از حضور ما در آن جاست، كه متأسفانه ضعيف شده است؛ ما بايد اينها را علاج كنيم. پاسخ به سؤالهاي مردم در منبرها در خصوص منبر و مطالبي هم كه در آن مطرح مي شود، بايد يك فكر اساسي كرد. امروز، روز بيداري ذهنهاست. انقلاب ذهنها را بيدار كرد و در ذهنها سؤال به وجود آورد. طول دوران استبداد موجب خمودگي ذهنها شده بود. قبل از انقلاب جوانان ما سرشان پايين بود؛ مي آمدند و مي رفتند و كاري به كار كسي نداشتند؛ مگر آن كه يك نفر انقلابي مي رفت و آنها را با مفاهيم انقلابي آشنا

مي كرد؛ اما امروز اين طور نيست؛ امروز راديو، تلويزيون، اخبار، سخنرانيها و چهره ي باز حكومت و دولتمردان در برخورد با مردم، آنها را متوجه قضايا كرده است. خود انقلاب اساساً مردم را بيدار كرده، اما سؤال در ذهنها هست. مگر مي شود در آن منبري كه ما مي رويم، به اين سؤالها پاسخ داده نشود؟ جريان ظلم در دنيا، يك جريان بي سابقه امروز جريان ظلم در دنيا، حقيقتاً يك جريان بي سابقه است. امروز اين قدرتهاي بزرگ با وسايل تبليغاتيِ همه گير و با امكاناتي كه حق را به صورت باطل و باطل را به صورت حق جلوه مي دهد، در دنيا مسلطند؛ قدرتهايي كه براي ارزشهاي انساني و الهي ذره يي ارزش قائل نيستند و به آن اعتنايي ندارند؛ چه كسي مي خواهد در مقابل اينها بايستد و مطلب حق را بيان كند؟ ببينيد امروز در دنيا چه مي كنند و چه قدر ملتها - بخصوص ملتهاي مسلمان - مظلوم واقع مي شوند؛ آن وقت آقايان مي نشينند و دم از طرفداري از حقوق بشر مي زنند و شرم هم نمي كنند! اين وضع مردم مظلوم فلسطين است با آن فشارهايي كه حكومت غاصب صهيونيستي بر آنها وارد مي كند؛ كه در خانه ي خودشان هم نمي توانند براحتي زندگي كنند و آزادانه رفت و آمد نمايند. اين وضع مردم لبنان است؛ اين وضع مسلمانان كشمير است؛ اين وضع مسلمانان مستضعف بيچاره ي ميانماري است كه دهها هزار نفر از آنها امروز با بدترين وضع در بنگلادش زندگي مي كنند. نمايندگان ما به آن جا رفتند و آمدند و خبرهايي به ما دادند كه واقعاً خواب از چشم انسان مي پرد!(13) چه قدر امروز دنيا نسبت به حقوق بشر - به معناي واقعي - بي اعتناست! مگر

در دنيا صدايي از كسي بلند شد؟! يك مشت چكمه پوش دهها هزار مسلمان ميانماري را با فجيع ترين وضع از خانه ي خودشان بيرون كردند؛ بچه ها و زنان و مردانشان را كشتند؛ اموالشان را غارت كردند؛ هر كس توانسته جان خودش را بردارد، فرار كرده؛ در دنيا هم كسي به كسي نيست؛ نه سازمان ملل حرفي مي زند، نه كميته ي حقوق بشر فريادي مي كشد، نه صليب سرخ جهاني احساس مسؤوليتي مي كند، نه اين كنفرانسها و مؤسسه هاي دروغيِ دفاع از حقوق بشر و دفاع از صلح و غيره حرفي مي زنند؛ كأنه اينها انسان نيستند! اين، دشمني دنيا را با اسلام و مفاهيم و ارزشهاي اسلامي نشان مي دهد؛ اين نشان مي دهد كه چه قدر نسبت به انسان بي اهتمام و بي اعتنايند و آنچه كه درباره ي حقوق بشر و اين گونه تعبيرات مي گويند، حربه يي سياسي است؛ براي اين كه كسي را در جايي بكوبند؛ كسي را بزرگ كنند؛ دولتي را تضعيف كنند و مردمي را از صحنه خارج نمايند. متأسفانه اين حرفها به گوش افكار عمومي اروپا و امريكا نمي رسد تا بفهمند كه زمامدارانشان در دنيا چه دارند مي كنند. مردم ما اين حقايق را مي دانند؛ مي دانند كه اينها در بيان ادعاهاي بشردوستانه و طرفداري از حقوق بشر، چه قدر دروغگو هستند. آن ساده لوحهايي كه به اين حرفها دل خوش كرده اند، آنها بايد اين مطالب را بشنوند. اگر اينها طرفدار حقوق بشر بودند، در مقابل شهادت اين شهيد عزيز - مرحوم سيّدعباس موسوي - كه همراه با زن و بچه اش توسط موشك اسرائيليها در داخل خاك لبنان به شهادت رسيد، يك كلمه اعتراض مي كردند؛ اما اعتراضي نكردند! بعضيها آن قدر بي شرمي بخرج دادند كه حتّي اين حركت را

تأييد كردند! اينها تجاوز اسرائيل به لبنان را محكوم نمي كنند؛ تجاوز اسرائيل به مردم مسلمان صاحب فلسطين را محكوم نمي كنند؛ قضاياي كشمير را به زبان نمي آورند؛ مسائل مسلمانان ميانماري را اصلاً بكلي كأن لم يكن فرض مي كنند؛ چرا؟! مگر جرم اينها چيست؟! جرم اينها اين است كه مسلمانند. آنها با اسلام دشمنند و از اسلام مي ترسند. امروز كار به جايي رسيده است كه مبارزه ي با اسلام، زير پوشش انجام نمي گيرد! در الجزاير تصريح مي كنند كه ما با گرايشهاي اسلامي مبارزه مي كنيم! الجزاير يك كشور اسلامي است؛ وقتي در آن جا اين طور بگويند، شما از دولتهاي غيراسلامي و ضداسلامي، ديگر چه انتظاري داريد؟! ما در مقابل هر قدرت سلطه طلب و ستمگري مي ايستيم تنها دريچه ي اميدي هم كه براي ملتهاي مسلمان باقي مانده، جمهوري اسلامي است؛ آيا ما اين دريچه را ببنديم و اميد ملتها را كور كنيم؟ آيا ما هم سكوت كنيم؟ آيا ما هم در مقابل فشار قلدرمآبانه ي قدرتهاي بزرگ تسليم بشويم؟ آيا حكم خدا اين است؟ آيا خدا به اين راضي است؟ آيا سنت جهاد در مقابل ظلم، و امر به معروف و نهي از منكر در اسلام، اجازه ي چنين فكري را به ما مي دهد؟ حاشا و كلّا. اين جا پرچم مبارزه ي با ظلم را حفظ خواهد كرد. ما در مقابل هر قدرت سلطه طلب و ستمگري كه در برابر ملتها به سرنيزه ي خود تكيه مي كند، مي ايستيم؛ هركس مي خواهد باشد. امريكا كه هيچ؛ اگر قدرت و دولتي قدرتمندتر از امريكا هم باشد، در مقابلش مي ايستيم؛ كمااين كه ايستاديم. ما يك روز در مقابل قدرت متحد امريكا و شوروي عليه خودمان، ايستاديم. امريكا و شوروي دو ابرقدرت بودند كه مجموعاً قدرتشان

از امريكاي فعلي به مراتب بيشتر بود و هر دو عليه ما همدست و متحد بودند؛ ولي ما در مقابل آنها ايستاديم و باز هم مي ايستيم؛ اما اين ايستادگي، به عميق تر شدن و پُررونق شدن ايمان مردم احتياج دارد؛ و اين از جمله در دست شما علماست كه بايد با قول و عملِ خودتان آن را محقق كنيد. عمل هم در كنار قول است. ما بايستي با عملمان، با تقوايمان، با پارساييمان، با بي اعتناييمان به دنيا، با وابسته نشدنمان به اين زخارف ظاهري دنيوي - كه اهل دنيا را به خود مجذوب مي كند و گول مي زند - و با فكر كردن و با سخنِ سنجيده مان و نيز ارشاد و هدايت مردم، به اين ايمان عمق بدهيم. ملت ما، ملتي مقاوم و شجاع و فداكار ملت بحمداللَّه ايستاده اند. ملت ما، ملت خوب و قوي و مقاوم و شجاع و فداكاري هستند. اين بچه بسيجيها، اين جوانان فداكار، اين پدران و مادران فداكار، اين خانواده هاي شهدا، اين قشرهايي كه در دوران سيزده ساله ي گذشته اين همه امتحان دادند، باز هم هستند. اگر كسي خيال كند كه اينها مأيوس شده اند يا رو برگردانده اند، خطاست؛ به هيچ وجه اين طور نيست. شما در بيست ودوم بهمن و در همه ي مراسم ديديد و هرجا هم لازم باشد، خواهيد ديد كه اين ملت ايستاده اند. روحانيت هم بايستي وظيفه ي خودش را بداند كه در ميدانهاي كار و تلاش و بخصوص خطر، پيشاپيش مردم باشد؛ اميدواريم كه خداوند به همه ي ما اين توفيق را عنايت كند. پروردگارا ! به حق محمّد و آل محمّد، قلب وليّ عصر را از ما خشنود كن؛ ما را مشمول ادعيه ي زاكيه ي آن بزرگوار

قرار بده؛ ما را جزو ياوران آن حضرت در حضور و غيبتش قرار بده. پروردگارا ! روح مقدس امام را از ما شاد كن. پروردگارا ! آنچه را كه گفتيم، براي خودت و در راه خودت قرار بده و از ما قبول كن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) 1312 - 1230 ق) 2) 1833 - 1769 م) 3) 1231 - 1151 ق) 4) 1228 - 1154 ق) 5) 1338 - 1247 ق) 6) 1340 - 1264 ق) 7) 1339 - 1266 ق) 8) 1338 - 1256 ق) 9) 1316 - 1249 ش) 10) 1340 - 1264 ش) 11) بقره: 134 12) بحارالانوار، ج 71، ص 173 13) در آذرماه سال 1370 در اجراي اساسنامه ي «شوراي نظامي اعاده ي نظم و قانون» كه تصريح بر تبديل ميانمار به يك كشور كاملاً بودايي داشت، فشارهاي نظاميان دولت ميانمار بر مردم مسلمان اين كشور - كه افزون بر دو ميليون نفراز جمعيت اين كشور را شامل مي شدند - آغاز و منجر به مهاجرت بيش از يكصد هزار نفر از آنان به كشور بنگلادش شد. مهاجران مسلمان در اردوگاههايي در جنوب شرقي كشور بنگلادش و در شرايطي بسيار نامساعد استقرار يافتند.

سخنرانى در پايان مراسم قرائت قاريان قرآن، در ماه مبارك رمضان

سخنراني در پايان مراسم قرائت قاريان قرآن، در ماه مبارك رمضان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم از لحاظ تلاوت و قرائت، پيشرفتمان خوب بوده است خدا را بر ادراك يك ماه رمضان ديگر و درك فرصت تلاوت و استماع قرآن سپاسگزاريم. خدا كند كه بتوانيم اين فرصت الهي را كه يك بار ديگر هم به ما داده شد، قدر بدانيم و جواب خداي متعال را از اعطاي اين فرصت -

كه آن را در چه راهي صرف كرديم و از آن چه استفاده يي كرديم - آماده داشته باشيم. از برادران عزيز قاري هم تشكر مي كنيم كه امسال در اين جلسه شركت كرده اند؛ بخصوص برادراني كه از راههاي دور تشريف آورده اند. اميدواريم كه خداوند به همه ي شما توفيق بدهد و كمك كند كه باز هم بتوانيد در اين راه پيش برويد. آنچه كه در مجموع، هم از اين جلسه و هم از تلاوتهاي ديگري كه گاهي از طريق صدا و سيما يا جلسات ديگر به گوش خورده، به دست مي آيد، اين اميدواري را به ما مي دهد كه بحمداللَّه از لحاظ تلاوت و قرائت، پيشرفتمان خوب بوده است. اگر خودمان را با سالهاي اول انقلاب مقايسه كنيم، بايد بگوييم كه هم كيفاً و هم كمّاً پيشرفت كرده ايم؛ يعني تعداد كساني كه استعداد خودشان را براي تلاوت نشان مي دهند و صداهاي خوش، حنجره هاي قوي و قدرت ابتكار و خلاقيت در خوانندگي دارند، زيادتر شده اند؛ از اين جهت ما خوشحاليم. امروز بحمداللَّه ما بعضي از اصوات گرم را از جواناني شنيديم كه آن تازگيِ صداي جواني در تلاوتشان كاملاً محسوس است؛ اينها بايد بدانند كه ميدان براي پيشرفتشان خيلي باز است و به هيچ وجه حق ندارند در يك حد متوقف بمانند. توقف، يعني سرازير شدن و تنزل. اقبال جوانان و نوجوانان به حفظ قرآن از جهت حفظ هم همين طور بالنسبه پيشرفت داشته ايم. اگرچه در اين جلسه با حُفاظ محترم مواجه نشديم، ليكن آن طور كه مشهود است، جوانان و نوجوانان ما به حفظ اقبال كرده اند؛ منتها كم است. ما كه در يك جامعه ي بزرگ و در يك كشور پهناور زندگي مي كنيم،

بايستي هزاران نفر حافظ قرآن داشته باشيم. كساني كه در سنين بالا هستند، شانس حفظ كردنشان كمتر است؛ اگرچه شانسشان منتفي نيست. البته بعضيها وقت نمي كنند؛ اگر وقت مي كردند، مي توانستند تجربه و آزمايش كنند. من خودم وقت نمي كنم؛ والّا در همين سن هم شروع به حفظ قرآن مي كردم. جوانان اين را بدانند كه حتّي در سنين ما اگر وقت و مجال بود، جا داشت و بهتر بود كه كسي براي حفظ قرآن صرف وقت مي كرد؛ در سنين جواني اين كار لازم است. اصلاً بهتر اين است كه همه ي مردم ما انسشان با قرآن به گونه يي باشد كه آيات قرآن به گوششان آشنا باشد؛ وقتي آيه يي را مي خوانند، صدر و ذيل و قبل و بعد آيه برايشان آشنا باشد. قرّاء محترم هم بايد توجه كنند كه قاريِ حافظ امتياز زيادي بر قاريِ غيرحافظ دارد. اين جوانان و نوجواناني كه تازه شروع به تلاوت قرآن كرده اند - مثل همين نوجوان عزيزمان،(1) يا بعضي ديگر كه صداشان خوب است و آينده ي خوبي هم خواهند داشت؛ البته اگر زحمت بكشند - اينها بايد از حالا برنامه ريزي كنند و حافظ قرآن باشند. تجويد جزو طبيعت قرآنيون ما شده است البته در تجويد هم الحمدللَّه پيشرفت قاريان ما خيلي خوب است؛ آدم مي بيند كأنه تجويد دارد جزو طبيعت قرآنيون ما مي شود؛ اين فايده ي محيط قرآني است. من يادم هست پيش از انقلاب كه ما در مشهد جلسات قرآن داشتيم - اين برادراني كه در اين جا تشريف دارند، اكثرشان يا خيليشان در آن جلسات بودند - گاهي اوقات براي آن كه اين قاري اداي يك حرف يا اداي تجويدي را به شاگرد بياموزد؛

مثلاً يك تفخيم و يا يك ترقيق بجا را ياد بدهد، جلساتي وقت صرف مي شد؛ اما اين طرف هم با آن كه جوان بود، ياد نمي گرفت، يا به زحمت ياد مي گرفت؛ مگر كساني كه استعداد داشتند؛ چون محيط، محيط تلاوت قرآن نبود و اين صوت با گوشها انس نداشت؛ بايد كسي در آن جلسات مدتها مي ماند، تا يواش يواش به اين سبك خواندن مأنوس مي شد و مي توانست درست ادا كند. امروز اين طور نيست؛ انسان مي بيند كه اين نوجوان اين طور بخوبي تلاوت مي كند و صداي صاد و ضاد و طاء و ظاء را مثل خود عرب زبانها ادا مي كند؛ گويا اصلاً او عرب متولد شده است! اين قرّاء عربي كه به اين جا مي آيند، مكرر به من مي گويند كه ما تعجب مي كنيم كه قاريان شما چه طور اين كلمات و حروف را - كه صدايش با زبانشان بيگانه است - ادا مي كنند! اين براي چيست؟ براي آن است كه محيط، محيط تلاوت قرآن شده است. ما سالهاي متمادي اين حرف را تكرار مي كرديم كه اگر جريان به سمتي حركت كرد، تربيت آسان مي شود؛ اين از بركات جمهوري اسلامي است. چون جهت حركت، جهت قرآني است، خيلي راحت و آسان، فرم و شكل قرآني در جوانان و حتّي در استعدادهاي متوسط به وجود مي آيد. بنابراين، از جهت تجويد و اداي حروف و كلمات هم ما مشكلي نداريم؛ الحمدللَّه روزبه روز دارد بهتر هم مي شود؛ مخصوصاً اين جوانانِ با استعداد و خوبي كه دارند مي خوانند؛ اصلاً هر دفعه كه مي خوانند، مي بينم ماشاءاللَّه از دفعه ي قبل بهتر شده اند. رشد بايد متوقف نشود نكته يي كه بنده مي خواهم روي آن تأكيد بكنم، اين است كه همه -

چه افراد سابقه دار، چه افراد متوسط، و چه افراد تازه كار و تازه وارد ميدان شده - بايد احساس كنند اين جايي كه هستند، بالاترين نيست؛ جاهاي بالاتري هم وجود دارد؛ بايد سعي كنند آن جاها را تصرف و قبضه كنند؛ بنابراين رشد بايد متوقف نشود. اين جواناني كه با تشويقها مواجه مي شوند و بجا هم تشويق مي شوند - مثل همين نوجوان عزيزمان(2) كه ماشاءاللَّه خيلي هم خوب خواندند - بايد متوجه باشند كه اين تشويقها نبايد آنها را به اشتباه بيندازد؛ خيال كنند كه ديگر حالا يك قاري شده اند! نه، هنوز خيلي كار دارد؛ هنوز اين بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم است؛ و اين هنوز ابجد اين ميدان عظيم است؛ اين شروع كار است؛ منتها شروع بسيار خوبي است. اگر بخواهيم اين شروع را با مثلاً شروع آقاي شحات انور مقايسه كنيم، اين شروع، بهتر از شروع شحات انور است؛ به شرط اين كه مرتب زحمت مناسب بكشند. البته منظور اين نيست كه حنجره را خسته كنند و دايماً اين طرف و آن طرف بروند و مرتب از اينها كار نمايشي بكشند؛ اين هم درست نيست؛ من با اين كار موافق نيستم. كار بايد واقعاً منظم باشد؛ البته نمايش هم مقداري در كار منظم جا دارد. اگر ايشان(3) پانزده سال كار منظم و خوب بكنند، از اين آقايي كه حالا از او تقليد مي كنند، بهتر خواهند خواند؛ اما اگر بخواهيم الان را مورد قضاوت قرار دهيم، تفاوت زيادي وجود دارد. شما هنوز در اول راه قرار داريد حالا از ايشان عبور مي كنيم و به سراغ اين جوانان خوبي كه مي خوانند، مي آييم. امروز يك نفر از اين جوانان خواندند كه صداي خيلي تازه

و خوبي داشتند.(4) انسان در آن زنگ صدا، واقعاً آن بكارت صداي جواني را حس مي كند و درمي يابد كه اين صداها چه قدر قشنگ است. شما جوانان مبادا خيال كنيد كه وقتي صداتان بلند مي شود و حضار اللَّه اللَّه و احسنت احسنت مي گويند، معنايش اين است كه ديگر قضيه تمام شده است؛ نه، شما هنوز در اول راه قرار داريد؛ منتها استعداد و صداتان خيلي خوب است و اگر زحمت بكشيد، خيلي خوبتر خواهيد شد؛ معناي اين تشويقها اين است. من خيلي از شماها را مي شناسم. برادري هست كه هفت سال، هشت سال، ده سال است كه دارد مرتب و منظم و جدي مي خواند؛ اين فرق دارد با برادري كه چهار، پنج سال است دارد مي خواند؛ ليكن همه ي شما برادران بايد به اين خصوصيت توجه كنيد. قرّاء ما بايد صاحب سبك باشند ببينيد، ما احتياج داريم كه در داخل كشور قرّايي پيدا بشوند كه در قرائت صاحب سبك باشند؛ حالا به همين قرائت مشهوري كه ما مي خوانيم - كه قرائت «حفص» باشد - يا در كنارش هم قرائتهاي ديگري كه مثلاً در شمال آفريقا معمول است. اين كه شما مي بينيد مصريها دايماً قرائت «ورش» و «قالون» را مي خوانند، به اين دليل است كه اين دو قرائت در آن جاها رايج است. مثلاً در ليبي و الجزاير و تونس، قرائت «ورش» در مكتبخانه ها تدريس مي شود، نه قرائت «حفص». البته در دنياي اسلام قرائت «حفص» - همين قرائتي كه حالا معمول ماهاست و آن را مي خوانيم - معروفتر است. من موافقم كه برادران قرائتهاي ديگر - بخصوص قرائات معروف؛ مثل قرائت «ورش» - را ياد بگيرند و بخوانند. ما بايد

به آن جا برسيم كه وقتي قاري ما شروع به خواندن مي كند، كيفيت ادا و بيان كلمات قرآني توسط او به گونه يي باشد كه حضار به همان اندازه كه با زبان عرب آشنا هستند، تحت تأثير قرار بگيرند؛ كه هدف اصلي قرائت هم اين است. شما كه الحمدللَّه صدا و تجويد و قرائتتان خوب است، بايد تلاش كنيد به آن جا برسيد كه مثل شيخ مصطفي اسماعيل - كه اين آقايان قرّايي كه به اين جا مي آيند، كمتر مثل او مي خوانند - بتوانيد كلام خدا را آن چنان ادا كنيد كه مستمع به همان اندازه يي كه ظرفيت دارد، تحت تأثير كلام الهي قرار بگيرد و آن فضا را احساس كند. شما بايد در اين زمينه صاحب سبك بشويد و ديگر مقلد اين و آن هم نباشيد؛ اين آن حد اعلايي است كه فعلاً مورد نظر ماست؛ اين زحمت و تلاش و نوآوري لازم دارد. در تواشيح بايد نوآوري كنيد نكته ي آخر راجع به اين تواشيح است. من خيلي خوشحال شدم از اين كه ديدم برادران مشهدي ما(5) الحمدللَّه اين نوآوري را كردند و آمدند شعر نو و آهنگ نو خواندند. البته چيزهايي از اين تواشيح خيلي عربي است و ماها نمي فهميم؛ عيبي هم ندارد و ما هم نفي نمي كنيم؛ اما آن چيزي كه بسيار خوب است، اين است كه سبك، نوست؛ شعر، نوست؛ ديگر تقليد محض از ديگران نيست. من غالباً به اين برادراني هم كه در تهران مشغول هستند و همين گروههاي تواشيح و همخواني را دارند - كه انصافاً هم بسيار خوبند - گفته ام كه اين قرآن خوانيِ مشتركي كه شماها داريد، خيلي عالي است؛ واقعاً در دنيا كم نظير است كه

اين طور هفت، هشت نفر با هم همخواني دارند؛ اما در زمينه ي اين آهنگها و سرودهايي كه درباره ي توحيد و حضرت ختمي مرتبت (عليه وعلي اله السّلام) و يا راجع به موضوعات ديگر است، بايد نوآوري كنيد. شما اين قصيده ي «بُرده»(6) و «لاميّة العجم»(7) و قصايد شيخ كاظم اُزري(8) و اين قصايد معروف عربي را كه در هر محفل عربي بخوانيد و در آن جا چهار نفر آدم عربي دان باشند، تا بيت اولش را خوانديد، همه مي فهمند كه اصلاً شما چه مي خواهيد بخوانيد؛ قصيده برايشان روشن است؛ اين قصيده خوب است؛ آن وقت شما اين را با آهنگ ابتكاري بخوانيد؛ همين طور كه الان اين برادران با آهنگ جديد خواندند. صداهاي شما هم الحمدللَّه از صداهاي آنها كمتر نيست. هيچ لزومي ندارد كه چون «طه الفشني» يا ديگران اين قصيده را خوانده اند، ما هم هميشه تا آخر همين را بخوانيم. البته اگر در شروع كار از آنها ياد گرفتيم، عيبي ندارد؛ اما انسان تا آخر كه نبايد هميشه تقليد بكند؛ بايد نوآوري بكند. در مدح رسول اكرم و در مدح ائمه(عليهم السّلام)، در مدح ماه رمضان، در مدح قرآن، درباره ي قرآن، و در مناجات باري تعالي، شعرهاي بسيار خوبِ عربيِ ممتازي وجود دارد؛ اينها را بخوانيد. اميدواريم كه ان شاءاللَّه روزبه روز اين كار پيشرفت كند. بايد تلاوتگر قرآن زياد داشته باشيم بنده اعتقاد قاطعم اين است كه ما اگر بخواهيم قرآن در ذهنيت و فضاي جامعه جا بيفتد، بايد تلاوتگر قرآن زياد داشته باشيم؛ به اين خاطر ما دنبال تلاوت قرآن هستيم. اين آهنگهاي قرآني دلها را متوجه قرآن مي كند؛ صداهاي خوش را بايد در اين چيزها استخدام كرد. هيچ مضموني از مضمون كلام

خدا شايسته تر نيست، براي اين كه در صداي خوشي جا بگيرد و صداي خوش حامل اين كلام و بيان بشود؛ اين از هر شعر و سخن اديبانه يي بالاتر است. مجدداً از برادران عزيزي كه زحمت كشيدند و بخصوص از راههاي دور تشريف آوردند، تشكر مي كنيم و توفيقات همه ي شما را از خداوند متعال خواستاريم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) آقاي نظري 2) 3) 1 و 2 . آفاي فروغي 4) آقاي طوسي 5) گروه تواشيح جامعه ي قاريان مشهد؛ آقايان: سادات فاطمي، رضا جاويدي، صادق جاويدي، مهدي صياف زاده. تنظيم: آقاي شهيد داوودي 6) الكوكب الدرية في مدح خير البرية» 7) شاعر: طغرايي ( 514 - 455 ق ) 8) 1212 - 1143 ق)

بيانات در سال 1371

بيانات مقام معظم رهبرى در خطبه هاى نماز جمعه تهران

بيانات مقام معظم رهبري در خطبه هاي نماز جمعه تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه رب العالمين. الحمدللَّه بجميع محامده كلّها علي جميع نعمه كلّها. الحمدللَّه علي حلمه بعد علمه و علي عفوه بعد قدرته و علي طول آناته في غضبه و هو قادر علي ما يريد. الحمدللَّه الذي لا مضادَّ له في ملكه و لامنازع له في امره. الحمدللَّه الفاشي في الخلق امره و حمده. الظاهر بالكرم مجده. الباسط بالجود يده. احمده و استعينه و اؤمن به و استغفره و اتوكّل عليه و اصلّي و اسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه، سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمد و علي آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين، الهداة المهدييّن المكرّمين المعصومين المصفاة المعصومين سيّما عليٍّ اميرالمؤمنين و قائد الغُّر المُحجّلين علي بن ابي طالب عليه الصّلاةوالسّلام. قال اللَّه الحكيم في كتابه: «و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات اللَّه و اللَّه رؤوف بالعباد.(1)» اين ايام، مربوط و آميخته با يادِ وجود

مقدّس مولي الموحّدين و اميرالمؤمنين و امام المتّقين، علي بن ابي طالب عليه الصّلاةوالسّلام است كه در گفتار و كردار خود، تقوا را مجسّم فرمود. شايسته ترين وظيفه ما مردم - بخصوص نمازگزاران جمعه - اين است كه از اين مناسبت استفاده كنيم؛ براي اين كه به پيروي از آن بزرگوار، ذخيره تقوا را در خود افزايش دهيم. حقيقتاً او امام متّقين و مجسّمه تقوا و پرهيزكاري است. من به شما برادران و خواهران نماز گزار و به همه ملّت، توصيه مي كنم كه دنباله روي و تبعيّت از آن بزرگوار را، بيش از همه چيز در زمينه تقوا و پرهيز از گناه و مراقبت از افعال و گفتار و حتّي ذهنيّات و آنچه در دل خطور مي كند، پيشه كنيد و تقوا را رعايت نماييد. خطبه اوّلِ امروز را، ان شاءاللَّه مخصوص به ذكر مناقب اميرالمؤمنين عليه السّلام مي كنم. آن بزرگوار، دو نوع مناقب و فضايل دارد: يك نوع، فضايل و مناقبي است كه به مكانت و مقام معنوي و ملكوتي وي اشاره مي كند. يك دسته از مقامات آن بزرگوار، در بهشت، در قيامت، در آسمانها و در ميزان ملايك و مقرّبين است، و دسته ديگر از مناقب آن امام همام، ويژگيهايي است كه در اعمال و گفتار، نقشهاي زندگي، جهاد و زحماتي كه آن بزرگوار در طول عمر كشيده، معامه او با دنيا، با مردم، با دوستان، با ضعيفان، با مستضعفان و با گردنكشان، ديده مي شود. دسته دوم از مناقب اميرالمؤمنين عليه السّلام مرتبط با همان فضايل دسته اوّل است. يعني علّت مهم مناقب معنوي او، اعمال و رفتار آن بزرگوار است كه البته طينت و ذات هم در جاي خود مؤثر

است. هر دو دسته از مناقب و فضايل، روايات زيادي دارد. اوّلاً، عرض كنم كه آنچه از فضايل و مناقب راجع به اميرالمؤمنين عليه السّلام گفته مي شود، مخصوص شيعيان نيست. يعني اين طور نيست كه فقط شيعه آنها را روايت كند يا شيعه از آنها لذّت ببرد. به جز يك عدّه انگشت شمار و معدود، كه معلوم هم نيست امروز از آنها اثري باقي مانده و كسي از آنها وجود داشته باشد - يعني نواصب و خوارج - بقيه مسلمين، دوستدار اميرالمؤمنين اند. بسياري از فضايل و مناقب را غير شيعه در كتابهايشان نقل كرده اند كه بعضي از آنها را امروز عرض مي كنم. بسياري از مسلمين، به اهل بيت مكرّم پيغمبر عليهم السّلام و به آن بزرگوار به طور خاص، ارادت و علاقه و شيفتگي دارند. يك روايت، روايتي است كه نويسنده معروف شافعي، «ابن مغازلي»، در كتاب خود نقل كرده كه راوي اين حديث، غير شيعه است. از اَنَس بن مالك نقل مي كند كه پيغمبر فرمودند: «انَّ علي بن ابي طالب يضي ء لاهل الجنة كما يظهر كوكب الصبح لاهل الدنيا.»؛ مردم بهشت، وجود علي بن ابي طالب اميرالمؤمنين عليه السّلام را چنان درخشان مي بينند كه مردم دنيا ستاره صبح را آن گونه درخشنده مي ديدند؛ يعني نور آن بزرگوار، در بهشت هم بر انوار ديگر غلبه دارد. همين نويسنده سُنّي، روايت ديگري را از عمّار ياسر نقل مي كند كه گفت: "قال رسول اللَّه صلّي اللَّه عليه وآله: (قال لعلي بن ابي طالب، عليه السّلام) يا علي، انَّ اللَّه قد زيَّنك بزينة لم يزيَّن بعباد بزينة احَّب الي اللَّه منها." يعني پيغمبر به علي فرمود: اي علي! خداي متعال تو را به زينتي آرايش داد كه هيچ بنده اي از بندگان

خود را به زينتي بهتر و محبوبتر از آن، آرايش نداده است. آن زينت چيست؟ «الزّهد في الدنيا.»؛ زهد و بي رغبتي به دنيا؛ يعني به ظواهر فريبنده اي كه انسان از آنها لذّت مي برد، زينتي است كه خداوند به علي عليه السّلام داده است. دنيا، معنايش آباد كردن دنيا نيست. معنايش اين نيست كه دنيا را آباد كنند،زمين را با زينتهاي الهي مزيَّن كنند و بندگان خدا را برخوردار كنند؛ كه - اميرالمؤمنين عليه السّلام خود پيشتاز اين راه بود. دنيا يعني اين كه من و شما از آنچه كه در زمين وجود دارد - چه در خوراك و پوشاك و مركب و يا در شهوات جنسي - براي حظّ نفس و لذت خودمان، فراهم آوريم. اين، همان دنيايي است كه در روايات آمده است. البته مقداري از اين بهره بريهاي دنيايي، مُجاز و شايد ممدوح است؛ اما زياده روي در آنها، همان دنياي بد و خبيثي است كه ما را از آن باز داشته اند. پس، زهد در دنيا، زينت علي بن ابي طالب عليه السّلام است. ادامه حديث چنين است كه پيغمبر به علي عليه السلام فرمود: «و جعل الدنيا لاتنال منك شيئا.» خداوند اين دنيا را به گونه اي قرار داده است كه از تو هيچ چيز نخواهد برد. روايت ديگر، روايت «موفّق خوارزمي حنفي» است كه او هم از نويسندگان سنّي است و كتابي در مناقب دارد. اين روايتها، دل دوستداران آن بزرگوار را روشن مي كند و بايد آماده شويم براي اين كه عملاً - نه فقط اسماً دنباله رو آن شخصيت عظيم باشيم. «موّفق»، اين روايت را نقل مي كند كه پيغمبر به اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمود: «يا علي! انّي سألت ربّي فيك خمس خصال

فاعطاني.» من از خداي متعال پنج امتياز در ارتباط با تو خواستم و خدا هر پنج امتياز را به من داده و قبول كرده است: «امّا اوّلها فسألت ربي ان تنشقَّ عنّي الارض و انفضَّ التراب عن رأسي و انت معي.» اوّل اين است كه از خدا خواستم وقتي در قيامت محشور مي شوم و از خاك بر مي خيزم،تو در كنار من باشي. خدا اين را قبول كرد و به من داد. «امّا الثانية فسألت ربي ان يوقفني عند كفة الميزان وانت معي.» از خدا خواستم هنگامي كه اعمال خلايق را در ميزان الهي مي سنجند - اين ميزان اسمش در قرآن آمده - و من آن جا ايستاده ام، تو هم در كنار من باشي. خدا اين خواسته را هم پذيرفت و به من عطا كرد. «و امّا الثّالثة فسألت ان يجعلك حامل لوايي و هو لواء اللَّه الاكبر عليه المفلحون الفائزون بالجنّة.» از خدا خواستم لوايي را كه بزرگترين لواي الهي در قيامت است - آن عَلَمي كه از همه عَلَمهاي خدا در قيامت برافراشته تر است و روي آن نوشته: «المفلحون الفائزون بالجّنه» - به دست تو بسپارد. اين را هم خداوند قبول فرمود. از اين قسمتِ كلام نبوي معلوم مي شود كه در قيامت عَلَمهايي است و هر گروه از خلايق، زير يكي از اين عَلَمها جمع مي شوند. «وامّا الرّابعة فسألت ربّي ان تسقي امّتي من حوضي.» از خدا خواستم كه ساقي حوض كوثر تو باشي و خدا اين را هم قبول كرد. «و امّا الخامسة فسألت ربّي ان يجعلك قائد امّتي الي الجنّة.» از خدا خواستم كه در قيامت، پيشرو امّت من به بهشت، تو باشي؛

يعني تو جلو باشي و امّت من پشت سرِ تو به سوي بهشت روانه شوند. اين را هم خدا قبول كرد. طبق اين روايت، آخر سر هم فرمود: «فالحمد للَّه الذي منّ عليَّ بذلك.» پيغمبر از اين كه خدا چنين مقامات معنوي را به علي بن ابي طالب عليه السّلام داده است، از خالق هستي سپاسگزاري مي كند. واقعاً هيچ مقامي به بلندي اين مقام نيست. روايت ديگر - كه اين روايت از اسناد متواتره است؛ يعني همه از طرق مختلف آن را روايت كرده اند و من از «بحارالانوار» نقل مي كنم - از ابوهريره، و او از معاذبن جبل و او از پيغمبر نقل مي كند كه فرمود: «النّظر الي وجه علّي بن ابي طالب عبادة»؛ نگاه كردن به چهره علي بن ابي طالب، عبادت است. چرا؟ چون علي عليه السّلام يك عنصر معنوي و يك بنده خالص خداست. چون نگاه به او، انسان را به خدا نزديك مي كند و جزو «من يذكّركم اللَّه رؤيته» به حساب مي آيد. وجهش معلوم است: چون او معنوي است، لذا نگاه كردن به او، كه از مظاهر عبوديت در مقابل پروردگار است، نوعي عبوديّت است. بعد، مرحوم علّامه عالي مقام، مجلسي رضوان اللَّه تعالي عليه از ابن اثير جزري نقل مي كند كه وي در «النهاية» اين حديث را آورده و بيان كرده است كه چرا نگاه كردن به علي بن ابي طالب عليه السّلام عبادت است. ابن اثير، چنين گفته است كه: « انَّ علّياً كان اذابرز قال الناس لااله الّااللَّه ما اشرف هذا الفتي » وقتي علي بن ابي طالب عليه السّلام در مقابل مردم ظاهر مي شد، مردم با ديدن او مي گفتند: لااله الّااللَّه! چقدر شريف است اين جوان! «لااله الّااللَّه ما اكرم هذا الفتي.» چقدر كريم و بزرگوار است اين جوان! «لااله الّااللَّه ما اعلم هذا الفتي » چقدر

دانشمند است اين جوان! «لااله الّااللَّه ما اشجع هذا الفتي » چقدر شجاع است اين جوان! خلاصه اين كه، ابن اثير مي گويد وقتي مردم به علي بن ابي طالب عليه السّلام مي نگريستند، از بس صفات او برجسته بود، مكرّر در مكرّر تهليل مي گفتند و ذكر خدا مي كردند. از اين جهت، نگاه كردن به او عبادت است. مجلسي اين بيان را قبول ندارد و مي گويد: ابن اثير خواست يك فضيلت را از علي بن ابي طالب عليه السّلام سلب كند؛ كه خودِ نگاه كردن به او، به خاطر خودِ علي بن ابي طالب عليه السّلام عبادت باشد. اين را خواست سلب كند. اما چند فضيلت ديگر را، من حيث لايشعر، براي علي بن ابي طالب عليه السّلام اثبات كرد! اكنون به مناقب نوع دوم بپردازيم كه بايدبراي من و شما درس باشد. نمي شود ما ادّعاي تشيّع كنيم و خود را مختصّين به علي بن ابي طالب عليه السّلام بدانيم، اما در عمل، از اعمال و رفتار آن بزرگوار چيزي در ما نباشد. اعمالي كه طبق روايات مذكور از اميرالمؤمنين عليه السّلام نقل شده است، براي همه ما حجّت و معيار است. مسؤولين كشور، آحاد مردم، افرادي كه پولدارند، افرادي كه فقير هستند، افرادي كه داراي علمند، افرادي كه در صحنه هاي رزمند، همه و همه بايد از رفتار و كردار اميرالمؤمنين عليه السّلام درس بگيرند. او يك وجود چندين جانبه است و در هر جانب، حجّت خدا بر مردم است؛ يعني نمايشگر راه خدا براي كساني است كه مي خواهند آن راه را بروند. اين روايت هم باز از منابع اهل سنّت و از اَنَس بن مالك نقل شده است كه اميرالمؤمنين عليه السّلام را با شصت و چند جراحت، به پشت خط مقّدم جبهه آوردند. - ظاهراً در جنگ احد بوده است. شصت و چند جراحت

برداشتن در جنگ، شوخي نيست! - پيغمبر، امّ سليم و امّ عطيه را كه دو زن جرّاح يا پرستار بودند، مأمور كرد كه به آن بزرگوار برسند و ايشان را تداوي كنند. آنها گفتند كه اين پيكر، با اين وضع كه ما مي بينيم، خائفيم بر او. يعني احتمال دارد كه قابل مداوا نباشد. نبيّ اكرم صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم و مؤمنين، مي آمدند و از آن بزرگوار عيادت مي كردند و مي رفتند. راوي - اَنَس بن مالك - مي گويد: «و هو قرحه واحدة»؛ سر تا پايش كَأَنّه يك جراحت بود. از سر تا پا، پر بود از جراحت! بعد پيغمبر با دستش روي جراحات را مسح مي كرد و از طريق معجزه، جراحات اميرالمؤمنين عليه السّلام را بهبود مي بخشيد. پيغمبر مسح مي كرد و جراحات، يكي يكي خوب مي شد. يعني به طريق عادي ممكن نبود. ببينيد چقدر حال آن حضرت، وخيم بوده است! اين نكته مورد نظر من است: كسي كه در جبهه، چنان فداكاري اي از خود نشان داده، چندين مرتبه با شمشير خود، بلا را به ظاهر از جان پيغمبر دور كرده است و لشكر فراري شده را با مقاومت خود برگردانده - يعني يك تنه، كار هزار نفر يا هزاران نفر را انجام داده است - آخر سر اين همه جراحت برداشته است. مسلمانان دسته دسته به عيادتش مي آيند و مي روند. پيغمبر مي آيد و چنان محبّتي در حقِ ّ علي مي كند. اين جا، براي امثال ما، لغزشگاهي است كه غروري برايمان پيدا شود. اما ببينيد اميرالمؤمنين عليه السّلام در برابر لطف پيغمبر، محبّت مؤمنين و شفاي جراحات - در نقطه اي كه محل شديد لغزش و غرور براي خيليهاست - برخوردش چگونه است: فقال عليٌّ عليه السّلام: «الحمدللَّه

الذي جعلني لم افرَّ و لم اولّي الدُّبر.» نگفت: من ايستادگي كردم. گفت: خدا را شكر مي كنم، زيرا كاري كرد تا من نگريزم! خدا را شكر مي كنم كه كاري كرد تا پشت به دشمن نكنم! اين روحيه، روحيه برجسته اي است كه بايد از آن الهام بگيريم. اگر كار برجسته اي در خودمان سراغ داريم، خودمان را شكر نگوييم. مگر ما كه ايم و چه كاره هستيم!؟ بايد خدا را شكر بگوييم. و آن وقت: «فشكراللَّه تعالي له ذلك في موضعين من القرآن.» در دو جاي قرآن، خداي متعال از اين عملِ اميرالمؤمنين عليه السّلام طبق اين روايت شكرگزاري كرد. و هوقوله تعالي: «سيجزي اللَّه الشاكرين، و سنجزي الشاكرين.(2)» اين، عملِ اميرالمؤمنين عليه السّلام فيمابين خود و خدايش بود. كوبيدن پتك بر سرِ پيل مستي بود كه نامش نفس است و در وجود بشر، سربلند مي كند. مثل يك پيلبان زرنگ، بايد دائم با چكش بر سر پيل نفس بكوبي؛ والّا رَم مي كند و ديگر قابل كنترل نيست. و امّا در خصوص اجراي حدود الهي. شاعري است به نام نجاشي كه از ياران اميرالمؤمنين عليه السّلام است. او علي را مدح كرده و در شعر،به هجو دشمنان وي پرداخته است. تنها وسيله يا مهمترين وسيله تبليغاتي آن روز، شعر بود كه دلها را متوجّه مي كرد. در آن زمان، يك شاعر در جامعه خيلي ارزش داشت. به اين خاطر كه مي توانست فضا را عوض كند. شاعر در آن روز، تقريباً نقش رسانه هاي عمومي امروز را ايفا مي كرد؛ يعني در فضايي كه شعر، آن همه اهميت داشت و مردم آن را زود حفظ و دهان به دهان نقل مي كردند، وظيفه رسانه هاي عمومي روزگار ما

را داشت. در چنين فضايي، نجاشي، شاعرِ علي بن ابي طالب عليه السّلام است. خبر رسيد كه وي در روز ماه رمضان، شُرب خَمر و لااباليگري كرده است. اميرالمؤمنين عليه السّلام دستور داد او را آوردند و بر او حدّ شُرب خَمر جاري كردند. مضاف بر اين چند شلّاق هم به خاطر تعزير هتك حرمت ماه رمضان بر وي زدند! اين كار را چه كسي مي كند؟ اميرالمؤمنين علي عليه السّلام، آن هم در مورد كسي كه دوست است، مدّاح است، ابزار دست و گرداننده رسانه جمعي است! دوستان و هم قبيله اي هاي نجاشيِ شاعر - ظاهراً از قبيله حمدان بود - نزد اميرالمؤمنين عليه السّلام آمدند و گفتند: «اين چه كاري بود كه شما كرديد؟» عبارتش چنين است: «ما نري انّ اهل المعصية و الطاعة سيّان في الجزاء حتي كان من سمعيك بفلان.» گفتند: «يا اميرالمؤمنين! تا پيش از اين خيال نمي كرديم كه دوستان و مطيعين، با مخالفين و عصيانگران برابر باشند؛ اما با حدّي كه بر نجاشي جاري كرديد، فهميديم كه در نظر شما، دوست و دشمن هيچ فرقي با هم ندارند! آيا شما خدمتكار و مخالف خودتان را تشخيص نمي دهيد يا فرقي نمي گذاريد؟ اين چه كاري بود كه با اين شخص كرديد؟» «فحملتنا علي الجادّة التي كنّا نري انَّ سبيل من ركبه النّار»؛ «با دست خود، اي علي، ما را در راهي مي اندازيد كه تا كنون خيال مي كرديم اگر كسي به آن راه برود، اهل آتش است!» بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نيز، بعضي كسان تهديد مي كردند و مي گفتند: اين گونه كه امام با ما رفتار كرد يا دستگاه با ما رفتار مي كند، مجبور مي شويم برويم و مثلاً به فلان دشمن

پناهنده شويم! كَاَنَّهُ پناهنده شدن به دشمن، براي دستگاه بدتر است تا براي خود آنان! همين تهديد را به اميرالمؤمنين عليه السّلام مي كردند كه «شما با اين كارتان ما را وادار كرديد كه برويم به جاهايي كه تا كنون نمي خواستيم برويم!» حضرت در جواب آنان، بيان عجيبي دارد. آن حضرت با خونسردي و در عين حال، روشنگرانه با قضيه برخورد مي كند: «فقال يا اخاء بني نهد.» گفت: اي برادر نهدي! «هل هو الا رجل من المسلمين انتهك حرمة من حرم اللَّه (يا «من حرمة اللَّه») فاقمنا عليه حدّها؟» مگر چه اتّفاقي افتاده است؟ مگر آسمان به زمين آمده است؟ او - نجاشي - هم فردي است از مسلمانان كه مرتكب خلافي شده است و ما هم حدّ الهي را بر او جاري كرديم. اين براي خودش هم بهتر است. «زكاة له و تطهيراً»؛ حدّي كه بر او جاري كرديم، او را پاك مي كند، طهارت مي دهد؛ جان او را پاك مي كند. ببينيد! در نظر اميرالمؤمنين عليه السّلام، كاري كه انجام گرفته، صد در صد طبق قاعده است؛ در حالي كه ديگر قدرتمندان عالم اين گونه نيستند. حتّي كساني كه اندكي از قدرت برخوردارند - نه قدرتهاي مطلق و زياد -در اجراي احكام و قوانين و حدود الهي بين دوستان و دشمنان خود فرق مي گذارند؛ اما علي بن ابي طالب عليه السّلام، فرقي نمي گذارد.اين، براي ما درس است. البته ماجرايي كه نقل شد، هم درباره نجاشي و هم درباره حسّان بن ثابت، روايت دارد و ممكن است دو قضيّه جدا از هم باشد. يك روايت ديگر كه باز از طرق عامّه نقل شده است، روايتي است كه «تاريخ بلاذري» و كتاب «فضايل احمد» آن را نقل كرده اند و

در انفاق اميرالمؤمنين عليه السّلام است كه: «كانت غلَّة عليٍّ اربعين الف دينار.» ظاهراً مربوط به دوران بيست و پنج ساله است كه آن بزرگوار فراغت بيشتري داشت و به آباد كردن ملك و حفر چاه و از اين قبيل امور مي پرداخت. زمينهاي زيادي را آن حضرت به دست خود آباد كرده بود. در يك روايت دارد: «بكدّ يَدِه و عرق جبينه.» چنين نبود كه كارگر بگيرد و آنها حفر چاه كنند؛ نه. خودش كلنگ بر مي داشت، با بازوي خودش چاه مي كَند و زمين آباد مي كرد و در آمد زيادي هم داشت. باري؛ آن روايت مي گويد: در يك سال، چهل هزار دينار در آمد ملكي آن حضرت بود كه گندم و خرما و از اين قبيل، كاشته و برداشته بود. چهل هزار دينار در آمدِ يك سال! «فجعلها صدقة»؛ تمام اين چهل هزار دينار درآمدِ يك سال خود را صدقه داد! حرف را در ذهن خودتان مرور كنيد! اميرالمؤمنين عليه السّلام، تمام در آمد سالش را صدقه داد! پول ديگري هم نداشت كه خيال كنيم زندگي را از آن طريق خواهد گذراند. دنباله روايت اين است: «و انّه باع سيفه»؛ همان روز كه درآمدِ خود را صدقه داد، به بازار رفت و شمشيرش را در معرض بيع گذاشت كه بفروشد. گفتند: يا اميرالمؤمنين! شما امروز چهل هزار دينار وجه نقد يا جنس داشتي و صدقه دادي! يعني حالا شمشيرت را مي فروشي؟ فرمود - طبق اين روايت - : «قال لوكان عندي عشاء مابعته.» اگر براي شام، غذا داشتم، شمشيرم را نمي فروختم! اينها افسانه نيست؛ واقعيّات است! براي اين است كه من و شما درس بگيريم كه از دادن

خمس مالمان، ربع مالمان، نصف مالمان، عشر مالمان، زكات واجبمان و انفاق براي مستحقّين، اين قدر ابا داريم!اين، آن نمونه عالي است. البته نه شما، نه بزرگترهاي ما، نه انسانهاي عالي مقام و نه ما، به حدّ اميرالمؤمنين عليه السّلام نمي رسند و نمي رسيم. اين، امر واضحي است. من يك وقت - چند سال قبل از اين - در خطبه گفتم كه «ما نمي توانيم مثل اميرالمؤمنين عليه السّلام باشيم.» يكي نامه نوشت: "خوب عذري پيدا كرديد كه مي گوييد «ما نمي توانيم مثل اميرالمؤمنين باشيم." نه؛ اين عذر نيست. امام باقر عليه الصّلاة و السّلام - طبق روايت - كارهاي اميرالمؤمنين، عليه السّلام را كه نگاه كرد، گريست و فرمود: «چه كسي مثل اين طاقت دارد؟» بعد فرمود: «تنها كسي كه در ميان اهل بيت مي توانست خودش را شبيه علي كند، امام سجّاد بود.» سيّدالساجدين، تازه شبيه اميرالمؤمنين! مگر كسي مي تواند!؟ خود آن حضرت هم، طبق آنچه كه در خطبه نهج البلاغه است، فرمود: «الا و انّكم لاتقدرون علي ذلك(3).» امّا اين نقلها براي اين نيست كه ما مثل او باشيم و بگوييم: «خوب، ما كه نمي توانيم!» بلكه براي اين است كه در اين جهت حركت كنيم. همه بايد دراين جهت حركت كنند. بعد از شهادت اميرالمؤمنين عليه السّلام،به مناسبتي نام آن بزرگوار در محضر ابن عبّاس به زبان آمد. ابن عبّاس گفت: «وااسفاه علي ابي الحسن؛ وااسفاه علي ابي الحسن مضي و اللَّه ما غيَّر و لا بَّدل و لا قصّر و لا جمع و لامنع و لا آخرالا اللَّه»؛ براي خودش چيزي جمع نكرد. براي خودش هيچ كار مادّي نكرد. چيزي را مگر خدا ترجيح نداد. در همه كارها، قصدش خدا بود. هدف

او فقط و فقط كسب رضايت خدا بود. مصداق آيه شريفه «و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات اللَّه و اللَّه رؤوف بالعباد» كه اوّلِ خطبه خواندم، اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام است. بعد، ابن عبّاس گفت: «واللَّه لقد كانت الدنيا اهون عليه من شسع نعله»؛ به خدا دنيا و اين زينتها و زخارف و ثروتها و خوشيهاي آن، در چشم او كوچكتر و سبكتر از بند كفش او بود. «ليث في الوقي»؛ در ميدان جنگ، شير درنده بود. «بحر في المجالس»؛ وقتي كه جاي گفتگو و افاده و علم و معرفت بود، دريا بود. «حكيم في الحكماء»؛ اگر حكماي عالم جايي جمع مي شدند، در ميان آنها، كسي كه حكمت را بايد از او بياموزند، علي بود. «هيهات قد مضي الي الدّرجات العلي.» وقت گذشت. البته روز ماه رمضان است و بنده بر خلاف رسم خودم كه بنا دارم خطبه ها را كوتاه كنم، ديدم امروز اصراري براين معنا نيست؛ چرا كه روز اميرالمؤمنين عليه السّلام است و امشب هم، شب بيست و سوم ماه رمضان و قويّاًمحتمل است كه شب قدر باشد. خوب است كه قدري دلها با اين معارف الهي، روشن شود. آنچه گفتيم، اجمالي از زندگي اميرالمؤمنين عليه السّلام بود. البته اگر بخواهيم روايات مربوط به زندگي آن بزرگوار و اخلاقيّات و فضايل و مناقب ايشان را خلاصه كنيم، شايد صد برابر روايات و سخناني شود كه من امروز خواندم. بايد در راه آن حضرت حركت كنيم و برويم. آن بزرگوار، يكي از معجزات خدا در تاريخ بود. وجود آن حضرت، حادثه اي شگفت آور بود. حادثه شگفت آور ديگر اين كه، قدر اميرالمؤمنين عليه السّلام را در زمان

خودش ندانستند. اين هم واقعاً از آن حوادث شگفت آور و تلخ است. كار را به جايي رساندند كه - آن طوري كه در نهج البلاغه و احوال آن بزرگوار هست - ايشان، مكرّر در زمان حكومت خود، از دست مردم به خداي متعال شكوه مي كرد. دل آن بزرگوار، خون بود. با آن همه سعّه صدر، با آن همه گذشت در راه خدا و در راه احكام الهي، در دوران زندگي خود، در نهايت ضيق و عسرت قرار گرفته بود؛ و مثل همين روزها هم بود كه به لقاي خداي متعال پيوست. براي اين كه جلسه ما بيشتر آميخته به ياد آن بزرگوار شود و مختصري به ذكر مصيبت اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام بپردازيم، دو، سه جمله از حالات اين روزها عرض مي كنم: وقتي كه آن ضربت غدر آميز بر فرق مبارك اميرالمؤمنين عليه السّلام وارد شد، منادي در كوفه فرياد بر آورد: «تهدّمت واللَّه اركان الهدي ؛ پايه هاي هدايت ويران شد. و مردم فهميدند كه چه اتّفاق افتاده است. آن محبوب دلها را، اگر چه نافرماني اش مي كردند، اما دوست مي داشتند. كسي نمي توانست اميرالمؤمنين عليه السّلام را دوست نداشته باشد. اگر بخواهيد تصويري از آن روز را به ذهن بياوريد كه خبر شهادت آن بزرگوار چه به روز مردم آورد، به ياد بياوريد آنچه را كه در زمان خودِ ما در بيماري امام بزرگوارمان و بعد در خبر رحلت آن بزرگوار پيش آمد. ديديد چه غوغايي در دلهاي مردم به وجود آمد! اين، ممكن است مقداري وضع را براي ما روشن كند. در شهر كوفه غوغايي به پا شد. امّا با وجود غوغاي مردم، خانواده اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام احساس غربت

مي كردند؛ چون مي دانستند آن بزرگوار با اين مردم چگونه بود و از دست آنها چه كشيد. حضرت را با آن حال كسالتِ سخت و مسموميتِ شديد وبا آن چهره خون آلود و محاسن خونين، از مسجد به منزل بردند. آن بزرگوار، تقريباً دو روز در آن حالت بود و خانواده ولايت در نهايت نگراني و اضطراب به سر مي بردند كه سر نوشت پدر چه خواهد شد؟ طبيب آوردند. معاينه كرد و فهميد كه آن بزرگوار مسموم شده است. ديگر همه از حيات اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام نااميد شدند. اصبغ بن نباته نقل مي كند كه «به عيادت آن بزرگوار رفتم. وقتي وارد شدم، ديدم چهره اميرالمؤمنين عليه السّلام، به قدري زرد بود كه نمي شد فهميد صورت حضرت زردتر است يا آن پارچه زرد رنگي كه بر فرق مباركش بسته بودند! زردي چهره امام از اثر زهر و كسالت و جراحتِ شديد بود.» بعد مي گويد: «از خانه كه بيرون آمدم، غوغاي مردم نشان داد كه اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام از دنيا رفته و به شهادت رسيده است.» در رواياتي كه براي نقل در اين جا يادداشت مي كردم، به روايتي از فردي به نام «ابوالطفيل» برخوردم كه مي گويد: اميرالمؤمنين عليه السّلام، در دوران حيات خود به يتيمان خيلي اهميت مي داد و آنان را نوازش مي كرد. آن حضرت مي گفت «من پدر يتيمان هستم و بايد به آنها محبّت كنم تا مثل پدر با آنها رفتار شده باشد.» مي گويد: آن قدر اميرالمؤمنين عليه السّلام، با انگشت مبارك خود، عسل از ظرف برداشته بود و در دهان كودكان يتيم گذاشته بود، كه يكي از مسلمانان آن روز گفته بود «آرزو مي كردم كاش من هم يتيم بودم، تا چنين مورد لطف و

محبّت اميرالمؤمنين عليه السّلام قرار مي گرفتم!» اين رفتار اميرالمؤمنين عليه السّلام با ايتام است. لذا قضيّه اي كه بين گويندگان معروف است و شايد در بعضي از كتب هم باشد، بعيد نيست. آن قضيّه اين است كه مي گويند وقتي اعلام كردند «اميرالمؤمنين عليه السّلام، به دليل مجروحيت و مسموميت، احتياج به شير پيدا كرده است، ديدند چندين كودك يتيم، كاسه هاي شير به دستشان گرفته اند و اطراف خانه اميرالمؤمنين عليه السّلام جمع شده اند.» صلي اللَّه عليك يا اميرالمؤمنين. صلي اللَّه عليك و علي روحك و بدنك. پروردگارا! تو را به حقِ ّ اميرالمؤمنين عليه السّلام قسم مي دهيم، ما را در راه او ثابت قدم بدار. پروردگارا! توفيق حركت در مسير علي بن ابي طالب عليه السّلام را به ما عنايت كن. پروردگارا! معرفت و محبّت ما را، با عمل و پيروي از او همراه كن. پروردگارا! جامعه اسلامي ما را به معناي واقعي كلمه، جامعه علوي قرار بده؛ از زهد و تقوا و غيرت و حميّت و شجاعت اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام در ميان ملت ما گسترش بده. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ما را مورد نظر وليّ عصر ارواحنافداه و مشمول رضايت آن بزرگوار و دعاي آن بزرگوار قرار بده؛ ما را از ياران آن بزرگوار در حضور و غيبتش قرار بده. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ما را بيامرز. پروردگارا! ما را بندگان حقيقي خود قرار بده. پروردگارا! ما را شايسته هدايت و رحمت كامله خود قرار بده. پروردگارا! به حق محمّد و آل محمّد، روزبه روز فضل و رحمت خود را بر اين ملت بيشتر كن؛ اين ملّت را بر دشمنانش پيروز فرما. پروردگارا! امور مسلمين عالم در همه شرق و غربِ عالم و امور

اين ملت را در همه جهات اصلاح فرما. پروردگارا! روح مطهّر امام عزيزمان را از اين اجتماع ما و از اين دعاهاي ما و از شب قدر اين ملت، بهره وافي عنايت فرما. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. قل هو اللَّه احد. اللَّه الصمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفواً احد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه رب العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد، و علي عليّ اميرالمؤمنين، والصدّيقةالطاهرة، سيّدة نساءالعالمين، و الحسن و الحسين، سبطي الرحمة و امامي الهدي، و علي بن الحسين و محمّدبن علي و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمّدبن علي و علي بن محمّد و الحسن بن علي و الحجّةالقائم الهادي المهدي. حججك علي عبادك و امنائك في بلادك. و صلِّ علي ائمةالمسلمين، و حماةالمستضعفين، و هداةالمؤمنين. امروز، روز جهاني قدس است. روزي است كه يكي از اساسي ترين مسائل مسلمين عالم و شايد بشود گفت اساسي ترين مسائل امروز جهان اسلام، در آن مطرح مي شود. شما ملت عزيزمان راهپيمايي و اجتماع كرديد و حضور خودتان را مقتدرانه نشان داديد. من از همه شما برادران و خواهران، در تهران و در ساير شهرهاي كشور، صميمانه تشكّر مي كنم. بي شك مسلمانان در نقاط ديگر جهان هم، به اين وظيفه عمومي اسلامي عمل كرده اند. سه موضوع را در خطبه دوم بايد عرض كنم كه يكي از آنها درباره مسأله فلسطين است؛ يكي اشاره اي به وضع كنوني اسلام و تحوّلات جهاني دارد و مسأله سوم، مربوط به انتخابات است كه يكي از مهمترين مسائل داخلي آينده ماست. درباره مسأله فلسطين، آنچه بنا دارم عرض كنم اين مطلب است كه در اين قضيه، نكته بسيار تلخي

وجود دارد. اگر چه همه مسائل مربوط به سرزمين فلسطين تلخ است، اما اين نكته، انصافاً گزنده است كه در تبليغات جهاني، در تمام اين چهل و پنج سال كه از اشغال فلسطين مي گذرد - بخصوص در اين يك، دو دهه اخير - سعي شده است نشان داده شود كه يهودياني كه آمده اند وفلسطين را گرفته اند، مردمي مظلوم، داراي حق و مورد فشار و تعدّي هستند؛ اما اعرابي كه تلاش مي كنند خانه هاي خودشان را پس بگيرند، مردمي خشن و زورگويند، كه به موازين پايبند نيستند. در دنيا، تبليغات امريكايي و صهيونيستي، اين دروغ بزرگ و اين فريب بي نظير را باوراندند كه خيلي گزنده و تلخ است. آنها حتّي در نشان دادنِ فيلم و عكس هم، نكات اغوا كننده را رعايت مي كنند. مثلاً وقتي مي خواهند اعراب را در مجلّات يا روزنامه هاي خودشان نشان دهند، تصاويري انتخاب مي كنند كه نشانگر يك عدّه زن و بچه مظلومِ آواره ستمديده نيست. يا جواناني را كه با ظلم صهيونيستهاي ظالم پرپر مي شوند و از مواهب دنيا و همه خيرات روي زمين محروم شده اند، نشان نمي دهند؛ بلكه يك چهره خشن چفيه بسته را نشان مي دهند كه اسلحه در دست دارد و مي گويند: «فلسطينيها اينهايند!» از آن طرف، وقتي صهيونيستها و يهوديانِ روسي مي خواستند به فلسطين مهاجرت كنند، نمي گفتند اينها غاصبند؛ اينها اهل فلسطين نيستند كه به آنجا مي روند؛ اينها اهل روسيه اند، اهل اوكراينند، اهل كشورهاي اروپايي و اهل امريكايند كه هر كدام در سرزمين خود، جايي، مكاني، خانه اي، ثروتي، پولي و زندگي اي دارند. با اين حال به فلسطين مي روند تا حق يك فلسطيني را بگيرند، خانه او را صاحب شوند، ثروت

و سرزمين او را غصب كنند و امكان تشكيل خانواده را از او بگيرند. اين را كه نمي گفتند! مضاف بر اين، عوامل صهيونيست و امريكايي، در رسانه هاي خود، تصاوير يك عدّه زن و بچه يهودي را با حال خستگي نشان مي دهند كه مردم دنيا بگويند: «عجب! چرا اين عربها با اين بيچاره هاي مظلوم، چنين رفتار مي كنند؟!» اينها مظاهر استكبار جهاني است. نظام نويني كه امريكاييها مي گويند، يعني اين. يعني كاري كنند كه همه دنيا، آن طور كه آنها مي خواهند فكر كنند و حقايق را وارونه بفهمند! قضيه فلسطين از قضايايي است كه من، نظيري به اين شكل، براي آن در تاريخ سراغ ندارم. چگونه مي توان ملتي را از كشور و سرزمين خودش بيرون كرد؟ فرض كنيد رژيم عراق، عدّه اي را از كشور خودش بيرون كرد - مثلاً جمعيتي در حدود يك تا دو ميليون نفر را - اما اين كه يك ملت را به طور كامل از سرزمين خودشان بيرون كنند؛ اسم آنها را از روي سرزمينشان بردارند و هويّت آن سرزمين را در جغرافيا و تاريخ از بين ببرند، چنين چيزي اتفاق نيفتاده است. اگر بنا بود اين عمل در مورد يك كشور غيراسلامي انجام گيرد، قدرتمندان اروپايي چه مي كردند؟ اگر بنا بود اين عمل در غيرِ اين منطقه حسّاس، كه منطقه اسلامي است، انجام گيرد، قدرتمندان عالم چه مي كردند؟ عكس آن اوضاع، در اين جا انجام گرفت! در اين جا، قدرتمندان عالم به اين غصب بزرگ و ظلم بي نظير كمك كردند. آنها به اين حركتي كه شبيه آن در دنياي معاصر و حتّي در گذشته هم اتفاق نيفتاده است، كمك كردند. تلختر اين كه، بيرون راندن مردم فلسطين از

سرزمين خودشان، به حالت عادي هم انجام نگرفت. يك وقت است كه مي آيند زمينهايشان را مي خرند؛ پولش را مي دهند و مي گويند «بايد برويد.» البته اين هم ظلم است، اين هم غصب است؛ اما اين طور هم عمل نكردند. شبانه رفتند و يك ده را با اهلش سوزاندند! هر كه توانست خودش را نجات دهد، نجات داد و هر كه ماند، سوخت كه سوخت! قضيه «دِيرياسين» راست است؛ قضيه «كَفَرقاسم» راست است؛ روستاهايي را كه صهيونيستها آتش زدند، حقيقت دارد. همين كار را كردند. نخست وزير اسبق صهيونيست كه همين روزها و همين اواخر به درك واصل شد و امريكاييها به خاطر مرگ او اظهار تأسّف كردند، يكي از كساني بود كه در نابود كردن و آتش زدن روستاها و خانه هاي مردم فلسطين، دخالت داشت. تبليغات جهاني، گنگ شدند و اين حادثه تلخ را نگفتند، تا مردم دنيا پي نبرند كه در اين گوشه دنيا چه اتّفاقي افتاده است. يك ملت بي پناه و مظلوم، مواجه با زور و قلدري و دروغ و فريب شد و اين دروغ و فريب و زور و قلدري، تا امروز هم ادامه دارد. صهيونيستها از اهداف خودشان منصرف نيستند. هدفِ «از نيل تا فرات» را كه بر زبان آورده اند، پس نگرفته اند. هنوز هم قصدشان اين است كه از نيل تا فرات را بگيرند! منتها، استراتژي صهيونيستها اين است كه ابتدا با حيله و ترفند، جاي پاي خودشان را قرص كنند و بعد كه جاي پا محكم شد، با فشار و حمله و آدمكشي و استفاده از زور و خشونت، تا جايي كه مي توانند پيش بروند! اينها همين كه با يك مقابله جدّي

- چه مقابله سياسي و چه نظامي - رو به رو شوند متوقّف مي شوند و باز در خطّ حيله و ترفند مي روند تا بتوانند با مكر، يك قدم ديگر به جلو بردارند! وقتي يك قدم به جلو برداشتند، مجدّداً همان فشار و خشونت را اعمال مي كنند. اين كاري است كه از شصت، هفتاد سال پيش تا به امروز انجام داده اند؛ يعني بيست و پنج سال قبل از آن كه فلسطين را رسماً اشغال كنند، همين روش را انجام دادند. اينها ابتدا كه وارد فلسطين شدند، نگفتند «ما مهاجر به فلسطين مي آوريم.» مردم فلسطين تعجّب مي كردند كه اينها چه كساني هستند كه مي آيند؟! به دروغ گفتند «متخصّص مي آوريم!» مطالبي كه مي گويم، مستند است؛ در اسناد وزارت خارجه انگليس بوده كه افشا شده است. بعضي از وزارتخانه هاي امور خارجه دنيا، اسناد قديمي و كهنه را منتشر مي كنند و در اختيار همه قرار مي گيرد. اسنادي كه عرض مي كنم، امروز بعد از شصت، هفتاد سال در اختيار ما قرار گرفته است. در اين اسناد، افسر انگليسي اي كه در فلسطين مسؤول كاري بوده، در گزارش خود مي نويسد: ما به مردم فلسطين گفتيم كساني كه وارد فلسطين مي شوند، متخصّص و مهندسند؛ دكترند و فلان و بهمانند كه مي آيند كشور شما را آباد كنند! وقتي هم سرزمين شما را آباد كردند، مي روند. همين افسر انگليسي در نامه اي نوشته است: ولي ما به اين مردم، دروغ مي گوييم! يهوديان فاقد تخصّص و بي هنر را از اطراف دنيا جمع كردند به فلسطين بردند و امكانات و زمين و همه چيز در اختيارشان گذاشتند؛ چون مي خواستند صاحبان اصلي فلسطين را از آن كشور بيرون كنند! از اوّل،

با ترفند وارد شدند و همين كه جاي پايشان محكم شد، دست به حمله زدند. در سال 1948 ميلادي، تشكيل دولت اسرائيل را اعلام كردند و يك سال بعد از آن هم، به مصر و ديگر كشورهاي مسلمان حمله ور شدند؛ براي اين كه سرزمين بيشتري را بگيرند. وقتي كه توي دهانشان خورد، مدّتي صبر كردند. البته زمين زيادي گرفتند؛ اما چون ديگر نتوانستند پيش بروند، متوقّف شدند و باز به حيله گري پرداختند تا ببينند چگونه مي توانند جاي پاي جديدي پيدا كنند. به همين ترتيب، تا امروز پيش آمده اند. امروز حيله گري آنها، همين ايجاد «كنفرانس فلسطين» يعني كنفرانس براي شناسايي اسرائيل است. همين كنفرانس ژنو و ديگر مجامع جهاني، كه امريكا كارگرداني مي كند، ترفند اينهاست. به مجرّد اين كه اعراب، اينها را به رسميت بشناسند و اين مانع كه مانع مهمي است، از سر راه صهيونيستها برداشته شود، باز نوبت زور و خشونت و خباثت آنها مي شود. هم اكنون نيز در لبنان به خباثت و خشونت متوسّل شده اند. اين، وضع رفتار استكبار خبري با قضيه صهيونيسم و غصب فلسطين است. به نظر من، گزنده ترين حوادث فلسطين اين است كه واقعيّتها چنين وارونه شده است و معكوس نشان داده مي شود. حقيقت قضيه اين است كه ملتي را از خانه و زندگي خود آواره كرده اند و اين ملت حق دارد برگردد و خانه خودش را پس بگيرد. اين مبارزه، مبارزه اي حق طلبانه است. امريكا، اين مبارزه را «تروريسم» مي نامد؛ اما خباثت صهيونيستها نسبت به مبارزين فلسطيني را تروريسم نمي داند! ببينيد در ذهن و عمل كساني كه امروز مدّعي شباني بشريت و رهبري دنيا هستند، چقدر حقايق، وارونه شده است! ببينيد چقدر

از حقيقت و انسانيت دورند! ببينيد اين سياست، چه اندازه غير انساني است! صهيونيستها واردكشور لبنان مي شوند و انسان والا و شايسته اي مثل سيد عبّاس موسوي را به شهادت مي رسانند. تنها خود او را هم نمي كشند؛ بلكه زن و كودك او را هم مي كشند، بي آن كه آنها در ميدان جنگ بوده باشند. آنها در اتومبيل بودند و در جاده اي تردّد مي كردند. امريكاييها اين جنايت را محكوم نمي كنند! پس معلوم مي شود كه شما طرفدار ظلميد. چرا اين را انكار مي كنيد؟ شما طرفدار خباثتيد، طرفدار تجاوزيد، طرفدار تروريد.ترور از اين بالاتر و واضحتر نيست. از آن طرف، هنگامي كه چند جوان فلسطيني كه فلسطين خانه آنهاست، برمي خيزند و با فداكاري، اقدامي عليه دولت غاصب صهيونيستي انجام مي دهند، مي گويند «حركتي تروريستي است!»شما به چه حقّي اسم گذاري وارونه مي كنيد و خودتان را محق مي دانيد؟! اين را ملتها بايد بفهمند! خودِ امريكاييها - يعني سردمداران رژيم امريكا - خوب مي فهمند چه مي كنند؛ ولي من گمان مي كنم حتي ملت امريكا هم نمي داند كه امريكاييها، امروز در سطح عالم چه خباثتي انجام مي دهند. همه جا همين طور است. تروريسم دولتي، امروز جزو واضحترين كارهاي امريكاييهاست. تروريسم دولتي يعني اين كه يك دولت، دست به كارهاي تروريستي بزند. كار تروريستي چيست؟ كار تروريستي اين است كه يك دولت، با هواپيماهاي جنگنده خود به يك كشور حمله ور شود و خانه رئيس آن كشور را مثلاً بمباران كند. در ليبي اين كار را كرد و گفتند كودكي هم در آن حمله كشته شد. كار تروريستي اين است كه دولتي برود و دولت ديگري را در كشوري سرنگون كند؛ كاري كه امريكاييها در گرانادا كردند. كار تروريستي اين

است كه مردم را در يك كشور نابود كنند؛ كاري كه امريكاييها در عراق كردند. مبارزه امريكاييها با رژيم عراق، يك مسأله ديگر بود؛ امّا مردم عراق را نابود كردند. عدّه زيادي را كشتند و زندگي مردم و كارخانه هاي مردم را خراب كردند. حتّي بسياري از مراكز غيرنظامي را بمباران كردند. شما ببينيد عملي را كه امروز صهيونيستها انجام مي دهند و مورد تأييد امريكاست. كدام حركت تروريستي، از اين خشن تر و ظالمانه تر است؟! بعضاً در گزارشهاي خبري تلويزيون مي بينيم كه در كشوري، مردم جنجالي مي كنند و پليس آن كشور در مقابل آنها با خشونت رفتار مي كند. منظره هايي چنين، در بسياري از كشورها ديده مي شود؛ اما در هيچ كشوري برخورد پليس با مردم، به خشونت، خباثت و عصبانيتِ مقابله صهيونيستها با مردم فلسطين نيست. اين در حالي است كه پليسِ حمله كننده به مردم فلسطين، بيگانه است و جواني كه پليس او را گرفته و آن طور با خشونت كتكش مي زند، صاحبخانه است! ملت ايران نسبت به اين قضيه آگاه است. ملتهاي ديگر هم بايد بفهمند. بحمداللَّه بسياري از ملتهاي اسلامي و ملل آزاده دنيا، كم و بيش از اين مسائل اطّلاع دارند. آنچه ما مي خواهيم نتيجه بگيريم، اين است كه چهل و پنج سال از غصب سرزمين فلسطين مي گذرد. هر چه دولتهاي عربي و سازمانهاي فلسطيني كوتاه آمدند، دشمن پرروتر و خشونت از طرف او بيشتر شد. نتيجه اين است كه ملت فلسطين براي نجات خود، يك راه بيشتر ندارد و آن، مبارزه خشن فداكارانه اي است كه بايد در داخل و خارج سر زمينهاي اشغالي انجام گيرد. وظيفه همه مسلمانان هم اين است كه به اين

مبارزه اسلامي كمك كنند. موضوع دوم هم، تا حدود زيادي به همين موضوع ارتباط پيدا مي كند. دشمنان اسلام، ابتدا از اين كه صريحاً بگويند با اسلام مخالفند، ابا داشتند. مي گفتند «ما با اسلام موافق، امّا با تندروي اسلامي مخالفيم.» بعد كه اسلام، در دهه گذشته پيشروي كرد و نمونه هايش در آفريقا، الجزاير، سودان، كشورهاي شمال آفريقا، آسيا، آسياي ميانه و جمهوريهاي جدا شده از شوروي مشاهده شد و اجمالاً اسلام نشان داد كه به يك تجديد حيات دست يافته است، دشمنان اسلام ديدند چاره اي ندارند جز اين كه اعلام موضع كنند. ديدند ديگر نمي توانند باز هم مثل گذشته، به دشمني با اسلام تظاهر نكنند. لذا امروز صريحاً مي گويند كه با اسلام مخالفند. هم اكنون در جمهوريهاي آسياي ميانه - جمهوريهاي سابق شوروي صرفِ اسلام است كه به صورت اعتقادات و عمل اسلامي مردم بروز مي كند و امريكاييها دستپاچه شده اند. حركت و قيامي هم در اين جمهوريها براي پيدايش نظام جمهوري اسلامي به شيوه ما نبود. صرفِ همين بود كه اسلام در آن كشورها تجديد حيات كرده بود. امريكاييها دستپاچه شدند، قوا و عوامل خودشان را بسيج كردند و دولتهاي نزديك به خودشان را وادار نمودند كه نگذاريد ايران در اين كشورها پيش برود! اين، همان نكته اي ست كه امام بزرگوار ما مكرّر مي فرمود و ما هم اين مطلب را در طول سالهاي متمادي به خوبي حس كرديم. نكته اين است كه مخالفتِ امريكا با جمهوري اسلامي، به خاطر اسلام است. چيزي كه آنها از آن احساس خطر مي كنند، اسلام است. اين اسلام، امروز در كشورها و ملتهاي مسلمان، تجديد حيات كرده است. در پايگاه اسلام كه جمهوري اسلامي است،

دشمن هر چه بتواند خرابكاري كند، خواهد كرد. هر چه بتواند اين كشور و اين ملت را از اهداف اسلامي دور نگه دارد، تلاش خودش را خواهد كرد تا ملتهاي ديگر، به پيمودن راه اسلام تشويق نشوند. امروز، اسلام در اروپا، در آفريقا، در آسيا و در همه دنيا ظهور و بروز ويژه اي دارد. مسلمانان احساس حيات دوباره اي مي كنند و اين، به شدّت، استكبار و بخصوص رژيم امريكا را مي ترساند. لذا آنها هم مي خواهند بااسلام مبارزه كنند. تشخيصشان اين است كه يكي از راههاي مبارزه با اسلام، مبارزه با جمهوري اسلامي ايران است. مي گويند «ما مي خواهيم با جمهوري اسلامي رابطه داشته باشيم». اما اين حرف دروغ است؛ يعني رابطه سالم نمي خواهند؛ رابطه توأم با تحميل مي خواهند؛ رابطه همراه با استكبار مي خواهند؛ رابطه به معناي رابطه امريكا با رژيمهاي منحط و فاسد مي خواهند. امروز رژيم آمريكا چاره اي ندارد كه اين مطلب را اظهار كند. آنها براي اين كه جمهوري اسلامي را در افكار عمومي دنيا و مردم امريكا اگر بتوانند حتّي در افكار عمومي داخل كشور زير سؤال ببرند، از زدن انواع تهمتها به جمهوري اسلامي ابا ندارند. جمهوري اسلامي را به عنوان يك جمهوري ضدّ دموكراسي، جمهوري ارتجاعي و جمهوري طرفدار بنيانهاي كهنه و منسوخ معرفي مي كنند. در حالي كه خودشان مي دانند كه آنچه مي گويند، خلاف است. آنها مي دانند كه آزادي و دموكراسي جمهوري اسلامي، در تمام كشورهاي منطقه بي نظير است. در هيچ يك از كشورهاي حاشيه خليج فارس و منطقه خاورميانه، كشور و ملتي وجود ندارد كه مزه آزادي را در كشور خود،چنين حس و لمس كند. ملت ايران، امروز به معناي حقيقي كلمه، احساس

آزادي مي كند؛ آزادي از تسلّط ابرقدرتها و آزادي از حكومت استبدادي و خود كامه طاغوتي. اين نظام، در همان جايي است كه در سالهاي حكومت طواغيت بر آن، كسي جرأت نمي كرد يك كلمه حرف در هيچ نقطه اي - در خيابان، در محل كار و حتّي در خانه - برخلاف نظر حكّام بگويد. در آن زمان، در حالي كه اكثريّت قاطع و بلكه همه مردم، با آن حكّام مخالف بودند، اما همه جرأت نمي كردند حرفشان را بزنند. ولي امروز، اكثريّت قاطع و نزديك به همه اين ملت، طرفدار جمهوري اسلامي هستند. امروز اكثريّت و بلكه اكثريّت قاطعِ نزديك به آحاد اين ملت، طرفدار نظام جمهوري اسلامي، مرتبط و داراي پيوند با جمهوري اسلامي و با همه وجود، دوستدار مسئؤولين نظامند و به آنها عشق مي ورزند. البته اقليّت كوچكي در گوشه وكنار از پس مانده هاي رژيم گذشته، يا افرادي كه تحت تأثير دشمنان خارجي هستند، وجود دارند كه با جمهوري اسلامي مخالفت مي ورزند. آري؛ اين مخالفين هم هستند، حضور هم دارند و همين عدّه كم هم مي توانند حرف خودشان را بزنند و صريحاً آراي خودشان را در روزنامه هايشان، در مجلّاتشان و در اعلاميه هايشان اظهار و ابراز كنند. البته خداي متعال، دشمنان خودش و آدمهاي ظالم را رسوا مي كند. بعضي از همين افرادي كه از آزادي خدا داده محصول خون شهداي اين ملت استفاده مي برند و نشريات منتشر مي كنند، در همان نشريات مي نويسند «آزادي نيست!» خدا مي خواهد اينها را رسوا كند. اگر آزادي نيست، شما چطور اين نشريات را منتشر كرديد؟! در جايي كه آزادي نباشد، چطور اجازه مي دهند كه مجلّات و روزنامه ها، با پولي كه دولت مي دهد و

كاغذ تهيه مي كند و در اختيار روزنامه هاي مخالف خودش مي گذارد، در برهه اي، مقالات و نوشته هاي فراواني، آن هم عليه دولت و نظام بنويسند!؟ خوب، اين آزادي است ديگر! آنها در خلال نوشته هايشان مي نويسند «آزادي نيست!» همين «آزادي نيست» كه نوشته اند و مي نويسند، خود بزرگترين دليل بروجود آزادي است! اين، وضعي است كه بحمداللَّه ملت ايران، امروز در خانه خود دارد. تلاش دشمن اين است كه وانمود كند در ايران، دموكراسي نيست. در حالي كه خود دشمن هم مي داند. اين دموكراسي اي كه امروز در ايران است، هيچ وقت در تاريخ ايران وجود نداشته است. هيچ وقت در دورانهاي گذشته ايران، چنين آزادي اي كه امروز هست، نبوده است. نمونه اش انتخابات و حضور مردم در صحنه است. دشمنان سعي مي كنند آينده را در چشم مردم، كدر و نااميد كننده معرفي كنند. اگر مي بينيد كه گاهي بعضي راجع به اوضاع اقتصادي و آينده كشور، حرفهاي نااميد كننده مي زنند، بدانيد اين حرفها اصلش از آنِ استكبار است. آنها در نشرياتشان، اوضاع اقتصادي ما را نااميد كننده وانمود مي كنند؛ در حالي كه چنين نيست، و اميدوار كننده است. آنها نمي خواهند مردم اين اميدواري را احساس كنند. قصدشان اين است كه مردم را دلمرده كنند و ميان آنها و دستگاه و دولت و مسؤولين و خدمتگزاران، فاصله بيندازند. دشمنيهاي استكبار با ما، اينهاست. امروز امريكا مي داند اگر اين كشور را مورد تهاجم نظامي قرار دهد، خودش ضرر مي كنند؛ چنان كه سالهاي متمادي، رژيم صدام را پشتيباني كرد و خودش زيان ديد. امريكا مي داند كه امروز هرگونه تهاجم نظامي عليه جمهوري اسلامي و اين ملت، به ضررش تمام خواهد شد. اين را به

خوبي مي فهمد. لذا ضربه اي كه مي خواهد بزند، از راههاي ديگر است. البته محاصره اقتصادي مي كند، خباثتهاي ديگر مي كند، كارشكني در امر تجارت و داد و ستد مي كند و تبليغات سوء هم مي كند. تبليغات مي كند كه وضع كشور، وخيم و خراب است؛ ديگر كاري نمي شود كرد و در مملكت، آزادي نيست! يك عدّه آدمهاي مزدورِ بيچاره قلم به دست، كه واقعاً حالشان ترحّم انگيز است، به اروپا و امريكا رفتند و جيره خوار دولتهاي بيگانه و دشمن شدند. آنها در نشريات خارج كشور، حرفهايي عليه جمهوري اسلامي عنوان مي كنند؛ اما واقعيّات، غير از اينهاست. حقيقت اين است كه بحمداللَّه، اسلام در اين كشور رشد كرده است. ملت به رشد رسيده و داراي توان روز افزون مي شود. همچنين، دستگاه، تجربه هاي روز افزوني به دست مي آورد. علي رغم همه فشارهايي كه دشمنان عليه اين كشور و ملت اعمال كردند، مسؤولين دلسوز و دولت خدمتگزار، در اين درياي توفاني و پرخطر، كشتي جمهوري اسلامي را با متانت، با استحكام و با جهتگيري مستقيم حركت مي دهند و پيش مي برند. و اين نيست، مگر فضل الهي؛ اين نيست، مگر لطف خدا. اكنون به همين مناسبت، موضوع انتخابات را مطرح مي كنم. مطلب اوّل اين است كه ملت ايران، شركت در انتخابات را يك فريضه و يك عمل واجب بداند. دشمن، بسياري از نيروهاي تبليغاتي خود را بسيج كرده تا كاري كند كه اين انتخابات با استقبال مواجه نشود و آن وقت بگويد «بعد از امام، ديگر انتخابات درستي با حضور ملت انجام نگرفت». هدف دشمن اين است. همه افراد يا كساني را كه ما مي شناسيم - اين گروهكهاي محارب و مخالف و مزدور

امريكا كه در امريكا و نقاط ديگر متمركزند - از يك ماه، يك ماه و نيم پيش، در دستگاههاي خبري شان، در راديوها و روزنامه هايشان تلاش مي كنند تا شايد بتوانند كاري كنند كه اين انتخابات، انتخابات خوبي از آب در نيايد. تمام تلاششان اين است. هدفشان چيست؟ هدفشان اين است كه بگويند «انتخاباتي كه در غياب امام انجام مي گيرد، مورد استقبال مردم نيست». مرتّب به مردم ايران توصيه مي كنند كه «در انتخابات شركت نكنيد». با اين كه امتحان كردند و ديدند هروقت آنها به مردم بگويند در فلان كار شركت نكنيد، مردم كه علاوه بر انگيزه خود، انگيزه مخالفت با آنها را هم دارند، بيشتر شركت مي كنند - با وجود اين كه مي دانند ملت، برخلاف نظر آنها رفتار مي كند - باز هم در راديوهايشان به مردم اصرار ملتمسانه مي كنند كه «در انتخابات شركت نكنيد»! من عرض مي كنم كه به عنوان وظيفه اوّلي، به عنوان وظيفه ثانوي، به عنوان وظيفه ديني و اسلامي و به عنوان وظيفه سياسي، شركت آحاد مردم در انتخابات آينده كه ان شاءالله در دهه سوم فروردين انجام خواهد گرفت، واجب است.مردم بايد در انتخابات شركت كنند و با اين كار، مشت محكمي بر دهان امريكا و استكبار و گروهكها و مخالفين اسلام و مسلمين و مخالفين جمهوري اسلامي بكوبند. نكته دوم اين كه، مجلس شوراي اسلامي، مجلسِ مردم است. مجلسِ خانها نيست؛ مجلسِ آحاد مردم است. نماينده اي كه انتخاب مي شود، بايد دلسوز مردم باشد، صادق باشد، صميمي باشد و بخواهد براي مردم كار كند. بعضي تظاهر به كار مي كنند، اما كار نمي كنند. اين، به درد نمي خورد. بايد براي مردم كار كرد. صداقت و دلسوزي نماينده اي را

كه مي خواهيد انتخاب كنيد، تشخيص دهيد و بعد او را برگزينيد. علاوه بر اينها، نماينده بايد داراي فهم و درك سياسي باشد و مسائل كشور را بفهمد؛ هم مسائل خارجي و توطئه هاي دشمنان را و هم مسائل داخلي و نيازهاي مردم و اولويّتهاي كشور را. اين طور نباشد كه بدون رعايت اولويّتها، مسأله اي را مطرح كنند، شعاري بدهند و براي ملت و دولت مشكل درست كنند. نماينده بايد احساس دلسوزي و وجدان سياسي داشته باشد. علاوه بر همه اينها - و شايد بتوانم عرض كنم مهمتر از همه اينها - اين است كه متديّن باشد. نماينده متديّن است كه براي مردم كار مي كند. نيّتش را خدا مي كند؛ مردم فهميدند، فهميدند؛ نفهميدند، نفهميدند. آن كس كه بخواهد كار نكرده اي را به رخ مردم بكشد، متديّن نيست. نماينده اي كه متديّن است، براي مردم كار مي كند، جان مي كند، نفس مي زند، در تنظيم قوانين، در حفظ اكثريت مجلس و كميسيونها و براي حضور در كميسيونها تلاش مي كند. كسي فهميد، فهميد؛ نفهميد، نفهميد. اهميت نمي دهد. مي خواهد كار كند. اين، فايده تديّنِ نماينده است؛ نماينده متديّن و معتقد به انقلاب، معتقد و پايبند به اصول انقلاب. نكته سوم اين كه، در درياي متلاطم و توفاني دنيا، مسؤولين كشور و به طور مشخّص، دولت جمهوري اسلامي، وظيفه سنگيني بر عهده دارند. بنده كه از نزديك در جريان مسائل قرار دارم، مي بينم كه رئيس جمهور محبوب، زحمتكش و پر كار ما، همراه با دستياران خود و وزرا و رؤساي دولتي، چقدر تلاش مي كند! كشور را پيش بردن، آن هم در اقيانوسهاي توطئه اي كه دشمنان عليه ما به وجود مي آورند، كار آساني نيست. حال اگر نماينده اي

انتخاب كرديم با اين هدف كه در مجلس قوانين لازم را به تصويب برساند تا مسؤولين كشور و دولت منتخبِ مردم بتوانند كار خودشان را انجام بدهند، اما بر خلاف هدف و نظر ما، از تريبون مجلس براي فحش دادن به دولت و كار شكني عليه آن استفاده كرد، به نظر شما چگونه نماينده اي است؟ آيا مردم چنين نماينده اي خواستند و مي خواهند؟! آيا روح امام اين را مي خواست؟! ببينيد در طول يازده سال زندگي مباركِ امام در دوران انقلاب، چند دولت سرِ كار آمد؟ امام از همه دولتها حمايت كردند. از «دولت موقّت» حمايت كردند. بعد، دولت شهيد رجايي آمد؛ باز هم امام حمايت كردند. قبل از آنكه دولت شهيد رجايي تنظيم شود، حكومت بني صدري بود و بعد از او، دولتي كه زمان ما بود. در تمام دوره ها، امام، رضوان اللَّه عليه، از كسي كه مسؤول و رئيس دولت بود، حمايت كردند. هر دولتي كه سرِ كار بود و هر نخست وزيري كه سرِ كار بود، امام بدون هيچ تفاوتي حمايت كردند. البته گاهي هم به دولتها اعتراض داشتند. در زمان خود ما، گاهي به دولت اعتراض داشتند كه يا به وسيله بنده به آن تذكّر مي دادند و يا خودشان مستقيماً اعتراضشان را به آن، منعكس مي كردند. ايشان در عين تذكّر دادن، از دولت حمايت مي كردند؛ يعني عيوبي را كه به نظرشان مي آمد، به طور خصوصي و محرمانه تذكر مي دادند، اما در ملاء عام و در برابر افكار عمومي، از هر دولتي كه بر سرِ كار بود، پشتيباني مي كردند. من يك وقت در دوران رياست جمهوري، خدمت امام رفتم؛ اسم فردي را به زبان آوردم و

گفتم مي خواهم چنين كسي را به عنوان نخست وزير معرفي كنم. ايشان فرمودند: «هر كس را كه شما معرفي كرديد و از مجلس رأي اعتماد گرفت، من او را حمايت مي كنم.» در ديدگاه امام، بين زيد و عمرو، فرقي نبود. ممكن است ايشان بعضي از نخست وزيران يا رؤساي جمهور را شخصاً مورد علاقه خاصي قرار داده باشند؛ اما حمايت امام، مربوط به علاقه ايشان نبود. مي فرمودند: «اين شخص، مسؤول امور كشور است و بار سنگيني به دوش كشيده و جلو مي برد. ما بايد از او حمايت كنيم.» ببينيد در اين دوران يازده سال، كدام يك از دولتهايي كه اسم بردم، رئيسش در حدّ رئيس و رئيس جمهور فعلي ما بوده است؟! كدام يك اين قدر مورد اعتماد امام، اين قدر داراي سوابق درخشان و اين اندازه داراي خدمات بزرگ در راه انقلاب بوده است!؟ همه به خوبي مي دانيد كه اگر حضرت امام در اين زمان بودند، چقدر از اين دولت حمايت مي كردند. آن وقت مردم رأي بدهند، نماينده به مجلس بفرستند و آن نماينده، با استفاده از امكانات مجلس و از تريبون آن، عليه دولت سخن بگويد؟! دروغ بگويد و دروغ بنويسند؟! بنده بسياري از فتنه گريها را در اين مجلس ديدم و به مردم نگفتم؛ چون نخواستم خاطر عزيز مردممان را آزرده كنم. گفتم، اين دوران، مي گذرد و تمام مي شود و مي رود. مردم چگونه حاضرند به كساني كه فتنه گري كردند و حقايق را درنظر آنها باژگونه جلوه دادند، رأي بدهند كه دوباره وارد مجلس شوند؟! البته تعداد فتنه گرها، معدود بود. اكثريت قاطع نمايندگان مجلس، از هر جاي كشور كه بودند - چه از تهران

و چه از شهرهاي ديگر - مردماني شريف، دلسوز و علاقه مند بودند. من مي خواهم اين مطلب را به عنوان يك «معيار» به شما مردم عرض كنم: كساني كه چوب لاي چرخ مسؤولين كشور مي گذارند، در حرف زدن تقوا را رعايت نمي كنند، پايبندي ندارند و براي اين كه چهار نفر به آنها علاقه مند و طرفدارشان شوند، هر چه به دهانشان مي آيد مي گويند، شايسته آمدن به مجلس نيستند. اين، همان مطلبي است كه من در يك سخنراني ديگر، از آن به «فتنه گرها» تعبير كردم. بايد فتنه گرها شناسايي شوند و مردم به آنها رأي ندهند. نكته آخر در باب انتخابات، اين كه، وزارت كشور زحمت مي كشد، شوراي نگهبان زحمت مي كشد و هر دو، مورد اعتماد من هم هستند. هم شوراي محترم نگهبان كاملاً مورد اعتماد است و هم وزارت كشور. اينها واقعاً خوب كار مي كنند. بنابراين، اگر يكي در فلان آزمايش رد و يكي قبول مي شود، يا يكي رأي مي آورد و ديگري نمي آورد، اين طور نباشد كه در بعضي حوزه هاي انتخابيه، فتنه گرها مردم را تحريك كنند كه مثلاً، چرا فلاني را رد كردند؟ شنيدم در بعضي از شهرها صد نفر، دويست نفر جمع شده اند، كه چرا فلاني رد شده است؟! شما بايد به مسؤولين خود اعتماد داشته باشيد. مسؤولين، مورد اعتمادند و لابد چيزي ديده اند كه رد كرده اند. شما اگر اعتراضي هم داريد بايد كتباً به مسؤولين گزارش كنيد. اين كه عدّه اي اجتماع كنند، تحريكِ فتنه گرهاست. فتنه گرها همان دستهاي استكبارند كه مي خواهند اوضاع را خراب كنند. مي خواهند كاري كنند كه انتخابات با سلامت و آرامش انجام نگيرد. پس، بعيد نيست كه گروهي را تحريك كنند. اميدواريم خداي متعال كمك كند،

و هر كس وظيفه خودش را انجام دهد. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ما را به وظايفمان هدايت كن؛ ما را بر انجام وظايفمان توانا گردان. من به همه شما مردم عزيزمان توصيه مي كنم، امشب را كه شب قدر است، قدر بدانيد. دعا، تضرّع، توبه و انابه و توجّه به پروردگار،جزو وظايف همه ماست. مشكلات عمومي مسلمين، مشكلات كشور، مشكلات شخصي تان و مشكلات دوستان و برادرانتان را با خداي خودتان مطرح كنيد. از خداي متعال توجّه بخواهيد؛ از خداي متعال مغفرت بخواهيد؛ از خداي متعال انابه و حال و توجّه بخواهيد. امشب را قدر بدانيد. شب بسيار مهمي است؛ شب بسيار عزيزي است. به وليّ عصر، ارواحنافداه، توجّه كنيد؛ به در خانه خدا - مسجد - برويد و به بركت امام زمان از خداي متعال خواسته هايتان را بگيريد. بنده هم از همه شما ملتمس دعا هستم. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. قل هو اللَّه احد. اللَّه الصمد. لم يلد و لم يولد، و لم يكن له كفواً احد. --------------------------------------------------------------------------------

1) بقره؛ 207. 2) آل عمران: 144-145. 3) نهج البلاغه: نامه 45

بيانات مقام معظم رهبرى در اجتماع مردم مشهد مقدس و زائران حضرت ثامن الحجج، على بن موسى الرضا(ع)

بيانات مقام معظم رهبري در اجتماع مردم مشهد مقدس و زائران حضرت ثامن الحجج، علي بن موسي الرضا(ع) در روز عيد سعيد فطر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه رب العالمين. والصّلاة والسّلام، علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين، سيّما بقية اللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: «يا ايّها النبي، انا ارسلناك شاهداً و مبشّراً و نذيراً، و داعيا الي اللَّه باذنه و سراجا منيرا.(1)» خداي بزرگ را سپاسگزارم كه اين توفيق را به بنده عنايت فرمود كه در اين روز عيد و جشن بزرگ اسلامي، در زير سايه آستان بلند

پايه مرقد حضرت ثامن الحجج عليه آلاف التّحيةوالثناء و در جمع شما مردم عزيز و برادران و خواهران زائر و مجاور اين آستان مقدّس باشم. جمع فشرده شما برادران و خواهران مسلمان عزيز و شريف، ان شاءاللَّه مشمول الطاف بي كرانه پروردگار قرار گيرد و اين عيد مبارك و سعيد، بر همه شما فرخنده و خجسته باشد. براي اين كه جهتِ بحثي كه در نظر دارم، پايه و قاعده اسلامي و قرآني و متّخذ از معارف الهي چيده شود، مطلبي از معارف اسلامي رابه حضوربرادران وخواهران عرض مي كنم. آن مطلب اين است كه انسان در اين عالم آمده است تابه كمال برسد. آفرينش بشر براي اين است كه در اين عرصه آزمايش - عالم كونْ و فساد - انسان فرصت پيداكندوبه تكامل نائل شود. اين هدف، مخصوص انسان هم نيست. موجودات ديگرهم به وجود آمده اند تا در اين جا به كمال برسند. البته كمال هر موجودي، متناسب با ساختمان و طبيعت وجود اوست. كمال يك درختِ ثمربخش، اين است كه به ميوه بنشيند. كمال يك بوته گل اين است كه گل معطّر خود رادرمعرض استفاده انسان قراردهد. و كمال انسان نيز متناسب با ذات و شخصيت اوست. اين سخن، البته به اين معنا نيست كه هر انساني دراين عالم قدم مي گذارد، حتماً به كمال خواهد رسيد؛ نه. اي بسا انسانها كه در اين عالَم، سالها عمر مي كنند، امابه كمال نمي رسند. درست مثل اين است كه شماكودك رابه مدرسه مي گذاريد تا عالِم شود؛ اما هر كودكي كه به مدرسه رفت، به طور حتم عالِم نمي شود. بعضي توفيق پيدا مي كنند كه به علم دست پيداكنند و بعضي نه. بايد موانع را شناخت. بايد

ديد چه موانعي باعث مي شود موجودي كه براي تكامل به اين عالم آورده شده است، به كمال نرسد؟ درمورد موجودات ديگر، پيدا كردن مانعِ تكامل، مشكل نيست؛ اما در مورد انسان، چون موجودي پيچيده و داراي ابعاد گوناگون است، پيداكردن موانع رشد و تكامل، بسيار دشوار به نظر مي رسد؛ چون موانع تكامل انسان بسيار متنوّع است. انبياي الهي آمدند تا موانع رابرطرف كنند و جاده تكامل را كه خدا پيش پاي انسان گذاشته، بگشايند و راه رابه اونشان دهند. اين، يك مسأله مهم و موضوع يك بحث بسيار طولاني است. آنچه من در اين جلسه عظيم و در اين مكان حسّاس به شما عزيزان عرض مي كنم، تنها بخشهايي كوتاه و كلياتي ازاين بحث است. اجمالاً، بشر دو نوع موانع بر سر راه خود دارد: يكي موانعي است كه درون وجود خود او قرار دارد و ديگر، موانعي كه بيرون از وجود اوست و درداخل شخصيت و روان او نيست. هردو نوعِ اين موانع، خطرناك و باز دارنده حركتند. از موانع دروني انسان، مي توان به «خُلقيّات فاسد» اشاره كرد. مثلاً در راه تكامل، خودخواهي انسان يك مانع است. خودپرستي و خودبيني - كه انسان فقط شخص خود را به حساب بياورد و ديگران رابه چيزي نشمارد - مانع بزرگي درراه تكامل انسان است كه در او حسد، طمع، حرص و برادركشي ايجاد مي كند. انسانِ مبتلا به اين گرفتاريها، بسياري از جنگها را به راه مي اندازد و بسياري از ظلمها و نامردميها را به وجود مي آورد. منشأ همه اينها، خودخواهي است. از جمله موانع ديگري كه انسان را از راه كمال بازمي دارد، تنبلي، تن پروري، بي اعتنايي به كار و بي

شوقي نسبت به حركت است. شمادر دعاي شب اول ماه رمضان مي خوانيد: «الّلهم اجعلنا ممّن نوي فعمل و لا تجعلنا ممّن شقي فكسل و لا ممّن هو علي غير عمل يتكل.(2)» ببينيد چه عبارتهاي پر مغز و چه درسي در پوشش دعاست! دعا كننده از اين كه جزو كساني باشد كه دچار كسالت و بي عملي هستند، به خدا پناه مي برد. نمي خواهد از جمله كساني باشد كه مي خواهند، اما عمل نمي كنند و انتظار دارند بدون كاركردن نتيجه بگيرند و بدون كِشتن بدروند. « و لا تجعلنا ممّن شقي فكسل و لا ممّن هو علي غير عمل يتكل.» مي گويد: خداوندا! مرا جزو كساني كه فقط به آرزو تكيه مي كنند و به عمل و تلاش نمي پردازند، قرارمده. شما به جوامع عقب افتاده عالم - از جمله جوامع اسلامي خودِ ما در كشورهاي متعدّد - نگاه كنيد! يكي از رازهاي عقب افتادگي و انحطاط اين كشورها - از لحاظ مادّي و معنوي - اين است كه عمل در زندگي شان، نقش زيادي ندارد. اينها دردها و مرضهاي دروني است اينها موانع دروني انسان است كه او را از كار باز مي دارد. از جمله، شهوتراني يا ميل به شهوات؛ كه هر چه مي خواهد انجام دهد، فكر عاقبت را نكند و دنباله رو هوي و هوس خود باشد. در روايت معروفي نقل شده است كه فرموده اند:«ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان، اتباع الهوي و طول الامل(3)»؛ ترسناكترين بلايي كه از ابتلاي شما مسلمانان به آن مي ترسم، اين است كه دنباله روِ هواي نفس خودتان باشيد؛ يعني شهوتراني كردن و شهوات را بر عقل مسلّط ساختن. اينها همه موانع دروني انسان است. يك نوع

موانع هم، خارج از وجود انسان است. مثلاً حكومتهاي ظالم و ديكتاتور، در طول تاريخ مانع تكامل انسانها بوده اند. سرمايه داران بزرگ و زراندوز كه همه تلاش خود را صرف اين مي كرده اند كه خود به نوايي برسند، ديگران را براي رسيدن به مقاصد خود استخدام و استثمار مي كردند. اينها جزو موانع كمال بشرند. فساد آنها، ظلم آنها، قدرت آنها، پول آنها، شلّاق آنها، شمشير آنها، امروز بمب اتم آنها، موشكهاي بالستيك آنها، سياستهاي پيچيده آنها، توطئه هاي تبليغاتي آنها، نيروهاي نظامي آنها، همه و همه، موجب مي شود كه ميلياردها انسان، از راه كمال باز بمانند. در كشورهايي هم كه سلاطينِ مستبد بر انسانها حكومت مي كنند، يا حكّام وابسته به اجانب و قدرتها زمام امور را در دست دارند، انسانها نمي توانند راه كمال را بپيمايند. وقتي نظام اجتماعي، غلط و ظالمانه است و براساس صحيحي استوار نيست؛ وقتي انسانها از حكومت سالم، قانون درست و رجال مؤمن و دلسوز برخوردار نباشند، در چنين شرايطي انسان نمي تواند به تكامل برسد. اگر اين موانع وجود نداشت، چهره عالم و تاريخ به گونه اي ديگر بود؛ يعني اين همه ظلم و فقر و فساد و بدبختي و اين همه پايمال كردن حقوق ضعفا در عالم نبود؛ يعني اين همه برادركشي و محروميت و فاصله طبقاتي وجود نداشت. همه بدبختيهايي كه در طول تاريخ بشر بوده است، امروز هم كه قرن پيشرفتهاي عظيم علمي است، عيناً در دنيا ديده مي شود. اين همه باعث مي شود كه انسان، فرصت و توفيق تكامل پيدا نكند. در اين صورت، انسانها ناقص و تربيت نشده باقي مي مانند و دنياي انسان تربيت نشده، دنياي فاسد و سياه و ظلماني و

پر از رنج و دردي است كه در گذشته تاريخ به مانشان داده است و امروزهم به چشم خودمان در سطح عالم مشاهده مي كنيم. اما تكاملي كه از آن ياد مي كنيم به چه معناست؟ اين كه انسان كامل شود، يعني چه؟ آيا وقتي كه انسان با اختراعات و دانشها و پيشرفتهاي علمي گوناگون مجهّز شد كامل است؟ آيا يك ملت، وقتي ثروتمند شد كامل است؟ آيا وقتي زندگي يك ملت با رايانه و موشكهاي فضايي و ارتباطات ازراه دور مجهّز شد، مي توان گفت آن ملت كامل شده است؟ نه. كمال در منطق اديان الهي و ديد انسانهاي فرزانه، اينها نيست. امكاناتي كه امروز كشورهاي پيشرفته عالم ازآن برخوردارند، مايه قدرت آنهاست؛ اما لزوماً باعث كمالشان نيست. درست است كه پول و سلاح و اختراعات و دانش و فنآوري و پيشرفت علمي، براي يك ملت قدرت مي آورد؛ اما هر قدرتمندي كامل نيست. فرض كنيد شما يك انسان فرزانه عاقل و عالمِ با تقواي پرهيزگار را مقابل يك دزد سبيل از بناگوش دررفته گردن كلفتِ قلدر بگذاريد. مرد دانشمندِ پرهيزكار، جسماً از طرف مقابل ضعيفتر است؛ اما قوّت و زور طرف مقابل، به معناي كامل بودن او نيست. غلط است اگركسي خيال كند «ما بايد تلاش كنيم تابه آنجا برسيم كه مثلاً امروز ملتهاي غربي رسيده اند»! البته علم آنها را بايد به دست آوريم. علمِ شكوفا و پيشرفته اگر در اختيار يك ملت سالم وكامل باشد، مايه خير و بركت است. سلاح مدرن اگر در اختيار يك ملت عاقل و كامل باشد، بي خطر است. انرژي اتمي اگر در اختيار فرزانگان عالم و انسانهاي سالم دنيا باشد، مايه رشد انسانهاست؛ اما اتم،

در دست ملتي كه از كمال برخوردار نيست، تهديد كننده حيات بشري است. موشكهاي قارّه پيما، كلاهكهاي اتمي، زرّادخانه هاي پيشرفته، فناوري فضايي و ارتباطات شگفت آور، وقتي در اختيار قدرتهاي امروز مستكبر دنيا باشد، نتيجه اش چه مي شود؟ نتيجه اش ظلمي مي شود كه امروز امريكا يا قدرتهاي ديگر - و ديروز شوروي سابق - در حق ملتها و ميليونها انسان روا مي داشتند و مي دارند. وقتي سلاح و قدرت و پول و سياست و مطبوعات و تبليغات در اختيار قدرتهاي تربيت نشده عالم باشد، نتيجه اين مي شود كه امريكا از آن طرف دنيا به خليج فارس مي آيد و ناوگان خود را در اين جا مستقر مي كند تا كشوري را بمباران و كشورهايي راتهديد كند؛ خليج فارس را از حالت سالم زيستي خارج كند و به تهديد دنيا و آخرت مردم منطقه بپردازد. چرا اين كار را مي كند؟ چون به قول خودش، مي خواهد منافعش را در اين نقطه عالم تأمين كند! يعني همان حالتي كه يك انسان استثمارگر و ظالم، نسبت به زيردستان خود دارد. البته يك ملت هم ممكن است به ملتي ديگر ظلم كند. در دوران استعمار، ملتهايي از آن سوي عالم و از آن طرف اقيانوسها حركت كردند و به اين سوي دنيا آمدند تا هندوستان، شبه قارّه هند، كشور بزرگ چين، كشورهاي آسيا و كشور عزيز خود ما را زير لگدهايشان بكوبند. آمدند تا انسانها، شرفشان، حيثيّتشان، منافعشان و دين و فرهنگشان را به خاطر منافع خود، لگدمال كنند. امكاناتي كه آنها دارند، علم است، قدرت است، سلاح است؛ اماكمال نيست. نشانه كمال اين نيست كه انساني، انسان ديگري را بدرّد! مي بينيد كه قدرتها، با سلاح و پولي

كه در اختيار دارند، ملتهاي ضعيف را مي درّند. در داخل كشورهاي خودشان هم، وضعيت بهتر از اين نيست؛ يعني در داخل جامعه ثروتمند و پيشرفته و برخوردار از ترقّي و تكامل مادّي امريكا، اختلاف طبقاتي، بسيار زياد است. آن جا به سياهان، فقرا وكارگران ظلم مي شود. انسانهاي بسياري در آن مركز علم وثروت و فنآوري، شب، كنار سگهاي ولگرد در خيابانها مي خوابند. انسانهايي، انسانهاي ديگر رابه ناحق، مي كشند. آمار قتل و آدمكشي و جنايت در امريكا - به نسبت - از همه جاي دنيابيشتراست؛ با اين كه آنها علم، فنآوري، ثروت و پيشرفتهاي مادّي دارند. با اين حساب، مي بينيم كه پيشرفتهاي مادّي، كمال بشر نيست. كمال بشر، چيز ديگري است. كمال بشراين است كه دل و فكر او پاكيزه شود. انسان خيرخواه، انسان بامعرفت، انسان خداشناس و خداپرست، انساني است كه عمل، حركات، گفتار، كردار و حتي خاطرات و خطورات ذهني او، طبق رضاي خدا انجام مي گيرد. از او ظلمي به كسي نمي رسد؛ نسبت به همنوع، مهربان است و در مقابل انسانهاي ديگر و حقوق آنها، احساس تكليف و مسؤوليت مي كند. انبيا، چنين انساني را مي خواهند به وجود آورند. جامعه اي الهي، جامعه اي است با دل انساني؛ جامعه اي است با احساسات و عواطف صحيح و سالم؛ جامعه اي است كه درآن، كسي به كسي و آن جامعه به جوامع ديگر ظلم نكند؛ جامعه اي است كه در آن، هركاري با اين احساس كه «خدا مي بيند و مؤاخذه مي كند» انجام مي گيرد؛ جامعه اي است كه آحادش دچار غفلت نيستند؛ غرق در ماديّت نيستند؛ غرق در خودخواهي و خودپرستي نيستند و كار براي خدا و براي رسيدن به آستان لقاي او انجام مي گيرد. چنين

جامعه اي كامل است و انساني كه در اين جامعه زندگي كند، در نيل به كمال، موفّق است. انبيا آمدند تا چنين جامعه اي را به وجود آورند. اگر جامعه اي كه انسانها و مردمش درست مي انديشند و عمل مي كنند، داراي رحم و مروّتند، داراي احساس مسؤوليت در پيش خداي بزرگند، داراي احساس معنويّتند، غرق در مادّه نيستند و همه چيز رابراي خود نمي خواهند؛ قدرت و رفاه مادّي بيابند، آن پول و قدرت و آن پيشرفت ورفاه مادّي، براي همه انسانهاي دنيا، خير به وجود مي آورد. همان طور كه در صدر اسلام، اسلام آمد و چراغ علم و معنويّت را در دنيا روشن كرد. اسلام آمد و به همان اندازه كه جوامع فاتح صدراسلام از معنويّات برخوردار بودند، عدالت اجتماعي را در سطح عظيمي ازدنيامستقركرد و در سطح دنيا به تربيت انسانها پرداخت. اكنون اين سؤال پيش مي آيد: «پيغمبران براي اين كه انسانها به اين مرحله برسند و موانع راه رابرطرف كنند، چه ارمغان و برنامه و دستوري دارند؟آيات قرآن جواب مي دهد. آيه اي كه در آغاز سخن تلاوت كردم، اصلِ هدف را بيان مي كند: «انا ارسلناك شاهداً و مبشّراً و نذيراً و داعياً الي اللَّه باذنه و سراجا منيرا»؛ اي پيامبر! تو را چراغي روشن قرار داديم دعوت كننده به خدا؛ بشارت دهنده مردم به ثواب الهي و ترساننده آنها از عقاب و غضب الهي و از بدبختيهايي كه درسرِ راه بشركمين كرده است. اما در راه اين هدف، مرحله ديگري هم وجود دارد و آن، تشكيل نظام و جامعه اسلامي است: «لقد ارسلنا رسلنا بالبيّنات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط(4)»، يعني جامعه عادلانه. انبيا آمدند

تا جامعه عادلانه درست كنند. جامعه عادلانه نشانه هاي متعدّدي دارد. نشانه اوّلش اين است كه حكومت درآن جامعه، تحميلي، فاسد و ضدّمردمي نباشد. حكومت پيغمبران، حكومتي مردمي بود؛ براي مردم و در خدمت منافع آنان بود و مردم به پيامبران عشق مي ورزيدند. وقتي پيغمبر ما حكومت تشكيل داد، مردم به اوعشق مي ورزيدند. وقتي ابوسفيان در شب قبل از فتح مكه، به وسيله عبّاس - عموي پيغمبر - آهسته و مخفيانه، در اردوگاه مسلمين گردش كرد و هنگام صبح ديد كه مردم آب وضوي پيغمبر را از يكديگر مي ربايند و به سر و صورتشان مي ريزند، به عبّاس گفت: «عجبا! من كسري و قيصر، پادشاه ايران و امپراطور روم را ديدم؛ اما شوكتي را كه برادرزاده تو دارد، در هيچ كدام از آنها نديدم. آنهابه زور و با سرنيزه برمردم حكومت مي كردند؛ اما اين، بر دلهاي مردم حكومت مي كند؛ عواطف مردم را دارد؛ ايمان مردم را دارد و عشقِ مردم متوجّه به اوست.» چنين حكومتي، با چنان پايه و قاعده مردمي است كه مي تواند اصلاحات كند. اگرآن روالي كه نبيّ مكرّم اسلام صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم، شروع و پايه گذاري كرد، به وسيله سلطنت بني اميّه و بني عبّاس درهم شكسته نمي شد، چهره دنيا به گونه ديگري مي شد. از همين جا، وارد بحثي مي شوم كه مقصود و غرض اصلي من مطرح كردن آن بود: شما برادران و خواهران عزيز اهل بينشيد. بحمداللَّه امروز ملت ايران از بينش ودرك سياسي بالايي برخوردار است. اين را به معناي واقعي كلمه مي گويم، نه براي خوشايند شما. امروز زنها و مردهاي ما در روستاها و شهرهاي دورافتاده هم، مفاهيم سياسي را درك مي كنند. يك

روز درهمين كشور، مفاهيم سياسي مخصوص روشنفكران بود؛ اما امروز شماازهر زن ومرد ما درباره مسأله فلسطين سؤال كنيد، مي بينيد مسأله را مي شناسد؛ يعني مي داند كه فلسطين يك كشوراسلامي بوده است كه صهيونيستهاي غاصب، به كمك قدرتهاي جهاني، سالهاي متمادي است آنجا را گرفته اند و مردم فلسطين - مسلمانان - مشغول مبارزه اند تا آن جا را باز پس بگيرند. امروز در داخل جامعه ما، چه كسي اين قضايا را نمي داند؟ اينها جزو حرفهاي معمولي و عادّي است. قبل از انقلاب اسلامي، كساني كه اين مسأله را در جامعه ما مي دانستند، اقليّت بسيار محدودي از روشنفكران و كتابخوانان - آن هم نه همه شان بودند! امروز ملت ايران، اعم از مرد و زن و پير و جوان، در هر جاي كشور كه زندگي كنند، مي دانند ابرقدرتي خودكامه در عالم وجود دارد كه باسلاح، سياست، تبليغات و زور، به ملتهاي ديگر ظلم مي كند. جايي با زور وارد مي شود، جايي با سياست وارد مي شود - مثل نيكاراگوئه - جايي با ايجاد كودتاي نظامي وارد مي شود، جايي خانه رؤساي كشوررا بمباران مي كند، جايي باتبليغات وارد مي شود و جايي باپول وارد مي شود. اين را همه مي دانند. مسأله استكبار و ترجيح قدرت يك ابرقدرت مستكبر بر منافع ملتها را، چه كسي در كشور ما نمي داند؟ همه مي دانند، شعارش رامي دهند و حرفش را مي زنند. بسيجيهاي روستايي ما كه به جبهه مي رفتند، در وصيتنامه هايشان اين را مي نوشتند. اينها جزو بيّنات جامعه ماست. شما خيال مي كنيد قبل از انقلاب دراين كشور، چند در صد مردم مسأله استكبار و استثمار و غلبه منافع ابرقدرتها بر منافع ملتها رادرك مي كردند؟ فقط تعدادي از روشنفكران. هم اكنون در كشورهاي اروپايي

و درخودامريكا هم، كساني كه اين مسائل را درك مي كنند، به نسبت، از مردم ما كمترند. آنها نمي دانند در دنياچه خبر است، ولي شما مي دانيد. اين، رشد و درك سياسي ست. ملت ما، با اين رشد و درك سياسي، يك مطلب راخوب مي فهمد و آن اين است كه امروز در سراسر جهان، دو پديده واضح وجود دارد كه يكي از ديگري فجيع تر، خشن تر و سخت تر است. اين دو پديده، يكي اين است كه قدرتهاي مسلّط عالم - و به طور مشخّص ابرقدرتِ امريكا - نسبت به كشورها و ملتهاي ديگر، آنچه را خودشان مي خواهند و اراده مي كنند، عمل مي نمايند. يعني درياهاي آزاد عالم را از آن خود مي دانند؛ فضاي عالم را مال خود مي پندارند و براي فرستادن ماهواره و جاسوسي كردن در شهرها و خيابانها و حتي داخل خانه ها در كشورها، از كسي اجازه نمي گيرند! امروز امريكا با ماهواره هاي مجهّزي كه دارد، مي تواند از آن جا كه هست، همين جمعيت ما را به طور مشخّص فيلمبرداري و عكسبرداري كند! مثلاً انسان در خانه و گوشه حياط خانه خودش نشسته كه يك استكان چاي بخورد؛ آنها در آن جا مي توانند اين را ببينند و جاسوسي كنند! با استفاده از همين وسيله بود كه تمام نقل و انتقالات نيروهاي ما را در سالهاي آخرِ دفاع مقدّس، فيلمبرداري مي كردند و خبرش را به عراق مي دادند. اين، كاري است كه دائم به آن مشغول بوده اند. هم اكنون هم، در همه جاي دنيا - هر جا كه منافعشان ايجاب كند - اين كار را انجام مي دهند، و از كسي هم اجازه نمي گيرند. يكي را محكوم مي كنند؛ يكي را تروريست مي نامند؛ يكي را مخالف حقوق

بشر معرفي مي كنند؛ در انتخابات فلان كشور، آدم مي فرستند و دخالت مي كنند؛ تبليغات مي كنند؛ توطئه مي كنند؛ كودتاراه مي اندازند؛ هركاري مي توانند، مي كنند و خودشان راصاحب اختيار دنيا مي دانند. تا ديروز امريكا و شوروي بودند؛ امّا امروز كه آن يكي نيست، اين ميدان را براي خود بازتر ديده است و شلتاق مي كند. اين، يك پديده است كه همه آن را مي دانند؛ شما هم مي دانيد. پديده دوم كه ازاين سخت تر است، آن است كه در هر جا نشاني ازاسلام هست، نسبت به آن جا سختگيري بيشتري مي كنند. فرق نمي كند كه آن جا آفريقاباشد، يك كشور اسلامي مستقل باشد، گروهي مسلمان دريك كشور به صورت اقليت باشد، آسياباشد، كشورعربي باشد، غيرعربي باشد و مردم آن جابه فكرتشكيل يك نظام سياسي اسلامي باشند يا نباشند. هرجا كه ازاسلام نشاني هست، نسبت به آن جا جبهه گيري و صف بندي مي كنند و به توطئه مي پردازند. اگر توانستند توطئه راعملي كنند، مي كنند و اگر نتوانستند، كمين مي كنند تا در فرصتي مناسب، به عملي كردن توطئه خود بپردازند. اين راملت مامي بيند و مي فهمد. و امّا، علت چيست كه بااسلام مخالفند؟ اين قضيه، يك بار ديگر هم در يك برهه تاريخي ديگر اتّفاق افتاده است و آن، هنگامي بود كه امپراتوري قبلي انگليس يك قرن قبل يا كمي بيشتر سرپرستي دنيا را از آن خود مي دانست! انگليسيها، آن زمان، در همه دنيا دست وپاي خودشان را بازكرده بودند و هر جا كه ازاسلام خبري بود، نسبت به آن حسّاستر بودند. من بيست، سي سال پيش از اين كه درباب مسائل شبه قارّه هند مطالعه مي كردم و مي نوشتم، متوجّه شدم در ميان گروههاي استقلال طلب هندوستان كه عليه انگليسيهامبارزه مي كردند - و ميان آنها،

هم مسلمان بود هم هندو و هم سيك - انگليسيها نسبت به مسلمانان حسّاسيت خاصي داشتند! آنها با هندوها و سيكها كنار مي آمدند، ولي با مسلمانان آبشان به يك جوي نمي رفت! لذا در وهله اوّل به سراغ مسلمانان مي رفتند تا آنها را سركوب كنند. يك لُرد انگليسي در همان روزگار گفته بود: «ما وقتي به تجربه هاي زمان خود مي نگريم، احساس مي كنيم اسلام با ما ذاتاً دشمن است!» انگليسيها آن روز به اين نتيجه رسيده بودند وبراين اساس عمل مي كردند. در افغانستان همين كار راكردند، درهندهمين كارراكردند و درايران نيز همين كار را كردند. امروز هم استكبار امريكا و ايادي آن، عين همان تجربه را عمل مي كنندوپيش مي روند. عامل همه اينها هم اين است كه ازاسلام، بيش ازپيش ترسيده اند! ترس مضاعف اينها چه وقت آشكار شد؟ آن هنگام كه نظام جمهوري اسلامي در ايران به رهبري قائد امّت و انسان بزرگ دوران معاصر و چهره كم نظيرتاريخ ما، امام خميني بزرگ رضوان اللَّه تعالي عليه شكل گرفت و او پرچم اسلام رادراين كشور برافراشت و چنين حكومت مقدّسي را به وجود آورد. باورشان نمي شد كه اسلام زنده شود و حكومت ايجاد كند. وقتي حكومت ايجاد شد و قدرتش را ديدند؛ نيروي نفوذ و تأثير گذاري اش را روي انسانها ديدند؛ قدرتش را بر روي ملتهاي ديگر ديدند؛ بي باكي اش را در مقابل تهديدها ديدند؛ بي طمعي و فريب نخوردنش را در برابر تطميعها ديدند، فهميدند حكومتي كه بايد با آن مبارزه كنند، اين است. ابتدا مي گفتند ما با «بنيادگرايي» مخالفيم. بنيادگرايي اصطلاحي است كه آنها در خصوص پايبنديِ ايماني ملت مسلمان به قرآن و اسلام به كار مي برند. به همين كه شمااسلام

و قرآن را دوست مي داريد بنيادگرايي مي گويند و در دنيا آن را يك دشنام مي دانند! بعضي بي عقلها هم درگوشه وكنار دنيا باورشان شده است و تا مي گويند «شما بنيادگراييد»، فرياد برمي آورند: «مابنيادگرا نيستيم!» انگاربنيادگرايي خصوصيّت بدي است! بنيادگرايي يعني پايبندي به اصول درست و متقن. اين، بنيادگرايي است. باري؛ ابتدا مي گفتند: «با بنيادگرايي مخالفيم.» بعد ديدند نه؛ اسلام درهرجا كه هست؛ آن جاكه ايمان با او همراه است و آن جا كه مردم دلشان به ياداسلام مي تپد، همين خطر، عيناً وجوددارد. لذا شما ملاحظه كرديدكه در جمهوريهاي شوروي سابق، امريكاييها با دستپاچگي خودشان را رساندند و تلاش كردندتا شايدبتوانند مردم را از اسلام، از رابطه با اسلام و ايران اسلامي بازدارند. البته ممكن است بعضي آدمهاي غافل در اين سرزمينها تحت تأثير قرار گرفته باشند؛ اما ملت آذربايجان، ملت تركمنستان، ملت ازبكستان، ملت تاجيكستان و ساير ملتهاي بزرگي كه درآن نقطه از جهانند و مسلمانند، دلشان به عشق اسلام مي تپد. دليلش هم اين است كه بعد از هفتاد سال كه نامي ازاسلام نبوده و هرچه بوده ضدّاسلام بوده، بدون اين كه كسي تبليغي كرده باشد، شعار اسلام مي دهند. اين، نفوذاسلام رانشان مي دهد. امريكاييها به آن جا رفتند تا شايد مانع شوند. اصل قضيه، مبارزه آنها بااسلام است؛ امّا اين مبارزه، در محور و مركز اصلي اش، متوجّه جمهوري اسلامي است. چرا؟ براي اين كه مي دانند اگر بتوانند جمهوري اسلامي را از صحنه خارج كنند، ديگر ملل مسلمان، حساب كار خودشان را مي كنند و مأيوس مي شوند. مي خواهند آنها رامأيوس كنند. اما چگونه مي خواهند جمهوري اسلامي را از صحنه خارج كنند؟ راههايي دارد كه هر كدام رابتوانند، عمل مي كنند. يكي از راههايش اين بود كه جنگ

را تحميل كنند؛ و كردند. يكي از راههايش اين بود كه محاصره اقتصادي كنند؛ كه سالهاي متمادي كردند. چنان كه امروز هم محاصره اقتصادي بسيار ظريف و و در عين حال محكمي، عليه جمهوري اسلامي وجود دارد. يكي ازراههايش اين است كه محاصره تبليغاتي كنند. شما، هر راديويي از راديوهاي وابسته به شبكه تبليغاتي «صهيونيستي - امريكايي - استكباري» را كه باز كنيد، به طريقي باانقلاب اسلامي وجمهوري اسلامي مبارزه مي كند. بعضي صريح و بعضي غير صريح و ظريف. اين كه شما ملاحظه مي كنيد در همين روزهايي كه تب و تاب انتخابات در كشور ماست، از اطراف دنيا، راديوها روي انتخابات تفسير مي گذارند، به چه قصدي است؟ حرفهايي كه مي زنند دقيقاً به قصدضربه زدن است. مي دانند كه انتخابات با حضور مردم، تثبيت و محكم كننده نظام جمهوري اسلامي است. مي دانند كه يك مجلس قوي، يك مجلس مردمي با دويست وهفتاد نماينده سالم و صالح، براي اين نظام پشتوانه است. مي دانند كه قوانين مردمي و به نفع مردم، از چنين مجلسي صادر مي شود. مي خواهند اين مجلس را ضعيف كنند. اگر امريكا و استكبار بدانند مي توانند كاري كنندكه پنج ميليون رأي دهنده كم كنند، سه ميليون رأي دهنده كم كنند، يك ميليون رأي دهنده كم كنند؛ هرچه داشته باشند خرج مي كنند كه اين كار انجام شود؛ چون برايشان مهم است. اين كه ميليونها انسان از تمام اكناف كشور، پاي صندوقهاي رأي بروندونمايندگان خودشان را معيّن كنند، چه دموكراسيِ روشن و سالمي رانشان مي دهد! مي دانند كه اگراين كارانجام گيرد، تبليغاتشان باطل مي شود. استكبار در تبليغات خود، شرم وحيا نمي شناسد. واضحترين دروغها را با بلندترين صداها مي گويد؛ درحالي كه درتمام منطقه خاورميانه،

هيچ نظامي وجودنداردكه پيوند ميان مردم و مسؤولينش به استحكام پيوند ملت و مسؤولين كشور ما باشد. اين را آنها مي دانند. در زمان حيات امام رضوان اللَّه عليه، عشق مردم به امام را مي دانستند. با اين همه، مرتب مي گفتندكه مردم، اين رژيم را - به اسم رژيم فلان؛ اسم امام رامي آوردند - قبول ندارند! ولي در رحلت امام، آن تشييع جنازه، آن اشك و آه، آن عزاي تمام نشدني را به چشم خودشان ديدند و همه حرفهايشان باطل شد. باز هم مي گويند! مي بينند كه وقتي «روز قدس» اعلام مي شود، ميليونها نفر - از همه قشرها - به خيابانها مي آيند و عليه استكبارو درجهت اهداف نظام جمهوري اسلامي شعار مي دهند. اين را مي بينند و مي دانند. درعين حال، مي گويند «در ايران نظام مردمي حاكم نيست»! «دموكراسي نيست»! «مردم ازجمهوري اسلامي روگردان شده اند»! اگربتوانند كاري كنندكه انتخابات، كه مظهر حضورمردم است، انتخابات بي رونقي باشد؛ خلوت باشد و بي شوروشوق باشد، مي كنند. حاضرند هزينه هاي بسيار صرف كنند كه انتخابات، انتخابات نشود! لذامي بينيد همه مزدورهايشان، منافقين خائن - مزدوراني كه درخانه دشمن نشستند وعليه جمهوري اسلامي وملت ايران شمشيركشيدند و به سينه هاي مردم تيراندازي كردند و در خانه هاي مردم بمب گذاشتند و جوان وپير را كشتند و كارگر و كاسب رانابودكردند و بر زن و مرد رحم نكردند - از يك طرف؛ آنهايي كه در امريكا نشسته اند از طرف ديگر - هر كس كه پولي از دستگاههاي استكباري مي گيرد - روزنامه و راديويي راه انداخته، همه و همه تلاش مي كنندكه اين انتخابات رابي قدر و بي ارزش كنند تا شايد بتوانند از اعتبار آن بكاهند. چرا؟ براي اين كه باضعيف شدن حضورمردم،

چهره مردمي نظام در دنيا ضعيف مي شود. آنها اين را مي خواهند. اين هم يكي از راههاي تضعيف كردن است: تضعيف تبليغاتي، تضعيف سياسي، تضعيف اقتصادي و تضعيف نظامي. اين حقيقت را دشمنان ما خيلي خوب فهميده اند كه اسلام، همچنان كه توانست نظام جمهوري اسلامي راپايه ريزي كند وبرخلاف توقّع و خواست ابرقدرتها اين معجزه بزرگ را به وجود آورد، همين اسلام هم به اين ملت قدرت و شجاعت بخشيده و آنها را در مقابل دشمنانش نيرومند كرده است و نمي گذارد جمهوري اسلامي و ملت شجاع و بزرگ ايران شكست بخورند. اين را خوب فهميده اند. من درپايان عرايضم، براي نتيجه گيري از اين سخن، به همه ملت ايران توصيه مي كنم كه موانع راه را شما بايد برداريد. راه براي ماروشن است؛ موانع راه هم براي ملت ايران روشن است. بايداين موانع رابرداريد؛ هم موانع دروني و هم موانع بيروني را. موانع دروني را بايد با تضرّع به درگاه پروردگار، بادعا، با توجّه، با تربيت و تهذيب نفس، با تقويت اخلاق، با عبادت و با توسّل، از پيش پا برداريد. اگردل ما سالم نباشد، نمي توانيم دنياي سالمي درست كنيم. اگر در درون خودمان معيوب باشيم، نمي توانيم عيب جامعه و جهان رابرطرف كنيم. ملت ايران بارسنگيني بردوش دارد و بايد آن را به منزل برساند. بايد دنيايي بسازد كه هم براي خودش شيرين باشد و هم براي جوامع ديگر. شما مي توانيد چنين كاري بكنيد؛ اما شرطش اين است كه هر يك از ما، درصدد تهذيب نفس خودمان باشيم. نماز باتوجّه، انس باقرآن، دعاوتوسّل، تضرّع، روزه ماه رمضان و عبادات نيمه شب ،مخصوصاً براي جوانان، كه تأثيرپذيريشان زياد است، مي تواند مهذّبِ نفس باشد. من دراين ماه

رمضان - بخصوص در شبهاي احيا - كمتر شبي شد كه جوانان را از صميم قلب دعا نكنم. جوانان تعيين كننده و آماده اند. دشمن مي خواهد جوانان ملت ايران را از او بگيرد. چگونه؟ بافاسدكردن؛ باگرفتن احساس مسؤوليت ازآنها؛ با گرفتن شور و شوق ايماني از آنها؛ باسرگرم كردن آنها به لهو ولعب و انداختن آنها در دام شهوات. اگر جوانان يك ملت، سالم و مؤمن باشند، همان اتّفاق مي افتدكه شمادرجبهه هاي نبرد هشت ساله ديديد. جوانان مؤمن، جوانان پرحماسه و جوانان پرشور ما، چنان ايمان و صفايي از خود نشان دادند كه درعرفاي كهنسال، نظير آن راكمتر مي توان پيدا كرد. اين جوانان در ميدان جنگ، به پشتوانه همان ايمان، توانستند سدهاي مستحكم رابشكنند، پاي دشمن را قطع نمايند و از تجاوز جلوگيري كنند. اگر اين جوانان نبودند؛ اگر اين ايمان نبود؛ اگر اين شوروشوق نبود، مي دانيد بر سراين ملت وبر سر اين كشور چه مي آمد!؟ و اما جوان ناسالم و جوان سرگرم شهوات و غرق در مادّيات ولهو و لعب و فساد اخلاقي و جنسي وانواع واقسام فساد چه مي شود؟ همان مي شود كه در بعضي از كشورهاي دنيا مشاهده مي كنيم؛ كه قدرت استكباري بر گرده هايشان سوار است و از آنها نفس در نمي آيد! چرا؟ چون جوان، وقت ندارد! جواني كه مشغول لهو و لعب و مي و مطرب و سرگرم فسادوفحشا و شهوت است، مگرفرصت اين راداردكه به مبارزه بپردازد يا حرف جدّي بزند!؟ مي خواهند جوانان ما را به اين طريق بكشانند. خود جوانان بايد مواظب باشند. ما به دولت، به پدران و مادران، به وزارت ارشاد، به صداوسيما و به دستگاههاي مختلف هم سفارش مي كنيم؛ امّا، سفارش اصلي من به

خود شما جوانان، اين است كه مراقب باشيد؛ مواظب باشيد و خاكريزهايتان رامحكم كنيد تا دشمن نتوانددر سنگرهاي شما نفوذكند. بااين روحيه ايماني و استوار است كه مي توانيد شاخ استعمار را بشكنيد و اسلحه را از دستش بگيريد تا ملتتان بتواند نفسي بكشد؛تا بتوانيدكشوررا بسازيد؛ تا بتوانيد سطح زندگي رابالا ببريد؛ تا بتوانيد مشكلات و گره هايي را كه ميراث سالها دوران استعماروسلطه اجانب است، ازبين ببريد. اين، موانع دروني است. زن و مرد و دختر و پسر فرق نمي كنند؛ همه بايد موانع دروني را از سر راه بردارند. ما نيز همين طور. اي مسنها و پيرها؛ كار ما سخت تر از كار جوانان است. و اما، موانع بيروني. امروز سنگر اصلي در سطح عالم، جمهوري اسلامي است. اين سنگر را بايد محكم نگه داريد. با چه چيز؟ با اتحاد واتّفاق؛ باهمدلي ميان آحادمردم وميان مردم ومسؤولين كشور؛ با همدلي ميان مردم و دولت، ميان مردم و مجلس، ميان دولت و مجلس، ميان كارگزاران كشور و ميان آحاد مردم. گروههاي مختلف، جناحهاي مختلف، سياستها و جهتگيريهاي مختلف، در مقابله با دشمن، بايد با هم باشند و كاري نكنندكه دشمن سوء استفاده كند. اختلاف سياسي مانعي ندارد؛ اختلاف نظر مانعي ندارد؛ مبارزات انتخاباتي به شكل سالم، مانعي ندارد؛ اما خراب كردن يكديگر، خراب كردن چهره كشور، خراب كردن ذهن مردم و چهره مسؤولين دلسوز، اشكال دارد. ايجاد سؤال و ابهام در ذهن مردم، اشكال دارد. با وحدت و يكپارچگي، «كأنّهم بنيان مرصوص(5)»، مثل يك دژ پولادين، درمقابل دشمن بايستيد؛ مثل چند برادر دريك خانه. ممكن است دو برادر از يكديگر كدورت و گله هم داشته باشند، اما در مقابل كسي كه به خانه

آنهاحمله مي كند، دوش به دوش، بايد دركنارهم بايستند. آحاد ملت بايد اين گونه باشند. اين، يكي از ويژگيهايي است كه دراين سنگر مي توانيدحفظ كنيد. دوم، حضور در صحنه هاي سياسي است. راهپيمايي روز قدس، بسيارخوب بود. راهپيمايي بيست و دوم بهمن، بسيار خوب بود. ملت عزيز ما، درمقابل دشمن، آزمايش بسيار خوبي داد و دشمن را مأيوس كرد. انتخابات هم درپيش است. همه بايد شركت كنند. البته عدّه اي كه دلشان از اسلام چركين است، شركت نمي كنند. نكنند! عدّه اي دلشان از حكومت اسلامي چركين است. اگر بپرسيد «چه مي خواهيد؟» مي گويند «ما همان رژيم وابسته به امريكا را مي خواهيم.» آنها از حساب خارجند. ما با آنها كاري نداريم. داد مي كشند كه «انتخابات آزاد نيست!» آزادي انتخابات به چيست؟ آزادي انتخابات اين است كه اجازه بدهند كساني كه مي خواهند مملكت را دو دستي به دشمن تسليم كنند، وارد مجلس شوراي اسلامي شوند؟! آزادي اين است؟! انتخابات آزاد، انتخاباتي است كه مردم با خيال راحت، همان كسي راكه مي شناسند و مي دانند و اطمينان پيدا مي كنند كه در خدمت آنهاست، به مجلس بفرستند. دستگاههاي امين اين كشور، رأي مردم را مي خوانند و نمايندگان به مجلس مي روند. دستگاهها امينند. من در نماز جمعه هم گفتم؛ الان هم مي گويم: من به دستگاههاي مباشرِ كارِ انتخابات اطمينان دارم. بعضي بيهوده اعتراض نكنند. شوراي محترم نگهبان مورد اعتماد كامل ماست. وزارت كشورمورداعتمادكامل ماست. همه تلاش مي كنند و زحمت مي كشند. البته يك نكته را بايد اين جا عرض كنم: كساني كه صلاحيتشان رد شده است، شوراي نگهبان برطبق ضوابط وقانون با آنها رفتاركرده و معنايش اين نيست كه همه، آدمهاي نابابي هستند؛ نه، معنايش اين نيست. كسي حق ندارد فردي راكه صلاحيتش رد

شده - درهرجاي كشور - متّهم كند، كه «لابد شما پرونده سنگيني داريد! لابد شما جنايتي كرده ايد! لابدشماكار خلافي كرده ايد! لابددزدي كرده ايد!» نه، اينها نيست! قانون ضوابطي را معيّن كرده و شوراي نگهبان، با امانت كامل، برطبق آن ضوابط قانوني، كساني را در فهرست قبول شدگان مي گذارد و كساني را خارج مي كند. آنهايي كه خارج مي مانند، يعني بااين ضوابط منطبق نبوده اند. چه بسا آدمهاي صالحي هم باشند. البته آدم ناباب هم ميانشان هست؛ نه اين كه نيست؛ امااين طور نيست كه هر كس صلاحيتش رد شده، بگوييد «لابد ايشان آدم خائن و نابابي ست!»؛ ابداً! اگر اين مسائل را رعايت كرديد، جمهوري اسلامي مستحكم مي ماند و روح امام شاد مي شود. من به شماعرض مي كنم: خداي متعال، وعده كرده است كه «اگردر راه من حركت كنيد، شماراهدايت و كمك مي كنم.» پروردگارا! تو شاهدي كه اين ملت، در راه تو حركت كرده است. به محمّد و آل محمّد، او را هدايت كن. پروردگارا! توشاهدي كه مسؤولين اين كشور، براي تو كار و حركت مي كنند. آنهاراباهدايت شامله خود، هدايت فرما! دراين نزديك غروب روز عيد فطر، بهتراز همه اين است كه چند تا دعا كنم: پروردگارا! به محمّد و آل محمّد تو را سوگند مي دهيم، ما را از منتظران واقعي امام زمان قراربده. قلب مقدّس امام زمان را از ما راضي و خشنود كن. ما را در جهت هدفهاي والاي اسلام به حركت در آور. ما را در جهت هدفهاي والاي قرآن هدايت كن. پروردگارا! دلهاي ما را در مقابل توطئه هاي دشمنان، محكم كن. پروردگارا! مشتهاي مارا، درمقابل طمع ورزان نسبت به اسلام و مسلمين، مستحكم كن. پروردگارا! پيروزي بر شيطانها رابه بندگان صالح

خودت نشان بده. پروردگارا! ما را امّت حقيقي اسلام و رهروان حقيقي راه قرآن قراربده. پروردگارا! مارا در راه خودزنده بدار و درراه خود بميران؛ مرگ مارادرحين جهاددرراه خودت قراربده؛ مرگ ما را به شهادت در راه خودت قرار بده. پروردگارا! دلهاي ماراازآلودگيها پاك كن. پروردگارا! جانهاي ما را به خودت نزديك كن. پروردگارا! نور معرفت و محبّت خودت را بردلهاي تيره ما بتابان. پروردگارا! روح مقدّس امام عزيزمان را مشمول الطاف و فيضهاي كامل خود قراربده؛ او را از اين امت، جزاي خيرعنايت فرما؛ ما را پيروان واقعي اوقراربده. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، در ظهور و فرج وليّ عصر ارواحنافداه، تعجيل فرما و ما را از ياران آن بزرگوار قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) 1- احزاب؛ 45-46.

2) مفاتيح الجنان: دعاي وارده از امام محمّدتقي عليه السّلام. 3) بحارالانوار: ج 77، ص 419. 4) 1- حديد: 25. 5) صف؛ 4.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با جمع زيادى از معلّمان و كارگران

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با جمع زيادي از معلّمان و كارگران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً به همه برادران و خواهران عزيز معلّمان و كارگران - خوشامد عرض مي كنم و اميدوارم كه به توفيق و فضل پروردگار، شمادو قشر فعّال و سازنده، بتوانيدنقش ومسؤوليت بزرگ خودتان را به بهترين وجه در كشور عزيز و محيط اسلامي مان، هميشه ايفا كنيد، كه اين خود، ضامن پيشرفت كشور خواهد بود. سالروز شهادت امام صادق عليه الصّلاةوالسّلام را به شيعيان و رهجويان آن مشعل عظيم الهي تسليت عرض مي كنم. همچنين يادبود شهادت استاد شهيد بزرگوار، مرحوم آيةاللَّه مطهّري را گرامي مي داريم؛ كه هرچه از شهادت آن عزيز مي گذرد، آثار و بركات معنوي فكري او، ابعاد تازه تري را از خود

نشان مي دهد. آثار فكري و علمي آن روحاني بزرگوار، روزبه روز بيشتر در افق مطبوعات كشور و معلومات ديني ما آشكار مي شود و انسان مي فهمد كه يك روحاني متفكّر و داراي مسؤوليت، چه زندگي پرباري مي تواند داشته باشد. لازم است جوانان، مخصوصاً آنهايي كه با معرفت و دانش سروكار دارند - مثل روحانيون، معلّمين، دانشجويان و نويسندگان - با آثار شهيد مطهّري ارتباط نزديك برقرار كنند و كتابهاي آن بزرگوار را بخوانند. اين كتابها حقيقتاً بينش وسيعي و در موارد بسيار، بينش نويني به خواننده خود مي بخشد. اميدواريم خداوند متعال، فضل ورحمت خود را بر اين روح مطهّر نازل فرمايد و جامعه ما را قدردان او كند و راه تحقيق وتفحّص و نوآوري و فهم بيش ازپيش را، در زمينه معارف بشري و اسلامي، براي جامعه ما هموار فرمايد. و اما، دو مناسبت مهم هست كه نمي توان از آنها به آساني گذشت. يك مناسبت مربوط به كارگران است و ديگري مربوط به معلّمين. اين دو قشر، سازندگان جامعه اند. در مورد كارگران، نكته اي كه لازم است عرض كنم اين است كه كار، يك ارزش و يك فضيلت اسلامي است. فقط اين نيست كه كسي كه كار مي كند، سازندگي و توليد مي كند - چه توليد صنعتي وفنّي، چه توليد كشاورزي و چه هرگونه توليدي كه براي جامعه به نحوي مفيد وسازنده است - و شغلي راانجام مي دهد تا ناني بخورد؛ بلكه هر كارگر توليدكننده، درحال زنده كردن و مجسّم كردن يك فضيلت اسلامي است. كار، فضيلت و ارزش است. با بيان ديگري مي توانيم عرض كنيم كه نظام اسلامي و ميهن عزيز ما، در طول سالهاي بعدازانقلاب تا امروز، با دشمنان روبه رو و سينه به سينه بوده است.

اين، حقيقت واضحي است كه در طول سالهاي متمادي تا امروز، دشمنان اسلام و ايران و دشمنان فضيلت و درستي، هيچ فرصتي را براي ضربه زدن به جمهوري اسلامي و به ايران عزيز و به ملت ايران ازدست ندادند. البته غالباً شكست خورده اند؛ اما خباثت و نيّات سوء خودشان را نشان داده اند. گرچه دربسياري از موارد، كاري ازپيش نبرده اند. پس محيط ايران اسلامي، محيط تلاش براي مقابله با دشمنان است. دنياي امروز دنياي مبارزه است. هركس كه درمقابله با گرگهاي آدمي خوار، دفاع و مبارزه نكند، كارش ساخته است. هرملتي كه بادشمنان و جهانخواران، مقابله نكند، از بين رفته است؛ همچنان كه نمونه هاي واضحش را در دنيا مي بينيم. در اين ميدان عظيمِ مبارزه جهادي ومبارزه اسلامي، كار، يك مبارزه است. شماكه كارگر هستيد، در هر كارخانه، در هر مزرعه ويادر هرنقطه كه مشغول كاري هستيد، اين كار، كشور شما را از دشمنان و بيگانگان بي نياز، و به آباداني كشور و آسايش مردم كمك مي كند. شما در حال مبارزه ايد و اين مبارزه بسيار مؤثّري ست. اگردردوران جنگ، مبارزه كارگران در دستگاههاي توليدي ودر صف توليد نبود، ما در جنگ وضع بدي پيدا مي كرديم.لذا شما مشاهده كرده ايد كه در طول اين دوران - بخصوص در اوايل پيروزي انقلاب - دشمنان تلاش مي كردند كارخانه ها يا مزارع را ازكار توليدي محروم كنند. شايد يادتان باشد كه آن اوايل، چقدر شب نامه منتشر مي شد و چقدر براي تعطيل كردن كارخانه ها تلاش و تبليغات مي كردند. البته دشمن كه نمي گويد«من مي خواهم كارخانه تعطيل شود تا اسلام شكست بخورد.» اين را كه صريحاً اعتراف نمي كند. دشمن كه نمي گويد «من مي خواهم كارخانه ها تعطيل شود تاايران محتاج بماند.» دشمن روي اقدامات

خود، اسمي مي گذارد كه نيّت پليدش را مكتوم و پنهان بدارد. به عنوان «حقّ كارگر،» به عنوان «گرفتن حقوق محرومين» و از اين قبيل، شعارهاي دروغين درست مي كردند تا كارخانه هاي ما را به تعطيل بكشانند. اين تلاش را چه كسي جواب داد؟ اين تلاش را چه كسي خنثي كرد و چه كسي بر دهان دشمنان اسلام و جمهوري اسلامي زد؟ همين طبقه كارگر. همين دستهاي كارگران ما كه با دلهاي مؤمن حركت مي كردند. وقتي دستِ كارآمد، با دل مؤمن همراه و همنوا باشد، آن وقت كارها كيفيّت پيدا مي كند. من مي خواهم عرض كنم: كارگران كشور، در هرنقطه كه مشغول كار سازنده اي براي آباداني كشور هستند، بدانند كه مشغول مبارزه اند. اين مبارزه را هر چه مي توانيد باكيفيّت بهتر و محكمتر انجام دهيد. اين حديث را مكرّر عرض كرده ام كه فرمود: «رحم اللَّه امرء عمل عملا فأتقنه(1).» خداوند رحمت كند كارگر و كسي را كه كاري انجام دهد، و خوب و محكم انجام دهد. كارگر مسلمان بايد كارش را بالاتر و بهتر از معيارها و حدود و استانداردهاي كار اجراكندو تحويل دهد. اين، فرهنگ و دستور اسلامي است. اين روزها - كه روزهاي بزرگداشت كارگران است - عرضم اين است كه هم خود كارگران، هم مسؤولين نظام كارگري كشور و هم نويسندگان، بايد روي اين نكته تكيه كنند كه امروز كار، يك فضيلت و ارزش و يك عبادت و مبارزه است. كار را به عنوان اسقاط تكليف نبايد انجام داد، كه به خود بقبولانيم «حالا كاري انجام دهيم و مسأله از سرمان باز شود!» كار را به عنوان يك امر تحميلي نبايد تلقّي كرد. كار به عنوان مقوله اي «فقط نان در آور» نبايد تلقّي

شود. كارگر با كار خود، علاوه بر اين كه زندگي خودش را تأمين مي كند، زندگي جامعه را نيز تأمين مي كند. واين، يك عبادت بزرگ و عمل الهي ست. و اما راجع به معلّمان ودستگاه تعليم و آموزش. اگر رواياتي كه درباب معلّم است مطالعه شود، از ديدگاه اسلام، حقايقي براي انسان درباره تعليم وتربيت روشن مي گردد. مثلاً فرض بفرماييد در روايتي از رسول گرامي اسلام صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم نقل شده است كه فرمود: «ان اللَّه و ملائكته»؛ خداو فرشتگان «حتّي النملة في جحرها»؛ حتّي مورچگان و خلاصه تمام آفرينش و خلايق «يصلّون علي معلّم الخير(2)»؛ بر معلّمانِ نيكي درود مي فرستند. اين، امتياز بسيار عظيمي است. يا در روايتي ديگر از همان بزرگوار است كه «همه خلايق و فرشتگان و جاندران عالم، براي معلمين استغفار مي كنند.» معناي اين جملات چيست؟ تعليم و آموزش دادن مگر از نظر اسلام چقدر ارزش دارد؟ وقتي كه پيغمبر، «معاذبن جبل» را براي اداره مردم يمن و پياده كردن اسلام دربين آنها به آن سرزمين مي فرستاد، توصيه هايي به او كرد. از جمله توصيه هاي آن حضرت اين بود كه «و بسّ في النّاس المعلّمين(3).» معلّمين را در بين مردم منتشر كن؛ يعني معلّمين در ميان مردم بروند و به آنان بياموزند. اين، جزوپايه هاي اوّلي است؛ يعني آن جا كه اسلام براي اوّل بار مي خواهد وارد شود و جامعه رااداره كند، يكي ازكارهاي اساسي اش ميدان دادن به معلّمين در بين مردم است. در روايتي ديگر، اين گونه آمده است: سه نفرند كه اگركسي به آنهااهانت كند، منافق است - يعني به اين تعبيركه «هيچ كس به آنها اهانت نمي كند مگر منافق.» - اوّلي يك امر تشريفي است و به عنوان يك ارزش تشريفي در اسلام

است: «ذو شيبة في الاسلام»؛ كسي كه در اسلام و در راه اسلام، عمرش رابه سر آورده و محاسنش را سفيد كرده است. دومي كه مسأله مهمي است، «امام مُقسط»؛ رهبر و پيشواي عادل. و سومي «معلّم الخير»؛ معلّمِ آموزنده نيكيها(4)؛ يعني همان كه درس و سواد و دين و دانش را به مردم مي آموزد. اهانت به او، عملي است كه هيچ كس آن رامرتكب نمي شود، مگر منافق. اين قدر ارزش تعليم وتربيت ومعلم در جامعه بالا رفته است. اين، نكته بسيارمهمي است. اما ممكن است معلّم درمحيط خانواده، در محيط كار، درمحيط زندگي و در داد و ستد، با كسي بگو مگو كند. يك كلمه اين بگويد، يك كلمه آن بگويد. اين طور نيست كه حالا اگر يكي بگومگويي با معلّم كرد، بگوييم «اين منافق است»! نه. از اين قضايا درمحيط اجتماعي و محيط زندگي اتّفاق مي افتد. اين نكته براي روشن كردن ارزشها و معيارها درجامعه است؛ يعني معلّم آن قدر ارزش دارد كه كسي حق ندارد به او اهانت كند. در سالهاي اخير،در جامعه ما راجع به معلّمين خيلي صحبت شده است. درباره حقوق معنوي معلّمين، درباره ارزش معلّمين، درباره حقوق مادّي معلّمين، درباره اين كه بايد براي اين قشر تلاش كرد، فكري كرد، كمكي كرد و خاطرشان را از امور زندگي آسوده كرد تابتوانندبه فرزندان مردم برسند. اينهاحرفهايي است كه زياد گفته شده است. كار هم تا حدود زيادي انجام گرفته است ومسؤولين، باز هم مشغولند و كار مي كنند. اميدواريم ان شاءاللَّه به روزي برسيم كه قشر معلّم، ديگر غم وتشويش زندگي مادّي نداشته باشد وبتواندبه كارتعليم و تربيت بپردازد. لكن به نظر من، قضيه از اين بالاتراست. مسأله در اين حد منحصر نمي ماندكه مابه معلّم احترام بگذاريم

يا زندگي اورا تأمين كنيم. قضيه اين نيست. بسياري ازمعلّمين ارزش خودشان را بالاترازاين حرفهامي دانند و حق هم با آنهاست. اين روايات و تأكيد اسلام بر روي تعليم و مقام معلّم، براي امر ديگري است. براي چيست؟ به گمان من براي اين است كه محيط جامعه اسلامي بايد مثل يك مدرسه، محيط تعليم وتعلّم باشد. اصل قضيه اين است. همه شما بايد احساس كنيد كه در جامعه اسلامي، در حال تعلّم؛ يعني يادگرفتن هستيد. هر كس در هر مرحله اي كه هست، مي تواند يادبگيرد. ياد گرفتن كه حد ندارد. ولوعلّامه دهر باشد، بايد ياد بگيرد. اتّفاقاً كساني كه معلومات بيشتري دارند و مزه معلومات را چشيده اند، بيشتر در فكر يادگرفتند. شما كدام عالم را پيدا مي كنيد كه چند جلد كتاب كنار دستش نباشد و شب و روز و وقت و بي وقت آنها را مطالعه نكند؟ اهل علم، اهل معرفت، اهل دانش و كساني را كه طعم علم چشيده اند، نمي شود از دانش جدا كرد. مهم اين است كه در محيط جامعه، احساس مي شود كساني كه معلومات كمتري دارند، متأسفانه براي ياد گرفتن بي رغبتند. اين، مسأله خطرناكي است وبايد درست به عكس شود. يعني شما در جامعه چه كارگر باشيد، چه كاسب؛ چه معلّم باشيد، چه دانشجو؛ چه مشاغل توليدي داشته باشيد، چه مشاغل خدماتي؛ چه مرد باشيد و چه زن؛ هركه و درهر سنّي هستيد، بايد در حال تعلّم و ياد گرفتن باشيد. الي ماشاءاللَّه كتاب هست. پس، وقتهايي را براي كتاب خواندن بگذاريد. چقدر وقت ما در رفت وآمدها، در اتوبوسها، در انتظار نشستنها و در اين گوشه و آن گوشه به حرف زدنهاي بيهوده تلف مي شود! اين وقتهاي تلف شده را اگر روي هم

بگذاريد، از عمر يك دانشجوي پركار، بيشتر مي شود. اگر اين اوقات رابه كار بكشيم و از آنها استفاده آموزشي كنيم - در خانه، در محيط كار، دربين راه - ببينيد جامعه چه خواهد شد! مهم، داشتن معلومات، اُنس با كتاب و اُنس با تعليم وتعلّم است. اين، يك طرف قضيه. اما طرف ديگر قضيه اين است كه همه سعي كنند معلّمِ هم باشند؛ يعني چيزي را كه مي دانند به ديگران تعليم دهند. باز در روايات در باب تعليم، اين معنا زياد تكرار شده است. عالمي كه علم خود را كتمان مي كند، لعنت شده است! اين فقط مخصوص علمِ دين نيست كه البته حساب جداگانه و اهميت ويژه اي دارد. پزشكي كه علم خود را كتمان كند و به شاگردانش تعليم ندهد؛ مهندسي كه علم خودراكتمان كند؛ كارگر خبره اي كه تجربه و علم خود را كتمان كند و در انحصار خويش قرار دهد، و هر كس ديگر كه علم خود را كتمان كند، لعنت شده است؛ مگر وقتي كه ارائه علم و افشاي مطلب علمي، به طور عام مفسده اي داشته باشد.به هر حال بايد محيط جامعه، محيط تعليم وتعلّم و يادگرفتن وياد دادن شود. مسأله اين است. ارزش معلّم، به جهت نشان دادنِ ارزش علم است. اگر همه آفرينش به معلّم درود مي فرستند، براي اين است كه معلّم، علم را در اختيار متعلّم مي گذارد. اين درحقيقت به معناي ارزش دادن به معلومات است. سالهاي متمادي است كه سعي مي شود علم از محيط جامعه دور گردد. روزگاري اين طور نبود. نمي گويم درگذشته هاي دور، همه مردم عالم بودند؛ نه. بيسوادي زياد بود، علم كم بود؛ اما در محيط اهل معرفت، شوق به علم، روزافزون بود. علم

را براي خودِ علم مي خواستند. سالهاي متمادي سعي كردند اين فرهنگ را در جامعه ما عوض كنند. علم، تبديل به يك وسيله شد و علم آموزي وسيله اي براي پركردن شكم! اين ارزش علم را كم مي كند. اگر جامعه اي با معلومات باشد، مقاومتش در مقابل دشمن زياد مي شود. اگرجامعه اي نسبت به علم حسّاسيت داشته باشد، هنگامي كه با كشورها و ملتهاي ديگر هم ارتباط برقراركرد، اوّل سعي مي كند علم آنهارابگيرد. فرمانروايان ايران در سالهاي پيش و در دورانهاي گذشته، كاري كردند كه وقتي موضوع تبادل بين كشور ما و كشورهاي ديگر به وجود آمد، به جاي اين كه مامعلومات و فرهنگ عظيم خودمان رادر معرض ديد مردم عالم قرار دهيم - خيلي چيزهاداريم كه مي توانيم به ديگران بياموزيم - وبه جاي اين كه ما هم از بيگانگان علمشان را يادبگيريم؛ اين طور شد كه ما به آنها - فرض بفرماييد - مصنوعات دستي مان را داديم تا در نمايشگاههايشان آويزان كنند يا نفتمان راداديم تا كارخانه هايشان رابه كار بيندازند و خودمان هم منتظر نشستيم كه آنها فرهنگ فاسدشان را به مابدهند! كساني كه پيشروان ارتباط فرهنگي ايران با غرب بودند، نگفتند «هر ايراني بايد علم غرب را تا آن جا كه مي تواند ياد بگيرد.» اگر اين را مي گفتند، خوب بود. ما از اين استقبال مي كنيم. ماالان هم مي گوييم: دنيا پيشرفتهايي در معلومات دارد. مارا دويست، سيصد سال عقب نگه داشتند و نگذاشتند ترقّي كنيم. مابايدخودمان رابه آنها برسانيم و معلومات آنهارايادبگيريم. پيشروان مذكور، اين را نگفتند. گفتند:«ايران بايد از لحاظ ظاهر و باطن و لباس و شكل و صورت و اخلاق، فرنگي مآب شود!» اخلاق آنهارا بگيرد، لباس آنهارابگيرد، وضع زندگي آنها را بگيرد و ارتباطات

ناسالم آنها را بياموزد! اين را گفتند و نتيجه اش همان شد كه در اواخر دوران منحوس پادشاهي ديديم - كساني هم كه بودند و يادشان هست، ديدند - و هنوز هم آثار و ته نشينها و رسوبهايي تا امروز دارد. تعليم و تعلّم. اين مهم است. تعليم و تعلّم از هر كسي. مابايديادبگيريم. ديروز اسلام به ماگفت:«حتي اگرمي توانيد براي فراگيري دانش به چين برويد.» چين آن روز، با آن فاصله! امروز ما هيچ نقطه اي از دنيا راپيدا نمي كنيم كه اگربخواهيم طولاني بودن راه را نشان بدهيم، اين طور مثال بزنيم كه اين معنارابرساند. پيغمبر اكرم، آن روز مردم را اين گونه به فراگيري دانش تحريض مي فرمود. ما نيز امروز عقيده مان همين است. ما بايد از همه، معلومات بياموزيم. منتها علم رابياموزيم. علم را از آنها بگيريم، نه فساداخلاق را؛ نه آلودگيهارا؛ نه اعتيادهاي مضر را؛ نه بيماريهاي خطرناك را؛ نه اين «طاعون امريكايي» كه اسمش را «اِيدز» گذاشته اند و نه بقيه فسادهاي اخلاقي وغيره را. اينها را از آنها ياد نگيريد، اما علمشان را چرا. محيط جامعه، بايدمحيط آموزش، يادگرفتن وياددادن باشد. البته دركنار آموزش، پرورش و تربيت و تهذيب اخلاقي و تزكيه است. اگرماآموزش رادرست انجام دهيم، تزكيه هم در خلال آن هست. اين جاست كه معلّمين بايد بفهمند نقششان چيست. در جامعه اي كه بر محور آموزش مي چرخد، معلّم كجاست؟ مركزآن دايره و محور آن حركت. در هر كلاسي كه هستيد، در هر محيطي كه هستيد اگر در دانشگاه هستيد و طرف حساب شما دانشجويان دوره هاي عالي هستند، يا در دبيرستان، يا حتّي در دبستان هستيد، يا در كودكستان؛ اگر درحوزه هستيد، درمحيط تعليم وتربيت جديد هستيد؛ هر جا هستيد معلّم

محور حركت جامعه است؛ معلّم معيار كار درست درجامعه است و بايدياد بدهد. اين مهم است. اين مهم است كه يك نفر چنين نقش برجسته و بارزي را در اداره كشورش و پيشرفت دنياي محيط خود ايفا كند. در گذشته نگذاشتند اين نقش درست ايفا شود. مترتّب براين، حرمت معلم در محيط درسي، رابطه دانش آموز با معلّم و حرمت معلّم در محيط اجتماعي و تكريم مردم نسبت به معلّم است. وقتي در جايي عدّه اي حضور دارند و كسي مي گويد: «فلان شخص معلّم است»، آن گروه بايد به آن معلّم احترام كنند و نسبت به شأنش احساس تعظيم وتجليل داشته باشند. امروز تكليف مهم مردم، اين است كه به محيط تعليم و تعلّم كمك كنند؛ هر كس به هر نحوي كه مي تواند. كسي نمي تواند بگويد «امروز كشورما از لحاظ تعليم و تربيت هيچ نقصي ندارد» نه. انصافاً نقصهاي زيادي هست. ما از اوّلِ انقلاب تا كنون، از دستگاههاي مسؤول، مرتّب آمار مدرسه سازي دريافت مي كنيم. درست هم هست. اما باز هم وقتي نگاه مي كنيم، مدرسه هاي ما، در بعضي از نقاط، دوشيفتي و سه شيفتي است؛ آن هم با مشكلات زياد و امكانات كم! اين، يك نقيصه بزرگ است. چه كسي بايد اين نقيصه را برطرف كند؟ من عرض مي كنم: مردم. پولدارها و متمكّنين بايد در رفع اين نقيصه بكوشند. متمكّنين جامعه مانمي توانند معلّم درست كنند. دولت بايد مقدّماتش رافراهم كند تا معلّم درست شود. البته باب تربيت مدرس و تربيت معلّمينِ حرفه اي و فنّي، براي خودش باب جداگانه اي است كه واقعاً تلاش زيادي لازم دارد. اما متمكّنين، فضاي آموزشي كه مي توانندبه وجود آورند؛ مدرسه كه مي توانند بسازند. من عرض مي كنم: امروز اين امر

براي كساني كه مي توانند به آموزش و پرورش كمك كنند، يك وظيفه است. بايد درشهرهاي مختلف كشور و نقاط دور و نزديك، مدرسه ايجاد كنند و بسازند. امروز در خودِ تهران، مدرسه كم داريم. البته در چند سال اخير، افراد خيّر از اين كارها، كم وبيش كرده اند. دولت هم تلاش زيادي كرده است؛ امّا اين روند بايد ادامه پيداكند. در هر محله و شهرك جديدالاحداث، دو باب، سه باب، پنج باب، گاهي ده باب و شايد هم بيشتر، مدرسه لازم است. اين تكليف را بايد خودِ مردم متعهّد شوند و انجام دهند. البته مردمِ متوسّط و مردم طبقات پايين تر ما، غالباً براي اين امور خير، دست و دل بازترند. خطاب من به متمكّنين است؛ به كساني است كه پول دارند و به كساني است كه درآمدهاي نسبتاً خوبي دارند. اينها بايد اين كارها را بكنند و به كمك آموزش و پرورش بشتابند، تا محيط، محيط تعليم وتربيت شود. من اين نكته را هم عرض كنم: امروز شما ملاحظه مي كنيد كه دنيا، دنياي مبارزه دو جانبه است. يك طرف، قدرتمندان و قوي پنجه هاي جهان قراردارند و يك طرف ملتهاي مظلوم و مستضعف. چنين مبارزه اي، امروز جريان دارد. مبارزه واضحي است؛ مبارزه پر مرارتي است؛ مبارزه اي است كه در آن، قدرتمندان، انواع و اقسام كارهاي خلاف را هم انجام مي دهند و ملتها مظلوم واقع مي شوند. همان «ملئت ظلما و جورا(5)» نشانه هايش ديده مي شود. دستهاي پليد قدرت، دنيا را از ظلم و جور پركرده اند. كجاست كه نشاني ازظلم و جور آنها نباشد؟ همان طور كه اميرالمؤمنين عليه الصّلاة و السلام، در آن دوران نسبت به يك نظام فرمودند؛ امروز مي شود نسبت به نظام

استكباري گفت: «ما من بيت وبر و لا مدر الا دخل فيها ظلمهم و نبا بها سوء رأيهم(6)» ظلمشان تمام زواياي عالم راگرفته است. اين ظلم - ظلم جهاني - از سوي مستكبرين و قلدرهاي عالم، تكليفي را روي دوش ما مي گذارد. آن تكليف چيست؟ مبارزه با ظلم. كار ملت ما مبارزه باظلم وجور و بي عدالتي و حق كشي و مردم كشي است. چگونه مي شود اين مبارزه را انجام داد؟ اين مبارزه را با دست خالي از سلاح، شايد بشود انجام داد؛ اما با دست خالي از علم و معرفت وايمان، نمي شود. با بيكاري و بيهودگي و هرزگيِ - خداي ناكرده - نسلهاي روبه رشد، نمي شود انجام داد. اين مبارزه را با هشياري كامل، با ايمان كامل، با تلاش همه جانبه از سوي قشرها - مخصوصاً قشرهاي جوان و نوجوان - بايد انجام داد و اين، وظيفه معلّمين است. اميدواريم كه خداوند متعال توفيق دهد و بتوانيم هريك از ما، در هر نقطه كه هستيم، وظيفه تعليم و تربيت و رشد معنوي جامعه را - ان شاءاللَّه - در حدّ لازم انجام دهيم. خداوند به همه معلّمين كشورمان - در هرنقطه كه هستند - بركت و كمك معنوي عنايت فرمايد و همه كساني را كه در حال سازندگي كشور هستند - بخصوص شما دو قشر معلّم و كارگر را مشمول الطاف و فضل و رحمت خود قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار: ج 22، ص 157. 2) . 3) . 4) . 5) . 6) .

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار اعضاى برگزار كننده «كنگره حج»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار اعضاي برگزار كننده «كنگره حج» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلي خوش آمديد برادران و خواهران عزيز

و مسؤول در اين امر عظيم و اين تكليف الهي بزرگ. همه ما بايد خداوند متعال را شاكر باشيم كه بحمداللَّه اين توفيق را بار ديگر به ملت ما ارزاني فرمود كه بتوانند در موسم عظيم حج و در محشر بزرگ مسلمين عالم، در جايگاه مناسب خود قرار گيرند و قيام و دعوت به حق كنند و قولاً و عملاً، راه را براي مسلمانان عالم، روشن و واضح كنند. اين، توفيق بزرگي است كه انقلاب به ما ارزاني داشت. رهبريِ آن انسان بزرگ زمان ما و آن بقيّه اولياي خدا و قدرت معنوي او و عنايات الهي و توجّهات وليّ عصر ارواحنافداه، اين توفيق را به ملت ايران بخشيد و بحمداللَّه دوباره از سال گذشته، اين توفيق به ملت ايران داده شد. در باب موضوع حج، مطالب زيادي در طول سالهاي پس از پيروزي انقلاب از زبان امام بزرگوار رضوان اللَّه تعالي عليه و ديگر صاحبان معرفت شنيده و خوانده ايم. لكن حقيقت اين است كه حج، از آنچه كه گفته ايم و شنيده ايم، باز هم بزرگتر است و ابعاد مختلف اين تكليف و واجب الهي، چنان است كه اگر سالها درباره آن فكر و عمل كنيم و بياموزيم و به ديگران ياد بدهيم، باز هم بعيد است كه توانسته باشيم همه خصوصيات اين واجب بزرگ را كشف و بيان كنيم. ما به قدر توان و ظرفيّت خودمان چيزي مي فهميم و چيزي مي گوييم و چيزي عمل مي كنيم. دو نكته اساسي در حج هست كه يكي مربوط به شخص هر زائر و هر حاجي است و يكي هم مربوط به مجموعه مسلمين و سياست دنياي اسلام و جهتگيري امّت اسلامي است. نكته

اول، از اين جهت حائز اهميت است كه اگر آن نباشد، كار دومي هم چندان درست انجام نخواهد گرفت. كار سياسي و فرياد سياسي، در دنيا زياد است. آن فريادي كه در دلها اثر مي كند؛ جوامع را عوض مي كند؛ دشمن را حقيقتاً مي ترساند و راه را واقعاً روشن مي كند، فريادي است كه از روي ايمان و از دلِ با تقوا و از انسان عاملِ صالح ناشي شده باشد؛ همان طور كه در انقلاب اسلامي ايران مشاهده شد. پس، خودسازي، مقدّمه و شرط اساسي براي ديگرسازي و جهان سازي و ايجاد تحوّل و پيمودن راههاي دشوار است. لذاست كه در آيات كريمه حج، از ذكراللَّه و استغفار و بازگشت به خدا، مكرّر سخن رفته است. حج، يك هجرت است. هجرت از خود ماست؛ هجرت از منيّت ماست؛ هجرت از آن زنداني است كه ما را احاطه كرده و گوهر يكدانه بي نظير انساني را در وجود ما مخفي و پنهان نگه داشته است. حج، هجرت از خودپرستيهايي است كه از هوا و هوس ناشي مي شود؛ هجرت از خودخواهيهايي است كه ما را از خدا دور مي كند؛ هجرت از طبقه بندي ها و مرزبنديهايي ست كه زندگي انسانها را از هم جدا مي كند و فقير و غني، شريف و وضيع ، بزرگ و كوچك - بر طبق معيارهاي عاميانه مردمي - را به هم نزديك مي كند و در كنار هم قرار مي دهد و وجه مشترك همه انسانها، يعني عبوديّت را در همه زنده مي كند. اصل، اين است. ما، در حج بايد سعي كنيم عبوديّت را در خودمان تقويت كنيم. هجرت الي اللَّه كنيم. حج را قبول و مقبول درگاه پروردگار قرار دهيم. چگونه ممكن است

حجّ ما مقبول باشد؟ وقتي كه اين حج، ما را به خدا نزديك كند. در روايتي نقل شده است كه «اگر مي خواهيد بدانيد آيا حجّ شما قبول شده است يا نه، ببينيد گناهاني را كه مرتكب مي شديد، بعد از حج كنار گذاشتيد يا نه؟ اگر ديديد توفيق اين را پيدا كرديد كه گناهان را كنار بگذاريد، كشف كنيد كه خداي متعال، حج را از شما قبول كرده است و به خدا نزديك شده ايد.» معيار، اينهاست: از گناه خارج شدن؛ به خدا نزديك شدن؛ از خودخواهيها و خودپرستيها دور شدن؛ مثل قطره اي در درياي فضل و رحمت الهي خود را غرق كردن. و اين، اساسي ترين كارهاست. «عليكم القسكم»؛ خودتان را دريابيد. چيزي كه جاي ايثار ندارد، اين است. آن جا كه هر كس در درجه اوّل بايد به فكر خودش باشد، اين جاست! نزديك شدن به خدا؛ توجّه پيدا كردن به خدا؛ باور كردن رحمت و فضل خدا؛ به زبان صادقانه با خدا سخن گفتن؛ كنار گذاشتن دنيا و زخارف دنيا و ماديّات و ارزشهايي كه اطراف ما مثل پيله كرم ابريشم مي تند تا آن نفس ملكوتي را از بين ببرد و خفه كند. اصل، اينهاست. وقتي كه انسان با دلي پاك و روحي طائب با خداي متعال روبه رو شد؛ آن مراسم عظيم را انجام داد؛ حقيقتاً به خدا بازگشت؛ حقيقتاً به خدا هجرت كرد؛ حقيقتاً در مقابل پروردگار عالم تضرّع كرد، آن وقت ابواب بركات هم باز مي شود. من اعتقاد راسخ دارم، يكي از مهمترين عواملي كه موجب شد اين انقلاب پيروز شود و بايستد و مقاومت كند و سختيها را پشت سر بگذارد و دشمن را

ناكام سازد، اين بود كه محور اين انقلاب، يعني آن مرد الهي،آن انسان مؤمن و تقيّ زكيّ واقعي، با خدا در ارتباط روزافزون بود. چنين نبود كه از روز اوّلِ انقلاب تا روز رحلت، امام در ارتباط با خدا يك طور مشي كرده باشد. خير؛ او هر روز در هر برهه اي از برهه هاي حيات، از برهه قبل بهتر بود؛ با كيفيّت تر بود و در آن، به خدا نزديكتر بود. اين را انسان به خوبي احساس مي كرد و اينها واقعيتهايي است. چرا مي بينيم در گوشه و كنار دنيا، اين همه سرمايه گذاريهاي مردمي، گاهي به هدر مي رود و حضور قوي مردمي نتيجه مطلوب نمي دهد؟! چرا مي بينيم در مقابل نهيب قدرتهاي بزرگ، گروهها و افراد، دل و زهره ايستادن پيدا نمي كنند؟ چرا مي بينيم هيبت مستكبرين، جاي هيبت خدا را در دلها مي گيرد؟! چرا به جاي اين كه از خدا بترسند، از دشمنان خدا مي ترسند و عقب مي نشينند و مغلوب مي شوند و سرمايه گذاريها را بر باد مي دهند و خونها ضايع مي شود؟! براي اين كه معنويت كم است. آن جا كه معنويت هست، ارتباط با خدا هست، اتّصال هست، نسبت به فضل الهي باور هست، در مقابل خدا تسليم هست، در پيشگاه پروردگار خضوع و تضرّع هست. در آن جا ديگر ضعف و ترسي وجود ندارد. «الا ان اولياءاللَّه لاخوف عليهم و لا هم يحزنون(1)»؛ تأسفي هم وجود ندارد. وقتي ما براي خدا كار كنيم، اگر به حسب ظاهر پيشرفت كرديم، خشنوديم. اگر پيشرفت هم نكرديم، باز هم خشنوديم. چون براي خدا كار كرده ايم. چون وظيفه مان را انجام داده ايم. چون اداي تكليف كرده ايم. ديديد امام بزرگوار در تمام اين مدّت و در قضاياي مختلف،

هرگز متأسف نبود؛ هرگز نااميد نبود و هرگز احساس پشيماني نداشت! چون تكليف برايش روشن بود و آن را فهميده بود و برطبق آن عمل كرده بود. هر كس طبق تكليف عمل كند، خوشحال و سرافراز است؛ بدون تأسف و اندوه است. ما بايد خودمان را علاج كنيم. بايد متحوّل بشويم. بايد به سمت حيات معنوي اولياي خدا حركت كنيم. اين، علاج همه دردهادر دنيا و براي همه است. حج، يك فرصت بسيار خوب است كه انسان بتواند از دنيا و زخارف دنيا و وابستگيها و طبقه بنديها و خطكشيها و همه آن چيزهايي كه او را از معنا دور مي كند و به ماديّت و خودپرستي نزديك مي كند، جدا شود؛ دور شود، و به خدا نزديك شود. اين، يك فرصت است. نه اين كه همه اين كار را مي كنند. نه اين كه همه اين توفيق را براي خودشان فراهم مي كنند يا از آن استفاده مي كنند. ولي بايد سعي كنيم. اين، اصل قضيه است. «و يذكروا اسم اللَّه في ايام معلومات(2)»؛ اسم و ياد خدا را همواره بايد در نظر داشته باشيم. از شروع حركت از وطن تا رسيدن به خانه خدا، تا شروع مناسك، تا اثناي آن روزهاي حسّاس و تا پايان كار، دائماً يك چيز به ياد حاجي و زائر خانه خدا بايد باشد و آن اين كه رضاي الهي را كسب كند؛ از گناهان توبه كند؛ از آنچه او را از خدا دور مي كند، رو بگرداند و به خدا رو بياورد. اگر به خدا رو كرديم، خدا راه را باز مي كند. «و ان الرّاحل اليك قريب المسافه.» يك قدم به سمت خدا برداشتن، دلِ انسان را روشن

مي كند؛ به انسان فتوح مي بخشد؛ زنگارها را از جلو بصيرت انسان مي زدايد و قدم بعدي و ادامه راه را براي انسان راحت تر مي كند. اين، همان موضوع اساسي در جنبه فردي اين مسأله است. هيچ چيز جاي اين را نخواهد گرفت. نكته دوم در باب مسأله اي است كه به امّت اسلام مربوط است. حج جاي تزاور است: تشاور، تزاور، تعاهد. مسلمانان بايد يكديگر را باز بيابند. نه فقط اجسام يكديگر را، بلكه دلها و فكرهاي يكديگر را. ملتهاي گوناگون بايد شكل امّت اسلامي را در آن جا پيدا كنند؛ احساس وحدت كنند؛ مشكلات بين خودشان را برطرف سازند؛ از مشكلات هم مطلع شوند و مسائل اساسي امّت اسلامي را جستجو كنند. اين، آن هدف بسيار مهم حج است. براي امّت اسلام، منفعتي بالاتر از اين نيست. اگر حُجّاج بتوانند در اين مراسم يا در هر مراسمي در اكناف عالم، ميلياردها تومان پول پيدا كنند، ارزش اين را ندارد كه بتوانند در حج يك گره از گره هاي عمده دنياي اسلام و امّت اسلامي را باز كنند. امروز گره چيست؟ امروز گره اساسي در زندگي مسلمانان، تسلّط استكبار جهاني است. برائتي كه شما اعلام مي كنيد، براي اين است. يك روز برائت از مشركيني بود كه لات و منات و هبل و عزّي را مي پرستيدند؛ اما امروز برائت از سردمداران كفر جهاني و استكبار جهاني است. امروز مظهر شرك و كفر، اينها هستند. آن روز اگر برائت از شيطانهايي بود كه به شكل بتهاي بي جان يا بتهاي جاندارِ كم ارزش و كوچك ظاهر مي شدند، امروز برائت از شيطان بزرگ است؛ برائت از امريكاست؛ برائت از قدرت و هيمنه شيطاني است؛ برائت

از آن بلايي است كه بر همه مسلمين عالم و بر غير مسلمين از ملتهاي مظلوم و مستضعف نازل شده است؛ يعني قدرت استكباري عالم. اين، مهمترين كاري است كه يك ملت، بخصوص يك ملت مسلمان - اگر بخواهد علاج و چاره جويي كند - بايد انجام دهد و مدّ نظر داشته باشد. برائت، حقيقتاً از اركان حجّ است. بالاتر از اركان حجّ است؛ روح حجّ است؛ معنا و هدف و جهت حجّ است. خطاست اگر كسي خيال كند كه مي شود هر يك از اركان و اعمال حج را با روح حج و جهت كلّي آن مقايسه كرد. برائت، اين است. امروز شما به صحنه عالم نگاه كنيد و ببينيد در دنيا چه خبر است! البته قوام تخت قدرت مشؤوم استكباري، فقط به امريكا و رژيم امريكا نيست؛ اما مهمترين پايه آن، امروز رژيم امريكاست. ملتها اسير اين رژيمند. ملتها گرفتار اين سياستهايند. ببينيد امروز با مسلمين عالم چه مي كنند! اگر در هر نقطه از جهان، حركت و تپش نبضي از اسلام يا از مسلمين باشد - حتي بدون جهتگيريهاي مترقّي اسلامي - با آن مقابله مي كنند؛ با آن روبه رو هستند و با آن به دشمني مي پردازند. مسائل فلسطين اشغالي را ببينيد! قريب چهل وچهار، چهل و پنج سال است كه سرزمين فلسطين را با اين سركوب وحشيانه، از مسلمين غصب كرده اند. با اين همه حركات ضدّ بشري كه از سوي رژيم غاصب صهيونيستي انجام مي گيرد، با اين همه گناهان و خلافهاي بَيّن كه هر انساني را دچار انزجار مي كند، امريكا از پشتيباني خود از اين رژيم دست برنمي دارد. روزبه روز پشتيباني خودش را از آن بيشتر مي كند.

اين، به چه معناست؟! كدام تضييع حقوق انسان، از اين بالاتر است!؟ آن وقت، امريكاييها ادّعاي طرفداري از حقوق بشر مي كنند؛ در باره حقوق بشر سخنراني مي كنند؛ حرف مي زنند؛ سياستگذاري مي كنند و موضعشان را نسبت به رژيمها معيّن مي كنند. فلان رژيم در ليست سياه آنهاست، چون به قول آنها «مراعات حقوق بشر را نمي كند!» فلان رژيم امروز از ليست سياه خارج شد! فلان رژيم امروز وارد ليست سياه شد! اينها، دنيايي را بازي مي دهند. افكار عمومي عالم را با اين ملعبه به تمسخر مي گيرند و بشريت را استهزا مي كنند. براي انسانها بلايي از اين بالاتر!؟ درباره جمهوري اسلامي حرف مي زنند و گاهي در خلال حرفهايشان مي گويند كه شرط رابطه ما با جمهوري اسلامي اين است كه حقوق بشر را رعايت كند! خيلي فرق است بين آن حرفي كه ما مي زنيم و آن حرفي كه امريكاييها مي زنند! ما مي گوييم آن كسي كه بايد براي روابط شرط معيّن كند، شما نيستيد. ملت ايران با شما دشمن است. از شما به سبب گناهان بزرگي كه بر دوش رژيمتان است، متنفّر است. حالا مي گويند كه «اگر چنين شود و چنان شود، ما رابطه برقرار مي كنيم!» ما رابطه برقرار نمي كنيم! ما تا وقتي كه شما اين همه در دنيا ظلم مي كنيد؛ تا وقتي كه از رژيم غاصب اسرائيل حمايت مي كنيد؛ تا وقتي رژيمهاي فاسد را در دنيا پشتيباني مي كنيد؛ تا وقتي با رژيمهاي طرفدار مردم و طرفدار استقلال، دشمني مي كنيد، حاضر نيستيم به طرف شما نگاه كنيم. اين شما نيستيد كه شرط معيّن مي كنيد! مي گويند «ما طرفدار حقوق بشريم»! ما مي گوييم: اصلاً شما حقوق بشر را قبول نداريد. شما معتقد

به حقوق بشر نيستيد. شما معتقد به حقوق كمپانيها و سرمايه داران بزرگ آمريكايي هستيد. شما معتقد به منافع نامشروع رژيم امريكا در سراسر دنيا هستيد. شما به حقوق بشر كار نداريد! آن ديروزتان، اين امروزتان! اين قضاياي داخل امريكا و مسأله سياهان! دهها ميليون، شايد پنجاه ميليون يا بيشتر - الان درست در ذهنم نيست - از سياهان امريكا از حقوق انساني محرومند. در داخل شهرهاي امريكا و در زير سايه حكومتي كه خود را پرچمدار حقوق بشر مي داند و انسانهاي عاقل و هوشمند دنيا را به لبخند تمسخر وادار مي كند، اين هزاران انساني كه در سي و چند شهر امريكا در همين روزها سربلند كردند و خشم خود را ابراز كردند، به چه كسي اعتراض داشتند جز به شما؟! به سبب تضييع حقوقشان از كه شكايت داشتند؟! شما شهروندان خودتان را فقط به اين جرم كه پوستشان سياه است، زير پاهايتان لگدمال مي كنيد، آن وقت دم از حقوق بشر مي زنيد؟! شما سالهاي متمادي در مناطق گوناگون عالم، انسانهاي مظلوم را ذبح كرديد. در ويتنام چه كرديد؟ چندصد هزار از نيروهاي آمريكايي براي دفاع از يكي از فاسدترين رژيمها به ويتنام رفتند! رژيم آن روز ويتنام جنوبي، طرفدار حقوق بشر بود يا يكي از فاسدترين رژيمها بود؟! لشكركشي كردند و به آن جا رفتند. نه فقط مسلّحين مقابل خودشان، بلكه زن و بچه ها را كشتند. چقدر از بچه ها را نابود كردند! چقدر از زنها را نابود كردند! چقدر كشاورزان مزارع را از بين بردند و كشتند و گروههايي را در زير خروارها خاك مدفون كردند! اينها حقوق بشر است؟! در همين ايران، سالهاي متمادي از رژيم

ظالم، فاجر و خشن پهلوي حمايت كردند. شاه، طرفدار حقوق بشر بود كه با همه امكانات از او حمايت مي كرديد؟! از همين صدّام حسين كه امروز و از مدّتها بيش تا امروز، صفحات مجلّات و تبليغات امريكايي پر است از بيان خشونتهاي او، چقدر حمايت كردند ؟! به او كمك كردند، به او فناوري دادند، پول دادند، مواد غذايي دادند و در مقابل جنايات بزرگ او، دم نزدند! جلو چشم مردم همه دنيا، شهر حلبچه بمباران شيميايي شد. زن و مرد و كوچك و بزرگ، در يك لحظه، با بمباران شيميايي و باران زهري كه بر سر آنها فرو ريخت، در ميان كوچه ها و خانه ها افتادند و از بين رفتند؛ امّا اينها، دم نزدند. اينها حقوق بشر بود؟! كدام آدم عاقلي در دنيا به اين پرچم حقوق بشري كه اينها بلند كرده اند باور دارد!؟ چقدر ساده لوحند دولتهايي كه با اين شعارها، از حرف خودشان عقب نشيني مي كنند و مواضعشان را از دست مي دهند! چرا؟ چون تبليغات امريكايي اين طور مي گويد! غلط مي كند اين طور مي گويد! اينها خودشان بزرگترين مجرمين دنيايند. اينها روسياهترين سردمداران سياسي عالمند. اينها چه حقي دارند نسبت به اين و آن حرف بزنند؟ حربه اي براي كوبيدن هر دولت و هر حكومتي كه آن را قبول نداشته باشند - حالا يا حق، يا باطل - ساخته اند. ملت اسلام بايد اينها را بداند. ملتها بايد در اين زمينه تصميم گيري كنند. ملتها بايد در مقابل اين زورگوييها بايستند. دولتها ايستادگي نمي كنند. دولتها نمي توانند ايستادگي كنند. متأسفانه بسياري از دولتها در دنيا، به خاطر انقطاع از مردم، قدرت ايستادگي ندارند. آن كه بايد بايستد؛ آن كه اگر ايستاد هيچ قدرتي نمي تواند با

او پنجه در پنجه بيندازد، ملتها هستند. ملتها بايد بايستند. ملتها اين چيزها را در كجا بايد بفهمند جز در حج!؟ پيام برائت، يعني اين. پيام برائت، يك حركت بزرگ اسلامي است. شركت در پيام برائت و در اعلام برائت، يك واجب قطعي و عيني است. هيچ كس نبايد از حضور در اين حركت عظيم انساني، اسلامي، الهي و سياسي، سر باز بزند. اين، روح و معناي حجّ است. آن جنبه جهاني حج؛ آن چيزي كه مربوط به سرنوشت امّت اسلام است، اين است. حج براي اين است. اين كه گفتند «در يك روز معيّن و در روزهاي معيّن - في ايام معلومات - در ساعات معيّن و حتّي در جايي معيّن در يك نقطه محدود، از تمام اقصي نقاط عالم جمع شوند»، براي چنين چيزي است. والّا مي گفتند «در ايام حج، هر كس در خانه و شهر خود، اجتماعي برقرار كند: ايرانيها در ايران، عراقيها در عراق، حجازيها در حجاز، هنديها در هند، چينيها در چين، اروپاييها در اروپا.» چرا گفتند «همه راه بيفتند»؟ يأتوك رجالا و علي كل ضامر يأتين من كل فجّ عميق(3). چرا؟ «ليشهدوا منافع لهم(4).» آن منفعت، اين است. «منافع لهم» براي همه شان، براي مجموعشان و براي امّت اسلام. حج براي اين است. آن وقت بعضي آدمهاي ساده لوح، سؤال مي كنند كه «آقا! دليل برائت چيست؟» توقّع دارند كه در رساله عمليّه نوشته باشند «برائت»! همه حج، فرياد برائت است. همه احكام حج حاكي از وجود چنين جهتگيري اي است. آن كس كه نمي فهمد، بايد ذهن و فهم خود را تصحيح كند. اين است معناي برائت. من به برادران عزيز - چه شما مسؤولين

محترم و چه آحاد حُجّاج ايراني - توصيه مي كنم: سعي كنند اين پيام را، كه پيام عبوديّت خدا و كفر به طاغوت است، قولاً و عملاً نشان دهند. رفتار منظّم، رفتار صحيح، رفتار مسلمانانه، رفتار حاكي از عبوديّت خدا و رفتار همراه با نظم. اين طور نباشد كه در اعمال حج، بر اثر يك اختلاف فتواي كوچك و كم اهميت، برادران از هم جدا شوند و هر كس به گونه اي عمل كند. اين جا بايد همه چيز حاكي از وحدت و اتّحاد باشد. امام رضوان اللَّه عليه توصيه كردند، امر كردند، كه در نمازهاي جماعت شركت كنيد. بنده هم عرض مي كنم: در نمازهاي جماعت در مسجدالحرام، در مسجدالنّبي و نيز در مساجد ديگري كه مقتضي است و متعلّق به برادران اهل آن مناطق است، شركت كنيد. وحدت را نشان دهيد. يكپارچگي را با عمل خودتان و با نظم و انضباط، بر محور همين دستگاهي كه امروز متصدّي است، ندا كنيد. من لازم است از برادر عزيزمان جناب آقاي ري شهري، به خاطر حُسن اداره اين امور و اين تشكيلات، و همچنين از همه شمادست اندركاران و همه برادراني كه از ماهها پيش، بلكه از سال قبل، در ستاد و در دستگاههاي گوناگون مشغول انجام امور حج بوده اند و كمك و برنامه ريزي و سياستگذاري كردند، تشكّر كنم. از همه بايد تشكّر كنم. عمل به اين برنامه ها و برنامه ريزيها، مستلزم آن است كه ملت ايران مظهر اين نظم و انضباط باشد. اميدواريم خداي متعال تفضّل كند و وجود مقدّس وليّ عصر ارواحنافداه، لطف و عنايت خود را شامل حال شما فرمايد. ان شاءاللَّه از بركات وجود و حضور آن بزرگوار، در مراسم حج برخوردار باشيد و

از معنويات آن وليّ الهي بهره مند شويد. ان شاءاللَّه شما برادران و خواهران مسلمان - بخصوص برادران وخواهران ايراني - با حجّ مقبول، با توجّه به خدا، با حضور قلب، با دلهاي رقيق شده و به خدا نزديك شده و دلهاي پاك شده و گناهان دور ريخته و ثواب و فضيلت كسب شده، از اين سفر پربركت برگرديد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) يونس: 62 2) حج: 28 3) حج: 27 4) حج: 28

مصاحبه راديو - تلويزيونى رهبر معظم انقلاب اسلامى در پايان بازديد از پنجمين نمايشگاه بين المللى كتاب

مصاحبه راديو - تلويزيوني رهبر معظم انقلاب اسلامي در پايان بازديد از پنجمين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران حضرت آيةاللَّه خامنه اي! ضمن تشكر از اين كه وقت گرامي تان را در اختيار ما گذاشتيد،خواهش مي كنم بفرماييد نمايشگاه امسال را در مقايسه باسال گذشته، چگونه ارزيابي مي كنيد؟ - بسم اللَّه الرحمن الرحيم. نمايشگاه كتاب، خيلي خوب بود. امسال به گمان من، از سال گذشته، بهتر و جامعتر بود. طبق گزارشي هم كه برادران دادند، شركت كنندگان درنمايشگاه كتاب امسال - چه شركت كنندگان خارجي و چه ناشرين داخلي - گويا بيش از سال گذشته هستند و نظم و ترتيب بسيار خوبي حاكم بود. كتابهاي زيادي را ديديم و كتابهاي تازه اي را مشاهده كرديم. من لازم است از برادران عزيزي كه مسؤول اين كار هستند؛ از وزارت ارشاد كه اين بارسنگين رابر دوش دارد و از برادراني كه مباشرتاً مشغول اين كارند، صميمانه تشكّر كنم. حضرت آيه اللَّه خامنه اي! فردا جمعه، دومين مرحله از چهارمين دوره انتخابات نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در تهران و نيمي از شهرهاي كشورمان برگزار خواهد شد. در اين زمينه، اگر پيام خاصي داريد، بفرماييد. - زود رفتيد سراغ انتخابات و فردا! حالابگذاريد قدري راجع به اين نمايشگاه حرف بزنيم؛ ان شاءالله راجع به انتخابات، نكته اي را بعد، شايد عرض كنم.

اما در باب اين نمايشگاه، لازم مي دانم كه به مردم عزيزمان و بخصوص به قشر و نسلي كه باكتاب سروكار و انس دارند، توصيه كنم كه با اين گونه نمايشگاهها و نمايشگاه كتاب، بالخصوص، ارتباط برقرار كنند. نمايشگاه كتاب، هم فرصتي است براي ناشران كه بتوانند منشورات و كارهاي جديد خودشان را در جايي در مقابل چشم بسياري از مردم عرضه كنند و هم يك فرصت بسيار خوب است براي كتابخوانها كه بتوانند از تازه ترين آثار، مطّلع شوند. بنده با اين كه از فهرستها و اخبارِ كتاب و مطبوعات بي خبر نيستم، لكن در عين حال، وقتي كه در نمايشگاه به هر يك از غرفه ها وارد مي شوم، مي بينم كتابها و عناوين زيادي هست كه ما از آنها خبر نداريم. چقدر خوب است كه كتابخوانها، با كتابهايي كه تازه منتشر شده، آشنا شوند و فرصت پيداكنند آنها را بيابند، ببينند، و ازآنها، استفاده كنند. چيزديگري هم كه دراين نمايشگاه كتاب است و من مي خواهم بر آن تأكيد كنم، اين است كه نمايشگاه كتاب، يك يادآوري است براي نسل اهل كتاب و كتابخوان كه هر چه بيشتر، به كتاب اقبال كنند و رو بياورند و با كتاب اُنس بگيرند. من با اين كه اين مطلب را مكرّر براي مردم عزيزخودمان گفته ام، در عين حال، چون مطلب مهمي است، باز هم مي خواهم از فرصت استفاده كنم و عرض كنم كه: مردم ما، باكتاب، بيش از آنچه كه امروز اُنس دارند بايد اُنس بگيرند. كتابخواني چيزي است كه براي يك ملت، فريضه است؛ واجب و لازم است. مردمي كه اهل كتاب خواندن باشند، از لحاظ معلومات و ذكاوت و هوشياري، تفاوت مي كنند با مردمي كه با كتاب و مطبوعات اُنس نداشته باشند.

خوشبختانه كتاب زياد است و كتابهاي زيادي چاپ مي شود. نمي خواهم عرض كنم همه آنچه كه چاپ مي شود، كتابهاي خوب ومفيدي است؛ نه. اي بسا كتابي كه چاپ مي شود و به بازار هم مي آيد، اما كتاب مفيدي نيست. كتاب بي فايده وعاطل و باطلي است كه اگر كسي نگاهش كند، از آن استفاده اي نخواهدكرد. و اي بسا كتابي كه چاپ مي شود و به بازار هم مي آيد و مضرّ است! نه اين كه فايده ندارد، بلكه ضرر هم دارد. الان ما در كتابهايمان - كتابهاي بازارِ مطبوعات كشور - چنين كتابهايي را داريم كه در دسترس مردم است؛ يعني چاپ شده و به بازار هم آمده است؛ اما هيچ فايده اي كه ندارد، مضرهم هست. با اين همه، اينها بخشي و تعداد كمي از مطبوعات است. اكثر آنچه كه چاپ مي شود، مفيد است؛ چه از جهات علمي، چه ازجهات فرهنگي، چه از جهات ديني، چه از لحاظ معارف گوناگون اسلامي و چه ازلحاظ ادبي وهنري. مردم ما، از معارفي كه در كتابهاست بي نياز نيستند و بايد كتابها را بخوانند. اُنس باكتاب، بسيارچيزباارزشي است. من، بخصوص از جوانان، بخصوص از طلّاب و دانشجويان و معلّمين خواهش مي كنم كه با كتاب اُنس پيدا كنند. البته اينها را كه مي گوييم تأكيد است؛ والّا همه نسلها، از جمله اهل كسب، كارگران، نويسندگان، زنان در خانه ها و بيرون خانه ها، كارمندان ادارات، اعضاي نيروهاي مسلّح، همه و همه بايد با كتاب اُنس پيدا كنند. اين نمايشگاه فرصتي است براي اين كه شوق و عشق به كتاب در آنها به وجود آيد. من كه در اين نمايشگاه شركت مي كنم، يك علّتش، شوق ذاتي خودم به كتاب است، كه مايلم كتاب و كتابخانه و منشورات جديد را ببينم. لكن يك علّت هم

به خاطر اين است كه اهميت اين كار را مي خواهم به جواناني كه فرصت و توان جسماني بيشتري از مثل من دارند، بگويم كه بياييد كتابهاراببينيد و از آنها استفاده كنيد. اين، درباره نمايشگاه كه لازم بود چند جمله عرض كنم و انصافاً كار بزرگي است. ترتيبِ دادن اين نمايشگاه، كار بسيار با ارزشي است. برادران زحمت مي كشند و اين كار را روبه راه مي كنند. در موردانتخابات هم، مي خواهم عرض كنم كه مردم عزيزمان، شركت در اين انتخابات را به همان اهميتي بدانند كه در مرحله اوّل، انتخابات را داراي آن اهميت دانستند. فردا، مردم در حوزه ها و در شهرهايي كه انتخابات به مرحله دوم كشيده شده است، حتماً شركت كنند. من خواهش مي كنم قضيه را كوچك نگيريد. ديديد كه در مرحله قبل، با آن حضور عمومي چشمگير و قاطعي كه مردم داشتند، دشمن چطور منتظر بود كه از هيچ، چيزي بسازد و انتخابات را كوچك و سبك كند! البته دشمن نمي تواند. تبليغات دشمن كوچكتر و ناتوانتر از آن است كه حقايق را - با اين عظمت بتواند پوشيده نگه دارد. لكن ملت ما، بايد امكان سوءاستفاده هاي تبليغاتي را به دست دشمنان ندهد. دشمنان مي خواهند ما در انتخابات شركت نكنيم؛ دشمنان مي خواهند كه ما انتخاباتمان چشمگير نباشد؛ دشمنان مي خواهند چنين وانمود كنند كه ملت، رغبتي به انتخابات و به كارهاي مربوط به مجلس ومسائل اساسي نظام ندارد. شمابايد اين را تخطئه كنيد و بايد شركت كنيد. همچنين، به مردم عزيزمان عرض كنم: در هرجا كه شركت مي كنيد، به همان تعداد لازم اسم بنويسيد. اين، بهتر است؛ زيرا اي بسا شما اسم كسي را كه به نظرتان صالح است ننويسيد و آن فرد صالح، از انتخاب

شدن، محروم شود. در تهران مثلاً بيست و هشت نفر، در شهرهاي ديگر به حسب نياز، تعدادي هستند. برويد بگرديد، در فهرستها نگاه كنيد و كسي را كه واقعاً مي پسنديد و مي دانيد صالح است، انتخاب كنيد. اين جمله را هم عرض كنم كه انتخاب صالح - در درجه اوّل - يعني انتخابِ نماينده متديّن. براي نماينده، آگاهي سياسي لازم است؛ جرأت و جسارت در برخورد با مسائل لازم است؛ آگاهي از مسائل كشور لازم است؛ آگاهي از مسائل جهان لازم است. همه اينها لازم است. لكن ركن اصلي، تديّن است؛ يعني اعتقاد به اسلام و به اصول و پايه هاي ديني و عامل بودنِ به اينها. اين، اساس قضيه است. نماينده اي كه متديّن باشد، شما خاطرتان جمع است كه خيانت نخواهد كرد؛ كار خلاف نخواهد كرد؛ حتي كوتاهي و سستي نخواهد كرد. نماينده متديّن، هر يك ساعتي را كه بخواهد غيبت كند و در مجلس نباشد، احساس مي كند اين خلاف شرع است و چون متديّن است، اين خلاف شرع را انجام نمي دهد. نماينده متديّن، ازتريبون مجلس براي گفتن سخن ناحق، استفاده نمي كند. نماينده متديّن، مصالح انقلاب و كشور را بر مسائل شخصي يا گروهي، مقدّم مي داند. تديّن، اين خصوصيات و اين خواص مهم را دارد. اگر اين شرط را بتوانيد تأمين كنيد و نماينده متديّن را ان شاءالله پيدا و انتخاب كنيد، آن جهات بعدي قابل تأمين تر است. ان شاءالله خداوندكمك كند و همه مارا هدايت فرمايد، تا بتوانيم راه را - آنچنان كه هست - بشناسيم و با قوّت و قدرت، در آن راهي كه شناخته ايم - كه راه خداست - پيش برويم و ادامه دهيم. متشكرم ...

- ما هم از شما متشكّريم. ان شاءالله موفّق باشيد.

بيانات هنگام شركت مقام معظم رهبرى در دومين مرحله انتخابات چهارمين دوره مجلس شوراى اسلامى

بيانات هنگام شركت مقام معظم رهبري در دومين مرحله انتخابات چهارمين دوره مجلس شوراي اسلامي ... ان شاءاللَّه خسته نباشيد آقايان. موفّق و مؤيد باشيد. همچنين شما برادران عزيز ... ان شاءاللَّه اين رأيي كه مردم خواهند داد، موجب شود كه دشمنان مأيوس شوند. خداحافظ شما.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار اعضاى «ستاد نظارت بر انتخابات» سراسر كشور

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار اعضاي «ستاد نظارت بر انتخابات» سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هم متقابلاً ميلاد باسعادت حضرت ابي الحسن، علي بن موسي الرّضا عليه الصّلاةوالسّلام را به همه شما برادران و خواهران، حضّار گرامي و به همه ملت عزيز ايران و شيعيان و مسلمانان جهان، تبريك عرض مي كنم. در اين موضوع بسيار مهم انتخابات، خود را موظّف مي دانم كه از ملت عظيم الشّأنمان، به خاطر حضور مؤمنانه و جدّي و همه گير خود در انتخابات - چه در مرحله اوّل و چه در مرحله دوم - تشكّر كنم و به آنها عرض كنم كه همين روحيه ايمان و حضور در صحنه هاي اساسي و حياتي كشور است كه كشور و انقلاب و اسلام و عزّت و شرف و آبروي شما را در دنيا حفظ كرده است. تا وقتي كه ملت ايران با همين ايمانِ روشن بينانه و اين حضورِ جدّي و فداكارانه در صحنه هاي گوناگون انقلاب حضور دارد، هيچ دشمن و بدخواهي نخواهد توانست به حركت اين كشور و اين ملت و سازندگي اين كشور و دوام اين انقلاب، لطمه اي وارد بياورد و خدا با شماست. همچنين، وظيفه خود مي دانم كه از شما دست اندركاران زحمتكش و خدوم و عزيز اين انتخابات، صميمانه تشكّر كنم. انصافاً كار بزرگي انجام داديد؛ آن هم به خوبي و با سلامت. چقدر سعي كردند كه چهره انتخابات را مخدوش كنند! اين رسانه هاي

بيگانه و انسانهاي كينه ورزي كه از آن رسانه ها، فكر و حرفشان به داخل كشور سرازير مي شود، چقدر سعي كردند ملت را از انجام يك انتخابات خوب، مأيوس كنند! شما دست اندركاران از يك طرف و ملت عزيز و رشيد ما از طرف ديگر، همه اين توطئه ها را خنثي كرديد. من موظّفم كه از يكايك شما برادران و خواهران و مسؤولين عزيز - چه در وزارت كشور و وزير محترم كشور؛ چه شوراي محترم نگهبان و نظّار؛ چه نيروهاي اجرا كننده انتخابات؛ چه نيروهاي پشتيباني كننده و خدمت رساننده به اين كار؛ چه آنها كه در اين جلسه تشريف دارند و چه آنها كه نيستند - صميمانه تشكّر كنم و دعا كنم كه خداوند متعال، فضل و رحمت و نظر عنايت خود را بر شما مستدام بدارد و قلب مقدّس وليّ عصر ارواحنافداه، از شما راضي باشد. درباره حقايقي كه در زندگي ائمّه عليهم السّلام، عملاً و قولاً، تجسّم و تبلور پيدا كرده است، اين جمله معروف علي بن موسي الرّضا عليه السّلام، از آن جمله هاي برجسته است كه طبق روايت معروف، آن بزرگوار از پدران بزرگوارشان نقل كردند و فرمودند: «كلمة لااله الّااللَّه حصني فمن دخل حصني امن من عذابي.» هميشه همين طور است و ملاك و معيار، همين است. ما بايد تلاش كنيم كه خود و كشور و ملتمان را مصداق اين جمله نوراني قرار دهيم كه «كلمه لااله الااللَّه، حصار من است. هر كس در حصار من وارد شود، از آسيبِ عذاب من، محفوظ خواهد ماند.» اين را، امام هشتم عليه الصّلاةوالسّلام، از پدران خود و از قول خداوند متعال نقل مي كند. بعضي ممكن است خيال كنند وارد شدن در حصار لااله الااللَّه

كه اين قدر دردسر ندارد! يك كلمه مي گوييم «لااله الّااللَّه»، وارد حصار مي شويم! امّا قضيه، به اين سادگي نيست. حصار لااله الّااللَّه، حصار حاكميت توحيدي است؛ حاكميت اللَّه است؛ حاكميت انحصاري خداست. اين لااله الّااللَّه است! لااله الّااللَّه فقط اثبات وجود خدا نيست. در كنار اثبات وجود خدا، نفي شركاي خداست؛ نفي بتهاست؛ كه «مادر بتها، بت نفس شماست.» از همه بتها خطرناكتر، اين بتي است كه در درون و وجود ماست. اين خودخواهي، اين هوي و هوس، اين خواهشهاي نفساني مخالفِ حكم الهي را كه در ما هست، اگر اطاعت كرديم، اسير نفس خود شده ايم و اين، با حضور در حصار توحيد الهي، منافات دارد. وارد شدن در حصن خدا، يعني با تمام وجود وارد شدن. نه اين كه اسم حصن خدا را بر روي سينه نوشتن يا بر زبان جاري كردن. به قول معروف با حلوا حلوا گفتن، كه دهن انسان شيرين نمي شود! با گفتن لااله الّااللَّه - آوردن اسم اين حصار - كه انسان در حصار قرار نمي گيرد! بايد وارد شد. وارد شدن اين است كه انسان تحت حاكميت خدا قرار گيرد، خودش را تحت تصرف خدا قرار دهد، به فرمان خدا گوش كند و با دستور خدا حركت كند؛ نه به فرمان شيطانها و طاغوتها و حكّام جائر و كافر يا كافرمنش، يا به دستور نفس، كه هر كدام شد، انسان از حصن لااله الّااللَّه خارج است. عاملي كه ملتها را به فساد و به ضعف و به ذلّت و در نهايت به اضمحلال و فنا مي كشاند، همين عاملي است كه اين حديث، انسانها را از آن برحذر مي دارد. ملت ما هم، در همان حالت بود. لذا، در

ضعف بود. اسم لااله الّااللَّه بر زبانها بود؛ بلكه بر پيشاني كشور هم بود. مثلاً آن وقت هم در قانون اساسي، اين معنا بود كه «دين رسمي كشور، اسلام است.» اين چيزها بود؛ اما اين ظاهر قضيه بود. اسم اسلام و لااله الّااللَّه بود، نه رسم و حقيقت آن. مجلسِ آن روز، در صدد اين نبود كه احكام خدا را تصويب كند؛ بلكه ضدّ احكام خدا عمل مي كرد. دولتمردانِ آن روز، بنابر اين نداشتند كه طبق احكام الهي حكومت كنند؛ ضدّ احكام الهي حكومت مي كردند. فساد را ترويج مي كردند، كفر را ترويج مي كردند، با احكام الهي مبارزه مي كردند؛ اما اسم اسلام هم بود. اسم اسلام كه فايده اي ندارد! البته، آحادي از مردم، هميشه مؤمنِ واقعي و خالص بوده اند. اما عملِ آحاد مردم، در سرنوشت يك ملت، تأثيري نمي كند. سرنوشت يك ملت، با حركت عمومي و اغلب مردم، تعيين مي شود. والّا اگر تعدادي آدم خوب در جامعه باشند كه كافي نيست! آن زمان اين گونه بود؛ ضعف بود، فساد بود، بدبختي بود، سلطه امريكا بود، در يك دوران، سلطه انگليس بود، در يك دوران، سلطه روس بود! هيچ وقت اين ملت، عزّت و شرفي را كه شايسته آن بود به دست نياورد. از روزي كه اين ملت وارد ميدان توحيد شد، بنا گذاشت كه بر طبق احكام الهي عمل كند و كشور خود را شكل دهد و دولت خود را به وجود آورد. لذا قدم در پلكان عزّت و كرامت گذاشت. درست است كه امروز قدرتهاي بزرگ، نسبت به ملت ايران، توطئه و تزوير و فشار و خصومت اعمال مي كنند؛ اما همانها هم اين ملت را ملتِ عزيز و شريفي مي دانند.

ملتي است كه قدم در راه سازندگي كشور خود گذاشته است و مي رود كه اين كشور را آباد كند. تصميم گرفته است كه زير بار بيگانه نباشد؛ زندگي و هدف و راه خود را از امريكا و ديگران نگيرد؛ خودش تصميم بگيرد و عمل كند. اين، همان چيزي است كه هر ملتي را به اوج ترقّي خواهد رساند. اين تصميم، كشور و ملت ما را نجات خواهد داد. سالهاي اوّلِ بعد از پيروزي انقلاب، به طور قهري، سالهاي سختي است. به فضل الهي، هرچه بگذرد، همّت شما مردم و صدق و امانت مسؤولين كشور، ان شاءاللَّه زندگي را بهتر و بهتر، كشور را آبادتر و دشمن را ناشادتر خواهد كرد. شرطش هم اين است كه ملت، هميشه در صحنه باشد. مردم با دولتشان، با مجلسشان و با مسؤولينشان، هميشه خود را در يك جبهه و يك جناح بدانند. شرطش اين است كه دولت و دولتمردان و مسؤولين، راه خدا و اسلام و توحيد را هرگز رها نكنند و به قدرِ سرِسوزني از اين راه منحرف نشوند. ملاحظه مردم را بكنند؛ ملاحظه طبقات ضعيف را بكنند؛ ملاحظه كساني را بكنند كه در انقلاب هميشه سهم داشته اند و باز هم خواهند داشت. شرطش اين است كه نمايندگان مردم، پس از اين تلاش و كوشش كه بحمداللَّه در انتخابات انجام گرفت، خود را وكيل و نماينده مردم بدانند و براي مردم فكر كنند، براي مردم حرف بزنند و براي مردم كار كنند. دنبال اين باشند كه مصالح كشور و راه اسلام را دنبال كنند و لاغير. به فكر چيز ديگري نباشند. من از نمايندگان محترمي كه انتخاب شده اند، در

خواست مي كنم كه اين انتخاب شدن را يك موهبت الهي بدانند. اعتماد مردم، يك موهبت الهي است و چيز كمي نيست. اعتماد مردم به آساني به دست نمي آيد؛ اما اگر خداي ناكرده بي توجّهي كردند، به آساني از دست خواهد رفت. بايد آن خواستِ مردم را كه همان ايمان اسلامي و ميل به اصلاح امور كشور است، رعايت كنند و فقط براي اين مقصود حركت كنند. همچنين از آنها درخواست مي كنم كه در حوزه هاي انتخابيه خود كه قاعدتاً دو نفر، سه نفر، پنج نفر، ده نفر، داوطلب بوده اند و از بين آنها يك يا دو نفر انتخاب شده اند، آن برادري كه انتخاب شده، مبادا خداي ناكرده، آن برادر ديگر را تحقير كند يا از حوزه امور كشور خارج بداند؛ نه. اين حرفها نيست. مردم تشخيص داده اند و يك برادر يا يك خواهري را انتخاب كرده اند. معنايش اين نيست كه آن كسي كه انتخاب نشده، خارج از حوزه كارهاست. اين طور نيست. او هم يك برادر مؤمن يا خواهر كارآمد است. در ميان اين كساني كه انتخاب نشدند، چهره هاي خوبي را مي شناسيم؛ افرادي لايق و با شخصيت. مبادا آن برادري كه انتخاب شده، آنها را خارج از محدوده كارهاي كشور و انقلاب به حساب آورد يا تحقير كند، يا اگر آنها در بين مردم طرفداراني داشتند، خداي نكرده از آنها گله اي در دل نگه دارد! به آن برادران و خواهراني هم كه انتخاب نشده اند، عرض مي كنم: رأي مردم محترم است. همه بايد تابع آن چيزي باشيم كه تشخيص داده اند و عمل كرده اند. قوانين كشور نيز همين طور است. در مجلس، اكثريت چيزي را تصويب مي كند. عدّه اي هم موافق

نيستند، اما تسليمند. همه تسليم رأيند. رأي مردم، ارزش مهمي است. ملاك امور، رأي مردم است و بايد تسليم آن شد. نبايد كسي كه انتخاب نشده، دل شكسته شود و خود را از حوزه كارها و امور و سياست كشور و فعّاليتهاي گوناگون خارج بداند؛ نه. همه هستيم و همه با هم كار مي كنيم. هر كس در يك جاست. يكي در مجلس است؛ يكي در دستگاههاي اجرايي ست؛ يكي در مقام فرهنگ و تدريس و تعليم است؛ يكي در دانشگاه است؛ يكي در حوزه است و يكي در امور اقتصادي است. هر كس در جايي است. همه با هم بايد كار كنند. امام، روزي كه به تهران تشريف آوردند، در بهشت زهرا فرمودند: «اگر بيست سال، آحاد اين ملت، با هم همكاري كنند، شايد بتوانند اين خرابيها را مرتفع كنند.» آن روز، خرابيهاي جنگ هنوز نبود؛ خرابيهاي بمبارانها هنوز نبود. پس، همه بايد همكاري كنند تا كشور را پيش ببرند و نجات دهند. توجّه كنند كه اين ماجراها - از قبيل انتخاب شدن و انتخاب نشدن، رأي آوردن و نياوردن - نبايد برادران را از يكديگر جدا كند. همه بايد باشند و همه بايد خدمت كنند. عدّه اي امروز در مجلسند، عدّه اي قبلاً بودند و امروز نيستند، عدّه اي امروز هستند و بعداً نخواهند بود. هر كس، در هر نقطه و هر جا قرار دارد، نبايد كينه اي، كدورتي و گله اي از كسي در دل داشته باشد. نبايد هر چيزي را مقامي فرض كند و بخواهد ديگري را تحقير كند. امام، آن حكيم بزرگ و فرزانه، انصافاً با همه وجود حس مي كردند كه اين مقاماتِ اسمي، چيزي نيست.

مقام عظيم خودشان را كه همان مقام رهبري بود و دنيا در مقابل آن خاضع بود، به چشم كوچكي نگاه مي كردند و مي گفتند: چيزي نيست. حال اين چيزهايي كه ما با آنها سروكار داريم كه جاي خود دارد! راستي اين مقامها يا اين اسمها و عنوانهاي ظاهري چه اهميتي دارد؟ عمده اين است كه كسي ببيند چقدر مي تواند خدمت كند. همه بايد خدمت كنند؛ همه بايد كار كنند؛ همه بايد از خداي متعال، كسب توفيق و طلب توفيق كنند، تا در راه كشور قدمي بردارند. اميدواريم كه خداوند متعال، به همه شما برادران و خواهران و همه منتخبين ملت و آحاد ملت، اين فضل و رحمت و توفيق را عنايت كند كه بتوانيم وظيفه خودمان را درست بشناسيم و آن را ان شاءاللَّه انجام دهيم، و مايه عمل ما، مايه خشنودي و رضاي الهي باشد؛ كه براي دنيا و آخرت ما، اين از همه چيز مهمتر است. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار مهمانان خارجى شركت كننده در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام(ره)

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مهمانان خارجي شركت كننده در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ابتدا به همه برادران و خواهران گرامي كه از نقاط مختلف عالم، با شورو شوقِ ايماني و اسلامي، در اين روزها به ايران اسلامي و زيارت مرقد امام بزرگوارما اعلي اللَّه مقامه، تشريف آورده ايد، خوشامد عرض مي كنم. به نظر ما اين برهه از زمان و اين مقطع تاريخيِ خاص، مقطع عجيب و عبرت انگيزي است. اگر بخواهيم عجيبترين چيزهاي بزرگ و پديده هاي شگفت آور اين عالم را در اين دوران انتخاب كنيم، بايد بگوييم از همه بارزتر، اين حقيقت است كه جريان امور عالم، در جهتِ خلاف

ميل و خلاف جهتِ تلاش و تدبير قدرتهاي مسلّط عالم پيش مي رود! اين، آيتي از قدرت نمايي خداست. اگر كسي با چشم باز و با تأمّل به حوادث كنوني عالم نگاه كند و حركت ملتها و حركت عمومي بشريّت را مورد تأمّل قرار دهد، خواهد ديد كه روال عمومي، ضدّ آن چيزي است كه قدرتهاي مسلّطِ عالم، آن را مي خواهند. امروز به طور مشخص، مظهر قدرت نمايي قلدران دنيا، امريكاست. اين حرف البته بدين معني نيست كه دستگاه سلطه استكباري عالم، براي مقاصد خود، تلاشي همراه با زور و فشار انجام نمي دهد. چرا! دنيا پر است از نشانه هاي ظلم قدرتهاي مسلّط در همه جا. بخصوص كساني مورد ظلم و زور هستند كه شامّه استكبار،بوي مخالفت وضديّت و واژگون سازي قدرتهاي مسلّط را از ناحيه آنان استشمام كرده است؛ يعني عمدتاً مسلمين عالم. لكن با توجّه به همه اينها، آنچه در نهايت پيش مي رود، همان چيزي است كه دشمنان اسلام، دشمنان مسلمين و دشمنان ملتهاي مظلوم، از آن پرهيز دارند و مي هراسند. اگر امروز به تبليغات دنيا نگاه كنيد، مي بينيد اصرار بر اين است كه روش ايران و امام رضوان اللَّه تعالي عليه، در نظر مردم و مسلمين عالم و بخصوص ملتهاي به پاخاسته و مسلمانان در كشورهاي بيدار شده، يك «ضدّ ارزش» تلقّي شود. وقتي مي خواهند كساني را در جايي متّهم كنند، مي گويند: «اينها در صددند تا حكومتي مانند ايران درست كنند، يا خطّي پيرو خطّ امام را مشي كنند.» بعضي هم ممكن است از روي ساده دلي، در گوشه وكنار دنيا دستپاچه شوند و انكار كنند كه «نه! ما در پي راه امام و جمهوري اسلامي و روش ايران اسلامي نيستيم.»

لكن حقيقت اين است كه دنياي اسلام، هيچ چاره اي جز اين ندارد كه خطّ ايران اسلامي و راه امام را مشي كند. اگر مسلمانان - در هرجاي عالم - و پيروان راستين اسلام، درصدد نجاتند؛ اگر مي خواهند سلطه و قدرت شيطان بزرگ را دفع كنند؛ اگر ملتهاي مسلمان بخواهند راه رستگاري خودشان را دنبال كنند و اگر مي خواهند خودشان را از فشار تحميل امريكا و آسيبهايي كه سلطه هاي جهاني بر ملتها وارد مي آورند آسوده كنند، راهي جز اين ندارند كه همان خطّي را كه امام در پيش پاي ملت ايران گذاشت و خود باقدرت پيمود، بپيمايند؛ همان راهي كه ملت ايران، به بركت استقامت در پشت سر امام بزرگوار خود پيمود. مقصود من اين نيست كه كشورهاي اسلامي ناچارند همين تشكيلات و همين فعاليتهاي خاص و همين نظام ويژه اي را كه ما در ايران اجرا كرديم، اجراكنند. بديهي است كه موقعيتها و جايگاه جغرافيايي و تاريخي و امثال اينها، فارقهايي ميان ملتهاي مسلمان است. ممكن است از لحاظ كيفيّت اجرايي، هركشور اقتضايي غير از كشورهاي ديگر داشته باشد. لكن اصل و روح مطلب؛ آن چيزي كه در ايران اسلامي مايه پيروزي و گسترش اين فكر در سراسر عالم شد؛آن چيزي كه توانست شمشير تيز ابرقدرتها را بر روي ملت ايران كُند كند و آنان نتوانند آنچه را كه مي خواهند در اين كشور انجام دهند، در يك جمله مستتر است كه روح همه چيزهاست و آن عبارت است از روح ايستادگي و تسليم نشدن و سازش ناپذيري و انعطاف نشان ندادن در مقابل قدرت و سلطه جهاني و امريكا و امثال امريكا. اين، همان روح قضيه است. ممكن است

كشوري در فكر پياده كردن و زنده كردن اسلام هم باشد؛ اما اگر روح ايستادگي و انعطاف ناپذيري در مقابل قدرت مسلّط امريكا در آن نباشد، بتدريج از اسلام هم جدايش خواهند كرد! يك نظام ممكن است در آغاز كار، شيرين ترين و برّاق ترين شعارها را هم مطرح سازد و بر اساس آن شعارها حتّي حركت را شروع كند. اما اگر روح تسليم ناپذيري در مقابل فشار همه جانبه قدرتهاي استكباري، در آن ملت، آن رهبري و آن كشور نباشد، اين شعارها را، يكي يكي از دست آنها خواهندگرفت! مگر استكبار حد مي شناسد؟! مگر استكبار در نقطه اي متوقف مي شود؟! رمز اساسي كار و پيشرفت امام و موفّقيتهاي الهي آن مرد بزرگوار و رهبر استثنايي، در اين بود كه دشمن را شناخت و با همه قدرت و استقامت، بدون كمترين اعتماد به او و تسليم در مقابل او، ايستاد. آن روز، دو ابرقدرت بودند و اين دو ابرقدرت، با وجود اين كه از صد مسأله جهاني در نود مسأله اختلاف داشتند، اما در يك نقطه با هم موافق بودند و آن، فشار بر ايران اسلامي و نظام انقلابي ما بود. لذا شما ديديد كه رژيم عراق در جنگ هشت ساله اش با ما، از سلاح روسي و امريكايي و فرانسوي و انگليسي و برزيلي و از همه نقاط عالم توانست استفاده كند. يعني همه به او كمك كردند؛ همه عليه ايران اسلامي، پشت سر اوقرارگرفتند؛ همه با ايران در حال خصومت و محاربه بودند و اين دو ابرقدرت، در مقابل اسلام انقلابي، به جدّ با يكديگر همكاري داشتند. امّا امام يك لحظه دچار ترديد نشد؛ چون به راه خود ايمان داشت؛ به خدا متّكي بود و به

اين ملت باور داشت. ملت هم امام خودراقبول داشت؛ اوراشناخته بود و پشت سرش ايستاده بود. همه اينها عامل آن شد كه اين كشور و اين نظام و آن رهبر و اين ملت، درمقابل امريكا و شورويِ آن روز - كه امروز وجود خارجي ندارد - و همه اروپا و ديگران ايستادند. اين، راز قضيه است. شما برادران و خواهران از نقاط مختلف دنياآمده ايد؛ از ميان نظامهاي گوناگون، با سنّتهاي متفاوت و آداب و عادات مختلف، اما با دلبستگي واحد؛ يعني اسلام. اگر مي خواهيد در پيروزي اسلام موفّق شويد؛ اگرمي خواهيد فشار امريكا و ساير قدرتها را از روي خودتان برطرف و يا كم كنيد و اگر مي خواهيد از سلطه ابزارها و آلات دست سياستمداران قلدر عالم مصون بمانيد، علاج اين همه در يك كلمه است؛ كلمه اي كه تجربه ايران اسلامي و ميراث امام براي مسلمانان عالم است و آن، تسليم نشدن درمقابل امريكاست. اگر بتوانيد اين ايستادگي را پيدا كنيد و روشهاي فشار آنهارابشناسيد ودرمقابل همه آنها بايستيد، پيروزي شما تضمين شده و حتمي است. البته، مجاهدت سخت است. راه خدا همراه با دردسرهاست. اما هدف، عالي است. هدف، نجات انسانيّت است. هدف، نجات ملتها و كشورها از اين ابتذالي است كه امروز دنياي استكبار براي مردم عالم پيش آورده است. براي چنين هدفهاي مهمي، فداكاري و تحمّلِ سختي جا دارد و راه و رمز پيشرفت، تسليم نشدن است. اين طور نباشد كه استكبار با تبليغات خود، كاري كند كه رهبران يك مبارزه و مردم يك كشور را دچار اين فكر كند كه «حالا چه عيبي دارد كه ما يك كلمه از آنچه را كه استكبار از ما خواسته است قبول كنيم؟!» اين يك كلمه -

يعني تسليم در مقابل دشمن به قدر يك گام - به معناي ناكام شدن است. استكبار، بي رحم و بي عاطفه است و درپي هدفهاي پليد و خباثت آميز خودش است. به مجرّد اين كه در يك ملت، احساسِ روح تسليم و عقب نشيني كند، فشار را مضاعف خواهد كرد. ببينيد امروز در دنيا عليه مسلمانان چگونه عمل مي شود! اين به خاطر آن است كه در هر نقطه، جلّادان مسلمانان فهميده اند كه دستگاه استكبار از فشار بر مسلمانان و قتل عام آنها خشنود مي شود؛ لذا آزادانه به مسلمين آسيب مي رسانند! اين وضعيت مسلمانان قفقاز است؛ اين وضعيت مردم بوسني و هرزگوين است؛ اين وضعيت مسلمانان انقلابي در الجزاير است؛ اين وضعيت دولت انقلابي در سودان است؛ اين وضعيت مردم شريف و مجاهد افغانستان است؛ اين وضعيت مردم مظلوم كشمير است؛ اين وضعيت مسلمانان مظلوم عراق است! در كدام نقطه عالم است كه مسلمانان از قِبَلِ خباثت استكبار جهاني و دستگاه سلطه جهاني به نحوي آسيب نبينند و فشار برآنها وارد نشود؟! علاج چيست جز ايستادگي خودِ مسلمانان؛ جز همپيماني مسلمانان؛ جز اتّحاد مسلمين با يكديگر؛ جز بيداري جوامع اسلامي و جز به كار گرفتن نيروي عظيم اسلام در سراسر عالم؟ ببينيد صهيونيستهاي غاصب، با ملتهاي فلسطين و لبنان چه مي كنند! روزي نيست كه آسيبي به جنوب لبنان و منطقه بُقاع نزنند. با وجود بيش از يك ميليارد مسلمان در عالم، چه كسي از اينها بايد دفاع كند؟ مسلمانان بايد همين طور نگاه كنند و كشتار فرزندان و زنان و كسان خود را در لبنان و فلسطين ببينند و دم نزنند؟! اين همه منابع زير زميني، اين همه ثروت، اين همه سلاح

در اختيار كشورهاي اسلامي و جوامع مسلمين است. چرا ما نمي توانيم از خودمان دفاع كنيم؟ چون متّحد نيستيم. چرا متحد نيستيم؟ چون دولتهايي كه بايد اتحاد را تضمين كنند، داراي هدفهاي مختلفند: هدفهاي ملي گرايانه، هدفهاي كفر آلود، هدفهاي غيراسلامي. امّا ملتها دلهايشان با هم است. كدام دو ملتند كه با هم كينه داشته باشند؟ ملت ايران و ملت عراق، بعد از هشت سال جنگ، يكديگر را در آغوش مي فشرند. جنگ، مربوط به ملتها نيست؛ اختلافات، مربوط به ملتها نيست؛ بلكه مربوط به دولتهاست كه انگيزه هاي غير اسلامي دارند. اين جا را بايد علاج كرد. خواستهاي ملتها بايد در كشورها و در مناطق عالم تحقّق پيدا كند و دولتها بايد راه ملتها را قبول كنند و به آن راه بروند. و اين راه، راهِ بازگشت به اسلام، عمل كردن به قرآن و نترسيدن از دشمنان اسلام است. دولتها نبايد از امريكا بترسند؛ كما اينكه ملتها هم نبايد بترسند. نبايد از تهديد امريكا دچارترس شوند و عقب نشيني كنند. بايد در مقابل تهديد دشمن ايستاد و به خداي متعال اتكالّ كرد و ان شاءاللَّه، آينده متعلق به ماست. اميدواريم كه ملت عزيز ايران و ديگر ملتهاي مسلمان در سراسر عالم، بتوانند راه و خطّ امام را - كه همان راه اسلام است - به درستي بشناسند، و آن را به خوبي بپيمايند. ان شاءاللَّه دشمنان اسلام را خداوند ذليل كند و دست ملت اسلام را دستِ عزّت و عظمت قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

بيانات مقام معظم رهبرى در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام(ره)

بيانات مقام معظم رهبري در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه رب العالمين. احمده حمداًمتواصلاً بتواصل نعمه، و متواتراً بتواتر آلائه. والصّلاة والسلام علي سيّدنا و

نبيّنا و حبيب قلوبنا، ابي القاسم المصطفي محمّد. وعلي آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين، الهداة المهديين المعصومين، سيّمابقيةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: «يريدون ان يطفؤا نورً اللَّه بافواههم ويأبيً اللَّه الّاان يتمَّ نوره ولوكره الكافرون.(1)» سوّمين سالگرد رحلت بنيانگذار عظيم الشّأن جمهوري اسلامي و پرچمدار بزرگ اسلام و قرآن در تاريخ معاصر، يادآور آن روزهاي تلخ و آن مصيبت جانگداز، براي ملت ايران و همه ملتهاي مسلمان و همه مستضعفان جهان است. بنده اوّلاً لازم مي دانم اين مصيبت بزرگ را، كه گذشت زمانْ از عظمت آن نمي كاهد، به محضر منوّر وليّ عصر، امام زمان ارواحناله الفداء، تسليت عرض كنم. همين طور به ملت مسلمان ايران و همه دوستداران و ارادتمندان اين بزرگوار در سراسر عالم. همچنين تسليت عرض كنم به فرزند بزرگوار ايشان، جناب حجةالاسلام آقاي حاج سيد احمد آقا، كه يادگار ارزنده آن بزرگوار هستند. به مناسبت اين اجتماع عظيم شما، مطالبي را عرض مي كنم. اين حادثه، از جهات مختلفي، داراي اهميت بود. يكي از آن جهات كه شايد مهمترين آنها هم محسوب مي شد، اين بود كه ملت ايران در اين حادثه، در برابر يك آزمايش بسيار بزرگ قرار گرفت. اين انقلاب و اين نظام و حركت مردم پشت سرِ امام، براي مسلمانان عالم، بلكه براي بسياري از ملّتها، يك الگو و نمونه بود. قهراً با فقدان امام بزرگوار، اين حالت و نگراني، در فضاي عالم به وجود مي آمد، كه ملت ايران، پس از فقدان امام و قلب تپنده اين نظام اسلامي، چگونه حركت خواهد كرد؟ آنچه كه من امروز بعد از سه سال از گذشت اين حادثه، مي توانم با جرأت بگويم، اين است كه ملت ايران، در اين حادثه و پس از

آن، يكي از بهترين امتحانها را داد. حقيقتاً اين حركت ملت در تداوم راه و خطّ امام، مانند ساير مجاهدتهاي ملت بزرگ ايران در اصل انقلاب، در جنگ تحميلي و در آزمايشهاي گوناگون، يك حركت استثنايي و به يادماندني بود. من در اين فرصت، مايلم رؤوس جهت گيريهاي ملت ايران را، كه در حركت عمومي مردم، در حركت دولت و در حركت مسؤولين نظام، مجسّم شده است و دقيقاً منطبق با همان خط و جهتگيري اي است كه امام براي ما ترسيم كرده بودند، به اجمال عرض كنم و سپس نگاهي به آينده بيندازم و اين فرصت بسيار مهم را، كه مقطعي براي نظام ماست، باچشم انداز روشني شروع كنيم. من رؤوس مطالبي را در خصوصيات اين خط و اين جهتگيري - كه ما به آن «خطّ امام» مي گوييم و مشخّصه حركت نظام جمهوري اسلامي در ده سال حيات با بركت امام بوده است - عرض مي كنم: خطّ امام، يعني آن مسلك و سلوك حكومتي امام امّت. يعني چيزي كه تفسيركننده نظام جمهوري اسلامي است. جمهوري اسلامي، مي تواند با جهتگيريهاي مختلفي تحقّق يابد. آنچه كه اين جهتگيريها را به صواب نزديك مي كند و مورد قبول و اعتقاد امام رضوان اللَّه تعالي عليه بوده است، اينهاست: اوّل، ايستادگي در برابر تحميل و نفوذ قدرتهاي خارجي و نداشتن سرِ سازش با اين قدرتها. اين، اوّلين مشخّصه حركت امام بزرگوارماست. دوم اهتمام به تعبّد وعمل فردي و ايستادگي در برابر سلطه شيطان نفس و وسوسه هاي نفساني. اين دو مطلبِ بزرگ و اين دو ميدان مبارزه را، امام از هم جدا نمي كردند و در صحنه اجتماع و سياست، در مقابل شيطان بزرگ و شيطانهاي قدرت مي ايستادند. در

صحنه روان آدمي و درون وجود انسان، امام با نفس مبارزه مي كردند و اصرار بر تعبّد و عمل اسلامي و فردي و شخصي داشتند. سوم، اهميت دادن به توانايي ملتها و «اصل» دانستن آنها بود. امام با ملتها سخن مي گفتند و معتقد بودند كه تحوّلات بزرگ عالم، اگر به دست ملتها انجام گيرد، غير قابل شكست است و ملتها مي توانند در دنيا تحوّل ايجاد كنند و محيطهاي خودشان را عوض نمايند. چهارم، اصرار بر وحدت مسلمين و مبارزه با تفرقه افكني استكبار. پنجم، اصرار بر ايجاد روابط سالم دوستانه با دولتها؛ مگر استثناهايي كه هركدام استدلالي قوي پشت سرش بود. امام به ماياد دادند كه جمهوري اسلامي، در سطح عالم مي تواند و بايد از روابط سالمي با دولتها برخوردار شود. البته رابطه با امريكا مردود است؛ به سبب اين كه آمريكا يك دولت استكباري و متجاوز و ظالم است و با اسلام و جمهوري اسلامي در حال معارضه و محاربه است. ارتباط با رژيم صهيونيستي و نيز ارتباط با رژيم نژادپرست آفريقاي جنوبي(2) مردود است؛ اما رابطه با بقيه دولتها، بسته به مصالح نظام جمهوري اسلامي است و اصل برايجاد ارتباط است. ششم، اصرار بر شكستن حصار تحجّر و التقاط در فهم و عمل اسلامي و التزام به اسلام ناب. هم تحجّر، از ديدگاه امام - در بيان و عمل - مردود بود، هم التقاط. هفتم، نقش محوري دادن به نجات محرومين و تأمين عدالت اجتماعي. هميشه، مردم در چشم امام، «اصل» بودند. در منطق و در خطّ حكومتي امام امّت، محرومان و مستضعفان محور تصميم گيريها محسوب مي شدند و همه فعّاليتهاي اقتصادي و امثال آن، بر محور

نجات محرومين از محروميتها بود. هشتم، توجّه ويژه به مبارزه با رژيم اشغالگر قدس و رژيم غاصب صهيونيستي بود. مبارزه با اسرائيل، جايگاه خاصّي در منطق امام - در راه و رسم حكومتي - داشت. از اموري كه در نظر امام امّت به هيچ وجه براي ملتهاي مسلمان قابل اغماض نبود، مبارزه با صهيونيستها بود؛ چون امام بزرگوار، نقش ويرانگر و مخرّبِ اين رژيم تحميلي را از سالها پيش از پيروزي انقلاب، به درستي تشخيص داده بودند. نهم، حفظ وحدت ملي و ايجاد يكپارچگي در ميان ملت ايران و اصرار بر مقابله و مبارزه با هر شعار تفرقه افكنانه. دهم، حفظ مردمي بودن حكومت و ايجاد رابطه با مردم و حفظ ارتباط با آنها. لذا امام، هم به مسؤولين سفارش مي كردند كه «از مردم جدا نشويد؛ با مردم باشيد؛ زيّ مردم را داشته باشيد؛ به فكر مردم باشيد» و خلاصه، رابطه را از طرف مسؤولين تأمين مي كردند، هم متقابلاً به مردم سفارش مسؤولين و دولتها را مي كردند. يعني امام با كساني كه ارگانهاي نظام و دولت را تضعيف مي نمودند، به نحوي از انحا مقابله مي كردند. يازدهم، اصرار بر سازندگي كشور و تحويل يك نمونه عملي از كشور و جامعه اسلامي به جهان، كه در ماههاي آخر عمر با بركت امام، جايگاه مهمّي داشت. بر اين اصرار داشتند كه كشور بايد از لحاظ اقتصادي، از لحاظ كارهاي زير بنايي و از لحاظ موارد در آمد، بازسازي شود و براي مردم، نمونه اي عيني و عملي از سازندگي اسلامي ارائه گردد. آن مواردي كه به اعتقاد بنده رؤوس و خطوط اصلي بينش امام و سلوك عملي و حكومتي

ايشان بود، اينهاست. هر چند ممكن است بعضي موارد هم از ديد بنده مخفي مانده و مورد غفلت قرار گرفته باشد. من مي خواهم عرض كنم: ملت ايران و دولت جمهوري اسلامي، در اين سه سال، همه تلاششان را كردند كه همين راه را دنبال كنند و به فضل الهي و به توفيق خداوند متعال، موفّق هم شده اند. تبليغات از سوي استكبار جهاني متوجّه اين است كه به مردم دنيا، وانمود كند كه بعد از رحلت امام، دوران ديگري در زندگي مردم ايران شروع شده است. اما ملت ايران، حقايق را مشاهده مي كند و همه چيز را از نزديك مي بيند. من صريحاً اعلام مي كنم كه اين، يك دروغ بزرگ است. اين، اهانت به ملت ايران است. اين، تهمت به ملت عظيم الشّأني است كه پشت سرِ امام خود، همه بندهاي استكباري را گشود و سست كرد و مورد تهديد قرارداد. ملت، راه نجات خود را ادامه راه امام مي داند. ملت ايران، خطر را به درستي شناخته است. براي ملت و انقلاب ما، بزرگترين خطر، خطرِ نفوذ استكبار و قدرتهاي جهاني و به طور خاص، خطر نفوذ ابرقدرت مهار گسيخته امريكاست. ملت ما خوب مي فهمد و خوب مي داند كه استكبار، كمين گرفته بود تا امام از ميان مردم برود و بتواند به گمان خود، اين قلعه عظيم راكه ديگر ديده بان و نگهبان بزرگي مثل امام ندارد، هدف قرار دهد. داغ اين آرزو را، ملت ما به دل استكبار جهاني و امريكا گذاشت و بعد از اين هم، ان شاءاللَّه هميشه خواهد گذاشت. البته در اين سه سال، دشمن بي كار هم ننشسته است. تضييقات زياد و فشارهاي گوناگوني به منظور

خسته و دلسرد كردن ملت ايران تدارك ديد. اما ملت ايستاد. ملت، آزمايش بسيار خوبي را پس داد و خداي متعال هم، پاداش اين استقامت را به شما مردم مبارز و شجاع داد. بارها نشانه هاي رحمتش را به شمانشان داد. در اين چند سال، پيروزيهاي گوناگوني براي ملت ما پيش آمد. آزادي آزادگان عزيز ما كه اسارتشان يكي از غصّه هاي اين ملت بود، يكي از اين پاداشهاي الهي بود. متجاوز شناخته شدن رژيم جنگ طلب عراق در محافل جهاني، يكي ديگر از پاداشهاي خدا بود. اين، حقّانيت انقلاب و ملت ايران را ثابت كرد.اين، يك حادثه سياسي كوچك نبود. اين، نشان داد كه تبليغات و توطئه هاي جهاني وتلاش استكبار در اين هشت سال، عليه اين ملت، چقدر ظالمانه بود. در اين هشت سال، استكبار مي خواست به دنيا و ملتهايي كه به ايران به چشم الگو نگاه مي كردند، ثابت كند و نشان دهد كه انقلاب و ملت ايران، از قاعده وقانون صحيحِ عقلاني دورند. تجاوز مي كنند؛ كشتار مي كنند و جنگ به راه مي اندازند! همه اينها براي اين بود كه ملت ما را از چشم ملتهاي ديگر بيندازد. اين شهادت و گواهي جهاني، همه آن بافته هاي تبليغاتچيهاي استعمار و طرّاحان استكبار را خنثي كرد و نشان داد كه ملت ايران در اين هشت سال، حق داشته و از حقّ خود دفاع كرده است. ثابت كرد كه اين ملت، ملتي است كه براي احقاق حقّ خود و سركوب متجاوز، حتّي حاضر است هشت سال، جنگي با اين عظمت و بااين اهميت را ادامه دهد و ازخود دفاع كند و سختيها را تحمّل نمايد. و اين، عجيب تجربه اي براي

دنيانسبت به ملت ايران شد! از ديگر پاداشهاي الهي اين بود كه در اين چند سال، بسياري از كساني كه در دوران هشت سال جنگ تحميلي، عليه ملت ايران همدست شده بودند، مجازات شدند. دولت شوروي، پشتيبان درجه يك عراق، متلاشي شد. در ميان كشورهاي اروپايي، آنهايي كه بيش از همه به عراق كمك كردند، بيش از همه، سيلي خوردند. بسياري از دولتهاي اين منطقه، كه پشت سر عراق بودند و با شما ملت مظلوم مواجه شده بودند، چوب اين كار را در اين سه سال خوردند. اينها، آن نشانه هاي لطف الهي به ملت ماست. بدانيد و دنيا هم بداند كه ديگراني هم كه تاكنون مصون مانده اند، بي نصيب نخواهند ماند. هشت سال توطئه عليه يك ملت حق طلب؛ عليه ملتي كه براي خدا قيام كرده است؛ عليه ملتي كه حرف حق مي زند و براي نجات محرومين و مستضعفين، كمر بسته است...! دستهاي قدرتمند و جنايتكار دنيا، اين ملت را، مظلومانه، در طول هشت سال، آن طور كوبيدند. و البته، ملت ما، سر خَم نكرد و بالاخره هم شما پيروز شديد و آنها مجبور شدند به خطاي خود اعتراف كنند و به سرجاي خود برگردند و بنشينند. در قانون طبيعت عالم و در سنّت الهي، اين كارها بي جواب نمي ماند. از جمله پاداشهاي خداوند در اين سه سال، قدمهاي بلندي بود كه براي سازندگي كشور برداشته شد. مسؤولين دلسوز تلاش كرده اند و كارهاي بزرگي انجام شده است. ان شاءاللَّه اين كارها بايد ادامه پيدا كند، و روزبه روز، كشور به سمت سازندگي و همان هدفهايي كه امام بزرگوار براي آن داشتند، پيش برود. اما نگاهي هم به آينده بيندازيم. راه ملت ايران در

آينده چيست؟ در يك جمله، به طور خلاصه بايد بگوييم كه راه ملت ايران در آينده، همان راه امام و انقلاب و ايستادگي و مقاومت در مقابل تحميل ابرقدرتها و دفاع از مستضعفين و مظلومين و دفاع از اسلام و قرآن و برافراشتن پرچم اسلام و قرآن در سطح عالم است. ما با ظلم و استكبار و فشار بر ملتها، مخالفيم. با تحميل و زورگويي ابرقدرتها مخالفيم و در مقابل آن مي ايستيم. ما در مقابل سازش با اسرائيل مي ايستيم. ما از ملت مظلوم فلسطين، با همه امكان، دفاع مي كنيم.از ملت لبنان كه زير فشار صهيونيستهاست، دفاع مي كنيم. ما از اسلام، از اسلام بيدار شده و ملّتهاي به هويّت اسلامي برگشته، در هر جاي دنيا باشند، دفاع و حمايت مي كنيم. امروز پس از آن كه ابرقدرت شرق، متلاشي شده و ازبين رفته، امريكا يك ابرقدرت بي رقيب در دنياست كه دچار غرور شده است. دچار اين اشتباه بزرگ، كه خواهد توانست دنيا را طبق ميل خود و اراده خود، اداره كند و بچرخاند. نظام و ترتيبات نويني كه اينها براي دنيا پيشنهاد مي كنند، براين اساس است؛ بر اساس محور بودن امريكا؛ و بعد از امريكا، قدرتهاي ديگري كه در درجه بعد قرار دارند و تسلّط اينهابر همه عالم؛ بر همه كشورها؛ بر همه ملتها؛ بر همه منابع مهم جهان و بر همه آبراههاي حسّاس عالم. به تصوّر اينها، سرنوشت دنيا دراختيار خودشان است! امروز قدرتهاي مسلّطي كه ديگر در مقابلشان بلوك شرق و شوروي سابق را ندارند، احساس مي كنند كه بايد دنيا و سياست عالم، يكپارچه، در اختيار آنها قرار گيرد و هر چيز كه در اين راه، مانعي

محسوب شود، با آن به مبارزه برخيزند. آنچه كه من احساس مي كنم و شواهد بر آن گواهي مي دهد، اين است كه امريكا و دستيارانش احساس مي كنند كه اسلام، بزرگترين مانع بر سرراه اين جهانخواري است. لذا در نظم نوين جهاني و در منطق امريكايي، مبارزه با اسلام، يك عنصر اساسي و اصلي است. بنا دارند با اسلام مبارزه كنند. بنا دارند نهضتهاي اسلامي را، در هرجاي عالم كه ملتها به پاخاستند، سركوب كنند و هرجا حكومتي استبدادي و قدرت ظالمي در مقابل مسلمانان قرار گيرد، از آن دولت و قدرت ظالم، بي قيد و شرط حمايت و تشويق كنند. به زبان، حرف ديگري مي زنند، اما باطنِ قضيه اين است. استكبار تحمّل نمي كند كه مسلمانان يكپارچه شوند. تحمّل نمي كند كه احساسات اسلامي، در ميان ملتها رشد پيدا كند؛ چه در آسيا باشد، چه در آفريقا باشد و چه مخصوصاً در اروپا. خواهيد ديد كه با مسلمانان بوسني هرزگوين چه خواهند كرد. يقيناً روزي هم در اروپا، مسلمانان آلباني و ديگر مسلماناني كه در كشورهاي اروپايي هستند دچار سرنوشتهاي تلخ و آزمايشهاي دشواري خواهند بود. اين، ناشي از همين سياست است؛ سياست اسلام زدايي. در آفريقا نهضتهاي اسلامي به شدّت مورد نفرت استكبارجهاني است. هرجا بيداريِ اسلامي احساس مي شود، اينها نسبت به آن حسّاسند. زمزمه مي كنند كه در انتخاباتِ ملتها بايد شركت كنند! بروند در كشورها و آن جا كه انتخابات به راه مي افتد، برانتخابات نظارت كنند! اسم اين كار را «نظارت بر انتخابات براي تضمين آزادي انتخابات» مي گذارند؛ اما در معنا، اين فكر براي اين است كه مبادا در نقطه اي از عالم، مسلمانان از راهِ روشهاي انتخابات و پارلماني، بتوانند

به حكومت برسند. همان طور كه در الجزاير اين كار شد و متأسفانه سركوب گرديد. با اسلام به شدّت مبارزه مي كنند و از همه بيشتر، از جمهوري اسلامي داغدار و ناراحتند. مي دانند كه اين جمهوري اسلامي و ايستادگي آن امام بزرگوار بود كه ملتها را بيدار كرد؛ به آنان اميد داد و آنها را به حركت تشويق كرد. لذا با جمهوري اسلامي به شدّت بدند. امروز در دنياي ما، اين يك حقيقت است. در كنار اين حقيقت - ملت ايران درست توجّه كند و ملتهاي مسلمان بدانند - حقيقت دومي قرار دارد و آن اين است كه اراده، ايستادگي، مبارزه و تسليم ناپذيري ملتها، بر تمام توطئه هاي استكباري، تا امروز غلبه كرده است و بعد از اين هم غلبه خواهد كرد. در مقابل بدخواهي و بددلي دشمن، تنها راهي كه وجود دارد، ايستادگي ملتهاست. همچناني كه ملت ايران، اين را تجربه كرد و ايستاد. شما با ايستادگي خودتان پيروز شديد و اگر اين ايستادگي نبود، تا امروز بارها دشمن، اغراض پليد خود را در ايران عزيز و ميهن اسلامي ما اعمال و اجرا مي كرد. ملتهاي ديگر هم، راهي جز ايستادگي ندارند. اگر ملتها ايستادگي كنند، خدا به آنها كمك مي كند. «ولينصرنّ اللَّه من ينصره(3).» وعده خدا اين است كه اگر شما خدا را نصرت كرديد، خدا هم شما را نصرت مي كند. نمونه اش انقلاب اسلامي بود. كه شما خدا را نصرت كرديد، خدا هم شمارا نصرت كرد. نمونه ديگرش جنگ تحميلي بود كه شما خدا را نصرت كرديد، خدا هم شما را ياري نمود و پيروز كرد. نمونه ديگر، تجربه هاي فراوان اين سيزده سال بود كه در همه

اين تجربه ها، شما ايستادگي كرديد و ازمواضع حق دفاع نموديد، و خدا هم به شما كمك كرد.اگر كمك خدا نبود، امروز، امريكا روزگار سختي را براي كشور و ملت ايران پيش آورده بود و انتقام كشيده بود. تنها راه، ايستادگي است. ملت ايران، همچنان كه امام فرموده بود، بايدمتّحدباشند. همچنان كه امام فرموده بود، بايدپايبند به اسلام باشند. همچنان كه امام فرموده بود، بايد در راه سازندگي بكوشند. همچنان كه امام فرموده بود، بايد پشت سرِ مسؤولين باشند. همچنان كه امام فرموده بود، مسؤولين و ملت، بايد از قدرتها نترسند؛ از امريكا نترسند؛ از دشمنيها نترسند و به خدا اتّكا كنند. و همچنان كه امام فرموده بود، اميدوار باشند كه اين راه، به پيروزي ما منتهي خواهد شد. من در پايان عرايضِ خود، لازم مي دانم از ملت عزيزمان تشكّر كنم، به خاطر اين كه در تجربه هاي گوناگون، بحمداللَّه، با ايستادگي و روشن بيني عمل و حركت كرد. در همين انتخابات اخير، حضور شما مردم، مايه اعتبار و حيثيّت اسلام و مسلمين شد و بحمداللَّه، مجلس چهارم هم تشكيل گرديد. پشت سرِ مسؤولين بوديد؛ از مسؤولين حمايت كرديد؛ ازدولت حمايت كرديد...و همه اينها، حسناتي بود كه خداي متعال به خاطر آنها به شما اجر خواهد داد. من، صميمانه از يكايك شما ملت عزيز تشكر مي كنم. و در حضور اين روح بزرگوار، اين روح ملكوتي، كه حتماً ناظر و حاضر است و كار شما را مي بيند و اجتماع مارا مي فهمد و حس مي كند و از خوشبختي و حركت توأم باصلاح شما خشنود مي شود، پيش پروردگار عالم شهادت مي دهم كه اين ملت، باصداقت و صفا، پشت سرِ امام، در خطِّ امام بزرگوار و براي اسلام حركت كرد، و از

هيچ تلاشي فروگذار و مضايقه نكرد. به طور ويژه لازم مي دانم از خانواده هاي عزيز شهداي عاليقدرمان، ازجانبازان عزيزمان، از خانواده هاي آنها، از آزادگانمان كه رنجها كشيدند و خانواده هاي آنها، و از خانواده هاي مفقودين عزيزمان، صميمانه تشكّر كنم. شما بحمداللَّه در همان موضعي كه انقلاب از شما انتظار دارد، ايستاديد. شما سربازان خطّ مقدمِ ّ انقلاب هستيد. بايد سنگرهايتان را در هر نقطه كه هستيد، حفظ كنيد. از دولت جمهوري اسلامي، صميمانه تشكّر مي كنم، به خاطر اين كه در اين مدت، همه تلاشي را كه يك دولت صالح و خوب ممكن است انجام دهد، براي پيشبرد كار انجام داد. مسؤولين دولتي زحمت مي كشند و دلسوزانه تلاش مي كنند. دلسوزي دولتها، بزرگترين موهبت براي ملتهاست. يك دولت دلسوز و علاقه مند و خدمتگزار، بسيار باارزش است؛ دولتي كه اجزا و رئيس محترم آن، به منافع شخصي خودشان فكر نمي كنند و كار را براي خدا و به نفع ملت انجام مي دهند. من در حضور امام بزرگوارمان و در پيشگاه خداوند متعال، بايد ازاين عزيزان تشكّر كنم. از بيت معظّم اين رجل ملكوتي و از فرزند عزيز ايشان، جناب آقاي حاج سيداحمد آقا، لازم است به خاطر مواضع صادقانه و دلسوزانه اي كه ايشان در اين مدت سه سال داشتند، تشكّر كنم. ايشان همان چيزي را كه امام مي پسنديدند، آنچه را كه امام از اهل و خانواده خود انتظار داشتند، همان را نشان دادند و ارائه كردند. در همان راه حركت كردند؛ براي خدا سخن گفتند؛ براي خدا كار كردند و اميدواريم ان شاءاللَّه موفّق باشند. من از همه ارگانهاي جمهوري اسلامي، به خاطر پايبندي شان به معيارها و موازين خطّ امام، تشكّر مي كنم. از قوّه

قضائيّه، از قوّه مقنّنه، از مسؤولين و اعضاي آنها؛ به خاطر اين كه همه دستگاههاي كشور، يك معيار اساسي دارند و آن، اسلام ناب است و مجسّم كننده اسلام ناب، يعني امام امّت، رضوان اللَّه عليه و خط و راه او. اين، چيز با ارزشي است. ملت و دولت، همين طور فكر و همين گونه عمل مي كنند. بنده انتظار دارم در آينده هم، ملت ما همين طور حركت و مشي كند. پشت سر مسؤولين، كمك كار مسؤولين، دلسوز مسؤولين، و صميمي و ناصح نسبت به مسؤولين باشد. از مسؤولين هم انتظار دارم همين راه را ادامه دهند. بخصوص طبقات محروم، پابرهنگان و مستضعفين جامعه، بايد براي تمام تلاشها و فعّاليتها محور و معيار باشند. كساني كه به تعبير امام، صاحبان اين كشورند؛ كساني كه جنگ را، بسيج را، دفاع فداكارانه در مقابل تجاوز دشمن را، با جان خودشان تحمّل كردند. همه چيز بايد براي آنها ودر جهت منافع آنها باشد. اميدواريم خداوند همه ما را موفّق بدارد. من چند دعا مي كنم؛ به اميد اين كه در اين بارگاه الهي و با حضور شما مؤمنين و مؤمنات، ان شاءاللَّه اين دعاها به هدف اجابت برسد: پروردگارا! ما را در راه اسلام و خطّ امام و معارف قرآن، همواره پايدار بدار. پروردگارا! ملت ايران را بر دشمنان اسلام و مسلمين، پيروز كن. پروردگارا! ملتهاي مسلمان را، در هر نقطه از جهان كه هستند، بر دشمنانشان پيروز كن. پروردگارا! قلب مقدّس وليّ عصر اروحنا فداه را از ما خشنود كن. پروردگارا! مارا از ياران آن بزرگوار در حضور و غيبتش قراربده. پروردگارا! توفيق پياده كردن كامل احكام اسلام و قرآن را به همه ما عنايت كن.

پروردگارا! به محمّدوآل محمّد، دلهاي اين ملت را به بركت لطف و فضل خود، همواره محكم و اميدوار بدار. پروردگارا! گرفتاريهايي را كه محصول خباثت دشمنان است، از ميان ما برطرف فرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) توبه: 32. 2) فرمايش معظّمٌ له، ناظر بر زماني است كه هنوز دست استعمار از حكومت آفريقاي جنوبي كوتاه نشده بود و در آن جا «آپارتايد» حاكم بود. 3) حج: 40.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار نمايندگان دوره چهارم مجلس شوراى اسلامى

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار نمايندگان دوره چهارم مجلس شوراي اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً از برادران و خواهران عزيز متشكّرم كه اين فرصت را داديد تا در اوايل ورود شما به مجلس، قدري درباره موضوع مجلس شوراي اسلامي و وظايف خطيرش و مسائلي در حول و حوش آن، با هم صحبت كنيم. خيلي خوش آمديد. خداوند همه شما را موفّق و مؤيّد بدارد. نمايندگي مجلس، داراي دو بعد است. يعني از دو ديدگاه مي شود به اين امر نگريست. يك ديدگاه اين است كه ما از نمايندگي و حضور در مجلس شوراي اسلامي و دسترسي داشتن به مسؤولين كشور و به تريبون آزاد، به چشم يك امتياز نگاه كنيم؛ يك امتياز شخصي و عنواني. البته در دنياي مادّي، غالباً وضع به همين نحو است. مي كوبند؛ مي زنند؛ زحمت مي كشند؛ پول خرج مي كنند؛ انواع و اقسام تلاشها را مي كنند، تا به اين امتياز دست پيدا كنند. يك محاسبه مادّي و واضحي هم هست؛ نوعي تجارت و نوعي به دست آوردن فرصت! اما در نظام اسلامي و در جمهوري انقلابي ما؛ در ميان مردم ما كه شما هم از متن آن مردم برخاسته ايد و بسياري از شما، تجربه هاي پر افتخار فداكاري در

اين راه را داريد - در جبهه ها بوده ايد؛ در زندانهاي دشمنان بوده ايد؛ در اسارت بوده ايد؛ سالها در تلاش و سازندگي بوده ايد؛ زحمت كشيده ايد و خدمت كرده ايد - اين ديدگاه مردود است. اگر بخواهيم يك حكمِ علي القاعده بكنيم، بايد بگوييم كه «در ميان نمايندگان ما، حتّي يك نفر هم، با اين فكر و از اين ديدگاه، نگرنده به موضوع نمايندگي نيست.» قاعده مطلب، اين است. ديدگاه دوم اين است كه ما به نمايندگي مردم در مجلس شوراي اسلامي، به عنوان يك مسؤوليت، يك اداي وظيفه و يك صحنه كارآمد براي خدمت نگاه كنيم. اگر شوقي هم به نماينده شدن هست، به اين خاطر باشد. اگر تلاشي هم در راه معرفي خود و بيان مطالب در باب خود و تلاش براي رسيدن به اين ميدان هست، براي اين مقصود باشد. مثل آن بسيجي سر از پا نشناخته كه وقتي به پايگاه مي آمد كه او را اعزام كنند و آنها مي گفتند «اعزامت نمي كنيم»، روبرمي گرداند و «و تفيض اعينه من الدّمع(1)»؛ درست مثل همان چيزي كه در صدر اسلام بود. با دل شكسته برمي گشت كه چرا او را به جبهه نبردند. تلاش مي كرد تا برود و در ميدان مجاهدت كند. اين هم يك ديدگاه است براي رفتن به مجلس شوراي اسلامي كه كسي تلاش كند تا بتواند به اسلام خدمت كند؛ به مردم خدمت كند، و استعداد خود را در اين جا در معرض آزمايش الهي و مردمي قرار دهد. بنا، براين است كه ما ديدگاه دوم را در مورد برادران و خواهران نماينده در نظام اسلامي، ديدگاه حاكم يا لااقل ديدگاه غالب بدانيم. حقيقت قضيه اين است كه زندگي انسان، وقتي

معني پيدا مي كند كه اين زندگي در راه يك هدف مقدّس مصرف شود. زندگي اي كه هدفي مقدّس و الهي را دنبال نمي كند و اين حيات و سرمايه، در همين مدّت كوتاه كه در دست ماست صرف اين مي شود كه به ما خوش بگذرد، زندگي ضايع شده اي است. بنده يك وقت مثال مي زدم كه در اين گونه حياتها و تلاشها، انسان زندگي مي كند تا بخورد، تا با آن خوردن، باز زندگي كند كه آن زندگي هم هدفش چيزي جز خوردن نيست! البته خوردن به عنوان يك رمز و به عنوان يك سمبل گفته مي شود. چيزهاي ديگري هم از اهداف مادّي هست كه مثل خوردن است. خوشگذراني كردن، آقايي كردن، فرمانروايي كردن، كبر ورزيدن و ناز فروختن، امرونهي كردن و در جاي بالاتر نشستن؛ كه بايد به خدا پناه ببريم از اين كه دل ما بسته به اينها شود. در مثلي ديگر به آن مي ماند كه اتومبيلي را به پمپ بنزين ببريم؛ باك آن را از بنزين پر كنيم و اتومبيل را به راه بيندازيم و هدفمان اين باشد كه به پمپ بنزين بعدي برسيم، كه در آن پمپ بنزين باز مخزن را پر كنيم تا حركت و طي طريق كند و به پمپ بنزين بعدي برسد! خلاصه، همه دوران اين اتومبيل به اين بگذرد كه از اين محلّ پمپ، به آن محلّ پمپ برود، براي راه افتادن و براي رسيدن به يك پمپ بنزين ديگر؛ بدون اين كه با آن طيّ طريقي كنيم؛ بدون اين كه با آن، هدفي را وجهه همّت سازيم؛ بدون اين كه با آن بخواهيم از بيابان خطرناكي عبور كنيم و بدون اين كه با آن بخواهيم به كسي

خدمتي كنيم! چقدر خسران است براي يك انسان كه هدفش در زندگي، همين چيزهاي مادّي باشد؛ زندگيِ راحت تري به دست آوردن و چند صباحي را با يك عزّت خيالي گذرانيدن! خيالي بودن اين عزّت را انسان مي تواند از نابود شدن و پوچ شدن و زايل شدن و بي معني شدن آن در ميليونها مورد، در مقابل چشم خود در دنيا ببيند. روي اين كرسيها، انسانهاي زيادي نشستند. يك روز هستند، يك روز نيستند. در همه دنيا، مناصب گوناگون - مناصب دولتي و مناصب شبه دولتي - يك روز دست زيد است، يك روز دست عمرو است. وقتي عمرو آمد، از زيد خبري نيست. عبرتي از اين بالاتر نيست. فقط كسي مي تواند به آن دوران تكيه كند كه در آن دوران كاري كرده باشد؛ ذخيره اي براي خود درست كرده باشد. والّا «لَفي خُسْر»؛ سرمايه اش سوخته است. هدف را بايد خدا قرار داد. اگر براي نماينده، هدف خدا باشد، هدف خدمت به كشور باشد، خدمت به انقلاب باشد، نفس كشيدنش هم حسنه است. هر طيّ طريق او از خانه تا مجلس، هر لحظه نشستن او روي آن صندلي ، هر كلمه حرفي كه مي زند، هر تلاشي كه مي كند، هر اعصابي كه او مايه مي گذارد، همه اينها حسنه است، صدقه است، مايه قرب الي اللَّه است؛ وقتي هدف خدا باشد، وقتي هدف خدمت به مردم باشد، وقتي هدف، پيش بردن كار انقلاب باشد و وقتي هدف، رسيدن به هدفهاي انقلاب باشد. ما احتياج به تلاش داريم؛ تلاش همه جانبه و عظيمي كه بخشي از آن را قوّه مقنّنه و عمدتاً مجلس شوراي اسلامي بر عهده دارد. به هرحال، ما ديدگاهمان

نسبت به شما، اين است. مردم ديدگاهشان اين است. مردم ما مردمي هستند متديّن و فدايي و علاقه مند به اسلام و اگر كسي رامورد اعتماد قرار مي دهند، از صدر تا ذيل، به اين خاطر است.حال بگذريم از افرادي معدود؛ آن خواصّي كه اميرالمؤمنين در نامه به مالك اشتر، او را از گرايش به آنها بر حذر مي دارد. كاري نداريم با فلان آدمِ فرصت طلب، يا سرمايه دار يا چه و چه. بحثِ آنها نيست. بحثِ عموم مردم ماست. بحثِ توده مردم ماست. بحثِ كساني است كه كشور و انقلاب به آنها متّكي است. در انقلاب هم به آنها متّكي بود. در جنگ هم به آنها متّكي بود. امروز هم اگر مسأله اي براي اين كشور پيش آيد، به آنها متّكي است. در تلاش اقتصادي هم باز به آنها متّكي است. صحبتِ اينهاست. اينها با دين سر و كار دارند. نماينده را متديّن مي خواهند. در خدمت حقيقت مي خواهند. در خدمت اسلام مي خواهند. خداوند بايد به همه ما توفيق دهد، و خود ما هم بايد تلاش كنيم. و امّا، در باب وظايف نمايندگي. آن گونه كه بنده از مجموع قانون اساسي و مفاهيم و معارفي كه در انقلاب ما هست و همه چيزهايي كه ما را در اين باب كمك مي كند فهميده ام، وظيفه اصلي در نمايندگي، «قانونگذاري» است. البته نظارت بر اجرا و از اين قبيل چيزها هم هست. آنها هم بسيار مهم است. اما چيزي كه ركن اداره كشور است، عبارت است از وضع قوانين. اين كه نمايندگان، از همه گوشه و كنار كشور انتخاب مي شوند، به آن خاطر است كه مصالح همه كشور در «قانون» متجلّي شود. يعني نماينده شأنش

اين است كه قانوني را بگذراند كه اين قانون، بتواند كشوري را كه داراي مناطق فقير و دوردست و مناطقي با اقتضائات گوناگون است، اداره كند. همگان از همه اوضاع مطّلع هستند. اين كه نماينده بايد به فكر حوزه انتخابيّه خود باشد، معنايش اين است. والّا اين كه ما فرض كنيم، نماينده وظيفه دارد بيايد بايستد آن جا و مشكلات حوزه انتخابيّه اش را به عنوان وظيفه نمايندگي بيان كند، نه. اين، وظيفه نمايندگي نيست. بيان مشكلات حوزه انتخابيّه، البته كار خوبي است و اگر به شكل صحيحي انجام گيرد، مفيد است. امّا اين كه ما خيال كنيم كه نماينده فلان شهر و فلان حوزه انتخابيّه بودن، معنايش اين است كه بياييم و بگوييم «آن جا اسفالت ندارد»، يا «آب ندارد»، يا «دانشگاه ندارد» يا چه و چه، اين وظيفه نمايندگي نيست. شما بايد قانوني را بگذرانيد كه بتواند امور همه جاي كشور را متكفّل شود بمافيه حوزه نمايندگي شما؛ تا مبادا حوزه نمايندگي تان، از قانوني كه همه جانبه وضع نشده است، به اقتضاي كيفيّتش، خارج بماند. مسأله اين است. در اين كار، برادران و خواهران عزيز؛ بايد با صميميت و اخلاص وارد شد. حرفي كه بنده همواره - از قبل از شروع انتخابات تا به حال - در باب مجلس داشتم، اين است كه «بايد مخلصانه و صميمانه كار كرد.» و همين است كه مؤثّر مي افتد و مردم مي پسندند و به آن دل مي دهند. خطاست اگر نماينده اي بيايد در تريبون باز مجلس بايستد؛ بدون توجّه به اقتضائات مالي و بودجه اي، بدون توجّه به اولويّتها، بدون توجه به برنامه هايي كه مجلس قاعدتاً بايد آنها را تصويب كند، سنگي بيندازد كه «آقا،

بياييد اين كار را براي حوزه انتخابيّه من بكنيد.» قصدش هم اين باشد كه به مردم آن جا بگويد «ببينيد! من براي شما كار مي كنم!» خطاست اگر خيال كنيم كه اين كار، در جلب محبّت مردم نسبت به او اثر خواهد كرد. و ديديد كه نكرده است. چيزي كه مي تواند دل مردم را به طرف ما جلب كند - اگر جلب دل مردم لازم باشد؛ كه البته لازم هم هست - اخلاص للَّه است. اين، راز قضيه است. يكي از حِكَم قرآني و يكي از حِكَم اسلامي، اين است. اين، خودش حكمت است. حكمت يعني اين كه «من اصلح ما بينه و بين اللَّه، اصلح اللَّه ما بينه و بين النّاس(2).» يعني من و شما، اگر ميانه خودمان را با خدا درست كنيم، خدا ميانه ما را با مردم، درست خواهد كرد. راه ديگري وجود ندارد. حكمت، يعني اين! حقيقتي است فراتر از محاسبات مادّي و حقير؛ كه «چه ارتباطي دارد ما مخلصانه به اين لايحه رأي بدهيم يا مخلصانه رأي ندهيم؟ يا مخلصانه اين حرف را بگوييم؟ يا مخلصانه، از گفتن اين حرف استنكاف كنيم؟ اين امضا را بكنيم، يا اين امضاء را نكنيم؟ اين، چه ربطي دارد به اين كه مردم به ما علاقه مند شوند؟» طبق محاسبات مادّي و ظاهري، گاهي اينها، هيچ ارتباطي با هم ندارد. اما، ماوراي اين محاسبات بسيار حقير و كوته بينانه مادّي، محاسباتي حقيقي در عالم وجود، وجود دارد كه آن، محاسبات حكمت آميز الهي است. اگر شما براي خدا كار كرديد و در راه خدا قدم برداشتيد، خدا مشكل شما را با مردم، حل خواهد كرد. راه، اين است. يعني اگر انسان،

حتي قصد جلب نفوس را هم داشته باشد، راهش اين است كه با صميميّت عمل كند. اما ما بايد قصدمان از اين هم بالاتر باشد. ما بايد تكليفمان را انجام دهيم. امام اين را به ما ياد داد. امام اين درس را مكرّر تكرار كرد. برادران و خواهران! ما امروز در شرايطي خاص هستيم. نظامي به نام اسلام برافراشته شده و سر به آسمان كشيده است. اين نظام، در مقابل حركت قلدرانه و كافرانه و استبدادي قدرتهاي بزرگ ايستاده و سنگ راه آنها شده است. اگر نظام اسلامي نبود، امروز قدرتهاي بزرگ، در جهت مطامع و هدفهاي نامشروع خودشان گامهاي موفّقتري برمي داشتند.اين، نظام اسلامي بود كه اين طور، احساس اسلامي را در ملتها بيدار كرد. اين، نظام اسلامي بود كه در مردم دنيا و ملتهاي ضعيف، احساس امكان اتّكا به نفس را دميد. اين، نظام اسلامي بود كه به ابرقدرتها تفهيم كرد: چنين نيست كه آنچه آنها مي خواهند عمل خواهد شد و تحقّق پيدا خواهد كرد! اين نظام، در دنيا يك الگوي بسيار درخشان و يك بناي سربرافراشته اي شده است. نگهداشتن اين نظام، تلاش مخلصانه لازم دارد. اين تلاش مخلصانه، در هر كس به گونه اي است. يك بخش از اين تلاش مخلصانه، كه خيلي هم مهم است،مربوط به نيروي قانونگذاري است. بايد با اخلاص وارد شد و اين بخش را تأمين كرد. امروز، اين بار بر دوش شماست. ديروز بر دوش ديگران بود. فردا هم بر دوش ديگراني ديگر خواهد بود. امروز، در اين لحظه، شما مخاطبيد. ببينيد چگونه عمل خواهيد كرد. مصالح جامعه را رعايت كنيد. اولويّتها را رعايت كنيد. از اوقات مجلس، حداكثر استفاده

را بكنيد. من بايد از شما برادران و خواهران تشكّر كنم. من به آقاي ناطق(3) عرض كردم كه اگر بشود، اين مجلس زود شروع به كار كند. بحمداللَّه مي بينيم كه اين كار انجام شده است. اين، چقدر در روحيه مردم مؤثّر است كه ببينند قضيه اعتبارنامه ها و تشكيل كميسيونها و مقدّماتي كه گاهي هفته ها طول مي كشيده، زود سپري شده و مجلس وارد اصل موضوع شده است! خيلي مسائل وجود دارد كه امروز ما بايد به آنها برسيم و نگوييم كه اينها را دولت بايد انجام دهد. شما هستيد كه مي توانيد راهي جلوِ پاي دولت بگذاريد و بگوييد «مشي كن»؛ و دولت مجبور است آن راه را برود. اگر قانون مقابل پاي دولت گذاشتيد، دولت خواهد رفت. اين دولت، دولتي است كه همه وجود و فكر و ذكرش براي خدمت به اين كشور و مردم است. رئيس جمهور، جزو بهترينها، و وزرا و مسؤولين كشور، جزو افراد تجربه شده و آزموده و علاقه مند به كارند. منتظرند كه شما بگوييد «راهي كه ما تصويب مي كنيم، اين است. از اين راه برويد»؛ و آنها بروند. شما هستيد كه بايد اولويّتها را پيدا و روي آنها بحث كنيد. نظرات پخته و سنجيده را بگيريد. نظرات كارشناسان را بگيريد. البته كارشناس را بايد بشناسيد. هر كارشناسي مورد اعتماد نيست. اي بسا كارشناساني كه مسؤولين بالا را گمراه كردند! ما در اين چند سال، اينها را ديده ايم. اينها جزو تجربيّات ماست؛ كه كارشناسي، راهي را جلوِ نماينده مجلس يا مسؤول مي گذارد كه به وسيله آن، واقعيتي را واژگونه و غلط به او معرفي مي كند. اين طور نيست كه شما بتوانيد به هر كارشناسي اعتماد

كنيد. كارشناس بايد شناخته شده باشد؛ بايد مورد اعتماد باشد؛ بايد به انگيزه و عشق اسلامي و انقلابي و ميهني او، اطمينان حاصل شده باشد و بدخواه نباشد. با استفاده از چنين كارشناساني، با تأمّل و فكر و مطالعه روي طرحها و لوايح، و مشورت صحيح و واقعي - كه صحنه مجلس و كميسيونها جاي مشورت واقعي است - بايد شما بهترين قوانين را پيدا و تصويب كنيد و به دولت بگوييد كه اين بهترين راه را مشي كند. مردم هم وقتي اين را ببينند، خشنود مي شوند. نطقهاي پيش از دستور، مي تواند فضاي جامعه را تلطيف كند؛ مي تواند فضاي جامعه را معطّر كند. من فراموش نمي كنم در اواسط سال 60، وقتي كه دشمنان و گروهكها و تفاله هاي ضدّ انقلاب و استكبار، آن جنايات و فجايع عظيم را در اين كشور به وجود آورده بودند - شهادت 72 تن، شهادت نخست وزير و رئيس جمهور - بنده در بيمارستان بودم. خطبه هاي نماز جمعه در تهران، به اعتقاد من، در آن روز، بيشترين حمل بار انقلاب را بر دوش داشت. هر جمعه كه مي شد، از اين كانون نماز جمعه، به سراسر كشور، نور منتشر مي شد. حقايق براي مردم تشريح مي شد و مردم مي فهميدند كه در اين كشور چه مي گذرد و دشمن چه كار مي كند. تريبونهاي آزاد، اين گونه است. مجلس، چنين شأني بايد داشته باشد. در آن جا كه براي مردم ابهامي هست، آن جا كه دشمن سؤالاتي را مطرح مي كند؛ بذر ترديدي مي كارد و در جامعه مي پاشد، آن جا وظيفه شماست كه اين بذر ترديد را از بيخ و بن در بياوريد و حقايق را روشن كنيد. خيال مي كنيد دشمن بيكار

است!؟ يك لحظه، دشمن بيكار نيست. هر وقت، هرطور بتواند، عمل مي كند. همين قضايايي كه اخيراً پيشامد كرد - قضاياي مشهد و امثال آن - كار دشمن است. دشمن جهاز فكري خودش را به كار انداخته، براي اين كه ببيند چه وقت مي شود ضربه زد. درست مثل ميدان جنگ! همين طور كه اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمود: «و انَّ اخا الحرب الارق و من نام لم ينم عنه(4).» شما اگر داخل سنگر خوابت ببرد، دليل بر اين نيست كه سنگرنشين روبه روي شما هم خوابش برده است. شما اگر غافل شدي، بايد انتظار داشته باشي كه ضربه را، بلافاصله بخوري! دشمن، هوشيار نشسته است. ميليونها دلار، بلكه اگر مبالغه نباشد ميلياردها دلار صرف مي كنند، تا بتوانند ضربه كاري را به اين انقلاب بزنند. اينها كه با اين انقلاب آشتي بكن نيستند. هر وقتي به گونه اي در صدد وارد آوردن ضربه اند. از قضاياي مشهد، متأسفانه در بعضي از مطبوعات، تحليلهاي نادرستي كردند. مردم را متّهم كردند. من بايد از مردم مشهد، به خاطر بعضي از تحليلهايي كه شد، عذرخواهي كنم. اين مردم شريف و پاكي كه مثل همه مردم كشور ما، اين طور در راه انقلاب و اهداف آن فداكاري كردند، چطور كسي دلش مي آيد چيزي بنويسد يا بگويد و آنان را متهم كند؟! قضيه، كاملاً روشن است: ضدّانقلاب وارد ماجرا مي شود. منتها از زمينه هاي فاسد و مردابهاي گنديده استفاده مي كند. اين اراذل و اوباشي كه گفته شد، بعضي تعجّب نكنند. چنين افرادي وجود دارند: يك قشرِ رذلِ اوباشِ چاقوكش، كه اقليّت معدودي هستند و دستگاههاي انتظامي بايد با اينها برخورد كنند. مثل علف هرزه، بايد اينها را بكَنند و درو كنند و

دور بيندازند. آن پس مانده استكبار مي رود به سراغ اينها؛ با يك لقمه اي، با يك غارتي، با يك حركت زشت آشوبگرانه، اينها را تطميع و هدايت مي كند. اين جا برو، اين كار را بكن، آن كار را بكن، سازمان تبليغات را بزن، چه بكن... اينها هستند. هدايت به وسيله ضدّانقلاب معدود، مخفي و نقابدار است كه پشت گروههاي رذل واوباش پنهان مي شود و كار به دست چنين افرادي صورت مي گيرد. البته ممكن است بهانه اش را يك روز در برخورد با شهرداري پيدا كنند، يك روز در راه بندان فلان خيابان پيدا كنند و يك روز در يك چيز بيخودِ ديگر. هر روز ممكن است يك بهانه به وجود بياورند و ايجاد كنند. وقتي بخواهند كاري را بكنند، مي كنند. البته دستگاهها بايد مواظب باشند. بنده به دستگاههايمان هشدار مي دهم كه نبايد بهانه به دست دشمنان و بدخواهان بدهند. نيروهاي انتظامي ما بايد در اين مسائل، مسؤولانه عمل كنند. لكن اينها ربطي به تحليل قضايا ندارد. تحليل قضيه اين است: آن كه در مقابل اين مصائب، بيش از همه داغدار است، بيش از همه انگيزه دارد و بيش از همه آماده است، كيست؟مردم. همينهايي كه انقلاب مال آنهاست. همينهايي كه انقلاب را سيزده سال بر دوشهايشان تحمّل كردند. همينهايي كه همه مشكلات را تحمّل مي كنند، براي اين كه به اهداف عالي برسند. آن تفاله ها و مغلوب شده ها و شكست خورده هاي جنگ بدر و حُنين اند كه امروز از اين گوشه و آن گوشه سربلند مي كنند و ميداندار مي شوند و از اراذل و اوباش هم استفاده مي كنند. پس، دشمن بيدار است. اگر اين گونه حوادث، هيچ فايده اي نداشته باشد جز همين كه به ما بگويد «دشمن بيدار است»،

ما بايد خدا را به خاطر همين حوادث هم، شكر كنيم. جوانانِ حزب اللّهي كشور و نيروهاي مؤمن و مخلص و همانهايي كه صحنه هاي جنگ را اداره كردند و بسيجيهايي كه در طول اين سالهاي متمادي بارهاي سنگين را بر دوش گرفتند و خانواده هاي شهدا و امثال آنان، اينها هستند كه در صفوف مقدّم بايد قرار گيرند؛ و قرار هم مي گيرند. در چنين شرايطي، هر كس بايد ببيند كجا قرار گرفته است؟ چه مسؤوليتي بر دوش اوست؟ چه كار عمده اي بر عهده اوست؟ يك لحظه از اين كار نبايد غفلت كرد و نسبت به آن، سستي ورزيد. اين، وظيفه ماست. اين، آن چيزي است كه بر دوش ما و چنين مجلسي است كه آن قانونگذاري اش است؛ آن نطق پيش از دستورش است؛ آن، چگونگي برخوردش با قضايا و مسائل است؛ آن، چگونگي مباحثات داخلي مجلس است بين نمايندگان؛ كه با هم مباحثه مي كنند، حرف مي زنند، تبادل نظر مي كنند و به حقيقت مي رسند؛ آن بي طمعي و بي نظري اي است كه در نمايندگان وجود دارد. مجموعه اينهاست كه مردم را خشنود و راضي خواهد كرد. اين، پاسخي است به اين اجابت مردم؛ كه وقتي گفته شد «بياييد»، يعني انقلاب و نظام به اينها گفت كه «به پاي صندوقها بياييد»، ديديد كه چگونه آمدند و دشمن را مأيوس كردند! پاسخ اين حركت مردم، اين است كه ما يك مجلس اين چنيني داشته باشيم. اميدواريم كه خداي متعال به شما توفيق دهد. البته صحن مجلس، معاملات درون مجلس با يكديگر؛ يعني حرف زدنها، گفتگوها، مباحثات، همان طور كه امام يك وقت به نمايندگان مجلس فرمودند «مباحثه طلبگي»، هيچ اشكالي ندارد. بگو بشنوِ طلبگي:

اين بگويد، او رد كند؛ اين استدلال كند، او جواب دهد. اينها هيچ اشكالي ندارد. همچناني كه ايستادن پاي مسؤوليت سوگندي كه در برخورد با دولت خورديد، در ارائه قوانين، در جواب خواستن از دولت؛ اينها هيچ اشكالي ندارد. اينها هم خيلي خوب است؛ اما بايد مخلصانه باشد؛ بايد دور از جنجال باشد؛ بايد دور از روشهايي باشد كه حاكي از بي صداقتي و بي صميميّتي است. يك نكته ديگر را هم عرض كنم و آن اين است: يكي از ايرادهايي كه به مجالس ممكن است گرفته شود، اين است كه نمايندگان با اتّكا به نمايندگي درصدد باشند از امكانات دولتي خداي ناكرده، استفاده نادرستي كنند. اين چيزي نيست كه از چشم مردم پوشيده بماند. البته ما چنين گماني به نمايندگان نداريم. نه به نمايندگان اين دوره، نه به نمايندگان دوره هاي قبل. نماينده مسلمان، اين طور نيست. نماينده اي كه با هدف اسلامي آمده، محال است چنين چيزي در مورد او صادق باشد. لكن، بايد مراقبت كرد. سفارشِ اين را كردن، سفارشِ آن را كردن، موافقت اصولي براي اين، اقدام براي آن، با فلان سرمايه دار مذاكره و تفاهم كردن، فريب فلان آدم را خوردن ... غرض، اين چيزها، چيزهايي است كه با حيثيّت و آبروي نمايندگي مناسبتي ندارد. اميدواريم خداي متعال، به شما برادران و خواهران عزيز كمك كند. به شما توفيق دهد و همه ما را هدايت كند تا بتوانيم آن چيزي را كه وظيفه سنگين ماست، در اين دوران انجام دهيم، و روح مقدّس امام بزرگوارمان را شاد كنيم. يعني توصيه هاي ايشان، همچنان در فضاي جامعه ما زنده بماند؛ چون عمل به توصيه هاي ايشان است كه روح

مطهّرشان و ارواح مقدّس شهدا را شاد خواهد كرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) از ديدگان او اشك جاري مي شد. 2) نهج البلاغه: كلمات قصار اميرالمؤمنين عليه السّلام 3) حجة الاسلام و المسلمين ناطق نوري، رئيس وقت مجلس شوراي اسلامي. 4) نهج البلاغه: نامه 62.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام، به مناسبت عيد غدير خم

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام، به مناسبت عيد غدير خم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هم اين عيد سعيد و بزرگ را به همه مسلمين و مستضعفان وعدالتجويان عالم وبه ملت شريف و عزيز ايران و به شما عزيزان، تبريك عرض مي كنم؛ بخصوص به برادراني كه از راههاي دور تشريف آورده اند و عشق و شيفتگي خود را به مقام والاي ولايتِ عظما، عملاً اثبات كردند. در ماجراي غدير، حقايق بسياري نهفته است. صورت قضيه اين است كه براي جامعه نو پاي اسلامي در آن روز، كه در حدود ده سال از پيروزي اسلام و تشكيل آن جامعه گذشته بود، نبيّ مكرّم صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم، موضوع حكومت وامامت را - با همان معناي وسيعي كه دارد - حل مي كردند و در غدير خم و در بازگشت از حج، اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام را به جانشيني خود نصب مي فرمودند. خودِ همين ظاهر قضيه، البته بسيار مهم است و براي كساني كه در مسائل يك جامعه انقلابي، اهل تحقيق و تدبّر باشند، يك تدبيرالهي است. ولي ماوراي اين ظاهر، حقايق بزرگي وجود دارد كه اگر امّت و جامعه اسلامي به آن نكات برجسته توجّه كند، خط و راه زندگي روشن خواهد شد. اساساً اگر در قضيه غدير، عموم مسلمين - چه شيعيان كه اين قضيه را قضيه امامت و ولايت مي دانند و چه غيرشيعيان

كه اصل قضيه را قبول دارند، اما برداشت آنها از اين موضوع، امامت و ولايت نيست - بيشترِ توجّه خودشان را امروز متوجّه و متمركز به نكاتي كنند كه در قضيه غدير است، براي مصالح مسلمين دستاوردهاي زيادي خواهد داشت. بنده به يكي دو نكته از آن نكات، به صورت كوتاه، اشاره مي كنم. يكي از اين نكات مهم، عبارت است از اين كه، با مطرح كردن اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام و با نصب آن بزرگوار براي حكومت، معيارها و ارزشهاي حاكميّت، معلوم شد. پيغمبر، در قضيه غدير، كسي را در مقابل چشم مسلمانان و ديدگان تاريخ قرار دادند كه از ارزشهاي اسلامي، به طور كامل برخوردار بودند. يك انسان مؤمن؛ داراي حدّ اعلاي تقوا و پرهيزكاري؛ فداكار در راه دين؛ بي رغبت نسبت به مطامع دنيوي؛ تجربه شده و امتحان داده در همه ميدانهاي اسلامي: ميدانهاي خطر؛ ميدانهاي علم و دانش؛ ميدان قضاوت و امثال اينها. يعني با مطرح شدن اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام به عنوان حاكم و امام و وليّ اسلامي، همه مسلمانان در طول تاريخ بايد بدانند كه حاكم اسلامي، بايد فردي در اين جهت، با اين قواره ها و نزديك به اين الگو و نمونه باشد. پس، در جوامع اسلامي، انسانهايي كه از آن ارزشها نصيبي ندارند؛ از فهم اسلامي، از عمل اسلامي، از جهاد اسلامي، از انفاق و گذشت، از تواضع و فروتني در مقابل بندگان خدا و آن خصوصيّاتي كه اميرالمؤمنين عليه الصّلاة و السّلام داشتند، بهره اي نداشته باشند، شايسته حكومت كردن نيستند. پيغمبر، اين معيار را در اختيار مسلمانان گذاشتند. و اين، يك درس فراموش نشدني است. نكته ديگري كه در ماجراي غدير مي شود فهميد، اين

است كه اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، در همان چند سالي كه به خلافت و حكومت رسيدند، نشان دادند كه اولويّت در نظر آن بزرگوار، استقرار عدل الهي واسلامي است. يعني عدالت، يعني تأمين كردن هدفي كه قرآن براي ارسال رسل وانزال كتب و شرايع آسماني، بيان فرموده است: «ليقوم النّاس بالقسط(1).» اقامه قسط الهي. قسط و عدل با دستوري كه اسلام معيّن كرده، بهترين تضمين و تأمين كننده عدالت است. اين، در نظر اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، اولويّت درجه اوّل بود. جامعه اسلامي، با عدل و قسط است كه قوام پيدا مي كند و مي تواند به عنوان شاهد و مبشّر و هدايتگر و الگو و نمونه، براي ملتهاي عالم مطرح شود. بدون عدل، ممكن نيست. ولو همه ارزشهاي مادّي وظاهري و دنيايي هم فراهم شود، اگر عدالت نباشد، در حقيقت هيچ كاري انجام نشده است. اين، آن برجسته ترين مسأله در زندگيِ حكومتيِ اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام بود. پيغمبر اكرم صلوات اللَّه و سلامه عليه كه چنين عنصري رابه حكومت و ولايت مسلمين منصوب مي كردند، در حقيقت اهميت عدل را بيان فرمودند. پيغمبر مي دانستند اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، در چه جهتي فكر مي كنند و حركت خواهند كرد. آن حضرت دست پرورده پيغمبرند؛ شاگرد پيغمبرند؛ مطيع و عمل كننده به فرمان و درس پيغمبرند. پيغمبر با منصوب كردن اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، در حقيقت عدل را در جامعه اسلامي اهميّت بخشيدند و اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، در طول همان چهار سال و نه ماه يا ده ماه حكومت ظاهري كه داشتند، بيشترين اهتمامشان بر استقرار عدل در جامعه بود. آن حضرت، عدالت رامايه حيات اسلام و در حقيقت روح مسلماني و جامعه اسلامي مي دانستند. و اين، آن چيزي است كه ملتها به آن

نياز دارند و جوامع بشري در دوره هاي مختلف، از آن محروم بوده اند. در آن زمان هم محروم بودند؛ قبل از آن زمان هم محروم بودند؛ امروز هم اگر به صحنه عالم و كاري كه ابرقدرتها مي كنند و روش حكومتي كه حكّام مادي در دنيا عمل مي كنند نگاه كنيد، باز هم مي بينيد مشكل همين است. مشكل بشريّت، در حقيقت فقدان عدالت و اسلام و حكومت علوي و روش و منهاج اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام است. اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، عدالت را در بين مسلمانان و جامعه اسلامي جاري مي كردند و مانع از اين شدند كه بيت المال به اسراف مصرف شود. نگذاشتند دست تطاول باز شود. نگذاشتند كساني بيت المال مسلمين را به ناحق مصرف كنند. البته بيت المال مسلمين در آن روز، به اين شكل بود كه درآمدهاي جامعه اسلامي به شكل سرانه، بين مردم تقسيم مي شد. اين روش ماليه جديد و اين شكلي كه امروز در دنيا وجود دارد، آن روزها معمول نبود. همان درآمد را، اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، بالسّويه تقسيم مي كردند. بيت المال را بين صحابي و غيرصحابي و قرشي و هاشمي و غيرقرشي وغيرخاندان پيغمبر و همه و همه، به شكل يكسان تقسيم مي كردند و اين، مايه اعتراض خيليها شد؛ اما اميرالمؤمنين، عليه الصّلاةوالسّلام، اعتنايي نكردند. امروز وضع تقسيم بيت المال به شكل عادلانه، آن طور نيست. امروز تقسيم سرانه نيست و روشهاي ديگري در استقرار عدالت وجود دارد. امروز كساني كه با بيت المال مسلمين سروكار دارند، بايد از مصرف وخرج كردن بيت المال در غير مصارف عمومي و مردمي، خودداري كنند. اين، راه تقسيم عادلانه بيت المال است. اگر مسؤولي خداي ناخواسته، در امر بيت المال اسراف بورزد، يا آن را در مصارف

شخصي و يا براي دوستان و نزديكان و مرتبطين خود مصرف كند، اين، تخلّف از عدل و قرار واقعي در امر بيت المال است. بايد بيت المال مسلمين در همان طريقي كه قانوناً معيّن شده و همان مصارف عمومي و بخشهايي كه وظيفه اي از وظايف كشور را برعهده دارد، مصرف شود. لذا اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، آن روز به كساني كه مسؤوليت امور كشور را برعهده داشتند، سختگيري را به جايي رساندند كه به قول امروز، بخشنامه كردند: «ادقّوا اقلامكم(2)»؛ سرِ قلمهاي خودتان را كه با آن مي نويسيد، ريز بتراشيد. هم صرفه جويي در قلم، هم صرفه جويي در كاغذ، هم صرفه جويي در مركّب! «و قاربوا بين سطوركم»؛ سطوري را كه در كاغذ مي نويسيد به هم نزديك بنويسيد و در كاغذ صرفه جويي كنيد. «واقصدوا قصد المعاني»؛ مطالب لازم را بنويسيد. از زياده روي و زياده نويسي پرهيز كنيد. اگر امروز بخواهند اين حرفها را تكرار كنند، به اين شكل خواهد بود كه از ايجاد دستگاههاي زايد، استخدامهاي زايد و توسعه دادنهاي زايد، خودداري كنيد. يعني بايد از كاغذپراكني و زياده نويسيهاي بيهوده و وقت تضييع كن، خودداري كنيم. اين خصوصيات را، اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، رعايت مي كردند. در آخر اين جمله هم، كه بعضي از فقراتش را من عرض كردم، مي فرمايند: «فان اموال المسلمين لايحتمل الاضرار.» ضرر رساندن به اموال مسلمانان را تحمل نمي كردند كه كسي بخواهد ولو به اندازه كمي به اموال عمومي ضرر برساند. اين، يعني امانت دار دانستن خود و همه مسؤولين بيت المال. اين، آن عدل اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام است. و اين آن قلّه اي است كه ما بايد به آن برسيم. آن بزرگوار - امام رضوان اللَّه تعالي عليه - هم فرمودند، و همه ما هم

گفتيم: بديهي است كه ما به اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، نمي رسيم. بديهي است كه بشر معمولي، نه در اين زمان، نه حتّي در آن زمان، قادر بر اين نيست و نبود كه مثل آن بزرگوار، مشي كند، يا عدالت را آن گونه اجرا كند و يا آن طور زندگي كند. موضوع اين است كه آن حضرت نمونه كاملند. بايد تلاش كنيم خودمان را به آن نمونه كامل نزديك و شبيه تر كنيم. اگر حركت ما به گونه اي باشد كه در حال دور شدن ازآن نمونه كامل باشيم، اين، انحراف و خطاست. اين متمركز شدن روي عدالت و دل بستن به عدالت، راز اصلي دشمنيِ دشمنان اسلام با اسلام، بخصوص در روزگار ماست. در زمانهاي قديم هم البته همين گونه بوده است. اما امروز، علّت اين كه مي بينيد ابرقدرتها با ما - با جمهوري اسلامي؛ با شما ملّت - مخالفت دارند، احساس دشمني دارند، اگر بتوانند ضربه اي وارد كنند وارد مي كنند و پرهيز نمي كنند، همين است. چون جمهوري اسلامي، منادي چنان عدالتي است. عدالت بين همه ملتها؛ بين همه انسانها؛ بدون اين كه ملاحظه شود كه كي مال كدام نژاد، يا كدام خون، يا كدام رنگ است. اميرالمؤمنين، عليه الصّلاةوالسّلام، در جامعه اسلامي آن روز و تحت حكومت خود، نگاه نمي كردند كه اين مسلمان است و اين مسيحي است يا يهودي است. نسبت به همه آنها، مثل يك پدر بودند. حافظ منافع آنهابودند. امروز جامعه اسلامي ما، اين را مي خواهد و ابرقدرتها حاضر نيستند چنين چيزي را تحمّل كنند. زندگي ابرقدرتها، بر زورگويي بنا شده است؛ بر زياده طلبي بنا شده است؛ بر تصرّف محيطهاي زندگي ملتها و محروم كردن آنها به نفع خود، بنا شده است.

لذا مي بينيد از جمهوري اسلامي، ناخشنود و ناراضي اند. تبليغات مي كنند؛ فشارهاي تبليغاتي وارد مي آورند؛ فشارهاي سياسي وارد مي كنند؛ محاصره اقتصادي مي كنند و با هرچه كه درتوان و قدرت دارند، سعي مي كنند جمهوري اسلامي را در انزوا و در زير لطمات و ضربات خود قرار دهند. اين، به خاطر ترس از عدالت است؛ ترس از آن عدالت اسلامي كه منادي آن، شما ملت ايران هستيد. ملتها عدالت را دوست دارند. تشنه عدالتند؛ و اگر ببينند ملتي پرچم عدالت را در دست گرفته است و در مقابل قلدرها و زورگوهاي عالم و در راه عدل، فداكاري و ايستادگي مي كند، دلگرم و اميدوار مي شوند. واين، اتّفاق افتاده است. از بعد از پيروزي انقلاب تا امروز، ملتها دائم به شما نگاه كرده اند كه ملت ايران هستيد .به فداكاري شما، به صبر شما، به وفاداري شما، به اسلام و قرآن، به عشق شما به قرآن و اسلام و مقام ولايتِ عظمي به علاقه شما به پيمودن اين راه، به ايمان شما، به اين كه زندگي خوب در سايه ايمان اسلامي تأمين مي شود و لاغير، نگاه كرده اند. و همين هم هست. رفاه، سعادت ، خوشي، صلح و امنيت براي يك ملت، در سايه ايمان به خدا و حاكميّت ارزشهاي الهي تأمين مي شود و لاغير. اين را، در ملت ما فهميده اند. ايستادگي ملت مارا هم دانستند. اين است كه ابرقدرتها عصبانيند. ملتهاي ضعيف هم به اين ملت نگاه مي كنند و از او مي آموزند. ايستادگي شما، دنيايي را وادار كرد كه در مقابل ظلم و جور و زورگويي استكبار بايستند. دنيا اين طور نبود! تنها علاج، در مقابل ظلم و تعدّي و تجاوز و نامردمي

استكبار، عبارت است از ايستادگي و پايداري روي همان معيارها و ميزانهايي كه غدير، سمبل و رمز واقعي آن است؛ يعني عدالت؛ تلاش براي خدا؛ ارزش دادن به تقوا و جهاد في سبيل اللَّه. ايستادگي بر روي اين معيارهاست كه خواهد توانست اين راه را در مقابل ملت ايران، بازهم، بازتر و هموارتر كند. ابرقدرتها اگر خيال مي كنند ملتي را كه قلبش مؤمن به اصول الهي و اسلامي است، مي شود شكست داد، اشتباه مي كنند. چنين ملتي را نمي شود شكست داد. بحمداللَّه ملت ايران، با فداكاريهايي كه كرده و ايستادگي در اين ميدان، آثار و ثمرات شيرين آن را، خودشان ديده است. امروز ملت ما عزيز است، سربلند است، مستقل است و تحت نفوذ هيچ سياستي نيست. نيروهاي ملت، آماده براي كار و تلاش كردن و برنامه ريزي براي پيشرفت كشورند. اينها براي يك ملت ارزش است. وقتي كه ابرقدرتها بر يك كشور و بر يك ملت مسلّط باشند، اين امكانات و اين فرصتها را از آن ملت مي گيرند؛ همچنان كه در طول سالهاي سياه حكومت طواغيت از ما گرفته بودند. از خداي متعال مي خواهيم كه ما را در راه ايمان به قرآن و اسلام و مقام ولايت، ثابت قدم بدارد و توفيقات خود را بر ما نازل كند. ان شاءاللَّه مسلمانان در همه كشورهاي اسلامي و از هر فرقه از فرَق اسلامي كه هستند، سعي كنند دلهايشان رابه هم نزديك كنند و اتّحاد و وحدت فيما بين را حفظ نمايند. كه اين، خود، سلاح بزرگي در مقابل دشمنان اسلام است. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) حديد: 25. 2) .

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار قشرهاى مختلف مردم به مناسبت فرارسيدن ماه محرم

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار قشرهاي مختلف مردم

به مناسبت فرارسيدن ماه محرم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اميدواريم به بركت انوار تابناك عاشورا و كربلا، خداوند نور معرفتي بر دلهاي ما بتاباند و ما را با حقايق و معارف و با محبّت خود، مأنوس فرمايد. اوّلاً لازم است از شما برادران و خواهراني كه در اين جا اجتماع فرموديد، مخصوصاً برادران و خواهراني كه از شهرهاي ديگر و راههاي دور تشريف آورده اند، تشكّر كنم و به همه خوشامد بگويم. مطلب مناسبِ مهم در اين موقعيت، مسائل مربوط به محرّم و آثار محرّم است كه در طول تاريخ، جامعه اسلامي از بركات حادثه عاشورا بهره هاي زيادي برده است. در انقلاب بزرگ ملت ايران هم، عاشورا و خاطره حسين بن علي عليه السّلام و قضاياي محرّم، نقشي اساسي داشت. موضوع عاشورا، يك موضوع تمام نشدني و هميشگي است. چرا اين حادثه، اين قدر در تاريخ اسلام تأثيرات بزرگي گذاشته است؟ به نظر بنده، موضوع عاشورا، از اين جهت كمال اهميت را دارد كه فداكاري و از خودگذشتگي اي كه در اين قضيه انجام گرفت، يك فداكاري استثنايي بود. از اوّل تاريخ اسلام تا امروز، جنگها و شهادتها و گذشتها، هميشه بوده است و ما هم در زمان خودمان، مردم زيادي را ديديم كه مجاهدت كردند و از خود گذشتگي به خرج دادند و شرايط سختي را تحمّل كردند. اين همه شهدا، اين همه جانبازان، اين همه اسراي ما، آزادگان ما، خانواده هايشان و بقيه كساني كه در سالهاي بعد از انقلاب يا اوان انقلاب فداكاري كردند، همه جلوِ چشم ما هستند. در گذشته هم حوادثي بوده است و در تاريخ آنها را خوانده ايد. اما، هيچ كدام از اين حوادث، با حادثه عاشورا قابل مقايسه نيست؛

حتّي شهادت شهداي بدر و احد و زمان صدراسلام. انسان تدبّر كه مي كند، مي فهمد چرا از زبان چند نفر از ائمّه ما عليهم السّلام، نقل شده است كه خطاب به سيدالشهدا عليه الصّلاةوالسّلام فرموده اند: «لايوم كيومك يا اباعبداللَّه»؛ يعني هيچ حادثه اي مثل حادثه تو و مثل روز تو نيست. چون عاشورا يك واقعه استثنايي بود. لُبّ و جوهر حادثه عاشورا اين است كه در دنيايي كه همه جاي آن را ظلمت و فساد و ستم گرفته بود، حسين بن علي عليه السّلام براي نجات اسلام قيام كرد و در اين دنياي بزرگ، هيچ كس به او كمك نكرد! حتّي دوستان آن بزرگوار، يعني كساني كه هر يك مي توانستند جمعيتي را به اين ميدان و به مبارزه با يزيد بكشانند، هر كدام با عذري، از ميدان خارج شدند و گريختند! ابن عبّاس يك طور؛ عبداللَّه بن جعفر يك طور؛ عبداللَّه بن زبير يك طور؛ بزرگان باقي مانده از صحابه و تابعين يك طور... شخصيتهاي معروف و نام و نشان دار و كساني كه مي توانستند تأثيري بگذارند و ميدان مبارزه را گرم كنند، هر كدام يك طور از ميدان خارج شدند. اين، در حالي بود كه هنگام حرف زدن، همه از دفاع از اسلام مي گفتند. اما وقتي نوبت عمل رسيد و ديدند كه دستگاه يزيد، دستگاه خشني است؛ رحم نمي كند و تصميم بر شدّت عمل دارد، هركدام از گوشه اي فرار كردند و امام حسين عليه السّلام را در صحنه تنها گذاشتند. حتي براي اين كه كار خودشان را توجيه كنند، خدمت حسين بن علي عليه السّلام آمدند و به آن بزرگوار اصرار كردند كه «آقا، شما هم قيام نكنيد! به جنگ با يزيد نرويد!» اين، يك عبرت عجيب در تاريخ است. آن جا كه بزرگان مي ترسند، آن جا كه دشمن چهره

بسيار خشني را از خود نشان مي دهد، آن جا كه همه احساس مي كنند اگر وارد ميدان شوند ميدان غريبانه اي آنها را در خود خواهد گرفت؛ آن جاست كه جوهرها و باطن افراد شناخته مي شود. در تمام دنياي اسلامي آن روز - كه دنياي بزرگي بود و كشورهاي اسلامي زيادي كه امروز مستقل و جدا هستند، آن روز يك كشور بودند - با جمعيت بسيار زياد، كسي كه اين تصميم، عزم و جرأت را داشت كه در مقابل دشمن بايستد، حسين بن علي عليه السّلام بود. بديهي بود كه وقتي مثل امام حسيني حركت و قيام كند، عدّه اي از مردم هم دور او را خواهند گرفت و گرفتند. اگر چه آنها هم، وقتي معلوم شد كه كار چقدر سخت است و چقدر شدت عمل وجود دارد، يكي يكي از دور آن حضرت پراكنده شدند، و از هزار و اندي آدمي كه با امام حسين عليه السّلام، از مكه به راه افتاده، يا در بين راه به حضرت پيوسته بودند، در شب عاشورا تعدا اندكي ماندند كه با مجموع آنچه كه روز عاشورا خودشان را به حضرت رساندند، هفتاد و دو نفر شدند! اين، مظلوميت است. اين مظلوميت، به معناي كوچكي و ذلّت نيست. امام حسين عليه السّلام، عظيمترين مبارز و مجاهد تاريخ اسلام است؛ چون او در چنين ميداني ايستاد و نترسيد و مجاهدت كرد. اما اين انسان بزرگ، به قدر عظمتش، مظلوميت دارد. همان قدر كه بزرگ است، همان قدر هم مظلوم است؛ و با غربت هم به شهادت رسيد. فرق است بين آن سرباز فداكار و انسان پرشوري كه به ميدان نبرد مي رود؛ مردم به نام او شعار مي دهند و از او

تمجيد مي كنند؛ ميدان اطراف او را انسانهاي پرشوري مثل خود او گرفته اند؛ مي داند كه اگر مجروح يا شهيد شود، مردم با او چگونه با شور برخورد خواهند كرد، و آن انساني كه در چنان غربتي، در چنان ظلمتي، تنها، بدون ياور، بدون هيچ گونه اميد كمكي از طرف مردم، با وسعت تبليغات دشمن، مي ايستد و مبارزه مي كند و تن به قضاي الهي مي سپارد و آماده كشته شدن در راه خدا مي شود. عظمت شهداي كربلا به اين است! يعني براي احساس تكليف، كه همان جهاد در راه خدا و دين بود، از عظمت دشمن نترسيدند؛ از تنهايي خود، احساس وحشت نكردند؛ كم بودن عدّه خود را مجوزّي براي گريختن از مقابل دشمن قرار ندادند. اين است كه يك آدم را، يك رهبر را، يك ملت را عظمت مي بخشد: نترسيدن از عظمت پوشالي دشمن. سيدالشهدا عليه الصّلاةوالسّلام، مي دانست كه بعد از شهادت او، دشمن تمام فضاي جامعه و دنياي آن روز را از تبليغات بر ضدّ او پر خواهد كرد. امام حسين عليه السّلام، كسي نبود كه زمان و دشمن را نشناسد. مي دانست دشمن چه خباثتهايي خواهد كرد. درعين حال، اين ايمان و اميد را داشت كه همين حركت مظلومانه و غريبانه او، بالأخره دشمن را هم در كوتاه مدّت و هم در بلند مدّت شكست خواهد داد. و همين طور هم شد. خطاست اگر كسي خيال كند كه امام حسين عليه السّلام، شكست خورد. كشته شدن، شكست خوردن نيست. در جبهه جنگ آن كس كه كشته مي شود شكست نخورده است. آن كس كه به هدف خود نمي رسد، شكست خورده است. هدف دشمنان امام حسين عليه السّلام، اين بود

كه اسلام و يادگارهاي نبوّت را از زمين براندازند. اينها شكست خوردند. چون اين طور نشد. هدف امام حسين عليه السّلام اين بود كه در برنامه يكپارچه دشمنان اسلام، كه همه جا را به رنگ دلخواه خودشان در آورده بودند يا قصد داشتند درآوردند، رخنه ايجاد شود؛ اسلام و نداي مظلوميت و حقانيّت آن در همه جا سر داده شود و بالأخره دشمن اسلام، مغلوب شود. و اين، شد. هم در كوتاه مدّت امام حسين عليه السّلام پيروز شد و هم در بلند مدّت. در كوتاه مدّت به اين ترتيب كه، خودِ اين قيام و شهادت مظلومانه و اسارت خاندان آن بزرگوار، نظام حكومت بني اميّه را متزلزل كرد. بعد از همين حادثه بود كه در دنياي اسلام - در مدينه و در مكه - پي درپي حوادثي پيش آمد و بالأخره منجر به نابودي سلسله آل ابي سفيان شد. به فاصله سه، چهار سال، سلسله آل ابي سفيان به كلّي برافتاد و از بين رفت. چه كسي خيال مي كرد اين دشمني كه امام حسين عليه السّلام را مظلومانه در كربلا به شهادت رسانده بود، آن طور مغلوب انعكاس فرياد آن امام شود؛ آن هم در سه يا چهار سال؟! در دراز مدّت هم امام حسين عليه السّلام پيروز شد. شما به تاريخ اسلام نگاه كنيد و ببينيد چقدر دين در دنيا رشد كرد! چقدر اسلام ريشه دار شد! چگونه ملتهاي اسلامي پديدار شدند و رشد كردند! علوم اسلامي پيشرفت كرد، فقه اسلامي پيشرفت كرد و بالأخره بعد از گذشت قرنها، امروز، پرچم اسلام بر فراز بلندترين بامهاي دنيا، در اهتزاز است. آيا يزيد و خانواده يزيد به اين كه اسلام اين طور، روزبه روز رشد كند راضي بودند؟

آنها مي خواستند ريشه اسلام را بكَنند؛ مي خواستند از قرآن و پيغمبر اسلام، اسمي باقي نگذارند. اما مي بينيم كه درست به عكس شد. پس، آن مبارز و مجاهد في سبيل اللَّه كه آن طور مظلومانه در مقابل دنيا ايستاد و خونش ريخته شد و خاندانش به اسارت رفتند، از همه جهت، بر دشمن خود پيروز شد. اين، براي ملتها يك درس است. لذاست كه از رهبران بزرگ دنياي معاصر - حتي آنهايي كه مسلمان هم نيستند - نقل مي كنند كه گفته اند: «ما راه مبارزه را، از حسين بن علي عليه السّلام ياد گرفتيم.» انقلاب خودِ ما هم يكي از همين مثالهاست. مردم ما هم از حسين بن علي عليه السّلام ياد گرفتند. فهميدند كه كشته شدن، دليل مغلوب شدن نيست. فهميدند كه در مقابل دشمنِ علي الظّاهر مسلّط، عقب نشيني كردن، موجب بدبختي و روسياهي است. دشمن هر چه با عظمت باشد، اگر جناح مؤمن و فئه مؤمنه، باتوكّل به خدا در مقابل او مجاهدت كند ، بالأخره شكست با دشمن و پيروزي با فئه مؤمنه است. اين راملت ما هم فهميدند. آنچه كه من امروز مي خواهم عرض كنم اين است: شما برادران و خواهران عزيز و همه ملت بزرگ ايران بايد بدانيد كه كربلا الگوي هميشگي ماست. كربلا مثالي است براي اين كه در مقابل عظمت دشمن، انسان نبايد دچار ترديد شود. اين، يك الگوي امتحان شده است. درست است كه در روزگار صدر اسلام، حسين بن علي عليه السّلام، با هفتاد و دو نفر به شهادت رسيد؛ اما معنايش اين نيست كه هركس راه حسين عليه السّلام را مي رود و همه كساني كه در راه مبارزه اند، بايد به شهادت برسند؛ نه. ملت ايران، بحمداللَّه امروز

راه حسين عليه السّلام را آزمايش كرده است و با سر بلندي و عظمت، در ميان ملتهاي اسلام و ملتهاي جهان، حضور دارد. آنچه كه شما پيش از پيروزي انقلاب انجام داديد و رفتيد، راه حسين عليه السّلام؛ يعني نترسيدن از خصم و تن دادن به مبارزه با دشمن مسلّط بود. در دوران جنگ نيز همين طور بود. ملت ما مي فهميد كه در مقابل او، دنياي شرق و غرب و همه استكبار ايستاده است؛ اما نترسيد. البته ما شهداي گرانقدري داريم. عزيزاني را از دست داديم. عزيزاني از ما، سلامتي شان را از دست دادند و جانباز شدند. عزيزاني، چند سال را در زندانها گذراندند. عدّه اي هنوز هم در زندان بعثيها هستند. اما ملت با اين فداكاريها به اوج عزّت و عظمت رسيده است؛ اسلام عزيز شده است؛ پرچم اسلام بر افراشته شده است. اين، به بركت آن ايستادگي است. نكته اي كه مي خواهم عرض كنم اين است: آن ايستادگي، امروز هم واجب و لازم است. امروز قدرت استكباري امريكا مي خواهد ملت ايران و ملتهاي مبارز مسلمان را در همه دنيا، از سطوت و بطش خود بترساند. بعد از آن كه بلوك شرق از بين رفت، بسياري از اجزاي پاره پاره آن، از روي ضعف نفس، جذب و تسليم دشمن ديروز خودشان شدند و دولتهاي ضعيف النّفس، در بسياري از كشورها زير بار تحميل دولت امريكا رفتند. امروز سياستي كه امريكا به دوستان و دستياران خودش املا مي كند، اين است كه هر مقاومتي در راه تسلّط مطلق استكبار را بايد از بين ببرند. مي گويند: «اكنون كه بسياري از دولتها در مقابل ما تسليم شده اند، چرا طرفداران اسلام تسليم نمي شوند؟! چرا

ملتهاي اسلامي تسليم نمي شوند؟! چرا ملت ايران تسليم نمي شود؟!» مي خواهند ملتهاي مسلمان رابترسانند. امروز، آن روزي است كه ملتهاي اسلامي نبايد در مقابل ظاهر قدرتمندانه استكبار، دچار ترس و ترديد شوند. اين مبارزه ادامه دارد. البته ملت بزرگوار ما، تا امروز كه دوران سازندگي است، مسائل و مشكلات زيادي را از سر گذرانيده است. مصايب بزرگي را شما پشت سر گذاشته ايد و بحمداللَّه به اين جا رسيده ايد. اما مقاومت لازم است. دشمنان بايد از تسليم شدن ملت ايران مأيوس شوند. هيچ كس در داخل نظام جمهوري اسلامي وجود ندارد كه بشود اين حق را به او داد كه از سطوت و شوكت ظاهري و پوشالي دشمنان بترسد و واهمه كند. ما ملت بزرگي هستيم. ما از چه كسي مي ترسيم!؟ ما داراي قدرتهاي فراوان هستيم. ملت ما داراي استعداد علمي است؛ داراي ذخاير مادّي است؛ داراي سابقه تاريخي است؛ داراي ريشه هاي علمي و فرهنگي است؛ بالاتر از همه، داراي ايمان اسلامي و توكّل به خداست. ملت ما ملت مستقلي است و بايد به خود تكيه كند. مسؤولين بايد به ملت و استعدادهاي ملّت تكيه كنند. دست حاجت به طرف دشمن نبايد دراز كرد. دشمن، منتظر اظهار ضعف و عجز از طرف ملتِ طرفدار قرآن و اسلام است. ما نبايد اين فرصت و امكان را به دشمن بدهيم كه خيال يا احساس كند كه در ميان ما، ضعفي هست. جوانانِ بااستعداد هستند؛ نيروهاي علمي در ميان ما هستند؛ روح ابتكار در ميان ملت ما فراوان است. اين ملت مي تواند روي پاي خودش بايستد. دشمن به مؤمنين و به اسلام هيچ گونه كمكي نخواهد كرد. اينها با اسلام دشمنند. همه مسؤولين

در بخشهاي مختلف، بايد به اين نكته توجّه كنند. ما بايد به خودمان متّكي باشيم؛ به سرمايه هاي خودمان، به علم خودمان، به استعداد خودمان، به تواناييهاي مادّي خودمان، به ذخاير زيرزميني خودمان. نه اين كه راه دادوستد را ببنديم. اما نبايد تسليم و مقهور قدرت دشمن شويم. اين ملت، يك ملت با سابقه و بزرگ است. ما نزديك شصت ميليون جمعيت، بااين كشور پهناور، با اين امكانات، با اين موقعيت حسّاس در جغرافياي عالم، ملتي نيستيم كه قدرتهاي بزرگ بتوانند ما را با تهديد و ارعاب، زير بال خودشان بگيرند و ما را بترسانند. ملت و دولت، دست در دست يكديگر، با سرمايه هاي گوناگوني كه در اين كشور هست، بايد اين كشور را بسازند. اين كشور، به دست ايراني بايد ساخته شود. غير ايراني، مورد اعتماد نيست. سالهاي متمادي دراين كشور، غير ايرانيها به عناوين مختلف - به عنوان مستشار و غيره - آمدند و خيانت كردند. دولت براي ملت، ملت براي دولت، پشت سرِ دولت، آحاد ملت دست در دست هم، قشرهاي مختلف دوشادوش يكديگر! بايد مثل خاري در چشم استكبار و شيطان بزرگ فرو رفت. نبايد اجازه داد كه آنها در ملت ايران طمع كنند. و اين، به بركت روح امام حسين عليه السّلام است. به بركت روح عاشوراست. در ايام محرّم و صفر، ملت عزيز ما بايد روح حماسه را، روح عاشورايي را، روح نترسيدن از دشمن را، روح توكّل به خدا را، روح مجاهدت فداكارانه در راه خدا را، در خودشان تقويت كنند و از امام حسين عليه السّلام مدد بگيرند. مجالس عزاداري براي اين است كه دلهاي مارا با حسين بن علي، عليه السّلام

و اهداف آن بزرگوار نزديك و آشنا كند. يك عدّه كج فهم نگويند كه «امام حسين عليه السّلام شكست خورد.» يك عده كج فهم نگويند كه «راه امام حسين عليه السّلام معنايش اين است كه همه ملت ايران كشته شوند.» كدام انسان ناداني، چنين حرفي را ممكن است بزند؟! يك ملت از حسين بن علي عليه السّلام بايد درس بگيرد. يعني از دشمن نترسد؛ به خود متّكي باشد؛ به خداي خود توكّل كند؛ بداند كه اگر دشمن با شوكت است، اين شوكت، ناپايدار است. بداند اگر جبهه دشمن، به ظاهر گسترده و قوي است، اما توان واقعي اش كم است. مگر نمي بينيد كه نزديك چهارده سال است كه دشمنان خواسته اند جمهوري اسلامي را از بين ببرند و نتوانسته اند! اين چيست جز ضعف آنها و قدرت ما؟ ما قوي هستيم. ما به بركت اسلام، قدرت داريم. ما به خداي بزرگ متوكّل و متّكي هستيم. يعني نيروي الهي را با خودمان داريم. دنيا در مقابل چنين نيرويي نمي تواند بايستد. اميدواريم خداوند متعال به بركت حسين بن علي عليه السّلام، ما را از ياوران آن بزرگوار قرار دهد. ما را در صحنه مجاهدت در راه خدا، از پيشتازان قرار دهد و روح مقدّس امام بزرگوارمان را از ما راضي كند. ما را از سربازان و ياوران امام زمان ارواحناله الفداء قرار دهد و قلب مقدّس آن بزرگوار رااز ما خشنود كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

بيانات رهبرمعظم انقلاب اسلامى در ديدار فرماندهان گردانها، گروهانها و دسته هاى عاشوراى نيروهاى مقاومت

بيانات رهبرمعظم انقلاب اسلامي در ديدار فرماندهان گردانها، گروهانها و دسته هاي عاشوراي نيروهاي مقاومت بسيج سراسر كشور، در سالروز شهادت امام سجّاد(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ديداري بسيار مناسب، در وقتي مناسب است. ايام عاشوراي حسيني است و شما برادران و خواهران

هم از عاشوراييها و حسينيها هستيد. بسيج بيست ميليوني انقلاب اسلامي، ثابت كرده است كه در صراط حسين بن علي عليه السّلام و صراط عاشورا قدم بر مي دارد. آنچه كه من امروز عرض خواهم كرد، مربوط به همين قضيه عاشوراست كه با وجود آن همه سخني كه درباره اين حادثه گفته اند و گفته ايم و شنيده ايم، بازهم جاي سخن وتامّل وتدبّر و عبرت گيري نسبت به اين حادثه باقي است. اين حادثه عظيم؛ يعني حادثه عاشورا، از دو جهت قابل تامّل و تدّبراست. غالباً يكي ازاين دو جهت، مورد توجّه قرار مي گيرد. بنده امروز مي خواهم در اين جا آن جهت دوم را، بيشتر مورد توجّه قرار دهم. جهت اوّل، درسهاي عاشوراست. عاشوراپيامها و درسهايي دارد. عاشورا درس مي دهد كه براي حفظ دين، بايد فداكاري كرد. درس مي دهد كه در راه قرآن، از همه چيز بايد گذشت. درس مي دهد كه در ميدان نبرد حقّ و باطل، كوچك وبزرگ، زن ومرد، پير و جوان، شريف و وضيع و امام و رعيّت، با هم در يك صف قرار مي گيرند. درس مي دهد كه جبهه دشمن با همه تواناييهاي ظاهري، بسيار آسيب پذير است. (همچنان كه جبهه بني اميه، به وسيله كاروان اسيران عاشورا، در كوفه آسيب ديد، در شام آسيب ديد، در مدينه آسيب ديد، و بالأخره هم اين ماجرا، به فناي جبهه سفياني منتهي شد.) درس مي دهد كه در ماجراي دفاع از دين، از همه چيزبيشتر، براي انسان، بصيرت لازم است. بي بصيرتها فريب مي خورند. بي بصيرتهادرجبهه باطل قرار مي گيرند؛ بدون اين كه خود بدانند. همچنان كه در جبهه ابن زياد، كساني بودند كه از فسّاق و فجّار نبودند، ولي از بي بصيرتها بودند. اينها درسهاي عاشوراست. البته همين درسها كافي است

كه يك ملت را، از ذلّت به عزّت برساند. همين درسها مي تواند جبهه كفر و استكبار را شكست دهد. درسهاي زندگي سازي است. اين، آن جهت اوّل. جهت دوم از آن دو جهتي كه عرض كردم، «عبرتهاي عاشورا»ست. غيراز درس، عاشورا يك صحنه عبرت است. انسان بايد به اين صحنه نگاه كند، تا عبرت بگيرد. يعني چه، عبرت بگيرد؟ يعني خود رابا آن وضعيت مقايسه كند و بفهمد در چه حال و در چه وضعيتي است؛ چه چيزي او را تهديد مي كند؛ چه چيزي براي او لازم است؟ اين را مي گويند «عبرت». شما اگر از جاده اي عبور كرديد و اتومبيلي را ديديد كه واژگون شده يا تصادف كرده و آسيب ديده؛ مچاله شده و سرنشينانش نابود شده اند، مي ايستيد و نگاه مي كنيد، براي اين كه عبرت بگيريد. معلوم شود كه چطور سرعتي، چطور حركتي و چگونه رانندگي اي، به اين وضعيت منتهي مي شود. اين هم نوع ديگري از درس است؛ اما درس از راه عبرت گيري است. اين را قدري بررسي كنيم. اوّلين عبرتي كه در قضيه عاشورا ما را به خود متوجّه مي كند، اين است كه ببينيم چه شد كه پنجاه سال بعد از درگذشت پيغمبر صلوات اللَّه و سلامه عليه، جامعه اسلامي به آن حدّي رسيد كه كسي مثل امام حسين عليه السّلام، ناچار شد براي نجات جامعه اسلامي، چنين فداكاري اي بكند؟ اين فداكاري حسين بن علي عليه السّلام، يك وقت بعد از هزار سال از صدراسلام است؛ يك وقت درقلب كشورها و ملتهاي مخالف و معاند بااسلام است؛ اين يك حرفي است. اما حسين بن علي عليه السّلام، در مركزاسلام، در مدينه و مكه - مركز وحي نبوي - وضعيتي ديد كه

هر چه نگاه كرد چاره اي جز فداكاري نداشت؛ آن هم چنين فداكاري خونينِ با عظمتي! مگر چه وضعي بود كه حسين بن علي عليه السّلام، احساس كرد كه اسلام فقط با فداكاري او زنده خواهد ماند، والّا از دست رفته است؟! عبرت اين جاست. روزگاري رهبر و پيغمبر جامعه اسلامي، از همان مكه و مدينه پرچمها را مي بست، به دست مسلمانها مي داد و آنها تا اقصي نقاط جزيزةالعرب و تا مرزهاي شام مي رفتند؛ امپراتوري روم را تهديد مي كردند؛ آنها از مقابلشان مي گريختند و و لشكريان اسلام پيروزمندانه برمي گشتند؛ كه در اين خصوص مي توان به ماجراي «تبوك» اشاره كرد. روزگاري در مسجد و معبر جامعه اسلامي، صوت و تلاوت قرآن بلند بود و پيغمبر با آن لحن و آن نَفَس، آيات خدا را بر مردم مي خواند و مردم را موعظه مي كرد وآنها را در جاده هدايت با سرعت پيش مي برد. ولي چه شد كه همين جامعه، همين كشور و همين شهرها، كارشان به جايي رسد و آن قدر از اسلام دور شدند كه كسي مثل يزيد برآنها حكومت مي كرد؟! وضعي پيش آمد كه كسي مثل حسين بن علي عليه السّلام، ديد كه چاره اي جزاين فداكاري عظيم ندارد! اين فداكاري، در تاريخ بي نظيراست. چه شد كه به چنين مرحله اي رسيدند؟ اين، آن عبرت است. ما بايد اين را امروز مورد توجّه دقيق قرار دهيم. ما امروز يك جامعه اسلامي هستيم. بايد ببينيم آن جامعه اسلامي، چه آفتي پيدا كرد كه كارش به يزيد رسيد؟ چه شد كه بيست سال بعد از شهادت اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، در همان شهري كه او حكومت مي كرد، سرهاي پسرانش را بر نيزه كردند و در آن شهر گرداندند؟! كوفه يك نقطه بيگانه

از دين نبود! كوفه همان جايي بود كه اميرالمؤمنين عليه السّلام در بازارهاي آن راه مي رفت؛ تازيانه بر دوش مي انداخت؛ مردم را امر به معروف و نهي از منكر مي كرد؛ فرياد تلاوت قرآن در «آناءالليل و اطراف النهار» ازآن مسجد و آن تشكيلات بلند بود. اين، همان شهر بود كه پس از گذشت سالهايي نه چندان طولاني در بازارش دختران و حرم اميرالمؤمنين عليه السّلام را، با اسارت مي گرداندند. در ظرف بيست سال چه شد كه به آن جا رسيدند؟ اگر بيماري اي وجود دارد كه مي تواند جامعه اي را كه در رأسش كساني مثل پيغمبراسلام و اميرالمؤمنين عليهما السّلام بوده اند، در ظرف چند ده سال به آن وضعيت برساند، اين بيماري، بيماري خطرناكي است و ما هم بايد از آن بترسيم. امام بزرگوارما، اگر خودرا شاگردي از شاگردان پيغمبر اكرم صلوات اللَّه و سلامه عليه محسوب مي كرد، سرِ فخر به آسمان مي سود. امام، افتخارش به اين بود كه بتواند احكام پيغمبر را درك، عمل و تبليغ كند. امام ما كجا، پيغمبر كجا؟! آن جامعه را پيغمبر ساخته بود و بعد از چند سال به آن وضع دچار شد. اين جامعه ما خيلي بايد مواظب باشد كه به آن بيماري دچار نشود. عبرت، اين جاست! ما بايد آن بيماري را بشناسيم؛ آن را يك خطر بزرگ بدانيم و از آن اجتناب كنيم. به نظر من اين پيام عاشورا، از درسها و پيامهاي ديگر عاشورا براي ما امروز فوري تر است. ما بايد بفهميم چه بلايي بر سر آن جامعه آمد كه حسين بن علي عليه السّلام، آقازاده اوّلِ دنياي اسلام و پسر خليفه مسلمين، پسر علي بن ابي طالب عليه الصّلاةوالسّلام، در همان شهري كه پدر بزرگوارش بر مسند خلافت مي نشست،

سر بريده اش گردانده شد و آب از آب تكان نخورد! از همان شهر آدمهايي به كربلا آمدند، او و اصحاب او را با لب تشنه به شهادت رسانند و حرم اميرالمؤمنين عليه السّلام را به اسارت گرفتند! حرف دراين زمينه، زياد است. من يك آيه از قرآن را در پاسخ به اين سؤال مطرح مي كنم. قرآن جواب ما را داده است. قرآن، آن درد را به مسلمين معرفي مي كند. آن آيه اين است كه مي فرمايد: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصّلاة واتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيّا(1).» دو عامل، عامل اصلي اين گمراهي و انحراف عمومي است: يكي دورشدن از ذكر خدا كه مظهر آن نماز است. فراموش كردن خدا و معنويّت؛ حساب معنويّت را از زندگي جدا كردن و توجّه و ذكر و دعا و توسّل و طلب از خداي متعال و توكّل به خدا و محاسبات خدايي را از زندگي كنار گذاشتن. دوم «واتّبعوا الشهوات»؛ دنبال شهوترانيها رفتن؛ دنبال هوسها رفتن و در يك جمله: دنياطلبي. به فكر جمع آوري ثروت، جمع آوري مال و التذاذ به شهوات دنيا افتادن. اينهارا اصل دانستن و آرمانها را فراموش كردن. اين، درد اساسي وبزرگ است. ما هم ممكن است به اين درد دچار شويم. اگر در جامعه اسلامي، آن حالت آرمانخواهي از بين برود يا ضعيف شود؛ هر كس به فكراين باشد كه كلاهش را از معركه در ببرد و از ديگران در دنيا عقب نيفتد؛ اين كه «ديگري جمع كرده است، ما هم برويم جمع كنيم و خلاصه خود و مصالح خود را بر مصالح جامعه ترجيح دهيم»، معلوم است كه به اين درد دچار خواهيم شد. نظام اسلامي، با ايمانها،

با همّتهاي بلند، با مطرح شدن آرمانها و با اهميت دادن و زنده نگه داشتنِ شعارها به وجود مي آيد و حفظ مي شود و پيش مي رود. شعارها را كم رنگ كردن؛ اصول اسلام وانقلاب را مورد بي اعتنايي قراردادن و همه چيز را با محاسبات مادّي مطرح كردن و فهميدن، جامعه رابه آن جا خواهد برد كه به چنان وضعي برسد. آنها به آن وضع دچار شدند.روزگاري براي مسلمين، پيشرفت اسلام مطرح بود؛ رضاي خدا مطرح بود؛ تعليم دين و معارف اسلامي مطرح بود؛ آشنايي با قرآن و معارف قرآن مطرح بود؛ دستگاه حكومت، دستگاه اداره كشور، دستگاه زهد و تقوا وبي اعتنايي به زخارف دنيا و شهوات شخصي بود و نتيجه اش آن حركت عظيمي شد كه مردم به سمت خدا كردند. در چنان وضعيتي، شخصيّتي مثل علي بن ابيطالب عليه السّلام، خليفه شد. كسي مثل حسين بن علي عليه السّلام شخصيت برجسته شد. معيارها در اينها، بيش از همه هست. وقتي معيار خدا باشد، تقوا باشد، بي اعتنايي به دنيا باشد، مجاهدت در راه خداباشد؛ آدمهايي كه اين معيارها را دارند، در صحنه عمل مي آيند و سر رشته كارها رابه دست مي گيرند و جامعه، جامعه اسلامي مي شود. اما وقتي كه معيارهاي خدايي عوض شود، هر كس كه دنيا طلب تراست، هر كس كه شهوترانتراست، هر كس كه براي به دست آوردن منافع شخصي زرنگتراست، هر كس كه با صدق و راستي بيگانه تر است، بر سرِ كار مي آيد. آن وقت نتيجه اين مي شود كه امثال عمربن سعد و شمر و عبيداللَّه بن زياد به رياست مي رسند و كسي مثل حسين بن علي عليه السّلام، به مذبح مي رود، و در كربلا به شهادت مي رسد! اين، يك حساب دو دو تا چهارتاست. بايد كساني كه دلسوزند،

نگذارند معيارهاي الهي در جامعه عوض شود. اگر معيارِ تقوا در جامعه عوض شد، معلوم است كه انسان با تقوايي مثل حسين بن علي عليه السّلام، بايد خونش ريخته شود. اگر زرنگي و دست و پاداري در كار دنيا و پشت هم اندازي و دروغگويي و بي اعتنايي به ارزشهاي اسلامي ملاك قرار گرفت، معلوم است كه كسي مثل يزيد بايد در رأس كار قرار گيرد و كسي مثل عبيداللَّه، شخص اوّل كشور عراق شود. همه كار اسلام اين بود كه اين معيارهاي باطل را عوض كند. همه كار انقلاب ما هم اين بود كه در مقابل معيارهاي باطل و غلط مادّيِ جهاني بايستد و آنها را عوض كند. دنياي امروز، دنياي دروغ، دنياي زور، دنياي شهوتراني و دنياي ترجيح ارزشهاي مادّي برارزشهاي معنوي است. اين دنياست! مخصوص امروز هم نيست. قرنهاست كه معنويّت در دنيا روبه افول و ضعف بوده است. پول پرستها و سرمايه دارها تلاش كرده اند كه معنويّت را از بين ببرند. صاحبان قدرت، يك نظام و بساط مادّي اي در دنيا چيده اند كه در رأسش قدرتي از همه دروغگوتر، فريبكارتر، بي اعتناتر به فضايل انساني و نسبت به انسانها بيرحم تر مثل قدرت امريكاست. اين مي آيد در رأس و همين طور، مي آيند تا مراتبِ پايين تر. اين، وضع دنياست. انقلاب اسلامي، يعني زنده كردن دوباره اسلام؛ زنده كردن «انّ اكرمكم عنداللَّه اتقيكم»(2). اين انقلاب آمد تا اين بساط جهاني را، اين ترتيب غلط جهاني را بشكند و ترتيب جديدي درست كند. اگر آن ترتيبِ مادّيِ جهاني باشد، معلوم است كه شهوترانهايِ فاسدِ رو سياه و گمراهي مثل محمّدرضا بايد در رأس كار باشند و انسانِ با فضيلتِ منوّري مثل امام بايد در

زندان يا درتبعيد باشد! در چنان وضعيتي، جاي امام در جامعه نيست. وقتي زور حاكم است، وقتي فساد حاكم است، وقتي دروغ حاكم است و وقتي بي فضيلتي حاكم است، كسي كه داراي فضيلت است، داراي صدق است، داراي نور است، داراي عرفان است و داراي توجّه به خداست، جايش در زندانها يادر مقتل ومذبح يا در گودال قتلگاههاست. وقتي مثل امامي برسركارآمد، يعني ورق برگشت؛ شهوتراني و دنياطلبي به انزوا رفت، وابستگي و فساد به انزوا رفت، تقوي بالاي كار آمد، زهد روي كار آمد، صفا و نورانيّت آمد، جهاد آمد، دلسوزي براي انسانها آمد، رحم و مروّت و برادري و ايثار و از خودگذشتگي آمد. امام كه بر سرِ كار مي آيد، يعني اين خصلتها مي آيد؛ يعني اين فضيلتها مي آيد؛ يعني اين ارزشها مطرح مي شود. اگراين ارزشها را نگه داشتيد، نظام امامت باقي مي ماند. آن وقت امثال حسين بن علي عليه الصّلاة والسّلام، ديگربه مذبح برده نمي شوند. اما اگر اينها را از دست داديم چه؟ اگر روحيه بسيجي را ازدست داديم چه؟ اگربه جاي توجّه به تكليف و وظيفه وآرمان الهي، به فكر تجمّلات شخصي خودمان افتاديم چه؟ اگر جوان بسيجي را، جوان مؤمن را، جوان بااخلاص را - كه هيچ چيزنمي خواهد جز اين كه ميداني باشد كه در راه خدا مجاهدت كند - درانزوا انداختيم و آن آدم پررويِ افزون خواهِ پرتوقّعِ بي صفايِ بي معنويّت را مسلّط كرديم چه؟ آن وقت همه چيز دگرگون خواهد شد. اگر در صدر اسلام فاصله بين رحلت نبيّ اكرم صلوات اللَّه وسلامه عليه و شهادت جگرگوشه اش پنجاه سال شد، در روزگار ما، اين فاصله، خيلي كوتاهتر ممكن است بشود و زودتر از اين حرفها، فضيلتها و صاحبان فضايل ما

به مذبح بروند. بايد نگذاريم. بايد در مقابل انحرافي كه ممكن است دشمن بر ما تحميل كند، بايستيم. پس، عبرت گيري از عاشورا اين است كه نگذاريم روح انقلاب در جامعه منزوي و فرزند انقلاب گوشه گير شود. عدّه اي مسائل را اشتباه گرفته اند. امروز بحمداللَّه مسؤولين دلسوز و علاقه مند و رئيس جمهور انقلابي و مؤمن بر سرِ كارند، و كشور را مي خواهند بسازند. اما عدّه اي، سازندگي را با مادّيگرايي، اشتباه گرفته اند. سازندگي چيزي است، مادّيگري چيز ديگري است. سازندگي يعني كشور آباد شود، و طبقات محروم به نوايي برسند. سالهاي سال، اين كشور را ويران كرده اند. بعد از انقلاب هم، به وسيله مهاجمين خارجي، هشت سال، همان كار را ادامه دادند. اين كشور، بايد ساخته شود. اين سازندگي، تلاش لازم دارد. از پايان جنگ تاامروز، هنوز سه سال و اندي مي گذرد.زمان زيادي از پايان جنگ تا امروز نگذشته است. يك بمب در يك جا بيفتد، يك لحظه ويرانگري است؛ اما ساختن همان ويرانه، چقدر طول مي كشد؟! فرض كنيد ساختماني، خانه اي، عمارت دو، سه طبقه اي، دريك لحظه منفجر مي شود؛ اما دريك لحظه، ساخته نمي شود. يك كشور را هشت سال ويران كردند. مگر شوخي است!؟ قبل از اين، خاندان منحوس پهلوي - كه لعنت خدا برآنها و بركارگزاران و دستيارانشان، و لعنت خدا بر خانواده قاجار و دستيارانشان باد - اين مملكت را ويران كردند. بعد كه انقلاب شد تا آن را بسازد، مگر دشمنان توانستند تحمّل كنند!؟ امروز اسناد همكاري امريكا با عراق در جنگ تحميلي عليه ما، در حال روشدن است. ما آن روز مي گفتيم؛ ما آن روز قاطعانه مي گفتيم كه شرق و غرب از عراق حمايت مي كنند. اما يك عدّه

كوته فكرهاي داخلي، انكار مي كردند و مي گفتند به چه دليل؟ بفرماييد؛ اين هم دليل! امروز اسناد خود امريكاييها را امريكاييها رو مي كنند و معلوم مي شود كه دراين چند سال، چه كمكهاي عظيمي به عراق كردند. شرق و غرب با يكديگر همدست شدند؛ اين جنگ را به راه انداختند و مملكت را ويران كردند. بعد از سالها ويرانگريِ حكّام فاسد پهلوي و قاجار وبعد از چند سال ويرانگريِ جنگ، اكنون دولت جمهوري اسلامي، به كمك مردم و كارگزاران و متخصّصين و كاردانهايش، مي خواهد اين كشور را بسازد. اين، كارِ يك روز و دو روز نيست؛ كار يك سال و دو سال هم نيست. اين همه مراكز ماديّ از بين رفته،اين همه امكان اشتغال نابود شده...! اينها چيزي نيست كه ظرف مدت كوتاهي برگردد. اين را مي گويند «سازندگي». اين، يك مجاهدت است، يك جهاد في سبيل اللَّه است. هر كس كه در اين مجاهدت شركت كند، جهاد كرده است. كسي كه در راه اداره و حفظ جامعه اسلامي - كه يك واجب بزرگ است - گامي برداشته، خيلي با ارزش است. اما آن طرف قضيه، مادّيگري است، مادّه پرستي است، دنياطلبي است. آن، يك حرفِ ديگر است. سازندگي، كاري بود كه علي بن ابي طالب عليه السّلام داشت؛ كه حتّي شايد در دوران خلافت هم - كه حالا من اين را ترديد دارم. اما تا قبل از خلافت، قطعي است - با دست خود نخلستان آباد مي كرد؛ زمين احيا مي كرد؛ درخت مي كاشت؛ چاه مي كند و آبياري مي كرد. اين، سازندگي است! دنياطلبي و مادّي طلبي، كاري است كه عبيداللَّه زياد و يزيد مي كردند. آنها چه وقت چيزي را به وجود مي آوردند و مي ساختند؟! آنها فاني مي كردند؛ آنها

مي خوردند؛ آنها تجمّلات را زياد مي كردند. اين دو را با هم اشتباه نبايد كرد. امروز عدّه اي به اسم سازندگي خودشان را غرق در پول و دنيا و مادّه پرستي مي كنند. اين سازندگي است؟! آنچه كه جامعه ما را فاسد مي كند، غرق شدن در شهوات است؛ از دست دادن روح تقوا و فداكاري است؛ يعني همان روحيه اي كه در بسيجيهاست. بسيجي بايد در وسط ميدان باشد تا فضيلتهاي اصلي انقلاب زنده بماند. دشمن از راه اشاعه فرهنگ غلط - فرهنگ فساد و فحشا - سعي مي كند جوانهاي ما را از مابگيرد. كاري كه دشمن از لحاظ فرهنگي مي كند، يك "تهاجم فرهنگي" بلكه بايد گفت يك «شبيخون فرهنگي» يك «غارت فرهنگي» و يك «قتل عام فرهنگي» است. امروز دشمن اين كار را با ما مي كند. چه كسي مي تواند ازاين فضيلتها دفاع كند؟ آن جوان مؤمني كه دل به دنيا نبسته، دل به منافع شخصي نبسته و مي تواند بايستد و از فضيلتها دفاع كند. كسي كه خودش آلوده و گرفتاراست كه نمي تواند از فضيلتها دفاع كند! اين جوان بااخلاص مي تواند دفاع كند. اين جوان، از انقلاب، از اسلام، از فضايل و ارزشهاي اسلامي مي تواند دفاع كند.لذا، چندي پيش گفتم: «همه امربه معروف و نهي از منكر كنند.» الآن هم عرض مي كنم: نهي از منكر كنيد. اين، واجب است.اين، مسؤوليت شرعي شماست. امروز مسؤوليت انقلابي و سياسي شما هم هست. به من نامه مي نويسند؛ بعضي هم تلفن مي كنند و مي گويند: «مانهي از منكر مي كنيم. اما مأمورين رسمي، طرف ما را نمي گيرند. طرف مقابل را مي گيرند!» من عرض مي كنم كه مأمورين رسمي - چه مأمورين انتظامي و چه مأمورين قضايي - حق ندارند از مجرم دفاع

كنند. بايد از آمر و ناهي شرعي دفاع كنند. همه دستگاه حكومت مابايد ازآمربه معروف وناهي از منكر دفاع كند.اين، وظيفه است.اگر كسي نماز بخواند و كس ديگري به نمازگزار حمله كند، دستگاههاي ما از كداميك بايد دفاع كنند؟ از نمازگزار يااز آن كسي كه سجّاده رااز زير پاي نمازگزار مي كشد؟ امر به معروف و نهي از منكر نيز همين طور است. امر به معروف هم مثل نماز، واجب است. در نهج البلاغه مي فرمايد: «و ما اعمال البّر كلها و الجهاد في سبيل اللَّه عند الامر بالمعروف و النّهي عن المنكر الا كنفثة في بحر لجّي.»(3) يعني امر به معروف ونهي از منكر، در مقياس وسيع و عمومي خود، حتي از جهاد بالاتراست؛ چون پايه دين رامحكم مي كند. اساس جهاد راامربه معروف ونهي ازمنكراستوار مي كند. مگر مأمورين و مسؤولين ما مي توانند آمربه معروف وناهي از منكر را باديگران مساوي قرار دهند؛ چه رسد به اين كه نقطه مقابل او را تأييد كنند!؟ البته جوان حزب اللّهي هم بايد باهوش باشد. بايد چشمهايش رابازكند و نگذارد كسي در صفوف او رخنه كند و به نام امربه معروف ونهي ازمنكر، فسادي ايجاد نمايد كه چهره حزب اللَّه را خراب كند. بايد مواظب باشيد. اين، به عهده خودتان است. من يقين دارم - و تجربه هاي اين چندسال هم نشان داده - تانيروهاي مؤمن وحزب الّلهي براي انجامِ كاري به ميدان مي آيند، يك عدّه عناصر بدلي و دروغين، با نام اينها در گوشه اي فسادي ايجاد مي كنند تا ذهن مسؤولين را نسبت به نيروهاي مؤمن و حزب الّلهي و مردمي چركين كنند. مواظب باشيد. مسأله امر به معروف و نهي ازمنكر، مثل مسأله نمازاست. يادگرفتني است. بايد برويد ياد بگيريد. مسأله دارد كه

كجا و چگونه بايد امر به معروف ونهي از منكر كرد؟ البته من عرض مي كنم - قبلاً هم گفته ام - در جامعه اسلامي، تكليف عامه مردم، امربه معروف ونهي از منكر با لسان است؛ با زبان. اگر كار به برخورد بكشد، آن ديگر تكليف مسؤولين است. آنها بايد وارد شوند. اما امر به معروف و نهي از منكر زباني، مهمتر است. عاملي كه جامعه رااصلاح مي كند، همين نهي از منكر زباني است. به آن آدم بدكار، به آن آدم خلافكار، به آن آدمي كه اشاعه فحشا مي كند، به آن آدمي كه مي خواهد قبح گناه را از جامعه ببرد، مردم بايد بگويند. ده نفر، صدنفر، هزارنفر! افكارعمومي روي وجود و ذهن او بايد سنگيني كند. اين، شكننده ترين چيزهاست. همين نيروهاي مؤمن و بسيجي و حزب الّلهي؛ يعني همين عامه مردم مؤمن؛ يعني همين اكثريّت عظيم كشور عزيز ما؛ همينهايي كه جنگ را اداره كردند؛ همينهايي كه از اوّل انقلاب تا به حال با همه حوادث مقابله كردند، در اين مورد مهمترين نقش را مي توانند داشته باشند. همين نيروهاي مردمي، كه اگر نبودند - اين بسيج اگر نبود، اين نيروي عظيم حزب اللَّه اگر نبود - در جنگ هم شكست مي خورديم؛ در مقابل دشمنان گوناگون هم دراين چندسال شكست مي خورديم و آسيب پذير بوديم. كارخانه ما را مي خواستند به تعطيلي بكشانند؛ نيروي حزب الّلهي از داخل كارخانه مي زد به سينه شان. مزرعه ما را در اوايل انقلاب مي خواستند آتش بزنند؛ نيروي حزب الّلهي از همان وسط بيابانها و روستاها و مزارع، مي زد توي دهانشان. خيابانها را مي خواستند به اغتشاش بكشند؛ نيروي حزب الّلهي مي آمد سينه سپرمي كرد و در مقابلشان مي ايستاد. جنگ هم كه معلوم است! اين، آن

نيروي اصلي كشوراست. نظام اسلامي متّكي به اين نيروست. اگر مردم؛ يعني همين نيروهاي مؤمن و حزب اللّهي، با نظام باشند، با دولت باشند - كه هستند بحمداللَّه - اگراين نيروي عظيم و اين نيروي بزرگ شكست ناپذير مردمي در كنار مسؤولين و پشت سر مسؤولين باشد - كه بحمداللَّه هست هيچ قدرتي نمي تواند با جمهوري اسلامي مقابله كند. دشمنان ما، ازاين مي ترسند. در تبليغات جهاني، بلندگوهاي امريكايي و صهيونيستي، الان مدتي است كه جمهوري اسلامي ايران رابه نظاميگري وافزايش سلاح متّهم مي كنند! مي گويند: «ايران سلاحهاي كشتار جمعي دارد! اينها سلاحهاي اتمي درست مي كنند! از فلان جا كلاهك اتمي آورده اند!» حرفهايي كه هرعاقلي در دنيا، اگر تأمّل كند، مي فهمد دروغ است.بمب اتم چيزي است كه بشودبي سرو صدا از يك كشور به كشوري منتقلش كرد؟! مي فهمند دروغ است؛ مي دانند دروغ است؛ شايعه درست مي كنند. براي اين كه از نظام اسلامي چهره اي بسازند كه گويي با صلح و استقرار صلح در دنيا مخالف است. يكي از تلاشهاي خباثت آميز امريكا و صهيونيستها عليه جمهوري اسلامي، اين است. من مي گويم: شما اشتباه كرده ايد. شما اشتباه كرده ايد كه خيال كرده ايد قدرت جمهوري اسلامي دراين است كه در داخل، بمب اتمي فراهم كند يابسازد. اينهانيست. اگر اين بود كه جمهوري اسلامي حالا بخواهد مثلاً يك بمب اتمي درست كند، صدهايش راكشورهاي بزرگ دارند. اگركسي بابمب اتم مي توانست بر كسي پيروز شود، امريكا و شوروي سابق وبقيه قدرتهاي خبيث دنيا، تا به حال صد بار جمهوري اسلامي رااز بين برده بودند. چيزي كه به يك نظام قدرت مي دهد، بمب اتم نيست. قدرت نظام اسلامي - كه امريكا و شوروي سابق و بقيه قدرتهاي ريز و درشت عالم تا امروزنتوانسته اند ونخواهند توانست با آن مقابله كنند

- قدرت ايمان نيروهاي حزب اللَّه است. جمهوري اسلامي بايد اين نيرو را حفظ كند.اين قدرت عظيم رابايد حفظ كند.شما جوانها بايد دائم در صحنه باشيد. بايد دائم نشان دهيد كه جمهوري اسلامي آسيب ناپذيراست. نيروي مؤمنِ بسيج و نيروهاي حزب الّلهي در سرتاسركشور و آحاد مؤمن دراين كشور، بايد كاري كنند كه اميد امريكا و صهيونيستها وبقيه قدرتهاي دشمن از جمهوري اسلامي به كلّي قطع شود. اميدواريم خداوند متعال، شما جوانهاي مؤمن و فداكار و باتقوا را محفوظ بدارد و ان شاءاللَّه قلب مقدّس وليّ عصر ارواحنافداه از همه شما خشنود باشد. ان شاءاللَّه با قدرت ايمان و حضور شما، همه كيد و توطئه هاي دشمن، خنثي شود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) مريم: 59 2) حجرات: 13 3) نهج البلاغه: كلمات قصار، 374.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار علما و روحانيان

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار علما و روحانيان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً به آقايان محترم، علما و روحانيون و خطباي محترمِ حاضر در جلسه، خوشامد عرض مي كنم و اين فرصت را براي طرح مسائلي كه امروز به سرنوشت اسلام و انقلاب ارتباط پيدا مي كند مغتنم مي شمارم. در قضيه حركت عاشورا، نكات بسيار زيادي هست كه اگر دنياي اسلام و متفكّرين جهان اسلام درباره آنها، از ابعاد مختلف بررسي كنند، راههاي زندگي اسلامي و تكليف نسلهاي مسلمان در شرايط مختلف، از اين حادثه وآنچه كه از مقدّمات و مؤخّرات، آن را احاطه كرده است، معلوم خواهد شد. يكي از اين درسها، اين نكته مهم است كه حسين بن علي عليه الصّلاةوالسّلام، در يك فصل بسيار حسّاس تاريخ اسلام، وظيفه اصلي را از وظايف گوناگون و داراي مراتب مختلف اهميت، تشخيص داد و اين وظيفه را به انجام رساند. او در شناخت چيزي كه

آن روز دنياي اسلام به آن احتياج داشت، دچار توهّم و اشتباه نشد. در حالي كه اين، يكي از نقاط آسيب پذير در زندگي مسلمين، در دورانهاي مختلف است؛ يعني اين كه، آحاد ملت و راهنمايان آنها و برجستگان دنياي اسلام، در برهه اي از زمان، وظيفه اصلي را اشتباه كنند. ندانند چه چيز اصلي است و بايد به آن پرداخت و بايد كارهاي ديگر را - اگر لازم شد - فداي آن كرد؛ و چه چيز فرعي و درجه دوم است و هر حركت و كاري را به قدر خودِ آن بايد اهميّت داد و برايش تلاش كرد. درهمان زمانِ حركت اباعبداللَّه عليه السّلام، كساني بودند كه اگر با آنها در باب اين قضيه صحبت مي شد كه «اكنون وقت قيام است» و مي فهميدند كه اين كار، به دنبال خود مشكلات و دردسرهايي دارد، به تكاليف درجه دو مي چسبيدند؛ كما اين كه ديديم، عدّه اي همين كار را كردند. در ميان آنهايي كه با امام حسين عليه السّلام، حركت نكردند و نرفتند، آدمهاي مؤمن و متعهّد وجود داشت. اين طور نبود كه همه، اهل دنيا باشند. آن روز در بين سران و برگزيدگان دنياي اسلام، آدمهاي مؤمن و كساني كه مي خواستند طبق وظيفه عمل كنند، بودند؛ امّا تكليف را نمي فهميدند؛ وضعيت زمان را تشخيص نمي دادند؛ دشمن اصلي را نمي شناختند و كار اصلي و محوري را با كارهاي درجه دو و درجه سه، اشتباه مي كردند. اين، يكي از ابتلائات بزرگ دنياي اسلام بوده است. امروز هم ممكن است ما دچار آن شويم، و آنچه را كه مهم است، با چيز كم اهميّت تر اشتباه كنيم. بايد وظيفه اساسي را كه قوام و حيات جامعه به آن

است، پيدا كرد. روزي در همين كشور ما، مبارزات ضدّ استعماري و ضدّ استبدادي و ضدّ دستگاه كفر و طاغوت، مطرح بود؛ اما بعضي، اين تكليف را تشخيص نمي دادند و به كارهاي ديگر چسبيده بودند. احياناً اگر كسي تدريسي داشت، اگر تأليفي داشت، اگر يك حوزه كوچك تبليغي داشت، اگر هدايت جمع محدودي از مردم در كارهاي ديني برعهده او بود، فكر مي كرد اگر به آن مبارزه بپردازد، آن كارها معطل خواهد ماند! مبارزه به آن عظمت و به آن اهميت را ترك مي كرد، براي اين كه از اين كارها باز نماند! يعني اشتباه در شناختنِ آنچه لازم بود، آنچه مهم بود و آنچه اهمّ بود. حسين بن علي عليه السّلام، در بيانات خود فهماند كه براي دنياي اسلام در چنين شرايطي، مبارزه با اصل قدرت طاغوتي و اقدام براي نجات انسانها از سلطه شيطاني و اهريمني اين قدرت، واجبترين كارهاست. بديهي است كه حسين بن علي عليه السّلام، اگر در مدينه مي ماند و احكام الهي را در ميان مردم تبليغ و معارف اهل بيت رابيان مي كرد، عدّه اي را پرورش مي داد. اما وقتي براي انجام كاري به سمت عراق حركت مي كرد، از همه اين كارها باز مي ماند: نماز مردم را نمي توانست به آنها تعليم دهد؛ احاديث پيغمبر را نمي توانست به مردم بگويد؛ حوزه درس و بيان معارف او تعطيل مي شد و از كمك به ايتام و مستمندان و فقرايي كه در مدينه بودند، مي ماند. اينها هر كدام وظيفه اي بود كه آن حضرت انجام مي داد. اما همه اين وظايف را، فداي وظيفه مهمتر كرد. حتّي آنچنان كه در زبان همه مبلّغين و گويندگان هست، زمان حجّ بيت اللَّه و در هنگامي كه

مردم براي حج مي رفتند، اين، فداي آن تكليف بالاتر شد. آن تكليف چيست؟ همان طور كه فرمود، مبارزه با دستگاهي كه منشأ فساد بود: «اُريدُ اَن اَمُرَ بالْمَعْروف وَاَنْهي عَنِ الْمُنْكَر وَ اَسيرَ بِسيرة جَدّي(1).» يا آن چنان كه در خطبه ديگري در بين راه فرمود: «اَيهاالنّاس! اِنَّ رَسول اللَّه، صلّي اللَّه عليه وآله، قال مَنْ رأي سُلطاناً جائراً مُسْتَحِلّاً لِحُرَمِ اللَّه، ناكِثاً لِعَهْداللَّه (تا آخر) فَلَمْ يُغَيِّر عَلَيْهِ بِفِعْلٍ و َلا قَولٍ كانَ حَقاً عَلَي اللَّه اَنْ يَدخل يُدْخِلَهُ مُدْخِلَه(2).» يعني اغاره يا تغيير، نسبت به سلطان ظلم و جور؛ قدرتي كه فساد مي پراكند و دستگاهي كه انسانها را به سمت نابودي و فناي مادّي و معنوي مي كشاند. اين، دليل حركت حسين بن علي عليه السّلام است كه البته اين را، مصداق امر به معروف و نهي از منكر هم دانسته اند؛ كه در باب گرايش به تكليف امر به معروف و نهي از منكر، به اين نكات هم بايد توجّه شود. لذاست كه براي تكليف اهمّ، حركت مي كند و تكاليف ديگر را - ولو مهم - فداي اين تكليف اهمّ مي كند. تشخيص مي دهد كه امروز، كار واجب چيست؟ هر زماني، يك حركت براي جامعه اسلامي متعيّن است. يك دشمن و يك جبهه خصم، جهان اسلام و مسلمين را تهديد مي كند. آن را بايد شناخت. اگر در شناخت دشمن اشتباه كرديم، در جهتي كه از آن جهت، اسلام و مسلمين خسارت مي بينند و به آنها حمله مي شود، دچار اشتباه شده ايم. خسارتي كه پيدا خواهد شد، جبران ناپذير است. فرصتهاي بزرگ از دست مي رود. امروز ما در دنياي اسلام، مكلَّفيم كه همين هشياري و توجّه و دشمن شناسي و تكليف شناسي را به اعلا درجه ممكن، براي امّت اسلام،

جهان اسلام و ملت خودمان تدارك ببينيم. امروز با توجّه به تشكيل حكومت اسلامي و برافراشته شدن پرچم اسلام - چيزي كه در طول تاريخ اسلام، بعد از صدرِ اوّل تا امروز سابقه ندارد - چنين امكاني در اختيار مسلمانان است. امروز ما ديگر حق نداريم در شناخت دشمن اشتباه كنيم. حق نداريم در آگاهي نسبت به جهت و حمله تهاجم، دچار اشتباه شويم. لذا، از اوّل پيروزي انقلاب تا امروز، همه تلاش امام بزرگوار و ديگر كساني كه در راه آن بزرگوار حركت كردند - عَلي اِخْتِلافِ مَراتِبِهْم: بر حسب امكان وتوانايي وبينششان - اين بوده است كه معلوم شود در دنياي امروز،براي مسلمانان، براي جامعه اسلامي در ايران و براي پايه هاي عدل و حق، چه تهديدي از همه بالاتر و چه دشمني از همه خطرناكتر است؟ امروز هم، مثل تمام اين سالهاي متمادي، دشمني اساسي، حمله بزرگ و خطر بنيان كن از سوي سلطه جهاني و سلطه كفر و استكبار جهاني است. اين، بزرگترين خطري است كه اسلام و مسلمين را تهديد مي كند. درست است كه ضعفهاي دروني يك جامعه، زمينه ساز حمله دشمن است؛ اما همين ضعفها را هم، دشمن با ابزارها و امكانات خود بر يك جامعه سالم تحميل مي كند. نبايد دچار اشتباه شويم. جهت حركت جامعه اسلامي، امروز بايد همان جهتِ ضدّ استكباري و ضدّ سلطه جهاني باشد كه متأسفانه پنجه بر همه دنياي اسلام افكنده است. با اسلام دشمنند؛ با بيداري مسلمين دشمنند؛ باايران اسلامي، به خاطر اسلامي بودنش دشمنند. همه تلاش آنها اين است كه حركت اسلامي در دنيا زنده نشود. در رأس اين خصومت - البته - دولت متجبّر

و متجاوز امريكاست و پشت سرِ او، همه قدرتهاي كوچك وبزرگي كه نسبت به اسلام، خصومت ديرين دارند، يا اصطكاك منافع دارند، يا از اسلام مي ترسند. با ايران اسلامي هم كه دشمنند، به سبب همين است كه بيداري اسلامي، از اين جا جوشيد و امروز ملتهاي مسلمان در هرجاي دنيا كه هستند، اميدشان را از اين حركت و اين انقلابِ پيروز مي گيرند و گامهايشان را محكم مي كنند و به پيش مي روند. اگر بتوانند، اسلام را در اين نقطه، العياذباللَّه، شكست دهند، بزرگترين پيروزي خود را در مقابل موج اسلامي در سرتاسر عالم به دست آورده اند. اين، آن حقيقتي است كه امروز وجود دارد. نبايد در شناخت دشمن اشتباه كرد. نبايد اين گمان و تصوّر را پيدا كرد كه دشمن از دشمني با اسلام و مسلمين دست برداشته است. ببينيد امروز با مسلمانان اروپا، با اين كشور مسلمان كوچك در قلب اروپا - مسلمانان بوسني هرزگوين - چه مي كنند! هزاران انسان و هزاران غيرنظامي، در داخل خانه خودشان دچار سخت ترين شرايط و بلايا هستند. اگر نگوييم كه دشمنانِ آنها، متجاوزين صرب را تشويق و كمك مي كنند، حدّاقل اين است كه نشسته اند و تماشا مي كنند، تا آن دستِ قويتر و مجهّز به انواع سلاحها و آن ارتشِ منظّم و آن همه تسليحات و تجهيزات، اين يك عدّه مسلمان را در آن منطقه به كلّي از بين ببرد و نابود كند. قصدشان اين است. مي خواهند اين جامعه مسلمان در قلب اروپا، به صورت يك كشور مسلمان نماند. مي خواهند آنها را وادار كنند به مهاجرت؛ به تشتّت و به كلّي نابودشان سازند. مي خواهند مجموعه مسلمان، در اروپا باقي نماند. من

قبلاً هم عرض كردم: اگر امروز، جهان اسلام در مورد اين مسلمانان مظلوم حركتي نكند، در آينده، هر مجموعه مسلماني كه در داخل اروپا، يا به شكل يك كشور، يا به شكل يك جمعيت بزرگ دريك كشور وجود داشته باشند، اين خطر وجود دارد كه در معرض چنين فشارهايي قرار گيرند. ما نسبت به مسلمانان بوسني هرزگوين، به شدّت نگرانيم. آنها مسلمانند و برادران ما هستند. يك اقليّت مظلوم، در ميان مجموعه مخالف با اسلام در كشورهاي گوناگون و در مقابل آنها، يك جمعيت مسلّح، متّكي به يك ارتش نيرومند، داراي سلاحهاي پيشرفته و مدرن؛ همانهايي كه سالهاي متمادي، عراق را هم از لحاظ تجهيزات نظامي، عليه ما تجهيز مي كردند؛ همين صربها، درمركز يوگسلاوي سابق. ما البته در مورد اين مسلمانان، وظايف خودمان را تا آن جا كه توانستيم عمل كرديم. از طرف جمهوري اسلامي، از آنها پشتيبانيهاي همه جانبه و همه نوع پشتيباني شده است. ولي اين كافي نيست. مسلمانانِ سراسر جهانِ اسلام بايد كمك كنند. دشمني با اسلام، يكي از مظاهرش اين است و بالاترين مظاهرش، فشار بر جمهوري اسلامي است. همان طور كه قرآن كريم بيان فرموده؛ و اين حقيقتاً از معجزات قرآن است كه فرمود: «وَلَنْ تَرْضي عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لَا النَّصاري حَتّي تَتَّبِعَ مِلَّتُهُم(3).» تا جامعه مسلمانان از اسلام دست برندارند، اينها راضي نمي شوند. مقصود اين است كه دشمن مي خواهد آن روح اسلامي، آن احكام زنده اسلام و آن نيروي حياتي اسلام در ميان مسلمانان نباشد. البته آنها با يك عدّه مسلمانِ مرده بي اطّلاع از مباني عاليه اسلام، ولو عامل به ظواهر مختصري از اسلام هم باشند، چندان كاري ندارند؛ دشمني هم با

آن ندارند. اما اين كه اسلام نيست! اسلامي اسلام است كه پيغمبر آورد و قرآن فرمود كه «كُنْتُم خَيْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَت للنّاس(4).» آن اسلام نيست كه عدّه اي بنشينند و تماشاگر حوادث عالم، يا تماشاگر مسائل درون جامعه خودشان باشند. مسلمانان بيدار، مسلمانان آگاه، مسلماناني كه نيروي خودشان رابراي بناي عالم، به شكل صحيح به كار مي گيرند و مسلماناني كه از هيچ مانعي نمي ترسند؛ اين اسلام و اين گونه مسلمانان مورد حداكثر بغض استكبار جهاني اند و ما در اين چند سال، اِعمال اين بغض را به انواع مختلف ديده ايم و امروز هم، بيشترين شكلش را در زمينه هاي مختلف فرهنگي و اقتصادي و سياسي و تبليغاتي، مشاهده مي كنيم. امروز عليه ما، تهاجم نظامي نيست. درهشت سال جنگ تحميلي، دشمن علناً با ما صف آرايي داشت. ظاهر قضيه، عراق بود؛ اما پشتِ سرِ عراق، امريكا بود؛ پشت سرِ عراق، ناتو بود؛ پشت سرِ عراق، همه مرتجعين بودند. اين را ما در تمام طول هشت سال جنگ، بارها و بارها گفتيم. خيليها حاضر نبودند باور كنند؛ ولي همان كساني كه عراق را در اين مدّت تجهيز كردند، امروز اعتراف مي كنند. جنگ، جنگي نظامي بود. در حقيقت همه دنياي استكبار و كفر، با اسلام در جمهوري اسلامي مبارزه مي كرد. امروز فقط جنگ نظامي نيست؛ اما همه تهاجمهاي ديگر، باشدّت كم سابقه اي وجود دارد. در مقابل اين تهاجم، اين جامعه اسلامي، بايد زنده، هوشيار، آسيب ناپذير، پراميد، آماده مقاومت، آماده ضربه زدن و به صورتِ يك موجود زنده مقاوم بماند و مقاومت كند. اين، چگونه ممكن است؟ اين است كه بنده موضوع امربه معروف ونهي ازمنكر را مطرح كردم. موضوع امر به معروف كه موضوع جديدي نيست. اين،

تكليف هميشگي مسلمانان است. جامعه اسلامي، با انجام اين تكليف زنده مي ماند. قوام حكومت اسلامي، با امربه معروف و نهي ازمنكر است، كه فرمود: اگر اين كار نشود، آن وقت «لَيُسلِّطُنَّ اللَّه عَلَيْكم شِرارُكم فَيَدْعُوا خِيارُكُم فلا يُسْتَجابُ لَهُم(5)». قوام حكومت اسلامي و بقاي حاكميت اخيار، به اين است كه در جامعه امربه معروف ونهي ازمنكر باشد. امربه معروف فقط اين نيست كه ما، براي اسقاط تكليف، دو كلمه بگوييم. آن هم در مقابل منكراتي كه معلوم نيست از مهمترين منكرات باشند. وقتي يك جامعه را موظّف مي كنند كه آحادش بايد ديگران را به معروف امر و از منكر نهي كنند، اين به چه معناست؟ چه وقت ممكن است آحاد يك ملت آمر به معروف و ناهي از منكر باشند؟ وقتي كه همه، به معناي واقعي در متن مسائل كشور حضور داشته باشند؛ همه كار داشته باشند به كارهاي جامعه؛ همه اهتمام داشته باشند؛ همه آگاه باشند؛ همه معروف شناس و منكر شناس باشند. اين، به معناي يك نظارت عمومي است؛ يك حضور عمومي است؛ يك همكاري عمومي است؛ يك معرفت بالا در همه است. امربه معروف، اينهاست. والّا اگر ما امربه معروف را در يك دايره محدود، آن هم به وسيله افراد معلومي، زنداني كنيم، دشمن هم در تبليغات خودش بنا مي كند سمپاشي كردن؛ كه در ايران بناست از اين به بعد، نسبت به زنهاي بدحجاب، اين طور عمل شود! اين واجبِ به اين عظمت را، كه قوام همه چيز به آن است، بياورند در دايره اي محدود، در خيابانهاي تهران؛ آن هم نسبت به چند نفر زني كه وضع حجابشان مثلاً درست نيست. اين است معناي امر به معروف؟! اين است معناي

حضور نيروهاي مؤمن در صحنه هاي گوناگون جامعه؟! قضيه، بالاتر از اين حرفهاست. تخلّفها يك اندازه و يك نوع نيست. تخلّفها، تخلّفهاي فردي نيست. بالاترين تخلّفها، آن تخلّفها و جرايمي است كه پايه هاي نظام را سست مي كند. نوميد كردن مردم، نوميد كردن دلهاي اميدوار، كج نشان دادنِ راه راست، گمراه كردن انسانهاي مؤمن و بااخلاص، سوء استفاده كردن از اوضاع و احوال گوناگون در جامعه اسلامي، كمك كردن به دشمن، مخالفت كردن با احكام اسلامي و تلاش براي به فساد كشاندن نسل مؤمن. امروز دستهايي تلاش مي كنند تا فساد را به صورت نامحسوس - نه آن طوري كه شما در خيابان آن را ببينيد و بفهميد و مشاهده كنيد - به شكلهاي گروهكي، ترويج كنند و جوانان را به فساد بكشانند؛ پسرها را به فساد بكشانند؛ مردم را به بي اعتنايي بكشانند. منكرات اينهاست؛ منكرات اخلاقي، منكرات سياسي، منكرات اقتصادي. همه جا، جاي نهي از منكر است. يك دانشجو هم، در محيط درس مي تواند نهي از منكر كند. يك كارمند شريف هم، در محيط كار خود مي تواند نهي از منكر كند. يك كاسب مؤمن هم، در محيط كار خود مي تواند نهي از منكر كند. يك هنرمند هم، با وسايل هنري خود، مي تواند نهي از منكر كند. روحانيون در محيطهاي مختلف، يكي از مهمترين عوامل نهي از منكر و امر به معروفند. نمي شود اين واجبِ بزرگ الهي را در دايره هاي كوچك، محدود كرد. كار هم كار همه است. اين طور نيست كه مخصوص عدّه خاصي باشد. البته هركس وظيفه اي دارد. من در پيام تشكّري كه منتشر شد، عرض كردم: قشرهاي مختلف، بايد جايگاه خود را در امربه معروف و نهي از

منكر، پيدا كنند. هر كس جايگاهي دارد. كجا بايد نهي از منكر كنيد؟ شما در مقابل كدام منكر مي توانيد مقاومت كنيد و بايستيد؟ كدام رامي شناسيد؟ كار، كار مردمي است. البته، علماي دين بايد مردم را هدايت و راهنمايي كنند؛ كيفيّت نهي ازمنكر را بيان كنند و منكر را براي آنها شرح دهند. بايد خطر را بشناسيم. بايد نقاطي را كه خطر، از آن نقاط جامعه اسلامي را تهديد مي كند، درست بشناسيم. آن عبرتهاي قضاياي صدر اسلام را براي مردم و براي خودمان، باز كنيم. مهمترين وظيفه اي كه در صراطِ امربه معروف ونهي ازمنكر وجود دارد، اين است كه نيروهاي مؤمن وآمربه معروف و ناهي ازمنكر و آنهايي كه در نظام اسلامي انگيزه دارند، بايد در صحنه باشند. همه جا بايد حضور داشته باشند. حزب الّلهي بودن، يعني آماده كار بودن براي انجام تكليف الهي. اين، يك ارزش است؛ يك ارزش انقلابي است. در نظام اسلامي، همه جا، كسي كه داراي روحيه حزب الّلهي است بر كسي كه داراي روحيه حزب الّلهي نيست، ترجيح دارد. از جمله، يك مدير حزب الّلهي، يك استاد حزب الّلهي، يك صاحب منصب حزب الّلهي، يك فرمانده حزب الّلهي، يك هنرمند حزب الّلهي، يك نويسنده حزب اللهي... مبادا گمان شود كه حزب الّلهي، يعني جوان پر سر و صدا و پر هياهويي كه نه سواد درستي دارد، نه معلومات درستي! اين طور نيست. درميان متخصّصين ما، درميان برگزيدگان ما، در ميان مديران ما، درميان علما و اساتيد ما، انسانهاي حزب الّلهي، زيادند. مفهوم حزب الّلهي را در ذهن خودمان، غلط تصوّر نكنيم. در محيطهاي مختلف، حضور عناصر حزب الّلهي، بايد حضور بر جسته اي باشد. دستگاههاي اجرايي، اعمّ ازدستگاههاي قضايي يا دستگاههاي

دولتي، بايد به طور عملي، اين ارزش را در مأموران وكارگزاران خودشان، مورد توجّه قرار دهند. يك دستگاه اداري سالم، چه وقت مي تواند كارآيي بيشتري داشته باشد؟ وقتي كه عناصر مؤمن، عناصر خالص، عناصري كه به معناي حقيقي كلمه حزب الّلهي هستند، در آن جا مؤثّر باشند. مديران خوب، مسؤولين خوب و متخصّصين خوب، بر سرِ كار باشند. اين طور نباشد كه همان بحثهاي سالهاي پيش، كه دشمنان آن روزها تعقيب مي كردند، رايج شود. بين عناصر مؤمن و متخصّص، تفكيك كنيم! «آيا مؤمنين سرِ كار باشند يا متخصّصين؟!» كانَّه بين مؤمن و متخصّص، يك تضاد طبيعي وجود دارد! اين چه حرفي است؟! عناصر مؤمن، باگذشت سيزده سال از انقلاب، بحمداللَّه در همه سطوح فراوانند؛ در سطوح تصميم گيري، در سطوح مديريّت بالاي جامعه، در سطوح مسؤولان نظامي؛ از سپاه و ارتش و بسيج. آحاد مردم هم كه معلوم است. مردم ما، مردم مؤمني هستند. مردم امتحان داده اي هستند. مردم ما مردمي نيستند كه حاضر باشند بين آنها و اسلام و دين و قرآن، فاصله بيفتد؛ بين آنها و اهل بيت فاصله بيفتد. ملت ما اوّلين ملتي است كه به اتّكاي قرآن و با شعار قرآن و اسلام توانست يك نظام سياسي با آن عظمت را شكست دهد، امريكا را شكست دهد، و دنياي استكبار را شكست دهد. از خداي متعال تقاضا مي كنيم ما را در راههاي دشوار جهاد في سبيل اللَّه و در همه صحنه ها هدايت كند، تا بتوانيم تكليف و وظيفه را بشناسيم و بفهميم و همان راه انبياء و ائمّه عليهم السّلام و راه حسين بن علي عليه السّلام و راه انقلاب را، ان شاءاللَّه، با قوّت و قدرت ادامه دهيم

و ان شاءاللَّه مردم مسلمان ما و ملتهاي مسلمان ديگر، در سايه اسلام آينده هاي شيرين تر و روشنتري را شاهد باشند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحار الانوار: ج 44، ص 29. 2) بحار الانوار: ج 44، ص 382. 3) بقره: 120. 4) آل عمران: 110. 5) بحارالانوار / ج 73 / ص 372

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار وزير، معاونين و رؤساى مناطق آموزش و پرورش سراسر كشور

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار وزير، معاونين و رؤساي مناطق آموزش و پرورش سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه برادران و خواهران عزيز كه زحمت كشيديد و دراين جمع خودماني و صميمي شركت كرديد، خوشامد عرض مي كنم و از همه شما تشكّر مي كنم. مخصوصا از اين جوانان عزيزي كه گويا راهي طولاني را، با پاي پياده، از «دورود» تا اين جا، طي كرده اند و آمده اند. ان شاءاللَّه موفّق باشيد و ان شاءاللَّه اين فرصتِ ديدارِ دوستانه، منشأ آثار خير براي اسلام و مسلمين شود. جلسه، يك جلسه فرهنگي است. مسؤولين و كاركنان بخشهاي مختلف فرهنگي كشور، از مطبوعات و صدا و سيما و آموزش و پرورش و مؤسّسات هنري و فرهنگي و تبليغي جمهوري اسلامي، در اين جا حضور داريد. من اين فرصت را براي يك بحث كوتاه در زمينه مسائل فرهنگي كشور، و اولي از همه اين مسائل، همين مسأله حادِّ جاريِ نظام ما در سه، چهار سال اخير - از بعد از جنگ تا امروز - يعني ايجاد جبهه فرهنگيِ دشمن و تهاجم نوبه نو و سازمان يافته از سوي دشمن، مغتنم مي شمارم. اوّلاً اين نكته را عرض كنيم كه «تهاجم فرهنگي»، با«تبادل فرهنگي» متفاوت است. تبادل فرهنگي لازم است. هيچ ملتي بي نياز نيست از اين كه در همه زمينه ها، از جمله در زمينه مسائل فرهنگي

- آن مجموعه مسائلي كه به آنها نام فرهنگ داده مي شود - از ملتهاي ديگر بياموزد. هميشه تاريخ نيز همين بوده است. ملتها در رفت و آمدهايشان، آداب زندگي را، خُلقيّات را، علم را، لباس پوشيدن را، آداب معاشرت را، زبان را، معارف را و دين را از يكديگر فراگرفته اند. اين، مهمترين تبادلهاي ملتها با هم بوده است؛ حتّي مهمتر از تبادل اقتصادي و كالا. بسيار اتّفاق افتاده است كه اين تبادل فرهنگي، به تغيير مذهب يك كشور انجاميده است! مثلاً در شرق آسيا، بيشترين عاملي كه اسلام را به اين كشورها - از جمله به كشور اندونزي، به كشور مالزي و حتي به قسمتهاي مهمي ازشبه قارّه - بُرد، دعوت مبلّغين نبود؛ بلكه رفت و آمد آحاد ملت ايران بود. تجّار و سيّاحان ايراني راه افتادند، رفتند، آمدند و در سايه اين رفت و آمدهاست كه شما مي بينيد ملت بزرگي كه امروز شايد بزرگترين ملت اسلامي در آسياست - يعني اندونزي - مسلمان شده است. اين اسلام را اوّل بار، نه مبلّغين ديني براي آنها بردند و نه شمشير و جنگ! اسلام را همين رفت وآمدها برد. خود ملت ما هم، در طول زمان، خيلي چيزها از ملتهاي ديگر آموخته است، و اين، يك روند ضروري براي تروتازه ماندن معارف و حيات فرهنگي در سرتاسر عالم است. اين، تبادل فرهنگي است و خوب است. تهاجم فرهنگي اين است كه يك مجموعه - سياسي يا اقتصادي - براي مقاصد سياسي خود و براي اسيركردن يك ملت، به بنيانهاي فرهنگي آن ملّت هجوم مي برد. چنين مجموعه اي هم چيزهاي تازه اي را وارد آن كشور و آن ملت

مي كند؛ امابه زور؛ امّا به قصد جايگزين كردن آنهابا فرهنگ و باورهاي ملي. اين، اسمش تهاجم است. در تبادل فرهنگي، هدف، باروركردن فرهنگ ملي و كامل كردن آن است. اما در تهاجم فرهنگي، هدف، ريشه كن كردن فرهنگ ملي و ازبين بردن آن است. در تبادل فرهنگي، آن ملتي كه از ملتهاي ديگر چيزي مي گيرد، مي گردد چيزهاي مطبوع و دلنشين و خوب و مورد علاقه را مي گيرد. فرض بفرماييد، دانش را از آنها تعليم مي گيرد. فرض كنيد، ملت ايران به اروپا مي رود و مي بيند آنها مردمي اهل سختكوشي و خطر كردنند. اگر اين را از آنها ياد بگيرد، خيلي خوب است. به اقصاي شرق آسيا مي رود و مي بيند كه آنها مردمي هستند داراي وجدان كار، علاقه مند به كار، مشتاق كار. اگر اين را از آنها ياد بگيرد، خيلي خوب است. به فلان كشور مي رود و مي بيند مردم آن كشور، وقت شناس، داراي نظم و انضباط، داراي محبّت، داراي حسِ ّ ادب و حسِّ احترامند. اگر ياد بگيرد، اينها چيزهاي خوبي ست. در تبادل فرهنگي، قضيه چنين است. ملت فراگيرنده، مي گردد نقاط درست و چيزهايي را كه فرهنگ او را كامل مي كند، از ديگران تعليم مي گيرد. درست مثل انساني كه ضعيف است و دنبال غذاي مناسبي مي گردد. دوا و غذاي مناسب را مصرف مي كند، تا سالم شود و نقصش از بين برود. در تهاجم فرهنگي، چيزهايي كه به ملت مورد تهاجم مي دهند، چيزهاي خوب نيست، بلكه چيزهاي بد است. فرض بفرماييد اروپاييها، وقتي تهاجم فرهنگي را در كشور ما شروع كردند، نيامدند روحيه وقت شناسي شان را، روحيه شجاعت و خطر كردن در مسائل را، يا تجسّس و كنجكاوي علمي

را، در ملت ما منتشر كنند و با تبليغات و تحقيقات، سعي كنند ملت ايران، ملتي داراي وجدان كاري يا وجدان علمي شود. اين كارها را كه نمي كنند! مسئله لاابالي گري جنسي را وارد كشور ما مي كردند. ملت ما، در طول هزاران سال، ملتي بود داراي مبالات جنسي؛ يعني رعايتهاي مربوط به زن و مرد و اين در تمام دوران اسلامي بوده است. نه اين كه كسي خطا و تخلّف نمي كرده؛ خطا هميشه هست. در همه دورانها و در همه زمينه ها، افراد بشر خطا مي كنند. خطا هست؛ اما خطا غير از اين است كه چيزي بشود عرف جامعه! ملت ما، ملتي بود كه از هرزگي و عيّاشيهاي فراگير و مجالس عيش و طرب و اين چيزها، بري بود. اين كارها مخصوص اشراف و پادشاهان و شاهزاده ها و ملكزاده خانمها و امثال اينها بود، كه عيّاشي كنند و شب تا صبح بيدار بمانند. اروپاييها، ميخانه هايشان در طول مدّت شب وروز و دوران سال و همه تاريخ هميشه روبه راه بود. اين، تاريخ اروپاست. هركس مي خواهد، برود بخواند و ببيند. اين را خواستند وارد كشور ما بكنند و تا آن جا كه توانستند، كردند. در تهاجم فرهنگي، دشمن مي گردد آن نقطه اي از فرهنگ خود را به اين ملت مي دهد و وارد اين ملت مي كند كه خودش مي خواهد. معلوم است كه دشمن چه مي خواهد! اگر در تبادل فرهنگي، ملتي كه از فرهنگ بيگانه چيزي مي گيرد، تشبيه به آدمي شود كه در كوچه و بازار، غذا و دواي مناسب مي خرد كه مصرف كند؛ در تهاجم فرهنگي، ملتي را كه تحت تهاجم قرار گرفته است، بايد به بيماري كه افتاده و خودش كاري نمي تواند

بكند، تشبيه كنيم. آن وقت دشمن، آمپولي به او تزريق مي كند و معلوم است آمپولي كه دشمن تزريق كند، چيست! اين، فرق دارد با آن دارو و درماني كه خود شما برويد و آن را با ميل انتخاب و وارد بدنتان كنيد. اين، تهاجم فرهنگي است. پس، تبادل فرهنگي به انتخاب ماست؛ اما تهاجم فرهنگي به انتخاب دشمن است. تبادل فرهنگي انجام مي دهيم تا كامل شويم؛ يعني فرهنگ خودي را كامل كنيم. اما تهاجم فرهنگي انجام مي گيرد تا فرهنگ خودي را ريشه كن كند. تبادل فرهنگي از چيزهاي خوب است؛ تهاجم فرهنگي از چيزهاي بد است. تبادل فرهنگي در هنگام قوّت و روزگار توانايي يك ملت انجام مي گيرد؛ ولي تهاجم فرهنگي در دوران ضعف يك ملت است. لذا ديديد كه استعمارگران، در آسيا و آفريقا و امريكاي لاتين، هر جا خواستند وارد شوند، قبل از آن كه سياستمداران و سربازان و قزّاقهايشان وارد شوند، ميسيونهاي مسيحي و هيأتهاي تبشيري مسيحي شان وارد شدند! سرخپوستان و سياهپوستان را اوّل مسيحي كردند، بعد طناب استعمار به گردنشان انداختند. بعد هم از خانه و كاشانه شان، آواره شان كردند و پدرشان را در آوردند! در همين ايران ما، به اواخر دوران قاجار نگاه كنيد! ببينيد چقدر كشيش از اروپا راه افتادند و به قصد مسيحي كردن مردم به اين جا آمدند! البته آنها، مثل دزدناشي كه به كاهدان مي زند، نفهميدند براي ترويج مسيحيّت بايد به كجا بروند. آنها موفّق نشدند؛ اما قصدشان اين بود. نمي شود گفت كه سرمايه داران و كمپانيها و غارتگران بين المللي، معتقد به حضرت مسيحند! آنها چه مي شناسند مسيح كيست؟! در محيطهايي كه يك فرهنگ مليِ مدافع - مدافع حيثيّت

خود - وجود دارد، كار اوّل اين است كه آن فرهنگ را از آنها بگيرند. مثل اين كه اگر يك عدّه سرباز بخواهند به يك قلعه مستحكم حمله كنند، كار اوّل اين است كه پاي اين قلعه آب مي اندازند؛ شايد ديوارهايش بريزد. ديوارهاي اين قلعه را، هرطور بتوانند، سست مي كنند. اين، اوّلين كار است. يا اين كه قلعگيان را خواب مي كنند. به قول سعدي كه در آن داستان، در گلستان، مي گويد: «اولين دشمني كه بر آنها تاخت، خواب بود!» خواب، اوّلين دشمنشان بود. چشمهايشان گرم شد و خوابشان برد. بعد از آن كه اين دشمنِ خودي - كه خواب باشد - از درون خودشان چشمهاي آنها را بست و دستهايشان لمس شد، دشمن آمد دستهاي اينها را بست و هر چه خواست، برداشت و بُرد! در تهاجم فرهنگي، اين گونه عمل مي كنند. اين تهاجم فرهنگي، از چه وقت شروع شد؟ مشخّصاً از دوران رضاخان شروع شد. البته قبل از او، مقدّمات آن، فراهم شده بود. كارهاي فراواني شده بود: روشنفكران وابسته، در داخل كشور ما كاشته شده بودند. نمي دانم آيا جوانان نسل ما و نسل انقلابي، تاريخچه اين صدوپنجاه، دويست سال را درست خوانده اند يا نه؟ من همه دغدغه ام اين است كه جوان انقلابي امروز، نداند مابعد از چه دوراني، امروز در ايران مشغول چنين حركت عظيمي هستيم. تاريخچه اين صدوپنجاه، دويست سال اخير - از دوران اواسط قاجار به اين طرف؛ از دوران جنگهاي ايران و روس به اين طرف - را بخوانيد و ببينيد چه حوادثي بر اين كشور گذشته است. يكي از اين حوادث، ايجاد جريان روشنفكريِ وابسته است. نمي شود بگوييم در ايران روشنفكر نداشتيم. هميشه

و در همه عصرها و دورانها، روشنفكراني بوده اند؛ مردماني كه جلوتر از زمان خود را مي ديدند و بر همين اساس مي انديشيدند و حركت مي كردند. اما غربِ مسلّطِ به فنآوري و علم، روزي كه خواست در ايران، پايگاه تسلّط خودش را مستحكم كند، از راه روشنفكري وارد شد. از ميرزا ملكم(1)خانها و امثال اينها، تا تقي زاده(2)ها، اين روشنفكريِ دوران قاجار است كه بيمار متولّد شد. روشنفكري ايران، متأسفانه بيمار و وابسته متولّد شد. چند نفري هم كه آدمهاي سالم و خالصي بودند، گم شدند. بقيه، وابسته بودند. بعضي وابسته به روسيه آن روز - مثل ميرزافتحعلي آخوندزاده(3) - يا وابسته به اروپا و غرب - مثل ميرزاملكم خان و امثال اينها بودند. اين كارها در داخل ايران شده بود؛ لكن بُردي نداشت. كسي كه به نفع فرهنگ غربي - يعني درحقيقت، به نفع سلطه غرب برايران - و به نفع استعمار به وسيله انگليس، در آن روز بزرگترين قدم را برداشت، رضاخان بود. شما ببينيد اين كارها در وضع امروز چقدر رسواست، كه پادشاهي بيايد و يكباره لباس ملي يك كشور را عوض كند! مثلاً شما به هند كه تشريف ببريد يا در اقصي نقاط عالم كه بگرديد، ملتها لباسهاي خودشان را دارند؛ احساس افتخار هم مي كنند؛ احساس سرشكستگي هم نمي كنند. اما اينها آمدند و يكباره گفتند: اين لباس قدغن است! چرا؟ چون با اين لباس، نمي شود عالِم شد! عجب! ما بزرگترين دانشمندانمان - دانشمندان ايراني كه امروز آثارشان هنوز در اروپا تدريس مي شود - با همين فرهنگ و در همين محيط پرورش يافتند. مگر لباس چه تأثيري دارد؟ اين چه حرفي است؟! چنين منطق مسخره اي را مطرح كردند. لباس يك ملت را

عوض كردند. چادر زنان را برداشتند. گفتند: «با چادر نمي شود كه يك زن، عالم و دانشمند شود و در فعّاليت اجتماعي شركت كند.» من سؤال مي كنم: با برداشتن چادر، در كشور ما، چقدر زنان در فعّاليت اجتماعي شركت كردند؟ مگر فرصتي داده شد براي اين كه زنان ما، در دوران رضاخان و پسر رضاخان، در فعّاليتهاي اجتماعي شركت كنند؟! به مردان هم فرصت داده نمي شد؛ به زنان هم فرصت داده نمي شد. آن روز كه زنان ايران وارد فعّاليت اجتماعي شدند و كشور رابا دو دست تواناي خود بلند كردند و مردان اين كشور را به دنبال خودشان به ميدانهاي مبارزه كشاندند، با همان چادر به ميدانها آمدند. چادر چه تأثير منفي اي دارد؟! لباس چه تأثيري دارد در اين كه مانع شود از فعّاليت يك زن يايك مرد؟! عمده اين است كه اين مرد، دلش چگونه است؛ فكرش چگونه است؛ ايمانش چقدر است؛ روحيه اش چگونه است؛ چه انگيزه اي براي فعاليّت اجتماعي يا علمي، در او گذاشته شده است؟ اين مردِ قلدرِ نادانِ بي سواد - رضاخان - آمد و در اختيار دشمن قرار گرفت. ناگهان لباس اين كشور را عوض كرد؛ بسياري از سنّتها را عوض كرد؛ دين را ممنوع كرد! كارهايي كرد كه همه شنيده ايد و در دوران پهلويها انجام گرفته است؛ آن هم با قلدري. او به چهره محبوب غرب - يعني استعمارگران - تبديل شد. اين، ربطي به آحاد مردم غرب نداشت. افكار عمومي غرب، از همه اين حرفها بي اطّلاعند. اين، كارِ همان سياستمداران بود. تهاجم از آن جا شروع شد واين تهاجم در دوران جديدِ پهلوي، شكلهاي گوناگوني پيدا كرد. يعني در دوران بيست؛ سي سال

آخر حكومت پهلويها، اين تهاجم، شكلهاي خطرناكتري يافت كه حالا مجالش نيست همه اينها را عرض كنم. انقلاب اسلامي كه آمد، مثل مشتي به سينه مهاجم خورد؛ او را عقب انداخت و تهاجم را متوقّف كرد. در دورانِ اوّلِ انقلاب، شما ناگهان ديديد كه مردم ما در ظرف مدّت كوتاهي، تغييرات اساسي در خُلقيّات خودشان احساس كردند: گذشت در بينِ مردم زياد شد؛ آز و طمع كم شد؛ همكاري زياد شد؛ گرايش به دين زياد شد؛ اسراف كم شد؛ قناعت زياد شد - فرهنگ اينهاست؛ فرهنگ اسلامي اينهاست - جوان به فكر فعّاليت و كار افتاد، دنبال تلاش رفت؛ خيليها كه به شهرنشيني عادت كرده بودند، به روستاها رفتند؛ گفتند: «بگذار كار كنيم. بگذار توليد كنيم.»؛ شبه كارهايي كه به صورت گياه هرزي در زندگي اقتصادي مردم رشد پيدا كرده بود كم شد. اين، مربوط به يكي دو سال اوّلِ انقلاب بود. اين، مربوط به همان زماني است كه تلاشِ روزبه روز دشمن براي پاشيدن بذر اخلاقيّاتِ منفي متوقّف شده بود و يك گرايش و يك توجّه به اسلام پيش آمده بود. مجدّداً آن فرهنگ و اخلاق و آداب و خُلقيّات اسلامي كه در خميره مردم ما بود، در آنان زنده شد. البته عميق نبود. عمق، آن زماني پيدا مي كند كه روي موضوع، چند سالي كار شود. اين فرصت پيش نيامد و آن تهاجم، بتدريج و به مرور، از سرگرفته شد. تهاجم، در اواسط دوران جنگ به وسيله ابزارهاي تبليغي و گفتارهاي غلط و كج انديشانه شروع شد و آن ته نشين ها و رسوبهاي ذهني و روحي خود ما مردم هم در تأثيرگذاري اش مؤثّر بود. امّا باز حرارت

جنگ، مانع بود، تا جنگ تمام شد. بعد از جنگ، اين جبهه جديد، به شكل جدّي مشغول كار شد. دشمن با يك محاسبه فهميد كه جمهوري اسلامي را با تهاجم نظامي نمي شود از بين برد. محاسبه قبلي، غلط از آب درآمده بود. ديدند با محاصره اقتصادي هم نمي شود. وقتي ملتي را محاصره اقتصادي كنند، اگر آن ملت يك ملت قانع، صبور، متّكي به نفس و متوكّل علي اللَّه باشد، مگر شكست خواهد خورد؟! هرگز شكست نمي خورد! اين را، هم ما در گذرگاههاي تاريخي - درگذشته - تجربه كرديم و هم ملتهاي ديگر تجربه كرده اند. مخصوص ما نيست. ديدند با محاصره اقتصادي هم نمي شود. فهميدند بايد عقبه ما را بمباران كنند. اگر بخواهيم تشبيه كنيم، اين طور است كه وقتي يك گروه نظامي، در جلو با دشمن مشغول جنگ است، غذايش از عقب مي آيد، نيروي تازه نفس از عقب مي آيد، ملزومات از عقب مي آيد، نامه دوستانه از پدر و مادر و ياران از عقب مي آيد. عقبه تا سالم است، اين نيروي در خطّ مقدّم، مي تواند بجنگد. اگر دشمن آمد عقبه ها رابمباران كرد؛ غذا از بين رفت، ملزومات ازبين رفت، نيروي تازه نفس ازبين رفت؛ نامه «دست شما درد نكند» از بين رفت، پدر و مادرِ «زهي» و «مرحبا»گو از بين رفت؛ كسي كه در جلو مبارزه مي كند، چطور قدرت مبارزه خواهد داشت؟! دو روز تلاش مي كند؛ ولي از بين خواهد رفت. عقبه ما، در مبارزه ملت ايران با قلدري استكبار جهاني، عبارت بود از «فرهنگ» ما. منطقه عقبه ما عبارت بود از اخلاق اسلامي، توكّل به خدا، ايمان و علاقه به اسلام. يعني علاقه آن مادري كه

چهار پسرش شهيد شده اند و مي گويد من اينها را در راه اسلام دادم، و به اين راضي است. بنده خانواده هايي را ازنزديك ديده ام - يعني به خانه آنها رفته ام و باپدران و مادران صحبت كرده ام. روايت نيست؛ خودم از نزديك ديده ام. - خانواده اي كه دو پسر داشتند، هر دو شهيد شدند. خانواده اي كه سه پسر داشتند و هر سه شهيد شدند. اين مگر شوخي است؟! اين مصيبت، مگر قابل تحمّل است؟! اين پدر و مادر بايد از غصّه ديوانه شوند . آن وقت، مادر، كه عواطف جوشانتري هم دارد، با كمال قدرت مي گويد: «مااينها را در راه اسلام داديم، و حرفي نداريم.» عجب! پس تأثيراسلام اين است! تأثير ايمان به خدا اين است! اين را دشمن فهميد. پدر و مادري به جوان خود مي گويند «تو هنوز شانزده سالت است، هفده سالت است؛ برو درست رابخوان؛ برو بازيت رابكن؛ لذّتت را ببر. برادرت رفت و شهيد شد.»؛ جوان مي گويد: «نه! من سهم خودم رابايد براي اسلام ادا كنم.» اين، عبارتي است كه ما در وصيتنامه هاي شهدا ديده ايم و ازپدران و مادران شهدا و خانواده ها شنيده ايم. اثر اسلام، اين است. يك روز امام فرمود: «امروز اسلام محتاج كمك شما جوانهاست.» بعدازظهرش بنده به خيابانها آمدم و كاري داشتم. ديدم مثل روزهاي اوّل انقلاب شده و مردم به طرف پاوه در حركتند(4). اين ماجرا و اين صحنه، بارها تا آخر جنگ تكرار شد. هر وقت كه اسم اسلام و فرمان امام به گوش مردم مي رسيد - فرمان امام، فرمان اسلام بود و مردم براي امام به خاطر اسلام اهميت قائل بودند - ناگهان مي ديديد اين ملت، به جوش

و خروش در مي آيد. جوانان شهر را، ده را، دانشگاه را، بازار را، كار و كسب را، ميدان فوتبال را، همه را رها مي كنند و مي روند. براي چه؟ براي اين كه جانشان رادر معرض خطر مرگ بگذارند! اين شوخي نيست! دشمن كه كور نبود. دشمن اينها را ديد، دشمن اينهارا تحليل كرد و فهميد اين ملت عقبه اي دارد. فهميد تا آن عقبه هست، اين ملت را با محاصره اقتصادي و با محاصره نظامي و يا چه و چه، نمي شود به زانو درآورد. پس، آن عقبه را بايد بمباران كرد؛ فرهنگ او را، اخلاق او را، ايمان او را، ايثار او را، اعتقاد به دين او را، اعتقاد به رهبري او را، اعتقاد به قرآن و جهاد و شهادت او را؛ اينها را بايد از بين برد. و شروع كرد. بعد از جنگ، محيط هم مناسب بود. چون كوره گداخته جنگ، جوان را به خود مشغول مي كرد؛ به خود جذب مي كرد و گوشش به اين حرفها بدهكار نبود. وقتي آن كوره خاموش شد، محيط مناسبي پيش آمد و به طور وسيع شروع به برنامه ريزي كردند و ابزارهاي متعدّدي را به كار گرفتند. من وقتي به تنوّع ابزارهاي دشمن نگاه مي كنم، مي فهمم چقدر اين قضيه براي اينها اهميت داشت! يكي از كارها اين بود كه جريان ادب و هنر و فرهنگ انقلابي را در كشور تحقير كنند و به انزوا بكشانند. اين يكي از كارهايشان بود. از جمله كارهاي مهمّي كه انقلاب كرده، يكي اين است كه يك عده عنصر فرهنگي و اديب و هنرمند و داراي اقتدار فرهنگي تربيت كرده و بحمداللَّه كم هم نيستند. شعراي زيادي به وجود

آمدند؛ داستان نويسان زيادي به وجود آمدند؛ نويسندگان قلم زنِ دقيقِ فارسي نويسِ محكمي به وجود آمدند و بحمداللَّه هستند. از اوّلِ انقلاب تا كنون، سيزده سال گذشته است. شما نگاه كنيد ببينيد كدام سيزده سال در دوران عمر فرهنگي و تاريخي ما، توانسته است شخصيتهاي درجه يك به وجود آورد؟ البته اينها تا شخصيت درجه يك بشوند، هنوز فاصله دارند؛ امّا كساني كه شخصيت درجه يك بشوند، در اين مجموعه اي كه انقلاب پديد آورده، زيادند. مادرِ ميهن ما، در دوران استبدادهاي اواخر دوران پادشاهي، سِتَرون و عقيم شده بود. حقيقتاً آدمهاي بزرگ، نويسندگان بزرگ، هنرمندان بزرگ، بخصوص در بعضي از رشته هاي هنري، پرورش پيدا نمي كردند. لكن امروز مي بينيم در ميان بچه هاي جوان ما، سينماگران خوب، نمايشنامه نويسان خوب، كارگردانان خوب، شعراي خوب و داستان نويسان خوب، زيادند. انقلاب است كه اين نيروها را آزاد كرد. يكي از كارهاي دشمن، اين شد كه اين مجموعه هاي مؤمن را منزوي كند. جوان، بي تجربه است. به مجرّد اين كه ببيند در يك دستگاه رسمي كشور - مثلاً در يك مركز فرهنگي كشور - دو نفر به او اخم كردند، به او بي اعتنايي كردند، او را تحقير كردند؛ در حركتش اثر مي گذارد و او را كُند مي كند. يا مثلاً وقتي ببيند كه در مجلّاتِ به اصطلاح ادبي و هنري كشور، چهره هاي مخالف با اين روش و خط را، بزرگ مي كنند، بر جسته مي كنند، تعريف مي كنند، اين جوان دلش آب مي شود و روحيه اش را از دست مي دهد. وقتي يك فيلمساز، اثرش را به مراكزي مي برد كه مي توانند از او استفاده كنند و كاري كنند كه بتواند كارش را ادامه دهد؛ اما با بي اعتنايي به او مي گويند: «نه

آقا؛ ما اين را قبول نداريم. اين طورش را قبول نداريم»، و بعد در همان حال ببيند انواع و اقسام كارهايي كه از لحاظ مايه هاي هنري از كار او كمتر است امّا چون مايه اسلامي ندارد مورد قبول آنهاست؛ اين جوان به خودي خود، منزوي و نااميد خواهد شد. من بارها از اعماق جان، قلبم براي اين جوانان مؤمن و انقلابي، سوخته و گداخته است. بارها تأسّف خورده ام كه چرابايد به جوانان به اين خوبي، بي اعتنايي شود!؟ اينها هيچ چيزشان ازآن كساني كه در جاهايي به عنوان هنرمند معروف شده اند، كمتر نيست. در بسياري از امور، از آنها خيلي هم بهترند. اما به اينها بي اعتنايي مي شود. وقتي كه انسان مطلب را به درستي كاوش مي كند، مي بيند سرِ رشته مي رسد به اراده خباثت آميزي در نقطه اي! مسؤولين هم متوجّه نيستند. مسؤولين فرهنگي، مردمان خوبي هستند؛ امّا در سطوح بالا، از كارهايي كه در سطوح متوسط انجام مي گيرد، بي خبرند. لذا، اين جوان، اين مجموعه جوانان و اين جريانها را، نااميد مي كنند. از جمله روشهاي ديگري كه دشمنان در مجامع جهاني به كار زدند، اين است - من اين را، واقعاً احساس مي كنم و از آن دردهاي خاموش است. انسان دوست مي دارد اين چيزها را همه مردم، به وضوح بفهمند - كه وقتي فيلم يا آثار و فرآورده هاي هنري ايران مطرح مي شود، كاري كه نشان از همين روحيّات انقلابي در آن باشد، مورد بي اعتنايي قرار مي گيرد! اين مجمع جهاني، مثلاً و به ظاهر، يك مجمع غيرسياسي است؛ امّا باطن قضيه، اين طور نيست. شما ديده ايد مجامع جهاني چه مي كنند! ديديد شوراي امنيت و سازمان ملل، با بوسني هرزگوين چه كردند! ديديد سازمان «ايكائو»،

در قضيه هواپيماي ما - كه امريكا آن را ساقط كرد(5) - چه كرد. امريكاييها خودشان گزارش دادند و گفتند «گزارش ايكائو با همكاري ارتش امريكا تهيه شد»! خوب، «ايكائو» مثلاً يك سازمان بي طرف بين المللي است. اگر آن روز ما مي گفتيم «ايكائو اين گزارش را مغرضانه نوشته است»، يك عدّه مي گفتند: «شما خيلي بدبين هستيد. شما هم ديگر شورش را در آورده ايد! ايكائو يك سازمان بي طرف است. به امريكا و شما چه كار دارد!» بفرماييد! حالا سه، چهار سال گذشته، خود امريكاييها اعتراف كردند و گفتند كه گزارش سازمان «ايكائو» را، ارتش امريكا تنظيم كرده است و خلاصه اين كه، امريكا در انداختن ايرباس ايراني، مقصّر نيست! مجامع جهاني، اين گونه اند. يكي ديگر از اين سازمانها، اسمش «عفو بين الملل» است. علي الظّاهر هم، هيچ انگيزه سياسي اي - مثلاً، ضدّيتي با فلان و فلان - ندارد. حالا عفو بين الملل را خفقان گرفته است! در بوسني هرزگوين چندين هزار مسلمان را مي كشند و مثل برگ خزان روي زمين مي ريزند، اينها اصلاً پيدايشان نيست؛ امّا وقتي ما يك جاسوسِ خبيث و يك خبرچينِ بدجنس را مي گيريم و حكم اعدام - كه بسيار كمتر و كوچكتر از جنايات او به اين ملت است - برايش صادر مي شود، عفو بين الملل، دنيا را روي سرش مي گذارد كه در ايران، چنين و چنان كردند! اينها بي طرفند؟! اينها غير سياسي اند؟! عين همين قضيه را، اين مجامع هنريِ جهاني، با فيلمهاي ما، با نمايشنامه هاي ما، با كارهاي ويژه كودك ما و موارد ديگر دارند. چطور كسي مي تواند چشمش را روي هم بگذارد و بگويد «اينها غيرسياسي اند»؟! چرا در همه اين مواردي كه اينها جايزه دادند، يك

مورد اثر انقلابي وجود ندارد؟! ما فيلم انقلابي نداريم؟! ما شعر انقلابي نداريم؟! ما نمايشنامه انقلابي نداريم؟! اين همه فرآورده هاي انقلابي كه جوانان ما درست كردند، هيچ كدام ارزش هنري ندارد؟! بنده احتمال مي دهم اگر رويشان بشود، جايزه نوبل را هم حاضرند به يكي از همين عناصر ضدّاسلامي و ضدّانقلابي بدهند؛ براي اين كه آنها را در دنيا بزرگ كنند؛ براي اين كه عناصر انقلابي را منزوي كنند! اين، تهاجم فرهنگي نيست؟! تهاجم فرهنگي، مثل خودِ كار فرهنگي، اقدامِ آرام و بي سر و صدايي است. يكي از راههاي تهاجم فرهنگي، اين بوده است كه سعي كنند جوانان مؤمن را از پايبنديهاي متعصّبانه به ايمان، كه همان عواملي است كه يك تمدّن را نگه مي دارد، منصرف كنند. همان كاري را كه در اندلس، در قرنهاي گذشته كردند. يعني جوانان را در عالم، به فساد و شهوتراني و ميگساري و اين چيزها مشغول كردند. اين كار، حالا هم انجام مي گيرد. من بارها گفته ام: عدّه اي وقتي در خيابان نگاه مي كنند و زناني را مي بينند كه حجابشان قدري ناجور است، دلشان خون مي شود. بله؛ اين كارِ بدي است. اما كارِ بد اصلي، اين نيست. كارِ بد اصلي آن است كه شما در كوچه و خيابان نمي بينيد! كسي به كسي گفت: «چه كارمي كني؟» گفت: «دهل مي زنم.» گفت: «چرا صداي دهلت در نمي آيد؟» گفت: «فردا صداي دهل من درمي آيد!» صداي فروريختن ايمان و اعتقاد ناشي از تهاجم پنهاني و زيرزيركي دشمن - اگر شما ملت و عناصر فرهنگي بيدار نباشيد - خداي نخواسته، آن وقتي درمي آيد كه ديگر قابل علاج نيست! جوان جبهه رفته ما را اگر محاصره كردند؛ اگر اوّل يك

ويدئو در اختيارش گذاشتند و بعد او را به تماشاي فيلمهاي جنسيِ وقيح وادار كردند؛ شهوت او را تحريك كردند و بعد او را به چند مجلس كشاندند، چه خواهد شد؟! وقتي تشكيلاتي وجود داشته باشد، جوان را در اوج نيروي جواني، فاسد مي كنند. و حالا دشمن اين كار رامي كند. من از شهرستانها خبر دارم. از شهرهاي مختلف كشور خبر دارم. خبرهاي آنچناني رابه ما مي دهند. روز و شبي نيست كه ما، از اين گونه خبرها نشنويم. اين كارها را چه كسي مي كند؟ دشمن! جوان، دچار شهوتراني مي شود و ايمان خودش را از دست مي دهد. در اوايل كار، حتي همان جوان گريه مي كند؛ امّا بتدريج او را همين طور مي برند. بچه مدرسه ايهاي ما را، دبيرستانيهاي ما را، حتي بچه هاي مدارس راهنمايي ما را، همين طور فاسد مي كنند. افرادي را پيدا مي كنند كه مواد مخدّر و عكسهاي ناجور به مدرسه مي برند. من مي خواهم از شما سؤال كنم: اگر مدير مدرسه اي، نسبت به فاسد شدن پانصد يا ششصد يا هزار نوجواني كه به دست او سپرده اند، حسّاس بود و گوش كسي را كه وسيله دشمن قرار گرفته و داخل آن مدرسه هروئين آورده، پيچاند، مابايد به اين مدير مدرسه چه بگوييم؟ بگوييم: «آقا، شمابرخلاف آزادي عمل كردي؟ اين چه روشي است؟ شما ضدّآزادي هستي؟!» اين حرف درست است؟ اين درست است كه به مدير يك مدرسه كه مي گويد «هزارتا جوان را دست من سپرده اند؛ من نمي خواهم فردا اينها را هروئيني تحويل مادران و پدرشان بدهم» بگويند: «نخير! شما بايد اجازه بدهي خودشان انتخاب كنند! هر كس نخواست، خودش نكِشد! تو برو در مضرّات هروئين حرف بزن!» اين، يك بخشي

از تهاجم فرهنگي است. نظام اسلامي را متّهم مي كنند كه «اين مرام، نظامي است و آزادي نمي دهد.» چطور ما آزادي نمي دهيم؟! شما در كدام كشور، اين همه مجلّه و روزنامه و مطبوعات سراغ داريد؟ اينها همه اش مال دولت است؟ روزنامه هاي رسمي كشور، علناً و صريحاً، سياستهاي دولت را زير سؤال مي برند و از آن انتقاد مي كنند. دولت هم باكمال بزرگواري گوش مي كند و جواب مي دهد. اكنون در ايران مجلّاتي به چاپ مي رسند كه اگر كسي مختصر آشنايي اي با عناصر فرهنگي كشور از زمان گذشته داشته باشد و بداند هنرمندانِ شاهنشاهي چه كساني هستند؛ قلم زنانِ شاهنشاهي چه كساني هستند؛ مخلصين و چاكران دستگاههاي شاهنشاهي چه كساني هستند؛ مرعوبين دشمنان چه كساني هستند؛ امريكايي دوستان چه كساني هستند؛ مي داند كه اين مجلّات از كجاها پولش مي آيد! قابل حدس هست. ما هم بي خبر نيستيم. بنده هم بي خبر نيستم؛ دستگاه هم بي خبر نيست. اينها چاپ مي شوند؛ كاري هم به كارشان نداريم. ما از اين كه مجلّه اي چهار كلمه حرف بنويسد، واهمه اي نداريم! ماهم مي نويسيم. آزادي مطبوعات، آن مقداري كه در ايران هست، در كشورهاي ديگر نيست. دستگاه، در ايران، در زمينه آزادي مطبوعات، مظلوم است. دليلش هم اين است كه به اين آقا آزادي داده شده؛ آن وقت آمده است مجلّه اي را، روزنامه اي را، پر كرده از انتقاد به دستگاه و در اين انتقادها، مكرّر، مثل ترجيع بند، تكرار كرده كه «به ما آزادي نمي دهند؛ به ما آزادي نمي دهند!» اگر آزادي نيست، شما چطور اينها را نوشته ايد؟! امروز در اين كشور، چه كسي را سيخ داغ كرده اند كه «شما چرا فلان مطلب را نوشتيد؟ چرا فلان روزنامه را منتشر كرديد؟» بله؛

اگر كسي مجرم مطبوعاتي باشد - هركس مي خواهد، باشد - مجرم، مجرم است. هر كس جرمي را كه قانون به عنوان جرم معيّن كرده مرتكب شود، البته مجازات خواهد شد. يكي از مجازاتها كه هم در قانون پيش بيني شده، تعطيل روزنامه اي است كه آن جرم در آن منعكس شده است. اين، بحث ديگري است. لكن در حرف زدن، آزادي هست. همين كه دستگاه حسّاس باشد، اين را به عنوان اين كه «آزادي نيست»، مي كوبند! توقّع دشمن اين است كه قلمزنانِ جريان فرهنگي وابسته به استكبار، هرچه مي خواهند بنويسند و قلمزنانِ طرفدار نظام و جناح و جريان اسلامي، به آنها جواب ندهند! توقّعشان اين است! اگر جواب دادند، مي گويند: «آزادي نيست. شما ما را مرعوب كرديد!» اين، آن فضايي است كه دشمن به وجود مي آورد. يك عده ساده لوحند كه فريب مي خورند. خيليها هستند كه بدون غرض، در جريان ملايم با جريان دشمن قرار مي گيرند؛ بدون اين كه بفهمند كه چه مي گويند و چه مي كنند. من از همه اين حرفها، يك جمله رامي خواهم نتيجه بگيرم. امروز كه مي آمدم صحبت كنم، با خودم فكر كردم: اگر يك مطلب را بتوانم به شما برادران و خواهران عزيز عرض كنم، حرف خودم را زده ام. آن مطلب اين است كه در مقابل تهاجم، عناصرِ مؤمنِ خودي مي توانند بايستند. عناصر مؤمنِ خودي را، هرجا كه هستند، گرامي بداريد. حرف من اين است. من به مسؤولين فرهنگي كشور، از وزارت آموزش و پرورش تا وزارت ارشاداسلامي، تا سازمان تبليغات اسلامي، تابقيه مؤسّسات و بنگاههاي فرهنگي كشور، عرض مي كنم: به عناصر خودي تكيه كنيد. منظور من اين نيست كه اگر كسي، جوان انقلابي نيست، دستش را

بگيريد بگذاريدش بيرون؛ نه. چه كسي چنين چيزي را مي گويد؟ اصلاً منطق اسلام كه اين نيست؛ منطق انقلاب كه اين نيست. ميدان بدهيد. به همه ميدان بدهيد. هركس كه مي خواهد براي اين ملت كار كند، كار كند. من مي گويم اجازه منزوي شدنِ عناصر خودي را ندهيد. اگر روزي دشمني به كشوري حمله نظامي كند. چه كسي در مقابلش مي ايستد؟ كسي كه از همه به سرزمين خود علاقه مندتر است؛ به ملت خود علاقه مندتر است؛ به زخارف دنيوي بي علاقه تر است؛ احساس مسؤوليت بيشتري مي كند و متعهّدتر است. چنين كسي مي رود دفاع مي كند. شما ديديد كه در دوران جنگ، چه كساني رفتند دفاع كردند. عمده ميدان ما را، بسيج پركرد. بسيج يعني همين؛ يعني عنصر مؤمنِ انقلابيِ علاقه مند به سرنوشت ميهن، علاقه مند به سرنوشت كشور و يك فرد فداكار. رفت وسط ميدان و با فداكاري، دشمن را به زانو درآورد. در زمينه فرهنگي نيز همين طور است. آن عنصري كه وابسته به دستگاه شاهنشاهي است ودلش به ياد آن روزها مي تپد، نمي آيد از نظام و فرهنگ اسلامي دفاع كند. چرا ما بايد غافل باشيم؟! كسي از فرهنگ اسلامي و حيثيّت و موجوديّت اين ملت دفاع مي كند و در مقابل تهاجم دشمن مي ايستد كه دلش در هواي اسلام بتپد و اسلام و ايران را دوست بدارد. عدّه اي كه دين ندارند، ميهن دوستي هم ندارند؛ ايران را هم قبول ندارند. كسي كه سلطه امريكا را براي ايران بپسندد وتشويق كند، ميهن دوست نيست. كساني كه براي دخالت امريكاييها براي آن خانمي(6) كه در نيكاراگوئه با انتخابات امريكايي بر سركار آمد، كف زدند، معناي كارشان چيست؟ از اين جا، به كساني كه در

نيكاراگوئه تسليم تحميل امريكاييها شدند، «زهي» و «مرحبا» گفتند! اينها دل در گرو امريكا ندارند؟! اينها با اين قلم زهرآگينشان مي آيند در مقابل تهاجم دشمن، از فرهنگ ملي و اسلامي و ايراني دفاع كنند؟! معلوم است كه نمي كنند! معلوم است كه اين، ستونِ پنجم دشمن است! اين، براي دشمن كار مي كند. اين، از خدا مي خواهد كه امريكاييها برگردند! از خدا مي خواهد كه نظام وابسته به امريكا و استكبار و گردن كلفتها برگردد. اين، براي نظام اسلامي كار خواهد كرد؟ تلاش خواهد كرد؟ معلوم است كه نه! اين، حقيقت روشني است. شما كه در صداو سيما مسؤول امور هستيد بايد مواظب اين مطلب باشيد. شما كه در روزنامه ها مسؤول امور هستيد، بايد مواظب اين مطلب باشيد. شما كه در سازمان تبليغات يا در وزارت ارشاد، يادر آموزش وپروررش، يادر آموزش عالي و يا در مؤسّسات فرهنگي گوناگون مسؤول امور هستيد، بايد مراقب اين قضيه باشيد. البته همه مسؤولند. منظورم از مسؤول، رئيس نيست. «كلكم راع وكلكم مسؤول عن رعيته(7).» همه مسؤولند. مراقب اين معنا باشيد. اين ملت، براي اين كه حيثيّتش و كيان حقيقي و انساني و اسلامي و انقلابي و فرهنگ ملي اش حفظ شود، احتياج به مجاهدت و مقاومت و ايستادگي در مقابل تهاجم دشمن و تهاجم كردن به نقاط ضعف دشمن دارد. اين را خوديها مي توانند بكنند. من حرفم فقط همين است. من مي گويم: اگر مي خواهيد هنر اين كشور رشد و اعتلا پيدا كند، به هنرمند جوانِ مؤمن تكيه كنيد. او مي تواند از اسلام و از انقلاب و از اين كشور دفاع كند. و الّا آن كارگردان يا تهيه كننده اي كه وقتي فيلم را مي سازد، از پيش

فكر مي كند كه «اين نكته را در اين فيلم خواهم گنجاند، تا يكي از پايه هاي اعتقادي اين نظام را هدف قراردهم» كه از اسلام و انقلاب دفاع نمي كند! بازبان خاص فيلم و با همان شكلي كه در فيلم امكان دارد، كار خودش را انجام مي دهد. يعني اكتفا نمي كند به اين كه به انقلاب كمك نكند. فيلم مي سازد براي اين كه به انقلاب حمله كند! از اوّل كه اين فيلم را مي سازد، يا اين داستان را مي نويسد، هدفش اين است كه كارايي نظام اسلامي را زير سؤال ببرد و بگويد: «اين نظام اسلامي، كارايي ندارد.» از اوّلي كه اين مقاله را مي نويسد يا اين اثر هنري را توليد مي كند، هدفش اين است كه نشان دهد اين دولت كارايي ندارد؛ توان اداره ندارد. اين، درحال خدمت به مصالح اين كشور است يا درحال خيانت؟ به اين مي شود تكيه كرد؟! معلوم است كه نمي شود تكيه كرد! ما البته تصميم نگرفته ايم كساني را كه خيال كرده ايم خدمت نمي كنند يا خيانت مي كنند، يكي يكي به قانون معرفي كنيم؛ نه. هنوز خيلي كارها در اين كشور در زمينه فرهنگي وجود دارد كه بايد انجام گيرد. منظورم اين است كه در محيطهاي فرهنگي، به نيروهاي مؤمن تكيه شود. اينها سدّي در مقابل تهاجم فرهنگي هستند. اميدواريم خداي متعال به شما و به جوانان مؤمن و خوب و صالح و سالم ما توفيق دهد واين جوانان، از نامساعد بودن بعضي از زمينه ها، مأيوس نشوند. راه صحيح و راه انقلاب و راه انجامِ خدمت را ان شاءاللَّه ادامه دهند، و فرهنگ و هنر و ادبيات اين كشور را ان شاءاللَّه باور كنند. والسّلام عليكم ورحمه اللَّه وبركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) پرنس ملكم خان

ناظم الدوله ارمني (1326 ه ق - 1249 ه ق ) 2) سيدحسن تقي زاده 3) ميرزا فتحعلي آخوندزاده (1295 ه ق - 1226 ه ق) 4) يكي از شهرهاي كردستان كه مدتي صحنه درگيري با ضدّانقلاب بود. 5) اشاره به سرنگوني هواپيماي ايرباس ايران توسط ناو امريكايي در خليج فارس (12 تيرماه 1367) 6) مقصود معظمٌ له «خانم ويولتا چامورو» است كه پس از «دانيل اورتگا» كه از جبهه آزاديبخشِ ساندينستها به قدرت رسيده بود، در سال 1990 در انتخاباتي امريكايي به قدرت رسيد و تا سال 1997 رئيس جمهور بود. 7) بحار الانوار: ج 75، ص 38.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار گروه كثيرى از آزادگان

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار گروه كثيري از آزادگان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بسيار خوشوقتم كه در اين يادبود بزرگ، اين توفيق را پيدا كرديم كه در خدمت شما عزيزان و چهره هاي محنت ديده و آزمايش شده انقلاب باشيم. از همه شما عزيزان تشكر مي كنم؛ بخصوص از برادرانِ عزيزِ با اخلاصي كه راهي طولاني را با پاي پياده، تا تهران طي كردند. از خداي متعال مي خواهيم كه اجر شما را در همه حركات و سكناتتان، با ذات مقدّس خودش قرار دهد. روزي بود كه وقتي نام آزادگان و گروگانهاي عزيز ما در دست دشمن - يعني شما - برده مي شد، دل را غبار غم و اندوه مي پوشاند. يك فضاي يأس آلود بر دلها حاكم بود. واقعاً انسان نمي دانست كه سرنوشت اين عزيزان، اين جوانان پاكيزه و مطهّر، اين فداكاران ميدان جنگ، در دست آن رژيم قسيّ القلب و دور ازانسانيّت، چگونه خواهد شد و به كجا خواهد رسيد. من فراموش نمي كنم در ماههاي رمضان، وقتي كه اين دعاي شريف را مي خوانديم: «اَللّهمَ فُكَّ كُلّ اَسير»،

قلب من مورد هجوم غمهاي گوناگوني قرار مي گرفت. غمِ اسيران، غمِ پدران و مادران و همسران و فرزندان، غمِ آن لحظه هايي كه ما به تفصيل نمي دانستيم چگونه است، اما مي دانستيم كه چقدر تلخ است، قلبمان را مي فشرد و از اعماق قلب، اين دعا را عرض مي كرديم و فقط اميد ما به معجزنمايي ذات مقدّس احديّت جلّت عظمته بود. والّا اسباب عادّي، روال قضايا را طور ديگري نشان مي داد. اين كه اسيرانِ پاك نهاد و فداكار ملت ايران، به تعداد دهها هزار، بي حرف وبهانه، در مدّتي كوتاه، آن هم با ابتكار دشمن و با شروع او، راه بيفتند و به داخل كشور بيايند، جزو رؤياهايي بود كه به نظر ما، جز با قدرت استثنايي خدا، امكان پذير نبود. والّا، همه چيز تابع قدرت خداست. نَفَسهاي ما هم با قدرت الهي آمد و رفت مي كند. اين، فقط با يك قدرت نمايي استثنايي قابل تأمين بود ولا غير. بارها فكر مي كرديم كه اگر روزي جنگ هم تمام شود، اين رژيم بهانه گيرِ بداخلاقِ قسيّ القلب، تا بخواهد پنجاه هزار، شصت هزار جوان رزمنده ما را به ما برگرداند، سالها طول خواهد داد. كما اين كه امروز مي بينيد تعدادي از اسراي ما، به احتمال زياد، باقي مانده اند. البته ما تعدادشان را نمي دانيم؛ اما حدس قوي مي زنيم كه تعدادي از عزيزان ما، هنوز در چنگ دشمن باشند. همين حالا، مي بينيد چه طور رفتار مي كنند؛ با چه بهانه هاگيريهايي، با چه اذيت كردنهايي و با چه بداخلاقيهايي در عرف بين المللي! اينها كه عادّي نيستند. اينها اگر مي خواستند پنجاه هزار، شصت هزار اسير را در حال عادّي برگردانند؛ چقدر خون دل داشت؛ چقدر زحمت داشت؛ چقدر طول

مي دادند! ممكن بود ده سال، پانزده سال، همين كار را به طول بكشانند. اما قدرت الهي، پا در ميان گذاشت و يك بار ديگر لطف خدا برملت ايران، چهره روشن خود را نشان داد وكاري به اين عظمت، در مدّتي كوتاه، با آسانترين شكل، انجام گرفت. چند ده هزار از فرزندان و جگرگوشگان اين ملت و عزيزان دور از وطن و يوسفهاي دورمانده از يعقوب، به فاصله كوتاهي وارد اين كشور شدند. اين حادثه، درس است. درسهايي در اين حادثه هست كه من به آنها اشاره اي مي كنم و سر رشته فكر را به خود شما مي دهم تا روي اين حادثه فكر كنيد؛ و بعد، مطلب ديگري را درباره شما عزيزان، عرض مي كنم. اما سررشته مطلب اين است كه، خيلي از چيزها در دنيا نشدني است؛ يا سخت شدني است. يك بلاي بزرگ براي انسانها اين است كه كارها و آرزوهاي بزرگ را، نشدني گمان مي كنند. اين، بلاي بزرگي است. يأس، بزرگترين دشمن انساني است كه مي خواهد آرزو يا آرماني را دنبال كند. اگر بگوييم «اين چه فايده دارد؟ ما كه نمي توانيم، چرا بي خود تلاش كنيم؟» يقين بدانيد كه آن كار، نخواهد شد. لذا در اسلام، يأس، از عوامل منفي است و بعضي از يأسها، گناه كبيره است. مثلاً «يأسِ من رَوحِ اللَّه(1)»: مأيوس شدن از لطف و تفضّل الهي و توجّهِ خاص خدا. انسان از اين اگر مأيوس شد، گناه كبيره مرتكب شده است. حق نداريم مأيوس شويم. يأسِ از رحمت خدا، از گناهان كبيره است. كسي حق ندارد از رحمت خدا مأيوس شود؛ ولو موانعِ آن رحمت را هم زياد ببيند. اما چرا مأيوس شود؟ بعضي جاها، يأس،

گناه كبيره نيست، اما مانعِ كبيره است. در دوران مبارزات قبل ازپيروزي انقلاب، به بعضي كسان مي گفتيم: «شما كه به حكومت اسلامي و نظام اسلامي عقيده داريد و قبول داريد كه اسلام از ما يك جامعه اسلامي مي خواهد، پس چرا اقدام نمي كنيد؟ وظيفه ما كه فقط عمل فردي و نماز و روزه و طهارت و نجاست نيست!» مي گفتند: «فايده اي ندارد. چه فايده اي دارد؟ نمي بينيد دشمن چطور مسلّط است!» امروز وقتي ما مي گوييم «دشمن»، مراد مان شبكه عظيم استكبار جهاني است. كمتر از او را كه ما دشمن نمي دانيم! قابل اين نيست! اما آن روز كه مي گفتيم «دشمن»، مراد شبكه عظيم استكبار جهاني نبود. دستگاه امنيتي نظام شاهنشاهي بود. دستِ بالا، دستگاه پادشاهي بود. بالاتر از اين كه نبود! شما ببينيد وقتي كه ملتي مثل توفان مي غرّد، دستگاههاي حكومتي دنيا، چطور مثل پَرِ كاه به هوامي روند! ديديد در اروپاي شرقي چه شد و چطور نظامهايشان يكي يكي فروريخت! فرو ريختن نظامهاي استبدادي و استكباري را در آسيا و افريقا و جاهاي ديگر، در اين چند ساله، جلو چشم خودمان چقدر ديديم! از همه نزديكتر، همان نظام پادشاهي بود. نظام شاهنشاهي، ظواهر امرش كه مثل نظام جمهوري اسلامي نبود! اينجا مأمورين و مسؤولين نظام، با مردم رفيقند؛ نزديك به مردمند؛ مردم اينها را مي بينند. رئيس جمهور را ملاحظه مي كنيد كه وقتي به شهرستاني مسافرت مي كند، مردم مثل بچه هايي كه پدرشان را ديده اند، مي ريزند دور او؛ با كمال عشق و علاقه و از نزديك، او را مشاهده مي كنند؛ به او اظهار علاقه مي كنند؛ كاغذشان رابه دست او مي دهند و او هم به درددلهاي مردم مي رسد! آن روز كه اين طور نبود.

فاصله بين مسؤولين نظام و مردم، مثل فاصله بين آسمان و زمين بود؛ هم فاصله جسمي، هم فاصله معنوي. اصلاً مردم آنهارا چيز ديگري از يك عالم ديگر مي دانستند. البته از آنها نفرت هم داشتند. (اين فاصله ها موجب نفرت است.) از مسؤولين نظام يك چيزي درست كرده بودند؛ يك قدرت شكست ناپذيرِ خشنِ غيرقابل دسترس! اما ديديد كه مردم به ميدان آمدند، و همان شكل و نظم پوشالي را، علي رغم آن نااميدي كه ترويج مي شد، به كلّي زيرورو كردند؛ مثل پنبه حلاجي شده! اين قدر بي جان و سبك و بي محتوا بود! يأس موجب مي شد كه بعضي وارد ميدان نشوند. يأس رابايد از خود دور كرد. شما روزي كه در زندانهاي رژيم بعثيِ خشن بوديد، هرچه نگاه مي كرديد، جلو چشمتان تاريكي بود. از آن مأمورِ شلّاق به دستِ خشن و آن درجه دار غليظ بعثي بگيريد تا خودِ صدّام حسين؛ يكي پس از ديگري، با شما كأنّه دشمن شخصي و خوني و پدري بودند. دست هركدامشان مي افتاديد، بر شما آزار و شكنجه و فشاري وارد مي كردند. اين طور نبود؟ همه فضا تيره و تار بود. ما هم كه اين جا، دور از شما، در خانه نشسته بوديم و غمِ فقدان شما برادران را داشتيم، همه مان اين طور بوديم. من خودم شخصاً همين احساسات را داشتم و مي دانم كه اكثر ملت ايران هم، اين احساسات را داشتند حالا چه در خانه يا فاميلشان اسيري بود، چه نبود؛ همه اين احساسات را داشتند. آنها هم وقتي نگاه مي كردند، فضايي تيره مي ديدند. پشت آن ديدِ مأيوسانه، خورشيد اميد و فضل الهي مي درخشيد؛ اما ما نمي ديديم. اين، يك درس است. چرا بعضي مأيوسند

از اين كه بشود برقدرتهاي استكباري جهان فائق آمد؟! چرا بعضي مأيوسند از اين كه اسرائيل را بشود از اين منطقه ريشه كن كرد؟! چرا بعضي مأيوسند كه بشود مسلمانان را در سرتاسر دنيا، از اين وضع و مظلوميتي كه امروز دارند، نجات داد؟! امروز مسلمانانِ همه جاي دنيا مظلومند. آن اروپا، آن آسيا، آن كشمير و مسلمانانِ بعضي كشورهاي ديگر آسيايي؛ آن افريقا، الجزاير، و اسلام خواهان مناطق گوناگون در كشورهاي مختلف. همه جا مسلمانان مظلومند. خون مسلمانان را مي ريزند و به آنها بي رحمي مي كنند. انسانيّت و معيارهاي انساني، به مسلمانان كه مي رسد، ديگر رعايت نمي شود! چه در فلسطين اشغالي، چه در لبنان و چه در مناطق ديگر. چرا كسي اميدوار نباشد كه روزي، هم در اروپا، هم در آسيا، هم در خاورميانه، هم در آفريقا، هم در قلب قدرتهاي استكباري، مسلمانان از عزّت و شوكت برخوردار باشند؟! چه بُعدي دارد!؟ چرا بعضي مأيوسند؟! چرابعضي مأيوسند از اين كه ما در كشورمان به نظام اسلاميِ كامل برسيم؟! البته از آن روزي كه اين نظام شروع شده، تاامروز، بسيار پيش رفته ايم. اين، قابل مقايسه بانظامهاي طاغوتي يا نظامهاي معمولي عالم و بخصوص با آن نظام خبيث و نجسي كه قبل از انقلاب بر ايران حاكم بود، نيست. در آن جا مبناي دولت و حكومت و سياست، فساد بود. از شخصِ محمّدرضا و دوروبريهاي نزديكش بگيريد، تا سطوح پايين. اين شرح حالهايشان هم كه چاپ شده، لابد ديده ايد و خوانده ايد. شايد ده، پانزده عنوان از شرح حالهاي اينها چاپ شده است. آدم مي بيند داخل اينها، چه فساد و چه عفونتي وجود داشته؛ از آن جا تا سطوح پايين - وابستگانشان، دستگاههاي امنيتي، دستگاههاي

انتظامي و نظامي - كساني كه وابسته به آنها بودند، همه فاسد بودند. البته بعضي هم در داخل دستگاهها بودند و آدمهاي صالح و سالمي بودند. يعني وابستگي شان نسبت به آنها، كم بود. ارتشيهاي سالم داشتيم، انتظاميهاي سالم داشتيم - اينها را ما ديده بوديم: افسرهاي مؤمن، متديّن، سالم؛ چه نظامي و چه انتظامي - يا بعضي از اداريها. بخصوص در بخشهاي علمي، زيادبودند. مردمان خوب كم نبودند؛ اما آن رؤسا و وابستگان، فاسد بودند. وابستگان آنها بينِ روحانيت هم، فاسد بودند. آخوندهايي بودند وابسته به آنها. حالا ما مي گوييم «آخوند درباري»؛ لكن دربار به بعضي از آن آخوندها هم اعتنايي نمي كرد! يعني وابسته به همان ساواك شهر يامنطقه خودشان بودند. اسير رئيس شهرباني و رئيس كلانتري محل بودند. به همان نسبت، فاسد بودند.اصلا هركس كه اندكي به نظام پادشاهي نزديك بود، فاسد بود. هرچه نزديكتر، فاسدتر. به آن مغز و لُبّش كه مي رسيديد، مركزِ فساد و عفونت بود. درنظام جمهوري اسلامي، قضيّه درست صدوهشتاد درجه عكس اين است. آنهايي كه فاسدند، به همان نسبت از نظام فاصله دارند. در خودِ نظام، مسؤولين نظام، مردمان پاكيزه و مطهّري هستند. رئيس جمهور را ملاحظه بفرماييد! يك انسان والا، مؤمن، عالم، مجاهد في سبيل اللَّه، زجر كشيده، مردمي و امتحان داده است. مسؤوليني كه با رئيس جمهور مشغول كارند، هر كدام به نحوي، همين گونه اند. البته در سطوح پايين تر، طبيعي است كه سلامت به اندازه سطوح اصلي و بالا نباشد؛ يعني هرچه از مركزِ نظام فاصله مي گيريم، آن حالتِ سلامت را نمي توان تضمين كرد. البته در نظام جمهوري اسلامي، درسطوح پايين هم، انسانهاي والا و واقعاً كم نظيري هستند، كه هيچ وقت

در هيچ نظامي در ايران، اين چنين آدمهاي پاك و مقدّسي - مقدّس به معناي واقعي - نبودند. چقدر از اين افراد پاك نهاد را بنده در اين دستگاههاي مختلف مي شناسم - جوان و غير جوان - كه واقعا انسانهاي والايي هستند! همه اهل امانت، اهل صدق، بي اعتنا به زخارف دنيا؛ كه توانسته اند از آن پلي كه گردن كلفتهاي تاريخ نتوانستند بگذرند - پل خودخواهي و مال اندوزي و راحت طلبي - راحت عبور كنند. اين، وضع اين نظام است. اين نظام، نقطه مقابل نظام قبلي است. ما اين قدر پيش آمده ايم؛ اين قدر ظواهر عوض شده است؛ اين قدر جهتها و بواطن تغيير كرده است. اما نظام اسلامي كامل، هنوز با ما فاصله دارد. ما مي گرديم، حركت مي كنيم، تا به نظام اسلامي كامل برسيم. همّت، اين است. اميد، اين است. بعضي مي گويند: «چه فايده دارد؟ نمي شود! در اين دنيا، نمي شود!» ما مي گوييم: «چرا بايد مأيوس بود؟! مي شود! مي شود كه ما در نظام جمهوري اسلامي، عدالت اسلامي را به معناي حقيقي كلمه اجرا كنيم. مي شود كه در نظام جمهوري اسلامي، طوري بشود كه صاحب حق، اگر چه ضعيف باشد،بتواند حق خود را بي دغدغه ازكسي كه حق او را گرفته است - ولو آن شخص قوي باشد - بگيرد.» مي توانيم به اين جا برسيم. اصلاً همّت ما اين است كه به اين جابرسيم. بنا، بر اين است كه به اين جا برسيم. حكومت علوي، يعني اين. مي شود كه در نظام اسلامي، هر كارگزاري كه در هرجاي اين نظام خدمت مي كند عادل باشد كه بشود پشت سرش نماز خواند. چرا ما اين امور را مستبعد بشماريم؟! مي شود كه ما دستگاه اداري كشور

را طوري اصلاح كنيم كه اشاره به سوءاستفاده و رشوه، موجب خشم طرف مقابل شود. اينها همه ممكن است. بعضي مأيوس مي شوند و مي گويند: «بيشتر از اين، در اين دنيا نمي شود!» چرا بيشتر از اين نمي شود؟! همچنان كه اصل نظام اسلامي دور از دسترس بود، كمال آن هم، ولو دور از دسترس باشد، بايد مثل اصل نظام كه تحقّق پيدا كرد، تحقّق پيداكند. اين، نكته اوّل. و اما، مطلبي كه بخصوص به شما آزادگان مي خواهم عرض كنم: برادران عزيز! من مكرّر عرض كرده ام: لحظه لحظه دوران اسارت شما، صدقه است. لحظه لحظه، صدقه است! آن لحظه هاي پررنجي كه شما گذرانديد، يك سرمايه شد. يعني شما به عنوان يك آزاده، يازده سال، ده سال، هشت سال، پنج سال - هرچه - كه در اسارت بوديد، ذخيره اي از رنجها، برايتان فراهم آورد؛ هم از جنبه فردي، هم از جنبه اجتماعي و عمومي. اين مطلب، قابل تأمّل است. دو نوع مي شود با محصول تجربه ها و امتحانهاي سخت برخورد كرد. يك نوع اين كه بگوييم: «ما به اين زندانِ سخت رفتيم و اين همه شكنجه كشيديم و آمديم؛ پس ديگر كار خودمان را كرديم. حالا ديگران بكنند.» اين، يك منطق. (باز من به پيش ازانقلاب اشاره كنم. بعضي بودند و همين منطق را داشتند. طرف از زندان آمده بود، يا فرض بفرماييد در كاري شركت كرده بود - عملياتي، حركتي - و حالا خسته شده بود و مي گفت: «من ديگر كار خودم را انجام دادم. من زن دارم، بچه دارم. بقيه اش هم به عهده ديگران.» غالباً، اين گونه افراد از گردونه خارج شدند و رفتند. قاعده اش نيز همين است كه بروند. طبيعت

كار نيز همين است. وقتي كه انسان آنچه را كه در مجاهدت خود اندوخته، اين طور به رخ خدا و خلق بكشد، خداي متعال، بركتي به اندوخته او نخواهد داد.) اين منطق، اساساً منطق درستي نيست. اما منطق دوم، منطق درستي است. منطق دوم چيست؟ منطق دوم اين است كه بگوييم: «مگر ما اين پنج سال زندان، يا ده سال اسارت را آسان به دست آورديم؟! من ده سال در اسارت بودم و اين ملت، ده سال اسارتم را تحمّل كرد. خانواده ام، پدر و مادرم، دوستانم، شهر و ميهنم، همه اينها رنج اسارت مرا تحمّل نكردند كه همين طور مفت از دست برود و از آن استفاده اي نشود.» اگر رنجي برده شده و محصولي از فضل خداي متعال به دست آمده است، حالا اين انساني كه اين آزمايش و تجربه بزرگ را انجام داده، مثل آن دانش آموزي است كه دوره اي را گذرانده است. كسي كه دوره اي را گذرانده باشد با آن كس كه آن دوره را نگذرانده، فرق مي كند. حالا كه ملت و خانواده شما، شما رادادند، رنج فراق شما را تحمّل كردند و شما يك دوره سخت را گذرانديد، قاعده امر چيست؟ قاعده امر اين است كه از اين دوره، استفاده كنيم. حالا وقت استفاده از اين رنج است. حالا وقتي است كه ملت، از ذخيره اي كه با ده سال، يازده سال - كمتر و بيشتر - به دست آمد، استفاده كند. يعني عناصرِ تجربه ديده و امتحان داده و محنت كشيده دوران اسارت، كساني هستند كه براي خدمت در راه خدا و مجاهدت براي پيشرفت به سمت هدفهاي انقلاب، آماده تر از ديگرانند. اينها هستند كه

رنج كشيده اند؛ روحشان و اراده شان قوي، وايمانشان تجربه شده است. اين، آن برداشتِ دوم است. من، اين برداشت دوم را قبول دارم. همين هم درست است. من عرض مي كنم: آزادگان، بهترين سربازان انقلابند. آزادگان، آزموده ترين فرزندان اين ملتند. آزادگان، شايسته ترين افراد براي دفاع از انقلاب و نظام جمهوري اسلاميند. آزادگان، مورد اميد و اعتماد اين نظام به حساب مي آيند و بايد براي كارهاي آينده هم به حساب بيايند.اگر دشمني، درمقابل انقلاب يا در مقابل نظام جمهوري اسلامي قد عَلَم كند، اوّل كسي كه بايد مشت بر سينه اوبزند، آزاده است؛ چون آزاده بيشتر از همه، براي حفظ اين نظام رنج كشيده است. او بيشتر از همه تجربه كرده است؛ خودش را بهتر مي شناسد و محنت پذيري خود را در روزهاي سخت آزمايش كرده است. اين، آن برداشتِ دوم است. لذاست كه آزادگان، هم در ميدان سازندگي كشور بايد مورد تكيه قرار گيرند و هم در ميدان دفاع از انقلاب. اين، آن چيزي است كه شما به عنوان آزاده و به عنوان يك مسلمان انقلابي، از خودتان بايد توقّع داشته باشيد. بايد در مقابل دشمنان و بدگويان و طعنه زنان انقلاب بايستيد. عدّه اي خيال مي كنند چون از مبداء انقلاب فاصله گرفته ايم، هرچه از مبداء انقلاب دور شويم، انقلابيگري ضعيفتر مي شود! اين، خطاست. انقلاب كه مال يك زمان خاص نيست، تا هرچه از آن زمان دور شديم، انقلابيگري ما كم شود.انقلاب، يك ايمان است؛ اعتقاد است؛ دين است. دين كه از انسان فاصله نمي گيرد! فاصله انسان با دين، به حسب زمان كه كم و زياد نمي شود! شما بايد در مقابلِ اين تفكّرات بايستيد. اين محنتي كه خداي متعال بر شما

وارد كرد، يك امتحان الهي بود. البته بعضي، از اين امتحان، ممكن است سربلند و رو سفيد در نيامده باشند. همه كه يكسان نيستند! اما شما برادران عزيز مؤمني كه از اين امتحان الهي سربلند در آمديد، اين را بايد قدر بدانيد. بايد اين را ذخيره اي بدانيد. و با اين ذخيره، باز هم در راه خدا مجاهدت كنيد. در اسلام «نوبت من تمام شد» نداريم! امام عزيز ما، آن روز كه به رحمت الهي و به جوار رحمت حق رفت، يك مرد حدوداً نود ساله بود. تا آن زمان، ايشان تلاش و فعّاليت مي كرد. ايشان نمي گفت «من كار خودم را كردم و اين انقلاب را به پيروزي رساندم؛ حالا بقيه بروند زحمات ديگرش را بكشند.» نه! رنجهاي بزرگ و غصّه هاي بزرگ، مال آن بزرگوار بود. باز هم بزرگترين كارهاي ما را ايشان مي كرد؛ مثل مسأله جنگ؛ تصميم گيري در سرنوشت جنگ و بسياري از ديگر مسائلِ بزرگ كشور. تصميم گيري را ايشان مي كرد. اين كه بگوييم «كسي كاري را انجام داده و حالا سهم او تمام شده»، اشتباه است. من عرضم به شماعزيزان اين است كه بايد در ميدان انقلاب، ثابت قدم، بانشاط و متّكي به آنچه كه خدا به شما داده است، باشيد. يعني يك آزمايش سخت و سنگين ديگر؛ يعني خوشبين به آينده و اميدوار به آنچه كه با تلاش شما و تلاش مسؤولين پيش خواهد آمد. خلاصه، به عنوان يك عنصرِ خوديِ اصليِ حقيقي وابسته به اسلام و انقلاب، همواره در اين ميدان بايد باقي بمانيد، و بنده مي دانم كه باقي مي مانيد. آن كس كه مثل شما اين آزمايشهاي سخت را از سرگذارنده

است، بيش از همه، چشمش به رحمت خدا باز است. چه انسانهاي شايسته و شريفي را ما در بين آزادگانمان مشاهده كرديم و ديديم! چه روحهاي لطيفي! چه انسانهاي آزموده اي! من با ابتهال و تضرّع، از خداي متعال مسألت مي كنم تا وسيله استخلاص عزيزان ديگري را كه هنوز در بند و چنگال دشمن داريم، به فضل وكرم خود فراهم فرمايد؛ و ان شاءاللَّه خبر خوبي را براي خانواده هاي مفقودين عزيز ما - براي دلهاي پدران و مادران منتظر و اميدوار - برساند. از خداي متعال درخواست مي كنيم به همه ما - در هر جاكه هستيم - صبر، قدرت استقامت و پايداري و بينش روشن نسبت به تكاليفمان در قبال انقلاب، عنايت فرمايد. از خداي متعال درخواست مي كنيم كه رحمت و فضل خودش را به روح مطهّر امام ما - كه اين راه را در مقابل ما گشود - و ارواح مطهّر شهداي ما - كه در اين راه پيشگام بودند و بزرگترين آزمايشها را دادند - نازل فرمايد. از خداي متعال درخواست مي كنيم كه سرنوشت ما را سرنوشت شهيدانمان قرار دهد، و مرگ ما را جز به شهادت قرار ندهد و رفتار ما را مَرضيِ وجود مقدّس وليّ عصر ارواحنافداه وعجل اللَّه تعالي فرجه الشريف، قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) با اتّخاذي از آيه 87 سوره يوسف، «... ولا تايَْئسوا مِن رَوْحِ اللَّه» و در نظر داشتن آيه 53 سوره زمر: «... ولا تَقْنَطوا مِن رَحْمَةِاللَّه».

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار اعضاى انجمنهاى اسلامى ادارات، كارخانه ها وبيمارستانهاى سراسر كشور

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار اعضاي انجمنهاي اسلامي ادارات، كارخانه ها وبيمارستانهاي سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً به همه برادران و خواهران گرامي - اعضاي انجمنهاي اسلامي - خوشامد عرض مي كنم و اميدوارم كه همه شما

در انجام وظيفه سنگيني كه بر عهده داريد، موفّق و مؤيّد باشيد. همچنين لازم است كه در اين ايّام، از ارواح مقدّس و مطهّر ائمّه هدي عليهم الصّلاةوالسّلام و خاندان نبيّ اكرم صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم و وجود اقدس پيغمبر گرامي اسلام، كه اين ايّام، يادآور شهادت و مصائب آنهاست، استمداد كنيم و در پرتو بركات اين عناصر نوراني و بندگان برگزيده خداوند، راه خودمان را بيابيم. لازم مي دانم كه ياد شهيد رجايي و شهيد باهنر را هم كه انصافاً و حقّاً، الگوي دو چهره انقلابي مؤمن و خالص بودند و زندگي و شهادتشان، درس آموز بود، تجديد كنم و گرامي بدارم. موضوع اصلي در ديدار امروز ما، موضوع انجمنهاي اسلامي است. يك روز، وقتي تحليلگران در سرتاسر دنيا، مشاهده كردند كه در سطح كشور، مجموعه هايي از عناصر مؤمن و انقلابي به نام انجمنهاي اسلامي حضور دارند، تعجّب كردند. ادارات دولتي كه ساخته و پرداخته نظام اسلامي نبود؛ يعني بر حسب نيازهاي جامعه اسلامي كه به وجود نيامده بود! البته در ميان ادارات، مردمان خوب و صالح بودند؛ كم هم نبودند. امّا گزينش در اين ادارات، اساس اسلامي كه نبود! در دوران گذشته، با معيارهاي اسلامي كه كسي را در اين ادارات راه نداده بودند! ديدند انجمنهاي اسلامي، با اين خصوصيات در ادارات و كارخانه ها حضور دارند. كارخانه ها در اوايل انقلاب، محل اميدي براي ضدّ انقلاب بود تا بلكه بتواند از ناحيه ايجاد اختلال در توليد، جمهوري اسلامي را دچار دردسر و مشكل كند. ديدند اين جا هم، انجمنهاي اسلامي به صورت زنده و شاداب و فعّال حضور دارند. در بازار نيز همين طور. كساني در بازار بودند كه مي خواستند از اوضاع

سوء استفاده كنند و جيبهاي خودشان را در آشفته بازار اوايل انقلاب، پر كنند. در دانشگاهها همين انجمنها را ديدند؛ در سطح كشور و در محلّات و همه جا. وقتي تحليلگران به اوضاع ايران نگاه كردند و ديدند كه سطح جامعه، در هر جايي كه نگاه مي كنند، پوشيده از انجمنهاي اسلامي و نام و عنوان و نشانه هاي آنهاست، از توانايي نظام اسلامي در عجب شدند. نظام اسلامي را تحسين كردند. گفتند: «عجب! ببينيد چطور اين نظام اسلامي توانسته است در همه جا، عناصر خودي و مخلص را جايگزين كند، تا بتواند هدفهاي اين نظام را در ادارات، در كارخانه ها، در بازار، در محلّه، در مدرسه، در دانشگاه، در شركتها و همه جا تحقّق بخشد و از آن هدفها پشتيباني كند!» ما آن روز اين حرفها را شنيديم. ديديم كه بعضي از تحليلگران دنيا، پديده «انجمن اسلامي» را يك پديده شگفت آور و تحسين برانگيز دانستند. انجمنها هم انصافاً خيلي مفيد واقع شدند و خدمات زيادي كردند. حال يك سؤال در اين زمينه اين است؛ كه «آيا دوران انجمنهاي اسلامي پايان يافته است؟ آيا دوران انجمنهاي اسلامي، اصلاً پايان مي يابد؟» بايد به اين سؤال، جواب بدهيم. در جواب، بنده عرض مي كنم كه دوران انجمنهاي اسلامي در نظام جمهوري اسلامي پايان نيافته است. اگر هم فرض كنيم روزي برسد كه ما به انجمنهاي اسلامي احتياجي نداشته باشيم، آن روز، امروز نيست. آن روز، وقتي است كه اگر به ادارات، به مؤسّسات، به كارگاهها و به هر جا نگاه كنيم، ببينيم آن قدر همه خوب شده اند و رفتار همه آن قدر عالي شده است كه ديگر احتياجي به انجمن اسلامي

نيست. يعني نه خطايي صورت بگيرد و نه پاي كجي گذاشته شود؛ نه حرف غلطي بر زبانها جاري گردد و نه در جايي عناصر بدخواه و بد دل وجود داشته باشند. همه مؤمن، همه سالم، همه صادق، همه مشغول به كار، همه انقلابي، همه پر توان و تلاش. آن وقت و در آن شرايط، همه اين ادارات و مؤسّسات، انجمن اسلامي است. اگر چنين روزي پيش آمد، خواهيم گفت: «بسيار خوب! انجمنهاي اسلامي به اين شكل، ديگر لازم نيست. همه ادارات، انجمن اسلامي اند.» آيا امروز چنين وضعي پيش آمده است؟ آيا امروز در داخل مؤسّسات دولتي، يا كارخانه ها، يا بازار، يا دستگاههايي كه در آنها انجمن اسلامي هست، خطا نيست؛ خلاف نيست؛ بد دلي نيست؛ غفلت از راه اسلامي نيست كه ما بگوييم انجمن اسلامي ديگر لازم نيست؟ پس، جواب ما اين است كه «نه؛ انجمن اسلامي لازم است. بايد باشد. با قوّت هم بايد كار كند و هدفهاي اوليّه خود را كه سازمان تبليغات اسلامي، اساسنامه اي هم براي آنها تنظيم كرده است، پيش رو داشته باشد.» تا آن جايي كه من توانستم مروري روي اين اساسنامه بكنم، به نظرم چيز خوبي رسيد. لذا، انجمنهاي اسلامي، طبق همين هدفها بايد عمل كنند. امروز آن وقتي نيست كه كسي بگويد «انجمن اسلامي لازم نداريم!» نه؛ انجمن اسلامي لازم است. اشخاص نمي توانند قضاوت كنند كه ما انجمن اسلامي لازم داريم يا نداريم. اين نظام است كه بايد قضاوت كند. اين، نكته اوّل. سؤال دوم اين است كه «ما چه كنيم كه انجمنهاي اسلامي، حدّ اعلاي فايده و كارايي را داشته باشند؟» اين، آن نكته ظريف و مهمّي است كه

شما برادران و خواهران انجمنهاي اسلامي، در هر جا هستيد - چه در دانشگاه، چه در بازار، چه در اداره و چه در كارخانه - بايد به آن توجّه كنيد. آن نكته، اين جاست: «چه كنيم كه اين انجمنها، حدّاكثر كارايي را داشته باشند؟» مطلب اوّل اين است كه در مجموعه انجمنها دقّت كنيد، تا عناصر ناشايسته در آنها وارد نشوند. البته، فرصت طلبها، سوءاستفاده گرها، بدخواهان و بددلان به ظاهر خوب و در باطن بد، همه جا هستند. نديديد از اوّل انقلاب، چه كساني رفتند زير چه نامها و چه پوششهايي مخفي شدند و چه ضربه هايي به ملت و كشور ايران زدند؟ كاري ندارد كه چند نفر آدم سوءاستفاده گر و اهل معامله و دنياطلب و بددل، بروند ظاهري درست كنند - همچنان كه در تعبيرات امام رضوان اللَّه عليه بود - ريشي بگذارند، بروند آنجا بايستند و گاهي حتّي از جوانان انقلابي و عناصر مؤمن و مسلمان هميشگي ما، خيلي هم تندتر و دوآتشه تر حرف بزنند؛ بعد، در مواقعي كه ديدند زمينه مقتضي است، يك كار خلاف بكنند. اين گونه افراد، همه جا پيدا مي شوند. در لباس ما هم، اين گونه آدمها پيدا مي شوند، به شكل روحاني! در بين جوانان هم پيدا مي شوند؛ با تظاهر به انقلابيگري! در همه قشرها و در همه جا! اوّل اين است كه ما مراقب باشيم مجموعه اي كه اسمش «انجمن اسلامي» است، مجموعه اي سالم و خاطرجمع باشد؛ بيگانه در آن نباشد. دوم اين كه، مجموعه انجمن اسلامي را از لحاظ بينش اسلامي، تغذيه كنيم. عناصري كه در آن جا هستند، نسبت به مفاهيم و مسائل انقلاب و مسائل اسلام، آگاهي پيدا كنند. چنين نباشد كه آدمهايي ناآگاه

و بي اطّلاع، به اسم «انجمن اسلامي» حرفي بزنند كه از اسلام نيست؛ كاري بكنند كه با اسلام منافات دارد و زبان بدخواهان را عليه انجمنهاي اسلامي دراز كنند. اين با همان هدايت و سازماندهي لازمي كه از سالها پيش، بنا شده بود سازمان تبليغات اسلامي انجام دهد، قابل تأمين است. يعني انجمنها، از لحاظ سطح فكر و همچنين عمل، جلوتر از ديگران باشند. عضو انجمن اسلامي، خلاف نگويد، غيبت نكند، بدخواه نباشد، تحت تأثير بدخواه قرار نگيرد، دلسوز باشد، عاقل باشد و خلاصه، آنچه كه شخصيّت و حيثيّت انجمنها را بالا مي برد، تأمين شود. ديگر اين كه، مديران با اينها همكاري كنند. مسؤولان دستگاههاي مختلف، با انجمنهاي اسلامي همكاري و به آنها كمك كنند. همه بايد بدانند كه نظام اسلامي، فقط يك اسم نيست كه بگوييم «نظام، اسلامي شد» و اين كافي باشد. خير! امروز، در دنيا كشورهايي هستند كه اسمشان اسلامي است و از اسلام در آنها هيچ خبري نيست. يا اسمشان «جمهوري اسلامي» يا «حكومت اسلامي» است، اما اسلام در آن جاها نيست. ما بايد با آنها فرق داشته باشيم. جمهوري اسلامي و نظام اسلامي كه يك ملت براي آن اين همه زحمت كشيده و فداكاري كرده است، نظامي است كه اسلام در دل و در عمل و در وجود يكايك افراد، وجود داشته باشد. اين طور نيست كه بگوييم «نظام، اسلامي شد»، امّا اداره، فاسد باشد؛ رشوه گيري رواج داشته باشد؛ بدخواهي و بددلي، همه جا باشد؛ سوء عمل و بدكارگي باشد؛ بيكارگي باشد؛ تنبلي باشد! اين كه نظام اسلامي نيست. نظام اسلامي آن است كه انسانها هر كدام، هر روز درصدد بهتر كردن خودشان باشند. در

نظام اسلامي، يكي از شعارهاي هميشه زنده اش اين است كه: «مَنْ ساوي يَوْماهُ فَهُوَ مَغبون(1).» من و شما اگر امروزمان مثل ديروز باشد، مغبونيم و سرمان كلاه رفته است. امروز بايد جلوتر از ديروز باشيم. از همه جهت، از جمله، از جهات معنوي. در نظام اسلامي، يكي از شعارهاي هميشه زنده اين است كه هر كسي بايد در صدد خودسازي باشد. بايد برگناهان خود گريه كند؛ از بديهاي خود استغفار و توبه كند؛ كارهاي خوب خود را زياد كند؛ كارهاي بدش را كم كند و هر ارتباط غلطي را تبديل به ارتباط درست كند. اگر نظام اسلامي اين است، ما نمي توانيم قبول كنيم كه در نقطه اي از اداره اي، بدكاري و بيكارگي و شايعه پراكني باشد. چند نفر حقوق دولت را بگيرند و بنشينند صبح تا ظهر شايعه پراكني كنند، حرف مفت بزنند، دلسردي و يأس ايجاد كنند و آدمهاي خوب را مورد طعن و اهانت و مسخره قرار دهند! مگر چنين چيزي مي شود؟! آن وقت، در كنار آنها هم يك عدّه آدمهاي مؤمن، مشغول كار باشند. اين و آن يكسانند؟ هرگز چنين چيزي نيست. مديران بايد به اين نكته توجّه كنند و بايد انجمنهاي اسلامي را تقويت نمايند تا به وسيله انجمنهاي اسلامي و با دست قوي و حضور همه آنان، نشانه هاي بدي و خلاف كم شود؛ بعد هم از بين برود و نشانه هاي قوّت و معنويّت زياد، و بعد همه گير شود. پس، يك شرط هم اين است كه، براي كارايي انجمنهاي اسلامي، مديران با آنها همكاري كنند. نبايد در دستگاهي گفته شود كه «اين مدير، انجمن اسلامي را قبول ندارد. با انجمن اسلامي ميانه اي ندارد. با

آنها كار نمي كند.» نه؛ مدير، بيش از ديگران بايد قدر انجمن اسلامي را بداند؛ چون مدير مي خواهد محيط كار، خوب باشد تا خوب بتواند خدمت كند و خوب شدن محيط كار، به وسيله اسلام و تبليغات اسلامي و انجمنهاي اسلامي است. البته، انجمنهاي اسلامي هم، در كار مديريّت نبايد دخالت كنند. ما كه نمي خواهيم در يك تشكيلات، دو مدير داشته باشيم! نبايد مدير را تضعيف كنند. البته، اگر انجمن اسلامي، خلافي را در كسي - چه بالا، چه پايين - شناخت و تشخيص داد، مدير او را به مراكزي كه بايد به آنجا منتقل شود، منتقل كند. اما نبايد درگيري پيدا كنند. اين طور نباشد كه تا اين مدير خواست معاوني را انتخاب كند يا رئيس بخشي را بگذارد، انجمن اسلامي بگويد: «آقا، ما مخالفيم!» نه؛ شما نبايد در اين كار وارد شويد. محيط بايد محيط اسلامي شود. كار بايد كار اسلامي شود. روي ذهن افراد بايد تأثير گذاشته شود. امّا مسؤوليت تشكيلات، با مدير است. او بايد كار را اداره كند و انجام دهد. اين طور نيست كه بخواهيم دو مدير در يك تشكيلات بگماريم. همين طور كه عرض شد، اگر ديديد كه در مدير، رفتار نادرستي هست، آن را به مراكز خودش منتقل كنيد؛ كه حالا آن مراكز، يا مقام بالاتر است يا دواير ديگري ست كه آنها بايد مطّلع باشند. يك وقت، كسي فساد ايجاد مي كند؛ كسي اختلال در كارها ايجاد مي كند؛ كسي رشوه خواري مي كند؛ كسي مراجعين را معطل مي كند؛ كسي مراجعين را دلسرد مي كند... او بايد شناسايي شود. بعضي كسان در برخي از تشكيلات دولتي هستند كه مراجعين را دلسرد مي كنند. كارشان اين است كه هر

كس به آنجا مراجعه كند، وقتي برگردد، نسبت به همه تشكيلات، عقده دار خواهد شد. كارشان اصلاً اين است: دشمن و ناراضي درست كردن! اينها بايد شناسايي شوند. چه كسي مي تواند اينها را در داخل تشكيلات عظيم كشور شناسايي كند؟ چه كسي مي تواند اينها را به جاهاي خودش معرفي كند؛ به مسؤولين معرفي كند كه مجازات يا تعقيبشان كنند؟ چه كسي مي تواند از نفوذ عناصر دشمن در داخل بعضي از تشكيلات ما جلوگيري كند؟ انجمنهاي اسلامي! پس، انجمنهاي اسلامي، چشمي از مركزيّت نظام در همه بخشهاي نظامند. اينها چشم بينا و زبان گوياي اسلام و انقلابْ در مناطق مختلف اين نظامند. البته زبان گويا، يعني اين كه مفاهيم و تعاليم اسلامي را در فضاي محيط كار، احيا كنيد. طوري شود كه در محيط كار، اسلام حسّ شود. نه مثل دوران طاغوت كه انسان وقتي به داخل محيطي مي رفت، احساس مي كرد در آن محيط، همه چيز ضدّ اسلام است. به يك مسلمان و به يك آدم متديّن كه مي رسيدند، نگاهها از روي بغض، از روي سردي و از روي بي اعتنايي بود. رفتار زنان؛ پوشش زنان؛ برخورد مردان؛ جلف گريهايي كه گاهي بعضي از مردان و زنان مي كردند؛ همه چيز غير اسلامي بود. نقطه مقابل آن، فضاي اسلامي است؛ به نحوي كه وقتي انسان وارد اداره اي مي شود، نگاه كند ببيند آثار اسلام همه جا پيداست. وقت ظهر مي شود، مردم مي روند نماز. مُراجع كه مي آيد، با او با چهره بشّاش برخورد مي كنند؛ كارش را انجام مي دهند و حدود اسلامي را رعايت مي كنند. زنان با پوشش مناسب مي آيند. مردان و زنان ارتباطات و برخوردشان در داخل اداره، متين و محترمانه است. اين محيط، اسلامي

است. شما بايد كاري كنيد كه محيط، اين گونه شود. با عواملي كه محيط را از شكل اسلامي خارج مي كنند، مقابله كنيد. با گفتار، با سخنراني، با پخش جزوات مناسب، با تذكّرات بجا، با امر به معروف و نهي از منكر؛ كه وظيفه شما در داخل محيط كارهايتان و در همه جاهاست. با اين روشها، كاري كنيد كه فضا، فضاي اسلامي شود. يعني هر كس وارد اين اداره شد، وارد اين شركت دولتي شد، وارد اين كارخانه شد، احساس كند اينجاجاي مسلمانان است، و محيط، اسلامي است. اين وظيفه عمده شماست و همه موظّفند در اين وظيفه به شما كمك كنند. همه تشكيلات؛ بخصوص مديريّتي كه شما با او كار مي كنيد، موظّفند در اين راه به شما كمك كنند و كارهاي شما را تسهيل نمايند. امروز، ملتهاي مسلمان، از جهت تحقّق و پياده كردن اسلام، چشمشان به ملت ماست. اميدشان به اين جاست. مي بينيد در دنيا مسلمانان چطور اميدوارانه مبارزه مي كنند؟! مي بينيد در همين كشور اروپايي بوسني، با اين كه آن همه عليه مسلمانان از همه طرف خباثت و سنگدلي مي شود، مبارزه مي كنند؟! هيچ كدام از اين كشورهاي اروپايي و مجامع بين المللي در برخورد بااين مظلومين، صادق برخورد نكردند. فشار از همه طرف رو به آنهاست. برخي كمكها از طرف بعضي جاها به آنها مي شود؛ لكن نيازشان بيش از اين كمكهاست. اما مي بينيد درعين حال، چطور ايستاده اند و مقاومت و مبارزه مي كنند! به ما اطّلاع مي دهند كه «ما براي حفظ اسلام، تا آخر ايستاده ايم.» در همه جاي دنيا، امروز مسلمانان چنين اميدي دارند. اين، به بركت برافراشته شدن پرچم اسلام در اين جا و به دست شما ملت مؤمن و

مسلمان است. روزبه روز اين جا بايد اسلام ريشه دارتر، عميقتر، عملي تر و در زندگي مردم حاضرتر باشد تا بتواند مقاومت كند؛ والّا، مقاومت نخواهد كرد. من بخصوص تأكيد مي كنم، نسبت به رفتار زن و مرد و پوشش زنان در داخل ادارات. بعضي شكوه دارند؛ گله دارند. خانواده هاي شهدا و زنان مؤمن به ما شكايت مي كنند. به اين جا تلفن مي كنند، نامه مي نويسند، يا ما را كه مي بينند، مكرّر مي گويند كه رفتار بعضي از زنان جامعه ما، رفتار مناسب و شايسته شأن زن مسلمان نيست. با اصلاح اين زناني كه در ادارات مشغول كارند، بخش عمده اي از اين موضوع، اصلاح مي شود. اين بانوان مسلماني كه در اداراتند، بايد رفتارشان، لباسشان، زيّ شان و منششان مسلماني باشد؛ و شما در اين زمينه تكليف و مسؤوليت داريد. البته با روش اسلامي؛ با همان شيوه اي كه نهي از منكر اسلامي دارد و نه با روشهاي غيراسلامي و خشونتهاي نادرست. به خداي متعال توكّل كنيد و از او كمك بخواهيد. بار وظيفه همه ما در قبال اسلام، بار وظيفه سنگيني است. بايد خداي متعال كمك كند. ان شاءاللَّه مشمول ادعيه زاكيّه ذات مقدّس وليّ عصر ارواحناله الفداء قرار بگيريم. كمكها، دعاها و عنايت آن بزرگوار، شامل حال ما بشود و بتوانيم ان شاءاللَّه جزو حزب امام زمان و شيعيان آن بزرگوار و يارانش ، در غيبت و حضورش محسوب شويم. ان شاءاللَّه خداوند روح مقدّس امام عزيز را از همه شما راضي و خشنود كند و ارواح طيّبه شهدا را، با اوليا و صلحاي خود، محشور فرمايد، و همه شما را موفّق و مؤيّد بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار: ج 71، ص 173.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار كارگزاران نظام، به مناسبت سالروز ولادت رسول اكرم(ص) و امام جعفرصادق (ع)

بيانات

مقام معظم رهبري در ديدار كارگزاران نظام، به مناسبت سالروز ولادت رسول اكرم(ص) و امام جعفرصادق (ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم متقابلاً اين عيد سعيد و روز بزرگ را كه ميلاد وجود مبارك مولود بزرگ عالم انسانيّت و نبيّ مكرم اسلام، حضرت محمّدبن عبداللَّه صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم و ولادت سلاله پاك آن بزرگوار، امام صادق عليه الصّلاةوالسّلام است، به همه مسلمانان عالم، به همه حق طلبان و عدالت جويان عالم؛ بخصوص به ملت بزرگ ايران و به خانواده هاي شهدا و شما حضّار اين مجلس، تبريك عرض مي كنم. روز ولادت نبيّ بزرگوار اسلام، روز تدبّر در بركات بي پايان اين مولود مكرّم است كه شايد بتوان گفت: بزرگترين بركات اين ولادت عظيم، عبارت بود از هديه كردن توحيد و عدالت به جوامع بشري. انسانها امروز هم، كه روز پيشرفت علم و ترقيّات عظيم فكري بشري است، در عالم اعتقاد، اسير شركند؛ حتي در كشورهاي بسيار پيشرفته از لحاظ مادّي. پس، معلوم مي شود كه اعتقاد به توحيد، با همه بركاتي كه دارد، به نورانيّتي احتياج دارد كه جز از طريق عقلي كه با وحي الهي هدايت شده باشد، رسيدن به آن، امكان پذير نيست. اين هديه را، پيغمبر مكرّم ما به بشريّت داد؛ همچنان كه انبياي گذشته داده بودند. اعتقاد به توحيد، در جان و قلب و حتّي در زمينه زندگي انسان، داراي بركاتي است كه بايد به آنها انديشيد و به سمت آثار و بركات توحيد حركت كرد. يكي ديگر از هديه هاي بزرگ الهي كه به وسيله اين مولود مكرّم به بشريّت هديه شد، عدل وعدالت بود؛ هديه عدل و عدالت به انساني كه گرفتار بي عدالتي است. از اوّل تاريخ تا امروز نيز، همچنان، گرفتاريِ بزرگ بشريّت، گرفتاريِ

بي عدالتي است. اين ديني كه مولودِ مكرّمِ امروز به بشريّت عرضه كرد، انسانها را به چنين نقطه هاي برجسته اي مانند توحيد و عدل در زندگي انسان، دعوت مي كند. پس، بركات اين روز، بركاتي است كه اوّلاً متعلق به همه بشريّت است؛ يعني هر كس كه بتواند از آن استفاده كند؛ ثانياً، مخصوص به زمان خاصّي نيست. امروز هم بشر به اين احتياج دارد كه به توحيد خالص و دستور عدل اسلامي و نسخه اي كه اسلام براي عدالت به بشريّت داده است برگردد، كه فرمود: «اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللَّهِ اَتْقيكُم.»(1) يعني دعوت به تقوي و پرهيزكاري؛ دعوت به دور ريختن انگيزه هاي تفرقه بين انسانها؛ مثل قوميت و نژاد و خون و رنگ و از اين چيزها. امروز، كشورهاي از لحاظ مادّي مترقّيِ دنيا، هنوز گرفتاريِ سياه و سفيد دارند. سياهپوست حدودي دارد؛ سفيد پوست حدودي دارد. هنوز جنگ نژادي است؛ جنگ خون است؛ جنگ قوميّتهاست. و چقدر انسانها، كه به خاطر جنگ ميان قوميّتها و مليّتهاي ساختگي از بين مي روند؛ كشته مي شوند؛ حقوقشان ضايع مي شود و بي خانمان مي شوند! پس، امروز هم بشر محتاج نداي وحدت و توحيد و عدل است؛ كه پرچمدار آن، اسلام و مسلمين هستند. چه كسي با اين مخالف است؟ قدرتمنداني كه از تفرقه استفاده مي كنند؛ از شرك استفاده مي كنند؛ از نبودن عدل استفاده مي كنند و بناي زندگي و فلسفه حياتشان، بر تبعيض است. امروز قدرتمندان بزرگ مادّي عالم، يعني همان كساني كه در كشورهاي خودشان دادِ دموكراسي زده اند و ادّعاي دموكراسي و يكساني حقوق افراد جامعه را مطرح كرده اند و با استبداد حكومتها - البته در ادّعا و در لفظ - مخالفند، همانها، در

سطح عالم، دموكراسي را از بين برده اند. ترجيح ملتي بر ملتي؛ ترجيح منطقه اي بر منطقه اي؛ ترجيح خوني بر خوني! استبداد را بر دنيا حاكم كردند، تا به گونه اي كه بخواهند، دنيا را اداره كنند. اين، وضع بشريّت امروز است. و مي بينيم كه امروز بشريّت محتاج همين فريادي است كه پيغمبر اسلام مبني بر توحيد و عدل ميان انسانهابلند كرد. ما ملت ايران، اين هفته را «هفته وحدت» قرار داديم و امام بزرگوار ما رضوان اللَّه تعالي عليه كه هميشه منادي وحدت بين مسلمين بودند، در اين هفته، نداي وحدت را به گوش همه مسلمانان عالم، بلكه همه حق طلبان عالم رساندند. «هفته وحدت»، اسم مناسبي است. بحمداللَّه وحدت بين آحاد ملت ايران، بين قشرهاي مردم، در هر راه و رسم و حدّي كه هستند و به هر كاري كه مشغولند، وجود دارد. آحاد ملت ما، علي رغم توطئه ها و بذر نفاق افكنيها، با هم متّحدندو در يك جهت حركت مي كنند: در جهت اسلام؛ در جهت قرآن؛ در جهت حاكميت دين؛ بدون فرقي بين شيعه و سنّي و قوميتهاي مختلف (فارس و عرب و ترك و تركمن و بلوچ و كرد و غير اينها)؛ يك ملت يكپارچه. واقعاً ملت ايران، به بركت اسلام، يك نمونه است. بين ملتهاي مسلمان، يك الگوي موفّق است. خداوند از شما ملت ايران، به خاطر صادقانه پاسخ گفتنتان به دعوت دين و نداي امام بزرگوارتان راضي باشد. اين را بايد حفظ كنيد. همين وحدت با ارزشي كه به بركت آن، شماتوانسته ايد اين همه پيروزي را به دست بياوريد، دشمنهايي در كمين دارد. بايد هوشيار باشيد و نگذاريد اختلافات به وجود آيد. در آن جايي كه بهانه اختلاف

هست و دشمن مي تواند آن جا مستمسكي براي اختلاف درست كند، بيشتر مواظب باشيد. در مسأله مذهب و اختلافات مذهبي، كه قرنهاي متمادي دشمنان از آن سوءاستفاده كردند، بيشتر بايد مواظب باشند. هم شيعه بايد مواظب باشد، هم سنّي. در قضيه قوميّتها، كه دشمنان كمين گرفته اند؛ پشت خم كرده اند تا بلكه بتوانند به نحوي بين قوميّتهاي ايراني كه در طول تاريخ در كنار هم زندگي كردند، اختلاف ايجاد كنند، بايد هوشيارتر و مواظب تر باشيد. اينها آن نقطه هايي است كه دشمن مي خواهد ازشان استفاده كند. بايد در مقابل اينها ايستاد. دشمن مي خواهد ايران نباشد. دشمن مي خواهد يكپارچگي و تماميت ارضي ايران نباشد. دشمن مي خواهد پرچم اسلام بالاي سر اين ملت در اهتزاز نباشد. دشمن مي خواهد در رأس اين حكومت، كساني مثل رژيم گذشته - نوكرها و دست نشانده هاي خودش - بر سرِ كار باشند. البته كه دشمنان جهانخوار حاضر نيستند يك ملت مستقل را با اتّكا به نفس، با اعتماد به خدا، با تكيه به دين اسلام ببينند؛ آن هم در چنين منطقه حسّاسي از عالم و با اين احساس عظمتي كه در اين ملت هست و احساس همدردي اي كه نسبت به مسلمانان دارند! آن روز كه شما براي مردم بوسني هرزگوين آن راهپيمايي عظيم را در خيابانهاي تهران و ديگر شهرهاي كشور راه انداختيد، خيال مي كنيد كساني كه جلّادان بوسني هرزگوين محسوب مي شوند و پشت سر آن جلّادان ايستاده اند، آن اجتماع عظيم را نديدند؟! متأثّر نشدند از اين كه ملت ايران چگونه با عزمي راسخ، در يك مسأله بين المللي ايستاده است و براساس مصداق «من اصبح و لم يهتّم بامور المسلمين...»، اهتمام به امور مسلمين دارد؛ آن

هم با همه وجود و در هر جايي كه اين مسلِم باشد، ولو در اروپا! مردم ما چه مي دانند مردم بوسني هرزگوين، مردم سارايوو چه كساني، چگونه مردمي و با چه احساساتي هستند؟! ما تابه حال چه ارتباطي با هم داشتيم؛ به جز اسلام، احساس اسلامي و احساس اين كه ملت مسلماني زير ستم قرار گرفته است؟! اين احساس، مردم ما را به حركت وا مي دارد؛ مردم ما را به اهتمام به امور آنها وامي دارد. اگر لازم است به خيابانها بيايند، با گروههاي ميليوني به خيابانها مي ريزند. اگر لازم است كمك كنند و پول بدهند. به حسابهاي مربوط پول مي ريزند و كمك مي كنند. اگر چيز ديگري هم در راه حمايت از برادران مسلمان لازم باشد، باز هم ملت ما سينه را سپر مي كند و آماده، مي ايستد. اين، يك نمونه از ملتي است كه اعتقاد به وحدت اسلامي، به برادري اسلامي و به خويشاوندي اسلامي دارد. حال اگر همه ملتهاي مسلمان با هم چنين باشند، ببينيد چه چيزي در دنيا پيش مي آيد! اين، وحدت اسلامي است. وحدتِ بالاتر، بعد از وحدت ميان آحاد يك كشور و يك ملت: وحدت امّت اسلامي است. اگر سران كشورها، در همه كشورهاي اسلامي به ملتها براي ابراز احساساتشان نسبت به مسائل بين المللي اسلامي ميدان و راه بدهند و آنها را هدايت كنند، و آنها همان وضعي را پيدا كنند كه ملت ايران دارد، ببينيد چه حادثه اي در دنيا اتّفاق مي افتد! فكر مي كنيد اگر چنين وحدت و همدلي و همدستي اي بين ملتهاي مسلمان باشد، ديگر دشمن جرأت مي كند يك ملت مسلمان را مثل همين ملت بيچاره و مظلوم بوسني هرزگوين، آن گونه در

حلقه محاصره قرار دهد!؟ آيا ديگر مجامع بين المللي جرأت مي كنند مسأله را با حرف و زبان، از سر، باز كنند؟ واقعاً حادثه عجيبي در دنيا اتّفاق مي افتد! اين همه ادّعاي طرفداري از حقوق انسان مي كنند؛ اما وقتي نوبت به يك عدّه مردم مسلمان مي رسد، همه از ياد مي رود! اين چه عنادي است كه دشمنان و قدرتهاي جهاني با اسلام دارند؟! اين چه جنگ صليبي اي است كه امروز عليه اسلام و مسلمين به راه انداخته اند، كه انسان در همه جا نشانه هاي آن را مشاهده مي كند؟! اين چه مظلوميتي است كه مسلمانان در همه نقاط عالم - هر جايي كه دشمنان بتوانند نسبت به آنها اعمال كنند - مشاهده مي شود؟! اين، ناشي از چيست؟ ناشي از اين است كه بين مسلمانان تفرّق است؛ بين امّت اسلامي تفرقه است؛ بين دولتهاي مسلمان تفرقه است و اين تفرقه، كار دشمن است. ما كشورهاي اسلامي، با هم اصطكاك منافع نداريم. يك مجموعه اسلامي، يك بلوك اسلامي، براي همه خوب است، نه براي يك جمع خاص. كشورهاي بزرگ اسلامي هم از يك مجموعه اسلامي سود مي برند؛ كشورهاي ضعيف و كوچك و فقير هم سود مي برند. اين، به نفع همه است. به نفع همه اطراف قضيه است. پس به ضرر كيست؟ چه كسي از اجتماع مسلمين متضرّر است؟ آن قدرتهايي كه مي خواهند اغراض فاسد خودشان را روي ملتهاي مسلمان اعمال كنند؛ يعني قدرتهاي بزرگ، امريكا، سياستهاي استعماري. ما از اوّل انقلاب تا امروز، كشورهاي مسلمان را به وحدت دعوت كرديم؛ كشورهاي منطقه اسلامي و مجموعه هاي كوچكتر را به وحدت دعوت كرديم. ما نگفتيم بياييد وحدت كنيم تا ما از اين وحدت استفاده

كنيم. ما اگر همواره سعي كرده ايم برادري و رفاقتمان را با دولتهاي اسلامي حفظ كنيم، نه براي اين است كه دولت يا ملت ايران، احتياج ويژه اي به اين همراهي دارد؛ نه. براي اين است كه همه دنياي اسلام از اين رابطه سود ببرد. ملت ايران ملتي قوي است. دولت ايران دولت مستحكمي است؛ چون به آحاد ملت خود متّكي است. ما را كه در جنگ تحميلي عراق ديديد! ديديد چگونه رفتار كرديم! ديديد ملت ما چگونه عمل كرد! ما كه از تهاجم دشمن باكي نداريم! چه كسي مي تواند بگويد كه عراق وقتي هشت سال با ما مي جنگيد، امريكا و ناتو پشت سرش نبود؟! امروز همه حقايق آشكار مي شود: به عراق سلاح مي دادند، پول مي دادند، نقشه جنگي مي دادند، خبر ماهواره ها را مي دادند، برايش جاسوسي مي كردند و همه به نفع عراق كار مي كردند. دولتهاي عربي خليج فارس، از روي ترس به عراق كمك مي كردند. چه كسي مي تواند اينها را منكر شود؟ كدام دولت از اين دولتهاي منطقه هست كه بتواند بگويد در اين جنگ هشت ساله، به عراق كمك نكرده است؟ نتيجه چه شد؟آيا ملت ايران يك قدم عقب نشيني كرد؟ آيا ملت ايران احساس ضعف كرد؟ آيا رهبر ايران، كه مثل كوه در مقابل همه دنيا ايستاد، احساس ترس كرد؟ آيا ملت و رهبر و مسؤولين كشور، به خاطر دشمنيها رابطه شان روزبه روز صميمانه تر نشد؟ ما كه از تهاجم دشمن باكي نداريم! ما مي گوييم وحدت، براي اين كه شما منتفع شويد؛ همه دولتها منتفع شوند؛ دنياي اسلام منتفع شود. وحدت، اين است! امروز مي شنويد كه در خليج فارس، باز سر و صداهايي درست كرده اند: بهانه اي به اسم جزيره ابوموسي

و از اين حرفها. اين حرفها چيست؟! اينها كار كيست؟! كيست كه دست استعمارگران ديروز - همان دستهاي پليد - را در اين ماجرا نبيند؟!كيست كه دست قدرتهاي حاضر در خليج فارس را، دست امريكا را، دست استعمارگر پيرمنحوس، يعني دولت انگليس را، در اين ماجرا نبيند؟! چه مي خواهند اينها؟ چرا مي خواهند بين همسايه ها اختلاف بيندازند؟ چرا مي خواهند براي توجيه حضور خودشان در خليج فارس، برادران را با هم دشمن كنند؟ اين كشورها اگر با يكديگر همدست باشند، مشتي خواهند شد و آن وقت دشمن جرأت نمي كند در مقابل آنها بايستد و به اين كشورها زور بگويد. مي خواهند اين همدستي از بين برود و اين مشت باز شود. چرا؟ چه كساني هستند؟ معلوم است كه دست قدرتهاي بيگانه است. ما تصوّرمان اين است. ما خيال مي كنيم در اين قضايا، شيوخ منطقه اگر گناهي داشته باشند، گناهشان غفلت از حقايق است. آنها هم دلشان مي خواهد اتّحاد و اتّفاق باشد. ما توصيه مان به دولتهاي خليج فارس و همسايه ها اين است كه دشمن را ببينند؛ دشمن را بشناسند؛ كيد دشمن را بشناسند؛ دست دشمن را بشناسند و بدانند كيست كه مي خواهد در اين منطقه اختلاف بيندازد؟ اين اختلاف، بيشتر به ضرر خود آنهاست. حوادث دو، سه سال پيشِ منطقه را ديديد؟ ديديد نتيجه كمك به عراق چه شد؟ نتيجه حضور قدرتمندانه امريكا و انگليس و ديگران را در اين منطقه ديديد؟ چقدر منطقه و دولتهاي جنوب خليج فارس تحقير شدند و هنوز هم مي شوند! ملتها چقدر تحقير شدند! علاج همه اينها، اتّحاد كلمه است. والّا دولت ايران كه از چيزي نمي ترسد. ملت ايران هم از چيزي نمي ترسد. ما

در انقلاب متولّد شديم، با انقلاب پيش رفتيم و در مقابل دشمنيها رشد كرديم. بيشتر از آنچه كه دنيا تا امروز با ما دشمني كرده است، ممكن نيست با كسي دشمني كرد. با كدام ملت اين قدر دشمني كرده اند؟ با اين وجود، ملت ايران مانده است؛ انقلاب مانده است؛ جمهوري اسلامي مانده است و هميشه به فضل الهي خواهد ماند. اين، آن پيام وحدت اسلامي است كه براي همه، مايه عزّت، مايه كرامت و مايه آرامش است. اين، آن آرزوي ماست. ما آرزو داريم كه اين يك ميليارد مسلمان، حقيقتاً يك واحد باشند؛ نه اين كه دولتها و كشورها وجود نداشته باشند. چنين چيزي، علي الظّاهر، تا قبل از ظهور وليّ عصر ارواحنافداه، نخواهد شد. اما مي گوييم در يك جهت حركت كنند. با يك روحيّه حركت كنند. ملتها و دولتهاي مسلمان، با يك دل حركت كنند. و اين، عزّت و قدرت آنهاست. عزّت و قدرت، در سايه اسلام است. عزّت و قدرت، در سايه همبستگي و همدلي اسلامي شما ملت ايران است. عزّت و قدرت در سايه تقوا و تمسّك به قرآن است. عزّت و قدرت، در سايه نترسيدن از غير خداست. اينها را اگر ما رعايت كرديم، ديگران باشند يا نباشند؛ همراه ما باشند يا مقابل ما باشند، خداي متعال پشتيبان ما خواهد بود. و ما اين راه را به فضل الهي ادامه خواهيم داد و مي دانيم كه خداي متعال با ماست و توجّهات وليّ عصر ارواحنافداه، ان شاءاللَّه شامل حال شما ملت است. من مجدّداً به همه حضّار، مخصوصاً ميهمانان هفته وحدت كه از اكناف كشور و از كشورهاي ديگر تشريف آورده اند و همچنين سفراي محترم كشورهاي اسلامي، تبريك عرض

مي كنم. خداوند پشت و پناه همه شما باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) حجرات: 13.

بيانات مقام معظم رهبرى در جمع مردم چهارمحال و بختيارى، در استاديوم ورزشى شهركرد

بيانات مقام معظم رهبري در جمع مردم چهارمحال و بختياري، در استاديوم ورزشي شهركرد بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه رب العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين، الهداة المهديّين المعصومين، سيّما بقية اللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: «ونريد ان نمنّ علي الذين استضعفوافي الارض، ونجعلهم ائمّة ونجعلهم الوارثين.»(1) خداي بزرگ را بسيار شكرگزارم كه يك بار ديگر اين توفيق را به بنده ارزاني داشت كه شما مردم عزيز، خونگرم، انقلابي، مؤمن، مجاهد في سبيل اللَّه و صادق در پيروي از اسلام و امام را، در اين شهر زيارت كنم. من از شهر شما و از شما مردم عزيز، خاطره هاي بسيار خوبي دارم. شما مردم استان چهارمحال و بختياري رادر جبهه و در پشت جبهه، با سربلندي و سرافرازي ديده ايم. سپاهيان و بسيجيان و سرداران و فرماندهان و برگزيدگان شما در جبهه هاي جنگ، در قالب «تيپ قمر بني هاشم»، حقيقتاً مايه سرافرازي بودند، كه فراموش شدني نيست. شما مردم در پشت جبهه، از جهت كمكهاي مردمي، از جهت بسيج مردمي، از جهت حضور در صحنه هاي گوناگون انقلاب، جزو مردم نمونه كشور ما هستيد. خدا را شكرگزاريم كه دلهاي شما را به نور محبّت و صفا و ايمان و عشق به انقلاب منوّر كرد؛ قدمهاي شما را استوار، دلهاي شما را اميدوار، گامهاي شما را محكم و پيروزي را در صحنه هاي جنگ نصيب شما كرد. اين، لطف پروردگار است. استان چهارمحال و بختياري، استاني مستعدّ است. هم استعداد طبيعي دارد و هم استعداد فرهنگي. از لحاظ

استعداد طبيعي، معادن زيرزميني اين استان، متنوّع و قابل توجّه است. آب، امكانات دامداري و مراتع اين استان، باارزش است. از لحاظ استعداد فرهنگي و انساني، جوانان اين استان بااستعدادند. در ميدانهاي علم و دانش و ادب و فرهنگ و هنر، مردماني هستند كه علي رغم محروميتهايي كه در طول زمان - چه در دوران خانها و چه در دوران ستمشاهي - بر آنها تحميل شده است، اين استان از لحاظ نيروي فرهنگي و انساني، خود را نشان داده است. من فراموش نمي كنم سالها پيش از اين، قبل از آن كه بدانم «سامان» كجاست، نام «عُمّان ساماني» و «دهقان ساماني» را، به عنوان دو شاعر، مي دانستم و شعر آنها را مي شناختم. اينها يك نمونه است. امروز هم بحمداللَّه استعدادها جوشان است. از اينها بالاتر، روحيه نشاطي است كه در شما مردم وجود دارد. يكي از مظاهر آن، همين حضور پرشور و محبّت آميز شما مردم عزيز و گرامي در اين ميدان يا در خيابانهاي شهر است؛ كه هرچه انسان چشم مي گرداند، اين چهره هاي جوان و بانشاط و پرقدرت و بااستعداد را مشاهده مي كند. همه اينها نعمتهاي خدا بر ما مردم ايران و بر شما مردم اين استان - بخصوص - و بر مسؤولين كشور است؛ كه بايد از اين نعمتها قدرداني كنيم. خدا را بر اين نعمتها شكر كنيم، و بر اساس اين نعمتها برنامه ريزي كنيم. اما آنچه دل انسان رابه درد مي آورد اين است كه اين استان، با وجود همه اين استعدادها، در طول ساليان دراز، محروميت كشيده است. در دوران ستمشاهي نگاه نمي كردند كه مردم چه مي خواهند و چه لازم دارند. نگاه مي كردند كه رفقاي خودشان،

نوكران خودشان و خوانين منطقه، چه لازم دارند و چه مي خواهند. مردم را قرباني خانها مي كردند. نتيجه اين شد كه از قِبَلِ اين استان و اين مردم محروم ونجيب و صبور و بااستعداد، جيبهايي پُر شد و خانها و خان زاده ها عيّاشيها كردند؛ اما جوانان اين استان محروم ماندند. در و پيكراين استان، محروم ماند. كوه و بيابان اين استان، دست نخورده ماند. در دوران بعد از پيروزي انقلاب تا امروز، به فضل پروردگار، خيلي كار شده، خيلي زحمت كشيده شده و خيلي بودجه و پول در اين جا مصرف شده است؛ اما همه اينها، در مقابل محروميتها و نيازها چيز زيادي نيست. امسال كه سال هزار و سيصد و هفتاد و يك است، بودجه عمراني اين استان تقريباً پنج برابر سال گذشته است. اين، نشان مي دهد كه مسؤولين كشور و مسؤولين استان و عناصر فعّال اين استان، تلاش و كار مي كنند. بحمداللَّه طرحهاي زيادي اجرا شده است؛ اما آنچه بايد بشود، كمتر از آنچه تا امروز شده است، نيست. من همين جا يك جمله رابه شما مردم عزيز، جوانان پرشور و مؤمن و مردان و زنان علاقه مند و باصفا عرض كنم و بعد به مطلب اصلي مورد نظر بپردازم. آن جمله اين است: حالا كه بحمداللَّه دولت اسلامي است، حالا كه مسؤولين علاقه مندند و كساني كه در رأس امور قرار دارند، خودشان جزو قشرهاي عمومي اين مردم هستند و مي خواهند كار كنند - و نمونه اش همين كارهايي است كه شده است - حالا كه مسؤولين در خدمتند، شما مردم، شما جوانان و شما كساني كه قدرت فكري يا عملي داريد هم، بايد كمك كنيد. طرحهاي دولت را زنده

كنيد؛ با دولت همكاري كنيد. جوانان درس بخوانند، خود را بسازند و آماده كنند. روستايي و عشايري و دامدار و مسؤولين كشوري و مسؤولين محلّي، همه و همه، هر كدام كه كاري بر عهده آنها گذاشته شده است، آن كار را خوب انجام دهند. رژيم ستمشاهي، سعي مي كرد مردم را به تنبلي سوق دهد .در زبان نه؛ امّا در عمل اين گونه بود. ما بايد امروز - بعد از آن كه بحمداللَّه سايه شوم طاغوت از سر اين كشور و ملت كم شده است - تلاش كنيم، كار كنيم و نيرو و استعدادمان را به كار بيندازيم. اما مطلب اصليِ مورد نظر من اين است كه، طبق آيه قرآن كه فرمود: «ونريدان نمنّ علي الذين استضعفوافي الارض ونجعلهم ائمّة ونجعلهم الوارثين»، انسان مي فهمد جهت حركت كلّيِ اديان الهي، به سمت رفع استضعاف و محروميت است. اين است كه اسلام و پرچم دين را، از پرچمهاي فرهنگها و تمدّنها و ايدئولوژيها و مكاتب گوناگون، به كلّي متمايز مي كند: سعي براي طبقه محروم. امروز در دنياي سرمايه داري و كشورهايي كه زير سلطه استكبار جهاني است، حركت به سمت رشد پولداران و سرمايه داران است؛ و آنچه به فكر آن نيستند، طبقات محروم است. اگر يك وقت كمكي هم به محرومين بشود، براي اين است كه بتوانند از آنها به نفع پولداران و سرمايه داران استفاده كنند. مبناي اقتصاد امروز دنياي سرمايه داري و استكبار، بر اين است. در طول زمان هم، هميشه سلاطين و قدرتمندان و مستكبران، بر همين روال حركت كرده اند. اما اسلام اين را نمي گويد. اسلام مي خواهد محروميت ازروي زمين و بخصوص در جوامع اسلامي، برداشته شود. آن جا كه دين خدا حاكم است، بايد محروميت نباشد. انسانها

بايد از مواهب الهي برخوردار شوند، تا بتوانند در يك محيط مناسب و مساعد، خود رابه كمال برسانند. عدل در جامعه بايد مستقر شود. اين، شعار اسلام است و شعاري است كه دنبال آن، عمل است و شعاري است كه براي توده هاي مظلوم و محروم عالم، داراي جاذبه است. نه مثل آن سوسياليستها و كساني كه دم از طرفداري از محرومين مي زدند؛ اما هفتاد سال كشورها و ملتها و جوامع را معطل كردند و روزبه روز آنها را عقبتر راندند. نه مثل آنهايي كه خواستند ايمان ديني را از مردم بگيرند. انساني كه ايمان ديني ندارد، اميد روشن ندارد. انساني كه ايمان ديني ندارد قدرت برخورد با مشكلات را، به صورت اساسي ندارد. در نيمه راه مي ماند و از نيمه راه برمي گردد. لذا شما ديديد آن كشورهايي كه هيأتهاي حاكمه آنها، بي ديني و الحاد و بي خدايي و تفكّرات ماركسيستي را بر مردم خودشان تحميل كردند، در نيمه راه ماندند و از پا درآمدند و غرب غارتگر و استعمارگر بر آنها فائق و پيروز شد. اما اسلام اين گونه نيست. حركت اسلامي يك حركت دائمي است. مبارزه اسلام براي زندگي نيكو و زيبا و عادلانه انسان، يك حركت هميشگي است. براي همين است كه با اسلام دشمنند، و براي همين است كه هرروز كه مي گذرد، توطئه اي عليه اسلام و مسلمين، از چنته استكبار بيرون مي آيد. شما به وضع دنيا نگاه كنيد! من مايلم به شما جوانان عزيز - هر چند در يك بخش محروم و دورافتاده زندگي مي كنيد، اما دلهايتان روشن و فكرهايتان بيدار است - بگويم: امروز امريكا و قدرت شيطان صفت استكبار، با كمال شدّت و خشم، عليه

اسلام مبارزه مي كند. هركاري از آنها برمي آيد، عليه اسلام انجام مي دهند؛ اما با وجود اين، بحمداللَّه قدرت اسلام و روحيه و ايمان اسلامي، روزبه روز در دنيا در حال گسترش است. اين، چيزي است كه استكبار از آن واهمه دارد. دلهاي ما به خاطر مسلماناني كه در زير چكمه هاي بيرحم دشمنان، در گوشه و كنار عالم دست و پامي زنند و داد اسلام برمي آورند؛ اما از ايمان اسلامي خودشان دست برنمي دارند، پر از غم و درد است. اين قضيه اي كه امروز در اروپا و در ميان ملتهاي به اصطلاح متمدّن در جريان است، يك قضيه كم نظيرتاريخي است. ملتي را كه با سابقه طولاني مسلماني، در خاك و خانه و ميهن خود - در كشور بوسني هرزگوين - دم از مسلماني مي زند، قتل عام مي كنند. اين براي چيست؟ چرا قدرتهاي غربي از همه طرف ايستاده اند، صحنه را تماشامي كنند و به هيچ اقدامي دست نمي زنند؟ من به عنوان كسي كه در مسأله مسلمانان محروم و مظلوم بوسني كه در آن جا قتل عام مي شوند، مسؤوليت و وظيفه دارم، اعلام مي كنم: دولتهاي غربي بايد وارد شوند و نگذارند كه مسلمانان به وسيله دشمنانشان، يعني صربها، قتل عام شوند. اگرخودشان حاضرنيستند، راه را براي ملتهاي مسلمان باز كنند. ملتهاي مسلمان، ملت مسلمان ايران و جوانان رزمنده ما، مي توانند صربها را سر جاي خودشان بنشانند و راه را باز كنند. اين، يك نمونه است از بي اعتنايي قدرتها به ريخته شدن خون مظلومين. يعني همينهايي كه دم از حقوق بشر مي زنند؛ همينهايي كه ادّعا مي كنند پرچم حقوق بشر را در دست گرفته اند، و دروغ مي گويند. حقوق بشر محترم است؛ اما وقتي كه پاي مسلمانان در ميان نباشد! چرا

اينها اين قدر با مسلمانان بدند؟ به خاطر اسلام. چرا با اسلام دشمنند؟ چون اسلام در مقابل طمع ورزيهاي استكبار، يك مانع بزرگ به حساب مي آيد. هرجا اسلام حضور دارد، اجازه نمي دهد قدرتهاي استكباري، آن جا غارتگري كنند و به ميل خود هركاري مي خواهند انجام دهند. در همين كشور عزيز ما ايران؛ در اين سرزمين پهناور و پربركت، قبل از پيروزي انقلاب كه قدرتهاي ستمشاهي و وابسته به امريكا و غرب حاكم بودند، در طول سالهاي متمادي، چه در زمان خاندان منحوس پهلوي و چه در دوران پادشاهان ملعون قاجار - فرق نمي كرد - در همه اين دورانها، خارجيها - يك روز روسها، يك روز انگليسيها و يك روز امريكاييها - بر اين مملكت حكومت كردند، غارت كردند، اموالش را بردند، اين مردم را استثمار كردند، عشاير را تار و مار كردند، شهرها را ويران كردند، هر كار توانستند با ثروتهاي طبيعي اين ملت در طول ساليان دراز انجام دادند. راه براي خارجيها باز بود. راه براي انحصارات و استفاده بيگانه ها باز بود. يك روز كمپانيهاي انگليسي بودند، يك روز امريكاييها بودند. قبل از اينها روسها بودند. هرطور كه مايل بودند مي توانستند از اين مملكت سوءاستفاده كنند و به استثمار آن بپردازند. اما از روزي كه اسلام در اين مملكت به حكومت رسيد، پاي بيگانگان قطع شد. دست متجاوزين از اين كشور قطع شد. امروز ديگر قدرتمندان خارجي نمي توانند از اين ملت و منابع او سوءاستفاده كنند. امروز ديگر قدرتهاي سياسي خارجي، قدرت ندارند سرنوشت اين ملت رابه ميل خودشان - هرطور كه مي خواهند - تعيين كنند. امروز، خود اين ملت است و برگزيدگان اين ملت. مجلس شوراي اسلامي و اين دولت خدمتگزار و

اين رئيس جمهور كم نظير و بقيه خدمتگزاراني كه مشغول خدمتند، نمايندگان اين ملتند. خودشان تصميم مي گيرند و با قدرت تمام، علي رغم ميل دشمن، عمل مي كنند. اين، به بركت اسلام است. هرجا كه اسلام وارد شود، پاي دشمنان و استثمارگران از آن جا قطع خواهد شد. براي همين است كه با اسلام دشمنند. براي همين است كه با ايمان اين ملت و ملتهاي مسلمان دشمنند. و اين، براي ما يك درس است؛ يك درس بزرگ. اين، توصيه به همه ملت ايران است كه امروز در جمع شما مردم عزيز چهارمحال و بختياري عرض مي كنم: ايمان ديني تان راحفظ كنيد؛ اتّحادتان راحفظ كنيد؛ تلاش و فعاليت و مجاهدتتان را حفظ كنيد، تا هرگز دشمن در شما طمع نورزد. در چنين زمينه اي، دشمن جرأت نمي كند نزديك شود. امروز، امريكا با ملت و دولت ايران دشمن است. دلهاي مستكبرين نسبت به اين ملت و اين كشور و اين دولت، پر از كينه است. مي خواهند به ما ضربه بزنند، هركاري هم مي توانند مي كنند. اما به فضل الهي، روزبه روز اين كشور، اين ملت و اين دولت، سرافرازتر و نيرومندتر و مقتدرتر مي شود. راز اين اقتدار ملي و اين قدرت بزرگ در چيست؟ در ايمان اسلامي، در تعبّد اسلامي، در وحدت كلمه، در همراهي و همدستي و همدلي ملت و دولت و همكاري مسؤولين با مردم. اين، راز اصلي است. اين را بايد حفظ كنيد. من به شما مردم عزيز، مخصوصاً به جوانان، عرض مي كنم: به وظايف ديني پايبند باشيد؛ واجبات را قدر بدانيد؛ ايمان اسلامي خود را با عمل اسلامي همراه كنيد؛ در مقابل فساد اخلاق و انحراف عقيده، بايستيد؛ خود را جسمي

و فكري و روحي و ايماني، روزبه روز قويتر كنيد. ان شاءاللَّه اين ملت، روزي را خواهد ديد كه بر همه دشمنان خود، در سراسر عالم، پيروز خواهد شد و دشمنان، به كلّي قدرت دست اندازي به اين كشور و اين ملت را از دست خواهند داد. خداي متعال به بركت دعاي زاكي وليّ عصر ارواحنافداه و عجل اللَّه تعالي فرجه الشريف، توجّه و لطف خود را بر شما مردم، روزبه روز اضافه كند و توجّهات وليّ عصر ارواحنافداه و ادعيه روح مطهّر امام بزرگوارمان شامل حال شما گردد، و آن روح مقدّس، هميشه از شما راضي و خشنود باشد. من يك بار ديگر از اين كه توانستم شما برادران و خواهران عزيز را در اين روز و در اين محل زيارت كنم، خداي متعال را شكرگزارم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته. --------------------------------------------------------------------------------

1) قصص: 5.

بيانات مقام معظم رهبرى در مصاحبه پايانى سفر به استان چهار محال و بختيارى

بيانات مقام معظم رهبري در مصاحبه پاياني سفر به استان چهار محال و بختياري ضمن تشكّراز اين كه اين فرصت رادر اختيار ما قرار داديد، از حضورتان تقاضا مي كنم هدف از سفر به استان چهارمحال و بختياري را بيان كنيد، و بفرماييد كه در مجموع، اين استان و روحيه مردم را در طول سفرتان چگونه ديديد؟ - بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هدف از سفر، قاعدتاً دو چيز است: يكي ملاقات با مردم و احوالپرسي از قشرهاي مردم و حضور در ميان آنها؛ يكي هم اطّلاع از اوضاع استان و پيداكردن معلوماتي از نزديك، از وضع استان. اين، هدف همه سفرها به مناطق مختلف كشور است. اگرچه من قبلاً هم به اين جا آمده بودم، لكن چون استاني است كه از جهات مختلف محروم است، لازم بود كه سفر ديگري به اين جا بكنيم؛ و

آمديم. مردم اين جا را - همچنان كه قبلاً نيز همين گونه تشخيص داده بودم - مردم بسيار خوب و داراي فضايل اخلاقي متعدّدي يافتم. اوّلاً مردمي هستند تقريباً داراي خوي عشايري. اگرچه همه استان، عشايري نيستند، لكن آن خصلتهاي جوانمردي و شجاعت و صراحت لهجه و صفاي روحي و صميميّت و مهمان نوازي و اين چيزها، در مردم اين استان وجود دارد. به مسؤولين كشور و مسؤولين نظام جمهوري اسلامي خيلي علاقه مندند و حقيقتاً باشور و هيجان با آنان برخورد مي كنند. ماهم كه آمديم، مردم نهايت محبّت و لطف را از خودشان نشان دادند. در اين سفر، به عشاير منطقه هم، سري زدم. البته در سفرهاي پيش هم رفته بودم. منطقه اي كه ما در آن هستيم، يك منطقه عشايري است. جايي است كه يك عدّه از عشاير در آن اسكان يافته اند. كوچ رو نيستند، و همه سال را در اين جا ساكنند. منتها وضع زندگي در اين جا، بامحروميت بسيار همراه است. نه مسكن درستي دارند، نه جاده اي، نه امكانات بهداشتي و نه امكانات آموزش و پرورش. وضعشان خيلي بد است. البته اين رابگوييم كه در استان چهار محال و بختياري - طبق آمارهاي موثّقي كه به دست من رسيده - كاري كه در بعد از پيروزي انقلاب تا امروز شده، شايد چندين برابر - ده برابر يا بيشتر - بيشتر از كاري است كه در كلّ زمان قبل از انقلاب انجام گرفته است. درعين حال، خدمات فراواني كه در اين استان انجام گرفته، براي پاسخگويي به نيازهاي اين استان، كافي نيست. نمونه اش همين منطقه عشايري است. اين راهي كه از شهركرد تا اين جا - منطقه بازُفت - آمديم، بسيار طولاني است.

مردم جاده ندارند؛ مدرسه راهنمايي ندارند؛ امكانات بهداشتي ندارند و انصافاً خيلي كمبود دارند. خوشبختانه در اين سفر، هم معاون محترم رئيس جمهور، آقاي ميرزاده با ما هستند، هم آقاي بشارتي رئيس محترم امور مناطق محروم كشور و هم وزير محترم جهاد سازندگي. يعني همه وسايلِ كار، اين جا با ما همراه است. لذا، ديشب در شهركرد، براي بررسي طرحها تشكيل جلسه داديم و من ديدم، مجموعاً نزديك يك ميليارد تومان براي پروژه ها و طرحهاي اين استان، قرار است هزينه شود. مقدار قابل توجّهي را آقاي ميرزاده از بودجه دولت متعهّد شدند؛ مقدار زيادي از آن را آقاي بشارتي از بودجه مخصوص مناطق محروم متعهّد شدند و مقدار قابل توجّهي را هم وزير جهاد سازندگي، جناب آقاي فروزش به عهده گرفتند. ديشب وقتي طرحهاي آقايان در مورد جاده، برق رساني، آب رساني، واحدهاي آموزشي، كمك به دانشگاهها، كمك به مدارس كشور، خانه معلّم و انواع و اقسام طرحهاي ديگر را ديدم، حقيقتاً قلبم شاد شد و ديدم كه خوب كار كرده اند. براي همين منطقه اي كه الان ما از آن آمديم - البته قبل از آمدن ما - جاده و راه در نظر گرفتند كه بسيار مهم است. البته مدرسه هم در نظر گرفتند. همين حالا نيز، در اين جا تصميم گرفته شده كه حمام ساخته شود و كارهاي ديگري براي اين منطقه و همچنين بقيه مناطق اين استان، انجام خواهد شد. اميدواريم خداوند كمك كند كه اين كارها را انجام دهند. آقايان به من قول دادند كارهايي را كه تصميم گيري شده، از همين فردا شروع كنند؛ يعني در سرتاسر اين استان، همين فردا كه روز شنبه است، تعدادي كارگاه تجهيز مي شود و

كار شروع خواهد شد. همين جاده اي كه قرار است كشيده شود، از همين فردا شروع مي شود. يعني كار براي شش ماه ديگر و يك سال ديگر نيست. اين طور قول دادند. اين كارها بايد انجام گيرد. ان شاءاللَّه اين طور هم عمل خواهند كرد. من هم، با اين كه كمال اطمينان را به آقايان دارم - يعني مي دانم كه اينها خودشان دل سوخته هستند و لازم نيست كسي به كارشان وادار كند و واقعاً مجذوب كار براي مستضعفين هستند - درعين حال، احتياطاً، خبر مي گيرم. يك ماه كه مي گذرد، دو ماه كه مي گذرد، كسب اطّلاع مي كنم كه كار چقدر پيش رفته، چقدر انجام شده و چقدر بايد انجام گيرد؛ تا لنگي اي در كار نباشد. معمولاً اين اخبار را، هم از طريق استاندار محل و هم از طريق دفتر خودمان دنبال مي كنيم. بحمداللَّه كارها خوب پيش مي رود. در جاهاي ديگري هم كه رفتيم - مثل بوشهر و ايلام و لرستان - كارهايي كه قول داديم، اكثراً انجام شده است. تعداد بسيار كمي از طرحهاست كه به خاطر موانعي، انجام نشده. لكن بقيه، همه انجام شده است. اين جا هم ان شاءاللَّه همه اين كارها انجام خواهد شد. لازم است از همين فرصت استفاده كنم و به مردم عزيز چهار محال و بختياري سلام بفرستم. من اين دو، سه روزي كه مهمان اين مردم هستم، حقيقتاً احساس آرامش مي كنم. صفاي اين مردم و ذوقيّات و استعداد آنها، از جمله مواردي است كه بسيار جالب است. بخصوص استعداد فرهنگي و ذوقيّات اين مردم، قابل توجّه است. اهل ادبيّاتند؛ اهل شعرند. در همين محلّ «لبد» كه ما هستيم، از اين سينه كش كه مي رفتيم بالا، ديدم يكي

از آقايان مشغول شعر خواندن است. گوش كردم ببينم چه شعري است. ديدم شعرهاي بسيار خوبي است! هم مضامينش خوب است، هم الفاظش الفاظ خيلي خوبي است. شعرها را پر جوش و خروش مي خواند. پرسيدم: «اين شعرها مالِ كيست؟» گفت: «اينها را پدرم سروده است». گفتم: «تو سواد داري؟» گفت: «نه!» اين آقا سواد نداشت؛ اما شعري را به قدر يك قصيده مفصّل، با كمال متانت و استواري و مثل يك انسان با سواد، خوب و از بَر مي خواند. يا، همين جا كه الان در اين چادر نشسته ايم، اين آقاي صاحبخانه ما كه اين جا نشسته بودند، با شعر و با نثر بنا كرد با ماحرف زدن! حقيقتاً انسان از سطح فرهنگ اين مردم لذّت مي برد. با اين كه سواد، سواد رسمي نيست؛ اما روح فرهنگي و استعداد فرهنگي هست. آدم وقتي اينها را مي بيند، هزاران بار لعنت مي فرستد به آن خانهاي خبيث و سلاطين خبيثتر از خانها، كه سالهاي متمادي مردم را عقب نگه داشتند. اين مردم را بي سواد و محروم نگه داشتند، ازشان استفاده كردند و اينها را دوشيدند، بدون اين كه فايده اي بهشان برسانند. اميدواريم ان شاءاللَّه در دوران جمهوري اسلامي، جبران شود. البته بخش زيادي از عشاير اين كشور، بحمداللَّه، در دوران جمهوري اسلامي به سر و سامان نسبي رسيده اند. اين جاها هم، ان شاءاللَّه بايد هرچه زودتر به سر و سامان برسد. ان شاءاللَّه موفّق باشيد. حالا اگر خواستيد آمار اين كارهايي را كه شده است به تفصيل بدانيد، جناب آقاي ميرزاده و جناب آقاي بشارتي، اين جا هستند. مي توانيد از آقايان سؤال كنيد، تا بگويند و مردم هم مطّلع شوند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه.

بيانات مقام معظم رهبرى در جمع پرسنل «پايگاه هوايى شهيد بابايى» اصفهان

بيانات مقام معظم رهبري

در جمع پرسنل «پايگاه هوايي شهيد بابايي» اصفهان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بسيار مايه خوشوقتي است كه نيروهاي مسلّح جمهوري اسلامي ايران هر روز كه مي گذرد چيزي بر كيفيّت و ارزشهاي نظامي و اسلامي خود مي افزايند. امروز در اين پايگاه كه به نام يكي از شهيدان بزرگ و عزيز نيروهاي مسلّح ناميده مي شود، اجتماع نيروهاي مسلّح از سازمانهاي مختلف، نمايشگر عظمت و وحدت نيروهاي مسلّح جمهوري اسلامي ايران است. اين پايگاه، سوابق با ارزشي دارد و در طول جنگ خدمات بزرگي انجام داده است. من فراموش نمي كنم آن زماني را كه شهيد عزيزمان، سرلشكر بابايي، با خوي اسلامي خود ومنش نظامي متناسب بادين، در اين پايگاه فرماندهي مي كرد. من يك بار ديگراين پايگاه را از نزديك ديده ام. آن روز، و پيش از آن هم، ازآغازانقلاب، خدمات اين پايگاه خدمات برجسته اي بود. دهها هزار ساعت پرواز جنگي و خدمات گوناگونِ تهاجمي و تدافعي و وارد كردن خسارات متعدّد به دشمن متجاوز، افتخاراتي است كه هرگز از خاطره ها و از پرونده افتخارات نيروهاي مسلّح ما زدوده نخواهد شد. برادران و خواهران عزيز، كه در اين ميدان اجتماع كرده ايد! امروز روزي است كه جمهوري اسلامي و نيروهاي مسلّح آن، با سرافرازي اين فرصت را دارند كه همه جانبه به خودسازي بپردازند؛ اگر چه ميدان جنگ، ميدان خودسازي هم بود. نيروي مسلّح، تا در نبرد حقيقي و در تجربه جنگ قرار نگيرد، نمي تواند جوهر خود را باز يابد. آنچه درباره هر ارتشي گفته شود، بدون اين كه در ميدان جنگ شركت كرده باشد، سخني نيست كه بشود به آن اعتنايي كرد. در گذشته، نيروهاي مسلّح ما اگر چه ازجهات ظواهر امر و تجهيزات، پشتيبانيهايي مي شدند؛ اما هنگامي

كه در يك جنگ سختِ طولاني در مقابل تهاجم دشمن قرارگرفتند و از ميهن خود دفاع كردند، توانستند ارزش حقيقي خودشان را باز يابند و در چشم ملت، بلكه ملتهاي مسلمان، عزيز شوند. اين، يك حقيقت است. امروز، بعد از اين كه شما نيروهاي مسلّح، جنگ را بحمداللَّه با افتخار تمام كرديد و اجازه نداديد كه حتّي يك وجب از ميهن عزيزتان در زير چكمه هاي بيگانگان متجاوز بماند، و بعد از آن كه با تقديم هزاران شهيد از بهترين فرزندان اين آب وخاك، صداقت و صميميّت خودتان را به ثبت رسانديد، مي توانيد با سر بلندي، خود را يكي از عناصر و اركان حقيقي نظام اسلامي بدانيد و بناميد. نظام جمهوري اسلامي هم موظّف است به نيروهاي مسلّح، چنان كه شايسته آنان است، رسيدگي كند، و بحمداللَّه مسؤولان كشور، به اين وظيفه آشنا هستند. ممكن است در تبليغات جهاني، جمهوري اسلامي ايران را به نظامي گري متّهم كنند كه اين هم جزئي از هوچيگري تبليغاتي استكبار جهاني است. ما امكانات نظامي را براي تجاوز به ديگران نمي خواهيم. ما ارتش و سپاه و بسيج را هرگز براي دست اندازي به همسايگان نخواسته ايم و نمي خواهيم. امانظام اسلامي، به خاطرطبيعت ظلم ستيزش، با ظالمان و مستكبران هميشه روبه روست و بايد بتواند از خود و حقيقت ارجمندي كه دراختيار اوست دفاع كند. دشمنان، خيلي مي خواستند و مي خواهند كه جمهوري اسلامي قدرت دفاع خود را از دست بدهد تابه آساني بتوانند به خواسته هاي شوم خودشان جامه عمل بپوشانند. با اين همه، ما با اين حرفها خام نمي شويم. ارزش جنجالهاي تبليغاتي وابسته به استكبار جهاني، مساوي باصفر است. همانهايي كه يك روزنظام متجاوز عراق رابا

انواع سلاح تجهيزكردند، از دهها سال پيش تا امروز، اسرائيل غاصب و متجاوز را پيوسته با سلاح هاي گوناگون تجهيزمي كنند. در هر جاي دنيا رژيمي وابسته و سر سپرده آنهاست، آن را با انواع و اقسام پيشرفتهاي تجهيزاتي مجهّز مي كنند؛ امّاوقتي ملتي مظلوم و تنها مثل مسلمانان امروز بوسني هرزگوين در مقابل تهاجم دشمن قرار مي گيرند، با رسيدن يك تفنگ به آنها جنجال به راه مي اندازند. اين، حقيقت تبليغات ضدّ انساني و ظالمانه وابسته به استكبار جهاني را روشن مي كند. پس، جنجال تبليغاتي آنها چه ارزشي دارد؟ جمهوري اسلامي ايران، آنچه را كه امروز دارد، با همّت فرزندان خود به دست آورده است. ما گردنمان زير بار منّت هيچ كس در دنيا خم نيست. البته از تجهيزات مدرن جهاني استفاده كرده ايم؛ امابا عزّت. باز هم استفاده خواهيم كرد؛ امّا با عزّت. درعين حال، بيشترين اميد، اعتمادوتكيه ما به نيروهاي ذاتي و دروني ايران اسلامي عزيزاست. جوانان ما و مغزهاي متفكّر و دستهاي ماهر و روحهاي بزرگِ سازنده و مبتكر خودِ ما هستندكه بايدما را مجهّز كنند. من امروزبه شمافرزندان شجاع اين آب و خاك عرض مي كنم: به خودتان متّكي باشيد. ما، در را و راه را به روي خودمان نمي بنديم كه از امكانات جهان و فناوري جديد استفاده نكنيم. علم و فناوري متعلّق به همه بشريت است و هيچ كس نمي تواند آن رامنحصر به خود بداند و منّت آن را برسركسي بگذارد. همه بشر در تكوين موجودي امروز مدنيّت بشري، باهم سهيم بوده اند. ماراه را به روي خودمان نمي بنديم و اين را حق خودمان مي دانيم. اما دو نكته مسلم است: نكته اوّل اين كه، تكيه اصلي مابه نيروهاي خودي است. شمابايد همّت كنيد؛ شما بايد بسازيد؛ شمابايد مهارت به دست

بياوريد؛ همچنان كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، گامهاي بسيار بلندي در اين راه برداشتيد. كساني كه اطّلاعات و اخبار را دارند، مي دانند كه امروز، آشنايي، مهارت و تسلّط جوانان ما در نيروهاي مسلّح جمهوري اسلامي بر تجهيزات پيچيده و مدرن، دهها برابر بيش از قبل از انقلاب است. امروز ما روي پاي خودمان هستيم. نكته دوم اين كه، محصول اين همه دستاورد، براي حفاظت از انقلاب است؛ حفاظت از اين گوهر گرانبهايي كه ملت ما با خون خود آن رابه دست آورده است. حفاظت ازاستقلال، آزادي ملي، سرسپرده نبودن ودنباله روقدرتهاي بزرگ نبودن. اين، همان نكته اي است كه قدرتهاي بزرگ راازملت ايران خشمگين مي كند. مابراي استكبار، هيچ گونه ابُّهت وارزشي قائل نيستيم. بگذارخشمگين باشند. امروزدر سطح جهان، قدرتهاي استكباري مي خواهند با استبداد و خودسري عمل كنند. اين را اگر دولتهاي وابسته و سر سپرده پذيرفته اند، ما نمي پذيريم. ملتهاي آزاده، بخصوص ملت ما نمي پذيرند. ما ملت بزرگي با امكانات بي شمار و استعدادفراوان هستيم. اينهارازنده خواهيم كرد، تاروش ملت ايران، الگويي براي ملتهاي در بند باشد. شماعزيزان نيروهاي مسلّح، درصفوف مقدّم بوده ايد و سعي كنيد همواره باشيد. خودتان را بسازيد و آماده نگه داريد. همچنان كه درجنگ درخشيديد، اين درخشش واين افتخار را، هميشه براي خودتان حفظ كنيد. سطح آموزشها و كيفيّت آنهابايدبالاتر برود؛ اگرچه از گذشته بسيار بالاتر هست. همكاري وهمدلي سازمانهاي نيروهاي مسلّح، يعني ارتش و سپاه، روزبه روز بايدبيشترشود. نيروهاي مردمي كه هميشه به صورت يك ذخيره تمام نشدني براي نيروهاي مسلّح و دفاع ازكشورند، بايد سازماندهي شان بهتر و باكيفيّت تر شود. تجهيزات را نگهداري كنيد و آنهارا بهتروبيشتربسازيد. بر آنچه داريد، با نيرو و قدرت خلّاقه خودبيفزاييد. ملت ايران هرروز كه مي گذرد، نشانه هاي دشمني و كين ورزي استكبار

را مشاهده مي كند. درهمين روزهاي اخير، جنجال دروغين و مصنوعي درباره جزاير متعلّق به ايران در خليج فارس، يك نمونه ديگر از اين دشمني است. شما و ملت بايد آماده باشيد، تادشمن طمع نورزد. ماهرگزجنگ طلب نبوده ايم؛ امروزهم نيستيم. اگراين همسايه نابخردما، جنگ را عليه ما شروع نمي كرد، ما سالهاي سال، باعراق هيچ جنگي نمي داشتيم. ما، درعين آن كه از جنگ بيزاريم ونمي خواهيم با كسي جنگ داشته باشيم، اما بايد آماده دفاع باشيم و اين آمادگي را هميشه حفظ كنيم. امروز البته به فضل شجاعتها و رشادتهاي شما در ميدان جنگ، ديگر كسي طمع در تجاوز به اين آب وخاك نمي بندد. امروز همه فهميده اند كه ملت و نيروهاي مسلّح ايران، به گونه اي نيستند كه بشود باآنهاشوخي كرد. باملت ايران نمي شود شوخي كرد. همچنان كه تجربه عراق نشان داد، تجاوزبه اين كشورواين آب و خاك، باناكامي و بيچارگي متجاوز همراه خواهدبود. بااين حال، آمادگي در مقابل هرگونه حادثه، وظيفه عمومي نيروهاي مسلّح است. اميدوارم خداي متعال، تفضّلات خود را بر شما همواره نازل كند. اميدوارم شهداي عزيز نيروهاي مسلّح و اين پايگاه، مشمول رحمت الهي قرارگيرند. اميدوارم جوانان عزيز و فرزندان شجاع و رشيد اين آب و خاك، همواره مشمول تفضلات وكمكهاي خدايي باشند. والسّلام عليكم و رحمه اللَّه و بركاته.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار دانش آموزان، دانشجويان، معلّمان و پرستاران، به مناسبت روز 13 آبان

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار دانش آموزان، دانشجويان، معلّمان و پرستاران، به مناسبت روز 13 آبان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً به شما عزيزان، دانش آموزان، دانشجويان، معلمان و پرستاران، كه اين اجتماع پرشور و صميمي را تشكيل داده ايد، خوشامد عرض مي كنم و از خداوند متعال براي همه شما، در هر سنگري كه هستيد و به هر وظيفه اي كه اشتغال داريد، تقاضاي موفقيّت و پيشرفت و تكامل دارم. روز سيزدهم آبان،

به لحاظ التقاي سه حادثه تاريخي كه به شكل عجيبي به هم وصلند، روز مهمّي در تاريخ ماست. امروز فرصتي است كه از يك درد بزرگ جهاني و يك بيماري سياسي مهلك كه بر جهان بشريّت حاكم است و ملتهاي بسياري از آن در رنجند، سخن گفته شود. اين سه حادثه هم، اتّفاقاً در ارتباط با همين مسأله اساسي است. حادثه اوّل، تبعيد امام است. ملتي در زير فشار حكومتي فاسد، دست و پا مي زد و عدّه كثيري ازمردم در خشم و ناراحتي بودند و كسي كه مي توانست احساسات مردم را هدايت كند و افكار آنها را جهت بدهد ودرد دل آنها را بيان كند و از خطرات اين راه نترسد، فقط امام بزرگوار ما بود. او را در نيمه شبي - در مثل چنين روزي - از خانه و مسكن خودش ربودند و از ميان اين ملت، اوّل به زندان و بعد به تبعيد فرستادند؛ تا شايد خشم ملت هدايت نشود و مبارزه اش سرنگيرد. ولي برخلاف نظر آنها، امام، رهبري خود را از تبعيدگاه هم ادامه داد و دست از افشاگري و بيان حقايق و هدايت مردم برنداشت. اين ملت - بخصوص جوانان - وارد يك مبارزه عمومي شدند كه پانزده سال ادامه پيدا كرد. در ادامه همين مبارزه، در چنين روزي بود كه همان دستگاه جبّار و وابسته و فاسد و تحت تأثير سياستهاي آلوده به همان بيماري - كه عرض خواهم كرد - دست جنايت از آستين در آورد و دانش آموزاني را به شهادت رساند. اما بالأخره، حق پيروز شد. مبارزه محقّانه مردم ايران پيروز گرديد و آن دستگاه جبّار و فاسد، مجبور

شد بساط خود را جمع كند و امريكا از كشور ما برود. باز در مثل چنين روزي، خشم مقدّس و حق طلبانه يك عدّه جوان و دانشجوي مسلمان، حادثه سوم، يعني تسخير لانه جاسوسي راپيش آورد. پس، حوادث امروز، براي ملت ايران، حوادثي است به هم پيوسته و كلاًّ مربوط به همين مطلبي است كه امروز مختصري درباره آن عرض خواهم كرد. آن بلاي بزرگ در جهان امروز، عبارت است از چيزي كه بنده مي توانم آن را به نام «استبداد بين المللي» و «ديكتاتوري جهاني» معرفي كنم. اين اسم، براي آنچه كه امروز بر ملتها مي گذرد، اسم مناسبي است. استبداد بين المللي، مرتبه اعلاي استكبار بين المللي و جهاني است. استكبار جهاني معنايش اين است كه دولتها و قدرتهايي در دنيا هستند كه نسبت به ملتهاي ديگر، با برخورد استكباري مواجه مي شوند: ثروت آنها را مي برند، در حكومتهاي آنها به دخالت مي پردازند، در سياستهاي آنها اعمال نظر مي كنند و آنها را به اين سمت و آن سمت مي كشانند. اين، استكبار بين المللي است. همان چيزي كه در قرن هجدهم و نوزدهم، با استعمار شروع شد و بعد در قرن بيستم به استعمار نوين مبدّل گرديد، و امروز، يا در دوران اوج قدرتهاي استكباري، به شكل استكبار جهاني درآمد، كه دنيا را بين دو قطب و دو قدرت تقسيم كرده بودند و هر كدام به نحوي ملتي را مي دوشيدند و در پنجه خود مي فشردند. امروز چيزي كه به استبداد بين المللي اضافه شده، عبارت از اين است كه قدرتهاي مستكبر جهاني و در رأس آنها ايالات متّحده امريكا، براي ملتهاي ديگر حقّ حرف زدن واظهار نظر كردن هم قائل نيستند. هر كاري

كه براي سياست خودشان مفيد و لازم بدانند، ولو به ضرر ملتي يا ملتهايي باشد، انجام مي دهند. مثلاً در قضيه عراق، زير لگدهاي خودشان و به وسيله نيروهاي مسلّح و سلاحهاي كشنده خودشان، منطقه را خرد و خمير مي كنند و يا در مناطق گوناگون عالم، با اشاره و يا كمك آنها، انواع فجايع و جنايات انجام مي گيرد. فرض بفرماييد در فلسطين اشغالي و يا در لبنان و مناطق ديگر، آن همه فاجعه آفريني صورت مي گيرد، اما اگر ملتي، نظري بر خلاف اين مطالب ابراز كند يا دولتمرداني در دنيا مخالفت كنند، با استبداد و ديكتاتوري كامل، آن ملت و يا آن دولت را به انواع اتّهامات متّهم مي نمايند؛ براي اين كه آنها را از ميدان خارج كنند. قدرتهاي مستكبر جهاني، وسايل و ابزاري هم دارند. راديوها، خبرگزاريها، وسايل سريع السّير انتقال خبر و تحليل، دستگاههاي استعماري، تحليلگران سياسي و سلاحهاي كشنده و مرگبار، همه در اختيار آنهاست. خود را محق جلوه مي دهند و سعي مي كنند هر كس را كه مخالف با آنهاست، با فشار سياسي يا نظامي و اقتصادي، ازميدان خارج كنند تا آب از آب تكان نخورد. اگر از باب نمونه بخواهيم اسم بياوريم، در همين كشورهاي اسلامي ما - مثلاً در الجزاير - انتخاباتي اتّفاق افتاد، جناحي پيروز گرديد و بعد با اشاره وپشتيباني قدرتهاي استكباري، وضع به كلّي عوض شد؛ يعني آن چيزي كه ملت خواسته بود، به كلّي به عكس شد. يا همين منطقه خونبار بوسني هرزگوين را ملاحظه كنيد! ديگر ملتها دم از استقلال زدند، همه آنها مورد قبول واقع شد، اما وقتي نوبت به ملت مسلمان بوسني هرزگوين رسيد - كه

اكثريت اين كشور مسلمانند و حكومت خودشان را انتخاب كردند - فاجعه آفريني و كشتاري پيش آمد كه با سكوت تبليغاتي دنيا همراه بود. بعد هم با تبليغات كمرنگ و بي معني، به رها كردن متجاوز و جنايتكار انجاميد. اين، آن وضعيتي است كه بر دنيا حاكم است. يعني فشار يك عدّه قدرتمند، كه اگر در صد مسأله با هم اختلاف دارند، در تقسيم دنيا به مناطق نفوذ و فشار آوردن براكثريّت مردم عالم، يكي هستند و با هم اختلافي ندارند. اگر در تقسيم منابع غارت زده جهان سوم يا كشورهاي فقير، با هم درگيري دارند - كه دارند - اما در اصل غارت منابع و فشار روي دولتهايي كه مقاومت كنند، با هم هيچ اختلافي ندارند. يك طرف اينهايند كه در اقليّتند - هم از لحاظ تعداد دولتها و هم از لحاظ آحاد مردم - يك طرف هم اكثريّت دولتها و ملتهاي عالم، كه محكومند از آنها پيروي كنند! البته ملتها مستضعفند، ناچارند و امكاناتي ندارند. بسياري از دولتها و دولتمردان هم براي مطامع خودشان و براي چهار روز در رأس قدرت ماندن، تسليم مي شوند. اين، وضع دنياست. و اين، يعني چه؟ يعني ديكتاتوري. يعني همان چيزي كه اگر در كشوري اين وضعيت به وجود آيد، اقليّتي حاكم مي شود كه مقتدر است و امكانات، پول و تبليغات دارد. اينها در يك طرف قرار مي گيرند و اكثريّت عظيمي كه مستضعفند، ناراضي اند، خشمگينند و مخالفند، در طرف ديگر قرار مي گيرند، كه جا دارد همه عقلاي عالم، اين وضع را تقبيح كنند. حال همين وضعيت، در سطح جهان به وجود آمده است و روشنفكران عالم تماشا مي كنند. نگاه مي كنند

و خونسرد از آن مي گذرند. آنها مسائل جزئي را بزرگ مي كنند ولي مسأله به اين عظمت را مورد توجّه قرار نمي دهند! نويسندگان، فيلم سازان، هنرمندان و نام آوران عرصه نويسندگي و هنرنماييهاي گوناگون در سطح عالم و عمدتاً در كشورهاي اروپايي وامريكا، ساكتند. ببينيد در دنيا چه وضعيتي است! به چيزهاي كوچك و گناهاني مي پردازند كه به نظر آنها گناه است، اگر چه كوچك است. اگر در نقطه اي از دنيا حادثه اي براي فردي اتّفاق بيفتد - البته فردي كه آنها براي او ارزش حيات قائل باشند - چه جار و جنجالها به راه مي اندازند. و الّا اگر سياهپوست باشد كه ارزش حيات ندارد! مسلمان باشد كه ارزش حيات ندارد! اگر يك اروپايي يك جا گروگان گرفته شود، يا اسير شود، يا رنجي ببيند، يا احتمال اينها براي او باشد؛ شما مي بينيد نويسندگان فلان كشور، مطبوعاتچيهاي فلان كشور، خبرنگاران فلان كشور، شعراي فلان كشور، طومار امضا مي كنند و در همه دنيا پخش مي كنند و اظهار وجود مي كنند. امّا در مقابل اين حادثه عظيم؛ يعني حادثه ديكتاتوري يك قدرت كوچك، ولي ثروتمند و داراي فناوري و ابزار پيشرفته كه به يك اكثريّت عظيم از انسانها حقّ حيات نمي دهد، حقّ اعتراض و انتخاب و حق برخورداري از دمكراسي نمي دهند! اين آقايان نشسته اند وتماشا مي كنند. خودِ همين بي اعتنايي روشنفكران هم، جزء متمّم آن استبداد و ديكتاتوري جهاني است. اين، وضع دنياست. بعد ازفروپاشي شوروي، همين استبداد به نفع امريكا و بلوك غرب افزايش پيدا كرده است. بنده در دو، سه نطق بين المللي، در مجامع بين المللي، روي اين نكته به عنوان «سلطه جهاني» تكيه كردم و امروز احساس مي كنم استعمال اصطلاح «استبداد

جهاني» يا «ديكتاتوري بين المللي» گوياتر است. اينها نسبت به ملتهاي عالم، ديكتاتوري به خرج مي دهند و اين، آن بلاي بزرگ امروز بشريّت است. ملتها از دو حال نمي توانند خود را بيرون نگه دارند: يا بايد تسليم شوند، و آن، چيزي است كه متأسفانه دولتها آن را مي خواهند كه غارت بشوند و آينده اي براي آنها نماند و به اين ترتيب به پيشرفت همين روال استعماري و استبدادي در سطح عالم كمك مي كنند. امّا راه ديگر اين است كه ملتها بايستند و مبارزه كنند. با چه كسي مبارزه كنند؟ طرف مبارزه، اگر چه يك جنس است، اما مختلف است. بايد با آن دستگاه و جهتي كه ديكتاتوري جهاني را تقويت مي كند، مبارزه كنند. گاهي با يك دولت است، گاهي با يك دولت ديگر است. گاهي با خود امريكاست و گاهي با روشهايي است مجاهدانه و همراه با از خود گذشتگي؛ مثل آنچه كه در فلسطين و لبنان اتّفاق مي افتد. اينها مبارزات ملتهاست. اين مبارزات بحقّ است يا نه؟ آيا با انصافهاي عالم مي توانند مبارزه يك ملت يا آحادي از ملت را كه در مقابل آن موج عظيم قدرت، مي خواهد مقاومت كند، مورد ملامت قرار دهند؟ تأسّف آور اين است كه تبليغات جهاني، عليه اين مبارزه ها و مقاومتهاست. تبليغات جهاني، ملتهاي مبارز را با انواع و اقسام تهمتها متّهم مي كند، براي اين كه آنها را ازميدان خارج كند. يكي از اين تهمتها، موضوع «حقوق بشر» است كه مثل ابزاري در دست قدرتهاي جهاني است، تا اگر ديدند دولتي با نظرات آنها مخالفت مي كند، آن دولت را - و اگر لازم شد آن ملت را - متّهم كنند. يك ملت را هم

گاهي متّهم مي كنند! متّهم مي كنند به نقض حقوق بشر و به طرفداري از تروريسم! امروز شما مي بينيد نسبت به جمهوري اسلامي ايران، زدن چه تهمتهايي را شروع كرده اند! همين تهمتِ نقض حقوق بشر و از اين قبيل چيزها، كه ساخته و پرداخته مغزهاي خبيث تحليلگران آنهاست و فعّالان تحليل سياسي در اختيارشان قرار مي دهند. كساني هستند كه مي نشينند و براي ملتها و دولتها چيزهايي را مي سازند و خلق مي كنند. اينها، ابزارهايي در دست آنهاست. آنچه را كه به ملتها به صورت اتّهام وارد كرده اند، كمتر از آن چيزي نيست كه به دولتها به صورت اتّهام وارد مي كنند. در همين نظام جمهوري اسلامي، اينها به ملت ايران، بارها تهمت زده اند. مسأله اين نيست كه اينها با دولتمردان جمهوري اسلامي مخالفند. اينها با ملت ايران مخالفند! همينها بودند كه مي گفتند: «كساني كه در نماز جمعه شركت مي كنند - آن اجتماعات ميليوني نماز جمعه، با آن شوري كه در اوايل انقلاب بود - پول مي گيرند و مي آيند!» اين، اهانت به يك ملت نيست؟ يك ملت را كهنه پرست خواندن، يك ملت را متعبّد به امور غير منطقي دانستن، يك ملت را دُگم معرفي كردن؛ اينها اهانت به يك ملت نيست؟ جرم اين ملت چيست؟ اين است كه در آن مبارزه روياروي، انتخاب دوم را قبول كرده است. حالا اين شخص جديدي كه در صحنه سياست امريكا، ممكن است روي كار بيايد، با فاصله چند روز، باز شعار حقوق بشر را مطرح خواهد كرد و دنيا شاهد تكرار همين صحنه مفتضح خواهد بود كه ديگران را متّهم به نقض حقوق بشر كنند. امروز در دنيا چه كسي نقض حقوق

بشر مي كند؟ حقوق بشر را كسي نقض مي كند كه از اسرائيل غاصب حمايت مي كند. آيا آنچه كه امروز در فلسطين مي گذرد، بزرگترين نمونه نقض حقوق بشر نيست!؟ چرا اينها اعتراض نمي كنند؟ اگر اينها طرفدار حقوق بشرند، چرا به اسرائيل كمك مي كنند ؟ آنچه كه امروز در شرق اروپا مي گذرد - در همين منطقه بوسني هرزگوين - آيا فجيعترين و شنيعترين نمونه نقض حقوق بشر نيست؟! آيا كساني از دستگاههاي غير مسؤول دنيا، نرفتند آن جا و گزارش نياوردند و نگفتند كه چه فجايعي اتفاق مي افتد؟! همه خبر ندادند كه زمستان اينها زمستان سخت و مهلكي است!؟ عكسها را نديدند!؟ فيلمها را نشان ندادند!؟ اردوگاهها را توصيف نكردند!؟ چرا وارد نمي شوند؟! چرا محكوم نمي كنند؟! چرا از زبان فراتر نمي روند؟! چرا وقتي كه سياستهاي خودشان مطرح است و پاي اسلام ومسلمين و مستضعفين در ميان نيست، آن طور لشكركشي مي كنند كه در قضيه كويت كردند؟! آن جا براي امريكا مشكلي وجود نداشت. به خرج ديگران وارد كشوري شدند و جنگ و بمباران كردند. عراق خراب بشود كه به ضرر آنها نيست! كويت ويران بشود كه به ضرر آنها نيست! امّا آيا حاضرند چنين چيزي را در ايالات و مرزهاي خودشان؛ در كشورهاي خودشان تحمّل كنند؟ در خليج فارس آن طور فاجعه آفريني به راه انداختند و محيط زيست را كه اين قدر از آن دم مي زنند، از بين بردند. امّا آيا حاضرند درمناطق زيست خودشان چنين كاري انجام گيرد؟! اينها به فكر حقوق بشر نيستند. اگر به فكر حقوق بشر بودند، وضع دنيا دگرگونه بود؛ رابطه آكل ومأكول بين آنها و ملتها وجود نداشت و اين همه فشار بر ملتهاي ضعيف وارد

نمي آمد. مسأله اين نيست. اين شعار، شعارِ مفتضحي است. خوب است اين شعار را اينها ديگر ندهند. دنيا گوش نخواهد داد؛ كسي اعتنا نخواهد كرد. باز نيايند بگويند كه «موضوع حقوق بشر در دنيا مطرح شد» و التزاماتي براي ملت ايران درست كنند. اينها كيستند كه حقوق بشر را مطرح كنند؟! اينها دشمنان حقوق بشرند. اينها ناقضين حقوق بشرند. منتها وقيحند؛ پررو هستند. بلندگوها هم دست آنهاست. هر كس را بخواهند، متّهم مي كنند. مثل اين كه يك انسان فاسقِ فاجرِ بدكاره منحرف، در كناري بايستد و انسانهاي پاكدامن را متّهم به فسق و فجور و بدرفتاري و ناپاكدامني كند! امروز در مسأله حقوق بشر، وضعيّت اين طور است. اين، وضعيّت دنياست. تنها جايي در دنيا كه ملت و دولت، متّفقاً و متّحداً، در مقابل اين سياست زورگويانه ايستاده اند، ايران اسلامي عزيز شماست. در جاهاي ديگر، اگر دولتها مشاهده كنند كه در ملتها انگيزه مقاومت وجوددارد، به آنها كمكي نمي كنند. دولتهايي را هم مي شناسيم كه احساسات ضدّ سلطه گري دارند - اين طور نيست كه همه دولتها، آن طرفي باشند - اما جرأت نمي كنند. نه جرأت مي كنند خودشان اقدامي كنند و نه جرأت مي كنند ملتهايشان را به اقدامي وادار كنند. درحالي كه اين اشتباه است. اقدام ملتها اقدامي است كه دشمنِ مستكبر و مستبد نمي تواند هيچ پاسخي به آن بدهد. اقدام ملتها، اقدامهاي شكننده است. چرا ملتها را واردِ صحنه نمي كنند؟ ملت ما بحمداللَّه در صحنه است. ملت ما، امروز نقطه اميد يگانه اي است كه در ميان ملتهاي زير ستم، مثل ستاره اي مي درخشد. مواظب باشيد اين نقطه اميد براي ملتها كور نشود و اين ستاره درخشان، روزبه روز نور اميد را

به دل ملتها بيشتر بتاباند. اين، وظيفه تاريخيِ ملت ماست. گمان نكنيد اگر مبارزه ملت ايران سر نمي گرفت و نمي ايستاد، براي او در محيط زندگي مشكلاتي وجود نمي داشت. اين، تبليغ آنهاست. مبادا چنين تصوّر شود كه اگر ملت ايران تسليم زور، تسليم امريكا و تسليم استبداد جهاني گردد، حال و زندگي خوبي خواهد داشت. اين اشتباه است. نگاه كنيد به كشورهايي كه تسليم شدند؛ ببينيد چه روزگاري دارند. نمي خواهم از اين كشورها اسم بياورم. ببينيد چه وضع فاجعه باري در اين كشورها حاكم است. اگر عزّتي هست، اگر رفاهي هست، اگر آزادي و استقلالي هست، در سايه ايستادگي مقابل استكبار جهاني است. بيشترين اميد من در اين مورد، به شما جوانان است. حرف درباره شما جوانان بسيار است؛ ولي امروز، مجال نيست. شما هم مي خواهيد برويد و ان شاءاللَّه به تظاهرات امروز ملحق شويد. نمي خواهم وقت را بگيرم. اجمالاً عرض مي كنم: شما دانشجويان و دانش آموزان - چه پسران و چه دختران - وظايف سنگيني بر دوش داريد. غير از وظيفه درس خواندن، كه وظيفه دانشجويي و دانش آموزي است؛ وظيفه انقلابي بر دوش داريد، وظيفه اسلامي و ديني هم بر دوش داريد. چه در محيط دانشگاهها و چه در محيط مدارس. اين مبارزه، مبارزه امروز و يك روز و دوروز و يك سال و دوسال نيست؛ مبارزه نسلهاست. آن نسلي كه از مبدأ و آغاز انقلاب فاصله گرفته است، اگر بخواهد ايران را به عزّت برساند و بسازد و عظمت ببخشد و الگوي زنده اي در مقابل ملتهاي ديگر قرار دهد و بيني استكبار را به خاك بمالد، بايد يك نسل انقلابي و اسلامي و متديّن باشد و

آن، شما هستيد. امروز دانشجوييد، امروز دانش آموزيد و فردا گردانندگان چرخهاي اين كشوريد. امروزِ خودتان را بسازيد. دانشگاهها را بسازيد. محيط دانشگاه را محيط انقلابي و اسلامي كنيد. محيط دبيرستانها را نيز همين طور. نمي بينيد كه دشمن، بيشترين توجّهش را به اين محيطها معطوف كرده است!؟ اين، براي چيست؟ براي اين است كه از اين محيطها مي ترسد. در محيط دانشگاه، جوانان انقلابي و مسلمان بايد مانند يك دست، مانند يك تن، با يك فكر - فكر اسلام و انقلاب - حركت كنند. محيط را محيط انقلابي و اسلامي كنيد. از هر چيزي كه مخلِ ّ به اين يگانگي در راه خدا و در راه انقلاب باشد پرهيز كنيد، تا بتوانيد دانشگاهي را بسازيد كه فرداي ايران را تأمين كند؛ جمهوري اسلامي را در مقابل دشمنان و بدخواهان و ملت ايران را در مقابل دوستان و اميدواران عالم روسفيد كند. محيط دبيرستانها نيز همين طور. جوانان مسلمان و بچه هاي مؤمن ما، در اين انقلاب نقش داشتند. امروز سالروز به خون غلتيدنِ عدّه اي از همين دانش آموزان است. رژيم منحوس پهلوي هم با دانش آموز مؤمن و انقلابي، مخالف بود و مي خواست او را يا ضايع و فاسد كند، يا اگر نشد، بكُشد. امروز خوشبختانه استكبار و استبداد جهاني، دستش نمي رسد كه به دانش آموزان عزيز ما آسيب جسماني برساند. بحمداللَّه سدّي به ارتفاع جمهوري اسلامي جلو تجاوز دشمن را با قدرت گرفته است. اما ممكن است از لحاظ تضييع و افساد معنوي، بتواند كاري انجام دهد. بايد مواظب بود. اين تكليف بردوش شماست. امام بزرگوار، چند صباحي را در ميان ما زندگي كرد. هميشه همين طور است. فرد كه ابدي نيست. فرد بايد

بتواند وظيفه خودش را در مدّت عمر كوتاهش در همين چند صباح، انجام دهد. امام رفت و همه ما رفتني هستيم. امّا اين انقلاب ماندني است. اين ملت ماندني است. اين كشور ماندني است و عزّت و استقلال ما، ان شاءاللَّه پايدار است. و اين، به كمك شما جوانان و با خودسازي شما شدني است. خودتان را بسازيد. همه آن توطئه ها و دشمنيها و خباثتها كه ذكر شد، در مقابل اراده و عزم ملتها، پوچ و هيچ است. هيچ كار نمي توانند بكنند. اين، دولتها هستند كه آسيب پذيرند؛ آن هم دولتهايي كه به مردم متّكي نباشند. دولتها هم، اگر به مردم متّكي باشند، مثل دولتهاي جمهوري اسلامي خواهند شد كه مشاهده كرده ايد، بحمداللَّه محكم و قوي بودند. دولتهايي كه به مردم خوشان متّكي نيستند، آسيب پذيرند و مجبورند با امثال امريكا بسازند، براي اين كه بمانند! اما ملتها و دولتهاي متّكي به ملتها، آسيب پذير نيستند. اين، براي ما و براي همه ملتها يك درس است. ما مي توانيم بيني استكبار را به خاك بماليم. ما مي توانيم مانع از نفوذ استبداد جهاني باشيم. بالاتر عرض كنم: ما مي توانيم دژ استبداد جهاني را، در سطح بين المللي، بشكنيم. البته با صبر، با حوصله، با استمرار مبارزه و تلاش، اين كارها شدني است. يك روز، قدرت شوروي را هم كسي خيال نمي كرد از بين برود، امّا ديديد كه رفت. ملتها مي توانند معجزه ها كنند، و اين معجزه، ان شاءاللَّه، به وقوع خواهد پيوست. من همه شما جوانان و عزيزان را به خدا مي سپارم و اميدوارم كه موفّق باشيد. توصيه پايبندي به اسلام و روش انقلاب را، در هيچ حالي از حالات، فراموش نكنيد، و اين روز

را ان شاءاللَّه، گرامي بداريد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار فرماندهان «بسيج» سراسر كشور

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار فرماندهان «بسيج» سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً به همه برادران و خواهران بسيجي عزيز، به مناسبت شركت در اين اجتماع و مراسم اين هفته، خوشامد عرض مي كنم و اميدوارم خداوند متعال، شما جوانان عزيز و مؤمن را مشمول بركات خاصّه خود قراردهد. درباره بسيج و اين هفته، چند مطلبِ اصلي هست. يك مطلب درباره خود بسيج است؛ كه در حقيقت بسيج عظيم ملّت ايران، مظهر شخصيت ذاتي و ملّي آن است. چون بسيج به اين معناست كه جوانان ملت و عناصر كاري ملت، در ميدانهاي سخت، احساس كنند كه به اميد خدا و با توكّل بر او، داراي چنان قدرت و توانايي هستند كه مي توانند در مقابل دشمنان بايستند. اين، معناي بسيج است. وقتي كه بسيج را با نظر تحليلي و دقيق نگاه مي كنيم، مي بينيم كه ميدان نبرد نظامي، تنها ميدان حضور بسيج نبود. اين، كارِ خدا بود كه بسيجِ ملت ايران بتواند در سخت ترين ميدانها كه همان ميدان جنگ است، چنان قدرتي از خود نشان دهد كه ديرباورترين افراد هم قبول كنند كه ملت ايران داراي توانايي است. دشمنان در طول سالهاي متمادي، خيلي زحمت كشيده اند تا به ما ملت بفهمانند و بباورانند كه قادر نيستيم از خودمان دفاع كنيم؛ قادر نيستيم شخصيت خودمان را نشان بدهيم و قادر نيستيم در معادلات جهاني، نقش ايفا كنيم. اقلاًّ يكي دو قرن، تلاش استعمار اين بود كه ايراني را از صحنه فعّاليت همه جانبه جهاني خارج كند. وقتي انقلاب پيروز شد و همه دنيا فهميدند كه ملت ايران داراي چنان قدرتي است كه مي تواند

يك نظام ظالم و فاسد را كنار بزند و در مقابل خطرات اين كار، كه مسأله جنگ بود، با قدرت بايستد؛ در حقيقت شخصيّت ملت ايران آشكار شد. و اين، به بركت بسيج بود. نيروهاي مردمي بودند كه در صحنه هاي جنگ توانستند دشوارترين كارها را انجام دهند. و اگر نبودند، بي شك سرنوشت جنگ طور ديگري مي شد. اين، سخت ترين ميدانها بود. در حقيقت بسيج مي تواند در ميدان سازندگي هم محور باشد و در ميدان علم، مقدّم بر ديگران قرارگيرد. بسيج در همه جاي كشور حضور دارد. بسيج در دانشگاه، در حوزه، در بين متخصّصين، در دستگاههاي علمي، در ميان روحانيون، در روستاها، در شهرها و در طبقات مختلف حضور و نمود دارد و نشان داده است كه در حقيقت نمونه كامل ملت ايران است. شايد بشود گفت كه در ميان يادگارهاي ارزشمندِ باقي مانده از امام عزيز و عظيم القدر ما، يادگاري كه از همه بيشتر گسترش دارد، بسيج است. عظيمترين و ماندگارترين يادگار آن بزرگوار، همين بسيج مردمي است كه در همه جا حضور دارد؛ در همه فعّاليتها مي تواند پيشرو باشد و روحيه بسيجي را نشان دهد. بايد هم همين طور باشد. خيليها مي خواستند بعد از تمام شدن جنگ، چنين وانمود كنند كه بسيج تمام شد. اين، يك تلقين شيطاني بود، كه شايد دستهاي دشمن هم در آن بي تأثير نبود. امّا من عرض مي كنم كه بسيج تمام شدني نيست. بسيج بايد روزبه روز توسعه پيدا كند و قوي شود. روحيه بسيجي و معرفت بسيجي بايد فراگير شود، تا اين كشور بتواند بار سنگيني را كه بردوش دارد - كه همان بار هدايت الهي و سعادت انسانهاست - به سر منزل برساند.

لذا، بسيج، تمام شدني نيست. نكته بعدي اين است كه بسيجِ عظيم ملّت ايران، داراي خصوصيّاتي است. در همه جاي دنيا و در قضاياي سخت، آن جاهايي كه دولتهاي مردمي باشند، آحاد مردم، بخصوص در جنگها به كمك دولتها مي روند.اين را در تاريخ ديده ايم. امّا اين بسيج، با حضور مردم در جاهاي ديگر و كشورهاي ديگر، فرقهايي دارد. يك ويژگي اين است كه در بسيج ملت ايران، مايه اصلي، ارتباط با خداست. جوان بسيجي يا هر قشري از قشرهاي آن؛ يعني مرد و زن و پير و جوان بسيجي، داراي يك ارتباط معنوي و صميمي با خداست. اين، مايه اصلي كار است. آن عاملي كه موجب مي شود انسان در ميدانها خسته نشود، ياد خداست. آن نيرويي كه انسان را در مقابل همه قدرتها با قوّت كامل نگه مي دارد، توكّل به خداست. اگر توكّل و اعتماد به خدا و ارتباط با خدا بود، حركت مردمي و بسيجي، حركتي پايدار و ماندگار خواهدبود. و اگر نبود، يك هيجان و اشتعال در برهه اي از زمان پيدا مي شود، ولي باقي نمي ماند و از بين مي رود. شما اگر نگاه كنيد، در دنيا كشوري را با خصوصيّات كشور ايران پيدا نخواهيد كرد كه توانسته باشد در مقابل آن همه دشمن بايستد، بر آنها غالب شود، موانع را بردارد، راه خود را بگشايد، و در جهت اهداف خود حركت كند. غالباً در كشورها، در انقلابها و در حركتهاي عمومي، به خاطر فشارها و معامله گريها، انحراف پيدا شده است. آن چيزي كه تا امروز، اين حركت را در ايران اسلامي اين طور مستقيم به سمتِ هدف هدايت كرده است، همين ايمان شما، ارتباطتان با خدا و روحيه دعا و

تضرّعي است كه در نيروهاي بسيجي ما وجود دارد. اين، همان دعاي كميلي است كه شما مقيّد بوديد و هستيد بخوانيد. اين، همان نماز جمعه هاي شماست. اين، همان توسّلات و توجّهات شما به ائمّه عليهم السّلام است. و اين پيوند و رابطه معنوي است كه همه چيز را حفظ كرده است. اين، يك خصوصيّت است كه در جاهاي ديگر نيست، و بايد آن را حفظ كنيد. مطلب بعد اين است كه اساس بسيج در جمهوري اسلامي، بر آگاهي است. در اين جا نظام جمهوري اسلامي هرگز نخواسته است عدّه اي بيايند و چشمهايشان را ببندند و با اطاعت كوركورانه و بي خبر از آنچه كه اتّفاق مي افتد، به ميدان بروند و اسلحه ها را بكشند و بناي جنگيدن بگذارند. اين را ما نخواستيم. جمهوري اسلامي و امامِ اين جمهوري - رضوان و رحمت خدا بر او - عكس اين حركت كردند. ملت ما با آگاهي راه افتاد، ميدان را انتخاب كرد و در آن ميدان جنگيد. كساني كه در جبهه هاي نبرد، در هشت سال جنگ تحميلي و قبل از آن و مقداري بعد از آن ايستادند و جنگيدند، عَلي بَصيرةٍ جنگيدند. فهميدند كه چه مي كنند، با چه كسي مي جنگند، چرا مي جنگند و از چه دفاع مي كنند. جوانان بسيجي ما، اگر شهري بودند، اگر روستايي بودند، اگر علي الظّاهر مدرك تحصيلي نداشتند، اگر دانشگاهي نبودند، اگر متخصّص عالي رتبه نبودند - هركه بودند - مكرّر در مكرّر از زبانشان شنيديم كه «ما براي خاك نمي جنگيم؛ ما براي يك وجب زمين نمي جنگيم؛ ما براي اهداف و آرمانهايمان مي جنگيم.» اين، همان معرفت است. من مي خواهم عرض كنم: جوانان عزيز! بسيجيان عزيز! هر جاي كشور كه هستيد، اين بصيرت را روزبه روز

زياد كنيد. نگذاريد بعضي از نيازهاي مادّي و مسائل كوچك، جلو بصيرتها را بگيرد. بصيرتتان را حفظ كنيد و دشمنتان را بشناسيد. دشمن، ترفندهاي گوناگون دارد؛ و آن ملتي موفّق مي شود كه فريب نخورد. دشمن سعي مي كند آرزوهاي انقلابي را در نظر يك ملّت مؤمن، كوچك كند. سعي مي كند نيازهاي مادّي و كوچك را در نظر او بزرگ كند. نياز مادّي هم نياز است، اما از جان كه بالاتر نيست! ملتي كه در راه خدا، جان برايش نثار كردني است، آن جايي كه ميدان مبارزه با دشمن است، نيازهاي ديگر چه تأثيري مي تواند داشته باشد!؟ شما الآن نگاه كنيد! سياستهاي امروز و ديروز دنيا را مشاهده كنيد! ببينيد چه هنگام بوده است كه عليه اين نظام مقدّس اسلامي، توطئه هايي در آستين استكبار و استبداد جهاني نباشد؟ آنها از شيوع اسلام مي ترسند. علناً اظهار مي كنند كه احساسات انقلابيِ اسلامي، در كشورهاي اسلامي رو به گسترش است. خود ما هم اين را مي بينيم. اين، يك واقعيّت است. امروز ملت ايران يك ملت منزوي نيست. به كشورهاي گوناگون در دنيا، مثلاً به قلب اروپا نگاه كنيد و از كساني كه به آن جا رفته اند بپرسيد و بشنويد كه چطور ملتي مثل ملت بوسني هرزگوين كه در محاصره دشمنان انسانيّت قرارگرفته است، به نام شما جوانان ايراني، شعار مي دهد و چطور از شما، در بستن پيشاني بندها تقليد مي كند! ببينيد چطور احساس كرده است كه راه، آن راهي است كه شما رفتيد و بايد همان راه را برود تا دشمن را شكست دهد! اين، احساسات اسلامي است كه روزبه روز گسترش پيدامي كند. كانون اين احساسات، همين كشور مقدّس اسلامي شما بود و الان هم هست. از

اين روست كه استكبار، به طور مداوم برنامه ريزي مي كند. برنامه هايش هم برنامه هايي است كه انسان اگر با بصيرت نگاه كند، مي تواند آنها را بشناسد. من احساس مي كنم امروز سياستهاي امريكا، براي اين كه مشكل خود را با كشورهاي عربي و مسأله فلسطين حل كند، بر اين است كه به دولتهاي عرب منطقه اين طور حالي كند كه «اگر مي خواهيد با كسي يا جايي دشمني كنيد، آن، اسرائيل نبايد باشد. برويد سراغ ايران!» بر اين است كه به آنها حالي كند «ما - كه امريكا باشيم - از شما كشورهاي منطقه حمايت مي كنيم؛ مشروط بر اين كه جبهه خود را به طرف ايران بگشاييد و ديگر با اسرائيل كاري نداشته باشيد!» سياست جديد حكومت امريكا، حمايت از صهيونيستهاي غاصب است. براي حفظ اعراب منطقه هم، راهش اين است كه به اعراب منطقه، چنين تفهيم كنند كه «اگر سلاح مي خواهيد، اگر حمايت مي خواهيد، اگر كمك مي خواهيد، ديگر نبايد با اسرائيل كاري داشته باشيد. برويد و مسأله تان را با اسرائيل حل كنيد. اگر مي خواهيد با كسي مبارزه كنيد، معارضه كنيد، تعارض لفظي داشته باشيد، تبليغات منفي داشته باشيد؛ برويد سراغ جمهوري اسلامي و با آن مبارزه كنيد!» طبق آنچه كه از قرائن فهميده مي شود، اين سياست آينده امريكاست. البته، براي ملت ايران، بعد از تجربه هاي چهارده ساله، اين تهديدها بي ارزش است. آن روزي كه امريكا و شوروي عليه جمهوري اسلامي با يكديگر همدست بودند، اين ملت ايستاد و با كمال قدرت مبارزه كرد. چه وقت بوده است كه دو قدرت - آن روزي كه در سطح جهان بودند - عليه جمهوري اسلامي با يكديگر همدست نبوده باشند!؟ آن وقتي كه امريكا و شوروي با يكديگر همدست

بودند، كشورهاي مرتجع طرفدار امريكا هم، چه در كمك به عراق و چه در شكلهاي ديگر، مقابل جمهوري اسلامي ايستادند و معارضه كردند و جمهوري اسلامي هم، با قدرت ايستاد. اين ملت آن روز از تهديدها نترسيد؛ امروز كه جاي خود دارد! اين كه حالا چند دولت و كشور را از اين طرف و آن طرف دنيا واداركنند كه راديوهايشان را عليه جمهوري اسلامي تجهيز كنند، براي ما اهميتي ندارد. اين ملت، ملتي قوي است. اين ملت، ملت پولاديني است. اين ملت، ملت مجرّبي است. مسؤوليني كه امروز بر اين مملكت خدمت و حكومت مي كنند، كساني هستند كه امواج چهارده، پانزده ساله را از سر گذرانده اند. اينها كه از چيزي نمي ترسند! نگراني من از اين است كه مبادا دولتهاي عرب منطقه، فريب امريكا را بخورند. آنها بايد به فكر خودشان باشند.دولتهاي عرب منطقه اگر به اين نصيحت شيطاني امريكا گوش فرادهند، فاصله خودشان را با ملتهاي خودشان، باز هم زيادتر مي كنند. ملتها با ما هستند، ملتها با اسلامند، و به نام جمهوري اسلامي شعار مي دهند. شما ببينيد در كشور مصر، يك عدّه جوان مسلمان، يك عدّه مردم مسلمان، مي ايستند و شعار اسلامي مي دهند و هيچ ارتباطي هم برحسب ارتباطات معمولي انساني، بين آنها و مردم ما نيست. امّا به قدري شعارهاي آنها به شعارهاي ما نزديك است، كه رئيس جمهورِ بدبختِ روسياهشان مي گويد «اينها از طرف ايران تحريك شده اند!» ما چه ارتباطي با آنها داريم؟ آنها مسلمانند. خود آنها شعار قرآن مي دهند. خود آنها هستند كه احساس مي كنند بايد در راه خدا حرف بزنند، فرياد بكشند و حركت كنند؛ مثل همان فريادي كه ملّت ايران در دوران

طاغوت عليه امريكا و عليه استكبار و استبداد جهاني كشيد و باز هم مي كشد. ملتها دلشان با جمهوري اسلامي است و افرادي غافل و روسياه، خيال مي كنند كه اينها تحريك شده ايرانند. چه تحريكي!؟ ما چه كار داريم كه ملتهاي ديگر را تحريك كنيم؟ ما شعار اسلام مي دهيم؛ ما پرچم اسلام را بلند مي كنيم، و هر كس كه در دلش شعله اسلام هست، به طور طبيعي دور اين پرچم جمع مي شود. ما چه وقت رفتيم در بوسني هرزگوين تبليغ جمهوري اسلامي را بكنيم؟ ببينيد آن جا پرچم جمهوري اسلامي چقدر عزيز است! هرجا كه ملّتي به نام اسلام سربلندكرد و زبان بازكرد، بلاشك بدانيد آن جا نام ملت ايران، نام عزيز و محترمي است. اين، خاصيّت مبارزه شماست. اين، خاصيّت جهاد و فداكاري شماست. و اين، خاصيّت همان روحيه بسيجي شماست. موضوع اين است! بصير باشيد در شناسايي دشمن. بصير باشيد در شناسايي ترفندهاي دشمن. ببينيد دشمن چطور مي خواهد جمهوري اسلامي را در سطح جهان بد معرفي كند، يا با شكلهاي غلط معرفي كند! البته موفّق كه نمي شود. تبليغات دشمن، انصافاً تبليغات حساب شده اي است. اين را بايد قبول كنيم. پول خرج مي كنند؛ ميلياردها دلار خرج مي كنند، براي اين كه بتوانند حرفي را جعل كنند كه وقتي اين حرف بر بال امواج راديوهايشان قرارگرفت و با يكي دو واسطه به گوش فردي از ملت ايران رسيد، در دل او اثر كند. چقدر دروغها همين طور درست كردند! اينها متخصّصيني براي اين طور كارها دارند. لذا هدفشان را بايد فهميد. هدف آنها اين است كه ما را از اسلام جداكنند؛ ملّت را از مسؤولين جداكنند؛ ملّت را از انقلاب دلسرد كنند؛

ملّت را از آينده جهاد و دفاعش نااميد كنند؛ ملّت را از ميدان و مركز صحنه مبارزه عقب بزنند. البته بايد بدانند كه هرگز در اين خواستنها، موفّق نخواهند شد. مطلب بعدي و مطلب آخر، مربوط به خودِ شما بسيجيان عزيز است. قرآن به ما مي گويد: «و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون(1).» يعني سست نشويد، غمگين نشويد، شما بالاتر از ديگران هستيد. به دنبال اين جمله، قيدي دارد: «ان كنتم مؤمنين»؛ اگر مؤمن باشيد. همه اين حرفهايي كه زديم، مربوط به آن وقتي است كه رابطه ما با خدا خوب باشد؛ مربوط به آن وقتي است كه شما جوانان عزيز، با تقوا باشيد؛ مربوط به آن وقتي است كه شما زن و مرد، سعي كنيد دينتان را حفظ كنيد؛ در مقابل جاذبه هاي گناه، تسليم نشويد و در مقابل وسوسه شيطان، مقاومت كنيد. شما مي توانيد و امتحان كرديم كه شما مي توانيد. بالاترين وسوسه هاي شيطان، وسوسه حفظ نفس است. چقدر شما در زير گلوله بارانهاي پي درپي دشمن و آتشهاي انبوهي كه دشمن، در جنگ بر سرتان مي ريخت، جلو رفتيد و نترسيديد! پيكر مطهّر و مبارك رفيقتان را ديديد كه پهلوي شما افتاد و شهيد شد، اما شما جلو رفتيد. شيطان در اين جاها وسوسه بسيار قوي اي دارد. شيطان مي ترساند؛ «يخوّف(2) اولياءَه.» امّا نتوانست شما را بترساند. نتوانست شما را در قبضه و تصرّف خود بگيرد و در مقابل گناه هم نخواهد توانست. بدانيد امروز يكي از سلاحهاي دشمناني كه مرگ بر آنها مي گوييد، اين است كه در مقابل جوانان ما دانه بپاشند - دانه گناه، دانه جاذبه هاي گناه، جاذبه هاي فساد - تا بلكه بتوانند آنها را جذب

كنند. نفس قوي بايد بايستد و تسليم اين جاذبه ها نشود. مراقب باشيد! جوانان بسيجي ما مؤمنند، مطهّرند، پاكند. امّا ممكن است در ميان آنها افرادي پيدا شوند كه روح قوي نداشته باشند و تسليم ترفند دشمن و شيطان گردند. اين جا، تقوا به درد مي خورد. تقوا يعني اين كه دايم مراقب خودمان باشيم و نگذاريم كه اشتباه كنيم. يكي از سلاحهاي ما، دعاست؛ «لايملك الّا الدّعاء.(3)» ما دعا را داريم؛ سلاح دعا را داريم؛ سلاح تضرّع را داريم و سلاح بكاء را داريم. ما از ترس، هيچ وقت گريه نمي كنيم. از هيچ كس و هيچ قدرتي در دنيا نمي ترسيم. اما بزرگترين افتخار براي يك انسان مؤمن اين است كه در مقابل عظمت خداي خود، اشك بريزد؛ به حال خود گريه كند؛ بر گناهان خود و بر عمري كه در گناه گذشته است، تأسّف بخورد. پيش خدا تضرّع كنيد و همه چيز را با تضرّع، از خدا بخواهيد. اين بازوي قوي، اين اراده نيرومند و پولادين، با دعاست كه كارايي پيدا خواهد كرد. در ميدان جنگ هم، پيغمبر اكرم و اميرالمؤمنين عليهماالسّلام دعا كردند و با تضرّع از خداي متعال خواستند. امام عزيز ما هم در جنگ دعا مي كرد. دل ما به دعاهاي آن بزرگوار و دعاهاي مؤمنين و صالحين، قرص بود. دعاها را رها نكنيد. همه چيز را با دعا بخواهيد. ما براي مردم محروم و مظلوم بوسني هرزگوين، هرچه از دستمان برآيد، كمك مي كنيم. كمك كرديم و باز هم مي كنيم. اما من مي گويم: برايشان دعا هم بكنيد. دعاهم بايد كرد. انسان با تضرّع و از اعماق دل مي تواند براي آنها دعا كند. خودسازي بايد بكنيد. مساجد را رها

نكنيد. نيروي مقاومت بسيج، بهترين جايي كه دارد، همين مساجد است. منتها مساجد را مسجد نگه داريد. با امام جماعت مسجد، با عبادت كنندگان مسجد و با مؤمنيني كه در مسجدند، برادرانه صميمي باشيد - كه بحمداللَّه هستيد - و آن را حفظ كنيد و بيشتر كنيد. اوّل وقت، نماز را به جماعت، پشت سر پيشنماز هر مسجدي كه در آن هستيد، بخوانيد. در مراسم ديني مسجد و تبليغات آن شركت كنيد. در مراسم دعا و قرآن و مراسم مذهبي شركت كنيد. شما و امام جماعت آن مسجد - هر كس كه هست - مشتركاً مسجد را حفظ كنيد. براي مسجد، جاذبه درست كنيد تا بچه ها، جوانان و زن و مرد محله، مجذوب مسجدي شوند كه شما در آن هستيد و بيايند. مسجد، پايگاه بسيار مهمّي است. آخرين نكته اين كه، به خداي متعال، با همه وجودتان توكّل كنيد. من با همه وجود و با همه قلب عرض مي كنم: بدانيد كه اگر قدرت امريكا و همه قدرتهاي مادّيِ عالم دست به دست هم بدهند و بخواهند با وجود بسيجيان مؤمن ما، اين نظام اسلامي را شكست دهند، واللَّه قادر نخواهندبود. مسؤولين عزيز كشور هم، قدر بسيجيها را بدانند. بحمداللَّه خودشان هم بسيجي هستند. رئيس جمهور عزيز ما، يك بسيجي است؛ بسيجيِ ميدان جنگ ديده، خطر كشيده، كتك خورده انقلاب و يك بسيجي حقيقي. بقيه مسؤولين هم، بحمداللَّه هر يك، كم و بيش حظّ و سهمي از بسيجي و بسيجي گري دارند. قدر بسيجيها را بايد بدانند. در داخل هر دستگاه و هر وزارتخانه اي، آن انساني را كه داراي روحيه بسيجي است، بايد عزيز بشمارند. در دستگاههاي گوناگون دولتي،

كسي كه داراي روحيه بسيجي است؛ متخصّص بسيجي، پزشك بسيجي، دانشجوي بسيجي، روحاني بسيجي، مدير بسيجي، كارمند بسيجي، هر جايي كه هست، بايستي عزيز و گرامي داشته شود. با اين وضعيّت، به فضل پروردگار، اين يادگار عزيز امام امّت، هميشه براي اين ملت خواهد ماند و بركات خود را به اين ملت خواهد داد. اميدوارم كه خداوند به همه شما كمك كند و نور هدايت را در دلهاي شما قراردهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 139. 2) انّما ذلكُمُ الشّيْطانُ يُخوِّفُ اولياءَه: آل عمران / 175 3) يا سَريعَ الرِّضا اِغفِر لِمَنْ لا يَمْلِكُ الّا ادّعا.../ مفاتيح الجنان: دعاي كميل.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار گروهى از زنان، به مناسبت فرخنده ميلاد حضرت زهرا(س) و «روز زن»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار گروهي از زنان، به مناسبت فرخنده ميلاد حضرت زهرا(س) و «روز زن» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ولادت بانوي دو عالم و سيّده زنان همه تاريخ، صدّيقه كبري سلام اللَّه عليها را به شما خواهران و برادران و به همه زنان و مردان حق جو و حق طلب در سراسر عالم، تبريك عرض مي كنم. همچنين، خوشامد عرض مي كنم به همه شما برادران و خواهران كه از مراكز مختلف - اعمّ از دانشگاهي و فرهنگي و سياسي و خانواده هاي محترم شهدا - اين مجلس را به ياد آن بزرگوار تشكيل داديد و اين اجتماع را فراهم آورديد. درباره زهراي اطهر سلام اللَّه عليها، هرچه انسان بيشتر فكر كند و در حالات آن بزرگوار تدبّر كند، بيشتر دچار شگفتي خواهدشد. انسان نه فقط از اين جهت تعجّب مي كند كه چطور يك انسان در سنين جواني مي تواند به اين رتبه از كمالات معنوي و مادّي نايل شود - كه البته اين، خود، يك حقيقت شگفت انگيز است - بلكه بيشتر از اين

جهت در عجب است كه اسلام با چه قدرت عجيبي توانسته است تربيت والاي خود را به حدّي برساند كه يك زن جوان، در آن شرايط دشوار، بتواند اين منزلت عالي را كسب كند! هم عظمت اين موجود و اين انسان والا شگفت انگيز است، هم عظمت مكتبي كه اين موجود عظيم القدر و جليل المنزلة را پديد آورده است، تعجّب آور و شگفت انگيز است. تولّد اين دختر بزرگوار پيغمبر - به طور مشهور - در سال پنجم بعثت است؛ كه با اين حساب، در هنگام شهادت، فاطمه زهرا هجده سال داشته است. بعضي هم تولّد ايشان را در سال دوم يا سال اوّلِ بعثت گفته اند؛ كه با اين حساب، حدّاكثر سنِ ّ اين بزرگوار در آن هنگام، بيست ودو، سه سال مي شود. شما يك زن را، با همه محدوديتهايي كه از جهات مختلف ممكن است براي او وجود داشته باشد - بخصوص در آن دورانها - در نظر بگيريد و آن وقت ببينيد كه اين بانوي مكرّم، چه عظمتي را در آن شرايط، در طول اين عمر كوتاه نشان داده است. البته من از جنبه هاي معنوي و روحي و الهيِ آن بزرگوار حرفي نمي توانم بزنم. من كوچكتر از اين هستم كه آن جنبه ها را درك كنم. حتّي اگر كسي درك هم بكند، نمي تواند آن چنان كه حقِ ّ آن حضرت است، او را توصيف و بيان كند. آن جنبه هاي معنوي، عالم جداگانه اي است. از امام صادق عليه الصّلاةوالسّلام روايت شده است كه فرمود: «انّ فاطمة كانت محدّثة(1)؛» آن بزرگوار «محدّثه» بود. يعني فرشتگان بر او فرود مي آمدند، با او مأنوس مي شدند و با او سخن مي گفتند. اين، مشخّصه اي است كه روايات متعدّدي درباره آن وجوددارد. «محدّثه» بودن مخصوص

شيعه هم نيست. شيعه و سنّي معتقدند كه در دوران اسلام، كساني بوده اند يا مي توانسته اند وجودداشته باشند كه فرشتگان با آنها سخن بگويند. مصداق اين در روايات ما، فاطمه زهراست. در روايت امام صادق عليه الصّلاةوالسّلام چنين است كه فرشتگان الهي نزد فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها مي آمدند؛ با او حرف مي زدند و آيات الهي را بر او مي خواندند؛ همان تعبيراتي كه نسبت به مريم، عليهاسلام در قرآن هست كه: «ان اللَّه اصطفيك و طهّرك و اصطفيك علي نساء العالمين(2).» اين عبارات را فرشتگان به فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها خطاب مي كردند و مي گفتند: «يا فاطمة، انّ اللَّه اصطفيك و طهَّرك؛» خدا تو را برگزيده و پاك قرارداده است. «و اصطفيك علي النساء العالمين؛» تو را بر زنان عالم برتري داده است. بعد امام صادق، عليه الصّلاةوالسّلام، در همين روايت مي فرمايد: يك شب كه ملائكه با آن حضرت مشغول صحبت بودند و اين تعبيرات را مي كردند، فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها به آنها فرمود: «أليست المفضّلة علي نساء العالمين مريم؟» يعني آن زني كه خداي متعال فرموده است «واصطفيك علي نساء العالمين» آيا مريم نيست كه خدا او را بر زنان عالم برگزيد؟ ملائكه در جواب، به فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها عرض كردند: «مريم نسبت به زنان دوران خودش برگزيده بود و تو نسبت به زنان همه دورانها - از اوّلين و آخرين - برگزيده هستي». اين چه مقام معنوي والايي است! انسان عادّي - مثل ما - نمي تواند اين عظمت و رتبه را به درستي، حتّي در ذهن خود، تصوّركند. يا در روايتي از اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، نقل شده است كه فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها به ايشان مي گويد: «ملائكه مي آيند و مطالبي را به من

مي گويند.» اميرالمؤمنين به ايشان مي گويد: «وقتي صداي ملك را شنيدي، به من بگو تا آنچه را مي شنوي بنويسم.» و اميرالمؤمنين، آنچه را كه ملائكه به فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها املا مي كردند نوشت و اين، كتابي شد كه در نزد ائمّه ما عليهم السّلام بود و هست و «مُصْحَفُ فاطمة» يا «صَحيفَةُ فاطمة» ناميده مي شود. در روايات متعدّدي است كه ائمّه عليهم السّلام، براي مسائل گوناگون خود، به «مصحف فاطمه» رجوع مي كردند. بعد امام مي فرمايد: «انه ليس فيها حلال و حرام»؛ در اين كتاب، احكام حلال و حرام نيست. اما «فيها علم ما يكون»؛ بلكه همه حوداث جاري بشري در دورانهاي آينده، در اين كتاب هست. اين، چه دانش والايي است! اين، چه معرفت و حكمت بي نظيري است كه خداي متعال به يك زن در سنين جواني بخشيده! اين، مربوط به مسائل معنوي است. اين مسائل معنوي تا حدود زيادي به فضايل عملي ارتباط پيدامي كند. يعني به آنچه كه از تلاش فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها ناشي مي شود. مفت نمي دهند و بدون دليل نمي بخشند. عمل انسان - در حدّ بالايي - در احراز فضايل و مناقب تأثير مي كند. دختري كه در كوره گداخته مبارزات سخت پيغمبر در مكه متولّد شد و در شعب ابي طالب يار و غمگسار پدر بود. دختري حدوداً هفت، هشت ساله يا دو، سه ساله - بنابر اختلاف روايات، كمتر و بيشتر - در شرايطي كه خديجه و ابوطالب از دنيا رفتند، آن شرايط دشوار را تحمّل كرد. پيغمبر تنهاست، بي غمگسار است، همه به او پناه مي آورند؛ ولي كيست كه غبار غم را از چهره خودِ او بزدايد؟ يك وقت خديجه بود، كه حالا نيست. ابوطالب بود،

كه حالا نيست. در چنين شرايط دشواري، در عين آن گرسنگيها و تشنگيها و سرما و گرماي دوران سه ساله شعب ابي طالب كه از دورانهاي سخت زندگي پيغمبر است و آن حضرت در درّه اي با همه مسلمانان معدود، در حال تبعيد اجباري زندگي مي كردند؛ اين دختر مثل يك فرشته نجات براي پيغمبر؛ مثل مادري براي پدر خود؛ مثل پرستار بزرگي براي آن انسان بزرگ، مشكلات را تحمّل كرد. غمگسار پيغمبر شد، بارها را بردوش گرفت، عبادت خدا را كرد، ايمان خود را تقويت كرد، خودسازي كرد و راه معرفت و نور الهي را به قلب خود بازكرد. اينهاست آن ويژگيهايي كه آدمي را به كمال مي رساند. بعد هم در دوران پس از هجرت، در آغاز سنين تكليف، وقتي فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها، با علي بن ابي طالب عليه الصّلاةوالسّلام، ازدواج مي كند، آن مهريه و آن جهيزيه اوست؛ كه همه شايد مي دانيد كه با چه سادگي و وضع فقيرانه اي، دختر اوّل شخص دنياي اسلام، ازدواج خود را برگزار مي كند. زندگي فاطمه زهراسلام اللَّه عليها از همه ابعاد، زندگي اي همراه با كار و تلاش و تكامل و تعالي روحي يك انسان است. شوهر جوان او دائماً در جبهه و ميدانهاي جنگ است؛ اما در عين مشكلات محيط و زندگي، فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها، مثل كانوني براي مراجعات مردم و مسلمانان است. او دخترِ كارگشاي پيغمبر است و در اين شرايط، زندگي را با كمال سرافرازي به پيش مي برد: فرزنداني تربيت مي كند مثل حسن و حسين و زينب؛ شوهري را نگهداري مي كند مثل علي و رضايت پدري را جلب مي كند مثل پيغمبر! راه فتوحات و غنايم كه باز مي شود، دختر پيغمبر ذرّه اي

از لذّتهاي دنيا و تشريفات و تجمّلات و چيزهايي را كه دل دختران جوان و زنها متوجّه آنهاست، به خود راه نمي دهد. عبادت فاطمه زهرا، سلام اللَّه عليها، يك عبادت نمونه است. «حسن بصري» كه يكي از عبّاد و زهّاد معروف دنياي اسلام است، درباره فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها مي گويد: به قدري دختر پيغمبر عبادت كرد و در محراب عبادت ايستاد كه «تورمت قدماها(3)». پاهاي آن بزرگوار از ايستادن در محراب عبادت، ورم كرد! امام حسن مجتبي عليه الصّلاةوالسّلام مي گويد: شبي - شب جمعه اي - مادرم به عبادت ايستاد و تا صبح عبادت كرد. «حتي انفجرت عمود الصبح». تا وقتي كه طلوعِ فجر شد. مادر من از سر شب تا صبح مشغول عبادت بود و دعا و تضرّع كرد. امام حسن، عليه الصّلاةوالسّلام، مي گويد - طبق روايت - شنيدم كه دائم مؤمنين و مؤمنات را دعا كرد؛ مردم را دعا كرد؛ براي مسائل عمومي دنياي اسلام دعا كرد. صبح كه شد گفتم: «يا اُمّاه!»؛ «مادرم!» «لم لا تدعين لنفسك كما تدعين لغيرك(4)؛» «يك دعا براي خودت نكردي! يك شب تا صبح دعا، همه براي ديگران!؟» در جواب فرمود: «يا بنيّ، الجّار ثم الدّار(5)؛» «اوّل ديگران بعد خود ما!» اين، آن روحيه والاست. جهاد آن بزرگوار در ميدانهاي مختلف، يك جهاد نمونه است. در دفاع از اسلام؛ در دفاع از امامت و ولايت؛ در حمايت از پيغمبر؛ در نگهداريِ بزرگترين سردار اسلام، يعني اميرالمؤمنين كه شوهر او بود. اميرالمؤمنين درباره فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها فرمود: «ما اغضبني و لا خرج من امري.(6)» يك بار اين زن در طول دوران زناشويي، مرا به خشم نياورد و يك بار از

دستور من سرپيچي نكرد. فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها با آن عظمت و جلالت، در محيط خانه، يك همسر و يك زن است؛ آن گونه كه اسلام مي گويد. در محيط علم هم يك دانشمند والاست. آن خطبه اي كه فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها در مسجد مدينه، بعد از رحلت پيغمبر ايراد كرده است، خطبه اي است كه به گفته علاّمه مجلسي، «بزرگان فصحا و بلغا و دانشمندان بايد بنشينند كلمات و عبارات آن را معنا كنند!» اين قدر پرمغز است! از لحاظ زيبايي هنري، مثل زيباترين و بلندترين كلمات نهج البلاغه است. فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها مي رود در مسجد مدينه، در مقابل مردم مي ايستد و ارتجالاً حرف مي زند! شايد يك ساعت، با بهترين و زيباترين عبارات و زبده ترين و گزيده ترين معاني صحبت كرده است. آن عبادتش؛ آن فصاحت و بلاغتش؛ آن فرزانگي و دانشش؛ آن معرفت و حكمتش؛ آن جهاد و مبارزه اش؛ آن رفتارش به عنوان يك دختر؛ آن رفتارش به عنوان يك همسر؛ آن رفتارش به عنوان يك مادر؛ آن احسانش به مستمندان، كه وقتي پيغمبر پيرمردِ مستمندي را به درِ خانه اميرالمؤمنين فرستاد كه «برو حاجتت را از آنها بخواه»، فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها تخته پوستي را كه حسن و حسين روي آن مي خوابيدند و به عنوان زيرانداز فرزندان خود در خانه داشت و چيزي جز آن نداشت، به سائل داد و گفت «ببر بفروش و از پول آن استفاده كن!» اين، شخصيت جامع الاطراف فاطمه زهراست. اين، الگوست. الگوي زن مسلمان اين است. زن مسلمان بايد در راه فرزانگي و علم تلاش كند؛ در راه خودسازي معنوي و اخلاقي تلاش كند؛ در ميدان جهاد و مبارزه - از هر نوع جهاد و

مبارزه اي - پيشقدم باشد؛ نسبت به زخارف دنيا و تجمّلات كم ارزش، بي اعتنا باشد؛ عفّت و عصمت و طهارتش در حدّي باشد كه چشم و نظر هرزه بيگانه را به خودي خود دفع كند؛ در محيط خانه، دلارامِ شوهر و فرزندانش باشد؛ مايه آرامش زندگي و آسايش محيط خانواده باشد؛ در دامن پرمهر و پرعطوفت و با سخنان پرنكته و مهرآميزش، فرزندان سالمي را از لحاظ رواني تربيت كند؛ انسانهاي بي عقده، انسانهاي خوش روحيه، انسانهاي سالم از لحاظ روحي و اعصاب، در دامان او پرورش پيداكنند و مردان و زنان و شخصيتهاي جامعه را به وجود آورد. مادر از هر سازنده اي، سازنده تر و باارزشتر است. بزرگترين دانشمندان، ممكن است مثلاً يك ابزار بسيار پيچيده الكترونيكي را به وجود آورند، موشكهاي قارّه پيما بسازند، وسايل تسخير فضا را اختراع كنند؛ اما هيچ يك از اينها اهميت آن را ندارد كه كسي يك انسان والا به وجود آورد. و او، مادر است. اين، آن الگوي زن اسلامي است. دنياي استكباريِ سرشار از جاهليّت، در اشتباه است كه خيال مي كند ارزش و اعتبار زن به اين است كه خود را در چشم مردان آرايش كند تا چشمهاي هرزه به او نگاه كنند و از او تمتّع گيرند و او را تحسين نمايند. بساط آن چيزي كه امروز به عنوان «آزادي زن» در دنيا و از سوي فرهنگ منحطّ غربي پهن شده است، برپايه اين است كه زن را در معرض ديد مرد قرار دهند تا از او تمتّعات جنسي ببرند. مردان از آنها لذّت ببرند و زنها وسيله التذاذ مردان شوند. اين، آزادي زن است؟ كساني كه در دنياي جاهل و غافل و گمراه تمدّن غربي ادّعا مي كنند

طرفدار حقوق بشرند، در حقيقت ستمگران به زن هستند. زن را به چشم يك انسان والا نگاه كنيد، تا معلوم شود كه تكامل و حق او و آزادي او چيست. زن را به عنوان موجودي كه مي تواند مايه اي براي صلاح جامعه با پرورش انسانهاي والا شود نگاه كنيد، تا معلوم شود كه حقّ زن چيست و آزادي او چگونه است. زن را به چشم آن عنصر اصلي تشكيل خانواده در نظر بگيريد؛ كه خانواده اگرچه از مرد و زن تشكيل مي شود و هر دو در تشكيل خانواده و موجوديت آن مؤثّرند، اما آسايش فضاي خانواده، آرامش و سكونتي كه در فضاي خانه است، به بركت زن و طبيعت زنانه است. با اين چشم به زن نگاه كنند تا معلوم شود كه او چگونه كمال پيدامي كند و حقوقش در چيست. از روزي كه اروپاييها، صنايع جديد را به وجود آوردند - در اوايل قرن نوزدهم كه سرمايه داران غربي كارخانه هاي بزرگ را اختراع كرده بودند - و احتياج به نيروي كار ارزان و بي توقّع و كم دردسر داشتند، زمزمه «آزادي زن» را بلند كردند؛ براي اين كه زن را از داخل خانواده ها به درون كارخانه ها بكشانند؛ به عنوان يك كارگزار ارزان از او استفاده كنند، جيبهاي خودشان را پركنند و زن را از كرامت و منزلت خود بيندازند. امروز آنچه كه به عنوان «آزادي زن» در غرب مطرح است، دنباله همان داستان و همان ماجراست. لذا ظلمي كه در فرهنگ غربي به زن شده است و برداشت غلطي كه از زن در آثار فرهنگ و ادبيات غرب وجود دارد، در تمام دوران تاريخ بي سابقه است. در گذشته هم در همه جا به زن ظلم شده است، اما اين

ظلمِ عمومي و فراگير و همه جانبه، مخصوص دوران اخير و ناشي از تمدّن غرب است. زن را به عنوان وسيله التذاذ مردان معرفي كردند و اسمش را «آزادي زن» گذاشتند! درحالي كه به واقع آزادي مردان هرزه براي تمتّع از زن و نه آزادي زن بود. نه فقط در عرصه كار و فعاليت صنعتي و امثال آن، بلكه در عرصه هنر و ادبيّات هم به زن ظلم كردند. شما امروز، در داستانها، در رمانها، در نقّاشيها، در انواع كارهاي هنري نگاه كنيد، ببينيد با چه ديدي به زن نگريسته مي شود؟ آيا جنبه هاي مثبت و ارزشهاي والايي كه در زن هست، مورد توجّه قرار مي گيرد؟ آيا آن عواطف رقيق، آن مهرباني و خوي مهرآميزي كه خداي متعال در زن به وديعه گذاشته است - خوي مادري، روحيه نگهداري از فرزند و تربيت فرزند - مورد توجّه است يا جنبه هاي شهواني و به تعبير آنها عشقي؟ (كه اين تعبير غلط و نادرستي است. اين شهوت است نه عشق!) زن را اين گونه خواستند پرورش و عادت دهند: به عنوان يك موجود مصرف كننده. مصرف كننده دست و دل باز و كارگر كم توقّع و كم طلب و ارزان. اسلام اينها را براي زن ارزش نمي داند. اسلام با كاركردن زن موافق است. نه فقط موافق است، بلكه كار را تا آن جا كه مزاحم با شغل اساسي و مهمترين شغل او، يعني تربيت فرزند و حفظ خانواده نباشد، شايد لازم هم مي داند. يك كشور كه نمي تواند از نيروي كار زنان در عرصه هاي مختلف بي نياز باشد! اما اين كار نبايد با كرامت و ارزش معنوي و انساني زن منافات داشته باشد. نبايد زن را تذليل كنند و او را وادار

به تواضع و خضوع نمايند. تكبر از همه انسانها مذموم است، مگر از زنان در مقابل مردان نامحرم! زن بايد در مقابل مرد نامحرم متكبّر باشد. «(7)فلا تخضعن بالقول»؛ در حرف زدن مقابل مرد نبايد حالت خضوع داشته باشد. اين، براي حفظ كرامت زن است. اسلام اين را مي خواهد و اين الگوي زن مسلمان است. شما ببينيد وقتي زن مسلمان به فطرت و به اصل خود برمي گردد، چه معجزه عظيمي درست مي كند! آن چنان كه در انقلاب ما و در نظام اسلامي ما بحمداللَّه مشاهده شد و امروز هم مشاهده مي شود. ما كجا آن قدرت و عظمت را از زنان ديده بوديم كه امروز از مادران شهدا مي بينيم؟ كجا ما آن فداكاريها را از زنان جوان ديده بوديم، كه با فرستادن همسران محبوبشان به جبهه هاي جنگ، آنها با خاطر آسوده در اين ميدانها باشند؟ اين، عظمت اسلام است كه در چهره زنان انقلابي ما، در دوران انقلاب و امروز، بحمداللَّه آشكار است. تبليغ نكنند كه با حفظ حجاب، با حفظ عفّت، با خانه داري و با تربيت فرزند، انسان نمي تواند كسب علم كند. ما امروز بحمداللَّه چقدر زنان دانشمند و عالم در رشته هاي مختلف در جامعه مان داريم: دانشجويان كوشا و با استعداد و با ارزش، فارغ التّحصيلان سطح بالا، پزشكان ممتاز و طراز بالا! امروز در جمهوري اسلامي رشته هاي گوناگون علمي در اختيار خانمهاست؛ زنهايي كه عفاف و عصمتشان را هم حفظ كردند، طهارت زنانه را هم حفظ كردند، حجاب را هم - به شكل كامل - حفظ كردند، به تربيت فرزند هم به شيوه اسلامي مي رسند، شوهرداري را نيز همان طوري كه اسلام گفته است انجام مي دهند، فعّاليت علمي و سياسي

هم مي كنند. الان در بين شما - مجموع خانمهايي كه اين جا تشريف داريد - عدّه زيادي هستند كه فعّاليتهاي سياسي و اجتماعي دارند؛ آن هم فعّاليتهاي ممتاز و برجسته؛ چه خانمهاي مجرّد، چه خانمهايي كه متأهّلند و همسران آنها افتخار مي كنند و بايد هم افتخار كنند كه زنهايشان در ميدانهاي گوناگون پيشتازند. با روحيه اسلامي و در محيط اسلامي، زن مي تواند به كمال واقعي خود برسد؛ دور از آن هرزگيها، دور از آن تجمّل گراييها و دور از پست شدن و حقيرشدن در مقابل مصرف. من به خانمهاي مسلمان، به خانمهاي جوان و به خانمهاي خانه دار عرض مي كنم: سراغ اين مصرف گرايي كه غرب مثل خوره به جان جوامع دنيا و از جمله جوامع كشورهاي درحال توسعه و كشورهاي رو به پيشرفت و از جمله كشورما انداخته است، نرويد. مصرف بايد در حدّ لازم باشد، نه در حدّ اسراف. خانمهاي كساني كه همسرانشان يا خودشان مسؤوليتهايي در بخشهاي مختلف كشور دارند، بايد از لحاظ دوري از اسراف، نسبت به ديگران الگو باشند. بايد براي ديگران درس باشند و نشان دهند كه شأنِ زن مسلمان بالاتر از اين حرفهاست كه اسير زر و زيور و جواهر آلات و از اين قبيل شود. نمي خواهيم بگوييم اينها حرام است؛ مي خواهيم بگوييم شأن زن مسلمان بالاتر از اين است كه در دوراني كه بسياري از مردم جامعه ما محتاج كمكند، كساني بروند پول بدهند طلا بخرند، زينت آلات بخرند، وسايل زندگي رنگارنگ بخرند و در انواع و اقسام روشها و منشهاي زندگي، اسراف كنند. اسراف، الگوي زن مسلمان نيست. اين، يكي از آن ميدانهايي است كه ما در مقابل دنياي استكباري مدّعي هستيم. من

بارها به گويندگان و مبلّغين قضيه زن عرض كرده ام: اين ما نيستيم كه بايد از موضع خودمان دفاع كنيم؛ اين فرهنگ منحط غرب است كه بايد از خودش دفاع كند. آنچه را كه ما براي زن عرضه مي كنيم، چيزي است كه هيچ انسان انديشمند با انصافي نمي تواند منكر شود كه «اين براي زن خوب است.» ما زن را به عفّت، به عصمت، به حجاب، به عدم اختلاط و آميزش بي حد و مرز ميان زن و مرد، به حفظ كرامت انساني، به آرايش نكردن در مقابل مرد بيگانه - براي آن كه چشم او لذّت نبرد - دعوت مي كنيم. اين بد است؟ اين كرامت زن مسلمان است. اين كرامت زن است. آنهايي كه زن را تشويق مي كنند كه خود را به گونه اي آرايش دهد كه مردان كوچه و بازار به او نگاه كنند و غرايز شهواني خودشان را ارضا كنند، بايد از خودشان دفاع كنند كه چرا زن را تا اين حد پايين مي آورند و تذليل مي كنند؟! آنها بايد جواب بدهند. فرهنگ ما، فرهنگي است كه انسانهاي والا و انديشمند غرب هم آن را مي پسندند و رفتارشان همين طور است. در آن جا هم خانمهاي عفيف و سنگين و متين و زنهايي كه براي خودشان ارزشي قائلند، حاضرنيستند خودشان را براي ارضاي غرايز شهواني بيگانگان و هرزه چشمها وسيله اي قرار دهند. فرهنگ منحط غربي، از اين قبيل زياد دارد. يكي از حرفهايي كه مي زنند، موضوع «حقوق بشر» است. آيا چيزي كه غرب از آن دفاع مي كند حقيقتاً حقوق بشر است؟ آنجا كه حقوق يك ميليارد و اندي مسلمان، با اهانت به مقدّساتشان تضييع مي شود، سردمداران حقوق بشر ساكتند و بلكه

تشويق هم مي كنند! مي بينيد امروز همه دستگاههاي استكباري و نوكران و مزدوران قلم به دست و جيره خوارشان، در دفاع از انسان بي ارزشي كه «آيات شيطاني» را در معرض ديد مردم قرارداد، صف بسته اند؛ همان انسان مرتدّ ملحد، يعني سلمان رشدي. اين، دفاع از حقوق بشر است!؟ چرا آن جا كه دويست ميليون مسلمان هندي، حقوقشان تضييع مي شود و عبادتگاهشان به وسيله مشتي جاهل متعصّب و با تحريك دشمنان اسلام و مسلمين ويران مي شود، از حقوق بشر دم نمي زنند(8)؟! چرا در بوسني هرزگوين كه ميليونها انسان در معرض سخت ترين عقوبتهاي ظالمانه قرار گرفته اند و قتل عام مي شوند و بچه ها مي ميرند و زنها نابود مي شوند و مريضها كشته مي شوند، از حقوق بشر دفاع نمي كنند، يا حداكثر به يك اظهار زباني اكتفا مي كنند؟! اگر به راستي طرفدار حقوق بشرند، چرا اين جاها مرده اند؟! چرا در فلسطين كه يك ملت را از خانه خودش آواره كردند؛ زمينش را غصب كردند و امروز هم به هر مناسبتي فلسطينيها و طرفدارانشان را در لبنان و اردوگاههاي فلسطيني رهانمي كنند و بمباران مي كنند، كساني كه طرفدار حقوق بشرند، ساكت مي نشينند؟ اينها طرفدار حقوق بشرند، يا دروغگو و فريبگرند!؟ حقوق بشر به شيوه فرهنگ غربي، ضدّ حقوق بشر، و حقوق ستمگران بر آحاد بشر است. اين حقوق بشر، حقوق بشر نيست. ما طرفدار حقوق بشريم و اسلام طرفدار حقوق انسان است. هيچ مكتبي به قدر اسلام، ارزش و كرامت انسان را والا نمي داند. يكي از اصول اسلامي كه هميشه در تعريف و معرفي اسلام مطرح شده است، اصلِ «تكريم انسان» است. ما كه منتظر نمي نشينيم غربيها بيايند حقوق بشر را به ما ياد بدهند يا ما را توصيه به حفظ حقوق انسان

كنند! ما خودمان، اوّل طرفدار حقوق انسان هستيم. منتها حقوق انسان در سايه اسلام قابل دفاع مي شود و حقوق انسان به حساب مي آيد. اسلام است كه بااحكام خود - همه گونه احكام: چه احكام قضايي و جزايي، و چه احكام مدني و حقوق عمومي و مسائل سياسي - از حقوق انسانها دفاع كرده است؛ نه آنچه كه در اختيار آنهاست، نه آنچه كه آنها - به فريب - حقوق انسان به حساب آورده اند و اسم گذاري كرده اند. ما طرفدار حقوق بشريم و حقوق بشر را هم دنبال خواهيم كرد. كاري هم به گفته فلان كميسيون سازمان ملل و فلان كميته بين المللي نداريم. ما خودمان، به خاطر دستور اسلام، طرفدار حقوق انسان هستيم؛ چون از اصول اسلام است. منتها چيزي را كه آنها مطرح مي كنند، يك فريب و دروغ مي دانيم. آن از طرفداري شان از حقوق زن، اين از طرفداري شان از حقوق بشر! مستكبرين و مستبدّين و غارتگران عالم و بي اعتنايان به حقوق ملتها و نابودكنندگان منافع ملتهاي ضعيف و اشغالگران سرزمينهاي كشورهاي ضعيف، امروز پرچم به اصطلاح دفاع از حقوق انسان و حقوق زن را دردست گرفته اند! معلوم است كه ملتهاي مسلمان نمي توانند به اينها اعتنا كنند. مهم اين است كه شما زنان مسلمان؛ بخصوص زنان جوان، دختران دانشجو، خانمهايي كه به فعّاليتهاي علمي و اجتماعي و سياسي اشتغال داريد، اين روش اسلامي را با جدّيت و اهتمام كامل دنبال كنيد. تربيت اسلامي و انقلابي زن مسلمان، مايه افتخار و مباهات جمهوري اسلامي است. ما به زنان مسلمان خودمان افتخار مي كنيم. در اين راهپيماييها، وقتي دوربينها مي رود روي چهره خانمهايي كه با حجاب كامل، فرزندانشان را هم در بغل گرفته اند

و در شرايط دشوار به راهپيمايي آمده اند، يا براي اعلام موضع سياسي، يا در نماز جمعه شركت كرده اند و يا براي كار عبادي، سياسي به پاي صندوقهاي رأي رفته اند، براي ما افتخار است. خانمهايي كه در دانشگاهها مراتب عاليه را در راه تحصيل علم به دست آورده اند و يا در كنكورهاي سراسري در رشته هاي گوناگون رتبه اول و دوم شده اند، وقتي در جامعه ما نمود پيدا مي كنند، جمهوري اسلامي سربلند مي شود و افتخار مي كند. اين، افتخاري است براي احكام نوراني اسلام كه در اين دوران، اين گونه مشغول سازندگي است و در جهاني كه از همه طرف امواج تبليغات غلط انحرافي در جريان است، زن مسلمان، با اين شجاعت و استقلال رأي، خودش را مي تواند نشان دهد. اينها از بركاتِ اسلام است. محيط دانشگاهها بسيار مهمّ است. در محيط دانشگاهها، خانمهاي دانشجو و استاد بايد بكوشند روحيه و فرهنگ اسلامي را ترويج كنند. اجازه ندهيد به كساني - اگر خداي نكرده در دانشگاههاي كشور هستند - كه نسبت به حجاب اسلامي يا زنان و دانشجويان دخترِ مسلمان بي احترامي كنند. اجازه ندهيد كه اينها بتوانند افكار فاسد را منتشر كنند. محيط دانشگاه بايد محيط اسلامي باشد؛ محيطي براي رشد انسان طراز اسلام؛ انساني كه الگويش فاطمه زهرا سلام اللَّه عليهاست. و اين، براي آينده كشور فوق العاده مهم است. مخصوصاً بعضي از دانشگاهها، مثل دانشگاه تربيت مدرّس كه در حقيقت يك نهاد انقلابي است، عنايت بيشتري داشته باشند. من هميشه گفته ام: انتظاري كه ما از دانشگاه تربيت مدرّس داريم، حتي از دانشگاههاي ديگر ما بيشتر است. اگر چه امروز بحمداللَّه همه دانشگاهها در زير سايه اسلام فعاليت مي كنند؛ اما دانشگاه تربيت مدرّس، پرورده

اسلام و مولود اسلام و انقلاب و ساخته شده با هدف تربيت استادان و مدرّسين عالي مقام اسلامي است. لذا انتظار از اين دانشگاه، بيشتر از دانشگاههاي ديگر است. توجّه مسؤولين به اين گونه مراكز هم بايد توجّه شايسته و بايسته آنها باشد. اميدواريم كه خداوند متعال شما را مشمول رحمت و عنايت خود قراردهد و وجود مقدس وليّ عصر ارواحنافداه و عجل اللَّه تعالي فرجه، شما را مورد الطاف خود قراردهد و روح مقدّس امام بزرگوارمان از همه شما راضي و شاد باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحار الانوار: ج 14، ص 206. 2) آل عمران: 42. 3) مناقب» ابن شهر آشوب: ج 3، ص 341. 4) علل الشرايع: ج 1، ص 173. بحار الانوار: ج 43، ص 81 و 82. محجة البيضاء: ج 4، ص 208. 5) همان. 6) بحار الانوار: ج 43، ص 134. 7) احزاب: 32 8) اشاره به تخريب مسجد بابري به وسيله هندوهاي متعصّب در تاريخ 15/9/71

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار كارگزاران و قشرهاى مختلف مردم، در روز ولادت حضرت اميرالمؤمنين (ع)

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار كارگزاران و قشرهاي مختلف مردم، در روز ولادت حضرت اميرالمؤمنين عليه السّلام بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً عيد سعيد و مبارك ميلاد مولاي متّقيان را به همه ملت اسلام، بلكه به همه آزادگان جهان، مخصوصاً به ملت شريف ايران و شيعيان آن بزرگوار در هر نقطه عالم و به شما برادران و خواهران تبريك عرض مي كنم. در زندگي اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، اگر مسائل معنوي و ويژگيهايي كه شخصيت روحي آن بزرگوار قائم به آنهاست مورد توجّه قرار گيرد - همچنان كه شخصيت پيغمبر اكرم و هر يك از معصومين عليهم السّلام مورد توجّه قرار مي گيرد - در آن صورت، ذهن بشرو اين ذهنيّت

مادي، قادر بر تصوّر موقعيت آن بزرگوار هم نخواهد بود. ما فقط از دور اشاره اي به شخصيت معنوي و ملكوتي و نوراني آن بزرگوار مي كنيم. البته آن معرفت هم لازم است. نمي شود به بهانه اين كه ما نمي توانيم شخصيت اين بزرگواران را بشناسيم، درباره آنان صحبت نشود، تحقيق نشود و گويندگان نگويند؛ نه. آن، بخش فاخري از كلّ آفرينش است. لذاست كه در روايات هم درباره اين جنبه و اين بُعد يا اين بخش از شخصيت ائمّه عليهم السّلام، مطالب و حرفها و اشاراتي هست كه براي اهل نورانيّت و اهل دل، گوياست. منتها ما و امثال بنده، آن رسايي در انديشه و بينش را در اختيار نداريم كه به آن جذّابيت و درخشندگي چشم بدوزيم. آن بخش ديگر از شخصيت اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، عبارت است از فضايل و امتيازاتي كه ناشي از همين حيات مادّي يا جلوه گاه حيات مادّي او، مثل علم،تقوا، عبادت، شجاعت، دلسوزي و رحم او نسبت به ضعفا و عدل او در حكومت و از اين قبيل ويژگيهاست. يا مسائلي كه نسبت به چنين ويژگيهايي شايد درجه دو محسوب مي شود؛ مثل فصاحت و بلاغت و نثر و شعر و از اين قبيل. اينها را، هر صاحب فكري، به شرط آن كه در اين بخش و اين بُعد تدبّر كند، بابهاي متعدّدي به رويش گشوده خواهد شد. ما مسلمانان، مخصوصاً مواليان اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام؛ يعني شيعيان، حقيقتاً بايد خودمان را موظّف بدانيم كه به اين بخش از حيات اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام هم توجّه كنيم و هم توجّهمان همراه با تعمّق و تدبّر باشد. به اين نكته اكتفا نكنيم كه چنين شخصيتي در تاريخ بود و اين امتيازات

را داشت و ما به او، معناً و قلباً يا ايماناً، متّصليم. كتابها درباره آن حضرت نوشته شده است؛ خيلي هم نوشته اند. شيعه، سنّي، حتي غيرمسلمانان راجع به اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، كتاب نوشته اند و حرف زده اند. چقدر مطلب در زبانهاي ما راجع به آن حضرت رايج است كه بايد روي اينها فكر كنيم! از اينها سرسري نمي شود گذشت. اين، يك وظيفه است. بنده همين طور كه در مجموعه حيات اين بزرگوار مي نگرم، مشاهده مي كنم كه براي وضع امروز ما مسلمانان در جمهوري اسلامي - براي ما ملت ايران كه هميشه خودمان را زير پرچم علي بن ابي طالب عليه السّلام دانسته ايم و ان شاءاللَّه هميشه اين كشور و اين ملت زير پرچم اميرالمؤمنين عليه السّلام، زندگي خواهد كرد - بخصوص براي ما شيعيان، چه از ايران و چه از غير ايران و چه براي مسؤوليني كه در اين كشور مشغول تلاش و مجاهدت و خدمت هستند، دو نقطه از زندگي اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، در اين دوره از حيات ملي ما و در اين برهه از زمان، بايد بيشتر مورد توجّه باشد. البته اين دو نقطه، واقعاً دو فصل از فصول متعدّد زندگي اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام و حقيقتاً دو صفحه از يك كتاب قطور است. اما خود اين دو صفحه هم مهم است. يكي از اين دو صفحه، صفحه عدالت است؛ عدل و دادگري. يكي از بخشهاي زيباي شخصيّت اميرالمؤمنين عليه السّلام، عدل است. ما ملت ايران - همه شيعيان و بخصوص ما مسؤولين - درباره عدل اميرالمؤمنين عليه السّلام، بايد بيشتر فكر كنيم. اميرالمؤمنين عليه السّلام در نهج البلاغه راجع به عدالت بسيار سخن گفته است. آن قدر ماجراي عدالت در زندگي و بيان او برجسته است كه مي شود گفت

كلِ ّ حكومت اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام را تحت تأثير خود قرار داده است. اين نكته براي ما معناي خاصي ندارد؟ صرف اين كه بگوييم از خصوصيات اين بزرگوار يكي هم عادل بودن اوست، كافي است؟ اين، نقطه اي است كه ما بايد روي آن خيلي تدبّر كنيم. نقطه دوم هم زهد است. زهد، يعني بي اعتنايي به دنيا. بي اعتنايي به دنيا به معني بي اعتنايي به تلاش دنيا نيست. چه كسي از اميرالمؤمنين عليه السّلام در دنيا پرتلاش تر بود؟ چه كسي بيشتر از اميرالمؤمنين عليه السّلام، از قدرت بازو، قدم، مغز، جسم، روح، مال و همه نيروهاي خود براي ساختن يك دنياي خوب استفاده كرده است؟ اشتباه نكنيم! بي رغبتي به دنيا، به معناي پشت كردن به تلاش، سازندگي، مبارزه و ساختن جهان به شكل مطلوب نيست. آن زحمتها را بايد كشيد. كسي كه بي رغبت به دنياست، زاهد است؛ يعني همه آن زحمتها را مي كشد، مجاهده مي كند، مبارزه مي كند، خود را در ميدانهاي مبارزه حتّي به خطر هم مي اندازد، تا پاي جان هم پيش مي رود، بازوي او، پاي او، مغز او، جسم او، روح او و دارايي او هم - اگر دارد - در راه ساختن دنياي خوب مصرف مي شود؛ منتها وقتي نوبت برداشتِ شخصي از خزانه دنيا مي رسد، كم برمي دارد. اين، معناي زهد است. پاي شخص او وقتي به ميان آمد و زندگي شخصي او وقتي مطرح شد، حظّ خود را از لذايذ مادّي كم مي كند. اين هم كه كم مي كند نه از اين بابت كه مي خواهد غرايز مادّي را سركوب كند؛ نه. در همان حدّي كه طبيعت انسان است، به طور معمول لذّات و زيباييهاي زندگي را هم مورد استفاده قرار مي دهد؛ اما

نه با ولع و نه مثل يك انسان حريص. از باب مثال، دو نفر بر سر سفره اي مي نشينند. يكي مي خواهد خود را سير كند و بلند شود. لذا هر چه دم دستش باشد مي خورد. نان بود يا خورش، فرقي نمي كند. مقصود اين است كه سدّ جوع كند؛ چون سدّ جوع لازم است. اما هدف نفر دوم، سدّ جوع نيست. نه اين كه نمي خواهد سدّ جوع كند. مي خواهد سدّ جوع كند؛ اما خواهان تنوّع و تلذّذ هم هست. دست مي اندازد به آن طرف سفره، دست مي اندازد جلو ديگران و ظروف غذا را جلو خودش مي كشد تا از همه نوع غذا به بهترين كيفيّت و بيشتر از همه، استفاده كند. اين، همان است كه مذموم است. و امّا، برداشت كم از دنيا و در مقابل، تلاشِ زياد، نقطه دوم در زندگي اميرالمؤمنين عليه السّلام است. خودِ او زاهد بود. به ديگران زهد را مي آموخت و امر مي كرد و خود از همه زاهدتر بود. اين دو نقطه است كه ما بايد به آن توجّه كنيم: عدل علي و زهد علي. در جمهوري اسلامي، عدل يك پيام شخصي نيست؛ بلكه يك نظام اجتماعي است. اين طور نيست كه هر كس فقط در محيط خود، عادلانه رفتار كند. اين كافي نيست. عدل معنايش اين است كه بايد جامعه قائم به قسط باشد. «ليقوم النّاس بالقسط(1).» قانون، عادلانه؛ اجرا، عادلانه؛ نظارت، عادلانه؛ قضاوت، عادلانه؛ تقسيم، عادلانه. اين، خصوصيتي است كه براي جمهوري اسلامي ارزش محسوب مي شود. ما اگر از لحاظ مادّي و سازندگي به كشورهاي پيشرفته دنيا هم برسيم، كافي نيست. امروز كساني كه سرشان در حسابهاي مادّي و محاسباتي و از اين قبيل

است، تا صحبت مي شود، مي گويند: ما مي خواهيم خودمان را مثل فلان كشور بسازيم. البته هركس هم، سليقه و نظري براي خودش دارد. اگر ما ايران را مثل كشورهاي برخوردارِ مادّي ساختيم، اما از عدالت خبري نبود، اين هيچ ارزش ندارد. پيام اسلام، اقامه عدل است. قيام اسلامي در ايران، براي اقامه عدل بود. پيغمبران كه آمدند، براي اقامه عدل و قسط آمدند. بشريّت كه با عطش تمام منتظر امام زمان عج اللَّه تعالي فرجه الشريف است و مي خواهد مهدي موعود بيايد و چشم انتظار آن حضرت است، براي اين است كه او بيايد تا دنيا را از عدل و داد پر كند. اين است آن پيامي كه انقلاب اسلامي براي دنيا دارد و خودش هم متعهّد و متكفّل آن است. اصل قضيه اين است كه اگر ما كم داشته باشيم، اما عادلانه عمل كنيم، به مراتب ترجيح دارد بر اين كه زياد داشته باشيم و غيرعادلانه عمل كنيم. هدف، زياد داشتن نيست. هدف، عدل است. بسياري از كشورها در دنيا وجود دارند كه خيلي ثروتمندند. نگاه كنيد به كشورهاي سرمايه داري دنيا! نگاه كنيد به بعضي از كشورهايي كه سرمايه هاي عظيم الهي در زير خاكهاي آنهاست و حكّامشان بيرون مي آورند و بي محابا مي فروشند و پولهايش را خرج مي كنند! اينها ثروتمندند. كشورهاي سرمايه داري، طبق آنچه كه معمول بين اقتصاديّون است، وقتي سرانه كشوري را محاسبه و ملاحظه مي كنند، خودشان ده برابر كشورهاي متوسّط سرانه دارند. معناي اين چيست؟ آيا معنايش اين است كه همه مردمِ آن كشورها از اين سرانه برخوردارند؟ ابداً معنايش اين نيست! اگر شما در بعضي از كشورهاي سرمايه داري، جلوه هاي ثروت، از جمله كارخانه هاي عظيم، آپارتمانها

و ساختمانهاي سربه فلك كشيده را مي بينيد؛ اگر ثروتهاي زياد و پولهاي افسانه اي را ملاحظه مي كنيد، آيا به اين معناست كه در اين كشورها عدالت وجود دارد؟ خوب؛ معلوم است كه از عدالت خبري نيست! در همين كشورها كساني هستند كه از گرسنگي، از بي دارويي و از نبود مسكن، به شدّت در رنجند و بعضي به دليل همين كمبودها و ناراحتيها، در همان كشورها مي ميرند. ما كه اين را نمي خواهيم! انقلاب كه براي اين نيست! انقلاب براي اين است كه عدالت برقرار شود. البته اين نكته را به شما عرض كنم كه اگر در جامعه اي عدالت باشد، يعني قانون، عادلانه؛ قضاوت، عادلانه؛ اجرا، عادلانه و نظر به آحاد ملت، نظرِ عادلانه باشد، تلاش اجتماعي و اقدام سازنده اقتصادي هم در آن جامعه بهتر خواهد شد و ثروت هم بيشتر به آن جامعه رو خواهد آورد. اما اصلِ قضيه، عدالت است و ما دنبال عدالتيم. من اين را صريحاً عرض مي كنم كه در جمهوري اسلامي، سياستها براساس عدالت تنظيم مي شود. از ابتداي انقلاب همين بوده است و تا هميشه نيز همين خواهد بود. هدف جمهوري اسلامي، تأمين عدالت در جامعه است. مبادا كساني در گوشه و كنار كشور پيدا شوند و تصوّر كنند كه هدف ما عبارت است از افزايش حجم ثروت مادّي! يعني عدّه اي از انواع و اقسام راههاي توليدِ ثروت برخوردار شوند؛ ديگران هم هر طور زندگي كردند، كردند! ما هم دلمان به اين خوش باشد كه سرانه متوسّط كشور را از فلان مقدار به دو برابر، يا توليد كلّ كشور را از فلان ميزان به فلان ميزان رسانده ايم. هرگز چنين نيست! البته

اين شاخصها، در مواردي مي تواند نشان دهنده حركت به سمت عدالت باشد؛ اما هميشه اين گونه نيست. هدف ما، استقرار عدل در جامعه است. ما اين را مي خواهيم. همه كارها براي اقامه عدل، ارزش پيدا مي كند. در جامعه نابرابر، اگر ثروت هم زياد شد، به سود يك قشر و يك گروه از مردم است. اما در جامعه اي كه برابري و عدالت جريان داشته باشد، به سود همه است. البته عدالت، همه جا به معناي «برابري» نيست. اشتباه نشود. عدالت يعني هر چيزي را در جاي خود قرار دادن. اين معناي عدل است. عدالت آن معنايي نيست كه در ذهن بعضي از ساده انديشان و آدمهاي كم عمق وجود دارد. شايد حالا هم خيال كنند كه همه جامعه بايد برداشتِ يكسان داشته باشند. خير! يكي كار بيشتري مي كند، يكي استعداد بيشتري دارد، يكي ارزش بيشتري براي پيشرفت كشور دارد. عدالت يعني برطبق حق عمل كردن، و حقِ ّ هر چيز و هركسي را به او دادن. اين معناي عدالت است و براي جامعه لازم است. هدف اين است كه عدالت حاكم شود. آن وقت اگر جامعه ثروتمند هم بشود، اين ثروت درست تقسيم خواهد شد. مقصودِ حركت اسلامي همين است. خوشبختانه زمينه در كشور ما فراهم است. احكام اسلام در اختيار ماست و ما را به عدالت سوق مي دهد. قانونگذار كه مجلس شوراي اسلامي است، بحمداللَّه از انسانهايي تشكيل شده است كه براي كشور و جامعه دلسوز و طالب و عاشق عدالتند. دولت از عناصري تشكيل شده است كه مشتاق تأمين عدالت در جامعه اند. رئيس جمهور و مدير اجرايي اين كشور كسي است كه هميشه منادي عدالت بوده است. دستگاه

قضايي كشور و عناصر آن نيز همين طور. اينها چهره هاي برجسته اي هستند. در چنين زمينه مناسبي، با اين ملتِ كار آمد و علاقه مند و مشتاق و با اين مسؤولينِ مؤمن و خوب، بايد حركتمان به سمت عدالت باشد. اين، آن شاخص اصلي است. نكته دوم، همان نقطه زهد و ندويدن دنبال دنياي شخصي است. من براي زندگي خودم بايد به قضاوت بنشينم و ببينم آيا دنبال دنياي شخصي خودم هستم يا نيستم؟ هر كدام بايد به حساب خودمان برسيم. وقتي كه در بين مسؤولين و براي مسؤولين صحبت مي شود، كاربرد، كاربردِ شخصي است. يعني هر كدام از مسؤولين كشور بايد سعي و تلاششان اين باشد كه آن چهره زهد اميرالمؤمنين عليه السّلام را در خودشان منعكس كنند. البته زهد علي عليه السّلام، براي ما نه قابل عمل است و نه حتّي قابل درك. ما كه نمي توانيم آن گونه زندگي كنيم! اما پرتوي از آن عدالت و زهد را، شايد بتوانيم داشته باشيم. نه اين كه ما بگوييم نمي توانيم. خود آن بزرگوار گفته است. نه اين كه مانمي توانيم. هيچ كس نمي تواند. حتي بعضي از معصومين عليهم السّلام هم از اين كه بتوانند آن طور كه اميرالمؤمنين عليه السّلام عمل مي كرد، عمل كنند، اظهار عجز كرده اند. بحث بر سر آن گونه عدالت نيست. اما رنگِ ما بايد همان رنگ باشد؛ ولو كمرنگ. روش ما بايد همان روش باشد؛ ولو رقيق. در جهت عكس او كه نبايد حركت كنيم. مسؤولين بايد اين معنا را عملاً به مردم ياد بدهند. چسبيدن به دنيا و دويدن دنبال دنيا، براي يك مسؤول در جمهوري اسلامي، نقص است و به همان معنايي كه عرض شد، يك نقطه منفي است. عكسِ

اين بايد باشد. حكومت كردن و سمَت و منصب در جمهوري اسلامي، نبايد به شكل يك غنيمت نگاه شود. در دنيا، مردم براي اين كه به مناصبي برسند، تلاش مي كنند. هر منصبي هم كه باشد، فرقي نمي كند. از عضويت يا رياست بر يك جمع و سازمان كوچك اداري گرفته، تا رسيدن به رياست يك كشور. چهار سال، پنج سال، شش سال تلاش مي كنند تا به حكومت مي رسند و در اين چند سال مي خواهند نهايت التذاذ را ببرند. تصوّر نكنيد كساني كه در دنيا براي مثلاً رسيدن به رياست جمهوري يا نيل به مقامات عالي تلاش مي كنند، قصد خدمت دارند! خودشان هم مدّعي نيستند. خودِ آنها هم اين ادّعا را ندارند و معتقدند حالا كه ما توانستيم به اين سِمَت برسيم، بايد از التذاذاتش استفاده كنيم. هماني كه اميرالمؤمنين، عليه السّلام، به عامل خود فرمود كه «اين طور نباش و دنيا را و حكم را براي خودت طعمه ندان»(2)، اينها طعمه مي دانند. دنيا براي اينها طعمه اي است كه وقتي به آن رسيدند، بايد با چنگ و دندان از آن بهره برداري كنند و التذاذ ببرند. از پولش، از قدرتش، از نفوذش، از تسهيلاتش، از امكاناتش، حداكثر بهره را ببرند و بخورند و به نزديكان و دوستان خودشان بخورانند. اين، عرف دنياست. امّا در جمهوري اسلامي چه؟ در اين جا اين مسائل بايد به چشم يك مسؤوليت و وظيفه محض تلقّي شود. به عنوان يك كار تلقي شود؛ كاري كه سخت است و هرچه بالاتر مي رود سخت تر هم مي شود. بايد به عنوان يك مسؤوليت و يك تعهّد به آن نگريسته شود. نه اين كه وقتي امكانات پيدا كرديم، آن را براي تهيه

لوازم رفاه شخصي، تشريفات، اسرافها و تجمّلات و غيره، بهترين فرصتها تلقّي كنيم. چه نمايندگي مجلس باشد، چه سِمَتي در دستگاههاي عالي دولتي باشد، چه مسؤوليتهاي بالاي نظامي باشد، چه مسؤوليتهاي بالاي قضايي باشد، تفاوت نمي كند. نبايد به اين امكانات به عنوان يك طعمه و يك غنيمت نگاه شود و بگوييم: «حالا كه رسيديم، پس ديگر بهره برداري كنيم!» همه چيز بايد از روي حق، از روي حساب و با روحيه بي اعتنايي به زخارف دنيا باشد. اگر چنين شد، راه و حركت را آسان خواهد كرد. اميدواريم خداي متعال اين تفضّل را در حقّ ما بكند و به بركت امروز و مولود شريف و بزرگوار امروز، خداوند الطاف و رحمتهاي خود را بر جمهوري اسلامي و بر پديد آورنده اين جمهوري - امام بزرگوار ما - و بر شهداي اين راه نازل فرمايد و همه شما را مشمول بركات و توجّهات وليّ عصر ارواحنافداه قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) حديد: 25. 2) نهج البلاغه: نامه 5. امام عليه السّلام به «اشعث بن قيس» فرماندار آغ ذربايجان نوشت: «وَ اِنَ ّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَه...»

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار قشرهاى مختلف مردم قم

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار قشرهاي مختلف مردم قم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً به همه شما برادران و خواهران كه با اين وضع هوا و جاده هاي دشوار، از شهر قم طي طريق كرديد و تشريف آورديد، خوشامد عرض مي كنم و اميدوارم خداي متعال، شما جوانان هشيار و انقلابي و همه مردم عزيز قم را، مشمول رحمت و فضل و هدايت و كمك خود قرار دهد. اين روز به يادماندني، كه امسال با شهادت يا رحلت زينب كبري سلام اللَّه عليها همراه است، بايد از چند

جهت مورد توجّه قرار گيرد: اوّل اين كه، چنين روزي در تاريخ معاصر، در حقيقت سرآغاز دوره مهمّي از تاريخ انقلاب بود. اين كه قميها، از روحانيان و غيرروحانيان و جوانان و آحاد مردم قم، در صحنه خونين انقلاب پا گذاشتند و مبارزه اي خونين را شروع كردند، چيز كمي نيست، و همين روند بود كه انقلاب را به پيروزي رساند. دوم از اين باب كه شهر قم، حقيقتاً مركز قيام و كانون جوش و خروش انقلابي مردم بوده است و ان شاءاللَّه بايد همواره چنين باشد. اين شهر، چه به خاطر حوزه علميه و چه به خاطر جوانان پرشور و مردم فداكار و انقلابي، مركز و كانون اصلي است. مبارزه، چه در دوران نهضت در سال 41 و چه در اين دوران، از قم شروع شد. اين هم يك جهت ديگر. امّا آن جهتي كه قابل توجّه بيشتري است و بنده راجع به آن مي خواهم مختصري عرض كنم و بر آن تكيه داشته باشم، جهت پيوستگي انقلاب با دين، معارف اسلامي، روحانيت اسلام و كانون علوم دين است. اين، پديده مهمّي است. اگر انقلاب ما يك انقلاب ديني نبود و در رأس آن علماي دين نبودند، به پيروزي نمي رسيد. كما اين كه شورشها و قيامهاي گوناگوني در اين كشور به وجود آمده است؛ اما آن جا كه با دين و علماي دين آميخته نبوده، به جايي نرسيده است. اين انقلاب وقتي هم به پيروزي رسيد، اگر با دين و علماي دين پيوسته نمي شد، بعد از پيروزي شكست مي خورد و دشمنان بر آن غلبه مي كردند. شما ديديد وقتي بعد از پيروزي انقلاب، در هر گوشه از كشور حادثه اي به دست دشمن

درست شد، به دستور رهبر عظيم الشّأن و پيشوا و امام ما رضوان اللَّه تعالي عليه و نفوذ روحانيت و عَلَم دين، فوراً مردم به در آمدند و آتش آن غائله ها را خاموش كردند. حتّي اگر اين مشكل، مشكلي در حد جنگي هشت ساله بود، آن را هم در حقيقت مردم حل كردند. اگر مردم در اين جنگ نبودند و پشت سر دفاع مقدّس قرار نداشتند، اين گونه همراه با سربلندي و پيروزي، تمام نمي شد. پس چون انقلاب انقلابِ ديني است و در رأس آن رهبريِ علماي دين و رهبري ديني قرار دارد، بعد از پيروزي هم دشمن نتوانست آن را شكست دهد. نكته ديگر اين است كه چون انقلاب، ديني است و رهبري علماي دين در اين انقلاب، نقش مهمّي بوده است، دچار انحراف نشده است. اگر غير از اين بود و خوشبين بوديم كه دشمن هم آن را شكست نمي دهد و حادثه اي هم براي پيكره و ظاهر انقلاب پيش نمي آيد، نهايتاً از داخل منحرف مي شد. مثلاً با ابرقدرتها مي ساخت؛ با اين و آن كنار مي آمد و از درون مي پوسيد و شعارهايش از بين مي رفت. چه چيز مانع از بروز چنين مشكلاتي براي انقلاب اسلامي شد؟ مسلماً ديني بودن انقلاب و رهبري علماي دين و رهبري ديني نگذاشت كه انقلاب از مسير صحيح خود منحرف شود؛ كما اين كه در بعضي كشورهاي ديگر هم انقلابهايي شده بود، ولي به مرور منحرف گرديد. مثلاً پيش از اين، در كشور خود ما، انقلاب مشروطيت بود. امّا بعد از پيروزي، هنگامي كه علما را كنار زدند، از مسير منحرف شد و مشروطيت به جايي رسيد كه رضاخان قلدر،فردي كه ضد همه آرمانهاي

مشروطه خواهي بود، به حكومت رسيد. اگر انقلاب اسلامي ما هم تحت رهبري ديني نبود،سرنوشتي چون انقلاب مشروطيت پيدا مي كرد. هر انسان هوشمندي، وقتي توجّه مي كند كه اوّلاً شروع اين نهضت و پيروزي آن، ثانياً بقاي جمهوري اسلامي و مضمحل نشدن آن و ثالثاً مستقيم حركت كردن جمهوري اسلامي و انحراف نشدن آن، به بركت دين و رهبري ديني است، پشت سرِ آن، يك نكته ديگر را هم مي فهمد و آن نكته اين است كه دشمنان انقلاب اسلامي، چه در خارج و چه در داخل، سعي مي كنند دين و رهبري ديني را از اين انقلاب بگيرند. اين، يك امر قهري است. اگر از يك قلعه يا حصار، جواني كارآمد، جانانه دفاع كند، دشمنِ آن قلعه و آن حصار، راه را در اين مي بيند كه زير پاي آن جوان، حفره و گودالي بكَند و او را از بين ببرد. دشمن، هميشه در صدد است تا نيروي دفاع كننده طرف مقابل را نابود كند و از بين ببرد. چون نيروي پيش برنده و دفاع كننده اين انقلاب، عنصر دين و رهبري ديني بوده است، لذا دشمن سعي مي كند اين را از بين ببرد. شما ببينيد بعد از پيروزي انقلاب، چقدر عليه حضور رهبري ديني در انقلاب حرف زدند! اين حرفها مخصوصِ بعد از زمان امام هم نيست. كسي خيال نكند كساني كه با رهبري ديني مخالفت مي كنند، بعد از زمان رحلت امام رضوان اللَّه عليه پيدا شده اند.ابداً! از اوّل پيروزي انقلاب، همه كساني كه از دست اين انقلاب داغدار بودند، با رهبري و هدايت ديني اين انقلاب مخالفت كردند. چرا؟ براي اين كه انقلاب را از پا در آورند. اين،

آن هدفي است كه دشمن نشانه گيري كرده است و باز هم مي كند. هدف دشمنان جهاني - اعم از استكبار و در رأس آن امريكا و ديگر خرده ريزهاي دشمن - در هر نقطه عالم، در مخالفت با انقلاب ما اين است كه با «اسلام» مبارزه كنند. اينها با اسلام مخالفند؛ چون كه اسلام را باعث كوتاه شدن دست غارتگران مي دانند. با اسلام مخالفند. چون اسلام را موجب بريده شدن پاي سگهاي ولگردي مي دانند كه به جان خزائن اين كشور افتاده بودند. با اسلام مخالفند وآن را ضدّ حقوق بشر معرفي مي كنند. هدفشان اين است كه اسلام را از چشمها بيندازند. اين در حالي است كه اسلام پرچمدار حقوق بشر است. حقوق بشر يعني چه؟ آيا فلسطينيهايي كه در اين سرماي زمستان به وسيله صهيونيستهاي خبيث، از خانه و كاشانه خود آواره شده اند، بشر نيستند؟ اينها حقوق ندارند؟ حقوق بشر درباره اينها صادق نيست؟ مگر برجسته ترين ماده منشور عمومي حقوق بشر - كه اين آقايان از آن دم مي زنند - اين نيست كه هر كس در خانه خود آزاد است و حقِ ّ انتخاب مسكن خود را دارد؟ پس چرا در خانه اينها وارد شدند و صاحبان آن را از درون خانه خودشان بيرون كردند؟! مگر فلسطين، خانه فلسطينيها نيست؟ اين حقوق بشر است؟ فلسطينيها بشر نيستند؟ اين جوانان مؤمن كه جرمشان طرفداري از اسلام است، بشر نيستند؟ اين مسلماناني كه در كشور بوسني هرزگوين، از جانشان، از خانه شان، از ميهنشان و از استقلالشان دفاع مي كنند و اين طور زير فشار قرار گرفته اند، بشر نيستند؟ اينها حقوق ندارند؟ كيست كه امروز ترفند و دروغ خباثت آميز مدّعيانِ حقوق بشر را تشخيص

ندهد و درك نكند؟ مي گويند «به بوسني هرزگوين اسلحه نفرستيد، چون آتش جنگ مشتعل مي شود!» اينها مظلومند و روز و شب بر سرشان آتش ريخته مي شود. اكنون كه قدرتهاي جهاني از اينها دفاع نمي كنند، بايد بتوانند ازخودشان دفاع كنند يا نه؟! عدّه اي از مدّعيان صاحب اختياري و آقايي و سروري دنيا، در كسوت رئيس چند كشور، دور هم نشستند و تصويب كردند كه «نبايد به منطقه بوسني هرزگوين اسلحه فرستاده شود»! اين حرفي بي معني، بي منطق و خلاف است. چرا نبايد به آن جا اسلحه فرستاده شود؟ بايد به مظلوم اسلحه بدهند تا از خود دفاع كند. وقتي اين تصميم غلط را گرفتند، ناگهان خبرگزاريها اعلام كردند كه «بعضي از كشورها به صربهاي مخالف و قاتل مردم بوسني هرزگوين اسلحه مي دهند تا مردم بوسني هرزگوين را قتل عام كنند!» پس چرا چنين مسأله اي را از نظرگاهتان دور مي داريد و با آن مقابله نمي كنيد؟ حق كُشي و زورگويي تا اين حد؟ اگر بخواهند چند سلاح به دست مردم مظلوم بوسني هرزگوين بدهند كه مسلمانان مظلوم از خودشان دفاع كنند، فريادشان بلند مي شود كه «منطقه را انباشته از سلاح نكنيد! نگذاريد جنگ ادامه يابد!» اما از طرف ديگر، انواع سلاح و امكانات را براي صربها مي فرستند و حتّي كارشناساني سراغ صربها مي روند و به آنها كمك مي كنند. آيا مسلمانان باز هم حق ندارند يقين كنند كه امروز سياستهاي مستكبرانه دنيا با اسلام مخالف است و با اسلام مبارزه مي كند؟ نسبت به جمهوري اسلامي نيز، همين ديدگاه را دارند. با اسلام مخالفند؛ ضدّاسلام و ضدّ اعتقاد مردمند؛ ضدّ ايمان آزادساز مردمند؛ و علّت مخالفتشان هم واضح است. اگر اسلام بر اين مملكت

حكومت نمي كرد، امروز هم اين مملكت در مشت امريكاييها بود. استفاده مي كردند و مي بردند و مي خوردند و در عوض براي مردم، فساد وارد مي كردند. خيرات مملكت را مي بردند و ثروتهايش را مي چاپيدند؛ كما اين كه دهها سال چاپيدند و بردند. مدّتي انگليسيها چاپيدند و بعد هم امريكاييها وارد شدند. اسلام، مانع چپاولگريهاست؛ لذا با اسلام مخالفند. روحانيت معارض آنهاست؛ لذا با روحانيت هم مخالفند. رهبري ديني مي تواند مردم را به مقابله با اوضاع نابسامان وادار كند؛ لذا با آن هم مخالفند. ما مردم جمهوري اسلامي، بايد هشيار باشيم و بفهميم. نكته قطعي و مسلّم اين است كه امريكا، اروپا و همه، قادر نيستند بر خلاف اراده مردم مسلمان ايران، در مورد اين كشور قدمي بردارند و كاري صورت دهند. شما غالب هستيد؛ شما قدرتمند هستيد؛ شماييد كه علي رغم خواستِ دشمن، توانستيد اسلام و جمهوري اسلامي را حفظ و از آن دفاع كنيد. شما توانستيد توطئه ها را در هم بكوبيد؛ پس قويتر از آنها هستيد. اين، نكته اي مسلّم و قطعي است. اگر بخواهيد قدرتتان باقي بماند، بايد هشيار باشيد؛ همچناني كه تا امروز هم هشياري به درد اين مردم خورده و آنها را نجات داده است. كساني را كه عليه دين و تعاليم ديني و معلّمين راستين دين و علما و بزرگان دين اقدام مي كنند، حرف مي زنند، توطئه مي چينند و سعي در ساقط كردن ارزشهاي آنان دارند، بشناسيد. دشمن را در هر لباسي بايد شناخت. جوانان مسلمان، مثل شما جوانان قم و ساير نقاط كشور كه بحمداللَّه مظهر شور و هيجان اسلامي و شعار همراه با شعور و منطق هستيد، اين شناخت را داريد و خدا را

از اين بابت شكرگزاريم. اتّحاد و اتّفاقتان را محكمتر و مستحكم تر كنيد. انقلاب اسلامي دستاورد بزرگي است و براي جمهوري اسلامي و ملت ايران، بزرگترين ارزش است. پيوند ميان مردم و مسؤولين؛ پيوند ميان آحاد مردم؛ احترام به خدمتگزاران دين؛ احترام به خدمتگزاران كشور و كوشش براي عمق بخشيدن به معارف اسلامي، عواملي است كه دشمن را مأيوس مي كند. اين عوامل و ويژگيهاست كه راه را براي پيشرفت باز مي كند. كشور ما بحمداللَّه سرشار از امكانات بالقوّه اي است كه بايد بالفعل شود. سالها دشمنان ما تلاش كردند اين امكانات را نابود، يا از آنها به نفع خودشان استفاده كنند. سالها تلاش كردند استعدادها را بميرانند. لذا، سالهايي هم طول مي كشد تا همه اينها مجدّداً احيا شود. ان شاءاللَّه آينده روشن و خوبي - از لحاظ مادّي و معنوي - در انتظار ملت عظيم الشّأن ماست. نور اميد را بايد هميشه در دلها زنده نگه داريم. با نور اميد و با تلاش است كه ان شاءاللَّه به سر منزل خواهيد رسيد. البته در اين راه، توجّه و توسّل و دعا و ارتباط با خدا - مخصوصاً از طرف جوانان - نبايد فراموش شود. پيغمبر اكرم صلوات اللَّه وسلامه عليه با آن قدرت ملكوتي، دائم با خداي متعال در حال راز و نياز و توجّه و توسّل بود. توسّل به ولي اللَّه اعظم ارواحنافداه و ارتباط قلبي با آن حضرت، جزو وظايف ماست. اين ايام و لياليِ متبرّك راقدر بدانيم. الان در ماه رجب هستيم؛ ماهي كه روزهاي متبرّكي دارد. از اين ايام استفاده بردن و معنويت را تقويت كردن و با خدا ارتباط برقراركردن و ذكر و دعا و توسّل را اهميت دادن از

وظايف است. تقويت ارتباط خود با خدا؛ تلاش در مسائل دنيايي - اعم از فراگيري علم و دانش و كوشش در راه سازندگي - آگاه بودن از مسائل سياسي و اقتصادي و مهمتر از همه، حفظ آن اميد، عوامل و ويژگيهايي است كه ان شاءاللَّه در آينده - آينده اي نه چندان دور - همه روي زمين را به نور جمهوري اسلامي منوّر خواهد كرد و بشريت را از بركات اسلام برخوردار خواهد ساخت و ملت ايران را - همچنان كه خداي متعال به مسلمانان وعده فرموده است - شاهدِ يكپارچگي و وحدت بشريت در روي زمين قرار خواهد داد. خداوند ان شاءاللَّه به شما توفيق دهد، شما را حفظ كند و زحمات شما مقبول درگاه مقدس ربوبي قرار گيرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

بيانات مقام معظّم رهبرى در ديدار جمعى از قضات و اعضاى دستگاه قضايى

بيانات مقام معظّم رهبري در ديدار جمعي از قضات و اعضاي دستگاه قضايي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً به آقايان محترم و برادران عزيز و مسؤولان يكي از اساسي ترين مسائل كشور و مسائل مردم، كه مورد توجّه شرع مقدس اسلام است خوشامد عرض مي كنم. ثانياً به يكايك شما عزيزان و برادران و مسؤولان «خسته نباشيد» مي گويم؛ چون از دور هم مي شود تشخيص داد كه كار شما، كاري سنگين و مسؤوليتي بزرگ است و حقّاً و انصافاً، ايمانهاي قوي و اراده هاي پولادين و اخلاص لازم است كه بتواند اين همه كار را انجام دهد و اين همه بار را به منزل برساند. خوب است از فرصت اين ايام متبرّك ماه رجب براي توجّه به لزوم تلاش در هر مرحله اي كه هستيم و به هر كاري كه مشغوليم، استفاده كنيم. به طوري كه از ادعيه ماه رجب به دست مي آيد، بنده

گمانم اين است كه اين ماه، مقدّمه اي براي ماه شعبان و بعد ماه رمضان است، اين كه اين سه ماه، فرصتي براي خودسازي در طول سال و تأمين ذخيره و نيروي لازم براي حركت عظيم زندگي و سرنوشت است. «اللهم اهدني هدي المهتدين، و ارزقني اجتهاد المجتهدين.(1)» چنان كه در اين ماه مي خوانيم، دعا كننده از خداي متعال به وسيله اين دعاها درخواست مي كند كه به او نور هدايت بتاباند؛ او را تلاش و اجتهاد و كوشش بياموزد و توفيق آن را به او بدهد - « و لا تجعل لي من الغافلين المبعدين(2).» - و او را از غفلت برحذر دارد. يا در دعاي ديگر اين ماه مي خوانيم: «الّلهم اني اسئلك صبر الشّاكرين لك و عمل الخائفين منك و يقين العابدين لك(3).» اينها بالهايي است كه يك انسان با آنها مي تواند پرواز كند. صبر شكرگزاران، تلاش و عمل خائفان و يقين عبادتگران، ويژگيهايي است كه هم در اين ماه از خدا آنها را مي طلبيم و درخواست مي كنيم و هم از اين ادعيه درس مي گيريم كه در اين ماه بايد اينها را در خودمان فراهم كنيم. شايد در ماه شعبان، بتوانيم با ذخيره اي كه از اين ماه گرفته ايم، آن مناجات(4) پرسوز و گداز و پر مضمون را با نفس حقيقي بخوانيم - نه فقط الفاظ آن را مرور كنيم - و حقيقتاً از دل، با زبانِ آن مناجات با خدا حرف بزنيم، و اگر ان شاءاللَّه اين همه فراهم شد، در ماه رمضان، آماده ورود بر سرِ سفره ضيافت الهي شويم و در اوج قلّه آن ماه، شايسته ورود به ليلةالقدر گرديم. شما برادران عزيز، جزو بهترين كساني هستيد كه

مي توانيد از اين سفره انعام الهي كه در ماههاي رجب و شعبان و رمضان گسترده است، استفاده كنيد. علّت اين است كه در اين ميدان، آن كه تلاش بيشتري مي كند؛ آن كه طهارت و صداقت بيشتري براي خود ذخيره مي كند و آن كه كار بيشتري در مقابل برداشت كمتر ارائه مي دهد، مقرّبتر و موفّقتر است. او بيشتر محل تلألؤ انوار الهي قرار مي گيرد. عنصر قضايي و مرد ميدان قضا، مي تواند اين گونه باشد. اين كه در روايات - همان طور كه جناب آقاي يزدي(5) اشاره كردند - درباره قاضي و برحذر داشتن از قضا، بخصوص از قضاي بدون علم - يا خداي ناكرده همراه با بعضي مسائل منفي - آن همه تأكيد دارد، براي اين نيست كه مردم دنبال قضا نروند و قاضي نشوند و يا از قضا بترسند و به آن نزديك نشوند. اين، مثل همان رواياتي است كه در باب فتوا وارد شده است كه «اجرأكم علي الفتواي، اجرأكم علي النار(6)؛» هر كه بر فتوا جرأت بيشتر مي ورزد، بر آتش بيشتر جرأت مي ورزد؛ يعني خود را در معرض آتش، بيشتر قرار مي دهد. اين، معنايش عظمت منزلت مفتيان در دين است. اين، ارزشگذاري كار آنهاست. در ميزان الهي، هر چه خطر كار بيشتر است، ارزش آن كار برتر و والاتر است. قضا نيز همين طور است. اين كه گفته اند «رجل قضاء بالحق و هو لايعلم، فهو في النار(7)»، فضلاً از آن كسي است كه «قضاء بالباطل و هو لايعلم» و فضلاً از آن كسي است كه «قضاء بالباطل و هويعلم»؛ براي چيست؟ براي اين است كه مرد قاضي بداند باري كه بر دوش گرفته است، چقدر حائز اهميت است؛ چقدر حياتي است و چقدر

در بردن اين بار، بايد گامها را استوار برداشت و درجاي محكم گذاشت و از هر گونه سست انگاري و سهل انگاري و كوتاهي و قصور اجتناب كرد تا اين بار، سالم به منزل برسد. بديهي است كه اين همه تأكيد را براي كاري كوچك نمي كنند. پس، اين، اهميت قضا را به ما نشان مي دهد. در نظام اسلامي، قضا يك مسأله خاص است كه با هر كار ديگري تفاوت دارد. در دستگاههاي قضايي ديگر، به اين نكات يا به بعضي از اين نكات كه در قضاي اسلامي است، توجه نشده است. طبيعت قضا اين است كه در آن، به كار جزئي - نه به كار كلان - يعني به كار فرد و به دعوي رسيدگي مي شود. بديهي است كه در ميان مردم، دعواها حائز سودها و زيانهاي بزرگ است و كساني كه مراجعه كننده و مدّعي يا مدّعي عليه اند، گاهي برايشان مسأله، مسأله مرگ و زندگي، يا در حدود اينهاست. پس بديهي است كه انسانها براي اين كه بتوانند در اين آزمون دشوار پيروز شوند، به هر كاري متشبّث شوند و از تهديد و تطميع و روشهاي گوناگون براي اين كه ميزان را به سود خود بچربانند، استفاده كنند. هدف اين همه تلاش و ترفند كيست؟ اينجا مسأله، مسأله شخص است؛ شخصِ قاضي. قانون در اين جا اهميت كمتري از شخص پيدامي كند. بر خلاف بقيه موارد، كه قانون يا اهميت بيشتري دارد و يا اهميت معادل دارد، اين جا در درجه اوّل، آن شخص است كه تصميم گيرنده است و در درجه دوم، آن نظام و دستگاه است كه اين شخص در آن زندگي مي كند. بناي سازماندهي قضاي اسلامي، بر اين دو نكته

است: تصحيح فرد و تصحيح نظام قضايي. اين، از همه چيز بالاتر است. لذا فرد را عادل انتخاب كرده اند. قاضي بايد عادل باشد. عادل، يعني كسي كه به عمد ممكن نيست گناه انجام دهد. اگر از روي غفلت، از روي اشتباه - به شكل لِمَمْ - گاهي تخلّفي از او صادر شود، اين، فرض ديگري است. اين، غير از كسي است كه تخلّف و گناه برايش كار آساني باشد و بتواند به سمت گناه برود. عادل، اين كار را نمي كند. به چنين شخصي گفته اند قاضي باشد. اين، يك نكته مهمّ است. اين، اهميّت باب قضا را نشان مي دهد. حال براي اين كه همين شخص قاضيِ عادل هم ممكن است در مواردي دچار اشتباه شود، در اسلام سيستمهاي نظارتي و دقّت در كار قضا وجود دارد. در جمهوري اسلامي هم ملاحظه مي كنيد كه طبق قوانين، روشهايي وجود دارد و دستگاههايي براي مراقبت از قاضي هست. مي خواهم عرض كنم: براي اين كه دستگاه قضا سالم و طاهر و مطهّر بماند و در چشم بيگانگان مايه افتخار اسلام باشد، دستگاههاي مراقبتي بايد با شدّت عمل، رفتار و بي اغماض عمل كنند. در جمهوري اسلامي، اين نكته، نكته مهمي است: بايد بي اغماض عمل شود. بايد نسبت به قاضي، دقّت و رعايتي بيش از انسان معمولي كوچه و بازار انجام گيرد؛ حتّي بيش از كاركنان دولت. اگر چه كاركنان دولت هم امناي مردم هستند و نسبت به آنها هم بايد دقّت زيادي انجام گيرد، اما داستان قاضي، داستان ويژه و ديگري است. اين، يك نكته. مطلب بعدي كه عرض مي كنم اين است كه اگر ما در جمهوري اسلامي دستگاههايي داريم كه براي سازماندهي و

قوانينش، از تجربيات يا ابزارهاي ديگران استفاده مي كنيم، اما دستگاه قضايي مان دستگاهي است كه مي توانيم ادّعا كنيم در آن خودكفا هستيم و احتياج به ديگران نداريم. اين دستگاه، به واردات احتياج ندارد. قانون اين دستگاه، قانون شرع مقدّس است. عناصر اين دستگاه بايد كساني عارف به حقوق و قضاي اسلامي باشند؛ كه بحمداللَّه در كشور ما فراوانند. لذا ما، خوشبختانه در دستگاه قضايي، عناصر برجسته و شخصيتهاي عالم و واقف و دانا به احكام ديني و مسائل شريعت اسلامي، كم نداريم. در جمهوري اسلامي تلاش اين دستگاه بايد اين باشد كه به اوج و به سطح اعلا برسد. چرا ما دنبال حدّ اعلي هستيم؟ چون يك ملت حق دارد در همه امور به دنبال حدّ اعلي باشد؛ بلكه براي حركت و تضمين حركت، بايد به دنبال حدّ اعلي باشد تا بتواند حركت كند و به جايي برسد. اگر در همه بخشهاي ديگر، حدّ اعلا يك خيال يا يك آرزوي دور از دسترس يا به هرحال دشوار باشد، در دستگاه قضا بايد طوري تصوّر شود كه مي توانيم زود به آن دسترسي پيدا كنيم. اين گونه بايد فرض كنيم. حدّ اعلي در دستگاه قضايي چيست؟ حدّ اعلي در دستگاه قضايي اين است كه مردم در جامعه احساس كنند كه دستگاه قضا، ملجا مظلومان است. اين، حدّ اعلي است. اگر توانستيم خودمان را به جايي برسانيم كه در سطح جامعه، هر كس احساس كرد به او ظلم شده است، در دلش نوري بدرخشد كه «اگر به دستگاه قضايي مراجعه كنم، حق خود را استنقاذ خواهم كرد»؛ اگر چنين نوري در دل هر مظلوم و مسلوب الحقّي وجود داشته باشد، دستگاه قضا

كامل است. اين، همان بسط عدالت است. اين، همان پيشگيري از جرم است. پيشگيري از جرم شايد در قانون اساسي هم به اين معنا نباشد كه دستگاه قضايي بايد ابزاري به وجود آورد - يا يك دستگاه فرعي به وجود آورد - كه برود جلو جرم را بگيرد. معلوم نيست به اين معنا باشد. البته تفسيرش با افراد خاص و دستگاه خاصي است. انسان اين گونه تصوّر مي كند. لكن پيشگيري از جرم، به همان اجراي عدالت است. «و لكم في القصاص حيوة يا اولي الالباب.(8)» اگر قصاص كرديد، قتل واقع نمي شود. اگر اجراي عدالت به شكل دقيق انجام گرفت، ظلم در جامعه اتّفاق نمي افتد. اگر مجرم كَما هُوَ حَقُّه تعقيب شد و مُرّ حق و عدل درباره او جاري شد، كسي به جرم گرايش پيدا نمي كند. اين، يك امر قهري است. بسط عدالت همين است. پيشگيري ازجرم هم همين است. اينها اهداف و آرزوها و غايات قوّه قضاييّه است و اين غايات، با همين كار قضايي كه شما انجام مي دهيد، تحقّق پيدامي كند و چيز ديگري لازم ندارد. لذا موضوع قضا يعني همان قضاوت كردن، حق را احقاق كردن و دل مظلوم را شادكردن. اين، قضاست؛ كه در دل آحاد مردم، نور اميد برمي افروزد. اگر كسي به دفعات مكرّر، مثلاً به بنده مراجعه كند، در دفعات اوّل با اميد بيشتر مي آيد و اگر پاسخ و عكس العملي نبيند، بتدريج اين اميد كمتر خواهدشد. دفعه دهم، چنانچه حادثه اي براي او پيش آيد، خواهد گفت «چرا به فلاني مراجعه كنم؟ فايده اي ندارد!» نور اميد در او فرو مي ميرد. اين، اوّلِ مصيبت است. نبايد بگذاريم كه نور اميد دلهاي مردم به دستگاه

عظيم عدالت اسلامي، كه مظهر آن قوّه قضاييّه است، خاموش شود. اين هم بسته به آن است كه عدالت را به هر قيمتي كه هست، اجرا كنيم. بنابراين مي توانيم اين را به عنوان يك آروزي عملي، به عنوان چيزي كه از دسترس ما دور نيست، آرزو كنيم و براي آن تلاش كنيم و از خدا بخواهيم كه «و ارزقني اجتهاد المجتهدين.» در اين راه، بتوانيم قوّه قضايّيه را به اين شكل درآوريم. قوّه قضاييّه، به معناي حقيقي كلمه، بايد ملجأ و پناهگاهي باشد براي كساني كه در جامعه به آنها ظلم مي شود. با ظلمِ هر كسي، در هر حدّي و در هر مرتبه اي، برخورد كنيد. آن ظالم هر كه باشد، در هر رتبه اي از رتب و هر درجه اي از درجات قرار داشته باشد، بايد با او برخورد شود. با ظالم بايد برخورد شود. قضاي اسلامي قضايي است كه اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، نسبت به حسّان بن ثابت(9) اِعمال كرد. «حسّان» با شعر و زبان خود، از اميرالمؤمنين دفاع كرده بود. به اميرالمؤمنين گفتند: «او جزو دوستان شماست. او جزو گروه شماست. او در دفاع از شما شعر گفته است؛ جزو مجموعه شماست. حال اگر در ماه رمضان مرتكب كار خلافي هم شده - كه البته كار او ظلم به كسي هم نبوده، بلكه ظلم به نفس خودش بوده است - از وي صرف نظر كنيد!» اميرالمؤمنين فرمود: «من حدِّ الهي را تعطيل نمي كنم!» و حد را بر او جاري كرد. يك عدّه آدمهاي بدجنس كه هميشه در هر جامعه اي هستند و مترصّدند ببينند زخم خوردگان حكومت اسلامي و دستگاه عدالت اسلامي چه كساني هستند تا به سراغ آنها بروند، دور آنها را بگيرند

و دل آنها را با دستگاه عدالت اسلامي و حكومت اسلامي مخالف كنند، در آن عهد هم بودند كه «حسّان» را دوره كردند و گفتند: «ديدي علي بن ابي طالب چگونه با تو، كه اين همه خدمت كرده بودي و اين همه زحمت كشيده بودي، ناسپاسي كرد!» داغش كردند و فرستادندش در دستگاه معاويه و آن وقت بنا كرد عليه دستگاه علوي حرف زدن و شعرگفتن! ما هم از اوّل انقلاب، از اين گونه افراد داشتيم كه «با دستگاه اسلامي» بودند، اما «بر دستگاه اسلامي» شدند. چرا؟ براي خاطر عدالت! اين، افتخار ماست كه كسي به خاطر عدالت ما، با ما بد شود. «اميرالمؤمنين قتل في محراب عبادته لشدّة عدله(10).» افتخار است اگر بتوانيم به اين حالت دست پيدا كنيم. ننگ و سرافكندگي آن جايي است كه خداي ناخواسته كسي با ما به خاطر بي عدالتي مان بد شود. اين است كه انسان از خفّت و هوان آن، در دنيا و آخرت نمي تواند نجات پيداكند. اما اين كه با ما بد شوند كه «چرا حد جاري كرديد؟ چرا ناشايسته را از كار خود بركنار كرديد؟ چرا به شايسته، طبق شايستگي او اهميت داديد؟ چرا تخلّف را از هر كسي، حتّي از نزديكان و اكابر خود نديده نگرفتيد؟» اين بد شدن، مايه افتخار است. اين كه بد نيست. و اين مي شود آن دستگاه قضايي كه نور اميد را در دلها روشن خواهد كرد. وقتي ديدند كه اين دستگاه قضايي رفيق و دوست و قوم و خويش و نزديك و دور نمي شناسد؛ حق و باطل را مي شناسد؛ حق را بلند مي كند و باطل را سركوب مي سازد، هر كسي اميد پيدا مي كند. اين، آن كمال مطلوب قوّه قضاييّه است. در واقع،

در جامعه اسلامي، قوّه قضاييّه همين دو وظيفه را دارد: اجراي حدود الهي، استقرار عدالت. بديهي است استقرار عدالتي كه قوّه قضاييّه مي كند از طريق قضاست؛ والّا دستگاه اقتصادي كشور هم موظّف به استقرار عدالت است؛ دستگاه سياسي نيز همين طور؛ همه دستگاهها نيز همين طور. اين دستگاه، از طريق قضاست كه مي تواند همه جا را سالم كند. من يك وقت عرض كردم: اگر دستگاه قضايي سالم باشد، دستگاههاي ديگر قاعدتاً به سلامت خواهند گراييد؛ چون اگر فاسد بودند، سر و كارشان با دستگاه قضايي خواهد افتاد. دستگاه قضاييِ سالم، دولت را هم سالم مي كند. آحاد مردم را هم سالم مي كند. سوءِحال را به حسن حال برمي گرداند و تغيير مي دهد. اما خداي ناكرده، اگر دستگاه قضايي ناسالم بود، قاعدتاً دستگاههاي ديگر هم به عدم سلامت خواهند گراييد. اگر چه ممكن است در گوشه و كناري، كساني سالم بمانند؛ اما طبيعت قضايا غير از اين خواهد بود. يك مطلب ديگر هم عرض كنم و آن اين است كه، در دستگاه قضايي جمهوري اسلامي، بايد براي ضعفا يك نگاه مؤكّد و يك عطف نظر ويژه وجود داشته باشد. ترديدي نيست كه در مقابل ترازوي عدل، همه يكسانند؛ اما ضعفا غالباً - يا در بسياري از اوقات - دستشان به ترازودار عدالت نمي رسد و زبان گويا ندارند. خيلي فاصله است بين آن متخلّفِ قانوندان كه پيچ و خمهاي قانون را مي شناسد؛ مي فهمد از كجا وارد شود، كجا تندروي كُند، كجا كُند روي كند، كجا لبخند بزند، كجا اخم كند، با هركسي چگونه رفتار كند، كجا را امضا كند و كجا را امضا كند كه گير نيفتد؛ با آن انسان ضعيفي

كه اين پيچ و خمها را بلد نيست. فرق است بين آن كس كه توانايي دارد وكيل زبردستي را به استخدام درآورد تا برايش همه جاده ها را صاف كند، و كسي كه چنين توانايي را ندارد. اينها يكسان نيستند. بله؛ آن جا كه بناي ترازو كردن سخن حق و سخن باطل است، همه يكسانند. اگر دزد بر ديوار خانه كسي نردبان بگذارد، شما نگاه نمي كنيد كه اين خانه، خانه كيست. خانه هر كه باشد، دزد را تعقيب خواهيد كرد. در اين شكّي نيست. اما بالضروره، تفاوت است در رعايتي كه مسؤول و مرجع قضا بايد نسبت به انسان ضعيف بكند: كوزه بي دسته چو بيني، به دو دستش بردار مرد بي برگ و نوا را، سبك از جاي مگير لذا بايد توجّه كرد. غالب عناصر مؤمن و حزب اللّهي و كساني كه در ميدانهاي دفاع از جمهوري اسلامي در خطوط مقدّم قرار گرفتند، جزو دسته دومند. چقدر از جوانان خوب و مؤمن و حزب اللّهي كه در حادثه اي دچار شده اند و حتي گاهي بعضي از مسؤولين جريان قضا هم اعتراف مي كنند و مي گويند «ما مي دانيم كه اين بي تقصير است، لكن دست و بالمان بسته است! روال قانوني! آن طرف زرنگ بوده و طوري حركت كرده كه نمي شود به نفع اين مظلوم كاري انجام داد.» جاي استفاده از علم، اين جاست. بنده طرفدار استفاده از علمِ قاضي نيستم. نه اين كه از جهات اعتبار شرعي، شبهه اي بخواهم بكنم و بحث علمي مطرح سازم؛ نه. ادّعا كرده اند كه اين جزو مختصّات اماميه و اعتبار علم است. كسي هم در اين شبهه نمي كند. بحث علمي نمي خواهيم بكنيم. اما سليقه من اين است كه

قاضي در قضا، هرچه ممكن است كمتر از حجّت علم خود استفاده كند و براي تشخيص عدل، نگاه كند به همين بيّنه و ايمان و طرق شرعيّه. از علم كمتر استفاده كنيم؛ چون خيلي اوقات، انسان در علم اشتباه مي كند. گاهي انسان يك ظنّ و جهل مطلق را خيال مي كند، كه قابل برگشت هم نيست. مواردي را پيش بنده مي آورند؛ چيزهايي را كه قابل علم پيدا كردن نيست. مي بينم قاضي به استناد علم، حكم كرده است. خيلي از حدود جرايمي كه حتّي مجازات اعدام دارد، انسان نگاه مي كند مي بيند قاضي علم پيدا كرده است! چطور ممكن است سرِ اين قضيه به طور معمول، انسان علم پيدا كند؟! امّا قاضي علم پيدا كرده است و كار او هم معتبر است. براي خودش حجّت است و براي ديگران حجّت است. لكن غالباً بايستي كوشش كنيم كه از علم قاضي، در قضاياي مختلف، كمتر استفاده كنيم. اما آن جايي كه انسان مي بيند ظواهر امر طوري ترتيب داده شده است كه به محكوميت ضعيف مي انجامد؛ اين جا، جاي استفاده از علمِ قاضي است. دستگاه قضايي بايد صبغه حمايت از مظلوم داشته باشد؛ همچنان كه در دوره هاي مختلف و در كشورهاي مختلف، دستگاههاي قضايي صبغه هاي مختلفي داشتند. همين اروپاييهايي كه اين قدر به استقلال دستگاه قضايي شان تظاهر مي كنند، در فيلمهايي كه خودشان ساخته اند و در سينماها و سيماي ما نشان داده مي شود، جريان قضا را در كشورهاي اروپايي بازگو مي كنند و همه چيز نشان دهنده آن است كه قاضي به مُرِّ حق عمل نمي كند. مگر كسي از آنچه كه در آن جاها مي گذرد و در طول زمان گذشته است، خبر نداشته باشد؛ ولي ما خبر

داريم كه چه گذشته است و همين حالا هم چه مي گذرد. با وجودي كه تظاهر مي كنند، مي بينيد تاريخ اروپا پر است از داستانها و قضايايي كه نشانگر اين است كه در برهه هايي طولاني از زمان، وظيفه اصلي دستگاه قضا در بسياري از كشورها يا همه كشورهاي اروپايي و غربي، حمايت از طبقه اشراف و صبغه اشرافيگري بوده است. آنها جرايم بزرگ اشراف را ناديده مي گرفتند و جرايم كوچك آحاد مردم را به شديدترين وجه مورد مؤاخذه قرار مي دادند. صبغه دستگاه قضايي ما، بايد نقطه مقابل اين باشد. قدرتمند، قدرت دارد؛ امّا اين ضعيف است كه بايد رعايت مضاعف نسبت به او انجام گيرد. كسي كه نشان داده است براي خدا حاضر است جانفشاني كند و حال در يك واقعه قضايي گير افتاده است و نمي تواند درست حقّانيت خودش را بيان كند - چه برسد به اثبات آن - بايد به او كمك كرد؛ به او بايد نگاه مضاعف كرد؛ به او بايستي رسيد، تا اگر حق است معلوم شود و اگر هم حق نيست كه هيچ. اگر مبطل است و محق نيست، طبق قانون و عدل بايد با او رفتار كرد؛ اما بايد مواظب باشيم كه حق گم نشود و عدل پايمال و فراموش نگردد. اين، جزو افتخارات نظام جمهوري اسلامي خواهد بود. مبادا در گوشه و كناري، قضيه به عكس شود! در سالهاي اوّل انقلاب، دستگاههاي قانوني كه انقلاب آنها را به وجود آورده بود به روستاها رفتند و زمينهايي را كه صاحبانشان سالهاي متمادي آنها را مطرود گذاشته و همزمان با پيروزي انقلاب گريخته بودند، بين مردم تقسيم كردند. در آن زمان به مردم

روستايي سند داده نشد و حال صاحب زمين، مدّعي آمده و سند و بنچاق صد سال پيش يا پنجاه سال پيشِ دوران طاغوت را ارائه مي دهد. اين جا وظيفه دادگاه چيست و چه كار بايد بكند؟ بنده اين را به دستگاه قضايي عرض مي كنم و فقط يك توصيه هم نيست. بنده از دستگاه قضايي مي خواهم كه نگذاريد كساني كه زخم خوردگان و دشمنان انقلابند - و امروز هم چنانچه اندك فرصتي به دست آورند، از آن فرصت براي ضربه زدن به انقلاب استفاده مي كنند - بيايند و بخواهند بافته هاي انقلاب را پنبه كنند. اين، آن صبغه نظام و قضاي اسلامي است. بحمداللَّه قضات متديّن، شجاع، انقلابي و مؤمن در دستگاه قضايي ما فراوانند؛ و بنده هم اين معنا را تصديق مي كنم. نه فقط قضاتي كه بعد از انقلاب آمده اند چنين ويژگيهايي دارند، بلكه پيش از انقلاب هم، قضات شريف، داراي شجاعت اخلاقي و پاكدامن را مي شناختيم. خود من، از نزديك و دور چنين كساني را مي شناختم كه در همان دستگاه قضايي بودند؛ و اين در حالي بود كه دستگاه قضاي دوران طاغوت، با سياست غلط و با مديريّت زشت و ناحق اداره مي شد. آن روز كساني در رأس قضا بودند كه بويي از عدالت اسلامي نبرده بودند و ذرّه اي عواطف انساني و صحيح در آنها وجود نداشت. كساني كه اوّلين پايه هاي دادگستري ايران را گذاشتند و كساني كه پايه هاي قدرت طاغوتي رضاخاني را مشيّد كردند، به جزايشان رسيدند؛ كه «من اعان ظالماً سلطه اللَّه عليه(11)». آنها دستگاه قضا را در خدمت سلطنت پهلوي و در خدمت به اهداف خباثت آميز و ظالمانه رضاخاني درست كردند. در دستگاه رضاخاني

و در كشوري كه در رأس جامعه رضاخان است، مگر عدالت معنا و مفهوم دارد؟ آن دستگاهِ قضايشان بود؛ آن دستگاهِ سياستشان بود؛ آن دستگاهِ اطلاعات و تأميناتشان بود! معني نداشت كه قضا در آن وقت عادلانه باشد! همان برنامه ها و همان روشها، تا آخر دوران پهلوي، در اين كشور بود. اما با وجود آن مديريّت خبيث و فاسد، قضات مؤمن، عادل و شجاعي وجود داشتند كه بعضي به رحمت خدا رفتند، بعضي شايد بازنشسته شدند، بعضي هم هنوز بحمداللَّه در دستگاه قضا حضور دارند و عدّه اي هم بعد از انقلاب به اين دستگاه پيوستند. دستگاه قضايي ما، دستگاهي است كه از لحاظ آدمهاي شايسته، كمبود ندارد. انسانهاي خوب در اين دستگاه فراوانند. قانون هم بحمداللَّه هست. رياست اين دستگاه هم امروز، به فضل الهي، رياست شايسته اي است؛ كه انسان احساس مي كند رضاي خدا در اين است. يك انسان فاضل، برجسته، مجتهد، زجر كشيده در راه انقلاب و نهضت، كتك خورده دستگاه ظلم و تشنه و عاشق عدالت در رأس اين دستگاه قرار دارد. ما چيزي كم نداريم. امروز آن روزي است كه دستگاه قضاوت جمهوري اسلامي بايد يك دستگاه عدالت به معناي واقعي و حقيقي كلمه باشد. نبايد بگذاريم درنگي به وجود آيد. در داخل اين دستگاه، تخلّف را بايد بسيار بزرگ بشماريم. تخلّف در درون دستگاه قضايي، به اعتقاد بنده، تخلّف مضاعف است. «كمثل السفينة تغرق و يغرق اهلها(12).» خود قاضي اگر خداي ناكرده آن چنان باشد، خواهد لغزيد و ديگران را خواهد لغزاند. اين فرق مي كند با كسي كه خودش تنها مي لغزد. اينها با هم متفاوتند. از جمله مواردي كه در دستگاه

قضايي مورد توجّه قرار گيرد، اين است كه بايد مفاهيم اسلامي را به شكل شايسته اي زنده كنيم. امروز دروغگوها در دنيا پرچمهاي حقوق بشر بلند كرده اند و دغلكاران عالم زير اين پرچمها و شعارها پنهان شده اند. حقوق بشر در سايه عدل اسلامي و احكام اسلامي تحقّق پيدا مي كند؛ و در دستگاه قضايي، حقوق بشر بايد هوشيارانه - نه با معيارها و ضابطه هاي دروغيني كه امروز غرب ارائه مي كند؛ بلكه با معيارهاي اسلام - مورد دقّت تمام قرار گيرد. ممكن است در گوشه و كنار جامعه ما، به وسيله آحاد مردم يا به وسيله دستگاهها، مواردي كه از طرف اسلام حقيقتاً حقوق بشر شناخته شده است، نقض شود. بايد دفاع از حقوق بشر، به وسيله قوّه قضاييّه انجام گيرد. اسلام حتي براي مجرمين هم حقوق قائل است. كسي حق ندارد به فردي كه بناست اعدام شود، دشنام بدهد. دشنام چرا؟ مجازات او اعدام است. دشنام اضافه است؛ دشنام ظلم است؛ دشنام هتك حقِ ّ اوست و بايد جلوش گرفته شود. اين، نحوه برخورد با فرد اعدامي است؛ چه برسد به زنداني؛ چه برسد به متّهم تحتِ تعقيب؛ چه برسد به آن كسي كه حتّي تهمت درباره او واضح و ثابت نيست و فقط گماني درباره او هست!بايد حقوق انسان و حقّي كه خداي متعال براي آحاد انسان معيّن كرده است، نسبت به همه افراد و در همه موارد، كاملاً رعايت شود. اميدواريم كه خداوند متعال به شما توفيق دهد كه اين وظايف را انجام دهيد؛ همچنان كه بحمداللَّه تاكنون گامهاي بسيار زيادي برداشته شده است. اميدواريم مسؤولين كشور و دستگاههاي دولتي و مجلس شوراي اسلامي، ان شاءاللَّه موفّق شوند كه وظايف

خودشان را نسبت به اين قوّه - از لحاظ پشتيبانيها و رفع مشكلات مادّي - تا آن حدّي كه در وسعشان هست، انجام دهند. اميدواريم كه زحمات شما مشمول قدرداني وليّ عصر ارواحنافداه و عجل اللَّه تعالي فرجه، قرار گيرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) مفاتيح الجنان؛ ادعيه ماه رجب. 2) همان. 3) همان. 4) منظور معظمٌ له «مناجات شعبانيّه» است. 5) آيت اللَّه محمّد يزدي (رئيس وقت قوّه قضائيّه) 6) . 7) . 8) بقره: 179. 9) حسّان بن ثابت انصاري» از شعراي بزرگ عرب متوفي به سال 50 ه.ق 10) . ؟ 11) . 12) .

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام، به مناسبت عيد مبعث

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام، به مناسبت عيد مبعث بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اين عيد بزرگ را به همه مسلمانان عالم و به ملت عزيز ايران و به شما حضّار محترم تبريك عرض مي كنم. درباره اهميّت اين روز مبارك، اگر كسي بخواهد الفاظ و تعبيرات را به كار گيرد، شايد با هيچ بياني نشود عظمت و اهميّت مبعث را بيان كرد. زيرا الفاظ، در موارد متعدّد، به شكل مكرّر، در معاني مجازي به كار رفته است و اين كشش را ندارد كه انسان بتواند بزرگي اين حادثه را با آنها بيان كند. شايد بشود گفت كه مثلاً بعثت حضرت خاتم الانبيا صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم، حادثه اي است كه با اصل حادثه خلقت انسان بايد مقايسه شود؛ اين قدر با عظمت و مهم است. آنچه براي ما، به عنوان درس و استفاده از اين حادثه و عيد بايد مطرح شود، پيام مبعث در حدّ درك و قدرت استفاده ماست. آنچه كه به طور اجمالي مي شود فهميد و گفت، اين است كه «بعثت نبيّ اكرم در قلمرو

وجود فردي و تحوّل دروني انسان و همچنين در قلمرو حيات اجتماعي انسان و زندگي جمعي، هدفي را مشخّص و معيّن كرده است. در قلمرو وجود فرد - كه اصل هم همين است كه تحوّلي در انسان به وجود آيد - آياتي در كلام اللَّه آمده است. مثل اين آيه شريفه سوره آل عمران: «لقد من اللَّه علي المؤمنين اذ بعث فيهم رسولاً من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة(1).» اين تزكيه و آموختن كتاب و حكمت، همان تحوّل دروني انسان است. انسان براي اين كه به هدف خلقت خود برسد، بايد به هدف بعثت انبيا درباره خود نائل شود. يعني متحوّل گردد؛ درست شود؛ خوب شود و از آلودگيها و پستيها و عيبهاو هواجسي كه در درون انسان است و دنيا را به فساد مي كشاند، نجات پيدا كند. اين، در قلمرو وجود فرد است. بعثت براي اين است. در بياني هم كه فرمودند «بعثت لاتمم مكارم الاخلاق»(2)، باز برگشتش به اين است. «برانگيخته شده ام كه مكرمتهاي انساني را كامل كنم.» يعني تهذيب انسان؛ تزكيه انسان؛ انسان را به حكمت سوق دادن؛ او را از جهالت بساطت عاميانه به فهم و زندگي حكيمانه رساندن. اين، در مقوله فرد و در قلمرو حيات فردي است. در قلمرو حيات اجتماعي، چيزي كه به عنوان هدف معيّن شده است، عدالت اجتماعي است. «ليقوم النّاس بالقسط(3).». «قسط» با «عدل» فرق مي كند. عدل يك معناي عام است. عدل همان معناي والا و برجسته اي است كه در زندگي شخصي و عمومي و جسم و جان و سنگ و چوب و همه حوادث دنيا وجود دارد. يعني يك موازنه صحيح. عدل اين است. يعني

رفتار صحيح؛ موازنه صحيح؛ معتدل بودن و به سمت عيب و خروج از حد نرفتن. اين، معناي عدل است. لكن قسط، آن طور كه انسان مي فهمد، همين عدل در مناسبات اجتماعي است. يعني آن چيزي كه ما امروز از آن به «عدالت اجتماعي» تعبير مي كنيم. اين، غير از آن عدل به معناي كلّي است. انبيا اگر چه حركت كلّي شان به سمت آن عدالت به معناي كلّي است - «بالعدل قامت السّموات و الارض(4)»؛ آسمانها هم با همان اعتدال و عدالت و ميزان بودن سرِ پا هستند - اما آن چيزي كه فعلاً براي بشر مسأله است و او تشنه آن است و با كمتر از آن نمي تواند زندگي كند، قسط است. قسط يعني اين كه عدل، خُرد شود و به شكل عدالت اجتماعي در آيد. «ليقوم النّاس بالقسط.» انبيا براي اين آمدند. بشر نمي تواند در سايه بي عدالتي و رفتار ظالمانه و تجاوز و تعرّض و اتّكاي به قلدري و زور زندگي كند. اين، زندگي نمي شود. اين، جهنّم است. انبيا آمده اند تا از محيط زندگي، بهشتي بسازند. البته اگر به چشم دقيق نگاه كنيم، اين دومي هم كه هدف انبيا در قلمرو زندگي اجتماعي است، مقدّمه اي براي رسيدن انسان به همان هدفي است كه در قلمرو فردي وجود دارد. يعني تحوّل دروني؛ درست شدن و انسانِ صحيح شدن. هر شيئي را شما در دنيا ملاحظه كنيد، شكل صحيحش آن شكلي است كه فايده مطلوب از آن عايد شود. انسان براي اين نيامده است كه به ديگران ضربه بزند، به ديگران حسادت ورزد، همه چيز را براي خود بخواهد، ديگران را محروم كند، از وجود او براي عالم و آدم شرّ صادر

شود، به مسائل كوچك بچسبد و از كمال مطلوبها و آرمانها غافل گردد. براي اينها كه انسان نيامده است! انسان آمده است تا خوب باشد، مفيد باشد، حركت كند و به سمت كمال برود. اگر چنين شد و به سمت كمال حركت كرد و راه او براي خودش و ديگران مفيد بود، آن انسان، تحوّل يافته و مزكّي است. اينها از اهداف بعثت است. آيا امروز كه صدها زبان و حنجره و قلم در سطح دنيا، با پول دستگاههاي استعماري كوشش مي كنند كه عليه معنويّت، دين، اسلام و هر جوشش اسلامي سخن بگويند و وانمود مي كنند كه همين نظم مادّي عالم، همين نظام قلدرانه اي كه بر دنيا حاكم است، همين خوب است و لازم نيست اسلام بيايد و خدشه اي بر اين نظام قلدرانه واردكند، بشريّت از چنان بعثتي مستغني است؟ آيا امروز بشر نمي خواهد خودش را تزكيه كند؟ آيا براي بشريّت عيب نيست كه آحاد بشر، در هر جا كه هستند به فكر اين باشند كه راحتِ خود و رنج ديگران را دنبال كنند؟ براي بشريّت عيب نيست كه آرمانگرايي در ميان آحادش وجود نداشته باشد و همه به همان وضع موجود زندگي خودشان قانع باشند و اگر تكّه ناني دست كسي است، دو دستي آن را بچسبد كه قلدرتري نيايد و از دست او نربايد و خودش به دندان نكشد؟ اين وضعيت دنيا خوب است؟ آيا چنين نظمي و چنين نظام بين المللي اي براي بشريّت، بهشت موعود است؟ نبايد عليه آن، براي اصلاح آن و براي ادب كردن آن هيچ كاري بشود؟ نبايد بشريّت حركتي كند و بعثتي انجام دهد؟ آيا امروز در دنيا، يا لااقل در بخشهاي مهمّي از دنيا،

به معناي حقيقي كلمه، «قانون جنگل» حكمفرما نيست؟ آيا از قسط هيچ خبري هست؟ نگاه كنيد و سرتاسر دنيا و سطح اين كره خاكي را ببينيد. ملاحظه مي كنيد عدّه اي از مردم يك ملت چند ميليوني - بزرگ و كوچك و زن و مرد و بيمار و سالم و همه و همه - به وسيله عدّه اي ديگر جانشان گرفته مي شود؛ خانه هايشان ويران مي شود؛ عِرض و ناموس زنهايشان مورد تجاوز قرار مي گيرد؛ دارو ندارند، غذا ندارند، آسايش ندارند، امنيت ندارند و هيچ تحرّكي هم به معناي واقعي كلمه در دنيا نيست! در حادثه تلخ و گريه آور بوسني هرزگوين، آن عدّه اي كه مردم را مي كوبند، چه دليلي براي اين كار دارند؟ هيچ استدلالي براي اين كار دارند؟ اگر استدلال قومي هم مي داشتند، راهش اين نبود. اگر استدلال ديني هم مي داشتند، راهش اين نبود. اين كه يك ملت را بايد به كل نابود كرد و آحادش را به اردوگاهها كشانيد - كه ديگر هيچ چيزشان محترم نباشد - نشان دهنده توحّش و حكومت حقيقي قانون جنگل نيست؟ اگر آن روز كه صربها به جان مسلمانان بوسني افتادند، از اطراف دنيا - از اروپا، از امريكا، از آسيا و از كشورهاي اسلامي - به صورت جدّي واكنش نشان داده مي شد و مي رفتند آنها را ادب مي كردند؛ نشان دهنده اين بود كه اگر در دنيا انحراف هست، رشد و سلامت هم هست. مي بينيم كه چنين امري اتّفاق نمي افتد. اين، يك مثال بود. مثال ديگر، در همسايگي ما، كشور عراق با سابقه تاريخي است. امروز كساني به عنوان صاحبان و مدّعيان دنيا، وارد خانه اي مي شوند كه متأسّفانه بايد گفت «خانه بي صاحب است»! بمباران مي كنند، مي زنند، مي كشند، آثار فرهنگي

را از بين مي برند، مردم بي گناه را نابود و مقدّسات را پايمال مي كنند. اين كشور، كه امروز قرباني وحشيهاي عالم است، ده برابر كشور آنها سابقه تاريخي و فرهنگي و عظمت باستاني دارد. كشوري ريشه دار است و پانزده، شانزده ميليون يا بيشتر، جمعيت در آن زندگي مي كنند. كشور با فرهنگي است كه از لحاظ سطح فرهنگ انساني هم سطح قابل قبولي دارد. به خاطر چند نفر يا يك گروه انسان ناشايسته و انصافاً شرير كه بر اين كشور حكمفرما هستند، قدرتها به چه مناسبت به خودشان اجازه مي دهند يك كشور و يك ملت را چنين مورد تعرض و تجاوز قرار دهند؟ اين وحشيگري نيست؟ از آنها بايد پرسيد: استدلالتان چيست كه مي گوييد «ما تصميم گرفتيم عراق را ادب كنيم»؟ مگر شما كه هستيد؟ در دنيا، شما را چه كسي بايد ادب كند؟ اگر شما به خودتان حق مي دهيد كه در مسائل جهاني اين طور وارد شويد و به خيال خودتان، بشويد متولّي شوراي امنيت، كه مصوبات شورا را به عمل درآوريد، با اسرائيل چرا آن گونه ايد؟ در مقابل جنايتي كه امروز اسرائيل عليه فلسطينيها انجام مي دهد، چرا چشمتان را بسته ايد؟ اين قانون جنگل نيست؟ اين زورگويي نيست؟ اين دنيا، دنياي متوحّش و جاهلي نيست؟ اين دنيا احتياج به بعثت ندارد؟ امروز دين خدا نيازِ اين مردم نيست؟ اگر دين خدا مورد نياز نباشد، كدام نسخه مي تواند بشر را نجات دهد؟ كدام نسخه مي تواند آن چنان قوي و قدرتمند در دل انسانها و مؤمنين نفوذ كند كه بتوانند در مقابل قدرتهاي گردن كلفت و زورمند دنيا بايستند؟ ببينيد امروز مسلمانان در هر جا كه هستند، چطور مي ايستند! ببينيد جمهوري اسلامي، به خاطر

اين كه به فضل الهي و به قرآن مستظهر است؛ متّكي به خداست و مسؤولين و مردمش به خدا ايمان دارند، چطور در مقابل عربده كشيهاي قلدرهاي دنيا مي ايستد! هيچ عاملي جز دين نمي تواند در مقابل ديوانگيهاي دنياي امروز و قدرتمندان امروز دنيا بايستد. آن بعثت، امروز هم مورد نياز است. بشريّت امروز، هم بايد از درون متحوّل و تزكيه شود و هم نظم اجتماعي اش نظم عادلانه و قسط آميزي گردد. امروز در دنيا قسط نيست، عدالت نيست. ظلم است و دنيا را از ظلم نسبت به ملتهاي مظلوم پر كرده اند. من به شما برادران عزيزي كه مسؤولان جمهوري اسلامي هستيد، يك جمله مي خواهم عرض كنم: شما مي توانيد در مقابل قدرتهاي متّكي به زور قدبرافرازيد؛ مشروط به اين كه با همه وجود، پاي احكام نجاتبخش اسلام و تبعيت از احكام قرآني بايستيد و بي هيچ رودربايستي و بي هيچ ملاحظه از كسي، در اين راه و صراط مستقيم حركت كنيد. آن وقت است كه خوب مي توانيد ايستادگي كنيد. اين درسي است كه اسلام به ما داد. اين درسي است كه امام بزرگوار، بعد از چهارده قرن، با منش و حرفهاي خود به ما آموخت. علاج، اين است. بي دليل هم نيست كه با امام اين قدر دشمن بودند. هنوز هم با جمهوري اسلامي و با پرچم اسلام كه در دست جمهوري اسلامي است، دشمني مي كنند؛ ولي با پرچم اسلام در دست آدمهاي سازشكارِ وابسته و متعلّق به خودشان، هيچ كاري ندارند. از آنها هيچ واهمه اي ندارند، هيچ ترسي ندارند، هيچ ملاحظه اي ندارند و هيچ دشمني اي ندارند. اما با جمهوري اسلامي چرا. با شخصيتهايش هم دشمنند، با ملتش هم دشمنند، با دولتش هم دشمنند، با

رئيس جمهورش هم دشمنند، با مجلسش هم دشمنند، با احكام قضايي و مسؤولين قضايي اش هم دشمنند. با هر چه كه اين نظام را سرِپا نگه مي دارد، دشمنند. حتّي با شعارهاي شما هم دشمنند. آنها شعار امر به معروف و نهي از منكر را تمسخر مي كنند؛ شعار حزب اللّهي گري را تمسخر مي كنند و شما را متّهم مي نمايند. اما حقيقت اين است كه همان امر به معروف و نهي از منكر و همان حركت حزب اللّهي و همان پايبندي به اصول است كه مي تواند در مقابل انحرافها و خطاهاي فاحش دنياي امروز بايستد. هيچ چيز ديگر نمي تواند. ملتها هم اين را مي خواهند. بعثت براي ما عيد است. يعني يك حركت دوباره است. يك حركت نوين است. اين، معناي عيد است. به يادآوردن آن چيزي است كه قرنهاي متوالي از يادهاي ما رفته بود و امروز مسلمين، به بركت اسلام مي توانند حيات دوباره پيداكنند. اگر دولتهاي اسلامي به اسلام متمسّك شوند، ملتها با همه وجود از آنها حمايت خواهندكرد.آن وقت است كه مي توانند در مقابل زورگوييها بايستند. امروز استكبار جهاني، هر كشوري را كه در مقابل او دست به حركتي بزند و منافعش را اندكي مورد ترديد قرار دهد، توقّعش اين است كه همين كاري را كه با عراق كرد بتواند با آن انجام دهد. چه چيزي مانع آنهاست؟ يك ملت زنده؛ يك ملت مقاوم و شجاع و ملتي كه با دولتش همدست باشد. اگر حكّام روسياه عراق مي توانستند ملتشان را با خودشان داشته باشند، اين، سرنوشتشان نمي شد. راه عظمت دنياي اسلام، امروز، برگشت به پيام بعثت است. خداوند به ما توفيق دهد كه بتوانيم در اين راه حركت كنيم و معرفت دين و

معرفت صراط مستقيم و توفيق تزكيه و حركت به سمت قسط اجتماعي را به همه ما عنايت كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 164 2) مكارم الاخلاق / طبرسي: ج 1 ص 36

3) حديد: 25 4) الصّافي: ذيل آيه 7 از سوره الرّحمن

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار سپاه پاسداران ونيروى انتظامى، به مناسبت سوم شعبان

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار سپاه پاسداران ونيروي انتظامي، به مناسبت سوم شعبان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هم متقابلاً اين ميلاد بزرگ و اين عيد متعلّق به همه حق خواهان وظلم ستيزان تاريخ را به شما و جواناني كه حقيقتاً بازماندگان معنوي و حقيقي حسين بن علي عليه السّلام هستيد تبريك عرض مي كنم و اميدوارم خداوند متعال، همه شما برادران عزيز و فرزندان حقيقي حسين بن علي عليه السّلام را در همين خطّ صحيح و مستقيم، باقي بدارد. يك مسأله بسيار مهم در باب ماجراي سيدالشهدا عليه الصّلاةوالسّلام مطرح است كه به نظرمي رسد جاي طرح آن نيز همين جلسه صميمي باشد كه شما پاسداران عزيز در آن گرد آمده ايد. گرچه از دستگاهها و شهرهاي ديگر هم، شايد برادران و خواهراني در اين جلسه حضور دارند؛ اما جلسه متعلّق به شما پاسداران است. اين سؤال، تاريخي يا انساني است و جاي طرحش همين جاست. در زندگي حسين بن علي عليه السّلام، يك نقطه برجسته، مثل قلّه اي كه همه دامنه ها را تحت الشّعاع خود قرارمي دهد، وجود دارد و آن عاشوراست. در زندگي امام حسين عليه السّلام، آن قدر حوادث و مطالب و تاريخ و گفته ها و احاديث وجود دارد، كه اگر حادثه كربلا هم نمي بود، زندگي آن بزرگوار مثل زندگي هريك از ائمّه ديگر، منبع حِكَم و آثار و روايات و احاديث بود. اما قضيه عاشورا آن قدر مهم است كه شما از زندگي آن بزرگوار، كمتر فراز

و نشانه ديگري را به خاطر مي آوريد. قضيه عاشورا هم آن قدر مهم است كه به زبان اين زيارتي كه امروز - روز سوم - وارد است، يااين دعايي كه امروز وارد است، درباره حسين بن علي عليه السّلام، چنين آمده است كه «بكته السماء و من فيها والارض و من عليها ولمّايطألا بتيْها». هنوز پا به اين جهان نگذارده، آسمان و زمين بر حسين عليه السّلام، گريستند. قضيه اين قدر حائز اهميت است. يعني ماجراي عاشورا و شهادت بزرگي كه در تاريخ بي نظير است، در آن روز اتّفاق افتاد. اين، جرياني بود كه چشمها به آن بود. به راستي اين چه قضيه اي بود كه از پيش تقدير شده بود؟ «الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته.(1)» قبل از اين كه حسين بن علي عليه السلام چهره بنمايد، با شهادت ناميده و خوانده مي شد. به نظر مي رسد كه در اين جا رازي وجود دارد، كه براي ما آموزنده است. البته در باب شهادت حسين بن علي عليه السّلام، بسيار سخن گفته شده است - سخنان خوب و درست - وهر كس به قدر فهم خود، از اين ماجرا چيزي فهميده است. بعضي او را به طلب حكومت محدود كردند؛ بعضي او را در قالب مسائل ديگر كوچك كردند و بعضي هم ابعاد بزرگتري از او را شناختند و گفتند و نوشتند؛ كه آنها را نمي خواهم عرض كنم. مطلبي كه مي خواهم عنوان كنم، اين است كه خطراتي كه اسلام را به عنوان يك پديده عزيز تهديد مي كند، از قبل از پديد آمدن و يا از آغاز پديد آمدنش از طرف پروردگار، پيش بيني شده است و وسيله مقابله با آن خطرات هم ملاحظه شده و در خودِ اسلام و در خودِ اين مجموعه، كار گذاشته

شده است. مثل يك بدن سالم، كه خداي متعال قدرت دفاعي اش را در خودِ آن كار گذاشته است، يا مثل يك ماشين سالم، كه مهندس و سازنده آن، وسيله تعميرش را با خود آن همراه كرده است. اسلام يك پديده است و مثل همه پديده ها، خطراتي آن را تهديد مي كند و وسيله اي براي مقابله لازم دارد. خداي متعال اين وسيله را، در خودِ اسلام گذاشت. امّا آن خطر چيست؟ دو خطر عمده، اسلام را تهديد مي كند كه يكي خطر دشمنان خارجي و ديگري خطراضمحلال داخلي است. دشمن خارجي يعني كسي كه از بيرون مرزها، با انواع سلاحها، موجوديّت يك نظام را با فكرش و دستگاه زيربناييِ عقيدتي اش و قوانينش و همه چيزش هدف قرار مي دهد، كه شما در مورد جمهوري اسلامي، اين را به چشم ديديد و گفتند كه «ما مي خواهيم نظام جمهوري اسلامي را از بين ببريم». دشمناني بودند از بيرون، و تصميم گرفتند كه اين نظام را از بين ببرند. از بيرون يعني چه؟ نه از بيرون كشور. از بيرون نظام؛ ولو در داخل كشور. دشمناني هستند كه خودشان را از نظام، بيگانه مي دانند و با آن مخالفند. اينها بيرونند. اينها غريبه اند. اينها براي اين كه نظامي را نابود كنند و از بين ببرند، تلاش مي كنند. با شمشير، با سلاح آتشين، با مدرنترين سلاحهاي مادّي، و با تبليغات و پول و هرچه كه در اختيارشان باشد. اين، يك نوع دشمن است. دشمن و آفت دوم، آفتِ «اضمحلال دروني» است. يعني در درون نظام، كه اين مال غريبه ها نيست؛ اين مالِ خوديهاست. خوديها ممكن است در يك نظام، بر اثر خستگي، بر اثر اشتباه در

فهم راه درست، بر اثر مغلوب احساسات نفساني شدن و بر اثر نگاه كردن به جلوه هاي مادّي و بزرگ انگاشتن آنها، ناگهان در درون، دچار آفت زدگي شوند. اين، البته خطرش بيشتر از خطر اوّلي است. اين دو نوع دشمن - آفت بروني و آفت دروني - براي هر نظامي، براي هر تشكيلاتي و براي هر پديده اي وجود دارد. اسلام براي مقابله با هر دو آفت، علاج، معيّن كرده و جهاد را گذاشته است. جهاد، مخصوص دشمنان خارجي نيست. «جاهدالكفّارو المنافقين(2).» منافق، خودش را در درون نظام قرار مي دهد. لذا با همه اينها بايد جهاد كرد. جهاد، براي دشمني است كه مي خواهد از روي بي اعتقادي و دشمني با نظام، به آن هجوم بياورد. همچنين، براي مقابله با آن تفكّك داخلي و از هم پاشيدگي دروني، تعاليم اخلاقي بسيار با ارزشي وجود دارد كه دنيا را به طور حقيقي به انسان مي شناساند و مي فهماند كه «اعلموا انما الحيوة الدنيا لعب ولهووزينة و تفاخر بينكم و تكاثر في الاموال والاولاد(3)» تا آخر. يعني اين زر و زيورها، اين جلوه ها و اين لذّتهاي دنيا اگرچه براي شما لازم است؛ اگرچه شما ناچاريد از آنها بهره ببريد؛ اگرچه زندگي شما وابسته به آنهاست و در اين شكّي هم نيست و بايد آنها را براي خودتان فراهم كنيد؛ اما بدانيد كه مطلق كردن اينها و چشم بسته به دنبال اين نيازها حركت كردن و هدفها را به فراموشي سپردن، بسيار خطرناك است. اميرالمؤمنين عليه السّلام، شير ميدان نبرد با دشمن است و هنگامي كه سخن مي گويد آدم انتظار دارد نصف بيشتر سخنان او راجع به جهاد و جنگ و پهلواني و قهرماني باشد؛

اما وقتي در روايات و خطب نهج البلاغه او نگاه مي كنيم، مي بينيم اغلب سخنان و توصيه هاي آن حضرت راجع به زهد و تقوا و اخلاق و نفي و تحقير دنيا و گرامي شمردن ارزشهاي معنوي و والاي بشري است. ماجراي امام حسين عليه السّلام، تلفيق اين دو بخش است. يعني آن جايي كه هم جهاد با دشمن و هم جهاد با نفس، در اعلي مرتبه آن تجلّي پيدا كرد، ماجراي عاشورا بود. يعني خداي متعال مي داند كه اين حادثه پيش مي آيد و نمونه اعلايي بايد ارائه شود و آن نمونه اعلي الگو قرار گيرد. مثل قهرمانهايي كه در كشورها، در يك رشته مطرح مي شوند، و فرد قهرمان، مشوّق ديگران در آن رشته از ورزش مي شود. البته، اين يك مثال كوچك براي تقريب به ذهن است. ماجراي عاشورا عبارت است از يك حركت عظيمِ مجاهدت آميز در هر دو جبهه. هم در جبهه مبارزه بادشمن خارجي و بروني؛ كه همان دستگاه خلافت فاسد و دنياطلبانِ چسبيده به اين دستگاه قدرت بودند و قدرتي را كه پيغمبر براي نجات انسانها استخدام كرده بود، آنها براي حركت در عكس مسير اسلام و نبيّ مكرّم اسلام صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم مي خواستند، و هم در جبهه دروني، كه آن روز جامعه به طور عموم به سمت همان فساد دروني حركت كرده بود. نكته دوم، به نظر من مهمتر است. برهه اي از زمان گذشته بود. دوران سختيهاي اوليه كار طي شده بود. فتوحاتي انجام شده بود. غنايمي به دست آمده بود. دايره كشور وسيعتر شده بود. دشمنان خارجي، اين جا و آن جا سركوب شده بودند. غنايم فراواني در داخل كشور به جريان افتاده بود. عدّه اي پولدار شده بودند و عدّه اي در

طبقه اشراف قرار گرفته بودند. يعني بعد از آن كه اسلام، اشرافيّت را قلع و قمع كرده بود، يك طبقه اشراف جديد در دنياي اسلام به وجود آمد. عناصري با نام اسلام، با سمَتها و عناوين اسلامي - پسر فلان صحابي، پسر فلان يار پيغمبر، پسر فلان خويشاوند پيغمبر - در كارهاي نا شايست و نامناسب وارد شدند، كه بعضي از اينها، اسمهايشان در تاريخ ثبت است. كساني پيدا شدند كه براي مهريه دخترانشان، به جاي آن مهرالسّنه چهارصدوهشتاد درهمي كه پيغمبراكرم صلي اللَّه عليه وآله وسلّم و اميرالمؤمنين عليه السّلام و مسلمانان صدراسلام مطرح مي كردند، يك ميليون دينار؛ يك ميليون مثقال طلاي خالص قرار دادند! چه كساني؟ پسران صحابيهاي بزرگ، مثلاً مصعب بن زبير و از اين قبيل. وقتي مي گوييم فاسد شدن دستگاه از درون، يعني اين. يعني افرادي در جامعه پيدا شوند كه بتدريج بيماري اخلاقي مسري خود - دنيازدگي و شهوت زدگي - را كه متأسفانه مهلك هم هست، همين طور به جامعه منتقل كنند. در چنين وضعيتي، مگر كسي دل و جرأت يا حوصله پيدامي كردكه به سراغ مخالفت با دستگاه يزيدبن معاويه برود؟! مگر چنين چيزي اتّفاق مي افتاد؟ چه كسي به فكر اين بود كه با دستگاه ظلم و فساد آن روز يزيدي مبارزه كند؟ در چنين زمينه اي، قيام عظيم حسيني به وجود آمد، كه هم با دشمن مبارزه كرد و هم با روحيه راحت طلبيِ فسادپذيرِ روبه تباهيِ ميانِ مسلمانانِ عادّي و معمولي. اين مهم است. يعني حسين بن علي عليه السّلام، كاري كرد كه وجدان مردم بيدار شد. لذا شما مي بينيد بعد از شهادت امام حسين عليه السّلام، قيامهاي اسلامي يكي پس از ديگري به وجود آمد. البته سركوب شد؛ امّا مهم اين

نيست كه حركتي از طرف دشمن سركوب شود. البته تلخ است؛ اما تلختر از آن، اين است كه يك جامعه به جايي برسد كه در مقابل دشمن، حالِ عكس العمل نشان دادن پيدا نكند. اين، خطرِ بزرگ است. حسين بن علي عليه السّلام، كاري كرد كه در همه دورانهاي حكومت طواغيت، كساني پيدا شدند و با اين كه از دوران صدراسلام دورتر بودند، اراده شان از دوران امام حسن مجتبي عليه السّلام، براي مبارزه با دستگاه ظلم و فساد بيشتر بود. همه هم سركوب شدند. از قضيه قيام مردم مدينه كه به «حَرّه» معروف است، شروع كنيد تا قضاياي بعدي و قضاياي توّابين و مختار، تا دوران بني اميّه و بني عبّاس، مرتّب در داخل ملتها قيام به وجود آمد. اين قيامها را چه كسي به وجود آورد؟ حسين بن علي عليه السّلام. اگر امام حسين عليه السّلام قيام نمي كرد، آيا روحيه تنبلي و گريز از مسؤوليت تبديل به روحيه ظلم ستيزي و مسؤوليت پذيري مي شد؟ چرا مي گوييم روحيه مسؤوليت پذيري مرده بود؟ به دليل اين كه امام حسين عليه السلام، از مدينه كه مركز بزرگزادگانِ اسلام بود، به مكه رفت. فرزند عباس، فرزند زبير، فرزند عمر، فرزند خلفاي صدراسلام، همه اينها در مدينه جمع بودند و هيچ كس حاضر نشد در آن قيام خونين و تاريخي، به امام حسين عليه السلام كمك كند. پس، تا قبل از شروع قيام امام حسين عليه السلام، خواص هم حاضر نبودند قدمي بردارند. اما بعد از قيام امام حسين عليه السلام، اين روحيه زنده شد. اين، آن درس بزرگي است كه در ماجراي عاشورا، در كنار درسهاي ديگر بايد بدانيم. عظمت اين ماجرا اين است. اين كه «الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته»؛ اين كه از قبل از ولادت آن بزرگوار «بكته السماء و

من فيها والارض و من عليها»؛ حسين بن علي عليه السلام را در اين عزاي بزرگ مورد توجّه قرار دادند و عزاي او را گرامي داشتند و به تعبير اين دعا يا زيارت، بر او گريه كردند، به اين خاطر است. لذا شما امروز وقتي نگاه مي كنيد، اسلام را زنده شده حسين بن علي عليه السلام مي دانيد. او را پاسدارِ اسلام مي دانيد. تعبير «پاسدار» تعبير مناسبي است. پاسداري، آن وقتي است كه دشمن وجود دارد. اين دو دشمن - دشمن خارجي، و آفت اضمحلال دروني - امروز هم وجود دارد و شما پاسداريد. مبادا گمان شود كه دشمن در خواب است! مبادا گمان شود كه دشمن از دشمني منصرف است! چنين چيزي ممكن نيست. دشمن ممكن است روزي نتواند دشمني كند؛ كه البته آن روز بلاشك براي نظام جمهوري اسلامي خواهد رسيد. كما اين كه در همين دوران خودمان هم ملاحظه مي كنيد و مي بينيد كه دشمنان همين حالا هم خيلي از دشمنيها را نمي توانند بكنند. البته خباثتهايي مي كنند؛ اما ان شاءاللَّه روزي خواهد رسيد كه همين خباثتهاي سياسي و تبليغاتي و اقتصادي و غيره را هم نتوانند بكنند. مثلاً فرض بفرماييد كه برخي مايحتاج را كه مورد نياز جمهوري اسلامي است به ما نمي فروشند؛ امّا روزي كه جمهوري اسلامي خودش آن مايحتاج را تهيه كند يا چيزي را متقابلاً تهيه كند كه آنها به آن محتاجند، ديگر خطر از بين رفته است. امروز شما مي بينيد كه دهها تلويزيون و راديو و خبرگزاري، عليه جمهوري اسلامي سخن پراكني مي كنند. امّا روزي كه صداي جمهوري اسلامي آن قدر قوي شود كه اقطار عالم را بپوشاند، اين تبليغات هم اثري نخواهد داشت، يا حتّي ديگر تحقّق

نخواهد پذيرفت. پس، دشمن هست. نبايد گمان كرد كه دشمن نيست يا خواب است. دشمن، بيدار است و منتظر كه ما غفلت كنيم تا ضربه را بزند. البته دشمن، از هر دو نوع دشمني استفاده مي كند: هم مي خواهد ما را از لحاظ نظامي يا سياسي يا اقتصادي يا تبليغاتي شكست دهد، هم نوع دوم ضربه را بزند. اگر اراده ما ضعيف شد و خداي نخواسته از درون تباه شديم، ضربه خواهيم خورد. لذا، دشمن سعي مي كند اراده ما را ضعيف كند. من مي بينم امروز بسياري از تبليغاتي كه انجام مي گيرد، براي اين است كه اراده جوانان ما را ضعيف كنند. اراده شما جوانان مؤمن را در ميدانهاي نبرد و در دوران پيشرفت و مبارزات انقلابي ديدند و مي خواهند آن را ضعيف كنند. بايد مراقب باشيد. همه بايد مراقب باشند. مسؤولين هم بايد مراقب باشند. مسؤولين تبليغاتي هم بايد مراقب باشند. نويسندگان و گويندگان هم بايد مراقب باشند. اين طور نباشد كه نويسنده اي، برطبق سليقه و مذاق خود، مطلبي بنويسد كه معناي آن اين باشد كه جمهوري اسلامي از آرمانهاي خودش دست كشيده و امروز ديگر بنا دارد با دشمن سازش كند! چرا چنين حرفي را، ولو مذاق و سليقه شخصي اوست، بر زبان بياورد يا بر قلم جاري كند؟ سليقه كسي اين است؛ باشد. منتها نظام جمهوري اسلامي، روالي و سياست و حركتي دارد. حركت عمومي نظام كه تابع سليقه زيد و عمرو نيست. اين نظام، نظام انقلابي و اسلامي است و به طور قاطع، با دشمنان اسلام و انقلاب و با دشمنان مستكبر و كساني كه در طول مدّت عمر جمهوري اسلامي به آن ضربه

زدند، هميشه قهر است و هيچ وقت با آنها آشتي نخواهد كرد. بعضي ازروي كج سليقگي حرفي مي زنند. حتّي گاهي ممكن است در يك جمع كوچك هم كسي حرفي بزند؛ منتها از زبان بعضي اشخاص منتشر شود. آن گاه جوان ما، برادر مؤمن ما و پاسدار يا بسيجي مخلص ما كه همه زندگي اش را در راه اهداف انقلاب گذاشته است، چه حالي پيدا مي كند؟ جواناني هستند كه فرصت تحصيل را در ميدان جنگ گذاشتند؛ فرصت كاسبي را در ميدان جنگ گذاشتند؛ فرصت رفيق بازي را در ميدان جنگ گذاشتند؛ فرصت التذاذات جواني را - اگر اهلش بودند - در ميدان جنگ گذاشتند و هشت سال، نُه سال در ميدان نبرد، نه وقت تحصيل و نه وقت كاسبي كردن و نه وقت ثروت اندوزي پيداكردند. براي خاطر خدا، براي حفاظت از انقلاب و حفظ آرمانها و شعارهايي كه امام در اختيار انقلاب گذاشته بود، عمرشان را صرف كردند. حالا، همين جوانان ناگهان ببينند كه آقايي از گوشه اي برخاسته است، ريشي مي جنباند و اظهار نظري مي كند كه خوب است ما برويم با فلان مستكبر و با فلان دشمن - به تعبير امام «بافلان گرگ» - آشتي كنيم و در فكر ارتباطات باشيم! اين چه حرفي است؟! شما حرف خودت را براي خودت نگهدار و حرف نظام را بگذار براي كساني كه مسؤولند حرف نظام را بيان كنند. من بارها عرض كرده ام، الان هم عرض مي كنم كه نظام جمهوري اسلامي، با دشمنان انقلاب، هرگز دلش صاف نخواهد شد. نگويند كه ما امروز به فنآوري فلان جا يا علم فلان جا احتياج داريم. من عرض مي كنم كه اگر دشمن درصدد دشمني و ضربه زدن

است، فنآوري و علم را با روي خوش نشان دادن و لبخند زدن، به شما نخواهد داد. دشمن، آنچه را كه مورد نياز شماست، آن وقتي به شما خواهد داد كه در درون خودتان نشان بدهيد مي توانيد با استغناي از او، زندگي را پيش ببريد. اگر اين را نشان داديد، درها به روي شما باز خواهد شد. امّا اگر نشان داديد كه چشمتان به دست اوست، بدانيد درها به روي شما بسته خواهد ماند. روزي بر ما گذشت كه به ما سيم خاردار هم نمي فروختند! خيليها خبر ندارند كه ما چه دورانهايي را گذرانديم. روزي بر ما گذشت كه سبكترين و كم ارزشترين سلاحها و مهمّاتشان را به ما نمي فروختند و ما هم نداشتيم. دولت شوروي سابق، نه تنها به ما سلاح نمي فروخت، بلكه آنچه را هم كه از جاي ديگرخريده بوديم و مي خواستيم از خاك شوروي عبور دهيم و به داخل كشورمان بياوريم، اجازه نمي داد! چه چيز؟ سلاح اتمي را؟ سلاحهاي پيچيده را؟ خير! چيزي درحدِّ سيم خاردار را! يك روز چنين بود. يك روز ديگر هم دولتهايي پشت گردن هم صف كشيدند كه مابه شما فلان سلاح و فلان سلاح و فلان سلاح پيچيده را مي فروشيم. آن وقت ما گفتيم: «بايد انتخاب كنيم. ما از همه نمي خريم!» اين روز را هم گذرانديم. آن روزي كه نداشتيم - آنها هم مي دانستند نداريم - آن وضعيت بود. امّا روزي كه جوان ما از درون خود جوشيد؛ استعدادها زنده شد؛ كارگاهها به راه افتاد و همه فهميدند كه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي يك مجموعه هيأتي نيست كه يك مشت بچه هايي كه جايي نداشته اند در آن جمع شده و تفنگ به

دست گرفته اند، وضع عوض شد. اين را فهميدند كه سپاهي ما، اگر در ميدان جنگ رزمنده خوبي است، در ميدان علم هم آزمايشگر و سازنده و مخترع خوبي است. هنگامي كه سپاه ما به نوعي، ارتش ما به نوعي، جهاد سازندگي ما به نوعي، و دستگاههاي ديگر ما به نوعي، از اطراف راه افتادند و در صحنه استعدادهاي خود حركت كردند، آن وقتْ دنيا هم پاره هاي جگر خودش را كه به ما نمي داد، روي دست گرفت و به سراغ ما آمد كه مشتري پيدا كند! ملت ما به اين كه برود پيش كسي التماس كند و به او رشوه بدهد تا چيزي بگيرد، احتياج ندارد. ما به اين احتياج نداريم. ملت ما بايد با استعدادهاي خود، با نيروهاي دروني خود و با تواناييهاي مادّي و بشري خود، روي پاي خود بايستد، كه بحمداللَّه، تا امروز هم ايستاده است. بحمداللَّه مسؤولين كشور، اين حالت را تشويق كردند. دولت، رئيس جمهور، مسؤولين و فرماندهان ما، همه در همين راه و خط و با همين بينش حركت كرده اند. ما چه احتياج داريم كه به فلان دولت اروپايي يا غيراروپايي چيزي بگوييم كه خوشامد دل او باشد يا ژست خوشامد او را نشان دهيم تا به ما كمكي كند؟ ما به كمك آنها احتياج نداريم؛ آنها به كمك ما احتياج دارند. آنها به نفت احتياج دارند؛ آنها به اين ملت شصت ميليوني احتياج دارند؛ آنها به دوستي يك دولت قوي در اين منطقه حساس احتياج دارند. البته دنيا، همه چيزش با تبادل است: چيزي بگيرند، چيزي بدهند. امّا اين كارها بايد با حفظ عزّت و كرامت و شرافت اين ملت صورت

گيرد. بعضي افراد، بدون توجّه به اين مسائل، روحيه ها را تضعيف مي كنند. اين، همان مضطرب كردن دروني است. اسلام، با اين هم مبارزه مي كند. شما پاسداران با اين هم بايد مبارزه كنيد. شما با آن خوره و موريانه اي كه از درون به جان نظام اسلامي مي افتد و روحيه جوانان را تضعيف مي كند، بايد مبارزه و مقابله كنيد. برادران و ملت عزيز! استكبار، خصوصياتي را از جمهوري اسلامي خوش نمي دارد؛ به رو و به زبان هم نمي آورد. در عين حال، مسائل ديگري رابه زبان مي آورد كه بهانه است: موضوع كمك به تروريسم، يا نقض حقوق بشر و يا ادّعاهايي از اين قبيل، حرفهاي مفت و بهانه هاي واهي است. خودشان هم مي دانند. قضيه اصلي، چيز ديگري است. قضيه اصلي اين است كه چند موضوع مهم هست كه جمهوري اسلامي به آنها پايبند است. امريكا و طيف مستكبرين عالم، با اينها مخالفند: ما، در قضيه فلسطين، آشتي ناپذيريم. ما گفته ايم كه فلسطين از آنِ فلسطينيهاست و دولت اسرائيل كه غاصب است، بايد از بين برود و دولت فلسطينيها سرِكار بيايد. اين، يك مسأله اساسي است. براساس اين مسأله، با هر حركتي كه مخالف اين هدف است، مخالفت مي ورزيم. ما گفتيم: اين كه در دنيا، هرجا گروهي از مسلمانان هستند، استكبار خونشان را مي ريزد و تضعيفشان مي كند، توطئه اي عليه اسلام است و افشاگري كرديم. شما ببينيد، امروز در دنيا انواع و اقسام تضعيف مسلمين و قهر بر آنها وجود دارد. يك نمونه اش در بوسني هرزگوين با آن شكل فجيع و فضيح است. يك نمونه اش در هند است؛ مسأله تخريب آن مسجد تاريخي و بزرگ، كه جزو يادگارهاي

اسلامي است و براي نابود كردن و جريحه دار كردن احساسات مسلمين و خراب كردن روحيه مسلمانان هند اين كار را كردند. در خبرها بود كه در هند، صهيونيستها به آن متعصّبين نادان كمك و برايشان برنامه ريزي مي كنند. اين هم يك نمونه است. مي بينيد كه دنيا در مقابل حركت وحشيانه اي كه دنبالش هم اين قدر مسلمان كُشي است، هيچ نمي گويد و سكوت مي كند. انگار نه انگار! كانّه هيچ اتفاقي نيفتاده است! در كجاي دنيا چنين جسارتي نسبت به غير اسلام ممكن است بشود و هيچ جنجالي به وجود نيايد؟ ولو عليه مذاهب باطل يا مسالكي كه در واقع مذهب هم نيستند. در مورد اسلام اين جنجال به وجود نمي آيد! يك نمونه ديگر در همين تاجيكستان است. برخي دولتها، كمونيستهاي سابق را كمك و پشتيباني مي كنند تا خون مسلمانان تاجيكستان را - كه مسلمانان خالص مؤمنِ خوبي هم هستند - بريزند، از خانه آواره شان كنند و زندگي شان را تباه سازند. امّا احدي در دنيا حرف نمي زند. هزاران انسان از خانه و كاشانه شان آواره شده اند. هيچ كس هيچ اهميتي نمي دهد و صدايي ازمجامع بين المللي بلند نمي شود! يك نمونه اش در همين قضيه فلسطين است كه شاهديد با مسلمانان چه مي كنند. نمونه هاي متعدّد ديگري هم در اطراف دنيا اتفاق مي افتد كه خلاصه اش تضعيف روحيه مسلمانان و سركوب كردن آنان است. ما كه جمهوري اسلامي باشيم، در تمام اين موارد ممكن است عملاً كاري از دستمان برنيايد و نتوانيم كمكي بكنيم؛ اما از لحاظ ايمان و احساسات و موضع سياسي، همه جا در كنار مسلمانان مظلوم هستيم و نظرمان را با كمال صراحت و قاطعيت، در همه جا اعلام مي كنيم. از اين موضعِ جمهوري اسلامي ناراحتند، و

مي خواهند اين را بكوبند. البته به صرفه شان هم نيست كه صريحاً بيان كنند «ما با جمهوري اسلامي به خاطر اين كه همه جا مدافع مسلمانان است، دشمني داريم». مي دانند كه اين به نفع جمهوري اسلامي تمام مي شود. لذا صريحاً اين را اظهار نمي كنند. يك مسأله ديگر، نفي قلدري است. ما با قلدري مخالفيم؛ حال اين قلدر هركه مي خواهد باشد و زورگويي او عليه هركه مي خواهد باشد. امريكا آن طرف دنيا نشسته است و مي گويد من رهبر جهانم و مي خواهم نسبت به مسائل دنيا اظهارنظر كنم! اين قلدري است. ما مي گوييم «شما بي خود مي كنيد كه مي خواهيد در امور كشورهاي ديگر دخالت كنيد. شما كي هستيد؟ برويد بنشينيد مشكلات خودتان را برطرف كنيد». خودشان تا گلو در مشكلات انساني و اخلاقي فرورفته اند. در جامعه امريكايي امنيت نيست. كسي نمي تواند چند دلار در جيبش بگذارد و يك ساعت از شب رفته در خيابانها راه برود. مشكل امنيت خودشان را نتوانسته اند حل كنند؛ حالا مي خواهند دنيا را آباد و اصلاح كنند! به شما چه! مي گويند فلان قطعنامه سازمان ملل اجرا نشده است؛ ما بايد بياييم اجرا كنيم! به شما چه! شما كي هستيد؟! ما با اين رهبري اي كه اينها در دنيا براي خودشان قائلند؛ با قلدري اي كه اينها مي كنند و با حضوري كه در همه جاي عالم پيدا مي كنند، مخالفيم. هرجا نفت است، اينها حاضرند! هرجا تنگه و گذرگاه آبي حسّاسي است، اينها حاضرند! به پشتيباني يك دانش و فنآوري پيشرفته - كه آن هم متعلّق به همه بشريّت است و همه در ايجاد آن سهيم هستند؛ ولي اينها براثر قلدري آن را در اختيار گرفته اند - به همه دنيا مي خواهند

زور بگويند. ما در مقابل اينها ايستاده ايم و به هيچ وجه حاضرنيستيم اين قلدري را - نه نسبت به خودمان و نه نسبت به ملت ديگري - قبول كنيم. مخصوص امريكا هم نيست. هرقلدر ديگري هم در هرجاي دنيا كه بخواهد قلدري كند، با همين واكنش مواجه است. ما البته در امور كشورها دخالت نمي كنيم؛ اما قلدريها را نفي مي كنيم. قبول نمي كنيم كه كشوري بخواهد نسبت به ملتهاي عالم قلدري كند. بالاتر از همه اينها و مادرِ همه اينها، پايبندي به اسلام و مقرّرات اسلامي در داخل كشور است. اين را حاضر نيستند تحمّل كنند. اين را حاضر نيستند بپسندند و ببينند كه ملتي با همه وجود ايستاده است تا قرآن راپياده كند و به احكام اسلامي عمل نمايد. قضيه اينهاست، برادران! قضيه اينهاست. دشمني بر اثر اينهاست. خودشان هم مي دانند كه حقوق بشر در بسياري از مناطق مربوط به خود آنها، بيش از همه جاي عالم نقض مي شود. خودشان هم مي دانند كه آنچه راجع به جمهوري اسلامي در زمينه نقض حقوق بشر مي گويند، دروغ و تهمت است. خودشان هم مي دانند كه تهمتِ كمك به تروريسم، به خود آنها بيشتر مي زيبد تا به جمهوري اسلامي. خودشان هم مي دانند كه ملت سرافراز ايران، شايسته احترام و تكريم است. ملتي است كه عظمت و كرامت خود را در عمل ثابت كرده است، نه در ادّعا و توقّع از اين و آن. خودشان هم مي دانند كه نظام جمهوري اسلامي، مردمي ترين نظامي است كه امروز در اقطار عالم مي شناسيم. صميميّتِ بين مردم و نظام، نزديكي مسؤولين نظام با احساسات مردم - به خاطر اين كه از درون خود آنها برخاسته اند

- و بي اعتنايي مسؤولين نظام به زخارف دنيا - كه براي همه مسؤولان كشورهاي دنيا يك امر عادّي است - از نكات برجسته نظام ماست. براي كدام مسؤول، در كدام گوشه از دنيا، التذاذ و شهوات و برخورداريها و دنياطلبي، عيب به حساب مي آيد و او از آنها برخوردار نمي شود؟ در جمهوري اسلامي، به فضل پروردگار - هنوز كه هنوز است و بايد هميشه همين طور باشد - براي مسؤولين نظام، پرداختن به امور شخصي و دنيايي يك عيب است. نمي گوييم كسي علي رغم اين، عمل نمي كند؛ اما آن كسي كه مي كند، مي فهمد كه كار خلاف انجام مي دهد. اين، مسأله خيلي مهمّي است؛ و بحمداللَّه مسؤولين اصلي نظام هم، از اين مسائل مبرّا هستند. آنها، اين موضوعها را مي دانند، امّا بهانه مي گيرند. بهانه هم، آن مواردي است كه عرض شد. دليل واقعي دشمني نيز همان است كه گفته شد: «ومانقموا منهم الاان يؤمنوا باللَّه العزيزالحميد(4).» من در جلسه اي كه شما پاسداران عزيز در آن حضور داريد، غالباً مطالب زيادي هست كه مي خواهم در ميان بگذارم. لذا صحبت، معمولاً طولاني مي شود. آنچه را كه به طور خلاصه به شما عرض مي كنم اين است كه جوانان عزيز! در تاريخ، كم پيش مي آيد كه عدّه اي از جوانان، در جامعه اي، چنين كار بزرگي بر دوششان گذاشته شده باشد. امروز اين كار بزرگ بر دوش شما گذاشته شده است. صلاحيتهاي خودتان راحفظ كنيد و بنيه معنوي خودتان را از همه چيز عزيزتر بدانيد. نمي گويم در مورد نيازهاي زندگي، دلتان هيچ گونه درخواست و خواهشي نداشته باشد؛ نه. شما كه فرشته نيستيد. بشر، نيازهايي دارد. اما عرض مي كنم: آن جايي كه معارضه پيش مي آيد، آرمانها

را مقدّم بداريد. نيازها، همه زندگي نشود. نيازها، تعيين كننده در رفتار نشود. تعيين كننده در رفتار، آن مجاهدتي باشد كه امروز بردوش شماست. شما نمي گوييد كه «جوانان ميدان جنگ در آن برهه - آنهايي كه شهيد شدند - يك دوران استثنايي داشتند و گذشت. جنگ تمام شد؛ آن دوران هم تمام شد». عين همين حرف، در دوران جمهوري اسلامي وجود دارد. امروز شما موظّفيد و بايد اين نظام را حفظ كنيد؛ آن هم پيراسته، سالم، به شكل خالص و به همان شكلي كه بشود آن را به وليّ عصر ارواحنافداه تحويل داد. اين، وظيفه بزرگ شما جوانان مؤمن است. البته اين وظيفه، مخصوص پاسداران نيست. پاسدار و غير پاسدار، همه اين وظيفه را دارند. اما پاسداران، در طول اين آزمايشهاي دشوارِ دورانهاي گذشته، نشان دادند كه دراين راه، از همه صادقتر، ثابت قدم تر و آماده ترند. جوانان مؤمن بسيجي ما نشان دادند كه مي توانند در اين مراحل عظيم، به معراج بروند. شما ميدان جنگ راپشت سرِ خودتان گذاشتيد. روزها و شبها، حالاتِ خوش معنوي راپشت سرخودتان گذاشتيد. من به شما عرض مي كنم: اي به معراج رفتگان! امروز كه وارد زندگي معمولي شديد، مبادا دستاورد آن معراج را از دست بدهيد! مبادا آنچه را كه در آن جا با همين بينش معنوي احساس كرديد، فراموش كنيد! حجّت خدا هم بر شما تمام است. آن مناظر معنوي را كه شما از دريچه عبادت و ذكر و مناجات، در چنان دوراني مشاهده كرديد، همه كس نمي بيند. چشمهاي مادّي، اين چيزها را درك نمي كنند و نمي بينند؛ اما شما ديديد. حجّت بر شما تمام است. خودتان را حفظ كنيد. اين راه

را حفظ كنيد. اين شرف وآبرويي را كه بحمداللَّه خودتان كسب كرديد و به بركت مجاهدتها، به جمهوري اسلامي و به ملت ايران هم شرف و افتخار داديد، حفظ كنيد. اينها را براي خودتان و براي اسلام و براي جمهوري اسلامي و براي ملت ايران نگه داريد و بدانيد كه وليّ عصر ارواحنافداه وعجل اللَّه تعالي فرجه الشّريف، بلاشك متوجّه و مراقب حال شماست و خوبان را دعا مي كند. ادعيه زاكيّه آن بزرگوار، براي هركس، از يك دنيا بيشتر ارزش دارد. كاري كنيم كه ان شاءاللَّه مشمول دعاي آن بزرگوار قرار گيريم و روح طيّب و طاهر امام بزرگوارمان از ما راضي باشد. من يك بار ديگر از همه شما عزيزان، بخصوص آنهايي كه از راههاي دور آمده اند، خاصه پاسداران و علي الخصوص جانبازان عزيزي كه در جلسه تشريف دارند، تشكّر مي كنم و از پروردگار عالم براي شما فضل و لطف او را درخواست مي نمايم. والسّلام عليكم ورحمةاللَّه وبركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) مفاتيح الجنان: دعاي سوم شعبان 2) توبه: 73. 3) حديد؛ 20. 4) بروج: 8.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار مهمانان خارجى دهه فجر و قشرهاى مختلف مردم درروز نيمه شعبان

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مهمانان خارجي دهه فجر و قشرهاي مختلف مردم درروز نيمه شعبان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هم متقابلاً سالروز اين ميلاد مبارك و اين عيد سعيد را به همه مسلمانان عالم، بلكه به همه حق طلبان و مظلومان روي زمين و به ملت شريف و عزيز ايران و شما حضّار محترم؛ بخصوص ميهمانان دهه فجر تبريك عرض مي كنم. آنچه كه در باب اين ميلاد مبارك به طور دائم بايد مورد توجّه باشد، اين است كه امام زمان عليه سلام اللَّه، رمز عدالت و مظهر قسط الهي در روي زمين است. به همين جهت است كه

همه بشريّت، به شكلي انتظار ظهور آن حضرت را مي كشند. البته مسلمانان به صورت مشخّص، اين انتظار بزرگ را معلوم و تحديد كردند و شيعيان نسبت به شخصي كه اين لباس بر قامت او دوخته شده است، آگاهيهاي روشن و مشخّص كننده اي هم دارند. لذاست كه موضوع امام زمان عج اللَّه تعالي فرجه الشّريف، با اين ديد، نه مخصوص شيعه و نه حتي مخصوص مسلمين است. بلكه انتظاري در دل همه قشرهاي بشر و ملتهاي عالم است. اميدي است در دل بني آدم؛ كه تاريخ بشريّت به سمت صلاح حركت مي كند. اين اميد، به بازوان قوّت مي بخشد، به دلها نور مي دهد و معلوم مي كند كه هر حركت عدالتخواهانه اي، در جهت قانون و گردش طبيعي اين عالم و تاريخ بشر است. به همين خاطر است كه وقتي ملت ما، قبل از پيروزي انقلاب به مبارزات مشغول بودند، احساسشان اين بود كه در جهت پيشرفت به سمت آرمان بشريّت حركت مي كنند . بعد از پيروزي انقلاب هم احساس ملت ايران اين است كه هر حركت و هر اقداممان؛ هر مبارزه اي كه كرديم و هر رنجي كه تحمّل نموديم، در جهت مقصودي است كه ميان آحاد بشر و همه اهل معرفت مشترك است. مقصود، استقرار عدالت، و هدف، رسيدن به عدل براي بشر است. و اسلام اين عدل را تأمين مي كند. آنچه كه من امروز به مناسبت اين ميلاد مسعود و اجتماع شما حضّار محترم و برادران و خواهران در نظر دارم عرض كنم، نكته اي در باب مسائل مربوط به انقلاب است. آن نكته اين است كه پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، اميدي در دل ملتها و مبارزان مسلمان

در همه جاي عالم پديد آورد؛ دلهاي مرده را زنده كرد و هرچه عليه اسلام و بلكه عليه مطلق دين، تبليغ و فعاليت و تلاش شده بود، آنها را از ذهن و عملِ ملتهاي مبارز در سراسر دنيا زدود و از بين برد. لذاست كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، در اطراف عالم نهضتهاي انقلابي پديد آمد، يا اگر هم قبلاً بود، اوج گرفت و شتاب پيدا كرد. علاوه بر اين، قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، وقتي جوانان و غيرتمندان يك ملت مي خواستند مبارزه اي را عليه ظلمي كه بر آن ملت و در منطقه خودشان حاكم بود، آغاز كنند، به دنبال تفكّرات چپ مي رفتند. از چپيها الهام مي گرفتند و از آنها جزوه و نوشته و دستورالعمل دريافت مي كردند. هر جاي دنيا كه نهضت يا مبارزه اي عليه ظلم وجود داشت، شما مي ديديد يك صبغه چپ در آن هست، يا سعي مي شد اين صبغه چپ به نحوي به آن داده شود. چنين تصوّر مي شد كه بدون ارتباط و اتّصال با يك تفكّر يا با يك مكتب - كه آن هم مثلاً مكتب ماركسيزم بود نمي شود مبارزه اي را سازماندهي و هدايت كرد و به پيروزي رساند! امّا بعد از آن كه انقلاب اسلامي پيروز شد، ديديم در هر نقطه عالم كه يك حركت انقلابي و يا حركت غيورانه اي در مقابل ظلم و جور انجام مي شود، صبغه مذهب پيدا مي كند. حركتهاي مذكور در كشورهاي اسلامي، صبغه اسلام به خود مي گرفت و در كشورهاي غيراسلامي، گرايش به يك مذهب ديگر را در خود داشت. ما حتّي در اوايل پيروزي انقلاب، مبارزاتي را مشاهده كرديم كه قبل از آن، گرايشهايشان ماركسيستي بود؛

امّا بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، نه اين كه آن گرايش ماركسيستي به كلّي از بين برود، ولي يك رگه مذهبي هم در آن به وجود آمد و يا يك عنصر مذهبي هم در آن وارد شد. اين همه، از تأثير پيروزي انقلاب اسلامي بود. انقلاب اسلامي ايران، پس از پيروزي خود، از يك طرف به مبارزان دنيا اميدداد و دلهاي غيرتمنداني را كه مي خواستند با ظلم و جور و نامردمي در هر نقطه عالم مبارزه كنند زنده كرد و از طرف ديگر، هويّت اسلامي را به ملتهاي مسلمان برگرداند. در اين هيچ شكّي نيست. اين تأثير مثبتي بود كه انقلاب اسلامي در همه جاي دنيا گذاشت. اما همزمان با اين تأثير، يك تأثير ديگري هم در دنيا به جانهاد و آن اين بود كه دشمنان جبهه اسلام را بيدار كرد و به آنان تجربه داد! دشمن كيست؟ جبهه ضدّ اسلامي است؛ استكبار است؛ همان كه ما به آن «استكبار» مي گوييم؛ قدرتهاي مسلّطِ عالم. يك روز مظهر استكبار، امريكا و شوروي بودند. امروز كه شوروي نيست، امريكا در رأس استكبار قرار گرفته است. قدرتهاي مرتجع، قدرتهاي ضدّ مردمي، قدرتهاي متجاوز، قدرتهايي كه ملتهاي ضعيف را در مشت خود مي خواهند و دنيا را متعلّق به خود مي دانند، همه در جبهه استكبار ثبت نام كرده اند و اسلام و انقلاب اسلامي با اينها روبه روست. اينها بعد از انقلاب اسلامي، مجرّب شدند و تجربه پيدا كردند. وقتي انقلاب اسلامي پيش آمد، استكبار هيچ تجربه اي نسبت به حركتهاي عظيم اسلامي نداشت. در گذشته حركتهاي نامنسجمي پيش آمده بود؛ اما اين انقلاب و اين مبارزه، واقعه و حركت عظيمي بود

كه استكبار در مقابلش غافلگير شد. ما در اوان پيروزي انقلاب اسلامي به خوبي مشاهده مي كرديم كه دشمن، حيرت زده و گيج است و نمي فهمد چه اتّفاق افتاده است. در حقيقت، استكبار نمي توانست تحليل درستي از آنچه كه واقع شده بود پيدا كند. امّا بعد از آن كه جمهوري اسلامي تشكيل شد، مبارزه ملت ما با آن قدرت ادامه پيدا كرد؛ جنگ تحميلي پيش آمد؛ مقاومت اين ملت پيش آمد؛ رهبري قاطعانه امام خود را در ميدانهاي مختلف نشان داد و پيوند اسلامي ميان مردم و امام، ابعاد مختلف خودش را شناساند؛ دشمن بيدار و هشيار شد و تجربه پيدا كرد. اين نكته، براي ما ملت ايران و نيز براي مسلمانان در ساير نقاط عالم، مهمّ است. با اين حال، مسلمانان در ساير نقاط عالم بايد توجّه كنند كه مبارزات اسلامي، مثل يك جنگ نظاميِ سنّتي و كلاسيك است. عيناً مشخّصات همان برخورد را دارد. در جنگ نظامي، وقتي مي بينيد دشمن حركتي ابتكاري از خود نشان مي دهد، سعي مي كنيد ضدّ آن حركت را انجام دهيد. همين كه دشمن سلاح جديدي به دست مي آورد، سعي مي كنيد ضدّ آن سلاح را فراهم كنيد. او تانك براي خود فراهم مي كند، شما ضدّ تانك فراهم مي كنيد. او هواپيماي جنگي براي خود تحصيل مي كند، شما ضدّهوايي درست مي كنيد. به معناي دقيقتر، هر حركتي را كه دشمن انجام داد شما مي نشينيد، فكر و تلاش مي كنيد و باابتكار و هوشمندي، حركت مقابل او را انجام مي دهيد. در مبارزات اسلامي نيز همين طور است. در نهضت اسلامي نيز همين وضع وجود دارد. دشمن چون نسبت به انقلاب اسلامي تجربه پيدا كرده است، روشهاي جديدي را به

كار مي گيرد. لذا مسلمانان عالم بايد هشيار باشند. مي بينيد دشمن در كشورهاي مختلف اسلامي چگونه عمل مي كند؟ مي بينيد امروز دشمن در بوسني هرزگوين چطور عمل مي كند؟ يكي حركت صربهاست، يكي هم حركت امريكا و اروپا كه با سكوت خودشان، با بي اعتنايي خودشان، با تظاهر به اهميت دادن و در واقع اهميت ندادن، به نسل كُشي توسط صربها كمك مي كنند. اين، يك شيوه حركت از طرف دشمن است؛ كار نوي است كه دشمن انجام مي دهد. در قضيه فلسطين مي بينيد كه دشمن چه روشهايي را به كار مي گيرد؟ در مقابله با نهضتهاي اسلامي در كشورهاي مختلف، مثل الجزاير و جاهاي ديگر هم مي بينيد كه دشمنان جهاني و عوامل بومي آنها چگونه حركت مي كنند؟ در هندوستان به گونه اي، در تاجيكستان به نحوي و در كشورهاي مختلف، هر كدام برحسب موقعيت، به نوعي. دشمن براي برخورد با نهضتهاي اسلامي به طور دائم در حال طرّاحي است. مسلمانان هم بايد اذهان خودشان را هدايت كنند؛ با يكديگر به مشورت بپردازند؛ از تجربه هاي هم استفاده ببرند؛ راهها را در مقابل يكديگر باز، و به هم كمك كنند تا براي مقابله راههاي جديدي بيابند. اي بسا تجربه ها كه ما را به ابتكارات جديدي دعوت مي كنند! به هر حال، اينها مربوط به سطح جهان است. در داخل جمهوري اسلامي؛ در داخل ايران اسلامي كه مركز توجّه خصمانه دشمن است، دشمن از تجربه هاي خود حداكثر استفاده را مي كند. لذا ما ملت ايران بايد هشيار باشيم. دشمن چند نكته را برحسب تجربه فهميد و دانست كه اينها نقاط اصليِ پيشرفت انقلاب اسلامي است و بايد با اينها مقابله كند. يك نكته، امام، آن رهبر عجيب،

استثنايي و عظيم القدر بود. دشمن متوجّه شد كه نفوذ رهبري در ايران اسلامي چه مي كند و چگونه اين رابطه محبت آميز ميان رهبر و ملت، در ميدانهاي مختلف گره گشا و باز كننده راههاست. دشمن ديد كه نفوذ امام رضوان اللَّه تعالي عليه، چگونه مردم را در همه ميدانها، مقابل دشمن بسيج مي كند. اين، نكته اي بود كه دشمن روي آن تكيه كرد. تجربه اي كه دشمن پيدا كرد اين بود كه بايد شخص امام امت رضوان اللَّه تعالي عليه و مطلق رهبري اسلامي - يعني همان چيزي كه در معارف انقلاب و معارف اسلامي با عنوان «ولايت فقيه» شناخته شده است - را زير سؤال ببرد. لذا بيشترين تبليغات دشمن، عليه امام بود. منتها به شكلي هدايت شده، دقيق و البته بي فايده! امروز هم ايادي دشمن، در اطراف عالم و داخل ايران، عليه امام تبليغ مي كنند. منتها به نام امام كاري ندارند؛ چون مي دانند كه به نام امام نمي شود نزديك شد و به آن جسارت كرد. لذا به راه و عملكرد امام حمله مي كنند و گذشته انقلاب را زير سؤال مي برند. اين قلمهاي مأجور و مزدور و يا غافل - از اين دو خارج نيست - كه در يك مقاله، سالهاي اوّلِ انقلاب را به كلي زير سؤال مي برند، مقصودشان چيست؟! اينها با چه كسي طرفند؟! با امام؟! مگر رهبري امام نبود كه ده سال به اين ملت كمك كرد تا بتواند دشوارترين راهها را بپيمايد؟ چه كسي مي توانست كشور ويران شده اي را كه ايادي دشمن و رژيم فاسد پهلوي آن را به خاك سياه نشانده بودند و در دل آن، جنگ خانمان برانداز و ويرانگري پيش آمده بود، حفظ كند

و به پيش ببرد؟ چه كسي ممكن بود اين كار را بكند؟ اين، رهبري امام بود. و حال رهبري امام و رهبري اسلامي را زير سؤال مي برند؛ اصل مفهوم رهبري فقيه و حاكميت دين شناسان را زير سؤال مي برند. فقيه يعني چه؟ فقيه يعني كسي كه دين را مي شناسد و راهي را كه دين براي مردم ترسيم كرده است تا بتوانند سعادت و خوشبختي و آزادي و خوشي دنيا و آخرت را به دست بياورند، مي شناسد و در مقابل مردم مي گذارد. فقيه يعني حاكميت انساني كه يك منطق عقلاني پشت سرش هست و استدلالي محكم دارد. حاكميت چنين انساني را، حاكميت يك نظامي يا يك سرمايه دار، يا حاكميت يك سياستمدارِ حزبيِ حرفه اي ندارد. مقالات خارجي، تبليغات خارجيِ خبرگزاريها، مطبوعات، راديوها، تلويزيونها و مزدوران داخل كشور، اين را زير سؤال مي برند. البته كشور ما به فضل الهي كشور آزادي است. ما نمي گذاريم مزدوران با كارهاي خودشان اين آزادي را متزلزل كنند. بعضي مي خواهند به گونه اي بنويسند كه ما جلوشان را بگيريم! نه؛ بگذار بنويسند! بعضي مي خواهند در نوشته هايشان درمطبوعات به ما فحش بدهند و ما به جنگ با آن مطبوعات تحريك شويم تا بعد در دنيا بگويند: «ببينيد جمهوري اسلامي آزادي ندارد!» نه؛ ما فريب نمي خوريم. ما در بحبوحه جنگ كه در هيچ كشوري آزادي مطبوعات به آن شكل نيست، آزادي مطبوعات داشتيم. امروز شما نگاه كنيد ببينيد تعداد روزنامه ها و مجلاّتي كه در ايران منتشر مي شود، چقدر است؟ در كدام كشور با ظرفيتهاي كشور ما، اين همه روزنامه و مجلّه منتشر مي شود؟ هرچه هم دلشان مي خواهد مي نويسند! همين مطالبي كه درباره شان صحبت كردم، در مقالات مجلّه ها وجود

دارد. البته مردم، غالباً اطّلاع ندارند كه اينها چه مي نويسند! علّتش هم اين است كه مردم اعتنايي به مزدوران ندارند و وقتشان را صرف آن نمي كنند كه چنان نوشته هايي را بخوانند. امّا آنها مي نويسند و ما خبر داريم. پس شما ملت عزيز هم بايد بدانيد كه براي چه مي نويسند و هدفشان چيست. دشمن از نفوذ و شخصيت امام و نفوذ رهبري ديني، در هر زماني به شدت صدمه خورده و داغدار است. يكي از نقاطي كه دشمن مي خواهد با آن مقابله كند، رهبري و نفوذ آن است. نقطه دومي كه دشمن روي آن سرمايه گذاري مي كند، جوانان است. در ايران اسلامي، جوانان ما در كوره انقلاب، افرادي پارسا بارآمدند. پارسايي جوانان ما بي نظير يا لااقل كم نظيراست. بنده كه نظيري براي آن سراغ ندارم! جوانِ بري از آلودگيهاي مختلف و پاك از شهوات، وارد ميدانهاي خطر مي شود؛ همه چيز را رها مي كند؛ آسايش و راحتي را كنار مي گذارد؛ به فكر حركتي الهي است واحساس مي كند بار مسؤوليت بر دوش اوست. دشمن با چنين جواني به شدّت مخالف است. به همين سبب كوشش مي كند تا جوانان ما پارسا نمانند. امروز باندها و دستهايي را مي شناسيم كه به شكل يك گروهك، مي خواهند جوانان را فاسد كنند. البته ما با چنان باندها و دستهايي برخورد مي كنيم و با آنها كه نسل جوان را تهديد مي كنند، شديداً مبارزه خواهيم كرد. نقطه ديگري كه براي دشمن بسيار مهمّ است، موضوع مردمي بودنِ دولت و مجلس و مسؤولان كشور است. در كشورهايي كه مثلاً دمكراسي وجود دارد، اگر شما نگاه كنيد، مي بينيد غالباً دولتمردان يا از سرمايه داران و يا وابسته به سرمايه دارانند و

مجلسهايشان را غالباً افراد متنفّذ، پولدار، قدرتمند و زور دار پر مي كنند. در كشورهايي هم كه دم از دمكراسي مي زنند، وضع به همين گونه است. در كشورهاي معروف و نام آشناي جهان، غالب كساني كه در رأس حكومتها قرار مي گيرند از خانواده ها و قشرهاي شناخته شده سياسي، مالي، نظامي و يا اشخاص وابسته به طبقات داراي زر و زورند. در ايران اسلامي اين گونه نيست. مجلس شوراي اسلامي متّكي به عناصري از متن مردم است. يك معلّم، يك كشاورز، يك روحاني، يك پزشك، يك كاسب يا يك دانشجو، به يك منطقه انتخاباتي رفته است و مردم او را شناخته اند، به او رأي داده اند و به مجلس شوراي اسلامي وارد شده است. دولت جمهوري اسلامي نيز همين طور است. كساني كه در رأس مسؤوليتهاي دولتي قرار دارند، افرادي هستند كه عمر و جواني خودشان را در مبارزات و سختيها و شدايد گذرانده اند. مثل رئيس جمهور عزيز ما؛ همين شخصيت برجسته اي كه عمر و جواني اش را در راه مبارزات گذاشته است. همكاران او هم كساني اند كه سوابق مبارزاتي و يا قابليّتها، آنها را به سمت مسؤوليتها كشانده است. هيچ كدامشان به يك خانواده ثروتمند، به يك مجموعه اشرافي، به يك فاميل مشهور ريشه دار قديمي، به يك كمپاني و يا به قشري از قشرهاي داراي زر و زور، وابسته نيستند. همه از مردمان معمولي و انسانهاي سالم و صادقند. مهندسي، دكتري، آدم كار كرده مجرّبي را آورده اند و مشغول كار كرده اند. اين هم يك نكته است كه دولت، دولتي مردمي است. لذا مردم، هم مجلس، هم دولت و هم مسؤولين را دوست مي دارند؛ چون مي بينند كه اينها از جنس خودشان هستند. روي اين

نقطه هم، دشمن فعاليت مي كند. دشمن تلاش مي كند دولت و مسؤولين را در چشم مردم از صلاحيت و ابهّتِ لازم ساقط كند. اين، كارِ دشمن است. تخصّص دشمن در اين است كه خبرها را تحريف كند و واقعيتهارا دروغ جلوه دهد. نقطه ديگري كه دشمن روي آن تلاش مي كند، روحانيت است. روحانيون چون در بين مردم محبوبيت و نفوذ و شخصيت داشتند، توانستند در دوران اختناق، پيام مبارزه را تا اعماق جامعه پيش ببرند و همه را از نظرات امام مطّلع كنند. روحانيت مبارز اين كار را كرد. مردم، روحانيت را دوست مي داشته اند و به آنها اعتماد دارند. اين اعتماد و ابراز محبت به روحانيون در كشور ما، يك سنّت مربوط به طول قرنهاست. روحانيت اسلام در داخل كشور ما، متّكي به مردم است و هيچ وقت وابسته به قدرتها نبوده است. امروز هم روحانيون به هيچ قدرتي وابسته نيستند و صددرصد مردمي اند. مردم ما هميشه قداستي براي روحانيت قائل بوده اند و بحمداللَّه، امروز هم قائلند. مردم، روحانيت را مجموعه اي پاك و سالم و قابل اعتماد مي دانند. مي بينيم دشمن، از تجربه هاي خود در اين زمينه، استفاده مي كند. دشمن مي فهمد كه بايد روحانيت را در چشم مردم، از حيثيّت و اعتبار انداخت. همه تلاششان اين است! تبليغات مي كنند، دروغ مي گويند، اگر مسأله كوچكي را در جايي پيدا كنند، چندين برابر بزرگ مي كنند و براي اين كه روحانيت را از چشم مردم بيندازند، خوبيها و گذشتها و فداكاريها را نمي گويند. علم و دانش روحانيت را انكار مي كنند و تقواي آنها را منكر مي شوند؛ همچنان كه پنجاه سال، در دوران رژيم پهلوي هم از اين كارها مي شد. روحانيت،

كه مجموعه اي علمي و تقوايي است، به وسيله بلندگوهاي رژيم پهلوي، فاقد علم و تقوا معرفي شده بود. امروز هم همان تبليغ كذا انجام مي گيرد. اينها مجموعه كارهايي است كه دشمن انجام مي دهد. ملت ايران، به بركت دين و هشياري و وحدت كلمه، توانسته است تا امروز از همه موانع بگذرد. مواظب باشيد و اين هشياري را حفظ كنيد. اين هشياري كه از اعتقاد و ايمان ديني سرچشمه مي گيرد، ما را به نكاتي از جمله «وحدت كلمه» توجه مي دهد. اين هشياري را بايد با همه وجود و با همه قدرت حفظ كنيد. دشمنان ما بدانند كه ملت ايران به بركت تعليمات ديني، همچنان كه در طول اين راه از تهديد دشمن نترسيده است، امروز هم از تهديد و اُشتلم آنان نمي هراسد. قدرتمندان، دنيا را پر از ظلم مي خواهند. گر چه به زبان نمي آورند؛ امّا عملشان گواه آن است. ظلم مي كنند، براي اين كه منافع خودشان را تأمين كنند. ما با ظلم و قلدري مخالفيم. ما براي استقرار قسط و عدل قيام و تلاش كرده ايم و باز هم اين ملت در همين راه تلاش خواهد كرد. حركتي كه براي قسط و عدل است بر حركتي كه در مقابل قسط و عدل ايستاده است، پيروز خواهد شد. در اين، شكّي نيست. دنيا به سمت عدل و قسط حركت مي كند و معناي امام زمان و انتظار فرج همين است. انتظار فرج يعني اين كه در سرنوشت بشريّت، يك فرج بزرگ هست و ما به سمت آن فرج پيش مي رويم. از چه بترسيم؟ چرا بترسيم؟ چرا ترديد كنيم؟ چرا اطمينان خودمان را از دست بدهيم؟ دستورات اسلام، چراغ راهنماي ماست. آنچه

را كه ميراث گرانبهايي از اسلام است، در دست داريم. مجموعه گفتار امام، كه متّخذ از اسلام است، ميراثي گرانبها و دستاوردي عظيم است كه چراغ راه ماست. ما معتقديم كه ملتهاي مسلمان، در هر نقطه از دنيا كه هستند، اگر تصميم بر ايستادگي براي اسلام و نصرت آن داشته باشند، پيروز خواهند شد. اساس قضيه اين است كه مسلمانان در هر نقطه از عالم كه هستند، بايد تصميم بگيرند از عدالت دفاع كنند، از عدالت بگويند، در مقابل ظلم بايستند و از اسلام - اسلامي كه طرفدار مظلومين و ضعفاست - دفاع كنند. قدرتمندان عالم كه بر همه جا مسلّطند، خودشان قدرتشان را افسانه اي جلوه داده اند. واقعيت قدرت آنها با آنچه كه دارند خيلي متفاوت است. اگر امريكا از آن قدرتي كه ادّعا و تلقين مي كند برخورداربود، امروز بايد از مبارزات فلسطين اثري ديده نمي شد. امّا مي بينيد كه مبارزات مردم فلسطين، روزبه روز پيش مي رود. فلسطينيهايي كه در اين سرماي زمستان از خانه و كاشانه خود بيرون رانده شده اند، مشكلترين مشكل را براي رژيم صهيونيستِ غاصب به وجود آورده اند. اينها قوي هستند و غالب خواهند شد؛ به شرط اين كه صبر كنند. اسرائيليهاي غاصب و خبيث، با اين عمل، اشتباه بزرگي مرتكب شده اند و خودشان را در محذوري چند جانبه گذاشته اند. امروز از هر طرف حركت كنند، شكست مي خورند و ضربه مي بينند. امروز هر كار كه بكنند با شكست مواجه مي شود. اگر فلسطينيها را برگردانند، شكست خورده اند. نگهشان بدارند، شكست خورده اند. اعدامشان كنند، شكست خورده اند. زنداني شان كنند، شكست خورده اند. البته شرطش اين است كه مبارزين فلسطيني خسته نشوند؛ مقاومت كنند و بايستند و از سخن خود

برنگردند. دشمن، آسيب پذير است. همه دشمناني كه با ملتها مبارزه مي كنند، آسيب پذيرند. اميدواريم كه ان شاءاللَّه توجهات وليّ عصر ارواحناله الفداء و عجل اللَّه تعالي فرجه الشريف شامل حال اين ملت عزيز و همه ملتهاي مسلمان باشد و تفضّلات الهي دستگير همه شما گردد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار اعضاى «نيروى هوايى» ارتش در روز نيروى هوايى

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار اعضاي «نيروي هوايي» ارتش در روز نيروي هوايي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلي خوش آمديد؛ عزيزان من و پرسنل نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران. هر سال، اين مناسبت و اين روز، وسيله بسيار شيريني است كه هم با جمعي از شما پرسنل اين نيرو ديداري داشته باشيم و هم ياد آن روز تاريخي و فراموش نشدني و آن شكوه و عظمت معنوي را كه در مجموعه اي از صفا و سادگي متلألي بود و نشانه ايثار و صدق از همه حركات و سكنات آن روز مشاهده مي شد، به ياد بياوريم و آن ياد را گرامي بداريم. من در آن روز تاريخي، از نزديك شاهد آن ماجراي عجيب و عظيم و در واقع تاريخ ساز و مؤثّر در حركتهاي بعدي اين نيرو - بلكه كلّ ارتش - بودم. امسال اين روز مصادف با ايام مربوط به امام زمان ارواحنا له الفداست و اين گردهمايي، نوعي اظهار ارادت به آن بزرگوار هم محسوب مي شود. وقتي مجاهدت نيروي هوايي را در طول اين چهارده سال؛ بخصوص در دوران جنگ به ياد مي آورم و وقتي اطّلاعات گوناگوني را كه از اوضاع و احوال اين نيرو، از آغاز جنگ تا امروز داشتم، مرور مي كنم، مي بينم مجموعه عظيمي از فداكاريها و تلاشهاي صادقانه و ابتكارها و نوآوريها و به كمك اسلام شتافتن در لحظات دشوار روزهاي

غربت و چه بسيار كارهاي عالمانه و دلسوزانه انجام گرفته است كه همه اينها حاكي از علاقه مندي و توان فكري و علمي در زمينه هاي فنّي و حركتهاي عاشقانه خلبانان در رفتن به سمت خطرهاي حتمي است. وقتي اينها را در كنار هم مي گذارم و چهره عزيز شهداي بزرگي چون شهيد بابايي و ديگران را به ياد مي آورم، مي توانم در اين روزهاي ولادت، خطاب به وليّ عصر، ولي اللَّه الاعظم ارواحنافداه، عرض كنم كه «اي سيد بزرگوار ما! اي مركز عشق و محبت و سوز ما و اي نقطه اوج اميد بشر! اين نيروي هوايي كه ما در طول اين چهارده سال ديديم، سپاهيان تو هستند؛ سربازان تو هستند؛ نيروي هوايي تو هستند. و اين افتخار بسيار بزرگي است. نكته ديگري كه در نظر دارم به شما عرض كنم، اين است كه ما در روزگاري هستيم كه بايد يك لحظه را هم براي تلاش صادقانه از دست ندهيم. نكته اين است كه دو نوع زندگي براي آحاد بشر وجود دارد. يك زندگي، زندگي براي نيازهاي مادّيِ شخص است. زحمت مي كشد، كار مي كند، دوندگي مي كند براي خود، براي شخصِ خود و آنچه كه به شخص او مربوط مي شود. اين زندگي، وقتي كه در فضاي كنوني جامعه ما مطرح مي شود، براي افراد هوشمند تعجّب انگيز است. اما واقعيت اين است كه امروز و در هميشه عالم و هميشه تاريخ، بيشترين تلاش انسانهاي مادّي و كوته بين در هر قشر و هر جامعه اي، با هر اندازه از معلومات، همين گونه بوده است. درس مي خوانند، براي اين كه به نان و نوايي برسند. زحمت مي كشند، براي اين كه بهره اي بيشتر ببرند. كار مي كنند، بي خوابي مي كشند، حتّي خود را

به خطر مي اندازند، براي اين كه به چيزي برسند؛ به ناني يا به رفاهي يا به مقامي يا به لذّتي. اين، يك نوع زندگي است و خيلي از انسانها اين گونه زندگي مي كنند. اين گونه زندگي كردن، خصوصيّت تلخي دارد. حالا از محاسبه الهي و آخرتي كه بعضي به آن اعتقاد دارند و بعضي ندارند، صرف نظر كنيم. در همين دنيا، اين گونه زندگي كردن، دشواريِ بزرگي دارد. آن هم اين است كه اگر فرض كنيم همه اين تلاشها هم موفّق از آب درآمد - واقعاً كاركرد و به اهداف خود رسيد؛ مي خواست پولدار بشود و پولدار شد؛ مي خواست لذت ببرد و لذّت برد؛ مي خواست به شهوات دست بيابد، مي خواست به قدرت و به عنوان و مقام برسد و بالاخره به همه اينها رسيد و فرض كنيم همه اين كاميابيها هم حاصل شد - بعد از طي سالياني، وقتي انسان احساس كرد كه به سراشيب عمر افتاده است و به اواخر عمر نزديك مي شود، به پشت سر كه نگاه مي كند همه اش حسرت است. انسان تا جوان است اين را نمي فهمد؛ چون همه چيز را پيش روي خود مي بيند و فكر مي كند كه به اين لذّات خواهد رسيد. اما وقتي از جواني عبور كرد و به آن طرف سراشيبي رسيد، پشت سر را كه نگاه مي كند، مي بيند با از دست رفتن عمر، همه چيز از دست رفته است. حسرتِ بالاتر، در لحظاتِ آخر عمر است: حس مي كند همه اين زحمات هيچ شد، پوچ شد و از دست رفت. آن لحظه هاي لذّت، آن نعمت، آن مكنت، همه از دست رفت. اين، عيب بزرگِ اين گونه زندگي كردن است. يعني زندگي به مجموعه اي از

حسرتها تبديل مي شود. البته حسرت بزرگ، در قيامت است. خداي متعال مي فرمايد: «و انذرهم يوم الحسرة.(1)» آنها را از روز حسرت بيم بده، كه نگاه مي كنند و زندگي را از دست رفته مي بينند. نوع دومِ زندگي اين است كه انسان براي هدفي زندگي كند؛ هدفي كه از خود او بيرون باشد. نمي گويم اين هدف، هميشه الهي باشد. حتّي اگر اين هدف، مادّي هم باشد، اما مربوط به كلّ جامعه يا براي بشريت باشد - اگر چه تلاش كردن براي چنين هدفي، ممكن است انسان را از مسائل شخصي، مقداري باز بدارد - اين حُسن بزرگ را دارد كه وقتي انسان تلاش كرد، اين تلاش هميشه موفّق است. كار براي اهداف عالي، هميشه موفّق است. اين را خداي متعال در قوانين آفرينش قرار داده است كه هركس كار كند - حتّي براي هدفهاي دنيايي - خداوند او را به آن هدفها خواهد رساند؛ مگر آن كه در خودِ كار، خللي وجود داشته باشد كه اين، به خود انسان برمي گردد. والّا اگر كارِ براي هدف، با اصول درست انجام گيرد، دست يافتن به آن هدف، قطعي است. در اين نوع زندگي، هرچه مي گذرد انسان احساس مي كند كه عمرش تلف نشده است؛ چون براي يك هدف عالي زحمت كشيده است. اگر اين هدف يك هدف الهي باشد؛ به بشريّت برگردد، به آرمانهاي خدايي برگردد، به صلاح و خير بشر برگردد، به استقرار عدالت و به مبارزه با ظلم و جور مربوط شود، احساس مي كند كه به هدف نزديكتر شده است. در پايان راه هم وقتي به پشت سرِ خود نگاه مي كند، مي بيند فرسنگها به هدف نزديك شده است. لذا حسرت ندارد

و احساس لذّت مي كند. اين، زندگي واقعي است؛ زندگي براي آرمانها و هدفهاي والا. جمله معروفي كه به امام حسين عليه السّلام نسبت داده شده است - و نمي دانم آيا اين نسبت صحيح است يا نه - جمله حكيمانه و درستي است. مي فرمايد: «انما الحياة عقيدة و جهاد.» عقيده، يعني به هدفي دل بستن، آرماني را پذيرفتن و در راه آن مجاهدت كردن. اسلام آمده است به انسانها هدف بدهد و آنها را به سمت آرمانهاي والا و زيباي بشري به حركت وادارد. در چنين راهي است كه اگر انسان يك قدم جلو برود؛ تلاش خالصانه و مخلصانه اي انجام دهد؛ فداكاري كند؛ حتّي اگر زحمت و رنجي به او رسيد و ناكامي ظاهري اي نصيبش شد تحمّل كند، در دل و در محاسبه الهي، شاد و خشنود است؛ چون احساس مي كند طبق آنچه كه وظيفه او بوده، به سمت آن اهداف عالي، تلاش و حركت كرده است. اين تلاش، في نفسه داراي ارزش است؛ اگرچه انسان را دائماً به هدف هم نزديك مي كند. اين، آن چيزي است كه مبارزه ملت ايران را شكل داد و امروز هم اين مبارزه همچنان ادامه دارد. هدفي كه اين انقلاب و اين مبارزه براي خود در نظر گرفت، هدفي بود كه انسانيّت از آن متنفع و متمتّع مي شود. آن هدف، مبارزه با ظلم و فساد و تبعيض در سطح جهاني و در محدوده كوچكتر، در سطح كشور است و براي اين است كه هدفهاي والا براي بشريّت مطرح شود. امروز دنيا در وضعيّتي است كه پيش از اين، حقيقتاً در طول تاريخ وجود نداشته است. مجموعه اي بيگانه از هدفهاي والاي انساني، بر

ابزارهاي مدرن و ثروت بسيار زياد تسلّط پيدا كرده است. گمان نكنيد كساني كه امروز خط مشيهاي حكومتهاي استكباري را طرّاحي مي كنند، از هدفها و آرمانهاي انساني، حتّي بويي برده اند. اينها براي مقاصد شيطاني و اهداف ضدّبشري كار مي كنند. چگونه ممكن است انساني بتواند قبول كند كه كشتارهاي ظالمانه آنچناني كه در طول تاريخ معاصر ما، با اين ابزارهاي مدرن، مكرّر اتّفاق افتاده است، مي تواند در راه هدفهاي صحيح باشد؛ از جمله همين انفجارهاي اتمي و انفجارهاي شيميايي عليه انسانهاي مظلوم؛ آن هم بدون اين كه دفاعي از حيثيتشان بشود؟ يك قدرت قلدر، در گوشه اي از عالم نشسته است و براي سرتاسر عالم؛ براي جلب منافع آنها؛ براي دست اندازي به منابع آنها و براي تسلّط سياسي و نظامي بر آنها، نقشه مي ريزد. كدام هدف انساني در اين كارها ممكن است وجود داشته باشد؟ چگونه است كه در طول اين صدوپنجاه، صدوهشتاد يا دويست سال اخير، همه كشورهاي ضعيف دنيا، به نحوي زير شلاّق و چكمه قدرتهاي بزرگ قرار گرفته اند؟ كدام هدف انساني وجود دارد؟ كساني كه از اروپا - همين دريانوردان اروپايي - سوار كشتيهايشان شدند و به افريقا رفتند، به امريكا رفتند، به هند رفتند، به اقصي نقاط رفتند، برده گيري كردند، ملتها را مورد ستم قرار دادند وسرزمينها را گرفتند، كدام هدف انساني را دنبال مي كردند؟ اينها دنبال كدام آرمان بشري بودند؟ چگونه مي توان اين كارها و برنامه ها را مشمول اهداف انساني دانست؟ امروز هم همان طور است. امروز هم كه نگاه كنيد، مي بينيد قدرتها درست برخلاف مصالح ملتها تصميم گيري مي كنند. گروهي به گروه ديگري ظلم مي كند و اينها براي دفاع از مظلوم و جلوگيري از متجاوز

و ظالم هيچ اقدامي انجام نمي دهند. اين، وضع دنياست كه ملاحظه مي كنيد. مخصوص امروز هم نيست؛ هميشه همين طور بوده است. قدرتها آن جايي كه پاي منافع خودشان در ميان است، وارد مي شوند. اگر كسي مظلوم هم بود و لازم بود بر سرِ مظلوم هم كوبيده شود، حرفي ندارند! امروز سياست دنيا اين است. در منطقه بالكان يك تصفيه قومي انجام مي گيرد. گروهي كه تصادفاً امكانات بيشتري در اختيار دارند، به جان قوم مخالف خودشان افتاده اند و آنها را قتل عام مي كنند؛ آن هم با آن شكل فجيع! قتل عام مي كنند؛ از گرسنگي مي كشند؛ از آنها در اردوگاههاي خودشان بيگاريهاي سخت مي كشند - همان قسم اردوگاههايي را كه هنوز در فيلمهاي انگليسي و امريكاييِ ضدّنازي در دنيا نشان داده مي شود، خودشان تشكيل مي دهند - به نواميسشان تعرّض و تجاوز مي كنند و خانه هايشان را ويران مي سازند. ديگر چه ظلمي از اين بالاتر؟ اما مي بينيد كه در دفاع از مظلوم، هيچ اقدامي انجام نمي گيرد. چرا؟ چون دفاع از مظلوم در اين جا براي منافع غرب فايده اي ندارد؛ براي آنها منفعتي ندارد؛ براي آنها بازار فروشي ندارد؛ براي آنها منابع و معادن زيرزميني به همراه ندارد. لذا، اين جا سكوت مي كنند. بعضيشان حتّي به متجاوز، كمك هم مي كنند! ما دولتهايي را مي شناسيم كه هم اكنون به صربها و به همان بازماندگان يوگسلاوي سابق، كمك مي كنند! اين جا هيچ اقدامي نمي شود؛ اما در قضيه تجاوز عراق به كويت، چون پاي منافع خودشان در ميان است، وارد مي شوند و وقتي وارد شدند، ديگر ملاحظه انسانها و افراد بشر و محيط زيست و هيچ چيز عزيزي را نمي كنند و بين افراد مظلومي كه در بمبارانها نابود

خواهند شد و سربازان مهاجم، فرقي نمي گذارند. آخرِ كار هم ملاحظه مي كنيد و مي بينيد كه از صدّام حسين، به نحوي حمايت هم مي كنند! اين، دنياست و اين سياستهاي حاكم بر عالم است. چرا ملتها در مقابل اين سياستها خاموشند، و يا اگر صدايي بر مي آورند، دولتها نمي گذارند صداي آنها به دنيا برسد؟ چون فشار از طرف قدرتهاست؛ چون ابرقدرتها هر فريادي را در هر جاي دنيا كه باشد درگلو خفه مي كنند. جمهوري اسلامي اين امتياز را دارد كه ملت و دولتش در مقابله و معارضه با اين ظلم همگاني، همدستند و هيچ فشاري هم بر اينها كارگر نيست. به همين خاطر است كه ابرقدرتها، همه حمله و دشمني و تعصّب خودشان را براي مقابله با اين ملت و دولت به كار مي برند. چون همه ساكت شده اند و اين يكي ساكت نمي شود. چون ديگران اعتراض جدّي نمي كنند؛ اما اين جا، انقلاب، دلها را قرص و فريادها را رسا و مشتها را گره كرده است. مردم اعتراض مي كنند و دولت و ملت با اين وضع نابسامان جهاني به مبارزه مي پردازند. اين است مبارزه با ظلم. اين است آن ويژگي كه جمهوري اسلامي را امروز در ميان ملتهاي عالم به صورت يك الگو درآورده است و ملتها براي آن احترام قائلند. اين است كه علي رغم سيل شايعاتي كه عليه جمهوري اسلامي در دنيا به راه مي افتد و هر روز جنجال جديدي درباره آن مي آفرينند، نفوذ جمهوري اسلامي در ميان ملتها بيشتر مي شود. چرا؟ چون مردم، در هر جاي دنيا كه هستند، قلباً طرفدار حق و عدالتند. حتّي اگر بازويشان همكاري نكند، اما قلبشان عدالت را دوست مي دارد و مي فهمند

كه اين جا صادقانه حركت مي كنند. ببينيد در مورد تسليحات چه جنجالي به راه انداخته اند! همان قدرتهايي كه در دوران جنگ سرد، براي اين كه پول به دست بياورند؛ براي اين كه صنايع خودشان را به راه بيندازند و براي اين كه سلاح بفروشند تا دنيا را از سلاحهاي نيمه مدرن و مدرن و فوق مدرن خودشان پركنند، جنگ به راه انداختند؛ دولتهايي را در مقابل ملتهايشان مسلّح كردند و به كشورهايي بيش از آن مقداري كه ظرفيت مصرف داشته باشند و بتوانند استفاده كنند، سلاح صادر كردند؛ همان قدرتها كه هنوز هم همان گونه به صدور سلاح به شكلهاي نامعقول ادامه مي دهند، جنجال مي كنند كه جمهوري اسلامي سلاح مي خرد! جمهوري اسلامي، با توجه به قدرت، حجم، جمعيت و موقعيتش، چه سلاحي تهيه يا توليد كرده است كه موجب اين جنجال شود؟ ما در حال دفاع از خودمان هستيم. ما به قدر دفاع از خودمان، خود را مسلّح مي كنيم، نه بيشتر، و در اين مسلّح كردن مي خواهيم متّكي به خودمان باشيم. ما از اين كه بخواهيم پول اين ملت را براي جلب سلاحهاي مختلف از اطراف عالم، كه براي ما لازم و در دفاع ما مؤثّر نباشد صرف كنيم، بيزاريم. ما نظامي گري را براي دولت و كشور خود نمي پسنديم. ما دفاع مشروع را حق خود مي دانيم و در دفاع، متّكي به ايمانها و روحيه ها هستيم. اين، همان نيروي هوايي است كه سالهاي متمادي پشتيباني نشد. آن طوري كه آنها محاسبه مي كردند، اين نيروي هوايي بايستي به كلّي زمينگير مي شد و نمي توانست قدم از قدم بردارد. ولي ديديد همين نيروي هوايي، آن روز كه كشور به آن احتياج داشت، چه كرد؛ و هميشه

نيز، همين گونه خواهد بود. اين به خاطر چه بود؟ به خاطر ايمان، عشق، و صدقي بود كه عناصر مؤمن در اين نيرو داشتند و بحمداللَّه دارند. اين است آن راه درست! هر حركتي كه شما مي كنيد، در خدمت اين راه و براي مقابله با ظلم است. اينها مي خواهند بر ايران مسلّط شوند. اينها نمي توانند ببينند در يك موقعيت به اين مهمّي و در اين منطقه حساس جغرافيايي، دولت و كشوري وجود دارد كه تسليم زورگوييهاي زورگويان عالم نمي شود. اين را نمي توانند ببينند و فشار وارد مي كنند. خوشبختانه هرچه آنها بيشتر فشار مي آورند، جمهوري اسلامي قويتر، به خود متّكي تر و ضدّ فشارتر مي شود. ما از آرمانهاي جمهوري اسلامي، يك قدم پايين تر نگذاشتيم و بعد از اين هم به فضل الهي نخواهيم گذاشت. بايد عرض كنم كه فعّاليتهاي نيروي هوايي، بحمداللَّه به شكل صحيحي تقريباً در همه زمينه ها، بخصوص در بعضي از زمينه ها جريان داشته است. بايد عرض كنم: آنچه كه تاكنون شده است، هر چند خوب است و انسان نبايد از سپاس نسبت به تلاشهايي كه اين بندگان خدا و مؤمنين و تلاشگران صادق انجام مي دهند، لحظه اي غافل بماند، اما آنچه ظرفيت انساني شما و اخلاص و ايمان آن و بحمداللَّه ظرفيتهاي بشري آن اقتضا مي كند، بيش از اين است. لذا، هرچه تلاش كنيد، جا دارد. هرچه فعاليت كنيد، مورد رضاي الهي است. هرچه در اين ميدانهاي ابتكار و نوآوري - چه بخشهاي عملياتي، چه بخشهاي فنّي، چه بخشهاي مديريّتي و سازماندهي و چه بخشهاي تحقيقاتي - پيش برويد، مورد نياز ملّت و كشورتان است. مردم ما هم بحمداللَّه نيروي هوايي را دوست دارند. مردم نسبت به

زحمات و تلاشهاي شما تا آن حدود كه اطّلاع مي يابند، اظهار محبّت مي كنند. ما اين را اطّلاع داريم. هرچه تلاش كنيد، مورد رضاي الهي و محبّت اين ملت است. باز عرض مي كنم: جا براي تلاش زياد است. فعّاليت كنيد، تلاش كنيد و عناصر جوان و مؤمن را تربيت نماييد. روحيه تديّن را در نيروگسترش دهيد و كاري كنيد كه عناصر مؤمن در نيروي هوايي، احساس كنند كه مجموعه نيرو به سوي آرمانهاي الهي حركت مي كند. ان شاءاللَّه روزبه روز بيشتر خواهيد درخشيد و بيشتر مورد رضاي وليّ عصر ارواحنافداه قرار خواهيد گرفت و روح مطهّر امام عزيزمان از شما راضي خواهد بود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) مريم: 39.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار ائمّه جماعات و روحانيون و مبلّغين، در آستانه ماه مبارك رمضان

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار ائمّه جماعات و روحانيون و مبلّغين، در آستانه ماه مبارك رمضان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ابتدا به آقايان محترم؛ علماي عالي مقام و فضلا و گويندگان و وعّاظ و طلاّب محترم كه از تهران يا برخي از شهرستانهاي ديگر تشريف آورده اند خوشامد عرض مي كنم. اميدواريم كه اين ديدار و مجلس ما از جمله مجالسي باشد كه مايه خير و بركت و هدايت براي خود ما و همه مؤمنين محسوب شود. اين سنّت خوبي است كه در آستانه ماه مبارك رمضان، فرصتي براي طرح بعضي از مسائلي كه در فضاي روحانيت و محيط اهل علم مطرح است، به وجود آيد. بنده ضمن استقبال از اين ديدار و تشكّر از آقايان محترم كه اين فرصت را به وجود آورديد، مي خواهم مطلبي را عرض كنم كه به جامعه روحانيت - از طبقات مختلف و مراتب مختلفشان - مربوط است. آن مطلب اين است كه در كشور

ما، لااقل از چند قرن پيش به اين طرف، روحانيت به خاطر وضع خاصّ خود و ارتباطي كه با مردم داشته و اعتقادي كه مردم نسبت به آن داشته اند، منشاء تحوّلات مهمّ اجتماعي و ديني و سياسي بوده و يا در اين تحوّلات نقش بسزايي داشته است. از جمله در ماجراي مشروطيت، در ملي شدن صنعت نفت - در آخر سالهاي دهه بيست و اوايل سي - و واضحتر از همه، در پيروزي انقلاب اسلامي و نيز در گسترش اين نهضت. البته نبايد هم خيال كرد كه فقط طلّاب جوان و پر حرارت و پر شور بودند كه در اين اجتماعات عظيم پيش از پيروزي، تأثير گذاشتند. اين طور نبود. همه آقاياني كه دست اندركار اين امور بودند، مي دانند كه در شهرستانها، حضور علماي موجّه و پيرمردان محترم عالِمي كه مردم به آنها اعتقادي داشتند، بسيار مؤثّر بود. اگرچه اين افراد سابقه اي هم در مبارزات نداشتند - نه به زندان افتاده بودند، نه مبارزه اي كرده بودند و نه اعلاميه اي نوشته بودند - اما وقتي كه در اين سال آخر و ماههاي آخر قبل از پيروزي، تشخيص دادند كه بايد وارد ميدان شوند، وارد ميدان شدند و حضور ايشان، تأثير عظيمي در جلب همه طبقات مردم داشت. لذا، در راهپيماييها، همه قشرهاي مردم را مشاهده مي كرديد. اين كه زنان در داخل خانه احساس وظيفه كردند؛ پيرمردان احساس تكليف كردند؛ كساني كه سوابق مبارزه نداشتند احساس تكليف كردند؛ مردم در شهرها و روستاها احساس تكليف كردند، و ناگهان يك ملت قيام كرد، به خاطر همين بود؛ به خاطر حضور همه جانبه علماي دين و روحانيون بود كه از بزرگشان، از

كوچكشان، پيرمردشان، جوانشان، ملّاي فقيه سالخورده شان، واعظ گوينده پر حرارتِ نُورسشان، چون وارد شدند، معنايش اين بود كه همه قشرهاي مردم وارد خواهند شد. اين، طبيعت كار است. در ايران لااقل در اين سه، چهار قرن اخير اين گونه بوده است. قبل از اين، شايد وضع تفاوت داشته است. در بعضي از كشورهاي ديگر اسلامي هم شايد همين گونه باشد. ما نسبت به كشورهايي كه درست اطّلاع نداريم، قضاوت نمي كنيم؛ اما كشور ما اين گونه است. ممكن است اگر علما نباشند، قشري از مردم وارد ميدان شوند و گروهي از جامعه كمر به مبارزه اي ببندند؛ اما سركوب و ساكت و تطميع كردن يك گروه، كار مشكلي نيست. گروه عظيمي كه نمي شود آن را از ميان برداشت و راهش را به سمت پيروزي سد كرد، ملّت است. اگر بخواهيد عامه ملت و قشرهاي آن يك جا حاضر شوند، بايد روحانيون آن جا باشند. اگر روحانيون و علماي دين در جايي حاضر شدند، معنايش اين است كه همه طبقات، يا اكثريت قاطعي از ملت، آن جا حاضر خواهندشد. اين، طبيعت ايران ماست. اين، خصوصيتي است كه در طول ساليان متمادي - بلكه قرون متمادي - به اثبات رسيده است. علّت اين چيست؟ علّت، وضع روحانيت است. بنده مكرّر عرض كرده ام كه ما نبايد خيال كنيم آبروي نسل فعلي روحانيت موجب اين شد كه مردم به سمت انقلاب اسلامي گرايش پيدا كنند. نه؛ اين اشتباه است. بلكه آبروي هزار ساله روحانيت، كه يك ذخيره تمام نشدني بود، موجب اين پيروزيها و موفّقيتها گرديد. اين آبروي هزارساله، عبارت است از آن اعتباري كه در طول قرنهاي متمادي، از علم و تقواي علماي بزرگ به

دست آمده است. يعني علامه حلّي در اين مجموعه نقش دارد؛ محقّق نقش دارد؛ مجلسي نقش دارد؛ شهيدين نقش دارند، شيخ طوسي نقش دارد، سيّدِ مرتضي نقش دارد؛ شيخ انصاري نقش دارد؛ علماي بزرگ در قرنهاي متمادي در نجف نقش دارند؛ بزرگان قم نقش دارند؛ مرحوم حاج شيخ(1) نقش دارد، و مرحوم آقاي بروجردي نقش دارد. يعني هزاران انسان برگزيده، عمرهايشان را به طهارت و تقوا گذراندند، مجموعه هاي علمي سطح بالا به وجود آوردند و آثار علمي ارائه دادند، تا بتدريج يك جامعه و يك ملت را به روحانيت - به صورت بنيادين - معتقد كردند. اين نيست كه عدّه اي؛ مردم يك عهد و زمان و نسلي، كسي را بخواهند، امّا نسل بعد نخواهند. وقتي كه محبّتي، بنيادي و عميق شد، به مثابه خصال انساني، از نسلي به نسل ديگر به ارث مي رسد. مثل محبّتِ حسين بن علي عليه الصّلاةوالسّلام، يا محبّت اهل بيت عليهم الصّلاةوالسّلام. اينها خصوصياتي نيست كه يك نسل داشته باشد و نسل ديگر بخواهد تحصيل كند. نه؛ اينها تحصيل كردني نيست. اينها از نسلي به نسل ديگر به ارث مي رسد و در تعليمات پدران، در تربيت مادران، در نوازش مربّيان و در لالايي دايه ها براي كودكان، خودش را نشان مي دهد. بنيادين شدن يك موضوع به اين معناست و اعتقاد به روحانيت در جامعه ما، بنيادين بوده و هست. وقتي چنين چيزي وجود دارد و چنين اثري مثل انقلاب برآن مترتّب است، پيداست كه دو حادثه بزرگ مورد انتظار است. انقلاب هم كه شوخي نيست! تشكيل جمهوري اسلامي كه شوخي نيست! اين، يعني تهديد همه قدرتمندان و قلدرهاي دنيا! پيروزي انقلاب يعني بيدار شدن يك ميليارد

و اندي مسلمان، از خواب چند صدساله. اين، يعني ناگهان در همه كشورهاي اسلامي، جمعي از روشنفكران مسلمان و دانشمندان و توده مردم بلند شوند، مشتها را گره كنند و شعار احياي اسلام را مطرح نمايند. پيروزي انقلاب يعني اينها! پيروزي انقلاب اين نيست كه چهار افسر، دست به كودتاي نظامي بزنند؛ دولتي را ببرند؛ يكي ديگر را بياورند؛ بعد هم عدّه اي ديگر بيايند آن دولت را ببرند و ديگري را بياورند! قضيه پيروزي انقلاب اسلامي كه اين گونه نيست! پيروزي انقلاب اسلامي، يعني برافراشته شدن پرچمي كه قدرتمندان دنيا براي پايين كشيدن آن، زحمت بسياري كشيده بودند؛ پول بسياري خرج كرده بودند؛ تدبيرهاي بسياري انديشيده بودند؛ انسانهاي بسياري را كشته بودند و خيلي كارها كرده بودند. ناگهان انقلاب اسلامي پيروز شد و با پيروزي آن، همه نقشه هاي قدرتمندان باطل گرديد. همه آن قدرتمندان، معطل و سرگردان شدند و منافعشان مورد تهديد قرارگرفت. اين است معناي پيروزي انقلاب اسلامي. لذا، وقتي كه اين آبرو و اين سرايت دين و روحانيت در بين مردم، چنين اثر بزرگي مي تواند داشته باشد، پس دو موضوع بزرگ، مورد توقّع است: يكي اين كه ما، اعقابِ آن اسلاف مطهّر و عالم و مقدّس، بايد آبروي آنها را حفظ كنيم. به خاطر اين كه اگر اين كار انجام نگيرد و اين نسل، آبروي گذشتگان را حفظ نكند، همان چيزي كه نهادين و بنيادين شده بود، بتدريج زايل خواهد شد و از بين خواهد رفت. اين، طبيعتِ قضيه است. حال به چه نحو بايد آبرويشان را حفظ كنيم؟ اين خود داستان مفصّلي است. اوّلاً آنها عالِم بودند؛ ما هم بايد سعي كنيم علم آنها

را پيش ببريم. علم آنها ميراث بزرگ و مهمّي است. چهار نفر آدم كه دركي از مسائل حقوقي و فقهي اسلام، يا از فلسفه اسلامي، يا از كلام اسلامي ندارند - ولو صورتاً در رشته اي تبحّري داشته باشند - اگر اهانت و تحقير مي كنند، به اينها نگاه نكنيد. فقه اسلام و در ميان فقه اسلام، فقه شيعه، از لحاظ پيشرفتها و دقّتهاي عالمانه براي كساني كه اهل فن و فهمند، موضوعِ شگفت آوري است. شوخي نيست كه انساني مثل صاحب جواهر(2) بنشيند، يك دوره فقه را از اوّل تا به آخر، با آن همه دقّت و تحقيق، به تنهايي بنويسد و يك دايرةالمعارف را به تنهايي در حقوق اسلامي پديدآورد! اين، به معجزه اشبه است. همين طور است شيخ انصاري. همين طور است صاحب رياض.(3) همين طورند بقيه علماي بزرگ، از متقدمين و متأخّرين. شيخ مفيد دويست تأليف دارد. علامه حلّي نزديك به سيصد تأليف دارد. خواجه نصيرطوسي يك طور ديگر. شيخ طوسي يك طور ديگر. اينها، براي كساني كه اهل فنّند، خيلي حرف و معني دارد. البته اگر يك آدم جاهل و بي معلومات و نادان، در جايي مشغول گردن كلفتي باشد و يك حقوقدان بزرگ از آن جا عبور كند، براي او با يك نفر آدم بي سواد فرقي ندارد. اگر يك پزشك بزرگ از آن جا عبور كند، براي او با يك آدم نادان يكسان است. تشخيص او كه ملاك نيست؛ تشخيص اهل فن ملاك است. علم شيعه، علم والايي است كه از حيث كمّي و كيفي خيلي زياد و خيلي بزرگ است. نگاه نكنيد به كساني كه مي ايستند و تحقير مي كنند و مي گويند كه «علماي شيعه كاري نكردند». شما نمي فهميد كه

چه كار كردند. «سخن شناس نئي جان من، خطا اين جاست.» اين طور نيست كه هركس بتواند جايي بايستد و به ميزان، نقدي بگذارد كه خودش اهلش نيست. اين كه روش علما نيست؛ روش سفهاست. علم آنها زياد بوده است. جامعه علمي امروز اگر بخواهد آن ميراث را گرامي بدارد و آن آبرو را حفظ كند، بايد در علم جلو برود و پيشرفت پيدا كند. حوزه هاي علميه در يك ميدان و علماي در غير حوزه هاي علميه، در ميدان ديگر. فرض بفرماييد كه شما در رشته وعظ و تبليغ تلاش مي كنيد. بسيار خوب؛ گفته ها و گفتارها بايد عالمانه باشد. از سخن سست بايد پرهيز شود. از منبر بي مطالعه بايد اجتناب شود. بهترين گفته ها و آخرين گفته هاي جديد درباره مسائل اسلامي، بايد دانسته شود. البته ممكن است چهار منبر كمتر برويم؛ اشكال ندارد. انساني كه خوب بخواهد بگويد، ناچار است كمتر بگويد: «لاف از سخن چو در توان زد - آن خشت بود كه پر توان زد.» اگر دُرش را بخواهيم پيدا كنيم، البته بايد زحمت بكشيم؛ چاره اي نيست. آن كس كه فرضاً در دانشگاهها مشغول تبليغ و كارِ مخصوص روحاني است يا در ارتش و يا در سپاه مشغول تلاش روحاني است، بايد نياز فكري آن مجموعه و مخاطبين خودش را هوشمندانه و زيركانه بشناسد. بايد ببيند مخاطب او چه عقده و ابهام و سؤالي در ذهن دارد؛ ولو به زبان نياورد. بايد عالمانه آن مشكل را حل كند. اگر مي تواند، خودش حل كند و اگر نمي تواند پيش عالمتر از خودش برود و مشكل را حل كند. اين گونه است كه سطح علم بالا مي رود. هر كس در هر

جايي كه مشغول است - ولو مشاغلي كه مستقيماً به كار علم و درس و تحصيل ارتباطي ندارد؛ مثل مشاغل قضايي - بايد به اين مسائل توجّه كند. البته مشاغل قضايي، عالمانه است؛ اما به كار تحصيل و پيشرفت علمي، به طور مستقيم ارتباطي ندارد. يكي قاضي است؛ حقوقدان اسلامي است؛ بايد به دقّت كار و تلاش كند تا حكم واقعي الهي را در مورد آن واقعه و حادثه بيابد. اين، در باب علم. در باب قدس و تقوا هم معلوم است ديگر؛ عالمي كه حرص به دنيا داشته باشد مردود است. عالمي كه از محرّمات اجتناب نداشته باشد، مردود است. نه اين كه عالم نبايد از تمتّعات زندگي بهره ببرد؛ امّا مراتبي هست كه انسان در آن مراتب، بايد حقّاً و انصافاً از تمتّعاتي چشم بپوشد. علما هم مثل بقيه مردم، بايد از تمتّعات معمولي زندگي بهره ببرند؛ همان گونه كه خداوند درباره پيغمبر فرمود: «قل انما انا بشرٌ مثلكم(4).» اما اين دو چيز - حرص به دنيا و عدم تورّع از حرام - ممنوع است. اين كه حرص به دنيا در عالِم احساس شود - ولو به حسب ظاهر فعل حرامي هم نكند؛ اما همين طور از چپ و راست دنبال اين باشد كه بتواند مال دنيا را جمع كند - ضدِّ قدس است. يا اين كه خداي نكرده تورّع از حرام نداشته باشد و ديده شود كه برايش غيبت كردن آسان است، دروغ گفتن آسان است، و خداي نكرده ارتكاب بعضي از محرّمات گوناگون آسان است. پس، اين نسل موظّف است چه از راه علم وتداوم رشته علمي و پيشرفت علمي و چه از لحاظ حفظ اعتبار

تقوايي و قدسي، آبروي اسلاف را حفظ كند. كساني كه مي خواهند جمهوري اسلامي را بي آبرو كنند، اگر شده است تهمت مي زنند و دروغ درست مي كنند تا قدس و علم روحانيت را ضايع كنند. اينها خبرهاي دروغ مي دهند، حوادث دروغ جعل مي كنند و موضوع كوچكي را بزرگ مي كنند، براي اين كه آبروي روحانيت را در نظر مردم ببرند. پيداست اين آبرو براي آنها خيلي اهميت دارد. مي دانند كه اگر اين آبرو باشد يا نباشد چقدر تفاوت دارد. بعضي نيز همين را فرموله مي كنند، لباس علمي و بحث استدلالي به آن مي پوشانند - گويا بحث علمي مي كنند - كه «بله؛ در حوزه علميه، علم و تقوا نيست!» نه آقا؛ انصافاً تقوا وقدس، در بين اين قشر، به نسبت، از همه قشرهاي ديگر بيشتر است. شما نگاه كنيد ببينيد اين طلّاب حوزه علميه، درآمد و حقوقشان چقدر است؟ امروز بيشترين حقوق حوزه اي يك طلبه فاضل - نه طلبه اي كه امروز وارد حوزه شده؛ آن هم حوزه قم كه بالاترين حوزه هاست - كه زن و چند بچه دارد و سالها درس خوانده است، از متوسّطِ حقوق كارگران و كارمندان اين كشور به مراتب كمتر است. يعني ازنصف هم كمتر است. نصف متوسّطِ حقوق كارگران از همه حقوق يك طلبه فاضل ما در حوزه علميه قم - حالا مشهد را نمي گويم؛ اصفهان را نمي گويم؛ شهرهاي كوچك را نمي گويم؛ قم را مي گويم كه مركز است - بيشتر است! اما درعين حال، با تقوا و طهارت زندگي مي كند. خوب، قدس يعني چه؟ ورع يعني چه؟ بي اعتنايي به دنيا يعني چه؟ يعني همين. البته آدمهاي ناباب هم هستند؛ آدمهاي قالتاق هم همه جا هستند. اما

اكثريّت و شكل غالب در ميان طلاّب همين است كه ما مشاهده مي كنيم. اين برجستگيهاست كه اگر در طول سالهايي كه طلبه مشغول انجام مسؤوليتهاست در او باقي بماند، واقعاً علوّ مقام و علوّ درجه است. اين، آن حادثه و مطلب اوّل كه قشر روحاني بايد خودش به فكر خودش باشد؛ به فكر آن ذخيره باشد؛ به فكر آن آبرو باشد. قاعدتاً هم هست؛ اما مي شود بر آن آبرو افزود؛ همچناني كه امام بزرگوار ما، آن هم بر آبروي هزار ساله روحانيت افزود. امام، آبروي روحانيت را از زمان شيخ مفيد تا امروز - هرچه بود - مضاعف كرد و بالا برد. قدرت روحانيت را در مقابله با بديها و ظلم و جور نشان داد؛ كه يك عالم چگونه مي تواند وارث موسي و عيسي و ابراهيم عليهم السلام و پيغمبر خاتم صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم باشد. اُف بر كساني كه قدر اين نقش عاليِ آن بزرگوار را نمي دانند و خيال مي كنند نسبت به روحانيت، دلسوز يا علاقه مندند! اُف بر جهالت و بر غفلت اينها، كه چطور نمي دانند و نمي فهمند ارزيابي صحيح چگونه است!؟ امّا حادثه دومي كه قاعدتاً وقتي با آن عظمت مواجه مي شويم بايد انتظارش را داشته باشيم، دشمني دشمنان است. اين را بايد بدانيد كه وقتي شما در رفع ظلم از مظلوم مؤثّريد، ظالم كينه شما را در دل خواهد گرفت. اين، امري قهري است كه وقتي در برانگيختن يك ملت براي مقابله با ستم، موجود مستعد و آماده اي هستيد، بايد بدانيد كه ستم و ستمگر و زمينه هاي ستم خيز، شما را نفي مي كنند و براي نفي شما دست به هر كاري كه بتوانند، مي زنند. البته

آنها عقلا هستند - عقلاي مادّي و نه عقلاي واقعي - آنها زيركند، و از راههاي آسانتر شروع مي كنند. اوّل سعي مي كنند شايد با تطميع بتوانند شما را از سرِ راه خود دور كنند. اگر نتوانستند، با تهديد؛ اگر نشد، با عمل؛ اگر نشد، با تبليغات؛ اگر نشد، با ترور جسم؛ اگر نشد، با ترور روح و عنوان. بالأخره مي خواهند زهرشان را بريزند. بين شما و آنها يك مبارزه جريان دارد و شوخي بردار هم نيست. بدانيد كه امروز دشمنان اسلام، با روحانيت و ذخيره علمي ارزشمند آن كه از قرنها پيش تا امروز در اين كشور استهرا داشته است و نيز با حاملان اين امانت الهي به شدّت مخالفند. اينها هر قدر بتوانند اقدام خواهند كرد و بدانيد كه بيش از دشمني با شما، با اسلام مخالفند. اگر بتوانند شما را از اسلام جدا كنند؛ اگر بتوانند شما را از وظيفه اسلامي و دنبال كردن آن جدا كنند، خيالشان راحت خواهد بود و آن وقت شما هم ديگر برايشان خطر محسوب نخواهيد شد. اينها با اسلام مخالفند. در اين چند سال اخير، يعني از حدود پنج، شش سال پيش به اين طرف، سياستهاي استكباري هر چه توانستند تلاش كردند تا اسلام را در چشم توده هاي مردم و ملتها، بي آبرو و بي اعتبار كنند. نه در چشم توده هايي كه مسلمان نيستند، بلكه در چشم ملتهاي مسلمان! سعي كردند اينها را به اسلام بي عقيده كنند. به چه نحو؟ به اين نحو كه جوانانشان را بي اعتقاد و سرگرم فساد كنند؛ ذهنشان را با شُبَهات مشغول كنند و آنها را از آن ايمان عميق دور كنند. در كشور ما

هم تلاش كردند. در ديگر كشورهاي اسلامي - در عراق، در كشورهاي شمال آفريقا و در كشورهاي شرق اسلامي - هر چه توانستند كردند. يكي از موضوعاتي را كه به شدّت تبليغ كردند بنيادگرايي اسلامي است! گفتند: «اسلام، غير از بنيادگرايي اسلامي است. ما با اسلام مخالف نيستيم؛ بلكه با بنيادگرايي مخالفيم!» بنيادگرايي يعني چه؟ برداشت من و شما از بنيادگرايي، غير از متفاهَم توده مردم و فضاي ذهني مردم در غرب است. بنيادگرايي از نظر ما، يعني پايبند بودن به اصول و بنيادهاي ديني. اين كه چيز بدي نيست؛ ما افتخار هم مي كنيم. وقتي هم مي گويند «آقا، شما بنيادگرا هستيد»، مي گوييم «البته كه ما بنيادگرا هستيم.» انكار و نفي هم نمي كنيم. پايبندي به اصول كه بد نيست! شرافت اخلاقي هم يك اصل است؛ راستگويي هم يك اصل است؛ عدالت هم يك اصل و بنياد اخلاقي است؛ خيانت نكردن هم يك بنياد اخلاقي است، تكذيبِ كارهاي بد هم يك بنياد اخلاقي است. همه دنيا هم به اين بنيادها و نهادهاي اخلاقي پايبندند و به آنها افتخار مي كنند و كسي هم آنها را بد نمي داند. ما از بنيادگرايي، استنباطي اين گونه داريم و البته با اين ديد، درست هم هست. حتّي مي بينيم كه در بعضي از ممالك، دولتها مردم را در پايبندي به سنن پوسيده بي معنيِ قومي، تشويق مي كنند. استخوان پوسيده اجدادشان را از گورها بيرون مي آورند و به آنها تقدّس مي بخشند! در همين كشورهاي گوناگون اروپايي، مردم تشويق مي شوند كه برخي از سنن و آداب پوسيده قديميِ بي معنا را حفظ كنند. پس، ايرادي ندارد كه انسان به اصول دين؛ به اصول عاليه ايمان و معرفت ديني، پايبند

باشد. برطبق نظر و برداشت ما، اين امر، پسنديده است. امّا در تداول فرهنگي غرب، بنيادگرايي را با تحجّر و حالت بسته بودن برروي حرف حساب و نفهميدن منطق برابر مي دانند و در حقيقت ما را به اين متّهم مي كنند! نمي گويند اينها پايبند به توحيدند. وقتي مي گويند بنيادگرا هستند، معنايش اين نيست كه اينها پايبند به توحيد و صدق در كلام و زهد نسبت به پديده هاي مادّي اند. مي گويند اينها متحجّرند! اينها چشم برروي پيشرفتهاي دنيا مي بندند! يعني يك تهمت و يك دروغ. به اين وسيله مي خواهند اسلام را از چشم جوامع مسلمان بيندازند و توده هاي مسلمان را نسبت به دينشان بي اعتقاد كنند. همچنين مي خواهند بي اعتقادي را در توده هاي غربي كه به اسلام گرايش دارند، بيشتر كنند. اين، از جمله كارهايي است كه همراه با تبليغات مي كنند. نكته اي كه اين جا مناسب است عرض كنم، اين است كه اهانت به اسلام را شروع كرده اند و آن را يك سياست قرار داده اند. البته وقتي ديني مانند اسلام، در نظر يك جامعه يك ميلياردي مقدّس است و مايه حركت آن جامعه عظيم هم همين دين است، اهانت به آن كار سختي است. جرأت نمي كنند صريحاً به اسلام اهانت كنند. لذا مي بينيد كه حتي رؤساي جمهور امريكا و بعضي از كشورهاي گردن كلفت هم، ديگر جرأت نمي كنند نسبت به اسلام، صريحاً دشمني و مستقيماً اهانت كنند. به همين سبب، نشستند و راهي پيدا كردند: بر آن شدند افرادي را پيدا كنند كه سپر بلايشان باشند و از آنها بخواهند كه در لباس روشنفكر، شاعر و نويسنده، به اسلام اهانت كنند، تا آرام آرام اهانت به اسلام باب و رايج شود.

اين، كاري بود كه به وسيله كتاب «آيات شيطانيِ» آن شخص مرتد شروع شد. او در انگليس كتاب خودش را نوشت و مجلاّت امريكايي شروع به ترويج آن كتاب كردند. بنده آن روز مجلاّت امريكايي را كه به اين جا مي آمد مي ديدم و تعجّب مي كردم كه اين چه كتابي است كه اين قدر اينها مي خواهند آن را ترويج كنند؟! اين همه كتاب نوشته مي شود! اما علّتي داشت كه ناگهان مطبوعاتيهاي دنيا، قلم به مزدهاي دنيا، صهيونيستهاي دنيا - كه گردانندگان بيشترين مطبوعات و راديو تلويزيونهاي غربند - دست به دست هم داده بودند و يك كتاب را ترويج مي كردند. مگر محتواي آن چه بود؟ چيزي نگذشت كه معلوم شد چه در اين كتاب هست. اين كتاب بناست جاده باز كنِ اهانت به اسلام باشد. پيغمبر را اسم بياورد و مسخره كند. به اصطلاح، يك داستان خيالي نوشته است؛ اسم پيغمبر را، اسم زوجات پيغمبر را، اسم اصحاب پيغمبر را آورده است و به شكل بسيار وقيحي به آنها اهانت كرده است. وقتي اين كتاب رايج شد و مردم آن را خواندند، آرام آرام اهانت كردن به اسلام عادي مي شود. اين را مي خواستند! اين جاست كه الهام الهي، آن مرد ربّاني را وادار به آن حركت عظيم كرد و توطئه هايشان متوقّف ماند. امام براساس اين تفكّر و فهم دقيق و نوراني - نوري كه خداي متعال در دل بندگان خودش مي اندازد، اين جا خودش را نشان مي دهد - فتواي ارتداد آن مردِ مرتد را صادر كرد و راه اينها را بست. ناگهان همه دنيا مبهوت شد! امام فتواي ارتداد يك مرتد را داد و گفت: «اين آدم، بايد به

حدّ شرعي برسد». دولتهاي اروپايي، همه سفرايشان را از ايران خواستند. اين عكس العمل، در ارتباط با يك كتابِ معمولي است؟ يعني دولتهاي انگليس و فرانسه و ايتاليا و كجا و كجا، دلشان براي جان يك انسان سوخته است؟! اينها هزاران انسان را براي يك موضوع كوچكْ درو مي كنند. كدامشان نكرده اند؟ كدامشان گروه گروه انسانها را به قتل نرسانده اند؟ كدامشان، اگر همين امروز منافعشان اقتضا كند، هزاران انسان را نمي كشند؟ اينها دلشان براي انسان سوخته؟ همين امروز، صربها مسلمانان را قتل عام مي كنند؛ آنها ككشان نمي گزد! همين امروز اسرائيليها فلسطينيهاي صاحب اصلي سرزمين را آن طور شكنجه مي دهند؛ اينها خوابشان برنمي آشوبد! آن وقت براي خاطر اين كه يك نفر بناست بعد از اين اعدام شود، اين گونه وادار به عكس العمل شوند؟! اين، قضيه ديگري بود. برنامه اي كه ريخته شده بود، برنامه اهانت به اسلام بود. بنا بود اسلام را سبك كنند. امام با آن فتوا، ناگهان همه نقشه هاي اينها را نقش بر آب كرد. دنياي اسلام هم تأييد كرد و پيروي خودش را از فتواي امام نشان داد. حالا مدّتي گذشته است. آن نادان و نادانهاي طرفدارش، خيال مي كنندقضايا تمام شده است. خير؛ اين قضيه تمام شدني نيست. بنده همان وقت، در يكي از مصاحبه هايي كه در اروپا انجام گرفت و از من پرسيدند كه «اين فتواي امام چگونه است؟» گفتم «امام، تيري را به طرف اين مرد فاجر و هتّاك پرتاب كرد. اين تير، از چلّه كمان خارج شده و هدف گيري هم دقيق بوده است. دير يا زود، اين تير به هدف خواهد رسيد. بلاشك، بايد اين حكم اجرا شود و اجرا هم خواهد شد.» مسلماناني كه امروز بتوانند

اين موجود موذي و مضر را كه به عنوان يك عاملِ پست فطرت و لئيم، براي يك حركت ضدّ اسلامي عظيم ظاهر شد از سرِ راه مسلمانان بردارند، بايد بردارند و مجازات كنند. الان هم وظيفه همه است. وظيفه همه كساني است كه اين كار از عهده آنها برآيد و دستشان به اين شخص برسد. حالا آنها دنبال اينند كه آيا فتواي امام عوض شده است؟ مگر فتوا قابل عوض شدن است؟ مگر كسي مي تواند نسبت به اين قضيه با كسي معامله كند؟ دولت انگليس بدش مي آيد؟ خوب؛ ما هم از خيلي از كارهاي دولت انگليس بدمان مي آيد! فلان دولت اروپايي ناراحت مي شود؟ ماهم از بسياري از كارهاي آنها ناراحت مي شويم. مگر ما قول داده ايم كه هر كاري را كه دولت انگليس از آن بدش مي آيد انجام ندهيم؟! دولت انگليس، بيش از همه چيز، از استقلال ايران بدش مي آيد. اينها همان كساني هستند كه سالهاي متمادي در اين مملكت خوردند و چاپيدند و حالا كه مملكت مستقل است، ناراحتند. ما چه كار بايد بكنيم؟ دولت انگليس، اگر الان هم فرصت پيدا كند، دلش مي خواهد بيايد در خليج فارس، مثل زمان «لرد كُرزن» بايستد و براي دولتهاي اطراف خليج فارس، از جمله ايران، دستور صادر كند! ملت ايران اجازه نمي دهد. حالا دولت انگليس باشد، دولت امريكا باشد، هر قلدر ديگري باشد و بخواهد در امور ما، خواستهاي ما، اهداف ما، آرمانهاي بزرگ ما و مقدّسات ما دخالت كند! به آنها چه ربطي دارد؟! آنها اگر بخواهند اين حادثه و اين مشكل را به راحتي حل كنند، بايد آن شخص مرتدِّ ملحد را تحويل مسلمانان دهند و بگويند:

«اين، جرم و جنايتي كرده است. شما مسلمانان، هرچه مجازاتش است، انجام دهيد.» اين راه، عاقلانه است. اين كار را بايد بكنند. چرا نمي كنند؟ ما به آنها اعتراض داريم كه چرا جلوِ حكم امام را گرفتند؟! آنها چه اعتراضي مي توانند داشته باشند؟! اينها هشداري است براي من و شما. بدانيد كه اگر اندكي غفلت كنيم، دشمن عليه مقدّسات ما شروع به حمله و اقدام خواهد كرد. اين، يك نمونه است و نمونه هاي از اين قبيل هم فراوان است. تكليف ما زياد است. حالا هم ماه رمضان در پيش است. در ماه رمضان، هم بايد به خودمان برسيم، هم بايد به مردم برسيم. ضمناً بدانيم كه اگر به خودمان نرسيم، به مردم هم نمي شود رسيد. اين دعاهاي ماه رمضان، اين روزه ماه رمضان، اين مناجاتها، اين تضرّعها، اين اذكار، اين نوافل در ماه رمضان، همه براي اين است كه ما خودمان را اوّل كمي نوراني كنيم. اگر نوراني شديم، آن وقت مي توانيم به ديگران هم برسيم. والّا اگر نوراني نشديم كه نمي توانيم ديگران را نوراني كنيم. هرچه هم بگوييم، زيادي خواهد بود، مضر خواهد بود و مفيد واقع نخواهد شد. اميدواريم خداي متعال توفيق دهد، هم خودمان را بسازيم، هم بتوانيم به سازندگي و معنويّات و روحيّات مردم كمك كنيم؛ و خداوند قلب مقدّس وليّ عصر ارواحنالمقدمه الفداء را نسبت به ما مهربان كند و ما را مشمول دعاي آن بزرگوار قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) آيت اللَّه العظمي شيخ عبدالكريم حائري يزدي، موسس حوزه علميه قم. 2) شيخ محمد حسن نجفي 3) سيد علي طباطبايي (صاحب رياض المسائل) 4) فصّلت: 6.

بيانات مقام معظم رهبرى در روز اوّل ماه مبارك رمضان

بيانات

مقام معظم رهبري در روز اوّل ماه مبارك رمضان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه رب العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيدنا محمّد و آله الطاهرين. و لعنة اللَّه علي اعدائهم اجمعين. قال اللَّه الحكيم: «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن، هدي للنّاس و بيّنات من الهدي و الفرقان(1).» از جمله كارهايي كه روزه دار بايد از آن اجتناب كند و واضحترين مصداق روزه هم هست، خوردن و آشاميدن است؛ ولو آن چيزي كه خورده يا آشاميده مي شود، خيلي كم باشد. همين اندازه كه صدق خوردن كرد، اگر عمداً باشد، روزه باطل مي شود. بعضي چيزهاست كه صدق خوردن نمي كند، اما همه مراجع فتوا داده اند كه آنها هم مثل خوردن و آشاميدن، مبطل روزه است. از قبيل چه چيز؟ از قبيل سرمهاي غذايي كه وارد بدن مي شود. اين خوردن، عرفي نيست؛ اما مبطل روزه است. يا حتّي آمپولهاي تقويتي كه داخل رگ يا عضله تزريق مي شود، مبطل روزه است. اگرچه در مورد آمپولهاي غير تقويتي، كه مربوط به تقويت و ويتامين و ايجاد ذخيره غذايي و غيره نيست، اشكال نكرده اند - و ظاهراً اشكال هم ندارد - امّا بعضي احتياط كرده اند. آب دهان را فرو بردن هم اشكالي ندارد؛ اما اگر مسواك را داخل دهان كرديد و به آب دهان آغشته شد، بعد همان را آورديد بيرون و دوباره داخل دهانتان كرديد و آن آب را فرو برديد، اين، باز مبطل است. يعني مسأله خوردن و آشاميدن مسأله دقيقي است. واضحترين مصداق روزه هم، امساك از خوردن و آشاميدن است. اگرچه موارد ديگر هم هست كه ان شاءاللَّه در طول ماه، مسائلش را لابد آقايان خواهند گفت. ماه رمضان فرصت خوبي براي خودسازي است.

ماهمان ماده خام هستيم كه اگرروي خودمان كاركرديم و توانستيم اين ماده خام رابه شكلهاي برترتبديل كنيم، آن كار لازم در زندگي راانجام داده ايم. هدفِ حيات همين است. واي به حال كساني كه روي خودشان از لحاظ علم و عمل كاري نكنند و همان طور كه وارد دنيا شدند، به اضافه پوسيدگيها و ضايعات و خرابيها و فسادها كه در طول زندگي براي انسان پيش مي آيد، از اين دنيا بروند. مؤمن بايد به طور دائم روي خودش كار كند؛ به طور دائم. نه اينكه خيال كنيد «به طور دائم» زيادي است يا نمي شود؛ نه. هم مي شود، هم زيادي نيست. اگر كسي مراقب خود باشد؛ مواظب باشد كارهاي ممنوع و كارهايي را كه خلاف است انجام ندهد و راه خدا را با جديّت بپيمايد، موفّق مي شود. اين، همان خودسازي دائمي است و برنامه اسلام، متناسب با همين خودسازيِ به طور دائم است. اين نماز پنجگانه - پنج وقت نماز خواندن - ذكر گفتن؛ «ايّاك نعبدوايّاك نستعين» را تكرار كردن؛ ركوع كردن؛ به خاك افتادن و خداي متعال را تسبيح و تحميد و تهليل كردن براي چيست؟ براي اين است كه انسان به طور دائم مشغول خودسازي باشد. منتها گرفتاريها زياد است و همه گرفتاريم. گرفتاري زندگي؛ گرفتاري معاش؛ گرفتاري امور شخصي؛ گرفتاري اهل و اولاد، و انواع گرفتاريها مانع مي شود كه ما به خودمان، آن چنان كه شايسته است، برسيم. لذا يك ماه رمضان را كه خداي متعال قرار داده است، فرصت مغتنمي است. اين ماه را از دست ندهيد. مقصودم اين است كه اگر نمي توانيم به طور دائم در حال مراقبت و ساخت وساز خودمان باشيم، اقلاًّ ماه رمضان را مغتنم بشماريم .شرايط

هم در ماه رمضان آماده است. يكي از بزرگترين شرايط، همين روزه اي است كه شما مي گيريد. اين، يكي از بزرگترين توفيقات الهي است. توفيق يعني چه؟ توفيق يعني اين كه خداي متعال چيزي را براي انسان، مناسب بياورد. با واجب كردن روزه، خداي متعال زمينه مناسبي را براي من و شما به وجود آورده است كه قدري در اين ماه به خودمان برسيم. روزه، نعمت بزرگي است. شكم خالي است و مبارزه با نفس، تا حدودي در اثناي روز، از جهات مختلف وجود دارد: هرچه را دوست داريد، نمي خوريد و نمي آشاميد و بسياري از مشتهيات نفساني را براي خودتان به مدت چند ساعت ممنوع مي كنيد. اين، يك مبارزه با نفس است؛ مبارزه با هواست، و مبارزه با هوا، در رأس تمام كارهاي نيك و خودسازيها قرار دارد. ماه رمضان زمينه بسيار خوبي است و خداي متعال اين فرصت را به من و شما داده كه در اين ماه، چنين امكاني را براي خودسازي پيدا كنيم. علاوه براين كه ساعات اين ماه بسيار با بركت است و خداي متعال، از لحاظ طبيعي اين لحظات و ساعات را اين گونه قرار داده است، ساعات بسيار مغتنمي هم هست. يك ركعت نماز شما؛ يك كلمه ذكر «سبحان اللَّه» شما؛ مختصر صدقه دادن شما، و يك صله رحم كوچكي كه در اين ماه بكنيد، مزيّتي چند برابر بيشتر از همين امور، وقتي در غير ماه رمضان انجام مي شود، دارد. اين، فرصت بسيار خوبي است. زمينه خوبي است كه انسان در اين ماه به خودش برسد. مثل طبيبي كه با فردي بيمار مواجه است و آن بيمار به امراض متعدّدي مبتلاست - مرض قند

دارد، فشار خون دارد، چربي خون دارد، استخوان درد دارد، رماتيسم دارد، زخم معده دارد و خلاصه انواع و اقسام مرض در او هست - طبيب حاذق كه امراض او را مي شناسد و راه علاجش را بلد است، با اين بيمار چه كار مي كند؟ اوّل سعي مي كند بيماريهاي او را روي كاغذ بياورد و ببيند به چه امراضي مبتلاست. اگر طبيب، بعضي از بيماريهاي او را نشناسد و براي علاج بيماري دوايي بدهد كه با بيماري ديگر ناسازگار باشد، ممكن است به جاي اين كه او را علاج كند، بيچاره را به بيماريهاي ديگري هم متبلا سازد! مثلاً نداند كه بيمار زخم معده دارد؛ بعد براي علاج رماتيسم او آسپرين بدهد! خوب، آسپرين علاج رماتيسم است؛ اما براي زخم معده بسيار مضرّ است. اگر طبيب، اين مرض را نشناسد و نداند كه بيمار اين مرض را هم دارد، ممكن است به جاي اين كه او را علاج كند، بيچاره را به خونريزي معده هم مبتلا سازد. پس اوّل بايد با دقّت نگاه كند؛ دلسوزانه بيماريها را پيدا كند و آنها را بنويسد؛ بعد ببيند كدام مهمتر است، كدام فوتي تر است و كدام اصولي تر است. فرض بفرماييد اگر كسي معده ناراحتي دارد، هر دوايي به او بدهند نمي تواند به خوبي آن را جذب كند. يا اگر روده خرابي دارد، هر غذاي مقوّي اي بدهند و از آن بهره ببرد، نمي تواند استفاده كند. راهش اين است اوّل آن مرضي را كه از بقيه بيماريها تأثير منفي اش بيشتر است و اگر خوب بشود تأثير مثبت شفايش بيشتر است، پيدا كنند. شما طبيب خودتان بشويد، برادر عزيز! هيچ كس مثل خود انسان

نمي تواند بيماريهاي خودش را بشناسد. برخي بيماريها در انسان هست كه اگر مثلاً شمابه من بگوييد «تو دچار اين بيماري هستي»، عصباني مي شوم و بدم مي آيد. بگويند: «آقا، شما مرد حسودي هستيد.» مگر كسي تحمّل مي كند كه به او بگويند «حسود»؟ مي گويد: «حسود خودت هستي! چرا اهانت مي كني؟ چرا بي خود مي گويي؟» از ديگري حاضر نيستيم قبول كنيم. اما به خودمان كه مراجعه مي كنيم، مي بينيم بله؛ ما متأسفانه از اين بيماريها داريم. سرِ هركس را انسان كلاه بگذارد؛ از هركس كه پنهان كند، با خودش كه ديگر نمي تواند! پس بهترين كسي كه مي تواند بيماري ما را تشخيص دهد، خودمان هستيم. بياوريد روي كاغذ! بنويسيد: «حسد.» بنويسيد: «بخل.» بنويسد: «بدخواهي براي ديگران. وقتي كسي به خيري مي رسد، ما ناراحت مي شويم!» بنويسيد: «تنبلي در كار.» بنويسد: «روح بدبيني به نيكان و صالحان.» بنويسيد: «بي اعتنايي به وظايف.» بنويسيد: «علاقه به خود. شديداً به خودمان علاقه داريم.» اگر بيماريهاي ما اينهاست، اينها را روي كاغذ بياوريم. ماه رمضان فرصتي است كه يكي يكي اين بيماريها را، تا آن جايي كه بشود، برطرف كنيم. اگر برطرف نكنيم، اين بيماريها مهلك خواهد شد؛ هلاك معنوي و واقعي. هلاك جسمي كه چيزي نيست! اگر بيماري مهلكي در ما باشد يا احتمالش را بدهند، چقدر دستپاچه مي شويم؟ شب خوابمان نمي برد. بهترين دكترها را پيدا مي كنيم، مي گوييم: «نكند اين غدّه اي كه در بدن من است، در دست من است، زير پوست من است، سرطان باشد!» از تصوّرش كلّي وحشت مي كنيم. آخرش چه؟ آخرش مردن است. حالا نشد، يك سال ديگر است، دو سال ديگر است، ده سال ديگر است. به قول نظامي

گنجوي: «اگر صد سال ماني وَر يكي روز/ ببايد رفت ازاين كاخ دل افروز.» ماندني كه نيستيم. چند صباحي، كمي اين ور، كمي آن ور، تمام خواهد شد. هلاكت جسماني اين است و اين قدر از آن مي ترسيم. هلاكت معنوي، يعني براي ابد دچار خذلان و عذاب الهي شدن. يعني در زندگي جاودان ابدي، از همه نعمتها و لذّتها و چشم روشنيهايي كه خداوند براي من و شما معيّن و مقرّر كرده محروم ماندن. انسان به قيامت نگاه كند و ببيند خداي متعال به بعضي از بندگانش - همين افرادي كه با آنها معاشريم و آنها را در كوچه و محلّه مي بينيم؛ به همكار اداري، به دوست دوران تحصيل، يا به يك رفيق بگو بشنو - براي برخي كارها و مجاهداتي كه در اين دنيا داشته اند، مقامات عالي مي دهد؛ آنها را به بهشت مي برد؛ از عذاب دورشان مي دارد و از عقبات قيامت، نجاتشان مي دهد، و ما به خاطر تنبلي؛ به خاطر نرسيدن به خود و به خاطر يك لحظه غفلت، از همه آنها محروم مانده ايم! آن وقت است كه حسرت گريبان انسان را مي گيرد: «وانذرهم يوم الحسرةاذ قضي الامر(2).» كار هم ديگر از كار گذشته است و حسرت هم فايده اي ندارد. اين، هلاكت معنوي است. برادران و خواهران! اگر به خودمان نرسيم، بدبختي است؛ روسياهي است؛ محروميت است؛ از چشم خدا افتادن است؛ از مقامات معنوي دور ماندن و از نعيم ابدي الهي، تهيدست ماندن است. پس بايد به خودمان برسيم. ماه رمضان فرصت خوبي است. كتابهاي اخلاق هم خوشبختانه در اختيار هست. لكن آن چيزي كه آدم از مجموع مي فهمد و آنچه مهمّ است، اين است كه انسان بتواند هوا و هوسِ

خود را كنترل و مهار كند. اين، اساس قضيه است. يكي از ويژگيها كه بسيار مهمّ است تا براي خود سازي به آن توجّه كنيم و شايد جنبه تقدّمي هم داشته باشد، «اخلاص» است. اخلاص عبارت است از كار را خالص انجام دادن و اين كه كاري را مغشوش انجام ندهيم. گاهي هست كه كسي عبادت نمي كند و گاهي عبادت مي كند؛ اما مغشوش و ناخالص. اين هم مثل آن است .خالص بودن عبادت و خالص بودن عمل، اين است كه براي خداباشد. در بين مردم، متأسّفانه خيلي رايج است كه كارهاي خوب خودشان را بر زبان بياورند و بگويند. كانّه توجّه ندارند كه نبايد كار نيك را به زبان آورد و گفت كه ما مي خواهيم اين كار را بكنيم يا ما اين كارها را مي كنيم. البته برخي جاها استثناست. در جاهايي، بعضي از كارها بايد در علن انجام گيرد. در روايات در باب صدقه، آمده است كه «صدقه سرّ» اين ثواب رادارد و «صدقه علانيه» اين ثواب را. يا مثلاً عبادات گروهي، جلوي چشم مردم انجام مي گيرد و بايد انجام گيرد؛ و اين از شعائر الهي است. اما بسياري از عبادات يا اغلب عبادات، آن روابطي كه بين خود انسان و خداست - ذكر، توجّه، دعا، نافله، شب زنده داري، سحرخيزي، احسان و كارهاي نيك - بايد بين خود انسان و خدا بماند. مبادا انسان به خاطر اين كه ديگران ببينند، كاري را انجام دهد! كاري كه انسان به خاطر توجّه ديگران به خودش انجام دهد، از نكردن آن كار بدتر است؛ زيرا نكردن كار، يعني انسان كاري را انجام نمي دهد. كاري كه انسان براي جلب توجّه ديگران

نسبت به خودش انجام داده، كَاَنّه انجام نداده است. البته بدتر بودنش هم از اين جهت است كه عمل شرك آلودي انجام داده واين عمل شرك آلود، فعل حرام است و دور كننده است. بنابراين همه مان در هرجا و در هر موقعيّتي كه هستيم، بايد خيلي تلاش كنيم كه كار را خالص انجام دهيم. اگر كار براي خدا انجام گيرد و نيّت براي خدا خالص باشد، اشكالاتي كه معمولاً در كارها مشاهده مي شود، پيش نخواهد آمد.ما وقتي مصالح واقعي رافداي حرف اين و آن مي كنيم كه بخواهيم كار را براي اين و آن انجام دهيم. انسان وقتي كار را براي خدا مي خواهد انجام دهد، فقط نگاه مي كند ببيند تكليفش چيست؟ نگاه نمي كند كه يكي خوشش مي آيد، يكي بدش مي آيد؛ پيش چه كسي آبرو پيدا مي كند و پيش ديگري از آبرو مي افتد. امروز در جمهوري اسلامي، در همه شؤون، كار براي خدا ساري و جاري است. هركس در اين كشور و اين نظام، هر كاري كه انجام مي دهد، مي تواند آن را براي خدا انجام دهد و از آن اجر و ثواب و بهره معنوي را ببرد و پيش خدا خودش را روسفيد كند. من روايتي را در باب اخلاص يادداشت كرده ام كه برايتان مي خوانم. ازپيغمبر اكرم صلوات اللَّه وسلامه عليه نقل شده است كه فرمود: «ان لكلّ حق حقيقتاً(3).» هر چيزي داراي حقيقتي است و يك روح و يك معنا و يك حقيقت دارد. «ومابلغ عبدحقيقة الاخلاص.» بنده به حقيقتِ اخلاص و به آن معناي حقيقي اخلاص نمي رسد «حتّي لايحبّ ان يحمد علي شي ء من عمل للَّه.» (اين خيلي سخت است؛ اين، مرتبه اش از آن مراتبِ بسيار بالاست) مگر

اين كه دوست نداشته باشد كه مردم او را براي هيچ يك از كارهايي كه براي خدا انجام مي دهد، ستايش كنند. مثلاً فردي است كه كار را براي ديگران انجام نمي دهد: براي خاطر خدا نماز مي خواند، ختم قرآن مي گيرد، كار خيري انجام مي دهد، احسان و كمك و صدقه اي مي دهد و مجاهدتي براي خدا مي كند. اما دوست مي دارد كه مردم بگويند: «ايشان چقدر آدم خوبي است.» كارش رابراي مردم نكرده است. كار را براي خدا انجام داده و تمام شده؛ اما از مدح مردم و از اين كه مردم از او تعريف كنند، خوشش مي آيد. مي فرمايد اين، آن مرتبه عالي اخلاص نيست. مرتبه عالي اخلاص اين است كه اين را هم دوست نداشته باشد. اصلاً كاري به كار مردم نداشته باشد! مي خواهند بدانند، مي خواهد ندانند. مي خواهد خوششان بيايد، مي خواهد خوششان نيايد. نگاه كند ببيند خدا از او چه خواسته است و دقيقاً آن را انجام دهد. من، اين صفت و اين روحيه را در امام رضوان اللَّه تعالي عليه، در بسياري از موارد مشاهده كردم. در موارد متعدّدي، بنده اين خصوصيّت را در ايشان ديده بودم. كاري نداشت كه كسي خوشش مي آيد يا خوشش نمي آيد. تكليفش را انجام مي داد. وقتي كه بار سنگين است؛ وقتي كه كار بزرگ است؛ وقتي كه كار خطرناك است، اخلاص بيشتر به كار مي آيد. مثل امروز كه وضع جمهوري اسلامي اين چنين است. اگر ما اخلاص ورزيديم، بنده مخلص مي شويم؛ اخلاصْ ورزنده براي خدا، در عمل و نيّت. اما فراتر از بنده مخلص، بندگانِ مخلَص اند. مرحوم سيّد بحرالعلوم رضوان اللَّه تعالي عليه، در رساله اي كه در سير و سلوك به ايشان منسوب است، بين مُخلِص و

مُخلَص فرق مي گذارد. مي گويد مُخلِص كسي است كه عملي را فقط براي خدا انجام مي دهد و كاري به كار ديگران ندارد. اما مُخلَص آن است كه همه وجود خود را خالصاً و مخلصاً براي خدا قرار مي دهد. همه هستي او فقط براي خداست. اين، مرتبه بسيار والايي است كه واقعاً دور از دسترس است. اما به نظر بنده، در اين دوران، بخصوص جوانان و كساني كه در ميدانهاي عمل و مبارزه و جهاد واردند، مي توانند به اين مرتبه هم برسند. البته براي امثال ما مشكل و خيلي دشوار است. ما خيلي دوريم! امّا جوانان و بخصوص جوانان مؤمن و پاك و خالص، با آن دلهاي روشن و پاكي كه دارند، مي توانند به اين جا برسند. البته رساله مذكور، منسوب به مرحوم بحرالعلوم است و قطعي نيست كه مال ايشان باشد. بعد مي فرمايد: خداي متعال به اين مُخلَصين سه وعده داده است؛ سه امتياز بزرگ. يكي اين است كه فرموده است: «فانهم لمحضرون الّا عباداللَّه المخلصين.(4)» يعني در قيامت، همه مردم در محشر حاضر مي شوند و مورد محاسبه الهي قرار مي گيرند، مگر بندگان مخلَص كه آنها معافند. آنها چون ذرّه ذرّه اعمال و انفاس و حركاتشان براي خدا بوده است، لذا از اين كه در اين عرصه از عرصه حشر آفاقي وارد شوند و مورد سؤال قرار گيرند، معافند. امتياز دوم اين است كه مي فرمايد: «وماتجزون الاماكنتم تعملون الاعباداللَّه المخلصين(5).» همه مردم، پاداش متناسب با عمل كاري را كه انجام داده اند مي گيرند، مگر بندگان مخلَصِ خدا. اينها عملشان و پاداششان متناسب نيست. عملشان هرچه كه باشد، پاداش آنها بي نهايت است؛ زيرا اين وجود متعلّق به خدا، براي خدا

و سرتا پا در خدمت اهداف الهي است. او، همه وجودش براي خدا خالص شده است. روايتي را ديدم - البته سند اين روايات را فرصت نمي كنم نگاه كنم و نمي دانم سندش چگونه است - كه مضمونش اين بود كه خداي متعال مي گويد: «اگر به بنده مُخلِص يا مُخلَص، همه دنيا را هم بدهم، حق او ادا نشده است.» بنابراين، جزاي او متناسب با عملي كه انجام مي دهد، نيست. يك نماز او برابر هزاران نمازي است كه بندگان خوب خدا بخوانند. امتياز سوم كه از همه اينها بالاتر است، اين است كه «سبحان اللَّه عمايصفون الاعباداللَّه المخلصين(6).» يعني خداي متعال از آنچه كه بندگان او توصيف كنند، منزّه است؛ مگر از آنچه كه بندگان مُخلَص توصيف كنند. يعني آنها مي توانند حقِ ّ توصيف الهي را ادا كنند. بندگان ديگر، كمتر و كوچكتر از اين هستند؛ و هرچه در باب پروردگار عالم بگويند «ماعرفناك حقّ معرفتك(7).» اوصاف خدا از زبان انسانها، ناقص و نارساست؛ مگر از ناحيه بندگان مخلَص. آنها مي توانند خداي متعال را كَما هُوَ حَقُّه توصيف كنند. و لذاست كه انسان اگر خود را به دعاهايي كه از ائمّه عليهم السّلام، مأثور است، اُنس بدهد و مرتبط كند، اميد اين هست كه توانسته باشد با خداي متعال، درست مناجات كند و چنان كه شايسته الهي است، با او حرف بزند. ضمناً ماه رمضان ماه دعاست. دعاها را فراموش نكنيد. دعاهاي وارد شده در ماه رمضان، يكي از آن نعم و فرصتهايي است كه بايد مغتنم بشمريد. اين دعاي ابي حمزه، اين دعاي افتتاح، اين دعاي جوشن وبقيه ادعيه اي كه در روزها و شبها و سحرها و بقيه ساعات

و اوقات مخصوص در ماه رمضان وارد شده است، واقعاً از نعمتهاي بزرگ الهي است. فرصت را مغتنم بشماريد. من به ذهنم رسيد كه اين توصيه راهم عرض كنم كه اين نوافل سي وچهار ركعتي كه براي نمازهاي روز و شب وارد شده است، بسيار با ارزش است. ماه رمضان فرصت خوبي است. ما غالباً اهل نوافل نيستيم. ولي ماه رمضان كه مي شود، چه مانعي دارد؟ كدام كار با دهان روزه، بهتر از نماز خواندن؟ چهار ركعت نماز ظهر است، قبل از اين چهار ركعت، هشت ركعت نافله دارد؛ چهار دو ركعتي. چهار ركعت نماز عصر است و قبل از اين چهار ركعت، هشت ركعت نافله نماز عصر است. اين نوافل را بخوانيد. همچنين نوافل مغرب را كه از اينها مهمتر است؛ و نيز نوافل شب كه يازده ركعت است. همچنين نافله صبح كه دو ركعت است. كساني هستند كه در ايام معمولي سال، برايشان مشكل است پيش از اذان صبح براي نماز شب بيدار شوند. ولي در اين شبها، به طور قهري و طبيعي بيدار مي شوند. اين يك توفيق الهي است. چرا از اين توفيق استفاده نكنيم؟ ان شاءاللَّه فرصتهاي ماه رمضان را مغتنم بشماريد. من چند دعا هم بكنم، آمين بگوييد: نسألك اللّهم و ندعوك، باسمك العظيم الاعظم. الاعزّ الاجلّ الاكرم يا اللَّه! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ما را قدردان اين ماه قرار بده. پروردگارا! به محمّدوآل محمّد، ما را به اعمالي كه در اين ماه براي مؤمنين قرار داده اي، موفّق بگردان. پروردگارا! به محمّدوآل محمّد تو را سوگند مي دهيم، رضاي خودت را شامل حال ما در اين ماه بگردان. مغفرت و

عفو خودت را شامل حال ما بگردان. پروردگارا! ما را با اعمالمان به وليّت امام زمان ارواحنافداه، در اين ماه نزديك بگردان. قلب مقدّس آن بزرگوار را از ما راضي كن .ما را به اعمال خير - كه اين ماه فرصت خوبي براي اين اعمال است - موفّق بگردان. پروردگارا! اسلام و مسلمين را سربلند كن. همه امور مسلمانان را اصلاح بفرما. شرِّ دشمنان و كفّار را از سرِبلاد و ملتهاي اسلامي، مخصوصاً در اين مناطقي كه زياد ظلم و جور مي كنند، كوتاه بگردان. پروردگارا! مشكلات را به سود مسلمين خاتمه ببخش. جمهوري اسلامي را تا ظهور وليّ عصر ارواحنافداه، پايدار و مبارك بگردان. بركات خودت را بر مردم ما نازل كن. والسّلام عليكم ورحمةاللَّه وبركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 185. 2) مريم: 39. 3) . 4) صافات؛ 127 - 128. 5) صافات؛ 39 - 40. 6) صافات 159 - 160. 7) بحارالانوار: ج 69، صفحه 292

بيانات مقام معظم رهبرى در مصاحبه صدا و سيما درباره روزجهانى قدس

بيانات مقام معظم رهبري در مصاحبه صدا و سيما درباره روزجهاني قدس با تشكر از حضرت عالي كه اين فرصت را در اختيار ما قرار داديد، با عنايت به اين كه فردا آخرين جمعه ماه مبارك رمضان و مصادف با روز جهاني قدس است، اگر پيامي براي امّت شريف ايران و مسلمانان جهان داريد، بفرماييد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. من در اين شبهايي كه گذشت، درتلويزيون ديدم كه مردم راجع به روز قدس و درپاسخ به سؤالي كه از آنها مي شود، مطالبي رابيان مي كنند كه حاكي از آگاهي و روشن بيني و حضور و احساس مسؤوليت آنهاست. شايد لازم نباشد كه به مردم عزيزمان چيزي دراين باب عرض كنم. لكن ازباب اينكه مسأله قدس مهم است و ازاين

باب كه امروز متأسفانه صهيونيستها در وارد آوردن فشار مضاعف به فلسطينيها حمايت مي شوند و باتوجّه به اين كه بسياري از كساني كه شعار فلسطين را مي دادند، در بين راه، اين ملت مظلوم را واگذاشتند و امروز، مبارزين فلسطيني و ملت مظلوم فلسطين، نياز به حمايت جهاني و دلگرمي از سوي برادران مسلمان خودشان دارند، من به مردم عزيزمان و همين طور به همه ملتهاي مسلمان توصيه مي كنم كه ان شاءاللَّه اين روز را از گذشته گرمتر و پرشورتر برگزاركنند. اين، به مبارزه و اصلاح امور فلسطينيها كمك خواهد كرد. اصلاح امور فلسطينيها به اين است كه ان شاءاللَّه مردم فلسطين - كه صاحبان خانه شان هستند - حقّ خودشان را به دست آورند. اميدواريم آحاد ملت عزيزمان موفّق باشند و اين گام را هم مثل همه گامهاي بلند و خوبي كه برداشته اند، با موفقيّت بردارند. ... ان شاءاللَّه موفّق باشيد.

بيانات در سال 1372

بيانات مقام معظم رهبرى در خطبه هاى نماز عيد سعيد فطر

بيانات مقام معظم رهبري در خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه رب العالمين. الحمدللَّه الّذي خلق السموات و الارض و جعل الظّلمات و النّور. ثمّ الّذين كفروا بربّهم يعدلون. و الحمدللَّه الّذي لم يتّخذ ولدا و لم يكن له شريك في الملك، و لم يكن له ولي من الذّلّ و كبّره تكبيرا. احمده و استعينه و استغفره و اتوب اليه. و اصلّي و اسلّم علي حبيبه و نجيبه، سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد، و علي آله الأطيبين الأطهرين، المنتجبين المعصومين المكرّمين، سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: «يا ايّهاالّذين آمنوا اتقوااللَّه ولتنظر نفس ما قدّمت لغدٍ واتقوا اللَّه انّ اللَّه خبير بما تعملون.(1)» روز عيد مبارك فطر، روزِ گرفتن پاداش براي مؤمنان و روزي است كه براي پيغمبر

اكرم و اوليايش، روز عيد، روز شرف و روز كرامت است. همه شما برادران و خواهران مسلمان نماز گزار را به رعايت تقوا و پرهيزگاري دعوت و توصيه مي كنم؛ كه تقوا و پرهيزگاري، نتيجه و غايتي است كه بايد به فضل پروردگار، بر روزه ماه رمضان مترتّب شده باشد. روز عيد فطر، روزِ مورد توجّه پروردگار و روز نزول مغفرت و رحمت الهي بر مؤمنان است. اين روز را هم بايد مثل ايام ماه مبارك رمضان، قدرداني كرد. امام مجتبي عليه السّلام - طبق روايتي - در روز عيد فطر، از راهي عبور مي كرد. ديد جمعيتي ايستاده اند و بازي مي كنند و بي خيال و بي توجّه به اهميت اين روز، با غفلتِ خودشان سرگرمند و مي خندند. كنار آن جمعيت ايستاد و فرمود: «ان اللَّه جعل شهر رمضان مضماراً لخلقه.(2)» خداوند، ماه رمضان را ميدان مسابقه اي براي بندگانش قرار داده است. «فيستبقون فيه بطاعته الي مرضاته.» كه در اين ميدان مسابقه، به وسيله اطاعت او، به سوي رضايت او با يكديگر مسابقه بگذارند و از يكديگر پيشي گيرند. «فسبق قوم ففازوا.» در اين ماه رمضاني كه گذشت، عده اي توانستند پيشي بگيرند و از ديگران جلو بيفتند؛ و اينها پيروز و موفّق شدند «وقصّر آخرون فخابوا.» اما عده ديگري، در همين ماه رمضان كوتاهي كردند. آنها نتوانستند خود را به درگاه رحمت الهي برسانند، و مأيوس و نوميد شدند. «فالعجب كل العجب من ضاحك لاعب في اليوم الّذي يثاب فيه المحسنون و يخسر فيه المبطلون.» فرمود: تعجّب است از كساني كه بي خيال مي خندند و به لعب مشغول مي شوند. در آن روزي كه نيكوكاران خرمنهاي ثواب را مي چينند و مي برند و محرومان،

خسارت خود را تحويل مي گيرند؛ خسارتهاي آنان دامنگيرشان مي شود. روز بزرگي است. مثل روز قيامت است. در اين روز، كساني كه در ماه رمضان توانسته اند رضاي الهي را به دست آورند، پاداش خود را از خداي متعال خواهند گرفت. امروز روزي نيست كه انسان بتواند در آن، به غفلت سركند. سپس در ادامه فرمود: «لو كشف الغطاء لعلموا انّ المحسن مشغول بأحسانه، والمسي ء مشغول باسائته.» اگر چشم بصيرت، نافذ مي شد و پرده حجاب مادّي از مقابل چشمهاي ما كنار مي رفت، مي ديديم كه نيكان مشغول جمع آوري پاداش خودند و به برداشتن ثواب، مشغول و سرگرمند؛ چنان كه بَدان سرگرم به نتايج كوتاهيهاي خودشان هستند. ماه رمضان، با همه خيرات و بركاتش، با همه ساعات و لحظات پربارش، با همه وعده هايي كه خداي متعال به مؤمنان و نيكوكاران در آن داده بود، سپري شد. عدّه اي از اين ماه، نتيجه ها گرفتند؛ پيمانه هاي خود را پر كردند و خود را تا آخر اين سال، كه باز به رمضاني ديگر منتهي خواهد شد، بيمه كردند. خوشا به حال آنان. اميدوارم كه شما برادران و خواهران، از زمره اين گروه مردم باشيد. سعي كنيد نتايج تلاش مبارك خود را در ماه رمضان، براي خود حفظ كنيد. دلها را پاكيزه نگه داريد و مشغول مسائلي كه شما را از خدا دور مي كند، مپسنديد. دلتان را مشغول ياد خدا بخواهيد؛ آن را قدر بدانيد و از نتايج و ثمرات آنچه كه در ماه رمضان به دست آورده ايد، سعادت خود را تا آخر سال تأمين كنيد. به فضل الهي، در جمهوري اسلامي ايران، زمينه براي كساني كه بخواهند خوب باشند و خوب بمانند و خوب

زندگي كنند، آماده است. آنهايي كه بخواهند مسلمان زندگي كنند، در فضاي جمهوري اسلامي مي توانند مسلمان زندگي كنند و مسلمان بمانند. در بسياري از كشورهاي دنيا، چنين فضايي وجود ندارد كه در آن، جوان بتواند گناه نكند و كسي كه مي خواهد به گناه نزديك نشود، بتواند نزديك نشود. اين فضا، از بركات جمهوري اسلامي است. اين را بايد قدر بدانيم. در اين روز مبارك و در اين محشر عظيم مردمي، طبق رويّه اي كه در سالهاي گذشته در مثل چنين روزي داشته ايم، با استفاده از اين فضاي روحاني، موردي را از دهها مورد كه در زندگي ما مي تواند مطرح شود، مطرح مي كنم و آن، اجتناب از اسراف و زياده روي است. به برادران و خواهران مسلمانمان در سراسر كشور عرض مي كنم كه موضوع قناعت را جدّي بگيريد. منظورم از قناعت اين نيست كه دست به نعمتهاي الهي نزنيد و از آنها بهره مند نشويد. مقصود اين است كه حدّ و اندازه نگه داريد؛ زياده روي و اسراف نكنيد؛ نعمتهاي الهي را ضايع ننماييد؛ كه متأسفانه بسياري مي كنند. در جمهوري اسلامي، كساني هستند كه دستشان به نعمتهاي الهي نمي رسد. نه به خاطر اين كه كم داريم. به خاطر اين كه بسياري به خودشان حق مي دهند كه نعمتهاي الهي را بي حساب و كتاب مصرف كنند؛ بي اندازه مصرف كنند؛ هيچ ملاحظه اي نكنند؛ هيچ حدي نگه ندارند و حتّي نعمتهاي الهي را ضايع كنند. چقدر نان ضايع مي شود! چقدر غذاي طبخ شده ضايع مي شود! چقدر ميوه مصرف نشده ضايع مي شود و از خانه ها بيرون ريخته مي شود! چقدر لباس زيادتر از اندازه لازم - چند برابر اندازه لازم - خريداري مي شود و در خانه ها و صندوقها

مي ماند، براي اين كه يك بار در مراسمي پوشيده شود! اينها اسراف است. مي خواهم اين مطلب را ملت عزيزمان بدانند كه اسراف، فعل حرام است؛ گناه است؛ خلاف شرع است؛ آنجايي كه اسراف باشد و اسراف مال و اسراف نعمتهاي الهي انجام گيرد، تضييع و تلف كردن نعمت است. تصميم بگيريد اين كار را نكنيد. البته خانواده هاي كم درآمد، شايد وسعشان هم نرسد كه بخواهند اسراف كنند؛ اما خانواده هاي پردرآمد و حتّي بسياري از خانواده هاي متوسّط، متأسفانه اسراف مي كنند. من اين جمله را عرض كردم، برآن تأكيد و پافشاري مي كنم و خواهشمندم كه ملت عزيزمان، اين سخن را مورد توجّه قرار دهند، به آن اهميت دهند، براي آن حسابي باز كنند و سعي شان بر اسراف نكردن باشد. از خداي متعال درخواست مي كنيم كه همه شما برادران و خواهران نمازگزار و همه ملت ايران و همه مسلمانان جهان را مشمول فضل و رحمت خود قرار دهد. پروردگارا! مسلمانان را در همه جاي دنيا پيروز كن. پروردگارا! دلهاي ما را از گناه دور، و دست و بال ما را از گناه پاك كن. پروردگارا! ما را با زلالِ رحمت و مغفرت خود، در اين روز مبارك، شستشو ده. ما را با لطف خود پاك و پاكيزه بگردان. ما را در صراط مستقيم، ثابت قدم بدار. پروردگارا! ياد امام بزرگوارمان را روزبه روز در ميان ملت و در دلهاي مسلمانان عالم، زنده تر و زنده تر بدار. پروردگارا! نور و رحمت خود را بر روح مقدّس او و ارواح مقدّسه شهداي ما نازل فرما. بسم اللَّه الرّحمن الرحيم. انّا اعطيناك الكوثر. فصلّ لربّك وانحر. ان شانئك هو الابتر. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة

والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد، و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين المعصومين المطهّرين، سيّما علي اميرالمؤمنين، والصّديقة الطاهرة سيّدة نساء العالمين، والحسن والحسين، سيّدي شباب اهل الجنة، و علي بن الحسين و محمّدبن علي و جعفربن محمّد و موسي بن جعفرالكاظم و علي بن موسي و محمّدبن علي و علي بن محمّد والحسن بن علي والخلف القائم المهدي. حججك علي عبادك و اُمنائك في بلادك. و صلّ علي ائمّة المسلمين وحماةالمستضعفين و هداةالمؤمنين. واستغفراللَّه لي و لكم، و اوصيكم بتقوي اللَّه. همه برادران و خواهران عزيز را به رعايت تقوا در همه مسائل و از جمله آنها، در نگرش و قضاوت نسبت به مسائل جهاني اسلام توصيه مي كنم. دو مطلب را در اين خطبه، به اختصار عرض مي كنم: يك مطلب اين است كه متأسفانه امسال براي مسلمانان عالم، سال مصيبتهاي بزرگ بود؛ سال دردهاي جانكاه مسلمانان. نگاه كنيد به سراسر عالم و به كشورهاي اسلامي و ملتهاي مسلمان؛ خواهيد ديد كه مسلمانان عالم، روزهاي امتحانِ بسيار دشواري را مي گذرانند. در رأس همه اين مشكلات، چند مسأله دردناك است و از جمله آنها، مسأله فلسطين عزيز و خونين است كه مسلمانان و برادران ما در فلسطين، همچنان زير فشارها و ضربات دشمن غاصب گرفتارند. آن چند صد نفر مسلمان فلسطيني هم، در اين روزهاي دشوار، با استقامتشان حماسه آفريدند و ملتها را به خودشان متوجّه كردند. اما متأسفانه بسياري از دولتهاي مسلمان، حتّي از اين حادثه هم كه يك حادثه تاريخي است و طيّ آن چند صد نفر پير و جوان از چهره هاي مبارز و معروف و شناخته شده را از خانه و زندگي شان تبعيد و روانه بيابانها كردند، عبرت نگرفتند. در چنين روزگار و دوراني، مسائل حقوق بشر براي برخي

دولتها و سازمانها در عالم، نانداني شده است! هر جا موردي به چشم بخورد كه بتواند براي آنها بهانه و مستمسكي جهت فشار روي دولتهايي باشد كه مي خواهند فشار بر آنها وارد كنند، فرياد حقوق بشر را سر مي دهند. وقتي حكومتي براي تضمين سلامت جامعه، قاچاقچي را محكوم مي كند، آنها فرياد حقوق بشر سر مي دهند؛ امّا هنگامي كه چهارصد و چند نفر انسان را از خانه و زندگي و شهر و ديارشان بيرون مي كنند و در سرما و شرايط دشوار گرسنگي و بيماري به بيابانها مي فرستند، كساني كه داد حقوق بشر سرمي دادند، تكان نمي خورند! فاجعه اي بزرگ و حادثه اي عظيم است! اين، يكي از حوادثي است كه در رأس مصيبتها قرار دارد. ديگر، حادثه افغانستان است كه اميدواريم آن درگيريهاي خونين، ديگر بين رؤساي احزاب اين كشور تكرار نشود. مردم افغانستان، مردم مسلمان و مظلومي هستند و اين، يك ظلم مضاعف است كه سوء تدبير بعضي از رؤساي احزاب، آنها را در مقابل هم قرار دهد و در خانه و كوچه و خيابان شهرشان - كه حالا به اصطلاح آن را آزاد كرده اند - خون مردم بر زمين ريخته شود. و باز در رأس همه اين قضايا، قضاياي خونين و ماجراي مصيبت بار بوسني هرزگوين است. اين حادثه، حادثه بسيار عجيب و بزرگي است! خودش، حادثه اي بزرگ است و سكوت و بي اعتنايي دنياي به اصطلاح متمدّن در مقابل آن هم به همان اندازه بزرگ و شگفت آور است. هر چه بخواهيم ابعاد اين فاجعه و اين مصيبت را با زبان معمولي بيان كنيم، امكان پذير نيست. چگونه مي توان مصيبت يك ملت را كه فقط به جرم مسلماني كشته مي شود،

خانه هايش ويران مي گردد، به ناموسش تعرّض مي شود، انواع ظلمها نسبت به آن انجام مي گيرد و در پايان هم از خانه و زندگي خود آواره مي شود، با الفاظ مجسّم نمود و بيان كرد؟! اين، از آن نوع ماجراهايي است كه اگر در تاريخِ گذشته اتّفاق افتاده بود و امروز براي ما نقل مي كردند، به آساني نمي توانستيم باور كنيم؛ اما امروز جلوِ چشم دنيا اتّفاق مي افتد. نمي خواهم مطلب تكراري در اين باب بگويم. نكته اي را كه مي خواهم در اين باب بگويم، اين است كه در قضيه بوسني چه كسي مقصر است؟ كساني كه دستشان در خون بي گناهان بوسني، خونين و رنگين است، شانه هايشان را از زير بار تقصير بوسني خارج نكنند! چه كسي در اين حادثه مقصّر است؟ من عرض مي كنم: همه كساني كه به نحوي نگذاشتند مردم مسلمان بوسنيايي توان دفاع از خود را پيدا كنند، در قرباني شدن آن ملت، سهيم و دخيلند. قدرتهاي غربي مقصّرند كه به بهانه واهيِ جلوگيري از خشونت، نمي گذارند سلاح به دست آن مردم برسد. مي گويند «اگر سلاح به دست مردم بوسني برسد، خشونت ادامه پيدا مي كند!» من مي گويم: اگر شما راست مي گوييد كه با اصل خشونت مخالفيد و اگر نگذاشتيد سلاح به دست مسلمانان برسد تا از خودشان دفاع كنند، بايستي در اولين فرصت و در اسرع وقت، با قدرت نظامي خودتان در آن منطقه حاضر مي شديد و نمي گذاشتيد صربها عليه مسلمانان فاجعه آفريني كنند. اگر راست مي گوييد و مسأله تان اين است كه مي خواهيد خشونت ادامه پيدا نكند،راهِ ادامه پيدا نكردن خشونت اين بود كه مي رفتيد آن جا، حضور مي يافتيد و نمي گذاشتيد جلّادي كه مسلّح به انواع سلاحهاست و از بيرون

هم به او كمك مي كنند، به جان يك عدّه انسان بي دفاع و بي سلاح بيفتد و هركاري مي خواهد با آنها انجام دهد. راه جلوگيري از خشونت اين بود كه اين كار را نكردند. به هر حال، يا بايد خودشان آن جا حاضر مي شدند، يا بايستي به آنها سلاح مي رساندند تا بتوانند از خودشان دفاع كنند. اگر هم نمي خواستند سلاح به آنها برسانند، بايستي راه را باز مي گذاشتند تا كساني كه مي خواهند به آنها سلاح برسانند، بتوانند اقدام كنند. مسلمانان دنيا داوطلب بودند كه به آنها سلاح برسانند. اين كه حقّ طبيعي و قانوني آنها بود.اين را چرا نگذاشتند؟! دولتهاي اروپايي، يكي يكي اعلام كردند كه «ما در قضيه بوسني وارد نمي شويم»! چرا وارد نمي شويد؟! چرا وقتي مي بينيد ملتي كه بومي آن مناطق است، جلوِ چشم شما در اروپا قتل عام مي شود، عكس العمل نشان نمي دهيد؟! مردم بوسني كه بيگانه نيستند؛ آنها كه مهاجر نيستند؛ آنها مردم همان منطقه اند؛ از نژادهاي همان منطقه اند؛ آن جا خاك و خانه خودشان است. وقتي مي بينيد به وسيله گروهي قتل عام مي شوند كه از آنها قويتر هم نيستند اما سلاح دارند، چرا سكوت كرديد؟! صربها كه قويتر از مسلمانان نيستند. در دوراني كه سلاحهاي خودكار و آتشين و توپخانه دوربُرد و انواع و اقسام سلاحهاي مدرن همه كاره ميدان است، معلوم است كه آن جا، كسي كه يكي از اين سلاحها را داشته باشد بر كسي كه نداشته باشد مسلّط است! مسلمانان بوسنيايي حتي تفنگ انفرادي ندارند! نبايستي مي گذاشتيد كه صربها اين گونه حمله كنند. نمي بايستي مي گذاشتيد حمله آنها يك سال ادامه پيدا كند. حدود يك سال است كه كشتار مردم بوسني انجام مي گيرد. اگر خودتان نمي خواستيد وارد

معركه شويد، بايد مي گفتيد «ما وارد نمي شويم، امّا سلاح مي دهيم.» همان مقداري كه صربها سلاح دارند، به بوسنياييها هم مي داديد. اگر هم نمي خواستيد سلاح بدهيد، راه را باز مي گذاشتيد تا دولتها و كشورهاي مسلمان، به قدر نياز مردم بوسني، به آنها سلاح مي دادند. چرا نگذاشتيد؟ من عرض مي كنم: همه كساني كه نگذاشتند مردم مسلمان بوسني، قدرت دفاع از خودشان، زمينشان، ناموسشان و فرزندانشان را پيدا كنند، در اين كشتار دخيل و سهيم و مجرمند. اين را ملتهاي مسلمان دنيا بدانند. اين را مسلمانان در تاريخ آينده بدانند، كه نسل كشي مسلمانان در اروپا به دست قدرتهاي كنوني غربي - اعم از اروپايي و امريكايي - انجام گرفته است! اگر چه در ميدان نيستند، اما - همانگونه كه عرض كرديم - آنها مسبّبند؛ چون آنها نگذاشتند مردم بوسني از خود دفاع كنند. وقتي دو نفر با هم دعوا مي كنند، شما به دست يكي سلاح بدهيد، بعد آن ديگري را بغل كنيد، دستش را بگيريد، و نگذاريد از خودش دفاع كند! نتيجه چه خواهد شد؟... چه كسي در اين جنايت مقصّر است؟ دولتهاي غربي مقصّرند؛ دولتهاي اروپايي مقصّرند؛ دولت امريكا مقصّر است. خودشان را كنار نكشند. با چهار كلمه حرف زدن در اين سازمان و آن سازمان، اين لكّه ننگ از دامانشان پاك نخواهد شد. با پرتاب كردن چند محموله غذايي از آسمان، كه نمي دانيم به دست چه كسي مي رسد و معلوم هم نيست راست باشد - تازه اگر راست هم باشد - جبران آن فاجعه آفريني نمي شود. ما مي خواهيم به برادرانمان در بوسني كمك كنيم، امّا نمي گذارند. ملتهاي مسلمان مي خواهند آنها را مسلّح كنند، امّا نمي گذارند.

بسياري از دولتهاي مسلمان احساس مسؤوليت مي كنند و خواهان كمك رساني هستند، اما نمي گذارند. اينها كه مانع از كمك رساني به مردم بوسني مي شوند، همان كساني هستند كه هر جا منافعشان اقتضا كند، مسلّحانه وارد مي شوند. ماجراي خليج فارس يكي از اين ماجراهاست. يك روز در يكي از كشورهاي خاورميانه، تعداد اندكي مسيحي مورد تهديد قرار گرفتند. يكي از دولتهاي اروپايي، كه در جريان بوسني جزو بي اعتناهاست، اعلام كرد كه وارد خواهد شد و مداخله هم كرد. اما در اين جا، چون پاي مسلمانان در ميان است؛ چون نمي خواهند مسلمانان در اروپا پا بگيرند؛ چون نمي خواهند يك ملت مسلمان در اروپا بر سر پا بماند، وقتي چنين جنايتي را در مقابل چشمشان مرتكب مي شوند، مي بينند و اغماض مي كنند! من همين طور كه به آفاق زندگي مسلمين مي نگرم، احساس مي كنم پشت سرِ اين سختيها و محنتها، فضل الهي است. ان شاءاللَّه فرج الهي است: «انّ مع العسر يسرا.(3)» خداي متعال به دنبال اين سختيها، آينده اي روشن را براي مسلمانان همان منطقه قرار داده است كه به فضل الهي، اميدواريم اين آينده را هر چه زودتر ببينيم. نكته دوم، در مورد مسائل خود ما، يعني مسائل جمهوري اسلامي است. باز مدتي است كه بوقهاي تبليغاتي صهيونيستي، در اطراف دنيا به صدا در آمده اند و گهگاه يك بار، موج حمله تبليغاتي به راه مي اندازند. مجدّداً اين موج تبليغاتي عليه جمهوري اسلامي به وسيله تبليغات صهيونيستي آغاز شده است. مسأله اين است كه جمهوري اسلامي به خاطر استقلال، به خاطر زير بار زور نرفتن، به خاطر رعايت منافع ملي - و نه منافع مستكبران - به خاطر ايستادگي در مقابل مطامع دشمناني كه مي خواهند

بر اين كشور دست بيندازند، به خاطر برچيدن بساط كساني كه دهها سال نوكري استعمار و استكبار را در اين كشور كردند، در چشم مستكبران جهان موجود منفوري است. ما اين را مي دانيم و از اين بابت ناراحت هم نيستيم. هرچه جمهوري اسلامي در نظر مستكبران و جهانخواران و بدها و شيطانها منفور باشد، ما خوشحالتريم. روزي كه آنها از ما خوششان بيايد و ما را بپسندند و از ما راضي شوند، در صحّتِ راه و كار خود شك خواهيم كرد. اما آنچه كه امروز مي گويند، مسأله تروريسم است كه مطلب تازه اي هم نيست. اينها جمهوري اسلامي را به حمايت از تروريسم و به صدور انقلاب در سراسر عالم متّهم مي كنند. من مي گويم مسأله صدور انقلاب كه بارها و بارها تكرار كرده اند، يك حرف بي معنا و پوچ است. انقلاب چيزي نيست كه كسي آن را صادر كند. انقلاب كالا نيست كه بشود صادرش كرد. انقلاب، محموله نيست كه بتوان آن را به جاي ديگري برد و يا به كشور ديگري صادر كرد. انقلاب، اگر درست و منطقي باشد و اگر براي ملتها جاذب باشد، خودش صادر مي شود؛ بدون اين كه كسي بخواهد آن را صادر كند. ما انقلاب را صادر نكرديم. انقلاب، با جاذبه هاي خودش صادر شده است. اين، نكته دوّم. نكته سوم اين است كه ما انقلاب را امروز نمي خواهيم صادر كنيم. انقلاب، يك بار صادر مي شود؛ و شد! اين كه مي بينيد امروز در سرتاسر دنيا، گرايش و ايمان اسلامي زنده شده است؛ اين كه مي بينيد ملتها در شمال آفريقا و در خاورميانه و در شرق و غرب كشورهاي اسلامي بيدار شده اند؛ اين كه مي بينيد جوانان مسلمان در كشورهاي

گوناگون به زيباييهاي دين و قرآن روآورنده اند، همه حاكي از اين است كه انقلاب اسلامي در اوّلِ وقوع خود صادر شده است. ما كه نمي خواهيم بعد از گذشت چهارده سال، تازه به فكر صدور انقلاب باشيم! يك بار انقلاب صادر مي شود و آن هم شد. وقتي كه انقلاب، پيروز شد و خبر و جذّابيت آن، دنيا را پركرد، كاري كه بايد بشود شد. همان كاري كه شما از آن ناراضي هستيد؛ همان كاري كه به خاطر آن زنجير مي جويد و همان كاري كه به خاطر آن خشمناك مي شويد، شده و كار از كار گذشته است! شما هم هيچ كاري نمي توانيد بكنيد و هيچ كس ديگري هم نمي تواند كاري بكند. كار از كار گذشته است! و اما در قضيه تروريسم! مي گويند «جمهوري اسلامي ايران، از تروريستها حمايت مي كند» و با اين بهانه ما را تهديد مي كنند. من مي گويم اوّلاً تهمتِ حمايت از تروريسم به جمهوري اسلامي ايران، يك دروغ و افتراي آشكار است. ما از هيچ تروريستي حمايت نمي كنيم. شما نگاه كنيد ببينيد تروريستهاي عالم چه كساني هستند، آن وقت بگوييد ما از اينها حمايت مي كنيم! بزرگترين تروريستهاي دنيا، امروز صهيونيستهايند. مي بينيد كه صهيونيستها با ملت فلسطين چه مي كنند! صِرف اين كه دولت شدند، موجب نمي شود تروريست نباشند. چه كسي از تروريستهاي صهيونيست حمايت مي كند؟ سازمانهاي جاسوسي غربي، طبق اعترافهاي خودشان، جزو قلمهايِ درشتِ تروريستي در دنيا به شمار مي روند. چقدر اينها با نظامها و دولتهاي مردمي مبارزه كردند! اين تروريسم نيست!؟ ما از اينها حمايت نمي كنيم. هر كس كه در گوشه اي از دنيا؛ در شهري، در روستايي، در خياباني، در هر جايي بمب گذاري كند و

مردم بي پناه، مردم بي گناه، زن و مرد و غير نظاميان را از بين ببرد، تروريست است. ما از چنين كساني هرگز حمايت نكرده ايم و نمي كنيم. شما هستيد اي قدرتهاي غربي كه از تروريستها حمايت مي كنيد. آن كوردلاني كه در ميدان راه آهن تهرانْ بمب گذاشتند و مرد و زن و كودك و بزرگ را تكّه پاره كردند؛ كساني كه در نماز جمعه تهران بمب گذاشتند و جوانان و مردان ما را قطعه قطعه كردند، بدون اين كه آنها گناهي داشته باشند؛ كساني كه در مركز حزب جمهوري اسلامي بمب گذاشتند و هفتاد و تن از اصيل ترين و شيواترين چهره هاي اين كشور را نابود كردند و داغ آنها را به دل اين ملت گذاشتند، تروريستند. امروز هم اگر مي بينيد خبري از بمب گذاري نيست، به اين سبب است كه نمي توانند كاري بكنند. امروز هم اگر بتوانند، باز در ميدانها، در خيابانها، در نمازها و در مجامع، بمب گذاري مي كنند. تروريست اينها هستند. اينها كجايند؟ تروريستهايي كه ميدان راه آهن و ميدان امام خميني تهران را با بمب گذاري خودشان منهدم و منفجر كردند و بچه و بزرگ و زن و مرد را نابود كردند، امروز كجا زندگي مي كنند؟ از چه كساني كمك و حمايت مي گيرند؟ آنها در همين كشورهاي اروپايي هستند؛ آنها در امريكا هستند؛ آنها در اروپا هستند. تروريستها زير سايه همان كساني زندگي مي كنند كه ادّعاي مخالفت با تروريسم را مطرح مي كنند! جمهوري اسلامي، طرفدار تروريسم نيست. شما كه جمهوري اسلامي را متّهم مي كنيد، طرفدار تروريسم هستيد و از تروريستها حمايت مي كنيد! چرا كشور فرانسه، كشور آلمان، كشور امريكا و بقيه كشورها، همين تروريستهايي را كه خودشان

اعتراف كردند و بمب گذاريها را در ايران پذيرفتند، در كشورهاي خودشان دستگير نمي كنند؟! چرا آنها را محاكمه نمي كنند؟! چرا آنها را به عنوان تروريست تعقيب نمي كنند؟! اگر راست مي گويند و مخالف تروريسم هستند، چرا آنها را مجازات نمي كنند؟! آن وقت به جمهوري اسلامي تهمت و افترا مي زنند كه طرفدار تروريسم است! نه؛ ما با بمب گذاري مخالفيم؛ ما با كشتن زن و بچه مردم مخالفيم؛ ما با روبه رو شدن با غيرنظاميان - كه به زندگي روزمرّه خود مشغولند - به شدّت مخالفيم؛ ما تروريستها را محكوم مي كنيم. آن كه با اين كارها مخالف نيست، شما هستيد؛ دولتهاي غربي هستيد؛ استكبار هستيد؛ همين شماها هستيد كه جمهوري اسلامي را متّهم مي كنيد! و اما نكته چهارم. قدرتهاي استكباري، در پي متّهم كردن جمهوري اسلامي به تروريسم و صدور انقلاب، با سلاح تهديد هم به ميدان آمده اند. من به آنها مي گويم: شما به شدت در اشتباهيد كه جمهوري اسلامي را تهديد مي كنيد. جمهوري اسلامي را به چه چيز تهديد مي كنيد؟ درباره جمهوري اسلامي چه خيال كرده ايد؟ به شدّت در اشتباهند آنهايي كه خيال مي كنند چون انقلابهاي پوشالي - انقلابهاي غير متّكي به مردم، در كشورهاي كمونيستي - شكست خوردند و نابود شدند، معنايش اين است كه اين انقلابِ اصيل مردمي كه با دست يكايك ملت بر پا داشته شده است، ممكن است شكست بخورد. به شدّت در اشتباهند. چه مقايسه غلطي است بين كشور ما و كشوري مثل شوروي سابق كه از اوّل تا وقتي منهدم شد، يك انتخابات مردمي و سراسري در آن انجام نگرفت! چه كسي در شوروي انتخابات مردمي ديده است؟ در كشورهاي كمونيستي و سوسياليستي،

چه وقت انتخابات انجام گرفته است؟ هميشه حزبها بر سرِ كار آمده اند؛ حزبها رؤسا را معيّن كرده اند؛ آن هم تازه نه همه افراد يك حزب را، بلكه برگزيدگان يك حزب را! شوراهاي مركزي چهارنفر را معيّن مي كردند و در رأس قدرت قرار مي دادند و كشور به دست آنها سپرده مي شد. با آن اختناق، ملت خبري نداشت كه چه كسي مي آيد و چه كسي مي رود. فرق است بين چنان كشورها و كشوري مثل جمهوري اسلامي ايران. هنوز دوماه از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه در دهم و يازدهم فروردين، رفراندوم عظيم جمهوري اسلامي در ايران انجام گرفت. هنوز چند ماه نگذشته بود كه قانون اساسي تصويب شد و رفراندوم قانون اساسي انجام گرفت و ملت، قانون اساسي را تصويب كرد. هنوز يك سال از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه انتخابات رياست جمهوري انجام گرفت. شما به بعضي از اين كشورهاي به اصطلاح سوسياليستي، بعد از آن كه دچار زلزله اخير در كشورهاي كمونيستي و سوسياليستي شدند، نگاه كنيد. اعلام كردند كه مي خواهند انتخابات راه بيندازند. بعد از سي، چهل سال، تازه مي خواهند انتخابات رياست جمهوري راه بيندازند! همين كشورهاي به اصطلاح سوسياليستيِ عرب را بنگريد؛ چه وقت در اين كشورها انتخابات انجام گرفته است؟! چه وقت مردم پاي صندوق رأي رفته و رأي داده اند؟! اينها را با جمهوري اسلامي ايران مقايسه مي كنيد كه در تمام مراحل، آحاد ملّت، با آراي خود حضور داشته اند! جمهوري اسلامي را ملت تصويب كرد. قانون اساسي را ملت تصويب كرد. مجلس شوراي اسلامي، هرچهار سال يك بار، با آراي مستقيم ملت تشكيل مي شود. رئيس جمهور، هر چهار سال يك بار، با آراي مستقيم

ملت بر سرِكار مي آيد. نمايندگان مردم در مجلس شوراي اسلامي، اعضاي هيأت دولت را تصويب مي كنند. حتّي خبرگان منتخب مردم، رأي مي دهند و رهبر هم با آراي غير مستقيم مردم انتخاب مي شود. درهمه جا مردم حضور دارند. نظام ما يك نظامِ مردميِ كامل است. انقلابي را كه به آرا و اراده هاي يكايك مردم متّصل است، با كجا مقايسه مي كنيد؟! جمهوري اسلامي را از چه چيز مي ترسانيد؟! من به شما ملت عزيزمان عرض كنم - ملتهاي مسلمان هم بدانند - امريكا و كشورهاي غربي، تا امروز براي ضربه زدن به جمهوري اسلامي هر كار كه توانسته اند كرده اند. هيچ كس بر سرِ ما منّتي ندارد. ضربات خودشان را زده اند و جمهوري اسلامي، به فضل پروردگار چنين بالنده بر سرِ پا ايستاده است. امروز هنوز هم در دنيا و در اين منطقه، كشورهايي وجود دارند كه تاكنون روي مجلس قانونگذاري به خود نديده اند و يك انتخابات در اين كشورها انجام نگرفته است. در همين منطقه خودمان، مردم در هيچ يك از مسائل كشوري حضور ندارند و اراده آنها محترم شمرده نمي شود. قبل از تشكيل جمهوري اسلامي و قبل از پيروزي اين انقلابِ مبارك، پنجاه سال كشور ايران همين وضع را داشت. انتخاباتي نبود، امّا مجلسيني فرمايشي داشت! پادشاه ساخته شده اي به وسيله انگليسيها و استخدام شده اي به وسيله امريكاييها در رأس كار بود. آن روز در اين كشور و امروز در كشورهاي مرتجع منطقه، حرفي از نقض حقوق بشر به ميان نمي آمد و نمي آيد. در جمهوري اسلامي، همه چيز روي دوش مردم و با اراده مردم انجام مي گيرد. امروز به فضل الهي، آزادي اي در اين كشور وجود دارد كه در تاريخ

گذشته ايران اگر نگوييم بي نظير، كم نظير است. دوران گذشته ما دوران سلطنتهاي استبدادي بوده است. هر چه به گذشته نگاه مي كنيم دوران سياه و تاريك اختناق است. امروز، بحمداللَّه ملت ايران آزاد است، فكر مي كند، مي انديشد، انتخاب مي كند و تصميم مي گيرد. نظامي كه بر دوش چنين مردمي استوار است، نظام مستحكمي است و كيد دشمنان نمي تواند به اين نظام صدمه اي وارد كند. پروردگار عالم هم به اين ملت و به اين كشور و به اين سرزمين و به دلهاي مؤمن شما مردم، تفضّل و لطف كرده است و بعد از اين هم لطف خواهد داشت. اميدواريم كه دشمنان، در نقشه هاي خود عليه جمهوري اسلامي، چنان كه در گذشته ناكام بودند، امروز هم ناكام شوند و بي شك، ناكام خواهند شد. ملت ايران نيرومند است. ملت ايران قوي است؛ به خاطر ايمانش؛ به خاطر وحدتش؛ به خاطر وفاداري اش به اسلام و انقلاب، و اميدواريم هميشه مشمول نظر وليّ عصر ارواحنافداه باشد و خواهد بود. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. قل هواللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه.

--------------------------------------------------------------------------------

1) حشر: 18 2) بحارالانوار: ج 75، ص 109 3) انشراح: 6

بيانات در ديدار با خانواده شهيد آويني

بيانات در ديدار با خانواده شهيد آويني بسم الله الرحمن الرحيم

خداوند إن شاءالله اين شهيد را با پيغمبر محشور كند. من حقيقتاً نمي دانم چطور مي شود انسان احساساتش را در يك چنين مواقعي بيان و تعبير كند؟ چون در دل انسان يك جور احساس نيست. در حادثه ي شهادتي مثل شهادت اين شهيد عزيز چندين احساس با هم هست. يكي احساس غم و تأسف است از نداشتن كسي مثل سيدمرتضي آويني. اما چندين

احساس ديگر هم با اين همراه است كه تفكيك آن ها از همديگر و بازشناسي هريك و بيان كردن آن ها كار بسيار مشكلي است.

به هر حال اميدواريم كه خداوند متعال خودش به بازماندگانش به شما پدرشان، مادرشان، خانمشان، فرزندانشان، همه ي كسانشان به شما كه بيشترين غم و سنگين ترين غصه را داريد، تسلي ببخشد. چون جز با تسلي الهي دلي كه چنين گوهري را از خودش جدا مي بيند، واقعا آرامش پيدا نمي كند. فقط خداي متعال بايد تسلي بدهد و مي دهد.

من با خانواده هاي شهدا زياد نشست و برخاست كرده ام و مي كنم و از شرايط روحي آنان آگاهم. گاهي فقدان يك عزيز مصيبتي است كه اگر مرگِ او شهادت نبود، تا ابد قابل تسلي نبود؛ اما خداي متعال در شهادت سرّي قرار داده كه هم زخم است و هم مرهم و يك حالت تسلي و روشنايي به بازماندگان مي دهد.

من خانواده ي شهيدي را ديدم كه فقط همان يك پسر را داشتند و خداي متعال آن پسر را از آنان گرفته بود. البته از اين قبيل زياد ديده ام؛ اين يك نمونه اش. وقتي انسان عكس آن جوان را هنگامي كه با پدرش خداحافظي مي كرد كه به جبهه برود مي ديد، با خودش فكر مي كرد كه «اگر اين جوان كشته شود، پدر و مادرش تا ابد خون خواهند گريست». يعني منظره اين را نشان مي داد. بستگي آن پدر و مادر به آن جوان از اين منظره كاملاً مشخص بود. من آن عكس را دارم. آن را بعداً براي من آوردند. من هم آن عكس را قاب شده نگه داشته ام. اين عكس حال مخصوصي دارد. اما خداي متعال به آن پدر و مادر آرامش

و تسلايي بخشيده بود كه خود پدرش به من گفت: «من فكر مي كردم اگر اين بچه كشته شود، من خواهم مرد!»- يعني همان احساسي را كه من از مشاهده ي آن عكس داشتم ايشان با اظهاراتش تأييد مي كرد- مي گفت: «ولي خداي متعال دل ما را آرام كرد!»

در اين مورد هم همين است. يعني وقتي شما مي دانيد كه فرزندتان در پيشگاه خداي متعال در درجات عالي دارد پرواز مي كند، يعني آن چيزي كه همه ي عرفا و اهل سلوك و آن سرگشته هاي وادي هاي عشق و شور معنوي و عرفاني يك عمر به دنبالش گشته اند و دويده اند او با اين فداكاري و اين شهادت به دست آورده و رضوان و قرب الهي را درك كرده است، خوشحال مي شويد كه فرزندتان به اين جا رسيده است.

اميدواريم كه خداوند متعال درجات او را عالي كند. من با فرزند شما نشست و برخاست زيادي نداشتم. شايد سه جلسه كه در آن سه جلسه هم ايشان هيچ صحبتي نكرده بود. من با ايشان خيلي كم هم صحبت شدم. منتها آن گفتارهاي تلويزيوني را از سال ها پيش مي شنيدم و به آن ها علاقه داشتم؛ هرچند نمي دانستم كه ايشان آن ها را اجرا مي كند لكن در ايشان همواره نوري مشاهده مي كردم. ايشان دو سه مرتبه آمد اين جا و روبه روي من نشست. من يك نور و يك صفا و يك حالت روحاني در ايشان حس مي كردم و همين جور هم بود. همين ها هم موجب مي شود كه انسان بتواند به اين درجه ي رفيع شهادت برسد.

خداوند إن شاء الله دل هاي داغ ديده و غمگين شما را خودش تسلي بدهد. اگر ما به حوزه ي آن شهادت و شهيد و خانواده ي شهيد نزديك مي شويم براي خاطر خودمان است. بنده

خودم احساس احتياج مي كنم. براي ما افتخار است كه هرچه مي توانيم به اين حوزه ي شهادت و اين شهيد خودمان را نزديك بكنيم.

چند روز پيش توفيق زيارت مقبره ي اين شهيد را پيدا كرديم. پنج شنبه ي گذشته رفتيم آن جا و قبر مطهر ايشان و آن همرزم و همراهشان- شهيد يزدان پرست- را زيارت كرديم. إن شاءالله كه خداوند درجاتشان را عالي كند و روزبه روز بركات آن وجود با بركت را بيشتر كند.

كارهايي كه ايشان داشتند إن شاءالله نبايد زمين بماند. إن شاءالله براي روايت فتح يك فكر درست و حسابي شده است كه ادامه پيدا كند. نبايد بگذارند كه كارهاي ايشان زمين بماند. اين كارها، كارهاي باارزشي بود. ايشان معلوم مي شود ظرفيت خيلي بالايي داشتند كه اين قدر كار و اين همه را به خوبي انجام مي دادند. مخصوصاً اين روايت فتح چيز خيلي مهمي است. شب هايي كه پخش مي شد من گوش مي كردم. ظاهراً سه- چهار برنامه هم بيشتر اجرا نشد.

حالا يك مسئله اين است كه آن كاري را كه ايشان كرده اند و حاضر و آماده است، چگونه از آن بهره برداري بشود. يك مسئله هم اين است كه كار ادامه پيدا كند. آن روز كه ما از اين آقايان خواهش مي كرديم و من اصرار مي كردم كه اين روايت فتح ادامه پيدا كند، درست نمي دانستم چگونه ادامه پيدا كند. بعد كه برنامه ها اجرا شد، ديديم همين است. يعني زنده كردن ارزش هاي دفاع مقدس در خاطرها. آن خاطره ها را يكي يكي از زبان ها بيرون كشيدن و آن ها را به تصوير كشيدن و آن فضاي جنگ را بازآفريني كردن. اين كاري بود كه ايشان داشت مي كرد و هرچه هم پيش مي رفت، بهتر مي شد. يعني پخته تر مي شد. چون كار

نشده اي بود. غير از اين بود كه بروند در ميدان جنگ و با رزمنده حرف بزنند. آن كار خيلي آسان تر بود. اين كار هنري تر و دشوارتر و محتاج تلاش فكري و هنري بيشتري بود. اول ايشان شروع كرد و بعد كم كم بهتر و پخته تر شد.

من حدس مي زنم اگر ايشان زنده مي ماند و ادامه مي داد، اين كار خيلي اوج پيدا مي كرد. حالا هم بايد اين برنامه دنبال شود. تازه در همين ميدان هم منحصر نيست. يعني بازآفريني آن فضا از راه خاطره ها يكي از كارهاست. در باب جنگ و ادامه ي "روايت فتح" كارهاي ديگري هم شايد بشود انجام داد. حيف است كه اين كار تعطيل شود.

من خيلي خوشحال شدم از اين كه زيارتتان كردم.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار مسؤولان و كارگزاران حج

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مسؤولان و كارگزاران حج بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً از همه آقايان محترم و خواهران گرامي كه متحمّل زحمات و خدمات اين واجبِ بزرگ و فريضه ممتاز اسلامي شده ايد وان شاءاللَّه در حجّ آينده و نزديك، خواهيد توانست و توفيق پيدا خواهيد كرد كه اين واجب را به بهترين وجه برگزار و به حجّاج محترم خدمت كنيد، صميمانه تشكّر مي كنم و به شما خوشامد مي گويم. اميدوارم خدمات شما و زحمات و اهتمامي كه مسؤولين محترم در امر حج مبذول مي كنند، مورد توجّه حضرت وليّ عصر ارواحناله الفدا و مقبول درگاه پروردگار عالم باشد. يك مطلب اساسي و زيربناييِ فردي وجود دارد كه به حسب طبع كار، مقدّم بر همه مسائل و ضروريّات ديگر است و آن اين است كه عملي كه از ما سر مي زند، ان شاءاللَّه بايد همراه با قصد قربت و طلب مرضات الهي باشد. اين، پايه كار است.

همه كارها اين طور است كه با قصد خوب و نيّت طاهر و قصد خدايي، بهتر انجام مي گيرد؛ حتي كارهاي دنياييِ محض. لكن كارهايي كه طبع عبادي و جنبه معنوي دارد، تأثيراتي فراتر از تأثيرات قابل محاسبه مادّي مي گذارد. حج هم يكي از اظهر مصاديق اين نوع كارهاست و بيشتر به نيّت خالص و قصد الهي احتياج دارد. اگر كار براي خدا و به قصد انجام تكليف و كسب مرضات الهي شد، خداوند به آن بركت مي دهد، اثر مي دهد، جذابيّت مي دهد و دلها را به طرف آن جلب مي كند. در اين مورد خاص هم، آنچه را كه شما از تأثيرات حج دنبال آن هستيد، فراهم مي كند. شما به اين حركت عظيمي كه انجام گرفت - يعني اصل پيدايش انقلاب، شروع نهضت و مبارزه و كارهايي كه در اين انقلاب شد؛ از جمله همين موضوع حج كه امام راحلِ عظيم الشّأن ما رضوان اللَّه تعالي عليه و قدّس اللَّه نفسه الطيّبةالزّكيه، اين كارهارا شروع كردند - نگاه كنيد. در همه اين كارها، آن مرد الهي و معنوي، نيّتش نيّت خدايي بود و خدا هم بركت داد. تبديل حج ازيك عمل نيمه تجاريِ نيمه سياحتيِ تفنّني به يك حركت عظيم اسلامي با ابعاد جهاني، كار كوچكي نبود. اين كار، با برنامه ريزيهاي سياسي و دنيايي و اين چيزها قابل تحقّق نبود. اين راخدا كرد و آن هم به خاطر نيّت خالص آن مرد بزرگ بود. ما هم بايد اين را ياد بگيريم و در كارهايمان نيّتها را خدايي كنيم. ان شاءاللَّه شما كه همين گونه هستيد. مطلب بعدي كه از لحاظ تأثيرات اجتماعي و جهاني و بين المللي مهم است، خودِ قضيه حجّ است. حج يك ذخيره براي دنياي اسلام است.

اگر از اين ذخيره خوب استفاده شود، به دنياي اسلام سود خواهد بخشيد. اگر از اين ذخيره استفاده نشود يا اينكه بد مصرف شود و بد استفاده شود، دنياي اسلام - با اين همه احتياجي كه دارد - از آن محروم خواهد ماند و يا خداي ناكرده، احياناً از آن ضرر هم خواهد برد. ما مردم مسلماني كه در اين نقطه از دنيا زندگي مي كنيم، اختيار دار امور حج در ابعاد وسيع كه نيستيم؛ ما خود و كار خودمان و تأثيرات آن را مالكيم. مابايدحج را به نحوي انجام دهيم كه دنياي اسلام از آن سود ببرد. حج يك مركز اجتماع است. خداي متعال مي توانست براي زيارت خانه خودش، دوره سال را بگذارد. اگر فقط رفتن و دورخانه طواف كردن و حال و توجّه پيدا كردن بود، چه لزومي داشت كه همه مردم دنيا موظّف باشند در يك روز، در يك مقطع زماني و در روزهاي مشخّصي، آن جا را زيارت كنند؟ مي گفتند « واذن للناس بالحجّ(1)»؛ در دوره سال بيايند؛ هركس هر وقت مي تواند، بيايد حج كند! اين را نگفتند. حج را «ايّام معلومات» قرار دادند؛ زمان مشخص قرار دادند؛ در داخل حج، اجتماعات يك روزه، يك شبه، دو - سه روزه قرار دادند؛ خواستند همه، همزمان در آن جا جمع شوند. اين براي چيست؟ براي اين است كه «ليشهدوا منافع لهم(2)». پس اين منافعي كه مسلمانان در دوران حج بايد شاهد باشند و آن را ببينند، منافعي است كه با حيثيت تجمّع مردم و اين حالت اجتماع ارتباط پيدا مي كند. اگر اجتماعي تشكيل شود كه در آن ارتباطي نباشد، هزارها تَن بيايند بي ارتباط با هم، بي تماس باهم و

بدون خبرگيري از هم، بدون كمك معنوي به هم و بدون همفكري؛ مقصود حاصل نشده است. چه معني دارد كه عدّه اي را يك جا جمع كنند، درحالي كه از آن جمع شدن، هيچ فايده اي براي آنها متصوّر نيست؟! چرا نگفتند «دوره سال را بياييد»؟ لابد مي خواسته اند كه مسلمانان در اين وقت معيّن در آن جا اجتماع كنند، تا از اين اجتماعشان فايده اي ببرند. چه فايده اي از اين اجتماع مي شود برد؟ دهها فايده. مگر مي شود اينها را سر دستي شمرد؟! اگر به عمق مسأله پي ببريد، دهها فايده بزرگ دارد كه همه براي دنياي اسلام لازم وحياتي است. اگر زماني لازم باشد از اجتماع حج استفاده اي بشود كه دنياي اسلام به تمام معنا نيازمند آن باشد، آن زمان، حالاست. هيچ وقت مسلمانان مثل امروز احتياج به اجتماع كردن و تماس گرفتن با همديگر و ارتباط پيداكردن با هم، نداشته اند. مدتها بود كه مسلمانان خواب بودند؛ غافل بودند؛ نوري نبود؛ برقي نبود؛ بيدار نبودند. نه اين كه گرفتاري نداشتند؛ گرفتاري بود، اما نه آن قدر كه مايه تنبّه و بيداري شود و آن گرفتاريها را درك كنند و دنبال علاج باشند. آن دوره، كه دوران ركود بود گذشت؛ درحالي كه اجتماع حج برايشان فايده اي نداشت. يك عدّه آدمِ خواب، ملتهاي در خواب غفلت نگه داشته شده و غافل از وضعيت خود، به فكر اين بودند كه گليمشان را از آب حج بيرون بكشند و واجبشان راانجام بدهند و بروند. يك مدت، چنين بود. امروز هم مسلمانان به خاطر گرفتاريهايي كه براي آنها در همه جاي دنيا به وجود آورده اند، نهايت احتياج را به همفكري و همكاري دارند. اين همكاري و همفكري، امروز ممكن است؛ لكن در گذشته،

ممكن نمي شد. لذا، اين فرصت، يك فرصت استثنايي است و بايد از آن استفاده كرد. شما به اكناف عالم نگاهي بكنيد؛ ببينيد اين قدرتهاي ستمگر، با مسلمانها چه مي كنند! اولين نيّت آنها اين است كه مسلمانان را در خواب غفلت نگه دارند و اگركسي هست كه به مسلمانان هشدار مي دهد، هر طور مي توانند، او را از صحنه خارج كنند. اين، بزرگترين همّت استكبار و قدرتها و قلدرهاي جهاني است. مي خواهند مُنذِري نباشد؛ مُنّبِهي نباشد؛ بيدار كننده اي نباشد و به همين سبب، با جمهوري اسلامي ايران مخالفند. مخالفت با جمهوري اسلامي، به خاطر اين تهمتهايي كه به دروغ به اين نظام مي زنند، نيست. اين كه ادّعا مي كنند در جمهوري اسلامي حقوق بشر رعايت نمي شود - كه البته حرف غلط، و دروغ و افتراي محض است - به خاطر اين نيست كه واقعاً آنها به حقوق بشر اهميت مي دهند و براي بشر، ارزشي قائلند. ما تا مدّتي پيش گمان مي كرديم كه اين غربيها و امريكاييهايي، كه پرچم حقوق بشر را به دروغ در دست گرفته اند، براي بشر آسيايي و آفريقايي و امريكاي لاتين و مانند اينها ارزشي قائل نيستند و ارزش را فقط براي خودشان قائلند؛ امّا حالا معلوم شد كه براي هيچ بشري ارزش قائل نيستند و اگر يك وقت خواستها و شهواتشان اقتضا كند حاضرند هر نوع انساني را، مربوط به هر منطقه از عالم كه باشد، نابود كنند. درهمين چند هفته پيش، ديديد كه در امريكا، يك گروه را كه به گفته دولت آمريكا «عقيده انحرافي داشتند»، كشتند. حالا عقيده آنها براي ما درست هم روشن نيست؛ امّا آنها كه مي گويند عقيده اشكالي ندارد و همه

آزادند! در همان روزها رئيس جمهور و مسؤولين عالي رتبه امريكايي، ايستادند تا براي همجنسبازان حقوقي قائل شوند! پس، داشتن يك عقيده منحرف و غلط و باطل، چه جرمي محسوب مي شود كه جمع شدند و اينها را نابود كردند و در آتش سوزاندند؟! ما از كسي دفاع نمي كنيم. ما، آن گروهي را كه كشته شدند، نمي دانيم چگونه كساني بودند؛ امّا مي خواهيم اين نكته، براي همه و از جمله مردم ما روشن شود - كه بحمداللَّه روشن هم هست. حتّي وسواسيهاي داخل جامعه هم، ديگر حالا مي دانند - اين كساني كه ادّعا مي كنند طرفدار حقوق انسانها هستند، راست نمي گويند. اينها خلاف مي گويند؛ اينها دروغ مي گويند. كساني كه اين قدر به بشر بي اعتنا هستند، اگر به كشوري ايراد گرفتند كه در آن جا حقوق بشر نقض مي شود، آدم عاقل بايد نگاه كند، ببيند مقصودشان از اين حرفها چيست و چه هدفي پشت سر اين حرفها قرار دارد؟ آن هدف، معلوم است چيست. اينها نمي خواهند يك جمهوري اسلامي باشد، كه قيام و وجودش به اين معني است كه مسلمانان در همه جاي دنيا مي توانند مشابه چنين كشوري را تشكيل دهند. از اين مي ترسند! اينها مي خواستند كه جمهوري اسلامي نابود شود؛ مي خواستند ناكام شود؛ مي خواستند در راه هدفهايش پيش نرود؛ مي خواستند گرفتاريهاي بزرگ پيدا كند. حال كه مي بينند - بحمداللَّه - با همّت مردم، دولت و مسؤولين، كشور به طرف سازندگي و آبادي پيش مي رود، مردم يكپارچگي خودشان را در حدّ اعلا حفظ كرده اند و عزّت جهانيِ كشور روزبه روز رو به افزايش است؛ حال كه مي بينند جمهوري اسلامي مقتدر و سربلند و مستقل است و از كسي ملاحظه و به قدرتي اعتنا نمي كند، ناراحتند.

از اين كه مي بينند چنين نظامي، با حضور خود، ملتهاي مسلمان را تشويق مي كند كه بيدار شوند و به اسلام خودشان فكركنند، ناراحتند. بيداري مردم، اوّلين اتّفاقي است كه اينها درصدند مانع آن شوند. لذا روي جمهوري اسلامي، فشار مي آورند. البته، فشار آنها اثري ندارد. اگر قرار بود فشارهاي امريكا و امثال امريكا برروي جمهوري اسلامي، براي آنها اثر مطلوب داشته باشد، جمهوري اسلامي - به فضل الهي و به توجّهات وليّ عصر - اين طور پيشرفت نمي كرد. بودنِ اين ملت و قيام و عزّت جمهوري اسلامي، بزرگترين و روشنترين دليل بر اين است كه كيد دشمنان به جايي نمي رسد و به كوري چشم آنها، مسلمانان در همه جاي دنيا، كم و بيش بيدار شده اند؛ ملتها به خود آمده اند و قدر اسلام را مي دانند. با وجود اين همه فشاري كه بر مسلمانان وارد مي كنند، نيروي اسلامي و روح اسلامي، رو به فزوني و ازدياد است. حالا مثلاً، به اصطلاح «مذاكرات صلح» راه انداخته اند، براي اين كه قيام مسلمانانِ فلسطين را خاموش كنند! مگر توانستند؟ مگر مي توانند؟ اسمش راگذاشته اند صلح! اين صلح است يا ظلم است؟! مخالفت ما با اين مذاكراتي كه بر سر فلسطين مظلوم انجام مي گيرد، به خاطر مخالفت باصلح نيست. ما طرفدار صلحيم؛ ما منادي صلحيم؛ ما منادي بالاتر از صلحيم. ما مي گوييم بين مسلمين عالم و بين آحاد بشر، برادري باشد. ما طرفدار برادري هستيم. ما مخالف با صلح نيستيم؛ اما اين مذاكراتي كه امروز در امريكا در جريان است، مذاكره صلح نيست. اين، مذاكره ظلم است. مي خواهند يك ظلم را تثبيت كنند؛ مي خواهند يك ظلم را قانوني و رسمي كنند. البته كه ما مخالفيم! همه

جوانمردان عالم بايد مخالف باشند. همه مسلمانان بايد مخالف باشند و با آن مخالفت كنند. خانه ملت فلسطين را از آنها گرفته اند و يك عدّه غاصب را در آن جا، جا داده اند، پشتيباني كرده اند و به دست آن غاصبين، صاحبخانه ها را به فجيع ترين شكل، سركوب كرده اند. حالا هم، براي اين كه دهان صاحبخانه ها را ببندند و وادارشان كنند كه به كلّي ادّعاي خود را از مايملكشان پس بگيرند، مي خواهند با دولتهاي عرب و اسرائيل بنشينند مذاكره كنند! مگر كسي حق دارد از طرف ملت فلسطين، چيزي را امضا كند؟ مگر كسي حق دارد عوض كسي، خانه آن ملت را به غاصبي بفروشد؟ ما اميدواريم اين مذاكرات، به قراردادِ امضا شده اي نرسد؛ اما اگر قراردادي هم درست شود؛ اگر پاي آن را دولتهاي عربي هم كه حضور پيدا كرده اند امضا كنند، آن امضاها از نظر مردم فلسطين و مسلمانان عالم و ما، اعتباري ندارد. امريكا اشتباه مي كند. امريكا با جمع كردن دولتهاي عرب دور يك ميز براي چنين مذاكره ننگيني، دولتهايي را كه در آن جا جمع شده اند، پيش مردمشان منفورتر مي كند. مگر مردم كشورهاي عرب حاضرند موافقت كنند كه رؤسايشان بروند خانه ملت فلسطين رابه ديگران بفروشند؟ با اين كار، فاصله بين اين رؤسا - اگر خداي ناكرده به چنين امضايي برسند - و ملتهايشان، بيشتر خواهد شد. اين كار، ملتهايشان را خشمگينتر خواهد كرد. ملت مصر را خشمگينتر خواهد كرد. آن بيچاره مصري، بلند مي شود مثل سائل به كف، مي رود به امريكا، براي شكايت كردن ازايران! شكايت پيش آن بيچاره اي بكند كه خود او، بيشتر از اين، دلش از ايران پُر است و از آن شكايت دارد! از ايران چرا شكايت مي كني؟! از

اسلام شكايت كن! از ملت مسلمان خودت شكايت كن! آن آقا اگر قرار است از كسي شكايت كند، از ملت مصر بايد شكايت كند. ملت مصر، ملت مسلماني است. ملت مصر، داراي سابقه در اسلام است. ملت مصر، افتخارات بزرگي در راه افكار نو اسلامي و مبارزات اسلامي دارد. اين ملت، ملت غيوري است. يقين است كه اين ملت، حاضر نيست خيانت سران خودش را تحمّل كند و با آنها درگيري پيدا مي كند. درگيري مردم مصر، به ما چه ارتباطي دارد؟ ما هر جا مسلمانان بيدار شوند، خوشحال مي شويم. هر جا مسلمانان مشتشان را در برابر دشمنان دينشان گره كنند، خوشحال مي شويم. هر جا مسلمانان كتك بخورند، ما غمگين مي شويم واحساس مسؤوليت مي كنيم؛ ولي ما نيستيم كه بخواهيم وارد شويم و ملتي مثل ملت مصر را متوجّه تكاليفشان كنيم. آنها خودشان تكليفشان را مي دانند؛ خودشان آگاهند كه چه بايد بكنند و درست هم فهميده اند. ملت مصر درست فهميده است؛ جوانان مصر درست فهميده اند كه در مقابل حكومتي كه به آرمان اسلامي و به آرمان فلسطين و به سرنوشت كشورهاي اسلامي خيانت مي كند، ايستاده اند. اين، به ما ارتباطي ندارد. اشتباه اينها در همين است، كه قوّت و نيرو و تأثير اسلام را نمي توانند بفهمند. امروز شما ملاحظه كنيد در بوسني هرزگوين چه خبر است! اين بوسني هرزگوين، واقعاً يك تابلو ماندني است. خيانت و فاجعه آفريني قدرتهايي كه امروز به ظاهر دم از دلسوزي براي مردم بوسني مي زنند، در تاريخ خواهد ماند. مَثَل امريكاييها و بعضي از اروپاييها كه فقط زباني دلسوزي مي كنند، مَثَل دو نفر است كه در مقابل هم قرار گرفته باشند؛ بعد شمشير يكي را

از او بگيرند و شمشير ديگري را تيز كنند و همين كه او شمشير را در بدن اين مرد غير مسلّح فرو برد و نزديك است كه وارد قلبش بشود، شروع كنند در اطراف او به آه و ناله كردن كه «حالا چطور است دعوا را متوقّف كنيم؟ چطور است دوا و درمان كنيم؟ چطور است نگذاريم؟» اين حرفها، انسانهاي هشيار را به خنده تمسخرآميز وادار مي كند. مردم بوسني بيشتر از يك سال است كه زير فشارند. شما مي گوييد ما دل مي سوزانيم؛ آذوقه مي فرستيم، صربها را محاصره اقتصادي مي كنيم. اينها همه اش حرف مفت است؛ اينها ادّعاي دروغ است؛ اينها منافقانه عمل كردن و حرف زدن است! اگر اينها راست مي گفتند و دلشان براي مسلمانان مي سوخت، بايستي محموله هاي سلاح را مي بردند به دست آن مسلمانان مي دادند. آن مسلمانان احتياج به نان و غذاي كسي ندارند؛ احتياج به كاروان غذاي سازمان ملل ندارند؛ احتياج به دلسوزي دروغانه اين و آن ندارند. اگر سلاح داشتند، از خودشان دفاع مي كردند. مي بينيد چه فاجعه اي را همين امريكا و بعضي از كشورهاي اروپايي، به پشتيباني از قصّابان و ستمگران صرب و كروات، انجام مي دهند!؟ اين نكته را مي خواهم عرض كنم - و اين يك نكته اساسي است - كه علي رغم همه اينها، به فضل پروردگار، پس از چندي با پشتيباني همين مردمي كه براي اسلام مقاومت مي كنند، شكوه و قدرت اسلام در اروپا روزبه روز بيشتر خواهد شد و خواب همان كساني كه مي خواهند اسلام نباشد، آشفته خواهد گرديد. اين، قدرت اسلام است. اين، معنويّت اسلام است. اين، آمادگي مسلمين است. اين، نياز جهان اسلام و جامعه اسلامي به همفكري و همكاري است. و

اين، صحنه عظيم حجّ است و شما خدمتگزاران، كه بايد حجّاج را راهنمايي و هدايت كنيد؛ احكام آنها را به آنها تعليم بدهيد، آنها را از لحاظ عمل شخصي شان، از لحاظ استفاده بهتر از مراسم حج، راهنمايي كنيد. خداي متعال پشتيبان شما باشد و توجّهات حضرت وليّ عصر، ارواحناله الفدا، شامل حال شما باشد و حجّ مقبول و سعي مشكوري داشته باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) حج: 27 2) حج: 28

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار كارگران و فرهنگيان كشور، به مناسبت «روز كارگر» و «روز معلّم»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار كارگران و فرهنگيان كشور، به مناسبت «روز كارگر» و «روز معلّم» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً به همه برادران وخواهران عزيز - كارگران عزيز و معلّمين عالي قدر - دانش آموزان و نوباوگان گرامي، خوشامد عرض مي كنم و اميدوارم در هر جا كه هستيد و در هر سنگري كه مشغول خدمتيد، همه مشمول لطف و تفضّل الهي باشيد. اين روزها، هم به مناسبت شهادت استاد شهيد مرحوم آيت اللَّه مطهّري و هم به مناسبت روز معلّم و روز كارگر، فرصتي است كه اهل نظر و صاحبان فكر، درباره اين دو، سه موضوع اساسي و حياتي جامعه، مطالبي را براي ملت ما بگويند و در هر زمينه حقايقي روشن شود و سطح معرفت ملت ما در اين زمينه ها، كه بحمداللَّه بالاست، باز هم بالاتر برود. يك جمله در باب شهيد مطهّري بايد عرض كنم. اگرچه سيزده، چهارده سال است كه در جلالتِ اين مرد، مكرّر در مكرّر حرف زده ايم و حرف شنيده ايم، اما اين، يك كتابِ ناتمام است. فضيلت مردي مثل شهيد مطهرّي، واقعاً در طول سالها هم قابل بيان كردن به شكلي كه حقّش ادا شود، نيست. لذا، باز هم ملت ما بايد از

مطهّري عزيز - اين شهيد بزرگوار - بشنود. آن جمله اين است كه شهيد مطهّري يك مبارزِ در راه خدا؛ يعني يك مجاهد في سبيل اللَّه بود. منتها جهاد، انواعي دارد. يكي از سخت ترين جهادها اين است كه در مقابله با هجوم افكار و فرهنگهاي غلط و انحرافي و درك غلط جمعي از مردم، انساني كه حق را مي شناسد، بايستد و بخواهد از حق دفاع كند و با بيان، بافكر، با منطق و با سلاح زبان و قلم، ذهنها را به سمت آنچه درست است هدايت كند. اين، از آن جهادهاي بسيار دشوار است و شهيد مطهّري، اين جهاد سخت را سالهاي متمادي انجام داد. او انسان بصير و نافذالبصيره اي بود؛ آدم معمولي نبود؛ بينش تيزي داشت؛ به سطح جامعه نگاه مي كرد و اشتباهاتي را كه در فهم عمومي ملت ما وجود داشت و متأثّر از تلقين دشمنان بود، مي فهميد كه چيست و شروع مي كرد با آنها مبارزه كردن. همين مبارزه، كه مبارزه در راه خدا بود، كمك بسيار زيادي به پيروزي اين انقلاب كرد؛ چون تا مردم فكرشان درست نباشد، كارِ درست از آنها سر نمي زند. فكر كه درست شد، انسان درست عمل مي كند. اعتقاد به يك راه درست كه پيدا كرد، در آن راه به حركت درمي آيد و آن راه را مي پيمايد. شهيد مطهّري به شناخت مردم كمك مي كرد كه راه را بشناسند. پس، به پيروزي اين انقلاب و به هدايت اين حركت عمومي كمك كرد. كاش كساني كه در آن روزهاي سخت در ميدان مبارزه بودند، بنشينند و با قلم تحليلي، آنچه كه گذشته است - آن غصّه ها، آن رنجها و آن خون دلها

را بيان كنند، تا اين جوانان ما، اين عزيزان ما و اين نو باوگان ما، متوجّه شوند كه ما از چه معابري عبور كرديم. گاهي اتوبوس از راههاي سختي عبور مي كند و مسافري كه در خواب است، متوجّه نمي شود به راننده بيچاره، به شاگرد راننده و به چند نفري كه بيدار بوده اند چه گذشته تا از گردنه هاي خطرناك عبور كرده اند. اينها را بنويسند تا مردم بدانند كه مطهّري ها درآن دوران چه كردند. نكته ديگر اين كه همان مبارزه موجب شد كه مطهّري به شرف شهادت نائل شود؛ يعني آن دشمني كه مطهّري را بر زمين انداخت وخون او راجاري كرد، دشمني بود كه از ارشادها و آگاهيهايي كه او به مردم مي داد، صدمه مي ديد. چون شهيد مطهّري در مقابل التقاط ايستاد، در مقابل نفاق ايستاد، در مقابل تهاجم فرهنگ غرب و شرق ايستاد و اسلام ناب و اسلام فقاهتي را ترويج كرد، لذا كساني كه با اين چيزها مخالف بودند، او را بر زمين انداختند. اگر دستشان مي رسيد، هر كسي را هم كه شبيه مطهّري و كوچكتر از مطهّري و در راه مطهّري بود، بر زمين مي انداختند؛ اما خداي متعال به آنها اين فرصت را نداد و ان شاءاللَّه، هرگز هم نخواهد داد. پس، تجليل از مطهّري به خاطر اينهاست. من گاهي مي بينم بعضي از افراد درباره شهيد مطهّري مطلبي مي نويسند، يا حرفي مي زنند كه ناشي از نشناختن مطهّري است. مطالب غلط و حرفهاي عجيب و غريبي درباره او مي نويسند و بيان مي كنند كه روح او هم از آن مطالب و حرفها خبردار نبود. متأسفانه، اين از واقعيّات است؛ يعني همان كساني كه يك عمر، در دوران اوج تفكّرات شهيد

مطهّري با او مبارزه كردند، امروز چون نام شهيد مطهّري نام درخشاني است، اين جا و آن جا به نام او تمسّك مي كنند و زير لواي اين نام، باز همان حرفهاي خودشان را مي زنند. اما در مورد آن دو موضوع ديگر؛ يعني موضوع معلّمي و تعليم و تربيت. اين مطلب را شايد هشت يا ده سال قبل از اين - به گمانم در نماز جمعه - و عرض كرديم كه «مردم توجّه كنند چگونه بايد تلاش جامعه را جهت داد. اين يعني استقلال كه براي يك ملت مهم است». ملت مستقل، يعني ملتي كه اربابهاي امريكايي يا انگليسي - يا روزي، روسي - و امثال اينها نمي توانند در سرنوشتِ او دخالت كنند و هر چه را به نفع خودشان است انجام دهند و آنچه را كه به نفع اين ملت است دور بيندازند. كشورهايي كه مستقل نيستند، اين گونه اند. امروز به بعضي از كشورهايي كه اسم نمي آوريم، نگاه كنيد؛ خودتان متوجّه مي شويد كجاها را مي گوييم. اين كشورها رؤسايي دارند كه گوش به فرمان امريكا هستند. وقتي ملت و كشوري، رؤسايش گوش به فرمان امريكا هستند، در اين مملكت چه كار مي كنند؟ معلوم است؛ كارهايي كه به نفع امريكاست، درآن كشورتصميم گيري و اجرا مي شود. ازخريد، از فروش، از تبليغات، از بالا آوردن، از كنار زدن، از عزل و نصب و خلاصه هر كاري كه به نفع آن ارباب است، در آن كشور انجام مي گيرد. هر كاري هم به نفع مردم است، انجام نمي گيرد. استقلال نداشتنِ يك ملت، چنين مصيبتي است؛ كه در رژيم گذشته هم اين طور بود. مهمترين مشكل اين كشور در گذشته، اين بود كه آن رژيم -

رژيم منحوس پهلوي - وابسته به امريكا و قبل از آن، وابسته به انگليس بود! آنها مي گفتند چه كسي بيايد بالا و نخست وزير، يا مسؤول، يا وزير يا مدير شركت نفت شود و يا فلان شغل را داشته باشد. امريكاييها كه مي گفتند، آن كس را مقام و مسؤوليت بالا مي دادند. هركس را هم كه دشمنان خارجيِ اين ملت مي خواستند از صحنه كنار برود، اينها - رژيم پهلوي - همه قدرتشان را به كار مي انداختند كه او را كنار بزنند. در اين مملكت، اگر كاري به نفع امريكاييها بود، به وسيله آن دستگاه انجام مي گرفت. اگركاري به ضرر آنها وبه نفع مردم بود، انجام نمي گرفت؛ بلكه با آن كار، مقابله هم مي شد. استقلال نداشتنِ يك كشور، اين گونه است. ملت ما مبارزه كرد و استقلال را به دست آورد. اين استقلال چيست؟ اين، مسأله مهمي است. سه نوع استقلال داريم و اين سه نوع، پشت سر همند. يكي مشكل است؛ دومي از اوّلي مشكلتر است؛ سومي از همه مشكلتر است! آن كه مشكل است و ملت ما آن مشكل را حل كرد و نتيجه اش را به دست آورد، «استقلال سياسي» است؛ كه به دست آورديم و خيلي هم مشكل بود. «استقلال سياسي» يعني چه؟ يعني اين كه امروز در اين كشور، كساني كه مسؤولند - چه دولت، چه مجلس و چه قوّه قضائيّه - همه خدمتگزاران شما مردمند. اينها زير بار هيچ كس، جز تكليف الهي شان نيستند. استقلال، يعني اين. اگر همه دنيا هم جمع شوند - امريكا، انگليس، اروپا؛ حتي آن روزي كه در دنيا دو قدرت شرق و غرب بود - و دست در دست هم بگذارند و بخواهند اين

ملت و اين كشور را يك قدم به سمتي كه به ضرر مردم و به نفع آنهاست بكشانند، مسؤولين و رؤسا و خدمتگزاران اين كشور، اجازه نخواهند داد. اين، استقلال سياسي است. استقلال سياسي، يعني اين كه امروز كساني بر اين مملكت حكومت مي كنند كه مردم مي خواهند. چندصباح ديگر، انتخابات رياست جمهوري است. مردم مي گردند و آن چهره اي راكه به او علاقه و اعتماد دارند و او را براي كارهاي مملكت قدرتمندوتوانا مي دانند، انتخاب مي كنند. البته ياوه گو،ياوه خودش رامي گويد. ياوه گو، به خدا هم ياوه مي گويد: هر دروني كو خيال انديش شد چون دليل آري، خيالش بيش شد آنهايي كه باطنشان مريض است، هر چه در اين كشور نگاه كنند، چشمشان نمي بيند. آحاد مردم را مي بينند؛ شور و شوق مردم را مي بينند؛ علاقه مردم به مسؤولين را مي بينند؛ صفا و خلوص مسؤولين كشور را مي بينند؛ مي بينندكه مردم، مسؤولين كشور را انتخاب مي كنند؛ امّا باز به ياوه گويي مي پردازند؛ حرف مي زنند؛ متّهم مي كنند؛ انتخابات و مردم را متّهم مي كنند؛ مسؤولين را متّهم مي كنند. البته اينها، محلّ اعتنا نيستند. به اينها اعتنايي نبايد كرد. واقع قضيه اين است كه مردم همه چيز را مي بينند. بحمداللَّه، اين ملت توانست باقدرت خود، استقلال سياسي را به دست آورد. امروز كشور ما، از لحاظ سياسي، يك كشور مستقل است؛ كشوري است كه روي پاي خودش ايستاده است. اين، چيزي نيست كه من بگويم. در مسافرتهاي خارجي، بنده با رؤساي بسياري از كشورها صحبت كرده ام. رؤساي دهها كشور دنيا، در طول سالهاي رياست جمهوري و بعد از آن، با من صحبت كرده اند و همه، اين را قبول دارند؛ همه اين را مي گويند و همه

اين را مي فهمند. يك روز شرق و غرب دستشان را در دست هم گذاشتند، براي اين كه بتواننداين كشور را به سمتي بكشانند. وقتي ما از حقّي دفاع مي كرديم، همه، دستشان را در دست هم مي گذاشتند تا نگذارند ما از آن حق دفاع كنيم؛ ولي نتوانستند. امروزهم، همه دست در دست هم گذاشته اند كه حقّ فلسطينيها را از بين ببرند و نابودكنند. ماهم ايستاده ايم و مي گوييم: «ما مخالفيم.» فريادشان بلند شده است كه «چرا ايران مخالفت مي كند؟!» اين حرف را در مجالس خصوصي مي گويند، در مجالس عمومي مي گويند، در تبليغاتشان مي گويند و تهديد هم مي كنند. بكنند! ماآنچه راكه فهميده ايم، آنچه را كه تكليفمان است، آنچه را كه مي دانيم خداي متعال آن رامي خواهد؛ آن رامي گوييم، آن را انتخاب مي كنيم و آن راه رامي رويم. كسي نمي تواند روي ملت و دولت و نظام جمهوري اسلامي ايران وخدمتگزاران شمامردم، تأثيري بگذارد. اين، استقلال سياسي است و ما، اين را به دست آورده ايم. از اين مشكلتر، «استقلال اقتصادي» است. استقلال اقتصادي، يعني ملت و كشور، در تلاش اقتصادي خود روي پاي خود بايستد و به كسي احتياج نداشته باشد. معنايش اين نيست كه ملتي كه استقلال اقتصادي دارد، با هيچ كس در دنيا داد و ستد نمي كند؛ نه. داد و ستد، دليل ضعف نيست. چيزي را خريدن، چيزي رافروختن، معامله كردن، گفتگوي تجاري كردن، اينها دليل ضعف نيست. اما بايد طوري باشد كه يك ملت، اوّلاً نيازهاي اصلي خودش رابتواند خودش فراهم كند. ثانياً، در معادلات اقتصادي دنيا و مبادلات جهاني، وزنه اي باشد. نتوانند او را به آساني كنار بگذارند؛نتوانند او را به آساني محاصره كنند؛ نتوانند او را به آساني فرو دهند و هر چه مي خواهند

به او املا كنند. امروز كشورهايي كه از لحاظ اقتصادي پيشرفته هستند و قدرتي دارند - و متأسفانه استعمار و استكبار دنيا را هم در اختيار دارند و دنبال مي كنند اگر بخواهند با كشوري كالايي را مبادله كنند و داد و ستد و همكاري داشته باشند، مواردي را به آن كشور تحميل مي كنند. اقتصاد مستقل يك كشور، يعني آن چيزي كه كشور لازم دارد، در داخل كشور قابل تأمين باشد؛ كارخانه هاي كشور، همه كار كنند و كارگران كشور، كار را وظيفه انساني و ديني و وجداني خودشان بدانند. كارگر هم فقط كسي نيست كه در كارخانه است. هركس كه يك كارمفيد در اين مملكت انجام مي دهد، يك كارگر است. يك نويسنده، يك هنرمند، يك معلّم، يك مبتكر و يك محقّق، اينها هم كارگرند. كارگري افتخار است. افتخار است كه كسي كارگر باشد؛ چه رسد به آن بازوها و پنجه هاي توانا و قدرتمندي كه اين چرخهاي كارخانه ها را به كارمي اندازند؛ كه اگر آن بازوها نباشند، آن چرخها به كار نخواهد افتاد و ملتي كه به چنين وضعي دچار شود، روزگارش سياه خواهد بود. حالا ما به استقلال اقتصادي رسيده ايم يانه؟ من عرض مي كنم اين همان است كه مشكلتراست. بايد تلاش كنيم. البته مي توانيم امروز ادّعاي استقلال اقتصادي كنيم؛ اما به شرطها و شروطها. اين، چند شرط دارد: اوّلاً اين كه در كشور، هر كس، هر كاري را كه به عهده دارد، خوب انجام دهد. فرمود: «رحم اللَّه امرء عمل عملاً فاتقنه(1)»؛ خدا رحمت كند آن كسي را كه كاري انجام دهد و آن رامحكم و متقن انجام دهد؛ خوب انجام دهد. شما اگر يك پيچ را مي گردانيد و

سفت مي كنيد، اگر يك چرخ را مي چرخانيد، اگر جايي يك بخيه مي زنيد، اگر ماشيني را گريسكاري مي كنيد، اگر كتابي را چاپ مي كنيد، اگر كتابي را مي نويسيد، اگر سرِ كلاس درس مي دهيد، اگر در بيمارستان به بيماران مي رسيد، اگر در شهرداري مشغول تميزكردن معابر شهري مردم خودتان هستيد، اگرگوينده ايد، اگر نويسنده ايد، اگر محقّقيد، اگر روحاني هستيد، اگر مشغول تحصيل و درس خواندن هستيد، اگر در دانشگاه يا مدرسه هستيد، اگر در كار هنر مشغوليد، اگر فيلمسازيد، اگر داستان نويس هستيد، اگر روزنامه نگاريد؛ هر چه هستيد و هر كه هستيد و هر جا كار مي كنيد، بايد سعي كنيد كاري را كه انجام مي دهيد، درست انجام دهيد، كامل انجام دهيد، محكم انجام دهيد، و كم نگذاريد. اين، يكي از شرايطي است كه اگر محقّق شود، مابه استقلال اقتصادي مي رسيم. شرط دوم اين است كساني كه پول و امكانات دارند، فقط به فكر خودشان نباشند؛ چون آن پول هم از همين كشور به دست آمده، آن پول هم در سايه همين ملت و از همين آب و خاك به دست آمده است. چه كسي مي تواند بگويد «من پول دارم و در پولدارشدنِ خودم، مرهون خدمات و كمكهاي دولت وملت نيستم»؟ مگر چنين چيزي مي شود؟ از آسمان كه براي انسان پول نمي ريزند! پول در همين زندگي و تلاش روزمرّه به دست مي آيد. هزاران نفر كار مي كنند؛ يك نفر تصادفاً پولدار مي شود. كساني كه پول و امكان دارند، اين پول را فقط براي استفاده خودشان مصرف نكنند. شما اگر مي خواهي در جايي سرمايه گذاري كني و به كاري بپردازي، فقط به فكراين نباش كه اين كار چقدر به من سود مي رساند؟ ما نمي گوييم هيچ ملاحظه شخص خودتان را

نكنيد. مي گوييم ملاحظه كشورتان را هم بكنيد. سرمايه گذاري مضر نكنيد. سرمايه گذاري بي فايده نكنيد. در كاري كه توليد آن، مملكت را به پيش نمي برد سرمايه گذاري نكنيد. كساني كه پول و امكانات دارند، وجدان ديني و احساس مسؤوليت داشته باشند. شرط ديگر اين است كه درمحيط كار و تلاش اقتصادي كشور، ابتكار وجود داشته باشد. من عرض مي كنم چه خوب است كارخانه هايي كه در كشور ما وجود دارد؛ چه آنهايي كه در اختيار دولت است و چه آنهايي كه در اختيار مردم است - امروز تعداد زيادي از واحدهاي توليدي دراختيارمردم و مال خودمردم است - يك مقدار از درآمدشان را براي تحقيق، براي پيشبرد كار و براي كيفيّت بخشيدن به كالاي توليديشان صرف كنند. چرا ما بايد بنشينيم كه ديگري در اروپا، يا در يك گوشه ديگر دنيا تحقيقي بكند و ما از او ياد بگيريم؟! مگر ما كمتر از آنها هستيم؟! مگر ما كمتر مي فهميم؟! پس بايد تحقيقات كنند، ابتكار كنند، توليد را جلو ببرند، صنعت را جلو ببرند، توليد را از لحاظ كيفيّت و كميّت بالا ببرند. اين هم يك شرط؛ ابتكار داشتن و نوآوري. چيزي را به بازار خواستِ بشر در سطح جهان عرضه كنيد كه چشمها را به طرف شما بگرداند و به آن احساس احتياج كنند. فقط ادّعا نباشد. در اين ميدان بايد واقعاً عمل باشد. اين هم يك شرط است. بعد، دستگاههاي علمي كشور به كمك اقتصاد كشور بيايند. متفكّرين دانشگاهها بيايند و براي دولت كار كنند. دولت تكيه به متفكّرين و علمايي كند كه در دانشگاهها هستند و درس مي خوانند. خيال هم نكنند كه تحقيق و حرف فلان متفكّر اروپايي كه

چيزي گفته، هميشه همين است. امروز چيزي مي گويند و بيست سال ديگر، ده سال ديگر، پنج سال ديگر، يك نفر عالم ديگر مي آيد و آن حرف راباطل مي كند و حرف ديگري مي زند. چرا ما عادت كرده ايم هر چه غربيها گفتند، بي قيد و شرط قبول كنيم و دست روي دست بگذاريم و از آنها گوش كنيم و بپذيريم؟! شما بايد درستش را پيدا كنيد. اقتصاددانان كشور ما بايد آنچه را كه با اوضاع سرزمين ما، با عقايد ما، با خصوصيات مملكت ما و متناسب با مسائل اقتصادي ماست، پيدا كنند. همين طور كه اين جا اظهار شد، امروز ما مي بينيم بحمداللَّه طرحهاي جديد اقتصادي از طرف دولت و مسؤولين كشور در جريان است. اين طرحهاي اقتصادي - آن طور كه مسؤولين آنها بيان مي كنند - ان شاءاللَّه در آينده نتايج شيرين و خوبي خواهد داشت و اميدواريم كه آن آينده، زودتر برسد. اما من اين را مي خواهم عرض كنم كه قشرهاي محروم و فقير و كم درآمد، كه گران شدن يك جنس فوراً در زندگي شخصي شان اثر مي گذارد، بايد تحت حمايت و پوشش قرار گيرند. اين را عرض مي كنيم تا مسؤولين مسائل اقتصادي و بخشهاي مختلف اقتصادي و كساني كه كار و توليد در اختيارشان است، روي اين قضايا درست فكر كنند و اين قشرهاي آسيب پذير و به اصطلاح مستضعفين و محرومين و كم در آمدها، به نحوي كمك شوند، تا ان شاءاللَّه اين ملت بتواند اقتصاد را شكوفا كند. اين مي شود استقلال اقتصادي. كارگران ما در حيات اين انقلاب و اين كشور مؤثر بودند. لابد مي دانيد در اوّلِ انقلاب، براي اين كه كارخانه هاي ما را به اعتصاب بكشانند چقدر سرمايه گذاري شد! ما در جريان بوديم.

حالا نمي خواهم جزئيّات آن مسائل را در اين جلسه بگويم؛ اينها مسائل ريزي است كه در جاهاي ديگر و در فرصتهاي مخصوص بايد بيان شود. بنده پيش از پيروزي انقلاب و در بحبوحه مبارزات، ديدم كه عدّه اي قصد داشتند درِ كارخانه ها را خشت بگذارند، تا وقتي جمهوري اسلامي تشكيل شد، اين كارخانه ها مطلقاً جواب ندهد! اين نيّت را داشتند. اما چه كسي در مقابلشان مقاومت كرد؟ كارگران. من همان ايام به يك كارخانه رفتم - شايد كارگران آن كارخانه در همين جمعيت حضور داشته باشند و يا وقتي اين ديدار پخش مي شود، بشنوند - در آن كارخانه، كمونيستها و چپها و به اصطلاح و به قول خودشان «طرفداران طبقه كارگر»، به سر من ريختند براي اين كه بنده را نابود كنند؛ چون فهميدند من به آنجا رفته ام كه جلو خرابكاريهاي آنها را بگيرم. اما كارگران كارخانه، كه چپها خيال مي كردند آنها را در مشت دارند، از من دفاع كردند. بعد هم كه فرداي آن روز رفتيم، ديديم همه آنها را از كارخانه بيرون كرده اند. كارگران ما اين گونه اند. دشمن، امروز هم تلاش مي كند؛ اين را بدانيد. چون مي دانند كه جمهوري اسلامي در مقابل امريكا و در مقابل دشمن، قرص و محكم ايستاده است؛ براي اين كه به زانويش در آورند، امروز هم تلاش مي كنند تا شايد بتوانند برنامه هاي كشور را به كلّي مختل كنند. اگر غرب و امريكا و دشمنان ما و منافقين و ديگران و ديگران بتوانند كارخانه هاي ما را از كار بيندازند، ضربه حسابي زده اند و امروز تلاش مي كنند كه اين ضربه را بزنند. امروز چه كساني در مقابل اينها ايستاده اند؟ كارگران مسلمان ما؛ كارگران با وجدان ما. در گذشته

هم - از اوّلِ انقلاب تا امروز - همين طور بوده است؛ امروز هم همين طور است و به فضل پروردگار، در آينده هم، هميشه كارگران ما به سينه نامحرماني كه بخواهند در محيط كار ما اخلال كنند، خواهند زد. سومي كه از همه سخت تراست، «استقلال فرهنگي» است. اين، بسيار سخت است و بسيار خون دل دارد. مبارزه براي استقلال فرهنگي، از همه انواع استقلالها سخت تر است. من يك وقت گفتم دشمنان «شبيخون فرهنگي» مي زنند. اين ادّعا راست است و خدا مي داند كه راست است. بعضي نمي فهمند؛ يعني صحنه را نمي بينند. كسي كه صحنه را مي بيند، ملتفت است كه دشمن چه كار مي كند و مي فهمد كه شبيخون است، و چه شبيخوني هم هست! من در يك جمله ساده و كوتاه عرض كنم كه يك ملت، با نيروي ايمان و اعتقادش مبارزه مي كند. اصلاً مبارزه و جنگيدن و مقاومت كردن، با ايمان است، نه با دست و چشم و بدن. دست و چشم و بدن ابزار است. يك آدم سالم و قوي، يك تيراندازماهر و آگاه به همه فنون جنگي را در نظر بگيريد كه به جنگيدن ايمان ندارد. يك نفر ناوارد را هم در نظر بگيريد كه بلد نيست چگونه تفنگ را به دستش بگيرد؛ اما معتقد است كه بايد با چنگ و دندان جنگيد. اين دو نفر، كدامشان بهتر مي جنگند؟ آن كه جنگيدن بلد است، اما معتقد نيست، نمي جنگد! درست است كه بلد است، اما بلديِ خودش را به كار نمي اندازد. يكي هم هست كه جنگيدن بلد نيست، اما معتقد است كه بايد جنگيد. لذا با چنگ و دندان مي جنگد و جنگيدن را در اسرع وقت ياد

مي گيرد. مگر بسيجيهاي ماچه كار كردند؟ بسيجيهاي ما مگر دوره هاي آن چناني ديده بودند؟ دوره هاي بيست روزه، دوره هاي چهل و پنج روزه، دوره هاي دوماهه و سه ماهه ديدند؛ اما ديديد در ميدان جنگ چه كردند. چرا؟ چون معتقد بودند كه بايد دفاع كرد و جنگيد. ملت ما از وقتي انقلاب كرد تا امروز، معتقد بوده است كه بايد با دشمنان اسلام بجنگد؛ با متجاوزين، با زورگوها و با آنهايي كه سرنوشت اين مملكت را دهها سال در دست داشتند و خوردند و چاپيدند و از بين بردند، بايد مبارزه كند؛ بايد همه لذّتها را كنار بگذارد و به ميدان مبارزه بيايد. ملت ما اين عقيده را داشت؛ به ميدان آمد و انقلاب پيروزشد، جنگ پيروز شد و تا امروز، بحمداللَّه، پيش آمده ايم. حال اگر دشمن با امواج خبري وارد كشور ما شود؛ با راديوهايش وارد كشور ما شود و حرفهايش را وارد كشور ما كند و در ذهن ملت اين طور وارد كند كه «مبارزه خوب نيست؛ دفاع از اسلام فايده اي ندارد؛ ايستادگي در مقابل دشمن ثمري ندارد؛ هر چه زحمت بكشيد و مبارزه كنيد، ضرر كرده ايد» آيا باز هم در مملكت ايران، مبارزه اي عليه دشمنان اسلام باقي خواهد بود؟! معلوم است كه نه! خيلي از مسلمانان در دنيا هستند كه با امريكا و دشمنان اسلام مبارزه نمي كنند. خيلي ملتهاهستندكه قرآن هم مي خوانند، نمازهم مي خوانند، عبادت هم مي كنند، امابادشمن اسلام مبارزه نمي كنند كه هيچ، با آنها دوستي هم مي كنند! اگر دشمن بتواند ملت ما را به ملتي كه اعتقادي به مبارزه ندارد، اميدي به پيروزي ندارد، زهدي نسبت به جلوه هاي شهواني و مادّي ندارد، تبديل كند، پيروز شده است. اين جاست كه

مبارزه فرهنگي، مبارزه اي واجب تر از واجب مي شود. امروز اين كار را مي كنند. امروز در جبهه هاي مختلف، دشمن كار مي كند. يك جبهه، جبهه جوانان ما در مدارس است. اين جوانان عزيز ما - دختران و پسران پاكيزه ما - بچه هاي همين ملتند. دل پاكيزه، جسم پاكيزه و مغز پاكيزه آنها را با تحريكات شهواني، با پخش كردن عكسهاي مهيّج شهوت، با فيلم و ويدئو و نوار و انواع و اقسام خباثتها و رذالتها به جوش مي آورند و آنها را به فساد مي كشانند. ببينيد اين چه جنايت بزرگي است! اين، يكي از كارهايي است كه مي كنند. عدّه اي خيال كرده اند كه وقتي ما به تهاجم فرهنگي غرب حمله مي كنيم، فقط مسأله مان اين است كه يك نفر در خيابان حجابش را درست رعايت نكرده است. مردم بحمداللَّه حجابشان را رعايت مي كنند؛ الّا افرادي قليل. مسأله اينها نيست. اين، فرعي است. اصل قضيه آن است كه داخل خانه هاست و از مجامع جوانان سرچشمه مي گيرد و دشمنان آن جا كار مي كنند. آن كه آشكار نيست، آن كه پنهان است، خطر آن جاست. جوانان ما شهوات را دور انداختند، راحتي و لذّت را دور انداختند؛ رفتند در ميدان مبارزه و توانستند دشمن را به زانو درآورند. حال دشمن از جوانان ما انتقامش را مي گيرد. انتقامش چيست؟ انتقام دشمن اين است كه جوانان ما را به لذّات و شهوات سرگرم كند. پول خرج مي كنند، عكس مبتذل چاپ مي كنند و مجّاني بين جوانان منتشر مي كنند. ويدئو درست مي كنند و فيلمهاي مهيّج شهوت را مجّاني به اين و آن مي دهند كه نگاه كنند. البته، يك عدّه از اين طريق، پول هم دست مي آورند؛ اما آنهايي كه سرمايه گذاري مي كنند، براي پول، سرمايه گذاري نمي كنند. مي توانند

آنها را در كشورهاي ديگر، آزادانه پخش كنند و پول به دست آورند. اين جا مي خواهند نسل جوان را ضايع و نابود كنند. اين، هجومِ يك مهاجم است. حال، بيننا و بين اللَّه، اگر دستگاه قضايي اين كشور، كسي را كه به چنين فسادي دامن مي زند، دستگير كرد، چه مجازاتي براي او مناسبتر از همه است؟ كسي كه هزاران جوان اين مملكت را - جوانان پاك و پاكيزه ما را؛ بچه هاي معصوم ما را - به وادي فساد و شهوتراني مي كشاند، مجازاتش چيست؟ به نظر من، اينها بايد به شديدترين وجه مجازات شوند. هدفِ تهاجم فرهنگي دشمن اين است كه ذهن مردم را عوض كند؛ از راه اسلام منصرف نمايد و از مبارزه نااميد سازد. آن آقايي كه خودش - به حسب آنچه كه ما مي بينيم - خسرالدنيا و الآخره است، بر مي دارد مي نويسد كه «ملت ايران خسر الدنيا و الآخره شده اند»! مي نويسند، و چاپ هم مي كنند كه «مسلمانهاي عالم و از جمله ملت ايران، خسر الدنيا والآخره شدند.» چرا؟ چون با امريكا جنگيدند؛ مقصودش اين است! اين، خسر الدنيا و الآخره بودن است؟! ملت ايران كه توانست خود را از ذلّتِ وابستگي نجات دهد؛ توانست خود را از ذلّت و ننگ ارتباط و اتّصال با رژيم منحوس دست نشانده فاسد پهلوي و ارتباط با امريكا نجات دهد و اين طور شجاعت و شهامت و سربلندي در دنيا از خود به نمايش بگذارد و در جاده آزادگي گام نهد، خسر الدنيا و الآخره است؟! اين جوانان ما، اين خانواده هاي مؤمن ما، اين زن و مرد دلباخته دين و عاشق راه خدا، خسر الدنيا و الآخره اند؟! خودشان خسر الدنيا و

الآخره اند! كسي كه اين را مي گويد، حقيقتاً خسر الدنيا و الآخره است. نه دنيا دارند، نه آخرت. دنياشان، دنياي نكبت؛ آخرتشان هم بلاشك، قهر و عذاب الهي است. نسبت به مردم اين حرفها را مي زنند و پخش هم مي كنند. براي چه پخش مي كنند؟ براي اين كه مردم رامتزلزل كنند؛ براي اين كه ايمان مردم را عوض كنند. اين، كار كيست؟ كار همان دشمني كه استقلال اقتصادي به ضرر اوست، استقلال سياسي به ضرر اوست؛ استقلال فرهنگي به ضرر اوست. اينها عوامل دشمنند. اين، تهاجم فرهنگي است. اين، مبارزه با ملت ايران است، كه دشمنان انجام مي دهند. مخصوص ما هم نيست؛ اينها با اسلام بدند و با اسلام دشمني مي كنند. حال وظيفه ما چيست؟ من مي گويم وظيفه معلّم و فرهنگي و دانش آموز - كه اينها در مركز دايره قرار دارند - و همچنين همه كساني كه با امور فرهنگي كشور سر و كار دارند، يك جهاد و مبارزه طولاني است. اين روزها روز بزرگداشت معلّم است و هيچ بزرگداشتي از اين بالاتر نيست كه امروز سنگينترين بخش كار، كه از غير شما بر نمي آيد، بر دوش شماست. كارهاي آسان را ديگران كردند. امروز روزي است كه معلّمين كشور بايد آن كار مشكل را انجام دهند. آن كارِ مشكل چيست؟ ساختنِ انسانهايِ مسلمان، مؤمن، متديّن و سالم از لحاظ روحي و اعتقادي. ساختنِ جواني كه بتواند با دستهاي نيرومند خود، چرخ مملكت را بگرداند و اين، بزرگترين كار است. اميدوارم خداي متعال به همه شما - معلّمين، كارگران، دانش آموزان، دانشجويان - و به همه كساني كه دست اندركار امور فرهنگي يا اقتصادي كشورند و به مسؤولين اين كشور، توفيق دهد و روح مطهّر

امام و قلب مقدّس وليّ عصر از شما راضي باشد، و دعاي آن بزرگوار شامل حال همه شماگردد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار / ج 22 / ص 157

بيانات مقام معظم رهبرى در اجتماع مردم نوشهر

بيانات مقام معظم رهبري در اجتماع مردم نوشهر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الهداة المهديّين المعصومين، سيّما بقيةاللَّه في الارضين. اوّلاً خداي متعال را شكرگزارم كه اين سفر را پيش آورد تا يك بار ديگر با شما مردان و زنان مؤمن و پرشور و انقلابي و شهيدپرور اين استان، به اين مناسبت، ملاقاتي داشته باشيم. حقّ مازندران، حقّ عظيمي است. بنده بارها گفته ام كه با توجه به سرمايه گذاريهاي خباثت آميز رژيم منحوس پهلوي در اين استان از يك طرف، و سرمايه گذاريهاي دشمنان دين و ملحدين و منافقين در اين استان از طرف ديگر، اگر ما مي خواستيم همه چيز را بر طبق روال عادي حساب كنيم، نمي توانستيم اين همه ايمان و اخلاص و شوري را كه در اين استان - چه در دوران انقلاب، چه در دوران جنگ، چه در صحنه نظامي و چه در صحنه سياسي - مشاهده شد، پيش بيني كنيم. اين، نشان دهنده ايمان عميق و خالصانه شما مردم عزيز است. اين، نشان دهنده لطف خدا بر شما زن و مرد مؤمن و فداكار است. من تلاشهاي شما در جبهه را هم فراموش نكرده ام. يگانهاي شما را بنده از نزديك ديده ام. شهداي شما و جانبازان عزيز شما، آيتِ صِدقند بر اين كه رزمندگان شما، خوب تلاش و خوب مبارزه كردند. هرجا كه مشاهده كرديد فداكاران راه اسلام - از شهدا و جانبازان - زيادند،

بدانيد كه دلهاي زنان ومردان و پدران و مادران، با عشق الهي و عشق اسلام و عشق امام و عشق به انقلاب آغشته است. اين مادران شهدا، اين پدرانِ عزيز از دست داده، اين خانواده هاي جوان پرورده و به ميدان جنگ فرستاده، مجاهدت بزرگي كردند. خدارا سپاسگزارم كه يك بار ديگر باشما روبه رو شدم و اين اظهار اخلاص و ارادت به مردم مازندران را به زبان خود عرض كردم. البته اين سفر، سفري نيست كه خواسته باشم به مازندران بيايم. اين سفر، يك سفر نظامي بود و من آمده ام تا براي كار لازمي، رزمندگان و نظاميان ارتش و سپاه را، در نوشهر از نزديك ببينم و كارشان را مشاهده كنم. ديدار با شما مردم عزيز مازندران، باتفصيل بيشتر، ان شاءاللَّه در آينده، به طور مستقل انجام خواهد گرفت. اما از همين فرصت كوتاه براي طرح دو، سه مطلب مختصر، كه امروز از مسائلِ روزِ دنياست استفاده كنم. اين مسائل اگرچه مربوط به مسلمانهاست و اگرچه پاي ما در ميان است؛ اما نشان دهنده چهره بشريت مظلوم و ستم كش امروز است. درد بزرگي كه انسانها در طول تاريخ دچار آن بوده اند، درد تحميق از طرف قدرتمندان زور و زردار بوده است. يعني كساني پول و لذّت دنيا را براي خودشان جمع كرده اند؛ قدرت را در قبضه خودشان نگه داشته اند و علاوه بر همه اينها، براي اين كه بتوانند كارشان را در بين آحاد بشر پيش ببرند، ملتها را فريب داده اند. مثلاً شما ببينيد كسي مثل فرعون - آن مرد ظالم و زورگو و هتّاك - درباره چهره نوراني موسي بن عمران، پيغمبر بزرگوار الهي و سفير آسمان بر روي زمين، مي گويد: «انّي

اخاف ان يبدّل دينكم او ان يظهر في الارض الفساد.(1)»؛ موسي فسادانگيز است و مردم را گمراه مي كند! اين، درد بزرگ بشر تا امروز بوده است. وقتي كه راديو و تلويزيون ساخته شد و از شرق و غرب دنيا، آدمها با هم ارتباط پيدا كردند، عده اي از ساده لوحها شايد خيال كردند كه روزگار تحميق انسانها ديگر تمام شده است. اما افسوس! همان قدرتي كه در طول تاريخ، پول را و قدرت و علم و همه ذخاير الهي در عالمِ وجود را به زيان بشر به كار برده است، اين را هم به زيان بشريت به كار بُرد و امروز هم به كار مي برند. برادران و خواهران! يك سال است كه يك ملت قتل عام مي شود. اين شوخي است؟! من و شما يك چيزي مي شنويم! چند روز شهرهاي مختلف كشورمان، در طول فواصلي، زير بمباران دشمن قرار مي گرفت؛ شما ببينيد مردم چه وضعي پيدا مي كردند! يك سال است كه در يك كشور اروپايي، مردم كشتار مي شوند. آن جا ديگر آفريقا نيست؛ اعماق جنگلهاي آمازون نيست؛ شرق آسيا نيست. آن جا اروپاست؛ همان جايي است كه دولتهايش براي ساير كشورهاي عالم، حق حيات قائل نيستند؛ چون مي گويند: «آنها متمدّن نيستند و ما متمدّنيم». در همان جا، يك سال است كه يك ملت كشتار مي شود. كدام زبان مي تواند بگويد بر سرِ مسلمانان بوسني هرزگوين چه آوردند؟! كدام قلم مي تواند اين را ترسيم كند؟! كدام رسانه جهاني، كدام خبرگزاري از اين خبرگزاريهاي معروف دنيا، حاضر شدند بروند حقايق آنجا را بنويسند و منعكس كنند؟! يك سال است، بزرگ و كوچك و زن و مرد و مريض و سالم و افراد و آحاد انسان، در آنجا كشته مي شوند؛ لگدمال مي شوند؛

به عِرض و ناموسشان تعرّض مي شود؛ خانه هايشان خراب مي شود. از اوّلِ اين مدت تا به حال - كه شايد يك سال هم بيشتر است - دولتهاي بزرگ و در رأس آنها امريكا، فقط هر چندگاه يك بار، نگاهي كرده اند، يك كلمه حرفي از زبانشان صادر شده و گاهي اظهار تأسفي كرده اند! من به عنوان آدمي كه طبيعت اين تمدّن مبتني بر ماديّت را مي شناسم؛ طبيعت اين سياستمداران دروغگو و دغلباز دنياي امروز را مي شناسم، توقّع نداشتم كه اينها بروند از مردم بوسني هرزگوين حمايت كنند. الان هم كه مي گويند حمايت مي كنيم، مي دانم دروغ مي گويند. آن روز هم كه گفتند «ما صربها را محاصره دريايي مي كنيم»، بنده مي دانستم دروغ مي گويند و نكردند. ما از آنها توقّع نداريم. آنها حتّي حاضر نشدند اجازه بدهند چهارتا جوان مسلمان از اطراف دنيا بلند شوند بروند به آن بيچاره ها كمك كنند، يا چهار تا سلاح دستشان بدهند تا بتوانند از جان خودشان محافظت كنند. آن وقت در دنيايي كه اين فاجعه يك قلمش است، قضاياي فلسطين هم هست؛ قضاياي كشورهاي گوناگون در اطراف دنيا هم هست؛ قضيه سربريدن دموكراسي در كشور الجزاير هم هست؛ سركوب مسلمانها در نقاط مختلف دنيا هست؛ تبعيد كردن فلسطينيها هست... و همه اين كارهاي فاجعه آميز، يا به وسيله خودِ قدرتهاي مسلّط دنيا صورت مي گيرد، يا به تشويق آنها انجام مي شود و يا در مقابل چشم آنها و با استفاده از خونسردي آنها انجام مي گيرد. آن وقت همين سياستمداران دروغگو؛ همين كساني كه براي هزاران زن بوسنيايي دل نسوزاندند؛ همين كساني كه براي نسل كشي يك ملت، اهميتي قائل نشدند، صدايشان را بلند مي كنند و با استفاده از ابزار تبليغاتي

و ارتباطات قوي ادّعا مي كنند كه «ما با تروريسم مخالفيم؛ ما طرفدار حقوق بشريم!» فهرست درست مي كنند و اين كشور و آن كشور را در فهرست تروريستها مي نويسند و خودشان را طرفدار حقوق بشر مي دانند! اين چيست؟ اين همان دردِ قديميِ بشر است. اين همان تحميقي است كه از زمان فرعون و قبل از فرعون و بعد از فرعون، سراغ داريم. اين، همان است، و بشريّت، بشريّت مظلومي است. اين را بدانيد: اين بشري كه زير سايه اين قدرتمندان و اين قدرتها، در سطح عالم اداره مي شود، بشر مظلومي است. اين جاست كه معلوم مي شود فرياد آسماني اسلام كه به انسانها ارزش مي دهد؛ دروغگويي را زشت مي شمارد و صدق را علامت ايمان مي داند، چقدر باارزش است. امروز بشريّت محتاج اسلام است. عزيزان من! جوانان مؤمن و پرشوري كه خدا دلهاي شما را به نور ايمان روشن و منوّر كرده است! امروز بشريّت به همان ايماني كه شما داريد محتاج است. چند هفته اي است كه عليه جمهوري اسلامي ايران در سطح دنيا تبليغات مي كنند. چه كساني؟ همان كساني كه از اوّلِ انقلاب تا امروز، روسياهي شان براي ملت ايران آشكار بوده و روزبه روز در چشم ملت ايران روسياهتر شده اند؛ يعني صهيونيستها؛ يعني عوامل امريكا؛ يعني پنجه ها و سرانگشتهاي شيطان بزرگ. سطح دنيا را از جنجال تبليغاتي عليه جمهوري اسلامي پر كرده اند! من چند نكته را در اين باب مي گويم: نكته اوّل اين كه، اين جنجالهاي تبليغاتي عليه جمهوري اسلامي، تازگي ندارد و مال امروز و ديروز نيست. از اوّلِ انقلاب اين بحثها بود. البته اوّلِ اوّلِ انقلاب را نمي گويم؛ چون اوّلِ اوّلِ انقلاب، دشمن گيج بود؛ سرگيجه داشت؛ نمي فهميد

چه شده است؛ قدرت نداشت موقعيّت را درك كند. لذا، آن چند ماه اوّلِ انقلاب، تبليغاتي از اين قبيل نبود. اما هنوز چندماهي نگذشته بود كه سناي امريكا عليه جمهوري اسلامي ايران مصوّبه اي گذراند و دشمني خودش را با اسلام و نظام جمهوري اسلامي و امام بزرگوار ما روشن و واضح كرد. اين اقدامها، از آن روز تا امروز، ادامه داشته است. پس اينها تازگي ندارد. هميشه دشمن مي خواهد ضربه ها و حمله هاي خود را بزرگ نشان دهد. يادتان هست در دوران جنگ تحميلي، وقتي جوانان ما سرزمينهايي را مي گرفتند و ضربات سختي را به دشمن وارد مي كردند و دشمن هم در مقابل، پاتك كوچكي مي كرد، جنجال راه مي انداخت كه «ما عمليات كرديم. چنين كرديم، چنان كرديم»؟ دشمن اگر حركتي تعرّض آميز انجام مي دهد، مي خواهد آن را بزرگ نمايش دهد تا روحيه طرف مقابل را تضعيف كند. خودشان كه حمله مي كنند، حملاتشان را بزرگ مي شمارند و در راديوهايشان، جنجال راه مي اندازند؛ اين از آن نقل مي كند و آن از اين نقل مي كند! اينها تازگي ندارد. اينها با اسلام بدند؛ با جمهوري اسلامي بدند؛ با استقلال يك ملت به شدّت دشمنند و با ملتي كه بخواهد در مقابل آنها استقلال خودش را حفظ كند، از اعماق قلب كينه مي ورزند. پس، اينها تازگي ندارد. نكته دوم اين است كه جنجالهاي خصمانه و غرض آلود دشمنان ما، از اوّل در روحيه اين ملت بزرگ و مقاوم اثر نگذاشته است و امروز هم كمترين اثري ندارد. روحيه ايمانيِ قوي و عميق اين مردم، چيزي نيست كه با اين تبليغات غرض آلود دشمنان، متزلزل شود. مردم، ملتِ خودشان، كشورِ خودشان، دينِ خودشان، فرهنگِ خودشان، مسؤولين و

انقلاب باشكوه و بسيار قيمتيِ خودشان را دوست مي دارند. با اين حرفها كه مردم متزلزل نمي شوند! من خدا را شكر مي كنم كه ارتباط شخصي خودم را با آحاد مردم و با طبقات محروم و مستضعف و خانواده هاي شهدا حفظ كرده ام و نگذاشته ام اشتغالات زياد، اين ارتباطات را قطع كند. به فضل الهي توفيق پيدا كرده ام بسياري از حرفهاي مردم را از زبان خودشان بشنوم. لذا، آنچه را كه مي گويم ناشي از چيزي است كه از اعماق ايمان مردم درك و لمس و مشاهده مي كنم. اين مردم، اسلام را انتخاب كرده اند؛ اسلام را وسيله اي براي اصلاح امور دين و دنيا دانسته اند و دشمن، البته نمي خواهد بگذارد. اين، روشن است. وقتي شما مي خواهيد خانه خودتان را، خودتان اداره كنيد، كسي كه تا ديروز غاصب خانه شما بوده، مايل است كه تا مدتي مزدوري بگيرد و خانه شما را از بيرون سنگباران كند؛ آب خانه شما را قطع كند و اگر بتواند، سيم برق شما را ببرد. راهش چيست؟ راهش مقاومت است. آنها مي خواهند همان روابط ارباب و رعيتي كه قبل از انقلاب ميان قدرتمندان و مسؤولين خائنِ كشورِ ايران برقرار بود، دوباره به وجود آيد. وقتي مي بينند نمي شود، اذيّت مي كنند؛ سنگ اندازي مي كنند. راهش مقاومت كردن است و اين را ملت ما فهميده است. به فضل پروردگار، اين ملت قدرت آن را دارد كه بدون اعتنا به خصومتهاي دشمنان و بدون اين كه پيش كسي دست دراز كند، كشور و خانه خود را با دست خودش بسازد. مردم اين را فهميده اند، و جوانان ما اين را درك كردند. لذاست كه وقتي احساس كنند مسؤولين كشور برايشان كار و تلاش مي كنند،

دوستشان مي دارند. نكته بعدي اين است كه ما تا آن جا كه صدايمان مي رسد، فرياد روشنگرانه خود را به سطح آفاق عالم مي رسانيم. اين طور نيست كه ما در مقابل حرفهاي آنها ساكت بمانيم! خداي متعال وسايل و ابزارهايي در اختيار جبهه حق قرار داده است كه باطل، هر كاري هم بكند، نمي تواند جلو نفوذ حق را بگيرد. ما يك راديو داريم، آنها دهها راديو دارند. ما ابزارهايمان ابزارهاي فوق مدرنِ امروزي براي پخش صدانيست، آنها ابزارهايشان بسيار قوي و رساست. آنها سرمايه هاي زيادي را فقط براي دروغ و لجن پراكني، كنار مي گذارند. همه اينها هست؛ اما در عين حال، اگر شمابه هر يك از كشورهايي كه آوازه انقلاب اسلامي در آن جا پيچيده است برويد، تعجّب مي كنيد. البته كشورهايي را كه از لحاظ فرهنگ با ما خيلي فاصله دارند، عرض نمي كنم. مردم آن كشورها ما را نمي شناسند. از اسلام خبري ندارند. از وضع ما هم خبري ندارند. راه شناختشان همان راديو خودشان است. اما كشورهاي اسلامي و كشورهايي كه تحت تأثير صددرصد صداهاي دشمنان قرارندارند، اگر شما با مردمشان تماس بگيريد، آحاد مردم به جمهوري اسلامي عشق مي روزند. بحث يك نفر و دو نفر نيست؛ بحث توده جمعيت است. شما ببينيد امروز مسؤولين كشورهاي مختلف، چقدر وارد كشور ايران مي شوند و در اين شهر راه مي روند! چه كسي مي فهمد!؟ چه كسي به خودش زحمت مي دهد كه از دكانش بيرون بيايد و سرِ خيابان برود، كه فلان رئيس جمهوري را كه از آن جا آمده نگاه كند و ببينيد؟ اهميتي به اينها نمي دهند! ولي رئيس جمهور ما وقتي به كشورهاي ديگر مي رود، مردم از اين شهر تا آن شهر صف مي كشند كه

او را ببينند؛ برايش شعار بدهند و دست تكان بدهند. اين، معنايش چيست؟ خانواده و خانه و مجموعه و مدرسه و مركزهاي فرهنگي بسياري در دنيا هست كه ما از آنها هيچ خبري نداريم؛ اما وقتي به آن جاها وارد مي شويد، مي بينيد عكس امام را آن بالا زده اند! اينها از كجا و براي چيست؟ چه كسي عكس امام، اسم امام و شرح حال امام را در اين كشورهاي گوناگون - در آفريقا، در آسيا، حتي در اروپا؛ در همين كشورهايي كه تازه از شوروي سابق جدا شده اند و استقلال پيدا كرده اند - بُرده و راجع به امام با اينها حرف زده است؟ شخصيتهاي برجسته اي از اينها، آدمهايي معمولي بودند كه بعد به بركت نام امام، پيام امام و پيام اين انقلاب و فداكاريهاي شما مردم - همين شما جوانان و شما پدران و مادران - چشمشان باز شد و تبديل به انقلابيّون بزرگ شدند. رهبر مسلمانان زنده و بيدار يكي از كشورها، كه من اسم نمي خواهم بياورم، آمد پيش من، گفت: «ما آدمهايي معمولي بوديم و امام ما را زنده كرد.» اين آدم، آدمي است كه هزاران انسان، در يك نقطه از عالم، از او الهام مي گيرند. ما با كدام ابزار پيشرفته و با كدام فنآوري فوق مدرن، اين كارها را انجام داديم؟ امروز هم همان بساط برقرار است. ما هم مي گوييم. ما هم حقايق را بيان مي كنيم. بنده هم به مسلمانان عالم پيام مي دهم كه تا اعماق جوامع اسلامي برود و در فضاي زندگي آنها، به فضل الهي، بپيچد. خداي متعال به سخن حق بركت داده است و بركت مي دهد. «ضرب اللَّه مثلاً كلمةً طيبةً

كشجرة طيبة اصلها ثابت وفرعها في السماء.(2)» ريشه در زمين است، اما شاخ و برگها، تمام فضا را پركرده است. قضيه همين است. اين طور نيست كه آنها هرچه مي خواهند عليه ملت ايران بگويند؛ ما هم مثل بعضي از كشورهاي ديگر و بعضي از مسؤولين ديگر، صمٌ بكم بنشينيم و در جوابشان حرفي نزنيم. نخير؛ حرف مي زنيم. آن حرف هم مخصوص ميدان شهر شما نيست. آن، حرفي است كه در دنيا، به فضل الهي، مي پيچد. و اين، كار خداست كه در دورترين نقاط، حرفها را مي گيرند، پيامها را مي گيرند، حقايق را مي فهمند و افشاگريها را انجام مي دهند. البته ما حقايق را بيان مي كنيم. ما در كار هيچ ملتي دخالت نمي كنيم. علّت اين كه مي بينيد افرادي از گوشه و كنار دنيا و پشتيبانان ياوه گويشان، ادّعا مي كنند كه «ايران در كار كشورها دخالت مي كند»، همين است. دخالتي نيست. حرف به آن جا مي رود و طرفدار به وجود مي آيد. سخن حق، در دل آنها مي نشيند. آن رئيس جمهور بيچاره، ادّعا مي كند كه «ايران در كشور ما دخالت مي كند!» از او پرسيده اند: «شما به چه دليل مي گوييد كه ايران دخالت مي كند؟» گفته است: «افرادي را كه مي گيريم، وقتي به خانه هايشان مي رويم، مي بينيم عكس امامِ ايران در خانه آنهاست» به او گفته اند: «اين دليل دخالت است؟! اين دليل نفوذ آنهاست؛ دليلِ اين است كه حرف آنها را قبول دارند.» حقيقت قضيه نيز همين است. مسأله، اسلام است. شوخي كه نيست! حالا آن امريكايي نمي فهمد اسلام يعني چه؛ تو كه در يك كشور - به اصطلاح - اسلامي بزرگ شده اي و اگر بپرسند «دينت چيست؟» به دروغ خواهي گفت «اسلام!»، بايد بفهمي كه مردم از اسلام جدا شدني نيستند.

اين مردم مصر، مردم الجزاير، مردم سودان، مردم كشورهاي ديگر، مسلمانند. اين جا هم پرچم اسلام بلند است و هر كس دلش براي اسلام مي تپد، اين پرچم را در اين جا عزيز مي شمارد. نكته آخر اين كه ما با اين شَلتاقها و قرشمال بازيهايي كه عليه انقلاب در راديوها و جنجالهاي مطبوعاتي به وجود مي آورند، از اصول اسلام و انقلاب و ارزشهايي كه جوانان اين ملت برايش خون دادند و جوانان جانباز، براي آن، سلامتي شان را از دست دادند و اين ملت برايش سرمايه گذاري معنوي كرده، يك سرِسوزن دست برنخواهيم داشت. يك بار ديگر هم من اين را عرض كنم - اگرچه قبلاً هم بارها گفته ام - آنهايي كه ازجمهوري اسلامي خشمگينند و مدام بحث تروريسم و طرفداري ما از تروريسم و نقض حقوق بشر در ايران و از اين حرفهاي بي معنا و بي محتوا را مطرح مي كنند، حرف دلشان چيز ديگر است. آنها كه مي گويند «ايران طرفدار تروريسم است»، خودشان هم مي دانند كه دروغ مي گويند. تروريست خودشانند. خودشان طرفدار خشن ترين تروريستهاي دنيا، يعني صهيونيستها هستند. خودشان مي دانند كه ايران طرفدار تروريسم نيست. اگر گاهي مي گويند كه «در جمهوري اسلامي، حقوق بشر نقض مي شود»، خودشان مي دانند كه دروغ مي گويند و مي فهمند كه اين، حرف بي محتوا و بي ربطي است. وانگهي، خودشان به حقوق بشر اصلاً علاقه اي ندارند! حقوق بشر يعني چه؟ ديديد كه در امريكا چطور آدمها را سوزاندند؟ ديديد چطور سياهان را، كه شهروندان امريكا بودند، چگونه تارومار كردند؟ حقوق بشر يعني چه؟ به حقوق بشر اعتقادي ندارند! اينها حرف است؛ اينها ظاهر كار است! باطن كار، چيز ديگري است. آنها از چند چيز به شدّت ناراحتند؛ منتها نمي خواهند صريحاً

آن را بگويند. اوّل همين مسأله عدم جدايي دين از سياست است. مسأله اصلي اين است. آنها با پيامي كه امام بزرگوار از قلب و متن اسلام بيرون كشيد و در فضاي اين جامعه و سراسر عالم پخش كرد كه «دين از سياست جدانيست. دين عين سياست است؛ سياست عين دين است. دين فقط براي گوشه محراب نيست؛ دين براي صحنه زندگي است؛ براي اداره بشراست»؛ و اين اساس مبارزه عظيم ملت ايران و ساير ملتهاي مبارز مسلمان شد، مخالفند. آنها از اين عصباني اند. مي گويند: «دين و سياست را از هم جداكنيد!» يعني چه؟ يعني: هركس مي خواهد متديّن باشد، متديّن باشد؛ منتها وقتي مي خواهيد كسي را براي رياست جمهوري انتخاب كنيد، كارتان نباشد كه بايد مرد متدّيني باشد! يك آدمي را، ولو لاابالي، ولو بي دين، ولو بي تقوا، بگذاريد بيايد امور اجرايي كشور را اداره كند! وقتي مي خواهيد نماينده اي به مجلس بفرستيد، كارتان نباشد كه او متديّن و پايبند به دين باشد. ولو لاابالي، ولو بي دين، ولو بي اعتنا به اصول و اخلاق و ارزشهاي اسلامي باشد، او را انتخاب كنيد. مقصودشان چيست؟ چون مي دانند كه اگر كسي در رأس كشور يا در مجلس شوراي اسلامي، متديّن و پايبند به دين باشد، بر ضدّ مصالح ملت، با آنها نمي سازد؛ مصالح آنها را بر مصالح كشور و ملت، مقدّم نمي كند. اما كسي كه لاابالي است، برايش مسأله اي نيست. مسأله اصليِ آدم بي دين و لاابالي، خودِ اوست. مي گويند: «شما مي خواهي رئيس باشي، مي خواهي متنعّم باشي، مي خواهي در دنيا لذّت ببري؛ اين به عهده ما! آن طور كه ما مي گوييم عمل كن!» مثل عمّال رژيم فاسد و ننگين پهلوي كه اين طور بودند

و امروز هم، متأسفانه، در دنياي اسلام، رژيمهايي مانند آن، هستند. آن طوري مي خواهند. لذا، مشكل اصلي آنها مسأله دين و سياست است كه اينها از هم جدا باشند. مسأله بعدي، مسأله فلسطين است. آنها مي خواهند كه جمهوري اسلامي نگويد: «من با خيانت به ملت فلسطين مخالفم.» اين را مي خواهند بگويند. مي گويند: «همان طور كه ديگران مي آيند پاي ميز مذاكره مي نشينند و بر سرِ خانه فلسطينيها و سرنوشتشان معامله مي كنند، شما هم قبول كنيد!» ما كه به فلسطين لشكر نفرستاده ايم؛ اما همين كه با آنچه كه بر سرفلسطين مي آورند مخالفيم، اينها را مي سوزاند. مشكلشان اينهاست. مسأله ديگر، دفاع از حقوق مسلمانهاي دنياست. مي گويند: «چرا از مسلمانهاي دنيا دفاع مي كنيد؟! چرا آنها را بيدارمي كنيد؟!» مسائلي كه مورد ناراحتي آنهاست، اينهاست. مسائل اصولي است. تروريسم و حقوق بشر و حقوق اقليّتها و از اين حرفها، بهانه هايي است كه بر زبان جاري مي كنند. من در پايان صحبت به شما اين را عرض كنم: برادران عزيز؛ خواهران عزيز و همه ملت ايران! تا وقتي شما پايبند به ارزشهاي دينتان هستيد؛ تا وقتي به كشورتان - ايران عزيز - علاقه منديد؛ تا وقتي به ايراني علاقه منديد؛ تا وقتي كه براي اسلام و قرآن احترام قائليد و به پيروي از حرف قرآن، دستتان در دست يكديگر است؛ تا وقتي كه مسؤولين كشور را دوست مي داريد و با چشم باز آنها را انتخاب مي كنيد و تا آخر پشتِ سرشان مي ايستيد - همچناني كه الان، بحمداللَّه، همين طور هست - تا وقتي كه جوانان شما نگذارند شور و احساس ديني و انقلابي شان كم شود؛ تا وقتي كه روحانيون در صحنه اند؛ تا وقتي كه در اين كشور، دين منشأ

زندگي است و تا وقتي كه حكومت قرآني - به فضل الهي - بر ايران پرتو افكنده است و اين كشور در سايه قرآن زندگي مي كند، امريكا كه هيچ، اگر بزرگتر از امريكا و حتي همه قدرتهاي شيطاني با هم شوند، نخواهند توانست عليه اين كشور هيچ غلطي انجام دهند. در پايان، چند دعا مي كنم: پروردگارا! اين دلها را كه از محبّت و معرفت تو منوّر است، به فضل و لطف خودت، روزبه روز منوّرتر كن. پروردگارا! بر قوّت معنوي اين ملت، بيفزا. پروردگارا! بر عزّت اسلام و مسلمين بيفزا. پروردگارا!، ما احساس مي كنيم كه با عزّت اسلام و جمهوري اسلامي، خون شهيدان ما، بحمداللَّه، هدر نرفته است؛ پروردگارا! خون اين عزيزان را روزبه روز در دنيا عزيزتر كن. پروردگارا! دشمنان اين ملت را به خودشان مشغول كن؛ كيد آنها را به خودشان برگردان. پروردگارا! قلبهاي آنها را - آن چنان كه هست - مرعوب عظمت اين ملت قرار بده. پروردگارا! گرفتاريهاي اين ملت را برطرف كن. پروردگارا! دستهاي گره ساز دشمن را قطع كن. پروردگارا! آن دست و بازوهايي را كه سعي مي كنند گره از كار مردم باز كنند، قوّت بده. پروردگارا! مسؤولين دلسوز كشور را موفّق بدار. پروردگارا! اين ملت عزيز را مشمول الطاف خود قرار بده. پروردگارا! قلب مقدّس امام زمان را از ما راضي كن. پروردگارا! ما را شايسته شيعه او بودن، قراربده. پروردگارا! چشم همه ما را به جمالش روشن بگردان. پروردگارا! روح مطهّر امام و ارواح مقدّسه شهدا را، در اعلي عليّينِ بركات و درجات خود قراربده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

-------------------------------------------------------------------------------- 1) غافر: 26 2) ابراهيم: 24

بيانات مقام معظم رهبرى در پايگاه دريايى نوشهر

بيانات مقام

معظم رهبري در پايگاه دريايي نوشهر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خدا را بر اين توفيقات پياپي شاكر، و از صميم قلب سپاسگزاريم. ابتدا به فارغ التّحصيلاني كه در اين دوره، از اين مركز دانشگاهي علمي و نظامي، فارغ التّحصيل شدند؛ همچنين برادراني كه از مركز علوم دريايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي فارغ التّحصيل شدند، و نيز كساني كه امروز سردوشي گرفتند، تبريك عرض مي كنم. ان شاءاللَّه همه تان موفّق باشيد. يك چيز زيبا در اين ميدان مشاهده مي شود و آن، تركيب ارتشي و سپاهي است. من بايد از مسؤولاني كه اين تركيب مطلوب و توأم با مصلحت و از لحاظ معنوي بسيار جالب را به وجود آوردند و در راه آن تلاش كردند، صميمانه تشكّر كنم. البته نيروي دريايي ارتش و نيروي دريايي سپاه، هر كدام مسؤوليت جداگانه اي دارند و هيچ كدام جاي ديگري را پر نمي كند. هر دو بايد باشند؛ اما در كنار هم و در رابطه اي صميمانه. امروز بحمداللَّه نشانه هاي خوبي از اين امر مشاهده مي شود و اين نشانه ها بايد روزبه روز هم بيشتر شود. آنچه من به هر دو نيرو و هر دو سازمان ارتش و سپاه، كلّاً توصيه مي كنم، اين است كه هركدام سعي كنند خود را براي مأموريتهايي كه امروز انقلاب و كشورشان بر دوش آنها گذاشته است، آماده كنند. برخلاف تبليغات خصمانه و غرض آلودي كه در درجه اوّل، صهيونيستهاي خائف و نامطمئن، كه احساس مي كنند هستي و موجوديّتشان در دل اقيانوس عظيم اسلامي كه هر لحظه توفاني تر مي شود، در خطر است، و در درجه دوم، ازطرف پشتيبانان جهاني شان ودررأس آنهاشيطان بزرگ يعني امريكا مي شود؛ ما نه در دريا و نه در خشكي، قصد درآويختن با هيچ كس را، ابتدائاً نداريم.

تبليغات مي كنند كه ايران درصدد نظاميگري است. يا گاهي مي گويند ايران منطقه را ناامن مي كند. حرفهايي كه هر انسان عاقل و انديشمندي به آن لبخند تمسخر آميز مي زند. منطقه را كساني ناامن كرده اند - و باز هم مي كنند - كه سالهاي متمادي مورد حمايت همين امريكاييها و همپيمانانشان بودند. منطقه را امريكاييها و متّفقينشان ناامن كرده اند. ما منطقه خليج فارس و خاورميانه و همه دنيا را، امن و امان و برخوردار از صلح و دوستيِ ملتها با يكديگر مي خواهيم. ما منافعي در جنگ افروزي نداريم. منفعت ما در آرامش است. اين را خودِ آنها هم مي دانند. در باطن مي دانند، امّا در تبليغاتشان، نعل وارونه مي زنند. پس ما طرفدار صلحيم؛ ما در فكر درآويختن با اين و آن نيستيم؛ اما يك ملت زنده، بايد هر لحظه بتواند از خود و منافع مشروعش دفاع كند. امروز يكي از مناطقي كه اين دفاع مقدّس و بزرگ و منطقي، در آن زمينه پيدا مي كند، منطقه درياست و شما - چه سپاهي و چه ارتشي - هركدام بايد همه آمادگيهاي لازم - آمادگي علمي، عملي، فرماندهي و مديريّتي؛ آمادگي تجهيزاتي و پشتيباني و آمادگي انضباطي - را براي خودتان فراهم كنيد. هرجا هستيد، انتظار ملت ايران و انتظار من - به عنوان خدمتگزار شما و ديگران - همين است. من به مراكز علمي، نظامي علاقه مندم، كه تركيبي است از دانش، كه خود هنر بزرگ انساني است و انضباط نظامي، كه هنر بزرگ ديگري است. اين جا هم يكي از همان مراكزعلمي، نظامي است. اما مركز علمي، نظامي بايد از همه جهت، درخشان و پاك باشد. من بار چندمي است كه به اين مركز مي آيم و مايلم اين

بار اين مركز را از همه جهات، بهتر از دفعات ديگر ببينم. البته گزارشها اين را نشان مي دهد و قراين هم آن را تأييد مي كند. شما جواناني كه در اين مركز هستيد - چه خودتان، چه اساتيدتان و چه فرماندهانتان - بايد بدانيد كه اين مركز، يك ساحت پاكيزه است و بايد آن را، چه به لحاظ اخلاقي و چه به لحاظ عملي و ديني، پاكيزه نگه داريد. شما كه در اين استان مبارزخيز، استان جهاد،استان شهادت، استان اخلاص و در اين شهر زندگي مي كنيد، بايدبراي مردم اين شهرو مردم اين استان، نمونه هاي تقوا و پرهيزگاري باشيد. هم ارتشيها و هم سپاهيها - هر دو - مشمول اين سخنانند. اميدوارم كه روزبه روز وضع شما بهتر و پيشرفتتان بيشتر و درخشانتر و چشمگيرتر شود. لازم است اين را هم تأكيد كنم كه در نگهداري ابزار و وسايل در سطح نيرو و استفاده كامل و بهينه از آنها، بايد تلاش كنيد. سازندگي و نوآوري و تعمير و نگهداري، جزو وظايف حتمي و مهمِّ شماست. ان شاءاللَّه موفّق باشيد. من باز هم، از خداي متعال، براي شما درخواست توفيق و كمك و هدايت و فضل و رحمتش را مي كنم. ان شاءاللَّه مشمول تفضّلات وليّ عصر ارواحناله الفدا باشيد و كاري كنيد كه دعاي آن بزرگوار شامل حال شما شود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

بيانات مقام معظم رهبرى در خطبه هاى نماز جمعه تهران

بيانات مقام معظم رهبري در خطبه هاي نماز جمعه تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. الحمدللَّه بجميع محامده كلّها، علي جميع نعمه كلّها. الحمدللَّه الّذي خلق السّموات و الارض، و جعل الظّلمات و النّور، ثّم الّذين كفروا برّبهم يعدلون. احمده و استعينه، و استغفره و اتوكّل عليه، و اُصلّي و اسلّم

علي حبيبه و نجيبه و صفيّه و خيرته في خلقه، و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته. اوّل رسله و خاتم انبيائه، البشير النّظير و السّراج المنير، سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محّمد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين المعصومين المكرّمين، سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: «يريدون ليطفؤُا نوراللَّه بافواههم واللَّه متّم نوره و لو كره الكافرون. هو الّذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق، ليظهره علي الدّين كلّه، و لوكره المشركون.(1)» اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه، فاتباع امره و نهيه. همه برادران و خواهران عزيز را به حفظ تقواي الهي دعوت و توصيه مي كنم. بخصوص در اين نماز جمعه كه به ياد و در كنار مرقد كسي نماز را اقامه مي كنيم كه شايد بشود گفت بزرگترين خصوصيات او، تقوا و پرهيزكاري بود. امروز به مناسبت اين كه مراسم چهارمين سالگرد ارتحال امام بزرگوار را در اين جمع عظيمِ مردم سراسر كشور، بخصوص مردم عزيز تهران و همچنين مسافراني كه از شهرهاي مختلف كشور، بعضي پاي پياده و بعضي سواره آمده اند، و نيز جمع علاقه مندي از ميهمانان خارجي برگزار مي كنيم، خطبه اوّل را به مطلبي درباره امام بزرگوارمان اختصاص مي دهم. اگر چه، سخن درباره امام عزيز و بزرگوار، بسيار گفته شده و بسيارها هم ناگفته مانده است. مطلبي كه امروز در خطبه اوّل عرض مي كنم، اين است كه دو جريان در زمان حيات امام، در سطح جهان، در ارتباط با انقلاب و با شخص امام وجود داشت. بعد از رحلت امام بزرگوار تا امروز هم، هر دو جريان باقي است و علي الظّاهر تا مدّتهايي كه خداي متعال عمل آن را مي داند، باقي خواهد بود. اين

دو جريان، يكي عبارت است از جريان خصومت و دشمني خباثت آميزي كه استكبار جهاني با انقلاب ما داشت و آن را با انواع و اقسام روشها نشان مي داد و اِعمال مي كرد و اين دشمنيها امروز هم ادامه دارد و گويا باز هم تا آن زماني كه خداي متعال اراده كرده است ادامه خواهد داشت. جريان دوم عبارت است از جريان گسترش نهضت گرايش به اسلام و پيوستن نسلهاي جوان در بسياري از كشورهاي اسلامي به نهضت امام رضوان اللَّه تعالي عليه كه اين جريان هم در زمان امام، با وسعت و گسترش و سرعت بسيار وجود داشت و امروز هم كه چهارسال از در گذشت امام مي گذرد، باز همين جريان ادامه دارد. وقتي شما به سطح عالم نگاه كنيد، مي بينيد هر روز كه مي گذرد، در كشورهاي اسلامي، جمعي به نهضت بيداريِ اسلامي، كه امام بزرگوار ما برانگيزاننده آن بود، مي پيوندند و آن را توسعه مي دهند. در باب خصومت دشمنان استكباري ما و شيوه هاي دشمني آنها با جمهوري اسلامي و انقلاب، سخن زياد گفته ايم و مطالب براي مردم خود ما و شايد بسياري از ملتهاي علاقه مند به انقلاب و جمهوري اسلامي، روشن است. فقط همين اندازه لازم است تأكيد كنيم كه در رأس اين خصومت و دشمني با اسلام، بيداري اسلامي و نيز جمهوري اسلامي، رژيم امريكاو كساني كه به آن رژيم - چه در كشورهاي پيشرفته دنيا و چه در ميان كشورهاي عقب افتاده عالم - وابسته اند، قرار دارند. علّت اين خصومت هم روشن است: چون انقلاب اسلامي، جمهوري مستقلّي را بر پايه اسلام بنيان گذاشت، به نفوذ امريكا در اين كشور پايان داد و شايد در بسياري

از مناطق جهان، چنان نفوذي را به خطر انداخت. البته امريكا و قدرتهاي استكباري، در گذشته، به صراحت اين دشمني را - مگر در مواردي نادر - ابراز نمي كردند؛ اما امروز صريحاً دشمني خودشان را با جمهوري جوان ما، با انقلاب اسلامي و با نهضت بيداري اسلام، بيان مي كنند و به آن مباهات و تصريح مي نمايند. آنچه براي ما مهمّ است نكته اي است كه امروز مي خواهم درباره آن مقداري صحبت كنم. ما درباره علّت اين دشمني، نبايد دچار اشتباه شويم. خود آنها علّت دشمنيِ ريشه دارشان را با اسلام انقلابي و با نظام جمهوري اسلامي، مسائلي ذكر مي كنند كه به نظر ما، خلاف واقع است. واقعيت غير از آن است كه آنها مي گويند. آنها چنين وانمود مي كنند كه گويا نظام اسلامي، طرفدار تروريسم و مخالف با دمكراسي است، يا رعايت حقوق بشر را نمي كند، يا از نهضتهاي اسلامي در كشورهاي ديگر پشتيباني مالي يا پشتيباني تسليحاتي به عمل مي آورد. ما عرض مي كنيم: آنچه كه آنها در بيان علّت دشمني و كارشكنيها و روشهاي خباثت آميز خود با نظام اسلامي ذكر مي كنند، خلاف واقع است. آنها خودشان هم مي دانند كه واقعيت غير از آن چيزي است كه بيان مي كنند. چگونه كسي مي تواند نظام جمهوري اسلامي را به مخالفت با دمكراسي و حاكميت مردم متّهم كند؛ در حالي كه لااقل در ميان كشورهاي اين منطقه، هيچ كشوري مانند ايران در نظام جمهوري اسلامي وجود ندارد كه به آراي مردم و حضور مردم و دخالت مردم و انتخابات آزاد، اين قدر توجّه نشان داده باشد. ناظران خارجي، در هيچ يك از كشورهاي منطقه، چنين چيزي را نديده اند. ملت ما هم

قبل از دوران جمهوري اسلامي، هرگز چنين فضاهايي را تجربه نكرده بود. در چند روز آينده، ان شاءاللَّه ملت ما در انتخابات رياست جمهوري شركت خواهد كرد، كه ان شاءاللَّه در پايان عرايضم، نكته و توصيه اي را در اين خصوص به شما عرض خواهم كرد. از اوّلِ انقلاب تاكنون به آراي مردم و دخالتشان در سرنوشت كشور، توجّه شده است و اين چيزي است كه از نظر كساني كه جمهوري اسلامي را متّهم به ناديده گرفتن دمكراسي مي كنند، پوشيده نيست. جمهوري اسلامي را به حمايت از تروريسم متّهم مي كنند. اين هم خلاف واقع است. خودشان هم مي دانند كه خلاف واقع است. واقعيت اين است كه نظامي كه امروز در دنيا حامي تروريسم است، رژيم ايالات متّحده امريكاست. حمايت از رژيم تروريست صهيونيستي در كشور غصب شده فلسطين، بزرگترين حمايت از تروريسم است. روشهاي خود امريكاييها، يعني دخالتشان در كشورها، ربودن افراد و اشخاص مخالف، كشتن افراد، دخالت سازمان جاسوسي سيا در كشورهاي مختلف و ايجاد كودتاهاي نظامي و از بين بردن حكومتها و دولتهاي ضعيفي كه امريكا با آنها مخالف بوده است، همه از قلمهاي درشت تروريسم است. با اين وضع، خيلي روشن است كه اگر امريكا، جمهوري اسلامي را متهم به تروريسم كند، خودش هم مي داند كه اين ادّعايي كذب و سخني خلاف واقع است. يا در موضوع نقض حقوق بشر، خودِ آن دولتها و از جمله رژيم امريكا، كه جمهوري اسلامي ايران و هر نظام اسلامي را در هر جا كه بخواهد به وجود بيايد - يا به وجود آمده باشد - به نقض حقوق بشر متّهم مي كنند، مي دانند كه قلمهاي درشت نقض حقوق بشر،

در نزدِ خودِ آنهاست. در نظام اسلامي، حقوق انسان از همه جا بيشتر رعايت مي شود و نظام جمهوري اسلامي، به فضل پروردگار اين را نشان داده است. امروز هم در مقابل چشم همه كساني كه مي توانند قضايا را بي طرفانه و منصفانه نگاه كنند، اين معنا روشن و واضح است. بنابراين، آنچه كه دشمنان جهاني اسلام و نهضت اسلامي و بيداري اسلامي، به عنوان علل و دلايل دشمني خودشان مي شمارند، سخن بي جا و بيهوده اي است. خودِ آنها هم اين را مي دانند. جالب اين جاست كه بسياري از همين رجال و شخصيتهاي سياسي كه در كشورهاي غربي - چه امريكا و چه بعضي از كشورهاي اروپايي - جمهوري اسلامي و مسلمانان را با تهمتهاي ناروا، متّهم به نقض حقوق بشر مي كنند، چند صباحي كه مي گذرد و دوران مسؤوليت و رياستشان به سر مي آيد، ناگهان معلوم مي شود كه مثلاً با مافيا مرتبط بوده اند يا در فلان معاملات قاچاق سلاح و يا در فروش مواد سلاحهاي شيميايي دخالت داشته اند! مثلاً در فروش مواد شيميايي به عراق و كشتار مردم حلبچه، خودشان دخالت داشتند و آن را تصويب يا تسهيل كردند. چه كساني؟ همين كساني كه دهان باز مي كنند و به خلاف حقيقت و واقعيت سخن مي گويند و مسلمين و اسلام و ملتهاي حق طلب و جمهوري اسلامي را متّهم مي كنند! گذشت زمان - نه زمانهاي بسيار طولاني؛ بلكه زمانهاي كوتاه - ثابت خواهد كرد كه خود آنها به آن چيزي كه تهمت آن را به مردمان و دامنهاي پاك مي زدند، آلوده بوده اند. در باب علل دشمني استكبار جهاني با ما، حقيقت چيز ديگري است كه مي توانيم آن را به طور روشن بيان كنيم.

ما مي دانيم چرا امريكا با جمهوري اسلامي در ايران دشمن است. مي دانيم چرا با نهضت بيداري اسلامي - در هر كشور از كشورهاي اسلامي كه اتّفاق بيفتد - دشمن است. مي دانيم چرا كشورهاي استكباري، اگر ببينند در كشوري، اسلام پيروز مي شود - ولو با شيوه هاي دمكراسي - براي مقابله با آن، هرچه بتوانند انجام مي دهند. چرا هرجا كه نشاني از ندايِ امامِ راحلِ عظيم الشّأنِ ما در آن جاست و دلها مجذوب آن نداست و قدمها در راه اهداف آن حركت مي كنند، استكبار موضعگيري مي كند؟ علل اين دشمنيها، مواردي است كه عرض مي كنم: در درجه اوّل مسأله تفكيك نشدن دين از سياست و از صحنه زندگي است. جمهوري اسلامي عملاً اثبات كرد و نشان داد كه دين در صحنه زندگي انسانها دخالت دارد و دين مقدّس اسلام نيامده است تا انسانها در كنج معبدها، فقط به عبادت مشغول شوند. بلكه صحنه زندگي مردم، صحنه سياست و عرصه مسائل عظيم اجتماعي و سياسي و اقتصادي، در قلمرو احكام مقدّس اسلامي است. اين، مسأله اوّل است. اين، مهمترين خصوصيتي است كه استكبار با آن مخالفت مي كند. هركس كه طرفدار دين مقدّس اسلام باشد، اگر دين را از سياست جدا كند، استكبار جهاني با او كاري ندارد. آن جايي كه دين وارد ميدان سياست مي شود و به زندگي مردم و امور اساسي حيات جهان و امور دنيوي مردم كار دارد، استكبار جهاني ظاهر مي شود. چون مي داند كه در چنان وضعي، دين، جلوِ زورگوييها و سوء استفاده هاي آنها را مي گيرد و مانع چپاولهايشان آنها از منابع طبيعي و انساني جهان اسلام مي شود. اين از اساسي ترين مسائل است. در گذشته، اين معنا

را تصريح نمي كردند؛ امّا امروز، به صراحت مي گويند كه «دين را بايد از سياست جدا كنيد!» ما عرض مي كنيم كه دين اسلام - بلكه همه اديان الهي - سياست و علم و زندگي و مسائل اجتماعي را در متن خود دارند. نمي شود كسي به بخشي از دين معتقد و عامل باشد و به بخشي ديگر نباشد. دين، اداره كننده زندگي انسان در همه صحنه ها، از جمله صحنه سياست است. آنها مي گويند: «بگذاريد در رأس سياست كشورهاي اسلامي، كساني باشند كه بشود با آنها معامله كرد. بشود آنها را وادار به صرف نظر كردن از مصالح ملتها كرد. بشود نفوذ سياسي خود را، به وسيله آنها، در كشورها گسترش داد.» كسي كه با انگيزه ديني و براي رضاي خدا در كرسي و عرصه سياست حضور پيدا مي كند، پيداست كه زير بار قدرتها نمي رود. اين، اساسي ترين مسأله است. مسأله دوم، تأثيرناپذيري از خواست قدرتهاي بزرگ است. از ديدگاه امريكا و مستكبرين، يكي از جرمهاي بزرگ جمهوري اسلامي ايران اين است كه در مسائل جهاني، تحت تأثير نظر امريكا و امثال امريكا قرار نمي گيرد. امروز شما نگاه كنيد! يك مثال واضحش، مسأله فلسطين است. روي كشورهاي عرب و بسياري از كشورهاي اسلامي فشار آوردند كه مسأله فلسطين را نديده بگيرند و متأسفانه بسياري از دولتها هم تحت تأثير اين فشار قرار گرفتند و آن را قبول كردند. اما جمهوري اسلامي، حرف صريح خود را در يك جمله رسا و روشن بيان كرده است كه همه منصفين عالم، آن را قبول مي كنند. آن جمله اين است كه «فلسطين متعلّق به مردم فلسطين است.» يكي ديگر از علل دشمنيهاي استكبار با

ما، همين موضوع است كه گفته ايم: دولت غاصب صهيونيست، بايد بساط خود را جمع كند. يهوديها مي توانند در فلسطين بمانند، اما حكومت در فلسطين، متعلّق به ملت فلسطين و فلسطينيهاست و آنها، مثل همه كشورهاي ديگر، هركس را خواستند آن جا نگه مي دارند. امّا دولت صهيونيست، دولت غاصبي است. اين، موضع ما در قبال مسأله فلسطين است. امام راحل، بارها اين موضع را اعلام كرده اند و نظر قطعي جمهوري اسلامي ايران است. اين را ما بارها گفته ايم و باز هم خواهيم گفت. اعلام اين موضع، از موضوعهايي است كه دشمنان استكباري را از ما عصباني مي كند. مسأله ديگر، حمايت معنوي و سياسي ما از همه كساني است كه در راه اسلام و حاكميت اسلامي تلاش مي كنند. هركس، در هر جاي دنيا براي عزّت اسلام قيام كند، ما از او حمايت معنوي و سياسي مي كنيم. دشمن مي خواهد بگويد «شما پشتيباني مادّي مي كنيد.» اين، دروغ است. دشمن مي خواهد بگويد «شما با نهضتهايي كه در كشورهاي اسلامي است، ارتباط داريد.» ما ارتباط سازماني را، ارتباط رسمي را، ارتباط به آن معنايي را كه دشمن در نظر دارد، جدّاً تكذيب مي كنيم. البته امروز همه كساني كه در دنياي اسلام، به نام اسلام صدا بلند مي كنند، تحت تأثير امام بزرگوار ما هستند. در اين كه ترديدي نيست. من در خطبه عيد فطرِ امسال گفتم: دشمن به ما مي گويد چرا انقلابتان را صادر مي كنيد؟ ما در جواب دشمن مي گوييم انقلابمان را صادر نمي كنيم. انقلاب ما صادر شد و گذشت و تمام شد! شما در مقابل يك عمل انجام شده قرار داريد. صدور انقلاب به معناي صدور يك كالا نيست كه به طور دائم، آن

هم به وسيله اشخاص بخواهد ادامه داشته باشد. صدور يك فكر و يك انديشه، به معناي آن است كه آن انديشه، صحيح است و دل انسانها را در اكناف عالم، به خود جذب مي كند. اين كار انجام گرفت و روزبه روز آثارش را در دنيا - حتّي بعد از رحلت امام بزرگوار ما - نشان مي دهد. ولي ما حمايت معنوي و سياسي مي كنيم. ما جواناني را كه در مصر، يا در الجزاير، يا در ساير كشورهاي اسلامي، به نام اسلام سخن مي گويند، يا مسلماناني را كه در تاجيكستان از تفكّر اسلامي و قرآني حمايت مي كنند، يا مسلماناني را كه در هند، هويّت اسلامي خودشان را مي خواهند حفظ كنند، يا مسلمانان مظلومي را كه در عراق زير فشار رژيم بعثي قرار دارند، يا هر گروه مسلماني را كه در هر نقطه عالم تفكّر اسلامي را احيا مي كند، قبول داريم و حمايت مي كنيم. قلباً براي آنها دعا مي كنيم و از بُعد سياسي، در سطح جهان از آنها حمايت مي نماييم. اين هم يكي از مسائل است. يكي ديگر از مسائلي كه دشمن را خشمگين مي كند، دفاع از ملتهاي مسلمان است. برادران و خواهران عزيز! بيش از يك سال است كه ملت و دولت ايران، از مردم مظلوم بوسني دفاع مي كنند و سخن حق را در آن مورد به زبان مي آورند. آنچه را كه بايد انجام گيرد، ما اعلام كرديم. باز هم اعلام مي كنيم كه غرب و بعضي از كشورهاي اروپايي و به ويژه امريكا، در قضيه بوسني به اندازه گروههاي افراطي و متعصّب و نژادپرست صرب، گناهكارند. گناه همه اينها به يك اندازه است. ماههاست اعلام كرده ايم كه راه حلِ ّ مسأله

بوسني اين است كه راه را باز كنيد، بگذاريد مسلمانان بوسني بتوانند به امكانات دفاعي دسترسي داشته باشند و از خودشان دفاع كنند. اين، حرفي است كه همه منصفين عالم آن را مي فهمند و مي پذيرند. ما نخواستيم مثل بعضي از دولتهاي ديگر، خودمان را در قالب الفاظ فريبنده و بي محتوا و پوچ - مثل قطعنامه هاي بي حاصلِ شوراي امنيت سازمان ملل - محصور و زنداني كنيم. ما راه را به طور دقيق و مشخّص گفتيم: حمايت از ملتها. حمايت از ملت بوسني. حمايت از ملت فلسطين. اين راهي است كه پيمودنش وظيفه ماست و درست همين موضوع است كه دشمنان استكباري ما را خشمگين مي كند. از ديگر مسائلي كه دشمن استكباري را نسبت به جمهوري اسلامي خشمگين مي كند، اين است كه ما با تحميل فرهنگ غرب بر ملتهاي مسلمان، مخالفيم. فرهنگ غرب، فرهنگي است كه در عين برخورداري از نقاط مثبت، نقاط منفي هم دارد. ما معتقد به تبادل فرهنگها هستيم. ما مي گوييم ملتي مثل ملت ايران، يا ديگر ملل مسلمان، بايد در ميان فرهنگهاي عالم نگاه كنند و آنچه را كه برايشان مفيد و به درد بخور است، جذب و از آن استفاده كنند. از اين فرهنگها، آنچه را هم كه برايشان لازم و مفيد نيست بايد طرد كنند. اما دولتهاي غربي، سردمداران نظامهاي استكباري و بخصوص نظام امريكا، اصرار دارند با انواع و اقسام طرق، فساد و بي بندوباري را كه جزو خصوصيات فرهنگ غربي است، به ملتهاي مسلمان و كشورهاي اسلامي تزريق و تحميل كنند. ما با اين روشها، كه مختصِّ امروز هم نيست و در تاريخ معاصر، مسبوق به سابقه است، مخالفيم. ما مي گوييم

چرا شما آن روشي را كه خودتان درباره زنان انتخاب كرديد و صددرصد به زيان آنان و منافع جوامع و مصالح انسانيّت و بر خلاف عقل سليم و منطق درست است، مي خواهيد به ملتهاي ديگر تحميل كنيد؟! شما براي اين منظور، از وسايل تبليغاتي و طرق گوناگون استفاده مي كنيد. ما با اين مخالفيم. و اين از جمله مواردي است كه سردمداران استكباري را خشمگين مي كند. برادران و خواهران مسلمانِ سراسر جهان! اينهاست آن مسائلي كه استكبار را عليه جمهوري اسلامي و نظام اسلامي تحريك مي كند. لذا شما مي بينيد وقتي در كشور الجزاير، نزديك بود كه گروههاي مسلمان، حكومت را از طريق انتخابات به دست گيرند، عدّه اي فرياد برآوردند كه «دمكراسي از بين خواهد رفت!» دمكراسي را كوبيدند، براي اين كه مي گفتند: «دمكراسي از بين خواهد رفت!» اينها تهمت زدن به نظامها و نهضتهاي اسلامي است. مطلبي را كه در پايان مي خواهم جمعبندي و نتيجه گيري كنم و به شما برادران و خواهران عزيز يادآور شوم، اين است: در طول نزديك به پانزده سال كه از پيروزي انقلاب ما مي گذرد، اين خصومت و دشمني، به همين عللي كه گفتيم، از سوي ابرقدرتها عليه ما بوده است و الان هم هست. من نمي گويم كه دشمنيهاي امريكا، بر اوضاع كشور و ملت عزيز ما اثري نگذاشته است. چرا؛ اينها به مصالح ملت ما ضرر زدند. اينها با تحميل جنگ، ما را هشت سال عقب انداختند. ما را كه بايد در جاده سازندگي حركت مي كرديم، مجبور به دفاع از كشور كردند و بسياري از منابع اساسي ما را نيز در داخل كشور و در حين جنگ از بين بردند. بنابراين،

ضرر از سوي دشمن حتمي است و در اين، ترديدي نيست. منتها يك واقعيت بسيار روشن هم وجود دارد و آن اين است كه ملت ايران، با ايستادگيِ و مقاومت خود، توانسته است توطئه هاي دشمنان را كه مي خواستند او را به تسليم وادارند و دوباره بر سرنوشت اين كشور مسلّط شوند و داراييهاي اين ملت را مثل پنجاه سال،صدسال گذشته غارت كنند، خنثي و آنان را نااميد كند. ملت ما با ايستادگي خود در مقابل توطئه ها، توانسته است دشمن را علي رغم اين همه خصومت و خباثت، در پانزده سال گذشته ناكام كند. من عرض مي كنم: شما ملت، باز هم قادريد امريكا و متّحدانش را در صحنه رويارويي با جمهوري اسلامي، به شكست مطلق بكشانيد. البته در يك مبارزه، هر دو طرف ضربه ها و ضررهايي مي بينند. اما موضوع اين است كه هر طرفي كه تسليم شود و شكست را بپذيرد، همه چيزش دستخوشِ دشمنيهاي طرف مقابل خواهد شد. اينها مي خواهند همچنان كه در دوران سلطنت پهلوي بر اين مملكت مسلّط بودند، باز مسلّط شوند. شما امروز مي توانيد در پرونده هايي كه خود عُمّال رژيم گذشته بتدريج رو مي كنند، ببينيد كه امريكا بر همه امور اين كشور مسلّط بوده است. مي خواهند همان نفوذ را مجدّداً زنده كنند. من عرض مي كنم: ملت ايران، با قدرت تمام، در مقابل اين توطئه خباثت آميز خواهد ايستاد و ما اجازه نخواهيم داد اصولي كه قوام جمهوري اسلامي از آن است - ولو دشمني دشمنان هم به خاطر همان اصول است - متزلزل شود. من اين جمله را هم در پايان خطبه اوّل عرض كنم: برادران و خواهران عزيز؛ ملت بزرگ ايران! شما

امتحانهاي بسيار خوبي را در اين دوران طولاني داديد: امتحان اتّحادتان، امتحان آگاهيتان، امتحان همراهي و همكاري تان با مسؤولين، امتحان حضورتان در صحنه هاي گوناگون. امروز موضوع انتخابات رياست جمهوري مطرح است. شركت در انتخابات يك وظيفه عمومي براي آحاد ملت ايران است. شما براي اين كه دريابيد چرا اين مشاركت وظيفه است، دو راه داريد: يكي اين كه بدانيد رأي شما به كسي كه توفيق پيدا خواهد كرد از طرف شما منتخب شود، در روحيه او، در عملكرد او، در تواناييهاي او، در حيثيّت جهاني او و در قدرت فعّاليت او در داخل، چقدر اثر مي گذارد! بدانيد كه حضور شما، بسيار تعيين كننده است. شما كسي را كه تشخيص مي دهيد براي تصدّي بالاترين مقام اجرايي كشور و در رأس قوه مجريه كشور مناسب است، انتخاب مي كنيد. اين، همان حضور مردمي است كه هنر بزرگ انقلاب اسلامي بوده است و در اين كشور، تا قبل از انقلاب اسلامي، در طول تاريخ و در طول قرنها، سابقه نداشته است. اين، يك راه. راه دوم اين است كه ببينيد دشمنان از دو، سه ماه قبل - بلكه بيشتر - تاكنون، - هر كدام كه بلند گويي و بوقي در دست دارند، شروع به تبليغات كرده اند تا شايد بتوانند كاري كنند كه انتخابات رياست جمهوري خلوت باشد. هر كدام در هر گوشه دنيا قد علم كرده اند. يك عدّه با پول امريكا راديو راه مي اندازند؛ يك عدّه با پول عراق؛ يك عدّه با پول ديگري و ديگري. همين گروهكهاي ضدّ انقلاب؛ همين دشمنان حقير كه راديوهايي از قبيل راديوهاي كشورهاي گوناگونْ منعكس كننده افكار آنهاست - علاوه بر وسايلي كه خودشان دارند

- به ميدان آمده اند و شلتاق مي كنند تا شايد بتوانند ملت ايران را تحت تأثير قرار دهند و اگر برايشان ممكن شود، هرچه بتوانند از آراي رياست جمهوري و حضور شركت كنندگان در انتخابات بكاهند. چرا دشمنْ اين قدر هزينه و اصرار مي كند كه انتخابات رياست جمهوري را خلوت كند؟ آيا از اين تلاش مذبوحانه دشمن، نبايد فهميد كه حضور در سرِ صندوقهاي رأي و انتخابات، مشت محكمي به دهان آنهاست؟ آيا از اين ترفند محكوم به شكست، نبايد فهميد كه دشمن از حضور مردم در صحنه ناراضي است؟ اين خود، راه بسيار روشن و تعيين كننده اي است. من البته اطمينان دارم كه ملت عزيزمان، در اين انتخابات هم مثل انتخابات دوره هاي گذشته، شركت خواهد كرد. لكن گمان مي كنم اين انتخابات، خصوصيتي دارد. امروز امريكا، صهيونيستها، سرمايه داران، گروهكها، پس مانده ها و تفاله هاي رژيم گذشته، همه دست به دست هم داده اند، تا بگويند با گذشت چهارسال از رحلت امام بزرگوار، مردم نسبت به انقلاب و راه امام، سرد شده اند. مي خواهند اين را وانمود كنند. ملت ايران بايد با قاطعيت و قدرت تمام، با حضور در سرِ صندوقهاي رأي و انتخابات، ثابت كند كه اگر چه چهارسال از رحلت آن بزرگوار گذشته است، اما مردم به راه او، به توصيه او و به وصيتنامه او، كه به مردم فرموده است «بايد در انتخابات شركت كنيد»، همچنان وفادارند. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. انّا اعطيناك الكوثر. فصّل لرّبك وانحر. انّ شانئك هوالابتر. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه رّب العالمين. والصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين، سيّما عليّ اميرالمؤمنين و الصدّيقه الطّاهرة. سيّدة نساء العالمين، و الحسن و

الحسين، سيّدي شباب اهل الجنّه، و علي بن الحسين و محمّدبن علي و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمّدبن علي و علي بن محمّد والحسن بن علي و الخلف القائم المهدي. حججك علي عبادك، و امنائك في بلادك. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. من در خطبه دوم، با استفاده از روحانيتي كه در اين فضا موج مي زند، به برادران و خواهران عزيز مي خواهم چند جمله در قالب نصيحت عرض كنم: يك جمله درباره امام بزرگوارمان است. مي خواهم به شما برادران و خواهران، استنباط خودم را از عظمت و مكانت اين بزرگوار بگويم. اعتقاد من اين است كه عظمتي كه اين مرد الهي و معنوي، حتّي بعد از در گذشت خود، در دلها و چشمها پيدا كرد و مرقد او محل زيارت مشتاقان در تمام دوره سال شده و دلها متوجّه به او و مجذوب اوست، به خاطر اين است كه او يك انسان مخلص و پرهيزكار بود. آن بزرگوار، در همه كارها، براي خدا و در راه خدا و به نام خدا، حركت و عمل مي كرد. ما راه خدا را بايد براي خدا و به كمك الهي بپيماييم و طي كنيم. امروز ملت عزيز ما، احتياج به اين دارد كه هر فردي، در درون و در دل خود، راهي به سوي خدا و معنويّت باز كند. بايد روزبه روز بر معنويّت خودمان اضافه كنيم. جلوه هاي دنيا و فريبندگيهاي زندگي مادّي، نبايد ما را مجذوب خود كند. تلاش مادّي، يك وظيفه است. فعّاليت در مسير سازندگي، يك وظيفه است. اما مجذوب شدن و دلبسته شدن و ترجيح دادنِ لذّتهاي دنيا و لذّتهاي مادّي بر راه خدا،

يك امر ضدّ ارزش و خلاف وظيفه است. بخصوص به جوانان عزيز عرض مي كنم كه پيروزي اين انقلاب، به خاطر صفا و اخلاص گروههايي از شما مردم بود. بقاي اين انقلاب هم به خاطر صفا و صداقت و ايمان شما ملت بود. پيروزي در جنگ تحميلي و ناكام كردن دشمن، به خاطر توكّل به خدا و تقوا و پرهيزكاري بود. امروز هم در ميدانهاي دشوار، آنچه ما را قطعاً موفّق مي كند، توكّل و توجّه به خدا، حفظ تقوا و بي اعتنايي به زخارف و جذابيّتهاي زندگي مادّي است. اين نكته به معناي آن نيست كه به فكر نيازهاي مادّي خود نباشيم. هركس حق دارد - بلكه وظيفه دارد - به دنبال نيازهاي مادّي خود باشد؛ معاش خود را تأمين و حتّي لذايذ مشروع خود را هم تأمين كند. اما همه اينها غير از اين است كه كسي دل به دنيا بسپارد، راه خدا را فراموش كند و همه فعّاليت و فكر و حركت و سكون او را توجّه به امور مادّي تشكيل دهد. از خداي متعال مي خواهيم كه دلهاي ما را با خودش آشنا كند. پروردگارا! تو رابه محمّد و آل محمّد سوگند مي دهيم، ما را با قرآن زنده بدار و با قرآن بميران. پرچم اسلام را در عالم، سر بلند كن. دشمنان اسلام را مخذول و منفور كن. پروردگارا! ما و ذريّه ما و همه كسان ما را جزو متمسّكين به قرآن و اهل بيت عليهم السلام قرار بده. پروردگارا! دست توسّل ما را از قرآن و اهل بيت عليهم السلام، در دنيا و آخرت كوتاه مكن. پروردگارا! دلهاي ملل مسلمان را بايكديگر آشنا و مهربان كن. دستهاي تفرقه

افكن را قطع كن. پروردگارا! راه صلاح و نجات را به همه ما نشان بده. ما را از هدايت خود محروم مفرما و ما را بر پيمودن اين راه كمك كن. پروردگارا! ما را مشمول توجّهات و ادعيّه زاكيّه وجود مقدّس وليّ عصر ارواحنا فداه، قرار بده. ما را، در ظهور و غيبتش، از سربازان حضرتش قرار بده. پروردگارا! روح مقدّس امام را از ما شاد بگردان. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. والعصر، انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات، و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. والسّلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) صف: 9 - 8

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار مسؤولان كشورى و لشكرى، به مناسبت «عيد غدير»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مسؤولان كشوري و لشكري، به مناسبت «عيد غدير» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هم متقابلاً اين عيد سعيد و بزرگ را به همه ملت عزيز ايران و به شما آقايان محترمي كه اين جا تشريف داريد و به مسؤولين كشور و به همه كساني كه در سراسر عالم براي ولايت اللَّه حركت و تلاش مي كنند و اشتياق به آن دارند، تبريك عرض مي كنم. بدون شك روز «عيد غدير» اهميت بسياري دارد. در روايات ما وارد شده كه عظمت اين روز، حتي از روز «عيد فطر» و روز «عيد قربان» هم بيشتر است. نه اين كه از اهميت آن دو عيد عظيم اسلامي چيزي كم بشود، بلكه به خاطر اين كه اين عيد حاوي يك مضمون والاتر است. اهميت اين عيدي كه طبق روايات ما برترين اعياد است، در همين است كه متضمن موضوع ولايت است. شايد بتوان گفت كه هدف از همه زحماتي كه پيغمبراكرم و بزرگان دين و انبياء الهي عليهم الصّلاةوالسّلام، متحمّل شده اند، استقرار ولايت الهي بوده

است. گويا در روايتي از امام صادق عليه الصّلاةوالسّلام است كه در مقام هدف جهاد في سبيل اللَّه - مجموعه تلاشهايي كه براي دين مي شود - فرموده اند: «ليخرج الناس من عبادة العبيد الي عبادت اللَّه و من ولايت العبيد الي ولايت اللَّه(1).» هدف اين است كه انسانها را از ولايت بندگان و بردگان - با معناي وسيعي كه اين كلمه دارد - خارج سازند و به ولايت اللَّه نائل كنند. منتها در موضوع عيد غدير، اين نكته هم وجود دارد كه در باب ولايت، دو قلمرو اساسي هست: يكي قلمرو نفس انساني است كه انسان بتواند اراده الهي را بر نفس خودش ولايت بدهد و نفس خود را داخل ولايت اللَّه كند. اين، آن قدم اوّل و اساسي است و تا اين نشود، قدم دوم هم تحقّق پيدا نخواهد كرد. جانب و مرحله دوم اين است كه محيط زندگي را در ولايت اللَّه داخل كند. يعني جامعه، با ولايت الهي حركت كند. هيچ ولايتي - ولايت پول، ولايت قوم و قبيله، ولايت زور، ولايت سنّتها و آداب و عادات غلط - نتواند مانع از ولايت اللَّه شود و در مقابل ولايت اللَّه عرض اندام كند. آن نكته اي كه عرض كردم بالخصوص در اين روز وجود دارد، اين است كه كسي كه در اين روز معرّفي شده؛ يعني وجود مقدّس اميرالمؤمنين، مولاي متقيان سلام اللَّه عليه، درهر دو منطقه ولايت، يك الگو و شخصيت ممتاز است. هم در ولايت برنفس خود و به مهار كشيدن نفس خود - كه عرض كرديم اين همان بخش اصلي است - و هم در الگويي كه او براي حكومت اسلامي و ولايت الهي از خود نشان داد و تثبيت

كرد، در تاريخ نمونه اي است كه هركس بخواهد ولايت الهي را بشناسد، نمونه اَتَمّ و الگويش آن جاست. آنچه امروز براي ما به عنوان درس بايد مطرح شود - بخصوص كه جلسه ما عمدتاً از كساني متشكّل است كه به نحوي در نظام ولايت اسلامي مسؤوليت و دخالت و شأني دارند - اين است كه در اين دو منطقه ولايت كه مولا و محبوب ما علي بن ابي طالب عليه الصّلاةوالسّلام، در آن درخشيده، و كلمه كلمه سخن او و قدم قدم حركات او مي تواند براي هركس درس باشد، حقيقتاً مشغول تلاش و مجاهدت شويم. يك مسأله، مسأله استقرار ولايت اللَّه در جامعه است. البته اين ولايت، در دنياي امروز، دشمنان زيادي دارد كه صريحاً با آن دشمني مي كنند. از روز اوّل هم داشت؛ مخصوص امروز نيست. علّت آن هم معلوم است كه چرا دنيا با جامعه اي كه براساس قيمومت و ولايت و حكومت الهي مي خواهد اداره شود، مخالف است؟ در اين باره صحبت شده است و همه چيز تقريباً روشن است. طبيعتاً كساني كه پايه گذاران و پايه هاي چنين نظامي محسوب مي شوند، بايد سعي كنند هر ساعت از ساعات كار و تلاششان، نسبت به ساعات قبل، به آن الگوي اصلي نزديكتر شود. اين درسِ غديراست براي ما، در درجه اوّل. يك بار ديگر من اين اشاره را در جايي كردم كه بعضي كسان گفته اند «بعد از گذشت سالها از آغاز پيروزي، ارزشهاي انقلاب بتدريج كمرنگ شده است.» اين حرف، اگرچه شكل تحليل دارد، اما در معنا نوعي خطدهي از طرف دشمن است. درست است كه بعضي دوستان هم، آن را ناآگاهانه تكرار كردند؛ اما دشمن كه روي اين قضيه پافشاري كرده

است و باز هم مي كند، در حقيقت مي خواهد يك چيز را در ذهنها مسجّل كند و آن اين كه، لازمه فاصله گرفتن ازمبدأ انقلاب، كمرنگ شدن ارزشهاي انقلاب است. آيا اين درست است؟! اين به خلاف منطق كمال بشري است. اين به خلاف آن منطقي است كه تشكيل نظام اسلامي را الزامي كرده است و ما معتقديم كه باز هم در دنيا اين معنا الزامي است و به مرور زمان، در مناطق بسياري از عالم، حكومت الهي و اسلامي مستقر خواهد شد. چيزهايي از خواصِ هنگامِ پيدايش انقلاب است كه آنها البته ضعيف خواهد شد. و بتدريج هم ممكن است از بين برود. چيز مهمي هم نيست. شما وقتي به يك دوست قديمي يا فرزند دلبندتان مي رسيد كه از سفر برگشته است، در آغازِ ديدار، قاعدتاً هيجانات عاطفي شديد داريد. اما اين هيجانات، كم كم فرو مي نشيند. با اين همه، معنايش اين نيست كه شما محبّتتان به آن شخص، يا قضاوتتان نسبت به او، يا عُلقه مابين شما و او، بتدريج ضعيف مي گردد، يا احساسِ پدريِ شما كم مي شود. ارزشها و اصالتها نمي تواند بتدريج كمرنگ شود. به عكس، ارزشها بتدريج بايد پررنگتر، نمايانتر، روشنتر و در ذهنها راسختر شود و مي شود. خيليها بودند كه در اوّل انقلاب، هاي وهويي مي كردند؛ امّا بعد، در تجربه هاي اواسط انقلاب نتوانستند راه بيايند. يا خودشان كنار رفتند و يا جريان انقلاب آنها را كنار زد. آنچه كه مي ماند - «و أمّا ما ينفع الناس فيمكث في الارض(2)» - آن كه بادوام است، آن كه كهنگي بردار نيست، آن كه روزبه روز جوهر و درخشندگي خود را بيشتر نشان مي دهد، همان حقايق و ارزشهاي اسلامي و انقلابي است. پس،

اين طور نباشد كه بعضي باورشان بيايد كه هرچه مي گذرد، ما بايد نسبت به ارزشهاي انقلاب بي علاقه تر، بي اهتمام تر، در حفظ آنها بي مبالات تر و نسبت به استقرار آنها در جامعه، بي حسّاسيت تر شويم. نه؛ اين طور نيست؛ عكس قضيه است. زماني كه ما مثلاً سرگرم مسائل جنگ در جامعه هستيم، چيزهايي به طور طبيعي ما را به سمت خودش جذب مي كند. امّا وقتي كه براي خودسازي، درون سازي و جامعه سازي فراغت داريم، بايد پايبنديِ ما به ارزشهاي انقلاب و اسلام بيشتر باشد. استقرار ولايت الهي در جامعه، در آن جا كه طعم شيرينِ ولايت الهي را چشيده است، بايد روزبه روز روشنتر، واضحتر، عميقتر و ماندگارتر شود؛ همان گونه كه دردوران پنج ساله حكومت اميرالمؤمنين، به طور قطع و يقين مي توانيم بگوييم اين گونه بود. ما نمي خواهيم نسبت به دورانهاي ديگر قضاوت داشته باشيم. در دوران حكومت اميرالمؤمنين، كه حاكميت حقيقي الهي است، بلاشك اين گونه است كه ارزشها روزبه روز پررنگتر مي شود و چيزي كه پشتوانه اين امر است، همان معنايي است كه گفتيم در اميرالمؤمنين از همه آشكارتر است و آن، استقرار ولايت الهي در نفس آن بزرگوار است. يعني آن عبوديّتِ كاملِ اميرالمؤمنين درمقابل خدا، آن خلوص اميرالمؤمنين در تمام تلاشها و كارهايش براي خدا. اين، آن چيزي است كه بايد از اميرالمؤمنين درس بگيريم. اين به آن معنا نيست كه خودمان را به آن سطح برسانيم - كه هيچ كس نمي تواند خود را به آن سطح برساند - بلكه به اين معناست كه هركس در نظام جمهوري اسلامي، در هرجا كه مشغول كار كردن است، بايد اين تمرين را هرگز از دست ندهد و فراموش نكند و سعي كند هركاري انجام

مي دهد، براي خدا انجام دهد؛ هر مسؤوليتي قبول مي كند، براي خدا قبول كند و هر حركتي از او صادر مي شود، براي خدا صادر شود. اين، البته كار آساني نيست. به اين آساني نمي توانيم خودمان را به اين جاها برسانيم. اما بايد تلاش كنيم. با تلاش مي شود رسيد. در زمان خودِ ما كسي كه اخلاص بر وجود او، بر همه حركات و سكناتش - تا آن جايي كه فهميديم و شناختيم - حاكم بود، امامِ بزرگوارمان بود. البته بين امام ما و اميرالمؤمنين، فاصله از زمين تا آسمان است. خودِ آن بزرگوار هم، هميشه مي گفت كه ما كجا مي توانيم مقام والاي علي بن ابي طالب عليه الصّلاةوالسّلام را با كسي مقايسه يا حتي تصوّر كنيم! اين امري بديهي است. اما انساني كه تلاش مي كند، تمرين مي كند، اين رياضت را به خود مي دهد كه تلاشش براي خدا باشد، ببينيد منشأ چه آثاري مي شود! كاري كه امام در اين برهه از تاريخ توانست انجام دهد، گمان مي كنم در طول تاريخِ بعد از اسلام، با اين عظمت و اين ابعاد، در هيچ جا سابقه نداشته است. مصلحين زياد بودند، گويندگانِ حق زياد بودند، مجاهدين في سبيل اللَّه زياد بودند؛ اما آن انساني كه توانست اين تحرّك و تحوّل عظيم را در دنيا، به نام خدا، به نام دين، به نام ارزشهاي معنوي و الهي، آن هم دردنيايي كه مالامال از انگيزه هاي مادّي است، به وجود آورد، او بود. غير از او، ما كس ديگري را نمي شناسيم. اين، به بركتِ اخلاصش بود. او براي خاطر خدا اقدام مي كرد و براي خاطر خدا حرف مي زد. وقتي آنچه كه انسان مي گويد و عمل و قبول مسؤوليت مي كند، براي خدا باشد،

كارها هم برانسان آسان خواهد شد. چون براي خداست، نفْس انسان، در آن، تأثير و دخالتي ندارد. انگيزه هاي نفساني، در آن طيف و ميدان، حضور ندارند. لذاست كه قبول مسئوليتْ آسان است، رها كردن مسئوليتْ آسان است، اقدام كردنْ آسان است، گفتنِ آنچه كه بايد گفت، آسان است، نگفتنِ آنچه كه نبايد گفت، آسان است، تصميم گرفتن، آسان است، نوشيدنِ جامِ زهر، آسان است، مقابله با همه دنيا، آسان است، روبه رو شدن با ابرقدرتها، آسان است. آنچه كه مسائل را دشوار مي كند، نفْسِ ماست، هواهاي ماست، خواسته هاي ماست، محاسباتِ مادّيِ ماست. اگر اين طور باشيم، چه خواهد شد؟ چه ضرري مي رسد؟ از چه چيز باز مي مانيم؟ وقتي كه «من» در بين نبود، «خود» در بين نبود، «شخص» در بين نبود، «هواي نفس» در بين نبود و همه چيز براي خدا بود، همه كارهاي بزرگْ آسان مي شود. اگر شما مي خواهيد به صفحه روشن اين تجربه عظيم و درخشان نگاه كنيد، زندگي اميرالمؤمنين را ببينيد. آن روزي كه بايستي رها مي كرد و مثل هسته خرمايي از دهان بيرون مي انداخت، اين كار را كرد. آن وقتي كه احساس تكليف بود - براي تكليف؛ نه براي چيز ديگري - به سراغش رفت و آن را قبول كرد. احساس تكليف كرد. براي حفظ دين و براي مقابله با دشمنانِ دين، دوران خلافتش را، تقريباً، به جنگ گذراند. اگر مسأله هواي نفس و ملاحظات نفساني بود، طورِ ديگري عمل مي كرد. ملاحظات نفساني نبود. آن وقتي هم كه مي خواست جان خودش را در راه اين هدف و اين مقصود فداكند، باز هم به آساني فدا كرد. اين، صحنه روشني است كه تاريخ از

زندگي اميرالمؤمنين در مقابل ما ترسيم كرده است. از اين روست كه به اين شخصيت، در طول تاريخ، هميشه با عظمت نگاه شده است. شما خيال نكنيد كه محبت به اميرالمؤمنين، مخصوص شيعيان است. اين طور نيست. در دنياي اسلام، اميرالمؤمنين محبوبِ دلهاست و همه او را دوست مي دارند. همه او را قبول دارند؛ مگر انسانهاي ناسالمي، كه كم و معدود هستند. در دنياي خارج از اسلام هم، كساني كه او را مي شناسند، دوستش مي دارند. اين نيست، مگر به خاطر همين كه او توانست ولايت و اراده الهي را بر قلمرو وجود خود، قلمرو نفس خود - در درجه اوّل - و بعد در محيط زندگي و در محيط حكومت، به طور كامل مستقر كند. ما امروز براي اين حركت مي كنيم، و هدف ما اين است. مبادا در فهمِ هدف حكومت و نظامِ اسلامي، كسي دچار اشتباه شود! هدف، اين است. فقط ابزارها با زمان اميرالمؤمنين فرق كرده است؛ روشها فرق كرده است؛ دنيا فرق كرده است؛ خيلي از واسطه ها فرق كرده است؛ اما هدفها فرق نكرده است. آن روز هم هدف اميرالمؤمنين اين بود كه جامعه را قلمرو اراده الهي كند كه مظهر اعلايِ آن، عدالت است. اين جا ما نبايد خودمان را فريب بدهيم. آن جامعه اي الهي است، كه در آن، عدالت باشد. والّا، جامعه اي كه در آن عدالت نبود؛ فاصله هاي عميقِ طبقاتي وجود داشت؛ عدم برخورداريِ يك جمع كثير از مردم به سودِ برخورداريهاي نابحقِ ديگران وجود داشت، اين جامعه، اسلامي نيست. اين جامعه، جامعه علوي نيست. بايد تلاش كنيم تا به آن جامعه برسيم. اين را هم از اين طرف عرض كنيم: كساني فوراً

يك نقطه را پيدا نكنند و بگويند: «پس اين حكومت و اين نظام، نظام اسلامي نيست!» نظام اسلامي، نمونه كاملش آن است كه اميرالمؤمنين ترسيم كرده است و ما از زبان آن بزرگوار شنيده و شناخته ايم. نمونه منطقي اش آن نظامي است كه به سمت آن نمونه كامل حركت مي كند. كما اين كه در زمان خودِ اميرالمؤمنين هم، آنچه كه بود، حركت به سمت آن نمونه كامل بود. خودِ علي نمونه كامل بود. اما آن جامعه و نظام را نمي شد به عنوان نمونه كامل معيّن كرد. هنوز نابسامانيها زياد بود. امّا اگر حكومت آن بزرگوار ادامه پيدامي كرد، به آن جا مي رسيد. ما بايد تلاش كنيم كه خودمان را به آن الگو نزديك نماييم. بايد تلاش كنيم كه نظام اسلامي را هم به آن نمونه كامل نزديك كنيم. اين، وظيفه ماست. مادام كه در راه اين وظيفه حركت كنيد، هيچ يك از قدرتهاي عالم - نه امريكا و نه غير امريكا - قادر به اين نخواهند بود كه بتوانند بر شما فائق آيند و غالب شوند. ممكن است ضربه بزنند، اذيّت كنند، موذيگري كنند - اينها هست. از دشمن كه توقّع محبّت و ملاطفت نمي شود داشت! - اما، بر شما مسلّط و غالب نخواهند شد و نمي توانند شمارا از حركتتان به سمت كمال باز دارند. برشما علو پيدا نخواهند كرد. «وانتم الاعلون.(3)» اميدواريم كه ادعيه زاكيّه وليّ عصر ارواحناله الفدا كمك كند كه بتوانيم همه مان در اين راه حركت كنيم و خداوند روح مطهّر امام بزرگوارمان را كه ما را وارد اين راه كرد و ارواح مطهّره شهدا را كه اين راه را باز نگه داشتند، مشمول فضل و رحمت خودش قرار دهد. والسّلام

عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) . 2) رعد: 17 3) محمد: 35

بيانات مقام معظم رهبرى در جمع علما، طلّاب و روحانيان، در آستانه ماه «محرّم»

بيانات مقام معظم رهبري در جمع علما، طلّاب و روحانيان، در آستانه ماه «محرّم» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه آقايانِ محترم، علما، فضلا، اساتيد محترم حوزه و آقايان ائمّه محترم جماعات تهران و قم كه تشريف دارند؛ همچنين به طلّاب عزيز، بخصوص طلّاب عزيزِ غيرايراني كه در قم مشغول تحصيل علم و معارفند، خوشامد عرض مي كنم. در آستانه سال جديد هجري قمري و ورود در عرصه بي نهايتِ ماه محرّم و دهه عاشورا و ماه پيروزي خون بر شمشير، دو، سه مطلب را لازم مي دانم عرض كنم. بخصوص كه با توجّه به اين جلسه و اين جمع محترم، بعضي از آن مسائل، ضرورت و اهميت بيشتري هم پيدا مي كند. اوّلين مطلبي كه به عنوان حق شناسي از ملت بزرگ و هوشيارمان لازم است عرض كنم، تشكّر از شركت وسيع مردم در انتخابات رياست جمهوري است كه حقيقتاً در دنيا و در چشم تحليلگران عالم، يك نقطه افتخارآميز و مايه سربلندي براي انقلاب و نظام جمهوري اسلامي شد. همچنين، جاي شكرگزاري از مردم و سپاس از خداوند است كه اين انتخابات، همچنان كه شايسته آن بود، منتهي به انتخاب يك شخصيّت و چهره محبوب(1) شد كه حقيقتاً عنوان رياست جمهوري، بر او چيزي نمي افزايد. رئيس جمهوري كه شما مردم انتخاب كرده ايد، يكي از اركان انقلاب بزرگ ماست و در اين سخن، هيچ مبالغه اي نيست. چهره اي كه درطول بخش عمده عمر خود، يكپارچه در خدمت انقلاب و اسلام و اين مبارزه بزرگ بوده و جواني خودش را يكسره در اين راه به پاي اسلام و انقلاب نثار كرده است. اين

براي يك ملت افتخاراست كه با يك انتخابات آزاد، دريك محيط كاملاً روشن و بي غبار و درحالي كه همگان مي توانند آزادانه تصميم گيري و انتخاب كنند - در اين نوبتِ انتخابات، اين معنا از هميشه واضحتر هم بود - علي رغم تبليغات دشمن - كه عرض خواهم كرد دشمن چه مي خواست و چه مي كرد و به كجا منتهي شد و بعداز اين چه مي كند - مردم رشد و درك والاي خود را نشان دارند، و يك چهره بي غبارِ بي خدشه روشنِ افتخارآميز را كه سرگذشت او سرگذشت فداكاري است، براي رياست جمهوري انتخاب كردند. قبل از اين انتخابات، تبليغات جهاني مثل يك توفانْ مشغولِ كار بود. البته ملت عزيز ما، خوشبختانه بر اثر بي اعتنايي به راديوها و بوقهاي بيگانه، چندان سر و كاري با تبليغات دشمن ندارد. ولي ما و كساني كه دست اندركار هستند، به طور روشن مي ديديم كه دشمنْ براي اين كه شايد بتواند انقلاب اسلامي را از انتخابات عمومي با شركت قشر عظيمي از مردم، محروم كند، يقه دراني مي كند. از دو ماه پيش از انتخابات، يا شايد هم بيشتر، شروع كردند به انواع و اقسام تبليغاتِ مستقيم و غيرمستقيم واستفاده از هركس و ناكس - مِن جمله از فراريها و تفاله هاي رژيم گذشته و ضدّ انقلاب بي آبرو و بي حيثيّت - تا شايد بتوانند از هر طريقي كه شده است، به انتخابات ضربه وارد كنند. در روز انتخابات، اينها ديدند كه در ايران چه خبر است. با وجود اين كه فصل امتحانات مدارس و فصل كشاورزي است، درعين حال، ديدند كه مردم پاي صندوقهاي رأي جمع شدند و قريب به هفده ميليون نفر در انتخابات شركت كردند كه از

اوّل انقلاب تا به حال - آن طوركه آمارنشان مي دهد - درهيچ انتخابات رياست جمهوري، مردم به اين تعداد شركت نكرده بودند. بديهي است كه دشمن از اين ضربه، به شدت پريشان و آشفته شد. تبليغات دشمن و عمده اين تبليغات، دست صهيونيستهاست. خبرگزاريهاي معروفي كه در دنيا وجود دارند، اغلبشان متعلّق به صهيونيستها هستند. بعضي از راديوهاي معروف دنيا هم، متعلّق به آنهايند. صهيونيستها هم در اين منطقه، مثل سگِ زنجيريِ استكبار عمل مي كنند. پارس كردن و پاچه گرفتن و به اين و آن پريدن، شأن صهيونيستهاست. از آنها، غير از اين هم انتظاري نيست و البته، كسي هم اهميتي به آنها نمي دهد. اما اگر كسي به وضع تبليغات اينها در برهه هاي مختلف نگاه كند، چيزهاي شگفت آوري را احساس مي كند. اگر كسي به تبليغات نگاه مي كرد، مي فهميد كه براي آنها انتخابات ايران و بخصوص انتخابات رياست جمهوري چقدر مهم است! چقدر براي آنها مهم است كاري كنند كه مردم در انتخابات شركت نكنند! اين را از تبليغات آنها مي شد فهميد. ولي تودهني خوردند. ملت ايران با حضور خودش به آنها تو دهني زد. شما ملاحظه فرماييد: كشور ما، مثل فلان كشور اروپايي نيست كه از اين سرِ كشور تا آن را، در ظرف دوساعت بشود طي كرد. در آن جا، كشورها كوچك است و جاده ها اتوبان. اما در كشور ما با اين كه بعد از انقلاب، اين همه جاده كشي شده است، در عين حال هنوز روستاهايي وجوددارد كه دسترسي به آنها آسان نيست. شصت هزار روستا درنقاط مختلف كشور گسترده است و تقريباً نيمي از جمعيت را در خودشان جا داده اند. صندوق رأي هم به بسياري نمي رسد. به آنهايي هم كه

مي رسد، نيم ساعت يا يك ساعت بيشتر در يك ده نمي ماند. همه اينها موجب مي شود كه آرا كم شود. اما در عين حال، از جمعيتي كه شرايط رأي دادن را دارند، هفده ميليون - كه درصد بالايي هم هست - رأي مي دهند. اين، اقبال مردم است. اين، علاقه مردم به انقلاب است. اين، حضور مردم در صحنه است. و اين است كه تودهني به تبليغات سوء استكبار به حساب مي آيد. بعد هم اين انتخاب؛ يعني انتخاب چنين چهره و شخصيتي! حال بعد از انتخابات، كه توي دهان آنها خورده، باز تبليغاتشان به نحو ديگري شروع شده است: تحليل كرده اند و نتيجه گرفته اند كه مردم ايران، با انقلاب و جمهوري اسلامي قهرند! مي خواهند چيزي را به زور ثابت كنند و معلوم است كه جز به مغزهاي عليل خودشان و پيروانشان، بركس ديگري چنين حرفي ثابت نمي شود. ملت ايران بايد خدا را شاكر باشد كه در اين برهه، توانست دشمن را به خشم آورد. حضور شما مردمِ ايران در صحنه انتخابات، و شركتتان در اين انتخابات عظيم و تعيين كننده و مهم، استكبار جهاني و عمّال و بوقها و تبليغاتچيهايشان را تا سر حد جنون عصباني كرد. خدا از شما راضي باشد، ملت عزيز. كار بزرگي انجام داديد. من مي خواهم اين نكته را هم عرض كنم كه دولتمردان جمهوري اسلامي بايد قدر اين فداكاري مردم و حضور آنها در صحنه را بدانند. مبادا مسؤولينِ بخشهاي مختلف كشور، در تحليل اشتباه كنند و خيال كنند كه شركتِ وسيعِ مردم در انتخابات، معنايش اين است كه آنها از يكايك كارهاي مسؤولين خشنودند. اين طور نيست. مردم، انقلاب را دوست دارند، امام را

دوست دارند، دولت جمهوري اسلامي را دوست دارند، نظام را دوست دارند. اما معنايش اين نيست كه مردم، روي يكايك كارهاي مسؤولين بخشهاي مختلف، صحّه مي گذارند. مسؤولين بايد حواسشان راجمع كنند. بايد به خودمان برگرديم. همه ما بايد ببينيم كارهايمان چقدر براي اين مردمِ فداكار و عزيزو هوشمند و با گذشت، شايسته است. اگر ديديم كه بخشي از كارهاي ما شايسته نيست و اين را فهميديم، مردانه همّت كنيم و به اصلاح كارمان بپردازيم. مردم اين را از مامي خواهند. مردم اين را از مسؤولين مي خواهند. مسؤولين بايد دو چيز را در سرلوحه كارهايشان قرار دهند: يكي گزينشِ خوب. يعني انسانهاي پاك، امين، دلسوز، صميمي و مردم دوست را انتخاب كنند. براي اين كار بزرگ، يار گرفتن كار مهمّي است. اين طور نباشد كه به هركس و ناكسي اعتماد كنيم و مردم را با كسي مواجه كنيم كه براي آنها، يا براي كار آنها ارزشي قائل نباشد و به فكر خودش باشد. اين، يك نكته است كه مسؤولين بايد رعايت كنند. دوم اين كه، اين خدمت و اين مسؤوليت را براي بهره دنيايي خودشان نخواهند. افراد مسؤول در اين نظام، بايد دندان لذايذ بي شماري را بكَنند. از خيلي لذّتها بايد بگذرند؛ كما اين كه مي بينيم، بحمداللَّه مي گذرند. من يك وقت گفتم: اگر امروز مسؤولين جمهوري اسلامي، با آنچه كه در زمان اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام بود، تفاوت زيادي دارند، با مسؤولين امروز دنيا هم تفاوتشان بسيار زياد و فاصله شان ناپيمودني است. كساني كه در دنيا رئيس جمهور يا وزير مي شوند، مجموعه اي از لذايذ و استفاده هاي شخصي را در طول مدت مسؤوليت خودشان، براي خودشان رديف مي كنند. اصلا به شوق همانها

جلو مي آيند. غالباً اين طور است - البتّه ممكن است مواردي هم استثنا باشد - لذا، شما مي بينيد خوشبخت ترين رئيس جمهورهاي غالب كشورهاي غربي - ازجمله امريكا - آنهايي هستند كه توانسته باشند در اواخر دوران رياست جمهوري شان، با چند شركت و كمپاني مذاكره هايي كنند و بعد از دوران رياست جمهوري، دلّال و مشاور اقتصادي آن شركتها شوند! كار آنها اين گونه است. البته اگر به خاطر جرايم قبلي شان، كارشان به زندان و دادگاه و محاكمه نيفتد؛ كه بسياري اوقات اين طور مي شود. اين كجا و جمهوري اسلامي كجا، كه مسؤولش براي خود حسابي باز نمي كند و نبايد بكند! بايد يك زندگي معمولي را بگذراند. به قدري كه بتواند براي مردم كار كند، بايد متمتّع شود. و از بسياري لذايذ و تمتّعات، بايد چشم بپوشد. اين، قدرداني از كار مردم است. اين طور كه باشد، دنياي استكبار، با همه جنجالهايش، با همه تبليغاتش و با همه تندخوييهايي كه مي كند، كاري از پيش نمي برد. لابد مي بينيد بعضي از اين سياستمدارانِ نپخته و نسنجيده دنيا، اين جا و آن جا مي نشينند، و عليه ملتها، كشورها و حقايق عالم، بنا مي كنند به حرفهاي آن چناني و بي معنا و اباطيل برزبان جاري كردن. يك نمونه اش همين حضراتِ مسؤولينِ كنوني امريكا هستند كه درگير و دار مشكلات فراوان داخلي شان كه كمر تشكيلات چند ماه روي كارآمده جديد را مي شكند، براي اين كه خودشان را از زير بار اين مشكلات خلاص كنند، آن سياستمدار ضدّ ايران؛ آن وزير خارجه ضدّ ايرانِ بدخلقِ تند خويشان را اين جا و آن جاي دنيا مي فرستند كه مرتّب عليه اين كشور و آن كشور حرف بزند. هر چند مردم عزيز ما به حرفهاي او و بالاتر

از او و اربابهاي آنها هم اعتنايي نكردند و هرگز جز لبخند مسخره آميز، چيزي به آنها تحويل ندادند. اما موضوع دوم، موضوع محرّم و تبليغات است. اساس دين با عاشورا پيوند خورده و به بركت عاشورا هم باقي مانده است. اگر فداكاريِ بزرگِ حسين بن علي عليه السّلام نمي بود - كه اين فداكاري، وجدان تاريخ را به كلّي متوجّه و بيدار كرد - در همان قرن اول يا نيمه قرن دوم هجري، بساط اسلام به كلّي برچيده مي شد. قطعاً اين گونه است. اگر كسي اهلِ مراجعه به تاريخ باشد و حقايق تاريخي را ملاحظه كند، اين را تصديق خواهد كرد. چيزي كه وجدان جامعه اسلامي را در آن زمان برآشفت واسوه و الگويي براي بعديها شد، همين حادثه عجيبي بود كه تا آن روز در اسلام سابقه نداشت. البته، بعد از آن، نظاير بسياري پيدا كرد؛ اما هيچ كدام از آن نسخه ها، مطابق اصل نبود. امّت اسلام، شهيدان زيادي داد. شهداي دستجمعي داد. اما هيچ كدام به پاي حادثه عاشورا نرسيد. حادثه عاشورا، در اوج قلّه فداكاري و شهادت باقي ماند و همچنان تا قيامت باقي خواهد ماند. «لايوم كيومك يا اباعبداللَّه.» ما شيعيان، از اين حادثه، خيلي بهره برده ايم. البته غير شيعه هم، استفاده كرده اند. امروز، در كشور مصر، مسجد «رأس الحسين» - آن جا كه خيال مي كنند سر مقدّس آن بزرگوار مدفون است - محل تجمّع عواطف مردمِ محبِ ّ اهل بيتِ مصر است. ملت مصر، ملت خوبي است. كار به رژيم و دولت آن كشور نداريم. ملتْ محبِّ اهلِ بيت است. همه جاي دنيا، متأثر از اين واقعه اند؛ اما شيعه از اين واقعه يك استفاده فوق العاده كرده است. ما دين را

به وسيله اين حادثه حفظ كرديم؛ احكام را براي مردم بيان كرديم؛ عواطف مردم را در خدمت دين و ايمان قرار داديم. «ما» كه مي گوييم يعني طايفه روحانيون و مبلّغين، در طول چند قرن گذشته. آخرين بركت عظيم حادثه كربلا همين انقلاب شكوهمند ماست. اگر حادثه كربلا و اسوه گيري از آن نبود، اين انقلاب پيروز نمي شد. امام بزرگوارمان كه در محرّم سال 57 فرمودند «ماهي كه خون بر شمشير پيروز است»، اين خط و اين درس را از محرّم دادند. سراغ جنگ هم كه برويد همين است. آقايان مبلّغين، وعّاظ، گويندگان مذهبي، خوانندگان و مدّاحان مذهبي، فراموش نكنند كه در زمان ما، نمونه كاملي از حوادث عاشورا، همين بسيجيهايند. همين بچه ها و جوانان بسيجند. اين يادتان نرود. عدّه اي از آنها شهيد شدند، عدّه اي هم هستند. اينهايي كه هستند، اگر شهيد نشدند به خاطراين نبود كه از شهادت گريختند. به سراغ شهادت رفتند؛ امّا شهادت به سراغشان نيامد. فراموش نشود كه ماجراي عاشورا و محرّم، با شهداي ما و بابقاياي آن بسيجيها - كه امروز بحمداللَّه از پير و جوان در جامعه ما زيادند - پيوند دارد. اين ماهِ تبليغ، مقابل ما و شماست. مواظب باشيد از اين ماه، حداكثر بهره را در راه دين و براي خدا ببريد. در ماه محرّم، معارف حسيني و معارف علوي را - كه همان معارف قرآني و اسلاميِ اصيل و صحيح است - براي مردم بيان كنيد. بنده مكرّر عرض كرده ام: منبرِ بي مطالعه رفتن؛ منبري كه انسان برود، بگويد «حالا ببينيم چه خواهيم گفت» و هرچه به دهانش بيايد در منبر بگويد - گاهي حرف سست، گاهي خداي ناكرده نقلِ نادرست، خداي ناخواسته

حرفي كه موهن مذهب باشد - ناسپاسي در حقّ عاشوراست. آقايان محترم؛ روحانيون، علما و خطباي گرامي و زحمتكش و ارزشمند! امروز جوانان ما، با ذهن سيّال خودشان سؤالهايي دارند. اين سؤالها را نبايد حمل بر ايرادگيري كنيد. تا يك جوان سؤالي كرد، بگوييم: «آقا، ساكت!» گويا دارد كفر مي گويد! جوان است. ذهن جوان، سيّال است. افكار غلط و استدلالهاي نادرست، امروز در همه جاي دنيا با توجه به روابط صوتي و بصري اي كه وجود دارد، گسترده است. جوان ما، برايش سؤال به وجود مي آيد. چه كسي بايد اين را برطرف كند؟ من و شما بايد برطرف كنيم. اگر شما نرويد و آن خلأ فكري را به شكل درست پُر نكنيد، يا آن سؤال و اشكال را برطرف نكنيد، كس ديگري مي رود و به شكل غلط، جواب او را مي گويد. روحاني بايد با انديشه ناب اسلامي از بهترينش، مستدلترينش و قويترينش مجهّز باشد. ما اين طور انديشه ها و حرفها، بسيار داريم. يك نفر مثل شهيد مطهّري رضوان اللَّه تعالي عليه، يك جامعه دانشگاهي را در مقابل خود، به قبول و اذعان و تسليم وا مي داشت. در همان دانشكده اي كه آن بزرگوار تدريس مي كرد،كساني بودند كه به طور صريح، ضدّ دين تبليغات مي كردند و درس مي گفتند. آن بزرگوار نرفت با آنها دعوا كند و دست به يقه شود. حرف زد، فكر داد، حقايق را گفت؛ از ذهنيّت صحيح استفاده نمود و فضا را قبضه كرد. پيش از انقلاب، اين گونه بود. پيش از انقلاب، روحانيوني كه با دانشگاهها و محيطهاي فكري جوان و احياناً مرتبط با افكار بيگانه اتّصال داشتند، ابزاري كه قدرت و زوري به آنها بدهد نداشتند. اما فضا در

قبضه آنها و به دست آنها بود. در يك مسجد، يك روحاني مي ايستاد براي مردم حرف مي زد و مي ديديد كلاسهاي درس در دانشگاه، تعطيل يا خلوت مي شد و مي رفتند پاي صحبت آن آقا؛ كه چهار كلمه تفسير از او بشنوند يا شرح نهج البلاغه او را ياد بگيرند. قبل از انقلاب، اين گونه بود. ما بايد اين گونه خودمان را مجهّز كنيم. منبرها، اين طور بايد باشد. البته، اين، مخصوص منبرها هم نيست. من نسبت به همه مراسم عزاداري عرض مي كنم. نوحه خواني نيز همين طور است. روضه خواني نيز همين طور است. مرحوم حاجي نوري رضوان اللَّه عليه، كتاب نوشت درباره شرايط روضه خوان. «لؤلؤ و مرجان؛ در شرايط پله اوّل و دوم منبر روضه خوانان» اسم كتاب ايشان است. روضه خواني هم شرايط دارد. مداحي هم شرايط دارد. نوحه سينه زني خواندن هم شرايط دارد. بايد كساني كه اينها را تهيه مي كنند، مي سرايند و مي خوانند، مواظب باشند كه درست برطبق معارف اسلامي حرف بزنند، تا اين سينه زني، اين روضه خواني و اين نوحه خواني، قدمي در راه عروج مردم به اوج قلّه افكار اسلامي باشد. اين، امروز براي ما لازم است. بايد سعي كنند كه از اباطيل و مطالب خلاف و كارهاي ناشايسته و بعضي از كارها كه وهن مذهب است و حقيقتاً شايسته دستگاه حسين بن علي عليه السّلام نيست، اجتناب شود. اميدواريم كه خداوند متعال بركات و فضل خودش را نازل كند و مشمول ادعيه زاكيّه ولي عصر ارواحنافداه باشيد. اميدواريم خداوند اين ماه محرّم را ماه رشد و اعتلاي جامعه اسلامي قرار دهد. السّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) مراد «آيت اللَّه هاشمي رفسنجاني» است.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار كاركنان «وزارت آموزش و پرورش»، «سازمان بهزيستى»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار كاركنان

«وزارت آموزش و پرورش»، «سازمان بهزيستي» و «سازمان تأمين اجتماعي» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً به همه برادران وخواهران گرامي خوشامد عرض مي كنم؛ خاصّه به برادران و خواهراني كه از شهرهاي اصفهان، سمنان، زنجان، كرج و بعضي شهرهاي ديگر تشريف آورده اند و بخصوص به خانواده هاي عزيز شهيدان كه اين ماه، بخصوص، ماهِ شهيدان است. همچنين لازم مي دانم به برادران عزيزي كه در «جهاد سازندگي» مشغول خدمت هستند و در اين جا حضور دارند، به خاطر خدمتشان در اين ارگان و دستگاه انقلابي، تبريك بگويم و عرض كنم كه بايد قدر اين نهاد اصيل و ارزشمند را بدانند. جهاد سازندگي به حقيقت يكي از زاده هاي انقلاب است و بركات آن در جنگ و صلح، در دفاع و در سازندگي، براي همه مشهود بود. اميدواريم كه روزبه روز اين نهاد مقدّس، هم از لحاظ تلاشِ كاري و هم از لحاظ جهتگيريِ انقلابي و ايماني، تقويت شود. اين نهاد، گُلي است كه بر تنه برومند نهال انقلاب روييده است و ان شاءاللَّه كه اين گُل، هميشه با طراوت بماند و به مردم فايده ببخشد. همچنين، لازم مي دانم از برادران شاغل در بهزيستي كشور - كه آنها هم در اين جمع صميمي و دوستانه شركت دارند - به خاطر كار دشواري كه بر دوش گرفته اند، تشكّر كنم. نگهداري از معلولين و عقب افتادگان و كودكان و بزرگاني كه از سلامت جسمي برخوردار نيستند، يكي از بزرگترين صدقات و حسنات است. البته بهزيستي كشور، ميداندارِ اين كار مهم است؛ اما من به همه ملت عزيزمان عرض مي كنم: براي اين كه اين كار سامان بگيرد، همه بايد احساس مسئوليت كنند. خودتان را جاي آن خانواده اي بگذاريد كه يك كودك

معلول و عقب افتاده ذهني در ميان خود دارند، تا ببينيد چه حسنه بزرگي است كه انسان بتواند به اين سازمان كمك مالي و مادّي و معنوي برساند! اميدواريم كه خداوند، هم به آنها كمك كند و خير دهد، و هم اين ملت عزيز را به اهميت اين كار، بيشتر متوجّه سازد. مطلبي كه در نظرم هست عرض كنم، به مناسبت انتساب اين ايام به امام چهارم عليه الصّلاةوالسّلام است. چون بيست وپنجم ماه محرّم، بنا به روايتي - كه شايد هم روايت و قولِ قويتر باشد - وفات امام چهارم است. آن بزرگوار، تقريباً سي وچهار سال بعد از حادثه كربلا، در محيط اسلامي آن روز زندگي كرد و اين زندگي، از همه جهت يكي از زندگيهاي پر از درس است كه اي كاش كساني كه از كيفيّات عالي اين زندگي آگاهي دارند، آن را براي مردم، براي مسلمين و حتّي براي غيرمسلمانان تشريح مي كردند، تا معلوم مي شد كه چگونه چهارمين امام بزرگوارِ ما، بعد از حادثه عاشورا كه ضربه عظيمي بر پيكر اسلام ناب و راستين بود، توانست يك تنه بايستد و مانع از ويران شدن بناي دين شود. اگر تلاشهاي امام سجاد عليه الصّلاةوالسّلام نبود، شهادت امام حسين عليه الصّلاةوالسّلام ضايع شده بود و آثار آن نمي ماند. سهم امام چهارم، سهم عظيمي است. در زندگي امام چهارم، چند رشته كار وجود دارد كه يكي از آنها، همين رشته اخلاق است. يعني تربيت و تهذيب اخلاق جامعه اسلامي. اين نكته اي است كه من مي خواهم چند دقيقه اي درباره اش، با شما برادران و خواهران عزيز و با همه ملت ايران صحبت كنم. امام سجاد به تعليم و تغيير اخلاق در جامعه

اسلامي كمر بست. چرا؟ چون طبق تحليل آن امام بزرگوار، بخش مهمّي از مشكلات اساسي دنياي اسلام كه به فاجعه كربلا انجاميد، ناشي از انحطاط و فساد اخلاق مردم بود. اگر مردم از اخلاق اسلامي برخوردار بودند، يزيد و ابن زياد و عمر سعد و ديگران نمي توانستند آن فاجعه را بيافرينند. اگر مردم آن طور پست نشده بودند، آن طور به خاك نچسبيده بودند، آن طور از آرمانها دور نشده بودند و رذايل بر آنها حاكم نمي بود، ممكن نبود حكومتها - ولو فاسد باشند؛ ولو بي دين و جائر باشند - بتوانند مردم را به ايجاد چنان فاجعه عظيمي؛ يعني كشتن پسر پيغمبر و پسر فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها وادار كنند. مگر اين شوخي است؟! يك ملت، وقتي منشأ همه مفاسد خواهد شد كه اخلاق او خراب شود. اين را امام سجاد عليه الصّلاةوالسّلام، در چهره جامعه اسلامي تفحّص كرد، و كمر بست به اين كه اين چهره را از اين زشتي پاك كند و اخلاق را نيكو گرداند. لذا، دعاي «مكارم الاخلاق» دعاست؛ اما درس است. «صحيفه سجاديه» دعاست؛ اما درس است. من به شما جوانان توصيه مي كنم كه برويد «صحيفه سجاديه» را بخوانيد و در آن تدبّر كنيد. خواندنِ بي توجّه و بي تدبّر كافي نيست. با تدبّر خواهيد ديد كه هر يك از دعاهاي اين «صحيفه سجاديه» و همين دعاي «مكارم الاخلاق»، يك كتاب درس زندگي و درس اخلاق است. من به شما برادران و خواهران عزيز عرض مي كنم: وقتي يك انقلاب در يك كشور به وجود مي آيد، براي اين است كه اوضاع عمومي و نظام اجتماعي كشور را عوض كند؛ حكومت را دگرگون كند؛ روابط اجتماعي و اقتصادي را دگرگون كند. اين، هدفِ

يك انقلاب است. اما هدفِ عوض شدن و دگرگون شدن اوضاع اجتماعي چيست؟ چرا مي خواهيم اوضاع اجتماعي عوض شود؟ براي اين كه اخلاق مردم عوض شود. براي اين كه در نظام فاسد و جائر و در نظام طاغوتي، انسانها بد تربيت مي شوند. انسانها مادّي و بي معنويّت و بي حقيقت بار مي آيند. انسانها بي وفا، بي صفا و بي صداقت بار مي آيند. انسانها از رحم و مروت و دوستي و همكاري و همراهي، دور مي مانند. اينها آثار يك زندگي اجتماعي فاسد و غلط است. انقلاب براي اين است كه جامعه را عوض كند و عوض كردن جامعه براي اين است كه اخلاق انسانها عوض شود. براي اين است كه انسانها به خوبي تربيت شوند. لذا شما مي بينيد در دعاي روزهاي ماه رمضان، يكي از فقرات اصلي دعا اين است كه: «اللّهم غيّر سوء حالنا بحسن حالك.(1)» اين گونه است كه عدالت اجتماعي تأمين مي شود. عدالت اجتماعي، يك اصل است. يك هدف اصلي و والاست. اما عدالت اجتماعي، در صورتي در جامعه تامين مي شود كه افراد در جامعه تربيت شده باشند؛ ظلم نكنند و زير بار ظلم نروند. امروز در جامعه ما، يكي از تلاشهاي اساسي، بايد تغيير اخلاق باشد. هر كدام از ما - همين من و شما كه اين جا روبه روي هم نشسته ايم؛ تك تك من و شما - خودمان را موظّف بدانيم كه اخلاق يك نفر را عوض كنيم و از بدي به سمت خوبي بكشانيم. آن يك نفر هم، خود ما هستيم. «كلّكم راع و كلّكم مسؤول عن رعيته(2).» همه شما مسؤول هستيد و اوّلين مسؤوليت، نسبت به شخصِ خودِ شماست. بر خودمان نظارت كنيم. خودمان را از فساد اخلاق، از

پستي، از دروغگويي، از بدخواهي، از بددلي، از كينه ورزي، از بي رحمي، از تعرّض به حقوق ديگران، از جفا در حق ديگران، از بي اعتنايي به حال مردمِ محتاجِ توجّه و مراقبت، و بقيه اخلاقيّات فاسد، دور نگه داريم. همه انبيا و اوليا آمدند تا اخلاق انسانها را عوض كنند. منتها عوض كردن اخلاق انسانها به صورت موعظه و نصيحت و در يك نظام غلط طاغوتي، به كندي صورت مي گيرد. امّا در نظامي كه براساس ارزشهاي الهي به وجود آمده باشد، تغيير اخلاق مردم، به سهولت انجام مي گيرد. كما اين كه ما در مقابل خودمان، اين را مشاهده مي كنيم و مشاهده كرديم. جامعه ما، به بركت انقلاب، اخلاقش به سمت اخلاق الهي، گردش قابل توجّهي كرد؛ اگرچه اين گردش كامل نيست و بايد باز هم ادامه پيداكند. اين جوانان را ديديد در جنگ چه كردند؟! اين پدران و مادران را ديديد چگونه از عزيزان خود، براي خدا و قرآن و دين گذشتند؟! اين انسانها را ديديد چگونه از ثروت شخصي خودشان - زنان از طلاي خودشان، مردان از دسترنج خودشان - براي خاطر مصالح عمومي، براي جنگ، براي حلّ مشكلات كشور، براي سيل و زلزله فلان جا، صرف نظر كردند؟! اينها گردش به سمت اخلاق اسلامي است. قبل از انقلاب اين چيزها بود؛ اما در مقياسهاي بسيار كوتاه و كوچك. عمومي نبود. مواظب باشيد كه اين حركت به سمت اخلاق اسلامي، ادامه پيدا كند. اگر اين گونه شود، جامعه ما از عدالت اجتماعي برخوردار خواهد شد. عدالت اجتماعي، به مقدار زيادي وابسته به اخلاق است. البته بخش عمده آن مربوط به مقرّرات و قوانين جامعه است. اما مقرّرات و قوانين، بدون اين كه افراد

از اخلاق الهي و اسلامي برخوردار باشند، چندان كارساز نيست. امروز در جامعه ما، هستند كساني كه درآمدهاي زيادي دارند. حال يا تخصّص آنها تخصّص مورد نيازي است، يا افراد كمي آن تخصّص را دارند. به هر جهت و به هر دليل، درآمدهاي زيادي دارند. آيا اين همه درآمد را بايد صرف خودشان كنند؟ اين اخلاقِ مادّي است. اين اخلاقِ شيطاني است. به تعبير درست تر، اين اخلاقِ حيواني است. حيوان هرچه دارد، مال شخص خودش است. اخلاق انساني و بخصوص آن اخلاق والاي اسلامي، اين طور حكم نمي كند. آنچه شما داريد، بايد پس از آن كه نياز ضروري خودتان را تأمين كرديد و خواسته هاي خودتان را عمل نموديد، براي بقيه انسانهايي كه در آن جامعه هستند صرف شود. همسايه شما اگر نيازي دارد، صرف او شود. خويشاوند شما اگر نيازي دارد، صرف او شود. فرض كنيد امروز در جامعه ما، مدرسه سازي يك مسأله مهمّ است. ساختن فضاهاي آموزشي، يا همين رسيدگي به عقب افتاده ها و معلولين جسمي و ذهني، يك كار مهم است. كساني كه امكان مالي دارند، بسيار شايسته است و از لحاظ اخلاقي يك فريضه است كه بخشي از ثروت خودشان را براي اينها صرف كنند. اين، همان دگرگوني اخلاقي است. اگراخلاق در جامعه تأمين شد، عدالت اجتماعي تأمين مي شود؛ جامعه آباد مي شود و انسانها در بهشت زندگي مي كنند؛ ولو در همين دنيا. در سطح عالم، مشاهده مي كنيم عمده فجايعي كه بر سر بني آدم مي آيد، ناشي از اخلاق سوء و فسادهايي است كه در اخلاق افرادي از نوع بشر هست. شما همين ظلمهايي را كه در سطح دنيا مي شود نگاه كنيد! البته ما از علل سياسي غافل

نيستيم. عوامل اقتصادي و سياسيِ اين تحليلها روشن است. لكن اگر در ريشه و پايه همه آنها دقّت كنيد، يك عنصر سوءاخلاق وجود دارد. اعتقاد بنده اين است كه تربيتها و اخلاقهاي غلط است كه امروز ملتهايي را در دنيا دچار مصيبتهاي بزرگ كرده است. در همين مسأله بوسني هرزگوين - موطن مسلمانان مظلومي كه در قلب اروپا اين گونه قتل عام مي شوند و دچار مصائب روزافزوني هستند - اگر دروغگويي بعضي از مسؤولين قدرتهاي استكباري دنيا نمي بود، مسلمانان آن جا اين وضعيت را نداشتند. يك سال و چند ماه است كه اين مردم بيچاره و اين ملت مظلوم، زير ضربات يك عدّه وحشيِ نژادپرستِ فاشيست - يعني صربها - قرار دارند. با كلمات و الفاظ، سرِ مردم را گرم مي كنند و همه اينها ريشه در اخلاق فاسد، رياكاري و دروغگويي دارد. خوي استكباري كه امروز رژيم ايالات متحده امريكا دارد، در بُن و بنياد، يك مسأله اخلاقي است و ريشه اخلاقي دارد. استكبار هم يك امر اخلاقي است؛ يك اخلاق فاسد است. اينها انصاف ندارند. اگر انصاف داشتند؛ اگر مروّت داشتند؛ اگر انسانيت در آنها بود، با ملتهاي دنيا اين طور عمل نمي كردند. شما ببينيد امروز در سومالي با مردم چه مي كنند! حرفشان هم اين است - امريكاييها را عرض مي كنم - كه مي گويند: «آن جا منافع ما ايجاب مي كند كه وارد شويم!» يك نفر نيست به اينها بگويد: «شما آيا آن قدر انصاف و مروّت داريد كه اعتراف كنيد منافع ملتها هم براي خودشان محترم است، يا نه؟» شما مي گوييد: «منافع ما ايجاب مي كند كه ما آن جا حضور نظامي پيدا كنيم.» پس منافع ملت سومالي چه

ايجاب مي كند؟ منافع آن ملتي كه شما با انواع وسايل سركوبش مي كنيد، چه ايجاب مي كند؟ منافع شما منافع است، محترم است، معتبر است؛ اما منافع ملتهاي ديگر، محترم و معتبر نيست؟ شما در خليج فارس چه مي كنيد؟ مي گويند: «ما در اين جا منافع داريم.» اگر منافع شما با منافع ملتهاي خليج فارس اصطكاك پيداكند، به چه دليل منافع شما مقدّم بر منافع ملتهاي منطقه خليج فارس است؟ چرا مي گوييد منافع شما مطلقاً بايد مورد اعتنا قرار گيرد و منافع ملتهاي ديگر، اگر پايمال و ضايع شد، شد؟! چرا؟! اين همان مسأله اخلاقي است. اين همان روح استكباري است. همان ريشه اخلاقي فاسد است كه يك دولت و يك نظام سياسي را اين گونه به ظلم و جور و تعرّض و نامردمي و بي انصافي وادار مي كند. امروز نظام امريكا يك نظام ضدّ اخلاقي است. اينها در مورد جمهوري اسلامي ايران، به انواع واقسام روشهاي موذيانه و خباثت آميز متوسّل مي شوند. از آنها مي پرسند: «شما چرا اين كار را مي كنيد؟» مي گويند: «مي خواهيم ملت ايران را زير فشار قرار دهيم!» با صراحت، باطن و مكنونِ فاسدِ قلب خودشان را بر زبان مي آورند. در دوران حكومت قبلي امريكا - حكومت «بوش(3)» - تظاهر مي كردند به اين كه «ما ملت ايران را دوست مي داريم و مي خواهيم با ايران روابط داشته باشيم.» يك عدّه از افرادِ با حسن نيّت در داخل كشور ما هم - نه اين كه سوءنيّتي داشته باشند - باورشان آمده بود! مي گفتند: «شايد واقعاً امريكاييها از آن راهِ خلاف و كجِ خودشان منصرف شده اند. اينهايي كه با ملت ايران دشمن بودند و خباثت مي كردند، شايد پشيمان شده اند؛ فهميده اند بايد با انقلاب ساخت؛ با

ملت ايران بايد ساخت.» اگرچه افراد هوشمند و دقيق، همان وقت هم مي دانستند كه آنها دروغ مي گويند؛ اما اظهاراتشان طوري بود كه اين باور را در بعضي به وجود آورده بود كه گويا امريكاييها از دشمني و خباثت و از بدجنسي خودشان نسبت به ملت ايران و انقلاب اسلامي منصرف شده و دست شسته اند. ولي اينهايي كه اكنون روي كار آمده اند، باطن خودشان را آشكار مي كنند. اينها حقيقت را با سخنان گستاخانه و رذالت آميز خودشان بيان مي كنند. صريحاً عليه جمهوري اسلامي ايران و ملت ايران موضعگيري مي كنند. مي گويند «ما مي خواهيم عليه ايران كار و تلاش كنيم.» حقيقت روشن شد. معلوم شد كساني كه خلاف اين را بر زبان مي آوردند، رياكاري مي كردند. واقع همين است كه در كلام اينهاست. بعضي مي گويند: «اينها بي تجربه اند، خامند، ساده لوحند كه از اين حرفها مي زنند.» البته كه بي تجربه اند، خامند و مردماني ابتدايي در سياستند. اين از كارهايشان معلوم است. اما همين موجب است كه نتوانند ما في الضمير خودشان را پنهان و مخفي كنند. رفتار اينها طوري شده است كه امروز ديگر شعار «مرگ بر امريكا» متعلّق به همه ملت ايران است. اگر بعضي در دوران دولت قبلي امريكا، ازروي ساده انديشي دچار ترديد شده بودند، امروز ديگر همه حقيقت را فهميده اند. ملت ايران اين دشمني را احساس مي كند. منتها ساده لوحي و خام بودن مسؤولان امروز امريكا، در اين مطلب آشكار مي شود كه آنها نفهميده اند اين طور كارهاي شيطاني عليه ملت بزرگ ايران، عليه اين ملت شجاع و فداكار، عليه اين كشور داراي اقتدار معنوي، هيچ اثري جز رسوا كردن خود آنها ندارد. ملت ايران با اين چيزها شكست نمي خورد. روزي بود كه دو

ابرقدرت در دنيا بودند و تمام دنيا زير نفود آنها قرار داشت. هر دو ابرقدرت هم عليه جمهوري اسلامي، دستِ همكاري به يكديگر داده و دولتي مثل رژيم بعثي عراق را وادار كرده بودند كه با استفاده از پشتيبانيهاي آنها، انواع فشارها را بر اين ملت بياورد. اما شما ديديد كه هرچه گذشت، ملت بزرگ ايران قويتر شد، عزيزتر شد، مصمّم تر شد، استقامتش بيشتر شد. مگر مي توانند با ملت بزرگ و مؤمن ما، مقابله اي كنند كه به شكست خود آنها منتهي نشود؟! هر كار بكنند به ضرر خود آنهاست. ما راه اسلام را، آن چنان كه انقلاب و امام به ما آموختند، با قوت و قدرت ادامه خواهيم داد. بحمداللَّه هر چه زمان گذشته است، عزّت جمهوري اسلامي در دنيا بيشتر شده است. امروز دولت ايران، ملت ايران، رئيس جمهورايران، رزمندگان ايران، جوانان ايران و مرد و زن ايران، در دنيا سربلند و آبرومندند. ارتباطات جمهوري اسلامي با دنيا، بحمداللَّه مستحكم است. با اروپا، با آسيا، با همه كشورهاي دنيا، بحمداللَّه ارتباطاتْ مستحكم و قوي است و شيطانها نمي توانند با بددلي و بدخواهيهاي خودشان، براي جمهوري اسلامي اشكال به وجود آورند. اساس قضيه اين است كه ملت بزرگوار ما، اين وحدت را، اين پيوستگي را و اين تمسّك به راه خدا را، با همين قوت و قدرت، حفظ كند. شما خانواده هاي عزيز شهدا، شما جانبازان و شما كساني كه براي انقلاب، از جان يا عزيزان خودتان سرمايه گذاري كرديد، بايد بدانيد كه بحمداللَّه اين خونهاي پاك، اثرخودش را بخشيده است. تلاشهاي امام بزرگوار، كار خودش را كرده است. فداكاري و مجاهدت شما ملت، تأثير خود را بخشيده است

و ان شاءاللَّه تحت توجّهات وليّ عصر، ارواحنالتراب مقدمه الفداء و عنايات و ادعيه زاكيّه آن بزرگوار، روزبه روز اين ملت در راه استقلال و سربلندي و آبادي و بهبود زندگي پيش خواهد رفت و براي ملتهاي ديگر الگو خواهد شد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) مفاتيح الجنان: دعاي يوميه ماه رمضان. 2) صحيح بخاري: ج 1 ص 304 حديث 853 (حديث نبوي) 3) جورج بوش» چهل و يكمين رئيس جمهور امريكا (93 - 1989) كه در سال 1988 با شكست دادن «مايكل دو كاكيس» در انتخابات، به رياست جمهوري ايالات متحده رسيد.

بيانات مقام معظم رهبرى در مراسم فارغ التّحصيلى دانشجويان «دانشگاه علوم انتظامى»

بيانات مقام معظم رهبري در مراسم فارغ التّحصيلي دانشجويان «دانشگاه علوم انتظامي» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً لازم است به جوانان فارغ التّحصيل دوره افسري نيروي انتظامي و به برندگان پايان دوره مقدّماتيِ رسته اي و همچنين به جوانان سردوشي بگير، صميمانه تبريك عرض كنم. نيروي انتظامي، امروز يك نيروي خدمتگزار ملت است و بايد در همين جهت، هرچه بيشتر خود را مجهّز و آماده كند. خدمت به مردم افتخار است و اين خدمت، هرچه دشوارتر باشد، افتخار آن بزرگتر و ثواب الهي آن هم بيشتر است. آنچه نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران بايد به طور كامل رعايت كند، چند نكته است: اوّل، كسب يك اقتدار قانوني، به طور كامل. از اقتدار شما، دوستان خوشحال خواهند شد؛ آحاد ملت احساس امنيت خواهند كرد و دشمنان و افراد ضدّ امنيت و آرامش زندگي مردم، خواهند ترسيد. بايد اين اقتدار قانوني را در حدّ كامل و اعلي براي خودتان تأمين كنيد. چه از راه آموزش، چه از راه جلب آن چه كه - از لحاظ قانوني - موجب اقتدار شماست و چه از لحاظ

با قدرت به كار بردن آن. دوم، احساس مهرباني و خدمت نسبت به مردم. اين قدرت، وقتي زيبا و مقدّس و مطلوب است كه در خدمت مردم به كار رود. به مردم مهرباني كنيد و براي آنها همچون برادراني مهربان و خدمتگزاراني صميمي و دوستاني كه در هنگام آسايشِ آنها بيدارند تا به آنها آرامش ببخشند، ظاهر شويد. سوم، دقّت و مراقبت در انجام وظايف قانوني. اين دقّت و مراقبت، از يك سو موجب مي شود كه هيچ يك از وظايف قانوني شما فوت نشود و در هرجا كه بايد حضور داشته باشيد، كسي شما را غايب نبيند و از سوي ديگر، موجب مي شود كه هيچ گونه تخلّف و تخطّي اي انجام نگيرد. نكته ديگري كه بر آن، براي همه نيروي انتظامي تأكيد مي كنم، اين است كه در درون نيرو به صحّت عمل و درستكاري و امانت، حداكثرِ اهميت رابدهيد. امروز، مردم شما را امين مي شمارند. در دوران انقلاب، نيروهاي انتظامي امين مردمند. بايد به وظيفه اين امانت، به طور كامل عمل كنيد. كساني كه خداي نكرده در اين كسوت مقدّس، به خلاف مقتضاي امانت عمل مي كنند، بايد وجدانشان به شدّت سرافكنده باشد. در لباسي كه مردم از آن تأمين امنيت خود را مي جويند، اگر كسي زندگي مردم را ناامن كرد، اگر وجدان دارد، بايد وجدانش به شدّت آزرده شود و اگر احساس آزردگي وجدان نمي كند، دستگاههايي كه مسؤولند، بايد با چنين موجودي برخورد كنند. برادران عزيز؛ عناصر نيروي انتظامي در سراسر كشور و اي جواناني كه امروز در بخشهاي مختلف وارد اين صحنه عظيم خدمتگزاري مي شويد! ملت بزرگ ما، با فداكاريهايش، با اخلاصش، با گذشتش، با شجاعتش و با عزّت و

غرورش كه از اتّكا به كلمه توحيد منشأ گرفته است، امروز يكي از ارزشمندترين ملتهاي دنياست. آبروي اين ملت، درهمه ابعاد و نواحي، بايد حفظ شود و خدمت به اين ملت، بايد افتخار شمرده شود. بسيار كسان هستند كه سرانگشت دشمنند؛ اما نه در چهره يك برخورد نظامي، بلكه با برآشفتن محيط امن زندگي مردم، با شكستن حريم خلوت امن خانواده ها و با نفوذ كردن در حصار محكم عفّت عمومي اين ملت. سرانگشت دشمن است كه اين گونه عمل مي كند. هنر بزرگ شما اين است كه اينها را بشناسيد. همه يكسان نيستند. آن كه به خطا و بي آن كه بخواهد ضربه اي وارد كند، عملي انجام مي دهد، تفاوت دارد با كسي كه از روي نقشه و به دنبال اراده دشمنانِ اين ملت، حركتي را انجام مي دهد. نيروي انتظامي بايد اين دو را از هم باز بشناسد و به وظيفه خود عمل كند. خوشبختانه، امروز اين نيرو وضعيت خوبي دارد. من البته در طول ده، دوازده سال گذشته - چه قبل از دوران ادغام و چه در دوران ادغام نيروهاي انتظامي و تشكيل يك نيروي انتظامي واحد - غالباً از فرماندهان اين نيرو يا اجزاي آن، خرسند و خشنود بوده ام. غالباً كساني بر بخشهاي سابق نيروي انتظامي يا در مجموعه اين نيرو فرماندهي مي كردند كه مؤمن و بااخلاص و علاقه مند و دلسوز بودند. اما وضعيت امروز، از گذشته هم بهتر است. فرمانده نيرو يكي از عناصري است كه در صحنه هاي انقلاب و جنگ و ميدانهاي فداكاري و اخلاص، نشان داده است كه شخصيت شايسته اي است و او بايد نيروي انتظامي را در بهترين شكلي كه شايسته يك ملت بزرگ و مؤمن و

انقلابي است، ان شاءاللَّه تا آن مرحله پيش ببرد. از همه برادران عزيز و مسؤولان اين نيرو به خاطر تلاشهاي باارزشي كه در ماههاي اخير در برخورد با دشمنان امنيت اين كشور در نزديكي مرزها، يا در هر بخشي از بخشهاي كشور انجام داده اند، تشكّر مي كنم. اميدوارم خداوند به شما كمك كند و «روز نيروي انتظامي» كه روز توجّه مردم به زحمات و تلاشهاي شماست، مبارك باشد. ان شاءاللَّه در انجام خدماتتان، مشمول لطف پروردگار و عنايت وليّ عصر عجل اللَّه تعالي فرجه الشّريف باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

بيانات مقام معظم رهبرى در مراسم سخنرانى در ميدان «لشكر 21 حمزه»

بيانات مقام معظم رهبري در مراسم سخنراني در ميدان «لشكر 21 حمزه» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم براي بنده مايه خرسندي است كه مجموعه شما عزيزان و جوانان برگزيده ملت ايران را كه در كسوت مقدّس نيروهاي مسلّح جمهوري اسلامي ايران مشغول خدمت هستيد، يكجا زيارت كنم. هم بايد «لشكر21 حمزه آذربايجان» را مورد تفضّلات الهي و لطف پروردگار بدانيم و دعا كنيم كه همواره همين طور باشد، كه بحمداللَّه با آزمايشهاي بسيار دشوار دوران جنگ مواجه بوده است و امروز هم در محل استقرار جديد، ان شاءاللَّه بر افتخارات گذشته خود بيفزايد، و هم برادران «لشكر عاشورا» را كه در اين ميدان حضور دارند، و همچنين برادران «پايگاه دوم شكاري تبريز» و نيروهاي انتظامي جمهوري اسلامي ايران را. آنچه كه امروز براي يكايك نيروهاي مسلّح مايه اميد و دلگرمي است، اين است كه همه اين تلاش مبارك، در راه دفاع از يك حقيقت مظلوم و درعين حال درخشان به كار مي رود. شما از استقلال ملتي دفاع مي كنيد كه قابليّت خود را براي استقلال، به ثبوت رسانده است. شما از مرزها و از عظمت كشوري دفاع مي كنيد كه در

طول تاريخ، هرگاه قدرتمندان فاسدي بر سرِ كار نبوده اند و فرصت يافته، توانسته است يك رسالت بزرگ انساني را در دنيا ايفا كند. امروز نيروهاي مسلّحْ سرافراز و سربلندند؛ چرا كه در خدمت سياستهاي اسلامي هستند. روزي بر نيروهاي مسلّح ما تحميل مي شد كه در خدمت سياستهاي امريكا باشند. اين، براي ملت، يك نوع ذلّت بود و براي نيروهاي مسلّح، ذلّتِ مضاعف. لعنت خدا بر آنان كه نيروهاي مسلّح ما را مجبور مي كردند كه از كارشناسان امريكايي و مستشاران ارباب وش بيگانه، در داخل پادگانها و مراكز و ادارات نيروهاي مسلّح اطاعت كنند! امروز در نيروهاي مسلّح جمهوري اسلامي، ايمان و لياقت، دو معيار پيشروي و ارزش است، و از اين جهت فرقي ميان سازمانهاي نيروهاي مسلّح نيست. ميدان باز است. هدف بسيار بالا و والا و بزرگ است. اين، يك دفاع حقيقي از آرمانهاي والاي اسلامي و انساني است. هركس در اين چنين صفي خدمت كند، به حق، مجاهد در راه خدا و راه انسانيت است. امروز قدرتهاي نظامي را در خدمت زورگويي به كار مي برند. اگر در سرتاسر دنيا نگاه كنيد، اين را به وضوح مشاهده خواهيد كرد. زرّادخانه هاي تسليحاتي كشورهاي مختلف، در خدمت سركوبِ احساسات ملتها و گروههاي مسلمان يا داراي آرمانهاي انساني به كار مي رود. امروز، روزي است كه متأسفانه، برترين پيشرفتهاي تكنولوژيك در زمينه هاي نظامي و خدمات جنبي آن - مثل اطّلاعات و غيره - در خدمت هدفهاي فاسد و پليد استخدام مي شود. ارتش رژيم صهيونيستي را نگاه كنيد كه به خانه هاي مردم مظلوم لبنان و به روستاها و كلبه ها و مسجدهاي آنها حمله مي كند! اين در حالي است كه خاك

لبنان را غصب كرده اند و اين غير از مسأله فلسطين است. اين غير از غصب فلسطين است. آيا در عرف بشرِ امروز، اگر جواناني براي بيرون راندن سربازان بيگانه از خاك خودشان حركتي انجام دهند، اين حركت در خورِ شماتت است؟! اگر آن نيروي متجاوز شعار بدهد كه من به هجومِ خودم عليه مردمي كه اين جوانان از ميان آنها برخاسته اند ادامه مي دهم، اين شعار، شعارِ قابل قبولي است؟! ببينيد كه دنيايِ قدرتمندِ استكباريِ امروز كه در مقابل روش وقيحانه صهيونيستها سكوت مي كند، چقدر در جرايم و گناهان رژيم صهيونيستي شريك است! شبيه همين قضيه، امروز در اروپا - در بالكان - در جريان است. شبيه همين قضيه، امروز در مرزهاي ميان افغانستان و تاجيكستان و بسيار جاهاي ديگر در جريان است. آيا در اين برهوتِ حاكميتِ ارزشهايِ طاغوتي و معيارهاي غلط، اگر جواناني مانند شما، در خدمت آرمانهاي مقدّس الهي و انساني، در دفاع از حقّ و حقيقت و در بزرگداشت آزادي و كرامت انسان، اسلحه به دست گيرند و آموزش نظامي ببيند، اين برترين افتخار نيست؟ به خود بباليد اي ارتش جمهوري اسلامي ايران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و نيروهاي انتظامي جمهوري اسلامي ايران! به خود بباليد اي جوانان فداكار! به خود بباليد اي آحادِ مردم كه در كسوت مقدّس بسيج، با نيروهاي مسلّح جمهوري اسلامي، همكاري خالصانه و صادقانه خودتان را هميشه داشته ايد و همواره گره گشا بوده ايد! اين، آن راه درست است. اين، آن صراط مستقيم است. اين راهِ خداست. اگر چه پوششهاي تبليغاتي امپراتوري تبليغات استكباري كوشش مي كنند نام و تلاش و راهِ مقدسِ ما را با توطئه سكوت و منزوي كردن

بپوشانند؛ اما در دنيا با اين نشانه ها كه گفته شد، ما نام آوريم. ما ملت ايرانيم! ما مدافعان استقلال و آزاديِ مشروع خود و مدافعان ارزشهاي اسلامي و حاكميت قرآنيم، و اين بزرگترين افتخار ماست. اين لشكر، در محل استقرار جديد، با اين فضاي جديد - كه فضايي كاملا شايسته عظمت و اهميت آن است - يك لشكرِ عملياتيِ با افتخار است. اين جا تبريز است! اين جا آذربايجان است! اين جا مركز فداكاري است! اين جا خانه «لشكر عاشورا»ست! بهترين نقطه استقرار براي يك لشكر با سوابق فعّالانه آن در ميدان جنگ، مانند «لشكر 21 حمزه سيدالشهدا»، همين نقطه با عظمت و با افتخار است. پسوند «آذربايجان» براي نام لشكر 21 حمزه، يك پسوند افتخار آميز است. اين را قدر بدانيد! دو لشكر سپاهي و ارتشي، با هم حدّاكثرِ همكاري و محبّت را داشته باشيد. آنچه مي توانيد نسبت به مردم فداكار اين خطّه، با فروتني برخورد كنيد. خود را خدمتگزار آرمانهاي عزيزي كه آنها با همه وجود خود در راه آن فداكاري كرده اند بدانيد و كمبودها و كسريها را با تلاش پيگير خودتان سريعاً جبران كنيد. من اميدوارم تجربه هايي كه در اين لشكر وجود داشته است و ذخيره ارزشمندي هم هست، به سرعت به كارش بيايد و بتواند خود را درست بسازد، كامل كند و در اين محلِ ّ استقرارِ جديد، آماده دستور براي خدمات لازمي باشد كه از آن در هنگام خود انتظار مي رود. اميدوارم برادران عزيز ارتشي و سپاهي و نيروهاي انتظامي كه در اين ميدان نمونه هايي از آنها حضور دارند، در سطح استان، حدّاكثرِ همكاري و محبّت را با يكديگر بكنند؛ آمادگيها را، آموزشها را، تعمير

و نگهداري را و كمك به يكديگر را به معناي حقيقي كلمه رعايت كنند. اميدواريم كه مشمول لطف و رحمت وليّ عصر ارواحنافداه باشند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

بيانات مقام معظم رهبرى در مصاحبه اى در پايان سفر به تبريز

بيانات مقام معظم رهبري در مصاحبه اي در پايان سفر به تبريز سفر حضرت عالي نقطه عطفي در تاريخ اين خطّه از سرزمين اسلامي ما خواهد بود. متشكّر خواهيم شد براي ما بفرماييد كه در اين سفر وضعيت استان را چگونه مشاهده فرموديد؟ بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. اين سفر براي من يكي از شيرين ترين و به يادماندني ترين سفرهاست. به خاطر اين كه مردم تبريز و بعضي جاهاي ديگري كه رفتيم، چنان محبّت و اخلاص و شور و هيجان انقلابي از خود نشان دادند كه براي همه افراد كه شاهد و ناظر، شگفت آور و تحسين برانگيز بود. من به نقاط مختلفي از كشور سفر كرده ام و سفر مي كنم. در همه جا هم با محبّت و استقبال گرم و پرشور مردم روبه رو هستم. لكن آنچه كه در تبريز مشاهده كرديم، با بقيه مناطق، متفاوت بود. برخورد بسيار محبّت آميز و پرشور و مخلصانه مردم كه ناشي از علاقه آنان به انقلاب و اسلام و نظام جمهوري اسلامي است، براي ما شگفت آور و فوق العاده بود. مردم، از مرد و زن و پير و جوان، در اين چند روز ما را مشمول محبّتهاي صادقانه و صميمانه خودشان كردند. البته جاهاي ديگر هم كه رفتيم همين طور بود. من نسبت به مردم تبريز و آذربايجان، علاقه ديرينه اي دارم و آنچه كه مشاهده كردم، تا حدود زيادي مسبوق به سابقه بود. از اوّلِ انقلاب تاكنون، هر وقت با مردم تبريز مواجه شديم - هم من و هم هر يك از عناصر

انقلاب - در آنها روحيه اي بسيار مؤمنانه و پرشور، همراه با اظهار عمل و فكر در جهت انقلاب مشاهده كرديم. مردم تبريز، مردم بسيار خوبي هستند؛ بخصوص كه ايمان و غيرت مذهبي آنها، خيلي بالاست. محبّت آنها، خونگرمي شان و علاقه شان به مسؤولين، خيلي بالاست. خدمتگزارانِ خودشان را تشويق مي كنند، آنها را دوست مي دارند و نسبت به آنها ابراز وفاداري مي كنند. مردم تبريز و آذربايجان، مردم بسيار وفاداري هستند. البته سفر ما به تبريز، هم براي اين بود كه با مردم منطقه و استان از نزديك ديدار كنيم و هم براي اين كه به بعضي از مسائل استان رسيدگي شود و براي برخي از مشكلات كه جز با رسيدگي ويژه و مستقيم قابل حل نيست، بلكه ان شاءاللَّه بتوانيم راه حلي پيدا كنيم. بحمداللَّه دوستاني كه با ما در اين سفر همراهند، زحمات زيادي كشيدند و توانستند يك مجموعه كار باارزش و خدمات زيادي براي مجموع استان، تدارك ببينند. دوستان ما جناب آقاي ميرزاده و جناب آقاي بشارتي از هيأت دولت، با من در اين سفر همراهند. برادران دفتر خودمان هم در همكاري و مطالعه و همفكري دائم بودند و همه با هم توانستند پروژه هاي زياد و كارها و خدمات بسياري را براي استان تدارك ببينند. البته كارهايي كه براي اين استان و هر استان ديگري انجام مي گيرد، دو نوع است. بعضي از آنها كارهايي است كه در برنامه هست و رويش مطالعه انجام گرفته و بايد در وقت معيّني انجام گيرد. مثلاً بودجه معيّني براي آنها گذاشته مي شود و به طور طبيعي، انجام پذير است. اما كارهايي كه در اين جا قرار است انجام گيرد، از اين قبيل نيست. بعضي

از كارها، به هرحال، انجام شدني است. چه ما بياييم و چه نياييم، آن كارها انجام مي گيرد. اما بعضي از كارهاي ديگر هست كه خارج از برنامه قرار دارد. مثلاً فرض بفرماييد از دفتر مناطق محروم، بودجه اي را براي استان آذربايجان شرقي گذاشتند كه كارهايي را انجام مي دهد و خدمات زيادي به اين استان مي رساند. لكن در اين سفر، با توجه به نيازهايي كه در استان هست، قرار است يك فصل مفصّل و بخش بزرگي از خدمات، علاوه بر آنچه كه تصويب شده و قبلاً قرارش گذاشته شده است، در اين جا انجام گيرد. در اين سفرها، همّت ما اين نيست كارهايي را كه دولت تصويب كرده و بناي انجام آنها را دارد، تسريع كنيم كه انجام گيرد. آنها را خودِ دولت، با تدبير و علاقه مندي و پيگيري تمام، انجام مي دهد و احتياجي به اين نيست كه ما دنبال كنيم. لكن وقتي ما به اين جا مي آييم و به شهرستانها مي رويم و در مناطق محروم حضور پيدا مي كنيم، مطالبي مطرح مي شود؛ استانداران، فرمانداران، مسؤولين محل، مسؤولين دفتر رئيس جمهور در تهران كه مخصوص همين كارهاي مناطق محرومند، فهرستهايي در اختيار ما مي گذارند كه مي فهميم سلسله كارهاي ديگري هم هست كه كمبودهايي دارند و برنامه دولت متوجّه حل آنها نمي شود. ما مي گوييم آنها را از محل بودجه هايي كه براي اين كار گذاشته مي شود، تأمين كنند. خوشبختانه در اين سفر هم، از اين قبيل بودجه ها در نظر گرفته شد. هم براي مناطق محروم استان - مثل منطقه هشترود و اهر و كليبر و بعضي جاهاي ديگر - و هم براي خودِ تبريز، طرحهايي را فراهم كردند. به روستاهاي زيادي، ان شاءاللَّه

آب لوله كشي داده خواهد شد. فضاهاي آموزشي زيادي ساخته خواهد شد. جاده هاي زيادي اسفالت خواهد شد يا به وجود خواهد آمد. ورزشگاههاي زيادي ساخته خواهد شد و كارهاي فراوانِ آموزشي، ان شاءاللَّه صورت خواهد گرفت. اينها همه محصول اين همكاري و همفكري برادران ماست كه نشستند و با هم همكاري كردند. آقاي استاندارِ اين جا هم كه بحمداللَّه استاندار فعّالي هستند، همكاري و كمك زيادي كرده اند و طرحها آماده شده است. آن طور كه امروز صبح آقايان به من اطّلاع دادند، بعضي از اين طرحها همين امسال تمام خواهد شد. يعني شروع مي شود و تمام مي شود. بعضي هم هست كه كارِ اين مدّت نيست و طولاني تر خواهد بود. يعني از حالا شروع مي شود و ممكن است مثلاً بعد از يك سال يا بيشتر، تمام شود. اميدواريم خداوند به آقايان كمك كند تا بتوانند اين طرحها را هر چه زودتر انجام دهند. حقيقتاً مردم مؤمن و لايق اين استان، سزاوار اين هستند كه به آنها خدمت شود و برايشان كار صورت گيرد. اين، افتخاري است براي هر مسؤول، كه براي چنين مردمي كار كند. ان شاءاللَّه بتوانند از بركات اين كارها، بهره مند شوند. با توجه به تحولات اخير، جناب عالي به عنوان وليّ امرمسلمين جهان، وظيفه مسلمانان را در اين برهه چگونه مشخّص مي فرماييد؟ مسلمانان - آن چنان كه ما هميشه گفته ايم و امروز هم همان را مي گوييم - بايد به نيروي ذاتي خودشان ايمان پيدا كنند. به ملتهاي مسلمان ديگر اطمينان كنند. به احكام اسلامي و ارزشهاي اسلامي اهميت دهند. اتّحاد كلمه پيدا كنند و از هاي و هوي استكبار هم نترسند. اين در درجه اوّل است. اين مطلبي است كه اخيراً

گفتم. يعني نبايد از امريكا، استكبار و دشمن بترسند. از دشمن نترسند. اگر نترسيدند، خيلي از كارها را خواهند توانست انجام دهند و اميدواريم ان شاءاللَّه مسلمانان اين توفيق را پيدا كنند كه اين وظيفه بزرگ را انجام دهند. حضرت آيت اللَّه خامنه اي! در طول سفر پربركتتان به خطّه آذربايجان، ساعاتي را نيز در «لشكر 21 حمزه سيدالشهدا»ي آذربايجان تشريف داشتيد و باعث ارتقاي توان روحي و رزمي سربازان مملكت امام زمان (عج) شديد. استدعا مي كنم بفرماييد آمادگي ارتش جمهوري اسلامي ايران را براي اجراي مأموريتهاي محوّله، چگونه ارزيابي مي فرماييد؛ همچنين رهنمودي نيز براي فرزندان ارتشي تان داشته باشيد. نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي، امروز از چند سال پيش كارآمدتر و آماده تر است. اين، برداشت ماست. البته در طول چهارده سال گذشته - يا بگوييم دوازده، سيزده سال گذشته - ارتش به طور مرتّب از لحاظ آمادگي روحي و سازماندهي و تجهيزاتي كه براي يك ارتش لازم است خودش را به آنها مجهّز كند، پيشرفت داشته است. امروز هم بحمداللَّه، ارتش جمهوري اسلامي - از جمله نيروي زميني - در حال پيشرفت است. با اين كه چندان تجهيزات جديدي نخريديم و بر آنچه كه در گذشته داشتيم اضافه نكرديم، لكن بحمداللَّه ارتشيها توانستند همان تجهيزاتي را كه دارند خوب نگهدارند، بازسازي كنند، احيا كنند و عملياتي كنند. لذاست كه وضع نيروي زميني، خوب است. در مورد «لشكر 21 حمزه» و كساني كه در آن لشكر مشغول خدمت به نظام جمهوري اسلامي هستند، بايد بگويم: اين لشكر، از اوّل جنگ، جزو لشكرهاي خوب ما بود. من در جبهه، اين لشكر را ديدم. در جبهه دزفول و كنار پلِ نادري، همين لشكر

بود كه به غرب پلِ نادري رفت و بتدريج، آن سرپل را توسعه داد. بنده در آن حال، از اين لشكر بازديد كردم. هم سرپلشان را ديده بودم و هم مدتي را در خود لشكر گذرانده بودم و مي دانم كه لشكر فعّال و كارآمدي است و خدماتي هم داشته است. الان هم فرصت خوبي است براي اين لشكر كه بتواند خودش را آماده كند. من ديروز به ارتشيها گفتم و حالا هم به اين وسيله مي گويم كه هر يك از آحاد پرسنل اين لشكر و ساير لشكرهاي نيروي زميني، بايد به فكر اين باشند كه نيروي نظامي جمهوري اسلامي ايران، متناسب با مردم جمهوري اسلامي ايران باشد. شما ببينيد مردم ما چه مردم برجسته اي هستند! ارتش ما هم به همان نسبت و اندازه، بايد نسبت به بقيه ارتشها، برجستگي روحي و معنوي و كارايي داشته باشد. ان شاءاللَّه همه موفّق باشند.

بيانات در مراسم تنفيذ حكم آقاي هاشمي سال 72

بيانات در مراسم تنفيذ حكم آقاي هاشمي سال 72 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امروز، ان شاءاللَّه براي ملت ايران روز مباركي است؛ شروع يك دوره ديگر از مسؤوليت و مديريت رئيس جمهور عزيز و كارآمد و گرامي مان كه حقيقتاً با توجّه به اوضاع و احوال جهاني و مطامع دشمنان و تلاشي كه دشمن در اين برهه مبذول كرد، يك نعمت بزرگ الهي است. البته بنده بايد قبلاً از مردم عزيزمان تشكّر كنم. آنها بودند كه با هوشياري و احساس مسؤوليتشان به صحنه آمدند، انتخابات را رونق بخشيدند و اين انتخاب درست و صائب را انجام دادند. تكيه ما بر عنصر اجرايي و اين شكرگزاري اي كه به خاطر اين انتخاب عمومي و اين مسؤوليتي كه جناب آقاي «هاشمي رفسنجاني» بحمداللَّه

برعهده گرفتند، به درگاه خداي متعال مي كنيم، به خاطر اهميت دست اجرا در سرنوشت كشور است. مجري، حداقل نيمي از مسأله اساسيِ اداره كشور است. اگر يك نيم را سياستها و برنامه ها و قوانين و پيگيريها بدانيم، حداقل يك نيم ديگر از مسأله اداره كشور، مربوط به آن مديري مي شود كه اداره امور را برعهده دارد. اگر مسؤول هر بخش، در هر اندازه و هر شعاعي، داراي ويژگيهاي لازم براي اداره آن امر و آن بخش باشد، انسان مي تواند مطمئن باشد كه كارها به سمت صلاح پيش خواهد رفت. به اعتقاد بنده، سه بخش عمده در مسؤول وجود دارد؛ سه آمادگي و احساس مسؤوليت: اوّل اين كه، براي نفسِ كار و عمل آماده باشد. تنبلي و بي حالي و سهل انگاري و كار را به دست حوادث و قضا و قدر سپردن، اوّلين بلايي است كه ممكن است يك مدير را از صلاحيت كافي و لازم ساقط كند. جدّي بودن در كار، آرام نداشتن براي كار، احساس مسؤوليت براي اصل اقدام و كار و وظيفه اي كه بر عهده گرفته، بسيار مهم است. به همين جهت هم هست كه اگر كسي واقعاً در بخشي از بخشهاي كشور احساس مي كند كه كفايت لازم براي اين كار را ندارد، معلوم نيست كه پذيرش آن كار، مشروع باشد. چون قبول اين كار، به معناي اين است كه تعهّد كند و بپذيرد كه اين كار را به انجام برساند. اين، بدون كفايت و لياقت، امكانپذير نيست. اين، آن نكته اوّل در باب مدير و مسؤول است. دوم، مسأله آمادگي و استعداد و تعهّد براي انجام كار است؛ به همان نحوي كه سياستهاي كلّي

و برنامه هاي اساسي كشور آن را اقتضا مي كند. اگر كشور، سياست مشخّصي را در مقوله اي پذيرفته است، كسي كه اجراي بخشي از بخشهاي كشور را مي پذيرد، بايد آن را در همان جهت كار و به همان سمت و با همان هدف پيش ببرد و هدايت كند؛ ولو خود او، آن سياست را به طور كامل تثبيت نكرده باشد. اگر چه، در صورتي كه مجريِ آن سياست را قبول نداشته باشد، معلوم نيست چقدر بتواند اين كار را به درستي انجام دهد. ولي به هر حال، آن كه لازم و اساسي است، اين است كه مدير، مسؤول يا وزيري كه اين مسؤوليت را برعهده گرفته، كار را در جهت آن سياستهاي پذيرفته شده كه سياستگذاران در هر بخش انجام داده اند، پيش ببرد. اين هم آن نكته يا ركن دوم از اركان يك مديريّت سالم. ركن سوم، حفظ طهارت و تقواست. حفظ پاكيزگي در عمل است. اجتناب از هرگونه - خداي ناكرده - اختلاط با اهداف غير مشروع يا اهداف غير مقبول و غيراخلاقي است. اين، شأن سوم است. مدير خوب، مديري است كه هر كاري را به عهده مي گيرد، با رعايت اصول اخلاقي صحيح، انجام دهد. در نظام اسلامي، چيزي كه به شدّت با آن مقابله مي شود، رسوخ فساد است. در نظام اسلامي، با اعتقاد بد و نادرست، اين طور مقابله نمي شود كه با عمل غير صحيح و عمل غيراخلاقي و خداي ناكرده رسوخ فساد مبارزه مي شود. چيزي كه امروز، در دوران بازسازي، مسؤولين كشور، همكاران دولت، مديران درجه دو و سه در دستگاههاي دولتي، تا پايين ترين رده ها، بايد با دقّت مراقب باشند، اين است كه در اين

دوران بدانند خطر رسوخ و نفوذ فساد، جدّي و فلج كننده است. واقعاً فلج كننده است! در اين كار، فساد كه نمي گويد «من فسادم»! فرد مفسدي كه ديگران را به وادي فساد مي كشاند - فساد مالي، فساد كاري، قرارهاي نامشروع و ناموجّه در زمينه هاي مسائل كاري - كسي كه انسان را تشويق مي كند و مي لغزاند به اين سمت، از اول نمي گويد «من آمدم كه شما را فاسد كنم.» اوّل با يك عنوان موجّه؛ با يك چيز كوچك وارد ميدان مي شود. انسان است و آسيب پذيريِ شديد. انسان، به شدت آسيب پذير است. لذا، خيلي بايد مراقب بود. تكيه ما بر مسأله اجرا و اين كه ما اين قدر از پروردگار عالم شكرگزاري مي كنيم، براي اين است كه بحمداللَّه، مديريّت كشور، در دست يك شخصيت موجّه و آزموده و شناخته شده قرار گرفته كه بنده از سال 36 تا به حال، يعني قريب چهل سال است، ايشان را از نزديك مي شناسم و در ميدانهاي مختلف، با هم و در كنار هم بوده ايم؛ با هم كار و با هم فكر كرده ايم. يك آزمايش چهل ساله، براي ايجاد اعتماد در انسان، كافي است. من در همه اين مدّت، ايشان را در راه خدا، در راه حقيقت، در راه اعلاي كلمه دين و پيشبرد اهداف اسلامي مشاهده كردم و هرگز ايشان را از اين راه، جدا و منحرف نديدم. اين كه ما اظهار خوشحالي مي كنيم، براي اين است كه يك مدير مي تواند اين نقش را داشته باشد. همكاران، هر كدام در هر جا كه هستند، همين خصوصيت را دارند. البته من به شما عرض كنم: با تجربه اي كه در كار اجرايي در طول چندين

سال پيدا كرده ام، به اين نتيجه رسيده ام كه اگر يك مدير بخواهد حيطه كار خود را سلامت نگه بدارد، بايد تا پايين ترين رده اي را كه در انجام كار تأثير دارد، مراقبت كند. نمي شود بگوييم: «ما حالا يك وزير خوب را اينجا گذاشتيم؛ همه چيز تمام شد.» نه! آن وزير هم بايد معاونين خوبي بگذارد؛ مديران خوبي را بايد بگمارد؛ مسؤولين بخشهاي خوبي را بايد بگمارد. البته، كار هر چه سنگينتر است، معيارها بالاتر است. توقّعي كه در مسؤول بالا هست، از مسؤول درجه دو نيست. اما صلاح و امنيت و شناختن كار و علاقه به انجام كار و رعايت تقوا و طهارت در همه رده ها، لازم است. بنده بارها به مسؤولين مختلف كشور، در جاهاي مختلف، عرض كرده ام: مردم فلان شهر يا فلان روستاي دورافتاده كشور، نظام را در چهره همان بخشدار يا رئيس پاسگاه نيروي انتظامي يا آن مسؤول مربوطه مشاهده مي كنند. براي آنان، رئيس جمهور و وزير و رئيس و معاون و همه، همين است كه با او مواجه است. اگر او سالم باشد، امين باشد، مردمدار و دلسوز باشد، نشانِ اين است كه كلّ تشكيلات دولت اين گونه است. و اگر خداي ناكرده، قدم را كج بردارد، او مقايسه مي كند و نمي شود جلو مقايسه اش را گرفت. غرض؛ من در شروع كارِ اين دولت جديد - كه ان شاءاللَّه دولت مبارك جمهوري اسلامي براي ملت ايران و كشور عزيز ما داراي بركات فراوان باشد - اين توصيه را مؤكّد مي كنم كه گزينش همكاران مهم است. البته در سطح وزرا، رعايت و دقّت زيادي مي شود. هم رئيس جمهور محترم، هم مجلس محترم، جوانب كار را خيلي

مي سنجند و رعايت مي كنند. اما به اين جا، اكتفا نشود. من به وزراي عزيز كه بخشهاي مختلف را برعهده دارند يا خواهند داشت، عرض مي كنم: يكايك معاونين را، يكايك مديران را، يكايك مسؤولين سراسر كشور را، در بخش خودتان، با معيارهاي الهي انتخاب كنيد: كاردان، لايق، متديّن، پاك و آراسته به خصوصياتي كه براي يك مدير لازم است. مسأله دوم هم مسأله سياستها و برنامه هاست. من فقط يك جمله در باب سياستهاي اقتصادي عرض كنم - كه بحمداللَّه، دولت عزيزمان برنامه اوّل را به اواخرش رساند و به زودي برنامه دوم را بعد از يك سال يا كمتر، شروع خواهد كرد - اساس در نظام اسلامي، عبارت است از رفاه عمومي و عدالت اجتماعي. فرق عمده ما با نظامهاي سرمايه داري همين است. در نظامهاي سرمايه داري، اساس، رشد اقتصادي و شكوفايي اقتصادي و ازدياد و توليد ثروت است. هر كه بيشتر و بهتر توليد ثروت كند، او مقدّم است. آن جا مسأله اين نيست كه تبعيض يا فاصله پيش آيد. فاصله در درآمدها و نداشتن رفاهِ جمع كثيري از مردم، نگراني نظام سرمايه داري نيست. در نظام سرمايه داري، حتي تدابيري كه ثروت را تقسيم كند، از نظر نظام سرمايه داري، تدابير منفي و مردودي است. نظام سرمايه داري مي گويد: «معني ندارد كه ما بگوييم ثروت جمع كنيد تا آن را از شما بگيريم تقسيم كنيم! اين معني ندارد. اين كه شكوفايي نخواهد شد!» نظام اسلامي اين گونه نيست. نظام اسلامي معتقد به يك جامعه ثروتمند است، نه يك جامعه فقير و عقب مانده. معتقد به رشد اقتصادي است؛ ولي رشد اقتصادي براي عدالت اجتماعي و براي رفاه عمومي، مسأله اوّل نيست. آنچه در درجه اوّل

است، اين است كه فقير در جامعه نباشد؛ محروم نباشد؛ تبعيض در استفاده از امكانات عمومي نباشد. هر كس براي خودش امكاناتي فراهم كرد، متعلّق به خود اوست. اما آنچه كه عمومي است - مثل فرصتها و امكانات - متعلّق به همه كشور است و بايد در اينها تبعيضي وجود نداشته باشد. معني ندارد كه يك نفر پاي خود را بگذارد روي دوش مأمورين دولتي و با ترفند و خداي ناكرده با اِعمال روشهاي غلط، امتياز بگيرد، رشدي افسانه اي بكند و بعد بگويد: «آقا، من ثروت را خودم به دست آورده ام.» در نظام اسلامي، چنين چيزي را نداريم. ثروتي كه بر پايه صحيحي نيست، از اصل نامشروع است. ما با نظام سوسياليستي هم، به همين اندازه فاصله داريم. نظام سوسياليستي، فرصت را از مردم مي گيرد؛ ابتكار و ميدان را مي گيرد؛ كار و توليد و ثروت و ابزار توليد و منابع عمده سرمايه و توليد را در دولت متمركز، و به آن متعلّق مي كند. اين، غلط اندر غلط است. در اسلام، چنين چيزي نداريم. نه آن را داريم، نه اين را. هم آن غلط است، هم اين. نظام اقتصاد اسلامي، درست است. اين طور نيست كه نظام اقتصادي اسلامي، عبارت باشد از هر چه كه در هر دوره اي مصلحت باشد. نخير! نظر شريف امام رضوان اللَّه عليه هم اين نبود. من خودم يك وقت از ايشان پرسيدم. اسلام يك روش خاص خود دارد. مسلكي در مسائل اقتصادي جامعه اسلامي دارد و آن سلك را طي مي كند. اساس سياست كلّي اقتصادي كشور، عبارت است از رفاه عمومي و عدالت اجتماعي. البته ممكن است يك نفر با تلاش و استعدادِ بيشتر،

بهره بيشتري براي خودش فراهم كند. اين مانعي ندارد. اما در جامعه فقر نبايد باشد. هدف برنامه ريزان بايد اين باشد. سازمان برنامه و برنامه ريزان كشور، با اين سياست كلّي و بر اين اساس بايد برنامه ريزي كنند. در زمينه هاي فرهنگي هم عرض كنم: اين ديگر مخصوص ما نيست. همه ملتهاي زنده دنيا، بر اين متّفقند كه اگر ملتي اجازه داد فرهنگ ملي اش پايمال تهاجم فرهنگهاي بيگانه شود، آن ملت از دست رفته است. ملت غالب، ملتي است كه فرهنگش غالب است. غلبه فرهنگي است كه مي تواند غلبه اقتصادي و سياسي و امنيتي و نظامي و همه چيز را هم با خود به دنبال بياورد. كشورهاي مقتدر دنيا تلاش مي كنند كه زبان خودشان را در دنيا رايج كنند؛ چون زبان، بزرگترين رقم يك ملت و كانال عمده انتقال فرهنگ اوست، كه لباس، آداب، دين، عقايد و باورهاي اجتماعي اش را منتقل كند. امروز قدرتهاي جهاني، حتّي با زور نظامي، مي خواهند فرهنگ خودشان را منعكس و منتقل كنند. امريكاييها به شيوه اي كه در مورد دولت و حكومت و نظام اجتماعي و اقتصادي قائلند، به اين جا و آن جاي دنيا لشكركشي مي كنند. يعني اين طغيان نفوذ نامشروعِ فرهنگ بيگانه، به اين جاها هم مي رسد؛ البته تحت نامهاي موجّه مثل «حقوق بشر». كسي نيست به امريكاييها بگويد كه «كجاي دنيا با سياهان آن طور عمل مي كنند كه شما مي كنيد؟ كجاي دنيا چند صد نفر آدم را از مرد و زن و كودك، در يك ساختمان، زنده زنده مي سوزانند و آتش مي زنند؟ هرجا اين طور بود، آن وقت اعتراض كنيد كه «حقوق بشر، نقض شده است.» در امريكا، اين كار شد. ما در جاي

ديگر، اين گونه كارها را سراغ نداريم. صهيونيستها هم كه خشن ترين مردم دنيا هستند، با حمايت امريكاييها اين حركت را مي كنند. در باب فرهنگ، سياست كلّي كشور بايد عبارت باشد از حفظ و پرداخت و وابستگي شديد و كامل به فرهنگ ملي. البته جزو مهمترين اركان فرهنگ ملي، اسلام است. ما مردم ايران مفتخريم كه از 1350 سال قبل، فرهنگ، زبان، آداب، عادات، لباس و همه چيزمان با اسلام آميخته شده است. شايد هيچ ملت ديگري اين گونه با اسلام آميخته نشد كه ما شديم. اسلام و آداب و فرهنگ اسلامي، جزو فرهنگ ملي ماست. «ملي» در اين جا، مقابل «اسلامي» نيست؛ عين همان اسلامي است. «فرهنگ ملي» يعني «فرهنگ خودي». فرهنگ خودي، بايد حفظ شود. البته فرهنگ خودي از فرهنگهاي ديگر هم وام مي گيرد؛ حرفي نداريم. «اطلبوا العلم ولو بالصّين.» اين هم فرهنگ است. اين كه بايد رفت از هر جاي دنيا چيز خوب را آورد، اين هم جزو فرهنگ ماست. اين را هم بايد حفظ كنيم. اما آنچه را كه براي بدنمان لازم است، بجَويم و فرو دهيم. نه اين كه ما آن جا بيفتيم، يكي ديگر بيايد، هر چه كه خودش مصلحت مي داند به بدن ما تزريق كند؛ مثل مرده؛ مثل آدم بي هوش! اين اقتصاد، اين فرهنگ و سياست استقلال كه پايه و مبناي سياست نظام جمهوري اسلامي است، شعار اصلي ماست. استقلال كامل، در همه جهت، يعني زور و زورگويي را از هيچ كس قبول نكردن؛ مسائل جهاني را طبق معيارهاي خود حل كردن و راهِ آن را پيمودن. مسأله فلسطين را ما با معيارهاي خودمان حل و بر اساس آن قضاوت مي كنيم و نسبت به آن

اقدام مي نماييم و تابع هيچ قدرتي در دنيا نمي شويم. در مورد مسأله «بالكان»، همين طور عمل مي كنيم. در مسأله «افغانستان» در طول هشت سال جنگ، با همه آن عسرتها و سختيهايي كه آن همه مسأله براي ما داشت، ايستاديم و همان گونه كه مبنا و روش و ديد اسلامي ما بود، نسبت به اين مسأله، حركت كرديم. وقتي كه اين سياستها مورد نظر باشد و آن مديريّت وجود داشته باشد، كشور خوب اداره مي شود. اما شرط اوّل آن، وجود ملت بي همتايي است كه مسؤولين كشور مي توانند به طور كامل به او اعتماد كنند. اين ملت بزرگ، ملت خوبي است. امام عظيم الشّأن، اين ملت را خوب شناخته بود و من هيچ كس را مثل آن بزرگوار نديدم كه با خصوصيات اين ملت، اين گونه آشنا باشد و به او اين طور ايمان داشته باشد. همين طور كه در قرآن راجع به پيغمبر عليه وعلي آله السّلام هست كه فرمود: «يؤمن باللَّه و يؤمن باللمؤمنين»، امام به اين ملت ايمان داشت. اميدواريم كه ان شاءاللَّه توجّهات وليّ عصر ارواحنافداه، شامل حال دولت عزيز ما و رئيس جمهور عزيزمان و مسؤولين زحمتكش گرامي مان و ملت عظيم الشّأن و بزرگوارمان باشد. ان شاءاللَّه، اين ملت به همان جايي برسد كه شايسته او و وعده الهي در حقّ اوست. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار «هيأت دولت» در آغاز كار دوره دوم رياست جمهورى آقاى «هاشمى رفسنجانى»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار «هيأت دولت» در آغاز كار دوره دوم رياست جمهوري آقاي «هاشمي رفسنجاني» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً لازم است به برادران عزيزمان، به خاطر شروع اين مسؤوليت جديد و بسيار مهم، تبريك عرض كنم. اگر چه وقتي انسان اين چهره هاي نورانيِ وزرايِ جمهوري اسلامي را مشاهده مي كند و نگاهي به طهارت و تقوا و خداترسي

و دين باوري آنها مي اندازد، احساس مي كند كه اين تبريك را بايد به مردم گفت كه بحمداللَّه مسؤوليني معتقد، متديّن، علاقه مند به كار و عاشق به خدمت دارند. اميدواريم كه ان شاءاللَّه اين دولت، مصداقي باشد براي همان دولت كريمه اي كه در دعاي «افتتاح» مي خوانيم و از خداي متعال آن را درخواست مي كنيم. لازم است كه تجليل شايسته خودمان را نسبت به شهداي گرانقدر دولت جمهوري اسلامي، شهيد «رجايي» و شهيد «باهنر»، همين جا عرض كنيم. همين طور بقيه شهداي عزيزي كه در طول اين چهارده، پانزده سال، با قبول مسؤوليتهاي بزرگ، خودشان را در معرض خطرات عظيمي قرار دادند و به شرف شهادت هم نائل آمدند. خداوند درجات آنها را عالي و آنها را با اوليايشان محشور كند. البته، سپاس بزرگتر و تجليل بيشتر، از روح مطهّر امام بزرگوارمان است كه اين راه را ايشان باز كرد و همّتِ بزرگِ آن مرد بود كه به همه اين فرصت را بخشيد كه هر كس بتواند به قدر توانايي و شوق و علاقه خودش به مردم، در جمهوري اسلامي خدمت كند. بعضي از وزرايي كه در دوره قبل بودند و ما در سالهاي ديگر، در هفته دولت آنها را زيارت مي كرديم، در جمع شما نيستند و در اين كابينه حضور ندارند. بنده تكليف خودم مي دانم كه از زحمات آن آقايان و برادران عزيز هم تشكّر كنم كه حقّاً و انصافاً، هر كدام از آنها به سهم خودشان، در صحنه اي كه مسؤوليتشان بود، تلاشهاي فراوان و كارهاي زيادي كردند. خداوند از آنها قبول كند. آنچه براي بنده و شما آقايان كه اين توفيق را پيدا كرده ايم تا بتوانيم به مردم خدمت

كنيم، هميشه بايد مطرح باشد، همين موضوع خدمت است. فرق جمهوري اسلامي با ديگر دستگاههايي كه مادّي هستند و عمدتاً در زمينه مسائل انساني، مبتني بر يك فكر الهي نيستند، در همين يك نكته است كه در جمهوري اسلامي، وزير و مسؤول و رئيس جمهور و مدير - در هر سطحي كه هست - نيّت اصلي اش اين است كه به مردم خدمت كند و به اشاعه فكر الهي و آن حيات طيّبه و شايسته اي كه خداي متعال براي انسانها مقرّر فرموده است، كمك كند. اصلْ اين است. برخورداريهاي شخصي، هدف نيست. مدير، براي خودش كار نمي كند. واقعاً در بين مديران ما، هستند كساني كه اگر انسان در طول فعاليتهاي روزانه اينها نگاه كند، مي بيند در دوره سال، شايد يك بار، دوبار هم اينها براي خودشان كاري نمي كنند. يعني فرصت نمي كنند كه به خودشان برسند و مسائل شخصي خودشان را دنبال كنند. غالباً اينها مسائل شخصي شان هم خيلي مي ماند. وقتشان، فكرشان، همّتشان صرف خدمات به مردم است. اين، آن خواسته اصلي است و شما آقايان، اين نكته را بايد يك لحظه از نظر دور نداريد كه هدف، خدمت كردن است. البته «خدمت»، تعابير مختلفي دارد. هر كس ممكن است چيزي را خدمت بداند. ما ديدگاهي داريم، فكري داريم، مكتبي داريم، كه اساس اين نظام، بر آن بنا شده است و آن، مكتب اسلام است. آن تفكّر الهي است. تفكّر توحيدي است. همان فكري است كه اين توده هاي عظيم ملت، به خاطر آن حاضر شدند جوانانشان را در راه خدا بدهند و از همه چيز خودشان بگذرند و پشت سرشان را نگاه نكنند. خدمت، يعني آن كه در اين راه

حركت كنيم، كه اين راه، خودش متضمّن خدمت به مردم است. اين، آن مسأله اصلي است كه ما در هر لحظه بايد به يادش باشيم. البته شما معتقد به اين معنا هستيد؛ عامل به اين معنا هستيد؛ سالك اين راه هستيد. منتها انسان فراموشكار است. اين كه ما عرض مي كنيم، براي خاطر اين است كه انسان به «تذكّر» و توجه دائم احتياج دارد. البته، همه محتاجند. ما بزرگاني از اهل سلوك و اهل اخلاق - سلوك اخلاقي - را مي شناسيم كه به كساني مي گفتند: «بنشين مرا نصيحت كن!» براي خاطر اين كه انسان به نصيحت احتياج دارد؛ به تذكّر احتياج دارد. شما دائم بايد خودتان را متذكّر نگه داريد. ترتيبي بدهيد كه متذكّر بمانيد. به روايات اخلاقي مراجعه كنيد. به كتب اخلاقي مراجعه كنيد. آنچه را كه در فضيلت خدمت به مردم است و آن چيزي كه فلسفه حكومت را در اسلام مشخّص مي كند، بخوانيد. حكومت معنايش چيست؟ حكومت معنايش اين است كه انسان حقّي را احقاق كند؛ عدل را بر پا بدارد. اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، در آن صحبتي كه معروف است(1) و همه شنيده ايد، فرمودند اين حكومت به قدر اين كفش - يا بند اين كفش - براي من ارزش ندارد. بعد فرمودند: «الّا ان اقيم حقا.» مگر اين كه حقّي را اقامه كنم. در اين راه انسان هر چه بكِشد و هر چه زحمت تحمّل كند و هر چه اضافه كار كند و هر چه شب بي خوابي بكشد و هر چه از آن امكاناتي كه به طور معمول افراد جامعه دارند، محروم بماند، حقّش است، جا دارد و انسان در اين صورت، ضرر نكرده است. باز از اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام نقل

شده است كه در يكي از خطبه ها مي فرمايد: حاضرم - مضمون اين است - در راه اين كه اقامه حقّي كنم و ابطال باطلي كنم، بر روي خارهاي سخت كشانده شوم. به هر حال، اين آن چيزي است كه مبناي كار ماست و بايد به آن توجّه داشته باشيد. البته وقتي كه در اين زمينه ها با دوستان و برادران مسؤول و مديران كشور صحبت مي كنم، با توجّه به اين كه اغلب شما را از نزديك مي شناسم - حالا شايد معدودي باشند كه از نزديك با آنها ارتباط كاري نداشته ام، ولي با اغلب شما در طول اين سالهاي متمادي، از نزديك همكاري و آشنايي داشته ام - مي دانم تفكّر و كارتان چگونه است و به حسنات شما، بيش از ساير مردم آشنايم. لذا عمده تأكيد من بر گزينش همكاران است. من اين را مكرّر عرض كرده ام، باز هم عرض مي كنم. به اين نكته بايد توجّه كنيد: گاهي مي شود كه يك مدير، در مجموعه كاري خود، طبعاً به افرادي تكيه مي كند و همه كارها را شخصاً نمي تواند انجام دهد. ناگزير، كساني با اختياراتي در مجموعه هايي هستند و گاهي مي بينيد در صراط و راه ديگري حركت مي كنند. اوّلين ثمري كه ثمر تلخي خواهد بود، اين است كه كار اين مدير را لنگ مي گذارند. بعد هم، البته كشور ضرر مي بيند؛ اهداف ضرر مي بيند؛ مردم ضرر مي بينند. اما اوّلين مشكلي كه به وجود مي آيد اين است كه خود آن مدير، مي بيند كارش پيش نمي رود. براي خاطر اين كه، به انسانهايي تكيه كرده كه اهل نيستند. در محيط وزرارتخانه، بايد كساني را آورد كه به اين راه و هدف از بُنِ دندان معتقد باشند. اين،

شرط اوّل است. براي خاطر اين كه، اگر از بُنِ دندان معتقد نباشد، اگر توانايي و كارداني هم داشته باشد، آن توانايي و كارداني، در خدمت راهي كه شما داريد برايش تلاش مي كنيد، به كار نخواهد افتاد. اين امري طبيعي است. بايد معتقد باشد. بحمداللَّه، امروز بعد از چهارده، پانزده سال كه از انقلاب مي گذرد، ديگر آن دعواي تعهّد و تخصّصي كه اوّل انقلاب بود، وجود ندارد. معني ندارد كه ما بگوييم تعهّد يا تخصّص؟ هم تعهّد، هم تخصّص؛ زيرا، بحمداللَّه، مديران خوبي تربيت شده اند و شخصيتهاي برجسته اي هستند. ما الان اگر واقعاً بخواهيم مديران برجسته اي در سطح وزير پيدا كنيم، تعداد بي شماري را مي توانيم مشخّص نماييم. يعني واقعاً جمهوري اسلامي، هيچ مشكلي از اين جهت ندارد. من قبول ندارم كه ما دچار كمبود مدير در سطوح بالا هستيم. ممكن است الآن در سطوح متوسط اين طور باشد؛ امّا در سطوح بالا، بحمداللَّه مديران خوبي داريم و مي توانيد از اين افرادِ مؤمن و معتقد استفاده كنيد. من اين طور مي خواهم تعبير كنم و اين تعبير، حاكي و گوياست: عرض من اين است كه در محيط وزارتخانه، آن جوّ حزب الّلهي را غالب كنيد. با همان بارِ معنايي كه كلمه «حزب الّلهي» دارد. بايد آدمهاي متديّن بر سرنوشت تشكيلات حاكم باشند. البته در سطوح مختلف، انسان مي تواند از همه كساني كه اندك چيزي بلدند و خودشان هم با ما همعقيده نيستند و حتي مي گويند كه «همعقيده نيستيم»، استفاده كند. حرفي نيست. بنده در بخشهاي مختلف كشور، قسمتهايي را مي شناسم كه آن مديري كه در آن قسمت كار مي كند - البته مدير در سطوح پايين، يا يك كارشناس متخصّص - اعتقادي هم

به راه انقلاب ما ندارد؛ اما خودش را در خدمت اين مديريّت قرار داده؛ در خدمت اين تشكيلات يا اين وزارتخانه يا اين اداره قرار داده است و كار مي كند. به اين شكل مي توانيد از خدمات افراد استفاده كنيد. اما آنهايي كه تعيين كننده اند، راه را مشخّص مي كنند و بخصوص، در سطوح بالاي مديريّت و نيز كارشناسيهايي كه خط دهنده هستند، بايد افرادي باشند با روحيه انقلابي و اسلامي عميق. اين، آن اساس كار است كه اگر شد، به اعتقاد بنده تمام هدفهايي كه شما براي خودتان مشخّص كرده ايد و در برنامه هايتان آورده ايد و در سخنرانيها و بياناتتان اظهار كرده ايد، تحقّق مي پذيرد. ما، بحمداللَّه چيزي كم نداريم. من هيچ اعتقادي به اين معنا ندارم كه جمهوري اسلامي از رسيدن به خواسته اش كه تشكيل يك جامعه بر اساس عدالت اجتماعي و رفاه عمومي است، ناتوان است. من به هيچ وجه به اين اعتقاد ندارم. به اين كه ما در اين قضيه نياز به تكيه به ديگران داريم هم اصلاً اعتقادي ندارم. البته مراوده با ديگران، استفاده از ديگران، همكاري با ديگران و داد و ستد با ديگران، هميشه خوب است؛ در همه سطوح خوب است. البته با حدود و ثغوري كه قانون و سياستهاي كشور و تدبير مديران بالا مشخّص مي كند. لكن تكيه نه! اتّكا و استناد و ناتواني بدون آن؛ چنين چيزي را من اعتقاد ندارم. اساس اداره تشكيلات كشور نيز همين است كه بارها تكرار شده: عدالت اجتماعي. در تمام آثار ديني كه شما نگاه مي كنيد، هدف و غايت براي حركت جامعه اسلامي، تشكيل جامعه عادله است. راجع به امام زمان اين همه اثر هست و

در اغلبِ اينها گفته مي شود كه آن بزرگوار تشريف بياورند تا اين كه جهان را پر از عدل كنند. بيش از آنچه كه گفته شده «پُر از دين حق كنند» گفته شده «پر از عدالت كنند». يعني آن چه كه در درجه اوّل مطرح است، «عدالت» است كه بايد انجام گيرد. همين طور كه جناب آقاي «هاشمي» اشاره كردند، من هم واقعاً يكي از آرزوهايم اين است: نگاه به مناطق محروم و طبقات مستضعف كشور و آن مناطقي كه مورد بي مهري دستگاههاي طاغوتي در گذشته قرار گرفته اند. اين از جمله كارهاي بسيار لازم و واجب است كه ان شاءاللَّه آقايان در هر جا كه هستند - چه در كارهاي اقتصادي، چه فنّي، چه علمي و چه فرهنگي - دنبال كنند. اين، همان خواهد شد كه مردم و مجلس شوراي اسلامي از شما متوقّع هستند. تأكيداً عرض مي كنيم: همكاري با قواي ديگر - قوّه قضاييّه و قوّه مقنّنه - هم مسأله بسيار اساسي و مهمي است كه بحمداللَّه در برهه اخير، همكاري و روش مهربانانه اي بوده است. قوّه قضاييّه فعّال است، باتلاش است و مشغول خدمات با ارزشي است. قوّه مقنّنه، با احساس مسؤوليت و دلسوزي در مسائل، حركت و مشي مي كند. شما هم كه بحمداللَّه دولت برگزيده مردم و نمايندگان مردم هستيد و اميدواريم ان شاءاللَّه اين همكاري به بهترين شكل انجام گيرد و ادامه پيدا كند. در مورد سياستهانيز - همان طور كه اشاره شد - ان شاءاللَّه چيزي را پيشنهاد خواهيم كرد. البته آنچه كه از طرف مسؤولين ارائه شده، به عنوان سياستها نيست. به عنوان برنامه كلّي و آن تعبير قانون اساسي نيست. لكن چيزي كه ما در پاسخ ارائه خواهيم

كرد، ان شاءاللَّه همان چيزي خواهد بود كه عنوان «سياستها» بر آن صدق كند. ان شاءاللَّه چار چوب كلّي اي خواهد بود براي برنامه ريزي هاي كلان شما در آستانه برنامه دوم. ان شاءاللَّه اين قدم بزرگ را هم بتوانيد به بهترين وجه برداريد و آن را پيش ببريد. اميدواريم كه خداوند شما را موفّق بدارد. بنده آقايان و بخصوص جناب آقاي هاشمي را كه واقعاً اين مسؤوليت سنگين بر دوش ايشان است، دعا مي كنم. ايشان هم حقيقتاً جزو صلحاي زمان ما هستند. خدا را شكر مي كنيم كه اين مسؤوليت به دست كسي مثل ايشان است. بنده بخصوص با نام و پيوسته، ايشان را و همچنين ساير مسؤولين و ديگران را دعا مي كنم. اميدواريم كه مشمول توجّهات وليّ عصر ارواحنا فداه باشيد؛ مشمول دعوات زاكيّه آن بزرگوار باشيد و ان شاءاللَّه بتوانيد اين بار سنگيني را كه بر دوش داريد، به بهترين وجه به سر منزل برسانيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه: خطبه 33

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار مسؤولان و قشرهاى مختلف مردم در روز «ولادت پيامبر اكرم (ص) و امام صاد

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مسؤولان و قشرهاي مختلف مردم در روز «ولادت پيامبر اكرم (ص) و امام صادق (ع)» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هم متقابلاً اين روز سعيد را كه ميلاد پيامبر نور و آزادي و مظهر علّو پايه انساني و نيز ميلاد فرزند برومند او امام جعفر صادق عليه الصّلاةوالسّلام است، به همه مسلمانان عالم و به ملت عزيز ايران و به شما حضّار گرامي و ميهمانان، تبريك عرض مي كنم. ولادت نبيّ اكرم صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم، از چند نظر براي ما مسلمانان حائز اهميّت است. يعني سالگرد بسيار بامعنا و پرمضموني است. جهت اوّل اين است كه ولادت آن بزرگوار، در دنيا و در تاريخ،

در زماني واقع شد كه بشريّت بر روي هم - نه يك ملت خاص يا اهل كشور خاصّي را عرض كنيم؛ بلكه مجموعه بشريّت - دو خصوصيت بارز داشت. يكي از اين دو خصوصيت اين بود كه از لحاظ علمي و عقلاني و فكري، نسبت به آحاد بشر در ادوار گذشته خودش، بسيار پيشرفته بود. در ميان آنها، فلاسفه اي پديد آمده و دانشمنداني پيدا شده بودند - رياضيدانها، پزشكان، مهندسين بزرگ - و تمدّنهايي سرِ پا شده بود. اين تمدّنها، بدون علم كه نمي شد! آكادميها درغرب، هگمتانه ها در شرق، تمدّن چين، تمدّن مصر و تمدنهاي بزرگ تاريخي، همه عبور كرده بودند. يعني بشر، كامل شده بود. اين، يك خصوصيت. خصوصيت دوم - كه جمع اين دو خصوصيت با هم، خيلي عجيب است - اين است كه بشر در آن روز از لحاظ اخلاقي، از هميشه گذشته، منحطتر، يا اگر نخواهيم اين نسبت را بيان كنيم، بايد بگوييم: در اوجِ انحطاط بود. همين بشرِ برخوردار از علم و دانش، به شدّت اسير تعصّبات، اسير خرافات، اسير خودخواهيها، اسير ظلم و ستم و اسير دستگاههاي حكومتهاي مردم كُش و ضدّبشري بود. چنين وضعي در دنيا حاكم بود. كسي اگر تاريخ را ملاحظه كند، خواهد ديد كه در آن دوران، همه بشريّت اسير بودند. همان طور كه در كلام اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام است كه «في فتن داستهم بأخفافها و وطئتهم باظلافها و قامت علي سنابكها.(1)» در نهايت فتنه و فشار و مشكلات و برادركشي. بشر زندگي تلخي را مي گذرانيد. «نومهم سهود.» در همين خطبه، اميرالمؤمنين مي فرمايد: «خواب راحت به چشم مردم نمي آمد.» اشتباه است اگر كسي خيال كند كه اين مشكلات، مخصوص

همان جزيرةالعرب بوده است؛ نه. در مهد تمدّن آن روز دنيا، يعني در كشور رومِ آن روز هم كه شما نگاه كنيد، همين حرفها بود. آن جا هم كه آن روز، به اصطلاح، ادّعا مي كردند دمكراسي و مجلس ِ سنا دارند، استبدادها و فسادهايي بر مردم حاكم بود، كه شما وقتي كتاب آن را بخوانيد، پيش خودتان خجالت مي كشيد. انسان شرم مي كند كه بشر در روزگاري، دچار چنين انحطاطي بوده است. ايرانِ باستانِ ما هم، از اين جهت بهتر از روم نبود. اينها هم، قدرت و شمشير و نيزه و جنگاوري و سلحشوري و از اين چيزها داشتند؛ اما اختلاف طبقاتي و ظلم و تبعيض و فساد و زورگويي و جهل و خرافه هم، بي حدّ واندازه داشتند. در چنين شرايطي، اين مولود مبارك و اين پيام آور الهي، براي نجات بشريّت پا به عرصه وجود گذاشت. اين كه در آثار و تواريخ هست كه كنگره كاخ كِسري شكست و نشانه هاي بت پرستي و شرك در گوشه و كنار دنيا متزلزل شد، اگر اين آثار قطعيّت داشته باشد، شايد همان قدرت نمايي الهي است، براي اعلام رمزيِ حضور اين قدرتي كه قرار است همه پايه هاي ظلم و فساد را درهم بشكند و علم را از خرافه و تمدّن را از فساد و ظلم، پاك و آراسته كند. اين كار را پيغمبر بزرگوارِ ما كرد. اين مولود مقدّس، در هنگام بعثت بزرگ خود، با چنان دنيايي روبه رو شد و با جهادي بسيار دشوار، انسانيت را از جهل، از خرافات، از فساد، از ظلم، از تعصّبات دودمان برانداز، از زورگويي انسانها به يكديگرو ستم انسانها و سوار شدن آنها بر دوش يكديگر، جلوگيري كرد. اصلاً

بساط بشريّت را دگرگون كرد. يك بساط جديد و يك وضع جديد را در دنيا به وجود آورد. بديهي است كه كار پيغمبر خاتم صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم، اين نبوده است كه همه دنيا را اصلاح كند. نه! آن بزرگوار بايستي اين مستوره عملي را، اين نمونه درست را از وحي الهي مي گرفت و به بشر مي داد، تا بشر در طول زندگي خود آن را به كار بندد، و از آن لحظه به لحظه استفاده كند. اين كه چه كسي به كار بست و چه كسي ضايع كرد، بحث ديگري است. آن بزرگوار، رسالت خود را به تمام انجام داد و كار خود را كامل كرد و به جوار رحمت الهي پيوست. امروز هم، از اين جهت اين سالگرد مهمّ است كه توجّه كنيم دنيا، هم از لحاظ علمي جلو و پيشرفته است، هم از لحاظ اخلاقي به شدت در حضيض است. كار دنيا به جايي رسيده است كه قدرتهاي زورگوي عالم، جلوِ چشم مردم دنيا، معروف را منكر و منكر را معروف مي كنند! به نظر من، در عالمِ فساد و تباهي بشريّت، هيچ چيز ديگر بالاتر از اين نيست. اين كه پيغمبر اكرم - طبق روايت - فرمود: «كساني پيدا خواهند شد كه امر به منكر و نهي از معروف مي كنند» و مردم كه تعجّب كردند، فرمود: «منكر معروف خواهد شد»؛ انسان احساس مي كند كه امروز هم در دنيا چنين وضعي را دستِ قدرتِ مادّيِ استكباريِ لجام گسيخته متكبّرِ متفرعنِ زورگويِ استكبار به وجود مي آورد. رو راست به مردم دروغ مي گويند و اين دروغ را يك كار مقدّس مي شمارند! ظلم را تشويق مي كنند و ظالم را به خاطر اين

ظلم، ذي حق به حساب مي آورند! مظلوم را نكوهش مي كنند و بر سر مظلوم مي زنند و اين بر سر مظلوم زدن را كاري خوب به شمار مي آورند! امروز در دنيا اين گونه شده است. يك عدّه رفته اند فلسطين را غصب كرده اند و به غصب فلسطين هم اكتفا نكرده اند. مسلمانان فلسطيني را در طول چهل و چند سال، مرتباً زير فشار قرار داده اند و آوارگي و كشتار و تحقير و تذليل به وجود آورده اند. اين، يك منكر واضح است. كيست، كه اگر كسي به خانه شما وارد شود و بر سرِ شما بزند، او را تخطئه نكند؟! ظالم را بايد تخطئه كرد. امروز شما ملاحظه بفرماييد: قدرتهاي اروپايي، امريكا ونوكرهايشان؛ آنهايي كه ريششان دست اين قدرتها و شانه شان زير بار آنهاست؛ حكومتهايي كه به انگشتِ امريكا بر سرِ كار آمده اند و با ملتهاي خودشان ارتباطي ندارند، همه دست به دست هم داده اند تا كار اين ظالمي را كه با اين وضوح اين ظلم را كرده است و ادامه مي دهد، تصويب كنند. از آن طرف جوانان مسلمانانِ به ستوه آمده جان به لب رسيده فلسطيني و لبناني، وقتي با اين ظالم و ستمگر، جهادي مي كنند كه در نظر همه عقلاي عالمْ يك عمل ممدوح است، از اطراف صدا بلند مي شود كه «اينها تروريستند؛ اينها ظالمند! چرا كشتيد؟! چرا زديد؟! چرا تسليم نشديد؟! چرا سازش نكرديد؟!» ديگر از اين بالاتر فساد در اين دنيا نمي شود! فساد يعني اين! «ما ملئت ظلماً و جوراً(2)» يعني اين! يك عدّه در اروپا - در «يوگسلاوي» سابق - جمع شدند و يك عدّه مردم همين منطقه - مردم بوسني هرزگوين - را كه مال

آنجايند، اهل آنجايند، نه مهاجرند، نه خودشان، بلكه ده پشتشان، مردمي هستند مال همان سرزمين و از همان نژاد، محاصره كردند، بمب روي سرشان ريختند، زندگي شان را ويران كردند، خودشان را بيرون كردند، هزاران نفر از آنها را كشتند، اموالشان را غارت كردند، در اردوگاهها بدترين بلاها را بر سرشان آوردند و حتّي به نواميسشان تعرّض كردند؛ آن وقت همين آقايان مدّعيان دفاع از حقوق بشر و حقوق زن و حقوق حيوانات و حقوق كودكان و از اين دروغها كه در دنياي امروز رايج است، نشستند تماشا كردند! به تنها كاري كه دست زدند، اين بود كه منطقه را محاصره كردند تا سلاح به اينها نرسد! عجب! اقوام مسلّح كروات و صرب كه احتياج به سلاح كسي ندارند، آمده اند يك قوم غير مسلّح را محاصره كرده اند و شما مي آيي دوراينها زنجير مي كشي كه احدي به اين منطقه سلاح نياورد؟! اين معنايش چيست؟! آيا وقاحت نيست كه كسي اين را «صلح طلبي» بنامد؟! اين صلح طلبي است يا قتل عام آن عدّه مسلمان بيچاره است؟! اين منكر بزرگ در دنيا، اين است. فساد بزرگ يعني اين.الان هم تقريباً دو سال است كه اين مسأله مسلمان كشي در منطقه يوگسلاوي سابق در جريان است. در اين دو سال نيز همين طور فقط حرف زدند. آنهايي را هم كه جدّي مي خواستند كار كنند، نگذاشتند. ما در اين قضيه، جدّي بوديم. هم مردممان، هم جوانانمان، هم دولتمان و هم دستگاههاي كشور، بيني وبين اللَّه همه حاضر بودند براي همه كارهايي كه مي توانستند. بعضي كشورهاي اسلاميِ ديگر هم، جدّي بودند. اين را هم ما بالعيان ديديم كه انصافاً بعضي از كشورهاي اسلامي در اين قضيه

جدّي بودند و ملاحظه آمريكا و غير امريكا را نكردند. آنهايي را كه جدّي بودند، پشت خط نگه داشتند؛ چرا كه منطقه، دست آنهاست. آقايان! ايرانيان! مسلمانان! مردم دنيا! بدانيد اينها در مورد جنگ ايران و عراق نيز همين كار را مي خواستند بكنند، منتها نتوانستند. آرزوي اينها اين بود كه آن بلايي كه در اروپا بر سر مسلمانان بوسني هرزگوين آمد، در اين جا بر سر مسلمانان ايران بيايد. مي خواستند در افغانستان بر سر افغانهاي مسلمان، همين بلا بيايد. اينها اين را آرزو داشتند و مي خواستند؛ اما نتوانستند. حالا در آن جا ناخنشان بند شده است به اين بيچاره هاي هم منطقه اي خودشان كه اروپايي هم هستند. اين، وضع دنيا و فساد اخلاقي دنياست. البته علم پيش رفته است. يك عدّه مي نشينند به پيشرفتهاي علمي امريكا وبقيه جاها نگاه مي كنند و حسرت مي خورند. پيشرفت علمي، مسلّماً ستايش دارد. عقب ماندگي علميِ كشورهاي عقب افتاده، مسلماً يك نكبت است و خدا كساني را كه اين نكبتها را بر سر ملتهاي مسلمان آوردند، مورد عذاب متزايد خودش قرار دهد و لعنت خدا بر دودمان مشؤوم و ننگين پهلوي و قاجار كه اين بدبختي را اينها بر سر ملت ما در طول دويست سال گذشته آوردند. والّا ما از لحاظ علمي، از امريكا بسيار جلوتر بوديم؛ ما از لحاظ علمي، در روزگاري از اروپا بسيار جلوتر بوديم. همين سلاطين، همين حكومتهاي جائر، همين فرعونها و طاغوتها؛ همينهايي كه حالا پس مانده ها و تفاله هايشان در اين جا و آن جا مجلّه و روزنامه منتشر مي كنند و دم از همه چيز مي زنند، نگذاشتند اين ملت پا به پاي ملل عالم، بلكه جلوتر از آنها، پيش برود. بله؛ عقب ماندگي علمي

تأسّف دارد. راهش هم اين است كه جوانان، بزرگها، پيرها، دانشمندان و مسؤولين، همه و همه بكوشند و اين خلأ را پر كنند. اما اين كه فلان كشور پيشرفت علمي دارد، دليل رستگاري آن كشور و آن ملت نيست. اين را بدانيد. اي بسا ملتهايي كه از لحاظ علمي، امروز در اوجند، اما تا خرخره در لجن و فساد غوطه مي خورند. همين الان در دنيا، با نامهاي بزرگ و زير چتر ابرقدرتي، چنين ملتهايي زندگي مي كنند. اين را بدانيد. در آن كشورها، زن، سيه روز است؛ مرد، بيچاره است؛ جوان، نابود شده است. دستهاي فساد و فحشا و اعتياد و جنايت و همه فنون بدبختي بشر، در آن جا قتل عام و بيداد مي كند. منتها پوشش تبليغاتي نمي گذارد اين فجايع و مفاسد برملا شود. وقتي يك بلندگوي قوي دست يك جاهل و يك ظالم باشد، در بين هزاران نفري كه بلندگو ندارند - ولو ميان آن هزاران نفر، از علما و فضلا و آدمهاي حسابي باشند - صداي اين، بر صداي همه آنها غالب خواهد شد. امروز، دنيا اين گونه است. امروز شبكه تبليغاتي دنيا، دست صهيونيستهاست. همين خبرگزاريهاي معروف، اغلبشان صهيونيستند. صهيونيستها نسبت به اسلام چه خواهند گفت؟ نسبت به انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي چه خواهند گفت؟ نسبت به آن قدرتي كه پاي مسأله فلسطين و آرمان فلسطين ايستاده است چه خواهند گفت؟ معلوم است كه سر تا پا، يا فحش است، يا تهمت است. اگر نباشد، بايد تعجّب كرد. اين، يك نكته در باب امروز كه به طول انجاميد. نكته دوم را كوتاه عرض مي كنم و آن، مسأله وحدت است. عزيزان من! مسلمانان دنيا، زير نام

نبيّ اكرم صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم، راحت تر و سهلتر از همه چيز، مي توانند متّحد شوند. اين، خصوصيت آن بزرگوار است. من بارها عرض كرده ام: «آن بزرگوار، مجمع و ملتقاي عواطف مسلمانان است. مسلمان، به پيغمبر خود عشق مي ورزد.» خدايا! تو شاهدي كه دلهاي ما مالامال از محبّت پيغمبر است. از اين محبّت، بايد استفاده كرد. اين محبّت، راهگشاست. امروز مسلمانان به اخوّت و برادري احتياج دارند. امروز شعار «انّماالمؤمنون اخوة فاصلحوا بين اخويكم(3)» از هميشه جدّي تر است. امروز اين ضعف و ذلّتي كه مسلمانان كشورهايي در دنيا دچار آن شده اند، ناشي از همين تفرّق و اختلاف است. اگر مسلمانان متّحد بودند، فلسطين اين طور نمي شد. بوسني آن طور نمي شد. كشمير آن طور نمي شد. تاجيكستان اين طور نمي شد. مسلمانان اروپا، آن طور در محنت زندگي نمي كردند. مسلمانان در امريكا، آن طور مورد زورگويي قرار نمي گرفتند. علّت اين است كه ما با هم اختلاف داريم. منادي وحدت، جمهوري اسلامي بود؛ همه قدرتهاي استكباري ريختند سرِ جمهوري اسلامي! البته جمهوري اسلامي، يك تنه از پسِ همه آنها برآمد. چرا؟ چون منادي وحدت بود و آنها با وحدت دشمنند. وحدت مسلمين، به ضرر آنهاست؛ لذا سعي مي كنند وحدت را بشكنند. من عرض مي كنم: علماي شيعه و سنّي، در هر جاي دنيا كه هستند، و از جمله در كشور عزيز ما، بايد مواظب باشند. اين وحدت در ايران، گران به دست آمده است. اين نداي وحدت در دنيا، گران جا افتاده است. اين را آسان نشكنيد! هر كه بشكند خيانت كرده است؛ هر كه مي خواهد باشد. فرقي نمي كند سنّي باشد يا شيعه باشد. اين كه امام بزرگوار توانست اسلام را عزيز كند، به بركتِ ايجادِ احساسِ وحدت در بين مسلمين بود.

مسلمان در اقصي نقاط عالم، به نام امام حركت مي كرد. فكر نمي كرد كه «مذهب من چيست؟» «من سنّي ام، او شيعه است.» «او سنّي است، من شيعه ام.» اين حالت براي دشمن، حالت مضرّي است. دشمن مي خواهد اين را بشكند. حال اگر دوست اين را بشكند چه؟ اگر به جاي قدرتهاي استكباري، خودِ من و شما، با حرف زدنمان، با نوشتنمان، با گفتنمان، اين وحدت را بشكنيم، شيعه را از سنّي، سنّي را از شيعه جدا كنيم، چه مي شود؟ بعد كه اينها از هم جدا شدند، نوبت مي رسد به فرقه هاي سنّي: اين فرقه را از آن فرقه، اصحاب اين اصول را از اصحاب آن اصول، اصحاب اين فروع را از اصحاب آن فروع. بعد نوبت مي رسد به شيعه: اين فرقه را از آن فرقه، اين دسته را از آن دسته! مگر بر كسي ابقا مي كنند چرا ما بايد به خواست دشمن حركت كنيم؟ اين كه امام اين قدر روي مسأله «وحدت» تكيه مي كردند، براي اين است كه اين، يك مسأله احساساتي نيست. اين يك مسأله عقلاني است. هر كس به مقدّسات آن فرقه ديگر اهانت كند، اگر با خشونت و اهانت با فرقه ديگر برخورد كند، به هر اندازه كه بُردِ كارِ او باشد، به اين وحدت ضربه زده است؛ هر كه مي خواهد باشد. البته بنده يك كوت كتاب از كتابهايي دارم كه بادلارهاي نفتي عالم نماهاي ضدّ شيعه - بايد گفت ضدّ اسلام و ضدّ قرآن - عليه شيعه و عليه امام و عليه انقلاب نوشته اند، و يك نسخه اش اين جا نصيب ما شده است كه ما همين طور نگاه كنيم ببينيم چه كار مي كنند؟ متقابلاً بايد چه كار كرد؟ اين همه

تلاش مبارك و مخلصانه براي تقريب انجام مي شود - همين مجمع التّقريبي كه ما اين جا داريم، يا بقيه تلاشهايي كه در دنيا براي تقريب مي شود - همه اينها را رها كنيم براي اين كه جاهلي يا خبيثي يا مزدوري حركتي كرده است؟! عوض افشاگري، شروع كنيم به كار متقابل، اهانت، ايجاد تفرقه؟! اين درست است؟! اين همان چيزي است كه بزرگداشت ولادت نبيّ اكرم، از آن منع مي كند. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، امّت اسلامي را به سمت فلاح و نجاح هدايت فرما! ما را با تكاليفمان آشنا كن. روح مقدّس امام بزرگوار را با پيغمبر محشور كن. شهداي عزيز اين راه را با شهداي صدر اسلام محشور كن. ما را به وظايف خودمان آشنا فرما! قلب مقدّس وليّ عصر ارواحنافداه را از ما راضي فرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه: خطبه دوم (پس از بازگشت از جنگ صفّين) 2) يملأ الارض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً» / اعلام الوري ص 401 (حديث نبوي) 3) حجرات: 10.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار فرماندهان و مسؤولان «سپاه پاسداران انقلاب اسلامى»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار فرماندهان و مسؤولان «سپاه پاسداران انقلاب اسلامي» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلي خوش آمديد برادران عزيز و جوانان زبده و برگزيده ملت بزرگ ايران. ايام آخرِ شهريور و اوّلِ مهر، براي ملت ما يادآور يك حادثه و يك ماجراي عبرت انگيز است كه در خلال آن، اصالتهاي زيادي آشكار مي شود. اينها در تاريخ خواهد ماند و علاوه بر اين، در دفتر «كرام الكاتبين» و در علم واسع الهي و ديوان اجر و مزد و پاداش پروردگار هم، ثبت و ضبط است. آن حادثه و ماجراي عبرت انگيز عبارت است از

دفاع هشت ساله جانانه ملت ايران كه شما برادران، در اين دفاع و حماسه بزرگ، نقش بسيار برجسته و تعيين كننده اي داشته ايد. البته، همه نيروهاي مسلّح - از ارتش و ديگران - هر كدام نقشي داشتند كه خداي متعال به آنها اجر و پاداش عنايت خواهد فرمود. ليكن سپاه، با حضور و فداكاري صادقانه خود كه مصداق اين آيه شريفه است كه «صدقوا ما عاهدوا اللَّه عليه(1)»، حقيقتي از حقايق اسلام را زنده كرد؛ و آن اين كه: بشر - همين بشر معمولي و اسير علل و اسباب عادّي - وقتي كه با خدا رابطه برقرار مي كند، چگونه آن سلطه عظيم و اقتدار معنوي را مي يابد، كه حتّي بر علل و عوامل ترديد ناپذير عالم مادّه هم غلبه پيدا مي كند. ما قدر اين را دانسته بوديم. در معارف اسلامي كه در اين شكّي نبود؛ اما دانستن كجا و ديدن و لمس كردن كجا؟! با آن فداكاريهايي كه شما در اين دوران هشت ساله نشان داديد و ديگر فداكاراني كه در اين ميدان وارد شدند، اين را ما احساس كرديم، لمس كرديم و ديديم. همه دنيا با هم متّفق شدند و بر سر جمهوري اسلامي ريختند. در اين كه كسي ترديد ندارد. آن روز هم ما مي گفتيم. لكن بعد از پايان جنگ و فروكش كردن قضايا، همه گفتند و اسرار پنهان، براي ما هم - حتّي - برملا شد. همه بر سر ايران اسلامي ريختند، براي خاموش كردن اين شعله كه در اين جا مشتعل شده بود و آنها از آن بيمناك بودند. قصد آنها از اين اقامه جنگ و تهاجم به جمهوري اسلامي چه بود؟ اين كه شما در

اين هشت ساله هميشه مشاهده مي كرديد كه از لحاظ تسليحاتي، از لحاظ تبليغاتي و از لحاظ سياسي، همواره امريكا و شورويِ آن روز، قدرتهاي پيمانهاي دفاعي بزرگ دنيا، مرتجعين سراسر عالم و وابستگان به قدرتهاي دوگانه آن روزِ دنيا، در همه جاي دنيا عليه ما بودند و دشمنِ زبونِ ظالمِ ما را تقويت مي كردند، براي چه بود؟ براي اين بود كه هشت سال دو طرف سرگرم شوند؛ بعد هم همان مرزهاي بين المللي باقي بماند و قضيه تمام شود و حكومت اسلامي، قويتر و مقتدرتر گردد؟ اينها قصدشان از اين جنگ چه بود؟ غير از اين بود كه يا مي خواستند نظام اسلامي را سرنگون كنند، يا مي خواستند نظام اسلامي را متّهم به ناتواني كنند؟ بگويند: «شما نتوانستيد؛ مرزهاي شما را به هم زدند، شكستند و كشورتان را تجزيه كردند.» اينها را مي خواستند ديگر! و يا مي خواستند جمهوري اسلامي، چون مي بيند كه پشت سرِ عراق، قدرتهاي جهاني هستند، براي نرم كردن دل قدرتها، از اصول خود صرف نظر كند؛ با سلطه هاي جهاني بسازد؛ در مقابل اسرائيل اين قدر سرسختي به خرج ندهد و در دفاع از مسلمين و از مظلومان، آن طور صريح وارد نشود؟ هشت سال جنگ گذشت؛ امّا كدام يك از اين اهداف دشمن عملي شد؟ ميلياردها دلار خرج كردند. مگر شوخي بود؟! از همه زرّادخانه هاي بزرگ دنيا به مرزهايي كه با ما مي جنگيد سلاح حمل كردند. آن همه متفكّرين و مغزهاي سياسي و استراتژيستهاي درجه يك دنيا، از روسي و امريكايي و انگليسي و امثال اينها، دور هم نشستند. اما كدام يك از اين اهداف عملي شد؟ همه دنيا شاهدند و ملت ايران بهتر از همه شاهد است،

كه كوچكترين هدفي از هدفهاي دشمن، عملي نشد. نه توانستند حكومت اسلامي را ساقط كنند و نه توانستند آن را تضعيف نمايند. بلكه حكومت اسلامي، در سايه اداره الهي و حيرت انگيز دوران جنگ و آن سازماندهيِ معنويِ عظيم و تشكيل اين نيروي عظيمِ بي نظير از لحاظ معنوي، در دنيا قويتر هم جلوه كرد؛ در چشمها شيرين تر هم شد. نتوانستند مرزهاي ما را، يك سر سوزن اين ورو آن ور كنند. نتوانستند حاكميت ما را تضعيف كنند. بلكه ما توانستيم حاكميت خودمان را بر مناطقي كه مي خواستند آنها را متزلزل كنند، بيشتر تثبيت كنيم. ما را از اصولمان هم نتوانستند منصرف كنند. حال اين سؤال مطرح است كه «اين پيروزيهاي بزرگ، چگونه براي ما به وجود آمد؟» پاسخ يك كلمه است: «در سايه ايمان و معنويت.» چيزي كه شما، آن را مثل يك سرمايه ارزشمند در دست داشتيد و همواره و به كمك آن، كار كرديد. در جنگ، ابزار جنگي بلاشك يك عامل فوق العاده مهم است؛ اما عاملِ تعيين كننده نيست؛ زيرا ابزار را انسان به كار مي برد. تا انسان، چگونه انساني باشد: انساني قوي، انسان متّكي به خود، انساني نترس از مرگ، يا انساني ضعيف كه مي خواهد در سايه ابزار، خود را پنهان كند؟ چه عاملي به انسان آن قوّت را مي بخشد كه ابزار در دست او، به معناي واقعي كلمه عاملي براي كوبيدن دشمن باشد؟ ايمان، اتّكاي به خدا. البته همراه با كارداني و بلدي. اين را چه كسي داشت؟ اين از كدام دلها مي جوشيد؟ اي جوانان مؤمن! اي تربيت شدگانِ واقعي اسلام! نسل ما، تربيت شده اسلام نبود؛ اما شما تربيت شده اسلاميد. شما

آن نسلي هستيد كه يك مرد الهي و معنوي - كه نظير او را امّت ما در تاريخ خودْ كم ديده است - وقتي نگاهتان مي كرد، دلش از اميد موج مي زد. نسل تربيت شده اسلام، به بركت ايمان و توكّل و اعتقاد به خدا؛ اعتقاد واقعي به ارزشهاي الهي و اسلامي، توانست يكي از بزرگترين كارهاي دنيا را بكند. شما امروز كدام كشور را در دنيا سراغ داريد (برويد سراغ قويترين كشورها) كه اگر همه دنيا عليه او، با يكديگر همدست شوند، بتواند سرِ پاي خود بايستد و دچار تزلزل نشود؟ برويد اين كشورهاي قوي دنيا را يكي پس از ديگري ببينيد. آيا چنين ظرفيتي در اين كشورها هست؟ چه كسي مي توانست آن طور بايستد، جز آن كه دل او به خداي بزرگ و وعده نصرت الهي - به معناي حقيقي كلمه - باور داشت؟ «ولينصرنّ اللَّه من ينصره.(2)» اين كه ديگر قابل تأويل نيست؛ و واقعيت جامعه ما و حوادث تاريخ ما هم اين را ثابت كرد. و شما آن جوانان هستيد. قدر خودتان را، يعني قدر آن گوهر گرانقدري را كه در وجودتان است، بدانيد. تمام مشكلات بزرگ دنياي اسلام، مي تواند با آن امانت الهي كه در دلها و وجود شماست، حل شود. اين كه مي بينيد دنياي اسلام، بعد از چهل و پنج سال ضربه خوردن و خسارت كشيدن و قرباني دادن، ناگهان به وسيله عدّه اي عناصر ضعيف، حقير و نالايق كه ايمان به خدا در قلب آنها نيست و آن روح اسلامي به كلّي با آنها بيگانه است، با يك خيانت فضيح از بين مي رود و دشمنانْ توطئه خودشان را نسبت به قضيه فلسطين كامل

مي كنند، به اين سبب است كه اين گوهر گرانبهايي كه در اين جا، به فضل الهي به وفور وجود دارد، متأسفانه در آن جاها كه بايد باشد، كم است. بعضي جاها هم كه اصلاً نيست! امروز دنياي اسلام بيش از همه چيز به اين احتياج دارد كه جوانان مسلمان و آحاد ملتهاي مسلمان، به وعده هاي الهي اطمينان يابند و قرآن را باور كنند. اين كه ما بگوييم «ايمان داريم»، «مسلمانيم»، «مسلمان واقعي هستيم»، كافي نيست. با اين حرفها هم كه بيايند جمهوري اسلامي و امتحان داده هاي ملت ما را - اين ملتي كه ايمان خودش را در عمل ثابت كرده است - تخطئه كنند و بگويند «آن كه شما مي گوييد، ايمان واقعي و اسلام واقعي نيست. اسلام واقعي اين است كه ما مي گوييم» كار درست نمي شود و مطلبي ثابت نمي گردد. همه، حرف مي زنند. ملت ما كه حرف مي زند، اين حرف را در ميدان عمل ثابت كرده است. در اين پانزده سال، ما اجازه نداده ايم قدرتهاي استكباري در سرنوشت و مسائل ما اندك دخالتي بكنند. بسم اللَّه؛ اين ايمان ما: «و لما رأالمومنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا اللَّه و رسوله و صدق اللَّه و رسوله(3).» مردم ما وقتي ديدند شرق و غرب، همدست و متّحد، بر سرشان ريختند، گفتند: «ما انتظار اين را داشتيم.» و ايستادند و مقاومت كردند و بالأخره آنها را دفع كردند و ناكام گذاشتند. اين، تجربه ميدان عمل. آن كه بگويد «اسلام واقعي اين است كه ما مي گوييم» و بعد برود در عمل، بر چيزي كه مخالفِ صريح و ضرورت اسلام است صحّه بگذارد، يا در مقابل آن سكوت كند، يا به آن عمل كند؛ اين

يك لقلقه لسان و يك حرف بي معناست. در قضيه فلسطين، آنچه كه حقيقت قضيه است، همين مطلبي است كه سالهاي متمادي است جمهوري اسلامي علناً و مستدلاًّ آن را بيان كرده است. يك باند و گروه وابسته و مزدور به قدرتهاي جهاني، با اتّكا به همين وابستگي شان، آمدند سرزمين فلسطين را غصب كردند. آيا كسي مي تواند منكر اين بشود؟! از اين چند ميليون صهيونيستي كه امروز در سرزمينهاي اشغالي ما - در فلسطين - هستند، چندنفرشان فلسطيني اند؟ پدرشان در فلسطين بوده يا خودشان متولّدِ فلسطين اند؟! بيگانه هايي هستند كه با اهدافي شوم، از جاهاي مختلف به اين جا آورده شدند، تا اين جا را پايگاهي قرار دهند، و نفوذ قدرتهاي استكباري را در منطقه، راحت گسترش دهند. آيا اين غصب نيست؟! آيا اين ظلم نيست؟! آيا اين محكوم نيست؟! اگر گروهي بروند خانه ديگري را، شهر ديگري را بگيرند، اين در نظر آزاديخواهان و مردم عادّي و منصف - اهل هر دين و مذهبي - مردود نيست؟ اگر ما گفتيم «صهيونيستها غاصبند، ظالمند»، حرفي خلاف گفته ايم؟! يك عدّه مظلوم، كه همان ملت مغصوبٌ منه و مظلوم هستند، در طول ساليان دراز، مبارزاتي را شروع كرده اند. آيا كسي كه براي دفاع از سرزمين خود مبارزه مي كند، يك تروريست است يا يك قهرمان؟ از اطراف و اكناف عالمِ استكبار، دستگاههاي رسمي - آحاد مردم نه - با تبليغاتي كه مال خود صهيونيستها و در دست سرمايه داران وابسته به صهيونيسم است، سالهاي متمادي مرتّب تكرار كردند كه «اينها تروريستند؛ چرا مي جنگند؟» تا بالأخره اين ترتيباتِ يكي دو سال پيش تا به حال را درست كردند و اسمش را صلح گذاشتند! اين

صلح است؟! آن بابا(4) هم در آن جا براي ما اسلام شناس شده است و مي گويد: «قرآن گفته است كه صلح كنيد.» اين صلح است؟ اين صلح را اسلام و قرآن گفته است انجام دهيد؟! اين كه كسي به ديگري ظلم كند و بعد مظلوم را وادار كنند كه ظلم او را بپذيرد - بدون اين كه از طرف ظالم اندك انعطافي به وجود آيد و از ظلم خود كم كند - اين صلح است يا ننگ است؟! اين تسليمِ به ظلم است. اين همان انظلامي است كه در شرع مقدّسِ اسلامْ حرام و مذموم است. امروز اينها، به خيال اين كه قضيه فلسطين تمام شده است، جشن گرفته اند. بنده عرض مي كنم: قضيه فلسطين، تمام شده نيست. اشتباه نكنند! البته، دنياي استكبار، بر اثر اين كه «ذهب اللَّه بنورهم وتركهم في ظلمات لايبصرون(5)»، با همه تحليلهاي علمي اي كه به اصطلاح انجام مي دهند، نمي توانند اين حقايق انساني را پوشيده بدارند. قضيه تمام شده نيست. قضيه فرقي نكرده است. قضيه فلسطين به حال خود باقي است. طرف فلسطيني، يعني آن امضا كننده حقيرِ بدنامِ روسياهِ علي الظّاهر فلسطيني - علي الباطنش را خدا مي داند - او نبود كه برود و چيزي را بفروشد. مگر ملت فلسطين «عرفات» است؟! عرفات چه كاره است كه برود فلسطين را با غاصبين فلسطين و صهيونيستهايي كه صدها حادثه فاجعه آميز از آنها در تاريخ ثبت است - غير از آنچه كه ثبت نشده است - معامله كند؟! قضيه دير ياسين و روستاهاي منهدم شده با ديناميت و بر سر مردم فرو ريخته، مگر فراموش شده است؟! مگر مي شود فراموش بشود؟! اينها را چه كسي كرده است؟! حالا همانها

بيايند از شخص هيچ كاره اي امضا بگيرند كه ما چهل و پنج سال است اين جا را غصب كرده ايم، حالا شما بيا امضا بده كه اين جا مال ما خود ما باشد! مگر مي تواند؟! مگر كسي قبول مي كند؟! سردمداران امريكايي و صهيونيستي، همچنين آن زبونها و حقيرهايي كه بر سرِ اين ميز مذاكره و امضا نشستند، بدانند: مشتهاي فلسطيني، همچنان بر سر غاصبين فرو خواهد آمد. تبليغات جهاني را با جنجالي به رخ همه مي كشند، كه «يك عدّه از فلسطينيها خوشحالند.» بله؛ در همه جا آدمهاي مزدور، آدمهاي ضعيف،آدمهاي ناآگاه - كه نمي دانند فرداي آنها چه خواهد شد - البته وجود دارند. ممكن است كه اين طور هم باشد. چرا در اين قضيه، از دنياي اسلام نظر خواهي نمي شود؟ اين قضيه، يك قضيه اسلامي است. در همان دنياي عرب - كه متأسفانه بعضي از سران عرب، به طور افتضاح آميزي به اين خيانت تسليم شدند و تن دادند - در همان كشورها، اگر راست مي گوييد كه تبليغات جهاني آزاد است، برويد با آحاد مردم مصاحبه كنيد. اين جا كه مي رسد، ديگر آزادي تبليغات و آزادي بيان معني ندارد. ديگر جزو اصول دمكراسي غرب شمرده نمي شود. بروند با مردم مصاحبه كنند ببينند مردم چه مي گويند؟ مگر امّت اسلامي حاضر است از اين همه قرباني اي كه در اين چهل و پنج سال داده است، صرف نظر كند؟! مگر امّت اسلامي، همان چهار نفر شاه و رئيس جمهور خائني هستند كه هر چه امريكاييها اشاره كنند، دو دستي تقديم مي كنند؟! امّت اسلامي، امّت اسلامي است! امّت عرب هم، در محدوده خودش، با شهامت تر و سربلندتر از اين حرفهاست. اين مبارزه، به درون ملتها

كشيده خواهد شد؛ همچنان كه كشيده شده است. پس روشن شد كه ناسيوناليسم و قوميّتگرايي نمي تواند مشكلات بزرگ را حل كند. اين مسائل را اسلام بايد حل كند و به فضل الهي، حل خواهد كرد. مردم مسلمان، در همه جاي كشورهاي اسلامي حضور دارند و غيرت اسلامي و دلسوزيهاي اسلامي دارند. مگر اينها به اين آساني دست برمي دارند؟! يك نفر رفته امضا كرده است؟ غلط كرده، امضا كرده است! او چه حقّي داشته است امضا كند؟! ملت فلسطين هم دست برنمي دارند. البته اين مقطع، مقطعِ مهمّي است. اين يك توطئه بزرگ است. در همه جاي دنياي اسلام، دلسوزان بايستي بيش از پيش مواظب باشند. در اين جا هم، همين گونه است. دشمن يك سنگر را فتح كرده و جلو آمده است؛ اما اين فتح نهايي نيست. اين فتح واقعي نيست. تو دهني اش را خواهد خورد. دنياي اسلام بايد پا تك كند. در همه جاي دنياي اسلام، بايد جوانان، روشنفكران، علما و بخصوص علماي دين، احساس مسؤوليت كنند. من در همين جا به رؤساي سياسي دولتهاي اسلامي هم مي گويم: خيال نكنند كه با كوتاه آمدن در چنين قضيه بزرگي، اسرائيلِ غاصب و پشت سر او امريكا، تجاوزات و تعديّات خودشان را متوقّف خواهند كرد. يك قدم جلو آمدند؛ تسليم شديد، يك قدم ديگر مي آيند جلو. تا به حال، آن كساني كه متمسّك به اين شعار بودند، يك حربه داشتند. چرا از دست دادند؟ با چه تحليل درستي؟ جمهوري اسلامي ايران، در اين پانزده سال حرفش را از زبان امام بزرگوارش و از زبان ملت ايران گفته است و باز هم حرف، همان است. حق، با گذشتِ زمانْ كهنه

نمي شود و ناحق نمي گردد. ظلم هم با گذشت زمان، مشروعيّت پيدا نمي كند. چهل و پنج سال پيش، ظلمي صورت گرفته است: خانه ملت فلسطين از آنها غصب شده است. اين خانه، به تمامه و بي قيد و شرط، بايد به ملت فلسطين برگردد. حكومت اسلامي، خصوصيتش اين است كه با جَوسازي، عقب نشيني نمي كند. مرتّب بگويند «آقا، منزوي مي شويد!» «منزوي» يعني چه؟! اگر قدرتهاي پر روي دنيا، با جنجال و هياهو و سرو صدا، آمدند و خواستند ناحقّي را حق كنند، ما هم مثل ديگران كنار برويم و بگوييم «صحيح مي فرماييد»؟! پس معناي حكومت اسلامي چيست؟ خوب؛ معلوم است در بين افرادي كه جز باطل و جز زورِ نامشروع، هيچ چيز برايشان مطرح نيست، انسانْ منزوي خواهد شد. «ان يتّخذونك الا هزواً.(6)» معلوم است! مگر وقتي پيغمبر صلوات اللَّه عليه، دعوت را آورد، منزوي نبود؟ مگر امام بزرگوار ما، در دوران سلطه طاغوت، در خانه خودش غريب و منزوي نبود؟ منزوي يعني چه؟! حكومت اسلامي، اين جوانمردي و رشادت را دارد كه آنچه را حقّ است بگويد و از امريكا و قدرتهاي متّحد در دنيا نترسد. فرق ما با آن كشورِ ضعيفِ وابسته در همين است. آن دولتهايي مي ترسند كه به ملتهايشان وصل نيستند. آنها هم اگر با ملتهايشان متّصل بودند، اين جرأت را داشتند كه مافي الضّمير خودشان را بگويند. ما با ملتمان وصليم. ما يك دولت بي پشت و پناه نيستيم. مثل يك پرده پوششي كه نيرويي آن را به طرفي بكشد و پشت سرش هيچ نباشد، نيستيم. عقبه مان خيلي قوي است. عقبه ما، يك ملت با عظمت، يك ملت پنجاه و چند ميليونيِ مؤمن است.

عقبه ما، منطق و استدلالي است كه بر ما و بر روح ما حاكم است. ما تسليم ظلم نمي شويم. تسليم زورگوييها و گستاخيهاي وقيحانه امريكا و قدرتهاي متّحد امريكا نمي شويم. قرآن به ما ياد داده است كه حرف حق را با قدرت بزنيم و بر آن پافشاري و اصرار كنيم و نيرويمان را براي آن بسيج نماييم. خداي متعال هم بركت خواهد داد و كمك خواهد كرد؛ همچنان كه سرنوشت ما در اين پانزده سال - ماجراي حماسي ملت ايران - اين را اثبات مي كند. خداي متعال با شماست. اين را بدانيد. آن سخني را كه امام بزرگوارمان بارها مي فرمودند - هم در مجامع و هم به ما به طور خصوصي - بنده بالعيان احساس كرده ام، كه «خداي متعال به اين ملت كمك مي كند و دستِ قدرتِ الهي پشتِ سرِ اين ملت است.» بنده اين را بالعيان مشاهده مي كنم. به كمك الهي متّكي باشيد. شما امروز اميدِ دنيا هستيد. شما نقطه اميديد. به جنجالهايي كه هوچيهاي دنيا برپا مي كنند، نگاه نكنيد. اينها مردم دنيا نيستند. اينها روشنفكران و متفكّرين دنيا نيستند. اينها دروغ مي گويند. پررويي مي آيد، بنا مي كند هجو كردن و چرند گفتن. اينها ملتها نيستند. آن ملتي كه بر حرف درست مي ايستد، نقطه اميد همه ملتهايي است كه از حرف درست و حساب، خوششان مي آيد. آن ملت، امروز شما هستيد و بركات و فيضهاي الهي بر شما باد. اميدواريم كه ادعيه زاكيّه وليّ عصر ارواحنافداه، هميشه شامل حال شما ملت عزيز، ملت شجاع؛ بخصوص شما جوانان مؤمن و صالح و فداكار باشد و خداي متعال، پيروزي واقعي و كامل را به همه شما نشان دهد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) احزاب: 23 2) حج: 40 3) احزاب: 22. 4) - 5) بقره: 17 6) انبياء: 36

بيانات مقام معظم رهبرى در مراسم صبحگاه مشترك نيروهاى سپاه در «پادگان انصارالحسين»

بيانات مقام معظم رهبري در مراسم صبحگاه مشترك نيروهاي سپاه در «پادگان انصارالحسين» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم يكي از بهترين منظره ها براي بنده، هميشه اين بوده و هست كه فرزندان صميمي و تربيت شده و ولادت يافته انقلاب را كه بار سنگين مجاهدت و فداكاري سالهاي دشوار جنگ بر دوش آنهاست، و سهم مهمي در آن فداكاريها دارند، در قالب سپاه پاسداران انقلاب اسلامي؛ در چهره منظّم و سازمان يافته يك نيروي كارآمد و آموزش ديده مشاهده كنم. بحمداللَّه آنچه كه امروز از ظواهر بر مي آيد، بخش قابل توجّهي از اين خواسته و آرزوي به حق را در نيروي هوايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مي شود ديد. البته بارها عرض كرده ايم كه ظواهر همه چيز نيستند. اما در نيروهاي مسلّح، مانند بسياري از بخشهاي ديگرِ زندگي، ظواهر قسمتي از معنويات و بواطن را مي توانند نشان دهند. و از اين جهت حائز اهميتند. نظم پذيري، انضباطپذيري و اهتمام به سلسله مراتب و جدّي گرفتن فرماندهي و از اين قبيل، چيزهايي است كه طبق تجربه چند هزار ساله بشر در نيروهاي مسلّح، جزو لوازم حتمي اين نيروهاست و حوادث و وقايع صدر اسلام هم، به اين معنا گواهي مي دهد. بحمداللَّه امروز، علاوه بر معنويّاتي كه بعضي از آنها حقيقتاً در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي منحصر به فرد است، سپاه داراي امتيازات از اين جهاتي است كه اشاره شد. اميدواريم كه از همه اين جهات، بخصوص در زمينه آموزش، به دست آوردن دانش نظامي، حفظ اندوخته هاي تجربي - كه سپاه

از اين جهت، خزانه ذي قيمت و ذخيره بزرگي را در اختيار دارد همچنين حفظ آنچه كه در كلاسها و دوره هاي گوناگون - چه در زمينه مسائل عملياتي، چه در زمينه مسائل ستادي - فرا مي گيريد، روزبه روز كارآيي و اقتدار سپاه و تواناييهاي آن، و همچنين تبادل اندوخته ها و تجربياتش با ارتش كه تكيه نظام جمهوري اسلامي به اينهاست به عنوان يك سازمانِ رزميِ مورد اميد و اعتماد، پيشرفت بيشتري بكند. يك نكته وجود دارد و آن اين است كه بعضي از چيزها - عزيزان من - در دنيا آموختني و ياد گرفتني است. كلاسي مي گذارند، درسي مي گذارند، دوره اي مي گذارند، افرادي با استعدادهاي مختلف مي روند و آنها را مي آموزند. اينها فرصتهايي است كه در اختيار بشر است. كه فرموده اند: «اطلبوا العلم من المهد الي اللحد.(1)» اين قبيل چيزها، ما را امر به فرا گرفتن و تجربه آموختن و ياد گرفتن مي كند. اما يك سلسله چيزهاي ديگر هست كه هميشه در اختيار آحاد بشر قرار نمي گيرد. گاهي دريچه رحمت الهي باز مي شود، پنجره آسمانها بلكه پنجره بهشت - گشوده مي شود و يك نفس بهشتي به داخل فضاي زندگي مادّي ما مردم مي وزد. اين، هميشگي نيست. اين، گهگاهي است. كه «ان للَّه في ايام دهركم نفحاةٌ علي فتعرضوا لهم.(2)» خوشا به حال كساني كه در معرض وزش نسيم معنوي الهي و بهشتي، در اين لحظات كمياب قرار مي گيرند و از آن استفاده مي كنند. گاه گاه و به صورت تك تكِ آن، هميشه تاريخ ممكن است پيش آيد. اما نادرتر اين است كه اين نفحه، عمومي شود و اين چيز بسيار نادر، در زمان ما واقع شد. اولاً راجع به

اين انقلاب عظيم، خودِ شما جوانان، با فكر روشن و بازي كه داريد؛ با آن دل پاك و حسّاسي كه خدا به شما داده است، فكر كنيد. وضع اين دنيا را نگاه كنيد. حركت و سير ديوانه وار به سمت ماديّت را ببينيد. بعد برگرديد به سمت كشور و جامعه خودتان و پيام يك حركت، يك حكومت، يك نظام به رهبري يك مرد عارفِ الهي محض را، كه كمترين ارتباط و تعلّقي را برحسب آنچه كه عادت ما مردم عادي است با ماديّات داشته است، در ايرانِ اسلامي مشاهده كنيد و ببينيد اين چه نفحه عظيمي از سوي پروردگار بوده است! خودِ وجودِ آن مرد و سخنان او، يكي از نفحات بود كه از دست ما گرفته شد. يكي ديگر از نفحات بسيار ارزشمند الهي و از آن دريچه هاي بهشتي كه به روي ما باز شد، همين جنگ پرمصيبت و پردردسر بود. كسي خيال نكند كه ما از جنگ خوشمان مي آيد. كسي خيال نكند ما خوشحاليم كه هشت سال جنگ داشتيم؛ نه. جنگ مصيبت بود، بلا بود، سختي بود. اما: اندر بلاي سخت پديد آيد فضل و بزرگمردي و سالاري همان بلاهاي سخت لازم است تا اقيانوس موّاج فضايل انساني، در درون انسان - به شكل معجزه آسا؛ نه به شكل معمولي - به موج بيفتد و انسانها معنويّاتشان رشد كند. شما جواناني كه جنگ را ديديد؛ شما جواناني كه در جنگ تجربه هايي را گذرانديد؛ شما جواناني كه لحظه لحظه خطرها را با پوست و گوشت و استخوانتان حس كرديد و در آن لحظه ها به خدا پناه برديد، بدانيد كه از يك اقيانوس بي پايان معنويّت استفاده كرديد و بهره

برديد. حرف من اين است كه سپاه پاسداران و بسيج و هر فرد و جمع ديگري از نيروهاي مسلّح - در ارتش و غير آن - كه از اين معنويّت و زلال روح و فضيلت استفاده كرده است، بايستي اين را قدر بداند و آن دستاوردها را براي خود حفظ كند. بي شك، سپاه به عنوان يك سازمان، بيشترين بهره را از آن جويبار فضيلت برده است؛ و اين مخصوص شماست.اين را بايد حفظ كنيد. هر كس در جمهوري اسلامي و در راه خدا يك قدم بردارد، با ارزش است و خداي متعال، يك ذرّه - به سنگيني يك ذرّه هم - اجر كسي را ناديده نمي انگارد. همه اجر دارند. اما وقتي نگاه مي كنيم، مي بينيم كه بيشترين تلاش را، بيشترين بهره معنوي را، بيشترين حضور در اين ميدانهاي فيّاض معنوي را، شما عزيزان ما در سپاه داشتيد. اين از اختصاصات شماست. دوره دافوستان، دوره دانشگاه افسري تان، دوره هاي تخصّصي تان، انضباطتان، آموزشهاي گوناگون رزمي و ستادي تان، همه چيزهايي است علاوه بر آن. وقتي اينها را با هم داشته باشيد، همان نيروي بي نظيري هستيد كه مي توان براي آينده آرمانهاي بلند اسلامي، روي شما به صورت جدّي و منطقي و عاقلانه حساب كرد. اين را قدر بدانيد و حفظ كنيد. بعضي به ظواهر دنيا كه نگاه مي كنند، نسبت به آرمانهاي الهي دچار ترديد مي شوند. اين از كوته بيني است؛ از سطحي نگري است. درست است كه ظواهر مادّي، با شتاب ديوانه واري به سمت غرق شدنِ هرچه بيشتر در ماديّات حركت مي كند. در اين شكّي نيست. اما معنويّات، مانند شكوفه هايي بر روي بدنه اين درخت پير، خودش را مي نماياند. شيرين ترين حقايق

در اين مورد، پيدايش و تداوم جمهوري اسلامي و استحكام پايه هاي آن، و بالاتر از اينها، استقامت جمهوري اسلامي بر روي همان خطّ صحيحي است كه از اوّل آن را انتخاب كرده است؛ آگاهانه و هشيارانه و بدون متمايل شدن به اين طرف و آن طرف. اين بايد حفظ شود و حفظ خواهد شد. آدمهاي ضعيف النّفس و دل كوچك و سطحي نگر كه زرق و برق دنياي مادّي چشمشان را به طرف خود متوجّه مي كند، گمان نكنند كه امام آنها را نديده بود و از آنها خبر نداشت. امام بزرگوار كه آمد، گفت: «ملت ما براي خدا و فضيلت و معنويّت قيام كرده است، نه براي زرق و برق مادّي. و در اين راه مي ايستد.» آن زرق و برقها انسان و انسانيّت را كامياب و اقناع نمي كند. آنها مال انسان نيست. آنها يك انحراف در زندگي بشري است. امروز اين را حكيمان غرب و كساني كه با چشم حكمت آميز مي نگرند، فرياد مي كنند. بگذار سياستمداران آن را پنهان كنند؛ بگذار تبليغاتچيها، ضدّ آن را فرياد كنند؛ بگذار نديده ها و سطحي نگرها، عمق قضيه را نفهمند و باطنها را نبينند. اما واقعيت اين است. چيزي كه انسان را نجات مي دهد، اسلام است، معنويّت است، فضيلت است، بي اعتنايي به زرق و برقهاست. چيزي كه بشر را به عدالت مي رساند، خطّ مستقيم الهي است. قدرتمندان عالم، بر پايه بي عدالتي و زور، قدرتهاي خودشان را بنا كرده اند و از آن جا، با بلندگوهاي قوي اي كه در اختيار دارند، به ريش بشريّت مي خندند. همه حقايق را، حقوق بشر را، عدالت را، انسانيت را، مسأله جوانان و مسأله زن را مسخره مي كنند.

بشريّت در سطح عالم - ميلياردها انسان؛ كه از اين ميلياردها، بخش بسيار مهمي هم در خود همان كشورهاي غربي زندگي مي كنند - زير فشار اين نظام باطل و غلط، جان مي دهند. به هركس هم مي رسند، مي گويند: «بياييد جزو ما شويد!» يعني «شما هم بياييد مثل ما، به ريش بشريّت بخنديد؛ حقايق را نديده بگيريد؛ تزوير را بپذيريد.» اينها زور و تزوير را با هم مخلوط كرده اند. البته سلاح علم را هم در اختيار گرفته اند. اين هم حقيقت تلخي است. چه كسي بايد در مقابل اين حركت ظالمانه و خباثت آميز كه مربوط به يك دولت و دو دولت هم نيست، بلكه مربوط به يك حركت بسيار خطرناك در سطح عالم است كه از دهها سال پيش و شايد بشود گفت از دو، سه قرن پيش آغاز شده است، بايستد؟ كدام انسانها؟ انسانهاي استوار و نيرومند و مجهّز به سلاح عقل و حكمت و دين؛ مجهّز به سلاح منطق واستدلال و مجهّز به سلاحهاي رايج روز كه براي زدودن خارهاي سر راه به آنها نياز دارند. و شما آن مجاهدان في سبيل اللَّه هستيد كه خواستيد همه اينها را با هم داشته باشيد و صحنه اين ميدان و لباس نظامي شما مظهر آن است. اميدواريم كه مشمول لطف وليّ عصر ارواحنا فداه باشيد. اميدواريم كه روح مقدّس امام از شما راضي باشد، و اميدواريم كه مسؤولين بتوانند نيازهاي نيروي هوايي سپاه را در حدّ امكان برآورده كنند؛ چه مسؤولين در سطح سپاه، چه مسؤولين در سطح نيروهاي مسلّح و چه مسؤولين در سطح كشور. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج الفصاحه: ص 64، ح 327

2) .

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار فرماندهان و دانشجويان «نيروى زمينى ارتش»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار فرماندهان و دانشجويان «نيروي زميني ارتش» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران عزيز و خواهران گرامي؛ خيلي خوش آمديد. اميدوارم در اين راه مقدّس و پرافتخار، ان شاءاللَّه هميشه موفّق و مؤيّد باشيد. اين مجموعه اي كه هم نظامي است و هم دانشگاهي، و آميزه اي از دو ارزش والاي جامعه ما يعني ارزش علم و جهاد را در خود جمع كرده است، يكي از شيرين ترين و مطلوبترين بخشهاي نيروهاي مسلّح ماست. امروز براي نظاميان - در هر سطحي كه هستند - كسب معلومات و دانش نظامي و هر آنچه كه به اين دانش مربوط مي شود، جزو فرايض است و همه دوره هاي تحصيلي نظامي ما، از ارزشهاي واقعي برخوردار هستند. البته شما كه ارتش جمهوري اسلامي ايران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي باشيد، يك امتياز استثنايي را دارا هستيد و آن اين است كه دانش نظامي را در ميدان، آن هم در مدّتي طولاني، آزموده ايد. فرق است بين آن كسي كه در كتاب چيزي را مي خواند و آن كه خوانده ها را در ميدان عمل مي آزمايد، يا اساساً در ميدان عمل مي آموزد. ميدان عمل، موقعيتي فوق العاده است و شما آن را داشته ايد. ممكن است افرادي از شما، جنگ را نديده و نيازموده باشند؛ اما ارتش جمهوري اسلامي ايران، سرشار از تجربه هاي ميدان جنگ است و كدام دانش بالاتر از اين؟! من بارها گفته ام و باز هم تكرار مي كنم كه از تجربه جنگ در دوره هاي نظامي، حدّاكثر استفاده بشود. هم به منظور استفاده از جنبه علمي وقايع جنگ - كه البته مهم است - و هم به منظور زنده نگهداشتنِ آن روزهاي پرافتخار. بايد آن ساعات دشواري

را كه شما در آن، سخت ترين لحظات عمر را تجربه كرديد و آزموديد، از ياد نرود. مگر شوخي است كه ملّتي يك جنگ هشت ساله را با نيروهاي مسلّحش؛ با اين همه افتخار و با اين همه سرافرازي بگذارند؟ در اين جنگ، چه كسي به ما كمك كرد و چه كسي به دشمن ما كمك نكرد؟! مگر اين چيز كمي است؟! من به جِد معتقدم كه در ارتش و سپاه، همه پديده هايي كه چشم را به خود جلب مي كند، به نحوي انگشت اشاره اي به آن روزهاي پر افتخار داشته باشد. در همين سرودها، حتي همين سرودهايي كه در اين مجالس خوانده و نواخته مي شود - كه بسيار خوب و مورد سپاس است - به جاي تعريفِ يك شخص، به تعريفِ انبوه انسانهايي بپردازند كه ساعات پرافتخاري را گذراندند و اين كشور را، اين جامعه را، اين تاريخ را؛ دستگاه رهبري را و دستگاه اداره كننده كشور را در دنيا سر بلند كردند. بنده مسافرتهاي متعدّدي به سرتاسر كشورها كرده ام و تأثير فداكاريهاي شما را، در عظمت ايران، در خلق يك نماي پرافتخار براي كشور ايران و براي ملت ايران، در تصوير صحيحي از اين انقلاب با عظمت و شكوهمند و در آبرو بخشيدن به اسلام - كه همه مي دانستند اين همه فداكاري براي اسلام انجام مي گيرد ديده ام. اينها چيز كمي نيست. اينها را حفظ كنيد. مبادا كساني تصوّر كنند كه دوره سخن گفتن از شهدا و سربازان فداكار و زحمتكشان ميدان نبرد، سپري شده است! اين دوره، هيچ وقت سپري نمي شود. ارتش، امروز بحمداللَّه يك ارتش پر افتخار است. بدانيد از روزي كه نيروي مسلّحي در اين

كشور به وجود آمده است تا امروز، در هيچ برهه از تاريخ ما، نيروهاي مسلّحمان، اين قدر وصل به مردم و كوشنده در راه اهداف و آرمانها و فداكار براي كشور و مرزها نبوده اند. در اين دوره هاي اخير، ارتش فقط يك اسم بود. كاخ باعظمتي از مقوّا - مقوّاي پر زرق و برق - بود. آن جا كه ميدان عمل بود، معلوم مي شد كه پوچ است. آن جا كه نما و منظره بود، البته زيباو پرزرق و برق بود. چه در اين دوره هاي اخير كه رهبران خائن، فرماندهان وابسته، روحهاي ضعيف و ذليل در مقابل بيگانگان بر آن حكومت مي كردند و توده ارتش را كه به هرحال بخشي و پاره اي از تن اين ملت بود، به نام و رنگ خودشانْ رنگ آميزي مي كردند، و چه در دوره هاي قبل كه باز همين طور بود. ارتش ايران، با نام «قزّاق» و «سالدات» شروع شده است. با نام بيگانه. با لباس بيگانه. با ترتيبات بيگانه و فرماندهي بيگانه. ارتش ايران آن روز كه حكّام غير مردمي بر اين كشور حكومت مي كردند، يك ارتش غير مردمي بوده است. امّا امروز، به فضل الهي، همان ارتش، همان افراد، همان عنصرهاي ايراني مسلمان، در يك مجموعه عظيمِ پرافتخارِ مردمي سازماندهي شده اند و براي عقيده خودشان، براي ايمانشان، براي ميهن شان و براي كشورشان كار مي كنند. اين افتخار است. اگر به ارتشهاي دنيا نگاهي بكنيد، خواهيد ديد كه روال معمولي آنها چيست. يك صحنه، سومالي است. شما ببينيد ارتشيها در آن جا چه مي كنند! به نام رساندن نان، وارد خانه ملتِ فقيري شده اند. اما به جاي نان، به آنها گلوله مي خورانند! ارتش امريكا، براي مقابله و مواجهه با مردم سومالي چه حرف

حسابي دارد؟! آيا وجدانشان هرگز از اينها سؤال مي كند كه «ما در سومالي، حرف حسابمان چيست؟ چرا اين مردم بيچاره را با يك شعار دروغين و پوچ، اين طور تحقير مي كنيم و مي كوبيم و مي زنيم؟» آن ارتش، خودش را يك ارتش به اصطلاح روشنفكر و آزاديخواه هم تصوّر مي كند! هنوز سابقه ويتنام ازيادها نرفته است. اين، يك نمونه! نمونه هايِ ديگرِ ارتشها نيز همين طور. آن جايي كه بايد از حق دفاع كنند، از آنها كمترين نشانه اي نيست. در بوسني هرزگوين، كه الآن سرِ سياه زمستان آن منطقه، هزاران انسان جانشان در خطر است، هيچ نشان و اثر وجودي از ارتشهاي اروپايي و امريكايي و غيره نيست. اما در سومالي، چرا. در ويتنام، چرا. در آن جا كه از هدفهاي انساني خبري نيست، حضور دارند. آن جا كه از هدفهاي انساني خبري هست، حضور ندارند. اين وضع ارتشهاي دنياست. در مقابل چنين ارتشهايي؛ در مقايسه با چنين ارتشهايي، ارتش ما وقف براي حقيقت است. البته من نمي خواهم تعميم بدهم و همه دنيا را بگويم. لابد در گوشه و كنار دنيا، بالأخره مجموعه هاي نظامي اي كه قابل قبول باشند، پيدا مي شوند و هستند. يا حتّي در همين مجموعه ها هم، اشخاصي ممكن است باشند. لكن، آنچه را كه در صحنه عالم مقابل چشم ماست، مورد اشاره قرار مي دهم. ارتش ما وقف براي حقيقت است: خدمت براي اهداف الهي؛ براي اهدافي كه اگر آنها را با هر انسان با انصافي در ميان بگذارند، تأييد خواهد كرد. براي حفظ ميهن و حفظ استقلال خودش. نيروي مسلّح ما مي خواهد كشور، در اختيار دشمن قرار نگيرد و سلطه گران بر آن غلبه پيدا نكنند. اين كم چيزي است؟! اين

هدف كوچكي است؟! هدف از اين بالاتر و مقدّستر؟! اين ارتش است. هر چه مي توانيد، به اين ارتش، كيفيّت بدهيد. شما كه در دوره هاي مختلف تحصيل كرديد و اين ارتش به گردنتان حق تعليم پيدا كرده است، تمام وجود و تلاشتان را در حدّ ميسور، در راه ارتقاي كيفيّت اين ارتش صرف كنيد. البته نقص دارد؛ اما اين نقصها بايد برطرف شود. از دهها سال پيش، تلاش بر اين بوده است كه نگذارند اين ارتش، از لحاظ تجهيزات، روي پاي خودش بايستد. امروز، بحمداللَّه، جهادهاي خودكفايي و دستگاههاي فنّي، مشغول كارند. اين را هر چه مي توانيد، ادامه دهيد. سالها كوشش كردند از لحاظ سازماندهي و معيارهاي نظامي، ارتش را وابسته كنند. با اين بايد مقابله كنيد. دانش نظامي را از همه بايد فرا گرفت. دانش را از هر كس و هر جا بايد فراگرفت؛ اما وابستگي نظامي، نه! نگاه كنيد ببينيد طبيعت اين سرزمين، طبيعت اين ارتش، طبيعت كاري كه بر دوش شماست و وظيفه اي كه از شما منتظَر است، چيست؟ بر طبق آن، سازماندهيها و كارهاي خودتان را انجام دهيد. بحمداللَّه همه اينها را ارتش ما انجام مي دهد. مقرّرات نظامي را با اصول ارزشي خودتان منطبق كنيد. هر كدام از مقرّراتي را كه مي بينيد با ارزشهاي اسلامي ناسازگار است، تبديل به مقرّراتي كه با ارزشهاي اسلامي سازگار باشد، كنيد. اين شما را تقويت خواهد كرد و به پيش خواهد برد و عزّتتان را در چشم مردم بيشتر خواهد كرد. امروز كشور در يك دوران بلوغ سازندگي است. هميشه دورانهاي سازندگي، براي كشورها دوران دشواري است. آن هم سازندگي بعد از آن ويرانگريهاي طولاني. در

گذشته نزديك، ويرانگريِ جنگ بود. قبل از آن ويرانگري، سلطه بيگانگان و بيگانه پرستان بر اين كشور بود. من گمان مي كنم اين ويرانگري، خطرناكتر و صعب العلاجتر از ويرانگري جنگ است. به هر حال، براي يك ملت كه بخواهد ويرانيها را بسازد و به عمارت و تجديد بناتبديل كند، كاري دشوار است. شما ببينيد بعد از جنگ بين الملل دوم، تقريباً همه دنيا و دولت ثروتمند امريكا، دست به دست هم دادند تا بتوانند كشور آلمان و كشور فرانسه و كشورهاي ويران شده در جنگ را بسازند. سالها طول كشيد تا توانستند. ما به هيچ دولت و هيچ قدرتي از قدرتهاي دنيا - چه قدرت سياسي، چه اقتصادي و چه نظامي - متّكي نيستيم. اين ملت خودش بايد بسازد و با دستان خودش بايد اين بنا را بالا ببرد. طبعاً دورانِ دشواري است. همه چيز در اين دورانِ دشوار، بايد با تلاش بيشتر، با شوق بيشتر و با اميد روشنتر انجام گيرد. سهم ارتش جمهوري اسلامي ايران از اين تلاش، سهم بزرگي است. البته من اعتقادم اين است كه اين سازندگي، در درجه اوّل در محدوده خود اين سازمان بايد انجام گيرد. هر كدام از سازمانهاي نظامي، سازندگي را بايد از خودشان شروع كنند. البته، اگر توانستند در سازندگيهاي عمومي كشور هم شركت كنند، مانعي ندارد. جواناني كه تازه وارد ارتش شده اند و فارغ التّحصيل دوره هاي نظامي هستند و كساني كه سابقه كمتري دارند، بايد اين دوراني را كه در مقابل خود دارند، از هم اكنون دوران افتخار دنيا و آخرت بشمارند. با اين ديد به دوران خدمتتان نگاه كنيد. كار شما، كارِ نظامي است. لكن همين

كارِ نظامي، وقتي با نيّت صحيح انجام گيرد، يك عبادت است. اميدواريم خداوند متعال شما را مشمول لطف و رحمت خود قرار دهد، و روزبه روز توفيقات شما را بيشتر كند و ان شاءاللَّه در آينده هم شاهد پيشرفتهاي علمي و فرهنگي و عملي و ابتكارات شما در ميدانهاي مختلف باشيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار دانش آموزان و دانشجويان به مناسبت «روز ملى مبارزه با استكبار»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار دانش آموزان و دانشجويان به مناسبت «روز ملي مبارزه با استكبار» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به برادران و خواهران عزيز - دانشجويان، دانش آموزان، فرهنگيان - و بخصوص كساني كه از راههاي دور تشريف آورده اند، خوشامد عرض مي كنم. امروز و اين ايام، مناسبت بسيار مهمّي براي ملت ايران است. يعني خاطره درگيري ملت ايران با استكبار، كه مظهر آن مظهر استكبار و استبداد جهاني، يعني همان دولت امريكاست. عجيب اين است كه در اين سه حادثه اي كه در روز سيزدهم آبان مجتمع شده اند، درگيري بين اين دو طرف است. بعضي از اين حوادث طوري است كه ملت ايران، مظلوم و مضروب واقع شده و مورد ستم قرار گرفته است؛ و كيفيّت بعضي ديگر، طوري است كه طرفِ امريكايي، سزاي آن ظلمها و ستمهاي قبلي خود را ديده است. به نظر من، با قضيه تسخير لانه جاسوسي به وسيله عدّه اي از جوانان مؤمن و مبارز و رشيد ملت ايران، بايد اين گونه برخورد كرد. امروزه در عرف سياستي كه امريكاييها آن را هدايت مي كنند، قضيه اين گونه مطرح نمي شود. قضيه را اين طور مطرح مي كنند كه امريكا مثل همه كشورهاي ديگر در داخل تهران سفارتخانه اي داشت و عدّه اي از روي بي تربيتي و بي اعتنايي به موازين بين المللي، ريختند و اين سفارتخانه را كه خانه امريكاييها

بود، تسخير كردند و ديپلماتها را دستگير نمودند. اين طور، قضيه را در دنيا منعكس مي كنند. در حالي كه طرح اين قضيه به اين شكل، خلاف واقع و غلط است. قضيه اين طور نيست. قضيه اين است كه دولت امريكا، يك نظام جبّار را در كودتاي بيست و هشتم مرداد سال 32، در ايران بر سرِ كار آورد. بيست و پنج سال، انواع پشتيبانيها را از آن نظام جبّارِ ظالمِ غاصبِ خائن و فاسد انجام داد. در همان سالِ آخر؛ يعني تقريباً آخرين سالي كه آن رژيم نابجا و نابحق و فاسد بر سرِ كار بود، همان آقايي(1) كه امروز در دنيا چهره مردم دوستي به خود گرفته است و اين گوشه وآن گوشه دنيا، در قضاياي بين المللي دخالتهاي بي جا و حضور بي فايده مي كند، رئيس جمهور آمريكا بود. رئيس جمهور دمكراتِ امريكا، در همان حالي كه ملت ايران نهايت شدّتها و سختيها را از دست آن رژيمِ فاسدِ غاصب مي كشيد، به ايران آمد، نان ملت ايران را اين جا خورد، بر سر سفره رنگين غاصبان حكومت در ايران نشست و لذّتهايش را برد، بعد هم با حالت سرمستي، ايستاد و اعلام كرد كه: «ايران صاحب بهترين حكومتهاست. امن ترين جاهاست و اينها كه بر سرِ كارند، بهترين حكّامند!» انگار نه انگار كه دستِ شاه تا مِرفق به خون اين ملت آلوده است. اين كار را امريكاييها كردند. بعد از مدّتي هم - در مثل چنين روزي - يك عدّه دانش آموزان و نوجوانان ما - اين گلهاي هنوز درست باز نشده - را پرپر كردند. اين ضربه را، اوّل آنها وارد آوردند. با همه اينها، ملت ايران نجابت به خرج داد: وقتي

كه انقلاب پيروز شد، در اين جا هيچ كس به امريكاييها صدمه اي نزد؛ آنها را اذيّت نكردند؛ سفارت را از آنها نگرفتند. آنها را روانه كردند؛ با احترام به خانه خودشان رفتند. كسي كاري به كارِ آنها نداشت. عدّه اي از آنها هم در داخل سفارت ماندند. لكن شروع به توطئه كردند: تماس با مخالفين انقلاب؛ درس دادن به عناصر پس مانده و وامانده رژيم پهلوي كه در اين جا از ادامه حيات مأيوس شده بودند. خوب؛ ملت ايران هوشيار است. ملت ايران غافل نيست و مي فهمد كه قضيه چيست. جوانان دانشجو، در روز سيزدهم آبان 58 كه راهپيمايي مي كردند، رفتند اين ماده فساد را از بين بردند. قضيه اين گونه است. من امروز عرض مي كنم كه اين كار دانشجويان ما در سال 58 يكي از بهترين كارهايي بود كه در اين انقلاب انجام گرفت. مبادا تلقينهاي يك عدّه آدمهايي را كه - به اعتقاد بنده - تعريف واقعي از آنها اين است كه «انسانهاي سطحي و ضعيفي هستند» باور كنيد. نمي خواهيم بگوييم اينها وابسته اند. نمي خواهيم بگوييم مغرضند. نه! ضعيفند. انقلابها را هم غالباً ضعيفها از بين برده اند. كشورها را هم ضعيفها به بادِ فنا داده اند. ملتهاي نيرومندِ پرقدرت را هم غالباً ضعيفها و زبونهايي كه بر مراكز قدرت دست پيدا مي كنند، از بين مي برند. يك عدّه ضعيف، امروز نيايند وسوسه كنند و طوري شود كه جوان ما، دانشجوي ما، با خودش فكر كند: «اين چه كاري بود كه لانه جاسوسي را تسخير كرديم؟!» نه آقا! يكي از بهترين كارهايي كه در انقلاب ما شد، همان كار بود. امام يك جوان نبود كه شما بگوييد «احساساتي شد و حرفي زد.»

امام، آن پير حكمت و مردِ حكيمِ دنيا ديده مجرّب، با ديد نافذ خود، آن طور از حركت دانشجويان در آن روز تجليل كرد. پس امام، به حقيقتي پي برده بود كه اين را گفت. ما نيز همان را - نه فقط از روي تبعيت ؛ بلكه از روي احساس، از روي بينش و از روي منطق - تأييد و تصديق مي كنيم. يكي از بهترين كارها، همان كار بود. چرا؟ به خاطر اين كه عمدتاً بعد از جنگ بين الملل دوم، انقلابهاي متعدّدي در سرتاسر عالم به وقوع پيوست. در آفريقا، در آسيا، در اروپا، خيلي كشورها حكومتهاي خودشان را از دست دادند. اين كشورها دو دسته بودند: بعضي، كشورهايي بودند كه خودشان را دربست به بلوك شرق؛ يعني به روسها و يا بعدها به چينيها تسليم كردند و وابسته آنها شدند. ما در اين پانزده سال عمرِ جمهوري اسلامي، كه خداي متعال فرصت داد خيلي از مسؤولان دنيا را از نزديك ببينيم، ديديم در اين كشورها، حتّي عقلا و مدبّرينشان، اين طور باورشان آمده بود كه بايد وابسته به تشكيلات شرق باشند و آينده عجيب و غريبي را كه دو سال پيش اتّفاق افتاد(2)، اصلاً احتمال نمي دادند. يك عدّه كه اين طور شدند؛ زير چتر كمونيستها و بلوك شرق رفتند و جزو يك خانواده شدند. آن هم عضو درجه دوي آن خانواده، نه عضو درجه يك. يك دسته اينها بودند، كه انقلابهايشان و زحمات مردمانشان واقعاً هدر رفت. آن همه فداكاريهاي مردم، در حقيقت ضايع و باطل شد. دسته ديگر كشورهايي بودند كه اگر ارتباطي هم با بلوك شرق داشتند، اين ارتباط، آن چنان مستحكم نبود. بعد، عمدتاً امريكاييها، شروع به

نفوذ در داخل اينها كردند. اراده مردم، اراده رهبران و عزم عمومي ملتها را، طوري تغيير دادند كه بتدريج، انقلابي كه انجام شده بود، صددرصد به حال اوّل برگشت و بلكه به شكل بدتر درآمد. نمونه هاي اين را در كشورهايي از آفريقا و جاهاي ديگر داريم؛ كه بنده بنا ندارم از آن كشورها اسم بياورم. اگر به تاريخ سي، چهل سال اخير نگاه كنيد، اين كشورها را مي بينيد كه به رژيم امريكايي وابسته شدند. از چه راهي؟ يا از راه مرعوب كردن، يا تطميع كردن، يا محتاج كردن و يا فشار وارد آوردن. انواع فشارها را روي اين كشورها و ملتهاي مستقل وارد مي كردند. آنها هم رابطه را به كلّي قطع نكرده بودند. سفير هم بود، مسؤولين امريكايي هم بودند. وسوسه مي كردند، مي رفتند، مي آمدند و حتّي دل رهبران انقلابها و رهبران ملتها را خالي مي كردند. آنها را مي ترساندند، مرعوبشان مي كردند، و كسي كه مرعوب شد، با اندك تشري مي شود او را از ميدان خارج كرد. اين سرنوشتِ - اگر نگوييم همه - اغلبِ انقلابهاست. آنچه كه ما از نزديك ديديم، آنچه در خبرهاي همزمان در دنيا خوانديم يا - چه قبل از انقلاب، چه دنباله هايش هم، بعضي در بعد از انقلاب - ديديم، همين بود. عامل اين برگشتن چه بود؟ اين بود كه آن پيوند تحميلي ميان قدرت فائقه حكومت متجاوز و مستبد امريكا با اين كشورها، منقطع نشده بود. چون رابطه اي برقرار بود، آن رابطه، خود موجب مي شد كه طرفِ قويتر، از آن رابطه استفاده كند و مدام روي طرف ضعيفتر - در مجالس مذاكره، پشت ميزها، در معاملات گوناگون - فشار بياورد تا

بالاخره وادارش كند كه ميدان را به نفع او خالي كند. قضيه لانه جاسوسي، اين آخرين رشته ارتباط ممكن را بين انقلاب و امريكا بريد و قطع كرد. اين، خدمت بزرگ و ذي قيمت را به انقلاب ما كرد! ممكن است جواناني كه در آن لحظه رفتند و آن اقدام را كردند، دنباله هاي عميق و داراي درجات گوناگون آن كار را، آن روز نديده بودند. احتمال اين هست. جوان از روي ايمان و احساس خود، كاري را انجام مي دهد. اما خداي متعال، در آن كار، اين بركتهاي بزرگ را قرار داده بود. چون كاري از روي ايمان و اخلاص بود و خداي متعال هميشه روي كارهايي كه از روي ايمان و اخلاص است، تأثيرات بزرگي قرار مي دهد. اين را بدانيد: هركاري راشما از روي اخلاص بكنيد، خدا به آن بركت خواهد داد. هر كاري راكه از روي حسابگريهاي مادّي بكنيد، متزلزل است. ممكن است به نتايجي برسد؛ خيلي از اوقات هم به نتيجه نمي رسد. به خلاف آن كاري كه از روي ايمان و اخلاص، براي خدا، انجام مي دهيد؛ كه «من كان للَّه كان اللَّه له(3)». هر كس براي خدا باشد، قدرت الهي در خدمت او قرار مي گيرد و به او كمك مي كند. قضيه سفارت از اين قبيل بود و آن رابطه را قطع كرد. بعد از آن، تا امروز كه پانزده سال از پيروزي انقلاب و چهارده سال از قضيه لانه جاسوسي مي گذرد، هنوز كه هنوز است، امريكاييها تلاششان اين است كه همان رشته باريكي را كه با حادثه تسخير لانه جاسوسي قطع شد، دوباره برقرار كنند. هنوز آن تلاش را مي كنند. چرا؟ براي اين كه از همان رشته

باريك، طرف قدرتمند براي تحميل خواستهاي خود با طرف ضعيف استفاده مي كند. اظهارات امريكاييها را ببينيد! امروز و ديروز، رئيس جمهور دمكرات و رئيس جمهور آن طرفي(4) و رجال گوناگون امريكا، همه اين حرف را مي زنند كه عرض مي كنم. هيچ كدام نمي گويند: «ما مي خواهيم با ايران رابطه برقرار كنيم.» نه! صحبت رابطه كه مي شود، بنا مي كنند شرط و شروط گذاشتن؛ كه اگر چنين بشود، اگر چنان بشود! بنده يك وقت گفتم كه بين حرف ما و حرف امريكاييها، از زمين تا آسمان فاصله است. ما مي گوييم: «شكل اينها را نمي خواهيم ببينيم. رابطه با اينها را - تا آخر نمي خواهيم داشته باشيم.» آنها مي گويند: «اگر مي خواهيد با ما رابطه داشته باشيد، بايد اين كار را بكنيد؛ آن كار را بكنيد!» اصلاً چه نسبتي بين اين دو حرف است؟! گويا با كشوري صحبت مي كنند كه آن كشور ده تا واسطه جلو انداخته است كه «با شما مي خواهيم رابطه داشته باشيم.» شرط مي گذارند! چه شرطي، آقا؟ ما شرط داريم براي رابطه با كشوري كه آن همه فجايع پشت سر و در تاريخ آن وجود دارد. شرط ما، توبه آن كشوراست. شرط ما، قطع آن همه فاجعه آفريني براي دنياست. حال شما مي آييد براي ما شرط مي گذاريد؟! رابطه را مشروط مي كنند، اما مذاكره را غير مشروط! درست توجّه كنيد! بنده دلم مي خواهد اين جوانان ما شما دانشجويان؛ چه دختر، چه پسر و حتّي دانش آموزان مدارس - روي اين ريزترين پديده هاي سياسي دنيا فكر كنيد و تحليل بدهيد. گيرم كه تحليلي هم بدهيد كه خلاف واقع باشد؛ باشد! خدا لعنت كند آن دستهايي را كه تلاش كرده اند و مي كنند كه

قشر جوان و دانشگاه ما را غير سياسي كنند. كشوري كه جوانانش سياسي نباشند، اصلاً توي باغ مسائل سياسي نيستند، مسائل سياسي دنيا را نمي فهمند، جريانهاي سياسي دنيا را نمي فهمند و تحليل درست ندارند. مگر چنين كشوري مي تواند بر دوش مردم، حكومت و حركت و مبارزه و جهاد كند؟! بله؛ اگر حكومت استبدادي باشد، مي شود. حكومتهاي مستبد دنيا، صرفه شان به اين است كه مردم سياسي نباشند؛ مردم درك و تحليل و شعور سياسي نداشته باشند. اما حكومتي كه مي خواهد به دست مردم كارهاي بزرگ را انجام دهد؛ نظام را مي خواهد با قدرت بي پايان مردم به سر منزل مقصود برساند و مردم را همه چيز نظام مي داند، مگر مردمش - بخصوص جوانان، و بالاخص جوانانِ دانشجويش - مي توانند غير سياسي باشند؟! مگر مي شود؟! عالِمترين عالِمها و دانشمندترين دانشمندها را هم، اگر مغز و فهم سياسي نداشته باشند، دشمن با يك آبنبات تُرش مي تواند به آن طرف ببرد؛ مجذوب خودش كند، و در جهت اهداف خودش قرار دهد! اين نكات ريز را، بايد جوانان ما درك كنند. امريكا مي گويد: «بياييد مذاكره كنيم.» نمي گويد: «بياييد رابطه برقرار كنيم.» مذاكره يعني چه؟ يعني آن پيوندي را كه جمهوري اسلامي قطع كرد وبريد و همان موجب شد كه تمام عواطف صادقانه ملتهاي دنيا به اين نظام جلب شود، اين را دو مرتبه برقرار كند. يعني در درجه اوّل، يك ضربه نمايان به جمهوري اسلامي بزنند؛ و از آن جا كه تبليغات هم در دست آنهاست، در دنيا منعكس كنند كه «جمهوري اسلامي، از حرفهايش برگشت!» به چه دليل؟ به اين دليل كه نشسته است و با امريكا مذاكره مي كند. آن وقت، يك

يأس عمومي در تمام ملتها - در آسيا و درآفريقا و در كشورهاي گوناگون و در خود اروپا و در خود امريكا به وجود آيد. ملتهايي كه اميد پيدا كرده اند - مسلمانان و حتي بعضي غيرمسلمانان - نااميد شوند؛ و آن چهره با صلابت امام بزرگوارمان، كه روي جمهوري اسلامي را پوشانده و آنها را وادار به حركت مي كرده است، مخدوش گردد؛ و بگويند: «نه آقا! جمهوري اسلامي هم توبه كرد!» يا بگويند: «چون امام رفت، جمهوري اسلامي ايران توبه كرد!» اگر يادتان باشد، بعد از رحلت امام، يكي از شاه بيتهاي تبليغاتي دشمن، همين بود كه «امام رفت؛ و اينها ديگر راه امام را رها كردند.» براي اين كه همان احساس را درون ملتها به وجود آورند؛ يا اين را بگويند، يا بالاتر از اين را. بگويند: «امام كي گفته بود ما با امريكا مذاكره نكنيم؟! كي امام چنين حرفي زده بود؟! امام همان چند روز زمان خودش را گفته بود! همان چند وقت را گفته بود! امام كي ما را نهي كرده است؟» يعني حتّي تصرف كنند در نظرات امام تصرّف كنند كه در ميانِ صدها سخنراني و بيان قاطع و صريح، اين طور اظهار شده است. اولين ضربه اي كه با اين كار مي خواستند بزنند، اين بود كه جمهوري اسلامي را از آبروي خودش؛ از آن حيثيّت و صلابت و قدرت و قامت استواري كه در چهره ها و خاطره هاي ملتهاي مسلمان در دنيا پيدا كرده است، ساقط كنند. ملت ايران مگر ملت كوچكي است؟ ملت ايران، فلان ملتِ از زير بوته درآمده اروپايي يا آفريقايي كه نيست! ملت كهنِ ريشه داري است كه هزاران سال سابقه دارد.

هزار و سيصد، چهارصد سال، بعد از اسلام، هميشه در اوج ملتهاي مسلمان قرار داشته است. آن وقت اين ملت، آن هم با اين انقلاب، آن هم با آن حرفها، همه چيز را گذاشت كنار و توبه كرد؟! آمد شروع كرد با امريكا مذاكره كردن؟! به صِرف اين كه جمهوري اسلامي بگويد «بله؛ ما مذاكره را قبول داريم.» يا اين را بفهماند، يا طوري مشي كند كه معلوم شود حرفي ندارد كه با آمريكا مذاكره كند، اين، اوّلين ضربه است. و بعد، تازه شروع تحميلهاست. شما وقتي با كسي قهريد، وقتي با كسي حرف نمي زنيد، رودربايستي با هم نداريد. در مقابلِ هم، هيچ حالت توقّعي وجود ندارد. اما وقتي با كسي مذاكره شروع شد؛ پشت ميز نشستيد؛ يك قهوه با هم خورديد؛ يك گپ دوستانه هم در كنارش با هم زديد؛ در فلان محفل بين المللي نشستيد و با همديگر يك خرده درددل كرديد؛ بعد رودربايستي به وجود مي آيد. آن وقت، اوّلِ شروعِ تحميلات است. بدبختيهاي انقلابهاي دنيا و تسلّط و نفوذ آمريكا - همان طور كه عرض كردم - از همين جا شروع شد. مثل كشورهايي كه بنده نمي خواهم اسم آنها را بياورم. امروز هم آن كشورهاي بيچاره، غالباً چهره هاي بسيار بدي دارند. اين است كه روي مذاكره فشار مي آورند. اصرار مي كنند كه «ايران چرا نمي آيد با ما مذاكره كند؟» عدّه اي هم كه آدمهايي ساده لوحند، يا نمي دانم، مرعوبند، يا بي اطّلاعند، يا غير سياسي اند، در داخل خودمان اين حرفها را تكرار مي كنند. من نمي دانم مي فهمند چه دارند مي گويند؟! بنده البته معتقدم: اين حرفهايي كه گاهي زده مي شود، از طرف بعضي مسؤولين درجه دو و سه نظام جمهوري اسلامي است. بحمداللَّه،

دولت و رئيس جمهور و وزرا، به فضل پروردگار، در آن قدرتِ روحي و معنوي واقعي و صحيح قرار دارند و براي خدا ايستاده اند. اما بعضي از اين درجه دوميها و سوميها، كه غالباً آدمهاي غيرمسؤولند، گاهي زمزمه مي كنند: «چرا اينها با آمريكا مذاكره نمي كنند؟ چرا نمي گويند؟ چرا نمي روند حرف بزنند؟ حرف زدن چه ضرري دارد؟!» خيال مي كنند حرف زدن دو نفر آدمِ معمولي است كه گوشه اي بنشينند و صحبت كنند. نمي فهمند اين مذاكره اي كه دشمن اين قدر روي آن اصرار مي كند، چه خطرات بزرگي براي جمهوري اسلامي دارد؛ كه من شمّه اي از آنها را عرض كردم. بنده معتقدم كه تكرار اين حرفها از طرف آنها هم، كار بدي است. من اين را عرض مي كنم. اين نظر بنده است. بنده معتقدم: براي رايج كردن يك گناه در عمل، يكي از راههايش اين است كه آن گناه را در زبانها رايج كنند. آن قدر بگويند كه قبحش از بين برود! شما قضيه فلسطين و سرنوشت شومي را كه بعضي از فلسطينيها براي خودشان و ملت فلسطين قبول كردند، ببينيد! امروز اين تجربه بسيار عظيم و عبرت بزرگي است. از بس مدام در گوشه و كنار، كسي چيزي گفت و ديگران به او تشر نزدند! هي گفتند: «چه مانع دارد كه ما با اسرائيل صحبت كنيم؟!» ديگر نگفتند: «دشمنِ غاصب!» نگفتند: «اين دشمنِ غاصب است. اين در خانه فلسطينها نشسته است. چه مذاكره اي؟! مذاكره با او اين است كه بگويند فلان فلان شده، از خانه ما برو بيرون!» مذاكره با غاصب، اين است. مذاكره با ظالم اين است كه بگويند: «فلان فلان شده، چرا اين قدر ظلم

مي كني؟!» مذاكره، يعني اين. واِلّا، مذاكره دوستانه، كه بروند و بگويند و بخندند و او چيزي بگويد و اين چيزي بگويد و بعد چانه بزنند، و اين كه گفته شود «ديگر با غاصب اين حرفها را نداريم»، چه معني دارد؟! هيچ كس هم به آن كساني كه هي اسم مذاكره با اسرائيل را آوردند و آوردند و آوردند، تشر نزدند، تا عيب و قبحش در نظرها از بين رفت و آخرش به اين روز تلخ و سياه رسيد. نكند كساني كه هي اسم مذاكره را اين جا و آن جا و در داخل ملت ايران مي آورند، قصدشان اينها باشد! ملت ايران، ملتي است كه احتياج به مذاكره ومراوده و ارتباط با دشمن مستكبر ندارد. مگر شما ضعيفيد؟! مگر ملت ايران ملت كوچكي است؟! مگر ملت ايران، قدرت دفاع از خود را ندارد؟! ما چه احتياج داريم به اين كه به درِ خانه مستكبرين، مستبدين و ديكتاتورهاي بين المللي برويم؟! من سال گذشته گفتم: اين آقاياني كه اسم دمكراسي را مي آورند و پرچم دمكراسي را - به اصطلاح و به ظاهر - براي ملتهاي خودشان بلند كرده اند، همان هم دروغ است و دمكراسيِ واقعي در اين گونه كشورها نيست. همانها در سطح بين المللي، يك ديكتاتوري عظيم و خونين به راه مي اندازند. هر جا دلشان مي خواهد وارد مي شوند، هر جا دلشان مي خواهد تفحّص مي كنند، و متأسفانه دستگاهي هم آن جا درست شده است به عنوان ابزاري در در دستِ اينها. يعني سازمان ملل و شوراي امنيت! چه لزومي دارد ما سراغ ديكتاتورها برويم؛ در مقابل آنها تعظيم كنيم و بگوييم: «بفرماييد با ما مذاكره كنيد؟!» نه آقا! اين ديكتاتور، همان ديكتاتوري است كه اين

ملت، آن وقت كه هيچ چيز نداشت، با مشت خالي و با شعار او را از خانه خود بيرون كرد. اين، همان ديكتاتور است. آن روز كه دنيا دو قطبي بود - البته مي گويند: امروز يك قطبي است - براي ما خطرناكتر بود. به خاطر اين كه آن دو قطب، در صد مسأله با هم اختلاف داشتند، اما در قضيه ايران، باهم اختلافي نداشتند. نمونه اش را ديديد كه هر دو، در جنگ، به عراق كمك كردند. هم امريكاييها كمك كردند، هم شورويها. «ناتو» هم كمك كرد. «ورشو» هم كمك كرد. همه به عراق كمك كردند. امروز خيلي از كشورها هستند كه آن طور، زير بار امريكا نيستند. البته يك تبعيت مختصر، دارند. اما در آن روز كه شوروي بود، كلّ اروپاي غربي هم به يك معنا در اختيار امريكا بود. اروپاي شرقي هم در اختيار آن يكي بود. بقيه جاهاي دنيا نيز همين طور. همه دنيا، به رهبري امريكا و شوروي، آن روز متّفق القول شدند براي اين كه ايران را در اين جنگ شكست دهند و نتوانستند. اين كه مالِ تاريخ گذشته نيست. اين مالِ همين چند سال قبلِ خودِ ماست. آحاد ملت ايران به چشم خودشان ديدند. مگر نبود كه اين دو قدرت متّحد شدند براي اين كه شايد بتوانند خوزستان را از ايران جدا كنند؟! شايد بتوانند جمهوري اسلامي راذليل كنند، ضعيف كنند، سرنگون كنند و نتوانستند؟! مگر غير از اين است؟! آن روز دو قدرت بودند، هر دو هم قوي، هر دو هم در قضيه ايران، متّحد و نتوانستند كاري كنند. امروز اينها چه كار مي توانند بكنند؟! چرا مي ترسيد؟! چرا قرآن را نمي خوانيم كه اين قدر تكرار مي كند: «الذين قال

لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايماناً و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوكيل.»(5) چرا از دشمن مي ترسيد؟! دشمنِ ضعيف، دشمنِ ناتوان، دشمني كه همين امروز هم براي اين كه ايران را زير فشار قرار دهند، دريوزگي اروپا را مي كند. سراغ اين كشور و آن كشور اروپايي مي رود كه «بياييد با ما همدست شويد، شايد بتوانيم به ايران فشار بياوريم.» اين، دليلِ اين نيست كه به تنهايي نمي تواند فشار بياورد؟! اين، دليل بر اين نيست كه اين ملت عظيم، با اين قدرت معنوي و اسلامي، بر قدرت مادّي او، تا به حال فائق آمده است؟! چرا فكر نمي كنند؟! خدا را شكر مي كنيم كه ملت ما بيدار است. خدا را شكر مي كنيم كه جوانان ما بيدارند. خدا را شكر مي كنيم كه شما دانشجويان بيداريد. اما دانشجويان! بيدار بمانيد. اين وضعِ دانشگاهي كه امروز هست، من به شما صريح بگويم: من اين وضعيت را نمي پسندم. دانشجويي كه اصلاً نفهمد در دنيا چه مي گذرد، اين دانشجو، دانشجوي زمان خودش نيست؛ مرد زمان خودش نيست. دانشجو بايد احساس سياسي داشته باشد، درك سياسي داشته باشد، تحليل سياسي داشته باشد. بنده در قضاياي تاريخ اسلام اين مطلب را مكرّراً گفته ام كه، چيزي كه امام حسن مجتبي عليه السّلام را شكست داد، نبودن تحليل سياسي در مردم بود. مردم، تحليل سياسي نداشتند. چيزي كه فتنه خوارج را به وجود آورد و اميرالمؤمنين عليه السّلام را آن طور زير فشار قرار داد و قدرتمندترين آدم تاريخ را آن گونه مظلوم كرد، نبودن تحليل سياسي در مردم بود واِلّا همه مردم كه بي دين نبودند. تحليل سياسي نداشتند. يك شايعه دشمن مي انداخت؛ فوراً اين شايعه همه جا

پخش مي شد و همه آن را قبول مي كردند! چرا بايد اين طور باشد؟! اگر ملت، هوشياري لازم را داشته باشد، شايعه دشمن مثل برف و يخي زير آفتاب است. چه كسي بايد اين كار را بكند؟ شما جوانان بايد بكنيد. بنده با شما جوانان عزيزمان، حجّت خدا را تمام مي كنم. من به شما عرض كردم و گفتم. پروردگارا! من از اين ملت اين گونه احساس مي كنم. خود من هم اين گونه ام؛ ما از راه و اراده و خواست تو، به خاطر خواستِ دشمن، بر نخواهيم گشت. اين ملت، اين طور دارد حركت مي كند و من اين را مشاهده مي كنم. ما با قدرت اين ملت، در مقابل هيچ قدرت بزرگ جهاني، احساس ضعف نمي كنيم. بنده مي بينم دشمن مي خواهد با ترساندن، كار خودش را پيش ببرد. ما به اتّكاي قدرت الهي كه مجسّم در قدرت ملت بزرگ ماست، از دشمن مستكبرِ متكبّر، نمي ترسيم. معتقديم كاري نمي تواند بكند. «انّ كيد الشيطان كان ضعيفاً.»(6) اين، قرآن است. قرآن را بايد باور كرد. كيد شيطان، ضعيف است. اگر روزي در قرآن اين را مي خوانديم و از روي ايمان و تعبّد، فقط قبول مي كرديم، خدايا تو شاهدي كه امروز اين را از روي تجربه هم قبول كرده ايم. تجربه هم همين را نشان مي دهد. اگر شيطان ضعيف نبود، جمهوري اسلامي را تحمّل نمي كرد. ببينيد چقدر با جمهوري اسلامي دشمنند. مي بينيد كه «قد بدت البغضاء من افواههم»(7). رئيس جمهور امريكا را ببينيد! آن وزير امور خارجه بدشكلش را ببينيد! راجع به جمهوري اسلامي كه حرف مي زنند، نفرت و بغضا و دشمني ملت ايران و جمهوري اسلامي، از سر و صورتشان مي بارد. اما چرا با اين همه نفرت،

نمي توانند هيچ غلطي بكنند؟ چرا؟ علت چيست؟ چه دليلي دارد؟ كي شما را نگهداشته است؟ كي مانع از ضربه زدن آنها شده است؟ كي مانع شده است از اين كه محاصره اقتصادي كامل و تام و تمامي بكنند و به تعبير خودشان، پدر ملت ايران در بياورند؟ آن وقت بعضي از اين آدمهاي ساده لوحِ ضعيف النّفس هم، همينها را تكرار مي كنند كه «آقا! پدر ملت ايران را در مي آورند!» غلط مي كنند! مگر مي توانند پدر ملت ايران را در بياورند؟! اينها كساني هستند كه ملت ايران پدرشان را درآورده است. بنابراين، ضعف دارند. قدرتِ آن چنان ندارند. البته، شرطش اين است كه ملت ايران، همين طور كه بحمداللَّه تا امروز در صحنه بوده است، در صحنه باشد. شرطش اين است كه خنّاسها و وسواسها نيفتند توي مردم، دل آنها را خالي كنند كه «آقا چنين شد، آقا چنان شد. آقا مي زنند، آقا مي برند.» نه آقا! اين حرفها چيست؟! ما يك ملت قوي و مستحكم هستيم. ما كه فلان كشور دو، سه ميليوني فلان گوشه آفريقا نيستيم كه هر غلطي دلشان خواست، بتوانند با ما بكنند. ما ملتي در مركز مدنيّت تاريخي دنيا، و امروز هم در سر يك چهار راه مهم از چهارراههاي جهاني هستيم. خدا ما را اين گونه قرار داده است. شصت ميليون هم - بحمداللَّه - جمعيتيم. مردممان مردم شجاعي هستند؛ مردم قوي اي هستند. جنگ تحميلي هم كاملاً همه چيز را روشن كرد. خوشبختانه ملتهاي دور و بر ما هم، همه نسبت به ملت ما همين احساس را دارند. ديديد وقتي رئيس جمهور ما به اين چند كشوري رفت كه هشتاد سال روي اينها كار شده بود

كه اسلام را به فراموشي بسپارند، آمدند و از او مثل يك عزيز و محبوب استقبال كردند! اين، به خاطر چيست؟ از اسم افراد خوششان مي آيد؟ از آدمهاي بخصوصي خوششان مي آيد؟ نه! به خاطر اسلام است. به خاطر اين است كه اين ملتْ مسلمان است، رئيسِ اين ملتِ مسلمان را دوست مي دارند. به خاطر جمهوري اسلامي است. اين، وضع بين المللي ماست. البته در جاهاي ديگر نيز همين طور است. ما هر جاي دنيا كه رفتيم، همين طور بود. اين را بدانيد! وضع بين المللي ما، اين است. وضع داخلي ما، اين است. وضع معنوي ما، اين است. امكانات اين كشور، اين است. آحاد اين ملت، بايد دست به دست هم بدهند و كشور خودشان را با قدرت بسازند. ما احتياجي به كسي نداريم. از كسي هم نمي ترسيم. ما را نخواهند بي خود مجبور كنند و در رودربايستي و فشار و مانند اينها قرار دهند كه «نمي شود! بالاخره امريكاست. چه كار مي شود كرد؟» اين حرفها يعني چه؟! بگذار آنها با خودشان فكر كنند و بگويند: «اين ايران است. كاريش نمي شود كرد. بايد طوري، با او كنار آمد.» بحمداللَّه، همين هم شده است. به فضل الهي و تا وقتي كه توجّهات ولي عصر ارواحنافداه به شما ملت هست - كه ان شاءاللَّه اين توجّهات هميشه باشد - بدانيد كه هيچ آسيبي كسي به شما نمي تواند برساند. اميدوارم خداوند جوانان ما را، دانشجويان ما را، دانش آموزان ما را، مردم ما را، عزيزان ما را؛ بخصوص جمعي از برادران لبناني را كه اين جا هستند حفظ كند و ملتهاي لبنان و فلسطين را نجات دهد و شما عزيزان را هميشه موفّق و مؤيّد بدارد. والسّلام عليكم

و رحمةاللَّه.

--------------------------------------------------------------------------------

1) مراد «جيمي كارتر» سي و نهمين رئيس جمهور امريكاست كه از سال 1977 لغايت 1981 در رأس قدرت بود. 2) فروپاشي اتّحاد جماهير شوروي و امحاي نظام كمونيستي. 3) منهج الصّادقين: ج 6 ص 45 4) مقصود «جمهوري خواه» است. 5) آل عمران: 173 6) نساء: 76 7) آل عمران: 118

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در اجتماع بزرگ فرماندهان «نيروى مقاومت بسيج» سراسر كشور در دومين روز

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع بزرگ فرماندهان «نيروي مقاومت بسيج» سراسر كشور در دومين روز از «هفته بسيج» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خداي متعال را سپاسگزاريم كه الحمدللَّه نعمت بزرگ بسيج را به مردم انقلابي و مؤمن ما عنايت فرمود. براي اين كه درباره موضوع بسيج كه يك موضوع بسيار مهم در انقلاب و براي مردم ماست، و امروز بحمداللَّه چهارده سال از تشكيل اين نهاد مقدّس و اين شجره طيّبه گذشته است، يك روشن بيني براي آحاد مردم در اين زمينه به وجود آيد، چند جمله اي عرض مي كنيم. درباره بسيج، يك تاريخچه وجود دارد. كه مربوط به گذشته است. يكي هم آينده بسيج است. يك مقدار هم وظايفي است كه بر دوش ما و همه آحاد ملت است كه بايد ان شاءاللَّه انجام دهيم. آنچه مربوط به تاريخچه بسيج است، به گمان بنده، چيزي است كه هرگز در تاريخ كشور بزرگِ پرحادثه ما فراموش نخواهد شد. يعني در يك جنگ چند ساله طولاني - نمي شود گفت هشت ساله؛ چون قبل از اين هشت سال هم، نيروي مردمي بسيج، در ميدان بود. بعد از آن هم، تا امروز بوده است - يك نيروي عظيم مردمي وارد ميدان شد، و همه معادلات را به زيان حسابگران سياسي و نظامي دنيا بر هم زد. اين نيروي

مردمي همان نيروي بسيج است. نيروهاي مسلّح ما - اعم از سپاه يا ارتش - خيلي زحمت كشيده اند و خدمات بزرگي انجام داده اند. اما بنده به جرأت مي توانم ادّعا كنم: اگر حضور مردمي نبود؛ اگر نيروهاي بسيج نبودند كه در طول اين سالهاي متمادي، از خانه ها و مدرسه ها و كارخانه ها و ادارات و شهرها و روستاها و از سنين مختلف و از زن و مرد، به سمت صحنه ها و ميدانهايي كه به آنها نياز بود، سرازير شوند، نه در جنگ قادر مي شديم از كشور، آن چنان كه شايسته است، دفاع كنيم و نه در صحنه هاي ديگري كه تا امروز تقريباً هر لحظه در مقابل دشمنان داشتيم، مي توانستيم آن قدرت ملي خودمان و پايداري جمهوري اسلامي را به همه دنيا ثابت كنيم. اين، بسيج بود كه چنين قدرتي را به ما داد. اين تاريخچه چندين ساله؛ چه آنچه كه در ميدان جنگ نظامي اتّفاق افتاده است و چه آنچه كه در صحنه هاي ديگر - مثل همين صحنه هاي تظاهرات مختلف و حضور عظيم مردم در همه صحنه هاي گوناگون - اتفاق افتاد، واقعاً - تا امروز كه ما با هم صحبت مي كنيم - به گمان من، به رشته تحرير و گزارش كشيده نشده است. يعني خيلي كتاب بايد نوشت. خيلي تصوير و نقّاشي و عكاسي و فيلم و نمايش و داستان و بقيه نشانه هاي آثار هنري بايد به كار بيفتد، تا بتواند عظمت اين حضور مردم و تأثير آن را براي كسي كه به چشم خودش نديده است، نشان دهد. من و شما هم كه به چشم خودمان ديده ايم، وقتي گزارشي از جايي كه در آن جا نبوده ايم به ما

مي دهند، مي بينيم بسياري از نكات از ديدمان پنهان بوده است. وقتي بناست حركتي در جبهه عليه دشمن انجام گيرد، شما مي بينيد آن كساني كه بايد سلاح به دست گيرند، از همه اطراف سرازير مي شوند. آنهايي كه بايد اين سلاح به دستان را آموزش دهند، از هر جا كه هستند و مي توانند، حضور پيدا مي كنند. آنهايي كه بايد اين سلاح به دستان را به صف مقدّم برسانند، با وسايل نقليه خودشان حضور پيدا مي كنند و اين وظيفه را انجام مي دهند. آنهايي كه بايد اين گروه را پشتيباني كنند و برايشان غذا و لباس و وسايل آسايش و تغذيه فراهم آورند، از همه جاي اين كشور، مشغول مي شوند: خانه ها به خيّاطخانه و حسينيه ها و مسجدها به آشپزخانه تبديل مي شود تا اين گروه مسلّحي را كه راه افتاده اند و به جبهه رفته اند، پشتيباني كنند. آنهايي هم كه هيچ كدام از اين كارها را نمي توانند انجام دهند، مي آيند براي قهرماناني كه در وسط صحنه اند، دعا مي كنند. براي آنها شعار مي دهند و آنها را تقويت روحي مي كنند. اگر ايمان و شور و شوق نباشد، مگر مي شود چنين وضعيتي را برنامه ريزي كرد؟! اين، ايمان مردم بود. اين، شور و شوق مردم بود. اين، اميد مردم بود. اين جا يك نكته وجود دارد و آن اين است كه ملت ايران - جمعيت و توده مردم - هميشه بوده است. اما چرا در ادوار ديگرِ تاريخ، اين اتّفاق نيفتاد كه در مقابل حوادث عظيم اجتماعي اين طور مردم يكسره بريزند و با حضور خود، يك معضل عظيم اجتماعي را حل كنند؟ البته نمي گوييم در گذشته، هيچ وقت اتّفاق نيفتاده است. چرا! وقتي كه حادثه مهلكي پيش آمده است،

غالباً مردم ما، وقتي احساس كرده اند كه اين تكليفِ ديني است - كه البته اين تكليف ديني را هم بايستي رهبران ديني و علماي دين به آنها مي گفتند - راه افتاده اند و دفاع كرده اند. ما قضاياي متعدّدي را در تاريخ گذشته - چه در ماجراي مشروطه، چه قبل از آن، چه بعد از آن و چه در جنگها - داريم. اما چرا يك حضور همگاني از همه جاي كشور، با اين استقامت، با اين روشن بيني؛ آن هم به مدّت چند سال، در گذشته ديده نشده بود؟ چرا در طول اين يكي دو قرن گذشته - شايد از دويست سال پيش به اين طرف - ايران در همه جنگهايي كه با همسايگان خود و ديگران داشته، شكست خورده است؛ مگر در همين جنگ تحميلي هشت ساله كه از همه جنگهايي كه ملت ايران در اين مدّت با آن مواجه شد، سخت تر و طولاني تر بود؟ اين، سابقه ندارد. در جنگهاي ايران و روس در زمان فتحعليشاه، ما شكست خورديم. در جنگ هرات شكست خورديم. در جنگ بين الملل دوم، آن وقت كه متّفقين وارد كشور ما شدند، شكست خورديم. در اين مدّت، هر كدام از همسايگان، در هر جا از اين كشور، تحرّك و تجاوزي كردند، ما در مقابل تجاوز آنها شكست خورديم. اما در اين جنگ هشت ساله كه تقريباً تمام قدرتهاي نظامي دنيا با يكديگر همدست شدند و كشوري را عليه ما بسيج نمودند و به ما حمله كردند، ما آنها را شكست داديم. شكست نخورديم، و پيروز شديم. چرا؟ عين همين مطلب، در ساير كشورها هم هست. اينها را مي گويم تا فكر كنيد و

پاسخ درست سؤال را پيدا كنيم، تا بشود با يك فهم عقلاني درست، با هدايت عقلاني و محاسبه دقيق، راه آينده را پيدا كرد. همچنان كه به فضل الهي، ملت ايران تا امروز، همين گونه حركت كرده است. به كشورهاي ديگر نگاه كنيد: مردم ساير كشورهاي اسلامي هم مسلمانند. نمي شود گفت كه مردم فلان كشور، دين و ايمان درستي ندارند. حال اگر در بعضي كشورها، بر اثر بعضي عوامل، مردم دچار سستي ايمان باشند و برخي عادات غير ديني داشته باشند، اين يك حرف ديگر است. اما ايمان مردم، در غالب كشورهاي اسلامي، ايمان عميقي است و مي شود شواهد اين را پيدا كرد. در همين كشورهاي آسياي مركزي، كه در آنها حدود هشتاد سال عليه دين كار كردند، باز هم مي بينيد هنوز مردم علاقه ديني دارند. در خيلي از كشورها، نماز مردم، روزه مردم - يعني چيزهايي را كه فهميده اند دين آنها را از آنان مي خواهد - درست انجام مي شود. اما همان مردم، در مقابل تهاجم فرهنگي دشمنان، در مقابل تهاجم سياسي دشمنان، در مقابل تهاجم اقتصادي كمپانيهاي استكباري دنيا و - اگر روزي پيش آيد - در مقابل تهاجم نظامي دشمنان، هيچ كاري از دستشان بر نمي آيد. چرا؟ چرا كشورهاي بزرگ و پرجمعيتي كه در منطقه خاور ميانه هستند و بعضي از همين كشورهاي پرجمعيت كه با رژيم متجاوزِ صهيونيست همسايه اند، نمي توانند اين غدّه سرطاني را علاج كنند. علت چيست؟ علّت، همان چيزي است كه موجب شده بود ملت بزرگ ايران با وجود دين و ايمانش، تا قبل از برهه انقلاب - در دورانهاي قبل - در همه قضايايي كه برايش پيش آمد، دچار ناكامي

شود. علّت، در همه جا، يكي است. علّت اين است كه ملت ما از آن خصايص ممتازي كه در طول اين هشت سال از آنها برخوردار بود، در گذشته برخوردار نبود. امروز هم متأسفانه بسياري از كشورهاي مسلمانِ ديگر، از آن برخوردار نيستند. اما ملت ما، در طول سالهاي بعد از انقلاب، از آن برخوردار بود. آن چيست؟ اين، يك نكته اساسي است. اين، عامل پيروزيهاي بزرگ و كاميابي ملت ايران است. يعني ارتباط اين توده عظيمِ مؤمن - اين جوانان، اين مردان و زنها و قشرهاي مختلف - با آن مركزيّت و رهبري الهيِ ايماني كه با همه وجود در راه هدفهاي اسلامي تلاش مي كرد و مردم را در آن راهي كه بايستي حركت مي كردند، هدايت مي كرد. وجود يك رهبري، يك مركزيّت و يك دستگاه هدايت، كه در امام بزرگوار ما - آن مرد حكيم و معنوي - متجسّم شده بود. او بود كه به اين توده عظيمِ مسلمانِ مؤمنِ متعهّدِ ما راه نشان مي داد. به مردم مي گفت كه بايد با چه كسي مبارزه كنند. مردم را دعوت مي كرد به اين كه دلشان را با خدا مرتبط كنند و به خدا توكّل نمايند. به مردم هشدار مي داد كه چگونه در مقابل دشمنْ خود را مجهز و آماده نگهدارند كه دشمن نتواند آنها را فريب دهد. هر وقت لازم بود، آنچه را كه دانستن آن براي مردم لازم بود به مردم مي گفت. پشتِ سرِ امام هم، دستگاه اداره كننده كشور، يعني نظام جمهوري اسلامي بود. اما قضيه، به شخص امام منحصر نمي شود. مبادا كسي خيال كند كه در نظام جمهوري اسلامي، توده هاي عظيم مردم، فقط بايد

با شخص رهبر در ارتباط باشند و دستگاه اداره كننده كشور به عنوان يك پديده، در جذب و هدايت و راهنمايي و راه اندازي نيروي مردم و پشتيباني آنها نقشي ندارد! نه؛ اين اشتباه است. براي همين بود كه شما مي ديديد كه امام بزرگوار، بارها و بارها از مسؤولين رسمي كشور حمايت و پشتيباني مي كردد. البته اگر در مسؤولين كشور، يك وقت خداي ناخواسته انحرافي پيدا مي شد، امام بزرگوار هشدار مي داد، و اين، يك وظيفه است. اما آن مركزيّتي كه من مي گويم «توده مردم و بسيج عمومي مردم با آن متّصل است»، عبارت است از مركزيّت نظام جمهوري اسلامي. يعني در نظام اسلامي ما، مردم - اين توده عظيم - نسبت به مسؤولين كشور كه محورش مسؤولين و نقطه مركزي آن هم شخص امام بزرگوار و رهبر است، يك پيوند دائمي با هم دارند. اين، آن چيزي است كه عامل پيروزيهاي جمهوري اسلامي تا امروز بوده است. به اين، توجّه داشته باشيد. من، چندي قبل عرض كردم: علّت شكستهاي گوناگون در تاريخ، اين است كه مردم، گاهي قدرت تحليل را از دست مي دهند. هر جا مردم نتوانستند درست تحليل كنند، آن جا نقطه خطرناكي است. آن جا، جايي است كه ممكن است دشمن ضربه را وارد كند. من مي خواهم به شما عزيزانم و به شما فرزندان و برادران بسيجي خودم، اين نكته را عرض كنم كه اين را سررشته يك تحليل طولاني و هميشگي قرار دهيد تا دشمن را بشناسيد و بفهميد دشمن، امروز چه كار مي كند. وقتي در يك نظام، مسؤوليني - عدّه اي كه يك كشور بزرگ مثل ايران را اداره مي كنند - متّكي به آحاد مردم

هستند؛ به اين نيروهاي زنده و پرنشاط؛ به اين جواناني كه خطر را در مقابل هدفهاي خودشان به هيچ مي انگارند؛ به اين دلهاي سرشار از شور و شوق و عشق به هدف والا؛ همينهايي كه جنگ هشت ساله را اداره كردند؛ همينهايي كه امروز اگر ما در مقابل استكبار جهاني با قدرت مي ايستيم، به خاطر اين است كه به ايستادگي اين نيروي عظيم در داخل كشور اعتماد و اطمينان داريم؛ وقتي كه بين اين نيروي عظيم با مركزيّت كشور، با مسؤولين كشور، با دستگاه اداره كننده كشور، با رهبر، با دولت، پيوند و ارتباطِ مستحكم باشد، اداره كنندگان چنان قدرت روحي پيدا مي كنند كه در مقابل فشارها و تحميلات جهاني بگويند «نه»؛ تا استكبار نتواند بر آنها چيزي را تحميل كند. كما اين كه امروز آمريكاييها و بقيه قدرتهاي ظالم و غاصب، بر خيلي از دولتها تحميل مي كنند. هم آنها قدرت پيدا مي كنند، هم نيروي مردم در راه مصالح كشور به كار مي رود. اراده هاي مردم، مشتهاي گره كرده مردم، در راه استقلال و آباد شدن كشور و در راه آزاد زيستن و عزّت ملت به كار مي افتد. و كدام عزّت براي يك ملت از اين بالاتر، كه هيچ قدرتي نتواند آن را ابزار دست و وسيله براي رسيدن به خواستهاي خودش قرار دهد؟! اين، براي يك ملت، از هر عزّتي بالاتر است. امروز قدرتمندان عالم، آن قدر وقيح شده اند، آن قدر روحيه استكبار در درون ناپاكشان قوي شده است كه صريحاً مي گويند فلان دولت، فلان كشور و فلان رژيم، بايد براي منافع ما كار كند! شما كي هستيد؟! شما چه كاره هستيد كه در مسائل فلان كشور آسيايي يا آفريقايي

يا هر نقطه ديگر دنيا دخالت مي كنيد؟! شما اگر خيلي آدمهاي خوبي باشيد؛ اگر مردم كشورتان پشت سر شمايند، بايد كشور خودتان را اداره كنيد. به شما چه كه در مسائل فلان كشوري كه در يك نقطه ديگر عالم است، دخالت مي كنيد؟! اين «به شما چه» را متأسفانه دولتها و ملتها و دستگاههاي اداره كننده دنيا، صريحاً، مثل يك مشت توي صورت دستگاه استكبار نمي زنند؛ واِلّااستكبار اين قدر پررو نمي شد. اما ملت ايران، در مقابل مستكبرين و زورگوها و پرروها، اين قدرت را دارد كه با مشت توي صورت آنها بكوبد. اين قدرت را، مسؤولين جمهوري اسلامي، از اوّل انقلاب تا به حال، از پيوند با مردم به دست آوردند و مردم از پيوند با مسؤولين، و همه از اتّكاي به خدا و الهام گرفتن از تعليمات قرآن مقدّس و آيات الهي. شما به تبليغات جهاني نگاه كنيد! به تبليغات داخل كشور هم نگاه كنيد! به اظهارات افراد هم نگاه كنيد! اين، يك معيار است. هر گفتار و هر صدايي كه سعي مي كند پيوند بين دستگاه مركزيّت نظام جمهوري اسلامي و آحاد ملت را ضعيف كند، مالِ دشمن است. برو برگرد ندارد! هر دستگاه و هر صدا و هر گفتار و هر قلمي كه سعي مي كند دلهاي مردم را نسبت به حركت مركزيّت نظام جمهوري اسلامي دچار ترديد كند، مردم را متزلزل كند و در شك بيندازد، مالِ دشمن است. هرچند ممكن است خودش هم نداند. آن كسي كه مي نويسد، ممكن است خودش هم ملتفت نباشد چه مي نويسد. ممكن است تحت تأثير يك احساسات غلط آني، حرفي بزند يا چيزي بنويسد؛ اما در نهايت و بلاشك، به

تحريك دشمن يا به سود دشمن است؛ مال دشمن است. همه قلمها و گفتارها و دستها و تلاشهايي كه سعي مي كنند اين يكپارچگي و وحدت عمومي ملت را در راه دفاع از منافع جمهوري اسلامي و دفاع از منافع ملت ايران خدشه دار كنند، مال دشمنند. چون ما از همين طريقِ يكپارچگي بود كه توانستيم دشمن را به زانو درآوريم. هر سخني، هر نوشته اي، هر دستگاهي كه كوشش كند چهره امام بزرگوار را - ولو امروز كه آن بزرگوار به ملكوت اعلي پيوسته است - مخدوش كند؛ كارهاي او را زير سؤال ببرد؛ تصميماتي كه روزي ملت ايران را به اوج اعتبار در سطح جهاني رساند امروز مورد «لَيتَ و لَعَل» قرار دهد، بدانيد مربوط به دشمن است. آن نَفَسي، آن قلبي و آن گفتاري حقّ است كه سعي مي كند پيوندها را ميان آحاد مردم، ميان مردم و دستگاههاي اداره كننده كشور، ميان مردم و اصول دين، ميان آحاد مسؤولين كشور با يكديگر و ميان ارگانها مستحكم كند. سعي مي كند در دلهاي مردم نسبت به آينده، اميد ايجاد كند و به مردم ثابت نمايد و بفهماند كه نيروي عظيمي مثل نيروي ملت ايران، وقتي كه به عشق الهي و به ايمان و اعتقاد به خدا و مكتب اسلام منوّر شده باشد، و وقتي كه اين دستها و بازوها با يكديگر گره خورده باشد، اين قدرت را دارد كه همه دشمنان را عقب بزند و ملت و كشور را به همان شكلي كه شايسته يك ملت اسلامي است بسازد. حرف آن كسي حقّ است كه در دلها اميد ايجاد مي كند، قدمها را مستحكم مي كند، ذهنها را روشن

مي كند، پيوندها را مستحكم مي كند، ايمانها را مستحكم مي كند و قدرت دشمن را مورد مبالغه قرار نمي دهد. البته دشمن را نبايد كوچك تر از آني كه هست گمان كرد؛ چون انسان آن وقت ضربه خواهد خورد. اما نبايد هم دشمن را بزرگتر از آن كه هست جلوه داد. يعني همان كاري كه امروز دستگاه تبليغاتي صهيونيستها و مستكبرين، خودشان انجام مي دهند: از امريكا و از قدرتها غولي درست كردند، كه اگر كسي تجربه نداشته باشد، خيال مي كند به يك اشاره اينها، همه جا دود خواهد شد، پودر خواهد شد و از بين خواهد رفت! اين حرفها چيست؟! اينها اگر قدرت داشتند، روزبه روز نهضت اسلامي در دنيا ريشه دارتر و پرشكوه تر نمي شد! اينها در هر جا كه دخالت زورمندانه و قدرتمندانه كردند - يا خودشان يا عواملشان - براي خودشان و عواملشان جهنّم سوزان و باتلاقي درست كردند كه تا خرخره در آن فرو رفتند. نگاه كنيد به آن جاها كه اينها كساني را بر مردم تحميل كردند! ببينيد در چه وضعيت زشتي به سر مي برند و در چه گرفتاريهايي زندگي مي كنند! قدرت استكبار را نبايد مورد مبالغه قرار داد. آني كه به معناي واقعي قدرت است، قدرت ملتهاست؛ در صورتي كه با ايمان به خداي متعال و با آشنايي و معرفت به احكام الهي، دلهايشان محكم و مستحكم شده باشد. وقتي كه آحاد ملت، به محوريّت و تمركز مسؤولين دلسوز، ايمان و اعتقاد و اميد پيدا كرده باشند، اينهاست كه يك قدرت واقعي را تشكيل مي دهد. و اين، همان چيزي است كه بحمداللَّه در كشور ما، از اوّل انقلاب، وجود پيدا كرد: امام بزرگوار در جلو، مسؤولين كشور در

اطراف ايشان و آحاد عظيم ملت هم، به نور هدايت امام، دلهاشان منوّر شد. هر طرفي كه مصلحت اين كشور و اين ملت ايجاب مي كرد، به همان طرف متوجه شدند؛ كارهاي بزرگ را انجام دادند و به فضل پروردگار، كشور را پيش بردند. امروز ملت ايران در دنيا عزيز است. امروز ملت ايران به عنوان يك ملت بزرگ شناخته شده است. امروز در داخل كشور، اراده خودِ مردم است كه حكومت مي كند و راه را در مقابل ملت ايران باز مي كند. امروز دشمنان بر ما تسلّط و روي ما نفوذ ندارند و به فضل الهي، هرگز اين نفوذ را پيدا نمي كنند. البته تلاش مي كنند مشكلات درست كنند، گره در كارها بيندازند، چوب لاي چرخهاي نظام جمهوري اسلامي بگذارند و آنچه كه مي توانند، عليه اين كشور و اين ملت و مسؤولين تبليغات مي كنند. اما به فضل پروردگار، با همّت شما مردم، با اراده اين ملت، همه اينها پوچ خواهد شد. «هَباءً منثورا(1)» خواهد شد و از بين خواهد رفت. قدر بسيج را بدانيد. بسيجيها هم قدر خودشان را بدانند. مسؤولين، آحاد بسيج را به عنوان شايسته ترين افراد ملت ايران براي آن كارهايي كه توانايي آن را دارند به حساب بياورند. جوانان بسيجي، بخصوص شما فرماندهان هسته هاي بسيجي و يگانهاي بسيجي در سراسر كشور كه امروز اين جا اجتماع كرده ايد، قدر اين تشكّل و تجمّع الهي را بدانيد كه بسيار چيز با ارزشي است. سعي كنيد اين جوانان پاكيزه، اين جوانان مؤمن، اين دلهاي پاك و صاف و نوراني را از آسيب تبليغات دشمن محفوظ نگهداريد. يكي از كارهايي كه دشمن مي كند اين است كه اين جوانان پاك

و پاكيزه و طيّب و طاهر ما را دچار آلودگي كند. هزار تلاش مي كنند تا اين جوانان ما - چه پسران و چه دختران - را آلوده كنند. خودِ جوانان بايد اوّل كساني باشند كه در مقابل اغواگريها و شر آفرينيهاي دشمن؛ در مقابل تبليغات هوس انگيز دشمن كه گمراه كننده جوانان است، مقاومت كنند. بعد هم بايد فرماندهان و مسؤولين بسيج - مسؤولين فكري و روحاني - اين مواظبت را بكنند. علاوه بر توجّه و مراقبت، با آموزش الهي و ديني و نظامي، با تمرين، با مانورهاي لازم، با تشكّل كاملاً مستحكم، با گسترش دادن دستگاه بسيج، مسؤوليت سپردن به آحاد بسيجي - از مرد و زن و پير و جوان - به حسب فرصتها و امكانات شغلي كه هر كسي دارد، بايد ان شاءاللَّه بتوانند اين نيروها و عناصر زبده بسيجي را در اين راه مقدّس و پرافتخار، ثابت قدم بدارند. بنده لازم مي دانم به همه بسيجيان عزيز در سراسر كشور، كه شما در حقيقت نمايندگان آنها هستيد، سلام مخلصانه و دوستانه خودم را ابلاغ كنم. همه ما بايد درود بفرستيم به ارواح مطهّر شهدا: شهداي بسيج، شهداي نيروهاي مسلّح ارتش، سپاه، نيروي انتظامي و همه شهدايي كه در ميدانهاي مختلف شربت شهادت نوشيدند و در راه وظيفه جان دادند. همچنين سلام و درود بفرستيم به خانواده هاي اين عزيزان شهيد و خانواده هاي رزمندگان كه مشوّق آنها بودند، و همچنين آزادگان و مفقودالاثرهايي كه هنوز در اسارتند، و اميدواريم كه خبرهاي خوشي از آنها به ما و به خانواده هايشان آنها برسد، و همچنين به جانبازان و مجروحين و خانواده هاي آنها. اميدواريم كه همه شما و همه

اين عزيزان مشمول رحمت و لطف پروردگار باشيد. بسيار شايسته است كه ان شاءاللَّه، روزبه روز كانونهاي بسيجي گرمتر و شوق و استقبال از آنها در ميان مردم، بيشتر شود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) فرقان: 23

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار دانشجويان، به مناسبت «روز وحدت حوزه و دانشگاه»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار دانشجويان، به مناسبت «روز وحدت حوزه و دانشگاه» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً از خداوند متعال براي ارواح طيّبه آن انسانهاي شايسته اي كه موضوع نزديكي و اتّحاد دانشگاه و حوزه روحانيت را مطرح كردند و بعضي در اين راه شربت شهادت هم نوشيدند - مخصوصاً مرحوم شهيد مفتّح و شهيد مطهّري و از اين قبيل بزرگمردان - از خداوند علوّ درجات مسألت مي كنم. موضوع دانشگاه، به خوديِ خود يك موضوع مهم است؛ همچنان كه موضوع حوزه علميه هم، به خودي خود يك موضوع اساسي و مهم است. وقتي ما «وحدت حوزه و دانشگاه» را عنوان مي كنيم، بديهي است مقصود اين نيست كه اين دو را در عالم واقعيّت به يك چيز تبديل كنيم. زيرا اگرچه در گذشته، در حوزه هاي علميه، همان دروسي خوانده مي شد كه امروز در دانشگاهها خوانده مي شود، اما اگر فرض كنيم آن دروس حوزه هاي علميه، همان پيشرفتي را كه تا امروز كرده است، مي كرد، باز امروز بايد به مقتضاي تخصّص و تشعُّب، هر گروه كار و درس خودش را دنبال كند. پس، مقصود اين نيست. مبادا بعضي همين موضوعِ به اين روشني و وضوح را نديده بگيرند و درباره غلط بودن شعار وحدت حوزه و دانشگاه قلمفرسايي كنند. اين را همه مي فهمند: نه امام و نه ديگر بزرگواران نخواستند بگويند كه دانشگاهها جمع شوند و قم بروند، يا شعبه اي از حوزه قم شوند.

يا اين كه حوزه قم جمع شود و بيايد در دانشگاهها حل گردد، يا شعبه اي از آنها شود. هيچ كس اين را نخواست و مطرح نكرد. مسأله اين است كه ما دو نهادِ اصيلِ دانشجويي داريم. يكي متوجّه به كسب علومِ مربوط به فهم و تبليغ دين و نوآوري در مباحث ديني و نوآوري در فهم مسائل روز و حادث شونده در زندگي است، كه اين حوزه است و كارش عبارت است از تحقيق در مسائل ديني و فراگرفتن احكام الهي در همه شؤون زندگي. آن هم نه فقط در آنچه كه مربوط به كنج محراب يا كنج خانه است؛ بلكه در قلمرو وسيع زندگي بشر. اين گروه، اين را بايد فراگيرند؛ احكام جديدش را تحقيق كنند؛ ناخالصيها و ناسره ها را از آن بزدايند و آن را با زبان مناسب، در هر جامعه اي و هر زماني و هر مخاطبي، به رساترين شكل ممكن به مخاطبين برساند. اين، وظيفه آن نهاد حوزه اي است و اسمش «حوزه علميه» است. نهاد دانشجوييِ ديگر، ناظر به اداره امور زندگي مردم، منهاي مسائل مربوط به دين است. مردم معاش دارند، كسب دارند، ساختمان دارند، راه دارند، جسم دارند؛ شناساييهاي گوناگون لازم است، تحقيق در امور زندگي مردم لازم است. علوم مختلف و انواع و اقسام دانشها، براي بهتر كردن و راه انداختن زندگي مردم وجود دارد. اين نهاد هم مشغول فراگيري اين دانشهاست كه اينها را فرا گيرد و در آنها متخصّص و صاحب نظر شود؛ درباره آنها تحقيق كند و آنها را براي پياده شدن در جامعه آماده نمايد؛ تحقيقات نوِ دنيايي را جذب كند و خودش به نوبه خود، تازه هايي در

اين دانشها بيافريند و به بشريت عرضه كند. اين هم يك نهاد دانشجويي ديگر. حال اگر اين دو نهادِ دانشجويي خوب كار كنند و با هم رابطه متقابل دوستانه و از خود دانستن يكديگر داشته باشند، معنايش اين خواهدشد كه اين جامعه، هم دينش و هم دنيايش آباد خواهد شد. آنها جهتگيري زندگي جامعه را تصحيح مي كنند؛ اينها حركات زندگي جامعه را تسهيل مي كنند. آنها فكر و ذهن و روح جامعه را آن چنان از زشتيها و نادرستيها دور مي كنند كه بفهمد به كجا بايد حركت كند، و اينها وسيله اين حركت را به دست او مي دهند تا حركت كند. يك وسيله لازم است كه ما از آن استفاده كنيم و راه بيفتيم؛ يك بينش لازم است كه ما بدانيم به كجا بايد راه بيفتيم. از كجا و به كجا، از كدام طرف؟ از كدام راه و به كدام هدف؟ اين هر دو، براي زندگي انسانها لازم است. آن، دنياست؛ اين، آخرت است. اين دو اگر با هم جمع شدند، «سَعَدالدّنياوالاخرة؛ حَصَل الدّنياوالاخرة» مي شود. يعني كسي كه هم دنيا دارد، هم آخرت دارد. يعني يك انسان خوشبخت. يعني يك زندگي سعادتمند. يعني هماني كه انبيا آن را خواسته اند. لذا مي بينيد پيغمبر اكرم دين آورد، همان جهت گيري را آورد. بر معنويّات تكيه كرد؛ اما پي درپي، ابزار مادّي را هم به دست مردم داد. جاهايي را خودش، مباشرتاً علم را - يعني علم زندگي و علم مربوط به اداره امور زندگي را - به دست مردم داد. يك جا هم كه كار پيچيده تر مي شد و محتاج تخصّص بود، آنها را امر كرد كه برويد علم ياد بگيريد، برويد بينش پيدا كنيد،

برويد به اشيا نگاه كنيد. در قرآن و سنّت نبيّ اكرم، عليه وعلي آله الصّلاةوالسّلام، راه كشف كردن، ديدن و پيدا كردن ياد داده شده است. لذا شما مي بينيد كه هر كدام از اين دو قسمت، در جوامع اسلاميِ صدر اوّل، يك اوج و شكوه دارد. در بخش دنيايي هم، به بركت اسلام، آنها قلّه دانش بشري شدند. اين را كه ديگر بنا نيست امروز غربيها سلب كنند. خاطره تاريخي از ملل مسلمان، كه ديگر جاي انكار نيست. اگر اين دوتا، يعني دنيا و آخرت، با هم جمع شوند، اين خواهد شد كه گفتيم. اما اگر هر كدام از اين دو گرفته شود، اشكالي به وجود مي آيد. امروز، در نظامهاي ساخته و پرداخته فرهنگ غرب - چه در خود منطقه جغرافيايي غرب، چه در جاهاي ديگر دنيا در بخش ابزار و وسايل زندگي تا آن جا پيشرفت كرده اند كه به كرات آسماني رسيده اند. اين از لحاظ علمي، انصافاً فوق العاده است. اين را كه ديگر نمي شود منكر شد. فرض بفرماييد به آسمانها بروند و دوربينهاي تلسكوپ را در آن جا تعمير كنند. اين، پيشرفت عظيمي براي بشر است. اما اگر از نظر جهتگيري زندگي، بينشي كه انسان به آن احتياج دارد، نباشد، اصلاً اين ابزار براي بشر هم لازم نيست؛ بلكه مضرّ است. انسانِ امروز، از اين نظر عقب مانده است. دستش خالي است. معنويّت در دنيا نيست. جهتگيري درست، نيست. براي همين است كه دنيا پر از ظلم و جور است. افسوس كه بعضي، مطلبي به اين وضوح را نمي فهمند! مگر اين دنيا مال بشر نيست؟! مگر اين علم و پيشرفت براي اين نيست كه انسان از آنها استفاده كند؟! وقتي ما

مي بينيم در دنيا وضعي است كه اكثر انسانها، روزبه روز بدبخت تر مي شوند و عدّه اي با همان ابزار پيشرفتهاي علمي كه مال انسان است، بر انسانيّت اين گونه فشار مي آورند، اين كافي نيست كه كسي بفهمد يك بال انسانيّت شكسته و افتاده است؟! اين، بال معنويّت است. اگر ما هم در جامعه خودمان، جنبه معنوي را نديده بگيريم؛ آن را حذف نماييم، يا كوشش كنيم از صحنه خارجش كنيم، همين خواهد شد. از وقتي كه ترشّحات و نشانه ها و طليعه هاي فرهنگ غرب، به صورت قصّه و نقشه - نه به صورت طبيعي و آنچه كه لازمه زندگي عمومي بشر باشد - به كشور ما سرازير شد - از اواخر سلطنت ناصرالدّين شاه - مبارزه با دين و تلاش براي منزوي كردن دين هم شروع شد. البته عدّه اي، اينها را از زمان رضاخان مي دانند و مربوط به سلاطين قاجار نمي دانند. اما اين، يك واقعيّت است. منزوي كردن علماي دين؛ منزوي كردن دين؛ سعي در استخدام نيروهايي براي مقاصد خبيث كه شروع شود، جامعه، جامعه اي خواهد شد كه از لحاظ وسايل و ابزار زندگي - كه ما به آن مي گوييم: دنيا؛ يعني همان كه در علوم امروز، علوم دانشگاهي ناميده مي شود - پيشرفت مي كند. اما آن جامعه، يك جهتش ناقص است و آن، جنبه معنوي است. حالا يك وقت است كه جامعه اي در جنبه علومِ مربوط به ابزار زندگي پيشرفتي دارد. مثل جوامع غربي. امّا يك وقت در همان هم پيشرفت ندارد. مثل بسياري از جوامع تابع غرب كه معنويّت را حذف كردند، ماديّت را هم نتوانستند جلب كنند! مثل وضع زندگي خود ما در دوران حكومت پهلويها: معنويت را طرد

كرديم، ماديّت را هم نتوانستيم به شكل مدرن و جديد و علمي و واقعي اش به داخل كشور بياوريم. يعني «خسرالدّنياوالاخره» شديم! آن طرف قضيه هم، همين طور است. يعني اگر جامعه اي، فقط به جنبه هاي معنوي بپردازد و از علوم غافل بماند؛ از پيشرفت علمي، از كشفيّات علمي، از نوآوريهاي علمي، از تحصيل علم ميان فرزندان ميهن، از ساختن انسانهايي كه بتوانند زندگي را به شكل متناسب با نيازهاي بشر درآورند - با سهولت و سرعتي كه امروز دنيا طلب مي كند و نيازمند آن است - غافل بماند، باز يك بال ديگرش شكسته است. خيال نكنيد كه اسلام طرفدار اين است كه همه چيز منحصر بشود در مسائل روحي و معنوي و نظر به ماديّات نباشد! نه! اين انحراف، همان اندازه بزرگ است كه آن انحرافِ اوّل. اسلام، انزوا از دنيا و زندگي را، به صورتي بسيار روشن رد كرده است. در كلمات اميرالمؤمنين عليه السّلام در نهج البلاغه، اين را مشاهده مي كنيد. نهج البلاغه اي كه كتاب زهداست، بر سرِ آن كسي كه زندگي دنيا را رها كرده است، به خيال اين كه آخرت خودش را درست كند، فرياد مي زند. اسلام اين گونه نيست. پس، اين دو بايد باشند؛ اما با هم بايد باشند. اين دو نهاد دانشجويي، بايد هر دو كار را بكنند. اما هم خوب كار كنند؛ هم نسبت به يكديگر ارتباطات عاطفي درستي داشته باشند. يكديگر را طرد نكنند. استعمارگران و كساني كه مي خواستند بر اين كشور سلطه سياسي و فرهنگي و اقتصادي و غيره پيدا كنند، دين را از محيط دانشگاه حذف كردند. راه پيدا كردن اين سلطه اين بود كه دين را حذف كنند. اهل دين و علماي

دين را حذف كنند. يا اگر به كل از بين نمي برند، آن را به صورتهاي بي جاني تبديل كنند. اين، كاري بود كه از همان اواني كه اشاره كردم - تقريباً از همان صدوپنجاه سال پيش؛ در اواخر حكومت ناصرالدّين شاه - دنبال شده است. حالا علما هم باشند براي وقتهايي كه شايد وجودشان لازم باشد و از آنها استفاده كنيم؛ اما بدون روح و معناي عالم دين. اين را مي خواستند. البته رضاخان آمد قلدري و بي عقلي كرد و همان ظاهرش را هم خواست در سطح جامعه و بخصوص در محيطهاي علمي حذف كند. نيّت اين بود. لذا در محيطهاي دانشگاهي ما، دين يك چيز بيگانه شد. دانشگاه ما را اين طور ساختند. يك چيز بيگانه؛ چرا؟ هدف بسيار روشن بود. برنامه بسيار زيركانه اي بود. براي اين كه اگر دين در دانشگاه نباشد، آن كساني كه در اين فضا پرورش پيدا مي كنند، در آينده همان سردمداران و سررشته داران زندگي هستند، كه بي دين شده اند و به سهولت جامعه را به سمت بي ديني خواهند كشاند! اين، هدفي بود كه دنبال شد و انصافاً هم، تا مدّتي و در برهه طولاني اي از زمان، موفّق شدند. محيط دانشگاه را محيط بيگانه از دين كردند. البته نمي توانستند دانشگاه را از انسانهاي متديّن، به كلّي خالي كنند. اين روشن است. بالأخره جوانان اين مملكت، بچه هاي خانواده هاي متديّن بودند و به دانشگاه مي آمدند. عدّه اي، البته، از دين خارج، يا به آن بي اعتنا يا سرد مي شدند. اما عدّه اي هم متدين مي ماندند. همان زمان هم داشتيم. پس، معنايش اين نيست كه در دانشگاه، آدم متديّن نبود. بلكه معنايش اين است كه در دانشگاه، آن آدم متديّن، غريب

بود. همان دختر متديّني كه مي خواست دين و حجاب خود را نگه دارد، در دانشگاه كشور اسلامي و مسلمان - كشور ايران - در آن زمان، غريب بود. پسر دانشجوي متديّن هم غريب بود. استاد متديّن هم غريب بود. روال عمومي دانشگاه، هيچ گونه كمكي به او نمي كرد. بلكه در موارد بسياري، معارضه و اصطكاك هم با او درست مي كرد. اما اگر دانشجو يا استاد، بي دين و لاابالي بود، روال عمومي دانشگاه با او هيچ گونه اصطكاكي نداشت. به او ميدان داده مي شد. اين راه، غلط بود. اين، همان چيزي است كه امام بزرگوار هميشه از آن ناليد و شعار «وحدت حوزه و دانشگاه» براي مقابله با اين درست شد. اين جاست كه معناي وحدت حوزه و دانشگاه فهميده مي شود. وحدت در اهداف كلّي؛ وحدت در كامل ساختن اين ملت و اين كشور و حركت با يكديگر و عبور در دو خطّ موازي، بدون اصطكاك با هم. يعني هر دو، كار خودشان را بكنند؛ اما براي يك هدف و آن هدف، ساختن و كامل كردن ملت و كشور ايران است. اين طور بايد حركت كرد. در دانشگاه، هنوز انگيزه هاي ضدّ ديني كم نيست. نمي گويم در بين دانشجويان زياد است. دانشجويان، بچه هاي اين ملت و امروز بچه هاي انقلابند. بچه هايي كه امروز در دانشگاه هستند، بچه هاي ساخته و پرداخته انقلابند. اگر كسري هم در اعتقادات آنهاباشد، تقصير ماست. تقصير كساني است كه بايستي دين را به اينها تعليم مي دادند. دانشجو در محيط دانشگاه، از لحاظ اعتقاد و عمل و گرايش ديني، هيچ مشكلي ندارد. اما هنوز هم بعضي از دست اندركاران و استادان هستند كه نسبت به دين و احساسات و ايمان و

انگيزه هاي ديني و انقلابي، مسأله دارند. اينها بايد نتوانند در دانشگاه اثر بگذارند. من نمي گويم چگونه. اما اينها بايد نتوانند محيط دانشگاه را با افكار و انگيزه ها و احساسات غلط خودشان، تحت تأثير قرار دهند؛ چون اين امر، مايه بدبختي ملت است. مايه سلطه بيگانگان است. مايه ناقص ماندن زندگي يك ملت است. دانشگاه بايد يك محيط ديني باشد. در دانشگاه بايد متديّنين احساس كنند كه فضاي عمومي آن جا به آنها كمك مي كند. البته تديّن، دين، معنويّت و اخلاق، و از جمله شعب اين معنويّت، همين احساسات انقلابي است. امروز كسي نمي تواند بگويد «من متديّن هستم»، اما درتضاد با انقلابي باشد كه براساس دين است. البته سلايق خاص را نمي گويم. همه سليقه ها و مذاقها، وقتي كه اهل دين و معنويّتند، بايد بتوانند در اين محيط زندگي كنند. نبايد يك فرد بر فرد ديگري فشار بياورد كه «شما حتماً اين طور كه من فكر مي كنم فكر كن!» لذاست كه تشكّلهاي دانشجويي بايد باشند و هر كدام كار خودشان را بكنند. همه كار كنند و همه هم خوب كار كنند. بخصوص با حضور روحانيون محترم در دانشگاهها - اگر ان شاءاللَّه اين شكلي كه جديداً دنبال مي شود، و آن چنان كه بنده آرزو مي كنم و دوست مي دارم پيش برود - اين معنا، يعني اين جنبه معنويّت و روحانيت در داخل دانشگاه، بيشتر تأمين خواهد شد. عين همين مسائل، نسبت به حوزه است. من درباره مسائل حوزه، حرفها و سخنها دارم و گفته ام. اما اين جا چون چهره عمومي، چهره دانشجويي است، بيشتر به دانشگاه پرداختم. لكن مسائل حوزه هم، همين طور است. حوزه هم به اين كه خود را به روز كند

احتياج دارد. حوزه علميه قم، به عنوان قلّه حوزه هاي علميه، و به دنبال آن حوزه هاي ديگر علميه، بايد كاري كنند كه دين خدا در بين مردم، مورد رغبت و شوق قرار گيرد. دين را آن چنان كه خدا خواسته است، بايد به مردم ارائه دهند. اين هم احتياج به تحقيق، به نوآوري، به روشنفكري، به آگاهي از دنيا و به خالي بودن از هواها و هوسهاي دنيايي دارد. اگر نه در همه؛ لااقل در بخش عظيمي و حداقل در كساني كه دست اندركار و مسؤول هستند. لذا شما مي بينيد درباره مرجع تقليد، چه سختگيريهايي در اسلام هست: «صائناً لنفسه، حافظاً لدينه، مخالفاً لهواه، مطيعاً لامر مولاه.» و ديديم كه يك مرجع تقليد با اين خصوصيات - مرحوم آيةاللَّه العظمي گلپايگاني رحمةاللَّه عليه، برطبق شناخت و تشخيص من، حقّاً و انصافاً همين خصوصيات را داشت - وقتي از دنيا رفت، جوش و خروش عظيمي در دلهاي مردم به وجود آمد. اين، نشان داد كه احساسات و ايمان مردم ايران چيست. ضمناً، خنثي بودن و خنثي شدنِ تبليغات و تلاشهاي دشمنان را نشان داد. حوزه بايد طوري باشد كه از اين قبيل، انسانهاي شايسته، زياد پرورش دهد. همه به سنين بالا نمي رسند. همه به مرجعيّت نمي رسند. اما انسانهاي خوب، در هر رتبه كه باشند، وجودشان شايسته و مفيد و مؤثر است؛ به شرطي كه اين دو با هم تلاش كنند، با هم انس داشته باشند و از تجربيات علميِ هم استفاده كنند. اينها نكاتي است كه در ديدارها و سخنرانيها، مكرّراً گفته مي شود. آنچه من مي خواهم عرض كنم و اين بيانات با توجّه به آن انجام شد، اين است كه اين دو بايد

ناظر به يك هدف باشند و آن، تكميل زندگي مردم است. حوزه كامل؛ دانشگاه كامل. هر كدام به معناي كمال حقيقي خودشان؛ و هماهنگي اين دو با هم. آن وقت ملت، ملت مستقل، و جامعه ايراني، جامعه الگو دهنده خواهد شد. يعني اين انزجار شما نسبت به دشمنان دين - دشمنان مقتدر دين كه امروز از قدرت دنيايي برخوردارند - تثبيت خواهد شد. نفيِ ملت ايران، يعني آن كلمه نفي اي كه ملت ايران، از زبان خودش صادر مي كند. آن «نه»اي كه مي گويد، يا اثباتي كه از زبان جاري و صادر مي كند، هر دو، در دنيا الگو خواهد شد. امروز، بشريت به اين الگو نيازمند است. اميدواريم كه خداوند متعال دلهاي شما را به نور ايمان و معرفت منور كند و شما را به تأييدات الهي و توجّهات ويژه وليّ عصر اروحنافداه، مؤيّد فرمايد؛ و ان شاءاللَّه بتوانيد اين هدف را، آن چنان كه شايسته و خداپسند است، به پيش ببريد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

بيانات در ديدار عمومي به مناسبت ميلاد حضرت علي (عليه السلام)

بيانات در ديدار عمومي به مناسبت ميلاد حضرت علي (عليه السلام)

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اميدواريم كه خداوند، اين روز شريف و مبارك را بر همه ي مسلمانان و آزاديخواهان و عدالت جويان عالم، بخصوص ارادتمندان مولاي متّقيان و بالاخص به ملت شريف و بزرگوار ايران اسلاميِ عزيز و شما حضّار اين مجلس، مبارك و فرخنده فرمايد. قرنهاست همه ي كساني كه معرفتي به اين ذات مقدّس داشته اند از مسلمان و غيرمسلمان درباره ي اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، سخن گفته اند و نوشته اند و هنوز هم مي نويسند و مي سرايند و مي گويند. لكن آنچه گفته شده است، كافي نيست كه بتواند شخصيت اين اعجوبه ي عالم و نمونه ي قدرت كامله ي الهي و كلمه ي تامّه ي پروردگار را،

براي ما، با همه ي ابعاد روشن كند. البته، بيشتر اين مشكل از ناحيه ي ماست. ما هستيم كه با ذهنهاي كوچك و اُنس گرفته با مقياسهاي مادّي، قدرت آن را نداريم كه شخصيتي را با آن ابعاد عظيم معنوي و روحي تصوّر كنيم. مي توان شبحي از آن شخصيت عظيم معنوي را به بركت گفته هاي كساني كه خودشان مثل اميرالمؤمنين بوده اند يا بالاتر از اميرالمؤمنين كه آن عبارت است از وجود مقدّس خاتم الانبيا، حضرت محمّد مصطفي صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم در ذهن تصوير كرد. در روايتي كه از طرق غيرشيعه نقل شده است ديدم كه پيغمبراكرم به جمعي از اصحابشان فرمودند: «من اراد ان ينظر الي آدم في علمه و الي ابراهيم في حلمه، و الي موسي في هيبته، و الي عيسي في عبادته، فلينظر الي وجه عليّ بن ابي طالب(187)»؛ يعني «علم آدم» كه قرآن مي گويد: «علَّم آدم الاسماء كلّها(188)» همه ي نشانه ها و نامها و معارف آفرينش را، خداي متعال به حضرت آدم تعليم داد يا «حلم ابراهيم» كه قرآن تعريف مي كند: «انَّ ابراهيم لحليمٌ اوّاهٌ منيب(189).» يا «هيبت موسي» كه قدرت و عظمت فرعوني در مقابل آن هيچ و پوچ بود، يا «عبادت عيسي» كه مظهر زهد و اخلاص و تعبّد در مقابل پروردگار بود... و در بعضي از روايات ديگر، كه باز از طرق غيرشيعه است، چيزهايي هم اضافه شده است به اين كه «زهد يحيي بن زكريا» و از اين قبيل نشانه هاي انبيا، همه در اين انسان بزرگ و والايي كه ما خود را دنباله رو و شيعه ي او مي دانيم، جمع شده است. اين، تصويري از شخصيت آن بزرگوار را مي تواند تا حدودي براي ما روشن كند. آنچه كه بعد از معرفت اجمالي

نسبت به اين بزرگوار و ساير اوليا براي ما مهم است، اين است كه توجّه كنيم آن مثال اعلايي كه خداي متعال در روي زمين به افراد بشر نشان مي دهد تا انسانها بفهمند كه الگو چيست و به سمت چه چيزي بايد حركت كنند، با ديدن امام امكان پيدا مي كند. مهم اين است. لذاست كه امام، در مفهوم اسلامي صحيحش، به همان اندازه كه با زبان و دستورات خود، انسانها را هدايت مي كند، به همان اندازه يا بيشتر، با منش و شخصيت و رفتار خود، انسانها را جهت مي دهد و آنها را به سمت راه راست هدايت مي كند. اين، مسأله ي مهمي است. اميرالمؤمنين امام ماست. امام همه ي مسلمين است و همه او را به عنوان امام قبول دارند. امام يعني چه؟ يعني ما بايد ابعاد اين شخصيت را در نظر بگيريم مثل الگويي كه شما جلو خودتان مي گذاريد، و بعد تمرين مي كنيد كه چيزي شبيه آن بسازيد و تمرين كنيم كه شخصيت خودمان را از لحاظ فرديتمان، از لحاظ رفتارمان، از لحاظ علاقه و رابطه ي خودمان با خدا و كاري كه روي شخص خودمان مي كنيم، از لحاظ رفتاري كه با مردم مي كنيم، از لحاظ رفتاري كه با بيت المال مي كنيم اين امكاني كه در اختيار ماست؛ پولي كه در اختيار ماست، ابزاري كه در اختيار ماست از لحاظ رفتاري كه با مردم به عنوان يك مجموعه ي بشري داريم كه ما راعي آنها هستيم و بر بخشي از زندگي آنها حاكم هستيم، از لحاظ دلسوزي اي كه براي محرومين مي كنيم چه فقرا، چه محرومين ذهني، چه محرومين علمي و اعتقادي از لحاظ رفتاري كه با دين خدا مي كنيم كه

چگونه بايد از آن دفاع كرد و چگونه بايد نسبت به آن دقّت ورزيد از لحاظ رفتاري كه با دشمنان مي كنيم؛ در تمام اينها الگوي ما اميرالمؤمنين باشد و سعي كنيم خودمان را به آن بزرگوار شبيه كنيم. چطور مي شود كسي خود را شيعه ي علي بن ابي طالب بداند؟ آن بزرگوار، همه ي عمرش را به عبادت خدا گذراند. از اوّلي كه در وجود آن بزرگوارْ به وسيله ي پيغمبر اكرم نقطه ي نوري از هدايت الهي به وجود آمد، تا لحظه اي كه با شمشير دشمنان خدا به لقاءاللَّه شتافت، يك جا شما آن بزرگوار را پيدا كنيد كه از عبادت و توجّه به خدا و رابطه گرفتن با خدا غفلت كرده باشد! چه در شادي، چه در عزا، چه در جنگ و چه در صلح. در شب به نوعي، در روز به نوعي، در مسجد به نوعي، در ميدان جنگ به نوعي، در مسند حكومت به نوعي، در جايگاه قضاوت و داوري به نوعي. دائم در حال ارتباط با خدا و تعبّد پيش پروردگار و كار براي او. اين، اميرالمؤمنين است. حالا كسي بخواهد ادّعا كند كه «او امام من است»، در حالي كه به كمترين چيزي كه در زندگي مي پردازد رابطه ي قلبي اش با خداست، آيا واقعاً او امام چنين آدمي است؟! مي شود قبول كرد؟! او در تمام آنات قدرت و حكومت و سلطه اي كه خداي متعال در اختيارش گذاشت، به فكر ضعيفترين افراد جامعه بود. هم خودش به فكر بود، هم كساني را كه به جاهاي مختلف به عنوان حكومت و استانداري و سفارت و غيره مي فرستاد، سفارش مي كرد. ايشان به مالك اشتر مي فرمايد: «بگرد، كساني را پيدا كن كه معمولاً

چشم كسي مثل تو به آنها نمي افتد!» بعضي هستند كه دُور و بَرِ مالك اشترِ نوعي، كه حاكم است، دائم مي پلكند، خودشان را به او نزديك مي كنند، خودشان را به او مي رسانند، متمكّنين اند، زباندارانند، زرنگهايند، مقامدارانند. نمي گويم آدمهاي بد. ولو خوب. اما دست و پاي اين كار را دارند. عدّه اي هم در جامعه هستند كه دست و پاي اين كار را ندارند، امكانش را ندارند، رويش را ندارند، پولش را ندارند، آشنايش را ندارند. مي فرمايد: «بگرد اينها را پيدا كن و از حالشان تفقّد كن.» اميرالمؤمنيني كه به حاكمش اين طور مي گويد، خودش آن گونه عمل مي كند: به خانه ي فقير سر مي زند، در دهان بچه ي يتيم با دست خودش، غذا مي گذارد. (كسي گفت: آن قدر اميرالمؤمنين لقمه در دهان بچه هاي يتيم گذاشت، كه ما آرزو كرديم ما هم بچه يتيم بوديم.) حالا كسي ادّعا كند كه او امام من است؛ در حالي كه آن چيزي كه در دوران حكومتش، قدرتش، رياستش ولو بر يك مجموعه ي كوچك؛ رياست بر يك ده؛ بر يك گوشه از گوشه هاي كشور به يادش نمي آيد، اين دسته از مردمند: محرومين، فقرا، مستضعفين! چنين كسي مي تواند بگويد كه «او امام من است»؟! اينها با هم نمي سازد! اميرالمؤمنين آدمي بود كه در راه تبليغ دين و كار براي خدا و مبارزه با دشمنان خدا، شب و روز نمي شناخت. در همه ي جنگهايي كه پيغمبر رفتند، حضور داشت؛ جز در موارد خيلي معدود. ظاهراً در جنگ تبوك بود كه پيغمبر فرمود: «يا علي! تو بمان و مدينه را حفظ كن.» چون مدينه از يك طرف ديگر تهديد مي شد، پيغمبر ايشان را در مدينه گذاشت. امّا در بقيه

جنگها، يا در اكثر نزديك به همه ي جنگها، در كنار پيغمبر بود. وقتي كه همه نبودند، او بود. آن وقت كه كار از هميشه سخت تر بود، او در نزديكترين جاي خطر حضور داشت. كسي ادّعا كند كه او امام من است؛ در حالي كه حاضر نباشد در راه خدا و دين خدا، يك سيلي به بناگوشش او بزنند؟! اين مي شود؟! حاضر نباشد كه به دشمن خدا، به دشمنان دين و به دشمنان اسلام، به خاطر قدرت و گردن كلفتي شان بگويد بالاي چشمتان ابروست؟! دشمنان دين، كه اميرالمؤمنين قبل از زمان خلافت و در زمان خلافتش، دست از آنها برنداشت، مگر قدرت نداشتند؟! قدرتهاي سياسي داشتند، قدرتهاي نظامي داشتند. بعضي، قدرتهاي مردمي داشتند، نفوذ داشتند، ادّعاي معنويت مي كردند، مقدّس مآب بودند. بعضي مثل خوارج شبيه يك عدّه از انقلابي نماهاي افراطي ما بودند كه هيچ كس را هم قبول نداشتند. فقط خودشان را قبول داشتند و طرفدار دين مي دانستند؛ هيچ كس ديگر را هم قبول نداشتند. مثل كساني كه اوّل انقلاب، امام را هم به انقلابيگري قبول نداشتند! اميرالمؤمنين، با اينها روبه رو شد؛ تار و مارشان كرد و فرمود: «اگر من با اينها درنمي افتادم، هيچ كس جرأت نمي كرد با اينها دربيفتد.» طرفهاي اميرالمؤمنين، اين طور افراد بودند. حالا يك عدّه، امروز بگويند: «بله؛ او امام ماست.» اما حاضر نباشند به استكبار، به قدرت مسلط امريكا، به كساني كه امروز صد برابر قدرتمندان فاسد صدر اسلام به مردم ظلم مي كنند (همه ي ظلمي را كه آنها در طول سالها كردند، اينها انجام مي دهند) يك كلمه حرفي بزنند كه آنها را بد بيايد؟! بعد هم بگويند: «ما شيعه ي علي هستيم

و او امام ماست»؟! امام يعني چه؟ اين، اميرالمؤمنين است با اين جامعيّت! مگر مي شود با اين كلمات، جامعيّت علي را تصوير كرد؟! ما مثل آن نقاشِ ناشيِ بي علم و بي هنري هستيم كه بخواهد چهره ي زيبايي را با خطِّ مدادي بكشد. چهار تا خط را اين طرف و آن طرف مي كشيم؛ يك هيكل مجسّم خواهد شد. اما آن چهره ي زيبا، يعني اين؟! خيلي بالاتر از اين حرفهاست! اما برادران و خواهران! همان تصوير ناقصي هم كه ما تصوير مي كنيم، آن قدر زيباست، آن قدر بالاست، آن قدر شاخص است، كه چشم انسان را مبهوت مي كند! ما بايد به آن سمت حركت كنيم. البته هيچ كس توقّع ندارد كه ما حتّي به يك فرسخي اميرالمؤمنين هم برسيم. اين، واقعيّتي است. يك وقت بنده در نماز جمعه ي چند سال قبل از اين، گفتم كه ما نمي توانيم مثل اميرالمؤمنين باشيم. يك نفر نامه نوشت كه «شما خوب خودتان را راحت كرديد! مي گوييد: ما نمي توانيم مثل اميرالمؤمنين باشيم!» بحث راحت كردن خودمان نيست. اميرالمؤمنين، عليه الصّلاةوالسّلام، خودش هم فرمود كه «شما نمي توانيد.» او در قلّه است. يك قلّه ي مرتفع را در نظر بگيريد! ما بايد به سمت قلّه به راه بيفتيم؛ ولو در اين دامنه ها. عمده اين است. مهم اين است. شاخص اين است. بايد حركت كنيم. نبايد بگوييم «ما كه نمي رسيم به آن جا.» نه! بايد حركت كرد. اميرالمؤمنين براي كساني كه مسؤول بخشي از بخشهاي تشكيلات دولتي هستند، الگوست. گويا در جمع شما، عدّه اي از مسؤولين محترم دستگاههاي اداري و دولتي حضور دارند. در هرجا كه هستند چه كوچك، چه بزرگ بايد كار را با دلسوزي براي مردم انجام دهند.

بايد بدون منّت انجام دهند. و مُراجع خود را احترام و تكريم كنند. آنها را تحقير نكنند. بر آنها منّت نگذارند. از آنها توقّع نكنند. سلامت دست، سلامت چشم، سلامت زبان، سلامت جيب، بلكه سلامت قلب كه از همه ي اينها مشكلتر است را از ما خواسته اند كه داشته باشيم. اميرالمؤمنين در راه احياي انسانها كار كرد. امروز جمعي از خواهران نهضت سوادآموزي هم اين جا هستند. سوادآموزي يك حسنه در راه آن بزرگوار است. ياد دادن، ياد گرفتن، خدمت به مردم، كار كردن براي مردم، زحمت كشيدن براي مردم، امانت و پارسايي را حفظ كردن و سخن حق را گفتن، همه ي اينها در راه علي عليه الصّلاةوالسّلام بودن است. اين حكومتي كه امروز در نظام جمهوري اسلامي تشكيل شده، حكومتي است كه بعد از گذشت قرنها، در راه اميرالمؤمنين است. ديگران در راه عكس حركت مي كردند؛ يعني نقطه ي مقابل آنچه اميرالمؤمنين مي خواست و مي گفت و مي كرد. امّا اين حكومت، در آن راه حركت مي كند. بايد كمكش كرد. بايد با آن همراهي كرد. بايد تشويقش كرد. بايد عيوبش را، برادرانه و دوستانه به آن تذكّر داد تا بتواند راه را ادامه دهد و اين صراط مستقيم را حفظ كند. همچنان كه آن روز، قاسطين و مارقين و ناكثيني با حكومت اميرالمؤمنين مخالف بودند و ماوراي آنها هم كفّار دنيا با آن حكومت مي خواستند مبارزه كنند و مخالف بودند، امروز هم همين طور است. امروز چه كسي در دنيا از حقوق مسلمين دفاع مي كند؟ اين حكومت. چه كسي صادقانه مسأله ي فلسطين را مطرح مي كند؟ چه كسي مسأله ي لبنان را مطرح مي كند؟ نظام جمهوري اسلامي. البته ملتها، در همه جاي دنياي اسلام،

دلشان براي همكيشانشان مي تپد؛ اما ملتها، با كمك دولتها مي توانند راه بيفتند و اعلام وجود كنند. در جاهاي ديگر، اجازه داده نمي شود؛ يا خيلي به ندرت و كم. در اين جا دولت خودش پيشاپيش مردم، در اين راهها حركت مي كند. لذا با ما مخالفند. همه ي كساني كه در قضيه ي فلسطين و در توطئه عليه فلسطين سهيمند، با حركت ملت و دولت ايران به نفع مردم فلسطين، مخالفند. همه ي جلّاداني كه دستشان تا مرفق در خون مردم بوسني هرزگوين فرو رفته است و اين روزها باز نام آن ملت مظلوم تكرار مي شود با اين حكومت مخالفند. چرا؟ چون جلوِ ملتهاي دنيا و دولتهاي مسلمان حركت مي كند و مي گويد: «بياييد به اين ملت مظلوم كمك كنيد.» كجايند كساني كه ادّعاي بشريت دارند نمي گويم: طرفداران حقوق بشر. آن كه سرشان را بخورد! چه حقوق بشري؟! دروغ مي گويند! و مي ببينند كه صربها و كرواتهايِ متعصّبِ قوم پرستِ ضدّ انسان و ضدّ احساسات بشري، يك ملت را اين همه مرد و زن و كودك را آن طور تار و مار مي كنند؟! اين حكومت جمهوري اسلامي و دولت اسلامي و ملت مسلمان است كه اين حرفها را اين طور صريح و علني و پيگير و جدّي بيان مي كند. نه تنها به زبان، بلكه در عمل هم كمك مي كند. ملت ايران كمك كرد؛ باز هم كمك مي كند و بايد كمك كند. دولت ايران كمكهاي فراواني در اين زمينه كرده است. آنچه كه مي شده است تبليغ بشود و گفته بشود، گفته شده است. بيشترش هم، ان شاءاللَّه در آينده روشن خواهد شد. لذاست كه با اين حكومت و اين دولت مخالفند. امروز سعي دنيا اين است كه ملت

ايران را از ادامه ي راه اميرالمؤمنين و راه اسلام مأيوس كند. من به شما و به همه ي ملت ايران عرض مي كنم: امروز بزرگترين جهاد در ميدان تبليغات، اين است كه كسي بتواند ملت ايران را به عاقبت و فرجام اين راه اميدوار كند. هر كس مردم را نااميد كند، به اين ملت خيانت كرده است. بهترين راه براي دلسردي كوهنوردي كه با شوق از قلّه ها بالا مي رود در حالي كه كوله پشتي اش را بسته و كمر را محكم كرده و عصا به دست گرفته اين است كه دروغي جعل كنند و به او بگويند كه نمي شود رفت و به قلّه رسيد. وسط راه، فلان اشكال و فلان مانع وجود دارد. مي رود كه قلّه را فتح كند؛ يعني هدف دارد. امّا تا بفهمد به آن هدف نمي شود رسيد، دست و پايش سست مي شود و از همان جا برمي گردد. پانزده سال است تبليغاتچيهاي دنيا - و امروز بيشتر از گذشته سعي مي كنند ملت ايران را، كه مي رود تا به قلّه برسد، مأيوس كنند. مي گويند: «آقا، وضع اقتصاد خراب است! آقا، دنيا نمي گذارد! آقا، امريكا نمي گذارد! آقا، مردم ناراحتند!» دائم در گوش مردم اين چيزها را مي خوانند؛ آن هم با روشهاي تبليغاتي بسيار زيركانه. بنده حرفهاي اينها را گوش مي دهم. حرفهايشان را گاهي مستقيماً گوش مي دهم و بسياري اوقات هم مي نويسند يا ضبط مي كنند و برايم مي آورند. من مي بينم اينها چه مي گويند. مي بينم كه نشسته اند و كلماتي را انتخاب كرده اند كه مردم اين حرف را باور كنند! يك دروغ مسلّم را مي خواهند مردم باور كنند! متأسّفانه بعضي در داخل، هر چه حرف مي زنند براي مأيوس كردن مردم است. يا

سكوت مي كنند، يا اگر يك كلمه حرف هم زدند، براي اين است كه مردم را مأيوس كنند! چرا مردم را مأيوس مي كنيد؟! چرا به اين ملت قدرتمند و شجاع، كه مي تواند راههاي دشوار را برود و دشوارترين بخش راه را هم تا كنون رفته است مي گوييد: «نمي توانيد به حكومت و جامعه و نظام عادلانه اسلامي برسيد»؟! چرا؟! همه ي راهها را دشمن رفت، بلكه بتواند شما ملت را شكست دهد؛ و نتوانست. همه ي راهها را رفتند: راه جنگ نظامي، راه محاصره ي اقتصادي، راه تبليغات، راه فحّاشي، راه تهمت زدن به مسؤولين. چقدر تهمتها زدند بعد ازاين هم، البته خواهند زد كسي باور نكرد. حرفهايي مي زنند با شواهد دروغين، و مطلبي را ادّعا مي كنند تا مردم را مأيوس كنند. من عرض مي كنم: شما هر كه هستيد، هر جا هستيد، در هر گوشه ي اين كشور كه زندگي مي كنيد و در هر گوشه ي اين دستگاه عظيم اسلامي يا خارج از دستگاههاي دولتي مشغول كاريد، وظيفه تان اين است كه در حوزه ي امكان، مردم را اميدوار كنيد. نشانه هاي اميد هم بحمداللَّه زياد است. ديديد كه جنگ براي ما سخت ترين مشكل بود و خداي متعال چه طور مشكل را برطرف كرد! ديديد كه مشكلات مقاطع حسّاس اين كشور را چطور خداي متعال با دست قدرت نماي خود، براي ما حل كرد! واقعاً انسان وقتي فضل الهي را نگاه مي كند، مي گويد: «سبحانك يا اللَّه. سبحانك يا لا اله الاّ انت.» مرجع تقليد بزرگي(190) از ميان مردم رفت و مردم حقِّ مطلب را ادا كردند. آن تشييع جنازه، آن عزاداريها، آن تلگرافها، آن تسليتها،آن وفاداريها. آن وقت عدّه اي توي مردم افتادند كه «آقا، مرجعيّت رفت. ديگر

نيست. ديگر نداريم. بعد از اين، چه كنيم؟» يك عدّه از متديّنين را مضطرب كردند. خداي متعال، به فضل و لطف خودش، يكي از ذخايرش را در حوزه ي علميه قم، در معرض تقليد مردم قرار داد. اين پيرمردِ كهنسالِ قوي البنيه معنوي و ديني، اين استخوان بسيار مهم و استوار فقه و حوزه را، خداي متعال دهها سال نگهداشت، براي اين روزها. اين، چيز عجيبي است. آن وقتها كه ما در قم بوديم و اين مرجع بزرگوار حضرت آيةاللَّه العظمي آقاي اراكي را مي ديديم، ايشان مردي بود كه علمش مورد قبول همه، تقوايش مورد قبول همه. اما احتمالِ مرجعيتِ ايشان نمي رفت. از بس ايشان خودش را از اين خطوطي كه به مرجعيّت منتهي مي شود، كنار مي گرفت. به زهد و ورع و تقوا و كناره گيري، معروف بود. خداي متعال اين مرد را نگهداشت، عمر او را طولاني كرد، حواس او را حفظ كرد، قوّت معنوي و روحي و علمي او را حفظ كرد، براي امروز. و من به شما عرض كنم: در همه ي زمانها، در اين حوزه ي علميه قم، به فضل پروردگار، شخصيتها و رجالي هستند كه شما براي تقليد از آنها، هيچ مشكلي پيدا نخواهيد كرد. امروز هم ممكن است شما آنها را نشناسيد. ممكن است تا قبل از آن لحظه ي لازم، كسي آنها را به عنوان مرجع نشناسد. (نه اين كه آدم ناشناسي بيايد.) بعد كه مطرح شد، مي بينند عجب! اين آقا سي سال، چهل سال، پنجاه سال، در اين حوزه مشغول خدمت و تدريس بود و كسي به فكر نبود كه ايشان براي مرجعيّت مناسب است. اين طور خدا، ذخاير را براي روزِ معيّن حفظ مي كند. به

فضل الهي، حوزه هاي علميه ي شيعه و امروز بيشتر و بالاتر از همه، با يك فاصله ي زياد، حوزه علميه ي قم سرشار از اين ذخاير است. گذشتگان ما كار كردند. بزرگان ما كار كردند. فقهاي بزرگ، در اين حوزه ها كار كردند. ذخاير، در اين حوزه هست؛ منتها لزومي ندارد كه بيايند جلو مردم صف بكشند كه «آقا؛ ما هم هستيم.» اينها در حوزه ي علميه ي قم هستند و روزي كه خداي متعال اراده فرمايد، آشكار خواهند شد. خداي متعال آنها را نشان خواهد داد. امروز يكي شان را نشان داد، براي مردم كافي است. روزي، باز اگر احتياج شود، خداي متعال كساني ديگر را از آن بزرگان عرضه خواهد كرد. و به فضل پروردگار، مردم براي تقليدشان، دچار هيچ مشكلي نخواهند شد. دشمن مي خواست مردم را از اين طريق هم مأيوس كند و اضطراب بيافريند. هوشيار بايد بود. ملت ايران بايد هوشيار باشد. شما به بركت هوشياري تان، بحمداللَّه توانستيد اين راه دشوار را تا اين جا طي كنيد. هوشياري همراه با اتّكاي به خدا و توجّه و توسّل به وليّ عصر ارواحنافداه. اتّحاد كلمه را حفظ كردن، از دشمن نترسيدن و از خدا ترسيدن؛ اينها موجب شد كه شما بتوانيد اين راه را تا امروز طي كنيد. ان شاءاللَّه در آينده هم، خداي متعال كمك خواهد كرد و به فضل پروردگار، اين جامعه ي اسلامي، از لحاظ مادّي و معنوي همان جامعه ي نمونه اي خواهد شد كه دلهاي همه ي ملتهاي دنيا به سمت آن كشش و جذبه پيدا كند. پروردگارا! به حق محمّد و آل محمّد، امام بزرگوار را با اولياي خودت محشور كن. بزرگان ما، فقهاي ما، عزيزان ما و فضلاي ما را

در كَنَف حمايت خودت حفظ كن. ملت ما را روزبه روز در اين راه ثابت قدمتر و استوارتر بدار. شرّ دشمنان اين ملت را از اسلام و مسلمين برطرف فرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام، به مناسبت روز «عيد مبعث»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام، به مناسبت روز «عيد مبعث» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هم اين روزبزرگ رابه همه امّت اسلامي در اقطار عالم و به ملت شريف و عزيز ايران و به شما حضّار محترم و مسؤولين زحمتكش وپرتلاش وپرتوان كشور، تبريك عرض مي كنم. اهميت روز مبعث از لحاظ معنوي، حقيقتاً بيش از آن مقداري است كه امثال بنده بتوانيم درباره آن، سخن روشنگري بيان كنيم. لكن از لحاظ تأثير بعثت در زندگي انسانها در ادوار مختلف تاريخ، نكاتي هست كه درباره آنها مي شود حرف زد. بعثت در روز اوّل، در يك خلأ به وجود آمد و بشريّت واقعاً محتاج آن بعثتِ بزرگ بود. خداي متعال هم بر طبق حكمت بالغه اش، مكان اين انگيزش عظيم واين واقعه بزرگ را جايي قرار داد كه مفاهيم واقعي بعثت، بدون آلوده شدن به مفاهيم رايج و داير آن روز، هم در دنياي آن روز شناخته شود و هم در تاريخ صحيح بماند. اين، خودش نكته اي است كه ممكن بود - فرض بفرماييد - بعثتِ آخرين، در روم آن روز، در يونان آن روز و در كشورهاي پيشرفته آن روز، اتّفاق بيفتد. در زمان بعثت، تمدّنهاي بزرگي در دنيا بودند. ملتهايي وجود داشتند كه از فلسفه ومعارف بشري وآگاهيهاي مدنيّتي بهره برده بودند. مي شد بعثتِ آخر، در آن كشورها و در آن مناطق اتّفاق بيفتد. اما خداي متعال، اين بعثتي راكه

در طول تاريخ - و خدا مي داند چند هزار سال - بنا بود براي بشر بماند، به آن جاها نبرد. اين بعثت را در جايي نبرد كه از هنگام انعقاد اين فكر و اين دعوت، عنصر بيگانه اي بتواند در آن داخل شود. در همان منطقه مغرب زمينِ آن روز، مناطقي بودند كه تمدّنهاي بزرگي داشتند. برخوردشان با پيغمبران نشان مي دهد كه داراي مدنيّتهايي بوده اند. از جمله، همان مردم شهر انطاكيه، كه در سوره «ياسين»، خداوند داستان فرستادن سه پيغمبر رابه آن جا، در عرض هم، نقل مي كند. آخرش هم ناسپاسي آن مردم است. اين، چيز كمي نيست. تاريخ هم براي ما چيزهايي را از آن ملتها نقل كرده است. اين پيغمبر را در آن جا قرار نداد. در جزيرة العرب، معارف بشري وجود نداشت. شرك بود و معارف شرك آلود، در حدّ نازل. لذا در قرآن هم ملاحظه مي كنيد كه با شرك، يك مبارزه جدّي شده است. سوره «اخلاص» كه «لم يلد ولم يولد» را اين همه درشت كرده است و در اين سوره كوچكِ چهار آيه اي، «لم يلد ولم يولد» در قلب قرار گرفته و «ولم يكن له كفواً احد» برجسته و متلألي است؛ براي اين است كه شرك از ذهنها زدوده شود و با پيام خدا مخلوط نگردد. هر كار شرك آلودي در اسلام مردود شده است. ولي از اين كه بگذريم، اسلامْ خالص متولّد شد؛ به اكناف عالم خالص منتقل شد؛ خالص منتشر شد. لذا هر جا رفت، بُرندگي و برجستگي خودش را در مقابله با تمدّنها و فرهنگهاي مختلف نشان داد؛ تا وقتي كه بتدريج، دعوت كنندگان از آن خلوص افتادند و دعوت هم از

آن خلوص افتاد. اين بعثت، يك امر دائمي براي بشر است. و اين، خصوصيتِ بعثت خاتم الانبيا صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم است. يعني هر وقت كه زمينه عالم وزندگي بشر از معنويت تهي شود، همين معارفي كه قرآن كريم به آن ناطق است، مي تواند در هر زماني بيايد و آن خلأ را پر كند. كيفيّت معارف اسلامي آن چنان كيفيّتي است كه در همه شرايط، نيرويي در درون اين مجموعه قانوني و مجموعه معارف وجود دارد كه در همه شرايط مي تواند خلأهاي معنوي را پر كند و به بشريت امكانِ زيستن در فضاي معنوي را بدهد. امروز هم يكي از همان شرايط است. شرط اين كه يك دعوت بتواند در ميان ملتها و كشورها جاي خودش را پيدا كند و مستمعي بيابد، چيست؟ اوّل، منطقي و معقول بودن است. هر سخني كه اسلام را از منطق عقلاني كه از آن برخوردار است جدا كند، به رشد و انتشار اسلام ضربه مي زند. كساني كه درباره مسائل اسلامي سخن مي گويند و اظهار نظر مي كنند، به اين نكته توجّه كنند. اسلامْ عقلاني است. اسلام ديني است كه عقل سالم و فطري، آن را مي فهمد، درك مي كند و مي پسندد و مي پذيرد. اين، خصوصيت اسلام است. نه به معناي اين كه هر حكمي از احكام اسلام، يك برهان عقلاني بايد در كنارش باشد. نماز صبح چرا دو ركعت است؟ يك برهان عقلي لازم دارد؟ نه. به اين معنا هم نيست كه هر عقلي هر چه كه فهميد و درك كرد، بايد در اسلام بشود آن را پيدا كرد. اين هم نيست. بلكه به اين معناست كه معارف اسلامي - آنچه كه استناد آن به اسلام مورد

قبول است و اهل خبره و اهل فن، قضاوت مي كنند كه اين مربوط به اسلام است - در هر محيط عقلاني و علمي، قابل دفاع است. نماز را مي شود براي مادّي ترين انسانهاي دنيا توجيه كرد، تفهيم كرد و گفت نماز چيست و چرا اسلام نماز را لازم دانسته است. يكي از متفكّرين غربي در قرن نوزدهم كه قرن بي ديني غرب است - شخص نامدارِ معروفي است كه من نمي خواهم اسم بياورم - مي گويد: «در نماز رازِ عظيمي نهفته است.» آري؛ اگر در آن، راز عظيمي نهفته نبود، در آن محيط مادّيگرا، يك انسان متفكّر، اين طور نسبت به آن شعار نمي داد. انسانهاي باانصاف، انسانهاي اهل علم، عقل، منطق و استدلال، تمام معارف اسلامي را مي توانند درك كنند؛ مي توانند بپسندند و بپذيرند. اين، خاصيت اسلام است. پس، منطقي بودن و عقلاني بودن، از خصوصيات اسلام است. اگر كساني سعي كنند كه اسلام را از اين خصوصيت جدا كنند يا در تبليغات بگويند «اينها ضدّ علم و ضدّ عقل است»، يا اين كه در عمل، حرفهايي را به اسلام نسبت دهند كه از اسلام نيست و قابل اين كه يك عقل سالم آن را تصديق و تأييد كند نيست، اينها قطعاً به نشر اسلام ضربه مي زنند و هيچ كمكي نمي كنند .اين، يكي از خصوصيات عناصر دروني است كه اسلام را مي تواند منتشر كند. خصوصيت ديگرِ اسلام اين است كه معنوي و الهي است. يعني به خلاف آنچه كه نسبت به مسيحيّت داده مي شود كه جنبه هاي آخرت در مسيحيّت بر جنبه هاي دنيايي غلبه دارد، اسلام اين طور نيست. اسلام دنيا را هم جزو آخرت مي داند. همين زندگي شما، همين تجارت شما، همين

درس خواندن شما، همين كار اداري شما، همين كار سياسي شما، جزو آخرتِ شماست. دنيا هم قطعه اي از آخرت است، يا اين كارهايي است كه شما با نيّت خوب به جا مي آوريد. اين حسنه اي است كه در آخرتْ شما را به قُربات الهي و مقامات معنوي مي رساند. يا خداي نكرده با نيّت بد، با نيّت خودخواهي و خودپرستي اين عمل را انجام مي دهيد، كه آن وقت موجب انحطاط و تنزّل و سقوط در دركات است. اسلام اين گونه است. تمام محيط زندگي ما، تمام تلاشهاي دنيايي ما، بخشي از آخرت است. دنيا و آخرت، جدا نيست. بد، آن است كه اين تلاش مادّي روزمرّه مربوط به زندگي اين نشئه را، شما با نيّت بد انجام دهيد. آن دنياي مذمومي كه گفته اند، اين است. اما اين نشئه، از آن نشئه جدا نيست. اين عالم، از آن عالم جدا نيست. اين عالم، مزرعه آن عالم است. مزرعه يعني چه؟ مگر مي شود محصول را از غير مزرعه چيد؟ اين، نهايت وحدت وهماهنگي و يكي بودن را مي رساند. با وجود اين كه در همه منطقه زندگي بشر در اسلام موقعيت دارد، درعين حال اسلام يك دين معنوي است. در محيط اسلام دلها بايد به سمت خدا باشد. نيّتها بايد براي خدا باشد. اين از خصوصيت اسلام و از وسايل نشر اسلام است. آنچه امروز در دنيا كمبود احساس مي شود و خودِ مردم دنيا هم آن را احساس مي كنند، كمبود معنويت و خلأ معنوي - بخصوص در دنياي غرب - است. در ماديّات مانده اند و از معنويّات فاصله گرفته اند و غرق در شهوات شده اند. خاصيت شهوات اين است كه در بدو امر شهوت است؛

اما در استمرار و در ادامه، جهنّم است! وقتي شهوات بر زندگي يك فرد يا ملتي حاكم شد، تبديل به دوزخ مي شود. اين، خاصيت شهوات بشري است. ممكن نيست كسي را ببينيد كه مدت مديدي را در شهواتْ خوش بگذارند. چنين كسي را خدا نيافريده است. اگر برويد نگاه كنيد؛ ببينيد و تحقيق كنيد، به اين معنا خواهيد رسيد. اين يك امر مسلّم و واضح است. ادامه بقا در شهوات، براي انسان جهنّم است. و اين، همان جهنّمي است كه امروز گريبانگير عدّه اي از مردم متنعّم غرب شده است. آنهايي هم كه متنّعم نيستند، در جهنّمي از فقر وبيچارگي و فساد غرقند. البته اشخاصي مستثني هستند. از هر طبقه اي، لابد اشخاصي مستثنايند. قطعاً هم آدمهاي خوب در آن جا هستند. لكن نوعيّت اين است. دنياي امروز، به اين بعثت احتياج دارد. در ايران اسلامي چنين نيست كه ما هم حكومتي مثل بقيه حكومتها هستيم. چند صباحي خاندان فلان و چند صباحي خاندان بهمان هستند و حالا هم مسلمين و مؤمنين بر اين كشور حكومت مي كنند. قضيه ما اين گونه نيست. قضيه ما قضيه يك پيام است. قضيه يك بعثت است. ما حرف نُوي را به مردم دنيا عرضه مي كنيم. مسأله، اين است. اين حرف و پيام نو، اگر چه كه اوّلين اثرش بايد در داخل زندگي خود ما و كشور ما ديده شود، اما براي دنيا يك راه جديد ارائه مي كند. اين را كارگزاران جمهوري اسلامي، نبايد فراموش كنند. اين نظام، نظامي است كه آمده است به بشريت، بعثت الهي را نشان دهد. نيامده است كه از جوامع و دولتها و نظامهاي گمراه، چيزي ياد بگيرد. ممكن

است ما خيلي بد باشيم؛ خيلي ناقص باشيم؛ براي حمل اين پيام خيلي كوچك باشيم؛ امّا اين پيام، پيام نجات بشر است. بر سرِ آن نمي شود چك و چانه زد. ماحق نداريم از اين پيام به خاطر اين كه با سليقه ما اين طور در مي آيد چيزي كم كنيم. خير! اين پيام، پيامي براي بشريت است. و بشر به آن احتياج دارد. ما دوست بشريّتيم. ما دشمن بشريت نيستيم. ما دوست علم و پيشرفت و بهروزي و راحتي همه ملتهاي دنياييم. ما مي دانيم آنها از چه رنج مي برند: آنها به معنويّت احتياج دارند و معنويّت اين جاست. البته معنويّتِ تحميلي هم نيست. تحميلي كه بشود، ديگر آن اثر را نخواهد داشت. ما آن را عرضه مي كنيم. در اين جا دو نكته هست كه بايد به آن توجّه شود. به يك نكته من و شما؛ يعني آحادي كه در اين نظام مسؤوليتي داريم بايد توجّه كنيم. آن نكته اين است كه ما نه فقط به عنوان يك مدير و يك حاكم، بلكه به عنوان عرضه كننده يك انديشه نو در دنيا، بايد خودمان را بشناسيم و اين طور بايد عمل كنيم؛ اين طور بايد مشي كنيم؛ اين طور بايد رفتار خودمان را با اسلام تطبيق دهيم؛ و خلوص و استقلال اين انديشه و فكر را نگهداريم. يك نكته هم با مردم دنياست. وسايل ارتباط جمعي استكبار تلاش مي كنند كه جمهوري اسلامي را متعرّض، متجاوز و در صدد قلع و قمع همه نظامهاي دنيا معرفي كنند. اما اين گونه نيست. هركس در دنيا، هر طور مي خواهد، زندگي مي كند. ما فقط آنچه را كه بشر به آن نيازمند است عرضه مي كنيم. اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام فرمود : «طبيب

دوّار بطبّه قد احكم مراحمه واحما مواسمه.(1)» در كوله پشتي ما دواي درمان دردهاي امروز بشريت است. هر كه نمي خواهد از اين كوله پشتي نگيرد و نبرد. ما كه با كسي دعوا نداريم. اگر بشر از بحران هويّت رنج مي برد، از بحران معنويّت رنج مي برد، از بي احترامي نسبت به سنتّهاي بشري رنج مي برد؛ پدر به پسر رحم نمي كند، پسر به پدر احترام نمي كند، پاس سنّتهاي گذشته را نمي دارند، ارزشي براي ارزشهاي غير شخصي قائل نيستند، اين يك بحران است. امروز ملتهاي غرب به اين بحران دچارند؛ و علاجش در اسلام است. اگر امروز ثروت ثروتمندان در دنيا روزبه روز افزايش مي يابد و اشخاص و كمپانيها و شركتهايي، ثروتهاي افسانه اي ميلياردي تحصيل مي كنند، و در مقابل، انسانهايي در كنار همان ثروتها، شب در كارتون، روي آسفالت خيابان مي خوابند؛ اينها از مشكلات غرب است. اگر باوجود هزاران توصيه راجع به ازدواج و تبليغات خانواده و نظاير آن، روزبه روز بنيان خانواده دركشورهاي غربي سُست تر مي شود؛ اگر دخترها و پسرها ناراحتند؛ اگر همانهايي كه خودشان شريك اين جرمند ناراحتند؛ اگر بنيان خانواده متزلزل است و بچه ها ناراحتند؛ اگر بحران رواني همه را فرا گرفته است، اينها به خاطر چيست؟ اين همه خودكشي براي چيست؟ درطول همين چند ماه گذشته، يا شايد حدود يك سال گذشته، چند صد نفر در كشور ايالات متحده - كه به خيال خودشان در اوج قلّه علم و ثروتند؛ و خيال مي كنند ارزش اينهاست - به وسيله اشخاص ديگر كشته شده اند. حالا با هليكوپتر در بيابانها بگردند براي تظاهر به محبّت و رأفت و رحمت نسبت به گربه يا سگ گمشده اي! مگر كورند؟! مگر نمي بينند كه در

شهرها وايالات امريكا چه خبر است؟! يك نفر وارد كوپه يك قطار مي شود و با مسلسل، چند نفر را مي كشد. از اين كوپه مي آيد و باز در كوپه بعدي، چند نفر ديگر را مي كشد. و همين طور... اگر بشريت از اين دردهاي لاعلاج رنج مي برد، ما مي گوييم: علاجش اين جاست؛ علاجش اسلام است. اين است تجديد بعثت در دنياي امروز. وامروز شما پيشقراوليد. ملت ايرانْ پيشقراول است. بايد عمل كند و با اعتماد و اتّكا به نفس هم بايد اين عمل را بكند؛ چون دنيا محتاج ماست. حالا تبليغات مي كنند كه «ايران با همه مسأله دارد؛ ايران با همه مشكل دارد!» نه آقا! ايران فقط با دستگاههاي سازمان امنيت دولتهاي مستكبر دنيا كه از كريه ترين جاهاي آن كشورهاست، مسأله دارد. با همانهايي كه همين تبليغات رسانه اي را درست مي كنند. شما خيال مي كنيد تبليغات اين راديوهاي بيگانه را چه كسي تنظيم مي كند؟ مثلاً تبليغات همين بي.بي.سيِ انگليسي را چه كسي درست مي كند؟ سازمان امنيت انگليس! مي نشينند برنامه ريزي مي كنند و چيزي را درست مي كنند... ما يك كشور و ملتي هستيم كه يك پيام داريم. جمعيتي هستيم كه قدرت و سابقه و افتخاراتي داريم. افتخاراتي در گذشته و افتخاراتي در امروز. شخصيتي مثل امام در ميان ما بوده است كه در دنيا چنين شخصيتي را نه امروز و نه در زمانهاي نزديك به ما - تا آن جا كه ما مي شناسيم - سراغ نداريم. جواناني را داريم با آن عظمت؛ كه خودشان را نشان دادند. مادرهايي داريم، پدرهايي داريم، خانواده هايي داريم، دانشمنداني داريم. به چيزي و كسي هم احتياج نداريم. البته از كسي هم نمي ترسيم؛ از هيچ كس! ما مي خواهيم چه بكنيم

كه برويم سراغ فلان كشور؛ فلان جا را فتح كنيم؛ فلان جا را خراب كنيم؛ فلان جا را به هم بزنيم؛ فلان جا را منفجر كنيم. اين كار، كار دستگاههاي ضدّ بشري همان حكومتهايي است كه دچار آن طور مشكلات هستند. اين كارها كارِ ما نيست. ما پياممان پيامِ اسلام است. يكي از همان چيزهايي كه عرض كردم از عوامل انتشار اسلام است، رفق است. «ما كان رفق في شي ء الّا ذانه.(2)» رفق يعني همواري. رفق به معناي سستي نيست. رفق به معناي خاكريزِ نرمِ قابلِ نفوذ نيست. رفق يعني ناهنجار نبودن، ناهموارنبودن، جگرخراش نبودن. اين معني رفق است. شما به يك عنصر بسيار سخت، مثل فولاد كه مي زنيد، دستتان احساس ناراحتي نمي كند؛ احساس ناهنجاري و ناهمواري نمي كند. رفق -نرمي به اين معناست. هنجار درست. اين، معناي رفق است. گاهي هم ممكن است به يك چيز كه دست مي زنيد، دست را بخراشد و زخم كند؛ درحالي كه جنسش مثل فولاد نيست. از يك تكّه چوب است. چوب را ممكن است ناهموار بتراشند. بعضي، حرف ناحق را، حرف سست را، سخن كم محتوا را، طوري مي گويند كه همه را مي خراشد. ممكن هم هست يك فكرِ با محتوا، يك فكرِ درست و يك فكرِ قوي را طوري بيان كرد كه با همه استحكام، هيچ ناهنجاري نداشته باشد. اسلام، اين است. قرآن، اين است. درس بعثت براي ما بايد اين باشد، برادران و خواهرانِ عزيزِ من! درس قرآن بايد اين باشد كه ما پيام آور يك سخن نو هستيم و خودمان بايد احترام آن سخنِ نو را حفظ كنيم. تا آن جا كه براي بشر ممكن است، اولين عمل كنندگان باشيم.

ثانياً؛ آنچه كه ما دردست داريم، مورد نياز انسانهايي است كه از خيرات واقعي زندگي دور مانده اند. اين چيزهايي را كه داريم، بي خود با حرفهاي اين و آن، با سوغاتيهايِ دروغينِ همان متفكّريني كه آن دنياي جهنّمي را براي مردم خودشان با آن حرفها به بار آورده اند، مخلوط نكنيم. سوم اين كه، در مقابل حرفهاي قلمبه سلمبه ديگران، احساس ضعف نكنيم. منطق اين جاست. حرف درست اين جاست. اگر شما يك وقت مي بينيد چيزي برايتان جا نيفتاده، بايد بدانيد كه درستش دستتان نيست. بايد برويد سراغ اهلش، تا درستش را به شما بدهند؛ منطقي اش را، مستحكمش را، قوي اش را. و اين، همان مشعلي است كه پيغمبر اكرم برافروخت. آن روز دنيايي را روشن كرد؛ آن روز تمدّنهايي را - نه يك تمدّن را - پايه ريزي كرد و امروز هم مي تواند. آن روز هم دنيا چيزهاي تازه اي داشت: علم داشت؛ پيشرفت داشت؛ انطاكيه را داشت؛ روم را داشت؛ يونان را داشت؛ ايران را داشت؛ هگمتانه را داشت؛ پرسپوليس را داشت. آن روز هم دنيا آن چنان تهيِ تهي نبود. اما وقتي اين مشعل روشن شد؛ وقتي اين خورشيدْ فروزان شد، همه شمعها فروغ خودشان را از دست دادند و اين بر همه غالب شد. «ليظهره علي الدّين كلّه(3)» آمد تا معنويت را به طور طبيعي غلبه دهد. وقتي خورشيد طلوع مي كند، اگر شما وسط نور خورشيد هزار شمع هم بگذاريد، اصلاً نوري ندارد. بعثت، اين طور ظهور و غلبه اي است. اين همان شمع است. اين، همان چراغ است. اين، همان مشعل است. اين، همان خورشيد است. قدرش را بايد بدانيم. بعثت را بايد در خودمان و در زندگي مان زنده كنيم. بايد از خداي

متعال هم كمك بخواهيم و خدا هم كمك خواهد كرد. پروردگارا! مارا مشمول دعوات وليّ عصر ارواحنافداه قرار بده. مارا مشمول هدايت و رحمت خودت قرار بده. قلب و جسم و عمل و زبان و فكر ما را نوراني كن. خود ما و ذريّه ما را با اسلام زنده بدار و با اسلام بميران. امام بزرگوار ما را با اولياي خودت محشور فرما و اين عيد را برهمه مؤمنين و مؤمنات - در سرتاسر عالم - مبارك گردان! والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) - 2) - 3) توبه: 33

بيانات مقام معظم رهبرى به مناسب «روز پاسدار»، در جمع هزاران تن از اعضاى سپاه پاسداران

بيانات مقام معظم رهبري به مناسب «روز پاسدار»، در جمع هزاران تن از اعضاي سپاه پاسداران و «يگان ويژه نيروي انتظامي» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هم اين روز بزرگ و اين عيد پر بركت را به همه آزاديخواهان عالم، به همه حق طلبان و آزادمردان و صاحبان روحهاي شجاع و بخصوص به ملت بزرگ ايران و جوانان دلير اين مرز و بوم و فرزندان قرآن؛ يعني پاسداران عزيز انقلاب و به شما حضّار عزيز، صميمانه تبريك عرض مي كنم. اين اسم كه «روز پاسدار»، روز ولادت حسين بن علي عليه الصّلاةوالسّلام است، اشارات و رمزهايي دارد و مسؤوليتهايي را هم متوجه آن قشري مي كند كه امروز به او مي زيبد كه بگويد «من پاسدارم و خطِّ حسين بن علي عليه السّلام را مي روم.» براي اين كه اين نكات، اين اشارات و اين مسؤوليتها را درست درك كنيم، اندكي در ماجراي حسين بن علي عليه الصّلاةوالسّلام، بايد ژرف نگري كنيم و دقّت نظر به خرج دهيم. خيليها در دنيا قيام كردند، رهبري داشتند؛ كشته هم شدند. در بين اينها، از اولاد پيغمبران و از ائمّه هم كم نبودند. اما سيدالشهدا يك

فرد خاص است. حادثه كربلا، يك حادثه منحصر به فرد است. شهداي كربلا، يك جايگاه منحصر به خودشان دارند. چرا؟ پاسخ اين «چرا» در طبيعت حادثه بايد جستجو شود؛ و همان است كه به همه ما درس مي دهد؛ از جمله و شايد بخصوص به شما پاسداران عزيز. يك خصوصيت اين است كه حركت حسين بن علي، حركتي خالصاً، مخلصاً و بدون هيچ شائبه، براي خدا و دين و اصلاح جامعه مسلمين بود. اين، خصوصيت اوّل كه خيلي مهم است. اين كه حسين بن علي عليه الصّلاةوالسّلام فرمود: «انّي لم اخرج اشراً ولابطراً ولاظالماً ولامفسداً(1)» خودنمايي نيست؛ خود نشان دادن نيست؛ براي خود، چيزي طلبيدن نيست؛ نمايش نيست. ذرّه اي ستم و ذرّه اي فساد، در اين حركت نيست. «و انما خرجت، لطلب الاصلاح في امّة جدّي.» اين، نكته بسيار مهمّي است. انّما: فقط! يعني هيچ قصد و غرض ديگري، آن نيّت پاك و آن ذهن خورشيدگون را مكدّر نمي كند. قرآن كريم، وقتي كه در صدر اسلام با مسلمانان سخن مي گويد، مي فرمايد: «ولاتكونوا كالّذين خرجوا من ديارهم بطراً ورئاءالنّاس.(2)» و اين جا امام حسين عليه السّلام مي گويد: «انّي لم اخرج اشراً ولابطراً.» دو خطّ است؛ دو جريان است. در آن جا قرآن مي گويد: «مثل آنها نباشيدكه از روي غرور و خودخواهي و نفس پرستي حركت كردند.» يعني چيزي كه در آن نوعِ حركت نيست، اخلاص است. يعني از حركتِ خطّ فاسد، فقط «خود» و فقط «من»، مطرح است. «ورئاءالنّاس.» خودش را آرايش كرده، بر اسب قيمتي سوار شده، جواهرات به خودش آويزان كرده، رجزهايي خوانده است و خارج مي شود. به كجا؟ به ميدان جنگ. اتّفاقاً ميدان جنگ هم ميداني است كه همين آدم و دهها مثل او در

آن به خاك هلاك خواهند غلتيد. خارج شدن چنين آدمي، اين گونه است. فقط در او نفْس وجود دارد. اين، يك طرف. بهترين نمونه در نقطه مقابلش هم حسين بن علي عليه الصّلاةوالسّلام است كه در او، خودخواهي و خود و من و منافع شخصي و قومي و گروهي وجود ندارد. اين، اوّلين خصوصيت نهضت حسين بن علي عليه الصّلاةوالسّلام است. در آن كاري كه انجام مي دهيم، هرچه مايه اخلاص در من و شما بيشتر باشد، آن كار، ارزش بيشتري پيدا مي كند. هرچه از قطب اخلاص دور شويم، به سمت قطب خودپرستي و خودخواهي و براي خودكاركردن و به فكر خود بودن و منافع شخصي و قومي و نظاير آن نزديك شده ايم كه يك طيف ديگر است. بين آن اخلاص مطلق و خودخواهي مطلق، يك ميدان وسيع است. هر چه از آن جا به اين طرف نزديكتر شويم، ارزش كار ما كمتر مي شود؛ بركتش كمتر مي شود؛ ماندگاري اش هم كمتر مي شود. اين، خاصيت اين قضيه است. هر چه ناخالصي در اين جنس باشد، زودتر فاسد مي شود. اگر ناب باشد، هرگز فاسد نمي شود. حالا اگر بخواهيم به محسوسات مثال بزنيم، اين آلياژ اگر صددرصد طلا باشد، فاسد شدني نيست؛ زنگ خوردني نيست. امّا به هر اندازه كه مس و آهن و بقيه مواد كم قيمت داخل اين آلياژ باشد، فساد آن و از بين رفتنش بيشتر است. اين يك قاعده كلّي است. اين، در محسوسات است. اما در معنويّات، اين موازنه ها بسيار دقيقتر است. ما به حسب ديد مادّي و معمولي، نمي فهميم. اما اهل معنا و بصيرت، مي فهمند. نقّاد اين قضيه، صرّاف و زرگر اين ماجرا، خداي متعال است. «فانّ الناقد بصير.» اگر يك سرسوزن

ناخالصي در كار ما باشد، به همان اندازه آن كار كم ارزش مي شود و خدا، از ماندگاري آن مي كاهد. خداي متعال، ناقد بصيري است. كار امام حسين عليه الصّلاةوالسّلام، از كارهايي است كه يك سر سوزن ناخالصي در آن نيست. لذا شما مي ببينيد اين جنس ناب، تا كنون مانده است و تا ابد هم خواهد ماند. چه كسي باور مي كرد بعد از اين كه اين عدّه، غريبانه در آن بيابان كشته شدند، بدنهايشان را همان جا به خاك سپردند، آن همه تبليغات عليه شان كردند، آن طور تار و مارشان كردند و بعد از شهادتشان مدينه را به آتش كشيدند - داستان حَرّه، كه سال بعد اتّفاق افتاد - و اين گلستان را زير و رو و گلهايش را پرپر كردند، ديگر كسي بوي گلاب از اين گلستان بشنود؟! با كدام قاعده مادّي جور در مي آيد، كه برگ گلي از آن گلستان در اين عالم طبيعت بماند؟! اما شما مي بينيد كه هر چه روزگار گذشته، عطر آن گلستان، دنيا را بيشتر برداشته است. كساني هستند كه قبول ندارند پيغمبر جدّ او و حسين بن علي دنباله رو راه اوست؛ اما حسين را قبول دارند! پدرش علي را قبول ندارند، امّا او را قبول دارند! خدا را قبول ندارند -خداي حسين بن علي را قبول ندارند - اما در مقابلِ حسين بن علي، سر تعظيم فرود مي آورند! اين، نتيجه همان خلوص است. در انقلاب بزرگ ما هم، جوهر خلوص مايه ماندگاري آن شده است؛ همان فلز نابي كه امام بزرگوار، مظهرش بود. حالا شما برگرديد به خاطره هايتان و به ياد بياوريد آن بيابانها را، آن گرماها را، آن رعبها و خوفهاي ميدان جنگ را، آن خطر

دم به دم را، آن سرماي قلّه هاي پربرف را، آن محاصره شدنها را، آن بي نيرويي را - كه جوش مي زديد براي عدّه اي نيرو - آن نداشتن تجهيزات را - كه دنبال يك تفنگ و يك خمپاره، آن قدر مي دويديد - و احساس آن روزها را در ذهنتان مجسّم كنيد. آن وقت مي فهميد كه چرا اين همه، عليه اين انقلاب توطئه شده است و هنوز هم مي شود؛ در عين حال، اين درخت، استوار ايستاده است. همين جوهر است كه آن را حفظ كرده است. اخلاص امام و اين ملت و بخصوص اخلاص رزمندگاني بود كه در ميدانهاي جنگ حضور داشتند و شما جزو بهترينها و جزو نمونه هاي كاملش هستيد. اين، يك نكته و جريان و سرخطّي است كه همه ما بايد دائم به آن توجّه داشته باشيم و بنده، بيشتر از شما محتاج توجّه به اين نكته هستم. يك نكته ديگر - كه آن هم در مجموعه نهضت حسين بن علي عليه الصّلاةوالسّلام، خيلي مهمّ است و با توجّه به وضع امروز ما، به يك معنا به قوّت نيروي اخلاص برمي گردد - اين است كه در هيچ حادثه اي از حوادث خونبار صدر اسلام، به اندازه حادثه كربلا، غربت و بي كسي و تنهايي وجود نداشته است. اين، تاريخ اسلام است. هر كس مي خواهد نگاه كند. بنده دقّت كردم: هيچ حادثه اي مثل حادثه كربلا نيست؛ چه در جنگهاي صدر اسلام و جنگهاي پيغمبر و چه در جنگهاي اميرالمؤمنين. در آن موارد، بالاخره حكومتي بود، دولتي بود، مردم حضور داشتند؛ سربازاني هم از ميان اين جمعيت به ميدان جنگ مي رفتند و پشت سرشان هم دعاي مادران، آرزوي خواهران، تحسين بينندگان، تشويق رهبر عظيم القدري مثل پيغمبر

يا اميرالمؤمنين بود. مي رفتند در مقابل پيغمبر، جانشان را فدا مي كردند. اين، كار سختي نيست. چقدر از جوانان ما حاضر بودند براي يك پيام امام، جانشان را قربان كنند! چقدر از ما، الان آرزو داريم اشاره لطفي از طرف وليّ غايبمان بشود و جانمان را قربان كنيم! وقتي انسان در جلو چشمش، رهبرش را ببيند و آن همه تشويق پشت سرش باشد، بعد هم معلوم باشد كه مي جنگند تا پيروز شوند و دشمن را شكست دهند، با اميدِ پيروزي مي جنگند. چنين جنگي، در مقابل آنچه كه در حادثه عاشورا مي بينيم، جنگ سختي نيست. البته بعضي ديگر از حوادث هم بود كه آنها هم حادثه هاي نسبتاً غريبانه اي است. مثل حوادث امام زاده ها؛ مثل حسنيّون در زمان ائمّه عليهم السّلام. اما آنها هم - همه شان - مي دانستند كه پشت سرشان اماماني مثل امام صادق، مثل امام موسي بن جعفر و مثل امام رضا عليه الصّلاةوالسّلام وجود دارند كه رهبر و آقاي ايشانند و ناظر و حاضرند؛ هواي آنها را دارند و اهل و عيال آنها را رسيدگي مي كنند. امام صادق - طبق روايت - فرمود: «بروند با اين حكّام فاسد بجنگند و مبارزه كنند - «و عليّ نفقه عياله» - من عهده دار نفقه عيال آنها مي شوم. جامعه بزرگ شيعه بود. تحسينشان مي كردند. تمجيدشان مي كردند. بالاخره يك دلگرمي به بيرون از ميدان جنگ داشتند. اما در حادثه كربلا، اصل قضايا ولبّ لباب اسلام - كه همه آن را قبول داشتند - يعني خود حسين بن علي، درون حادثه است و بناست شهيد شود و اين را خود او هم مي داند، اصحاب نزديك او هم مي دانند. هيچ اميدي به هيچ جا - در سطح اين

دنياي بزرگ و اين كشور اسلامي عريض و طويل - ندارند. غريب محضند. بزرگان دنياي اسلام در آن روز، كساني بودند كه بعضي از كشته شدن حسين بن علي غمشان نبود؛ چون او را براي دنياي خودشان مضرّ مي دانستند! عده اي هم كه غمشان بود، آن قدر اهتمام به اين قضيه نمي كردند. مثل عبداللَّه جعفرو عبداللَّه عباس. يعني هيچ اميدي از بيرونِ اين ميدان مبارزه غم آلوده و سرشار از محنت، وجود نداشت. و هر چه بود در همين ميدان كربلا بود و بس! همه اميدها خلاصه شده بود در همين جمع و اين جمع هم دل به شهادت داده بود. بعد از كشته شدن هم - برحسب موازين ظاهري - كسي براي آنها يك فاتحه نمي گرفت. يزيد بر همه جا مسلّط بود. حتي زنان آنها را به اسارت مي بردند و به بچه هايشان هم رحم نمي كردند. فداكاري در اين ميدان، بسيار سخت است. «لا يوم كيومك يا اباعبداللَّه.» اگر آن ايمان و آن اخلاص و آن نورخدايي در وجود حسين بن علي نمي درخشيد كه آن عده معدود مؤمنين را گرم كند، اصلاً چنين حادثه اي امكان تحقّق نداشت. ببينيد اين حادثه چقدر با عظمت است! بنابراين، يكي ديگر از خصوصيات اين حادثه غريبانه بودن آن است. لذاست كه من مكرّر عرض كرده ام شهداي زمان ما، با شهداي بدر، با شهداي حنين، با شهداي احد، با شهداي صفّين، با شهداي جمل قابل مقايسه هستند و از بسياري از آنها بالاترند؛ اما با شهداي كربلا، نه! هيچ كس با شهداي كربلا، قابل مقايسه نيست. نه امروز، نه ديروز، نه از اوّل اسلام و نه تا آن زماني كه خداي متعال بداند و بخواهد. آن

شهدا ممتازند؛ و نظيري ديگر براي علي اكبر و حبيب بن مظاهر نمي شود پيدا كرد. اين است حادثه حسين بن علي؛ عزيزان من! اين پايه استوار و محكم است كه هزار و سيصد و اندي است اسلام را، با آن همه دشمني، در دنيا نگه داشته است. خيال مي كنيد اگر آن شهادت، آن خون پاك و آن حادثه به آن بزرگي نبود، اسلام باقي مي ماند؟! قطعاً بدانيد اسلام باقي نمي ماند. قطعاً بدانيد در توفان حوادث، نابود مي شد. ممكن بود به عنوان يك دين تاريخي، با يك عدّه طرفداران كم مايه، در گوشه اي يا گوشه هايي از دنيا مي ماند؛ اما اسلام زنده نمي ماند. فقط نام و ياد اسلام ممكن بود بماند. اما امروز شما مي بينيد كه اسلام، بعد از هزار و چهار صد سال، در دنيا، زنده است. اسلام، سازنده است. امروز، اسلام در دنيا، زاينده است. امروز اسلام در دنيا، ملتها را به عنوان روشنترين و پرفروغترين اميد، به سمت خود متوجّه كرده است. اينها همه از بركت همان حادثه كربلا و جانفشاني حسين بن علي عليه السّلام، است. حال خداي متعال خواسته است كه اوّلين تجربه حاكميت قرآن بعد از دوران حسين بن علي، يعني نظام جمهوري اسلامي، پا به عرصه بگذارد. يعني بعد از آن حادثه، هر كار شده، مقدمه اي براي امروز شما بوده است. كوشش همه علما، همه متفكّرين، همه فلاسفه، همه متكلّمين، همه زحمتها و تلاشها و اين همه جنگها، اسلام را نگه داشت و اوضاع و احوال آماده شد، تا امروز حكومتي براساس حاكميت ارزشهاي الهي و قرآني به وجود آيد. بخت و اقبال با شما و با ملت ايران بود كه خداي متعال، اين بار را، اوّل بار روي دوش اينها

گذاشت. البته «بخت» كه مي گوييم، به معناي اتّفاق نيست. اين اقبال بلند را خداي متعال، مفت و بيهوده به كسي نمي دهد. ملت ايران خيلي كارها كرد؛ و خداي متعال، اين را بالاخره به او داد. البته اين فداكاريها، تلاشها، اخلاصها و زحمات، تمام شدني هم نيست. خيال نكنيد كه اگر چهار نفر ياوه گويِ ساده دلِ بيچاره خوش خيال بنشينند آن گوشه دنيا و بگويند «امروز و فردا كار جمهوري اسلامي تمام مي شود» اين به انجام مي رسد! خير! اين اساس، تمام شدني نيست. من و شما، تمام مي شويم. افراد، به هيچ صورت، ماندني نيستند. بهترينها، آن كساني هستند كه خوب مي مانند تا مي ميرند. بعضي هم تا آخر خوب نمي مانند. همه نوعش را داريم. اشخاص در معرض آفت و تلف شدنند؛ اما اساس، ماندني است. اين حركت اسلامي، اين حيات دوباره اسلامي، ريشه در قرون دارد. ريشه در ده قرن تلاش و مجاهدت دارد. متّكي به اسلام است. لذاست كه شما مي بينيد امروز كه تبليغات استكباري و صهيونيستي در دنيا سعي مي كنند چهره جمهوري اسلامي و مردم ايران و ما و همه را زشت نشان دهند، اتفاقاً گرايش مردم به اسلام، در همه جاي دنياي اسلام، از پنج سال و ده سال پيش، بيشتر است. به كشورهاي اسلامي و به مسلماناني كه در دنياي غيراسلامي در اقليت هستند، نگاه كنيد! سختگيريهاي استكبار را نسبت به مسلمانان ببينيد! اين سختگيريها، بي خود كه نيست. اگر همين طور مثل ميّت بين يدي الغسّال بودند كه بر آنها سختگيري نمي شد. آنچه مي خواهم عرض كنم اين است كه اين عنصر غربت در اين نهضت، انقلاب ما را به همين اندازه، به نهضت حسين بن علي شبيه

كرده است. اين غربت، شما را نترساند و به وحشت نيندازد. قلّه غربت را حسين بن علي و يارانش - بزرگواراني كه ما اين طور برايشان سينه مي زنيم و اشك مي ريزيم و آنها را از فرزندان خودمان بيشتر دوست مي داريم - پيمودند و فايده اش اين شد كه امروز اسلام زنده است؛ و حادثه كربلا، نه فقط در قطعه زميني كوچك، بلكه در منطقه عظيمي از محيط زيست بشر امروز زنده است. كربلا همه جا هست: در ادبيات، در فرهنگ، در سنّتها، در اعتقادها و در ميان دلها. آن كه در مقابل خدا سجده نمي كند، در مقابل عظمت حسين بن علي سرفرود مي آورد! آن غربت، امروز اين نتيجه را دارد. آن، قلّه غربت بود. امروز هم شما در دنيا غريبيد. ملت ايران امروز در دنيا غريب و مظلوم است. غريب بودن و مظلوم بودن، به معناي ضعيف بودن نيست. ما امروز خيلي قوي هستيم. اين را با اطمينان باور كنيد كه هيچ ملت مسلماني امروز به قوت ملت مسلمان ايران نيست. هيچ كدام؛ چه كوچكشان، چه بزرگشان، چه ملت صدميليوني شان. قوّت و قدرت ملت ايران، امروز در اوج است. دولت ايران نيز همين طور. دولت خيلي قوي است؛ خيلي عزيز است؛ خيلي مورد توجّه قدرتمندان دنياست. در عين حال، اين ملت و اين دولتِ قوي و توانا كه مسلّط بر كارهايشان هستند، غريب و مظلومند. ما امروز در دنيا غريبيم. هيچ قدرتي در دنيا از ما حمايت نمي كند. البته معنايش اين نيست كه همه قدرتها در مقابل ما صف كشيده اند؛ نه. دشمنان ما خوشحال نشوند كه «همه قدرتها با اينها بدند.» اگر آن طور هم بود، باكي نبود. آن طورش را هم تجربه كرديم.

امّا امروز، اين طور نيست كه همه دولتها يا قدرتهاي دنيا، در مقابل ما صف كشيده باشند. بسياري هستند كه احساس مي كنند صرفه و صلاح دنيايي آنها - با معيارهاي مادّي خودشان - اين نيست كه در مقابل ملت ايران صف بكشند. اما هيچ كس به اين ملت كمك و از او حمايت نمي كند. قدرتمندترين مستكبرين دنيا با اين ملت دشمنند و معارضه مي كنند. به آن ظلم مي كنند و حقّش را نديده مي گيرند. به آن تهمت مي زنند و خوبيهايش را نمي گويند و بديهايش را، اگر ذرهّ اي است، كوهي مي كنند. اين، مظلوميت و غربت ملت ايران است. اما اين مظلوميت و غربت، بايد شما را قويتر كند. من مي گويم: اين نعمتِ خداست. كشورها و دولتهايي به اصطلاح انقلابي بودند كه يك قدرت گردن كلفت آن روز دنيا هم - كه شوروي آن روز بود - از آنها حمايت مي كرد. ما اگر آن گونه بوديم، بدانيد كه ملت و دولتمان فاسد مي شدند. اين كه مي بينيد امروز، بحمداللَّه، ملت و دولت ما سالم مانده اند، به همين خاطر است. نه اين كه در مردم يا در ميان كارگزاران، فساد نيست. اما قواره، سالم است. تركيب، سالم است. نقاط اصلي، سالم است. اعضاي حسّاس، سالم است. اين، نعمتِ بسيار بزرگي است. اين، به بركت تنها ماندن است. به بركت متّكي نشدن به غيرخداست. در دعاها داريم «يا ملاذ من لاملاذله، يا عون من لاعون له، يا حصن من لا حصن له.» و چقدر زيباست، چقدر شيرين است كه انسان هيچ كمكي نداشته باشد؛ تا بتواند بگويد «يا عون من لاعون له.» شيرين ترين حرفهااين است. اگر ما را كسي كمك كند، كه نمي توانيم بگوييم: «يا عون من لاعون له»؛

اي كمك كسي كه هيچ كمكي ندارد! اگر به جايي غير خدا اميد داشتيم كه نمي توانستيم با شور و شوق عرض كنيم: «يا رجاء من لارجاء له»؛ اي اميد كسي كه به هيچ كس ديگر جز تو اميدي ندارد! حالا كه ما در سطح دنيا به هيچ قدرتي، به هيچ دولتي، به هيچ دستگاه اطّلاعاتي اي، به هيچ دستگاه نظامي اي، به هيچ دستگاه سياسي اي، به هيچ مجمع عمومي اي اميد نداريم و از آنها جز بدي و نيش نديده ايم، مي توانيم با خداي متعال، با خداي خودمان، با مولاي خودمان، با عزيز خودمان، با محبوب خودمان، با صدق و صفا حرف بزنيم و بگوييم: «يا رجاء من لارجاء له»؛ اميد ما به توست. و اين است كه به يك ملت قوّت مي دهد. امام، اين گونه بود. آن مرد پولاديني كه شرق و غرب دنيا عليه او دست به دست هم دادند و خم به ابرو نياورد، نيمه شب، آن چنان در مقابل خداوند متعال اشك مي ريخت كه نزديكانشان به من مي گفتند شبها كه امام گريه مي كند، براي پاك كردن اشكهايشْ دستمال كافي نيست؛ امام چشمانش را با حوله پاك مي كند! اين قوّت از آن قوّتهاست. عزيزان من! اين قوّت را، هر چه مي توانيد در خودتان پديد آوريد. اين ملت، اين طور است كه آسيب ناپذير مي شود. اين انقلاب، اين طور است كه ضدّ ضربه مي شود، كه ديگر هيچ چيز عليه او كارگر نيست. دشمن، البته، مشغول كار خودش است. امروز دشمن، حتّي بدون حرف، با شيوه ها و با لبخندهايي كه به افراد سست عنصر مي زند، مي خواهد كاري كند كه آنها فراموش كنند اين نظام درمقابل قدرت استكبار ايستاده است. دو صف

است: يك صف، صف اسلام و قرآن و ارزشهاي الهي و معنويت؛ كه قلّه آن جمهوري اسلامي است و مسؤوليني از اين نظام، كه با قدرت و بدون ترس و ملاحظه، زير اين بار سنگين ايستاده اند و خوشحالند و خم به ابرو نمي آورند؛ يك صف هم، همه شيطانهاي دنيا، همه خبيثهاي دنيا و مجموعه رذالتهاي دنيا، كه آن طرف ايستاده اند. اگر كسي نيرويي دارد، بايد كجا صرف كند؟ اين يك صف بندي است. اگر كسي زباني دارد، قدرت ابتكاري دارد، كجا بايد صرف كند؟ اگر يك نفر در داخل جناح حق، يا خارج جناح حق، به اين اعتبار كه آن طور مبارزه را با باطل و با رذالت مي كند، ببيند فلان نكته ملاحظه نشده است و فرضاً اشتباهي، خطايي و حتّي گناهي رخ داده است، بنا كند با اين جناح جنگيدن، به نظر شما محقّ است؟ آيا اين، تضييع نيروي الهي، در راه كفران نعمت خدا نيست؟! كساني كه به بهانه اي، جبهه حق را تضعيف مي كنند، مسؤولين را تضعيف مي كنند، دولت را تضعيف مي كنند، رئيس جمهور را، قوّه قضاييّه را و مجلس را تضعيف مي كنند، كفران نعمت نمي كنند؟ فلان جا، دستگاه قضايي، در فلان محاكمه، مثلاً يك حكم اشتباه داده است. فلان جا، فلان قاضي، چنين گفته است. فلان جا، فلان مأمور دولتي، فلان عمل را انجام داده است. اگر اينها را بهانه قرار دهند و عوض اين كه همه نيروها را براي مقابله با باطل صرف كنند، همان نيرو را صرف مبارزه با حق كنند، اينها كفران نعمت خدا را نكرده اند؟! اينها سزاوار سرزنش الهي نيستند؟! انسانهاي زمان ما بايد خيلي هوشيار باشند. صف را فراموش

نكنند. جبهه را اشتباه نكنند. امروز براي همه مبارك است و براي شما پاسداران عزيز، ان شاءاللَّه بيشتر مبارك است و بايد مبارك باشد. اميدواريم كه تحت توجّهات وليّ عصر ارواحنافداه، همه شما و همه ما، توفيق پيدا كنيم، بتوانيم به وظايف خودمان در قبال اين پديده عظيم اسلامي زمان خودمان عمل كنيم و تكاليفمان را انجام دهيم، و سعي كنيم هرچه بيشتر خودمان را همرنگ حسين بن علي عليه الصّلاةوالسّلام و ياران آن بزرگوار كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) فتوح ابن اثم: ج 5، ص 34. مقتل مقرم: ص 139 2) انفال: 47

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار روحانيان و مبلّغان اعزامى به مناسبت فرارسيدن ماه مبارك رمضان

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار روحانيان و مبلّغان اعزامي به مناسبت فرارسيدن ماه مبارك رمضان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً لازم مي دانم از آقايان محترم، علماي محترم و وعّاظ و گويندگان و فضلاي گراميِ حاضر در جلسه؛ بخصوص آقاياني كه از خارجِ تهران و راههاي نسبتاً دور تشريف آورده اند تشكّر مي كنم. ديدار شما جمع علماي محترم و روحانيون و مظاهر دين و تقوا و توجّه به خدا و علمِ دين - بخصوص كه در بين جمع حاضر، بعضي از برجستگان علماي محترم تهران هم تشريف دارند - در آستانه ماه مبارك رمضان، براي بنده حُسنِ مَطلعي، هم از جهت ايام مبارك دهه فجر و هم ايام مبارك ماه رمضان است. اوّلاً دهه فجر، براي ملت ما دهه عزيزي است. شايد هنوز كساني باشند كه به خاطر بودن در خود قضيه، اهميت آن را درك نمي كنند. انسان وقتي داخل يك قضيه است، عظمت و ابعاد آن را به درستي احساس نمي كند. از بيرون، از دور، از فراز موانع تاريخ و حتّي از مرزهاي دورِ جغرافيايي، بهتر

مي شود عظمت اين حادثه اي را كه در اين ايام اتّفاق افتاد، فهميد. اين كه غرب و بخصوص رژيم مستكبر امريكا، جايي را در دنيا به عنوان پايگاهي جهت مقاصد خود و پيشرفت فرهنگ فاسد غربي و ضديّت با اسلام و هر چه كه در خدمت افكار نو و اسلامي و انقلابي است، انتخاب كند و حكومت آن جا را به همين منظور تقويت نمايد و آن جا را خانه امن خود به حساب آورد و منابع آن جا را متعلّق به خود بداند؛ بازارهاي آن جا را ملك طلق خود بداند؛ بر ارتش آن حكومت كند؛ بر شؤون اداري و سياسي آن، نهايت اقتدار و سلطه را به خرج دهد، و آن را پايگاهي برايِ اشراف بر بقيه كشورها در اين منطقه قرار دهد، و پول خرج كند و سلاح بريزد؛ آن وقت، درست در همين نقطه، يك توفان عظيم به وجود آيد كه بناي همه آن خواستها و بلندپروازيها و نقشه هاي خائنانه را به هم ريزد و انقلابي رخ دهد كه اسلام را، و به طور كلّي معنويت را در همه دنيا، دو مرتبه رواج دهد، موضوع عجيبي است. انقلاب ما، نه فقط مسلمانان را به فكرِ اسلام انداخت، بلكه براي مسيحيت هم خوب شد. كشورهايي كه سالهاي متمادي از دين خودشان كه مسيحيت بود، دور افتاده بودند، به طرف معنويت و دين برگشتند. همين، مقدّمه اي براي فروريزي امپراتوري شرق و بناي حكومت ماركسيستي در دنيا شد. اين حادثه چقدر عجيب است و چه ابعاد عظيمي دارد! درست همان جايي را كه دشمن براي خود مكمن قرار داده است، خداي متعال مأمن دين و محل بالندگي نهال انقلاب ديني

قرار دهد. ببينيد اين قضيه چقدر عظيم است! تهرانِ دوران حكومت وابسته و فاسد كجا و تهرانِ دوران اسلام كجا؟! مزرعه رشد ارزشهاي فاسد غربي كجا و بوستان بالندگي گلها و ميوه هاي ارزشهاي اسلامي كجا؟! آن وقت آن مردي كه بعد از اولياي خدا، كسي را در انسانهاي معمولي به عظمت او، به قدرت او، به تجلّي صفات الهي در وجود او نمي شناسيم، با آن عظمت از تبعيدگاه خود وارد كشور شود و به محض ورود، با دستي كه از آستين قدرت الهي بيرون آمده است، حكومت اسلامي را در دنياي دورافتاده از ارزشهاي معنوي، پايه گذاري كند! اين حوادث جلوِ چشم ما اتّفاق افتاد. ما امام و انقلاب را از نزديك ديديم. اما مي خواهم عرض كنم: اكثر ما - خود من يكي از آنها - عظمت اين پديده، يعني پديده امام و انقلاب را حس نكرديم. خيلي عظمت دارد! بنده يك وقت به امام عرض كردم: اگر كسي شبيه شما دويست، سيصد سال پيش در تاريخ بود و نشانه اي از او مي ماند - يك دستخط، يك كلمه امضا، يك تكّه از پارچه لباس - و امروز به دست ما مي رسيد، آن را در موزه ها مي گذاشتيم و به آن تبرّك مي جستيم. حالا شما با وجود خودتان و با همه حقيقتتان، در مقابل ما هستيد. ما چطور مي توانيم عظمت شما را درك و حس كنيم؟ اين يك واقعيت است. بايد گسترش اين حقيقت در دلها و فضاي زندگي ما و در همه دنيا و بخصوص دنياي اسلامي، هر چه زنده تر و ملموستر شود. ماه رمضان هم از يك جنبه ديگر، درخور يك توجّه اكيد است كه من

درباره اين قضيه، چند كلمه اي مي خواستم عرض كنم. اگرچه اين مطالب براي شما تازه نيست. حرفهايي است كه شما خودتان، آنها را به مردم مي گوييد و براي شما روشن است. اما به عنوان تذكّر - براي هر كسي كه بشنود - عرض مي شود. ماه رمضان در هر سال، قطعه اي از بهشت است كه خدا در جهنّم سوزان دنياي مادّي ما آن را وارد مي كند و به ما فرصت مي دهد كه خودمان را بر سر اين سفره الهي در اين ماه، وارد بهشت كنيم. بعضي همان سي روز را وارد بهشت مي شوند. بعضي به بركت آن سي روز، همه سال را و بعضي همه عمر را. بعضي هم از كنار آن، غافل عبور مي كنند كه مايه تأسّف و خسران است. حالا براي خودشان كه هيچ، هر كس كه ببيند اين موجود انساني، با اين همه استعداد و تواناييِ عروج و تكامل، از چنين سفره با عظمتي استفاده نكند، حق دارد كه متأسّف شود. اين، ماه رمضان است. ماه ضيافت اللَّه است. ماه ليلةالقدر است. از بس اينها را تكرار كرده ايم و شنيده ايم و گفته ايم، برايمان عادّي شده است. انساني به كمال راه پيدا مي كند كه از بين همين چيزهاي تكراري، حقايق را پيدا كند. علم مادّي نيز همين طور است. همه در مدّت عمرشان ديده اند كه وقتي سيب از درخت جدا مي شود، به طرف زمين مي افتد. ديگر از اين كار عادّي تر، چيزي در دنيا هست؟! اما يك نفر متوجّه شد كه اين يك پديده است: چرا سيب پايين مي آيد؟ چرا از درخت كه جدا مي شود بالا نمي رود؟ آن وقت نيروي جاذبه كشف شد. يك باب جديد در دانش

بشري باز شد. همه اين چيزهاي عادّي زندگي ما از اين قبيل است. قرآن را ملاحظه كنيد: «افلا ينظرون الي الابل كيف خلقت.(1)» براي عربِ شترسوار چيزي عادّي تر از شتر هست؟! انسان را به آن ابل متوجّه مي كند. ما بايد به اين پديده هاي الهي كه دور و بر ماست، توجّه كنيم. يكي از آنها، همين ماه رمضان است. اين ضيافت اللَّه چيز كمي نيست. شنيده ايم «ضيافت اللَّه» ميهماني است! آن هم ميهماني اي كه ميزبان آن، خداي عظيمِ عليمِ كريمِ قدير است كه سراسر آفرينش، در قبضه قدرت اوست. «فهي بمشيتك دون قولك مؤتمره.(2)» اين، ضيافت الهي است؛ اين هم ما كه دعوت شده ايم: «دعيتم فيه الي ضيافت اللَّه.(3)» از اين بايد استفاده كرد. استفاده از اين به چيست؟ به همين چيزهايي كه در اختيار ما گذاشته اند: همين روزه، همين نماز، همين نوافل، همين دعا، همين ذكر، همين توجّه، همين خشوع و همين تضرّع. اگر وارد اين ميدان شويم و - ما معممّين - سعي كنيم مخاطبان خودمان را هم وارد اين ميدان كنيم، اين كشور تبديل به يك منطقه بهشتي خواهد شد. دنيا و آخرت درست خواهد شد، كه: «ولو انَّ اهل القري آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركاتٍ من السماء والارض(4)» اينها وعده الهي است. اينها مبالغه و اغراق گويي نيست. خداي متعال، بركات زمين و آسمان را بر مردم با تقوا مفتوح خواهد كرد. تقوا هم به همين است. از بزرگترين اهداف روزه ماه رمضان - يا شايد بشود به يك معنا گفت: «تمام الهدف» - تقواست. «لعلكم تتّقون.» و اين دست ماست. مردم بايد هركدام خودشان، و اگر بتوانند ديگران را اصلاح كنند. اين، مخصوص معممّين

نيست. لكن علما و روحانيون و خطبا و وعاظ آمادگي دارند. خداي متعال به آنها اين بيان، اين امكان، اين ذهن، اين موقعيت اجتماعي و اين لباس را داده است؛ و ما بايد از آن استفاده كنيم. از جمله چيزهايي كه در اين ماه رمضان عادي است، اين عبارت صريح خداي متعال است كه «ليلة القدر خير من الف شهر، تنزّل الملئكة و الروح فيها باذن ربهم من كل امر، سلامٌ هي حتي مطلع الفجر.(5)» يك شب تا صبح، مظهر سلام الهي است. همان «سلامٌ قولاً من ربّ رحيم(6)» كه مخصوص مؤمنين است. مخصوص اهل بهشت است. مخصوص بندگان خالص خداست. اين، در اختيار ماست كه استفاده كنيم. اين، آن كلمه اي است كه من مي خواهم در باب ماه رمضان عرض كنم. اين، كليد اصلاح همه امور است؛ و از اين جا شروع مي شود. كما اين كه اصل انقلاب از اين جا شروع شد: از مسجد و دين و تقوا. اگر به امام بزرگوار نگاه كنيد، بيشتر معلوم مي شود كه پايه و قاعده اصلي اين حركت عظيم، تقوا بود. امام، مظهرِ تقوا و توجّه و معرفت و عمل براي خدا و اخلاص بود. اگر اين نبود، نمي شد. اگر امام آن قدر خوب و اهل معنا و معرفت نبود، اين كار به اين جا نمي رسيد. اين مقدّمه اي براي اصلاح است. مشكلي كه انسان احساس مي كند روحانيون در نظام جمهوري اسلامي دارند - البته ما مشكلات زيادي داريم - اين است كه حكومت پهلوي، پنجاه سال عليه روحانيون در اين مملكت تبليغ كرد. البته اين مخصوص حكومت پهلوي هم نبود. اينها بدترينش را كردند؛ فضيحترينش را كردند. و الّا اگر كسي به تاريخ

اين قرن اخير و حول و حوش آن مراجعه كند، خواهد فهميد كه مبارزه با روحانيت، از دوران قاجار به ويژه از زمان ناصرالدين شاه شروع شد. وقتي ديدند كه روحانيون با امتيازات خارجي مانند امتياز «رويتر» و امتياز «تنباكو» مخالفت مي كنند؛ با فسق و فجور روزافزون و استبداد دستگاه قاجار - بخصوص ناصرالدين شاه - مبارزه مي كنند؛ با ورود اروپاييهاي بي قيد و شرط، به كشور ايران مبارزه مي كنند؛ هم خودشان فهميدند و هم اروپاييها به آنها فهماندند كه اگر بخواهيد راحت زندگي كنيد، بايد اين طبقه را از ميان برداريد. نمي شد روحانيون را از ميان بردارند. نمي شد اين همه نفوس از - روحانيون و علما را قلع و قمع كنند. البته گاهي كم و بيش، در گوشه و كنار اين كار را مي كردند. كما اين كه مرحوم نوري(7)، مرحوم سيدعبداللَّه بهبهاني و بسياري از بزرگان ديگر را در گوشه كنار، نابود كردند و از بين بردند. امروز هم مي بينيد كه درصددند روحانيون مؤثّر و مفيد براي كشور و اسلام و مسلمين را، حذف جسماني كنند. آخرينش همين حادثه اي بود كه مي خواستند در روز دوازدهم در مرقد امام به وجود آورند و يك شخصيت برجسته مفيدِ فدايي براي اسلام و مسلمين و نظام جمهوري اسلامي را از ملت مسلمان بگيرند(8). اين مردي كه جواني و عمر خودش را، تا آن جايي كه ما ديديم و فهميديم و شناختيم - و كساني هم كه ايشان را مي شناسند، مي دانند - در اين راه گذاشته است؛ يعني رئيس جمهور محبوب ما را مي خواستند از ما بگيرند كه بحمداللَّه، دست شكسته شيطانها، در بسياري از موارد، از جمله در اين مورد ناكام

ماند و ان شاءاللَّه كه هميشه در خيانتها و خدعه هايشان ناكام خواهند ماند. وقتي نشد آنها را جسماً حذف و از صحنه خارج كنند، از طرق ديگر شروع مي كنند. تبليغات براي آنها بهترين راه است. عليه علما، انواع و اقسام تبليغات را كردند. ما گوشه مدارس، مشغول درس و بحث بوديم؛ به كسي هم كاري نداشتيم. نمي فهميديم كه همه دنياي استكبار، به يك معنا بسيج شده است براي اين كه اين بساط و اين روحانيّت و اين دستگاه علم دين و علماي دين را با تبليغات، به كلّي از بين ببرند. خيال نكنيد اينها موفّق نشدند. خيلي كار كردند. در پنجاه سال دوران پهلوي - چه رضاخان و چه پسر رضاخان - تبليغات فراواني عليه روحانيون كردند. نتيجه چه شد؟ نتيجه اين شد كه در بين يك قشر، نسبت به روحانيون بدبيني به وجود آوردند. البته توده مردم، عامّه مردم، اكثريت مردم، بازهم نسبت به علما علاقه و ارادت دارند؛ جامعه علميِ مذهبي را از اعماق قلب دوست مي دارند؛ به آنها عاطفاً و فكراً وابستگي دارند. اما توانستند يك قشر را نسبت به روحانيون بدبين كنند. واقعاً شايد علماي دين و طلاّبي كه همه عمرشان را در علم گذرانده اند و جز علمِ دين به چيز ديگري فكر نكرده اند، اين را باور نكنند. در دوران رژيم پهلوي در بين عدّه اي از قشرهاي متجدّد، تبليغات اين بود كه روحانيون اصلاً سواد ندارند! اينها اصلاً اهل علم نيستند! اينها هيچ علمي را بلد نيستند! شايد اهل علم ما باور نكنند؛ چون همه عمرشان را در علم گذرانده اند. مي گويند «مگر ممكن است كسي اين طور اشتباهكاري كند؟!» بله؛ ممكن است. اين كار را

كردند. امروز، هنوز عدّه اي از همان بقاياي نسل پرورش يافته دوران رضاخان - كه دلِ سنگي داشتند و تحت تأثير حقايق آشكار شده بعد از جمهوري اسلامي قرار نگرفتند - هستند كه با نظام جمهوري اسلامي بدند؛ براي اين كه در رأس اين نظام يك روحاني است. وَاِلّا مي بينند كه اين نظام، نظام عادلانه اي است. مي بينند كه اين نظام، از فساد دور است. امروز كدام كشور در دنيا وجود دارد - اين را ما تحدّي مي كنيم - كه مسؤولان آن در بالاترين سطوح، آن چنان كه در جمهوري اسلامي، به فضل پروردگار و به لطف الهي وجود دارد، اين همه نسبت به زخارف و تعيّش دنيا و لذّات مادّي بي اعتنا باشند؟! البته اين، جز به اراده الهي نيست. در اين مورد ما كاره اي نيستيم. هرچه هست از خداي متعال است؛ از اراده ذات مقدّس ربوبي است. ما عجزِ محض هستيم. نه اين كه ما كاري كرده ايم؛ نه! مايي وجود ندارد. هر چه هست اوست. اراده و قدرت و خواست اوست كه دلها را نرم و جانها را به حقايق متمايل مي كند و نور معنويت را به بعضي دلها مي تاباند. كساني را به عبوديت خداي متعال مبتهج مي كند كه ديگر هيچ چيز در دنيا براي آنها لذّت بنده خدا بودن را ندارد. اينها را مي بينند؛ پارساييها، عدالت طلبيها، ظلم ستيزيها، مردم گراييها، اُنس با مردم و از مردم بودن مسؤولان جمهوري اسلامي را مي بينند و در عين حال، دشمنند! چرا دشمنند؟ براي اين كه در اين مملكت پنجاه سال عليه روحانيت تبليغات شده است. يك قزّاق قلدرِ بي سوادِ بي معرفتِ وابسته فاسدِ معتادِ بدبخت، آمد و خودش و پسرش، پنجاه سال

بر اين مملكت حكومت كردند. آن آقايان كه به اصطلاح، خودشان را «منوّرالفكر» هم مي دانستند، تا كمر در مقابل آن بي سوادهاي بي معرفتِ بي دين، كه واقعاً هيچ چيز نداشتند - يعني سلسله پهلوي - خم مي شدند. حالا گذشتگان گاهي در وجودشان چيزكي از علم و معرفت و فهم و عقلانيّت وجود داشت. ولي اين بيچاره ها - اين پدر و پسر - به كلي از همه چيز تُهي بودند. در مقابل اينها خضوع كردند و تسليم شدند. اما نظام جمهوري اسلامي را كه برمبناي معرفت و علم و تقوا و توجّه به خداست، قبول نمي كنند! براي چه؟ به سبب تبليغاتي كه عليه روحانيت شده است. من اين را از اين جهت به شما آقايانِ علما عرض مي كنم كه اين جزو مشكلات كار شماست. در راه خدا بايد اين مشكل را هم تحمّل كنيد. شما آقايان با اين كه همه يا اكثر، صرفاً به كارهاي روحاني مشغول هستيد؛ عالم ديني و امام جماعت و مدرّس و واعظ هستيد؛ مشغول تبليغ دين هستيد و كاري به كار اداره كشور هم نداريد؛ اما چون روحاني ايد، زير ذرّه بينِ چشم بدبينِ و دلِ بدخواه دشمن قرار داريد. با توجّه به اين، روحانيت بايد اَعمال خودش را مورد مراقبت شديد قرار دهد: در گفتار، در كردار، در مشي شخصي، در مشي خانواده و فرزندان و كسان؛ البته آن مقدار كه تحت اراده و اقتدار شماست. «لا يكلّف اللَّه نفساً الّا وسعها.(9)» ممكن است كسي با كسي نسبت داشته باشد و با اين كه آن شخص خود را به او منسوب نكند و تحت نفوذ او هم نباشد، اما برايش مايه دردسر شود. اين كه دست كسي نيست! در

آن حدّي كه خداي متعال در قرآن به وسيله پيغمبر خطاب به مؤمنين مي فرمايد، بايد رعايت شود: «قوا انفسكم و اهليكم.(10)» بايد عمده تبليغ در جهت خاضع كردن دلها در مقابل اراده الهي و تسليم در مقابل خداي متعال باشد. اين، مهمترين كار است. تسليم در مقابل خداي متعال، مقدّمه همه خيرات و بركات است. اين كه باشد، آن وقت دلي كه آگاه از حوادث جاري دنياست، تكليف را براي صاحب خود معيّن مي كند. امروز در دنيا، اهل كفر و نفاق و استكبار و ظلم، دست به دست هم داده اند تا خود را از آسيب حملات موجِ ايمان و تقوا كه بحمداللَّه در دنيا به وجود آمده است، نجات دهند. امروز كفر و نفاق و ظلم و طغيان، احساس وحشت مي كند. چرا؟ چون ايمانْ سربلند كرده است. اين كه مي بينيد مسلمانان در اقطار عالم - در فلسطين، بوسني، لبنان، الجزاير، كشمير و نظام جمهوري اسلامي - مورد بغض شديد دشمنان اسلامند، براي اين است كه ظلم و طغيان، از بيداري ايمان به شدّت خائف و ترسان است. لذا از خود عكس العمل نشان مي دهد. راه چاره اين است كه آحاد ملت بزرگ و عزيز ايران؛ اين كساني كه نعمت و لطف الهي را بارها در زندگي خود تجربه كرده اند؛ اين ملتي كه امام را ديده است؛ اين ملتي كه دوران انقلاب را ديده است؛ اين ملتي كه دوران هشت ساله جنگ را ديده است؛ اين ملتي كه حوادث اعجاب انگيز و معجزه آساي بعد از جنگ را ديده است، به ديده تأمّل نگاه كند. ببيند بعد از جنگ - از سال 68 تا امروز؛ يعني در همين چهار سال -

چه حوادث عظيمي در دنيا به وجود آمده است؟! چه كشورهايي رفته اند؟! چه كشورهايي به وجود آمده اند؟! چه دولتهايي نابود شده اند؟! چه شخصيتهاي نامداري از بين رفته اند و چگونه اتحادها عليه اسلام، درهم شكسته است؟! آن حمله عراق به كويت؛ آن حوادث گوناگون در منطقه خليج فارس؛ آن حوادث در اروپا؛ آن حوادث در آسيا! اينها همه بعد از پايان جنگ ما تا امروز - در همين چند سال - اتّفاق افتاده است. اينها همه در جهت قدرت نمايي ذات مقدّس پروردگار و حاكي از اين است كه خداي متعال، علي رغم ظلم و طغيان و كفر روزبه روز، بركاتش را بر مردم مؤمن زياد مي كند. كسي كه دل و ايمان دارد؛ كسي كه دلش به ياد خدا زنده است، اينها را خوب مي فهمد. دلهاي مردم را با ياد خدا زنده كنيد. ذكر اللَّه را در فضاي جامعه زياد كنيد. ماه رمضان را، ماه دعا و تضرّع و الحاح و تعبّد در مقابل پروردگار قرار دهيد. بايد اوّل هم از خودمان شروع كنيم تا در مردم اثر ببخشد. آن گاه، در اين فضاي معنوي است كه حركت و مجاهدت و استقامت و معرفت و قدرداني از نعم الهي بر ملت جمهوري اسلامي ايران و كشور عزيز ايران، آشكار خواهد شد. اميدواريم كه ادعيّه زاكيّه وليّ عصر ارواحنافداه و عجل اللَّه تعالي فرجه الشريف، در اين ايام و در ماه مبارك رمضان، شامل حال همه شما و ملت عزيز ايران باشد و ان شاءاللَّه ضعف و تلاش قدرتهاي مستكبر را به چشم ببينيم و ان شاءاللَّه روزبه روز، پايه هاي جمهوري اسلامي و ريشه هاي آن، مستحكم تر و قويتر و پايدارتر شود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) غاشيه: 17 2) مفاتيح الجنان: دعاي فَرَج. 3) . 4) اعراف: 96 5) قدر: 5 - 3 6) يس: 58 7) شهيد شيخ فضل اللَّه نوري. 8) اشاره معظّمٌ له به حادثه روز 12/11/72 در حرم مطهر امام خميني (ره) است. در آن روز يكي از عوامل مزدور استكبار قصد ترور آيت اللَّه هاشمي رفسنجاني را داشت كه خوشبختانه اقدام جنايتكارانه اش ناكام ماند.

9) بقره: 286 10) تحريم: 6

بيانات مقام معظم رهبرى در خطبه هاى نماز جمعه در دانشگاه تهران

بيانات مقام معظم رهبري در خطبه هاي نماز جمعه در دانشگاه تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. احمده واستعينه، و استغفره واتوكّل عليه. و اصلّي و اسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه، سيّد رسله وخاتم انبيائه، بشير رحمته ونذير نقمته، سيّدنا ونبيّنا ابي القاسم محمّد وعلي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين المعصومين المكرّمين، سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: «اتّقوا اللَّه حقّ تقاته.(1)» وقال اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، في كلام له «انّ من فارغ التقوي اغري بالشهوات، انّ من فارغ التقوي اغري باللّذات والشهوات، و وقع في تيه السيّئات ولزمه كثيرالتّبعات.(2)» همه برادران و خواهران عزيز نمازگزار را به رعايت وحفظ تقواي الهي توصيه و دعوت مي كنم. ماه رمضان را كه ماه رسيدن به تقوا و ماهي است كه روزه آن وسيله اي است براي اين كه انسان به وادي تقوا قدم بگذارد، قدر بدانيم و هر چه ممكن است خودمان را به مرحله اي از ديانت كه نامش تقواست، نزديك كنيم. امروز در خطبه اوّل، با اشاره به يك تجربه قرآني بسيار مهم، صحبت من درباره تقواست. تقوا در زندگي انسان، فوايد زيادي دارد. از جمله اين فوايد، يكي اين است كه انسانِ با تقوا مي تواند خود را در لغزشگاهها و

دست اندازهاي زندگي حفظ كند؛ ولي انسان بي تقوا، نمي تواند. اگر انسان بتواند روح تقوا را ،كه عبارت است از مراقبت دائم نسبت به خود و توجّه هميشگي در اعمال و حتّي افكار خود و فعل و تَركي كه به انسان منتسب مي شود، در خود به وجود آورد، نتيجه اش اين مي شود كه در امتحانات الهي، سالم مي ماند. چون كه معناي تقوا عبارت است از توجّه و پاييدن خود؛ مراقبت كردن از خود و تن به غفلت ندادن. برادران و خواهران من! امتحان، براي همه هست. وقتي در مقياس يك ملت ملاحظه كنيم، مي بينيم همه ملتها، در فراز و نشيب زندگي، دچار امتحان مي شوند. در مقياس افراد هم كه نگاه كنيم، همه افراد دچار امتحان مي شوند. امتحانها مختلف است؛ امّا هست. آن جا كه لذتي بر سرِ راهِ انسان پيدا مي شود و نفْس انسان، به آن لذّت كه خلاف شرع است، راغب مي گردد، آن جا، جاي امتحان است. آن جا كه پولي سر راه انسان قرار مي گيرد و انسان مي تواند آن را به دست آورد، اما خلاف قانون خدا و مقرّرات الهي است، جاي امتحان است. آن جا كه سخني بر زبان انسان جاري مي شود و آن سخن براي شخص انسان فايده دارد، اما سخن باطلي است، جاي امتحان است. آن جا كه گفتن حرفي لازم است و خدا از انسان مي خواهد كه آن حرف را بزند، اما گفتن آن حرف خطر و زحمت در پي دارد، جاي امتحان الهي است. در مقياس امّتها و ملتها كه حساب كنيم، وقتي ملتي به ثروت و قدرتي مي رسد، به پيروزي اي دست مي يابد و به رشد علمي اي نائل مي گردد، آن جا جاي امتحان آن ملت است. اگر ملتها

بتوانند در اوج قدرت، خودشان را سالم نگه دارند، از امتحانْ سرافراز بيرون آمده اند. اما اگر جمعيتها و ملتها، آن وقت كه زحمت از سرشان كم شد، خدا را فراموش كردند، ناموفّق و سرافكنده از امتحان بيرون آمده اند. لذا، قرآن در سوره كوتاه «نصر»، خطاب به پيغمبر صلوات اللَّه عليه مي فرمايد: «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. اذا جاء نصراللَّه والفتح و رأيت النّاس يدخلون في دين اللَّه افواجا.» اين، اوج قدرت يك نبي است كه خدا به او فتح و نصرت بدهد و مردم، گروه گروه در دين او وارد شوند. اين جا، جايي است كه انسان بايد مواظب خود باشد. لذا مي افزايد: «فسبّح بحمد ربك واستغفره انّه كان توّابا.» در همان لحظه پيروزي به ياد خدا باش. خدا را تسبيح كن و حمد بگو كه رويكرد اين همه توفيقْ نه كار تو، كه كار خداست. به خودت نگاه نكن؛ به قدرت الهي نگاه كن. يك ملت، يك رهبري حكيمانه و الهي مثل نبيّ اكرم صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم در چنين جاهايي مواظب است كه امّت، راه خود را گم نكند. تقوا اين جاست كه به داد يك ملت مي رسد. اگر ملتي با تقوا بود، راه پيشرفت ، راه ايمان و راه بندگي خدا را ادامه خواهد داد. اگر ملتها تقوا نداشته باشند، همان بلايي بر سرشان خواهد آمد كه ملتهاي مقتدر دنيا در جاي جاي تاريخ به آن دچار شده اند. آنها دچار غرور، دچار استكبار، دچار ظلم، دچار بدرفتاري و دچار انحراف شدند. مردم را منحرف كردند؛ دنيا را خراب و فاسد كردند و آخر هم خودشان سرنگون شدند. يك نمونه اش را در همين سالهاي نزديك، درباره يكي از دو امپراتوري عظيم موجود در دنيا، مشاهده

كرديد. اين، نتيجه بي تقوايي است. همه بي تقواهاي عالم - چه افراد و چه ملتها - سقوطي را بايد انتظار بكشند؛ و اين سرنوشتي اجتناب ناپذير است. به دنبال بي تقوايي، حتماً سقوط است. البته قبل از سقوط كامل، انحراف و فساد و خراب شدن است. آن تجربه قرآني را كه عرض كردم، مربوط به اصحابِ نوحِ پيغمبر و مؤمنين به اوست. مؤمنين به حضرت نوح، واقعاً انسانهاي برگزيده اي بودند. درباره ماجراي حضرت نوح و مؤمنين به او، در آيات شريفه سوره «هود»، به طور مفصّل صحبت شده است. حضرت نوح، نهصد و پنجاه سال دعوت كرد. نتيجه و محصول دعوت او بعد از نهصد و پنجاه سال، عبارت بود از جمع معدودي كه در بين آن مردم جاهل و طغيانگر، به نوح ايمان آوردند: «و ما آمن معه الّا قليل.(3)» سپس امتحان الهي براي آن قوم كافر، نزديك شد؛ يعني قضيه توفان. حضرت نوح، به كشتي ساختن در خشكي پرداخت و مايه مسخره همه كساني شد كه به او نگاه مي كردند. كشتي را بايد لب دريا ساخت، نه در خشكي و آن جايي كه با دريا، شايد فرسنگها فاصله داشته باشد! كشتي بزرگي كه جماعتي را مي خواهد با خود حمل كند، چطور مي شود با فاصله زياد از دريا درست كرد؟! قومِ كافر وقتي كه از كنار نوح و مؤمنين به او عبور مي كردند، به تمسخر مي پرداختند و مي گفتند: ببينند نوح و يارانش، در بيرون شهري كه محل سكونتشان است، به ساختن يك كشتي عظيم مشغولند! مؤمنين به نوح، كساني بودند كه تمسخرها را تحمّل مي كردند. آنها كه نمي دانستند كشتي براي چيست! آنها كه از ماجراي توفان و آبي

كه از آسمان و زمين مي خواست بجوشد، خبر نداشتند! امّا ايمانشان آن قدر قوي بود كه در مقابل تمسخرها و تسخر زدنها، تاب آوردند و فشار افكار عمومي قدرتمندان جامعه را عليه خود، تحمل كردند. مؤمنين نوح، مردمان فرودستي هم بودند: «الا الذّين هم اراذلنا بادي الرأي.(4)» شايد مردمان طبقه سه و چهار جامعه آن روز محسوب مي شدند. حالا شما فكر كنيد: جمعيت كمي، در مقابل جمعيت زيادي كه پول دارند، قدرت دارند، زبان دارند، تبليغات دارند، مورد تمسخر قرار مي گيرند و اهانت مي شوند، اما تحمّل مي كنند. تحمّلي اين چنين، ايماني قوي مي خواهد. اطرافيان نوح و مؤمنين به نوح، اين ايمان قوي را داشتند. بعد كه موضوع كشتي سازي پيش آمد، ايمان اينها بيشتر واضح شد: آنها بر پيغمبرشان فشار نياوردند كه «اين چه كاري است مي كني؟! براي چه در خشكي، كشتي مي سازي و چرا مايه مسخره ما شده اي؟!» نه. همه تلخيها را تحمل كردند. آنها كار عجيب و غريبي را شروع كرده بودند. فرض كنيد در يك ميدان بزرگ، وسط شهري مانند تهران كه فرسنگها تا دريا فاصله دارد، يك نفر شروع به ساختن كشتي كند! اين كار، توجيهي ندارد. مؤمنين به نوح، تمسخري را كه به جا هم تلقّي مي شد، تحمّل كردند. چنين تحمّلي، ايمان مي خواهد؛ آن هم ايمان قوي. بعد كه باران از آسمان شروع به باريدن كرد و آب از زمين جوشيد، نوح به مؤمنين خود گفت: «حالا سوار شويد.» سوار شدند و حيوانات را هم سوار كردند. اوضاع و شرايط جوّي طوري بود كه معلوم مي كرد سرتاسر دنيا را آب فرا خواهد گرفت. فرمان خدا به نوح اين بود كه: «قُلنَااحْمل

فيها من كلّ زوجين اثنين و اهلك.»(5) همه موجودات جفت را( «زوجين اثنين» يعني دو جفت) سوار كشتي كن. معلوم بود حادثه اي در شرف تكوين است كه بناست به هيچ چيزِ دنيا رحم نكند. آنها سوار كشتي شدند. كشتي حركت كرد و پس از آن دنيا را آب گرفت. انسانها غرق و حيوانات نابود شدند. آن جمع برگزيده مؤمن، اطراف حضرت نوح ماندند. امتحان كفّار تمام شد؛ اما امتحان مؤمنينْ هنوز تمام نشده بود. يك امتحان بود كه در دوران ايمان به پيامبر، در مقابل سختيها صبر و تحمّل كنند و تمسخرها را تاب بياورند. امتحان سختي بود. امتحانِ دوران شدّت! مؤمنين به نوح، امتحان را راحت گذراندند. گاهي امتحان دورانِ شدّت، راحت تر از امتحان دوران رخاء و رفاه و آسايش است. امتحان دوران مقابله مظلومانه با اسرائيليهايِ غاصبِ غاشمِ ظالم، امتحان سختي بود. عدّه اي از عهده آن امتحان بر آمدند. بعد كه چند سالي گذشت، به بركت همان مبارزات، بين مردم احترامي پيدا كردند. پولها سرازير شد، احترامها سرازير شد و دوران راحتي فرا رسيد. ديگر مبارزه اي نبود. ديگر خطر مرگي نبود. ديگر مسلسل به دوش انداختني نبود. لذا، در امتحانِ دوران آسايش، بريدند؛ آن هم چه بريدني! فضاحتِ فروشِ فلسطين را كه ديديد! از اين قبيل، در تاريخ معاصر، زياد داريم. بنده ديده ام مبارزيني كه دوران شدّتشان را به پاكيزه ترين وضع گذراندند، امّا در دوران رخائشان، گرفتار كثافت و فساد شدند. گردابِ امتحان، گرداب بسيار سختي است. همان مردمي كه آن شدّتها را در كنار نوح تحمّل كردند، به دوران رخاء و آسايش رسيدند. «قيل يا نوح اهبط بسلام منّا و بركات عليك.(6)»

و آب فرو نشست. دوران گردش كشتي نوح بر امواج آبي كه توفان غضب الهي بود، به پايان رسيد. بنا بود در دنياي سالم، از كشتي پياده شوند؛ دنيايي كه ديگر مستكبرين و ملأ و مترفين در آن نيستند. بايستي زندگي اسلامي و الهي خودشان را شروع مي كردند. قرآن مي فرمايد كه به نوح گفتيم: «اهبط.» از كشتي فرود آ. «بسلام منّا علي امم ممّن معك.(7)» درود ما برتو (يا «سلامتي و امنيت ما براي تو») و براي بعضي از كسان كه با تو هستند. عجبا! اين درود و توجّه و لطف الهي، براي مؤمنيني كه در آن شرايط از امتحان بيرون آمدند، همگاني نيست. «عدّه اي» از آنها مشمول سلام الهي هستند: «و امم سنمتّعهم ثم يمسّهم منّا عذاب اليم.(8)» اما عده ديگر از همانهايي را كه با تو بودند ( ظاهر آيه اين است: «سنمتّعهم») اوّل بهره مند مي كنيم. «ثم يمسّهم منّا عذاب اليم.» بعد به دنبال آن بهره بري (به دنبال برخورداري از زندگي راحت، به دنبال چشيدن مزه امنيت و رفاه و آسايش) يك عذاب دردناك از سوي ما به آنها خواهد رسيد! يعني آنها در امتحان، بد عمل خواهند كرد. در امتحان الهي خواهند بريد. اين، امتحان دوران رخاء است. چه كساني مي توانند از اين امتحان سربلند بيرون آيند؟ مردم با تقوا. در ابتداي عرايضم روايتي از اميرالمؤمنين، عليه السلام، خواندم كه مي فرمايد: آن كسي كه از تقوا جدا شود، «اغري باللّذات والشهوات.» لذّتها و شهوتها فريبش مي دهند؛ اغراء مي كنند. «و وقع في تيه سيّئات.» و در حيرت و ضلالت و گمراهيِ بدكارگي خواهد افتاد. وقتي تقوا نبود، وقتي مراقبت ازخود نبود، وقتي نسبت به

عمل خودمان، حرف خودمان، معامله خودمان، خدمتي كه در دستگاه دولتي بر عهده گرفته ايم، وظيفه اي كه در ميدان بردوش گرفته ايم، و خلاصه به رفتاري كه بر حكم وظيفه اسلامي بر ما لازم است، حواسمان جمع نبود، لغزشها به سراغمان مي آيد. خيال نكنيد كه لغزش از آنِ عده اي مخصوص و شهوات ويژه جمع معيّني است! همه انسانها دچار شهوت مي شوند. شهوتِ برخي گران و شهوتِ بعضي ارزان است. لذّتِ بعضي فاخر و لذّتِ بعضي ناچيز و كوچك است. لذّت، لذّت است. لذّتِ حرام، لذّتِ حرام است. فرق نمي كند؛ بزرگش هم حرام است، كوچكش هم حرام است. از آدم بزرگ هم حرام است، از آدم كوچك هم حرام است. امتحان، امتحان است. براي همه، امتحان است. براي همه قشرها امتحان است. البته آن كس كه توقّع و انتظار بيشتري از او هست - يا به خاطر لباسش، يا به خاطر مقامش، يا به خاطر ظاهرش، يا به خاطر حرفهاش - مراقبتش لازمتر و واجبتر، و انحرافش زشت تر و دردناكتر است. اما امتحان براي همه هست. امتحان، امتحان است. يك ملت هم امتحان مي شود. همان طور كه درقضيه حضرت نوح - وامم سنمتّعهم - بود. در روايتي ديدم كه نبي اكرم صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم براي اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام نشانه هاي انحراف در ملت مسلمان را شرح مي دهد، كه چنين مي شوند و چنان مي شوند. امّا در نهايت و در مآل همه تكيه ها روي تقواست. در ادامه همين آياتِ مربوط به نوح، خداي متعال مي فرمايد: «تلك من انباء الغيب نوحيها اليك ما كنت تعلمها انت و لاقومك من قبل هذا فاصبر انّ العاقبة للمتّقين.(9)» عاقبت از آنِ متّقين است. فرجام نيك، وابسته به تقواست. يعني در

قضيه نوح هم، آيه كأنّه چنين اشاره مي كند در آن جا هم آنهايي كه زمين خوردند، به سبب بي تقوايي شان بود. براي من و شما برادران و خواهران عزيز كه در دوران امنيت اسلامي زندگي مي كنيم، امتحان همين امروز است. امتحان، نقد است. روزي در اين مملكت كسي جرأت نمي كرد يك كلمه سخن حق بر زبان آورد. زيرا باطل بر همه جا مسلّط بود. ولي امروز، به فضل پروردگار و به بركت اسلام، سخنِ حق، سخنِ رايج است. تازه، آنهايي هم كه اهل باطلند، امروز فرصت مي كنند تا باطل خودشان را بگويند! نگاه كنيد به فضاي جامعه! نگاه كنيد به مطبوعات كشور! نگاه كنيد به آدمهايي كه در خانه هايشان نشسته اند و كسي هم با آنها كاري ندارد! تماس مي گيرند. از صدها فرسنگ راه، با كسي كه دشمن جمهوري اسلامي است، ارتباط برقرار مي كنند و حرفشان را به او مي گويند، تا او حرف آنها را در دنيا پشت بلند گو پخش كند! مي گويند، و حرفشان هم باطل است؛ كسي هم كاري به كارشان ندارد. بگذار حرف باطلشان را بگويند! وقتي كه فضا فضاي حقّ است، حاكميتْ مالِ حقّ است، ملت طرفدار حقّند، دل ملت به طرف حقّ است، حالا يك باطل گوي ياوه سرا هم، اگر خواست حرف چرندي از گوشه اي بپراند، بپراند! ما حسّاسيتي نداريم. براي همه، امنيت هست؛ حتي براي كساني كه با نظام حق و روال حق، سازگار نيستند. اين دوران كجا و روزگاراني كه حتي افرادِ همراه با حكومت باطل هم، امنيت نداشتند كجا؟! اين، حكومت اسلام است. حكومت حقّ است. فضاي قرآني و فضاي نماز است. فضاي «الذين ان مكّنا هم في الارض أقاموا

الصّلوة و آتو الزّكوة(10)» است. فضاي دين است. اين فضا، فضايي است كه امتحان دوران رخاء براي ملت ما نيز هست. روزي در ماه رمضان، همين تهران، موشكباران مي شد. روز وشب در خانه خودتان، از دست دشمن متجاوز امنيت نداشتيد. امروز آن دشمن، به بركت فداكاري جوانان اين ملت - رزمندگان، شهيدان، جانبازان و آزادگان - به كوته دستي محكوم شده و سر جاي خود نشسته است. امنيت به شما رسيد. اما لحظه امتحان است.مراقب باشيد. اي مؤمنيني كه در سخت ترين شرايط، سوار كشتي نوح شديد! مواظب باشيد از امتحان، سربلند بيرون آييد. راهش هم اين است كه تقوا را درخودتان ذخيره كنيد. تقوا يعني همين كه مواظب رفتار خودتان باشيد كه خلاف امر و نهي خدا رفتار نكنيد. اين، معناي تقواست. يك وقت ممكن است سرِ رشته از دست انسان خارج شود و گناهي هم از او سر بزند. مهم اين است كه شما مراقب باشيد و بنا داشته باشيد كه گناه نكنيد. اين، آن روحيه تقواست. اينْ روحيه هشياري است، كه وقتي شما هشيار خودت بودي، هشيار دشمنت هم هستي. وقتي مواظب شيطانِ درون خودت بودي، مراقب شيطان بيروني هم خواهي بود. وقتي شيطان درون ما نتواند به ما آسيب برساند، شيطانِ بيرون هم به آساني نخواهد توانست ما را محكوم كند و ضربه وارد سازد. اين، آن پيام ماه رمضان است. «كتب عليكم الصيام كما كتب علي الّذين من قبلكم لعلّكم تتّقون.(11)» مقدّمه تقواست و تقوا غايتِ است. پروردگارا! به محمّد وآل محمّد، دلهاي ما را با تقوا آشنا كن. ما را متّقي و پرهيزگار كن. ما را از بركات تقوا برخوردار فرما.

ما را از بركات ماه رمضان برخوردار فرما. پروردگارا! قلب ما رانوراني كن. ذهن ما رانوراني كن. عمل ما را نوراني كن. كلام ما رانوراني كن. پروردگارا! به محمّد وآل محمّد، قوت مارا در عملْ براي خودت قرار بد. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ما را از بندگان شايسته خودت قرار بده. پروردگارا! اين ملت مؤمن، اين ملت مجاهد في سبيل اللَّه، اين ملت امتحان داده در ميدان سختي و بلا را به فضل و كرم خودت، در ميدانهاي رخاء هم حفظ كن. اين ملت را از شرّ شيطان حفظ كن. از شرّ دشمنانش حفظ كن. شرّ دشمنان ملت را به خودشان برگردان. پروردگارا! رحمت ومغفرت ورضوان خودت را بر امام بزرگوار ما كه گشاينده اين راه بود، لحظه به لحظه بيشتر فرو بفرست. پروردگارا! به محمّد وآل محمّد، شهداي ما را با شهداي صدر اسلام محشور كن. رزمندگان را، ايثارگران را، جانبازان را، گذشت كنندگان را، بندگان صالح را، بندگان عالم را،بندگان با تقوا را، مشمول فضل و لطف و كرم خودت بگردان. پروردگارا! آنچه را كه گفتيم و شنيديم، ذخيره آخرت ما قرار بده. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، سيّما علي اميرالمؤمنين والصدّيقة الطّاهره، سيّدة نساء العالمين، والحسن والحسين، سيّدي شباب اهل الجنّه و علي بن الحسين زين العابدين و محمّدبن علي باقر علم النبييّن و جعفربن محمّد الصادق و موسي بن جعفر الكاظم و علي بن موسي الرّضا و محمّدبن علي الجواد و علي بن محمّد الهادي و الحسن بن علي العسكري و الحجّةبن الحسن القائم

المهدي. حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماةالمستضعفين و هداة المؤمنين. و استغفراللَّه لي و لكم و اوصيكم بتقوي اللَّه و نظم امركم. اولاً لازم مي دانم از ملت بزرگوار ايران، ملت آگاه، ملت موقع شناس، ملت دشمن شناس و ملت قدردانِ نعمتهاي بزرگ الهي، به خاطر نمايش قدرتي كه در روز بيست ودوم بهمن در مقابل چشم دشمن ودوست دردنيا داد، با همه وجود تشكّر كنم. ما كه مسائل دنيا را قدري بيشتر از عامه مردم مي دانيم و از قضايا و جريانات اطّلاع داريم، متوجّه شديم كه با اين حركت ملت ايران، چه ضربه اي برتبليغاتي كه دشمنان جمهوري اسلامي شروع كرده بودند، وارد آمد. دشمنان وقتي هم شروع مي كنند، همه با هم شروع مي كنند؛ چون طرف، يك جبهه است. از جمله، همين خبرگزاريهاي صهيونيستي واستكباري - همين چهار، پنج خبرگزاري معروف - كه همه آنتنهاي دنيا، خبرها، تحليلها و گزارشها را از آنها مي گيرند؛ و همين چند راديويي كه سالهاست ميليونها دلار خرج مي كنند، براي اين كه بتوانند مثلاً صدايشان را به گوش چند نفري در ايران برسانند. مي نويسند؛ مترجمها و گوينده ها استخدام مي كنند؛ خرج فنّي و خرج تبليغاتي مي كنند؛ خرج مطلب نويسي مي كنند؛ سياست گذاري مي كنند و پولها مي دهند تا اين صدا را به ايران برسانند؛ شايد چند نفري بالاخره در گوشه وكنار، گوش كنند و تحت تأثير آن حرفها قرار گيرند. اينها از چند ماه پيش زمزمه اي را شروع كرده بودند، كه البته تازگي هم ندارد. هميشه هست؛ منتها گاهي، حمله اي را شروع مي كنند. اين زمزمه، معنا و مضمون ومحصولش اين بود كه مردم در ايران، ديگر با

انقلاب و اسلام سر و كاري ندارند و از اسلام بيزار شده اند! مي خواهند بگويند: ببينيد مسؤولين جمهوري اسلامي چقدر بد عمل كردند كه مردم، ديگر اسلام را هم بوسيدند و كنار گذاشتند! در داخل، قبلاً هم بعضي، همين حرفها را تكرار مي كردند و باز هم تكرار مي كنند. اين را به شما عرض كنم كه در همين دانشگاههاي ما، متأسفانه مواردش ديده شده است. اين را به دانشجويان مسلمان حزب الّلهي عرض مي كنم كه بدانند: چنين انگيزه هايي در گوشه و كنار هست. البته اكثريت اساتيد ما خوب، مؤمن، طرفدار رشد و تعالي ملت و طرفدار انقلاب اسلامي و نظام مقدّس جمهوري اسلامي اند. اما اين طور هم نيست كه هيچ فرد موذي اي پيدا نشود. در همين دانشگاهها، كساني - البته خيلي معدود - هستند كه سعي مي كنند يك قالب وهيكل فلسفي هم به اين مطلب بدهند كه، «بله؛ از وقتي جمهوري اسلامي بر سرِ كار آمد، اسلام ضعيف شد»! ديگر دروغ و ترفند، از اين رسواتر نمي شود! اوج عظمت اسلام در همه دنيا، با پديد آمدن جمهوري اسلامي به منصه ظهور رسيد. ولي آنها، درست به عكس، مي خواهند بگويند كه جمهوري اسلامي، تشكيل حكومت اسلامي، و پديد آمدن مشت كوبنده قرآن و اسلام عليه دشمنان، به ضرر اسلام است! اگر اين طور است، پس پيغمبر صلوات اللَّه عليه هم بايد حكومت تشكيل نمي داد. اميرالمؤمنين سلام اللَّه عليه هم بايد حكومت تشكيل نمي داد. خلفاي صدر اسلام هم بايد به خانه هايشان مي رفتند. حكومت ديگر چرا؟! اگر حكومت اسلامي براي دعوت اسلامي مضرّ است، چرا پيامبر اين قدر زحمت كشيد؛ اين همه جنگ كرد و اين عدّه آدم كشته شد؟! ببينيد اين بيدلا گويان، چقدر

از اسلام بي خبرند! حالا يك وقت راديوي فلان گروه بد نامِ كريه المنظرِ دنيا حرفي مي زند؛ مي گوييم «خوب؛ او خبر ندارد» يا لااقل «در ميان اين جمعيت نيست.» اما عدّه اي در داخل ميهن اسلامي، از اين حرفهاي بي معني بر زبان جاري مي كنند! به هر حال، ملت ما، وقتش، كاري را كه بايستي مي كرد، انجام داد. بيست ودوم بهمن، دشمنان خارجي و داخلي را متحيّر كرد. ماندند چه بگويند. خيابانهاي تهران به اين عظمت و پر از جمعيت! آن، ميدان آزادي! آن، شهرهاي مختلف؛ شهرهاي كوچك و شهرهاي بزرگ؛ شهرهايي كه دشمن مي خواهد وانمود كند كه مردمش بانظام مسأله دارند! بحمداللَّه يكي پس ازديگري، چهره با صلابت مردم اين شهرها نشان داده شد؛ خودشان ديدند، ديگران هم ديدند كه ملت ايران، يكپارچه قيام كرد وبه حركت درآمد. من به شما عرض كنم: امروز در دنيا حتّي يك دولت وجود ندارد - چه دولتهاي بزرگي مثل امريكا و چه دولتهاي كوچك - كه بتواند در مراسمي ملي واعتقادي، چنين بسيج عظيمي را از ملت خود نشان دهد. تنها دولتي كه توانِ اين كار را دارد، نظام جمهوري اسلامي ايران است و بس! نكته ديگري كه بايد عرض كنم، اين است كه تهاجمي عليه مسلمين در دنيا شكل گرفته است. برادران و خواهران عزيز و قاطبه مسلمين بايد بدانند كه موردِ تهاجمِ همه جانبه اي قرار گرفته اند. اگر كشوري مسلمان، در گوشه اي - به خيال خود - راحت نشسته است، گمان نكند كه مورد چنين تهاجمي نخواهد بود. تهاجم، عليه اسلام و همه مسلمين است. نمونه واضحش در حال حاضر، فاجعه عظيم بوسني هرزگوين است. واقعاً قضاياي عجيب و بي نظيري است! صربها

و كرواتها و پشت سرشان انگليسيها و بعضي از دولتهاي اروپايي وامريكا، در فاجعه آفريني و قساوت قلب، روي دستِ صهيونيستهاي غاصب زدند! بنده در خطبه عربي گفتم كه آن روز، فاجعه آفريني صهيونيستها، در غيبت افكار عمومي دنيا انجام مي گرفت و كسي خبر نداشت در فلسطين اشغالي چه اتفاقي مي افتد. اما امروز در مطبوعات امريكا و اروپا و در تلويزيونهاي اروپا وامريكا، همه قضايا منعكس مي شود. غربِ سنگين دل ودولتهاي استكباريِ ستمگر كه بعضاً نظاره گر اين فجايعند، اوّل صربها را تجهيز كردند. هركاري كه لازم بود براي آنها بكنند، كردند. حالا هم نشسته اند تا آن كه دستش قويتر است، سرِ اين ضعيف را گرداگرد ببرّد! هر چند گاه يك بار هم مي گويند كه فلان كنفرانس تشكيل شد! و همه اش هم حرف مفت! البته دولتهاي اسلامي هم، در اين قضيّه بي تقصير نيستند. بعضي شان چرا؛ خوب عمل كردند. ملت و دولت ايران، از همه بهتر عمل كرد. بعضي ديگر هم خوب عمل كردند. امّا بعضي هم واقعاً بد عمل كردند. و الّا اگر دولتهاي اسلامي مي گفتند «با كساني كه از صربها حمايت كنند، يك ماه قطع رابطه خواهيم كرد و با آنها به معامله نخواهيم پرداخت»، قضيه چنين بغرنج نمي شد. به هر حال، كوتاهي كردند و حادثه، حادثه عظيمي است. البته به شما عرض كنم كه خواهيد ديد و ان شاءاللَّه در آينده همه دنيا خواهند ديد كه اين حادثه در اروپا، به نفع اسلام و به ضرر قدرتهاي استكباري اروپا تمام خواهد شد. يعني طبيعت حادثه چنين است. اين حادثه، به فضل الهي، مبدأ تحوّلي براي اسلام و موقعيت اسلام و مسلمين در اروپا خواهد شد. اين «يك» كه

عرض كردم، نمونه اي از آن تهاجم است. نمونه ديگر، فلسطين اشغالي است. امروز جلوِ چشم مردم دنيا، اسرائيليها غصب مي كنند، زندان مي كنند، شكنجه مي كنند، محكوم مي كنند، تبعيد مي كنند، بمباران مي كنند، و دنيا هم هيچ نمي گويد! عجيب تر اين كه، دنياي استكبار، به آن مظلومها تشر مي زند كه «چرا دفاع مي كنيد؟!» دنياي استكبار، يعني در درجه اوّل امريكا، كه از همه شريرتر و خبيث تر است و بعد هم آنهايي كه دنباله رو امريكا هستند. يك نمونه ديگر از آن تهاجم مذكور، جناياتي است كه در لبنان انجام مي گيرد. لبنانيها با دشمنِ صهيونيستِ غاصب كه هم فلسطين و هم بخشي از لبنان را غصب كرده است، مبارزه مي كنند. دنياي استكبار، به جاي اين كه به آن غاصب بگويد «چرا غصب كردي؟!» به دفاع كنندگان از خانه خودشان مي گويد «چرا شما دفاع مي كنيد؟!» ببينيد واقعاً چه نظامِ نوينِ پليدي بر دنيا حاكم است! اين نظم نوين جهاني كه مي گفتند، همين است؟! فرض كنيد فرد گردن كلفت زورگويي، وارد خانه يك عدّه بچه يتيم مي شود؛ خانه را مي گيرد؛ اثاث رامي گيرد؛ آذوقه را مي گيرد؛ اتاقهاي راحت را مي گيرد؛ فضاي خانه را اشغال مي كند و بچه ها را در انباري خانه، حبس مي كند و يا محدوديتي برايشان ايجاد مي كند. بچه ها هم اگر فرصتي پيش آيد، فريادي مي زنند و مي گويند «چرا؟» فرد غاصب زورگو فوراً اخم مي كند كه «شما هم كه همه اش دم از مبارزه مي زنيد! صلح كجا رفت؟! دنبال صلح باشيد. چقدر شما بداخلاقيد!؟» الآن دنيا چنين وضعي دارد. عليه مسلمانان تهاجم مي كنند، قتل عام مي كنند، قتل عام كننده را تشويق مي كنند (مثل قضيه كشمير، يا تاجيكستان) براي نابودي اسلام همكاري مي كنند؛ ولي همين كه مسلمانان

در جايي صدا بلند كنند، مي گويند «شما هم كه همه اش دم از مبارزه مي زنيد! شما هم كه همه اش بداخلاقي مي كنيد!» قضيه، اين گونه است. مبارزه خطرناك و خشني عليه اسلام شروع كرده اند. البته، مبارزه اي كه با ده، دوازده سال برنامه ريزي و شروع شديد، هر چه پيش مي رود، بحمداللَّه بر مشكلات استكبار مي افزايد؛ كار بر او سخت تر مي شود؛ ناكامي اش بيشتر مي گردد و دولتهاي طرفدارش متزلزلتر مي شوند! اين نكته را مسلمانان همه دنيا بايد بدانند و شما مردم مسلمان ايران هم بايد بدانيد: آن جا كه در دنيا، اسلام مي تواند با قدرت حرف بزند، ايران اسلامي است. اين قدرت را قدر بدانيد. اين عظمت را قدر بدانيد. اين استقلال را قدر بدانيد. اين توان اداي ما في الضّمير را كه ملت و دولت ما عليه هر قدرتي از قدرتها كه باشد، دارند، قدر بدانيد. ديگران از اين توان برخوردار نيستند. ما هم، بحمداللَّه، روزبه روز توانمندتر شده ايم. به فضل الهي، روزبه روز قويتر شده ايم و دشمن در مقابل اسلام و قلّه اقتدارش - ايران اسلامي - حسابي درمانده است. ملت قدر بدانند. دولت قدر بداند. مسؤولين قدر بدانند. از اسلام جدا نشويم. دشمن رافراموش نكنيم. بيست و دوم بهمن، امتحاني بود كه ملت، خوب از عهده آن برآمد. امتحان «روز قدس» هم در جمعه آخر ماه رمضان فراخواهد رسيد. در هر سال، يكي دو بار از اين گونه تظاهرات عمومي ونمايش قدرت نظام اسلامي، بحمداللَّه در ايران هست؛ يكي از يكي بهتر. روز قدس راهم به ياد داشته باشيد. البته راه پايداري در اين ميدان، اين است كه با خدا آشتي باشيم، تا خداي متعال، فضل و رحمت خود را از ما

دريغ نكند. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. قل هواللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد ولم يكن له كفواً احد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 102 2) - 3) سوره هود؛ آيه 40. 4) سوره هود؛ آيه 27. 5) سوره هود؛ آيه 40. 6) سوره هود؛ آيه 48. 7) سوره هود؛ آيه 48. 8) سوره هود؛ آيه 48. 9) سوره هود؛ آيه 49. 10) سوره حج؛ آيه 41. 11) سوره بقره: 183

بيانات مقام معظم رهبرى در خطبه هاى نماز جمعه تهران 21 رمضان 1414

بيانات مقام معظم رهبري در خطبه هاي نماز جمعه تهران 21 رمضان 1414 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه رب العالمين. الحمدللَّه علي حلمه بعدعلمه، و الحمدللَّه علي عفوه بعدقدرته، و الحمدللَّه علي طول آناته في غضبه و هو قادر علي مايريد. الحمدللَّه خالق الخلق، باسط الرزق، فالق الاصباح، ديّان الدين، رب العالمين. الحمدللَّه الذي يؤمن الخائفين وينجي الصالحين، و يرفع المستضعفين ويضع المستكبرين، ويهلك ملوكاً و يستخلف آخرين، و الحمدللَّه قاصم الجبارين، مبيرالظالمين، مدرك الهاربين، نكال الظالمين، صريخ المستصرخين، موضع حاجات الطالبين، معتمدالمؤمنين. احمده واستعينه، واستغفره واتوب اليه، واصلّي و اسلّم علي حبيبه و نجيبه و صفيّه و خيرته في خلقه، وحافظ سرّه ومبلّغ رسالاته، سيّدنا ونبيّنا، ابي القاسم محمّد وعلي آله الأطيبين الأطهرين الطّيبين الطاهرين المنتجبين، سيما بقية اللَّه في الارضين. اوصيكم عباد اللَّه بتقوي اللَّه. همه برادران و خواهران عزيز نماز گزار و نيز خود را، به رعايت تقوا و اهميت دادن به اوامر الهي و دقّت در كارهاي خود، گفتار خود،كردار خود و در دست گرفتن زمام اين نفسي كه ما را به هلاكت مي كشاند، دعوت و توصيه مي كنم. امروز روز بيست و يكم ماه رمضان و روز امير المؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام است.

گر چه اگر در دنياي اسلام و در تاريخ اسلام با چشم انصاف نگاه كنيم، همه روزها متعلّق به علي بن ابي طالب عليه السّلام است؛ لكن شيعه آن حضرت، امروز حال و هواي ديگري دارد. امروز ياد اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام بر همه چيز و همه جا گسترده است. بنده، امروز به مناسبت ياد اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، خطبه اوّل را به بيان وصيتنامه آن حضرت اختصاص داده ام. آن حضرت چند وصيت خطاب به امام حسن و امام حسين عليهما السّلام دارد و گفته هاي آن بزرگوار به ديگران نيز، همه در زمره وصيتهاي اوست. اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسلام، بعد از ضربت خوردن در شب نوزدهم، وصيت كوتاهي دارد كه آن را ان شاءاللَّه امروز براي شما ترجمه مي كنم. علّت هم اين است كه هر كس سعي مي كند لُبّ افكار و روحيات و نظرات و منش خود را، در لحظات آخر زندگي، براي بهترين و امين ترين اشخاص بيان كند. اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام، اعجوبه خلقت است. مسلمان درجه اوّل است. تالي تلوّ نبيّ اكرم است. مقامات او در آسمانها معروفتر است تا در زمين. مريدان و محبّين او در بين ملائكه آسمانها بيشترند تا در بين انسانها. اين انسانِ متّصل به ملكوت؛ اين عارف به همه معارف عاليه و راقيه الهي؛ اين مجاهد درجه اوّل في سبيل اللَّه كه «جاهد في اللَّه حقّ جهاده» - همان طور كه شايسته جهاد بود، در همه مراحل زندگي، جهاد كرد - آن زاهد درجه يك، سياستمدار درجه يك، زمامدار درجه يك، انساني با اين خصوصيات والا، از دنيا مي رود. وقتِ او تنگ است و آن بزرگوار، اين ضيق وقت را پيش از ضربت خوردن هم مي دانست. ضربت كه زدند، معلوم شد. ساعتهاي

آخر عمر را مي گذرانَد و مي خواهد به فرزندانش، به اهل كوفه، به مسلمانان سرگشته آن روزگار و به همه تاريخ، پيامي را خلاصه كند و بدهد. آن پيام، در يك صفحه مي گنجد و عباراتش خيلي دقيق انتخاب شده است. با چشم معمولي كه نگاه كنيم، جملات اين وصيت، گاهي ممكن است به نظر، ناهمخوان بيايد. يك جا مطلبِ بسيار مهمّي را از نظر ديدها و تحليلهاي معمولي ما بيان مي كند، بعد ناگهان مطلبي را كه از نظر ما داراي اهميت چنداني نيست، مي گويد. اما ديد علي بن ابي طالب، عليه الصّلاة والسّلام، ديد الهي است؛ ديدِ صائب است. مثل نگاه خداوند متعالْ به موجودات عالم است. كوچك و بزرگ در معيار خدايي و در ديد علوي، با كوچك و بزرگ در ديد ما، فرق دارد. لذا، اگر كسي با اين ديدنگاه كند - كه البته دست ما كوتاه است و از دور تحليل مي كنيم - با همين تحليل، آن وقت عباراتْ همخوان است. مطالب، بسيار دقيق تنظيم شده است. گوش كنيد: «و من وصيت له، عليه السّلام، للحسن و الحسين عليهماالسّلام، لما ضربه ابن ملجم لعنه اللَّه.» اين وصيت را به امام حسن و امام حسين عليهماالسلام كرد. آنها را خواست؛ با آنها سخن گفت و اين كلمات را بعد از ضربت خوردن، بر زبان آورد. مجروح است و بدن نازنينش بر اثر زهر، تب دار شده است. ضعف و بيماري، مانعِ آدمهايِ معمولي از ادايِ كلام مي شود؛ امّا مانع كسي مثل علي بن ابي طالب عليه السّلام نيست. بايد در همين ساعات كوتاه، بين ضربت خوردن تا شهادت، كه كمتر از چهل وهشت ساعت است، همه كارهاي واجب و لازم

و درجه يك را انجام دهد؛ و انجام داد. يكي همين وصيّت بود؛ كه چنين شروع مي شود: «اوصيكما بتقوي اللَّه.» بي مقدّمه، اولين كلمه تقواست. در آن هفته كه اين جا آمديم، اجمالاً مطالبي راجع به تقوا عرض كردم. تقوا، يعني همه چيز يك انسان؛ دنيا و آخرت يك ملت و زاد و توشه حقيقي اين راه طولاني كه بشر مجبور است آن را بپيمايد. اوّل و آخر در كلام اميرالمؤمنين عليه السّلام، تقواست. مي فرمايد: «پسران من! مراقب خودتان باشيد؛ در راه خدا و با معيار خدايي.» «تقوي اللَّه» يعني اين. بحثِ ترسيدن از خدا نيست؛ كه بعضي تقوا را به «خدا ترسي» معنا مي كنند. «خشيةاللَّه» و «خوف اللَّه» هم ارزش ديگري است. امّا اين، تقواست. تقوا، يعني مواظب باشيد هر عملي كه از شما سر مي زند، منطبق بر مصلحتي باشد كه خداي متعال براي شما در نظر گرفته است. تقوا چيزي نيست كه كسي بتواند يك لحظه آن را رها كند. اگر رها كرديم، جاده لغزنده است، درّه عميق است؛ خواهيم لغزيد وسقوط خواهيم كرد، تا باز جايي دستمان به مستمسكي، سنگي، درختي و بوته اي گير كند، و بتوانيم خودمان را بالا بكشيم. «ان الذين اتقوا اذامسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذاهم مبصرون.(1)»؛ وقتي كه آدمِ با تقوا، مسِّ شيطان را احساس كرد، فوراً به خود مي آيد و حواسش جمع مي شود. شيطان كه از ما دور نمي شود! پس، اوّلين وصيت، تقواست. دنبال تقوا، مطلبي ديگر است: «وان لا تبغيا الدنيا و ان بغتكما.» دنبال دنيا ندويد، اگر چه دنيا دنبال شما بيايد. اين هم نكته دوم. اين هم از لوازم تقواست. البته همه كارهاي نيك، از لوازم تقواست.

از جمله، همين ندويدن دنبال دنيا. نمي گويد كه «ترك دنيا كنيد.» مي گويد: «لاتبغيا.» دنبال دنيا حركت نكنيد. دنيا را طلب نكنيد. در حقيقت، با تعبير فارسي ما، چنين معني مي دهد كه «دنبال دنيا ندويد.» دنيا يعني چه ؟يعني آباد كردن روي زمين ؟ يعني احيا كردن ثروتهاي الهي؟ اين است معناي دنيايي كه گفتند طلب نكنيد؟ نه! دنيا يعني آنچه كه شما براي خودتان، تمتّعات خودتان و لذّات خودتان مي خواهيد. اين را دنيا مي گويند. و الّا، آباد كردن روي زمين، اگر با هدف خير و صلاح بشريت انجام گيرد، عين آخرت است. اين، همان دنياي خوب است. دنيايي كه مذمّت شده است و نبايد دنبالش برويم، دنيايي است كه ما را، نيروي ما، تلاش ما و همت ما را متوجّه خود مي كند و از راه بازمان مي دارد. خودخواهي ما، خود پرستي ما، ثروت را براي خود خواستن و لذّت را براي خود طلبيدن، دنياي مذموم و نكوهيده است. البته اين دنيا، نوع حرام دارد، نوع حلال هم دارد.اين طور نيست كه براي خود خواستن، همه نوعش حرام باشد. نه! حلال هم دارد. امّا همان حلالش را هم گفته اند دنبالش نرويد.اگر دنيا به اين معنا شد،حلالش هم خوب نيست. هر چه بتوانيد مظاهر زندگي مادّي را در جهت خدا قرار دهيد، سود كرده ايد و بهره برده ايد. و اين معناي آخرت است. تجارت هم، اگر براي رونق دادن به زندگي مردم باشد و نه اندوختن سرمايه براي خود، عين آخرت مي شود. همه كارهاي ديگر دنيا، از همين قبيل است. پس، نكته دوم اين است كه دنبال دنيا ندويد و در طلب دنيا روانه نگرديد. آنچه اميرالمؤمنين عليه السلام در

اين وصيت فرموده، خود، آيينه تمام نماي آن بوده است. زندگي آن حضرت را كه نگاه كنيد، خلاصه همين جملاتي است كه در وصيت كوتاه او آمده است. «و لاتأسفا علي شئ منها زوي عنكما.» ديگر اين كه، اگر از همين دنياي به اين معنا مذموم، چيزي به دست شما نرسيد و از شما منع شد، تأسّف نخوريد. اين كه فلان ثروت را، فلان لذّت را، فلان مقام و فلان امكان رفاه را نداريد، تأسف نخوريد. اين هم جمله سوم. جمله بعد: «و قولا بالحقّ.» يا بر طبق نسخه اي «و قول الحق.» فرق نمي كند. معنايش اين است كه «حق بگوييد.» حق را بگوييد و كتمان نكنيد. اگر چيزي به نظرتان حق بود، آن را در جايي كه بايد بيان كرد، بيان كنيد. حق را مكتوم نگه نداريد. آن وقتي كه زباندارها حق را پنهان و احياناً باطل را آشكار كردند، يا باطل را به جاي حق گذاشتند، اگر حق بينان و حقدانان، حق را بگويند، حقْ مظلوم نمي شود؛ حق به غربت نمي افتد و اهل باطل در نابود كردن حق طمع نمي بندند. جمله بعد: «و اْعملاللاجر.» براي پاداش - يعني پاداش الهي و حقيقي - كار كنيد. بيهوده كارنكن، اي انسان! اين كارِ تو، اين عمر تو و اين نَفَس زدن تو، تنها سرمايه اصلي توست. اين را بي خود از دست نده! اگر عمري مي گذراني، اگر عملي انجام مي دهي، اگر نَفَسي مي زني و اگر قوتي را مصرف مي كني، اين همه را براي پاداشي بكن. پاداش چيست؟ چند تومان پول، پاداش وجود انسان است؟! اين پاداش عمري است كه من مصرف مي كنم؟! خوش آمدن فلان و بهمان، پاداش يك انسان است؟! خير!

«فليس لانفسكم ثمن الا الجنّه علي فلا تبيعوهابه غيرها.(2)» اين، جمله اي از امام سجاد عليه الصّلاةوالسّلام است كه مي فرمايد: «مزد شما و بهاي مناسب عمر شما، فقط بهشت است. هر چه كمتر بگيريد، سرتان كلاه رفته است. پس، براي اجر وپاداش اخروي كار كنيد.» اين هم عبارت بعد! آن وقت امام علي عليه السّلام مي فرمايد: «وكونا للظّالم خصماً و للمظلوم عوناً.» خصم ظالم باشيد. «خصم»، غير از «دشمن» است. يك وقت كسي دشمن ظالم است؛ يعني از ظالم بدش مي آيد و دشمن اوست. اين، كافي نيست. «خصم او باش»، يعني «مدّعي اش باش.» خصم يعني «دشمني كه مدّعي است»، «دشمني كه گريبان ظالم را را مي گيرد و او را رها نمي كند. بشريت بعد از اميرالمؤمنين عليه السلام، تا امروز، به سبب نگرفتن گريبان ستمكاران، بدبخت و روسياه شد. اگر دستهاي با ايمان، گريبان ظالمان و ستمكاران را مي گرفتند، ظلم دردنيا اين قدر پيش نمي رفت؛ بلكه از بن برمي افتاد. اميرالمؤمنين اين را مي خواهد: «كونا للظّالم خصماً.» خصم ظالم باش. در دنيا، هرجا ظلم هست و ظالمي هست، تو كه اين جا هستي، خود را خصمش بدان. نمي گوييم «اكنون راه بيفت؛ و از اين سوي دنيا به آن سوي دنيا برو و گريبان ظالم را بگير.» مي گوييم «حتماً خصومت خودت را نشان بده. هروقت و هرجا فرصتي دست داد، خصم او باش و گريبانش را بگير.» يك وقت انسان نمي تواند نزديك ظالم برود و ابراز خصومت نمايد؛ لذا از راه دور، مخاصمه مي كند. ببينيد امروز، به خاطر عمل نكردن به همين يك كلمه وصيت اميرالمؤمنين عليه السّلام، در دنيا چه منجلابي ايجاد شده است و بشريت چه بدبختيهايي دارد! ببينيد ملتها و بخصوص مسلمانان چه

مظلوميتي دارند! اگر به همين يك وصيت اميرالمؤمنين عليه السلام عمل مي شد، امروز بسياري از ظلمها و مصيبتهايِ ناشي از ظلمها، وجود نمي داشت. «و للمظلوم عوناً.» هرجا مظلومي هست، به او كمك كن. نمي گويد «طرفدارش باش». نه! بايد كمكش كني. هرچه مي تواني و به هرنحو كه مي تواني. تا اين جا وصيت حضرت، خطاب به امام حسن و امام حسين عليهماالسلام است. البته اين حرفها مخصوص امام حسن و امام حسين عليهما السّلام هم نيست. خطاب به آنهاست؛ اما اختصاص به همه دارد. جملات بعدي وصيت را، اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، عمومي مي فرمايد: «اوصيكما و جميع ولدي.» به شما دو پسرم و به همه فرزندانم وصيت مي كنم. «و اهلي.» و به همه اهل و كسانم. « ومن بلغه كتابي.» و به هركس كه اين نامه من به او برسد. با اين حساب، شما كه اين جا نشسته ايد و من كه اين وصيتنامه را براي شما مي خوانم، همه مخاطب كلام اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسلام هستيم. مي فرمايد: «همه شما را وصيت مي كنم.» به چه چيز؟ باز «بتقوي اللَّه.» مجدداً «تقوا». اولين وآخرين كلمه اميرالمؤمنين، عليه السّلام تقواست. به دنبال آن: «و نظم امركم.» نظم امرتان. يعني چه؟ يعني همه كارهايي كه در زندگي مي كنيد، منظّم باشد؟ معنايش اين است؟ ممكن است معنايش اين هم باشد. نفرمود «نظم اموركم.» كارهايتان را منظم كنيد. فرمود «نظم امركم.» آن چيزي كه بايد منظم و محكوم نظم و انضباط باشد، «يك چيز» است. «نظم امور» نفرموده است. فرموده است: «ونظم امركم.» انسان مي فهمد كه اين نظم امر، عبارت است از امري مشترك بين همه است. به نظر من مي رسد كه «نظم امركم» عبارت از اقامه نظام و حكومت و ولايت اسلامي

باشد. معنايش اين است كه با قضيه حكومت ونظام، منطبق با نظم و انضباط رفتار كنيد و بلبشو نباشد. دنياي اسلام بر اثر همان بلبشوها وبه خودخوانيها بود كه به آن روزگار رسيد. اگر آن روز كه اميرالمؤمنين عليه السلام زمام امور دنياي اسلام را به دست گرفت و امّت اسلام، همه درآن روز با او بيعت كردند، بر آن بيعت مي ماندند، كار به نابسامانيها و تلخكاميها نمي كشيد. پيغمبر فرموده بود: «اگر كسي امام شد و مردم او راپذيرفتند و مورد رضاي خدا بود، كسي حق ندارد با او مخالفت كند.» اگر به همين جمله پيغمبر عمل مي شد، آن جنگها پيش نمي آمد؛ نه جنگ جمل، نه جنگ صفيّن و نه جنگ نهروان. اين كه افرادي به ميل و براي دل خود، مردم را متزلزل كنند (از اين طرف بِكش؛ ازآن طرف بِكش) و نظام حكومت را به هم بزنند و انضباط عمومي كشور را مختل كنند، همان بدبختي بزرگي است كه اميرالمؤمنين عليه السّلام دراين عبارت از وصيتنامه، ازآن نهي مي كند و به خلاف آن امر مي فرمايد: «ونظم امركم و صلاح ذات بينكم.» سومين اصلي كه در بخش دوم وصيت مي فرمايد، «صلاح ذات بين» است. يعني با هم خوب باشيد. دلها باهم صاف باشد. اتّفاق كلمه داشته باشيد و اختلاف و جدايي ميانتان نباشد. اين جمله را كه بيان مي فرمايد، يك شاهد نيز از كلام پيغمبر مي آورد. پيداست كه روي آنْ خيلي تكيه دارد و از آن مي ترسد. نه اين كه صلاح ذات بين، اهميتش بيشتر ازنظم امراست؛ ازباب اين كه صلاح ذات بين، آسيب پذيرتر است. لذاست كه اين عبارت را از پيغمبر نقل مي كند: «فاني سمعت جدكما، صلي

اللَّه عليه و آله و سلم» يقول: از جدتان شنيدم كه فرمود: «صلاح ذات البين افضل من عامّة الصّلاة والصّيام.» صلاح ذات بين و صفاي ميان مردم از هر نماز و روزه اي بهتر است. نمي گويد «از همه نمازها و روزه ها بهتر است.» مي فرمايد «از هر نماز و روزه اي بهتر است.» شما مي خواهيد، دنبال نماز و روزه خود برويد. امّا كاري هست كه از هر دوي اينها، فضيلتش بيشتر است. آن چيست؟ آن، «اصلاح ذات البين» است. اگر ديديد جايي، در بين امّت اسلامي، اختلاف و شكافي وجود دارد، برويد آن شكاف را پركنيد. اين، از نماز و روزه، فضيلتش بيشتر است. بعد كه اين چند جمله را بيان فرمود، كلمات كوتاه، پرمغز و جانسوزي بيان كرد: «واللَّه اللَّه في الايتام.» يعني «اي مخاطبين من! اللَّه اللَّه دريتيمان.» «اللَّه اللَّه» ترجمه فارسي ندارد. ما در زبان فارسي، برايش معادل نداريم. اگر بخواهيم ترجمه كنيم، بايد بگوييم «جان تو وجان خدا، در يتيمان.» يعني «هر چه مي توانيد، به يتيمان برسيد. مبادا فراموششان كنيد!» خيلي مهم است. ببينيد چقدر اين انسان شناسِ خداشناسِ روانشناسِ دلسوز، نكته هاي ريز را مي بيند! بله! رسيدگي به وضع يتيمان، فقط يك ترحّم شخصي و عاطفه اي معمولي نيست. كودكي كه پدرش را ازدست داده، انساني است كه يكي از اساسي ترين نيازهايش را از دست داده است و آن، نياز به پدر است. بايد به گونه اي جبران كنيد. گرچه نمي شود جبران كرد، اما بايد مواظب باشيد كه جوان، نوجوان يا كودكِ پدر از دست داده، ضايع نشود. «واللَّه اللَّه في الايتام. فلا تغّبوا افواههم.» مبادا بگذاريد اينها گرسنگي بكشند! اين طور نباشد كه گاهي چيزي به

اينها برسد و گاهي نرسد! «لاتغّبوا» معنايش اين است. از لحاظ وضع زندگي، به اينها برسيد. «ولايضيعوا بحضرتكم.» مبادا اينها ضايع بمانند و با بودن شما، مورد بي اعتنايي قرار گيرند! اگر حضور نداشته باشيد، بي اطّلاعيد؛ اما مبادا حضور داشته باشيد و يتيمي - هر يتيمي - مورد بي اعتنايي و اهمال قرار گيرد! نبايد هركسي فقط دنبال كار خودش باشد و كودك يتيم، تنها بماند. جمله بعد: «واللَّه اللَّه في جيرانكم.» يعني «اللَّه اللَّه درهمسايگانتان!» موضوع همسايگي را كوچك نگيريد. امرِ بسيار مهمي است. يك پيوند عظيم اجتماعي است كه اسلام به آن توجّه دارد و طبق فطرت انسانهاست. منتها در پيچ وخم تمدّنهاي دور ازفطرت انساني، اين ارزشها گم شده است. بهمان فرد، چند سال در خانه اي زندگي مي كند و نمي داند در همسايگي اش چه كسي ساكن است و چگونه زندگي رامي گذراند! به نيازها و ضرورتها و اضطرارها و بيچارگيهاي افراد درهنگام بلاها ومشكلات، چه كسي بايد رسيدگي كند؟ بايد همسايگانتان را رعايت كنيد. نه فقط از لحاظ بُعد اقتصادي و مالي - كه آن هم البته مهم است - بلكه ازهمه جهات انساني. آن وقت ببينيد چه الفتي درجامعه به وجود مي آيد و چطور دردهاي لاعلاج، دوا پيدامي كند. «فانهم وصيّة نبيّكم.» اين، وصيت پيغمبر است، كه: «ما زال يوصي بهم حتي ظنّنا انه سيورّثهم.» پيغمبر آن قدر سفارش همسايه را كرد كه ما خيال مي كرديم برايشان ارث معيّن خواهدشد! «واللَّه اللَّه في القرآن.» اللَّه اللَّه در قرآن. «لايسبقكم بالعمل به غيركم.» مبادا ديگران مفاهيم قرآن را كه اعتقاد به آن ندارند، عمل كنند و جلو بيفتند و شما كه اعتقاد داريد، عمل نكنيد و عقب بيفتيد! يعني همين امري

كه اتّفاق افتاد! آنهايي كه دردنيا جلو افتادند، با پشتكار، با دنبال گيري كار، باخوب انجام دادن كار، باصفاتي كه خداي متعال آن صفات را دوست مي دارد جلو افتادند، نه با فسادشان، با شرب خمرشان و يا با ظلمهايي كه مي كنند. من مكرّر عرض كرده ام: اگربرخي از صفات خوب و پسنديده در اين كشورهاي غربي، كه علم را در دنيا پيشرفت دادند، نبود، آن پيشرفتها پيدا نمي شد و همين ظلمي كه به ديگران روا مي دارند، نابودشان مي كرد. صفات خوب، باعث ماندگاري و پيشرفت آنهاست. ما آن صفات را رها كرده ايم. آنها كارها را دنبال مي كنند. براي وقت، ارزش قائلند، و به محصولي كه مي خواهند توليد كنند، اهميت مي دهند. اگر كارگرما، محصّل ما، استاد ما، روحاني ما، بازاري ما، كشاورز ما و ساير اقشار، به خصوصيات مثبت و خوب عمل كنند، كشور يكباره گلستان خواهد شد. بايد به صفات خوب و خصوصيات مثبت روي آوريم كه اين همان عمل به قرآن است. مي فرمايد: «مبادا ديگران درعمل به قرآن، از شما جلو بيفتند!» نه اين كه اميرالمؤمنين عليه السّلام نمي خواهد كسي به قرآن عمل كند. بلكه اگر همه دنيا به قرآن عمل كنند، آن حضرت، خوشحالتر است. مي گويد مبادا آنهايي كه به قرآن عقيده ندارند، به مفاهيم قرآن عمل كنند و بعد برشما مسلّط شوند. آنها جلو بيفتند و شما عقب بمانيد. «واللَّه اللَّه في الصّلاة. فانّها عمود دينكم.» نماز پايه دين شماست. «و اللَّه اللَّه في بيت ربّكم.» درباره خانه خدا، «لاتخلّوه مابقيتم.» تا هستيد، نگذاريد خانه خدا خالي بماند. «فانه ان ترك لم تناظروا.» اگر خانه خدا ترك شود، شما مهلت داده نمي شويد (يا امكان زندگي نمي يابيد). از اين

عبارت، معاني مختلفي كرده اند. «واللَّه اللَّه في الجهاد باموالكم وانفسكم والسنتكم في سبيل اللَّه.» يعني اللَّه اللَّه در جهاد. مبادا جهاد در راه خدا را با مال و جان و زبانْ ترك كنيد. اين جهاد، همان جهادي است كه امّت اسلامي تا آن را داشت، ملت نمونه دنيا بود و وقتي آن را از دست داد، ذليل شد. نويسندگان مسيحي كه در انجيلشان از قول مسيح نقل كرده اند كه «اگر كسي به اين طرف صورتت سيلي زد، آن طرف را جلو بيار»، يعني كه «ما اصلاً اهل جنگ نيستيم و اهل صلح و سازش مطلق و مهرباني هستيم» - اينها شعارهايشان است. هنوز هم مي گويند. هنوز هم ازرو نرفته اند - شروع كردند به مسلمانان طعن زدن كه «شما اهل جهاديد. شما اهل جنگيد. شما اهل شمشيريد. شما اهل خونريزي هستيد.» آن قدر گفتند و گفتند كه مسلمانان را از رو بردند! آن وقت نويسندگان و دانشمندان مسلمان گفتند كه «ما جهاد نداريم! در حقيقت جهاد ما، دفاع است!» خداي متعال مي گويد: «جهاد كن!» دانشمند مسلمان مي گويد: «جهاد، دفاع است!» خدا مي گويد: «...اذا لقيتم الذين كفروا زحفاً فلا تولوهم الادبار.(3)»؛ به اينها پشت نكنيد. با اينها مقاتله كنيد: «قاتلواالذين يلونكم من الكفار.(4)» نويسنده مسلمان مي گويد: «جهاد في سبيل اللَّه، جهاد نيست. تهاجمي نيست؛ تدافعي است!» اين همه، عكس العمل تبليغات مسيحيان است كه از بس اسم «صلح و سازش» را آوردند و گفتند «جنگ و شمشيركشي بد است و به كسي حمله نكنيد»، مسلمانان اهل جهاد و عزّتمند از جهاد را خانه نشين كردند. آن وقت خودِ آن آقايانِ اهل صلح، هرجا توانستند دمار از روزگار مسلمانان درآوردند! كساني كه امروز دربوسني هرزگوين و در

حرم ابراهيمي - مسجد خليل الرّحمن - در فلسطين اشغالي، به كشتار مسلمانان كمر بسته اند، همانها هستند كه از امريكا و اروپا آمدند. همين اروپاييها و امريكاييها و غربيهايي هستند كه يك عمر با مسلمانان سروكلّه زدند كه «شما اهل جهاديد. جهاد بد است.» آن وقت از جنگهاي صليبي به اين طرف، مسيحيان به يك نحو، آنهاي ديگر هم نحوي، هرچه توانستند با مسلمانان مبارزه كردند و جنگيدند و كشتند. داستان اين وقايع را ما نبايد اين جا بگوييم. خلاصه، داستان عجيبي است! كسي كه تاريخ بخواند و كسي كه تاريخ را بداند، از شرح چنين وقايعي خون مي گريد. هم به خاطر ظلمها، هم به خاطر دو روييها. اين همه دم ازصلح بزنند و اين همه شمشير وخنجر پنهان و آشكار داشته باشند؟! جهاد با همان شكل اسلامي اش - كه البته حدودي دارد - ظلم نيست. در جهاد، تعدّي و تجاوز به حقوق انسانها نيست. درجهاد، بهانه گيري و كشتن اين و آن نيست. در جهاد، از بين بردن هركسي كه مسلمان نيست ديده نمي شود. جهاد، يك حكم الهي است كه بسيار هم با عظمت است. اگر جهاد باشد، ملتها سربلند خواهند شد. بعد مي فرمايد: «وعليكم بالتّواصل و التّباذل.» با هم ارتباط داشته باشيد. به هم كمك كنيد. بذل كنيد. «واياكم والتّدابر والتّقاطع.» به هم پشت نكنيد. پيوندها را قطع نكنيد. «لاتتركوا الامر بالمعروف والنّهي عن المنكر.» امربمعروف و نهي از منكر را، هرگز ترك نكنيد كه اگر ترك كرديد «فيولّي عليكم شراركم.» آن جا كه نيكي، دعوت كننده و بدي، نهي كننده نداشته باشد، اشرار برسركار مي آيند و زمام حكومت را دردست مي گيرند. اگر مردم به مذموم

شمردن بدها و بديها عادت نكنند، بدها بر سرِكار مي آيند و زمام امور را در دست مي گيرند. «ثم تدعون.» بعد شما خوبها دعا مي كنيد كه «خدايا، ما را ازشرّ اين بدها نجات بده!» «فلا يستجاب لكم.» خدا دعاي شما را مستجاب نمي كند. اين، وصيت اميرالمؤمنين عليه السلام است كه از اوّل تا آخر، حدود بيست موضوع از مهمترينها را دستچين و بيان فرموده است. بعد هم يك مطلب عمده اساسي و حساس را بيان مي كند. آن مطلب عمده چيست؟ مسأله «انتقامجويي» است. فرمود: «يابني عبدالمطلّب!» اي فرزندان عبدالمطلّب و اي قوم و خويشهاي من كه خود را صاحب خون من مي دانيد! «لاالفينّكم تخوضون دماءالمسلمين خوضاً.» مبادا بعد از من، به جان اين و آن بيفتيد؛ «تقولون قتل اميرالمؤمنين». به بهانه اين كه اميرالمؤمنين كشته شده، با هركس خرده حسابي داريد پاي او را به ميان بكشيد وبخواهيد پدرش را درآوريد. «الا لا تقتلن بي الاّ قاتلي.» وقتي كشته شدم، بعد از من، فقط قاتلم را اعدام كنيد و بس! «انظروا اذا انامّت من ضربته هذه فاضربوه ضربتاً بضربة.» وقتي با اين زخم از دنيا رفتم، او را فقط با يك ضربت از بين ببريد و قصاص كنيد. يك ضربت، در مقابل يك ضربت. «ولا تمّثلوا بالرّجل.» خوف اين بود كه بر سر آن مرد شقيِ خبيث - ابن ملجم - بريزند و تكّه پاره اش كنند. لذا اميرالمؤمنين عليه السلام، آن دلِ خداشناس و خداجو و دقيق، مواظب اين نكته هم بود كه مبادا مردمْ به سراغ دشمن او بروند و از خشم وناراحتي و جهت انتفام گيري، تكّه پاره اش كنند. فرمود: «ولا تمّثلوا بالرّجل.» مبادا او را مثله و اعضاي

بدنش را قطع كنيد! «فاني سمعت رسول اللَّه، صلي اللَّه عليه وآله وسلم، يقول: اياكم والمثله ولو بالكلب العقور.» از رسول خدا شنيدم كه فرمود: حتي سگ هار را هم تكّه پاره و مثله نكنيد؛ چه برسد به انسان. اين، آخرين وصيت اميرالمؤمنين عليه السّلام است و مخاطب اين وصيت ماييم و بايد به اين وصيت عمل كنيم. اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام اين وصيت را فرمود و نمي دانم بعد از چند ساعت از دنيا رفت. اين منبع حكمت و اين انسان بزرگ، كه در و ديوار كوفه و مسجد كوفه از كلمات حكمت آميزش پر بود و يادگارهاي او را آويزه گوش كرده بود و دردل داشت، درمثل ديشبي از دست مردم گرفته شد. يك جمله ديگر هم درنهج البلاغه هست. آن را هم بنده بخوانم كه در روز عزاي اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام اگر خواستيد، چشم شما به ياد آن بزرگوار قطره اشكي بريزد. اين جمله در نهج البلاغه است كه گويا خطاب به امام حسن عليه السّلام، فرمود: «ملكتني عيني و أناجالس.(5)» در شب نوزدهم، قبل از سحر، و قبل از آن كه به مسجد روانه شوم، چشمم گرم شد. «فسنح لي رسول اللَّه.» پيغمبر را در خواب ديدم. «فقلت: يا رسول اللَّه! ماذا لقيت من امّتك من الأود و للدد.» به پيغمبر، از دست امت، شكايت كردم. اميرالمؤمنين، عليه السلام، در مقابل پيغمبر، مثل فرزندي در مقابل پدر است. او در آغوش پيغمبر بزرگ شده و پيغمبر، در همه ادوار، پدر او بوده است. اكنون هم كه پيرمرد شصت وسه ساله اي است، وقتي پيغمبر را درخواب مي بيند، باز همان احساس كودكانه را در مقابل پيغمبر دارد. مثل كودكي است كه نزد پدرش شكايت مي كند. باري! فرمود: «از دست امت، شكايت كردم.»

«فقلت: يا رسول اللَّه! ماذا لقيت من امّتك من الأود وللدد.» «عرض كردم: يا رسول اللَّه! از دست امت تو، چه مصيبتها كشيدم.» چه دشمنيها با من كردند، چه لجاجتها با من ورزيدند و چه سختيها از دست آنان كشيدم. در يك عبارت ديگر، چنين آمده است كه «به پيغمبر عرض كردم: يارسول اللَّه! آنها از من خسته شدند، من هم ديگر از دست آنها خسته شده ام.» «فقال: ادع عليهم.» «پيغمبر فرمود: (علي جان!) نفرينشان كن.» اميرالمؤمنين، عليه السلام، مي خواهد امّتي را كه اين قدر اذيتش كردند، نفرين كند. ببينيد نفرين علي چيست: «فقلت: ابدلني اللَّه بهم خيراً منهم.» به جاي آنها، بهتر ازآنها را به من بدهد. «و ابدلهم بي شراً لهم منّي.» و به جاي من، كسي بدتر از من را به آنها بدهد! معناي جمله ها اين است كه «خدايا؛ مرگ علي را برسان.» و اين دعا مستجاب شد. درمثل ديشبي، اصحاب، اطراف خانه اميرالمؤمنين عليه السلام را گرفتند. در اين خصوص، روايت زياد است. من در جايي نديدم كه نوشته باشند كودكان يتيم، با ظرفهاي شير، جلو خانه مولا صف كشيدند. اما بعيد نيست. امرِ ممكن است؛ اگر چه جايي نوشته نشده باشد. وقتي شنيدند كه اميرالمؤمنين عليه السلام شير لازم دارد، هركدام كاسه شيري تهيه كردند و براي آن حضرت آوردند. قدر مسلّمْ اين است كه اطراف بيت ولايت از عاشقان علي محاصره شده بود، و همه مي گريستند. يكدفعه امام حسن عليه السّلام از خانه بيرون آمد و خطاب به مردم فرمود: «پدرم حال مناسبي ندارد. متفرّق شويد.» و مردم متفرّق شدند. اميرالمؤمنين عليه السلام وصيت كرده است كه بدن طيّب و طاهر او را هنگام شب غسل دهند و دفن

كنند. به راستي در خاندان پيغمبر، عجب سنّتي قرارداده شد! همان گونه كه بدن فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها را شبانه غسل دادند و غريبانه در نيمه شب دفن كردند، بدن اميرالمؤمنين عليه السلام را نيز شبانه غسل دادند و غريبانه به خاك سپردند. كساني كه سالها بر فراز منبرها، علي را لعن كردند، اگر مي دانستند محل دفنش كجاست، بعيد نبود بروند قبر را بشكافند و اهانتي به جسد مطهر اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام روا دارند. نيمه شب، بدن را براي تدفين بردند. چه كساني بودند؟ لابد فرزندان اميرالمؤمنين عليه السلام و بعضي خواص اصحاب، جسد مطهّر را بردند، دفن كردند و برگشتند. بنده با خود مي انديشيدم كه دراين قضايا، در اين شهادت مظلومانه، در اين تشييع مظلومانه، در اين دفن مظلومانه، در خانه مصيبت زده علي، به چه كسي از همه سخت تر گذشت؟ به نظرم رسيد كه به زينب كبري سلام اللَّه عليها از همه سخت تر گذشته است. زينب كبري سلام اللَّه عليها پيش از آن، دفن مادر را در نيمه شب ديده بود و اكنون دفن پدر را در نيمه شب مي ديد. بعدها هم تشييع جنازه امام حسن عليه السلام را با آن وضع ديد و تيرهايي را كه به طرف جنازه آن حضرت پرتاب مي شد. در روز عاشورا هم، آن منظره سهمگين و هولناك را ديد كه ازهمه سخت تر بود. و آن دم كه فرياد برآورد: «يا رسول اللَّه! صلا عليك مليك السماء: هذا حسينك مرمل بدماء و مقطع الاعضاء.» لاحول و لا قوةالا باللَّه العلي العظيم. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هواللَّه احد. اللَّه الصمد. لم يلد ولم يولد. ولم يكن له كفوا احد. پروردگارا! ما را با علي زنده بدار و با علي بميران. پروردگارا! به

محمّد وآل محمّد، ما را ازقرآن و عترت جدا مكن. پروردگارا! سرمايه هاي ما، جان ما، ذهن ما، زبان ما، عمل ما، همه را در راه خودت و در راه قرآن و در راه اسلام و در راه علي قرار بده. پروردگارا! اسلام و مسلمين را سربلند كن. پروردگارا! مسلمانان را از ذلّتِ سلطه كفّار نجات بده. پروردگارا! مسلمانان بوسني، مسلمانان فلسطين، مسلمانان لبنان، مسلمانان كشمير، مسلمانان تاجيكستان، مسلمانان افغانستان، مسلمانان هند، مسلمانان آذربايجان، مسلمانان آفريقا، مسلمانان اروپا، مسلمانان امريكا و همه مسلمين عالم را به نور اسلام و قرآن عزّت ببخش و آنها را بر دشمنانشان غلبه و نصرت بده. پروردگارا! ملت عزيز و سربلند و مؤمن ايران را به فضل ولطف خودت، به اوج قدرت و عزت برسان و مشكلاتشان را برطرف فرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد تو را سوگند مي دهيم كه اين ماه رمضان را براي ما مبارك قرار بده. پروردگارا! آنچه را كه در اين ماه گفتيم و كرديم، براي خودت و در راه خودت قرار بده و به فضل و كرمت آنها را قبول فرما. پروردگارا! رَوْح و رحمت و رضوان به روح مطهّر امام بزرگوار ما برسان و به او بهترين پاداش را عنايت فرما. شهداي ما را با شهداي صدر اسلام محشور كن. پروردگارا! دلهاي خانواده هاي شهدا، خانواده هاي جانبازان، خودِ جانبازان، مفقودين و خانواده هايشان را به فضل و رحمت خود آرامش و تسلّي ببخش. پروردگارا! به حق محمّد و آل محمّد تو را قسم مي دهيم ما را دوست قرآن قرار بده. پروردگارا! حكم قرآني و شريعت قرآني را به طور كامل در ميان ما پياده كن! پروردگارا! فقر

را، مسكنت را، بي سوادي را، جهالت را و مشكلات را، از جامعه ما برطرف كن. مسؤولين كشور، خدمتگزاران كشور و كساني را كه براي مردم كارمي كنند مشمول رحمت خود قرار بده. پروردگارا! ما را مشمول دعاي وليّ عصر ارواحنافداه قرار بده. ما نمي دانيم آيا ديشب كه محتمل القدربود، مشمول دعاي وليّ عصر ارواحنافداه قرار گرفتيم يا نه؟ اگر آن بزرگوار يك دعا درحق ما بكند و گوشه چشمي نشان دهد، همه مشكلات ما حل خواهد شد. پروردگارا! مشكلاتي داريم كه با دعاي ما (يعني با دعاي امثال من) معلوم نيست حل شود. آن مشكلات، با دعاي امام زمان حل مي شود. پروردگارا! به حق ومحمّد وآل محمّد، اي مالك قلوب، به قلب منوّر و مطهّرِ آقايِ ما و سيّد ما و امام و صاحب ما بينداز كه ما امت مسلمان را در شب قدر دعا كند! پروردگارا! دعاي او را درحقّ ما مستجاب كن. اللهم اطفي في نفسه و ذريته و شيعته و رعيته و خاصته و عامته و عدوه و جميع اهل الدنيا، ما تقرّبه عينه و تصرفه نفسه. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه بركاته. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا، ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الهداة المهديين المعصومين، سيّما علي اميرالمؤمنين، والصّديقة الطاهرة سيّدة نساءالعالمين، والحسن والحسين، سيّدي شباب اهل الجنّة، و علي بن الحسين، و محمّدبن علي الباقر، و جعفربن محمّد الصادق، و موسي بن جعفر الكاظم، و علي بن موسي الرّضا، و محمّدبن علي الجواد، و علي بن محمّد الهادي، والحسن بن علي العسكري، والحجّة القائم الهادي المهدي. حججك علي عبادك، و امنائك في بلادك. و صلّ علي ائمّة المسلمين، و حماةالمستضعفين، و هداةالمؤمنين. اوصيكم و نفسي بتقوي اللَّه، و استغفراللَّه لي

و لكم. فاجعه تهاجم دشمن صهيونيست به حرم شريف ابراهيمي، آن قدر بزرگ و دردناك است كه باچند جمله نمي شود درباره آن سخن گفت و حقّش را اداكرد. به نظرما، دولت غاصب، مستقيماً مسؤول اين فاجعه است و حاميان دولت غاصب هم، در اين قضيه مسؤولند. در رأس حاميان دولت غاصب، امريكا قرار دارد كه در طول سالهاي متمادي، هميشه و در همه جا از صهيونيستها دفاع كرده است. هرجا مشكلي براي صهيونيستها پيدا شد، فوراً امريكا سينه سپر كرد. يهوديان امريكايي و سرمايه داران بزرگ، هركاري خواستند، به وسيله قدرت، پول و نفوذ سياسي امريكا، در دنيا براي اين غدّه سرطاني كه دردل ملتهاي اسلامي به وجود آمده است انجام دادند. در قضيه اخير، آيا اينها مقصر و مسؤول نيستند؟ بي شك، هستند. چنان كه ديگرِ همپيمانان اسرائيل وكمك كارهاي او نيز در اين قضيه مسؤولند. رسانه هاي عمومي جهاني هم كه حقِّ اين مسأله را ادا نكردند، مسؤولند. سازمانهاي حقوق بشر، به ويژه «كميته حقوق بشر سازمان ملل» نيز مسؤولند. سازمانهاي كوچك و بزرگي كه با عناوين گوناگون در دنيا وجود دارند و كمين كرده اند تا اگر در گوشه اي از جهان، در كشوري كه با امريكا ميانه مناسبي ندارد، مسأله اي پيدا شد، فوراً در بوقهايشان بدمند كه «نقض حقوق بشر شد»، چرا خفقان گرفته اند؟! دولت غاصبِ خبيث و صهيونيستهاي دشمن بشر، صدها فلسطيني را درحال سجده و با دهان روزه به خاك و خون مي كشند. دهها نفر را مي كشند و صدها نفر را مجروح مي كنند. بعد هم كه مردمِ عصباني و داغدار كه دلشان سوخته است، در خيابانْ مشتها را گره مي كنند، سربازان اسرائيلي، يكي يكي فرزندان مردم را هدف

مي گيرند و نابود مي كنند. امّا سازمانهايي كه حافظ حقوق بشرند، خفقان گرفته اند و هيچ نمي گويند! حداكثر اين است كه گفته مي شود: فلان سازمان محكوم كرده است! «محكوم كرده است» يعني چه؟! اين كه كلمه اي در محكوميت گفته اند، به چه درد فلسطينيها مي خورد؟! سازمانهايي كه مدعي حقوق بشرند، اگر راست مي گفتند، بايستي همه قيام مي كردند. بايستي در دنيا غوغا مي كردند. بايستي دولت اسرائيل را محاصره مي كردند. بايستي به حاميان اسرائيل، اولتيماتوم مي دادند و تهديدشان مي كردند كه «حق نداريد به اين دولتِ خونريزِ فاسقِ جنايتكار كمك كنيد.» امّا هيچ يك از اين كارها، انجام نگرفت. دولتهاي عرب هم متأسفانه كوتاه آمدند. مذاكرات را كاملاً و باطناً كه قطع نكردند، هيچ؛ حتي عزاي عمومي هم اعلام نكردند! واقعاً كه خيلي كوتاهي و تقصير كردند! البته، وجدان امت اسلامي توفاني شد. حداكثر كوتاهي و تقصير را در اين قضيه مطبوعات غربي كردند. از راديوي اسرائيل و مطبوعات رژيم صهيونيستي كه انتظاري نيست. آنها خودشان قاتلند. از قاتل، توقّع نيست كه خودش را محكوم كند. اما مطبوعاتِ دنياي به اصطلاح آزاد، چرا بايد اين قدر حق كشي كنند؟! چرا بايد اين قدر سكوت كنند و حادثه را كوچك بشمارند؟! اخيراً يك فرد عرب در امريكا، اسلحه به دست گرفت و به چند نفر حمله كرد و ظاهراً خسارت چنداني هم وارد نياورد. شما ببينيد مطبوعات امريكا، طي چند روز گذشته چه غوغايي به پا كردند! همه روزنامه ها و جرايد و ديگر رسانه هايِ گروهيِ غرب، خبر حمله يك عربِ مسلمان را به سراسرِ دنيا منعكس و مخابره كردند؛ اما در مقابل آن حادثه تلخ، سكوت پيشه كرده اند و اگر هم بيان كنند، كاملاً تحريف

شده است. آنها چنين فاجعه آفريني اي را به يك نفر نسبت مي دهند. اينها همه ظلم است. واقعاً كاركنان و گردانندگان مطبوعات درامريكا و دنياي غرب، چقدر بايد متعصّب و سنگدل و دور از آزادي اي باشند كه ادّعايش را مي كنند، تا اين طور نسبت به اين قضيه، بد و بي اعتنا عمل كنند! البته ملت عزيز ما، هميشه مواضع خودش را اعلام كرده است. كساني نگويند كه «چه فايده اي دارد؟!» اعلام اين مواضع، مهمترين فشار را برگرده غاصب - در هر نقطه اي از دنيا كه باشد - وارد مي آورد. اگر ملتها در كشورهاي خودشان، در برابر چنين حادثه اي قيام كنند، راهپيمايي كنند و مشتها را گره نمايند، فضا را بر جنايتكاران تنگ خواهند كرد. در همه قضايا چنين است. عليه امريكا هم چنين است. عليه خونريزهاي يوگسلاوي سابق هم چنين است. ملتها بايد حضور خودشان را اعلام كنند. اعلامِ حضورِ ملّتها، در فضاي بين المللي و سياست جهاني بسيار اثر دارد. جمعه آينده روز قدس است. اگر ان شاءاللَّه دنياي اسلام اين روز را به معناي درست كلمه گرامي بدارد و براي فرياد كشيدن بر سرصهيونيستهاي غاصب، مغتنم بشمارد، به ميزان زيادي دشمن را شكست خواهد داد وبه عقب نشيني وادار خواهدكرد. شما ملت ايران، ان شاءاللَّه با حضور خود نشان خواهيد داد كه استفاده از روز قدس و فرصت اعلام موضع درقضيه فلسطين، يعني چه. ملت ايران، بحمداللَّه در اين زمينه خوب عمل كرد. دولت هم خوب عمل كرد. وزارت خارجه هم خوب عمل كرد. يعني وقت را تلف نكردند و حرفها را زدند. مظلومين فلسطيني فهميدند كه كساني در اطراف دنيا هستند كه نسبت به قضيه آنها حسّاسند. بايد اين

حساسيت ثابت شود. بايد فشار روي اسرائيل بيشتر شود. بايد فلسطينيها، خودشان مسؤوليت زنده كردن مسأله فلسطين را جدّاً برعهده گيرند و مجاهدت كنند. اگر چه مجاهدت سخت است، اما زندگي در زير فشار صهيونيستها، سختي و دشواري اش از مجاهدت كردن بيشتر است. اگر مجاهدت كنند، آينده برايشان خوب خواهد بود. اما اين گونه زندگي كردن، روزبه روز سختيها را بيشتر خواهد كرد. البته امروز در سرزمينهاي اشغالي و در فلسطين اشغالي، ملت مسلمان بيدار شده است. اما بايد مبارزات در داخل فلسطين، عمومي، همه گير، پيگير، متّصل به خارج و متّصل به اعماق امّت اسلامي گردد و امّتها و ملتهاي مسلمان سراسر دنيا به آنها كمك كنند. در اين زمينه، من بيشتر مايلم تا با برادران مسلماني كه در خارج از مرزهاي كشور ما زندگي مي كنند، صحبت كنم؛ كه چند جمله اي عرض مي كنم. (خطبه عربي) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اذا جاء نصراللَّه والفتح، و رأيت النّاس يدخلون في دين اللَّه افواجا. فسبّح بحمد ربّك و استغفره انّه كان توّابا. بنده لازم مي دانم از اين هفته كمك و دست اندركاران هفته كمك به محرومين و از همه ملت عزيز، صميمانه تشكّر كنم. كار بسيار شيرين و زيبايي را در اين هفته انجام داديد. اميدوارم خداوند از كساني كه اين صدقه را از مال خودشان خارج كردند، قبول فرمايد و دست اندركاران - كميته امداد، برادران مسؤول در صدا و سيما - و همه كساني را كه به نحوي به اين قضيه كمك كردند، مأجور قرار دهد. سنّت بسيار حسنه اي است. ان شاءاللَّه كه سنّت كمك به محرومين، روزبه روز در جامعه ما رشد كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) سوره عراف؛ آيه 201.

2) حكمت 456 نهج البلاغه مي فرمايد: «الا حُرّ يدع هذه اللماظة لاهلها؟ انه ليس لانفسكم ثمنٌ الّا الجنّة فلا تبيعوها الّا بها» 3) 1. انفال: 15 4) توبه: 123 5) نهج البلاغه: خطبه 70

بيانات مقام معظم رهبرى در خطبه هاى نماز «عيد فطر»

بيانات مقام معظم رهبري در خطبه هاي نماز «عيد فطر» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. الحمدللَّه خالق الخلق، باسطالرّزق، فالق الاصباح، ديّان الدّين، ربّ العالمين. احمده واستعينه، و استغفره و اتوكّل عليه. و اصلّي و اسلّم علي حبيبه و نجيبه، سيّدنا و نبيّنا، ابي القاسم محمّد، و علي آله الأطيبين الأطهرين المعصومين المنتجبين، سيّما بقيةاللَّه في الارضين، و صلّ علي ائمةالمسلمين و حماة المستضعفين و هداةالمؤمنين. اوصيكم عباد اللَّه بتقوي اللَّه. عيد سعيد فطر را به همه شما عزيزان نمازگزار وبه همه ملت بزرگ ايران و به همه مسلمين عالم، تبريك عرض مي كنم. روزي بزرگ، پس از روزها و شبهايي بسيار با عظمت است. اميرالمؤمنين، عليه الصّلاةوالسّلام در يكي از خطبه هاي روز عيد فطر چنين فرمود: «ايها النّاس! ان يومكم، هذا يوم مثاب فيه المحسنون(1)»؛ اي مردم! امروز روزي است كه در آن نيكوكاران پاداش واجر خود را از خداي متعال مي گيرند؛ اجر روزه، اجر عبادات ماه رمضان، اجر امساكها و جلوگيريها از هواي نفس. «و يخسر فيه المبطلون»؛ و كساني كه حركت و عمل نادرست داشته اند، در چنين روزي، خسارت بدكارگي خود را خواهند يافت. امروز، روز جزاست. «و هو اشبه يوم بيوم قيامكم»؛ امروز، شبيه روز قيامت است. «فاذكروا بخروجكم من منازلكم الي مصلّاكم، خروجكم من الاجداث الي ربكم»؛ از خانه كه به طرف مصلاّي نماز عيد فطر خارج مي شويد، به ياد بياوريد هنگامي را كه از قبرهاي خود در روز قيامت خارج مي شويد تا به

طرف ميدان عظيم قيامت و محلّ ثواب وعقاب الهي روانه گرديد. «واذكروا بوقوفكم في مصلاّكم وقوفكم، بين يدي ربّكم»؛ در مصلاّ كه براي نماز مي ايستيد، به ياد بياوريد هنگامي را كه در قيامت، در پيشگاه پروردگار ايستاده ايد و براي حساب و كتاب آماده مي شويد. «واذكروا برجوعكم الي منازلكم، رجوعكم الي منازلكم في الجنّه»؛ از مصلاّ كه به خانه هاي خود برمي گرديد، به ياد بياوريد وقتي را كه از عرصه قيامت به سوي منازل بهشتي خود روانه مي شويد تا درآنها سكنا گزينيد. بعد فرمود: اي بندگان خدا! «انّ ادني ما للصائمين والصائمات»؛ كمترين پاداشي كه خداي متعال براي مردان وزنان روزه دار در مثل امروز يا در مثل روز آخر ماه رمضان عطا خواهد كرد، اين است كه «ان يناديهم ملك في آخر يوم من شهر رمضان»؛ فرشته اي در آخرين روز ماه رمضان، آنها را مخاطب قرار دهد و گويد: «ابشروا عباداللَّه»؛ بشارت بر شما باد اي بندگان خدا! «فقد غفرلكم ما سلف من ذنوبكم»؛ گناهان شما آمرزيده شد. اين، پاداش ماه رمضان است. به يك روزه درست، يك عمل پر مغز و يك عبادت خالصانه و مخلصانه، در آخرين دقايق ماه رمضان و آخرين ساعات آن ماه عزيز، اين گونه پاداش داده مي شود: «فقد غفر لكم ما سلف من ذنوبكم.» آمرزش گناهان گذشته، پاداش كمي نيست! «فانظروا كيف تكونون في ما تستأنفون»؛ ببينيد از امروز كه مي خواهيد روزي نو را شروع كنيد، چگونه شروع خواهيد كرد. مبادا خيال كنيد و با خود بگوييد كه «ما گناه كنيم، تا در ماه رمضان ديگر، آمرزيده شويم!» هيچ كس نمي داند كه تا ماه رمضان ديگر زنده خواهد ماند يا نه. سال

گذشته، در همين نماز عيد و در همين مصلّي كساني حضور داشتند كه امسال نيستند. سال آينده هم معلوم نيست كدام از ما باشيم و كدام نباشيم. به علاوه، گناهي كه از روي تجرّي و تعمّد انجام گيرد، دل انسان را سياه وتاريك مي كند. از چنين انساني، ديگر عبادت خالصانه، به آساني سر نمي زند؛ تا گناه وي به خاطر آن عبادت آمرزيده شود. سعي كنيد و سعي كنيم كه از گناهان اجتناب نماييم و عمل صالح انجام دهيم. اين است خصوصيّتي كه يك انسان را سعادتمند مي كند. امروز، به مناسبت عيد فطر و پس ازاين كلمات نوراني كه از خطبه اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام نقل شد، يك نكته اخلاقي كوتاه را مي خواهم عرض كنم. آن نكته اين است كه در يكي از دعاهاي صحيفه سجّاديه - صحيفه ثالثه سجّاديه - در آخر دعايي كه مابين نافله و فريضه صبح خوانده مي شود، از امام سجاد عليه السّلام چنين نقل شده است: «اللّهم الرّزقني عقلاً كاملاً و عزماً ثاقبا و لبّاً راجحاً و قلباً زكياً و علماً كثيراً و ادباً بارعا.» آن حضرت، شش چيز از خداي متعال خواسته است. مي فرمايد: خدايا! عقل كامل، اراده نيرومند، لبّ راجح - كه من روي اين خواسته سوم مي خواهم تكيه كنم - دل پاكيزه، دانش بسيار، و ادبي برجسته ودرخشانْ به من عنايت كن! نكته و خواسته سوم، «لبّ راجح» است. معنايش اين است كه «باطن و مغزِ كار من، از ظاهر وشكل كار من، بيشتر باشد.» ببينيد امام سجاد، عليه السلام از خدا چه خواسته است! من مي خواهم براي شما مردم مؤمن، براي ملت بزرگ ايران، براي دلهايي كه به نور ايمان روشن

شد و با سخن و عمل خودْ دنيايي را روشن كرد، اين نكته را تكرار كنم: «لبّاً راجحاً.» ما، دو نوع آدم داريم: يك نوع، آدمي است كه هرچه هست، در ظاهر اوست. ظاهرش جذاّب و چشمگير و احياناً خاشع كننده و خاضع كننده است. اما باطنش پوك و پوچ است؛ چيزي در او نيست. اين، بدترين نوع آدمي است كه مي خواهد منشأ آثار بزرگ باشد. پناه بر خدا! اما يك نوع ديگر، آدمي است كه باطن او برظاهرش ترجيح دارد. ظاهرش هر چه هست، باطن او بهتر وبيشتر از ظاهر، جذّابيت دارد. امام سجاد عليه السلام به ما درس مي دهد كه از خدا بخواهيم آدمي از نوع دوم باشيم. مي دانيم كه دعاها، فقط خواستن از خدا نيست؛ بلكه درس براي خود ما نيز هست. رياكاري، مالِ آدمِ نوعِ اوّل است. صومعه، از آنِ آدمِ نوع اوّل است. پوكي و بي مغزي، ويژه آدمِ نوعِ اوّل است. چنين آدمي، نه در جنگ به درد مي خورد، نه در شدّت به كار مي آيد و نه بارهاي سنگين را مي تواند بر دوش بگذارد. هر چه دارد، فقط ظاهر است! اما تربيت اسلامي، غير از اين است. تربيت اسلامي بر اين مبناست كه ظاهرت را بايد حفظ كني، اما باطنت بايد از ظاهرت بهتر باشد. كساني نگويند «ظاهر هرطور بود، بود. اصل، باطن است.» بله، اصل باطن است. اماظاهر بايد نمودار باطن باشد: «الظاهر عنوان الباطن.»(2) ظاهر را هم بايد درست كرد. هيچ كس نبايد تظاهر به كار خلاف كند. اگر از عمل وسيماي كسي آثار عبادت خدا ديده و شناخته شود، تأثير بسيار خوبي مي گذارد. اما در همان حال، بايد باطن

از ظاهر، بهتر و سنگينتر باشد. پروردگارا! تو را به محبوب بزرگ عالم امكان، امام زمان، تورا به آن قطب همه فضايل هستي سوگند مي دهيم، باطن ما را از ظاهرمان بهتر كن. پروردگارا! دعاي وليّ عصر، ارواحنافداه را شامل حال ما بگردان. پروردگارا! روح مطهّر امام بزرگوار وارواح مقدّسه شهدا و گذشتگان ما را، در امروز از اين مجمع و از حسناتِ اعمال ما، بهره مند بگردان. پروردگارا! اعمال ماه رمضان را از همه ما قبول فرما و توفيق عمل صالح به همه ما عنايت كن. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. قل هواللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا، ابي القاسم محمّد، و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، سيّما علي، اميرالمؤمنين، والصّديقة الطّاهرة، و سبطي الرّحمة، و امام الهدي، الحسن والحسين، و علي بن الحسين، و محمّد بن علي، باقر علم النبيّين، و جعفربن محمّد الصادق، و موسي بن جعفر الكاظم، و علي بن موسي الرضا، و محمّدبن علي الجواد، و علي بن محمّد الهادي، و الحسن بن علي العسكري، والحجّةبن الحسن القائم المهدي. حججك علي عبادك، و امنائك في بلادك. و صلّ علي ائمّة المسلمين، و حماةالمستضعفين، و هداة المؤمنين. اوصيكم عباد اللَّه بتقواللَّه. امروز، در صحنه سياست بين المللي - دولتها و قدرتهاي جهاني از يك طرف و ملتها و جمعيتهاي انبوه مردمي از طرف ديگر - هم خصوصيّات زيبا وجود دارد و هم خصوصيّات زشت. خصوصيات زيبا، بيداري ملّتها، اسلامگرايي ملتهاي مسلمان و تحمّل ناپذيري مظلومان است، و خصوصيات زشت، ستمگري ستمگران، زورگوييِ قلدران و توطئه بددلان و بدخواهان ملتهاست. دربين نقاط نامطلوب و زشت در صحنه جهاني، يك نقطه - به نظر من

- زشت تر از همه است. امروز مي خواهم آن نقطه را مورد تكيه قرار دهم، تا نظر ملت ايران، براي همه كساني كه نظاره گرند معلوم شود. آن نقطه اين است كه ما از قلدرها و گردن كلفتهاي عالم، انتظارخوب بودن وظلم نكردن نداريم؛ اما از مجامع جهاني عالم، انتظار انصاف و استقلال داريم! سازمان ملل، اسمش سازمان ملل است. يعني جايي كه از آنِ ملتهاست. اين سازمان جهاني، در تيول دولتها هم نيست، چه رسد به اين كه مال چند دولتِ قلدرِ زورگويِ افزون خواهِ دنيا باشد. متأسفانه، امروز، واقعيت چيز ديگري است و اين، همان نقطه بسيار زشت است. ما البته كارهاي شوراي امنيت را كه دستگاه اصلي تصميم گيرنده در سازمان ملل و قلب اين سازمان است، از قبل ديده بوديم. فهميده بوديم كه چقدر اين سازمان، در مواقع حسّاس، درمشت ابرقدرتها قرار مي گيرد و براي آنها - و نه براي ملتها - مي شود. شاهد مثالِ آن، قضيه جنگ تحميلي بود. وقتي جنگ تحميلي پيش آمد و عراق مرزهاي ما را شكست و وارد چنداستان كشور ما شد، ما طبق معمول به سازمان ملل شكايت كرديم. طبق مقرّرات سازمان ملل، مي بايست شوراي امنيت درظرف چندساعت، قطعنامه اي صادر مي كرد كه عراق را به عنوان متجاوز محكوم كند. اين كار را نكردند؛ و تا چندين روز، هيچ عكس العملي نشان ندادند. وقتي كه قشون عراق، با استفاده از اوضاع نابسامان آن روز ما، در خاك كشور عزيزمان، خوب جاگير شد و چندهزاركيلومتر را اشغال كرد، تازه شوراي امنيت سر بلند كرد كه يك كلمه حرف بزند. مثلاً، قطعنامه صادر كرد! قطعنامه چه بود؟ آيا قطعنامه اين بود كه «متجاوز،

از خاك ايران، بيرون برود»؟ ابداً! قطعنامه صادر كردند كه «ايران و عراق، آتش بس اعلام كنند»! يعني چه؟ يعني قشون عراق وارد خاك ايران شده است و حال كه نوبت دفاع جانانه ملت ايران است، دستها بسته شود وكسي دفاع نكند و متجاوزين رابيرون نريزند! اين، قطعنامه شوراي امنيت بود! مي دانيد كه چند سال، اينها بي آن كه متجاوز را محكوم كنند، همين حرف را زدند! البته رزمندگان ما، درمدت نه چندان زيادي - تقريباً در ظرف يك سال و نيم - اكثر زمينها را خودشان پس گرفتند. اين سابقه را، در قضيه جنگ تحميلي از شوراي امنيت سازمان ملل داشتيم. بعد از چند سال، حمله عراق به كويت اتّفاق افتاد. وقتي كه عراق به كويت حمله كرد، ديگر مسأله، مسأله يك ملت مظلوم نبود. مسأله، مسأله منافع امريكا و ابرقدرتها بود و همه ديديد كه درظرف چند ساعت، قطعنامه اوّل صادر شد كه «عراق بايد از كويت بيرون برود.» يعني همان موردي كه ماچند سال به شوراي امنيت مي گفتيم بايد چنين قطعنامه اي را درجنگ تحميلي كه عليه ما آغاز كرده اند، صادر كند و نمي كرد. باري؛ درظرف چند ساعت قطعنامه اوّل صادر شد و بعد هم، بلافاصله، پي درپي، شوراي امنيت قطعنامه هاي گوناگوني صادر كرد و به امريكاييها اجازه داد كه وارد خليج فارس شوند. اجازه داد عراق را ويران كنند و هر كاري كه دلشان مي خواست بكنند. تا امروز هم، اجراي قطعنامه هاي شوراي امنيت نسبت به قضيه جنگ كويت، درجريان است و هنوز هم اجرا مي شود. اين مسائل را ما ديده بوديم. دراين ماههاي اخير هم، يك بار در قضيه بوسني، كه شوراي امنيت بايستي حركت

عادلانه اي انجام مي داد، ديديم انجام نداد. چنان كه در قضيه حرم شريف ابراهيمي در فلسطين اشغالي، اقدامي به عمل نياورد. ملتهاي مسلمان اعلام آمادگي كردند تا نيروهايي را به عنوان سربازان سازمان ملل اعزام كنند كه ميان صربها و مسلمانان بوسني حايل شوند. شوراي امنيت گفت كه «مسلمانان نمي توانند بروند؛ چون ممكن است از طرف مسلمان درگير در مناقشه، حمايت كنند». البته، اين حرف غلطي بود. چون مسلمانان براي وساطت مي رفتند و مي خواستند بين طرفينِ نزاع حايل شوند؛ نه اين كه بجنگند. شوراي امنيت، چنين ادّعايي را مطرح كرد. اما در همين حال اجازه دادند كه سربازان روسي كه معلوم بود با صربها روابط دوستانه و صميمي دارند، به عنوان سربازان سازمان ملل، به آن منطقه بروند و به عنوان حايل در آن جا حضور داشته باشند. پس چرا اين جا ملاحظه نكردند كه سربازان روسي، ازلحاظ مذهبي و از جهات پيوندهاي گوناگون، با صربها ارتباط دارند؟! دنيا تصوير تانكهاي سربازان روسي را كه حامل آرم سازمان ملل بود، منتشر كردند. در آن تصاوير، نشان داده مي شد كه روسها وارد منطقه مي شدند و صربها برايشان شعار مي دادند، كف مي زدند و هورا مي كشيدند! هنوز هم مسلمانان بوسني قرباني مي شوند و سازمان ملل ككش نمي گزد! شوراي امنيت هم به وظيفه خود عمل نمي كند. قضيه دوم، فاجعه خونين حرم ابراهيمي است. در اين ماجرا اسرائيل مي بايست شديداً محكوم مي شد. بايستي محاكمه مي گرديد و مجبور مي شد مجازاتهايي راتحمّل كند. اين كارها رابايستي سازمان ملل مي كرد و نكرد. شوراي امنيت هم در اين قضيه به وظيفه خود به هيچ وجه عمل نكرده است. علّت را در چه مي بينيم؟ درنفوذ قدرتهاي بزرگ، و در رأس

آنها نفوذ امريكا برشوراي امنيت وبرشخص دبيركل! اين، نظر نظام جمهوري اسلامي و نظر ملت ايران است. ما باكسي دشمنيِ خاصي نداريم. مابه مقامات جهاني، برحسب شأن و موقعيتشان، احترام مي گذاريم. دبيركلِ ّ قبلي سازمان ملل(3)، مكرّر به ايران آمد. درآن زمان، رئيس جمهور، رئيس مجلس و مسؤولين وزارت خارجه، از او احترام و تكريم كردند. اگر دبيركل به وظايف خودعمل كند، ما او را احترام مي كنيم. اما به نظر ما و به نظر ملت ايران، دبير كلّ فعلي سازمان ملل به وظيفه خود عمل نكرده است. اين حركت زشت اخير كه كميسيون به اصطلاح حقوق بشر سازمان ملل انجام داد و در اقدامي مفتضحانه، جمهوري اسلامي را متّهم كرد، از همين قبيل است. جلو چشمشان، اسرائيليها صدها نفر مسلمان نمازگزار را به خاك وخون مي كشند و بيش از هفتاد نفر را مي كشند، اما آنها را محكوم نمي كنند! در اين منطقه، كدام دولت وملت راسراغ داريد كه مثل دولت و ملت ايران، مردمي باشد، آزاد باشد و حكومتش دراختيار آرا و افكار مردم باشد؟! چنين مجلس و چنين آزادي اي كه دولتمردان، از مردم، در ميان مردم و با مردم باشند، كجا سراغ داريد؟ ملت ايران، براي خاطر خدا، براي حفظ استقلال و آزادي خود، براي خاطر ظلم ستيزي خود، براي اين كه روي پاي خود بايستد، براي اين كه تحت نفوذ امريكا نباشد و براي اين كه گذشته ننگين دوران سلطنت را با رفتار شجاعانه و بزرگوارانه خود به كلّي بشويد و از بين ببرد، در مقابل همه قدرتهاي قلدر ايستاده است و باز هم خواهدايستاد. آينده اين ملت، روشن است. روزبه روز قدرت اين ملت بيشتر و ريشه هايش عميقتر مي شود.

روزبه روز سخن اين ملت در جهان، خريدار بيشتري پيدا مي كند و مي بينيد كه امروز همين گونه است. ما امروز از ده سالِ گذشته، قويتر و در دنيا آبرومندتريم. ملت، به بركت اسلام و به بركت قرآن، مستقيمتر و شجاعتر و آماده پيگيري راه بزرگ وهدف عالي خود است. يك نكته ديگر هم درپايان اين صحبت عرض كنم: متأسفانه، مسأله حج، هنوز آن گونه كه بايد و شايد، در جريان عادّي خود قرار نگرفته است. دولت سعودي سنگ اندازي مي كند و نمي دانم چرا؟! وزارت خارجه، سازمان حج، دستگاه نمايندگي رهبري و «بعثه» رهبري، تلاشهاي زيادي كرده اند و بايد بسياري از كارهاي حج دراين روزها - بعد ازماه رمضان - تمام شده باشد. امّا مشكل مي آفرينند. نمي دانم چرا اين كار را مي كنند؟! البته ما، حمل برصحّت مي كنيم. ما اميدواريم كه مسؤولين سعودي، خداي ناخواسته حركتي نكنند كه ملت ايران از آنها خشمگين شود. كاري نكنند كه مسلمانان جهان چنين احساس كنند كه حج نيز وسيله اي در دست امريكا و قدرتهاي بزرگ است. نبايد چنين شود و اميدواريم كه نشود. بنده اعلام مي كنم كه حج، حقّ مسلمانان، و خانه خدا از آنِ مسلمانان است. «انّ اوّل بيت وضع للنّاس(4)». خانه خدا مالِ كسي نيست. اگر كسي افتخار اين را پيدا كرد كه مديريت خانه خدا در دست او باشد، بايد خدا راشكر كند و وسيله رفاه ملتها را براي رفتن به مكه فراهم سازد؛ نه اين كه سنگ اندازي كند. اين ملت بزرگ و مؤمن، با آن علاقه و شوقي كه به زيارت خانه خدا و زيارت قبر مطهّر نبيّ اكرم و قبور ائمّه بقيع عليهم السّلام دارد، شايسته است كه براي زيارت حج

و طواف خانه خدا، مقدّم بر ساير ملتها قرار گيرد. ما از خدا مي خواهيم مناسك حج كه مناسكي اسلامي است، اسلامي باقي بماند و قربانيِ سياستهايِ بين الملليِ استكبار نشود. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ملتهاي مسلمان را بيدار كن. پروردگارا! ستمگران عالم را به دست مظلومان مجازات كن. پروردگارا! ملت سرافراز و بزرگِ ايرانِ عزيزِ اسلامي را آن چنان كه شايسته بزرگواري او و شايسته كرامت توست، عطا و پاداش عنايت كن. پروردگارا! ارواح مطهّره شهدا و روح مقدس امام را از ما خشنود كن. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصّبر. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) - 2) بحارالانوار؛ ج 66؛ ص 365. 3) خاوير پرزوكوئيار» 4) آل عمران: 96

بيانات در سال 1373

بيانات مقام معظم رهبرى در صحن «آستان قدس رضوى»

بيانات مقام معظم رهبري در صحن «آستان قدس رضوي» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. بارئي الخلائق اجمعين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا و شفيع ذنوبنا و طبيب نفوسنا، ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الهداة المهديّين المعصومين. سيّما بقيةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: «انّما تنذر من اتّبع الذّكر و خشي الرّحمن بالغيب، فبشّره بمغفرةٍ و اجرٍ كريم.(1)» اوّلاً عيد سعيد را به همه مردم عزيز مشهد و ديگر شهرهاي خراسان و همچنين به ميهمانان علي بن موسي الرضا عليه السّلام و زوّار و واردين اين شهر و به همه ملت ايران تبريك مي گويم. امسال دو عيد فطر و نوروز، تقريباً مقارن شده است. آغاز سال جديد هجري شمسي، فرصتي براي شروع يك زندگي و منش و اخلاق شخصي و اجتماعي جديد براي آحاد ملت ايران

است. اميدوارم تحت توجّهات حضرت ثامن الحجج، علي بن موسي الرضا عليه الصّلاة و السّلام، همه شما عزيزان مشمول افاضات الهي و توجّهات ويژه وليّ عصر ارواحنا فداه، باشيد. من امروز صحبت مختصري درباره يكي از معارف قرآني در نظر گرفته ام كه عرض كنم و پس از آن هم، چند جمله اي درباره مسائل مورد علاقه ملت ايران در زمينه امور جهاني و داخلي عرض خواهم كرد. مجلس، بسيار متراكم است و جمعيتي عظيم در اين محيط و در صحنهاي ديگر، حضور دارند. مايلم به كمك پروردگار، در اين وقت محدود، از معارف قرآني استفاده اي شود و همه در اين روز اوّل سال، از كلام الهي كسب نوري كنيم. يكي از مسائلي كه در قرآن مكرّر آمده و روي آن تكيه شده است، مسأله «ذكر» است. «ذكر»، يعني به ياد بودن، به هوش بودن و متوجّه بودن. آيه شريفه قرآن مي فرمايد: «لقد انزلنا اليكم كتاباً فيه ذكر كم(2).» يعني قرآن را وسيله ذكر و به هوش بودن و متوجّه بودنِ آحاد مسلمانان معرفي فرموده است؛ زيرا بسياري از مردم، در طول زمان دچار غفلت از حقايق عالم و در رأس همه، غفلت از ذات مقدس پروردگار بوده اند. در سوره هاي قرآن، درباره ذكر و غفلت مطالب زيادي بيان شده است كه به گمان من در دو سوره «ياسين» و «انبياء»، بيش از ديگر سوَر، روي اين دو مطلب تكيه شده است. قرآن مي خواهد مردم مسلمان غافل نباشند، بلكه متوجّه باشند. نقطه مقابل اين خواستِ الهي و قرآني، خواستِ كساني است كه مست قدرت يا شهوتند، كه در آيه شريفه قرآن در سوره «نساء» نسبت به اراده پروردگار، اين گونه مي فرمايد: «يريد

اللَّه ليبيّن لكم و يهديكم سنن الّذين من قبلكم(3).» يعني خدا مي خواهد كه شما هدايت شويد؛ راه را پيدا كنيد؛ چشمهاي شما ببيند و قلب شما آگاه باشد. اما در آيه بعد، نقطه مقابل اين است «و يريد الّذين يتّبعون الشّهوات ان تميلوا ميلاً عظيماً(4).» اما كساني كه مست قدرت و شهوتند، دچار غفلت هستند و مي خواهند شما هم مثل آنها در غفلت به سر ببريد و متوجّه نباشيد و راهتان را پيدا نكنيد. لذا، صاحبان قدرت و گردن كلفتهاي عالم كه قدرت و شهوت و مقام و همه موجبات غفلت را با همديگر دارند، هر جا به مردم و كساني كه بيدارند و دلهايشان به هدايت الهي نوراني است برخورد مي كنند، مي خواهند آنها را هم مانند خود دچار غفلت كنند و از راه راست منحرف نمايند. خداي متعال، بر ما به عنوان يك ملت، منّت گذاشته و بيدارمان كرده است. ما هم قبلاً در خواب غفلت بوديم. ما هم در سايه نا مبارك نظامهاي طاغوتي و سلطنتي، راه را نمي شناختيم. ما هم از اخلاق اسلامي بركنار بوديم. خدا بر ما منّت نهاد، بيدارمان كرد و دلهايمان را روشن نمود. روزي در جامعه ما قرآن حضور نداشت. نماز و اقامه صلاة، به معناي واقعي وجود نداشت. نماز جمعه نداشتيم. اجتماعات الهي و معنوي، آن چنان كه شايسته يك ملت مؤمن است نداشتيم و ستمگران بر ما حكومت مي كردند. كساني در رأس جامعه و به عنوان رئيس ما در اين كشور زندگي مي كردند كه اهل فسق و فجور بودند؛ اهل گناه بودند؛ اهل دوري از خانه خدا بودند؛ هدايت را نمي شناختند؛ راه خدا را نمي شناختند؛ عدالت را

نمي شناختند؛ با پيغمبرانْ آشتي نبودند؛ با راه خدا سازگار نبودند. ما هم روزي در برهه اي طولاني از زندگيِ تاريخي خودمان، آن طور زندگي كرديم. ولي خدا، ما را بيدار كرد. اين ملت، بيدار شده و هدايت شده خداست. راه را خدا به اين ملت نشان داد. كاري را كه اين ملت انجام داد، هيچ ملتي در طول تاريخ، با اين قدرت و با اين عظمت انجام نداده است. براي همين است كه شما امروز به هر كشور اسلامي كه قدم بگذاريد، خواهيد ديد برجستگان آن كشور، روشنفكران آن ملت، جوانان درس خوانده و تحصيلكرده آن ملت و مردان و زنان آگاه آن ملت، دلشان به ياد ملت ايران مي تپد. خودشان بر زبان مي آورند و مي گويند كه «ما ملت ايران را الگوي خود قرار داده ايم.» خيلي كسان از شما تقليد كردند. خيلي كسان راه شما را انتخاب كردند، و البته، همه توفيق شما را نداشتند. ملت ايران ملتي است كه خداي متعال بعد از يك غفلت، او را آگاه و بيدار كرد؛ راه را به او نشان داد و قدمهايش را استوار ساخت. اين ملت هم، از مرگ نترسيد، از زحمتها نترسيد، پيش رفت و بحمداللَّه، پرچم اسلام و قرآن و نام خدا و پيغمبران را در دنيا بلند كرد. ما به خاطر اين وضعيت و به خاطر توفيق بزرگي كه خداي متعال به ما بخشيده است، به اين نكته و به اين مسأله بايد توجّه كافي كنيم و موضوع ذكر و هدايت را به عنوان مسأله اصلي و اساسي خودمان مورد توجّه قرار دهيم. پس ملت ما، امروز از جمله موضوعهايي كه احتياج دارد به

درستي به آن توجّه كند، موضوع ذكر و دوري از غفلت است. همه بايد سعي كنند غفلتها را - چه در زمينه مسائل شخصي و چه در زمينه مسائل سياسي،مسائل اجتماعي و مسائل مهم عالم، و بخصوص عالم اسلام (اگر وجود دارد) - بزدايند تا يك فضاي روشن و نوراني به وجود آيد كه آحاد مردم بتوانند حقايق را به روشني بفهمند. اين، آن چيزي است كه دين مي خواهد و قرآن ما را به سمت آن هدايت مي كند. يك نكته مربوط به همين مطلب در زندگي ابراهيمِ خليل الرّحمن عليه الصّلاة والسّلام وجود دارد كه آيات مربوط به اين مطلب در سوره انبيا قابل توجّه است. ابراهيم عليه السّلام به عنوان يك جوان داعي توحيد و تنها دعوت كننده به معرفت پروردگار در يك جامعه غفلت زده و شرك آلود، وارد ميدان دعوت شد؛ اما دلها همه خواب و مغزها متحجّر شده بود. ابراهيم عليه السّلام، به تدبير الهي بايد تكاني به دلها، فكرها و ذهنهاي مردم مي داد تا در سايه اين تكانِ شديد، مي توانست حرف خود را به اعماق جان مردم برساند. آن تكانِ شديد، اين گونه به وجود مي آمد كه ابراهيم عليه السّلام، بتخانه و مركز ايمان كوركورانه و جاهلانه آن مردم را به هم بريزد. او وارد بتخانه شد، بتها را شكست و تنها يك بت را كه بت بزرگ بود، سالم نگاه داشت؛ براي اين كه از همين نقطه بتواند استفاده كند و ذهنها را متوجّه حقيقت سازد. بعد از آن كه مردم فهميدند اين حركت، كارِ ابراهيم خليل اللَّه است، گفتند: آيا تو اين كار را با خدايانمان كردي؟! «قالوا ءَانت فعلت هذا بالهتنا يا ابراهيم(5).» و ابراهيم عليه السّلام

به آنان جواب داد: «قال بل فعله كبير هم هذا فاسئلوهم ان كانو ينطقون(6).» از اين جا مجاهدت فكري ابراهيم عليه السّلام كه يك نفر بود در برابر يك دنيا، شروع شد. نكته، اين جاست. يك دنياي ظلماني در برابر ابراهيم عليه السّلام بود؛ كه در آن قدرتهاي پر تلألؤ مادّي بودند، ثروتمندان درجه يك بودند، داعيان و گويندگان تابع قدرت بودند و او تنها بود. اين، درس است. يك ملت وقتي كه در مقابل يك دنياي مخالف قرار مي گيرد چه حالي دارد؟ امروز شما به ملت ايران نگاه كنيد! ملت ايران حرفي مي زند كه هيچ يك از قدرتهاي جهاني آن را دوست نمي دارند. در قضيه فلسطين، همه با هم سازش كردند و جز ملت ايران كسي جرأت نمي كرد «نه» بگويد و حقيقت را ابراز كند. در قضاياي تعدّي و ظلم و جوري كه امروز به مسلمانان عالم مي شود، جز ملت ايران هيچ ملتي يا جرأت نمي كند صدايي برآورد و يا صدايش به جايي نمي رسد. نسبت به نظم نويني كه مستكبرين عالم و در رأس آنها امريكا براي تسلّط بر ملتها درست كرده اند، جز ملت ايران هيچ كس در دنيا جرأت نمي كند «نه» بگويد. يعني كساني كه عقيده ملت ايران را قبول دارند، در دنيا كم نيستند. حتّي از دولتمردان هم كساني هستند كه حرف شما ملت ايران را قبول دارند. اما آنها هم مي ترسند! يكي از رؤساي جمهورِ به اصطلاح انقلابي، هفت، هشت سال قبل از اين در يكي از مجامع جهاني كه بيش از صد دولت در آن شركت كرده بودند و ما هم بوديم، به من گفت: «غير از شما، همه كساني كه در اين مجمع

هستند، مي ترسند!» بعد سرش را پايين آورد و آهسته ادامه داد: «من هم مي ترسم!» حقيقت اين است. حرف حق را قبول دارند؛ اما بر قدرتشان، بر سلطنتشان، بر رياستشان و بر حكومتشان مي ترسند! براي اين كه چند صباحي در رأس قدرت باشند، حقيقت را نمي گويند.ملت و دولت ايران و نظام مقدّس اسلامي در ايران، حرف حقِ ّ خود را در مقابل يك دنياي پر زرق و برقِ پر مدّعايِ بلند صدايي كه تبليغاتش همه عالم را گرفته است، مي گويد. اين خصوصيتي است كه همه ناظران در سطح دنيا آن را تحسين مي كنند. آن وقت شما ببينيد كه يك پيغمبر، يك تنِ تنها، در مقابل آن همه افكار مخالف، حرف حق را مي زند و در مقابل نظرات مخالف، با قدرت مي ايستد. ابراهيم عليه السلام چنين وضعي داشت. اينها هستند كه تاريخ را شكل و جهت مي دهند. نام ابراهيم و ابراهيمها و پيغمبران بزرگ الهي، به اين جهت است كه در تاريخ ثبت مي شود. هيچ قدرتي نمي تواند بزرگان عالم و مردان شجاع الهي را از صفحه روزگار محو، يا نامشان را كمرنگ كند. گفتند: «تو اين كار را كردي؟!» ابراهيم عليه السّلام به آنها جواب داد: «قال بل فعله كبير هم هذا، فاسئلوهم ان كانوا ينطقون.» متعاقب اين تكانِ شديدي كه آنها داد، خواست ذهنشان را متذكّر كند و به آنها ذكر بدهد. گفت: «اگر بتها حرف مي زنند از خودشان بپرسيد! اگر اين بت بزرگ، قدرت دارد كه بيان كند و حقيقت را به شما بگويد از او سؤال كنيد و ببينيد چه مي گويد!» در واقع آنها را مقابل مطلبي قرار داد كه ناچار بودند آن را بفهمند و تصديق كنند.

يعني راهِ برو و برگرد نداشتند! الگو و نمونه ذكر دادن به مخاطب را ابراهيم عليه السّلام از طريق حركتي بزرگ و كوبنده انجام داد. اكنون چند آيه را در ارتباط با موضوع تا آخر مي خوانم و شرح و معني مي كنم. بعد به حركت عظيم ملت ايران و آن رهبر الهي بزرگ كه ابراهيم وار حركت كرد و كرد آن كاري را كه خدا مي خواست بكند و تأثير خود را در دنيا گذاشت، مي پردازيم. قرآن كريم در ادامه آيات مربوط به اقدام و حركت ابراهيم عليه السّلام مي فرمايد: «فرجعوا الي انفسهم.» وقتي به آنها گفت كه «از بت بزرگ سؤال كنيد» آنها به خودشان برگشتند؛ يعني ناگهان به خود آمدند. اين همان حالت ذكر است. «فرجعوا الي انفسهم فقالو انّكم انتم الظالمون(7).» به خودشان برگشتند، فكر كردند و به تعبير من با خود گفتند: «حقّا كه ما ستمگريم.» انسان آن قدر غافل باشد كه به جاي رفتن به سراغ خداوندِ قادر حيِ ّ بصيرِ فعّالِ مايشاء و حاكم ما يُريد، به سراغ موجودي كه از خودش هم نمي تواند دفاع كند برود و چشم بسته تسليم او شود؟! اگر چه آن بت، چوبي بود؛ اما بتهاي گوشت و پوست و استخواندار نيز همين طورند. هر قدرتمندي كه به خدا متكّي نباشد و قدرتش از قدرت پروردگار عالم سرچشمه نگرفته باشد، مثل همان بت است كه نمي تواند از خود و از منطق خود دفاع كند. آري؛ همچنان كه مي بينيد، مستكبرين و قلدران عالم در سرتاسر دنيا - چه در سطح بين المللي و چه در كشورهاي خودشان - زورگويي مي كنند، اما زورگويي براي هميشه قابل ماندن نيست. زور كه باقي نمي ماند! آنچه

باقي مي ماند، حقيقت است. لذاست، كه «نمرودها» رفتند و «ابراهيم»ها باقي ماندند. «ثمّ نكسوا علي رؤوسهم.» بعد از آن كه ابراهيم عليه السّلام به آنها ذكر داد و به آگاهي رسيدند، سرشان را پايين انداختند. انسانِ غافل نمي فهمد چه كار مي كند. شما اگر امروز به ملتهايي كه تحت تأثير فرهنگ تحميلي ابرقدرتها قرار دارند نگاه كنيد، همين غفلت را مشاهده خواهيد كرد. سر به هوا در حال حركتند، و هر كس غير از خودشان را نيز نفي مي كنند. از روي غفلت، ملتها را تحقير مي كنند و مورد بي اعتنايي قرار مي دهند؛ چون حقيقت را نمي دانند. «ثم نكسوا علي رؤسهم لقد علمت ما هؤلاء ينطقون. قال افتعبدون من دون اللَّه ما لا ينفعكم شيئاً و لا يضُرّكم(8).» ابراهيم عليه السّلام، از يك لحظه آگاهي آنها حُسن استفاده كرد و در چند جمله، تنها سخن حقيقتي را كه در آن لحظه مي شد بيان كرد به آنها گفت. گفت: «آيا شما به غير خدا، كسي را عبوديّت مي كنيد كه نه مي تواند به شما نفع برساند و نه ضرر؟!» و شما عزيزانِ من! بدانيد كه همه قدرتهاي غيرخدايي اين گونه اند. به قدرت ظاهري فراگيرشان نگاه نكنيد. به سلاحهاي مدرن و فوق مدرن و به پول و ثروتشان نگاه نكنيد. آن عاملي كه ملتها را در مقابل قدرتها ضعيف مي كند، بي ارادگي خودِ ملتهاست. اگر ملتي با اراده حركت كند، به خدا متّكي باشد و دستور الهي را اطاعت نمايد، هيچ قدرتي نمي تواند مويي از سرِ او كم كند. «افٍ ّ لكم و لما تعبدون من دون اللَّه(9).» ابراهيم عليه السلام فرمود: «اُف بر شما و بر آن چيزي كه جاهلانه عبادتش مي كنيد و در مقابل آن

سر فرو مي آوريد.» سير حركت ابراهيم عليه السّلام به اين ترتيب بود كه اوّل حركت تندي انجام داد، تا وجدانها و ذهنها را متوجّه كند. آن گاه، با استفاده از آن توجّهي كه دلها پيدا كرد، سخنِ حق را در يك جمله به دلها و ذهنهاي آنها القاء نمود. بعد از آن كه بيداري در مردم به وجود آمد، نوبت به دشمن رسيد تا عكس العمل نشان دهد. دشمن كيست؟ همان است كه قرآن فرمود: «و يريد الّذين يتّبعون الشهوات ان تميلوا ميلاً عظيماً(10).» كساني كه مستِ شهوت و قدرت و پولند. آنها هستند كه مي خواهند همه مردم در حال غفلت باشند. همه مست باشند؛ چون آنها مستند! مسأله اين است. ملت و رهبر الهي ايران - آن مردي كه در راه انبيا حركت مي كرد - همين راه را طي نمودند و امروز شما ملاحظه مي كنيد كه در دنيا، بيداري به وجود آمده است. اين سخن، سخني اغراق آميز و مبالغه آلود نيست؛ بلكه يك حقيقت است. مي بينيد كه عكس العمل دشمن چگونه است؟! مي بينيد كه قدرتهاي استكباري و در رأس آنها قدرت استكباري امريكا چگونه به تهديد مي پردازند و براي تبليغات عليه ملت ايران و نظام اسلامي پول خرج مي كنند؟! اين عكس العمل آنهاست. اگر آنها از حركت عظيم ملت ايران ضربه نخورده بودند عكس العمل نشان نمي دادند. وقتي ابراهيم، عليه السلام، آن حركت را كرد و مردم را بيدار نمود، آن وقت: «قالوا حرّقوه وانصروا الهتكم(11).» گفتند: «ابراهيم را بسوزانيد!» چرا ابراهيم را بسوزانند؟ چون ابراهيم براي آنها ضرر دارد؛ چون ابراهيم مردم را بيدار مي كند؛ چون ابراهيم سخني را مطرح مي كند كه پايه هاي شوكت ظالمانه مادّيِ مستان قدرت را مي لرزاند. اين

همان كاري بود كه نداي به حقِ ّ امام بزرگوار و شما ملت مؤمن، با قدرتهاي استكباري دنيا كرد. امروز، در هر جا، وقتي كه مردم راديوهاي دشمنان را باز مي كنند - راديو دولتي انگليس، راديو دولتي امريكا، راديو حكومت غاصب صهيونيستي، راديوهاي عوامل مزدورِ پس مانده آنها؛ كه ملت ايران، مثل خاكروبه اي از محيط زندگي خود بيروشان ريخت - مي بينند به ملت بدگويي مي كنند؛ به دولت بدگويي مي كنند؛ به نظام بدگويي مي كنند؛ به امام و به اسلام بدگويي مي كنند. اگر كسي غافل باشد و قدرت تحليل نداشته باشد، خواهد گفت: «عجب! ما تنها مانديم و ضعيف شديم.» من مي گويم: اي ملت عزيز ايران! اي جوانان مؤمن! اي بازوان نيرومندي كه توانستيد در طول جنگ تحميليِ هشت ساله، قدرتهاي زبده عالم را كه پشت سرِ عراق مخفي شده بودند به زانو درآوريد! بدانيد كه شما به عنوان يك ملت، در دنيا البته تنهاييد؛ اما همان ملتِ تنهايي هستيد كه قدرتهاي استكباري بزرگ، تا مغز استخوانشان از شما مي ترسند. چون مي ترسند، عليه شما تبليغات مي كنند. چون مي ترسند، سعي مي كنند به شايعه سازي بپردازند. چون مي ترسند، سعي مي كنند جوسازي كنند. اگر نمي ترسيدند كه اين كارها نبود! خوب؛ دليل ترس آنها چيست و چرا مي ترسند؟ آيا ملت ايران، به حقِ ّ كسي تجاوز كرده است؟ آيا ما كسي را تهديد كرده ايم؟ آيا ما به جايي لشكركشي كرده ايم؟ ابداً. ما به هيچ جا لشكركشي نكرده ايم؛ مگر آن وقت كه مرزهايمان را شكستند و خاكمان را تصرّف كردند. آن وقت مانند هر انسان كريمي ملت ما قيام كرد؛ خاك خودش را از آلودگي پاك نمود و دشمن را بيرون ريخت. آن روز

كه روزِ دفاع است؛ آن روز كه روزِ زدن به دهان متعدّي است؛ آن روز كه روزِ پشت گردني زدن به انسانهاي خبيث و رذل است، البته ملت ايران مردانه وارد ميدان مي شود. اما ملت ايران، هيچ كس را تهديد نكرد. ما هيچ كشوري را به حمله نظامي و تعدّي و تجاوز ارضي تهديد نكرديم. اين را همه دنيا هم قبول دارند و هيچ نمي توانند عليه اين سخن، كمترين نمونه اي ارائه كنند. پس، از چه مي ترسند؟ از اين مي ترسند كه ملت ايران شعاري را مطرح كرده است كه اين شعار، مستقيماً به زيان همه قلدران دنياست. ملت ايران مي گويد: «ملتها بايد استقلال داشته باشند. ملتها بايد بر ثروتهاي طبيعي خودشان حاكم باشند. اختيار ثروتهاي طبيعي ملتها بايد دست خودشان باشد.» ملت ايران، اين را مي گويد. جمهوري اسلامي، يعني اين. حكومت الهي، يعني اين. شما ببينيد، قدرتهاي نظامي و سياسي و اقتصادي دنيا، امروز با ملتهاي به قول خودشان «در حال توسعه» چه مي كنند؟! هر چه از دستشان بر آيد نسبت به آنها انجام مي دهند. اگر ملتي در داخل كشور خودش منابع طبيعي دارد، دولتهاي قلدر دنيا مي خواهند از منابع طبيعي او بيشتر از خودِ آن ملت استفاده كنند. البته تا زورشان برسد، بيشتر از خودِ آن ملتها هم استفاده مي كنند. آقايان و خانمها! دو، سه كشور در دنيا - در افريقا و امريكاي لاتين - هستند كه تقريباً همه مس دنيا را آنها تأمين مي كنند. دولتهايي كه منابع مس مال آنهاست، به خاطر اين منابع مورد تعدّيِ سياسيِ دولتهاي بزرگ قرار گرفتند و عاقبت هم به خاطر مس از لحاظ مالي ورشكست شدند! اين در حالي است

كه همان مس، از آن كشورها به كشورهاي ثروتمند و قلدر دنيا صادر مي شود و آنها از اين مادّه مهمِ ّ لازم، تقريباً به صورت مفت و رايگان استفاده مي كنند. همين نفتِ خودمان را نگاه كنيد! من يك وقت خطاب به بعضي از سياسيّوني كه در كشورهاي ديگر توليد كننده فعّال نفت هستند، نكته و سؤالي مطرح كردم و گفتم: «ما امروز نفت داريم. كشورهاي حاشيه خليج فارس،بعضي كشورهاي افريقايي و بعضي كشورهاي آسيايي هم، نفت توليد مي كنند. اين نفتِ گرانقيمت را به قيمتهاي ارزان و به بشكه اي چندين برابر كمتر از قيمت حقيقي آن، از اينها مي خرند. اين كشورها هم چون به پولِ فروشِ نفت احتياج دارند، بالاجبار آن را با قيمت پايين مي فروشند. آن گاه مستكبرين مي روند و از اين نفت، حداكثر استفاده را مي كنند.» سؤالي كه مطرح كردم اين بود. گفتم: «حالا فرض كنيد به جاي كشورهاي عربستان، ايران، اندونزي، امارات، كويت و غيره و غيره، نفت در اختيار امريكا و انگليس و ايتاليا و بعضي كشورهاي ديگر اروپايي بود و ما مي خواستيم از آنها نفت بخريم. شما را به خدا، حاضر بودند حتي يك قطره نفت به ما بدهند؟! اگر شما مي خواستيد يك بشكه نفت از آنها بگيريد، صد گونه شرط و شروط مي گذاشتند و بعد هم به هر قيمتي كه دلشان مي خواست، آن را به شما مي دادند! امروز همان نفت، يعني همان مايع ذي قيمت را، با استفاده از خيانت بعضي از دولتهاي توليد كننده نفت، كه دستشان در دست آنهاست، به كمترين قيمت ممكن مي خرند و در واقع غارت مي كنند و مي برند و از آن، همه اساس مدنيّت صنعتي كنوني را بر

پا مي دارند. روشنايي شان از نفت ماست؛ گرمايشان از نفت ماست؛ حركتشان از نفت ماست؛ كارخانه و مصنوعاتشان هم از نفت ماست!» قلدري دولتهاي قلدر دنيا، اين گونه است، عزيزان من! امروز دنياي مستكبر اين است و چنين رفتاري را دارد. اگر دستشان برسد، حاضرند كشورهاي ضعيف را مثل برده به كار گيرند و از آنها استفاده كنند؛ كما اين كه در طول تاريخ - در دوران استعمار مستقيم - اين كار را كردند. امروز هم به شكل ديگري همان كار را مي كنند. در چنين دنيايي با وضعيتي چنين، ملت ايران قيام كرده است؛ حكومتي را كه دست نشانده و نوكر همان قلدرها در ايران بوده است - يعني سلسله منحوس پهلوي - را از اريكه قدرت پايين كشيده، آنها را تارانده، و از كشور بيرون كرده است. آنها كساني بودند كه در طول بيش از پنجاه سال، به اين مملكت خيانت كردند؛ همه چيز اين ملت را عقب نگه داشتند و ثروت اين ملت را نابود كردند. دولتهايي كه به اراده اين مردمِ مسلمان بر سرِ كار آمدند، تلاش مي كنند آن ويرانيها را اصلاح و بازسازي كنند و خلأها را پر سازند. شعار ملت ايران در اين حركت عظيم چيست؟ استقلال. اين ملت مي گويد: «ما مي خواهيم مستقل باشيم. ما نمي خواهيم امريكا و انگليس و ديگر دولتها، بر سرنوشتمان مسلط باشند.» همين شعارِ استقلال، شعاري است كه قدرتمندان عالم از آن ضرر مي بينند. مثل شعار ابراهيم خليل اللَّه است و هيچ فرقي با آن ندارد. همان طور كه نظام «نمرود»ي آن روز، از ابراهيم عليه السّلام مي ترسيد - در حالي كه او يك نفر بود و فقط يك حرف مي زد

- امروز نظام استكبار جهاني از ملت و دولت ايران مي ترسد؛ از رهبري ايران مي ترسد؛ از اسم امام بزرگوار، مي ترسد. پس، اين را كه گفته مي شود «استكبار جهاني از ملت ايران مي ترسد»، بعضي برندارند به عنوان يك نقطه ضعف مطرح كنند و بگويند: «ببينيم چه كار كرده ايد كه از شما مي ترسد؟!» اين ترس، ترسِ يك مجرم از انساني است كه مي خواهد او را سرِ جاي خودش بنشاند. ترسِ يك گناهكار است، از كسي كه گناه را مي شناسد و مي خواهد گناهكار را افشا كند. ترسي كه استكبار دارد، چنين ترسي است. اين نكته را هم عرض كنم: برادران و خواهران عزيز من! اكنون پانزده سال است كه ملت ايران، به فضل پروردگار در مقابل همه فشارها و تهديدهاي دشمنان مقاومت كرده است؛ آن هم مقاومتي بسيار با عظمت و با شكوه. همين مقاومت شماست كه ملتهاي ديگر را اميدوار نگه داشته است. دشمن مي خواهد اين مقاومت را در هم بشكند. اين كه مي بينيد سردمداران استكبار جهاني، پيوسته شعار مي دهند «ما مايليم با ايران روابط داشته باشيم»، اظهاراتي رياكارانه و خلاف حقيقت است. معناي واقعي اين اظهارات و شعارها، محبّت به ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي نيست. به معناي قبول كردن اشتباهات گذشته شان نيست. به معناي تعهّد نسبت به آينده - كه بعد از اين به ملت ايران زورگويي نكنند - نيست. اين يك نوع فريب است. به ظاهر مي گويند «ما آماده ايم روابط برقرار كنيم» و متعاقب آن عنوان مي كنند «مشروط بر اين كه ايران از حرفهاي افراطي خود صرف نظر كند.» حرفهاي افراطي ما چيست؟ يكي از حرفهاي افراطي نظام جمهوري اسلامي و ملت ايران، همين است كه

مي گوييم «نمي خواهيم دولتهاي استكباري در كار ما دخالت كنند.» اين حرف، افراطي است؟! اين حرف، به نظر سردمداران استكبار، حرفي نگفتني است! مي گويند چرا عنوان مي كنيد كه «در كار ما دخالت نكنيد»؟! در همين منطقه خاور ميانه و منطقه اسلامي خودمان، دولتهايي را مي شناسيم كه اگر بخواهند با دولتي ديگر رابطه برقرار كنند، از امريكا اجازه مي گيرند! به امريكا مي گويند: شما اجازه مي دهيد ما با فلان دولت، رابطه داشته باشيم؟ اين را خودشان مي گويند. حيا نمي كنند و خجالت هم نمي كشند! در همين كشور ايران، محمّدرضا پهلويِ خائن، براي اين كه كدام نخست وزير سرِ كار بيايد؛ كدام رئيس شركت نفت سرِ كار بيايد؛ كدام وزير دفاع و يا كدام وزير خارجه سرِ كار بيايد، دنبال سفراي امريكا و انگليس در تهران مي فرستاد و به آنها مي گفت: مي خواهم فلان كس را بياورم. نظر شما چيست؟ اگر آنها مي گفتند «بياور»، مي آورد و اگر مي گفتند «نياور»، نمي آورد! امريكاييها اين را مي خواهند. استكبار جهاني اين را مي خواهد. هستند دولتهايي كه اين گونه رفتار مي كنند و اين گرگهاي درنده را نسبت به ملتها پر رو كرده اند. افراطيگري ملت ايران، اين است كه مي گويد: «ملت ايران، يك ملت بزرگ، يك ملت كهن، يك ملت داراي فرهنگ قديمي و يك ملت داراي سابقه درخشان تاريخي است. ملتي است كه مردان و زنان و مادران و همسرانش، در مشكلات دنيا نشان داده اند كه مانند پولاد آبديده اند. اين ملت حاضر نيست قيموميّت امريكا و دولتهاي استكباري را بر خودش قبول كند.» موضع ما در مورد مسأله فلسطين هم موضع روشني است. ما طرفدار ملت فلسطين هستيم. ما طرفدار آزادي فلسطين هستيم. ما طرفدار كوتاه كردن دست متجاوزين

به سرزمين فلسطين هستيم. ما مي گوييم كه «مردم فلسطين در خانه خودشان امنيت ندارند.» اسلام، اين وضعيت را رد مي كند. لذا ما هم رد مي كنيم؛ ولو كشورهاي ديگر پاي ميز مذاكره بنشينند و فلسطين را - به خيال خودشان - به دشمن بفروشند. اما بدانند كه ملتهاي مسلمان و ملت فلسطين، هرگز كشور فلسطين را به دشمن نخواهند فروخت. خدا را شكر مي كنيم كه ملت ما بيدار است. خدا را شكر مي كنيم كه ملت ما در صحنه است. ملت ما به آنچه كه تا امروز انجام داده است افتخار مي كند. دولتمردان از خودِ اين مردمند؛ با همين احساسات، با همين ايمان و با همين جهتگيري. در رأس دستگاه اجرايي كشور، رئيس جمهوري باايمان، با جهاد، با سوابق روشن و درخشان و از خودِ مردم قرار دارد. مجلس شوراي اسلامي، متشكّل از نمايندگان همين مردم است؛ با همين احساسات و با همين جهتگيري و خواست. دستگاه قضايي، دستگاهي از آنِ خود اين مردم و متعلّق به خودِ آنهاست. البته اين ملت، در سطح كشور كمبودها و كسريهايي دارد. مسؤولين بايد تلاش كنند كسريها را از بين ببرند و جبران كنند؛ كمبودها را مرتفع سازند و مشكلات را به صفر برسانند. يك حركت ملّيِ اسلاميِ عظيم بر سرتاسر اين ملت حاكم است. دولت و ملت با هم تلاش مي كنند و بايد هم تلاش كنند. خدا را شكر مي كنيم كه اين راه، راه روشني است كه در اختيار ملت ايران است. اين، از بركات قرآن و از بركات ايمان به قرآن و اسلام است. اين، از بركات هدايتهاي الهي، از بركات هدايتها و رهنمودهاي امام بزرگوار و از

بركات روشن بيني شما ملت ايران است. اين راه را با همين قدرت طي كنيد كه پيروزي با ملت ايران است. دشمنان هر چه هم قلدر و گردن كلفت باشند، در مقابل اراده ملت ايران مجبور به عقب نشيني اند. همچنان كه تا امروز عقب نشيني كرده اند و همچنان كه تا امروز تو دهني خورده اند. آنها مي خواستند اين نظام نباشد. آنها مي خواستند نام اسلام نباشد. اما به فضل پروردگار، اسلام روزبه روز سربلندتر شد و اين نظام، روزبه روز استوارتر گرديد. پروردگارا! تو را به محمّد و آل محمّد عليهم السلام، سوگند مي دهيم توجّهات وليّ عصر ارواحنا فداه را به اين ملت، هميشه مستمر و مستدام بدار. پروردگارا! اين عيد سعيد را بر آحاد اين ملت مبارك كن. پروردگارا! شادي و نيكروزي را به همه خانه هاي اين كشور و اين ملت و به دلهاي همه اين مردم ببر. پرودرگارا! اين اتّحاد و يگانگي اي را كه ميان اين ملت و ميان ملت و دولت وجود دارد، روزبه روز مستحكم تر كن. پروردگارا! بر قرب و تعالي و درجات ارواح مطهّر شهداي عزيز ما، ساعت به ساعت بيفزا. پروردگارا! روح مطهّر امام بزرگوار را با اوليايت محشور كن. پروردگارا! مشكلات و گره ها و نابسامانيها را با دست قدرت خود برطرف كن. پروردگارا! لذّت پيروزي بر دشمن را به اين ملت بچشان. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد عليهم السّلام، هدايت و ذكر و روشن بيني را شامل حال همه ما بگردان. پروردگارا! ما را از بركات اين قبرِ مطهّر و فيضهاي حضرت علي بن موسي الرّضا عليه الصّلاة والسّلام، برخوردار فرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) يس: 11 2) انبياء: 10 3) نساء 26 4) نساء 26

5) انبياء: 62 6) انبياء: 63 7) انبياء: 64 8) انبياء: 66 - 65 9) انبياء: 67 10) نساء: 27 11) انبياء: 68

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار ارتشيان، به مناسبت «روز ارتش»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار ارتشيان، به مناسبت «روز ارتش» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران و خواهران عزيز؛ مخصوصاً خانواده هاي عزيز شهيدانِ معظّمِ «ارتش جمهوري اسلامي» و جانبازان و آزمودگان ميدان جهاد مقدّس و فرماندهان توانا و قدرتمند ارتش؛ خيلي خوش آمديد. اين ديدار فرصت بسيار خوبي است كه بنده يك بار ديگر «روز ارتش» را كه از يادگارهاي بسيار با ارزش امام بزرگوارمان است، تجليل كنم و به مناسبت اين روز، پيام قلبيِ تقدير و سپاس از فداكاريهاي ارتش را به گوش يكايكِ اعضاي ارتش جمهوري اسلامي ايران برسانم. حقيقت اين است كه ارتش، يك فرصت بسيار خوب به دست آورد و آن فرصت، جهاد مقدّس بود. اگر در دنيا ارتشي باشد كه جنگ را در ميدانهاي واقعي نبرد تجربه نكند و فقط در كتابها و كلاسها و از زبان اين و آن درباره جنگ بشنود، اين ارتش، يك ارتش واقعي، يا لااقل يك ارتش سرافراز نيست. اما آن ارتشي كه جنگ را با پوست و گوشت و استخوان و سراسرِ حيات خود، آن هم نه يك روز و دو روز، بلكه بيش از هشت سال، لمس مي كند و خود و همسر و فرزندان و خانه اش، با جنگ و حوادث جنگ آميخته مي شوند و همه آنها از مصايب آن متأثّر مي گردند - به خصوص جنگي كه در راه تجاوزطلبي و افزون خواهي و توسعه متصرّفات و قلمرو نيست؛ بلكه جنگي در راه دفاع از مليّت و كيان كشور و دفاع از اسلام

و انقلاب و شرف ملت ايران است - يك ارتش واقعي، آبرومند و سرافراز است. امروز ارتش ما اين گونه است. البته كساني هم هستند كه بعد از پايان جنگ وارد ارتش شده اند و يا در ايام جنگ، توفيق حضور در خطوط نبرد را به آن شكل نداشته اند. لكن حكم روي اكثريّت است. اكثر قاطع افراد ارتشي ما، هم خود و هم خانواده هايشان، از حادثه جنگ، اثر پذيرفتند و آزمايشِ دشوارِ جنگ را با همه وجود لمس كردند. اين، خيلي امتياز و افتخار است. عزيزان من! نكته اي را همين جا عرض كنم و آن اين است كه تلاش كنيد اين افتخار را نگه داريد، و روزبه روز زيادتر كنيد. هم يكايك كساني كه در ميدان جنگ بوديد اين تلاش را براي شخصِ خودتان بكنيد و هم مجموع ارتش و عناصر ارتش و خانواده هايشان، براي كلِ ّ ارتش اين تلاش را بكنند. چون انسان، موجودي آسيب پذير و در عين حال، تغيّرپذير است. البته، تغيّرپذير بودن، از يك نظر نقطه قوّت است؛ چون اگر انسان جامد بود، تحرّك و تغيّر نداشت و براي او، پيشرفت ميسّر نمي شد. نفس اين كه انسان تغيّر يا فساد مي پذيرد، مبيّن اين است كه مي تواند پيش برود و مي تواند با فساد، مبارزه كند و خود را سالم نگه دارد. اين، خود يكي از بزرگترين مدارج تكامل براي موجود انساني و واحدهاي انساني است. بنابراين سعي كنيد از اين فرصت تكاملي كه براي انسانها فراهم است، حدّاكثر استفاده را بكنيد تا روز به روز، ارتش پيش برود و روزبه روز، انسانها خود را به خدا نزديك كنند. افتخارِ مجاهدتِ في سبيل اللَّه را، هر كس خودش به دست آورده

است و ارتش، كه به طور مجموع، در به دست آوردن اين افتخار كوشيده است، آن را چون مدالي درخشان بر سينه خود نگه دارد. حفظ اين افتخار، هم براي ارتش، هم براي ملت ايران و هم براي سرنوشتِ انسانيِ هر انساني كه با ديدگاه اسلامي معتقد است آينده اي وجود دارد؛ زندگيِ پس از مرگي هست و قيامت و حساب و كتابي خواهد بود، بسيار مهم است. ما، در پادگانها و ديدارهاي نظامي، مطالب مربوط به ارتش را با شما زياد در ميان گذاشته ايم و مي گذاريم. اما امروز، در فضاي اين حسينيه، مي خواهم مطلبي را كه مربوط به همه ملت ايران است با شما در ميان بگذارم. آن مطلب اين است كه از سالها پيش - شايد بشود گفت از دويست سال پيش - مبارزه اي از طرف قدرتمندانِ تشنه ثروت و قدرتِ بيشتر، كه مي خواستند همه مناطق دنيا را در اختيار بگيرند، بر ملت ايران تحميل شد. آنها مي خواستند اگر منابع طبيعي هست، اگر ميراث فرهنگي هست، اگر وسيله كسب علم هست و اگر استعداد هست، ببرند و در خدمت تمدّن و سياستي كه تازه در اروپا به وجود آمده بود - يعني همين تمدّن صنعتي و تشكيلات سياسيِ مترتّب بر تمدّن صنعتي و نظاير آن - قرار دهند. آنها مبارزه اي را بر همه ملتهايي كه مي شد از آنها استفاده اي كرد، بي آن كه خودِ آن ملتها بخواهند، تحميل كردند. اروپا محيط كوچكي بود كه در آن عطش قدرت زيادي وجود داشت. عمده ثروتهاي دنيا هم، نه در اروپا كه در آسيا و افريقا نهفته بود. تشنگان ثروت و قدرت براي به دست آوردن چنان ثروتهايي

مجبور بودند راههاي دور و دراز را بپيمايند و با قبضه كردن مناطق ثروت خيز دنيا، آن ثروتها را در جسم نظامهاي سياسي اي كه آن روز در اروپا، تازه طعم پيشرفت علمي و صنعتي را چشيده و مزمزه مي كردند، تزريق كنند. بدين ترتيب بود كه به جان ثروتهاي آسيا و افريقا افتادند كه هر كس كتابهاي تاريخ معاصر جهان را خوانده باشد، بقيه داستان را مي داند. هندوستان طعمه استعمار شد. چين طعمه استعمار شد. ژاپن و تمام مناطق شرق آسيا هم طعمه استعمار شدند و استراليا يكباره بلعيده شد! يك وقت است كه كشوري فاقد مردم است و يا مردم بي فرهنگي دارد. بديهي است كه تصرّف آن كشور براي استعمارگران آسان است. اما يك وقت كشوري برخوردار از مردمي با فرهنگ و با ادّعاست كه براي خودشان شخصيّت و سابقه اي قائلند. آن وقت ديگر ورود استعمار به آن كشور، چندان بي دردسر نيست؛ چرا كه از طرف مردم آن كشور، عليه استعمارگران، مبارزه اي به وجود مي آيد. عاملي كه ما امروز به آن «استكبار» مي گوييم، مبارزه مذكور را بر ملت ايران تحميل كرد. در گذشته، وقتي كه استكبار وارد كشوري مي شد، به شكل استعمارِ مستقيم مي آمد و آن كشور را قبضه مي كرد. اما امروز، از طُرق پيشرفته تري براي تسلّط و تصرّف ملتها و منابعشان استفاده مي كند. بنابراين، مبارزه اي كه ملت ايران در طول صد و پنجاه سال يا بيشتر، با كشورهاي استعمارگر داشت - از «مبارزه تنباكو» بگيريد تا قضاياي بعدي و نهضت ملي و تا مبارزات امروزِ ملت ايران با سياستهاي استكباري و با امريكا و با ديگران - همه و همه از مبارزاتي است كه بر مردم

ما تحميل كرده اند. والّا اگر ملت ايران را رها مي كردند و او را راحت مي گذاشتند تا خودش به كار خودش، به كشور خودش، به منافع خودش و به منابع خودش برسد، ممكن بود چنين مبارزه اي به اين شكل پيش نيايد. آنها اين مبارزه را بر ملت ايران تحميل كردند. امروز هم، آنها متعرّض و متجاوزند. البته، ما يقه قدرتهاي بزرگ دنيا را در همه جاي دنيا مي گيريم و دليلمان اين است كه آنها متعرّض و ظالمند. ما ظالم را به حال خود رها نمي كنيم و نمي گوييم: «اگر ما را رها كنيد، ديگر با شما كاري نخواهيم داشت.» آنها متجاوز و متعرّضند، و دائماً در حال ظلم كردن به ملتها هستند. ما از آن دولتها و ملتها نيستيم كه متجاوز ظالمي را به حال خود رها كنيم تا پيِ كار خودش برود! بنابراين، برادران و خواهران من! مبارزه از دير باز بر ملت ايران تحميل شده بود و مسأله امروز نيست. البته بعد از آن كه انقلاب اسلامي در اين كشور پيروز شد و نظام قبلي كه دربست در اختيار قدرتهاي استكباري بود، برافتاد، قدرتهاي بزرگ استكباري، بيشتر عصباني شدند و مبارزه، تندتر و خشن تر شد. شما ملاحظه كنيد كه روزگاري نه چندان دور، در اين تهرانِ مركز كشور، حكومتي بر سرِكار بوده است كه شاهِ آن وقتي مي خواست نخست وزيري براي خود انتخاب كند، اوّل از امريكاييها مي پرسيد: شما موافقيد من فلاني را انتخاب كنم يا نه؟ وقتي مي خواست مدير شركت نفت يا وزير دفاع و يا رئيس ستاد ارتش را عوض كند - «زيد» را بردارد و «عمرو» را بگذارد - از سفير امريكا خواهش مي كرد

كه «شما يك تُكِ پا به محلّ اقامت من تشريف بياوريد تا ببينيم سياست شما با چنين تعويضهايي مخالفت دارد يا ندارد؟» به معنيِ ساده تر،از آنها كسب تكليف مي كرد! استكبار هم عادت به تعارف كردن ندارد كه تا ببيند طرف كوتاه آمد، بگويد: «ببخشيد! ما با شما عرضي نداريم.» هرگز اين طور نيست! شما در مقابل استكبار و استعمار، هر چه بيشتر خم شويد، بيشتر فشار وارد مي كند. اگر سرتان را پايين آوريد، فشار خود را راحت تر وارد مي كند تا به سجده بيفتيد! وقتي هم در مقابلش به خاك افتاديد و سجده كرديد، پايش را محكم روي شما مي گذارد! اين، خاصيت قدرتهاي استكباري و متجاوز است. باري؛ آنها در مقابل چنان شاهي، كه چنين كسب تكليف مي كرد، گاهي مي گفتند: «عيبي ندارد. اگر شما فلان كس را به فلان سمت منصوب كنيد ما حرفي نداريم و موافقيم.» البته، گاهي هم با انتصابهاي او مخالفت مي كردند و نمي گذاشتند هر كس را كه دلش مي خواست عزل و يا نصب كند! فكرش را بكنيد! چنان حكومتي، تا پانزده سال پيش در اين كشور و در اين شهرِ تهران حاكميت داشته است! خوب؛ در هنگامه تسلّط چنان حكومتي بر ايران، نفت اين مملكت، فولاد اين مملكت، زغال سنگ اين مملكت، منابع اين مملكت، كشاورزي اين مملكت، دانشگاه اين مملكت و ارتش اين مملكت، چه وضع و حالي داشت و در خدمت چه كسي بود؟ بديهي است كه در خدمت آن قدرتِ مستكبر و زورگو بود. البته آن زورگو هم هميشه يك كشور استكباري نبود. تا مدّتي انگليسيها بودند. بعد كه امريكاييها به عنوان يك قدرتِ تازه نفس و پولدار و

جوان، وارد ميدان شدند، آن رقيبِ پيرِ قديمي و كهنه را بيرون انداختند و خودشان همه كاره اين جا شدند. در چنين وضعيّتي، انقلاب پديد آمد و آن حكومتِ نوكرِ مخلصِ حلقه به گوشِ ارادتمندِ «هرچه شما بفرماييد» را بيرون انداخت و حكومتي بر سرِ كار آورد كه سرِ تسليم در مقابل فلك هم خم نكرد و نمي كند. حكومتي را كه انقلاب بر سرِ كار آورد، حتّي براي يك لحظه هم در مقابل دو ابرقدرت امريكا و شوروي تسليم نشد. اين دو ابرقدرت اگر چه در صد مسأله با هم اختلاف داشتند، اما در چند مسأله با يكديگر موافق بودند و يكي از آن چند مسأله، كه مهمترين به حساب مي آمد، وارد آوردن فشار بر جمهوري اسلامي بود. توافق دو ابرقدرت در اعمالِ فشار بر جمهوري اسلامي امري معلوم و واضح بود. مگر غير از اين مي توانست باشد؟! هر كس در ميدان بود، اين قضيه را به وضوح مي ديد و چيزي نبود كه كسي كتمانش كند. اما نظام اسلاميِ برآمده از انقلاب، در مقابل هر دو ابرقدرت ايستاد. هنوز هم قدرتمندان امريكا، ساده لوحانه و ابلهانه - البته به خيال خودشان - فكر مي كنند رئيس دنيايند! حرف زدن آنها به گونه اي است كه گويي مدير كلّ همه كره زمينند! يك عدّه هم از روي ترس و ضعف نفس «بله قربان» گوي آنها شده اند. امروز هم جمهوري اسلامي، با كمال قدرت در مقابل امريكا ايستاده است و به قدرتمندان امريكايي مي گويد: مگر شما كه هستيد؟! اگر قدرت و دولتي قوي هستيد، برويد مملكت خودتان را اداره كنيد! اگر راست مي گوييد، برويد ناامني را از خيابانهاي «نيويورك» و «واشنگتن»

و «لوس آنجلس» برطرف كنيد! اگر راست مي گوييد، برويد تبعيض نژادي و هزم فجيع حقوق بشر را كه هنوز هم بين سياه و سفيد وجود دارد، اصلاح كنيد! به شما چه مربوط است كه در امور دنيا دخالت مي كنيد؟! مسلّماً وقتي حكومتي چون جمهوري اسلامي در ايران بر سر كار مي آيد، مبارزه قدرتهاي استكباري با آن، جدّي تر و قويتر مي شود. شوخي كه نيست! مسأله منافع امريكاست! مسأله قدرت سياسي، اقتصادي و تبليغاتي امريكاست كه اين جا ذبح گرديده و به سنگ كوبيده شده است. قهراً آنها در مقابل چنين پيشامدي عصباني و خشمگينند. اين درست است كه مبارزه از دويست سال پيش ادامه داشت. اما مبارزه آن روز، آن هم از موضع قدرت كامل استكبار، فقط با ملت ايران بود و حكومت مسلّط بر كشور، لااقل در پنجاه و چند سال اخير و يا بيش از پنجاه سال اخير و از اواخر قاجاريه، خود را دست بسته تسليم استكبار مي دانست. البته، استكبار يك روز انگليسي بود و يك روز روسي و بعد هم در كسوت امريكايي پديدار شد. بعد از آن كه انقلاب اسلامي در ايران به پيروزي رسيد، مبارزه استكبار با دولت و ملت ايران آغاز شد كه طي پانزده سال اخير تا به امروز ادامه دارد. چنين مبارزه اي با دولت و ملتي است كه قرص و محكم ايستاده است و از جاي خود، حتي يك قدم عقب نمي رود و حرفش هم در دنيا خريدار دارد. طرف مقابل ما با همه اولدرم بولدرم خود، تا كنون نتوانسته است ضربه اي به اين نظام بزند. يك نمونه از اقدامات استكبار براي ضربه زدن به نظام جمهوري اسلامي، تحميل جنگ

هشت ساله بود. دشمنان ما براي رسيدن به مقصود، خودشان را كشتند! «ناتو» و امريكا و «ورشو» و شوروي و همه و همه، عراق را تجهيز كردند براي اين كه يك قسمت از كشور ايران را جدا كنند. اما ديديد كه نتوانستند. پس، امروز مبارزه از جانب آنها از طرفي جدّي تر و از طرف ديگر، خشمگينانه تر است؛ چرا كه قبلاً در دهانشان خورده و ناكام شده اند. شما نظامي هستيد و مي دانيد كه در مبارزات - چه مبارزات نظامي و چه مبارزات سياسي يا اقتصادي - هر طرف بايد بر نقاط قوّت خود و نقاط ضعف طرف مقابل تكيه كند. شما ببينيد نقطه قوّتتان چيست و روي آن تكيه كنيد؛ چنان كه در ميدان جنگ همين كار را مي كنيد. يعني نقطه ضعف طرف را مي يابيد، رخنه گاه را در صفوف طرف مقابل پيدا مي كنيد و حمله را بر نقاط ضعف طرف متمركز مي نماييد؛ و اگر بتوانيد نقاط قوّتِ طرف را از بين ببريد، به اين كار مي پردازيد. فرض بفرماييد اگر دشمن هواپيماهاي بسيار تيزپروازي دارد، براي زمينگير كردن او در منطقه، ضدّ هوايي تان را تقويت مي كنيد. يا اگر زرهيِ بسيار مسلّطي دارد، شما ضدّ زرهي تان را مجهّز مي كنيد تا او زمينگير شود. در مبارزات نظامي، اين قاعده كلّي است و همه ارتشهاي جهان، در نبردها چنين كاري مي كنند. در دنياي سياست نيز همين طور است. استكبار به كشور ما نگاه كرده و ديده است كه ملت ايران نقاط قوّت و نقاط ضعفي دارد. بنابراين مي خواهد ضمن حدّاكثر استفاده از نقاط ضعف، تا آن جا كه مي تواند نقاط قوّت را از بين ببرد و مانع استفاده اين ملت از نقاط

قوّت خود شود. ما فعلاً به نقاط ضعف نمي پردازيم؛ چون مستلزم بحثي طولاني است و من مي خواهم صحبتم كوتاه باشد. و اما، ملت ايران نقاط قوّتي دارد كه اگر بخواهم فهرست وار به آنها اشاره كنم، شايد در اين فرصت بتوانم به هفت، هشت مورد كه كسي نمي تواند درباره شان شك كند، بپردازم. يكي از نقاط قوّت ملت ايران هوش بالاي اوست. نه اين كه صرفاً ما مدّعيِ برخورداري مردم ايران از اين نقطه قوّت باشيم؛ بلكه همه تحصيلكردگان يا مدرّسين دانشگاههاي دنيا كه با چنين مباحثي آشنايي دارند، مي دانند متوسّط هوش ايراني از متوسّط هوش جهاني بالاتر است. در همه دنيا، متخصّصيني كه ضريب هوشي ملتها را برآورد مي كنند و محققّيني كه كارشان سنجش هوش و استعداد است بر اين نقطه قوّت ايرانيان اذعان دارند. بنابراين، ملت ايران، ملتي باهوش است و نتيجه بهره مندي از اين نقطه قوت آن است كه پيشرفت علمي، پيشرفت صنعتي و پيشرفت سياسي براي او ميسّر است. ديگر نقطه قوّت ملت ايران عبارت است از سابقه كهن و ريشه دار تاريخي، فرهنگي، علمي و غيره كه در وجود آن ترديدي نيست. ملتي را كه تازه امروز از زير بوته بيرون آمده و تبديل به يك ملت شده و فاقد گذشته و سابقه و علم و فرهنگ و بزرگان است، نمي توان با ملتي مقايسه كرد كه روزي بزرگترين دانشمندان دنيا از آنِ او بودند و اين امتياز هم نه يك بار و دوبار، كه قرنهاي متمادي مربوط به او بود. در قرنهاي بعد از اسلام، يعني از قرن چهارم هجري به بعد، تا چند قرن - نمي خواهم به طور دقيق مرزبندي كنم؛ چون مرزهاي

قرون، محلّ اختلاف و خدشه است. اما اصلش مسلّم است - بزرگترين دانشمندان دنيا در رشته هاي مختلف علوم - چه در رشته طبيعي، چه در رشته انساني، چه در رشته نجوم و چه در ادبيات و فلسفه و رياضي - ايراني بودند و از ميان آنها «فارابي»ها، «ابن سينا»ها، «فخر رازي»ها، محمّدبن زكرّياي رازي»ها، «خوارزمي»ها و «خيّام»ها و «فردوسي»ها و «سعدي»ها برخاستند. اينها گذشته ملت ماست. در مثالي محسوس مي توان گفت كه گذشته تاريخي به مثابه شفته و بتوني است كه ستون روي آن قرار دارد. هر چه شفته در عمق بيشتري فرو رفته و قويتر باشد، ستونِ بنا شده روي آن از استحكام بيشتري برخوردار است. ملتي كه سابقه تاريخي ندارد مثل ستوني است كه آن را روي زمينِ سُست بنا كرده باشند. هر چه هم با عظمت باشد آسيب پذيري اش خيلي زياد است. حال شما نگاه كنيد و ببينيد دشمنان ما نسبت به نقاط قوّتِ مورد بحث، چه موضعگيريهايي مي كنند! ببينيد چطور مي كوشند بعضي از اين نقاط قوّت را كه قابل گرفتن است، از ملت ايران بگيرند و بعضي را كه قابل گرفتن نيست، از نظر اين ملت پوشيده بدارند و روحيه او را تضعيف كنند! و اما، يكي از نقاط قوّتِ بزرگ ملت ايران، ايمان و دين باوري، معرفت ديني و مذهبي و علاقه شديد به مسائل الهي و معنوي است. اين هم نقطه قوّتي است كه كسي نمي تواند انكارش كند. هميشه بزرگترين كارها را كساني كرده اند كه با منبع غيبي در ارتباط بوده اند. اين، امر واضحي است. به عنوان مثال، در جهاد هشت ساله ملت ايران، اگر توسّل و توجّه و تكيه به

غيب و اتكا به خدا به عنوان منشأ تمام قدرتهاي عالم وجود نداشت، آن پيروزيهاي درخشان به دست نمي آمد. در مقابل آن جبهه مستحكم، تكيه بر معنويت بود كه توانست همه گره ها را باز كند. وقتي به اين ملت مي گفتند «دشمنان، همه امكانات تسليحاتي را فراهم آورده اند تا شما را در جنگ شكست دهند»، جواب ملت اين بود كه «خدا بالاتر و قويتر از اينهاست.» ملت ايران با اين اعتقاد در جنگ تحميلي، در انقلاب بزرگ اسلامي و در طول تاريخ در همه مراحل پيش رفته است. اين هم از خصوصيات ملت ايران است. ملت ايران ملت دين باوري است. البته در دنيا ملتهايي هستند كه دين باورند. در بين ملتهاي غربي هم بعضي به دين، باور و اعتقاد دارند. اما بعضي هم، اساساً مردماني لاابالي اند كه با دين و ايمان و خدا و معنويت سرو كاري ندارند. در دنيا، در بين مسيحيان و غير مسلمانان و اديان ديگر، چنين انسانهايي وجود دارند. ملت ايران جزو ملتهايي است كه از سابق، گرايش ديني داشته است. در قبل از انقلاب، زماني يكي از نويسندگان معروف عرب به ايران آمده بود. در ديداري كه با هم داشتيم، به من گفت: «من به همه كشورهاي اسلامي سفر كرده ام؛ اما در هيچ كشوري نديدم وقتي مردم سوار بر قطارند و به مسافرت مي روند، به هنگام نماز، ناگهان قطار توقف كند و همه براي اداي نماز پياده شوند.» مي گفت: «من براي اوّل بار در ايران است كه شاهد چنين موضوعي هستم و در هيچ جاي ديگر نظيرش را نديده ام.» آري؛ همين گرايش معنوي و ديني بود كه نقطه قوّت بعدي را به

وجود آورد و آن، انجام يكي از بزرگترين آزمايشهاي ملي و قيامهاي شجاعانه طول تاريخ، در برهه اي حسّاس از حيات اين ملت، يعني انقلاب كبير اسلامي ما و ايستادن پاي اين انقلاب و تشكيل حكومتي براساس اين انقلاب بود كه همان حكومت هم جمهوري اسلامي ايران است. اينها از بركات همان دين باوري است. ديديد كساني را كه ادّعاي آزاديخواهي و مبارزه و انقلابيگري مي كردند اما ته و توي وجودشان از دين بيگانه بود، چطور ميان راه، سقط و زمينگير شدند و به قول شماها «كُپ» كردند و نتوانستند جلو بيايند؟! اما ملت ايران، همچنان پيش رفت و پيش رفت و هنوز هم به بركت ايمان پيش مي رود. پس، نقطه قوّت بعديِ ملت ايران، عبارت است از شكل گيري و ايجاد يك قيام شجاعانه. شما به قيامهاي تاريخ كه بر ضدّ قدرتهاي ظالم شكل گرفته است نگاه كنيد! در هر كدام نگاه و مدّاقه كنيد، باز هم مي بينيد قيام عظيم ملت ايران كه مراحل عملي آن پانزده سال طول كشيد، هم ريشه هايش بيشتر از پانزده سال بود و هم فداكاريها و شهيد دادنها و گذشتهايش. در اين انقلاب، چقدر گذشت شد! مگر شوخي است؟! مگر گذشت كار آساني است؟! شما اگر در صف اتوبوس ايستاده باشيد و جايتان را به كس ديگري بدهيد، مي گوييد: «من گذشت كردم.» هم خودتان خوشحاليد و هم ديگران به خاطر اين گذشت به شما «آفرين» مي گويند. گذشت اين قدر مهم است. حتي در حدّ بخشيدن جاي خود در صف اتوبوس به ديگري كه ظاهراً كار مهمّي هم نيست. بالأخره، يك ربع بعد از آن، اتوبوسي ديگري از راه مي رسد و شما مي رويد.

آن وقت ببينيد گذشت از جان، گذشت از عزيزان و گذشت از همه زيورهاي حيات مادّي، چقدر اهميت دارد! اينها مگر شوخي است؟! ملت ايران، در طول انقلاب، چنين گذشتي از خود نشان داد و در نهايت شجاعت، انقلاب را به پيروزي رسانيد. اما امروز يك عدّه قلم به مزدهاي روسياه، مترصّد نشسته اند تا ببينند سازمان امنيت امريكا از چه موضوعي خوشش مي آيد و چگونه به آنها چند دلار مي دهد تا همان گونه كه خوشايند آن سازمان است، بنويسند. اينها در نوشته هاي خود عنوان مي كنند: «ملت ايران مرتكب اشتباه شد كه انقلاب كرد.» يعني بزرگترين حادثه شجاعانه افتخارآميز ملت ايران را اين گونه كوچك مي كنند! مي گويند: «ملت ايران اشتباه كرد.» مي گويند: «ملت ايران، از اين كه انقلاب كرد، پشيمان است.» بيزاري ملت ايران بر اينها باد! نفرت ملت ايران بر اين گونه قلم به مزدها باد! يكي از بزرگترين نقاط قوّت ملت ايران، همين انقلابي است كه شكل گرفت و به پيروزي رسيد. يك نقطه قوّت بزرگِ ملت ايران اين است كه حكومتي مردمي دارد. دستگاه، مردمي است؛ رئيس جمهور، مردمي است؛ نمايندگان، مردمي و از متن ملتند و سلطان و پادشاه نيستند كه تحكّم بر مردم را حقّ خودشان بدانند و آنها را نوكران خود به حساب آورند. عمّال حكومت ستمشاهي اين گونه بودند. مردكِ بي سوادِ بي شخصيّتِ بي ارزش، به صرف اين كه پدرش فردي قُلدر همچون خود وي بود، صاحب اختيار مردم شده بود. مردم هم اگر در مقابلش به خاك مي افتادند، حقّشان بود؛ بايد مي افتادند! او هم حقِ ّ خود مي دانست كه هر چه را مي خواهد بر مردم تحميل كند. آن چه حكومتي بود! آن چه

ننگي براي يك ملت بود! امروز به فضل پروردگار، كساني كه در اين كشور در رأس قدرت و حكومتند، براي خود و منسوبين خود، هيچ ادّعايي ندارند و هيچ چيز نمي خواهند. امام، با آن عظمت، خودش را خدمتگزار مردم مي دانست و به آن افتخار مي كرد. مسؤولين نيز افتخارشان اين است كه خدمتگزار مردم باشند. صريحاً هم مي گويند: «ما خدمتگزار مردميم و براي خدمتكاري مردم آمده ايم.» چند صباح هستند و چند صباح هم نيستند. اين، ارزش بسيار بزرگي است. اين نقطه قوّتِ بسيار بزرگي است. البته نقطه قوّتهاي فراواني وجود دارد كه نمي خواهم آنها را يكي يكي بشمارم. باري؛ آقايان و خانمها! دشمنان ما كه مبارزه دويست ساله اي را ادامه مي دهند، سعي شان اين است تا نقطه هاي قوّتي را كه قادر به از بين بردن آنها هستند، از بين ببرند. مثلاً خيال مي كنند ايمانِ مذهبي مردم را مي شود از بين برد. با همين تصوّر، سيل فساد غربي و گنداب فحشا و شهوتراني و شهوتگرايي را روانه كشورهاي جهان سوم كرده اند و مي خواهند آن را به داخل كشور ما هم هدايت كنند. البته اين كار را مدّتي است كه شروع كرده اند. اگر امروز قضيه قاچاقچيهايي كه نوارهاي ويديويي مبتذل، نوارهاي مستهجن جنسي و مجلاّت و كتابهاي حاوي تصاوير عريان و شهوت انگيز را مي آورند، دنبال كنيد، مي بينيد اگر بنا باشد بعضي از اين افراد، از توزيع چنين محصولاتي نان بخورند، برايشان ناني ندارد؛ بلكه نانشان از جاي ديگر داده مي شود. اين مطالبي كه عرض مي كنم، از روي اطّلاع است. اينها مأموريت دارند تا از طريق كشورهاي حاشيه خليج فارس و ديگر كشورهاي همسايه، اين گندابهاي فساد و شهوتراني را

به داخل كشور ايران، ميان ملت ايران و مخصوصاً بين جوانان و در خانواده ها روانه كنند! ايمان مذهبي از نقاط قوّت است و دشمنان مي خواهند آن را از بين ببرند. دشمن است ديگر! دشمن كه دستِ نوازش بر سر و روي انسان نمي كشد! دشمن يعني كسي كه مي خواهد سر به تن انسان نباشد. مي خواهند آن نقاط قوّت ما را كه مي شود از بين برد، بدين طريق از بين ببرند. مي خواهند حكومت مردمي را از بين ببرند. سالهاست كه ديگر فهميده اند چنين اميد و آرزويي را به گور بايد ببرند؛ لذا مي خواهند حكومت مردمي را بدنام كنند. عليه حكومت و دولتمردان و مسؤولين، انواع و اقسام تبليغات را مي كنند. البته بي فايده است؛ اما آنها كارِ خودشان را مي كنند. در تبليغاتشان، سابقه تاريخي و فرهنگي ما را به هيچ مي شمارند. هوش ملت ايران را مورد ترديد قرار مي دهند و چنين وانمود مي كنند كه ملت ايران، به جايي نمي رسد. پيش خود مي گويند: «اين ملت، باز هم محتاج ماست و باز هم بايد درِ خانه ما غربيها بيايد.» اصلاً تبليغات را به اين سمت متمركز كرده اند. سعي مي كنند انقلاب را لكّه دار كنند. اينها كارهايي است كه در عالمِ سياست انجام مي گيرد. در عالمِ متن زندگي و واقعيت، مثل مسائل اقتصادي و امنيّتي و نظاير آن هم، هر كاري از دستشان برآيد مي كنند. ديديد كه مثل دلاّلهاي دوره گرد راه افتادند و در اروپا و آسيا، پيش كشورهاي اروپايي و پيش كشورهاي بزرگ آسيايي رفتند و به آنها گفتند: «با ايران به معامله و تجارت و همكاري نپردازيد و به آن كمك نكنيد.» البته دائم از اين كارها مي كنند و

به چنين فعّاليتهاي بي فايده اي مشغولند. خوب؛ يك حرف اين است كه آنها پانزده سال است دائم مشغول همين كارهاي خلاف و سرگرم مبارزه با ما هستند و به فضل پروردگار، پانزده سال است كه حكومت اسلامي، جمهوري اسلامي، انقلاب اسلامي و ملت انقلابي ايران، روزبه روز در حال قويتر شدن است. پس، تلاش آنها بي فايده است. اين، البته در جاي خود مسلّم. اما عزيزان من! حرف ديگر اين است كه اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام فرمود: «و من نام لم ينم عنه.(1)» كسي كه در سنگر به خواب برود و چشمش را خواب بگيرد، بايد بداند چشم دشمني كه او را مي پايد، به خواب نخواهد رفت. يعني چه؟ يعني دائم بيدار باشيد. دائم خودتان را در سنگر ببينيد. دائم خودتان را در مقابل يك دشمن غدّار و زخم خورده و خشمگين و به شدّت ناراحت از اين كه تا كنون نتوانسته است كاري انجام دهد، ببينيد. يعني هوشياري تان را حفظ كنيد. شما در ارتش، هوشيار و بيدار باشيد. دانشگاهيان در دانشگاه، سپاه در سپاه، نيروهاي انتظامي در داخل نيروهاي انتظامي، حوزه علميه در داخل حوزه علميه، دستگاههاي اقتصادي در كارهاي اقتصادي شان، مأمورين دولتي در حوزه مأموريتهاي خودشان و همه كساني كه در اين كشور كاري بر عهده دارند و يا مشغول فعّاليت سازنده اي هستند، در حوزه كار خودشان بيدار و هوشيار باشند. در مقابل ما دشمني قرار دارد كه پانزده سال تلاش كرد و نتوانست ضربه بزند؛ اما هنوز مأيوس نشده است. بحمداللَّه نقاط قوّت ما زياد است. بايد اين نقاط قوّت را تقويت كنيم؛ همين نقاط قوّتي كه گفتم و بسي نقاط قوّت ديگر را. اينها را بايد

تقويت كنيم. البته نقاط ضعفي هم داريم كه بايد در برطرف كردنشان بكوشيم و بدانيم كه دشمنان مي خواهند نقاط قوّت ما را از بين ببرند. پروردگار متعال، بندگان صالح و پرهيزگار را دوست مي دارد و به آنها كمك مي كند. اگر در راه خدا باشيم، اگر تقوا داشته باشيم، اگر اخلاص داشته باشيم و اگر براي خدا حركت كنيم، ترديد نكنيد كه لحظه به لحظه، كمكهاي الهي شامل حال اين ملت خواهد بود. اميدوارم همين طور باشد و همه ما مشمول ادعيه زاكيّه امام زمان، وليّ عصر ارواحنا فداه و عجّل اللَّه فرجه باشيم و ان شاءاللَّه روزبه روز پيشرفتهاي اين كشور و اين ملت، بيشتر و بيشتر و بهتر شود و خداوند روز به روز درجات امام بزرگوار ما را - كه چنين راه روشني در مقابل ملت ايران باز كرد - عالي تر كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه: نامه 62

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار مسؤولان و دست اندركاران «حج»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مسؤولان و دست اندركاران «حج» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران و خواهرانِ خدمتگزار و عزيز؛ خيلي خوش آمديد. اميدواريم كه خداوند متعال، اين خدمات ارزشمند را كه متوجّه به يكي از مهمترين وظايف مسلمين است، مورد قبول قرار دهد و به شما كمك كند و به تلاشهايتان بركت ببخشد تا بتوانيد ان شاءاللَّه به بهترين وجه، اين فريضه عظيم عالي قدر را اقامه و احيا كنيد. وظيفه خود مي دانم كه از همه دست اندركاران حج، بخصوص كساني كه در طول سال، ساعات متوالي وقت صرف مي كنند تا به انجام صحيح اين فريضه كمك شود، سپاسگزاري و تشكّر كنم. اين كارهايي كه در راه آموختن به مردم و تشويق و تحريض آنها بر

حجِ ّ صحيح و تهيه مقدّمات آن انجام مي شود، واقعاً ارزشمند است. بنده بالاخص از جناب آقاي «ري شهري» حفظه اللَّه و ابقاه كه حقيقتاً اين كار را به وجه زيبا و نيكويي پيش بردند و ادامه دادند، سپاسگزارم. واجبِ حج، حقيقتاً يك واجب بي نظير است. چنان كه اگر ما در همه تعاليم اسلامي غور كنيم، شبيه آن را نخواهيم يافت. حج وضع مخصوصي دارد و جنبه معنوي در آن فوق العاده است. مثلاً، يك نوبت نماز را كه شما ملاحظه كنيد، چند دقيقه ذكر خداست. اما حج، از آغاز پرداختن به اعمال مربوطه كه طي چند روز انجام مي گيرد - چه در داخل خانه خدا، چه در مسعاي شريف، چه در عرفات، چه در مشعر، چه در مني چه در اعمال گوناگون، چه در طوافهاي مختلف، چه در نشست و برخاستها و چه در افاضه از نقطه اي به نقطه ديگر - همه اش ذكر خداست. اين از جنبه معنوي كه معلوم مي كند ذكر الهي در حج، يك قلمِ بسيار درشت است. از طرف ديگر جنبه دنيايي و مربوط به زندگيِ حج هم بي نظير است. يعني واجبي است كه فقط مربوط به يك فرد يا يك ملت نيست؛ بلكه مربوط به همه دنياي اسلام است. خداي متعال نقطه اي را معين فرموده و در زماني معلوم - ايّام معلومات - همه مسلمانان را به آن نقطه دعوت كرده است. آيا مي شد كه همه مسلمانان، نه يكپارچه كه در گروههاي مجزّا، و نه در ايامي معلوم كه در طول سال، در اين نقطه جمع شوند؟ اين نكته از حج بايد مورد اهتمام بيشتري قرار گيرد كه خداي متعال فقط اراده نفرمود كه

همه در مكه و مني و مشعر و عرفات، جمع شوند. چون اگر حركت مردم به اين مناطق اصل قضايا بود، مي شد همه را در طول يك سال در آن جا جمع كنند. اين كه خداي متعال امر به تجمّع همه مسلمانان در اين نقطه، آن هم در يك مجموعه از روزها داده است، براي چيست؟ نكته اساسي و مهم همين است. بديهي است تجمّعي با اين كيفيّت، به خاطر آن است كه آحاد مردم مسلمان، خود را در كنار يكديگر بيابند. يعني احساس وحدت و جماعت كنند و در بعدي وسيعتر، احساس عظمت ناشي از اجتماعِ ملتها و شعوب، بر همه حاكم گردد. اگر اين احساس مورد توجّه نبود، لزومي نداشت كه ايام معلومات و معدودات در حج مقرّر شود. و اما اين كه امّت اسلام - هر ملتي از ملتهاي مسلمان - كساني از خودشان را در يك روز به يك نقطه مي فرستند تا آنها با هم اجتماع كنند، اين اجتماع براي چيست؟ اينها نكات و دقايقي است كه به تعبير امام صادق عليه الصّلاةوالسلام: «يعرف هذا و اشباهه من كتاب اللَّه(1)؛» بايد هر مسلماني از مفاهيم قرآني و اسلامي بداند. خداي متعال، از همه ملل مسلمان، جماعتي را دعوت مي كند و به آنها مي گويد: بياييد در اين ايام معلوم، دور هم و با هم باشيد. «ثم افيضوا من حيث افاض النّاس(2)؛» همه با هم حركت كنيد. همه با هم افاضه كنيد، و همه با هم به طواف بپردازيد. اين اجتماع همگاني براي چيست؟ مسلمان نقاط مختلف دنيا، در يك نقطه گرد هم بيايند كه چه كنند؟ دور هم جمع شوند و در سكوت، به صورت همديگر

نگاه كنند و بعد از چند روز هم به اوطان خود برگردند؟! چرا دور هم جمع مي شوند؟ جمع شوند تا اختلافات خود را با هم مطرح كنند؟ اين جمع شدن به چه معني است؟ جواب اين است كه جمع شدن افرادي از همه ملتها در يك نقطه، آن هم يك نقطه مقدّس، فقط مي تواند يك فايده و يك معنا داشته باشد. آن فايده و معنا اين است كه دور هم جمع شوند تا درباره سرنوشت امّت اسلامي تصميم گيري كنند و در اين مجمع، به حيث امّت، يك قدم خوب برداشته شود و كاري سازنده و مثبت صورت گيرد. اين كارِ سازنده و مثبت، به چه كيفيّتي مي تواند باشد؟ به اين كيفيّت كه يك وقت است ملتهاي اسلامي آن قدر پيشرفته اند - اميدواريم آن روز برسد - كه وقتي در حج جمع شدند، در خلال اين كنگره عظيم مردمي، از برگزيدگان ملتها، مجلسِ مفصّلِ چند هزار نفره اي تشكيل گردد و اين مجلس مصوّباتي داشته باشد و آن مصوّبات در همان كنگره عظيم به تصويب آحاد حجّاجِ آمده از كشورها برسد و بعد براي اجرا به دولتها و ملتها ابلاغ گردد. اين، بهترين كار است؛ كه، متأسفانه امروز عملي نيست. زيرا ملتها هنوز در اين زمينه، آن قدر پيش نرفته اند؛ بخصوص كه دولتها هم به آنها كمكي نمي كنند. اما تا وقتي كه چنان تصميم گيريِ عملي در موسم حج امكان ندارد، كارِ واجب در آن جا چيست؟ اين است كه ملتها به هر نحو كه بتوانند نسبت به مصالح دنياي اسلام دلبستگي نشان دهند و ضمن تأكيد بر وحدت بين خود، به اظهار برائت از دشمنانِ دنيايِ اسلام بپردازند.

اين كمترين كاري است كه مي شود در حجّي كه اسلام معيّن كرده است، انجام داد و از آن متوقّع بود. برائت را ما از بيرون نياورده ايم وارد حج كنيم. جزو حج، روح حج و معناي واقعي اجتماع عظيم حجّ است. بعضي اشخاص دوست مي دارند كه در مطبوعات و در اظهارات و نيش زدنهاي خود در اطراف دنيا، مرتب بگويند: «شما حج را سياسي كرده ايد.» «حج را سياسي كرده ايد» يعني چه؟! اگر منظور اين است كه ما يك مفهوم سياسي را در حج داخل كرده ايم، بايد گفت: حج، هيچ گاه عاري از مفهوم سياسي نبوده است. اگر كسي مفهوم سياسي را در حج نبيند، بايد دعا كرد كه خدا او را شفا دهد تا بتواند ببيند! كسي كه با اسلام و آيات حج در قرآن آشناست و هم از اين طريق به اهميت وحدت پي برده است، چطور ممكن است نفهمد اين اجتماع عظيم، براي مقاصد و مفاهيم عالي سياسي و الهي - سياسي است كه مربوط به همه مسلمين و براي وحدت و براي حلّ مشكلات دنياي اسلام و براي اجتماعِ دلها و نزديك شدن آنها به يكديگر است؟! اگر مراد اين است كه «حج وسيله اي براي پيشبرد سياستهاي ظالمانه قدرتهاي بزرگ نشود»، درست است و ما قبول داريم. كساني كه به نحوي با حج ارتباط دارند، نبايد اين فريضه الهي و اين واجب مورد عشق و محبت مسلمين را با سياستهاي جهاني مصالحه كنند. ما اين را قبول نداريم. هر كس حج را به اين معنا سياسي كند، نسبت به حج خيانت كرده است. اما مسائل دنياي اسلام مسائل مهمّي است. اين مسائل كجا بايد مطرح

شود؟ مسلمين جز در مراسم حج، در كجا مي توانند صدايِ واحدِ خود را در اعتراض به اين همه نامردمي كه در سرتاسر دنيا نسبت به آنها صورت مي گيرد، به گوش دنيا و سياستهاي خائن برسانند؟ ببينيد امروز در اروپا با مسلمين چه مي كنند! قضاياي «بوسني» و بخصوص قضاياي هفته اخير «گوراژده» واقعاً گريه آور است. انسان نمي تواند هيچ توصيفي براي اهميّت و عظمت اين فاجعه پيدا كند! هر چه در كلام بگوييم، كوچكتر از آن واقعيت است. سردمداران استكبار جهاني در دنيا، نشسته اند و به قرباني اي كه در مقابلشان است مي نگرند و منتظرند ببينند كار اين قرباني چه وقت تمام مي شود! اين قرباني هم، مسلمين «يوگسلاوي» سابقند. جرمشان چيست؟ مسلمان بودن. اين ديگر موضوعي نيست كه ما بگوييم. من اين واقعيت را سه سال پيش در پيام حج نوشتم و عنوان كردم. اگر چه آن روز انكار مي كردند، اما امروز خودِ بلندگوهاي استكباري مي گويند كه «چون اينها مسلمانند، نبايد كمكشان كرد!» مجبور شده اند اعتراف كنند كه «جرم مردم بوسني، مسلماني است.» چون در دل اروپا، يك ملت مسلمان سربلند كرده است، استكبار به خشم آمده است. نمي گوييم «يك حكومت اسلامي»؛ چرا كه اگر قرار بود بوسني حكومتي پيدا كند، معلوم نبود يك حكومت صد در صد اسلاميِ به آن شكل باشد. بالاخره مردم اين سرزمين، نزديك به پنجاه سال زير بار حكومت كمونيستي بوده اند. قبل از آن هم، سالهاي متمادي زير بار حكومت فاسد حكّام عثماني يا امثال آنها و يا بعضي از دولتهاي فاسد اروپايي و امپراتوريهاي اروپايي مثل «اتريش» و بقيه كشورها بوده اند. اينها كه نمي توانستند يك شبه يك حكومت اسلامي و قرآني به

وجود آورند! اين امر، متوقّع نبود. آنچه كه استكبارِ مسلّط بر دنيا را نسبت به مسلمين مظلوم «بوسني هرزگوين» اين طور خشمگين كرده است، وجود كشوري در اروپاست كه ملت آن مسلمانند. آنها نمي توانند چنين ملتي را تحمّل كنند. اين وضع مسلمين در دنياست. آن وقت سازمانهاي بين المللي - و بدتر و زشت تر از همه، سازمان ملل - در اين قضيه، بدترين امتحانها را دادند. بنده عرض مي كنم: دبير كلّي(3) كه امروز در رأس تشكيلات سازمان ملل است، بداند چنان سابقه بدي براي خود در بين مسلمين ايجاد كرد كه ديگر به هيچ قيمتي اصلاح نخواهد شد. مسلمانان دنيا مي بينند كه در بوسني چه اتّفاق مي افتد. لذا در برهه اي گفتند: «به ما اجازه بدهيد برويم به آنها كمك كنيم؛ چرا كه به طرف مقابلِ مسلمانان بوسني كمك مي شود.» گفتند: «نمي شود.» گفتند: «اجازه بدهيد تسليحات برايشان بفرستيم.» گفتند: «نمي شود.» ظاهر حرف هم اين است كه «به هيچ طرف، تسليحات نمي دهيم.» اما يك طرفِ نزاع، تمام امكانات تسليحاتي دولت سابق يوگسلاوي را در اختيار دارد؛ امكانات همان دولتي را كه سالهاي متمادي از عراق پشتيباني تسليحاتي مي كرد و تانك و ديگر سلاحها برايش مي فرستاد. امروز، آن همه امكانات در اختيار صربهاست. يك طرف هم، دست خالي است. مردم بي پناه يك شهر. زن و بچه اي كه در يك شهر زندگي مي كنند. معناي اين حرف كه مي گويند «به هيچيك از طرفين درگيري، اسلحه نداديم» چيست؟ در مقابل افكار دنيا، تقلّب مي كنند و مي گويند: «به هيچ طرف كمك نمي كنيم.» يك طرف، مسلّح و يك طرف غير مسلّح، به جان هم افتاده اند. شما به جاي اين كه يا سلاح را از دستِ

مسلّح بگيريد، يا سلاح به دست غير مسلّح بدهيد، به كناري ايستاده ايد و مي گوييد: «به هيچ طرف كمك نمي كنيم»! اين حرف معنايي جز اين ندارد كه شما منتظر نشسته ايد تا ببينيد طرف غير مسلّحِ بيچاره، چه وقت بر خاك مي افتد؟ معنايش اين است ديگر! واقعاً هم منتظرند كه چه وقت مسلمانان از پا بيفتند. گفتند: «سربازان سازمان ملل را مي فرستيم.» ملتهاي اسلامي گفتند: «اجازه بدهيد ما هم جزو سربازان سازمان ملل برويم آن جا و حائل شويم.» گفتند: «نمي شود.» نه فقط از جمهوري اسلامي، كه تقريباً از هيچ كشور مسلماني نگذاشتند نيروي حائل به آن جا فرستاده شود! اين يعني چه؟ يعني به سربازاني كه آن جا مي فرستند، بايد بگويند: «وقتي رفتيد، به صربها كمك كنيد.» به مسلمان كه نمي توانند اين را بگويند. لذا، نمي گذارند مسلمان برود. امروز چنين ننگي بر نظام نويني كه اينها مي خواهند در دنيا به وجود آورند، حاكم است. آن رفتار امريكاييها، آن وعده هاي دروغشان در مورد مسأله مسلمانان بوسني هرزگوين، آن مطلقاً كمك نكردنشان و آن هم رفتار سازمانهاي بين المللي و بعضي دولتهاي اروپايي و انگليس و ديگران! خوب؛ يك عدّه مسلمان، در آن جا مظلوم واقع شده اند و منتظرند كه چه وقت قتل عام شوند! مسلمانان در اين مورد چه كنند؟ آيا راهي غير از حج وجود دارد؟ آن عاملي كه قدرتهاي استكباري را مي لرزاند، «سوادالنّاس» يعني توده مردم است. و الّا، چند دولت، در فلان كنفرانس كه در فلان گوشه دنيا برگزار مي شود، بنشينند و قطعنامه اي هم صادر كنند. اهميتي نمي دهند! صد قطعنامه هم صادر كنند، بي نتيجه است. مگر عليه صهيونيستهاي غاصب، تا كنون چندين قطعنامه صادر نشده است؟ يعني هيچ؛ يعني

بادِ هوا! قطعنامه فايده اي ندارد. آن عاملي كه قدرتهاي استكباري را به معناي واقعي مي ترساند و متوقّف مي كند، حضور آحاد ملتهاست. كجا بهتر از حج؟ دو ميليون مسلمان از همه كشورهاي اسلامي در آن جا جمع مي شوند. از هر كدامشان بپرسي «احساس شما نسبت به «گوراژده» چيست؟» خواهد گفت: «دلم مي خواهد به گوراژده بروم و از مسلمانان مظلوم آن جا دفاع كنم.» حيف نيست كه ما اين جماعت را از دست بدهيم؟! حيف نيست اجتماعي به اين خوبي كه اين همه مي تواند بركت داشته باشد و جان اين همه مسلمان را نجات دهد، از دست برود؟! آن وقت، اين سياسي كردن حج است؟! به جمهوري اسلامي كه اعتراض مي كنند «چرا حج را سياسي كرده ايد؟» اين است معنايش. برائت يعني اين. برائت يعني مردم در آن جا جمع شوند و عليه دژخيمهايي كه با كراوات و لباس اتو كشيده و ادكلن زده مي آيند و مثل وحشي ترينِ وحشيها، انسانها را مي كشند، و نيز عليه كساني كه از اينها حمايت مي كنند و عليه كساني كه به نفع اينها در مجامع جهاني تصميم مي گيرند، فرياد سردهند. اين معناي برائت است. مي شود كه حج خالي از اين باشد؟! آيا حجِ ّ خالي از برائت، حجّ است؟! كساني كه با قرآن و اسلام آشنا هستند، جواب بدهند! منصفانه هم جواب بدهند! معناي آن حرف امام كه فرمود «حجِ ّ بي برائت حج نيست»، يعني اين. برائت جزو حج و تنيده در ذات حجّ است. حضور مسلمانان در حج بايد يك حضور معني دار باشد. والّا اگر فقط جنبه معنوي و ذكر خدا منظور بود، انسان مي توانست در خانه خودش بنشيند و ذكر خدا كند. ديگر «يأتوك رجالاً و

علي كل ضامر يأتين من كل فجّ عميق(4)» لازم نبود. اگر اجتماع معنا نداشت، ديگر «ايام معلومات» لازم نبود. مي گفتند: «هر كس، در هر وقت از سال توانست به مكه برود.» مگر نمي شد؟! اين كه گفتند «يك جا جمع شويد»، براي همين چيزهاست. براي اين است كه ذكر خدا هم دستجمعي گفته شود. اعتصام به حبل پروردگار هم دستجمعي صورت گيرد. مي فرمايد: «واعتصموا بحبل اللَّه جميعا» و نه «فرادا». مسأله اين است! البته اين كه ديگران در حج چه مي كنند، به ما ربطي ندارد. ما بايد آنچه را كه وظيفه مان است در حج انجام دهيم و به فضل پروردگار، انجام هم مي دهيم. اين كه نسبت به ملتهاي مظلوم، ديگران چه مي كنند، به ما مربوط نيست. البته «به ما مربوط نيست» به اين معناست كه اگر ديگران به ملتهاي مظلوم كمك نكردند، ما متوقّف نمي شويم. چرا؛ تلاش هم مي كنيم. كما اين كه، به فضل الهي، دولت و مسؤولين تلاش كردند تا شايد بتوانند ملتهاي ديگر را نيز براي كمك به مظلومين «بوسني» ترغيب كنند. اگر ترغيب شدند، چه بهتر! اگر هم نشدند، ما به كمكهاي خودمان ادامه مي دهيم. بحمداللَّه تا امروز دستگاههاي مختلف جمهوري اسلامي و آحاد مردم، در قضيه بوسني هرزگوين، سنگِ كم به ترازو نگذاشتند. خوب به ميدان آمدند و باز هم بايد به ميدان بيايند. امروز هم بايد «هلال احمر» هر كاري مي تواند انجام دهد تا شايد امكان اين را بيابد كه به مظلومين محاصره شده از لحاظ غذا و لوازم زندگي كمك برساند. آحاد جوانان مؤمنِ مسلّح - از سپاه و ارتش و بسيج - بايد اعلام آمادگي كنند، تا هر لحظه كه گفتند براي رفتن به

آن جا مانعي وجود ندارد و وقتي كه راه باز شد، بتوانند بروند. انقلاب و امام، اين را به ما ياد دادند. ياد دادند كه در انجام تكليف، منتظر ديگران نشويم. «لا يضرّكم من ضلّ اذا اهتديتم(5).» وقتي كه شما مي توانيد پا در ركابِ وظيفه باشيد، باشيد؛ ولو ملتهاي ديگر نباشند؛ ولو دولتهاي ديگر اجازه ندهند. دولت و ملت ايران، به فضل الهي در راه انجام وظيفه اسلامي پيشگام باشند؛ حال، آن وظيفه اسلامي هر چه كه مي خواهد باشد. البته، بنده امروز راجع به فجايع يوگسلاوي سابق عرض كردم؛ اما فقط آن نيست. در همين نزديكي خودمان، آنچه كه با مسلمينِ منطقه اي از «جمهوري آذربايجان» در «قره باغ» مي شود، مثل همان فجايع است. آنچه كه با مسلمانان «تاجيكستان» مي شود نيز مانند همان است. آنچه هم كه با مسلمانان «كشمير» مي شود، دست كمي از آن فجايع ندارد. البته هيچكدام به عظمتِ فجايع بوسني نيست. آن جا دشمن، دشمن محلّي نيست. در مناطقي كه اسم بردم، دشمن، دشمن محلّي است. در بوسني - در قلب اروپا - سياستهاي استكباري اِعمال مي شود؛ زيرا آن جا برايشان مهمتر است. اصلْ اين است كه بايد آنچه را تكليف است، بدون خوف و واهمه از احدي انجام داد. ملت ايران رشته هاي ترس از قدرتها را بريد تا توانست مستقيم و راست بايستد و راست قامتي او براي ملتهاي ديگر درس شود. مي بينيد كه جوانان امروز در دنيا، به نام اسلام شعار مي دهند. از اوّل انقلاب، پانزده سال گذشته است. از رحلت امام رضوان اللَّه عليه قريب پنج سال گذشته است. همه خيال مي كردند كه هر چه از مبدأ دور شويم - بخصوص بعد از رحلت امام

بزرگوار قدّس اللَّه نفسه - ديگر شور و شوق ملتهاي مسلمان نسبت به ايران و انقلاب اسلامي، تمام مي شود. اما مي بينيد كه اين شور و شوق، روزبه روز بيشتر و به موازات آن، روزبه روز براي استكبار جهاني، مشكل جدّي تر شده است. اين كارِ خداست كارِ ما نيست. اين اراده الهي است. منتها ملت ايران، به كمك خدا و توفيقات الهي، زمينه اين تفضل الهي را با گذشت خود، با فداكاري خود، با تلاش خود، با خون دادنِ خود، با ابراز عقيده خود و با حفظ وحدت خود فراهم كرد. وحدت را حفظ كنيد. دشمن، بسيار خواستار آن است كه منادي وحدت را در خانه خودش دچار اختلاف و تفرّق كند. همه اين را هميشه به ياد داشته باشند. گروههاي مختلف، مذاهب مختلف، شهرهاي مختلف و آدمهاي مختلف اين را بدانند. دشمنان اسلام و جمهوري اسلامي، خيلي دوست مي دارند بگويند «اين هم جمهوري اسلامي كه همه اش دم از وحدت مي زد! ببينيد! در خانه خودش دچار اختلاف و تفرقه است!» دلشان مي خواهد چنين وضعي را پيش بياورند. به فضل پروردگار، تا امروز نتوانسته اند و به هدايت و كمك الهي و بيداري و هوشياريِ شما ملت عزيز، بعد از اين هم نخواهند توانست. اميدواريم خداوند اين حجِ ّ مقبول را از شما و آحاد موفّقي كه ان شاءاللَّه امسال به حج مشرّف خواهند شد، بپذيرد. ان شاءاللَّه زحمات همه را قبول كند و توفيق دهد كه حجّ خوبي برگزار شود. كساني كه به حج مي روند قدر حج را بدانند. من اين يك كلمه را هم فعلاً عرض كنم تا اگر تفصيلي داشت بعداً راجع به آن بيشتر بگوييم. كساني كه به مكه مي روند،

مكه را فداي بازارگردي و دكان گردي نكنند. مكه بالاتر از اين حرفهاست. مي توانند بعداً يك سفر هم براي تجارت بروند و هر جا مي خواهند بگردند. اما در حج، اين «ايام معلومات» را براي خودشان و براي زيارت و توجّه و تذكّر نگه دارند و آن را فداي كارهاي بي ارزش نكنند. در نمازهاي جماعت، شركت كنيد. در اجتماعات، شركت كنيد. نماز اوّل وقت را به جماعت در حرمهاي عالي مقام حتماً درك كنيد. بگذاريد حضور شما، حضور مؤمنانه و پرهيزكارانه اي باشد كه از ملت ايران انتظار مي رود. اميدواريم كه پروردگار عالم، همه شما را موفّق بدارد و مشمول ادعيه زاكيه وليّ عصر ارواحنا فداه باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) . 2) سوره بقره؛ آيه 199. 3) مراد «پطرس غالي» دبيركلّ وقت سازمان ملل است. 4) حج: 27 5) مائده: 105

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار كارگران و معلمان، در «روز كارگر» و «هفته معلم»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار كارگران و معلمان، در «روز كارگر» و «هفته معلم» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه برادران و خواهران عزيز، مخصوصاً به عزيزاني كه زحمت كشيدند و از راههاي دور تشريف آوردند، خوشامد عرض مي كنم. اين فرصت كه هر سال به دست مي آيد تا در آن از دو قشر عزيزِ ارزشمند جامعه تجليل كنيم و با آنها چند كلمه حرف بزنيم، براي بنده فرصت مغتنمي است. اين دو قشر، كه يكي قشر معلّمين و ديگري قشر كارگران كشور است، از جهات مختلفي حقيقتاً جزو قشرهاي ممتاز كشور ما هستند. تصادفات زمانه، چنين پيش آورد كه شخصيت برجسته اي مثل شهيد «مطهّري» كه به يك معنا، معلّمي بزرگ و به معناي ديگر، كارگري نمونه بود، تقريباً همزمان با روز كارگر به

شهادت برسد. معلّميِ آن شهيد، موضوع تدريس اوست و كارگري اش، امر تأليف، اين جا و آن جا رفتن، حركت كردن و تماس گرفتن با قشرهاي تحصيلكرده و روشنفكر و نظاير آن است. اين هم به يك معنا وجهه ديگري از شخصيت شهيد مطهّري است. آن بزرگوار كه سالگرد شهادتش با اين ايام مصادف است، نمونه آن چيزي است كه بنده مي خواهم امروز روي آن تكيه كنم. همان گونه كه مي دانيد دو قشر معلّم و كارگر، في نفسه از اقشار برجسته جامعه اند. قشر معلم در كشور ما با چند ميليون جمعيت - شايد يك پنجم يا يك ششم جمعيت كشور - سرو كار دارد. يعني در واقع، امر آموزش و پرورشِ جمعيتي چند ميليوني از جوانان، نوجوانان و نونهالان ما كه آينده كشور متعلّق به آنهاست، بر عهده معلّمين است. قشر ديگر هم قشر كارگر است كه حيات مادّي كشور، توليد كشور و تأمين زندگي ملت در دست اوست. بنابراين ملاحظه مي كنيد كه اهميت اين دو قشر، خود به خود آشكار است و لازم نيست كه ما بنشينيم و شرح و تفصيل بدهيم كه به اين دليل معلّم مهم است و به اين دليل كارگر اهميت دارد. اهميت اينها واضح است. البته در اوضاع و احوال بعد از انقلاب و نيز اوضاع كنونيِ كشور ما، اين دو قشر اهميت بيشتري يافته اند. زيرا در حوادثي كه طي پانزده سال اخير براي كشورمان پيش آمد و حضور مردم در آن حوادث لازم بود - مثل جنگ تحميلي - اين دو قشر جزو فعّالينِ جامعه بودند. شما ببينيد در جنگ چقدر كارگر و معلّم شركت كردند و چقدر دانش آموز و دانشجو به

تلقين و تشويق و هدايت معلّمين عازم جبهه ها شدند! اين يك قلم نشان دهنده وضعيت دو قشر كارگر و معلّم در كشور ماست. يك وقت است كه معلّم درسش را مي دهد و بعد مشغول زندگي شخصي خود مي شود. يا كارگر كارش را مي كند و بقيه اوقات را به زن و فرزندش اختصاص مي دهد. اما يك وقت است كه اين دو علاوه بر تدريس و كار، وقتي حادثه عظيمي در كشور اتفاق افتاد و آن حادثه حضور مردم را طلبيد، كمر همّت را محكم مي بندند و به وسط ميدان مي آيند. كارگران و معلّمين ما، چنين نقشي را از خود نشان دادند و اهميتشان مضاعف گرديد. البته ممكن است در بعضي كشورهاي ديگرِ دنيا هم، چنين مواردي وجود داشته باشد كه ما اطّلاع درستي نداريم. اما وضعيت اين دو قشر در كشور ما همان است كه گفتم. بنابراين داراي اهميتند. ناگفته نماند كه برخورداريهاي اين دو قشر هم كم است و اين، جهت امتياز ديگري براي آنهاست. پس، معلّم و كارگر دو قشر عزيز و محترم و مكرّمِ به شدّت مورد نياز جامعه و مورد احترام براساس ارزشهاي حقيقي هستند و اين، در جاي خود امري مسلّم است. طرّاحان، برنامه ريزان و بقيه كساني كه دست اندركار جريانهاي آينده كشورند، بايد روي اين مطلب كه اين دو قشر از جامعه ما اين قدر خودي و صميمي و مؤمن و علاقه مند به سرنوشت كشورند، حساب كنند. در واقع بايد اين مهم را در حسابهايشان بگنجانند. و اما مطلبي كه امروز مي خواهم با استفاده از فرصت آن را عرض كنم، اين است كه در كشور ما و نيز بسياري از كشورهاي

به اصطلاح جهان سوم، جهت اداره امور مملكتي دو نظر وجود دارد: يك نظر اين است كه مردم يك كشور و روشنفكران و تصميم گيران آن، اظهار نظر مي كنند كه براي ساختن كشورشان و به دست آوردن آينده، بايد به قدرت حاكم جهاني متّكي باشند. اين قدرت حاكم جهاني در هر زمان و هر كه هست - چه قدرت برتر علمي باشد و چه قدرت برتر سياسي و فرهنگي دنيا - برايشان فرقي نمي كند. مي گويند: «ما بايد دنباله رو قدرتهايي باشيم كه امروز سكّوهاي اوّل دنيا را در مسابقات علمي، سياسي و تسليحاتي به خود اختصاص داده اند». استدلالشان اين است كه چون آنها قوي اند، ما بايد زير بالشان برويم! اين ديدگاه و طرز فكر، در كشورهاي عقب افتاده دنيا حاكم است. كساني كه در مسائل سياسي و جغرافيايي مطالعه كرده اند، مي دانند كه چنين طرز فكري در كشورهاي امريكاي لاتين، در كشورهاي آفريقايي و در بعضي از كشورهاي آسيايي وجود داشته است و عدّه اي از روشنفكران و سياستمداران، از آن تبعيت مي كرده اند. سران رژيم گذشته ايران نيز چنين عقيده و طرز فكري داشتند. مي گفتند: «امريكا، يا بعضي از ممالك اروپايي، پولدار، قوي، صاحب علم و داراي سلاحند. چرا ما خودمان را از اينها جدا كنيم؟! چرا ما دنباله رو اين قدرتها نباشيم؟! بالاخره هر چه باشد اينها ارباب و آقايند!» در ايرانِ گذشته، چنين طرز فكري حاكم بود. اگر كسي از شما در روستاهاي خان زده دوران طاغوت زندگي كرده باشد، اين طرز فكر را در ميان قشرهاي پستِ ذليل و ضعيفي هم كه خود و عيالاتشان از پس مانده سفره خان ارتزاق مي كردند، مشاهده كرده است. نتيجه چنين طرز فكري

اين مي شد كه رؤساي رژيم طاغوتي پهلوي، ثروتهاي اين ملتِ باهوش، با غيرت، شجاع و سابقه دار در تمدّن و علم را صرف خريد هواپيماي جنگي از امريكا مي كردند. وقتي هم قطعه اي از قطعات يك هواپيما عيب و ايرادي پيدا مي كرد، مهندس يا مكانيسين ايراني حق نداشت آن قطعه را باز كند و در رفع عيب و ايرادش بكوشد. زيرا قطعه ها، قطعه هاي مركّب بود؛ يعني گاهي يك قطعه از يك هواپيما، مركّب از ده قطعه به هم بسته شده بود. بايد قطعه معيوب را باز مي كردند، به وسيله هواپيما به كشور سازنده و فروشنده - كه عمدتاً امريكا بود - مي فرستادند. آن گاه، ضمن تحويلِ قطعه معيوب، يك قطعه جديد مي خريدند و باز مي گشتند! چرا مهندسين ايراني حق نداشتند به قطعه معيوب هواپيما دست بزنند؟ براي اين كه به آنها مي گفتند: «شما را چه به اين كارها؟! اين مسائل مربوط به متخصصّين خارجي است. اصلاً شما دخالت نكنيد و به چنين مواردي نزديك هم نشويد!» تحقير يك ملت همين است ديگر! بنده بسيار متأسفم كه بايد بگويم: امروز هم در گوشه و كنار كشور كساني پيدا مي شوند كه چنين طرز فكري دارند. يعني هنوز هم عدّه اي تحت تأثير پس مانده هاي فكري و سليقه ايِ گذشتگانِ وابسته به غرب و امريكايند. اين يك نظر و طرز فكراست.يك نظر و طرز فكر ديگر هم وجود دارد كه مي گويد: «ما ملتي هستيم كه تواناييهايي داريم و بايد اصل را بر اين بگذاريم كه از اين تواناييها استفاده كنيم. البته هر جا گير كرديم و ديديم ديگري ابزار بهتري دارد، مي رويم از او ابزارش را قرض مي كنيم؛ آن گاه مي آييم كارمان را

راه مي اندازيم. بعد هم سعي مي كنيم خودمان آن ابزار را بسازيم.» اين يك كار عاقلانه است. نمي شود كه شما هر وقت اتومبيلتان، اجاق گازتان يا يخچالتان خراب شد به سراغ همسايه برويد و بگوييد: «بي زحمت بياييد اين وسيله را براي ما تعمير كنيد.» اين كار، عين وابستگي است. البته يك وقت هم لازم است؛ يعني طرف خبرويّتي دارد و شما بايد از او ياد بگيريد. اين اشكالي ندارد. همسايه وسيله اي دارد كه مي تواند با آن كار كند. شما آن را از او امانت بگيريد و بعد هم سعيتان بر اين باشد كه خودتان را از او بي نياز كنيد. در مقياس يك ملت، اين بي نيازي به معناي استقلال علمي، عملي، فنّي، فرهنگي و در يك كلام استقلال همه جانبه است. انقلاب اسلامي از ابتدا به دنبال چنين استقلالي بوده است. امروز در سطح دنيا كه نگاه مي كنيم، مي بينيم بعضي از كشورها اين راه را رفته اند و به نتيجه هم رسيده اند. كشورهايي كه بعد از جنگ دوم جهاني - به تعبير مبالغه آميزي كه معمولاً گفته مي شود - تقريباً با خاك يكسان شده بودند، كمر راست كردند و به خودشان پرداختند. در واقع از نيروهاي درون خودشان استفاده كردند و امروز در زمينه اداره امور دنياي خود از كساني كه اينها را در جنگ به خاك سياه نشانده بودند بالاتر رفته اند. پس به نتيجه مي رسيم كه مي شود با چنين طرز فكري به استقلال علمي و فنّي و غيره دست يافت. امام ما رضوان اللَّه تعالي عليه همّتش اين بود كه به ملت بگويد: «اي ملت ايران! اي جوان ايراني! اي كارگر ايراني! اي مهندس و اي مدير ايراني!

تو بدون اين كه به بيگانه تكيه كني خودت مي تواني.» امام مي خواست روحيه «توانستن» را در ما زنده كند. كساني كه داراي طرز فكر اوّل - كه منجر به وابستگي مي شود - هستند، در طول دهها سال گذشته مدام به تمسخر ايراني پرداختند و لطيفه ساختند كه «مگر جنس داخلي هم جنس مي شود؟!» ظلمي از اين بالاتر به يك ملت وجود ندارد. امروز كه شما نگاه كنيد، مي بينيد مصنوعات داخلي ما در موارد بسياري، بهتر از مصنوعات خارجي است. البته آدمهاي اهل سود، يعني كساني كه فقط به فكر جيب و سود خود هستند و هيچ به غيرت ملي و ديني و ارزش اجتماعيِ ملتِ ايران در دنيا توجّه نمي كنند، بر بعضي از مصنوعات داخلي ما مارك كارخانجات يا فروشگاههاي معروف دنيا را مي زنند و آنها را در بازارهاي اروپايي به معرض فروش مي گذارند. آنها از اين كاسبي فقط به پولي كه مي توانند به دست آورند فكر مي كنند. در حالي كه اين اجناس در كشور ما با سرانگشتان ظريف هنرمند ايراني، چشم تيزبين ايراني، مغز تيز ايراني و استعداد والاي ايراني به وجود آمده است. من يك وقت عرض كردم: «هوشي كه ملت ايران دارد از متوسّط هوش مردم دنيا بالاتر است.» پس اين ملت با تكيه بر اين هوش و استعداد والا مي تواند روي پاي خود بايستد. انقلاب عظيمِ اسلامي ما، بحمداللَّه نيروهاي داخلي را در يك فضاي آزاد قرار داد. به طوري كه امروز، همان قطعه معيوب از هواپيماي جنگي را كه سابقاً با اختصاص هزينه براي يكي دو نفر همراهِ قطعه و ديگر تشريفات، به خارج مي فرستادند، تكنسين هواپيما و ارتشي ما با

صرف وقت و هزينه اي اندك مي تواند بهتر از روز اوّل تعمير و بازسازي كند. چرا بايد يك ملت را تحقير كنند و بگويند: «شما نمي توانيد؟!» اگر ما بخواهيم روحيه اتّكا به خود و روي پاي خود ايستادن را در عمل نشان بدهيم و مجسّم كنيم، شما دو قشر معلم و كارگر مي توانيد از عواملِ آن باشيد. شما هستيد كه بايد نشان بدهيد، ثابت كنيد و نيز به ديگران تعليم دهيد كه «ملت ايران مي تواند روي پاي خود بايستد.» بحمداللَّه ما منابع زيادي داريم. آرزوي واقعي من - كه البته ممكن است به اين زوديها قابل تحقّق نباشد - اين است كه ما درِ چاههاي نفت را ببنديم و اقتصاد خود را براساس كالاها و محصولات غير نفتي بنياد نهيم. يعني فرض كنيم اين كشور، كالايي به نام نفت ندارد. البته اين كار ممكن است در اين سالها و به اين زوديها عملي نباشد. زيرا دشمنان ايران در دوران رژيم وابسته و فاسد پهلوي، بيش از حدِّ تصور خرابكاري كرده اند و چنان ملت و كشور ما را به نفت وابسته نموده اند كه نشود به اين آساني چنين كاري را كرد. اما روزي بايد اين كار بشود و آن روز، روزي است كه ملت ايران بدون اين كه سرمايه هاي خود را مفت و مجّاني به دست كساني بدهد كه با كمال خباثت از ثروت ملي كشورها استفاده مي كنند، با تكيه بر امكانات ذاتي، روي پاي خودش بايستد. متأسفانه امروز اين كار امكانپذير نيست. امروز به خاطر خيانت بعضي از كشورهاي توليد كننده نفت و همدستي شان با دزدان غارتگر بين المللي، به جاي اين كه نفت، وسيله اي در دست كشورهاي توليد

كننده آن براي كسب سود يا استفاده سياسي و اقتصادي باشد، به عكس به عنوان وسيله اي در دست مصرف كنندگان قرار دارد! درست مثل جنسي است كه توي سرش خورده باشد! در حالي كه نفت، جنسي است كه اگر امروز آن را به دنيا ندهند همه جا فاقد نور و حرارت و حركت و صنعت خواهد شد. تمدّن صنعتي امروز، پايه اش بر ماشين استوار است. اگر نفت نباشد، اين ماشين از حركت خواهد ايستاد. اهميت نفتِ ما تا اين اندازه است. البته نفتِ ما كه مي گويم، منظور نفت كلّ اين منطقه و ديگر مناطق نفت خيز دنياست. اين منطقه بخش عمده اي از نفت جهان را داراست. يعني همان دولتهايي كه دستشان با دزدان غارتگر بين المللي يكي است، متأسفانه بخش عمده اي از نفت را صاحبند. امروز جنسِ به اين ارزشمندي به منزله ابزاري در دست مصرف كنندگاني است كه شديداً به آن احتياج دارند. آنها چنين سياستي را از دهها سال پيش تا به امروز، طرّاحي و اجرا كرده اند و متأسفانه همواره عدّه اي از سياستمداران خائن كشورهاي وابسته نيز، با آنها همكاري مي كنند. در چنين وضعيتي اگر ملت ايران - اعم از كارگر ايراني، جوان ايراني، توليد كننده ايراني و معلّم ايراني - با همه تلاش و غيرت خود وارد عمل شود و اين كشور را به گونه اي بسازد كه به خاطر صادرات و واردات و نيازهاي مصرفي، محتاج فروش نفت خود، آن هم با اين قيمتِ پايين نباشد، ببينيد چه خدمت بزرگي به امروز و آينده اين كشور خواهد بود! اين كار چگونه امكانپذير خواهد شد؟ به اين گونه كه كارگر ايراني كار را يك

عبادت واقعي بداند، نه عبادت تعارفي. واقعاً براي انجام كارِ خود «قصد قربت» كند. همچنين، معلّم ايراني مسلمان، اين تفكّر اسلامي را به نوجوان و جوان دانش آموز ياد دهد تا آن كه ده سال ديگر در كارگاهها و مراكز تعليم و تعلّم و تحقيقاتمان، چنان كار شود كه ديگر همه استعداد اين ملت، تجسّم و تبلور پيدا كند. آن وقت، زندگي راحت، رفاه براي همه كس در همه جا، تسلّط اقتصادي دشمنْ صفر، سرمايه هاي كشورْ محفوظ و آبرو و عظمت اين كشور تأمين خواهد شد. ارزش و اهميت كارِ دو قشرِ كارگر و معلّم اين گونه معلوم مي شود. اگر گفتم «شهيد مطهّري اين گونه بود» واقعاً اين گونه بود. شهيد مطهري از كساني بود كه كار كردن و درس گفتنش فقط به خاطر يك وظيفه مقدّس بود. آن هم بي آن كه كسي وادارش كند يا از وي بخواهد. البته بيشترِ محققّين دنيا اين گونه اند. همه پيشرفتهاي علميِ دنيا نيز اين گونه پيش آمده است كه كساني از روي عشق يا ايمان و يا هر دو، كار كرده اند. يا بايد عشق به كار باشد يا ايمان به ثواب الهي، يا هر دو با هم. و شما مي توانيد هر دو را با هم را داشته باشيد. اين گونه مي شود كه ملت ايران مي تواند آن استقلال حقيقي و واقعي را كه استقلال سياسي مقدّمه آن است و آن نيز به يك معنا پشتوانه و پشتيبان و نگهدارنده استقلال سياسي است، تأمين كند. اين، نكته اي است كه ما در «روز كارگر» و «روز معلّم» مي توانيم به شما عرض كنيم. دشمن، دشمني مي كند و از او جز دشمني هم انتظاري نيست.

تبليغاتي كه راديوهاي دشمن مي كنند و مطالبي كه مطبوعات صهيونيستيِ جهاني مي نويسند، ما كمترش را از آنها توقّع نداريم. دشمن است ديگر! دشمن، بدجنسي مي كند، خباثت مي كند، تهمت مي زند و دروغ مي گويد. ادّعا مي كند كه طرفدار انسانيت است؛ اما به دروغ. از او توقّعِ بيش از اين نيست. چيزي كه براي ما لازم است، اين است كه خودِ ما در نقطه تحقّق آرمانهاي اسلامي قرار گيريم. آن كار و آن تعليم، با آن نيّت، با آن احساس و آن غيرت انجام گيرد، تا در آينده نزديك، ان شاءاللَّه كشور در موضعي قرار گيرد كه «ليظهره علي الدّين كلّه ولوكره المشركون(1)». هماني شود كه خدا براي شما ملت بزرگ اراده كرده است، خواسته است و ان شاءاللَّه مقدّر فرموده است. اميدواريم خداوند اين روز و اين ايام را بر شما مبارك كند و به همه ما توفيق دهد تا بتوانيم اين وظايف را درست درك و براساس آنها ان شاءاللَّه عمل كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) توبه: 33

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار قشرهاى گوناگون مردم از شهرهاى مختلف

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار قشرهاي گوناگون مردم از شهرهاي مختلف بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران و خواهران عزيز؛ بخصوص خانواده هاي معظّمِ شهيدان بزرگوارمان و بالاخص عزيزاني كه از راههاي دور تشريف آورده و متحمّل زحمت شده ايد؛ خيلي خوش آمديد. اين ايام جزو برجسته ترين روزهاي سال است. دهه اوّلِ ذي حجّه، هم به مناسبت خاطرات ارزشمندي كه در ارتباط با ائمّه عليهم السّلام در آن وجود دارد و هم به مناسبتي كه مربوط به عيد «اضحي ، عيد بزرگ مسلمين است و قرباني كردن در اين روز يك معناي رمزي و حائز اهميت دارد و هم خصوصاً به

مناسبت آنچه كه مربوط به روز «عرفه»، روز دعا و توسّل و تضرّع است، دهه فرخنده اي است. اگر چه مقارنت روز عرفه با شهادت حضرت مسلم عليه السّلام، جنبه مصيبت و عزا به اين روز داده است، اما بركات عظيم روز عرفه، در حقيقت چنين روزي را به معناي روز عيد، روز بركت و روز رحمت از طرف پروردگار به ما معرفي مي كند. من مي خواهم به همه شما برادران و خواهراني كه اين جا تشريف داريد و به همه ملت ايران عرض كنم كه اين فرصتها را براي توجّه به پروردگار مغتنم بشماريد. كسي خيال نكند در زندگي ملتي كه در حال سازندگي است، دعا و تضرّع نقش زيادي ندارد. به عكس، ملتي كه راه دشواري را در پيش روي خود دارد و مي خواهد كار بزرگي را انجام دهد، در كنار كار و تلاش و مجاهدت، لازم است كه باب گشاده اي براي دعا و توجّه به پروردگار و استمداد از خداوند قرار دهد. شما در تاريخ اسلام مشاهده مي كنيد كه معصومين عليهم السّلام، از جمله خودِ نبيّ اكرم و اميرالمؤمنين عليهماالصّلاة والسّلام، در ميدانهاي جنگ، در صحنه هاي پرخطر و در هنگام كارهاي بزرگ، دست توسّل و دعا باز مي كردند. كسي نمي تواند بگويد كه پيغمبر و مسلمانان صدر اسلام، تلاش و كار نمي كردند. بالاتر از تلاش آنها ديگر تلاش وجود ندارد. در آن ده سال كه پيغمبر حاكميت جامعه اسلاميِ آن روز را در اختيار داشت، سالهايي يكسره توأم با كار و تلاش بود. اما در عين حال، با وجود آن كار و تلاش و در كنار آن، دعا و تضرّع و انابه و استغفار و طلب و مسألت از

پروردگار عالم هم جاي خود را داشت. يك ملت اگر بخواهد در راه خود توفيق يابد، بايد رابطه خود را با خدا درست و اصلاح كند. اگر بخواهد كارهاي بزرگ انجام دهد بايد از خدا استمداد كند. انسان اگر بخواهد خوف از دشمنان را از دل خود زايل كند، نبايد از قدرتهاي بزرگ بترسد. چون بدبختي ملتها وقتي است كه از قدرتها و قلدران و قدّاره بندان بين المللي بترسند. يك ملت، آن وقت رو سياه مي شود و در جاده سراشيب حضيض و بدبختي مي افتد كه از زورگويان عالم بترسد. اگر ملتها از زورگويان بترسند، بدبخت خواهند شد. همين طور اگر دولتها و رؤسا و مسؤولين كشورهايي كه امروز در دنيا هستند از قدرتهاي مدّعي و گستاخ بين المللي بترسند، دست و پايشان بسته خواهد شد. راهِ پيشرفتِ يك ملت؛ راه اين كه يك ملت بتواند از قدرت و امكانات خود درست استفاده كند، اين است كه از قلدران و زورگويان و قدّاره بندان و سرگردنه بگيران بين المللي نترسد. براي اين كه انسان از قدرتها نترسد، بايد از خدا بترسد. دلي كه از خوف و محبّت خدا و توجّه به پروردگار پر شد، ديگر از هيچ قدرتي واهمه نخواهد داشت. فايده دعا اين است. راز بزرگِ موفّقيت امام بزرگوار ما - كه مي ديديد مثل كوه، استوار ايستاده بود - همان ايستادگي وي بود كه از راه ارتباط با خدا به دست آورده بود. رابطه با خدا، اين فايده را دارد. اين كه بنده گاهي روي دعا و تضرّع، بخصوص براي شما جوانان تكيه مي كنم، به خاطر اين است كه آينده كشور در دست شماست. سرنوشت اين ملت در دست جوانان است و

جوانان نبايد در دلهايشان بيم و خوفي از قدرتها و بيگانگان و قلدران داشته باشند و فريفته آنها هم نبايد بشوند. اين عدم خوف و بيم و فريفتگي، از راه انس با خدا و دعا و تضرّع و توجّه به دست مي آيد، و روز عرفه كه در پيش است، يكي از همين روزهاي دعا و تضرّع و انس با پروردگار است. روز عرفه را قدر بدانيد. در روايتي ديدم كه «عرفه و عرفات را بدين خاطر چنين اسمي داده اند كه در اين روز و آن مكان، موقعيّتي براي اعتراف به گناه در نزد پروردگار پيش مي آيد.» اسلام، اعتراف به گناه را در پيش بندگان، مجاز نمي داند. كسي نبايد گناهي را كه انجام داده است بر زبان آورد و پيش كسي به آن اعتراف كند. اما پيش خدا، چرا. بين خودتان و خدا، بين خودمان و خدا، خلوت كنيم و به قصورهايمان، به تقصيرهايمان، به خطاهايمان و به گناهانمان كه مايه روسياهي ما، مايه بسته شدن پروبال ما و مانع پرواز ماست، اعتراف نماييم و از آنها توبه كنيم. اگر فردي بخواهد اصلاح شود، بايد گناه و عيب خود را بپذيرد و در پيش خود و خدا، به آن عيب و گناه اعتراف كند. كساني كه براي خودشان هيچ عيب و خطايي قائل نيستند، هرگز اصلاح نخواهند شد. يك ملت هم، اگر بخواهد به راه راست برود، بايد بفهمد كه كجاها اشتباه كرده است و خطاهاي او چيست و به گناه خود اعتراف كند. امروز هم اگر آحاد امّت عظيم اسلامي قبول كنند كه در مقابل اسلام كوتاهي كرده اند؛ اگر مسلمانان عالم تصديق و اعتراف كنند

كه در دنباله رَوي از قدرتهاي اسلامي، راه را اشتباه پيموده اند و در پذيرش فرهنگ مفسدِ اغوا كننده غرب، به خطا رفته اند، راهشان باز خواهد شد و خواهند توانست خودشان را اصلاح كنند. تبليغات جهاني مي خواهد ملتها را سرگرم كند تا نفهمند كه راه كدام و چاه كدام است. مي بينيد تبليغات و زرق و برقهاي جهاني و راديوهاي بيگانه، چه در زمينه هاي سياسي، چه در زمينه هاي اقتصادي و چه در زمينه مصرف و نظاير آن، چها مي كنند! رازِ اصليِ اين كه ملت ايران توانست يك قيامت دنيوي به وجود آورد، دنيايي را بيدار سازد و تحوّل عظيمي ايجاد كند، اين بود كه آن راه خطا و اشتباه را عوض كرد. ملتفت شد كه دنباله رَوي از ظلمه و ستمگران و سلاطين طاغوتي، يا سكوت در مقابل آنها خطاست. لذا از اين خطا برگشت و اين بازگشت از خطا موجب شد كه بتواند به سعادت و رستگاري برسد. شما ملت ايران، راهي را در مقابل ملتهاي جهان باز كرديد و پيموديد، كه امروز همه روشنفكران مسلمان و صاحبان وجدانهاي بيدار در دنياي اسلام، همين راه را طلب و آرزو و دنبال مي كنند؛ چون راه رستگاري همين است. راه رستگاري، در نجات پيدا كردن از تحميل و سلطه قدرتهاي استكباري است. متأسفانه بعضي از كشورهاي اسلامي اين گونه نيستند و بعضي از ملتهاي اسلامي هنوز توفيق پيمودن اين راه را پيدا نكرده اند. سران خائن و فاسد، نگذاشتند ملتها راهشان را پيدا كنند. من در مورد مسائلي كه در حجّ امسال براي حجّاج پيش آمده است، آنچه كه فعلاً مي توانم عرض كنم اين است كه بگويم: بسيار متأسّفم از اين كه كساني از

برخاستن نداي توحيد در كنار خانه توحيد و مركز توحيد ممانعت كنند. فعلاً ما در مورد رفتار حكّام و مسؤولين «حجاز» حرفي نمي زنيم تا ببينيم با حجّاج ما چگونه رفتار خواهند كرد. امروز هزاران نفر از مردم ما در آن جا هستند و ما به فضل پروردگار، جزءجزء مسائل آنها را دنبال و تعقيب مي كنيم تا با كمال آسايش و سلامت فريضه خود را انجام دهند و برگردند. مسؤولين آن جا موظّفند كه وسايل آرامش و آسايش و سلامتِ انجام مناسك و فرايض را براي حجّاج ايراني تهيه و تأمين كنند. اين امري است كه آنها وظيفه دارند انجام دهند و ما منتظريم كه ببينيم آيا آنها با حجّاج ايراني، طبق وظيفه خودشان، به درستي و كامل عمل خواهند كرد يا نه؟ اميدواريم كه خداوند متعال، دهه اوّل ذي حجّه و اين ايام با بركت را براي همه مسلمين، بخصوص براي مردم عزيز و ملت بزرگ و مؤمن و وفادار ما، مبارك فرمايد. بنده اميدوارم كه خداوند به شما مردم مؤمن اين توفيق را بدهد كه از روز عرفه براي نزديك شدن دلهايتان به خداي متعال هر چه بيشتر استفاده كنيد و اين روز را قدر بدانيد. عرفه روز بزرگي است. تطهير روح و صفا دادن به نفس، براي يكايك ما در هر جا كه هستيم مسأله اساسي و مهمّي است. اين فرصتها را كوچك نشماريد و اين مسائل را ناچيز ندانيد. در راه حركتِ بزرگ ملت ايران و سازندگي و پيروزي بر دشمنان و ايستادگي در مقابل زورگويان و رسيدن به اهداف عاليه نظام اسلامي، ارتباط با خدا و توجّه و توسّل و تضرّع به پروردگار نقش

دارد. فرصت و وقت آن نيز همين اوقاتي است كه معيّن شده است و مهمترين آنها، يا از جمله مهمترين آنها، روز عرفه است. اميدواريم كه خداوند همه شما را مشمول رحمت و بركات خود قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه وبركاته.

بيانات مقام معظم رهبرى در مراسم فارغ التّحصيلى دانشجويان «دانشگاه نيروى هوايى»

بيانات مقام معظم رهبري در مراسم فارغ التّحصيلي دانشجويان «دانشگاه نيروي هوايي» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم روز بسيار خوبي است كه شاهديم بحمداللَّه يك مجموعه ديگر از جوانان مؤمن و تحصيلكرده در يكي از ميدانهاي بسيار مهمِ ّ مربوط به نيروهاي مسلّح وارد مي شوند و افتخاري بر افتخارات نيروهاي مسلّح و ارتش جمهوري اسلامي مي افزايند. هر يك نفر كه شما فرماندهان و مسؤولين تربيت كنيد، افتخاري بر افتخارات ارتش و خودتان افزوده ايد. عزيزان من! در زندگي بشري يك چالش دائمي بين نيروهاي حق - كه مي خواهند همه چيز بر اساسِ حقيقت و طبق اشاره هدايت الهي در صراط مستقيم باشد - با نيروهاي باطل - كه مي خواهند همه روي زمين از هوسها و هواهاي آنها پيروي كند و بيش از آن كه براي بشريت باشد، در اختيار آنها قرار گيرد - وجود دارد. به تعبيري ديگر، اين چالش دائمي به مثابه يك درگيري و مسابقه پنجه افكنيِ هميشگي است. اما شما مطمئن باشيد، هر انساني كه به صلاح و شايستگي روي مي آورد، مشتي بر دهان شيطانها و نظام شيطنت در آفرينش كوبيده مي شود. براي نيروهاي شر آفرين، همه چيز براساس شر مطلوب و پسنديده است. اگر بخواهيم اين حرفها را در محيط كار و درس شما و در اين دانشگاه - كه از افتخارات نيروي هوايي است - تصديق كنيم، بايد بگوييم: هر چه زمان پيش مي رود و

هر دوره كه از دوره هاي تحصيلي شما مي گذرد، اگر شما دانشجويانِ اين دانشگاه و ساير مراكز علميِ نيروهاي مسلّح، در راه صلاح و نيكي پيشرفت كنيد، در اين چالش با نيروهاي باطل، يك سنگر به جلو رفته و يك خاكريز دشمن را در هم نورديده ايد. اين را به يقين بدانيد كه يكي از ابزارهاي قدرت استكباريِ قدرتمندانِ زورگويِ امروزِ دنيا، فسادهاي شخصي است و هريك نفر انسان كه فاسد شود، قدرت استكباري در سطح جهان، يك قدم به جلو رفته است. فلسفه اين امر نيز واضح است. زيرا قدرتهاي شيطاني، با فساد انسانها، قدرت ادامه زندگي پيدا مي كنند و بدون فساد آنها، قادر به ادامه حيات خود نخواهند بود. شما امروز به كشورهاي عقب افتاده دنيا يا كشورهايي كه زير نفوذ سلطه استكبارند نگاه كنيد! اگر سران اين كشورها فاسد نباشند، به زندگي چسبيده نباشند و منافع خودشان را مطلق نكرده باشند، آيا باز هم قدرت استكباري مي تواند بر آن كشورها و دولتها و تشكيلات اداره كننده آنها تسلّط و نفوذ داشته باشد؟! پس بزرگترين دشمنِ كشورها و ملتها، فساد شخصي و اخلاقي و فسادي است كه در سطوحِ تأثيرگذار بر زندگيِ مردم آن كشورها حاكم مي شود. غالباً دستگاههاي جاسوسي امريكا و ديگر كشورهاي سلطه طلب دنيا، سعي مي كنند نقاطي را بيابند تا با تمسّك به آنها، تأثيرگذاران كشورهاي زير نفوذ خود را آلوده نمايند و به فساد مبتلا كنند. آنها كه مخالف پارسايي و پاكي اند، از اين طريق مي توانند اعمال قدرت كنند. هر يك از شما جوانان كه پاك زندگي مي كند، اين پاكي را مجاهدت در مقابل سلطه بيگانگان و دشمنان بداند. همچنين، هر كدام

از شما مديران و مسؤولان كه مجموعه اي را پاك پرورش مي دهد، آن را حركتي عليه تسلّط دشمنان بر كشور، مردم و ارتشتان به حساب آورد. ملتي كه مي خواهد سرنوشت خود را به دست گيرد و خود را نجات دهد، بايد به سمت صلاح و پاكي حركت كند. البته از ابزارهاي ديگر هم در همه راهها مي شود استفاده كرد؛ لكن آن ابزارها ناپايدار است. شما جوانان پاك و مؤمن، در اين مركز ارتشي كه درس مي خوانيد، به تحصيل دانش مي پردازيد و خود را به كمال مي رسانيد، اين درس و تحصيل را يك مجاهدت و عبادت به حساب آوريد. در گذشته اين كشور، مقامات ارتشي، مقامات دنيايي بود كه گاه پايدار و غالباً ناپايدار مي نمود. غالباً آسايشِ اين مقامات، همراه با دغدغه ها و نگرانيهاي بزرگ بود. اما امروز، مسؤوليتهاي ارتشي در اين كشور، هم ارزش دنيايي و هم ارزش خدايي و فضيلت است. هر كدام از شما، چه در آينده خلبان شويد، چه در رشته هاي فنّي يا مديريّت پيشرفت نماييد و تبحّر پيدا كنيد و چه آموزشهاي مختلف را براي كامل كردن ارتش جمهوري اسلامي فرا گيريد، وقتي پاك و پارسا و پاكدامن زندگي كنيد، در حقيقت به تأمين دنياي خود و ارزشهاي معنوي و آخرت خويش مي پردازيد. اين، خصوصيت نيروهاي مسلّح امروزِ ماست. نيروهاي مسلّحِ اين كشور، در گذشته هرگز چنين امتيازي را نداشتند. اما امروز به بركت اسلام و ايمان، به آن دست يافته اند. بحمداللَّه مشاهده مي كنيم كه «دانشگاه نيروي هواييِ ارتش جمهوري اسلامي ايران»، در كارهاي گوناگون و مسؤوليتهايي كه بر عهده دارد، پيشرفت كرده است. اين پيشرفت، براي من موجب خرسندي است. همان

طور كه براي آينده ارتش و نيروي هوايي نيز نويدبخش و نشان دهنده افق روشن و جايِ بسي خشنودي است. اميدوارم كه ان شاءاللَّه موفّق باشيد. امروز، هم شما جوانان دانشجو، هم فارغ التّحصيلان اين دانشگاه و هم عناصر گوناگون نيروي هوايي، سعي كنيد هر چه مي توانيد اين نيرو را - كه بحمداللَّه از ارزشهاي استثنايي هم برخوردار است - بهتر و بيشتر به پيش ببريد. نيروي هوايي، بحمداللَّه نيروي آزمايش شده و امتحان پس داده اي است كه در دوران جنگ تحميلي و پيش از آن و پس از آن، تا امروز، در ميدانهاي گوناگون حضور بسيار برجسته اي را از خود نشان داده است و اين بايد روز به روز بهتر و كاملتر و درخشانتر و برجسته تر شود. اميدوارم كه مشمول تفضّلات وليّ عصر ارواحنا فداه باشيد و روح مقدّس امام و ارواح مطهّره شهداي عزيز اين نيرو از همه شما راضي باشند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار كارگزاران نظام، در روز «عيد غدير»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار كارگزاران نظام، در روز «عيد غدير» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هم اين روز بزرگ را به همه مسلمين عالم و حق طلبان و انصاف دوستانِ همه جاي جهان، بخصوص ملت عزيز ايران و به شما برادران و خواهراني كه در اين جلسه حضور داريد و پايه هاي اساسي و سنگين اداره كشور بر دوش شماست، صميمانه تبريك عرض مي كنم. آنچه كه در ماجراي غدير از ديدگاه مطالعه كنندگاني از قبيل ما مي شود فهميد، مضمون اين نصب الهي در باب كيفيّت اداره كشور و گزينش انسانهاي صالح براي مسؤوليتهاي بزرگ است. البته كساني كه اهل بينش عاليِ عرفانيِ حق شناسانه هستند و دلشان با منابع نور

و معرفت متّصل است، اي بسا حقايق ديگري را هم در اين ماجرا مي فهمند. آنچه ما در اين ماجرا احساس مي كنيم، اين است كه با نصب اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام در روز غدير، پيغمبر اكرم صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم به دستور پروردگار، اين حقيقت را از اسلام آشكار كرد كه مسؤوليت بزرگِ اداره جامعه در نظام اسلامي، چيزي نيست كه نسبت به معيارهاي اسلامي، بشود درباره آن از موردي صرف نظر كرد. در اين كار بزگ، صددرصد بايد معيارها و ارزشهاي اسلامي در نظر گرفته شود. بالاتر از اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام كيست؟ همه خصوصياتي كه از نظر اسلام، ارزش است و البته از نظر عقل سالمِ توأم با انصاف هم، همانها ارزش محسوب مي شود، در اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام جمع بود. ايمان او، اخلاص او، فداكاري و ايثار او، تقواي او، جهاد او، سبقت او به اسلام، بي اعتنايي او به هر چه غيرِ خدا و هر چه غيرِ از هدف خدايي، بي اعتنايي او به زخارف مادّي، بي ارزش بودن دنيا درنظر او، علم او، معرفت او و اوج انسانيّت در او از همه ابعاد، خصوصيّاتي است كه در زندگي اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام واضح است. ادّعاي اين حرفها، مخصوص شيعه هم نيست. همه مسلمين و مورّخين و محدّثيني كه درباره اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام خواسته اند به انصاف حرف بزنند، همين خصوصيّات و بيش از اينها را بيان كرده اند. پيغمبر اكرم صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم، در آن روز در مقابل چشم كساني كه اين خصوصيّات را در اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام مي شناختند، او را به منصب ولايت نصب كرد. معناي اين نصب، اهميت دادن به آن معيارهاست. اين همان

نكته اي است كه بايد در نظام و جامعه اسلامي، تا قيام قائم مورد نظرِ همه باشد. اگر مسلمين در طول تاريخ نتوانسته اند از مواهب اسلامي به طور كامل بهره ببرند، به دليل نقيصه بزرگِ ناشي از نشناختن معيارها بوده است. مطلب به اين جا هم تمام نمي شود. نكته اي كه براي ما، مسؤولين و كارگزاران نظام اسلامي در ايران، اهميت دارد، اين است كه وقتي در رأس نظام اسلاميِ نبوي - يعني نظام اسلاميِ ساخته دست مقدّس پيغمبر در صدر اوّل - انساني مثل اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام گذاشته مي شود، معنايش اين است كه در همه تاريخ، در همه مسؤوليتهاي اساسي در نظام اسلامي، بايد معيارها رعايت شود. رعايت معيارها هم، مخصوص رياست جامعه اسلامي نيست؛ بلكه اهميت دادن به ارزشها، معيارها و ملاكهاي اسلامي، يك امرِ ساري و جاري در كلِ ّ جامعه اسلامي است، و اين است كه بركات را متوجّه مسلمين مي كند. همين اندازه كه ما مردم ايران توانسته ايم اين اصل والاي اسلامي را در محيط زندگيِ خودمان تحقّق ببخشيم، بركاتش را هم امروز مشاهده مي كنيم. اين خود آگاهيِ ملت ايران و احساس عزّتش به اسلام، درست نقطه مقابل آن چيزي است كه دشمنان اسلام، هميشه خواسته اند. تلقين كرده اند كه مسلمانان از مسلماني خودشان سرافكنده باشند و سعي كنند اثر اسلام و مسلماني را در حركات و سكناتشان نشان ندهند. بلكه آنچه نشان مي دهند، گرايش ضدّ اسلامي و گرايش به سمت دشمنان اسلام باشد. يكي از كارهاي استعمارگران در جوامع اسلامي، اين بوده است كه خواسته اند كاري كنند كه مردم مسلمان، در هر طبقه و رتبه اي از اهميت و مسؤوليت در زندگي و جامعه، خودشان را

به ارزشهاي غير اسلامي نزديكتر كنند. يعني لباسشان مثل لباس آنها، رفتارشان مثل رفتار آنها، بينششان مثل بينش آنها و اعمالشان هم مثل اعمال آنها باشد. در واقع، ارزشهاي آنها را ارزش بشمارند، ضدّارزشهاي آنها را ضدّ ارزش به حساب آورند و از اسلام يادشان نيايد. سعي كردند اين كار را بكنند. متأسفانه، آنها در اكثر مناطق اسلامي، در طول سالهاي استعمار و ورود فرهنگ استعماري به كشورهاي اسلامي، موفّق هم شدند. لباسها را عوض كردند، رفتارها را عوض كردند، آداب زندگي را عوض كردند، بينشها را عوض كردند و مسلمانان را از اسلام دور، و به آنچه كه ضدّ اسلام و غيراسلام است، نزديك نمودند. امروز هم كه ملت ايران اصرار دارد و پافشاري مي كند بر اين كه مواضع اسلامي، ارزش اسلامي و فرهنگ اسلامي را در رفتار خود، در حركات خود، در لباس خود، در برخورد جهاني خود و در گزينش دوست و دشمن خود رعايت كند، بيشترين حمله ها را براي همين مي كنند. در چنين دنيايي، ملت ايران توانست اعتزاز به شخصيّت و هويّت اسلامي را به خودش برگرداند. يعني مردم ما احساس عزت مي كنند كه مسلمانند؛ و حقيقت قضيه نيز همين است. «وللَّه العزّة ولرسوله و للمؤمنين(1).» مؤمنين، عزيزند. آن كس كه در دل خود ايمان دارد و در عمل خود، آنچه را لازمه ايمان است رعايت مي كند، حقيقتاً عزيز است. بحمداللَّه، احساس عزّت هم در دل ملت ما هست و اين از بركات رعايت همان ارزشهايي است كه در غدير تثبيت شد. ما، بخصوص كساني كه پايبند به غديريم، مسأله غدير را اساس اعتقادات خود مي دانيم. اصلاً شيعه، مسأله غدير را پايه

و ريشه عقايدِ شيعي خود مي داند. ما بايد از اين قضيه حداكثرِ تبعيّت و استفاده و پيروي را بكنيم. در دوران طاغوت، كه روز عيد غدير معمول بود، مي خوانديم: «الحمدللَّه الذي جعلنا من المتمسّكين بولاية اميرالمؤمنين و الائمّة عليهم السّلام(2).» اين تمسّك به ولايت، آن روز در اعتقادات و عواطف بود؛ امّا در عمل كه ولايتي نبود. در عمل، ولايتِ طاغوت بود؛ ولايتِ استكبار بود؛ ولايت دشمنان دين بود. آن روز دوستان ما مي خواندند: «الّلهم اجعلنا من المتمسّكين بولاية اميرالمؤمنين.» يعني از خدا مي خواستند كه متمسّك به ولايت اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام باشند. امروز اين دعا مستجاب شده است. ملت ايران، امروز با نظام اسلامي اي كه به تدبير امام بزرگوار، از حاقِ ّ قرآن و دين استخراج شد و در اين كشور به اجرا درآمد، به ولايت اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام تمسّك كرده است. اين تمسّك را بايد هر چه بيشتر كنيم. اساس كارِ تمسّك به ولايت هم، تمسّك به ارزشهاي اسلامي است. هر چه را كه در اسلام ارزش است، بايد در صدد باشيد در عمل جذب كنيد. چه ارزشهاي فردي - مثل آنچه كه به رابطه و علقه هر كس با خداي خود ارتباط پيدا مي كند و يكي از مهمترين ارزشهاي اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام؛ يعني ارتباط با خدا، توسّل به پروردگار و خوب كردن رابطه خود و خدا بودن - چه ارزشهاي اجتماعي كه مربوط به جامعه است - مانند ارزشهاي سياسي، اقتصادي و بين المللي - و چه ارزشهايي كه مربوط به آداب و عادات عمومي است. ببينيد اسلام كدام خصوصيّت و عمل را ارزش دانسته است؛ آن وقت سعي در پياده كردن آن داشته باشيد. به

تعبير ديگر، آن ارزشها را در محيط كار، در انتخاب همكاران، در اجراي مأموريت و در تهيه كردن طرح براي بخشي كه مشغول كار در آن هستيد، حتماً اعمال كنيد. اين به معناي تمسّكِ كامل به ولايت است. عزيزان من! هر چه ما ارزشها را بيشتر پياده و اِعمال كنيم، جامعه اسلامي، عزيزتر خواهد شد؛ ملت اسلام قويتر خواهد شد و در همه مراحلِ حيات، پيشرفت ما بيشتر خواهد شد. امروز، آن روزِ حسّاس و مهمّ است. بعد از انقلاب، اگر ما چند مقطع مهم داشته ايم، يكي همين روزگار است كه روزگار ترميم ويرانيهاي گذشته است؛ ويرانيهايي كه يكي دو مورد هم نيست. اگر ملت ايران نتواند ويرانيها را ترميم كند و كشور را بسازد، در نظر افكار عمومي دنيا، داعيه اسلام او - العياذ باللَّه - دروغ از آب در خواهد آمد. اين كه مي بينيد مسؤولين، كارگزاران و خدمتگزاران كشور و قواي سه گانه، اين همه دم از سازندگي كشور مي زنند، براي اين است. امروز، مقطع سازندگي است. امروز، روزي است كه ملت، اين فراغت را بعد از يك جنگ طولاني پيدا كرده است و هم به دليل همين حسّاسيت است كه مي بينيد دنيا چطور از همه طرف، سياستهاي سازنده ملت ايران را مورد تهاجمِ تيرهايِ زهرآگين خود قرار داده است. تبليغات به نوعي، سياست به نوعي، تحريكات امنيتي به نوعي و خرابكاريهاي اقتصادي به نوعي. دشمن، هر كار مي تواند مي كند و بحمداللَّه اغلب هم ناموفّق است. آنچه شما از توطئه هاي دشمن مي بينيد كه در جامعه توفيق پيدا مي كند، در حقيقت بخش كوچكي از توطئه هاي اوست. شايد بشود گفت: «ده برابر آن، توطئه مي كند، ولي

بحمداللَّه بيشترش به نتيجه نمي رسد و فقط بخش كمي از آنها به نتيجه مي رسد.» در چنين زماني، آنچه مي تواند شما را موفّق كند، كشور را آباد كند، ملت ايران را در صحنه نگه دارد و همه نيروها را در راه اين سازندگيِ مقدّس بسيج كند، دو دستي چسبيدن به ارزشهاي اسلامي است. البته خداي متعال هم بايد توفيق بدهد. اميدواريم كه ان شاءاللَّه رفتار ما طوري باشد كه توفيقات الهي را به سمتمان جلب كند و آنچه كه مي كنيم، آنچه كه مي انديشيم، آنچه كه به عنوان وظيفه خود انجام مي دهيم، مقبول ذات مقدّس پروردگار و مرضيِ ّ حضرت حق باشد و ان شاءاللَّه قلب مقدّسِ وليّ عصر ارواحنا فداه و عجّل اللَّه تعالي فرجه را از ما راضي و خشنود، و روح مطهّر امام بزرگوارمان را شاد كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) منافقون: 8 2) مفاتيح الجنان: دعاي «تهنيت عيد غديرخم»

بيانات مقام معظم رهبرى در جمع «نمايندگان مجلس شوراى اسلامى»

بيانات مقام معظم رهبري در جمع «نمايندگان مجلس شوراي اسلامي» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران و خواهران عزيز؛ خيلي خوش آمديد. خوشحاليم كه بحمداللَّه يك سالِ ديگر بر مجلس پرافتخار اسلامي ما گذشت، در حالي كه حامل سرافرازي و افتخار بيشتر است. بنده عرايضي را خدمت نمايندگان محترم، از اوّلِ اين دوره تا حال عرض كرده بودم و هر چه مسائل مجلس را تتّبع و پيگيري كردم و اطّلاع به دست آوردم، خدا را سپاسگزارم كه شاهد بوديم آن توصيه هاي برادرانه دلسوزانه، در مجلس با دقّت تعقيب مي شود. اوّلين نتيجه اين است كه امروز مردم بحمداللَّه از مجلس شوراي اسلامي احساس آرامش مي كنند. چقدر خوب است كه وقتي راديو را باز مي كنند يا روزنامه ها را

مي خوانند و از مذاكرات مطّلع مي شوند، در آنها چيزي نيابند كه مايه افسردگي دلهاي بااخلاص باشد. و اين از بركات مجلس چهارم است. اميدواريم كه ان شاءاللَّه روزبه روز وضع مجلس در همين جهت، بهتر و كاملتر شود. آن طور كه بنده به عنوان يك ناظر در مسائل كشور احساس مي كنم، اگر مجلس شوراي اسلامي چهار خصوصيت داشته باشد، در جايگاه حقيقي خود قرار خواهد داشت. بحمداللَّه امروز تا آن جا كه ما مشاهده مي كنيم، مجلس اين خصوصيّات را دارد. لكن مي شود هر چه بيشتر به اين خصوصيّات افزود و مراقب بود. اين چهار خصوصيّت، عبارت است از اوّلاً، احساس مسؤوليت. ثانياً، استقلال. ثالثاً، شجاعت. رابعاً، فرزانگي و به كار گرفتن فكر و علم و تخصّص. در اين كشور، دهها سال نام مشروطيت وجود داشت؛ اما در دورانهاي سلطنت خاندانِ منحوسِ زيانبارِ خفّت آورِ پهلوي بر ايران، مجلس در حقيقت كان لم يكن بود؛ جز در همان برهه كوتاهي كه مرحوم آيت اللَّه كاشاني و نهضت ملي حركتي كردند و مجلس جاني گرفت. و الّا بقيه آن پنجاه سال، هر چه بود، اسم بود بي مسمّا؛ ظاهر بود بي لُبّ و بي معنا. اين، از آن دوران پنجاه ساله. قريب به بيست سال قبل از دوران پنجاه ساله هم، در اين كشور، مشروطيت بود كه مجموعاً، با تعطيلها و انسدادها و به توپ بستنها و غيره، تقريباً در حدود چهار دوره، مجلسِ شورايِ ملّيِ درست شده در اوّلِ مشروطيت، كار كرد. تاريخِ آن مجالس، بسيار عبرت آور است و واقعاً يكايك ملت ايران، براي اين كه بدانند جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي به اين كشور و اين ملت چه داده است، بايد آن گذشته را بخوانند.

تا ندانيم چگونه بوده ايم، نخواهيم دانست كه امروز چه در اختيار داريم. در آن چند سال اوليه، تا وقتي كه هنوز مجلس، آن مجلسِ تحت نفوذ سلطان و سردار و دوله و سلطنه و سفارتخانه خارجي نبود، مجلسي بود كه با وجود ابتدايي بودن، تأثير خود را در اوضاع كشور مي گذاشت. هر جا كه اندكي نشانه سلطه خارجي بود، آن مجلس، باقدرت تمام مي ايستاد. اولتيماتوم روس بود، مجلس ايستاد. استقراض از خارجيها بود، مجلس ايستاد. قرار داد وثوق الدوله بود، مجلس ايستاد. امثال مدرّس ها در آن مجلس، كم و بيش بودند. آنهايي هم كه گذشتِ زمان نشان داد نمي توانند هميشه مدرّس باقي بمانند و مثل مدرّس باشند، در سايه حضور مردانِ مستقلِ ّ با ايماني از قبيل مدرّس، خياباني و امثال آنها، يك حالت واقعيِ مردمي به آن مجلس دادند. اين، از آن دو دوره اوّليه كه وضعيتش اين گونه بود. بعد از آن كه نفوذ سياستهاي خارجي در همان مجلس، با همان اشخاصْ پيدا شد، كار به آن جا رسيد كه نخست وزير بعد از كودتا - حسن مشيرالدوله پيرنيا - وقتي كابينه خودش را در مجلس شوراي ملي ارائه كرد و مجلس يكي دو نفر از وزرايش را رد نمود، به مجلس گفت: «همسايه جنوبي ما (يعني انگليس!) مايلند اين دو نفر در كابينه باشند» و مجلس رأي داد! به صرفِ تمايل همسايه جنوبيِ دروغي، دو وزيرِ ابتدا رد شده، رأي مجلس را به دست آوردند. و اما، از آن جا كه انگليس، غاصبِ هند و بحرين بود و در خليج فارس حضور داشت، آن را «همسايه جنوبي» مي ناميدند و حتّي تا زمان پهلويها هم، انگليس همسايه جنوبي ناميده

مي شد! آن كشور كه در اروپا واقع بود و هزاران كيلومتر با ايران فاصله داشت، اسمش «همسايه» بود! چون اين همسايه ناخوانده دروغين، تمايل داشت كه دو نفرِ مورد نظرش در كابينه مذكور باشند، نه مشيرالدوله خجالت مي كشيد به مجلس بگويد كه «همسايه جنوبي، مايل است اين دو نفر باشند» و نه مجلس خجالت كشيد از اين كه به خاطر ميل همسايه جنوبي، حضور دو وزيري را كه نمي خواست، قبول كند. همان مجلسي كه قبلاً در مقابل اولتيماتوم روس و قرار داد وثوق الدوله و بقيه قضايا ايستادگي كرده بود، كارش به اين جا رسيد! بنده، مواردي را كه مجلس اوّل و دوم ايستادگي كرد، يادداشت كرده ام كه احتمالاً به ده يا نزديك به ده مورد مي رسد. آن مجلس، مجلسي بود كه محكم ايستاده بود؛ ملت را به نشاط آورده بود و دولتها را نيز تقويت كرده بود. اگر چه دولتهاي آن روز، ذاتاً دولتهاي ناتوان و مريضي بودند و بسياري از آنها ساختمانِ ذهني شان، اساساً ساختمانِ باج دادن به گردن كلفتهاي غربي بود؛ اما بالاخره، اين مجلس، همانها را تا آن جا كه ممكن بود، حفظ مي كرد. اين مجلسي كه به خاطر همان دوره هاي اوّليه، در تاريخ سرافراز ماند، بتدريج كارش به آن جا رسيد كه بعضي از نمايندگانش، جرأت مخالفت نداشتند! بعضي در جلساتِ به خيال خودشان مسأله دار، حضور پيدا نكردند. مگر وقتي شما حضور پيدا نكرديد، مسؤوليتتان از بين مي رود؟! شما نماينده ايد و بايد احساس مسؤوليت داشته باشيد. بعضي از آنها افتخار مي كردند كه در آن جلسه اي كه سلطنت ايران به خاندان فاسد و ننگين پهلوي داده شد، حضور نداشتند! در حالي كه بايستي مي بودند و مخالفت

مي كردند. بعضي وابسته و فاقد استقلال بودند. شجاعت هم داشتند؛ اما آن شجاعت را در جهت باطل و خلاف حق به كار مي گرفتند. جيبها و شكمهايشان از مال حرام، پر بود. طمعِ رشوه، طمعِ رسيدن به مقامات، طمعِ كمكِ فلان كسي كه ممكن است قدرت را در دست بگيرد يا امروز بر سر قدرت است، چنان آنها را گيج مي كرد كه نمي فهميدند مسؤوليت چيست. احساس مسؤوليت نبود، استقلال نبود، شجاعت نبود، آگاهي و معرفت و فرزانگي نبود و كار به آن جا رسيد. و الاّ اگر مشروطيت در آغاز كار، منطبق با خواسته رهبران واقعي و مخلص و مؤمن آن نهضت - كه بلاشك برترينِ آنها علماي بزرگ بودند - و هر كس منكرِ اين حقيقت شود، منكرِ ضروريات و واضحات شده است. چنان كه عده اي منكر مي شوند و امروز براي گذشته ما تاريخ مي نويسند و حقايق را انكار مي كنند - به پيش مي رفت، كشور ما پنجاه سال در حسّاسترين مقاطع تاريخ جهان، از قافله عقب نمي ماند. ما پنجاه سال ضرر كرديم. ما ملت ايران، به خاطر تسلّطِ آن قلدر بي سواد و خاندان و فرزندان و كسان و همراهانش؛ يعني تسلّط قدرتهاي مسلّط بر اين كشور - كه در نيم قرن آخرِ قبل از پيروزي انقلاب، انگليسيها و بعد هم امريكاييها بودند - و نيز به خاطر كوتاهي مجلس، ضرر كرديم و دچار خسران شديم. مجلس مي توانست از اوّل جلو اين ضرر را بگيرد. شما به تاريخ دوران مشروطيت كه نگاه كنيد، مي بينيد هر جا مجلس از خود قدرتي نشان داد، در مقابل آن قدرت، همه مجبور شدند راه و روش خود را اصلاح كنند. لذا،

دشمن در مجلسِ آن وقت نفوذ كرد:«تلك امة قد خلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم.(1)» اينها عبرت است. امروز مجلس ما بحمداللَّه يك مجلس نمونه در دنياست. انسان در بين نمايندگان مجلس شوراي اسلامي كه نگاه مي كند، چهره هاي پاك، منزّه، مردمي، اهل تقوا، اهل علم، اهل معرفت، اهل تخصّص، اهل مجاهدت، با زبان رسا و با شجاعت مي بيند. امروز مجلس ما بحمداللَّه هيچ نگراني و دغدغه اي را در كسي كه منصف باشد ايجاد نمي كند. اما بايد مراقب باشيد؛ زيرا اين امانتي در دست شماست. استمرار ماجراها، بايد صحيح باشد: «و ان لو استقاموا علي الطريقة لاسقينا هم ماء قدغاً.(2)» استقامت بر طريق است. راه را بايد درست و مستمر رفت. و الّا اگر چهار صباح خوب و درست رفتيم، ولي بعد رها كرديم، فايده اي ندارد. امروز مسؤوليتِ مجلس اين است كه بنايي بگذارد، كاري كند و مَنِشي نشان دهد كه اگر در آينده، نماينده يا نمايندگاني خواستند به خلاف اين منش رفتار كنند، مثل مزاج سالمي كه جسم بيگانه را به نحوي از انحا از خودش دفع مي كند، مجلس هم آن عضو نامناسب و نا متناسب را دفع كند. اين بنا را شما بايد امروز بگذاريد. دشمنان بيدارند، ما هم بايد بيدار باشيم؛ همچنان كه بحمداللَّه تا امروز بيدار بوده ايم. امروز ملت ما بيدار است، دولت ما بيدار است، مجلس ما بيدار است، مسؤولين قضايي كشور، بيدارند. امروز همه بحمداللَّه هشيارند؛ اما هشياريِ امروز، كافي نيست. بايد كاري كنيد كه اين هشياري و اين خدمتِ الهي، استمرار پيدا كند. در «دعاي كميل» عباراتي كه مي خوانيم براي ما درس است: «قوِّ علي خدمتك جوارحي، و اشدد

علي العزيمة جوانحي، و هب لي الجدّ في خشيتك و الدّوام في الاتّصال بخدمتك.(3)» اين دوام، لازم است و اتّصال به خدمت پروردگار، بايد مستدام باشد. اين درس است به ما. بحمداللَّه، مجلس منشِ خوبي داشته است. آنچه كه در اين برهه لازم مي دانم اين است كه اندك كاري كه دشمن را اميدوار كند، نبايد از مراكز مسؤوليّت سر بزند. آدمهاي غير مسؤول را كار نداريم. دولت و مجلس، بايد شانه به شانه هم حركت كنند. مجلس بايد كمكِ دولت باشد، و اين مخصوص امروز هم نيست. در همه ادوار اين گونه است كه اگر نمايندگان مردم، دولتها را كمك نكنند، دولتها نمي توانند كار كنند. مجلس، مركز قانونگذاري است. عِقال، دستِ مجلس است. ترمز، زير پاي مجلس است. اگر دولتي در حال حركت باشد و ترمز كرديد، طبعاً نمي تواند حركت كند. اگر در هدايت دولت، بي توجّهي شد، نتيجه خوبي عايد نخواهد شد. بايد هدايت انجام گيرد و همان استقلالي كه قبلاً گفته شد، وجود داشته باشد. البته دشمن، هر چيز كوچكي را ممكن است ده برابر و گاهي صد برابر كند. اما بحمداللَّه مجلس پشتيبان دولت است؛ دولت هم در جهت قانونگذاري مجلس در حركت است. اداره كشور، كار دشواري است. من ديده بودم كساني خدمت امام رضوان اللَّه تعالي عليه مي آمدند و از بعضي اوضاع شكايت مي كردند. يكي مي گفت ماليات اين طور شد، يكي مي گفت در فلان جا، شهرداري آن گونه عمل كرد، استانداري فلان كرد و از اين قبيل مطالب. من غالباً مي ديدم امام تأمّلي مي كردند و بعد به آن طرف مي گفتند: «آقا! اداره كشور سخت است.» مقصود اين است كه در مقامِ تصوّر

و توصيف و گفتن، خيلي كارها مي شود كرد؛ اما وقتي وارد شديد، مشكلات خودش را نشان مي دهد. بايد منصف باشيم. بايد ببينيم كاري را كه كننده مشغول آن است، اگر ما در پيش روي خودمان داشتيم، بهتر، روانتر و بي اشكالتر انجام مي داديم يا نه؟ اين بايد هميشه مورد توجّه باشد. البته به هيچ وجه نبايد از اشتباهات و خطاهايي كه غالباً در مراتبِ دوم و سوم دولت انجام مي گيرد، دفاع شود. اگر كسي خطايي كرده است، بايد به او گوشزد شود و هيچ كس نبايد دفاع كند. بحمداللَّه رئيس جمهور ما يك عالمِ آگاهِ مسلّط به زمان، مسلّط به اداره كشور، داراي تواناييهاي بعضاً استثنايي - در بين كساني كه ما مي شناسيم - و مراقب امور است. تذكّرات نمايندگان هم كمك خواهد كرد. ابزارهايي كه قانون به دست شما داده است، از قبيل تذكّر، سؤال و امثال اينها، در اختيار شماست. اينها مهمترين ابزار قانونگذاري است كه به دولت مي گويد «از اين راه برو، از آن راه نرو» و دولت هم مكلّف به اطاعت است. با اين ابزار مي توانيد جلو اشتباهات و خطاها را كاملاً بگيريد. امروز كه نوبت، نوبتِ يكي از دشوارترين كارها، يعني سازندگي است، وضعيت بسيار حسّاس است. ويران كردن، خيلي آسانتر از ساختن است. فرق است بين كسي كه مي خواهد بناي كجي را خراب كند، با كسي كه مي خواهد بناي سالم و استواري را بنيان نهد. ويران كردن، كارِ دو روز است؛ اما بنا نهادن و ساختن، ممكن است در دو سال هم دست ندهد. بنابراين، وقتِ مشكل و كارِ مشكلي است. دشمنيهاي دشمنان خارجي هم جدّي است.گوشه اي از آن دشمنيها

را در تبليغات دشمنان مشاهده مي كنيد. البته شما نمايندگان محترم، ممكن است به اخبار محرمانه هم دسترسي داشته باشيد. در اين صورت، مي بينيد كه دشمن چقدر تلاش مي كند تا نگذارد جمهوري اسلامي، هدفهاي تعيين شده خودش را تأمين كند. در چنين شرايطي، بحمداللَّه اين مجلسِ زنده مؤمن متعّهدِ آگاهِ آشنا به وظيفه و شجاع؛ آن دولتِ توانايِ مقتدرِ مسلّط بر اوضاع كشور و آن رئيس جمهور آزموده در همه ميدانها، حضور خودشان را در زمينه هاي فراوانِ كار نشان داده اند. ما بايد ان شاءاللَّه با سرعت و قدرت پيش برويم. هيچ چيز نبايد مانع از يك حركت صحيح شود. مردم كشور هم، انصافاً مردم بسيار خوبي هستند. حقيقتاً آگاهي و حلم و صبر و حكمت و عمق در مردم ما، خصوصيّتي فوق العاده است. مردم همه دشمنيها را مي بينند، همه مسؤوليتها را مي فهمند، همه خدماتي را كه افراد خدوم انجام مي دهند درك مي كنند و مشكلات را تحمّل مي نمايند. اينها خيلي با ارزش است. با اين مردم و با اين كشور و با اين دولت و با اين مجلس، ان شاءاللَّه بايد كارها روزبه روز روانتر و بي اشكالتر شود. بحمداللَّه، وضع داخلي مجلس و اداره آن، خيلي خوب است. حقيقتاً بنده در موارد متعدّدي، از سرِ رضايت، پيش پروردگار عالم شكرگزاري كرده ام كه بحمداللَّه وضع داخل مجلس، مديريّت مجلس و كيفيّت كار آن، در عين آن كه تلاش و فعّاليت و بحث و تضارب آرا و افكار - همان طور كه امام رضوان اللَّه عليه هميشه آرزو داشتند و مي گفتند: مثلِ مباحثه طلبگي - و سختگيري در رسيدن به مطالب حق وجود دارد، ولي بحمداللَّه، تنافس و مچگيري و سعي در تضييع

اشخاص و گروهها در مجلس نيست. اين بسيار با ارزش است. اميدواريم كه ان شاءاللَّه همه شما برادران و خواهران موفّق باشيد. ان شاءاللَّه رئيس محترم مجلس - كه بحمداللَّه مجدّداً همين چهره نوراني انتخاب شدند - و بقيه آقايان محترمي كه مسؤوليتها را در مجلس به عهده داريد، همگي موفّق و مؤيّد باشيد و خداوند توفيقات خودش را بر شما روزبه روز بيشتر كند. ان شاءاللَّه مشمول ادعيه زاكيّه بقيةاللَّه الاعظم ارواحنافداه و عجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف و مرضيِ ّ نظرِ امام بزرگوارمان و روح مطهّر ايشان باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 134 2) جن: 16 3) مفاتيح الجنان: دعاي كميل

بيانات مقام معظم رهبرى در مراسم «پنجمين سالگرد ارتحال حضرت امام»(ره)

بيانات مقام معظم رهبري در مراسم «پنجمين سالگرد ارتحال حضرت امام»(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الهداة المهديّين المعصومين، سيّما بقيةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم، ومن يأته مؤمناً قد عمل الصّالحات فأولئك لهم الدّرجات العُلي جنّاتُ وعدنٍ تجري من تحتها الانهار خالدين فيها و ذلك جزاءُ من تزكّي »(1) پنجمين سالگرد رحلت امام بزرگوار را به همه مسلمانان حق طلبِ عالم، بخصوص به ملت عزيز و عظيم الشّان ايران تسليت عرض مي كنم. همچنين به همه كساني كه در طول اين پنج سال، راه امام را همچون خطِّ روشن زندگي خود برگزيده اند و به آن افتخار و مباهات كرده اند، و به مخلصين و شاگردان و پيروان راستين آن بزرگوار - كه در ميان ملت ما و ديگر ملتها، عدّه اين قبيل اشخاص، كم هم نيست - صميمانه تسليت مي گويم. نيز لازم مي دانم به خاندان محترم ومعزّزِ امام راحل و مجموعه فداكاري كه در سالهاي آخر زندگي

پربركت آن مرد بزرگ مسؤوليت بسيار بزرگ و سنگينِ خدمت به آن انسان والا را بر دوش گرفت و آن را به بهترين وجه به انجام رساند؛ مخصوصاً به فرزند برومندِ عزيزِ ايشان جناب آقاي «حاج سيد احمد» آقا صميمانه تسليت بگويم. امروز، در اين جلسه با عظمت و پرشور، چند مطلب را به مناسبت ياد عزيز اين بزرگوار، به عنوان محورهاي اساسي براي پيگيري و مطالعه و تدبّر، مطرح مي كنم. اوّل از شخصِ امام آغاز مي كنم. اگرچه درباره امام، گويندگان گفته اند، نويسندگان نوشته اند و سرايندگان سروده اند؛ لكن من امروز در ذهنم، مضمونِ دو آيه مباركه سوره «طه را كه قرائت شد،با شخصيت امام بزرگوار، تطبيق كردم. در امام عزيز، سه خصوصيّتِ درخشان وجود داشت كه همان سه خصوصيّت، در اين دو آيه شريفه هم مطرح شده است. در آيه اوّل مي فرمايد: «و من يأته مؤمناً قد عمل الصّالحات.» ايمان، خصوصيّت اوّل و عمل صالح، خصوصيّت دوم است. در پايان آيه دوم، خصوصيّت سومي هم در عبارتِ: «وذلك جزاءُ من تزكّي ذكر شده است كه خصوصيّت تزكيه و تهذيب نفس است. قرآن كريم براي كسي كه داراي اين خصوصيّات است، وعده درجاتِ «عُلي داده است: «فاولئك لهم الدّرجات العُلي » اين سه خصوصيّت در امام بزرگوار برجسته بود. ايمان آن مرد بزرگ، نمونه و استثنايي بود. عمل صالح او، عملي بود كه بعد از صدر اسلام تا امروز، كسي آن را انجام نداده است. يعني تشكيل نظام اسلامي، كه امروز اندكي به آن خواهم پرداخت. تزكيه او هم، چنان بود كه در اوج شهرت و قدرت و محبوبيت، اوج عبوديّت را براي خود انتخاب كرد و هر

روز كه گذشت، بر الحاح و تضرّع و توسّل او به خداي بزرگ، افزوده شد. اين سه خصوصيّت، در امام بزرگوار وجود داشت. پس، حقّ است كه گفته شود: او از جمله كساني است كه «اولئك لهم الدّرجات العُلي » اين علوّ مرتبه اي كه امروز شما در سراسر جهان، براي امام بزرگوار مشاهده مي كنيد ناشي از اين خصوصيّات سه گانه است. هرجا انصاف هست، امام در آن جا بزرگ است. هرجا عدالتخواهي هست، آن جا امام زيباترين چهره است. آن جا كه به امام خمينيِ بزرگوارِ ما بي ارادتي مي شود، عدل نيست، انصاف نيست، حق طلبي نيست؛ بلكه دنيا خواهي و فساد است. اين سه خصوصيّت مربوط به امام بزرگوار است كه امروز محور سخن ما هم، امام عظيم الشّأن است. همان طور كه گفتيم، عمل صالح يكي از اين سه خصوصيّت است. عملِ صالح امام، پايه ريزي حكومت اسلام و نظام اسلامي بود. خوب است برادران و خواهران ارجمند توجّه كنند، تا اين اهميت و عظمتي كه عملِ صالح امام از آن برخوردار است، به درستي در ذهن آنان بنشيند. امام بزرگوار ما، نظام اسلامي را تشكيل داد؛ يك نظام اسلامي كه بر اساس آن يك حكومت و تشكيلات سياسيِ اسلامي هست و پشت سر آن هم يك برنامه اسلامي قرار دارد. هر سه نقطه درخور توجّه و تعمّق است. نظام اسلامي اي كه امام در اين كشور تشكيل داد و به وجود آورد، عبارت از اين است كه شكل زندگي اين ملت، قالب و معناي اسلامي پيدا كند و جهتگيري، اسلامي باشد. اين نظام اسلامي داراي يك ماده اصلي به نام «ايمان به خدا و غيب» و نيز داراي يك قالب و صورت به نام «شريعت

اسلامي» است. چنين نظامي كه با مايه ايمان وبا صورت و قالب مقرّرات و شريعت اسلامي، يك نظامِ اختصاصيِ استثناييِ ناشناخته براي بشر مادّي، اما شناخته به وسيله مسلماناني است كه با اسلام و قرآن آشنا هستند، جز در صدر اسلام، ديگر در طول تاريخ وجود نداشته است، و امروز هم جز در ايران اسلامي در هيچ جاي جهان وجود ندارد. البته كسي اميدوار نبود كه در اين دوران بشود نظام اسلامي را پياده كرد. هيچ كس تصوّر نمي كرد كه با اين همه دشمني و مخالفت، كسي جرأت كند به سمت اين راه برود، يا قدرت داشته باشد كه اين كار را انجام دهد. اما امام، اين كارِ نشدني را با قدرت ايمان و اراده و همّت خود و به كمكِ تكيه به نفوس ميليونها دل مشتاق و عاشق انجام داد. بخشِ بارز و مشخّص در اين نظام، دستگاه سياسي، يعني دستگاه حكومت است، و اوّلين بخش در هر نظامي، همين بخشِ سياسي است كه شكل مي گيرد. از همين جا مي شود نظامها، مكتبها و هدفها را درست شناخت. امامِ بزرگوارِ ما، حكومتي تشكيل داد كه در دنياي امروز، بلكه در طول تاريخ - غير از موارد استثنايي از صدر اسلام تاكنون - بي نظير است. اين حكومت هدفي دارد كه عبارت است از رسيدن به جامعه آرماني اسلام كه در بخش «برنامه» آن را عرض خواهم كرد. خصوصيّات اين حكومت اين است كه در نظامي كه امام پديد آورد، اجزاي دستگاه سياسي داراي صلاحند. انسانهاي صالحند. انسانهاي مؤمنند؛ انسانهاي پرهيزكار و داراي ورع و پاكدامنند. اين را مقايسه كنيد با دولتها وحكومتهايي كه امروز مدّعي رهبريِ بشريّتند و ببينيد

چقدر فاصله هست! در نظام اسلامي اي كه امام پديد آورد، دستگاه سياسي، يك دستگاه پاك و متشكّل از انسانهايي است كه داراي صلاحند؛ اهل دنياطلبي نيستند و براي خود چيزي نمي خواهند. براي آنها هدف عبارت است از اسلام و احكام الهي و ماورايِ همه اينها، هدف عبارت است از رضاي خداوند. نمونه كاملش، خودِ اين بزرگمرد بود. مسؤولين نظام، به فضل پروردگار، در اين ساليان پر تلاطمِ بعد از پيروزي انقلاب تا امروز، نشان دادند كه همه از آن چهره منوّر نشاني دارند؛ حتّي بعضي هم، بيش از آنچه كه بشود توصيف كرد. اين كه شما ببينيد در دنياي امروز، براي يك رئيس جمهور، يا يك مسؤول قوّه قضائيّه، يا يك رئيس قوّه مقنّنه و يا سرداران نظامي و فرماندهان ميدان جنگي، نيازهاي شخصي و هواها و هوسهاي نفساني، انگيزه حركت نيست، موردي كم نظير و بعضاً بي نظير است. علاوه بر اين، خصوصيّت ديگر اين دستگاه سياسي، استقلال آن است. مسؤولين اين دستگاه، زير بار كسي نيستند؛ از هيچ قدرتي واهمه ندارند و فرمان قدرتمندان عالم را كه مسلّح و مجهّز به ابزارهاي زر و زورند، به هيچ مي گيرند. اين هم موردي كمياب در عالم است. در نظام جمهوري اسلامي، طبيعتِ قضيه همين است و همه به فضل پروردگار همين طورند. باز نمونه اعلي خودِ اين بزرگمرد بود و ديگران هم، هر يك رشحه اي از اين حقيقت را در وجود خود دارند. پس، اين هم نظامِ دستگاهِ سياسي، از نظام اسلامي اي كه امام پديد آورد. نقطه سوم برنامه است. برنامه نظام اسلامي هم، در ميان برنامه هايي كه مصلحان دنيا و دولتها و آورندگان پيامهاي جديد مطرح مي كنند،

استثنايي است. در اين برنامه، بازسازي دنيا و آخرت با هم است. نظام اسلامي مي خواهد دنياي مردم را آباد سازد؛ اما نمي خواهد به آن اكتفا كند. دنيا و آخرت در نظام اسلامي و در برنامه اين نظام، توأمانند. انسانها بايد زندگي را سرافراز و با رفاه بگذرانند؛ اما اين رفاه و آسايش و هرچه كه اين آسايش را براي انسانها فراهم مي كند، همه و همه مقدّمه براي رضاي الهي است. آنها ذي المقدّمه است و هدف، كسبِ رضاي پروردگار است. اين، يك امرِ استثنايي در صحنه امروزِ عالم، بلكه در هميشه تاريخ - جز در حكومتهاي انبيا و جانشينان و اوصياي آنها - است. همه ادعا مي كنند كه مي خواهند دنياي مردم را اصلاح كنند و غالباً هم نمي توانند. اما نظام اسلامي مي خواهد دين ودنيا را اصلاح كند و مي تواند هم. اين قدرت را اسلام نشان داده است. اگر چشمان باانصاف، وضع كنوني كشور را هم نگاه كنند، اين موضوع را تصديق مي كنند. امروز اين ملت و اين دولت و اين كشوري كه هشت سال جنگ را بر آن تحميل و مسلّط كردند؛ كارخانه هايش را خراب كردند؛ راههايش را نابود كردند؛ محاصره اقتصادي اش كردند؛ امكانات را از او باز گرفتند؛ هيچ دولتي هيچ كمكي به او نكرد و از داخل به وسيله كارهاي سياسي و تبليغاتي هم انواع فشارها را بر آن وارد آوردند، برنامه هاي بازسازي و بخصوص كارهاي زيربنايي را چنان دنبال مي كند كه ناظران هم به تحسين مي پردازند. كساني كه مي آيند و مي بينند، هم برنامه وهم مجريان برنامه را تحسين مي كنند. اگر فشار دشمن نبود؛ اگر دستهاي خائن و تحريك شده دشمن نبود؛ اگر حضور تبليغاتي

و اقتصادي و سياسي دشمن در پشت مرزهاي ما نبود، وضع ما به مراتب بهتر از اين بود و بسياري از مشكلاتي كه امروز از لحاظ اقتصادي در كشور هست، وجود نداشت. برنامه اسلامي، برنامه اداره و آبادسازي دنيا و آخرت است. برنامه هاي ديگر، به دين ملت و به آخرت انسانها كاري ندارند. برنامه اسلامي، تربيت و تهذيب مي كند. امروز در كشور ما يك حركت عمومي، بخصوص در ميان جوانان، به سمت آموزش قرآن، فراگيري دين و عمل به احكام و مقرّرات اسلامي مشاهده مي شود. اين ديگر مال اهل دنيا نيست. اهل دنيا مدّعي اند دنياي ملتها را درست مي كنند كه نمي توانند هم. اما اسلام دنيا و آخرت را مطمح نظر قرار مي دهد و به فضل پروردگار مي تواند هم. ملت نيز بر اثر اسلام، هم ايمانش، هم صبرش و هم آگاهي اش در ميان ملتهاي عالم، استثنايي است. اين مجموعه را كه روي هم مي گذاريد، عمل صالحِ اين مرد بزرگوار و اين عبدِ صالحِ پروردگار مي شود. وضع تمركز سياسي عالم و هرم قدرت جهاني، مي طلبد كه ملتها و دولتها، همه اسير و دنباله روِ قدرت مركزي باشند؛ كه امروز قدرت امريكا و اقمار و همراهان آن هستند. خيلي از نظامها در اين راه شكست خوردند و فرو غلتيدند. اما جمهوري اسلامي به بركت همين استقامت، در قضيه فلسطين سخن قاطعي را مي گويد كه ديگران حتي جرأت شنيدنِ آن را هم ندارند. آن سخن قاطع كه ملت و دولت ايران بر آن متفقّ القولند، اين است كه «فلسطين كشوري متعلّق به ملت فلسطين است و دولت صهيونيست، دولتي غاصب است و اصل آن دولت و نظام، مطلقاً مشروعيّت ندارد.» بسياري

حتي جرأت نمي كنند اين حرف را از گويندگان آن بشنوند! با اين حساب، مذاكراتي كه درباره فلسطين مي شود،حرف مفتي بيش نيست و ارزش و اعتباري ندارد؛ چون به خلاف حق و اصول پذيرفته شده است. عين همين نظر مستقلّ و حقگرا، در همه قضاياي عالم، متعلّق به ملت و دولت جمهوري اسلامي است. در قضيه مسلمانان بالكان، ما معتقديم كه فشار بر مسلمين بالكان به خاطر اين است كه نمي خواهند يك ملت و دولت مسلمان در اروپا شكل بگيرد. ترس از اسلام است. با اين حساب، قدرتهاي مسلّطِ امروز عالم، حساب شده، از مسلمانان بوسني هرزگوين حمايت نكردند. مي فهميدند چه كار مي كنند. حساب شده، صربها را حمايت و كمك كردند. حساب شده، مانع شدند كه ابزار و تجهيزات جنگي به مسلمين برسد. اين نظر دولت و ملت ماست كه معنايش محكوميتِ قدرتهايِ مسلّطِ امروز در قضيه بوسني هرزگوين و مسائل بالكان است. در قضيه مسلمانانِ تازه استقلال يافته آسياي ميانه، مسلمانان كشمير، مسلمانان آذربايجان، مسلمانان در هر نقطه از آسيا و خاورميانه و آفريقا، نظر دولت و ملت اين است كه حقِ ّ همه آنهاست كه بخواهند به شيوه اسلامي زندگي كنند؛ احكام شريعت اسلامي را در زندگي خودشان پياده نمايند و كسي هم حق ندارد جلوِشان را بگيرد. قدرتهاي غربي به عنوان اين كه رويكرد به احكام شريعت اسلامي، بنيادگرايي است، حتّي مانع از برگزاري انتخابات آزاد در بعضي از اين كشورها مي شوند. ما عقيده داريم كه اين دخالت و تصرّف در كار ملتهاي مسلمان، ظالمانه و ناحقّ است. مسلمانان حق دارند به شيوه اسلامي زندگي كنند و بايد به آنها اين فرصت را داد. دولت و ملت ايران،

تجاوز صهيونيستها را در قضيه لبنان، محكوم مي كنند؛ مبارزه با صهيونيستها را لازم مي شمارند و قراردادها را باطل مي دانند. اينها مواضع مستقلِ ّ نظام و حكومت اسلامي است و همينها موجب مي شود كه هرمِ قدرتِ بين المللي، نظام جمهوري اسلامي را متّهم كند. اتّهاماتي كه به ما مي زنند و اصلاً آنچه به عنوان اتّهام مطرح مي گردد، از اين جا ناشي مي شود. اين نكته دوم، غالباً تحريف واقعيت است و در موارد متعدّد، اشاره به يك نقطه قوت در نظام جمهوري اسلامي است. مثلاً جمهوري اسلامي را به «بنيادگرايي» متّهم مي كنند و منظورشان از بنيادگرايي، تعصّب و تحجّر است. اين در حقيقت همان تسليم ناپذيريِ ملت و دولت ايران است. همين كه در مقابل خواسته هاي غيرمنصفانه قدرتهاي جهاني تسليم نمي شوند، گفته مي شود: «اينها متحجّرند.» نه؛ اين موضع، موضعِ حق طلبانه يك ملت مسلمان است و به معناي تحجّر نيست. اگر بنيادگرايي به معناي احترام به اصولِ پذيرفته شده است، مقوله خوبي است، و همه به آن افتخار مي كنند. اما اگر به معناي تحجّر و تعصّب است، دروغ است و تهمت به دولت و ملت ايران تلقّي مي شود. مسأله ديگر اين است كه به جمهوري اسلامي تهمت مي زنند و مي گويند حقوق بشر را رعايت نمي كند. مقصود آنها همان اجراي حدود اسلامي است؛ چون ما حدود اسلامي را اجرا مي كنيم. قرآن مي گويد: «و تلك حدود اللَّه و من يتعدّ حدود اللَّه؛(2)» هر كس از حدود الهي تعدّي كند، مورد تهديد پروردگار قرار گرفته است. حدود، حدودِ الهي است. ما نصِّ قرآن و متن آن را بر فراورده هاي ذهن قاصرِ حقوقدانان غربي كه براي خودشان معارفي را خلق و اختراع كردند و آن را پيشرفته تر

از معارف اديان الهي مي دانند، مقدّم مي شماريم. حدودِ الهي مقدّم است. راه اصلاح جامعه، اجراي حدود الهي است. ممكن است ما در اين مورد كوتاهيهايي داشته باشيم؛ اما حركتمان قطعاً به سمت اجراي كامل حدود پروردگار است. حدود، حدودِ قرآني است. اين هم نكته دوم. نكته آخر اين است كه راه ما - همان طور كه اين مرد بزرگ برايمان ترسيم كرده است - راه استقامت و پيگيري هدفهاي نظام اسلامي است. طبق درسهاي امام بزرگوارمان و طبق وصيّت او، راه اين ملت همين است. برادران و خواهران عزيز من در سراسر كشور توجّه كنند كه راه خوشبختي ملت ايران، تمسّك به احكام اسلامي و الهي است. راه خوشبختي ملت ايران، تكيه به خود و تواناييهاو استعدادهاي خود است. راه خوشبختي اين ملت، قطع اميد از قدرتهاي مسلّط جهاني و نيز نترسيدن از آنهاست. نه از آنها اندكي بترسيد و نه به آنها سرِسوزني اميد بورزيد. عزيزان من! بزرگترين هديه اي كه انقلاب اسلامي به اين ملت داده است، اين است كه شرِّ حكومتهاي فاسد و وابسته را كه ساليان و ساليان بر اين كشور و ملت و اين مواهب الهي مسلّط شده بودند، از سراسر اين ملت واين كشور كم كرده است. امروز به فضل پروردگار، اداره كنندگانِ كشور، از خود اين مردمند. امروز به همّت و هوشياري اين ملت، بهترين شكلِ حكومتِ مردمي و دخالت آراء مردم در اين كشور است. البته دشمن در تبليغات خود، اين را منكر مي شود و بايد هم بشود. از دشمن چه انتظاري است؟! اين جا، مردم با معيارهاي مورد اعتقاد خودشان كه همان معيارهاي اسلامي است، انساني را براي اداره

امور اجرايي كشور و انسانهايي را براي قانونگذاري و هدايت مجريان انتخاب مي كنند؛ آن هم با كمال آزادي و با تكيه به ايمان. اين همان نكته استثنايي است. اگر در كشورهاي معروفِ امروزِ عالم كه ادّعاي دمكراسي دارند، دعواهاي احزاب و تعصّبات حزبي و كشمكشهاي گوناگون سياسي، انگيزه رأي دادن است، در ايرانِ اسلامي و در اين كشورِ سربلند و سرافراز، انگيزه رأي دادن فقط ايمان و تشخيصِ ارزشهاي الهي و اسلامي است. اين ارزش دارد. اين اهميت دارد. و اين امروز هست. من در دنيا هيچ كشوري را سراغ ندارم كه در آن علقه عاطفي ورابطه قلبي ميان ملت و مسؤولين، مانند ايران باشد. ملت، مسؤولين را دوست مي دارد؛ مسؤولين هم ملت را با همه وجود دوست مي دارند و خود را خدمتگزار او مي دانند. اين ملت است و اين احساساتش. تبليغات دشمن، هرچه مي خواهد بگويد. در سالهاي آخرِ زندگي بابركت امام، دشمن تبليغ مي كرد كه گويا راه امام، از نظر مردم راهِ متروكي است! اما بدرقه اي كه مردم از جسد اين بزرگمرد كردند، باشكوهتر از استقبالي بود كه از خودِ ايشان در هنگامِ ورودِ فاتحانه به تهران كردند. اين است علقه و ارتباط ميان ملت و دولت. اين امام، اين نظام، اين دستگاه سياسي، اين برنامه و اين هم ملت. همه استثنايي و همه از جهات مختلف، در دنيا منحصر به فرد. آنچه كه من در آخرين جمله عرايضم مي خواهم بگويم، اين است كه هم ملت ايران و هم مسؤولين كشور، بايد اين خصوصيّات را با همه وجود و قدرت حفظ كنند. دولت و ملت، راه خدا و راه اسلام را حفظ كنند. مسؤولين كشور

مردم را لحظه اي فراموش نكنند. در خلال حركت عظيمِ برنامه بازسازي، قشرهاي مستضعف موردِ توجّهِ دقيق قرار گيرند. مجلس شوراي اسلامي قانون بگذراند؛ دولت اجرا كند و دستگاه قضايي با همه وجود ناظر بر اجراي آن قانون باشد. ملت هم، اين راه را - راه اسلام، راه قرآن، راهِ دينِ خدا و راهي راكه امام بزرگوار در پيش پاي ما گذاشته است - با قدرت و شجاعت پي گيرد. بنده مجدّداً به همه آحاد ملت عزيزمان و به شما حضّار محترم و ميهمانان عزيز، اين سالگردِ غم انگيز و يادآور خاطره تلخ را تسليت مي گويم. امروز روزِ «مباهله» هم هست. تقارنِ سالگرد با روز مباهله، ايجاب مي كند كه ما بيشتر علوِّ مقام اين مرد بزرگ را از خداوند بخواهيم. چون روز تضرّع و دعاست، توجّه و توسّل و تمسّك به تفضّلات الهي را هرچه ممكن است بيشتر كنيم. به ميهمانان عزيزي هم كه از خارجِ كشور و يا از شهرستانهاي ديگر به تهران آمده اند، بخصوص تسليت مي گويم. اميدوارم كه همه از اين مناسبت و اين مراسم، بيشترين بهره معنوي را ببريم. چند دعا مي كنم و ان شاءاللَّه با توجّه، اينها را از خدا بخواهيم: پروردگارا! به محمّد و آل محمّد عليهم السلام، حالِ امّت اسلامي را اصلاح فرما. پروردگارا! آرزويِ امامِ بزرگوار را در مورد عالمِ اسلام، جامه عمل بپوشان، گامهاي ما را در اين راه استوار بدار! ملت ايران را به هدفهاي والاي خود برسان و دشمنان اين ملت را مغلوب و منكوب فرما! پروردگارا! دلهاي اين مردم را همچنان كه تا امروز با يكديگر مهربان بوده است، روزبه روز مهربانتر كن. پروردگارا! دلهاي مردم و مسؤولين كشور را

روزبه روز به هم مهربانتر كن. پروردگارا! دست ما را از قرآن كوتاه مكن، دست ما را از دامان اهل بيت پيغمبرِ عظيم الشّأن عليهم الصّلاة والسّلام، كوتاه مكن. پروردگارا! قلب مقدس بقيةاللَّه و ولي اللَّه الاعظم ارواحنافداه را از ما خشنود كن. پروردگارا! ما را از سربازان و پيروان و ياران آن بزرگوار، در حضور و غيبتش قرار بده. پروردگارا! روح مقدّسِ امام را متعالي فرما و از هر حسنه اي كه از هر يك از آحاد ملت ايران سر مي زند، آن بزرگوار را برخوردار و در آن سهيم فرما. ما را بندگان خالص و صالح خودت قرار بده. آنچه گفتيم و شنيديم و انجام داديم، براي خودت و در راه خودت قرار بده و آن را به كرمت از ما قبول كن. والسّلام عليكم ورحمةاللَّه وبركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) سوره طه؛ آيات 75 - 76. 2) طلاق: 1

بيانات مقام معظم رهبرى در جمع روحانيون استان «كهگيلويه و بوير احمد» در آستانه ماه محرّم

بيانات مقام معظم رهبري در جمع روحانيون استان «كهگيلويه و بوير احمد» در آستانه ماه محرّم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا محمّد وآله الطّاهرين. از حسن حظّ، امسال ديدار با آقايان علما و مبلّغين كه رسم هرساله در قبل از ماه محرّم بود، در اين شهر و اين استان واقع شد. ما از فرصت استفاده مي كنيم و عرايضي را در زمينه مسائل مربوط به حضور ماه عظيم الشّأن محرّم و خاطره فراموش نشدني عاشورا، به عرض برادرانِ عزيزِ روحاني مي رسانيم. لكن قبل از پرداختن به آن مطلب، لازم است از آقايانِ علماي محترم و بخصوص برجستگانِ از علما و فضلاي اين استان كه بحمداللَّه بارِ سنگينِ درس و بحث وعلم و تفسير و بيانِ حقايق و اقامه نمازهاي جمعه و امثال آن را

بر دوش دارند، صميمانه تشكّر كنم. انصافاً اين استان، از لحاظ نيروي ايمان،يكي از استانهاي برجسته است. اگرچه مردم ما در سرتاسر كشور، بحمداللَّه به دين و معنويّات اقبال دارند، لكن به هرحال، همه چيز كم و زياد دارد. اين استان جزو مراكزي است كه مردمش نشان داده و ثابت كرده اند كه مردم مؤمن و بااخلاص و صفايي هستند. هرجا چنين مردمي باشند، روحانيون براي وظيفه الهي شان، زمينه مساعد و مناسبي دارند. بنده، ضمن تشكّر از آقايان، به خاطر زحماتي كه مي كشند، بخصوص بعضي از اجلّه علما كه بحمداللَّه در اين جا خدمات ارزشمندي انجام داده اند و مي دهند، اين درخواست را هم مطرح كنم كه، تلاش و جديّت براي به پايان رساندن عقب ماندگيهاي فرهنگي در استان محروم كهگيلويه و بويراحمد، بايد مضاعف شود. اما درباره مسائل مربوط به محرّم، دو نوع مطلب وجود دارد: يكي سخن درباره نهضت عاشوراست. اگرچه بزرگان درباره فلسفه قيام امام حسين عليه السّلام، بسيار گفته اند و نوشته اند و حرفهاي بسيار قيّمي هم در اين مقوله زده شده است؛ اما حقيقتاً يك عمر مي شود سخن از اين حقيقتِ درخشان گفت. هرچه درباره عاشورا و قيام امام حسين عليه السّلام، فكر كنيم، متوجّه مي شويم كه اين قضيه، از ابعاد مختلف داراي كشش و گنجايش انديشيدن و بيان كردن است. هرچه فكر كنيم، ممكن است حرفهاي جديد و حقايق تازه اي را بيابيم. اين يك مقوله حرف؛ كه اگرچه در دوره سال گفته مي شود و بايد هم گفته شود، اما محرّم خصوصيتي دارد و در ايّام محرّم، از اين مقوله بيشتر بايد سخن گفت و مي گويند و انشاءاللَّه باز هم خواهند گفت. يك مقوله ديگر كه به مناسبت محّرم

قابل بحث است و در اين زمينه كمتر صحبت مي شود و بنده مي خواهم امشب درباره آن، قدري صحبت كنم، مقوله عزاداري حسين بن علي عليه السّلام و بركات احياي ذكر عاشوراست. تحقيقاً يكي از مهمترين امتيازات جامعه شيعه بر ديگر جوامع مسلمان، اين است كه جامعه شيعه، برخوردار از خاطره عاشوراست. از همان روزي كه موضوعِ ذكر مصيبت حسين بن علي عليه السّلام مطرح شد، چشمه جوشاني از فيض و معنويّت در اذهان معتقدين و محبّين اهل بيت عليهم السّلام جاري گشت. اين چشمه جوشان، تا امروز همچنان ادامه و جريان داشته است؛ بعد از اين هم خواهد داشت و بهانه آن هم يادآوري خاطره عاشوراست. بيان ماجراي عاشورا، فقط بيان يك خاطره نيست. بلكه بيان حادثه اي است كه - همان طور كه در آغاز سخن عرض شد - داراي ابعاد بي شمار است. پس، يادآوري اين خاطره، در حقيقت مقوله اي است كه مي تواند به بركات فراوان و بيشماري منتهي شود. لذا شما ملاحظه مي كنيد كه در زمان ائمّه عليهم السّلام، قضيه گريستن و گرياندن براي امام حسين عليه السّلام، براي خود جايي دارد. مبادا كسي خيال كند كه در زمينه فكر و منطق و استدلال، ديگر چه جايي براي گريه كردن و اين بحثهاي قديمي است! نه! اين خيالِ باطل است. عاطفه به جاي خود و منطق و استدلال هم به جاي خود، هر يك سهمي در بناي شخصيّت انسان دارد. خيلي از مسائل است كه بايد آنها را با عاطفه و محبّت حل كرد و در آنها جاي منطق و استدلال نيست. شما اگر در نهضتهاي انبيا ملاحظه كنيد، خواهيد ديد وقتي كه پيغمبران مبعوث مي شدند، در وهله اوّل كه عدّه اي دور آنها را مي گرفتند، عامل

اصلي، منطق و استدلال نبود. شما در تاريخ پيغمبر اسلام كه مدوّن و روشن هم هست، كجا سراغ داريد كه آن حضرت كساني از كفّار قريش را كه مثلاً استعداد و قابليّت داشته اند، در مقابل خود نشانده و برايشان استدلال كرده باشد كه به اين دليل خدا هست، يا به اين دليل خدا واحد است، يا به اين دليل و استدلال عقلاني، بتهايي را كه مي پرستيد، باطلند؟ دليل و استدلال، زماني كاربُرد دارد كه نهضت پيش رفته است. در وهله اوّل، حركت، حركتي احساسي و عاطفي است. در وهله اوّل اين است كه ناگهان فرياد مي زند: «نگاه كنيد به اين بتها و ببينيد كه اينها ناتوانند!» در وهله اوّل مي گويد نگاه كنيد كه خداي متعال واحد است: «قولوالااله الااللَّه تفلحوا.» به چه دليل «لااله الااللَّه» موجب فلاح است؟ اين جا كدام استقلال عقلاني و فلسفي وجود دارد؟ البته در خلال هر احساسي كه صادق باشد، يك برهان فلسفي خوابيده است. اما بحث سرِ اين است كه نبي وقتي مي خواهد دعوت خود را شروع كند، استدلال فلسفي مطرح نمي سازد؛ بلكه احساس و عاطفه صادق را مطرح مي كند. البته آن احساس صادق، احساس بي منطق و غلط نيست؛احساسي است كه در درون خود، استدلالي هم دارد. اوّل توجّه را به ظلمي كه در جامعه جاري است؛ اختلاف طبقاتي اي كه وجود دارد و فشاري كه «انداد اللَّه» از جنس بشر و شياطين انس بر مردم وارد مي كنند، معطوف مي سازد. اين، همان عواطف و احساسات است. البته بعد كه حركت وارد جريانِ معقول و عادّي خود شد، نوبت استدلال منطقي هم مي رسد. يعني كساني كه داراي تحمّل عقلي و پيشرفت فكري هستند، به استدلالات عالي

مي رسند. ولي بعضي افراد هم، در همان درجات ابتدايي مي مانند. در عين حال، معلوم هم نيست آنهايي كه از لحاظ استدلال سطح بالاتري دارند، از لحاظ درجات معنوي هم، حتماً سطح بالاتري داشته باشند. نه؛ گاهي كساني كه سطح استدلاليِ پايين تري دارند، اما جوشش عواطفشان بالاست، ارتباط و علقه شان با مبدأ غيبي بيشتر و محبتشان نسبت به پيغمبر، جوشانتر است و به درجات عاليتري مي رسند. قضيه اين گونه است. در حركتهاي معنوي، عاطفه سهم و جاي خود را دارد. نه عاطفه جاي استدلال را مي گيرد و نه استدلال مي تواند به جاي عواطف بنشيند. حادثه عاشورا، در ذات و طبيعت خود، يك دريايِ خروشانِ عواطفِ صادق است. يك انسان والا، پاك، منوّر و بدون ذرّه اي شائبه ترديد در شخصيت ملكوتيِ والاي او، براي هدفي كه همه منصفين عالم در صحّتِ آن، كه مبتني بر نجات جامعه از چنگ ظلم و جور و عدوان است، متّفقند، حركت شگرفش را آغاز مي كند و مي گويد: «ايها النّاس! انّ رسول اللَّه، صلّي اللَّه عليه وآله، قال: من رأي سلطاناً جائراً...(1)» بحث سرِ اين است. امام حسين عليه السّلام، فلسفه حركت خود را مقابله با جور قرار مي دهد: «يعمل في عباداللَّه بالاثم والعدوان.» بحث بر سرِ مقدّسترين هدفهاست كه همه منصفين عالم آن را قبول دارند. چنان انساني، در راه چنين هدفي، دشوارترين مبارزه را تحمّل مي كند. دشوارترين مبارزه، مبارزه غريبانه است. كشته شدن در ميان هياهو و هلهله دوستان و تحسين عامّه مردم، چندان دشوار نيست. چنان كه در يكي از جنگهاي صدر اسلام، وقتي كه دو لشكرِ حقّ و باطل در مقابل هم صف كشيدند و كساني چون پيغمبر و اميرالمؤمنين، عليهماالسّلام، در رأس جبهه

حق قرار داشتند، پيغمبر از سپاهيان خود پرسيد: چه كسي حاضر است به ميدان برود و فلان جنگجوي معروفِ سپاه دشمن را از پاي درآورد؟ جواني از سپاهيان اسلام، داوطلب شد. پيغمبر دستي بر سر او كشيد و او را بدرقه كرد. مسلمانان هم برايش دعا كردند و او به ميدان نبرد رفت، جهاد كرد و كشته شد. اين، يك نوع كشته شدن و جهاد كردن است. نوعِ ديگرِ جهاد كردن، جهادي است كه وقتي انسان به سمت ميدان نبرد مي رود، آحاد جامعه نسبت به او يا منكرند، يا غافلند، يا كناره مي جويند و يا در مقابلش مي ايستند. كساني هم كه قلباً وي را تحسين مي كنند - و تعدادشان كم است - جرأت ندارند زباني به تحسينش بپردازند. در حادثه عاشوراي امام حسين عليه السّلام، حتي كساني مانند «عبداللَّه بن عباس» و «عبداللَّه بن جعفر» كه خودشان جزو خاندان بني هاشم و از همين شجره طيّبه اند، جرأت نمي كنند در مكه يا مدينه بايستند، فرياد بزنند و به نامِ امام حسين عليه السّلام، شعار بدهند. چنين مبارزه اي، غريبانه است و مبارزه غريبانه، سخت ترينِ مبارزه هاست. همه با انسان، دشمن. همه از انسان، رويگردان. در مبارزه امام حسين عليه السّلام، حتّي برخي از دوستان هم معرضند. چنان كه به يكي از آنها فرمود: «بيا به من كمك كن.» و او به جاي كمك، اسبش را براي حضرت فرستاد و گفت: «از اسب من استفاده كن!» غربت از اين بالاتر و مبارزه از اين غريبانه تر؟! آن وقت در اين مبارزه غريبانه، عزيزترين عزيزانش در مقابل چشمش قرباني شوند. پسرانش، برادرزاده هايش، برادرانش و پسرعموهايش؛ اين گلهاي بني هاشم، پرپر شوند، و در مقابلش روي زمين بريزند و حتّي كودك شش ماهه اش

هم كشته شود! علاوه بر همه اين مصيبتها، مي داند به مجرّد اين كه جان از جسم مطهّرش خارج شود، عيالات بي پناه و بي دفاعش، مورد تهاجم قرار خواهند گرفت. مي داند كه گرگهاي گرسنه، به دختران خردسال و جوانش حمله ور مي شوند، دلهاي آنها را مي ترسانند؛ اموال آنها را غارت مي كنند؛ آنها را به اسارت مي گيرند و مورد اهانت قرار مي دهند. مي داند كه به دختر والاي اميرالمؤمنين عليه السّلام، زينب كبري سلام اللَّه عليها، كه جزو شخصيتهاي بارز دنياي اسلام است، جسارت مي كنند. اينها را هم مي داند. بر همه اينها، تشنگي خود و اهل و عيالش را اضافه كنيد: كودكان خردسال، تشنه. دختر بچه ها، تشنه. پيرها، تشنه. حتي كودكِ شيرخواره، تشنه. مي توانيد تصوّر كنيد كه اين مبارزه چقدر سخت است؟ انساني چنان والا، پاك، مطهّر و منوّر كه ملائكه آسمان براي تماشاي جلوه او بر يكديگر سبقت مي گيرند و آرزومند تماشاي حسين بن علي عليه السلام هستند تا به او متبرّك شوند؛ انساني كه انبيا و اوليا آرزوي مقام او را مي كنند، در چنان مبارزه اي و با چنان شدّت و محنتي به شهادت مي رسد. شهادتِ چنين شخصيّتي، حادثه اي شگرف است. كدام انساني است كه عاطفه اش از اين حادثه جريحه دار نشود؟! كدام انساني است كه اين حادثه را بشناسد و بفهمد و نسبت به آن دلبسته نشود؟ اين همان چشمه جوشاني است كه از ظهرِ روزِ عاشورا شروع شد؛ از همان وقتي كه زينب كبري سلام اللَّه عليها - طبق نقلي كه شده است - بالاي «تلّ زينبيّه» رفت و خطاب به پيغمبر عرض كرد: «يا رسول اللَّه، صلّي عليك! ملائكة السّماء هذا حسينك مرمّل بالدّماء، مقطّع الاعضاء، مصلوب العامة والرّداء.(2)» او خواندنِ روضه امام حسين عليه السّلام را

شروع كرد و ماجرا را با صداي بلند گفت؛ ماجرايي كه مي خواستندمكتوم بماند. خواهر بزرگوار امام، چه در كربلا، چه در كوفه و چه در شام و مدينه، با صداي بلند به بيان حادثه عاشورا پرداخت. اين چشمه، از همان روز شروع به جوشيدن كرد و تا امروز، همچنان جوشان است. اين حادثه عاشوراست. يك وقت است كه كسي از داشتن نعمتي بي بهره است و در مقابل نعمتِ نداشته، از او سؤالي هم نمي شود. اما يك وقت كسي از نعمتي بهره مند است و از آن نعمتي كه دارد از وي سؤال مي شود. يكي از بزرگترين نعمتها، نعمت خاطره و ياد حسين بن علي عليه السّلام، يعني نعمت مجالس عزا، نعمت محرّم ونعمت عاشورا براي جامعه شيعيِ ماست. متأسفانه برادران غير شيعي ما از مسلمين، خود را از اين نعمت برخوردار نكردند. اما مي توانند از اين نعمت بهره مند شوند و امكانش هم وجود دارد. البته بعضي از مسلمينِ غير شيعه در گوشه وكنار، ذكر محرّم و عاشورا را دارند. ولي آن گونه كه بايد و شايد، بينشان رايج نيست؛ در حالي كه بين ما رايج است. اكنون كه ذكر محرّم و عاشورا و ياد و خاطره امام حسين عليه السلام، در بينِ ما رايج است، از اين ذكر و خاطره و جلسات بزرگداشت، چه استفاده اي بايد كرد و شكر اين نعمت چيست؟ اين همان مطلبي است كه مي خواهم به عنوان سؤال مطرح كنم، و شما جواب بدهيد. اين نعمت عظيم، دلها رابه منبعِ جوششِ ايمانِ اسلامي متّصل مي كند. كاري مي كند كه در طول تاريخ كرد و ستمگرانِ حاكم، از عاشورا ترسيدند، و از وجود قبر نوراني امام حسين عليه السّلام، واهمه داشتند. ترس

از حادثه عاشورا و شهداي آن، از زمان خلفاي بني اميّه شروع شده و تا زمان ما ادامه يافته است و شما يك نمونه اش را در دوران انقلاب خودمان ديديد. وقتي كه محرّم از راه مي رسيد، نظامِ مرتجعِ كافرِ فاسقِ فاسدِ پهلوي، مي ديد ديگر دستش بسته است و نمي تواند عليه مردمِ مبارزِ عاشورايي، كاري انجام دهد. در واقع مسؤولين آن نظام، ناتواني خود را ناشي از فرا رسيدن محرّم مي دانستند. در گزارشهاي برجا مانده از آن رژيم منحوس، اشارتها، بلكه صراحتهايي وجود دارد كه نشان مي دهد آنها با فرارسيدن محرّم، دست و پايشان را حسابي گم مي كردند. امام بزرگوار ما رضوان اللَّه عليه، آن مرد حكيمِ تيزبينِ دين شناسِ دنياشناسِ انسان شناس، خوب فهميد كه از اين حادثه براي پيشبرد هدف امام حسين عليه السّلام چگونه بايد استفاده كند و كرد. امام بزرگوار ما، محرّم را به عنوان ماهي كه در آن، خون بر شمشير پيروز مي شود، مطرح نمود و به بركت محرّم، با همين تحليل و منطق، خون را بر شمشير پيروز كرد. اين، يك نمونه از جلوه هاي نعمت ماه محرّم و مجالس ذكر و ياد امام حسين عليه السّلام است كه شما ديديد. لذا هم مردم و هم روحانيون، بايد از اين نعمت استاده كنند. استفاده مردم اين است كه به مجالس عزاداري سيدالشهداء عليه السّلام، دل ببندند و اين مجالس را - در سطوح مختلف - هرچه مي توانند بيشتر اقامه كنند. مردم بايد مخلصانه و براي استفاده، در مجالس عزاداري حسيني شركت كنند؛ نه براي وقت گذراندن، يا به صورت عاميانه اي، فقط به عنوان ثواب اخروي كه نمي دانند هم، اين ثواب اخروي از كجا مي آيد؟ مسلّماً شركت در مجالس

مذكور، ثواب اخروي دارد؛ اما ثواب اخروي مجالس عزا، از چه ناحيه و به چه جهت است؟ مسلماً مربوط به جهتي است كه اگر آن جهت نباشد، ثواب هم نيست. بعضي از مردم متوجّه اين نكته نيستند. همه بايد در اين مجالس شركت كنند، قدر مجالس عزاداري را بدانند، از اين مجالس استفاده كنند و روحاً و قلباً اين مجالس را وسيله اي براي ايجاد ارتباط و اتّصالِ هرچه محكم تر ميان خودشان و حسين بن علي عليه السّلام، خاندان پيغمبر و روح اسلام و قرآن قرار دهند. اين از وظايفي كه در اين خصوص مربوط به مردم است. و اما در ارتباط با وظايف روحانيون، مسأله دشوارتر است. چون قوامِ مجالس عزا به اين است كه عده اي دور هم جمع شوند و يك فردِ روحاني، با حضور يافتن در ميان آنها، اقامه عزا كند تا ديگران از اقامه عزاي او، مستفيد شوند. يك روحاني چگونه اقامه عزا خواهد كرد؟ اين، سؤال من از همه كساني است كه نسبت به چنين قضيه اي احساس مسؤوليت مي كنند. به اعتقاد بنده، مجالس عزاداري حسيني بايد از سه ويژگي برخوردار باشد: اوّلين ويژگي بايد اين باشد كه چنين مجالسي، محبّت به اهل بيت عليهم السّلام را زياد كنند. چون رابطه عاطفي، يك رابطه بسيار ذي قيمت است. شما، روحانيون، بايد كاري كنيد كه محبّت شركت كنندگان در مجالس مذكور، روزبه روز نسبت به حسين بن علي عليه السّلام، خاندان پيغمبر و مناشي ء معرفت الهي، بيشتر شود. اگر شما خداي ناكرده، در مجالس مذكور وضعي را به وجود آوريد كه مستمع يا فرد بيرون از آن فضا، از لحاظ عاطفي به اهل بيت عليهم السلام نزديك نشد، بلكه احساس دوري و بيزاري كرد، نه فقط

چنين مجالسي فاقد يكي از بزرگترين فوايد خود شده، بلكه به يك معنا، مضّر هم بوده است. حال شما كه مؤسّس يا گوينده چنين مجالسي هستيد، ببينيد چه كاري مي توانيد بكنيد كه عواطف مردم، براثر حضور در اين مجالس، نسبت به حسين بن علي عليه السّلام و اهل بيت پيغمبر عليهم افضل صلواة اللَّه روزبه روز بيشتر شود. دومين ويژگي اي كه بايد در اين مجالس به وجود آيد، اين است كه مردم نسبت به اصل حادثه عاشورا، معرفت روشنتر و واضحتري پيدا كنند. اين طور نباشد كه ما در مجلس حسين بن علي عليه السّلام، به منبر برويم يا سخنراني كنيم، اما موضوع سخنراني، حضّار آن مجلس، اعم از جوان و غيرجوان و زن و مردِ اهل فكر و تأمّل را - كه امروز در جامعه ما بسيارند و اين از بركات انقلاب است - به اين فكر فرو ببرد كه «ما به اين مجلس آمديم و گريه اي هم كرديم؛ اما براي چه؟ قضيه چه بود؟ چرا بايد براي امام حسين عليه السلام گريه كرد؟ اصلاً چرا امام حسين عليه السلام به كربلا آمد و عاشورا را به وجود آورد؟» بنابراين، به عنوان منبري يا سخنران، بايد به موضوعاتي بپردازيد كه جوابگويِ چنين سؤالاتي باشد. بايد نسبت به اصلِ حادثه عاشورا معرفتي در افراد به وجود آيد. اگر در روضه خواني و سخنراني يا سايرِ مطالبِ بيان شده از طرف شما، نكته اي روشنگر يا حداقل اشاره اي به اين معنا نباشد، يك ركن از آن سه ركني كه عرض شد، كم و ناقص خواهد بود. يعني ممكن است مجلس مذكور، فايده لازم را ندهد و ممكن هم هست خداي ناكرده در بعضي از فروض، ضرر هم بكنيم. سومين ويژگي

لازم در اين مجالس، افزايش ايمان و معرفت ديني در مردم است. در چنين مجالسي بايد از دين، نكاتي عنوان شود كه موجب ايمان و معرفتِ بيشتر در مستمع ومخاطب گردد. يعني سخنرانان و منبريها، يك موعظه درست، يك حديث صحيح، بخشي از تاريخ آموزنده درست، تفسيرِ آيه اي از قرآن يا مطلبي از يك عالم و دانشمندِ بزرگ اسلامي را در بيانات خود بگنجانند و به سمع شركت كنندگان در اين مجالس برسانند. اين طور نباشد كه وقتي بالاي منبر مي رويم، يك مقدار لفّاظي كنيم و حرف بزنيم و اگر احياناً مطلبي هم ذكر مي كنيم، مطلب سستي باشد كه نه فقط ايمانها را زياد نمي كند، بلكه به تضعيف ايمانِ مستمعين مي پردازد. اگر اين طور هم شد، ما از جلسات مذكور به فوايد و مقاصدِ موردِ نظر نرسيده ايم. متأسفانه بايد عرض كنم كه گاهي چنين مواردي ديده مي شود. يعني بعضاً گوينده اي در يك مجلس به نقل مطلبي مي پردازد كه هم از لحاظ استدلال و پايه مدرك عقلي يا نقلي سست است و هم از لحاظ تأثير در ذهنِ يك مستمعِ مستبصر و اهل منطق و استدلال، ويرانگر است. مثلاً در يك كتاب، بعضي مطالب نوشته شده است كه دليلي بر كذب و دروغ بودن آنها نداريم. ممكن است راست باشد، ممكن است دروغ باشد. اگر شما آن مطالب را بيان كنيد - ولو مسلّم نيست خلاف واقع باشد - و با شنيدن آنها براي مستمعتان، كه جوانِ دانشجو يا محصّل يا رزمنده و يا انقلابي است - وبحمداللَّه، انقلاب ذهنها راباز و منفتح كرده است - نسبت به دين، سؤال و مسأله ايجاد مي شود و اشكال و عقده به

وجود مي آيد، نبايد آن مطالب را بگوييد. حتي اگر سندِ درست هم داشت؛ چون موجب گمراهي و انحراف است، نبايد نقل كنيد؛ چه رسد به اين كه اغلبِ اين مطالبِ مندرج در بعضي كتابها، سند درستي هم ندارد. يك نفر از زبان ديگري، مطلبي را مبني براين مي شنود كه من در فلان سفر، فلان جا بودم، كه فلان اتّفاق افتاد. گوينده از روي مدرك يا بدون مدرك، چنان مطلبي را مي گويد. شنونده هم آن را باور مي كند و در كتابي مي نويسد و اين كتاب به دست من و شما مي رسد. من و شما چرا بايد آن مطلب را كه نمي تواند در يك مجمع بزرگ، براي ذهنهاي مستبصر و هوشيار و آگاه توجيه شود، بازگو كنيم؟! مگر هر مطلبي را هرجا نوشتند، انسان بايد بخواند و بازگو كند؟! امروز عمومِ جوانان كشور - از دختر و پسر گرفته تا زن و مرد، و حتي غيرجوانان - ذهنشان باز است. اگر ديروز - قبل از انقلاب - جوانان دانشجو از اين ويژگي برخوردار بودند، امروز مخصوص آنها نيست و همه، مسائل را با چشم بصيرت و با استبصار نگاه مي كنند و مي خواهند بفهمند. يك بخشِ مهم از حادثه فرهنگي در جامعه امروز ما اين است كه اينها در معرض شبهات قرار مي گيرند. يعني دشمنان شبهه القا مي كنند. دشمنان هم نه؛ منكرينِ فكرِ من و شما به القاي شبهه مي پردازند. مگر مي شود گفت هركس فكر ما را قبول ندارد، لال شود، حرف نزند، و هيچ شبهه اي القا نكند؟ مگر مي شود اين طور گفت؟ به هرحال حرف مي زنند، مطلب مي پراكنند، به ايجاد ترديد مي پردازند و شبهات درست مي كنند. مهم اين است كه

مطلبي كه شما مي گوييد، برطرف كننده شبهه باشد و آن را زياد نكند. بعضي از افراد، بدون توجه به اين مسؤوليت مهم، به بالاي منبر مي روند و حرفي مي زنند كه نه فقط گره اي از ذهن مستمع باز نمي كند كه گره هايي هم به ذهن او مي افزايد. اگر چنين اتّفاقي افتاد و ما در بالاي منبر حرفي زديم كه ده نفر جوان، پنج نفر جوان، يا حتي يك نفر جوان، در امر دين دچار ترديد شد و بعد از پاي سخنراني ما برخاست و رفت و ما هم او را نشناختيم، بعداً چگونه مي شود جبران كرد؟ آيا اصلاً قابل جبران است؟ آيا خدا از ما خواهد گذشت؟ قضيّه مشكل است. در مجالس عزاداري ماه محرّم، اين سه ويژگي بايد وجود داشته باشد: 1. عاطفه را نسبت به حسين بن علي و خاندان پيغمبر، عليهم صلواةاللَّه، بيشتر كند. (علقه و رابطه و پيوند عاطفي را بايد مستحكم تر سازد.) 2. نسبت به حادثه عاشورا، بايد ديدِ روشن و واضحي به مستمع بدهد. 3. نسبت به معارف دين، هم ايجاد معرفت و هم ايجاد ايمان - ولو به نحو كمي - كند. نمي گوييم همه منبرها بايد برخوردار از همه اين خصوصيات باشند و به همه موضوعات بپردازند؛ نه. شما اگر يك حديثِ صحيح از كتابي معتبر را نقل و همان را معنا كنيد، كفايت مي كند. برخي منبريها، بعضي اوقات يك حديث را آن قدر شاخ و برگ مي دهند كه معناي اصلي اش از بين مي رود. اگر شما يك حديثِ صحيح را براي مستمع خود درست معنا كنيد، ممكن است بخشِ مهمّي از آنچه را كه ما مي خواهيم داشته باشد. وقتي شما از روي يك تعبير

معتبر، راجع به يك آيه قرآنْ فكر و مطالعه كنيد؛ به تنقيح آن بپردازيد و براي مستمع بيان نماييد، مقصود حاصل است. اگر براي ذكر مصيبت، كتاب «نَفَس المهمومِ» مرحوم «محدّث قمي» را باز كنيدو از رو بخوانيد، براي مستمع گريه آور است و همان عواطفِ جوشان را به وجود مي آورد. چه لزومي دارد كه ما به خيال خودمان، براي مجلس آرايي كاري كنيم كه اصل مجلس عزا از فلسفه واقعي اش دور بماند؟! من واقعاً مي ترسم از اين كه خداي ناكرده، در اين دوران كه دورانِ ظهور اسلام، بروز اسلام، تجلّي اسلام و تجلّي فكر اهل بيت عليهم الصّلاةوالسّلام است، نتوانيم وظيفه مان را انجام دهيم. برخي كارهاست كه پرداختن به آنها، مردم را به خدا و دين نزديك مي كند. يكي از آن كارها، همين عزاداريهاي سنّتي است كه باعث تقرّبِ بيشترِ مردم به دين مي شود. اين كه امام فرمودند «عزاداري سنّتي بكنيد» به خاطر همين تقريب است. در مجالس عزاداري نشستن، روضه خواندن، گريه كردن، به سروسينه زدن و مواكب عزا و دسته هاي عزاداري به راه انداختن، از اموري است كه عواطف عمومي را نسبت به خاندان پيغمبر، پرجوش مي كند و بسيار خوب است. در مقابل، برخي كارها هم هست كه پرداختن به آنها، كساني را از دين برمي گرداند. بنده خيلي متأسفم كه بگويم در اين سه، چهار سال اخير، برخي كارها در ارتباط با مراسم عزاداري ماه محرّم ديده شده است كه دستهايي به غلط، آن را در جامعه ما ترويج كرده اند. كارهايي را باب مي كنند و رواج مي دهند كه هر كس ناظرِ آن باشد، برايش سؤال به وجود مي آيد. به عنوال مثال، در قديم الايام بين طبقه عوام النّاس معمول بود كه در روزهاي

عزاداري، به بدن خودشان قفل مي زدند! البته، پس از مدتي، بزرگان و علما آن را منع كردند و اين رسمِ غلط برافتاد. اما باز مجدّداً شروع به ترويج اين رسم كرده اند و شنيدم كه بعضي افراد، در گوشه و كنار اين كشور، به بدن خودشان قفل مي زنند! اين چه كارِ غلطي است كه بعضي افراد انجام مي دهند!؟ قمه زدن نيز همين طور است. قمه زدن هم از كارهاي خلاف است. مي دانم عدّه اي خواهند گفت: «حق اين بود كه فلاني اسم قمه را نمي آورد.» خواهند گفت: «شما به قمه زدن چه كار داشتيد؟ عدّه اي مي زنند؛ بگذاريد بزنند!» نه؛ نمي شود در مقابل اين كارِ غلط سكوت كرد. اگر به گونه اي كه طيّ چهار، پنج سال اخيرِ بعد از جنگ، قمه زدن را ترويج كردند و هنوز هم مي كنند، در زمان حيات مبارك امام رضوان اللَّه عليه ترويج مي كردند، قطعاً ايشان در مقابل اين قضيه مي ايستادند. كارِ غلطي است كه عدّه اي قمه به دست بگيرند و به سر خودشان بزنند و خون بريزند. اين كار را مي كنند كه چه بشود؟! كجاي اين حركت، عزاداري است؟! البته، دست بر سر زدن، به نوعي نشانه عزاداري است. شما بارها ديده ايد، كساني كه مصيبتي برايشان پيش مي آيد، برسروسينه خود مي كوبند. اين نشانه عزاداريِ معمولي است. اما شما تا به حال كجا ديده ايد كه فردي به خاطر رويكرد مصيبتِ عزيزترين عزيزانش، با شمشير برمغز خود بكوبد و از سرِ خود خون جاري كند؟! كجاي اين كار، عزاداري است؟! قمه زدن، سنّتي جعلي است. از اموري است كه مربوط به دين نيست و بلاشك، خدا هم از انجام آن راضي نيست. علماي سلف دستشان بسته بود و نمي توانستند بگويند «اين كار، غلط و خلاف

است.» امروز روز حاكميت اسلام و روز جلوه اسلام است. نبايد كاري كنيم كه آحاد جامعه اسلاميِ برتر، يعني جامعه محبِ ّ اهل بيت عليهم السّلام كه به نام مقدس وليِّ عصر ارواحنافداه، به نام حسين بن علي عليه السّلام و به نام اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، مفتخرند، در نظر مسلمانان و غيرمسلمانان عالم، به عنوان يك گروه آدمهاي خرافيِ بي منطق معرفي شوند. من حقيقتاً هر چه فكر كردم، ديدم نمي توانم اين مطلب - قمه زدن - را كه قطعاً يك خلاف و يك بدعت است، به اطّلاع مردم عزيزمان نرسانم. اين كار را نكنند. بنده راضي نيستم. اگر كسي تظاهر به اين معنا كند كه بخواهد قمه بزند، من قلباً از اوناراضي ام. اين را من جدّاً عرض مي كنم. يك وقت بود در گوشه و كنار، چند نفر دوْرِ هم جمع مي شدند و دور از انظار عمومي مبادرت به قمه زني مي كردند و كارشان، تظاهر - به اين معنا كه امروز هست - نبود. كسي هم به خوب و بدِ عملشان كار نداشت؛ چرا كه در دايره محدودي انجام مي شد. اما يك وقت بناست كه چند هزار نفر، ناگهان در خياباني از خيابانهاي تهران يا قم يا شهرهاي آذربايجان و يا شهرهاي خراسان ظاهر شوند و با قمه و شمشير برسر خودشان ضربه وارد كنند. اين كار، قطعاً خلاف است. امام حسين عليه السّلام، به اين معنا راضي نيست. من نمي دانم كدام سليقه هايي و از كجا اين بدعتهاي عجيب و خلاف را وارد جوامع اسلامي و جامعه انقلابي ما مي كنند؟! اخيراً يك بدعت عجيب و غريب و نامأنوس ديگر هم در باب زيارت درست كرده اند! بدين ترتيب كه وقتي مي خواهند قبور مطهّر ائمّه عليهم السلام را زيارت كنند،

از درِ صحن كه وارد مي شوند، روي زمين مي خوابند و سينه خيز خود را به حرم مي رسانند! شما مي دانيد كه قبر مطهّر پيغمبر صلواةاللَّه عليه و قبور مطهّر امام حسين، امام صادق، موسي بن جعفر، امام رضا و بقيه ائمّه عليهم السّلام را همه مردم، ايضاً علما و فقهاي بزرگ، در مدينه و عراق و ايران، زيارت مي كردند. آيا هرگز شنيده ايد كه يك نفر از ائمّه عليهم السّلام و يا علما، وقتي مي خواستند زيارت كنند، خود را از درِ صحن، به طور سينه خيز به حرم برسانند؟! اگر اين كار، مستحسن و مستحب بود و مقبول و خوب مي نمود، بزرگان ما به انجامش مبادرت مي كردند. اما نكردند. حتي نقل شد كه مرحوم آيت اللَّه العظمي آقاي بروجردي رضوان اللَّه تعالي عليه، آن عالم بزرگ ومجتهد قوي و عميق و روشنفكر، عتبه بوسي را با اين كه شايد مستحب باشد، منع مي كرد. احتمالاً استحبابِ بوسيدن عتبه، در روايت وارد شده است. در كتب دعا كه هست. به ذهنم اين است كه براي عتبه بوسي، روايت هم وجود دارد. با اين كه اين كار مستحب است، ايشان مي گفتند «انجامش ندهيد، تا مبادا دشمنان خيال كنند سجده مي كنيم؛ و عليه شيعه، تشنيعي درست نكنند.» اما امروز، وقتي عدّه اي وارد صحن مطهّر علي بن موسي الرّضا عليه الصّلاةوالسّلام مي شوند، خود را به زمين مي اندازند و دويست متر راه را به طور سينه خيز مي پيماند تا خود را به حرم برسانند! آيا اين كار درستي است؟ نه؛ اين كار، غلط است. اصلاً اهانت به دين و زيارت است. چه كسي چنين بدعتهايي را بين مردم رواج مي دهد؟ نكند اين هم كار دشمن باشد؟! اينها را به مردم بگوييد و ذهنها را روشن كنيد. دين، منطقي است. اسلام، منطقي است و منطقي ترين بخش اسلام، تفسيري است

كه شيعه از اسلام دارد؛ تفسيري قوي. متكلّمين شيعه، هر يك در زمان خود، مثل خورشيد تابناكي مي درخشيدند و كسي نمي توانست به آنها بگويد «شما منطقتان ضعيف است.» اين متكلّمين، چه از زمان ائمه عليهم السّلام - مثل «مؤمن طاق» و «هشام بن حكم» - چه بعد از ائمّه، عليهم السلام - مثل «بني نوبخت» و «شيخ مفيد» - و چه در زمانهاي بعد - مثل مرحوم «علامه حلّي» - فراوان بوده اند. ما اهل منطق و استدلاليم. شما ببينيد درباره مباحث مربوط به شيعه، چه كتب استدلاليِ قوي اي نوشته شده است! كتابهاي مرحوم «شرف الدّين» و نيز «الغديرِ» مرحوم «علاّمه اميني» در زمان ما، سرتاپا استدلال، بتون آرمه و مستحكم است. تشيّع اين است يا مطالب و موضوعاتي كه نه فقط استدلال ندارد، بلكه «اشبه شي ءبالخرافه» است؟! چرا اينها را وارد مي كنند؟! اين خطر بزرگي است كه در عالم دين و معارف ديني، مرزداران عقيده بايد متوجّهش باشند. عرض كردم: عدّه اي وقتي اين حرف را بشنوند، مطمئناً از روي دلسوزي خواهند گفت «خوب بود فلاني اين حرف را امروز نمي زد.» نه؛ من بايستي اين حرف را مي زدم. من بايد اين حرف را بزنم. بنده مسؤوليتم بيشتر از ديگران است. البته آقايان هم بايد اين حرف را بزنند. شما آقايان هم بايد بگوييد. امام بزرگوار، خطشكني بود كه هرجا انحرافي در نكته اي مشاهده مي كرد، با كمال قدرت و بدون هيچ ملاحظه اي، بيان مي فرمود. اگر اين بدعتها و خلافها در زمان آن بزرگوار مي بود يا به اين رواج مي رسيد، بلاشك مي گفت. البته عدّه اي هم كه به اين مسائل دل بسته اند، متاذّي خواهند شد كه چرا فلاني به موضوع مورد علاقه ما اين طور بي محبّتي كرد و با اين لحن

از آن ياد نمود. آنها هم البته، اغلب، مردمان مؤمن و صادق و بي غرضي هستند؛ اما اشتباه مي كنند. وظيفه بزرگي كه آقايان روحانيون و علما، در هر بخش و هرجا كه هستيد، بايد برعهده داشته باشيد، همانهاست كه عرض شد. مجلس عزاي حسين عليه الصّلاةوالسّلام، مجلسي است كه بايد منشأ معرفت باشد؛ محل جوشش آن سه ويژگي كه عرض كرديم باشد. اميدواريم كه خداوند متعال، شما را موفّق بدارد. آنچه را كه موجب رضاي پروردگار است، با قدرت، با شجاعت، با تلاش و با جدّ و جهد، پيگيري و بيان كنيد و ان شاءاللَّه وظيفه خودتان را به انجام برسانيد. والسّلام عليكم ورحمةاللَّه وبركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار: ج 44، ص 382 (ايّها النّاس انّه رسول اللَّه صلي اللَّه عليه وآله وسلّم قال: من رأي سلطاناً جائراً مستحلاً لحرم اللَّه ناكثا لعهد اللَّه مخالفا لسنة رسول اللَّه يعمل في عباداللَّه بالاثم والعدوان فلم يغيّر عليه بفعل و لا قول كان حقّا علي اللَّه ان يدخله مدخله.) 2) .

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار جمعى از اعضاى «نيروى انتظامى»، كاركنان «سازمان تأمين اجتماعى»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار جمعي از اعضاي «نيروي انتظامي»، كاركنان «سازمان تأمين اجتماعي»، «سازمان بهزيستي» و اساتيد و دانشجويان دانشگاهها بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به عزيزان «نيروي انتظامي»، به مسؤولين و كاركنان سازمانهاي «تأمين اجتماعي» و «بهزيستي»، به دانشجويان و دانشگاهيانِ حاضر، به عزيزاني كه از نقاط دورِ كشور - از مشهد، از اصفهان، از كرمان، از اراك و از لرستان - در اين جا حضور يافته اند، و بخصوص به خانواده هاي معظّم شهدايِ گرانقدرمان، خوشامد عرض مي كنم. اميدوارم كه خداوند دلهاي همه ما را به نور معرفت و اخلاص و اميد و توجّه و تذكّرِ ذات مقدّسش روشن و منوّر فرمايد و به ما توفيقاتِ خود را ارزاني دارد. ابتدا در

بابِ خدماتِ مربوط به بهزيستي و تأمين اجتماعي، نكته كوتاهي عرض مي كنم: كارِ اين دو مجموعه و ساير مجموعه هايي كه به قشرهاي ضعيف و محتاجِ رعايت مربوط مي شوند، يك حسنه و صدقه و انجام تكليف است و براي نظم اجتماعي كشور هم، بسيار لازم است. البته علاج فقر در جامعه بايد با برنامه هاي كلان انجام گيرد. اما در كنار برنامه هايِ گاه بلند مدّت، كه زود به نتيجه نمي رسد، يا سقطها و ريزشهايي دارد، بايد تشكيلات و دستگاههايي باشند كه وظيفه آنها، اساساً امداد به قشرهاي محتاجِ كمك باشد. مثل اين دو سازماني كه به آنها اشاره شد، يا «كميته امداد» و امثال اينها. در اين ميان، سازمان تأمين اجتماعي كه دايره وسيعتري دارد و به زندگي مردمِ ضعيف كمك مي كند، بسيار حائز اهميت است. هم كاركنان اين تشكيلات بايد اهتمام بورزند، هم مسؤولين بايد اهميت دهند و هم مردم، حقيقتاً بايد به چنين سازمانهايي كمك و از آنها حمايت نمايند و تا آن جا كه ممكن است، درخواستهاي آنها را اجابت كنند. در جامعه ما بايد عادتِ كمك به ضعفا كه يك عادت اسلامي است، روزبه روز بيشتر شود. صدقاتي كه مردم مي دهند، اطعامهايي كه مي كنند و كارهاي بزرگي از قبيل وقف و حبس و امثال آنها كه انجام مي شود، از سنّتهاي حسنه اسلامي است. اين سنّتها به حيات اجتماعيِ طيّب كمك مي كند. لذا نبايد بگذاريد در جامعه تعطيل شود. وقتي كه مردم خود را در رفع گرفتاريِ مستضعفان و ضعفا و مستمندان سهيم بدانند، كارها اصلاح مي شود. من بخصوص مي خواهم به سازمان بهزيستي، درباره ايتام تاكيد كنم. اين سازمان بايد به يتيماني كه در اختيار و

سپرده شده به سازمانند، به صورت مضاعف رسيدگي كند. مبادا در نظام اسلامي، يتيمي مورد اهمال و ضياع واقع شود! قرآن هم در چند جا يتيم را مورد تأكيد قرار داده است و اين به خاطر خصوصيتي است كه در يتيم وجود دارد. مسأله يتيم، مسأله انسانيِ بسيار مهمّي است. البته دنيا تاكنون نتوانسته است مسأله يتيم را حل كند. امروز در دنيا مسأله ايتام، مسأله اي لاينحل است؛ اما اسلام در خصوصِ ايتام، دستوراتي دارد كه اگر به آنها عمل شود، اين مسأله، حل خواهد شد. لذاست كه من نسبت به مسأله ايتام تأكيد مي كنم و اميدواريم كه خداوند همه شما را در راه امداد به آنها موفّق بدارد. مطلب ديگري كه امروز مايلم قدري درباره آن صحبت كنم، مسأله امنيت اجتماعي است كه به نيروي انتظامي مربوط مي شود. وظيفه نيروي انتظامي، تأمين امنيت اجتماعي است. معناي امنيت اجتماعي اين است كه مردم در محيط كار و زندگيِ خود، احساس خوف و تهديد و ناامني نكنند. اين مسأله، خيلي مهم است. خداوند متعال در مقام منّت گذاردن بر قريش مي فرمايد: «فليعبدوا ربّ هذا البيت. الذي اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف.(1)» يعني «امنيت دادن» را به عنوان يكي از دو نعمت، مورد تأكيد قرار مي دهد. آقايان اهل علم و فضلا، اگر در اين خصوص به قرآن مراجعه فرمايند، خواهند ديد كه در آيات كلام اللَّه، مسأله امنيت، تكرار و تأكيد شده و به ايمان ربط پيدا كرده است. «فايّ الفريقين احقّ بالامن.(2)» كساني كه به خدا اعتقاد دارند و در راه او هستند، مي توانند براي خودشان امنيت به وجود آورند. پس، امنيت موضوع مهمّي است و نقش آن

در زندگي اجتماعي، نقش بسيار بالايي است. آحاد ملت براي اين كه بتوانند در محيط كسب و كار و فعّاليت اجتماعي و زندگي خصوصي، كارِ صحيح خود را انجام دهند و حتي به عبادتِ خدا با دلِ آرام و خاطرِ جمع مشغول باشند، محتاج امنيتند. براي تأمين اين نياز عمومي، لازم است كه از طرف حاكميت، اعمال قدرت شود. حكومت اسلامي كه مظهر قدرت الهي و قدرت مردم در جامعه است، بايد با اقتدار، اين خواسته عمومي انسانها را تأمين كند. چرا؟ چون آنهايي كه امنيت مردم را مختل مي كنند، آدمهاي ضعيفي نيستند؛ بلكه قدّاره بندها، اسلحه كشها و تروريستهايند. كساني هستند كه از تاريكيِ شب و خواب و غفلت مردم، براي ضربه زدن به زندگي آنها استفاده مي كنند. چه آن كسي كه قفل خانه و دكان مردم را به قصد دزدي باز مي كند؛ چه آن كسي كه در كوچه و خيابان به تهديدِ ناموس مردم مي پردازد و آنها را به حال خود نمي گذارد و چه آن كسي كه جان مردم را تهديد مي كند، در ايجاد فضاي ناامني، دخيلند. مسلّماً با خواهش و تمنا نمي شود جلوِ ايجاد ناامني را گرفت و به مخلّينِ امنيت گفت: «از شما خواهش مي كنيم ايجاد ناامني نكنيد!» اين جا ديگر جاي خواهش نيست؛ جاي اقتدار است. لذا، نيروي انتظامي مظهر اقتدار ملّي است. مظهر آن قدرتي است كه مردم آن قدرت را به كار مي برند تا برسر آدمِ ناامني ايجاد كُن بزنند و مانعِ او شوند. بايد اين قدرت، هم درست اعمال شود، هم حقيقتاً اعمال شود و معطل نماند و هم به دست آدمهايِ سالم سپرده شود. اين قدرت، شمشير و سلاحي است كه ملت

به دست كسي كه ايجاد امنيت كند، مي دهد. آن كه مي خواهد ايجاد امنيت كند، چگونه آدمي بايد باشد؟ مسلّماً بايد انساني صالح و امين و علاقه مند به سرنوشت مردم باشد و خود موجب ناامني نشود. و الّا مثل اين خواهد شد كه سلاح در دستِ مست و در يدِ دشمن باشد. پس، اصلاح نيروي انتظامي، اقتدار نيروي انتظامي و احترام نيروي انتظامي، لازم است. البته امروز به فضل الهي و به هوشياري دستگاههاي قانونگذاري و اجرايي، بحمداللَّه نيروي انتظامي با گذشته از زمين تا آسمان فرق كرده است. امروز بحمداللَّه انسانهاي صالحي زمام امور اين نيرو را در دست دارند و البته بايد صلاح در اين نيرو روزبه روز گسترش پيدا كند. مبادا پس مانده هاي فرهنگي و اخلاقي از دوران طاغوت، كار خودش را بكند! مواظب باشيد. يكايك شما برادراني كه درنيروي انتظامي شاغليد، مراقبِ سازمانتان باشيد و نگذاريد يك وقت دشمن در اين سازمان نفوذ كند. نگذاريد فرهنگ خصمانه گذشتگاني كه نسبت به دين و ناموس و عقايد، اعتنايي نداشتند، نفوذ كند. خيلي بايد مراقبت كنيد. مردم هم بايد احترام اين نيرو را داشته باشند و دستوراتش را اطاعت كنند. نيروي انتظاميِ خوب، در هر جاي كشور، امر و نهي و حكمي به مردم كرد، مردم بايد آن را از ناحيه برادر خودشان بدانند. وقتي پسر جواني از خانه اي دفاع مي كند، اهل آن خانه حرفش را محترم مي شمارند؛ چون به دفاع از كيان آن خانه و اهلش برخاسته است. مردم بايد با نيروي انتظامي اين طور برخورد كنند. در سطح دنيا هم، چنين امري معمول است. امنيت در سطح دنيا و در سطح بين المللي، براي ملتها امر مهمّي

است. امروز در دنيا حرفي رايج شده كه به نظر ما از آن حرفهاي درست است؛ ولي متأسفانه، مثل خيلي از حرفهاي درست، آدمهاي نادرست اين حرف را به زبان مي آورند و اطمينان انسان را سلب مي كنند. اين حرفِ درستِ رايج در دنيا، مبارزه با تروريسم است. تروريسم يعني چه؟ يعني اين كه مجموعه اي، سازماني، گروهي يا دولتي بخواهد كار خود را با ايجادِ ترور و وحشت و قتل و ناامني پيش ببرد. مثل همين كاري كه گروهِ منافقينِ روسياه، در حرم مطهّر علي بن موسي الرّضا عليه الصّلاةوالسّلام انجام دادند. اين كار، مظهر زشت ترين نوع تروريسم است. به خيال خودشان، نشستند، جمع و تفريق و محاسبه و تحليل كردند تا به اين نتيجه رسيدند كه بايد جمهوري اسلامي و ملت ايران را به بحران بكشانند. بيچاره ها، قضايا را اين طور بين خودشان تمام كردند كه به بحران بكشانند! به بحران كشاندن هم اين است كه در مناطق مختلفِ كشور، دست به انفجار بزنند و كارهاي تروريستي انجام دهند. به خيال خودشان، بدين وسيله، هم مردم را متوحّش و هم دستگاه را مضطرب كنند و اگر هم توانستند، اختلافات قومي و طايفه اي به وجود آورند. تحليل و تصميم گيري آنها، مقصودي را برايشان فراهم كرد. راهِ رسيدن به آن مقصود هم اين بود كه حرم امام رضا عليه الصّلاةوالسلام را كه به نظر ملت ايران، مقدّسترين اماكن مذهبي در داخل كشور است، منفجر و هتك كنند و بي گناه ترين و پاكترين آدمها را كه در آن جا مشغول تضرّع و راز و نياز و دعا و توجّه بودند و مهمان علي بن موسي الرّضا عليه الصّلاةوالسّلام محسوب مي شدند، در روز عاشورا قطعه قطعه نمايند. لعنت خدا بر آن دلهاي سياه باد! اين، تروريسم

است. براي يك مقصودِ احمقانه خياليِ فرضي، به چنين كار زشت و ننگين و كشتار سُبعانه اي اقدام كردند. آنها مي خواستند شبيه آن انفجار را در حرم حضرت معصومه سلام اللَّه عليها و مرقد امام رضوان اللَّه عليه هم انجام دهند كه بحمداللَّه خداي متعال تفضّل كرد و جلوِ فاجعه گرفته شد. اين، تروريسم است. اين، زشت ترين كاري است كه يك مجموعه مي تواند انجام دهد. مجموعه اي براي رسيدن به مقاصد شوم خود، يك عدّه انسان را، از هر نوع و جنس، در هر جايي، بدونِ دشمنيِ خاص و بدون جرم و گناهي، نابود كند. البته دولتِ تروريست هم داريم كه به كارش «تروريسم دولتي» اطلاق مي شود. امروز واضحترين نمونه دولت تروريست، رژيم غاصب صهيونيست است. در واقع، از روزي كه دستِ پليد و سياستِ ضدّاسلامي، ضدّمردمي و ضدّشرقيِ انگليس، در كشور فلسطينِ اسلامي به صهيونيستها حكومت داد - يعني از سال 1948 ميلادي و قبل از آن - تروريسم دولتي هم شكل گرفت و به ترور پرداخت. صهيونيستها كارهايشان را با ترور پيش مي بردند و مي برند. به عنوان مثال، قتل عام در «ديِرياسين» كه قضيه اش را شنيده ايد، از مظاهر تروريسم است. وقتي به يك روستا حمله كنند، مردها، زنها و بچه ها را به رگبار ببندند و يا مردها را بكشند و زنهاي تنها و بي پناه را در بيابان رها كنند و به آنها بگويند «هر جا مي خواهيد برويد» و سپس همه خانه ها را آتش بزنند، يكي از بارزترين مظاهر تروريسم رخ مي نمايد. دولت غاصبِ اسرائيل، از بدو تشكيل تا امروز - به عبارتي: در تمام طولِ تقريباً نيم قرني كه اين غدّه سرطاني در پيكره اسلامي پيدا شده است -

هميشه كارش را با ترور پيش برده و مظهر كامل تروريسم دولتي است. حتماً شنيده ايد كه اخيراً اين دولت غاصب، در يك هجوم شبانه، چند فروند چرخبال و هواپيما، همراه با كماندو و اسلحه به لبنان فرستاد، تا روستايي را به محاصره درآورند و مردي را از خانه اش بربايند و به زندان منتقل كنند! آيا تروريسم دولتي از اين واضحتر وجود دارد؟! جالب اين جاست كه چندي پيش، رؤساي هفت دولت صنعتي جهان، نشستند، ريش جنباندند و راجع به تروريسم حرف زدند. آيا شما نمي دانيد كه امروز مظهر تروريسم كيست؟! آيا شما انصاف داريد؟! آيا شما از افكار عمومي جهان، اندكي ملاحظه داريد؟! آيا شما كه اين قدر مدّعيِ حقوق بشر هستيد، انسانها را داراي عقل و تشخيص مي دانيد؟! امروز مظهر تروريسم دولتي و دولت تروريست در دنيا كيست؟ آن دولتي كه هر روز به لبنان حمله مي كند و به كشتار و آدم ربايي مي پردازد كيست؟ كيست كه دولتش، از اوّل براساس ترور، ايجاد وحشت و كشتار و قتل عام به وجود آمده است؟ آيا غير از دولت اسرائيل، دولت ديگري هم هست كه از اين ويژگيها برخوردار باشد؟ دنبال تروريسم دولتي مي گرديد؟ بفرماييد: اسرائيل! چرا در مقابل اقدامات تروريستيِ اين دولت ساكت مي مانيد و حتّي از آن حمايت مي كنيد؟! چرا دروغ مي گوييد؟! دولت غاصبِ اسرائيل، بلايي جهاني است. ببينيد! امروز در سطح جهان، دو بلا وجود دارد: يك بلا، بلاي تروريسم است؛ كه مظهر اعلايش از لحاظ دولتي، حكومت غاصبِ صهيونيستها، و از لحاظ حزبي، منافقين و امثال منافقينند؛ كه مثل ميكروبي كه در محيط مناسبي در زباله دان رشد مي كند و تكثير مي شود، زير بال دولتهاي بزرگ، رشد

و نمو كردند. بلاي دوم، كه شايد از بلاي اوّل هم بزرگتر است، حق كشيِ كساني است كه مدّعيِ زمامداري امور بشرند. اينها ترور را مي بينند، تروريست را مي شناسند و تروريسم دولتي را هم تشخيص مي دهند، اما حق را مي پوشانند و انكار مي كنند. كار اينها واقعاً براي بشريّت، بلاي بزرگي است. امروز در دنيا كسي به ترور متوسّل مي شود كه منطق ندارد. پس بيهوده به خودشان زحمت ندهند كه بخواهند جمهوري اسلامي را متّهم كنند. اتهام تروريسم زدن به جمهوري اسلامي، حرفِ چرند و بي قاعده اي است. جمهوري اسلامي به ترور احتياج ندارد. خودِ شما مي گوييد كه شعارهاي انقلاب اسلامي، مصر و الجزاير و كجا و كجا و كجا را به هم ريخته است. ما كه در اين كشورها حضور نداريم. اين، حرف و فكر ماست كه در اين سرزمينها رسوخ كرده است. خودِ شما مي گوييد كه تفكّرات اسلاميِ ايران، در دنيا، خطر بزرگي براي سرمايه داري غرب و قدرتهاي غربي به حساب مي آيد. مگر خودِ شما اين را نمي گوييد؟ پس، اين فكر و انديشه ماست كه به همه جا مي رود و دلها را متحوّل مي كند. دولتهاي غربي، از ترسشان اجازه نمي دهند كه افكار ما، در غرب منتشر شود. آيا با اين اوصاف، ما احتياج به ترور داريم؟! ما كه از چنين سلاح برّايي - فكر و انديشه - برخورداريم. مي خواهم به مطلبي اشاره كنم كه قبلاً آن را گفته ام: يك وقت در زمان امام رضوان اللَّه تعالي عليه، كسانِ ايشان درصدد برآمدند تا پيام حجِ ّ امام را، كه تازه صادر شده بود، در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار دولت امريكا چاپ كنند. ما هم كه در جريان بوديم، تأييد كرديم و گفتيم: «اين كار بشود.»

آنها پيام را به دفاتر روزنامه هاي معروف امريكا بردند و گفتند: «هرچه پول بخواهيد مي دهيم تا اين پيام چاپ شود.» همان طور كه مي دانيد، اين روزنامه ها، همه نوع مطلب، حتي نظراتِ مخالفانِ سياسي و عقيدتي خود را چاپ مي كنند. آنها نوكر پول و دلارند. از هر جا پول حاصل شد، حرفي ندارند. اما اين جا، شوخي بردار نيست. آيا كشورهاي بزرگ حاضرند بخشي از برنامه هاي تلويزيوني خود را در اختيار افكارِ انقلاب اسلامي بگذارند؟ به هيچ قيمتي حاضر نيستند! چرا؟ چون مي دانند كه وقتي اين افكار عرضه شود و به دلهاي مردم برسد، آنها را معتقد مي كند. عامه مردم كه غرضي ندارند. مردم امريكا چه غرضي با ما دارند؟! مردم اروپا چه دشمني اي با ما دارند؟! اگر كسي حرف حسابي بگويد، مي شنوند. بنابراين، مي دانند كه اگر افكار انقلاب اسلامي در رسانه هاي گروهي غرب منعكس شود، حداقل در تبليغاتِ گران خرجي كه امروز دولتهاي غربي و دستگاههاي صهيونيستي متحمّل مي شوند، اختلال ايجاد مي كند. آنها مبالغ زيادي خرج مي كنند تا اسلام، انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي را بد جلوه دهند. اگر فكر ما منتشر شود، همه اينها را عوض خواهد كرد. ما، چنين فكر و منطق و بياني داريم! ما در سازمان ملل، در كنفرانسهاي بين المللي و در ساير مجامع جهاني، حرفمان را مي زنيم. چه آن زمان كه بنده برحسب مسؤوليت به آن مجامع مي رفتم و چه امروز كه بحمداللَّه رئيس جمهورِ فاضل و گرانمايه ما شركت مي كند، از بيانِ حرفِ خود، كوتاه نيامده ايم و نمي آييم. همه كساني هم كه حرفمان را مي شنوند، در دلشان تصديق مي كنند و حتي بسياري اين تصديق را بر زبان مي آورند. ما چنين فكري داريم! آيا

با وجود چنين فكري، احتياج به ترور داريم؟! ترور، دستاويز كسي است كه فكر ندارد. ترور، مستمسكِ منافقِ روسياهي است كه در ميان ملت ايران جايي ندارد. هر چه هم از اين كارها بيشتر بكنند، نفرت ملت ايران از آنها بيشتر مي شود. آنها هستند كه به ترور احتياج دارند. دردِ چنين موجودات بيچاره اي، هيچ علاجي ندارد؛ مگر با ترور، قدري تشفّيِ خاطر پيدا كنند. صهيونيستها كه در دنيا حرف حساب ندارند، مجبورند از طريق ترور كارشان را پيش ببرند. البته بعضي از دولتها هم هستند كه متأسفانه به ترور تشبّث مي كنند و من نمي خواهم اسم بياورم. ايرانِ اسلامي، به اين كارها احتياج ندارد. در فلان گوشه دنيا حادثه اي اتفاق افتاده است؛ فوراً صهيونيستها دهانهاي كثيفشان را بازمي كنند و اسم جمهوري اسلامي را مي آورند. شما چه حق داريد كه با آن نفسهاي پليدتان نسبت به جمهوري اسلامي قضاوت كنيد؟! جمهوري اسلامي، حكومتي طيّب و طاهر و متّكي به يك ملتِ مؤمن و سرافراز و اصيل و ريشه دار است. شما چه هستيد؟ دولت بي اصل و نسب؛ دولت جعلي؛ ملتِ دروغي. از اطراف دنيا آدمهاي شرير را گرد آوردند و ملغمه اي به اسم «اسرائيل» درست كردند! اين ملّت است؟! هر جا يهوديهاي شرير و خبيثي بودند، در آن جا جمع شدند. در اغلب كشورها، يهوديها هستند و زندگي مي كنند - در كشور ما هم هستند كه زندگي شان را مي كنند - كاري به كار كسي ندارند، كسي هم به آنها كاري ندارد. كشورشان است و در آن زندگي مي كنند. آنهايي كه به سرزمينهاي اشغالي رفتند، خبيثها، شريرها، طمّاعها، دزدها و آدمكشها بودند كه از همه جاي دنيا جمع شدند. اين

شد يك ملّت؟! ملت و دولتي كه اين طور به وجود آمده است و اسم خودش را اسرائيل گذاشته، غير از راهِ ترور، راهي ندارد؛ حرف حسابي ندارد. آن وقت، چنين موجوداتي با اين دنائت و پستي و پليدي، مي خواهند دولت و ملتِ نوراني و سربلند و عزيزي مثل ايران را در افكارِ عموميِ جهان متّهم كنند. خودِ آنها از همه متّهمتر، مجرمتر و روسياه ترند. ملت ايران، به فضل پروردگار، ملت آبديده و مجرّبي است. شما ملت ايران خيلي سختي كشيديد. پانزده سال است كه قدرتهاي خبيث دنيا عليه شما كار مي كنند و پانزده سال است كه به فضل پروردگار، ملت ايران روزبه روز قويتر مي شود. اين به بركت توجّه به خداست؛ به بركت دين خداست؛ به بركت اسلام است؛ به بركت وحدت كلمه است؛ به بركت همكاري همه قشرهاست؛ به بركت وظيفه شناسي دستگاهها و آحاد مردم و قشرهاي مختلف مردم است. اين راه را بايد ادامه دهيد. توجّهات ولي عصر اروحنافداه و عجل اللَّه تعالي فرجه، به اين ملت كمك خواهد كرد كه ان شاءاللَّه اين راه را ادامه دهد. اميدواريم كه خداوند متعال، شّرِ اشرار را به خودشان برگرداند و ملت ايران را در همه ميدانهاي افتخار و سربلندي، روزبه روز موفّقتر فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) قريش:4-3 2) انعام: 81

بيانات مقام معظّم رهبرى در ديدار كارگزاران و مسؤولان نظام و مهمانان كنفرانس وحدت اسلامى

بيانات مقام معظّم رهبري در ديدار كارگزاران و مسؤولان نظام و مهمانان كنفرانس وحدت اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده اين عيد سعيد را كه ولادت حضرت نبيّ اكرم، محمّد مصطفي صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم و ولادت فرزندش امام صادق عليه الصّلاةوالسّلام است، به همه مسلمين عالم، بخصوص به ملت عزيز و بزرگ و عالي قدر ايران و همچنين به حضّار محترم

و ميهمانان گرامي، تبريك عرض مي كنم. ولادت نبيّ اكرم، براي هر فرد مسلمان نقطه اي برجسته در تاريخ است. بعدها همين ولادت به يك حركت عظيم در تاريخ بشر منتهي شد. هر فضيلتي كه در دنيا، ولو به طور غيرمستقيم وجود دارد، ناشي از آن بعثت و اقامه مكارم اخلاق به وسيله آن پيغمبر عظيم الشّأن است. هر مسلماني مي داند كه براي تمركز عواطف دنياي اسلام و احساساتِ فرَقِ مختلفِ مسلمين، نقطه اي بهتر از وجود مقدّس پيغمبر اكرم وجود ندارد؛ چون همه مسلمين اين بزرگوار را دوست دارند و وي محور امّت اسلامي در طول تاريخ است. پس اين ولادت براي ما حائز اهميت است. البته تاريخ اسلام نشان مي دهد كه تقريباً صد سال بعد از رحلت پيغمبر، فرزندش امام جعفر صادق عليه الصّلاةوالسّلام به امامت رسيده است و اين تجديد مطلعي در باب اهداف اسلامي و معارف اسلامي است. جمهوري اسلامي، بخصوص براي ولادت نبيّ اكرم و بعثت اين بزرگوار و هر چه مربوط به ايشان است، اهتمام ويژه اي قائل است. چرا؟ چون امروز در سطح عالم و در زير اين آسمان، تنها نقطه جهان كه در آن به طور رسمي احكام اسلامي، اجرا و قوانين و مقرّرات بر طبق قرآن و سنّت پيغمبر تنظيم و عمل مي شود و به عبارت ديگر، مهمترين نقطه دنيا كه چنين حركت عظيمي در آن انجام مي گيرد، ايران اسلامي است. دولتي به نام اسلام حاكم است و اين موضوع، در حقيقت تكليفي را بر دوش همه مسلمانان عالم مي گذارد. چون اگر حكومتي براساس اسلام بود، به اين معناست كه اسلام مورد عمل قرار گرفته است. اما اگر اسلام به معناي اعتقاد و عمل افراد

در جامعه وجود داشته باشد و حاكميت دين برقرار نباشد، در چنين جامعه اي قرآن و اسلام مهجور است. مصداق آن در قرآن كريم و در سوره فرقان چنين آمده است: «وَ قالَ الَّرسولُ يا ربِّ اِنَّ قَومي اْتَّخذُوا هذَا القُرانَ مَهجوراً»(1). پيغمبر اكرم نزد پروردگار عالم عرض مي كند: «يا رَبِّ اِنَّ قَومي اْتَّخَذوا هذَا القُرانَ مَهجوراً». هَجر قرآن به چه معناست؟ بي شك به اين معنا نيست كه قرآن و اسم قرآن و اسم مسلماني را به طور كلّي از خود دفع كردند. اين اتخّاذ نيست. «اتّخذوا هذا القُرانَ مَهجورا»؛ يعني قرآن را دارند، اما همراه با هَجر. قرآن هست، اما مهجور است. به اين معنا كه قرآن در يك جامعه تلاوت شده و احترام ظاهري مي شود، اما به احكام آن عمل نمي كنند و به بهانه جدايي دين از سياست، حكومت را از قرآن سلب مي نمايند. اگر قرار بود كه اسلام و قرآن حكومت نكنند، پس مبارزات پيغمبر براي چه بود؟ اگر پيغمبر اسلام بر اين باور بود كه نبايد در حكومت و اداره زندگيِ مردم و قدرت سياسي جامعه دخالت شود و همين قدر كافي است كه مردم عقايد اسلامي داشته باشند و در خانه خودشان اين اعمال ديني را انجام دهند، معلوم نيست كه چنين مبارزاتي بر پيغمبر تحميل مي شد. دعواي پيغمبر بر سر قدرت سياسي و قبضه كردن قدرت به وسيله قرآن است. هَجر قرآن به اين معناست كه اسم قرآن وجود دارد و حاكميت قرآن نيست. در عالم اسلام، هرجا كه قرآن حاكم نيست، اين خطاب نبيّ اكرم «يا رَبِّ اِنَّ قَومي اْتَّخَذوا هذَا القُرانَ مَهجوراً» صادق است. در جمهوري اسلامي اين هجران

وجود ندارد. اين جا قرآن براي اجراي احكام عمومي جامعه، محور قرار گرفته است. يعني هر آنچه كه از شؤونِ اداره يك جامعه است، رسماً از قرآن گرفته مي شود، نه اسماً. قوانين از قرآن اتّخاذ مي شود. هر آن چه مخالف با قرآن باشد، طرد مي شود. حكومت و قدرت سياسي بر طبق معيارهاي قرآني تشكيل مي شود. ارزشهاي حاكم بر جامعه، ارزشهاي قرآني است. هر انسان متعهّد و خدومي در جامعه اسلامي مورد قبول و پذيرش است. امروز اگر ملت ايران، مسؤولين كشور را عاشقانه دوست دارند، به خاطر عمل آنها به قرآن و اعتقاد و تديّن و پايبندي آنها به دين است. اين جامعه، جامعه اي است كه قرآن در آن زنده و برقرار است و مهجور نيست. اين، جمهوري اسلامي است. بنابراين هر مسلماني در هر نقطه دنيا، به حكم اين كه به قرآن و به نبيّ اكرم صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم عشق مي ورزد، نسبت به جمهوري اسلامي كه پرچم قرآن و اسلام را در دست دارد، احساس تعهّد مي كند. اين همان چيزي است كه دشمنان اسلام را با ايران اسلامي به برخورد خصمانه وحشيانه اي مي كشاند و كشانده است. عامل دشمنيها همين است. هر كس در دنيا مخالف قرآن و اسلام است، مخالفت و خصومت و عناد وي با جمهوري اسلامي، خودش را به شكل بارزي نشان مي دهد. در دنيا نگاه كنيد! اين مخالف و عناد، به صورت يك معيار كلّي است. دشمنان اسلام، در هر جاي دنيا با جمهوري اسلامي در حال معارضه و مخاصمت و دشمني اند. هر ميزان كه با اسلام و حاكميت و پايبندي ملتها به آن مخالفند، دشمني شان با ايران اسلامي هم به همان ميزان است. شما اين

دشمني ناكام و ناموفّق را در سرتاسر دنيا مشاهده مي كنيد. قدرتهاي استكباري در اشتباهند اگر خيال مي كنند كه مي توان جمهوري اسلامي را هم مثل هر دولتي با همين ابزارهاي معمولي - محاصره تبليغاتي، فشارهاي سياسي، محاصره اقتصادي و امثال اينها - به زانو درآورد. نه؛ اين خطاست. اين جا مسأله اعتقاد در ميان است. مسأله پايبندي به دين، مسأله يك وظيفه الهي براي مردم و اين كه از اين حكومت و دولتي كه پرچم اسلام را در دست دارد دفاع كنند؛ همچنان كه وظيفه مسلمانان ديگر دنيا نيز همين طور است. بنابراين، از اوّلِ انقلاب هر قدر كه توانستند مخالفتها، خصومتها و درگيريهاي گوناگون سياسي، اقتصادي و نظامي را عليه جمهوري اسلامي سازماندهي كردند. همواره سخن امام بزرگوار ما رضوان اللَّه تعالي عليه اين بود كه اين دشمنيها نه با ما كه در حقيقت با اسلام و قرآن است. اين نكته اي است كه بايد همه مسلمانان عالم به آن توجّه كنند. كساني كه امروز با جمهوري اسلامي در ميدان تبليغات، در برخورد سياسي و با تلاشهاي گوناگون اقتصادي درگيري دارند، كساني هستند كه دشمني خود را با اسلام علني كرده و نشان داده اند. تلاشهاي اين افراد، پوشيده نيست. البته در گذشته دشمني خود را با اسلام چندان نشان نمي دادند؛ اما پيشرفت حركت اسلامي آنها را وادار كرد تا باطن خود را نشان دهند. حادثه اخيري كه به وسيله امريكا و اسرائيل - كه در حكم سگِ زنجيري دولت امريكاست - بر سر قضيه آرژانتين پيش آمد، نمونه اي از اين دشمنيهاست. البته براي ما اين گونه تبليغات، تازگي و اهميت ندارد. جمهوري اسلامي در زمان حيات مبارك امام رضوان اللَّه عليه، در طول ده سال بعد

از انقلاب، به طور دائم با تبليغات خصمانه دشمن درگير بود. به ياد نمي آوريم زماني را كه چنين تبليغاتي عليه جمهوري اسلامي، به بهانه هاي مختلف وجود نداشته باشد و همواره هم در نهايت كار، جمهوري اسلامي سربلند و غالب بيرون آمده است. اين بار هم - در جنجال آفريني بر سر قضيه آرژانتين - همين طور شد. جمهوري اسلامي از اين گونه تبليغات واهمه اي ندارد. دولت و كشور ما با جنجال تبليغاتي روزنامه هاي مزدور عالم و راديوهاي صهيونيستي و دولتمردان هرزه گوي امريكايي و امثال آنها، دچار آسيب و ضرر نمي شود. آن قدر عليه ما تبليغات كرده اند كه نسبت به تبليغات آنها ضدّ ضربه شده ايم! مطلب از اين ناحيه مهم نيست. مردم دنيا هم اين تبليغات را باور نمي كنند؛ مگر يك عدّه افراد ساده انديش و ظاهربين. از اين جهت هم، ما چندان ضرر نمي كنيم. شنيدم حتي در خود كشور آرژانتين، مردم از موضع همراه با ضعف دولت خود، ناراحتند. به اعتقاد آنها اين قضيه از امريكا و اسرائيل ناشي مي شود. در نهايت هم، براي همه دنيا اين معنا ثابت شد. آن وقت تبليغات مهمل و بي اصل و اساسي را به راه انداختند و جنجال درست كردند. حتي مردم آرژانتين هم اين نكته را فهميدند. اغلب مردم دنيا هم قاعدتاً مي دانند. از اين نظر، مسأله براي ما مهم نيست. اما از نظر ديگر حائز اهميت است. از اين نظر كه دوستان اسلام و ايران اسلامي در همه جاي دنيا، بر اصرار بي اندازه دستگاه حاكمه امريكا و دستگاههاي استكباري براي مقابله با جمهوري اسلامي واقف شوند و بدانند به چنين بهانه هاي واهي، متمسّك مي شوند تا عليه جمهوري اسلامي تبليغات به راه بيندازند. مسأله از

اين نظر مهم است كه معلوم شود تا چه حد جمهوري اسلامي و حكومتي كه با اتّكاء به قرآن و اسلام، به فضل الهي در اين نقطه عالم بر سرِ پاست، در مقابل اغراض استكباري امريكا، حضوري قوي و تعيين كننده دارد. اين مسأله آشكار مي كند كه وجود جمهوري اسلامي در سطح جهان به حدّي مانع از پيشرفت اهداف استكباري امريكا و اسرائيل است كه آنها وقتي وسيله ديگري به دست نمي آورند، به هر وسيله اي، ولو سست و واهي متمسّك مي شوند و با جمهوري اسلامي مقابله مي كنند. اين بسيار مهم است. اوّلاً از طرفي، ايادي تبليغاتي آنها وانمود مي كنند كه جمهوري اسلامي در حال ضعف است. اگر در حال ضعف است، چرا اين قدر قدرتهاي به اصطلاح مقتدر جهاني از آن واهمه و هراس دارند؟ چرا اين قدر سعي مي كنند در دنيا و در افكار عمومي، عليه جمهوري اسلامي تبليغات كنند؟ حقيقت جز اين نيست كه جمهوري اسلامي، علي رغم اين تبليغات، جايگاه برجسته اي در افكار عمومي دنياي اسلام و خارج دنياي اسلام دارد. ثانياً از اين نظر حائز اهميت است كه نشان مي دهد يك دولت مستقل؛ دولتي كه تسليم هدفهاي استكباري نمي شود، تا چه حد براي نقشه هاي استكباري خطرناك است. آنچه كه مستكبران عالم و در رأس آنها امريكا از كشورهاي در حال توسعه و جهان سوم و غيره مي خواهند، آن است كه دستگاههاي حاكم بر اين كشورها، در بست تسليم سياستهاي امريكا باشند. اگر چنين حكومتي بر كشوري حاكم بود، هر عيب و علّتي در آن كشور باشد، براي آنها قابل قبول است و حرفي از عدم رعايت حقوق بشر در آن كشور نمي زنند. حتّي اگر آن كشور

يك مجلس صوري قانونگذاري هم نداشته باشد، نمي گويند اين جا دمكراسي نيست؛ نمي گويند اين جا حكومت خان خاني و فاميلي است؛ نمي گويند اين جا حقوق بشر تضييع و پايمال مي شود. معيار درنظر آنها تسليم و سرسپردگي و دست بسته بودن حكومتها و دولتها در مقابل امريكاست. اگر اين امر حاصل شود، آن كشور و دولت و مسؤولان، از نظر دولتمردان امريكا مردماني قابل قبول و بي اشكالند. ديگر نه لازم است فشاري بر آنها وارد آيد و نه تبليغاتي عليه شان انجام شود. اما اگر كشوري داراي دولت مستقل و حكومت متّكي به مردم بود؛ عقايد و فرهنگ خودش برايش معتبر بود؛ مصالح ملتش برايش معيار و ملاك بود؛ مواضع خود را از روي اعتقاد و نه به خاطر فشار اين و آن، خود اتّخاذ مي كرد، اين كشور از نظر آنها مردود است. حتي اگر بهترين نوع دمكراسي، بهترين مجلس مقنّنه و بهترين دولت مردمي را هم داشته باشد، آن را به نداشتن اينها متّهم مي كنند. اين موضع دستگاههايي مثل دولت امريكاست كه امروز مدّعي رهبري جهانند. آيا اين دولتها با اين بينش تنگ نظرانه و اين برخورد عنادآميز نسبت به كشورها و ملتها، لايق و شايسته رهبري جهانند؟! جرم جمهوري اسلامي از نظر مستكبرين عالم اين است كه به اسلام، به استقلال و به مصالح ملت خود پايبند است. برادران و عزيزان من! رمز قدرت جمهوري اسلامي اين است. رمز اين كه تا امروز نتوانسته اند ضربه قاطعي بر جمهوري اسلامي وارد كنند، همين است. فشار ايجاد كردند، خباثت كردند، ايذاء كردند، كارهاي ناجوانمردانه انجام دادند، حتّي فعاليتهاي تروريستي در داخل كشور را سازماندهي كردند، از تروريستهايي كه عليه جمهوري اسلامي فعاليت مي كردند،

با زبان، عمل و با سكوت رضايت آميز حمايت كردند، آن واقعه ددمنشانه را در مشهد به وجود آوردند و دولتهاي مدّعي حقوق بشر و مخالف با تروريسم، كلمه اي در محكوميت آن سخن نگفتند. وضعيت اين دولتها چنين است. با همه اينها، جمهوري اسلامي به فضل پروردگار با قدرت و سربلندي، در سطح عالم راه افتخارآميز خود را ادامه مي دهد. رمز قدرت ما تمسّك به اسلام است. در اين روز ولادت و هفته وحدت و مانند اين ايام، مردم معمولاً از خدمتگزاران خود - يعني از دولت خدمتگزارِ جمهوري اسلامي - تجليل مي كنند. آنچه بايد به طور كامل در اين ايام درنظر بگيريم، اين است كه اسلام و عمل به قرآن و پايبندي به اين دو، رمز بقاي نظام اسلامي و اقتدار آن است. وحدت بايستي براساس اسلام و اعتصام به حبل اللَّه باشد، نه بر اساس موهومات و قوميتهاي پوچ و بي محتوا. قوام امّت اسلامي به همين است. درس ملت از اين روزها، پايبندي به اسلام در همه ابعاد آن است. بايد همه تلاش نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي اين باشد كه قوانين را صددرصد منطبق با شرع مقدّس اسلام تنظيم كنند؛ زيرا شرع مقدّس اسلام تأمين كننده نياز و سعادت مردم است؛ همچنان كه تا به امروز بوده است. بحمداللَّه قوانين جمهوري اسلامي جزو مترقّي ترين قوانين و منطبق ترين آنها با قوانين اسلامي است. قوانين اقتصادي و جزايي و قوانين گوناگون مربوط به مسائل حقوقي و ارتباطات و مناسبات گوناگون مردم با يكديگر، براساس اسلام است. همه سعي دولت محترم و خدمتگزار، اين باشد كه ارزشهاي اسلامي را هر چه بيشتر در جامعه زنده كند. بالاترين ارزش

هم، ارزش تقواست. تقوا عاملي است كه ما را در راه اسلام حفظ مي كند. تقوا يعني اين كه مواظب خود باشيم. اين امر به گروه خاصّي اختصاص ندارد و هر فردي را در هر جا كه هست و هر عضوي از اجزاي دولت را - از اجزاي عالي رتبه تا كارمندان معمولي - در بر مي گيرد. هر فردي از آحاد مردم، در هر جاي كشور كه زندگي مي كند، مراقب باشد كه از جاده اسلام تخطّي نكند. اسلام وعده نصرت داده است. قرآن وعده پيشرفت و موفّقيت در همه ابعاد زندگي داده است و دنيا و آخرت ملت را آباد مي كند. همچنان كه به فضل پروردگار، در همين مدت كوتاه كه اسلام در اين كشور حاكم شده است، كارهايي براي زندگي مردم انجام شده كه قابل مقايسه با دوران گذشته نيست. خدماتي كه در اين مدت به طبقات محروم شده است، با آنچه كه قبل از پيروزي انقلاب انجام گرفته، قابل مقايسه نيست و اين همه، با وجود همه مشكلاتي صورت گرفته است كه عليه اين كشور به وجود آورده اند. راه اسلام، راه سعادت است و ملاك پايبندي به اسلام، رعايت تقواست. اين امر را هر كسي در عمل شخصي خود مي تواند بفهمد و مواظب خود باشد. تقوا اين است. برادران و خواهراني كه در گوشه و كنار اين كشور هستيد! مراقب باشيد كه از آنچه رضاي خدا در آن است، تخطّي نكنيد. تابع شهوات نفس نشويد، تا راه خدا را گم نكنيد. مسؤولين كشور هم اين مسأله را رعايت كنند. قواي محترم مقنّنه، قضائيّه و مجريّه كه بحمداللَّه در اين راه هستند، به رعايت تقوا

بكوشند. شما در هيچ جاي دنيا نمي توانيد دولتمردان، رجال و مسؤوليني با اين تقوا و طهارت و پاكيزگي كه در جمهوري اسلامي هستند، پيدا كنيد. همه همين راه را بايستي ادامه دهند. اين راه، راهِ پيروزي است. دشمن در همه آزمايشهاي خود عليه اسلام و مسلمين، ناكام شده است و باز هم ناكام خواهد شد. اميدوارم خداوند متعال به همه ما توفيق دهد تا ان شاءاللَّه راه نوراني اسلام و قرآن؛ راه وحدت دلها و عملها را با موفّقيت بپيماييم و ملت ما بتواند اين بهترين راهها را كه راه اسلام است و بحمداللَّه اتّخاذ كرده است، تا آخر ادامه دهد و به كمك الهي، كيد دشمنان را به خود آنها برگرداند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) فرقان -30

بيانات مقام معظم رهبرى در شروع درس «خارج فقه»

بيانات مقام معظم رهبري در شروع درس «خارج فقه» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي محمّد و آله الطاهرين؛ و لعنةاللَّه علي اعدائهم اجمعين. طبق معمول همه روزها، امروز هم حديثي رابخوانيم و ان شاءاللَّه به انوار معارف اهل بيت عليهم السّلام، متبرّك شويم. اگر كسي سند كتاب شريف «جعفريّات» را قبول داشته باشد، سند « نوادر» را به عنوان سند معتبر قبول مي كند. ما قبلاً به مناسبتهاي متعدّدي راجع به سند كتاب شريف «جعفريّات» يا «اشعثيّات» - كه به هر دو اسم خوانده مي شود - اين جا صحبت كرديم و همچنين راجع به روايات «نوادر»،اش «فضل اللَّه بن علي حسني راوندي»(1) رضوان اللَّه تعالي عليه، كه از بزرگان علماي شيعه در قرن پنجم و ششم و صاحب كتاب «نوادر» و بعضي كتب ديگر است، نكاتي عنوان نموديم. اغلب احاديث اين كتاب، همان احاديث كتاب «اشعثيّات» است كه ايشان نقل كرده اند. راجع

به « اشعثيّات» هم قبلاً عرض كرديم رواياتي است كه «محمّدبن محمّدبن اشعث» از «موسي بن اسماعيل» و «موسي بن اسماعيل» از «اسماعيل بن موسي بن جعفر عليه الصّلاةوالسّلام» و او از پدرش موسي بن جعفر عليه السّلام، و او از حضرت جعفربن محمّد ابي عبداللَّه عليه السّلام، و او از آبائه عليهم السّلام، عن اميرالمؤمنين، عن رسول اللَّه نقل مي كند. اين مقدار سند، خيلي عالي است. البته «محمّدبن محمّدبن اشعث» توسيخ شده و بعضي از روايات قبل و بعد او، براي برخي مورد ترديد است. لكن مرحوم «حاجي نوري»(2) و بعضي ديگر از بزرگان، اصرار دارند كه اين سند جزو اسناد خوب است. همچنين مرحوم «شيخ آقا بزرگ تهراني»(3)، از مرحوم آقاي «آخوند»(4) نقل مي كند كه ايشان در مجلس استفتائشان مي فرمودند «هيچ فقيهي نمي تواند قبل از ديدن كتاب مستدرك حاجي نوري رحمةاللَّه عليه فتوا بدهد.» براي اين كه فحص از معارض و حجّت و اينها، متوقّف بر اين كتاب است و اصل كتاب «مستدرك»، همين «اشعثيّات» است كه البته بعدها از منابع و كتابهاي ديگر، روايات زيادي را به آن اضافه كردند. بنابراين، بعضي روايات «اشعثيّات» را با همين سندي كه عرض شد، كاملاً مورد قبول قرار دادند. حال اگر كسي آن سند را قبول دارد و آن را معتبر مي داند - كه ما قبلاً بحث كرديم و گفتيم بعيد هم نيست كه اين طور باشد - آن وقت روايات «فضل اللَّه بن علي راوندي» كه در كتاب «نوادر» نقل شده، ديگر معتبر است. خوب؛ حالا اين سه روايت اخلاقي را با اين مقدّمه عرض مي كنيم تا ان شاءاللَّه مورد توجّه قرار گيرد. مرحوم مجلسي، اين جا چند روايت را از كتاب «نوادر» نقل مي كنند كه من امروز سه موردش را به مناسبت شروع درس، عرض مي كنم. يكي از اين روايات

اين است: «قال رسول اللَّه صلّي اللَّه عليه وآله: السّابقون الي ظّل العرش، طوبي لهم.» خوشا به حال كساني كه به سايه عرش سبقت مي جويند. چون عرش الهي يك امر معنوي و حاكي از حدّ اعلاي عظمتِ ذاتِ مقدّسِ ربوبي است؛ آن وقت معناي «سبقت به سايه عرش» هم اعلي درجه تحصّنِ عبد در عرش مولاي خودش است. بالاترين چيزي كه مي شود براي بنده فرض كرد، همين است كه انسان به ظلّ عرش پروردگار پناه ببرد. «قيل: يا رسول اللَّه و من هم؟» چه كساني هستند كه به سايه عرش رحمان سبقت مي جويند؟ «فقال: الّذين يقبلون الحقّ اذا سمعوه.» كساني كه اين چند خصوصيت را دارند: اوّل اين كه وقتي حق را شنيدند، آن را قبول مي كنند. «و يبذلونه اذا سئلوه.» اين هم طرف ديگر كفّه است كه وقتي از آنها سؤال شد «حق چيست؟» بدون ملاحظه آن را بيان مي كنند؛ حق را بذل مي كنند. همين دو كلمه را شما ملاحظه بفرماييد، كه اگر در همين دنياي غرق در فساد امروز - كه بلاشك ذهنها، دلها، وجدانها و عقولي در آن پيدا مي شود كه حقيقت را بفهمند و حق را تشخيص دهند - تحقّق پيدا كند، چه مي شود! حق چيست؟ حق آن چيزي است كه بناي خلقت بر آن است. «ما خلقناهما الّا بالحقّ(5).» حق، مبناي آفرينش الهي است؛ يعني همان چيزي كه بايد باشد و همان چيزي كه همه مجاهدتهاي مجاهدانِ عظيمِ تاريخ و عالم، براي رسيدن به آن است. حق، موضوع بسيار مهمّي است. همان چيزي كه اگر شناخته و تبعيّت شود و تحقّق پيدا كند، هيچ نادرستي، نامطلوبي و ناسزاواري در عالم نخواهد بود. به هر اندازه كه

تحقّق پيدا كند، اين طور خواهد شد. اين، چيزِ كمي است؟! خوب؛ هستند كساني كه همه آن يا شطري از آن يا يك كلمه از آن را در همين دنياي غرق در فساد مي فهمند و مي شناسند. اگر همينها آن را بپذيرند و براي كساني كه به آن احتياج دارند بيان كنند، شما ببينيد چه حادثه اي در دنيا رخ خواهد داد و چه تحوّل عظيمي در حيات بشر و عالم پيش خواهد آمد! گرفتاري در اين است كه هواهاي نفساني و قيدهاي بشري و زنجيرهايي كه به گردنهاي افراد بشر - اغلال في اعناقهم(6) - آويزان است، اجازه اين را به آنها نمي دهد كه حق را بشناسند و بعد كه شناختند قبول كنند و بعد كه قبول كردند آن را به كساني كه به آن احتياج دارند بگويند. اشكال كار در اين جاست. اگر همين حاصل شود، شما ببينيد كه چه چيز عظيمي خواهد شد! پس واقعاً جا دارد كه گفته شود: «السّابقون الي ظلّ العرش.» چون كارِ سختي هم هست. خيلي هم جاي دور نرويد. البته، حق، در مقياس جهاني، يك عدّه شناسنده و ترويج كننده و ممانعت كننده و بخل كننده و رد كننده و كفر ورزنده و مخفي سازنده دارد. در مقياسِ جامعه اي كه ما در آن زندگي مي كنيم، با يك نوع حد و علائم و نشانه ها و مصاديق و آثار، و در محيط خاصي كه ما زندگي مي كنيم، باز با نشانه ها و علائم و مصاديق و جزئيّات و خصوصيات ديگري. همه اينها هم مهم است. نبايد گفت فلان آدمِ مخفي كننده حق، كه مثلاً حقّ نبوّت يا حقّ توحيد يا حقّانيت فلان حرف را

در سطح عالَم انكار كرد، ملعون است. اما من كه حقيقتي را جلو چشمم و دم دستم و در محيط زندگي ام همان طور انكار مي كنم و مي پوشانم و از آن دفاع نمي كنم و اگر بر من عرضه شد قبول نمي كنم، از آن حكم خارج هستم. اين، نمي شود. پس «الذين يقبلون الحقّ اذا سمعوه و يبذلونه اذا سئلوه»، شامل هر كس، در هر جاي دنيا مي شود. «و يحكمون للنّاس كحكمهم لانفسهم.» اين هم يكي از مصاديق حقّ است كه خيلي سخت است. بعضي از حقها، براي بعضي از انسانها چندان تلخ نيست، بلكه براي اهل حق، شيرين هم هست. اما حقّي كه براي همه در همه جا تلخ است، اين مصداق از حق است كه اگر كسي به اين حق به عنوان يك مصداق بسيار مهم عمل كرد، امتحان خوبي داده است. «يحكمون للنّاس كحكمهم لانفسهم.» براي مردم همان طور حكم كنند كه براي خودشان حكم مي كنند و فرقي بين خود و ديگران نگذارند. اين، از آن حقهاي خيلي سخت است. چون ما طلبه ها و روحانيت و علماي شيعه، از لحاظ اجتماعي، به بركت نظام جمهوري اسلامي و هم پيش از تحقّق و اقامه نظام جمهوري اسلامي در طول تاريخ فقاهت شيعه، به شهادت مجاهدتها و مواضع و حوادث تاريخي، در يك موضع ممتاز در جهتِ تحقّق بخشيدن به حق و مبارزه با باطل قرار داشتيم، و الان هم به مناسبت اين كه اين معنا با قيام جمهوري اسلامي و اين دولت مباركه الهيّه و قرآنيّه، بحمداللَّه بيشتر هم شده است، لذا اين حديث براي ما بسيار آموزنده و مهم است. اين يادتان باشد و معمّمين و روحانيون

و علما و طلاّب، اين سه كلمه را هيچ وقت فراموش نكنند. هر جا حق را ديدند، آن را بپذيرند؛ البته با تشخيص درست. يعني آن را كه بينهم و بين اللَّه و بدون هيچ گونه شائبه نفساني بفهمند كه حق است. هرگاه كه از آنان سؤال و خواسته شد كه حق را بر زبان جاري و اعلام كنند، آن را اعلام كنند. مطلب سوم هم، كه تقريباً يكي از اصعب و ابرز مظاهر دومي يا اوّلي است، اين كه در قضاوت، خودشان را در قضاوت با ديگران يكسان قرار دهند. هر چه براي ديگران قضاوت كردند - به نفع ديگران يا به ضرر ديگران - براي خودشان نيز همان طور قضاوت كنند. يك حديث ديگر، باز بهذا الاسناد، « عن علي عليه السّلام قال: قيل لرسول اللَّه، صلّي اللَّه عليه وآله، من الذي يباعدالشيطان منا.» چه چيزي شيطان را از ما دور مي كند؟ البته مي دانيد كه «شيطان»، اعم از «ابليس» است. همان قواي مؤثر شرّآفرين و فساد آفرين و انحراف آفريني كه در قالبها و لباسهاي مختلف، گاهي انسان، گاهي غيرانسان و گاهي هواي نفساني و گاهي هم ابليس است. «ابالسه» طايفه مهمّي از شياطينند، كه داستانشان در قرآن هست. اما فقط آنها نيستند. آنها شياطين جنّند و شياطين انس هم هستند كه گاهي خطرشان از آنها كمتر نيست. پس، شيطان يك معناي عام است. خوب؛ چه عاملي اين را از ما دور مي كند؟ «قال: الصوم للَّه يسود وجهه»؛ روزه چهره اش را سياه مي كند. علّتش هم اين است كه صوم و روزه، طغيان غرايز گمراه كننده جسماني را سركوب مي كند و جلو طغيان آنها را مي گيرد. «و الصّدقه تكسر ظهره» و

صدقه پشتش را مي شكند؛ چون صدقه، گذشت و اغماضِ مهمّي از مايملك انسان است. اين هم مهم است: «والحب في اللَّه تعالي و المواظبت علي العمل الصّالح يقطع دابرة.» اين دو، مهمتر از آنهاست. يكي «حب في اللَّه» است. يعني انسان عواطف، بخصوص محبّت خودش را در جهت الهي هدايت كند. اگر كسي را دوست داريد، اين محبّت براي خدا باشد، نه براي دنيا. محبّت را در آن جا خرج كنيد كه براي خدا باشد. البته روايات «الحب في اللَّه والبغض في اللَّه» روايات بسيار مفصّلي اند. در «كافي» و در ديگر كتب هم، بابي مفصّل درباره اين صفت هست. « و المواظبت علي العمل الصّالح.» مهم اين است كه انسان از عمل صالح مواظبت كند. يعني در انجام عمل صالح استمرار داشته باشد. «والدّوام في الاتّصال بخدمتك»(7) كه در دعاي كميل مي خوانيم، يعني انسان دائماً متّصل به خدمت پروردگار باشد. اين استمرار و تداوم، خيلي مهم است. اگر اين دو، كه يكي جنبه قلبي و عاطفي و ديگري جنبه عملي دارد، حاصل شد، «يقطع دابره»؛ يعني ريشه شيطان را مي كَند يا آن را نابود مي كند. «والاستغفار يقطع تينه»؛ استغفار هم شاهرگش را مي زند (همان تعبير كنايي، كه در فارسي هم هست). پس، از جمله عواملي كه شيطان را نابود مي كند، استغفار است. استغفار يا طلب مغفرت از پروردگار، كه در قرآن هم بارها آمده و در هر جايي خصوصيّت و ثمره اي براي آن ذكر شده است. اين روحِ استغفار و طلبِ مغفرت، چيز مهمّي است؛ زيرا به معناي توجهِ انسان به خطاهاي خود است. كسي كه خود را عاري از خطا و اشتباه و گناه مي بيند و خيال

مي كند كه كار بدي انجام نداده است، به فكر استغفار نمي افتد. نفْسِ توجّه به استغفار، به اين معناست كه ما دچار خطا، كمبود، گناه، تخلّف، قصور و تقصير هستيم. اين، براي هر انساني لازم است؛ زيرا به طور طبيعي، هيچ انساني نيست كه دچار ظلم و گناه و تقصير نباشد. «ولو يؤاخذ اللَّه النّاس بظلمهم ما ترك عليها من دابة.»(8) خداي متعال، از بندگان اغماض مي كند والّا اگر بنا بود كه به خاطر ظلم، بندگان را مؤاخذه كند، يك نفر بر روي زمين نمي ماند: « ما ترك عليها من دابّة.» قهراً دابّه انساني مراد است؛ چون بحث بر سرِ انسانهاست. بنابراين، دائم خطاهاي گوناگوني از ما صادر مي شود كه غالباً ناشي از هوايِ نفس و مقداري هم ناشي از جهالتها و كوتاه بينيهاي ماست. پس، توجّه به استغفار، توجّه به گناه است و لازمه توجّه به گناه، تصحيح عمل است و هر انساني، بايد دائماً خودش را تصحيح كند. اگر اين حالتِ تصحيح باشد، آن وقت تكامل به وجود مي آيد. پس، شرط اصليِ كمالِ انسانيّت، همين تصحيح است كه استغفار يكي از عوامل مهم آن است. لذاست كه به استغفار، خيلي بها داده شده است. روايت سومي هم هست كه آن را بخوانم و بعد دو، سه جمله در دنبال اين روايات عرض كنم. و بهذا الاسناد، « قال رسول اللَّه، صلّي اللَّه عليه وآله: اوصي امتي بخمس، بالسّمع والطّاعة...»؛ امتم را به پنج چيز وصيت مي كنم. «سمع» و «طاعة» را معمولاً با هم مي آورند؛ اما در اين جا از هم جدا شده اند. پيداست كه در اين جا «سمع» و «طاعة» به يك معنا به كار نيامده است. اگر در جاهاي

ديگر هم «بالسّمع و الطاعة»، يعني «شنيدم و قبول كردم» مي آيد، در اين جا «سمع» غير از «طاعة» است. «سمع» يعني «توجّه كردن، شنيدن، استماع و مبالات» اوّلين چيز، اين است. اوّلين چيزي كه جامعه علمي و مذهبي شيعه لازم دارد، مبالات است. اين جامعه، نسبت به مسائل جهانِ پيرامون خود، بايد مبالات داشته باشد. شايد «سمع» اشاره به اين است. رها كردن، «هر چه شد، شد»، «به ما چه!»، «ما كه نمي توانيم»، «به ما چه ربطي دارد!»؛ اينها نمي شود. اساس اين بناي مبارك به اين خاطر محكم شد كه آن مرد الهي(9)، با ديگران اين فرقِ اساسي را داشت كه هرگز نگفت «به من چه!» آنچه را كه در جامعه اتّفاق مي افتاد، خيلي كسان ديگر هم مي ديدند. البته بعضي هم نمي ديدند، نمي فهميدند، ملتفت نبودند. خيليها هم ملتفت بودند؛ اما مي گفتند «به ما چه!»، «ما كار خودمان را مي كنيم.» اين بزرگوار نگفت «به ما چه!» لذا، شد امامِ خلايق و امامِ امّت. امامت حقّ او بود و لذا اين اساسِ مبارك به وجود آمد. اين اوّلِ كار است. بعد «والطّاعة»: اطاعت. اطاعت از چه كسي؟ از « من له الطاعة »، « من حقّه الطاعة ». هر كس در هر ميدان و در هر مقام، بايد از آن كه شايسته اطاعت است، اطاعت كند. سرپيچي و نافرماني و «به ما ربطي ندارد» و اين حرفها، نيست. امّت اسلام، وقتي به وصيت پيغمبر عمل كرده كه آن جا كه اطاعت كردن، شرعاً برگردن او گذاشته شده است، ديگر اطاعت كند. در مقابل «اطاعت»، «عصيان» است كه در آيه شريفه(10) هشداردهنده اي كه بنده بارها به مناسبتهاي مختلف آن را

بيان كرده ام، به آن اشاره شده است. يكي از عواملي كه موجب شكست شد - ظاهراً در جنگ اُحد - قضيه عصيان، يعني اطاعت نكردن بود. يك كلمه پيغمبر را اطاعت نكردند؛ يك فاجعه به وجود آمد. در دوران جمهوري اسلامي، هر جا عدم اطاعت مشاهده شد، فاجعه به وجود آمد. هر جا اطاعت بود، كار به رشد و صلاح و خير انجاميد. بعد، «والهجرة»: هجرت. البته هجرت هم مراحلي دارد. يك روز شايد مرادِ نبيِ ّ اكرم از هجرت، تشكيل مدنيّت اسلامي بود كه لازم بود مردم از حالت زندگيِ رهايي كه اعراب، آن روز در «جزيرةالعرب» داشتند، خارج شوند و يك مدنيّت به وجود آورند. تا وقتي كه مردم تابع مدنيّت و تجمّع و اجتماعِ به اصطلاح شهري نشوند، نمي شود نسخه هاي الهي و اسلامي را روي آنها اجرا كرد و آنها را به جايي رساند. يك مرحله اش، هجرت به «دارالهجرة» بود. بعد، هجرت به شهرها بود كه عشاير و قبايل چادرنشين، به فرموده پيغمبر اكرم، از جاهاي مختلف، به شهرها هجرت مي كردند. اگر هجرت نمي كردند، ولو در جهاد هم شركت مي كردند، از غنيمتْ حقّي به آنها داده نمي شد. در روايات ما هم هست. انشاءاللَّه، در «كتاب جهاد» به آنها مي رسيم و بحث مي كنيم. هجرت به آن جا كه بايد هجرت كرد، يعني نچسبيدن به يك مكان. شايد امروز مصداقِ اين هجرت براي طلاّب علوم دينيّه و فضلاي محترمي كه در حوزه ها متمكّن و مستقرّند، اين باشد كه براي تبليغ به اكنافِ بلادِ اسلامي هجرت كنند. عدّه اي هستند كه مي توانند در شهري مستقر شوند و آن را هدايت كنند. اينها در خلال هزارها يا صدها نفر

مثل خودشان، در قم مانده اند و اثري هم بر ايشان مترتّب نيست. حداكثر اين است كه درسي بگويند، كه اگر هم نگفتند، آن چند نفري كه به درس اينها مي آيند، به يك درس ديگر مي روند. يعني همان درس را از ديگري خواهند شنيد. الان در كشور ما، شهرها و روستاهايي وجود دارد كه محتاجِ عالِمِ ديني است و علماي ديني بايد به آن جاها بروند. البته بدون پيش شرط. چون بعضي به ما مي گويند بايد فلان امكانات، فلان تسهيلات، چه و چه، فراهم باشد تا ما برويم! ما نمي گوييم كه احتياج به امور مادّي و شرايط زندگي نيست. البته كه احتياج هست. اما اين را بايد جزو طلبات قهري دانست. خوب؛ اين در همه جا وجود دارد. پس، نبايد آن را به عنوان «پيش شرط» فرض كرد. بايد راه بيفتند و بايد همّت گماشته شود. البته، اين يك امر فردي هم نيست. ممكن است پنجاه نفر بگويند: «ديگر مسلّم شد كه بايد پا شويم برويم» و پا شوند بروند. خوب؛ پنجاه نفر اين كار را كردند، بعد متوقّف خواهد شد. اين، بايد در حوزه علميه قم و به تبع آن در ساير حوزه ها، به حركت و جريان تبديل شود. راه بيفتند و بروند. مديريّت حوزه علميه و اكابر و اعيان و متشخّصين حوزه، اين كار را راه بيندازند. اوّل هم از خودشان شروع كنند. بعضي از بزرگان هستند كه اگر به شهرهاي ديگر بروند، وجودشان در آن جاها انفع از قم خواهد بود. حتي درباره بزرگان هم چنين چيزي وجود دارد. خوب؛ يك نفر مثل آيةاللَّه ميلاني رضوان اللَّه تعالي عليه، از كربلا كه دَمِ گوش نجف بود و مثل

ايشان در نجف و كربلا تعداد زيادي بودند، پا شد آمد مشهد و حوزه علميه بزرگي را به وجود آورد. اين، يك واقعيّت است. حقيقتاً از بركات الهي براي حوزه مشهد، وجود مرحوم آيةاللَّه ميلاني بود. خوب؛ ايشان مي توانست تا آخر عمر در كربلا بماند. آن وقت، عالمي در رديف چندين نفر مثل خودش بود. يعني بعضي اگر علماً هم جلوتر نبودند، شايد از جهات ديگر، جلوتر از ايشان بودند. لكن ايشان به مشهد آمد و مايه بركت شد. پس، اين حرف، حتي درباره شخصيتهايي مثل مرحوم آيةاللَّه ميلاني هم جاري است؛ تا از تراكم جلوگيري شود. اين هم هجرت؛ هجرت به جاهايي كه احتياج هست: به شهرها، حوزه ها، حوزه هاي بزرگ و حوزه هاي كوچك، و بعد به داخل دستگاههاي دولتي، داخل ادارات، داخل كارخانه ها - آن جاها كه طلبي و تمايلي هست - و بعد هجرت به خارج از كشور. امروز يكي از مصاديق هجرت، ممكن است اين باشد. «والجهاد.» كه جهاد، آن عرضِ عريض و آن عملِ شامل و عام و نافعِ تمام نشدني است كه در انواع و اَشكالِ مختلفْ تحقّق پيدا مي كند. ما در اوّلِ «كتاب جهاد» عرض كرديم كه معيارِ جهاد، شمشير و ميدان جنگ نيست. معيار جهاد، همان چيزي است كه امروز در زبان فارسيِ ما در كلمه «مبارزه» وجود دارد. فلاني آدم مبارزي است؛ فلاني آدم مبارزي نيست. نويسنده مبارز؛ نويسنده غير مبارز. عالِم مبارز؛ عالِم غير مبارز. دانشجوي مبارز و طلبه مبارز؛ دانشجوي غير مبارز و طلبه غير مبارز. جامعه مبارز و جامعه غيرمبارز. پس، جهاد يعني «مبارزه». در مبارزه، دو چيز حتماً لازم است: يكي اين كه در آن

جدّ و جهد و تحرّكي باشد. انسان در رختخواب يا در پستويِ خانه كه نمي تواند مبارزه كند! در مبارزه، بايد جدّ و جهدي وجود داشته باشد. اگر چه در صُوَري، مبارزه با نفس هم ميدانهايي دارد؛ اما حالا مثالهايي كه مي زنيم براي مبارزات اجتماعي و اينهاست. پس، اوّل اين كه در آن جدّ و جهد و تلاش و تحرّك باشد. دوم اين كه، در مقابلش دشمني باشد. مبارزه، در آن جا كه دشمن نيست، معنا ندارد. پس، جهاد متقوّم بر اين دو ركن است: يكي اين كه در آن جدّ و جهد باشد؛ ديگر اين كه در مقابل دشمن باشد. اگر كسي عليه دوست جدّ و جهد كند، اين جهاد نيست؛ بلكه فتنه و اخلال است. اگر كسي در مقابل دولت حق، در مقابل صلاح و نظام حق، جدّ و جهد و تلاش كند، اين فتنه و محاربه است؛ جهاد نيست. حال اين جدّ و جهدي كه انجام مي گيرد، به هر شكلي باشد - چه به شكل نوشتن، گفتن، كتاب، و چه به شكل شب نامه، شايعه پراكني، نق زدن و منفي بافي - همه اش فتنه گري و اغواگري، و بعضي از اَشكالش محاربه است. اگر همه اينها در مقابل دشمن خدا و دشمنِ «علي لسان اللَّه و لسان رسوله و اوليائه عليهم السّلام»، باشد، مي شود «جهاد في سبيل اللَّه». پيغمبر به اين گونه جهاد دعوت مي كند. پس، تنبلي و نشستن و بيكارگي و بي اهتمامي، از امّت پيغمبر خواسته نيست. جهادِ دائم. «والجماعة»؛ «اجتماع». بعد فرمود: «و من دعي بدعاء الجاهليّه، فله جثوة من جثي جهنم»؛ سنگي از سنگهاي جهنم بر سر كسي، كه با دعوت جاهليّت، دعوت كند! جاهليّت، نظامِ قبل از اسلام

است. قبل از نظام اسلامي، نظام جاهليّت است. غير از نظام اسلامي، نظام جاهليّت است. خوب؛ حالا ما طلبه ها و حوزه هاي علميه، اين چند نكته اي را كه گفتيم، به ياد داشته باشيم و به ياد داشته باشند. من امروز مخصوصاً سه روايت خواندم، براي اين كه بر اهتمام به تهذيب اخلاق در حوزه هاي علميه تأكيد كنم. آقايان! اگر كسي علم پيدا كند، مجتهد شود، به مقامات بالا برود، اما حاضر نباشد حق را بپذيرد؛ هواي نفس بر او غالب باشد و خواستها و تمايلاتِ شخصي، واضحات را از او مخفي كند، چنين كسي به عالَم اسلام نه تنها هيچ مفيد نيست، بلكه مضرّ و گاهي اضرّ از جُهّال است. اگر كسي اعلم و افقه هم باشد، اما نتواند بفهمد و ببيند كه نظام اسلامي، امروز در ايران اسلامي، چطور بر مبناي حق قيام كرده و چطور نظام جاهليِ مبني بر گناه و فسق و فجور و ظلم را از بين بُرده - طوري كه امروز هم همه نظامهاي مبني بر فسق و فجور، از شيطان بزرگ امريكا تا اعوان و انصارش، و همه فاسدهاي دنيا با اين نظام مي جنگند - و حتي با آنها همصدا شود و براي آنها خوراك درست كند و از اين كه آنها تحريكش كنند خوشحال شود، خاك بر سرِ آن عالم اعلم و افقه! خاك بر سرِ آن عالِمي كه قلباً خوشحال شود از اين كه ببيند راديوهاي دشمنان اسلام، در مقابل نظام اسلامي، از او تمجيد و تعريف مي كنند! بايد گريه كند! حالا گيرم از لحاظ فقاهت و علم هم خيلي بالا باشد، كه آن هم علم نيست، جهل است. نور نيست،

ظلمت است. والّا اگر نور بود، اوّل خودِ اين نوع افراد را هدايت مي كرد. اين نوع افراد - كه اگر هم باشند، بحمداللَّه، خيلي نادر و در اقليتند - به خاطر هواهاي نفسانيِ خود، حاضرند مصالح عمومي را زير پا بگذارند. حتي با نظام اسلامي همراهي نكنند. يا بالاتر - خداي ناخواسته - مقابله كنند. اگر چنين كساني را ديديم، بايد بيشتر به نقش تهذيب اهميت دهيم. اگر ديديم درحوزه هاي علميه، شورِ علمي هست، اما اين شورِ علمي و كار علمي، خلأهاي نظام را چنان كه بايد، پر نمي كند، باز بايد به مسأله تهذيب توجه كنيم. براي اين كه اگر اخلاق و تهذيب نفس در حوزه ها باشد و صفاي نفس ناشي از آن پيدا شود، هر كلمه اي كه خوانده شود، بايد به نفع مردم و جامعه باشد. بنده مي خواهم بر مسأله تهذيب، تأكيد كنم. آقايان! حوزه هاي علميه ما، پر از جوانان پاك و طاهر است. در كمتر جايي، اين همه جوان زندگي مي كنند. در حوزه علميه اي مثل قم، هزاران جوان پاك، صالح و كساني كه از زخارف اين دنيايِ دنيّه، به حسبِ ظاهر گذشتند و واقعاً بعضي از اينها مصداق اين فقره شريف دعاي ندبه « شرطوا عليهم الزهد في درجات هذا الدنيا الدنيّة و زخرفها و زبرجها»(11) هستند، جمع شده اند. خوب؛ اجتماع اين جوانان صالح، خالص، مؤمن، پاك و نوراني در اين حوزه علميه، عجب موقعيت ممتازي است! يكي از وظايف حوزه علميه اين است كه اوّلاً اين روح صفا و معنويت را كه در اين طلاّب جوان است، حفظ و در وجود آنها تثبيت و ماندگار و عميق كند. ثانياً، آن را تكميل و

بيشتر كند؛ پرورش دهد و آنها را نوراني تر كند. اين، يك نكته است كه من مي خواهم خواهش كنم كه در همه حوزه هاي علميه به آن توجّه شود. البته توجّه هست؛ ما مي خواهيم بيشتر شود. امروز دنيا، دنياي فاسدي است و فساد دنيا، به همه مناطق عالم سرريز مي شود. ديوار و حصن و حصاري هم نيست؛ مگر تبليغ و تبيين صحيح. اين تبليغ صحيح را چه كساني بايد انجام دهند؟ انسانهايي كه خودشان استوار و محكم باشند. و آنان، همين جوانان و روحانيوني هستند كه معارف ديني را مي خوانند و فرامي گيرند و بيان مي كنند. اينها از لحاظ اخلاقي و روحي، بايد خيلي استوار، پولادين و تأثيرناپذير باشند. نكته بعدي، كه آن هم اصل دوم در حوزه هاست، مسأله پيشرفت و تطوّر علمي و به روز بودنِ علمي است. آقايان! من مي خواهم عرض كنم كه فقهاي بزرگي از قبيل صاحب «جواهر»(12) - كه ما به تعبير امام رضوان اللَّه تعالي عليه، فقهمان را «فقه جواهري» گفتيم - خصوصيت عمده اش اين بود كه اهل تحوّل در انديشه هايِ رايجِ فقهيِ زمانِ خود بود. اعتنا به شهرت و اجماع و اينها، از خصوصيات افرادِ خيلي معتني است. بعضي از فقها، چندان به شهرت و اجماعاتِ منقوله، اهتمامي ندارند. مرحوم صاحب «جواهر»، در مسائل مختلف، به شهرت و اجماع تكيه مي كند. در عين حال، اين مرد، دارايِ افكارِ نو و جديد است. ايشان فتاوايي دارد - يا آن جاها هم كه به فتوا نرسيده، حرفهاي نزديك به فتوا دارد - كه شايد قبل از ايشان، احدي از فقها نگفته است، يا لااقل معروف نيست. يكي همين مسأله «جهاد ابتدايي در زمان غيبت» است، كه مشهور و

معروف بين فقهايِ متأخّر اين است كه «مشروع نيست.» اما ايشان طوري بحث مي كند كه نتيجه اين مي شود كه «مشروع است.» خوب؛ اين نوآوري است. در مسائل گوناگون، مرحوم صاحب «جواهر» همين طور است. فقيهي مي تواند الگو، برجسته و بزرگ باشد، كه داراي چنين روحي باشد. مرحوم آيةاللَّه بروجردي رضوان اللَّه عليه كه در زمان خودش قلّه فقاهت شيعه شد، از اين قبيل بود. امام رضوان اللَّه عليه از اين قبيل بود. در حوزه ها بايد روح تطوّر علمي و فقهي وجود داشته باشد. حالا يك وقت به قدر فتوا مواد آماده نمي شود. خوب؛ نشود. بحث علمي را بكنند. من مي بينم گاهي چند نفر در يك بحث فقهي، حرف جديدي را مطرح مي كنند. بعد، از اطراف به اينها حمله مي شود كه «شما چرا اين حرف را زديد؟!» در اين اواخر، بعضي از فقهاي فاضلِ خوبِ داراي فكرِ نو، بعضي از حرفها را مطرح كردند كه مطرح كردنش ايرادي ندارد. در حوزه علميه، بايد طاقتِ شنيدنِ حرفهاي جديد، زياد باشد؛ ولو به حدي نرسد كه اين فقيه فتوا بدهد. ممكن است ديگري، چيزي بر آن بيفزايد؛ فتوا بدهد. لذا، بنده به فضلاي محترم و بزرگان قم، توصيه كردم كه يك مجلّه فقهي منتشر كنيد. يك مجلّه فقهي كه فقط در آن افكار و آرايِ جديدِ فقهي مطرح شود. البته آن بزرگان اين كار را نكردند. عدّه اي از جوانان كاري در اين زمينه انجام دادند كه اگر چه آن كارِ اصليِ عاليِ آرماني نيست، اما شايسته تحسين و تقدير است. به خاطر اين كه، قدمي در اين راه است. اما آن كارِ بزرگ، هنوز هم مي تواند انجام گيرد. اگر دو و حتّي سه مجلّه

فقهي هم در حوزه قم باشد، زياد نيست. مجلّه اي مخصوص فلسفه باشد. يك مجلّه كلامي بحمداللَّه هست؛ منتها با تيراژ كم و غير معروف. شايد خيلي از شما هم اسمش را نشنيده و آن را نديده باشيد؛ اما بنده بحمداللَّه ديده ام و از كساني كه مسؤول اين كار هستند تشكّر مي كنم. اين طور بايد باشد تا افكار نو در علوم اسلامي، روزبه روز در حوزه علميه مطرح شوند؛ و اهمّ از همه و مقدّم بر همه، فقه است. مطلب سوم هم اين است كه حوزه علميه، بايد در صفِ اولِ حركتِ عظيمِ جامعه قرار داشته باشد. همچنان كه ملاحظه كرديد، مراجع بزرگ ما مثل مرحوم آيةاللَّه العظمي گلپايگاني، مرحوم آيةاللَّه العظمي نجفي و امروز آيةاللَّه العظمي اراكي، حفظه اللَّه و ادام اللَّه بقائه الشريف ورحمهم اللَّه، چه در زمان امام رضوان اللَّه عليه و چه بعد از زمان امام تا امروز، در صف اوّل قرار داشتند. در هر حادثه مهمي كه در جامعه اتّفاق مي افتاد، اينها مقدّم بودند. روز رأي گيري، اوّل صبح، مرحوم آقاي گلپايگاني و مرحوم آقاي مرعشي، اوّلين كساني بودند كه رأي مي دادند. كار اينها، يك كار رمزي و نمادين بود. خوب؛ رأي را عصر هم مي شود داد. اما اوّلِ صبح رأي دادن، يك كار رمزي است. امام، رضوان اللَّه عليه را ديده بوديد كه چقدر مقيّد بودند! حالا وضع ايشان كه معلوم است. مراجع قم اين طور بودند. در كارهاي اساسي؛ جنگ، حضور در جبهه ها، تحريض بر حضور در جبهه ها، كارهاي اقتصادي و غيره، هميشه در صفِ مقدّم بودند. حوزه، بايد اين طور باشد. كسي كه در حوزه باشد و به نظام اسلامي و احكام قرآن - كه در اين نظام عملي مي شود - و به حكومت

اسلامي - كه به بركت مجاهدت مردم سرِ پا شده است - با چشمِ غيرجدّي نگاه كند، يك عنصر بيگانه است؛ هر كس مي خواهد باشد. در حوزه علميه صحيحِ شيعي، همه بخصوص طلاّب جوان، بايد خود را در صفوف اوّل بدانند، كه بحمداللَّه هميشه همين طور بوده است. يعني هميشه فضلاي جوان، طلاّب جوان، بزرگان حوزه و مدرّسين محترم، در صفوف مقدّم جا داشته اند؛ باز هم بايد در صفوف مقدّم جا داشته باشند. ان شاءاللَّه به بركتِ هدايتهايِ دينيِ علماي بزرگ ما و پرچمدارانِ علمِ دين، اين نظام اسلامي بتواند روزبه روز خودش را كامل كند. --------------------------------------------------------------------------------

1) سيد امام ضياءالدّين ابوالرّضا فضل اللَّه بن علي حسنت راوندي كاشاني معروف به «سيّد ابوالرّضا كاشاني» 2) حاج ميرزا حسين نوري» از اكابر علما و محدّثين (1320ه.ق - 1254 ه.ق) 3) علاّمه شيخ آقا بزرگ تهراني (1389ه.ق - 1293ه.ق) 4) فقيه اصولي آخوند ملامحمّد كاظم خراساني (1329ه.ق - 1255 ه.ق) 5) دخان: 39

6) رعد: 5

7) مفاتيح الجنان: دعاي كميل 8) نحل: 61 9) حضرت امام خميني (قدّس سره) 10) آل عمران: 152 11) مفاتيح الجنان: دعاي ندبه 12) شيخ محمّدحسن نجفي (رحمةاللَّه عليه) (1266ه.ق - 1201ه.ق)

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار فرماندهان رده هاى مختلف «سپاه پاسداران»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار فرماندهان رده هاي مختلف «سپاه پاسداران» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلي خوش آمديد؛ برادران بسيار عزيز. براي بنده، با خودتان سرور و اميد و رفعِ خستگي به همراه آورديد. بحمداللَّه، در جلساتي كه اين روزها در گردهمايي خودتان داشتيد، حرفهاي بسيار با ارزشي گفته شده است و من از بعضي از آنها مطّلع شدم كه خوب، مفيد و عميق بود. پس، تاكنون بحمداللَّه گردهمايي شما مبارك بوده است. اميدواريم كه بعدها نيز همين طور باشد و

با جريانِ آثارِ اين نشستن و گفتن و تصميم گرفتن و به خود پرداختن و از خدا كمك طلبيدن و تجديد پيمان با خداي متعال كردن، ان شاءاللَّه باز هم مباركتر باشد. بنده وقتي به جمع شما نگاه مي كنم، مي بينم كه اين مجموعه و مجموعه هاي مشابه - كه البته چنين مجموعه اي را كمتر داريم - از لحاظ برخورداري از موهبتهاي معنوي و الهي، كم نظير و خيلي ممتازند. شما الطافي را از سوي خداي متعال دريافت كرده ايد، كه هر يك از اينها، براي كسي كه آن را ندارد، خيلي شوق آور و آرزو بر انگيزاست. مجموعه اين الطاف، در شماست. اوّل اين كه جوانيد كه خودِ اين نعمت، از بسياري نعمتها بالاتر است. ثانياً، دلهاي شما در طريق هدايت قرار دارد. چقدر جوانِ گمراه در اين عالم هست! جواناني كه اين زندگي را مثل يك كور به سر مي برند و چشم آنها وقتي باز خواهد شد كه وقت گذشته است! «فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد.(1)» بعد از آن، آنچه بر آنها حاكم مي شود، حسرت است و چيز ديگري ندارند. شما قبل از آن كه به آن مرحله برسيد، چشمهايتان باز است: خدا را مي شناسيد. راه خدا، دين خدا و اولياي خدا را مي شناسيد. نعمت ديگري كه خيلي مهم است، نعمت جهاد است كه شما بحمداللَّه يك جهاد پرشور استثناييِ كم نظير را با پوست و گوشت و رگ و پِيِ خودتان لمس كرديد و سختيهايش را ديديد. در دوران اختناق و مبارزه، بعضي كه آن گونه مبارزات را قبول نداشتند يا نمي فهميدند - افرادي كه معرفت سياسي شان كم بود و نمي فهميدند كه چرا بايد مبارزه و جهاد كرد -

اما آدمهاي مؤمني بودند، مي گفتند: «اي كاش وسيله اي فراهم شود، تا ما برويم در جايي كه دشمن خدا هست، شمشير بزنيم. در جبهه ها و سنگرها بجنگيم و از فضليتِ جهاد برخوردار شويم.» دلشان به سوي چنان حالتي پرواز مي كرد. جهاد در اختيار هركس قرار نمي گيرد! جهاد با دشمن و در ميدان خطر، در اختيار هر كس قرار نمي گيرد! پانزده سال است كه شما در اين ميدانيد. حالا بعضي فقط هشت سال جهاد كردند. اما جهاد سپاه، قبل از آن هشت سال شروع شده است و تا امروز هم ادامه دارد. اين هم يك امتياز ديگر است و از آنهايي است كه نيكان و بندگان صالح خدا غبطه آن را مي برند؛ برجسته ها به آن غبطه مي برند. كلامي از امام نقل شد و ايشان هم قطعاً و يقيناً آن را از دل فرموده بودند كه «اي كاش من هم يك پاسدار بودم!» روي اين جمله دقّت كنيد كه يعني چه؟ امام كيست؟ آن مرد بزرگِ فقيهِ عارفِ زاهدي كه در راه خدا، يكي از برجسته هايِ بي برو برگرد است و هركس در راه خدا باشد، اهل هر دين و ملتي كه باشد، همين قدركه اهل معنويّت باشد، نور وجود امام بزرگوار را درك مي كند. مي گفت: «اي كاش من هم يك پاسدار بودم!» پاسدار كيست كه دلِ آن مردِ بزرگ را اين گونه به شوق مي آورد؟ اين، همان چيزي است كه عرض كردم. يعني شوق به جهاد، شوق به حضور در ميدانهاي خطر و جنگ با دشمن. اين را شما درك كرديد. در پرونده شما هست. امروز هم هست و تمام نشده است. كسي خيال نكند كه جهاد - همان

جهاد مسلّحانه را مي گوييم؛ نه جهاد علمي و مالي و اقتصادي و جهاد در سنگر سازندگي كه همه در جاي خود محفوظند و فضيلت دارند - تمام شده است. البته فضيلتِ جهاد مسلّحانه با فضيلتهاي ديگر قابل مقايسه نيست. ميدان اين جهاد، ميدان بازي است كه خودِ اين هم فرصت ديگري است. اينها نِعَم الهي هستند و شما بايد از اين فرصتها استفاده كنيد. اين فرصتها، از شما مجموعه اي به وجود آورده است كه افرادش مي توانند به آن كمالِ بشري برسند. البته هم مي توانند برسند و هم مي توانند نرسند. مبادا كسي خيال كند كه «الحمدللَّه بارِ ما بسته است.» شما اين امكان و اين لباس و كفشِ مخصوصِ كوهنوردي و اين عضله قوي را داريد. حالا اين گوي و اين ميدان! مي توانيد برويد و مي توانيد نرويد. بعضي با همين امكانات، به جاي اين كه به طرفِ اوج بروند، بر مي گردند به طرف تنزّل كه شقاوت عظيمي است. خداوند ما را از اين كه دچار چنين وضعي شويم نگه دارد. پس، اينها امكانات شماست. برادران عزيز! تلاش، جهاد و مجاهدت، از همه پسنديده و زيباست؛ بخصوص از كسي كه ابزارِ اين كار در اختيار اوست و مي تواند اين جهاد را در بهترين جايگاه خود قرار دهد و از آن بهره ببرد. بهره مورد نظر چيست؟ آن بهره دو بخش دارد: يك بخشِ شخصي دارد كه اين اصلِ قضيه است. (اين را توجّه كنيد!) قسمت اعظمِ مجاهدت در راه خدا، براي شخصِ خودِ شماست. «عليكم انفسكم لايضرّكم من ضلّ اذ اهديتم»(2) اصل قضيه اين است كه ما بايد به عنوان يك بنده خدا، از عهده بندگي خدا برآييم. يا مي توانيم

كه در اين صورت، سر بلند و سعادتمند خواهيم شد؛ يا نمي توانيم كه در اين صورت، شقاوت است. تلاش و جهادي كه مي كنيم، سازندگي، خودسازي و ديگر سازي، كه به دنبالشان مي رويم، خدمتي كه به خلق مي كنيم، اقامه عدلي كه مي كنيم، حكومتي كه به راه مي اندازيم، همه در درجه اوّل، براي اين است كه پيشِ خداي متعال به عنوان يك بنده بتوانيم عرض كنيم: «پروردگارا! ما حقّ بندگي تو را تا حدّي كه توانستيم به جا آورديم.» در دعا هست كه «و جعل من ظنَّ به علي عباده في كفاء لتعزية حقّه.»(3) دعاي خوبي هم هست. احتمال اين كه صادر از معصوم باشد، زياد است. (حالا سند دعا را درست نمي دانم.) «وجعل من ظنّ به علي عباده في كفاء لتعزية حقّه.» يعني «اگر آنچه را خدا منّت گذاشته و به ما داده است، به كار بيندازيم، كافي است كه بتوانيم حقي را كه برگردن ماست، ادا كنيم.» پس در درجه اوّل، تلاش مورد نظر است. در درجه دوم، مسائل ديگر مورد نظر است؛ مثل نجات بشريّت، اقامه حكومت عدل و حق و ايجاد راهي كه بشر بتواند از آن راه به خدا و هدايت برسد. اين تلاشها كه اسم آوردم، مقدّمه اند براي اين كه ما بتوانيم پيش خداي متعال، حقِ ّ بندگي را ادا كنيم. البته حقّ بندگي هم جز با همين كارها ادا نمي شود. اين كه كسي برود، درِ اتاق را ببندد و فقط عبادت شخصي بكند، حقّ خدا را ادا نخواهد كرد. آن وظيفه و هدف شخصي، با فداكاري، تلاش، به فكر بندگانِ خدا بودن، خدمت به خلق خدا و اداي وظايف اجتماعي تحقّق پيدا مي كند و برآورده مي شود. توجّه

كنيد كه اين دو مطلب، با هم خَلط نشود. حالا راهِ اين كه اين وظيفه مهم، يعني ادايِ حقّ بندگي را درست انجام دهيم، چيست؟ راهش را در روايات و ادعيه و مانند اينها، بيان كرده اند. دو راه وجود دارد: يكي راه خداست و ديگري راهِ هواهاي نفساني. راه خدا، در مقابل راه نفساني است. اگر انسان در راه خدا حركت كند، به آن هدف اعلي و نهايي؛ يعني ادايِ حقِ ّ بندگي خواهد رسيد. اما اگر دنبال هواي نفس باشد و بخواهد خواهشهاي نفساني را تحقّق دهد، به همان اندازه كه نيرويِ خود را صرف هواي نفس و «خودِ مادّي» كند، از پيمودنِ راهِ الهي باز خواهد ماند. شرع مقدّس اسلام و همه شرايع الهي، بر اين اساس پايه گذاري شده اند. بنابراين تكليف معلوم است: مقابله با هواي نفس و شناختن آن و پيمودن راه خدا و تحمّل دردسرهاي آن. اينها عواملي هستند كه يك انسان را سعادتمند مي كنند. براي اين است كه مي بينيد در دعاها و تضرّعات و در كلمات ائمّه عليهم السّلام، نفس بشري و هواهاي انساني و شخصي، اين همه مورد مذمّت قرار گرفته، و براي اين است كه در دعاي صحيفه سجّاديه مي خوانيم: «هذا مقام من استحيي لنفسه منك.»(4) يعني پروردگارا! به خاطر سبكسريهاي نفس خودم، از تو شرمنده ام. توجّه كنيد كه اين را امام سجاد عليه السّلام مي گويد! بنده عقيده ندارم كه ائمّه عليهم السّلام، آنچه راكه در دعا و در نيمه شب و در حال تضرّع و گريه مي گفته اند، فقط براي اين بوده است كه ما از آنها ياد بگيريم؛ بلكه ايشان قصد انشا مي كردند و حقيقت را مي گفتند. منتها مسأله هواي

نفس، در مراتب نفوس بشري مختلف است. آنچه را كه آن بزرگوار هواي نفس مي داند، ممكن است در زندگي ما، عبادت يا انجام عمل مستحب هم باشد. آن، در زندگي و در تركيب وجوديِ امام سجاد، هواي نفس است؛ چون اوج ايشان زياد است، لطافت روح و صفاي معنوي و روحاني اش بالاست. «هذا مقام من استحيي لنفسه منك و سخط عليها و رضي عنك.» عرض مي كند پروردگارا! من بر نفس خودم خشمگينم، اما از تو راضي ام. رضاي بنده از خداي متعال، مرحله عاليِ انسان بزرگ است. بايد در اين خط حركت كنيم. انسان دائماً در معرض انتخاب است. بنده يك وقت عرض كردم: اين كه ما در هر نمازي مي گوييم «اهدنا صراط المستقيم» يكي از حِكَم و اسرار اين آيه اين است كه انسان بر سرِ دوراهي است - البته در حدّي كه عقل قاصر و معلومات بسيار ضعيف امثال بنده قد مي دهد. والّا مردان خدا و اهل معرفت و حكمت، حتماً چيزهاي بيشتري مي فهمند - پس، يكي از حِكَم اين آيه اين است كه انسان در همه آنات زندگي بر سر دوراهي است. همين الان من و شما براي گفتنِ يك كلمه، براي گرفتن يك تصميم، براي يك قضاوت كردن، براي برداشتن يك قدم و گرفتن و دادن يك چيز، در معرض انتخاب و بر سرِ دوراهي هستيم. انسان در معرض انتخاب است. يا راه خدا را انتخاب مي كند يا راه هواي نفس را. لذا هر مقدار كه انتخابِ خداييِ شما بهتر باشد، عروج شما بهتر خواهد شد و تكامل پيدا خواهيد كرد. هرچه انتخابِ خدايي بيشتر شود، صفاي روح بيشتر مي شود، قوّتِ اراده بيشتر

مي شود، تواناييِ ذاتي بيشتر مي شود، قدرتِ انجام كارهاي بزرگ بيشتر مي شود، حتّي تواناييِ غلبه بر دشمنانِ دنيايي و تواناييِ اداره كشور بيشتر مي شود. پديده اي در تاريخ اتّفاق افتاده كه اگر ما بخواهيم آن را براساس معادلات معموليِ تاريخي حل كنيم، حلّ آن محال است و آن اين كه، ملتي كه در دوراني از اوّليّات تمدّن بشري محروم بوده، بنايي را پي ريزي كرده كه بزرگترين تمدّنهاي بشري را به وجود آورده و آن، نهضت اسلامي است. تمدّن را چه كساني به وجود مي آورند؟ تمدّن يونان و رُم قديم، كه اروپاي امروز در اواخر قرن بيستم هنوز به آن مي نازد و در تاريخ و تفسيرهاي علمي خود، آن را به رخ همه مي كشد، هر قدمش مترتّب بر قدمهاي قبلي بوده است. مگر يك تمدّن عظيم، همين طوري از يك كوير مي جوشد؟! مگر چنين چيزي ممكن است؟! اما در مورد اسلام، چنين شد. عدّه اي كه حتّي سوادِ خواندن نداشتند؛ چه رسد به اين كه سواد داشتن به خواندن كتابهاي گوناگون و به پيدا كردن نظر علمي منتهي شود و بعد اين نظر علمي در مسابقه بين نظرات علميِ بشر رتبه بالاتر را پيدا كند، تمدّني عظيم را پي ريزي كردند. لذا، ببينيد كه اينها چه راههايي طولاني هستند! چطور ممكن است كه ملت و جامعه اي اين راهها را طي كند و بعد از آن كه نظرات علمي او در همه مسائل بر نظرات علمي مدرن درجه يك دنيا تسلّط پيدا كرد، به سودِ خود، تمدّنهاي ديگر را حذف كند و تمدّن منحصر گردد؟! ملت عربستان نه تنها نظرات علمي برجسته تري نداشت، بلكه اصلاً نظر علمي نداشت. اصلاً علم و سواد نداشت. آن گاه، چنين جمعيتي، در طول

ده سال حيات مبارك پيغمبر، بعد از هجرت و در دوران حكومت، پايه هاي مدنيّتي را چيد كه آن مدنيّت چند صد سال دنيا را اداره كرد و تمام مدنيّتهاي دنيا را تحت تأثير قرار داد. در آن قرون - قرون سوم و چهارم و پنجم و ششم ميلادي - تمدّن غربي تمدّن برتر بود؛ تمدّن شرقي منقرض شده بود و تمدّن ايراني هم در واقع چيزي نبود. ولي مي بينيم كه تمدّن اسلامي، آن تمدّن برترِ غربي را از بين برد. بدين معنا كه تمدّن غربي در مقابل اين تمدّن منقرض شد؛ مثل ستاره كه با آمدن خورشيد ديگر نور ندارد، يا مثل ماه كه با آمدن خورشيد و طلوع روز ديگر هيچ است و يا مثل يك طبيب ابتداييِ تجربي كه با آمدن يك متخصّص درجه اوّل با چند عنوان دكتراي فوق تخصّص، اصلاً پُررويي است كه بگويد «كسي به من مراجعه كند.» وقتي كه تمدّن اسلامي آمد، چنين شد. اين يك واقعيت است كه همه چيز اروپا در مقابل تمدّن اسلامي رنگ باخت و اين تا قرنهاي چهارم و پنجم و ششم هجري هم ادامه داشت. البته بعد از اين، تمدّن اسلامي سالها تنزّل كرد تا به دوران رنسانس رسيد. بعد از اين، تمدّن غربي دوباره شروع به اوج گرفتن كرد. منتها تمدّن غرب، در تمام آن سالهاي بعد از غلبه تمدّن اسلامي، مشغول تغذيه از اين تمدّن بوده است. به كتابها و منابع آن زمان نگاه كنيد! برجسته ترين دانشمندان، دانشمنداني بودند كه مي توانستند با آثار اسلامي سروكار داشته باشند و از آنها چيزي بفهمند و آنها را ترجمه كنند. حال سؤال اصلي اين

است كه اين تمدّن اسلامي چگونه به وجود آمد؟ برخي مي گويند از آثار ايران گرفتند و برخي معتقدند كه از آثار روم گرفتند. اما اين حرفها، حرفهاي جاهلانه و بچگانه است. حال فرض كنيم كه ده عنوان كتاب از جايي ترجمه كردند، آيا با اين ده عنوان كتاب، تمدّن درست مي شود؟ آيا تمدّن اسلامي با ترجمه آثار يوناني و رومي و هندي درست شد؟ نه. جوهر تمدّن اسلامي، از درون خودش بود. البته تمدّن زنده، از ديگران هم استفاده مي كند. سؤال اين است كه اين دنياي آباد؛ اين به كار گرفتن علم؛ اين كشف حقايق درجه يك عالمِ وجود - همين عالم مادّه - كه به وسيله مسلمين به وجود آمد؛ اين استخدام انديشه ها و فكرها و ذهنها و فعّاليتهاي عظيم علمي و به وجود آوردن دانشگاههاي عظيم آن روز در مقياس جهاني؛ پديد آوردن دهها كشور ثروتمند و مقتدر در آن روزگار و يك قدرت سياسي بي نظير در طول تاريخ، از كجا به وجود آمد؟ شما در طول تاريخ، قدرتي را جز قدرت سياسي اسلام سراغ نداريد كه از قلب اروپا تا قلب شبه قارّه، يك كشور واحد شده باشد و قدرت ماندگاري بر آن حكومت كند! دوران قرون وسطاي اروپا، دوران جهالت و بدبختي براي اروپاست. اروپاييها قرون وسطي را «دوران سياهي و تاريكي» مي نامند. همان قرون وسطايي كه در اروپا تاريكي و سياهي بود، دوران تشعشع علم در كشورهاي اسلامي، از جمله ايران است. اصلاً درباره قرن چهارم هجري - كه دوران تشعشع علم است - كتابها نوشته و تحقيقها كرده اند. چنان قدرت سياسي، چنان قدرت علمي، چنان دنياآرايي، چنان كشور داري و چنان استخدام تمام نيروهاي زنده

و سازنده و فعّال بشري، بر اثر چه چيز به وجود آمد؟ بر اثر تعاليم اسلام. مسأله، فقط اين است. اسلام يك درس را به مسلمين تعليم كرد و آن درس هر روز كه در بين مسلمين باشد، نتيجه اش درخشش و تلألؤ و علوّ معنوي و مادّي است.آن درس درسِ مجاهدتِ خالصانه و مخلصانه است. هرجا كه مجاهدت خالصانه و مخلصانه باشد، نتيجه اش درخشش و تلألؤ خواهد بود. منتها مجاهدت خالصانه و مخلصانه، ممكن است براي خدا انجام گيرد، ممكن هم هست براي غيرِ خدا انجام گيرد. اگر براي خدا انجام گرفت، هميشگي، ماندگار و زايل ناشدني است؛ اما اگر براي غيرِ خدا انجام گرفت، ماندگار نيست. ممكن است يكي عاشق كسي باشد؛ خالص و مخلص براي او حركتي را انجام دهد. يا عاشق ميهنِ خود باشد؛ خالص و مخلص براي ميهنش حركتي را انجام دهد. اينها ماندگار نيست و تا وقتي است كه اين هيجان و احساس در او باشد. به مجرّد اين كه احساس او يك ذرّه سرد شد، چشمش باز مي شود و به خود مي گويد كه آيا من بروم بميرم تا فلان كس بخورد گردنش كلفت شود؟! اما اگر براي خدا باشد، اين طور نيست. هرقدر دقّت عقلاني انسان بيشتر شد، مجاهدتش بيشتر خواهد شد. براي اين كه مي داند «ما عندكم ينفذ و ما عنداللَّه باق»؛ آنچه كه براي خدا داديم مي ماند. بزغاله اي را خدمت پيغمبر اكرم آوردند. ذبح كرد و فرمود: «هركس گوشت مي خواهد بيايد.» فقراي مدينه به سوي خانه پيغمبر به راه افتادند. پيغمبر به هر كدام يك تكّه داد. بعد كه همه رفتند، فقط يك كتفِ آن مانده بود. يكي از زنان پيغمبر

عرض كرد: «يا رسول اللَّه! بزغاله اي به اين بزرگي رفت؛ همين كتفش ماند!؟» پيغمبر فرمود: «همه اش ماند؛ فقط همين كتفش است كه مي رود.» يعني مي خوريم، از بين مي رود و تمام مي شود؛ امّا آنچه كه داديم مي مانَد. اين، حسابِ دو دوتا چهارتاست. وقتي كار براي خدا باشد، هر قدر عقلِ انسان بيشتر و تيزتر باشد، فداكاري او بيشتر خواهد شد؛ چون مي داند كه اين همه عمر گذراندن، در دنيا تلاش كردن، عرق ريختن، فكر كردن، دويدن، پول به دست آوردن و كيف و عيش كردن، از بين مي رود. هر چه كام بيشتر باشد، ناكامي بيشتر مي شود. همين است كه: كفّاره شرابخواريهاي بي حساب هشيار در ميانه مستان نشستن است انسان هرچه بيشتر لذّت ببرد، آن وقت كه لذت از دست او رفت، حسرتش بيشتر است. اما آن لحظه اي كه شما علي العجاله از جانتان گذشتيد؛ براي اين كه گُردانتان ممكن بود در محاصره واقع شود، بلند شديد، خواب نصف شب را زديد، دويديد، خودتان را به قرارگاه رسانديد، خبر را - چون بي سيم هم نبود - با زبان رسانديد و نيرو آمد و يك گُردان نجات پيدا كرد، آن نيم ساعت شما ماند، ماندگار شد و ديگر تمام شدني نيست. اين نيم ساعت چقدر قيمت دارد! قرنها خواهد گذشت، اما از آن نيم ساعت شما، مثل الماس، چيزي كم نخواهد شد. حال اگر شما صدتا از اين نيم ساعتها داشته باشيد، ببينيد چقدر قيمت دارد! اين، كار براي خداست. هيچ عاملي نمي تواند كاري را كه شما براي خدا كرديد از بين ببرد. فقط يك عامل مي تواند و آن خودِ شما هستيد. خداي متعال به انسان توان و نيروي كمي نداده است.

اين توان را هم به انسان داده است كه همه كارهاي خوبِ خودش را خراب كند. اما غير از خودِ شما، احدي قادر نيست كه كار و لحظه خوبي را كه شما در راه خدا صرف كرده ايد، از بين ببرد. ببنيد كار براي خدا چقدر قيمت دارد! اين را اسلام به مسلمين ياد داد. حال شما فكر مي كنيد دانشمندي كه چنين عقيده اي دارد، آيا يك لحظه از كار دست خواهد كشيد و به بهانه نداشتن حقوق و خانه و ساير امكانات، كوتاهي خواهد كرد؟ همه دانشمندان معروف غربي كه در اين چهارصد سال اخير غرب توانسته اند كارهاي بزرگي بكنند، با چنين روحيه اي توانسته اند به اين پيشرفتهاي علمي نائل شوند؛ يعني با روحيه عشق به كاري كه مي خواهند انجام دهند. اگر انسان راهِ خدا را پيدا كرد و ياد گرفت كه چگونه كار را براي خدا انجام دهد، آن وقت مي بينيد كه اين عشق به كار، چقدر كار را آسان خواهد كرد. تمدّن اسلامي، اين گونه به وجود آمد: معمارش وقتي مي خواهد بنايي را طرّاحي كند، همين گونه است. عمله اش وقتي خشتها را روي هم مي گذارد، همين طور است. فرمانده اش وقتي در قرارگاه اصلي نشسته، همين طور است. سربازش وقتي در خط مقدّم حركت مي كند، همين طور است. سنگرساز بي سنگرش همين طور است. پاسدار و پاسبانِ كوچه و خيابانش كه كشيك مي دهد، همين طور است. عالِمِ ديني اش در درس، همين طور است. حاكمِ سياسي اش، در جايي كه نشسته و مي خواهد تصميم سياسي بگيرد، همين طور است. خلاصه، همه براي خدا كار مي كنند. آيا چنين ملت و كشوري، از لحاظ زندگي عقب خواهد افتاد؟! آيا چنين ملت و كشوري، اندكي ذلّت و اهانت در دنيا خواهد ديد؟!

آيا ديگر كسي جرأت مي كند به چنين ملتي زور بگويد؟! دنيا و آخرتِ چنين ملت و كشوري، تأمين خواهد شد. آري؛ اگر همين ملت، رهبراني فاسد و غافل از خدا و دل داده به دنيا، مثل خلفاي بني اميّه و بني عبّاس داشته باشد، پايه را سست خواهند كرد. خلفاي بني اميّه و بني عبّاس، بناي چند صد ساله اي را كه پيغمبر اكرم در طول ده سال گذاشت، با چكش و تيشه و ارّه، توانستند خراب كنند. اينها حرفهاي بسيار قابل توجّهي است. كسي مثل يزيد با آن همه فساد و خرابي، كافي است كه اصلاً تمدّني را ضايع كند. يكي مثل متوكّل، با آن همه ظلم، كافي است كه مُلكي را از بين ببرد. اين همه حاكم ظالم؛ اين همه حاكم فاسد و اين همه مست و لا يعقل كه در طول سيصد، چهارصد سال بر سرِ كار آمدند، با چكشها و تيشه ها و ارّه هاي خود، توانستند بنايي را كه پيغمبر در طول ده سال بر زمين چيده بود، از بين ببرند. عزيزان من! پيغمبر، با انسانهاي مؤمن؛ انسانهاي ساخته شده و مخلص كار كرد. اگر شما اين اخلاص را كه بحمداللَّه زمينه اش در شما هست؛ اين مجاهدت في سبيل اللَّه و اين صفا و دل به دنيا نبستن را - نمي گويم دنيا را نخواستن و دور انداختن و نفرت داشتن - حفظ كنيد و جوانان مؤمن ما هم حفظ كنند، در وسطِ همه اين توفانهاي فساد و اين بادهاي مخالف كه در دنياست، چنان پايه اي گذاشته خواهد شد كه قرنها طول مي كشد تا مفسدين بتوانند يك گوشه اش را بكَنند. اين پايه را شما مي توانيد بگذاريد؛ كمااين كه امام

گذاشت؛ كمااين كه مجاهدات مخلصانه اي در يك روز، توانست اين انقلاب را به بار آورد. مگر اين انقلاب شوخي بود!؟ در كشوري كه اين گونه مورد طمع همه قدرتها بود، مگر انقلاب، شوخي بود!؟ شما ببينيد كه امريكا براي يك هائيتي چه كار مي كند! براي يك پاناما چه كار مي كند! براي يك كويت چه كار كرد! كويت را از دست مي دادند؛ ديديد چه كار كردند! آن وقت ايرانِ به اين عظمت، با اين نفت و ذخاير طبيعي، با اين سرزمين بزرگ و با اين موقعيت استراتژيكي و جايگاه مهمِ جغرافيايي را از دست بدهد؟! حكومت دست نشانده مطيعِ گوش به فرمان مخلصِ مريدِ خودش را جلوِ چشمش بر دارند؟! آيا اين كار شدني بود؟! اين كار به افسانه ها شبيه بود؛ اما شد. اگر صد تا قسم مي خوردند، خوشبين ترين آدمها مي گفتند: «نمي شود.» مرحوم آيةاللَّه طالقاني(5) كه هم روحاني و داراي معرفت و مقامات علمي و هم آدم سياسي و مبارز و زندان رفته بود و از مبارزه هم اصلاً نمي ترسيد، به من گفت «آن روز كه امام مطرح كرد كه شاه و حكومت سلطنتي بايد برود، من تخطئه كردم و گفتم چه حرفها مي زند! مگر مي شود؟!» آن وقت كه امام صريحاً اين كلام را گفتند، مگر چندسال پيش از پيروزي انقلاب بود؟ يعني تا همين اواخر، حتّي مردي مثل مرحوم طالقانيِ بزرگوارِ مؤمنِ مبارزِ زندان رفته شلاق خورده شكنجه كشيده، مي گفت «امكان ندارد!» بعد ايشان به من گفت - مضمون حرف ايشان اين بود - كه «اين مرد، به جاي ديگري متّصل است و از جاي ديگري حرف مي زند!» امام، يك مردِ مؤمنِ مخلصِ خدايي بود كه توانست عدّه اي را به دنبال خود

به راه بيندازد و كاري را انجام دهد كه واقعاً مثل يك افسانه بود؛ يعني اصلاً باور كردني و شدني نبود. در دنيايي كه همه چيز عليه اسلام بود، يك نفر بيايد در جايي كه همه انگيزه هاي دنيا بر اين است كه آن جا بايد از اسلام و ايمان و قرآن دور بماند، حكومت اسلامي برپا كند؟! مگر چنين چيزي ممكن بود؟! اما امام كرد و بعد شما جوانان مؤمن، مخلص، بسيجي، سپاهي، ارتشي و مردم معمولي، در جاهاي مختلف، كرديد و شد. بحمداللَّه، بنا خيلي مستحكم است. شما بايد دنبال كار را بگيريد و براي خدا مجاهدت كنيد تا اين بنا تكميل شود. ان شاءاللَّه امكان ندارد كه گذشتِ زمان بتواند چنين بنايي را تكان دهد؛ و گزندِ باد و باران و گذشتِ قرون بر آن اثر نخواهد كرد. صداي اذان به گوشم خورد. ديگر وقت ظهر است. بيش از اين، ادامه نمي دهيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه.

--------------------------------------------------------------------------------

1) ق: 22 2) مائده: 105 3) - 4) صحيفه سجّاديه: دعاي 32 (پس از نماز شب) 5) آيت اللَّه سيد محمود طالقاني (1358ه.ش - 1280ه.ش)

بيانات مقام معظم رهبرى در مراسم فارغ التحصيلى دانشجويان دانشگاه افسرى و اعطاى سردوشى به دانشجويان

بيانات مقام معظم رهبري در مراسم فارغ التحصيلي دانشجويان دانشگاه افسري و اعطاي سردوشي به دانشجويان جديد بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً به فارغ التّحصيلانِ عزيزِ دانشگاهِ باشرف و باعظمتِ افسري، كه بحمداللَّه توفيق پيدا كردند اين دوره را بگذرانند؛ همچنين به دانشجويان عزيزي كه توانستند سردوشي بگيرند و كارِ تحصيليِ خود را به سَمت نتايج افتخارآميز آغاز كنند، تبريك عرض مي كنم. به اساتيد و مسؤولان و مديران امورِ دانشگاهي و نظامي اين مركز آموزشي هم، كه بحمداللَّه توفيق خود را در چهره شما جوانان برومند نشان مي دهند، تبريك مي گويم.

اگرچه بحمداللَّه همه مراكز نظامي ما از جهت اين كه از ايمان و كارآيي و سابقه مجاهدت در دوران جنگ تحميلي سرشار است، مايه ابتهاج و سُرور است و ديدار آنها انسان را شادمان و خرسند مي كند؛ ولي دانشگاه افسري، از اين جهت، از همه مراكز نظامي ما، پيش تر و شيواتر است. دانشگاه افسري، مركز پرورش جواناني است كه تصميم گرفته اند در صف پرافتخار دفاع از ميهن عزيز و انقلابِ شكوهمند خود قرار گيرند. و اين بسيار باارزش است. امروز، بحمداللَّه نيروهاي نظامي ما - چه سپاه و چه ارتش - و همچنين نيروهاي مردمي اي كه به صفوف جهاد پيوسته اند - يعني بسيج - وضع استثنايي دارند. اين، مبالغه نيست؛ بيان يك حقيقت است. اين، به بركت انقلاب و اسلام و به بركت تجربه پررنج، اما پرشكوهِ جنگ تحميلي است. ارتش ما امروز يك ارتشِ سربلند و باافتخار و باايمان است. امروز بحمداللَّه هم ظواهري كه در ارتشهاي دنيا مورد اهتمام و توجه است در ارتش ما وجود دارد و هم ايمان، مجاهدت، تقوا و فداكاري. بالاتر از همه اينها، ارتش ما يك ارتش مردمي است. ظواهر خوب است، اما كافي نيست. روزي ظواهرارتش ايران خوب بود و خيلي به آن مي رسيدند؛ اما در لحظه حسّاس و وقتي كه دشمن در سالهاي 1320 شمسي به مرزهاي اين كشور حمله كرد، ارتش، كمترين مقاومتي نكرد. ادّعايي كه سردمداران رژيم فاسد پهلوي مي كردند و مي گفتند كه «ما به ارتش رسيدگي و ارتش را اداره كرده ايم»، رسواييهايش در آن لحظه حسّاس آشكار شد. به خيال خود، ارتش را با خرج زياد درست كردند؛ اما سودش براي كشور، برابر صفر

بود؛ چون از اين مملكت دفاع نكردند. اما ارتش دوران حكومت اسلامي و نظام سربلند جمهوري اسلامي، در ميدانهاي نبرد، مردانه ايستاد، مقاومت و فداكاري كرد و شهداي بزرگي داد. همين روزها سالگرد شهادت چند نفر از سردارانِ بزرگِ ارتش و سپاه است. سرداران ارزشمندي در نيروهاي سه گانه ارتش در دوران جنگ تحميلي - قبل از آن و بعد از آن - به بركت اسلام فداكاري نمودند و نام خود و نام ارتش را درخشان و جاودانه كردند. امروز هم كه شما ارتش جمهوري اسلامي را نگاه كنيد، بحمداللَّه پُر است از افسران مؤمن و سربلندي كه افتخار مي كنند از ميهن اسلامي خود دفاع كنند؛ افسراني كه از دشمن نمي ترسند، اما دشمن از آنها مي ترسد. امروز ارتش و سپاه و نيروي عظيم بسيجِ مردميِ ما، از دشمنان ياوه گويِ پرگوي و از اين ببرهاي كاغذي، ذرّه اي ترس در دل ندارند؛ اما دشمنان، حقيقتاً از اين نيروي عظيم مي ترسند. اظهاراتشان هم اين را نشان مي دهد. ما، ارتش، سپاه و نيروهاي مسلّح نظامي و انتظامي مان را مورد توجّه قرار مي دهيم و به آنها رسيدگي لازم را مي كنيم. آنها از شريفترين اعضاي نظام جمهوري اسلامي اند. اما سعي ما بر اين است كه هرچه بتوانيم، اتّكاي اين نيروي عظيم را به بيرون از اين مرزها كمتر كنيم. لذا، خريدهاي خارجي ما خيلي كمتر از كشورهايي است كه در حاشيه خليج فارسند، و به قدر يكي از شهرستانهاي ايران سربلند و بزرگ هم نيستند. آنها بيشتر از ما خريد خارجي مي كنند؛ اما بيهوده. مگر ابزار، هواپيما و تانك، مي تواند يك كشور و يك ملت را نجات دهد؟! اراده ها و انسانها

هستند كه مي توانند از ميهنها، ارزشها و ملتها دفاع كنند. آنها به خاطر سوء سياستها و فسادِ دولتهايشان، فاقد اين عامل بزرگند. مدام پول خرج مي كنند و كمپانيهاي ساخت سلاح را از ورشكستگي نجات مي دهند؛ اما به زيان ملتشان و منطقه. در عين حال، فرياد آنها و اربابان حيله گر و پرترفندشانْ بلند است كه «جمهوري اسلامي نظامي گري مي كند!» افتخار ملتي با شصت ميليون جمعيت، با تاريخي درخشان، با انسانهايي بزرگ، با حكومتي مردمي و با تجربه مجاهدتي كه چشم انسانها را در همه جاي دنيا خيره كرده، اين است كه بتواند از خود دفاع كند، كه البته مي تواند. آري؛ ما قدرتِ دفاع از خود را در مقابل سگهاي هرزه گرد و گرگهاي خون آشام تقويت مي كنيم؛ اما به كوري چشم قدرتها و كمپانيهاي صهيونيستي عالم، وابستگي مان را به خارج كم مي كنيم. خودمان مي سازيم و خودمان پديد مي آوريم و به فضل پروردگار، خوبش را هم پديد مي آوريم. آنها سالهاي متمادي ضعفهاي خود را در زير شعارهاي دروغين پنهان كردند. امروز بعضي از كشورهاي حاشيه خليج فارس، بزرگترين خيانت را به تاريخ خود و تاريخ كشورهاي عربي مرتكب شدند. يعني اسرائيل را كه غاصب يك كشور اسلامي و يك ملت عرب است، در غصب و در ظلمش تأييد كردند و از آن حمايت نمودند. شناسايي اسرائيل، يعني اين! آنها تحريمهاي اسرائيل را برطرف مي كنند و اين خيانت به ملتهاي اسلامي و ملتهاي عرب، و بزرگترين خيانت به ملت فلسطين است. آيا حكومتهاي كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج فارس، از اين خيانت خواهند گذشت؟ آيا ملتهاي اين كشورها، از خيانتِ سردمداران اغماض خواهند كرد؟ حقايق عالَم با بازيهاي سياسي و پيشامدهاي

فصلي و موسمي، تغييرپذير نيست. فلسطين متعلّق به فلسطينيان است. حكومت صهيونيستي يك دولت غاصب و دروغين است. اسرائيل هيچ شهروند حقيقي جز مردم بومي فلسطين ندارد. آنهايي كه از اطراف دنيا جمع شده اند تا خانه فلسطينيان را تصاحب كنند، به همّت ملتهاي مسلمان، روزي مجبور خواهند شد كه اين خانه را به صاحبانش مسترد كنند. آن روز ممكن است زود يا دير باشد؛ اما حتمي و آمدني و تخلّف ناپذير است. اين، مواضع ماست. ما يك ملت آزاد و مستقل هستيم. ما مي انديشيم و عمل مي كنيم. ما نگاه نمي كنيم كه اين و آن چه مي گويند، تا دستورالعمل خود را از گفته قدرتها انتخاب كنيم. ما مصالح ملت و كشور و بينشِ درست و استدلالِ صحيح را چراغِ راهِ خودمان قرار مي دهيم. اتّكاي ما به خدا و به اين ملت بزرگ است و شما نيروهاي مسلّح، بازوان نيرومند و پنجه هاي قويِ اين ملتِ بزرگ هستيد. خودتان را بسازيد. جوانان عزيز! فرزندانِ عزيزِ من! خودتان را با علم و عمل بسازيد. دانشجويان! افسرانِ جوان! هر چه مي توانيد، ايمان و دانشِ نظامي و انضباط و اخلاص و شجاعت را در خودتان تقويت كنيد. نقش شما، نقش شرافتمندانه و بزرگي است. افتخار شما، يك افتخار بي بديل است. اميدوارم خداوند متعال، شهداي عزيز ارتش جمهوري اسلامي و سپاه پاسداران و بسيجِ مردمي و همه شهداي عزيزِ اين ملت و همه خدمتگزارانِ نيروهاي نظامي و انتظامي را مشمول لطف و رحمت خود قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار گروهى از خواهران پرستار، به مناسبت «ولادت حضرت زينب»(س)

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار گروهي از خواهران پرستار، به مناسبت «ولادت حضرت زينب»(س) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هم مناسبت بسيار عزيز

و فرخنده ولادت حضرت زينب كبري عليهاالسّلام را به همه زنان مسلمان در سراسر جهان و بخصوص به بانوان محترم و فداكار و زنان برجسته كشور جمهوري اسلامي ايران - مادران و همسرانِ فداكار - تبريك عرض مي كنم. يك مطلب به مناسبت روز پرستار عرض مي كنم و آن اين است كه: اگر بخواهيم ارزش خدمات مختلفي را كه قشرهاي مردم به يكديگر تقديم مي كنند، اين گونه محاسبه كنيم كه هر خدمتي كه مستقيماً به انسان ارتباط پيدا مي كند، هر خدمتي كه نوعي غمگساري نسبت به انسانهاي ديگر است، هر خدمتي كه تقديم كننده آن خدمتْ رنج بيشتري مي برد و هر خدمتي كه از روي علم و معرفت و آگاهي و تحصيلات است، ارزشش بيشتر است، در اين صورت گمان مي كنم كه خدمت پرستاري، جزو ارزشمندترين حرفه ها و خدمتگزاريها خواهد بود. چون پرستار، هم مستقيماً با انسان سر و كار دارد، هم غمگسارِ انساني است كه به غمگساري و همدردي و كمك او نياز دارد و هم اين كه، بحمداللَّه، كاري از رويِ دانش و تحصيلات و علم است. پرستار چون با بيمار سر و كار دارد، با بيداري و دردكِشي سر و كار دارد و رنجش بيشتر از ديگران است؛ بنابراين حرفه اش حرفه عزيز و باارزشي است. اينها حقايق است؛ نه اين كه مردم بخواهند با پرستاران - چه مرد و چه زن - تعارف كنند. واقع مطلب چنين است. وقتي كاري خيلي بزرگ و خيلي عزيز باشد، دو طرف در مقابل آن مسؤولند: يكي مردمند؛ كه بايد آن كار را عزيز به حساب بياورند و صاحب آن را معزّز بشمارند؛ ديگري خودِ آن شخص است كه اين شي ء

عزيز و اين كار بزرگ در اختيار اوست. خود او هم بايد آن را گرامي بدارد. من به پرستاران عزيزمان - چه مردان پرستار و چه زنان پرستار - عرض مي كنم: شما كه اين توفيق را پيدا كرده ايد و اين كار بزرگ را برعهده گرفته ايد و اين خدمت باارزش را انجام مي دهيد، آن را گرامي هم بداريد. نگذاريد كه خداي ناخواسته، با يك قصور يا تقصير يا برخورد نامناسب، كاري به اين عظمت و ارزشمندي، مخدوش شود. اين خدمت را هر چه بيشتر و صحيح تر ارائه دهيد، نظام امور زندگي مردم بهتر خواهد شد و اجر و ثواب شما هم بالاتر خواهد بود. خداوند به شما اجر بدهد. و اين خدمت بزرگ را برايتان خدمتي با بركت و براي مردمِ ما يك خدمت مؤثّر در پيشرفت امورشان قرار دهد. خواهران من! موضوع زن و برخورد جوامع با او، مسأله اي است كه از ديرباز در ميان جوامع و تمدّنهاي مختلف مطرح بوده است. هميشه نصف مردم عالم، بانوان هستند. قوام زندگي در عالم، به همان اندازه كه به مردان وابسته است، به همان اندازه هم به زنان وابسته است. زنان، بزرگترين كارهاي آفرينش را به طور طبيعي برعهده دارند. كارهاي اساسي آفرينش، مانند توليدمثل و تربيت كودك، در دست زنان است. پس مسأله زنان، مسأله مهمي است و از ديرباز، در جوامع، در بين متفكّرين و در اخلاق و عادات گوناگون ملتها وجود داشته است. اسلام يك موضع برجسته را در اين بين انتخاب كرده؛ از افراط و تفريط جلوگيري نموده، و هشداري به همه مردم عالم داده است. اسلام، مرداني را كه به خاطر قدرتمند بودن جسمي

يا توانايي مالي، زنان و مردان را به خدمت مي گرفتند و زن را مورد آزار و احياناً تحقير قرار مي دادند، به كلّي سرجاي خود نشاند و زن را در جايگاه حقيقي خودش قرار داد و حتّي از جهاتي، زن را در رديف مرد قرار داد: «ان المسلمين والمسلمات والمؤمنين والمؤمنات...(1)» مرد مسلمان، زن مسلمان. مرد عابد، زن عابد. مرد متهجّد، زن متهجّد. پس، در اسلام همه اين مقامات معنوي و درجات انساني، بين زن و مرد بالسّويه تقسيم شده است. در اين موارد، مرد و زن با يكديگر مساوي و برابرند. هر كس كه براي خدا كار كند، «من ذكرٍ او انثي(2)»؛ چه مرد باشد و چه زن، «فلنحيينّه حياتاً طيبة(3)». اسلام در برخي جاها حتي زن را بر مرد ترجيح داده است. مثلاً آن جا كه مرد و زن، پدر و مادري هستند كه فرزندي دارند، اين فرزند اگرچه فرزند هر دو نفر است، اما خدمتگزاري فرزند در مقابل مادر، لازمتر است. حقّ مادر بر گردن فرزند، بيشتر و وظيفه فرزند نسبت به مادر سنگينتر است. روايات فراواني در اين زمينه هست: پيغمبر اكرم در جواب كسي كه سؤال كرد: «من اَبِرَ؟» (به چه كسي نيكي كنم؟) فرمود: «امّك.» يعني «به مادرت.» دفعه دوم هم همين را فرمود؛ دفعه سوم هم همين را فرمود. دفعه چهارم كه سؤال كرد، فرمود: «اباك.» يعني «به پدرت». پس، زن در مقياس خانواده و در رابطه با فرزندان، حقّ سنگينتري دارد. البته اين هم نه از باب اين است كه خداي متعال خواسته است جمعي را بر جمع ديگر ترجيح دهد. بلكه به اين جهت است كه زنان زحمت بيشتري تحمّل

مي كنند. اين هم عدل الهي است. زحمت بيشتر است؛ پس حق هم بيشتر است. ناراحتي بيشتري تحمّل مي كند؛ پس ارزشش بالاتر است. همه اينها از روي عدالت است. در مسائل مالي، مثل حقّ خانواده و حقّ سرپرستي خانواده در مقابل وظيفه اداره خانواده، روشِ اسلام روشِ متعادل است. قانون اسلامي، در اين چيزها هم نگذاشته است كه ذرّه اي به زن يا به مرد ظلم شود. حقّي براي مرد و حقّي هم براي زن قرار داده است. يك وزنه در كفّه مرد قرار داده و يك وزنه هم در كفّه زن قرار داده است. كساني كه اهل مداقّه در اين امور هستند، اگر دقّت كنند، اينها را مي بينند. در كتابها هم نوشته اند. امروز خانمهاي انديشمند و فاضل ما، بحمداللَّه اين مسائل را بهتر از ديگران و بهتر از مردان مي دانند و تبليغ و بيان مي كنند. اين هم درباره حقوق مرد و زن. يك نكته اساسي هم وجود دارد كه در آن اسلام ايستادگي كرده است و آن اين است كه در طول زمان، چون اخلاق مردان خشن تر و اراده آنان در برخورد با مشكلات قويتر و جسمشان سنگينتر بوده است، لذا كارهاي مهم و مسؤوليتها و قدرتهاي گوناگون را در دست داشته اند و اين، به مردان امكاني براي سوء استفاده كردن از جنس مخالف - به نفع خودشان - داده است. شما نگاه كنيد ببينيد كه كدام يك از سلاطين، ثروتمندان و پولداران و زرمندان و زورمندان در دربارها و دستگاههايشان، با داشتن پول و مقام و قدرت، به نحوي از انحا، دست به سمت تعرّض و تخطّي و سوءاستفاده از زن دراز نكرده اند؟! اسلام در

اين جا، با كمال قدرت و قوّت ايستاده است و بين زن و مرد در جامعه، مرزي قرار داده است. از نظر اسلام، هيچ كس حق ندارد كه اين مرز را زير پا بگذارد و بشكند؛ چون از نظر اسلام، خانواده خيلي مهم است. رابطه زن و مرد در محيط خانواده به گونه اي است، و در محيط جامعه، به گونه اي ديگر است. اگر آن ضوابطي كه اسلام در محيط جامعه به عنوان حايل بين زن و مرد قرار داده است، بشكند، خانواده خراب مي شود. در خانواده، غالباً به زن و گاهي هم به مرد، ممكن است ظلم شود. فرهنگ اسلامي، فرهنگ عدم اختلاط زن و مرد است. چنين زندگي اي با خوشبختي ادامه مي يابد و مي تواند به درستي و با رعايت موازين عقلي بچرخد و حركت كند و به پيش برود. در اين جا اسلام سختگيري كرده است. اگر آن حدّ و مرزي كه در جامعه قرار داده شده است، چه از طرف زن و چه از طرف مرد بشكند، اسلام در مقابل آن سختگيري مي كند؛ درست نقطه مقابل آنچه كه شهوترانان عالم مي خواسته اند و عمل مي كرده اند. قدرتمندان و زرمندان و زورمندان، مردشان، زنشان و زيردستهايشان و كساني كه با آنها و براي آنها زندگي مي كرده اند، هميشه عكس اين عمل مي كرده اند. آنها مايل بوده اند كه اين حجاب بين زن و مرد، از بين برود، كه اين، البته براي زندگيِ جامعه مضرّ و براي اخلاق جامعه بد است. براي حفظ عفّت جامعه زيانبار و بخصوص براي خانواده از همه چيز بدتر است. اين، بنيان خانواده را متزلزل مي كند. اسلام به خانواده اهميت مي دهد. تمام دعواي امروزِ بلندگوها و بوقهاي تبليغاتيِ غربي

با مسلمين هم بر سرِ همين است. شما ببينيد كه در مقابل «حجاب» چه حساسيتي نشان مي دهند! اين حجاب اگر در جمهوري اسلامي باشد، آن را زشت مي شمارند. اگر در دانشگاههاي كشورهاي عربي باشد، كه دختران جوانِ دانشجو، با معرفت و آگاهي و با ميل و اختيار خود به حجاب روي آورده اند، حسّاسيت نشان مي دهند. اگر در بين احزاب سياسي باشد، حسّاسيت نشان مي دهند. اگر در مدارس و حتّي دبستانهاي كشورهاي خودشان هم باشد - با اين كه زيردست خودشان است - حسّاسيت نشان مي دهند. پس، نقطه دعوا در اين جاست. البته در تبليغاتشان، دائم فرياد مي زنند كه حقّ زن در اسلام يا در جمهوري اسلامي، پايمال شده است. خودشان هم به اين قضيه اعتقادي ندارند و مي دانند كه حقّ زن در جمهوري اسلامي تضعيف نشده ، بلكه تقويت شده است. شما نگاه كنيد و ببينيد كه تعداد محصّلين و دانشجويان زن - دختران تحصيل كننده در مراكز عالي - امروز در ايران بيشتر است يا در دوران حكومت طواغيت بيشتر بود؟ مي بينيد كه امروز بيشتر است. تعداد دانشجويانِ دخترِ برجسته و داراي نمره اوّل در تحصيلات، امروز بيشتر است يا در آن زمان بيشتر بود؟ مي بينيد كه امروز بيشتر است. عده زناني كه در مراكز پزشكي و درماني و در مراكز گوناگون علمي در اين كشور مشغول كار و تحقيق هستند، امروز بيشتر است يا آن روز بيشتر بود؟ مي بينيد كه امروز بيشتر است. عده زناني كه در صحنه سياست كشور و در عرصه هاي مجامع بين المللي حضور قدرتمند پيدا مي كنند و در آن جا از حقوق و نظرات اين كشور و اين ملت - كه كشور خود و

ملت خودشان است - دفاع مي كنند، امروز بيشتر است يا آن روز بيشتر بود؟ مي بينيد كه امروز بيشتر است. آن روز زنان با هيأتهاي مختلف به مسافرتهاي گوناگوني مي رفتند؛ اما تشريفاتي بود. براي هوسراني و نشان دادن سر و كول خودشان به اين و آن بود. لكن زن مسلمان امروز، در مجامع جهاني، در كنفرانسهاي گوناگون جهاني، در مراكز علمي و در دانشگاهها، حضور علمي يا سياسي يا خدماتي دارد. اينها ارزش دارد. آن روز دختراني را به عنوان «دختر نمونه» و «دختر شايسته»، از آغوش گرم و عفيف خانواده ها بيرون مي كشيدند و در منجلاب فساد فرو مي كردند. اما امروز، چنين چيزي نيست. حقّ زن در كجا ضايع مي شود؟ در جايي كه جلوِ تحصيلات زنان گرفته شود؛ جلوِ اشتغال زنان به كارهاي متناسب با بانوان گرفته شود؛ جلوِ خدمت رساني زنان يا خدمت رساني به زنان گرفته شود و نيز در جايي كه زن تحقير شود. برويد به جوامع امريكايي نگاه كنيد! خواهيد ديد كه در آن جا زن تحقير مي شود. زنِ خانواده، از طرف شوهر تحقير مي شود. مادرِ خانواده، از طرف فرزندان تحقير مي شود. حقّ مادري، به اين شكلي كه در مراكز اسلامي هست، در آن جا معنا ندارد. جمله اي در يك سخنراني معروف در يك مركز بين المللي - كه نمي خواهم خصوصيّات آن را در اين جا ذكر كنم - راجع به خانواده گفته شد. گزارشهايي كه از آن جا به ما رسيد، حاكي از اين بود كه مردم آن كشور، نسبت به همان جمله، به شدّت علاقه نشان داده بودند؛ به خاطر اين كه وضع خانواده در آن كشورها از هم پاشيده است. آنجا به زنان ظلم مي شود؛ اما اين جا،

آن مرز بين زن و مرد وجود دارد. معناي آن مرز هم اين نيست كه زنان و مردان در يك محيط تحصيل نكنند، در يك محيط عبادت نكنند، در يك محيط كار نكنند و در يك محيط خريد و فروش نكنند - كه اين قبيل موارد، فراوان است - بلكه معنايش اين است كه حدّ و حدودي در اخلاق معاشرتي خودشان قائل باشند. و اين كار بسيار خوبي است. زن در اين جا حجاب خودش را حفظ مي كند. مردم ما چادر را انتخاب كرده اند. البته ما هيچ وقت نگفتيم كه «حتماً چادر باشد، و غيرچادر نباشد.» گفتيم كه «چادر بهتر از حجابهاي ديگر است.» ولي زنان ما مي خواهند حجاب خودشان را حفظ كنند. چادر را هم دوست دارند. چادر، لباس ملي ماست. چادر، پيش از آن كه يك حجاب اسلامي باشد، يك حجاب ايراني است. مال مردم ما و لباس ملي ماست. خانمهاي باسوادِ مسلمانِ مؤمنِ درسخواني كه يا مشغول تحصيلند و يا در دانشگاهها بهترين علوم را دربالاترين مدارج تدريس مي كنند، زيادند و اين براي نظام اسلامي مايه افتخار است. خانمهايي هستند كه بحمدللَّه بالاترين تخصّصها را در پزشكي و در علوم گوناگون - در زمينه علوم انساني، در زمينه علوم تجربي و در زمينه علومِ گوناگونِ ديگر دارند. خانمهايي هستند كه در زمينه علوم ديني پيشرفت كرده و به مراتب بالا رسيده اند. يك روز يك خانم بزرگوار در ايران - در اصفهان - بود، به نام «بانوي اصفهاني(4)» كه خانم بسيار عالي مقامي بود. مجتهده و عارف و فقيه بود. اما فقط او بود. امروز، بحمداللَّه دختران جواني كه در آينده نه چندان دور به مقامات عالي

علمي، فقهي و فلسفي مي رسند، بسيارند. اينها افتخار نظام اسلامي هستند؛ و پيشرفت زن يعني اين. غرب مي خواهد فرهنگ خود را بر همه جا حاكم كند. فرهنگ غرب، برهنگي است. البته به شما عرض كنم كه اين برهنگي، اين فساد و بي بندو باري و اين شكل فضاحت آميزي كه بعضي از زنان در بسياري از كشورهاي غربي دارند، بحمداللَّه در خودِ غرب نيز همه گير نيست. اين، كاري است كه بر اثر تبليغاتِ غلطِ خودِ آنها، روزبه روز افزايش پيدا مي كند. و الاّ حتي تا چهل، پنجاه سال پيش، در خودِ كشورهاي غربي، به اين شدّت نبود. آنها مي خواهند همان فساد و بي بندوباري را كه خودشان گرفتارش شده اند، به كشورهاي اسلامي هم صادر كنند. ولي ما اين را نمي خواهيم. اين، براي زندگي اجتماعي مضرّ است و براي آنها هم مضرّ است. هر جا باشد، مضرّ است. روش اسلامي براي ما بهترين است. زنان ما در طول حوادث انقلاب و بعد از انقلاب تا امروز، نشان داده اند كه در آن چيزهايي كه معيار واقعي زندگي و ارزش و برجستگي آنهاست، در سطوح عالي قرار دارند. مادري كه فرزندان خود را در راه خدا و در راه هدف - هدفي كه براي او مقدّس است و پيشِ خدا هم مقدّس است - تقديم مي كند و خم به ابرو نمي آورد، يك عمل برجسته انجام داده است و اين امر كوچكي نيست.اين را با هر معيار و ميزاني اندازه گيري كنيد، با عظمت است. زن جواني كه حرمت همسرش و خودش را به مدت ده، يازده سال كه همسرش در زندانهاي دشمن اسير بوده، باكمال عفّت و سربلندي و پاكدامني حفظ كرده

است، آيا كارش ارزش نيست؟! اينها ارزشند. زنان ما در ميدان جنگ حضور پيدا كردند؛ در ميدان بازسازي حضور پيدا كردند و در ميدان نشان دادنِ قدرت رواني، از همه بيشتر فعّاليت كردند. بهترين كساني كه در جوّ تبليغات گوناگونِ دشمنان ايستادند، بانوان كشور ما بودند. تبليغات دشمنان، به شكلهاي مختلفِ انتقاد، كاهي را كوهي كردن، مشكل كوچكي را ده برابر جلوه دادن و از اين راديو و آن راديو گفتن است. متأسفانه بعضي از قلم به مزدهاي داخلي خودمان هم كه گويي با انقلاب پدركشتگي دارند، در فلان مجلّه و فلان نشريه، اين چيزها را مي نويسند. بعضي با شبنامه و بعضي با نشريات آشكار و مجاز تبليغات مي كنند. به افراد پول مي دهند كه در صف فلان جنس يا در اتوبوس بايستند و بدگويي كنند. اين پولها را هم براي شايعه پراكني و خراب كردن جوّ خرج مي كنند. بهترين كساني كه در چنين جوّي ايستادند، بانوان كشور ما بودند؛ همين زنان مؤمن كه بحمداللَّه و به كوري چشم دشمنان، عدّه شان هم فراوان و فراوان است و اكثريت زنان ما را تشكيل مي دهند. اين همان جامعه زنِ زينبي و فاطمي است. اين همان تربيت اسلامي و نظام اسلامي است. ارزش، برجستگي و آزادي زن، اينهايند. البته زنان كشور ما بدانند كه براي پيشرفت و ترقّي، هنوز خيلي جا دارند. من از بانوان كشورمان -چه خانمهايي كه در حال تحصيلند؛ چه خانمهايي كه فارغ التحصيلند؛ چه خانمهايي كه در فعّاليتهاي سياسي و اجتماعي و خدماتي حضور دارند؛ چه خانمهايي كه در بخشهاي مختلف مسؤولند و مسؤوليتهايي دارند و چه خانمهايي كه در خانه ها هستند، اما دلشان به نور و روحيه

انقلاب زنده است و محيط خانه ها را محيط اسلامي نگه مي دارند - خواهش مي كنم كه درباره نقشِ زن مسلمان در پيشرفت جامعه خودشان، باز هم فكر كنند. در باره تشكّلهاي سياسي، كارهاي علمي، خدمات ارزشمند، بالابردن سطح معرفت و معلومات و ايستادگي در مقابل دشمنان در همه مراكز و ميدانهايي كه ايستادگي در آنها مؤثّر است، فكر كنند. شما ببينيد كه امروز دشمن، آشكار و پنهان و چقدر وحشيانه، به مقدّسات اسلام حمله مي كند. در تمام طول پانزده سال - چه آن ده سالي كه در زمان حيات بابركت امام بزرگوار، رضوان اللَّه تعالي عليه بود، چه بعد از آن تا امروز - دشمنان نظام اسلامي، يك لحظه از نيّت ضربه زدن به جمهوري اسلامي، منصرف نشده اند. اگر گاهي هم مي بينيد كه به ظاهر ساكتند، در حال توطئه اند. اگر مي بينيد كه بحمداللَّه نظام اسلامي، مستحكم سرِجاي خود ايستاده است، بدين علّت است كه ضربه آنها كارگر نشده است؛ نه اين كه آنها ضربه نزده اند. بعضي از سردمداران نابخرد امروز استكبار جهاني، حرفها را صريحاً بيان مي كنند؛ بعضي هم نمي گويند و پنهان نگه مي دارند. غالب حوادثي كه در منطقه ما اتّفاق مي افتد، جهتش به نحوي از انحا ضربه زدن به اسلام و نظام اسلامي و ملت مسلمان است. همين قضاياي اين روزها - لشكركشي امريكاييها به خليج فارس، آمدن تفنگداران و ناوهاي هواپيمابر و تبليغات جنجالي در مقابِل تحرّك عراق و خودِ تحرّك نظامي عراق - به نظر ما، كارهاي به شدّت مشكوك، و به شدّت مورد سوء ظن اند. معلوم است كه استكبار جهاني در فكر آن است كه به هر نحو كه مي تواند، پاي خود را در اين منطقه محكم كند. روزي

انگليسيها در خليج فارس حاكميت مطلق داشتند كه بحمداللَّه حركت اسلامي و بيداري ملت ايران و حوادث گوناگون، آنها را از خليج فارس تار و مار كرد. امروز هم امريكاييها مي خواهند در آن جا، جاي پاي از دست رفته خودشان و انگليسيها را مجدداً پركنند. شما در خليج فارس چه كار داريد؟! امنيت خليج فارس به شما چه مربوط است كه از آن سرِ دنيا بلند مي شويد، مي آييد و در اين طرف عالم دخالت مي كنيد؟! مي گويند «ما در اين جا منافع داريم.» اين هم شد حرف، كه هر كشوري در امور كشورهاي ديگر دخالت كند و بگويد «ما منافع داريم»؟! پس قوانين بين المللي براي چيست؟! پس اين سازمان مللِ با اين عرض و طول، براي چيست؟! پس اين همه ادّعاي قطعنامه هاي جهاني و كنوانسيونهاي بين المللي براي چيست؟! همه اينها براي اين است كه يك دولت قلدر زورمند، نتواند به بهانه اين كه من در فلان جا منافع دارم، بلند شود راه بيفتد و به سراغ فلان كشور يا فلان منطقه يا فلان درياچه يا فلان خليج يا فلان آبراهِ مهمِ بين المللي برود. شما به چه مناسبت در منطقه اي كه به شما هيچ ارتباطي ندارد - يعني در خليج فارس - به بهانه اين كه «عراق مي خواهد و نيّت دارد لشكركشي كند» - و عراق هم مرتّب منكر مي شود - با اين حجمِ عظيم حضور مي يابيد؟! اينها مسائلي است كه ملت ايران بايد نسبت به آنها حسّاس باشد. كساني كه تصوّر مي كنند دشمن به خواب رفته است، خيال نكنند با خيال خوش مي شود زندگي كرد! اميرالمؤمنين فرمود: «من نام لم ينم عنه(5).» يعني چشمهاي كساني كه هدف بزرگ و طبعاً دشمنان

بزرگي دارند، به خواب نرود! همه فرياد امام بزرگوارِ ما در طول اين مدّت براي اين بود كه ملت ايران نسبت به حوادث عالم، حساسيّت خود را از دست ندهد. امروز هم اين حسّاسيت بايد باشد و بحمداللَّه هست. در سرتاسر اين كشور، جوانان مؤمن و حزب اللّهي؛ خانواده هاي به شدّت پايبند به اصول انقلاب؛ زنان مؤمن؛ مردان مؤمن؛ دلهاي قوي و روحيه هاي بالا، در همه صحنه ها آن قدر هستند كه به فضل پروردگار مي توانند از اسلامشان، از جمهوري اسلامي شان، از حيثيّتشان و از استقلال كشورشان در مقابلِ هر دشمني دفاع كنند. اميدواريم خداوند متعال، شما خانمها و بانوان محترم را كه هر كدام در بخشي از كارهاي اين كشور - چه كارهاي دانشگاهي، چه كارهاي خدماتي، چه كارهاي علمي و چه كارهاي سياسي - مشغول تلاشيد، موفّق و مؤيّد بدارد و ان شاءاللَّه الگوي زينب كبري سلام اللَّه عليها، هميشه در مقابلِ چشم مرد و زن ما، زنده و مجسّم باقي بماند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) احزاب:35 2) آل عمران:195 نساء:124 نحل:97 غافر:40 3) نحل: 97 4) مجتهده فقيد «حاجيه نصرت خانم امين». 5) نهج البلاغه: نامه 62

بيانات مقام معظّم رهبرى در آستانه سالروز تسخير لانه جاسوسى امريكا و روز ملّى مبارزه با استكبار

بيانات مقام معظّم رهبري در آستانه سالروز تسخير لانه جاسوسي امريكا و روز ملّي مبارزه با استكبار بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ابتدا لازم مي دانم به شما جوانان عزيز كه مايه اميد و ذخيره فرداي اين كشور و اين ملّت محسوب مي شويد، خوشامد عرض كنم. اين روزها و اين مناسبتِ بخصوص، يك ارتباط ويژه با قشر جوان دارد؛ مخصوصاً جواناني كه مثل طلّاب و دانشجويان، با محيط علم و تحصيل سروكار دارند. در حقيقت، مناسبتِ روز ملّي مبارزه با استكبار، از جهات مختلفي

به جوانان ما - كه شما و امثال شما عزيزان هستيد - ارتباط پيدا مي كند. امروز بنده يك مطلب در باب مسأله مبارزه با استكبار بايد عرض كنم تا معلوم شود مسأله چيست؛ اساس قضيه چيست و گذشته اين قضيه تا كجاست؟ درست است كه حادثه تسخير لانه جاسوسي امريكا در ايران، آن روزها به وسيله جوانان دانشجو انجام گرفت؛ لكن نسلي كه امروز جوان و دانشجو و طلبه و دانش آموز است و در صحنه ايستاده و اميدها را زنده مي دارد و چشمهاي ما را روشن مي كند، از سابقه اين قضيه چه مي داند و چقدر اطّلاع دارد؟ گويندگان، نويسندگان و كساني كه براي خودشان در اين صحنه سياست الهي، مسؤوليتي قائلند، چقدر براي نسل روبه رشد امروز ما - كه اين كشور با آن هزار كار دارد - اين قضيه را تشريح كرده اند؟ پس، يك مسأله اين است. من امروز مختصري در اين باره، آن هم عمدتاً براي جواناني كه در سال پنجاه و هشت - يعني پانزده سال قبل كه اين حادثه اتّفاق افتاد - كودك يا نوجوان بودند، عرض مي كنم. بعضي از دانش آموزان عزيز ما هم، آن وقت در دنيا نبودند. بعد كه اين مطلب را ادا كردم، مي خواهم يك مطلبِ اساسي تر هم به شما كه امروز در واقع ماندگارترين مخاطبان انقلاب و ما خدمتگزاران انقلاب هستيد، عرض كنم. درباره مطلب اوّل، عرض كنم كه به طورِ مشخّص و واضح، از سال 1341 مبارزه اي همه گير در ايران شروع شد. قبلاً هم مبارزه بود؛ امّا صنفي و كوچك بود. يا دانشجويي بود يا روشنفكري بود يا روحانيّتيِ محدود بود. اما از سال 1341 مبارزه اي همه گير به رهبري

علماي بزرگ و در رأس همه، امام بزرگوار، شروع شد. از سال 1341 تا سال 1357 - يعني شانزده سال - اين مبارزه ادامه داشت تا به پيروزي رسيد. عزيزان من! اين مبارزه شانزده ساله اگرچه ظاهراً مبارزه با رژيم شاه محسوب مي شد - چون اساساً رژيم شاه را امريكاييها در سال سي و دو بر سر كار آورده بودند و آنها پشتيباني اش مي كردند - اما در واقع يك مبارزه ضدّ امريكايي بود. آنها همه كاره اين كشور بودند. آنها به شاه قدرت بخشيده بودند. آنها پشتوانه بودند كه او بتواند مردم را آن طور قتل عام و شكنجه كند؛ افراد را آن طور غريبانه در زندان و زير شكنجه بكُشد يا در خيابانها و ميدانها - مثل پانزده خرداد و هفده شهريور - قتل عام كند و آن طور در مدرسه فيضيّه و دانشگاه، به جان دانشجو و طلبه بيفتد. ملّت ما همه اين گناهان بزرگ را از چشم امريكا مي ديد و معتقد بود دست امريكا در كار است. امريكا در داخل كشور ما با دو ابزار كار مي كرد. يكي از ابزارهاي امريكايي عبارت بود از سرمايه گذاريها، دخالتهاي در ارتش، مجموعه كارشناسي نظامي، پولها، سياستها، سفارت امريكا و غيره. ابزار دوم هم عوامل صهيونيست بودند. اگرچه در ايران، آن وقت هم صهيونيستها از ترس مردم جرأت نمي كردند سفارتخانه رسمي داشته باشند، امّا مراكزي مخصوص خود داشتند و با عواملشان، با كسانشان، با سياستمدارانشان و با تجّارشان، اين جا كار مي كردند. صحنه سياست و اقتصاد و نيروي مسلّح ايران در مشت امريكاييها بود. اين را مردم مي فهميدند. امام از سالهاي چهل و يك و چهل و دو، به اين

مطلب تصريح كردند. پس، وقتي در سال پنجاه و هفت مبارزه پيروز شد و انقلابِ پيروزمند به ثمر رسيد، در حقيقت يك انقلاب ضدّامريكايي به ثمر رسيده بود. حال شما ببينيد ملّت ايران و انقلابيّون، حق داشتند با عوامل امريكايي در اين كشور چه كار كنند؟ كارهاي زيادي مي توانستند بكنند و اگر هم مي كردند، كسي ملامتشان نمي كرد؛ چون شانزده سال با امريكاييها مبارزه كرده و كتك خورده بودند. هيچ كس نمي گفت چرا شما با امريكاييها اين كار يا آن كار را كرديد؟ در عين حال - درست توجّه كنيد! - بعد از آن كه انقلاب پيروز شد، انقلاب و مسؤولين و شخص امام بزرگوار، نسبت به امريكاييها حدّاكثرِ ارفاق را كردند. سفارتشان سر جاي خودش محفوظ بود و اين جا كاردار داشتند. اوّل سفير داشتند؛ بعد كاردار داشتند. در روزهاي اوّل انقلاب - بيست و دو و بيست و سه بهمن - جوانان پرشور انقلابي، چند نفر از آنها را دستگير كردند و به مدرسه اي كه امام رضوان اللَّه عليه، اوّل آن جا وارد شده بودند - يعني مدرسه رفاه و مدرسه علوي - آوردند. بعد، امام براي دست اندركاران خودشان پيغام فرستادند كه مبادا كسي به اينها تعرّض كند؛ هيچ كس به اينها تعرّض نكند. آن وقت يكي يكي ولشان كردند، رفتند. اوّل از كشور رفتند؛ يعني عدّه اي از آنها خارج شدند، اما سفارتشان در تهران مشغول كار و فعّاليت بود. شما ببينيد! رفتار اين انقلاب و اين ملّت نجيب و آن امام كريمِ بزرگوارِ پر اغماض با امريكاييها در ايران اين گونه بود. در حالي كه عرض كردم، اگر از سوي مردم و انقلابيّون پرشور و شخص امام كه مظهر صلابت و قدرت بودند، هر تصميمي

نسبت به آنها گرفته مي شد، كسي در دنيا ملامت نمي كرد و نمي توانست بكند. از آن طرف، امريكاييها چه كار كردند؟ به جاي اين كه اين كرامت و بزرگواري امام بزرگوار و مردم را مغتنم بشمارند و قدرداني كنند و پاسخ مناسب بدهند، رفتار شديداً خصمانه اي در پيش گرفتند. اين سفارتي كه بعد به عنوان لانه جاسوسي معرّفي شد - كه واقعش نيز همين بود - به مركز سازماندهي مخالفين و دشمنان انقلاب تبديل شد كه بروند آن جا دستور بگيرند و در بيرون، عليه انقلاب و نظام اسلامي همكاري كنند. آنها در سناي امريكا، عليه انقلاب و نظام جمهوري اسلامي مصوّبه گذراندند. تبليغات امريكايي در سراسر دنيا، تبليغات به شدّت خصمانه اي عليه انقلاب و مردم بود كه انجام مي شد. مگر اين مردم چه گناهي كرده بودند؟ چرا بايد رژيم امريكا اين قدر با اينها خصومت و كينه ورزي نشان مي داد؟ اين سؤالي بود كه امريكاييها به آن جوابي ندادند و هرگز نمي توانند جواب بدهند. محمّدرضا را كه فراري ملت ايران بود، در امريكا پذيرفتند و به عنوان يك ميهمان پناه دادند. اموالي كه در اختيار محمّدرضا قرار داشت، بالغ بر ميلياردها دلار مي شد كه در امريكا سرمايه گذاري كرده بود. در همه جاي دنيا معمول است وقتي يك نفر كه در رأس رژيمي قرار دارد، سرنگون شد، اموال شخصي اش كه از آنِ مردم و دولت جديد بر سرِ كار آمده است، به آن دولت برگردانده مي شود. اين در همه جا يك عرف است. اگر روزنامه ها را در قضاياي گوناگون خوانده باشيد، مي بينيد كه همه جا اين كار را كرده اند. هيچ جا سابقه ندارد كه آن همه ثروت را كه متعلّق

به ملت ايران بود، در حسابهاي محمّدرضا و كسانش در امريكا، نگه دارند. حتّي يك ريالش را به مردم ايران ندادند و نگه داشتند و هنوز هم پيش آنهاست. هنوز هم طلب ملّت ايران از رژيم امريكا، ميلياردها دلار است. آنها اموالي را كه دولت ايران در گذشته خريداري كرده بود؛ پولش از كيسه ملّت ايران پرداخته شده بود و ملّت به آنها احتياج داشت، نگه داشتند. هنوز هم در انبارهاي خودشان نگه داشته اند و تا امروز هم تحويل دولت جمهوري اسلامي و ملّت ايران نداده اند. طلبهاي ايران كه در امريكا بود، بلوكه شد و اينها را برنگرداندند. چرا؟ به اين اميد كه شايد بتوانند نظام جمهوري اسلامي را منهدم كنند. با خود گفتند: امروز اين پولها را به آنها نمي دهيم كه مورد استفاده شان قرار گيرد. غرض اين كه، رژيم ايالات متّحده امريكا، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، همان روشِ قبل از پيروزي را ادامه داد؛ يعني اِعمال كينه و خصومت با ملّت ايران و نظام جمهوري اسلامي. در چنين شرايطي بود كه قضيه سفارت اتّفاق افتاد. ملّت ايران، يك ملّت انقلابي و مؤمن است. انقلاب اسلامي كه مثل انقلابهاي كمونيستي و رنگارنگِ بعضي كشورهاي ديگر نبود كه اگر خواستند به يك كشور كه دشمن آنهاست تعرّض كنند، فوراً در سطح بالا، قدرت ديگري كه پشتيبانشان است، فشار بياورد و مانع شود. در كشورهاي ديگر، در بسياري از انقلابها، اين گونه بود. تا دولت انقلابي فلان كشور مي خواست حركتي عليه قدرتي انجام دهد، آن قدرت، توسّل به قدرت پشتيبانِ دولت انقلابي مي جست؛ باهم تفاهم مي كردند و مسائل حل مي شد. نظام جمهوري اسلامي، تحت تأثير قدرتي نبود و همه

قدرتهاي بزرگ نسبت به آن كينه داشتند. اين نظام، خود را مستقل از همه آنها نگه داشته بود و لذا اين ملاحظات وجود نداشت. اين بود كه جوششي در ميان ملّت موجب شد تا به وسيله قشر حاضر در صحنه شجاعِ متهوّرِ دانشجو، سفارت امريكا تسخير شود. معناي آن تسخير اين بود كه رژيم امريكا بداند نسبت به اين انقلاب نمي شود شوخي كرد و اين انقلاب و اين ملّت و كشور، از انقلابها و ملتها و كشورهايي نيست كه دست روي دست بگذارد، ساكت بنشيند و تحمّل كند تا آن طرف دنيا عليهش خواب پريشان ببينند و توطئه درست كنند. حركت نسبت به سفارت امريكا - كه به حق «لانه جاسوسي» ناميده شد و واقعاً هم مركز جاسوسي بود - در حقيقت تبلوري از حقايق اين انقلاب و ملّت بود. اين حركت نشان داد كه ملّت ما در مقابل قدرتِ پر گويِ پرخواهِ متوقّعِ مغرورِ مستكبري مثل امريكا هم، تا همه جا ايستاده است. اين، ماجراي سفارت بود. رسمِ امريكاييها اين است كه هميشه مسأله و مشكل خودشان را مشكل همه دنيا به حساب مي آورند. مشكل اروپا هم به حساب مي آورند. در حالي كه مشكل آنها، مربوط به خودشان است. مسأله رابطه خصمانه ميان ملّت ايران و امريكا، مال امريكاست. نمي توانند آن را به اروپا و كشورهاي ديگر سرايت دهند كه بگويند: اينها با همه مخالفند. نخير؛ ملّت ايران با همه مخالف نيست. اين طور مي خواهند وانمود كنند كه ملّت و دولت ايران، اصلاً حرف حساب سرشان نمي شود و با همه بدند! هرگز چنين نيست. اگر قرار است ما رژيمي را در دنيا پيدا كنيم كه با

همه بد است و عليه همه توطئه مي كند، باز هم امريكاست. به امريكا مي آيد كه بگوييم با همه بد است؛ چون هر جاي دنيا قدم مي گذارد، با پرخاشگري و تكبّر و افزون طلبي و پررويي است. اين حرف نه به ما، نه به نظام جمهوري اسلامي و نه به مردم ما نمي خورد. ما با همه بد نيستيم، با امريكا بَديم؛ آن هم به اين دلايل: امريكا علاوه بر اين كه شانزده سال، عليه انقلاب اسلامي و پشتيبان رژيم گذشته بود، به بدترين شكل، نفوذ و دخالتِ يك دولت استكباري در يك كشور را تجسّم داده بود و ضربه ها همه از سوي او وارد مي شد. اينها همه، دليل كينه ها و عقده هاي اين ملّت عليه امريكاست. اينها كه مقدّسات ما را به بازي گرفته بودند و علاوه بر همه ضربه ها، بعد از انقلاب در مقابل نجابت اين ملّت و بزرگواري و كرامت آن امام، با ملّت ايران و با انقلاب اسلامي و با جمهوري اسلامي، اين گونه رفتار كردند، چه توقّعي دارند؟ از ملّت ما توقّع نوازش دارند؟ «مرگ بر امريكا» را كسي به ملّت ايران ياد نداد. از اعماق جان يكايك مردم برآمد كه: «مرگ بر امريكا». حال عدّه اي در گوشه و كنار پيدا مي شوند و مورد سؤال قرار مي دهند كه «چرا؟». چرا شما اين «چرا» را به جايگاه خودش نمي بريد؟ چرا نمي پرسيد كه چرا رژيم امريكا با ملّت ايران،به جرم اين كه خواسته است مستقل باشد، اين همه كينه ورزي و دشمني كرد و باز هم مي كند؟ اين، مطالب اوّلِ انقلاب بود كه عرض كردم. از آن روز تا اين ساعت، رژيم امريكا پيوسته عليه ملّت ايران و انقلاب و

جمهوري اسلامي و مسؤولين توطئه كرده است. يكي از سردمدارانِ دولتهاي قبلي شان شرم نكرد و گفت: «ملت ايران بايد نابود شود». چقدر حماقت مي خواهد كه كسي چنين حرفي بزند؟! ولي اينها گفتند. اين از دشمني است. اين از كثرت كينه است كه در حرفهايشان، در افواهشان و در چهره هايشان خود را نشان مي دهد. امروز هم راه افتاده اند و به دلّالي، اين طرف و آن طرفِ دنيا - ژاپن و چين و كجا و كجا - مي روند و مي گويند با ايران روابط نداشته باشيد! به شما چه؟! شما چه كاره دنياييد؟ ايران يك كشور بزرگ است. ايران تاريخ عميق و عظيمي دارد كه امثال كشور امريكا در اين تاريخ غرق مي شوند. مگر ملّت ايران شوخي است؟ فرهنگ يك ملّت همچون ذرّه هاي الماس است كه در طول قرون شكل مي گيرد و استحكام پيدا مي كند و در عنصر يكايك افراد ملت متجلّي است. مگر مي شود ملّت ايران را دستِ كم گرفت؟ ملّت ايران، اسلام را انتخاب كرده است. كسي اسلام را به ملّت ايران تحميل نكرده و حكومت اسلامي و نظام جمهوري اسلامي را هم ملّت انتخاب كرده است. ملّت، زندگيِ همراه با مبارزه خودش و فضاي آزاد امروز را انتخاب كرده است. استقلال از قدرتهاي بزرگ را ملّت ايران انتخاب كرده است. مگر امروز در ايران كسي جرأت دارد دَم از وابستگي به يك قدرت و جناح در دنيا بزند؟ اگر بزند، اين ملّت جوابش را مي دهد. اين ملّت، ملّتي آزاد و مستقل است. دولتهاي دنيا، كشورهاي دنيا و رژيمهاي دنيا، از خدا مي خواهند با چنين ملّتي ارتباط داشته باشند. يك ملّت داراي ثروت معنوي، فرهنگي، تاريخي،

رشد عقلاني و ثروت مادّي؛ داراي اين همه ذخائر، داراي اين همه جوان و نيروي كار و داراي مديران خوب. اين ملّت، ملّتي است كه پيش خواهد رفت. در دوران رژيم گذشته، درواقع بيگانه ها بر اين كشور مسلّط بودند. ظاهراً رژيم، رژيم ايراني بود، اما در باطن تحت تسلّط بيگانگان قرار داشت. اگر با آن زمان مقايسه كنيد، امروز به بركت آزادي و استقلال، ايران پيشرفت زيادي كرده است و باز هم خواهد كرد و بيشتر، پيش خواهد رفت. مسأله، مسأله نفرتِ ملّت ايران از رژيم امريكاست. آنچه گفتيم، مجملي از علل و ريشه هاي آن بود. اينها جنگ را عليه ايران - اگر نگوييم راه انداختند - پشتيباني كردند. احتمال دارد كه در راه اندازي جنگِ عراق عليه ايران هم، امريكاييها دست داشته باشند. منتها چون نمي خواهيم تا يقين نداشته باشيم، چيزي بگوييم؛ مي گوييم احتمال دارد. امّا پشتيباني آنها از عراق، يقيني و قطعي است. همه رقم پشتيباني كردند. ملّت ايران از يادش مي رود؟ همه نوع كمكي كه عراق لازم داشت به آن كردند. ملّت ايران فراموش مي كند؟ اين صدّام حسين و رژيم بعثي كه در قضيّه حمله به كويت، در مطبوعات امريكايي و در نظرات رسمي امريكا، آن چهره ها را برايش ترسيم كردند، در دوراني كه خانه هاي مردم در سي، چهل شهر ايران را در آنِ واحد با موشكها مي كوبيد، برايشان يك چهره خواستني و محبوب و پسنديده بود! ملّت ايران اينها را فراموش مي كند؟ با ملّت ايران دشمني كردند؛ باز هم دشمني مي كنند و علّت دشمني هم معلوم است. حال ممكن است كسي بپرسد: چرا اين قدر دشمني مي كنند؟ از اوّل چرا كردند؟ علّت اين

است كه ملّت ايران، با ايمان اسلامي و با فرهنگي كه اين مبارزه و اين انقلاب و آن امام به آن بخشيده است، تسليم تسلّط قدرتها نمي شود. امريكاييها هم اين را دوست ندارند. سردمداران استكباري دنيا - در رأس همه و بيش از همه، امريكا - دولتها و ملّتهاي تسليم را دوست مي دارند. مي خواهند ملّتها و دولتها تسليم آنها باشند و هر چه آنها مي گويند، گوش كنند. نگاه كنيد و وضع اينها را در دنيا ببينيد! وقتي ملّتي ايستاده است؛ قبول ندارد و مي گويد شما كه هستيد؟ شما يك كشور، ما هم يك كشور؛ شما يك دولت، ماهم يك دولت؛ شما دولتي هستيد كه ثروتمنديد، پول داريد، پيشرفتهاي علمي داريد؛ ما هم ملّتي هستيم كه استعداد درخشان داريم، سابقه درخشان داريم، امكانات داريم، ذخاير ارضي داريم؛ شما يكي، ماهم يكي. وقتي ملّتي با اين استقلال و با اين احساس توانايي و قدرت در صحنه حاضر مي شود و دولتي به آنها، به چشم يك ابرقدرت نگاه نمي كند، ديگر تحمّلشان تمام مي شود. اين، طبيعت سردمداران استكباري است. مي روند سراغ اين كه ببينند چنين فكري را اين ملّت از كجا پيدا كرده است. اگر كسي اين فكر را به اين ملّت داده بود، از اعماق با او دشمن مي شوند. مثل اين كه با امام، از اعماق وجودشان دشمن بودند. امريكاييها تا ابد با امام آشتي نمي كنند. البتّه امريكاييها كه مي گوييم، مرادمان ملّت امريكا نيست. مراد، همان رژيم امريكا و گردانندگان سياستهاي امريكاست. اگر يك فكر و يك فرهنگ است كه مردم را اين طور نگه داشته است، با آن فكر و فرهنگ هرگز آشتي نمي كنند. همان طور كه اين حضرات از اسلام

و از فكر اسلامي و فرهنگ اسلامي به شدّت متنفّرند. علّت دعوا و مخالفت و خصومت، اينهاست. حال عدّه اي، ساده لوحانه، اين گوشه و آن گوشه مي نشينند، حرفي و نِقي مي زنند. قلم روي كاغذ مي آورند كه: «چرا با امريكاييها مذاكره نمي كنيد؟ تا كي مي خواهيد اين وضع ادامه داشته باشد؟» آيا اينها نمي فهمند در دنيا چه خبر است؟ نمي فهمند كه توقّع اين دشمنِ افزون خواهِ مغرورِ كم خرد و بي حكمت چيست؟ تصوّر مي كنند همين قدر كه ما مذاكرات و روابطمان را با امريكا شروع كرديم، همه مشكلات تمام خواهد شد؟ نه آقا، قضيّه اين نيست. آري؛ امريكاييها در اظهارات رسمي مي گويند و اظهار مي كنند كه ما آماده مذاكره با ايرانيم. مذاكره براي چه؟ معلوم است؛ مذاكره براي اين كه راهي و مجرايي براي فشار آوردن روي دولت ايران پيدا شود. مذاكره را براي اين مي خواهند. چه مذاكره اي؟! ما با شما كاري نداريم، احتياجي به شما نداريم، ترسي از شما نداريم، هيچ محبّتي به شما نداريم. شما كساني هستيد كه در روز روشن، جلو چشم همه مردم دنيا، هواپيماي مسافربري ما را به بهانه دروغ و واهي، سرنگون كرديد و دهها نفر انسان را كشتيد و حتّي عذرخواهي هم نكرديد. اين چگونه رژيمي است؟ اين چگونه دستگاهي است؟ اين چگونه فرهنگي است؟ چطور دل انسان با چنين رژيمي صاف شود؟ ما با اينها كاري نداريم. هيچ رابطه محبّت و عطوفت و دوستي بين ما و امريكا نيست. رابطه نفرت از طرف ماست؛ رابطه خصومت خباثت آميز از طرف آنها است. اين جا يك نكته اساسي ديگر هم وجود دارد كه حتماً بايد در محاسبات لحاظ شود: آنچه تا به حال گفتيم، مربوط به سوابق

امريكا با ايران و ملّت ايران مي شد؛ اما همه قضيه اين نيست. يك اصل بر تفكّر ما مسلمانها حاكم است كه آن اصلِ نفرت از ظلم و ظالم و مقابله با ظلم و ظالم در هر جاي دنياست. شما ببينيد امريكاييها چقدر ظلم كرده اند! چقدر ظالم پروري كرده اند! چقدر ملّتها را مظلوم كرده اند! با مردم فلسطين چه كرده اند! چگونه به اسرائيل، پروبال داده اند! با لبنانيها چه كرده اند! با مسلمانان - در داخل كشورهاي خودشان و در هر جا كه توانستند - چه كردند! با ملّتهاي ضعيف چه كردند! آيا از اينها مي شود صرف نظر كرد؟ قضيه اين است. مسأله اين است. مبارزه با استكبار و روز مبارزه با استكبار - كه يك مناسبت ضدّامريكايي اين روز را تشكيل مي دهد - قاعده و مبنايش اينهايي است كه عرض شد. اين روال ادامه دارد. تا وقتي كه نظام جمهوري اسلامي در خطِّ صحيح حركت مي كند و تا وقتي كه آرمانها و اهداف قرآني و الهي و اسلامي بر ما و بر اين نظام حاكم است، اين نفرت و مقابله با سردمداران استكبار جهاني و در رأس همه، امريكا، به قوّت خود باقي است. اگر آنها رفتارشان را عوض كنند، اين روال عوض خواهد شد. البتّه ما چنين گماني نداريم. بعيد مي دانيم. اين، مطلب اوّل. مطلب دوم را در چند جمله كوتاه عرض مي كنم. عزيزان من! جوانان! براي اين ملّت، قضيه بناي يك نظام و تمدّن اسلامي و يك تاريخ جديد، قضيّه اي جدّي است. آن را جدّي بگيريد. يك وقت در كشوري، يكي كودتا مي كند و نظامي بر سرِكار مي آيد. آن نظام، چند صباحي هست؛ بعد هم مي رود - يا

يكي ديگر از او تحويل مي گيرد - و همه چيز به حال اوّل برمي گردد. يك وقت قضيه اين گونه است و اين همه نقل ندارد. آنچه در ايران اتّفاق افتاد، مسأله يك حركت عظيم در مقياس جهاني است. ما البتّه يك ملّتيم؛ مرزهايمان هم، مرزهاي محدودي است. بيرون از اين مرزها هم كاري نداريم. به اين نكته توجّه داشته باشيد. تلاش و فعاليت ما در داخل مرزهاي خودمان است. اما اين انقلاب، محدود به اين مرزها نيست. اين پيام يك پيام جهاني بود. دليلش چيست؟ دليل، اين است كه وقتي ملّت ايران و رهبر عظيم الشّأن ما - امام بزرگوار - اين كار را انجام دادند، مسلمانان در هر جاي دنيا كه بودند، احساس كردند نوروز آنهاست. روز نوِ آنها آغاز شد؛ با اين كه به آنها ربطي نداشت. در همه جاي دنيا احساس كردند مقطع جديدي در تاريخشان به وجود آمد. اين را ما از نزديك ديديم. خودِ من اين واقعيّت را در طول سالهاي گذشته در كشورهاي ديگر از نزديك لمس كرده ام و از دهها زبان ديگر هم شنيده ام. اينها روايت و حدس و تحليل نيست؛ واقعيّات است. هر كسي، هر مسلماني، هر جاي دنيا بود، وقتي اين انقلاب پيروز شد، وقتي امام در صحنه ظاهر شدند، وقتي پرچم اسلام و لااله الّااللَّه بالا رفت، احساس كرد كه پيروز شده است. از اين خيل عظيم يك ميلياردي در سراسر دنيا، بعضي اين احساس را تداوم دادند، دنبالش راه افتادند و مبارزه كردند؛ شد همين حوادثي كه در كشورهاي گوناگون به وسيله نهضتهاي اسلامي راه افتاد. بعضي هم رها كردند. اگرچه ما در مرزهاي خودمان هستيم و به بيرون مرزها

كاري نداريم، اما اين پيام، پيام بين المللي و جهاني است. امروز هم اين جا، بارِ آن روي دوش شماست. تا به حال هم، ملّت ايران كار خودش را به بهترين وجهي انجام داده است. آن جنگ بود؛ آن بعد از جنگ است تا امروز؛ اين محيط دانشگاهي ماست؛ اين محيط فعّاليتهاي سازندگي و اقتصادي ماست؛ اين دولت ماست؛ اين ملّت ماست و اين، حضور در صحنه است. در همه جا، ملّت ايران حضوري شايسته از خود نشان داده است. البته تبليغات مي كنند و حرفهايي هم مي زنند مبني بر اين كه سازندگي چنين شد، برنامه ها فلان شد و سياستها غلط از آب درآمد. اما اينها حرفهاي دشمن است. اينها را گوش نكنيد. واقعيّت غير از اين است. واقعيت اين است كه ملّت ايران توانسته است در همه صحنه ها پيش برود، مانعها را بشكافد، قدم بردارد و جلو برود؛ هم در صحنه علم و هم در صحنه معنويّت. هم در صحنه دين، هم در صحنه اخلاق. هم در صحنه اقتصاد، هم در صحنه نيروي مسلّح و غيره و غيره و غيره. البته ممكن است به قدري كه توقّع داشتيم، نشده باشد؛ اما از آني كه ديگران خيال مي كردند، بسيار بيشتر شده است. آينده هم، آينده روشني است. به بركت اسلام، آينده اين انقلاب، آينده اين نظام و آينده اين كشور، آينده اي بسيار روشن و درخشان است. آني كه بايد اين آينده را شكل دهد، عمدتاً شما جوانان هستيد. اوّلاً با عمل، ايمان اسلامي را در خودتان تعميق كنيد كه اين اساس كار است. ايمان هم يك موضوع كتابي و ذهني نيست. ايمان، در عمل تقويت پيدا مي كند. انسان، خدا را

در ميدانِ مجاهدتِ براي خدا، بهتر مي بيند. اين مجاهدت هم، سنگرهاي مختلفي دارد كه سنگر علم و سازندگي از آن جمله است. البته با تقوا و با تضرّع پيش خداي متعال و با انجام عبادات و اجتناب از محرّمات. پس، اوّل ايمان اسلامي است. ثانياً آگاهي سياسي را در خودتان تقويت كنيد كه فريب تبليغات دشمن را نخوريد. اين هم يك ركن اساسي است. از اين هم نمي شود گذشت. بخصوص شما جواناني كه مشغول تحصيل علم هستيد، نمي توانيد از اين بگذريد. كليّت ملّت و وحدت ملّت را ارج بنهيد. مواظب باشيد انگيزه هاي صنفي، انگيزه هاي حزبي و انگيزه هاي گروهي و سليقه اي و خطّي، شما را به يك طرف جذب نكند. اين، كار شيطان است و شيطان بزرگ از اين كار، بسيار خوشش مي آيد. ملاحظه كنيد! اگر امروز از زبان كسي - حال اين كس هر كه مي خواهد باشد - تصادفاً ساز مخالفي صادر شود؛ چه رسد به اين كه عمداً و با توجّه باشد، فردا بوقهاي جهاني آن را پخش مي كنند. چرا؟ چون به گوينده اش كاري ندارند؛ اصلِ سازِ مخالف در اين كشور براي آنها اهميت دارد. بنابراين وحدت كلمه را حفظ كنيد. ياد امام، ياد پيشروان انقلاب، ياد شهداي بزرگوار و ياد صحنه هاي پرشور انقلاب و جنگ تحميلي را چه در دانشگاه، چه در حوزه و چه در محيطهاي كار و زندگي، زنده نگه داريد. اگر اين شد، به فضل پروردگار در طول سالهاي آينده و دهها سال آينده، چنان بناي تمدّن رفيعي در اين جا و بسي جاهاي ديگر، شالوده ريزي خواهد شد و چنان عظمتي از اسلام و مسلمين آشكار خواهد شد كه ديگر حقيقت و واقعيّتي

براي استكبار جهاني باقي نخواهد ماند و ديگر استكباري وجود نخواهد داشت. اميدوارم خداي متعال شما را موفّق بدارد و ادعيّه حضرت بقيةاللَّه الاعظم ارواحنافداه شامل حالتان شود و روح مبارك امام و شهداي بزرگوار، از شما راضي باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

بيانات مقام معظّم رهبرى در ديدار مدّاحان به مناسبت ولادت حضرت زهرا(س)

بيانات مقام معظّم رهبري در ديدار مدّاحان به مناسبت ولادت حضرت زهرا(س) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم با همه وجود و همه اعماق دل و جان از خداي متعال سپاسگزاريم كه يك بار ديگر اين توفيق را ارزاني فرمود تا با شما بلبلان گلزار اهل بيت عليهم السّلام و مدّاحان خاندان عصمت و طهارت، اين روز بزرگ را جشن بگيريم و به ياد فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها، دل و جان خودمان را صفا بخشيم. از شما عزيزان هم متشكّريم كه عيد ما را شيرين كرديد و با اين توسّل بسيار خوب و گرم و صميمانه تان، اين روز را به معناي حقيقيِ كلمه عيد كرديد؛ بخصوص برادراني كه سرودند و خواندند و مجلس را به يادِ زهراي درخشانِ اطهر و كوكب درّي خاندان پيغمبر، منوّر كردند و به ياد آن بزرگوار رطب اللسان شدند. درباره فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها، هرچه بگوييم، كم گفته ايم و حقيقتاً نمي دانيم كه چه بايد بگوييم و چه بايد بينديشيم. به قدري ابعاد وجود اين انسيّه حوراء، اين روح مجرّد و اين خلاصه نبوّت و ولايت براي ما پهناور و بي پايان و درك ناشدني است كه حقيقتاً متحيّر مي مانيم. مي دانيد كه همزماني و هم عصري از عواملي است كه مانع از شناختِ درستِ شخصيتها مي شود. ستارگان درخشان عالم بشريّت غالباً در زمان حياتشان به وسيله هم عصرانشان شناخته نشده اند؛ مگر عدّه كمي از برجستگان كه انبياء و

اولياء باشند؛ آن هم به وسيله عدّه معدودي. امّا فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها چنانند كه در زمان خودشان، نه فقط پدر و همسر و فرزندان و شيعيان خاصّشان، بلكه حتّي كساني كه شايد رابطه صميمانه و گرمي هم با ايشان نداشتند، زبان به مدح آن بزرگوار گشودند. اگر به كتابهايي كه درباره فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها به وسيله محدّثين اهل سنّت نوشته شده است، نگاه كنيد، روايات بسياري را مي بينيد كه از زبان پيغمبر صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم در ستايش صدّيقه طاهره عليهاسلام صادر شده است و يا رفتار پيغمبر با آن بزرگوار را نقل مي كنند. بسياري از اين روايات، از زبان كساني است كه از آن قبيل بوده اند؛ مثل بعضي از زوجات پيغمبر و ديگران. اين حديث معروف از عايشه است كه گفت: «واللَّه مارأيت في سمته و هديه اشبه برسول اللَّه صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم من فاطمة(1)»؛ هيچ كس را از لحاظ هيأت، چهره، سيما، درخشندگي و حركات و رفتار، شبيه تر از فاطمه به پيغمبر اكرم نديدم. «وكان اذا دخلت اليه، اذا دخلت علي رسول اللَّه قامت قام اليها(2)»؛ وقتي كه فاطمه زهرا بر پيغمبر وارد مي شد، آن حضرت برمي خاست و مشتاقانه به سمت او مي رفت. اين معناي تعبيرِ «قام اليها» است. اين طور نبود كه وقتي فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها وارد اتاق مي شود، پيغمبر جلو پاي او فقط بلند شود. قام اليها؛ برمي خاست و به سمت او مي رفت. در بعضي از اين نقلها، باز از همين راوي اين گونه آمده است: «وكان يقبلها و يجلسها مجلسة(3)»؛ فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها را مي بوسيد، دست او را مي گرفت و مي آورد در جاي خودش مي نشاند. اين مقام فاطمه زهراست. انسان درباره اين دختر چه بگويد؟ درباره اين موجود باعظمت چه بگويد؟ عزيزان

من! عظمت فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها، در سيره آن بزرگوار آشكار است. يك مسأله اين است كه ما چه شناختي از فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها داريم؟ اين يك حرف است. بالأخره دوستان اهل بيت عليهمّ السلام، در طول زمان، تا آن جا كه توانستند سعي كردند به حقِ ّ دختر پيغمبر، فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها معرفت پيدا كنند. چنين هم نيست كه كسي خيال كند همان طور كه در زمان ما، اين بزرگوار اين قدر در دلها عزيز و در چشمها شيرين است، هميشه همين طور بوده است. امروز بحمداللَّه دورانِ اسلامي است، دورانِ حكومت قرآن است، دورانِ حكومت علوي و حكومت اهل بيت عليهم السّلام است و آنچه در دلهاست، بر زبانها جاري مي شود. قديمي ترين دانشگاه اسلامي در دنياي اسلام - مربوط به قرن سوم و چهارم - به نام فاطمه زهرا سلام اللَّه عليهاست. نام دانشگاه معروف «الازهر» در مصر از نام فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها گرفته شده است. در گذشته به نام فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها دانشگاه تأسيس مي كردند. حتّي خلفاي فاطمي كه بر مصر حكومت مي كردند، شيعه بودند. قرنهاست كه شيعه سعي كرده به حقِ ّ اين بزرگوار معرفت پيدا كند. اين، يك مسأله است. مسأله ديگر اين است كه ما بايد راه را از همه ستارگان بياموزيم؛ «و بالنّجم هم يهتدون(4)». انسان عاقل اين گونه است. از ستاره بايد استفاده كرد. ستاره در آسمان است و مي درخشد. آن جا عالمِ عظيمي است. مگر اين ستاره هميني است كه من و شما مي بينيم؟ بعضي از ستارگان كه در آسمانند و مثل يك نقطه سوسو مي زنند، كهكشاني هستند. گاهي يك ستاره بزرگتر است از كهكشان راه شيري كه ميلياردها ستاره داخل آن است! - قدرت الهي كه حدّ و

اندازه اي ندارد - ولي من و شما آن را يك ستاره كوچكِ درخشان مي بينيم. خوب؛ مقصود از اين مطالب چيست؟ مقصود اين است انسان عاقلي كه خدا به او چشم داده است، بايد از اين ستاره براي امري در زندگي استفاده كند. قرآن مي گويد: «و بالنّجم هم يهتدون»؛ به وسيله آن راه را پيدا مي كنند. عزيزان من! اين ستاره درخشان عالم خلقت، فقط همان نيست كه به چشم ما مي آيد. فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها بسيار بالاتر از اين حرفهاست. ما فقط درخشندگي اي مي بينيم؛ ولي بسيار بزرگتر از اين حرفهاست. امّا من و شما چه استفاده اي مي كنيم؟ همين قدر كه بدانيم او زهراست، كافي است؟ در روايتي خواندم كه درخشندگي فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها باعث مي شود تا چشمان كرّوبيان ملأاعلي خيره شود: «زَهَر نورها للملائكة السّماء(5)». براي آنها مي درخشد. ما از اين درخشندگي چه استفاده اي بكنيم؟ ما بايد از اين ستاره درخشان، راه به سوي خدا و راهِ بندگي را كه راه راست است و فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها پيمود و به آن مدارج عالي رسيد، پيدا كنيم. اگر مي بينيد خدا خميره او را هم خميره متعالي قرار داده است، به اين دليل است كه مي دانست اين موجود در عالم مادّه و عالم ناسوت، خوب از امتحان بيرون خواهد آمد؛ «امتحنك اللَّه الذي خلقك قبل ان يخلقك فوجدك لمااْمتحنك صابره(6)»؛ قضيه اين است. خداي متعال حتّي اگر لطف ويژه اي درباره آن خميره مي كند، بخشي مربوط به اين است كه مي داند او از عهده امتحان چگونه برخواهد آمد؛ والّا بسيار كسان خميره خوب داشتند. مگر همه توانستند از عهده برآيند؟ اين بخش از زندگي فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها، آني است كه

ما براي نجات خودمان به آن احتياج داريم. حديث از طرق شيعه است كه پيغمبر به فاطمه سلام اللَّه عليها فرمود: «يا فاطمه اننّي لم اغني عنك من اللَّه شيئا(7)»؛ يعني اي عزيز من! اي فاطمه من! نمي توانم پيش خدا تو را از چيزي بي نياز كنم. يعني خودت بايد به فكر خودت باشي، و او از دوران كودكي تا پايان عمر كوتاهش به فكر خود بود. شما ببينيد آن حضرت چگونه زندگي كرده است! تا قبل از ازدواج كه دختركي بود، با آن پدرِ به اين عظمت كاري كرد كه كنيه اش را امّ ابيها - مادرِ پدر - گذاشتند. در آن زمان، پيامبر رحمت و نور، پديدآورنده دنياي نو و رهبر و فرمانده عظيم آن انقلاب جهاني - انقلابي كه بايد تا ابد بماند - در حال برافراشتن پرچم اسلام بود. بي خود كه نمي گويند امّ ابيها! ناميدن آن حضرت به اين كنيه، به دليل خدمت و كار و مجاهدت و تلاش اوست. آن حضرت چه در دوران مكّه، چه در دوران شعب ابيطالب - با آن همه سختيهاكه داشت - و چه آن هنگام كه مادرش خديجه از دنيا رفت و پيغمبر را تنها گذاشت، در كنار و غمخوارِ پدر بود. دلِ پيغمبر در مدّت كوتاهي با دو حادثه وفات خديجه و وفات ابيطالب شكست. به فاصله كمي اين دو شخصيّت از دست پيغمبر رفتند و پيغمبر احساس تنهايي كرد. فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها در آن روزها قدبرافراشت و با دستهاي كوچك خود غبار محنت را از چهره پيغمبر زدود. امّ ابيها؛ تسلّي بخش پيغمبر. اين كُنيت از آن ايام نشأت گرفت. شما ببينيد اين درياي شخصيت و مجاهدت چه درياي عظيمي است!

بعد رسيد به دوران اسلام. بعد رسيد به ازدواج با علي بن ابيطالب عليه السّلام؛ همان علي بن ابيطالب كه مصداق كامل يك بسيجيِ فداكار انقلاب است. هفته بسيج است؛ بسيجي يعني اين. يعني همه وجودش وقف اسلام است. وقف است براي آنچه پيغمبر مي خواهد و خدا را خشنود مي كند. اميرالمؤمنين عليه الصّلاة و السّلام هيچ مايه اي براي شخص خود نگذاشت. در آن ده سال - ده سال حيات پيغمبر - اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام هر كاري كه كرد، براي پيشرفت اسلام بود. اين كه مي بينيد مي گفتند فاطمه زهرا و اميرالمؤمنين و فرزندانشان گرسنه ماندند، علّتش همين است. والّا اين جوان اگر به فكر كاسبي بود، مي توانست بهتر از هر كاسبي، به كسب بپردازد. اين همان علي است كه بعدها در دوران پيري اش چاه مي كنْد؛ چاهي كه مثل گردن شتر، آب از آن بيرون مي زد. آن وقت، هنوز دست و رويش را از گرد و غبار كار نشُسته، مي نشست و وقف نامه چاه را مي نوشت! آن حضرت از اين كارها زياد كرده است. چقدر نخلستانها آباد كرده بود. چرا بايد اميرالمؤمنين عليه الصّلاة و السّلام، در جواني گرسنه بماند؟ در روايت است كه فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها خدمت پيغمبر رفت.آن قدر گرسنگي كشيده بود كه پيغمبر زردي گرسنگي را در صورت او مشاهده كرد؛ دل پيغمبر سوخت و براي دخترش دعا فرمود. همه تلاش اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام در راه خدا و براي پيشرفت اسلام بود. آن حضرت براي خودش كاري نمي كرد. اين، همان مصداق كامل بسيجي است. من به بسيجيانِ عزيزِ فعّالِ اين كشورِ علوي و فاطمي عرض مي كنم: اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام را الگوي خودتان قرار دهيد كه بهترين و بزرگترين الگو براي بسيجيان مسلمان در همه عالم،

علي بن ابيطالب عليه السّلام است. آن وقت، فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها از بين آن همه خواستگار، اين جوان پاك باخته همه چيز در راه خدا داده را انتخاب كرد كه دائم در ميدانهاي جنگ بود. شوخي كه نيست! دخترِ رهبرِ با عظمت اسلام و حاكم مقتدر زمان است؛ اين همه خواستگار دارد؛ در بين اين خواستگارها، پولدار هست، شخصيت دار هم هست. اما خدا از بين اين همه، علي را براي فاطمه انتخاب كرده بود و فاطمه هم به انتخاب الهي راضي و از آن خشنود بود. بعد، چنان با اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام زندگي كرد كه آن حضرت با همه وجود از او راضي بود. كلماتي كه اين بزرگوار در روزهاي آخرِ عمر خود به اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام فرمود، شاهد و حاكي از اين معناست. ديگر نمي خواهم آن كلمات حزن آور را در اين روز عيد بخوانم. صبر كرد؛ آن فرزندان را تربيت نمود؛ به آن دفاع جانانه از حقِ ّ ولايت پرداخت؛ در راهش آن زجر و شكنجه را متحمّل شد و بعد هم با آغوش باز به استقبال آن شهادت بزرگ رفت. اين فاطمه زهرا سلام اللَّه عليهاست. عزيزان من! شما كه بلبلان گلزار فاطمي و مدّاحان اهل بيت عليهم السّلام و سرايندگان «انما يريداللَّه ليذهب عنكم الرّجس اهل البيت و يطهّركم تطهيرا(8)» هستيد، هرچه مي توانيد روي اين نكات تكيه كنيد. بخصوص از سروده هاي بعضي سرايندگان بسيار خوب استفاده كنيد. امروز واقعاً شعر و سرودِ خوب و زيبايي انشاد و اجرا شد. مضامين شعر هم بسيار خوب و بي نقص بود. هر چه مي توانيد اين اشعار و اشعاري را كه براي مردم مي خوانيد، از اين مضامين سازنده و جهت بخش و هدايتگر پر كنيد. كافي نيست كه مرتّب بگوييم اين

ستاره درخشنده است. گرچه اين درخشندگي اي كه ما مي بينيم، پرتوي از آن درخشندگي وصف ناپذير است. از همين پرتوِ آن ستاره درخشان بايد اهتدا پيدا كنيم. من عرض مي كنم كه بحمداللَّه دلهاي جوانان ما با ياد فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها روشن و منوّر است. من اين را احساس مي كنم. انسان احساس مي كند كه در اين ده پانزده سال اخير، جوشش عشق به فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها در دل اين امّت مؤمن و انقلابي و مخلص و حزب اللَّه، بسيار زياد شده است. نام آن بزرگوار و توسّل به آن، در جبهه ها بود، در دوران جنگ بود، در دوران صلح و سازندگي هم هست، در آمادگيِ در مقابله با دشمنان هم بحمداللَّه هست. اين توسّل، توسّل خوب و باارزشي است و اين روح جهاد في سبيل اللَّه، به هر شكلي كه ممكن شود، هماني است كه فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها آن را دوست مي دارد. اين، مژده اي به جوانان بسيجي كشور است كه هم فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها را دوست مي دارند، و هم برطبق خواست و ميل او حركت مي كنند و هم راه او را مي روند كه راه خدا و راه عبوديّت است. «وان اعبدوني هذا صراط مستقيم(9)». پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، در دنيا و آخرت دستهاي ما را از دامن فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها جدا مفرما. دلهاي ما را به نور زهراي اطهر هدايت كن. پروردگارا! محبّت او را در دلهاي ما روزبه روز بيشتر كن. ما را با عشق به خاندان پيغمبر بميران و در قيامت با عشق به خاندان پيغمبر زنده كن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، مشكلات همه مردم را با تمسّك به اسلام و احكام اسلامي و الهي برطرف فرما

و از اين اجتماع، لطف و رحمت و صفا و نوري به روح امام بزرگوارمان و شهداي بزرگوار اسلام نثار كن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه وبركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) . 2) . 3) . 4) نحل - 16 5) فرازي از حديث نبوي - امالي شيخ صدوق - مجلس 24 - ص 99. 6) امام صادق (ع) - التهذّيب - ج 6 - ص 10 7) 8) احزاب - 33 9) يس - 61

بيانات مقام معظّم رهبرى در ديدار عمومى به مناسبت روز ولادت باسعادت حضرت جواد (ع)

بيانات مقام معظّم رهبري در ديدار عمومي به مناسبت روز ولادت باسعادت حضرت جواد (ع) و در آستانه ميلاد با بركت حضرت علي (ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الّلهم سدّد السنتنا بالصّواب و الحكمه و املأ قلوبنا بالعلم و المعرفه. از اجتماع شما برادران و خواهران عزيز كه در روز ولادت با سعادت حضرت جوادالائمّه عليه الصّلاةوالسّلام از راههاي دور در اين جا گرد آمده ايد، بسيار خوشوقتم. همچنين از مردم عزيزي كه از شهرستانهاي ديگر در جمع شما هستند؛ مخصوصاً جمع زيادي از مردم عزيز قزوين كه در اين جا تشريف دارند، متشكّرم. اميدواريم خداوند همه شما را مشمول رحمت و بركت خود قرار دهد. امروز در دنياي اسلام، مسائل مهمي در جريان است كه دل انبوه مسلمانان را در كشورهاي مختلف، غرق غصّه كرده است. آنها غم مي خورند، خون دل مي خورند، ولي نمي توانند چيزي بگويند. چرا؟ چون متأسّفانه بسياري از سران كشورهايشان در اين خونِ دل دادن به امّت اسلامي و نابود كردن اميدهاي طبقات جوان در كشورهاي اسلامي، سهيم هستند. يك مورد، قضاياي مربوط به مسلمانان مظلوم فلسطين است و مورد ديگر مربوط به مسلمانان بي پناه بوسني هرزگوين و بخصوص منطقه بيهاج است. اينها همه درد

است. به كشور خودمان نگاه نكنيد كه اين دردها را همه - از عالي ترين مسؤولين كشور تا آحاد مردم - آزادانه بر زبان مي آورند؛ حرف مي زنند؛ ابراز وجود مي كنند و حرف دلشان را مي زنند. متأسّفانه در كشورهاي ديگر اين فرصت را نمي دهند كه مردم اقلاًّ غصّه هاي خودشان را نسبت به اين قضاياي عظيم امّت اسلام بر زبان جاري كنند. شما ببينيد در كشورهاي عربي، چه تعداد انسانهايي هستند كه دلشان از قضاياي مربوط به سازش با دشمن صهيونيستي خون است ولي نمي توانند چيزي بگويند. درست مثل دوران رژيم گذشته در اين جا كه ما نمي توانستيم عليه صهيونيستها مطلبي به زبان بياوريم. دلهاي ما آن روز خون بود، ولي نمي توانستيم چيزي بگوييم. بنده در همان سالها، يك وقت در جمع دانشجويان، به مناسبتِ تفسير آيات مربوط به بني اسرائيل - در اوايل سوره بقره - مطالبي گفته بودم. بعد، در يكي از بازداشتها زير منگنه سؤال و بازجويي ام قرار دادند كه شما اسم از اسرائيل آورده ايد! آيات مربوط به بني اسرائيل را مطرح كرده بودم؛ گفتند: چرا اسم از اسرائيل آورده ايد؟! يعني كسي كه تفسير قرآن هم مي كرد، حق نداشت يك كلمه از بني اسرائيل بگويد كه مبادا به متّحد آن رژيم خبيث و خائن - كه آن زمان با اسرائيل روابط گرمي داشت - بر بخورد! امروز در بسياري از كشورهاي اسلامي، وضعيت به همان گونه است. بنده نسبت به كنفرانس اسلامي كه اين روزها در كشور مغرب مشغول كار است، نگرانم. نكند سران كشورهاي اسلامي را جمع كنند و بخواهند با خدعه و حيله از اينها يك كلمه در جهت منافع و مصالح رژيم غاصب صهيونيستي بگيرند و

بگويند كشورهاي اسلامي اين طور اتّفاق كردند! سران كشورهاي اسلامي كه در اين كنفرانس شركت كرده اند، بيدار باشند. ممكن است نفوذيهاي دشمن و خائنينِ به دنياي اسلام كار خودشان را بكنند. البّته نماينده امين ما، يعني وزير امور خارجه، در آن جاست و اگر بخواهند در اين زمينه، به خيال خودشان، امر متّفقٌ عليهي را اعلام كنند، نظر قاطع ما را در آن جا اعلام خواهد كرد. امّا واقعاً چنين خطراتي براي دنياي اسلام هست. كنفرانسي به نام اسلام تشكيل شود، ولي به جاي رسيدن به دردهاي مسلمانان، سراغ خواسته ها و دردهاي امريكا و اسرائيل بروند و بخواهند آنها را علاج كنند! اميد است كه اين طور نباشد؛ خدا كند اين طور نباشد. به همين قضيه بيهاج نگاه كنيد! اين همه مسلمانان را قتل عام مي كنند، اما كساني نشسته اند و نگاه مي كنند. اگر ملّتهاي اسلامي روزي را معيّن مي كردند و در اين روز دولتها و ملّتها با هم همكاري كرده و فقط به زبان اعلام مي نمودند كه از وضع جامعه اروپا و مواضع صربها و دشمنان مسلمين در بوسني هرزگوين ناراضي اند، همين اعتراض، بسياري از گره ها را باز مي كرد. حتّي از اين كار هم خودداري مي كنند. ملّتهاي مسلمان با چنان مسؤولاني چه كنند؟ شما به ايران اسلامي نگاه نكنيد كه مسؤولان كشور، پيشاپيش ملّت حركت مي كنند. جاهاي ديگر اين طور نيست. اينها درد است. لكن من امروز مطلب ديگري را مي خواهم عرض كنم كه يك نقطه روشن و يك اميد است. اين مطلب عبارت است از موضع ملّت ايران در مقابل تبليغات دشمن و حضور در مواضع حسّاس. اگر مي شد ملّت ايران را در قالب يك انسان و به صورت يك فرد

مجسّم كرد، جاداشت كه امثال بنده دست اين انسان را ببوسند. اين ملّت در مواقع حسّاس، از خود عظمت نشان مي دهد. مقصود من، قضاياي مربوط به رحلت مرجع ربّاني الهي، مرحوم آيةاللَّه العظمي اراكي(1) است. خدا مي داند كه دشمنان براي اين قضيه چند صد ساعت و بلكه چندهزار ساعت كار و تلاش و همفكري كرده بودند تا بتوانند به نفع تبليغات خصمانه خودشان استفاده كنند و شما ملّت، همه اين تلاشهاي خصمانه و خائنانه را با يك حركت بجا و به موقع،نقش بر آب كرديد. خدا مي داند همان روزِ تشييع جنازه كه داخل جمعيت رفتم، در دل من چه مي گذشت! جاي تحسين و اعجاب و قدرداني و تجليل از نفوس طيّبه اي است كه با حضور و حركت و احساسات خودشان، مشكلات بزرگ جهاني را «كالعهن المنفوش(2)» به كلّي از سر راه برمي دارند. براي اين كه عظمت كارهاي بزرگي كه ملّت ايران در رحلت مرحوم آيةاللَّه العظمي اراكي كرد، درست معلوم و روشن شود، دو، سه نكته عرض مي كنم. البته در آخر صحبت، يك مطلب اساسي هم هست كه مي خواهم بيان كنم. از اوايل بيماري مرحوم آيةاللَّه العظمي اراكي، دشمنان چند مطلب را در تبليغات خودشان دنبال مي كردند. اينها مي خواستند با اين تبليغات و حرفهايشان، يك فضاي ذهني در اين كشور به وجود آورند. البتّه اينها را دست كم نگيريد؛ تبليغات دشمن، بسيار مهم است. نگاه نكنيد كه ملّت ايران، عكسِ هرچه دشمنان مي گويند، عمل مي كند. در دنيا اين طور نيست. مردم عادي ملّتها، تحت تأثير حرفهاي راديوها قرار مي گيرند. اينها معتقدند كه مي شود يك نظام را با راديو سرنگون كرد و يك نظام را با راديو بر سرِ كار آورد! معتقدند با راديو

و با تبليغات مي شود كاري كرد كه آحاد ملّتي بر سرِ يك آدم خوب بريزند و تكّه تكّه اش كنند و مي شود يك انسان ناشايسته را بر سرِ كار آورد! تبليغاتچيهاي دنيا چنين اعتقادي به تبليغات و زبان و راديو و تلويزيون دارند. البتّه اينها درست فهميده اند؛ جايي كه ايمان و آگاهي نباشد، همين طور است. اينها در دنيا به وسيله راديو و تلويزيون، بسيار كارها كرده اند، ولي در ايران نتوانسته اند هيچ غلطي بكنند؛ به خاطر اين كه مردم، مؤمن بوده اند. خلاصه؛ در اوايل بيماري مرحوم آيت اللَّه العظمي اراكي، مي خواستند چند مطلب را به مردم بگويند. يك مطلب اين بود كه وانمود كنند مرجعيّت ديگر آن شأن و مكان هميشگي را ندارد. گذشت زماني كه يك مرجع تقليد از دنيا مي رفت و ايران تكان مي خورد؛ اكنون ديگر مرجع اين قدر اهميّت ندارد. اين مطلب را در بياناتشان در همين راديوهاي بيگانه، مكرّر تكرار مي كردند. در گوشه و كنار دنيا چند نفر از آخوندهاي بي سواد يا فراري و بدنام و روسياه را هم پيدا كرده اند و اسمشان را «آيت اللَّه» گذاشته اند! ميكروفونها را جلو دهن آنها مي برند، پولي هم در مشتشان مي گذارند؛ آنها هم دهن باز مي كنند و هرچه اينها مي خواهند، مي گويند . آنها كيستند؟ يا بيسواداني از خدا فرار كرده و از اسلام گريخته و پشت كرده به ملّت و فراري اند، يا آدمهايي بد دل و خبيث! مي خواهند از زبان آنها چيزهايي را به خورد مردم بدهند. مي پرسند: «آقا! مرجعيّت مثل سابق در ايران اهميّت دارد؟» آنها هم مي گويند: «نه آقا، مرجعيّت ديگر تمام شده است و مردم به مرجعيّت چندان اهميّت نمي دهند» و از اين حرفها. مي خواستند اين مطلب را در ذهن مردم

جا بيندازند. قصدشان اين بود كه موقعيّتِ مرجعيّت را كه يك موقعيّت عالي و الهي است و در اعماق جان مسلمين داراي تأثير و نفوذ است، پايين بياورند. چون از مرجعيّت چوب و تودهني خورده اند، خواستند از مرجعيّت انتقام بگيرند، نه از يك مرجع خاص. اين، يكي از مطالبي است كه تبليغات دشمن، طيّ چهل روز بيماري آن بزرگوار دنبال مي كرد. مطلب دومي كه مي خواستند در ذهن مردم جا بيندازند،اين بود كه «در سطح كشور ايران، ديگر كسي نيست تا مقام مرجعيّت را در دست گيرد؛ آن علماي بزرگ و آن ريشه هاي قوي ديگر تمام شدند؛ آيةاللَّه العظمي اراكي آخريشان بود و تمام شد.» اين مطلب را مي خواستند جا بيندازند و در اين باره مفصّلاً حرف زدند. سومين مطلب اين بود كه خواستند وانمود كنند ملّت ايران از روحانيّت زده شده است و علاقه اي به روحانيّت ندارد. خواستند بگويند: در گذشته ها - در اوايل انقلاب و قبل از انقلاب - روحاني براي مردم بسيار عزيز بود، ولي امروز ديگر ملت ايران اعتنايي به روحانيون ندارد! اين مطلب را هم مي خواستند جا بيندازند. اين سه مطلب. البتّه حرفهاي ديگري هم مي زدند كه به مواردي از آن اشاره خواهم كرد. روز وفات آن بزرگوار، تهران منقلب شد؛ ايران منقلب شد. ما خبرها را داشتيم. با اين كه جنازه در تهران بود، به هر شهر و دياري كه مي رفتيد، مي ديديد مردم در مساجد و در مراكز عمده و در بقاع متبّركه اجتماع كرده اند. آن روز تهران حقيقتاً يك روز استثنايي را گذراند. تهرانيها كه بودند و ديدند؛ ديگران هم از تلويزيون مشاهده كردند. البّته من به شما عرض كنم كه

دوربين نمي تواند آن واقعيت را نشان دهد. واقعيت، بسيار عظيم بود. من جواناني را ديدم كه سنّشان يك پنجم يا يك چهارم سنّ آن بزرگوار بود و مثل ابر بهار اشك مي ريختند. شما جوانان براي چه گريه مي كرديد؟ چرا؟ چه علّتي داشت؟ شما كه آن پيرمرد صد و سه ساله را يك بار هم در عمرش نديده بوديد. اصلاً تا سه، چهار سال پيش كه او را نمي شناختيد. علما و بزرگان و حوزه ها مي شناختند؛ شما كه او را نمي شناختيد. سه، چهار سال بود كه آن بزرگوار را شناخته بوديد. چرا آن طور گريه مي كرديد؟ چرا ايران آن طور منقلب بود؟ چرا زنان آن طور به سينه مي كوبيدند و گريه مي كردند؟ چرا مردهاي بزرگ اشك مي ريختند و در آن اجتماع عظيم مي خواستند خود را به جنازه برسانند و موكبش را لمس كنند؟ چرا؟ علّت چه بود و چيست؟ علّت آن بود و اين است كه مردم ايران همچنان مقام والا و عظيمي را براي مرجعيّت معتقدند. مردم ايران روحانيّت را از ته دل دوست دارند. البتّه نه هر روحاني نمايي؛ روحاني واقعي و عالم دين را. نه آن روحاني نمايي را كه دشمن مي خواهد به جاي روحاني در ميان مردم جا بزند. مردم از او متنفّرند. امّا مردم، روحاني واقعي را دوست دارند. مردم معتقدند كه با اسلام مي شود به دنيا و آخرت آباد رسيد. از اسلام نيكي ديده اند. اسلام به آنها آزادي و عزّت داده است. اسلام به اين ملّت، رهايي از دست ستمگران و دستگاههاي فاسد را داده است. خانمها و آقايان! گذشته از 2500 سال پادشاهي ايران - كه ادّعايش را مي كردند و ما خبر درستي از آن نداريم؛

خودشان هم خبر نداشتند و حرفي مي زدند - آنچه در طول يكي دو قرن اخير، زير سايه سنگين و شوم پادشاهان پهلوي و قاجار بر اين مملكت گذشت، پدر ملّت را درآورد! ايران از عظمت و عزّت تاريخي خود ساقط شد؛ از كاروان علم عقب افتاد؛ از كاروان تمدّن عقب افتاد؛ در سياست عقب افتاد؛ در اقتصاد عقب افتاد و منابع حياتي اش را از دست داد. مردم اينها را از سلطنت ديدند. چه كسي آنها را نجات داد؟ چه كسي آنها را بيدار كرد؟ آن مرد روحانيِ بزرگ. مردم، پيشكسوتي و پيشقدمي روحانيون را ديده اند. مردم علماي واقعيِ دين را دوست دارند. هر وقت در اين مملكت يك نغمه آزاديِ واقعي بوده است، رهبرش روحانيون بوده اند. اين تاريخ است. تاريخي كه روحانيون ننوشته اند؛ تاريخي كه دشمنان روحانيون نوشته اند، امّا در آن به اين حقيقت اعتراف كرده اند. در مراسم تشييع و عزاي مرحوم آيت اللَّه العظمي اراكي اين را مردم نشان دادند. بنابراين تبليغات دشمن نقش برآب شد. تبليغ كردند كه در جامعه ايران، ديگر كسي وجود ندارد كه شايسته مرجعيّت باشد. مردم در مقابل چشم خودشان ديدند كه ناگهان فهرستي از علماي شايسته مرجعيّت از طرف خُبره هاي فن منتشر شد. كساني كه مي توانند بشناسند و حوزه ها دست آنهاست و قوام حوزه ها به آنهاست؛ مي توانند بگويند كه چه كسي شايسته مرجعيّت است. البتّه آقايان فقط پنج، شش نفر را معيّن و معرّفي كردند. چنين مصلحت دانستند كه پنج، شش نفر را بگويند؛ ديگر صد نفر را كه نمي شود گفت. امّا من به شما عرض كنم، امروز اگر بخواهيم در حوزه علميّه قم كساني را كه لايق مرجعيّتند، بشماريم،

از صد نفر هم بيشترند؛ فقط در همين حوزه علميّه قم. تنها شش نفرشان آن بزرگاني بودند كه خبره هاي فن اسم آوردند؛ ولي فقط آنها نيستند. دو نفر ديگرشان را هم جامعه روحانيت مبارز اسم برد؛ ولي فقط آنها نيستند. علماي شايسته مرجعيت، حداقل صد نفرند. مي گويند: آقا، ريشه هاي كهن و نسل علماي بزرگ تمام شد. شما چه مي فهميد علماي بزرگ كي اند و حوزه ها چيستند؟ سياستمداران انگليس و امريكا و خبرگزاريهاي دنيا نمي توانند واضحترين مسائل ملّت ما را بفهمند و تحليل كنند. اگر مي توانستند بفهمند، اين قدر از ملّت ايران شكست نمي خوردند! پس قادر به تحليل نيستند. آن وقت وارد اظهار نظر در امر حوزه ها مي شوند كه از پيچيده ترين مسائل است. اهل حوزه مي دانند چه كساني لياقت دارند و چه كساني ندارند. شما چه مي فهميد كه نسل علماي بزرگ برافتاده يا برنيفتاده است؟ بعد از رحلت امام، چهار مرجع درجه يك از دنيا رفته اند. البتّه تعداد بيشتر بوده است، امّا آن چهارنفر را مي گوييم كه بسيار معروف بودند. مرحوم آيةاللَّه العظمي اراكي، مرحوم آيت اللَّه العظمي گلپايگاني، مرحوم آيت اللَّه العظمي خويي و مرحوم آيت اللَّه العظمي مرعشي؛ اين چهار نفر. غير از مرحوم اراكي كه به هنگام رحلت، سنّشان صد و سه سال بود، بقيه حول و حوش نود سال سن داشتند. يعني در سال 1340 كه مرحوم آيت اللَّه العظمي بروجردي از دنيا رفت، اين آقايانِ نود ساله، حول و حوش شصت سالگي بودند. هنگام ارتحال، نود سالشان بود؛ پس سي و سه سال قبل از آن، در سنين بين پنجاه و هفت، هشت سال تا شصت و دو سه سال به سر مي بردند. هميشه همين طور است. آن روز كه مرحوم آقاي خويي،

مرحوم آقاي گلپايگاني و مرحوم آقاي مرعشي به عنوان مرجع معرّفي شدند، سنّشان از برخي كساني كه امروز به عنوان مرجع معرّفي شده اند، كمتر بود و بعضي هم تقريباً همسنّ اينها بودند. از چه رو بي خود دهن مي جنبانيد كه نسل علماي حوزه تمام شد؟ شما چه مي دانيد علماي حوزه كه اند و نسلشان كدام است؟ چرا بي خود اظهار نظر مي كنيد؟ اين هم يك مطلب. مطلب ديگر اين كه شروع كردند كسان خاصّي را به اسم معرفي كردن كه فلان كس از همه بالاتر است. بنا كردند براي مردم مسلمان حكم دادن و فتوا صادر كردن! مردم در امر مرجعيّت، از همه جا سختگيرترند. حقّش هم همين است. من هم به شما عرض مي كنم: عزيزان من! در امر مرجعيّت سختگير باشيد. مبادا احساسات، شما را به سمتي بكشاند. سختگير به همان طرق شرعي كه وجود دارد، باشيد. شاهد عادل بطلبيد؛ آن هم نه يكي؛ آن هم نه هر شاهد عادلي. دو شاهد عادل خبره و اين كاره، كه بشناسند. آنها بايد شهادت بدهند كه فلان كس جايز التّقليد و شايسته تقليد است تا بشود از او تقليد كرد. آن وقت اين آقايان از ملّت ايران - كه در كار تقليد اين قدر سختگير است - توقّع دارند كه حرف فسّاق و فجّاري را گوش كند كه راديوِ بي.بي.سي و راديوِ صهيونيستي را اداره مي كنند. آنها مي گويند كه فلان آقا از همه بهتر است؛ مردم بروند از فلان آقا تقليد كنند! عجب خيال باطلي! كساني را كه آنها اسم آوردند، اگر براي مراجعه عدّه اي شانس اندكي داشتند، بعد از آن كه آنها اسم آوردند، بدون ترديد اين شانس كم شد! عدّه اي

از مردم اين كشور، بلكه اكثريّت مردم مؤمن كشور ما، از بس از راديوهاي بيگانه خباثت و ملعبت ديده اند و دروغ شنيده اند، هرچه آنها بگويند، عكسش عمل مي كنند. اگر آنها گفتند از فلان كس تقليد كنيد، از او تقليد نمي كنند. اگر روي كسي تكيه كردند و گفتند از او تقليد نكنيد، مردم از او تقليد مي كنند. اين عادت مردم ماست و عادت درستي هم هست. امام رضوان اللَّه عليه هم مي فرمود كه رشد در خلاف راديوهاي بيگانه و تبليغات دشمن است. بدانيد كه هرطرفي آنها مي روند، آن طرف، طرف باطل است و طرف ضدّش، طرف حقّ است. مردم ما در قضيه مرجعيّت، با اين موضعگيريها در دهان تبليغات خصمانه دشمن زدند. ما كه واقعاً زبان شكرگزاري از شما ملّت ايران را نداريم. در قضيه رحلت مرحوم آيةاللَّه العظمي اراكي و موضعگيريها و حضور در تشييع و حضور در نماز و حضور در مجالس فواتح، واقعاً ملّت سنگ تمام گذاشت. بايد از آقايان قم و تهران هم واقعاً تشكّر كرد كه فهرست از كساني درست كردند كه مردم مي توانند از آنها تقليد كنند و آن فهرست را به مردم دادند. اين آقايان، اين جا به وظيفه خودشان عمل كردند. البتّه نمي شود گفت آنهايي كه اسمشان در آن فهرست نيست، از كساني كه نامشان در فهرست، ذكر شده است، كمترند. عرض كردم اگر شما امروز به قم برويد، حداقل صدنفر را مي توانيد پيدا كنيد كه مي شود اسمشان را فهرست كرد و گفت اين آقايان جايزالتّقليدند. بر خلاف گفته دشمن كه وانمود كرد جنگ قدرتي بر سر مرجعيّت در ايران است؛ عجله اي ندارند. گفت: «كافر همه را به كيش خود پندارد»؛ اينها

خودشان براي در دست گرفتن يك قدرت كوچك در كشورهاي اروپايي، در امريكا و در ديگر جاهايي كه با تمدن مادّي اداره مي شود - مثلاً براي شهردار شدن در فلان ايالت يا فلان شهر، يا براي گرفتن فلان كرسي نمايندگي - حاضرند همه مقدّسات را زير پا بگذارند تا به آن مقام برسند. خودشان اين گونه اند. افسوس مي خورم كه شما مردم عزيز، فرصت نداريد بعضي از نوشته ها و اطّلاعاتي را كه ما با آنها سروكار داريم ببينيد تا بدانيد كه چقدر سطح دنيا در مقام پرستي و جاه طلبي نازل است. همين شخصيتهايي كه در دنيا مي بينيد با چهره هاي مرتّب و منظّم، اتو كشيده، كراوات بسته و با لبخندهاي مصنوعي جلوِ دوربينهاي تلويزيون ظاهر مي شوند، حاضر بوده اند براي گرفتن اين مقام، به همه جنايتهاي ممكن دست بزنند! اغلب اين گونه اند. بنده درباره يك حادثه در امريكا كتابي خواندم؛ يك كتاب كاملاً مستند و صحيح. اين كتاب حقايق عجيب و تكان دهنده اي را بيان مي كند كه براي تصدّي فلان پُست، چه گروههايي و چگونه با هم جنگيدند. خيال مي كنند اين جا هم همان طوري است؛ مرجعيّت هم همان طوري است. نه آقا، اشتباه كرديد! هيچ جنگ قدرتي نيست؛ هيچ دعوايي نيست. در باب مرجعيّت، كساني هستند كه با وجود شايستگي، يك كلمه از خودشان اسم نمي آورند تا سي، چهل سال مي گذرد. بعد از اين مدّت به فكر آنها مي افتند، پيششان مي روند و اصرار مي كنند؛ بعد از اصرار، رساله مي دهند. ما مثل مرحوم آيةاللَّه العظمي اراكي زياد داريم. امروز در قم كساني از همين عدّه هستند كه شايسته مرجعيّتند؛ اما اگر هزاران نفر بروند و بخواهند اينها را به ميدان بكشانند، مي گويند ما

نمي آييم! بحمداللَّه چنين كساني امروز هستند. كساني هستند كه خودشان را اعلم از همه مي دانند، اما بر زبان هم جاري نمي كنند. غالباً مجتهدين خودشان را اعلم از ديگران مي دانند - البتّه نمي گويم همه؛ غالباً اين گونه اند - اما با وجود اين كه خود را اعلم از ديگران مي دانند، حتّي بر زبان جاري نمي كنند. اينها اين گونه اند. حاضر نيستند خودشان را مطرح كنند. حاضر نيستند به ميدان بيايند. بعد از رحلت مرحوم آيةاللَّه العظمي بروجردي، همين امام بزرگواري كه ديديد دنيايي را متوجّه خود كرد و مشت او آن چنان گنجايش داشت كه مي توانست بشريّت را در مشت بگيرد، رساله نداد و رفت در خانه نشست. هر چه اصرار كردند، رساله نداد. بنده خودم جزو كساني بودم كه به ايشان عرض كردم. ايشان آن وقت جواب نمي داد و فقط مي فرمود: آقايان هستند. تا اين كه بالاخره يك عدّه رفتند و ايشان را وادار كردند. فتاوي ايشان معلوم بود؛ رساله ايشان را تنظيم كردند و بيرون دادند. از اين قبيل فراوان است. امروز در گوشه و كنارِ حوزه ها كساني ازبزرگان هستند كه سي يا بيست سال پيش، شايسته بودند كه اسمشان آورده شود. اما نه خودشان اسم خودشان را آوردند و نه به آنهايي كه مي شناختند اجازه اين كار را دادند. ديگران هم كه نمي شناختند. چه جنگ قدرتي؟! كساني كه اطراف شبهه مرجعيّتند، بيشترين كاري كه ممكن است انجام دهند اين است كه تعدادي رساله خودشان را چاپ كنند و در خانه شان بگذارند، تا اگر كسي مراجعه كرد، بگويند: آقا، اين هم رساله ما؛ بگير و برو. بيشترين كاري كه مي كنند اين است. بيشتر از اين كاري نمي كنند. راديوها را پركردند كه:

آقا، جنگ قدرت است! چه جنگ قدرتي؟! از جمله حرفهاي بي اساس و مفتضحي كه خواستند در اين تبليغات عنوان كنند، يكي هم اين بود كه بيشترِ علما و بزرگان حوزه هاي علميّه با دخالتِ دين در سياست مخالفند؛ پس با حكومت اسلامي و ولايت فقيه مخالفند. اكثريّت اينهايند؟ بفرماييد؛ اين اكثريّت. همينهايي كه اعلاميه مي دهند، اينها اكثريّتند؛ همينهايي كه امروز اسمشان مطرح است، اينها اكثريّتند. البتّه در روحانيّت هم آدمهاي ناباب هستند؛ ما نمي گوييم نيستند. در روحانيّت هست، در كسبه هست، در دانشگاهي هست، در ارتش هست، در دستگاههاي مختلف هست؛ آدم ناباب همه جا هست. در روحانيّت هستند آدمهايي كه نان امام زمان را خورده اند، نمك امام زمان را خورده اند؛ امّا نمكدان امام زمان را شكسته اند و با راه امام زمان مخالفت كرده اند. هستند؛ ما نمي گوييم نيستند. راديوهاي بيگانه بروند هرچه مي خواهند با آنها مصاحبه كنند. حاضرند به اندازه ده جلد كتاب هم به همه مقدّسات جمهوري اسلامي فحش بدهند! نه اين كه نيستند؛ هستند. اما، اوّلاً بسيار كم و ثانياً منفور ملّت ايران و مسلمانان انقلابي اند. شما خيال مي كنيد كساني كه راديوهاي بيگانه و دستگاههاي استكباري، براي مرجعيّت دل به آنها بسته اند، در داخل ايران كساني اند كه اگر خودشان را در معرض اطّلاع ملّت قرار دهند، ملّت، آنها را آرام مي گذارد؟ ملّت ايران از خائنين نمي گذرد. تا امروز نگذشته است، در آينده هم از خيانتكاران نخواهد گذشت. يك نكته را لازم است عرض كنم. از برادران و خواهران عزيز خواهش مي كنم اين مطلب را بدون احساسات گوش كنند. آن روزي كه در مجلس خبرگان، بعد از رحلت امام رضوان اللَّه عليه - آن روزِ اوّل كه بنده

هم عضو مجلس خبرگان بودم - بحث كردند چه كسي را انتخاب كنيم و بالاخره اسم اين بنده حقير به ميان آمد و اتّفاق كردند بر اين كه اين موجود حقير ضعيف را به اين منصب خطير انتخاب كنند، من مخالفت كردم؛ مخالفت جدّي كردم. نه اين كه مي خواستم تعارف كنم؛ نه. او خودش مي داند كه در آن لحظات در دل من چه مي گذشت. رفتم آن جا ايستادم و گفتم آقايان! صبر كنيد، اجازه بدهيد. اينها هم ضبط شده، موجود است. هم تصويرش هست، هم صدايش هست. شروع كردم به استدلال كردن كه مرا براي اين مقام انتخاب نكنيد. گفتم نكنيد؛ هر چه اصرار كردم، قبول نكردند. هر چه من استدلال كردم، آقايان، مجتهدين و فضلايي كه آن جا بودند، جواب دادند. من قاطع بودم كه قبول نكنم؛ ولي بعد ديدم چاره اي نيست. چرا چاره اي نيست؟ زيرا به گفته افرادي كه من به آنها اطمينان دارم، اين «واجب» در من «متعيّن» شده است. يعني اگر من اين بار را برندارم، اين بار بر زمين خواهد ماند. اين جا بود كه گفتم قبول مي كنم. چرا؟ چون ديدم بار بر زمين مي ماند. براي اين كه بار بر زمين نماند، آن را برداشتم. اگر كس ديگري آن جا بود، يا من مي شناختم كه ممكن بود اين بار را بردارد و ديگران هم او را قبول مي كردند، يقيناً من قبول نمي كردم. بعد هم گفتم پروردگارا! توكّل بر تو. خدا هم تا امروز كمك كرد. قبل از آن هم همين طور بود. من دو دوره به رياست جمهوري انتخاب شدم و در هر دو دوره هم قبول نمي كردم. دوره اوّل - كه تازه از بيمارستان آمده بودم -

دوستان گفتند اگر تو قبول نكني، اين بار بر زمين مي ماند؛ كسي نيست. ناچار شدم. دوره دوم، خودِ امام به من فرمودند كه بر تو متعيّن است. خدمت ايشان رفتم و گفتم: آقا؛ من قبول نمي كنم. من ديگر اين دفعه به ميدان نمي آيم. گفتند: بر شما متعيّن است. يعني واجب، واجب كفايي نيست؛ متعيّناً بر شما واجب است؛ واجب عيني است. عزيزانم! اگر واجب عيني باشد، من از زير هيچ باري دوش خودم را خالي نمي كنم. در قضيه مرجعيّت، موضوع اين گونه نيست. باربر زمين نمي ماند. اين قضيه متوقّف به فرد نيست. آري؛ آقايان فهرست دادند و اسم اين حقير را هم در آن فهرست آوردند. امّا اگر از من سؤال مي كردند، مي گفتم اين كار را نكنيد. بدون اطّلاعِ من اين كار را كردند. بعد از آن كه اعلاميه شان صادر شده بود، من خبردار شدم؛ والّا نمي گذاشتم. حتّي من به تلويزيون اطّلاع دادم و گفتم اگر آقايان ناراضي نمي شوند، اعلاميه آنها را كه مي خوانيد، اسم مرا نخوانيد. بعد گفتند كه نمي شود؛ تحريفِ اعلاميه است. آقايان نشسته اند، چند ساعت جلسه كرده اند؛ نمي شود. من اكنون به شما عرض مي كنم: ملّت عزيز! عزيزان من! آقايان محترم و بزرگاني كه از گوشه و كنار گاهي به بنده پيغام مي دهيد كه رساله بدهم! بار فعلي من بسيار سنگين است. بار رهبري نظام جمهوري اسلامي و مسؤوليتهاي عظيم دنيايي، مثل بار چند مرجعيّت است. اين را شما بدانيد. اگر چند مرجعيّت را روي همديگر بگذارند، ممكن است بارش به اين سنگيني شود؛ ممكن است. فعلاً ضرورتي نيست. آري؛ اگر العياذ باللَّه وضع به جايي مي رسيد كه مي ديدم چاره اي نيست، مي گفتم عيبي ندارد. من

با همه ضعف و فقري كه دارم، به فضل پروردگار، آن جا كه ناچار باشم - يعني ضروري باشد - براي برداشتن ده بار به اين سنگيني هم حرفي ندارم كه بردارم و روي دوش خودم بگذارم. اما فعلاً آن گونه نيست. فعلاً نيازي نيست. بحمداللَّه اين همه مجتهدين هستند. من قم را اسم آوردم؛ غير قم هم هستند. مجتهديني هستند، افراد شايسته اي هستند. چه لزومي دارد حال كه اين بارِ سنگين را خداي متعال بر دوش نحيف اين حقيرِ ضعيف گذاشته است، بار مرجعيّت را هم رويش بگذارند؟ احتياجي به اين معنا نيست. پس كساني كه اصرار مي كنند و مي گويند: آقا رساله بدهيد، توجّه كنند كه من براي خاطر اين از قبولِ بار مسؤوليتِ مرجعيّت استنكاف مي كنم. بحمداللَّه آقايان هستند و نيازي به اين معنا نيست. البتّه، خارج از ايران حكم ديگري دارد. بارِ آنها را من قبول مي كنم. چرا؟ براي خاطر اين كه آن بار را اگر من بر ندارم، ضايع خواهد شد. آن روزي كه احساس كنم آقاياني كه امروز بحمداللَّه در اين جا هستند و به عقيده من كافي هستند - و مي بينيم كفايت لازم و بلكه فوق اندازه ضروري براي تحمّل بار مسؤوليت هم امروز در قم وجود دارد - مي توانند بارِ خارج را هم تحمّل كنند، آن جا باز من كنار مي كشم. امروز من درخواست شيعيان خارج از ايران را قبول مي كنم؛ براي خاطر اين كه چاره اي نيست. مثل همان جاهاي ديگر است كه ناگزير هستيم. اما در داخل ايران هيچ احتياجي نيست. وجود مقدّس ولي عصر ارواحنافداه وعجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف، خود ناظر و حافظ و نگهبان حوزه هاي علميّه است؛ حافظ و پشتيبان علماي بزرگ است؛ هدايت كننده

دلهاي مراجع و دلهاي مردم است. اميدواريم خداي متعال، اين مرحله را هم براي ملّت ايران مرحله مباركي قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) آيت اللَّه العظمي حاج شيخ محمدعلي اراكي (1415ه.ق - 1312ه.ق) 2) مانند پشمِ زده (عبارت قرآني / سوره القارعه / آيه 5)

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام به مناسبت عيد مبعث

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام به مناسبت عيد مبعث بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هم اين عيد مبارك را به همه مسلمين عالم و به امّت بزرگ اسلامي، بخصوص به ملت عزيز و مؤمن و پرتلاش ايران اسلامي و بخصوص به شما حضّار عزيز و كارگزاران كشور و مسؤولان عالي رتبه نظام جمهوري اسلامي و ميهمانان محترم، تبريك عرض مي كنم. يك مسأله، بحث در باب شخصيت مقدّسِ پيغمبر صلي اللَّه عليه وآله است. از ابعاد معنوي و روحي، بهتر است كساني كه در وادي معنويّت قدم زده و حلاوت آن را چشيده اند، صحبت كنند؛ چون در اين وادي، نوبت به ما نمي رسد. يك مسأله در باب اهميت حادثه بعثت براي تاريخ و براي بشريّت است كه اين هم يكي از آن مسائل مهم بشر است. اگر غرض ورزيها و تحريفها نبود و قلمهاي مجرم و مزدور در طول چند قرن در مناطقي از دنيا - بخصوص در اروپا - عليه اين حادثه و در تخفيف و تكذيب آن قلم نمي زدند، شايد امروز دايره معرفت و نورانيّت اسلامي، از اين هم وسيعتر بود. يك نكته در اين باب هست كه بنده امروز مي خواهم بر روي آن نكته تكيه كنم. آن نكته اين است كه در اصطلاح قرآن و حديث و عرف اسلامي، دوران مقابل با دوران بعثت را دوران جاهليّت مي نامند. در

قرآن كريم هم اين تعبير و اين اصطلاح به كار رفته است؛ در روايات هم هست و عرف مسلمين هم، دوره اسلامي را در مقابل دوره جاهلي مي داند. البته مرز و ضابطه اي وجود دارد. اين ضابطه چيست؟ چند نكته در اين ضابطه اي كه دنياي اسلام را از دوران جاهليت جدا مي كند، وجود دارد كه اينها نكات اصلي ارزشهاي اسلامي است. در درجه اوّل، توحيدِ خالص است كه توحيدِ خالص، يعني نفي عبوديّت غيرخدا. اين آن توحيد خالص است. توحيد، فقط اين نبود كه بتها را كنار بگذارند. توحيد يك معناي شامل و عام و ساير در طول تاريخ است. هميشه كه بتهاي مكه وجود ندارند. هميشه كه بتِ سنگي و چوبي وجود ندارد. معنا و روح توحيد عبارت است از اين كه انسان از غيرخدا عبوديّت نكند و در مقابل غيرخدا، جبهه بندگي به زمين نسايد. اين معناي عبوديّتِ كامل و خالص است. حال شما اگر با چشم روشن بينانه و آگاهانه و مسلّح به دانشهاي مربوط به زندگي بشر - علوم اجتماعي و علوم تربيتي و امثال ذلك - به اين عنوان نگاه كنيد، خواهيد ديد كه دايره عبوديّت، دايره وسيعي است. قيد و بندهايي كه به بشر بسته مي شود، هر يك نوعي عبوديّت براي انسان به وجود مي آورد. عبوديّتِ نظامهاي اجتماعيِ غلط، عبوديّتِ آداب و عاداتِ غلط، عبوديّتِ خرافات، عبوديّتِ اشخاص و قدرتهاي استبدادي، عبوديّتِ هواهاي نفساني - كه اين از همه رايجتر است - و عبوديّتِ پول، زر و زور. اينها انواع عبوديّت است. وقتي مي گوييم «لااله الّااللَّه، وحده لاشريك له»، يعني توحيد خالص. معنايش اين است كه همه اين عبوديتها به كنار رود كه اگر

چنين شود، فلاح و رستگاري، حقيقتاً حاصل خواهد شد. اين كه فرمود: «قولوا لااله الّااللَّه تفلحوا»(1)، اين فلاح يك فلاح حقيقي است. فقط فلاح سياسي نيست، فقط فلاح اجتماعي نيست، فقط فلاح معنوي نيست، فقط فلاح روز قيامت نيست؛ بلكه فلاح دنيا و آخرت است. اين يك نكته در باب مايزه هاي اسلام و نكات برجسته دعوت اسلامي كه به يك تعبير ديگر هم مي شود بيانش كرد و آن عبارت است از اسلام، تسليم، «اسلامٌ وجه اللَّه» و تسليم خدا بودن. اين هم يك جانب ديگر و يك بُعد ديگرِ همان توحيد است. اين مثلاً يكي از آن مميّزه هاي دعوت اسلامي است. هرجا اين باشد، اسلام است. هر جا نقطه مقابلِ اين باشد، جاهليت است. هر جا بين اين دو قرار داشته باشد، بين اسلام و جاهليت است؛ اسلامِ خالص نيست، اسلامِ كامل نيست، اسلام نيمه كاره ممكن است باشد. يك نكته ديگر در دعوت اسلامي، عبارت است از استقرار عدل در بين انسانها. خصوصيت جاهليت، نظام ظالمانه بود. ستمگري، عرف رايج بود. اين طور نبود كه گاهي يك نفر ظلم كند. بناي نظام جامعه بر ظلم و تبعيض و زورگوييِ قوي به ضعيف بود، زورگوييِ مرد به زن بود، زورگوييِ ثروتمند به بي پول بود، زورگوييِ ارباب به برده بود. باز همان اربابها به نوبه خودشان زورگوييهاي سلاطين و صاحبان قدرت را قبول مي كردند. زوراندر زور بود. يكسره، زندگي مردم ظلم و تبعيض و زورگويي بود. اين، خصوصيتِ زندگي جاهلي است. هرجا اين طور باشد، جاهلي است. اسلام نقطه مقابل آن را آورد. استقرار عدل را آورد. «انّ اللَّه يأمر بالعدل والاحسان»(2). اين يكي از خصوصيات جامعه اسلامي است. عدل فقط هم

شعار نيست. جامعه اسلامي بايد دنبال عدالت هم برود و اگر عدالت نيست، آن را تأمين كند. اگر در دنيا دو نقطه وجود دارد كه يكي نقطه عدل و يكي نقطه ظلم است و هردو هم غيراسلامي هستند، اسلام به آن نقطه عدل، ولو غيراسلامي است، توجّه موافق دارد. مهاجرينِ به حبشه را پيغمبر اكرم صلي اللَّه عليه وآله خودش به حبشه فرستاد. يعني آنها را در پناه يك پادشاه كافر، به خاطر عدل قرار داد. به تعبير ديگر، مردم را از خانه و زندگي و محيط زيست شان به خاطر ظلمي كه به آنها مي شد، دور كرد. اين هم يك نقطه است. يعني استقرار عدل، تبعيت از عدل، ترويج عدل، تلاش و مجاهدت براي عدل، بزرگداشت عدالت هرجا كه باشد - ولو در بلاد غيرمسلم - و تقبيح ظلم در هر نقطه اي از دنيا كه باشد. اين هم يكي از خصوصيات اسلامي است و شما مي بينيد زندگي اسلامي و حيات مبارك پيغمبر صلي اللَّه عليه وآله و تاريخ اسلامي در بهترين ازمنه و سالمترين دورانهايش، حاكي از عدل پروري و عدالت جويي است. اين هم يكي از مميّزات بعثت پيغمبر صلي اللَّه عليه وآله است. من اينها را به عنوان مثال عرض مي كنم. توجّه كنيد تا به نقطه اي برسيم كه بشود از آنها سررشته اي براي حركت امروز پيدا كرد. صرفاً نمي خواهيم تاريخ يا معرفتي از معارف اسلامي را در ذهن بيان كنيم و ذهنيّت را بياراييم. در نظام اسلامي مثلاً يك نقطه سوم فرض كنيم كه عبارت است از حركت به سمت مكارم اخلاق. اين، باز غير از آن دوتاست. يك جامعه يك وقت انسانهايي برخوردار از اخلاقهاي صحيح دارد. آحاد آن جامعه مردماني هستند

با گذشت، متفكّر، عاقل، اهل خير و احسان، اهل كمك به يكديگر، داراي صبر در مشكلات، داراي حلم بر سختيها، داراي اخلاق و برخورد خوش با يكديگر و داراي ايثار در آن جايي كه مثلاً ايثار لازم است. برعكسش هم ممكن است صدق كند. يعني مردماني باشند كه روابطشان با يكديگر نه براساس رحم و مروّت و انصاف و اخلاقِ خوب كه بر مبناي سودجويي تنظيم شده است. يكي، ديگري را تا وقتي قبول و تحمّل مي كند كه با منافع او سازگار باشد. اگر سازگار نبود، حاضر است او را نابود كند و از بين ببرد. اين هم يك نوع جامعه است. اين جامعه، جامعه جاهلي مي شود و با جامعه اي كه در آن مكارم اخلاق حاكم است و جامعه اسلامي ناميده مي شود، فرق دارد. خصوصيت بعثت پيغمبر صلي اللَّه عليه وآله دعوت به مكارم اخلاق بود. اين هم يك عنصر و نكته ديگر در حيات رسالي و بعثت پيغمبر. پس مي توان گفت كه در حقيقت يكي از مرزها و مميّزه هاي اسلام و جاهليت، مسأله اخلاق است. يك نكته ديگر كه آن را نكته آخر قرار مي دهم، محدود نشدن ديدها به زندگي دنياست. اين هم نكته اي اساسي است. يكي از خصوصيات نظام جاهلي اين است كه انسانهايش همه چيز را در زندگي دنيا مي دانند. اگر در زندگي دنيا؛ يعني همين خورد و خواب و آنچه كه به شخص انسان مربوط مي شود، توانستند چيزي به دست آورند، خود را برنده به حساب مي آورند. اما اگر بنا شد تلاشي بكنند و كاري انجام دهند كه محصول آن در اين دنيا به دست انسان نمي رسد، خود را فريب خورده، شكست خورده و

زيان كرده به حساب مي آورند. اين يكي از خصوصيات زندگي جاهلي است. اين كه انسان كاري بكند و آن را به حساب خدا و معنويت و روز جزا بگذارد، در زندگي جاهلي وجود ندارد. اسلام يكي از خصوصيات را هم اين قرار داد كه همه زندگي و همّت انسان، محدود به حيات دنيا نباشد. اين خصوصيات بعثت است كه نقطه مقابل آن، جاهليت قرار دارد. امروز پرچم اسلام را جمهوري اسلامي بلند كرده است. يعني پرچم بعثت را. يعني همين ارزشها را كه در بعثت هست و بايد در تأمين آنها بكوشد. اگر قرار باشد كه به اسم اكتفا كنيم، اين ديگر اسلام نيست. بايد توحيد به معناي حقيقي كلمه و تسليم در مقابل پروردگار رواج پيدا كند. بايد نظام اجتماعي، نظامي عادلانه و نظام اخلاقي جامعه، نظامي انساني و عاطفي و مبتني بر فضائل باشد. در مقابلِ هر چه غير خدا، تسليم و عبوديّت نباشد، تبعيت نباشد، نفوذپذيري نباشد. بخصوص بايد آن اعدا عدوِّ انسان كه همان «نفسك الّتي بين جنبيك(3)» است و هواهاي نفساني كه «مادر بتها، بت نفس شماست» و از همه بتها بالاتر و خطرناكتر است، مقهور شود. بايد مبارزه با بتها، از جمله بت نفس، رايج باشد. نمي گوييم كه انسانها يكسره تبديل به فرشته شوند، اما يكسره تبديل به انسانهايي شوند كه در اين راه تلاش و مبارزه مي كنند. نفسِ اين مبارزه، تقوا ناميده مي شود. هر انسان و هر جامعه اي كه چنين تلاش و مبارزه اي بكند، متّقي و پرهيزكار است. اين، يك بعد قضيه است. دنياي جاهليت دنيايي به حساب مي آيد كه فاقد اركان و ارزشهايي است كه ما سه چهار موردش

را عرض كرديم. مسلماً محتواي بعثت و خطوط اساسي جامعه اسلامي، داراي اركان و ارزشهايي بيش از سه چهار مورد است. جامعه جاهلي جامعه اي است كه از ارزشهاي مورد اشاره، تهي است و درست نقطه مقابل جامعه اسلامي قرار دارد. حال با اين نقطه مقابل - جامعه جاهلي - چگونه بايد برخورد كرد؟ غلط است اگر خيال كنيم در مقابل جامعه جاهلي، ما كه جامعه اسلامي هستيم بايد برخورد خصمانه داشته باشيم؛ نه. برخورد ما بايد برخورد دلسوزانه باشد. يعني ارزشها را به دنيايي كه محتاج ارزشهاي اسلامي است، معرفي كنيم. اين قدم اوّل است. بعد اگر خودمان ان شاءاللَّه برخوردار از اين ارزشها هستيم، آنها را به نقطه مقابل منتقل كنيم. دشمني و ستيزه گري اي كه در اسلام وجود دارد، نسبت به كساني است كه مانع اين تبادلند، مانع اين نقل و انتقالند و مانع اين تبدّل و تحوّل در درون نظام اسلامي اند. آنها هستند كه معارضند و با معارض، طبعاً اسلام برخورد معارضه آميز مي كند. لكن دنيا، دنيايي است كه امروز به پيام اسلامي نيازمند است. پس، نكته اي كه بنده امروز خواستم عرض كنم اين است كه پيام بعثت، براي خود ما يك پيام سازنده و يك درس است. اين پيام، صرفاً يك قرارداد اجتماعي نيست؛ بلكه يك حركت است و بيش از همه، مسؤولين نظام بايد خودشان را به اين حركت آرايش دهند.هر يك از ما كه در اين نظام، مسؤول هستيم بايد تسابق به اين حركت كنيم. البته آحاد انسانها مسؤولند؛ منتها خصوصيت ما اين است كه مسؤوليتِ جمع كثيري را بر دوش داريم و اين بار، سنگيني مي كند. اوّلين مسأله اين است كه

ما بكوشيم فراتر از يك امر قراردادي حركت كنيم. اين كه بگوييم ديروز اين جامعه، جامعه اي طاغوتي بود، امروز بنا را بر اين بگذاريم كه اين جا يك جامعه اسلامي است، كافي نيست. جامعه ما در اين پانزده سال به بركت رهبريِ بزرگمردي كه حقيقتاً متأثّر از اسلام بود، به جامعه اي اسلامي تبديل شد. امام بزرگوار، حقيقتاً با همه وجود، اسلام را درك مي كرد، آيات قرآن را مي نيوشيد و از آن بهره مي برد. او خود را با معارف اسلامي و قرآني تطبيق مي كرد و به مردم نيز چنين توصيه اي مي نمود. نتيجه آن حركت هم، خيل عظيم جوانان مؤمن و مردمان متّقي و مردان و زنان مجاهد في سبيل اللَّه در جامعه ماست كه بحمداللَّه كم هم نيستند و از همه جا بيشترند. اما اين حركت بايد همان طور با شدّت و قوّت ادامه پيدا كند. شما به تبليغات دشمن نگاه نكنيد. رسانه هايي كه با پولهاي حرامِ زورمندان و زرمندان اداره مي شوند و جهت مي يابند ارزشي ندارند. حرفهاي آنها كه از راديوها پخش مي شود فاقد ارزش است و قيمتي ندارد. آنها در حقيقت، برف انبار مي كنند. معلوم است كه هرچه مي گويند ناشي از حقد و حسد و بغض نسبت به اسلام است. بالاتر از همه، ناشي از آن است كه از اسلام مي ترسند. معلوم است كه اسلام و قرآن براي زورمداران و قدرتمداراني كه دنيا را براي خودشان مي خواهند و امروز، ملت ما به حق، آنها را استكبار جهاني مي نامد، خطرناك است. خودشان هم مي گويند خطرناك است. راست هم مي گويند. حقيقتش نيز همين است. از روي حقد حسد و بغض و كينه، عبارات و الفاظ را با هم درمي آميزند، انواع

و اقسام شيوه هاي تبليغاتي را همراهش مي كنند و براي يك راديو، ساعتها خوراك تدارك مي بينند! حرفهاي بي پايه و اساس كه دليل نمي شود. شما ديديد و مي بينيد واضحترين حقايق جامعه ما را دگرگون جلوه مي دهند. نمونه اش حركت مبارزه با گرانفروشي است كه دولت محترم و رئيس جمهور عزيز ما شروع كردند و دستگاهها دنبال نمودند. اين حركت، حركت بسيار مباركي است كه مردم را بسيار خشنود و خوشحال كرده است و پيش هم مي رود. به مجرّد اين كه دولت و رئيس جمهور محترم، حركتي به اين وضوح و روشني را شروع كردند، دستگاههاي تبليغاتيِ دشمن هم، يكصدا بناي برخورد كردن با اين حركت را گذاشتند. مسائل اقتصادي كشور را برخلاف آنچه كه هست، نشان دادن؛ مشكلات را بزرگ جلوه دادن و مردم ما را نااميد وانمود كردن، خوراك رسانه هاي اينهاست. مردم ما نااميدند؟ اين مردم روشن بين، اين مردمي كه هر وقت براي هرجا كه انقلاب از آنها دعوت كرده است، با همه وجود حضور پيدا كرده اند و آثار ايمان خودشان را به اسلام و به قرآن و به نظام و به مسؤولين و به دولت جمهوري اسلامي و به حركت پانزده ساله تا امروز و به شخص امام بزرگوار، به وضوح نشان داده اند نااميدند؟ حركتِ به اين عظمت از نوميدي برمي خيزد؟ دشمنان ما اين حرفها را در گذشته نه چندان دور هم مي زدند. همان روزهاي جنگ كه اگر شما به جبهه ها در منطقه خوزستان، ايلام و ديگر مناطق مي رفتيد، بيابانها را مملو از عناصر مؤمنِ داوطلب بسيجي مي ديديد كه بدون اين كه جزو ارتش و سپاه باشند، براي مبارزه و جانفشاني از يكديگر سبقت مي گرفتند. اين مردم با اين شور

و شوق و ايمان مأيوسند؟ دشمن مي خواهد مردم را مأيوس و مسؤولين را ناتوان جلوه دهد. واقعاً نقشه دشمن هم اين است كه اگر بتواند، مردم را مأيوس و مسؤولين را ناتوان كند. در چه قضايايي؟ در قضاياي جلوِ چشم ما. در قضايايي كه همه آن را مشاهده مي كنند. به طريق اولي در مسائل و قضايايي كه در آنها قدري خفا باشد. دشمن اين طور برخورد مي كند. علي رغم نياز بشريّت به اسلام، امروز دشمن با اسلام حدّاكثر دشمني را مي كند. قضيه بوسني را ملاحظه كنيد! ببينيد مسلمانان در بوسني هرزگوين چه مي كشند. هرجا كه مسلمانان حضور دارند و دشمني در مقابلشان هست، غرب صمٌ بكم مي شود. حرف هم مي زنند، اما شعار محض مي دهند. تا امروز امريكا اين همه تبليغات براي بوسني كرد؛ اين همه ادّعا نمود و حرف زد. كدام يك از اين حرفها جامه عمل پوشيد؟ اينها عملاً براي بوسنياييها چه كردند؟ براي مردم مظلومي كه مرد و زن و كوچك و بزرگشان روزانه از بين مي روند، چه كردند؟ براي مسلمانان چچن چه كردند؟ براي ساير سرزمينهايي كه مسلمانان در آن جاها مشكل و گرفتاري دارند چه كردند؟ براي مسلمين فلسطين و لبنان چه كردند؟ امروز مسلمانان در خانه خودشان فلسطين، مشكل دارند. آقايان نشسته اند و بي اعتنا به نيازهاي مسلمانان، راجع به مسائل درجه دو و درجه سه دنيا با يكديگر گپ مي زنند! سكوت و بي اعتنايي اينها به خاطر دشمني با اسلام است. اما اسلام، بزرگ است. اسلام برتر است؛ «الاسلام يعلوا و لايعلي عليه»(4). اين را پيغمبر صلي اللَّه عليه وآله فرموده است. اين واقعيت است و تا امروز هم خود را نشان داده است. در آينده هم به

فضل پروردگار خود را نشان خواهد داد. اميدواريم خداوند متعال، همه شما برادران و خواهران - مسؤولين عزيز كشور - را مشمول الطاف و تفضّلات خود قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) حديث نبوي. 2) نحل: 90 3) اعدا عدوّك نفسك الّتي بين جنيبك» نهج الفصاحه /ص 66 /حديث 33 4) جواهركلام/ شيخ محمدحسن نجفي: ج 38 ص 194

بيانات مقام معظم رهبرى در مراسم اختتاميه مسابقات قرائت قرآن

بيانات مقام معظم رهبري در مراسم اختتاميه مسابقات قرائت قرآن بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خدا را شاكر و سپاسگزاريم كه بحمداللَّه در اين دوره هم، اين گردهمايي به بهترين وجه انجام شد. جاي خوشوقتي است كه هر سال، يك قدم جلوتر مي رويم. البته من به شما برادران و خواهران عزيز عرض كنم كه ما سالها از قرآن دور مانديم. سلاطين ظالم و حكّام بيگانه از قرآن، سالهاي متمادي اين كشورِ قرآن را از قرآن دور نگه داشتند. حقّاً ما عقب افتادگي داريم. لذا سالي يك قدم، كافي نيست. عزيزان من! قرآن نور است و حقيقتاً دل و روح را روشن مي كند. اگر با قرآن اُنس پيدا كنيد، مي بينيد كه دل و جان شما نوراني مي شود. به بركت قرآن بسياري از ظلمات و ابهامها از قلب و روح انسان زدوده مي شود. آيا اين بهتر نيست؟ «يخرجهم من الظّلمات الي النّور». به وسيله قرآن است كه خداي متعال مي فرمايد: «اللَّه وليّ الّذين امنوا يخرجهم من الظّلمات الي النّور»(1). به بركت قرآن است كه انسان از ظلمات اوهام، اشتباهات، خطاها و غلطها، به نور هدايت راه پيدا مي كند. قرآن، كتاب معرفت است. ما در زمينه زندگي، در زمينه آينده، در زمينه تكليف كنوني، در زمينه هدف از بودن و در بسياري از زمينه هاي ديگر،

خيلي از مسائل را نمي دانيم. بشر مشحون به جهالتهاست و قرآن براي انسان معرفت مي آورد. قرآن كتاب نور، كتاب معرفت، كتاب نجات، كتاب سلامت، كتاب رشد و تعالي و كتاب قرب به خداست. ما اين خصوصيات را چه وقت از قرآن به دست مي آوريم؛ برادران عزيز؟ همين كه قرآن را در جيبمان بگذاريم كافي است؟ اين كه در هنگام سفر، از زير قرآن رد شويم كافي است؟ امروز من مي گويم، اين كه ما در جلسه تلاوت قرآن شركت كنيم كافي است؟ اين كه حتي قرآن را با صداي خوش تلاوت كنيم يا تلاوت خوش را بشنويم و از آن لذّت ببريم كافي است؟ نه. چيز ديگري لازم دارد. آن چيست؟ آن تدبّر در قرآن است. بايد در قرآن تدبّر كرد. خودِ قرآن در موارد متعدد از ما مي خواهد كه تدبّر كنيم. عزيزان من! اگر ما ياد گرفتيم كه با قرآن به صورت تدبّر، اُنس پيدا كنيم، همه خصوصياتي كه گفتيم حاصل خواهد شد. ما هنوز خيلي فاصله داريم؛ پس بايد پيش برويم. اين كه شما مي بينيد از اوّلِ انقلاب تا امروز، مسؤولين و دلسوزان كشور، قرآن را در تلاوت، در حفظ و در تعقيبِ مراسم مربوط به قرآن مطرح كرده اند، براي اين است كه ما به آن جا نزديك شويم. البته تلاوت قرآن با صداي خوش، كار بسيار خوبي است. روايت دارد كه امام سجاد عليه السّلام - هم درباره امام سجاد عليه السّلام دارد، هم درباره امام باقر عليه السلام - وقتي تلاوت مي كردند، كساني كه از نزديك محل تلاوت ايشان مي گذشتند، زانوهايشان مي لرزيد و سست مي شد و نمي توانستند حركت كنند. مي ايستادند تلاوت قرآن را گوش مي كردند و وقتي حظّ خودشان را

مي بردند، به راهشان ادامه مي دادند. تلاوت قرآن با صوت خوش و با آداب كه شيوه خاصي دارد، موسيقي خاصي دارد، روش خاصي دارد، امور لازمي است. اينها انسان را نزديك مي كند؛ اما كافي نيست. اگر بخواهيم تشبيه كنيم، اين طور مي گوييم: قرآن را به صورت بناي مُعْظمي، داراي سالنها و حجره ها و زواياي گوناگون و اعماق فراوان در نظر بگيريد. اين عمارت وسيع و عظيم، سردر و مدخلي دارد. اگر آن مدخل را زيبا ساختيم، مردم براي ورود در آن عمارت، تشويق مي شوند. مدخلِ آن بناي رفيع، همين تلاوتهاي زيبايي است كه اين جا خواندند. كاشيكاري دَمِ در، اين تلاوت است. حال وارد شويد. اين كاشيكاري، بسيار لازم است. اين زيباسازيِ تلاوت، امر لازمي است. لذاست كه بنده تشويق و تقدير مي كنم. يعني از كساني كه با خوب خواندنشان قرآن را در دلهاي ما شيرين و در چشمهاي ما زيبا مي كنند، تجليل مي كنم. اين تقدير و تجليل، هم قاريان عزيز جوان و نورسِ خودمان در ايران را شامل مي شود و هم اساتيد قديمي و كهني را كه از كشورهاي ديگر مي آيند؛ بخصوص قُرّاء مصر و بخصوص اين مرد كهن و استادِ قديمي، آقاي شعيشع كه از قديم بنده ايشان را مي شناسم. شايد سي سال است كه من با تلاوت او آشنايم. بحمداللَّه چند سالي است كه به اين جا مي آيد و از نزديك ايشان را مي بينيم و تلاوتش را مي شنويم. امروز هم از آن تلاوتهاي بسيار خوب را انجام داد. نوارِ امروزِ اين شيخ بزرگوار و استاد قرآن، از نوارهاي يادگاري خواهد بود و ان شاءاللَّه خواهد ماند. براي خود او هم ان شاءاللَّه وسيله يادآوري و براي ديگران هم

مايه استفاده است. ديگران هم بحمداللَّه خوب خواندند. اما اينها همه مقدّمه ورود در آن بنياد رفيع است. بايد وارد شويد و قرآن را حفظ كنيد. من در برنامه هاي اين دو سه روز كه پخش شد، ديدم بچه هاي كوچك ما قرآن را با خصوصيات آيه، سوره، صفحه به صفحه و خطبه خط حفظ كرده اند. بسيار كار جالبي است. بسيار زيباست. واقعاً بايد از پدران و مادران اين بچه ها تجليل كرد. بسيار اهميت دارد كه انسان اين طور با نوجوان خودش كار كند و او را اين گونه بار بياورد. اينها مي ماند. البته من يك تذكّر هم بدهم: ذهن اين بچه ها را با اعداد رايانه اي پر نكنيد. ما چه كار داريم كه فلان سوره چند حرف دارد؟ روزگاري اين گونه مسائل لازم بود. روزگاري كه خوف تحريف وجود داشت، لازم بود عدد كلمات و عدد حروف، محفوظ باشد. امروز قرآن، هزاران چاپ شده است. چه كسي جرأت دارد يك حرف از قرآن كم يا زياد كند؟ اين كارها امروز لازم نيست. به جاي اين كارها، بگوييد حفظ كنند كه در خواتيم آيات، تعبيراتِ مثلاً «و هو السّميع العليم» چند جا در فلان سوره آمده است. سميع يا عليم يا قدير؛ چند تا از اينها با هم آمده است. كدام يك با هم آمده است. اينها خوب است. اينها را حفظ كنند. اينها در فهم معاني آيات تأثير مي گذارد. ببينند در آياتِ مثلاً اوّلِ اين سوره تا آخر سوره، چند بار كلمه وحي آمده است. مثلاً در چند آيه به پيامبر اشاره شده است كه اين قرآن به سوي تو وحي مي شود. مثلاً نكات مكرّر در سوره - هر سوره اي را كه مي خواهد

بخواند - استخراج شود. فرض بفرماييد اين آيات مربوط به سوره «فصّلت» است. در اين سوره راجع به وحي مكرراً صحبت شده است. نوجوان اين نكات را استخراج و حفظ كند. اينها مهمّ است. اين كه چند حرف است يا صفحه چندم است، مهم نيست. ما كه قرآن با چاپ واحد نداريم؛ صدها چاپ قرآن داريم. آغاز يك سوره در اين قرآن، صفحه 325 است، اما در قرآن ديگر ممكن است صفحه 100 باشد. لذا بايد به بچه ها نكات لازم و مفيد كه آنها را به فهم مفاهيم قرآن نزديك مي كند، ياد دهيد تا مثل نقشي كه در سنگ مي ماند، تا آخر عمر در ذهنشان بماند و مايه بركت شود. عزيزان من! جامعه اسلامي ما، اين گونه رشد مي كند. اين گونه استحكام پيدا مي كند. اين گونه استقلال خود را تضمين مي كند. اين گونه توجه مسلمين دنيا را جلب مي كند كه راه هدايتشان را در اسلام پيدا كنند. امروز بحمداللَّه مردم متوجّه شده اند و در اسلام، راه هدايت را مي جويند. اين كار بايستي تشويق شود. ظهر نزديك است؛ جوايز هم بايستي داده شود. من بيشتر از اين ادامه نمي دهم. از همه حضّار، از ميهمانان، از گردانندگان اين مسابقه، از داوران، از هر كسي كه به نحوي زحمت كشيده است و از برادران عزيزي كه بسيار تلاش كردند، صميمانه تشكّر مي كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 257

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار فرماندهان و اعضاى «سپاه پاسداران انقلاب اسلامى»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار فرماندهان و اعضاي «سپاه پاسداران انقلاب اسلامي»، به مناسبت «روز پاسدار» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم روز بسيار بزرگ و جمع با شكوه و زيبايي است. خدا را سپاسگزاريم كه اين توفيق را به ما عطا كرد كه در روز پاسدار، به ياد پاسدار

بزرگ اسلام، حضرت ابي عبداللَّه عليه السّلام و كساني كه راه آن بزرگوار را رفتند، با شما بقيه آن سلف و مجموعه و زمره طيّبه مجاهدين في سبيل اللَّه، ديداري داشته باشيم. بنده اميدوارم كه اين روز بر همه پاسداران عزيز ما - چه پاسداراني كه در سازمان پر افتخار و پيشرو سپاه پاسداران انقلاب اسلامي حضور دارند و چه پاسداراني كه از «كميته» سابق در نيروي انتظامي مشغول خدمت هستند - بخصوص بر جانبازان و آسيب ديدگانِ دوران جهاد مقدّس و خانواده هاي آنها مبارك باشد. اگر نگاهي به امروز بيندازيم، همه چيز بشارت است. اگر به صحنه بين المللي، به حضور اسلام در زواياي جوامع گوناگون در اكناف جهان، به ملتهاي مسلمان و به آن كساني كه قبل از انقلابْ اگر مسلمان هم بودند يا به مسلماني خود توجّه نداشتند، يا اگر توجّه داشتند، به مسلمان بودن خود احساس افتخاري نمي كردند و شايد احياناً احساس سرشكستگي هم مي كردند، نگاه كنيم، مي بينيم كه امروز همانها، به اسلام و اين كه مسلمانند، احساس افتخار مي كنند. نه فقط افتخاري در عالم ذهنيّت و به عنوان احساسات پوچ، بلكه افتخاري كه آثاري هم در زندگي مي گذارد. دعوي استقلال و تسلّط بر امور خود و حاكميت اسلام دارند؛ كه نمونه هاي آن را در منطقه بوسني هرزگوين، چچنستان، در مناطق و كشورهاي افريقايي و غيره، مشاهد مي كنيد. اين صحنه هاي بين المللي، بشارت است. اينها نشان دهنده يك خيز بلند از سوي اسلام است كه با يك مجاهدت جانانه و خونين به وسيله شما، يعني اين ملت بزرگ، اتّفاق افتاد. براي هر ملتي، بالاترين موفقيّتها اين است كه راهش غريب و ناشناخته و مطعون نماند و ادامه پيدا كند.

به صحنه داخلي هم كه نگاه كنيد، باز همين طور است. اگر كسي نظري به داخل كشور بيفكند، خواهد ديد كه بنيانهاي قديمي سلطنتي، آرام آرام فرو ريخت؛ دفعتاً فرو نريخت. فقط تاج سلطنتي دفعتاً شكست، كاخ سلطنتي از بين رفت، اساس نظام سلطنتي ويران شد؛ اما بسياري از بنيانهاي باطل، تا امروز بتدريج فرو ريخته است. به خلاف تحليلي كه مي گويد: «هر چه از انقلاب دور شده ايم، وضع ما از انقلاب دورتر شده است.» اشتباه درد آوري كه در ذهن بعضي هست. درحالي كه انقلاب و نظام جديد، موجود زنده اي است كه هرچه پيش رفته، رشد كرده، اندامهايش ستبر شده، عقلانيتش قوّت پيدا كرده و توانايي اش بيشتر شده است. انقلاب و نظام جديد يك موجود عظيم و يك كلمه طيّبه الهي است. خيلي چيزها در روزهاي اوّلِ انقلاب نبود و اگر هم بود، شعاري بود؛ ولي امروز بنيادين و عميق شده است. آن روز مسأله تعبّد و تسليم امر و نهي خدا بودن، مطرح نبود. آن روز روشنفكران اسلاميِ متعبّد ما، براي اين كه احكام اسلامي را مطرح كنند، سعي مي كردند يك وجوه استحساني عرضه كنند تا قابل عرضه باشد. اما امروز اين طور نيست. امروز شما ببينيد نسلي روي كار آمده و طبقه اي از جوانان انقلابي رشد كرده، كه در اين انقلاب، ولادت عقلاني پيدا كرده اند. براي اين نسل، تعبّد به احكام الهي و تسليم در مقابل حكم خدا - كه حقيقت اسلام نيز همين است - يك مطلب جا افتاده و نهادين و عميق است. اين كه امروز همه گوشه هاي كشور، در زمينه مسائل اجتماعي، نسبت به انقلاب حقّ واحدي دارند؛ نقاط محروم، روستا، شهر، دوردست و نزديك

دست، با تهران تفاوتي ندارند، يك مطلب منسوخ در اذهان بود. در دوران رژيم گذشته، اصلاً مناطق محروم، حقّ خواستن نداشتند. شما ببينيد كه دريافتها و برداشتها، به خاطر كار مداومي كه انجام گرفته است، با آنچه امروز هست چقدر فرق كرده است! اگر بنده بخواهم بنيانهاي عقيده اي و فكري و عمليِ طاغوتي و سلطنتي را كه در طول قرنهاي متمادي در اين كشور به وجود آمده بود و در طول اين پانزده سال، ويران يا خيلي ضعيف شد، بشمارم، مي توانم بيش از شانزده بنيان را اسم بياورم. اما امروز نمي خواهم درباره آن بحث كنم. امروز بحث ديگري را مي خواهم عرض كنم: بشاير - به هر طرف نگاه كنيم - زياد است. كافي است كساني عينك بدبيني را از چشم بردارند؛ مقداري هم به وضعيت گذشته اين كشور و وضعيت كنوني كشورهايي كه شبيه گذشته ما هستند، توجّه داشته باشند و آن وقت به كشور جمهوري اسلامي ايران نگاه كنند؛ خواهند فهميد كه انقلاب چه معجزه عظيمي صورت داده است. ما مثل آن مردمي هستيم كه در آفتاب راه مي رفتند و هيچ سايه اي وجود نداشت. يكي از ديگري پرسيد: «آفتابي كه مي گويند، كجاست؟» گفت: «به پشت سر خودت نگاه كن.» نگاه كرد. سايه خود را ديد. فهميد كه آفتاب چيست. چون در داخل نظام جمهوري اسلامي، انسان با حقايق و واقعيتها مأنوس است، قدرت قضاوت مقايسه اي، ضعيف است. لذا، يك نگاه برتر لازم است. بنده امروز از اين مقوله مي گذرم و نمي خواهم درباره اش بحث كنم. مطلب ديگري را مي خواهم عرض كنم و آن اين است كه در قرآن كريم، حقيقت تلخي مطرح شده است كه

اگر بخواهيم اسمي برايش بگذاريم، مي توان اسم آن را «ارتجاع»، يعني رجعت به عقب، يا «ارتداد»، يعني برگشتن، عقبگرد، خسران و از دست دادن دستاوردها گذاشت. راجع به اين مقوله، در قرآن، حديث و تاريخ، صحبت شده است. اين مقوله، متأسفانه به جوامع و ملتهايي مربوط است كه در بهترين حالات معنوي و الهي هستند. يعني به مردمِ دوران جاهليت مربوط نيست، بلكه به مردمِ دوران اسلام مربوط است. چون اينها هستند كه ممكن است اين ميكروب در مزاجشان اثر بگذارد. آن، يك بيماري است كه مخصوص كشورها و ملتهايي است كه با حركتي عظيم، يك قدم به جلو برداشته اند و به تعبير امروز، انقلاب كرده، به جايي رسيده و خود را به خدا نزديك كرده اند. به تعبير ديگر، آن بيماري، مخصوص كساني است كه خداي متعال به آنان انعام كرده است. شما نگاه كنيد اين قضيه چقدر مهم است كه ما هر روز، بارها در سوره حمد بايد جمله اي را كه به نحوي اشاره به همين حقيقتِ تلخ دارد، تكرار كنيم: «اهدناالصّراط المستقيم، صراطالذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم ولاَالضّالّين»؛ راه كساني كه به آنان نعمت دادي. منتها، كساني كه خدا به آنان نعمت داده است دو نوعند: اوّل كسي كه دچار بلاي غضب الهي و بيماري ضلالت بعد از هدايت شده است، كه مي گويد: «خدايا مرا جزو اين انعام شده ها قرار نده.» نوع دوم، كسي كه انعام بر او شده است، اما ديگر مورد غضبِ بعدي و دچار ضلالتِ بعدي نشده است. مي گويد: «مرا جزو اينها قرار بده.» «صراط الذين انعمت عليهم غيرالمغضوب عليهم، ولاَالضالين.» مرا از انعام شدگاني كه از قبيل «فاُولئك مع

الّذين انعم اللَّه عليهم من النّبيّن و الصّدّيقين و الشّهدا(1)» هستند قرار بده، نه از قبيل آنهايي كه درباره شان فرموده اي: «اذكروا نعمتي الّتي انعمت عليكم و أني فضلتكم علي العالمين(2).» يعني بني اسرائيل. بني اسرائيل هم جزو كساني بودند كه خداي متعال برايشان انعام كرد و قرآن مصرّح اين معناست: «يا بني اسرائيل أذكروا نعمتي الّتي انعمت عليكم»؛ «من به شما هم انعام كردم.» و «أني فضلتكم علي العالمين»؛ «نعمت بسيار بزرگي هم دادم؛ كه شما به خاطر آن نعمت، بر همه بشريت فضيلت پيدا كرديد.» اما همين بني اسرائيل، كساني بودند كه بعدها كارشان به جايي رسيد كه خداي متعال، لعنت دائمي بر آنان فرستاد و در روايات داريم كه مراد از «المغضوب عليهم»، يهود است. يعني كساني كه دچار آن تجربه و امتحانِ تلخِ تاريخي شدند. البته، چنين چيزي، در مورد مسلمين هم ممكن است. به همين سبب، قرآن، مسلمانان را بر حذر داشته است. بنده، در سال گذشته، به مناسبت ياد حسين بن علي عليه السّلام، اين را مطرح كردم كه ماجراي امام حسين جداي از يك درس، يك عبرت است. درس آن است كه به ما مي گويد: اين بزرگوار، آن طور عمل كرد. ما هم بايد آن گونه عمل كنيم. امام حسين درس بزرگي به همه بشريت داده كه خيلي با عظمت و در جاي خود محفوظ است. اما غير از درس، چيز ديگري وجود دارد و آن عبرت است. عبرت آن است كه انسان نگاه كند و ببيند چطور شد حسين بن علي عليه السّلام - همان كودكي كه جلوِ چشم مردم، آن همه موردِ تجليلِ پيغمبر بود و پيغمبر درباره او فرموده بود: «سيّد شباب اهل الجنه»؛ سرور

جوانان بهشت - بعد از گذشت نيم قرن از زمان پيغمبر، با آن وضعِ فجيع كشته شد؟! چطور شد كه اين امّت، حسين بن علي را جلوِ چشم كساني از همان نسلي كه ديده بودند كه او بر دوش پيغمبر سوار مي شد و اين حرفها را از زبان پيغمبر درباره او شنيده بودند، با آن وضع فجيع كشتند؟! اين، عبرت است. مگر شوخي بود كه دختران پيغمبر را مثل دخترانِ سرزمينهايِ فتح شده غير اسلامي، بياورند جلوِ چشم مردم كوچه و بازار بگردانند و به كسي مثل زينب سلام اللَّه عليها اهانت كنند؟! چطور شد كه كار به اين جا رسيد؟ اين، همان عبرت است و از درس بالاتر است. اين، نگاه به اعماق و ريزه كاريهاي تاريخ و حوادث است. حال به مناسبت بحث «ارتجاع» يا «ارتداد» يا «رجعت»، مي خواهم عرض كنم كه در همين جريان، زينب كبري سلام اللَّه عليها اسم قضيه «ارتجاع» را آورد؛ يعني به همين بيماري اشاره كرد و در كوفه فرمود: «انمامثلكم كمثل التي نقضت غزلها من بعد قوة انكاثا(3)»؛ «شما مثل كساني هستيد كه پشمي يا پنبه اي را با زحمت به نخ تبديل مي كنند و بعد مي نشينند با زحمت زياد، اين نخها را باز مي كنند و باز به پنبه يا پشم تبديل مي كنند!» اين، يعني ارتجاع و برگشت و زينب كبري به اين معنا اشاره كرد. يعني در امت پيغمبر خاتم، صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم، همان اندازه اين خطر وجود دارد كه در امّت موسي. بعد از گذشت زمان پيغمبر - با آن نفس گرم پيغمبر - اين حوادث شوخي نيست! در زمان پيغمبر - اين انساني كه به وحي الهي متّصل بود - درباره تمام حوادثِ ريز و درشتي

كه اتّفاق مي افتاد، آيه قرآن نازل مي شد و وحيِ الهي، صريح و روشن و بي ابهام، نازل مي گرديد؛ حالا بعد از آن سازندگي كه پيغمبر داشت، آن چنان رجعتِ فجيع، دردآور و فراموش نشدني، در تاريخ اتّفاق مي افتد! پس اين ميكروب، ميكروب «رجعت» يا «ارتجاع» يا «ارتداد» است. عزيزان من! مسائل اساسي انقلاب را ما با چه كساني در ميان بگذاريم؟ چه كسي نسبت به اين انقلاب و نظامِ اسلامي، دلسوزتر، علاقه مندتر و خودي تر از شماست؟! مخاطب اين بيان، شما جوانان مؤمنِ مخلصِ پاك نهادِ حقيقتاً دلسوز انقلاب، چه در لباس شما و چه در لباسهاي ديگر - لباسهاي نظامي؛ اعم از ارتشي و بسيجي و نيروي انتظامي، و لباسهاي عادّي و روحاني و غيرروحاني - هستيد. من مي خواهم اين را عرض كنم كه: آقايان! دشمن بزرگ انقلاب در درون انقلاب، همين ميكروب ارتجاع است؛ اين ميكروبي كه در جوامع انقلابي رشد مي كند، تكثير مي شود، نفوذ مي كند، بيماري مي آورد، و بيماري اش هم واگير است. از روز اوّل، امريكا و بلوك شرقِ آن روز و ديگر دشمنان و مرتجعين منطقه، فكر كردند كه با دخالت نظامي، تحريك همسايه، محاصره اقتصادي و غيره، خواهند توانست اين نهال را ريشه كن كنند. اما هر چه كلف زدند، اره ماليدند و كارهاي ديگر كردند، اين نهال، روزبه روز تناورتر و ريشه دارتر شد. واقعاً مصداق آيه شريفه «الم تر كيف ضرب اللَّه مثلاً كلمة طيّبه كشجرة طيّبه اصلها ثابت و فرعها في السماء(4)» شد. ريشه ها محكم و شاخه ها در آسمان بود. امروز نمي خواهم بگويم كه دشمنانِ مسلّح به پول و زور بي كارند و ضربه نمي زنند. ضربه مي زنند و حرفهايشان را هم مي شنويد. امروز

آن قدر هم بي حيا شده اند كه صريحاً مي گويند: ما رفتيم به فلان كشور و گفتيم كه رابطه اش را با ايران قطع كند، يا فلان كشور، معامله اش را چنان كند. وقاحت دشمنان ما - بيش از همه امريكاييها - آن قدر هست كه تصريح هم مي كنند! صهيونيستهايِ بي وجودِ مجهول الهويه مجعول النّسب هم كه جرأت نمي كردند اظهار وجودي بكنند و همه تلاششان براي دفاع از خود مصروف بود، اكنون به خاطر بدكرداريِ بعضي از رؤساي عرب در منطقه، كارشان به جايي رسيده است كه اين جا و آن جا مي روند و مي گويند با ايران اين گونه و آن گونه رفتار كنيد! گفت: «يكي را به ده راه نمي دادند، سراغ خانه كدخدا را مي گرفت.» وجود خودشان در منطقه زيادي است، حالا راه افتاده اند كه فلان و فلان! امروز مهمترين طرح دشمن، «انتظار» است. دشمن منتظر نشسته است تا اين ميكروب در داخل اين كالبد سالم و نيرومند؛ يعني كالبد نظام اسلامي و جمهوري اسلامي، اثر كند. لذا ما بايد مراقب باشيم. امروز آنها منتظرند كه فساد در داخل اين كشور نفوذ پيدا كند؛ ترديد در اذهان جوانان اين كشور نفوذ پيدا كند؛ سرگرميهاي باز دارنده و فاسد، بر آرمانهاي بزرگ غلبه پيدا كند؛ دنيا طلبي و اشتغال به مال و زينت دنيا رايج شود و لذّت پول و زندگي راحت و تجمّلاتي، خود را زير دندان عناصر انقلابي نشان دهد. اينها ناقلهاي ميكروب ارتجاعند. نه اين كه مردم يا انقلابيون نبايد زندگي كنند! نعمت و بركات خدا، مال همه است و همه بايد از آنها استفاده كنند. اما پرداختن به دنيا و شهوات؛ پرداختن به مال و مال اندوزي؛ پرداختن به خود بيش از

پرداختن و انديشيدن به جمع و هدف و خدا و دين خدا؛ دچار شدن به فساد اخلاقي - اعم از فسادهاي مالي، جنسي، اداري و اختلافات داخلي كه اين هم يك نوع فساد بسيار خطرناك است - و جاه طلبيهاي غلط و نامشروع، آن چنان كه در دنياي غرب مطرح است، عواملي هستند كه كاخ آرماني انقلاب و اسلام و هر حقيقتي را ويران مي كنند. بناهاي جديدي ساخته خواهد شد؛ اما بناهاي طاغوتي، غير خدايي، بناهاي ضدّ اسلامي و ضدّ ارزشهايي كه به خاطر آنها خون شهداي ما ريخته شد. و اين يعني همان رجعت و برگشت، كه دشمن منتظر آن است. اگر مي بينيد كه مسأله تهاجم فرهنگي يا شبيخون فرهنگي يا قتل عام فرهنگي در اين كشور به شدّت از طرف دشمن دنبال مي شود؛ اگر مي بينيد كه تبليغات دشمن در همه جاي دنيا روي جمهوري اسلامي بيش از جاهاي ديگر متمركز است و اگر مي بينيد كه دائم تلاش مي كنند ذهن ملت - بخصوص جوانان و مؤمنين - را در داخل جمهوري اسلامي تصرّف كنند، به همين سبب است. دشمن و نهادهاي دشمن، بر اثر تجربه فهميده اند كه انسان، آسيب پذير است. مي گويند: «هر انساني، قابل فاسد شدن است. هر كس باشد، مي توان فاسدش كرد.» البته راست مي گويند؛ با يك استثنا: «الّاالمتّقين». متّقين را نمي توان فاسد كرد. آنها اين را؛ يعني معناي تقوا را ديگر نمي فهمند. بله؛ انسانها را مي توان فاسد كرد و مي توان زيباييهاي دنيا را از طرق نامشروع در جلوِ چشم آنها به رژه در آورد و دلهايشان را بُرد؛ طوري كه همه ارزشها را دور بريزند و در مقابل جلوه هاي مادّي قرباني كنند. اما اگر تقوا

نباشد: «الّاالمتّقين». تقوا در قيامت هم اثر مي كند، در دنيا هم اثر مي كند، در سياست هم اثر مي كند، در حفظ نظام هم اثر مي كند، در جنگ هم اثر مي كند. و اين را خودِ شما، درك و لمس كرديد و ديديد. عزيزان من! مي خواهم عرض كنم كه، بارِ سنگينِ حفظِ اين امانتِ الهي - يعني جمهوري اسلامي - بر دوش شماست. البته بدانيد: من آدمي هستم كه طبقات مختلف جامعه را مي شناسم و با آنها ارتباط دارم. بنده الان خدا را شكر مي كنم كه اين ديوارها و حجابها، نتوانسته است رابطه مرا با قشرهاي مختلفِ مردم قطع كند. بنده خيلي خوشبينم. مي بينم كه دشمن، از صد تلاش در نود تلاش ناكام است. داخلِ مجامع و اجتماعات پاسداران را هم بحمداللَّه مي شناسم. آن قدر چيزهاي زيبا وجود دارد و انسان در بين شما جوانان عزيز، آن قدر كارهاي بزرگ، همّتهاي بلند و گذشتهاي افسانه وار مشاهده مي كند كه من بارها خداي بزرگ را به خاطر وجود چنين همّتهاي بلند و روحيه هاي عظيم و شخصيتهاي بزرگ و بي سرو صدا، شكر كرده ام و - به شما عرض مي كنم كه - خودِ من، احساس شرمندگي كرده ام. خودم را با اين جوان مقايسه كرده ام، ديده ام كه ما كجا و اين جوان كجا! از اين قبيل، خيلي هستند. بنده اينها را مي دانم و مي دانم كه دشمنْ واقعاً نتوانسته است يك دهم از كارهاي خود را، در وضع كشور، نافذ كند. اما همان ده درصد و يك دهم، بنده را نگران مي كند. من مي خواهم به شما جوانان عزيز، به شما پاسداران عزيز، به شما سازمانِ با عظمت و پرشكوه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، به شما بسيجيها، به

شما ارتشيهاي مؤمن و دلسوز و ساخته و پرداخته انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي، به شما جوانان قشرهاي مختلف اين كشور و به خانواده هاي گوناگون، از متوسّطها، پايين تر از متوسّطها و بالاتر از متوسّطها، عرض كنم كه عزيزان من! بارِ سنگينِ حفظِ اين امانتِ الهي كه امانت پيغمبران است، بر دوش شماست. جمهوري اسلامي، امانتِ تاريخيِ انبياي عظام الهي است. آرزوي موسي و عيسي و آرزوي همه اوليا و ائمّه بزرگوار ماست كه امروز تحقّق پيدا كرده است؛ ولو ناقص. (كاملش هم، ان شاءاللَّه، در دوران حكومت كبري و ولايت عظماي حضرت بقيةاللَّه في الارضين، ارواحنالتراب مقدمه الفداه، ظاهر و آشكار خواهد شد.) اين، بارِ خيلي سنگين و محموله پر ارزشي است. اين را شما بايد حفظ كنيد و اين ميسّر نيست مگر با حفظ نفس. متاع دنيا، لذّت خير، پول، ثروت و تجمّل دنيا - آن هم در حدودي كه امثال من و شما ممكن است در زندگي خود داشته باشيم - خيلي كمتر و بي ارزشتر و حقيرتر از آن است كه انسان به خاطر آنها بنيه معنوي خود را ضعيف كند و حملِ اين بار را به خطر بيندازد. مراقب باشيد و دشمن را ناكام كنيد. اين آمادگي، كه مي گوييد «آماده ايم» خيلي باارزش است. اما بدانيد كه اين آمادگي، سخت تر از آمادگي در جبهه است. اين، آمادگيِ خيلي مشكلي است. آن آمادگيها، در صورتي ميسّر خواهد شد كه انسان اين جا آمادگي پيدا كند. آن جا كساني توانستند محكم بايستند كه دلهايشان را از اين محبّتها خالي كرده بودند. خودِ شما، مراجعه اي به آن تاريخ و خاطره هاي خودتان بكنيد! به ياد بياوريد كه چطور به فكر هيچ چيز در

اين دنيا نبوديد! به فكر مال، ثروت، خانه، زندگي، پدر و مادر، عيال و فرزند نبوديد! اگر كسي به شما مي گفت كه مي خواهيم يك خانه خيلي خوب، در فلان جاي شهر به شما بدهيم، اصلاً به ريشش مي خنديديد كه «خانه چيست؟!» اين طور پاك بوديد كه توانستيد آن كارهاي بزرگ را انجام دهيد. كساني كه آن جا، درمقابل هوسهاي مادّي، پاها و زانوانشان مي لرزيد، نمي توانستند مقاومت كنند. برگرديد به قرآن كريم و داستان جالوت را بخوانيد! «و قتل داوود جالوت(5).» اين داستان را با دقّت و تأمّل بخوانيد تا ببينيد كه نقش مقاومت و استقامت در ميدانهاي سخت، چه نقش ارزنده و مهمّي است. اميدوارم كه خداوند متعال توفيق دهد، و عنايات و توجّهات حضرت بقيةاللَّه الاعظم ارواحنافداه، كمك كند تا همه ما بتوانيم آماده حركت در اين ميدان باشيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) نساء: 69 2) بقره: 47 و 122 3) با اشاره مستقيم به آيه: «ولا تكونوا كالّتي نقضت غزلها من بعد قوة انكاثا...» نحل/92 4) ابراهيم: 24 5) بقره: 251

بيانات مقام معظم رهبرى در خطبه هاى نماز جمعه سوم رمضان 1415

بيانات مقام معظم رهبري در خطبه هاي نماز جمعه سوم رمضان 1415 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه، و نشكره و نحمده، و نؤمن به و نتوكّل عليه، و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه، حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته، سيّدنا و نبيّنا، ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين المعصومين. سيّما بقيةاللَّه في الارضين. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: «شهر رمضان الّذي انزل فيه القرآن. هديً للنّاس و بيّنات من الهدي و الفرقان.(1)»

همه برادران و خواهران عزيز نمازگزار را به توشه برداري از اين روز و اين ماه دعوت مي كنم. حقيقتاً اگر ما در اين ايام پربركت و ساعات مغتنم، با چشم باز و دل نوراني به روزها و شبها و دقايق نگاه كنيم، ارزش آنها را براي سعادت، معنويت، آينده و دنياي خود خواهيم دانست. چون اين روزها و ساعات را، خداوندِ مالك الوجود و خالق الخلق كه همه چيز متعلق به اوست، شرافت و ارزش بخشيده و ما را در استفاده از اين ساعات و ايام و ليالي، مفتخر به اذن و هدايت خود فرموده است. بهترين توشه ها در اين ساعات با بركت، انس باخداي متعال، رو كردن به او، دل بستن به او، خواستن از او و سخن گفتن با اوست. عزيزترين چيزي هم كه در اين روزها و در اين ماه از خدا مي خواهيد، «تقوا» باشد: «واسعدني بتقواك و لا تشقني بمعصيتك.(2)» سعادت، در تقواست. دنيا، در تقواست. آخرت، در تقواست. فتح و پيروزي، در تقواست. و گشايش در همه امور و فرج الهي، در پرهيزكاري و تقواست. پس، از خدا بخواهيم كه دل با تقوا به ما عنايت كند. يعني به جاي اين كه دل ما جذبِ هوسها و هواها شود و انگيزه هاي دنيايي و مادّي و شخصي و حقير، ما را به سوي خود جذب كند، اراده خدا جذبمان سازد و محبت او، ما را به خود جذب نمايد و اين، بر همه كارهاي ما، پرتو افكن باشد. اين، توصيه اوّلِ خطبه بود. در خطبه اوّل، مي خواهم سخنان مختصري در زمينه ماه مبارك رمضان - كه امروز اوّلين جمعه آن است - عرض كنم

و در خطبه دوم، در باب دهه مباركه فجر، كه عيد انقلاب، عيد تاريخ ايران و عيد امام بزرگوار است، به بيانِ مطالبي بپردازم. در باب ماه رمضان، چند جمله از دعاي چهل و چهارم «صحيفه سجاديه»، كه مربوط به همين ماه است، انتخاب كرده ام و ان شاءاللَّه، همين چند جمله را براي شما ترجمه مي كنم. اما قبل از آن، خواهش مي كنم عزيزان من، بخصوص جوانان، با صحيفه سجّاديه اُنس بگيرند؛ زيرا همه چيز در اين كتابِ ظاهراً دعا و باطناً همه چيز، وجود دارد. امام سجّاد عليه الصّلاة و السّلام، در اين دعا هم مثل بقيه دعاهاي صحيفه سجاديه، با اين كه در مقام دعا و تضرّع است و با خداي متعال حرف مي زند، اما سخن گفتنش، كأنّهُ از يك روال استدلالي و ترتيب مطلب بر دليل و معلول بر علّت، پيروي مي كند. اغلبِ دعاهاي صحيفه سجاديه - تا آن جا كه بنده سير كرده ام - همين حالت را دارد. همه چيز مرتّب و چيده شده است. مثل اين است كه يك نفر، در مقابل مستمعي نشسته و با او به صورت استدلالي و منطقي حرف مي زند. همان ناله هاي عاشقانه هم كه در صحيفه سجّاديه آمده است، همين حالت را دارد. در اين جا نيز همين طور است. امام در اوّل دعاي مورد اشاره مي فرمايد: «الحمدللَّه الّذي جعلنا من اهله(3)»؛ «ما را اهل حمد قرار داد.» ما از نعم الهي غافل نيستيم، و او را حمد و شكر مي كنيم. او راههايي در مقابل ما باز كرده است، كه به حمدش برسيم. همچنين، غايات و راههايي معيّن فرموده و ما را در اين راهها به رفتن واداشته است. بعد مي رسد

به اين جمله: «والحمدللَّه الذي جعل من تلك السّبل شهره شهر رمضان»؛ «حمد خداي را كه يكي از اين راههايي كه ما را به او؛ به كمال و به بصيرت نسبت به معدن عظمت مي رساند، همين ماه رمضان است.» امام تعبير مي كند به «شَهره»؛ يعني «شهر خودش». شهر خدا را يكي از اين راهها قرار داد. خيلي پرمعناست. اگر فكر كنيم همه ماهها ماه خدا و مال خداست؛ وقتي كه مالك همه وجود، بخشي از وجود را معيّن مي كند و آن را به خود نسبت خاص مي دهد، معلوم مي شود نسبت به اين بخش، توجّه و عنايت ويژه اي دارد. يكي از اين بخشها، همين «شهراللَّه» است؛ شهر خدا، ماه خدا. خودِ اين نسبت، در فضيلت ماه رمضان، كافي است. «شهر رمضان، شهر الصيام و شهرالاسلام.» ماه روزه؛ ماهي كه روزه آن، يكي از ابزارهاي بسيار كار آمد براي تهذيب نفس است؛ چرا كه در آن گرسنگي كشيدن و با هوسها و اشتهاها مبارزه كردن نهفته است. شهر اسلام، يعني شهر «اسلام الوجه لدي اللَّه»؛ «در مقابل خدا تسليم بودن.» خوب؛ انساني جوان است و وقتي روزه مي گيرد، گرسنه است، تشنه است و تمام غرايز، او را به سمت هوس و اشتهايي مي خواند. ولي او، در مقابل همه اين غرايز مي ايستد. براي چه؟! براي اجراي امر پروردگار. و اين، تسليم در مقابل پروردگار است. در هيچ روزي از روزهاي سال، يك مسلمان، به طور عادّي، اين همه در مقابل خدا تسليم نيست كه در روزهاي ماه رمضان به طور عادي تسليم است. پس، «شهر اسلام» شهر تسليم است. امام، در ادامه دعا مي فرمايد: «و شهر الطّهور»؛ «شهرِ

پاكيزه كننده است.» در اين ماه، عواملي وجود دارد كه روح ما را پاك و طاهر مي كند. آن عوامل چيست؟ يكي روزه است؛ يكي تلاوت قرآن است و يكي دعا و تضرّع است. اين همه دعاها، ارزاق طيبّه و طاهره اي است از مائده هاي ضيافت الهي كه خداي متعال در اين ضيافت يك ماهه خود، مقابل مردم گذاشته است. مضمون كلام امام اين است كه خدا در اين ضيافت، با روزه از شما پذيرايي مي كند. روزه يكي از مائده هاي الهي است. چنان كه قرآن هم، در اين ضيافت عظيم، يكي ديگر از مائده هاي الهي محسوب مي شود. از اين مائده ها، هر چه بيشتر استفاده كنيد، بنيه معنوي تان قويتر خواهد شد و خواهيد توانست بارهايِ سنگينِ حركت به سمت كمال و تعالي را راحت تر بكشيد. آن گاه خوشبختي به شما نزديكتر خواهد شد. بعد مي فرمايد: «و شهر التّمحيص»؛ اين ماه، ماه تمحيص است. «تمحيص» يعني چه؟ يعني خالص كردن. مقصود اين است كه در اين ماه، ناب و خالص شويم. عزيزان من! در وجود شما، زرِ ارزشمندي نهفته است كه متأسفانه، در موارد بسياري، اين زر، با خاك، با مس و با اشياي كم قيمت، در هم آميخته و مخلوط شده است. گنجي است در درون شما كه در هم آميخته با خار و خاشاك است. همه زحمت انبياي الهي براي اين بود كه من و شما بتوانيم آن زر، آن عنصر قيمتي را در وجود خودمان ناب و خالص كنيم و از بوته درآوريم. امتحانها و شدّتها در دنيا براي اين است. تكليفهايِ سخت كه خداي متعال به اشخاصي متوجّه مي كند، براي اين است. مجاهدت در راه خدا،

براي اين است. شهيد، كه اين قدر در راه خدا ارزش دارد، همه ارزشش براي اين است كه با آن مجاهدتِ بزرگ و نهادنِ جان در معرض فدا كردن، توانسته است خود را ناب و خالص كند؛ مثل خالص شدنِ طلا و بيرون آمدن از بوته. اين ماه، ماه خالص شدن است و اگر درست نگاه كنيم، خالص شدن در اين ماه، از راههاي ديگرِ خالص شدن، آسانتر است. ما با همين روزه و مبارزه كردن با نفس، مي توانيم خودمان را خالص كنيم. اغلبِ گمراهيهايي كه وجود دارد، يا به خاطر گناهاني است كه از ما سر مي زند و يا به خاطر خصلتهاي زشتي است كه در وجودِ ما نهفته است. «ثمّ كان عاقبة الذين اساؤا السواي ان كذّبوا بايات اللَّه.(4)» گناه، عاقبتش گمراهي است؛ مگر اين كه نور توبه در دل انسان بدرخشد. اين كه مدام به ما مي گويند «اگر يك گناه كرديد، پشت سرِ همان گناه توبه كنيد. از تكرار گناه، پشيمان شويد و تصميم بگيريد كه ديگر گناه نكنيد» براي اين است كه فرو رفتن در باتلاق گناه، كار خطرناكي است و گاهي انسان به جايي مي رسد كه ديگر راه برگشتي ندارد. يكي گناه است كه وسيله گمراه شدن مي گردد و يكي هم خصلتهاي ناپسند است. خصلتهاي زشت، بيشتر از گناهان فعلي به گمراهي انسان مي انجامد. اگر ما در هر كار و هر حرف و هر عقيده اي، خودپرست و خودرأي باشيم، همديگر را تخطئه كنيم و بگوييم «فقط من درست فهميدم و من درست عمل مي كنم»، آن گاه به هيچ مشورت واستدلال و منطقي اعتنا نكنيم و به هيچ حرف حقّي گوش نسپاريم؛ اگر

حسد در وجود ما چنان ريشه دوانيده باشد كه به خاطر آن، زيبا را زشت ببينيم و حاضر نباشيم حقيقت درخشاني را در جايي تصديق كنيم؛ اگر حبِ ّ شهرت، حبِ ّ مقام و حبِ ّ مال، ما را از پذيرش حقيقت باز دارد، اين جاست كه پذيراي صفات خطرناكِ گمراه كننده شده ايم. اغلب كساني كه مي بينيد در دنيا گمراه شدند، از اين گذرگاهها گمراه شدند. والاّ «كلّ مولود يولد علي الفطره.(5)» پاكي در همه روحها وجود دارد، و همه وجدان حق بين دارند؛ اما اين چشمه نوراني و درخشان را با هواهاي نفساني و خصلتهاي زشت - كه بعضي ارثي و بعضي كسبي است - گل اندود مي كنند. در اين خصوص مي خواهم نكته اي به شما عرض كنم: علماي اخلاق، كه در اين رشته از رشته هاي دانش امروزِ بشري صاحب نظرند - اگر چه «اخلاق عملي» براي من و شما ارزش دارد؛ اما كساني هستند كه در علم اخلاق تخصص دارند - مي گويند: حتي من و شما مي توانيم خلقيّات ارثي را نيز تغيير دهيم و عوض كنيم. مثلاً تنبلي ذاتي، حرص ذاتي، بخل ارثي، حسد ارثي و لجبازي ارثي را مي توان تغيير داد. بعضي اشخاص لجبازند و هر چه انسان حقيقت را در مقابلشان قرار مي دهد، روي موضع لجوجانه خود اصرار مي كنند. چنين رويّه اي، انسان را از حقيقت دور مي كند. فرد لجوج، در ابتداي لجبازي، هنوز اندكي نور حقيقت را مي فهمد و احساس مي كند كه كارش براساس لجبازي است. اما وقتي لجاجت وي تكرار شد، ديگر آن اندك نورِ حقيقت را هم نمي فهمد. در او، باطن و اعتقاد و عقيده اي دروغين به وجود مي آيد كه اگر به خود برگردد

و تعمق كند، مي بيند اين كه در ذهن اوست، عقيده نيست، «عن ظهر القلب» و از باطنِ جان، نيست. اما لجاجت نمي گذارد كه او سروش حقيقت و پيام معنويت و حق را به گوشِ جان بشنود. ديديد كساني كه در مقابل اسلام و انقلاب اسلامي و فرمايشات امام و حقّانيت واضح و مظلومانه ملت ايران ايستادند و لجاجت كردند، چگونه اين لجاجت به گمراهي شان انجاميد! به راستي چقدر ملت ايران مظلوم است! اي اميرمؤمنان! اي علي بن ابي طالب! اي مقتدرترين و مظلومترين انسانِ تاريخ! امروز در دنيا ملتي از پيروان تو زندگي مي كند كه مثل خودِ تو، مقتدرترين و مظلومترين است. ملت ايران، امروز قويترين ملتهاست. با يك محاسبه روشن مي توان پي برد كه هيچ ملتي در دنيا، به اين قوّت نيست. آن محاسبه اين است كه ملتهاي دنيا، با وجود اقتدار علمي و اقتصادي و صنعتي و برخورداري از بعضي خصلتهاي خوب، مانند پشتكار و غيره، در مقابل هواهاي نفساني، حصار و مانع و رادعي درست و حسابي ندارند. اما ملت ايران، در سايه تمسّك به دين و تقوا، هواهاي نفساني را از خود رانده است. جوانِ اين ملت، در عنفوان جواني، از لذّتهايي چشم مي پوشد كه هيچ جواني در ملتهاي ديگر، از آنها روبرنمي گرداند. در كجاي دنيا چنين جواناني سراغ داريد؟! اي منصفين دنيا و كساني كه نمي خواهيد لجاجت كنيد! شما را به خدا به اين سؤال پاسخ دهيد: شما در كجاي دنيا سراغ داريد كه جان سالمِ نيرومند، از شهوترانيِ به حرام كه براي وي ممكن و ميسّر هم هست، چشم بپوشد؛ از لذّتهاي معمولي چشم بپوشد. امروز نه يك نفر، نه دو نفر

و نه صد نفر و هزار نفر، بلكه جمع عظيمي از جوانان ملت ايران اين گونه اند. البته جوانان شهوتران، هواپرست و بد هم داريم كه آنها هم مثل بقيه جوانان دنيايند. اما آن طبقه جوانِ مؤمن، متذكّر، خاشع، خاضع، اهل عبادت، اهل سلامت و اهل تقوايي كه در همه جاي ايران است، ديگر در كجاي دنيا ديده مي شود؟! ملت ما، با اين قدرت، در عين مظلوميت است. خيلي كسان، پيام مظلوميت اين ملت را نشنيدند و به سبب لجاجت، حاضر نشدند حرف حقّش را بشنوند. مسلّماً لجاجت، گمراهي مي آورد و شما بدانيد كه خصلتهاي زشتِ بزرگ و عمده، از جاهاي كوچكي شروع مي شود. ماه رمضان، ماهي است كه مي شود با تذكّر و توجّه در آن، به جبرانِ كرده هاي ناپسند پرداخت. در «دعاي ابوحمزه»، عبارتي بسيار تكان دهنده وجود دارد؛ كه آن عبارت، اين است: «و اعلم انّك للرّاجي بموضع اجابةٍ و للملهوفين بمرصد اغاثةٍ و انّ في اللّهف الي جودك و الرّضا بقضائك عوضاً من منع الباخلين و مندوحةً عمّا في ايدي المستأثرين و انّ الراحل اليك قريبُ المسافةِ و انّك لاتحتجب عن خلقك الاّ ان تحجبهم الاعمال دونك.(6)» فرد دعا خوان و ثناگو، عرض مي كند: «اي خداي من! من اميد به تو را بر اميد به غير تو ترجيح دادم. پناه آوردن به تو را جايگزينِ پناه بردن به ديگران كردم و مي دانم اگر كسي به سوي تو بيايد، راه نزديك است...» هر جا هستيد، هر كه هستيد، در هر لباسي هستيد، در هر سنّي هستيد؛ اي جوان! اي پسر و دختر جوان! اي مرد و زن ميانسال! اي پيرمردان و پيرزنان! اي فقرا! اي

اغنيا! اي علما! اي متوسّطالسوادها! هر كه هستيد، اگر احساس نياز به خدا مي كنيد - كه هر انسانِ سالمي اين احساس را مي كند - بدانيد كه خدا نزديك است! يك لحظه دلتان را به خدا متوجّه كنيد؛ جواب را خواهيد شنيد. ممكن نيست كسي با خدا از روي دل حرف بزند، ولي جواب الهي را نشنود! خدا به ما جواب مي دهد. وقتي ديديد دلِ شما ناگهان منقلب شد، اين همان جوابِ خداست. وقتي ديديد اشكِ شما جاري شد، وقتي ديديد روح شما به اهتزار در آمد، وقتي ديديد طلب، با همه وجود از سر تا پاي شما جاري شد، بدانيد اين همان پاسخ الهي است؛ اين همان جواب خداست و جواب بعدي هم اجابت است؛ اجابت اين خواسته ها ان شاءاللَّه، كه در قرآن فرمود: «واسئلوا اللَّه مِن فَضله.(7)» از خدا بخواهيد. «و ليس من عادتك ان تأمر بالسؤال و تمنع العطيّه.(8)» بگوييد، سؤال كنيد، بخواهيد و مگر مي شود كه بخواهيد و ندهد؟! البته اقتضائات زمان و مكان و خصوصيات و نظاير آن هم، در خواستن از خدا مؤثّر است. غرض اين كه، ماه رمضان را قدر بدانيد و براي سعادت خود، تقواي خود، آينده خود و فرزندان خود؛ براي پيشرفت روزافزون اين ملت بزرگ و اين انقلاب عظيم؛ براي فتوحِ روح آن بزرگمردي كه همه اين اوضاع و احوال به بركت اراده، ايمان، تقوا و اقدام اوست - كه خداوند روح او را در ملكوت اعلي با ارواح انبيا و اوليا محشور فرمايد - دعا كنيد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هواللَّه احد. اللَّه الصمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفواً احد. بسم اللَّه الرّحمن

الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا، ابي القاسم محمّد و علي المصطفين من آله و اهل بيته؛ عَليٌّ اميرالمؤمنين، و الصدّيقة الطّاهره، فاطمةالزّهرا، سيّدة النساء العالمين؛ و الحسن والحسين، سيّدي شباب اهل الجَنّة؛ و علي بن الحسين و محمّدبن علي و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمّدبن علي و علي بن محمّد والحسن بن علي والخلف القائم المهدي؛ حججك علي عبادك و امنائك في بلادك. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه، بتقوي اللَّه. همه شما برادران و خواهران عزيز را به رعايت تقوا و پرهيزكاري در همه امور دعوت مي كنم. در خطبه دوم، مي خواهيم نگاهي به اين انقلاب عظيم بيفكنيم. البته از اوّلِ انقلاب تا امروز، هزاران ساعت در اين باره سخن گفته شده است. از شخص امام بزرگوارمان رضوان اللَّه تعالي عليه كه باز كننده اين راه و پيشاهنگ اوّلِ اين صراط مستقيم بود، تا همه كساني كه در اين راه حركتي و كاري كردند و معرفتي به دست آوردند؛ مطالبي گفتند كه دقّت در آنها بسيار مفيد و مؤثّر است. من همين جا اين جمله معترضه را عرض كنم كه، ما ملت ايران اگر چه با همه وجود اين انقلاب را لمس كرديم، اما تحليل و قضاوتمان درباره آن كمتر از بيگانگاني است كه از دور و نزديك، با اين انقلاب ارتباط پيدا كردند. البته در ميان بيگانگانِ تحليلگر و قضاوت كننده، عدّه زيادي بودند و هستند كه با ديدگاهي مغرضانه وارد شدند. امروز هم، بيگانگان دشمن، براي رساندن صدايِ مخالفِ خودشان به گوش آحاد ملت، پولها خرج مي كنند، و

اگر بگوييم ميلياردها دلار در اين راه هزينه مي كنند، اصلاً مبالغه نيست. آنها مي خواهند ولو از راه تحليل دروغينِ خودِ انقلاب، مسائلي را بيان كنند كه انقلاب آنها را نفي كرده است. حقيقتاً بايد اعتراف كنيم كه امروز تحليل و تفسير انقلاب، كاري است كه دشمنان انقلاب بيشتر از ما به آن پرداخته اند. قصدِ آنها از اين تحليل و تفسير اين است كه پيام انقلاب را عوض كنند و حقيقتي را كه به دست خود ملت اتّفاق افتاده و در مرئا و منظر اوست، غلط جلوه دهند. بنابراين، حرفهايي كه خوديها در باب انقلاب زدند، بايد جمع آوري و فهرست بندي شود و روي آنها كار فرهنگيِ درست صورت گيرد. البته تاكنون چنين كاري نشده و اگر هم شده، اندك است. به هر حال، اين كار بايد بشود. اما انجام نشدنش نبايد مانعِ فهميدنِ حقايق از طرف جوانان ما گردد. جوانان بايد حرفهايي را كه از طرف بزرگان انقلاب راجع به انقلاب، در پانزده سال اخير زده شده است، بشنوند و آنها را مورد تأمّل قرار دهند. من امروز در عين حال مي خواهم مقداري راجع به جنبه هاي از انقلاب صحبت كنم. از نكاتي كه در خصوص آن كمتر بحث شده،اين است كه انقلاب عظيم ما از لحاظ كيفيت پيروزي، انقلابي استثنايي بود. يعني واقعاً انقلابي با اين ابعادِ عظيمِ مردمي كه به وسيله حضور مردم در خيابانها و در فضاي شهرها و روستاها پديد آيد و در آن، با حضور همه مردم، عليه رژيم حاكم مبارزه شود، تا آن زمان لااقل در انقلابهاي دوره خود ما سابقه نداشت. همه انقلابهايي كه تا آن روز در اطراف و

اكناف دنيا اتّفاق افتاده بود - از جمله انقلابهاي چپ و ماركسيستي امريكاي لاتين و افريقا و آسيا و جاهاي ديگر - از نوع و شكل ديگري بود. تفاوت انقلاب ما با انقلابهاي ديگر اين بود كه به وسيله يك گروه ويژه پارتيزاني به پيروزي نرسيد. البته احزابي در ايران بودند كه به اقدامات پارتيزاني و چريكي دست مي زدند، اما اينها در حدود سالهاي 54 و 55 به كلّي فلج شده بودند. اين موضوع را مي توانيد از كساني كه آن روز در ميدان حضور داشتند، بپرسيد. ما اين اوضاع را به چشم خود ديديم. اما جواناني كه امروز از اوضاع آن زمان، مباشرتاً مطّلع نيستند، از كساني كه در جريان وقايع بودند، بپرسند. از سالهاي 54 و 55 تا سال 56، گروهها و گروهكهايي كه در ايرانِ آن روز، اقدام مسلّحانه مي كردند - چه آنهايي كه تفكّرات ماركسيستي داشتند و چه آنهايي كه تفكّراتشان التقاطي بود - تقريباً از ميدان خارج شده بودند و كارشان منحصر به اين شده بود كه مثلاً در گوشه اي از كشور بمبي بگذارند و جايي منفجر شود، يا اين كه كسي را ترور كنند. همه اقداماتي كه گروهها و گروهكها در ايرانِ آن روز مي كردند، در مقايسه با آنچه كه امروز مثلاً در كشوري از كشورهاي عربي صورت مي گيرد - از كشوري اسم نمي آورم تا بعضي كسان دچار محذور نشوند - و اخبارش را مي شنويد كه مسلمانان در فلان كشور عربي با پليس درگيرند و كارهايي مي كنند، به اندازه يك دهم هم نبود! حال ببينيد اينها چقدر به پيروزي نزديكند؛ آن وقت بفهميد آنها چقدر ممكن بود پيروز شوند! اصلاً تصوّرِ

اين كه يك روز مبارزه چريكي و پارتيزاني بتواند در ايران به پيروزي برسد، تصوّري محال بود و امكانش وجود نداشت؛ همان طور كه تصوّر كودتا نيز تصوّري ناممكن به نظر مي رسيد. در دوران معاصر، بعضي از انقلابها، يا به اصطلاح انقلابها، با يك كودتا شروع مي شود. اما در ايرانِ آن روز، ارتش در چارچوبي به كلّي محدود، به وسيله امريكاييها گرفتار شده بود و عدّه ارتشيهايِ ناراضي از نظام ستمشاهيِ پليد، بخصوص در قشرهاي جوان و طبقات پايين تر، بسيار بود. بسياري از ارتشيها ناراضي بودند؛ اما كسي جرأت نداشت فكرِ مقابله با آن نظام را در سر بپروراند. به عنوان مثال و در مقام مقايسه، اين طور مي توان گفت كه آنها وضعيت و شرايط نيروي مسلّح در عراق امروزي را داشتند كه به كلّي در پنجه قدرتِ حاكم گرفتار است. البته گرفتاري آنها، بيشتر از اينهايي كه امروز در عراق گرفتارند بود. زيرا ارتشيهاي ايران فقط از طرف يك قدرت بالا دست مراقبت نمي شدند، بلكه در ميان آنها عناصر امريكايي هم حضور داشتند. در اغلب پادگانها - بخصوص پادگانهاي حسّاس - چند هزار نفر امريكايي حضور داشتند كه اين حضور، در بعضي از نيروها، پررنگتر بود. بنابراين، آن روز در ايران تصوّر و امكانِ كودتاي نظامي وجود نداشت. احزاب سياسيِ وقت هم، در عين ناتواني به سر مي بردند. همين احزاب ملي كه امروز در دوران جمهوري اسلامي با استفاده از آزادي و بزرگواري نظام، دائم عليه حكومت حرف مي زنند، مصاحبه مي كنند، شبنامه مي دهند و جمهوري اسلامي را متّهم به ايجاد اختناق مي كنند، آن روز هم بودند؛ اما توان انجامِ هيچ اقدامي را در راه آزادي ايران

نداشتند. مضاف بر اين عدّه اي از آنها با رجال دربار پهلوي رفاقت نزديك داشتند و با همديگر به عيش و نوش مي پرداختند. به تعبيري ديگر، سرهايشان در يك آخور بود! يك عدّه ديگرشان كه بعضاً مهندس و متخصّص شده بودند، در دستگاههاي دربار پهلوي مشغول كسب و كار بودند. يعني از آنها پولي مي گرفتند، ناني به دست مي آوردند و به غفلت نمي خوردند، كه مبادا غفلت كنند و اين تصوّر به سراغشان بيايد كه مي شود با آن نظام دعوا كرد! اينها آن زمان را با چنين شرايطي گذراندند، تا اين كه جمهوري اسلامي به وجود آمد؛ به فضل الهي فضاي باز ايجاد شد، مردم سياسي شدند و آن گاه اينها هم زبان درآوردند! مردم ايران به اين احزاب سياسي هيچ گونه اعتمادي ندارند. چون اعتماد ندارند، قاعدتاً به آنها رو نمي كنند. آن وقت آنها هم دقّ دلي شان را سرِ جمهوري اسلامي در مي آورند! اگر مردم به احزاب سياسي اعتنا و اعتماد نمي كنند، تقصير كسي نيست. مگر كسي جلو مردم را گرفته است؟! بهترين احزاب سياسي در آن روز، حزبهايي بودند كه در ميان آنها يكي دو، سه نفر آدم برخوردار از مقداري شجاعت وجود داشت كه مثلاً در ارتباط با قضيه اي، اعلاميه مي دادند و آن اعلاميه هم نه در سطح مردم كه در ميان طرفدارانشان پخش مي شد. فرضاً هزار نسخه از يك اعلاميه كه در آن به موضوعي اعتراض كرده بودند، پخش مي شد. بعد هم آنها را دستگير و محبوس مي كردند. مدّتي كه در زندان به سر مي بردند، يا مصاحبه مي كردند و آن مصاحبه باعث رهايي شان مي شد و يا اين كه دوران حبس را مي گذراندند و رهايشان مي كردند. بهترينهايشان، اينها

بودند. كار و حرف آنها، مطلقاً موجي در بين ملت ايجاد نمي كرد. ملت ايران، ملتي ديني، مذهبي و معتقد به روحانيت و علما بود و همين خصوصيت، نقطه انفجار عظيمِ مردمي عليه رژيم ستمشاهي شد. يك مرجع تقليدِ متّفقٌ عليه نزد همه؛ يك روحاني موجّهِ عظيم الشأن كه هر كس او را مي شناخت به خوبي مي شناخت و حتّي دشمنانش اعتراف مي كردند كه «انسان خوبي است»؛ يك انسان پرهيزكارِ متّقي كه تنها عيب او از ديدگاه دشمنانش اين بود كه مي گفتند مثلاً فلان جا به ما محل نگذاشته، يا معتقد به فلان عقيده فلسفي است؛ يك انسان با علم و با تقواي در سطح بالا، با امداد الهي قدم به ميدانِ مبارزه گذاشت. او در طول پانزده سال، يك عدّه شاگرد، يك عدّه همكار و يك عدّه علماي در سطح مراجعِ ديگر را با خود همراه كرد. مردم هم وقتي حضور علماي مورد اعتماد را ديدند، ابتدا كم كم، بعد گروه گروه و آخر سر يكپارچه به ميدان آمدند. در سال 56 عدّه اي از ما را به شهرهاي مختلف كشور تبعيد كردند كه اين تبعيد، در اوايل يا اواسط پاييز 57 به پايان رسيد. بنده وقتي از تبعيد به مشهد برگشتم، آنچه كه در اين شهر مقدّس ديدم، برايم غير قابل باور بود. با اين كه ما در تبعيد خبرها را مي شنيديم، اما واقعيتي كه با آن مواجه شديم، واقعيت عظيمي بود. در مشهد، مردم شب و روز راهپيمايي مي كردند و آن راهپيماييها برايشان به صورت عادت درآمده بود. نه تنها مشهد، كه همه جاي كشور اين گونه بود. تهران در اين زمينه نقش محوري داشت؛ بعد شهرهاي

بزرگ؛ سپس شهرهاي كوچك و نهايتاً روستاها به جنبش در آمدند و مردم در همه جا به راهپيمايي پرداختند. كيفيّت راهپيماييها هم اين گونه بود كه مثلاً در مراسمي، از طرف مركزي اعلام مي شد به فلان مناسبت، فلان روز راهپيمايي است. يا از طرف امام، كه آن زمان در پاريس بودند، و يا از طرف مسؤولين سطح بالايِ روحاني در تهران و شهرهاي ديگر، چنين اعلاني مي شد. آن گاه مردم مثل سيل به خيابانها مي ريختند. بتدريج دستگاههاي وابسته به دولت، اداريها، نظاميها و حتي مسؤولينِ وقت هم به مردم پيوستند. بدين ترتيب، نشانه هاي تلاشيِ رژيمِ پادشاهي آشكار شد و نهايتاً رژيم از هم پاشيد. روزي كه محمّدرضا از ايران فرار كرد، در واقع رژيم پادشاهي از بين رفته بود. او ديد ماندنش ديگر فايده اي ندارد. لذا مجسّمه اي از فرد بيچاره بدبختِ(9) بدنامي كه بدنامتر هم شد، درست كردند تا چند روزي رژيمِ در آستانه انحلالِ كامل را نگه دارند. او سي، چهل روز بر سرِ كار ماند، تا اين كه امام آمد و با يك اشاره دستِ ايشان، همه چيز روي هم ريخت. نظام پادشاهي در ايران پوك شده بود. به خاطرِ چه؟ به خاطرِ حضور مردم. مردم به چه خاطر به ميدان آمدند؟ به خاطر دين. چون شعار، شعارِ اسلامي بود؛ چون پيشوايان، پيشوايانِ اسلامي و روحانيونِ مورد اعتمادِ مردم بودند. در بين مردم، كسان زيادي بودند كه به روحانيون كمك مي كردند و به آنها مشورت مي دادند. حتّي در بعضي از شهرها، روحانيون را راهنمايي مي كردند. اما عامه مردم و توده هاي ميليوني در سرتاسر كشور، چون مي ديدند در رأسِ علماي بزرگ و روحانيون موجّه، امام بزرگوار

قرار دارند، كه هم مرجع تقليد و هم روحاني اي در سطح عالي ديني اند، به صحنه مي آمدند. اين انقلاب استثنايي، اين گونه پديد آمد و به پيروزي رسيد. به تعبيري ديگر، انقلاب ما به بركت حضور مردم شكل گرفت؛ مردمي كه حضورشان در صحنه، ناشي از اعتقادات ديني بود. در آن روزگار، همه سياسيّون - حتي گروههاي پارتيزاني چپ؛ كمونيستها و التقاطيها كه از زندانها يا بيرون زندانها با ما دوست و مرتبط بودند وبا هم رفت و آمد داشتيم و ما با آنها جلسه مي گذاشتيم - يك صدا اعتراف مي كردند وضعيتي كه در ايران پيش آمده است، جز به پيشوايي كسي مثل امام و جز با شعارهاي ديني، ممكن نبود پيش آيد. يكي از مطالبي كه در باب انقلاب مي توان گفت، اين است. اين، حقيقتي است كه جلو چشم همه بود. هر كس هم اهل تحليل باشد، غير از اين نمي تواند بگويد؛ چنان كه در روزهاي اوّل، احدي جز اين نمي گفت. فقط يك عدّه گروهكيهاي پُر رويِ گستاخ كه چهار، پنج سال در زندان بودند و به بركت انقلاب و حضور مردم از زندانها نجات پيدا كردند، به محض خلاص شدن، پرچمهاي خود را جلو مردم برافراشتند. مردم هم پرچمهاي آنان را گرفتند، پاره كردند و به دور افكندند. گروهكها، از همان وقت با مردم بد شدند؛ از مردم روي گردان شدند؛ با مردم دشمنِ خوني شدند و در خانه هاي مردم، در مغازه هاي مردم و در ميدانهاي تهران و شهرهاي ديگر، شروع به بمب گذاري كردند. جز اينها، يك عدّه آدمهاي لجوجِ لجبازِ حق ناپذير، حاضر نبودند حق را قبول كنند. و الّا هر كس كه

نگاه مي كرد، حقايق را مي ديد. البته اين نكته را هم در كنار اين مطلب بگوييم كه عوامل بسياري به پيروزي انقلاب كمك كرد. هر كس كلمه اي در باب انقلاب گفته بود، به قدر همان يك كلمه به پيروزي انقلاب كمك كرده بود. در اين هيچ ترديدي نيست. اما كمك كردن به انقلاب به قدر يك كلمه، به قدر صد كلمه و به قدر يك كتاب، يك مطلب است و موج انقلاب راه انداختن، مطلب ديگري است. اصلاً با هم قابل مقايسه نيست. البته اين طور هم نيست كه كساني، به صرف گفتن كلمه اي در تأييد يا راجع به انقلاب، كه فرضاً زماني در جايي عنوان شده است، بگويند «پس ما هم جزو - مثلاً - برانگيزانندگان و رهبران اين انقلابيم!» مثل آن مردي كه ران ملخي در ديگ آش صد نفره انداخت و گفت: «حاجي؛ انا شريك!» مسلّماً همه آحاد مردم - مردمي كه جان خودشان را در مقابل دشمن قرار دادند - صاحب اين انقلابند. ديگر از اين بالاتر چيست؟ گيرم كه بنده هزار جلسه راجع به انقلاب صحبت كردم. مگر اين صحبت به قدر جان يك انسان ارزش دارد؟! بديهي است كساني كه در راه پيروزي انقلاب جانشان را تقديم كردند، از ما جلو افتادند. اگر ما واقعاً بخواهيم منصفانه در اين باره حرف بزنيم، بايد چنين حرفي بزنيم. علي اَيّ حال، حضور مردمي، حقيقتي در باب انقلاب است. و اما مطلب ديگري كه دنبال اين مطلب مي آيد، در خصوص كاركردِ انقلاب است. انقلاب با نيرو و اراده مردم و با رهبران يا رهبري كه صد در صد متّكي به عواطف مردم است و مردم،

عاشقانه دوستش مي دارند، پيروز شده است. اكنون اين انقلاب مي خواهد چه كار كند؟ جواب اين است: اوّل كاري كه چنين انقلابي مي كند، قطع امتيازهاي ظالمانه اي است كه بيگانگان در طول زمان در اين كشور به دست آورده بودند. چنين امري، طبيعي است ديگر! هر فرد وطندوستي از اين كه ببيند فرضاً دولت انگليس آمده است و نفت ايران را به غارت مي برد، ناراضي است و احساس ناراحتي مي كند. اين امري معلوم و آشكار است. در زمانهاي گذشته، بسياري از رجال دولتي و نمايندگان مجلس شوراي ملي در دو، سه دوره اوّل كه واقعاً نماينده بودند و به وسيله مردم انتخاب مي شدند - و اين، قبل از زماني بود كه رضاشاه، دست روي مجلس گذاشت - با دادن امتيازات به بيگانگان، مخالف بودند. شخصيتهاي وطندوست و ملّيِ واقعي، حاضر نبودند امتيازات بدهند. اما در عين حال، جرأت مخالفت هم نداشتند. چرا جرأت نداشتند؟ چون مردم پشت سرشان نبودند و در واقع وجهه مردمي نداشتند. تا يك نخست وزير مي آمد كلمه اي بگويد كه بوي اصطكاك با منافع خارجيها را داشته باشد، از كار بركنارش مي كردند. تا يك رجل دولتي مي آمد قيافه اي بگيرد و حرفي بزند كه بوي اعتراض به امتيازات خارجي بدهد، فوراً از قدرت ساقطش مي كردند و به دنبال كارش مي رفت! اگر كسي هم مثل مرحوم مدرّس رضوان اللَّه عليه، سرسخت بود، كتكش مي زدند، محبوسش مي كردند، تبعيدش مي كردند و بعد هم به دست قلدري مثل رضاخان، با دهان روزه، در ماه رمضان، شهيدش مي كردند. رجالي كه جرأت و ايمان مدرّس را نداشتند، تا يك كلمه حرف مي زدند، با چشم غرّه اي از طرف اربابان خارجي مواجه مي شدند و فوراً سكوت مي كردند.

لذا امتيازات خارجيها در ايران، روزبه روز بيشتر شد. آقايان و خانمها؛ برادران و خواهران عزيز در سرتاسر كشور! در اين مملكت، منبعِ ثروتي به نام «نفت» كشف شد. كشفِ نفت به منزله اين بود كه ملتي گنجي پيدا كند. تا اين گنج در اين مملكت كشف و پيدا شد، يك عدّه از خارجيها و عمدتاً انگليسيها - كه گناه اين كار به گردن انگليسيهاست - به ايران آمدند، بر سر اين گنج نشستند، سالهاي متمادي اين گنج را استخراج كردند و خوردند؛ بي آن كه به روي مباركشان بياورند كه اين غصبِ مالِ ملت ايران است! آيا اين غصه ندارد؟! واقعاً مسأله نفت، يكي از مسائل فوق العاده تلخِ ملتِ ايران است كه هنوز درست باز نشده است. انگليسيها در زمان قاجاريه به ايران آمدند و با رجال خائن آن روز، براي بردن نفت مملكت قراردادي شصت ساله بستند! (ظاهراً قرارداد دارسيِ(10) اوّل، يك قرارداد شصت ساله بود.) قرارداد شصت ساله بسته شد تا انگليس بيايد و نفتي را كه آن روز مثل آب خوردن به آن نياز داشت، ببرد. واقعاً براي انگليس، نفت ارزشمندترين كالا محسوب مي شد؛ چون به كارهاي استعماري مشغول بود و سرزمينها را مي گرفت؛ لذا و به پول احتياج داشت. پول هم با فعاليت كارخانه ها به دست مي آمد و كارخانه ها نيز با نفت مي گشت. انگليس به ايران آمد و نفت گرانقيمت و ارزشمندِ اين مملكت را به قيمتي ارزانتر از آب برمي داشت و مي برد! اگر مي خواستند به جاي نفت در بشكه ها آب بريزند و ببرند، شايد برايشان گرانتر تمام مي شد! مدّت زماني از انعقاد قرار داد شصت ساله نگذشته بود كه رضاخان را

بر سرِ كار آوردند. اواخر حكومت ضعيف قاجاريه بود و انگليسيها كسي را مي خواستند تا به قلع و قمع گردنكشاني كه در گوشه و كنار ايران سربلند كرده بودند بپردازد. آنها براي اين كه كسي منافعشان را تهديد نكند، به قلدرِ گردن كلفتي كه ضمناً سرسپرده خودشان باشد، احتياج داشتند. باري؛ رضاخان را پيدا كردند؛ به تربيت او پرداختند و به آن جا كه بايد برسد، رساندندش. اوّل، سردار سپه و نخست وزير بود و بعد هم پادشاه و رئيس كشور ايران شد! چند سالي از به قدرت رسيدن رضاخان توسّط انگليسيها نگذشته بود كه او به فكر افتاد اگر بشود، پول بيشتري بابت نفت از آنها بگيرد. البته سرسپردگي او به جاي خود محفوظ بود؛ اما بالاخره هر نوكري، گاهي به اين فكر مي افتد كه مقدار بيشتري پول از ارباب خود اخّاذي كند! مزاج قلدرمآبانه او به كمكش آمد تا با قرارداد دارسي كه هنوز سي سال ديگر مانده بود تا به سر آيد، برخوردِ قلدرانه كند. يعني وارد هيأت دولت شد و قرارداد دارسي را در بخاري انداخت و سوزاند! وقتي به او گفتند «از مدّت قرارداد، سي سال ديگر باقي مانده است» گفت: «اين چه قراردادي است! بايد بابت نفت، پول بيشتري به ما بدهند.» آن وقت، طرفش كيست؟يك كمپاني انگليسي! به مجرّد اين كه رضاخان با قرارداد دارسي چنين برخوردي كرد، حكومت انگليس وارد ميدان شد و هاي و هوي و سر و صدا به راه انداخت. نهايتاً انگليسيها دماغ رضاخان را به خاك ماليدند و كاري كردند كه همين قرار داد را كه فقط سي سال ديگر از اعتبارش مانده بود، به مدّتِ شصت

سال ديگر تمديد كرد! يعني با انگليسيها قرارداد ديگري بست. اين، كاري بود كه انگليسيها از زمان قاجاريه تا پايان حكومت رضاخان در ارتباط با نفتِ ايران كردند. بعد هم زمان مصدّق رسيد و زمزمه «ملي شدن صنعت نفت» آغاز شد. انگليسيها دوباره آمدند. اما اين دفعه ديگر تنها نبودند؛ بلكه امريكاييها را نيز به همراه داشتند. در واقع، امريكاييها از سال 1332 وارد اين ميدان شدند. من عرض مي كنم: اگر ملت ايران، بغض و نفرت از دولت انگليس را از دل خود پاك نكرده باشد و پاك نكند، حق دارد و به نظر هر عاقلي هم، حق با ملت ايران است. كاري كه انگليسيها با مردم ايران كردند و بلايي كه بر سرِ اين ملت آوردند، هيچ وقت از يادها نخواهد رفت. اينان كه امروز در گوشه اي از دنيا نشسته اند و عليه ملت و دولت ايران حرفهاي مغرضانه و بي محتوا مي زنند، يادشان رفته است كه اين دولت ظالم با ملت ايران چه كرد! البته خداي متعال سرشان را به سنگ كوبيد و آن قدرت كذا را از آنها گرفت. امروز انگليسيها، در دنيا نه آبرويي دارند و نه از قدرت چنداني برخوردارند.به مجرّد اين كه امريكاييها احساس كردند در ايران ميداني باز وجود دارد و انگليسيها به تنهايي قادر به جولان در اين ميدان نيستند، آنها هم حضور پيدا كردند. از سال 1332 تا زمان پيروزي انقلاب اسلامي، انگليس و امريكا بر سرِ چاههاي نفت، و در واقع گنج نفت ايران نشستند و تا آن جا كه توانستند، برداشتند و بردند. ملت ايران چگونه دلش با اينها صاف شود؟! رژيم پهلوي، سر سپرده انگليس و امريكا بود

و محمّدرضا، واقعاً مثل يك مأمورِ امريكا در ايران عمل مي كرد. يك عامل امريكا در رأس يك رژيم وابسته، وظيفه اي نداشت جز اين كه وقتي بگويند فلان نخست وزير را بگذار و فلان نخست وزير را بردار، اطاعت كند. آنها هر كاري مي خواستند، مي كردند. اگر هم يك وقت خودِ او مي خواست نخست وزيري را بركنار كند و امريكاييها راضي نبودند، به امريكا مي رفت و اين و آن را مي ديد، تا اجازه دهند فلان نخست وزير را بردارد يا بگذارد! وضعيت اين گونه بود. سفراي امريكا و انگليس در تهران، تعيين كننده خطوط اساسي اين مملكت بودند. حال مي فهميد كه چرا امريكاييها عصباني اند؟ حال مي فهميد كه وقتي دولتمردان امروز امريكا - بخصوص آن وزير خارجه زشت و نفرت انگيزشان - دور دنيا راه مي افتند و اين جا و آن جا مي گويند «ما مي خواهيم دولت ايران را زير فشار بگذاريم تا سياستهاي خود را عوض كند»، اين سياستها چيست كه مي خواهند عوض شود؟ اينها كساني بودند كه روزگاري، شاه ايران - آن روسياه نگونبختي كه به اسمِ «شاه» در ايران بود - از سفر ايشان؛ يعني سفير انگليس و سفير امريكا در تهران، حرف شنوي داشت و هر چه آنها در مسائل اساسي اين كشور مي گفتند، انجام مي داد. اما امروز با نظام و دولتي در ايران مواجهند كه از صد عامل در مسائل اساسي كشورش، يك مورد هم منطبق با خواست امريكا نيست. با نظامي مواجهند كه در بدو استقرار، اوّلين كارش قطع كردن امتيازات اينها بود. در واقع انقلاب اسلامي، اوّل كاري كه كرد اين بود كه به قطع امتيازات انگليس و امريكا در ايران پرداخت. اين هم حقيقتي ديگر راجع به اين انقلاب. توجّه

كنيد! مطلب دوم را كه گفتيم، اين شد كه اين انقلاب، چون متّكي به مردم بود، نظامي را بر سرِ كار آورد كه مردمي بود؛ و چون رهبر اين انقلاب، محبوبيت مردمي داشت و مردم پشت سر وي حركت مي كردند، براي قطع كردن امتيازات خارجي، منتظرِ گذشتِ زمان نشد و بلافاصله امتيازات قطع گرديد. البته ما، تا ماهها پس از پيروزي انقلاب، روابطمان را با امريكا قطع نكرديم و فقط امتيازات آن كشور در ايران قطع شد. آنها مي خواستند از نفت ما استفاده كنند؛ گفتيم: «نمي شود.» مي خواستند از سرمايه گذاريهاي ظالمانه اي كه به وسيله رژيم گذشته در ايران شده بود و آنها سودش را مي بردند، استفاده كنند؛ گفتيم: «نمي شود.» مي خواستند در ارتش - بخصوص در نيروي هوايي - حضور داشته باشند؛ گفتيم: «نمي شود.» مي خواستند دستگاه جاسوسي خودشان را در سفارتخانه سابقشان، فعّال نگه دارند؛ گفتيم: «نمي شود.» توجه داشته باشيد كه سفارتخانه امريكا، تا ماهها پس از پيروزي انقلاب باز بود و در اين جا كاردار و ساير مسؤولين سفارتي داشتند. بعد كه جوانان مسلمان دانشجو، سفارتخانه را گرفتند، ديدند اين سفارتخانه مركزي براي ارتباط با عناصر ضدّانقلاب و ضدّ نظام جمهوري اسلامي، و وسيله اي براي بده و بستان و تقويت و وصل كردن اين به آن بوده است؛ همان نقشي كه سفارت انگليس، قبل از 28 مرداد در ايران ايفا مي كرد. يعني اين را ببين، آن را ببين، اين را به آن وصل كن. پول به اين برسان، سلاح به او برسان و تدبير به او برسان، تا حادثه اي عليه جمهوري اسلامي اتّفاق بيفتد. مشغول چنين كارهايي بودند. ملت ايران، سفارتخانه امريكا را «لانه جاسوسي» ناميد و

اين واقعيت داشت. پس، مطلب دوم اين است كه انقلاب اسلامي، منافع انگليس و امريكا را در ايران قطع كرد. در واقع، اين دو، عمده كشورهايي بودند كه در مملكت ما منافع گسترده نامشروع و غيرعادلانه داشتند. البته ما رابطه مان را با دنيا حفظ كرديم و هنوز هم با انگليس رابطه سياسي داريم. منتها به نظر من، اين رابطه از آن رابطه هاي متزلزل است؛ زيرا انگليسيها نمي توانند از ابراز دشمني خودداري كنند و هر چندگاه يك بار، نيشي مي زنند. دولت انگليس اين گونه است. اما به نظر من، بهتر است دولت انگليس در مقابل ايران، قدري محتاطتر باشد؛ چون سابقه اش در ايران خيلي بد و سياه است. حال كه ملت و دولت ايران، رابطه سياسي خود را با آن كشور حفظ كرده اند، آنها بايد خيلي محتاطانه عمل كنند و حرفي نزنند كه ملت ايران احساس كند همان اغراض پليد چند ده ساله را باز هم حفظ كرده اند. اگر چه انگليسِ امروز، ديگر انگليسِ آن روزها نيست و تمام شده است. اين هم يك مطلب. البته خطبه دوم، قدري طولاني شد. من مقيّدم كه خطبه ها كوتاه باشد؛ اما چون ماه رمضان است و من و شما عجله اي نداريم، ايرادي ندارد كه قدري بيشتر، از اين فرصت استفاده كنيم. و اما مطلب ديگري كه مي خواهم درباره انقلاب عرض كنم و يكي از نكات مهم اين انقلاب است، اين است كه انقلاب اسلامي، در سطح جهان به اسلام و مسلمين عزّت بخشيد. اين يك واقعيت است. پيش از آن، مسلمانان - اعم از جوامع، دولتها و شخصيتهاي مسلمان - در هر جاي دنيا كه بودند، احساس انفعال مي كردند

و براي خود و پيامشان ارزشي قائل نبودند. يك عدّه متفكّرين دلسوزِ مسلمان، از اسلام دفاع مي كردند؛ اما دفاع آنها نه از روي قدرت و عزّت كه از روي دلسوزي و دلسوختگي بود. زيرا اسلام در غربت به سر مي برد. در افريقا،در آسيا و در خاور ميانه، چقدر كشورهاي اسلامي وجود دارد كه در آنها نظامهايي رفت و نظامهاي ديگري آمد؛ اما همه جا مسلمانان در انزوا و عزلت بودند. مثلاً كشوري مثل عراق، رژيم سلطنتي داشت. رژيم سلطنتي رفت، رژيم ديگري بر سرِ كار آمد. آن هم رفت، عدّه ديگري آمدند. بعد آنها رفتند، يك عدّه ديگر جايشان را گرفتند. باز آن عدّه رفتند و عدّه ديگري آمدند. تا اين كه نوبت به بعثيها رسيد. در تمام اين نقل و انتقالها، كساني كه جايشان خالي بود، مسلمانان بودند. اكثريّت قاطع مردم عراق، مسلمانند؛ اما در تحوّلات مذكور، اصلاً خبري از حضور آنها نبود! يا فرض بفرماييد در كشور مصر - البته آن جا، جمعيتي به نام «اخوان المسلمين» بود - تحوّلي شد و رژيم سلطنتي از بين رفت. با از ميان رفتن رژيم سلطنتي، رژيم جمهوري و انقلابي بر سرِ كار آمد كه چهره شاخصش «عبدالنّاصر» بود. بعد، عبدالنّاصر مُرد، ديگري آمد. بعد او رفت، ديگري آمد. در تمام اين مدّت - البته تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي - همه تحوّلات، بركنار از جريان اسلامي و عناصر اسلامي بود. اصلاً عناصر اسلامي، كاره اي نبودند. در همان انقلاب اوّلِ مصر هم، عناصر اسلامي مؤثّر بودند؛ اما به مجرّدِ اين كه حكومتِ جديد تشكيل شد، كنارشان زدند. بعضي را به زندان افكندند، بعضي را كشتند و بعضي را از

صحنه خارج كردند. اين جا هم اسلام، حضوري نداشت. انقلاب اسلامي در ايران پيروز شد و با پيروزي آن، در هر جاي دنيا كه مسلمان هشيار و آگاهي بود، احساس كرد عزّت و قدرت يافته است. در طول اين سالها، بخصوص سالهاي اوّلِ انقلاب، مسلمانان بسياري از شخصيتهاي برجسته اسلام به ما گفتند: «به مجرّد اين كه صداي امام را از راديوهايي كه صدايشان در دنيا پخش مي شد شنيديم كه مي گفت من حكومتي به نام اسلام يا جمهوري اسلامي تأسيس خواهم كرد، هر جا بوديم ناگهان احساس پيروزي كرديم.» هر مسلماني، هر جاي دنيا بود، احساس كرد پيروز شد و عزّت و قدرت پيدا كرد. اين راست بود كه در آن سه، چهار سال اوّل انقلاب، وقتي رهبران مسلمان و شخصيتهاي اسلامي - از روشنفكر و شاعر و هنرمند گرفته تا سياستمدار و عالِم ديني - به ايران مي آمدند، به مجرّد اين كه چشمشان به امام، يا به آن حسينيّه، يا به ما، يا به مسؤولين كشور و يا به نماز جمعه مي افتاد، از شوق، هاي هاي مي گريستند و مي گفتند: «شما با دنياي اسلام چه كرديد!» احساس عزّت مي كردند. البته هنوز هم وقتي شخصيّتهاي مذكور به ايران مي آيند، همين حرفها را مي زنند و احساسشان همان احساس است. منتها گذشت زمان، حقايق ديگري را به وجود آورده است كه بعد عرض مي كنم. باري؛ همين احساس عزّتها بود كه بعدها منتهي به پديد آوردن حوادث شورانگيزي از طرف مسلمانان در افريقا و آسيا شد؛ همان حوادثي كه امروز دلمشغولي عمده امريكاييها و مستكبرين دنياست. آري؛ آنها دغدغه دارند. اين كه مي گويند «ايران خطرناك است»؛ اين كه مي گويند «جمهوري اسلامي، منافع ما را به

خطر مي اندازد»؛ همه ناشي از همين دغدغه هاست. الجزاير را نگاه كنيد! مصر را نگاه كنيد! فلسطين اشغالي را كه خيال مي كردند همه چيز در آن تمام شده است، نگاه كنيد و ببينيد اكنون مسلمانانِ آن جا چه هيجاني دارند و چه مبارزه اي مي كنند! در داخل اروپا، بوسني هرزگوين را نگاه كنيد و ببينيد يك عدّه مسلمان، با اين كه از مسلماني چيز زيادي هم نمي دانند، چطور با انگيزه و احساس مسلماني - همان احساسي كه انقلاب ايران به آنها داد - در مقابل دشمنانشان قيام كردند! به ياد مي آورم كه سالها پيش - در زمان رياست جمهوري خود - به يوگسلاوي رفته بوديم. من ضمن بازديد از آن كشور، گفتم: «مي خواهيم از بوسني هرزگوين هم ديدن كنيم.» مقدّمات سفر به آن جا مهيّا شد و به سارايوو رفتيم. يك روز به خيابانهاي سارايوو رفتم و مردم كه شنيده بودند رئيس جمهور اسلامي آمده است - چون رسانه هاي گروهي يوگسلاوي كه ما مهمانشان بوديم، عكس و گزارش و تفصيلات ما را در بلگراد منتشر كرده بودند - گروه گروه جمع شده بودند و زن و مرد، تحت تأثير شوق و روحيه اسلامي، اشك مي ريختند و كف مي زدند. مقصود اين است كه با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، اعتزاز و افتخار و مباهات به اسلام، در مسلمانان زنده شد. اسلام، عزيز شد و مسلمان احساس كرد كه اسلام مايه سربلندي اوست. اين هم از بركات انقلاب اسلامي بود. اصلاً يكي از ابعاد اين انقلاب و به قول معروف «عمق استراتژيك انقلاب ما» همين است و دشمنان، همين را مي خواهند از ما بگيرند. مثل اين است كه انسان خيمه اي داشته باشد

و دهها ريسمان در دهها سرزمين، با ميخهاي بلند آن را كوبيده باشند. اين خيمه به گونه اي استوار و پابرجا مي مانَد كه هيچ توفاني نمي تواند آن را تكان دهد. اين كه مي بينيد ملتهاي مسلمان در آسيا و اروپا و آفريقا، به نفع انقلاب اسلامي سخن مي گويند؛ از يك فتواي امام، آن طور حمايت مي كنند؛ از انقلاب اسلامي، از روز فلسطين - روز قدس؛ جمعه آخر ماه رمضان - و ديگر مناسبتها آن طور استقبال مي كنند و درباره اش شعار مي دهند، همه حاكي از عمق استراتژيك جمهوري اسلامي است، كه دشمنان، اين را هم نمي توانند ببينند. و اما، مطلب چهارم در اين زمينه، مترتّب بر شايعه و شايعه سازي است. يكي از اساسي ترين پديده هاي مربوط به انقلاب اسلامي - كه شايد نسبت به كمتر حادثه اي در دنيا، اين پديده به اين شدّت وجود داشته باشد - مسأله تبليغات و شايعه سازي عليه جمهوري اسلامي است. برادران و خواهران! قدرتهاي مخالف با اسلام و انقلاب اسلامي، مانند دولت امريكا، دولت انگليس، صهيونيستها - البته صهيونيستها و دولت غاصب اسرائيل، ابزار دست امريكا هستند و امريكا، اين دولت غاصب را اصلاً براي انجام كارهاي خود در خاور ميانه گذاشته است - و نيز خبرگزاريها و رسانه هاي ارتباط جمعيِ وابسته به آنها، از روز اوّلِ انقلاب تاكنون، با حجم زياد و كيفيّت بالا، به تبليغات عليه جمهوري اسلامي پرداختند و هر چه به دهنشان آمد، گفتند و مي گويند. مثلاً موضوع تضييعِ حقوق بشر كه ممكن است عدّه اي در دنيا آن را واقعاً باور كنند، از جعليّات همينهاست. مي گويند: «حقوق بشر در ايران، تضييع مي شود.» وقتي مي گوييم «دليلش را بگوييد و مثال

بياوريد»، فهرستي ارائه مي دهند و مي گويند: «شما اينها را اعدام كرده ايد.» اينها چه كساني هستند؟ قاچاقچيان هروئين و مرفين. يعني محكومين به اعدام كه يك بار اعدام برايشان كم است و اگر مي شد بيش از يك بار اعدامشان كنند، جا داشت. آيا اين نقض حقوق بشر است؟! مي گويند: «ايران تروريست است.» وقتي مي پرسيم «به چه دليل مي گوييد ايران تروريست است و تروريسم را صادر مي كند؟» مي گويند: «ببينيد در فلسطين و لبنان، مردم چه مي كنند!» خوب؛ اين به ايران چه ربطي دارد؟! البته در اين شكّي نيست كه يك عدّه انسان، در فلسطين و لبنان بيدار شدند و از انقلاب اسلامي الهام گرفتند. همان عدّه مي گويند: «چرا شما اسرائيلِ غاصب، صهيونيستهاي بي وطن و دولت جعلي غلطِ اسرائيل را آورديد و بر لبنان و فلسطين مسلط كرديد؟» اين موضوع، به ايران چه ربطي دارد؟! آيا اگر عدّه اي از ميهنشان دفاع كنند، به معني تروريسم است و اين به اصطلاح تروريسم را ايران صادر كرده است؟! ببينيد اين حرف و ادّعا، چقدر مسخره است! چنين حرفهايي را شايع مي كنند؛ به سازمان ملل و كميسيون حقوق بشر مي برند؛ بعد روزنامه ها و مجلاّت و راديوها و تلويزيونها، به انتشار آن مي پردازند. يك مدّت كه خسته شدند، دست نگه مي دارند و باز بعد از يك ماه ديگر، همان حرفها را دوباره، سه باره و چهارباره تكرار مي كنند! از اوّلِ انقلاب تاكنون، همين حرفها مطرح است و البته يك عدّه آدم ساده لوح هم باور مي كنند. مقصود از اين تبليغات و شايعه سازيها چيست؟ مقصود اين است كه آن وجهه عظيمي را كه انقلاب اسلامي در ميان مسلمانان و حتي غير مسلمانانِ دنيا

پيدا كرده است از بين ببرند. منشأ همه اخبار دروغ و غلطي كه در خبرگزاريها و تبليغات است، اينهاست. مي خواهند انتقام بگيرند. اين انقلاب و اين ملت، منافع عظيمي را كه رژيمهاي استعمارگرِ امريكا و انگليس در ايران داشته اند، قطع كرده است. بديهي است كه به خودشان حق مي دهند از اين ملت، انتقام بگيرند. مسأله اين است كه آنها دشمنند؛ دشمن! آن وقت يك عدّه مي آيند و به اصطلاح از سرِ عقل، ريش مي جنبانند و به ما مي گويند: «بياييد عاقلانه فكر كنيد!» آخر اين چه حرفي است؟! دشمنان ما از انقلاب زخم خورده اند و روزي خشنود و راضي مي شوند كه اين انقلاب كنار برود و به آنها گفته شود: «آقايان دزدها! بفرماييد وسط! بياييد در ايران!» آن روز اينها راضي مي شوند و به كمتر از اين راضي نيستند. صهيونيستها هم كه حق دارند دشمنِ ما باشند! ما مي گوييم: «ريشه صهيونيستها بايد از خاورميانه كَنده شود.» جمهوري اسلامي، بارها قاطعاً گفته است و خواهد گفت كه «حتماً بايد صهيونيسم ريشه كن شود.» مسلّماً با چنين موضعگيري كه ما داريم، دلشان با جمهوري اسلامي، صاف نمي شود. اين واقعيت قضيه است. لذاست كه آنها شايعه پراكني و دروغسازي مي كنند. بالأخره تبليغات آنها هم از تبليغات ما قويتر است. چون آن همه ابزارهاي مجهّزي كه آنها دارند، ما نداريم. آنها همه جا تبليغات دارند. پول زيادي خرج مي كنند؛ راديوهاي زيادي دارند؛ مي خواهند در داخل نفوذ كنند؛ مي خواهند در خارج به تجهيز دشمنان ما بپردازند و دوستان ما را از انقلاب جدا كنند. بنابراين، تبليغات زيادي انجام مي دهند. اينها را شما بدانيد! البته در ميان دولتمردانِ همين كشورها، بعضاً افراد

با وجداني هم پيدا مي شوند كه وقتي مداقّه مي كنند، مي بينند واقعيت غير از آني است كه در تبليغاتشان وجود دارد.منتها هيجان جنون آميزِ دشمني با انقلاب اسلامي به قدري در اين رژيمها زياد است كه افراد با وجدان، حتي جرأت نمي كنند حرفشان را بزنند و اگر هم حرفي بزنند، آن را پس مي گيرند! در بين امريكاييها و انگليسيها، گاهي آدم با وجداني پيدا مي شود كه حقيقت را مي فهمد. مي گويد: «چرا با ايران در مي افتيد؟ چرا جمهوري اسلامي را دشمن مي داريد؟ چرا شايعات مي پراكنيد؟ اينها دروغ است و واقعيت ندارد.» اما هيجان جنون آميزِ دشمنيِ خشن با انقلاب، در آنها به قدري زياد است كه حرف آن فردِ با وجدان را در لابه لاي حرفها و نعره هاي مستانه خود گم مي كنند! و اما واقعيّات! من به ملت ايران عرض مي كنم كه اين دشمنيها و خصومتها، با آن همه تفصيلات، به مراتب كوچكتر از قوّت و اقتدار و پايداري و جوهره اصلي انقلاب ماست؛ به مراتب پايين تر و پست تر است. انقلاب ما خيلي عظيمتر و ستبرتر از اين حرفهاست. دشمنان ما طي پانزده، شانزده سالِ اخير، هر كاري توانستند كردند؛ اما به فضل پروردگار، امروز ما از پنج سال پيش قويتريم. پنج سال پيش، از ده سال پيش قويتر بوديم. ده سال پيش، از پانزده سال پيش - اوّلِ انقلاب - قويتر بوديم. اين نظام، اين ملت، اين انقلاب و اين مسؤولين، به فضل پروردگار، روز به روز قويتر شده اند. اين خود دليلي بر اين است كه همه تلاش و توانِ مصرف شده دشمنان، كمتر از آن بوده است كه بتواند به انقلاب صدمه بزند. بعد از اين هم همين طور

است. البته ما نبايد دشمن را كم و كوچك به حساب آوريم. بايد بيدار باشيم. من به ملت ايران عرض مي كنم كه انقلاب، باز هم به فضل پروردگار آسيب ناپذير خواهد ماند. ولي شما در اين بين مسؤوليتهايي داريد: اولاًّ وحدت خودتان را حفظ كنيد. ثانياً به تقويت روح تقوا در خود بپردازيد و اتّكاي به خدا را در دلهايتان محكم سازيد. سِرّ اين كه امام بزرگوار كه يك روز تك و تنها بود، در مقابل عظمت ظاهري دشمن تسليم نشد، اين بود كه متّكي و مرتبط با خدا بود و خود را به قدرت الهي وصل مي دانست. مسلّماً وقتي انسان به قدرت لايزال الهي وصل شد، شكست ناپذير مي شود. موضوع ديگر اين كه، بايد اين كشور و اين نظام را به نقطه اي كاملاً آسيب ناپذير برسانيد. شما ملت و دولت و مسؤولين ايران - همه و همه - بايد همدستي كنيد و اين نظام و اين كشور را صددرصد آسيب ناپذير سازيد. بايد قدرتتان را زياد كنيد. بايد ثروتهاي طبيعي را استخراج و در راه خودش مصرف كنيد. بايد توليد و سازندگي را در اين كشور روزبه روز زياد كنيد. ملت و دولت بايد رابطه شان را با هم روزبه روز بيشتر كنند؛ ملت نسبت به دولت و دولت نسبت به ملت. بايد شعارهاي انقلاب را زنده بداريد. بايد روحيه انقلابي را در همه اركان اين نظام روزبه روز تقويت كنيد. اين كشور اگر به پا بايستد، اگر قيام كند، اگر متّكي به خدا شود و حركت كند، به هيچ كس محتاج نيست. بايد روحيه اسرافي كه در بعضي از مردم به صورت روز افزون پيدا مي شود، مهار گردد. اسراف چرا؟ چرا انسان

به درِ دكاني برود كه دكاندار، آدم را تحقير مي كند و بدِ آدم را مي خواهد؟! شما اگر خودتان، ناموستان و يا فرزندتان به درِ دكاني برويد و ببينيد دكاندار، ضمن فروش جنس، شما را مي چاپد، ديگر به درِ آن دكان نمي رويد. اگر ببينيد جنس به شما مي فروشد اما نظر سوء دارد و بدِ شما را مي خواهد، ديگر به سراغش نمي رويد. چرا ما به درِ خانه كساني برويم كه بدمان را مي خواهند؟! چرا ما با كساني ارتباطِ مالي و داد و ستدي برقرار كنيم كه مي خواهند از اعماق وجود عليه ما كار كنند؟! چرا؟! چه لزومي دارد؟! سعي كنيم به خودمان متّكي باشيم و منابع خودمان را زنده و احيا كنيم. ملت ايران ملتي بزرگ و نيرويي عظيم است. منابع ايران نيز همين طور است. به خداي متعال توكّل كنيم. ماه رمضان ماهِ دعاست. بعد از همه اين تلاشهايي كه عرض شد، تضرّع و دعا و طلب از پروردگار را نيز حتماً به ياد داشته باشيد. اميدوارم كه پروردگار،شما را مشمول رحمت و فضل و لطف خودش قرار دهد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اذا جاء نصراللَّه والفتح. و رأيت الناس يدخلون في دين اللَّه افواجا. فسبّح بحمد ربّك واستغفره انّه كان توّابا. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 185 2) الّلهم اجعلني اخشاك كانّي اراك واسعدني بتقواك ولا تشقني بمعصيتك و حِزلي في قضائك و بارك لي في قدرك حتي لا احبّ تعجيل ما اخّرت ولا تأخير ما عجّلت...» فرازي از دعاي عرفه امام حسين (ع) / مفاتيح الجنان 3) دعاي 44 «صحيفه سجاديه». 4) روم: 10 5) - 6) مفاتيح الجنان: دعاي ابوحمزه ثمالي. 7) سوره

نساء؛ آيه 32. 8) - 9) مقصود «شاپور بختيار» آخرين نخست وزير رژيم ستمشاهي است. 10) ويليام ناكس دارسي (1917م - 1849م) شخصيت استرالياييِ متولد انگلستان كه در سال 1901 ميلادي امتياز نفت ايران را از دولت قاجاريه گرفت.

بيانات مقام معظم رهبرى در خطبه هاى نماز جمعه تهران

بيانات مقام معظم رهبري در خطبه هاي نماز جمعه تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. احمده و استعينه و استغفره واتوب اليه. و اصلّي و اسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته؛ بشير رحمته و نذير نعمته؛ سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا و شفيع ذنوبنا، ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين؛ الهداة المهديّين المعصومين المطهّرين المكرّمين. سيّما بقيةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: «و اذا سَاَلَك عبادي عنّي، فانّي قريبٌ. اجيب دعوة الدّاع اذا دعان. فليستجيبوا لي وَ ليؤمنوا بي لعلّهم يرشدون.(1)» همه برادران و خواهران عزيز نمازگزار و همچنين نفس خود را به رعايت تقواي الهي توصيه مي كنم. رعايت عظمتِ حضرت باري تعالي و حضورِ هميشگي و همه جاييِ آن ربّ غفورِ وَدود و بصيرِ عليم، حتّي در خاطرات ذهني و خطورات قلبي و آنچه نسبت به ديگران مي انديشيم و تصميم مي گيريم - چه رسد به اعمال و رفتار و احساسات - كه در همه اينها حضور الهي و حضور حضرت احديّت و حضور علمِ شاملِ حق تعالي را به فراموشي نسپاريم و حس كنيم، تقواست. اين ماه، ماه تقواست كه از نيمه آن گذشته ايم. در اين مدّت، خداي متعال، دلهايي را نوراني كرده، جانهايي را مشمول مغفرت و آمرزش نموده و انسانهايي را به فضل خود، نواخته است. آيا ما جزو آنها هستيم؟ اگر

نباشيم، فرصت كم است. اما بهترين فصلِ دعا و توجّه و تضرّع و خشوع كه شبهاي قدر است، پيشِ رويِ ماست. بنده امسال، از اوّلِ ماه رمضان، براي شبهاي قدر، نگراني اي داشتم؛ چون اوّلِ ماه براي ما ثابت نشده بود. روز چهارشنبه،اوّلِ ماه رسمي و تقويمي بود؛ اما شب چهارشنبه، به ما خبر نداده بودند كه ماه ديده شده است؛ و ثابت نبود. بنده اين دغدغه را داشتم كه نكند ما ملت ايران، امسال شبِ قدر را درك نكنيم! از اوّلِ ماه، برادران ما در دفتر پيگير بودند كه ببينند آيا مي شود كساني را يافت كه شب چهارشنبه يا شب پنجشنبه، هلال را رؤيت كرده باشند؟ ديشب، خداوند متعال اين عيدي را به ما داد و به فضل او ثابت شد كه چهارشنبه، اوّلِ ماه بوده است. بنابراين، امروز هفدهم و امشب شبِ هجدهم است و فردا شب شبِ نوزدهم، اوّلِ ليالي قدر است. اميدواريم كه ملت ايران اين شبها و روزها و آن ساعات ذي قيمت را قدر بدانند و تا آن جا كه ممكن است، خود را از فضيلت آن ساعات بهره مند كنند. امروز مردّد بودم كه در خطبه اوّل، راجع به اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام كه اين ايام متعلّق به آن بزرگوار است صحبتي شود، يا درباره دعا. ديدم اميرالمؤمنين عليه الصّلاة و السّلام هم، در راه تضرّع و خشوع و تقرّب الي اللَّه به شهادت رسيده است. اميدواريم كه ملت ايران در اين ايام، راجع به آن بزرگوار سخنان زيادي بشوند. درباره دعا، بحث مستقلي لازم است و جا دارد كه در طول اين مدتهاي مديد، يك خطبه را اختصاص به دعا بدهيم. من ترجيح

دادم كه امروز، چند مطلب درباره دعا عرض كنم. تقريباً بعضي از امّهاتِ مسائلِ مربوط به دعا را در خطبه اوّل عرض مي كنم: يك مطلب اين است كه در دعا، سه چيز نهفته است كه اين سه چيز، فوايد و دستاوردهاي دعاست. دعايي نيست كه از دو تايِ اين سه چيز، خالي باشد؛ چه دعاهاي مأثور كه از معصومين عليهم السّلام رسيده است و چه دعاهايي كه يك انسان، خودش از روي طلب و نياز به خداي خود عرض مي كند. دو چيز حتماً در اين دعاها هست. و اما بعضي دعاها، سه چيز علاوه بر اين دو چيز دارند كه اين سه چيز، خيلي مهم است. يكي از اين سه چيز، عبارت است از آن مقصودِ عمومي از دعا؛ يعني خواستن و گرفتن از خداوند متعال. ما انسانها نيازهاي زيادي داريم و وجودمان سر تا پا نياز است. اگر در وجود خودتان دقّت كنيد، مي بينيد از تنفّس كردن و غذا خوردن گرفته تا راه رفتن و گوش كردن و ديدن، همه و همه حاكي از نياز ما انسانهاست. يعني خداي متعال، مجموعه اي از امكانات و نيروها را در اختيار من و شما قرار داده است كه با آنها مي توانيم زندگي كنيم و همه نيز تحتِ اراده پروردگار است. هر كدام از اين نيروها و امكانات كمبود پيدا كند، انسان دچارِ مشكلِ اساسي در زندگي خود مي شود. مثلاً يك رگ يا يك رشته عصب از كار بيفتد، يك عضله مشكل پيدا كند، تا برسد به مسائلِ بيرون از وجودِ انسان يا مسائل روحي يا مسائل اجتماعي. بشر، سر تا پا نياز است. رفع اين مشكلات و تأمين

اين نيازها را از چه كسي بايد بخواهيم؟ از خداي متعال كه او حاجات ما را مي داند. «واسئلوااللَّه من فضله ان اللَّه كان بكلّ شي ءٍ عليما.(2)» خدا مي داند شما چه مي خواهيد، چه لازم داريد و چه چيز از او مي طلبيد و سؤال مي كنيد. پس، از خدا بخواهيد. در جاي ديگر، مي فرمايد: «و قال ربّكم: ادعوني استجب لكم.(3)» پروردگار شما فرموده است: «دعا كنيد مرا» يعني «بخوانيد مرا؛ من به شما جواب مي دهم.» البته اين جواب دادن، به معناي برآمدنِ حاجت نيست. مي گويد: «جواب مي دهم و لبيّك مي گويم»؛ استجب لكم. اما اين استجابت الهي، در بسياري از موارد با دادنِ حاجت و آن چيزِ مورد درخواست شما همراه است. پس، اين مطلب اوّل كه انسان نيازهايي دارد، و رفع اين نيازها را، بايد از خدا بخواهد. بايد درِ خانه خدا رفت، تا از تضرّع پيش ديگران، بي نياز شد. چون روزِ جمعه و روزِ توجّه و روز معرفت به كلمات نبيّ اكرم و ائمّه عليهم السّلام است، چند حديث كوتاه و مختصر بخوانم. در حديثي آمده است: «افضل العبادة الدّعا.(4)» بهترين عبادتها، دعاست. حديث ديگر، حديث نبوي است. آن حضرت، به اصحابِ خود فرمود: «علي ادُّلكم علي سلاح ينجيكم من اعدائكم و يدر ارزاقكم؟(5)» «آيا مي خواهيد سلاحي را به شما نشان دهم كه هم شما را از دشمن حفظ مي كند و نجات مي دهد و هم روزي تان را فراوان مي كند؟» اين، همان خواستن از خدا براي برآورده شدن حاجات است. «قالوا: بلي يا رسول اللَّه.» «عرض كردند: بلي؛ بفرماييد.» فرمود: «قال تدعون ربكم.» «خدا را دعا كنيد؛ خدا را بخوانيد.» «باللّيل والنّهار.» «شب و روز.» «فانّ سلاح المؤمن الدّعا.» «سلاح

مؤمن، دعاست.» يعني دنبال حاجات رفتن، با سلاح دعا. با دشمن، با حادثه و با بليّه در افتادن، با سلاح دعا. يك روايت از حضرت سجاد عليه السّلام است كه مي فرمايد: «الدّعاء يبتع البلاء نازل و ما لم ينزل.» هم بلايي كه به سوي شما آمده است با دعا دفع مي شود و هم بلايي كه نيامده است. يعني اگر دعا نكنيد، آن بلا متوجّه شما خواهد شد. مسأله بسيار مهمّي است. خداوند متعال، وسيله اي به انسان داده است كه انسان مي تواند حوائج خود را - مگر در موارد استثنايي كه به آن اشاره مي كنم - با آن برآورده كند. آن وسيله چيست؟ خواستن از خداي متعال است. كلامي از اميرالمؤمنين عليه السّلام نقل شده است كه ايشان - بنا بر نقل - فرموده اند: «ثم جعل في يدك مفاتيح خزائنه، بما اذن فيه من مسألته.(6)»؛ «خداي متعال، به اين كه به تو اذن داد از او بخواهي، كليد همه گنجينه هاي خود را در دست تو قرار داد.» پس، اذني كه خداوند متعال داد تا هر چه مي خواهي از او بخواهي، كليد همه خزائن الهي است. اگر انسان اين كليد را به شكل درست به كار ببرد - از خدا بخواهد - مسلّماً آن را در اختيار انسان مي گذارد. «فمتي شعت استفتحت الدّعا ابواب خزائنه.» هر وقت بخواهي، به وسيله دعا، درِ خزائن الهي را باز مي كني. ببينيد! اين، مسأله بسيار مهمّي است. چرا انسان خود را از اين وسيله مهم محروم كند؟! در اين جا، چند سؤال مطرح مي شود: يكي اين كه، اگر دعا، چنين نقش معجزآسايي دارد، پس اين وسايل دنيوي و اين ابزارها و علم و صنعت و نظاير

آن چيست؟ جواب اين است كه دعا رقيب ابزارهاي مادّي نيست. اين طور نيست كه وقتي انسان مي خواهد به مسافرت برود، يا با خودرو و قطار و هواپيما عازم شود و يا با دعا برود! همچنين اين طور نيست كه اگر انسان بخواهد وسيله اي به دست آورد، يا پول خرج كند و يا اگر پول نداشت به دعا متوسّل شود و آن وسيله را به دست آورد! معناي دعا اين است كه شما از خدا بخواهيد تا او اين وسايل را جور بياورد. آن وقتْ علل مادّي، هر كدام در جاي خودشان قرار مي گيرند. دعاي مستجاب اين گونه است. وقتي دعا مي كنيد كه حاجتي از شما برآورده شود، اگر خداي متعال آن دعا را مستجاب كند، استجابتش اين است كه ابزارهاي مادّي و عادّي و معموليِ اين خواسته، جور مي شود. يعني خدا جور مي آورد. فرضاً شما از كسي طلبي داريد كه آن كس طلب شما را نمي دهد. اما يك وقت به دلش مي افتد و مي آيد طلبتان را مي دهد. اين، يك وسيله است. چه مانعي دارد كه دعا اين وسيله را براي انسان جور كند؟ همه وسايل عالم از اين قبيل است. بنابراين، دعا موجب نشود كسي تنبلي كند. دعا موجب نشود كه كسي از دانش و علم و ابزار مادّي و علّت و معلولِ طبيعي، دست بشويد؛ نه. دعا رقيب آنها نيست، بلكه در طول آنهاست. دعا، جور آورنده آنهاست. البته غالباً اين طور است. ضمناً بعضي مواقع، خداي متعال معجزه هم نشان مي دهد كه آن بحث ديگري است. معجزه در موارد استثنايي رخ مي دهد و در غيرِ مواردِ استثنايي، دعا جور كننده روال عادّي است.

وقتي شما از خدا مي خواهيد حادثه اي اتفاق بيفتد كه به آن نياز داريد، در كنار دعا، بايد نيرويتان را هم به كار ببنديد. مثلاً اگر احساس تنبلي به شما دست مي دهد و دعا مي كنيد كه خداي متعال اين احساس را از شما بگيرد، در كنار دعا، بايد اراده و همّت نيز به خرج دهيد. يعني در اين جا هم، باز وسيله مادّي و وسيله طبيعيِ ديگري هست كه همان همّت كردن است. بايد همّت و اراده كنيد. هيچ كس خيال نكند كه اگر در خانه بنشينيم و به تلاش و اقدام نپردازيم، حتي اراده هم نكنيم و فقط به دعا مشغول باشيم، خدا حاجاتمان را برآورده مي كند؛ نه. چنين چيزي امكان ندارد. پس، دعا در كنار تلاش و با تلاش است. بعضاً خيلي از تلاشها به نتيجه نمي رسد؛ اما همين كه دعا كرديد، به نتيجه خواهد رسيد. اين، يك نكته. مطلب ديگر اين است كه گاهي هر چه انسان دعا مي كند، مستجاب نمي شود. علت چيست؟ روايات ديني، اين مشكل را براي ما حل كرده اند. مثلاً در روايات آمده است كه اگر شرايط دعا وجود نداشته باشد، دعا مستجاب نمي شود. بالأخره دعا هم شرايطي دارد. بزرگان دين فرموده اند: «كارهاي نشدني را از خداي متعال نخواهيد.» در روايتي آمده است كه روزي يكي از اصحاب نبيّ اكرم صلّي اللَّه عليه آله و سلّم در حضور پيغمبر دعا كرد و گفت: «اللّهم لاتحتجني علي احداً من خلقك(7)»؛ «خدايا، مرا محتاج هيچ آفريده اي نكن.» «فقال رسول، صلّي اللَّه عليه و آله: لا تقولنها كذا.» «پيغمبر، صلّي اللَّه عليه و آله فرمود: اين طور نگو.» «فليس من احداً الّا و هو محتاج الي النّاس.» مگر مي شود

كه يك انسان، محتاج ديگران نباشد؟ «نگو كه خدايا مرا محتاج هيچ كس نكن. اين، خلافِ طبيعت بشري، خلافِ سنّت الهي و خلافِ طبعِ نهاده پروردگار در وجودِ انسان است.» چرا مي گويي «خدايا، مرا محتاج هيچ كس نكن»؟ اين دعا، مستجاب نمي شود. آن فرد، عرض كرد: «يا رسول اللَّه! پس چگونه دعا كنم؟» فرمود: «قل اللّهم لاتحتجني علي شرار خلقك.» «بگو: خدايا! مرا محتاج اشرار از بندگان خود مكن. مرا نيازمند مردمان شرير مكن. مرا محتاج انسانهاي لئيم مكن. اين درست است. اين مي شود. اين را از خدا بخواه.» پس، اگر چيزي را از خداي متعال طلب كرديم كه نشدني و به خلاف سنّتهايِ معموليِ عالم است، برآورده نمي شود. يكي از شرايط استجابت دعا اين است كه آن را با توجه مطرح كنيم. گاهي لقلقه زبان، جملاتي چون «خدايا ما را بيامرز.»، «خدايا به ما سعّه رزق بده» و «خدايا قرض ما را ادا كن» است. ده سال انسان اين گونه دعا مي كند، اصلاً مستجاب نمي شود. اين فايده اي ندارد. يكي از شرايط دعا اين است كه فرمود: «اعلموا ان اللَّه يقبل الدّعاء عن قلب غافل(8)»؛ «خداوند متعال، از صاحب دلِ غافل - دلي كه متوجه نيست چه خواسته اي را مطرح مي كند و با كه دارد حرف مي زند - دعايي را قبول نمي كند.» معلوم است كه دعايِ داراي اين ويژگيها، مستجاب نمي شود. بايد تضرّع كنيد و جدّي بخواهيد. بايد از خداي متعال با الحاح بخواهيد. باز بخواهيد و باز بخواهيد. در اين صورت البته خداي متعال دعاها را مستجاب خواهد كرد. يك مطلب ديگر در باب دعا اين است كه براي برآمدن حاجات، هيچ حاجتي را آن قدر بزرگ

نشماريم كه بگوييم: «اين حاجت را ديگر نمي شود از خدا خواست، چون خيلي بزرگ است.» نه. اگر حاجت، به خلاف طبيعت و سنن آفرينش نيست، اگر محال نيست، هر چه هم بزرگ باشد، مسأله اي نيست و از خدا بخواهيد. شما در هر روز از ماه رمضان - بنابر مأثور - بعد از هر نماز مي گوييد: «اللّهم ادخل علي اهل القبور السّرور. اللّهم اغن كلّ فقير(9).» از خدا مي خواهيد همه فقرا را غني كند. فقط فقراي ايران را نمي گوييد. «اغن كلّ فقير» يعني همه فقراي اسلام غني شوند. اينها، خيلي مهم است. (من در آن جهت دوم، باز هم، ان شاءاللَّه، به همين موضوع برمي گردم.) خواسته و حاجت بزرگي است، وقتي مي گوييد «خدايا، همه فقرا را غني كن.» خوب؛ از خدا مي خواهيم. چرا نشود خواست؟! اگر موانعِ بر سر راه غني شدن برطرف گردد، چرا نشود؟! پديده فقر كه يك امر ذاتي در جامعه نيست. فقر در جوامع بشري، يك امر تحميلي است. فقر را قدرتهاي ستمگر و زورگو و زياده طلب عالم، بر افراد و بر ملتها تحميل مي كنند. اگر اين قدرتها از ميان بروند، چرا دعاي «الّلهم اغن كلّ فقير» مستجاب نشود؟! ممكن است چنين حاجتي برآورده شود. در ادامه اين دعا مي گوييد:«اللّهم اشبع كلّ جائع. اللّهم اكسُ كل عريان.» انسان حاجتي به اين كلاني از خدا مي خواهد! در دعاي سحر روز جمعه - كه مستحبّ است - دعايي كوتاه، اما بسيار خوب است. اگر توفيق پيدا كرديد، حتماً اين دعا را بخوانيد. اوّل درخواستهايي از خدا مي شود و بعد اين عبارت مي آيد: «الهي طموح الآمال قد خابت الا لديك و معاكف الهمم قد تعطّلت الّا

عليك(10)»؛ «خدايا! آرزوهاي سركش و بزرگ و خواسته هاي عظيم، محكوم به نوميدي هستند؛ مگر وقتي كه با تو مطرح شوند.» كاروان طلبهاي ما، از راه رفتن، محكوم به باز ماندنند؛ مگر وقتي كه در خانه تو بيايند. خداوند از حاجت بزرگ انسان كه هراسي ندارد! از خدا، هر چه بزرگتر بخواهيد. مبادا يك وقت انسان با خود بگويد: «خوب؛ من اين چيزي را كه مي خواهم، اگر براي خودم بخواهم، قابلِ شدن است. اما طلبِ عافيت براي همه انسانها، خيلي بزرگ است. چطور اين را از خدا بخواهم؟!» نه؛ بخواهيد. براي بشرّيت بخواهيد. براي همه انسانها بخواهيد. بعضي چيزها را براي همه مسلمين بخواهيد. در همين دعا، عبارتِ «اللّهم اصلح كلّ فاسد من امور المسلمين»، از آنِ مسلمانان است. مخصوص دعايي است كه مخصوصِ اهلِ اسلام است. البته، آن هم عللي دارد كه چرا؟ شايد در غير اهل اسلام، امكانش نيست و شايد بدون حاكميت اسلام، ممكن نيست كه خداي متعال همه مفاسد را برطرف كند. اصلاً نمي شود. شرطش، اسلام است. پس، اين يك طرف قضيه است. ضمناً، از كوچك بودن خواسته هم ابا نداشته باشيد. خواسته هاي كوچكِ كوچك را هم از خدا بخواهيد. در روايت است كه حتي بندِ كفش خود را - كه چيز خيلي حقيري است - از خدا بخواهيد. روايتي است از امام باقر عليه الصّلاة والسّلام كه مي فرمايد: «لاتحَّقروا صغيراً من حوائجكم فانَّ احبّ المؤمنين الي اللَّه اسئلهم(11)»؛ «حاجتهاي كوچك را حقير نشماريد و از خدا بخواهيد». خوب؛ انسان به بند كفش احتياج دارد؛ به درِ مغازه مي رود و مي خرد. اين هم دعا لازم دارد؟! بله! تا احساس كرديد كه به بند

كفش و يا هر چيز ديگرِ به اين كوچكي نياز داريد، دل را متوجّه خدا كنيد و بگوييد: «پروردگارا! اين را هم به من برسان.» رساندنش به چه ترتيب است؟ به اين ترتيب است كه پول در جيبم بگذارم، سرِ كوچه بروم، از مغازه بخرم و بعد هم آن را مورد استفاده قرار دهم. به هر حال، بايد از خدا بخواهيد. اگر چه به درِ مغازه رفتيد، پول داديد و بند كفش خريديد؛ اما باز هم آن را خدا به شما داد. از غير طريق خدا كه چيزي به دست انسان نمي رسد. هر چه به ما مي رسد خدا به ما مي دهد. چيزي را كه خدا مي دهد، قبلاً بايد از خدا بخواهيم. چرا بخواهيم؟ يكي از عللِ اين كه گفته اند حاجات كوچك را هم از خدا بخواهيد، اين است كه به حوائج و عجز و حقارت و تهيدستي خودمان توجّه پيدا كنيم تا ببينيم كه چقدر تهيدستيم. اگر خداي متعال كمك نكند، امكان ندهد، نيرو ندهد، فكر ندهد، ابتكار ندهد و وسايل را جور نياورد، همان بندِ كفش هم به دست ما نخواهد رسيد. اگر شما به قصد خريدنِ بند كفش از خانه بيرون آمديد، در راه جيبتان را زدند يا پولتان گم شد و يا مغازه مورد نظر، بسته بود و يا در بين راه، حادثه مهمّي پيش آمد كه مجبور شديد برگرديد، بند كفش گيرتان نيامده است. بنابراين، هر چيز را از خدا بخواهيد؛ حتّي بند كفش را، حتّي كوچكترين اشيا را و حتّي قوت روزانه خود را. بگذاريد اين منِ دروغينِ عظمت يافته در سينه ما - كه مي گوييم «من» و خيال مي كنيم مجمع

نيروها ما هستيم - بشكند. اين «من» انسانها را بيچاره مي كند. اين هم مطلبي در باب دعا كه انسان خواسته هاي خود را از طريق دعا به دست آورد. حال نگاه كنيد به حاجات خودتان، حاجات مسلمانان، حاجات كشورتان، حاجات برادران مؤمنتان؛ به مريضها، به مريض دارها، به جانبازان، به غم ديده ها، به دلهاي غمگين، به چشمهاي نگران، به نيازهاي فراوانِ انسانهايي كه حول و حوش شما، زير سقف شما و در كشور شما هستند، در دنياي اسلام هستند، روي كره خاك هستند. همه اين حاجات را در اين شبهاي قدر، يكي يكي از خداي متعال بخواهيد. البته در مطلب بعدي، در اين زمينه هم توضيحي عرض مي كنم. و اما، دومين چيزي كه در دعا وجود دارد، معارف است. و اين مخصوص دعاهايي است كه از معصوم به ما رسيده است. امام سجّاد عليه الصّلاة والسلام، «صحيفه سجّاديه» را به صورت دعا تنظيم فرموده و اصلاً دعا خوانده است؛ اما اين كتاب، پُر از معارف الهي و اسلامي است. توحيد خالص در صحيفه سجّاديه است. نبوّت و عشق به مقام تقدّس نبيّ اسلام عليه و علي آله الصّلاة والسّلام در صحيفه سجّاديه است. مثل بقيه دعاهاي مأثور، معارف آفرينش در اين كتاب است. همين «دعاي ابوحمزه ثمالي» كه مخصوص سحرهاست - سعي كنيد آن را بخوانيد و در معنايش توجه و تدبّر داشته باشيد - و همين «دعاي كميل» كه شبهاي جمعه خوانده مي شود، از جمله دعاهايي است كه سرشار از معارف اسلامي است و در آنها حقايقي به زبان دعا بيان شده است. نه اين كه آن بزرگوار - امام سجّاد عليه الصّلاة والسّلام - نمي خواسته دعا كند و

دعا را پوشش قرار داده است؛ نه. دعا مي كرده، مناجات مي كرده و با خدا حرف مي زده است. منتها انساني كه قلبش با خدا و با معارف الهي آشناست، حرف زدنش هم اين گونه است. حكمت از او سرريز مي شود و دعاي او هم عين حكمت است. دعاهايي كه ما مي خوانيم، پر از حكمت است. در دعاهاي مأثور از ائمّه عليهم السّلام كه به ما مي رسد، نكاتي عايد از معارف وجود دارد كه حقيقتاً مورد احتياج انسان است. آن بزرگواران با آوردن اين نكات در دعاها به ما ياد مي دهند كه از خدا چه بخواهيم. من از دعاي شريف ابوحمزه ثمالي چند فقره برايتان عرض مي كنم. اين دعاي طولاني، حالت مناجاتي عجيب دارد كه در بخش سوم عرض خواهم كرد. و اما لابه لاي اين مناجاتها، نيازهاي واقعي انسان نهفته است. نيازهاي واقعي آنهايي است كه اين بزرگوار از خداي متعال مي خواهد. مثلاً در فرازي از دعا، خطاب به قادر متعال، عرض مي كند: «اَرْغِدْ عَيْشي ؛ «زندگيِ مرا زندگيِ گوارايي قرار بده.» گوارا بودن زندگي، نه با پول، نه با قدرت و نه با داشتن زر و زور است. زيرا يك فرد، در عين برخورداري از همه اين امكانات، ممكن است زندگي برايش گوارا نباشد. نگراني اي دارد كه زندگي برايش گوارا نيست. مشكل خانوادگي اي دارد كه زندگي برايش گوارا نيست. اولادش مشكلي پيدا مي كنند - العياذُ باللَّه، نستجير باللَّه، يكي از فرزندان وي، اخلاق بدي دارد - ديگر زندگي برايش گوارا نيست. خبرِ بدي به انسان مي رسد؛ زندگي بر او تلخ و ناگوار مي شود. اين انسان، هم پول دارد، هم قدرت دارد، هم امكانات دارد؛ همه چيز دارد؛

امّا زندگيِ گوارا ندارد. ممكن است انسان فقيري كه زندگيِ خيلي ساده اي دارد و در اتاقي محقّر، با عيال و فرزندش در عين تنگدستي گذرانِ زندگي مي كند، زندگي اش گواراتر از آن فردِ همه چيزدارِ ثروتمند و قدرتمند باشد. ببينيد حضرت سجاد، عليه الصّلاة والسّلام، چگونه نقطه اصلي را مورد توجه قرار مي دهد. مي گويد: «اَرْغِدْ عَيْشي وَ اَظْهِرْ مُرُوّتي ؛ «زندگي ام را گوارا و جوانمردي ام را آشكار كن.» ظاهراً معناي عبارت دوم اين است كه «ميداني به وجود آيد، تا من در آن، صفت جوانمردي را به منصه بروز درآورم.» نه اين كه «مردم ببينند من جوانمردم؛» نه. براي اين كه، اگر بخواهيم جوانمردي بروز پيدا كند، بايد جوانمردي كنيم. صرف اين كه جوانمردي در درون انسان وجود داشته باشد، كافي نيست. انسان بايد جوانمردي را به مرحله عمل برساند و نسبت به كساني جوانمردي كند. اين مي شود «اَظْهِرْ مُرُوّتي . در ادامه مي فرمايد: «وَاَصْلِحْ جَميعَ اَحْوالي»؛ «همه كارهاي من و احوال مرا اصلاح كن. حالِ دعاي مرا اصلاح كن. حالِ زندگي معمولي من و خانواده ام را اصلاح كن. حالِ شغلي را كه دارم، اصلاح كن. همه خصوصيات مرا اصلاح كن.» اصلاح هر امري، به حسب خودش، يك دعاي كامل و جامع است. «وَاجْعَلني مِمّن اَطَلْتَ عُمْرَهُ وَ حَسَّنْتَ عَمَلَهُ وَاَتْمَمْتَ عَلَيْهِ نِعْمَتَكَ وَ رَضيتَ عَنْهُ وَ اَحْيَيْتَهُ حَيوةً طَيِّبَةً.» مي گويد: «مرا از كساني قرار بده كه عمري طولاني توأم با عمل نيكو و همراه با نعمتِ كامل الهي و همراه با رضايِ پروردگار و حيات طيّبه دارند.» آيا چيزي از اين بهتر، وجود دارد؟! معصومين عليهم السّلام، ياد مي دهند كه چه بايد از خدا بخواهيم. چيزهايي كه بايد از خدا

خواست، همانهاست كه آن بزرگواران در ادعيّه مطرح مي كنند. بعضي در دنيا، به سراغ زياديهاي زندگي مي روند. مي گويند: فلان معامله براي من جور شود. فلان سفر درست شود. فلان شغل گيرم بيايد. و... چرا انسان چيزهاي اصلي را از خدا نخواهد؟! پيشوايان دين به ما ياد مي دهند: «اين گونه دعا كنيد و اين چيزها را از خدا بخواهيد.» البته نوع دعاهايي كه آنان به ما ياد مي دهند، يك فصلِ طولاني را به خود اختصاص مي دهد. نكته ديگر اين كه، آنان در خلال دعاهاي مذكور، نقطه هاي ضربه پذيرِ معنوي را به يادِ ما مي آورند و هشدار مي دهند كه «ممكن است از اين نقاط ضربه بخوريد و آسيب ببينيد.» در همين دعايِ شريفِ «ابوحمزه»، در عبارتي مي فرمايد: «اللّهم خُصّني مِنْكَ بخاصَّةِ ذِكْرِكَ وَ لاتَجْعَل شَيئاً مِمَّا اَتَقَرَّبُ بِهِ في آناءِ اللَّيلِ وَ اَطْرافِ النَّهارِ رياءً وَلا سُمْعَةً وَلا اَشَراً و لابَطَرا»؛ «خداوندا! كاري كن كه كارهاي انجام شده از طرف من، ريا و سمعه نباشد. براي اين كه اين و آن ببينند، نباشد. براي اين كه دهن به دهن بگردد، و مردم به هم بگويند خبر داريد فلان كس چه كار خوبي كرد و چه عبادات خوبي انجام داد، نباشد. از روي ناز و غرور، نباشد» آخر بعضي مواقع انسان كارهايي را از روي ناز و غرور انجام مي دهد و به خود مي بالد و مي گويد: «آري! ما بوديم كه اين كار را انجام داديم.» اينها نباشد. اينها، آن نقاطِ ضربه پذير است. انسان خيلي كارهاي خوب انجام مي دهد؛ اما با اندكي ريا و سمعه، آن كارها را «هباءً منثورا» مي كند. دود مي كند و به هوا مي فرستد. معصومين عليهم السّلام به ما توجّه مي دهند

و مي فرمايند: «مواظب باشيد اين طور نشود!» «واجْعَلْني لَكَ مِنَ الْخاشِعينَ» تا آخر. پس، نقطه دوم اين است كه در اين دعاها، معارف زيادي نهفته است. مثلاً در فقرات اوّل دعاي كميل، همه مي خوانيم: «اللّهم اغفرلي الذّنوب الّتي تهتك العصم. اللّهم اغفرلي الذّنوب الّتي تنزّل النّقم. اللّهم اغفرلي الذّنوب التي تغيّر النّعم.» گناهاني وجود دارد كه پرده ها را مي درد. گناهاني وجود دارد كه نقمت الهي را بر انسان نازل مي كند. گناهاني وجود دارد كه نعمتها را از انسان مي گيرد. «اللّهم اغفرلي الذّنوب الّتي تحبس الدّعاء.» گناهاني هم وجود دارد كه دعا را حبس مي كند. پناه بر خدا! ممكن است انسان مرتكب گناهي شود كه هر چه دعا كند، آن دعا بي اثر و بي فايده گردد. بي اثر شدنِ دعا چگونه فهميده مي شود؟ به اين گونه كه حال دعا از انسان گرفته مي شود. در اين خصوص عبارتي را از بزرگي نقل كرده اند. نمي دانم روايت از معصوم، عليه السّلام، است يا عبارتي از غير معصوم. هر چه هست، عبارت حكمت آميزي است. مي گويد: «انا من ان اسلب الدّعا اخلف من ان اسلب الاجابة(12)»؛ «از اين كه دعا از من گرفته شود بيشتر مي ترسم تا اين كه اجابت از من گرفته شود.» گاهي حال دعا از انسان گرفته مي شود. اين، علامتِ بدي است. اگر ديديم در وقت دعا، در وقت تضرّع و در وقت توجه و تقرّب، هيچ نشاط و حوصله دعا نداريم، علامتِ خوبي نيست. البته درستش هم مي شود كرد. انسان مي تواند با توجّه، با التماس و با خواستن، حال دعا را به طور جدّي از خدا بگيرد. بنابراين، ديديم كه در دعاي كميل هم معارف وجود دارد. اين هم نكته دوم.

و اما نكته سوم و آخر در دعا، آن مطلبِ اصليِ دعاست. حتّي دو نكته اي كه عرض شد، نسبت به اين نكته آخر، كوچك است. آن چيست؟ خشوع در مقابل پروردگار. اصلِ دعا، اين است. اين كه مي بينيد از قول پيغمبر صلي اللَّه عليه وآله نقل شده است كه فرمود: «الدّعاء نح العباده(13)؛ مغز عبادت دعاست» به خاطر آن است كه در دعا حالتي وجود دارد كه عبارت است از وابستگيِ مطلق به پروردگار و خشوع در مقابل او. اصل عبادت هم اين است. لذاست كه در ادامه آيه شريفه «و قال ربّكم ادعوني استجب لكم» مي فرمايد: «ان الّذين يستكبرون عن عبادتي سيدخلون جهنم داخرين(14).» اصل دعا اين است كه انسان در مقابل خداي متعال، خود را از انانيّت دروغين بشري بيندازد. اصل دعا، خاكساري پيش پروردگار است. عزيزان من! هر جا كه شما نگاه كرديد - چه در محيط خودتان، چه در كشور خودتان و چه در سرتاسر دنيا - و بدي و فسادي را از ناحيه كسي، مشخّصاً ديديد، اگر دقّت كنيد مشاهده خواهيد كرد كه اساس و منشأ آن بدي و فساد، انانيّت، استكبار، استعلا و غرور انساني است. دعا بايد اين را بشكند. من يك وقت مي خواستم بحثي قرآني در اين خصوص عرض كنم كه فعلاً مجالش نيست. بحث قرآني مربوط به ماجراي حضرت موسي عليه السّلام است كه از آن ماجراهاي عبرت آميز و عجيب تاريخ است. درباره اين ماجرا هرچه بگويم تمام نمي شود. واقعاً قرآن گنجينه عظيمي از تجربه موسوي براي ماست. در اين ماجراي عجيب، يكي از نقاط برجسته، خراب و فاسد شدنِ كساني از همراهان موسي عليه السّلام است كه از همراهيِ

او برگشتند. من اينها را عرض مي كنم تا كساني كه اهل تأمّل در آيات قرآنند، دنبالش بروند. در قرآن چند مورد از اين مسائل داريم كه يكي مربوط به سامري است، يكي مربوط به قارون است و يكي هم مربوط به كساني است كه از رفتن به داخل ارض مقدسّه استنكاف كردند. اينها مصاديق رجعت و ارتداد است؛ و بنده يكي دو ماه پيش، درباره رجعت و ارتداد صحبت كردم. مثلاً قارونِ مبغوضِ خبيثِ ملعونِ الهي، آن قدر انسان بدي است كه قرآن كريم بخشي را به او اختصاص داده است. مشكل قارون اين جاست كه وقتي حضرت موسي عليه السّلام به او مي فرمايد «اموالي را كه تو به دست آوردي، زينت است» و به نصيحت وي مي پردازد، در جواب آن حضرت مي گويد: «انما اوتيتهُ علي علم(15)»؛ من آگاه و عالم و توانا بودم.» به تعبير امروزي: «هوش و ذكاوت داشتم، زرنگي داشتم، سياست بلد بودم. ناز شستم كه اين اموال را از اين راهها به دست آوردم. به كسي مربوط نيست!» او نمي فهميد كه اموال را خدا داده بود. كما اين كه جان را خدا به انسان مي دهد، فرزند را خدا به انسان مي دهد، دين را خدا به انسان مي دهد و همه چيز مالِ خداست. اي انسان نادان! چرا سركشي مي كني؟! چرا اشتباه مي كني و مي گويي «منم كه اين مال را به دست آوردم»؟! «من» كيست؟! خداي متعال به مبارزان فداكاري كه به ميدان جنگ رفتند؛ جانهايشان را در مقابل تيرهاي دشمن سپر كردند؛ جنگيدند و بيني دشمن را به خاك ماليدند و نهايتاً دشمن را شكست دادند، مي گويد: «و ما رميت اذ رميت و لكن اللَّه

رمي (16)» اين تيري كه تو قبلاً نحوه انداختنش را ياد گرفتي، سپس نشانه گرفتي، دقّت كردي و زدي تا اين كه به هدف خورد، كارِ تو نبود. تو آن را به هدف نزدي، بلكه خدا زد. نيروي من هم مالِ خداست، اراده من هم مالِ خداست. دقّت نظر من هم مالِ خداست. اصلاً هر چه دارم مالِ خداست. آن وقت در مقابل اين قدرتِ مالكِ محيطِ مدبّري كه همه چيز من در قبضه قدرت اوست، گردن بالا بگيرم و بگويم «من»!؟ اين، آن نقطه فسادِ بشري است. هر جا اين باشد، بد است و موجب فساد مي شود. فلان صهيونيستِ رئيسِ فلان كمپانيِ مثلاً چند مليّتي، اگر بگويد «من» و خيال كند سياست دنيا را مي چرخاند، يا مثلاً هيتلرِ آتش افروز، يا فلان رئيس جمهورِ طغيانگر امريكا، يا فلان دزدِ سرِ گردنه فلان نقطه، يا فلان شخصِ ملبّس به لباس دين، اما در واقع دعوت كننده به نفس، يا من و شمايي كه هيچ كدام از اينها هم نباشيم، اما در زندگي خود را بر هر چيز ديگر ترجيح دهيم و استكبار و استعلا بورزيم، اينها مايه فساد خواهد شد. البته هر چه انسان بزرگتر بود و قدرت بيشتري داشت، انانيّت در او فساد بيشتري به وجود مي آورد. اما اگر كوچك بود، انانيّت فقط به ضرر خود اوست و فساد كمتري براي ديگران دارد. خاصيت دعا اين است كه نفسانيتها را مي شكند. لذاست كه گفته اند: «حتي چيزهاي كوچكت را هم از خدا بخواه تا بفهمي كه حقيري. بداني كه گاهي اوقات، يك پشه يا مگس، انسان را از كار مي اندازد، و آسايشِ وي را مي گيرد: «و

ان يسلبهم الذّباب شيئاً لايستنقذوه منه ضعف الطالب والمطلوب.(17)» اين است كه دعا براي تضرّع پيش خداست؛ براي عرضِ حاجتْ پيش خداست؛ براي تواضع و براي بيرون آمدن از پوسته دروغين استكبار و استعلاست. خداي متعال، گاهي براي من و شما مشكلاتي به وجود مي آورد، تا وادار به تضرّع و توجّه و خشوعمان كند. همان طور كه در آيات كريمه قرآن مي فرمايد: «و لقد ارسلنا الي امم من قبلك فاخذناهم بالبأسا والضّراء لعلهم يتضرّعون. فلولا اذ جائهم بأسنا تضرّعوا و لكن قست قلوبهم و زيّن لهم الشّيطان ما كانوا يعملون.(18)» اين تضرّع، نه براي خاطر خدا، كه به خاطرِ خودِ ماست. خدا احتياجي به تضرّعِ من و شما ندارد: تيشه زان بر هر رگ و بندم زنند تا كه با مهر تو پيوندم زنند اين حالت تضرّع است كه دل را از عشق خدا پر مي كند؛ انسان را با خدا آشنا مي كند؛ انسان را از خودبيني و خودنگريِ فسادانگيز تهي مي كند و او را از نورِ مقدّسِ پروردگار و لطفِ الهي، سرشار مي سازد. قدرِ اين را بدانيد كه از همه چيز بالاتر است. اين، صحبت ما درباره دعا بود كه البته اندكي گفته شد و بسياري باقي ماند. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هواللَّه احد. اللَّه الصمد. لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً احد. من مي خواهم در پايان اين خطبه، چند دعا كنم. ان شاءاللَّه توجّه كنيد و «آمين» بگوييد. حدود ظهر است؛ روز جمعه است؛ اجتماع هم عظيم است و همه هم دهانِ روزه هستيم. اميد است ان شاءاللَّه در روز ماه رمضان اين دعاها مستجاب شود. نسئلك اللّهم و ندعوك، باسمك العظيم الاعظم،

الاعزّ الاجلّ الاكرم و بالقرآن المستحكم و بوليّك و حجّتك يا اللَّه! پروردگارا! بزرگترين حاجات ما، عبارت از طلب رضا و مغفرت توست. اين بزرگترين دعاي ماست كه از همه چيز بالاتر است. پروردگارا! تو را به عزيزترين عزيزانت سوگند مي دهيم، ما را در اين ماه، مشمولِ رحمت و رضا و آمرزش خود قرار بده. پروردگارا! در اين ماهِ روزه، ما را از اين ضيافتِ الهي، به قدر وافي و كافي برخوردار فرما. پروردگارا! اخلاق بد، خصوصيات و شرايط بد، سياهيها و تاريكيهايي را در دل و جان ما به وجود آورده است. تو را به نبيّ بزرگوارت كه در دعاي بعد از زيارت آل ياسين با «و كلمة نورك» - به عنوان كلمه نور - از آن بزرگوار اسم آورده شده است؛ تو را به آن برترين انوارِ ساطعه از اراده و قدرت تو كه وجودِ مقدّسِ خاتم الانبياست، قسم مي دهيم كه دلهاي ما را به نور معرفت و محبّت خودت نوراني كن. پروردگارا! تاريكيها و گمراهيها را از دلهاي ما بزدا. پروردگارا! تو را به حق وليّ و حجّتت، مهدي موعودِ عزيز - كه اگرقبول فرمايد، ما سربازان و خدمتگزاران اوييم - قلب مقدّس او را در اين روز جمعه از همه ما راضي و خشنود فرما. پروردگارا! تو را سوگند مي دهيم كه ما را از دولت كريمه اي كه مهدي عزيز در رأس آن است، برخوردار فرما. پروردگارا! تو را به حقّ اوليايت قسم مي دهيم كه رابطه ما را با قرآن، با دين، با ذكر، با دعا، با توسّل و با استشفاء، روزبه روز قويتر كن. پروردگارا! تو را به قرآن سوگند مي دهيم كه

ايران اسلامي، اين مركز اوجگيري دوباره قرآن را مشمول رحمت و بركات خودت قرار بده. خدايا! ملت ايران را سرافراز كن. خدايا! ملت ايران را پيروز كن. خدايا! دشمنان ملت ايران را در هر جاي دنيا كه هستند سركوب و منكوب كن. خدايا! دلهاي ملت ايران را سرشار از لطف و وفاي خود بگردان. پروردگارا! تو را به حقّ اوليايت سوگند مي دهيم كه محبّت آنان را روزبه روز در دلهاي ملت ما بيشتر كن. پروردگارا! كساني در گوشه و كنار عالم عليه اين ملت، عليه اين كشور و عليه حكومت قرآن، مشغول توطئه گري هستند - كه تو بهتر از ما آن توطئه ها را مي داني و مي شناسي - به قدرت و قوّت قاهره خودت، همه توطئه هايشان را نقش بر آب بگردان. پروردگارا! دشمنان ما را به مشكلات خودشان مشغول بگردان. پروردگارا! دشمنان بشريت را كه همين قدرتهاي بزرگ و رؤساي بعضي از كشورهايند و نسبت به حقايق و فضايل بي اعتنا و طرفدار رذايل هستند، روزبه روز به مشكلات خودشان بيشتر مشغول كن. پروردگارا! دشمنان اين ملت را مقهور اين ملت قرار بده. پروردگارا! سخنِ حقِ ّ اين ملت را كه غوغاهاي تبليغاتي نمي گذارند در دنيا به گوش انسانهاي سالم برسد، در فضاي عالم طنين افكن بگردان. پروردگارا! دشمنان ما را به كلّي از اين ملت مأيوس كن. خدايا! توفيق درك ليلةالقدر را به همه ما مرحمت فرما و ما را از تفضّلات ليلةالقدر محروم مكن. پروردگارا! گرفتاريهاي ملت ايران را برطرف كن و حاجات مردم ما را در هر كجا هستند برآورده فرما. پروردگارا! انسانهاي پاكي را كه در كشور ما براي تو زحمت كشيدند و كار و تلاش كردند،

به طور وافر مزد و اجر عنايت فرما. پروردگارا! تو را به حق اوليايت و تو را به حق صدّيقه طاهره، فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها - آن گوهر عزيز خاندان پيغمبر - سوگند مي دهيم، همه جانبازان ما را شفا عنايت فرما. پروردگارا! اميد استجابت را از دلهاي ما مبر و دلهاي مهموم و مكروبي را كه در ميان ما، در ملت ايران، در ميان مسلمين و در ميان همه انسانهاي ستمديده وجود دارد، شاد فرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد عليهم السّلام، همه مريضها را شفا عنايت كن. از همه گرفتارها رفع گرفتاري فرما. همه حاجتمندان را حاجت روا بگردان. همه دشمنيها و كينه هاي بين مسلمانان را برطرف فرما. گرفتاريهاي كشورهاي اسلامي را بر طرف فرما. پروردگارا! دلهاي ما به خاطر قضيه فلسطين و به خاطر مسلمانانِ مظلوم فلسطين و به خاطر مسلمانان بوسني هرزگوين و به خاطر مسلمانان چچن، خونين و مجروح است. اينها انسانهاي مظلومي هستند كه دنيا كمكشان نكرد. دنيا در هيچ جا به مسلمانان كمك نمي كند. خدايا! مسلمانان زيادي در اطراف عالم - در كشمير، در مناطق عربي، در مناطق اروپايي، در قارّه امريكا و در نقاط ديگرِ جهان - گرفتاريها، مشكلات و ابتلائاتي دارند. تو را به حقِ ّ ليلةالقدر، تو را به حقِ ّ شهيد ليالي قدر، تو را به حقِ ّ همه مؤمناني كه دعاي آنها را در ليلةالقدر مستجاب مي فرمايي و تو را به حقِ ّ معصومين عليهم السّلام سوگند مي دهيم گرفتاريهاي آنها را بر طرف كن. آنها را بر دشمنانشان پيروز بگردان. پروردگارا! اين دعاها را به كرمت مشمول لطف و اجابت خودت قرار بده و حالِ دعا را از ما

مگير. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما عليّ اميرالمؤمنين و صدّيقة الطّاهرة سيّدة النساء العالمين و الحسن و الحسين و سبطي رحمه و امامي الهدي و علي بن الحسين زين العابدين و محمّدبن علي الباقر و جعفربن محمّد الصّادق و موسي بن جعفر الكاظم و علي بن موسي الرّضا و محمّدبن علي الجواد و علي بن محمّد الهادي والحسن بن علي العسكري والحجّةالقائم المهدي؛ حججك علي عبادك و امنائك في بلادك. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداه المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. در اين خطبه، مي خواهم فقط يك مطلب را خيلي مختصر عرض كنم و بگويم: امتياز بزرگ انقلاب ما اين است كه تكيه اش به مردم بوده است. حلّ مشكلات هم - از هر نوعي باشد - فقط در سايه ملت ممكن خواهد شد. علّت اين هم كه دشمن تاكنون نتوانسته به اين كشور و اين نهضت آسيبي وارد كند، همين است كه مردم پشتوانه واقعي انقلابند. حركتي كه شما ملت ايران در روز بيست و دوم بهمنِ امسال از خود نشان داديد، يكي از همان حركات معجزآسايي بود كه ضربه قاطع را بر بسياري از توطئه ها و دشمنيها وارد آورد و توطئه گران و دشمنان را ناكام گذاشت. هميشه همين طور بوده است و بعد از اين هم بايد همين طور باشد. شما از بيست و دوم بهمن پارسال، يا از روز قدس پارسال تا امسال، يك سال تبليغات دشمن را با اين حركت، خنثي كرديد. براي يك نظام از دست دادنِ پشتوانه مردمي، ضرري بسيار بزرگ و عيبي غيرقابل توصيف است.

در واقع، از همه عيوب بالاتر اين است كه يك نظام پشتوانه مردمي نداشته باشد. امروز در كشورهاي خاور ميانه و نيز كشورهايي كه امريكا آنها را جزو دوستان خود به شمار مي آورد، نظامهاي متعدّدي هستند كه هيچ پشتوانه مردمي ندارند. در سطح جهان كه نگاه كنيد، از اين گونه كشورها با نظامهاي مختلف خواهيد ديد و خيلي هم لازم نيست راههاي دور برويد. اين كشورِ اسلامي، اين كشورِ قرآني و اين كشورِ مردمي، چشم دشمنان را كور مي كرد. براي همين، سعي كردند پيوسته در تبليغاتشان تكرار كنند كه «مردم از اسلام و نظام و دولت جمهوري اسلامي روگردان شده اند و ديگر آن را قبول ندارند!» حتي اين مطالب را در راديوهايشان هم مي گفتند. امسال بيست و دوم بهمن صحنه آزمايش عجيبي بود كه شما ملت ايران نشان داديد و در واقع مشت محكمي بر دهان ياوه گويان زديد. اگر من بخواهم از شما با يك جمله سپاسگزاري كنم، بايد عرض كنم: اميدوارم قلب مقدّس وليّ عصر ارواحنا فداه از شما ملت ايران به خاطر اين عمل راضي باشد. ان شاءاللَّه اين كارِ شما مورد شكرانه آن بزرگوار بوده است و خواهد بود. اين علاج را در همه قضايا مدّ نظر داشته باشيد. البته اگر كسي بعد از بيست و دوم بهمن، راديوهاي بيگانه را گرفته باشد، متوجه مي شود كه چقدر آنها عصباني بودند. چرا و به چه دليل؟ به اين دليل كه با حركت عظيم و غير قابل توصيف شما مواجه شده بودند. حقيقتاً اين حركت عظيم و كثرت استقبال مردم و آنچه كه در خيابانهاي تهران و شهرستانها اتّفاق افتاد، غيرقابل توصيف بود. اما اينها سعي

كردند چنين حركتي را كوچك جلوه دهند. خوب؛ بگو: بي عقلها! شما مي خواهيد روي چه كسي اثر بگذاريد؟! با كه داريد حرف مي زنيد؟! همان مردمي كه به چشم خودشان ديدند كه واقعيت چه بود؟ به اينها مي گوييد «چيزي نبود»! اجتماع ميليوني عظيم مردم تهران را بگويند «چند ده هزار»! بعضي مي گويند «چند هزار»! اين اجتماع ميليوني كم نظير، چند هزار بودند؟! بنده در روز بيست و دوم بهمن كه حضور عظيم مردم را ديدم، به ذهنم رسيد امروز در دنيا هيچ كشوري نيست كه دولتش بتواند اين حجمِ عظيم از مردم را به خاطر هر شعاري كه باشد به خيابانها بكشاند. نه دولت امريكا چنين قدرتي را دارد و نه دولتهاي اروپايي و جهان سوم از چنين قدرتهايي برخوردارند. هيچ كشوري نيست كه بتواند چنين حركتي عظيمي را در دنيا نمايش دهد. البته در ايران هم هيچ كس مردم را به خيابانها نكشاند. مردم به طور خودجوش حركت كردند؛ چون كس در ايران، مردمند. دولت هم مردم است، مسؤولين هم مردمند، حكومت هم دست مردم است،نظام هم مالِ خود مردم است. اين را از دست ندهيد. آخرين مطلب اين كه، امريكاييها تلاش مي كنند، حرص و جوش مي خورند، يقه دراني مي كنند، با همه مردم و دولتهايي كه دستشان به آنها مي رسد و يا ممكن است برسد، خطّ و نشان مي كشند، بلكه بتوانند ملت ايران را زير فشار قرار دهند؛ بلكه بتوانند دولت ايران را وادار به تسليم نمايند؛ بلكه بتوانند اين مقاومتِ شانزده ساله را مخدوش كنند. من در حضور جمعيت عظيمي كه امروز در نماز جمعه تهران شركت كرده اند و در حضور آحادِ ملت ايران، از زبانِ خودِ ملت

ايران مي گويم: اي دشمنان ملت ايران! بدانيد كه با اين ترفندها و با هيچ ترفند ديگري، نمي توانيد ملت ايران را به زانو درآوريد. پروردگارا! اين شور و نشاط را كه جز با لطف و فضل و نظره رحيمه تو ممكن نيست در ملتي به وجود آيد، روزبه روز در اين ملت بزرگ و در اين بندگان شايسته خودت، بيشتر كن. پروردگارا! به حقِ ّ محمّد و آل محمّد علهيم السّلام، شهداي بزرگوار ما؛ آن انسانهاي عظيم القدر و برجسته اي كه از جان خودشان مايه گذاشتند تا ملت ايران و ايران را به اين نقطه از عظمت و كمال رساندند، در اين روزها و در شبهاي قدر و هم در اين ساعت، مشمول رحمت و فضل و مغفرت خودت قرار بده. پروردگارا! سلسله جنبان شهيدان؛ آن انساني كه به همت و اراده او همه اين حركت عظيم در ايران به راه افتاد، يعني امام بزرگوار ما را مشمول انوارِ رحمت و فضل خود قرار بده. او و شهداي ما را با پيغمبر و اوليايت محشور فرما و قلب مقدّسشان را از ما راضي كن. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم انا اعطيناك الكوثر. فصلّ لربك والنحر. انّ شانئك هو الابتر. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 186 2) نساء: 32 3) مؤمن: 60 4) . 5) . 6) . 7) - 8) - 9) مفاتيح الجنان: از ادعيه ماه رمضان/ منقول از رسول اكرم(ص) 10) مفاتيح الجنان: در اعمال شب جمعه (دعاي سحر روز جمعه) 11) - 12) - 13) - 14) مؤمن: 60 15) قصص: 78 16) انفال: 17 17) حج: 1373

18) انعام: 43 - 42

بيانات مقام معظم رهبرى در خطبه هاى نماز عيد سعيد فطر

بيانات مقام معظم رهبري

در خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. الحمدللَّه الّذي خلق السّموات والارض، و جعل الظّلمات والنّور. ثمّ الّذين كفروا بربّهم يعدلون. الحمدللَّه خالق الخلق، باسط الرّزق، فالق الاصباح، ديّان الدّين، ربّ العالمين. الحمدللَّه علي حلمه بعد علمه. والحمدللَّه علي عفوه بعد قدرته. والحمدللَّه علي طول آناته في غضبه، و هو قادر علي ما يريد. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا، ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الهداة المهديين. والصّلاةوالسّلام علي ائمة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه، بتقوي اللَّه، واستغفراللَّه لي و لكم. عيد سعيد فطر را به محضر مبارك حضرت بقيةاللَّه الاعظم ارواحنافداه و همچنين به همه مسلمانان عالم و به ملت بزرگ و شريف ايران و به شما نمازگزاران عزيز، تبريك عرض مي كنم. هر عيد فطري، براي انسانِ مسلمانِ آگاهِ هوشيار، مي تواند يك روزِ عيدِ حقيقي باشد. روز شروعِ دوباره زندگي معنوي و روحي؛ مثل بهار براي گياهان و درختان. انساني كه ممكن است در طول سال دچارِ انواع آلودگيها و گناهان شود، و انساني كه بر اثر هوايِ نفس و خصلتها و صفات زشت، خود را تدريجاً از ساحتِ رحمتِ الهي دور كرده است، هر سال از طرف پروردگار عالم از يك فرصت استثنايي برخوردار مي شود و آن فرصت، ماهِ مباركِ رمضان است. در طول ماه رمضان، دلها نرم مي شود، روحها تلألؤ و درخشندگي پيدا مي كند، انسانها آماده قدم نهادن در واديِ رحمتِ خاصه الهي مي شوند و هر كس به قدر استعداد، همّت و تلاش خود، از ضيافت عظيم الهي برخوردار مي گردد. بعد از آن كه اين ماه مبارك به پايان رسيد، روزِ

شروعِ سال جديد، روز عيد فطر است. يعني روزي كه انسان مي تواند با استفاده از دستاوردهاي ماه رمضان، راه مستقيم الهي را پيش گيرد، و از كج راهه ها پرهيز كند. همه همّتِ انبيا و اوليا و اوصيا و صالحين و صدّيقين، اين بوده است كه انسان، دشمنِ درونيِ خود را كه نفس امّاره اوست، كشف كند و از آن بپرهيزد. اين، راز بزرگِ دست يافتن به مقامات و مراتب معنوي و الهي است. انسان از اين رهگذر است كه مي تواند از فرشته هم بالاتر برود. امروز همان روز است، عزيزان من! همه ما - كساني كه اين ماه مبارك رمضان را پشت سر گذاشته ايم - ان شاءاللَّه به قدر همّت و استعداد خود از آن ضيافت و سفره گسترده الهي استفاده كرده ايم و هركس توشه و دستاوردي از ماه رمضان برده است. با اتّكا به اين دستاورد، بياييد همه ما از امروز سعي كنيم بخشي از عيبهاي دروني و نفساني را از خودمان دور سازيم. اين، به دست ما و در اختيار ماست. «و من جاهد فانّما يجاهد لنفسه(1).» هرچه هم از اين مجاهدت، عايد شود در درجه اوّل متعلّق به خود ماست. اخلاقيّات نادرست و زشت را در خودمان كشف كنيم كه اين، يك قسمتِ دشوار از آن مجاهدت است. درباره خودمان دچار خودشيفتگي نشويم. عيبهايمان را ببينيم و آنها را مثل فهرستي در مقابل خودمان قرار دهيم. با استفاده از توشه اي كه از ماه رمضان به دست آورده ايم - كه همان رقّت قلب و اراده و صفا و خلوص و ان شاءاللَّه طاعات مقبول است - سعي كنيم از اين فهرست، مقداري را حذف نماييم. اگر

حسوديم، حسد را. اگر لجوجيم، لجاجت را. اگر در راههاي زندگي، تنبل و بي نشاطيم، تنبلي و كسالت را؛ اگر بددل و بدخواهِ ديگرانيم، بددلي و بدخواهي را. اگر سست عهديم، سست عهدي را. اگر پيمان شكنيم، بي وفايي را. هر عيبي را كه از لحاظ اخلاق در ما وجود دارد، به بركت ماه رمضان و روز عيد فطر، تا آن جا كه مي توانيم از فهرست و سياهه اعمالِ بدمان پاك كنيم و برسر آن بايستيم و پيش برويم. بدانيد كه خداي متعال در اين راه به كساني كه مجاهدت كنند كمك خواهد كرد. خداي متعال شما را در ميدان مجاهدت براي رسيدن به كمال، تنها نمي گذارد و اوّلين سود، به خود هر شخص مي رسد. علاوه بر اين، منافعِ مبارزه با نفس، اصلاح نفس و مجاهدت دروني در راه خدا - كه جهاد اكبر است - مخصوصِ خودِ شما هم نمي ماند؛ بلكه جامعه و كشور و ملت و اوضاع كشور و اوضاع سياسي و عزّت بين المللي و اوضاع اقتصادي و وضع زندگي و خلاصه دنيا و آخرتِ مردم، از اين رهگذر رونق و تلألؤ و درخشش پيدا مي كند. آن وقت است كه اين ملت كه بحمداللَّه لياقتهاي خود را در طول سالهاي متمادي به اثبات رسانده است، مانند مشعل درخشاني در مقابل چشم ملتهاي ديگر خواهد درخشيد؛ از او استفاده خواهند كرد و اخلاقش را الگو قرار خواهند داد. از خدا كمك بگيريم تا در اين راه قدم برداريم و گناهان را يكي پس از ديگري ترك كنيم. اخلاق فاسد را يكي پس از ديگري از خود دور سازيم. خود را انسانِ طراز قرآن و طراز اسلام بسازيم و بپردازيم. آن

وقت است كه خداي متعال هم، به همه وعده هاي خود درباره اين ملت عمل خواهد كرد و بركاتش يكي پس از ديگري بر شما نازل خواهد شد. بسم اللَّه الرّحمن الرحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الذين آمنوا و عملوا الصّالحات. و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اهل بيته الطّاهرين المعصومين. سيّما عليّ اميرالمؤمنين والصّدّيقه الطّاهرة سيّدة نساء العالمين والحسن والحسين سبطي الرّحمه و امامي الهدي و علي بن الحسين، زين العابدين و محمّدبن علي، باقر علم النبيّيّن و جعفربن محمّد الصادق و موسي بن جعفر الكاظم و علي بن موسي الرضا و محمّدبن علي الجواد و علي بن محمّد الهادي و الحسن بن علي الزكيّ العسكري و الحجّةبن الحسن القائم المهدي صلواة اللَّه و تحياته و بركاته عليهم. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه، بتقوي اللَّه. آنچه كه از مجموع آثار مربوط به عيد فطر بر مي آيد، اين است كه چنين روزي، نسبت ويژه اي با وجود مقدّس نبيّ اكرم حضرت محمّدبن عبداللَّه صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم دارد. در دعاهاي شب عيد فطر، در چند جا گفته مي شود: «يا مصطفي محمّدٍ و ناصره»، «يا مصطفياً محمّداً و ناصره». «اي برگزيننده محمّد، صلّي اللَّه عليه وآله و اي ياري كننده او.» در دعاي قنوت امروز هم بارها تكرار كرديم: «الّذي جعلته للمسلمين عيداً ولمحمّدٍ صلّي اللَّه عليه وآله ذُخْراً وَ شَرفاً و كرامتاً و مزيدا.» پس، ارتباط ويژه اين روز با وجود مقدس نبيّ اكرم صلّي اللَّه عليه و آله امري معلوم و آشكار است. من عرض مي كنم اگر در هر روز عيد فطر، امّت اين بزرگوار، حركت شايسته اي نسبت به پيشواي عظيم الشّأن و رهبر معظّمِ الهيِ خود انجام دهد، آن وقت، عيد فطر

آن چنان كه خدا خواسته و مقرّر شده است، يك عيد نبوي و عيد مصطفوي واقعي خواهد شد. آنچه من امروز در مقابل چشم خود مشاهده مي كنم و مناسب است امّت مصطفوي، نسبت به پيشواي عظيم الشّأن و پيامبر برگزيده خدا، به عنوان يك هديه عيد تقديم كند، حضور يكپارچه جمعيتي از امت مسلمان است كه براي نماز عيد آمده اند. جا دارد كه امروز، امّت سعي كند يكپارچگي، التيام، وحدت و هماهنگي و همدلي در ميان خود را - همچنان كه نام يك امّت از اين همه خبر مي دهد - براي خود حفظ كند. امروز وظيفه اين امّتِ بزرگ، در مقابل پيامبر، نجات دهنده، پيشوا، معلّم، امانت الهي در ميان خود و محبوبترين چهره در ميان امّت؛ يعني وجود مقدس نبيّ اكرم عليه وعلي آله الصّلاةوالسّلام اين است كه عزّت و شوكت امّتِ اسلامي را با حفظ وحدت پاس بدارد. اين وظيفه امروزِ امّت است. امّت از پيامبر خود عيدي مي خواهد؛ اما امّت، در مقابل پيامبر موظّف است وظيفه عيدي خود را هم انجام دهد. عيدي امّت اين است كه حفظ وحدت كند و آبروي پيغمبر رامحفوظ بدارد. امروز همه تلاش دشمنان اسلام و امّت اسلامي اين است كه اين امّت را به جان يكديگر بيندازند و آنها را با همديگر دشمن كنند. اين تلاش، مخصوص امروز نيست و از گذشته نيز همين طور بوده است. اما امروز، اين مأموريتِ خباثت آميز و رذالت آلود از طرف دشمنان، با سازماندهي و تدبير و همه جانبه انجام مي گيرد. علّت هم اين است كه احساس مي كنند روحيه و شوق اسلامي، در ميان مسلمانان رو به فزوني است و اسلام، دلها را زنده كرده است. استكبار، در انقلاب

عظيم اسلاميِ ملت ما، از اسلام سيلي خورده است. لذاست كه مستكبرين مي خواهند امّت را با يكديگر دشمن كنند. من به ملت عزيز خودمان و به ديگر ملتهاي مسلمان در همه جاي عالم و در همه اقطاري كه مسلماني در آن جاها زندگي مي كند و كلاًّ به همه مسلمين عرض مي كنم: بياييد به اين توصيه الهي گوش فرا دهيد كه قرآن فرياد مي زند: «واعتصموا بحبل اللَّه جميعاً و لاتفرقوا(2).» امريكا مي خواهد امّت اسلامي با هم دشمن باشند. شما بياييد با ايجاد وحدت، بيني مستكبرِ تفرقه طلب را به خاك بماليد و نگذاريد دشمن خشنود شود. دشمنان دنياي اسلام مي خواهند هدفهاي خودشان را در اين برهه از زمان به دست مسلمانان انجام دهند. آنها مي خواهند كاري كنند كه مدّعي فلسطينيها و ملت فلسطين، نه مزدورانِ امريكايي صهيونيست در منطقه و دولت جعليِ دروغين اسرائيل، بلكه دولتهاي اسلامي باشند! نگذاريد. نگذاريد كه ملت فلسطين و ملتهاي مسلمان و انسانهاي حقجو و هر دولت بيدار و با وجدان، يك طرف قرار بگيرند و بگويند كه «بايد فلسطين را از دست اشغالگر بگيريم»، آن وقت يك عدّه ديگر، به خاطر شاد كردن دل امريكا، دل امّت اسلامي و ملت فلسطين و حقجويانِ عالم را بشكنند و به نفع اسرائيلِ غاصب حرف بزنند. چرا؟ چرا بايد چنين چيزي پيش بيايد؟ امروز ملت و امّت اسلامي، بايد دلهاي خود را با هم نزديك و آشنا كنند. ملت ايران به عنوان ملتي كه قدرت و عزّت و عظمت و تواناييهاي گوناگون خود را در اين پانزده - شانزده سال به اثبات رسانده و صاحب اين كشور است، و ما به عنوان مسؤولين اين كشور، دستِ

دوستي به همه امّتهاي اسلامي داده ايم. اين دست دوستي، بعد از اين هم به سوي آنان دراز است. البته نه به سبب احتياج به كسي و نه به علّت ضعف؛ بلكه به خاطر وحدت و يكپارچگي دنياي اسلام؛ به خاطر مصلحت مسلمين و امت اسلامي. ملت بزرگ ايران ثابت كرده است كه عظمت و بي نيازي و قدرت و عزّت را به خاطر گرايش به اسلام از خداي متعال هديه گرفته و بحمداللَّه امروز ملتي سرافراز است. تمام مسلماناني كه امروز به نحوي شلاّق استكبار را بر تن و جان خودشان مي آزمايند و هر كدام از طرف دشمنان رنجي مي كشند - ملت بوسني، ملت فلسطين، ملت چچن، ملتهاي گوناگون در منطقه، مردم لبنان، مردم كشمير، مردم كشورهاي اسلامي در آفريقا و آسيا - اين رنج را از ناحيه يكپارچه نبودن امّتِ اسلامي مي برند. والّا اگر امت اسلامي يكپارچه بود، هيچيك از اين قضايا پيش نمي آمد و اگر پيش مي آوردند، به راحتي علاج مي شد. به ملت ايران هم عرض مي كنم: خدا را شكر كه به الطاف پروردگار و به توجّهات حضرت ولي اللَّه الاعظم، ارواحنافداه، شما ملت رشيد، هشيار و آگاه، وحدت و يكپارچگي تان را حفظ كرديد و بعد از اين هم بايد با همه دقّت و توان و ظرفيت بالاي خودتان، بر توطئه ها فايق آييد و اين يكپارچگي را حفظ كنيد. امسال بحمداللَّه اجتماع عظيم شما در روز بيست ودوم بهمن و در جمعه آخر ماه رمضان - روز قدس -، دشمن را خلع سلاح و بدخواهان را مأيوس كرد. آن چنان كه دوستان شما را در اطراف دنيا از اعماق دل خوشحال نمود و در واقع انقلاب را يك

بار ديگر - بعد از دهها بار - در مقابل توطئه دشمن، بيمه كرد. ان شاءاللَّه همين روحيه، همين وحدت، همين نشاط، همين يكپارچگي، همين حضور در صحنه، همين مهرباني فيما بين ملت و دولت، همين همدستي و همگامي ملت ايران در همه صحنه ها، تمام مشكلات را از پيش پاي شما ملت برخواهد داشت؛ بر توطئه هاي دشمن در همه مراحل فائق خواهد آمد و دنيايي آباد و آزاد - آن چنان كه شايسته شما ملت بزرگ است - برايتان به ارمغان خواهد آورد. من چند جمله هم دعا كنم. روز عيد فطر است و اميدواريم بعد از نماز عيد فطر، خداي متعال اين دعاها را در درگاه خود، مورد اجابت قرار دهد. نسئلك الّلهم و ندعوك، باسمك العظيم الاعظم، الاعزّ الاجلّ الاكرم، و بدم الشّهداء يا اللَّه. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد عليهم السّلام، رضا و رحمت و مغفرت خود را شامل حال اين ملتِ بزرگ و اين جمع نمازگزار و همه ما، بفرما. پروردگارا! گذشتگان و ذوي الحقوق ما را مشمول رحمت و مغفرت خود قرار بده. پروردگارا! امام عزيز ما را مشمول رحمت و لطف و فضل وافرِ خود قرار بده. پروردگارا! شهداي گرانقدر ما را مشمول لطف و عنايت و رحمت خود قرار بده. پروردگارا! همه كساني را كه براي اين كشور، براي اين انقلاب و براي قرآن و اسلام، به نحوي فداكاري كرده اند، مشمول لطف و رحمت و فضل خود قرار بده. پروردگارا! به دلهاي خانواده هاي شهداي عزيز ما سكونت و آرامش و صبر عنايت فرما. پروردگارا! جانبازان عزيز ما را مشمول لطف و شفا و رحمت خود قرار بده. زحمات آنها را مقبول و

دلهايشان را شاد فرما! پروردگارا! توفيق ادامه خدمت به آنها مرحمت فرما. پروردگارا! همه دشمنان ملت ايران و دشمنان امّت بزرگ اسلامي را منكوب و سركوب فرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد عليهم السّلام، هر كس كه عليه ملت ايران، عليه ايران و ايراني و عليه مسلمانان عالم توطئه مي كند، توطئه او را عليه خود او قرار بده. پروردگارا! غدّه سرطاني منحوس اسرائيل را ريشه كن فرما. ملت فلسطين، ملت چچن، ملت بوسني هرزگوين، ملت كشمير و ملتهاي مسلمان در همه نقاط عالم را مشمول فتح و لطف و نصرت خود قرار بده. پروردگارا! گرفتاريهاي ملت ايران را برطرف فرما. عبادات آنها را قبول كن. تلاشهاي آنان را به نتايج مطلوبشان برسان و حاجات اين جمع نمازگزار و همه ملت ايران را به كرم و لطفت روا فرما. پروردگارا! به حق محمّد و آل محمّد عليهم السّلام، دنيا و آخرت ما را آباد كن و توفيقات خود را بر ما ارزاني دار. والدين ما و گذشتگان ما را از اين مراسم و از اين نماز و از اين دعاها، بهره مند و داراي نصيب بگردان. قلب مقدّسِ وليّ عصر ارواحنافداه را از ما راضي كن. ما را از ياران آن بزرگوار قرار بده و در فرج آن بزرگوار تعجيل فرما. بسم اللَّه الرّحمن الرحيم انّا اعطيناك الكوثر. فصلّ لربّك وانحر. انّ شانئك هوالابتر. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه.

--------------------------------------------------------------------------------

1) عنكبوت: 6 2) آل عمران: 103

بيانات در سال 1374

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار اقشار مختلف مردم در «صحن امام خمينى» حرم حضرت على بن موسى الرضا(ع)

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار اقشار مختلف مردم در «صحن امام خميني» حرم حضرت علي بن موسي الرضا(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه رب العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا، ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الهداة

المهديّين المعصومين، سيّما بقيةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: «من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا اللَّه عليه فمنهم من قضا نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلّوا تبديلا.»(1) قبل از آغاز صحبت، از همه برادران و خواهران خواهش مي كنم كه چون امروز برابر است با روز هفتم فرزند عزيز و يادگار گرامي امام بزرگوارمان، و اين جلسه و ديدار هر ساله ما و شما در چنين روزي تشكيل شده است، براي اين كه آن عزيز از دست رفته ما، از اين جلسه فيض بيشتري ببرد، همه حضار - چه كساني كه در داخل صحن تشريف داريد و چه كساني كه در بيرون صحن هستيد - هر كدام يك «حمد» و «قل هواللَّه» براي روح ايشان بخوانيد. ... اوّلاً به همه برادران و خواهران عزيز و مردم مؤمن، وفادار و بااخلاص شهر مقدّس مشهد و همچنين زوّار و مسافراني كه در اين روزها اين جا تشريف داريد، اين عيد را تبريك عرض مي كنم. اين، فرصت خوبي است كه در زير سايه مرقد مطّهر علي بن موسي الرّضا، عليه الصّلاةوالسّلام سال جديد را شروع كنيم. مطلبي را كه من امروز در نظر گرفته ام عرض كنم، هم يك معرفت ديني است، هم با مسائل انقلاب و كشور و مسائل جاري جهان ارتباط دارد و هم زمينه اي براي كساني است كه مايلند در زمينه هاي اسلامي كار و تحقيق كنند. آن مطلب، به طور خلاصه، مطلبي است كه عرض مي كنم: در همه اديان و مذاهب، بلكه در همه تمدنها و فرهنگهاي عالم، اموري هست كه مردم بايد انجام دهند و صفتهايي هست كه بايد آن صفتها را براي خودشان به وجود آورند. اينها، ارزشهاست. كارها و

صفتهايي هم هست كه مردم بايد از آنها دوري كنند. اينها، ضدّ ارزشهاست. هم در اديان و هم در فرهنگهاي دنيايي، امور و صفاتي داريم كه ضدّ ارزش است و اگر كسي بخواهد خود را به هدف دين برساند، بايد از آنها دوري كند. در تمدّنهاي بزرگ جهاني هم، چيزهايي را مشخّص مي كنند كه از نظر آنها ضدّ ارزش است. مردم، گروهها و اجتماعات، بايد از ضدّ ارزشهااجتناب كنند. همه جا، چيزهايي هست كه از نظر دين، مكتب يا آن تمدّن يا فرهنگِ خاص، مطرود و منفي است كه بايد كنار گذاشته شود. در عرف شرعي و ديني، به اين ضدّارزشها، «محرّمات» يا امور مذموم و صفات زشت مي گويند. همچنين، در همه جا، ارزشهايي هست كه اگر مورد توجّه قرار نگيرند و رعايت نشوند، نمي توان به هدفهايي كه دين، تمدّن و فرهنگ به آنها دعوت مي كنند، رسيد. اگر عدّه اي ارزشهاي فرهنگي يا ديني را دنبال كنند؛ مثلاً واجبات يا مستحّبات را انجام دهند، اما از محرّمات خودداري نكنند، به آن هدفها نمي رسند. مثل اين است كه بيماري، داروي معالج را مصرف كند، امّا از آنچه براي او مضّر است، پرهيز ننمايد. در اين صورت، دارو براي او اثر مثبت يا لااقل اثر چشمگيري نخواهد داشت و به او بهبودي نمي بخشد. لذا وقتي ما با ديدگاه اسلام به مسأله نگاه مي كنيم، مي بينيم در شرع مقدّس اسلام، بايدها و نبايدها، هر دو در كنار هم ذكر شده است. اگر بخواهيم به هدفهاي اسلامي برسيم، لازم است هم بايدها را ملاحظه كنيم هم نبايدها را. در گذشته، كساني كه مايل نبودند مردم به هدفهاي اسلامي برسند، گاهي بايدها را

رعايت مي كردند، اما نبايدها را رعايت نمي كردند. مثلاً - فرض بفرماييد - رژيم جبّار ستمشاهي، گاهي براي تظاهر به مسلماني، اسمي از خدا و پيغمبر و امام مي آورد. اينها، بايدها بود. يا گاهي تظاهر به نماز خواندن مي كردند. مثلاً شخصي در جايي تصادفاً نمازي خوانده بود؛ عكس او را پخش و تظاهر مي كردند كه «بله؛ گاهي اينها نماز هم مي خوانند.» يا قرآني چاپ و منتشر مي كردند. كارهاي كوچكي از اين قبيل، از آنها سر مي زد. اما نبايدها را رعايت نمي كردند؛ يعني علناً فسق مي كردند و محرّمات را انجام مي دادند. علناً با دشمنان خدا، دوستي مي كردند و دوستان خدا را زير فشار و شكنجه و قتل و حبس قرار مي دادند. در روايتي از امام صادق و عليه الصّلاةوالسّلام نقل شده است كه فرمود: «انّ بني اميّة اطلقوا تعليم الايمان، و لم يطلقوا تعليم الكفر، لكي اذا حملوهم عليه لم يعرفوه»(2) يعني بني اميّه اجازه دادند كه مردم ايمان را ياد بگيرند و بفهمند ايمان چيست؛ اما اجازه ندادند كه مردم بفهمند كفر و فسق چيست! چرا نگذاشتند مردم اين را درست بفهمند؟ براي اين كه اگر خودشان رفتاري كردند كه مردم را به سمت كفر و فسق سوق دادند، مردم نفهمند اينها چه كار مي كنند، و مشتشان جلوِ مردم باز نشود. اين، رفتار بني اميّه است؛ رفتار طاغوتهاست. گاهي براي خاطر دل مردم، يا تظاهر به هم ايماني با مردم، اسمي از خدا مي آورند؛ اما نمي گذارند در زندگي آنها، نبايدها بر طبق نظر خدا و اسلام، اندكي محو و نابود شود. زندگي شان آلوده است. اين، رفتار طاغوتها و نقطه مقابل تعليمات ائمّه عليهم السّلام است. دعاي «مكارم الاخلاق» كه حقيقتاً هر فقره و جمله

از آن، يك معرفت بزرگ است، براي انسان مؤمن يك درس زندگي است. جا دارد كساني كه اهل مطالعه و تدبّر يا اهل دعا و تضرّع هستند، با دعاي «مكارم الاخلاق» اُنس بگيرند و آشنا شوند. در اوايل اين دعا، چند جمله هست كه خوب و بد را در مقابل هم قرار مي دهد. مثلاً «و اجر للّناس علي يديّ الخير...» يعني خدايا، كار خير را براي مردم، بر دستان من جاري كن. اين، كارِ خوب. بعد بلافاصله مي فرمايد: «...و لاتمحقه بالمنّ.» يعني اين كار نيك را با منّت گذاري بر كساني كه برايشان كار نيكي انجام گرفته است، ضايع مكن. «بايد» عبارت است از كار خير كردن براي مردم. «نبايد» همان منّت گذاشتن است. يا عرض مي كند كه «و هب لي معالي الاخلاق»؛ اخلاق برجسته و والا به من عنايت كن. اما «وَاعصمني من الفخر»؛ مرا دچار افتخار مكن، كه مباهات و افتخار كنم و بگويم بله؛ من فلان اخلاق نيك را دارم. البته در جمله اي قبل از اين جملات مي گويد: «واعزّني و لاتبتلينّي بالكبر»؛ مرا عزّت ببخش، اما تكبّر نبخش. عزّت خوب است، امّا تكبّر بد است. رفتار و تعاليم ائمّه عليهم السّلام اين طور است. خوب؛ در باب معارف و فرهنگ اسلامي، قضيه اين گونه است. در همه فرهنگها و تمدّنها هم، چيزهايي «بايد» و چيزهايي «نبايد» است. هر ملتي بر حسب نياز خود، چيزي را انتخاب مي كند. كسي حق ندارد به يك ملت ديگر بگويد: آقا! شما چرا با فلان چيز موافقيد يا با فلان چيز مخالفيد؟ بحث علمي جداست؛ بحث اعتقادي جداست. اما آن جا كه ملتي با يك ملت ديگر حرف مي زند، اين غلط است

كه بگويند: آقا! شما چرا - فرضاً - در حالت غذاخوردن، مثل ما عمل نمي كنيد؟ خوب؛ هر ملّتي، عادت و فرهنگي خاص و بايد و نبايدي دارد كه معمولاً برطبق نيازها شكل مي گيرد. امروز در دنيا، متأسّفانه اين عادت زشت وجود دارد كه سردمداران و قدرتمندان نظامي و مالي دنيا - يعني همين قدرتهاي استكباري عالم - همه ملتهاي دنيا را مورد اهانت قرار مي دهند كه «شما چرا مثل ما زندگي و رفتار نمي كنيد؟!» مسأله تهاجم فرهنگي كه بنده بارها بر آن تكيه كرده ام، يك بخش عمده اش مربوط به همين قضيه است. فرهنگِ غربيها، درست يا نادرست، مالِ خودشان است. قانع نيستند به اين كه ملتهاي ديگر به آنها بگويند «فرهنگ شما مالِ خودتان باشد. ما به شما اعتراضي نمي كنيم كه اين گونه زندگي مي كنيد، لباس مي پوشيد، رفتار مي كنيد و چنين خُلقيّاتي داريد.» مي گويند: «ملتهاي ديگر بايد مثل ما رفتار كنند و لباس بپوشند.» اگر فردي در مجامع جهاني و رسمي شركت كند، فرضاً فلان چيز را به گردنش نبسته باشد، از نظر غربيها و سردمداران آنها و فرهنگ غربي، كار او مطرود است. «آقا؛ چرا شما اين را نمي بنديد؟» خوب؛ يك ملت ديگر، متقابلاً، از آنها سؤال مي كند: «شما چرا مي بنديد؟» همان طور كه شما آن گونه پسنديديد، آن گونه خواستيد، آن گونه لباس مي پوشيد، آن گونه مُد داريد؛ هر ملتي هم براي خودش - فارغ از درستي و نادرستي - فرهنگ، آداب، عادات، عقايد و رسومي دارد. اگر بخواهيم حساب درست و نادرست را پيش بكشيم، بديهي است كه فرهنگ اسلامي و فرهنگي كه از وحي الهي سرچشمه مي گيرد - يعني فرهنگ ملتهاي اسلامي - درست و مُتقن است.

به هرحال، با قطع نظر از اين كه كدام درست و كدام نادرست است، هر ملتي بايد روي پاي خود بايستد و فرهنگ، عقايد، آداب و عاداتش را خودش انتخاب كند. هيچ قدرتي حق ندارد به ملتها بگويد «شما چرا اين گونه رفتار مي كنيد، آن گونه رفتار نمي كنيد؟» اين غلط است. البته چيزهايي هم در دنيا هست كه از نظر همه ملتها بد و زشت است. ظلم، از نظر همه بد است. تجاوز به بي گناهان، از نظر هر عقل سالمي، غلط و زشت است. متأسّفانه همان قدرتهايي كه امروز توقّع دارند همه ملتها و كشورها مثل آنها رفتار و از آنها تقليد كنند، اين چيزها را رعايت نمي كنند. آنها آدمكشي، تجاوز و تعرّض مي كنند و به غارت اموال ملتها مي پردازند. اين خلافها را خودشان انجام مي دهند؛ آن گاه، سخنان صحيح، راههاي درست و روشهاي متقن ملتها را هم حاضر نيستند تحمّل كنند. خوب؛ اين يك مطلب كلّي در باب ارزشها و ضدّ ارزشها بود. «حرام» مي تواند ديني - ضدّ ارزشهاي ديني -، ملّي - هر ملتي چيزهايي در ميان خود دارد كه ضدّارزش است - يا انساني و بشري - همه انسانها و بشريت، چيزهايي را بد و ضدّارزش مي دانند - باشد. از نظر شرع مقدّس اسلام و فرهنگ قرآني، مظهر همه ضدّ ارزشها و بديها، چيزي است كه قرآن اسمش را «شيطان» گذاشته است. در منطق اسلام و قرآن، شيطان مفهوم عامي است كه مظهر همه ضدّ ارزشها، بديها و زشتيهاست. هر چه در قرآن به شيطان نسبت داده شده است، بد است. فساد، كبر، تنبلي، فتنه گري، ظلم، دشمني با خوبان و خوبيها، مالِ شيطان است. عزيزان من! آنچه

كه در آغاز اين سال جديد، مايلم با شما در اين چارچوب در ميان بگذارم، اين است كه انقلاب بزرگ ما براي ايران و ايراني و هركس كه اين انقلاب را بشناسد، حركتي نجاتبخش بود. كما اين كه مي بينيد امروز ملتها همين را شناختند، فهميدند و به آن رو آوردند. در گرايش به انقلاب عظيم اسلامي و تجليل و ستايش از آنچه كه در ايران اتفّاق افتاد، در دنيا غوغاست. خوب؛ انقلاب اسلامي كه ايران و ايراني، بلكه اسلام و مسلماني را از چنگال قدرتهاي اهريمني و شيطاني نجات داد، بايدها و نبايدهايي دارد. بايدها، چيزهايي است كه انقلاب به انسانِ انقلابي - كه زير سايه انقلاب زندگي مي كند - مي گويد: «بايد اين را انجام دهي.» نبايدها، چيزهايي است كه انقلاب مي گويد: «نبايد اين را انجام دهي، براي اين كه به هدفها برسيم.» تا ايران به بركت انقلاب، به آن هدفهاي عالي خود برسد و زشتيها، فسادها، فتنه ها و ويرانيهايي كه دشمنان ملت ايران در طول سالهاي متمادي در اين كشور از خودشان به جا گذاشتند، برطرف شود، بايد اينها را رعايت كرد. من عرض مي كنم: اگر كسي از بنده - ما كه از اوّلِ انقلاب و پيش از انقلاب از نزديك تمام قضايا را در هر گوشه كشور زير چشم داشتيم و مشاهده كرديم - درباره ملت عظيم الشّأن ايران نسبت به بايدهاي انقلاب گواهي بخواهد، من گواهي مي دهم كه ملت ايران، حقّاً و انصافاً، بايدها و واجبات انقلاب را به بهترين وجه انجام داده است. كدام واجب انقلابي است كه ملت ما آن را انجام نداده باشد؟ بالاترين مجاهدتها را اين ملّت، براي انقلاب انجام داده

است. هشت سال جنگ شوخي است؟! هشت سال جنگي كه يك طرفش همه قدرتهاي نظامي درجه يك دنيا بودند كه دست در دست هم قرار دادند و از يك نفر و يك جبهه و جناح حمايت كردند! شوروي سابق، امريكا، ناتو، كشورهاي مرتجع عربي و هر كس كه امكاناتي داشت، به نحوي كمك مي كرد. بعضي به سبب دشمني با ايران، بعضي به خاطر تجارت اسلحه و دولتهاي منطقه خليج فارس هم به علت پول زيادي كه داشتند و همه بازارها به روي آنها باز بود، به متجاوز همه رقم كمك نظامي و تسليحاتي مي كردند. در يك طرف جنگ هم، اين ملّت، تنها با اتّكا به خدا و با اعتماد به نفس، بزرگترين مجاهدتها را انجام داد. ديگر از اين بالاتر؟! حضور در صحنه هاي سياسي، يكي از «بايد»هاي انقلاب است. آحاد ملت ما - اعم از زن ومرد - از سال اوّلِ پيروزي انقلاب تا امروز، در همه صحنه هاي سياسي كه انقلاب از آنان توقّع داشت و هرجا لازم بود كه حضور ملت اثبات شود، حضور پيدا كردند. اما براي راديوهاي بيگانه، دروغ گفتن آسان است. دروغ كه مانند استخوان در گلوي گوينده آن گير نمي كند! رسانه هاي صهيونيستي و استكباري، دائم عليه جمهوري اسلامي تبليغات مي كنند. يكي از قلمهاي عمده تبليغات آنها، اين بود كه مي گفتند «ملت ايران، از اسلام و انقلاب سير شده است!» خوب؛ اين را چه كسي مي تواند تكذيب كند؟ فرضاً در راديوي ايران جواب بدهند «نه خير! سير نشده اند.» با اين ثابت مي شود؟! چطور ثابت مي شود كه ملت ايران به انقلاب، اسلام، ارزشها و هدفهاي عالي، همچنان متمسّك است و براي آنها همه هستي، ذهن

و جان و تن خود را مايه مي گذارد، و در صحنه است؟ با حضور مردم. فقط حضور جسمهاي مردم در مقاطع خاص و صحنه هاي مورد نظر - در خيابانها و ميدانها - مي تواند آن تهمتها را خنثي كند. اين مردم مؤمن، وفادار، هوشمند، آگاه و سياست فهم، آن جا كه لازم بود - در 22 بهمن، روز قدس، تشييع جنازه فرزند امام و مراجع بزرگ تقليد - حضور پيدا كردند. اين مردم، به مسؤولين كشورمان و به مردم سارايوو، فلسطين، لبنان و مناطق گوناگون عالم؛ به زلزله زدگان، مهاجرين جنگي و پناهندگان كشورهاي ديگر، كمك مالي كردند. مردم ما، واجبات جاني، مالي و سياسي را خوب انجام دادند. هرجا كه انقلاب اين ملت را صدا زد، به آن جواب داد. در انتخابات بايد شركت كند؛ شركت كرد. از يك مسؤول دلسوز بايد حمايت كند؛ حمايت كرد. اينها واجبات انقلاب است. من به شما برادران، خواهران و ملت عزيز ايران عرض كنم: همين پاسخگويي شماست كه تا امروز، اين انقلاب عظيم را با اين همه دشمن، بيمه كرده و دشمن را از صحنه خارج كرده است. دشمنان نمي توانند كاري بكنند. با يك ملت، چه كار مي توانند بكنند؟! عليه حكومتي كه به مردم متّصل نباشد و ريشه نداشته باشد، هزار كار مي توانند بكنند و مي كنند. لذا، مي بينيد كه دولتها و رژيمهايي كه به مردم خودشان وصل نيستند و پشتوانه مردمي ندارند، راحت زير بارِ امريكا و ديگران مي روند و از ترس، حرفهاي آنها را قبول مي كنند. امّا با انبوه ميليوني يك ملت، آن هم ملت آگاه، مبارز، نترس، اهل خدا و متوكّل به خدا و آزموده و آزمايش داده، چه كار

مي توانند بكنند؟! اين همان جايي است كه امام بزرگوار در مقابله با دشمنيهاي امريكا، مكرّر فرمود: «امريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند.» هيچ غلطي نمي تواند بكند؛ چون طرف مقابلش يك ملت عظيم است. عمل ملت در زمينه واجبات انقلاب، خيلي خوب بوده است. انقلاب يك سلسله «نبايد»ها و محرّمات هم دارد. آن محرّمات را هم بايد در نظر داشت. من در اين دو، سه سال اخير، هر وقت كه فرصتي پيدا شده است، راجع به نبايدهاي انقلاب، با جوانان، گروههاي علاقه مند به پيگيري هدفهاي انقلاب و با عموم مردم و جمعيتهاي ميليوني، صحبت كرده ام. الان هم اشاره اي مي كنم: نبايدها را هم، مردم خيلي خوب رعايت مي كنند. اما گاهي در ميان مردم، چيزهايي مشاهده مي شود،كه خوب است مشاهده نشود. يكي از آنها، همين چيزي است كه من در پيام اوّل امسال به شما مردم عرض كردم: اين اسرافها و ريخت و پاشها، جزو نبايدهاست. البته من مي دانم عدّه كثيري از مردم، بخصوص طبقات متوسط، رعايت مي كنند. بعضي هم رعايت نمي كنند. اسراف، يك لجنزار است. ريخت وپاش مالي، يك وسوسه شيطاني است. وقتي كه شما به بركت هدايت الهي، علي رغم سنگ اندازيهاي دشمنان، مثل يك موجودِ فعّال، بانشاط و جوان، سرپا قرار گرفته ايد تا بتوانيد زندگي را نو كنيد و از منابع عظيم ثروتْ در اين كشور استفاده كنيد، آن جا شما بايد ببينيد چه چيزي اندك ضرري مي زند؛ ديگر آن را انجام ندهيد. اسراف، پرداختن به مصارف زيادي و طمعكاري بعضي از قشرها در به دست آوردن درآمدهاي نادرست و ناسالم، از اين قبيل است. اينها نبايد باشد. پيغمبر اكرم، حضرت محمّدبن عبداللَّه صلّي اللَّه عليه وآله، در اوّلِ اسلام - كه آن هم صحنه

ديگري مثل همين صحنه امروز انقلاب ما بود - با همين قضايا مواجه بود؛ مبارزه مي كرد و مي جنگيد. منتها پيغمبر، فقط يك دوره خاص را ملاحظه نمي كرد؛ بلكه با ملاحظه طول تاريخ، سخني را مي فرمود و مبارزه مي كرد. در هر حادثه اي از اين قبيل، وحي الهي نازل مي شد؛ نفس ملكوتي پيغمبر هم بود. سپس نبيّ اكرم، مطلب را براي مردم بيان مي كرد. لذا شما در قرآن مي بينيد: «...ولا تسرفوا.» زياده روي نكنيد. در بين علما، اين مطلب تقريباً مسلّم است كه هر گناهي كه در قرآن براي آن وعده عذاب داده شده باشد، جزو گناهان كبيره است. اگر با اين ديد نگاه كنيم، مي بينيم خيلي از اين كارهايي كه به چشم نمي آيد، جزو گناهان كبيره است و ما توجّه نداريم. امروز كشور در حال بازسازي است. شما نمي دانيد دشمنان اين ملت، در طول سلطنت خاندان منحوس پهلوي و قاجار، بخصوص در نيمه دوم سلطنت سلسله قاجاريه، با اين كشور چه كردند. منابع حياتي را تا آن جا كه توانستند بردند؛ بعضي را ضايع كردند و به بعضي هم دستشان نرسيد. راه آهني كه دولت كريمه جمهوري اسلامي شروع به ساختن آن كرد و چند روز قبل از اين، به فضل پروردگار، افتتاح شد، براي كشور لازم بود. در حالي كه از روز اوّلي كه راه آهن در اين مملكت آمد - بيش از يك قرن پيش - به آن هيچ اعتنايي نشده است. رفتند سراغ راه آهني كه انگليس و روس لازم داشتند. رضاخان راه آهن سراسري را براي خاطر اتّصال منطقه نفوذ انگليسيها - عراق و جنوب كشور - به منطقه نفوذ روسها در شمال كشور، درست كرد. چنان راه آهني براي كشور

لازم نبود. راه آهن لازم براي اين كشور، همين راه آهني است كه جمهوري اسلامي آن را ساخت و بندرعبّاس - اولين بندر مهمّ ايران در خليج فارس - را به مركز و تمام كشور متّصل مي كند. اين كار در طول صد سال گذشته، انجام نشده بود. از اين قبيل كارهاي انجام نشده، خيلي هست. خوب؛ اين ويرانيها در كشور، بعد از افساد دشمنان و سلاطين دست نشانده و در طول حكومت رضاخان و محمّدرضا و قلدران نادانِ بي سوادِ بدون حمّيتِ تسليم قدرتهاي خارجي و عيّاش، انجام گرفته است. امروز انقلاب مي خواهد اينها را آباد كند. از عمر انقلاب، شانزده سال مي گذرد كه هشت سال از آن، مشغول جنگ بوده ايم. حال ببينيد ساختن اين كشور چقدر سخت است! چگونه مي شود اين كشور را ساخت؟ مسؤولين دولتي، دلسوز و كارآمدند. مردم هم به فضل پروردگار در صحنه اند. دشمن مي خواهد در اين كشور تورّم باشد. براي همين، تومان ايراني را جعل مي كنند تا بتوانند پول اين كشور را با همان روشها و فرمولهاي اقتصادي كه وجود دارد، بي ارزش كنند. تا اين جا اينها عليه اين كشور و ملّت و اقتصادش اقدام مي كنند. همه بايد مواظب باشند. من به شما عرض كنم: شيطاني كه قرآن، در منطق دين، آن را مظهر شرّ و فساد دانسته است، در منطق انقلاب هم وجود دارد. اين شيطان، «استكبار» است كه دشمن انقلاب است. از همه شيطانها رذلتر و خبيثتر، دولت ايالات متّحده امريكاست. زن و مرد ايراني و آحاد ملت در سرتاسر اين كشور، بدانند كه امروز هيچ دشمني براي آنها از اين مسؤولين امريكايي كه امروز سردمدار امور كشور امريكا هستند، بدتر، خبيثتر و

خطرناكتر نيست. آنها دائم عليه جمهوري اسلامي و اين ملت توطئه مي كنند. البته سرشان هم دائم به سنگ مي خورد؛ امّا ادب نمي شوند. يكي از رئيس جمهورهاي امريكا، به داخل اين كشور هلي كوپتر فرستاد و سر و كارش با توفان طبس، يعني جنودِ غيبيِ الهي افتاد. اينها چه مي گويند؟! مي فهمند چه مي كنند؟! مي فهمند چرا؟! با كي مواجهند؟! اين ياوه هايي كه مي گويند عليه كيست؟ جوابش با كيست؟ ملت ايران ملت بزرگ و نيرومندي است. ملت ايران ملت متّحد و بافرهنگي است. من تعجّب مي كنم چرا اينها از گذشتگان خودشان و از اين شانزده سال، عبرت نمي گيرند؟! دائم عليه جمهوري اسلامي و ملت و مسؤولين ايران ياوه گويي و دروغ پراكني مي كنند! سران و بزرگان آنها، دائم راجع به جزاير خليج فارس، تسليحات ايران، انرژي اتمي و سلاح شيميايي دروغ پراكني مي كنند. اگر روزنامه ها بنويسند، آدم مي گويد «خوب؛ روزنامه نگارند. براي نانشان مجبورند دروغ بگويند!» رؤساي مجلس و رئيس جمهورشان مي گويند! انسان تعجّب مي كند كه چرا يك نظام، بايد اين قدر دچار انحطاط و نكبت معنوي شود، كه به درون اين مزبله دروغگويي بيفتد! من به آنها و همه دشمنان ايران و جمهوري اسلامي مي گويم: اين ملتِ با خدا، به خود متّكي است و به اسلام و جمهوري اسلامي متمسّك است. اين ملتِ انقلابي و متّحد، امّتِ امام و پشتيبان مسؤولين دلسوز كشور است. هر كس در سطح دنيا با اين ملت و مسؤولين دربيفتد، با سر به زمين خواهد خورد. پروردگارا! دشمنان اين ملت را سركوب كن. پروردگارا! لطف و فضل خود را روزبه روز بيشتر بر اين ملت نازل كن. پروردگارا! دلهاي اين ملت را روزبه روز بيشتر به نور

اميد منوّر فرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، دشمنان را به خودشان مشغول كن؛ روزهاي خوشتر، شيرينتر و شادتر را براي اين ملت، در آينده نزديك، مقّدر فرما. پروردگارا! درجات شهداي عزيز ما را كه اين راه را براي اين ملت كوبيدند و محكم كردند، روزبه روز عاليتر گردان. پروردگارا! ملتها و گروههاي مظلوم در سرتاسر عالم را از نصرت و ظفر خودت برخوردار فرما. پروردگارا! صهيونيستها را به مزبله دانِ تاريخ بيفكن. پروردگارا! ملتهاي فلسطين، لبنان، بوسني، چچن، افغانستان، كشمير، تاجيكستان و بقيه ملتهاي مسلمان را در هر جا كه هستند از لطف و فضل خودت برخوردار گردان. پروردگارا! قلب مقدّس وليّ عصر را نسبت به ما مهربان و او را از ما راضي و خشنود فرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ما را مشمول دعاي آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا! ما را از ياران و سربازانش قرار بده. پروردگارا! ما و پدر و مادر و گذشتگان ما را، بيامرز. اين ملت را، روزبه روز، بيش از پيش مشمول فضل و لطف و رحمت خودت قرار بده. روح مطّهر امام و فرزندش، رضوان اللَّه تعالي عليهما را، در درجات عاليه جايگزين گردان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) احزاب: 23 2) -

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار كارگزاران حج

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار كارگزاران حج بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً بايد از همه برادران و خواهران عزيز تشكر كنم كه يك بار ديگر اين فرصت را براي بنده فراهم آوردند كه در جمع محترم كارگزاران فريضه عظيم حج بتوانم راجع به اين واجب الهي، مطالبي را در ميان بگذارم و عرض كنم. همچنين بايد از زحمات شما عزيزان، بخصوص مسؤولين محترم، در اجراي هر چه

بهترِ اين واجب الهي و پر كردن اين خلأ تشكّر كنم و از خداي متعال بخواهم كه شما را منظور نظر حضرت بقيةاللَّه الاعظم و مشمول ادعيه زاكيّه آن بزرگوار قرار دهد و اين خدمت را به بهترين وجه از شما قبول كند. دو نكته مهم در باب حج وجود دارد كه هميشگي و فراموش نشدني است. يكي موضوع «معنويت» در حجّ است. در خلال اين واجب، از اوّل تا آخر، روحي وجود دارد كه عبارت است از توجّه و اخلاص به ذات مقدّس احديّت و اظهار عبوديّت در مقابل پروردگار. در فرايض و واجبات ديگر، به اين حجم و كيفيّت، اين ويژگي را نمي شود مشاهده كرد؛ اگر چه قوام هر واجب و عبادتي، به توجّه و ذكر حضرت پروردگار جلّ و علاست. وقتي انسانها به مركز اقامه فريضه الهي حج جذب مي شوند، از محدوده زندگي مادّي خارج و به فضايي كاملاً معنوي وارد مي شوند. در اين فضاي معنوي، انسان به طور حقيقي، شستشويي مي كند و برمي گردد. فرض بر اين است كه اگر انسان، يك بار در مدت عمر خويش چنين شستشويي بكند، براي او كافي است. چون حج يك بار واجب شده است و واجبات بر اساس نيازها و حاجات بشر است. اگر ما براي سير تكامل و عروج الي اللَّه، به بيش از هفده ركعت نماز در روز احتياج داشتيم، خداي متعال آن را واجب مي كرد. حداقلِ واجب، آن چيزي است كه براي ما به صورت حكم واجب درآمده است. حج، براي هر كس كه بتواند - «من استطاع»، كه نبايد خيال كرد «من استطاع»، واجب را محدود مي كند؛ نه. اين واجب را توسعه مي دهد، بدون استثناء

- يك بار در عمر واجب است و اگر كسي نتوانست، خوب؛ نمي تواند. بر او چيزي واجب نيست؛ چون قدرت وجود ندارد. پس، يك بار رفتن در آن مخزن و چشمه جوشان معنويت براي شستشو و پاكيزه شدن كافي است. البته اگر بيشتر بشود، بهتر و بيشتر شستشو خواهد شد. امّا حدّاقلِ لازم، همان يك بار است. ببينيد چقدر جنبه معنويت حج بايد قوي باشد! اينها نكاتي است كه ما بايد واجب را از اين دريچه ها درست بشناسيم و بفهميم. اگر ما ديديم كه حج، جنبه مادّي و ظاهرسازي و دوري از معنويت پيدا كرد و در سفر حجْ رفتارهايي كه براي خودمان انتخاب مي كنيم يا بر ما تحميل مي كنند، ضد معنويت است، بايد بدانيم از فلسفه حج دور افتاده ايم. كساني كه حج و ايام حج را به ميزان زيادي صرف كارهايي مي كنند كه در جهت مقابل معنويت، يعني غرق شدن در ماديّت و دوري از خداست، در حقيقت، بدون اين كه خودشان بدانند، از آن سرمايه اي كه خداي متعال در حج به آنها هديه كرده است، كم مي كنند. آنها خيال مي كنند چيزي به دست مي آورند؛ در حالي كه چيزي از دست مي دهند و با غرق شدن در مادّيات، هديه معنوي را ناقص مي كنند. حجْ اوّل با «لبيّك» يعني پاسخگويي و اجابت دعوت الهي شروع مي شود. تمام مناسك و كارهاي حج از قبيل حالت احرام، لباس و محرّمات احرام، طواف، سعي، نماز و وقوفين، هر كدام به نحوي، گوشه اي از وجود ما را به معنويت و خداي متعال جذب مي كند. اين مجموعه مركّب، در واقع چشمه زلالي است كه بايد خود را در آن شستشو دهيم. مراقب باشيد

كه حج، اين جهت را از دست ندهد. در دوران گذشته - البته در زماني كه سردمدار امور حجْ كساني بودند كه معنويات را بو و لمس نكرده بودند - توقّعي نبود. آن جا البته كساني بودند كه خودشان اهل معنا، توجّه و تذّكر بودند و خود را به نحوي تأمين مي كردند. اما دستگاهي وجود نداشت كه آنها را به سمت معنويت حركت دهد. امروز وضع فرق مي كند. امروز كساني كه متصدّي حجّند، اهل معنويت، تذّكر و انس باخدا هستند. طعم معنويت را مي فهمند و شيريني اُنس با خدا و ذكر خدا را درك مي كنند. فرق مي كند وقتي كه مسؤولين حج، چنين افرادي باشند، يا افرادي كه اصلاً نمي فهمند حج چيست. نمي دانند فرق بين يك مسافرت معموليِ گردشي، با حجِّ عظيمِ الهي چيست. خيال مي كنند اين هم مسافرتي است كه آدم براي سفر و گردش مي رود و برمي گردد. امروز شما مسؤولين حجّيد. اهل معنويت، متصدّي امور حجّند. من از همه آقايان محترم، مسؤولين، برادران و خواهران و هر كس كه به نحوي با حاجي اي ارتباط دارد، خواهش مي كنم كه يكي از كارها و كوششهايشان اين باشد كه اين حاجي را به روح و معنويت حج نزديك كنند و مردم را با تأثيراتي كه حج، منهاي مسائل اجتماعي، براي تكامل فرد انساني دارد - از قبيل اين كه فرد را كامل و پاك مي كند، پالايش، تزكيه و مزيّن به زينت معنويت مي كند، سرمايه اي به او مي دهد، مشت او را پر مي كند و برمي گرداند - آشنا كنند. همه اش هم با بيان و گفتن نيست؛ بلكه با عمل، حضور، توجّه و رفتار، بايد مردم را به معنويت سوق داد. اگر

اين بشود، تحقق نكته دوم حج هم كه نكته اي فراموش نشدني و يكي از اهّم نكات در باب حج است، آسانتر خواهد شد. نكته دوم، همان نكته اجتماعي است. خداي متعال اين واجب را به نحوي انجام داده است كه مسلمانان، چشم در چشم يكديگر قرار گيرند. اگر حج نبود، يك فرد مسلمان ممكن بود تا آخر عمر، بسياري از اين مليّتها را نه تنها نبيند، بلكه اسم آنها را هم نشنود. حج، ملتها، رسوم، زبانهاي مختلف و افراد ناآشنا را كه اگر دونفرشان، روزهاي متمادي در نقطه اي با هم باشند، معلوم نيست يك ذرّه با يكديگر اُنس پيدا كنند، در يك نقطه جمع مي كند و به همه آنها عمل، ذكر، عشق و هدف واحد مي بخشد. خوب؛ توقّع چيست؟ توقّع اين است كه دستاورد واحدي پيدا كنند. آن دستاورد واحد چيست؟ چيزي كه فضلاً از شخص واحد به همه ملتها ارتباط پيدا مي كند، نه به يك ملت واحد، چيست؟ آن، عبارت است از چيزي كه بين ملتهاست؛ كه همان اسلام است. بين ملتهاي صاحب نژادهاي مختلف، كه همه مسلمانند، آنچه مشترك است، چيست؟ آن، آرمانها، آرزوها، اهداف و عشقهاي اسلامي است، كه اسلام براي آنها معيّن كرده است. پس، حج مي خواهد اين را تأمين كند. چرا عدّه اي اين نكته واضح را نمي فهمند و بايد برايشان تشريح كرد؟! بعضي با وجود تشريح كردن هم نمي فهمند و شقاوت را به حد اعلي رسانده، با اين امر واضح و حقِّ صريح، مبارزه هم مي كنند! شرقي، غربي، سياه، سفيد و صاحبان زبانهاي گوناگون كه اين جا جمع شده اند، چند روز عمل واحدي انجام مي دهند: در يك نقطه عبادت مي كنند، مي خوابند و

مي نشينند. اين كارها براي يك امر فرا مليّتي و فراشخصيتي است. و الّا ممكن بود اين اعمال را هر كس در مسجد جامع شهر خودش هم انجام بدهد. چرا مردم را به يك نطقه خاص كشاندند؟ براي اين كه با هم باشند و با هم بودن را حس كنند و آن چيزي را كه فراتر از مجموعه هاي ملّي است؛ يعني مسلمان بودن و وحدت اسلامي را به اينها بفهمانند. آن، همان چيزي است كه انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي، از روز اوّل تا به حال روي آن تأكيد مي كند و مي گويد حج، براي آشنايي مسلمانان بايكديگر، اتّحاد و تأمين منافع مشترك مسلمانان و احتراز از دشمنان مشترك، يعني «برائت از مشركين» است. اين جا چون مركز اسلام است و لُبّ روح و حقيقت اسلام، توحيد است و خانه خدا، مركز اقامه و مظهر و نماد و رمز توحيد است، لذا شعار، شعار توحيدي است و برائت هم برائت از شرك است. اين امر واضحي است. حالا مي گويند: آقا! در كتاب مسأله، كجا نوشته اند كه برائت از مشركين، جزو واجبات حج است؟ خوب؛ كجا نوشته اند كه حفظ نظام اسلامي، از اوجب واجبات است و اگر كسي اين را منكر باشد، اسلام را نفهميده است؟ چيزهايي هست كه نوشتن ندارد. هر جا كه شما به اثري از دين نگاه كنيد، اين را به وضوح مي بينيد. البته انسان بايد بصيرت، فهم، معرفت و قدرت درك داشته باشد. كيست كه، توحيد - شعار معنويت و وحدت مسلمين - را در حج ببيند و نفهمد كه اين اجتماع عظيم، براي اين است كه اسلام و توحيد به رخ كفر كشيده شود؟! به خلاف آنچه

امروز دشمنان مي خواهند، در حج، توحيد در مقابل شرك سينه سپر مي كند. ببينيد امريكا با چه فضاحتي با جمهوري اسلامي دشمني مي كند! اين دشمني براي چيست؟ براي اين است كه نمي خواهد كلمه حق و معنويت و اسلام، در جايي سينه سپر كند و خودش را نشان دهد. اگر جمهوري اسلامي صرفاً شعارهاي اسلامي مانند نماز، دعا، عبادت، قرآن و از اين حرفهايي را كه ما مي زنيم، مي گفت، امّا در مقابل استكبار سينه سپر نمي كرد و هر چه آنها مي گفتند، مي گفت «بله. چشم. هر چه شما بفرماييد»، به جان شما، هيچ كاري با آن نداشتند! اينها كه با ذلّت اسلام مخالف نيستند! اگر اسلام، العياذباللَّه، ذليل باشد، اينها مخالفتي با آن ندارند. اينها با عزّت اسلام مخالفند. اگر در جايي، كشوري بود، پرچم اسلام و لااله الّااللَّه هم داشت، شعار اسلام هم داد؛ امّا در مقابل استكبار جهاني ذليل بود، استكبار مگر ديوانه است با او بجنگد يا با او مخالفت كند؟! اسلامي كه در مقابل امريكا به خاك مي افتد، براي امريكا ضرري ندارد. بنابراين، چرا بايد با آن مبارزه كنند؟! خوب؛ نوكر خودشان است. پول و كمك هم بخواهند، از او مي گيرند و حرف خود را هم به او تحميل مي كنند. چنين اسلامي كه دشمن ندارد! آنها اسلامي را نمي پسندند كه سينه سپر مي كند، داعيه دارد و مردم را به خود دعوت مي كند. پيغمبر اسلام خودش را در مكّه حبس نكرد. اگر پيامبر خودش را در مكّه يا در خانه حبس مي كرد؛ دعوت نمي كرد و متعرّض كسي نبود، كسي به او كاري نداشت. اسلام، عزيز است. عزّت اسلامي، كه سينه سپر مي كند، مي ايستد، سرش را بالا

مي گيرد، زير بار دشمن نمي رود؛ بلكه بارها و بارها استكبار را ذليل مي كند و بيني آن را به خاك مي مالد، بايد تثبيت شود. همچنان كه جمهوري اسلامي، علي رغم بدبينها، ضعيف النفسها، منفي بافها و كوته نظرها كه مي گفتند «آقا، نمي شود. نكنيد. بترسيد» و به كمك همين مردم و با عنايت الهي و رهبري آن مرد موحّد - كه حقيقتاً آن امام بزرگوار، موحّد بود و توحيد در سراسر وجود او جريان داشت. همه وجود او خدا، عظمت و عزّت الهي را قبول داشت - توانست دشمن را ذليل كند و خودش عزيز باشد. از اين جمهوري اسلامي، ناراحتند و بدشان مي آيد. مي خواهند بكوبندش. تهمت هم مي زنند. شعار هم مي دهند. خلاف و دروغ هم مي گويند. ظلم هم مي كنند. مي بينيد كه همه آنچه كه مي گويند، ظلم است. توطئه هم مي كنند. انگشت مفسد گنديده خودشان را وارد كشور هم مي كنند. اين جا و آن جا را، از لحاظ فرهنگي، سياسي و اقتصادي، دچار مشكل هم مي كنند. خرابكاري مي كنند و جلو بازسازي كشور را مي گيرند. ساختن سخت است؛ امّا ويران كردن آسان است. امروز دولت مي سازد و بازسازي مي كند. يك ساختمان را مدّتها بايد خشت روي خشت گذاشت تا بالا برود. امّا با يك مادّه منفجره، راحت و سريع مي شود آن را منفجر كرد. جلو اين كارِ مشكل را مي گيرند. مزاحمت ايجاد مي كنند. خباثت مي كنند. براي چه؟ براي اين كه مي بينند اين جا ملتي هست كه با دعوت و با شعارهاي اسلامي، كمر بسته است به اين كه، زندگي، دنيا و آخرت خود را بسازد و آباد كند و مي خواهد زير بار دشمن هم نرود. اين است كه با اين ملّت دشمني مي كنند. به همين دليل،

با شعار توحيد در حج هم، دشمنند. عزيزان من! حج را با اين دو خاصّه بشناسيد. خاصّه تأثير شخصي، فردي و معنوي. ايجاد انقلابي در هر دل؛ اين هزاران دلي كه از اين جا احرام مي بندند و به خانه خدا، به ميعاد و ميقات الهي مي روند، تا منقلب، الهي و معنوي شوند و برگردند. دلها از خانه خودشان احرام مي بندند. دلهاي ذاكر و خاشع. در واقع قبل از ميقات، دلها مُحرِمند. اين، يك ويژگي بود كه قابل اغماض نيست. دومي هم معنا و مفهوم جمعي، اسلامي، امّتي و فرامليتيِ مربوط به امّت اسلام، و عبارت است از اثبات عزّت توحيد، نفي شرك، برائت از شرك و مشركين و داعيان الي الشّرك و مخالفان توحيد، به هر شكل و گونه اي كه بتوانند. مثل خود حج؛ كه «من استطاع اليه سبيلاً.»(1) متوقّف بر استطاعت است. البته دلهاي مؤمنِ پيروان آل محمّد صلي اللَّه عليه وآله، در آن سرزمينها به دنبال يادگارهاي عزيز خودشان هم مي گردند. دنبال ياد ائمّه مظلوم خودشان كه آن جا، پايگاه اشعاع و نورانيّت و درس آنها بوده است. ائمّه در طول دويست و پنجاه سال امامت شيعه، در آن شهرها و در همان كوچه ها، خيابانها و خانه ها؛ در همان سرزمين، در همان بقاع متبّركه، نشستند و اسلام را به مردم تشنه، مشتاق و با معرفتْ تعليم و تدريس كردند و ياد، ذكر، آثار، قبور مطّهره و يادگارهاي آنها، آن جاست. امروز هم بازمانده عزيز و دردانه قيمتي اين عالمِ وجود در روي زمين، در ايام حج، در همان جاست. سيّد و مولاي آفرينش و محبوب دلهاي مشتاقان، در عرفات، مني مشعر الحرام و طواف، آن جاست. دلهاي آشنا سراغ بگيرند

و خودشان را با كانون معنويت مرتبط كنند. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، دلهاي ما را با منابع نور و معنويت و حقيقت، آشنا كن. دلهاي ما را با خودت مرتبط كن. ما را از اوليايت جدا مفرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، حج را از امّت اسلام قبول كن. حج را براي امّت اسلام مبارك كن. كارگزاران حجّ عظيم اسلامي را مورد رحمت و بركات خودت قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 97

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار اعضاى ارتش جمهورى اسلامى ايران

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار اعضاي ارتش جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلي خوش آمديد؛ برادران عزيز و حماسه آفرينانِ پُرمشقّت ترين دورانهاي اخير در كشور عزيز ايران. من امروز با استفاده از فضاي معنوي اين حسينيه و به ياد امام بزرگوارمان - كه اين جا هم به ياد اوست؛ همچنان كه همه كشور به ياد آن بزرگوار است - مايلم براي تجليل از ارتش جمهوري اسلامي ايران، قدري از سرگذشتهاي اين سالهاي پرماجرا را در مطرح كنم. اگر چه ملت ما، بحمداللَّه، بيدار و با خبر است؛ اما درعين حال، گفتن بعضي از مطالب و تصريح به آنها، شايد براي نسلي يا نسلهايي در آينده و امروز لازم باشد. خلاصه آنچه مي خواهم به شما عزيزان عرض كنم اين است كه يكي از عرصه ها و ميدانهايي كه جمهوري اسلامي و انقلاب، در آن با استكبار دست به گريبان شد و استكبار را در آن عرصه شكست داد، عرصه ارتش جمهوري اسلامي ايران است. ارتش صحنه و ميداني بود كه اسلام و كفر درآن دست به گريبان شدند و اسلامْ كفر را بر زمين زد و بر آن پيروز

شد. تفصيل اين ماجرا زياد است و من فقط مي خواهم اشاره اي بكنم. چون اين، يك فصل مهم از تاريخ انقلاب اسلامي است. شما مي دانيد كه هميشه سعيِ قدرتهاي ظالم و خودخواه و مستكبر اين است كه نيروهاي زنده و با نشاط در جامعه را در خدمت خود بگيرند، نه در خدمت مصالح و منافع ملي. اين، خاصيت استكبار است. در ايران، سلاطين و سلسله هاي پادشاهي در دوره هاي اخير، مي خواستند از ارتش به عنوان يك منبع قدرتمند ملي استفاده اختصاصي كنند. لذا، شما مي ديديد و خود من هم در يكي از پادگانهاي تهران، در اوايل انقلاب، ديدم شعاري كه آن بالا زده بودند اين بود «ارتش براي شخصِ شاه است، نه براي ملت و مرزها و آرمانهاي ملي.» حالا نمي گوييم براي اسلام؛ كه آنها به اسلام عقيده اي نداشتند. اين قدر هم تواضع نمي كردند كه بگويند «ارتش متعلّق به آرمانهاي ملي و دفاع از حدود اين آرمانها و هدفهاست.» بلكه مي گفتند كه «ارتش مال ماست، براي ماست و در خدمت ماست.» اين، رسم و عقيده آنها بود. اما حقيقت اين است كه ارتش هم مثل بقيه نهادهاي ملي، به ملت متعلّق است؛ مال ملت و متشكّل از ملت است. آحاد ارتش، در هر روزگار، بچه هاي اين كشور و مردمند. اصلاً هدف از تشكيل هر ارتشي، دفاع از ملت و كشور و آرمانهاست، نه دفاع از يك شخص. اما آنها اين وقاحت را مي كردند كه اين گونه بگويند. نه فقط بينديشند؛ حتّي بر زبان بياورند و آن را در شعارهايشان علني هم بكنند. وقتي كه موج انقلاب همه جا را فرا گرفت، طبيعي است كه دلِ عناصر ارتش هم مثل دلهاي

بقيه مردم تپيد. در ارتش هم، مثل بقيه قشرها، افراد دوگونه بودند. بعضي با ايمانتر، علاقه مندتر و پا به ركابتر بودند و بعضي كندتر و عقبتر. بعضي در صفوف جلو، از نهضت و انقلابْ اعلام پشتيباني كردند؛ در خيابانها راه افتادند و به صورت علني يا مخفي، موضعگيري كردند. كساني كه در لباس ارتشي به انقلاب ايمان نياوردند، كساني بودند كه از بُنِ دندان سرسپرده نظام طاغوتيِ پهلوي بودند؛ مال آنها و متعلّق به آنها بودند. چنين كساني معلوم بود كه به اسلام و آرمانهاي الهي و ملي هرگز سر تسليم فرود نمي آوردند! خوب؛ از اين جا مصاف شروع شد. دشمن كه دست بردار نبود! هم تفاله هاي رژيم گذشته، كه از كشور بيرون رانده شده و نابود شدند و رفتند و هم حاميانشان - يعني دستگاههاي جاسوسي امريكا و انگليس و اسراييل - تلاش گسترده اي را شروع كردند. دلسوزهاي جامعه بدانند: آن مقدار تلاشي كه دشمن در ارتش كرده است، اگر در قشر ديگري مي كرد، معلوم نبود به قدر استقامتي كه ارتش در راه اسلام و انقلاب كرده است، آن قشر مي توانست استقامت كند! از اوّل انقلاب، دستگاههاي جاسوسي دشمن، با پشتوانه پوليِ دولتهايشان، با تبليغاتشان، با راديوهايشان، با تماسهاي مخفي و با رابطهايي كه از گذشته داشتند، كارِ وسيعي را در مجموعه ارتش شروع كردند. گمان مي كنم كه اگر اين كار و اين وسوسه ها را در بين هر قشر ديگري مي كردند، دلهاي آنها را مي لرزاند و متزلزلشان مي كرد. علاوه بر ايمان و ديانت و اعتقاد به خدا و اسلام، كه در همه ملت ما هست و در ارتش هم هست، عامل ديگري در ارتش وجود دارد، كه

آن را نگهداشت. آن عامل، نظم و انضباط است كه به عناصر نظامي تعليم داده مي شود و تا اعماق جانشان نفوذ مي كند. بر اثر همين انضباط، روح وفاداري در وجود آنها پديد مي آيد. آن عامل، به نيروهاي ارتشي ما استحكامي بخشيد و نگذاشت كه آنها در اوج وسوسه هاي خصمانه دشمنْ در طول اين شانزده سال، جز به راه مستقيم بروند. من بعضي از اين وسوسه ها و تلاشهايي را كه دشمن كرده است به شما عرض مي كنم: اوّلين كارشان اين بود كه سعي كردند عناصر وفادار به خود را در مراكز حسّاس ارتش، مهره چيني كنند و بگذارند. در اوّل انقلاب، انسان وقتي به صحنه ارتش نگاه مي كرد، فرماندهان نيروها در آن چند روز اوّل، كساني بودند كه انسان تعجّب مي كرد. من يادم نمي رود كه در همين مدرسه رفاه ايستاده بوديم؛ يك وقت ديديم ارتشبدي با يال و كوپال وارد شد. گفتيم «ايشان كيست؟» گفتند، فرمانده فلان نيروست! تعجّب كرديم. البته بعد از اندك مدّتي، خيانت او بر دستگاههاي قضايي آشكار شد و با او برخورد لازمي كه بايد مي كردند، كردند. چيز عجيبي بود! يك انقلاب بر يك نظام پيروز شده است؛ بعد مهره هاي آن نظام آمده اند و مي خواهند در حسّاسترين مراكز اين نظامِ جديد، جايگزين شوند! اين وقاحت، واقعاً در منتها درجه، در چنين جاهايي مشاهده مي شد. پس، اين اوّلين كارشان بود. كه البته، انقلاب با اين كارِ آنها برخورد كرد. فوراً خود عناصر مؤمن ارتش، خبر عناصر بيگانه اي را كه در جاهاي حسّاس گماشته مي شدند، به مقامات انقلاب مي رساندند. حقيقت اين بود كه ما اشخاص را نمي شناختيم و نمي دانستيم فلاني چه كاره است، سابقه اش چيست

و پرونده اش چطور است؟ لذا مؤمنين و چهره هايِ انقلابيِ ارتش، فوراً خودشان را مي رساندند كه: آقا! اين فرد كه فلان مقامْ ايشان را در آن مركزِ حسّاس گذاشته، سابقه اش چنين و چنان است. اين خبر، فوراً به امام منتقل مي شد، و گره گشوده مي گرديد. پس، تدبير دشمن اين بود كه ارتش را در بست به دست عناصري بسپارند كه براي آنها خودي و طبعاً با انقلاب دشمن بودند. كارِ ديگرشان - در همين رديف و با همين اهميت و عظمت - اين بود كه در اوايل انقلاب، سعي كردند دستگاهِ مستشاريِ نظاميِ امريكا را در ايران نگهدارند. شايد اين حرف براي شما خيلي عجيب و تازه باشد - واقعاً هم عجيب است - اما از آن عجيبهايي است كه اتفاق افتاد. چند ماه بعد از انقلاب - شايد حدود يك سال - دستگاه مستشاري ارتش امريكا، در يكي از نيروهاي سه گانه ارتش، دم و دستگاه خود را داشت. البته مركز اصلي شان كه در محلّ ستاد مشترك بود، از بين رفته بود و خودشان فرار كرده بودند؛ اما عناصر اطّلاعاتي شان را در آن جا نگهداشته بودند تا سنگر را حفظ كنند. اگر انسان اسم افرادي را بياورد كه در شوراي عالي دفاع آن روز - كه يك شوراي عالي دفاع تماشايي بود - عضو بودند، شما برادرانْ امروز تعجّب مي كنيد كه چطور در اوّل انقلاب، چنين آدمهايي در آن مركز حسّاس حضور داشتند. ولي ما در شوراي عالي ديديم. حضور بنده هم در آن شوراي عالي، در واقع غيررسمي بود. يعني آن عناصر مايل نبودند ما را ببينند. ما هم به شكل انقلابي و با روشهاي مخصوص زمان

اوّل انقلاب به آن جلسه مي رفتيم. مي ديديم لايحه اي آورده اند، مصوّبه اي را مي خواهند از شوراي عالي دفاع بگذرانند كه بر اساس آن، اسم مستشاري سابق امريكا در ايران فلان اسم شود. چند اسم پيشنهاد كردند كه شوراي عالي دفاع ايران رسماً تصويب كند كه اسم مستشاري اين است. يعني در حقيقت، وجود مستشاري را امضا كنند. ما آن جا فهميديم كه مستشارها هنوز در ايرانند. گفتيم: «اين آقايان اين جا چه مي كنند؟ اوّل اصل وجودشان را ثابت كنيد تا بعد به اسمشان برسيم!» مرحوم چمرانِ عزيز هم در آن جلسه بود. او هم كمك كرد و تصويب كرديم كه اينها بايد هر چه زودتر از ايران بروند. آنها تا اين حد وقاحت و جرأت به خرج مي دادند كه عناصر مستشاري امريكايي را در داخل ارتش جمهوري اسلامي نگهدارند. اين هم يكي از بلاها بود كه به فضل الهي از سرِ ارتش گذشت. اين نشان مي دهد كه اميدهاي آنها نسبت به ارتشْ در چه حدّي بود و طمعشان چقدر بود. بعد از مدّتي كه از اين قضايا گذشت، ماجراي كودتاي پايگاه شهيد نوژه را ترتيب دادند و برنامه ريزي كردند. اين هم از طرف همان دستگاههاي جاسوسي دشمن، براي فتح ارتش بود. آنها مي خواستند يا موفّق شوند - كه اين هدف اوّلشان بود - و با اين توفيق، با دستِ ارتشي كه عناصر نفوذي شان در آن بود، به انقلاب خاتمه دهند و يا اگر موفّق نشدند، بين مردم و ارتش و بين انقلاب و ارتش فاصله بيندازند. توطئه خطرناكي بود. اما اين توطئه هم به وسيله ارتشيها خنثي شد. شايد ملت ايران نداند آن كساني كه موجب شدند توطئه كودتايِ بسيار

خطرناك پايگاه شهيد نوژه خنثي شود، خودِ جوانان ارتشي بودند كه آمدند به ما اطّلاع دادند. يك خلبان جوان در نيمه شب آمد و درِ خانه ما را زد و با اصرارِ زياد ما را وادار كرد كه حرفش را گوش كنيم. حرفش اين بود كه اين كودتا در ظرف بيست وچهار ساعت آينده انجام مي گيرد. بعد هم عناصر دنبال كننده اين قضيه - نظاميان و ارتشيهاي متديّن آن پايگاه - بيشترين نقش را در خنثي كردن آن كودتا داشتند. آن كسي كه در اين صحنه از ارتش دفاع كرد، خودِ ارتش بود. خودِ ارتش نگذاشت كه اين چنگال دشمن به او وصل شود و توطئه خود را در ارتش پياده كند. آن جوان خلبان هم، بعدها جانباز شد. الان هم هرجا هست، اميدواريم كه مشمول فضل خدا باشد. اين هم يك امتحان بود كه توطئه دشمن، باز به وسيله خودِ ارتش خنثي شد و از بين رفت. بعد، جنگ پيش آمد. در اوايل جنگ، عناصري از همان وابستگان به دشمن، سعي مي كردند كه در زمينه پشتيباني و لجستيك و عمليات، كار را معوّق كنند و نگذارند كه ارتش خودش را در صحنه جنگ نشان دهد. گمان مي كنم كه هر ارتشي در آن موقعيت در مقابل چنان هجومي قرار مي گرفت، متلاشي مي شد. اما ارتش جمهوري اسلامي ايران، ارتش مسلمان و معتقد به آرمانهاي الهي، خودش را با چنگ و دندان نگهداشت. يك شب يك افسر از لشكر 92 زرهي اهواز، با التماس پيش من آمد كه «من با شما دو كلمه حرف دارم.» من فكر كردم مي خواهد بگويد مرخصي اي به من بدهيد؛ مثلاً بروم چند روزي زن

و بچه ام را ببينم. واقعاً چنين چيزي به ذهنم آمد. بالاخره پيش من آمد و گريه كرد، كه «من از شما خواهش مي كنم مرا با گروههاي چريكي كه شبها با آر.پي.جي و سلاح انفرادي بيرون مي روند - براي اين كه دشمن را كه در حدود پانزده كيلومتري شهر اهواز در زمين فرو رفته بود، بزنند - بفرستيد بروم، يا مرا با خودتان ببريد.» چون آنها نيروهاي منظّم بودند، بايد با نظم و قاعده حركت مي كردند. جواناني كه آزاد بودند، شبانه دسته بندي مي شدند و مي رفتند. او نيز افسر ارشدي بود. گريه مي كرد كه «مرا با اين جوانان بفرستيد بروم و من هم كارم را انجام دهم.» شب، در بازديداز يك يگان زرهي، پهلوي تانك، نظامي اي را ديدم كه ايستاده بود و نماز شب مي خواند. مردم ما شايد بسياري از اينها را ندانند؛ اما ما با چشم خودمان ديده ايم. اين گونه بود كه ارتش توانست خود را در مقابل اين حوادث نگهدارد. اين گونه بود كه امام، با آن صراحتي كه داشت، نسبت به ارتش اظهار علاقه و محبّت مي كرد. اين هم يك آزمايش بود كه ارتشيهاي مؤمن، بعضي در قالب روشهاي معمولي و بعضي حتّي بيرون از قالبهاي معمولي، خودشان را در ميدانهاي جنگ به آب و آتش زدند و توانستند دشمن را وجب به وجب بيرون كنند و قدم به قدم عقب بنشانند. اين كارها در تاريخ ما هست و تاريخِ نزديك ماست. حيف است جوانان ما، بچه هاي ما و نسل نوخاسته، اينها را ندانند. آزمايش ديگري كه باز به عقيده من دستِ دستگاههاي اطّلاعاتيِ صهيونيستي و امريكايي و انگليسي در آن دخالت داشت، اين بود كه

عناصر مؤمن را در گوشه و كنار ارتش، به نحوي از كار بركنار كنند و از مصادر حسّاس پايين بكشند. بنده اجمالاً ديده بودم كه وقتي عنصر مؤمني در رأس يك نيرو، يا در رأس تشكيلاتي، يا حتّي در لشكري و يا در مركز حسّاسي قرار داشت، دستهايي سعي مي كردند تا او را از آن جا دك كنند و بيرون بيندازند تا عناصر مؤمن در ارتش پا نگيرند و حضور فعّال نداشته باشند. اما علي رغم همه اينها، عناصر مؤمني كه از اوّل انقلاب در ارتشْ فعّال بودند، بتدريج توانستند روحيه ايمان و انقلاب و وابستگي به انقلاب را هر چه بيشتر در داخل بدنه ارتش نفوذ دهند. خداوند هم كمك كرد تا عناصر مؤمن، بعد از يك برهه كوتاه، در رأس مراكز حسّاس قرار گرفتند؛ كارها و خدماتشان را انجام دادند و فعاليتهايشان را كردند. ارتش به خلافِ خواسته و ميل و تدبير دشمن، در راهي حركت كرد كه ايمان و فلسفه وجودي آن اقتضا مي كرد، نه در راهي كه دشمن مي خواست و تلاش مي كرد. كساني كه در اوّل انقلاب جزو وابستگان به دستگاه منحوس و پليد طاغوت بودند، گريختند و به كشورهاي خارجي رفتند. آنها براي دستگاههاي اطّلاعاتي دشمن مشغول كارند. البته كشورهاي خارجي هم اعتناي چنداني به آنها نكردند و نمي كنند. خيال نكنيد كه اين از خانه و از خود گريختگان توانسته اند در آغوش بيگانه، يك مأمن و ملجأ پيدا كنند. بيگانه هم به آن كسي كه از خود مي گريزد، هيچ گونه اعتماد و اطميناني نمي كند؛ اگرچه از او كار مي كشد. همان تعبيري كه مولوي دارد و من نمي خواهم عين آن تعبير را تكرار كنم؛

به شكل نجسي از آنها استفاده مي كند، بعد هم به دور پرتابشان مي كند. استفاده اي كه از آن فراريها خواستند بكنند، مهمترينش اين بود كه به آنها بگويند «شما با داخل بدنه ارتش تماس بگيريد و كساني را با خودتان همراه كنيد.» يعني وادار به خيانت كنيد. اين تلاش دشمن، در طول اين شانزده سال استمرار داشته است. كساني كه نمي دانند، بدانند كه در طول اين شانزده سال، دشمن يك لحظه از اين توطئه پليد و پست و خائنانه خود غافل نشده است. اما همچنان كه نمي توان از صخره چيزي را كَند، از بدنه مؤمن ارتش هم نتوانستند چيزي بكَنند. در مقابل دشمن، چه عاملي تلاش كرده است؟ در درجه اوّل، ايمان اسلامي، غيرت ديني و ملي، پايبندي و وفا؛ و در درجه بعد، هوشياريِ كساني كه بايد هوشيار باشند. اين، معناي آن حرفي است كه عرض كردم: ارتش، عرصه مبارزه بين اسلام و كفر بوده و در اين مبارزه، اسلام پيروز شده و پشت كفر را به خاك رسانده است. لذاست كه امروز، به فضل پروردگار، ارتش ما، هم قويتر و منظم تر است و هم متديّن تر و انقلابي تر. اين مهم است كه درطول اين شانزده سال، تبليغات دشمن دائماً كاري مي كرد كه روحيه ارتشيها را متزلزل كند و آنها را نسبت به آينده نااميد سازد. يك بار گفتند: «مي خواهند ارتش را منحل كنند.» يك بار گفتند: «بناست نيرويِ زمينيِ ارتش را، به سپاه بدهند.» يك بار گفتند: «بناست سپاهيها را در رأس ارتش قرار دهند.» همه اين تبليغات، براي تزلزلِ روحيه بود. يك بار گفتند: «اينها از ارتش استفاده مي كنند؛ بعد ارتش را به دور مي اندازند.» بارها و بارها، از

اين حرفها زدند. روحيه انسان بايد از چه و چگونه باشد تا در مقابل اين همه تبليغات، محكم بايستد؟! دشمن، با روحيه كدام قشر اين گونه كار كرد و كدام قشر مي توانست به اين استحكامي كه ما در مورد ارتش مشاهده مي كنيم، بايستد؟ اينها را چه كسي بايد روي كاغذ بياورد؟ چه كسي بايد اينها را به نسلِ بعد منتقل كند؟ دشمن، دائم كار مي كند. امروز هم كار مي كند. البته ما امروز، خدا را شكر مي كنيم كه در موضع قدرت و اعتماد به نفسيم. ملت ايران احساس اقتدارِ ملي مي كند. اسلام و اعتقاد به خدا و قيامت و نترسيدن از جهاد و شهادت، اين ملت را چنان مستحكم كرده كه از تبليغات دشمن نمي ترسد. هر چه بخواهند تبليغات كنند؛ كه ملت و ارتش و سپاه از تبليغات نمي ترسند. اما دشمن، بالأخره تبليغات خودش را مي كند. براي بلندمدّت بايد حقايق را آشكار كرد، تا مردم بدانند و بي پايگي آن تبليغاتْ روشن شود. امروز، بحمداللَّه، نيروهاي مسلّح در جمهوري اسلامي - يعني ارتش و سپاه - مثل دو بازوي محكم و دو دستِ درهم گره خورده از دوطرف، اطراف اين ملت و اين كشور را با قدرت كامل حفاظت و حراست مي كنند، براي اين كه دشمن نتواند از بيرون و درون، به اين ملت و كشور نگاه چپ بيندازد. وقتي امام رضوان اللَّه تعالي عليه، كلمه اي راجع به يكي از اين دو سازمان بر زبان جاري مي كردند، فوراً تبليغات دشمن نسبت به آن سازمان ديگر به راه مي افتاد. امام يك كلمه راجع به ارتش مي گفتند؛ فوراً شايعه ها به راه مي افتاد. (شايعه ها معمولاً از راديوهاي بيگانه شروع مي شود و آدمهاي سست عنصر، آنها را پخش

مي كنند.) فوراً مي گفتند امام مي خواهند سپاه را چنين و چنان كنند، يا «نظرشان از سپاه برگشته است.» وقتي دو كلمه از سپاه تعريف مي كردند، فوراً شايعه پراكندند كه بناست ارتش را منحل كنند يا فلان كنند. امروز دوران آن توطئه ها تمام شده است. توطئه هست؛ اما ديگر بختي ندارد. دو برادر، دو بازوي قدرتمند و نيرومند - يعني ارتش و سپاه - با حدود و مأموريتهاي كاملاً مشخص و جدا، هر كدام كار خود را دارند. مأموريت ارتش مشخّص و تعريف شده است؛ مأموريت سپاه هم مرزبندي و معلوم شده است. هر دو به همديگر احتياج دارند؛ هيچ كدام از هم بي نياز نيستند و هر كدام هم كار خود را دارند. به تعبير بهتري كه با تعبيرات قرآني بيشتر همخوان است، دو مسابقه دهنده در راه خدا به سمت مغفرت و رحمت الهي هستند. «و سابقوا الي مغفرةٍ من ربّكم(1)»؛ «به سمت مغفرت و رحمت الهي مسابقه بدهيد.» يكي يك قدم مثبت بر مي دارد، ديگري تشويق مي شود. ديگري يك قدم مثبت بر مي دارد، آن يكي به شوق مي آيد. هر كدام سعي مي كنند در كارِ خير، بر ديگري سبقت بجويند. اين، همان رقابت خوب و مثبت است. بنده ارتش و سپاه را به اين مسابقه مثبت توصيه مي كنم. ببينيد كه آنها چه ابتكار عملي را در بهتر اداره كردن سازمانشان و در كارآمد كردن و كيفيّت بهتر دادن به آن به كار بستند؛ شما هم برويد آن را با شكل بهتري به كار ببنديد. آنها ببينند شما چه تدبيري براي كيفيّت بهتر دادن به كارتان انديشيده ايد و بروند آن را از شما ياد بگيرند و با شكل بهتري انجام

دهند. اين، روش اسلامي است كه قرآن قبول دارد، تأييد مي كند و بر آن صحّه مي گذارد. گذشته را گفتيم، براي اين كه آينده معلوم شود. عزيزان من! ارتش بار سنگيني را بر دوش دارد. ممكن است تا پنجاه سال ديگر هم هيچ دشمني جرأت حمله كردن به مرزهاي ما را نداشته باشد. واقعش اين است كه هشت سال جنگ تحميلي، به همه نشان داد كه جنگيدن با ايران صرفه ندارد. اگر روزي جنگي باشد، آحاد ملت، همپا و همقدم با نيروهاي مسلّح و سازمانهاي رسمي، وارد ميدان خواهند شد. ممكن است بر اثر آن تجربه، هيچ جنگي پيش نيايد؛ اما آمادگي نيروهاي مسلّح بايد طوري باشد كه گويا فردا جنگ خواهد بود. دائم بايد بيدار باشند. «وانّ اخا الحرب الارق، و من نام لم ينم عنه.»(2) من اين كلام اميرالمؤمنين عليه السّلام را، شايد صدبار در خطاب به برادران مسؤول در نيروهاي مسلّح، تكرار كرده ام. «مرد جنگ، خواب ندارد. اگر شما خوابيديد، معلوم نيست دشمني هم كه پشت سنگرش نشسته تا بر شما بتازد، در خواب باشد.» بايد بيدار باشيد. ممكن است ما هيچ جنگي نداشته باشيم - پيش بيني بنده هم همين است - اما حضور و آمادگي نيروهاي مسلّح، يكي از موجبات جنگ نداشتن است. اين را بدانيد! سستي نيروهاي مسلّح، دشمن را به جنگ افروزي تشويق مي كند. استحكام و ايستادگي و نظم و آمادگي و ابتكار و پا به ركاب و كمر بسته اهداف عالي بودن شما، دشمني را كه قصد جنگ هم دارد، در قصدش مردّد مي كند. پس، بايد آماده باشيد. ياوه گوهاي امريكايي، باز نروند اين جا و آن جا بگويند كه «ايران مي خواهد جنگ

درست كند» يا «بمب اتم منفجر كند.» اين حرفها و اين مهمل گوييها ديگر كهنه و منسوخ شده است. اگر چه آنها به منسوخ شدن يا نشدن اين مهملات نگاه نمي كنند و باز هم از اين مهملات مي گويند؛ اما بدانند كه ما جنگ افروز نيستيم. ما برطبق مباني مان، با جنگ افروزي مخالفيم. اصول ما اقتضا مي كند كه پيام دوستي و صلح و محبّت و امنيت و آرامش داشته باشيم. چون ما حرف داريم. كسي كه حرف ندارد، مي خواهد فضا شلوغ باشد؛ صدا به كسي نرسد و كسي نداند كه او چه گفت. كسي كه اهل زورگويي و چَپُوْ كردن است، دلش مي خواهد كه فضا شلوغ شود، تا او در وسط كار چَپو كند. اما كسي كه حرف حساب دارد، دلش مي خواهد همه ساكت شوند؛ آرام باشند و فضا آرامش داشته باشد، تا حرف حساب او را بشنوند. ما حرف حساب داريم. ما پيام داريم. دليلش هم اين است كه شانزده سال از انقلاب مي گذرد و هنوز دشمنان مي گويند «آنها مي خواهند انقلاب را صادر كنند.» يعني چه مي خواهند صادر كنند؟! مگر انقلاب كالاست كه كسي آن را بسته بندي كرده، صادر كند! آنها از حرفهاي ما مي ترسند. در فضاي عالم، به حتي يكي از حرفهاي درست و حسابي مسؤولين نظام جمهوري اسلامي، اجازه پخش نمي دهند و آن را در مطبوعات معروف عالم درج و نشر نمي كنند؛ چون مي ترسند. من يك وقت عرض كردم كه فرزند عزيزِ درگذشته امام بزرگوار، به فكر افتادند تا پيام حجّ امام بزرگوار را با پرداختن بهاي زيادي، در مطبوعات يكي از كشورهاي غربي چاپ كنند. اما آنها حاضر نشدند چاپ كنند. آنها با اين كه بنده

پولند و پول برايشان دين و ايمان و ناموس و غيرت و همه چيز است، حاضر نشدند درج كنند. چون حواس دستگاههاي اطّلاعاتي شان جمع بود كه پيام امام، مثل بمب در آن جا منفجر مي شد. آنها با حرفهاي ما مخالفند و از حرفهاي ما مي ترسند. ما كه حرف داريم، طبيعي است دنبال آرامش و امنيت و صلح و صفا هستيم؛ معلوم است كه جنگ طلب نيستيم. اما اين كه ما جنگ طلب نيستيم، معنايش اين نيست كه دشمن ماهم جنگ طلب نيست. بايد آماده باشيد. آمادگي تان هم در اين چند مورد باشد: اوّلاً هر چه مي توانيد سازماندهيها را محكمتر و با كيفيّتِ بهتر كنيد. در استفاده و كاربري نيروي انساني، اصل، سازماندهي است. مديران به امر سازماندهي اهميت بدهند؛ زيرا سازماندهي در نيروهاي مسلّح، با نظم و انضباط ويژه همراه است. دوم، ارتقاي كيفيت نيروهاي انساني است. نيروهاي انساني را رها نكنيد. نيروي انساني، دائم به تدارك و پشتيبانيِ معنوي احتياج دارد. يگان، عضو سازماني و آن كسي كه دوره نظام وظيفه را مي گذراند، رها نكنيد. اينها را دائم پشتيباني معنوي كنيد. اين، در درجه اوّل، جزو وظايف سازمان محترم و مهم عقيدتي - سياسي است. درس و كلاس و غيره در جاي خود لازم است؛ اما اهميتش درجه دو است. درجه اوّل، حرف زدن، نصيحت كردن و روحيه دادن است و اينها با علم حاصل نمي شود كه برويم و علم دين به اينها ياد بدهيم. اينها با خود دين، يعني با ايمان ديني حاصل مي شود كه برادران عزيز عقيدتي - سياسي بايد به اين نكته توجّه كنند. كار اصلي روحاني، مخاطب قرار دادن دلها، با دلها حرف

زدن و آنها را تحت تأثير قرار دادن است و اين مهم است. البته درس واستدلال و برهان و غيره هم در جاي خود لازم است؛ اما ارتقاي كيفيّت نيروهاي انساني از لحاظ ايمان، در درجه اوّلِ اهميت است. البته فرماندهان و مسؤولين هم مي توانند در اين زمينه نقش داشته باشند. بعد، مسأله ابزار است. كاري كنيد كه در تهيه ابزارهايي كه در درون نيروهاي مسلّح به آنها احتياج داريد، در بيرونِ اين مرزها به كسي محتاج نباشيد. نيّتتان اين باشد. كمااين كه الان، بحمداللَّه، خبرهايش داده شد. وسايل زرهي بسازيد. كارهاي مهمتري هم در نيروي هوايي انجام شده است كه در وقتِ خود، رسماً گفته خواهد شد. برويد به سراغ كارها و سازندگيهاي بزرگ و بدانيد كه مي توانيد. مبادا خيال كنيد كه نمي توانيد. شما مي توانيد همه ابزارهاي لازم براي جنگ را داشته باشيد. البته برخي وسائل و ابزار لوكس را، اگر هم نداشتيد مهم نيست. واقعاً برخي ابزارهاي نظامي، فقط جنبه زينتي دارند. مثلاً جواهرنشان كردن يك اسلحه كمري. بعضي از روشهاي فناوري و صنعت جديد و كارهاي جديد، از اين قبيل و در اين رديف است. آن ابزارهايي را كه لازم است، سعي كنيد خودتان فراهم كنيد. از اين فوري تر آن است كه آنچه را كه خودتان داريد، خوب حفظ كنيد. اين، سفارشِ هميشگيِ من به شما برادران عزيز است. مبادا بگذاريد كه ضايع شود و از بين برود. البته ما در برنامه نداريم كه نيروهاي مسلّح را، فعلاً تا مدتي، از لحاظ كمّي توسعه دهيم. بحمداللَّه، از لحاظ كمّي در حدّ نصاب است و توسعه لازم ندارد. اما توسعه از لحاظ كيفي، حدّ

و سقف ندارد. به نيروهاي مسلّح، هرچه بيشتر ارتقاي كيفيّت بدهيد، كارِ بجايي انجام داده ايد. اينها براي آينده لازم است. شما بدانيد كه مال ملتيد و ملت مالِ شماست. شما مالِ اسلام هستيد و اسلام مالِ شماست. امروز نيروهاي مسلّح، اين افتخار را دارند كه سرباز امام زمانند. شما سرباز امام زمانيد. در واقع، در راه هدفهاي آن بزرگوار و براي آن بزرگوار كار مي كنيد؛ و اين افتخاري است كه اگر همه عمر هم شكر آن را بكنيد، باز هم كم شكر كرده ايد. اين، افتخارِ بسيار عظيمي است. ان شاءاللَّه در حضور آن بزرگوار هم، جزو سربازان آن حضرت باشيد؛ براي آن بزرگوار كار كنيد و در ركاب آن بزرگوار به جهاد بپردازيد. خداوند همه ما و كساني را كه دوست مي دارند و شايقند، به فيض عظماي شهادت نائل فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) حديد: 21 2) نهج البلاغه: نامه 62(به مردم مصر)

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار كارگران، فرهنگيان نمونه و كاركنان بنياد مسكن به مناسبت «روز معلّم»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار كارگران، فرهنگيان نمونه و كاركنان بنياد مسكن به مناسبت «روز معلّم» و «روز كارگر» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به شما برادران و خواهران عزيز، بخصوص ايثارگران و خانواده هاي شهدا و جانبازاني كه در لابه لاي جمعيّت تشريف دارند، و همچنين به عناصر برجسته اي كه به عنوان نمونه انتخاب شده اند، خوشامد عرض مي كنم. شايد در بين روزهايي كه در جمهوري اسلامي نام و عنواني پيدا كرده است، هيچ روزي مثل اين روز نباشد؛ چون دو عنوان خيلي مهم، حسّاس، كارآمد و خيلي عزيز، با هم در اين روز مجتمع شده است. يكي عنوان علم و ديگري عنوان كار است. هم روز علم است و هم روز كار. واقعاً هم

اگر درست نگاه كنيم، دنيا و آخرتِ هر امّت، جمعيّت و همچنين هر فردي، به اين دو چيز بستگي دارد. هر كدام بدون ديگري، خاصيت كامل خود را ندارد. علم بي كار، همان علم بي عمل است. «العالم بلاعمل، كالشجّر بلا ثمر.»(1) درختي روييده است؛ مظهر قدرت الهي است؛ امّا ميوه ندارد. از آن طرف هم «المتعبِّد بلا علم كحمار الطاحونة.»(2) وقتي كسي بدون علم كار كند، اگر چه آن كار عبادت خدا باشد، باز هم فايده اي ندارد. مثل حركت دَوَراني: كسي بدون پيشرفت، دور خودش چرخ مي خورد. كشور، هم به علم و هم به كار احتياج دارد. خداي متعال هم، هر دوي اينها را حسنه قرار داده و براي آنها اجر و ثواب معيّن كرده است. خوب؛ وقتي كه ما از علم تعريف مي كنيم، اين در واقع تعريف از معلّم است. چرا؟ چون اوست كه علم را به ديگران مي بخشد. اگر معلّم نباشد، علم به دست نمي آيد: «هر كه چيزي ياد گيرد، بايد از استاد گيرد.» علم بدون معلّم، معني ندارد. كار نيز همين طور است. هر كس از كار تعريف كند، از كارگر تعريف كرده است؛ چون كار بدون كارگر، معني ندارد. درست توجّه كنيد، ببينيد اين مفاهيم چقدر به هم مرتبط است! علم و كار براي يك ملت، دو بال است. ملتِ بي علم و بي كار، پيش نخواهد رفت. بنده، بدين خاطر، بارها عرض كرده ام كه ملت ايران بايد از اعماق دل به دو سلسله پادشاهي پهلوي و قاجار، لعنت بفرستد كه اين دو سلسله خبيث، دو بالِ مملكت و پيكره عظيم اين ملت كهن، با هوش و با استعداد را بريدند. نه علم و نه

كار، هيچ كدام را براي اين ملت فراهم نكردند. كاري كه بود، كارهاي بي ارزش يا كم ارزش بود. علمي كه بود، علم تقليدي و دستِ دوم بود. آن كاري را كه از دل مي جوشد و حقيقتاً پوشش و حليه حيات مي بخشد و كارهاي اساسي در مملكت صورت مي دهد، ترويج نكردند. هرچه توانستند، قلع و قمع هم كردند و بساط علمي را كه از دل مي جوشد و در آن ابتكار هست، برچيدند. آن خاندانها اين جرائم را دارند. نتيجه اين شد كه ملّت ايران كه در مسابقه علم و پيشرفت تمدّن و دانش و تجربه، يا از ديگران جلوتر بود يا اقّلاً كسري نداشت، سالها عقب ماند. حال ما بايد تلاش و كوشش كنيم كه بالاخره گليم خودمان را از آب بيرون بياوريم. ان شاءاللَّه به همّت شما مردم، اين كار را خواهيم كرد؛ كه نشانه هايش الان هم پيداست. اوّل خانواده قاجار - از ناصرالدّين شاه به بعد - بعدش هم خانواده پهلوي - اين پدر و پسر - حقيقتاً چوب حراج به موجودي اين ملت و كشور و سرمايه هاي معنوي اش زدند. «تلك امّة قدخلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم.»(3) آنها رفتند و سر و كارشان با خداست. سزاي اعمالشان را هم مي بينند. حالا نوبت من و شماست. «و لكم ماكسبتم.» البته از اوّل انقلاب تا امروز، حقّاً و انصافاً، در زمينه علم و كار، خيلي تلاش شده است. اگر كسي اين را انكار كند، مثل اين است كه بگويد «الان به چه دليل روز است؟» اين قدر واضح است. اگر كسي به سطح كشور نگاه كند، افزايش دانش آموز، معلّم، استاد، متخصّص، دانشجو و كارگاههاي فراوان، كار كشاورزي،

صنعتي، كارهاي دقيق و برجسته، ابتكارها و اختراعهاي زيادي مي بيند كه در اين پانزده سال، اسلام براي اين ملت آورده است. من و ما هم نمي توانيم بگوييم «اين كارها را ما كرديم.» اين دستاوردها، مالِ اسلام است. خاصيت ايمان، خاصيت حضور مردم و مردمي بودنِ حكومت است. خوب؛ يك مسأله اين است كه آيا علم و كار، يا به تعبير ديگر، معلّمي و كارگري، مثل كاسبيهاي ديگر، فقط براي نان درآوردن است؟ جواب اين است كه: نه! معلّمي و كارگري، اگر هم براي افراد، وسيله نان درآوردن است، امّا با معلّمي و كارگري، چيزهايي را مي شود به دست آورد كه حتي از نان هم بالاتر است. يكي از آن چيزها، اجر الهي است. باور كنيد معلّمي، ثواب دارد. كارگري، ثواب دارد. شما وقتي كه پشت دستگاه ايستاده ايد و كاري را انجام مي دهيد، يا در مزرعه كار كشاورزي تان را انجام مي دهيد، يا در اتاق طرّاحي نشسته ايد و طرح يك كار يا كالايي را آماده مي كنيد، يا به كلاس درس رفته ايد و مي خواهيد با عدّه اي دانش آموز، پنجاه دقيقه سر و كلّه بزنيد، يا مقدّمات كار معلّم را فراهم مي كنيد - مثلاً مطالعه يا تهيه كتاب - بدانيد كه عبادت مي كنيد. اين، خيلي مهمّ است. چيزي كه بعد از دروازه مرگ - كه همه بايد از آن عبور كنند - گير من و شما مي آيد، آن پنج سير خوراكي كه روزانه براي خودمان يا زن و بچه مان فراهم كرده ايم، نيست. آنچه كه آن جا به درد ما مي خورد، عمل صالح است. «والذّين امنوا و عملوا الصالحات.»(4) ببينيد در قرآن چقدر اين تعبير «ايمان» و «عمل صالح» تكرار شده است!

يكي از اين عملهاي صالح، همين است كه شما در كلاس، درس بگوييد، يا در كارگاه و مزرعه، كار كنيد. پراكندن علم و فراهم كردن كار هم مثلِ نماز و خواندن قرآن، عبادت است. اين، چيز كمي نيست. چرا خداي متعال ياد دادن و كار كردن را براي بشر موجب ثواب قرار داده است؟ العياذباللَّه، كارهاي خدا كه گزاف نيست! اين، بدين خاطر است كه آن كمالي كه خداي متعال مي خواهد بشر در دوران زندگي به آن نائل شود، از جمله به علم و كار بستگي دارد. جامعه و مردم بي كار، يا كم كار، بد كار، بي علم و بي سواد، نمي توانند آنچنان كه بايد، خودشان را به مراحل كمال بشري برسانند. زندگي دنيايشان هدر خواهد رفت. در علم كامل و شاملِ حقِ متعال عزّوجل، اين معنا روشن است. لذا گفته است: «اگر كار كنيد، ثواب مي بريد.» هر چه كار مفيدتر و بهتر باشد، ثواب آن بيشتر است. علمي كه ياد مي دهيد، هر چه مفيدتر باشد، ثواب آن بيشتر است. اين طور نيست كه اگر قرآن و علوم ديني را ياد داديد، ثواب داشته باشد، امّا ياد دادن جبر، مثلثات، فيزيك و هندسه، ثواب نداشته باشد. شما سرِكلاس، درس مي دهيد و بچه هاي مردم را عالم مي كنيد. هر درسي كه مي تواند يك انسان را عالم، دانشمند و مفيد براي جامعه كند، ياد دادن آن ثواب دارد. اين، منطق اسلام است. پس، يك دستاورد، ثواب الهي است. يكي ديگر از دستاوردهاي كار و تعليم، اين است كه شما در بناي آينده جامعه تان سهيم مي شويد. اين، خيلي مهمّ است. تمام دعواي دنيا در امروز و ديروز، بر سر يك كلمه است

و آن اين كه، قدرتهاي استكباري مي خواهند سرنوشت ملتها را در دست گيرند. اين امريكا كه مي بينيد اين قدر امروز در دنيا جنجال و هياهو و غوغا برپا مي كند - كه غالباً هم بي فايده و بي ثمر و پوچ است - براي اين است كه براي خودش حقِ ّ ابرقدرتي قائل است و مي خواهد اختيار و سرنوشت دنيا در دست او باشد. فلان كس چرا فلان معامله را كرد؟ فلان دولت چرا به فلان دولت فلان چيز را فروخت؟ فلان كشور چرا فلان مسأله مورد علاقه امريكا را رد كرد يا مسأله غير مورد علاقه امريكا را تأييد كرد؟... همه اين حرفها براي دخالت در امور دنياست. آيا مي توانند سرنوشت دنيا را در دست گيرند؟ عدّه اي مي گويند: «مي توانند.» آن عدّه، ملتهاي ضعيف، ناتوان و سردمداران سست عنصر بعضي از كشورها هستند. امّا نيروهاي پرشور، با هيجان و متحمّس مي گويند: «امريكا غلط كرده است! مگر مي تواند سرنوشت دنيا را در دست گيرد!» بنده چه عرض مي كنم؟ من مي گويم كه به يك شرط نمي تواند، به يك شرط مي تواند. اگر آن ملتي كه طرف امريكاست، داراي عزم و اراده سياسي و زنده، با نشاط، اهل كار، تلاش و جديّت باشد، امريكا نمي تواند؛ اما اگر ملتي اهل كار، تلاش و نشاط نباشد، باز هم امريكا نمي تواند تسلط پيدا كند؟! چرا؛ مي تواند. اين همه كه بر كشورها تسلّط پيدا كردند، براي چه بود؟ اگر سردمداران كشوري اهل معامله با امريكا باشند و مردم آن كشور هم افراد بي هوش و حواسِ بي كاره اي باشند، مي تواند. اگر دولتي اهل معامله و مذاكره با امريكا نباشد؛ امّا مردمش تنبل باشند، اين جا هم امريكا مي تواند تسلّط پيدا كند.

چرا؟ براي اين كه آن دولت، مستأصل مي شود. مردمي كه كار نكنند، مردمي كه ابتكار نداشته باشند، مردمي كه خود را موظّف به اداره كشور و توليد نيازهاي خودشان ندانند، مردمي كه فقط مصرف را بلد باشند و توليد را بلد نباشند، كشور و كساني را كه در رأس كارند در وضعيتي بدي قرار خواهند داد. ملتي مي تواند در مقابل پرروها، پرتوقّعها، گردنه بگيرها و زياده طلبهاي دنيا - مثل امريكا - بايستد و مقاومت و از حق خود دفاع كند، كه بگويد: «آقا! ما خودمان، خودمان را اداره مي كنيم.» اگر دشمن بگويد به شما فلان چيز را نمي فروشيم، بگويد: خوب؛ بهتر! نفروشيد. شما كه به ما بفروشيد، ما تنبل مي شويم و خودمان توليد نمي كنيم. مي گوييم «آقا؛ بسته بندي شده مي آيد.» شما كه به ما مجّاني بدهيد، پول هم از ما نگيريد، به ما خيانت كرده ايد. اگر شما دَرِ داد و ستد را با ما ببنديد و بُنجلهاي خودتان را به طرف مملكت ما سرازير نكنيد، به نفع ماست. براي اين كه ما روحيه كار، نشاط، تلاش و توليد پيدا خواهيم كرد. باور كنيد روزي كه اين مردك ساده دلِ بي تجربه خام اعلام كرده است كه مي خواهد روابط اقتصادي امريكا را با ايران ممنوع كند (بعد هم كه رفت در جلسه صهيونيستها، بيچاره در واقع بازي خورد. حال چه كسي پوست خربزه زير پاي اين آدم انداخت، من نمي دانم) بنده به چند جهت، از ته دل خوشحال شدم. اينها تا به حال گاهي با ريا چيزهايي مي گفتند كه بعضي، در گوشه و كنار عنوان مي كردند: «آقا؛ اينها آن قدرها هم با ما دشمن نيستند. آخر شما مي گوييد مرگ بر

امريكا، مردم مي گويند مرگ بر امريكا، بد است! عيب است! زشت است!» بعضي از آدمهاي كم مسؤوليت يا بي مسؤوليت، مي خواستند اين فرياد مرگ بر امريكا را كه مردم ما از ته دلشان كنده مي شود، در گلوها خفه كنند و نگهدارند. حالا مردم وقتي كه در مقابل چنين صراحتي قرار گرفتند، در هر جاي كشور هستند، راحت فرياد مي زنند: «مرگ بر امريكا.» امّا مهمتر اين كه، ما در دوران جنگ، از جهات گوناگون، محدودّيتهاي زيادي از قبيل سلاح، مهمّات و ابزارهاي جنگي داشتيم. حال هم اين آقايان مي خواهند زحمت بكشند و براي ما محدوديّت ايجاد كنند. مگر ما در هشت سال دوره جنگ، محدوديّت نداشتيم؟! آن جا چه كار كرديم؟ من شايد يك وقت ديگر هم اين را گفته باشم: برادران و خواهران! تعجّب مي كنيد اگر بدانيد كه مسؤولين ما، سيم خاردار خريده بودند؛ مي خواستند از كشور شوروي عبور دهند و بياورند؛ اما شوروي نمي گذاشت! سيم خاردار ديگر چيست؟! چه وسيله اي، دفاعي تر از سيم خاردار؟! از خودش هم نخريده بودند كه مثلاً بگويد «نمي فروشم.» بلكه از جاي ديگر خريده بودند. شما ببينيد با جمهوري اسلامي چه كردند! گلوله آر.پي.جيِ. دم دستيِ كم اهميّت را به ما نمي فروختند. اصلاً كسي باور مي كند؟! خوب؛ اين جمهوري اسلامي، همان كشوري است كه در آن وقت اين محدوديّتها را داشت. مي دانيد نتيجه چه شد؟ نتيجه اين شد كه به فضل پروردگار و به حول و قوّه الهي، جوانان مؤمن اين مملكت، به گوشه انبارها و كارگاهها رفتند؛ درها را روي خودشان بستند و مشغول كار شدند. ما امروز برخي از پيچيده ترين ابزارهاي جنگي را كه دشمن به عقلش هم خطور نخواهد كرد، خودمان در

داخل تهيّه مي كنيم. البته ما را به ساختن بمب اتمي و شيميايي متّهم مي كنند كه اينها دروغ است. خودشان هم مي دانند كه دروغ است. آنچه را كه واقعيت دارد، آنها نمي دانند و به عقلشان هم نمي رسد. چطور ما توانستيم؟ در اين مملكت، خلبان با هواپيماي آمريكايي پرواز مي كرد؛ همافر و افسر فنّي كارهاي تعميراتي اش را انجام مي دادند؛ امّا هيچ كدام جرأت نداشتند قطعات اين هواپيما را باز كنند، ببينند چه شكلي است. اسمشان هم تعميركار بود! قطعات هواپيما وقتي خراب مي شد، بايد مي بردند امريكا، آن جا تعمير مي كردند. اجازه تعمير قطعات هواپيماي امريكايي، به تعمير كار ما كه با آن هواپيما سروكار داشت، داده نمي شد. همين نيروهاي مسلّح و مردم اين كشور، توانستند پيشرفتي عظيم در اين زمينه ايجاد كنند. چرا؟ به بركت همان تحريمها و جلوگيريها. حال تهديد مي كنند كه «ما رابطه تجاري مان را با ايران قطع مي كنيم.» خوب؛ به درك، قطع كنيد! مگر ما بدمان مي آيد؟! ما خوشحال مي شويم كه شما رابطه تان را با ما قطع كنيد. اما دنيا از شما تبعيّت نمي كند. مگر امريكا كدخداي يك ده است كه همه مجبور باشند از او تبعيّت كنند؟! خوب؛ شما براي خودتان هر كار مي خواهيد، بكنيد. بعضي از آدمهاي ضعيف، در بعضي از كشورهاي اسلامي، تا اين چيزها را مي شنوند، تنشان بنا مي كند به لرزيدن! مگر چه خبر است؟! الحمدللَّه در داخل كشور ما، روحيه هاي مسؤولان كشور - از رئيس جمهور تا رئيس مجلس، رئيس قوّه قضايّيه و نمايندگان مجلس - و آحاد مردم در همه جاي اين كشور، قوي است. مشتها گره شده است. احساس نشاط مي كنند. هر كس كه در مقابلشان بايستد، با

قدرت و قاطعيّت با او مواجه مي شوند. از اين جهات، مشكلي نداريم. خداوند شما را حفظ كند. از اين جهت، نگراني نداريم. عزيزان من! آنچه لازم است، «كار» و «تعليم» است. معلّمين عزيز! بايد جوانان را بسازيد. بايد نوجوانان را با روحيه كار، استقلال و علم طلبي، پرورش دهيد، نه با روحيه مدرك طلبي. مدرك چيست؟ مدرك به اين عنوان كه نشان دهد فردي داراي اين معلومات است، خوب است؛ اما نمي تواند منشأ اثري شود. آنچه مهم است، علم است. علم و كار، براي جامعه لازم است. همه مردم و مسؤولين بدانند: اين كه من عرض كردم «وجدان كاري»، يك تعارف نيست. بايد برنامه ريزي كنند. «وجدان كاري» بايد فرهنگ عمومي مردم شود. بايد اگر كسي كاري انجام مي دهد، فكر كند كه يك نفر بالاي سرش ايستاده است؛ حتّي اگر تنها، در اتاقي خلوت باشد. كار بايد كامل، محكم، قوي، ابتكاري و همراه با نياز انجام گيرد. يكي از كارهايي كه وجدان كاري لازم دارد، تعليم و تربيت است. معلّم در كلاسِ درسِ مدرسه اي كه تَهِ فلان شهر يا فلان گوشه دورافتاده تهران يا يك روستاست، بايد آن طور درس بگويد، زحمت بكشد و تلاش كند كه گويا الان بازرس در كلاس نشسته است، كار او را نگاه مي كند، يا يك ساعت بعد مي آيد تا نتيجه كار را ببيند. وجدان كاري يعني اين. ما تعارف كه نمي كنيم! عزيزان من! با تعارف كه يك ملت نمي تواند آقايي خودش را حفظ كند! با تعارف كه نمي شود با دشمنان غدّار و خونخوار روبه رو شد! عمل، تلاش و برنامه ريزي لازم است. ما گفتيم: «وجدان كاري»، «انضباط اجتماعي» يا «انضباط اقتصادي». مسؤولين كشور، دولت، قوّه

قضايّيه و نمايندگان مجلس، بايد برنامه ريزي كنند تا اين كارها انجام گيرد، و الّا با اين كه تعريف كنند فلاني چه حرف خوبي زده، كه كار تمام نمي شود! آحاد مردم هم بايد كمك كنند. يك يك مردم، كنندگانِ واقعيِ كار هستند. عزيزان من! اين خانه، خانه شماست. اين مملكت، مملكت شماست. مملكت عظيم،با بركت و ثروتمندي است. خيلي ثروت در اين خاك نهفته است كه همه اش متعلّق به شما و نسلهاي آينده اين كشور است. ثروت معنوي زيادي در اين كشور وجود دارد و همه اش متعلّق به شماست. اين همه علم، استعداد، آگاهي و اخلاقيّات خوب، به بركت اسلام، فرهنگ كهن اسلامي و سوابق اين ملت در اين كشور هست كه متعلّق به شماست. چه وقت مي توانيد استفاده كنيد؟ وقتي كه اين ملت، آماده كار باشد؛ كمر بسته باشد؛ هيچ كس در كارهاي خود كوتاهي نكند و بي كاري را براي خود مغتنم نشمارد. هستند كساني كه در حال خستگي از كار هم، وقتي كه كاري وجود دارد با كمال شوق كار مي كنند. كسي از اينها نمي پرسد «شما چرا كار نكرديد؟» فكر مؤاخذه الهي و نياز مردم، اينها را به كار وادار مي كند. اين روحيه، بايد همگاني شود. اين، همان «وجدان كاري» است. اميدواريم كه خداي متعال كمك كند و ان شاءاللَّه ادعيه زاكيّه وليّ عصر ارواحنافداه، كمك كار شما باشد. با اين وضعيت، امريكا كه هيچ، امريكا و متّحدينش هم، با تمام امكانات، به هيچ وجه نخواهند توانست بر چنين ملت و اراده هايي پيروز شوند. اميدواريم خداوند روح مطّهر امام بزرگوار را گشاينده اين راه به روي ما بود، روزبه روز به عروج و درجات بالاتري نائل فرمايد و شهيد عزيز اين روز،

«شهيد مطّهري» را با اوليايش محشور كند و شما عزيزان را مشمول بركات و توفيقات و رحمت و لطف خود قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) - 2) - 3) بقره: 134 4) بقره: 82

بيانات مقام معظم رهبرى در مصاحبه گزارشگر صدا و سيما، در جريان بازديد از «نمايشگاه كتاب»

بيانات مقام معظم رهبري در مصاحبه گزارشگر صدا و سيما، در جريان بازديد از «نمايشگاه كتاب» ابتدا تلاش مي كنيم كه نظر حضرت عالي را در ارتباط با برگزاري اين نمايشگاه و همچنين ديد محققّانه اي كه نسبت به مسائل كتاب و كتابخواني داريد، جويا شويم. بيان بفرماييد كه نمايشگاه امسال را چگونه ديديد؟ بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. الحمدللَّه، نمايشگاه خوب بود. با اين كه گفته مي شود هنوز بعضي ناشران كتابهايشان نرسيده، لكن من در بخشي كه تاكنون توفيق پيدا كردم كه بازديد كنم، كتابهاي زياد و جديد هم ديدم و عناوين كتابها، خوب بود. متأسفانه من زياد وقت ندارم، و الّا به داخلِ هر يك از اين غرفه ها كه مي رفتيم، بعضاً ايجاب مي كرد كه انسان نيم ساعت توي يك غرفه بماند و كتابها را يكي يكي نگاه و بررسي كند. آنچه كه مجموعاً به نظرم رسيد، خيلي خوب بود. وضعيت نمايشگاه را پسنديدم. شنيدم - آقايان گزارش كردند - كه امسال ناشرين، بخصوص ناشرين داخلي، بيش از سال گذشته شركت كرده اند. در گفتگويي كه بعضاً ما با مردم داريم و حتّي مسؤولين انتشاراتيهاي مختلف، اين مسأله را اظهار مي كنند، كه كّلاً به نظر مي رسد آن طور كه بايد، سياست مدوّني براي انتشار و چاپ كتابْ در كشور نيست و يا اين كه داراي ضعفهايي است. و از لحاظ محتوايي هم، اين مشكلْ وجود دارد. بيشتر تلاش مي كنيم كه نظر حضرت عالي را، به عنوان يك

فرد محقّق و كتابخوان، در اين زمينه جويا شويم؟ اين را كه «آيا سياستي وجود دارد يا نه»، قاعدتاً بايد وزارت ارشاد به شما بگويد. پاسخ دقيق را، آن جا به شما خواهند داد. من بعيد مي دانم كه هيچ سياستي نباشد. قاعدتاً، در اين زمينه، سياستها، خطِمشيها و جهتگيريهايي هست. البته، هر چه بگذرد، قاعدتاً بهتر خواهد شد. من، حالا كه نگاه مي كنم، از نوع كتابهايي كه عرضه مي شود، نوع مطالبه، رغبت و تقاضاي مردم را درك و احساس مي كنم. من از بعضي از ناشرين مي پرسيدم كه «شما فروشتان چطور است؟» يا «مراجعه مردم به اين كتابي كه شما چاپ كرده ايد، چطور است؟» پاسخهايي كه مي دادند، براي ما روشن مي كند كه مردم به چه موضوعاتي بيشتر رغبت دارند. حالا ممكن است اين رغبت، بعضيش هدايت شده باشد؛ يعني دستگاه فرهنگي كشور، مردم را به سمت يك علاقه خاص يا به نوعي از كتابها هدايت كرده باشد. ممكن هم هست كه بدون هدايت آنها باشد و مردم خودشان خواسته باشند. به هر تقدير، يك جهتگيريِ كلّيِ نسبتاً مطلوب، مشاهده مي شود. در پايان، اگر ممكن است به مناسبت ايام كتاب، كتابخواني و نمايشگاه كتاب، پيامي براي همه مردم ما، بخصوص قشر تحصيلكرده و كتابخوان بفرماييد. خوب؛ الحمدللَّه سؤالات شما زود تمام شد! من احتمال مي دادم بيش از اين طول بكشد. بله؛ پيامي كه من دارم، همان پيام هميشگي است. من امروز مي خواهم دو مطلب را به مردم و مسؤولين عرض كنم: يك مطلب، همان است كه من هميشه تكرار مي كنم. پارسال و سالهاي قبل و در مناسبتهاي گوناگون هم گفتم كه ارتباط مردم با كتاب، بايد بيش از

اين باشد. من مي بينم كه متأسفانه كتاب در جامعه ما، آن مقدار كه شأن اين جامعه اقتضا مي كند، رواج ندارد. اگر ما يك جامعه بي فرهنگ و تاريخ بوديم؛ جامعه اي بوديم كه گذشته و كسان فرهنگيِ با معرفت و برجسته اي ندارد؛ انسانهاي بااستعداد و فهيم و داراي بينش و طرز فكر بالا ندارد (مثل بعضي از جوامع گوناگوني كه در گوشه و كنار دنيا هستند) بي رغبتي به كتاب قابل توجيه بود؛ امّا در جامعه ما با اين همه انسانهاي فرهنگي، برجسته، والا، اساتيد، مؤلّفين، آشنايان با كتاب، شعرا، نويسندگان، علماي بزرگ، دانشگاهيان برجسته و عناصر فرهنگي و عالِم، چرا بايد اُنس با كتاب اين طور باشد؟! سابقه فرهنگي و تاريخي ما خيلي زياد است. جامعه ما اساساً جامعه اي پخته و بالغ شده است؛ يك جامعه ابتدايي و بدوي نيست. مردم ما بايد بيش از اين با كتاب آشنا باشند. من اين را مي خواهم عرض كنم. كه در منزل خودِ من، همه افراد، بدون استثنا، هرشب در حال مطالعه خوابشان مي برد. خود من هم همين طورم. نه اين كه حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه مي كنم؛ تا خوابم مي آيد، كتاب را مي گذارم و مي خوابم. همه افراد خانه ما، وقتي مي خواهند بخوابند حتماً يك كتاب كنار دستشان است. من فكر مي كنم كه همه خانواده هاي ايراني بايد اين گونه باشند. توقّع من، اين است. بايد پدرها و مادرها، بچه ها را از اوّل با كتاب محشور و مأنوس كنند. حتّي بچه هاي كوچك بايد با كتاب اُنس پيدا كنند. بايد خريدِ كتاب، يكي از مخارج اصلي خانواده محسوب شود. مردم بايد بيش از خريدن بعضي از وسايل تزييناتي و تجمّلاتي - مثل اين لوسترها، ميزهاي

گوناگون، مبلهاي مختلف و پرده و... -، به كتاب اهميّت بدهند. اوّل كتاب را مثل نان و خوراكي و وسايل معيشتي لازم بخرند؛ بعد كه اين تأمين شد به زوايد بپردازند. خلاصه، بايد با كتاب اُنس پيدا كنند. در غير اين صورت، جامعه ايراني به هدف و آرزويي كه دارد - كه حقّ او هم هست - نخواهد رسيد. البته من اين را فراموش نكنم كه از وزارت ارشاد به خاطر انجام همه توصيه هاي ما در سال گذشته در هنگام مصاحبه - پايان بازديد - تشكّر كنم. مسأله نمايشگاه دائمي و كتابهاي پرتيراژ كه الان آقاي مسجد جامعي به من گزارش دادند، از كارهايي است كه انجام گرفته است. من از آنچه كه انجام شده است خرسند شدم. خوب؛ اين مسأله اوّل. مطلب دومي كه من امروز فكر كرده بودم بگويم، مسأله كاغذ است. من وقتي از ناشران درباره مشكلشان و فروش كتاب مي پرسم، بعضي بعد از سؤال من و بعضي بدون سؤال، به مشكل كاغذ اشاره مي كنند. كاغذ در جامعه ما نبايد يك كالاي تزييني و تجمّلاتي به حساب بيايد؛ بلكه بايد يك كالاي اصلي محسوب شود. كما اين كه دولت هم، براي كاغذ، واقعاً يارانه مي دهد. (ما در مشهد، همين سوبسيد را مي گوييم «سر». سردادن به چيزي؛ چيزي را براي چيزي به عنوان سردادن.) علي ايّ حال، الان دولت به روزنامه ها، مطبوعات و ناشرين، كمك مي كند. اين كارها مي شود؛ لكن درعين حال، مشكلات دارند. من مي بينم كتابي را به قيمت گزافي مي فروشند؛ در حالي كه خريدار نمي تواند بخرد. من به مواردي برخورد كردم كه قيمتها به نظرم زياد و بيش از اندازه اي كه امروز مقتضي است، بود. اين

بدين خاطر است كه ما از لحاظ كاغذ مشكل داريم. خلاصه، بايد روي بازيافت، صرفه جويي و توليد كاغذ داخلي كار شود؛ يعني كاري كنند كه در كاغذ، صرفه جويي شود. امروز با اين كه آدمي گاهي فكر مي كند كه ديگر حالا دوران «ادقّوا اقلامكم، قارعوا بين سطوركم»(1) نيست، مي بينيم نه! اتّفاقاً، باز هم دوران همينهاست. باز هم بايد قلمها را ريز تراشيد، تا كاغذ كمتر مصرف شود و باز هم بايد در باب كاغذ، صرفه جويي كرد تا به نياز جامعه برسد. علاوه بر اين، مسأله بازيافت كاغذ و همچنين توليد كاغذ داخلي، بايد ان شاءاللَّه مورد توجّه قرار گيرد. بعضي از اين كارها به عهده دولت و بعضي به عهده مردم است. ان شاءاللَّه، اميدواريم كه از امروز كه روز اوّل بازديدهاي عمومي در نمايشگاه كتابِ امسال است، عدّه زيادي مردم بيايند، اين كتابها را بخرند و از اينها استفاده كنند. بايد مقداري از كلّ مراجعه به كتاب در طول سال را، در اين چند روز ان شاءاللَّه جبران كنيم. در اين چند ساعتي كه در معيّت حضرت عالي بوديم، مشاهده كرديم شما تعداد زيادي كتاب مي خريد. سال گذشته هم به همين شكل بود؟ نه. متأسّفانه نشد كتاب بخرم. كتابها را به من هديه مي دهند. من مي خواهم كتاب بخرم يا پول كتابها را بدهم؛ اما غالباً تا من كتابي را انگشت مي گذارم، ناشرين فوراً مي گويند: « اين مجّاني است.» و هر چه هم اصرار مي كنم پول بدهم، قبول نمي كنند. لذا من بعضي از كتابها را مي خواهم و واقعاً هم دوست دارم بخرم. منتها ناشرين - حالا بعضي از روي رغبت و بعضي هم ممكن است در رودربايستي گير كنند -

وقتي مي گوييم اين كتاب را بدهيد، مي گويند «آقا، قابلي ندارد.» و من نمي خواهم كه چنين وضعي پيش بيايد، لذا به خريد كتاب اقدام نمي كنم. با اين حال، ناشرين با محبّت و مهربان، بعضي كتابهايي را كه فكر مي كنند دوست دارم، به من هديه مي كنند. --------------------------------------------------------------------------------

1) اشاره به گفتار امام علي عليه السّلام در توصيه به صرفه جويي هنگام نگارش.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار كارگزاران، به مناسبت «عيد غدير خم»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار كارگزاران، به مناسبت «عيد غدير خم» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هم اين عيد بزرگ و عيد اللَّه اكبر را به همه مسلمانان عالم، بخصوص شيعيان سراسر جهان و بالاخص ملت عظيم الشّأن، مؤمن و موالي ايران و به جمعِ حاضرِ عزيزان كارگزار و خدمتگزار ملت اسلامي، تبريك عرض مي كنم. اميدواريم خداوند به ما توفيق ببخشد كه به معناي حقيقي كلمه، رهسپار راه «ولايت» - كه امروز در معارف و حيات تاريخي اسلام تثبيت شده است - به حساب آييم. در باب غدير، انسان از ابعاد گوناگوني مي تواند نظر بيندازد و بهره معنوي و فكري بگيرد. يكي، اصل و موضوع «ولايت»، به عنوانِ استمرار نبوّت است. اين، موضوع مهمّي است. نبوّت عبارت است از گزاردن پيغام پروردگار در ميان بشر در برهه اي از زمان و تحقق اراده الهي به وسيله شخصي كه مبعوث و برگزيده پروردگار است. بديهي است اين دوره هم تمام مي شد و مي گذشت. كه: «انّك ميّت و انّهم ميّتون.»(1) امّا اين حادثه الهي و معنوي، با رفتن پيغمبر، منقطع نمي شود؛ بلكه هر دو جنبه اش باقي مي ماند. يكي جنبه اقتدار الهي، حاكميّت دين و اراده پروردگار در ميان بشر است. انبيا مظهر، اقتدار پروردگار در ميان بشر بودند. انبيا كه نيامدند مردم را

فقط نصيحت كنند. نصيحت و تبليغ، بخشي از كار پيغمبران است. پيغمبران همه آمدند تا جامعه اي را بر اساس ارزشهاي الهي به وجود آورند؛ يعني در واقعيتِ زندگيِ مردم تأثير بگذارند. بعضي توانستند و مبارزاتشان به نتيجه رسيد؛ بعضي هم نتوانستند. اين جنبه از زندگي پيغمبر كه مظهر قدرت خدا در زمين و در ميان بشر و مظهر حاكميّت و ولايت الهي در ميان مردم است، استمرار پيدا مي كند؛ براي اين كه معلوم شود، دين در هيچ زماني نمي تواند اثر خود را ببخشد، مگر اين كه زمامداري، حاكميّت و اقتدار، در آن وجود داشته باشد. جنبه دومِ موضوع كه آن هم به همين اندازه مهمّ است، اين است كه حال كه اين حاكميّت، با رفتن نبي قطع نمي شود و استمرار پيدا مي كند، نمي تواند يك حاكميّت برهنه و بي نصيب از معنوّيات پيغمبر باشد. درست است كه پيغمبر داراي مقام ممتازِ استثنايي است و هيچ كس ديگر با او مقايسه نمي شود؛ امّا استمرار وجود او، بايد متناسب با او باشد. ارزشهايِ وجود مقدّس پيغمبر، بايد در كسي كه استمرار وجود اوست به قصد ظرفيّت آن شخص، حفظ شود. در آن دوره و فصل مهم از تاريخ نبوّت و ولايت، كه بايستي معصوم مي بود تا انحراف پيش نيايد، جز در وجود مقدّس اميرالمؤمنين، علي بن ابي طالب عليه السّلام، چنين چيزي متحقّق و متبلور نبود. ماجراي غدير، اين دو چيز را با هم، در تاريخ اسلام ثبت كرده است. لذا، اين يك بُعد از مسأله غدير است. يك بُعد ديگر، شخصيتِ خودِ اميرالمؤمنين است. بعد ديگر، اهتمام نبيّ اكرم به مسائل بعد از وفات خودشان است. اينها ديدگاههاي مختلفي است كه مسأله غدير را

از همه اين جنبه ها مي شود مورد بررسي قرار داد. آنچه كه امروز بنده مناسب مي بينم در باب مسأله غدير به شما برادران و خواهران كه مسؤولين كشور هستيد و همچنين به ملت عزيزمان - با اختلاف مذاهبي كه دارند - و امّت بزرگ اسلامي عرض كنم، اين است كه غدير، واقعيّتي است كه اتّفاق افتاده است و مفهومي هم دارد كه ممكن است يك نفر اين مفهوم را درك كند يك نفر ديگر، درك نكند. ما كه شيعه هستيم، معناي غدير را همان چيزي مي دانيم كه در طول اين هزار و چهار صد سال بازگو كرده ايم، تحقيق كرده ايم، نوشته ايم و آن را در جان و دل خودمان ثبت و ضبط كرده ايم. ديگران و بقيه فِرَق اسلامي هم، هر كدام نظرات خودشان را دارند. در مورد ماجراي غدير، دو چيز هست كه جامعه ايراني و همه شيعيان در نقاط مختلف عالم و كشورهاي گوناگون، بايد آنها را با هم مورد توجّه قرار دهند. يكي اين است كه اعتقاد به غدير، ولايت و امامت، كه ركن اصلي مذهب شيعه است، بايد مثل بقيّه مباحث مهم كلامي، مايه اختلاف بين مسلمانان نشود. نه شيعه و نه غير شيعه از فِرَق اسلامي، نسبت به اين مسأله، اين حالتِ حسّاسيت را به وجود نياورند كه در ميان خودشان اختلاف و تفرقه بيندازند؛ چون، اين چيزي است كه دشمن مي خواهد. حالا قضيه غدير، كه قضيه مهم و بزرگي است؛ دشمنان اسلام حتّي از قضاياي كوچك مربوط به هر يك از فِرَق و جماعات اسلامي، مي خواهند براي ايجاد اختلاف استفاده كنند. به كشورهاي اسلامي نگاه كنيد! همه جا وسايل براي تفرقه افكني هست.

يك عدّه هم، حقيقتاً در اين بين، سرشان كلاه مي رود. يعني فريب مي خورند، بازي مي خورند و بازيچه دست دشمن مي شوند. امروز امّت اسلامي، بايد متّحد باشد. نقاط اتّحاد و اجتماع زيادي هست كه هميشه بايد آنها را در نظر داشته باشيم. مطلب دومي كه بايد مورد نظر باشد، اصلِ خودِ مفهومِ حديثِ غدير و حادثه غدير است كه بايد مغفولٌ عنه واقع نشود. ما البته به همه فِرق اسلامي اين سفارش را مي كنيم، نه اين كه فقط به شيعه بخواهيم بگوييم «آقا غديرت را فراموش نكن!» ما به همه فِرق اسلامي مي گوييم: «مباني تان را فراموش نكنيد.» در اين جا به شيعه تأكيد مي كنيم كه بر انديشه و فكر غدير، تكيه كند. اين، يك فكر مترقّي است. اگر ما مي گوييم «اتّحاد اسلامي» و پايش هم مي ايستيم (ما با همه قدرت، پاي موضوع وحدت اسلامي، در مقابل دشمنان وحدت ايستاده ايم) نبايد تصوّر شود كه اين مفهومِ مهم، مترقّي، اصلي و نجاتبخش اسلامي، يعني مفهوم ولايت و غدير را فراموش خواهيم كرد. موضوع غدير نبايد فراموش شود؛ چون مسأله خيلي مهمّي است. همان طور كه عرض كردم، اگر مسأله غدير - با آن دو جنبه اي كه اوّلِ صحبتم گفتم - مورد ملاحظه قرار گيرد، امروز اسلام دنيا را نجات خواهد داد. يك عدّه هستند كه تصوّر مي كنند مي شود ملتي مسلمان بود؛ امّا به احكام اسلامي عمل نكرد! اين تصوّر، معنايش جدايي دين از سياست است. معنايش اين است كه اسمتان مسلمان باشد، امّا به احكام اسلامي عمل نكنيد و سيستم بانكداري، اقتصاد، آموزش و پرورش، شكل و محتواي حكومت و ارتباطات فرد و جامعه تان، به خلاف اسلام و طبق قوانين غيراسلامي و

حتّي ضد اسلامي باشد. البته، اين، در مورد كشورهايي است كه قانون دارند؛ اگرچه طبق اراده و خواست يك انسان قاصر و ناقص باشد. امروز در بعضي كشورهاي اسلامي، حتّي قانون هم نيست؛ حتّي قانون غيراسلامي هم وجود ندارد و اراده اشخاص مهمّ است. در رأس قدرت يك نفر نشسته است و دستور مي دهد: اين طوري شود، آن طوري شود. نمي شود كه ما فرض كنيم عدّه اي مسلمانند، امّا از اسلام فقط نماز، روزه، طهارت و نجاست و امثال اين چيزها را دارند. در جوامعي كه مي خواهند مسلمان باشند، اسلام بايد حاكم باشد. غدير، اين پيام را داشت. امروز بسياري از جوامع، چوب عدم اعتقاد به اين معنا را مي خورند. ببينيد ماجراي غدير، اين جا چقدر مي تواند الهامبخش باشد! نكته دوم اين است كه بعضي از كشورهايي كه به نحوي خودشان را مقيّد به احكام اسلامي نشان مي دهند، براي مسائلشان، به آيه و روايتي استناد مي كنند؛ چهار نفر عمّامه به سر را هم به خدمت مي گيرند، براي اين كه در جايي برايشان فتوايي بدهند و كاري كنند. اين كشورها، اگر چه به ظاهر چيزي مثل حاكميّت اسلامي دارند، امّا حاكميّت اسلامي با ارزشها و معيارهاي نَبَوي و وَلَوي، علم و تقوا، عدالت، عبوديّت خدا و خشيّت الهي و «ترتعد فرائسه في المحراب»(2)، كه روش انبيا و اوليا و مقرّبترين افراد به خدا بوده است، در جامعه شان مطرح نيست. اگر تعبيرات تندتر و واضحتري نخواهيم بكنيم، آنها يك عدّه آدمهاي دور از دينند. پس، غدير يك مفهوم مترقّي و نجاتبخش است. ولايت در اسلام يك مفهوم عالي است. اين را بايد بفهمند. شيعه بايد به ولايت افتخار كند و غير شيعه هم

سعي كند آن را بشناسد. بحث علمي و دانستن كه دعوا ندارد. بدانند كه اصلاً اين موضوع چيست. متأسّفانه امروز يكي از كارهايي كه دشمنان به صورت برنامه ريزي شده انجام مي دهند، اين است كه عقايد شيعه را در دنيا به صورت وارونه جلوه دهند. يك عدّه، براي همين كار، كتاب مي نويسند و پول مي گيرند تا اين جاذبه انقلاب اسلامي، حركت عظيم و بيداري اسلامي، نتواند مردم دنيا را جذب كند. امروز اين كارها مي شود. لذا، كساني كه مي توانند پيام صحيح تشيّع را به مغزها، ذهنها و دلهاي تشنه و محتاج منتقل كنند، بايد اين كارِ مهمّ را بكنند. در جامعه ما هم، بحمداللَّه، ولايت، از گذشته تا امروز، تأثيرات خود را در همه ابعاد نشان داده است. از اوّلِ حركتِ انقلابي، همين گونه بود. امام بزرگوار رضوان اللَّه تعالي عليه، با استمداد از شاخه هاي ولايت، اين انقلاب را به پيروزي رساندند. موضوع عاشورا و كربلا، محبّت به اهل بيت عليهم السّلام و كوشش براي شبيه شدن به آنها، روحيه جهاد مظلومانه و صبر بر اين جهاد، جزو خصوصيات و معارف مربوط به ولايت است. امام به اين وسيله توانستند اين انقلاب را به پيروزي برسانند و اين نظام را تشكيل دهند. البته نظامي نظام اسلامي است كه از ولايت هم سيراب مي شود و برخوردار مي گردد. دشمنها تبليغ نكنند كه «اين، يك انقلاب شيعي و مخصوص شيعه است و شامل غيرشيعه نمي شود.» از خصوصيّات محيط ولايت، اين است كه چشم را به مفاهيم اسلامي باز مي كند. ما به بركت درسي كه اهل بيت دادند، از مفاهيم اسلامي و قرآني، حدّاكثر استفاده را كرديم. شيعيان، پيروان اهل بيتند. امروز هم بحمداللَّه، همين طور است.

اين حالتِ عاطفه و محبّت شديدي كه در ميان مردم ما نسبت به دوستان، نسبت به مظلومين و محرومين، مردم فلسطين، ستمديدگان اروپا و مظلومين بخشهاي ديگر دنيا هست، اساساً روحيه شيعي و ولايتي است. اين اشكها، دور هم نشستنها، ذكر مصيبت كردنها، اين محرّم و عاشورا، در روحيه و فضاي زندگي مردم ما تأثير مي گذارد. آن خشكي و بي روحيِ بعضي از جوامع ضدّشيعي - متأسفانه بعضي حكومتها، مردمشان را نه غيرشيعي، بلكه ضدّشيعي بار مي آورند - بحمداللَّه، در جامعه ما نيست. جامعه ما، جامعه اي منعطف، با حال، با روحيّه، اهل عاطفه و تعطّف است. ايستادگي در مقابل دشمن هم، از خصوصيات ولايت است. چون ائمّه ما، الگوي اين ايستادگي اند؛ از نمونه كربلا بگيريد تا امامزاده هايي كه در سخت ترين شرايط مقاومت كردند و به شهادت رسيدند، تا علي بن موسي الرّضا، عليه آلاف التّحيةوالثّناء كه با يك سياست الهي به جنگ دشمن رفت، تا موسي بن جعفر عليه الصّلاةوالسّلام كه سالهاي زندان را تحمّل كرد، تا ائمّه ابناءالرّضا عليهم السّلام كه ساليان دراز رنج تبعيد را تحمّل كردند. انواع و اقسام تحمل رنج براي خدا، در ميان ائمّه، از اوّل تا آخر و در طول اين دويست وپنجاه سال، وجود دارد. خوب؛ مردم ما اينها را ياد گرفتند. اينها درس است. لذا، مي بينيد كه مردم مي ايستند و همين ايستادگي هم آنها را پيروز مي كند. مردم ما، در مقابل استكبار، امريكا و تهديد، ايستادند. آن وقت كه دو بلوك شرق و غرب، عليه جمهوري اسلامي دست به دست هم داده بودند، مردم ايستادند و به زانو درنيامدند؛ بلكه دشمن را به زانو درآوردند. امروز هم در مقابل تهديدهاي امريكا، توطئه ها و حيله گريهاي دشمنان گوناگون

و نفاقِ چهره هايي كه سعي مي كنند خودشان را طرفدار حقوق بشر نشان دهند - در حالي كه ضدّ حقوق بشر و اصلِ تروريسمند - ايستادگي مي كنند و به فضل الهي، در مقابل اين تبليغات خصمانه و معارضه ها، پيروز هم خواهند شد. اينها به بركت ولايت است. اين روحيه را، ولايت در جامعه و يك يكِ دلهاي ما تزريق كرده است. اميدواريم كه خداي متعال تا آخر عمرمان ما را با ولايت زنده بدارد؛ ما را با ولايت به عالم نشئه بعد منتقل كند؛ ما را با ولايت ائمّه عليهم السّلام در قيامت محشور كند. پروردگارا! بركات ولايت را بر مردم ما جاري كن. پروردگارا! روح مطّهر امام بزرگوار را كه مدّرس بزرگ ولايت بودند، شاد فرما. پروردگارا! همه كساني را كه در راه دين و معارف ديني تلاش مي كنند و زحمت مي كشند، مشمول لطف و فضل خودت قرار بده. پروردگارا! يادگار امام رضوان اللَّه عليه را كه امروز هم جاي او در ميان ما خالي است، با اوليايت و پدر بزرگوارشان، محشور فرما! والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) زمر: 30 2) -

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار روحانيون و وعاّظ، در آستانه ماه محرم

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار روحانيون و وعاّظ، در آستانه ماه محرم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه آقايان محترم و خواهران گرامي كه از تهران و بعضي از ولايات ديگر تشريف آورده اند، خوشامد عرض مي كنم. اين ديدار سالانه مرسومِ پيش از محرّم، در حقيقت براي امّت اسلامي، شروعي براي ورود در وادي پربركت و پرماجرايِ عاشورا و بهره وري از بركات ماه محرّم است. اگر چه در باب محرّم و عاشورا و آثار اين پديده عظيمْ صحبتها و افادات ارزشمندي شده است و همه شنيده ايم

و استفاده كرده ايم؛ لكن هر چه زمان مي گذرد، احساس مي شود كه چهره بي زوال اين خورشيد منوّر - كه مي شود آن را به «خورشيد شهادت»، «خورشيد جهاد مظلومانه و غريبانه» تعبير كرد كه به وسيله حسين بن علي عليه السّلام و يارانش برافروخته شد - بيشتر آشكار مي گردد و بركات عاشورا بيشتر معلوم مي شود. از همان روز اوّلي كه اين حادثه اتّفاق افتاد، تأثيرات بنياني آن، بتدريج معلوم شد. از همان روزها، عدّه اي احساس كردند كه وظايفي دارند. ماجراي «توّابين» پيش آمد. قضاياي مبارزات طولاني بني هاشم و بني الحسن عليهم الصّلاةوالسّلام پيش آمد. بعد، حتّي نهضت بني عبّاس كه عليه بني اميّه به پا خاست، در اواسط قرن دوم هجري، در همه اطراف عالم اسلام آن روز، بخصوص در ايران و شرق ايران - خراسان - و غيره، با فرستادن دُعاتي، زمينه را براي ازاله حكومت ظالم، مستكبر و نژادپرست اموي، فراهم كردند. حتّي نهضت عبّاسيان هم كه بالاخره به پيروزي رسيد، با نام حسين بن علي عليه السّلام شروع شد. اگر تاريخ را نگاه كنيد، مشاهده خواهيد كرد كه دُعات بني عبّاس، وقتي به اطراف عالم اسلام مي رفتند، از خون حسين بن علي عليه السّلام و شهادت آن بزرگوار و انتقام خون فرزند پيغمبر و جگر گوشه فاطمه زهرا عليهاسلام، مايه مي گرفتند تا بتوانند تبليغات خودشان را به راه بيندازند. مردم هم قبول مي كردند. حتّي - آن طور كه در ذهنم هست - لباس سياهي كه شعار بني عبّاس بود، به عنوان لباس عزاي امام حسين انتخاب شد و بعدها هم در زمان حكومت پانصد ساله بني عبّاس، همواره لباس رسمي آنها، لباس سياه بود. لباس سياه، براي اوّلين بار به مناسبت عزاداري امام حسين استفاده شد. آنها مي گفتند: «هذا حداد آل محمّد» صلّي اللَّه عليه

و آله. يعني اين لباس عزاي ذريّه پيغمبر است. اين گونه شروع كردند و آن تحوّل را به راه انداختند. البته منحرف شدند و خود آنها هم دنباله كار بني اميّه را پيش بردند. اينها تأثيرات عاشورايي است. در طول زمان نيز همين طور بوده است. آنچه در زمان ما اتّفاق افتاد، از همه اينها بالاتر بود. يعني در عصر تسلّط ظلم، كفر و الحاد بر سرتاسر عالم؛ در عصري كه عدالتْ خلاف قانون و ظلمْ قانون و مقررّاتِ بين المللي شده است، حق به حكومت رسيد. اين كه شما مي بينيد ابرقدرتها زورگويي مي كنند و مي خواهند نظام جديدي را بر دنيا حاكم كنند - كه البته همان نظام قبلي هم نظام حاكميّت ابرقدرتها بود - اين، همان سلطه ظلم است. براي هر آنچه در دنيا ظلم، حق كشي و تبعيض مي شود، اسمهاي قانوني مثل «حقوق بشر»، «دفاع از ارزشهاي انساني» و از اين قبيل مي گذارند. بدترين نوع سيطره ظلم اين است كه ظلم به اسم عدل و ناحق به اسم حق، بر دنيا مسلّط شود. در چنين زماني، ناگهان به بركت عاشورا، حجاب ظلمت شكافته و خورشيد حقيقت آشكار شد. حق، به قدرت و حكومت رسيد. اسلام كه همه دستها سعي مي كردند آن را منزوي كنند، در وسط عرصه، خودش را مطرح كرد و دنيا مجبور شد كه حضور اسلامِ راستين و ناب را در شكل حكومت جمهوري اسلامي بپذيرد. شروع نهضت پانزده خرداد هم به بركت عاشورا بود. امسال بعد از گذشت سي و دو سه سال از حادثه پانزده خرداد، مثل آن سال اوّل، دوباره خرداد با محرّم همزمان و مقارن شده است. در پانزده خرداد كه در سال

چهل و دوي شمسي - هشتاد و سه قمري - با دوازدهم محرّم مصادف بود، امام بزرگوار ما رضوان اللَّه تعالي عليه در عرصه عاشورايي و با بهره برداري به بهترين شكل ممكن از ماجراي عاشورا و محرّم، توانستند پيام حق و دادِ برآمده از دلِ خود را به گوش مردم برسانند و مردم را متحوّل كنند. اوّلين شهداي ما هم در ماجراي پانزده خرداد، در تهران، ورامين و بعضي جاهاي ديگر، همين سينه زنهاي حسيني بودند كه آمدند و در معرض تهاجمِ دشمنِ عاشورا قرار گرفتند. در سال پنجاه و هفت هم مشاهده كرديد ماجراي آن روز و ماهي را كه در آن، خون بر شمشير پيروز مي شود. اين نام را امام بزرگوار از همه قضاياي محرّم، خلاصه گيري، استحصال و مطرح كردند. همين طور هم شد. يعني مردم ايران به پيروي از حسين بن علي عليه السّلام، درس عاشورا را گرفتند و در نتيجه خون بر شمشير پيروز شد. اين موضوع در ماجراي امام حسين چيز عجيبي است. خوب؛ حالا ما و شما، امانتدار و وارثِ اين حقيقت تاريخي هستيم. امروز كساني هستند كه مي خواهند ماجراي عاشورا را به عنوان يك درس، خاطره و يك شرح واقعه، از زبان علما، روحانيون، مبلّغين، مبلّغات و امثال اينها بشنوند. ما در اين زمينه چه خواهيم كرد؟ در اين جا به قضيه خيلي مهمِّ تبليغ مي رسيم. اگر روزي اين طلّاب جوان، فضلاي حوزه هاي علميّه، مبلّغين، وعاّظ، مدّاحان و روضه خوانان، توانسته اند ماجراي عاشورا را مثل حربه اي عليه ظلمات متراكم حاكم بر فضاي زندگي همه بشر به كار گيرند و با اين تيغ بُرنده الهي پرده ظلمات را بشكافند و خورشيد حقيقت را به شكل حاكميّت اسلام، واضح و آشكار

كنند - اين حقيقت در زمان ما اتّفاق افتاده است - چرا نبايد متوقّع بود كه در هر عصر و زماني - هر چه هم كه تبليغات دشمن در آن دوره سخت، همه گير و ظلمات «اشّد تراكماً» باشد - مبلّغين، گويندگان و علماي دين، بتوانند عليه هر باطلي، شمشير حق و ذوالفقار علوي و ولوي را در دست گيرند و از آن استفاده كنند؟! چرا ما چنين چيزي را مستبعد بدانيم؟! درست است كه امروز تبليغات دشمن، همه فضاي ذهن بشريّت را فرا گرفته است. در اين، شكّي نيست. درست است كه اموال كلاني براي تشويش چهره اسلام، بخصوص تشيّع، خرج مي شود. درست است كه هر كس كه منافع نامشروعي در زندگي ملتها و كشورها دارد، خود را موظّف به فعاليت عليه اسلام و حكومت اسلامي مي بيند. درست است كه كفر، با همه تفرّق و تشتّتش، با استفاده از همه امكانات، در يك امر اتّفاق كرده و آن ضدّيت با اسلامِ ناب است و حتّي اسلام محرَّف را هم به جنگِ اسلامِ ناب آورده و به ميدان كشانيده است. اينها همه درست؛ اما آيا جناح حق و جبهه اسلامِ نابِ نمي تواند در مقابل اين تبليغات خصمانه و خباثت آلود، به بركت روح، پيام و حقيقت عاشورا و پيام محرّم، همان معجزه را يك بار ديگر تكرار كند؟! چرا نتواند؟! سختي دارد؛ اما ممكن است. همّت و فداكاري لازم دارد. راه باز است؛ بن بست نيست. مسؤوليت ما و شما اين است. امروز دنيا تشنه حقيقت است. اين حرفِ يك روحاني يا يك شخصِ متعصّبِ اسلامي نيست؛ بلكه حرف كساني است كه سالها با فرهنگ غربي ارتباط، رفت

و آمد، مبادله و حتّي نسبت به آن، حسن نظر داشته اند. آنها مي گويند كه امروز دنياي غرب در سطوح حسّاسش، تشنه اسلام است. «سطوح حسّاس» يعني چه؟ فلان جماعت عامي و غافل، يا فرض بفرماييد جماعتهايي كه منافعشان به شدّت مطرح است - مثل حكّام، دولتمردان، سرمايه داران، زراندوزان و زورگويان - بخشهاي كرخ و دير احساسِ پيكره فرهنگ غرب و جوامعِ غربي اند. دانشمندان، متفكّرين، انسانهاي با وجدان، روشنفكران و جوانان بخشهاي حسّاس پيكره جوامع غربي هستند. اين بخشهاي حسّاس، امروز تشنه مكتب و درسي از زندگي هستند كه آنها را از هزاران دشواريِ واقعيِ زندگي نجات دهد. خيلي از اين مشكلات زندگي، مشكلات واقعي نيست. مشكل واقعي، احساس ناامنيِ روحي، تنهايي، افسردگي، تزلزل و عدم اطمينان و سكينه روحي است. اينها مشكلات واقعي بشر است كه در اوج ثروت و شهرت، يك نفر را به خودكشي وادار مي كند. جوان، پولدار و داراي امكانات تنّعم و بهره برداري از زندگي است؛ امّا خودكشي مي كند. خوب؛ چرا؟ دردش چيست؟ كدام درد است كه از بي پولي و نداشتن امكاناتِ تمتّعِ جسماني و لذايذ جنسي هم سخت تر است؟ دردي كه امروز گريبان جوامع مادّي دنيا و تمدّن غربي را گرفته است، عدم اطمينان، عدم آرامش، عدم نقطه اتّكاي روحي، عدم اُنس و تواصل بين انسانها، احساس غربت، و انكسار است. بخشهاي حساس جوامعي كه اين دردها را بيشتر احساس مي كنند، چشم انتظارند كه دست نجاتي بيايد و آنها را از اين حالت نجات دهد. در آن جاهايي كه آگاهي هست، چشمها به اسلام دوخته شده است. البته عدّه اي از آنها آگاهي ندارند و اسلام را نمي شناسند؛ اما زمينه گرايش به اسلام را

دارند. كساني كه اسلام را مي شناسند، مشخّصاً روي اسلام تكيه مي كنند. يكي از انديشمندان ايراني خودِ ما گفته بود - بنده شنيدم آن شخص به رحمت خدا رفته است - كه «امروز غرب در جستجوي چهره هايي مثل شيخ انصاري و ملّاصدراست.» زندگي، معنوّيات و ارزشهاي آنها، امروز چهره هاي غربي و متفكّرين غربي را جذب مي كند. منبع زخّار اين حقايق و ارزشها، معارف اسلامي، و در قلّه و اوج اين معارف، معرفت عاشورايي است. قدر اينها را بايد دانست. ما حالا مي خواهيم اين معارف را در مقابل چشم مردم دنيا قرار دهيم. من اين جا، با تشكّر از همه افراد و آحادي كه در سال گذشته درخواست ما را اجابت كردند و يك حركت تحريف آميز را از صفحه عزاداري عاشورا حذف نمودند، باز مي خواهم بر روي همين قضيه تكيه كنم. عزيزان من؛ مؤمنين به حسين بن علي عليه السّلام! امروز حسين بن علي مي تواند دنيا را نجات دهد؛ به شرط آن كه با تحريف، چهره او را مغشوش نكنند. نگذاريد مفاهيم و كارهاي تحريف آميز و غلط، چشمها و دلها را از چهره مبارك و منوّر سيّدالشهدا عليه الصّلاةوالسّلام، منحرف كند. با تحريف مقابله كنيد. بنده مي خواهم به طور خلاصه، دو مطلب را عرض كنم: يكي اين كه، عاشورا و ماجراي حسين بن علي بايد در منبر، به شكل سنّتي روضه خواني شود؛ امّا نه براي سنّت گرايي، بلكه از طريق واقعه خواني. يعني اين كه، شب عاشورا اين طور شد، روز عاشورا اين طور شد، صبح عاشورا اين طور شد. شما ببينيد يك حادثه بزرگ، به مرور از بين مي رود؛ امّا حادثه عاشورا، به بركت همين خواندنها، با جزئّياتش باقي مانده است. فلان كس اين طوري آمد با امام حسين وداع كرد؛ اين طوري رفت به

ميدان، اين طوري جنگيد؛ اين طوري شهيد شد و اين كلمات را بر زبان جاري كرد. واقعه خواني، تا حدّ ممكن، بايد متقن باشد. مثلاً در حدود «لهوفِ» ابن طاووس و «ارشادِ» مفيد و امثال اينها - نه چيزهاي من درآوردي - واقعه خواني و روضه خواني شود. در خلال روضه خواني، سخنراني، مدّاحي، شعرهاي مصيبت، خواندن نوحه سينه زني و در خلال سخنرانيهاي آموزنده، ماجرا و هدف امام حسين عليه الصّلاةوالسّلام. يعني همان هدفي كه در كلمات خود آن بزرگوار هست كه: «واني لم اخرجِ اشراً و لابطرا و لا ظالماً و لا مفسداً، و انّما خرجت لطلب الاصلاح في امّة جدّي»(1)، بيان شود. اين، يك سرفصل است. عباراتي از قبيل «ايها النّاس، انّ رسول اللَّه، صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم، قال: من رأي سلطاناً جائراً، مستحلاً لحرم اللَّه، ناكثاً لعهد اللَّه...، فلم يغيّر عليه بفعل و لاقول، كان حقاً علي اللَّه ان يدخله مدخله»(2) و «من كان بادلاً فينامهجته و موطّناً علي لقاءاللَّه نفسه فليرحل معنا»(3)، هر كدامْ يك درس و سرفصلند. بحثِ لقاءاللَّه و ملاقات با خداست. هدف آفرينش بشر و هدفِ «انّك كادحٌ الي ربّك كدحاً»(4) - همه اين تلاشها و زحمتها - همين است كه «فملاقيه»: ملاقات كند. اگر كسي موطّن در لقاءاللَّه است و بر لقاءاللَّه توطين نفس كرده است، «فليرح معنا»: بايد با حسين راه بيفتد. نمي شود توي خانه نشست. نمي شود به دنيا و تمتّعات دنيا چسبيد و از راه حسين غافل شد. بايد راه بيفتيم. اين راه افتادن از درون و از نفس ما، با تهذيب نفس شروع مي شود و به سطح جامعه و جهان مي كشد. اينها بايد بيان شود. اينها هدفهاي امام حسين است. اينها خلاصه گيريها و جمعبنديهاي نهضت حسيني

است. جمعبندي نهضت حسيني عليه السّلام اين است كه يك روز امام حسين عليه السّلام در حالي كه همه دنيا در زير سيطره ظلمات ظلم و جور پوشيده و محكوم بود و هيچ كس جرأت نداشت حقيقت را بيان كند - فضا، زمين و زمان سياه و ظلماني بود - قيام كرد. شما نگاه كنيد، ببينيد: «ابن عبّاس» با امام حسين نيامد. «عبداللَّه بن جعفر» با امام حسين نيامد. عزيزان من! معناي اين، چيست؟ اين نشان نمي دهد كه دنيا در چه وضعي بود؟ در چنين وضعيتي، امام حسين تك و تنها بود. البته چند ده نفري دور و بر آن حضرت ماندند؛ اما اگر نمي ماندند هم، آن حضرت مي ايستاد. مگر غير از اين است؟! فرض كنيم شب عاشورا، وقتي حضرت فرمود كه «من بيعتم را برداشتم؛ برويد.» همه مي رفتند. ابوالفضل و علي اكبر هم مي رفتند و حضرت تنها مي ماند. روز عاشورا چه مي شد؟ حضرت برمي گشت، يا مي ايستاد و مي جنگيد؟ در زمان ما، يك نفر پيدا شد كه گفت «اگر من تنها بمانم و همه دنيا در مقابل من باشند، از راهم برنمي گردم.» آن شخص، امام ما بود كه عمل كرد و راست گفت. «صدقوا ما عاهدوا اللَّه عليه.»(5) لقلقه زبان را كه - خوب همه داريم. ديديد، يك انسان حسيني و عاشورايي چه كرد؟ خوب؛ اگر همه ما عاشورايي باشيم، حركت دنيا به سمت صلاح، سريع، و زمينه ظهور ولي مطلقِ حق، فراهم خواهد شد. بايد اين مفاد براي مردم بيان شود. فراموش نكنيد كه هدف امام حسين بيان شود. حالا ممكن است انسان يك حديث اخلاقي اي هم - به فرض - بخواند، يا سياست كشور يا دنيا را

تشريح كند. اينها لازم است؛ امّا در خلال سخن، حتماً طوري صحبت شود كه تصريحاً، تلويحاً، مستقّلاً و ضمناً، ماجراي عاشورا تبيين شود و مكتوم و مخفي نماند. اين، مطلب اوّل بود. مطلب دوم اين كه، از اين فرصت استفاده شود و همان طور كه خودِ حسين بن علي عليه السّلام به بركت جهادش، اسلام را زنده كرد (اسلام، در حقيقت زنده شده و آزاد شده خون و قيام حسين بن علي است) امروز هم شما به انگيزه ياد، نام و منبر آن بزرگوار، حقايق اسلامي را بيان كنيد؛ قرآن و حديث را معرفي كنيد؛ نهج البلاغه را براي مردم بخوانيد؛ حقايق اسلامي، از جمله همين حقيقت مباركي را كه امروز در حكومت حق، يعني نظام علوي، ولوي و نبوي جمهوري اسلامي، تجسّد پيدا كرده است براي مردم بيان كنيد. اين، جزو بالاترين معارف اسلامي است. خيال نكنند كه مي شود اسلام را تبيين كرد و از حاكميت اسلام - كه امروز در اين مرز و بوم متجسّد شده است - غافل ماند و آن را مغفولٌ عنه گذاشت. اين، توصيه ما به شما عزيزان است. بحمداللَّه همه بركات در وجود آقايان محترم، بزرگان؛ بخصوص طلّاب جوان، پرشور، مؤمن و فاضل، وجود دارد. در روز اوّل هم كه همين طبقه، اين نهضت را گسترش دادند، و با استفاده از آن حديث شريف، اصحابشان را به نحل تشبيه كردند، اين آيه در مقابل چشم انسان مجسم مي شد كه «و اوحي ربّك الي النّحل ان اتّخذي من الجبال بيوتاً و من الشّجر و مما يعرشون. ثمّ كلي من كلّ الثمرات فاسلكي سبل ربّك.»(6) حقايق را مي مكيدند و عسل ناب را به تشنگان حقيقت مي دادند، كه «فيه شفاء للناس»(7). امروز هم

همين است. امروز هم طلّاب، فضلا و مبلّغين جوان، با بهره گيري از تجربه هاي اساتيد و بزرگان اين فنون، كوله بار خودشان را محكم كنند و به اميد خدا، براي خدا، در راه خدا و با قصد قربت، بروند و اين حقايق را در همه جاي كشور، در اقطار اين كشور، در اقطار عالم، با زبان مناسب بيان كنند. ان شاءاللَّه الطاف حضرت بقيةاللَّه الاعظم اروحنافداه، شامل حال شما باشد. ان شاءاللَّه از اين محرّم كه همزمان با سالگرد ارتحال امام و عروج آن بزرگوار به ملكوت است، بتوانيم حدّاكثر استفاده و بهره را ببريم. ان شاءاللَّه همه مشمول ادعيّه زاكيّه وليّ عصر ارواحنافداه باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) مقتل مقرم: ص 139. جزء عاشر بحار از مقتل محمدبن ابيطالب موسوي. 2) تاريخ طبري: ج 4 ص 304. كاملِ ابن ايثر: ج 3 ص 280 3) بحارالانوار: ج 44، ص 367 4) انشقاق: 6 5) احزاب: 23 6) نحل: 69 - 68 7) همان: 69

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار «نمايندگان دوره چهارم مجلس شوراى اسلامى»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار «نمايندگان دوره چهارم مجلس شوراي اسلامي» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خدا را سپاسگزاريم كه از عمر بابركت مجلس چهارم، يك سال مفيد ديگر هم گذشت و ما مجدداً اين توفيق را پيدا كرديم كه دقايقي در خدمت مجموع شما خواهران و برادران - نمايندگان عزيز مجلس شوراي اسلامي - باشيم. نظر بنده درباره مجلس چهارم اين است كه بحمداللَّه تا اين تاريخ، مجلس چهارم كوشش بسياري كرده است كه خود را به اهداف والاي نمايندگي از اين ملت عزيز، بزرگ و عظيم الشّأن، و جايگاه حقيقي مجلس شوراي اسلامي - چه آنچه كه در قانون تصريح شده است و چه آنچه كه

لازمه آن هست - نزديك كند و توفيق زيادي هم پيدا كرده است. خوب؛ در نظام ما، مجلس حقّاً جايگاه ممتازي دارد. اين حقيقتي است كه در محيط اسلامي، رأي و خواست مردم، در مسير، جهتگيري و منش عمومي نظام، تأثير بنياني و تعيين كننده اي دارد و بايد داشته باشد. پس، اين جايگاه بسيار والايي است. يعني در حقيقت يكي از بزرگترين، مهمترين و حسّاسترين معابري است كه نظم اسلامي، از آن به سمت هدفهاي خود عبور مي كند. مجلس شوراي اسلامي، چنين شأن و جايگاهي دارد. من چند خصوصيت را در اين مجلس دنبال كرده ام. البته بعضي از آن خصوصيّات، در مجالس گذشته هم بوده است. (خداوند نمايندگان دوره هاي قبل را هم اجر عطا كند و زحمات و تلاشهايشان را به فضل خود مقبول قرار دهد.) بعضي از اين خصوصيّات هم، از انحصارات اين مجلس است. اينها را عرض مي كنيم، تا هم مردم خوشحال شوند و حس كنند كه بحمداللَّه، نمايندگان آنها چگونه عمل كرده اند و هم نمونه اي براي كارهاي ممتازي كه در يك مجلس شوراي اسلامي بايد انجام گيرد، باشد. چند نكته است كه بنده در نفس و ذهن خودم، روي آنها خيلي تكيه دارم و به آنها معتزّ و مسرورم. يكي اين است كه مجلس چهارم، سياست را با اخلاق ممزوج كرده است و بحمداللَّه، سياست را در جهت ضدّاخلاقي نكشانيده است. لذا، شما مشاهده مي كنيد كه در مجلس، درس اخلاق هست. مشاهده مي كنيد كه در موضعگيريهاي مجلس - چه موضعگيريهاي سياسي و مربوط به جناحهاي مختلف فكري، چه موضعگيريهاي كاريِ مربوط به لوايح، طرحها و گفتگوهاي داخل مجلس و چه موضعگيري در مقابل

مسؤولين - از زبان نماينده مجلس، اشاعه خلاف، گناه و ذكر سوء نمي شود. بحمداللَّه، شما مسأله اعتبارنامه ها را كه يكي از مسائل مهم بود، خيلي خوب حل كرديد. اين، چيز بسيار باارزشي است. لذا، تريبون كنوني مجلس، مطلقاً در ميان مردم تشنّج ايجاد نمي كند؛ بلكه حتّي آرامش و سكوت هم به وجود مي آورد. اين، افتخار بزرگي است كه شما داريد. نكته دومي كه در كار اين مجلس مشاهده مي شود، اين است كه ضمن اين كه مجلس با دولت خدمتگزار و بخصوص رئيس دولت و كارهاي ارزشمندي كه در دولت انجام مي گيرد، همكاري دارد، نقش نظارتي خود را هم ايفا مي كند، كه يك مصداق آن، همين موضوع ديوان محاسبات است. من چه در آن وقتي كه در مأموريت رياست جمهوري مشغول بودم و چه غير آن زمان، نسبت به ديوان محاسبات، خيلي تأكيد و حسّاسيت داشتم. خوب، بحمداللَّه، ديوان محاسبات حالا فعّال است و كارهايي از قبيلِ مسأله تفريغ بودجه، نظارت بر بعضي از كارهاي مربوط به بودجه كشور و صرف و خرج پول و صرفه جويي را پيگيري مي كند. اين كارها واقعاً باارزش و خوب است. بدون شك، دولت سالم، خوب و خدمتگزار ما، از نقش مجلس خشنود است؛ چون مجلس در جهت اصلاح امور كشور و ضبط امور مالي - كه جاي ضبط و انضباط زيادي هم دارد - كمكِ دولت است. سرفصل ديگري كه بنده به خاطر آن، مجلس را در قلب خودم تحسين كرده ام، واكنش به موقع نسبت به مسائل حسّاس داخلي و خارجي است. مجلس در مسائل گوناگون - مثل مسأله فرهنگي ماهواره - غايب نيست. خوب؛ البته مسأله ماهواره جزو مسائل اصلي كشور نيست؛

بلكه يك مسأله موسمي، امّا مؤثّر و حسّاس است. گاهي بعضي از مسائل، خيلي بنياني اند؛ هرچند در زندگي مردم بروز و ظهور و تأثير عاجلي ندارند. امّا بعضي مسائل، آن قدر هم بنياني نيستند؛ بلكه مسائل سطحي اند. مسأله ماهواره، مسئأله اي سطحي است؛ امّا تأثيرات زياد و مخرّبي دارد. شما آن جا خودتان را فوراً رسانديد و بنده از بيرون مجلس مراقبت مي كردم. من مباحثات مجلس را گوش و دنبال مي كردم؛ ديدم مجلس با وجدان بيدار و درك صحيح از مسأله ماهواره، با آن مواجه شد. در قضيه برخورد با سياستهاي متعرّض استكبار جهاني، برخورد با دولت مستكبر امريكا و در همه دردها و هموم اين ملّت، حضور مجلس خيلي مهم است. چيزهايي كه ملت به آنها اهتمام مي ورزد، براي ملت مهم است. اين هم يكي از آن سرفصلهاي مهمّ است كه يكي دو مثالش اينها بود. البته مثالهاي زيادي هم دارد كه حالا در صدد احصاي آنها نيستيم. يك موضوع ديگر كه انصافاً جاي تقدير دارد، همين «برنامه دوم» است كه دولت با زحمت قابل تحسيني آن را تقديم مجلس كرد و مجلس، حقّاً، با اين برنامه برخوردي جدّي و فعّال داشت. برنامه، يعني قالب حركت عمومي كشور. برنامه كه امر كوچكي نيست! بودجه سالانه كه نيست! برنامه، جهتگيري در همه مسائل است و اهتمام لازم دارد. مجلس هم اهتمام ورزيد. من مي دانم كه مجلس، وقتي مي بيند كه نمي تواند كاري در وقت برساند، تأخير مي اندازد و بعد رسيدگي مي كند. همه اينها، نشانه اهتمام است. مردم وقتي بدانند نمايندگان آنها اين طور عمل مي كنند، خوشحال مي شوند. خوب؛ اين مجلس ماست. حالا شما اين مجلس را، با اين وجدان

بيدار، تلاش خوب، فعاليّت بموقع و نگرش به مسائل معنوي، با مجالس فرمايشي گذشته اين كشور در دوران طواغيت - كه واقعاً نمي شود اسم مجلس بر آنها گذاشت - مقايسه كنيد. واقعاً حيف است كه انسان اسم مجلس را ملوّث كند به اين كه آنها را هم «مجلس» بنامد؛ مگر آن دوره هاي اوّل. والّا اسم مجلس شورا، براي آنچه كه در دوران رژيم پهلوي - بعد از دوره چهارمِ مجلس شوراي ملّي سابق - گذشت، بسيار نامناسب است. مجلس ما را با مجالس دنيا مقايسه كنيد. انصافاً (حالا تا آن حدّي كه ما مي شناسيم. اگر گوشه و كنار، مجلسي هست كه ما خبر نداريم، آن بحث ديگري است) مثل اين مجلس، از لحاظ توجّه، دقّت، اهتمام، وجدان بيدار، تلاش بجا و نگرش به مسائل معنوي، بنده سراغ ندارم. بحمداللَّه مجلس ما، با اين خصوصيّات، اوّلين مجلس دنياست. در اين وضعيت، نقش هيأت رئيسه و شخص رئيس محترم مجلس هم، انصافاً نقش ممتازي است. بنده قلباً خدا را شكر مي كنم و ايشان را به طور مرتّب و دائم، به خاطر همين اهتمام، و اين كه مي بينم بحمداللَّه والمنّة، اين زحمات و تلاشها به نتايجي رسيده كه براي كشور مؤثّر است، دعا مي كنم. مبادا كسي خيال كند كه «حالا ما در مجلس به اين امر بپردازيم يا نپردازيم، در امر كشور چه تأثيري دارد؟» نه آقا! مجموعه همين رفتارهاست كه منش كلّي مجلس را به وجود مي آورد و منش كلّي مجلس، حركت كشور را به سمت اهداف والاي آن تنظيم مي كند. خوب؛ اينها خصوصيّاتي است كه به خاطرشان بايد خدا را شكر كنيم. شما عزيزان و مسؤولين مجلس هم، بايد نسبت به آنها

سپاسگزار باشيد و از آنها تقدير كنيد. نكته ديگر اين است كه بين مجلس شوراي اسلامي و آحاد نمايندگان، فرق هست. يعني اگر ما از مجلس شوراي اسلامي ستايش مي كنيم - كه جاي ستايش هم دارد - اين بدين معنا نيست كه اين ستايشها، مالِ همه اعضا و نمايندگان مجلس است. نماينده، بايدها و نبايدهايي دارد. بعضي نمايندگان، به اين بايدها و نبايدها، خيلي پايبندند و بعضي به طور متوّسط پايبندند. شايد بعضي هم، خداي ناكرده، كمتر پايبند باشند. اين بايدها و نبايدها را در امر نمايندگي بايد در نظر گرفت. يكي از آنها اين است كه نماينده مجلس، چون نماينده اين ملت عزيز است، بايد عزّت اين ملت را حفظ كند. بالاخره انتساب به يك جاي بالا و بزرگ، اقتضائاتي دارد. آن كس كه فرضاً يك نوجوانِ معمولي در كوچه و بازار است، يك طور حركت مي كند. امّا همين نوجوان، وقتي پسر فلان آقاي محترم بود، مجبور است طوري ديگر حركت كند؛ و ناچار، بايد شؤوني را رعايت نمايد و محدوديتهايي را بپذيرد. لذا اگر شما روشي را از پسر فلان آقا مشاهده كنيد، به او ايراد مي گيريد؛ امّا همان كار را اگر از يك نوجوان معمولي در كوچه و بازار ببينيد، مي گوييد «حالا نوجواني است كه كاري انجام داده است.» خوب؛ ما نماينده ملتي هستيم كه حقاً و انصافاً مصداق آيه شريفه «كنتم خير امّة اخرجت للناس»(1) است. اگر ملتهاي مظلوم دنيا بخواهند به كارنامه يك ملت نگاه كنند و نيرو بگيرند؛ احساس عزّت و شرف كنند و درس بگيرند، بايد به اين ملت نگاه كنند. اين، ملتي است كه مادرِ چهار شهيدش،

احساس افتخار مي كند كه چهار شهيد در راه خدا داده است. اين، ملتي است كه جانباز و آزاده اش كه ده، دوازده سال در زندان دشمن مانده است، به خاطر سربازيِ اسلام و قرآن، احساس افتخار مي كند. اينها چنان مقامات بالايي است كه اگر واقعاً در زندگي ما اتّفاق نيفتاده بود، حق داشتيم باور نكنيم كه مي شود اين گونه بود. كما اين كه خيلي از مجاهدتها، فداكاريها و بزرگ منشيهاي صدر اسلام را، وقتي در گذشته در سخنرانيها و گفتارهاي خصوصي، نقل مي كرديم، بعضي - حتّي گاهي خود گوينده هايش - ته دلشان خيلي باور نمي كردند كه همه اين جزئّيات، همين طور اتّفاق افتاده است؛ از بس بزرگ و باعظمت است. آنچه ما امروز مي بينيم، واقعاً من به شما عرض مي كنم كه در صدر اسلام، در زمان نبيّ اكرم صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم، نمونه هاي نادري دارد. حتّي بعضيش اصلاً نمونه ندارد. اين ملّت، چنين ملتي است. ما اگر نماينده مجلس شديم، نماينده اين ملتيم. خوب؛ اين ملتِ به اين عظمت، جلالت قدر و عزّت، از وقتي بنده خدا شد، سر در مقابل غير خدا فرود نياورد. شانزده سال است كه اين ملتْ به دنبالِ عبدِ صالحِ خدا حركت كرده و همه قيود بندگي قدرتها، شخصيتها و مقامات را براي خاطر بندگي پروردگار، بُريده است. پناه خودش را از همه قطع كرده و به خداي متعال پناه برده است. چنين ملّتي، عزيز است. «عزّ جارك.» اي خداي متعال! آن كه به تو پناه مي آورد، عزيز است. خدا پناه آورنده به خودش را وانمي گذارد. آن شأن لئام است كه كساني را كه به آنها پناهنده مي شوند و با آنها پيوند دوستي مي بندند، در گرفتاريها رها مي كنند. «اكرم الاكرمين» كسي

را كه به او پناه آورده است، عزيز مي دارد؛ همچنان كه خود او عزيز است. «عزّ جارك و جلّ ثنائك.» همان طور كه مي گوييم «جلّ ثناءاللَّه»، همين طور هم مي گوييم «عزّ جاراللَّه». بايد اين عزّت حفظ شود. نماينده مجلس نبايد خداي ناكرده يك وقت در مقابل كساني كه با اين نظام دلِ همراه ندارند، يا فلان آدم طاغوتي كه يك شاهي صنّار پول در جيبش است - احياناً فرض كنيد در قضاياي انتخابات يك خرج بيخود هم كرده است - سر فرو آورد. يا در مسافرت به حوزه انتخابي، يا فلان نقطه ديگر (احياناً عرض مي كنم. اين مسائل ممكن است گاهي پيش آيد)به جاي اين كه شما را در حسينيه حزب اللَّه و خانه فلان شهيد ببينند، خبردار شوند كه به خانه فلان آدمي كه با انقلاب، نظام اسلامي و با اصل اسلام هيچ رابطه اي ندارد يا رابطه خوبي ندارد، رفته ايد. اين، حفظ عزّت اسلام نيست. خوب؛ اين يكي از اين بايدها و نبايدهاست. اينها، آن چيزهايي است كه مورد توجّه است. يا فرض بفرماييد يكي از مسائلِ مربوط به بايدها و نبايدهاي اين مجلس، اين است كه ذرّه ذرّه وقت آن، قيمت دارد. وقت نبايد هدر برود. بدين صورت كه مثلاً در وقت معيّن، سرِ اين مأموريت حضور نداشته باشيم، يا در هنگام مباحثات، در مباحثات داخل نباشيم. فرض كنيد، در حالي كه شخصي به دفاع از مسأله اي مي پردازد و ديگري رد مي كند، ما براي خودمان مشغول مطالعه يا مذاكره باشيم، يا فرصت نمايندگي را براي كارهاي غير نمايندگي مغتنم بشماريم. من عرض مي كنم: شغل نمايندگي، اعزّ از مشاغل ديگر و قيمت وقتِ مجلس، حتّي از تحصيلِ علم بالاتر است؛ چه

رسد به تحصيل مال يا تأمين آتيه! در داخل مجلس، همه اهتمام بايد به كاري باشد كه در صحن مجلس يا در داخل كميسيون مي گذرد. اين، اساس قضيه است. حضور بايد تأمين باشد و حتماً همه در مجلس حاضر باشند؛ مگر اين كه اضطراري باشد. خداي متعال هم در نماز و روزه، اضطرار را به شكلي قبول فرموده است. آن، بحث ديگري است. در غير موارد اضطراري، همه نمايندگان در سر مأموريتشان حاضر مي شوند؛ در حالي كه استراحت كرده اند و براي لايحه مورد بحثشان، پيش مطالعه كرده اند و آماده اند كه راجع به لايحه دولت يا طرحي كه در مجلس مطرح است، منصفانه، از روي كمال بينش و دقت و بااستفاده از نظرات كارشناسي، نظري بدهند و تصميمي بگيرند. بايد مجلس اين گونه باشد. يك دقيقه از وقت اين مجلس نبايد هدر برود. اين قبيل مسائل، جزو شؤون نمايندگي مجلس و چيزهايي است كه عزّت، عظمت و قرار گرفتن مجلس در موضع حكمت، وابسته به اينهاست، كه اگر اين رعايت نشود، مجلس از آن پايگاه خواهد افتاد. خوب، بحمداللَّه حالا مجادلات بيخودي و پوچْ در مجلس نيست. امروز بحمداللَّه مجلس به اين مسائل توجّه دارد. وقت مجلس بايد به طور كامل صرف شود؛ زيرا به همين خاطر است كه نماينده، نماينده است. خوب؛ اين هم البته در دنباله اين قضيه است كه تا آخرين روز نمايندگي، شما نماينده هستيد. سال آخرِ نمايندگي، با سال اوّل هيچ فرقي ندارد. حالا ما وارد سال آخر مي شويم. جلسات سال آخر هم بايد از همه جهت، مثل جلسات سال اوّل باشد. انسان بايد با خدا معامله كند و خداي متعال هم آنچه را

كه مصلحت است تأمين مي كند. حالا اگر خيلي هم دلمان بخواهد نماينده شويم، بالاخره باز هم سر و كار با خداست و او بهتر از ديگران مي تواند اين كار را صورت دهد و به انجام رساند. غرض؛ بايدها و نبايدهايي هست كه من حالا دو، سه مورد از آنها را عرض كردم. خود آقايان، بحمداللَّه، بدون اين كه لازم باشد بنده عرض كنم، به اين خصوصيات واقفيد. بحمداللَّه اوضاع كشور، در حال حركت و پيشرفت است. اين، براي همه، خبر خيلي خوشي است. ما در حال ركود و عقبگرد نيستيم. اين مطلب خيلي مهمّي است. البته ركود و توقّف هم، به معناي عقبگرد است. كشور، بحمداللَّه در حال سازندگي است. همه جاي كشور نشانه سازندگي مشهود است. فعّالين كشور - بخصوص دولت خدمتگزار - همه در حال تلاشند كه كارهايي را انجام دهند. مجلس هم در جايگاه و سنگر خودش، اين سازندگي، نوسازي، پيشرفت، توسعه و رشد اقتصادي را برنامه ريزي مي كند، پيش مي برد و قانون مي دهد. بحمداللَّه همه مشغولند. از لحاظ سياسي وضع ما خوب و از لحاظ اقتصادي در حال تحوّل، حركت و پيشرفت است. از لحاظ فرهنگي و اخلاقي، بيداري بر كشور حكمفرماست. از همه بخشها مهمتر و خطرناكتر، همين بخش فرهنگي و اخلاقي است. دشمن متوجّهِ اين بخش است. خوب؛ ما در سنگرمان بيداريم. نفْسِ همين كه ملتي بيدار باشد، خبر خوبي است. دشمن هم با اين وضع نخواهد توانست هيچ كار مؤثّري نسبت به اين كشور و انقلاب و اين ملت انجام دهد. تهديد مي كنند؛ تشر مي زنند؛ گاهي اوقات مثلاً - فرض بفرماييد - با كارهاي نمايشي، مثل حضور نظامي و تعيين

يك ناوگان براي فلان جا - كه در واقع اينها با گذشته چندان تفاوتي نمي كند قيافه ابرقدرتي مي گيرند. خوب؛ اينها حضور غاصبانه ناحق و زورگويانه خودشان را داشتند. مي خواهند وانمود كنند كه ما در برخورد با مثلاً - فرض كنيد - مخالفين خودمان (عمده نظر هم به اسلام، بيداري اسلامي، نهضت اسلامي و پيشرو اين نهضت، يعني نظام جمهوري اسلامي و دولت و ملت ايران است) جدّي هستيم. اين كارها را مي كنند؛ امّا در واقع ارزش و اهميّتي ندارد. براي ملتي كه به خود متكّي و به خدا مؤمن است، سنگيني اي ندارد. مگر امريكا در طول اين شانزده سال، شده است كه بتواند كاري عليه اين ملت بكند و نكند؟! مگر مي توانند هر وقت هر تصميمي خواستند بگيرند؟! بالأخره ضرورتهايي در دنيا هست؛ مشكلاتي در دنيا هست. به فضل پروردگار، واقعيتهاي موجود، چيزهايي را بر دشمن ما تحميل مي كند. اينها تا آن حدّي كه توانستند، فشار آوردند. خوب؛ موفق نشدند و بعد از اين هم موفّق نخواهند شد. اين ملت بيدار است. اين ملتْ پايبند به ايمان خود است. اين ملت بحمداللَّه، روش و حركت و پيشرفتش، هنوز بسيار فراتر از تحليلهاي دشمنان است. ما در تحليلها و اظهارنظرهايشان مي بينيم كه چقدر نسبت به فهمِ واقعيّاتِ اين كشور، بر خطا و در غلط و اشتباه هستند. خوب؛ همان تحليلها و تصميم گيريهاي خطا را به آنها املا مي كنند و تصميم گيري خطا هم، شكست را بر آنها تحميل مي كند. لذا، پشت سرِ هم شكست مي خورند؛ چون ملت، انقلاب و كشور ما را نمي شناسند. خداي متعال اراده كرده است كه پرچمش در اهتزاز بماند و دينش عزّت پيدا كند.

چرا؟ چون مؤمنين به اين دين كمر بسته اند. اين، سنّت خداست. مال زمان ما هم نيست. در هر زماني كه عدّه اي از مؤمنين به اقامه دين كمر ببندند، خدا به آنها توفيق خواهد داد. اين، وعده صريح قرآن و سنّت لايتغيّر الهي است. امروز عدّه اي به اقامه اين دين، برافراشتن پرچم دين و تحكيم احكام و قوانين آن كمر بسته اند؛ خداي متعال هم اراده اش بر اين قرار گرفته است كه اين خواست را منجّز و دست دشمن را كوتاه كند و كوتاه هم خواهد كرد. نگراني ندارد كه كسي در گوشه و كنار، نگران اين مسائل باشد. بحمداللَّه، كشور در حال عزّتِ كامل، در جهت اعتزاز بيشتر و به سمت اهداف الهي، در پيش است. هر كس مشغول انجام وظايف خود است. در اين مجموعه، تلاش مقدّس و مجاهدت آميز است. مجلس هم، بحمداللَّه، مشغول است. خداوند به همه شما برادران و خواهران عزيز توفيق دهد، زحمات شما را قبول فرمايد و تلاشهايتان را مستوجب اجر و ثواب وافر خود قرار دهد. خداوند، نيّتهاي خالصي را كه بحمداللَّه در جمع شما وجود دارد، بركت بخشد و منشأ آثار فراوان قرار دهد و همه ما را موفّق گرداند كه بتوانيم با اين كارها، قلب مقدّس وليّ عصر ارواحنا فداه را از خودمان راضي كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 110

بيانات مقام معظم رهبرى در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى (ره) در مرقد مطهر

بيانات مقام معظم رهبري در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خميني (ره) در مرقد مطهر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا و شفيع ذنوبنا، البشير النّذير، و السّراج المنير، سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي

آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الهداة المهديّين المعصومين، سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. سالگرد رحلت امام بزرگوار را به همه امت بزرگ اسلامي، ملّت شريف ايران و آزادگان عالم، تسليت عرض مي كنم. امسال اين حادثه بزرگِ عاشورايي، با ايام عاشوراي حسيني همراه است و اهميّت اين روزها، به اين جهت مضاعف است. بخصوص چون پيكر مطّهر فرزند و پاره تن امام، مرحوم «حاج سيداحمد آقا»، در جوارِ مرقد مبارك امام بزرگوار است، ملت ما امسال عزاي مضاعفي دارد: هم ياد امام است، هم تجديد خاطره فرزند دلبند و عزيز آن بزرگوار و اين همه، در ايام عاشوراي حسيني است. پس از تسليت به شما حضّار محترم و گرامي، مي خواهم از اين فرصت، براي بيان مطلب مهمّي در باب انقلاب و پيام آن استفاده كنم: انقلاب بزرگ اسلامي كه امام بزرگوار آن را هدايت كرد، به ثمر رساند و نتيجه مهمِ ّ جمهوري اسلامي را بر آن مترتب كرد، داراي دو وجهه است: يك وجهه، وجهه داخلي و ايراني و وجهه ديگر، وجهه جهاني، بين المللي، اسلامي و انساني است. هر دو وجهه انقلاب، حائز اهميّت است. در هر دو وجهه، ما به بركت استعداد ذاتي خود، رهبري آن بزرگوار و مجاهدت و پايمردي شما ملت عزيز، پيشرفتهاي زيادي داشته ايم. من امروز در مقابل مرقد آن رهبر بي نظيرِ دورانِ ما، به مناسبت سالگرد رحلت امام بزرگوار، مي خواهم اعلام كنم كه انقلاب، در هر دو وجهه، باز هم به پيش مي رود و جهتگيري انقلاب در هر دو جهت، به قوّت خود باقي است. وجهه اوّل، مربوط به كشور و ملت ايران است. هدف انقلاب در درجه اوّل اين بود كه نظامي در

داخل كشور به وجود بياورد كه وابسته نباشد؛ بلكه مستقل باشد. وابستگي براي يك كشور و ملت، آفت بزرگي است و همه آفتهاي ديگر، بر آن مترتّب مي شود. ملتي كه به يك قدرت خارج از خود وابسته است، خيرات، استعدادها و منابع عظيم انساني و مادّي اش در جهت خواست آن قدرت خارجي مصرف مي شود، نه در راه خير ملت. شخصيتها و افرادِ دلسوز و علاقه مندِ اين ملتها، يا منزوي مي شوند، يا به وسيله نظام و رژيم وابسته، نابود مي گردند. منابعِ نفت، گاز و معادن زيرزميني ديگرش اگر استخراج شود، به صلاح و خير قدرتي كه به آن وابسته است، مصرف مي شود. دوستي، دشمني و موضعگيري جهاني اش، به تبع ميل و خواست قدرتي است كه به آن وابسته است. مذهب، اخلاق، فرهنگ و آدابش، آن طوري است كه آن قدرت خارجي مي خواهد، انتخاب مي كند و تشخيص مي دهد. ميل خودش و ايمان، اراده، خواست و نظر مردمش، مورد اعتنا قرار نمي گيرد. لذا، در يك نظام وابسته، مردم و مغزهاي متفكّر، هيچ كاره مي شوند. اداره حقيقي كشورِ وابسته، نه به دست دولتِ خودش، بلكه در واقع به دست دولتي است كه به آن وابسته شده است. براي يك ملت، بدبختي اي از اين بالاتر نيست. مادرِ همه آفتهاي ملي، وابستگي است. برادران و خواهران عزيز! كشور ايران، قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، يك كشور وابسته بود. اين وابستگي، بخصوص در پنجاه وچند سالي كه نظام منحوس و فاسد پهلوي بر سرِ كار بود، به اوج خود رسيده بود. من دو، سه نمونه واضح و محسوس را عرض مي كنم تا معلوم شود كه وجهه دروني و ايراني انقلاب، چه عظمتي براي اين ملت

به وجود آورده و چه كار بزرگي انجام داده است: انگليسيها رضاخان را در ايران بر سرِ كار آوردند و به حكومت رساندند. اين، حرفي نيست كه مخالفين رضاخان بگويند. خودِ وابستگان به آن رژيم و همه مورّخين بي طرف و بي نظر هم، به همين مطلبْ تصريح و اعتراف كرده اند. خود انگليسيها هم رضاخان را بردند؛ چون در اثناي سلطنت او احساس كردند كه رژيم پهلوي به قدرت آلمان، كه آن وقتها، در اثناي جنگ بين الملل دوم، پيشرفتهاي مختصري به دست آورده بود، گرايشي پيدا كرده است. همچنين، به خاطر اين كه اخلاق رضاخاني با اخلاق هيتلري به هم شبيه بود؛ به طوري كه رضاخانْ به هيتلر علاقه مند و دلبسته شده بود. انگليسيها اين را احساس كردند. طاقت نياوردند و رضاخان را برداشتند. انگليسيها، بعد، محمّدرضا را به حكومت رساندند. اين، مطلبي است كه خود آنها هم به آن اعتراف كرده اند و جزو مسلّمات و واضحات است. من نقلي را از يكي از وابستگان به رژيم محمّدرضا عرض مي كنم؛ شما ببينيد اين وابستگي در چه حدِّ پست كننده و ذلت آوري بوده است! در اوايل رفتن رضاخان كه هنوز تكليف سلطنت در ايران درست معلوم نشده بود، سفير انگليس در تهران به كسي كه از طرف محمّدرضا به او مراجعه كرده بود كه تكليف خودش را بداند، مي گويد كه چون بر طبق اطّلاعات ما، محمّدرضا به راديو برلين گوش مي كند و پيشرفتهاي آلمان را روي نقشه پي مي گيرد، پس مورد اعتماد ما نيست. آن شخص، خبر را به محمّدرضا مي دهد. او هم گوش كردن به راديو برلين را ترك مي كند و كنار مي گذارد! آن وقت سفير انگليس مي گويد: «حالا ديگر عيبي ندارد؛ مي شود

او را به سلطنت انتخاب كرد.» رژيم و دولتي كه در رأس آن كسي قرار دارد كه تا اين حد به يك سفارت بيگانه وابسته است كه آنها براي سلطنت او شرطهاي حقير و ذلّت آوري از اين قبيل معيّن مي كنند و او هم آن شرطها را مي پذيرد و عمل مي كند تا آنها او را به سلطنت برسانند، معلوم است كه چقدر به بيرون از اين مرزها و به قدرتهاي خارجي وابسته است. در اواخر حيات رژيم منحوس پهلوي هم، خاطرات و گفته هاي خودِ آن كساني كه جزو دوستان اينها بودند، همين را مشخّص مي كند. در سال پنجاه هفت، سفير امريكا و حتّي انگليس - در آن وقت كه دولت انگليس ديگر قدرتي جهاني هم به حساب نمي آمد - در تعيين وضع محمّدرضا، سرنوشت او و تصميمي كه بايستي مي گرفت، مؤثّر بودند. به او مراجعه مي كردند و مي گفتند: بايد اين كار را بكني، بايد اين حركت را انجام ندهي. به او نظر مي دادند و او هم از آنها مي پذيرفت. در طول اين پنجاه سال هم، هميشه همين طور بود. قرارداد نفت را به مدّت شصت سال، با رضاخان تمديد كردند. دولتهايي را به اسم، معيّن كردند، كه فلاني بايد در رأس حكومت و دولت باشد. ببينيد در طول اين پنجاه سال، چقدر به اين ملت بزرگ بي اعتنايي و اهانت شده است! انقلاب، رژيمي با اين ميزان وابستگي را از بيخ و بن بركند و نابود كرد. اوّلين چيزي كه براي انقلاب اهميّت دارد، اين است كه نظام و دولتمرداني بر كشور حكومت كنند كه چشم به قدرتهاي خارج از اين كشور ندوخته باشند. اين، وجهه اول انقلاب است.

مصالح ملي، براي نظامي كه روي پاي خود قرار دارد، مستقلّ است، وابسته نيست و به قدرتهاي ديگر اعتنايي ندارد، مهمّ است. وقتي چنين نظامي بر سرِ كار است و دولتمردان و فرمانروايان كشورْ چنين آدمهايي هستند، بديهي است كه در همه تصميم گيريها، اقدامها و موضعگيريها، آنچه كه مورد نظر قرار مي گيرد، عبارت از صلاح، صرفه و خواست ملت است. آنچه كه براي اين كشور و ملت لازم است، چيزي است كه امروز دشمنان و مخالفين انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، از آن ناراحت و نگرانند. ملت عزيز ايران! مسأله تمايل قدرتها به وابستگي كشورها، مسأله تاريخ نيست؛ متعلّق به همين امروز و همين حالاست. همين روزها قدرتهاي بزرگ جهاني، همه همّتشان را براي گسترش نفوذ و وابستگي كشورها به خودشان، مصروف مي كنند. امروز ميزان دوستي و دشمني كشورها براي قدرتهاي بزرگ، اين است. امروز كه ابرقدرت امريكا در دنيا داعيه تسلّط بر جهان را دارد، مسأله اين است. رئيس جمهور امريكا، در همين چند روز قبلْ يك سخنراني كرده است كه در آن در پاسخ به كساني از خود امريكاييها كه معتقدند «رژيم امريكا، زيادي در امور و مسائل كشورهاي ديگر دخالت مي كند» صريحاً گفته است: « ما براي منافع امريكا، در امور داخلي كشورها دخالت مي كنيم!» آنچه براي آنها حائز اهميّت است، مصلحت كشور خودشان است و براي تأمين مصالح آن كشور، در امور داخلي كشورهاي ديگر دخالت مي كنند و خودشان را ذي حق مي دانند. كشوري مثل ايران اسلامي و نظامي مثل جمهوري اسلامي كه در مقابل اين خواست غيرمشروع مي ايستد، از نظر آنها، دشمن به حساب مي آيد. حرف و استدلال آنها هم اين

است كه مي گويند: «با منافع امريكا مخالفند.» در اظهارات جهاني، اين را تكرار مي كنند كه «دولت جمهوري اسلامي ايران، با منافع امريكا مخالفت مي كند.» شما اگر منافع خودتان را در داخلِ كشور امريكا محصور كنيد، ما با شما چه كار داريم؟! اگر شما به امور ايران و كشورهاي ديگر دست اندازي نكنيد، ما با شما كاري نداريم! اما شما افزون طلب هستيد. شما همان كاري را مي كنيد كه دولتهاي اروپايي قرن نوزدهم در اكناف عالم كردند؛ يعني استعمار. در قرن نوزدهمْ دولتهاي اروپايي، بساط استعمار را در اطراف عالم به راه انداختند. هرجا را كه توانستند استعمار كردند و اختيار كشورهاي كوچك را در دست گرفتند. بعضي كشورها، با حكومت مستقيم خودشان استعمار شدند -مثل هندوستان - و بعضي با دخالتهاي نامشروع، با عَلَم كردن دولتهايِ مليِ علي الظّاهر بومي، ولي وابسته به دولت انگليس. بعد از آن كه در اواسط قرن بيستم، دولتهاي اروپايي به سبب دو جنگ بين المللي - كه هر دو در اروپا به وجود آمده بود - ضعيف شده بودند، ملتها بيدار شدند و به پاخاستند. ملتهاي استعمار زده، يكي پس از ديگري، خود را از چنگ استعمار بيرون آوردند. روشنفكران غرب، شروع به گفتن و نوشتن در مذمّت استعمار كردند. يكي از مراكزي كه در آن، از استعمار به شدّت مذمّت مي شد، همين كشور ايالات متّحده امريكا بود؛ چون تا آن روز، فرصت استعمار پيدا نكرده بود. دولتهاي اروپايي در باب استعمار، گويِ سبقت را از امريكا ربوده بودند. آمريكاييها از استعمار بدگويي مي كردند. بتدريج، ملتها خودشان را آزاد كردند و دولتهاي مستقلْ به وجود آمد. آنچه كه امروز دولت امريكا دنبال مي كند، در

روح و معنا، همان چيزي است كه استعمارگران در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم دنبال مي كردند. آن روز هم دولتهاي اروپايي حرفشان اين بود كه «ما به منابع حياتي اين كشورها احتياج داريم. پس، وارد مي شويم و استعمار مي كنيم.» آنها كشورهاي كوچك و ضعيف را تحقير مي كردند. امروز هم امريكا، به خاطر منافع خودش، همين كار را مي كند. خوب؛ منافعي كه به خلاف مصالح يك ملت ديگر بايد تأمين شود، منافع نامشروعي است. رئيس جمهور امريكا، در همان سخنراني اش مي گويد: «ملت امريكا بايد يك ملت مبارز باقي بماند.» من عرض مي كنم: اين مبارزه كه او مي خواهد ملت امريكا را - به قول خودش - به آن سوق دهد، مبارزه در راه عدالت، صلح، خوبي و نيكي نيست؛ بلكه مبارزه در راه ظلم و دست اندازي به كشورهاست. يقيناً در ميان ملت امريكا، كساني كه از اين نوع حركت و سياست نفرت دارند، كم نيستند. ملتهاي ديگر هم از چنين انگيزه اي در دولت و دولتمردان امريكا، به شدّت متنّفرند. به همين دليل، ملت ايرانْ با قدرت استعمارگر و سلطه گر امريكا، در دل، احساس آشتي نمي كند؛ بلكه احساس مي كند كه اينها درصدد دست اندازي و تجاوزند. شرايط به گونه اي پيش مي آيد كه بر زبان جاري مي كنند. اوّلين كارِ اين انقلاب بزرگ در داخل كشوري كه سالهاي متمادي را با وابستگي گذرانيده، قطع پيوندهاي وابستگي و دستيابي به استقلال براي ملت ايران بود. امروز ملت ايران، در هيچ يك از شؤون و مواضع داخلي، بين المللي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي و تبليغي، ميل، خواست و دخالت قدرتهاي بزرگ؛ بخصوص امريكا را رعايت نكرده است و نمي كند. اين كه نظام جمهوري اسلامي در دنيا معروف شده

است كه در مقابل خواست قدرتها و بخصوص در مقابل اراده امريكا مي ايستد و به اراده استكباري آنها اعتنا نمي كند، به خاطر همين روحيه اصلي انقلاب بزرگ و عظيم ماست كه از اساس بر ضدّ وابستگي و در راه استقلال اين ملت بوده است. نظام جمهوري اسلامي بر اين اساس به وجود آمد و امروز هم به فضل پروردگار، اين گونه است. اين، آن بُعد و وجهه داخلي انقلاب است. امّا انقلاب بزرگ ما، حوزه تأثيرش محدود به داخل ايران نمي شود. انقلاب اسلامي يك حوزه بزرگتر دارد و آن، حوزه بشريّت و به طور ويژه، حوزه امّت اسلامي و ملتهاي مسلمان است. در اين حوزه بزرگ، به خلاف آنچه كه تبليغاتچيهاي استكبار خواسته اند به همه بباورانند كه ايران در امور داخلي كشورها دخالت مي كند، ما ابداً در امور داخلي كشورها دخالتي نمي كنيم و چنين قصد و نيّتي هم نداريم. احتياجي هم به اين نمي بينيم. ما براي اين كه يك كشور مستقل و آباد و يك ملت قوي، شجاع و پيشرو باشيم، هيچ احتياجي به دخالت در امور ملتهاي ديگر نداريم. ملت ما هم يك ملت مبارز است. اما اين مبارزه جويي ملت ما، عليه ظلم، تبعيض و تحميل است. اين مبارزه جويي به هيچ وجه در راه دخالت در امور كشورهاي ديگر نيست. بنابراين، اين كه ما مي گوييم «انقلاب يك وجهه بين المللي و جهاني دارد» به اين معنا نيست كه انقلاب در امور كشورها و ملتها دخالت مي كند. انقلاب يك پيام، حرف منطقي و يك راه روشن دارد. اين راه روشن در مقابل چشم ملتهاست. ملتها آن را مي بينند. اگر بپسندند آن را مي پذيرند و از آن راه مي روند. ما هيچ تحميلي

بر ملتهاي ديگر نداريم؛ امّا واقعيتي كه اتّفاق افتاده اين است كه ملتها اين راه روشن را ديده اند و شناخته اند. تعداد ملتهايي كه پيمودن اين راه را انتخاب كرده اند، كم نيست. اين، حقيقتي است كه در بخش دوم مي خواهم عرض كنم و بايد به آن توجّه شود. وجهه جهاني و بين المللي انقلاب، عبارت از پيام معنويّت در سطح جهان است. دنيا غرق در مادّيت است. دستهاي سردمداران و شبكه هاي اختاپوسي مادّي، از يكي دو قرن پيش، دنيا را به سوي مادّيگري سوق داده و ملتها را در منجلاب مادّيگري غرق كرده است. امروز دنيا در جهتگيري خود و راهي كه قدرتها و دولتها براي آن پيش بيني مي كنند، نه تنها هيچ جنبه معنوي ندارد، بلكه به طرف مادّيگري حركت مي كند و معنوّيات را از انسانها سلب مي نمايد. علّت اين كه مي بينيد در بسياري از كشورها، نسلهاي جوان به ستوه مي آيند، خودكشي زياد مي شود، خانواده ها متلاشي مي شوند و جوانان به آوارگي مي افتند، همين كمبود معنويّت است. براي بشر، معنويّتْ يك غذا و تغذيه روحي است. مگر مي شود بدون معنويّت انسان بتواند مدّت طولاني اي راحت زندگي كند؟ هرجا علم و تمدّن مادّي بيشتر است، آشفتگيها هم بيشتر مي شود. اين هم به خاطر گناه حذف معنويّات به وسيله قدرتهاي جهاني از صحنه زندگي مردم عالم است. پيام انقلاب اسلامي، پيام معنويّت، توجّه به معنويّت، وارد كردن عنصر معنويّت در زندگي انسان و توجّه به اخلاق و خداست. هر جا كه نام و پيام امام نفوذ كرد، معنويّت را در آن جا به همراه برد. حتّي اگر به جوامع مسيحي و غير مسلمان كه به انقلاب اسلامي روي خوشي نشان دادند، از

آن درسي طلب كردند و بهره اي بردند نگاه كنيد، معنويّت را در آن جا مشاهده خواهيد كرد. ردّ پاي انقلاب بزرگ اسلامي ما معنويّت است و اين معنويّت، اوّلين پيام اين انقلاب و امام معنوي است؛ امامي كه خودْ يك انسان والا و معنوي، عارف ، فقيه، دين شناس، متعبّد و قائم بِاللّيل بود. امام، كسي بود كه نيمه شب با خدا خلوت مي كرد و تضرّع مي نمود. پيام ديگر انقلاب، «عدالت» است. در دنيا هرجا كه نداي عدالتخواهي بلند شده است، اين انقلابْ آن جا را با خود و از خود و متناسب با خود يافته است و با حقجويان و عدالتخواهان عالم، همراهي كرده است. بسياري از عدالتخواهان، آزاديخواهان و مبارزان با ظلم و تبعيض در شرق و غرب و قارّه هاي پنجگانه عالم، مي گويند «ما از انقلاب شما اين درس را آموختيم» و راست مي گويند. اين هم يك پيام است؛ پيام عدالتخواهي. پيام بزرگ و مهمِ انقلابِ ما براي امّت اسلامي و جوامع و ملتهاي مسلمان، عبارت از «احياي هويّت اسلامي، بازگشت به اسلام، بيداري مسلمانان و بازگشت به نهضت اسلامي» است. اين، پيام بزرگ انقلاب ما به ملتهاي مسلمان است كه امام و پيشواي بزرگ اين راه و معلّم بزرگ اين خطّ و مكتب بود. مسلمانان را از خود بيگانه كرده بودند. مسلمان در اطراف دنيا خجالت مي كشيد بگويد «من مسلمانم». دولتهاي غير اسلامي و ضدّ اسلامي، در كشورهاي خود وضعيتي به وجود آورده بودند كه هيچ جوانِ امروزي، بويي از اسلام حس نكند و خبري از اسلام نداشته باشد. اسلام را متعلّق به نسل گذشته معرفي مي كردند. مي گفتند «اسلام مُرد؛ رفت؛ تمام شد.» در جوامع مدرن، مترقّي

و متمدّن دنيا، كاري كرده بودند كه مسلمانان جرأتِ ابراز مسلماني خود را نداشتند. يا عمل به اسلام را، به كلي ترك مي كردند يا اگر هم انجام مي دادند، در خفا و با ترس و وحشت بود. كشورهاي اسلامي هم، وضع بهتري نداشتند. يك رئيس كشور اسلامي، در يك مجمع جهاني رؤساي كشورها، خجالت مي كشيد نطق خود را با «بسم اللَّه» شروع كند! اين را عيب و ارتجاع مي شمردند! از اسلام و نشانه هاي اسلام، شرم مي كردند و عوامل استكبار كه ضربت و سيلي اسلام را در اوايل و اواسط دوران استكبار و استعمار خورده بودند و از اسلام مي ترسيدند، احساسِ كنار گذاشتنِ اسلام را در مردم تقويت مي كردند. در كشور خود ما ايران هم همين طور بود. برادران و خواهران! كدام يك از شما كه آن دوران را درك كرده ايد، يادتان مي آيد كه يك مسلمان، جرأت كند در حضور جماعتي در غير مسجد نماز بخواند؟ اگر كسي در فرودگاهها يا در ميداني در وسط شهر نماز مي خواند يا اذان مي گفت، او را مسخره مي كردند. اسلام را بتدريج قاچاق كرده بودند. در سربازخانه ها، اسلام قاچاق بود. در دانشگاهها تا وقتي يك گروه مسلمان مبارز به وجود نيامده بود، اسلام و نماز خواندن قاچاق بود. همه جاي دنيا اين طور بود. بعضي جاها، حتّي از ايران هم بدتر بود. پيام بزرگ انقلاب ما، احياي هويّت اسلامي در ملتهاي مسلمان بود. امروز همه ملتهاي مسلمان، در هرجاي دنيا - اعم از اروپا، امريكا و آسيا - به مسلماني خودشان افتخار مي كنند. امروز در قلب اروپا، دختر محجّبه دبستاني افتخار مي كند و مي گويد: «من مسلمانم و مي خواهم با حجاب به مدرسه بروم.» امروز

ملتي مثل ملت بوسني هرزگوين، در قلب اروپا، با وجود اين همه دشمني و فشاري كه عليه آن هست، مي ايستد و مي گويد: «من مسلمانم». خسارت اين مسلماني را هم تحمّل مي كند، چوبش را هم مي خورد؛ ولي مي ايستد. رؤساي كشورهاي اسلامي، به خاطر گرايش ملتهايشان به اسلام، مجبورند اظهار مسلماني كنند و دم از مسلماني بزنند. امروز رؤساي استكباري كشورهاي مستكبر هم، براي اين كه دل مسلمانان را به خودشان جلب كنند، مي گويند: «ما با اسلام موافقيم و طرفدار اسلاميم.» البته دروغ مي گويند و به زبان مي گويند؛ امّا براي تظاهر هم كه شده است، اين حرف را مي زنند. چرا؟ چون امروز اسلامْ زنده و هويّت اسلامي، ارجمند و بزرگ است. چون امروز اسلام عزيز است. چون امروز حركات اسلامي رو به رشد است و به فضل پروردگار، تا آن روز كه «ليظهره علي الدّين كلّه»(1)، اين حركت آزادي اسلامي و پيشرفت تفكّر اسلامي، روزبه روز در كشورها قويتر خواهد شد. آن وقت كه اين احساس مسلماني و هويّت اسلامي در ملتها زنده شود، وقتي است كه همه كسان و جناحهايي كه نقشه هايي عليه اسلام شكل داده اند، احساس انزوا، غربت و وحشت مي كنند. لذا، شما مي بينيد كه در همين چند روز قبل، يكي از سردمداران رژيم صهيونيستي گفته بود «ما از لشكرها و ارتشهاي عرب نمي ترسيم؛ از بنيادگرايي اسلامي مي ترسيم.» بله؛ ما با اين كه در همه مسائل با دشمن صهيونيستي مخالفيم، در اين يك حرف، با آنها موافقيم. آنچه علاج صهيونيستها را مي كند، همين بيداريِ اسلامي است و بس. آنچه مي تواند سرزمين فلسطين را آزاد كند، بيداري ملتهاي مسلمان و بيداري اسلامي است. برادران و خواهران! دشمن كه مي گويد

«انقلاب به وسيله انقلابيّون صادر مي شود»، اشتباه و غلط مضاعف مي كند. دوبار غلط مي كنند. اشتباه اوّل آنها اين جاست كه نظام جمهوري اسلامي، در صدد صادر كردن هيچ چيز نيست. نظام جمهوري اسلامي داراي حقيقتي است كه همان انقلاب است. اين ملت، حقيقتِ انقلاب را به وجود آورد و نظام جمهوري اسلامي، تجسّم انقلاب است. اشتباه دوم اين است كه تفكّر انقلاب و پيام انقلاب كه پيام آزادي و بيداري است، احتياج به صادر كردن ندارد. مگر لازم است كسي اين مفاهيم را صادر كند؟! خوب؛ يك حرف و حقيقتي است كه ملتها از آن بي خبرند. وقتي مواجه شدند و تجربه موفّق جمهوري اسلامي را ديدند، قهراً درس مي گيرند. لازم نيست به ملتها گفته شود كه «شما هم بياييد اين طور عمل كنيد.» ملتها، نظام جمهوري اسلامي، انقلاب، موفّقيتهاي اين ملت و عزّت ايران و اسلام را مي بينند و درس مي گيرند. امروز بيداري اسلامي در كشورهاي گوناگون و بيداري روح معنويّت در سرتاسر جهان، مرهون انقلاب اسلامي است. نكته اي كه مايلم همه برادران و خواهران به آن توجّه كنند، اين است كه عزيزان من! امروز استكبار جهاني و در رأس آن رژيم ايالات متحده امريكا و به دنبال آن همه آدمهاي بدِ عالم، همه تبعيض خواهها، ستمگرها، مستبدها و همه انسانهايي كه با حق و عدالت مخالفند، به يك نتيجه رسيده اند كه شما بايد به آن توجّه كنيد. آنها به اين نتيجه رسيده اند كه «انقلاب اسلامي، امروز با نفس داشتن و سرِپا بودن نظام جمهوري اسلامي، تبليغ مي شود.» تا وقتي كه اين نظام قائم است؛ تا وقتي كه جمهوري اسلامي محكم و استوار ايستاده است و تا وقتي

كه كشور جمهوري اسلامي ايران روزبه روز آبادتر و قويتر مي شود، آنها احساس خطر مي كنند. چيزي كه آنها دنبال مي كنند اين است كه اگر بتوانند، نظام جمهوري اسلامي را از بين ببرند و مضمحل كنند. البته از اين مأيوسند و مي دانند كه ديگر اين كار، عملي نيست. اما در درجه دوم، همه همّت آنها اين است كه نگذارند نظام جمهوري اسلامي و ايراني كه با اين نظام اداره مي شود، در دنيا به عنوان يك نظام و كشور مستقّل و آباد مطرح شود. آنها مي خواهند در استقلال ايران خدشه وارد كنند و از طُرق مختلف به آن دست اندازي و در آن دخالت نمايند. آنها مي خواهند به دروغ وانمود كنند كه «اگر ما با شما نباشيم، نمي توانيد كاري انجام دهيد»؛ بلكه به اين وسيله بتوانند استقلال و عدم وابستگي اين ملت را به نحوي خدشه دار كنند، و اگر نتوانستند اين كار را بكنند، سعي كنند كه نگذارند اين ملت، كشور خود را بسازد؛ ايران را آباد كند و زندگي را در اين كشور، مايه رشك ملتهاي ديگر كند. بيدار باشيد! ملت ايران بداند: امروز بزرگترين تلاشها و جهادها در سطح جهان كه از نظر خداي متعال در جهت تحكيم اسلام و پيام اسلام است، اين است كه ايرانِ اسلامي آباد و بركاتش آشكار شود. بايد زندگي در اين كشورْ مايه رشك ملتهاي ديگر شود، تا بخواهند از آن درس بگيرند. اين، عاملي است كه دشمن را محكوم مي كند. دشمن مي خواهد وانمود كند كه اگر كشور و ملتي به آغوش اسلام پناه برد، بايد در فقر زندگي كند، از پيشرفتهاي علمي محروم بماند و نتواند خود را اداره كند.

ملت ايران! شما در طول اين شانزده سال - از اوّل انقلاب تا امروز - با اين خواست دشمن جنگيده و مبارزه كرده ايد. شما ملت بزرگ، عزيز، هوشيار و توانا، كاري كرديد كه كشور شما كه در آغوش و زيرِ پرچمِ اسلام زندگي مي كند، بتواند براي كشورهاي ديگر الگو باشد. شما ملت ايران براي بازسازي اين كشور خيلي زحمت كشيديد. هشت سال جنگ تحميلي را از سر گذرانديد؛ با دخالت دشمن مبارزه كرديد؛ مرزها را حفظ كرديد؛ استقلال را تأمين كرديد و تا امروز، در آبادي اين كشور سعي كرده ايد. از امروز به بعد، وظيفه عمومي اين ملت اين است كه اين كشور را هر چه مي تواند آبادتر و آبادتر كند. در سازندگي كشور، همه شركت كنند. ملت، وحدت و يكپارچگي خودش را حفظ كند تا تبليغات دشمن نتواند در اذهان و افكار اين ملت روشن بين، كمترين اثري بگذارد؛ همچنان كه تا امروز اين گونه بوده است. به فضل پروردگار، با گذشت چند سال ديگر، در سايه اسلام، ايراني بسازيد كه هر كس از هر جاي دنيا به اين كشور نگاه كرد، معجزه اسلام را در سازندگي يك كشور و ملت به چشم خود ببيند. اگر شما، خداي ناخواسته، در جنگ تحميلي شكست خورده بوديد يا سرزمينتان را از دست داده بوديد، اين موجِ بيداريِ اسلامي، متوقّف مي شد. ملتها در وجود شما، اسلام و انقلاب اسلامي را تجربه مي كنند. اگر شما نتوانسته بوديد اين گونه كشورتان را آباد كنيد و عزّتتان را در دنيا حفظ نماييد، موج اسلامي متوقّف مي شد. اگر شما نتوانسته بوديد وحدت ملي تان را حفظ كنيد، العياذباللَّه، ايران دچار اختلافات و جنگهاي داخلي مي شد.

الان دشمنان مي خواهند همين كار را بكنند و تلاش مي كنند كه اين كار بشود. خدا مي داند اين وحدتي كه امروز ملت ايران دارد، چطور مثل تيري در چشم دشمن مي خلد و او را ناراحت مي كند. دشمن مي خواست ملت ايران، بعد از انقلاب يا بعد از جنگ يا بعد از رحلت امام، دچار دودستگي شود؛ جنگ داخلي راه بيفتد و همديگر را بزنند و بكشند. بعد، استكبار به مسلمانان ديگر مي گفت: «ببينيد! اين ملت ايران! اين انقلاب اسلامي! بفرماييد!» ملت ايران، وحدت و عزّت خود را حفظ كرد؛ آبادسازي و بازسازي كشور را ادامه داد؛ رشد خود را نشان داد؛ فرهنگ خود را پيش برد؛ دانشگاههاي خود را، روزبه روز آبادتر و شلوغتر كرد؛ علم و معرفت را روزبه روز در كشور گسترش داد. پيشرفتهاي كشور، روزبه روز بيشتر شد. ملتها كور كه نيستند! نگاه مي كنند، اين وضع را مي بينند؛ لذا به اسلام رو مي آورند. بيداري اسلامي و بازگشت به اسلام، روزبه روز بيشتر مي شود. اگر مي خواهيد اسلام باز هم پيش برود و بيداري اسلامي دنياي اسلام را فرا گيرد؛ اگر مي خواهيد حتّي ملتهاي غير مسلمان به معنويت رو كنند و راه صحيح زندگي را بيابند، شما ملت ايران، بايد همين اصولي را كه تا امروز محترم شمرده ايد، هميشه محترم بشماريد. وحدت و برادري تان را حفظ كنيد. در ساختن و بازسازي كشور، همكاريتان را با دولتمردان دلسوز و علاقه مند، ادامه دهيد. بحمداللَّه مسؤولين كشور مشغولند. مردمان خوبي امروز در رأس امور قرار دارند و كارهاي اين كشور را دنبال مي كنند. دشمن، تبليغات، زهرپراكني و لجن پراكنيِ زيادي مي كند. از دشمن، غير از دشمني انتظاري نيست. دشمن يا بايد محاصره اقتصادي كند، يا

تبليغات دروغ كند، يا تهاجم امنيتي و توطئه كند. دشمن، دشمن است. اما ملت ايران، به خداي بزرگ معتقد و متكّي است. با خداي بزرگ رابطه دارد. از قدرت پروردگار عالم برخوردار است كه به بركت اسلام و مسلمين، به يك ملت آن قدرت را بخشيده است. راه را تا امروز درست آمده ايد. امام بزرگوار اگر خودش در ميان ما نيست، روح بيدار و زنده اش، ناظر و حاضر است و به مقتضاي آنچه كه از ارواح مؤمنين و برگزيدگان خدا مي دانيم و اطّلاع داريم، وضع ملت را مي داند و مي بيند. به فضل پروردگار، روح مطّهر امام، از شما ملت بزرگ راضي است. ان شاءاللَّه روزبه روز راضي تر باشد. قلب مقدّس وليّ عصر از همه شما خشنود باشد. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، دنيا و آخرت اين ملت را آباد كن. پروردگارا! دشمنان اين ملت را منكوب كن؛ در همه صحنه ها، اين ملت را پيروز گردان. پروردگارا! روزبه روز ايران را در ميان ملتها و كشورهاي دنيا عزيزتر، آبادتر، مستقلتر و پيشروتر قرار بده. پروردگارا! امّت اسلامي را روزبه روز سربلندتر كن و دلهاي كشورهاي اسلامي را روزبه روز به هم نزديكتر فرما. والسّلام عليكم ورحمةاللَّه وبركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) توبه: 33. فتح: 28. صف: 9

بيانات مقام معظم رهبرى در خطبه هاى نماز جمعه (عاشوراى 1416)

بيانات مقام معظم رهبري در خطبه هاي نماز جمعه (عاشوراي 1416) (بسم اللَّه الرحمن الرحيم) الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نؤمن به و نتوكّل عليه و نستغفره و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه، حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته، بشير رحمته و نذير نقمته، سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين المعصومين المطهّرين، الهداة المهديّين. سيّما بقيّةاللَّه في الارضيين و صلّ علي ائمة

المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. عن رسول اللَّه (صلّي اللَّه عليه وآله) انّه قال: «حسين منّي و انّا من حسين»(1) (عليه وعلي آله السّلام) انّه قال: «انّ الحسين مصباح الهدي و سفينة النّجاة».(2) همه برادران و خواهران نمازگزار عزيز و نفْس خودم را به ترس از خدا و رعايت پرهيزكاري و اجتناب از گناهان و پرداختن به طلب رضاي خالق متعال جلّت عظمته توصيه مي كنم. اين روح و هدف زندگي است و همين است كه براي ما در آن روزي كه «لا ينفع مال و لابنون»؛(3) همچنين در حيات دنيا، مايه سعادت و سپيدرويي خواهد شد. امروز به مناسبت روز عاشورا نيّت كردم كه درباره نهضت حسيني عليه الصّلاةوالسّلام سخن بگويم. چيز عجيبي است؛ كه همه زندگي ما از ياد حسين عليه السّلام لبريز است؛ خدا را شكر. درباره نهضت اين بزرگوار هم زياد حرف زده شده است؛ اما در عين حال انسان هرچه دراين باره مي انديشد، ميدان فكر و بحث و تحقيق و مطالعه گسترده است. هنوز خيلي حرفها درباره اين حادثه عظيم و عجيب و بي نظير وجود دارد كه ما بايد درباره آن فكر كنيم و براي هم بگوييم. اگر اين حادثه را دقيق در نظر بگيريد، شايد بشود گفت انسان مي تواند در حركت چند ماهه حضرت ابي عبداللَّه عليه السّلام - از آن روزي كه از مدينه خارج شد و به طرف مكه آمد، تا آن روزي كه در كربلا شربت گواراي شهادت نوشيد - بيش از صد درس مهم بشمارد .نخواستم بگويم هزارها درس؛ مي شود گفت هزارها درس هست . ممكن است هر اشاره آن بزرگوار، يك درس باشد؛ اما اين كه مي گويم بيش از صد درس، يعني اگر ما بخواهيم اين

كارها را مورد مداقّه قرار دهيم، از آن مي شود صد عنوان و سرفصل به دست آورد كه هر كدام براي يك امّت، براي يك تاريخ و يك كشور، براي تربيت خود و اداره جامعه و قرب به خدا، درس است. به خاطر اين است كه حسين بن علي اروحنافداه و فدااسمه وذكره، در دنيا مثل خورشيدي در ميان مقدّسين عالم، اين گونه مي درخشد. انبيا و اوليا و ائّمه و شهدا و صالحين را در نظر بگيريد! اگر آنها مثل ماه و ستاره گان باشند، اين بزرگوار مثل خورشيد مي درخشد. واما، آن صد درسِ مورد اشاره به كنار ؛ يك درس اصلي در حركت و قيام امام حسين عليه السلام وجود دارد كه من امروز سعي خواهم كرد آن را، به شما عرض كنم. همه آنها حاشيه است و اين متن است.چرا قيام كرد؟ اين درس است. به امام حسين عليه السلام مي گفتند: شما در مدينه و مكه، محترّميد و در يمن، آن همه شيعه هست. به گوشه اي برويد كه با يزيد كاري نداشته باشيد، يزيد هم با شما كاري نداشته باشد! اين همه مريد، اين همه شيعيان؛ زندگي كنيد، عبادت و تبليغ كنيد! چرا قيام كرديد؟ قضيه چيست؟ اين، آن سؤالِ اصلي است. اين، آن درسِ اصلي است. نمي گوييم كسي اين مطلب را نگفته است؛ چرا، انصافاً در اين زمينه، خيلي هم كار و تلاش كردند، حرف هم زياد زدند. حال اين مطلبي را هم كه ما امروز عرض مي كنيم، به نظر خودمان يك برداشت و ديد تازه اي در اين قضيه است. دوست دارند چنين بگويند كه حضرت خواست حكومت فاسد يزيد را كنار بزند و خود يك حكومت، تشكيل دهد. اين هدفِ

قيام ابي عبداللَّه عليه السّلام بود. اين حرف، نيمه درست است؛ نمي گويم غلط است. اگر مقصود از اين حرف، اين است كه آن بزرگوار براي تشكيل حكومت قيام كرد؛ به اين نحو كه اگر ببيند نمي شود انسان به نتيجه برسد، بگويد نشد ديگر، برگرديم؛ اين غلط است. بله؛ كسي كه به قصد حكومت، حركت مي كند، تا آن جا پيش مي رود كه ببيند اين كار، شدني است. تا ديد احتمال شدنِ اين كار، يا احتمال عقلايي وجود ندارد، وظيفه اش اين است كه برگردد. اگر هدف، تشكيل حكومت است، تا آن جا جايز است انسان برود كه بشود رفت. آن جا كه نشود رفت، بايد برگشت. اگر آن كسي كه مي گويد هدف حضرت از اين قيام، تشكيل حكومت حَقّه علوي است مرادش اين است اين درست نيست؛ براي اين كه مجموع حركت امام، اين را نشان نمي دهد. در نقطه مقابل، گفته مي شود: نه آقا، حكومت چيست؛ حضرت مي دانست كه نمي تواند حكومت تشكيل دهد؛ بلكه اصلاً آمد تا كشته و شهيد شود! اين حرف هم مدّتي بر سرِزبانها خيلي شايع بود! بعضي با تعبيرات زيباي شاعرانه اي هم اين را بيان مي كردند. حتّي من ديدم بعضي از علماي بزرگ ما هم اين را فرموده اند. اين حرف كه اصلاً حضرت، قيام كرد براي اين كه شهيد شود، حرف جديدي نبوده است .گفت: چون با ماندن نمي شود كاري كرد، پس برويم با شهيد شدن، كاري بكنيم! اين حرف را هم، ما در اسناد و مدارك اسلامي نداريم كه برو خودت را به كام كشته شدن بينداز. ما چنين چيزي نداريم. شهادتي را كه ما در شرع مقدّس مي شناسيم و در روايات و آيات قرآن از آن نشان مي بينيم، معنايش

اين است كه انسان به دنبال هدف مقدّسي كه واجب يا راجح است، برود و در آن راه، تن به كشتن هم بدهد. اين، آن شهادتِ صحيح اسلامي است. اما اين كه آدم، اصلاً راه بيفتد براي اين كه «من بروم كشته شوم» يا يك تعبير شاعرانه چنيني كه «خون من پاي ظالم را بلغزاند و او را به زمين بزند»؛ اينها آن چيزي نيست كه مربوط بدان حادثه به آن عظمت است. در اين هم بخشي از حقيقت هست؛ اما هدفِ حضرت، اين نيست. پس به طور خلاصه، نه مي توانيم بگوييم كه حضرت قيام كرد براي تشكيل حكومت و هدفش تشكيل حكومت بود، و نه مي توانيم بگوييم حضرت براي شهيد شدن قيام كرد. چيز ديگري است كه من سعي مي كنم در خطبه اوّل - كه عمده صحبت من هم امروز، در خطبه اوّل و همين قضيه است - ان شاءاللَّه اين را بيان كنم. بنده به نظرم اين طور مي رسد: كساني كه گفته اند «هدف، حكومت بود»، يا «هدف، شهادت بود»، ميان هدف و نتيجه، خَلط كرده اند. نخير؛ هدف، اينها نبود. امام حسين عليه السّلام، هدف ديگري داشت؛ منتها رسيدن به آن هدف ديگر، حركتي را مي طلبيد كه اين حركت، يكي از دو نتيجه را داشت: «حكومت،» يا «شهادت». البته حضرت براي هر دو هم آمادگي داشت. هم مقدّمات حكومت را آماده كرد و مي كرد؛ هم مقدّمات شهادت را آماده كرد و مي كرد. هم براي اين توطين نفس مي كرد، هم براي آن. هركدام هم مي شد، درست بود و ايرادي نداشت؛ اما هيچ كدام هدف نبود،بلكه دو نتيجه بود. هدف، چيز ديگري است. هدف چيست؟ اوّل آن هدف را به طور خلاصه

در يك جمله عرض مي كنم؛ بعد مقداري توضيح مي دهم. اگر بخواهيم هدف امام حسين عليه السّلام را بيان كنيم، بايد اين طور بگوييم كه هدف آن بزرگوار عبارت بود از انجام دادن يك واجب عظيم از واجبات دين كه آن واجب عظيم را هيچ كس قبل از امام حسين - حتّي خود پيغمبر - انجام نداده بود. نه پيغمبر اين واجب را انجام داده بود، نه اميرالمؤمنين، نه امام حسن مجتبي. واجبي بود كه در بناي كلّي نظام فكري و ارزشي و عملي اسلام، جاي مهمّي دارد. با وجود اين كه اين واجب، خيلي مهم و بسيار اساسي است، تا زمان امام حسين، به اين واجب عمل نشده بود - عرض مي كنم كه چرا عمل نشده بود - امام حسين بايد اين واجب را عمل مي كرد تا درسي براي همه تاريخ باشد. مثل اين كه پيغمبر حكومت تشكيل داد؛ تشكيل حكومت درسي براي همه تاريخ اسلام شد و فقط حكمش را نياورد. يا پيغمبر، جهاد في سبيل اللَّه كرد و اين درسي براي همه تاريخ مسلمين و تاريخ بشر - تا ابد - شد. اين واجب هم بايد به وسيله امام حسين عليه السّلام انجام مي گرفت تا درسي عملي براي مسلمانان و براي طول تاريخ باشد. حالا چرا امام حسين اين كار را بكند؟ چون زمينه انجام اين واجب، در زمان امام حسين پيش آمد. اگر اين زمينه در زمان امام حسين پيش نمي آمد؛ مثلاً در زمان امام علي النقّي عليه السّلام پيش مي آمد، همين كار را امام علي النّقي مي كرد و حادثه عظيم و ذبح عظيم تاريخ اسلام، امام علي النقي عليه الصّلاةوالسّلام مي شد. اگر در زمان امام حسن مجتبي يا در زمان امام صادق عليهما

السّلام هم پيش مي آمد، آن بزرگواران عمل مي كردند. در زمان قبل از امام حسين، پيش نيامد؛ بعد از امام حسين هم در تمام طول حضور ائمه تا دوران غيبت، پيش نيامد! پس هدف، عبارت شد از انجام اين واجب، كه حالا شرح مي دهم اين واجب چيست. آن وقت به طور طبيعي انجام اين واجب، به يكي از دو نتيجه مي رسد: يا نتيجه اش اين است كه به قدرت و حكومت مي رسد؛ اهلاً و سهلاً، امام حسين حاضر بود. اگر حضرت به قدرت هم مي رسيد، قدرت را محكم مي گرفت و جامعه را مثل زمان پيغمبر و اميرالمؤمنين اداره مي كرد. يك وقت هم انجام اين واجب، به حكومت نمي رسد، به شهادت مي رسد. براي آن هم امام حسين حاضر بود. خداوند امام حسين، و ديگر اءمه بزرگوار راطوري آفريده بود كه بتوانند بار سنگينِ آن چنان شهادتي را هم كه براي اين امر پيش مي آمد، تحمّل كنند، و تحمّل هم كردند. البته داستان مصائب كربلا، داستان عظيم ديگري است. حال اندكي قضيه را توضيح دهم. برادران و خواهران نمازگزارِ عزيز! پيغمبر اكرم و هر پيغمبري وقتي كه مي آيد، يك مجموعه احكام مي آورد. اين احكامي را كه پيغمبر مي آورد، بعضي فردي است و براي اين است كه انسان خودش را اصلاح كند. بعضي اجتماعي است و براي اين است كه دنياي بشر را آباد و اداره كند و اجتماعات بشر را به پا بدارد. مجموعه احكامي است كه به آن نظام اسلامي مي گويند. خوب؛ اسلام بر قلب مقدّسِ پيغمبر اكرم نازل شد؛ نماز را آورد، روزه، زكات، انفاقات، حج، احكام خانواده، ارتباطات شخصي، جهاد في سبيل اللَّه، تشكيل حكومت، اقتصاد اسلامي، روابط حاكم

و مردم و وظايف مردم در مقابل حكومت را آورد. اسلام، همه اين مجموعه را بر بشريّت عرضه كرد؛ همه را هم پيغمبر اكرم بيان فرمود. «ما من شي ء يقربكم من الجنّة و يباعدكم من النّار الّا و قد نهيتكم عند و امرتكم به»؛(4) پيغمبر اكرم صلي اللَّه عليه و آله، همه آن چيزهايي را كه مي تواند انسان و يك جامعه انساني را به سعادت برساند، بيان فرمود. نه فقط بيان، بلكه آنها را عمل و پياده كرد. خوب؛ در زمان پيغمبر، حكومت اسلامي و جامعه اسلامي تشكيل شد، اقتصاد اسلامي پياده شد، جهاد اسلامي برپا و زكات اسلامي گرفته شد؛ يك كشور و يك نظام اسلامي شد. مهندس اين نظام و راهبر اين قطار در اين خط، نبيّ اكرم و آن كسي است كه به جاي او مي نشيند. خط هم روشن و مشخّص است. بايد جامعه اسلامي و فرد اسلامي از اين خط، بر روي اين خط و در اين جهت و از اين راه حركت كند؛ كه اگر چنين حركتي هم انجام گيرد، آن وقت انسانها به كمال مي رسند؛ انسانها صالح و فرشته گون مي شوند، ظلم در ميان مردم از بين مي رود؛ بدي، فساد، اختلاف، فقر و جهل از بين مي رود. بشر به خوشبختي كامل مي رسد و بنده كامل خدا مي شود. اسلام اين نظام را به وسيله نبيّ اكرم آورد و در جامعه آن روز بشر پياده كرد. در كجا؟ در گوشه اي كه اسمش مدينه بود و بعد هم به مكه و چند شهر ديگر توسعه داد. سؤالي در اين جا باقي مي ماند و آن اين كه: اگر اين قطاري را كه پيغمبر اكرم برروي اين خط به راه انداخته

است، دستي، يا حادثه اي آمد و را از خط خارج كرد، تكليف چيست؟ اگر جامعه اسلامي منحرف شد؛ اگر اين انحراف به جايي رسيد كه خوف انحرافِ كلّ اسلام و معارف اسلام بود، تكليف چيست؟ دو نوع انحراف داريم. يك وقت مردم فاسد مي شوند - خيلي وقتها چنين چيزي پيش مي آيد - اما احكام اسلامي از بين نمي رود؛ ليكن يك وقت مردم كه فاسد مي شوند، حكومتها هم فاسد مي شوند، علما و گويندگان دين هم فاسد مي شوند! از آدمهاي فاسد، اصلاً دين صحيح صادر نمي شود. قرآن و حقايق را تحريف مي كنند؛ خوبها را بد، بدها را خوب، منكر را معروف و معروف را منكر مي كنند! خطّي را كه اسلام - مثلاً - به اين سمت كشيده است، صدوهشتاد درجه به سمت ديگر عوض مي كنند! اگر جامعه و نظام اسلامي به چنين چيزي دچار شد، تكليف چيست؟ البته پيغمبر فرموده بود كه تكليف چيست؛ قرآن هم فرموده است: «من يرتد منكم عن دينه فسوف يأتي اللَّه بقوم يحبّهم و يحبّونه»(5) تا آخر - و آيات زياد و روايات فراوان ديگر و همين روايتي كه از قول امام حسين برايتان نقل مي كنم. امام حسين عليه السلام، اين روايت پيغمبر(6) را براي مردم خواند. پيغمبر فرموده بود؛ اما آيا پيغمبر مي توانست به اين حكم الهي عمل كند؟ نه؛ چون اين حكم الهي وقتي قابل عمل است كه جامعه منحرف شده باشد. اگر جامعه، منحرف شد، بايد كاري كرد. خدا حكمي در اين جا دارد. در جوامعي كه انحراف به حدّي پيش مي آيد كه خطر انحراف اصل اسلام است، خدا تكليفي دارد. خدا انسان را در هيچ قضيه اي بي تكليف نمي گذارد. پيغمبر، اين

تكليف را فرموده است - قرآن و حديث گفته اند - اما پيغمبر كه نمي تواند به اين تكليف عمل كند. چرا نمي تواند؟ چون اين تكليف را آن وقتي مي شود عمل كرد كه جامعه، منحرف شده باشد. جامعه در زمان پيغمبر و زمان اميرالمؤمنين كه، به آن شكل منحرف نشده است. در زمان امام حسن كه معاويه در رأس حكومت است، اگرچه خيلي از نشانه هاي آن انحراف، پديد آمده است، اما هنوز به آن حدّي نرسيده است كه خوف تبديل كلّي اسلام وجود داشته باشد. شايد بشود گفت در برهه اي از زمان، چنين وضعيتي هم پيش آمد؛ اما در آن وقت، فرصتي نبود كه اين كار انجام گيرد - موقعيت مناسبي نبود - اين حكمي كه جزو مجموعه احكام اسلامي است، اهميّتش از خود حكومت كمتر نيست؛ چون حكومت، يعني اداره جامعه. اگر جامعه بتدريج از خط، خارج و خراب و فاسد شد و حكم خدا تبديل شد؛ اگر ما آن حكم تغيير وضع و تجديد حيات - يا به تعبير امروزِ انقلاب، اگر آن حكم انقلاب - را نداشته باشيم، اين حكومت به چه دردي مي خورد؟ پس اهميت آن حكمي كه مربوط به برگرداندن جامعه منحرف به خطّ اصلي است، از اهميت خود حكمِ حكومت كمتر نيست. شايد بشود گفت كه اهميتش از جهاد با كفّار بيشتر است. شايد بشود گفت اهميتش از امر به معروف و نهي از منكر معمولي در يك جامعه اسلامي بيشتر است. حتّي شايد بشود گفت اهميت اين حكم از عبادات بزرگ الهي و از حج بيشتر است. چرا؟ به خاطر اين كه در حقيقت اين حكم، تضمين كننده زنده شدن اسلام

است؛ بعد از آن كه مُشرف به مردن است، يا مرده و از بين رفته است. خوب؛ چه كسي بايد اين حكم را انجام دهد؟ چه كسي بايد اين تكليف را به جا بياورد؟ يكي از جانشينان پيغمبر، وقتي در زماني واقع شود كه آن انحراف، به وجود آمده است. البته به شرط اين كه موقعيت مناسب باشد؛ چون خداي متعال، به چيزي كه فايده ندارد تكليف نكرده است. اگر موقعيت مناسب نباشد، هركاري بكنند، فايده اي ندارد و اثر نمي بخشد. بايد موقعيت مناسب باشد. البته موقعيت مناسب بودن هم معناي ديگري دارد؛ نه اين كه بگوييم چون خطر دارد، پس موقعيت مناسب نيست؛ مراد اين نيست. بايد موقعيت مناسب باشد؛ يعني انسان بداند اين كار را كه كرد، نتيجه اي بر آن مترتّب مي شود؛ يعني ابلاغ پيام به مردم خواهد شد، مردم خواهند فهميد و در اشتباه نخواهند ماند. اين، آن تكليفي است كه بايد يك نفر انجام مي داد. در زمان امام حسين عليه السّلام، هم آن انحراف به وجود آمده، هم آن فرصت پيدا شده است. پس امام حسين بايد قيام كند؛ زيرا انحراف پيدا شده است. براي اين كه بعد از معاويه كسي به حكومت رسيده است كه حتّي ظواهر اسلام را هم رعايت نمي كند! شُرب خَمر و كارهاي خلاف مي كند. تعرّضات و فسادهاي جنسي را واضح انجام مي دهد. عليه قرآن حرف مي زند. علناً شعر برخلاف قرآن و بر رّد دين مي گويد و علناً مخالف با اسلام است! منتها چون اسمش رئيس مسلمانهاست، نمي خواهد اسم اسلام را براندازد. او عامل به اسلام، علاقه مند و دلسوز به اسلام نيست؛ بلكه با عمل خود، مثل چشمه اي كه از آن مرتب آب

گنديده تراوش مي كند و بيرون مي ريزد و همه دامنه را پر مي كند، از وجود او آب گنديده مي ريزد و همه جامعه ي اسلامي را پر خواهد كرد! حاكم فاسد، اين گونه است ديگر؛ چون حاكم، در رأس قلّه است و آنچه از او تراوش كند، در همان جا نمي ماند - برخلاف مردم عادّي - بلكه مي ريزد و همه قلّه را فرا مي گيرد! مردم عادّي، هركدام جاي خودشان را دارند. البته هر كس كه بالاتر است؛ هر كس كه موقعيت بالاتري در جامعه دارد، فساد و ضررش بيشتر است. فساد آدمهاي عادّي، ممكن است براي خودشان، يا براي عدّه اي دور و برشان باشد؛ اما آن كسي كه در رأس قرار گرفته است، اگر فاسد شد، فساد او مي ريزد و همه فضا را پر مي كند؛ همچنان كه اگر صالح شد، صلاح او مي ريزد و همه دامنه را فرا مي گيرد. چنين كسي با آن فساد، بعد از معاويه، خليفه مسلمين شده است! خليفه پيغمبر! از اين انحراف بالاتر؟! زمينه هم آماده است. زمينه آماده است، يعني چه؟ يعني خطر نيست. چرا؛ خطر كه هست. مگر ممكن است كسي كه در رأس قدرت است، در مقابل انسانهاي معارض، براي آنها خطر نيافريند؟ جنگ است ديگر. شما مي خواهي او را از تخت قدرت پايين بكشي و او بنشيند تماشا كند! بديهي است كه او هم به شما ضربه مي زند. پس خطر هست. اين كه مي گوييم موقعيت مناسب است، يعني فضاي جامعه اسلامي، طوري است كه ممكن است پيام امام حسين به گوش انسانها در همان زمان و در طول تاريخ برسد. اگر در زمان معاويه، امام حسين مي خواست قيام كند، پيام او دفن

مي شد. اين به خاطر وضع حكومت در زمان معاويه است. سياستها به گونه اي بود كه مردم نمي توانستند حقّانيت سخن حق را بشنوند. لذا همين بزرگوار، ده سال در زمان خلافت معاويه، امام بود، ولي چيزي نگفت؛ كاري، اقدامي و قيامي نكرد؛ چون موقعيت آن جا مناسب نبود. قبلش هم امام حسن عليه السّلام بود. ايشان هم قيام نكرد؛ چون موقعيت مناسب نبود. نه اين كه امام حسين و امام حسن، اهل اين كار نبودند. امام حسن و امام حسين، فرقي ندارند. امام حسين و امام سجّاد، فرقي ندارند. امام حسين و امام علي النقّي و امام حسن عسكري عليهم السّلام فرقي ندارند. البته وقتي كه اين بزرگوار، اين مجاهدت را كرده است، مقامش بالاتر از كساني است كه نكردند؛ اما اينها از لحاظ مقام امامت يكسانند. براي هريك از آن بزرگواران هم كه پيش مي آمد، همين كار را مي كردند و به همين مقام مي رسيدند. خوب؛ امام حسين هم در مقابل چنين انحرافي قرار گرفته است. پس بايد آن تكليف را انجام دهد. موقعيت هم مناسب است؛ پس ديگر عذري وجود ندارد. لذا عبداللَّه بن جعفر و محمدبن حنفيه و عبداللَّه بن عباس - اينها كه عامي نبودند، همه دين شناس، آدمهاي عارف، عالم و چيزفهم بودند - وقتي به حضرت مي گفتند كه «آقا! خطر دارد، نرويد» مي خواستند بگويند وقتي خطري در سرراه تكليف است، تكليف، برداشته است. آنها نمي فهميدند كه اين تكليف، تكليفي نيست كه با خطر برداشته شود. اين تكليف، هميشه خطر دارد. آيا ممكن است انسان، عليه قدرتي آن چنان مقتدر - به حسب ظاهر - قيام كند و خطر نداشته باشد؟! مگر چنين چيزي مي شود؟! اين تكليف، هميشه خطر دارد. همان تكليفي كه امام

بزگوار انجام داد. به امام هم مي گفتند «آقا! شما كه با شاه درافتاده ايد، خطر دارد.» امام نمي دانست خطر دارد؟! امام نمي دانست كه دستگاه امنيتي رژيم پهلوي، انسان را مي گيرد، مي كشد، شكنجه مي كند، دوستان انسان را مي كشد و تبعيد مي كند؟! امام اينها را نمي دانست؟! كاري كه در زمان امام حسين انجام گرفت، نسخه كوچكش هم در زمان امام ما انجام گرفت؛ منتها آن جا به نتيجه شهادت رسيد، اين جا به نتيجه حكومت . اين همان است؛ فرقي نمي كند. هدف امام حسين با هدف امام بزرگوار ما يكي بود. اين مطلب، اساس معارف حسين است. معارف حسيني، بخش عظيمي از معارف شيعه است. اين پايه مهمي است و خود يكي از پايه هاي اسلام است. پس هدف، عبارت شد از بازگرداندن جامعه اسلامي به خطّ صحيح. چه زماني؟ آن وقتي كه راه، عوضي شده است و جهالت و ظلم و استبداد و خيانتِ كساني، مسلمين را منحرف كرده و زمينه و شرايط هم آماده است. البته دوران تاريخ، اوقات مختلفي است. گاهي شرايط آماده است و گاهي آماده نيست. زمان امام حسين آماده بود، زمان ما هم آماده بود. امام همان كار را كرد. هدف يكي بود. منتها وقتي انسان به دنبال اين هدف راه مي افتد و مي خواهد عليه حكومت و مركز باطل قيام كند، براي اين كه اسلام و جامعه و نظام اسلامي را به مركز صحيح خود برگرداند، يك وقت است كه وقتي قيام كرد، به حكومت مي رسد؛ اين يك شكل آن است - در زمان ما بحمداللَّه اين طور شد - يك وقت است كه اين قيام، به حكومت نمي رسد؛ به شهادت مي رسد. آيا در اين صورت، واجب

نيست؟ چرا؛ به شهادت هم برسد واجب است. آيا در اين صورتي كه به شهادت برسد، ديگر قيام فايده اي ندارد؟ چرا؛ هيچ فرقي نمي كند. اين قيام و اين حركت، در هر دو صورت فايده دارد - چه به شهادت برسد، چه به حكومت - منتها هركدام، يك نوع فايده دارد. بايد انجام داد؛ بايد حركت كرد. اين، آن كاري بود كه امام حسين انجام داد. منتها امام حسين آن كسي بود كه براي اوّلين بار اين حركت را انجام داد. قبل از او انجام نشده بود؛ چون قبل از او - در زمان پيغمبر و اميرالمؤمنين - چنين زمينه و انحرافي به وجود نيامده بود، يا اگر هم در مواردي انحرافي بود، زمينه مناسب و مقتضي نبود. زمان امام حسين، هر دو وجود داشت. در باب نهضت امام حسين، اين اصلِ قضيه است. پس مي توانيم اين طور جمعبندي كنيم، بگوييم: امام حسين قيام كرد تا آن واجب بزرگي را كه عبارت از تجديد بناي نظام و جامعه اسلامي، يا قيام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامي است، انجام دهد. اين از طريق قيام و از طريق امر به معروف و نهي از منكر است؛ بلكه خودش يك مصداق بزرگِ امر به معروف و نهي از منكر است. البته اين كار، گاهي به نتيجه حكومت مي رسد؛ امام حسين براي اين آماده بود. گاهي هم به نتيجه شهادت مي رسد؛ براي اين هم آماده بود. ما به چه دليل اين مطلب را عرض مي كنيم؟ اين را از كلمات خود امام حسين به دست مي آوريم. من در ميان كلمات حضرت ابي عبداللَّه عليه السلام، چند عبارت را انتخاب كرده ام - البته

بيش از اينهاست كه همه، همين معنا را بيان مي كند - اوّل در مدينه؛ آن شبي كه وليد حاكم مدينه، حضرت را احضار كرد و گفت: معاويه از دنيا رفته است و شما بايد با يزيد بيعت كنيد! حضرت به او فرمود: باشد تا صبح، «ننظر و تنظرون اينا احق بالبيعة و الخلافه»(7) برويم فكر كنيم، ببينيم ما بايد خليفه شويم، يا يزيد بايد خليفه شود! مروان فرداي آن روز، حضرت را در كوچه هاي مدينه ديد، گفت: يا اباعبداللَّه، تو خودت را به كشتن مي دهي! چرا با خليفه بيعت نمي كني؟ بيا بيعت كن، خودت را به كشتن نده؛ خودت را به زحمت نينداز! حضرت در جواب او، اين جمله را فرمود: «اناللَّه و انا اليه راجعون و علي الاسلام السّلام، اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد»(8)؛ ديگر بايد با اسلام، خداحافظي كرد و بدرود گفت؛ آن وقتي كه حاكمي مثل يزيد بر سر كار بيايد و اسلام به حاكمي مثل يزيد، مبتلا گردد! قضيه شخص يزيد نيست؛ هركس مثل يزيد باشد. حضرت مي خواهد بفرمايد كه تا به حال هرچه بود، قابل تحمّل بود؛ اما الان پاي اصل دين و نظام اسلامي در ميان است و با حكومت كسي مثل يزيد، نابود خواهد شد. به اين كه خطر انحراف، خطر جدّي است، اشاره مي كند. مسأله، عبارت از خطر براي اصلِ اسلام است. حضرت ابي عبداللَّه عليه السّلام، هم هنگام خروج از مدينه، هم هنگام خروج از مكه، صحبتهايي با محمّدبن حنفيه داشت. به نظر من مي رسد كه اين وصيّت، مربوط است به هنگامي كه مي خواست از مكه خارج شود. در ماه ذيحجّه هم كه محمدبن حنفيه به

مكه آمده بود، صحبتهايي با حضرت داشت. حضرت به برادرش محمد بن حنفيه، چيزي را به عنوان وصيّت نوشت و داد. آن جا بعد از شهادت به وحدانيّت خدا و چه و چه، به اين جا مي رسد: «و اني لم اخرج اشرا ولا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً»؛ يعني كساني اشتباه نكنند و تبليغاتچيها تبليغ كنند كه امام حسين هم مثل كساني كه اين گوشه و آن گوشه، خروج مي كنند براي اين كه قدرت را به چنگ بگيرند - براي خودنمايي، براي عيش و ظلم و فساد - وارد ميدان مبارزه و جنگ مي شود! كار ما از اين قبيل نيست؛ «و انّما خرجت لطلب الاصلاح في امّة جدّي»(9). عنوان اين كار، همين اصلاح است؛ مي خواهم اصلاح كنم. اين همان واجبي است كه قبل از امام حسين، انجام نگرفته بوده است. اين اصلاح، از طريق خروج است - خروج، يعني قيام - حضرت در اين وصيّتنامه، اين را ذكر كرد - تقريباً تصريح به اين معناست - يعني اوّلاً مي خواهيم قيام كنيم و اين قيام ما هم براي اصلاح است؛ نه براي اين است كه حتماً بايد به حكومت برسيم، نه براي اين است كه حتماً بايد برويم شهيد شويم. نه؛ مي خواهيم اصلاح كنيم. البته اصلاح، كار كوچكي نيست. يك وقت شرايط، طوري است كه انسان به حكومت مي رسد و خودش زمام قدرت را به دست مي گيرد؛ يك وقت نمي تواند اين كار را بكند - نمي شود - شهيد مي شود. در عين حال هر دو، قيامِ براي اصلاح است. بعد مي فرمايد: «اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدّي»(10)؛ اين اصلاح، مصداق امر

به معروف و نهي از منكر است. اين هم يك بيان ديگر. حضرت در مكه، دو نامه نوشته است كه: يكي به رؤساي بصره و يكي به رؤساي كوفه است. در نامه حضرت به رؤساي بصره، اين طور آمده است: «و قد بعث رسولي اليكم بهذا الكتاب و انا ادعوكم الي كتاب اللَّه و سنة نبّيه فان سنّة قد اميتت و البدعة قدا حييت فان تسمعوا قولي اهديكم الي سبيل الرّشاد»(11)؛ من مي خواهم بدعت را از بين ببرم و سنّت را احيا كنم؛ زيرا سنت را ميرانده اند و بدعت را زنده كرده اند! اگر دنبال من آمديد، راه راست با من است؛ يعني مي خواهم همان تكليف بزرگ را انجام دهم كه احياي اسلام و احياي سنّت پيغمبر و نظام اسلامي است. بعد در نامه به اهل كوفه فرمود: «فلعمري ما الامام الا الحاكم بالكتاب والقائم بالقسط الدّائن بدين الحقّ الحابس نفسه علي ذالك اللَّه والسلام(12)»؛ امام و پيشوا و رئيس جامعه اسلامي نمي تواند كسي باشد كه اهل فسق و فجور و خيانت و فساد و دوري از خدا و اينهاست. بايد كسي باشد كه به كتاب خدا عمل كند. يعني در جامعه عمل كند؛ نه اين كه خودش در اتاق خلوت فقط نماز بخواند؛ بلكه عمل به كتاب را در جامعه زنده كند، اخذ به قسط و عدل كند و حق را قانون جامعه قرار دهد. «الداّئن بدين الحق»، يعني آيين و قانون و مقرّرات جامعه را حق قرار دهد و باطل را كنار بگذارد. «والحابس نفسه علي ذالك للّه»؛ ظاهراً معناي اين جمله اين است كه خودش را در خطّ مستقيم الهي به هر كيفيّتي حفظ

كند و اسير جاذبه هاي شيطاني و مادّي نشود؛ والسّلام. بنابراين، هدف را مشخّص مي كند. امام حسين از مكه خارج شد. آن حضرت در بين راه در هر كدام از منازل، صحبتي با لحنهاي مختلف دارد. در منزلي به نام «بيضه»، در حالي كه حرّبن يزيد هم در كنار حضرت است - حضرت مي رود، او هم در كنار حضرت مي رود - به اين منزل رسيدند و فرود آمدند. شايد قبل از اين كه استراحت كنند - يا بعد از اندكي استراحت - حضرت ايستاد و خطاب به لشكر دشمن، اين گونه فرمود: «ايّهاالنّاس، انّ رسول اللَّه (صلّي اللَّه عليه وآله) قال: «من رأي سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام اللَّه، ناكثاً لعهداللَّه، مخالفاً لسنّة رسول اللَّه يعمل في عباداللَّه بالاثم والعدوان ثم لم يغيّر بقول و لا فعل كان حقّاً علي اللَّه ان يدخله مدخله»(13)؛ يعني اگر كسي ببيند حاكمي در جامعه، بر سرِ كار است كه ظلم مي كند، حرام خدا را حلال مي شمارد، حلال خدا را حرام مي شمارد، حكم الهي را كنار مي زند - عمل نمي كند - و ديگران را به عمل وادار نمي كند؛ يعني در ميان مردم، با گناه، با دشمني و با ظلم عمل مي كند - حاكمِ فاسدِ ظالمِ جائر، كه مصداق كاملش يزيد بود - «و لم يغيّر بقول و لافعل»، و با زبان و عمل، عليه او اقدام نكند، «كان حقّاً علي اللَّه ان يدخله مدخله»، خداي متعال در قيامت، اين ساكتِ بي تفاوتِ بي عمل را هم به همان سرنوشتي دچار مي كند كه آن ظالم را دچار كرده است؛ يعني با او در يك صف و در يك جناح قرار مي گيرد. اين را پيغمبر فرموده است. اين كه عرض كرديم پيغمبر، حكم اين

مطلب را فرموده است، اين يكي از نمونه هاي آن است. پس پيغمبر مشخّص كرده بود كه اگر نظام اسلامي، منحرف شد، بايد چه كار كرد. امام حسين هم به همين فرمايش پيغمبر، استناد مي كند. پس تكليف، چه شد؟ تكليف، «يغيّر بقول و لافعل» شد. اگر انسان در چنين شرايطي قرار گرفت - البته در زماني كه موقعيت مناسب باشد - واجب است در مقابل اين عمل، قيام و اقدام كند. به هر كجا مي خواهد برسد؛ كشته شود، زنده بماند، به حسب ظاهر موفق شود، يا نشود. هر مسلماني در مقابل اين وضعيت بايد قيام و اقدام كند. اين تكليفي است كه پيغمبر فرموده است. بعد امام حسين فرمود: «و انّي احق بهذا»؛ من از همه مسلمانان شايسته ترم به اين كه اين قيام و اين اقدام را بكنم؛ چون من پسر پيغمبرم. اگر پيغمبر، اين تغيير، يعني همين اقدام را بر تك تك مسلمانان واجب كرده است، بديهي است حسين بن علي، پسر پيغمبر، وارث علم و حكمت پيغمبر، از ديگران واجبتر و مناسبتر است كه اقدام كند و من به خاطر اين است كه اقدام كردم. پس امام، علّت قيام خود را بيان مي كند. در منزل «ازيد» كه چهار نفر به حضرت ملحق شدند، بيان ديگري از امام حسين عليه السلام هست. حضرت فرمود: «اما واللَّه انّي لأرجو ان يكون خيراً ما اراد اللَّه بنا؛ قتلنا او ظفرنا»(14). اين هم نشانه ي اين كه گفتيم فرقي نمي كند؛ چه به پيروزي برسند، چه كشته بشوند، تفاوتي نمي كند. تكليف، تكليف است؛ بايد انجام بگيرد. فرمود: من اميدم اين است كه خداي متعال، آن چيزي كه براي ما در نظر گرفته است، خير ماست؛ چه

كشته بشويم، چه به پيروزي برسيم. فرقي نمي كند؛ ما داريم تكليفمان را انجام مي دهيم. در خطبه اوّلِ بعد از ورود به سرزمين كربلا فرمود: «قد نزل من الامر ما قد ترون ...»(15) بعد فرمود: «الا ترون الحق لايعمل به و الي الباطل لايتناهي عنه ليرغب المؤمن في لقاء ربه حقا»(16) - تا آخر اين خطبه - خلاصه و جمعبندي كنم. پس امام حسين عليه السّلام براي انجام يك واجب، قيام كرد. اين واجب در طول تاريخ، متوجّه به يكايك مسلمانان است. اين واجب، عبارت است از اين كه هر وقت ديدند كه نظامِ جامعه اسلامي دچار يك فسادِ بنياني شده و بيم آن است كه به كلّي احكام اسلامي تغيير يابد، هر مسلماني بايد قيام كند. البته در شرايط مناسب؛ آن وقتي كه بداند اين قيام، اثر خواهد بخشيد. جزو شرايط، زنده ماندن، كشته نشدن، يا اذيّت و آزار نديدن نيست. اينها جزو شرايط نيست؛ لذا امام حسين عليه السّلام قيام كرد و عملاً اين واجب را انجام داد تا درسي براي همه باشد. خوب؛ ممكن است هركسي در طول تاريخ و در شرايط مناسب، اين كار را بكند؛ البته بعد از زمان امام حسين، در زمان هيچ يك از ائمّه ديگر، چنين شرايطي پيش نيامد. خود اين تحليل دارد كه چطور پيش نيامد؛ چون كارهاي مهم ديگري بود كه بايد انجام مي گرفت و چنين شرايطي، در جامعه اسلامي، تا آخر دوران حضور و اوّل زمان غيبت، اصلاً محقّق نشد. البته در طول تاريخ، از اين گونه شرايط در كشورهاي اسلامي، زياد پيش مي آيد. امروز هم شايد در دنياي اسلام جاهايي است كه زمينه هست و مسلمانان بايد انجام دهند.

اگر انجام دهند، تكليفشان را انجام داده اند و اسلام را تعميم و تضمين كرده اند. بالاخره يكي، دو نفر شكست مي خورند. وقتي اين تغيير و قيام و حركت اصلاحي تكرار شود، مطمئنّاً فساد و انحراف، ريشه كن شده و از بين خواهد رفت. هيچ كس اين راه و اين كار را بلد نبود؛ چون زمان پيغمبر كه نشده بود، زمان خلفاي اوّل هم كه انجام نگرفته بود، اميرالمؤمنين هم كه معصوم بود، انجام نداده بود. لذا امام حسين عليه السّلام از لحاظ عملي، درس بزرگي به همه تاريخ اسلام داد و در حقيقت، اسلام را هم در زمان خودش و هم در هر زمان ديگري بيمه كرد. هرجا فسادي از آن قبيل باشد، امام حسين در آن جا زنده است و با شيوه و عمل خود مي گويد كه شما بايد چه كار كنيد. تكليف اين است؛ لذا بايد ياد امام حسين و ياد كربلا زنده باشد؛ چون ياد كربلا اين درس عملي را جلوِ چشم مي گذارد. متأسّفانه در كشورهاي اسلاميِ ديگر، درس عاشورا آن چنان كه بايد شناخته شده باشد، شناخته شده نيست. بايد بشود. در كشور ما شناخته شده بود. مردم در كشور ما امام حسين را مي شناختند و قيام امام حسين را مي دانستند. روح حسيني بود؛ لذا وقتي امام فرمود كه محرّم ماهي است كه خون بر شمشير پيروز مي شود، مردم تعجّب نكردند. حقيقت هم همين شد؛ خون بر شمشير، پيروز گرديد. بنده يك وقت در سالها پيش، همين مطلب را در جلسه اي از جلسات براي جمعيتي عرض كردم - البته قبل از انقلاب - مثالي به ذهنم آمد، آن را در آن جلسه گفتم؛ آن مثال عبارت

است از داستان همان طوطي كه مولوي در مثنوي ذكر مي كند. يك نفر يك طوطي در خانه داشت - البته مَثَل است و اين مَثَلها براي بيان حقايق است - زماني مي خواست به سفر هند برود. با اهل و عيال خود كه خداحافظي كرد، با آن طوطي هم وداع نمود. گفت من به هند مي روم و هند سرزمين توست. طوطي گفت: به فلان نقطه برو، قوم و خويشها و دوستان من در آن جايند. آن جا بگو يكي از شما در منزل ماست. حالِ مرا براي آنها بيان كن و بگو كه در قفس و در خانه ماست. چيز ديگري از تو نمي خواهم. او رفت، سفرش را طي كرد و به آن نقطه رسيد. ديد بله، طوطيهاي زيادي روي درختان نشسته اند. آنها را صدا كرد، گفت: اي طوطيهاي عزيز و سخنگو و خوب! من پيغامي براي شما دارم؛ يك نفر از شما در خانه ماست، وضعش هم خيلي خوب است. در قفس به سر مي برد، اما زندگي خيلي خوب و غذاي مناسب دارد او به شما سلام رسانده است. تا آن تاجر اين حرف را زد، يك وقت ديد آن طوطيها كه روي شاخه هاي درختان نشسته بودند، همه بال بال زدند و روي زمين افتادند. جلو رفت، ديد مرده اند! خيلي متأسّف شد و گفت چرا من حرفي زدم كه اين همه حيوان - مثلاً پنج تا، ده تا طوطي - با شنيدن اين حرف، جانشان را از دست دادند! اما گذشته بود و كاري نمي توانست بكند. تاجر برگشت. وقتي به خانه خودش رسيد، سراغ قفس طوطي رفت. گفت: پيغام تو را رساندم. گفت: چه جوابي دادند؟ گفت:

تا پيغام تو را از من شنيدند، همه از بالاي درختان پر پر زدند، روي زمين افتادند و مردند! تا اين حرف از زبان تاجر بيرون آمد، يك وقت ديد طوطي هم در قفس، پرپر زد و كف قفس افتاد و مرد! خيلي متأسّف و ناراحت شد. در قفس را باز كرد. طوطي مرده بود ديگر؛ نمي شد نگهش دارد. پايش را گرفت و آن را روي پشت بام، پرتاب كرد. تا پرتاب كرد، طوطي از وسط هوا بناي بال زدن گذاشت و بالاي ديوار نشست! گفت: از تو تاجر و دوست عزيز، خيلي ممنونم؛ تو خودت وسيله آزادي مرا فراهم كردي. من نمرده بودم؛ خودم را به مردن زدم و اين درسي بود كه آن طوطيها به من ياد دادند! آنها فهميدند كه من اين جا در قفس، اسير و زندانيم. با چه زباني به من بگويند كه چه كار بايد بكنم تا نجات پيدا كنم؟ عملاً به من نشان دادند كه بايد اين كار را بكنم، تا نجات يابم! - بمير تا زنده شوي! - من پيغام آنها را از تو گرفتم و اين درسي عملي بود كه با فاصله مكاني، از آن منطقه به من رسيد. من از آن درس استفاده كردم. بنده آن روز - بيست وچند سال پيش - به برادران و خواهراني كه اين حرف را مي شنيدند، گفتم: عزيزان من! امام حسين به چه زباني بگويد كه تكليف شما چيست؟ شرايط، همان شرايط است؛ زندگي، همان نوع زندگي است؛ اسلام هم همان اسلام است. خوب؛ امام حسين به همه نسلها عملاً نشان داد. اگر يك كلمه حرف هم از امام حسين نقل

نمي شد، ما بايد مي فهميديم كه تكليفمان چيست. ملتي كه اسير است، ملتي كه در بند است، ملتي كه دچار فساد سران است، ملتي كه دشمنان دين بر او حكومت مي كنند و زندگي و سرنوشت او را در دست گرفته اند، بايد از طول زمان بفهمد كه تكليفش چيست؛ چون پسر پيغمبر - امام معصوم - نشان داد كه در چنين شرايطي بايد چه كار كرد. با زبان نمي شد. اگر اين مطلب را با صد زبان مي گفت و خودش نمي رفت، ممكن نبود اين پيغام، از تاريخ عبور كند و برسد؛ امكان نداشت. فقط نصيحت كردن و به زبان گفتن، از تاريخ عبور نمي كند؛ هزار گونه توجيه و تأويل مي كنند. بايد عمل باشد؛ آن هم عملي چنين بزرگ، عملي چنين سخت، فداكاري اي با چنين عظمت و جانسوز كه امام حسين انجام داد! حقيقتاً آنچه كه از صحنه روز عاشورا در مقابل چشم ماست، جا دارد كه بگوييم در تمام حوادثي كه از فجايع بشري سراغ داريم، هنوز تك و بي همتاست و نظيري ندارد. همان طور كه پيغمبر فرمود، اميرالمؤمنين فرمود، امام حسن فرمود - بنابر آنچه كه در روايات هست - «لايوم كيومك يا اباعبداللَّه»(17)؛ هيچ روزي مثل روز تو، مثل روز عاشوراي تو، مثل كربلا و مثل حادثه تو نيست. امروز هم روز عاشوراست و بنده مايلم كه چند كلمه ذكر مصيبت كنم. همه جاي كربلا ذكر مصيبت است. همه حوادث عاشورا گريه آور و دردناك است. هر بخشي را كه شما بگيريد؛ از ساعتي كه وارد كربلا شد، صحبت امام حسين، حرف او، خطبه او، شعر خواندن او، خبر مرگ دادن او، صحبت كردن با خواهر، با برادران،

با عزيزان، همه اينها مصيبت است، تا به شب و روز عاشورا و ظهر و عصر عاشورا برسد! من گوشه اي از آنها را حالا عرض مي كنم. اين روزها، روزهاي روضه و گريه است؛ شما هم همه جا مي شنويد. بنده براي اين كه خودم را مختصري در اين ميهماني عظيم حسيني وارد كرده باشم، اين چند كلمه را عرض مي كنم و چون اين ملت ما خيلي جوان در راه خدا داده است - شايد در بين اين جمعيت، هزاران نفر هستند كه جوانانشان را از دست داده اند - فكر كردم كه چند كلمه از جوانان امام حسين عرض كنم. ما به همه مي گوييم كه از روي متن، روضه بخوانيد؛ حالا بنده مي خواهم متن كتاب «لهوفِ» ابن طاووس را برايتان بخوانم، تا ببينيم روضه متني چگونه است. بعضي مي گويند آدم نمي شود همان را كه در كتاب نوشته است، بخواند؛ بايد بپرورانيم - بسازيم - خوب؛ گاهي آن هم اشكالي ندارد؛ اما ما حالا از روي كتاب، چند كلمه اي مي خوانيم. علي بن طاووس، از علماي بزرگ شيعه در قرن ششم هجري است؛ خانواده او همه اهل علم و دينند. همه آنها يا خيلي از آنها خوبند؛ بخصوص اين دو برادر - علي بن موسي بن جعفربن طاووس و احمدبن موسي بن جعفربن طاووس - اين دو برادر از علماي بزرگ، مؤلّفين بزرگ و ثُقات بزرگند. كتاب معروف «لهوف» از سيّد علي بن موسي بن جعفربن طاووس است. در تعبيرات منبريهاي ما عين عبارات اين كتاب - مثل روايت - خوانده مي شود؛ از بس متقن و مهم است. من از روي اين مي خوانم. مي گويد: «فلمّا لم يبق معه سوي اهل بيته»؛ يعني وقتي كه همه اصحاب امام حسين به شهادت رسيدند و كسي غير از خانواده او باقي

نماند، «خرج علي بن الحسين عليه السّلام»؛ علي اكبر از خيمه گاه خارج شد. «و كان من اصبح النّاس خلقاً»؛ علي اكبر يكي از زيباترين جوانان بود. «فاستأذن اباه في القتال»؛ پيش پدر آمد و گفت: پدر، اكنون اجازه بده تا من بروم بجنگم و جانم را قربانت كنم. «فاذن له»؛ هيچ مقاومتي نكرد و به او اجازه داد! اين ديگر اصحاب و برادرزاده و خواهرزاده نيست كه امام به او بگويد نرو - بايست - اين پاره تن و پاره جگر خود اوست! حال كه مي خواهد برود، بايد امام حسين اجازه دهد. اين انفاق امام حسين است؛ اين اسماعيل حسين است كه به ميدان مي رود. «فاذن له»؛ اجازه داد كه برود. اما همين كه علي اكبر به طرف ميدان راه افتاد، «ثمّ نظر اليه نظر يائس منه»؛ امام حسين نگاهي از روي نوميدي، به قدّ و قامت علي اكبر انداخت. «و ارخي عليه السّلام عينه و بكي ثمّ قال اللّهم اشهد»؛ گفت: خدايا خودت شاهد باش. «فقد برز اليهم غلام اشبه النّاس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسولك»؛ جواني را به جنگ و به كام مرگ فرستادم كه از همه مردم، شبيه تر به پيغمبر بود؛ هم در چهره، هم در حرف زدن، هم در اخلاق؛ از همه جهت! به به، چه جواني! اخلاقش هم به پيغمبر، از همه شبيه تر است. قيافه و حرف زدنش هم به پيغمبر و به حرف زدن پيغمبر، از همه شبيه تر است. شما ببينيد امام حسين، به چنين جواني چقدر علاقه مند است! به اين جوان، عشق مي ورزد؛ نه فقط به خاطر اين كه پسر اوست. به خاطر شباهت، آن هم چنان شباهتي به پيغمبر! آن هم حسيني كه در بغل

پيغمبر بزرگ شده است. به اين پسر، خيلي علاقه دارد و رفتن اين پسر به ميدان جنگ، خيلي برايش سخت است. بالاخره رفت. مرحوم ابن طاووس نقل مي كند كه اين جوان به ميدان جنگ رفت و شجاعانه جنگيد. بعد نزد پدرش برگشت و گفت: پدرجان! تشنگي دارد مرا مي كشد؛ اگر آبي داري، به من بده. حضرت هم آن جواب را به او داد. برگشت و به طرف ميدان رفت. حضرت در جواب به او فرمود: برو بجنگ؛ طولي نخواهد كشيد كه به دست جدّت سيراب خواهي شد. «فرجع الي موقف نضال»؛ علي اكبر به طرف ميدان جنگ برگشت. مؤلّف اين كتاب، ابن طاووس است؛ آدم ثقه اي است. اين طور نيست كه براي گريه گرفتن و مثلاً گرم كردن مجلس بخواهد حرفي بزند؛ نه. عباراتش عبارات متقني است. مي گويد: «و قاتل اعظم القتال»؛ علي اكبر، بزرگترين جنگ را كرد؛ در نهايت شجاعت و شهامت جنگيد. بعد از آن كه مقداري جنگيد، «فرماه منقذبن مرة العبدي لعنة اللَّه»؛ يكي از افراد دشمن، آن حضرت را با تيري هدف گرفت. «فصرعه»؛ پس او را از روي اسب به زمين انداخت. «فنادا يا ابتاه عليك السّلام»؛ صداي جوان بلند شد: پدر، خداحافظ! «هذا جدّي يقرأك السّلام»؛ اين جدّم پيغمبر است كه به تو سلام مي رساند. «و يقول عجل القدوم علينا»؛ مي گويد: فرزندم حسين! زود بيا، بر ما وارد شو - علي اكبر، همين يك كلمه را بر زبان جاري كرد - «ثم شهق شهقتاً فمات»؛ بعد آهي، يا فريادي كشيد و جان از بدنش بيرون رفت. «فجاء الحسين عليه السّلام»؛ امام حسين تا صداي فرزند را شنيد، به طرف ميدان جنگ آمد؛ آن جايي كه جوانش روي زمين افتاده

است. «حتّي وقف عليه»؛ بالاي سر جوان خود رسيد. «و وضع خدّه علي خدّه»؛ صورتش را روي صورت علي اكبر گذاشت. «و قال قتل اللَّه قوماً قتلوك ما اجرأهم علي اللَّه»؛ حضرت، صورتش را روي صورت علي اكبر گذاشت و اين كلمات را گفت: خداوند بكشد قومي را كه تو را كشت ... قال الرّاوي: «و خرجت زينب بنت علي عليهماالسّلام»؛ راوي مي گويد: يك وقت ديديم كه زينب از خيمه ها خارج شد. «فنادا يا حبيباه يابن اخاه»؛ صدايش بلند شد: «اي عزيز من؛ اي برادرزاده من!». «و جائت فأكبّت عليه»؛ آمد و خودش را روي پيكر بي جان علي اكبر انداخت. «فجاءالحسين عليه السّلام فأخذها و ردها الي النّساء»؛ امام حسين عليه السّلام آمد، بازوي خواهرش را گرفت، او را از روي جسد علي اكبر بلند كرد و پيش زنها فرستاد. «ثمّ جعل اهل بيته صلوات اللَّه وسلامه عليهم يخرج رجل منهم بعدالرجل»؛ دنباله اين قضيه را نقل مي كند كه اگر بخواهيم اين عبارات را بخوانيم، واقعاً دل انسان از شنيدن اين كلمات، آب مي شود! من از اين عبارت ابن طاووس، مطلبي به ذهنم رسيد. اين كه مي گويد: «فأكبّت عليه»، آنچه در اين جمله ابن طاووس است - كه حتماً از روايات و اخبار صحيحي نقل كرده - نمي گويد كه امام حسين خودش را روي بدن علي اكبر انداخت؛ امام حسين، فقط صورتش را روي صورت جوانش گذاشت. اما آن كه خودش را از روي بي تابي روي بدن علي اكبر انداخت، حضرت زينب كبري است. من در هيچ كتاب و هيچ مقتلي نديدم كه اين زينب بزرگوار، اين عمّه سادات، اين عقيله بني هاشم، وقتي كه دو پسر خودش، دو علي اكبر خودش هم در كربلا شهيد شدند - يكي «عون» و

يكي «محمّد» - عكس العملي نشان داده باشد؛ مثلاً فريادي كشيده باشد، گريه بلندي كرده باشد، يا خودش را روي بدن آنها انداخته باشد! به نظرم رسيد اين مادران شهداي زمان ما، حقيقتاً نسخه زينب را عمل و پياده مي كنند! بنده نديدم، يا كمتر مادري را ديدم - مادر يك شهيد، مادر دو شهيد، مادر سه شهيد - كه وقتي انسان او را مي بيند، در او ضعف و عجز احساس كند! مادران واقعاً شير زناني هستند كه انسان مي بيند زينب كبري نسخه اصلي رفتار مادران شهداي ماست. دو پسر جوانش - عون و محمّد - شهيد شدند، حضرت زينب سلام اللَّه عليها عكس العملي نشان نداد؛ اما دو جاي ديگر - غير از مورد پسران خودش - دارد كه خودش را روي جسد شهيد انداخت؛ يكي همين جاست كه بالاي سر علي اكبر آمد و بي اختيار خودش را روي بدن علي اكبر انداخت، يكي هم عصر عاشوراست؛ آن وقتي كه خودش را روي بدن برادرش حسين انداخت و صدايش بلند شد: «يا رسول اللَّه! هذا حسينك ململ بدماء»؛ اي پيغمبر خدا، اين حسين توست؛ اين عزيز توست؛ اين پاره تن توست! چه مصيبتهايي را تحمّل كردند! لاحول و لاقوة الّا باللَّه العليّ العظيم. قبل از خطبه دوم، چند دعا بكنم؛ با اين چشمهاي اشكبار، خدا را بخوانيم. ظهر جمعه است، ان شاءاللَّه خداي متعال، بركات و رحمتش را بر ما نازل كند. پروردگارا! تو را به حسين و زينب عليهماالسّلام قسم مي دهيم كه ما را جزو دوستان و ياران و دنباله روان آنان قرار بده. پروردگارا! حيات و زندگي ما را زندگي حسيني و مرگ ما را مرگ حسيني قرار بده. پروردگارا! امام بزرگوار ما

را كه به اين راه هدايتمان كرد، با شهداي كربلا محشور كن. شهداي عزيز ما را با شهداي كربلا محشور كن. پروردگارا! به كساني كه در راه خدا، در راه اين انقلاب و در راه اسلام، از جان و عمر خود مايه گذاشتند؛ جانبازان عزيزمان، ايثارگران، آزادگان و كساني كه هنوز در دست دشمن در اسارتند - هر تعدادي كه هستند - از خزانه غيبت، رحمت و فضل خود را نازل كن. پروردگارا! رحمت خود را بر اين امّت و ملت نازل كن؛ همه گرفتاريهاي اين ملت را به فضل و تدبير و حكمت خود برطرف كن. پروردگارا! اين ملت بزرگ، اين ملت حسيني و عاشورايي را بر همه دشمنان كوچك و بزرگش پيروز كن؛ دشمنان او را مأيوس و ناكام كن. پروردگارا! اسلام را در ميان ما روزبه روز زنده تر و شادابتر كن. پروردگارا! اجر كساني كه براي اين ملت و اين كشور، زحمت مي كشند و از هر لحاظ خدمتي مي كنند - مخصوصاً مسؤولين كشور كه دلسوزانه خدمت مي كنند - به بهترين و وافرترين وجهي عطا كن. پروردگارا! گذشتگان ما را بيامرز؛ مرضاي ما را شفا عنايت كن؛ پدر و مادر و ذوي الحقوق و اساتيد ما را مشمول رحمت و فضل خود قرار بده. پروردگارا! همه كساني كه حاجتي دارند و از ما التماسِ دعا كردند و خواستند كه مسألت آنها را به درگاه خداي متعال بياوريم، متضرّعانه از تو مي خواهيم حاجاتشان را برآورده فرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، امّت اسلامي را در هرجاي دنيا كه هستند، سربلند كن؛ تكليف حسيني را به آنها تعليم بده؛ توفيق انجام اين تكليف را به آنها

عنايت فرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، قلب امام زمان ما، وليّ عصر ما اروحنافداه را از ما خشنود و راضي كن؛ ما را از ياران و مواليان آن بزرگوار قرار ده؛ توفيق و سعادت زيارت آن بزرگوار را به ما عنايت فرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، آن خيري كه از تو خواستيم و نخواستيم، به ما عنايت كن و از هر شرّي به تو پناه برديم و پناه نبرديم، ما را از آن در امان بدار. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هواللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفواً احد

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار: ج 43، ص 261 2) بحارالانوار:ح 36، ص 204 3) شعراء: 88 4) بحارالانوار: ج 2، ص 170. 5) مائده: 54 6) مقصود اين روايت است:«ايهاالنّاس ان رسول اللَّه(ص) قال من رأي سلطاناً جائراًمستحلاً لحرام اللَّه، ناكثاًلعهداللَّه...»الخ. 7) بحارالانوار: ج 44، ص 325. 8) بحارالانوار: ج 44، ص 325 9) بحارالانوار: ج 44، ص 329 10) بحارالانوار: ج 44، ص 329 11) تاريخ طبري: ج 7، ص 240 12) بحارالانوار: ج 44، ص 335 13) بحارالانوار: ج 44، ص 382 14) - 15) بحارالانوار: ج 44، ص 381 16) بحارالانوار: ج 44، ص 381 17) بحارالانوار: ج 45، ص 218

بيانات مقام معظم رهبرى در مانور عظيم عاشورا توسط «سپاه پاسداران انقلاب اسلامى»

بيانات مقام معظم رهبري در مانور عظيم عاشورا توسط «سپاه پاسداران انقلاب اسلامي» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا، ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما بقيّة اللَّه في الارضين. براي بنده، حضور در ميانِ شما جوانان عزيز، كه بدون هيچ مبالغه امروز زبده جوانان اسلام و سربازان قرآن محسوب مي شويد،

مايه خرسندي است و خدا را بر اين نعمتْ سپاسگزاري مي كنم. همچنان كه خدا را بر نعمت وجودِ امثال شما جوانان مؤمن و انقلابي و با اراده و مصمم در دفاع از حقّ و حقيقت، هميشه سپاسگزارم. نسلي كه امروز شما نماينده آن محسوب مي شويد و خيل عظيم جوانان مؤمن و متعبّدي كه شما نمونه هاي برجسته آن هستيد و بحمداللَّه، در سراسر كشور حضور دارند، همان كساني هستند كه امام بزرگوار درباره آنان فرمودند: «فتح الفتوح انقلاب اسلامي، عبارت است از تربيت چنين جواناني.» واقعاً هم همين طور است. درباب اين مانور عظيمِ بيش از يكصد هزار نفري، دو نكته عرض مي كنم: نكته اوّل از جهتِ شكل است. شكل كار، حكايت از اين مي كند كه در جمهوري اسلامي، به فضل پروردگار، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي اين توانايي و قدرت را پيدا كرده كه در مدّتي بسيار كوتاه، حضوري همه جانبه و قوي در نقطه مورد نظر داشته است. اين، مايه افتخار است. اين، به بركت ايمان و در سايه اراده اي است كه از عشق و ايمان برمي خيزد. اين، همان روحيه ميدان جنگ، همان روحيه «كربلاي پنج» و «والفجر هشت» است. اين، همان اراده عبور از «اروند» است؛ همان «فتح المبين»، «بيت المقدّس» و شكستن حصر آبادان است. مايه، همان است. تفاوتي كه پيدا شده، اين است كه امروز سازماندهي قويتر و منظّمتر و فرماندهي، آگاهتر و بصيرتر است و نيروها، به طبيعتِ كار نظامي، آشناتر و علاقه مندترند. آن روز حضور دشمن در صحنه، هر كسي را به حركت فرا مي خواند. امروز، چيزي كه همه را به حركت فرا مي خواند، حضورِ «وظيفه» است. آيه قرآن است كه «و اعدّوا لهم ما

استطعتم من قوّة و من رباط الخيل.»(1) اين، مرتبه افضلِ آن چيزي است كه كشور و ملت ما، در دوران جنگ تحميلي مشاهده كردند. اين، دشمنان را مي ترساند و دوستان را خرسند، اميدوار و مطمئن مي كند. اين، نشان مي دهد كه جمهوري اسلامي را ديگر نمي توان غافلگير كرد. اين، نشان مي دهد كه جمهوري اسلامي، گلِ خوشبوي معطّر زيبا را، آن چنان بي دفاع نگذاشته اند كه دست دشمن، از هر طرف به تطاول دراز شود و آن را پرپر كند. اين، شمشير ذوالفقار است؛ شمشير دودَمي كه هم خوشحال كننده دوستان است، هم ترساننده دشمنان. هم براي ايجاد آمادگي لازم در هنگام خطر است و هم براي پيشگيري از طمع ورزي دشمن. هر ساعتي كه شما در اين جا در صف سان، در هنگام رژه، در هنگام تمرين و مانور مي گذرانيد (يعني از وقتي كه از خانه و شهر خود خارج شديد، تا وقتي كه ان شاءاللَّه با سلامتِ كامل به آن جا برگرديد)، همه اش حسنه و صدقه است. هر قدم شما حسنه و صدقه و براي آن نيّت و هدف است. وجود همه آن جماعتِ عظيمِ رزمنده منتشر در سراسر اين كشور - كه امام عزيزِ اين امت درباره شان فرمود «مملكتي كه اسلامي است، همه افرادش بايد به اين معنا نظامي باشند» - حسنه و صدقه است. اين، در راه آن هدف و براي آن كار است. رزمندگان، بسيجِ در همه جا حاضر و سپاه و ارتش، بايد در همه جا اين آمادگيها را داشته باشند. اين، از جنبه شكلي قضيه است و تا به حال هم خوب انجام شده است. ان شاءاللَّه، تا آخر مانور هم، با دقّت و هوشياري شما، به بهترين

وجه انجام مي گيرد و اين براي شما يك ذخيره در راه ايجاد آن نيروي مسلّحي مي شود كه جنبه الهي و فنّي را با هم دارد. كما اين كه ، بحمداللَّه، همين حالا هم به ميزان زيادي همان طور است. اما از جنبه معنوي و واقعي. ملتهاي جهان و تاريخ بشر، آموخته و ديده است كه جماعتي - ملت و كشوري - در طول تاريخ، در همه جاي عالم زحمت مي كشند، تلاش مي كنند، دشمن را سرِ جاي خود مي نشانند، فداكاري از خود نشان مي دهند و افتخار مي آفرينند تا اين كه پيروزي نصيبشان مي شود. سرنوشت اغلب اين كشورها و ملتها چنين رقم خورده كه بعد از آن كه پيروزي را با زحمت به دست آوردند، به داخل خانه ها و جوامع و شهرها و روستاها رفته و مشغول زندگي شده اند و چرب و شيرين زندگي را زير دندانهاي خود مزمزه كرده اند. از يادشان رفته كه دشمن هم داشته اند و افتخار پيروزي را با چه بهاي سنگيني به دست آورده اند. خوابشان برده و دشمني كه در ميدان جنگ در مقابل آنها شكست خورده بود، بعد از دوران جنگ به سراغشان آمده و با آسودگي و بدون زحمت، دستاورد عزيزي را كه آن همه برايشان قيمت داشت، از آنها ربوده و برده است. تاريخ را نگاه كنيد و ببينيد كه اين سرنوشت بسياري از كشورهاست. اين، سرنوشت بسياري از ملتهاي غافل است. كساني بودند كه حتي در دوران جنگ هم، به جاي اين كه به خطر دشمن بينديشند، به زندگي راحت و برهم نخوردن آرامش مادي زندگي مي انديشيدند و اگر يك ذرّه از گوشه آرامش مادّي آنها ساييده مي شد، همه كس را مورد اعتراض قرار

مي دادند. بعد از دوران جنگ و قبول آتش بس - از سال شصت و هفت به اين طرف - هم، چنين آدمها و روحيه هايي بوده است. ما هم مثل بقيه جوامع بشري هستيم و همان آفتها، همان خطرها و همان سرنوشتها، ما را هم تهديد مي كند. نه اين كه يك كشور در دوران صلح نبايد از نتايج صلح قدرتمندانه خود استفاده كند. صلح و زندگي، مال اين ملت است. كشور، مال اين ملت است. بايد از نعمات اين كشور استفاده كنند. بايد كشورشان را بسازند و بايد آبادي را روزبه روز بيشتر كنند. اگر شما به قرآن كريم نگاه كنيد، يكي از مفاهيمي كه از سوره مباركه «بقره» تا سوره آخر قرآن (سوره «والنّاس») در قرآن بسيار تكرار مي شود، مفهوم «شيطان» است. اين كه ايمان آورديم و پشت شيطان را به خاك رسانديم، كار تمام نمي شود. اين براي آن است كه يك ملت آگاه و فرزانه و بيدار و داراي تحليل، نبايد از وجود، حضور، خطر، توطئه و كيد و خباثت دشمن غافل بماند. امروز، به فضل پروردگار، نيروهاي مسلّح ما - چه ارتش و چه سپاه - در سرتاسر اين كشور مشغول كارهاي آباداني اند: جاده مي سازند، اتوبان مي سازند، سد مي سازند، كارهاي عمراني مي كنند، مزرعه راه مي اندازند و خيلي كارهاي ديگر مي كنند. يعني جوانان اين ملت، ولو در لباس نظامي، هميشه مي خواهند و مي توانند براي كشورشان مفيد باشند. اما عرض من اين است كه خبره جوانان اين مملكت و سيّد فداكاران اين ملت، كساني هستند كه در همه حال متوجّه باشند كه اين امانت حاكميّت اسلام كه امروز در دست آنهاست، امانتي از همه پيامبران و اوليا و امامان

است. اين، آرزوي همه كساني بود كه در دوران محروميّت انسانها از حاكميّت الهي، در غربت مردند و در شكنجه گاهها رنج كشيدند و آرزو كردند كه خداي متعال يك وقت به آنها فَرَج دهد. اين، آرزوي همه است و نتيجه قرنهاست. بايد با همه توان، قدرت، هوشياري و بيداري، از اين محافظت كرد. البته محافظت فرهنگي داريم، محافظت اقتصادي داريم، محافظت علمي و سياسي داريم. اما اگر محافظت نظامي نباشد؛ اگر اين آمادگيها نباشد، همه آنها در يك نصف روز، قابل به هدر رفتن هستند. عليه ما جنجال مي كنند كه «جمهوري اسلامي، نظاميگر است.» بوق و قلم و همه چيز در دست دشمن است؛ شما از دشمن چه انتظاري داريد؟! از دشمن انتظار داريد كه از اسلام و امام بزرگوار و امّت اسلامي و جمهوري اسلامي ستايش و تعريف كند؟! معلوم است كه بد مي گويند! معلوم است كه تهمت مي زنند؛ تهمت نظاميگري هم مي زنند! اين نبايد موجب شود كه ما آمادگي نداشته باشيم. دنيا بداند كه ما اهل تهاجم، فساد، ظلم و ايجاد بي عدالتي نيستيم؛ اما اهل تسليم هم نيستيم. دنيا بداند كه تهديد نظامي، تهديد اتمي، تهديد محاصره اقتصادي و تهديد همدست شدن، در ملت ايران اثر نمي كند؛ چون ملت ايران متّكي به خداست. آن روز اين فقره از دعا را در جايي خواندم: «عزّ جارك و جلّ ثناؤك و تقدّست ألاؤك ولا اله غيرك.»(2) اين ملت، جاراللَّه است. اين ملت، متّكي به خداست. خدا را قبول دارد و براي خدا حركت مي كند. كسي كه متكي به خداست، عزيز است. خدا همپيمان خود و بندگان و مخلصان خود را در وسط ميدان وانمي گذارد. عزيزان

من! مگر در اين شانزده سال، خدا ملت ايران را واگذاشت؟! واللَّه بعد از اين هم، تا شما در اين راه باشيد، خدا شما را وا نمي گذارد. اين راه، راه خدا، راه افتخار و راه بهشت است؛ اما لطف خدا براي اهل اين راه، فقط مخصوص نشئه بعد از مرگ نيست. «و أخري تحبّونها نصرٌ من اللَّه و فتحٌ قريب فبشّرالمؤمنين.»(3) طبيعت اين راه چنين است. حالا امريكا و مستكبرين عالم و صهيونيستها و كمپاني دارها و مزدورهاي پست و نوكرهاي حقيرشان، هرچه مي خواهند بگويند. آنها مسائل ايران را نمي فهمند و تحليل نمي كنند. اين ملت، ملت عزيز و مؤمني است. اين نظام، نظام الهي است. ملت مؤمن ما، ملتي است كهن؛ اما جوان. امروز جوان، چهره اصلي اين ملت را تشكيل مي دهد. اين ملت جوان و پُرشور ايستاده است تا راه سعادتي را كه شروع كرده است به پايان ببرد و براي ملتهاي ديگر سرمشق باشد. اگر شما توانستيد از اين گردنه عبور كنيد - كه بيشتر از نصف آن را تا به حال عبور كرده ايد - براي ملتهاي ديگر تجربه خواهد شد. امريكا هم از همين مي ترسد. امريكا مي خواهد به گونه اي، نگذارد كه شما اين گردنه را تمام كنيد؛ يا شما را درگردنه سرنگون كند، كه مي داند اين كار نشدني است. اين را مي داند كه نخواهد شد؛ لذا مي كوشد كاري كند كه خودِ شما بتدريج معتقد شويد كه «چه لزومي دارد؛ خوب است برگرديم!» سعي مي كند كه خود شما معتقد شويد كه «ره چنان رو كه رهروان رفتند.» مثل بقيه دولتها و حكومتها و كساني كه امريكا از آنها خوشش مي آيد و آنها هم از امريكا خوششان مي آيد،

زندگي كنيم. اما امريكا، بد فهميده است. به فضل پروردگار، عنايات و الطاف حضرت وليّ اللَّه الاعظم - روح عالم وجود و دردانه همه هستي كه خدا در معرفت و محبّت او بر ما منّت نهاده است - شامل اين ملت خواهد شد. از يكايك شما عزيزاني كه حضور پيدا كرديد؛ مخصوصاً از فرماندهان عزيز سپاه و كساني كه در كارِ اين مانور اين همه تلاش كرده اند، صميمانه تشكّر مي كنم. اميدوارم كه ان شاءاللَّه اين ساعات را تا انتهاي مانور، با دقّت و مراقبت و كارداني و موفقيّتِ هرچه بيشتر بگذرانيد و اين كارِ بزرگ را به بهترين وجه تمام كنيد. ان شاءاللَّه قلب مقدّس وليّ عصر و روح مطهّر امام بزرگوار را بيش از پيش از خودتان خشنود كنيد و ان شاءاللَّه ياد شهداي عزيزِ دوران جنگ و انقلاب و سرداران بزرگ و كساني را كه همه آنچه هست يادگار آنهاست، روزبه روز زنده تر، و جانبازان و ايثارگران و مفقودان و آزادگان و خانواده هاي عزيزشان را سربلند و شاد كنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) انفال: 60 2) - 3) صف: 13

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار رئيس، مسؤولان و قضات «قوّه قضايّيه»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار رئيس، مسؤولان و قضات «قوّه قضايّيه» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم آقايان محترم؛ برادران و خواهران گرامي؛ مسؤولان و شاغلان در قوّه قضايّيه جمهوري اسلامي! خيلي خوش آمديد. در اين ديدار معمول سالانه آنچه كه به نظر اين حقير وظيفه اصلي بنده است، عبارت است از تشكّر كردن و گفتن «خسته نباشيد» به شما حاضران و برادران و خواهراني كه هر كدام در بخشي از اين قوّه عظيم الشّأن، به كارِ بسيار بااهميت قضا و متعلّقات آن سرگرميد. حُكم كار در قوّه قضايّيه، اگر

چه مانند حُكم كار در همه دستگاههاي جمهوري اسلامي، عبادت، ثواب و حسنه است؛ اما اين دستگاه اين خصوصيت را دارد كه اگر سالم باشد و در آن خوب كار شود، همه دستگاههاي ديگر كشور نيز سالم خواهند بود و خوب كار خواهند كرد. بنده اين مطلب را بارها در خطاب به مسؤولان و شاغلان در قوّه قضايّيه - در طول ساليان متمادي و شايد از ده سال پيش يا پيش تر تاكنون - عرض كرده ام و اكنون هم مي خواهم روي همين نكته تكيه كنم. چون اگر در اين قوّه، خوب كار و احقاق حق گردد و با جرم و تخلّف و تجاوز از قانون مبارزه شود؛ به عبارت ديگر، وقتي كه يك جمع كمربسته كارآمدِ كارشناس، دائماً با جرم مبارزه كنند، بديهي است كه اين پديده شوم، در سطح جامعه و دستگاههاي ديگر نيز مغلوب خواهد شد و عقب خواهد نشست. در اين صورت، مجرم هم از انجام جرم، مرتدع خواهد شد. اما اگر اين دستگاه خوب عمل نكند، اين خوب عمل نكردن، علاوه بر اين كه حاكي از فساد در خودِ اين دستگاه است، العياذ باللَّه، موجب فساد در دستگاههاي ديگر و در سطح جامعه هم خواهد بود؛ زيرا اژدهاي گناه و فساد و شهوات، اين گونه است كه اگر راه خود را باز ببيند، پيشروي مي كند و گسترش مي يابد و حجم خود را روزافزون مي كند. يعني اين خاصيت گناه است كه اگر با آن مقابله نشد، به شكل عجيبي رشد مي كند. اين مقابله ها، مختلف است، كه يكي از اهمِ ّ انواع آن، همين مقابله قضايي است. خوب؛ پس شأنِ دستگاه قضايي اين شد: «اِنْ صَلَحَتْ، صَلَحَ

ماسِواها»(1)؛ و خداي ناكرده «اِنْ فَسَدَتْ، فَسَدَماسِواها»(2). يعني در جامعه اسلامي، نقشي محوري دارد. اهميت قوّه قضايّيه، از اين جهت است. در آيات كريمه قرآن و روايات مكرّر آمده است كه قوّه قضايّيه، براي احقاق حقّ است: «وانْحَكَمَ بِالْحَق»(3)، «رجل قضا بِالحَقّ»(4). مسأله «حق» در قضاياي مربوط به قضا و قضاوت، دائماً تكرار مي شود. خوب؛ حق چيست؟ حق در بينش و جهان بيني اسلامي عبارت است از قرارِ حقيقيِ عالم هستي: «ما خَلَقْنا السَّمواتِ والاَرضْ و ما بينهما اِلّا بِالْحَقّ.(5)» و در آيه شريفه ديگر - آن طور كه در ذهنم هست - : «خَلَقَ السَّمواتِ والاَرْضْ بِالْحَقّ.(6)» و باز در دو آيه ديگر: «خَلَقَ اللَّه السَّمواتِ والاَرضْ بِالحَقّ»(7) و «ما خلق اللَّه و السموات و الارض و ما بينهما الّا بالحق»(8) كه يكي در سوره «عنكبوت» و ديگري در سوره «روم» است. آيه شريفه «و ما خَلَقنا السَّمواتِ والاَرضْ و ما بَينَهُما لاعِبين»(9) هم هست كه متعاقب آن در آيه بعد مي فرمايد: «ما خَلَقناهُما اِلّا بِالحقّ.»(10) خوب؛ حق يعني چه؟ يعني آن قرارِ حقيقيِ عالمِ وجود. همان كه خدا آن چنان آفريده است كه بايد باشد. همان كه محصولِ حكمتِ الهي است و بايد چنان باشد و چنان سير كند كه مطابق واقع و حكمت الهي باشد. از اين رو، حكايتِ حق، مطابق با واقع و قرار الهيِ صدق، و مخالف با واقع و قرار الهيِ كذب است كه در بين گناهانِ فرديِ يك انسان، هيچ گناهي به عظمت آن نيست. بدين معني كه اگر حكايت امرِ واقع خلاف شد و مثلاً به ناحق، قولِ درستِ انساني كذب شد، درواقع يكي از بزرگترين ذمايم اخلاقيِ انساني پديد آمده

است. پس، هرگاه مطلبي را مي خواهيد نقل كنيد، موظّفيد آن را چنان كه هست بگوييد. يعني مطابق با همان قرارِ حقيقيِ هستي. اگر خلاف آن گفتيد، كذب مي شود و كذب، همان گناه بزرگي است كه در قرآن، طرد و لعنت و در روايات اسلامي، بر پرهيز از آن، اين همه تأكيد شده است. اين كه گفتيم و اين قدر اهميت داشت، فقط حكايتِ حق بود. احقاق حق، بسيار مهمتر است. يعني عالم هستي را، بر آن اساس كه خدا آفريده و سرشت آن را قرار داده و حقّ و ناحقِ آن را تعيين كرده است، اداره كردن، پيش بردن و هماهنگ با آن حركت كردن. اين، حق و بسيار مهمّ است و شما يقيناً تلاش مي كنيد كه براين اساس عمل كنيد. هر گناهي تخلّف از حقّ است. هر خلاف قانوني در نظام الهي و اسلامي - كه قوانين، قوانين الهي است - تخلّف از حق است. هر ظلمي، تخلّف از حقّ است. هر كوتاهي اي در اجراي وظيفه - در آن جا كه وظيفه اي هست - تخلّف از حقّ است. در چنين شرايطي، دستگاه قضايي سينه سپر كرده و در مقابل اين انواعِ گوناگونِ تخلّف از حق، ايستاده است. اين، اهميت دستگاه قضايي است. شما ايستاده ايد تا مانع شويد كه باطل بر نظامِ زندگيِ مردم تسلّط پيدا كند. در اين مجموعه اي كه شما زندگي مي كنيد، درواقع همه به حق كمر بسته اند؛ يعني به تضمينِ اجرايِ صحيح آن چيزي كه قرارِ اصلي هستي و آفرينش حق تعالي است. بي جهت هم نيست كه در شرع مقدّس و در فقه ما، اين همه در باب قضاوت و درباره متصدّيان و مباشران امر قضا، دقّت

شده است. در حالي كه هيچ يك از كارهاي دولتي اين همه مورد توجّه قرار نگرفته و تأكيد نشده است، كه بايد اين خصوصيت را داشته باشد و آن را نداشته باشد. اين، به خاطر اهميت اين موضوع است. اگر كسي بپرسد: «چنانچه ما در دستگاههاي گوناگون دولتي، اشكال و نارسايي و عدم پيشرفتِ كار (همان تعبيري كه امروزه خيلي معروف شده است و بعضي درست و يا نادرست بر آن تكيه مي كنند و نتايج و آمارهاي غلطي در اين باره به مردم مي دهند؛ يعني مسأله بهره وري ديديم، چه بايد بكنيم؟» پاسخ اين است: اگر بهره وري كم بود و يا تخلّفي وجود داشت و يا مثلاً كار راه نيفتادن و اشتغال به كارِ آدمهاي ناباب دركار بود، بايد دقّت كنيم و دريابيم كه كجاي دستگاه قضايي نارساست و آيا اين نقص، در بخشها و سازمانهاي نظارتي مثل سازمان بازرسي كلّ كشور است كه متعلّق به دستگاه قضايي است يا مربوط به جاي ديگري است؟ اگر به سازمان بازرسي - كه البته بازرسي اش بايد تضمين قانوني داشته باشد - مربوط است، نقصي در كلّ تركيب دستگاه قضايي است و دستگاه قضايي بايد آن را برطرف كند. شأن دستگاه قضايي، ديوان عدالت اداري و يا هر تشكيلات ديگري كه در اين كارهاست، صرفاً ديدن و ارائه دادن تخلّف نيست؛ بلكه مبارزه با تخلّف است. اگر مثلاً در بخشي از جامعه، بي عدالتي رايج بود و يا در نقطه اي، العياذباللَّه، قتل فراوان و يا به حقوق قشري از اقشار جامعه (مثلاً زنان و كودكان؛ در خانواده يا بيرون از خانواده) تجاوز مي شد و يا مسائلي از اين قبيل رخ مي داد، چاره آن

است كه بينديشيم و دريابيم كه بخشهاي مسؤول در قوّه قضايّيه، چه نارساييهايي دارند كه نتوانسته اند مانع از رشد اين تخلفات شوند؟ در نظام حاكميّت اسلام، قاضي را «والي» (به تعبيرِ امروزِ ما، «ولي امر») منصوب مي كرد؛ اما همين قاضي، گاهي خودِ ولي امر را نيز به محاكمه و مؤاخذه مي كشاند! البته قاضيِ شجاع و حقگو. زيرا قاضيهايِ غيرشجاع و وابسته مانند «يحيي بن اكثم(11)» هم، در دنيا بوده اند. من آنها را نمي گويم. شأن قوّه قضايّيه اين است كه گفتيم: شأن تصحيح، شأن اصلاح و شأن مبارزه با ظلم و ناحق. اين، جامعش «كلمه ناحقّ» است. البته، بيننا و بين اللَّه، اگر بخواهيم انصاف را رعايت كنيم، قوّه قضايّيه ما، با اين تركيب - تا جايي كه ما از وضع دنيا اطّلاع داريم - در دنيا بي نظير است. اين همه انسانهاي پاك و مؤمن، با رئيسي مجتهد و عادل، در كجاي دنيا اين گونه است؟! خوب؛ در كشورهاي ديگر دنيا، به وضوح مي بينيم كه رؤساي قوّه هاي قضايّيه، چه كساني اند. چه كساني منصوب كننده و چه كساني منصوب شونده اند و قضات چه خصوصياتي دارند. البته، قاضيِ شجاع و باوجدان و عدالت پيشه، در همه جاي دنيا هست و ما نبايد حقوق انسانهاي گوناگون را حتّي در كلام و حكايت، تضييع كنيم. اما در كل، واقعيّت اين است كه انصافاً، قرار و اساسِ كار در اين جا از همه جا بهتر است. شايسته است كه همين جا از كساني كه پايه گذار اين قوّه عالي شأن بوده اند - مخصوصاً شهيد بزرگوار، مرحوم آيت اللَّه بهشتي رضوان اللَّه تعالي عليه كه با شخصيت استوار و قوي و ابتكارِ فكري و روحِ بيدار و سرزنده، پايه گذار برجسته اين قوّه

بود - متشكّر باشيم و براي ارواح پاك آنان دعا كنيم و از خداي متعال برايشان علوّ درجات بخواهيم. اين مسلّم است كه كار قوّه قضاييه خوب است؛ ولي توصيه هم بد نيست. آنچه امروز و هميشه به قوّه قضايّيه مي گويم اين است كه شأن قضاو قضاوت را در نظام اسلامي درنظر بگيريد، سپس شأن قوّه و كار قضاوتِ خودتان را با آن بسنجيد. قطعاً فاصله وجود دارد. امسال اين فاصله را اندازه گيري كنيد و بكوشيد تا سال آينده فاصله را كم كنيد و باز فاصله را بسنجيد، ببينيد آيا به سمت انطباق واقعيت قوه قضايّيه خودتان با آن قوه قضايّيه مطلوبِ اسلامي حركت كرده ايد و آيا اين حركت شما معقول و سريع بوده است يا خير؟ اگر خير، سعي كنيد اين سرعت را به حدّ لازم برسانيد. در قوّه قضايّيه نظامِ جمهوريِ اسلامي، پيش از هرچيز، علم و آگاهي و معرفت لازم است. لذا، حوزه هاي علميّه و دانشكده هاي حقوق و مؤسساتي كه مربوط به حقوق قضايي هستند، بايد نخبگان خودشان را به قوّه قضايّيه بفرستند. به ويژه حوزه علميه كه بايد برجسته ترين فضلا و مجتهدان و شخصيتهاي خود را بفرستد؛ همچنان كه هميشه و از قديمترين ايّام در اين كشور، همين طور بوده است. البته در گذشته، دستگاه قضايي و به اصطلاح «سيستم» نبوده است؛ لكن مجتهدان بزرگ مجريِ امر قضا بوده اند و محضر مي نوشته اند و امضاي آنها بوده كه به قباله ها و اسناد و قراردادها اعتبار مي داده است. در همه بخشها همين طور بوده است و امروز هم بايد اين گونه باشد. يعني بعضي مجتهدان بزرگِ حوزه هاي علميّه - نمي گوييم همه مجتهدان - گروهي تشكيل دهند؛ عدّه اي تدريس

كنند، عدّه اي تحقيق كنند، عدّه اي شاگرد تربيت كنند، عدّه اي ان شاءاللَّه مراحل عالي فقاهت و رسيدن به مراتب اعلي را طي كنند و عدّه اي از نخبگان خود را هم به قوّه قضايّيه بفرستند. اين، يك وظيفه است. دانشكده هاي حقوق و مؤسّسات و سازمانهايي هم كه شاگردِ حقوق قضايي تربيت مي كنند، همين طور بايد نخبگانشان را به قوّه قضايّيه بفرستند و قوّه قضايّيه هم بايد آنها را جذب كند. اين يك وظيفه است. خوب؛ پس اوّل «علم» لازم است و در مرحله دوم «حقگرايي»؛ يعني همان كه ناشي از عدالت، وجدان پاك و روحِ باطل ستيزي است. همه - چه آنهايي كه در قوّه قضايّيه مشغولند و چه آنهايي كه در ساير بخشهاي اداري و دفتري - بايد اين خصوصيّات را داشته باشند. ولي اين خصوصيّات، در دستگاه قضايي، بيشتر بايد باشد؛ چون در هرجا كه خداي ناكرده فسادي به وجود آيد، به بدنه دستگاه قضا ربط پيدا مي كند. قوّه قضاييه، بايد دستگاهي با چنين خصوصيّات باشد و ان شاءاللَّه روزبه روز هم در اين جهت پيش برود. به هرحال، همين نظارت و اِشرافي كه از طرف رؤسا، بزرگان و مسؤولان طراز اوّل برقوّه قضاييه وجود دارد - و جناب آقاي يزدي هم به آن اشاره فرمودند - بايد ادامه پيدا كند و در حدّ امكان سعي شود كه عناصر كارآمد جذب شوند و اگر كساني هم به سبب نداشتن علم و خصوصيّات لازم، اين بار سنگين را نمي كشند، قوّه قضاييه خودش را از وجود آنان پاك كند؛ زيرا اگر قوّه قضايّيه در حدّ مطلوب - حدّاقلِ آنچه لازم و مطلوب است؛ نه حدّاكثرِ آن - قرار گيرد، خواهيد ديد كه

روزبه روز در جامعه، جرائم و اشكالات، روزبه روز در بدنه دستگاههاي دولتي كمتر خواهد شد. دستيابي به اين اهداف، قطعاً بسته به كمك قوّه مقنّنه است كه با تنظيم مواد قانوني محكم و لازم، اين امكان را فراهم آورد تا، قوّه قضايّيه، با دستهاي قدرتمند خود آنها را اجرا كند. وظيفه ما هم اين است كه براي آقايانِ محترم دعا كنيم. اميدواريم كه خداوند به شما كمك كند و الطاف و بركات حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه پشتيبان شما باشد تا بتوانيد وظيفه سنگين خود را در اين برهه مهمّ تاريخي به انجام برسانيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه.

--------------------------------------------------------------------------------

1) - 2) - 3) - 4) - 5) حجر: 85 6) انعام: 73. ابراهيم: 19. نحل: 3 7) عنكبوت: 44 8) روم: 8 9) دخان: 38 10) دخان: 39 11) قاضي بغداد در عهد مأمون عبّاسي.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار وزير و مسؤولان «وزارت ارشاد» و اعضاى «شوراهاى فرهنگ عمومى كشور»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار وزير و مسؤولان «وزارت ارشاد» و اعضاي «شوراهاي فرهنگ عمومي كشور» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران و خواهران عزيز؛ خيلي خوش آمديد. از اين كه در جمعي كه متكّفل و متعّهد مسأله فرهنگ عمومي در جامعه اسلامي ماست، بحمداللَّه فضلا و شخصيتهاي فكري و متخصّصان تعليم و تربيت و آگاهان از مسائل فرهنگي حضور دارند، بسيار خوشوقتم؛ زيرا وقتي جمعي از زبدگان و صاحبنظران فرهنگ عمومي يك جامعه، براي ترقّي آن اجتماع كرده اند، مايه سعادت و اميدواري است. كنترل فرهنگ عمومي، يك مسأله مهم و جديد است كه شايد اهل فكر و فرهنگ و صاحبنظرانِ مسائل فرهنگي، قبلاً به اين معنا كمتر انديشيده بودند و كمتر توجّه مي كردند كه براي هدايت و اداره فرهنگ عمومي در جامعه، يك كار ويژه

لازم است. قبلاً فرهنگ عمومي جامعه ما، رها و بسته به اين بود كه كدام صداي قويتر و كدام دستِ چيره تر و كدام مهارت و ذوقِ تواناتر در صحنه زندگي مردم حضور يابد و آنها را به سمت اين يا آن پديده و كيفيّت فرهنگي بكشاند. اين كه امروز جمعي بنشينند و فكر كنند كه چگونه مي شود فرهنگ عمومي جامعه را به شكل و سمت صحيحي سوق داد و پالايش و هدايت كرد، موضوع تازه اي است كه مربوط به اين چند سالِ اخير است و ابتدا در «شوراي عالي انقلاب فرهنگي» مطرح شد و اكنون نيز بحمداللَّه، مجموعه اي گرد هم آمده اند و آن را دنبال مي كنند. كارها و موضوعهاي تازه، چون روالِ از پيش تعيين شده و شكل سنّتي اي ندارند، متصدّيانشان حتماً بايد دو نكته را درباره آنها مدّنظر داشته باشند: اوّل اين كه براي آنها وقت بگذارند؛ و ديگر آن كه ذوق و ابتكار و توانايي و مهارت به كار ببرند. پس، اوّلين عرضم به شما عزيزان و برادران و خواهران، اين است كه اكنون كه شما در اين زمينه مسؤوليت داريد، خواهش مي كنم در اداره فرهنگ عمومي، از جان و ذهن و فكر و وقت خودتان، در حدّ توان، مايه بگذاريد. وقتي اين حاصل شد، نوبت آن است كه بررسي كنيم كدام دستگاهها و افرادِ ديگر، در ارتباط با اداره فرهنگ عمومي جامعه هستند؛ مثلاً صدا و سيما، مطبوعات و يا شخصيتهاي عمده فكري و فرهنگي كه گاهي يك سخنشان شكل دهنده يك جريان در فرهنگ جامعه است. چگونگي همكاري آنان با شما، مسأله بعدي است كه بايد بررسي شود. از اين رو، ابتدا شما بايد درست

شويد و وقتي كه اين اصل اساسي شكل گرفت، آن گاه براساس آن، بسياري از كارهاي ديگر انجام مي شود. به نظر بنده، فرهنگ عمومي دو بخش دارد: يك بخش، امور و مسائلي است كه بارز و ظاهر و جلوِ چشم است و حقيقتاً هم در سرنوشت يك ملت دخالت دارد؛ اما در دراز مدت تأثير مي كند. يعني در مسير زندگي و حركتهاي آينده يك ملت تأثير دارد. مثلاً شكل لباس و چه پوشيدن و چگونه پوشيدن و از كدام الگوي پوشش استفاده كردن، جزو مصاديق و نمونه هاي بارز فرهنگ عمومي جامعه است. يا شكل معماري در جامعه و در چگونه خانه اي زندگي كردن، بخشي از فرهنگ جامعه را شكل مي دهد. زيرا خانه هاي قديمي ما يك نوع خانواده و خُلقيّات بار مي آورند (حياط بزرگ، حوضي در وسطش و اتاقهايي در اطراف. از اين اتاقْ پدر بزرگ در مي آيد و از آن اتاقْ دايي و از آن يكي هم عمو. بچه هاي خانواده، همه دور هم و بَرِ يك سفره جمع مي شوند و در واقع، اين خانه است كه خانواده را به دنبال خود مي كشاند) و آپارتمان نوعي ديگر از خانواده ايجاد مي كند. حتّي شكلِ در و پنجره و ارتباط اتاقها با هم، به ناچار تأثير خاصي بر ذهن و خُلق و منش و تربيت افراد دارد. از اين رو، امروز - خوشبختانه - مي بينيم كه در تلويزيون و ميزگردها و گفتارها، بر معماري سنّتي ايراني تكيه مي شود. در كردارها نمي دانم چگونه است. ولي به هرحال، آنچه معلوم است اين كه ، اين ملت كهن و بزرگ، قبل از اين كه از سبك معماري اروپايي تأثير بپذيرد، خودش يك سبكِ معماريِ خاص

داشته است. خوب؛ اينها از موارد فرهنگ عمومي است كه فراوان است و تأثيراتش بر سرنوشت اين ملت، بلند مدّت است. چون به هرحال، هر نوع لباس، هرگونه رفتار، هر شكل نشستن بر سفره، هرگونه سخن گفتنِ دو نفر در مواجهه با همديگر و مسائلي از اين قبيل، تأثيراتي انكار ناشدني در شكل گيري شخصيت افراد يك جامعه دارد. لكن نه در كوتاه مدّت؛ در بلندمدّت. بخش دوم از فرهنگ عمومي، آن است كه مانند بخش اوّل در سرنوشت يك ملت تأثير دارد؛ اما تأثيراتش فوري و بسيار محسوس است. يعني خودِ امورِ مربوط به اين بخش از فرهنگ عمومي، چندان محسوس نيست؛ لكن تأثيراتش در جامعه و سرنوشت و مسير آن، بسيار محسوس است. از جمله اين امور و درواقع عمده ترينِ آنها، اخلاقيّات است؛ اخلاق فردي و اجتماعيِ مردمِ يك جامعه. فرض بفرماييد افراد يك جامعه، وقت شناس نباشند. خوب؛ وقتي كه شما وارد آن جامعه مي شويد، اين وقت ناشناسي آنان را، از طريقِ تأثيرات منفي اش در سرنوشت خودتان و مردم درمي يابيد؛ درحالي كه خودِ آن، چندان واضح نيست. وجدانِ كاري و وقت شناسي در يك جامعه، بسيار مهمّ است. مثلاً وقتي ساعت هشت با كسي قرار گذاشتيم، اين كه هشت وده دقيقه يا هشت ونيم و يا پيش از ظهر برويم، با اين كه سرِ ساعتِ هشت آن جا حاضر شويم، يكي و تأثيرش يكسان است؟ وجدانِ كاري هم، جزئي از فرهنگ عمومي است كه بسيار پسنديده است. وجدانِ كاري، يعني افراد يك جامعه، خود را در قبالِ آن كاري كه پذيرفته اند متعّهد بدانند و نوعي احساس وجدان نسبت به آن داشته باشند و سرِهم بندي و رفع تكليف نكنند و آن كار را

به صورت كامل انجام دهند. اينها از جمله خُلقيّات يك ملت است كه تأثيرش در زندگي و سرنوشت آنها خيلي زياد است. از جمله مصاديقِ ديگرِ فرهنگ عمومي، اين است كه افراد يك ملت، مردمي باشند كه خيلي عافيت طلب و به دنبال منافع شخصي خود نباشند؛ بلكه واقعاً حاضر باشند براي ملت و كشورشان وارد ميدان شوند و خطرپذيري كنند. يعني حسّ منفعت جوييِ گروهي و جمعي يك ملت، بايد بيش از حسّ منفعت طلبيِ فرديِ آنان باشد. از جمله نمونه هاي ديگر فرهنگ عمومي كه به اخلاق شخصي و اجتماعي مربوط است، اين كه : افراد جامعه صبور باشند، مهمان دوست باشند، عادتشان اين باشد كه به بزرگترها و پدر و مادر خود احترام كنند. از اين رو، اين گونه مسائل بسيار مهمّ است و مي تواند سرنوشت يك ملت را تغيير دهد. بنده وقتي كه در معارف اسلامي دقّت مي كنم، برايم روشن است كه عموم آن چيزهايي كه ملل اروپايي به وسيله آنها توانسته اند در زندگي مادّي خودشان پيشرفتي داشته باشند، در همين معارف اسلامي است. زيرا اين كه ملتي در گذشته خود در قعر ظلمات جهل و خرافه و عقب ماندگي باشد و كتاب و كتابخانه نداشته باشد و حتي اوّليات علم و معرفت را هم نداند و ناگهان ظرف نيم و يا يك قرن، از منجلاب آن عقب ماندگي بيرون بيايد، نمي تواند تصادفي باشد. اما متأسّفيم كه آن حركت اروپا، با حركتي كه خودشان به غلط اسم آن را «حركت روشنفكري» يا «روشنگري» مي گذارند، همراه شد؛ حركتي كه پيامش حذف دين و روي آوردن به - اصطلاحاً - اصالت انسان در تفكّرات و فلسفه ها و روشهايشان بود. عيب كارشان، اين بود. و

الّا اگر معنويّت را كنار نمي گذاشتند، بي شك امروز زندگي شان به مراتب بهتر و نورانيّت علم از آن ناحيه، صدها و هزارها برابر بود. خوب؛ به هرحال اين اشتباه را مرتكب شدند و اين حركت را انجام دادند. البته عواملي هم داشت. در هر شكل، نقاط مثبتي كه در زندگي شان وجود داشت و توانست آنها را از آن منجلاب عقب ماندگي و جهالت بيرون بياورد - اگر دقّت كنيد - به وضوح در زندگي گذشته و تاريخ آنان نمودار است. اما افسوس كه با كنار گذاشتن معنويّت، اين نقاط مثبت هم، كم كم رنگ باخت و كاملاً محو شد. عموم خُلقيّات مثبتي كه يك ملت را از حضيض بيكارگي و فقر و ذلّت و عقب ماندگي بيرون مي كشد و به اوج پيشرفت مادّي مي رساند، در اسلام مورد توصيه مؤكّد قرار گرفته است و هركس به مفاهيم اسلامي مراجعه كند، اين را تصديق خواهد كرد. در واقع، همين خصوصيات و خُلقيّات مثبتي كه امروز كمبودش را در ميان ملت خودمان نيز احساس مي كنيم، ناشي از همين بي توجّهي به معارف اسلامي است؛ زيرا همان روزي كه در داخل كشور ما حركت روشنفكري به وجود آمد و عدّه اي احساس كردند بايد به غربيان روكنند و از آنها ياد بگيرند - متأسّفانه، با بي توجّهي به معارف اسلامي - اين نقاط مثبت را ياد نگرفتند. از اين رو، بنده مكرّر عرض كرده ام كه روشنفكري در ايران از اوّل بيمار متولّد شد و هنوز هم گريبان روشنفكرانْ در چنگ همان بيماري است و آثار و تبعاتش همچنان باقي است؛ زيرا - همان طور كه گفتيم - آنها به جاي اين كه خُلقيّات مثبت را ياد بگيرند و ترويج

كنند، چيزهاي ظاهري و كم ارزش و يا مضرّ را آموختند و رواج دادند. از جمله، آزادي جنسي، اختلاط زن و مرد، بي اعتنايي به معنويّت، حذف دين، بدگويي به روحانيان و يا مواردي مانند نوع و شكل لباس و ميز و صندلي، و در كل، امور اين گونه را كه يا خيلي كم اهميت بودند، يا اصلاً اهميت نداشتند و يا حتّي مضر هم بودند. البته اين را هم بارها عرض كرده ايم كه فرهنگها تبادل دارند. وقتي كه بحث تهاجم فرهنگي را مطرح و بر آن پافشاري مي كنيم، به آن معنا نيست كه يك فرهنگ نبايد چيزي را از خارجِ خود، به خود بيفزايد. متأسّفانه در ايرانِ اواخر قاجار كه به فرهنگ غرب توجّه شد و به ويژه در دوران منحوس پهلوي كه اين توجّه شدّت گرفت، آنچه كه واقعاً تبادل، تلقّي، تعاطي و تكامل فرهنگي بود، در ارتباط با غرب انجام نگرفت؛ بلكه نوعي تحميل فرهنگي رخ داد. گاهي انساني هوشمند و عاقل، به اختيارِ خود، چيزي را گزينش مي كند و مي پذيرد و گاهي به عكس، به يك انسانِ مست و غافل و بيهوش، به زور، چيزي را تزريق و تحميل مي كنند. مسلّماً اين دو، يكسان نيستند. در كشور ما، تحميل فرهنگي كردند؛ يعني آمدند و بدون اين كه گزينش صحيحي در كار باشد، چيزي را در كالبد فرهنگ و ذهنيّات اين مردم تزريق كردند. از اين رو مي توان نتيجه گرفت كه در اسلام، ريشه همه اين معنويّات وجود دارد؛ اما متأسفانه به آنها توجّه نشده است. زيرا مدتي حكومتهاي استبدادي و سلاطين و به دنبال آنها، متوليّان دين و آخوندهاي درباري و روحانيان وابسته اي كه طبق نظر آنها حرف مي زدند

و يا مثل خود آنها و طبق الگوي آنها عمل مي كردند، پايه هاي خُلقيّات خوب را در مردم ما ضعيف كردند. هرچند اين مقدارِ باقي مانده هم (يعني اين انقلاب، اين جنگ تحميلي، اين ايستادگي در مقابل تهديدهاي غرب و اين احساس عزّت و استقلال در برابر ابرقدرتهاي عالم بسيار ارزشمند است) ناشي از آن بقاياي فرهنگ اسلامي است كه در اين مردم رنگِ ثابت گرفته است. خدا را شكر كه دشمنان دين، فرصت نيافته اند كه اينها را حذف، يا كمرنگ و يا نابود كنند و از بين ببرند. همين مقدار است كه اين همه عزّت ، پيشرفت، حركتهاي عمومي، حضور مردم در صحنه ها و استقلال در برابر خودكامگيِ مستبدان را به بار آورده است و ان شاءاللَّه در آينده هم ثمرات ديگري به بار خواهد آورد. اگر بتوانيم اخلاق را اسلامي كنيم، فرهنگ را اسلامي كنيم، مردم را با خُلقيّات اسلامي پرورش دهيم و صفاتي را كه در صدر اسلام از يك جماعت كوچك، يك ملت عظيم و مقتدر درست كرد، در ملتمان زنده كنيم، همينها بزرگترين دستاوردهاست. بايد توجّه داشت كه آنچه در آغاز، از پيشرفت و ترقّي براي انسانها به وجود آمد، ناشي از همين فرهنگ اسلامي بود: دنبال علم و كار رفتند، تلاش و سعي كردند، نوآوري كردند، به معرفت طبيعت، انسان، تاريخ و راههاي زندگي پرداختند و تعامل خوب و برادرانه را پذيرفتند. اينها چيزهايي است كه هيچ دستگاه قدرتمندي، بدون آن كه فرهنگ مردم و بينش آنها را اصلاح كند، نمي تواند در جامعه اي ايجادكند. مثلاً آن عدالت اجتماعي اي كه كمونيستها، بي توجّه به اصلاح فرهنگ مردم و پذيرش اختياري آنها بر آنها تحميل

كردند، همان چيز ناقصِ غلطِ معيوبي شد كه در تاريخ ثبت شده است. يعني به اسمِ عدالتِ اجتماعي، همه چيز را به هم ريختند و هيچ فايده اي به بار نياوردند. از اين رو، كشورهاي كمونيستي، تجربه عظيمي هستند؛ به ويژه طبقات مرفّه عظيم آنها كه به زعم خودشان از ايجاد كمونيسمِ حكومتي و دولتي، به دنبال عدالت اجتماعي بودند؛ اما به جاي اين عدالت، يك تزار جديد و يك استالين بدكار و فاسد و ظالم و قسيّ القلب به وجود آوردند! بله؛ عدالت اجتماعي اي كه از اخلاق و فرهنگ صحيح جدا باشد، نتيجه اش اين مي شود. عدالت اجتماعي، كه يك امر اجتماعيِ محض و مربوط به حكومت، سياست و شيوه فرمانروايي در جامعه است، جز به بركت يك فرهنگ صحيح در اَذهان يكايكِ مردم، تأمين شدني نيست. اصولاً همه موفقيّتها در همه صحنه ها اين گونه است. خوب؛ اينك شماييد و جامعه ايراني. مي خواهيد فرهنگ اسلامي و آن چيزهايي را كه از پيكره اين جامعه اسلامي گرفته شده است، به آن برگردانيد: «وَاسْتَصْلِح بِقُدرَتِكَ ما فَسَدَ مِنّي.»(1) اين، كه در دعاي «مكارم الاخلاق» آمده است، مصداقش همين است. مي خواهيد آن بخشهايي از زندگي مان را كه تحت تأثير ظلمها و استبدادها و انحرافها و كج فهميها و كج رويها و دخالتهاي بيگانه و امثال اينها ضايع و فاسد شده است، اصلاح كنيد. اين، كار عظيم و بسيار بزرگي است؛ به حدّي، كه اگر وزارت ارشاد، واقعاً جز اصلاح فرهنگ عمومي، هيچ كار ديگري نكند، به نظر بنده، براي آن كافي است و كارِ كمي را عهده دار نيست. خوب؛ بحمداللَّه، آقايان همتّشان بالاست؛ اين كار را مي كنند و صد كارِ ديگر هم در كنارش دارند. ان شاءاللَّه به همه

آنها هم دست مي يابند. اصلاح فرهنگ عمومي، از همه كارها مهمتر است؛ چون اين كار، محور همه كارهاي ديگر است. كتاب بايد براي اصلاح فرهنگ عمومي منتشر شود. فيلم بايد براي اصلاح فرهنگ عمومي ساخته شود. هنر بايد در جهت فرهنگ عمومي هدايت شود. صدا و سيما، در همه برنامه هايش - چه هنري، چه خبري و چه گزارشي - دائماً بايد در خدمت فرهنگ عمومي كار كند. علما و امامان جمعه و خطيبان و مبلّغان و جامعه روحانيان محترم و معظّم نيز - در هر بخشي كه هستند - بايد براي ترويج فرهنگ صحيح اسلامي تلاش كنند: عدّه اي تحليل كنند، عدّه اي آيات الهي را بخوانند و عدّه اي كلمات معصومين را بيان كنند. جهتگيري عمده مطبوعات، بايد اصلاح فرهنگ عمومي باشد. سازمانهايي كه مخصوص كار تبليغي هستند (مثل سازمان تبليغات اسلامي و بخشهايي كه تابع و در كنار آنند) بايد در اين جهت بكوشند. اگر ان شاءاللَّه يك تلاش هماهنگِ صحيحِ جهت يافته وجود داشته باشد، ملت ما هم آماده پذيرشند. تازه، از خصوصيات اين امور سياسي و اصيل، اين است كه ذاتيِ انسانها مي شوند و در نتيجه، نسل به نسل انتقال مي يابند و در واقع، فطري، يعني جزو فطرت افراد يك جامعه و دقيقاً عينِ امورِ ذاتي مي شوند. اگر هم مردم، زماني و به دلايلي، از آنها جدا شوند، با يك چيزِ مختصر، فوراً برمي گردند. به عقيده من، اگر اين جمع محترم - كه بحمداللَّه، اشخاص شايسته، صاحب نظر، آگاه، هوشمند و متخصّص، در ميانشان زيادند - بخواهند در اين زمينه ها تلاش كنند و به جايي برسند، بايد اوّل اولويّتها را پيدا كنند و در آن دونوع فرهنگ عمومي اي

كه داريم - و به ويژه در نوع دوم - دقّت كنند (البته نوع اوّل هم مهم است و نمي خواهيم آن را به كلّي كنار بگذاريم) و پس از آن دريابند كه در بين امورِ اخلاقي اي كه عمده آنها در نوع دوم است، كدام مهمتر، ريشه اي تر و اساسي تر است، كه فروعِ بسياري از آن ريشه مي گيرد. اينها و امثال اينها را مشخّص كنند و بر آنها متمركز شوند و در اين زمينه تلاش نمايند. كساني هم كه اهل فكر، قلم، شعر و هنرند - يعني علما، روحانيان و دستگاههاي دولتي - آن را ترويج كنند. آن گاه، ان شاءاللَّه اصلاح خواهد شد. بنده، ملتي با اين ويژگيها و آرمانهاي عظيم، كم سراغ دارم. اين انقلابها و نهضتها و ناسيوناليسمهايي كه ملتها و كشورها را در مشت خود گرفته و تحولّات زيادي را در آنها به وجود آورده اند، همه از آنچه كه تحت عنوان نظام اسلامي است، كمترند؛ چون مجموعه آرمانهايي كه تحت عنوان نظام اسلامي جمع مي شود، بسيار والّا و عظيم است و همه مسائل فردي و اجتماعي را با همديگر شامل مي شود. اگر ان شاءاللَّه اين حركت انجام گيرد، اين ملت به آن آرمانها خواهد رسيد. اميدواريم خداي متعال به شما كمك كند كه اين كار را انجام دهيد. ان شاءاللَّه مسؤولان بخشهاي مختلف كشور نيز، بودجه، امكانات و كمكهاي لازم را بگذارند تا اين كار به بهترين وجه انجام پذيرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه.

--------------------------------------------------------------------------------

1) مفاتيح الجنان: دعاي مكارم الاخلاق.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار فرماندهان و اعضاى «نيروى انتظامى» به مناسبت «هفته نيروى انتظامى»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار فرماندهان و اعضاي «نيروي انتظامي» به مناسبت «هفته نيروي انتظامي» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم پيش از هر سخني لازم است كه از يكايك

اعضاي زحمتكش نيروي انتظامي؛ بخصوص از مسؤولان و فرماندهان و مديران امور اساسي اين نيرو كه در سراسرِ اين ميهن عظيم و عزيز مشغول خدمتند، صميمانه تشكّر كنم. كارهاي سنگيني را بر دوش داريد، كه البته به مقتضاي «افضل الاعمال احمزها»، اجر آن پيش پروردگار و ارزش آن در چشم مردم، بزرگ است. شك نيست كه نيروي انتظامي، از گذشته خود خيلي پيش آمده و در ابعاد مختلف، ترقّي كرده است. حقيقتاً نمي توان اين را ناديده گرفت و حقيقتاً انگيزه هاي باارزش در اين نيروي عظيم و در بخشهاي مختلف آن، به وضوح مشاهده مي شود. ليكن اسلام و جهان بيني الهي به ما ياد داده است كه در راه تكامل، هيچ جا توقّف نكنيم و به هيچ سطحي قانع نشويم. اين، خصلت بشر است و خداي متعال اين گونه قرار داده است. بايد روزبه روز تعالي و ترقّي يافت. بايد هم در مسائل شخصي - آنچه بين شما و خداست - خودتان را روزبه روز لطيفتر، عاليتر، پرهيزكارتر و به اخلاقِ الهي متخّلقتر كنيد و دامن خودتان را از فساد و كجروي و انحراف دورتر نگهداريد و هم در مسائل سازماني. خلاصه آنچه بنده از نيروي انتظامي جمهوري اسلامي توقّع دارم، در سه خصوصيت و سه سرفصل، قابل بيان است: يكي «اقتدار» است. نيروي انتظامي بايد داراي اقتدار باشد. اين اقتدار، هميشه با صداي كلفت و اسلحه تيز و مشتِ محكم نيست؛ بلكه اقتدار، يك امر معنوي است. اقتدارهاي ظاهري، در حقيقت، اقتدار نيست. بايد كيفيّتي به وجود آيد كه هم خودِ نيرو در خود احساس قدرت كند و هم آحاد ملت احساس كنند كه پاسبان و پاسدار و حافظ امنيت

فردي و اجتماعي آنها يك مجموعه مقتدر است و مي تواند از آنها دفاع كند. دشمن - آن دشمنِ مُخل كه امنيت را دچار اختلال مي كند - هم بايد بفهمد آن كس كه به عنوان محافظ در اين جا ايستاده است - يعني همين نيروي انتظامي - مقتدر است. دوم، «عزّت» است. نيروي انتظامي بايد عزيز باشد. اين عزّت، از رفتار نيروي انتظامي ناشي مي شود. چگونگيِ انجامِ وظيفه اوست كه او را در چشم مردم عزيز مي كند. مي دانيد كه اگر كسي آلوده شد، در چشم مردم ذليل خواهد شد. اگر كسي دلبسته به مادّيات معرفي شد، از چشمها خواهد افتاد. بدون استثنا، اين طور است. هر كس را كه مي خواهيد - چه شخصيتهاي مادّي و چه شخصيتهاي معنوي - در نظر بياوريد. اگر كساني كه با او مواجهند، احساس كردند كه اين آقا اسير پول، اسير شهوات و اسير تملّق است، از چشمشان ساقط خواهد شد. پس، عزّت به اين است كه پارسايي و پاكدامني، در همه جاي اين نيرو مشاهده شود. همه احساس كنند كه اين نيرو، يك نيروي پاكدامن است و خود را به ما به ازاي قليل مادّي و عوضهاي پست و حقير، آلوده نمي كند. اين، عزّت خواهد آورد. اين، يك امر معنوي و روحي است. سرفصل سوم، «رحمت و مهرباني» است. بايد نسبت به مردمي كه مي خواهيد از خانه آنها، جاده آنها، امنيت آنها، مرزهاي آنها و كسب و كار آنها محافظت كنيد، احساس رأفت و رحمت داشته باشيد. اين را مردم بايد احساس كنند. يعني همان نيروي مقتدر و با صلابتي كه در مقابلِ مُخلِ ّ به امور امنيت، با كمال قدرت و صلابت مي ايستد، وقتي

كه با مردم يا مظلوم مواجه مي شود، آنها بايد در او احساس رحمت و رأفت كنند. پس، قدرت و عزّت و رحمت، سه خصوصيتي است كه اگر در نيروي انتظامي پيدا شد، جامعه اسلامي مي تواند به عنوان يك نيروي انتظاميِ كارآمد و قابل قبول، به آن تكيه كند. يك نكته وجود دارد كه در حقيقت چارچوبِ همه اينهاست و من مي خواهم آن نكته را، هم به شما و هم به آحاد ملت عرض كنم. آن نكته دفاع از ارزشهاي اسلامي است. مجموعه اي كه با قدرت و عزّت در ميان مردم ظاهر مي شود، همه بايد بدانند كه بنا دارد از ارزشهاي اسلامي دفاع كند. در درون خود نيروي انتظامي هم، ارزشهاي اسلامي، بايد ارزشهاي طراز اوّل و معيار و ميزان باشند. در همه دستگاهها بايد همين طور باشد. اگر فرض كنيم در مجموعه اي، مثلاً نيروي انتظامي يا يك مجموعه غيرنظامي، عدّه اي كه مؤمن، پرهيزكار، مقيّد به امانت، پاكدامن و معتقد به انقلابند، و خود را سرباز و مدافع ارزشهاي انقلابي و معنوي مي دانند، احساس كردند كه در اين مجموعه، غريب و تنها هستند، بايد كشف كنيد كه بر فضايِ داخليِ اين مجموعه، ارزشهاي اسلامي حاكم نيست. اما به عكس، اگر كساني كه در اين مجموعه، ضدّ ارزشهاي انقلابي و اسلامي هستند و اعتنايي به امانت، پاكدامني، تقوا، حفاظت از احكام و مقررات اسلامي، دين، عبادت، نماز، حضور و ساير نمادها و شاخصهاي معنوي نمي كنند، احساس كردند كه در اين مجموعه تنها و بي پشتيبان هستند، اين حاكي از آن است كه بر فضاي دروني اين مجموعه، ارزشهاي الهي و اسلامي حاكم است. اين، يك معيار است و در

تمام دستگاههاي دولتي و تمام صحنِ محيطِ اجتماع، بايد اين گونه باشد. اگر مؤمنين، پرهيزكاران، باتقواها، آشنايان به معارف، معتقدين و پايبندان به ارزشهاي الهي و اسلامي، احساس كردند كه محيط اجتماعي براي آنها محيط راحت و مطلوب و قابل تنفّسي است، معلوم مي شود كه در اين جامعه، ارزشهاي الهي حاكم است. نظام اسلامي بايد تضمين كند كه ارزشهاي الهي حاكم باشد. آيه مباركه «الّذين ان مكّنّاهم في الارض اقاموا الصّلاة و اَتُوا الزّكوة و اَمَروا بالمعروف و نَهوا عن المنكر(1)»، ناظر به همين معناست؛ چون اگر در محيطي، حكّام، فرمانروايان و زمامداران، مردم را به نيكي امر كردند و از بدي باز داشتند و نماز را اقامه كردند، در آن محيط ارزشها رشد مي كند. در اين كشور، بعد از پيروزي انقلاب، در هرجا كه موفقيّتي مشاهده شد، ناشي از اين بود كه در آن جا ارزشهاي اسلامي پيشرفت كرده بود. در هر جا كه ما دچار ناكامي شديم، اگر تفحّص كنيد، خواهيد ديد كه مشكل ما، مشكلِ پشت كردن به احكام و مقرّرات و اخلاق و ارزشهاي اسلامي بوده است. در سطح دنيا نيز همين طور است. شما ببينيد در اجتماعاتي كه به معنويّت، خدا و انسانيت پشت كرده اند، زندگي مردم چه زندگي دشواري است! چقدر ناامني، فاجعه آفريني و جنايت در آنها زياد است! دنبال علل و عوامل اجتماعي مي گردند؛ اما به خاطر دوري از حقايق، علّتِ واقعي را لمس نمي كنند. مادري فرزندان خود را به قتل مي رساند. آن وقت وجدانها تكان مي خورد و فرياد مي كشند: «اعدامش كنيد، نابودش كنيد.» چه فايده؟ اساسِ كار خراب است. در آن جامعه بدبختِ دور از خدا، اشكال در پشت كردن به ارزشهاي

معنوي و غرق كردن مردم در فساد است. آن وقت پيشرفتهاي مادي و ثروت هم نمي تواند مردم را خوشبخت كند. جامعه امريكا، با ثروت زياد، با برخورداري از امكانات فراوان زندگي و با پيشرفت علمي، دچار يك فقر معنوي و تهيدستي وحشت آورِ اخلاقي است كه چنين جنايات و فجايعي در آن رخ مي دهد، و اين، پيامد دور ماندن از معنويّات است. چطور مي شود كه يك مادر، به خاطر يك شهوت زودگذر و برآمدن يك خواسته حقير، فرزندان خود را به قتل مي رساند؟! جامعه مادّي، اسير چنين فجايعي است. لذا شما مي بينيد در جوامع مادّي، كه در ماديّات غرق شده اند و معنويّات را فراموش كرده اند، بزرگترين فجايع، وجدانها را تكان نمي دهد و به حركت درنمي آورد؛ مگر در جلوِ چشمشان اتّفاقي بيفتد، تا حركت زودگذري پديد آيد و بعد هم فراموش شود. الان در قبالِ وقايعي كه در بوسني هرزگوين اتّفاق مي افتد (همين نسل كشي و ورود مغمول وارِ نيروهايِ صرب به شهر سربرنيستا كه مع الاسف در حدّ اعلاي فاجعه آفريني، در آن جا، در مقابل چشم دولتها و ملتهاي مادّي غرب، اتفاق مي افتد) هيچ عكس العملي مشاهده نمي شود. ادّعا مي كنند كه از نقض حقوق بشر در منطقه اي از دنيا ناراحت مي شوند! آيا اين راست است؟! آيا كشته شدن هزاران زن و كودك و در معرضِ قتلِ عام قرار گرفتن يك شهر چند هزار نفري و ويرانه شدن خانه ها و آواره شدن خانواده ها، نقض حقوق بشر نيست؟! هر كس مي خواهد دروغ بودنِ ادّعاهايي را كه نسبت به طرفداري از حقوق بشر در امريكا و در بعضي كشورهاي ديگر مي شود به رأي العين ببيند، به همين قضاياي سربرنيستا و سارايوو و شهرهاي ديگر نگاه

كند. هر كس مي خواهد ناتواني شوراي امنيت را كه به اصطلاح براي امنيت ملتها به وجود آمده است، مشاهده كند، به سربرنيستا و اين حوادث فاجعه آميز نگاه كند. در تاريخ، قضايايي مثل قضاياي حمله مغول و هلاكوخان، تعجّب انسان را برمي انگيزد كه «آيا ممكن است جماعتي اين قدر قساوت به خرج داده باشند؟!» اما اين حوادثِ تاريخي، امروز در مقابل چشم بشر اتّفاق مي افتد. اين است آن حرفي كه ما دائماً تكرار مي كنيم كه «نظامهاي غربي، تمدّن غربي و مدّعيانِ غربي قادر نيستند اداره دنيا را به دست گيرند. حق ندارند كه ادّعاي حاكميت بر حدود شش ميليارد بشر و كشورهاي سراسر عالم را بكنند؛ چون نمي توانند خودشان را اداره و امنيت خودشان را تأمين كنند و از بزرگترين فجايع بشري جلوگيري نمايند.» آن وقت امريكاييها نسبت به خليج فارس، نسبت به كشورهاي خاورميانه، نسبت به منطقه آسياي ميانه و نسبت به هر نقطه از دنيا، اعلام حضوري و اعمال رأيي مي كنند! شما به چه حقّي، با كدام وجدان بيدار، با كدام اراده قوي و با كدام دامن پاك، ادّعا مي كنيد كه بايد در مسائل ملتها و كشورها دخالت كنيد؟! همه اينها ناشي از دوري از معنويّت است. اين كشور، به بركت روآوردن به معنويّت، در دنيا عزيز شد. اين ملت، به بركت تمسّك به معنويت و اسلام، در سطح عالم اقتدار پيدا كرد. امروز قدرتهاي بزرگ جهاني كه هر گوشه دنيا را متعلّق به خود مي دانند و در همه جا اعمال نظر مي كنند؛ به دولتها دستور مي دهند و نظرات خودشان را به پادشاهان و رؤساي جمهور املا مي كنند، جرأت نمي كنند نسبت به دولت و ملت

ايران، يك كلمه اعمال رأي و نظر كنند؛ چون مي دانند كه به بركت روي آوردن اين ملت به اسلام و قرآن و ارزشهاي اسلامي، رأي و نظر آنها مردود خواهد شد. بزرگترين وظيفه نيروي انتظامي، حفظ ارزشهاست. قدرت و عزّت و رحمت، در چارچوب حفظ ارزشهاي اسلامي و قرآني است. مردمْ يك نفر از شما را در هرجا - چه در پاسگاههاي دور افتاده كشور، چه در خيابانهاي مركز كشور، چه در شهرها، چه در روستاها و چه در جاده ها - مشاهده مي كنند، بايد مظهري از تقوا و پرهيزكاري و معنويّت و دوري از فساد، و دشمني با هر گونه كجروي در وجود شما ببينند. كسي كه اهل فساد است بايد از شما بترسد. كسي كه اهل رشوه گرفتن و رشوه دادن است، بايد از شما بترسد. كسي كه اهل بي تقوايي است، بايد از شما بترسد. كسي كه متّقي است، بايد با ديدن شما، شاد و دلگرم و اميدوار شود و احساس كند كه دنيا و محيط جامعه، محيط خوبي است و مي توان در آن تنّفس و زندگي كرد. اين، آن نيروي انتظامي مطلوبِ اسلام و قرآن است. البته اميد ما اين است و ان شاءاللَّه اين اطمينان را داريم كه نيروي انتظامي ما، با داشتن مسؤولين مؤمن و متديّن و عناصر خوب و ترتيبات و برنامه ها و مقرّرات نافع و مفيد، به همين سمت هم حركت كند و روزبه روز پيشرفت نمايد. اميدواريم كه خداوند متعال به شما توفيق دهد؛ ادعيّه زاكيّه حضرت بقيةاللَّه الاعظم شامل حال شما، و روح مطهّر امام بزرگوار از شما راضي باشد. همچنين، اين «هفته نيروي انتظامي» بر شما مبارك و روزي

باشد كه در آن، در داخل نيرو، يك حركت جدّي به سمت ارزشها به وجود آيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) حج: 41

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام و ميهمانان خارجى شركت كننده در كنفرانس بين

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام و ميهمانان خارجي شركت كننده در كنفرانس بين المللي وحدت اسلامي بسم اللَّه الرحمن الرحيم اين عيد سعيد و ولادت حضرت ختمي مرتبت صلي اللَّه عليه و آله و سلم و حضرت امام جعفر صادق عليه الصّلاة و السّلام را به همه مسلمين عالم، به ملت بزرگ ايران، به شما ميهمانان عزيز و حضّار گرامي اين مجلس، به مسؤولان و دست اندركاران كشور، بالخصوص به ايثارگران و خانواده هايشان تبريك عرض مي كنم. يكي از صدقات جاريه انقلاب كه به بركت ذهن بيدار امام راحل رضوان اللَّه تعالي عليه تحقّق پيدا كرد، اين بود كه ايام ولادت نبيّ اكرم عليه و علي آله الصّلاة و السّلام، به عنوان ايام وحدت معرفي شد. از اين جهت اين مسأله جالب است كه وحدت اسلامي يك آرزوست. بعضي واقعاً اين آرزو را دارند، بعضي هم يك حرفي مي زنند؛ لقلقه لساني است. به هر صورت اين آرزو، يك راه عملي لازم دارد. هيچ آرزويي بدون مجاهدت و تلاش تحقّق پيدا نمي كند و وقتي كه ما به راههاي عملي براي اين مقصود و اين آرزو فكر مي كنيم، يكي از بهترينها و بزرگترينها، همين شخصيت عظيم الشّأن عالم خلقت، يعني وجود مبارك پيامبر گرامي و مركزيّت اين بزرگوار براي عواطف و عقايد عامّه مسلمين است. در بين حقايق و معارف اسلامي، چيزي كه به اين صورت مورد توافق آراء و عقايد و نيز عواطف همه مسلمين باشد، شايد نداشته باشيم يا خيلي

نادر باشد؛ چون عواطف هم نقش زيادي دارد. به غير از بعضي اقليّتها و جمعيتهاي جدا شده از عامّه مسلمين كه به عواطف چندان اهميت نمي دهند و كاري به محبّت، توجّه و توسّل ندارند، عامّه مسلمين، با عواطف نسبت به نبيّ اكرم عليه و علي آله الصّلاة والسّلام سروكار دارند. بنابراين، وجود اين بزرگوار مي تواند محوري براي وحدت باشد. من مي خواهم امروز با حضور مسؤولان عالي رتبه كشور و برجستگان دنياي اسلام از كشورهاي مختلف، همين نكته را مورد توجّه ويژه اي قرار دهم. برادران عزيز؛ خواهران عزيز و گرامي! امروز مسأله وحدت براي مسلمين يك نياز قطعي است. امروز دشمن اسلام و مسلمين، دو خصوصيت دارد كه در طول تاريخ اين دو خصوصيت را نداشته است. يكي اين كه به شدّت به مال، به سياست، به تبليغات، به انواع و اقسام ابزارهاي اثر گذاري و نفوذ و ضربه زدن، مجهّز است. دشمن اسلام كيست؟ جبهه استكبار، از صهيونيسم تا آمريكا، تا كمپانيهاي نفتي، تا قلم به مزدان و روشنفكراني كه براي آنها كار مي كنند، در سرتاسر جهان مجهّزند. هيچ وقت جبهه مقابل اسلام، اين قدر به همه ابزارها مجهّز نبوده است. خصوصيت ديگر اين است كه همين جبهه مجهّز، امروز نسبت به خطري كه اسلام براي آن دارد و بيداري اسلامي براي آن به وجود مي آورد، به شدّت حسّاس است و اين حسّاسيت، ناشي از اين است كه مي بيند اسلام مي تواند از مرز يك توصيه اخلاقي فراتر برود و در موضع فكري كه نظامي را به وجود مي آورد، ظاهر شود. دشمنان اسلام ديدند كه اسلام توانست يك انقلاب به وجود بياورد؛ ديدند كه اسلام توانست يك

نظام مستقر و پايدار به وجود بياورد؛ ديدند كه اسلام توانست يك ملت را به خود آگاهي برساند، آنها را از حالت هزيمت روحي، به استقرار و اتّكاء به نفس و اعتزاز به خود و دين خود تبديل كند و برساند؛ ديدند كه اسلام مي تواند يك ملت را آن قدر مقتدر و قوي كند كه همه آن ابزارهايي كه گفتيم، در مورد اين ملت بي اثر و كُند شود. تقريباً هفده سال بعد از پيروزي انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، تنها ابرقدرت مدّعيِ ابرقدرتي در دنيا، در مصاف سياسي و اقتصادي با جمهوري اسلامي وادار به عقب نشيني شد. اين مسأله اي است كه امروز آن را مشاهده مي كند. اين مسأله از چشم تحليلگران استكبار جهاني پوشيده نيست. اقتدار اسلام خودش را نشان مي دهد. ديدند در دنياي اسلام، هر گروهي كه به دنبال اصلاح محيط، جامعه و كشور خود است، به اسلام متمسّك مي شود. قبل از پيروزي اسلام در ايران، در كشورهاي مختلف، گروههايي كه مي خواستند اصلاح طلبي را شعار خود بكنند، به ماركسيسم يا به ناسيوناليسمهاي تند متمسّك مي شدند؛ ولي امروز در كشورهاي اسلامي كه نگاه كنيد، روشنفكران، جوانان، روحانيون، دانشگاهيان و گروههاي مختلف مردم، اگر داعيه اصلاح داشته باشند، متمسّك به اسلام مي شوند. اين توانايي و ظرفيت بالاي اسلام است. اينها را دشمن مي بيند؛ لذا حسّاس شده است. دنياي اسلام، در مقابل دشمن اسلام و مسلمين، با اين دو خصوصيت قرار دارد: مجهزّ بودن بيش از هميشه و حساسيّت نسبت به اسلام بيش از هميشه. اين دشمن چه كار خواهد كرد؟ بهترين وسيله اي كه اين دشمن دارد، اين است كه بين مسلمين، اختلاف ايجاد كند؛

بخصوص بين آن بخشهايي كه مي توانند به ديگر مسلمين، الهامبخش باشند فاصله بيندازد. شما ببينيد امروز در كشورهاي مختلف اسلامي، چقدر پول از دلارهاي نفتي و غير آن خرج مي شود، براي اين كه كتاب بنويسند و عقايد عجيب و غريب را به شيعه نسبت دهند. من يك وقت بخش مُعظمي از اين كتابها را جمع كردم، ديدم خيلي كتاب نوشته مي شود. زيركترين عناصر تبليغاتي، در تهيه و تنظيم اين كتابها، براي ايجاد اختلاف، تلاش مي كنند؛ براي اين كه آن بخش از جامعه اسلامي را كه پرچم اسلام بلند كرده است و قلّه و اوج آن هم ايران اسلامي است - و نيز بقيه جاهايي كه به مدد اسلام توانستند به جنگ حوادث زندگي بروند و با قدرتها پنجه بيندازند - از بقيه دنياي اسلام جدا كنند. امروز در دنياي اسلام، پول زياد است، فكر زياد است، نيروي انساني قابلي وجود دارد، جمع كثيري از علما، شعرا، نويسندگان، هنرمندان و شخصيتهاي سياسي قابل در دنياي اسلام هستند و بخش عمده اي از منابع عظيم مالي و منابع زيرزميني - معادن خداداد زيرزميني - در اختيار كشورهاي اسلامي است. اگر اينها با هم همسو باشند، يا لااقل عليه هم كار نكنند، ببينيد در دنيا چه اتّفاقي خواهد افتاد! دشمن كاري مي كند كه در دنياي اسلام، همه اين منابع انساني و مالي، در مقابل هم قرار گيرد، رژيم عراق را تحريك كردند؛ هشت سال يك جنگ خانمان برانداز در اين منطقه به وجود آوردند، بعد هم كمكش كردند كه اگر بتواند اين نهال نورسته را به كلّي از بيخ و بن بركند، كه البته نتوانستند. «ضرب اللَّه مثلاً كلمة طيّبة

كشجرة طيّبة، اصلها ثابت» ، اين خصوصيت كلمه اسلامي است، قابل ريشه كن كردن نيست: «و فرعها في السّماء توتي اكلها كل حين باذن ربّها.(1)» امروز هم از لحاظ سياسي، حدّاكثر تلاش را مي كنند؛ لذا استنتاج من، فهم و برداشت من و توصيه من به عنوان يك خدمتگزار؛ به عنوان آدمي كه توطئه دشمن را مي بيند و حس مي كند، به برادران مسلمان اين است كه امروز اتّحاد بين مسلمين، براي مسلمين يك ضرورت حياتي است. شوخي و شعار نيست؛ جدّاً بايد جوامع اسلامي با يكديگر اتّحاد كلمه پيدا كنند و همسو حركت نمايند. البته وحدت امر پيچيده اي است؛ ايجاد اتّحاد يك كار پيچيده است. اتّحاد بين ملتهاي اسلامي، با اختلاف مذاهب مي سازد، با اختلاف شيوه هاي زندگي و آداب زندگي مي سازد، با اختلاف فقه ها مي سازد. معناي اتّحاد بين ملتهاي اسلامي، اين است كه در مسائل مربوطه به جهان اسلام، همسو حركت كنند، به يكديگر كمك نمايند و در داخل اين ملتها، سرمايه هاي خودشان را عليه يكديگر به كار نبرند. يكي از عواملي كه مي تواند در اين زمينه مركز باشد، عبارت است از وجود مقدّس نبيّ اكرم صلي اللَّه عليه و آله و سلّم. مسلمين و روشنفكران اسلامي بايد بر روي شخصيت و تعاليم اين بزرگوار و محبّت به اين بزرگوار، با ديد همه گير نسبت به اسلام سرمايه گذاري كنند. از جمله عواملي كه مي تواند محور اين وحدت قرار گيرد و همه مسلمين مي توانند بر آن اتّفاق نظر كنند، تبعيّت از اهل بيت پيغمبر است. اهل بيت پيغمبر را همه مسلمين قبول دارند. البته شيعه اعتقاد به امامت آنان دارد؛ غير شيعه، آنان را به معناي

امامت در اصطلاح شيعي، امام نمي داند، لكن از بزرگان اسلام كه مي داند، خانواده پيغمبر كه مي داند، مطّلع از معارف و احكام اسلامي كه مي داند. مسلمين بايد در عمل به كلمات ائمّه عليهم السّلام و اهل بيت پيغمبر، اتّفاق كلمه كنند. اين يكي از وسايل وحدت است. البته اين، يك كار فنّي است؛ كار آساني نيست و مقدّماتي دارد. كساني كه اهل فنّند، اهل حديثند، اهل علوم وابسته به حديثند، مي دانند كه مقدّمات اين كار چيست. بايد معيارهاي درك حديث، تلقّي و تحمّل حديث و معيارهاي صحّت و اعتبار حديث، مورد توافق قرار گيرد. بايد بر روي رجال حديث توافق شود. در گذشته، عمدتاً دستگاه خلافت بني عبّاس و مقداري هم بني اميّه، طوري ترتيب دادند كه معارف اهل بيت را از ذهنيّت دنياي اسلام بيرون كنند؛ لذا روايات آنان كم نقل شده است. محدّث، حديث را نقل مي كند و براي او فرقي ندارد كه حديث را از حسن بصري، از قتاده و از ديگران نقل مي كند. چرا از جعفربن محمّد عليه الصّلاة و السّلام نقل نكند؟! دستگاه خلافت امثال هارون، مأمون، معتصم، متوكّل و امثال اينهاست كه مانع مي شدند، راهها را مي بستند، بعضي هم رجال حديث را متّهم مي كردند؛ لذا يكي از كارهايي كه بايد بشود، تلقّي مشترك در اين زمينه هاي مقدّمات حديث است. علما در اين زمينه وظيفه دارند؛ متفكّرين اسلامي در اين زمينه وظيفه دارند. چقدر جاي دريغ و افسوس است كه ذهن متفكّر اسلامي كه براي عزّت مسلمين و برافراشتن پرچم اسلام بايد قلم بزند و تلاش كند، به دنبال مسائل اختلافي، ايجاد اختلاف، ايجاد دعوا و خلأ بين مسلمين برود، قلم

بزند و كار كند؛ يكي را متّهم و يكي را از دين خارج نمايد! علما در اين زمينه، براي انجام وحدت و فراهم كردن مقدّمات وحدت وظيفه بزرگي دارند؛ نه فقط علماي يك طرف، بلكه علماي هر دو طرف. برادران و خواهران! گاهي دشمن براي ايجاد اختلاف - هم در بين شيعه، هم در بين سنّي - از آدمهايي كه غرض و مرضي ندارند، استفاده مي كند. در جامعه شيعه حركتي انجام مي گيرد كه براي برادر مسلمانِ غير شيعه تحريك كننده و حسّاسيت برانگيز است. عين همين عمل، در بين جامعه سنّي انجام مي گيرد، نسبت به كاري كه براي شيعه حسّاسيت برانگيز و نفرت برانگيز است. چه كسي اين كارها را مي كند؟! امروز دشمن واحدي در مقابل ماست؛ علاوه بر اين كه كتابِ واحد، سنّتِ واحد، پيغمبر واحد، قبله واحد، كعبه واحد، حجِ ّ واحد، عباداتِ واحد، اصولِ اعتقادي واحد در جامعه اسلامي است. البته اختلافاتي هم وجود دارد. اختلافات علمي ممكن است بين هر دو نفر عالِم باشد. علاوه بر اينها، دشمن واحد در مقابل دنياي اسلام است. مسأله اتّحاد بين مسلمين يك امر جدّي است. با اين مسأله، بايد اين طور برخورد شود. هر روزي كه اين قضيه دير شود، دنياي اسلام يك روز خسارت كرده و اين روزها، روزهايي است كه بعضي آن چنان حسّاس است كه در يك عمر اثر مي گذارد. نبايد بگذاريد دير شود. جمهوري اسلامي، به فضل پروردگار، از روز اوّل در اين زمينه قدم برداشته است. امام بزرگوار ما رضوان اللَّه عليه، پيشواي اين راه بود و بزرگان، مسؤولان، گويندگان، نويسندگان، دستگاههاي مختلف و متفكّرين دنياي اسلام هم تلاشهاي زيادي كردند.

نگذاريد اين تلاشها ضايع شود. اميدواريم خداوند متعال كمك كند، گامها را محكم گرداند، دلها را در اين راه هدايت نمايد، دستهاي وحدت را گرماگرم در يكديگر گره بزند و دلها را ان شاءاللَّه، هر چه بيشتر به هم نزديك فرمايد. والسلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) ابراهيم: 25 - 24

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با رئيس جمهور و هيأت وزيران به مناسبت بزرگداشت هفته دولت

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با رئيس جمهور و هيأت وزيران به مناسبت بزرگداشت هفته دولت بسم اللَّه الرحمن الرحيم اوّلاً حلول هفته دولت كه هميشه براي مردم ما حامل نويدهاي اميدوار كننده و خبرهاي خوش و براي برادران مسؤول در دولت هم، روزهاي تجديد عهد با گذشته و پيمان با امام و اهداف مقدّس و والاي اسلامي اوست، ان شاءاللَّه بر شما و ملت ايران مبارك باشد. ياد آن دو شهيد(1) عزيز را هم گرامي مي داريم كه حقيقتاً دو انسان مؤمن و مجاهد في سبيل اللَّه بودند و مصداق واقعي آيه شريفه «من المؤمنين رجالٌ صدقوا ما عاهدوااللَّه عليه»(2) محسوب مي شوند. آنها صادقانه وارد ميدان مسؤوليت شدند و عمل كردند و توفيقات الهي هم شامل حالشان بود. اگر چه مدت خدمتشان كوتاه بود و اگر چه دوره آنها سرشار از آرمانهاي انقلاب و اوايل برپايي جمهوري اسلامي بود، ليكن اگر توفيق الهي نبود، آنها هم نمي توانستند آن گونه عمل كنند و به فوز عالي شهادت نائل شوند. خداوند ان شاءاللَّه درجاتشان را عاليتر كند و ياد آنها را هميشه در جامعه ما زنده بدارد. امسال خوشبختانه هفته دولت در شرايط بسيار خوبي از لحاظ جوّ عمومي كشور ما آغاز شد. مردم شاهد موفّقيتهاي خوبي از نظام جمهوري اسلامي و دولت كريمه خدمتگزارند. از جهت سياسي

نيز در همين ايامِ نزديك به اين هفته، قدرتهاي بزرگ و به طور مشخّص امريكا در سه ماجرا با انقلاب و ملت و كشور ما درگير شدند و به لحاظ سياسي در هر سه ماجرا هم شكست خوردند: اوّل قضيه قرارداد هسته اي ايران با روسيه و سپس مسأله تلاش براي حصر اقتصادي كشور و نهايتاً قرارداد ما با كشور افريقاي جنوبي بود كه امريكا با تمام توان عليه ما به ميدان آمد؛ ولي عملاً مجبور به عقب نشيني شد. هر سه قضيه را خداي متعال پيش آورد و دولت امريكا با داعيه ابرقدرتي و با امكانات فراوان تبليغاتي و سياسي خود، جنجالبي را در دنيا عليه جمهوري اسلامي به راه انداخت و با نظام جمهوري اسلامي سينه به سينه شد؛ ولي در هر سه مورد به نتيجه مورد نظر خود نرسيد. در اين سه ماجرا عملاً واضح شد كه وقتي نظامي داراي اقتدار و استحكام حقيقي است و به ديگران اتّكا ندارد و قدرت و موجوديّت و مشروعيّتش را از خارج از وجود خود به دست نمي آورد، به موفقيّت مي رسد. در قضاياي مهمّ جهاني وقتي كشوري به ناحق با كشورهاي ديگر مواجه شود، اوست كه مجبور مي شود عقب نشيني كند و امروز دولت جمهوري اسلامي بحمداللَّه با قدرت، كار و راه خودش را ادامه مي دهد و از توطئه هاي استكبار نمي هراسد. اين موفقيّتها را مردم مي بينند و دوستان ما هم در دنيا مشاهده مي كنند. بنابراين از لحاظ تقويت روحيه، اين موفقيّت براي همه يك دستاورد بود و اين لطف الهي را مي رساند. از لحاظ اقتصادي هم موفّق بوده ايم. بعضي از شاخصهاي مهمّ اقتصادي نشان دهنده اين حقيقت

است كه بحمداللَّه دولت جمهوري اسلامي در عرصه فعّاليتهاي اقتصادي نيز تلاشهاي موفّقي داشته است كه گزارشهاي آن را آقايان به من داده اند. در مورد شاخصهاي عمده مثل مثبت شدن طراز بازرگانيِ خارجي و يا افزايش ذخاير ارزي و يا كاهش واردات، توصيه مي كنم كه برادران تلاش كنند تا كاهش واردات به بعضي از بخشها هيچ ضربه اي وارد نكند و نتايج خوبي هم داشته باشد. بايد برادران اين نكات را به زبان ساده براي مردم تبيين كنند. البته بعضي از ميزگردها تشكيل مي شود كه خيلي هم خوب است؛ ليكن كوشش كنيد تا آنچه را كه به مردم ارائه مي كنيد، حتماً در قالبهاي علمي و فنّي نباشد، بلكه به گونه اي بيان شود كه همه مردم آن را بفهمند و بدانند كه چه اتّفاقي افتاده است. اين كار، مردم را اميدوار و خشنود مي كند. خوشحال كردن مردم از پيشرفتهاي واقعي و مطّلع كردن آنها از جريان امور، كار خوبي است و حقّ مردم است كه بايد ادا شود. سال گذشته و اوايل امسال، در زمينه اقتصادي طرحهاي فراواني در سرتاسر كشور به پايان رسيد و آنچه كه در اين هفته رسانه ها خبر دادند، مردم از طريق تلويزيون به چشم خودشان ديدند و مشاهده كردند كه در سطح كشور چه اتّفاقي مي افتد. اجراي اين همه طرح باعث آباداني كشور و افرايش توليد و اشتغال و كاهش هزينه هاي زندگي مي شود و افرادي كه بي كار بودند، به كار مشغول مي شوند و امكان زندگيِ شرافتمندانه را پيدا مي كنند. تثبيت نرخ ارز و جلوگيري از قاچاق و مبارزه جدّي با قاچاقاچيان - چه قاچاق كالاها و چه قاچاق ارز - نيز تأثير

زيادي در زندگي مردم داشته است. بايد اين دستاوردهاي مثبت را براي مردم گفت و خدمات گوناگون بخشهاي مختلف را مطرح كرد. بحمداللَّه آنچه كه تاكنون براي مردم مطرح شده، فضاي خوبي را در اذهان آنها به وجود آورده است. دولت جمهوري اسلامي با دو عاملِ ارتباط واقعي با خدا و توجّهِ مردم داراي يك اقتدار حقيقي است. در واقع اقتدار دولت هم همان اقتدار ملي است. آنچه كه به عنوان اقتدار ملي در يك كشور ذكر مي شود، همين است كه دولتي مقتدر و دلسوز و علاقه مند در رأس كارها باشد و مصالح مردم را درست تشخيص دهد و راهها را با قدرت و قوّت بپيمايد و از تهديدهاي خارجي و خصومتهاي گوناگون و احياناً بعضي از كارشكنيهاي داخلي واهمه نكند. اين وضعيت بحمداللَّه در كشور ما مشاهده مي شود. اقتدار ملي كه در حقيقت قدرت دولت است، دو پايه دارد: يكي ارتباط واقعي با خدا؛ يعني كار براي خدا انجام گيرد و هيچ كس براي جهات مادّي و مسائل شخصي آن را انجام ندهد. نمي خواهيم بگوييم منظور از «هيچ كس» اين است كه در سطح كاركنان دولت احدي اين گونه نباشد. طبعاً اين يك آرزوي دوري است؛ ولي منظور ما مسؤولان و سررشته داران امورند كه مي بايد رابطه خودشان را با خدا خوب كنند. اگر ما ديديم كه اقتدار ملي وجود دارد و دولت توانايي كار دارد، بايد كشف كنيم كه اين امر تأمين شده است. ركن ديگر توجّه مردم است كه: «من كان للَّه كان اللَّه له»(3) ، «من اصلح ما بينه و بين اللَّه اصلح اللَّه ما بينه و بين الناس»(4)؛ اگر انسان رابطه

خود با خدا را درست كرد، خداوند رابطه او با مردم را درست خواهد كرد. همه اينها ارتباطها و مكانيسمهاي علميِ جامعه شناسي و روانشناسي دارد كه فعلاً نمي خواهيم آنها راتبيين كنيم. آنچه كه بيان شرعِ متكفّل است، تبيين علمي اين مسائل نيست. آنچه كه شرع بيان مي كند، حكمت است. حكمت يعني بيان حقايق. اين حقيقتي است كه اگر شما خودتان را با خدا مرتبط كرديد، رابطه شما با مردمي كه به خدا معتقدند و بنده او هستند، خوب خواهد شد. نكته اي كه جناب آقاي هاشمي اشاره كردند بسيار نكته درستي است؛ يعني از آن روزي كه حادثه شهادت اين دو يار انقلاب اتّفاق افتاد، تاكنون پيشرفتهاي زيادي در كشور پديد آمده است. ما بايد ببينيم علّت اين كه از آن وضعيت به شرايط و موقعيت كنوني رسيده ايم چيست؟ ما كه در آن زمان امكانات و پول و ذخاير بانكي اي نداشتيم. من يادم است كه در آن وقت وضع ذخاير كشور و فروش نفت چگونه بود. خودِ جناب آقاي هاشمي يادشان است كه ما چه دغدغه هايي در اين زمينه ها داشتيم. درآمد كشور چيزي در حدود صفر بود، مشكلات فراوان بودند و جنگ پُر هزينه كمرشكن، روي دوش مملكت و مردم سنگيني مي كرد. چه عامل و قدرت و دست توانايي توانست اين كشور را به اين جا برساند؟ اين همان لطف الهي و توجّه پروردگار و خواست خدا بود. او اراده ها را محكم و دستها را كارآمد و دلها رابه هم نزديك كرد و دشمنيها و تفرقه افكنيها را خنثي نمود. اگر يكي از اين وسوسه هاي تفرقه افكنانه به ثمر مي رسيد، وضع كشور ما مثل وضع كشورهايي

مي شد كه گاهي مشاهده مي كنيد دو گروه با همديگر مخالفند و مملكت را در اين بين از ياد مي برند. اگر وحدت برقرار شد و اگر كارها پيش رفت و اگر توفيقات الهي شامل ما شد و كيد دشمنان ناتوان ماند، همه اينها ناشي از لطف الهي است؛ البته ابزار كاري او هم حمايت مردم از مسؤولان و انقلاب و خدمتگزاران بود كه امروز آن را مشاهده مي كنيم. بايد كوشش شود اين ابزرا محفوظ بماند. الحمدللَّه شما كه مسؤولان درجه يك كشور هستيد، خوي و خصلت مردمي داريد و خودتان جزو قشرهاي متوسّطِ مردميد و خوي اشرافي و كناره جويي از مردم و دوري از آنها را نداريد. اين نعمت خيلي بزرگي است كه بايد آن را حفظ كنيد و به همه اجزاي دست اندركار تسرّي دهيد. اگر احياناً كسي از گوشه و كنار در مجموعه شما پيدا مي شود كه مي بينيد روشش طور ديگري است، جلوش را نگه داريد. من در اين جا و به همين مناسبت سفارش مهمّي را يادآوري مي كنم: يكي از وظايف امروز آقايانْ مبارزه با فساد است؛ چون كشور به ثمردهي رسيده و وقت ميوه چيني است. زحمات گذشته شما بتدريج ثمر مي دهد و امكانات در كشور در حال افزايش است. چنين موسمي هميشه و در همه تاريخ، موسم خطرناكي بوده است. موسم ورود آدمهاي سوء استفاده كن و فرصت طلب و كج دست و بددل و سياهروست كه وارد مي شوند و اگر توانستند، از غفلتها سوء استفاده مي كنند. خيلي مراقب اين جهت باشيد. شايد ما ده سال پيش اين قدر به مراقبت نياز نداشتيم - اگر چه هميشه مراقبت لازم است -

زيرا آن وقت چيز زيادي براي بردن و دزديدن نبود؛ ولي امروز چيز زيادي براي بردن و دزيدن وجود دارد. من محاكمات جنجالي اين روزها را جزو افتخارات نظام مي دانم. وجود فساد تعجّب آور نيست؛ مبارزه نكردن با فساد تعجّب آور است. اين محاكمات معنايش اين است كه نظام جمهوري اسلامي با هيچ كس رودربايستي و شوخي ندارد و هر انگيزه فسادي را در هر جا ببيند سركوب مي كند؛ بخصوص آن فسادي كه مثل خوره و كرمِ داخل درخت، بناست كه اصل بنا را پوسانده و پوك كند و از بين ببرد. هر جا كه با اين مسأله در مجموعه خودتان برخورد كرديد، با كمال قدرت و بدون هيچ گونه اِبا و امتناع و با تكيه بر همان روشها و طريقه هاي قانوني - كه بحمداللَّه ما براي همه اين كارهاي اساسي قانون داريم - با آن مبارزه كنيد. بنابراين دو نكته همراهي با مردم و حركت در جهتِ خواست و اراده الهي را فراموش نكيند. مسأله خواست خدا هم امر غير قابل فهم و مبهمي نيست. در هر كاري آنچه را كه فكر مي كنيد تكليف الهي است، عمل كنيد. اگر تكليف الهي با خواسته هاي شخصي معارض شد، خواسته شخصي را كنار بگذاريد. اين همان تقواي حقيقي و كاري است كه براي مسؤولان لازم است. براي پُست و مقام و شغل و امثال اينها اصالت و اهميت قائل نباشيد. بحمداللَّه به اين فكرها نيستيد و خدا را شكر كه مسؤولان بالاي كشور، واقعاً دامنشان از اين گونه چيزها مبّراست. اگر كساني اين گونه باشند، بايستي آنها را از محاسبات خودتان به كلّي خارج كنيد. نكته ديگر اين است

كه بحمداللَّه كشور در طريق رشد و توسعه حركت مي كند. اين يك امر محسوس است. حقيقتاً كار سازندگي در كشور، جدّي گرفته شده است و هر كس كه اين موضوع را انكار كند، بلاشك بي انصافي كرده است؛ چون مملكت به شكل تعجّب برانگيز و تحسين آميزي به سمت سازندگي حركت مي كند و هر جاي اين كشور نگاه كنيد، شعله كار بلند است و كار مفيدي براي اين مردم در بخشهاي مختلف انجام مي گيرد. پس رشد و توسعه جريان دارد و شما با برنامه ريزي و حركت صحيح، دنبال آن مي رويد. آنچه كه در اين بين بايستي با وسواس و دقّت دنبالش باشيد، مسأله «عدالت اجتماعي» است كه با رشد و توسعه هم سازگار است. بعضي اين طور تصوّر مي كردند - شايد حالا هم تصوّر كنند - كه ما بايستي دوره اي را صرف رشد و توسعه كنيم و وقتي كه به آن نقطه مطلوب رسيديم، به تأمين عدالت اجتماعي مي پردازيم. اين فكرْ اسلامي نيست. «عدالت» هدف است و رشد و توسعهْ مقدمه عدالت است. آن روزي كه در كشور عدالت اجتماعي نباشد، اگر بتوانيم بايد آن روز را تحمّل نكنيم. اگر مي بينيد كه در كشور هنوز تفاوت و فاصله طبقاتي وجود دارد و هنوز كساني در فقر و محروميّت هستند، به خاطر اين است كه مسؤولان كشور بيش از اين نمي توانند. خرابي اي كه در ساليان طولاني به وجود آمده، عميقتر و بيشتر از آن است كه در طول اين مدت كوتاه بشود آن را بر طرف كرد، والاّ اگر بتوانيم يك روز هم نبايد تحمّل كنيم. برنامه دوم بحمداللَّه خوب انجام شد و حالا هم با

خوبي پيش مي رود. در برنامه ريزيهاي بعدي مسأله برطرف كردن فقر و محروميّت از كشور را در درجه اوّل قرار دهيد كه يكي از اركان عدالت، اين موضوع است. البته همه مفهوم عدالت اين نيست كه ما فقر و محروميّت را برطرف كنيم؛ گرچه حقّاً و انصافاً بخش مهمّي از آن مفهوم است. اين امر را در كارها و در همه بخشها و برنامه ريزيهايتان دخالت دهيد. در سياستهايي هم كه براي برنامه دوم ابلاغ و اعلام شد، اين نكته جزو اقلام مهم آن سياستگذاري بود. توصيه ديگري كه دارم اين است كه تا آن جا كه مي توانيد به نيروهاي داخلي تكيه كنيد. البته مي دانم اين توصيه مورد توجّه شماست، چون تا حدود زيادي عمل هم شده است؛ ليكن مي خواهم روي آن تأكيد بيشتري كنم. استعداد در داخل كشور ما برجسته و بيش از حدّ معمول و متوسّط است. مكرّر گفته ام كه متوسط استعداد در ايران بالاتر از متوسّطِ استعداد در كلّ جهان است. پيشرفتهايي كه در المپيادهاي رياضي و فيزيك و شيمي و ... به دست آورديم، نشان داد ما جواناني داريم كه از استعدادهاي بالايي برخوردارند. كساني كه در اين مسابقات، مقامات بالا به دست آوردند، افراد استثنايي نبودند؛ بلكه فرزندان اين مملكتند. يقيناً از قبيل اين افراد هزارها و صدها هزار در اين مملكت وجود دارند. اينها را به آموزش، پرورش، توسعه علم و تحقيق تربيت كنيد. به كار فرهنگي به معناي واقعي كلمه اهتمام ورزيد. وقتي كه اينها رشد پيدا كردند، مي توانند كشور و بلكه دنيا را با دستهاي خودشان اداره كنند. تكيه بر توان و امكانات داخلي نيز از همين مقوله است.

تا آن جا كه بتوانيم بايد كشور را از مسأله نفت جدا كنيم كه البته اين هم محسوس است. آن طور كه من در آمارها ديدم، به نظرم رشد صادرات غير نفتي ما در سال هفتاد و سه از رشدي حدود بيست درصد برخوردار بوده است كه رشد خيلي بالايي است. در همين جهت پيش برويد و كاري كنيد كه ما بتوانيم از تنوّع در توليد اقتصادي و صادرات و استفاده داخلي كشور برخوردار باشيم و ان شاءاللَّه از همه ظرفيتهاي كشور استفاده كنيم. شرايط جهانيِ فوق العاده اي پيش روي ماست. علي رغم تبليغاتي كه ابرقدرتها و صهيونيستها و عوامل خنّاس دنيا عليه جمهوري اسلامي مي كنند، كشور ما امروز در دنيا الگوست. نه فقط براي جمعيتها و يا ملتها، بلكه حتّي براي دولتها - آن هم بعضي از دولتهاي بزرگ امروز - نيز الگوست. اين كه شما مي بينيد برخي از كشورها در مناطق گوناگون دنيا اين جرأت را به خودشان مي دهند كه در مقابل زياده طلبيهاي امريكا بايستند، اين الگوگيري از ايران اسلامي است. اين جسارتها و شجاعتها در گذشته نبود. حتّي در آن دوراني كه دو بلوك قدرتمند در دنيا وجود داشت و يك بلوك در مقابل ديگري خصمانه برخورد مي كرد، كساني كه وابستگي به بلوك شرق نداشتند، ولو ادّعاي استقلال مي كردند، جرأت اين را كه در مقابل امريكا بايستند نداشتند؛ با اين كه امريكا در دنياي آن روز رقيب داشت، ولي امروز در دنيا رقيب هم ندارد. در عين حال شما مي بينيد كشورهايي هم در آسيا و افريقا هستند كه در مقابل خواسته هاي امريكا با گستاخي و قدرت تمام مي ايستند. اين امر ناشي از الگوگيري

از ايران اسلامي است. البته مخالفان و دشمنان ما اين كار را از سيّئات جمهوري اسلامي و دولت ايران مي دانند. آن كساني كه به خيال خودشان سيّئات جمهوري اسلامي را مي شمردند و جرائمش را سياهه مي كردند، يكي از مواردي كه نام مي بردند اين بود كه ايران براي كشورهاي ديگر الگو شده است. حق هم با آنهاست. امروز ايران اسلامي در دنيا وضعش اين گونه است. از نظر سياست بين الملل، بحمداللَّه اقتدار و آبروي جهاني و نفوذ در بسياري از مناطق دارد و در داخل كشور نيز از امكانات و مردم ممتاز و آينده خيلي خوب برخوردار است. شما بحمداللَّه خدمت مي كنيد. اين خدمت را با قدرت تمام ادامه دهيد. اين رشته، رشته مستمرّي است. اين همه تحوّلات در دنيا به وجود آمده؛ ولي جمهوري اسلامي از بعد از انقلاب در يك ثبات و استقرار كامل به سر مي برد و خطّ مشخّصي را در پيش گرفته است و بدون هيچ گونه تذبذب، آن خط را تا امروز، مستقيم ادامه داده است. اين گونه استقامت و استمرار در سياست را در كمتر كشوري مشاهده مي كنيد. اينها نعمتهاي الهي هستند؛ بايد از اين نعمتها حداكثر استفاده را كرد. ما هم دعا مي كنيم كه خداي متعال ان شاءاللَّه به شما توفيق دهد؛ مردم عزيز ما را موفّق بدارد و اين پيوند و محبّت و اعتمادي را كه بحمداللَّه امروز بين دولت و ملت برقرار است و اين علاقه اي كه مردم به مسؤولان كشور و بخصوص ارادتي كه به رئيس جمهور عزيز ومحترممان دارند، روز به روز زياد كند و دلها را گرمتر و پيوندها را مستحكم تر نمايد تا بتوانيد ان شاءاللَّه

آرزوهاي اسلامي اين انقلاب را به طور كامل برآورده كنيد و الگوي كاملي براي همه ملتهاي مسلمان شويد. والسلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مقصود «شهيد محمّدعلي رجايي» و «شهيد دكترمحمدجواد باهنر» است. 2) احزاب: 23 3) متهج الصّادقين: ج 6 ص 45 4) نهج البلاغه: كلمات قصار.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در آغاز درس خارج فقه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در آغاز درس خارج فقه بسم اللَّه الرحمن الرحيم در ابتداي كلام، براي تيمّن و تبّرك، حديثي اخلاقي مطرح مي كنم: «علي بن ابراهيم، عن أبيه، عن ابن محبوب، عن بعض اصحابه، عن ابن ابي يعفور، قال: سمعت اباعبداللَّه عليه السّلام يقول: فيماناجي اللَّه عزوجل بموسي عليه السلام: يا موسي لاتركن الي الدنيا ركون الظالمين و ركون من اتّخذها أبا و اما. يا موسي لو و كلتك الي نفسك لتنظرلها اذا لغلب عليك حب الدنيا و زهرتها. يا موسي نافس في الخير اهله و استبقهم اليه، فان الخير كاسمه واترك من الدنيا ما بك الغني عنه و لاتنظر عينك الي كل مفتون بها و موكل الي نفسه؛ واعلم ان كل فتنة بدؤها حب الدنيا و لاتغبط احدا بكثرة المال، فان مع كثرة المال تكثر الذنوب لواجب الحقوق، و لاتغبطن احدا برضي الناس عنه، حتي تعلم أن اللَّه راض عنه ولا تغبطن مخلوقا بطاعة الناس له، فان طاعة الناس له و اتباعهم اياه علي غير الحق هلاك له و لمن اتبعه». سند، مرسل است، ولي ظاهراً در احاديثي كه حكمت و اخلاق و حقايق را براي انسان بيان مي كنند، معلوم نيست كه ارسال ضرري داشته باشد. حاملِ حكم فقهي هم نيست كه انسان دنبال حجّت باشد و بگويد نمي شود به خبر مرسل تعبّد(1) كرد. حقايقي است كه

وقتي انسان مشاهده مي كند، مي بيند كه صحّت و اعتبار و اتقانش در خود آن مندرج است. پيداست كه اينها يا حتماً كلمات معصوم عليه السّلام است يا متّخذ از كلمات آن بزرگواران است . بنابراين ارسال در سند اين حديث، نبايد كمترين شبهه و ريبي در اخذ به مضمون اين حديث به وجود آورد. البته منهاي اين ارسال، رجال سند هم ثقات عالي و جليل القدري هستند: «علي بن ابراهيم» و «ابراهيم بن هاشم» كه معلوم است. «ابن محبوب» هم كه «حسن بن محبوب سرّاد» و از ثقات و بزرگان و علي قولٍ از اصحاب اجماع است. «ابن ابي يعفور» هم همان مرد بزرگواري است كه از قول او اين حديث نقل شده است: «واللَّه لو فلقت رمانة بنصفين فقلت هذا حرام و هذا حلال لشهدت ان الذي قلت حلال حلال و ان الذي قلت حرام حرام» و نيز همان كسي است كه حضرت در جواب او دو بار فرمودند: «رحمك اللَّه». بعد از وفات او، امام صادق عليه الصّلاة والسلام نامه اي براي «مفضّل» در كوفه نوشتند تا آن وكالتي را كه قبلاً «عبداللَّه بن ابي يعفور» داشت، به او بدهند. در آن نامه چند مرتبه بعد از ذكر اسم «عبداللَّه بن ابي يعفور» امام مي فرمايند: «صلوات اللَّه عليه»! قال سمعت اباعبداللَّه عليه السّلام يقول في ما ناجي اللَّه عزّوجل بموسي عليه السّلام.» پيداست كه پروردگار عالم مي خواهد عاليترين حقايق و حكمتها را براي پيامبر عظيم الشأن و بزرگوار خود بيان كند. در اين فراز تعبير «اوحي» ندارد، بلكه از لفظ «ناجي» استفاده مي شود. شايد به خاطر اين است كه پررودگار عالم مطلب بسيار مهمي را به صورت يك

گفتگوي نجوا گونه با موسي عليه السّلام در ميان مي گذارد: «يا موسي لا تركن الي الدنيا ركون الظالمين». «ركون» به معناي ميل قلبي و تكيه روحي است كه اگر بخواهيم آن را به فارسي امروز ترجمه كنيم، به نظر مي رسد كه معناي «دل دادن» مناسبتر باشد. بنابراين مي شود اين طور ترجمه كرد كه: «به دنيا دل مده، آن چنان كه ستمگران به دنيا دل داده اند.» اگر دل دادگي به دنيا نباشد، انسان ستم نمي كند و بندگان خدا را مورد آزار قرار نمي دهد. ظلم كردن نهايت ميل و رغبت به دنيا را مي رساند. «و ركون من اتّخذها اباً و اما». كساني كه دنيا را پدر و مادر خود اتّخاذ كرده اند- يعني همه فكرشان دنياست و جز به دنيا به چيز ديگري نمي انديشند و تمايل و رغبت نشان نمي دهند مثل كودكي هستند كه به پدر و مادرش پناه مي برد و جز به آنها به چيز ديگري نمي انديشد. «يا موسي لو وكلتك الي نفسك لتنظرلها اذن لغلب عليك حب الدنيا و زهرتها». «لتنظرلها» با «لتنظر اليها» فرق دارد. نگاه كردن به دنيا كار مذمومي نيست؛ به دنيا انديشيدن مذموم است. اي موسي! اگر من تو را به حال خود مي گذاشتم كه به دنيا بينديشي، آن گاه دوستي و زيباييهاي دنيا بر تو غلبه پيدا مي كرد. اين نكته را متذّكر شوم كه در اين حديث و احاديث مشابه، مراد از دنيا زمين و متعلّقات آن و آباداني و پرداختن به امور مردم و امثال اين كارها نيست؛ بلكه جلوه هايي از دنيا (مال و جاه و مقام) مورد نظر است كه انسان آنها را براي خود مي خواهد. بنابراين هر آنچه از

نعم الهي در روي زمين و زيباييها و لذّتها و تعيّشها كه به نفس انسان بر مي گردد و براي خود مي خواهد، در تعبيرات حديثي «دنيا» تلقّي مي شود و مذموم است. پيداست كه هر چه انسان بيشتر به دنيا بينديشد و بپردازد، رغبت و شوق او بيشتر مي شود و وقتي كه از دنيا رو برگرداند، بتدريج محبّت دنيا هم از دل او كاسته مي شود. مرادِ اين روايت و امثال آن، اين نيست كه انسان فعّاليت و تلاش در زندگي را رها كند و برود گوشه خانه بنشيند. برخي اين گونه خيال كردند و سالها - بلكه بعضيها قرنها - رويّه غلطي را كه منجر به انعزال و انزوا و دوري از فعّاليتها و تلاشهاي زندگي شده است، در پيش گرفتند و آن را به اسلام نسبت دادند. بنابراين مراد از دنيا، اين برداشت غلط نيست. «يا موسي نافس في الخير اهله واستبقهم اليه». در كار خير با اهلش منافست كن. منافست يعني حالت رغبتِ رقابت آلودي كه انسان به چيزي پيدا مي كند. «واستبقهم اليه»، يعني به سوي خير از همه اهل آن سبقت بجو. «فان الخير كاسمه» «خير» مثل اسم خودش نيكو و پسنديده است. ظاهراً مراد كارهاي نيك و عمومي و احسان به مؤمنين و كمك به برادران و اتّحاد و عبادت پروردگار و زهد در دنيا و ديگر صفات خوب است. لفظ «خير» يك معناي افعل تفضيلي هم دارد كه نشان دهنده بهتر بودن است. مي فرمايد: كارهاي خير مثل اسمش است و از هر چيز ديگر بهتر است. كارهاي نيكي كه انسان انجام مي دهد، از هر آنچه كه به ذهن بگذرد، بهتر است. اگر

به عيادت مريض مي رويد، اگر به مؤمن احسان مي كنيد، اگر در كارها تعاون مي كنيد، اگر علم مي آموزيد، اگر به دنيا بي اعتناييد، اگر جهاد في سبيل اللَّه و يا امر به معروف و نهي از منكر مي كنيد و اگر عبادت خدا را انجام مي دهيد؛ همه اينها كارهاي خير است. اين كارها از همه اموري كه به ذهن انسان بگذرد، مثل مال و فرزند و جاه و مقام و ديگر ارزشهاي گوناگون بهتر است. هم مرحوم مجلسي و هم صاحبِ تحف العقول چند احتمال مي دهند كه يكي از آنها همين احتمال است. احتمالات ديگر هم مي دهند كه ظاهراً همين احتمال متيقن است. «و اترك من الدنيا ما بك الغني عنه» آن چيزي از دنيا كه به آن نياز نداري و جزو حاجات تو نيست و زيادي است، ترك كن. «ولا تنظر عينك الي كل مفتون بها». به چند روش مي شود اين عبارت را خواند: «ولا تنظر عَينُك» كه عين فاعل تنظر باشد؛ يعني چشمت ننگرد. يا «ولا تنظر عَينِك» يعني به چشم خود نشان نده. و يا «لا تنظر عَينَك» كه منصوب به نزع خافض باشد؛ يعني «لاتنظر بعينِك» يا «لا تنظّر عينَك» باشد، به اين معنا كه به چشم خود عرضه نكن. «الي كل مفتون بها». كساني را كه مفتونِ به دنيا و فريفته آن هستند، «و موكل الي نفسه» و كسي را كه به نفس خود يا به خود واگذار شده است و حمايت و توفيق الهي از او گرفته شده باشد، «واعلم ان كل فتنة بدؤها حب الدنيا»، همه فتنه ها با دوستي دنيا آغاز مي شود. واقعش هم همين است. به دنيا كه نگاه مي كنيم، مي بينيم كه

در طول تاريخ ريشه همه فتنه ها و گمراهيها و جاهايي كه حقّ و باطل به هم مخلوط شده است، در حُبّ دنياست. كساني بوده اند كه به خاطر حبّ به دنيا و مقام و جاه و حبّ به اهل و رفقا، كاري را شروع كرده اند و فتنه اي را به وجود آورده اند. واقعاً اين موضوع يكي از آن حِكَم عجيب است. هر جاي دنيا كه نگاه مي كنيد، مي بينيد كه همين گونه است. «ولا تغبط احداً بكثرة المال». به كساني كه مال زياد دارند غبطه نخور. اين از آن دردهاي مبتلا به ماست كه كم و بيش در زندگي بعضي افراد ضعاف النفوس جريان دارد و آنها به خاطر خانه هاي عالي و تجمّلات فراوان و مراكب زياد غبطه مي خورند! «فان مع كثرة المال تكثر الذنوب كواجب الحقوق». مال كه زياد شد، حقوق هم زياد مي شود و به همين خاطر گناهان هم زياد مي شوند. معلوم مي شود كه وقتي حقوق زياد شد، انسان نمي تواند آن را ادا كند، والاّ اگر مي توانست ادا كند، گناهي در كار نبود. اين در صورتي است كه مال از حلال كسب شده باشد. اگر از حرام بود، شكل بدتري خواهد داشت. البته يك احتمال هم وجود دارد و آن اين است كه اشاره حديث به كثرت مال از طريق حرام باشد؛ يعني انسان وقتي كه مالي كسب مي كند كه از طريق حلال نيست، حقوق زيادي را بايد پامال كرده باشد تا مال زيادي به دست آورد. «ولاتغبطن احدا برضي الناس عنه». به حال كسي كه مردم از او راضيند يا به او محبّت دارند، غبطه نخور. «حتي تعلم أن اللَّه راض عنه». اگر خدا از

كسي راضي است، به حال او غبطه بخور؛ اما اگر مردم به كسي محبت دارند و براي او شعار مي دهند و دور او جمع مي شوند و به او تحبّب و تقرّب مي كنند، به حال او غبطه نخور. شما چه مي دانيد؛ شايد خداي نكرده در باطن او خلل و فساد و عيبي باشد كه خدا را از او ناراضي مي كند. آن وقت رضاي مردم به درد او نمي خورد. واقعاً رضاي مردم - اگر واقعي هم باشد - چه فايده اي دارد؟ «ولا تغبطن مخلوقا بطاعة الناس له». اگر ديدي مردم از كسي اطاعت مي كنند و دستور و فرمان و اراده اش را مي پذيرند، باز هم جاي غبطه ندارد. «فان طاعة الناس له و اتباعهم اياه علي غير الحق هلاك له و لمن اتبعه». اگر اتباعِ مردم از او - نستجير باللَّه - به حق نباشد، براي خود او و كساني كه از او متابعت مي كنند، مايه هلاكت است. ان شاءاللَّه خداي متعال به حرمت معصومين ما را از تابع و متبوع شدنِ علي غيرالحق باز بدارد و آن وضعيت را برايمان پيش نياورد. اگر اين روايت اصلاً سند هم نمي داشت، حكمتهاي عالي آن كه هيچ شك و ريبي در آن نيست، براي ما راهگشا بود. اين دستورالعملها معارف الهي و اسلامي هستند و جا دارد كه به آنها تمسّك كنيم. علّت آن كه اين روايت را انتخاب كردم، اين است كه امروز جامعه ما در شرايطي قرار گرفته است كه بايستي برايش روايات زهد خواند. در نهج البلاغه از زهد زياد گفته شده است؛ اما نشان دهنده اين نيست كه زهد عاليترين تكاليف انسان است؛ خير. در جاهايي زهد بالاتر

است و در جاهاي ديگر جهاد و عبادت و تحصيل علم بالاتر است. موقعيت زمان را نشان مي دهد و به نظر ما امروز زماني است كه بايستي جامعه را به زهد فرا بخوانيم؛ زيرا به سمت تموّل پيش مي رود و ثروت در كشور رو به ازدياد است و جايي است كه چنانچه كساني اهل دنيا باشند، مي توانند ثروت را از طُرق مختلف به دست آوردند و آن را «علي غير حلّه» كسب و خرج كنند و اگر جمع آوري ثروت از طريق حلال هم باشد، مفتون دنيا و دچار عاقبتهاي سوء افتنان شوند؛ بخصوص در حوزه هاي علميّه و محدوده اي كه معممّين و روحانيون و علما و طلّاب و فضلا در آن زندگي مي كنند. مطلبي را كه امروز براي شما مطرح مي كنم، از مقدّمات بديهي و واضح شروع مي شود و به استنتاج بديهي و واضح نيز مي رسد؛ ليكن به گمان من - به عنوان يك طلبه و مسؤول در جمهوري اسلامي و به عنوان معتقد به رسالت علما در امور دين و دنياي مردم - اين استنتاج بديهي از اين مقدّمات بديهيّه، كماهوحقّه مورد عمل قرار نگرفته است. البته كارهاي خوبي هم شده است: «ولاتبخسوا الناس اشياءهم».(2) انسان نبايستي حق كساني را كه زحمت كشيدند و كار كردند، ضايع كند. انصافاً خيلي كار شده است؛ اما آنچه كه بايد بشود، چند برابر آن چيزي است كه تاكنون شده است. اوّلين مقدمه بديهي، بيان حاجت به فعّاليتها و تلاشهاي حوزه علميّه است. علت فعّاليت حوزه هاي علميّه كه امروز اهمّ و اشرف آنها حوزه علميّه قم و بعضي ديگر از حوزه هاي علميه بزرگ ايران مثل حوزه علميّه مشهد و

جاهاي ديگر و ان شاءاللَّه حوزه علميه نجف (هنگامي كه از زير پنجه ي ناميمون اشرار و ستمگران خارج شود) است؛ اولاً نياز حكومت اسلامي است كه در طول تاريخ بعد از حكومت اميرالمؤمنين و امام مجتبي عليهماالصّلاة والسلام، ديگر حكومتي با اين خصوصيّات، متكّي بر احكام و مقرّرات ديني تا امروز تشكيل نشده است. اين اوّلين بار است كه حكومتي بر اساس قرآن تشكيل مي شود و جامعه اي اسلامي - با همه مشكلات و زحماتي كه اين كار داشته و دارد - به وجود آمده است. اين نظام و حكومت الهي، براي عمل، اوّلاً به معارف و مقرّرات اسلامي احتياج دارد. ثانياً در برخي از جاهابه اشخاصي براي اداره بعضي از امور اين نظام نياز است كه بايستي اين دو نياز را حوزه ها تأمين كنند. البته منظور اين نيست كه بايستي همه امور يا امور مهم را علما به دست گيرند؛ خير. همه مؤمنين و صلحا و اهل فكر و اهل تحقيق در جاي خودشان قرار دارند. براي كارهاي گوناگون در كشور متخصّصيني وجود دارد كه آنها را انجام مي دهند. بعضي از كارها هم وجود دارد كه بايستي علماي دين آنها را متصدّي شوند؛ اين اشخاص را هم بايد حوزه علميّه تربيت كند. پس اگر نياز جامعه و حكومت اسلامي و اقامه آن مطرح است، مي بايست حوزه علميّه آن را تأمين كند. چنانچه جامعه اي بي دين شد، طبيعتاً احساس نياز به علما نمي كند؛ اما وقتي جامعه متدّين است، به علما و معلّمين اخلاق و دين و معارف احساس نياز مي كند. اگر ما در گذشته علمايي داشتيم كه حرف مي زدند يا مي نوشتند يا شبهات را بر طرف مي كردند و

يا معارف مي گفتند، امروز چند برابر آن تعداد با كيفيّتهاي بالا مورد نياز است. كتابها و جزوه ها و مجلّات و رسانه هايي لازم است كه همين رسالت را به عهده گيرند و راجع به دين و معارف و اخلاق بنويسند و بگويند. كساني هستند كه اهل مطالعه اند؛ از اينها استفاده كنند. كساني هم هستند كه از رسانه ها بهره مي برند؛ رسانه ها از اينها نيز استفاده كنند. علماي دين بايستي نوشته هاي مربوط به معارف اسلامي را چه به صورت كتاب و جزوه و چه به صورت مجلّه و مطبوعاتِ گوناگون فراهم كنند تا هنرمندان از روي آنها - مثلاً - فيلم درست كنند و يا برنامه هاي گوناگون بسازند. حاجت سوم به فعاليّتهاي حوزه علميّه، نياز روشنفكران و جوانان است. اينها قشري هستند كه در مقابل شبهات قرار مي گيرند. در همه جا اوّلين مخاطب شبهه ها، روشنفكران و اهل فكر و انديشه اند كه غالباً در ميان جوانان و صاحبان فكر و انديشه و تحصيلكرده ها هستند. بسياري از مردم شبهه به سراغشان نمي آيد. آنها به شبهه كاري ندارند. ايماني دارند و بر طبق ايمانشان زندگي خوبي را پيش مي برند. كساني كه اهل مطالعه اند، با دنيا مواجه مي شوند و درباره اصل دين و اسلام و معارف آن و نيز اصول و فروع و تاريخ دين حرف مي زنند و مرتباً شبهه القا مي كنند. كساني بايد باشند تا اين شبهه ها را برطرف كنند. تأمين اين افراد به عهده حوزه هاي علميّه است. البته كساني كه در غير حوزه ها هستند، ممكن است بتوانند اين كار را انجام دهند؛ ليكن متصدّي اصلي، انصافاً حوزه هاي علميه و علماي دينند. اينها اوّلين كساني هستند كه بايد شبهه ها را برطرف

كنند. حاجت چهارم، نياز جوامع مسلمان و مردم نومسلمان است. ملاحظه كنيد امروز در اطراف دنيا چقدر مردم به اسلام رو كرده اند؛ چه آنهايي كه مسلمان بوده اند، اما اسلام را با پيام زندگي آن نمي شناختند و فقط مجموعه اي از عبادات و خم و راست شدن و گوشه مسجد نشستن را مي دانستند و چه آنهايي كه قبلاً مسلمان نبودند. امروز اسلام به عنوان پيام زندگي و پاسخ به معضلات اجتماعي و نيز به عنوان راه رهايي از مشكلات دنياي قرن بيستم و بيست و يكم - كه در حال حلول است - مطرح است . آنها اسلام را با اين ديد نگاه مي كنند و به اسلام مي گروند. امروز در كشورهاي غربي، از جمله در امريكا و كشورهاي بزرگ اروپا، اسلام به سرعت در حال رشد است. اين ادّعاي يك منبري نيست كه چيزي را شنيده باشد و بگويد؛ خير. من از روي اطّلاعات دقيق مي گويم كه بسياري از افراد در كشورهاي مسيحي و غربي، به اسلام گرايش پيدا كرده اند. آنها اسلام را شناخته اند و راجع به آن سؤال دارند و مي خواهند اين دين را بشناسند. جوانان طيّب و طاهر و تحصيلكرده و با استعداد و ممتازي از اروپا كه در دانشگاههاي خودشان مسلمان شده اند پيش ما مي آيند و درباره مسائل اسلامي راهنمايي مي خواهند. چه كسي بايد اينها را راهنمايي كند؟ چه كسي بايد به آن جا برود و در ميان آنها سكونت كند و تعليم دين و اخلاق بدهد؟ چه كسي بايد براي آنها كتاب بفرستد؟ چه كسي بايد براي آنهامسائل را تبيين كند؟ پاسخ همه اين پرسشها به حوزه هاي علميّه مرتبط است. بسياري از جوامع

غير مسلمان به اسلام توجّه پيدا كرده اند - ولو مسلمان نشده اند - ولي مي خواهند بدانند اسلام چيست كه اين دستگاه عظيم را به راه انداخته و حكومت تشكيل داده و با ابرقدرتها سينه به سينه شده است و از كسي هم نمي ترسد و دنيا را اداره مي كند؛ ديني كه وارد ميدان زندگي است و ضرورتها و فشارها و ترسها و لرزها و ضعفهاي دولتهاي ديگر به سراغش نمي آيد. چه كسي بايد اين دين را بيان كند؟ آيا بمانيم تا بيسوادها و يا كساني كه از اسلام هيچ اطّلاعي ندارند و آن را از روي دهان ديگران شناخته اند، به آن جا بروند؟! من كساني را مي شناختم كه درباره مسائل اسلامي عن عقيدةٍ و اجتهادٍ حرف مي زدند. ده حديث بيشتر بلد نبودند، از اوّل تا آخر يك كتاب حديث را نخوانده بودند و يك بار قرآن را با تأمّل دوره نكرده بودند؛ بلكه از دهان ديگران حرفهايي را شنيده بودند و بعد به ذهن خودشان تطبيق مي كردند و درباره اسلام چيزهايي مي بافتند! آيا بايد اينها درباره اسلام حرف بزنند يا علماي باللَّه و علماي دين و كساني كه با مسائل ديني سروكار عميق دارند و در كار خود خبره و متخصّصند؟ حاجت پنجم، نياز حوزه به مدرّس و محقّق و مؤلف و فنّان در فنون مختلف است. بحمداللَّه اين امر در حوزه ها تأمين مي شود. محقّقان و مدرّسان و فنّانان و بزرگان و مجتهداني هستند كه آماده كارند؛ ليكن اگر شما به بيست سال بعدِ حوزه علميّه نگاه كنيد، مي بينيد اينهايي كه هستند كمند. شما بيست سال بعد را با چشم دقيق نگاه كنيد، ببينيد چه لازم داريم؛

آن وقت خواهيد ديد بزرگاني كه امروز در حوزه هاي علميّه حضور دارند، تعدادشان كم است. يكي از مهمترين نيازهاي ما همين است. حوزه هاي علميّه به قصد محقّق پروري و ملاّ پروري، ملاّ درست كنند تا اين نياز برطرف شود. پس، مطلب اوّل اثبات نياز به يك حوزه علميّه فعّال است و مطلب دوم اين كه هميشه انگيزه براي معارضه با حوزه هاي علميّه وجود داشته است. سلاطين قاجار با علما و حوزه هاي علميّه مخالف بودند و افراد حوزوي را هم لشكر علماي بزرگ قلمداد مي كردند. آنها با علما مخالف بودند؛ چون علما در كارهاي آنها دخالت مي كردند. اگر مي خواستند قرارداد رژي امضا كنند و با انگليسيها رابطه داشته باشند و يا اگر مي خواستند با دو خواهر ازدواج كنند، علما نمي گذاشتند و در مقابلشان مي ايستادند. بعدها در دوره پهلوي مسأله تفاوت كرد. از زمان رضاخان به اين طرف، انگيزه هاي اساسي وارد كار شد و غرب - خصوصاً انگليس - قصد داشت كه كلّاً ايران را قبضه كند. اين تصرّف يا به صورت ايجاد يك حكومت واقعاً انگليسي بود - كه البته نتوانستند اين كار را بكنند - و يا اين كه حكومتي ايراني تشكيل دهند ولي همه ي مقدّراتش به دست آنها باشد. راه دوم انتخاب شد و حكومت پهلوي بر اساس اين تصميم شكل گرفت و رضاخان روي كار آمد. اگر مي بينيد همه آدمهاي حسابيِ ايران با رضاخان مخالفند، به خاطر آن است كه آدم لاتِ بي سر و پايي بود كه اصلاً اسم دين را نشنيده و مزه آن را هم نچشيده بود. او در يك خانواده بي سوادِ لاابالي و دور از معارف ديني تربيت

شده بود و وقتي هم كه بزرگ شد، در ميان قهوه خانه ها و ميخانه ها و الواط پرسه مي زد. اصلاً رضاخان كسي نبود كه با دين سر و كاري داشته باشد. مزاجش آماده معارضه با دين - آن هم به قصد براندازي - بود. آدمهاي ضعاف النفسِ بددلِ كج سليقه اي هستند كه گاهي از كارهاي به اصطلاح عمراني رضاخان تعريف مي كنند و مثلاً مي گويند او راه آهن كشيد و امنيت را برقرار كرد! بايد از اينها پرسيد كه آيا احداث راه آهن و ايجاد امنيت براي مردم بود يا براي قدرتهاي خارجي؟! چه كساني از اين كارهاي به اصطلاح عمراني سود مي بردند؟ در حقيقت رضاخان عاملي بود كه انگليسيها او را وارد صحنه كردند تا نظام ديني را در ايران به هم بريزد. به همين خاطر در سال 1314 شمسي گذاشتن عمامه و حضور روحانيّت در جامعه را ممنوع كرد و نظام حوزه علميّه را به هم زد و روحانيت را مجبور به خانه نشيني كرد. زماني كه او رفت و پسرش - محمدرضا - بر سرِكار آمد و بر امور مسلّط شد، همين نيّت را داشت و همين هدف و راه را - البته به شكلهاي مدرنتر و پيشرفته تر - دنبال كرد و تا روزي كه انقلاب پيروز شد، در اين زمينه جلو رفت. رژيم پهلوي ساقط شد؛ ليكن فتنه انگيزه هاي اساسي مخالفت با حوزه همچنان ادامه دارد. رژيم ايالات متّحده امريكا كه از كودتاي 28 مرداد تا پيروزي انقلاب، پشت سر محمدرضا بود و عليه دين فعّاليت مي كرد، امروز به وسيله بعضي از ايادي خود - كه شايد خودشان هم ملتفت نيستند - مشغول تخفيف

و توهين دين و علماي دين و حوزه هاي علميّه است. در زمان رضاخان براي اين كه روحانيت را از چشمها بيندازد، مي گفت: روحانيت مفتخور است؛ يعني مثلاً عملگي و يا كار اداري نمي كند، در عين حال به زندگي خود ادامه مي دهد. او با آن عقل ناقص خودش خيال مي كرد كه اگر كسي در بازار، داد و ستد نكرد و يا مثلاً بيل نزد و به اداره نرفت و شغلي نيافت، نبايد نان بخورد و اگر خورد، مفتخوري كرده است! او چون به رسالت دين معقتد نبود، اين حرفها را مي زد و كار عالِم دين را باور نداشت. امروز هم بعضي كسان همان حرف را به زبان ديگري مي زنند. كساني كه مردم را تعليم مي دهند و برايشان زحمت مي كشند و آنها را ديندار مي كنند و بر هدايتشان مي افزايند و زمينه تحقق آيه شريفه «اهدناالصّراط المستقيم» را فراهم مي آورند، اينها اهل دين و هدايتند و هُدات اين راه محسوب مي شوند. اينها كتاب مي نويسند، درس مي گويند، زحمت مي كشند، كار مي كنند و نان بخور و نميري را هم به دست مي آورند. مگر طلّاب حوزه علميه چقدر از دنيا برخوردارند؟ حقوق يك طلبه فاضل معيل در قم - كه بالاترينِ حوزه هاي علميّه است - نصف حقوق يك عمله كه بيل مي زند، نيست. درآمد اينها از حداقل حقوق اداري كمتر است. با اين وضعيت آيا مي شود گفت كه روحانيت ما نان خود را از طريق دين مي خورد؟! آيا اين ظلم و حق كشي و بي انصافي نيست؟ حكومت ما اسلامي است و در آن آزادي بيان وجود دارد و اين سخنان كه از سر بي انصافي بيان شده، با استفاده از همين فضاي

آزاد مطرح شده است. البته منظورم اين نيست كه به حرف يا دعوايي جواب دهيم؛ خير. منظور اين است كه شما بدانيد انگيزه هاي مخالفت با حوزه زياد و گسترده است. بعضي از كساني كه چنين انگيزه هايي دارند، خودشان هم نمي فهمند چه كار مي كنند. نيّتهاي بدي ندارند، ولي ملتفت نيستند كه حرف و عملشان چه تبعاتي دارد. در خود حوزه هاي علميّه نيز هميشه اين طور بوده و اكنون هم براي تضعيف حوزه انگيزه هاي تضعيف وجود دارد. طلبه جواني كه زندگيش در حوزه خوب نيست، براي امرار معاش مجبور است به حوزه پشت كند. حوزه يك نفر را تربيت مي كند و استعدادش را پرورش مي دهد و او را به مقامات علمي مي رساند؛ بعد كه وقت استفاده كردن از او فرا مي رسد، مي بيند دَرِ فلان اداره و يا مركز علمي براي تدريس باز است. مجبور مي شود به آن جا رود و مشغول كار شود. نمي شود گفت اين كار حرام است. بالأخره ضرورت و نياز وجود دارد و بعضي افراد اين كار را مي كنند؛ ليكن اين كار پشت كردن به حوزه است. البته منظور كساني نيستند كه كاري را براي نظام به عهده مي گيرند و آن را انجام مي دهند. خير؛ اينها بايد بيايند وامور محّوله را متصّدي شوند. منظور من كساني هستند كه به حوزه و روحانيت پشت مي كنند و كار روحاني انجام نمي دهند. پس ببينيد انگيزه هاي تخفيف و تضعيف و توهين، در بيرون و درون حوزه وجود دارد. ما هستيم و آن نيازهاي عظيم و اين دشمنيهاي شكننده همراه با نقشه و بدخواهي. حوزه علميّه چه كار بايد بكند؟ پاسخ اين است كه از امكاناتي كه دارد، استفاده

كند و به احسن و اتقنِ وجه، خودش را بسازد. نبايد يك ذرّه از امكانات حوزه علميّه كه عمده اش نيروي انساني است، هدر رود. نبايد يك ساعت درس طلبه يا استاد، زائد و بي فايده و غير ناظر به آن نيازها باشد. طلبه اي كه در حوزه درس مي خواند، بايد در جهتِ برآوردن يكي از حاجات و رفع يكي از نيازها حركت كند؛ يعني يا براي داخل و يا براي خارج، يا براي تأليف و يا براي تحقيق، يا براي تدريس و يابراي تعليم، خود را آماده كند. بحمداللَّه در چند سال اخير كارهاي بسيار مهمّي در اين زمنيه انجام گرفته است كه لازم است از شوراي عالي و دستگاه مديريّت حوزه علميّه تشكّر كنم. در حوزه علميّه قم خيلي زحمت كشيده اند و خيلي تلاش شده است؛ منتها آنچه باقي مانده و هنوز انجام نگرفته است، نسبت به آنچه كه تاكنون انجام شده، چند برابر بيشتر است. اين حركت نبايد كُند شود؛ بلكه بايد روز به روز سرعت و استقامت و صحّت بيشتري پيدا كند و اگر در يك جا كار اشتباه و يا كُند پيش مي رود، تصحيح و تسريع شود. بزرگاني كه در رأس شوراي عالي حوزه علميّه هستند، بايد به صحنه دنيا و داخل كشور نگاه كنند و ببينند چه نيازهايي وجود دارد و چگونه مي توان اين نيازها را تأمين و افرادي كه رفع اين نيازها را مي كنند، تربيت كرد. اگر ما كتاب لازم داريم، پس مؤلّف مي خواهد. يك مؤلّف خوب چگونه تربيت مي شود؟ بايد روش تربيتش در برنامه هاي حوزه گنجانده شود. اگر ما مبّلغان مسلّط مي خواهيم - البته نه به ميزان پنج تا و

ده تا و صد تا، بلكه هزارها مبلّغ - تا بتوانند در هر نقطه دينا اين كارها را انجام دهند؛ تربيت آنها چه شرايطي دارد؟ اين شرايط در يك انسان چگونه و با چه عواملي تأمين مي شود؟ آن موارد در برنامه ريزيها منظور شود. بايد بررسي شود كه تدريسِ چه دروسي زيادي است و لازم نيست، تا حذف شود. دوره ها بايد طوري باشد كه اگر كسي توانست بخشي از چند دوره را طي كند، همان مقداري را كه طي كرده است، براي او مفيد باشد. اين كه ما خيال كنيم حتماً بايستي يك نفر بيست سال و يا بيست و پنج سال در حوزه علميّه سر كند؛ اين گونه نيست. بعضي از نيازها با ماندن چهار سال در حوزه تأمين مي شود. بعضي از نيازها با ماندن ده سال تأمين مي شود. برخي ديگر با ماندن پانزده سال و بعضي هم ممكن است با ماندن بيست سال در حوزه تأمين شود. چرا آن كسي را كه با چهار يا پنج سال تحصيل در حوزه مي تواند بخشي از نيازهاي ما را برطرف كند، بي جهت ده سال در حوزه نگه داريم؟ بايد برنامه ريزي كنيم و كساني را به اين حد برسانيم. امتيازاتي را قائل شويم و هر كس هم مشخّص باشد كه چه نيازي را مي تواند تأمين كند. حوزه بايد گواهي و تصديقِ بدهد. من يك بار ديگر هم اين نكته را گفته ام. تصديق اجتهاد يكي از چيزهايي است كه از قديم در حوزه بوده است؛ امروز هم چيز خيلي خوبي است. بعضي از آقايان خيال مي كنند كه اگر ما بخواهيم درس طلبه اي را ارزشيابي كنيم، بايد بگوييم اين

سطح از تحصيل در حوزه با فلان دوره دانشگاهي - مثلاً ليسانس يا فوق ليسانس يا دكترا - معادل است. لزومي ندارد اين كار را بكنيم. دروس حوزه يك چيز است و دروس دانشگاهي چيز ديگر. البته ممكن است اين كار در جاي خود لازم باشد. مثلاً ممكن است اين شخص بخواهد در بعضي از دستگاههاي اداري كه احتياج به مدرك دارند، مشغول به كار شود. طبيعي است كه بايد بدانند مدرك اين فرد چقدر ارزش دارد. ليكن مسأله نياز حوزه فراتر از اينهاست. ما انواع روحانيون در سطوح گوناگون و با تخصّصها و تواناييهاي مختلف نياز داريم. استعدادها مختلف است. بايد استعدادها شناخته شود، درسها خوانده شود، دوره ها از هم تفكيك شوند و فضلاي جوان در حوزه به كار گرفته شوند؛ چون بركات زيادي از اين گروه عايد خواهد شد. حوزه علميّه بايد مثل يك كارخانه تأمين كننده نيازهاي جامعه، مرتّب كار كند و محصول خود را كه همان محقّقان و مبلّغان و مدرّسان و مؤلّفان و انواع قشرهاي روحاني هستند، بيرون دهد. حوزه بايد برنامه ريزي كند و مشخص باشد كه مثلاً پنج سال ديگر چه تعداد مبلّغِ مناسب براي مناطق گوناگون دنيا و داخل كشور تربيت مي شود. همچنين در زمينه مسائل قرآني و تفسير و ديگر علوم حوزوي و نيز تربيت مدرّس براي دانشگاهها و دروس معارف اسلامي و نيز تربيت محقّق و مؤلّف براي پاسخگويي و مقابله با شبهات، برنامه ريزيِ منظّم و مرتّبي داشته باشد. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند به آقايان محترم و فضلاي بزرگوار توفيق دهد و مشمول توجّهات و ادعيّه زاكيّه حضرت بقيةاللَّه ارواحنا فداه باشند. ان شاءاللَّه كارها به

بهترين وجه انجام گيرد تا حوزه بتواندهر چه سريعتر شكلي را كه پاسخگوي نياز اين زمانه است، پيدا كند. الحمدللَّه رب العالمين

--------------------------------------------------------------------------------

1) تعبّد: بدون چون و چرا پذيرقتن. 2) 1 اعراف: 85 هود: 85. شعراء: 183

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار ورزشكاران جانباز

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار ورزشكاران جانباز بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم از زيارت شما عزيزان و پيروزيهايي كه كسب كرده ايد، خيلي خوشحال شديم. ان شاءاللَّه كه خداوند شما را حفظ كند و موفّق بدارد تا هميشه در صحنه هاي انقلاب بدرخشيد؛ همچنان كه در گذشته، در جنگ درخشيده ايد و اكنون در ميدانهاي ورزش مي درخشيد. من اين مجموعه ورزشكاران و قهرمانان جانباز را نقطه اي مي بينم كه چند جريانِ خير به آن منتهي مي شود: اوّلاً جانباز، با وجود اين كه از لحاظ جسماني ناقص است، باز همّت مي كند و با همّتش به ملت وكشور و انقلابش آبرو مي بخشد. اين يك جريان خير است كه بسيار هم مهمّ است. پس، معلوم مي شود كه همّت انسانهاي مؤمن، در پيروزيها بسيار كارساز است. چرا بعضي همّت ندارند؟ چرا بعضي از نيروي خداداد استفاده نمي كنند؟ چرا بعضي اراده انساني را دستِ كم مي گيرند؟ آنها بايد به اين جوانان قهرمان بنگرند كه به وسيله ايمان و اراده محكمشان، چه كارهاي بزرگي انجام مي دهند! دوم؛ همين كه ما براي شما كه قهرمانان ورزشي هستيد، ارزش قائل هستيم، نشان دهنده اين است كه ورزش در جامعه ما باارزش است. از اين رو، مردم هم بايد پيرو شما كه قهرمانان ورزشي هستيد و در ميدانهاي مختلف، جوهر ملت خودتان را نشان مي دهيد، به دنبال ورزش بروند. نمي خواهيم همه قهرمان شوند و نمي شوند هم؛ اما مي خواهيم همه به اين نقطه هاي اوج بنگرند تا انگيزه پيدا كنند و

به دنبال آن بروند؛ به حدّي كه هيچ كس نباشد كه ورزش نكند. بنده مايلم كه جامعه و كشور ما اين گونه باشد. سوم؛ همان گونه كه قبلاً حدس مي زدم و بعد هم از برادراني كه با شما بودند شنيدم، در اين سفر، با وظايف ديني تان مأنوس بوده ايد و نماز جماعت برپاي مي داشته ايد و به درگاه خداوند توجّه و تضّرع مي كرده ايد. اينها خيلي مهمّ است؛ همچنان كه در جنگ هم، بسيار كارساز بود. البته اگر كسي با محاسبات مادّي به اين مسائل نگاه كند، چيزي نمي فهمد؛ لكن ما كه ديدمان فرق مي كند مي فهميم. ما فرق بين دو يگانِ رزمي را كه يكي در شب حمله توسّل و زيارت عاشورا و گريه و نماز شب داشت و با خدا و اولياي خدا بود، و ديگري كه - اگرنگوييم به كارهاي نامناسب مشغول بود - غافل بود و خوشگذران، به خوبي درمي يابيم. آنها مي نشستند و با رفقا گپ مي زدند و يا تا صبح مي خوابيدند و بچه هاي ما، در شب حمله، با خدا بودند و به همين خاطر هم، فرداي آن شب در جبهه جنگ، خدا را در كنار خود احساس مي كردند. اين در حالي بود كه دشمن كه در شب حمله از خدا غافل بود، در ميدان جنگ و آن جا كه جز خدا هيچ پشتيباني نمي تواند انسان را دلگرم كند، پشتيباني نداشت. خوب؛ بديهي است چه كسي شكست مي خورد و چه كسي پيروز مي شود! نيروهاي ما، تا آن وقت كه توسّل و تضّرع و نفسِ گرم خدا جويشان در ميدان جنگ با آنهابود، موفقّيت داشتند و آن هنگام كه ذرّه اي در توجّه به اين امور، سستي نشان مي دادند، ناكاميهايشان آغاز مي شد و

باز كه به حال اوّل برمي گشتند، آن پيروزيها و كاميابيهاي بزرگ را به دست مي آوردند. عين همين قضيه، در ميدان ورزش هم هست. فرق است بين آن تيمي كه در شب مسابقه، با توجّه و توسّل و ذكر و اميد به خدا و خالص كردن نيّت، اوقات مي گذراند و تيمي كه آن شب را به خوشگذراني مي پردازد. اينها يكسان نيستند. در اين باره، نقش كساني كه فدراسيون جانبازان را اداره مي كنند، بسيار زياد است. آقاي «رفيق دوست» گفتند كه بخش عمده اين پيروزيها مربوط به اراده شماست. درست است. اراده و ايمان شما، اصلِ همه چيز است. اما اگر شما مسؤولان فدراسيون جانبازان، بچه هاي حزب اللّهي نبوديد، باز هم اين اراده و ايمان، بدين شكل وجود داشت؟ قطعاً جواب منفي است. از اين رو، من معتقدم كه بايد در سرتاسر عرصه هاي ورزش، عناصر مؤمن، حزب اللّهي و با خدا را - كه كم هم نيستند - بياوريم و مورد توجّه و عنايات خودمان قرار دهيم؛ زيرا اين، قطعاً در موفقيّت ورزش ما اثر خواهد گذاشت؛ شك ندارم! مادّياتِ انسان از معنويّات تغذيه مي شود. امكان ندارد بتوانيد نقش معنويّات را از زندگي بشر حذف كنيد؛ چون عوامل معنوي، در زندگي بسيار اثرگذارند. البته ممكن است مثلاً در عرصه ورزش، در كنار اين عواملِ معنوي، عوامل ديگري از جمله حسّ رقابت، پول، نام و نشان و اين چيزها نقش داشته باشد؛ اما عوامل معنوي، از تمامِ اينها برتر و بالاتر و مؤثّرتر است. چرا خودمان را از اين عوامل معنوي محروم كنيم؟! ما كه اين همه ورزشكار مؤمن، خوب، حزب اللهي و جبهه رفته در عرصه ورزشمان داريم، بايد از آنها به

كمال استفاده كنيم. يقيناً در كارها و پيشرفتهاي شما و اين افتخاري كه به خواستِ خدا كسب كرده ايد، معنويّات، نقش اصلي را داشته است. هفتاد و نه مدال طلا در تاريخ ورزش ايران، ظاهراً سابقه ندارد و گويا در طول اين ساليان دراز، هرگز هيچ مجموعه اي نتوانسته است اين همه طلا بياورد! خوب؛ خدا خواست اين كار را هم، مثل خيلي كارهاي بزرگِ ديگر، آقايانِ حزب اللّهي انجام دهند تا ياوه گويان نگويند كه «از حزب اللّهي ها كاري برنمي آيد.» بفرماييد! همين جنگ را هم حزب اللّهي ها به پيروزي رساندند و همين مرزهاي كشور را هم حزب اللّهي ها حفظ كردند. اين را همه باور كنند. اين كه ما در صنعت و فناوري و پيشرفتهاي علمي و فنّي، با قبل از انقلاب، زمين تا آسمان فرق داريم، مرهون همين حزب اللهي ها هستيم. عمدتاً آنها كردند و عمدتاً آنها بودند كه اين بن بستها را گشودند و پيش رفتند. از اين رو، در همه زمينه ها - هم زمينه هاي اقتصادي و هم ورزشي و هم علمي و فرهنگي - به فضل پروردگار، كار به دست همين حزب اللّهي ها پيش رفته است. اكنون هم كه بيشترين مدال را همين كاروان حزب اللّهي ها و آن هم در چند رشته ورزشيِ محدود به ارمغان آورده است. اين مملكت، مملكت حزب اللّهي هاست و آينده اين مملكت هم به دست همين حزب اللّهي ها و نيروهاي انقلابي و مؤمن رقم مي خورد و هرجا هم مشكلي عمده پديد آيد، آنهابايد بيايند و آن را حل كنند. فضل پروردگار، اين گونه هم خواهد شد. خوب؛ همين باقي مانده است كه به شما تبريك بگويم و از شما تشكّر كنم. خيلي زحمت كشيديد. حقيقتاً، روزي كه بنده خبر اين موفقّيتها

را شنيدم (هر چند، وقتِ شنيدنِ بسياري از خبرها را ندارم) پيوسته خدا را شكر كردم و شما را دعا. ان شاءاللَّه موفق باشيد! والسلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته

بيانات مقام معظم رهبرى و فرمانده كلّ قوا در ديدار با فرماندهان و مسؤولان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى

بيانات مقام معظم رهبري و فرمانده كلّ قوا در ديدار با فرماندهان و مسؤولان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بسم اللَّه الرحمن الرحيم به همه برادران و خواهران - عزيزاني كه در حسّاسترين اوقات تاريخ اين كشور، يكي از مهمترين وظايف را بر دوش گرفتيد و مردانه و سرافراز اين وظيفه را به پايان رسانديد - خوشامد مي گويم. برادران عزيز! مسؤوليت در مجموعه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را يك موهبت الهي بدانيد. توفيق بزرگي است كه انسان در هنگامي كه دينِ خدا و متديّنينِ به اين دين، نياز و موقعيّتِ حساسي دارند، از امكان و استعداد خود به بهترين وجه استفاده كند. اين توفيق را از خدا بدانيد؛ او را شكر بگوييد و آن را براي خودتان حفظ كنيد. هر كدام از شما در هر جا كه هستيد، همان جا را مقامِ كسب رضاي الهي به حساب آوريد و اين چيزي است كه بندگان صالح خدا هميشه دنبال آن بوده اند. درباره هفته دفاع مقدّس - كه در آستانه آن هستيم - لازم مي دانم مطلبي را مطرح كنم و آن اين است كه اسلام پيروان خود را به عبرت گرفتن عادت مي دهد. در قرآن آيات متعدّدي اين نكته را متذكر مي شوند: «انّ في ذلك لعبرة»(1)، «فاعتبروا يا اولي الابصار»(2) و ... اين يك درس زندگي است و فقط به معناي اين نيست كه انسان بتواند با اين درس، معاش خود و حيات چند روزه را اصلاح كند و

سامان بخشد. درس زندگي يعني انسان بتواند با اين درس هم حياتِ اين نشئه و هم - بالاتر از آن - حيات نشئه بعد را آباد كند؛ چون اصل آن جاست. تا چشم بر هم بزنيد، همه چيز تمام شده است. مهم آن نشئه است كه از لحظه وفات و خروج از اين عالم تا قيام قيامت، انسان دچار آن است و زندگي توأم با سعادت يا شقاوت و خوشي يا ناخوشي را مشاهده مي كند. انسان براي خوشيِ يك لحظه اين دنيا چقدر زحمت مي كشد؟ بايد براي خوشي ابد خيلي تلاش كند. همه اينها با «عبرت» قابل تأمين است و به همين خاطر در قرآن اين همه تأكيد شده است كه عبرت بگيريد. اين جمله نهج البلاغه خيلي مهمّ است كه: «انّ من صرّحت له العبُر عمّا بين يديه من المَثُلات»؛ هر كه بتواند رنجها و بلاها و حوادث و سختيها را به چشم عبرت ببيند: «حجزته التّقوي عن تقحم الشُّبهات»(3)؛ آن قدر از بدي و زشتي و چيزهايي كه انسان را دچار بدبختي و نابساماني مي كند، رويگردان مي شود كه حتّي از شبهه هاي آن هم اجتناب خواهد كرد؛ چه رسد به خود آن. اين جنگ هشت ساله با مقدّمات و مؤخّراتش كه تا امروز هم ادامه دارد، يكي از آن صحنه هاي عبرت است. به اين صحنه عبرت نگاه كنيم. قبل از انقلاب، زندگي مردم ايران هم خودش يك صحنه عبرت بود كه آن صحنه امروز هم در نقاطي از دنيا وجود دارد: حكومتهايي فاسد، مردمي گرفتار، دنيا و آخرتي فنا شده، دستي گشاده از سوي دشمنان و بدخواهان و لاشخورهاي بين المللي در زندگي يك ملت

و آفاقي بسته و تيره و تار براي انسانهايي كه در آن جا زندگي مي كنند و نه دنيا دارند و نه آخرت! قبل از انقلاب وضعيت ما اين گونه بود و امروز هم در دنيا بعضي از كشورها اين طورند. از آن عبرت، ملت ايران خوب استفاده كرد. يكي از اين استفاده ها، همان ايستادگي در ميدان جنگ هشت ساله بود. امام بزرگوار ما - كه تا ابدالآباد نور و رحمت الهي بر روح مطّهر او در حال فيضان باشد - مكرر در طول اين سالها مي فرمود: « دشمن مي خواهد ايران را به قهقرا برگرداند و همان جايي ببرد كه ملت ما حركت خود را آغاز كرده است و او را در همان حصار گذشته نگه دارد و به منابع و معادن و خيرات و بركات و نيروهاي انساني كشور دست باز كند و براي خود و نوكرانش پول و لذّت و ثروت جمع آوري كند و ملت ايران را در سياهچال بدبختي اي كه زندگي مي كرد، رها كند». مردم سخنان ارزشمند امام را باور كردند و جوانان هم حقيقت را فهميدند؛ لذا حماسه آن هشت سال پديد آمد. امروز شما و همه مردم ايران - و بلكه ملتهاي ديگر - بايستي از آن حماسه درس بگيريد. در اين هشت سال خيلي كارها شد كه هنوز عشري از اعشار تلاشهاي دهساله جوانان و ملت ما و مادران و پداران و خيرخواهان اين امّت به سلك نگارش در نيامده است و هنوز از آن تلاشهاي بسيار، عدّه اي خبر ندارند. من به جوانان امروز - بخصوص نوجوانان - مؤكّداً توصيه مي كنم كتابهايي را كه شرح و گزارش گوشه اي از

جنگ هشت ساله است، قدر بدانند و آنها را بخوانند؛ زيرا حقايق زيادي در آن كتابها بازگو شده است. همين خاطراتي كه جوانان مي نويسند و گزارشهايي كه از آن روزها مي دهند؛ خواندني و عبرت آموز است. آنچه كه هنوز بيان نشده، به مراتب بيشتر از آن چيزي است كه تاكنون بيان شده است. خيلي كارها انجام گرفت؛ ليكن يك جمعبندي وجود دارد كه جلوِ چشم همه و مايه عبرت است. يكي از اين جمعبنديها - كه بارها هم گفته شده ولي هر چه بيشتر تكرار شود بهتر است - اين است كه در برهه اي از زمان، تمام قدرتهاي سرپايِ دنيا تقريباً عليه ايران اسلامي دست به هم دادند. هر چند در ظاهر فقط يك ارتش عراق بود كه با ما مي جنگيد؛ اما كارشناسان و جاسوسان و ماهواره ها و سلاحهاي امريكايي و اروپايي بلوك شرق (شوروي آن روز و كشورهاي اروپاي شرقي) و نيز پول دولتهاي اطراف خليج فارس و نيروهاي كارشناس غير عرب - كه بعضي گفته اند اسرائيليها هم در ميانشان بوده اند، ولي من چون يقين ندارم نمي خواهم بگويم - دست به هم داده بودند و از عراق جانبداري مي كردند. علاوه بر اينها شما مي دانيد در جبهه قرار داشتن فقط به اين معنا نيست كه انسان با دشمن گلاويز شود؛ در صورتي كه فراهم كردن زمينه نبردِ آسانتر براي طرف مقابل، كمك زيادي به او مي كند. مثلاً دو نفر كه با هم كُشتي مي گيرند، اگر عدّه اي يك كشتي گير را تشويق كردند و برايش امكانات تدارك ديدند و كار يادش دادند و زير پايش را صاف و لباسش را مرتّب كردند و اگر افتاد زير بغلش را

گرفتند؛ همه آنها در كُشتي داخلند. جنگ عراق با ما شبيه چنين صحنه اي بود. كساني كه سرپا بودند، در جبهه ارتش عراق قرار گرفتند؛ براي اين كه اگر بتوانند بخشي از ايران را جدا كنند و يا نيروهايشان را تا مركز كشور ما برسانند - صريحاً گفتند كه اين كار را خواهيم كرد! - و يا منابع نفتي ايران را در جنوب كشور و خليج فارس تصرّف كنند و يا فشار اقتصادي را طوري بر ملت ما وارد كنند كه طاقت خود را از دست بدهد . خلاصه اين كه با ده راه و از ده جهت كاري كنند كه حكومت اسلام و قرآن سرنگون شود. اين هدف آنها بود. يك روز و دو روز هم اين كار انجام نگرفت؛ بلكه هشت سال طول كشيد و با همين شدّت و يكپارچگي جناحهاي مختلف، عليه نظام اسلامي تلاش كردند. نتيجه همه اتّحادشان اين شد كه نه يك وجب از خاك ايران را توانستند جدا كنند و نه توانستند نظام انقلابي را تضعيف نمايند و نه توانستند بخشي از منابع ايران را بگيرند و نه توانستند ايران اسلامي را دچار اضطراب فكري و عقيدتي كنند؛ بلكه به عكس، ايران مستحكم تر، حكومت ثابت تر، مردم علاقه مندتر و افكار داراي رشد بيشتر شد و همه چيز صددرصد در جهت خلاف ميل و اراده دشمن پيش رفت. اين يك عبرت و تجربه است. چه دليلي داريد كه اگر در يك برهه ديگر از زمان باز هم همان امريكا و اروپا و ناتو و همان مرتجعان، دست به دست هم بدهند، نتيجه اي غير از اين به دست نيايد؟ چرا بعضي كسان دائماً

سعي مي كنند دشمن را بزرگ كنند و نيروهاي عظيمِ جوشان و خروشان انقلاب را كوچك جلوه دهند؟! مادامي كه شما ايمان و تقوا و عمل صالح را براي خودتان حفظ مي كنيد؛ تمام قدرت خدا، تمام نواميس طبيعت و تمام امكانات يك گروه برگزيده در اختيار شماست. در ميدان سازندگي، در ميدان توطئه تبليغاتي، در ميدان مبارزه و تهاجم فرهنگي، در ميدان خُلقيّات مردم، در ميدان بازِ يك حركت نظامي - كه البته بسيار مستبعد است - و در هر ميدان ديگر اگر دشمن با همه حجم و قدرت و تنّوع و ابزار تبليغاتي و با همان ساز و برگ نظامي وارد شود - كه البته امروز دشمن ديگر آن ساز و برگ گذشته را ندارد؛ آن روز بلوك شرق با آن طول و عرض وجود داشت كه ديگر امروز نيست؛ به علاوه تغييرات فراوان سياسي و جغرافيايي در سطح عالم به وقوع پيوسته است كه همه به سود اسلام و مسلمين است - در مقابل ملت و همين جوانان مؤمن و خانواده هاي جوشان از عاطفه و ايمان، هيچ غلطي نخواهد توانست بكند. همه حرفهايي را كه گفتيم، خداي متعال صد برابر آن را در يك كلمه از آيه قرآن فرموده است: «ولا تهنوا»؛ مبادا سست شويد. «ولا تحزنوا»؛ مبادا غمگين شويد. «وانتم الاعلون ان كنتم مؤمنين»(4)؛ شما بالاتريد. در جاي ديگر مي فرمايد: «فلا تهنوا و تدعوا الي السّلم»(5)؛ مبادا سست شويد و دعوت به سازش كنيد يا دعوت سازش دشمنِ آشتي ناپذير را بپذيريد. سازش با انسانهاي خوب، حتّي سازش با انسانهايي كه با شما كاري ندارند؛ عيبي ندارد. «لاينهيكم اللَّه عن الذين لم يقاتلوكم

في الدّين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبرّوهم و تقسطوا اليهم»(6)؛ با همه كساني كه با شما كاري ندارند و اهل صلح و سلامت و اخّوت و برادري هستند، سازش كنيد: اما با كسي كه با فلسفه وجودي و اساس و ايمان شما و با اصل حكومت اسلامي و ولايت الهي مخالف است؛ «لا تدعوا الي السّلم»؛ سازش نكنيد. حواستان جمع باشد. كدام صحنه عبرت و درسي بهتر و بيشتر از اين مي تواند با انسان حرف بزند؟ هفته دفاع مقدّس يعني توجّه به همين نكته. اين ملت و همه ملتهاي ديگر، فقط از جوانان تشكيل نشده اند. جوانان نوكِ پيكانند. به آن مادري كه جوانش را تجهيز كرد و به جبهه فرستاد، نگاه كنيد! به آن خانواده اي كه فقط دو پسر جوان داشت و آنها را تقديم اسلام كرده بود و مي گفت: «وقتي دو بچه ما رفتند و شهيد شدند، باز ما مثل اوّل تنها شديم» بنگريد! مگر اين صحنه ها شوخي است؟ به اين همه ايمان و صفا و اخلاصي كه در جبهه هاي جنگ خرج شد، نگاه كنيد! به آن همه ابتكار و ذوقي كه براي خود كافي كردن نيروهاي مسلّح مصرف شد تا پيش ديگران دست دراز نكنيم، توجّه كنيد! در سال پنجاه و نه ما حتّي گلوله آر.پي.جي را هم بايد مي خريديم، ولي به ما نمي فروختند! پنج هزار آر.پي.جي وارد اهواز شد؛ مثل اين كه همه دنيا را به كساني كه آن جا بودند، دادند! امروز همين ملت، همين جوانان، همين استعدادها، همين پاسداران و همين ارتش، قدم در ميدانهايي گذاشته اند كه اگر دشمن بشنود، باور هم نخواهد كرد. دشمن تبليغات مي كند كه

اينها بمب اتم درست مي كنند! خودش مي داند دروغ مي گويد و همه هم مي دانند اين ادّعا دروغ است. دشمن نمي خواهد پيشرفتهاي ما را باور كند. يكي از بركات دفاع هشت ساله ما، همين پيشرفتهاي علمي و تكنولوژيكي و ساخت دقيقترين ابزارهاست كه با دست خالي و بدون هيچ سابقه اي آنها را به دست آورديم و جزو موجودي ملت ايران شده است. اين مجموعه باارزش است و بايد براي اسلام و مسلمين حفظ شود؛ يعني جوان رزمنده اش كه صف مقدّم است و خاكريز اوّل را نگه مي دارد و نيز عواطف و ايمان پدر و مادر و عشق و جوش و شور آن كودك و دختر و پسر جوان و نوجوان كه عمق انقلاب و ميدان جنگ محسوب مي شدند، بايد حفظ شود. زمانِ جنگ، وقتي بسيجي به خانه بر مي گشت، آن جا را هم صحنه ديگري مي ديد كه او را دوباره اميدوارانه بر مي گرداند. مردم، بازار مسلمانان، ادارات، بسيجهاي گوناگون دانشگاه و همه و همه مجموعاً سرمايه ملي هستند. اينها بايد حفظ شوند. البته شما برادران عزيز سپاه پاسداران در اين مورد وظايفي داريد؛ دستگاههاي ديگر و آحاد ملت هم وظايفي دارند. كساني كه سعي مي كنند نادانسته اين روح ايمان و تمسّك به اسلام را از ملت ايران بگيرند، نمي فهمند چه مي كنند. آنها پايه هاي استقلال اين ملت را سست مي كنند. مگر ايران بدون اسلام و انقلاب اسلامي مي توانست در مقابل چنين تهاجم عظيمي مقابله كند؟! شما مي دانيد علاوه بر آن تهاجم، در داخل كشور، چقدر توطئه كردند كه همين سرمايه هاي عظيم، كشور را نگه داشت. سعي كنيد وحدت ملت و پيوند دولت و ملت حفظ شود. خدا را

شكر مي كنيم كه اينها را براي ما نگه داشته است. پشتوانه همه اينها، روح توجّه و تضرّع به پروردگار است. اين ديگر آن نقطه ويژه اي است كه شما را به مسلمين صدر اسلام وصل مي كند. عزيزان من! در درون خودتان صحنه اي از ارتباط با خداي متعال بياراييد. اين چيزي است كه در زندگي شخصي، در زندگي سياسي، در اداره كشور، در دم مرگ، در عرصه محضر پروردگار، در يوم الشّهود، در لقاء با اولياءاللَّه و ان شاءاللَّه در بهشت برين پروردگار به كار شما خواهد آمد. رابطه تان را با خداي متعال محكم كنيد؛ حرف بزنيد و از او بخواهيد. مخلصانه و صادقانه با او پيمان ببنديد و به آن پيمان متعهّد بمانيد. شما جوانيد. حيف است كه اين دلهاي پاك و نوراني و روحهاي آماده، به چيزي غير از ياد خدا و محبّت پروردگار آلوده شود. دنيا را فقط ابزار بدانيد. مال دنيا و امكانات آن و خانه و زندگي ابزار است و لياقت دل بستن ندارد. لايق دل بستن فقط ذات مقدّس پروردگار و كساني هستند كه در حوزه محبّت اويند: «اسئلكَ حُبَّكَ و حُبَّ مَنْ يُحِبُّك وَ حُبَّ كُلّ عَمَلٍ يوصِلُني اِلي قُربك»(7) اين گوهر را رها نكنيد. اين آن چيزي است كه فقط شما داريد. جوانان مسلمان در هر جاي دنيا اگر اين گوهر را داشته باشند، راه موفقّيت برايشان باز است. اين آن چيزي است كه مردي مثل امام بزرگوار را از دوران جواني تا سن نود سالگي در صراط مستقيم الهي حفظ كرد و با اين همه تغييرات كه در دنياي پيرامون كسي به وجود مي آيد، راهش عوض نشد. شما زندگي

امام را از دوران اختناق رضاخاني تا دوران بعد و تا تحوّلات گوناگون اجتماعي و سياسي و پيروزي انقلاب و رسيدن به يكي از بالاترين موقعيتهاي سياسي و دنيايي - كه همه دنيا به او چشم دوخته بودند و نامش در همه جا منتشر بود - نگاه كنيد! اين انسان از خطّ مستقيم خود هيچ تخطّي نكرد. اين به بركت همان رابطه است: «صراط الذين أنعمت عليهم»(8). اين نعمت به بركت ارتباط با خدا به دست مي آيد. جبهه به شما اين نعمت را عطا كرد. بر شماست كه آن را حفظ كنيد. نگوييد نمي شود. با توجّه، تضّرع، نافله، گفتگوي نيمه شب با خدا و توسّل به حضرت وليّ عصر ارواحنافداه - كه سيد و سالار و بزرگ ما اوست - اين نعمت را حفظ كنيد. همه چيزها به او بر مي گردد. اين جمع نوراني و مجموعه نوراني جوانان اين كشور، در هر لباس و سمتي هستند و كساني كه حراست از ارزشها را عهده دار شده اند و بار سنگين را به دوش گرفته اند و بنا دارند با زشتيها و بديها و ظلمها و دروغها و كج رفتاريها و ظلمهاي بزرگ امروز دنيا مبارزه كنند؛ بايستي در خودشان رابطه با خدا را حفظ كنند. اميداريم خداي متعال به شما توفيق دهد و كمكتان كند. ان شاءاللَّه همه ما را به راه راست هدايت كند و دلهاي پاك و نوراني شما را محل تجلّي انوار خود قرار دهد و آن را به معرفت خود نورانيتر فرمايد. والسلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 13. نور: 44. نازعات: 26 2) حشر: 2 3) نهج البلاغه: خطبه 16(هنگام

بيعت با امام در مدينه) 4) آل عمران: 139 5) محمّد: 35 6) ممتحنه: 8 7) مفاتيح الجنان: مناجات المُحبّين 8) فاتحه: 7

بيانات مقام معظم رهبرى و فرمانده كلّ قوا در ديدار با جمعى از فرماندهان و پرسنل ارتش جمهورى اسلامى به

بيانات مقام معظم رهبري و فرمانده كلّ قوا در ديدار با جمعي از فرماندهان و پرسنل ارتش جمهوري اسلامي به مناسبت هفته دفاع مقدّس بسم اللَّه الرحمن الرحيم برادران عزيز؛ خيلي خوش آمديد. اميدوارم كه همه شما مشمول توجّه و تفضّل ذات احديّت و دعاي حضرت بقيةاللَّه الاعظم بوده باشيد. اجتماع ارتشيها در هفته دفاع مقدس خيلي تناسب دارد؛ چون در جمهوري اسلامي ارتباط پيوسته و مستحكمي بين اين دو پديده وجود دارد. ارتش در جنگ هشت ساله و پيش از آن و همچنين بعد از جنگ تا امروز، وظايف دشواري را متحمّل شده، تلاش زيادي كرده، ميدانهاي خوبي را پيموده و كارهاي بزرگي انجام داده است. در طول هفده سالي كه از آغاز پيروزي انقلاب تاكنون مي گذرد، شخصيتهايي در ارتش بوده اند كه حقيقتاً در ميدان مجاهدت و فداكاري، صادقانه وارد شدند. من يك بار به شما برادران ارتشي گفتم كه ارتش يكي از جاهايي است كه در آن، امريكا و رژيم طاغوت و تبليغات خصمانه دشمن شكست خورد. آنها روي ارتش خيلي كار كردند و به آن خيلي اميد بستند؛ اما اشتباه مي كردند. مي پنداشتند كه چون چند نفر خود باخته بي ايمان و بي وطن را آورده اند و در رأس ارتشِ زمان طاغوت نشانده اند، پس ارتش متعلّق به آنهاست! در حالي كه ارتش متعلّق به اسلام و ايران و ملت بود. الحمدللَّه ارتش به جايگاه خودش برگشت و شما در اين هفده سال، خيلي زحمت كشيديد. در بين شما كساني هستند كه من آنها را مي شناسم

و سالها در ميدان جنگ ديده ام و زحمات و بي خوابيها و تلاشها و عرق ريختنها و تن به مرگ دادنها و از دشمن نترسيدنها و گريه هاي نيمه شبشان را از نزديك مشاهده كرده ام. بارها نقل كرده ام كه در زمان جنگ وقتي در داخل يگانهاي نيروي زميني حركت مي كردم، افراد را در چند كيلومتري دشمن زير آتش شديد مي ديدم كه اگر كسي آن مناظر را نديده باشد، سخت است كه چنين صحنه هايي را باور كند. نكته اي را خداي متعال به ما آموزش داده است كه لُبِّ واقعيت و اصل حقيقت است و بايد آن را بي دغدغه فهميد و پذيرفت و از آن استفاده كرد. آن نكته اين است: «ضرب اللَّه مثلا كلمة طيّبة كشجرة طيّبة اصلها ثابت و فرعها في السماء تؤتي اكلها كل حين باذن ربّها»(1). اين، يك اصل است. جاهايي كه خداي متعال در قرآن مَثَل مي زند - «ان اللَّه لايستحيي أن يضرب مثلاً ما بعوضة فما فوقها»(2) - جاي دقّت بيشتري است؛ چون در اين گونه موارد، قرآن حقيقتِ بزرگ و پايداري را با تكيه بر يك مثال محسوس، براي بيان ما مي كند. ما اگر عقل داريم، بايد بفهميم. يكي از آن موارد، همين جاست. شما يك درخت معمولي را نگاه كنيد كه آن را در خاكي حاصلخيز نشانديد و به آن رسيديد و آفت را از او دفع كرديد و ديگر نگراني اي نداريد، «توتي اكلها كل حين باذن ربها». به هنگام فصل ميوه، سبد را بر مي داريد و مي رويد تا ميوه بچينيد. اين، يك مثل است. كلمه طيّبه مثل همين درخت است. همه حقايق درستِ عالم، كلمه طيّبه و كلمات اللّهند. ما در زمينه

مورد نظر خودمان، كلمه طيّبه را پيدا مي كنيم. در اين جا ارتش جمهوري اسلامي، كلمه طيّبه است. ممكن است دو گونه ارتش وجود داشته باشد: يكي ارتش جمهوري اسلامي يعني ارتش خدا و دين و معنويّت و حقايق و ارزشهاي درخشان، و ديگري ارتش استعمار، ارتش تجاوزگر، ارتش كفر، ارتش حزب بعث و ارتش محمدرضا. آن اوّلي كه ارتش معنويّت و ارزشهاي انساني است، كلمه طيّبه است و هر جا پيدا شد، بدانيد كه رشدش تمامي ندارد و ميوه دهي او حتمي است. اگر در جايي ديديم ميوه اي نمي چينيم، بدانيد كه در اساس كار، اشكالي وجود دارد و ما نتوانستيم ميوه لازم را بچينيم؛ مثل روز سي ويك شهريور سال پنجاه و نه(3). در آن زمان ارتش ما لَنگي داشت؛ براي همين بود كه ما خسارت داديم و مشكلات برايمان پديد آمد. لَنگي اش از اين بود كه هنوز كاملاً خالص نشده بود. اشكالهايي در گوشه وكنارش بود كه بعداً خودش را نشان داد. ميدان جنگ، ميدان آزمون است. مثل همين بوته زرگري است كه وقتي طلا را در آن مي گذارند و حرارت مي دهند، ناخالصيها خودش را نشان مي دهد، والاّ تا وقتي كه به شكل انگشتر است و در دست كسي قرار دارد، معلوم نمي شود كداميك عيارش بالا و يا پايين است. ما در ارتش از آدمهاي خوب و شخصيّتهاي مؤمن برخوردار بوديم؛ آدمهاي ناباب هم داشتيم. جنگ تكليف همه را معلوم كرد و مانند بوته زرگري شد. فشاري كه اوّلِ جنگ وارد شد، مقداري از عرقها را در آورد و در همان قدمهاي اوّل، بخشي از آلودگيها را فوراً سُترد. به دنبال آن، ارتش سينه خود

را گشود و سرش را بلند كرد و به ايمان و تقوا و ديانت مجهّز شد. البته منظور از اين ارزشها، مقدّس مآبي و فقط سرپايين انداختن و ذكر گفتن نيست. تلاش مؤمنانه هر كس، انجام دادن كار به مقتضاي نياز است. در ميدان جنگ يك طور است و در ميدان سازندگي درون ارتش طور ديگر. وقتي سازماندهي مطرح مي شود، يك طور است و وقتي صحبت از ابزار و تجهيزات و يا نشان دادن آمادگي و مانور كردن است، طور ديگر است. ايمان و تقوا و دين در اين جاها خودش را نشان مي دهد، والاّ بعضي كسان خيال كردند كه اگر زودتر از وقتْ به نمازخانه رفتند و ريشي هم گذاشتند و تسبيحي هم به دست گرفتند و احياناً در مقابل اين يا آن مسؤول خم و راستي هم شدند، قضيّه تمام است. البته قضيّه در يك ديدار دوستانه فعلاً تمام است، اما در مقام عمل، خير! قضيّه اين گونه تمام نمي شود، بلكه با كار مؤمنانه تمام خواهد شد. رهبر اين امّت و انقلاب، مردي بودند كه در هشتاد سالگي سخت ترين كارهاي دنيا را به دوش گرفتند. روزي كه امام وارد ايران شدند، تقريباً هشتاد ساله بودند. نگفتند من پير و يا خسته ام. در يكي از روزهاي سال پنجاه و نه كه از اهواز به تهران آمده بودم، خدمت ايشان رسيدم و صحبتهاي گله آميزي را درباره موضوعي مطرح كردم. ايشان به من گفتند كه افراد مورد نظرشان را براي تشكيل جلسه خبر كنم. جلسه، وسط روز و بدون سابقه تشكيل شد و پيرمرد جوان دل و پر نشاط و نيرومند، جلسه را بدون اظهار خستگي

اداره فرمود. كار كه براي خدا باشد، خستگي ندارد و زمان بردار نيست. يك وقت يكي از روسياهياني كه به غلط وارد صفوف اهل ايمان شده بود، چيزي گفت كه امام در پاسخ او فرمودند: «اگر شما نمي خواهيد انجام دهيد، كنار برويد؛ من خودم كارها را انجام مي دهم و بارها را بر دوش مي گيرم!» باور نمي كردند امام اين گونه جوانانه وارد ميدان شوند. قدرت ايمان ايشان اين كارها را آسان مي كرد. البته قدرت ايمان در وجود ايشان نسبت به ميدانهايي كه ما وارد آن مي شويم، در حدّ اعلايش بود. ما توقّع آن گونه ايمان را از هر كسي نداريم؛ اما مي خواهيم نمونه عالي را به شما نشان دهيم. وقتي ارتش اين طور شد، در آن وقت شجره طيّبه خواهد بود و رشد خواهد كرد. آيا امروز ارتش ما با ارتش ده سال و يا پانزده سال پيش يكي است؟ ما امروز نسبت به گذشته خيلي جلوتر رفته ايم. امروز ارتش، يك ارتش نيرومند و پرظرفيّت است. امروز ارتش با روحيه دين و تقوا و انقلابيگري، همه تجربه هاي ساليان دراز جنگ و آموزشهاي گوناگوني را كه در درون اوست، جمع كرده است. هفده سال كه از انقلاب مي گذرد، زمان كمي نيست. امروز كساني در رأس ارتش هستند كه بسياري از آنها از اين جهات واقعاً در حدّ نصابند. شما عزيزان من بدانيد كه تا آن جا كه همّت و تلاش داشته باشيد، امكان پيش رفتن و رشد كردن و رشد دادن داريد. البته منظورم رشد شخصي نيست؛ منظور رشد اين شجره طيّبه است. در حال حاضر ارتش ما از بيشتر ارتشهايي كه سراغ داريد و مي شناسيد، قويتر

و منسجمتر و به درد بخورتر و در روزهاي سختي، كارآمدتر است؛ اما از اين، ده برابر مي توانيد جلوتر برويد و بايد برويد. هر كدامتان در هر جا كه هستيد، آن جا را سنگر حقّ و حقيقت و ارزشهاي معنوي بدانيد. كار و تلاش كنيد و يك لحظه را هدر ندهيد. استحكام سازماني بخش مربوطه و كلّ ارتش، كارهاي آموزشي - كه بسيار مهمّ است - كارهاي سازندگي، نوآوري و مثل همين كارهايي را كه مي كنيد، جدّيتر بگيريد. البته آن مقداري كه جلوِ دوربينهاي تلويزيون مي آيد، كمتر از آن است كه در واقعيت وجود دارد. امروز خوشبختانه ارتش در زمينه ادوات زرهي و ضدّزره، در زمينه انواع و اقسام وسايل دفاعي و خيلي كارهاي ديگر، مشغول است؛ خوب هم مشغول است. هر چه مي توانيد ابتكار و نوآوري به خرج دهيد و راههاي ميانبُر را انتخاب كنيد. شما مي توانيد و بايد باور كنيد كه مي توانيد؛ كمااين كه توانستيد. يك روز همين مقدار را هم نه دشمن باور مي كرد و نه خيلي از دوستان. عناصر مؤمن نشان دادند كه مي شود و توانستند. از اين جلوتر هم مي توانيد برويد. در بخش سازندگي و نيز در بخش نگهداري، تلاش كنيد. نگهداري خيلي مهمّ است. زورگوهاي دنيا با شما لج افتادند كردند و خيال كردند مي توانند شما را از پا بيندازند. روزي به ما سيم خاردار و گلوله آر.پي.جي هم نمي دادند؛ ولي شما توانستيد از آن وضعيت خودتان را به اين جا برسانيد. امروز هم بگذار ندهند؛ چه اهميتي دارد؟ اما علي رغم وجود آن سياستها، كساني كه چشمشان دنبال پول و معامله است، در دنيا زيادند. آنها خيال مي كنند كه

تحريم تسليحاتي و ... مؤثّر واقع مي شود؛ خير. ما در وسط جنگ و تحريم اقتصادي، چيزهاي ممنوع و مُحرّم و آن ميوه هاي - به خيال آنها - بهشتي را از جاهاي فراواني به دست مي آورديم و امروز هم به دست مي آوريم. گيرم كه نتوانيم به دست آوريم، آنها را مي سازيم؛ ليكن با توجّه به تضييقاتي كه در اين زمينه وجود دارد، آنچه را كه داريم بايد قدر بدانيم. بايد از تجهيزات و جنگنده ها و ديگر وسايل موجود - حتّي يك تفنگ معمولي - نگهداري كنيم. تفريط و اسراف در سرمايه هاي ارتش، ممنوع و حرام شرعي است. هيچ كس حق ندارد اين تفريط را بكند؛ همچنان كه تفريط نيروهاي انساني نيز همين گونه است. شما حق نداريد عناصر كارآمد را معطّل بگذاريد. كار شايسته و خوب بايد از انسانهاي كارآمد دريافت شود. بايد اين گردونه به طور دائم حركت كند. اين چيزها را در نظر داشته باشيد و مهمتر اين كه به پشتيبان و تضمين كننده موفقّيت همه اينها كه روح ايمان است، توجّه كنيد. يك موجود بي ايمان، اگر در حدّ اعلاي تخصّص هم باشد، به درد بخور نيست؛ بايد ايمان داشته باشد. ايمان آن جايي است كه دل انسان احساس استقرار مي كند. آدم بي ايمان، دمدمي مزاج، مذبذب و غير قابل اعتماد است. ايمان را در خود و در بخشهاي زير مسؤوليتتان تقويت كنيد. از اين توصيه هاست كه دشمن ناكام مي شود و مي ترسد. اگر امروز مي بينيد كه ياوه گويان تبليغاتچي صهيونيستها و امريكاييهاو مستكبران عالم و بداخلاقهاي دنيا عليه جمهوري اسلامي صف كشيده اند و دهنها را باز كرده اند و هر كدام به شكلي عليه اسلام و مسلمين و

در رأس آن جمهوري اسلامي، حرف مي زنند، به خاطر همين ايمان است؛ چون آنها از اين ايمان به شدّت بيمناكند. اين را حفظ كنيد. هر چه مي توانيد در ميدان دين و اسلام و توجّه به خدا و حركت براي مردم و مفيد بودن براي كشور و انقلاب، كوشش كنيد. اين، تلاشي است كه هدر نخواهد رفت و محصولش را در ارتش و كشور و بالاتر از همه پيش خداي متعال خواهيد ديد. توجّه كنيد كه ارتش و سپاه دو سازمانند، اما دو برادر هستند. مراقب باشيد اين برادري روز به روز بيشتر شود. اين نكته مهمّي است. اميدوارم ان شاءاللَّه هفته دفاع مقدّس بر همه ارتشيان، سپاه پاسداران، نيروهاي انتظامي، بسيج و نيروهاي مردمي و ايمانهاي مخلصانه اي كه در گوشه و كنار اين كشور صاحبان خودش را براي اسلام و قرآن، آماده دفاع مسلّح كرده است؛ مبارك باشد. ان شاءاللَّه موفّق و مؤيد باشيد. والسلام عليكم و رحمةاللَّه

--------------------------------------------------------------------------------

1) ابراهيم: 24 و 25 2) بقره: 26 3) آغاز حمله تجاوزگرانه رژيم بعث عراق به جمهوري اسلامي ايران.

بيانات مقام معظم رهبرى در اوّلين روز ورود به سارى

بيانات مقام معظم رهبري در اوّلين روز ورود به ساري بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين. الهداةالمهديّين المعصومين المكرّمين المطهرين. سيّما بقيةاللَّه في الارضين. قبل از شروع عرايضم، به عنوان سپاسگزاري از احساسات پرشور و صميمانه و محبّت آميز شما برادران و خواهران عزيز، مي خواهم چند دعا بكنم تا تفضّلات الهي را به بركت دعاي شما دلهاي پاك و نفسهاي گرم، متوجّه به جمع خودمان كنيم. پروردگارا! تو را به پاكان درگاهت سوگند مي دهيم كه فضل و رحمت و بركت خودت

را بر اين مردم نازل فرما. پروردگارا! نورهدايت را در دل يكايك مرد و زن اين جمعيت بتابان. پروردگارا! اين احساسات، اين صميميّتها و اين دلهاي پرمحبّت را منظور نظر ولي و حجّتت - حضرت بقيةاللَّه الاعظم ارواحنافداه - قرار بده. پروردگارا! آنچه مي گوييم و مي شنويم و مي كنيم، همه را براي خودت و در راه خودت قرار بده. لازم است كه يك كلمه در باب امروز و ديروز استان مازندران عرض كنم. وقتي كه سيل جمعيتهاي مؤمن، به انقلاب بزرگ ملت ايران رو كردند، يكي از استانهايي كه از صفوف مقدّم محسوب مي شد و با همه وجود در اين راه قدم گذاشت، استان مازندران بود. وقتي نوبتِ دفاع از انقلاب مقدّس و دفاع از مرزهاي اين كشور شد، يكي از استانهايي كه صفوف مقدّم را در ميدانهاي جنگ تشكيل داد و لشكر خط شكن 25 كربلا را به وجود آورد، استان مازندران بود. وقتي نوبتِ مقابله با توطئه هاي دشمنان، منافقين، فاسقين، منحرفين و ملحدين شد، استاني كه در مقابل دشمنان از هر نوع، سينه سپر كرد، استان مازندران بود. شايد در سرتاسر اين استان، شهري و روستايي و جماعتي - حتّي خانواده اي - كه به نحوي در جنگ، در انقلاب، در شهادت، در جانبازي و در ايثارگري شركت نداشته باشد، وجود ندارد. هرجاي اين استان كه شما نگاه كنيد - از شرق تا غرب استان، از شهرها تا روستاها و كوهپايه ها - همه جا و همه جا، زن و مرد اين استان، در اين انقلاب، در تشكيل نظام اسلامي، در هدايت جنگ و در سازندگي كشور داراي نقش بوده اند. امروزِ استان مازندران اين است؛ يك جمعيت

مؤمن، پرشور، علاقه مند و جواناني كه هيچ خطري نمي تواند آنها را از دفاعِ از ارزشهاي اين انقلاب باز بدارد. پدران و مادراني كه جوانان خود را ايثارگرانه در اين راه فرستاده اند و مي فرستند؛ خانواده ها و قشرهاي مختلف، همه و همه در خطوط مقدّم اين انقلاب قرار داشتند و قرار دارند. امروزِ استان مازندران اين است. اگر به تاريخ مازندران نگاه كنيم - بخصوص جوانان، روشنفكران، دانشجويان، روحانيون محترم و قشرهاي برگزيده و اهل فرهنگ و معرفت به اين نكته توجّه كنند - مي بينيم كه مازندران در صدر اسلام - در قرنهاي اوّل ظهور اسلام در ايران - تا وقتي كه در مقابل حملات لشكريانِ فرستاده شده از طرف دربارهاي اموي و عباسي قرار گرفت، مقاومت كرد. يعني سلاطين ظلم كساني كه بر دنياي اسلام در آن روز حكمراني مي كردند نتوانستند با زور شمشير، دروازه مازندران را به روي خودشان باز كنند. اما آن وقتي كه فرزندان پيغمبر، خانواده ائمّه اهل بيت و اولاد زيدبن علي بن الحسين عليهم السّلام به مازندران آمدند، مردم اين استان، فرزندان پيغمبر را در آغوش گرفتند. دور «داعي كبير» را كه از اولاد پيغمبر و از ذرّيه حضرت علي بن الحسين عليهاالسّلام بود، گرفتند و اسلام را با شكل علوي اش، به شيوه اهل بيت آموختند و باز در مقابل آن دربارهاي ظلم و جور هم ايستادند و مقاومت كردند. اين گذشته تاريخي پرافتخار مازندران است. برادران و خواهران عزيز! من اين مطلب را بارها گفته ام؛ باز هم لازم است بگويم تا خودِ شما مردم، قدر اين ايمان خالص و صميمي؛ اين معنويّت و صميّمتي را كه در خطّه، نسبت به ارزشهاي انقلاب هست، بدانيد. در دوران رژيم گذشته،

دو جريان در استان مازندران مشغول فعّاليت و تلاش بودند كه هر يك از اين دو جريان براي خراب كردن و بي ايمان و فاسد كردن ملتي كافي است. يكي جريان فرهنگ منحطِّ فاسد رژيم ستمشاهي بود كه با همه توان و قدرت، در اين استان فعّاليت و تلاش مي كرد. مي خواستند اين منطقه سرسبز و حاصلخيز و پربركت را از معنويّت و دين خالي كنند، تا راحت تر بتوانند از آن سوء استفاده نمايند. يك جريان هم موج چپ بود - گرايشهاي چپ و ماركسيستي؛ گرايشهاي ضدّ خدا و ضدّ دين و ضدّ ارزشهاي اسلامي - كه در اين استان و در اين خطّه،فعّاليّت مي كرد. مي خواستند كاري كنند كه دين و ايمان اسلامي را از اين مردم بگيرند. مردمي كه در استان مازندران، ايمان خودشان را - آن هم اين گونه پُرشور و پُرثمر - حفظ كرده اند، در حقيقت اين ايمان را در بين دو دهنه گاز انبري، كه يك طرف آن دستگاه فاسد ستمشاهي و يك طرف، موج چپ بود، نگه داشتند و حفظ كردند. اين ايمان، خيلي ايمان باارزشي است. اين ايمان، خيلي ايمان عميقي است. من با توجّه به اين خصوصيّات است كه شما مردم مازندران را - استان شما، مردم شما، جوانان، رزمندگان، ايثارگران، جانبازان و آزادگان شما و خانواده هايي را كه در راه خدا و براي اين انقلاب تلاش كردند - از صميم قلب دوست مي دارم و از همه دل و با همه وجود به شما ارادت مي ورزم و مازندران را يكي از ذخاير پروردگار براي انقلاب و براي گسترش تفكّر اسلامي - عالمگير شدن اين خورشيد فروزان كه به بركت انقلاب به

وجود آمد و درخشان شد - مي دانم. در همين جا هم از استقبال گرم شما مردم، از اجتماع و محبّت شما، از خوشامدگويي شما به اين برادر دوستدارتان در اين سفر مازندران، تشكّر مي كنم و اميدوارم اين سفر براي شما مردم مازندران - براي اين خطّه - و براي ما پيش خداي متعال و در عرصه فعّاليت انقلاب، مفيد و مثمر ثمر باشد. مطلبي كه شما برادران و خواهران عزيز بايد به آن توجّه كنيد، اين است كه انقلاب اسلامي به وجود آمد تا به ملت ايران، حيات طيّبه بدهد. حيات طيّبه، يعني آن چيزي كه قرآن مي فرمايد: « فلنحيّينه حياة" طيّبه».(1) اين ثمره و هدف نهايي اين انقلاب است. حيات طيّبه، يعني يك ملت، هم از لحاظ مادّي و زندگي روزمرّه و رفاه و امنيت و دانش و سواد و عزّت سياسي و استقلال اقتصادي و رونق مالي و اقتصادي برخوردار باشد و هم از جهت معنوي، انسانهاي مؤمن و خداشناس و پرهيزكار و برخوردار از اخلاق والاي الهي در آن زندگي كنند. اين حيات طيّبه است. بعضي جاهاي دنيا رونق اقتصادي و رفاه مادّي تا حدودي دارند؛ اما معنويّت ندارند. وقتي معنويّت در جامعه وجود ندارد، رفاه اقتصادي هم فايده اي نمي بخشد؛ تبعيض را برطرف نمي كند، عدالت اجتماعي به وجود نمي آورد، گرسنگي را ريشه كن نمي كند و فساد را از بين نمي برد. رونق اقتصادي كه همه چيز يك كشور نيست. اگر خانواده اي پول داشته باشد، اما زن و شوهر در درون خانواده، با هم دائماً دعوا كنند، زندگي در آن خانواده تلخ است. يا خانواده اي پول داشته باشد، اما امنيت در درون خانه نباشد، يا جوان

آن خانواده معتاد به هروئين باشد، اين خانواده لذّت پولداري را نمي برد. يك جامعه هم مثل يك خانواده است. خانواده اي مثل خانواده ملت امريكا را در نظر بگيريد! از لحاظ فعّاليت اقتصادي، توليداتشان بالاست. پيشرفت علمي آنها خوب است. كارخانه هايشان كار مي كنند. به همه دنيا جنس صادر مي كنند و درآمد كشور خوب است؛ اما آن ملت نمي تواند از آن پيشرفت اقتصادي يك بهره واقعي بگيرد. چرا؟ چون در آن كشور امنيت نيست، معنويّت نيست و جوان در آن كشور نمي داند بايد چه كار كند. لذا خودكشي و بزهكاريِ جوانان زياد است؛ بچه ها از سن دوازده، و سيزده سالگي آدمكشي را ياد مي گيرند؛ خانواده ها متلاشي مي شوند؛ زن و شوهر نمي توانند روي وجود يكديگر حساب كنند. زن نمي تواند احساس كند كه شوهر دارد، شوهر هم نمي تواند احساس كند كه زن دارد! آن جا خانواده وجود ندارد. ما روزي اين حرفها را مي گفتيم؛ ولي امروز خود امريكاييها مي گويند: مجلّاتشان مي نويسند، روشنفكرانشان فرياد مي كشند، سياستمدرانشان يقه مي درانند و مي گويند معنويت از جامعه امريكايي گرفته شده است. چرا؟ به خاطر اين كه در آن دين و ايمان نيست. بله؛ رفاه اقتصادي تا حدودي هست؛ اما باز همان رفاه اقتصادي هم براي همه نيست. درآمد كلان آن كشور مخصوص عدّه اي است و بقيه از آن بهره اي ندارند. اين، آن جامعه اي است كه ماديّت دارد؛ اما معنويت ندارد. اسلام نمي خواهد اين طور جامعه اي درست كند. اسلام مي خواهد هم مادّه و هم معنا، هم پول و رفاه، هم ايمان و معنويت، هم پيشرفت اقتصادي و هم شكوفايي اخلاقي و معنوي در جامعه باشد. اين حيات طيبه اسلام است؛ «فلنحيّنيه حياة" طيّبة». جوانان عزيز من! فرزندان هوشمند

و هوشيار كشور بزرگ ايران! دانشجويان، دانش آموزان، پسران و دختران؛ كساني كه فرداي اين كشور متعلّق به شماست! بدانيد اگر مي خواهيد اين كشور را بسازيد، بايد ببينيد انقلاب، ارزشهاي انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، آن نسخه اي را كه براي ساختن ايران داده است، چيست - ايراني كه قرنهاي متمادي به وسيله پادشاهان ستمگر و حكّام وابسته و فاسد، ويران و خراب شده است - شما خيال مي كنيد كه پادشاهان پهلوي به اين مملكت، كم ضربه زدند و ويراني در اين مملكت ايجاد كردند؟! قبل از آنها پادشاهان قاجاريه - از زمان ناصرالدّين شاه به بعد - به اين مملكت، كم ضربه زدند و كم ويراني در اين مملكت ايجاد كردند؟! انقلاب اين ويرانيها را به دست چه كساني آباد مي كند؟ به دست شما. اگر مي خواهيد كشور ايران آباد شود، رفاه و رونق اقتصادي، پيشرفت همه جانبه، عزّت سياسي، امنيّت اجتماعي، امنيّت شغلي، دانش و پيشرفت تحقيقات از يك طرف، و معنويت از يك طرف اين كشور را روشن و نوراني كند، دو چيز را بايد در نظر بگيريد. اين دو چيز، وظيفه همه قشرها، مخصوصاً قشرهاي آگاه است. كاسب، كشاورز، صنعتگر، كارگر، محصّل، استاد، معمّم، فرهنگي و روحانيون محترم، اين دو چيز را بايد با هم در نظر بگيرند. يكي اين كه در سازندگي كشور، همه بايد با هم شركت كنند. دوم اين كه در سازندگيِ نَفْس خود كوشش كنند. «و توبوا الي اللَّه جميعاً ايّها المؤمنون لعلّكم تفلحون»؛(2) فلاح و رستگاري به اين است كه همه ما راه توجّه به خدا، تضرّع و توسّل به پروردگار را به عنوان يك راه روشن داشته باشيم. هيچ كدام به

تنهايي كافي نيست. مبادا كسي خيال كند كه مملكت بدون فعّاليت و تلاشِ سازندگي - فقط با ذكر خدا گفتن - آباد خواهد شد؛ ابداً. بايد تلاش كرد، بايد مجاهدت كرد؛ هم مجاهدت علمي، هم مجاهدت عملي. استان مازندران، يكي از پرجمعيت ترين استانهاي اين كشور است؛ استاني با چهار ميليون جمعيت و با منابع فراوان طبيعي. استان شما منابعي دارد كه كمتر استاني در اين كشور، اين منابع را با هم دارد. يك منبع عظيم اين استان، همين درياي با بركت است. اين دريا يك منبع عظيم ثروت و نعمت پروردگار است. اين در اختيار شماست. يك منبع ديگر، زمينه هاي عظيم كشاورزي است - اين مراتع، اين جنگل، اين زمينهاي كشاورزي و اين هواي مناسب - در بسياري جاهاي اين استان، در سالي دوبار مي شود كشت كرد. بعضي از محصولات اين كشور، بيشترينش در اين استان به بركت اين هوا، به بركت اين آب، اين امكانات و اين زمين حاصلخيز توليد مي شود. علاوه بر اينها معادن طبيعي؛ يعني زمينه هاي صنعتي شدن هم در اين استان هست. زمينه هاي مربوط به دريا هم باب واسعي است كه يكي از آنها صيّادي است و همه اش اين نيست. چنين بخشي از اين كشور، با همه ارزشهاي طبيعي و نعمتهاي خداداده، در دستان شماست. در اين استان، نبايد كسي بي كار باشد، بايد ذخاير عظيم ملي به وسيله اين استان، سرشار شود. نبايد گره كور وجود داشته باشد. نبايد در هيچ بخشي از آن، فقر وجود داشته باشد. اينها تلاش لازم دارد. عزيزان من!، اگر استكبار جهاني دست نشانده هاي خودش را عليه اين ملت تحريك نمي كرد وآن جنگ هشت ساله به

وجود نمي آمد، انقلاب اين كارها را در همان سالهاي اوّل مي كرد. عدّه اي خوششان مي آيد كه كناري بنشينند و عليه مسؤولين كشور تبليغ كنند؛ عليه كارگزاران صميمي و مخلصي كه براي اين كشور در دولت كار مي كنند و غالباً هم در صحبتهاي خود - در بيان مشكلات - به دست دشمنان خارجي اشاره مي كنند. يك عدّه عادت كرده اند كه در مقابل اينها بگويند «آقا، شما همه مشكلات را به دشمنان خارجي نسبت مي دهيد!» آقا! مگر جنگ هشت ساله، جزو واقعيّات اين كشور نيست؟! شوخي است كه هشت سال بر كشوري يك جنگ همه جانبه را تحميل كنند و تمام منابع مالي آن را به سمت جنگ بكشانند؟! اين چيز كمي است؟ خدا خودش مي داند كه در دوران جنگ، بر ما كه آن روز، مسؤولين اجرايي اين كشور بوديم، چه مي گذشت! براي فكر كردن، برنامه ريزي و آماده سازي كردن؛ تا به اين دشمن اجازه داده نشود كه مقاصد پليد خودش را نسبت به اين ملت و اين كشور انجام دهد. مگر وقتي براي كارهاي ديگر باقي مي ماند! اگر دشمن توطئه نمي كرد؛ اگر دشمن به رهبري استكبار جهاني و در رأسش امريكاي پليد و خبيث، عليه اين مملكت فعّاليت نمي كرد، خيلي از اين كارها انجام شده بود. ما چند سال عقبيم؛ اما دير نيست. اين ملت، تواناست. متّكي به خود و متوكّل به خداست. مسؤولين دلسوز و علاقه مندي هم دارد؛ كارشناس و كاردان هم كم ندارد؛ بازوي كار هم فراوان دارد. مي تواند خانه خود را چنان بسازد كه هيچ نيازي به بيگانگاني كه اين ملت از قيافه آنها بيزار است، نداشته باشد. حالا امريكاييها مي نشينند و براي ملت و دولت

ايران، خطّ و نشان مي كشند كه تحريم اقتصادي بشود. خدا را شكر مي كنيم كه در همين چند روز گذشته، خودِ مسؤولين امريكايي به زبان خودشان به طور صريح و رسمي اعلان كردند كه سياست تحريم اقتصادي آنها عليه ايران، در سطح بين المللي با شكست مواجه شده است! اين نتيجه ايستادگي شما ملت و نتيجه نترسيدن از تشر دشمن است. از تشر دشمن نترسيد. از امريكا هيچ وقت نترسيد. رفتار شجاعانه ملت و مسؤولين اين كشور، بحمداللَّه ملتهاي ديگر را هم تشجيع كرده است. گذشت آن دوراني كه امريكاييها خيال مي كردند صاحب اختيار دنيا هستند؛ نسبت به كشورهاي گوناگون عالم خط و نشان مي كشيدند و تصميم گيري مي كردند. همه اينها به بركت اين است كه شما ملت، اين دوكار را فراموش نكنيد: يكي شركت در سازندگي كشور؛ هم سازندگي علمي - يعني درس بخوانيد، درس بگوييد، تحقيق، فكر و نوآوري كنيد، ابتكار كنيد و راههاي ميانبُر را پيدا كنيد؛ بن بستها را بشكافيد و جلو برويد - هم كار عملي. در سازندگي كشور، همه بايد سهيم شوند. هيچ كس نبايد خود را كنار بكشد. دولت هم بايد هدايت كند كه البته مي كند. برنامه دوم، متكفّل انجام كارهاي بزرگي است كه ان شاءاللَّه انجام مي شود. به طور استثنايي هم بعضي از بخشهاي اين كشور - بعضي از استانهايي كه استحقاقش را دارند - بايد مورد توجّه خاصي قرار گيرند كه ان شاءاللَّه استان مازندران از جمله اين استانها باشد. اميدواريم مسؤولين همّت و تلاش كنند و حالا كه فرصتي پيدا شده است ،بخشهايي را كه در اين جا مي شود دنبال كرد و كارهايي را كه مي شود براي اين مردم عزيز و

براي كشور انجام داد، بيايند و با كمال قوّت و قدرت دنبال كنند. چهره استان را از آنچه كه هست، زيباتر، و از لحاظ بركات معنوي و الهي، آن را با بركت تر كنند؛ به طوري كه در اين استان، ديگر ان شاءاللَّه ريشه فقر به كلّي از بيخ و بن كنده شود. و آن دومي، «توبوا الي اللَّه جميعاً ايّها المؤمنون». عزيزان من! بايد به خدا برگرديد؛ خدا را فراموش نكنيد. جوانان عزيز! مواظب اخلاق الهي و اسلامي كه وديعه اي است در ميان اين ملت، باشيد. امروز يكي از هدفهاي اساسي دشمنان شما اين است كه اخلاق جوانان اين ملت را فاسد كنند. براي اين كار تلاش و سرمايه گذاري مي كنند. چه كسي بايد مواظب باشد؟ همه؛ مخصوصاً جوانان ؛ جوانان مؤمن. آن ملتي كه با خدا آشتي باشد؛ آن ملتي كه تضرّع و توسّل به خدا را فراموش نكند، راه سازندگيش هم هموارتر خواهد شد. «و ياقوم استغفروا ربّكم ثّم توبوا اليه يرسل السّماء عليكم مدراراً و يزدكم قوّة الي قوّتكم».(3) قرآن اين گونه به ما ياد مي دهد؛ يعني استغفار، به خدا برگشتن، توجّه و رعايت امر و نهي الهي، پاكدامني، تقوا، راستگويي، روح برادري و برابري، احسان به زيردستان، تواضع در مقابل برادران و خواهران مسلمان، كمك به درماندگان، عبادت پروردگار، نوافل، تلاوت قرآن، دعا و توسّل و تضرّع. وقتي اين ارزشها در يك كشور و در ميان ملتي وجود داشته باشد، اگر همراه با آن، عامل ديگر هم كه تلاش باشد، بشود، هيچ چيز نخواهد توانست آن ملت را از پيمودن راه سعادت و صلاح باز بدارد. مراقب باشيد دوران سازندگي، دوران جهاد اكبر هم هست: خودسازي،

مبارزه با شيطان و مبارزه با نفس و توبه الي اللَّه. اين استان، اهل توسّل و تضرّع و توجّه به خدا و اقامه مجالس و محافل ديني است. از قديم اين طور بوده است؛ بعد از انقلاب هم بهتر و بيشتر و با كيفيّت تر شده است. من به جوانان توصيه مي كنم نماز جماعت را، حضور در مساجد، اقامه مجالس دعا و تضرّع و فهميدن مفاهيم اين دعاها را - كه بفهميد با خدا چه مي گوييد و چه صحبت مي كنيد - جدّي بگيريد. از يك طرف بازوانِ فعّال و گامِ استوار در راه سازندگي علمي و عملي؛ از يك طرف دلِ خاشع و خاضع در مقابل پروردگار و توجّه و توسّل به خداي متعال و استمداد از اولياي مطهّر و معصومش؛ بخصوص حضرت بقيةاللَّه الاعظم ارواحنافداه. اين خواهد توانست همان حيات طيّبه اي را كه قرآن وعده كرده است و انقلاب براي آن است، ان شاءاللَّه براي شما مردم به ارمغان آورد. يك بار ديگر از همه برادران و خواهران عزيزم در شهرساري و همچنين از برادران و خواهراني كه از شهرهاي ديگر استان به ساري تشريف آوردند تشكّر مي كنم. شنيدم كه بعضي با پاي پياده از بعضي شهرها راه افتادند و اين جا آمدند. ان شاءاللَّه اين گامها در راه خدا استوار باشد و اين چهره هاي با محبّت در مقابل انوار لطف و فضل پروردگار قرار گيرد، و خداي متعال به همه شما مردم عزيز در اين شهر و در شهرهاي ديگر، تفضّلات خودش را عنايت كند. ما ان شاءاللَّه چند روز كوتاهي در اين استان هستيم؛ با جمعيتهاي اين استان در شهرهاي مختلفي ملاقات خواهيم كرد و اميدواريم كه اين

سفر، اين ديدارها، اين گفتنها و شنيدنها، در راه خدا و براي خدا باشد و ان شاءاللَّه از شما و ما مشمول لطف و قبول پروردگار قرار گيرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) نحل: 97 2) نور:31 3) هود:52

بيانات مقام معظّم رهبرى در ديدار دانش آموزان و دانشجويان

بيانات مقام معظّم رهبري در ديدار دانش آموزان و دانشجويان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امروز دانشجويان، دانش آموزان و فرهنگيان، بحمداللَّه قشر برجسته و ممتازي را در كشور ما تشكيل مي دهند. چون تقريباً همه افراد حاضر در جلسه از چهره هاي جوانند، خوب است در آغاز عرايضم عرض كنم كه جوانان در هر برهه اي از تاريخ كشورها و ملتها، مي توانند يكي از مهمترين مراكز سعادت يك ملت باشند. علّت هم اين است كه جوان از طهارت فطري برخوردار است. جوان، پاك و ناآلوده است. آلودگيهايي كه در طول زندگي به سراغ انسانها مي آيد و زنجيرهايي بر دست و پاي روح آنان مي بندد و آنان را از حركت و عروج و تكامل باز مي دارد، در مورد جوانان يا وجود ندارد و يا بسيار كم است. جوان، مهبط لطف پروردگار است و در بسياري موارد دل او محلِ ّ جلوه عنايات ويژه الهي است. جوانان بايد قدر اين موهبت را بدانند. صفايي كه مي تواند روح انسان به دست بياورد و با آن از لايه هاي گرفتاري مادّي و آلودگيها و پليديها عبور كند و دامن خود را پاك نگه دارد، در جوانان بيش از همه انسانهاست. در روايات ما - شايد از قول نبيّ اكرم عليه و علي آله الصّلاة والسّلام - هست كه: «عليكم بالاحداث(1)»؛ يعني در همه كارها توجّه كنيد. بخصوص اگر جوانان، اهل علم و معرفت و كسب كمالات فكري

باشند - كه عملاً قشر دانشجو، دانش آموز و طلبه در جامعه ما اين گونه اند - به توجّه كردن در همه كارها سزاوارترند. در اين صورت، قشر جوان در دانشگاهها، حوزه هاي علميّه و مدارس، قشر ممتازي از جهات گوناگون است. در سياست، حركات پيش برنده جامعه و آگاهيهانيز همين طور است. اما بالاتر از همه، آن نكته معنوي و روحي و آن گرايش عرفاني و الهي است. بنده لازم مي دانم به شما جمع عزيز و گرامي كه در واقع امثال شما، عزيزترين عناصر جامعه ما را تشكيل مي دهند، عرض كنم كه قدر خود را بدانيد. دنيا براي فعاليّت، كار، سازندگي، مبارزه و ساخته شدن به دست انسانهاست. همه اين فعّاليتهاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي، نظامي، مبارزاتي و علمي و تحقيقاتي براي انسان لازم است. هر كس بر حسب نوبت، فرصت و سهمي كه دارد، بايد كار خود را در اين زمينه ها انجام دهد. در اين شكّي نيست؛ اما فراتر از همه اينها يك نكته معنوي و الهي است و آن اين است كه شما در مسؤوليتي كه بر عهده مي گيريد؛ چه كار سياسي باشد، چه كار علمي باشد، چه درس خواندن و درس دادن باشد، چه تحقيق و پژوهش باشد، چه ساختن و بنا كردن باشد و چه ويران كردن پايه هاي فساد و تباهي، بايد يكي از اين دو صورت باشيد: كاري كه مي كنيد شما را در آن سير معنوي كه اساس خلقت انسان براي آن است و بقيه چيزها مقدّمه اند، يا پيش مي برد و يا از آن باز مي دارد. يكي از اين دو صورت است و شقِ ّ سوم ندارد. همه تلاش اديان الهي و سلوك معنوي و سعي

پيغمبران و شهادتهاي مردان بزرگ خدا براي اين است كه بشر را به راه اوّل بكشانند و در صراط مستقيم قرار دهند. يعني بشر به سمت خدا حركت كند، عروج معنوي و كمال انساني بيابد، با خدا آشنا شود و آينده خود را كه همان مرحله اساسي حيات بعد از مرگ است و بقيه مقدّمه آن است، تأمين كند. «الدّنيا مزرعة الآخرة(2)»؛ من و شما در اين جا براي حيات ابدي مقدّمه چيني مي كنيم. هر كاري كه در اين جا انجام مي دهيد - تحصيل علم و تعليم آن، مبارزه، ورزش، كسب دنيا و بنا و آبادسازي آن، كوبيدن دشمنان - بايد داراي روحي باشد كه شما را در صراط مستقيم به پيش ببرد. هر چه كه شما را از اين راه باز دارد، گناه است. گناه در اصطلاح ديني و در سخن انبيا يعني عوائق و موانع راهِ كمال انسان. معناي گناه آن نيست كه خداي متعال - العياذ باللَّه - نمي خواسته بندگانش خوشي و لذّت داشته باشند. لذّتي كه انسان را از راه خدا باز دارد، مثل غذاي مضرّي است كه كسي مي خورد و او را به مرگ نزديك مي كند. انسان عاقل اين غذا را نمي خورد و اين لذّت را دور مي اندازد. كسي كه چربي يا قند خونش زياد است يا ماده مضرّي در بدنش وجود دارد، از غذاي لذيذي كه آن ماده را در بدن او افزايش مي دهد، پرهيز مي كند. آن را نمي خورد و دور مي ريزد؛ ولو خوردن آن غذا لذّت داشته باشد. لذّت اين غذا براي يك لحظه است؛ بعد بدبختي و گرفتاري اش گريبان انسان را مي گيرد. گناه چنين چيزي است. به همين جهت است

كه در قرآن به استغفار تكيه شده است. آيات كريمه اي كه چند لحظه پيش، نغمه روحبخش آنها فضا را پر كرد، همين مضمون را داراست: «والذّين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذكروااللَّه فاستغفروا لذنوبهم(3)»؛ كساني كه وقتي كار خلافي انجام مي دهند يا به خودشان ظلم مي كنند - گناه، ظلم به خود است - به مجرّد اين كه به خود ظلم كردند، «ذكرواللَّه»؛ به يادخدا مي افتند و «فاستغفروا لذنوبهم»؛ سپس از خداي متعال طلب مغفرت مي كنند. «و من يغفر الذّنوب الّا اللَّه»؛ و كيست كه بيامرزد گناهان را جز خدا. جوان بايد مظهر پرهيز و استغفار باشد. در دنياي امروزي، جوانان گرفتارند. آنها چوب ناپرهيزيهايشان را مي خورند. اگر مي بينيد هيپي گري و انواع و اقسام بدبختيها از سي يا چهل سال قبل تا به امروز در دنياي غرب ادامه دارد و گريبان خانواده ها و جوامع اروپايي و امريكايي را گرفته است، به جهت دوري از خدا و غفلت از استغفار و ناپرهيزي در ارتكاب گناهان است. اين مسأله هم دلايل متعددّي دارد. عمده اش آن است كه اين جوامع، جوانان خود را از لحاظ معنوي سيراب نمي كنند. جوان به دنبال سيراب شدن از سرچشمه اي زلال است و اگر آن سرچشمه را پيدا نكند، به انحراف مبتلا خواهد شد. امروز در دنياي غرب، حتّي سياستمداران متوجّه اين امر شده اند؛ هر چند آنها در مسائل مادّي هوشيارند، امّا در امور معنوي خواب سنگيني دارند و خيلي دير متوجّه انحرافات و اشكالات مي شوند. لابد جريان اين بيداري را در جرايد يا در خبرها مي خوانيد. البته ما خبرهاي بيشتري در اين زمينه داريم و اين هنوز اوّل كار است. سيلي كه از

گندابهاي اخلاقي آنها به راه افتاده، هنوز به دامنه ها نرسيده است. به دامنه ها كه برسد، تمدّن غرب را ويران خواهد كرد و سعادت كشورهاي غربي را كه بر پايه مادّي گري است، نابود خواهد ساخت. شايد اين ويراني را شما نسل نو و جوان به چشم ببينيد، و اين حادثه، بسيار دور نخواهد بود. شما جوانان بحمداللَّه پاكيد. جواني كه در فضاي اسلام و انقلاب و نظام جمهوري اسلامي تربيت شده، طهارت فطري سالم را داراست. عوامل ويران كننده اين طهارت در جامعه ما بحمداللَّه نسبت به كشورهاي ديگر و گذشته هاي كشور خودمان كم است. قدر اين طهارت را بدانيد و آن را حفظ كنيد؛ در اين صورت نورانيّت آن را خواهيد ديد. هر جواني كه از گناه پرهيز داشته باشد و در رفتار معمولي خود، خدا را فراموش نكند و جهت خدايي را تا آن جايي كه ممكن است، لحاظ كند، نورانيّت آن را خواهد ديد. اگر جواني در درس خواندن و كارهاي گوناگون، با خلوص قصد كند كه براي كمال خود، خدمت به جامعه و اسلام و براي كمك به آينده اين كشور، بكوشد، نتايج و نورانيّت آن را در قلب خود مي بيند. اين امر آثار زيادي براي او در پي خواهد داشت. يكي از آثار، چيزي است كه امروز به آن بسيار احتياج داريم و اين مطلب اصلي امروز من است. آن اثر، حفظ روحيه ايستادگي در مقابل دشمن و مبارزه با اوست. عزيزان من! اين موضوع بسيار مهم است. عدّه اي خيال كردند در دنيايي كه نظام سلطه بر آن مسلّط است، يك فرد نظامي نمي تواند دم از فضيلت، معنويت، استقلال، اتّكاي به منابع

انساني و مادّي خود و بي اعتنايي به دست اندازيهاي بيگانگان بزند و بي دردسر مشغول زندگي باشد. حال، حقيقتِ دهشتناك نظام سلطه را به اجمال عرض مي كنم. معناي نظام سلطه آن است كه كشورها، ملتها و دولتها يا بايد سلطه گر باشند، يا سلطه پذير. دنيا تا چند سال قبل، دو قطبي بود؛ يك طرف نظام غربي به سرپرستي و رهبري امريكا بود، يك طرف هم نظام شرقي به سرپرستي شوروي. اين دو نظام، در صد مسأله هم با يكديگر توافق داشتند. يكي از آن مسائل حفظ نظام سلطه بود. يعني هر دو اين را پذيرفته بودند كه دنيا به دو منطقه تقسيم مي شود. با هم توافق كرده بودند كه هر دو طرف به يكديگر كاري نداشته باشند و هر كدام نظام سلطه را در مجموعه خودش مستقر كند. امروز هم كه يكي از اين دو قطب فرو پاشيد و از بين رفت، آن ديگري از فروپاشي رقيب عبرت نمي گيرد؛ بلكه در فكر دست اندازي و كسب ميراث بازمانده از اوست. ببينيد امروز چه غوغايي نسبت به اروپاي شرقي در دنيا درگرفته و چه مسابقه اي بين كشورهاي غربي براي تصرّف كشورهاي جدا شده از شوروي سابق، مثل كشورهاي آسياي ميانه برپا شده است! ببينيد امروز درجمهوري آذربايجان چه خبر است! امريكا از يك طرف، صهيونيستها از طرف ديگر و بعضي از اروپاييها هم از طرفي به ميدان آمده اند. شايد امروز سرِ قضيه ارتباط با آسياي ميانه، دهها يا صدها هزار انسان زير فشار و تهديد مرگند؛ به اين دليل كه نظام سلطه مي خواهد اين منطقه را هم مثل بقيه مناطق دنيا ببلعد. امروز مظهر نظام سلطه، امريكاست. هر سيّئه اي كه

در دنيا براساس نظام سلطه به وجود آيد، حتماً بخشي از گناه آن به گردن امريكاست. معناي نظام سلطه آن است كه اگر رژيم امريكا براي خود در نقطه اي از دنيا منافعي فرض كرد، حق دارد در آن نقطه حضور قدرتمندانه نظامي پيدا كند و هر كسي را كه با منافعش مخالفت كند، بكوبد. موضوع بر سر مشروع يا نامشروع بودن اين منافع نيست. براي نظام سلطه فرق نمي كند؛ ولو اين منافع بر خلاف همه پيمانهاي بين المللي باشد. نظام سلطه، زماني سلطه جوييهاي خود را مخفيانه انجام مي دهد؛ زماني هم با صراحت و وضوح اعلان مي كند كه فلان سازمان، دولت، جمعيت يا حركت، با منافع ما تضاد داشته است و اين بهانه حقّي براي امريكا ايجاد مي كند كه آن سازمان، شخص، دولت و ملت را بكوبد. اين قانون جنگل و نظامي غيرانساني برخلاف فطرت انسان است. تنها كساني از نظر سلطه گر مورد قبولند كه سلطه پذير باشند. اگر دولتي نفت، منابع، امنيت، اقتصاد، روابط خارجي و سياستهاي گوناگون كشور خود را در اختيار سلطه گر گذاشت و از او نظر خواست و مطيع او بود، براي سلطه گر خوشايند است و آن كشور را قبول دارد. برايش فرقي نمي كند كه اين دولت، دولت ظالم است يا عادل؛ حقوق بشر دارد يا ندارد؛ در آن كشور دمكراسي هست يا نيست؛ اسم پارلمان به گوش آن ملت رسيده يا نرسيده است. به منطقه خاور ميانه نگاه كنيد! دولتهايي كه مورد قبول و اعتراف سلطه گران امريكايي اند، چگونه دولتهايي هستند؟ آيا از لحاظ فكري، سياسي، حقوق بشر و دمكراسي رشد كرده اند؟ اصلاً معناي دمكراسي را مي فهمند؟ مردم آنها معناي انتخابات را مي دانند؟ آيا

در اين كشورها فضاي نفس كشيدن وجود دارد؟ اين موضوعات براي مسؤولين كشور سلطه گر - يعني امريكا - اهميتي ندارد. مهم اين است كه اين كشورها تسليم آن سلطه گرند و همين كافي است. اما اگر كشور، جمعيت و سازماني با هر مليّت و خصوصيّتي، تسليم سلطه گر نشد، در هر كجاي دنيا باشد در خور آن است كه ضربه بخورد و مورد حمله قرار گيرد. درگيريها را ببينيد! دوستيها و دشمنيها را ببينيد! مقابله با نظام جمهوري اسلامي را مشاهده كنيد! نظام سلطه گر در صورت تسليم نشدن كشورها و ملتها، ارتكاب هر جنايتي عليه آنها را بلامانع مي داند. امروز همه پذيرفته اند كه در دنيا دولتهايي وجود دارند كه ظلم و ستم مي كنند و عناصري از ملتهاي مورد ظلم واقع شده هم، با آنها به مبارزه برمي خيزند. دنيا به عناصري چنين نه به چشم تروريست كه به چشم مبارز نگاه مي كند. امروز كساني با دولت ظالم و اشغالگر و غاصب و خشن صهيونيستي مبارزه مي كنند. جوان مؤمني كه چند روز پيش به دست مجرم و جنايتكار صهيونيستها و مزدورهايشان به خون غلتيد، از جمله اين كسان بود. جرم سازمان و جمعيّتي كه آن جوان به او منسوب است اين است كه با رژيم غاصب خانه خود، مبارزه مي كند. البته به زعم صهيونيستها، جرم بزرگ ديگري كه آن عناصر مبارز دارند، اين است كه دم از اسلام و تبعيّت از امام مي زنند و به صراحت افتخار مي كنند كه پيرو امام بزرگوار ما هستند. اين ديگر جرم بسيار بزرگي است! مزدوران صهيونيست، آن جوان را به قتل رساندند. اين هم چندان غيرطبيعي نيست. بديهي است كه رژيمي مثل رژيم

تروريست اسرائيل، اگر به دشمنان خود دست پيدا كند آنها را مي كُشد. غير از آن جوان هم اگر كساني را پيدا كنند، به قتل خواهند رساند. قضيه تا اين جا چندان خلاف انتظار نيست. ما از اسرائيل غير از اين انتظار نداريم؛ زيرا رژيمي تروريست است. لكن مهم اين است كه در دنياي غرب، هيچ كس اين حركت تروريستي را محكوم نكرد. اين نظام سلطه است؛ چهره زشتي كه امروز دنيا را پر كرده و بشريّت در هر جاي دنيا حق دارد عليه آن، مشت گره كند و فرياد بكشد. اين سكوت، بسيار دردآور است. روزنامه نگاران، سازمانهاي حقوق بشر، سياستمداراني كه لقلقه زبانشان ترور و تروريسم است، به راحتي سكوت مي كنند. رئيس جمهور امريكا در مقابل نمايندگان همه دولتها و ملتهاي دنيا، با بي شرمي تمام، جمهوري اسلامي را متّهم به تروريست پروري كرده است. آنها اين قدر در تهمت زدن، بي تقوا و بي ملاحظه اند. نه گزارشي دارند و نه دقّتي در واقعيّات. فقط به خاطر خوشامد صهيونيستها، راست يا دروغ، چيزهايي مي گويند؛ آن وقت جنايات صريح تروريستي صهيونيستها را محكوم نمي كنند و به رو نمي آورند. اين موضوعِ بسيار كريه و زشتي است كه اگر كسي از وجود آن در دنيا غفلت كند، بايد خود را غافل بداند. اكنون نظام جمهوري اسلامي در مقابل اين نظام سلطه قرار گرفته است. اساس كار جمهوري اسلامي، عبارت است از اداره ملت و كشور ايران براساس مفاهيم و ارزشهاي الهي كه از اسلام آموخته شده است. فرض بر اين است كه اين ارزشها مي تواند يك جامعه را سعادتمند كند؛ قطعاً هم چنين است و جامعه را سعادتمند خواهد كرد. اساس سعادت در

يك جامعه عبارت است از اين كه آن جامعه بتواند مستقل زندگي كند، بينديشد، سازندگي كند، در كمال استقلال راه خود را برود و هدف خود را انتخاب كند. پس استقلال، اساس اين حركت مهمّ اسلامي است. كشور ما براساس استقلال و عدم تسليم، در مقابل نظام سلطه مي ايستد. اين كشور بدون مبارزه، تلاش و مجاهدت نمي تواند پيش برود. كساني كه خيال مي كنند نظام جمهوري اسلامي چون در دوران سازندگي است، ديگر با دشمنان خود مبارزه نمي كند، بسيار غافلند. مگر دشمن مي گذارد كه ما سازندگي كنيم؟ دشمن نمي گذارد شما راه سعادت اين ملت را پيش بگيريد و جلو برويد. مگر دشمن سلطه گر مي تواند تحمّل كند كه ملتي مستقل باشد و دست سلطه گران را از زندگي خود كوتاه كند؟ آنها نمي توانند تحمّل كنند. معارضه و حمله مي كنند، انواع توطئه ها را به وجود مي آورند؛ توطئه فرهنگي، اقتصادي، امنيتي - كه امروز نسبت به كشور ما به شدّت اعمال مي شود - و چنانچه مقتضي و لازم بدانند، توطئه نظامي هم مي كنند. وقتي كشوري هدف و راهي را دنبال مي كند و مصمّم است كه آن را ادامه دهد، نبايستي در مقابل دشمن تسليم شود؛ بلكه بايد مطامع و خواسته هاي غير مشروع دشمن را به هيچ بگيرد. وقتي اين ملت در مقابل چنين دشمني قرار گرفت، ناگزير است از خود دفاع كند. شما مجبوريد از خود دفاع كنيد. عزيزان من! روح مبارزه و ايستادگي در مقابل دشمن، وقتي به طور كامل و سالم در شما قشر جوان باقي مي ماند كه تقوا، بازگشت به خدا و جهاد اكبر در وجود و زندگي تان بگنجد. اگر ما به جوانان توصيه مي كنيم كه طهارت،

تقوا، استغفار، اجتناب از گناه، رو آوردن به خدا و توجه به معنويّات را سرلوحه كارها قرار دهند، به اين دليل است كه علاوه بر به همراه داشتن سعادت شخصي شما، كشور شما هم به جواناني نيازمند است كه بتوانند حقايق را درك كنند، در ميدانها بايستند، توطئه دشمن را بشناسند و با آن مقابله كنند. دانشگاه، حوزه علميّه و محيط علمي و تحصيلي جاي اين ايستادگي، مقاومت، هوشياري و مبارزه است. اين، انتظار از نسل جوان است. بنده يك وقت عرض كردم دانشگاهها بايد سياسي باشند و دانشجو بايد سياسي باشد. معناي اين حرف آن است كه دانشجو بايد قدرت تحليل سياسي داشته باشد تا جبهه بنديهاي دنيا را بشناسد؛ تا بفهمد امروز دشمن كجاست و از كجا و با چه ابزاري حمله مي كند. اين، براي شما لازم است. اگر شما تلاش سياسي، كار سياسي، مطالعه و مباحثه سياسي نداشته باشيد، اين توانايي را پيدا نمي كنيد. البته توجّه داشته باشيد كه دشمن از همين امر استفاده نكند. دشمن با كمال هوشياري ايستاده است. اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام فرمود: «و من نام لم ينم عنه(4)»؛ مراقب باشيد كه اگر شما غفلت مي كنيد، دشمن از شما غفلت نمي كند. دشمن با كمال هوشياري مراقب است. عرض كردم كه نظام سلطه، مثل اختاپوسي خطرناك و مثل سرطان دنيا را گرفته است. كشور ما جزو نقاط سالم دنياست. نمي گوييم همه دنيا ناسالمند. ممكن است نقاط معدودي در دنيا سالم مانده باشند. كشور و دولتي كه از نظام سلطه و كمند اين عنكبوت خطرناكِ تننده در تار و پود ملتها و كشورها، سالم و بركنار مانده است، نظام جمهوري اسلامي است. طبيعي است

كه عليه شما بيدار باشند، فكر كنند و هر تلاشي انجام دهند. شما هم بايد بيدار باشيد. دانشجو، طلبه و دانش آموز بايد بيدار باشد. بچه هاي دبيرستاني، دخترها و پسرها بايد بيدار و هوشيار باشند. امروز از همه شما اين انتظار هست. شما نسل برگزيده اين كشوريد. دشمن بايد شناخته شود. اين اوّلين قدم است. بنده از قديم به محيط دانشگاهها و دانشجويان، اُنس داشتم و به چنين جاهايي رفت و آمد مي كردم. بسياري از حرفها لازم است براي دانشجويان گفته شود. وظيفه ما هم نصيحت است. امروز يكي از مسائلي كه دشمن بخصوص در محيط دانشگاه دنبال مي كند، تهاجم عليه نظامِ روحانيت در كشور ماست. به اين نكته توجّه داشته باشيد. اين نكته، حرف امروز نيست. از روزي كه نظام پهلوي بر سر كار آمد، دشمنان فهميدند كه اگر بخواهند به يكباره اين كشور را تصرّف كنند، نبايد چيزي به نام دين و ايمانِ ديني در اين كشور باشد و براي اين كه ايمان ديني به شكل سازمان يافته وجود نداشته باشد، بايد بساط روحانيت برچيده شود. تا وقتي كه روحانيت هست، در واقع يك سازمان مركزي وجود دارد كه مردم آن را به نام دين مي شناسند و از طريق آن، سخن دين را مي شنوند. دين را نمي توان از ميان زندگي، دلها و مغزهاي مردم زدود. سازماني را كه به هيچ يك از دستگاههاي قدرت از لحاظ مالي متّكي نيست، نمي شود به راحتي از ميان برد. روحانيتِ برادران اهل سنّت ما در كشورهاي اسلامي، نان خور دستگاههاست و نمي تواند با دستگاهها مخالفت كند. روحانيت مسيحي هم چيزي شبيه به همين است. خصوصيت روحانيت شيعه اين بوده كه از

لحاظ مالي و ارتزاق زندگي، به دستگاههاي حاكم متّكي نبوده است. لذا زبانشان باز بوده است. از صد سال پيش به اين طرف، هر حركت اصلاحي، مبارزه اجتماعي و سياسي و هر تحوّل بزرگي در ايران اتفاق افتاده است، يا رهبران آنها روحاني بوده اند و يا روحانيت جزو رهبران آنها بوده است. تاريخ در مقابل ماست. دشمنان روحانيت در طول شصت سال اخير، هر چه عليه روحانيت تلاش كرده اند، نتوانسته اند اين موضوع را انكار كنند؛ چون متن تاريخ است. اوّلين نداي مشروطه از حلقوم علماي بزرگ بيرون آمد. در قضيه تنباكو، امتيازات دوران ناصرالدّين شاه، ملي شدن صنعت نفت و مبارزه با رژيم پهلوي كه منتهي به نهضت عظيم اسلامي و تشكيل جمهوري اسلامي شد نيز چنين بوده است. دشمن، اين تاريخ را مي داند. وقتي تشكيلاتي به نام دين و روحانيت شناخته شده، با مركزيت و مسؤوليت مشخّص و رياست كساني كه جز با تقوا ممكن نيست به رياست برسند، وجود دارد، كار دشمن سخت مي شود. ممكن است دشمنان، مراجع بزرگ تقليد را گاه از لحاظ علمي تخطئه كنند؛ اما از لحاظ تقوايي نمي توانند. مرحوم آيت اللَّه بروجردي و مرحوم آيت اللَّه حاج شيخ عبدالكريم(5) نمونه اي از اين مراجع بزرگوارند. خداي متعال كساني را كه از لحاظ تقوا اشكال داشتند، رسوا كرد. فقاهت يك روش و شيوه استنباط است؛ علم است. اين علم را بايد آموخت. براي همه راه باز است كه دين را ياد بگيرند و از آن استنباط كنند؛ اما استنباط از دين يك روش علمي دارد و كار عاميانه اي نيست. هر كس از هر جا رسيد نمي تواند از قرآن و سنّت استنباط كند. دانش

اصلي روحانيت، فقاهت است. البته فلسفه و عرفان اسلامي نيز هست كه هر دو به معناي وسيع فقاهت، داخل در فقاهتند. اگر روش فقاهت را از ميان بردارند، ديگر چيزي از دين باقي نمي ماند. عدّه اي از آن طرف مي آمدند و دين را با تفكّر ماركسيستي تفسير مي كردند. اين عدّه ظاهرِ اسلامي و باطنِ ماركسيستي داشتند و از اين جهت منافق بودند. وقتي كتاب آنها را در مقابل كتابهاي فكري و نوشته هاي ايدئولوژيكِ حزب توده و گروههاي كمونيستي مي گذاشتيم، با هم مو نمي زدند. اين شباهتها در زمينه هاي اقتصادي، تاريخ، فلسفه تاريخي و اقتصاد سوسياليستي چشمگيرتر بود. تفاوت در اين بود كه اين عدّه اسم خدا و پيغمبر را به كتابهايشان اضافه كرده بودند. وقتي دين، مفسّر و متصدّي و متولّيِ رسمي نداشته باشد، كار به اين جا مي رسد كه عدّه اي از راه مي رسند و دين را با تفكّر ماركسيستي و يا دمكراسي و سرمايه داري غربي تطبيق مي دهند. امروز در دنيا كساني هستند كه اسلام - و نه مطلق دين - را درست با آنچه كه شركتها و كمپانيهاي بزرگ مي خواهند، تطبيق مي دهند. اگر روحانيت وجود داشت، اين طور نمي شد. البته همواره روحانيت احتياج به اصلاحات داشته است. امام بزرگوار ما در اوايل انقلاب درباره روحانيت و لزوم وجود آن و حمله به كساني كه مي خواستند ريشه روحانيت را بزنند، صحبت كردند. در اثناي صحبت، مطلبي با اين مضمون افزودند: در ميان روحانيت كساني هستند كه ظلم است اسم روحاني بر آنها بگذاريم. بعد اين مصراع را خواندند: «اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد». واقعاً همين طور است. روحاني داريم؛ اما اساس روحانيت امري لازم است. براي حفظ

دين، ايمانِ ديني در جامعه لازم است. دشمن اين مطلب را زودتر از همه فهميد. يكي از بزرگترين مسؤوليتهاي رضاخان، برچيدن بساط روحانيت براي نابود كردن دين بود. بنابراين به مجرّد اين كه قدرت پيدا كرد، در سالهاي 1313 و 1314 شروع به برچيدن بساط روحانيت كرد. اقدام رضاخان، قلدرانه بود. خيال مي كرد با قلدري مي تواند كارهاي خود را پيش ببرد. گذاشتن عمامه، پوشيدن لباس بلند و اسم و حوزه آخوندي را ممنوع كرد. حوزه هاي قم و مشهد را تا آن جا كه مي توانست - به خيال خود - متلاشي كرد. البته نتوانست. امام عزيز ما جزو طلبه هاي آن دوران بودند؛ همان دوراني كه قرار بود روحانيت را شدّت فشار و خفقانِ رضاخاني به كلّي نابود كند. اما روحانيت نه تنها نابود نشد، بلكه كساني مثل امام بزرگوار را به وجود آورد. من خود از امام شنيدم كه مي گفتند:« در قم، ما صبح زود از مدرسه يا خانه بيرون مي آمديم و به باغهاي سالاريّه مي رفتيم كه در آن زمان يك فرسخ تا شهر فاصله داشت. در آن جا زير درختها مشغول درس و بحث و مطالعه مي شديم. هنگام غروب وقتي كه هوا تاريك مي شد برمي گشتيم كه مأمورين رضاخان ما را نبينند!» اين طور درس خواندند. اين قدم اوّل بود. در دستگاه رضاخاني، فقط رضاخان نبود. عدّه اي از به اصطلاح ادبا، انديشمندان و ايدئولوگهاي دستگاه رضاخاني هم بودند كه طرّاحي مي كردند و فكر مي دادند. وقتي ديدند فشارها كارگر نشد، با پول و پشتيباني واداره فرماندهي و سياستگذاري رضاخاني، طرح ديگري ريختند. اين طرح عبارت از درست كردن بساطي به نام مؤسّسه «وعظ و خطابه» در تهران بود. متأسفانه اين مطالب

را نسل جوان نمي داند. تأسيس موسّسه «وعظ و خطابه» به سالهاي 1316 و 1317 - يعني دو يا سه سال بعد از شروع قلع و قمع روحانيت - برمي گردد. تأسيس اين مؤسّسه براي آن بود كه هر كس مي خواست روحاني بماند، مي توانست تحت نظر اين موسّسه كه وابسته به رضاخان بود، روحاني باقي بماند! به عبارتي آخوند باشد؛ اما آخوند رضاخاني، درباري و در خدمت سياستهاي استكبار باشد. البته آن موسّسه اساتيد خوبي داشت. من نشريات مؤسّسه «وعظ و خطابه» را در سالهاي 1338 و 1339 از اوّل تا آخر مطالعه كردم. مطالب بسيار خوبي در زمينه هاي دين شناسي، اديان باستاني و اديان معاصر داشت. آنها اساتيد برجسته اي را جمع كرده بودند و از لحاظ مطلب، كمبودي نداشتند. تنها هدف آنها اين بود كه سازمان روحانيت وجود نداشته نباشد. مطالب ديني اين موسّسه به وسيله غير متخصّصين نوشته شده بود. تاريخ اديان و فلسفه دين از جمله علومي بود كه مي شد روي آن كار كرد؛ امّا هدف آنها برچيدن سازمان روحانيت در دوران رضاخان بود. بعد كه رضاخان قلع و قمع شد، مردم با احترام تمام و آغوش باز روحانيون را پذيرا شدند، حوزه هاي علميّه شلوغ شد و مراجع تقليد مورد تجليل و تقديس مردم قرار گرفتند. بر اثر سختگيريهاي قبلي، دستگاه محمّدرضا همان سياست را با شكلهاي ديگري پيش گرفت. بنده در طول عمر طلبگي خود تا دوران پيروزي انقلاب، چندين مورد از نقشه هاي دستگاه پهلوي را ديده بودم و مي شناختم. آخرين آنها در دهه پنجاه، تشكيل سازمان اوقاف به شكل دلخواه پهلوي و كشيدن روحانيت به زير چتر سازمان اوقاف بود. اين، سياستي بود

كه سالها دنبال شد. كساني بر حسب گمان و طبق اطّلاعات ما، انگيزه هايي از قبيل انگيزه هاي رژيم پهلوي ندارند و علي الظّاهر جزو خوديها و مسلمانند . اما متأسفّم از اين كه مي بينم اين افراد، امروز همان حرفهايي را مي زنند كه روزي رژيم رضاخان و محمّدرضا با انواع و اقسام سياستها و تدبيرها مي خواست به كرسي بنشاند. چرا بايد اين طور باشد؟ روحانيت يك نهاد اصلي در نظام اسلامي است. اگر روحانيت و طلبه هاي معمّم نبودند، اين انقلاب شكل نمي گرفت. شانزده سال - از سال 1341 تا سال 1357 - طلبه ها به سرتاسر كشور سفر مي كردند و در هر شهر و روستا و منطقه اي - حتي در پادگانهاي ارتشي - اسلام و مبارزه عليه رژيم را تبليغ مي كردند. دستگاه حكومتي هم نمي توانست مانع آنها شود. با يك طلبه چه مي توانستند بكنند؟ همه حقوق ماهانه اي كه طلبه يك لاقبا از حوزه علميّه مي گرفت، به قدر حقوق پنج روز يك كارمند دون پايه بود. يك رژيم ستمگر با چنين آدمي چه مي توانست بكند؟ او را به زندان مي انداختند. تاجر نبود كه پول و سرمايه اش را مصادره كنند. كارمند دولتي نبود كه حقوقش را ببرند. به زندان مي رفت و مردم بيشتر به او علاقه مند مي شدند. لذا رژيم نمي توانست كاري بكند. نيروي طلبگيِ روحانيت با همين سازمان رسمي و بااستفاده از اعتقاد عميق مردم به خود، به سراسر كشور مي رفت و نهضت، امام، مبارزه، جمهوري اسلامي و ضديّت با استكبار را تبليغ مي كرد و معناي استكبار را به همه مي فهماند، والّا مردم امريكا را نمي شناختند. مردم ايران سالهاي متمادي از سياست دور افتاده بودند. روحانيون جوان در گوشه و كنار

كشور اين شناخت را به مردم تزريق كردند. آن روزها جوانان دانشجو و دانشگاهيِ بسياري، از تبليغات روحانيون استفاده كردند. آن روزها ايادي استكبار به روحانيون مؤثّر و فعّال مي گفتند: شما دانشجويان را گمراه مي كنيد! گمراهي از نظر آنها اين بود كه روحانيون مردم را به مبارزه مي كشاندند. تأثير روحانيت تا به اين حدّ است. امروز هم گره گشاي مشكلات كشور و بازكننده گره هاي ريز، روحانيون هستند. در دوران جنگ، وقتي يك روحاني به جبهه مي رفت، بر ديگر رزمندگان تأثير مي گذاشت. بچه هاي جبهه اي پيش ما مي آمدند و اگر در جايي روحاني نبود گله مي كردند؛ اگر بود ستايش مي كردند. اگر يك انسان، شغل، زندگي و همه چيز خود را وقف تبيين دين و معارف ديني و روحيه ايماني كند، جامعه را به تعالي مي رساند. چرا بعضي كسان اين حقيقت را نمي فهمند؟ اگر امروز كسي با روحانيت مقابله كند، بيش از همه دل صهيونيستها و امريكا را شاد كرده است. اگر جايي صدايي بلند شود، براي آن صدا از همه رسانه هاي صهيونيستي غريو تشويق و احسنت و آفرين بلند مي شود. چون آنها به فناي روحانيت دل بسته بودند و نبود روحانيت را مي خواهند. اينها فتنه است. اين گونه حرف زدن و حقايق را واژگون فهميدن و آن را منتشر كردن، فتنه است. من بايد كساني را كه ملتفت نيستند و نمي فهمند، نصيحت كنم. نمي توانم باور كنم و به خود بقبولانم كه اين افراد، عن عمد اين كار را مي كنند، والّا اگر معلوم شود كه اين افراد - خداي نكرده - از روي غرض و سوء نيّت اين كارها را انجام مي دهند، نظام اسلامي توي دهانشان خواهد زد. روحانيت خدمتگزار

مردم است. نهادي كم توقّع، كم نصيب و كم سهم از دنياست. بنايي بر دنيا و هدف دنيا ندارد. البته در بين روحانيون، افراد بد، ناباب و خائن بوده اند. امروز هم هستند، نه اين كه نيستند. ما هم از افراد نابابي كه در روحانيت هستند، خبر داريم. بعضي از آنها، دلها را خون كردند. دل امام و نيكان خود را خون كردند. اما اين نبايد موجب شود كه سازمان و تشكيلات روحانيت زير سؤال برود. عناصر ناباب در روحانيت، اغلب كساني هستند كه از راه صحيح و روحانيت منحرف شده اند، والّا روحانيتي كه در راه مستقيم امام بزرگوار حركت مي كرده، بحمداللَّه خوب است. اميدواريم خداي متعال همه ما را هدايت كند و توفيق عطا فرمايد و مشمول فضل و رحمت خود قرار دهد. شما جوانان عزيز را به خدا مي سپارم و اميدوارم كه خداوند از شرّ دشمنان و شياطين حفظتان كند و ان شاءاللَّه شما را ذخيره نظام اسلامي براي آينده قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) . 2) حديث نبوي. 3) آل عمران - 135 4) نهج البلاغه - نامه 62 5) آيت اللَّه العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي مؤسّس حوزه علميّه قم.

بيانات مقام معظم رهبرى در ميدان «صبحگاه دانشگاه امام حسين»(ع)

بيانات مقام معظم رهبري در ميدان «صبحگاه دانشگاه امام حسين»(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خدا را سپاسگزارم كه توفيق اين ديدار بسيار خوب با شما عزيزان را - كه بهترين جوانان اين ملت و كشور در ميانِ شما هستند - به بنده ارزاني داشت. نام، محتوا، هدف و همه چيزِ اين دانشگاه، براي كسي كه در دل شور و عشق حسيني داشته باشد، جذّاب و زيباست. مراسم امروز هم، مراسمي پرمغز، زيبا و اميدآفرين

است. اميدواريم كه خداوند شما را همواره حسيني بدارد و در راه اهداف حسيني، به هدايتها و نورانيّت بيشتر و ثبات در حركت، مفتخر و سرافراز فرمايد. حضور پرچم خونين حسيني در مقابل چشم ما، يك جلوه فوق العاده است. من صريحاً عرض مي كنم كه دانشگاه امام حسين،عليه السلام بحمداللَّه از زمان ديدار قبلي ما - كه شايد حدود هشت سال پيش بود - تا امروز، رشدِ كمّي و كيفي مطلوبي - بخصوص در سالهاي اخير - داشته است. عزيزان من! بنده معتقدم كه در همه زمينه هاي مربوط به انسانها، رشد و وسايل رشد، يك امر خدا خواسته است. كسي كه ابزار رشد را - كه خدا در وجود او و در جهان پيرامون او گذاشته - به كار نمي گيرد و رشد خدا خواسته را در خود و در محيط پيرامون خود به وجود نمي آورد، كفران نعمت كرده است. اين، كفران نعمت در مسائل شخصي و به وسيله يك شخص است. در مسائل اجتماعي، در مسائل مربوط به ملتها، اجتماعات و مجامع انساني، كفران نعمت مربوط به حقوق انسانهاست كه از سوي پروردگار، به هيچ وجه آمرزيده نيست. «الم تر الي الذين بدّلوا نعمةاللَّه كفراً و احلّوا قومهم دارالبوار. جهنّم يصلونها و بئس القرار.(1)» اين، انذار قرآني درباره اين گونه اشخاص است. عزيزان من! انسان، بخصوص وقتي مانند شما دل به معرفت و ايمان آباد كرده باشد، امكان رشد زيادي دارد. جوامع بشري كه متشكّل از اين انسانها هستند، مي توانند آن چنان پيش بروند كه دنياي ظلماني را پر از نور كنند. اين، نوري است كه خدا مي بخشد، اما به دست انسان. «اللَّه ولي الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الي النّور.(2)»

اين، نوري است كه شما نشانه آن را مي بينيد و حضور آن را احساس مي كنيد. اين، نور ايمان، نور اسلام، نور محبّت و نور دلسوزي براي انسان و انسانيّت است. نورِ ديدن و شناختن ظلم و زشت شمردنِ ظالم است. اينها چيزهايي است كه امروز به بركت اسلام، در كشور و در نظام ما هست. شما بايد هرچه بيشتر، از اينها استفاده كنيد. شما بايد از اين فضا، براي بالندگي و سرافرازيِ هر چه بيشتر بهره ببريد. شما جوان، مؤمن و انقلابي هستيد. بحمداللَّه، تربيت شده قرآنيد. محيط پيشرفت آماده است. چشم و دل شما روشن است. پس، بايد پيش برويد. لذا، همان طور كه برادر عزيزمان، سردار فرمانده دانشگاه، يادآوري كردند، من بر همان اصول و موازين گفته شده قبلي، يعني علمي بودن، نظامي بودن، معنوي و عرفاني بودن، و دائم در حال پيشرفت بودن، تأكيد مي ورزم. من رويِ نكته نظامي گريِ دانشگاه، تكيه مي كنم. دانشگاه در كشور زياد است و روزبه روز هم بيشتر مي شود؛ اما دانشگاه نظامي، دانشگاهي كه به عنوان پشتيباني علمي و سازماندهي و براي برآوردن همه نيازهاي سازمان عظيمي مثل «سپاه پاسداران انقلاب اسلامي» باشد، بايد وجود داشته باشد. به آساني نمي توان از اين گذشت و صرف نظر كرد. بعضي خيال مي كنند كه اگر ما روي ظواهر يا لباس نظامي يا نظام جمع و اين قبيل چيزها تكيه كنيم، كفايت مي كند؛ اما اين، سطحي نگري است. هر ظاهري در اين عرصه و ميدان، حكايت از يك امر واقعي و باطني مي كند. نظم ظاهري، نظم رفتاري و نظمِ در ميدان جنگ را به ارمغان مي آورد و نظم در جبهه بندي عظيم جهاني را به ما

مي دهد. از همين جا، اين نكته اصلي را عرض كنم كه، مسأله اصلي، جبهه بنديِ سراسريِ استكبار جهاني در مقابلِ كلمه حقّ است. جبهه بندي در مقابل ايران من حيث ايران نيست؛ در مقابلِ يك ملت، يك نژاد، يك قوم، از جهت آن قوم نيست؛ بلكه جبهه بندي در مقابلِ حقّ است. آب عدّه اي، با حق به يك جوي نمي رود. كساني كه مي خواهند دنيا را بچاپند و كساني كه مي خواهند همه جغرافياي زمين را بر اساس تمايلات استكباري خود شكل دهند، نمي توانند با حق كنار آيند. به خاطر اين كه حق، حركت باطل را بر نمي تابد و تحمّل نمي كند. شما امروز در سطح دنيا نگاه كنيد: يك تروريستِ نام و نشاندار كه سوابق او روشن است و رفتار غاصبانه و ظالمانه او، حركت او عليه يك ملت، تلاش او بر ضدّ انسانيت و سركوبگريهاي او بر هيچ كس از اين كساني كه در فلسطين اشغالي در اين چند روز جمع شدند، اشك تمساح ريختند و براي از دست دادن يك همكارِ بسيار ستمگر و وفادار به آرمانهاي استكبار عزا گرفتند، پوشيده نيست، مي ميرد و در حالي كه همه اينها او را مي شناسند و مي دانند كه در چه راهي حركت مي كرده، برايش عزاداري مي كنند! من به ملتهايي كه تحت تأثير تبليغات رسانه هاي صهيونيستي هستند، كاري ندارم. آنها ممكن است اشتباه كنند. افكار عمومي را رسانه هاي عمومي تغيير مي دهند؛ اما در بين سردمداران سياستهاي جهاني، كسي نيست كه نداند «فتحي شقاقي» شهيد راه يك ارزش انساني بود. امروز كيست كه سربازي را كه براي برگرداندن خانه خود از دست اشغالگران مي جنگد، تحسين و ستايش نكند؟ چرا سرداران جنگها و سربازان فداكارِ معلولِ جنگهاي آزاديبخش،

در همه جاي دنيا مورد احترامند؟ چرا مقبره سرباز گمنام به عنوان يك حركت نمادين در همه جاي دنيا مورد احترام است؟ اين سرباز مگر چه كار كرده است؟ اين سرباز يا آن سردار و يا آن معلول جنگي در آفريقا، در اروپا، در هر جاي دنيا كه شما نگاه كنيد، همان كاري را كرده است كه امروز فلسطينيهاي مظلوم مي كنند؛ سرداران فداكارشان مي كنند و شهداي غريبشان انجام مي دهند. هر كس كه به ارزشهاي انساني پايبند باشد، اينها را از اعماق جانْ تحسين مي كند؛ اما در شهادت شهيد فتحي شقاقي، هيچ چشمي از چشمهاي استكباري نگريست. يك قطره اشك از چشمهاي دوخته به مطامع حيواني شان، فرو نريخت. آن وقت براي قاتل او و براي يك تروريستِ سابقه دار، اشك مي ريزند! واي بر ملتهايي كه رهبرانشان چنين كساني هستند! دلِ انسان بر حال ملتي مثل ملت امريكا كه از چنين رهبران حقير و ضعيف و فاقد ارزشهاي انساني برخوردار است، مي سوزد. حالا از «شاه حسين» و امثال او كه نوكرصفتي شانْ در طول سالهاي طولاني، مشهودِ همه است، نمي خواهم يادي بكنم و اسمي بياورم. اين، صحنه دنياست. اينها آن دستهايي هستند كه حركتهاي جهاني را به سمت هدفهاي مشخّصي شكل مي دهند. اين است ردِّ پنجه خونينِ ننگينِ صهيونيسم بر صحنه سياست دنيا كه مظهرش هم امريكاست. البته بدانيد كه اين گونه نخواهد ماند. اگر در آينده انقلابي در كشور ايالات متّحده امريكا فرض و تصوّر شود، شروع اين انقلاب اين گونه خواهد بود كه مردم امريكا مي ريزند و صهيونيستهاي امريكا را - كه امروز بر سراسر وجود آن كشور مسلّطند - تكّه تكّه مي كنند. «وانّ ربّك لبالمرصاد.(3)» اين گونه نمي ماند؛ اما فعلاً

همين است. چون مي بينند كه در اين گوشه دنيا، تلألؤ حقْ فضا را روشن مي كند، مجبورند كه حركت باطل كنند، تيراندازي كنند و حمله كنند. امروز، به فضل پروردگار، جمهوري اسلامي با شجاعت و بدون سرِ سوزن ترس و ترديدي، در اين راه و براي اين هدف ايستاده است تا باطل را افشا كند. البته ما نمي خواهيم دنيا و نيروهاي گوناگون دنيا را به مبارزه رويارويِ نظامي دعوت كنيم. اين بحث كه «ما دفاع خواهيم كرد و بر دهن هر متجاوزي خواهيم زد»، بحث ديگري است كه در جاي خود محفوظ است. ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي، به هيچ وجه مبارزه جوييِ نظامي نمي كند؛ اما حقيقت را افشا و روشن خواهد كرد و بر حقيقت پاي خواهد فشرد و در مقابل باطل، كوتاه نخواهد آمد. «لا اعبد ما تعبدون. و لا انتم عابدون ما اعبد.(4)» تا شما هستيد، تا اين مباني را داريد و تا از آن خاستگاه حركت مي كنيد، حرف ما را قبول نخواهيد كرد. ممكن نيست كه جبهه باطل، حرف حق را قبول كند. «ولا انا عابد ما اعبدتم.(5)» من هم به طرف شما گرايش پيدا نمي كنم. اين، حرف جمهوري اسلامي است. بعضي خيال مي كنند كه سوره مباركه «قل ياايّها الكافرون» سوره صلح است، در حالي كه سوره جنگ و صف بندي و جدا شدن راههاست. امروز، چه بخواهيد و چه نخواهيد، دنيا مي داند كه دو جناح وجود دارد. امروز بسيارند كساني از سران و زمامداران و مردم دنيا كه شما و ملت جمهوري اسلامي را به خاطر مقاومتش، به خاطر آمادگي اش، به خاطر كوتاه نيامدن و نترسيدنش، تحسين مي كنند. هر چند بعضي به زبان مي آورند و بعضي

به زبان نمي آورند. شما در مقابل چنين حركتِ سازماندهي شده اي، بايد منظّم باشيد. نظام جمهوري اسلامي، بايد مظهر انتظام باشد. منتها نظم در عرصه زندگي يك كشور و يك ملت بزرگِ شصت ميليوني چيزي است و در عرصه يك سازمان نظامي، چيز ديگري است. امروز ارتش و سپاه، دو سازمان نظامي هستند كه دوشادوش هم با فرماندهي واحد، در زير نام مقدّس «نيروهاي مسلّح جمهوري اسلامي ايران» خدمت مي كنند. سربازان هردو سازمان نظامي، سربازانِ خدا، سربازانِ قرآن، سربازانِ حقيقت و سربازان برترين ارزشهاي انساني اي هستند كه هيچ كس نمي تواند آنها را انكار كند. هركدام هم مسؤوليت مشخّصي دارند. سپاه پاسداران، اين امتياز بزرگ را دارد كه مولود انقلاب است. «لَمسجدٌ أسّس علي التّقوي من اوّل يومٍ احقُّ ان تقوم فيه فيه رجال يحبّون ان يتطهّروا.(6)» چهره ها و دلهاي پاك و نوراني در اين دانشگاه، سرآغازِ تولّد يك سپاه در سازمان آينده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است. در دوران اوّلِ انقلاب، در دوران جنگ و قبل از آمادگيهاي لازم، فرصت اين چيزها نبود. نه اين كه آن روز اين چيزها بد بود؛ بلكه مجال و امكان نبود. اما امروز، مجال و امكان هست. لذا، اين دانشگاه بايد مظهر ايمان و تقوا و نظم، مظهر راستي و پاكي و صداقت، و مظهر روشن بيني و روشنفكري باشد. اين دانشگاه بايد به بيرون الگو بدهد. جوانان اين دانشگاه، وقتي به بيرون مي روند، بايد الگوي يك جوانِ مؤمن و انقلابي باشند و حدّ اعلا و حدّاكثر را به بقيه نسل جوان كشور، نشان دهند. اين، چيزي است كه ما از اين جا توقّع داريم. بحمداللَّه، امروز راه نيز همين راه است.

بايد آن را دنبال كنيد و در اين راه، تلاش نماييد. تكيه من روي نظامي گري، مثل تكيه روي علم و تقوا و معنويّت، بر فلسفه اي مبتني است. ما در انقلاب و در اسلام، ظاهرسازي و صورتِ بي معنا و بي روح اصلاً نداريم. هرصورتي، معنايي، و هر لفظي، مضموني دارد. اگر چيزي را توقّع داريم، به خاطر اين است كه ريشه فلسفي آن را با اعتقاد تمام، در دل مي پرورانيم. در مورد دانشگاه امام حسين هم - كه بحمداللَّه نام و خاستگاه و خصوصيّات ديگر، و امروز پرچمش، حسيني است - چنين است. حسيني باشيد و حسيني بمانيد. خودتان را در ميدان حسيني پرورش و رشد دهيد و بدانيد كه طريق سعادت دنيا و آخرت همين است و خداي متعال، به شما كمك خواهد كرد. من هم امروز خيلي خوشوقت و خوشحال شدم كه اين صحنه بسيار خوب و زيبا و ظواهرِ حاكي از معانيِ جالب را ديدم. ان شاءاللَّه در ادامه بازديد هم، چيزهاي بيشتر و بهتري خواهيم ديد. البته من قبلاً از مسائل اين دانشگاهْ مطّلع بودم؛ منتها آنچه شنيده ايم و خوانده ايم، امروز به چشم ديديم و خواهيم ديد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) ابراهيم :29-28 2) بقره :257 3) فجر:14 4) كافرون:3-2 5) كافرون:4 6) توبه: 108

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار فرماندهانِ نواحى، پايگاهها و گردانهاى بسيج سراسر كشور به مناسبت هفته

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار فرماندهانِ نواحي، پايگاهها و گردانهاي بسيج سراسر كشور به مناسبت هفته بسيج بسم اللَّه الرحمن الرحيم برادران و خواهران عزيز؛ خيلي خوش آمديد. اميدوارم پروردگار متعال همه شما را در هر جاي اين ميهنِ بزرگِ اسلاميِ عزيز، مشغول تلاش هستيد، مشمول لطف و رحمت و فضل خود قرار دهد. هفته بسيج،

بحمداللَّه با وضع درخشاني برگزار شد و بار ديگر به بركت همّت و تلاش و كار مستمرّ و پر رنجِ دوره سال شما، نام و ياد و روحيه بسيجي، در جامعه اسلامي زنده شد. اين جريان مبارك، بايد همچنان در همه مقاطع و فصول و در همه سالها، مثل يك شطّ خروشان و پر بركت و پر فيض، ادامه پيدا كند و جريان داشته باشد. مطلب اساسي اين است كه بسيج، يك حركت بي ريشه و سطحي و صرفاً از روي احساسات نيست. بسيج يك حركت منطقي و عميق و اسلامي و منطبق بر نيازهاي امروز دنياي اسلام و - به طريق اولي - جامعه اسلامي است. قرآن كريم مي فرمايد: «هوالذي أيّدك بنصره و بالمؤمنين(1)»؛ اي پيامبر! خداي متعال تو را، هم به وسيله نصرت خودش و هم از طريق مؤمنين، مؤيّد قرار داد و كمك كرد. اين خيل عظيم مؤمنيني كه در اين جا مورد اشاره آيه قرآن قرار گرفته اند، عبارت ديگري است از آن چه كه امروز به نام «بسيج» در جامعه ما وجود دارد. آيات ديگر قرآن هم، آن جا كه اشاره به مردم و آحاد مؤمن و انسانهاي با اخلاص مي كند، بسيجِ عزيزِ كم نظيرِ زمان ما را كه محصول فكر و درايت امام بزرگوار است، نشانه مي گيرد. درباره نياز دنياي اسلام به اين حركت، واقعاً بايد تأمّل و تعمّق كرد. بعضي كسان «بسيج» را درست نفهميدند. آنها خيال مي كنند بسيجي يعني كسي كه از كارهاي ديگر باز بماند! اين، ضعف بينش آنهاست. اين، ندانستن حقيقت و كوته فكري است. بسيج و بسيجي بودن و حركت و فرهنگ بسيجي، از اين تخيّلات

بي اساس، خيلي فراتر است. مايلم مطالبي را در اين زمينه مطرح كنم تا براي شما جوانان عزيز و همه جوانان خوب اين مملكت، چه در پايگاههاي مقاومت، چه در دانشگاهها و دبيرستانها، چه در ميان برادران و يا خواهران، چه در شهرها و روستاها و چه در اصناف و قشرهاي مختلف - كه قوام بسيج به شما و امثال شماست - سررشته باشد و روي آن تكيه و تعمّق شود. امروز دو آفت در سطح جهان اسلام مشاهده مي شودكه يكي مربوط به دولتها و حكومتها و رژيمهاي حاكم است و ديگري به مردم مربوط مي شود. آن آفتي كه به دولتها و رژيمها مربوط مي شود، اين است كه غالباً در دنياي اسلام، حكومتها از مردم منقطعند. ممكن است انتخاباتي انجام گيرد و اكثريّتي - واقعي و يا صوري - رأي هم بدهند و مثلاً فردي هم رئيس جمهور شود؛ ولي اكثريت مردم در صحنه نيستند و رابطه آنها با نظام قطع است. بعضي از كشورها همين انتخابات صوري را هم ندارند و مثلاً رئيس جمهور و يا پادشاهِ مادام العمر، بر آنها حكومت مي كند و نظر و اراده مردم، نقشي در سرنوشت كشور ندارد. مردم، كار خودشان را مي كنند؛ حكومتها هم راه خودشان را مي روند! شما نگاه كنيد در اين سي، چهل سال اخير، چقدر كودتا در كشورهاي اسلامي انجام گرفته است! عدّه اي آمده اند و عدّه قبلي را از بين برده اند و خودشان سر جاي آنها نشسته اند و مردم هم اصلاً بدون اين كه بر آن گذشتگان بگريند يا براي آيندگان جشن بگيرند، فقط وضعيت را تماشا كرده اند! اين، جدايي ملتها از حكومتهاست. اگر شما به زندگي

چنين حكومتها و رؤسايي نگاه كنيد، مي بينيد كه شبيه مردمشان نيستند و اگر به مردم نگاه كنيد، مي بينيد از وضع حكّامشان اصلاً خبر ندارند! گذشته كشور خودمان نيز همين گونه بود و هيچ ارتباط و پيوند عاطفي و عملي، ميان مردم و رؤساي كشور وجود نداشت. مردم منتظر حرف و دستور آنها نبودند و اگر حرف و دستوري هم مي دادند، گوش نمي كردند و در مواقعي از روي ترس، دستورات را اجرا مي كردند. نتيجه اين آفت و عيب بزرگ، اين شده است كه حكومتهاي بريده از ملتها، چون موقعيّت خودشان را متزلزل و پشتشان را خالي مي بينند، به دامن قدرتها پناه مي برند. يعني يا به دامن امريكا مي چسبند يا ديروز كه شوروي بود، به سراغ آن كشور مي رفتند و يا به يكي ديگر از دولتهايي كه سرشان به تنشان مي ارزد، تكيه مي كنند! رابطه و نسبت معكوسي بين ارتباط با مردم و ارتباط با قدرتها و پناه بردن به آنها وجود دارد: هر حكومتي كه ارتباطش با مردم خود صميمانه است، به قدرتها بي اعتناست و به آنها نگاه و تكيه نمي كند و به حرف آنها محل نمي گذارد و دستور آنها را به گوش نمي گيرد و به سراغ آنها نمي رود؛ ولي هر حكومتي كه با مردم خود رابطه ندارد، با قدرتهاي بزرگ گرم مي گيرد و به آغوش آنها پناه مي برد و به آنها تكيه مي كند و قهراً از آنها حرف مي شنود و دستور آنها را اجرا مي كند! از آن طرف نيز همين طور است: هر حكومتي كه به قدرتها نزديك شد، از مردم خود دور مي شود و هر حكومتي كه از قدرتهاي بزرگ جهاني دور شد، در دل

مردم خود جاي مي گيرد. اين، يك امر روشن و بديهي در فرهنگ و معارف سياسيِ امروز دنياست. متأسّفانه اغلب دولتهاي اسلامي با مردم خودشان رابطه ندارند و نتيجتاً به آغوش قدرتها پناه مي برند. اگر امريكا دستوري داد و فرماني صادر كرد، فوراً اطاعت مي كنند و دست به سينه در مقابل او مي ايستند! حال شما نگاه كنيد و ببينيد كه امروز كدام يك از كشورهاي اسلامي، اين گونه نيستند! آفت دوم - كه آن هم خيلي دردناك و گريه آور است - مربوط به ملتهاست. متأسّفانه در كشورهاي اسلامي، از چهل ، پنجاه سال قبل تا كنون، جوانان به سمت فساد سوق داده مي شوند. اين روشهايي كه مي شنويد، در گذشته در كشور ما هم بود و امروز در كشوهاي ديگر به صورت عمومي وجود دارد. امروز اگر در كشور ما فردي بخواهد در گوشه اي تظاهر به فساد كند، همه به او اخم مي كنند و چهره در هم مي كشند؛ اما متأسفانه در كشورهاي ديگر، اين حالت وجود ندارد. دختران و پسران كشورهاي اسلامي، در دامِ موجِ فسادِ همه گيري قرار گرفته اند كه از سمت كشورهاي غربي و فرهنگ آن ديار برنامه ريزي شده و به طرف آنها سرازير گرديده است. البته جوانان در هميشه تاريخ، احساسات شهواني و غرايز گوناگون دارند و آسيب پذيرند؛ اما شايد در هيچ دوره اي از دوره هاي تاريخ، اين گونه كه حدس مي زنيم، اين همه فساد در ميان جوانان دنيا مشاهده نشود و همه گير نشده باشد! همان طور كه گفتم منشأ اين فساد، كشورهاي غربي - امريكا و اروپا - هستند. آنها با فرهنگ خودشان، فساد را به سمت كشورهايي كه پذيراي آن بودند،

صادر كردند. شما در كشورهاي اسلامي، جواناني را مشاهده مي كنيد كه از همان جواناني كه اسمهاي گوناگوني دارند (و من نمي خواهم فضاي مجلس را با اين اسمها خراب كنم) و تحت نامهاي مختلف و شكلها و موها و لباسها و رفتارهاي عجيب و غريب، به چيزهاي زائدِ زندگي سرگرمند؛ تقليد مي كنند! البته در حاشيه، به اين نكته هم اشاره كنم كه غرب بتدريج چوب رفتار و اعمال فساد انگيز خود را مي خورد؛ مثل همان كسي كه در دست خود، ظرفي پر از مايع ميكروب طاعون بگيرد و در آب شُربِ خانه ها بريزد! بالاخره خود او نيز، روزي دچار طاعون خواهد شد. امروز، طاعون فساد در غرب، خودش را نشان مي دهد؛ به طوري كه عُقلا دستپاچه شده اند و از چنين وضعيتي نگرانند. اين نگراني، در مطبوعات مهّم اروپا و بخصوص امريكا، منعكس است كه ما آن را مشاهده مي كنيم. بنابراين، آفت دوم اين است كه فساد همه گير و سيل آسا و تباه كننده اي، به سمت جوانان كشورهاي اسلامي سرازير شده است. اثر اين فساد و تباهي، اين است كه جوانِ فاسد شده، به فكر اصلاح نمي افتد و انگيزه پيدا نمي كند و دين و معنويّت و ايمان و سياست به معناي صحيح، براي او ديگر معنا پيدا نمي كند و اگر از روي اجبار و براي نان بخور و نمير، درس بخواند، آن درس هم همراه با فساد است و وقتي متخصّص شد، تازه يك آدم فاسد، فارغ التّحصيل شده است! اين، عيبِ بزرگِ جوامع اسلامي است كه وقتي انسان ابعاد اين عيب عظيم و آفت بزرگ را مي بيند، واقعاً بايد به خداي متعال پناه ببرد. به اعتقاد من،

امام عزيز ما با الهامي كه پروردگار متعال به قلب آن بزرگوار كرد و او را هدايت نمود، با اين حركت عظيم بسيج، اين دو عيب را در كشور ما ريشه كن كرد. شما بسيج را اين گونه در نظر بگيريد. بسيج از طرفي به معناي حركت خود جوش مردمي است؛ مردمي كه خودشان را صاحب مملكت خويش مي دانند؛ مردمي كه - بخصوص جوانانش - با معنويّت هستند و دلشان با خدا آشناست؛ مردمي كه اوّلاً از هر گونه انحراف در مشي كلّي كشورشان آگاه مي شوند، ثانياً از آن رنج مي برند و ثالثاً در مقابل آن انحراف مي ايستند. اين، معناي بسيج است. كسي كه به مسائل و جريان كلّي كشور خود و به دشمني كه از هر طرف به او حمله كند - چه نظامي و چه فرهنگي - حسّاس است، نمي تواند به سمت فساد برود و فرصت انديشيدن به خواسته هاي فاسد و مفسدي كه دشمنان در جامعه القا مي كنند، ندارد. آن روزي كه امام فرمودند: ارتش بيست ميليوني در ايران تشكيل شود؛ كشور ما چهل ميليون يعني نصف جمعيت كنوني، جميعت داشت و همه داراي خصوصيّات بسيجي بودند. امروز هم اين گونه است. مردمي كه چنين خصوصيّتي دارند، نسبت به مسائل محيط و جامعه و نظام خود، بي تفاوت نيستند.كسي در رأس امور قرار مي گيرد كه مورد حمايت آنها باشد و اگر كسي مورد حمايت مردم نباشد، در رأس امور قرار نمي گيرد. پس رابطه و پيوند بين مسؤولان كشور و آحاد مردم كه متن عمومي آنها هم همين بسيجيها هستند، يك رابطه تنگاتنگ و برادرانه و صميمانه است و اين خصوصيّت، آن عيب اوّل را

از بين مي برد. حكومتي كه اين گونه به مردم متّكي باشد، به امريكا كه هيچ، اگر در جهان ده قدرت هم وجود داشته باشند و هر كدام هم به عظمتِ استكبار امريكا باشند؛ آن جايي كه لازم باشد، با قدرت و شهامت و توكّل به خدا، به دهان همه اينها مي زند. امروز همه مردم دنيا و همه دولتها و شخصيتهاي سياسي، شاهدند كه نظام مقدّس جمهوري اسلامي، در مقابل خواسته ها و تحميلها و تقاضاهاي امريكا «نه» مي گويد و جنايتها و فاجعه آفرينيهاي امريكا و استكبار و زائده هاي او - از جمله رژيم صهيونيستي - را امضا نمي كند. اين، موضعِ شجاعانه و برجسته اي است و كار كوچكي هم نيست. كساني كه در دنيا مسائل را مي فهمند - از جمله رؤساي برخي از كشورها و مسؤولان بزرگ سياسي و شخصيتهاي مصلح - در مقابل اين موضع، سر تسليم فرود مي آورند. البته در مقام دشمني و خباثت، دشمنيِ خودشان را مي كنند؛ اما به خاطر همين موضعِ امتناعِ عظيم و مستحكم، عظمت نظام جمهوري اسلامي و دولت و حاكميت دين، در چشم آنها آشكار و روشن است. اين، به يُمن همين پيوند و به بركت بسيجي بودن و حضور بسيج در سطح ايران و در همه زواياي كشور است. بسيج، يك سازمانِ مشخّصِ رزمي - مثل ديگر سازمانها - نيست. بسيج، يعني متن ملت و همه آحاد مؤمن و يك حقيقت گسترده در تمام زواياي جامعه. در موضعگيري مردم، اين عامل تعيين كننده است. لذا شما مي بينيد هفده سال بعد از پيروزي انقلاب و بعد از اين همه فشار و تبليغات و اين همه موذيگري و خباثتي كه دشمنان

از خارج و ايادي آنها در داخل انجام مي دهند؛ وقتي زمان حضور مردم در بيست و دوم بهمن و روز قدس و ايام انتخابات و اعلام موضعِ عمومي فرا مي رسد، مردم مثل كوه استوار مي ايستند. اين، از بركات بسيج است. كسي خيال نكند كه بسيج، يك حاشيه است و ملت و دولت و حكومت، به راهي مي روند و بسيج هم در كناري نشسته و به خود مشغول است؛ خير. «بسيج» متنِ حركت نظام است. همه بايد بسيجي باشند. دولت و مسؤولان هم بايد بسيجي باشند و بحمداللَّه هستند. بسياري از بلند پايگان و مسئوولان برجسته كشور، حقيقتاً بسيجي و داراي فرهنگ و عقايد و حركت بسيجي هستند. درمان واقعي آفت دوم هم - كه فساد جوانان در دنياست - همين حركت و فرهنگ بسيج است. شما در دوران دفاع مقدّس و حتّي بعد از آن تا امروز، ديديد و مي بينيد كه جوانان كشور ما، با صفا و پاكدامن و مشتاقِ حقيقت و سرشار از معنويّات و ارزشهاي اسلامي و انقلابي بودند و هستند و با بي اعتنايي و اعراض از آن چيزهايي كه جوانان ديگر را در دنيا به خود مشغول مي كند، در جامعه ما حضور دارند. در كجاي دنيا، اين همه جوان مؤمن و پارسا ديده مي شود و وجود دارد؟ هيچ جا اين گونه نيست. اين، از بركات بسيج است. بنابراين، در حقيقت بسيج يك فرهنگ و يك حركت فرهنگي است. فرهنگ بسيجي، يعني چيزي كه ما براي هر يك از آحاد جامعه اسلامي، آن را آرزو مي كنيم. اين كه مي گوييم همه بايد بسيجي باشند، معنايش همين است. بسيجي كسي است كه براي ارزشهاي اسلام،

اهميت قائل است و معتقد به خدا و خاضع و خاشع در مقابل پروردگار عالميان است. در دل، مشتاق صلاح است و مي خواهد صالح و پاك باشد و از رذايل اخلاقي دور بماند. مي خواهد روز به روز اُنس خود را با خدا بيشتر كند و بنده او باشد و بر طبق فرمان او زندگي كند. بسيجي اين راه را راه سعادت مي داند. او سعادت را در شهواتِ زودگذرِ زندگي و پوشيدن لباس الوان و رنگارنگ و قرار گرفتن در معرض ديد اين و آن به خاطر ارضاي يك ساعته نمي داند. روح او با اين چيزهاي كوچك و حقير، ارضا نمي شود؛ روح او با معارف الهي ارضا مي گردد. بسيجي بلندهمّت است. خواسته هاي او بزرگ و در حدّ اعتلاي كشور است. خواسته او، نجات همه آحاد بشر و رفع فساد و فقر و تبعيض و بي عدالتي و سلطه دشمن است. او از اين كه زير پرچم امريكا يا ديگر قدرتهاي بيگانه زندگي كند و مثل حيوانات بچرد، بيزار است. براي او فرق مي كند و مهم است كه چه كسي بر كشور او فرمان براند: يك انسان فاسد و فاسق و فاجر و مزدور بيگانه، يا بندگانِ صالح خدا. او به اين كه در خانه و در محيط زندگي اش، حكومتِ اللَّه مستقر باشد يا حكومت دشمنانِ اللَّه،اهميت مي دهد. لذا براي اين كار مي ايستد. در دوران دفاع مقدّس، بسيجيان ما از سرتاسر كشور، از كار و زندگي و استراحت و آغوش خانواده و زن و بچه و همسر و فرزند و عزيزانشان، چشم مي پوشيدند و به سمت بيابانهاي گرم خوزستان و يا قلّه هاي يخزده و پر برف غرب و

شمال غرب كشور مي رفتند و تابستان و زمستان را در آن جا مي گذراندند. آنهااين كار را براي دفاع از اسلام و كشور و شرف و استقلال و آزادي و حاكميت دين خدا مي كردند و مي دانستند كه اگر نظام اسلامي در مرزها شكست بخورد، در مركز هم شكست خواهد خورد و اگر از لحاظ نظامي شكست بخورد، از لحاظ سياسي هم شكست خواهد خورد. آنها با اقدام خود، امامشان را تنها نگذاشتند. اين، مفهومِ بسيجي و فرهنگ بسيج است. اين مفهوم هميشه خواهد بود. امروز هم بسيجي براي كشور دل مي سوزاند؛ براي آباداني كشور تلاش مي كند؛ براي حفظ استقلال ملي، هر چه بتواند كار مي كند و از جان خود هم مي گذرد. امروز هم اگر احساس كند دشمن مي خواهد از روزنه اي - چه اقتصادي و سياسي و چه فرهنگي - به داخل كشور نفوذ كند، در مقابل او مي ايستد و با مشت به صورتش مي كوبد. در زمان حكومت نبيّ اكرم و امير المؤمنين عليهما السّلام، با آن كه اين بزرگواران در داخل كشورشان اقتدار داشتند، ولي دشمنان اسلام حضور خود را نيز حفظ كرده بودند. مگر دشمنان و منافقان نمي خواستند مركب پيامبر را در آن گردنه رم دهند كه خداي متعال وجود مقدّس آن حضرت را نجات داد؟ در زمان آن بزرگواران، ايادي دشمنان خارجي در داخل بودند و حتي به صورت مسجد سازي (مسجد ضرار)، قصد ضربه به حكومت اسلامي را داشتند: «و ارصاداًلمن حاربَ اللَّه و رسوله(2)». آنها منتظر بودند كه دشمن خارجي بيايد و به او كمك برسانند و حكومت پيامبر را از بين ببرند! آن روز هم دشمنان اسلام بودند؛ امروز هم هستند.

ما انتظار نداريم كه دشمن در جامعه و داخل كشور ما، جاسوس و سرانگشت و ايادي و انسانهاي خبيث و خود فروخته و منافق نداشته باشد. خير؛ امروز هم هستند. چه كسي در مقابل آنها مي ايستد؟ طبيعي است كه عناصر «بسيج»؛ يعني همان نيرويِ عظيمِ خروشان و زبده ملت مؤمن، در مقابل دشمن و ايادي او مي ايستد . امام فرمودند: «بسيج بايد سازماندهي شود؛ بايد يكديگر را بشناسند؛ بايد آمادگي به وجود بياورند و آن را حفظ كنند». امروز هم تكليف بزرگ شما، همين كاراست. خيال نكنند كه بسيج، يك امر احساسي است. بسيج يك امر منطقي و فكري و ريشه دار و عميق است و كساني كه در كارِ اين حقيقتِ بزرگ، شركت دارند، همه آحاد ملتند. هر كس كه بسيجي است، بايد به بسيجي بودن خود افتخار كند. بسيجي بودن، مايه سرافرازي و سربلندي پيش پروردگار است. فرهنگ بسيجي، فرهنگ معنويّت و شجاعت و غيرت و استقلال و آزادگي و اسير خواستهاي حقير نشدن است. خواستهاي زندگي، براي همه مهّم است؛ اما آنچه كه مهمتر است، آرمانها و ارزشها و هدفهاست. آنها را بايد مقدّم داشت. اين، راه شماست. هفته بسيج، هفته بزرگداشت اين ارزشها و اين حقيقت زنده و مجسّم بود. همه طول سال هم براي بزرگداشت چنين ارزشهايي زياد نيست. اين هفته تمام شد؛ اما حقيقتِ بسيج، زنده است و ياد و بزرگداشت او تمام نشدني است. اميدوارم كه پروردگار عالم، به شما تفضّل كند و وجود مقدّس وليّ عصر ارواحنا فداه از شما راضي باشد. هر جا هستيد - چه در دانشگاه و حوزه علميّه و مدارس گوناگون و چه در

بازار و كارخانه ها و پادگانها و روستاها و شهرها احساس كنيد كه سرباز وجود مقدّس وليّ عصر اروحنا فداه هستيد. براي آن بزرگوار كار كنيد و از خداي متعال هم توفيق و كمك بخواهيد. والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) انفال:12 2) توبه:107

سخنان رهبر انقلاب در ديدار با جمعى از نخبگان حوزه علميه قم

سخنان رهبر انقلاب در ديدار با جمعي از نخبگان حوزه علميه قم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم و الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيدالانبياء و المرسلين. سيدنا و نبينا ابي القاسم محمّد و اله الاطيبين الاطهرين المنتجبين. سيما بقيةاللَّه في الارضين. جلسه ي بسيار بزرگ و مهم و به ياد ماندني اي است. اركان و اعيانِ بزرگترين حوزه ي علميه ي شيعه، مجتمع شده اند و فضلا و نخبگان و برجستگانِ شاغل در اين حوزه ي مباركه، تشريف آورده اند تا من كه افتخار دارم طلبه ي اين حوزه و جزو آحاد شما برادران عزيز و طلاّب اين مدرسه ي عظيم الشّأن هستم، عرايض خود را كه عمدتاً هم در اطراف همين حوزه ي مباركه است، مطرح كنم. در انتخابِ مطلب دچار ترديد نشدم. حرف براي گفتن هست؛ ولي آنچه كه من ترجيح دادم مطرح شود و از اين فرصت مغتنم استفاده كنم، سخني است كه به اعتقاد من، اهمّ و اقدم و اولي از هر سخني در چنين محفلي است و آن،سخن، درباره ي حوزه ي علميه و جامعه ي روحانيت و پايگاه رفيع علمي و ديني و تبليغي و هدايتي اي است كه به دست بندگان بزرگ و صالحي در اين نقطه بنا شده است. لذا بحث من درباره ي حال و آينده ي حوزه است. حوزه ي علميه ي قم كه ما امروز نام آن را با افتخار و تعظيم و تجليل مي بريم، در واقع مصطفي و مستحصل

حوزه هاي شيعه در طول تاريخ حوزه هاست. يعني از اواخر قرن دوم و حدّاقل اوايل قرن سوم هجري كه مراكزي به عنوان حوزه ي علميه درست شده است، حوزه ي قم در دوران ائّمه ي ثلاثه ي اخير (حضرت جواد و حضرت هادي و حضرت عسكري عليهم السّلام) كه دوران قميين است، يك حوزه ي علميه به معناي حقيقي كلمه است كه در آن، درس و بحث و جمع و تدوين و اشاعه و نشر و استادي و شاگردي به چشم مي خورد. با اين حال، از اجتماعات صحابه و محدّثين و حَمَله ي علم در اطراف ائّمه عليهم السّلام در شهرهايي مثل مدينه و كوفه و... مي گذريم و نمي خواهيم اصطلاح حوزه ي علميه را بر اين مراكز اطلاق كنيم. بنابراين، شايد قديميترين حوزه هاي علميه ي ما، همين قمِ قميين است كه در آن، آثار بزرگاني مثل اشعريين و آل بابويه و ديگران، تا امروز باقي است. البته بعد از آن، حوزه ي علميه با اين عظمت باقي نمانده است و به اكناف ديگري از عالم، مثل شرق دنياي اسلام و ماوراءالنّهر و شرق خراسان منتقل شده است و رجالي مثل «شيخ عياشي»، «شيخ كشّي» و سمرقنديين و نساييين و ديگر اسمهايي كه ما آنها را در زمره ي محدّثين و روات و مؤلّفين مي شناسيم، در آن به سر برده اند. همچنين به حوزه ي بغداد بايد اشاره كردكه حوزه ي «شيخ مفيد» و بعد از او، «سيد مرتضي» و «شيخ طوسي» (عليهم الرّحمةوالرضوان) است و نيز حوزه ي نجف كه با هجرت «شيخ طوسي» به اين شهر در حدود سال 450 يا 448 يا 449 و تشكيل مركزي به نام حوزه ي علميه ي فقاهت و حديث و ديگر علوم اسلامي،رونقي

ميگيرد و مقطع مهمّي به وجود مي آيد. بعداً حوزه ي علميه ي شيعه در شامات و طرابلس و حلب و سپس در حلّه تشكيل مي شود كه بزرگان فقهاي حلّيِ ما، اسمشان در تاريخ و آثارشان در كتابخانه هاي عظيم فقاهت شيعه محفوظ و موجود است و اين روند ادامه پيدا مي كند تا زماني كه سلطنت صفويه در ايران تشكيل مي شود و مقطعي عظيم به وجود مي آيد. علي رغم كساني كه سعي كردند صفويه را ضّد شيعه و اسلام و مفاهيم و ارزشهاي ديني معرفي كنند، سلاطين صفويه با همه ي بديهايي كه در جانب حكومت و شخصيتهاي خودشان داشتند، حركتهاي بزرگِ ماندگارِ فراموش نشدني اي انجام دادند كه يكي از آنها گسترش حوزه هايِ علمي شيعه است كه در آن وقت، حوزه ي علميه ي اصفهان و خراسان و قم و نجف و بقيه ي مناطق، به بركت آنها آباد شد كه اگر كسي وارد مطالعه شود، شگفتيهاي عظيمي را خواهد ديد. اگر شما تا قبل از دوران صفويه، فقهاي شيعه را نگاه كنيد، تعداد ايرانيان انگشت شمار است؛ امّا بعد از صفويه، هر كدام از بزرگان علما را كه نگاه كنيد شايد نود درصد آنان فقهاي ايراني هستند. بعد از اين دوره، اوج حوزه ي نجف و كربلا و حضور تلامذه ي مرحوم «وحيد بهبهاني» و سپس «شيخ» و «صاحب جواهر» و تلامذه ي اين بزرگواران تا دوره ي اخير است. بعد مركزيت عظماي حوزه ي فقاهت به وسيله ي مرحوم «آيةاللَّه حايري» و بعد مرحوم «آيةاللَّه بروجردي»، باز به قم منتقل مي شود و تا امروز ادامه دارد. اين حوزه، محصول اين سير تاريخي و نتيجه و مستحصل و زبده گُزينِ همه ي اين حركت عظيم علمي است كه با مهاجرت و

تحقيق و علم، همراه بوده است و امروز در اختيار شماست. حوزه هاي علميه، موضوع يك بحث تاريخي و علميِ بسيار مهمّي است كه بجاست كساني از فضلاي حوزه و بزرگاني از اهل نظر، به اين مسأله به شكل متقن و محقَّقي بپردازند كه مي بينم بحمداللَّه به اين مسائل پرداخته مي شود. ما امروز در قبال چنين حوزه اي كه ميراث دوازده قرن است، وظيفه داريم. من به سه وظيفه در كنار هم اشاره مي كنم كه اينها از بديهيات است و استدلال و بحث نمي خواهد : اوّل حفظ. دوّم ترميم. سوّم بالندگي و رشد دادن و تنميه و پيش بردن. حفظِ حوزه، بحمداللَّه حاصل است و نسبت به گذشته كمّاً و كيفاً افزايش پيدا كرده است. في الجمله، در اين جاي ترديد نيست؛ ليكن ترميم قدري دقيقتر و سخت تر است و از آن سخت تر، بالندگي و رشد دادن و پيش بردن است. كفايت نمي كند كه شما فقط ميراث گذشتگان را نگه داريد و به آيندگان تحويل دهيد؛ چون نفس توقّف در چنين قضيه اي، عقبگرد است. ترميم يعني چه؟ يعني پس از ثلمه ي حاصل از فقدانها، حوزه عناصري را تربيت كند تا موجوديِ فعلي، جايگزين آنها باشد و نيز پس از اِندراسِ مفاهيم منسوخ، مفاهيمي بيافريند كه جايگزين مفاهيم مندرس و كهنه شده باشد. مفاهيم، كهنه مي شوند و نشاط و شادابي را بتدريج و با مرور زمان، از دست مي دهند. بايد بعد از آن كه فكري به خاطر ورود انظار و دقّتهاي گوناگون بر آن، به مرور زمان دچار خدشه شد و از استحكام اوّليه افتاد، جاي آن مفاهيم نويي گذاشته شود. اين، كفايت نمي كند كه ما -

فرضاً - در علم اصول، كتاب صاحب فصول (رحمةاللَّه عليه) يا صاحب قوانين را نگاه كنيم و بسياري از مباحث آن را منسوخ به حساب آوريم؛- همچنان كه اين گونه هم هست. حالا كدام فاضل و ملاّ و اصوليِ بحّاثي است كه در طول تأمّلات اصولي خود، نسبت به كتاب فصول يا به بسياري از ابواب قوانين، احساس احتياج كند؟ آنها كهنه اند و بسياري از آن حرفها از رونق و بها افتاده و بهتر از آنها وارد بازار شده است. پس، مفاهيم منسوخ مي شوند. در همه ي علوم، چنين چيزهايي هست. براي پركردن خلأ حرفها و مباحث و مسائل منسوخ، بايد مباحث جديدي مطرح شود و فضاي ذهني در هر علمي، از لحاظ حجم مفاهيم ذهنيِ لازم، به كمال برسد. اين، ترميم است كه تلاش و فعّاليت زيادي لازم دارد. از آن مهمتر، مسأله ي بالندگي است. بالندگي به معناي پيشرفت و يك قدم جلو رفتن و آفاق تازه اي را كشف كردن است. بالندگي به اين نيست كه ما در يك بحث، دقّت بيشتري به خرج دهيم. فرض كنيد مسأله اي را ملاّي قرن ششم به گونه اي استدلال مي كرد؛ ما امروز دقّت بيشتري به خرج دهيم و بعضي از استدلالهاي او را تحكيم و بعضي را رد كنيم و مسأله را از آب درآوريم. كار، فقط اين نيست؛ بلكه باز شدن آفاق نويي - هم در خودِ علم؛ يعني فقاهت و هم در محصولِ علم؛ يعني مباحث فقهي - است. اصول و كلام و ديگر مباحث نيز همين طور است. اين، به حيات احتياج دارد. حوزه هاي علميه، وقتي مي توانند خود را ترميم كنند و رشد و بالندگي يابند

كه زنده باشند. حوزه ي مرده، قادر به چنين كاري نيست. واقعيتهاي بشري، مثل خود انسانند و حيات و مرگ و ضعف و قوّت و بيماري و صحّت دارند. حوزه ي علميه نيز همين طور است. حوزه ي بيمار و سالم و ضعيف و قوي و زنده و مرده، وجود دارد. حوزه بايد زنده و سالم و قوي باشد تا بتواند رشد كند و آفاق جديدي را بگشايد و منطقه ي جديدي را در اختيار مستفيدين از فوايد خود قرار دهد. وقتي سابقه ي حوزه ي علميه ي قم را توضيح مي دهيم، نمي خواهيم فقط بگوييم از لحاظ زماني و تاريخي، آنها سَلَف اين حوزه اند؛ بلكه از لحاظ محتوايي نيز همين طور است. تحقيقاتِ «شيخ طوسي» و بعد ابداعات «ابن ادريس» و «محقّق حلّي» و آن فعّاليت فقهي وسيع «علاّمه» و ديگر كارهايي كه ديگران كردند، امروز همه در اين حوزه متبلور است. هر كسي در طول اين دوازده قرن، در فقه و اصول، فعّاليتي كرده و هنري را بروز داده است، امروز در درس و بحث و تأليف و كتابِ اين حوزه ي علميه متبلور است. حوزه اي كه اين، سابقه و ريشه و شجره و نسب علمي آن است، الان در چه وضعي است؟ اين، آن چيزي است كه ما بايد دائماً به آن بپردازيم. واقعاً اگر كسي به سرنوشت اسلام و مسلمين علاقه مند است، بايد به اين قضيه بپردازد. اين، از آن قضايايي نيست كه بشود آن را به دستِ اِهمال سپرد و بگوييم حالا چه كار داريم. نه؛ اين از آن مسائلي نيست كه بشود گفت چه كار داريم! هم شما آقاياني كه خودتان از بزرگان و اعاظم و فضلا و طلاّب اين جا هستيد

بايد به اين موضوع فكر كنيد و هم هر طلبه اي كه در هر گوشه اي از اين دنياي بزرگ، خودش را وامدار اين جا مي داند و دوش خود را زير بار منّت اين حوزه ي بزرگ مي بيند و هم هر مسلماني كه از بركات اين حوزه استفاده كرده است يا مي خواهد بكند؛ بايد به اين موضوع فكر كند. البته اگر غير روحاني به اين قضيه فكر كند، راه به جايي نخواهد برد؛ همچنان كه اگر كارِ كارستاني بخواهد انجام گيرد،بايد در خود اين حوزه انجام گيرد. كار بزرگ و اساسي و ريشه اي و موفّق، كاري است كه شما در اين حوزه بكنيد. حال ممكن است هواداراني هم - امثال من - در بيرون داشته باشيد كه اينها هم بايد از شما پشتيباني كنند و كمك كارتان باشند. درعين حال، كار را خود حوزه بايد انجام دهد. لذا ما از اوّل بحث تا اين جا و از اين جا تا آخر، همواره بر روي ترميم حوزه و ساختن آن توسّط خودش، تكيه مي كنيم. ديگري از بيرون نمي تواند اين كار را بكند. امروز، حوزه چگونه است؟ فردا چگونه خواهد بود و يا چگونه بايد باشد؟ امروز، حوزه نسبت به گذشته خيلي پيشرفت كرده است و هيچ كس نمي تواند اين حقيقت را منكر شود. يعني اگر ما قدر مطلق را حساب كنيم، قابل مقايسه با گذشته نيست. همان طور كه حضرت «آيةاللَّه مشكيني» فرمودند، اين حوزه كمّاً و كيفاً پيش رفته است. آن روز، چهار صد نفر طلبه داشت، ولي امروز هزاران طلبه و فاضل مشغول تحصيلند. فضلاي امروز از فضلاي آن روز كمتر نيستند. بعضي از طلاّبِ امروز از طلاّبِ آن روز كم شوقتر

نيستند. كاري كه فضلا و طلاّبِ امروز مي كنند، بعضي اوقات دهها برابر كاري كه آن روز طلاّب و فضلا مي كردند، اهميت عملي و بعضاً علمي دارد. كسي نمي تواند بگويد كه حوزه دچار عقبگرد است؛ نه. از اين جهتي كه بررسي مي كنيم، حوزه پيشرفت كرده است. حرفهاي گذشتگان هم دست علماي امروز است. امروز، اين كتاب مكاسبي كه شما مي خوانيد، درس خارج «شيخ» است. عاليترين تحقيقات «شيخ»، همينهاست. كفايه اي كه شما مي خوانيد، اوج افكار اصولي «محقّق خراساني» است. اگر امروز طلبه ي كفايه خوان ما، كفايه را كه مي خواند آن را بفهمد، مثل اكابر شاگردان «آخوند» كه آن روز آن حرفها را بلد شدند، فهميده است. منتها بايد بداند كه امروز پلّه ي آخر نيست؛ ولي آن روز، پلّه ي آخر بود. بنابراين، حوزه در فقه و اصول و در كار حوزه ايِ كمّي و در تبليغات و گسترش خود و توسعه در اطراف عالم و مسؤوليتهايي كه بر عهده گرفته است، با گذشته تفاوت زيادي دارد و پيشرفت زيادي كرده است. امّا از لحاظ يك ديدگاه ديگر، حوزه دو اشكال اساسي دارد كه يكي از آنها حتماً در گذشته نبوده و متعلّق به امروز است و ديگري هم به احتمال زياد، اين گونه است. امّا اشكالي كه حوزه ي ما، ديروز آن را نداشت و امروز دارد، اين است كه حوزه ي ديروز از دنياي زمان خود عقبتر نبود؛ بلكه جلوتر هم بود. شما نگاه كنيد در آن روز علماي ما چقدر محصول علمي و فقهي و كلامي براي مردمِ زمان خودشان دارند. همان عدّه ي كمي كه در گذشته بودند، كارهاي بزرگي انجام دادند. اگر در نيشابور يا بلخ يا هرات

يا طوس كه اقصي نقاط دنياي اسلام نسبت به بغدادِ آن روز بود، چند نفر شيعه زندگي مي كردند و سؤال فقهي يا كلامي داشتند، «شيخ مفيد» آنان را از بغداد هدايت و راهنمايي مي كرد. يعني «شيخ مفيد» از زمان خودش عقب نبود. يا در زمان «شيخ طوسي»، اگر دشمنِ مكتبِ اهل بيت مي گفت : «أن لا مصنَّفَ لكم»؛ شما كتاب و تصنيف نداريد، «شيخ طوسي» خودش به تنهايي وارد ميدان مي شد و بزرگترين كتاب رجالي را تلخيص مي كرد و اختصاصاً يك كتاب و فهرست رجالي ديگر مي نوشت. يعني بدون معطّلي، رجال «كشّي» را تلخيص كرد، رجال خود را نوشت و فهرست «شيخ» را هم نگاشت! هنوز پاسخ در خانه ي اشكال كننده بود كه مي گفت فقه نداريد؛ ناگهان يك كتاب عظيم پرفرع پر تحقيق - به حسب سطح تحقيق آن روز - مبسوط از آب در مي آمد. اگر «محمدبن زكرياي رازي»، چهار كلمه ي الحادي بر زبانش جاري مي شد، فوراً «سيد مرتضاي رازي» در ردّ او كتاب مي نوشت و نمي گذاشت حرف او بي جواب بماند. اگر فلان نويسنده ي معاند اهل بيت، كتابي مي نوشت و حقايق و اعمال شيعه را مسخره مي كرد، بلافاصله «عبدالجليل رازي قزويني» حقّش را كف دستش مي گذاشت و كتاب «النقض» را مي نوشت. بنابراين، هركسي كه در زمينه هاي فقهي و كلامي - بخصوص - چيزي به شيعه مي گفت، شيعه با قدرت و قوت، به زبان علمي به او جواب مي داد و سخن تلخِ رقيب و حريف و معاند را به خانه نمي برد. تا اواخر هم وضعيت اين گونه بوده است. در هند يك نفر پيدا شد و كتاب «تحفه ي اثني عشريه» را كه بر ضدّ و

ذّم شيعه و در قدح اهل بيت است، نوشت. «سيد حامد حسين»، كتاب «عبقاتِ» به آن عظمت را در جوابش نگاشت و آن طور كه به نظرم مي رسد، شايد حدود ده ردّ بر كتاب «تحفه ي اثني عشريه» نوشته شده است. من فهرستي را نگاه مي كردم كه متعلّق به كتب علماي هنديِ شيعه بود كه البته بزرگان و اَعلام درجه ي يك هم در ميان آنان بودند. به نظرم ده ردّ و شايد هم بيشتر عليه اين كتاب نوشتند. بنابراين، حوزه هاي علميه از زمان خودشان عقب نبودند. يك نفر پيدا مي شد حرفي را در يك كتاب خطّي مي زد و يك نسخه مي نوشت و ديگري پخش مي كرد و ديگري مي خواند و چهار نفر در طول زمان از آن مطّلع مي شدند؛ عالم شيعه هم برمي داشت همين كار را عيناً جواب مي داد و گاهي تندتر و سريعتر و بهتر از او اقدام مي كرد و عقب نمي ماند. تا زمان «شهيد اوّل» كتب فقهي ما غالباً متضمّن آراي فقهاي اهل سنّت - مثل كتب «علاّمه» و «فخرالمحقّقين» - هم بوده است؛ ولي بعد از آن زمان، كتب شيعه غالباً ديگر آراي اهل سنّت را ذكر نمي كنند. وقتي شما نگاه مي كنيد، مي بينيد كه در آن كتابها، رأي فقهاي اهل سنّت، با اَدلّه ي متعدّد جواب گفته شده است. فقط كتاب «خلاف» را نگاه نكنيد كه «شيخ طوسي» در آن جا فقط به اجماع تمسّك كرده است. غالباً استدلالهاي محكمِ كتب «علاّمه» و ديگران و نيز كتاب خودِ«شيخ»، مبسوط است. اما امروز، اين گونه نيست. امروز، حوزه ي علميه از زمان خودش خيلي عقب است. حساب يك ذرّه و دو ذرّه نيست. مثل اين است كه دو

نفر سوار بر اسب، در وادي اي همراه يكديگر بروند و يكي اسبش از ديگري تندروتر باشد و آن كه اسبش كندروتر است، بعداً به اتومبيل دست پيدا كند. طبيعي است آن كه اسبش تندروتر است، به گرد او هم نمي رسد. الان وضعيت اين گونه است. در حال حاضر، امواج فقه و فلسفه و كلام و حقوق، دنيا را فرا گرفته است. ما وقتي به خودمان برگرديم، خيلي فاصله داريم. حتّي در «اخلاق» هم اين گونه است. يكي از اَعلام حوزه (عَظم اللَّه بقائه) - كه الان در اين جا تشريف دارند - چند سال قبل از اين، سفري به انگلستان كرده بودند و در آن جا كتابخانه اي را ديده بودند. به من فرمودند: «يك طبقه از اين كتابخانه، كتب اخلاقي بود كه فرنگيها در چند سالِ اخير نوشته اند»! در آن چند سال، حوزه ي علميه ي قم، چند كتاب اخلاق بيرون داده بود؟ يك هزارم آن؟ يك ده هزارم آن؟ گمانم هنوز هم كمتر از اين مقدار است! اين تازه اخلاق است كه مي دانيد غرب با اخلاق، چندان سرآشتي ندارد. البته كتب اخلاقي آنها بيشتر، فلسفه ي اخلاق و ردّ اخلاق و بيان اخلاقِ غيرمعنوي و اخلاق مادّي است. ما بعد از «معراج السعادة» و «جامع السعادات»، در حوزه هايمان، چه كتابي نوشتيم؟ البته بعدها در چند سال اخير، چند كتاب اخلاق نوشته شده است؛ چيزي كه بشود به عنوان يك كتاب علمي ارائه كرد. عين همين قضيه در «حقوق» هم مشاهده مي شود. شما ببينيد چقدر در باب حقوق مدني، حقوق جزا و انواع و اقسام مباحث حقوقي، تحقيقات گوناگون شده است. اين كار، هم در غرب و هم در دنياي اسلامِ

غيرشيعه شده است. ما در اين زمينه ها انصافاً بايد بگويم خيلي عقبيم. حال، اين رشته ي تخصّصي ماست و بيشترِ تخصّصِ حوزه ها تقريباً فقه است. چقدر در زمينه ي فلسفه و كلام و كلامِ جديد و فلسفه ي دين و مباحث دين شناسي و ساير زمينه ها، مطلب نوشته اند و چقدر كار كرده اند! ممكن است همه ي اينها هم غلط باشد؛ اما بالاخره يك متاع فكر و موج فكري است كه بخشي از فضاي ذهن جامعه را اشغال خواهد كرد. شما در حال حاضر كجاييد؟ چطور مي خواهيد با اينها مقابله كنيد؟ كجاست آن «عبدالجليل رازي قزويني» كه «النقضِ» مناسب اين زمان را هم بنويسد و نه يك كتاب، بلكه ده هزار كتاب در اين زمينه ها نوشته شود. امروز دنيا، دنياي امواج است. با امواج و رايانه، همه ي مفاهيم از اين طرف به آن طرفِ دنيا منتقل مي شود. الان دورترين كتابخانه هاي دنيا مي توانند در ظرف مدّت پنچ دقيقه، مطالب كتابي را كه در كتابخانه ي كنگره ي امريكاست، روي صفحه ي كاغذ خود چاپ كنند! اين گونه، مطالب منتقل مي شود. ما از اين دنيا عقبيم؛ ديگر چرا اين را منكر شويم!؟ اين يك عيب قطعي است كه حوزه ي امروز ما، آن را دارد. عيب دوم كه احتمال مي دهم اين عيب هم مخصوصِ ما باشد و در گذشته نبوده است، اين است كه از موجودي انساني كنوني حوزه، استفاده ي بهينه نمي شود. همين حالا در همين حوزه ي علميه ي قم، هزاران استعداد برجسته و طلاّب فاضل و جوانان خوب وجود دارد كه اگر اندكي به آنان توجّه شود و در جاي خود قرار گيرند و كار بايسته اي از آنان خواسته شود و از تضييع وقتشان

به زوايد، جلوگيري شود، هر كدامشان خواهند توانست بخشي از اين خلأ را پر كنند. البته اين عيب، زمانِ ما هم بود. آن زمان كه ما ساكن حوزه بوديم، همين عيب وجود داشت؛ اما احتمال مي دهم كه در گذشته ها اين گونه نبوده است. مثلاً «علاّمه ي حلّي»، مدرسه ي سيار درست كرده بود و با «الجايتوي خدابنده» به اطراف راه مي افتاد و طلبه ها را با خودش به مدرسه مي برد. بعضي از قضاياي تاريخي، واقعاً انسان را به شك مي اندازند كه شايد در آن وقت، واقعاً از موجوديِ انسانيِ خود، استفاده ي درست مي كردند. حوزه، نارساييهاي آشكاري دارد كه حاكي از عيوب موجود در آن است. اوّل اين نارساييها را مشاهده كنيم و ببينيم كه آيا آنها را قبول داريم يا نه؟ يكي از اين نارساييها، عدم گسترش كمّيِ متناسب روحانيت است. درست است كه الان روحانيت نسبت به آن وقتها، ده برابر يا به اعتباري صد برابر شده است؛ اما درعين حال، هنوز ما گسترش كمّيِ لازم را نداريم. يعني مسجد و دانشگاه و روستا و كارخانه و سربازخانه اي كه روحاني ندارد و كشوري كه مسلمانانش از وجود روحاني بي بهره اند، زياد داريم. بنابراين، همين حجم عظيمي هم كه امروز مشاهده مي كنيد، از لحاظ كمّي گسترش لازم را ندارد. اين، نارساييِ آشكاري است كه كسي هم نمي تواند منكر آن شود. در گذشته، در بعضي از شهرهاي بزرگ، ده نفر مجتهد وجود داشتند كه هر كدام از آنان براي اداره ي دويست شاگردِ خوب كافي بودند؛ اما امروز يك نفر هم مثل چنين افرادي در آن شهرها نيست. در بعضي از جاها، روحانيوني هستند كه توانايي علمي و فكري لازم

را ندارند و يا چندان تن به كار نمي دهند. البته بعضي كسان هم هستند كه خيلي خوبند؛ اما جاهايي هم اين اشكال وجود دارد. يكي ديگر از نارساييهاي حوزه، نارساييِ آشكارِ عدم گسترش محتواي حوزه است. ما مسائل حل نشده ي فقهي و كلامي،زياد داريم. مجموعه ي لازم معارف براي عالِم دين را هم خيلي كم داريم. در جاهاي مختلف، روحانيوني را داريم كه آنچه را كه بايد بدانند تا يك عالم متناسب با امروز باشند، نمي دانند. اين را هم تحت عنوان عدم گسترش كيفي - يعني كمبود محتوايي حوزه - قرار مي دهيم. عدم گسترش در نشر و تبليغ، يكي ديگر از نارساييهاي حوزه است. كتاب و امواج و روزنامه و مجلّه، به قدر كافي از حوزه منتشر نمي شود. مبلّغ به قدر كافي از حوزه گسيل نمي گردد. الان در آفاق دنيا - آفريقا و اروپا و آسيا - مرتّب از ما روحاني مي خواهند. من در سال هفتاد كه همين جلسه را با شما داشتم، مطرح كردم كه بعضي از آقايان اَعلام كه براي كاري به خارج از كشور تشريف مي برند، وقتي برمي گردند مي گويند: «دانشجويان فلان جا را ديديم كه چقدر به روحاني احتياج داشتند. چرا كسي را به آن جا نمي فرستيد؟». مي گوييم: پس خوب شد كه شما براي معالجه به آن جا تشريف برديد و اين حقيقت را به چشم خودتان ديديد. امروز، از همه جاي دنيا، درخواست فراوان است. اين نارساييها وجود دارد و نمي شود آنها را منكر شد. اين موارد، حاكي از وجود عيوبي در درون كالبد عظيم اين حوزه ي با عظمت است. به هرحال، اين عيوب در كنار اين محسّنات و اين موجوديِ علمي و اين اعيان

از فضلا و محقّقان و تلاشهاي خوبي كه انجام مي گيرد، وجود دارد. البته در همين حوزه، افراد متعدّدي هستند كه به اين كارها مي رسند و واقعاً مي نشينند كتاب مي نويسند. اگر دستشان رسيد مسافرت مي كنند، گرسنگي و خستگي مي كشند؛ اگر جبهه ي جنگ باز مي شود، به جبهه ي جنگ مي روند؛ اگر جبهه ي تبليغ باز مي شودند، به جبهه ي تبليغ مي روند؛ اگر از آنها براي سفر به خارج دعوت مي شود، قبول مي كنند؛ اگر به روستا دعوت مي شود، مي پذيرند. از اين قبيل افراد هم داريم. اينها، حركات فردي است و كافي نيست. اينها، نارساييهايي است كه وجود دارد. اين نارساييها حاكي از وجود علّتهايي در داخل است كه بايستي بگرديم آنها را پيدا كنيم. علّتِ اوّل اين است كه «فقه» كه كار اصليِ ماست، به زمينه هاي نوظهور گسترش پيدا نكرده، يا خيلي كم گسترش پيدا كرده است. امروز، خيلي از مسائل وجود دارد كه فقه بايد تكليف اينها را معلوم كند؛ ولي معلوم نكرده است. فقه، توانايي دارد؛ ليكن روال كار طوري بوده است كه فاضلِ محقّقِ كارآمد، به اين قضيه نپرداخته است؛ مثل قضيه ي پول. اصلاً پول چيست؟ درهم و دينار كه اين همه در ابواب مختلف فقهي - مثل زكات و ديات و مضاربه - اسم آنها آمده، چيست؟ بايد به موضوع درهم و دينار پرداخت و بايد تكليف آن روشن شود. خيلي راحت است اگر ما عمليات بانكي - غير از مسأله ي پول - و وديعه گذاريها را تحت عنوان قرض و آن هم قرض رَبَوي بگذاريم و دورش را خط بكشيم! آيا جاي اين نيست كه قدري بيشتر در عمقش فرو برويم و ببينيم كه آيا واقعاً

قرض است يا خير. ما در بانك پول مي گذاريم و به بانك قرض مي دهيم؛ بانك از ما قرض مي گيرد. چه كسي اين را قبول دارد؟ شما در بانك وديعه مي گذاريد؛ قرض كه به او نمي دهيد. از اين قبيل مسائل زياد است. بحث ارزش پول در هنگام تورّمهاي سرسام آور و سنگين - نه آن تورّمي كه به طور قهري در حركت عمومي هر جامعه وجود دارد و موجب رشد است - چه مي شود؟ بدون تورّم، جامعه به ركود خواهد انجاميد. آن موارد را نمي گوييم. منظور، اين تورمهاي بيست و سي وپنجاه درصدي و تورّمهاي سه رقمي است كه از اين هفته تا آن هفته، از ارزش پول كم مي شود. در اين حالتها، قضيه ي پول چه مي شود؟ بدهكاريهاي پولي و قرضهايي كه از هم مي گيريم چه مي شود؟ اگر شش ماه پيش صد تومان از شما قرض گرفتيم و حالا مي خواهيم بدهيم، آن صد تومان با صد تومان حالا فرق دارد. بالاخره تكليف اين مسأله، در فقه بايد روشن شود. بايد براي اين كارها، مبنا درست كرد. البته انسان مي تواند كار خودش را به اطلاقات و عمومات، آسان كند؛ اما مسائل اين گونه حل نمي شود. بسياري از مباحثِ حكومتي، مبحث ديات، مبحث حدود و ديگر مسائل قضا براي دستگاه با عظمتِ قضاوت ما، حل فقهي نشده و تكليفش معلوم نگرديده است. البته كسي در گذشته تقصير نداشته است؛ چون قضا و ديات و حدودي نبود؛ ولي ما امروز تقصير داريم. مرحوم «محقّق اردبيلي» وقتي وارد بحث جهاد مي شوند، مي گويند اين بحث مورد احتياج ما نيست. آن بزرگوار بيشتر از ما واقفند و خودشان مي دانند كه چگونه بايد جهاد كنند؛ اما

درعين حال مورد نياز و ابتلايشان نبود.با اين همه لطف مي كنند و مسأله ي جهاد را در چند ورق بيان مي كنند. امروز، جهاد مورد ابتلاي ماست. خودِ همين مسأله ي جهاد، در فقه ما روشن نيست. بسياري از مسائل امر به معروف و نهي از منكر، مسائل حكومتي و بسياري از مباحث مربوط به زندگي مردم همين مسأله ي پيوندها و تشريحها مباحثي هستند كه فقه بايد وارد اين ميدانها شود. نمي شود با نظر سريعي به آنها نگاه كرد و خيال كنيم كه حل خواهند شد. نه؛ اينها هم مثل بقيه ي ابواب فقهي هستند. شما ببينيد در باب عبادات و طهارت و صلات، فقهاي ما چه دقّتهايي كرده اند! اين ذهنِ جوّال آنهاست. اين، عيب هم نيست. مي پرسند كه چرا آنها، اين همه دقّت كردند؟ پاسخ اين است كه ذهنِ جوّال است كه كار مي كند؛ منتها ممكن است اولويت و تقدّمِ امروز، با گذشته متفاوت باشد. امروز، چيزهايي تقدّم دارد كه بايد ذهن را جولان داد و كار كرد و آن موارد را به بحثهاي عمومي گذاشت. عدم تحوّل، يعني عدم پرداختنِ فقه به خود مسأله ي فقاهت. فقاهت، يك شيوه و روش براي استنباط آن چيزي است كه ما اسمش را فقه مي گذاريم. همان چيزي است كه تا اين درس را نخوانيد، ياد نمي گيريد كه چگونه بايد از كتاب و سنّت استنباط كرد. فقاهت يعني شيوه ي استنباط. خودِ اين هم به پيشرفت احتياج دارد. اين كه چيز كاملي نيست؛ بلكه متكامل است. نمي شود ادعا كرد كه ما امروز ديگر به اوج قلّه ي فقاهت رسيده ايم و اين شيوه، ديگر بهتر از اين نخواهد شد. نه؛ از كجا معلوم است؟ «شيخ طوسي» -

ملّاي به آن عظمت - فقاهت داشت. فتاواي ايشان را در يك مسأله ي فقهي ببينيد! امروز، كدام مجتهد حاضر است آن گونه بحث كند؟ آن فتاوا، ساده و سطحي است. مجتهدِ امروز، هرگز راضي نمي شود آن طور كار كند و استنباط نمايد. فقاهت، در دوره هاي متعدّدي تكامل پيدا كرده است. انسان، همين طور كه به تاريخ فقاهت نگاه مي كند، مقاطعي را مي يابد. البته نظرات، مختلف است. من تصوّرم اين است كه زمانِ «شيخ»، يك مقطع است و زمان «علاّمه»، مقطع ديگري است. «علّامه» مي گوييم، «محقّق» نمي گوييم؛ در حالي كه قاعدتاً اينها يكي هستند؛ براي اين كه بحث استدلالي در بساط «علاّمه» زيادتر است و انسان بيشتر مي تواند بفهمد كه با مسأله چگونه برخورد مي كرده است؛ ولي در مورد «محقّق» به اين روشني نمي شود فهميد. بعد، يك دوره ي تقريباً 250 ساله مي گذرد. زمان «محقّق كركي» باز يك مقطع ديگر است و به طور واضح انسان مي فهمد كه كيفيت استنباط «محقّق كركي» با كيفيت استنباط «علاّمه» فرق دارد. همان فقاهت است؛ ولي كامل شده است. بعد به مقطع بعدي مي رسد كه مقطع تلامذه ي «وحيد بهبهاني» است كه آن، شكوفايي فقاهت اصولي است. صاحبِ«رياض» و صاحبِ «قوانين» و «شيخ جعفر» و «سيد بحرالعلوم» و ... در اين مقطع هستند. بعد به زمان «شيخ انصاري» و صاحبِ «جواهر» مي رسد كه البته اين مقطع و تحول در شيوه ي فقاهت، در كار «شيخ» نسبت به كار صاحب «جواهر»، بيشتر آشكار است. هر چند كار صاحب «جواهر» هم كار نو و جديدي است؛ اما بعد از «شيخ انصاري» - به گمان قاصر اين حقير - اگر بخواهيم از مقطعي اسم بياوريم و بگوييم كه

تحّولي در فقاهت انجام شده است، آن مقطع، مقطعِ مرحوم «آيةاللَّه بروجردي» است كه يك مقطع و باب جديدي است كه آن بزرگوار در كار فقاهت باز كرد. چه دليلي دارد كه فضلا و بزرگان و محقّقان ما نتوانند بر اين شيوه بيفزايند و آن را كامل كنند؟ اي بسا خيلي از مسائل، مسائل ديگر را غرق خواهد كرد و خيلي از نتايج عوض خواهد شد و خيلي از روشها دگرگون مي شود. روشها كه عوض شد، جوابهاي مسائل نيز عوض خواهد شد و فقه، طور ديگري مي شود. اين از جمله كارهايي است كه بايد بشود. محقّقِ امروز نبايد به همان منطقه اي كه مثلاً شيخ انصاري (عليه الرّحمه) كار كرده است؛ اكتفا كند و در همان منطقه ي عميق، به طرف عمقِ بيشتر برود. اين، كافي نيست. محقّق، بايد آفاق جديد پيدا كند. اين كار در گذشته هم شده است. مثلاً شيخ انصاري حكومت را در نسبت بين دو دليل كشف و ابداع كرده است. بعد ديگران آمدند و تعميق كردند و آن را گستراندند و مورد مداقّه قرار دادند. آفاق و گستره هاي جديد در امر فقاهت لازم است. چه دليلي دارد كه بزرگان و فقها و محقّقان ما نتوانند اين كار را بكنند؟ حقيقتاً بعضي از بزرگانِ اين زمان و نزديك به زمان ما، از لحاظ قوّت علمي و دقّت نظر، از آن اسلاف كمتر نيستند. منتها بايد اين اراده در حوزه راه بيفتد. بايد اين گستاخي و شجاعت پيدا شود و حوزه آن را بپذيرد. البته اين طور نباشد كه هر كس هر صدايي را بلند كرد، حوزه آن را قبول كند. درعين حال، نبايد حرف جديد

در حوزه و در چارچوبهاي مورد قبول، مستنكر باشد. عيب دوم، عدم گسترش كافي و لازم در باب كلام است كه اين، حقيقتاً فاجعه است. از اين بالاتر و تلختر، فراموش شدن كلام است. حوزه ي اسلام و حوزه ي علميه ي اهل بيت، در درجه ي اوّل، حوزه ي كلام و بعد حوزه ي فقه بود و بزرگانِ فقهاي ما، متكلّمين بودند. شما نگاه كنيد، در حوزه هاي ما «كلام» منسوخ است؛ در حالي كه امروز بيشترين تهاجم از سمت مباحث كلامي است. همان طور كه مطرح كردم، ما در گذشته عقب نبوديم و هر كس چيزي مي گفت، فوراً جوابش حاضر بود؛ ولي امروز اين قدر مباحث كلامي در دنيا مطرح مي شود كه حوزه ي علميه از آنها مطّلع نيست. مي دانيد امروز چقدر در دنيا مسأله ي دين شناسي و فلسفه ي دين، مورد بحث است و چه كساني مي نويسند و مي گويند و تحقيق مي كنند و ما خبر نداريم؟ اين عيب بزرگي است. البته كساني از آحاد منتسب به حوزه، كارهاي با ارزشي كردند و مي كنند؛ اما اين كار، كار حوزه - در شكل نظام يافته ي آن - نيست. كارهاي افراد، غير از كارِ نظام است. نظام حوزه بايستي جواب بدهد. حالا يك نفري پيدا شد و وارد منطقه اي گرديد و كاري كرد و محصولي هم داد؛ نمي شود اين را به حساب حوزه گذاشت. انصافاً حوزه در اين زمينه كاري نمي كند. اگر از كار كلامي صحبت مي كنيم، فوراً ذهن به نوشتن چهار كتاب بحث كلامي نرود. كار حوزه، نشر بيشتر نيست؛ بلكه توليد فكر تكاملي است. چنانچه توليد افزايش يافت، نوبت به نشر هم مي رسد. نشر، مسأله ي دوم است. اين طور نباشد كه خيال كنيم

مثلاً ده كتاب درباره ي مسأله اي نوشتيم و قضيه تمام شد؛ نه. حوزه بايد در زمينه هاي كلامي، فكرهاي نو توليد كند. عزيزان من! امروز شبهه هاي نو و خطرناكي وجود دارد. آن شبهه هاي قديمي تمام شد. امروز، شبهه ي «ابن كمونه» را كسي مطرح نمي كند. امروز شبهات عظيم در تمام زمينه هاي كلامي وجود دارد. از اصل توحيد و لزوم دين بگيريد تا به وجود صانع و نبوّت عامّه و نبوّت خاصّه و بعد مسأله ي ولايت و مسائل گوناگوني كه در زمينه هاي ديني و اسلامي وجود دارد، برسيد. همه ي اينها مورد بحث است و امروز نسبت به همه ي اينها شبهه وجود دارد. چه كسي بايد به اين شبهات پاسخ دهد؟ مگر علما، مرزداران عقيده نيستند؟ آيا مرزهاي عقيده مدافع ندارد و رهاست؟ چه كسي در مقابل ايتام آل محمّد صلوات اللَّه عليهم اجمعين كه بي دفاع در معرض اين امواج قرار گرفته اند، جواب خدا را خواهد داد؟ نتيجه اين مي شود كه وقتي كسي بر جامعه ي ما گستاخي كرد و يك شبهه را به صداي بلند گفت، به جاي اين كه ناگهان از ده نفر صدايي بلند شود و بدون عصبانيت و خشم، جواب شبهه را بدهند، عصباني مي شويم و دعوا و جنجال مي كنيم؛ در حالي كه اگر دست ما پُر بود، چرا دعوا كنيم؟ يك نفر مقاله اي مي نويسد و حرف بي منطق و بي استدلالي را بيان مي كند و يا با استدلال غلط و مغالطه جلو مي آيد - مثل قضيهِ معروفِ كشيدن عكس مار به جاي نوشتن آن - آن گاه بلافاصله ده، بيست مقاله و يا صد مقاله از حوزه ي علميه قم بيرون مي آيد و در هر روزنامه و مجلّه اي جوابش داده مي شود

و تمام مي شود مي رود. براي كسي كه عصباني شود، جايي باقي نمي ماند. چرا عصباني شويم؟ حيف نيست كه حوزه ي اسلام و اين دينِ منطقي و مستدل را متّهم كنند كه استدلالي نيست و شما اهل دعوا هستيد!؟يك دروغ هم رويش بگذارند و بگويند شما اهل تكفيريد! ما چه كسي را تكفير كرديم؟ چقدر كافر هستند كه ما تكفيرشان هم نكرديم؟ امروز، حوزه كسي را تكفير نمي كند. پس عيب اوّل مربوط به فقه بود و عيب دوم كه به نظر من بيش از عيب اوّل است و واقعاً درد بزرگي است،مربوط به كلام است كه بايد زودتر به دادش برسيم. شما هم بايد چنين كنيد. سومين عيبي كه وجود دارد، نارسايي در امر تبليغ است. حوزه، يك عيب اساسي در امر تبليغ دارد و آن اين است كه تبليغ از آن جدا شده است. البته عدّه اي از حوزه ي علميه در فصل تابستان يا در ايام محرّم و يا ماه رمضان، بر اساس بعضي از انگيزه ها و نيازها، مجبور مي شوند به تبليغ بروند؛ ولي درعين حال، حوزه تبليغ و درس مربوط به آن را ندارد. تبليغ هم يك كار و فّن است و مي تواند يك علم باشد و هست و بايد تدريس شود. يكي خوب و يكي بد در مي آيد، يكي حرفي كه مي خواهد بزند، عكس او را مي زند. خيلي اتّفاق مي افتد كه بر اثر بلد نبودن، فردي چيزي بگويد و آن چيزي كه از حرف او استنتاج مي شود، عكس چيزي باشد كه نيت اوست و خودش هم ملتفت نيست! يا مثلاً مي رود تبليغ كند؛ ولي روانشناسي تبليغي ندارد و با مردم حرفي را مي زند كه حرف آنها

نيست! حرفي را كه بايد در دانشگاه زد، در روستا مي زند و حرفي كه بايد در روستا زده شود، در كارخانه مي زند! بنابراين، تعليم و روش يابي علمي و فراهم كردن مقدّمات علمي براي تبليغ - مثل روانشناسي اجتماعي - در حوزه نيست. فراهم كردن مواد تبليغ، مثل دسته بندي و مشخّص كردنِ مباحثي كه لازم است براي انواع مستمعين انجام گيرد، وجود ندارد. مثلاً اگر خواستيد به فلان كشور برويد، اين مطالب لازم است؛ ولي در فلان كشور ديگر، اين مطالب مفيد نيست و به درد نمي خورد. در داخل كشور و در روستا يك طور است و در شهر بزرگ، طور ديگر. در تهران و دانشگاه و محيط طلبگي يك طور است و در روضه ي زنانه، طور ديگر. اين دسته بندي در حوزه انجام نگرفته است. انواع تبليغ - صوتي و تصويري - بايد از اين جا صادر شود. من از آدمهايي نيستم كه هر چيزي مطرح مي شود، آن را با بيگانه ها مقايسه كنم و به خوديها سركوفت بزنم؛ اين را بدانيد. من معتز به حقايقي هستم كه در جامعه ي خود ما وجود دارد. من هيچ قائل نيستم كه ديگران پيش رفته اند؛ اما چيزهايي است كه انسان مي بيند در دنيا چگونه عمل مي كنند. كليسا از لحاظ علمِ دين صفر است. البته در بين كشيشها كساني هستند كه پروفسورند و در رشته هاي گوناگون - مثلاً بيولوژي و گياه شناسي - درس خوانده اند. اين علوم، علومي نيست كه به روحانيت كاري داشته باشد؛ ولي به هرحال عدّه اي از روحانيون مسيحي، دنبال آن رفته اند. در بين مكتشفين معروف، تعدادي كشيش هستند و مثلاً رياضي و تاريخ خوانده اند؛ اما كليسا داراي علمِ

دين به صورت مدوّن و عميق و استدلالي نيست؛ ولي درعين حال، از لحاظ تبليغي جلو است. آنها بسياري از فيلمها را ساخته اند كه ظاهرش هم نشان نمي دهد؛ اما تبليغِ مسيحيت است. حتي دوستانِ خودِ ما در تلويزيون، ايام ژانويه و كريسمس كه مي شود، به مناسبت اين كه عدّه اي از هم ميهنان ما مسيحي هستند، از روي ملاطفت و يا مثلاً مجامله با آنها، چند فيلم مسيحي و كليسايي را پخش مي كنند. من نگاه كردم، ديدم اغلب اينها تبليغ كليساست. آن كه اين فيلم را گذاشته، نفهميده است؛ اما كسي كه اين فيلم را مي بيند متأثر مي شود. كشيشي را در يك چهره ي نوراني نشان مي دهد كه فلان كار را مي كند. البته همه نوع كشيش داريم و من از آنها بي اطّلاع نيستم. هم كشيش خوب و هم كشيش بد داريم؛ اما غرضم «تبليغات» است كه ما آن را نداريم. اين كارها، كارهايي نيست كه يك شبه انجام گيرد. امروز اگر شما در اين زمينه ها شروع به كار كرديد و توليد امواج صوتي و تصويري - بخصوص تصويري - داشتيد، شايد ده سال ديگر، اين توانايي براي حوزه به وجود آيد؛ ولي ما فعلاً اين را نداريم. از هنر استفاده نمي كنيم؛ كتاب و مقاله و مجلّه هم نداريم! آن موارد، چيزهاي مدرن و جديد و دور از دسترس بود؛ اما كتاب و مقاله كه دور از دسترس نيست. اينها را هم نداريم! حوزه به عنوان حوزه، در زمينه ي تبليغ دين، كتاب و مطبوعات و مجلّه هم ندارد! نارسايي در امر تبليغ وجود دارد؛ ولي اهتمام به امر تبليغ به عنوان امري كه مربوط به نظام است، در حوزه نيست. نكات

گفتني درباره ي حوزه بسيار است؛ ولي به فصل آخر - كه علاج اين نارساييهاست - مي پردازم. عزيزان من! امروز اين كار قابل علاج است. ممكن است ديروز قابل علاج نبود و - نستجير باللَّه - ممكن است فردا هم نباشد. «قم فاغتنم الفرصة بين العدمين». چهار سال پيش كه اين جا آمدم، صحبت كردم و گفتم ما در دوران جواني كه تازه اين افكار را ياد گرفته بوديم و با افكار نوِ مربوط به حوزه ها آشنا شده بوديم، موقعيت مناسبي براي اجراي طرحهاي نو نداشتيم. آن وقتها هم اين افكار بود. اينها حرفهاي جديدي نيست. يكي از دردهاي ما نيز همين است كه سالهاست انگيزه ها وجود دارد؛ ولي به تناسب آن انگيزه ها، كار كمي شده است. اولين نفر مرحوم آيةاللَّه بروجردي (رضوان اللَّه عليه) بود كه در آن روزها، امام (رضوان اللَّه عليه) و مرحوم «آيةاللَّه محقّق داماد» و «مرحوم آيةاللَّه حاج آقا مرتضي حايري» - فضلاي جوان و پرنشاط آن روز حوزه - با همين انگيزه ها دور آقاي«بروجردي» را گرفتند؛ ولي بعد به دلايلي نتوانستند و رها كردند و كنار آمدند. در آن وقتها، اين حرفها بوده است و مرحوم آيةاللَّه اميني (رضوان اللَّه عليه) براي خود من نقل مي كرد كه در زمان «آسيد ابوالحسن»، در نجف هم همين افكار بوده است كه مرحوم «آيةاللَّه خويي» و بعضي آقايان ديگر، جزو همان جوانهايِ پرشورِ آن روز بودند كه اين حرفها را مي زدند. حرفي كه مي توانيم بزنيم اين است كه آن روز، اينها نمي توانستند كاري بكنند؛ چون حكومت ظالمي بر سرِ كار بود و پول و امكانات در اختيار ما نبود و اجازه ي كار نمي دادند و

هر روحاني كه مي خواست در اين زمينه ها اقدامي كند، به دهانش مي زدند. بزرگانِ حوزه هم مي ترسيدند كه اصلِ حوزه از بين برود. اگر عدّه اي مي گفتند بياييد اصلاح كنيد، مي گفتند اصلِ حوزه در خطر است و ظالمين كه بر سر كارند، حوزه را مي بلعند. ولي امروز، اين حرفها نيست. البته اين نكته را نيز بگويم كه امروز هم تا ما يك كلمه حرف مي زنيم، بدخواهان مي گويند اينها مي خواهند حوزه را دولتي كنند! خير؛ من قوياً اين ادّعا را تكذيب مي كنم. البته دولت، دولت اسلامي است، رئيس دولت هم يك فردِ فاضل و طلبه ي خودِ اين حوزه است. رئيس جمهور ما، خوديِ اين حوزه است و بيگانه نيست؛ اما من اعتقاد ندارم كه حوزه بايد وابسته به يك تشيكلات ديگري شود. اين اعتقاد، متعلّق به حالا نيست. از سابق - قبل از انقلاب و بيشتر پس از انقلاب - كه اين قضيه مطرح مي شد كه آيا اگر دولت اسلامي باشد، باز هم حوزه بايد تشكيلات جدايي داشته باشد يا خير؟ من جزو كساني بودم كه مستدلاًّ و با تكيه بر ادلّه ي قوي، معتقد بودم كه حوزه بايد مستقل باشد. الان هم عقيده ام همين است. از كسي هم نمي خواهم تقيه كنم؛ ملاحظه ي كسي را هم نمي كنم. به دهن كساني كه در مقابل هر حرف اصلاحي، وسوسه اي را در وسط مي گذارند، بزنيد. دشمن به طور قطعي و روشن، همه چيز را مي برد. نمي گوييد شايد هر فرياد اصلاحي و هر سخن دردآلودي كه از دل دردمندي بلند مي شود، فوراً چيزي به آن بچسبانند؟ اين مسأله، علاج دارد. امروز مي شود اين علاج را انجام داد. امروز، حكومتي الهي و اسلامي و

متّكي و معتقد به حوزه و قدردان و پشتيبان آن داريم. من آماده هستم تا هر حركت خوبي را در اين زمينه پشتيباني كنم. بنابراين امروز، روز علاج است. بايد علاج كنيم. اگر نكرديم، خداي متعال مؤاخذه خواهد كرد. اين، عقيده ي من است. آنچه را كه به نظر مي رسد علاج اين موارد است؛ فهرست وار مطرح مي كنم: اوّلاً، قبولِ درد است. كساني نيايند بگويند اين حرفها چيست و مطرح كنند كه «شيخ انصاري» و «ميرزاي نائيني» و «آخوند» و «امام» و ديگر بزرگان، در همين حوزه ها پرورش پيدا كرده اند و شما حرف تازه اي مي زنيد! اگر آنها درد را قبول نكردند، درمان درست نخواهد شد. اين كار، به دست شما - بخصوص فضلاي جوان - است. بگوييد، تكرار كنيد، بنويسيد، استدلال نماييد؛ با كساني كه اين موارد را قبول ندارند، مباحثه كنيد، مجادله ي بحق كنيد و ثابت نماييد كه اين بيمار، واقعاً بيمار است و اين موجود زنده، درد دارد. اگر درد را نفهميدند، اين بيمار درمان نخواهد شد. ثانياً، گماشتن همّت به علاج است. نگويند: بله؛ درد هست؛ ولي حالا چه كار كنيم؟! حدود سي سال پيش، يكي از بزرگان حوزه - كه رضوان خدا بر او باد و من با دل و جان به او ارادت داشتم درباره ي مسأله اي مي فرمود: «بله؛ يك گناه يا جرم بزرگي -تعبير درست يادم نيست انجام شده است؛ ليكن حالا ديگر چه كار مي توانيم بكنيم؟» اين، يعني نگاه كردن، مشكل را ديدن؛ اما همّت به علاج آن نگماشتن. راهش همين است كه كساني - بخصوص جوانان - كه احساس درد مي كنند، آن درد را گسترش دهند، منتشر كنند، به ديگران

منتقل نمايند، با كار آمدان و متنفّذين حوزه آن را در ميان بگذارند و وادار كنند كار انجام گيرد. ثالثاً، بيدار شدن روحِ كار در جوانان حوزه است. وقتي مي گوييم جوان، منظور اين نيست كه هر جوانِ خامِ از راه رسيده اي، علاج كننده ي درد است. منظور من فضلاي جوانند كه الان بحمداللَّه در حوزه، طبقه ي بزرگي را تشكيل مي دهند و سنّشان در حدود چهل و حول و حوش آن است و كفايه و مكاسب و درس خارج تدريس مي كنند و سالهاست كه پاي درس فقه و اصول نشسته اند و بعضي مباحث ديگر هم دارند. روحِ كار، بايستي در اينها زنده شود. كساني كه مخاطبان ما هستند، بايد روح كار را در آنها زنده كنند. اگر نكردند، خود اينها بايستي حركت و تلاش كنند و همّت بگمارند. رابعاً، مركزي به طور مشخّص، متصدّيِ سررشته دارِ انجامِ اين كارها شود. چهار سال قبل، بحث ما بر سر تأسيس اين مركز بود كه بحمداللَّه امروز حاصل شده است. امروز، حوزه يك شوراي عالي و يك مدير دارد كه من در همين جا فرصت را مغتنم مي شمارم و از زحمات جناب آقاي مؤمن (ادام اللَّه بقائه الشّريف) به خاطر زحمات چند ساله شان در سمت مديريت حوزه تشكّر مي كنم و هم به جناب آقاي استادي (دامت بركاته) كه عزيزِ ما هستند و اين بار مهم را به دوش گرفتند و من واقعاً از صميم دل به ايشان اخلاص دارم، خوشامد عرض مي كنم. حوزه بايد مركز و سررشته دارِ اين حركتها باشد. مديريت، دو گونه كار مي تواند بكند: يك گونه، كارهاي قانوني و آيين نامه اي است كه مثلاً امتحانات و گزينش و شهريه اين طور

باشد. يكي هم كارهاي بزرگ و عظيمي است كه شايد تحت يك آيين نامه و نظامنامه اي هم نيايد؛ بلكه حركتي جهادي و بسيجي و به كارگيريِ افراد گوناگون و راه انداختنِ امور است. به هرحال، بايد مركزي مباشرت مستقيم و مشخّص كند و به نظر من، امروز اين مركز، مديريت حوزه است. خامساً، ايجاد محيطهاي باز براي پرورش افكار است. بايد اين كار در حوزه انجام شود و از چيزهايي است كه حوزه را زنده خواهد كرد و آن نتايج، مترتّب خواهد شد. بايد براي فقه و كلام و علوم عقلي، مجمعهايي تشكيل شود و مثلاً براي فقه، مجمعِ بررسيِ مباحثِ تازه ي فقهي مركّب از هفت، هشت، ده نفر طلبه ي فاضل ايجاد شود و اينها مركزي داشته باشند و جلساتي تشكيل دهند و سخنرانيهاي فقهي بگذارند تا هر كس هر خطابه و مطلب و فكر جديدي در فلان مسأله ي فقهي دارد - از طهارت تا ديات، كوچك و بزرگ - به آن جا بياورد و آنها نگاه كنند؛ اگر ديدند اركانش درست است (نه اين كه خودِ حرف درست باشد) و متّكي به بحث و استدلال طلبگي است و عالمانه طرح شده است، آن را در فهرست بنويسند و در نوبت بگذارند تا اين كه آن فرد، روزي بيايد و در حضور جماعتي كه اعلان مي شود خواهند آمد، سخنراني كند و آن مسأله را آزادانه تشريح نمايد و يك عدّه هم آن جا اشكال كنند. ممكن است كساني كه در آن جلسه هستند، از خود آن شخص فاضلتر باشند. هيچ اشكالي ندارد. يك مسأله كه بحث مي شود، اين فكر پراكنده مي گردد. اين طور نباشد كه تا كسي يك فكر و

يا فتواي جديد فقهي - ولو غلط - داد، برخورد اوّل ما نفي باشد و بگوييم ببينيد فلان كس چه فتواي چرندي در فلان مسأله داده است! بالاخره يك نظر فقهي بايد طرح شود و مورد بحث قرار گيرد و براي ابداع افكار جديد فقهي، ميدان باز شود. البته اين كار بايد با ضابطه و قانون باشد؛ نه اين كه هر كسي بيايد براي خودش حرفي بزند. مجمعي شبيه همين، براي كلام باشد. افكار و حرفهاي كلامي جلو بيايند و طلبه ها يكديگر را براي طرح آن، خبر كنند. بايد حرفها در فضاي حوزه قابل بيان شود و كساني كه حرف تازه اي دارند، بيايند بگويند. «رُبَّ حامل فقهٍ الي مَن هُوَ اَفقَهُ مِنه». اي بسا كساني كه يك مطلب فقهي را ابراز مي كنند، كسي مي شنود و از او منتقل مي گردد و بعد به يك مطلب خوب مي رسد. ممكن است آن مطلبي كه القا شده، اصلش غلط و حرف بي ربطي باشد؛ اما كسي كه آن جا نشسته، به يك مطلب جديدي برسد و ميدان و عرضه ي افكار جديدي باز شود. در زمينه ي علوم عقلي نيز همين طور است. سادساً، تغيير جدّيِ كتب درسي است. مسأله ي كتابهاي درسي را بايد جدّي گرفت. بايد كتابهاي درسي تغيير كند. بناي بر تغيير هم بايد بر صرفه جويي در وقت طلبه باشد. طلبه ي ما «مُغني» را مي خواند؛ در حالي كه همين مطالبي كه در «مُغني» است؛ مقدار لازمِ آن در كتاب كوچكتر ديگري وجود دارد كه به زبان خيلي خوبي نوشته شده و يك نفر نويسنده ي معاصر، آن را نوشته است. چه لزومي دارد كه ما حرف «ابن هشام» را بخوانيم؟ اين كار، چه خصوصيتي

دارد؟ «مُغني» درسِ خارجِ نحو است. مي بينيد كه استدلال مي كند آيا «واو» براي فلان معنا مي آيد يا خير. فلان كس گفته است مي آيد، دليلش اين است. فلان كس هم پاسخ او را داده است. اين، درسِ خارج است. مگر ما مي خواهيم خارجِ نحو بخوانيم؟ ما مي خواهيم بدانيم «واو» در چه معنايي استعمال مي شود. اين نكته را در كتاب نوشته اند. چرا ما بي خود، در «مُغني» يا «مطوّل» اين همه وقت تلف كنيم؟ آنچه را كه بايد در «مطوّل» ياد گرفت، در كتابي حدود يك دهم «مطوّل» هست. آن را بخوانيد. چه لزومي دارد كه ما كتاب «معالم» را بر اساس اوّلين كتاب اصولي بخوانيم كه مثلاً متعلّق به چهار قرن پيش است؟ در حالي كه كتاب «معالم»، علاوه بر اين كه مطلبش يك مطلب اصولي است و بالاخره براي متعلّم جديد است، عبارات آن هم عبارات مشكلي است. چرا ما طلبه را به عبارت معطّل كنيم؟ امروز در دنيا تمرين مي كنند كه مشكلترين مطالب را به آسانترين زبانها بيان و فرموله كنند. رمز مي گذارند تا با گفتن يك كلمه، مخاطب ده كلمه را بفهمد؛ اما ما بياييم عبارتِ مشكلي را براي بيان مطلبي انتخاب كنيم. همين مطالبي راكه مرحوم صاحب«معالم» به عبارتِ مشكل بيان كرده است، فرد ديگري در كتاب اصوليِ ديگري كه از «معالم» كوچكتر و جديدتر هم هست، چهار صد سال بعد از «معالم» نوشته و همه ي مطالب لازم «معالم» را به زبان ساده بيان كرده است. اين كه بهتر از آن است. چه استدلالي پشت سر اين وجود دارد كه ما كتابها را عوض نكنيم؟ بايد لَجنه اي از فضلاي بزرگ حوزه ي علميه بنشيند و يك

دوره فقه - از طهارت تا ديات - به زبان ساده بنويسند كه كار «شرح لُمعه» را بكند و كيفيت استدلال را نشان دهد. «شرح لمعه»، كتاب نسبتاً مشكلي است. ما چرا براي اين عبارت، طلبه را معطّل كنيم؟ كتابهاي درسي ديگر نيز همين گونه اند. اين كتابها كه از آسمان نازل نشده است. يك روز هم كتابهاي درسي ديگري بود. مگر «رياض» كتاب بدي است؟ مي گويند كتاب «مكاسبِ» شيخ، كتاب خيلي خوبي است.البته كه كتاب خوبي است؛ ولي مگر «رياض» كتاب بدي است؟ يك روز در حوزه هاي علميه، «رياض» مي خواندند كه البته زمان ما نبود؛ بلكه زمانِ پدران ما بود. از جمله كتابهاي معمولي كه طلبه ها در حوزه مي خواندند، دو جلد كتاب «رياض» بود. آيا حالا هم ما «رياض» بخوانيم؟ آنها «قوانين» و «فصول» مي خواندند؛ اما حالا نمي خوانند و منسوخ شده است. اين كار چه مانعي دارد؟ بايد لَجنه و هيأتي بنشينند و مباحثي كه شما در «مكاسب» مي خواهيد ياد بگيريد، در كتابي كه خيلي هم به مشكليِ «مكاسب» نباشد و آن مطالب و استدلالها را هم داشته باشد؛ بنويسند و آن كتاب در حوزه ها خوانده شود. ما مي خواهيم كاري صورت گيرد كه طلبه وقتي به پاي درس خارج - كه اوّلِ شروعِ كارِ جدّي است، والاّ بقيه مقدّمات درس خارج است - مي رسد، اگر استاد در درس خارج كلمه اي گفت و اشاره اي كرد، او گيج و گم نباشد. مسأله ي اصولي را بداند. كتاب اصول خوانده باشد. فقه بلد باشد. ذهنش با استدلالها آشنا باشد و مبناي «شيخ» و «آخوند» را بداند. اين، هدفِ طلبه اي است كه سطوحِ مقدّماتي و عاليه را مي خواند. اگر بتواند

همه ي اينها را در ظرف چهار سال بخواند، مگر عيب دارد؟ طلبه را از ديپلم بپذيريم، پنج سال درس مقدّمات و ادبيات و سطوح را بخواند و بعد وارد درسِ خارج شود و كار اصلي را شروع كند. ما اگر زمان را كوتاه كنيم، بعد در اين مدّت چيزهاي ديگري هم ياد خواهد گرفت. الان اگر بگوييم«طلبه زبان خارجي لازم دارد و امروز در دنيايي كه اين همه به هم وصل است، اگر كسي بخواهد به طور كامل مفيد باشد، بايد زبان خارجي بداند» مي گويند: طلبه وقت ندارد. راست هم مي گويند. واقعاً با اين وضعيت، طلبه وقت ندارد؛ ولي اگر در وقت صرفه جويي كنيم، طلبه مي تواند به تعليم زبان خارجي هم بپردازد. بنابراين، تغيير جدّي در كتب درسي بايد صورت گيرد؛ چون تحوّل از پايه بايد شروع شود. در خودِ كتب درسي بايد كار شود و در درس خارج فقه هم مباحث كاربُردي و مورد استفاده بايد مطرح گردد. بعضي از مباحث - مخصوصاً در اصول و در فقه - وجود دارد كه واقعاً مورد احتياج نيست؛ ولي در اصول و فقه، اين مباحث را مي خوانند. يك فقيه، در تمام طول بيست سال هم كه استنباط كند، ممكن است يك بار حاجتش به بحثي، يا به مبناي معاني حروف، يا در حقيقت و مجاز و يا مباني ديگر بيفتد. چه لزومي دارد ما اين همه در مباحثِ غير لازمِ اصولِ، معطّل شويم؟ در اين زمينه، مرحوم شهيد صدر (رضوان اللَّه عليه) كار خوبي كرده اند. آن كاري كه ايشان در باب اصول كردند و آن پيشنهادي كه در زمينه ي درس و تعليم اصول دادند، پيشنهاد

خوبي است. سابعاً، ايجاد رشته هاي مستقل - مثل فقه - براي كلام است. فقه، يك رشته ي اصلي در حوزه ي علميه است. كلام هم بايد يك رشتهّ اصلي باشد. نگوييد كه حالا چند ساعت هم كلام مي گذاريم؛ نه. طلبه بايد تا جايي بخواند، بعد طرف فقه يا كلام برود. به عنوان يك رشته ي اصلي در حوزه، بايد مجتهد در كلام هم داشته باشيم. ثامناً، وارد كردن زبان بيگانه در درسهاي اجباري حوزه است كه آن را مطرح كردم. تاسعاً، تقسيم تدريجي طلّاب بر حسب اهداف است. آماري كه من دريافت كردم، حدود بيست و سه چهار هزار طلبه را در حوزه نشان مي دهد. اگر اين آمار را ملاك محاسبه قرار دهيم، از اين تعداد، حدود هفت، هشت هزار نفر جزو فضلاي بزرگ و علما هستند كه در اين تقسيم بندي نمي گنجند. اين افراد، كساني هستند كه مراحلي را گذرانده اند و به مدارج عالي علمي رسيده اند. بخش ديگر، كساني هستند كه در جواني اهل درس خواندن نبودند و حالا هم ديگر وقتش را ندارند. فرض كنيد اگر پانزده هزار طلبه در قم وجود داشته باشد، بر اساس ضابطه ي قبلي، حدود هزار نفر از آنها را گزينش كنيم تا فقيه و مجتهد بزرگ تربيت شوند. البته اين كار بايد در زمان و وقت خودش انجام گيرد. مثلاً يك دوره ي بيست ساله را در نظر بگيريم كه طبيعتاً هر سال، جمع جديدي اضافه خواهند شد و جمع ديگري هم خارج خواهند گرديد؛ ولي ميانگين تقريباً همين بيست سال است. اين افراد بايد افراد مستعدي باشند كه استعداد و شوق فقاهت داشته باشند و اهل انصراف از فقاهت نباشند. بايد

اينها را گزينش كرد و روي آنها كار ويژه ي فقاهتي انجام داد. از بين اينها، مدرّسين و مؤلّفينِ بزرگِ فقه و مراجع تقليد در خواهند آمد. هزار نفر فقيه، كم نيست كه اين حوزه بتواند در ظرف مدت بيست سال بيرون بدهد. اين، خيلي زياد است. اگر شما بيست سال يا چهل سال پيش تاكنون را نگاه كنيد، متوجّه مي شويد هزار فقيه زبده ي برجسته ي بزرگي كه بتوانند دنياي اسلام را از لحاظ فقاهت علمي بپوشانند و هزار نفر متكلّمِ مجتهد در كلام، نيازهاي جهان اسلام را تأمين كنند؛ كم نيستند. كساني كه شوق و علاقه دارند، اينها را پيدا كنند. بايد به اينها درسِ مخصوص داده شود. اگر لازم است، دوره هاي خارج بروند و يا در دانشگاهها بورسيه شوند و بورس بگيرند. از اين تعداد كه بگذريم، در مرحله ي بعد، پنج هزار نفر عالم شهري در حدود متوسّط تربيت كنيم. در ميان اين افراد، مجتهد و قريب الاجتهاد و مجتهد متجزّي هست و آنچه كه لازم دارند، تأمين مي شود. البته اين هم يك دوره ي مشخّص خواهد داشت. ممكن است مثلاً يك دوره ي بيست ساله لازم داشته باشند. اگر آن دو دسته ي اوّل، حدود بيست سال طول مي كشد، اين دسته ي دوم كمتر خواهد بود. همه ي اينها قابل برنامه ريزي است. پنج هزار نفر هم به عنوان مبلّغ و منبري و نويسنده و گوينده ي عالِم و فاضل انتخاب شوند و سه هزار نفر هم به منظور تبليغ در خارج از كشور و در سطح دنيا گزينش شوند. مجموع اينها پانزده هزار نفر مي شود. البته، فردا اين كار نخواهد شد. اگر ما امروز شروع كنيم، ممكن است پنج

سال ديگر بتوانيم چنين تقسيم بندي اي را بكنيم؛ ليكن حوزه بايد به اين جا برسد و بالاخره هر روز كه چنين كاري را انجام ندهيم، دير است. مي دانم كه كار پيچيده و دشواري است؛ اما اگر حوزه - نه يك نفر - تصميم بگيرد، اين كار خواهد شد. مخاطب عرايض من، سه دسته هستند: يك دسته بزرگان حوزه اند كه بحمداللَّه جمع كثيري از حضرات، اين جا تشريف دارند. از قديم نسبت به اكثر اين آقايان ارادت داريم و بعضي از آنها، هنگامي كه من طلبه ي جواني بودم، در همين حوزه، جزو بزرگان و فضلا بودند و هميشه آنها را به بزرگي و عظمت و تقوا و علم شناخته ايم. اينها چون در حوزه منتفّذند، مخاطبِ اوّل هستند. مخاطب دوم، فضلاي جوان حوزه هستند. شما مستقلاًّ مخاطبيد. شما هم بايد در اين زمينه كمر همّت ببنديد. مخاطب سوم، دستگاه مديريت و شخص مدير عزيز و محترم حوزه و شوراي عالي حوزه ي علميه هستند كه اينها بيشترين بار را خواهند داشت و براي اين كه اين كار راه بيفتد، بايد اجتماعات علمي تشكيل شود. من در آن سفر قبلي هم عرض كردم كه براي هر مسأله اي كه مي خواهيد حل كنيد، يك سمينار - به معناي واقعي كلمه - درست كنيد. نه سميناري كه دو سه نفر بيايند سخنراني كنند و بروند! اين كه سمينار نيست؛ جلسه ي سخنراني است. سمينار، يعني يك موضوعِ محتاج به تأمّلِ عقلي انتخاب شود و افراد صاحب نظري بروند فكر و مطالعه و آمارگيري و ... كنند و بيايند اين جا بحث كنند و نظراتشان را بگويند. بعد آن جمعي كه اداره كننده ي سمينارند، اين نظرات را جمعبندي كنند تا

يك دستاورد به وجود آيد. البته، آن دفعه يك سمينار تشكيل شد كه نتايجش هم بحمداللَّه خوب بود؛ اما با گذشت مدّت زماني، تعقيب نشد. شما بايد افرادِ مناسب براي اين كار را انتخاب كنيد، روشها را بسنجيد و برگزينيد و علاج مشكل را بيابيد. صد نفر يا پنجاه نفر صاحب نظر را انتخاب كنيد، كساني كه مديريت اين كار را به عهده مي گيرند، دعوت كنيد تا دو سه روز دور هم بنشينند و تفكّر و بحث و استدلال كنند. حوزه ي علميه، حوزه ي استدلال است. بحث طلبگي كنيد تا از نتايجش استفاده شود. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد ما را در راه رضاي خودت موفّق بدار. خدايا! ما را بيامرز. نيتهاي ما را خالص كن. نصيب ما را از اين مجلس، نصيب وافري نزد خودت قرار بده. پروردگارا! حوزه ي علميه را پايدار بدار و آن را همواره مبارك و منظور حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه قرار بده. پروردگارا! نصيب ما را از اين شهر پرخير و بركت، نصيب وافري قرار بده. اللّهم اقسِم لَنا في شهرِنا هذا خَيرَ ما قَسَمتَ. وَ اقسِم لَنا مَن قَضائكَ خيرَ ما خَتَمتَ. وَ اقسِم لنا بالسَّعادةِ فيمَن خَتَمَت. وَ اَحينا ما اَحييتَنا مَوفوراً و اَمِتنا مَسروراً وَ مَغفُوراً. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات مقام معظّم رهبرى در ديدار روحانيون و طلّاب ايرانى و خارجى در صحن «مدرسه فيضيّه قم»

بيانات مقام معظّم رهبري در ديدار روحانيون و طلّاب ايراني و خارجي در صحن «مدرسه فيضيّه قم» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيد الانبياء و المرسلين، حبيب قلوبناابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الاطيبين الأطهرين المنتجبين المعصومين المكرّمين. سيّما بقيةاللَّه في الارضين. در بين جلساتي كه عدّه اي گرد هم مي آيند و ما شاهد آن

هستيم، شايد جلسه اي براي اين حقير، به شيريني و زيبايي اين جلسه نباشد. جمعي كه جوان و اهل علم و تحصيل دانش هستند و در راه صلاح انسانيّت و رضاي خدا كوشش مي كنند،گرد آمده اند. اين جمع، تركيب بديع، زيبا و با شكوهي از ارزشهاي گوناگون است و بنده مكرّر عرض كرده ام كه بيشترين صفا، معنويّت و حقيقت، روي هم در مجموعه طلبگي حوزه هاي علميّه است. خدا مي داند كه در اين حجره ها و مجموعه ها و در بين جمع انسانهاي مؤمن، چه دلها، روحها و اخلاصها و چه عشقهايي با ارزشها، و چه صفاهايي وجود دارد، كه هر كس چند صباحي را در عالم طلبگي گذرانيده باشد، از آن بي خبر نيست. امروز، حوزه قم، بر قلّه جوامع روحانيت است. در طول تاريخ و در عرض زمان، در هيچ برهه اي، حوزه اي با اين كميّت و كيفيتِ كاري و با اين هدفهاي بزرگ و اميدهاي درخشان وجود نداشته است. در گذشته، طلاّب در حوزه هاي علميّه، افق را تيره و تار مي ديدند. آماج تبليغات آنها، گاهي به يك جماعت چند ده نفري محدود مي شد. حوزه ها به جهان نمي انديشيدند. به پايگاههاي رفيع سياسي، اقتصادي و انساني در اكناف گيتي نمي انديشيدند. امروز در نگاه طلبه جوان، يك روستا نه به عنوان يك محيط محدود، بلكه جهان گسترده اي است كه در آن، سياست، استكبار، ابرقدرتها و صفوف به هم فشرده باطل وجود دارند و طلبه در دل و با عزم راسخ خود، به پيشواز اين دنيا مي رود تا علي رغم ميل دشمنان، در عرصه گيتي، سخن حق را زنده كند و به كرسي بنشاند. اگر به روستا مي رود، به چشم بخشي از آن دنياي

بزرگْ به آن نگاه مي كند. در آن دنيا، روستا، شهر، شهر بزرگ، كارخانه، دانشگاه، محيطهاي اسلامي و غير اسلامي و بلكه ضدّاسلامي هم وجود دارد. اين، اميد طلبه امروز و آفاق ديد اوست (ما در چه زمان چنين شرايطي را داشتيم؟!) و صفاي طلبگي، همان درياچه زلال آرامي است كه توفانهاي مادّيگري، سكون و طمأنينه الهي آن را آشفته نكرده است. صفاي طلبگي، همان معنويّت و حجره ساده، تواضع و كم توقّعي آن است، يا خانه اي كه از حجره، چندان بهتر نيست. به همين دليل است كه بنده در دل خود، اين جمع را بسيار ارج مي نهم و قدر مي دانم و از خدا مي خواهم كه آنچه رضاي او و به سود اين جمع و حوزه هاي علميّه و طبعاً به سود جهان اسلام است، در اين فضا منعكس كند و به دلها و گوشها برساند. عزيزان من! بنده درباره حوزه و دنيا و كار طلبگي، حرفهاي زيادي در دل و بر زبان دارم. شايد بعضي از شما عزيزان آنها را شنيده باشيد. اين را هم گفته باشم كه اين حرفها، حرفهاي يك نفر نيست. حرف بنده حقير نيست؛ بلكه حرف آن نسلي است كه گذشته، حال و آينده روحانيت را در مقابل چشم مجسّم مي كند. همه دلسوزان، به اين حرفها اعتقاد دارند. همه زعما و مسؤولان امور حوزه ها كه از مجاري امور آگاهند، چنين چيزهايي را مي دانند، مي شناسند، آرزو دارند و مي گويند. خوب؛ البته ما بعضي از اين حرفها را در مناسبتي عرض كرديم و در مناسبتهاي ديگر هم، برادران، عزيزان و بزرگاني گفته اند و خواهند گفت. اما در اين جلسه، به دلايلي، قصد بيان يك

مطلب مدوّن مدروسِ از آن قبيل را ندارم. شايد مطّلعيد كه چند شب پيش، در يك محضر بسيار مهم از اركان و اعيان حوزه، حرفهاي زيادي عرض شده است. حرف ما، همانهاست. شما هم يا مطّلع شده ايد و يا مطّلع خواهيد شد. اگر ما عناصر اصلي حوزه را چهار تا پنج عنصر بدانيم (استاد، شاگرد، فضاي آموزشي، مواد درسي و از اين قبيل) شايد به اعتباري بتوان گفت: مهمتر از همه، عنصرِ طلبه است؛ چون همه اين امكانات براي اوست. اگر طلبه نباشد، وجود فضاي آموزشي، كتاب درسي، علم استاد و فنّ سخنوري او بي معنا مي شود. و اين، يك طرف قضيه است. طرف ديگر آن، فرداي دنياي اسلام است كه آن هم در دست طلبه امروز است. يعني همين طلبه امروز كه مهمترين ناقل و رسانه است، فردا هم مهمترين وسيله و ناقل است. بنابراين، به اعتباري، طلبه، اهمّ عناصر در اين باب است. بنده خودم را در مقابل اين عنصر ارزشمند مديون مي دانم و چيزهايي به نظرم مي رسد كه فكر مي كنم اگر آنها را در اين جمعِ طلبگي مطرح كنم، بخشي از آن دِيْن، ممكن است ادا شود. بنابراين، چند مطلب را در نظر گرفته ام كه عرض مي كنم و هر كدام، مطلب مستقلّي است. مطلب اوّل اين است كه فضاي قم و حوزه علميّه، يك فضاي معنوي است. حال، از گذشته هاي بسيار دور، حرفي نمي زنيم؛ اما از حدود زمان ميرزاي قمي (رضوان اللَّه عليه)، و اندكي پيش از آن، يعني زمان مرحوم ملاّصدرا و فيض تا امروز، كه دوباره قم يك حوزه علميه برجسته شده است، صحبت مي كنيم. آن قدر اقطاب و اركان معنوي و

روحي از بزرگان، علما، زهّاد و اهل معرفت و سلوك، در همين فضايي كه شما در آن نفس مي كشيد، راه مي رويد و زندگي مي كنيد، حضور يافته اند كه شمارش و شرح حال آنان، انسان را به دهشت مي اندازد. چقدر در اين فضا معنويت ابراز شده است! چه خبر است در اين مدرسه فيضيه و آستانه مقدّسه و در اين قبرستان شيخان و گوشه گوشه اين شهر عزيز و پر خاطره! اين فضا را بايد قدر بدانيد و خود را با آن همرنگ كنيد. بارِ سنگيني بر دوش داريد و براي تحمل آن، بنيه معنوي قوي اي لازم است. «انّا سنلقي عليك قولاً ثقيلاً(1).» حضرت حق، به پيغمبر و عزيز و حبيب خودش كه برترين انسانها در طول تاريخ، از اوّلين و آخرين بود، خطاب فرمود كه نماز شب را بخوان. نيمه شب برخيز، ارتباط و اتّصال خود را مستحكم كن؛ چون كارِ سنگيني در پيش داري. «انّا سنلقي عليك قولاً ثقيلاً.» تحمل اين بار، سخت است. آناني كه در وسط اين راهِ پر دشمن و شيطان، لرزيدند، لغزيدند، منصرف شدند، به دشمن پيوستند، يا به آفات ديگر مبتلا شدند، اين جاي كارشان - معنويّت - عيب داشته است. طلبه امروز بايد به اين بُعد از زندگي خود، بسيار توجّه كند. شما جوانيد؛ دلهاي شما نوراني است و تعلّقاتتان كم است؛ اما هميشه اين طور نمي مانيد. اين سرمايه را امروز فراهم كنيد تا آن روز كه گرفتاريها و تعلّقاتْ از اطراف به شما حمله كرد، بتوانيد از آن ذخيره معنوي خود استفاده كنيد. من يقين دارم، آن پيرمرد نوراني، معنوي، عالم، زاهد و عارف كه اين انقلاب با

دست تواناي او بنا، غرس، آبياري و ميوه چيني شد، اگر در جواني، آن راز و نيازها و آن عبادتها، تفكّرها و توسّلها را نداشت و آن دل مؤمن و نوراني در او پديد نمي آمد، اين كارهاي بزرگ از او صادر نمي شد. مرحوم آقاي حاج ميرزا جواد آقاي تهراني كه از علماي بسيار مؤمن، زاهد و خالص بود و در مشهد، بسياري ايشان را مي شناختند، نزديك سي سال پيش از اين، به بنده گفت: «من در جواني براي تحصيل به قم رفتم و آن زمان، امام را در حرم مطهّر ديدم. نمي شناختم ايشان كيست. ديدم كه يك سيّد طلبه جوان و نوراني در حرم ايستاده، تحت الحنك را انداخته، نماز مي خواند و اشك مي ريزد و تضرّع مي كند.» حاج ميرزا جواد آقاي تهراني مي گفت: «من او را نشناخته، مجذوبش شدم و از بعضي پرسيدم اين آقاي نوراني كيست؟ گفتند اين آقا روح اللَّه خميني است. وقتي آقا روح اللَّه، در دوره جواني، آن سرمايه و ذخيره را پديد مي آورند، آن وقت در سنّ هشتاد سالگي، امام و بنيانگذار حكومت جمهوري اسلامي مي شوند.» معمولاً پيرمردها، در زودتر از اين سن بازنشسته مي شوند و حال اداره زندگي شخصي خودشان را هم ندارند؛ اما امام در آن سن، چنين بناي عظيم و توصيف ناپذيري را به وجود آوردند و در مقابل دشمن، آن طور ايستادند كه انسان از شجاعت و پايداري ايشان در مقابل حوادث و مصائب، مبهوت مي ماند. در همين قم، اوايل انقلاب، به مناسبتي ما خدمت ايشان رسيده بوديم. صحبتي شد و ايشان درباره سيّد احمد آقا مطلبي را فرمودند كه درست و دقيق، يادم نيست. اما مضمون آن اين

بود كه «اگر اين احمد را بگيرند يا شكنجه كنند و يا بكشند، من در باطن قلبم هم متزلزل نخواهم شد. نه اين كه بخواهم خودم را نگهدارم؛ تظاهر و تصبّر كنم.» اين، تعبير ايشان بود. مفهوم «لا تحّركه العواصف و قور عند الحزائز(2)»، اين است. عزيزان من! وقتش حالاست. از اين فضاي معنوي، مواريث و يادگارهاي معنوي اي كه در اين فضا انباشته است، استفاده كنيد. مرحوم سيّد حسين رضوي، از همين آستان مقدّسه و از علماي اوايل قرن چهاردهم است كه از حالاتش نقل مي كنند، مثلاً در قنوت نماز وتر، دعاي «ابي حمزه» را از ابتدا تا انتها مي خوانده است! چنين عابدان و زاهداني رااين حوزه تربيت كرده است. من از بزرگان حوزه خواهش مي كنم، درس اخلاق و تهذيب را براي جوانان مستعد، روشن و نوراني - كه در اين حوزه فراوان هستند - جدّي بگيرند. پس، نكته اوّل مغتنم شمردن اين فضا، جواني، فراغت و نورانيّتي است كه بحمداللَّه در شما وجود دارد، و اين فرصتْ پايه همه چيز است. نكته دوم را كه باز مربوط به همين ويژگيهاست و بايد به شما عزيزان عرض كنم، اغتنام فرصت براي كسب علم و مجهّز شدن به سلاح فكري است. استعدادها نبايد در اين حوزه هدر برود. البته، اين قضيه دو بخش دارد: يك بخشِ آن مربوط به نظام حوزه است و بخش ديگر به خود طلبه مربوط مي شود. نظام حوزه، نقش زيادي در جلوگيري از اتلاف وقت طلبه دارد. كتاب درسي خوب، نظام آموزشي درست و منطقي، فرصتهاي آموزشي مناسب، قرار دادن صحيح و منطقيِ درسها در كنار هم - كه همين، جزوِ نظام آموزشي

است - كم كردن تعطيلات حوزه و مسائلي از اين قبيل به مسئولان و گردانندگان امور حوزه مربوط مي شود. امروز خوشبختانه مديريّت حوزه براي اجراي سياستهاي مهم در آن، حضور فعّالي دارد و براي سياستگذاري هم «شوراي عالي حوزه» وجود دارد. ولي بايد عرض كنم: اگر ديگران همكاري نكنند، مديريّتْ به تنهايي نمي تواند معجزه كند. بايد همكاري وجود داشته باشد. طلبه ها، اساتيد، فضلا، مجتهدين و مراجع معظّم - اعلي اللَّه مقامهم - بايد همكاري كنند تا مديريّت بتواند كار كند. اگر اعتقاد به همكاري نباشد، كاري پيش نخواهد رفت. آن بخش دوم كه عرض كردم و مربوط به خودِ شما فضلاي جوان و طلاّب است، اين است كه از هر فرصتي براي ياد گرفتن و آموختن استفاده كنيد. شما در يك فصل طلايي قرار داريد. كساني كه براي آموختن، از سنين جواني (يعني حدود شانزده - هفده و هجده سالگي) دوران طلبگي را آغاز مي كنند، تا حدود بيست سال، يك فرصت طلايي و تكرار نشدني دارند. اگر انسان بخواهد بياموزد، بايد در اين مدّت ياد بگيرد. اين بزرگاني كه ملاحظه مي كنيد، مهمترين تحقيقات و اساسي ترين فكرها و كارهايشان در اين دوران بوده است، يا مايه اش را در اين دوران به دست آورده و بعد از آن استفاده كرده اند. اين دوران، دوران بسيار مهمّي است. اگر شخصي اين دوران را به بي كاري، كم كاري، بي توجّهي و بيهودگي - در محيط درس يا خارج آن - صرف كند، خسارت بزرگي به او وارد شده است. البته مسأله معاش در اين جا، مقداري مهم است و بنده از اين نكته غافل نيستم. بعضي غمِ معاش، حقيقتاً مقداري از وقتشان را

مي گيرد و حق هم با آنهاست. اميدواريم كه خدا كمك كند تا بتوان كاري كرد. بزرگان حوزه هم بايد در اين زمينه اقدامي كنند. هر كس كه مي تواند، در اين زمينه تلاشي كند تا بتوان اين مانع را - كه در معنا، چيز مهمي نيست؛ اما در عمل، بسيار مؤثر و خسارتبار است - از سرِ راهِ اين استعدادهاي برجسته و درخشان برداشت. بنابراين، فرصت را مغتنم بشماريد. همان طور كه در آغاز عرايضم گفتم، امروز يك فرصت استثنايي پيش آمده است. اين فرصت را، انقلاب به ما داده است. در سايه انقلاب است كه حوزه هاي علميّه، بدون مزاحمتِ يك دستگاه جابر، ظالم و خبيث، مي توانند عالم و فاضل تربيت كنند. در گذشته، اين طور نبود و انواع وسوسه ها و موذيگريها را مي كردند. حمله كماندوها و چماق به دستهاي دستگاه جبّار پهلوي به مدرسه فيضيه ميدان آستانه، صحن مطهّر و خيابان ارم در سالهاي چهل و يك و چهل و دو، يك واقعه فراموش نشدني است. كاري مي كردند كه طلبه، فرصت و دل و دِماغ درس خواندن پيدا نكند. به طلاّب و علما اهانت مي كردند و بر سرِ راهِ دلِ جوان اين مجموعه، دامها پهن مي كردند. اما امروز اينها نيست. امروز دنيا و جوانان مسلمان به شما نيازمندند و دنياي سرخورده از مادّيت، چشم انتظار شماست. من يك بار در صحبتي اين را گفتم كه يكي از فضلاي برجسته زمان ما كه به طور كامل با فرهنگ جديد آشنا بود و چند زبان مي دانست و سالها در دانشگاههاي مختلف دنيا تدريس كرده يا تعليم گرفته بود، پس از سفري كه براي يك فرصت مطالعاتي به اروپا رفته و

بازگشته بود، نوشته يا گفته بود كه امروز ذهنيّت دنياي غرب، ديگر دنبال اين زرق و برقها نيست؛ بلكه به دنبال «شيخ انصاري»ها و «آخوند ملّاصدرا»هاست! و اين ديگر حرف منِ طلبه نيست. امروز اين انسانهاي معنوي هستند كه از زير انبار تهمتها مي درخشند و مردمي را كه در تاريكي ماديّت دست و پا مي زنند، به خود جذب مي كنند. شيخ انصاري و آخوند ملّاصدرا - يكي فقيه و ديگري حكيمِ عارف - هر دو در دنياي غرب، با خصوصيّت زهد و عبادت فراوان، به ياد ماندني و تاريخي هستند. امروز اوج مظاهر غرب، مانند علوم و فنون، فساد، زرق و برق و قدرت نظامي و اطّلاعاتي، در كشور ايالات متّحده امريكا وجود دارد. آن جا ناگهان يك جماعتِ بين يك تا دو ميليون نفر از سياهان، كه همه شان هم مسلمان نيستند، بر مي خيزند و به عنوان شعار، همه «اللَّه اكبر» سر مي دهند! از نظر من و شما، اين پديده مهم و قابل تفسيري است و بايد روي آن تأمّل كنيم. اينها فكر مي خواهند و با انگيزه به ميدان آمده اند. متاع نفيس دين، چيزي نيست كه كسي در شهرهاي امريكا بنشيند و بدون تعليم و تربيت، آن را آن چنان كه هست فرا گيرد.امروز انگيزه اي يافته است و بايد به او تعليم داد. بنده چند سال پيش به شهر سارايو و بعضي مناطق يوگسلاوي سابق رفتم و مسلمانان را از نزديك مشاهده كردم. ظاهر زندگي آنها، صد در صد غير اسلامي، اما انگيزه هايشان اسلامي بود. آن روز، هنوز حكومت كمونيستي بر سرِ كار بود؛ اما وقتي مي ديدند رئيس جمهور يك كشور اسلامي به آن جا آمده است، چون مسلمان

بودند، در خيابانها مي ايستادند و اشكِ شوق مي ريختند. در مسجدشان جمع شده بودند و به همراهان ما كه مي رسيدند، لباس مردان يا چادر زنانِ هيأتِ ايراني را مي بوسيدند. اين، انگيزه است. خوب! اين انگيزه، ابدي نمي شود مگر اين كه يك مبلّغ خوب، با يك فكر و منطق حسابي به آن جا برود و آن را ماندگار كند. عزيزان من! اين كارها را چه كسي خواهد كرد؟ امروز دنيا تشنه شماست. شهرها، روستاها، دانشگاهها و ملت ما نيز همين طور است. تنها چيزي كه مي تواند پاسخگوي اين نياز باشد، كسب علم، تحقيق علمي و تفكّر است. اين هم نكته دوم كه لازم بود عرض كنم. نكته سوم در مورد نوع ارتباط حوزه با حكومت امروز ايران اسلامي است كه بسيار حسّاس و مهم است. در گذشته، حوزه هاي علميّه در قبال حكومتها، در محيطهاي شيعي و غيرشيعي، سه نوع عملكرد داشتند: يكي اين كه وابسته به دستگاههاي قدرت بودند و روحانيتْ دولتي بود. در محيطهاي مسيحي هم اين گونه بوده و هست. حتّي در محيطهاي غيرشيعي هم، روحانيت، بخشي از دستگاههاي دولتي است. اين، از نظر ما مردود است و قبول نداريم و آن را براي روحانيتْ مضرّ مي دانيم. دستگاههاي دولتي، نوسان و تلاطم دارند و آينده شان به طور دقيق قابل پيش بيني نيست. روحانيت بايد هميشه امكان حضور قدرتمندانه نصيحت آميز يا دخالت آميز را براي خودش حفظ كند، والّا نمي تواند كاري انجام دهد. اين خصلت هم، با اين كه بخشي از دولت يا حكومت باشد، نمي سازد. حوزه بايد مستقل باشد و اين، يك فرض است. فرض دوم اين است كه حوزه، ضدّ و نقطه مقابل حكومت باشد. مانند حوزه هاي علميه ما در

پيش از انقلاب و در برخي از گذشته هاي دور كه روحانيت شيعه، در مقابل دستگاه حاكمه قرار داشت. علّت آن، اين بود كه آن دستگاهها، دستگاههاي ظلم و كفر و فساد بودند و روحانيت با آنها مخالف بود. اين فرض هم بديهي است كه امروز مصداق ندارد. حوزه علميّه اسلام، امروز نمي تواند با حكومتي كه پرچم اسلام را برافراشته و اسلام را عزيز كرده و شريعت را از انزوا خارج كرده و از لحاظ اعتبار و آبرو در سطح بلندترين قلّه جهاني قرار داده است، مخالفت كند. بنابراين، فرض دوم هم مردود است. امروز اين حكومتي كه وجود دارد، در مبنا و اصل، زاييده خودِ حوزه علميّه است. چطور ممكن است كه حوزه با آن مخالفت كند؟! البته من حوزه را عرض مي كنم. آدمهاي مريض و خبيث بالذّات يا بالعَرَض را كار ندارم. آدمهاي مريض و ناراحت، با هر دستگاه سياسي اي مخالف نيستند. با حكومتي كه مدبّرش ساواك بود، روابط بسيار خوبي هم داشتند.امروز هم كه با دستگاه روحانيت مخالفند، از سرِ مبارزه جويي نيست و شجاعت مبارزه را هم ندارند. اگر تشري به آنها زده شود، از آنچه كه كرده اند، هفت بار استغفار خواهند كرد! دشمني آنان از سر دنائت و خباثت است. چون مي بينند كه حكومت اسلامي نجيبانه برخورد مي كند، نانجيبانه در مقابلش مي ايستند. پس، اين دسته را... (صدا قطع مي شود) گروههاي تشيّع جفا و ستم و اجحاف مي كردند. اينها مي خواستند جانب اين رقيب را در مقابل او، مثلاً قوي كنند. يك چنين چيزهايي. يا مثلاً مي توان مرحوم ميرزاي قمي رضوان اللَّه عليه را مثال زد كه نسبت به فتحعلي شاه با سرسختي برخورد مي كرد

و هيچ باجي به او نمي داد. با اين كه فتحعلي شاه خيلي به ميرزا هم اظهار ارادت مي كرد؛ اما ميرزا به او چندان اعتنايي نداشت. در عين حال، نام رساله جهاد خودش را «عبّاس ميرزا» گذاشت؛زيرا او يكي از سرداران آن زمان بود و به هر حال، دولت ايران مدّت زماني رابا دولت متجاوز روس تزاري جنگيده بود و ايشان احساس تكليف مي كرد كه بايد از ايرانيان حمايت كند. از خود شاه كه آدم فاسدي بود، نمي خواست به صراحت حمايت كند؛ بلكه از عبّاس ميرزا كه در ميدان جنگ، جنگيده بود، اين طور تجليل مي كرد. به هر حال، دوره بي اعتنايي نسبت به حكومت را بايد با اغراض سياسي صحيح و كارهاي بجا پشت سر مي گذاشت. اين روش هم، امروز قابل قبول نيست. امروز اگر روحانيت در قبال حكومت، بي اعتنا و بي مبالات باشد، هم خودش ضايع خواهد شد و هم حكومت اسلامي تضعيف مي شود. حكومت اسلامي، حكومت قرآن و حكومت فقه و فقيه و حكومت علم و عدل است. حكومت براي گسترش آرمانهاي اسلامي است. تشكيل حكومت اسلامي، آرزوي همه اولياءاللَّه در طول تاريخ بوده است. هر فرد مؤمني وظيفه دارد از آن دستگاه سياسي كه اسلام را ترويج و احكام آن را پياده مي كند، حمايت كند. مگر عالِم دين مي تواند نسبت به حكومت اسلامي بي اعتنا بماند؟! افراد كافر به اسلام، در مقابل حكومت طاغوتي بي اعتنا مي مانند. «طاغوت» يعني كسي كه در مقابل خدا، دستگاهي برپا مي كند: انداداللَّه، شركاءاللَّه. كساني كه خود را بنده مطيع خدا مي دانند، براي تحقّق اهداف خدايي تلاش مي كنند و صبح و شام در مقابل پروردگار پيشاني خضوع به خاك مي سايند كه به آنها توفيق دهد خدمتگزار

دين او باشند. اگر اينها در كشور، زمام قدرت را به دست گيرند، همه وظيفه دارند كه مانند يك عبادت، از آنان حمايت كنند. در گوشه و كنار، شايد افرادي هستند كه خيال مي كنند اين نشانه زهد و علم آنان است كه از كار كنار بكشند و كاري با حكومت نداشته باشند. مگر چنين چيزي امكان دارد؟! البته چون مي خواهيم نسبت به مسائل، حُسن ظن داشته باشيم، مي گوييم: «اين، نشانه بي خبري و غفلت آنان است.» والّا اگر غفلت و بي خبري نباشد، نشانه چيزهاي خيلي بدي خواهد بود. پس، اين فرض هم مردود است. امروز، فرض چهارمي هم وجود دارد و آن عبارت است از حوزه علميّه مستقلِ ّ از حكومت كه همكار حكومت است. كار خود را در مجموعه عظيمي كه امروز بر دوش همه است، انجام مي دهد. وابسته به دولت نيست؛ اما به دولتْ كمك و از آن پشتيباني مي كند. به آن خدمت مي دهد، آن را نصيحت و راهنمايي مي كند و مقرّرات اسلامي را به آن مي شناساند. امروز دستگاه قضايي در زمينه فقهي، نيازمند حوزه هاي علميّه است و دستگاههاي اجرايي و قانونگذاري، بيشتر احتياج دارند. دانشگاهها، نيروي نظامي، كارخانه ها و تمام اقشار ملت، نيازمند حوزه هاي علميّه اند. همچنين، اين نظام، در رأس خود كسي را مي خواهد كه پرورده اين حوزه ها باشد. اين همكاري و همگامي، بايد به شكل صحيحِ آن باشد. بعضي، امروز تا يك پيشنهاد اصلاحي از طرف كسي براي حوزه ها ارائه مي شود، مي گويند: «اينها مي خواهند حوزه را به دولت وابسته كنند.» اين، غفلت بزرگي است. ممكن است اين حرف از زبان كساني صادر شود كه سوءنيّتي نداشته باشند. اما شما فضلا و طلّاب عزيز

جوان بدانيد كه اين سخن از طرف كساني است كه نه به حوزه عقيده دارند و نه به دولت. نه دولت اسلامي را دوست دارند و نه حوزه علوم اسلامي را. نمي خواهند هيچ كدام وجود داشته باشد. حوزه هميشه به نحو صحيح و قوي آماده است تا به اين حكومت اسلامي كه امروز بحمداللَّه در دنيا به يك قدرت عزيز، منيع و آبرومند تبديل شده است، كمك كند. شما خيال نكنيد امروز دولت جمهوري اسلامي در دنيا، يك دولت معمولي است. به راديوهاي بيگانه اي كه پول مي گيرند و نقشه صهيونيستها را اجرا مي كنند و دائماً ملت، دولت و مسؤولان حكومت اسلامي را تحقير مي كنند، توجّه نكنيد. اينها كارهاي تبليغاتي است. از دشمن، توقّعي جز اين نداريم. حقيقت غير از اين است. حقيقت اين است كه بزرگترين قدرتهاي دنيا، امروز براي نظام جمهوري اسلامي و مسؤولان آن، از ته دلشان احترام قائلند. دولت جمهوري اسلامي، در سطح دنيا عزيز است. حضور نمايندگان جمهوري اسلامي در مجامع جهاني، نشان دهنده عزّت، استقلال در تصميم گيري و تدبير جمهوري اسلامي است و دنيا شاهد آن است. چند سال پيش، در قضيه فتنه خليج فارس كه با تحريكِ حكومتِ بعثيِ نادانِ عراق و ميدانداري دولت مفسد امريكا به وجود آمد، مدبّرانه ترين روش را نظام جمهوري اسلامي اتّخاذ كرد. نظام جمهوري اسلامي، اين طور احترام همه را جلب مي كند. ملتها، روشنفكران، دانشمندان، دانشگاهيان، جوانان و قشرهاي مختلف مردم در كشورهاي گوناگون، نسبت به نظام جمهوري اسلامي و اين دولت كريمه، چنين نظري دارند. همكاري با اين نظامْ در راه عزّت اسلام، براي هر كس مايه افتخار است. هر قدمي كه موجب عزّت نظام جمهوري

اسلامي شود، در راه تعزيز اسلام و براي اسلام است. كساني كه در راه عزّت اين نظام و مسؤولان آن قدم بر مي دارند، بايد بدانند كه حسنه و كار براي خدا انجام مي دهند و اين، عبادت است. بعضي خيال نكنند كه اگر از عزّت مسؤولان جمهوري اسلامي، دلشان خون مي شود، اين ناراحتي نزد خداي متعال اجر دارد؛ نه! اينها خسرالدّنيا و الآخره اند. دنيايشان در غم ناشي از بد صفتي يا حسد ضايع مي شود و آخرتشان هم آخرت خوبي نيست. امروز به خاطر عزّت اسلام، بايد به اين مسؤولان كمك كرد. امروز هر كس براي تعليم و تربيت وارد حوزه مي شود، بايد اين در ذهنش باشد كه من امروز به اندازه وسع و توانم، طلبه فاضل، مدرّس معروف، مرجع يا از اركان حوزه مي شوم تا به نظام جمهوري اسلامي و مسؤولانش كمك كنم. طلبه بايد از ابتدا تا پايان، اين روال و مسير را در نظر داشته باشد. اين، بايد در حوزه علميّه به يك فرهنگ تبديل شود. مطلب آخر اين كه، حوزه علميّه قم، گوهر گرانبهايي است كه از لحاظ ارزشهاي متراكمي كه در آن وجود دارد، در طول تاريخ، نظير آن يا نبوده است و يا اگر فرض كنيم از جهاتي همسنگ آن وجود داشته، بسيار نادر بوده است. اما از اين گوهر گرانبها، به قدر ارزشش استفاده نمي شود. يك ياقوت يا برليان گرانبها را مي توان دُرّة التّاجي كرد كه بدرخشد و تلألؤ داشته باشد، يا با بهاي آن، زماني ملتي را از مخمصه اي نجات داد و يا اين كه به جاي همه اينها، از اين گوهر گرانبها به جاي سنگ ترازو استفاده كرد! اين هم استفاده

است؛ اما استفاده بهينه نيست. امروز البته در حوزه علميّه كارهاي بزرگ و تبليغات عالي، با گستره بسيار پهناور و در همه زمينه ها انجام مي گيرد و با گذشته قابل مقايسه نيست. اما با اين حال، اين گوهر گرانبها، هنوز بيش از اينها ارزش دارد و مي توان از آن استفاده كرد. در صورتي از آن استفاده بهينه خواهد شد كه مشكلات، نابسامانيها و نارساييهايي كه وجود دارد، اصلاح شود. بعضي، تا گفته مي شود كه «حوزه را اصلاح كنيد» مي گويند: «آقا! اين حوزه اصلاح بردار نيست» و دليلي هم برايش مي سازند. مثلاً مي گويند: چون اينها مخالفند، يا آنها اقدام نمي كنند؛ و مانند اين بهانه ها. نه آقا! چرا اين حرفها را مي زنيد؟! كدام مجتمع علمي، رؤسايي به اين خوبي، طهارت و نزاهت، يا بزرگاني به اين قداست و باتقوايي دارد؟! كجا جواناني با اين انگيزه، زهد، بي توقّع و با اين شور و شوق دارد؟ چرا ما مأيوس باشيم؟! اين حوزه علميّه مي تواند نابسامانيهايش را خودش سامان دهد و بايد اصلاح را از درونِ خودِ حوزه آغاز كند. اين نابسامانيها، انواع و اقسامي دارد؛ مانند زمينه هاي محتوايي، شكلي، سازماندهي، نظام آموزشي، كتابهاي درسي و امثال اينها. من به طور مفصّل، اين مطالب را، آن جا(3) عرض كردم. هر كس مي خواهد، به آنها مراجعه كند. بسياري از بزرگان حوزه هستند كه مي خواهند اقدامات خوبي انجام دهند. شما جوانان بايد آنها را پشتيباني و كمك كنيد. بايد از آنها بخواهيد و توقّع داشته باشيد. شما، مانند فرزندان بزرگان حوزه هستيد. فرزند هم به پدرش مراجعه و اصرار مي كند تا او برايش كاري انجام دهد. بالأخره، بايد بشود و چاره اي نيست. البته، حركت

اصلاحي، مدّتهاست كه آغاز شده و خيلي هم خوب است؛ مانند همين تشكيلات مديريّت. بايد اين اقدامات صحيح، در بخشهاي ديگر هم انجام گيرد. اميد من به شما جوانان است. بايد اين آرزوها را در دل زنده نگهداريد و انگيزه تان را روزبه روز بيشتر كنيد. اين فكر را بايد در داخل حوزه گسترش دهيد. وقتي اين فكر گسترش يافت و غالب شد، به عمل نزديك خواهد شد و به فضل پروردگار، تحقّق خواهد يافت. البته دعا هم بكنيد و از خدا هم بخواهيد. از حضرت بقيةاللَّه الاعظم هم كه سيّد و سالار همه ماست؛ رئيس و مدبّر امور ماست و سر رشته كارِ ما در دست اوست، كمك بخواهيد؛ ان شاءاللَّه انجام خواهد شد. خوشبختانه امروز، اين حوزه علميه، علاوه بر طلّاب و فضلاي ايراني، جمعي از عاشقان علم و معنويت را هم از كشورهاي ديگر، در خود جمع كرده است كه بايد مورد توجّه و عنايات خاص قرار گيرند؛ مجهز و آماده شوند و به كشورهاي خودشان باز گردند تا در آن جا، منشأ خدمات بزرگي شوند. --------------------------------------------------------------------------------

1) مزّمّل:5 2) . 3) مقصود جلسه ديدار معظّم له با فضلا و نخبگان حوزه علميه قم (مورخ 14/9/74) است.

بيانات مقام معظم رهبرى در مراسم صبحگاه «نيروى هوايى»

بيانات مقام معظم رهبري در مراسم صبحگاه «نيروي هوايي» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خدا را شكر مي كنيم كه زحمات افسران رشيد نيروي هوايي، ثمرات شيرين خود را بتدريج نشان مي دهد. اين جمعِ دانشجويان و فارغ التّحصيلان و اين نظام معنوي و پيشرفتهاي علمي، نظامي، اخلاقي و ديني، هركدام، مژده اي براي ملت ايران است. رحمت خدا بر كساني كه در راه پديدآوردن چنين وضعي، سالهايي را با تلاش و كوششِ مجاهدت آميز گذرانيدند و به

شهادت رسيدند. رحمت خدا بر شهيد «ستّاري»، شهيد «بابايي»، شهيد «اردستاني» و ديگر شهداي عزيزي كه هر كدام در پديد آوردن اين وضعيت مطلوب - كه مايه روشني چشم هر بيننده است - سهم وافري داشتند. شكرگزاري از شهيد ستّاري، همين را اقتضا مي كند كه اين دانشگاه به نام آن شهيد نامگذاري شود. شما عزيزان دانشجو و فارغ التّحصيل، اين را به روشني مي دانيد و بدانيد كه اين تلاش علمي در محيط نظامي وبراي اهداف نظامي، يك عبادت است. اگر هر كس به وضعيت امروز ايرانِ عزيز و آفاق روشن آينده آن نگاه كند، خواهد فهميد كه هر تلاش و اقدامي، هر تربيت جمع جواني و هر پيمودن راه علم و تربيت و تكميل نفسي كه در هر بخش از بخشهاي دستگاههاي عظيم اين كشور انجام مي گيرد، يك عبادت، يك كار ماندگار و يك حسنه است. امروز بحمداللَّه در سرتاسر اين دستگاه عظيمي كه اداره كشور را به عهده دارد - چه بخشهاي نظامي و چه بخشهاي غير نظامي - انسانهاي بي شماري به كارها و حسنات بزرگ سرگرمند. جمعي به كار سازندگي كشور مشغولند، جمعي به كار تربيت نسلهاي روبه رشد سرگرمند، و جمعي هم همه همّت خود را براي زنده نگهداشتن شعارهاي بزرگ انقلاب - كه امروز شعارهاي ملي اين كشور است - صرف مي كنند. هر كس به كاري سرگرم است و اين كشور كهن، اين ملت رشيد، اين آفاق روشن، اين تاريخ پر از افتخار، همه و همه، با تلاشهاي امروز مسلمانان مؤمن و فعّال اين كشور، درحال جان گرفتن و معنا يافتن در جهت سلامتِ زندگي در اين كشور هستند و در همه جهات

حركت مي كنند. خدا را شكر مي كنيم كه براي اين ملت و اين كشور، چنين وضعيت افتخارآميزي را مقدّر فرمود. روزگاري بر اثر سلطه دستگاههاي فاسد و نفوذ بيگانگان در همه اعماق اين كشور بزرگ، همه منابع حياتي، به نحوي هدر مي رفت. منابع مادّي و انساني نابود مي شد و منابع معنوي، فكري و عقيدتي، رو به اندراس مي رفت. آن روز، كساني كه در دنيا داعيه صاحب اختياري همه عالم را داشتند، از ايران راضي بودند. آن روز، كساني كه ملتها را برده خويش مي خواندند، ايرانِ دوران استبداد را تعريف و ستايش مي كردند. ايرانِ آن روز، براي بيگانگان و طمعكاران خارجي، بهشت بود. براي كساني كه جز به زيان ملت ايران اقدامي نمي كردند، نقطه امني بود. اما براي ملت ايران، براي صاحبان اين سرزمين و براي فرزندان اين خانه، فضايي ناامن، زندگي اي ناخوش، محيطي از همه سو يأس آور و مرگبار به شمار مي آمد. جوان اين مملكت، احساس افتخار نمي كرد. دانشجوي اين مملكت، آن روز، همه همّتش اين بود كه خود را به نحوي به بيرون از اين مرزها برساند و همان جا سرگرم شود. كساني كه مي خواستند براي كشور و ملت خود تلاش كنند، خونِ دل مي خوردند. امروز ايران، يك ايران مستقلّ است. امروز ملت ايران، زير بارِ تحميلي هيچ زورگويي در دنيا، سر خم نمي كند. امروز ملت ايران، از امكانات مادّي و معنوي اش، براي كشور و امروز و آينده خود استفاده مي كند. امروز نيروهاي مسلّح كشور ايران مي دانند براي چه و كه مجهّز مي شوند. مي دانند كه بارِ مقدّس و افتخار آفرينِ دفاع از ملت، كشور و مقدّسات ملي، بر دوش آنهاست؛ از آن لذت مي برند و به

آن افتخار مي كنند. امروز نيروهاي مسلّح مجبور نيستند زورگويان و عناصر خارجي را در ميان، يا بالاي سرِ خود ببينند. همين دوره هايي كه امروز دانشجويان نظامي ما - چه در اين دانشگاه كه، بحمداللَّه سطح راقي اي دارد و چه در دانشگاههاي ديگر نظامي - فرا مي گيرند، پيش از اين، مجبور بودند براي فراگرفتنش، به خارج از اين مرزها بروند، تحميلها را تحمّل كنند و تحقيرها را بپذيرند، تا چيزي يادبگيرند يا نگيرند. كساني كه براي خودشان حقّ تصميم گيري براي ملتها و كشورهاي جهان قائلند، ملت ايران، نظامي ايران، عنصر ايراني و همه ملتهاي غير خودشان را، انسانهاي درجه دوم به حساب مي آورند. متأسّفانه، امروز هم نسبت به كشورهايي كه تحميلات آنها را پذيرفته اند، همين طورند. امروز، زورگويان عالم از ملت و حكومت ايران و نظام جمهوري اسلامي ناراضي اند و حق هم دارند كه ناراضي باشند. براي ملت ايران، ننگ نيست كه گرگان فرارويش نعره و عربده بكشند؟! براي ملت ايران، ننگ نيست كه دزدان و زورگويانِ عالم به رويش اسلحه بلند كنند؟! اتّحاد نامقدّس زمامداران امريكا با غاصبان صهيونيستِ سرزمين فلسطينْ عليه ملت ايران، براي اين ملت يك افتخار است. ما افتخار مي كنيم كه زشتروي ترين و سياهكارترين عناصر سياسي دنيا، با ملت و دولت ايران مخالفند. بگذار مخالف باشند! هر كس كه قلدران عالم از او تعريف كنند، بايد احساس خجلت كند. هر كس كه سياهكاران عالم از او بد بگويند، بايد افتخار كند. سياهكاران، از هر كه ضدّ سياهكاري است، ناراحتند. دولت جمهوري اسلامي و ملت ايران، افتخار مي كنند كه با زور و غصب كنار نمي آيند. رژيم غاصبِ صهيونيستِ تروريستِ نژادپرست را يك روز

هم نپذيرفته اند و نخواهند پذيرفت. هركس كه از زورگويان حمايت مي كند، سياهكار است. ملت ايران، در طول اين هفده سال توانسته است ثابت كند كه قدرتمند، رشيد و صبور است. راه خود را با طمأنينه، آرامش و با اتّكاي به نفس ادامه مي دهد. هفده سال پيش، ملت ما، اين ارتش، اين نيروي هوايي، اين نظم و سطح عالي دانش در نيروهاي مسلّح و اين دانشجو و استاد و چنين فرماندهان و مسؤولان دانشگاهي را نداشت، و اين، آسان به دست نيامده است. تلاشها و كوششها شده است. ان شاءاللَّه، از اين هم پيش تر خواهيم رفت. نيروهاي مسلّح، روزبه روز، به هدفهاي خود نزديكتر خواهند شد، و روزبه روز تواناييهاي بيشتري به دست خواهند آورد. اين تواناييها، فقط توانايي نظامي نيست. توانايي علمي، صنعتي و روحي هم هست. اتّكاي به نفس هم هست. دشمن هرچه مي تواند، تلاش كند. بانوي ما، زينب كبري عليها سلام، خطاب به سيه روي ترين انسانهاي زمان خود فرمود: «كد كيدك، واسع سعيك فواللَّه لاتمحوا ذكرنا(1).» امروز ملت ايران و مسؤولان اين كشور، همان سخن را به دشمنان زورگو و ياوه گوي جمهوري اسلامي مي گويند. آنهايي كه در موضع مسؤولان كشور امريكا يا هر گوشه ديگر دنيا، عليه ملت ايرانْ سخنان ياوه مي گويند و زشتيهاي خودشان را به ملت و دولت ايران نسبت مي دهند، خودشان تروريست و زورگويند. آنان بدكاره و نژادپرستند. آنان از حل كردن ابتدايي ترين مشكلات اجتماعي خود، يعني مسأله نژاد و سياه و سفيد، عاجزند. امروز همين سخنان را ملت و نظام ايران خطاب به آنها مي گويد: «كدكيدك. واسع سعيك. فواللَّه لاتمحوا ذكرنا.» مگر شما مي توانيد كمترين آسيبي به جمهوري اسلامي برسانيد؟! شما خواهيد مُرد. شما

خواهيد رفت. شما مانند آن امپراتوري ديگر، زايل خواهيد شد و پرچم اسلام روزبه روز، برافراشته تر خواهد شد. ملت ايران و هركس كه متمسّك به اسلام است، روزبه روز زنده تر خواهد شد. عزيزان من! يك بخش مهم و يك ركن بزرگ از اين آينده درخشان، شما هستيد و مسؤوليت آن بر دوش شماست. شما خوبيد، شما جوانيد، شما پاكيد، شما منوّريد. اين را قدر بدانيد. خود را در اين فضاي سالم و ديني، بسازيد. نيروهاي مسلّح، سپاه و ارتش، نيروهاي انتظامي و همه كساني كه در لباس خدمت نظامي به اسلام و ملت ايران تلاش مي كنيد!در هر گوشه كه هستيد، اين سنگر را قدر بدانيد. براي اين خدمت، خدا را شكر كنيد. در راه اين خدمت، گامتان را استوار بداريد. خدا با ماست و ان شاءاللَّه توجّهات حضرت وليّ عصر ارواحنافداه، متوجّه ماست. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) جمله اي از خطبه شكوهمند زينب كبري س) در مجلس يزيد.

بيانات مقام معظّم رهبرى در ديدار كارگزاران، در روز «عيد مبعث»

بيانات مقام معظّم رهبري در ديدار كارگزاران، در روز «عيد مبعث» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هم اين روز عظيم را به همه امّت بزرگ اسلامي، بخصوص ملت مؤمن و عزيز ايران و به شما حضّار محترم كه كارگزاران نظام الهي و اسلامي هستيد، تبريك عرض مي كنم. روز «بعثت»، تحقيقاً بزرگترين روز در تاريخ بشريّت است. روز ولادتِ برجسته ترين و شريفترين مفاهيم و ارزشهاست. بعثت نبيّ اكرم عليه الصّلاةوالسّلام، يك حركت عملي بود تا بشر را از يك سو به سرمنزل كمال فردي، روحي و معنوي، و از سوي ديگر به تعالي زندگي اجتماعي و اصلاح وضع جوامع برساند. مسأله اين است كه در بعثت پيغمبر، آنچه به مردم هديه شد، فقط

تعدادي مفاهيم خشك و ارائه طريقي كه رهروي در آن نيست و كسي زمام امور مردم را در آن راه در دست ندارد، نبود. از لحظه اوّل، اين بعثت در وجود خودِ آن بزرگوار و سپس در روح و جان و در عمل مؤمنين به اين پيام، تحقّق يافت و جاهليّت، از لحظه اوّل، از اين پيام ضربه خورد و با آن مقابله كرد. اين، خصوصيت بعثت انبياست. اين، مخصوص نبوّت خاتم هم نيست. انبيا حركت مي كنند و آنچه را كه در مقام تعليم به انسانها هديه مي كنند، در عمل هم نشان مي دهند. خودشان اوّلين كساني هستند كه اين راه را طي مي كنند. «يعلمهّم الكتاب والحكمة(1)» فرعِ اين است كه علم كتاب و حكمت در وجود مقدّس نبي اكرم، در حدّ اعلي وجود دارد. «يزكيّهم» فرع بر اين است كه آن وجود مطهّر در حدّ اعلاي ممكنه براي طبيعتِ بشري، تزكيه شده است. با اين نيروست كه مي تواند دنيايي را به سمت تزكيه پيش ببرد. اين، آن چيزي است كه رهبران مكاتب مختلف و سر رشته داران مفاهيم گوناگون فلسفي، اجتماعي، سياسي و غيره، از آن بيگانه اند. آنان چيزهايي به ذهنشان مي رسد؛ در عالم تصوّرْ چيزهايي را مي فهمند و آنها را به مردم هم تحويل مي دهند. كساني هم از آنها ياد مي گيرند، يا نمي گيرند. اين، غير از ممشاي انبياست كه از اوّلْ حركت است، از اوّلْ اقدام است، از اوّلْ تحقّق آن شعارهايي است كه در زبان آنها وجود دارد و در عمل آنهاست. اين، درست، در زندگي نبيّ اكرم پيش آمد. از لحظه اوّل، آن تعليم و تزكيه و آن حركتِ درراه اقامه قسط،

آغاز شد. لذا از لحظه اوّل هم، مصادمه و معارضه شروع شد؛ از همان وقتي كه پيغمبر اكرم دعوت خود را در پاسخِ «وانذر عشيرتك الأقربين(2)»، در يك سطح گسترش دادند، تا زماني كه در سطح عمومِ مردم آن را منتشر و علني كردند و تا وقتي كه در جهت نظام اجتماعي - كه همان نظام عدل بود - حركت نمودند و آن را اقامه كردند. البته چيزي كه ما در بعثتْ مشاهده و توصيف مي كنيم، رويه ظاهري بعثت است. آن حقيقت الهي و ملكوتي و چيزي كه ميان خالق متعال و يك انسان ممتاز و برگزيده اتّفاق مي افتد، از دسترسِ ذهنِ ما خارج است و ما نمي فهميم كه چه اتّفاقي افتاده است. حادثه، از اين جهت، فوق العاده عظيم است و براي ما قابل تصوّر نيست. آنچه ما مي بينيم و در منظرمان قرار مي گيرد، هر كس به قدر فهم و تدبّر خود، چيزي از آن مي فهمد و همين حادثه، روي مخاطبان، انسان و دنياي پيرامون خود، تأثير مي گذارد. از همان ابتدا كه اين حادثه به وقوع پيوست، دوچيز به صورت هدفي روشن، در آن وجود داشت: يكي ايجاد آن تحرّك دروني، روحاني و نفساني درتوجّه دادن باطن انسان به خداي متعال. اين، آن نكته اوّل است. يعني مسأله ايمان، توجّه به پروردگار عالم، يا به تعبير بسياري از آيات قرآن، «ذكر». آنچه خداي متعال به وسيله بعثت، در درجه اوّل به انسانها مي دهد، ذكر و تذكّر و به خود آمدن انسان است. اين، قدم اوّل است. تا اين نشود، هيچ يك از اهدافِ بعثتها و نبوّتها، تحقّق نمي يابد. «انّما تنذر مَن اتّبع الذّكر.(3)» كسي كه اين تذكّر را

در خود به وجود آورد و از آن پيروي كند، بعد از آن زمان، قابل انذار، اصلاح، ارشاد، تكامل و مبارزه در راه هدفهاي اجتماعي است. اين، قدم اوّل است. بشر، وقتي از معنويّت غافل شد، همه درهاي اصلاح و صلاح به روي او بسته مي شود. امروز به دنياي مادّي نگاه كنيد! امروز آنچه كه در دنياي مادّي، مي تواند كليد همه اصلاحات و سعادتها محسوب شود، همين است كه انسانها به خود آيند، متذكّر شوند، هدف خلقت را از وراي اين ظواهر مادّي جستجو كنند و در وراي اين ظواهر مادّي زندگي، كه همين خور و خواب، شهوات، قدرت، مال پرستي و اين چيزهاست، دنبال حقيقتي بگردند. ريشه فساد، عدمِ توجه به اين باطنِ حقيقيِ عالم است. سرّ، معنا و باطن زندگي و حيات انسان، اين است: متوجه يك مبدأ و تكليف بودن. منتظر يك الهام بودن. گوش به فرمان يك مبدأ حاكم و قادر و صاحب اختيارِ از غيب بودن. اين، اصل قضيه است؛ كه باز تعبير ديگر قرآني، همان «ايمان به غيب» است: «الّذين يؤمنون بالغيب.(4)» در اين ظواهرِ مادّيِ زندگي غرق نمي شوند. زندگي را در همين خور و خواب، شهوات، تمايلات انساني، قدرت، رياست و امثال اينها، خلاصه نمي كنند. اين، اوّلين هديه بعثتها به انسانها و اوّلين هدف پيغمبر است؛ كه آنها را متذكّر كند و به آنها ايمان بدهد؛ آن هم ايمان به غيب. هدف دومي كه پيغمبر، از لحظه اوّل به دنبال آن بوده است، عبارت است از ايجاد يك محيط سالم و صحيح براي معيشت انسان و زندگي انساني. يعني دنيايي كه در آن، ظلم و دريده شدنِ ضعيف به وسيله قوي نباشد.

دنيايي كه در آن، ناكامي مطلق براي ضعفا و قانون جنگ نباشد. يعني همان چيزي كه در اصطلاحات قرآن، حديث، و اصطلاحات ديني، به آن «قسط و عدل» گفته مي شود. يعني بزرگترين آرزوي بشر. بزرگترين آرمان بشر از اوّل تاريخ انسان (يعني از آن زماني كه انسانْ تعقّلي يافته و فكري به سراغ او آمده، و به زندگي خود، نظم و ترتيبي داده است) تا امروز، آرزوي تحقّق عدالت است. اكنون، بعضي شعار صلح را مطرح مي كنند. البته صلح، چيز بسيار خوبي است؛ لكن صلحْ آن زمان خوب است كه عادلانه باشد. بسياري براي رسيدن به عدالت، جنگ را انتخاب مي كنند و در راه عدالت، مي جنگند. پس، پيداست كه عدالت از صلح بالاتر و مهمتر است. حقيقت هم، همين است. زندگي انسان بدون عدالت، همان چيزي است كه شما در زشت ترين چهره هاي تاريخ بشر مشاهده مي كنيد. امروز هم در گوشه و كنار دنيا مشاهده مي شود. همه بدبختيهايي كه شما در جوامع مختلف مي بينيد، ناشي از ظلم و بي عدالتي است. ممكن است ظاهر امور، اين را نشان ندهد؛ اما باطن قضيه، اين است. اگر شما مي بينيد در گوشه اي از عالم، كودكان از بي غذايي جان خود را از دست مي دهند، ظاهر قضيه اين است كه به دليل نيامدن باران، خشكسالي شده است؛ اما باطن قضيه، چيز ديگري است. باطن قضيه، بي عدالتي است. اگر عدالت از نسلهاي گذشته بر آن جامعه حكمفرما بود و چنانچه عدالت بر محيط زندگي بشر حكمفرما بود، انسان مي توانست در سايه استقرار عدالت، محيط زندگي خود را طوري بسازد كه براي او قابل زيست باشد و فرزند او به آن فلاكت نيفتد

و زندگي، اين قدر زشت و دردآور نشود. در اثر بي عدالتي، انسانيت دچار اين بيماريها و دردهاست. اوّلين هدف همه انبيا، در كنار آن ذكر، تأمين عدالت است. اين دو هدف اصلي است. البته يكي اصلي تر است و آن، همان موضوع تذكّر است. آن، ريشه اي و اساس قضيه است. اگر غفلت بيايد، چيزي عايد نخواهد شد و عدالت هم به وجود نمي آيد. لذا، شما ديديد آن نظامها و كساني كه مدّعيِ عدالت اجتماعي بودند، نتوانستند چيزي از نوع عدالت، به مردم جوامع خودشان هديه كنند. چرا؛ چيزهاي ديگر دادند! فضانوردي به آنها دادند، موشكهاي قارّه پيما برايشان ساختند؛ اما عدالت اجتماعي را نتوانستند مستقر كنند! عدالت اجتماعي، در سايه اصلاح انسان، نفوس و بواطن و در سايه توجّه به خدا و ذكر، حاصل خواهد شد. اين دو، هدف پيغمبر است و توانست آنها را محقّق كند؛ ولو در دايره اي محدود. او جامعه اي به وجود آورد متذكِّر، آگاه و برخوردار از حدّ اعلايِ عدالت اجتماعي. ممكن بود در گوشه اي از آن جامعه، كسي به كسي ظلم بكند؛ اما اين، ملاك فقدان عدالت اجتماعي نيست. ملاك وجود و عدم عدالت اجتماعي، استقرار حاكمانه عدالت اجتماعي است. در جامعه اي كه قانون و حكمروايي عادلانه است، حكمران عادل است و نيّت، نيّت عدالت است، حركت عمومي به سمت عدالت اجتماعي است. ممكن است دير يا زود اين راه طي شود و مدتي طول بكشد؛ اما بالاخره به عدالت اجتماعي خواهد رسيد. چنين وضعيتي را پيغمبر اكرم به وجود آورد. كمترين بي عدالتي را، آن بزرگوار برنتافت و نپذيرفت. الگو نشان داد، كه البته ما پس از حيات مبارك نبيّ اكرم، آثار آن

تربيت را تا مدتها در جوامع اسلامي ديديم و باز در دوران اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، همان عدالت مطلق را در شخص حاكم مطهّر و بزرگوار دنياي اسلام در آن زمان، مشاهده كرديم. اين دو خصوصيت، از ويژگيهاي بعثت است. ما كه بعثت را جشن مي گيريم، براي اين است كه اين ويژگيها احيا شود. جشن مي گيريم به خاطر زنده نگهداشتن شخصيتها، راهها و حادثه ها و براي درس گرفتن از آنها. آنچه كه امروز ملت ايران را سرافراز مي كند، اين است كه در جهت اين بعثت، يك حركت عظيم و اساسي انجام داده است. دشمنان درباره ما، خيلي حرفهاي دروغ مي زنند؛ اما اين را نمي توانند منكر شوند كه نظام جمهوري اسلامي و ملت ايران، براي احياي ارزشهاي اسلام و تجديد بعثت نبيّ اكرم صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم قيام كرده است، و اين، افتخار ماست. چيزي هم كه موجب شده است اين ملت تا امروز در اين راه مقاومت كند، همين بوده است. لذا، اگر شما متن جامعه را مشاهده كنيد، خواهيد ديد كه جامعه ما بحمداللَّه يك جامعه غفلت زده نيست. مردم، مردم ذاكر و متذكّري هستند؛ دنبال حقيقت و در راه حقيقتند. براي آنها، ارزشهاي معنوي و الهي حقيقتاً ارزش است. مادّيات را فداي معنويّات مي كنند؛ معنويّات را فداي ماديّات نمي كنند. روال عمومي جامعه ما اين است. البته، همه نوع انساني در همه جا پيدا مي شود. درآن قسمت دوم هم، اساس جامعه نظام جمهوري اسلامي، «ليقومَ النّاس بالقسط(5)» است. هدف، عدالت و قسط اجتماعي است. جامعه، زماني به صلاح، آباداني، عمران و نجات حقيقي خواهد رسيد كه اين تأمين شود. نظامهاي سرمايه داري در دنيا، دنبال آبادي، عمران و پيشرفت علم و

صنعت در كشورهايشان رفتند؛ بدون اين كه به اصل عدالت اجتماعي، اهتمام قابل اعتنايي داشته باشند. البته خيلي از آن هدفها را توانستند كسب كنند؛ مانند كسب علم، زندگي راحت، فنآوري پيشرفته، زندگي لوكس و كسب قدرت نظامي. اينها به دست آمد و اين هم وعده الهي است. خداوند متعال وعده فرموده است كه هر ملتي، چنانچه به طور جدّي به دنبال هر هدفي حركت كند، به آن هدف خواهد رسيد.در اين، شك نيست. آنهايي هم كه به طور جدّي حركت كردند، به همان مقدار، به اين ظواهر زندگي؛ يعني به ثروت جامعه، قدرت نظامي و قدرت و پيشرفت علمي رسيدند؛ اما در زندگي شان، سعادتمند نشدند. در آن كشورها، دردهاي بشريّت، تمام نشده است. ثروتي كه در آن جامعه هست، عدّه اي از افراد جامعه را برخوردار كرده است؛ اما نتوانسته اند تبعيض را برطرف و عدالت اجتماعي را برقرار كنند. حتّي براي كساني هم كه از زندگيِ راحت برخوردارند ، نتوانستند راحتي حقيقي، آرامش روحي و زندگي خوش به وجود آورند. آب خوش از گلويشان پايين نمي رود. انواع و اقسام گرفتاريها، گريبان آنها را گرفته است. البته بعضي از گرفتاريها فوري ظاهر مي شود و بعضي بعد از مدّتي ظاهر مي گردد، كه اكنون وقتِ ظاهر شدن گرفتاريهاي آنهاست. دنياي غرب، ممكن است بيست تا چهل سال پيش اين طور نبوده است؛ اما اكنون گرفتاريهاي زندگي مادّي، گريبان آن را گرفته است. دليل آن، اين است كه به معنويّت و عدالت اجتماعي توجّه نكرده است. نظامي كه براساس بعثت بنا شده باشد، هدفش، سعادت و زندگي راحت براي بشر است و اين، جز با آن دو هدف، تأمين نمي شود. اگر اين طور شد، ديگر دشمنيها هم

اثر نمي كند. بسياري متحيّرند كه چه شد آن روزي كه دو ابرقدرت بودند و هر دو ابرقدرت عليه ما اقدام مي كردند، نتوانستند به جمهوري اسلامي آسيبي برسانند! امروز هم كه يك ابرقدرت نابود شده و يكي مانده است، او و همدستانش - چه دولتهاي پيشرفته و چه دولتهاي ضعيفي كه از روي حقارت و ذلّت، همدستي امريكا را پذيرفته اند و با هم تلاش مي كنند - نمي توانند به جمهوري اسلامي، ضربه كاري وارد كنند. سرّش، همين ايمان، توجّه و پايبندي مردم به دين، حضور معنويّت در زندگي مردم و اين احساس است كه نظام جامعه به سمت عدالت حركت مي كند. البته دشمن خيلي عربده مي كشد و بسيار هم تهديد و اقدام مي كند. منتها اقدام او، اقدام مؤثّري نيست. فرق است بين نظامي كه از مردمِ خود بريده است و ملتي كه متّكي به معنويّت نيست، با ملتي معنوي كه با نظام و حكومت خود يكپارچه است و بين آنها ارتباطات مستحكمي وجود دارد. مردم، دولت و رئيس جمهور را از خود مي دانند. گاهي آنها را از فرزندان خودشان هم بيشتر دوست مي دارند. مردم به نمايندگان مجلس و رؤساي قوا، علاقه مندند. آنان را از خودشان مي دانند و از ايمان و معنويّت هم برخوردارند. اين ملت و دولت را نمي توان با آن نظام بريده منقطعِ از مردم خود مقايسه كرد. لذا، آن تهديدها اثر نمي كند. البته تهديدهايي هم كه اين اواخر مي كنند، در حدّ جلافت است. اين مسؤولان دولت امريكا، تهديد دولت و ملت ايران را به حدّ ركاكت و جلافت رسانده اند. با سبُكي تهديد مي كنند. كارهاي آنان از نظر افكار عمومي دنيا، مردود است و حرفهاي بيجا

مي زنند. كنگره امريكا بودجه تعيين مي كند تا در جمهوري اسلامي فعّاليتهاي خرابكاري كنند. خوب؛ مگر تا به حال در نظام جمهوري اسلامي، فعّاليتهاي خرابكاري نشده است؟! مگر تابه حال خرابكاران مزدور شما، طعم مشت پولادين ملت ايران را نچشيده اند كه يك بار ديگر مي خواهند امتحان كنند؟! بديهي است كه هرگاه ملت و نظام جمهوري اسلامي ايران احساس كنند كه سرانگشتهاي مزدور امريكا، يا هرقدرت متجاوز ديگري درداخل كشور مشغول فعّاليت است، با آنها به صورت قاطع و كوبنده برخورد خواهند كرد. ملت، بحمداللَّه، زنده، بيدار، آماده و در صحنه است و شما كارگزاران عزيزِ نظام جمهوري اسلامي، به چنين ملتي خدمت مي كنيد. شما براي اين مردم كار مي كنيد. شما مسؤولان و دست اندركاران قواي سه گانه قوّه مجريّه، قوّه قضائيّه، نمايندگان محترم مجلس و ديگران در بخشهاي مختلف، نيروهاي نظامي، نيروهاي انتظامي، ارتش، سپاه و همه، براي اين مردم كار مي كنيد؛ مردمي با چنين ايمان و عزمي. دعاي امروز هم، همين مضمون را دارد: «و قد علمتُ انّ افضل زادالرّاحل اليك عزمُ وادارةٍ يختارك.(6)» اين عزم و اراده انسان، كه موجب اختيار راه خدا شود، اساس چيزهاست، و ملت ايران اين را دارد. براي چنين ملتي تلاش مي كنيد، بايد خيلي قدر بدانيد، و هرچه مي توانيد، كوشش كنيد و از كار خسته نشويد و ان شاءاللَّه به اجر الهي اميدوار باشيد. اميدواريم توجّهات و ادعيّه زاكيّه وليّ عصر ارواحنافداه، شامل حال همه شما باشد و از توفيقات الهي برخوردار باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 129 2) شعرأ: 214 3) يس: 11 4) بقره: 3 5) حديد:25 6) مفاتيح الجنان: ازادعيه روز بيست و هفتم ماه رجب.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى و فرمانده كلّ قوا در جمع فرماندهان، مسؤولان

بيانات رهبر معظم

انقلاب اسلامي و فرمانده كلّ قوا در جمع فرماندهان، مسؤولان و پرسنل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و نيروي انتظامي و جمعي از جانبازان انقلاب اسلامي به مناسبت روز پاسدار بسم اللَّه الرحمن الرحيم اين روز فرخنده و شريف را به شما عزيزان كه در اين محفل حسيني حضور داريد و به همه پاسداران عزيزي كه در سراسر كشور و هر نقطه اي از جهان حضور دارند - اعم از پاسداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و پاسداراني كه در كميته هاي انقلاب فعاليت مي كردند و امروز در يگان ويژه پاسداران هستند - تبريك عرض مي كنم. جلسه امروز ما، مثل هميشه و هر جا كه شما جوانان مؤمن و عاشق حسيني و مخلص اسلام و انقلاب حضور داريد، به عطر جهاد و معرفت و شهادت معطّر و به زينتهاي اسلامي مزيّن است ؛ بخصوص كه با حضور جانبازان عزيزمان در اين محفل، مجلس ما بيشتر حسيني و جبهه اي و عاشورايي است. اگر چه انسانها عوض شده اند؛ اما فضا، همان فضاست و روح، همان روح است و اين جريان مبارك، هميشه همين طور بوده است. يك جريان و جهت و حركت وجود دارد؛ ولي جاها عوض مي شود و قطره ها جا به جا مي گردند تا ان شاءاللَّه اين جريان مبارك و اين قطره هاي متبرّك به بركات جهاد و شهادت، به اقيانوس ولايت بپيوندند و شما در آن محضر عزيز و شريف و بي نظير و در زير آن پرچمي كه اوّلين و آخرين، نظير آن را نديده اند و همه خوبان عالم در آرزوي آن بوده اند، حضور پيدا كنيد و دل و جان را در آن كوثر معرفت، شستشو دهيد. عزيزان من! نام حسين بن

علي عليه الصّلاة و السّلام، نام عجيبي است. وقتي از لحاظ عاطفي نگاه مي كنيد، مي بينيد خصوصيت اسم آن امام در بين مسلمينِ با معرفت، اين است كه دلها را مثل مغناطيس و كهربا به خود جذب مي كند. البته در بين مسلمين كساني هستند كه اين حالت را ندارند و در حقيقت، از معرفت به امام حسين بي بهره اند. از طرفي كساني هم هستند كه جزو شيعيانِ اين خانواده محسوب نمي شوند؛ اما در ميان آنها بسياري هستند كه اسم حسين عليه السّلام،اشكشان را جاري مي سازد و دلشان را منقلب مي كند. خداي متعال، در نام امام حسين اثري قرار داده است كه وقتي اسم او آورده شود، بر دل و جان ما ملت ايران و ديگر ملتهاي شيعه، يك حالت معنوي حاكم مي شود. اين، آن معناي عاطفيِ آن ذات و وجود مقدّس است. از اوّل هم در بين اصحاب بصيرت، همين طور بوده است. در خانه نبيّ اكرم عليه و علي آله آلاف الصّلاة والسّلام و امير المؤمنين عليه الصّلاة والسّلام و در محيط زندگي اين بزرگواران هم - آن طوري كه انسان از روايات و تاريخ و اخبار و آثار مي فهمد - اين وجود عزيز، خصوصيتي داشته و مورد محبّت و عشق ورزيدن بوده است. امروز هم، همين گونه است. از جنبه معارف نيز، آن بزرگوار و اين اسم شريف - كه اشاره به آن مسمّاي عظيم القدر است - همين گونه است. عزيزترين معارف و راقيترين مطالب معرفتي، در كلمات اين بزرگوار است. همين دعاي امام حسين در روز عرفه را كه شما نگاه كنيد، خواهيد ديد حقيقتاً مثل زبور اهل بيت، پر از نغمه هاي شيوا و

عشق و شور معرفتي است. حتي بعضي از دعاهاي امام سجّاد را كه انسان مي بيند و مقايسه مي كند، گويا كه دعاي اين پسر، شرح و توضيح و بيانِ متن دعاي پدر است؛ يعني آن اصل است و اين فرع. دعاي عجيب و شريف عرفه و كلمات اين بزرگوار در حول و حوش عاشورا و خطبه هايش در غير عاشورا، معنا و روح عجيبي دارد و بحر زخّاري از معارف عالي و رقيق و حقايق ملكوتي است كه در آثار اهل بيت عليهم السّلام كم نظير است. از جنبه تاريخي هم، اين نام و خصوصيّت و شخصيّت، يك مقطع تاريخي و يك كتاب تاريخ است. البته، به معناي تاريخ ساده و گزاره ماوقع نيست؛ بلكه به معناي تفسير و تبيين تاريخ و درس حقايق تاريخي است. من، يك وقت درباره عبرتهاي ماجراي امام حسين صحبتهايي كردم و گفتم كه ما از اين حادثه، غير از درسهايي كه مي آموزيم؛ عبرتهايي نيز مي گيريم. «درسها» به ما مي گويند كه چه بايد بكنيم؛ ولي «عبرتها» به ما مي گويند كه چه حادثه اي اتّفاق افتاده و چه واقعه اي ممكن است اتّفاق بيفتد. عبرت ماجراي امام حسين اين است كه انسان فكر كند در تاريخ و جامعه اسلامي؛ آن هم جامعه اي كه در رأس آن، شخصي مثل پيامبر خدا - نه يك بشر معمولي - قرار دارد و اين پيامبر، ده سال با آن قدرت فوق تصوّر بشري و با اتّصال به اقيانوس لايزال وحي الهي و با حكمت بي انتها و بي مثالي كه از آن برخوردار بود، در جامعه حكومت كرده است و بعد باز در فاصله اي، حكومت علي بن ابي طالب بر همين جامعه

جريان داشته است و مدينه و كوفه، به نوبت پايگاه اين حكومت عظيم قرار گرفته اند؛ چه حادثه اي اتّفاق افتاده و چه ميكروبي وارد كالبد اين جامعه شده است كه بعد از گذشت نيم قرن از وفات پيامبر و بيست سال از شهادت اميرالمؤمنين عليهما السّلام، در همين جامعه و بين همين مردم، كسي مثل حسين بن علي را با آن وضع به شهادت مي رسانند؟! چه اتّفاقي افتاد و چطور چنين واقعه اي ممكن است رخ دهد؟ آن هم نه يك پسر بي نام و نشان؛ بل كودكي كه پيامبر اكرم، او را در آغوش خود مي گرفت، با او روي منبر مي رفت و براي مردم صحبت مي كرد. او پسري بود كه پيامبر درباره اش فرمود: «حسين منّي و انا من حسين(1)». رابطه بين اين پدر و پسر، اين گونه مستحكم بوده است. آن پسري كه در زمان حكومت اميرالمؤمنين، يكي از اركان حكومت در جنگ و صلح بود و در سياست مثل خورشيدي مي درخشيد. آن وقت، كار آن جامعه به جايي برسد كه همين انسان بارز و فرزند پيامبر، با آن عمل و تقوا و شخصيت فاخر و عزّت و با آن حلقه درس در مدينه و آن همه اصحاب و ياران علاقه مند و ارادتمند و آن همه شيعيان در نقاط مختلف دنياي اسلام را با آن وضعيت فجيع محاصره كنند و تشنه نگه دارند و بكشند و نه فقط خودش، بلكه همه مردانش و حتّي بچه ششماهه را قتل عام كنند و بعد هم زن و بچه اينها را مثل اسراي جنگي اسير كنند و شهر به شهر بگردانند. قضيه چيست و چه اتّفاقي افتاده بود؟

اين، آن عبرت است. شما جامعه ما را با آن جامعه مقايسه كنيد تا تفاوت آن دو را دريابيد. ما در اين جا و در رأس جامعه، امام عظيم القدر را داشتيم كه بلاشك از انسانهاي زمان ما بزرگتر و برجسته تر بود؛ اما امام ما كجا، پيامبر كجا؟ يك چنين نيروي عظيمي، به وسيله ي پيامبر در آن جامعه پراكنده شد كه بعد از وفات آن بزرگوار، تا دهها سال ضربِ دست پيامبر جامعه را پيش مي برد. شما خيال نكنيد اين فتوحاتي كه انجام گرفت، از نفس رسول اللَّه منقطع بود؛ اين، ضرب دست آن بزرگوار بود كه جامعه اسلامي را پيش مي برد و پيش برد. بنابراين، پيامبر اكرم در فتوحات آن جامعه و جامعه ما حضور داشت و دارد، تا وضع به اين جا رسيد. من، هميشه به جوانان و محصّلين و طلّاب و ديگران مي گويم كه تاريخ را جدّي بگيريد و با دقّت نگاه كنيد، ببينيد چه اتفاقي افتاده است: «تلك أمة قد خلت(2)». عبرت از گذشتگان، درس و آموزش قرآن است. اساس قضيه در چند نكته است كه حالا من نمي خواهم آنها را در اين جا تحليل و بيان كنم. مقداري را گفتم و مقداري هم باب محافل بحث و تدقيق است كه افراد اهل تحقيق بنشينند و روي كلمه كلمه اين حرفها، دقّت كنند. يكي از مسائلي كه عامل اصلي چنين قضيه اي شد، اين بود كه رواج دنيا طلبي و فساد و فحشا، غيرت ديني و حسّاسيتِ مسؤوليت ايماني را گرفت. اين كه ما روي مسأله فساد و فحشا و مبارزه و نهي از منكر و اين چيزها تكيه مي كنيم، يك علّت عمده اش

اين است كه جامعه را تخدير مي كند. همان مدينه اي كه اوّلين پايگاه تشكيل حكومت اسلامي بود، بعد از اندك مدّتي به مركز بهترين موسيقيدانان و آواز خوانان و معروفترين رقاصّان تبديل شد؛ تا جايي كه وقتي در دربار شام مي خواستند بهترين مغنّيان را خبر كنند، از مدينه آوازه خوان و نوازنده مي آوردند! اين جسارت، پس از صد يا دويست سال بعد انجام نگرفت؛ بلكه در همان حول و حوشِ شهادت جگر گوشه فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها و نور چشم پيامبر و حتي قبل از آن، در زمان معاويه اتّفاق افتاد! بنابراين، مدينه مركز فساد و فحشا شد و آقا زاده ها و بزرگ زاده ها و حتي بعضي از جوانان وابسته به بيت بني هاشم نيز، دچار فساد و فحشا شدند!بزرگان حكومت فاسد هم مي دانستند چه كار بكنند و انگشت روي چه چيزي بگذارند و چه چيزي را ترويج كنند. اين بليّه، مخصوص مدينه هم نبود؛ جاهاي ديگر هم به اين گونه فسادها مبتلا شدند. تمسّك به دين و تقوا و معنويّت و اهميت پرهيزكاري و پاكدامني، اين جا معلوم مي شود. اين كه ما مكرّر در مكرّر، به بهترين جوانان اين روزگار كه شما باشيد، اين همه سفارش و تأكيد مي كنيم كه مواظب سيل گنداب فساد باشيد، به همين خاطر است. امروز چه كسي مثل جوانان پاسدار است؟ همين پاسداران و بسيجيها، واقعاً بهترين جوانانند كه در ميدان علم و دين و جهاد، پيشرو هستند. در كجا چنين جواناني را سراغ داريم؟ نظير اينها را خيلي كم داريم و در هيچ جاي دنيا تعدادشان به اين كثرت نيست. بنابراين، بايد مواظب موج فساد بود. امروز، بحمداللَّه خداي

متعال، قداست و معنويّت اين انقلاب را حفظ كرده است. جوانانْ پاك و طاهرند؛ اما بدانيد زيور و عيش و شيريني دنيا، چيز خطرناكي است و دلهاي سخت و انسانهاي قوي را مي لرزاند. بايد در مقابل اين وسوسه ها، ايستادگي كرد. جهاد اكبري كه فرمودند، همين است. شما كه جهاد اصغرتان را خوب انجام داديد و امروز به اين مرحله رسيده ايد، بايد بتوانيد جهاد اكبر را نيز خوب انجام دهيد. بحمداللَّه امروز عزيزان ما در سپاه و بسيج و همچنين مجموعه جوانان مؤمن و حزب اللّهي، بهترين هستند. بايد اين نعمت را پاس داشت. دشمن مي خواهد اين را از ملت ايران و مسلمين در هر جا كه هستند، بگيرد. دشمنان ما مي خواهند ملتهاي مسلمان به يك عيشِ ذلّت بار و غفلت آميز و غرق شدن در گنداب و قبول سلطه بيگانگان، سرگرم شوند؛ كما اين كه قبل از انقلاب نيز اين گونه بود و امروز هم در بسياري از كشورهاي دنيا همين طور است. عامل ديگري كه وضع را به آن جا رسانيد و انسان در زندگي ائمه عليهم السلام اين معنا را مشاهده مي كند، اين بود كه پيروان حق كه ستونهاي آن اساس واقعيِ بناي ولايت و تشيّع محسوب مي شدند، از سرنوشت دنياي اسلام اعراض كردند و نسبت به آن بي توجّه شدند و به سرنوشت دنياي اسلام، اهميت نمي دادند. بعضي افراد يك مدّت مقداري تحمّس و شور نشان دادند كه حكّامْ سختگيري كردند؛ مثل قضيه ي هجوم به مدينه در زمان يزيد كه اينها عليه يزيد سر و صدايي به راه انداختند، او هم آدم ظالمي را فرستاد و قتل عامشان كرد. اين گروه هم، همه چيز

را به كلّي بوسيدند و كنار گذاشتند و مسائل را فراموش كردند. البته، همه اهل مدينه هم نبودند؛ بلكه عدّه اي بودند كه در بين خودشان، اختلاف داشتند. درست عكس تعاليم اسلامي عمل شد؛ يعني نه وحدت و نه سازماندهي درست بود و نه نيروها با يكديگر اتصال و ارتباط كاملي داشتند. بنابراين، نتيجه آن شد كه دشمن، بيرحمانه تاخت و اينها هم در قدم اوّل، عقب نشستند. اين نكته، نكته مهمي است. كار دو جناح حقّ و باطل كه با هم مبارزه مي كنند و به يكديگر ضربه مي زنند، بديهي است. همچنان كه جناح حق به باطل ضربه مي زند، باطل هم به حق ضربه مي زند. اين ضربه ها تبادل پيدا مي كند و وقتي سرنوشت معلوم مي شود كه يكي از اين دو جناح خسته شود و هر كه زودتر خسته شد، او شكست را قبول كرده است. همه راز تداوم معارف انبيا - از اوّل تا آخر - كلمه توحيد و فضايل و ارزشهاي ديني بود كه به وسيله اينها تكرار شد و امروز همين معارف، دنيا را گرفته است و به هر جاي آن كه نگاه كنيد، معارف انبيا را مي بينيد؛ در حالي كه تقريباً همه انبيا را - به جز تعداد معدودي - قلع و قمع كردند. موسي را آن همه زجر كردند و عيسي بن مريم را آن طور مورد تعقيب و فشار قرار دادند ؛ اما معارفشان تا امروز باقي است. راز اصلي اين است كه انبيا از ميدان در نرفتند و شكست يكي از آنها، باعث نشد كه ديگري به مصاف باطل نرود.همه انبيا - مگر تعداد كمي - در زمان حيات خود،

از طرف دشمنانشان ضربه خوردند. در عين حال نتيجه كار اين مجموعه اي كه يا كشته يا سوزانده شدند و يا زندان رفتند و يا زنده زنده ارّه شدند و آن همه از قدرتمندان شكنجه كشيدند؛ اين است كه امروز دنيا زير پرچم معارف انبيا عليهم السّلام است و هر جاي دنيا كه شما برويد، مي بينيد كه معارف انبيا مطرح است و همه اخلاقياّت خوب و اين همه نامهاي زيبا، مثل عدالت و صلح و ... به خاطر تعليمات انبياست. راز همه اينها، خسته نشدن و از ميدان در نرفتن است. در دوران امام حسين عليه السّلام و آن بخش از تاريخ اسلام كه اين قدر فاجعه آفريني شده است؛ اين اصل وجود نداشت؛ به خاطر اين كه آنها با هم پيوند و ارتباط نداشتند و زود احساس شكست مي كردند و زود خسته مي شدند و ميدان را خالي مي كردند؛ در نتيجه دشمن هم جلو مي آمد. يك بار اين تجربه، به نحو صحيح مورد استفاده قرار گرفت و همان يك بار، پيروزي مطلق به دست آمد و آن، داستان انقلاب اسلامي در زمان ما بود. خداي متعال، امام بزرگوار و آن شخصيت را اين طور آفريده بود كه احساس شكست و خستگي نمي كرد و ناكامي در روح او راه نداشت. در سخت ترين حالات هم قصد پيشرفت داشت. شما خودتان در دوره هشت ساله جنگ، از نزديك ديديد كه در سخت ترين حالات هم، آن كسي كه تصميم بر عقب نشيني نداشت، شخص امام بود كه مثل كوه محكم ايستاده بود. وقتي يك كوه به آن استواري، پشت سر انسان است، راحت مبارزه مي كند. او در دوران مبارزه نيز همين طور بود.

با اين همه شكست و سختي و كتك و فشار و تبعيد و كهولت سن، باز هم به مبارزه ادامه مي داد. امام بزرگوار كه مشغول مبارزه شد، جوان نبود. ايشان، در ابتداي شروع مبارزه، يك مرد شصت و سه ساله بود! من يادم است كه در همان سخنرانيهاي سال چهل و يك مي گفتند كه من چرا و از چه چيزي بترسم؟ اگر مرا هم بكشند، شصت و سه سالم است و تازه در سن پيامبر اكرم و اميرالمؤمنين عليهما السّلام كه از دنيا رفتند، از دنيا خواهم رفت. چه سعادتي از اين بهتر؟ اين، منطق او بود. آن روز، امام شصت و سه سالش بود كه از همان دوران پير مردي، شروع به مبارزه كرد و چون موقعيت آن روز مناسب بود، ايشان تمام زحمات را در دوران پيري، تحمّل كرد. در هشتاد سالگي هم رهبري اين انقلاب با عظمت را به عهده گرفت و تا نود سالگي، آن را با قضاياي عظيمي كه شما شاهدش بوديد، هدايت كرد. تهديد امريكا و شوروي و اتّحاد دو ابرقدرت و جنگ هشت ساله و حمله به طبس و محاصره اقتصادي و تبليغاتي و سياسي و ... هيچ گاه اين كوه استوار را تكان نداد: «لا تحركه العواصف». هيچ توفاني نتوانست او را تكان دهد و لذا پيروز شد. اين تجربه، يك بار عمل شده است و آن، داستان انقلاب ماست كه ملت و كساني كه دلِ مبارزه داشتند، پشت سر اين مرد ايستادند و صفوف متّحدي را تشكيل دادند و حتّي ضعيفترين انسانها نيز پي در پي آمدند و ايستادند تا بالاخره دشمن مغلوب شد و امروز،

دشمن مغلوبِ ماست. امروز دشمن، مغلوب انقلاب اسلامي است. همه اين تشرها و سر و صداها و جنجالهاي تبليغاتي و اداهاي قدرتمندانه اي كه از خود در مي آورند؛ نشانه شكست و ترس آنها از اين انقلاب است. اين كه رؤساي امريكا به هم افتاده اند و بين خود مسابقه گذاشته اند تا عليه جمهوري اسلامي و نظام اسلامي حرف بزنند و طرح بدهند و تصميم گيري كنند، نشانه احساس شكست آن ابرقدرت از انقلاب اسلامي است و بيانگر ايستادگي و پيروزي ملت ايران در اين صحنه عظيم هفده ساله ، از اوّل تا به حال است . دشمن، با دقّت نگاه مي كند تا لحظه ضعف را در چهره اين انقلاب و اين ملت، تفرّس و جستجو كند و در همان لحظه، بيرحمانه حمله نمايد. البته، مواردي كه در اين روزها مطرح مي شود، حمله نيست و ارزش و اهميتي هم ندارد. مي گويند محاصره اقتصادي مي كنند؛ مگر تابه حال نكرده اند؟! امروز دنيا، آن دنيايي نيست كه اروپا و كشورهاي بزرگ آسيا، تحميل سياستمداران پررو و زياده طلب و گستاخ و بداخلاق امريكا را قبول كند. امروز، دنيايي است كه هر ملتي براي خود، جايگاه و موقعيتي دارد. ملتهاي كوچك هم اگر رهبران خوبي داشته باشند، حاضر نيستند از ملتهاي بزرگ، تحميل قبول كنند؛ چه رسد به اين كه امريكاييها بيايند براي دولتها و شركتهاي اروپايي تعيين تكليف كنند! چه كسي به اينها اعتنا مي كند؟ چه كسي تحميلهاي آنها را مي پذيرد؟ بر فرض كه رؤساي امريكا در اغراض خبيثانه خودشان، موفّق و پيروز شوند و پيش بروند؛ تازه اوّل پيروزي ملت ايران است. ملت ايران به كسي احتياج ندارد. ملت ما

به اتّكاي نفس و كاوش در خود نياز دارد. ملت ايران احتياج دارد كه شخصيت خويش را در ميدانهاي دشوار بيازمايد تا خود را كشف كند. اين ملت، ملت بزرگي است كه از استعداد درخشاني برخوردار است. در اين جا ارزشهاي والايي وجود دارد. نگذاشتند ما به خودمان بپردازيم و به وضعيتمان رسيدگي كنيم. خوشا آن روزي كه اين ملت، سر در درون خويش فرو ببرد و قدري روي خود و امكانات و موجودي و تواناييهايش مطالعه كند؛ همچنان كه در دوران جنگ، بر اثر احتياج، چنين چيزي پيش آمد و ما ثمرات شيرينش را ديديم. بنابراين، در چنين وقايعي، ما چيزي از دست نخواهيم داد. مسأله اين است كه امروز در رأس قدرتهاي دنيا، قدرتي قرار دارد كه به هيچ فضيلتِ انسانيِ حقيقي، پايبند نيست. امروز، سردمداران رژيم امريكا، فقط و فقط در صدد آن هستند كه سلطه گري خودشان را در دنيا توسعه دهند. هيچ اصلي از اصول انساني براي اينها معتبر نيست. هيچ ارزشي از ارزشهاي والاي انساني در نظر اينها اعتبار ندارد. ناله مردم فلسطين و ديگر ملتهاي مسلمان، در هر جاي دنيا كه لگدكوب شوند، برايشان اهميت ندارد. دمكراسي، آن جايي كه منتهي به روي كار آمدن جماعتي شود كه از آنها فرمان نمي برد، هيچ ارزشي برايشان ندارد. دمكراسي را آن وقتي مي خواهند كه سرانجامش براي آنها سودي داشته باشد و قدرتي كه زير بار فرمان آنها برود، بر سرِ كار بيايد. در غير اين صورت، دمكراسي را هم قبول ندارند! امروز، بحمداللَّه در دنيا كانونهاي مقاومت در مقابل اين روحيه، متعدّد شده است. تا چندي پيش، فقط ايرانِ اسلامي بود؛ ولي

امروز چنين نيست و ملتهاي ديگر هم وجود دارند كه مقاومت مي كنند و تحميلهاي اينها را بر نمي تابند. ليكن از آن جا كه نقطه اصلي، انقلاب اسلامي و ملت مسلمان ايران است، اينها از ملت ما به شدّت كينه دارند و خيلي دلشان مي خواهد كه ملت ايران بگويد من اشتباه كردم! آرزوي دشمن اين است كه از ملت ايران و مسؤولان برجسته اين كشور، يك حركت و يا اظهاري سر بزند كه معنايش تخطئه گذشته خودشان باشد. البته به چنين چيزي دست پيدا نخواهند كرد. به فضل پروردگار، اين ملت و دولتِ خدمتگزار و اين مسؤولان مؤمن و انقلابي، از امام خودشان فرا گرفته اند كه در مقابل تحميلهاي امريكا، مثل كوه بايستند. دشمنان ما، دنبال اين مي گردند كه به خيال خودشان، با تهديدها و تشرها و جو سازيها و هوچي بازيها و اهانت به ملت ايران و مسؤولان كشور، ملت را به عقب نشيني وادار كنند. تنها علاجي كه وجود دارد، ايستادگي است. بايد ملت ايران و شما جوانان مؤمن و كساني كه در مقابل تحميلات دشمنان قدرتمند، طعم عزّت را چشيده اند و مي دانند عزّتِ يك ملت يعني چه، در تمام شرايط به دشمن حالي كنند كه از مواضع اسلامي و مواضعي كه انقلاب به آنان آموخته است، يك سر سوزن عقب نخواهند نشست. شما جوانان مؤمن و پاسداران عزيز و مجرّبين ميدانهاي نبرد و كساني كه فضاي شهادت و جهاد را لمس كرده ايد - بلكه آن را به وجود آورده ايد - در اين مرحله، نقش بسيار مهمّي را مي توانيد بر عهده بگيريد. شما بايد رفتار و گفتار و تظاهر و اعلان و دل و

باطنتان سرشار از ايستادگي و اقتداري باشد كه امام بزرگوار ما مظهر آن بود و استقلال و آزادي ايران از بند قدرتهاي تجاوزگر، ثمره شيرين آن است و ان شاءاللَّه پيشرفت و رشد پي در پي اين كشور، ثمرات بعدي آن خواهد بود و آزادي ملتهاي ديگر را كه از تجربيّات اين كشور درس خواهند گرفت، به دنبال خواهد داشت. اميدواريم كه خداوند متعال شما را موفّق بدارد و ان شاءاللَّه توجّهات وليّ عصر و ادعيّه زاكيّه آن بزرگوار، شامل حالتان باشد. والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) - 2) بقره: 134

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جمع اقشار مختلف مردم در روز ميلاد پربركت حضرت ولى عصر(عج)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در جمع اقشار مختلف مردم در روز ميلاد پربركت حضرت ولي عصر(عج) بسم اللَّه الرحمن الرحيم اين روز بزرگ و يادبودِ يكي از درخشانترين لحظه هاي تاريخ را به همه مستضعفين عالم؛ بخصوص مسلمانان جهان در هر نقطه اي كه هستند و به ويژه به ملت عزيز و بزرگ و مبارز و رشيد ايران و همچنين به شما برادران و خواهران - مخصوصاً خانواده هاي محترم شهيدان و جانبازان و آزادگان عزيز - كه لطف كرديد، تشريف آورديد و روز عيد ما را عيد كرديد و اين محفل نوراني و صميمي را تشكيل داديد، تبريك عرض مي كنم. اميدواريم كه امروز بر شما عيد و مبارك باشد و مشمول بركات روز ولادت آن مظهر عدل الهي و مصداق بارز ميثاق بزرگ پروردگار، قرار گيريد. روز ولادت حضرت مهدي موعود ارواحنافداه، يك عيد حقيقي براي همه افراد بشر و آن كساني است كه ستمي كشيده اند، رنجي برده اند، دلشان سوخته است، اشكي ريخته اند، انتظاري كشيده اند و يا با مشاهده ناملايمات در طول حيات خود و در هر

نقطه اي از عالم - و حتّي در هر نقطه اي از تاريخ - مصيبتي تحمل كرده اند. همه آنها در مثل چنين روزي و به ياد امروز، احساس شادماني و اميد و نشاط كرده اند. اين ولادت بزرگ و اين حقيقت عظيم، متعلّق به يك ملت و يك زمان خاص نيست؛ بلكه متعلق به بشرّيت است. اين «ميثاق اللَّه الّذي أخذه و وكَّده(1)»، ميثاق خدا با انسان است. «وعد اللَّه الذي ضمنه(2)»؛ اين، وعده خداست كه تحقّق آن را ضمانت كرده است. همه انسانهاي طول تاريخ، نسبت به اين پديده عظيم و شگفت آور، احساس نياز معنوي و قلبي كرده اند؛ چون تاريخ، از اوّل تا امروز و از امروز تا لحظه طلوع آن خورشيد جهانتاب، با ظلم و بدي و پليدي آميخته بوده است. همه كساني كه از ظلمي رنج برده اند - چه آنهايي كه به خودشان ظلم شده است و رنج برده اند و چه آنهايي كه به ستمكشيِ ديگران نگاه كرده اند و رنج برده اند - با ياد ولادت اين منجيِ عظيم تاريخ و بشر، در دلشان اميدي به وجود مي آيد. به همين خاطر، شما مي بينيد كه اين حقيقت، مخصوص شيعه هم نيست؛ بل همه اديان و مذاهب، عقيده دارند كه يك منجي و يك دست مقتدر الهي، در مقطعي از تاريخ خواهد آمد و در نجات بشر از ظلم و جور، معجزه گري خواهد كرد. فرقي كه ما شيعيان با ديگران و بقيه فِرَق اسلامي و غير اسلامي داريم، اين است كه ما اين شخص عظيم و عزيز را مي شناسيم؛ اسمش را مي دانيم، تاريخ ولادتش را مي دانيم، پدر و مادر و آباء و اجداد عزيزش را مي شناسيم و قضايايش

را مي دانيم؛ ولي ديگران اينها را نمي دانند. آنها عقيده پيدا نكردند يا باخبر نشدند و نمي دانند؛ ولي ما مي دانيم. تفاوت اين جاست. به همين دليل است كه توسّلات شيعه، زنده تر و پرشورتر و با معناتر و با جهت تر است. پس امروز، روز عيد واقعي است؛ يعني روز ولادت، براي همه بشر و تاريخ -حتّي براي گذشتگان - عيد است. كساني بودندكه در دوران تاريك فرعونها و نمرودها و ابوجهلها و سلاطين ظالم، در فقر و ظلم و تبعيض سر كردند و مُردند و رنج كشيدند و روي خوبي نديدند؛ امروز براي آنها هم عيد است. اگر روح آنها در عالم برزخ، از بعضي از تفضّلاتي كه پاره اي از ارواح برخوردارند، بهره مند باشد؛ يقيناً مثل چنين روزي، شادي خواهند كرد. امروز با بقيه ايام و اعياد، تفاوت دارد. واقعاً اگر ما امروز را «عيد اللَّه الاكبر» بناميم، مبالغه و گزاف نيست. در قضيه ولادت آن بزرگوار و اعتقادي كه به اين حقيقت است، اگر انسان در دو ناحيه و در دو جهت جستجو كند، آثار عظيمي را مشاهده مي كند: اوّل، از جهت معنوي و روحي و تقرب الي اللَّه و جهات تكامل فردي انسان است. كسي كه اعتقاد به اين مسأله دارد، چون با مركز تفضّلات الهي و نقطه اصلي و كانون اشعاعِ رحمت حق، رابطه اي روحي برقرار مي كند، توفيق بيشتري براي برخورداري از وسايل عروج روحي و تقرب الي اللَّه دارد. به همين خاطر است كه اهل معنا و باطن، در توسّلات معنوي خود، اين بزرگوار را مورد توجّه و نظر دائمي قرار مي دهند و به آن حضرت توسّل مي جويند و توجّه مي كنند. نفسْ پيوند قلبي و

تذكّر و توجّه روحي به آن مظهر رحمت و قدرت و عدل حق تعالي، انسان را عروج و رشد مي دهد و وسيله پيشرفت انسان را - روحاً و معناً - فراهم مي كند. اين، يك ميدان وسيع است. هر كس كه در باطن و قلب و دل و جان خود، با اين بزرگوار مرتبط باشد، بهره خودش را خواهد برد. البته، توجّه به كانون نور، بايد توجّه حقيقي باشد. لقلقه زبان در اين زمينه، تأثير چنداني ندارد. اگر انسان، روحاً متوجّه و متوسّل شد و معرفت كافي براي خود به وجود آورد، بهره خودش را خواهد برد. اين، يك ميدان فردي و تكامل شخصي و معنوي است. جهت و وجهه دوم عبارت است از ميدان زندگي اجتماعي و عمومي و آن چه مربوط به سرنوشت بشر و ملتهاست. در اين زمينه، اعتقاد به قضيه مهدي و موضوع ظهور و فَرَج و انتظار، گنجينه عظيمي است كه ملتها مي توانند از آن بهره هاي فراواني ببرند. شما كشتي اي را در يك درياي توفاني فرض كنيد! اگر كساني كه در اين كشتي هستند، عقيده داشته باشند كه اطرافشان تا هزار فرسنگ، هيچ ساحلي وجود ندارد و آب و نان و وسايل حركت اندكي داشته باشند، چه كار مي كنند؟ آيا هيچ تصوّر مي شود كه اينها براي آن كه حركت كنند و كشتي را پيش ببرند، تلاشي بكنند؟ نه؛ چون به نظر خودشان، مرگشان حتمي است. وقتي انسان مرگش حتمي است، ديگر چه حركت و تلاشي بايد بكند؟ اميد و افقي وجود ندارد. يكي از كارهايي كه مي توانند انجام دهند، اين است كه در اين مجموعه كوچك، هر كس به كار خودش

سرگرم شود. آن كسي كه اهل آرام مردن است، بخوابد تا بميرد و آن كه اهل تجاوز به ديگران است، حق ديگران را بگيرد تا آن كه چند ساعتي بيشتر زنده بماند. طور ديگر هم اين است كه كساني كه در همين كشتي هستند، يقين داشته باشند و بدانند كه در نزديكي شان ساحلي وجود دارد. اين كه آن ساحل دور و يا نزديك است و چقدر كار دارند تا به آن برسند، معلوم نيست؛ اما قطعاً ساحلي كه در دسترس آنهاست، وجود دارد. اين افراد چه كار مي كنند؟ تلاش مي كنند كه خود را به آن ساحل برسانند و اگر يك ساعت هم به آنها وقت داده شود، از آن يك ساعت براي حركت و تلاش صحيح و جهت دار، استفاده خواهند برد و فكرشان را روي هم خواهند ريخت و تلاششان را يكي خواهند كرد تا شايد بتوانند خود را به آن ساحل برسانند. اميد، چنين نقشي دارد. همين قدر كه اميدي در دل انسان به وجود آمد، مرگ بالهاي خود را جمع مي كند و كنار مي رود. اميد موجب مي شود انسان تلاش و حركت كند، پيش ببرد، مبارزه كند و زنده بماند. فرض كنيد ملتي در زير سلطه ي ظالمانه قدرت مسلّطي قرار دارد و هيچ اميدي هم ندارد. اين ملت مجبور است تسليم شود. اگر تسليم نشد، كارهاي كور و بي جهتي انجام مي دهد. اما اگر اين ملت و جماعت، اميدي در دلشان باشد و بدانند كه عاقبتِ خوبي حتماً وجود دارد، چه مي كنند؟ طبيعي است كه مبارزه خواهند كرد و مبارزه را نظم خواهند داد و اگر مانعي در راه مبارزه وجود داشته باشد،

آن را بر طرف خواهند كرد. بشريت در طول تاريخ و در حيات اجتماعي، مثل همان سرنشينان يك كشتي توفان زده، هميشه گرفتار مشكلاتي از سوي قدرتمندان و ستمگران و قوي دستان و مسلّطين بر امور انسانهاي مظلوم بوده است. اميد، موجب مي شود كه انسان به مبارزه بپردازد و راه را باز كند و پيش برود. وقتي به شما مي گويند انتظار بكشيد، يعني اين وضعيتي كه امروز رنجتان مي دهد و دلتان را به درد مي آورد، ابدي نيست و تمام خواهد شد. ببينيد چقدر انسانْ حيات و نشاط پيدا مي كند! اين، نقش اعتقاد به امام زمان صلوات اللَّه عليه و ارواحنا فداه است. اين، نقش اعتقاد به مهدي موعود است. اين عقيده است كه شيعه را تا امروز، از آن همه پيچ و خمهاي عجيب و غريبي كه در سر راهش قرار داده بودند، عبور داده است و امروز بحمداللَّه پرچم عزّت و سربلندي اسلام و قرآن، در دست شما ملت مسلمان و شيعه ايران است. هر جا كه چنين اعتقادي باشد، همين اميد و مبارزه وجود دارد. به همين خاطر، يكي از اساسيترين كارهاي استعمار و استكبار و ايادي آن، اين بوده است كه عقيده اميد و مبارزه را در دل مردم از بين ببرند. بارها خواسته اند اين چراغ را خاموش كنند؛ ولي نتوانسته اند. ما مي دانيم كه استعمار و استكبار، چه تلاشي را در اين جهت - نه فقط در ايران؛ بلكه در سطح دنياي اسلام - انجام داده است تا اين چراغ را خاموش كند. در گزارش بسيار مهمّي كه مربوط به سالها قبل است و جديد نيست، تلاش گروههاي تبليغي مسيحيّت كه از اروپا

به سمت شمال افريقا اعزام مي شدند تا جاده استعمار را در آن جا صاف كنند، نشان داده شده بود. يكي از غصّه هاي دينداران دنيا اين است كه قدرتمندانِ مسلّط بر كشورهاي مسيحي، تبليغ علي الظّاهرِ دين مسيح در سطح دنيا را وسيله اي براي پيش بردن ماشين استعمار قرار دادند و اينها جاده صاف كن استعمار شدند. گروههاي تبليغي و به اصطلاح تبشيري را به عنوان تبليغ مسيحيّت - كه ظاهرش تبليغ مسيحيّت بود؛ اما باطنِ قضيه اين بود كه راه را باز كنند تا استعمارگران اروپايي از كشورهاي مختلف اروپاي آن روز، وارد كشورهاي اسلامي شوند و قدرت سياسي را قبضه كنند - به اطراف دنيا فرستادند و متأسفانه در بسياري از جاها هم موفّق شدند. اين گزارش، مربوط به گروههاي تبليغي در شمال افريقاست. گزارشگر مي نويسد: «يكي از مشكلات ما در سرِ راه تبليغ مسيحيّت و پيشرفت استعمار در شمال آفريقا و منطقه تونس و مغرب اين است كه اين مردم اعتقاد دارند كه مهدي موعود خواهد آمد و اسلام را سربلند خواهد كرد». گزارشگر، اين را در گزارش رسمي خود مي نويسد و براي هيأتي كه مسؤول رسيدگي به اين كارهاست، مي فرستد. بنابراين، نفس اعتقاد به مهدي موعود، باعث ايجاد مشكل براي استكبار و استعمار شده بود؛ در حالي كه اعتقادي كه برادران ما در آن مناطق دنيا دارند، به روشني و وضوح اعتقادي كه ما امروز در اين جا داريم نيست؛ بلكه بيشتر ابهامات و كلّي گويي وجود دارد تا تعيين مصداق و مورد و نام و خصوصيّات. در عين حال، استعمارگران از اين اميد ترسيدند. در همين كشور خود ما، يكي از بزرگان

علما و روحانيون محترمي كه امروز بحمداللَّه در ميان ما هستند و بركات وجود ايشان باز هم شامل حال مردم مي شود، براي من نقل مي كردند كه در اوايل روي كار آمدنِ رژيم منحوس و فاسد و وابسته پهلوي، آن كودتاگرِ بي سوادِ فاقدِ هر گونه معرفت و معنويّت(3)، يكي از آخوندهاي وابسته به دربار را صدا كرد و از او پرسيد اين قضيه امام زمان چيست كه چنين مشكلاتي براي ما درست كرده است؟! آن آخوند هم بر طبق دل و ميل او، جوابي مي گويد و آن قلدر هم مأموريت مي دهد كه برويد مسأله را حل و تمام كنيد و اين اعتقاد را از دل مردم بيرون بياوريد! او مي گويد: اين كار آسان نيست و خيلي مشكلات دارد و بايد كمك كم كم و با مقدّمات شروع كنيم. البته آن مقدّمات به فضل پروردگار و با هشياري علماي ربّاني و آگاهان اين كشور، در آن دوران ناكام ماند و نتوانستند آن نقشه شوم را عملي كنند. در كشور ما، يك كودتاچي غاصب، از طرف دستگاههاي قدرت استعماري مأموريت داشت كه بيايد ايران را قبضه كند و كشور را دو دستي تحويل دشمن دهد و براي آن كه بتواند بر اين مردم مسلّط شود، يكي از مقدّمات لازمش اين بود كه عقيده به مهدي موعود را از ذهن مردم پاك كند. عقيده به امام زمان، نمي گذارد مردم تسليم شوند؛ به شرطي كه اين عقيده را درست بفهمند. وقتي كه اين عقيده به طور حقيقي در دلها جا بگيرد، حضور امامِ غايب در ميان مردم حس مي شود. امام بزرگوار و عزيز و معصوم و قطب عالم امكان و ملجأ

همه خلايق، اگر چه غايب است و ظهور نكرده، اما حضور دارد. مگر مي شود حضور نداشته باشد؟ مؤمن، اين حضور را در دل خود و با وجود و حواس خويش حس مي كند. آن مردمي كه مي نشينند، راز و نياز مي كنند؛دعاي ندبه را با توجّه مي خوانند و زيارت آل ياسين را زمزمه مي كنند و مي نالند، مي فهمند چه مي گويند. آنها حضور اين بزرگوار؛ را حس مي كنند؛ ولو هنوز ظاهر نشده و غايب است. غيبت او، به احساس حضورش ضرري نمي زند. ظهور نكرده است؛ اما هم در دلها و هم در متن زندگي ملت حضور دارد. مگر مي شود حضور نداشته باشد؟ شيعه خوب كسي است كه اين حضور را حس كند و خود را در حضور او احساس نمايد. اين، به انسان اميد و نشاط مي بخشد. اين ملت بزرگ، بيش از همه چيز به همين اميد نياز دارد؛ ملتي كه در راه خدا و براي عظمت اسلام، مجاهدت و مبارزه مي كند و افتخار طول تاريخ بشر و همه تاريخ اسلام شده و پرچم اسلام را در زمان ما به اهتزاز در آورده است. چنين ملتي، بيشتر از همه چيز، به همين اميد درخشان احتياج دارد. آن اعتقاد، اين اميد را به او مي بخشد. قبل از پيروزي انقلاب، دشمن از همه وسايل استفاده مي كرد تا مردم را از پيروزي انقلاب نااميد كند. مي گفتند: «مگر مي شود چنين انقلابي بر پا شود و ملت با دستِ خالي بر دستگاهِ تا دندان مسلّح پيروز گردد؟! اصلاً ممكن نيست!» اين نااميدي را با هزار زبان، در ميان مردم ترويج مي كردند؛ ولي مردم، اميدشان را از دست ندادند. امام بزرگوار ما به عنوان يك

رهبر تمام عيار، بيشترين همّت خود را به اميدوار نگاه داشتن مردم گماشته بود. وقتي مردم اميدوارند، حركت و تلاش مي كنند. در مقابلِ تلاش مردم، هيچ قدرتي نمي تواند مقاومت كند. فقط بايد مردم اميدوار باشند. امام بزرگوار، از همه وسايلِ الهي و ملكوتي و معنوي استفاده كرد و اين اميد را در مردم دميد و به بركت آن اميد، اين پيروزي بزرگ به دست آمد. بعد از پيروزي انقلاب هم، دشمنان اين ملت، دائماً آيه يأس خواندند. مرتّب مي گفتند و مي گويند: «شما نمي توانيد كشور را اداره كنيد! مگر مي شود با امريكا در افتاد؟! مگر مي شود در مقابل دنياي مادّي مقاومت كرد؟! فايده اي ندارد.بايد تسليم شد و بايد قبول كرد!» هر جا پيروزي اي بود، آن را در راديوها و رسانه هاي جهاني كتمان كردند؛ نگفتند و يا عوضي گفتند! هر جا مختصر ناكامي اي بود، از كاه، كوهي درست كردند! با همه اين تبليغات، مردم ما مأيوس نشدند. جنگ را گذراندند، بعد از جنگ را پشت سر گذاشتند و به سازندگي مشغول شدند. تا امروز - به فضل پروردگار - مردم تلاش و مجاهدت كرده اند و اميدشان روز به روز بيشتر شده است؛ چون پيشرفت را مشاهده مي كنند. اين ملت، در اول انقلاب كجا قرار گرفته بود و امروز كجاست؟ آن روز، ما جز يك ويرانه در اختيار نداشتيم و اين كشور همه چيزش وابسته بود و بسياري از آنچه كه از دوران رژيم گذشته باقي مانده بود، همراه با وابستگي و پايه هاي بي بنياد و سست بود. امروز، ملت ما حركت كرده، نيرومند شده، قدرت نظامي خود را سنجيده و قدرت سياسيش را مشاهده كرده است. ديده

است كه چطور در مقابل دنياي ظلم و استكبار مي شود مقاومت كرد. سازندگي را تجربه كرده است. الان - به فضل پروردگار - براي هر كس كه نگاه مي كند، در همه جاي كشور، تلاشِ سازندگي محسوس است. معلوم است كه اميد اين ملت را نمي توانند از او بگيرند. حال، دشمن به تلاشهاي مفتضح افتاده است. اين كه شما مي بينيد دستگاه سياسي امريكا، گيج گيج مي خورند و كارهاي نسنجيده انجام مي دهند و نمي دانند در مقابل ملت و دولت ايران چه بكنند؛ بر اثر قدرت و اميد شماست. به خاطر عزم راسخ اين ملت است كه دشمن نمي داند در مقابل مردم ايران چه بايد بكند و كارهاي ابلهانه انجام مي دهد. آنچه كه امروز از طرف قدرتمندان و سياستمداران امريكا - چه رئيس جمهور آن و چه ديگراني كه اين كارها را مي كنند و اين حرفها را مي زنند - صادر مي شود، به ضرر خود آنهاست. قضاوت دنيا هم اين است كه به ضرر آنهاست. يك دولت، بايد اين قدر خود را در دنيا مفتضح كند كه براي خرابكاري در يك كشور ديگر بودجه بگذارد؟! شما خيال مي كنيد عقلا و سياستمداران عالم و انسانهاي با فرهنگ دنيا نمي فهمند اين كار چقدر وقيح و شرم آور است؟ بديهي است كه تلاش آنها، ناموفّق است. همه، اين را مي دانند. از روز اوّلِ انقلاب، اينها عليه جمهوري اسلامي بودجه گذاشتند، خرج كردند، اسم هم نياوردند و جايي هم ننوشتند. اين بمب گذاريها و اين منافق پروريها، همه با بودجه همينهاست. چقدر تا به حال توانستند موفّق شوند؟! معلوم است كه امروز هم مثل آن زمان ناموفّقند. در اين، شبهه نيست. اينها اين قدر

رسوايي خود را در مقابل افكار عمومي دنيا، مفتضحانه بر ملا كردند كه اقدام خود را به صورت يك مصوّبه گذراندند! اين، همان داغ باطله خدايي به پيشاني آنهاست. ديگران و عقلاي عالم مي فهمند؛ اما خودِ اينها نمي فهمند! رژيم امريكا خيال كرد كه با تصويب مبلغي - حال بيست ميليون دلار نه؛ دويست ميليون دلار، دو ميليارد دلار - براي خرابكاري در ايرانِ بزرگ و سربلند و اسلامي، كشور ما را در انزوا قرار خواهد داد؛ ولي خودش در انزوا قرار گرفت؛ بدون اين كه بداند و بفهمد! اينها خيال كردند كه افكار عمومي عالم نمي فهمد چقدر اين حركت سخيف و رسواست. ممكن است حال كه افكار عمومي دنيا، اين كار را محكوم كرده است و هر چه هم بگذرد بيشتر محكوم خواهد كرد، واقعيّات را بفهمند و پشيمان شوند و كاري كنند كه ياد اين قضيه به فراموشي سپرده شود؛ اما مگر ما مي گذاريم؟ مگر ما مي گذاريم اين فضاحت امريكايي فراموش شود؟ همه دنيا و همه نسلهاي آينده، بايد بدانند كه در دوراني، وقاحت رژيم امريكا به اين جا مي رسد كه صريحاً در مقابل يك دولت آزاد و يك ملت مقتدر، بودجه خرابكاري تصويب مي كند! زشتترين و محكومترين كاري كه ممكن است دولتي در روابط بين الملل انجام دهد؛ همين كار است. دولتمردان امريكا خيال مي كنند كه دنيا تسليم ديكتاتوري آنها خواهد شد!اين خيال، عجب اشتباه پرخسارتي براي آنها خواهد بود! البته امروز آنها سرگرم و مست مبارزاتِ دور از اصول انسانيِ معمول خودشان در باب انتخاباتند و نمي فهمند چه مي كنند. قدري كه گرد و غبار فرو بنشيند، آن وقت مي فهمند كه چه غلطي كرده اند.

خيال مي كنند كه دنيا تسليم آنها خواهد شد. عجب اشتباهي! بسياري از ملتها، در گوشه و كنار دنيا همدست و يكپارچه شدند و محروميتها و سختيها را تحمّل كردند و استبداد داخل كشور را خرد نمودند. شما نگاه كنيد؛ بر بسياري از كشورها در پنجاه يا شصت و يا صد سال پيش، رژيمهاي مستبدي حكمراني مي كردند؛ ولي ملتها مبارزه و تلاش كردند. همه مبارزات صد ساله اخير - بخصوص پنجاه سالِ ميانه اين قرن - در مقابل استبدادهاي داخلي بود. اين ملتها مبارزه كردند و استبداد داخلي را شكست دادند؛ يعني اگر يك هم ميهن خودشان خواست به آنها زور بگويد، او را از تخت سلطنت و قدرت و حكومت به زير كشيدند و تحمّل نكردند. ملتهايي كه استبداد داخلي را تحمّل نكردند، آيا استبداد امريكايي را تحمّل خواهند كرد؟! عجب غلطي و عجب اشتباهي! ممكن است چهار دولت ضعيف و بي شخصيّت و منقطع از ملت خود، در مقابل هارت و هورتها و تشرها و تهديدها و دخالتهاي امريكا تسليم شوند؛ ولي ملتها و دولتهاي با شخصيت كه با ملت خودشان روابط مناسبي دارند، نه در اروپا و نه در آسيا و نه در افريقا، تسليم زورگوييهاي امريكا نخواهند شد. اگر ملتي مثل ملت مبارز و رشيد ايران باشد و ميدانهاي مبارزه را تجربه كرده و اين همه شهيد داده باشد و از درياهاي خون عبور كرده باشد و زن و مردش در ميدانهاي خطر، مثل شير غريده باشند؛ امريكا اگر پا جلو بگذارد، اين ملت آنچنان با مشت به دهانش خواهد كوبيد كه از او چيزي باقي نمانَد. ملتي كه به خدا معتقد و

مؤمن و متّكي است و به آينده اميدوار است و با پرده نشينان غيب در ارتباط است؛ ملتي كه در دلش خورشيد اميد به آينده و زندگي و لطف و مدد الهي مي درخشد، هرگز تسليم و مرعوب نمي شود و با اين حرفها، از ميدان خارج نمي گردد. اين، خصوصيّت اعتقاد به آن معنويّتِ مهدي عليه آلاف التّحية والثناء است. عقيده به امام زمان، هم در باطن فرد، هم در حركت اجتماع و هم در حال و آينده، چنين تأثير عظيمي دارد. اين را بايد قدر دانست. من توصيه مي كنم كه اين توسّلات را - كه مردم ما بحمداللَّه داشته اند و دارند و در سالهاي بعد از انقلاب، به فضل پروردگار چندين برابر شده است - هر چه با كيفيّت تر ادامه دهند و توجّهات و الطاف آن بزرگوار را به سمت خود جلب كنند. آن بزرگوار، حاضر است و از ملت و شيعه ي خود، جدا و غافل نيست. او، در ميان مردم حضور دارد و مردم با توجّه و توسّل به او، ان شاءاللَّه راه رشد و هدايت و فتح و پيروزي را به دست خواهند آورد. اميدواريم همه شما عزيزان، مشمول ادعيّه زاكيّه آن بزرگوار باشيد و همه چشمهاي منتظر، به جمال آن بزرگوار روشن شود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه

--------------------------------------------------------------------------------

1) مفاتيح الجنان: زيارت آل ياسين. 2) همان. 3) مراد «رضاخان» است.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار جمع زيادى از روحانيون، فضلا و مبلّغان اسلامى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جمع زيادي از روحانيون، فضلا و مبلّغان اسلامي در آستانه ماه مبارك رمضان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خداي متعال را سپاسگزارم كه در آستانه ورود به «شهراللَّه الاكبر»، توفيق زيارت آقايان علما و فضلا و مبلّغين محترم به

اين جانب دست داد و فرصتي پيش آمد تا در اين زمينه بسيار مهم كه بدون شك امروز يكي از برجسته ترين نقشها را در جامعه و زندگي ما دارد و بايد داشته باشد، قدري صحبت كنيم. تبليغ دين مخصوص ماه رمضان نيست؛ ليكن ماه رمضان، ماه بركت و رحمت است و تبليغ هم يكي از بركات الهي است و اگر كساني بتوانند در اين ماه، دين خدا و راه زندگي مردم را به شكل صحيحي تبليغ كنند، يقيناً از بركات الهي محسوب خواهد شد. به همين خاطر، جاي آن است كه مسؤولان و دست اندركاران امر تبليغ در همه جا - بخصوص در حوزه هاي علميّه - به اين سنّت پايدار جامعه شيعي، توجه ويژه اي كنند. يك فرق اساسي بين تبليغ در ميان شيعيان و روحانيت شيعه و غير آن وجود دارد و آن اين است كه تبليغ دين به وسيله روحانيت، يك وظيفه مقرّر دولتي و يك مأموريت رسمي و خشك نيست؛ بلكه در آن انگيزه هاي شخصي و از جمله انگيزه هاي معنوي و الهي و همچنين سلايق نقش دارد. اين، از جهتي نقطه قوت است. در بقيه اديان و مذاهب هم، تبليغ وجود دارد و گاهي تبليغ به شكلي است كه ما بايد در حركت تكميلي امر تبليغ خود، از آنها فرابگيريم و كارمان را تكميل كنيم. در عين حال، جوهر كار در ميان ما روحانيت شيعه، يك جوهر ويژه است. احساس تكليف الهي، بيشتر موجب مي شود كه كسي اقدام به تبليغ كند. نه اين كه انگيزه هاي مادّي وجود ندارد، يا مثلاً وظيفه الهي با بعضي انگيزه هاي مادّي براي مبلّغ منافات دارد؛ اين طور نيست. نفس

اين كه يك نفر روحاني با اختيار خود به امر تبليغ اقدام مي كند و اگر اهل اخلاص و تقرّب به خدا و توجّه به منافع معنوي تبليغ باشد، جلو او ميدان كار باز مي شود، مهم است. اين فرصت قابل توجّهي است كه در اختيار ماست. به هر حال، اين يك سنّت هزار ساله است و اگر دوران قبل از هزار سالي كه حوزه هاي علميّه و جامعه روحانيت شيعه تشكيل شده است، مورد مطالعه قرار گيرد، در آن زمان هم ما در ميان برجستگان و زبدگان علمي شيعه، تبليغ را مشاهده مي كنيم؛ ليكن آنچه كه روشن و مدوّن است و مي توانيم با نام و نشان از آن ياد كنيم؛ همين مدتي است كه حوزه هاي علميّه به وجود آمد. در زمان سيد مرتضي (رضوان اللَّه عليه) و شيخ طوسي (رحمةاللَّه تعالي) فقها و علماي بزرگي از حوزه بغداد و سپس حوزه نجفِ آن روز، به مناطق مختلف اسلامي اعزام مي شدند و براي تبليغ و بيان احكام، در آن جاها سكونت مي كردند. بزرگاني كه در منطقه حلب و شامات ساكن بودند و در سطح عاليِ علمي قرار داشتند و از مجتهدين بزرگ محسوب مي شدند و آثار علمي آنها تا امروز مورد استفاده است، در حقيقت از بركات اعزامهاي همين بزرگانند كه مبلّغين را از نجف و بغداد به آن ديار اعزام كردند. البته در اين مدّت، شيعه و علماي آنها دوران مختلفي را طي كردند و دوران تقيه هاي سخت و شدّت عملهاي فراوان از طرف حكّام جائر زمان را پشت سر گذاشتند. يك وقتي بوده است كه اگر دعات و مبلّغين شيعه را در جامعه آن روز و در

بسياري از شهرهاي همين كشور فعلي ما پيدا مي كردند، براي آنها سخت ترين مجازات را در نظر مي گرفتند؛ ليكن تبليغ متوقّف نشد. اگر برادران عزيز مقداري به تاريخ مراجعه كنند، براي فهميدن موقعيّت فعلي بسيار لازم است و كمك مي كند كه بفهميم امروز مبلّغين اسلام در كجا قرار گرفته اند و در چه موقعيتي هستند. سخت ترين مجازاتها براي مبلّغين - بخصوص مبلّغين مهاجر كه براي تبليغ و بيان احكام و فقه جعفري و حقايق قرآن به شهرهاي مختلف مي رفتند - بود. آنها با چه تقيه هايي زندگي مي كردند و چه فشارهايي بر آنها وارد مي شد؛ ليكن رشته ي تبليغ متوقّف نماند و منقطع نشد. اين را از آن جهت مي خواهم بگويم كه امروز علمايي كه مشغول تحصيل علم دين و حقايق ديني هستند و نيز فضلاي حوزه ها و علماي شهرستانها توجه كنند كه اوّلين وظيفه عالم ديني تبليغ است و علم دين براي تبليغ است. درست است كه تربيت عالِم و مبلّغ، به بزرگان و متخصّصيني احتياج دارد كه در نقطه اي بنشينند و شاگردان و فضلا و طلّاب از آنها استفاده كنند و توقّعي نيست كه آنها با طبقات مختلف مردم مواجه شوند. كار آنها در واقع تربيت مبلّغ و عالِم و متخصّص است - اين در جاي خود درست و قابل قبول است - ليكن وقتي انسان با نگاه كلّي به علماي دين نگاه مي كند، آن عده متخصّص پرور، عدّه كمي خواهند بود. اساس كار در بين علماي شيعه، عبارت از تبليغ و رساندن حقايقِ دين است. البته اين كار، سطوح مختلفي دارد: يك سطح، سطح عامّه مردم است. سطح ديگر مربوط به كساني است كه تا حدودي از

معرفت و آگاهي برخوردارند. يك سطح هم مربوط به زبدگان جامعه است؛ افرادي كه اگر چه در علمِ دين آگاهي و معرفتي ندارند؛ ولي در رشته هاي علوم ديگر يا فنون مختلف زندگي، اشخاص برجسته اي محسوب مي شوند و داري ذهن وقّاد و هوش سرشار و تجربه و آگاهي و معرفتند. اينها هم جزو مخاطبينِ مبلّغينِ دين به شمار مي آيند. اينها هم احتياج دارند كه برايشان دين بيان شود. پس در يك نگاه كلّي، مبلّغِ دين با قشرهاي مختلفي مواجه است و فقط با طبقه عامي محض رو به رو نيست؛ بلكه با افرادي كه تا حدود زيادي از معرفت و علم و دانش و تجربه برخوردار هستند نيز مواجه مي شود. اين مطلب قابل توجّهي است كه اساس و ملاك تصميم گيري مي شود. نكته دوم اين است كه مبلّغ دين، عالِم انتخاب شده است و تبليغ دين جزو وظايف علماي دين است. آيا مي شد بگوييم كه افراد غير عالِم، تبليغ دين را انجام دهند؟ نه. تبليغ دين وظيفه عالِم است. كساني كه مي خواهند تبليغ دين كنند، بايد از علمِ دين - در حدّي كه مورد نياز آنهاست - برخوردار باشند. معناي اين حرف، اين است كه مبلّغِ دين بايد در هر سطحي كه مخاطبين خود را مشاهده مي كند، براي بالا بردن آنها از آن سطح، همّت بگمارد و باقي ماندن مخاطبين خود را در يك نقطه، تحّمل نكند. اساس كار تبليغ، بر پيش بردنِ مخاطب است. بايد آنها را آگاه كرد و ترقّي و رشد فكري داد و در جهت آگاهي ديني و تقرّب به پروردگار و كمالات نفساني پيش برد؛ مثل شاگردي كه انسان او را

روز به روز تربيت مي كند و پيش مي برد. نكته سوم هم مطلبي است كه بارها گفته شده است و بزرگان گفته اند و امام (رضوان اللَّه عليه) نيز مكرّر بر آن تكيه كرده اند. همه، اين مطلب را گفته ايم و خودِ من هم بيش از همه به فهم اين مطلب محتاجم. مبلّغِ دين و مبيّنِ معارف ديني، بايد به زبان اكتفا نكند؛ بلكه عمل او هم بايد ايمان و اخلاص و صفايش را در بيان اين حقيقت براي مخاطب ثابت كند و نشان دهد. اين كه مشاهده مي كنيد در هر كاري كه علماي دين پيشگام باشند، مردم پاسخ مثبت مي دهند و اجابت مي كنند و جمع مي شوند و عمل مي كنند - چه جبهه باشد، چه امر سياست و چه خودِ انقلاب - به خاطر اين است كه اين لباس و شغل و زيّ، به خاطر عمل اخيار و نيكاني كه قبل از ما بوده اند، توانسته است ايمان مردم را به خود متوجّه و جلب كند. اين، اخلاص علماي گذشته و بزرگان ماست و سرمايه ارزشمندي محسوب مي شود. بايد اين را حفظ كنيم. وقتي علماي دين، چنين ايمان و اخلاصي را از خود نشان مي دهند و عملاً براي مردم ثابت مي كنند،كار هدايت آنها را آسان مي سازند. مردم، راه خدا را پيدا مي كنند. اين، براي كسي كه بتواند مردم را به راه خدا بكشاند، چقدر اجر و ثواب دارد! اين، متوقّف به عمل و صدق در گفتار است. در تأثير خارجيِ كارها نيز همين طور است. انسان اگر صادق باشد، حرف و كار و راه او، در عالَم واقع و خارج بركت پيدا مي كند. صدقِ يك ملت و يك امّت، مي تواند

آنها را در ميدانهاي گوناگون پيروز كند. امام بزرگوار ما در راه خود صادق بودند كه توانستند ايمان مردم را جلب كنند و مردم نيز صادق بودند كه توانستند نهضت را به اين جا برسانند، و الاّ اگر آن صدق و صفا و ايمان نمي بود، اين نهضت محكوم به شكست مي شد. اميرالمؤمنين عليه الصّلاة و السّلام فرمود: «فلمّا رأي اللَّه صدقنا انزل بعدوّناالكبت و انزل عليناالنّصر ...(1)». در صدر اسلام نيز اين طور بوده است. صدق لازم است. صدق يعني اين كه گفتار انسان به وسيله عمل و كردارش تأييد شود. اگر ما مردم را به بي رغبتي به زخارف دنيا دعوت مي كنيم، بايد اين معنا در عمل خود ما هم ديده شود. اگر ما مردم را به تلاش بي مزد و منّت - در آن جايي كه نظام احتياج دارد - دعوت مي كنيم، خود ما هم آن جايي كه احساس مي كنيم نظام و كشور اسلامي به تلاش ما نيازمند است، بدون دغدغه آن نياز را برطرف كنيم و منّتي بر كسي نگذاريم. اينها مواردي است كه تبليغ را مؤثّر مي كند. يك نكته ديگر هم در باب تبليغ مطرح مي كنم كه قبلاً آن را به فضلا و زبدگان قم نيز عرض كرده ام. عزيزان من! امروز دوران حاكميت اسلام است و اگر يك جاي كارمان لنگ باشد، هيچ عذري از ما پذيرفته نيست. در زمان طاغوت و حاكميت كفر، مي گفتيم وسايل و ابزار در اختيار ما نيست؛ ولي امروز علماي دين و روحانيون، نمي توانند اين حرف را بزنند. امروز، اگر جامعه علمي و ديني - يعني همين جامعه روحانيت و علماي دين - به آنچه كه نياز زمان

و كشور و جامعه و جهانِ اسلام است، كما هو حَقّه عمل نكنند، عذري پيش خداي متعال و تاريخ ندارند. در ذهن آيندگان، سؤال جدّي خواهد بود. به همين خاطر به اين چيزها بايد توجّه كنيم و اقدام لازم را انجام دهيم. البته، شايد هر فردي از افراد، قادر بر اقدام نباشد؛ اما وقتي مجموعه و همه آحاد بخواهند، مي شود اقدام كرد و ممكن نيست انجام نگيرد. عمده اين است كه همه بخواهند اين طور شود. آن نكته اي كه در قم مطرح كردم و امروز به شما هم عرض مي كنم، اين است كه تبليغ يك فّن است و به تعليم و فراگيري احتياج دارد. همچنين نياز دارد كه نو به نو و روز به روز، ضرورتها و لوازم آن به مبلّغين ارائه شود. اينها چيزهايي است كه لازم است. جامعه تبليغي بايد بتواند كار خود را درست انجام دهد. بايد فنِ ّ تبليغ را آموخت. بايد كساني اين فن را ياد بگيرند و تعليم دهند و تكميل كنند. علاوه بر اين - همان طور كه عرض شد - نيازهاي روز به روز تبليغ و مبلّغ، بايد در اختيار آنها قرار گيرد. ما امروز چه چيزي را به مردم بگوييم؟ در كجا چه مطلبي داراي اولويّت است؟ بعضي از مسائل ديني، عمومي است و بايد در سطح عموم به همه گفته شود؛ مثل اخلاقيّات و معارف ديني و سياسي كه همه به آن احتياج دارند؛ يا مسائل مربوط به نظام و يا مسائل موسمي مانند انتخابات كه هر جا مبلّغ مي رود، بايد مردم را به اهميت انتخابات آشنا كند و تفهيم نمايد كه اين يك وظيفه و

ضرورت است. اينها متعلّق به همه جاي كشور است و مخصوص قشر و محلّ معيّني نيست؛ ليكن بعضي از موضوعاتْ متعلّق به بعضي از جاهاست؛ مثلاً در محيط روشنفكران و جوانان و دانشجويان، چيزهايي مورد نياز است كه شايد در جاي ديگر مورد نياز نباشد و بايد كسي باشد كه آنها را بيان كند. بنابراين اوّلاً، مركزي براي آموزش تبليغ لازم و واجب است. خود حوزه بايد اين كار را بكند و ديگران نه مي توانند و نه بعضي جاها امين هستند. اين كار، كارِ حوزه است و بايد در خود قم و يا در شهر ديگري راه اندازي شود. ثانياً، موضوعات عمومي براي همه جا تدوين شود و جمعي از فضلا و بزرگان و علما و افراد برجسته و صاحب نظر بنشينند و موضوعات مهم را تعيين و تدوين كنند - نه اين كه هر كسي بيايد كتابي فراهم كند - تا هر مبلّغي حداقل بداند آنچه كه بايد در اختيار مخاطبين بگذارد، چه چيزهايي است. بعضي از معارف، قديمي - نه منسوخ - است. حرفهايي بود كه اگر سي سال قبل براي جوامع ويژه متديّن گفته مي شد، حرفهاي تازه اي بود؛ ولي امروز اين حرفها ديگر تازه نيست. همه مي دانند بايد حرفهاي مهم و جديد را جستجو و بيان كرد. البته تكرار آنچه كه مخاطبين مي دانند، در مواردي لازم است؛ زيرا چيزهايي وجود دارد كه بايد تكرار شود، ولي چيزهايي هم هست كه تكرارش مُملّ است. پس بايد مجموعه هايي باشد كه سطح لازم براي معارف را به مبلّغ نشان دهد. شما ببينيد مثلاً كتاب تعليمات ديني كه در مدارس و دانشگاهها تدريس مي شود، چه مفاهيمي را

بيان مي كند؟ مبلّغ دين، آن جايي كه با چنان مخاطبي مواجه است، سطح مطلب دينيش نبايد از آن پايينتر باشد؛ بلكه بايد از آن راقيتر و برجسته تر باشد تا بتواند او را هدايت كند و پيش ببرد. نياز ديگر، نشريه براي تبليغ است. اين نشريه بايد به وسيله افراد صاحب نظر و از روي احساس مسؤوليت و معرفت و دانش - نه به عنوانِ از سر باز كردن - منتشر شود. حالا محلّ اين طور بحثها، اين جا هم نيست؛ بايد جلساتي مخصوص اين گونه بحثها تشكيل شود تا ببينيم چه لازم است و چه لازم نيست. عزيزان من! اگر اين كارها شد، حقيقت درخشنده اي كه در اختيار شماست به طور طبيعي حدّاقل فضاي جهان اسلام را روشن خواهد كرد. دشمن هم هيچ كار نمي تواند بكند. وقتي خلأ نبود و پاسخ فكري به طور مناسب داده شد و معضلات ذهن مخاطبين به شكل حكيمانه اي حل گرديد و گره ها باز شد، دشمن چه كار مي تواند بكند؟ تبليغ دشمن چه تأثيري مي تواند ببخشد؟ حرف درست اين جاست. وقتي خلأ بود، دشمن همه كار مي تواند بكند و در خانه ما هم مي تواند نفوذ كند و جوانان ما را ببرد و بعد ما بايد بدويم تا به او برسم. نبايد بگذاريد چنين وضعي پيش آيد. بنابراين، غير از مطالبي كه به طور معمول هميشه در اين مجامع گفته مي شود؛ من مصرّم كه جامعه تبليغي ما بايد به تبليغ به صورت يك كار اصلي و حقيقي و لازمه قطعيِ علمِ دين نگاه كند. جامعه علميِ ديني - يعني روحانيت - اولين وظيفه اش تبليغ است. تبليغ يك وظيفه درجه دومِ مخصوصِ

عدّه اي خاص از روحانيون نيست. شرايط و لوازم و نيازها و تلاشهايي احتياج دارد. كساني كه اهل اين كارند، بايد دامن همّت به كمر بزنند و آستينها را بالا كنند و اين حركت را انجام دهند . امروز نظام اسلامي، پشتيبان اين گونه حركتهاست. علماي محترم دين، ائمّه محترم جماعات وآبرومندان محترم در هر جا كه هستند، از اين گونه حركت حمايت كنند و آن را تأييد نمايند. ان شاءاللَّه خداي متعال كمك خواهد كرد و مورد توجّه و عنايت ويژه حضرت بقيةاللَّه ارواحنا فداه قرار خواهد گرفت. اميدواريم خداي متعال شما را محفوظ بدارد و تأييد كند و توفيق دهد كه وظيفه مهمِ ّ تبليغ را به بهترين وجهي - قولاً و عملاً - انجام دهيد. والسلام عليكم ورحمة اللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) -

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اعضاى هيأت نظارت بر انتخابات شوراى نگهبان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي هيأت نظارت بر انتخابات شوراي نگهبان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم آقايان محترم و برادران عزيز؛ خيلي خوش آمديد و زحمت كشيديد. همان طور كه فرمودند، روز ماه رمضان و هواي سرد و راههاي دور، همّت بلندي را مي طلبد كه آقايان در اين جا اجتماع بفرمايند. بنده هم متشكّرم از اين كه به اين جا تشريف آورديد و اين بار سنگين امانت الهي و انقلابي را بر دوش خودتان پذيرفتيد و ان شاءاللَّه به سلامت حمل خواهيد كرد. آقايان محترم! مسأله انتخابات، مسأله بسيار مهم و اساسي و تعيين كننده اي است. اهميت انتخابات از جهات گوناگوني است. يكي از آنها اين است كه نظام ما نظامي است متّكي به ايمانها و عواطف و علايق مردم. اساساً سرِّ شكست ناپذيري اين نظام اين است كه به مردم متّكي است. اين چيز مهمّي است. اتّكاي

به مردم هم آسان به دست نمي آيد و همه جا حاصل نمي شود. اگر يك سرِّ الهي در ميان نباشد، توجّه نفوس و دلهاي مردم هم ممكن نيست. شما ملاحظه بفرماييد، خداي متعال به پيغمبرِ با آن عظمت مي فرمايد: «هو الّذي ايّدك بنصره و بالمؤمنين(1)»؛ يعني مؤمنين را در كنار نصرت الهي مي آورد. هيچ بُعدي هم ندارد كه آدم بگويد كه اين «بالمؤمنين»، تفسير جزئي از مفهوم «بنصره» هم هست كه اصلاً نصر الهي به وسيله مؤمنين تحقّق مي پذيرد. البته در مواردي هم نصرتهاي خارج از مقولات عادي در زمان آن بزرگوار بوده است - مثل ملائكه مسوّمين و غيرذلك - ليكن عمده اش مؤمنين اند. بعد هم مي فرمايد: «لو انفقت ما في الأرض جميعاً ما الّفت بين قلوبهم و لكنّ اللَّه الّف بينهم(2)». يعني اي نبي گرامي ما! اين «بالمؤمنين»ي هم كه ما مي گوييم، خيال نكن كه خودت توانستي آنها را جذب كني؛ نه - اين كار من و ما و كار عوامل مادي و بشري نيست - اين سرّ الهي و سرّ معنوي است. حال آن نكته باريكتر ز مو اين جاست كه همين سرّ الهي و معنوي هم قابل تعريف است. چيزي نيست كه بگوييم عقل شما مردم نمي رسد و سه، چهار نفري هستند كه اين چيزها را مي فهمند؛ نخير. اين امر واضحي است. اين سرّ الهي عبارت است از ايمان. وقتي ايمانها در دلهاي مردم مي جوشد و به مرحله عمل سرازير مي شود، نتيجه اين است كه هر پديده اي كه متّكي به ايمان الهي است، تقويت پيدا مي كند. اين جا چون نظام، نظام الهي و نظام قرآني است و مردم هم معتقد و متّكي به دين و

به هرآنچه كه مربوط به دين است، هستند، قهري است كه چنين نظامي را به راحتي مي شود با اين مردم ادامه داد و اين مردم بدون اين كه از كسي طلبكاري كنند؛ بدون اين كه منّتي بر سر كسي بگذارند و بدون اين كه براي اين همه اخلاصِ خود از كسي جز خدا بهايي بطلبند، وارد ميدان مي شوند. نتيجه اين است كه بزرگترين طرّاحان سياسي و قويترين شبكه هاي جاسوسي دنيا بنا مي كنند عليه اين كشور و اين نظام كار كردن؛ اما كارشان بعد از هفده سال به نتيجه نمي رسد و ان شاءاللَّه دهها هفده سال هم خواهد گذشت، ولي باز به نتيجه نخواهد رسيد. پس ببينيد نقش حضور مردم چقدر زياد است. مجلس، مظهر آراء مردم در اداره اين نظام است. حال شما ببينيد انتخابات مجلس چقدر مهم است! تقدير امر مجلس و انتخابات بايد با چنين همه جانبه نگري اي انجام گيرد. صرف اين نيست كه حالا ما يك كشور داراي دمكراسي هستيم و مردم بايد رأي بدهند و حضور پيدا كنند؛ نه. اين اساس موجوديت نظام است. حضور مردم اين قدر تأثير دارد. بنابراين همان طور كه امام(رضوان اللَّه عليه) فرمودند مجلس در رأس امور است، اين انتخابات هم انتخاباتي است براي چنين مجلسي؛ لذا هركس به هرنحوي در اين انتخابات دخالت دارد، بايد به آن اهميت بدهد. هر كسي هم وظيفه اي دارد. مردم وظيفه دارند در انتخابات شركت كنند و نامزدهاي صحيح را پيدا و آنها را انتخاب نمايند. مردم وظيفه دارند به ملاكهاي ديني و شرعي و انقلابي نگاه كنند؛ به روابط قوم و خويشي و ايل و طايفه اي و اين طور چيزها نگاه نكنند. ببينند واقعاً چه كسي با معيارهاي الهي و

انقلابي، مناسبتر و به آن نزديكتر است، او را برگزينند و با شور و شوق به عنوان يك وظيفه در اين كار دخالت كنند. كساني از مردم وظيفه دارند كه ديگران را تشويق و تحريض كنند. كساني كه زبان گويايي دارند، قلم توانايي دارند و آبرويي پيش مردم دارند - كه اين آبرو هم جزو ذخاير الهي است و خداي متعال به هركس داده است، بايد آن را در راه او مصرف كند و به كار ببرد - مردم را توجيه و تشويق كنند و آدمهاي خوب را به آنها معرفي نمايند. در معرفيِ نامزدهاي نمايندگي بايد ملاحظه كنند كه هيچ رابطه اي را غير از رابطه ديني و الهي و وظيفه شرعي دخالت ندهند. فلان كس با ما رفيق است، فلان كس با ما دوست است، فلان كس فايده اي به ما مي رساند؛ ابداً اين چيزها را در نظر نگيرند. البته هر كاري هم كه آنها بكنند، مردم بايد چشمشان باز باشد؛ خودشان واقعاً بشناسند و بفهمند كه چه كار مي كنند. مسؤولان امور انتخابات، اعم از مسؤولان اجرايي كه وزارت كشور است و شوراي نگهبان كه كار نظارت را به عهده دارد، وظايف سنگيني دارند. اندك اختلالي در اين كار عظيم، حقيقتاً يك گناه و يك جرم است. مبادا بگذاريد در اين امر مهم، كوچكترين اختلالي به وجود آيد. در اين خصوص، من دو سه مطلب را يادداشت كرده ام كه به آقايان عرض مي كنم: اولاً - همان طور كه هميشه گفته ايم - در امر نظارت بايد قانون و موازينْ ملاك و معيار باشد و نه مذاقها و سلايق شخصي. مطلقاً دنبال مذاق شخصي نرويد و اين طور نباشد

كه يك وقت انسان خودش تشخيص دهد كه اگر اين فرد در مجلس نباشد، براي مجلس خسارتي است؛ اگر اين شخص باشد، براي مجلس فايده اي دارد؛ آن گاه برخلاف موازين و مقرّرات، اين مذاق اعمال شود. بايد كاري كنيد كه بتوانيد پيش خداي متعال و بندگان او جوابگو باشيد. اگر از شما سؤال شد كه به چه مناسبت اين شخص را رد كرديد، شما بگوييد: پروردگارا! من ملزم بودم طبق مقرّرات عمل كنم. مقرّرات چنين گفت، من هم اين شخص را رد كردم؛ يا مقرّرات چنين گفت، من اين شخص را تأييد كردم؛ اما اين كه من اين گونه تشخيص دادم، من اين گونه فهميدم، من اين آدم را مضر دانستم، من اين آدم را مفيد دانستم؛ اينها قابل قبول نيست. اينها را نه خداي متعال قبول خواهد كرد، نه بندگان خدا. بايد طبق موازين و مقرّرات عمل كنيد. هيچ گونه ملاحظه اي نبايد مانع از اعمال مقرّرات شود. نكته دوم اين است كه اگر شوراي نگهبان در اين قضيه به يك نتيجه منطبق بر قانون و مقرّرات رسيد، بايد با قاطعيت اقدام كند. هيچ چيزي نبايد مانع از اقدام قاطع قانوني شود. در همه امور، بخصوص در چنين اموري كه با افكار و عواطف و احساسات و عقايد و آراء گوناگوني مواجه است، قاطعيت چيز لازمي است. نكته سوم اين است كه شوراي نگهبان نقطه تضمين و تأمين براي نظام اسلامي است. اين امر بسيار مهمّي است. من در دوره قبل نسبت به اهميت كار شوراي محترم نگهبان تذكّر دادم؛ حالا هم لازم است مجدّداً اين را عرض كنم. شوراي نگهبان در مجموعه تشكيلات نظام جمهوري اسلامي، مثل بقيه دستگاهها

نيست كه بگوييم ارگانها و تشكيلات مختلفي هستند؛ بعضي مهمترند، بعضي كم اهميت ترند؛ اين هم يكي از آنها؛ نه. شوراي نگهبان مثل بعضي از پديده هاي يك نظام - مانند قانون اساسي - وضع ويژه اي دارد. شوراي نگهبان تشكيلاتي است كه اگر خوب باشد و درست كار كند، اين نظام ديگر خطر انحراف از دين نخواهد داشت. اين چيز كمي نيست. اين چيز قابل مقايسه اي با چيزهاي ديگر نيست. ببينيد از مشروطه تا پيروزي انقلاب اسلامي بر اثر انحراف از موازين ديني چقدر ضرر كرديم! دهها سال اين كشور خسارت ديد؛ به خاطر اين كه از اصول ديني انحراف حاصل شد. با اين كه اساس مشروطيت بر پايه دين بنا شده بود؛ اما رعايت نشد و آن قضيه طراز اوّل مورد توجه قرار نگرفت. بعد هم با دين مخالفت شد و پديده هاي دينيِ آن نظام از بين رفت؛ اما غيرديني هايش تقويت گرديد و آن چيزي شد كه شما ديديد يك كشور و يك ملت چه خسارتي را در طول اين چند ده سالِ دوران مشروطه تا پيروزي انقلاب اسلامي متحمل شد. يكي از بزرگترين خسارتهايش حكومت خاندان پهلوي بود؛ تسلّط آن ديكتاتوريِ عجيب و حقيقتاً كم نظير در تاريخ. شما اين را بدانيد كه وقتي يك نظام، تضمين بقا بر روال ديني نداشته باشد، اين چيزها در انتظارش است. شوراي نگهبان مانع اين است كه نظام اسلامي از خطّ دين و اسلام و همچنين از خطّ قانون اساسي - كه اين در درجه دوم اهميت است؛ اما اين هم خيلي اهميت دارد - منحرف شود. قانون اساسي ستون فقرات نظام است؛ در حقيقت مركز اصلي سلسله اعصاب نظام است؛

معيار و ضابطه است و شوراي نگهبان نمي گذارد كه دستگاههاي كشور از قانون اساسي منحرف شوند؛ نمي گذارد كه قوانينِ مخالف قانون اساسي، تصويب و اجرا شود. چنين دستگاهي كه اين همه اهميت دارد، بايد ابهّت و اقتدار و تكريم و حرمتش حفظ شود. هم خود آقايان محترمي كه در اين شورا و يا منتسب به اين شورا هستند - مثل شما آقايان - بايستي اين ابهّت و احترام و حرمت را حفظ كنند، هم ديگران كه در بيرون شورا هستند. مبادا خداي نكرده كسي از هيأتهاي نظّار در گوشه اي از كشور كاري كند كه دهان بدخواهي را باز كند و احترام شوراي نگهبان هتك شود؛ يا در بيان مطالب طوري حرف زده شود كه احياناً كساني به عنوان اعتراض - نه از سر خيرخواهي - حرمت شوراي نگهبان را هتك كنند. كساني هم كه در بيرون اين مجموعه هستند، همين طور بايد رعايت كنند. آنهايي كه قلمي به دستشان هست، تريبوني در اختيارشان هست، بفهمند كه اعتراض كردن، بي احترامي كردن و هتك حرمت شوراي نگهبان، خطاي كوچكي نيست. قابل قبول و قابل تحمّل نيست. البته وظيفه شوراي نگهبان خيلي سنگين است. اين وظيفه را بايد در حدّ مقدور با كمال دقّت و با رعايت حدّاكثر عدل و انصاف انجام دهد و بر كار نظّار نظارت كند. آنچه كه آقايان نظّار انجام مي دهند، به نام شوراي نگهبان تمام مي شود و از لحاظ مسؤوليت الهي هم علي الظّاهر با مسؤوليت بزرگواران اين مجموعه انجام خواهد شد. اين بايد موجب شود كه دقّت و توجّه را مضاعف كنيد. نكته ديگر، حفظ احترام و آبروي اشخاص است. اگر كساني در پرونده هايشان مشكلي

ديده شد كه بنا شد به مجلس نروند، مشكل آنها بازگو و پخش نگردد و هتك حرمت آنها نشود. البته ممكن است بعضي كسان بگويند فلان كس را كه رد كرده ايد، بايد علّت آن را صريحاً بگوييد. اگر مطلَبي گفتني است، اشكالي ندارد آن را بگوييد؛ اما اگر مطلَبي ناگفتني است، نبايد آبروي اشخاص با اين حرفها برود و بيان شود. چون به ما اين طور گفته اند و فشار آورده اند، پس ما آبروي اين آدمها را ببريم؛ نه. در اسلام حرمت مؤمن خيلي اهميت دارد و نبايد هتك حرمت شود. نكته آخري كه مي خواهم عرض كنم، اين است كه اگر در معيارهايي كه نسبت به نمايندگي مجلس وجود دارد، واقعاً دقّت شود، همين هم از آب در مي آيد. بايد مراقب بود كه آدمهاي اهل سوء استفاده و بي اعتقاد به رسالت انقلابي و مسؤوليت نمايندگي و كساني كه مي خواهند وارد مجلس شوند فقط براي اين كه سوء استفاده اي بكنند يا خداي نكرده خرابكاري اي انجام دهند، وارد مجلس نشوند. بايد دقّت كنيد مجموع شرايطي كه گذاشته شده است، همين نتيجه را بدهد. البته بعضي وقتها ممكن است در كسي نقطه ضعفي هم باشد؛ اما لزومي ندارد كه انسان هرچيز كوچكي را در اشخاص ببيند و آن را بزرگ كند. مثلاً فلان كس در فلان جا يك وقت حرفي را بر زبان جاري كرده است؛ يا مثلاً قبلاً اين طور بود - بحمداللَّه حالا كمتر ديده مي شود - كه تا كسي مختصر حركتي انجام مي داد كه برخلاف مذاق بعضي بود، فوراً او را به «ضدّيت با ولايت فقيه» متّهم مي كردند! نه؛ اين طور نيست كه حالا هر كس يك كلمه حرفي زد،

ضد ولايت فقيه محسوب شود. امروز مردم اين كشور قانون اساسي و اساس ولايت فقيه را به عنوان يك اصل مهم، بلكه مهمترين اصل پذيرفته اند و زندگي مي كنند. غرض؛ نمي شود افراد را به اندك چيزي متّهم كرد. توجه به چيزهاي كم اهميت، تنگ نظري و دقّتهاي بيخودي را بايد كنار گذاشت. اساس قضيه همان چيزهايي است كه واقعاً همه را مي ترساند: آدم پول پرستي؛ آدم پيشكرده خوانين و اشرار منطقه اي، از فقد يا ضعف نظارت استفاده كند و وارد مجلس شود و بعد بخواهد براي آن گونه افراد كار و تلاش كند؛ يا مثلاً - آن طور كه جناب آقاي جنّتي در نماز جمعه ديروز اظهار مي كردند - در هنگام انتخابات به او پول بدهند تا وارد مجلس شود. اگر واقعاً اين طور كساني را شناختيد، بي دريغ ردشان كنيد. اگر ديديد كساني هستند كه براي اين طور كارها به مردم پول مي دهند يا دهن مردم را شيرين مي كنند، بدانيد كه اين آدمها، آدمهاي نامناسبي هستند. وقتي معلوم مي شود كساني هستند كه به خاطر امور مادّي و در راه كسب متاع دنيوي مي خواهند مسند باارزشي را كه قانون براي مردم وضع مي كند، غصب كنند، بايستي جلوشان گرفته شود. معيارها هم ناظر به اين است. بنابراين عمده آنچه كه در يك نماينده لازم است، اعتقاد به اين نظام و اعتقاد به اسلام و انقلاب و سعي براي انجام يك مسؤوليت و تعهّد است. البته اعتقاد به اسلام كه مي گوييم، منظور اين نيست كه غيرمسلمانها نمي توانند بيايند؛ خير. اقليتهاي مذهبي هم طبق همان موازيني كه وجود دارد، مي توانند بيايند، ملاك عمده براي كساني كه مي خواهند به مجلس بيايند؛ اين است؛ كه اگر اين در كسي

وجود داشت، بقيه چيزها را مي شود واقعاً با اغماض نگاه كرد. مگر امري باشد كه خلاف قانون است. به هرحال اميدواريم خداوند به شما كمك كند؛ هم در مقام معرفت و شناخت و هدايت در امور لازم، هم در مقام عمل و اجرا، كه قوّتِ در اجرا چيز مهمي است و كمك الهي را لازم دارد. انتخاباتي كه در پيش داريم، ان شاءاللَّه خوب، نظيف، نزيه و پاكيزه - مثل دوره هاي قبل - انجام گيرد و نمايندگان خوب و منتخبان واقعي مردم بتوانند به مجلس شوراي اسلامي راه پيدا كنند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) . 2) .

بيانات مقام معظم رهبرى در خطبه هاى نماز جمعه (19 رمضان 1416)

بيانات مقام معظم رهبري در خطبه هاي نماز جمعه (19 رمضان 1416) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. الحمدللَّه كلّ ما حمداللَّه شي ء و كما يحبّ اللَّه ان يحمد و كما هو اهله و كما ينبغي لكرم وجهه و عزّ جلاله. احمده و أستعينه و أستغفره و اتوكّل عليه و اُصلّي و اُسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته؛ بشير رحمته و نذير نقمته. سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الهداة المهدييّن المعصومين، سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداةالمؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. امروز نوزدهم ماه مبارك رمضان و روزي از روزهاي دهه فجر است. مثل اين روز، در طول سال، به تعداد معدودي براي ملت ايران؛ بلكه دنياي اسلام سراغ داريم. در خطبه اوّل، مايلم مطالبي را درباره شهيد بزرگ تاريخ اسلام كه شهيد اين ايام است، عرض كنم تا قدري محفل عظيم و باشكوه خودمان را به ياد مبارك

اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام منوّر كنيم. در خطبه دوم هم، درباره مسائل مهم و فراموش نشدني ملت ايران كه انقلاب است، قدري صحبت مي كنم. امسال حظّ و نصيب بنده از حضور در نماز جمعه در ماه رمضان كم بود. قبلاً به خودم وعده مي دادم كه چند جمعه در اين ماه مبارك، در نماز حضور پيدا كنم؛ ولي متأسّفانه نشد. امروز مايلم هم به ياد اميرمؤمنان عليه الصّلاةوالسّلام و هم به ياد فرزند نام آور و بزرگ آن مظلوم هميشگي تاريخ، يعني امام راحلمان كه ايام دهه فجر متعلّق به او و سرشار از ياد پرشكوه اوست، صحبت كنم. درباره اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، قريب هزار و چهارصد سال است كه گويندگان، نويسندگان، متفكّران، شعرا، مرثيه سرايان، مادحان اهل بيت و همه - از مسلمان و غيرمسلمان؛ از شيعه و غيرشيعه - سخن گفته اند و تا ابدالدّهر هم خواهند گفت. با اين همه درباره اين بزرگوار، به قدري دايره سخن گسترده است كه از هر طرف وارد شويم، ناگفته هايي را مشاهده مي كنيم. من فكر مي كردم كه اگر بخواهم امروز يك جمعبندي از شخصيت اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام ارائه كنم، چه بايد بگويم؟ منظورم آن جوهر ملكوتي و غيرقابل دستيابيِ اين انسان الهي نيست كه امثال بنده به آن راهي نداريم؛ منظورم همان بخش از چهره و هويّت و شخصيت اوست كه انسانها مي توانند آن را ببينند، به آن بينديشند و از آن سرمشق بگيرند. ديدم كار يك خطبه و يك ساعت نيست. اين شخصيت، ابعاد بسيار عظيمي دارد؛ «هوالبحر من ايّ النّواحي أتيته(1)». نمي شود آن ابعاد را جمعبندي كرد و به مخاطب گفت كه اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام اين است. آري؛ مي توانيم از ابعاد مختلف وارد شويم و

به قدر فهم، همّت و بصيرت خودمان، مطالبي درباره اين بزرگوار عرض كنيم. من فكر كردم، ديدم شايد بشود صد صفت و خصوصيت - كه تعبير «صد» در بعضي از روايات بزرگان هم آمده است - در اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام پيدا كرد؛ چه خصوصيات معنوي، مثل علم، تقوا، زهد، حلم و صبرِ آن حضرت - كه خصال نفساني اوست - چه خصوصيات رفتاري ايشان، در مقام يك پدر، يك شوهر، يك شهروند، يك سرباز، يك فرمانده، يك حاكم و يا خصوصيات او در برخورد با مردم، در مقام يك انسان متواضع، يك عادل، يك تدبّركننده كارهاي مردم و يك قاضي. شايد بتوان صد صفت از اين نوع براي اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام برشمرد كه اگر اين صد صفت را كسي بتواند با بياني جامع، گويا و رسا بيان كند، قادر خواهد بود تصوير نسبتاً كاملي از آن حضرت ارائه دهد. منتها به قدري دايره اين صفات، باز، وسيع و گسترده است كه براي هر صفت يا خصوصيت، اقلاًّ بايد يك كتاب نوشت. فرض بفرماييد، راجع به ايمان اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام. البته خصوصيتي كه من امروز مي خواهم درباره آن صحبت كنم، ايمان نيست. اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، انساني مؤمن بود؛ يعني يك فكر، يك ايمان و يك عقيده در اعماق وجود او راسخ بود. خوب اين يك كلمه است. اين ايمان را با چه كسي مقايسه كنيم كه عظمت ايمان اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام معلوم شود؟ خود او مي فرمايد: «لو كشف الغطاء مزددت يقيناً(2)»؛ يعني اگر پرده غيب برافتد و من غيب را - يعني ذات مقدّس باري تعالي، فرشتگان، بهشت، جهنّم و همه آنچه اديان از غيب و ملكوت اين عالم بيان كرده اند - با

همين چشم ظاهر ببينم، يقين من از آنچه هست، بيشتر نخواهد شد. يعني اين يقين و ايمان، مانند يقينِ كسي است كه با چشمِ سر همه چيز را ديده است. شاعر عرب مي گويد: اشهد باللَّه لقد قال لنا محمّد والقول منه ما خفا لو انّ ايمان جميع الخلقه ممّن سكن الارض و من حلّ السماء يجعل في كفّة ميزان لكيّ يوفي بايمان عليّ ما وفا(3) اگر ايمان همه خلايق را در يك كفّه ترازو بگذارند و ايمان اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام را در كفّه ديگر؛ باز هموزن ايمان علي نخواهد شد. يا فرض بفرماييد «سابقه اسلامِ» ايشان كه از اوان نوجواني به خدا ايمان آورد، اين راه را پذيرفت و با همه وجود تا لحظه آخر پيمود، موضوعي است كه با يك كلمه نمي توان بيان كرد. ابعاد شخصيت آن حضرت، بسيار عظيم و وسيع است. ما بسياري از بزرگان را ديده ايم، شناخته ايم و يا در كتابها شرحِ احوالشان را خوانده ايم. بزرگاني كه انسان وقتي آنها را درست تصوّر مي كند، حقيقتاً در مقابلشان احساس حقارت مي كند. مثل اين است كه انسان سر را به طرف آسمان بلند كند و ماه، زهره، مشتري، زحل يا مرّيخ را ببيند. چقدر اين ستاره ها بلندند! چقدر بزرگند! چقدر نوراني اند! ولي چشم نزديك بين و ضعيف ما نمي تواند بفهمد كه فرق ستاره مثلاً مشتري يا زهره، با ستاره اي كه به وسيله ابزارهاي فنّي و تلسكوپهاي قوي آن را ديده اند و مي گويند كه ميليونها سال نوري و يا يك كهكشان با ما فاصله دارد چيست. هر دو ستاره اند، هر دو را چشم ما، شبها در آسمان مي بيند؛ اما اين كجا و آن كجا! ما اين قدر

از عظمتها دوريم كه نمي توانيم فرق اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام را با بزرگان و اكابري كه بشر در تاريخ، در اسلام، در كتابها، در عالم علم و در هر صحنه و عرصه اي سراغ دارد، درست تشخيص دهيم. اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام موجود عجيبي است. من و شما امروز شيعه علي بن ابي طالب عليه السّلام محسوب مي شويم و بايد به او اقتدا كنيم. اگر از ابعاد شخصيت آن حضرت چيزي ندانيم، در هويّتمان اشكال به وجود خواهد آمد. يك وقت است كسي ادّعايي ندارد، ولي ما ادّعا داريم؛ مي خواهيم علوي باشيم و جامعه مان، جامعه علوي باشد. ما شيعيان در درجه اوّل و مسلمين غيرشيعه در درجه دوم با چنين مسأله اي مواجهيم. البته همه مسلمانان اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام را قبول دارند؛ منتها شيعه با كيفيّت و عظمت ديگري آن بزرگوار را مي بيند و مي شناسد. من امروز به نظرم رسيد كه مختصري درباره شجاعت اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام صحبت كنم و اگر وقت شد يكي ديگر از خصوصيات آن حضرت را هم عرض خواهم كرد. شجاعت، صفت بسيار عظيم و سازنده اي است. اثر شجاعت در ميدان جنگ اين است كه انسان از خطر نمي هراسد؛ وارد ميدان خطر مي شود، نيروي خود را به كار مي اندازد و نتيجه اش هم اين است كه بر دشمن پيروز مي گردد. مردم دنيا از شجاعت چنين شناختي دارند. اما غير از ميدان جنگ، ميدانهاي ديگري هم براي بروز شجاعت وجود دارد كه اثر شجاعت در آنها از ميدان جنگ مهمتر است. ميدان زندگي، ميدان تلاقيِ حقّ و باطل، ميدان معرفت، ميدان تبيين حقايق و ميدان موضع گيريهايي كه در طول زندگي براي انسان پيش مي آيد از آن جمله است. شجاعت در چنين ميدانهايي است كه اثر خود را نشان

مي دهد. يك آدم شجاع، وقتي حق را ديد و شناخت، آن را دنبال مي كند، از چيزي نمي هراسد، رودربايستي مانع او نمي شود، خودخواهي مانع او نمي شود، عظمت جبهه دشمن يا مخالف، مانع او نمي شود. اما يك آدم غيرشجاع چنين نيست. بحث اين است كه گاهي بناي حقيقت، با شجاع نبودن انسانها - بخصوص اگر داراي منزلت و مرتبه اي در جامعه باشند - فرو مي ريزد. به عبارت ديگر، گاهي حقّي به خاطر شجاع نبودن يك انسان در اظهارنظرش، ناحق مي شود و باطلي به كسوت حق درمي آيد. اين جا اگر شجاعت اخلاقي، شجاعت اجتماعي و شجاعت در عرصه زندگي - كه بالاتر از شجاعت در ميدان جنگ است - وجود داشته باشد، چنين مسائلي پيش نمي آيد. اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام كه بزرگترينِ شجاعان بود، در ميدان جنگ هرگز به هيچ دشمني پشت نكرد. اين، ارزش كمي نيست. شما در داستان جنگهاي صدر اسلام - در جنگ خندق كه همه به خود لرزيدند و علي جلو رفت؛ در فتح خيبر، در احد، در بدر و در حُنين - شجاعت اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام را مي بينيد. آن حضرت در بعضي از اين جنگها، بيست وچهار ساله بوده، در بعضي جنگها بيست وپنج ساله بوده و در بعضي جنگها سي سال بيشتر نداشته است. يك جوان بيست و هفت، هشت ساله، با شجاعت خود در ميدان جنگ، اسلام را پيروز كرد و آن عظمتها را آفريد. اين، مربوط به شجاعت اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام در ميدان جنگ بود. اما من عرض مي كنم: اي عليِ بزرگ! اي محبوب خدا! شجاعت تو در ميدان زندگي به مراتب از شجاعت تو در ميدان جنگ بالاتر بود. از چه وقت؟ از نوجواني. شما ماجراي سبقت

در اسلام آوردن آن حضرت را نگاه كنيد! علي هنگامي قبول دعوت كرد كه همه به دعوت پشت كرده بودند و كسي جرأتِ اسلام آوردن نداشت. اين يك نمونه شجاعت است. البته يك حادثه را كه شما در نظر مي گيريد - مثل همين حادثه - ممكن است از ابعاد گوناگون، براي خصوصيّات مختلف، مثال باشد كه فعلاً از نظر شجاعانه بودنِ اين كار به آن نگاه مي كنيم. پيغمبر اكرم صلوات اللَّه وسلامه عليه، در حال ابلاغ پيامي در يك جامعه بود كه همه عوامل آن جامعه، ضدّ آن پيام محسوب مي شدند. جهالت و نخوت مردم، اشرافيّت اشرافِ مسلّط بر مردم و منافع مادّي و طبقاتي شان، در مقابل آن پيام ايستاده بود. چنان پيامي در چنان جامعه اي چه شانسي داشت؟ پيغمبر اكرم چنان پيامي را مطرح فرمود و اوّل هم به سراغ نزديكان خود رفت؛ چون خداوند به او فرموده بود: «و انذر عشيرتك الأقربين(4)». اما عموهاي متكبّر، با سرهاي پرنخوت و پربادِ غرور و بي اعتنا به حقايق، كه در مقابل هر حرف حساب، بناي هوچيگري و تمسخر مي گذاشتند، با اين كه پيامبر اكرم پاره تنشان بود و آنها هم عِرق و عصبيّت خويشاوندي داشتند - همه مردم آن روزگار چنين تعصّبي داشتند و براي يك خويشاوند گاهي ده سال مي جنگيدند - چشمهايشان را پوشاندند و از او روي برگرداندند. آري؛ هنگامي كه آن خويشاوند، مشعل اسلام را بر سر دست بلند كرد، بي اعتنايي كردند، اهانت كردند، تحقير كردند، مسخره كردند. اما علي كه نوجواني بيش نبود، به پا خاست و گفت پسرعمو! من ايمان مي آورم . البته وي قبلاً ايمان آورده بود؛ اما در جلسه خانوادگي، ايمان خود را علني

كرد. اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، آن مؤمني است كه در طول مدت سيزده سال بعثت، جز همان چند روز اوّل، هرگز ايمانش مخفي نبود. ديگر مسلمانان، چند سال ايمان مخفي داشتند؛ اما همه مي دانستند كه علي از اوّل ايمان آورده است. اين را درست در ذهنتان تصوّر كنيد: در و همسايه اهانت مي كنند، بزرگان جامعه اهانت و سختگيري مي كنند، شاعر مسخره مي كند، خطيب مسخره مي كند، پولدار مسخره مي كند، آدم پست و رذل اهانت مي كند؛ ولي انساني نوجوان در ميان امواج سهمگينِ مخالف، محكم و استوار مثل كوه مي ايستد و مي گويد: «من خدا و اين راه را شناخته ام» و برآن پافشاري مي كند. شجاعت اين است. در تمام مراحل زندگي اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، اين شجاعت نمايان بود. در مكّه اين شجاعت بود. در مدينه اين شجاعت بود. در بيعت با پيغمبر اين شجاعت بود. نبيّ اكرم صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم چندين بار به مناسبتهايي از مردم بيعت گرفت. يكي از اين بيعتها كه شايد از همه سختتر بود، «بيعت الشّجرة» يا بيعت رضوان در ماجراي حديبيّه است. وقتي كار سخت شد، پيغمبر اكرم آن هزار و چند صد نفري را كه دور و برش بودند، جمع كرد و فرمود: «از شما بر مرگ بيعت مي گيرم. نبايد فرار كنيد. بايد آن قدر بجنگيد تا پيروز و يا كشته شويد!» گمان مي كنم آن حضرت جز همين يك بار، در هيچ جاي ديگر چنين بيعتي از مسلمانان نگرفته است. باري؛ در ميان آن جمعيت، همه رقم آدمي حضور داشت. آدمهاي سست ايمان و - آن طور كه نقل مي كنند - آدمهاي منافق در همين بيعت بودند. اوّلين كسي كه بلند شد و گفت: «يا رسول اللَّه! بيعت مي كنم»

همين جوان نورس بود. جواني بيست و چند ساله دستش را دراز كرد و گفت: «با تو بر مرگ بيعت مي كنم.» بعد، ديگر مسلمانان تشجيع شدند و يكي پس از ديگري با پيغمبر بيعت كردند. آنهايي هم كه دلشان نمي خواست، ناگزير از بيعت شدند. «لقد رضي اللَّه عن المؤمنين اذ يبايعونك تحت الشّجره فعلم مافي قلوبهم(5)». شجاعت اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام اين گونه بود. در زمان پيغمبر، هرگاه كه جاي اظهار وجودِ جوهر انساني بود، آن بزرگوار جلو مي آمد و در همه كارهاي دشوار سبقت مي گرفت. روايت است كه مردي نزد عبداللَّه بن عمر رفت و گفت: «من علي را دشمن مي دارم.» شايد از آن جايي كه مي دانست آن خانواده چندان ميانه اي با علي ندارند، خواست مثلاً خودشيريني كند. عبداللَّه بن عمر گفت: «ابغضك اللَّه. اتبغض رجلاً سابقة من سوابقه خير من الدّنيا و مافيها(6)»؛ خدا تو را دشمن بدارد! آيا با مردي دشمني مي كني كه سابقه اي از سوابق او معادل با همه دنيا و مافيها و بهتر از همه دنيا و مافيهاست؟ اين، آن اميرالمؤمنينِ بزرگ است. اين، آن عليِ درخشان تاريخ است؛ خورشيدي كه قرنها درخشيده و روزبه روز درخشانتر شده است. اين بزرگوار، هرجا كه گوهر انساني وجودش لازم بود، حضور داشت؛ ولو هيچ كس نبود. مي فرمود: «لا تستوحشوا في طريق الهدي لِقِلَّة اهله(7)»؛ اگر در اقلّيّتيد و همه يا اكثريت مردم دنيا با شما بدند و راهتان را قبول ندارند، وحشت نكنيد و از راه برنگرديد. وقتي راه درست را تشخيص داديد، با همه وجود آن را بپيماييد. اين منطق اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام بود؛ منطقي شجاعانه كه آن را در زندگي خود به كار بست. در حكومت خود هم كه كمتر از پنج سال طول

كشيد، باز همين منطق اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام بود. هرچه نگاه مي كنيد، شجاعت است. از روز دومِ بيعت با اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، اين بزرگوار درباره قطايعي كه قبل از ايشان به اين و آن داده شده بود فرمود: «واللَّه لو وجدته تزوّج به النّساء و ملك به الاماء(8)»؛ به خدا اگر ببينم املاكي را كه قبل از من به ناحق كساني به شما داده اند و مهريه زنانتان قرار داده ايد، يا با پول فروش آن، كنيز خريده ايد، ملاحظه نمي كنم و همه آنها را برمي گردانم. آن گاه شروع به اقدام كرد و آن دشمنيها به وجود آمد. شجاعت از اين بالاتر! در مقابل لجوجترين افراد، شجاعانه ايستاد. در مقابل كساني كه در جامعه اسلامي نام و نشاني داشتند، شجاعانه ايستاد. در مقابل ثروت انباشته شده در شام كه مي توانست دهها هزار سرباز جنگجو را در مقابل او به صف آرايي وادار كند، شجاعانه ايستاد. وقتي راه خدا را تشخيص داد، ملاحظه احدي را نكرد. اين شجاعت است. در مقابل خويشاوندان خود نيز ملاحظه نكرد. گفتنِ اين حرفها آسان است؛ اما عمل كردن به آنها بسيار سخت و عظيم است. زماني ما اين مطالب را به عنوان سرمشقهاي زندگي علي عليه السّلام بيان مي كرديم و بايد حقيقت قضيه را اعتراف كنم كه درست به عمق اين مطالب پي نمي برديم. اما امروز كه وظيفه حسّاس اداره جامعه اسلامي در دست امثال بنده است و با اين مطالب آشناييم، مي فهميم كه چقدر علي عليه السّلام بزرگ بوده است. عزيزان من؛ برادران و خواهران نمازگزار مؤمن! اگرچه اين مطالب را من بيشتر براي خودم و براي كساني كه دستي در كارها دارند و مثل خود ما، دوششان زير بار

بخشي از اداره جامعه اسلامي است، مي گويم؛ اما مربوط به همه است و فقط مربوط به قشر يا جماعت خاصي نيست. اميرالمؤمنيني كه توانست كاري كند كه ميليونها انسان، اسلام و حقيقت را به بركت شخصيت او بشناسند، اين گونه زندگي كرد. اميرالمؤمنيني كه نزديك به صد سال بر روي منبرها او را لعن و همه جاي دنياي اسلام عليه او بدگويي كردند؛ آن يگانه اي كه هزاران حديث جعلي عليه او و حرفهايش ساختند و به بازار افكار عرضه كردند، چنين بود كه توانست بعد از گذشت اين سالهاي طولاني، خود را از زير بار اوهام و خرافات بيرون آورد و قامت رسايش را در مقابل تاريخ نگه دارد. گوهري مثل علي است كه مي ماند. خار و خاشاك و زباله و گل و لاي، او را آلوده نمي كند و جوهرش را نمي كاهد. اگر قطعه اي الماس را در گِل هم بيندازند، الماس است و بالاخره خود را نشان خواهد داد. بايد اين چنين جوهر پيدا كرد. هر فرد مسلمان بايد اين مشعل عظيم را بر بالاي قلّه حيات ببيند و به سمت آن حركت كند. هيچ كس ادّعا نكرده است كه ما مي توانيم مثل علي بن ابي طالب عليه السّلام حركت كنيم. بي خود هم نبايد به اين و آن گفت كه: «شما چرا مثل علي عمل نمي كنيد؟» از قول امام سجّاد، زين العابدين عليه السّلام كه خود او هم معصوم بود، روايت است كه وقتي درباره عبادت ايشان صحبت كردند و سخن از عبادت اميرالمؤمنين به ميان آمد، حضرت گريست و فرمود:«ما كجا، اميرالمؤمنين كجا! مگر ما مي توانيم مثل علي باشيم؟» تا كنون هيچ كس از بزرگان عالم نتوانسته است. نه ادّعا كرده، نه خيال

كرده و نه چنين اشتباهي به مغز او راه پيدا كرده است كه خواهد توانست مثل اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام حركت يا كار كند. مهم اين است كه جهت، جهتِ اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام باشد. آن بزرگوار در نامه اي كه به عثمان بن حنيف نوشت و در نهج البلاغه هست(9)، بعد از آن كه وضع زندگي خود را چنين شرح داد كه «اَلا و انّ امامكم قداكتفي من دنياه بطمريه»؛ اضافه فرمود: «اَلا و انّكم لاتقدّرون علي ذلك»؛ مبادا خيال كنيد شما مي توانيد رفتاري مثل من داشته باشيد. او يك رب النّوع است؛ يك وجود دست نيافتني، ولي الگوست. سعي كنيم به سمت اين الگو برويم. كسي نمي تواند شجاعت علي عليه السّلام را داشته باشد. نزديكترينِ انسانها به اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، جناب عبداللَّه بن عباس، پسر عمو، شاگرد، رفيق و همراز و مخلص و محبّ واقعي آن حضرت بود. وقتي خطايي از آن بزرگوار سر زد - مقداري از اموال بيت المال را كه فكر كرده بود سهم او مي شود، برداشته و به مكّه رفته بود - اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام چنان نامه اي به وي نوشت كه با خواندن آن، مو برتن انسان راست مي ايستد. تعبير اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام در نامه(10)، خطاب به عبداللَّه بن عباس اين است كه «تو خيانت كردي!» آن گاه مي فرمايد: «فانّك ان لم تفعل»؛ اگر اين كاري كه گفتم نكني، «ثمّ امكنني اللَّه منك»؛ بعد دستم به تو برسد، «لاُعذرنّ الي اللَّه فيك» پيش خدا درباره تو خودم را معذور خواهم كرد. يعني من سعي مي كنم به خاطر تو، پيش خدا خجل و سرافكنده نشوم. «ولأضربنّك بسيفي الّذي ما ضربت به احداً الّا دخل النّار»؛ تو را با همان شمشيري خواهم زد كه به هركس اين شمشير را

زدم، وارد جهنّم شد! اين جمله باز بالاتر است: «وَ واللَّه لو انّ الحسن والحسين فعلا مثل الّذي فعلت ما كانت لهما عندي هوادة»؛ به خدا سوگند، اگر اين كاري را كه تو كردي، حسن و حسين من بكنند، پيش من هيچ گونه عذري نخواهند داشت. «ولاظفرا منّي باراده»؛ هيچ تصميمي به نفع آنها نخواهم گرفت. «حتّي آخذالحقّ منهما و اذيح الباطل انّ مظلمتهما»؛ حق را از آنها هم خواهم گرفت. اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام با آن كه مي داند حسن و حسين معصومند؛ اما مي گويد اگر چنين اتّفاقي هم - كه نخواهد افتاد - بيفتد، من ترحّم نخواهم كرد. اين شجاعت است. البته اين شيوه برخورد، عناوين گوناگوني دارد. از يك ديدگاه عدل است و از ديدگاه ديگر ملاحظه قانون و احترام به آن است؛ اما از ديدگاه ديگر هم، شجاعت و قدرت تسلّط بر نفس است. امروز من، شما و آحاد ملت ايران، به اين شجاعت احتياج داريم و هر كس كه كارگزار اين حكومت است و دستش به چيزي از بيت المال مسلمانان مي رسد و مردم بيشتر به او اطمينان دارند، بيشتر به اين شجاعت احتياج دارد. ديگر دنياي امروز هم متشكّل از جهّالي مثل ابي لهب و ابي جهل نيست. امروز كفّار، معاندان و زيركهاي درجه اوّل عالم، كساني اند كه مهمترين مسائل سياسي و تبليغاتي را در مشت خود دارند. اينها كه سياستهاي دنيا را مي چرخانند، ملتها را مي گردانند، حكومتها را عوض مي كنند، مناطق دنيا را تصرّف مي كنند، جنگ به وجود مي آورند، جنگ از بين مي برند، نظامها را برمي چينند، نظام به وجود مي آورند - اين قدرتهاي خادعِ حليه گرِ مكّارِ درجه اوّل دنيا همه امروز متوجّه جمهوري اسلامي اند و سياستشان

در مورد جمهوري اسلامي اين است كه اين نظام و ملت ايران را تحقير و استهزاء و تخطئه كنند و بگويند شما اشتباه مي كنيد كه بر طبق عرف پذيرفته شده دنيا عمل نمي كنيد. اشتباه مي كنيد كه تسليم سياستهاي جهاني و بين المللي امريكا و ابرقدرتها نمي شويد. در قضيه فلسطين اشتباه مي كنيد؛ در قضيه بوسني و در قضاياي ديگر مسلمانان اشتباه مي كنيد و مانند اين حرفها. امروز، سياست اين است. نه امروز، از اوّل انقلاب اين طور بود كه ملت ايران را تخطئه كنند. مسؤولان ايران و هر كس را كه با آنها جدّيتر مخالف است، بيشتر تخطئه كنند. هر كاري كه از آن بيشتر ضرر مي بينند، بيشتر آن را به باد تمسخر بگيرند. رفتار با زن را مسخره كنند؛ دانشگاه را مسخره كنند؛ عبادت را مسخره كنند؛ نماز جماعت را مسخره كنند؛ مصرف نكردن مشروبات الكلي و اجراي حدود الهي را مسخره كنند. عزيزان من! گاهي همين تمسخرها و تحقير و توهين كردنها، آدمهاي بزرگي را مستأصل و بيچاره مي كند؛ آن طور كه به اجبار همرنگ جماعت مي شوند. آن وقت ابرقدرتها دستهايشان را روي دلشان مي گذارند، مخفيانه قاه قاه مي خندند كه كارشان را پيش بردند و مانعي را از سرِ راه برداشتند! آن قدر فلان جريان انقلابي را در دنيا مسخره مي كنند كه علناً و صريحاً، آرمانها، آرزوها و شعارهاي انقلابي خودش را پس بگيرد، يا تخطئه و يا حتّي مسخره كند. در صحنه سياست جهاني ديده شد، كسي كه در حضور دشمنانِ ديروز خودش ايستاد؛ به امروزِ خودش متلك گفت، براي اين كه همرنگ جماعت شود، و آنها خنديدند! البته آنهاوقتي چنين چيزي را مي بينند، دلشان را خوش مي كنند و

مي گويند: به به! شما چقدر آدم متمدّن و چيزفهمي هستيد! اما در واقع يك مانع را از پيش رو برداشته اند. بدين گونه موانع را از بين مي برند. اين جاست كه شيعه معتقد به علي بن ابي طالب عليه السّلام بايد از شجاعت آن حضرت درس بگيرد. «لاتستوحشوا في طريق الهدي لقلّة اهله»؛ وحشت نكنيد. از روگرداندن و اِعراض دشمن احساس تنهايي نكنيد. از تمسخر دشمن درباره آنچه در دست شماست - كه گوهر گرانبهايي است - عقيده تان سست نشود. شما گوهر گرانبهايي را در مشت گرفتيد و كار عظيمي انجام داديد. گنجي تمام نشدني را در داخل كشورِ خودتان كشف كرديد، به اسلام رسيديد، به استقلال و آزادي رسيديد و توانستيد خود را از يوغ قدرتها خارج كنيد. زماني اين مملكت، اين دانشگاه، اين تهران، اين پادگانها، اين نيروهاي مسلّح، اين ادارات دولتي، اين وزارتخانه ها، اين دستگاههاي اطّلاعاتي، همه و همه، تيول امريكا بود. امروز اگر اين ملت در دورترين نقاط كشور، در كوره ده هاي اين كشور، كسي را طرفدار امريكا ببيند، سايه اش را با تير مي زند. زماني در اين مملكت، ملتي وجود نداشت، آرايي وجود نداشت، مجلسي وجود نداشت، انتخاباتي وجود نداشت. همه چيز تشريفاتي، صوري، دروغي و تصنّعي بود. دوران پهلوي براي اين ملت واقعاً دوران عجيبي بود. مثل اين كه كارخانه عظيمي را در داخل يك سالن درست كنند! وقتي نگاه مي كنيد مي بينيد كارخانه است و تجهيزات كارخانه است. وقتي نزديك مي رويد، مي بينيد همه چيز از نايلون و از پلاستيك، بازيچه درست شده است. مانند عمارت عظيمي با مجسّمه ها و ستونها و سقفهاي مرتفع، كه آدم خيال كند كاخي عظيم است؛ اما وقتي نزديك رفت، ببيند از برف درست كرده اند! دانشگاه،

جريان روشنفكري، مجلّه و روزنامه، مجلس و دولت، همه صوري بودند. فقط جريان دين كه جرياني عمومي و مردمي بود، حقيقي بود، كه به آن هم با نظر بغض و نفرت نگاه مي شد. البته يك جريان كم رنگتر و بسيار كوچكتر، به صورت وطن پرستي و ميهن دوستي هم در گوشه و كنار وجود داشت. چنين وضعي براي اين ملت درست كرده بودند. شما آمديد همه چيز را پايه گذاريِ اساسي كرديد. امروز در اين مملكت علم رشد مي كند، صنعت رشد مي كند، دانشگاه رشد مي كند، شخصيت انسانها رشد مي كند، افكار رشد مي كند، آزادي - به معناي حقيقي كلمه - رشد مي كند، تحصيلات رشد مي كند. حركت اين ملت، آرام آرام، به جايي مي رسد كه جايگاه خود را در دنيا پيدا كند. ديروز كسي در دنيا به ملت ايران اعتنا نمي كرد. آنهايي كه اين جا مي آمدند، از خودِ اين ملت حقّ توحّش مي گرفتند! شما امروز يك ملت و داراي يك رأي مهمّيد. در هر قضيه مهمِ ّ دنيا كه ملت ايران با آن جدّاً مخالف باشد، آن قضيه پيش نمي رود. امروز اين ملت و اين نظام و اين حكومت و اين كشور بزرگ، بحمداللَّه در دنيا چنين وضعي دارند. جلوه ملت ايران چشمها را بتدريج متوجّه به خود مي كند. شما اين را به دست آورده ايد. حال بگذار دشمن تحقير كند و هرچه مي خواهد بگويد. شجاعت علي بن ابي طالب عليه السّلام و ايستادگي او در مقابل باطلي كه مي خواستند بر او تحميل كنند، امروز درس بزرگ ما از شرحي است كه درباره آن بزرگوار گفتيم. من همه شما عزيزان را توصيه مي كنم كه تقواي الهي را در معنايي كه عرض شد، باكمال مراقبت و دقّت، در نظر بگيريد

و تعقيب كنيد و پيش برويد. خدا كمك خواهد كرد. در اين مدت هفده سال، سايه نام اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام بر اين ملت بود و اين ملت از انوار آن بزرگوار استضائه و استفاده كرد. به كوري چشم دشمن، بيشتر از اين استفاده خواهيم كرد و پيش خواهيم رفت تا ان شاءاللَّه جامعه ما حقيقتاً جامعه علوي شود. در خطبه دوم در اين باره بيشتر صحبت مي كنيم. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات. و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجين. سيّما اميرالمؤمنين عليّ بن ابي طالب و حبيبته فاطمةالزّهراء سيّدةالنّساء العالمين. و سبطي الرّحمة و امامي الهداة الحسن و الحسين و عليّ بن الحسين زين العابدين و محمّدبن عليٍّ الباقر و جعفربن محمّدٍ الصّادق و موسي بن جعفرٍ الكاظم و عليّ بن موسي الرّضا و محمّدبن عليٍّ الجواد و عليّ بن محمّدٍ الهادي والحسن بن عليٍّ العسكري والحجّةالقائم الهادي المهدي. حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. امروز، هم موضوع انقلاب مطرح است - چون ايّام، ايّامِ سالگرد انقلاب است - و من ان شاءاللَّه بايد صحبت كوتاهي در اين زمينه عرض كنم؛ هم مسأله مهم انتخابات در پيش است كه چند جمله اي درباره اين موضوع مهم بايد گفته شود و هم راهپيمايي روز بيست ودوم بهمن كه مظهر حضور مردم در صحنه هاي شهرها و خيابانهاست، و بعد از آن راهپيمايي روز قدس مطرح است كه درباره همه اينها بايد صحبت كنم. من مطلب را اين طور مي خواهم آغاز كنم كه انقلاب بزرگ اسلامي ايران، حقيقتاً انقلابي استثنايي بود. ما انقلابهاي

ديگري را، هم در تاريخ خوانده ايم و هم در زمان خودمان مشاهده كرده ايم. كاش شما مردم عزيزمان با كتابها و نوشته هاي تاريخي، بيشتر اُنس مي گرفتيد و آنچه را كه من مي خواهم در چند كلمه برايتان عرض كنم، خودتان در كتابها و تفاصيل مطالعه مي كرديد كه چيزي جاي آن را نمي گيرد. واقعاً اين انقلاب با انقلابهاي ديگر فرق داشت. اين فرق، هم در چگونگي به وجود آمدن آن و هم در انگيزه به وجود آمدن حركت مردم ديده مي شود. از جنبه دوم مي توانيم آن را مثلاً با انقلاب اكتبر روسيه كه ماجراي هفتاد، هشتاد ساله كمونيستي از بطن آن برخاست، مقايسه كنيم تا ببينيد آن انقلاب و شورش مردمي، چطور و با چه شعارهايي به وجود آمد. در جريان آن انقلاب چقدر فاجعه آفريني شد؛ اين جا چگونه بود. اصلاً تفاوت از زمين تا آسمان است. البته اين مقايسه با انقلابهايي است كه مردمي هستند؛ چون آن انقلاب هم مردمي بود. قبل از آن هم انقلاب كبير فرانسه بود كه اسمش انقلاب است؛ اما در واقع كودتايي نظامي به شمار مي رفت و واقعاً فاصله اش با انقلاب به قدري است كه اصلاً نمي شود اين دو را با هم مقايسه كرد. انقلاب ما از نظر عظمت، سلامت، طهارت، دوري و اجتناب از گمراهيها و فاجعه آفرينيهايي كه در شورشهاي مردمي همه جا ديده مي شود و از نظر استمرار و نيز تواناييها و اقتدار و كارهايي كه انجام داد، انقلاب عجيبي است. بنده در زمان مسؤوليت قبلي خودم - رياست جمهوري - به كشوري سفر كردم كه هم بزرگ است و جمعيت زيادي دارد و هم انقلابي در آن به وقوع پيوسته بود. روزي

كه بنده به آن كشور - كه نمي خواهم اسمش را بياورم - رفتم، نوزده سال از انقلابشان گذشته بود. در حال حركت از فرودگاه به طرف محلّي كه براي ما در نظر گرفته بودند، رئيس جمهور آن كشور، كنار من در اتومبيل نشسته بود و راجع به بعضي از امور صحبت مي كرديم. من ديدم بعضي خيابانها را بسته اند و كارگران كار مي كنند. گفتم: «مثل اين كه مشغول كارهايي هستيد؟» گفت: «بله؛ ما تا امسال فرصت نكرده بوديم آسفالت خيابانهاي پايتخت را كه در انقلاب خراب شده بود، ترميم كنيم. امسال فرصتي به دست آمده است و آسفالت خيابانها را بعد از نوزده سال، ترميم مي كنيم!» ببينيد؛ اين كارآيي انقلابهاست. انقلابهايي كه ما ديده ايم همه همّتشان صرف نگه داشتن خودشان مي شد. نه يك انتخابات درست، نه يك سازندگي اي در كشور و نه بناي تازه اي. آن انقلابهايي كه بسيار پيشرفته بودند، برنامه هاي پنج ساله و چند ساله اعلام مي كردند؛ اما صوري بود و در باطن تقريباً چيزي نداشت. غالباً هم اين انقلابها يكي پس از ديگري به دليل كم كاريها، ناتوانيها و عيوب ديگرشان، شكست خوردند؛ چه كمونيستها و چه غيركمونيستها كه به هرحال چپ بودند. آري؛ نوزده سال از انقلابشان گذشته بود، تازه به فكر افتاده بودند كه پولي هم خرج ترميم خيابانهاي پايتخت كنند! ببينيد چقدر فاصله است با انقلابي كه شما به وجود آورديد و توانايي و كارآييِ معجزآسايي كه انقلاب شما دارد. بنده، باز در همان دوران، به كشور ديگري رفتم كه قبلاً مستعمره پرتغاليها بود. آن جا هم ظاهراً هشت، نُه سال از انقلابشان مي گذشت. رئيس جمهور آن كشور هم يكي از شخصيتهاي معروف آن منطقه به شمار مي رفت كه

البته اكنون از دنيا رفته است. در حال عبور از خيابانها، به نظرم رسيد كه مغازه ها خالي است. بعد، اعضاي هيأت ما كه خيابانها را گشته بودند، آمدند و گفتند در مغازه ها اصلاً جنسي نيست! چند قلم جنس، آن هم به مقدار كم و كوپني وجود دارد. با گذشت هشت، نُه سال از انقلاب، هنوز مردم در نهايت عسرت زندگي مي كردند. البته، در محاصره اقتصادي بودند؛ دشمناني به آنها هجوم مي آوردند و مثل ديگر انقلابها، عرصه را بر آنها تنگ كرده بودند. يك شب هم كه براي ما مهماني دادند، من ديدم آن آقا - كه مردمش در گرسنگي به سر مي بردند و مغازه هاي پايتختش خالي از جنس بود - با آن ملت و كشور و انقلاب، رفتاري مثل رفتار حكّام قبل از خودش داشت؛ همان حكّامي كه عليهشان انقلاب كرده بود. رفتار او تداعي كننده رفتار همان سردار پرتغالي بود كه در آن جا حكومت مي كرده است؛ همان رفتار، همان تبختر و همان حالت كبريايي! براي ما تعجّب آور بود. آن روز بنده رئيس جمهور بودم. يك طلبه بودم، زندگي ما هم زندگي طلبگي بود. بالاتر از ما هم امام بزرگوار قرار داشت كه زندگي اش مظهر صفا و سادگي بود و آن طور زندگي مي كرد. ملت هم با آن عشق و علاقه، امام را واقعاً دوست مي داشتند و حاضر بودند حتي جانهايشان را در راه او بدهند. غرض اين كه، انقلابهاي ديگر اين طور بوده اند. انقلاب ما واقعاً استثنايي بوده است؛ هم از لحاظ شعارها و هدفها، هم از لحاظ روشها، هم از لحاظ كيفيّتِ به قدرت رسيدن و نابود كردن دشمن و از بين بردن رژيم فاسد قبلي و هم

از نظر استمرار راه و قوّت و قدرت سازندگي كه از خود نشان داده است. اين انقلاب، انصافاً از جهات مختلف فوق العاده است؛ اما يك خصوصيت بسيار عظيم در آن است كه من مي خواهم درباره اين خصوصيت، چند كلمه اي صحبت كنم. بنده اين خصوصيت را در ذهن خودم با تشكيل نظام جمهوري اسلامي مقايسه كردم. يعني اگر بپذيريم اين انقلاب دو كار مهم كرده است؛ يكي تشكيل نظام اسلامي است كه اين اتّفاق عظيم در طول تاريخ، از صدر اسلام تا كنون، آن هم در چنين دنيايي و در چنين منطقه اي سابقه نداشته است. كار دومِ انقلاب عظيم شما مردم - كه عظمتش قابل مقايسه با كار اوّل و به اندازه آن و حتّي به اعتقاد بعضي، بالاتر از آن است - زنده كردن هويّت اسلامي در دنياست. يعني آحاد امّت مسلمان در هر جاي دنيا، بر اثر اين انقلاب، احساس وجود، شخصيت و قدرت كردند و خودشان را از حالت يك مجموعه يا يك فرد يا يك ملتِ محكوم، خارج ديدند. بعضي از آنها در صحنه هاي سياسي حضور پيدا كردند و حكومتهايي را در اختيار گرفتند، يا سعي كردند در اختيار بگيرند. در كشوري مثل الجزاير، اين احساس هويّتِ اسلامي به آن جا رسيد كه مسلمانان توانستند در انتخابات پيروز شوند. اين كار آن قدر براي استكبار خطرناك بود كه عليه برندگان انتخابات، كودتاي نظامي كردند؛ آنها را گرفتند و به زندان انداختند و به سركوب و تار و مار كردن مردم پرداختند. البته نخواهند توانست اين شعله و آتش را از بين ببرند؛ اما فعلاً تا مدتي خيال خودشان را راحت كرده اند. در كشوري مثل تركيه،

اين هويّت و حضور اسلامي به آن جا رسيد كه در همين چند هفته پيش، جمعيتي كه مردم آن را به عنوان مسلمان مي شناختند، از تمام احزاب ديگر پيش افتاد. البته اين جا هم، باز استكبار و دشمنان - امريكا و دستياران امريكا - با اقدامي شبيه آنچه در الجزاير شد - منتها به شكلي ديگر - دست به كار شدند كه نگذارند آن حزب، دولت تشكيل دهد. در افغانستان، همين حضور اسلامي، دولت شوروي را با آن عظمت و ارتش چند ميليوني - كه از لحاظ حجم و تجهيزات، ارتشِ اوّل دنيا بود - مجبور به بيرون رفتن كرد. البته بعد، برادران افغاني اين نعمتِ الهي را ناشكري كردند؛ «الم تر الي الّذين بدّلوا نعمت اللَّه كفراً». برادران افغانيِ ما گوش كنند! مبادا اين آيه شامل حالشان باشد: «الم تر الي الّذين بدّلوا نعمت اللَّه كفراً و احلّوا قومهم دارالبوار(11)». برادران افغاني مواظب باشند! تا به حال ناشكري كردند؛ به جنگ داخلي روي آوردند و اختلاف و بكُش بكُش راه انداختند. بلايي بر سر شهرهاي خودشان آوردند كه روسها و كمونيستها نياورده بودند. بايد عملشان را اصلاح كنند و به راه حقّ و حساب برگردند. فراموش نكنند، اين اسلام بود كه توانست آنها را بر شوروي پيروز كند. باري؛ در بسياري از كشورهاي ديگر دنيا، به بركت همين احساسِ هويّت و بيداريِ اسلامي كه اين انقلاب به وجود آورد، امروز جمعيتهاي اسلامي حضور دارند، قوي اند و براي خودشان آينده دارند. اگر بگذارند، احتمال دارد دولت هم تشكيل دهند. اين جمعيتها، مخالفان و دشمنان اسلام را تهديد مي كنند؛ امريكا را دشمن مي شمارند، دشمنان اسلام را دشمن مي شمارند. اين موضوع، بيشتر از

همه چيز استكبار جهاني را خشمگين مي كند. البته وقتي امريكاييها، يا همدستانشان، يا شبكه صهيونيستي خبرگزاريها و روزنامه نگاران دنيا، مي خواهند عليه انقلاب و ملت ايران قلمفرسايي كنند يا حرف بزنند، تهمتهايي را رديف مي كنند و مي گويند: شما ضدِّ حقوق بشريد، حقوق زن را رعايت نمي كنيد، مي خواهيد سلاح اتمي درست كنيد و غيره. اما اينها ظاهري است؛ بهانه است. باطن قضيه اين نيست. باطن قضيه همين موضوعي است كه عرض كردم. اينها مي گويند شما چرا موجب شده ايد كه در دنيا هرجا مسلماني هست، احساس هويّت كند، بيدار شود، طلبكار شود و از حالت بره اي مطيع و رام و زيركارد بيرون آيد؟! انقلاب اسلامي چنين تحوّل عظيمي را در شخصيت و روح و وجود مسلمانان در همه عالم به وجود آورده است و بايد هم به وجود بياورد و اين را هم خبر داريم كه آنها از اين موضوع به شدّت عصباني اند. استكبار در مقابل اين پديده دو راه بيشتر ندارد. اگر توانست يكي از اين دو راه را در پيش گيرد، خود را از خطرِ بيداري اسلامي نجات مي دهد. به هرحال، انقلابي به وجود آمده است و حكومت مقتدري با رهبر عظيمي مثل امام راحل، خود را به دنيا نشان داده است. اگر مي توانستند جلويش را بگيرند، علاجِ آن بود؛ اما نتوانستند و اين اتّفاق افتاد. حال كه اتّفاق افتاده و كار گذشته است، چه كار كنند؟ دو راه بيشتر ندارند. اگر توانستند يكي از اين دو راه را بروند و به يكي از اين دو مقصود برسند، خطر از سرِ استكبار برطرف شده است، وگرنه خطر هست. تلاش آنها براي اين است كه يكي از اين دو راه را در

پيش گيرند. يكي اين است كه جمهوري اسلامي؛ اين بناي مستحكم را مضمحل كنند و از بين ببرند. اگر بتوانند چنين كاري بكنند، براي مسلمانان عالم تجربه مي شود و مي گويند: «خوب؛ چه فايده اي دارد! ما زحمت بكشيم، كشته بدهيم، اين همه مشكل براي خود درست كنيم و آخرش هم بعد از پنج سال، ده سال، پانزده سال، مثل ايران شويم. جمهوري اسلامي از بين رفت، تمام شد.» اين يك تجربه مي شود. خطر از سر دشمن، به خيال خودش، برطرف مي گردد. اين تحليل آنهاست. البته ما در اين خصوص هم حرف داريم. اگر اين كارِ نشدني و رؤياي بي تعبير؛ يعني از بين بردن جمهوري اسلامي - العياذ باللَّه - روزي انجام گيرد، باز مشكل استكبار لاينحل باقي خواهد ماند؛ هرچند آنها خيال مي كنند مشكلشان حل خواهد شد. به اين دليل تلاش مي كنند بلكه بتوانند اين نظام را با محاصره اقتصادي، جنگ و تهديد، مضمحل كنند و از بين ببرند. تا كنون چندين بار هم تصميم گرفتند كارهاي خطرناك بكنند؛ اما ديدند نمي شود. به هرحال گير كرده اند؛ مانده اند كه با جمهوري اسلامي چه كنند! راه دوم كه به خيال آنها از راه اوّل آسانتر است؛ اما همان اثر را دارد، اين است كه كاري كنند جمهوري اسلامي بماند، لكن با استكبار - دشمن ديروز - كنار بيايد و دست از شعارهاي مخالف خود بردارد. اگر اين كار هم انجام گيرد، باز خطر از سرِ استكبار برطرف شده است. چرا؟ چون سازش و كنار آمدن جمهوري اسلامي با استكبار، روحيه مسلمانان را - كه در همه جاي دنيا روحيه پيدا كرده اند - دچار ضربه و صدمه خواهد كرد و خواهند

گفت: «فايده اي ندارد! ملتها جان مي كَنند، زحمت مي كشند، بعد رهبران، مثل رهبران جمهوري اسلامي ايران مي شوند. ببينيد چه كردند! در نهايت تن به سازش دادند!» باز خطر از سرِ استكبار برطرف خواهد شد. تمام كارهايي كه امروز امريكا و صهيونيسم و مزدوران و ايادي آنان و شبكه تبليغاتي و نظامي و امنيتي و بقيه وابستگانشان مي كنند، در جهت يكي از اين دو راه است. مي گويند يا ضربه بزنيم كه جمهوري اسلامي از بين برود، يا فشار بياوريم كه مسؤولان جمهوري اسلامي بيايند بگويند ما با شما آشتي مي كنيم! خوب؛ بالأخره آنها هم آرزوهايي دارند! بالأخره رؤسايشان هم جوانند و آرزو بر جوانان عيب نيست! بگذار آرزو كنند كه يا جمهوري اسلامي را دچار شكست و اضمحلال كنند، يا جمهوري اسلامي را وادارند كه از امريكا عذرخواهي كند و بگويد ما اين چند ساله بدي كرديم؛ به شما بد گفتيم، مرگ بر امريكا گفتيم، شما ببخشيد! آنها آرزوي خودشان را دارند؛ اما نكته اساسي اين جاست كه آيا اين آرزوي خام، شدني است يا نه؟ من عرض مي كنم: ملت ايران! اي كساني كه در زمان حاضر بزرگترين حماسه تاريخ معاصر را به وجود آورديد! بدانيد كه اين آرزوهاي امريكا در يك صورت نشدني و در صورت ديگر كاملاً شدني است. در چه صورتي نشدني است؟ در صورتي كه آحاد و قشرهاي مردم، همچنان كه در اين هفده سال در صحنه حضور داشتند، انقلاب را مال خودشان و مسؤولان را از خودشان دانستند و به مسائل كشور و انقلاب حسّاس بودند، از اكنون به بعد هم در صحنه حضور داشته باشند، انقلاب را مال خودشان بدانند - كه هست

- مسؤولان را از خودشان بدانند - كه هستند - به مسائل انقلاب بي اهميت نباشند و نسبت به كشور و انقلاب خودشان احساس مالكيت كنند. اگر اين باشد - كه تا امروز بحمداللَّه بوده است - نه امريكا كه اگر ده ابرقدرت مثل امريكا هم در دنيا باشند، نخواهند توانست مويي از سرِ اين انقلاب كم كنند. تا امروز هم كه دشمن نتوانسته هيچ غلطي بكند، به همين دليل بوده است. مردم در جنگ، در انتخابات، در راهپيمايي و در همه پرسي حضور پيدا كردند. هر كاري كه اين دولت و نظام و مسؤولان داشتند،با مراجعه به مردم انجام شد. براي هر جا كمك مالي خواستند، مردم تلِ ّ كمكهاي مالي را مثل كوه به وجود آوردند. براي جنگ پول خواستند، زنها گوشواره هايشان را هم هديه كردند. براي جنگ خون خواستند، همه نوع آدمي آستينش را بالا زد و گفت: «اين خونِ من.» جوان خواستند، جوان از درس و مدرسه و كسب و كار و زراعت و پدر و مادر و همه چيز خود گذشت و به جبهه رفت. پدران و مادران هم جوانان را دادند و رفتند؛ پشت سرشان را هم نگاه نكردند. نتيجه اين شد. شما خيال نكنيد امريكا از لحاظ قدرت مادّي ضعيف است؛ نخير! قوي است و همه چيز دارد؛ اما چيزهايي كه او دارد، بر آنچه كه اين انقلاب دارد، كارگر نيست. آن امكانات، رژيمي را تهديد مي كند كه با كودتا روي كار آمده است و يا با مردم خود ارتباط ندارد. نظام اسلامي چيزي دارد كه بمب و حمله خارجي و مانند آنها بر آن كارگر نيست؛ بلكه آن را مستحكم تر

مي كند و آن «مردم» است. نظام اسلامي مردم را دارد. تا مردم با نظام اسلامي اند؛ تا مردم اگر ببينند سروصدايي است، پنجره ها را باز مي كنند ببينند چه خبر است و اگر به وجود آنها احتياج است بروند؛ تا جوانان به مسائل انقلاب، احساس حميّت مي كنند؛ تا سياست جزو زندگي مردم است؛ دانشگاه سياسي است، بازار سياسي است، جامعه روحانيت سياسي است و همه و همه در مسائل سياسي دخالت مي كنند، نظر مي دهند و تحليل مي كنند، كاري از امريكا و غيرامريكا و بمب اتم و تجهيزات و فنآوري و پول و دلار و غيره برنخواهد آمد. اين، بخش اوّلِ قضيه. بنابراين، دشمن نمي تواند هيچ كاري بكند. اما اگر اين نظام اسلامي، مردم را از دست بدهد؛ مردم بي توجّه و دلسرد شوند، ايمانشان سست شود، به فكر زندگي شخصي خودشان بيفتند؛ هر كسي بگويد ما چند سال در خدمت انقلاب بوديم، ديگر بس است، برويم سراغ كارمان؛ تاجر براي تجارت خود، كاسب براي كسب خود، زارع براي زراعت خود، دانشجو و طلبه براي درس خود و آن يكي براي تبليغ خود، ارزش بيشتري قائل شوند، مسائل كشور و انقلاب، البته آسيب پذير است. ما از آسمان كه نيفتاده ايم! ما ذاتاً كه بر ملتهاي ديگر؛ امّتهاي تاريخ و گذشتگان خودمان، رجحاني نداريم. رجحان اين ملت به دليل انتخاب راه خدا و ايمان بود؛ به سبب حضورش بود كه «من كان للَّه كان اللَّه له(12)»؛ هر كس در خدمت اهداف الهي باشد، خدا كمكش مي كند. «ولينصرنّ اللَّه من ينصره(13)»؛ هر كس خدا را نصرت كند، خدا هم نصرتش مي كند. تا به حال اين طور بود. اگر خدا را نصرت نكنيم، قضيه به عكس و

طور ديگري مي شود و دشمن، مسلّط خواهد شد. ملت عزيز! مواظب و مراقب باشيد، راه خدا را گم نكنيد. كشور ما افتخارش اين بوده است كه توانسته در طول مدت كمي، نهادهاي قانوني را به وجود آورد و مجلس شوراي اسلامي تشكيل دهد. چهار دوره اين مجلس بحمداللَّه با خوبي و اقتدارِ تمام مشغول بوده و قانون گذاشته و وظايف خود را انجام داده است. حال هم انتخابات دوره پنجم در پيش است و مردم بايد شركت كنند. وظيفه و تكليف شرعي است. مردم در انتخابات رياست جمهوري، تشكيل دولت، شوراي نگهبان، مجلس خبرگان و همه نهادهايي كه براي اين كشور لازم بود، مستقيم يا غير مستقيم نقش داشتند و وظيفه خودشان را انجام دادند و اين كشور و اين نظام، هيچ وقت بي قانون، بي رئيس جمهور، بي مجلس و معطّل نماند. فقط در يك مورد دلخوشي دشمنان اين بود كه اگر امام بزرگِ اين مردم از دنيا برود، چه خواهد شد. لابد كارها لنگ خواهد شد. اما، باز به همّت مردم و مسؤولان و كساني كه وظيفه داشتند و همچنين عموم مردم، بحمداللَّه خواسته آنها عملي نشد و كاري كه بايد انجام مي گرفت، به بهترين وجهي انجام شد. بنابراين، افتخار ملت به اين است. عزيزان من! انتخابات در پيش است. من به شما عرض مي كنم همه در انتخابات شركت كنيد. همه در روز رأي گيري براي نمايندگي مجلس، نامزد انتخاباتي مشخّص كنيد و اسم آنها را در ورقه ها بنويسيد و در صندوقهاي انتخابات بيندازيد. همه اين كار را بكنند. بگرديد آدمهاي صالح را پيدا كنيد. مجلس شوراي اسلامي، مهم است. مجلس شوراي اسلامي، به اعتباري، حسّاسترين و مؤثّرترين نهاد قانوني

كشور است. اگر نماينده اي بي علاقه به انقلاب و كشور و بي اعتقاد به قانون اساسي به مجلس راه پيدا كند كه مصالح اين كشور برايش مهم نباشد؛ دشمنيهاي استكبار جهاني را نفهمد، دلش بخواهد كه از استكبار جهاني تملّق بگويد و در روزنامه ها و مجلّات وابسته به صهيونيستها اسمش را درشت بنويسند و بگويند فلاني با سياست نظام جمهوري اسلامي مخالفت كرد؛ چنين نماينده اي مجلس را خراب مي كند، ملت را خراب مي كند، كشور را هم خراب مي كند؛ پس به درد نمي خورد. اگر نماينده اي بر سرِ كار آيد كه قبل از ورود به مجلس، خود را وامدار ديگران كرده و مجبور باشد در مجلس وام آنها را ادا كند؛ نانهايي به قرض گرفته باشد و بخواهد به مجلس كه رفت، قرض خود را ادا كند؛ به درد نمي خورد. اگر نماينده اي به مجلس برود كه از مسائل كشور درك لازم را نداشته باشد؛ فاقد هوشمندي، آگاهي، سواد و معرفت لازم باشد، به درد نمي خورد. نمايندگي كار مهّمي است. من خواهش مي كنم برادران و خواهراني كه - بينهم و بين اللَّه - مي بينند اين كار از عهده آنها برنمي آيد، پيشقدم نشوند. البته اين حرف ما موجب نشود كه بعضي وسوسه شان بگيرد و احتياطاً كنار بروند؛ نخير. كساني كه احساس مي كنند مي توانند، وظيفه شرعي است كه بيايند. همه چيز در اين نظام الهي بايد از راه تقرّب به پروردگار و قصد قربت حل شود. رأي هم كه مي دهيد، انتخاب هم كه مي كنيد، براي خدا باشد. انتخاب هم كه مي شويد، باز مسأله، عمل به تكليف خدايي است. بنده هم كه اين جا حرف مي زنم، بايد به عنوان تكليف خدايي حرف بزنم. آن كساني هم كه به

مردم، نامزد انتخاباتي معرفي مي كنند، آنها هم بايد براي رضاي الهي و مصالح اين كشور اين اقدام را انجام دهند. البته بحمداللَّه گروههاي مختلف در اين كشور همه به اين انتخابات اظهار علاقه مندي و دعوت كرده اند. من از همه كساني كه در اين كار، تلاشِ صحيح و منطبق بر اصول و ضوابط دارند، تشكّر مي كنم. البته مردم هم مي دانند بايستي به چه كساني اعتماد كنند و از چه كساني حرف بشنوند. هر كس افرادي را مي شناسد و معرّفي آنها برايش اطمينان ايجاد مي كند؛ يعني احساس مي كند كه از لحاظ شرعي مشكلي ندارد، بر طبق معرفيها اقدام كند. ممكن است همه كانديداها را نشناسد، يك عدّه هم معرفي مي كنند. مهم، رعايت موازين است. من در عيد نوروز امسال، همه آحاد مردم را به انضباط اجتماعي و اقتصادي دعوت كردم. حال زمان رعايت آن است. همه انضباط را رعايت كنند. همه دقّت داشته باشند كه درست حركت كنند. كار غيرقانوني نكنند؛ كار غيراخلاقي نكنند؛ سوءاستفاده نشود؛ از بيت المال صرف و خرج نشود؛ از يكديگر بدگويي نكنند؛ به يكديگر اهانت نكنند. اين ملت هم ملت روشن و متديّني است؛ ملتي است كه به آرمانهاي انقلاب معتقد است و انقلاب را دوست دارد. انقلاب مي تواند اين كشور را نجات دهد. بدانيد! اگر ارزشهاي انقلابي فراموش شد، هيچ قدرتي نخواهد توانست مشكلات اين كشور را برطرف كند و آن را بسازد. ارزشها و شعارهاي انقلابي، ابزارهاي حركت و تضمين كننده حضور آحاد اين ملتند. اينها مي توانند كشور را نجات دهند. اين كشور، مدّتها به اين شعارهاي انقلابي احتياج دارد تا استخوانهايش محكم شود؛ تا آسيب ناپذير و ساخته شود و دشمن

از او قطعِ طمع كند. مردم به كسي رأي خواهند داد و دنبال معرفي اش خواهند رفت كه اطمينان پيدا كنند، متديّن، پايبند و وفادار به آرمانهاي انقلاب است. اينها ملاك است. اگر كسي چنين افرادي را معرفي كند، از او خواهند پذيرفت. بنابراين، اوّلاً انتخابات مهمّ است و همه بايد در آن شركت كنند. ثانياً كاري است كه مي تواند بدون اندك اشكالي انجام گيرد، كمااين كه بحمداللَّه تا به حال - در دوره هاي قبل نيز همين طور بوده است - خوب انجام گرفته است. عزيزان من، توجّه كنيد! درباره راهپيمايي بيست ودوم بهمن هم كه در ابتداي اين خطبه اشاره كردم، حضور شما در خيابانها تجسّم عيني و محسوسِ حضور ملت و پشتيباني از آرمانهاي انقلاب است. چيزي كه هيچ تحليلي نمي تواند آن را نفي و انكار كند، همين حضور خياباني شماست كه هر سال تكرار شده و هر بار مثل تيري در چشمان بدخواهان نشسته و آنها را آزرده است. اهميت اين حضور بسيار زياد است. اميدوارم ان شاءاللَّه با همّتِ امت مسلمان، يك بار ديگر دشمنان ملت مسلمان و جمهوري اسلامي احساس ناكامي كنند، كه كرده اند و خواهند كرد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفواً احد.

--------------------------------------------------------------------------------

1) . 2) . 3) . 4) شعراء - 214 5) فتح - 18 6) . 7) نهج البلاغه - خطبه 201 8) نهج البلاغه - خطبه 15 9) نهج البلاغه - نامه 45 10) نهج البلاغه - نامه 41 11) ابراهيم - 28 12) بحارالانوار - علامه مجلسي - ج 85 - ص 319 13) حج - 40

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در خطبه هاى نماز عيد فطر

بيانات رهبر معظم انقلاب

اسلامي در خطبه هاي نماز عيد فطر بسم اللَّه الرحمن الرحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. الحمدللَّه كلمّا حمداللَّه شي ء و كما يحبّ اللَّه ان يحمد و كما هو اهله و كما ينبغي لكرم وجهه و عزّ جلاله. احمده و استيعنه و استغفره و استهديه و اصلّي و اسلّم علي حبيبه و نجيبه و سيّد خلقه سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمد و علي آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين. الهداة المهدييين المعصومين المكرّمين. سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. عيد سعيد فطر را به همه مسلمانان جهان و ملت عزيز ايران و به شما خواهران و برادران نمازگزار، تبريك و تهنيت عرض مي كنم. اين روز، روز بزرگي است و متعلّق به نبيّ اكرم، حضرت خاتم الانبيا صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم و همه امّت اسلامي در طول تاريخ است. روزي است كه مسلمانان، بعد از گذراندن امتحان مهمِّ سازنده تربيت كننده ماه مبارك رمضان، گويا در پيشگاه پروردگار عالم به حساب مي نشينند و ماه رمضان خود را بر پروردگار خويش عرضه مي كنند. در دعاهاي شب و روز عيد فطر، به اين معنا اشاره شده است: «تقبّل منّا شهر رمضان». ماه رمضان را در معرض قبول الهي قرار مي دهند. يك نكته ي ديگر هم در روز عيد فطر هست و آن تصميم جدّي براي آمادگي در طول سال، جهت حلول در ماه رمضان ديگر است. اگر كسي بخواهد در هر ماه رمضان، در ضيافت الهي وارد شود و اگر بخواهد در حوزه ليلةالقدر و آن شبهاي مبارك داخل گردد، بايد از پيش خود را آماده كند. اين آمادگي، آمادگي طول سال است كه بايد تصميم آن را امروز بگيريد. بنا بگذاريد

كه در سال آينده، در زندگي خود، آن چنان رفتاري داشته باشيد كه ماه رمضان، شما را بپذيرد و ضيافت الهي بر شما شيرين و مبارك شود. اين، بزرگترين فيضي است كه يك انسان مي تواند ببرد و وسيله اي براي موفقيّت در همه امور مربوط به دنيا و آخرت و مربوط به شخص و نزديكان و جامعه اسلامي است. برادران و خواهران عزيز! به اين مطلب اجمالاً اشاره كنم كه در اين نشئه هستي در عالم دنيا، افراد بشر مثل كساني هستند كه براي گذراندن دوره اي، به اردوگاهي برده مي شوند. يك جمع دانش آموز يا نظامي يا اداري را در نظر بگيريد كه براي آن كه دوره اي را بگذرانند و خود را به يك سطح عالي، ترقّي دهند و چيزهايي فرا گيرند، آنها را به اردوگاهي مي برند و برايشان برنامه هايي مي گذارند و وسيله زندگي در اردوگاه را فراهم مي كنند و بعد از آن كه اين دوره را گذراندند و آنچه را كه بايد بفهمند، فهميدند و آنچه را كه بايد به دست بياورند، به دست آوردند، آنها را از اردوگاه بيرون مي برند تا در سطح بالاتري مشغول ادامه كار و زندگي شوند. اين جا، همان اردوگاه بزرگ است. هر روزي، هزارها هزار انسان، وارد اين اردوگاه مي شوند و هزارها هزار انسان، از اين اردوگاه بيرون مي روند تا خود را به مسير هدف اصلي خلقت و سر منزل واقعي، نزديكتر كنند. براي ما در اين اردوگاه، برنامه هايي قرار داده شده است كه با آن مي توانيم خود را بالاتر ببريم و بسازيم و آماده ورود به سر منزل نهايي و حقيقي آفرينشِ انسان كنيم كه همان لقاءاللَّه است. اديان،

اين برنامه ها را در طول زندگي، براي مردم معيّن كرده اند كه چند گونه هم مي باشد: بعضي از اين برنامه ها، از لحاظ معنوي و روحي و قلبي، رابطه انسان با خداي متعال را برقرار مي دارد؛ مثل نماز و ذكر و توجّه و تضرّع و توسّل به پروردگار و مثل بسياري از عبادات ديگر. بعضي از برنامه ها، اخلاقيّات و ملكات انسان را تصحيح و عيوب را از روح انسان بر طرف مي كند؛ مثل دستورهاي اخلاقي كه كبر و حسد و دنائت و لئامت و پستي و دروغگويي و خيانت را از ما دور مي كند و انسان را كريم و با معرفت و با سماحت و با محبّت و آميخته به خصال عالي انساني مي سازد. بعضي از برنامه ها، روابط فردي و اجتماعي ما را با انسانهايي كه در اين جهان و اردوگاهِ بزرگ هستند، تنظيم مي كند. حتّي رابطه ما با اشياء و حيوانات را هم تعليم داده اند و بعضي از تعاليم و برنامه ها، اين رابطه را براي ما تنظيم مي كند. بعضي از اين برنامه ها، فضاي زندگي را قابل زيست مي سازد؛ مثل برنامه حكومت، تشكيل دولت، امر به معروف و نهي از منكر، دشمني با ستمگران، خوبي و نيكي با مردمان صالح و مؤمن، كمك به اصلاح امور عمومي جهان و جامعه، كمك به از بين بردن فقر و ديگر برنامه هايي كه مربوط به سطح جهان و محيط زندگي و جوامع است. مجموع اين برنامه ها، در اين اردوگاه بزرگ و در اين دوران زندگي، براي من و شما گذاشته شده است. علاوه بر اينها، در اين محيطِ اردوگاهِ آموزشيِ تربيتيِ عظيمي كه اسمش دنياست، وسايل راحتي بشر هم گذاشته

شده و به لذّات جسماني و جنسي او نيز توجّه شده است؛ لذّاتي كه چشم و گوش و شامّه و روح و عقل او را نوازش مي دهد و او را خشنود مي كند. اگر از اين لذّات، به شكل درستي استفاده شود، زندگي در اين اردوگاه، شيرين هم مي شود؛ يعني هم رشد و ترقّي مي كنيم و هم خود را به كمال نزديك مي سازيم و هم آماده ي ورود به سر منزل نهايي آفرينش مي شويم و هم در اين دنيا از لذايذ مباحِ خدا داده زندگي، استفاده مي كنيم كه فرمود: «قل من حرّم زينةاللَّه الّتي اخرج لعباده والطّيبات من الرزق(1)». شما در ماه رمضان و در فرصتهاي بزرگ عبادتي، در واقع براي آن كه اين مجموعه برنامه ها را درست انجام دهيد، خود را آماده مي كنيد. كسي كه اين برنامه ها را درست انجام دهد و آنچه را بر او لازم است، بجا آورَد و زندگي و رفتار خود را تصحيح كند، از هنگام بيرون رفتن از اردوگاه هم نمي ترسد؛ چون دست او پُر است. در حلول ماه رمضان، بعد از هر نماز، مستحبّ است دعايي خوانده شود كه در آن، اين طور به پروردگار عرض شده است: «اللّهم اصلح كلّ فاسد من امورالمسلمين. اللّهم سدّ فقرنابغناك. اللّهم غيّر سوء حالنا بحسن حالك». پروردگارا! بدي احوال ما را با نيكويي حال و لطف و فضل خود ترميم و اصلاح كن. اين را از خدا خواسته ايم. اين، به دست خود من و شما هم هست. بايد مراقبت كنيم. بايد در طول يازده ماهِ قبل از ماه رمضان، خود را آماده كنيم. اگر با آمادگي لازم، وارد ماه رمضان شويم، از ضيافت الهي

بهره بيشتري خواهيم برد و براي سال آينده، يك درجه و يك سطح و يك كلاس بالاتر خواهيم رفت. آن وقت، هم در نفس و قلب خود و هم در محيط زندگي اجتماعي، آنچه شما را خشنود و راضي مي كند، مشاهده خواهيد كرد. اساس برنامه تربيتي و همه برنامه هاي زندگي در اسلام، همين موارد است. هر كس بايد واعظ خود باشد، خود را مراقبت كند، از تخطّي خود مانع شود، امر به معروف و نهي از منكر هم بكند كه آن امرِ خود به معروف و نهيِ خود از منكر و موعظه كردنِ خود، بر امر و نهي و موعظه ديگران مقدّم است. اين، همان تقواي الهي است كه از ما خواسته اند. تقوا را مراقبت كنيم و به يكديگر توصيه نماييم. من هم به شما برادران و خواهران توصيه مي كنم كه تقواي الهي را فراموش نكنيد. بزرگترين محصول ماه رمضان، تقواست. آنچه را به دست آورده ايد، حفظ كنيد و براي سالهاي آينده و ان شاءاللَّه تا آخر عمر، افزايش دهيد. بار ديگر، اين عيد شريف را به همه برادران و خواهران؛ بخصوص به خانواده هاي معظّم شهيدان و جانبازان و آزادگان عزيز و همه مفقودان و ايثارگران و كساني كه در راه خدا گامي برداشته اند و رنجي برده اند، صميمانه تبريك عرض مي كنم. بسم اللَّه الرحمن الرحيم انّا اعطيناك الكوثر فصلّ لربّك وانحر انّ شانئك هوالابتر. بسم اللَّه الرحمن الرحيم والحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين. سيّما علي اميرالمؤمنين والصّديقةالطّاهره سيّدة نساءالعالمين والحسن والحسين سيّدي شباب اهل الجنة و عليّ بن الحسين و محمّد بن علي و جعفر بن

محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمّد بن علي و علي بن محمّد والحسن بن علي و خلف الهادي المهدي القائم. حججك علي عبادك و امنائك في بلادك. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. درباره مسائلي كه در خطبه دوم لازم است مطرح كنم، دو سر فصل را مورد توجّه قرار مي دهم و راجع هر كدام، مختصري صحبت مي كنم. اوّل، درباره وضع مسلمانان در سطح جهان و دوم درباره مسائل جاري و مهمّ كشور. درباره مسلمانان جهان، آنچه كه حقيقتاً مايه رنج و تأسّف و درد است؛ اين است كه مسلمانان، امروز به آن چيزي كه بيش از همه احتياج دارند، كمتر توجّه مي كنند و آن عبارت از بازگشت به اسلام و اتّكا به قدرت اسلامي و استحكام پيوند بين مسلمانان و وحدت مسلمين است. علّت اين است كه امروز، دشمنان اسلام در مقابل اين دين، موضع خشن تر و حتي صريحتري اتّخاذ كرده اند. در گذشته هم با اسلام، خيلي دشمني و ستيزه شده است؛ اما امروز بيش از هميشه، اين دشمني خشن تر و صريحتر و ستيزه جويانه تر است. در رأس اين دشمنان هم، اتّحاد شوم امريكا و صهيونيسم است. امريكا به عنوان رأس قدرت استكباري عالم و صهيونيسم به عنوان عامل فساد سياسي و اخلال در روابط مسلمين با يكديگر و اخلال در روند حركت رشد ملتها و كشورهاي اسلامي، عمل مي كنند. اين دو، با هم متّحدند. متأسّفانه وضعي كه بسياري از سران كشورهاي منطقه عربي به خود گرفته اند - و توقّع مي رفت نسبت به غاصبان فلسطين و در مقابل اين تجاوز فاضح و واضح و

وقيحانه، موضع صحيحي اتّخاذ كنند - وضعي است كه مسلمانان را روز به روز در مقابلِ آن اتّحاد شوم، ضعيفتر و خودِ آن دولتها را هم ضعيفتر و بي پشتوانه تر مي كند. چه خوب بود رؤساي كشورهاي اسلامي، قدر اسلام را كه به آنها قدرت و شخصيت و استقلال و توانايي ايستادگي در مقابل زورگويان را مي دهد، مي شناختند و مي دانستند. متأسّفانه، بسياري از سران مسلمان، قدر اين نعمت بزرگ را نمي دانند. اسلام مي تواند به بركت ايمان و تعاليم عالي و نوراني و معارف و احكام مترقّي خود، قدرتي را در كشورهاي اسلامي به وجود آورد كه هيچ كس نتواند به آن ملتها و كشورها زور بگويد و گردن كلفتي كند و چيزي را بر آنها تحميل نمايد. چرا از اين قدرت عظيم استفاده نمي كنند؟ يك روز صهيونيستهاي غاصب با پشتيبانيِ قدرت استعمارگر آن روز دنيا - يعني انگليسيها - آمدند در قلب كشورهاي اسلامي و در نقطه حسّاس فلسطين، گوشه اي را گرفتند؛ بعد هم ادّعاي تشكيل دولت كردند و صاحب خانه ها را بيرون راندند. بعد از آن، دائماً به اين طرف و آن طرف حمله و تجاوز كردند و زمينها را توسعه دادند تا تمام سرزمين فلسطين و بخشي از اردن و لبنان و سوريه را تصرّف كردند. امروز، تصرّف غاصبانه آنها، مخصوص فلسطين نيست. اگر بتوانند باز هم اين تجاوز و توسعه طلبي را ادامه خواهند داد. امروز، شرايط دنيا برايشان آماده نيست. صبر مي كنند، آن وقتي كه احساس كردند شرايط اطرافشان آماده است و مي توانند، آن وقت باز هم تجاوز را ادامه خواهند داد. آنها به اين چيزهايي كه امروز در اختيارشان است، قانع نيستند.

آنها معتقدند كه از آن طرف تا مدينه و از اين طرف تا فرات، متعلّق به آنهاست! آنها كشور عظيمي كه منابع آبي كافي در اختيار داشته باشند، مي خواهند. آنها در صددند بر تمام كشورهاي اطراف خود و بر تمام منطقه خاورميانه، سلطه اقتصادي و سياسي و نظامي و اجتماعي داشته باشند. آنها به آنچه كه امروز دارند، قانع نيستند. كساني كه خيال مي كنند اگر به زور و فشار امريكا، با صهيونيستهاي متجاوز، پشت ميز مذاكره نشستند، خود را از درگيري با اين متجاوز و غاصب راحت خواهند كرد، اشتباه مي كنند. آن رژيم غاصب نمي گذارد آنها راحت بمانند. اگر هم مي گذاشت، حق نداشتند به خاطر فشار اسرائيل، با مذاكره و امضاي خود، از سرزمين متعلّق به مسلمين و ملت فلسطين بگذرند. امروز، بعد از اين كه صهيونيستهاي غاصب، در سرزمين فلسطين، خود را از خطر حمله ارتشهاي كشورهاي عربي - كه تا چند سال قبل آنها را تهديد مي كرد - خلاص كردند، به فكر دست اندازي به مناطق اقتصادي و سياسي كشورهاي ديگرند؛ آن هم باز با فشار امريكا! امريكاييها با انواع اهرمهايي كه در اختيار دارند و با حربه هاي سياسي - مثل حقوق بشر - و حربه هاي اقتصادي - مثل دخالت در مجامع جهاني و بنيانهاي اقتصادي بين المللي - به يكايك كشورهاي اطراف منطقه فلسطين و حتّي كشورهاي دور دست، آن قدر فشار مي آورند كه دولتهاي ضعيفي كه با اسرائيل رابطه ندارند، مجبور شوند با اين رژيم غاصب رابطه برقرار كنند و آنهايي هم كه رابطه دارند، آن را توسعه دهند! اين فشار، براي آن است كه راه را باز كنند تا اسرائيل غاصب

وارد كشورها شود و در آن جاها تلاش اقتصادي و فعّاليت تجاري و بازرگاني كند و بر منابع ثروت كشورها تسلّط يابد. اين، خطر بزرگي است و امروز مسلمانان را تهديد مي كند. البته، بديهي است آن غدّه سرطاني كه گسترش پيدا مي كند، اسرائيل غاصب و صهيونيسم است؛ اما آن دستي كه به او كمك مي كند، رأس استكبار جهاني - يعني دولت امريكا - است. ملتهاي مسلمان، نبايد اين نكته را فراموش كنند؛ همچنان كه ملت عزيز و شجاع و با غيرت و آگاه و هوشيار ما، با بيان و عمل و حضور در صحنه هاي سياسي و ديگر صحنه هاي لازم، ثابت كرده است كه فشار امريكا را تحمّل نمي كند و آن را به صورت تودهني، به خود او بر مي گرداند. شما ملت، به امريكا و دشمنان انقلاب و كساني كه مي خواهند نام فلسطين و قدس شريف را از خاطره ها و ذهنها محو كنند، تو دهني زديد. در روز بيست و دوم بهمن ماه و روز قدسِ اين ماه رمضان، مردم ايران با همه وجود و با همه شور و شوق و انگيزه و شجاعت و غيرت و ايماني كه دنيا در اين ملت سراغ دارد، بار ديگر نشان دادند كه ايستاده اند. مرحبا بر شما ملت ايران. مرحبا برا ين شور و شوق و ايمان. مرحبا بر اين هوشياري و آگاهي. آفرين بر اين موقع شناسي. شما امسال، روز قدس و شايد روز بيست و دوم بهمن را از سالهاي قبل هم پرشورتر گرفتيد. اين، نشانِ آگاهي ملت ايران است. معلوم است ملت ايران مي داند كه امسال حضورش در صحنه، به خاطر وضع نابسامان مسلمانان و تجاوز

طلبي روزافزون دشمنان اسلام، لازمتر است. شما اين حضور را نشان داديد؛ خداوند از شما راضي باشد. قلب مقدّس ولي عصر از شما خشنود و خوشحال باد كه خوب مي فهميد و خوب حركت و عمل مي كنيد و خوب تشخيص مي دهيد. ملتهاي ديگر، بايد از ملت ما ياد بگيرند. دولتها هم بايد قدر اين نعمت عظيم را - كه نعمت اسلام و ملتهاي اسلامي است - بدانند. نكته دوم در باب مسائل داخلي خودِ ماست. به فضل پروردگار، كشور در حال حركت به جلو است. دولت و مسؤولان و ملت تلاش مي كنند، مملكت را مي سازند؛ هم از لحاظ سازندگيِ اقتصادي و بناي بنيانهاي لازم در اين كشور و هم از جهت معنوي و فرهنگي. البته، دشمن خيلي تلاش مي كند كه رخنه و نفوذ و تهاجم كند و ضربه بزند و نگذارد سازندگي انجام شود؛ اما در مقابل، كار مي شود و به فضل پروردگار، اين كار ادامه پيدا خواهد كرد. هم مسؤولان كه انصافاً با ايمان و علاقه و دلسوزي و كارداني و لياقت، مشغول تلاش و خدمت هستند و هم آحاد و گروههاي مردم در بخشهاي مختلف، بايد اين تلاش را ادامه دهند و ادامه هم مي دهند. مسأله نقد و نزديك ما، مسأله انتخابات است كه من يك بار ديگر به همه عرض مي كنم: انتخابات و مجلس شوراي اسلامي مهّم است. مجلسِ قوي و با ايمان و انقلابي كه اين آرمانها را بفهمد و بشناسد و به آن پايبند باشد، مهّم است و نبودن چنين مجلسي، يا ضعيف بودن آن، يا اختلال در آن، براي ملت يك خسارت و خسران بزرگ است. شما با آگاهي و

دقّت و مراقبت خود، مي توانيد مجلسِ خوب را تشكيل دهيد. ببينيد و بفهميد چه كسي را به مجلس مي فرستيد. آن كسي كه به عنوان وكيل اين ملتِ انقلابي و مؤمن و شجاع به مجلس مي رود، بايد انقلابي و مؤمن و شجاع باشد. اگر نگوييم شجاعترين و مؤمن ترين و انقلابي ترين؛ لااقل در سطح اين توده عظيم مردم كه اين گونه از خود درخشش نشان مي دهند، باشد. آن كسي كه اسلام را نمي پسندد و مقرّرات اسلامي را قبول نمي كند و براي خاطر دل بيگانگان و خوشامد ديگران، به انقلاب و ارزشهاي انقلابي اهانت مي كند و يا به خاطر ترس از ديگران، به جاي اين كه به ملت گرايش نشان دهد، به دشمن گرايش نشان مي دهد و آن كسي كه تقواي لازم را ندارد و اهل معنويّات نيست و اهل دنياست و فقط براي نام و نشان و استفاده شخصي ، اين مسؤوليت را مي خواهد، او لايق و شايسته اين كار نيست. دنبال آدمهاي مؤمن و شجاع و انقلابي و كساني كه بتوانند قدرت اين ملت را - كه در سايه ارزشهاي انقلابي است - حفظ كنند، باشيد. كساني كه وقتي قوانيني مي گذارند و موضعي مي گيرند و نطقي مي كنند، همه در اين جهت باشد. اين طور آدمي، شايسته آن است كه به عنوان وكيل اين ملت، به مجلس شوراي اسلامي برود؛ آن كسي كه بفهمد امام چه مي گفت، چه مي خواست و چرا مي خروشيد. وكيل آينده مجلس، بايد دنبال راه امام و در خطّ او باشد؛ آن مرد بزرگ و انساني كه دشمنانش هم به عظمت و صداقت و شجاعت او اذعان و اعتراف مي كردند. آن انساني كه ايرانِ

ضعيف و وابسته را از چنگ آدمهاي فاسد و مديران نالايق و وابسته بيرون آورد و به دستِ خودِ ملت داد. آن انساني كه توانست حركت مردم را هدايت و اين ملت را مجتمع و متّحد كند و در راه آن هدف عظيم، به حركت بيندازد. خطّ امام و ارزشها و وصيّت نامه او را فراموش نكنيد. آنچه را كه اين ارزشها به شما مي آموزد، آنها را در آدمي سراغ كنيد و وقتي پيدا كرديد؛ قربة الي اللَّه و محض رضاي خدا، نام او را در صندوق رأي بيندازيد. اين، مجلس شوراي اسلاميِ لايق شما و اين ملت مي شود. كار را اين طور دنبال كنيد. بحمداللَّه مجلس شوراي اسلامي در اين چهار دوره خوب بوده است. البته، هميشه در اين مجلس، همه گونه آدم و همه طور فكر و سليقه سياسي اي وجود داشته است. حتّي كساني كه جزو اقليتهاي ديني بودند و مسلمان نبودند؛ اما در كنار هم ميهنان مسلمان خود، در راه حاكميت و اقتدار جمهوري اسلامي - كه اقتدار ملت ايران و عظمت و شوكت كشور است - زحمت كشيدند و تلاش و خدمت كردند. من مي دانم كه در اين دوره هم، لطف و فضل و كمك پروردگار عالم، شامل حال شما خواهد بود و مجلس، مجلس خوبي خواهد شد و حضور مردم - به فضل پروردگار - حضور خوبي خواهد بود. شوق و شور و ايمان و انگيزه و دشمن شناسي و موقع شناسي اين ملت، نمي گذارد دشمن در اهداف و مقاصد خود كامياب شود. دشمن مي خواهد مجلس ضعيف باشد و انتخابات شور و شوق نداشته باشد و رأي دهندگان كم باشند. دشمن مايل

است آنچه كه براي اين ملت لازم است، انجام نشود؛ ولي اين ملت نخواهد گذاشت. رحمت خدا بر امام و شما مردم و مسؤولان دلسوز و مؤمن و كساني كه راه درست را پيش پاي مردم بگذارند و آنان كه اين راه را طي كنند و بروند. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر انّ الانسان لفي خسر الاّالذين امنوا و عملوالصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. والسّلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اعراف: 32

بيانات مقام معظم رهبرى در «دانشكده افسرى»

بيانات مقام معظم رهبري در «دانشكده افسري» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اين مراسم و اين ديدار، مثل هميشه، براي من بسيار شيرين و خاطره انگيزه است. «دانشگاه افسري»، يكي از جاهايي است كه حقيقتاً بايد براي بسياري از مراكزِ مشابهِ خود، الگو باشد. پيشرفت معنوي و علمي و نظامي، الحمدللَّه، روزبه روز، بيشتر و بهتر مي شود. شما جوانان عزيزي كه فارغ التحصيل شده ايد يا در شُرف فارغ التّحصيل شدن هستيد، قدر اين تحصيلات و اين مسؤوليت را بدانيد. مردم هم بايد قدر شما را بدانند؛ شما هم قدر بدانيد؛ زيرا در اين مركز علمي و نظامي، خودتان را آماده مي كنيد تا به يك ملت بزرگ، به يك كشور پرافتخار و به يك تاريخ درخشان خدمت كنيد و اين، چيزِ كمي نيست. مردم بايد قدر شما را بدانند؛ زيرا روزي همين مركز و مراكز مشابه آن - در تهران و در سراسر كشور - با همه مخارج گزافي كه داشتند، متعلّق به ملت و كشور نبودند و مخارجشان در راه كشور و مصالح آن، صرف نمي شد. امروز، به فضل پروردگار، ارتش جمهوري اسلامي ايران و مراكز گوناگونش - از جمله اين دانشگاه -

مركز علم، مركز خدمت، مركز رشد معنوي و اخلاقي، مركز دين، مركز فراگيري قرآن، مركز نماز، مركز تهجّد و مركز رشد معنويّات، با جمعي جوان مؤمن است. شايسته است كه همه قدرداني و قدرشناسي كنند. عزيزان من! آنهايي كه اين مراكز را بنا گذاشتند، جز به بيرونِ اين مرزها، دل نبسته بودند. همين جا را خارجيها ساختند، خارجيها برنامه ريزي كردند و خارجيها از آن بهره برداري كردند. شايد بخشهاي قديمي اين عمارتها، به وسيله آلمانيها ساخته و به وسيله انگليسيها برنامه ريزي و اداره شد. بعدها هم، به وسيله امريكاييها بهره برداري مي شد. اما امروز، در اين مركز، ايراني مي سازد، ايراني مي آموزد، ايراني فرا مي گيرد و ايراني سود مي برد. هدف، منافع و مصالح ملت است. اين، چيز عزيز و عظيمي است و قدرش دانستني است. شايسته اين ملت است كه در همه جا برايش قصد خدمت كنند، برايش بينديشند و تلاش كنند. ملت ايران، ملتي مؤمن، بزرگ، شجاع و قهرمان است. آنهايي كه از سرِ بدخواهي و بدانديشي با اين ملت، بر سر كين و خدعه و دشمني اند، در پايان شكست خواهند خورد. همچنان كه تا امروز، به فضل پروردگار، شكست خورده اند. هرجا كه مستكبرين عالم بتوانند اهانتي و عداوتي نسبت به اين ملت بكنند، دريغ نمي كنند. درعين حال، اين ملت، مثل كوه ايستاده است. همين حالا، در رسانه هاي وابسته به صهيونيستهاي تروريست، ملت ايران و دولت جمهوري اسلامي و مردان سربلند اين كشور، به «تروريسم» متّهم مي شوند. ما از تروريسمْ بيزار و متنفريم و از تروريستها كه در رأس آنان، زمامداران غاصب فلسطينِ اشغالي و حاميان امريكاييِ آنها هستند، متنفّر و بيزاريم. ايران اسلامي، چون با عنوان اسلام

و با هدف اسلامي در ميان كشورها و ملتهاي جهان مي درخشد، هدفِ فعّاليتهاي تروريستي دشمنان، سياي امريكا، دستگاههاي صهيونيستي و همكاران بدانديش و بدخواهِ آنهاست. تروريستها كساني هستند كه شرم نمي كنند و براي خرابكاري در يك كشور مستقل، در دستگاه قانونگذاري خود، بودجه مي گذرانند! ما از آنها متنفّريم و ملت ايران هم از كارِ آنها متنفّر است. آنها شايسته نام «تروريست»اند. دوستي و دشمني ملت ايران، آشكار و منطقي، و با روشهاي صحيح و عاقلانه است. كارِ تروريستي، كار كساني است كه در ذات خود، دچار انحرافند. مثل همين تروريستهايي كه امروز بر فلسطين اشغالي حكومت مي كنند، و پشتيبانهاي امريكاييِ آنها. اين ملت، در آستانه يك آزمايش بزرگ، يعني انتخابات مجلس شوراي اسلامي است. جنجالهاي تبليغاتيِ صهيونيستها و امريكاييها هم، اساساً، به همين خاطر است. هروقت فكر مي كنند كه خواهند توانست ملت را از يك اقدام اساسي باز بدارند، دريغ نمي كنند. مردم، از مدّتها پيش منتظرند كه در روز جمعه، به پاي صندوقهاي رأي بروند، و آنها، براي اين كه ذهنها را به جاي ديگري متوجّه كنند، در رسانه هاي مزدور خود، شعارهاي ضدّ ملت ايران و ضدّ نظام جمهوري اسلامي سر مي دهند. اما گوش ملت ما، به اين حرفها بدهكار نيست. روز جمعه، روز امتحان است. روز جمعه، روز اقدام است. روز جمعه، روزِ تعيين سرنوشت كشور، براي يك دوره چهار ساله است. مجلسِ خوب، دولتِ خوب را انتخاب مي كند و دولتِ خوب، كارِ خوب مي كند، و براي ملت، خوب حركت مي كند. مجلسِ خوب و شجاع و مستقل، قوه مجريّه را با قوانين مناسب و با نظارت دائم، به سمت هدفهاي درستي كه براي كشور تعيين

شده است، هدايت مي كند. مجريانِ خوب هم، كشور را مي سازند و سازندگي را به پيش مي برند. مجلسِ خوب، كليدِ كارهاي صحيح در يك كشور است. در مجلسِ خوب، نماينده خوب حضور دارد. نماينده خوب، يعني نماينده مؤمن، شجاع، آگاه، دانا، داراي احساس مسؤوليت، و علاقه مند به كار بزرگي كه بر دوش او نهاده شده است. مردم تحقيق و مطالعه كنند؛ از روي احساس وظيفه به پاي صندوقهاي رأي بروند و از روي احساسِ وظيفه، نام كساني را كه گزينش كرده اند، به صندوقهاي رأي بيندازند. مجلس، اين گونه درست مي شود و سپس دولت به وجود مي آيد و به پيش مي رود. اين، امتحانِ بزرگ و كارِ مهمّي است. اميدواريم اين بار هم ملت ايران، با اقدامِ قاطعِ خود، مشت محكمش را به دهان ياوه گويان بزند، كه خواهد زد و جهانيان خواهند ديد كه ايران مسلمان، ايران انقلابي و ايران متّعهد، يعني چه! خواهند ديد كه ملتي كه هفده سال تجربه انقلاب را پشت سر دارد، از گذشته قويتر، مجرّبتر، آگاهتر و هوشيارتر عمل مي كند. به فضل پروردگار، ملت ايران، در اين تجربه هم، مورد حسد حاسدان و حسرت دشمنانْ قرار خواهد گرفت. شما عزيزان دانشجو و فارغ التّحصيل، قدر اين دورانِ خوب را بدانيد. درس را خوب و كامل بخوانيد و خود را بسازيد. نظاميِ خوب، مي تواند در همه چيزِ كشور يك نمونه باشد. نظاميِ خوب، در هنگام جنگْ دفاع مي كند و در هنگامي كه جنگ نيست، در هر جا كه وجودش مفيد باشد، با حيثيّت و منش نظامي خود، در آن جا حضور پيدا مي كند. اساتيد، مسؤولان، مربّيان و مديران اين دانشگاه و سلسله مراتب فرماندهي در ارتش

جمهوري اسلامي ايران و همه مسؤولان بايد به اين دانشگاه، به مراكز نظامي و بخصوص به آموزش نظامي، توجه ويژه اي كنند. ارتش و سپاه، به فضل پروردگار، دو بازوي نيرومند براي نظام جمهوري اسلامي اند كه روزبه روز بهتر و كاملتر شده اند و خواهند شد. اميدواريم كه خداي متعال از شما راضي و روح مقدّس امام راحل - كه بنيانگذار و گشاينده اين راه است و بيشترين افتخار متعلّق به اوست - از شما خشنود باشد. اميدواريم كه مشمول توفيقات و ادعيّه زاكيّه وليّ عصر ارواحنافداه باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

بيانات مقام معظّم رهبرى در مصاحبه گزارشگر صدا و سيما در شعبه اخذ رأى پنجمين دوره انتخابات مجلس شوراى

بيانات مقام معظّم رهبري در مصاحبه گزارشگر صدا و سيما در شعبه اخذ رأي پنجمين دوره انتخابات مجلس شوراي اسلامي حضرت عالي، طبق روال گذشته، هميشه در اوّلين ساعات اخذ رأي در پاي صندوقها حاضر مي شويد. لطفاً در اين ساعت اوليّه اگر توصيه خاصّي براي مردم عزيزمان داريد، بيان فرماييد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. ابتدا از خداي متعال درخواست مي كنيم كه امروز را روز مباركي براي ملت ايران قرار دهد. مردم هم مطمئّناً به سمت صندوقهاي رأي خواهند شتافت و آراء خودشان را در صندوقها خواهند ريخت و مثل هميشه، اين در راه موفقيّت ملت ايران، گام ديگري خواهد بود. درخواست من از مردم اين است كه اوّلاً سرعت گيرند و با شتاب حركت كنند. در هر كار خيري بايد سرعت گرفت؛ «و سارعوا الي مغفرة من ربّكم(1)» يا «فاستبقوا الخيرات(2)». به سوي كارهاي خير بايد سبقت گرفت و پيش رفت. هرچه زودتر انسان اين كار را انجام دهد، بهتر است. ثانياً هنگامي كه مي خواهند آراء را بنويسند و وقتي مي خواهند آن را در صندوق بيندازند، قصد قربت كنند و

رضاي الهي را حتماً درنظر داشته باشند. از آقايان دست اندركار اين صندوقها هم - چه كساني كه در اين چند ماه اخير مشغول اين تلاش بودند و چه كساني كه تلاششان از اين به بعد شروع خواهد شد - صميمانه تشكّر مي كنم و از خداي متعال براي آنها اجر و ثواب اخروي طلب مي كنم. همچنين به آنها عرض مي كنم كه اين صندوقها امانت ملت ايران است؛ در واقع ناموس ملت ايران است كه دست شما سپرده شده است. پس با كمال دقّت و مراقبت و در حقيقت شايد با اعمال نوعي وسواس در كار، مواظب باشند كه آنها را حفظ كنند؛ به شكل درستي آنها را شمارش كنند و آن چنان كه هست، آنها را به افكار عمومي عرضه كنند. يعني هيچ مصلحتي را از اين بالاتر به حساب نياورند و هماني را كه مردم رأي دادند، از صندوقها بيرون بياورند و اعلان شود. هيچ تخلّفي نباشد. البته بحمداللَّه تخلّف هيچ وقت نبوده است؛ يعني هيچ وقت ما علم به تخلّفي پيدا نكرديم. بحمداللَّه انتخابات ما جزو سالمترين انتخابات دنياست. در همه دوره ها همين گونه بوده است. لكن به هرحال اين توصيه اي است كه من عرض مي كنم و اميدوارم هرچه امكان دارد دقّت بيشتري در اين زمينه بكنند. از شما آقايان هم متشكّريم؛ از آقايان خبرنگاران هم متشكّريم. هر چند حضرت عالي هميشه تأكيد بر حسّاسيتهاي نمايندگي مجلس داشته ايد و وظايف خطير مجلس شوراي اسلامي را گوشزد فرموده ايد؛ اما در اين دوره كه به نظر مي آيد در سازندگي كشور، حتّي در دشمني دشمنان عليه انقلاب اسلامي، دوران خاصّي است، به عنوان وليّ امر مسلمين و همچنين به عنوان يك شهروند مسلمان كه رأي تان

را به صندوقها انداختيد، انتظارتان از نمايندگان مجلسِ پنجم شوراي اسلامي چيست؟ پاسخ به اين سؤال را من در صحبتهايي كه تا به حال شده، مقداري گفتم و به طور مفصّل با خودِ نمايندگان - وقتي كه انتخاب شدند - خواهم گفت. چون امروز ديگر روز رأي گيري است؛ هركس مي خواسته انتخاب كند، قاعدتاً يا انتخاب كرده يا در شُرف انتخاب است. پس تأثير زيادي نخواهد داشت. به همين علّت من به آنچه گفتم، بسنده مي كنم و بقيه مطالب را به كساني كه انتخاب مي شوند و پيش ما مي آيند، به تفصيل خواهم گفت و شما هم خواهيد شنيد. ان شاءاللَّه موفّق باشيد

--------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران - 133 2) مائده - 48

بيانات در سال 1375

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار با مردم مشهد و زائران حضرت على بن موسى الرضا(ع) در صحن حضرت

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با مردم مشهد و زائران حضرت علي بن موسي الرضا(ع) در صحن حضرت امام خميني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه رب العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيدنا و نبينا ابي القاسم محمد و علي آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين. سيما بقيةاللَّه في الارضين. شروع سال جديد در زير سايه نوراني مرقد مطهّر حضرت ثامن الائمه عليه آلاف التحيّة والثّناء، توفيقي براي همه ماست. چه مردم عزيز مشهد كه در طول سال هم از اين نعمت بزرگ برخوردارند و چه زوّار مشتاق و علاقه مندي كه از شهرها و مناطق ديگر عاشقانه تشريف آورده اند. حضور در اين مرقد مطهّر و زير سايه اين پايگاه نوراني، معنوي و الهي، فرصتي است كه همه ما بتوانيم به وظايفي كه به طور معمول، مخصوص شروع سال است، توجّه كنيم. وظايفي كه مربوط به مقاطع است و از جمله مقاطع براي همه ملتها و كشورها، مقطع سال است كه شمارش تاريخ، زندگي و عمر

خود را با حساب آن مقطع انجام مي دهند. اين نكته را همين جا بگويم كه ما مردم ايران، تنها ملتي هستيم كه هم مبدأ تاريخ قمري و هم مبدأ تاريخ شمسي را براساس هجرت نبيّ مكرّم اسلام قرار داده و محاسبه مي كنيم. آغاز سال قمري، اوّل ماه محرم است كه بقيه ملتهاي مسلمان هم در محاسبه ماههاي قمري، با ما شريكند؛ ولي براي حسابهايي كه لازم است سر راست و مضبوط باشد، بقيه ملتهاي مسلمان، از سال ميلادي مسيحي استفاده مي كنند و تنها ملت ماست كه از سال شمسي استفاده مي كند كه آغاز آن نيز هجرت پيغمبر است. يعني در واقع عيد نوروز كه اوّل سال شمسي است، يك سال ديگر بر هجرت پيغمبر و هجرت بزرگ اسلامي و پيدايش حكومت اسلامي اضافه مي شود. سال شمسي ما هم هجري شمسي است و اين افتخار ملت ايران است. البته اين مسأله از سابق هم بوده است و مربوط به سالهاي اخير نيست؛ كه اين خود علاقه مندي اين ملت بزرگ را به مسائل اسلامي، حتّي در امر تاريخ نشان مي دهد. يكي از وظايف اوّل سال اين است كه هر كسي به حالات و حساب خود - هم حساب شخصي، هم حساب عمومي، هم شخص، هم جماعت مثل يك ملت - رسيدگي كند. اين بهانه خوبي است كه انسان به پشت سر خود برگردد و غفلتهايي را كه انجام داده است، كوتاهيها و كارهاي ناشايستي كه از او سر زده است و همچنين كارهاي خوب خود را يك بار ديگر مشاهده كند. يعني، برادران و خواهران عزيز من! همه ما بايد عادت كنيم كه هر سالي كه نو

مي شود، به مناسب اوّل سال، به گذشته يك ساله خود يك نگاهي بكنيم. هر يك از نقاط مثبت و منفي، به ما پيامي مي دهند. من در آغاز سال نو، در پيامي به ملت عزيز ايران و ديگران، مطالبي را عرض كرده ام. در آن پيام رؤوس آنچه را كه راجع به سال گذشته به نظر مي رسيده است، به اجمال گفته ام. آنچه را هم كه من توقّع دارم ملت عزيزمان به آن توجّه كند، في الجمله و به اختصار بيان كرده ام. امروز نيز چند مطلب را پيرامون مسائل اساسي كه در سال گذشته و در اين ايام و در سالي كه شروع شده است و براي ملت ما حائز اهميت است، عرض مي كنم: مطلب اوّل مربوط به شما مشهديهاي عزيز و مؤمن است كه لازم است بگويم تا همه بدانند. ما براي انتخاباتي كه گذشت، از همه ملت ايران تشكّر كرديم؛ چون اقبال به انتخابات خيلي خوب بود. اما بايد از مردم مشهد يك تشكّر ديگر هم به طور ويژه بكنيم، چون رشد شركت در انتخابات در مشهد، نسبت به دوره قبلِ آن - بر اساس گزارشي كه به من داده اند - در حدود پنجاه درصد است. خيلي رقم بالايي است كه خبر از چيزهاي خوبي مي دهد و تحليلگران را به مداقّه مي طلبد. البته نمونه هاي برجسته اي از اين قبيل، در همه جا هست و در مورد مشهد، اين برجستگي ويژه وجود داشت كه اشاره شد. اگر كسي با گزارشهاي كشور به قدر ما آشنا باشد، خواهد ديد همان طور كه در آن پيام عرض شد، سال گذشته سال پركار و پرباري بوده است. حقيقتاً در سرتاسر كشور در

طول سال 1374، هزاران شعله كار بزرگ و باارزش - در زمينه هاي علمي، اخلاقي و معنوي،در زمينه آباد كردن و ساختن كشور، احياي ارزشهاي انقلاب، رفع ويرانيهاي بازمانده از دوران جنگ يا رژيم ستمشاهي - انجام شده است، يا در حال انجام بوده است كه امسال يا سالهاي بعد به پايان خواهد رسيد. حقيقتاً حركت عظيمي در كشور - در زمينه كار، تلاش، پيشرفت، افزايش ثروت عمومي كشور و آبادانيهاي گوناگون - آغاز شده است. حقيقتاً اگر كسي بخواهد اين كشور را با كشورهاي آباد ديگر مقايسه كند، خواهد ديد كه جمهوري اسلامي از اين جهت براي ملت بزرگ ايران، يك دوره پرافتخاري را به ارمغان آورده است. جهات معنوي، مسائل سياسي و استقلال و آزادي در جاي خود محفوظ؛ از جهت سازندگي كشور، آنچه كه براي اين ملت انجام شده و در حال انجام است، مايه افتخار است. بعضي كسان در دنيا درس مي گيرند و از الگوي ايراني پيروي مي كنند. بعضي كسان ملت ايران را تحسين مي كنند و بعضي كسان به ملت ايران حسد مي ورزند و دشمني مي كنند. البته بعضي كسان هم از حقايق ايران خبري ندارند؛ تقصيري هم ندارند. تا وقتي كه قلم در دست دشمن باشد و هر چه به قلمشان مي آيد عليه ملت ايران بنويسند و هر چه به دهانشان مي آيد بگويند، نمي شود گله كرد فلان انسان كه اهل كشور عربي، آفريقايي يا اروپايي است، چرا از وضع ايران خبر ندارد؟ البته ما به قدر توسعه تبليغات خودمان و رسانه ها تبليغ مي كنيم؛ اما شمول تبليغات دشمن بيشتر است و دهها راديو، صدها روزنامه و مطبوعات عليه جمهوري اسلامي مي نويسند. خوب؛ بنويسند،

اهميتي ندارد. آنچه اهميت دارد، اراده و توكّل اين ملت و تدبير مسؤولان كشور است؛ همان كساني كه بايد براي اين ملت برنامه ريزي كنند، نقشه بكشند و ثروت ملت را حفظ نمايند. اينها مهمّ است. وقتي كه اين كارها انجام شد، دشمن هر چه مي خواهد بگويد، بنويسد، فحّاشي كند. اينها مانع پيشرفت ما نمي شود. بر خلاف بعضي افراد كه به مجرد اين كه از گوشه دنيا، يك روزنامه، يك مقاله، يك نويسنده يا سياستمداري عليه جمهوري اسلامي حرفي مي زند، دستپاچه، ناراحت، متوحّش و عصباني مي شوند، من مي گويم هر چه كه مي خواهند بگويند، بگويند. وقتي كه يك ملت، خودش و راهش را مي شناسد، تصميمش را گرفته است و اراده قوي دارد، دشمنان هر چه مي خواهند بگويند. حتّي وقتي معلوم است آنچه كه دشمن مي گويد و مي كند، از روي دشمني است، اراده اين ملت را قويتر، پايش را استوارتر، توكلّش را به خدا بيشتر، اميدش را درخشانتر و آينده اش را به فضل پروردگار بهتر از امروز خواهد كرد. اين، ملت است با اين اراده و اين ايمان و اين تصميم. آن هم بحمداللَّه دولت است كه با خدمتگزاري و با دلسوزي خود، كارها را با جدّيت دنبال مي كند. توليد مي كند، تجارت مي كند. مي سازد، صادر و وارد مي كند. بحمداللَّه در همه زمينه ها - فرهنگ، اقتصاد و ... - مشغول كارند. البته من يك نگراني مختصري دارم - كه مربوط به امروز هم نيست؛ سالهاست كه اين نگراني را دارم - و آن اين است كه بايد اقتصاد و ملت ايران از نفت جدا شود. اين مسأله را اخيراً به دولت خدمتگزار ابلاغ كرده ايم كه برايش برنامه ريزي كند و در

حال برنامه ريزي است و كارهايي هم انجام داده است. ما بايد كاري كنيم كه ملت و دولت ايران، وابسته به نفت خود نباشند. چون متاسّفانه، امروز در دنيا نفت به سياستهاي بين المللي، كمپانيها و غارتگران بزرگ و جهانخوران و مستكبران وابسته است. در حقيقت، نفت در مشت آنهاست. هر گاه بخواهند، قيمتش را پايين مي آورند، توليد را كم يا زياد دور مي كنند، يكي را از دور خارج يا وارد دورْ مي كنند! نفت مال ماست؛ اما سياستش در دست ديگران است! چنين سرمايه اي مايه دردسر است. البته دولت ما امروز حدّاكثر استفاده را از نفت مي كند و بايد هم بكند. اما بايد كاري كند كه بتواند روزي به دنيا اعلام نمايد كه از امروز تا شش ماه ديگر، تا يك سال يا چهل روز ديگر، مي خواهيم درِ چاههاي نفت را ببندم. مي خواهم يك قطره نفت صادر نكنم. دولت بايد بتواند تصميم بگيرد. بايد به نفت احتياج نداشته باشد. ما ثروت، منابع طبيعي و توليدات داخلي زياد داريم. امكانات توليد ثروت در داخل كشور، خيلي زياد است. روزي به خاطر جنگ، اين كارها عملي نبود، ولي بحمداللَّه امروز عملي است. بايد هم انجام گيرد و انجام دهند. دولت هم اين كار را مي كند، بايد هم بكند. ما هم اخيراً اعلام و ابلاغ كرده ايم كه اين كار شروع شود و مقدّمات كار، در حال انجام است. ممكن است اين طرح در مدت يك سال، دو سال، سه سال يا پنج سال نتيجه بدهد. اگر به فضل پروردگار، چنين شود، بسياري از مشكلات اين كشور كاهش پيدا خواهد كرد. البته به شرط اين كه همه ملت؛ همه كساني كه

بازوي توانا، فكر و قلم فعّال، زبان گويا و دل بيدار دارند، پشت در پشت، با همين وحدتي كه امروز در ميان اين ملت است، تلاش كنند و نگذارند مردم تقسيم شوند. براي اين ملت، وحدت، از همه چيز واجبتر است. اتّحاد و اتّفاق، اين ملت را در بحرانهاي سخت نجات داده است. بحمداللَّه امروز ما بحراني هم نداريم. مشكل بزرگ و فوق العاده اي نداريم. اما به اتّحاد هم، كمال نياز و احتياج را داريم. همه بايد در حرفها و تبليغات انتخاباتشان، قبل و بعد از آن، در مجلس و در جاهاي ديگر، حرفي نزنند كه مردم، مابين خودشان احساس دوگانگي كنند و بين مردم اختلاف به وجود آيد. خداي ناخواسته، اگر اختلافي به وجود آيد، اين ملت شُل خواهد شد. علّت اين كه ما توانسته ايم تا به حال محكم بايستيم، همين اتّحاد و اتفاق شماست. هر چه بيشتر و محكمتر باشد، ما نيز در مقابل دشمنان شما مي توانيم محكمتر بايستيم. و اما در مورد دشمنان و مسائل خارجي، مطلبي را براي شما مردم عزيز، به طور كوتاه بيان مي كنم. در زمينه مسائل جهاني، جمهوري اسلامي به همكاري بين المللي معتقد است. ما معتقديم در دنيا هم اگر ميان انسانهاي خيرخواه وحدتي وجود داشته باشد، كار دنيا اصلاح خواهد شد. منتها اين كار در دنيا، خيلي مشكل است. لذا ما در عرصه بين الملل دو نوع كار داريم. يك كارِ اصلي، كه عبارت است از همكاريهاي بين المللي - همكاري با ملتها، با دولتها و تلاشهاي مشترك - و يك كار اضطراري، كه همان مبارزه است. بله؛ ما در صحنه بين المللي مجبوريم با دشمنان اين ملت مبارزه كنيم. اي

كاش اين ملت هيچ دشمني نداشت و ما هم مجبور نبوديم با او مبارزه كنيم؛ اما اين ملت، دشمنان لجوج، عنود، خبيث، رذل، فريبگر، دروغگو و خطرناكي دارد. بايد با آنها مبارزه كرد. در زمينه مبارزه بين المللي نيز، ما دو گونه دشمن داريم. يكي دشمنان اصلي، كه مبارزه ما با آنهاست و ديگري دشمنان غير اصلي. ما با آنها مبارزه نمي كنيم، بلكه سعي مي كنيم با آنها تفاهم نماييم؛ آنها را از اشتباه خارج و از دشمني منصرف كنيم. اين مربوط به دشمنان درجه دو است. حتّي در مواردي نمي شود به آنها دشمن گفت. عمده، دشمنان اصلي هستند. دشمن اصلي براي جمهوري اسلامي كيست؟ امروز دشمن اصلي ما در دنيا، صهيونيست و استكبار است. اصل قضيه در دشمني با اسلام و نظام جمهوري اسلامي و ملت ايران، صهيونيست و استكبار است. اگر بخواهيم استكبار را درست ترجمه كنيم، امروز با دولت متجاوز و مستكبر و ياغي و گردنكشِ آمريكا تطبيق مي كند. امروز عمده مستكبرين عالم آنها هستند. داستان استكبار براي همه ملتها، داستان تلخي است. استكبار، يعني در دنيا قدرتي هست كه به منافع ملتها و به خواست انسانها، توجّهي نمي كند. به مفاهيم ارزشي انساني هيچ اعتنايي نمي كند. براي او فقط يك چيز اهميت دارد و آن خود اوست؛ آن هم با روحيه تكبّر، افزون خواهي و زورگويي! آن هم با زبان زور، با خشونت، با شدّت، با بي رحمي و سفّاكي! امروز آمريكا چنين وضعي دارد. البته پليدتر از آمريكا، دولت صهيونيست، در فلسطين اشغالي است. چرا؟ چون بالاخره دولت آمريكا، يك دولت و متّكي به يك ملت است. در صورتي كه اساساً دولت غاصب صهيونيستي،

متّكي بر يك ملت نيست! ملت ساكن آن مناطق، ملتي است كه امروز آواره است! اسراييل، از اوّل با ظلم و آدمكشي، با دروغ و فريب به وجود آمده است. در آن روز يك عدّه افراد زورگو و متجاوز، با پشتيباني دولت انگليس به منطقه فلسطين آمدند. اهالي آن منطقه را بيرون كردند و فرزندان و بازماندگان آنها - بيش از يك ميليون نفر - هنوز هم در زير چادرها و در شرايط اردوگاهي زندگي مي كنند! زير چادر، يا چيزي شبيه چادر، در كوخها زندگي مي كنند! مردم فلسطين، در خارج از فلسطين، با حال كوخ نشيني و اردوگاه نشيني زندگي مي كنند. خانه هاي آنها و وطن آنها در اختيار كساني است كه از اروپا، از استراليا، از آمريكا، از آسيا و از آفريقا به آن جا رفته اند و يك ملت جعلي و دروغين به وجود آورده اند و در آن جا به نام يك ملت، زندگي مي كنند و دولتي هم دارند! اساساً چنين ملتي، وجود و هويّتي ندارد. گناه جمهوري اسلامي اين است كه اين حرف را مي زند! جمهوري اسلامي بر خلاف دولتهاي ديگر كه از ترس يا با تطميع امريكا همين حرف حق را كتمان كرده و پوشيده داشتند، اين حرف را به صراحت مي زند و مي گويد حق، حقّ است و باطل، باطل است. ما نمي توانيم انكار كنيم كه ملت فلسطين وجود داشته، ولي امروز آواره است. نمي توانيم انكار كنيم كه سرزمين فلسطين، از مردم فلسطين غصب شده است؛ آن هم نه با يك روش ظاهرا با نزاكت، بلكه با كشتار و آدمكشي و فريب و دروغ و اعمال زور و سفّاكي و قتل عام. دولت

اسراييل با قتل عام و غدر و فريب و سفّاكي و لگدزدن به ارزشهاي انساني به وجود آمد. حقوق يك ملت در مقابل پاي مهاجرين صهيونيست كه وارد فلسطين اشغالي شدند، قرباني شد. در طول قريب پنجاه سالي كه از عمر اين دولت جعلي مي گذرد، دائماً سركوب و قتل نفس و دروغ و فريب و تجاوز و حمله به انسانها و بيگناهان، مايه حيات و تداوم زندگي آن بوده است. اسراييل اين است؛ آن وقت رئيس جمهور امريكا - كه واقعا انسان تعجّب مي كند - خجالت نمي كشد و روز روشن در مقابل افكار عمومي دنيا مي ايستد و با صداي بلند مي گويد كه ما مي خواهيم براي جلوگيري از تروريسم، با اسراييل همكاري كنيم! واقعا انسان تعجّب مي كند كه اسم اين موضعگيري چيست؟ اين، اسمش غفلت و بي انصافي و استكبار و زورگويي است. معناي اين حرف چيست؟ الان هم خطرناكترين و پليدترين تروريستهاي عالم، همين كساني هستند كه در رأس قدرت كشور فلسطين اشغال شده مظلوم قرار دارند. شما مي خواهيد در مقابل تروريسم و تروريستها با اينها همكاري كنيد؟! كدام تروريستها؟ آن كساني كه از وطن خود آواره شده اند و بعد از سالهاي متمادي، در اثر فشارها به جان آمده اند و دستي از آستين در مي آورند و مشتي گره مي كنند و فرياد مي كشند تروريستند؟! ما اين حقايق را مي گوييم. ما اين حقايق را مكتوم نگه نمي داريم. ما گناه دانسته ايم كه اين روشنترين حقايق را در اين دنيا كتمان كنيم؛ براي اين كه امريكا خوشش بيايد. اشخاص بسياري در سطح دنيا - كساني كه با ما در ارتباط تجاري يا سياسي هستند- محرمانه به ماموران و كسان ما

مي گويند: علت دشمني امريكا با شما، عبارت از همين مسأله خاورميانه و قضيه اسراييل است. مي گويند چرا شما مخالفت مي كنيد؟ صريحاً مي گويند كه اين قضيه حقوق بشر و محاكمات آن چناني و حقوق زن و از اين حرفهايي كه عليه جمهوري اسلامي، در رسانه هاي امريكايي و صهيونيستي گفته مي شود، همه اش حرف است. ما خودمان مي دانستيم كه اين حرف است؛ اما حالا آنها هم اين را اقرار مي كنند. من هميشه به كساني كه احساس ضعف مي كردند، مي گفتم: چرا شما فريب تبليغات را بخوريد؟ چرا بايد خيال كنيد كه وقتي امريكا از حقوق بشر مي گويد، واقعاً نگران ضايع شدن حقوق بشر در ايران است؟ آنها براي بشر دل نمي سوزانند. آنها خودشان بزرگترين نقض كنندگان حقوق بشرند. آنها كساني هستند كه در روز روشن، هشتاد نفر آدم را در يكي از شهرهاي امريكا، زنده زنده، در يك خانه سوزاندند و خم به ابروشان نيامد. آنها به بشر و حقوق بشر چه كار دارند؟ حقوق بشر را چه مي شناسند؟ مسأله آنها در جاي ديگر است. دردشان از جاي ديگر است. آنها مي گويند شما چرا با اسراييل كنار نمي آييد و مثل ديگران، حكم قتل ملت فلسطين را امضاء نمي كنيد؟! حرفشان اين است. من هميشه اين موضوع را به همه مي گفتم. حالا خود آنها اعتراف مي كنند و به ما مي گويند كه فشارهاي امريكا و محاصره اقتصادي و تبليغات خصمانه و رذالت آميزِ عناصري از دستگاه قانونگذاري و اجرايي امريكا عليه جمهوري اسلامي، همه و همه به قضيه اسراييل مربوط است. مي گويند شما چرا صلح خاورميانه را قبول نداريد؟ چرا مي گوييد اين صلح نيست و سازش گرگ و ميش است؟ چرا نمي آييد اين

سازش را امضاء كنيد؟ آنها حكم قتل فلسطينيها را از ما مي خواهند! قضيه اين است. پس، امروز در رأس دشمنان خارجي اين ملت - كه مبارزه اصلي سياسي خارجي ما در دنيا با اوست - رژيم فاسدِ غاصبِ خبيثِ صهيونيستِ حاكم بر فلسطين اشغالي و پشت سر او، رژيم ايالات متّحده امريكاست. ايالات متحده امريكا با آن عرض و طول و با آن پيشرفتهاي علمي و يك كشور و ملت بزرگ، بازيچه دست صهيونيستها شده است؛ مثل غولي كه افسارش دست يك سگ است و هر جا مي خواهد، او را مي برد! امروز، دولت امريكا با آن حجمِ ثروت و سابقه و اهميتي كه از لحاظ سياسي و اقتصادي و نظامي براي خودش در دنيا قائل شده است، بازيچه دست صهيونيستها و دولت اسراييل شده است.وقتي رئيس جمهور امريكا، عليه جمهوري اسلامي، تصميمي اتّخاذ مي كند، به مجمع صهيونيستهاي امريكا مي رود و در آن جا گزارشش را مي دهد و در دنيا پخش مي شود. اين، براي ملت امريكا ننگ است. اينها دشمنان اصلي ما هستند. البته در گوشه و كنار دنيا، باز هم عليه ما دشمني و خباثت مي شود، اما اينها آن اهميت چنداني ندارد و مسأله اصلي نيست. همين قضاياي اخير دستگاه قضايي آلمان كه يك حركت بسيار زشت و نفرت انگيزي را به خاطر صهيونيستها انجام دادند، از اين نوع است. البته دولت آلمان خودش را كنار مي كشد و مي گويد به دستگاه قضايي كشورش مربوط است. هم ما مي دانيم و هم آنها مي دانند كه اين طور نيست كه دولت آلمان، تسلّطي بر دستگاه قضايي كشورش نداشته باشد. جاهايي را خود ما مطّلعيم كه اعمال نفوذ كرده اند. در حقيقت

فشار صهيونيستها به دولت آلمان و دستگاه قضايي آن كشور است. اما اهميتي ندارد. اينها كارهايي است كه بايد دولت ما و وزارت امور خارجه خود ما حلّ و فصل كنند كه بحمداللَّه به خوبي مشغول خدمتند و كار مي كنند و حلّ و فصل هم خواهند كرد. اينها چيزي نيست كه به عنوان يك مسأله براي ملت محسوب شود. آنچه كه براي ملت مهم است، همان نكته اي است كه اشاره كردم؛ يعني مسأله امريكا و اسراييل. اساس مسأله اين است. ملت عزيز ايران! حرفي كه من به عنوان جمعبندي هفده سال انقلاب پيروزمندِ سربلندِ نظام جمهوري اسلامي و به عنوان جمعبندي نظرات امام راحلمان و نظرات اين مردم، مي توانم مطرح كنم، يك كلمه است و آن اين است كه هر دولت و جمعيت و ملت و شخصي در دنيا خيال كند كه مي تواند با زور و تهديد، ملت ايران را تحت تاثير قرار دهد، سخت در اشتباه است. اين ملت، با هشت سال مقاومت جوانمردانه خود در جنگ تحميلي؛ با هفده سال ايستادگي در مقابل تهديدها و خباثتهاي استكبار و دشمنان، حداقل اين مسأله را به همه دنيا ثابت كرده است كه ملتي نيست كه با زور و تهديد بشود او را به راهي كشاند، يا از راهي برگرداند.اين مادران را ببينيد! اين شيرزناني كه فرزندان خود را در راه خدا، به جبهه هاي جنگ فرستادند - مثل كسي كه به حجله عروسي مي فرستد - و خم به ابرو نياوردند. ببينيد اين ملت مبارز را! ببينيد ملت ايران، در طول اين هفده سال، از چه پيچهاي خطرناكي گذشته است! در اوّلِ انقلاب، تهديدهاي گوناگون دشمنان داخلي،

ليبرالها، مخالفين با امام و ولايت، مخالفين با اسمِ اسلام براي اين جمهوري و مخالفين با اسمِ اسلام براي مجلس شوراي اسلامي را ديديد!؟ در دروه اوّل، امام بزرگوار ما، در نامه اي كه به مجلس شوراي اسلامي نوشتند، كلمه اسلام را در مجلس آوردند كه بسيار كار زيركانه اي بود. امام رحمةاللَّه عليه هم هوشمند و زيرك بود، و هم با تجربه. امام تجربه داشت و مي دانست كه اگر اسم اسلام، با نام مجلس شورا در اوّل مشروطيت هم، همراه مي شد - مشروطيتي كه با خون ملت و با نام اسلام و با رهبري علماي دين به وجود آمده بود - شصت سال از اسلام دور نمي افتاد! امام اين موضوع را مي دانست. در نامه نوشت «مجلس شوراي اسلامي». لذا نمايندگان مجلس گفتند بايد اين موضوع، قانوني و رسمي شود. بايستي اسم مجلس شوراي اسلامي به صورت قانون در آيد. در همان مجلس كه نمايندگانش به وسيله همين مردم مؤمن و انقلابي انتخاب شده بودند، كساني بودند كه مي گفتند اسم اسلامي چيست؟! عجيب بود. ما باورمان نمي آمد كه ممكن است بعد از پيروزي انقلاب - در حالي كه هنوز يك سال و نيم يا دو سال از پيروزي انقلاب نگذشته است - كساني پيدا شوند كه با اسم اسلام بر روي مجلس شورا، مخالفت كنند! اما كردند! اين كه ما مرتّب مي گوييم مواظب باشيد كه چه كسي را به مجلس شوراي اسلامي مي فرستيد، به خاطر اين است كه كساني را بفرستيد كه فدايي اسلام باشند. بدانند كه فقط اسلام درد اين كشور و ملت را درمان خواهد كرد و بس. كساني را بفرستيد كه تجربه داشته باشند

و گول نخورند. با نام ليبرالي و تحت عنوان آزادي نخواهند پايه تفكّر اسلامي را در اين كشور بلرزانند و سست كنند. بايد اين نوع افراد به مجلس شوراي اسلامي بروند. اينها مي توانند در مقابل دشمنان سينه سپر كنند و از شما دفاع نمايند. ملت ايران، به خاطر اين كه در طول هفده سال، اين همه رنجهاي گوناگون را ديده است، محكم ايستاده و تكان نخورده و راه خدا و اسلام را پيش رفته است. امروز هم به فضل پروردگار، از روز پيروزي انقلاب، نه كه هفده سال، بلكه دهها سال جلو هستيم. ما در طول اين هفده سال، راهي طولاني را طي كرده ايم. روزي كه اين ملت، به وسيله انقلاب شكوهمند شما مردم از چنگ مزدوران بيگانه - يعني از چنگ خاندان پهلوي و نظاميها و مزدورانشان - خارج شد، در واقع يك ظاهر بي باطن و يك قالب و هيكل پوچ بود. ثروتهايش را نابود كرده بودند. زراعت آن را از بين برده بودند. صنعتش را صددرصد وابسته به وجود آورده بودند. كار سازنده را به ميزان نزديك به صفر رسانده بودند. معنويّات و اخلاق را هم به كلّي ضايع كرده بودند. آنچه كه مي بينيد، در طول اين هفده سال به همّت شما مردم و و باقدرت مسؤولان دلسوز و با وجود همه موانع و مشكلات به وجود آمده است و امروز دشمنان خارجي مي بينند و حسد مي برند و ناراحت مي شوند. چاره اي هم ندارند! علي رغم ميل دشمنان خارجي و علي رغم ميل امريكا و اسراييل و آنهايي كه نمي توانند پيشرفت اين ملت را ببينند و مي خواهند ايران منزوي باشد، ما - به فضل پروردگار

- ارتباطمان را در سطح جهان گسترش خواهيم داد. اگر كساني هم تحت تأثير امريكا قرار گيرند و بخواهند با جمهوري اسلامي دشمني كنند، ما باكي نداريم. اين ملت، بحمداللَّه مي تواند روي پاي خود بايستد. در طول اين هفده سال، بارها از طرف دولتهايي تهديد به قطع رابطه شده است. در قضاياي مختلفي، كشورهاي اروپايي سفراي خود را دستجمعي از ايران خارج كردند، به خيالي كه حالا زمين به زمان خواهد خورد و آسمان به زمين خواهد آمد و همه چيز به هم خواهد ريخت! اما ديدند كه آب از آب تكان نخورد. لابد دولتهاي اروپايي اين واقعه را يادشان است. اميدواريم كه يادشان باشد و اشتباه نكنند. يك روز، همه سفراي اروپايي از تهران خارج شدند و وانمود كردند كه ما با شما قهريم! جمهوري اسلامي گفت: برويد به سلامت! بعد از مدتي كه گذشت، ديدند كه جمهوري اسلامي، هيچ احتياجي به آنها ابراز نمي كند و هيچ نيازي به آنها ندارد. بحمداللَّه، آنها بنابر احتياج خودشان، شروع به برگشتن كردند! هميشه همين طور است. مهم اين است كه اين ملت، قدر خود را بداند. مهم اين است كه مسؤولان اين كشور، قدر اين ملت را بدانند و مي دانند. هر كسي در هر بخشي فعّاليت مي كند، بايد بداند كه اين ملت، ملتي بزرگ و قدرتمند و با ايمان و شكست ناپذير است. مادامي كه در ميان خود، اتّحاد كلمه و توكّل به خدا را حفظ كنيد، دنيا نمي تواند بر شما فائق و پيروز شود. پروردگارا! رحمت و فضل و لطف بي پايان خود را مثل بارانِ فرو ريزنده، بر اين ملت نازل كن. پروردگارا! امام بزرگوار

را - كه اين راه را به ما نشان داد - در اعلي درجات علّيّين، با اوليايت محشور كن. پروردگارا! درجات شهداي عزيز ما را كه با خون خود، اين راه را باز كردند و اين جاده را كوبيدند، روز به روز عاليتر كن. پروردگارا! جانبازان و ايثارگران و آزادگان و رزمندگان و نيروهاي مؤمن و حزب اللّهي و بسيجي را كه كمر بسته اين راه هستند، مشمول هدايت و فضل و لطف خود قرار بده. هر كس براي اين ملت كار و تلاش مي كند، لطف و رحمت خود را بر او نازل كن. پروردگارا! قلب مقدّس وليّ عصر را از ما راضي و خشنود فرما.ما را در حضور و غيبتش، جزو سربازان آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا! دوستيِ دوستان خدا و دشمنيِ دشمنان او را در دلهاي ما بيشتر كن. همه دستهايي را كه براي اين ملت كار و تلاش مي كنند، محكم و مستحكم و مشمول بركات خود قرار بده. پروردگارا! آنچه كه گفتيم و شنيديم، براي خودت و در راهت قرار بده و آن را از ما قبول فرما. والسّلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار مسؤولان صدا و سيما

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مسؤولان صدا و سيما بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً به برادران عزيز، خوشامد عرض مي كنيم و اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند شما را كمك كند. هم در راهنمايي به آنچه كه مورد رضاي اوست كمك كند - چون كار شما خيلي حسّاس است - و هم در اجرا؛ تا بتوانيد آنچه را كه مي فهميد و مي بينيد وتصميم مي گيريد، واقعاً اجرا كنيد. گاهي انسان مسأله اي را تشخيص مي دهد و در مورد آن، درست هم

تصميم گيري مي كند. منتها در مقام اجرا، به خاطر موانع و اشكالاتي كه در سرِ راه اجرا پيش مي آيد، قدرت عمل به آن را پيدا نمي كند. امروز حرف عمده من با شما آقايان اين است كه از همه تان تشكّر كنم. حقيقتاً اساس مطلب اين است! چون ديديم واقعاً خيلي از شما برادران صدا و سيما، در انتهاي سال گذشته، براي مسائل گوناگون، بخصوص در حول و حوش ايام دهه فجر، روز قدس، ماه رمضان و قضيه انتخابات خيلي زحمت كشيديد. حقيقتاً هم صدا، هم سيما و هم بخشهاي مختلف شبكه هاي سيما، در اين قضايا متحمّل زحمت شدند. البته بعضي از كارهاي خيلي خوب هم در صدا و سيما انجام مي شود كه آنها هم جاي تشكّر دارد. قاعدتاً گزارش جناب آقاي لاريجاني - آنچه كه نوشته و گفتند - شامل نقاط مثبت موضوعاتي است كه در ذهن ما وجود دارد و مجموع اينها، حقّاً و انصافاً يك «خسته نباشيدِ» درست و حسابيِ رودررو را مي طلبيد، كه آن را عرض كرديم. بحمداللَّه فرصتي پيش آمد كه حضوراً از آقايان تشكّر كنيم و برايشان آرزوي توفيق داشته باشيم. بعضي از برنامه هاي صدا و سيما، انصافاً خيلي جالب، هوشمندانه و به كلّي فاقد نازرنگي است. گاهي ممكن است برنامه هاي ما خيلي هم خوب باشد؛ اما آدم يك نازرنگي در گوشه اي از آنها بيند و متأسّف شود كه چرا بايد اين همه زحمت كشيده شود و اين همه دستها تلاش كنند تا فيلم يا سريالي توليد شود، آن وقت در جايي از كار، نازرنگيِ خيلي بدي به چشم آيد. واقعاً هم تنها اسمي كه مي شود روي چنين گوشه هايي از كار گذاشت،

نازرنگي است و هيچ چيز ديگر نيست. يك هشياري لازم بوده است كه نگذارند اين اشكال پيش آيد؛ اما توجّه نشده است. بعضي از برنامه هاي صدا و سيما كاملاً متين و مستحكم، در سطح بالا و كاملاً فاقد نازرنگي است. البته بعضي از اين برنامه ها را كه مي بينم يا مي شنوم، بلافاصله به مسؤولين دفتر سفارش مي كنم تا با صدا و سيما تماس بگيرند و بگويند كه برنامه هاي خوبي بود و استفاده كرديم. به هر حال خود ما نيز اهل منبريم. ما هم آن وقتها كه منبر مي رفتيم، بعد از پايين آمدن از منبر و ختم سخنراني، بدمان نمي آمد يكي بگويد: «آقا؛ طيّب اللَّه انفاسكم!» برخي وقتها منبري يك ساعت نفس مي زد، ولي يك نفر از اين كه «طيّب اللَّهِ» خشك و خالي اي به او بگويد، ابا داشت! لذا چون مي فهميم كه «طيّب اللَّه» خيلي مؤثّر است، خواستيم طيّب اللّهي به آقايان گفته باشيم. علي ايّ حال، نكته اي كه مي خواهم به آن اشاره كنم، وجود برنامه هاي «بسيار خوب»، بعضاً «خوب» و بعضاً «بسيار خوب» در صدا و سيماست. من چنين برنامه هايي را در حدّي كه فرصت ايجاب مي كند، هم از صدا و هم در سيما مي شنوم و مشاهده مي كنم. البته اين برنامه ها، غير از آن دو، سه كار انبوهي است كه آقايان در زمينه انتخابات و راهپيماييها كرديد. خوب؛ آنها كارهاي جداگانه و مستقلي بود. در زمينه كارهاي معمولي و مستمر صدا و سيما، آني كه مي خواهيم عرض كنيم تحسين و تشكّر از برنامه هاي خوبي است كه وجود دارد. من دو مطلب را نمي خواهم بگويم: يكي اين كه نمي خواهم بگويم هيچ عيب و نقصي در صدا و سيما نيست. چرا؛ انصافاً برنامه هاي

معيوب هم زياد است كه قبل از بيان اين سخنان، بعضي از مواردش را به آقاي لاريجاني يادآور شدم. در صدا و سيما واقعاً برنامه هايي معيوب وجود دارد كه بايد هم اصلاح شود؛ و من خشنودم از اين كه روز به روز از تعداد معيوبها كاسته مي شود. بحمداللَّه روند رو به اصلاح در برنامه ها حس مي شود. با اين همه، برخي از عيبها سرجايشان هستند. مطلب دومي كه نمي خواهم بگويم، غايت خوبي در برنامه هاست. واقعاً از اين خوبتر هم، حتّي در آن برنامه هاي خوب، مي شود كار كرد. بشر موجود بي نهايتي است كه حدّ و مرزي ندارد. هر چه هم عالي فكر كنيد، پيشرفت كارهايي كه آفريده انسانيت شماست، نهايت علوّ نيست؛ يعني عالي اي نيست كه اعلي از آن وجود نداشته باشد. بالاخره بالاتر از آني وجود دارد، كه بايد آن را طلب كرد؛ و همين طور انسان در سير بي نهايت حركت مي كند. واقعاً وجودي كه خداي متعال آفريده، عجيب است. هر چيزي كه فرض شود امروز بهتر از آن وجود ندارد، باز بالاتر و بهتر از آن، قطعاً وجود دارد و بايد آن را جستجو و طلب كرد. در اين مسير نبايد هيچ از كار و حركت باز ايستاد. و امّا در زمينه مسائل فنّي، موضوعي را كه علي العجاله مناسب مي دانم سفارش كنم اين است كه شما كاري كنيد صداي راديو در درجه اوّل به همه جاي كشور، راحت برسد. اين امكان الان وجود ندارد و شما بايد آن را تأمين كنيد، تا بعداً به امكانات بهتر و فراگيرتري دست بيابيد. اين در مثل مانند آن است كه انسان نان و پنيري فعلاً تأمين كند تا بعد به

خوراكيهاي مقوّي تر و بهتر، با مخلّفاتش، دست پيدا كند. در زمينه صداي راديو، درجه اوّل همين است. البته در گذشته پوشش دهي صدا از اين كمتر بود. شايد يك دهم پوشش فعلي هم نبود. لكن الان كه اين همه گسترش پيدا كرده است و كار فنّي هم زياد كرده ايد - همان طور كه گفتيد و گزارش داديد و حتماً هم همان طور است - در عين حال هنوز صداي شما به همه جاي كشور، حتّي به جاهايي كه خيلي هم پشتِ كوه و در دور دست قرار ندارد، نمي رسد. اين كه عرض مي كنم، متّكي به تجربه شخصي است. در كشور ما مناطقي وجود دارد كه صداي شما را به زحمت مي شود گرفت. به تعبيري ديگر، صداي يك راديوي ضدّانقلاب را خيلي راحت مي شود پيدا كرد؛ در حالي كه فاصله آن راديو، به مراتب بيشتر از فاصله شما با مناطقي است كه به آنها اشاره مي كنيم! ما هنوز هم از تهران كه خارج مي شويم، در پيچ و خمهاي كوههاي اطراف، متأسفانه صداي شما را نداريم. با اين راديوهاي معموليِ در دسترس ما كه نمي شود گرفت. شايد راديوهاي بهتري هم باشد كه بتوان به وسيله آنها، صدا را شنيد. ولي به هر حال چنين مشكلي وجود دارد كه آن را بايد شما حل كنيد. اين را بايستي درستش كنيد. پرداختن به سيماي برون مرزي و خارج از كشور هم برنامه هاي مهمّي است. البته الان كه ما در اين جا با مشكل دريافت صداي راديوي خودمان مواجهيم، در اروپا و آفريقا، كساني به وسيله راديو برون مرزي مان، صداي ما و صداي نماز جمعه ما را مي شنوند. اين هم هست. لكن مي خواهيم بگوييم

محدوده داخل ايران اولويّت دارد. بايد كاري كرد كه هر كس هر جا خواست صداي شما را بشنود، بتواند. يعني مجبور نباشد به خاطر اين كه صداي شما را نمي شنود راديوي ديگري را بگيرد و صداي ديگري را گوش كند و بگويد «حالا كه مي خواهيم پاي راديوي خودمان بنشينيم، كيفيّت صدايش اين طوري است.» حداقل اختيار و تخييري براي او وجود داشته باشد. اين هم در زمينه مسائل فنّي. ما البته با آقايان عضو صدا و سيما، حرفهاي زيادي داريم؛ يعني حرفهاي مبنايي تر و اساسي تري هست كه مناسب جمع شماست. ان شاءاللَّه در آينده نه چندان دوري، اجتماع خوبي با شما و بقيه برادران و خواهراني كه در صدا و سيما فعّالند، خواهيم داشت و اگر خداي متعال عمر و توفيق داد، صحبت خواهيم كرد. الان براي آن كار نيست؛ لذا به آن مباحث نمي پردازيم. فقط يك مطلب را - با اين كه قبلاً هم گفتيم - مجّدداً عرض كنيم و صحبتمان را تمام كنيم. آن مطلب اين است كه در فيلمهاي ايراني و نمايشنامه هاي فارسي كه از راديو پخش مي شود، به يك نكته حتماً توجّه كنيد؛ ولو براي مدت سه سال طول بكشد و آن را تجربه نماييد. آن نكته كه تاكنون هم كسي به آن توجّه نداشته اين است كه فيلم و نمايشنامه ايراني را از حوادث آشفته كننده و برانگيزاننده ذهن و حالت سوهان براي روح، خالي كنيد. متأسفانه اين كار صورت نمي گيرد و نمي دانم چرا! با اين كه مكرّراً، هم به جمع آقايان عضو صدا و سيما گفته ام و هم به برادراني كه به امور فيلمسازي اشتغال دارند، ولي نمي دانم چرا اين مسأله مهم رعايت

نمي شود. يعني ممكن است عيب و ايرادي در اين جا وجود داشته باشد كه اين كار نمي شود؟ فيلم ايراني را وقتي شما نگاه مي كنيد مثل اين كه بايد حتماً يك مبالغه در اظهار غصّه، اظهار ناراحتي، اظهار گريه، دعوا و تشنّج اعصاب در آن باشد! كأنّهُ بدون اين عناصر، فيلم و نمايشنامه ايراني چيزي كم دارد! من يك وقت در اين جا، در مقابل جمعي مثل شما آقايان، مثالي زدم. گفتم مثلاً فرض بفرماييد در تلويزيون ما برنامه اي درست كرده بودند و مي خواستند بچه ها را به بُرس زدن تشويق كنند. ما هم طبق معمول، فيلم بچه ها را نگاه مي كرديم. البته در قالب كارتون، ساختن فيلمهايي اين گونه براي بچه ها، تشويق خوبي است و تبليغ خوبي نيز براي رعايت بهداشت موي سر است. ماجرا اين طور بود كه يك بُرس عروسكي، لحظاتي زار مي زد و گريه مي كرد؛ به گونه اي كه دل آدم كباب مي شد. در اين حال يكي ديگر از بُرسها به بُرس گريان مي گفت:«چرا گريه مي كني؟» او هم جواب مي داد كه مثلاً «صاحب من، موي سرش را بُرس نمي زند!» اين قضيه كه اين قدر گريه نداشت؛ به طوري كه دل مستمع را خون كند! لااقل صداي دختر بچه يا پسر بچه اي را كه در حال زار زدن روي بُرس گذاشته ايد، يك لحظه اش بكنيد، نه به قدر يك دقيقه و يك دقيقه و نيم! همين طور متّصل گريه، گريه، گريه! خوب؛ اعصاب مستمع خرد مي شود! متأسفانه چنين حالتهايي در فيلم و كارتون و نمايشنامه ما وجود دارد. موضوع ديگري كه در فيلمهاي ما به آن مي پردازند، پديده طلاق است؛ و گريه و زاريها در اين مقوله هم آزار

دهنده است. خوب، آدم به فيلمهاي خارجي، از جمله فيلمهاي خانوادگي ژاپني - كه فيلمهاي خوب ژاپني است - نگاه مي كند، مي بيند در ارتباط با مسائل خانوادگي، آن جا هم از اين حرفها هست. ولي اين همه گريه و ناراحتي در فيلمها رواج ندارد. نمي دانم چرا بايد فيلمهاي ما اين طوري باشند! حتماً عيبي در كار هست. من البته چون به بعضي از جاها و به بعضي از آدمها سوءظنهايي دارم كه دير زايل مي شود، مي گويم لابد تعمّدي در كار است. بعضي تعمّد دارند براي اين كه ذهن و اعصاب مردم را خراب كنند. خوب؛ شما در خانه تان نشسته ايد. اگر بچه همسايه بناي گريه كردن بگذارد، اعصابتان ناراحت مي شود. اين، امري طبيعي است. لازم نيست بچه خود آدم باشد. تلويزيون هم مثل بچه همسايه است. اعصاب انسان را با دعوا، تشنّج و گريه بي خودي خراب مي كند. بياييد واقعاً برنامه ريزي كنيد. هم در كارهاي صدا و قصّه هاي شب و بقيه برنامه هايش و هم در كارهاي سيمايي. اين يك كار اساسي است. اين حفظ سلامت اعصاب مردم است. اعصاب آشفته، در محيط كار، در محل كسب، در خيابان و پشت ترافيك، همه جا خودش را نشان خواهد داد. اين كه يك وقت ما عرض كرديم و حالا هم آقاي لاريجاني تكرار كردند، مسأله آرامش بخشي به ذهن مردم، يك بخش عمده اش مربوط به صدا و سيما و فيلمها و نمايشنامه هاست كه هنوز تأمين نشده است. البته بعضي از فيلمهاي نسبتاً فكاهي و با مايه هاي طنز، قدري رواج يافته است كه عيبي ندارد. خوب است كه اين كارها انجام گيرد. اميدواريم كه خداوند كمكتان كندو بتوانيد اين كار بسيار

بسيار بزرگي را كه بر عهده داريد به بهترين وجه انجام دهيد. البته به بهترين وجه ممكن، وَاِلّا بهترين وجه كه خيلي بالاست. ان شاءاللَّه كه رسالت خود را بتوانيد به انجام برسانيد؛ و اين رسالت هم رسالتِ يك ملت است؛ رسالتِ فرهنگي است. شما هم حقيقتاً تنها هستيد. حتّي الان مطبوعات از صدا و سيما عقب است. در كشور ما مطبوعات كه بايد عِدل صدا و سيما باشد، متأسّفانه عقب افتاده است. ما پيشرفت كار و تحرّكي را كه در صدا و سيما وجود دارد، مع الاسف در مطبوعات خودمان مشاهده نمي كنيم. خلأ آنها را هم شما بايستي تا حدود زيادي جبران كنيد. ان شاءاللَّه خداوند به همه شما توفيق عنايت فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار پرسنل و فرماندهان ارتش

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار پرسنل و فرماندهان ارتش بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خوش آمديد؛ عزيزان من. اميدوارم ان شاءاللَّه روز ارتش براي ارتش جمهوري اسلامي ايران روزي مبارك، پرثمر و آينده ساز باشد. اين روزها و هفته هاي ياد بود - مثل روز ارتش، روز معلّم، روز كارگر، روز سپاه و غيره - براي بازنگري به خويشتن است. براي هر مجموعه اي لازم است گاهي به خود بنگرد. نگاهي از بيرون، نه از درون. نگاه از درون، خودبيني است؛ اما نگاه از بيرون، نگاه ضعف جويانه و انتقادگر است. چشمِ نافذ است. خدا را شكر مي كنيم كه ارتش در طول سالهاي متمادي، روز به روز بحمداللَّه، پيشرفت كرده است. ارتش امروز قابل مقايسه با ارتش سالهاي پيش و سالهاي پيش از آن نيست. امروز ارتش خيلي پيش رفته است. ولي در عين حال، خودنگري، بازنگري و خويشتن نگري، هميشه لازم است. فرد هم همين طور است. براي

فرد هم گاهي لازم است كه از خود بيرون آيد. و اين، سخت تر از بيرون آمدن از مجموعه است. هر فردي بايد از زندان نفسانيّات و خودبيني و غرور، خود را خارج كند و از بيرون به خود بنگرد. همه ما به اين تحوّل احتياج داريم. جبلّت بشر با نقص آميخته است. كي مي توانيم آن نقصها را برطرف كنيم؟ وقتي آنها را ببينيم؛ وقتي آنها را بشناسيم و وقتي قبول كنيم كه نقص داريم. اگر خودمان را مطلق دانستيم، مغرور شده ايم. خيال كرده ايم نقصي نداريم. پس چه وقت به فكر خواهيم افتاد كه خود را علاج كنيم؟ وقتي كه نقصهايمان راببينيم و بشناسيم. شما ببينيد معلّمين روحاني بشر، يعني پيغمبران، يعني ائمّه هدي عليهم الصّلاة والسّلام، دائم چكّشي به دست گرفته بودند و بر سر پيل دماني كه نامش نفس ماست، فرود مي آوردند. نفس، يعني آن بُعد انحطاطگراي وجود ما؛ آن بُعدي كه شهوات را به ما القا و تلقين مي كند و ما را به آن مي كشاند. ضعفها و نقصهاي ما از آن جاست. بايد خودنگري داشته باشيم تا ضعفها را ببينيم. شما ملاحظه فرماييد كه امام سجاد عليه الصّلاة والسّلام، آن مركز نورانيّت، آن معدن معنويت و كمال، زيْنِ همه عابدين عالم، در دعاهاي صحيفه سجاديه، با خود چگونه مواجه مي شود و خود را چطور در مقابل پروردگار عالم قرار مي دهد و استغاثه مي كند! در نيمه شب و بعد از نماز شب؛ آن هم نه نماز شبِ آدم معمولي و عادي، بلكه نماز شبِ سيّد سجاد، آن امام همام به پروردگار عالم رو مي كند و مي گويد: «و هذا مقام من استجبي لنفسه منك و سخط

عليها و رضي عنك(1)». يعني «پروردگارا! من به خاطر نفس خودم، به خاطر ضعفها و نقصهاي خودم از تو شرمنده ام. بر نفس خود خشمگينم و از تو راضي ام.» اين جمله را امام سجاد عليه الصّلاة والسّلام، به پروردگار عالم مي گويد: «فتلقّيك بنفس خاشعه و رقبة خاضعه.» بازنگري در خود اين است، كه انسان، آسمان كمال را مرحله پس از مرحله طي مي كند و كامل مي شود. اگر انسانهاي والا پديد مي آيند و اگر معنويّات و زيباييها خود را ظاهر مي كنند و نشان مي دهند، همه بر اثر بازنگري در خود و ديدن نقايص و عيبهاي خود است. برخلاف انساني كه چشم را بر روي همه اين ضعفها ببندد؛ خود را فارغ بداند؛ مغرور به خود و مغرور به خدا شود؛ مغرور به اندك شعله نورانيّتي شود كه در وجود او و بالاخره در وجود هر انساني هست و خود را نشان داده است و نهايتاً به همين قانع شود. بعضي افراد هستند كه به كمترين خيري از خيرات در وجود خودشان قانعند. فردي كه چنين است، ديگر كمال را نمي تواند طي كند. جمعها هم اين گونه است. بايد نگاه كنيد كه چه چيز لازم است. اين ملت هم از روزي كه متوجه نقايص خود شد؛ از روزي كه متوجّه ضعفها شد و خود باوري پيدا كرد، به پيش رفتن و ترقّي كردن و تكامل پيدا كردن رو نهاد. شما بايد اين گونه تصوّر فرماييد كه ارتش يك ملتِ مستقلِ پيشاهنگِ داراي برترين آمال، ايده ها و آرمانهاي بشري و انساني، بايد چگونه باشد. اين را هدف قرار دهيد و در اين سمت پيش برويد. اساس قضيه در اين انقلاب

و اين كشور، مسأله «استقلال» است. به دنبال استقلال از خيرات و بركات، همه چيز به يك كشور مي رسد. چنان كه همه ضعفها از «وابستگي» يك كشور به خارج، واصل و عايد مي شود. چون وابستگي، اوّلِ نديده گرفتن موجوديهاي و و موهبات الهي در حق يك ملت است. وابسته شدن به يك مركز قدرت - در هر حدّي كه باشد - و دنباله رو آن بودن و حركت كردن؛ نديدن عقايد، نديدن فرهنگ بومي، ملاحظه نكردن آمال مردم و حتّي ملاحظه نكردن مصلحت ملي، از نتايج وابستگي است. بدترينِ دولتها و حكومتها حكومتي است كه وابستگي را بر ملت خود تحميل كند. ملتها نمي خواهند وابسته باشند. اهل يك روستا را شما نگاه كنيد! اگر بتواند دلش مي خواهد وابسته به مركز روستا يا فرضاً مركز شهر نباشد. اصلاً وابستگي، خلاف طبيعت انسان است. اما دولتها آن را بر مردمشان تحميل مي كنند و در راه اين تحميل، ملت را مي كوبند. ديروز به نوعي و امروز به نوعي ديگر. امروز در دنيا، وابستگي را با تبليغات به وجود مي آورند. چون ملتها چشم و گوششان باز شده است و مي فهمند؛ و عاملان وابستگي نمي توانند به زور ايجاد وابستگي كنند، با تبليغات اين كار را مي كنند. شما ببينيد در همين قضيه لبنان - كه يك فاجعه بزرگ انساني است و نمي توان آن را انكار كرد - نَفَس درست و حسابي از كشورهاي عرب هم بلند نشد، چه برسد به كشورهاي اسلامي و بعضي كشورهاي ديگر. در حالي كه فاجعه لبنان يك فاجعه بزرگ بشري است. يعني زشت ترين نوع تجاوزي كه ممكن است فرض شود، تجاوزي است كه امروز صهيونيستهاي خبيث و

قسيّ القلب و ضدّ بشر، نسبت به سرزمين و مردم لبنان انجام مي دهند. امروز موضع حزب اللَّه و مردم لبنان، موضع «دفاعي» است. آنها از خودشان دفاع مي كنند. امروز حزب اللَّه از مردم لبنان و حقّ آنها دفاع مي كند. آنها براي دفاع از حقّ مردم لبنان و استقلال لبنان، خودشان را به آب و آتش مي زنند. حكومت غاصب فلسطين، به غصب فلسطين اكتفا نكرده و بخشي از جنوب لبنان را هم گرفته است. مردم لبنان در مقابل اشغالگران از خود دفاع مي كنند و به آنها مي گويند «از سرزمين ما بيرون برويد.» روال همه دنيا چنين است كه تمجيد كننده مبارزيني است كه به اشغالگر مي گويند «از خاك ما بيرون برو.» امروز در دنيا كدام نهضت آزاديبخش است كه به بيگانه بگويد «از خاك من بيرون برو» و دوست و دشمن از او تمجيد نكنند؟! اين اوّلين بار است كه دنياي استكبار، به سركردگي امريكاي خبيث و پليد، حركت آزاديبخش و آزاديخواهانه اي را كه به غاصب مي گويد «از سرزمين من بيرون برو»، نه تنها حمايت نمي كند، بلكه نكوهش هم مي كند! در درگيريهاي اخير در لبنان، قضيه اساساً از اين هم بالاتر است. صهيونيستها، كودكي را در لبنان كشتند. مبارزان لبناني به انتقام خونِ آن كودك، به اسرائيل حمله اي محدود كردند. ولي اسرائيل، دست به اين حمله وسيع و همه جانبه زد. در همين حمله همه جانبه هم، باز چندين كودك كشته شده اند. الان بيشترين كشته هاي لبنان - آن طور كه به ما خبر داده اند - كودكان هستند. صهيونيستهاي بچه كُش! ببينيد فاجعه، چقدر آشكار و بيّن است! چقدر گناه، بزرگ است! چقدر حقيقت روشن است! آن وقت رئيس جمهور و

دستگاه حاكمه امريكا، به جاي اين كه از اين پيش كرده دست پرورده پليد خودشان، يعني اسرائيليها و رئيس دولت اسرائيل، بخواهند كه خويشتنداري از خود نشان دهد و كمتر بكشد و كمتر تجاوز كند، و بالاخره نهيبي به او بزنند، به حزب اللَّه و به مردم لبنان تهاجم سياسي مي كنند كه «شما چرا دست بر نمي داريد»؟! ببينيد چقدر عرف و فرهنگ سياسي اينها واژگون است؟! ببينيد چقدر اينها بدند؟! ببينيد بشر، امروز در دنيا در دست چه كساني گير كرده است؟! آن وقت بفهميد كه جمهوري اسلامي چه مي گويد، امام چه مي گفت و انقلاب چه مي گويد. اينها اين قدر واژگونه، غير عادلانه و ضدّ بشري فكر و عمل مي كنند، آن گاه سينه هايشان را جلو مي دهند و سرشان را هم بالا مي گيرند و اصلاً خجالت هم نمي كشند. واقعاً كه آدم تعجّب مي كند! اگر در داخل سرزمينهاي فلسطين اشغالي كوچكترين آبي از آب تكان بخورد، فوراً رئيس جمهور امريكا از «كاخ سياه» سر بيرون مي آورد و حرفي مي زند، براي اين كه با پيش كرده ها و سگهاي دست آموز اسرائيلي خود، هماهنگي كرده باشد. در حادثه اخير دهها انسان در خانه خود و در مقام دفاع از خود، به ظلم و زور كشته شدند. نه فقط از اينها حمايتي نمي شود، كه عليه شان تهاجم هم مي كنند. اين كه رهبران اسلام خبر داده اند كه روزي در دنيا معروف، منكر مي شود و منكر، معروف، امروز است. ببينيد چگونه اينها منكر را در دنيا معروف و معروف را منكر مي كنند! امروز در مقابل اين جريان فساد و تباهي، چه كسي بايد بايستد؟ آن وقت حكومتها، ملتهايشان را دست بسته تسليم قدرتها مي كنند. آنها هم باورشان مي آيد

و مي گويند: «ما رهبران دنيا هستيم!» اين ادعا، زشت تر از كارهاي قبلي اينهاست. اين كه يك عدّه آدمهاي قلدرِ زورمدار كه از ابتدايي ترين مباني اخلاق بشري بويي نبرده اند، ادّعا كنند كه رهبر چند ميليارد انسانند، به نظر من اهانتي بزرگتر از همه اهانتهاي قبلي به بشريت است. امريكاييها باورشان آمده كه رهبر بشريتند! الان در خيابانهاي نيويورك و واشنگتن و جاهاي ديگر، آدم معمولي نمي تواند شب هنگام بدون اسلحه در خيابانها راه برود! امنيتشان در اين حدّ است. امروز در آن كشورِ آفت زده معنوي، كودكان در خانه ها از دست پدر خوانده هايشان امنيت جنسي ندارند! اخلاقشان در اين حدّ است. امروز زن آزاري و زير كتك كُشتن زن، در هيچ جاي دنيا به قدر امريكا نيست. امروز جنايت در مورد كودكان - چه به صورت كشتن و چه به صورت جنايات و فجايع جنسي - در هيچ جا به اندازه امريكا نيست. بچه هاي دوازده، سيزده ساله در خيابانهاي امريكا، اسلحه مي بندند، سيگار مي كشند و عرق مي خورند! آن وقت اينها ادّعا مي كنند كه مي خواهيم بر دنيا رهبري كنيم! اين شرم آور نيست؟! چنين مسائلي است كه انسان را به اهميت استقلال يك ملت متوجّه مي كند. آن وقت حاكمي بيايد و سرنوشت كشور و ملتش را به دست چنين جلّادهايي بسپارد! اين همه در ميان يك ملت، برجستگيهاي انساني وجود دارد! چقدر در يك ملت، علما، دانشمندان، فرهنگيان عناصر فداكار و انسانيتهاي درخشان هست؛ فداكاريها و استعدادها هست! سپردن همه اين مجموعه به دست چنان جلاّدهايي، چه مفهومي جز تابع سياست آنها شدن دارد!؟ تابع سياست آنها كه بگويند «شما در قضيه خاور ميانه بايد اين موضع را بگيريد»، بگويد «چشم»!

«در قضيه بوسني بايد اين عمل را انجام دهيد»، بگويد «چشم»! آيا اين درست است؟ براي يك ملت، خفّتي بالاتر از وابستگي نيست. در حقّ يك ملت از سوي مسؤولان، جنايتي سنگينتر از وابسته كردن آن ملت نيست. در مقابل، براي مسؤولان يك ملت، هيچ خدمت و وظيفه اي بزرگتر از اين نيست كه استقلال او را حفظ كنند. البته استقلال هم مراتبي دارد كه اوّلِ آن، استقلال سياسي است. استقلال سياسي آسانترينش است. يعني حكومتي به وجود آيد كه به قدرتها، وابسته نباشد. انقلاب اسلامي، چنين است. حكومت ايران در زمان رژيم طاغوت منحوس، رژيم ذليل، رژيم فاسد كه تا گردن در لجنزار وابستگي گير كرده بود، اصلاً وابسته زاييده شده بود. محمدّرضا كه پدرش وابستگي داشت، از ابتداي تولّد در محيط وابستگي حركت و تنفّس كرده بود و اصلاً غير از اين را تصوّر نمي كرد. آنها اين ملت را به سوي وابستگي سوق داده بودند. انقلاب اسلامي كه آمد، آنها را از اين ملت ازاله كرد. واقعاً ازاله شدند؛ مثل ازاله نجاست از بدن و جامه كه براي نماز لازم است! انقلاب اسلامي، پيكر اين ملت را ازاله كرد و آنها رفتند. انقلاب اسلامي، حكومتي را بر سرِ كار آورد كه مستقل است. از امريكا حرف نمي شنود. از هيچ كس ديگر هم حرف نمي شنود و از هيچ كس نمي ترسد. امروز به فضل پروردگار، دولت جمهوري اسلامي، چنين است. رئيس جمهور ايران، مسؤولان كشور و نمايندگان مجلس اين گونه اند. رئيس جمهور ايران در برابر چشمهاي مستفسر دنيا در قضيه مسائل فلسطين و لبنان و بوسني، مواضعي مي گيرد كه دشمنان، دندان به زنجير مي سايند و از

فرط خشم و عصبانيت، زنجير مي جوند! اين، استقلال سياسي است با مواضع سياسي محكم. لكن بالاتر از استقلال سياسي، استقلال اقتصادي است كه مسؤولان كشور، نمايندگان مجلس و دست اندركاران مسائل اقتصاد، بايد توجّه كنند كه در زمينه پول، در زمينه ساز و كارهاي اقتصادي و در زمينه فعاليتها اقتصادي، وابستگي خودشان را در همه بخشها قطع كنند. يكي از بخشها هم، شما ارتشيان عزيز هستيد؛ كه بايد وابستگي تان را قطع كنيد. ما اكنون ابزارهايي داريم كه ساخت بيگانگان است. آنها هم خيال مي كردند چون اين ابزارها مصنوع آنهاست، پس وابسته به آنهاست! بعد از انقلاب و در جنگ تحميلي، دلشان به اين خوش بود. شما رابطه اين مولود را از آن جفت قطع كرديد و وابستگي تمام شد، رفت. يعني مستقل شديد. آري؛ روزي وسايل موجود در جمهوري اسلامي مثل جنين از آن جفت تغذيه مي كرد. اما امروز چنين نيست و كشور مستقل است. اين كار را شما كرديد. اين كار را مسؤولان دلسوز و علاقه مند و عناصر مؤمن و حزب اللّهي انجام دادند. يادتان باشد: «حزب الّلهي»! عدّه اي سعي نكنند كلمه حزب اللّهي را از ارزش بيندازند. حزب اللَّه اين مملكت را نجات داده است. حزب اللَّه در جنگ تحميلي آن كارها را كرده است. حزب اللَّه ارتش را حفظ كرده است. اگر حزب الّلهي هاي ارتش نبودند، ارتش در همان كودتاي پايگاه شهيد نوژه، يكي از بدترين تجربه هاي خودش را مي گذراند. حزب اللَّهِ ارتش، موجب شد كه يك كودتا كه از طرف چهار نفر ارتشي بي حيثيّت و وابسته طرّاحي شده بود، مايه روسفيدي و سربلندي ارتش شود. حزب اللّهي هاي ارتش، حقِّ حيات به گردن ارتش دارند. حزب اللَّه را بزرگ بشماريد. در جنگ هم

آن فرمانده حزب اللّهي، آن طور حركت كرد. در مقام فرماندهي هم، فرماندهان حزب اللّهي - ديروز و امروز - هميشه سعي و تلاش كردند. در سازندگي هم همين طور. به هر حال ارتش، بخشي از قطع وابستگي اقتصادي را در درون خود دارد و آن، وابستگي فنّي و علمي است. اين جا فقط وابستگي اقتصادي نيست؛ وابستگي فنّي هم هست؛ وابستگي علمي و فنّي و به اصطلاح تكنولوژيك. بايد اين وابستگيها قطع شود. البته در حال قطع شدن هست، اما بيشتر از اين قطع كنيد. بايد بسازيد! بايد خودتان در درون ارتش بجوشيد و بجوشانيد! اين كه من بر روي نوسازي و بهسازي و نگهداري و تعمير و ابتكار در ارتش تكيه مي كنم، به خاطر اين است. شما ظرفيت هم داريد. نيروي هوايي ظرفيت زيادي دارد. نيروي دريايي ظرفيت زيادي دارد. نيروي زميني ظرفيت زيادي دارد. شما در بخشهاي مختلف، ظرفيت براي كار علمي، فنّي و نوآوري و ابتكار، زياد داريد. هيچ وقت هم نگوييد چون فلان چيز را نخريده ايم، نداريم. فلان ابزار را نخريديم، بهتر! فلان وسايل جديد را وارد نكرديم، بهتر! اگر وارد مي كرديم كه شما براي كار كردن به صورت نوسازي، عرقتان در نمي آمد. اگر دروازه ها در جاهايي به رويمان بسته است، قدر بدانيد. اگر دروازه ها باز باشد، روح سهل انگاري و تنبليِ انسان نمي گذارد او به جايي برسد. انگيزه بزرگي لازم است كه انسان را به تلاش در كارها وادار كند. آنها كه دائماً نوآوري مي كنند، به اين سبب است كه روند علمي شان به اين حركت وادارشان كرده و بعد كار برايشان روان شده است. وانگهي، پول و استعمار دنيا را پشت سر خود دارند.

امروز غربيها به وسيله علم، خودشان را بر دنيا مسلّط كرده اند. براي آنها انگيزه وجود دارد. كشورهاي از لحاظ علمي عقب نگه داشته شده هم براي پيشرفت و حركت، بايد در خود انگيزه ايجاد كنند. يكي از عوامل ايجاد انگيزه اين است كه راهها بسته باشد. خدا را شكر مي كنيم كه راهها كاملاً باز نيست و در جاهايي بسته است. ولي از اين بالاتر، «استقلال فرهنگي» است: فرهنگِ استقلال، اعتقاد به استقلال و ايمان. مهم اين است كه با هر نوع وابستگي مقابله شود. يك ملت به اين نقطه كه رسيد، ديگر هيچ مشكلي ندارد. و اما اين روزها مسائل «انتخابات» هم مطرح است. من راجع به انتخابات، مكرّر صحبت كرده ام و آنچه را كه بايد گفت، گفته ام. همه تأكيدي كه بنده در قضيه انتخابات و براي انتخاب اصلح و غيره دارم براي همين است كه اين كشور، آسان استقلال خود را به دست نياورده است. مبادا كساني به مجلس بروند كه گيرنده آنها، منتظر فرستنده قوي امريكا و غرب باشد! مبادا كساني وارد مجلس شوند كه آنتنهايشان را به آن سمت تنظيم كرده باشند؛ هر چه از آن جا مي آيد، بگيرند و در داخل به زبان ديگري منتشر و منعكس كنند! همه نگراني من از اين است. البته اين ملت، بيدار است. عدّه اي خيال نكنند كه اگر كساني لابه لاي جمعيت توانستند از حسن ظنّي يا غفلتي استفاده كنند و خودشان را داخل مجلس بيندازند، ديگر مصونيت پيدا خواهند كرد. هرگز چنين نيست. اين ملتِ آگاه و هشيار و خون داده و رنج كشيده، اگر ديدند عنصر وابسته اي به مجلس راه يافته است، دست دراز مي كنند

و او را از مجلس بيرون مي اندازند. اين كه ما اين همه روي تديّن تكيه مي كنيم، براي اين است. عزيزان من! وابستگي از لااباليگري ديني حاصل مي شود. نه اين كه هر كس متديّن نيست، وابسته است؛ نه. بالاخره انگيزه هاي گوناگوني وجود دارد. اما كسي كه متديّن است، يك مانع اضافه براي وابسته شدن دارد. اين خيلي مهم است. شنيده ام بعضي در حول و حوش مرحله اوّل انتخابات، گفته بودند «فلاني - شايد اسم ما را هم نياورده بودند - يا برخي ديگر اين قدر روي تديّن تكيه مي كنند، چه اهميتي دارد؟ بايد آدمهاي متخصّص به مجلس راه پيدا كنند. دكترها و مهندسها به مجلس بروند و مملكت را اداره كنند!» اين، اشتباه است. نه اين كه براي مجلس، متخصّص لازم نيست. چرا؛ براي مجلس، متخصّص لازم است. ولي ما امروز تخصّص كم نداريم. عرض من اين است كه: اي ملت ايران! بين همين مهندسها و دكترها، ميان همين متخصّصها و كارشناسها، بگرديد متديّنها را انتخاب كنيد! به صرف ادّعا، اكتفا نكنيد. فردي را كه مي خواهيد برگزينيد، بايد متديّن باشد. متديّن كه شد، آن وقت انسان احساس خاطر جمعي مي كند. من در بعضي تبليغات انتخاباتي، در بعضي جاها مشاهده كردم كه فلان نامزد انتخاباتي، حتّي اين قدر به خودش زحمت نداده است كه عكسي را براي تبليغات منتشر كند كه اقلاًّ در آن عكس، ظواهر مذهبي را رعايت كرده باشد! خوب؛ چنين مواردي انسان را متنبّه به خطر مي كند. اين كه عدّه اي خيال كنند ديگر وقت اين حرفها گذشت و امروز مردم دنبال دين و آخوند و ريش و از اين قبيل نيستند، اشتباه است. امروز هم اعتماد مردم به

افراد متديّن، نمايندگان متديّن و علماي دين است. مردم به اينها اعتماد و اطمينان دارند. سزاوار هم هست كه به اينها اطمينان داشته باشند. زيرا دين مانع وابستگي مي شود. وقتي دينداري نبود، وابستگي آسان مي شود. آيا كسي كه در تبليغات انتخاباتي اش شعارهايي مطرح مي كند كه نه فقط رنگ و بوي ديني و انقلابي ندارد، بلكه ضدّ مسائل ديني، ملي و انقلابي است، خطرناك نيست كه به مجلس برود؟ البته ما به هشياري مردممان خيلي مطمئنّيم. بنده به هشياري مردم كاملاً مطمئنّم. مردم ما هشيارند؛ اما معنايش اين نيست كه آدم دغلي نخواهد توانست با پشت هم اندازي و تبليغات گوناگون، فضا را غبار آلود كند و از آب گل آلود ماهي بگيرد. با وجود اين كه مردم هشيارند، باز هم ممكن است كساني با يك نوع پشت هم اندازي و با يك نوع تبليغات، فضا را غبارآلود كنند و از آب گل آلود ماهي بگيرند. خارجيها هم كه به اين مسائل دامن مي زنند و به دروغ، مردم ايران را تقسيم مي كنند. تقسيماتي كه خارجيها از مردم مي كنند، اغلب خلاف واقع و دروغ است. عدّه اي «راست»، عدّه اي «چپ»، عدّه اي «سنتي»، عدّه اي «مدرن»... اينها همه اش حرفهاي بي ربط و مزخرفي است كه خارجيها القا مي كنند. البته يك عدّه آدمهاي ساده هم در داخل، بدشان نمي آيد كه بگويند ما جزو فلان دسته هستيم! خيال مي كنند كه اين يك افتخار است. نه آقا! جزو ملت ايران باشيد. جزو توده انقلابي مردم باشيد. جزو اين جماعت و ملت دين باور باشيد. اسمهاي چپ و راست و قديم و جديد و امثال اينها، افسانه است. اينها واقعيت ندارد. به دليل اين كه هيچ كدام از اين

گروههايي هم كه آنها ذكر مي كنند، هيچ تفكّر مدوّني ارائه نكرده اند. دسته بندي گروهها با ارائه تفكّرِ مدوّن امكان پذير مي شود. در شرايط فعلي، گروههاي موجود چه تفكّر مدوّني دارند كه ادّعا شود اين با آن، اين تفاوت را دارد! كه اين مدرن است، اين نمي دانم چپ است، اين راست است! اينها حرفهاي بي معني است. حرفهاي بي ربطي است كه خارجيها و تبليغات بيگانه، عنوان مي كنند. بله؛ يك جريان ضدّ انقلابي و ضدّديني وجود دارد. يك ليبراليسم ادّعايي و وابسته در كشور ما هست. نه اين كه نباشد. كساني هستند كه در دوران تسلّط رژيم فاسد و ستمگر گذشته، به ساز آن رژيم رقصيدند، با آن همكاري كردند، دست اطاعت و غلامي به آن دادند و آن اوضاع را تحمّل كردند و دم نزدند. (حالا نويسنده بودند، شاعر بودند، هنرمند بودند، مطبوعاتچي بودند... هر چه بودند!) بعد كه نظام جمهوري اسلامي بر سرِ كار آمد و آزادي معقولي به همه داده شد و مردم توانستند آزادانه افكارشان را بگويند و حرفهايشان را به زبان بياورند و بنويسند، اينها براي جمهوري اسلامي شير شدند! حالا هم در مطبوعات وابسته اي كه پولهايش از آن طرف مرز مي آيد و خط كلّي اش هم به احتمال زياد از آن طرف مرز داده مي شود، جمهوري اسلامي را متّهم مي كنند و به بعضي از اختلافات جزئيِ سليقه اي دامن مي زنند و به شعار دادن پوچ مي پردازند. اينها هستند. از اينها بايستي به شدّت پرهيز كرد. اما متنِ ملت، متنِ خوبي است. متنِ ملت، متنِ متديّني است. اميدواريم خداي متعال تفضّل فرمايد، اين جا هم مردم هدايت شوند - همچنان كه تاكنون هدايت شده اند - و آنچه

را كه وظيفه آنهاست متوجّه شوند. ان شاءاللَّه مجلس مستقلِّ كارآمدِ مؤمنِ متديّني كه ملت بتواند خاطر جمع باشد كه اين مجلس همين راه استقلال را، همين راه خدا و همين راه انقلاب را به بهترين وجه دنبال خواهد كرد، تشكيل شود و همه دشواريهاي راه زندگي هموار شود؛ كه به خواست خدا روز به روز هموارتر خواهد شد. خداوند، مسؤولين و كساني را هم كه دست اندركار اين كارهاي بزرگ هستند، كمك كند تا بتوانند به بهترين وجه، اهداف را به پيش ببرند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) صحيفه سجّاديه: دعاي 32

مصاحبه با مقام معظم رهبرى در مراسم رأى گيرىِ دومين مرحله از پنجمين دوره انتخابات مجلس

مصاحبه با مقام معظم رهبري در مراسم رأي گيريِ دومين مرحله از پنجمين دوره انتخابات مجلس به محضر مباركتان عرض ادب مي كنيم و نظر حضرت عالي را در مورد ضرورت اهميتِ شركت در مرحله دوم انتخابات، خواستاريم. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. به همه مردم عزيزمان عرض مي كنم كه اهميت مرحله دوم انتخابات، كمتر از مرحله اوّل نيست. بلكه شايد به جهاتي بتوان گفت كه اهميت اين مرحله، از مرحله اوّل بيشتر هم هست. توصيه بنده اين است كه اوّلاً مردم به سوي صندوقهاي رأي بشتابند و هر چه زودتر رأيشان را در اوّلِ وقت به صندوق بيندازند. يعني «خيرالخير عاجله». بهترين كارهاي خير، كاري است كه سريع و در وقت خود انجام گيرد. ثانياً كوشش كنند به همان تعداد كه لازم است، رأي بنويسند و نه كمتر. مثلاً فرض بفرماييد در حوزه انتخابيه تهران اسم بيست و هشت نفر بايست در برگه رأي نوشته شود. سعي كنند اسم بيست و هشت نفر را بنويسند. بيست و هفت نفر و كمتر نباشد. يا فرض

بفرماييد در بعضي از شهرها به پنج نفر و در بعضي شهرها به دو نفر بايد رأي داد. همان مقداري كه لازم است بنويسند و كمتر ننويسند. سومين توصيه، توصيه هميشگي ماست. يعني اين كه رأي دهنده، اسم كسي را به خاطر بسپارد كه وقتي خواست آن اسم را در برگه رأي بنويسد، قصد قربت كند. واقعاً قصد انتخاب كسي را داشته باشد كه بشود او را براي خدا و دين به مجلس فرستاد. اين مسأله اهميت دارد. در اين جا ديگر ملاحظات و رودربايستيها را بايد كنار بگذارند. بايد ببينند كه خداي متعال را چه كاري راضي مي كند. چون مجلس مهم است و مسأله مجلس، مسأله كوچكي نيست؛ سرنوشت ملت است. به آحاد ملت عزيزمان هم كه بحمداللَّه در امتحانات گوناگون سربلند بوده اند، عرض سلام مي كنم و اميدوارم و دعاي مفصّل هم كرده ام كه ان شاءاللَّه در اين آزمايش هم سربلند بيرون بيايند. از شما آقايان هم كه زحمت مي كشيد - چه شما آقايان عضو واحد خبر و گزارش؛ چه آقاياني كه دست اندركار انتخابات هستند و چه كساني كه جهات گوناگون را براي حفظ آرامش و تأمين فضاي سالم انتخاباتي رعايت مي كنند - صميمانه تشكّر مي كنم. ان شاءاللَّه موفق باشيد.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار با جمع كثيرى از كارگران، معلمان و فرهنگيان كشور

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با جمع كثيري از كارگران، معلمان و فرهنگيان كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران و خواهران عزيز، معلّمان و كارگران و دانشجويان و مسؤولان بخشهاي فرهنگي و كارگري، خيلي خوش آمديد. اميدواريم كه يكايك شما عزيزان، مشمول فضل و لطف الهي باشيد و امروز و اين روزها و هفته ها، ملت بزرگ ايران را به ارزش والاي اين دو قشر - معلمان و كارگران

- بيشتر آگاه كند. اين هم يكي از پيشامدهاي شيرين در جمهوري اسلامي است كه روز معلّم و روز كارگر، با هم اتّفاق مي افتد. با هم در اين جا حاضر مي شويد و روزي را كه متعلّق به خود شماست، با هم گرامي مي داريد. تركيب علم و كار، تركيب زيبايي است. شايد بشود اين را به عنوان يك حركت نمادين تلقّي كرد؛ براي اين كه در جمهوري اسلامي، ما راه خود را بهتر و بيشتر پيدا كنيم. يعني علم، واقعيتر و با صحنه كار نزديكتر پيش برود و كار، عالمانه تر و از تجارب و اندوخته هاي علمي، بهره مندتر شود. ان شاءاللَّه همّت خواهيد كرد و همچنان كه تا امروز، شما دو قشر تلاش و مجاهدت كرديد و زحمت كشيديد، بعد از اين هم با حركت سريعتر و روانتر، جامعه را خواهيد ساخت؛ چون اين كشور متعلّق به شماست. در اين جا نكته اي وجود دارد و آن اين است كه هر كاري را - چه كارهاي معدود در منطقه و حيطه كارگري و چه كارهاي مربوط به حيطه تعليم و تربيت - به دو طريق مي شود انجام داد: يكي، داراي جهت و هدف و يكي هم، بي هدف و بي جهت. فرض كنيد يك نفر مي خواهد كاري انتخاب كند. يك وقت است كه برايش فرقي نمي كند چه كاري باشد و مي خواهد كاري بكند و درآمدي داشته باشد و صرفاً حركتي انجام گيرد. يك وقت هم مي گردد، كاري را انتخاب مي كند و مي سنجد كه امروز چه كاري لازمتر و مفيدتر و مردم به آن نيازمندترند. اين دومي، كارِ جهت دار مي شود. در شرع مقدّس اسلام، به اين جهت كارها، توجّهي خاص شده است.

البته، قصد من اين نيست كه بگويم هر كسي مي خواهد كاري انتخاب كند، برود بگردد و ببيند چه كاري لازمتر است. اين، فعلاً از حوزه تصميم و انتخاب فردي در بحث ما خارج است. ما مي خواهيم براي جهت كلّي كشور و جامعه، صلاح انديشي كنيم. در اسلام، به جهت كار خيلي توجّه شده است. مثلاً در عبادات مي گويند: بايد قصد قربت كرد. قصد قربت، يعني همان جهتگيري و اين كه انسان كار را براي خدا انجام دهد و در جهت رضاي الهي باشد. شايد ظاهر و شكل مادّي كار، خيلي هم فرق نكند. روح كار فرق مي كند. مثلاً در شرع مقدّس سفارش شده و مستحبّ است كه روز جمعه، انسان غسل جمعه كند.(1) به ذهن انسان مي رسد كه قاعدتاً اصل تشريع غسل جمعه، براي نظافت است و براي اين است كه هر انساني، لااقل هفته اي يك بار، تن خود را شستشويي كند كه به اين وسيله، نظافت را كه در اسلام خيلي اهميت دارد، تأمين نمايد. ولي اگر شما در روز جمعه، يك ساعت در حوض و يا استخري برويد و غوطه بخوريد و دست و پا تكان دهيد و بدنتان را صابون هم بزنيد، اما نيّت غسل جمعه نكنيد؛ آن ثوابي را كه شارع مقدّس براي غسل جمعه معيّن كرده است، به شما نخواهند داد. صورت كار، همان صورت كار - يعني شستشو - است. هدف ظاهري آن هم، در هر دو جا - هم در غسل جمعه و هم در يك غوطه خوري معمولي - نظافت است؛ اما غسل جمعه چيزي اضافه دارد كه عبارت از هدف وجهت است. جهت چيست؟ كار را

براي خدا انجام دادن. اسلام مي خواهد در محيط مسلماني، هر كاري كه افراد مي كنند، در راه خدا و براي خدا باشد، تا دو فايده ببرند: يك فايده، فايده مادّي آن كار است و يك فايده هم، فايده معنوي و روحي است كه به خاطر قصد قربت عايد مي شود و بدون آن، عايد نمي گردد. وقتي كه شما مثلاً غذا مي خوريد، قصدتان اين است كه من اين غذا را مي خورم تا بدنم نيرو پيدا كند و بتوانم به وظايف زندگي برسم؛ چون خدا اين را خواسته است. در اين جا، غذا همان غذا و همان مواد غذايي است كه به بدن شما مي رسد و همان لذّت در ذائقه است؛ اما علاوه بر اينها، خداي متعال ثواب هم مي دهد. چرا؟ چون شما با اين كار، غير از اداره جسم خويش، دل و روح خودتان را هم اداره و برايش جهت معيّن كرده ايد. وقتي چنين روحيه اي، در همه چيز بر انسان مسلمان حاكم باشد، آن وقت كار حرام از او سر نمي زند، غذاي حرام نمي خورد، غذاي با چپاول و زور و ظلم به دست آمده را به لب نزديك نمي كند، حركت دست او حركت ظالمانه نخواهد بود و حركت انديشه و فكر او هم، حركتي در جهت زيان انسانيت و برادر مسلمان خود نخواهد بود. يعني همين چيزي كه به ظاهر خيلي كوچك به نظر مي آيد، موجب مي شود كه تمام مشكلات حيات بشري - كه همين جرائم و گناهان و تخلّفات گوناگون انسانها و شهوترانيها و فزون طلبيها و آزها و امثال اينهاست - بتدريج از انسان فاصله بگيرد. ببينيد چطور حكمت دين و احكام شرعي، از جاي كوچك

و از نقطه كمي آغاز مي كند و ناگهان يك پهنه وسيع را فرا مي گيرد! بنابراين، قصد قربت يعني جهت دار كردن كار. حالا با ديد وسيعتري به يك جامعه نگاه كنيد كه اين هم جزو قصد قربت است. اين را هم كه مطرح مي كنيم، از قصد قربت بيرون نيست و يكي از مصاديق آن است. در يك جامعه، كار و تلاش و تعليم و تربيت هست؛ اما جهت اين كارها چيست؟ اين كار يا اين آموزش و پرورش، به چه سمتي حركت مي كند؟ امروز، در زرّاد خانه هاي امريكا، كار انجام مي گيرد. آن جا هم كارگر هست؛ اما اين كاري كه انجام مي گيرد - چه كارِ كارگر ساده، چه كار كارگر ماهر، چه كار سركارگر، چه كار مدير بخش، چه كار مدير كارخانه، چه كار طرّاحان و نقشه كشان اصلي اين كارخانه - در خدمت چيست؟ در خدمت جنگ افروزي؛ در خدمت كمك به غاصب - مثلاً اسرائيل - و در خدمت بمباران اتمي هيروشيما در گذشته. الان هم اگر امريكا از افكار عمومي و از نابودي دروني خودش نمي ترسيد و خلاصه اگر مهارها و افسارها، جلوگير دولت امريكا نبود، حاضر بود در هر نقطه اي از دنيا كه هوس كند، بمب اتم بيندازد؛ چون براي اينها كه آدمكشي كار مشكلي نيست! امروز، همچنين در دانشكده علوم اطّلاعاتي يا جاسوسي در سازمان سياي امريكا هم، معلّم و شاگردي هستند كه مشغول درس دادن و درس خواندنند. آيا آن معلّم هم، همين ارزش والايي را كه ما براي معلّمان قائليم، دارد؟ در آن جا، محصول تلاش و نمره آوردن شاگرد، اين نيست كه از منافع ملي امريكا دفاع كند.

اگر اين بود، ما حرفي نداشتيم. امريكاييها بروند براي خود و منافع ملي و در چارچوب كشورشان، خود را به شكل معقولي اداره كنند؛ ما كه بخيل و مانع نيستيم. اما امروز، آن آموزش و پرورش و آن تعليم و تربيت، در خدمت سياهروترين و آلوده ترين دستها و انسانهاي سياسي در دنيا و عليه نهضتهاي آزاديبخش و كشورهاي در حال حركت آزاديخواهانه و هر كشور استقلال طلب ديگر و نيز به نفع رژيمهاي مرتجع و عليه رژيمهاي مترقّي به كار مي رود. جهت كار آنها، اين است. خواستم شما عزيزان من و جامعه كارگري و جامعه فرهنگي كشور، اين نكته را توجّه كنيد كه نفس و مادهّ ي كار، تعيين كننده نيست؛ روح كار تعيين كننده است. صرف اين كه بازويي حركت مي كند و چرخي را مي چرخاند، اين ارزش آفرين نيست. ارزش معنوي و اخلاقي مهم است. بايد ديد اين چرخ براي چه مي گردد، براي كه مي گردد و در خدمت چه چيزي است؟ صرف اين كه كلاسي تشكيل مي شود و معلّمي به آن جا مي رود و از جان و دل خود مايه مي گذارد و با حلّه تنيده زدل و بافته زجان، شاگرد را تربيت مي كند و كلمه به كلمه روح او را با معارف و معلومات آغشته مي نمايد، كافي نيست كه ارزش درست كند. بايد ديد آن مادّه اي كه آموزش داده مي شود، چيست، هدف و جهت چيست و اين تعليم و تربيت به چه سمت و سويي انجام مي گيرد. عزيزان من! اين مهم است. امروز در بعضي از مناطق دنيا، براي نابودي ارزشهاي انساني تعليم علم داده مي شود. امروز كساني هستند كه علم را فرا مي گيرند، براي

اين كه در پشت مرزهاي كشورهاي بيگانه - كه براي اهداف شيطاني كمين گرفته اند - به آنها كمك كنند. اين، ارزش نيست. يك روز، در همين آب و خاك مقدّس خود ما، كساني علم را آموختند، براي اين كه جامعه ايراني و كشور ايران را به سمت فسادْ بيشتر و بهتر سوق دهند. اين، ارزش و اعتباري ندارد. جهت و روح، مهم است. عزيزان من! كارگران و معلّمان كشور! امروز هر حركت علمي و فرهنگي و كاري كه در خدمت نظام و كشور جمهوري اسلامي و براي نوسازي و پيشرفت و آباداني اين كشور انجام مي گيرد، يك عبادت است. فرقي هم بين اين كارخانه و آن كارخانه و اين مدرسه و آن مدرسه نيست. اگر امروز در ايران اسلامي، يك معلّم يك كلمه درس بدهد و قصدش اين باشد كه براي خدمت به اين كشور - كه امروز سرزمين اسلام و عرصه عظمت و درخشش احكام اسلامي است - شاگردي تربيت كند؛ اين يك كلمه، يك حسنه است كه اگر صد كلمه شد، صد حسنه مي شود. اگر او را شب و روز فرا گرفت، شب و روز او سرشار از حسنه است. آن كارگري كه در كارخانه اي كار مي كند، يا طرّاحي و مديريّت و يا هر گونه تلاشي مي كند، براي اين كه ايران اسلامي - كه امروز عرصه جلوه هاي معنوي و الهي است - رشد و پيشرفت پيدا كند و آباد شود و از بيگانه ها بي نياز گردد و نگران تحريم اقتصادي اين قدرت و آن قدرت نباشد و استغنا پيدا كند، هر لحظه اي كارِ اين كارگر يك حسنه انجام مي دهد و يك عبادت مي كند. هر

كسي به اين كار كمك كند، در اين عبادت سهيم است و از سهم آن كارگر هم كم نمي شود. آن كسي كه به او كمك كرده است، او نيز سهيم مي شود. دستگاه خدا اين گونه است. گاهي يك عمل انجام مي گيرد، ده نفر سهيمند و ده حسنه انجام مي گيرد. نه اين كه يك حسنه تقسيم شود؛ بلكه هر كدام پيش خداي متعال ثواب جداگانه دارند. امروز، اين گونه است. امروز، كشور شما اين خصوصيت را دارد. كمتر جايي در دنياست كه كلاس درس و سالن كارگاه و محيط آزمايشگاه و دانشگاهش و حتّي ساعت استراحت معلّم و كارگرش - كه استراحت مي كند به قصد اين كه فردا بتواند كار بكند - اين قدر مشمول به لطف و رضاي الهي باشد. مگر ايران چيست؟ اساس قضيه، همين است. عزيزان من! امروز ايران اسلاميِ شما، مظهر رهايي و نجات بشريت است. چرا؟ ما كه با بشريت، اين قدر ارتباط و سعه كاري نداريم. مگر ما مي خواهيم چه كار كنيم؟ نكته اين جاست. امروز، قدرتهاي اهريمني و شيطاني - يعني همين كه شما به آن استكبار مي گوييد و مظهرش امريكاست - عليه بشريت و ارزشهاي انساني قيام كرده اند. براي اينها، جان ميليونها انسان اهميت ندارد. شما ديديد كه اسرائيل در ظرف پانزده شانزده روز، دهها هزار نفر را كشت و زخمي و آواره و آشفته كرد و داغهايي آفريد؛ ولي خم به ابروي استكبار جهاني نيامد. همينهايي كه وقتي گربه اي داخل چاه فلان خانه مي افتد، از روي رياكاري، دستگاههايشان را بسيج و پولهايي را خرج مي كنند كه اين گربه را كه يك حيوان است، از داخل چاه نجات

دهند! يا گاهي اوقات، تظاهر به انسان دوستي مي كنند كه ماها هم كه اينها را خوب مي شناسيم، گاهي اوقات واقعاً شك مي كنيم كه عجب، آيا اين همه اظهار دلسوزي راست است؟! اين قدر اينها رياكاري مي كنند! جلو چشم همينها، اين فاجعه عظيم انجام گرفت و لب از لب تكان ندادند! فقط اين يك جا كه نيست. در اين هفده سالي كه از شروع انقلاب اسلامي مي گذرد و مردم ايران چشمشان باز شده است و قضاياي دنيا را مي بينند، اگر شما حساب كنيد، صدها قضيه از اين قبيل پيدا مي كنيد. آن روزي كه همين امريكاييها و دستگاههاي صهيونيستي دنيا و قدرتهاي دروغگوي عالم، طرفدار عراق بودند، شما ديديد كه دولت عراق، شهر حلبچه را بمباران شيميايي كرد و روز روشن، با هواپيما بر سر هزاران انسان داروي شيميايي ريخت و آنها را مثل چوب خشك و مرده، داخل خيابانها انداخت! اصلاً حادثه عجيبي بود كه از شنيدن آن، تن انسان مي لرزيد. تمام دوربينهاي تلويزيوني هم، اين را ديدند و فهميدند و فيلمبرداري كردند؛ ولي عراق را محكوم نكردند و بسياري از محافل جهاني - چه برسد به دولتها - به رونياوردند! البته، جمهوري اسلامي در دنيا قيامتي راه انداخت و عدّه اي مجبور شدند و ديدند كه در مقابل افكار عمومي، چاره اي ندارند و به همين خاطر، دو كلمه حرفي زدند، والاّ نمي گفتند! ولي بعد از گذشت دو يا سه سال، از همان عراق به عنوان غول مهيبي ياد كردند و در مقابلش صف آرايي نمودند؛ چون آن روز، عراق با ايران اسلامي مبارزه مي كرد! عزيزان من! قدرتهاي استكباري اين گونه اند. مسأله خطر حاكميت استكبار بر بشريت، يك

مسأله جدّي است. تا چند صباح قبل از اين، دو قدرت شرق و غرب بودند كه باز مقدار رقابتي بينشان بود و از اين طريق، مقداري يكديگر را كنترل مي كردند. امروز، استكبار مطلق العنان است و امريكاييها اين قدر پر رو شده اند كه در سراسر دنيا راه افتادند و به كشورهاي ديگر مي گويند كه شما بياييد با جمهوري اسلامي - كه ما با آن خوب نيستيم - قطع رابطه كنيد! اين قدر وقاحت؟! البته، اروپاييها و كشورهاي دنيا، به دهنشان زدند و اعتنايشان نكردند؛ اما وقاحت اينها اين اندازه است. اينها مي خواهند بر بشريت، بيشتر مسلّط شوند و چنگالهايشان را فرو كنند و زورگويي نمايند و در قضاياي مهم جهاني به اظهار نظر بپردازند و همه را مجبور كنند كه بايد نظر ما را گوش كنيد! قضيه فلسطين يك طور؛ قضيه لبنان يك طور؛ قضيه بوسني يك طور و در قضاياي گوناگون و هر جا كه حادثه اي است، اينها بيايند در آن جا نظري ابراز كنند و ريشي بجنبانند و بعد هم متوقّع باشند كه همه دولتها از اينها پيروي كنند! دولتهاي ضعيفِ حقيرِ بي ارزش هم، بر خلاف مصالح ملتهايشان، به بَه بَه و چَه چَه مي پردازند و اينها را بيشتر بزرگ مي كنند! در مقابل چنين وضعي، كي ايستاده است؟ آن كدام دولت و ملت است كه در مقابل تهديدهاي روز افزون آنها، خم به ابرو نياورده است؟ آن كدام نظام است كه به اتّكاي مردم و اراده هاي نيرومند ملت عزيز و سربلندش، در مقابل همه تطميعها و تهديدهاي آنها، «نه» گفته است؟ آن جا كجاست؟ شما خيال مي كنيد كه اين حرف را فقط ما مي زنيم؟

امروز همه كشورها - كه به مسائل جهاني وارد هم هستند و غالباً مسائل جهاني و بخصوص منطقه اي را مي دانند - اعتراف دارند كه فقط نظام جمهوري اسلامي است كه اين شجاعت و قدرت را دارد كه در مقابل تحميل روزافزون اينها بايستد و «نه» بگويد. اين «نه» گفتن ملت و دولت ايران، حتّي گاهي دولتها را هم تقويت و تشجيع مي كند كه بايستند. اگر در خبرها دقّت كرده باشيد، نمونه هايش را در قضاياي مختلف و در اظهارات بعضي از مسؤولان كشورهاي منطقه خواهيد ديد كه من نمي خواهم اسم بياورم. اين نمونه ها، در همين قضاياي لبنان و قضاياي ديگر، مكرّر مشاهده مي شود. اين ايستادگي شما، در دولتها هم اثر مي گذارد و ملتها نيز به هيجان مي آيند و تشجيع مي شوند و شجاعت پيدا مي كنند روح ترسي را كه سعي شده است در كالبد آنها تزريق شود، دور بيندازند. اين ايستادگي و رشد و پيشرفت ملت ما، اين گونه بر افكار عمومي دنيا تأثير مي گذارد. ما درباره وضع خودمان، به قضاوت راديوهاي بيگانه گوش نمي كنيم. معلوم است كه راديوهاي بيگانه را يك عدّه آدم مزدوري كه پول گرفته اند و نشسته اند مقاله سرتاپا فحش تنظيم كرده اند، تغذيه مي كنند. كسي كه به كسي فحش مي دهد، مگر در دادن اين فحش، مراعات واقع را مي كند؟ مگر كسي كه مي گويد تو پدر فلان هستي، رفته پدر او را ديده است؟ مثلاً بناست فحش بدهد ديگر! عليه جمهوري اسلامي، دشنام و فحش مي دهند كه ارزشي ندارد. ما قضاوت را از واقعيات مي گيريم. امروز، واقعيات دنيا اين است و هر چه اين كشور اسلامي و مستقل و اين ملت شجاع پيشتر برود و

علم و كار و تجربه و دانشگاه و مدرسه و كارخانه و آزمايشگاهش بهتر شود، تأثير اين عامل رواني در ملتها بيشتر خواهد شد. آنهايي كه محاصره اقتصادي مي كنند، مي خواهند جمهوري اسلامي نتواند از طريق رشد صنعتي و فنّي و علمي، روي ملتها تأثيرگذاري كند. بحمداللَّه نمي توانند و روز به روز هم، ما جلوتر و پيشتر رفته ايم. خدا را شكر مي كنيم كه امروز، دولت جمهوري اسلامي و مسؤولان دولت خدمتگزار و رئيس جمهور فعّالِ عزيز ما، با همه وجود تلاش مي كنند. مردم هم، حقيقتاً كمك مي كنند. اين پشتيباني مردم، خيلي با ارزش است. همه چيز، در اين پيوند ميان مسؤولان و مردم است. اين تلاشها به نتيجه مي رسد. كار و علم و فرهنگ و كلاس درس و آزمايشگاه و دانشگاه و محيط كارگري و كارخانه شما، مي تواند روز به روز در پيشرفت اين كشور تأثير بگذارد و ملتها را اميدوار و دشمن را خوار كند و مستبدان عالم و ديكتاتورهاي بين المللي را - كه مظهرش هم دولت امريكاست - روز به روز از اهداف پليدشان دورتر سازد. اين، آن جهتگيريِ كار است. امروز، در جمهوري اسلامي جهت كار بايد اين باشد. خدا را شكر مي كنيم كه بحمداللَّه، تحت توجّهات حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه و علي رغم ميل دشمنان، وضع كشور رو به پيشرفت است. كشورِ امروز با كشورِ پيش از انقلاب، قابل مقايسه نيست. اوضاع كشور روز به روز، هم از لحاظ مسائل انساني و هم از لحاظ تعليم و تربيت و هم از لحاظ نوسازي و پيشرفت و سازندگي كشور، پيشتر مي رود. بايد همه تلاش كنند و دست به دست هم بدهند تا ان شاءاللَّه اين راه

را به پايان برسانند. شما ملت عزيز ايران، خورشيدي خواهيد شد كه بر تمام كشورها خواهيد تابيد و ملتها را روح و نشاط خواهيد داد. شما تحوّلي به پا خواهيد كرد و باعث خواهيد شد كه ملتها بايستند و در امور زندگيشان تصميم بگيرند. خداي متعال هم، ياور و يار شما خواهد بود و به شما توفيق عنايت خواهد كرد. ان شاءاللَّه. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه

--------------------------------------------------------------------------------

1) من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 111

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار مديران و مسؤولان مطبوعات كشور

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مديران و مسؤولان مطبوعات كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران و خواهران عزيز؛ خيلي خوش آمديد. جلسه اي كه در آن اهل معرفت وفرهنگ و اصحاب قلم و انديشه گرد آمده باشند، جلسه بسيار دلنشين و شيريني است. بنده گاهي كه با مجموعه هايي از اين قبيل ملاقات دارم، احساس آسايش و آرامش مي كنم. گويي كه انسان از محيط خسته كننده كارهاي روزمرّه، به محيط جديدي وارد مي شود. البته براي من شيرين تر اين بود كه مي توانستم با شما برادران و خواهران كه مسؤولان اداره كننده مطبوعات كشور به حساب مي آييد و بخش عمده اي از فرهنگ كشور دست شماست و شما سازنده و نقش آفرين آن هستيد، از نزديك، به صورت ديدارِ گفتگويي ملاقات مي كردم و بيش از آنچه كه به شما عرض مي كردم، از شما مي شنيدم. متأسفانه، چنين پيش نيامده است. اي كاش برادر عزيزمان، آقاي «ميرسليم»، ترتيبي مي دادند كه ما مي توانستيم چنان ملاقاتي با شما عزيزان داشته باشيم. لازم است قبل از اين كه عرايض خودم را به سمع برسانم، از وزارت ارشاد و دست اندركاران اين جشنواره - «جشنواره مطبوعات» - تشكّر كنم. كار لازم و مفيدي است و

حقّاً هم، چنين كاري بر عهده وزارت ارشاد است. البته بايد روز به روز اين كار را كاملتر و رساتر كرد تا بتواند نتايج خود را به دست آورد؛ و آن نتايج، ان شاءاللَّه در عرصه مطبوعات كشور حس شود. بنده براي اين كه، ان شاءاللَّه از تكرار پرهيز شود، مطالبي را كه در ذهنم هست و مي خواهم خدمت برادران و خواهران عرض كنم، به چند بخش تقسيم كرده ام. از آن جا كه شما اهالي مطبوعات، جزو جدّي ترين قشرهاي جامعه هستيد و حضورتان در ميان اقشار برگزيده جامعه، به عنوان اصحاب قلم و كساني كه مي نويسند و مردم نوشته آنها را مي خوانند، حضوري مؤثّر، نافذ و برجسته است؛ مايلم با شما جدّي، صريح و صادقانه حرف بزنم. آن هم نه فقط به عنوان يك مسؤول، بلكه بيشتر به عنوان يك فردِ فرهنگي كه در دوره هايي، دست اندركار امور مطبوعاتي هم بوده است و در زمينه هايِ مختلفِ مطبوعات، از جمله عرصه هاي نرم افزاري مطبوعات، تلاشهايي از نزديك داشته است. باري؛ مايلم قدري در اين محدوده و اين چهارچوب با شما حرف بزنم؛ چون مسائل كشور، مسائل اساسي و مهمي است. مطلب اوّل، در باب جايگاه مطبوعات است. سؤالي كه امروز مطرح است، اين است كه مطبوعات در كشور ايران و در نظام جمهوري اسلامي، كجاي كارند؟ كه هستند و چه هستند؟ آيا زايد و سرباري هستند؟ زينت المجالسي هستند؟ يا نه؛ يك عنصر حقيقي و مؤثّر و اجتناب ناپذير و سازنده اند؟ نظر ما، البته، معطوف به نكته دوم و جمله اخير است. ما معتقديم كه مطبوعات براي نظام جمهوري اسلامي، يك مقوله تجمّلاتي و تشريفاتي نيست. بنابراين، افزايش آن، تنوّع آن، كيفيّت يافتن آن،

و اگر خطايي دارد، تصحيح آن، جزو كارهاي اساسي در اين نظام است. شايد پرسيده شود: «مگر نظام جمهوري اسلامي چه خصوصيتي دارد كه چنين پرداختن و رويكردي به مطبوعات، جزو كارهاي اساسي آن است؟» در جواب مي گوييم: خصوصيت اين است كه نظام جمهوري اسلامي يك نظام مردمي است و كسي نمي تواند اين را منكر شود. مخالفين ما هم نمي توانند اين را منكر شوند. حداكثر اين است كه مردم را تخطئه مي كنند و مي گويند «مردم نفهميدند و با اين مسؤولين و اين نظام، صفا كردند.» بالاخره صفاي مردم با اين نظام را نمي توانند منكر شوند و اين، مطلب واضحي است. سر و كارِ ما با مردم است؛ پس اين نظام، نظامي است مردمي. نظام مردمي، جز با آگاهي مردمْ ممكن نيست پيش برود. نظام ديكتاتوري، نظام غير مردمي، نظام كودتايي، نظام تحميلي كه با مردم سر و كاري ندارد، دست مردم كاري ندارد، با فكر مردم سر و كاري ندارد، برايش مهم نيست كه مردم بفهمند يا نفهمند. چه آن جا كه شمشير حاكم است و چه آن جا كه سرمايه حاكم است - فرقي نمي كند - اگر دشمني و مخالفتي هم با نظام شد، بالأخره سر و كارش با پول يا شمشير است و كاري به اراده و خواست مردم ندارد. بنابراين، براي آن نظام، آگاهي مردم مهم نيست. مي خواهند بدانند، مي خواهند ندانند. مسؤولان ياوه گوي رژيم گذشته، يك وقت گفته بودند كه «هر كس با ما مخالف است، از اين مملكت بيرون برود!» برخورد نظامهاي غيرمردمي با مردم، چنين است. البته گاهي، رياكارانه، اسم مردم را مي آورند؛ لكن تظاهر است و واقعي نيست. نظام مردمي -

كه مردم در بافت اصلي آن دخالت دارند - مستغني از آگاهي مردم نيست. بايد مردمش را آگاه كند؛ بايد به آنها قوّت تحليل بدهد و بايد آنها را از آگاهيها و معلومات لازم و مفيد و معرفتِ لازم سرشار كند. منظور، تبليغات نيست كه حرفهاي خودش را پيوسته به خورد مردم دهد؛ نه. مراد، اين نيست. در نظام مردمي، مردم بايد اهل تحليل شوند تا بفهمند كه نظام برايشان مفيد است. آگاهي براي چنين نظامي، مثل آب و هوا، لازم و واجب است. نظام ما، اين گونه است. هر چه مردم بيشتر آگاه باشند، نظام جمهوري اسلامي، بيشتر سود مي برد. بنابراين، اين نظام، به آگاه سازي مردم نيازمند است. خوب؛ مطبوعات نقششان روشن شد. مطبوعات يعني مطبوعات سالم؛ نه لزوماً مطبوعاتي كه طرفدار دولت باشند - كه من در تقسيم بندي عرض خواهم كرد -. مطبوعاتي كه طريق سلامت بپيمايند و بنا بر عناد و بدجنسي نداشته باشند. اين گونه مطبوعات، در هر رشته اي قلم بزنند - سياسي باشند، فرهنگي باشند، اقتصادي باشند، درباره مسائل خارجي حرف بزنند، در خصوص مسائل داخلي حرف بزنند - و هر كاري كه بكنند، به نفع نظام حركت كرده اند. چرا؟ چون بر مايه آگاهي مردم مي افزايند. موضع مطبوعات در جمهوري اسلامي، اين است. بنابراين، حرف من دو مخاطب دارد: يك مخاطب، دولت است. دولت بايد موضوع مطبوعات را خيلي جدّي بگيرد كه بحمداللَّه، شواهد نشان مي دهد برادران، جدّي مي گيرند. اين كه من از جشنواره تشكّر مي كنم، به همين خاطر است. اين كه راجع به جزئيّات كار جشنواره كسب اطّلاع مي كنم، به همين خاطر است. به جناب آقاي «ميرسليم» راجع به نشريه

روزانه جشنواره مي گفتم: به هر حال، نشريه اي بود كه آگاهي و اطّلاعاتي درباره جشنواره مي داد. يعني ما در مسائل ريز هم ذي علاقه ايم. همه به خاطر اين است كه دولت، ناگزير بايد در مسائل مطبوعات سهم داشته باشد. حالا يك وقت سهم مادّي است؛ مثل سهميه ها و يارانه هايي كه در بخشهاي مختلف مي دادند و كمكهايي كه مي كردند. يك وقت هم سهم حمايتهاي معنوي است، كه آن حمايتهاي معنوي، مهمتر از حمايتهاي مادّي و كمكهاي گوناگون است. مخاطب دوم حرف من، خودِ مطبوعاتيها هستند كه بايد كار را از حالت تفنّن خارج كنند. كار، جدّي و اساسي است و براي اين ملت، امري لازم است. لذا، اين استنتاجي است كه از مطلب اوّل عرض كرديم و قابل پيگيري و مطالعه بيشتر هم هست. مطلب دوم اين است كه از ما سؤال مي شود - و از همه كس هم قابل سؤال است - كه «شما از وضع كنوني مطبوعات ايران راضي هستيد يا نه؟» من اگر بخواهم در اين جلسه خصوصي و خودماني به شما مطلبي عرض كنم، جوابم اين است كه «نه؛ راضي نيستم.» چرا؟ چون كيفيّت مطبوعات كشور، متناسب با تاريخ مطبوعات در اين كشور نيست. اين، نكته مهمي است. ما درباره هر پديده اي كه سخن مي گوييم و قضاوت مي كنيم، بايد به تاريخ آن پديده نگاه كنيم. يك وقت پديده اي است كه اگر چه در دنيا سوابق زيادي دارد، اما تازه وارد اين سرزمين شده است. خوب؛ نمي شود زياد انتظار داشت. يك وقت پديده اي است كه ضعيف وارد شده يا به وسيله آدمهاي نالايق وارد شده است. نمي شود خيلي توقّع داشت. اما يك وقت پديده اي است

كه سابقه زيادي دارد و خوب هم وارد شده است، كه مطبوعات از اين قبيل است. البته مطبوعات، وارداتي است؛ يعني جزو بخشهاي مثبت فرهنگ غرب است كه ما از آنها گرفتيم. يك وقت من درباره «تعاطي فرهنگي» - نقطه مقابل «تهاجم فرهنگي» - بحث مفصّلي كردم كه از مصاديقش، يكي همين مطبوعات است. خوب؛ ما مطبوعات را از غرب گرفتيم. غربيها سابقه زيادي در حرفه روزنامه نگاري داشتند. از اواخر دوران ناصر الدّين شاه هم مطبوعات وارد ايران شد و فعّاليتش را آغاز كرد. اوجِ كار مطبوعات، در دوران مشروطه بود؛ يعني از عهد مظفرالدين شاه بتدريج افزايش پيدا كرد. مطبوعاتِ آن وقت را كه نگاه مي كنيم، مي بينيم به خلاف اصل روشنفكري در ايران - كه بارها عرض كرده ام «روشنفكري در ايران، بيمار متولد شد» - كساني كه پديده روشنفكري را به معناي غربي و اروپايي اش وارد كشور ما كردند، آدمهاي سالمي نبودند. امثال «ميرزا ملكم خان» بودند. آدمِ خوبشان كسي مثل «تقي زاده» بود كه كلمه قصار معروفش، هنوز در گوشها زنگ مي زند و بيانگر حالت خود باختگي اوست. روشنفكري در ايران، اساساً سالم متولد نشد. لذاست كه در طول اين ساليان دراز، روشنفكرهاي خوب، روشنفكرهاي متعهّد و حقيقتاً دلسوز - يكي از خصوصيات روشنفكري «تعهد» است؛ به اين معناي معروف در كشور ما - واقعاً حائز اين معاني بودند. اما در عين حال، جريان روشنفكري، جرياني نشد كه بتواند با مردم ايران مخلوط شود، اُنس بگيرد، از آنها بياموزد و به آنها تعليم دهد. در اغلب قضايا، جريان روشنفكري، تجربه خوبي نشان نداد. البته بعضي از اشخاصِ روشنفكر، انصافاً خيلي خوب وارد ميدان شدند

و فداكاريهاي زيادي هم كردند. اگر علما را كه يكي از دو جريان مؤثّر در نهضت مشروطيت بودند، از مجموعه روشنفكري خارج بدانيم، روشنفكرهاي آن دوره كه در قالب انجمنها و غيره مي گنجيدند، دومين جريان تأثيرگذار محسوب مي شدند. لكن بعد از صدور فرمان مشروطيت، آن اشكالات معروف در جريان روشنفكري پديد آمد. علي ايّ حال، نمي خواهم راجع به روشنفكري بحث كنم. اما مطبوعات، در كشور ما بيمار متولد نشدند. اگر به مجموعه روزنامه هاي دوره مشروطه و اندكي قبل از مشروطه نگاه كنيد، در آنها مطالب بسيار خوبي به چشم مي خورد. طنزهاي پخته، ادبيات والا و مطالب حاكي از دلسوزي و علاقه مندي نسبت به سرنوشت كشور، از شاخصه هاي چنين روزنامه هايي است. با گذشت حدود نود سال از تاريخ نشر اين روزنامه ها، در آنها بعضاً مطالب و نكاتي يافت مي شود كه براي امروز هم خيلي كهنه نيست. نشريه اي را از همان روزگار در دست مطالعه داشتم كه در آن طنز بسيار پخته اي درباره «امين السلطان» درج كرده بودند! طنزي قوي و دنباله دار، كه بعد از كشته شدن امين السلطان مجال نشر يافته بود. تعجب كردم! طنزي در نود سال قبل، به اين خوبي؛ آن هم به قلم نويسنده اي كه چندان هم معروف نيست! آيا طنز امروز مطبوعات كشور ما، از آن وقت به قدر نود سال پيشرفت كرده است؟ نمي شود قرص و محكم، جواب مثبت داد. هوشمندي و زيركي در ارائه مطالب، از ديگر ويژگيهاي مطبوعات آن روزگار است. نمونه ديگري در ذهن من هست كه در يكي از همان مطبوعات عهد مشروطيت ديدم. مربوط به زماني است كه «علي خان امين الدوله»، از صدارت بر كنار و به رشت رفته

و خانه نشين شده بود. ظاهراً شايعاتي عليه امين الدوله بوده است. به هر حال، مخالفينش بر سر كار بودند. قضيه از اين قرار بوده كه امين الدوله براي - به گمانم - روزنامه «پرورش» نامه اي مي نويسد و از خودش دفاع مي كند. البته پاي آن نامه، امضاي خودش را نمي گذارد و به عنوان فردي ناشناس، آن را ارسال مي كند. اهل قلم مي دانند كه قلمِ امين الدوله، قلمي پخته و قوي و در عين حال قابل شناختن است. او شايد از اين حيث، بهتر از همه رجال عهد قاجار باشد. باري؛ سردبير آن روزنامه، قلم امين الدوله را مي شناسد و مي فهمد كه نوشتن نامه، كار خود امين الدوله است. لذا، پاسخي به تناسب اين شناسايي به نامه مذكور مي دهد. پاسخ سردبير روزنامه، به نظر من به قدري جالب و هشيارانه و آميخته با زيركي است كه انسان شگفت زده مي شود. ببينيد! سابقه روزنامه نگاري ما، اينهاست. البته هوچيگري، تهمت زدن و مطرح كردن برخي از آدمها هم، در مطبوعات آن عصر هست كه اين جزو بزرگترين نقاط ضعف آنهاست. لكن چنان نقاط مثبتي هم كه ذكر شد، دارند. خوب؛ ما اكنون نزديك به صد سال است كه سابقه روزنامه نگاري داريم. به تاريخ نشر اوّلين روزنامه در ايران نمي خواهم اشاره كنم؛ ولي از وقتي كه در شهرهاي تبريز، رشت، اصفهان، تهران و مشهد، روزنامه هاي متعدّدي پديد آمد، تا امروز حدود صد سال است. عزيزان من! ما حقّاً به قدر صد سال پيش نرفته ايم و اين خسارت است. جالب است كه در برخي مقولات ديگر، كه آنها هم از اروپا آمده است و ما گيرنده آنها هستيم، پيشرفتهاي زيادي داشته ايم. ما امروز وقتي بين

مجلّات و روزنامه هاي خودمان با مطبوعات معروف دنيا، قائل به مقايسه مي شويم، مي بينيم كه هم از لحاظ فنّي، هم از لحاظ نوع مطلب آرايي، هم از لحاظ احتواي بر مطالب قوي و عميق و تحليلها و وسيع نگريها، از آنها عقب هستيم! چرا بايد اين طور باشد؟! گيرم كه كشور ما در صنعت و فنآوري و دانش جديد، از غرب، عقب باشد؛ اما از نظر فرهنگ كه عقب نيست! ما در گنجينه فرهنگي، از آنها عقب نيستيم. شعر ما، نثر ما، انواع ادبيات و فرهنگ ملي ما كه كمبودي ندارد! پس چرا بايد عقب بمانيم؟! من از اين وضع راضي نيستم. البته هر كس تقصير را به گردن ديگري خواهد انداخت. يك عدّه مي گويند «دولت به ما كمك نكرده است.» يك عدّه مي گويند «شما سياسي كاري كرديد» و يك عده هم مسائل ديگري را مطرح مي كنند. بحث بر سر تعيين مقصّر نيست كه ببينيم چه كسي در اين بين كوتاهي كرده است؟ بحث بر سرِ واقعيتي است كه وجود دارد. چه كسي بايد براي اين مشكل راه چاره پيدا كند؟ مسلماً خودِ خانواده مطبوعات و متولّيِ رسميِ مطبوعات در دولت كه وزارت ارشاد است. براي اين مسأله، بايد فكري بكنيد. عرض من اين است كه اگر جشنواره فقط به اين يك مطلب بپردازد كه ببينيم «راه عمق بخشيدن به كيفيّتهاي مطبوعات در كشور چيست» و كساني هم در اين زمينه فكر كنند، جا دارد. به تعبيري ديگر، جشنواره به اين نتيجه رسيده باشد كه فقط بر سر همين مسأله خاص، مطالعه و فكر شود. من البته نكاتي را در ارتباط با مطبوعاتمان يادداشت كرده ام كه نشانگر

ضعفهايِ موجودِ اين رسانه است. حضور نداشتن قوي در مسائل بين المللي، نبود تحليلهاي قوي، ضعف كارهاي هنري و ضعف زبان فارسي، از آن جمله است. خوب؛ كاغذي را كه شما در هيأت روزنامه يا مجلّه به دست خواننده مي دهيد، براي او «لغتِ امام»؛ يعني «زبان معيار» مي شود. اين را چگونه مي خواهيد تهيه كنيد؟ آن وقت ناله سر مي دهيم كه زبان فارسي چنين و چنان شد! مگر نه اين كه از مطبوعات بايد زبان فارسي را درست كرد؟ مطبوعات، از اين جهت، از صدا و سيما مهمتر است. من البته راجع به زبان فارسي، سالهاست - شايد ده سال بيشتر است - كه با صدا و سيما بحث و بگو مگو دارم؛ براي اين كه در آن زمينه پيشرفت كنند؛ كارهايي بكنند و اشكالات را بر طرف سازند. اما روزنامه ها، از اين جهت از صدا و سيما مهمترند. چون مخاطبين آن رسانه، در زمينه زبان فارسي و نكات و ظرايف زباني و دستوري، فقط از طريق گوش ارتباط دارند و مواردي كه عنوان مي شود، لحظه اي و گذراست. امّا مطبوعات در خانه و كاشانه ما، براي مدتها مي مانند؛ افراد متعدّدي آن را مي خوانند و در آن تعمّق مي كنند. يكي ديگر از ضعفهاي مطبوعات ما، تقليد كوركورانه از كارهاي غرب است. گفتيم كه روزنامه هاي غرب، از ما قويتر و پخته ترند؛ اما معنايش اين نيست كه ما شكل عنوان گزيني خود را هم مانند آنها كنيم. فرض بفرماييد كيفيّت دستور زبان انگليسي، مثلاً در عقب و جلو بودن عناصر جمله، با زبان فارسي فرق مي كند. آنها طبق دستور و قاعده زبان خودشان، شكلِ عنوان را مشخّص مي كنند. چه لزومي دارد كه

ما در زبان فارسي عيناً همان را تقليد كنيم؟! در بعضي از روزنامه ها مي بينيم كه عيناً از شكل عنوان گزيني روزنامه هاي امريكايي و انگليسي تقليد مي كنند؛ كه البته از ما بدتر در اين زمينه، عربها هستند! چه لزومي دارد اين كار را بكنيم؟! فارسي، زباني غني و شيرين است. هزار شيوه در كار فارسي گويي و فارسي نويسي براي عنوان زدن وجود دارد. خوب؛ از اين شيوه ها استفاده كنيم. البته آنها بعضي از كارهاي خوب هم مي كنند كه بايد ياد گرفت. مثلاً خوش آهنگ كردن عناوين در بين مطبوعات انگليسي، امر بسيار رايجي است. يعني عنوانهاي خوش آهنگ با سجعهاي آغاز كلام مي زنند. البته سجع ما، نه در آغاز كه در پايان كلام و جمله است.آنها از اين كارها مي كنند، كه خوب است. اين كارها را اگر به طور محدود تقليد كنيم، منعي ندارد؛ گرچه تقليدِ يكسره، جايز نيست. مطلب سومي كه مي خواهم عرض كنم، تقسيم بندي مطبوعات كشور، در ارتباط با نظام است. اين تقسيم بندي از جهت فضاي كلّي مطبوعات و جهت كلي دادن به آنها، كاري لازم است. از اين جهت بنده اين تقسيم بندي را مي كنم، والّا فعلاً بناي ايراد و اعتراض نسبت به كسي ندارم. از اين جهت، مطبوعات كشور به سه قسم تقسيم مي شوند: يك قسم مطبوعاتي هستند كه نظام را قبول دارند و موافقين نظامند. البته منظور اين نيست كه دولت را با همه كارهايش قبول دارند. كساني كه نظام را قبول دارند، طيف وسيعي را تشكيل مي دهند. بعضي منتقد به دولت يا طرفدار آن هستند. بعضاً معترض به فلان وزارتخانه و فلان تشكيلات و دستگاه، يا مدافع آنها هستند. ولي

به هر حال، نظام جمهوري اسلامي را در ايران، قبول دارند. در بين آنها چپ هست، راست هست، سلايق مختلف هست، جناح بنديهايي با خط و خطوط مختلف در عرصه سياسي هست. اينها همه در يك طرف قرار مي گيرند و اكثريت هم اينهايند. قسم دوم، مطبوعاتي هستند كه نسبت به نظام اسلامي بي تفاوتند. يعني هيچ گونه طرفداري از نظام -حتّي به صورت درج يك خبر - نمي كنند؛ لكن كاري هم به كار نظام ندارند و از كنار آن رد مي شوند. اين هم يك قسم از مطبوعات است. (مثل مجلات علمي، مجلات فرهنگيِ محض، مجلّات شعري، مجلات تخصّصي و امثال اينها.) يك قسم هم مطبوعاتي هستند كه بنده اسمشان را مجلات يا روزنامه هاي «معاند» مي گذارم؛ «مطبوعات معاند»! كه البته تعدادشان زياد نيست و اسمي هم از مجله اي نمي آوريم! از جمله اصطلاحات غلط و رايج در اين قسم از مطبوعات، اصطلاح «دگرانديش» است. عناصر فعّال در اين مطبوعات هم، خوششان مي آيد كه به آنها «دگرانديش» اطلاق شود! در معنا مي خواهند بگويند چون ما انديشه ديگري داريم، مورد غضب دستگاه هستيم! البته خيلي هم مورد غضب نيستند. به هر حال، بحث انديشه، اصلاً نيست. بحث «دگرانديشي» نيست. خوب؛ در جمهوري اسلامي، همه گونه انديشه اي آزاد است. ما با اقليّتهاي مذهبي هم مثل برادران خودمان برخورد و رفتار و رفاقت مي كنيم. اصلاً يادمان نمي آيد كه فلان كس - فرض بفرماييد - مذهب ديگري دارد و قاعدتاً فكر ما، دين ما و اسلام ما را هم قبول ندارد! حتّي به خانه هاي آنها هم مي رويم. بنده سالهاست كه به مناسبت سال نو مسيحي، معمولاً به خانه شهداي مسيحي مي روم. طرف، آشوري يا

ارمني است. به خانه شان مي رويم؛ پهلوي زن و بچه و جوانشان مي نشينيم؛ حرف مي زنيم و ميوه و شيريني شان را مي خوريم؛ ولي هيچ يادمان هم نمي آيد كه اينها مذهب ديگري دارند. ما در جمهوري اسلامي، بحث انديشه نداريم كه مثلاً چون كسي انديشه ديگري دارد، با او برخورد كنيم. اصلاً اين طور نيست! پس، «دگرانديش» يعني چه؟! بحث، بحثِ «عناد» است؛ بحث «معارضه» است؛ بحث «غرض ورزي» است. غرض ورزي مي كنند؛ چون اين نظام را قبول ندارند. البته فقط قبول نداشتن هم نيست. بنا دارند با نظام معارضه كنند. يعني عناد كنند و به همان مقداري كه جرأتشان اقتضا مي كند، ضربه بزنند. البته چندان هم آدمهاي با جرأتي نيافتيمشان! امّا همان مقدار كه شرايط ايجاب مي كند، در پي آنند كه حرفي بزنند؛ در بزنگاهي خاص، نيشي فرو كنند و زهري بريزند. بحثْ سرِ اينهاست؛ يعني مغرضين كه يك طبقه و يك دسته اند. هر كدام از اينها، حكمي دارند. عرض كردم، من اين جلسه را مي خواهم صريح باشم و اميدوارم و خواهش مي كنم شما هم در زمينه مطبوعات، با مردم از شيوه صراحت پيروي كنيد. البته نمي خواهيم بگوييم برويد و فوراً معاندين را معرفي كنيد و بگوييد فلان كس چنين است؛ نه. جنجال آفريني، اصلاً! بنده تشنّج فكري و فرهنگي را اصلاً قبول ندارم. نه؛ هر كس به كار و وظيفه خودش بپردازد. لكن در بيان مطالب با مردم، از همين روحيه و همين لسان استفاده كنيد. ما گاهي به اينها مي گوييم كه بر خلاف همه ديپلماسيهاي عالم، ديپلماسي ما صريح است. علي ايّ حال، مي خواهيم صريح صحبت كنيم. ديدگاه من درباره گروه اوّل اين است: ما معتقديم آقاياني

كه نظام را قبول دارند، وظايفي هم به عهده دارند. اين وظايف، با سليقه و عقيده خاص آنها هم هيچ منافاتي ندارد. توقّع اين است كه به آن وظايف عمل كنند. يكي از آن وظايف اين است كه فضاي كشور را فضاي تشنّج مطبوعاتي قرار ندهند. يعني پيوسته اين به آن و آن به اين بد نگويد. در روزنامه مربوط به جشنواره مطبوعات، آقايانِ مسؤول با چند نفر درباره مسائل مطبوعات مصاحبه كرده بودند كه آن را مي خواندم. (در پرانتز بگويم كه ما براي اسم روزنامه هم، به آقاي ميرسليم، اعتراض كرديم. «كاغذ اخبار» گرته برداري زياد شيريني نيست. اسم روزنامه را «كاغذ اخبار» گذاشته اند؛ آن هم نه «كاغذ خبر»! در حالي كه اگر واقعاً Newspaper هم بخواهند ترجمه كنند، «كاغذ خبر» مي شود و نه «كاغذ اخبار». به نظر من كه اين گرته برداري، لزومي نداشت. كرده اند ديگر! ايشان متعذّر شدند كه چون اسم اوّلين روزنامه، «كاغذ اخبار» بوده، از آن جهت براي روزنامه جشنواره هم از آن اسم استفاده كرديم. انتخاب اسمِ «كاغذ اخبار» كار زياد شيريني نبود.) علي ايّ حال، مصاحبه چاپ شده در همين كاغذ اخبار - يا به تعبير درست تر Newspaper - را مي خواندم. ديدم جواني در طرح ديدگاههايش عنوان كرده كه فضاي مطبوعات و روزنامه هاي كشور، فضاي دعواست! راست هم گفته است. روزنامه ها با هم دعوا دارند. خوب؛ به هم چه كار داريد؟! كار خودتان را بكنيد. يك نفر خطِّ يك است، يكي خطِّ دو است، يكي خطِّ سه است. خوب؛ هر كس خطِّ خودش را برود، كار خودش را بكند. توقّع نيست كه اينها از سلايق خودشان، به خاطر ديگري دست بردارند.

هر كسي مبنايي دارد، ممشايي دارد، سليقه اي دارد. پس، يك توقّع اين است كه با دعواهاي خودشان، فضا را، فضاي تشنّج نكنند. توقّع دوم اين است: نظامي را كه قبول دارند، تضعيف نكنند. نمي گوييم به فلان وزير يا فلان مسؤول يا فلان بنياد يا فلان نهاد انقلابي، اعتراض نكنيد. اگر اعتراض و انتقاد در حدّ معقولي باشد، چه مانعي دارد؟! به قول آقايان دولتيها «سازنده» هم هست. بر سرِ انتقاد، بحثي نداريم. بحث بر سرِ نظام است. از آن جا كه پايه هر نظام و هر زندگيِ فردي بر اميد است، پس اميد را در دلهاي مردم متزلزل نكنيد. اين، يكي از سفارشهاي ماست. به گونه اي حرف نزنيد كه پير و جوان و زن و مرد، افق آينده خود را تيره و مه آلود ببينند. چرا اين كار را مي كنيد؟! ايران كه افق مه آلود و تيره اي ندارد! اين ملت، ملتي است كه با همه مشكلات بزرگ در طول قرنها دست و پنجه نرم كرده و بر همه آنها، ولو بعد از گذشت مدتها، فائق آمده است. پس افق تيره اي در كشور نداريم. خوب؛ امروز امريكا جلو ما سينه سپر كرده است؟ كرده باشد! اسرائيل در صحنه بين المللي سگدو مي زند؟ خوب؛ بزند. براي ما اهميتي ندارد. يا فرض كنيد اجناس و كالاها گران شده است؟ خوب؛ شده باشد. يك وقت هم ارزان خواهد شد. منظور اين است كه اگر در هر زمينه اي، وضع نابساماني به وجود مي آيد، نبايد مجوّز شود كه ما فروغ اميد را در دلها بميرانيم. اين، نمي شود. اين، جايز نيست. اصل و اصول انقلاب را زير سؤال نبريد. اسلام را زير سؤال نبريد.

نگذاريد مسائلي كه پايه هاي اصلي انقلاب است، با نوشته هاي ناشيانه يا نوشته هايي كه بعضي اشخاص، زيركانه در مطبوعات شما وارد مي كنند، زير سؤال برود. مراقب اين موارد باشيد. البته عرض كرديم كه سلايق مختلف است و ما هم با سلايق مختلف كاري نداريم. علي ايّ حال، توصيه ما اين است. از جمله مواردي كه اين جا يادداشت كرده ام، يكي هم نشر فرهنگ عمومي و دانش اجتماعي است كه بايد به آن عمق و كيفيّت دهيد. اصلاً مهمترين كار شما آقايان و خانمها كه در مطبوعات كار مي كنيد، اين است كه به كارها كيفيّت دهيد؛ هم به كارهاي سياسي، هم به كارهاي فرهنگي و هم به كارهاي ادبي. انسان گاهي اوقات در مطبوعات، صفحه شعر را مي نگرد؛ اصلاً رغبت نمي كند بخواند. سرمقاله را نگاه مي كند؛ اصلاً هيچ جاذبه اي ندارد. پس زيبايي در سخن چه شد؟! لطافت زبان فارسي چه شد؟! هنر نويسندگي چه شد؟! ذوق چه شد؟! مگر نه كه اين همه براي كيفيّت بخشيدن به مطبوعات است؟! از واژه هاي سنجيده، تعبيرات زيبا و تركيبات نو استفاده كنيد. از هنر، از كاريكاتور و از عكس استفاده كنيد. تحليلهاي خوب چاپ كنيد. خوب؛ اينها مواردي است كه ما از همه مطبوعاتِ قسم اوّل، انتظار داريم رعايت كنند. اكثريت مطبوعات هم - اعم از روزنامه و مجله - اينها هستند. البته تعدادي از مطبوعاتِ قسم اوّل - چه مجلّه و چه روزنامه - با بودجه هاي عمومي اداره مي شوند. اين نكته را هم عرض كنم: مطبوعاتي كه با بودجه هاي عمومي اداره مي شوند، در مقابل مطبوعاتي كه اداره آنها با بودجه هاي شخصي است، ارتباط بيشتري با دستگاه ندارند. اصلاً اين طور نيست

كه فرض كنيم روزنامه هاي اطّلاعات و كيهان، تلفن به دست نشسته اند و منتظرند كه كسي به آنها بگويد چه بنويسيد و چه ننويسيد! نه. اينها روزنامه هاي مستقلّي هستند. ارتباط اين روزنامه ها با دولت، مسؤولين دولتي و منابع مالي خودشان - چون مربوط به بيت المال هستند - به هيچ وجه قابل مقايسه با روزنامه هاي بخش خصوصي در دنيا كه از كمپانيها پول و خط و الهام مي گيرند، نيست. اصلاً آن، چيز ديگر و اين چيز ديگري است. به هر حال، اين مطبوعات استقلال دارند. يعني خوشبختانه براي خودشان، فكرشان و سلايقشان مي نويسند و نظراتشان را ترويج مي كنند. گاهي تهمت مي زنند كه چنين مطبوعاتي دولتي هستند و از دولت، دستور مي گيرند. كأنّهُ، دستور گرفتن از دولت، بد و ناپسند، امّا دستور گرفتن از دشمن خوب و پسنديده است! به هر حال، گويا چنين معامله اي، در ذهن بعضي اشخاص وجود دارد. جالب اين است كه مطبوعات مورد بحث، نه تنها از دولت دستور نمي گيرند، كه خيلي اوقات، دولت از آنها گله مند است! آقاي رئيس جمهور، مكرّر از همين مطبوعات، پيش بنده گله و شكايت مي كند كه چنين كردند و اين طور نوشتند. اين، از مطبوعات قسم اوّل و انتظاري كه ما از آنها داريم. و اما از مطبوعات قسم دوم، انتظار زيادي نداريم. يعني به هيچ وجه از كساني كه درباره نظام، اظهار نظر مثبتي نمي كنند، حرفي در تأييد نمي زنند، مشغول كار علمي و فرهنگي خودشان هستند و البته عليه نظام، اقدام و فعاليتي هم نمي كنند، هيچ انتظاري نداريم. اين را بدانيد! بنده به عنوان مسؤول كشور عرض مي كنم: هيچ گونه انتظاري نداريم. هر كس در اين زمينه

از فشار دستگاه سخن به ميان مي آورد، خلاف واقع و دروغ گفته است. آنها كار خودشان را بكنند. اگر فرهنگ كشور را تقويت مي كنند، دولت بايد كمكشان كند. اگر سواد مردم را زياد مي كنند؛ به ترويج ادبيات مي پردازند و زبان فارسي را رواج مي دهند، دولت بايد كمك هم به آنها بكند؛ ولو بي تفاوتند. با ما كاري ندارند، نداشته باشند. ما هيچ انتظاري از اينها نداريم. اما دسته سوم، وضعشان فرق مي كند. البته اگر مطبوعات قسم سوم را «معاند» مي نامم، به اين معنا نيست كه شمشير به دست گرفته ايم و مي خواهيم سراغشان برويم؛ خير! وضع آنها، فردا با ديروز، هيچ فرقي نخواهد كرد. من مي خواهم حقيقت مطلب را بيان كنم و آنچه را كه در ذهن هست، بگويم. اوّلاً در مطبوعاتي كه معاند با نظام جمهوري اسلامي هستند، عناصر نامطمئن، زياد است. اگر هم واقعاً بعضي از افراد كه در اين قسم مطبوعات حضور دارند، بنا ندارند با دستگاه در بيفتند؛ اما وجود آدمهاي ناباب در تشكيلاتشان، حتمي است. ما در اين تشكيلات آدمهايي را مي شناسيم كه سابقه آنها به كلّي غير قابل اعتماد و سالب اطمينان است. فرض بفرماييد در اين تشكيلات، عنصر يا عناصري با گرايش ماركسيستيِ قوي حضور دارند كه شناخته شده اند. بنده بسياري از آنها را با نام و نشان و آثار، از ديرباز مي شناسم. من با محيط روشنفكري كشور، سالهاي متمادي ارتباط تنگاتنگ و نزديك داشتم و با خيلي از اين افراد كه بعضي در ايرانند و بعضي در خارج، يا ارتباط نزديك و دوستانه، يا سلام و عليك و يا آشنايي داشتم. اغلب آنها خارج از دايره اطّلاع و معرفت

من نيستند. پيش از پيروزي انقلاب، سالهاي متمادي، لااقل با آثارشان آشنايي داشته ام. در ميان اينها كساني بودند كه گرايشهاي ماركسيستيِ تندي داشتند و با همين گرايشهاي ماركسيستي، بناي همكاري با ساواك را گذاشتند و يا در دفتر «فرح» مشغول فعاليت شدند! خوب؛ اين سابقه، سابقه خيلي پاكي است؟! به چنين عناصري مي توان اعتماد كرد؟! البته توقّع داشتن از عنصر يا عناصري چنين، واقعاً توقّع بي جايي است. كساني در مطبوعاتِ قسمِ سوم حضور دارند كه امروز دم از آزادي مي زنند. مي گويند: «آزادي بيان نيست و اختناق حاكم است.» مي گويند: «دولت هر چه را كه دلخواه خودش باشد، اجازه گفتن و نوشتن مي دهد.» در حالي كه خودشان هم مي دانند خلاف واقع مي گويند. برخي از همين افراد، در دوران رژيم شاه هم به كارهاي مطبوعاتي سرگرم بودند. آن اختناق سياه را مي ديدند؛ اما نه فقط لب از لب نمي گشودند كه همكاري هم مي كردند! اينها با ستايشهاي زباني، نوشتن مقالات و با نوشتن كتاب و جزوه، به نفع دستگاه آن روز كار مي كردند. آيا اينها در دفاع از آزادي صادقند؟! كسي كه دوره اختناق محمّدرضا شاهي را تحمّل كرده و لب به اعتراض نگشوده، اگر در دوران جمهوري اسلامي كه هر كس هر چه مي خواهد مي نويسد، دم از آزاديخواهي بزند، آيا از صداقت برخوردار است؟! اينها توجّه ندارند كه خودشان مكذّب خودشان هستند. مصداقِ كسي هستند كه يك ساعت استدلال مي كرد تا ثابت كند آدم كم حرفي است! مرتّب مي نويسند آزادي نيست و نوشته هاي خود را با انواع تهمتها همراه مي كنند. نظام را متحجّر، تنگ نظر، يك سونگر، بي سواد، غافل از مسائل نو، قرون وسطايي و داراي عينك

كهنه مي نامند و با استفاده از تعبيرات به اصطلاح ادبي و هنري، آن را متّهم مي كنند. با اين حال، اگر فرضاً روزنامه اي مطلبي عليهشان بنويسد، فرياد بر مي آورند كه «محيط، محيط تهمت است و به ما تهمت مي زنند.» آيا تهمت زدن به مسؤولين نظام؛ يعني كساني كه عمري را در مبارزه، در سختي و در رنج و مصائب رژيمي كه شما با آن همكاري مي كرديد، گذراندند و اكنون هم كه مسؤوليت دارند، از اين مسؤوليت براي دنياي خودشان هيچ استفاده اي نمي كنند، جايز است، ولي انتقاد از شما، خطاي نابخشودني است؟! بدانيد كه امروز در دنيا هيچ رئيس جمهوري مثل آقاي هاشمي، چنين ساده و بي تشريفات زندگي نمي كند. بنده در دوران رياست جمهوري خود، بارها به كشورهايي كه به اصطلاح كشورهاي انقلابي بودند، مسافرت كردم. در فلان كشور، رئيس جمهوري كه تا ديروز در چادر زندگي مي كرده است - به طوري كه خودش يا وزير خارجه اش مي گفت، با تفنگ معمولي، هشت سال زير چادر زندگي مي كرده اند - در قصر امروزش كه از ما در آن پذيرايي مي نمود، چنان تشريفات و جبروتي حاكم بود و چنان تقليد و عكسبرداري دقيقي از حاكم پرتغالي كه قبل از وي در آن كشور زندگي و حكومت مي كرد، كرده بود كه انسان در شگفت مي ماند! مسؤولين كشورهاي ديگر، اين طور زندگي مي كنند! اما مسؤولين جمهوري اسلامي، توقّعي از كسي ندارند. وزير از خانه اش بيرون مي آيد، به مغازه لبنياتي مي رود و براي كودكش شيشه اي شير مي خرد، يا در صف نانوايي مي ايستد، نان مي گيرد و به منزلش مي برد. كجاي دنيا چنين چيزي هست؟! به ياد دارم در زمان رژيم سابق، رئيس جمهوري در

هند از دنيا رفته بود. - مي دانيد كه در هند، رئيس جمهور كاره اي نيست. به عنوان مقامي تشريفاتي حضور دارد؛ و اصلاً روي او حساب نمي كنند. - آن رئيس جمهور، آدم با سوادي بود. روزنامه هاي ما در آن زمان راجع به وي نوشتند كه در ساختماني ساده با چهار، پنج اتاق زندگي مي كرد و امور شخصي اش را خودش انجام مي داد. واقعاً در آن روزگار تعجّب مي كرديم كه يك رئيس جمهور، آن طور زندگي كند! شما آن رئيس جمهوري را كه واقعاً هيچ كاره محض بود - در واقع مجسّمه اي بود - در نظر بگيريد و به رئيس جمهور خودمان كه شخصيتي مسؤول و مورد اعتنا در عرصه هاي بين المللي است، بنگريد. برويد خانه اش را ببينيد كه آيا چهار، پنج اتاقْ بيشتر دارد؟ همان خانه اي است كه قبل از انقلاب هم محل سكونتش بوده و يا از اوّل انقلاب در آن اقامت گزيده است. اين، وضع زندگي مسؤولين جمهوري اسلامي است! در اين جمهوري، هر كس هر چه مي خواهد، مي گويد. هر كس در هر ممشا و مسلكي كه دوست مي دارد، سيْر مي كند. كسي كاري به كسي ندارد. آن وقت در همين نظام، برخي افراد كه فجايع رژيم سابق را تحمّل كردند و لب از لب نگشودند، دم از آزاديخواهي و پايمال شدن حقوق بشر مي زنند! در مقابل چنين مسائلي، انسان احساس مي كند كه بعضي افراد، چقدر بي انصافند! شما بدانيد، ما تحملّمان خيلي زياد است. واقعاً در نظام جمهوري اسلامي، تحمّل شنيدن حرف مخالف خيلي بالاست. البته دلايلي هم دارد كه طبيعي است. اما غرض ورزي و بي انصافي هم حدّي دارد! اينها غرض ورزي و بي انصافي مي كنند. هر

وقت كه دشمنان ما در خارج از كشور، تهمتي را عليه جمهوري اسلامي عنوان كردند، در همين مطبوعات قسم سوم، به همان شكل يا به اشكال ديگر، تكرار شد. آنها راجع به محدوديت زن گفتند، اينها هم مي گويند! آنها راجع به پايمال شدن حقوق بشر گفتند، اينها هم مي گويند! آنها راجع به تروريسم گفتند، اينها هم مي گويند! آنها راجع به بي كفايتي دولت گفتند، اينها هم مي گويند! آنها راجع به اين كه نظام اسلامي، نظام متحجّر قرون وسطايي است گفتند، اينها هم مي گويند! چرا انسان اين قدر با دشمن همكاري كند؟! چرا انسان اين قدر از ميهن خودش و از كساني كه براي اين ميهن دلسوزانه زحمت مي كشند، بيزاري بجويد و ناجوانمردانه اعراض كند؟! واقعاً چرا؟! اينها چه مرضي دارند؟! من كه تعجّب مي كنم! اينها حتّي ارزشهاي ايرانيِ محض را هم زير پا مي گذارند. مثلاً كريسمس را بر عيد نوروز ترجيح مي دهند! مي پرسيم شما مگر ايراني نيستيد؟ مي گويند بچه هاي ما از كريسمس بيشتر از عيد نوروز خوششان مي آيد! خوب؛ بچه هاي شما غلط مي كنند! وقتي در آن خانه و خانواده زندگي كنند، معلوم است كه اين طور مي شوند! عيد نوروز مگر مناسبت بدي است؟! كريسمس اوّل زمستان است؛ در يخ و برف و سرما. آيا بهتر از اوّل بهار و اوّل فروردين است؟! آخر اين چه سليقه اي است؟! چرا انسان اين قدر دچار كوري چشم و عناد حتّي نسبت به اوّليات شود؟! براي من عجيب است وقتي چنين مسائلي را مي بينم يا مي شنوم! يادم آمد از «سيد علي خان مدني(1)». مناسب است كه راجع به عيد نوروز، ماجراي او گفته شود. چون عيد نوروز از آن عيدهايي است

كه ما، به خلاف بعضي كسان، به آن خيلي ارادت داريم. باري؛ سيد علي خان مدني از علماي شيرازي تبارِ اهل و ساكن مدينه است. يعني پدرانش، چند نسل در مدينه زندگي كرده اند. سيدعلي خان، مردي بزرگ، اديبي طراز اوّل، شاعري توانا و عالمي فحل است. در بين كساني كه خارج از ميهن زندگي كرده اند تقريباً شيخ بهايي دوم يا شيخ بهايي درجه دو است. البته او در آخر عمرِ خود به شيراز رفت، در آن جا زندگي كرد و به گمانم در شيراز هم از دنيا رفته است. نمي دانم قبرش كجاست. وي كتابهاي بسيار خوب و وزيني دارد و ادباي معروف، دائماً به كلام نثر و نظم او استناد مي كنند. پدر سيدعلي خان هم از علماي مدينه بود كه يك روز به دعوت يكي از سلاطين محلّي هند، كه مذهب تشيع هم داشته و ظاهراً در دكن حكومت مي كرده است، از مدينه به هند مي رود و سالها در آن جا مي ماند. سيد علي خان به مرحله نوجواني كه مي رسد، همراه با مادرش از مدينه عازم هند مي شوند و با زحمت و مشقّت زياد، به پدر خانواده مي پيوندند. پدر، وقتي نوجوان خود را مي بيند، او را براي فراگيري علوم متداوّل زمان، نزد اساتيد مبرّز مي فرستد و به تربيتش مي كوشد. پدر، چندين سال است در هند زندگي مي كند (درست توجّه كنيد!) محيط، هند است و در هندِ آن زمان هم زبان فارسي، زبان رايج بوده است. دوره، دوره تيموريهاست و گاهِ اوجِ زبانِ فارسي در هند. اما اينها عربند، و به زبان عربي تكلّم مي كنند. سيد علي خان كه شاعر است، قصايد غرّايي به زبان عربي مي سرايد. عيد

نوروز كه از راه مي رسد، سيد علي خان براي تهنيت عيد به پدرش، قصيده اي به زبان عربي مي گويد و به او تقديم مي كند. عناصر قصّه را جمع كنيد! شاعر، عرب. ممدوح، عرب. مكان، هندوستان. زبانِ رايج، فارسي. قصيده درباره عيد نوروز، به عربي! آيا قصيده عربي سيد علي خان مدني در خصوص عيد نوروز، مايه افتخار به يك سنّت تاريخي نيست؟ به راستي چرا انسان بايد اين ارزشها را فراموش كند؟! آقا به نام ايراني خواهي، نفس مي كشد و زندگي مي كند؛ اما عيد نوروز را به راحتي با كريسمس عوض مي كند! بي ذوقي و بي سليقگي تا اين حد؟! مدت هشت سال در اين كشور، جنگ اتّفاق افتاد. اين جنگ، دفاع بود ديگر! اگر آن روز كه عراق به خرمشهر و اهواز حمله كرد - اينها كه نرفتند ببينند آن جاها چه خبر بود. ما رفتيم و از نزديك، واقعاً كربلاي خوزستان را ديديم - جوانان دفاع نمي كردند و اگر فداكاريهاي بسيج و سپاه و ارتش نمي بود، امروز چه وضعي داشتيم؟! اگر عراق، منطقه نفتي ايران را از دزفول و انديمشك جدا مي كرد و تحت عنوان «عربستان» به خاك خود منضم مي نمود - كما اين كه نقشه شان همين بود - و يا امارت جديدي مثل قطر و كويت به وجود مي آورد و در حقيقت به تجزيه ايران مي پرداخت، امروز چه وضعي داشتيم؟! در دوره هاي قبل از جمهوري اسلامي، هميشه ايران تجزيه شد و هميشه از ايران كَندند. هيچ كدام از سلاطين پهلوي و قاجار، اين افتخار را ندارند كه بتوانند بگويند ما مرزهاي ايران را حفظ كرده ايم. قاجارها كه وضعشان معلوم است. پهلويها هم، شهرهاي مركزي ايران را

سالها زير چكمه سربازان خارجي انداختند و زن و مرد و ناموس اين كشور را به دست آنها دادند. تنها جمهوري اسلامي بود كه مردانه ايستاد و نگذاشت كه متجاوزين يك قدم جلو بيايند. هشت سال جنگ مگر شوخي است؟! هشت سال جنگ و آن همه فداكاري! جوانان ما در مقابل اتّحاد شرق و غرب و «ناتو» و همه و همه مقاومت و ايستادگي كردند و ميهن را نجات دادند. آيا در مطبوعاتي كه زمان جنگ منتشر مي شدند و يا اين كه بعد از جنگ به وجود آمدند، يك كلمه از اين كار بزرگ و دفاع عظيم و پرشكوه، نبايد ستايش شود؟! در مطبوعات معاند، اگر يك وقت اسمي از دفاع مقدّس و رزمندگان بيايد، همراه با مسخرگي است. چرا؟! چون رزمنده ما داراي محاسن است و اينها از محاسن خوششان نمي آيد! فقط علّتش اين است. آيا اين نشانگر بي انصافي نيست؟! جالب است كه اينها، ديگران را به تنگ نظري متّهم مي كنند! آيا تنگ نظر، دستگاه است يا خودِ اينها!؟ اين تنگ نظري نيست كه انسان از بزرگترين ارزش دوران خودش - دفاع مقدّس - فقط به خاطر اين كه پيروان آن دين دارند و او با دين مخالف است، اغماض كند؟! پيروان آن، مذهبي هستند و اين مي خواهد سر به تن مذهب و مذهبيها نباشد! متأسفانه اين گونه است. پشت سر هم و پيوسته تهمت مي زنند؛ آن وقت اگر در مقام پاسخگويي برآيي، مي گويند «شما به ما تهمت زديد!» البته همه مطبوعات بايد توجّه داشته باشند كه خطّ قرمزي وجود دارد و از اين خطّ قرمز، هيچ كس نبايد عبور كند. نه اين كه ما اجازه نمي دهيم؛ در

هيچ جاي دنيا اجازه نمي دهند. در به اصطلاح دمكراتيكترين كشورها هم اجازه نمي دهند. شما ببينيد آن وقتها كه در امريكا خبري از موج چپ بود - حالا كه ديگر اين خبرها نيست - چپهاي امريكا -اعم از گروههاي كمونيست يا سوسياليست - و اجتماعاتشان تحت چه شرايطي زندگي مي كردند! شما رمانهايي را كه بعضي از نويسندگان داراي گرايش به چپ، مثل «هواردفاست» نوشته اند - چند رمان او به فارسي هم ترجمه شده و بنده ديده ام - بخوانيد و ببينيد درباره چپها چه مطالب تكان دهنده اي آورده اند! همين كتاب معروف «خوشه هاي خشم» اثر «جان اشتاين بك» يا ديگر كتابش را كه الان در ذهنم نيست، بخوانيد و ببينيد راجع به وضع چپها و برخورد سردمداران مركزِ به اصطلاح دمكراسي با آنها، چه نوشته است! بخوانيد و بدانيد كه مركزِ به اصطلاح دمكراسي و قبله كساني كه صاحب چنين قلمهاي بد و زشتي در ايرانند، حتّي حاضر نبودند چپها را تحمّل كنند؛ چون معتقد بودند، ماركسيسم، نظام سرمايه داري امريكا را زير سؤال مي برد. خوب؛ اگر چپها را تحمّل مي كردند، به معناي موافقت با عبور آنها از خطّ قرمز بود. اگر امروز مجموعه اي در امريكا پيدا شود كه بنويسد، بگويد و شعار بدهد «امريكا بايد تجزيه گردد»، يا شعار بدهد «امريكا بايد به چهل و نه ايالت تقسيم شود»، چگونه با آن رفتار مي كنند؟ اگر امروز كسي در امريكا قد عَلَم كند و بگويد «چون چهل، پنجاه ميليون سياه در ايالات متّحده زندگي مي كنند، بايد كشور جداگانه اي داشته باشند و بخشي از امريكا را به آنها بدهيد تا حكومت تشكيل دهند»، دولت امريكا با وي چه برخوردي خواهد

داشت؟ آيا همان كاري را كه با فرقه داووديها كردند و همه را در ساختماني به آتش كشيدند، با او نخواهند كرد؟ اينها خطوط قرمز يك ملت است. شما، انقلاب را زير سؤال ببري، اصل انقلاب را نفي كني و در نفي نظام جمهوري اسلامي بكوشي؟! خوب؛ اين خطّ قرمز است و قابل تحمّل نيست. مطبوعات معاند، تاكنون بارها خطّ قرمزها را تهديد كرده اند و بعد از اين هم خواهند كرد. من هم فعلاً بنا ندارم در اين باره، تجديد روشي نسبت به آنچه درگذشته بوده، بكنم. با اينها بر اساس اغماض رفتار مي شود. من در مطبوعات قِسم سوم - معاند - خيلي از موارد تهديد كننده خطّ قرمزها را مي بينم. البته نه به صورت بريده جرايد؛ بلكه خود نشريه را مي بينم؛ چون مطالعه نشريات مختلف را دوست مي دارم. اينها در مطبوعات خود، گاه با شعر، گاه با نثر، گاه با قصّه و گاه با گزارشهاي نامربوط، موضوع را به جاهايي مي كشانند. اگر چه دستگاه تاكنون حرفي نزده و برخوردي نكرده است، ولي خوب؛ اينها خطّ قرمز است. بايد توجّه داشته باشند. جالب اين جاست كه بعضاً از ما طلبكار هم مي شوند! مي گويند «چون ما دولتي نيستيم، پس حق داريم چنين مواردي را مطرح كنيم»! اصلاً بحث دولتي و غير دولتي نيست! بحثِ اساسِ يك نظام است. كدام نظام اجازه مي دهد كه شما اساسش را زير سؤال ببري و از آن، تسهيلات هم بگيري؟! جوانان توجّه داشته باشند! بعضي از جوانان و روزنامه نگاران خودمان كه درباره بعضي از اين اشخاص دچار اشتباه مي شوند، بدانند: ظواهر اينها، مورد نظر و ملاك نيست و اعتبار ندارد. باطن قضيه اين

است كه با اصل نظام مخالفند، و مبارزه هم مي كنند. البته گاهي هم، براي اين كه از قافله عقب نمانند، از مردم مي گويند و يا حرفي از آن رژيم به ميان مي آورند و مقايسه اي نادرست مي كنند: مؤذّن بانگِ بي هنگام برداشت نمي داند كه چند از شب گذشته ست درازيّ شب از چشمان من پرس كه يكدم خوابْ در چشمم نگشته ست. شما چه مي دانيد كه رژيم گذشته چه كرد؛ با چه كساني كار داشت؛ چه كار مي كرد و با چه چيز مي جنگيد و چه چيزي بر او فائق شد! از كجا شما مي دانيد؟! غرض؛ اين وضعيتي است كه مطبوعات قسم سوم دارند و وضعيت خوبي نيست. البته من حقيقتاً دلم مي خواهد اين وضع اصلاح شود. بنابر ايرادگيري، مچ گيري و سختگيري نداريم. دوست مي دارم اصلاح شود و اين طور نماند. حيف است. اين كشور، كشور بزرگي است. كشور مهمّي است. نظام جمهوري اسلامي واقعاً كار مي كند، مسؤولين واقعاً كار مي كنند، كشور در راه عزّت پيش مي رود؛ دشمن هم دشمن است. خوب؛ ما چرا بايد حرف دشمن را گوش كنيم؟! مطبوعات دنيا غالباً دست صهيونيستهاست. امريكاييها با ما بدند، صهيونيستها با ما بدند، قدرتهاي تجاوزگر و چپاولگر با ما بدند. آنها عليه جمهوري اسلامي حرف مي زنند. جمهوري اسلامي هم كه گوشش بدهكار اين حرفها نيست، با قدرت و قوّت، كارِ خودش را مي كند. علي اَيِ ّحال، اين هم مطلب بعدي. مطلب آخر - مثل اين كه صحبت ما خيلي طولاني شد - مربوط به اجتماع اهل قلم است كه ديدم بارها تكرار شده است. هم وزارت ارشاد و هم ديگران، گفتند كه كار خوبي است. ما هم موافقيم كه اهل قلم، اجتماعي داشته

باشند و با هم تفاهم و تبادل نظر كنند. البته، نه از اين معاندين. اينها نه. اينها كساني هستند كه اگر در اين گونه اجتماعات وارد شوند، افساد مي كنند. اينها مورد اعتماد نيستند. اينها سابق ولاحق و حال و گذشته شان به گونه اي نيست كه انسان بتواند به آن اعتماد كند. كساني كه واقعاً براي اين مردم، براي اين كشور و براي فرهنگ اين كشور دل مي سوزانند و كار مطبوعاتي را حقيقتاً از روي علاقه و عشق و احساس مسؤوليت انجام مي دهند، خوب است اجتماع داشته باشند. وزارت ارشاد هم كمك و حمايت كند و تمهيداتي بينديشد تا اهل قلم، بتوانند اين كار را به سهولت انجام دهند. ما با اين كار، موافقيم. من بار ديگر از همه برادران و خواهران عزيزم تشكّر مي كنم. لطف كرديد تشريف آورديد. اميدواريم ان شاءاللَّه در كارتان كه كار بزرگي است، موفّق باشيد و مشمول توجّهات حضرت وليّ عصر ارواحنا فداه قرار گيريد و بتوانيد به اين مردمي كه حقيقتاً مستحق و لايق خدمتند، بيش از پيش خدمت كنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) سيدعلي خان مدني» «مدني دشتكي شيرازي» متوّفي به سال 1118 يا 1120ه.ق. وي سه شرح بر كتاب «صمديّه» نوشت. «اغلاط القاموس» و «المخلاة» به سبك كشكول شيخ بهايي از ديگر آثار اوست.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار كارگزاران نظام، به مناسبت «عيد غدير»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار كارگزاران نظام، به مناسبت «عيد غدير» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هم اين عيد سعيد را به شما حضّار گرامي و مسؤولان زحمتكش و خدمتگزار كشور و به همه ملت سرافراز و بزرگ و عاليقدرمان و جميع مسلمين جهان و مستضعفان و نيازمندان به سرچشمه مبارك غدير، تبريك

عرض مي كنم. حقيقتاً روز بزرگ و عيد تعيين كننده و عظيم القدري است. اين روز، هم از لحاظ شخصيت اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام - در ابعاد اين شخصيت عظيم و خصوصيات شخصي و سياسي و اجتماعي كه در اين مردِ الهي و ملكوتي وجود داشت، نه در زمان نبيّ اكرم عليه و علي آله الصّلاة والسّلام و نه بعد از او، غير از اميرالمؤمنين كسي را با اين خصوصيات سراغ نداريم - قابل اعتنا و توجّه و بررسي است، و هم از لحاظ خودِ اين حادثه و نصب عجيب. در مورد اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام، همه كساني كه از روي مدارك با حالات آن بزرگوار آشنايي دارند، بايد اقرار كنند كه اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام، به واسطه غدير به شخصيت والاي خود نرسيد. غدير چيزي نبود كه گوهر ناياب اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام را شكل دهد. غدير، نتيجه فضايل، مزايا و كمالات آن حضرت بود. البته افتخار برخورداري از فرمان الهي، از نصب پيغمبر و از بيعت مؤمنين و صحابه، افتخار بزرگي است. اما بزرگتر از آن، خصوصياتي است كه در اين انسان والا و بي نظير وجود داشت، كه به چنين حادثه و دستور نصبي از طرف پروردگار منتهي شد. خودِ حادثه غدير هم، داراي ابعاد بسياري است. حقيقتاً مسلمين عالم مي توانند از همين حادثه، وسيله اي براي رشد و هدايت وافي و كامل همه جهان اسلام پيدا كنند. هيچ كس هم وقوع اين حادثه و صدور آن كلمات را از نبيّ مكرم اسلام منكر نشده است. مثل چنين روزي، در آن موقعيت مهم و حسّاس كه پيغمبر اكرم، عليه و علي آله الصّلاة والسّلام، آخرين ماههاي حيات مبارك خود

را مي گذراند، اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام را به ولايت - يعني سرپرستي مسلمين - و به حكومت - يعني مديريّت جامعه اسلامي - نصب فرمود. ولايتي كه در اين جا مورد نصب و محلّ اشاره پيغمبر اسلام قرار گرفته، صرفاً آن ولايت كلّيه الهيّه معنوي كه مبتني بر عناصر ديگري است، نيست. بلكه يك امر الهي و يك فرمان آسماني و ملكوتي است، كه با اين بيان تشريعي نبوي كه فرمود «من كنت مولاه فهذا علي مولاه(1)»، قابل نصب و جعل نيست. اين بيان پيغمبر كه ولايت را به اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام سپرد، مبيّن نصب تشريعي است و به معناي حكومت، مديريّت جامعه اسلامي و ولايت امر مسلمين است كه البته با ولايت كليّه الهيّه كه در وجود مقدس پيغمبر و ائمّه هدي عليهم السّلام وجود داشت، همراه است. آن ولايت به آن معنا، در ائمّه اي هم كه به ولايت ظاهري نرسيدند وجود داشت. ولايتي كه از آنِ اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسلام و منصوب پيغمبر بود ولايت سياسي بود. همان معنايي كه ذات اقدس پروردگار آن را به وسيله پيغمبر اكرم در اسلام به وجود آورد و جعل كرد، و با آن معلوم شد كه اسلام در رديف والاترين احكام و مقرّرات خود، مسأله حكومت و ولايت و سرپرستيِ امّت را دارد. اگر كسي از اين بُعد به موضوع غدير نگاه كند، بسياري از اشتباهاتي كه متأسفانه در طول قرنها در اذهان وجود داشته است، بايد براي او زايل شود. كساني كه با چهره طرفداري از دين، چنين عنوان مي كنند كه «دين نبايد به امور سياسي بپردازد»، خبر ندارند كه اين شگرد جديد تبليغات استكباري و استعماري، عليه حاكميت

اسلام و حيات مجدّد اسلام است. البته جدايي دين از سياست» را قرنهاست كه مطرح مي كنند. اوّل، ايادي استبداد؛ يعني قدرتمنداني كه زمام امور جامعه را مستبدانه در دست داشتند و مي خواستند آزادانه، هر كاري مي خواهند با ملت و كشور انجام دهند، مطرح كردند و بديهي است كه نمي خواستند احكام اسلامي و مناديان احكام اسلامي، در امر حكومت آنها دخالتي بكنند. لذا، حكّام و سلاطين مستبد، اوّلين پيشروان فكر انحرافيِ «جدايي دين از سياست» محسوب مي شوند. قبل از استعمارگران و قبل از دشمنان خارجي و قبل از طرّاحان سياسي صهيونيسم و ديگران، كساني كه بر اين كشور و بر ديگر كشورهاي اسلامي، سالها مستبدانه حكومت كردند، مروّج و منادي اين فكر بودند كه «دين از سياست جداست.» وقتي در زمان ناصرالدّين شاه، يك عالم روحاني(2) در يك امر سياسي دخالت كرد و همه تدابير و مكر استعماري را كه منافع مشترك كمپانيها و دربار پادشاهي ايران به وسيله آن تأمين مي شد، به هم ريخت، آيا اطرافيان و درباريهاي ناصرالدّين شاه به اين فكر نيفتادند كه چرا دين در امر سياست دخالت مي كند؟ كما اين كه در ادبيات دوران ناصرالدّين شاه - دوران اواسط و اواخر قاجار - همين معنا وجود دارد كه «چرا علما و كساني كه به امور ديني مشغولند، در امر حكومت دخالت مي كنند؟» اين معنا، در نوشته هاي عهد ناصري، به طور واضح وجود دارد. پس، اوّل مسأله، به مستبدان و افسار گسيختگانِ دستگاه حاكميت در كشور ما و كشورهاي ديگر برمي گردد كه از هر گونه دخالتي از ناحيه دين و اهل دين و مناديان و علماي دين در پهنه سياست، مي هراسيدند و با

آن مخالفت مي كردند. استعمارگران هم كه قضيه را منطبق با آمال و سياستهاي خود مي ديدند، آن را دنبال كردند و تزِ جدايي دين از سياست، بعد از آن كه بر خلقيّات آحاد مردم متديّن و حتّي بسياري از علما تحميل شده بود و به خورد آنها رفته بود، شكل مبنايي هم پيدا كرد. يعني براي آن، استدلال درست كردند و به يك مبنا و يك فكر تبديل شد. اين همه، مربوط به گذشته است. يكي از بزرگترين خدماتِ حركت عظيم ديني ملت ايران، اين بود كه افسانه غلط «جدايي دين از سياست» را زايل كرد و از بين برد. هم مردم با انگيزه دين وارد ميدان شدند و پرچم آزادي بلند كردند و هم به دستور دين، مناديان احكام ديني و علماي بزرگ، پيشرو قافله آنها شدند و به حركت درآمدند تا اين كه آن حركت، منتهي به حاكميتِ دينِ خدا در اين كشور شد. آن گاه براي مسلمين، روشن گرديد كه امور سياسي - و برتر از همه امور سياسي، امر حكومت و ولايت - با دين عجين است و از دين جدايي پذير نيست. وقتي نصوص و متون ديني، معناي خود را آشكار كرد، همه فهميدند كه سالها به چنين امر واضحي توجّه نداشته اند. بديهي است كه يك انحراف، وقتي از سوي دشمنانِ خوشبختيِ يك ملت پشتيباني مي شود، به آساني از بين نمي رود. بنابراين، استدلالهايي جديد براي جدايي دين از سياست درست شد. استدلال كردند كه «اگر دين را وارد سياست كنيم و اگر سياستِ يك كشور از دين سرچشمه و منشأ بگيرد، چون امور سياسي و امر حكومت، مشكلات دارد، دنبالش نارضاييها، دلزدگيها و ناكاميهاست. لذا،

اين امر موجب مي شود كه مردم از اصل دين، بيزار شوند. پس، اصلاً دين، بايد به كل از سياست كنار برود؛ جنبه قداست پيدا كند؛ نورانيّتي بيابد؛ به كناري بنشيند و به امور معنوي و ذهني و روحي مردم بپردازد.» امروز ايادي استكبار، در دنيا - بخصوص دنياي اسلام - با شيوه هاي مختلف اين استدلال و نظريه را ترويج مي كنند. ناسخ اين سفسطه ها، غدير است. در موضوع غدير، نبيّ مكرم اسلام به پيروي از امر خدا و به خاطر عمل به آيات صريح قرآن، يكي از بالاترين واجبات را انجام داد: «و ان تفعل فما بلّغت رسالته.(3)» قضيه نصب اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام به ولايت و خلافت، آن قدر مهم است كه اگر آن را انجام ندهي، رسالت خود را انجام نداده اي! يا مراد اين است كه رسالت در اين قضيه بخصوص را انجام نداده اي؛ چون خداوند متعال دستور داده است كه «اين كار را انجام بده.» يا از اين بالاتر، اصل رسالت پيغمبر، با انجام ندادن اين كار، مورد خدشه قرار مي گيرد و پايه اش متزلزل مي شود. احتمال اين هم هست. كأنّه اصل رسالت، تبليغ نشده است! احتمال دارد، معنا اين باشد كه در اين صورت، قضيه خيلي اهميت پيدا مي كند. يعني موضوع تشكيل حكومت، امر ولايت و امر مديريّت كشور، جزو متون اصلي دين است و پيغمبر، با اين عظمت، اهتمام مي ورزد و اين رسالت خود را در مقابل چشم آحاد مردم، به كيفيّتي انجام مي دهد كه شايد هيچ واجبي را اين گونه ابلاغ نكرده است! نه نماز را، نه زكات را، نه روزه را و نه جهاد را. مردم را از قشرها و

قبايل و مناطق مختلف، بر سرِ چهار راه بين مكه و مدينه به انگيزه انجام امري مهم جمع كند؛ آن گاه چنين رسالتي را ابلاغ فرمايد، كه در دنياي اسلام بپيچد: «پيغمبر، پيام جديدي را ابلاغ فرمود.» با قطع نظر از شخص اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام و موضوع منصوب بودن آن حضرت - كه شيعه متمسّك و پايبند به اين معناست - ديگران به اين بخشِ قضيه، توجّه چنداني نكردند و نصب اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام را مورد ملاحظه قرار ندادند. در اين قضيه، اصل مسأله نصب حاكم، مسأله مهمي است كه پيام غدير است. چرا بايد اين پيام روشن را كه پيغمبر اكرم - مؤسّس اسلام - به همه مسلمين داده است، العياذُ باللَّه ناديده گرفت؟ آن جا كه مي گويد: «مسلمانان! دين را از اساس زندگي و از امر حكومت كه پايه زندگي فردي و اجتماعي است، جدا نكنيد. دين را به گوشه خلوتِ خانه ها و ذهن و مسائل روحي منحصر نكنيد. دين را به انزوا نيندازيد.» اساس زندگي بشر، كه بر پايه حكومت است، امري است متوجه دين؛ مسؤوليتي است بر دوش دين و دين بايد اين كار را انجام دهد. هيچ كس هم آن روز اين معنا به ذهنش نيامد كه «مگر مردم صغيرند كه ولي مي خواهند؟!» سفسطه عوامانه اي كه بعضي افراد با ظواهر علمي و استدلالي مطرح مي كنند. سرپرستي، همه جا به معناي «سرپرستي آدم قاصر» نيست. آموزگاري و معلّمي، همه جا به معني معلّميِ كلاس اوّل دبستان نيست كه ما اگر به يك استاد دانشگاه گفتيم «معلّم»، بگوييم «اهانت شد؛ چون به معلّم كلاس اوّل هم معلم مي گويند»! معلمي در هر جا، به اقتضاي

خودِ آن جاست. معلّم دانشگاه، معنا و اقتضايي دارد. معلّم كلاس اوّل، يك اقتضا دارد. سرپرستي محجور و صغير، معنايي و اقتضايي دارد. سرپرستي امت اسلامي، سرپرستي جنگ، سرپرستي صلح و سرپرستي سياست هم، معناي ديگر و اقتضاي ديگري دارد. اينها با هم قابل خَلط نيستند. اين، پيام غدير است. امام راحلِ بزرگوارِ ما، بزرگترين حق را از اين ناحيه به گردن امّت اسلامي دارد كه آحاد مردم را به مسؤوليت خودشان كه دخالت در امر حكومت است، متنبّه و واقف كرد. از اين روست كه در نظام اسلامي، هر كس متديّن به عقيده و شريعت اسلامي باشد، در امر حكومت داراي مسؤوليت است. هيچ كس نمي تواند خود را از موضوع حكومت كنار بكشد. هيچ كس نمي تواند بگويد: «كاري انجام مي گيرد؛ به من چه!؟» در موضوع حكومت و مسائل سياسي و مسائل عمومي جامعه در نظام اسلامي، «به من چه» نداريم! مردم بركنار نيستند. بزرگترين مظهر دخالت مردم در امور حكومت، غدير است. خودِ غدير اين را به ما آموخت و لذاست كه عيد غدير، عيد ولايت است، عيد سياست است، عيد دخالت مردم در امر حكومت است، عيد آحاد ملت و امّت اسلامي است. اين عيد، مخصوص شيعه هم نيست. جا دارد و حق آن است كه همه امّت اسلامي، اين روز را براي خودشان عيد بدانند. غدير، عيد اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام هم هست و شيعيان آن حضرت، به طور ويژه از اين عيد استفاده مي كنند. اميدواريم كه وجود مقدّس وليّ عصر ارواحنا فداه، به همه امّت اسلامي؛ بخصوص به ملت بزرگ ما و به شيعيان عالم، در اين روز عيدي مناسبي عنايت فرمايد.

از ما راضي و قلب مقدّسش نسبت به ما عطوف باشد و ما مشمول ادعيه زاكيّه آن بزرگوار باشيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار: ج 2، ص 306 2) مراد «ميرزاي شيرازي» است كه عليه قرارداد تالبوت (امتياز انحصاري توتون و تنباكو) كه بين «كمپاني رژي» و حكومت ناصري منعقد شده بود، علم مخالفت افراشت و فتواي معروف خود را صادر كرد. 3) مائده: 67

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار روحانيون و مبلّغان، در آستانه «ماه محرم»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار روحانيون و مبلّغان، در آستانه «ماه محرم» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خداي متعال را سپاسگزاريم كه توفيق داد تا يك بار ديگر در آستانه سرچشمه پر بركت محرّم و عاشورا قرار گيريم و خود را - هم جان و دل و هم تواناييهاي فكري و روحي و جسمي خود را - در معرض نسيم مبارك عاشورا و سرچشمه فيوضات حضرت ابي عبداللَّه عليه السّلام قرار دهيم. ان شاءاللَّه همه ملت ما، مِن جمله علماي اَعلام و روحانيون محترم و مبلّغين، بخصوص جوانان پرشور و با ايماني كه آغاز اين راه را تجربه مي كنند، بتوانند از اين فيوضات بهره ببرند و كساني كه مسؤوليت بيشتري دارند، خود را بيشتر به بركات اين ماه نزديك كنند. اين فرصت، براي بنده حقير هم فرصت مغتنمي است؛ زيرا جمعي از آقايان روحانيون محترم و علماي اَعلام و مبلّغين و اهل منبر و وعّاظ و جواناني كه وادي تبليغ را در پيش روي خود دارند - و در آينده، ان شاءاللَّه بايد كارهاي بزرگي انجام دهند - زيارت مي كنم. جمع شما براي بنده، جمع بسيار عزيزي است؛ چون جمعي است كه مي تواند كلمه حسيني را اِعلا كند و اين راه پربركت را

ان شاءاللَّه بازسازي نمايد. البته راه حسين عليه السّلام، در كشور ما و ميان ملت ما، در طول چند قرن، هرگز مسدود نشد، و اگر چه مخالفين و معاندين بودند، اما نتوانستند كاري انجام دهند. با اين همه، بركات اين راه، خيلي زياد است. اگر حقيقتاً جمع روحانيون و مبلّغين و اصحاب بيان، آن گونه كه شايسته ماه محرّم است، در اين راه قدم بردارند و ابتكارها و نوآوريها و تلاش مخلصانه همراه با كارهاي فكري و علمي ارزشمندي در اين راه انجام دهند، بركات اين راه، نسبت به آنچه كه تاكنون بوده است، چندين برابر هم مي تواند بشود. لذا وظيفه داريم در اين زمينه، هر چه بشود، مشتركاً تلاش كنيم. من تذكّرات مختصري در اين زمينه دارم كه عرض مي كنم: خصوصيت دين مقدّس اسلام، بخصوص مجموعه فكري و عقيدتي شيعه - كه امتيازاتي دارد - اين است كه همه عوامل لازم براي رشد فردي و اجتماعيِ انسان را در خودش جمع دارد. اين، نكته خيلي مهمّي است. ملاحظه كنيد: يك وقت فرهنگي، تمدّني، عقيده اي و يا مكتبي بر بشر عرضه مي شود كه ممكن است جهات خيلي خوبي هم در آن باشد. مثلاً - فرض بفرماييد - مجموعه تفكّرات مكتبِ عرضه شده، موجب گردد كه نيروهاي دروني افراد بشر به كار بيفتد؛ استعدادهايشان شكوفا شود؛ كار كنند، ابتكار كنند، سازندگي كنند، توليد ثروت كنند و دنيا را نوسازي كنند. اين خصوصيات هم ممكن است در مكتب عرضه شده باشد. اما همين مكتب، عيبي هم در درون خود داشته باشد، كه موجب شود همين مردمي كه اين بهره ها را از قِبَل اين مكتب مي برند، زيانهاي سختي تحمّل كنند

كه گاهي آن زيانها، از اين منافع هم بيشتر مي گردد. مثال واضحش، تفكّر غرب و فرهنگ سرمايه داري و آزادي فردي و ليبراليِ رايج در غرب است. شما كه مبلّغ ديني و روحاني هستيد، لازم است در اين نكات، خيلي مداقّه كنيد. ما كه مي گوييم «فرهنگ غرب»، نمي خواهيم بگوييم كه اين فرهنگ، همه اش از باي بسم اللَّه تا تاي تَمَّت، بدي و زشتي و خرابي است. شما ديده ايد كه بنده مكرّر راجع به غرب و تهاجم فرهنگ غربي حرف مي زنم. معناي صحبتهاي بنده، صرفاً اين نيست كه فرهنگ غرب از باي بسم اللَّه تا تاي تمّت، همه اش خراب و خرابي و بدي است. اگر اين گونه بود، شهروندان ممالك غربي، از اوّل آن را نمي پذيرفتند و اصلاً تحمّل نمي كردند. بنابراين، فرهنگ مذكور، نقاط مثبتي دارد كه آن نقاط مثبت، چشم مردم را گرفت و جوامع را به خود جذب كرد. فرض بفرماييد مظهر اين جوامع مجذوب، جامعه امريكايي است. خوب؛ در آن جا، براي اين فرهنگ، اسم داشتند. ديگر به طور كامل، اين فرهنگ، مشهود است و خصوصيات خوبي هم دارد. يعني اين فرهنگ و تمدّن - به قول خودشان اين ايدئولوژي - مردم را به كار و تلاش دعوت مي كند و به وقت شناسي و رعايت دقايق و ذرّه هاي سرمايه هاي انساني فرا مي خواند. نتيجه اين فرهنگ، با همه خصوصياتي كه دارد چيست؟ اين است كه جامعه اي داراي ثروت و پيشرفت و علم و فنآوري به وجود مي آيد. همين جاذبه ها، چشم آحاد مردم و متفكّرين غرب را در دو، سه قرن پيش، كه اين افكار در امريكا و اروپا مطرح بود، گرفت و همه از اين روش زندگي و از

اين مكتب و فرهنگ و مجموعه خوششان آمد و آن را پذيرفتند. اما اين فرهنگ، عوامل حفظ رشد حقيقي انسان را در خود نداشت. آنها غافل بودند و متوجّه اين نكته نشدند. مثلاً - فرض بفرماييد - شما حوضچه يا منبع آبي براي شُرب مردم، در محلّي ايجاد كنيد. در و ديوارش را محكم سازيد، تمام منافذش را ببنديد، دريچه ورود و خروج آب منبع را تعبيه كنيد و ديگر هيچ نگراني اي از اين بابت كه آب وارد محفظه خواهد شد و در آن جا باقي خواهد ماند، نداشته باشيد. اما در مجاورت قرار گرفتنِ منبع آب را، با فلان ماده مسموم كننده، پيش بيني نكنيد. مسلماً اين آب، زلال و خنك هم خواهد بود و انسان وقتي بنوشد، لذّت هم خواهد برد؛ اما در اين آب، به سبب مجاورت با ماده مسموم كننده، ميكرب و آلودگي وجود خواهد داشت. شما كه منبع آب را تهيه كرده بوديد، همه نكات سلامت آب را در نظر داشتيد؛ اما اين جايش را ديگر نخوانده بوديد. يك طرف را ديده بوديد؛ اما طرف نامشهود قضيه را نديده بوديد. اغلب مكاتب بشري، از جمله مكتب سرمايه داري غرب هم، همين طور است. يك طرفش را ديده اند. آن طرفي كه انسانها را به كار و تلاش و پيشرفت و رشد مادّي و ثروت و علم مي كشاند، ديده اند و درست هم بوده است. اما طرف ديگرش را نديده اند، كه در اين جامعه اي كه آسمانخراشها وجود دارد و ثروتها و تجملاّت هست، فقر و بيچارگي افراد زيادي از انسانها هم هست. از گرسنگي مردن هم هست. ظلم هم هست. بدتر از همه، فساد همه گيري هست

كه به داخل خانه همه كساني كه ازاين وضع لذّت مي برند، نفوذ مي كند و زندگي را بر آنها تلخ خواهد كرد. خوب؛ اين معضل، گريبانگير شد و كار را خراب كرد. هنرِ يك مجموعه و يك مكتب، اين است كه همه عوامل در آن جمع باشد. و الاّ اگر يك مكتب، فقط جهانگيري اش خوب باشد، مي تواند فتوحات كند؛ اما نمي تواند نگهدارد. منابع طبيعي را خوب مي تواند حفظ كند؛ ولي از حفظ منابع انساني، ناتوان است. رشد مادّي مي تواند بدهد؛ اما در دادنِ رشد معنوي مي ماند. بالاخره، مساوات را در بين آحاد مردم، مي تواند برقرار كند؛ ولي نهايتاً المثنّاي مكتب كمونيسم مي شود! كمونيستها همه چيز را دولتي كردند؛ همه چيز را كوپني كردند و براي اين كه مردم، مساوي شوند، سرمايه هاي شخصي را به كلّي از آنها گرفتند. بسيار خوب! كسي كه ثروتمند بود، ثروتش را از دست داد و همه مساوي - يعني تقريباً فقير - شدند! فرضاً يك جا اغنيا را هم به دم تيغ دادند تا فقرا سودي ببرند. ادّعايشان اين بود كه در طبقات پايين جامعه، به هر حال، مساواتي به وجود آورند. اما در طبقات بالا، تبعيض و اختلاف طبقاتي اي كه در كشورهاي ديگر بود، اين جا چند برابر شد! ما كشورهاي كمونيستي را ديده بوديم. بنده در زمان مسؤوليت دولتي خود، در مسافرتهايي كه به كشورهاي كمونيستي كردم، وضع فقير و غني شان را از نزديك ديدم. در طبقات پايين جامعه، مردم نان براي خوردن نداشتند. اما در رأس حكومتهايشان، چنان جاه و جلال و فرعونيت و امپراتوري اي به وجود آمده بود، كه شانه به شانه سرمايه داريِ بزرگِ جهاني مي ساييد! انگار نه انگار

كه به گفته خودشان «سوسياليست» هستند! آري؛ وقتي يك مكتب ناقص باشد، وضعيت، بهتر از اين نمي شود. يك طرف را درست مي كند، طرف ديگر خراب مي شود! اسلام خصوصيتش اين است كه همه عوامل رشد انساني را در خود دارد. هم رشد مادي در آن هست و هم رشد معنوي. يعني در اسلام «خلق لكم ما في الارض جميعا(1)» هست. «قل من حرّم زينةاللَّه الّتي أخرج لعباده(2)» هست. استفاده از منابع مادّي هست. كار و تلاش هست. بوسه زدن پيامبر بر دست كارگر هست. كار كردن اميرالمؤمنين هست. - اينها همه اش معنا دارد. - اين كه اگر كسي كار نكند، دعاي او مستجاب نمي شود هم هست. در عهد رسول اللَّه، كساني در خانه نشستند و گفتند: «خداي متعال وعده كرده است كه «و من يتوكّل علي اللَّه فهو حسبه(3). خوب؛ ما توكّل مي كنيم و در خانه مي نشينيم.» وقتي پيغمبر خبردار شد، به آنها فرمود: «خدا يك دعاي شما را هم مستجاب نخواهد كرد!» اين براي چيست؟ براي اين است كه جامعه از لحاظ مادّي رشد كند، به سازندگي بپردازد و توسعه يابد. تفاوت محيط زندگي اوّل اسلام كه مردم در «صُفّه» زندگي مي كردند، با پنجاه سال بعدش، كه در همان كشور اسلامي، انواع و اقسام نعمتهاي مادّي همه جا را پركرد، به خاطر اين بُعد بود. البته اسلام در كنار رشد مادّي جامعه، رشد معنوي هم ايجاد مي كند. مي گويد كه بايد به درِ خانه خدا برويد: «قل ما يعبؤا بكم ربي لولا دعاؤُكم.(4)» بايد دعا كنيد. «و قال ربكم: ادعوني استجب لكم.(5)» بايد دعا كنيد تا از خدا جواب بشنويد. حيات انسان، جز در رابطه با خدا، معنا ندارد.

حيات قلبي و روحي و معنوي انسان، جز در ارتباط با خدا، مفهوم پيدا نمي كند. به مجرّد اين كه كسي از خدا غفلت كند، قلب، زندگي خود را از دست مي دهد و روح، ميرا مي شود. اگر دوباره ذكر و توجّه به سراغش بيايد، جان مي گيرد، و الاّ خواهد مرد. اگر رويكرد مجددّش به خدا و معنويات، به طول انجامد، تبديل به جماد خواهد شد. اين را اسلام و آيات قرآن به ما مي گويد: «ألم يان للذين آمنوا أن تخشع قلوبهم لذكراللَّه.(6)» و يا: «الابذكراللَّه تطمئنّ القلوب.(7)» اينها در اسلام است. يعني همان اسلامي كه مي گويد «به سراغ كشف منابع طبيعي و ساختن اين دنيا برويد؛ ابزار مادّي را به دست بگيريد؛ ذهن را مجهّز به علم كنيد؛ دنيا را طبيعت را مادّه را و منابع را بشناسيد و كشف كنيد و پرورش دهيد، چون از آنِ شماست»؛ يادآور مي شود كه «اين همه را براي خدا بكنيد؛ به ياد خدا باشيد؛ ذكر خدا را از دل بيرون نكنيد و همه اين حركات را به صورت عبادت انجام دهيد.» جمعِ بين تلاش و سازندگي مادّي با تلاش و سازندگي معنوي، يعني همين. لذا شما مي بينيد كه آن كسي كه در اسلام، اهل سازندگي مادّي است، اَزهد خلق اللَّه هم اوست. اميرالمؤمنين عليه الصّلاة و السّلام، با دست خود چاه و قنات حفر كرد و آن گاه كه آب به ضخامت گردن شتر فوران نمود، از چاه بيرون آمد؛ با همان لباسِ كار گل آلود، كنار چاه نشست و بر كاغذ نوشت كه «اين آب را براي فقرا وقف كردم و صدقه قرار دادم.» يعني چون به آبادانيِ جايي پرداخت، آناً

در راه خدا انفاق مي كند. منفق ترين، سازنده ترين، به ماده پردازنده ترين؛ و از لحاظ معنا، برترين و بالاترين. اين، نتيجه تربيت و نشانگر برنامه رفاه مادّي و معنوي اسلام است. عوامل بقا را در اسلام مشاهده كنيد! يكي از عوامل بقا، همين عاشوراست. يكي از عوامل بقا، امر به معروف و نهي از منكر است. بديهي است كه در جامعه، فساد به وجود مي آيد. هيچ اجتماع بشري نيست كه در آن، فساد به وجود نيايد. اين فساد، چگونه بايد برطرف شود؟ بعضي كسان تا چشمشان به مظاهر فساد مي افتد، مي گويند «پس مسؤولين كجايند كه بيايند فساد را از بين ببرند؟!» غالباً فسادي را كه به چشم مي بينند فرياد بر مي آورند و سراغ از مسؤولين مي گيرند. اما آن فسادي كه به چشم ديده مي شود، خيلي كوچكتر از فسادهايي است كه با چشم ظاهري در كوچه و بازار و خيابان نمي شود ديد. كساني كه واردند، مي دانند و مي فهمند كه فسادهاي كلان، اغلب از ديده ها پنهان است. لذا محيط جامعه بايد به گونه اي باشد كه اگر در آن فسادي پديدار شد، فرصت رشد پيدا نكند و زود از بين برود. مثل جريانهاي عظيم آب. رودخانه هاي عظيم دنيا را مشاهده مي كنيد؟ هر چه در اين رودخانه ها آلودگي و كثافت بريزند، كمي آن طرفتر، تلاطم آب، سر به سنگ كوبيدن آب و حركت آب، مواد مضر را از بين مي برد و در عوض، مواد حياتي توليد مي كند. محيط جامعه، بايد اين گونه باشد. بايد چنان زلال باشد كه اگر كسي قطره فسادي هم در آن چكاند، خودِ جامعه، آن را هضم كند و از بين ببرد. چگونه امكان پذير است؟ با امر

به معروف، با نهي از منكر و با دعوت به خير. قرآن مي فرمايد: «ادع الي سبيل ربّك بالحكمة.(8)» حكمت، حكمت، حكمت. انديشه مستحكم را تعبير به حكمت مي كنند. حكمت، كه انبيا به آن ممتازند و از آنِ بندگان برگزيده و صالح است، همان فكر مستحكمي است كه هيچ ابزار عقلاني نمي تواند آن را نفي كند و از بين ببرد. هيچ استدلال و تجربه اي هم نمي تواند آن را خنثي كند. شما در قرآن به آياتي كه حكمت را معيّن مي كند، بنگريد، و ببينيد چه چيزهايي است: «ذلك ممّا اوحي اليك ربّك من الحكمة.(9)» چيزهايي است كه اگر بشريت تا ابد هم تلاش كند، نمي تواند آنها را رد كند. هيچ منكري، هيچ مغرضي، هيچ معاندي نمي تواند در ردِّ آنها بكوشد. حكمت يعني مستحكم ترين افكار و انديشه ها. اين كه حكما، حكمت را «صيرورة الانسان عالما مضاهيا للعالم الحسّي(10)» مي گويند، همان است. يعني چنان افكار برجسته و مستحكم و غير قابل خدشه اي در روح او - بنده برگزيده و صالح - گسترش پيدا كرده است، كه خود تبديل به يك عالَم شده است و شما مي توانيد كوْن را وجود را، و همه گيتي را در سخن او، در اشاره او و در اقدام او مشاهده كنيد. اين، حكمت است. آن وقت «ادع الي سبيل ربّك بالحكمة.» اين گونه مردم را به سوي خدا دعوت كنيد. «والموعظة الحسنه.(11)» «و جادلهم بالتي هي احسن.(12)» اين هم هست. يعني اينها عوامل بقاست. اينها هست كه تفكر اسلامي تا امروز توانست بماند. عزيزان من! روحانيت بايد بداند كه نظام و جامعه اسلامي، اگر خود را به گونه اي كه اسلام فرموده است شكل دهد، و

عوامل بقا را در خود فراهم كند، هيچ نيرويي در دنيا قادر به مقابله با آن نخواهد بود؛ نه نيروي مادّي و نه نيروي نظامي، كه پيوسته تهديد مي كنند هواپيما مي آيد؛ موشك مي آيد، چه مي آيد، چه مي آيد. مگر مي توانند؟! ايادي استكبار به مدّت هشت سال كشور ما را تهديد كردند و به تهديدهاي خود، جامه عمل هم پوشاندند. در طي اين مدّت چه غلطي كردند كه بعد از اين بتوانند بكنند؟! امروز استكبار جهاني، نيروي علمي و خيل رجل خود را بسيج كرده تا بلكه بتواند با تفكّر و فرهنگ و ابزار دانش، تفكّر اسلامي را متزلزل كند. اما با اين ترفند هم، نخواهد توانست كاري از پيش ببرد. البته، شرط ناكامي و ناتواني استكبار اين است كه در اين جا، همان گونه كه اسلام فرموده است، عمل شود. يعني: «ادع الي سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنه.» در اين صورت، حتّي با ابزارهاي فساد هم نخواهد توانست كاري كند. عوامل استكبار، امروز فيلم بد درست مي كنند، نوار بد درست مي كنند، حرفهاي بد درست مي كنند، شعر بد مي گويند، داستان بد مي نويسند و اين همه را، در داخل كشور، بين نوجوانان، جوانان و مردم عادّي پخش و منتشر مي كنند و يا از طريق ماهواره، رواج مي دهند. اين مورد اخير - ماهواره - واقعاً گنداب فسادي است كه تيرهاي زهرآگين خود را به سمت ملتها و كشورها هدفگيري مي كند. بحمداللَّه سال گذشته، مجلس شوراي اسلامي، با حسن فهم قضيه، ماهواره را ممنوع كرد. با اين همه، اگر در جامعه، به دستور اسلام و فرموده قرآن عمل شود، هيچ كدام از ابزار و عوامل فساد، نمي تواند كمترين اثري بكند. به

معناي دقيقتر، توجّه از جوانب مختلف و امر به معروف و نهي از منكر، نمي گذارد دشمن پيروز شود. اين است كه جامعه اسلامي، يك جامعه ماندگار است. اين است كه «انا نحن نزّلنا الذكر و انّا له لحافظون.(13)» اين است كه «ولينصرن اللَّه من ينصره.(14)» اين است كه «والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا.(15)» اينها تعارف نيست كه خدا با ما كرده است. حال، قدرتمندان دنيا عربده بكشند و عليه نظام جمهوري اسلامي تهمت بزنند. بحمداللَّه اين جا بناي مستحكمي است. بنايي است كه هر كس با آن زورآزمايي كند، دست و پنجه خودش را زخمي و مجروح خواهد كرد. امروز همه عوامل بقا و حيات، در نظام اسلامي هست. كساني هم كه گاهي اوقات نسبت به بعضي از كارهاي ديني و شعارهاي اسلامي، اعتراض دارند و نِق مي زنند كه «آقا؛ شما هم ديگر شورش را درآورديد! دائم راجع به ارزشهاي اسلامي مي گوييد! فلان شعار ديگر چيست و فلان كار ديگر كدام است؟!» در واقع حرف دشمن را تكرار مي كنند. دشمن مايل نيست كه اسلام به طور كامل پياده شود؛ چون اگر اسلام به طور كامل پياده شد، آسيب ناپذير مي گردد. حال، براي اين كه آسيب پذير شود، بايد چه كار كنند؟ بايد ناقصش كنند.بايد يك گوشه اش را نگذارند عمل شود. مثلاً نسبت به «لايحه قصاص» و «قانون مجازات»، جنجال آفريني كنند. وظيفه علما و مبلّغين و روحانيون و معمّمين، اين جا روشن مي شود. البته روشن است و بحمداللَّه، آقايان وظايفشان را خيلي خوب مي دانند. ما هم نمي خواهيم وظيفه علما را به آنان يادآور شويم. چون اهل علمند، و خودشان مي دانند. اين كه مي گوييم، براي «تذكّر» است. براي دانستن جوانان و تازه

رسيدگان به اين راه است كه بدانند اين راه، راه مباركي است. اين راه، راه شكست ناپذيري است. اين راه، راهي است كه در آن، همه امكانات براي بقا، به وسيله حكمت پروردگار عالم، فراهم شده است. اين راه، هم جهاد دارد، براي دفع دشمن؛ هم «رحماء بينهم» دارد، براي محيط قابل زيست در داخل كشور؛ هم «لاينهيكم اللَّه عن الذين لم يقاتلوكم» تا «ان تبروهم و تقسطوا اليهم»(16) دارد، براي ارتباطات حسنه با كشورها و ملتهاي دنيا و هم «انما ينهيكم اللَّه عن الذين قاتلوكم في الدين»(17) دارد، براي مبارزه با اسرائيل و امريكا. يعني همه چيز دارد. هم دنيا دارد، هم آخرت، هم حفظ ارزشها با دقّت و وسواس و هم رفتن به دنبال سازندگي و ايجاد دنياي خوب و استقرار و كشف بواطنِ طبيعت، به وسيله دستهاي توانا. همه چيز هست. هم عواطف و احساسات مردم را دارد، هم كمك الهي را دارد، هم كار در آن هست و هم توكّل. لذاست كه آن وقت اين آيه معنا پيدا مي كند: «و من يتّق اللَّه يجعل له مخرجا. و يرزقه من حيث لا يحتسب.(18)» اگر تقوا باشد - يعني، اين مجموعه با هم باشد - آن وقت ديگر هيچ كس نمي تواند آسيب برساند. امروز هفده سال از پيروزي انقلاب مي گذرد. كاري كه دشمنان ما در طول اين هفده سال، عليه انقلاب و نظام مي توانستند بكنند و نكردند، كدام است؟! دشمنان ما، هر كاري كه ممكن بوده است كرده اند. اگر هم به بعضي از كارها دست نزدند، به دليل فقدان توانايي شان در انجام آنها بود. يا ضرورتهاي جهاني ايجاب نمي كرد و يا با مشكلات افكار عمومي و ترس مواجه بودند.

با اين حال، هر كاري مي توانستند با اين ملت بكنند، كردند. امروز كه نگاه كنيد، مي بينيد بحمداللَّه ما در ميدان سازندگي و در ميدان سياست بين المللي جلو هستيم. در همين قضاياي چند روز اخير و افتتاح خط آهن مشهد - سرخس، ديديد كه همه آمدند و تعريف كردند. كارهايي چنين را، چه كسي كرد و مي كند؟ آيا عواملي جز دين و استقلال، قادر به انجام چنين كارهايي هست؟! ملت ايران، در وقتي اين كارها را به سامان رسانده كه امريكا و متّحدين امريكا با او دشمن بوده اند. بعضي، چنين وانمود مي كنند كه اگر كشوري با امريكا قهر باشد، ديگر نمي تواند در مسير سازندگي گام بردارد و كاري صورت دهد. پس، كارهايي كه ما كرديم چيست؟! ما در دوره قهر با امريكا، اين كارها را كرديم. همه اين پيشرفتها در زماني حاصل شد كه امريكا به خون ما تشنه بود. خيلي از اين كارهاي سازنده، زماني انجام شد كه متّحدين امريكا - بعضي در اروپا، بعضي در آسيا و بعضي در آفريقا - عليه ما خنجر كشيده بودند. آنها گاه از روبه رو و گاه از پشت، به ما خنجر هم زدند. در عين حال، اين همه كار سازنده كرديم. پس، بدانند و عبرت بگيرند. خيال نكنند كه ساختن اين كشور و پيشرفت آن، متوقّف به اين است كه ما به درِ خانه دشمنان خدا - امريكا و غير امريكا - برويم؛ نه. اگر به درِ خانه آنها رفته بوديم، اين مقدار پيشرفت عايد نشده بود. كما اين كه در دوران رژيم شاه، ديديد كه اين كشور، آني را هم كه داشت از دست داد! كشاورزي داشت، از

دست داد! صنعت نداشت، به دست هم نياورد! يك مونتاژ دروغين غلطي را در اين كشور به وجود آوردند و نامش را «صنعت» گذاشتند كه در واقع صنعت نبود. در آن زمان، البته انواع و اقسام فساد و فحشا و منكر را وارد كردند. انواع و اقسام مشروبات الكلي و انواع و اقسام كاباره ها و انواع و اقسام تفريحهاي ناسالم را وارد كردند. ارتباط با دشمنان ملت و كشور، ارتباط و اتّصال با كساني كه مي خواهند بر كشور ما حكومت كنند؛ قصد دوستي با ما ندارند و مي خواهند ثروت اين مملكت را به نفع خودشان مصادره كنند، جز ضرر و زيان حاصلي براي ملت ما ندارد. ما در سايه جدايي و دوري از امريكا و متّحدينش، بحمداللَّه در اين هفده سال، اين همه پيشرفت كرده ايم كه قابل مشاهده است. اين سازندگيها و كارهايي كه باعث ترقّي كشور است، در بخشهاي مختلف و بيشتر به وسيله عناصر مؤمن انجام مي شود. عناصر غيرمؤمن و نامعتقد - كه حزب اللّهي نيستند - گرچه حرف مي زنند، اما كارِ چنداني براي مملكت انجام نمي دهند. بيشترِ كارهاي سازنده و مؤثّر را همين عناصر مؤمن و حزب اللّهي و مهندسين معتقد به انقلاب و فعّالان و مديران دلسوز نسبت به مملكت و نظامْ انجام مي دهند. عناصر فعّال، بچه هايِ خودِ انقلابند. ديگران هيچ كمك و خدمتي به ما نكردند. بچه هاي انقلابند كه كارهاي سازنده را انجام مي دهند و زحمات طاقت فرسا را متحمّل مي شوند. پيشرفت كشور، اين گونه حاصل مي شود. روحانيت محترم و مبلّغين عزيز، در اين ماه بزرگ بايد ابعاد مختلف قضايا را براي مردم روشن كنند و به آنها تفهيم نمايند كه دنيا و آخرت،

در سايه دين به دست مي آيد. ارتباط با امام حسين عليه الصّلاة والسّلام و فهم معنا و مفهوم شهادت، هم به زندگي مادّي و هم به زندگي معنوي انسان كمك مي كند. يك ملت، اگر معناي شهادت را فهميد و دانست كه براي آرمانها چگونه مي شود رفت و جان فدا كرد، آن وقت مي تواند بي دغدغه و با استقلال زندگي كند؛ زيرا مرگ ديگر مانعي برايش نيست. اگر جز اين باشد، دشمن او را از مرگ خواهد ترساند و مثل بعضي از كشورها، بعضي از دولتها و بعضي از ملتهايي خواهد شد كه در مقابل دشمنان، ضعف نفس نشان مي دهند. اميدواريم كه خداوند كمك كند و تفضّل فرمايد تا ابعاد اسلام عزيز و ابعاد و اعمال حادثه مهمّ عاشورا، براي همه روشن شود و واقعاً مثل سرچشمه اي، از آن استفاده كنند. ان شاءاللَّه شما آقايان محترم، برادران عزيز - مخصوصاً جوانان مؤمن و مخلص و پرشور - بتوانيد وظيفه خودتان را به بهترين وجه انجام دهيد؛ مردم را از سرچشمه مبارك عاشورا سيراب سازيد و قلب مقدّس وليّ عصر ارواحنا فداه از همه شما راضي باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 29 2) اعراف: 32 3) طلاق: 3 4) فرقان: 77 5) مؤمن: 60 6) حديد: 16 7) رعد: 28 8) نحل: 125 9) بني اسرائيل: 39 10) . ؟ 11) نحل: 125 12) نحل: 125 13) حجر: 9 14) حجّ: 40 15) عنكبوت: 69 16) ممتحنه: 8 17) ممتحنه: 9 18) طلاق: 3-2

بيانات مقام معظم رهبرى در «مانور بزرگ ولايت»

بيانات مقام معظم رهبري در «مانور بزرگ ولايت» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خداوند بزرگ را سپاسگزاريم كه يك بار ديگر ارتش جمهوري اسلامي

ايران، با حضور خود، اقتدار نظام مقدّسِ جمهوري اسلامي را در عرصه سازندگي نشان داد. اقتدار حقيقي يك نظام همين است كه بتواند در عرصه سازندگي، مهارت و توانايي خود را نشان دهد. اين كه در دورانِ دفاعِ مقدّسِ هشت ساله، نيروهاي مسلّح، علي رغم همه توطئه ها و بدخواهيهاي دشمنان، توانستند با حضور خود، پيچيده ترين شيوه هاي جنگي را اعمال كنند؛ دشوارترين هماهنگيها را نشان دهند و بزرگترين حماسه ها را بيافرينند، نشانگر اقتدار جمهوري اسلامي ايران در عرصه سازندگي است. در فتح خرمشهر - كه اين روزها مزيّن به ياد اين حادثه بزرگ و پرافتخار است - نيروهاي مسلّح، با هماهنگي شگفت آور، پيچيده ترين تاكتيكهاي جنگي را عمل كردند. بخشهاي مختلف - زميني، هوايي، توپخانه و پدافند هوايي - با هم توانستند پيچيده ترين شيوه هاي جنگي را اعمال كنند و انسانهاي كارآزموده، مجرّب و ساخته شده در كوره گداخته امتحانهاي دشوار در نظام جمهوري اسلامي،ثابت كردند كه انسانسازي جمهوري اسلامي، در رأس همه سازندگيهاي آن، يك نمونه برجسته و ممتاز و عالي است. خدا را سپاسگزاريم كه جمهوري اسلامي ايران توانسته است بعد از دوران دفاع مقدّس، سازندگي كشور را در ابعاد مختلف شروع كند و به پيش ببرد و اقتدار خود را به دوستان و دشمنانش نشان دهد. در طول سالهاي بعد از جنگ تا امروز، جمهوري اسلامي در عرصه سازندگي كشور، امتحانهايي را پشت سر گذاشته است كه براي بينندگان مايه اعجاب است. خدا را سپاسگزاريم كه به فضل او، توانستيم با حجم عظيم و كيفيّت بالاي سازندگي در اين كشور - كه به دست فرزندان اين مرز و بوم انجام شد - دهانِ بدگويِ دشمنان را ببنديم،

چشم دوستان را روشن كنيم و دل علاقه مندان را شادمان گردانيم. اوّلاً از همه سازندگيها بالاتر، سازندگي انساني است؛ يعني سازندگي انسانها، سازمانهاي انساني و تشكيلات بشري، مثل نيروهاي مسلّح. ثانياً، اگر كشوري نتواند اقتدار خود را در عرصه سازندگيِ نيروهاي مسلّح نشان دهد، ديگر سازندگيهاي او زير سؤال خواهد رفت و مورد ترديد قرار خواهد گرفت. زيرا آن كه از موجوديّت، كيفيّت، پيشرفت و سازندگي دفاع مي كند، نيروهاي مسلّح است. جمهوري اسلامي، به فضل پروردگار در اين عرصه هم بهترين و شايسته ترين امتحانها را داده است. از اوّلِ انقلاب - بخصوص در دوران دفاع مقدّس - بازسازي شگفت آور و پرشكوهِ ارتشِ جمهوريِ اسلاميِ ايران؛ ايجاد و تأسيس اعجاب انگيز سپاه پاسداران انقلاب اسلامي؛ حركت عظيمِ كم نظير يا بي نظيرِ ايجاد بسيج عموميِ مردمي و به كار گرفتن نيروهاي مؤمن و بازوان توانا در بخشهاي مختلف، از معجزات نظام جمهوري اسلامي است و اقتدار نظام را نشان مي دهد. امروز عرصه ديگري است تا ارتش جمهوري اسلامي ايران با حضور خود، با قدرت خود، با مهارت خود، با سازماندهي مستحكم خود، با همكاري نيروي زميني و نيروي هوايي و با به كارگيري ابزارهاي پيچيده و بسيار كارآمد و فرماندهيهاي مدبّرانه، بتواند سازندگي نظام جمهوري اسلامي ايران را در اين بخش عظيم، يك بار ديگر نشان دهد و ثابت كند. مانور بزرگ ولايت، يك حركت انقلابي، يك حركت سازنده، يك حركت اميدبخش و يك كار مهّم و جدّي در جهت كيفيّت يافتن نيروهايِ مسلّحِ نظامِ مقدّسِ جمهوريِ اسلامي است. كار مهمّ و بزرگي است؛ و اميدواريم نتايج آن هم، براي ارتش و نيروهاي مسلّح، بزرگ و پر ثمر و

ماندگار باشد. ارتش جمهوري اسلامي و همه نيروهاي مسلّح در اين نظام مقدّس، وقف دفاع از ارزشها هستند؛ وقف دفاع از تماميت ارضي و استقلال كشور، وقف دفاع از اين ملت بزرگ، وقف دفاع و حراست و حفاظت از كارهاي بزرگي كه در اين كشور انجام گرفته است، سازندگيهاي با ارزشي كه شده است و مي شود و در آينده هم - به فضل پروردگار - خواهد شد. ارتش جمهوري اسلامي ايران - همان گونه كه امام بزرگوار مي خواستند و آرزو مي كردند و بارها بر زبان آورده بودند - يك ارتش مردمي و خدايي است. اين، براي مجموعه نظام مقدّس جمهوري اسلامي، بسيار حائز اهميت و ارزنده است. ارتشِ دفاعي و نيروهاي مسلّح ما، هيچ كس را در اين منطقه و هيچ ملت و كشوري را در سطح جهان، تهديد نمي كند. تنها كسي كه مورد تهديد ارتش جمهوري اسلامي ايران است، متجاوز است. كسي كه قصد تجاوز كند، تو دهني خواهد خورد. (من مايلم از پرسنل به حالِ خبردار در ميدان، بخواهم كه با حال «راحت باش» بايستند و به راحتي آنچه را كه مي گويم بشنوند. از حال «خبردار» خارج شوند؛ راحت باش باشند. مدتي است در زير آفتاب ايستاده ايد. البته شما، بحمداللَّه، توانايي تان بيش از اينهاست؛ لكن راحت باشيد.) ارتش جمهوري اسلامي ايران، فقط براي متجاوز و كسي كه قصد تعرّض به اين كشور، اين ملت و اين نظام را داشته باشد، خطر است. امروز در منطقه ما، خطري كه امنيت منطقه و تماميت ارضي كشورهاي منطقه و همسايه خود را تهديد مي كند، خطر رژيم اشغالگر قدس است. ملتها و دولتهاي منطقه بايد اين حقيقت را

با تمام وجود، احساس و ادراك كنند. بديهي است، هر كس كه آن رژيم متجاوز و متعرّض و غير قانوني را پشتيباني مي كند، در جرائم آن، سهيم و شريك است. امروز صهيونيستها و پشتيبانانشان آن قدر گستاخ شده اند و وقاحت را به جايي رسانده اند كه در اطراف دنيا راه مي افتند و عليه جمهوري اسلامي، تبليغ مي كنند! اگر ملتها و دولتهاي منطقه، فراموش نكنند كه نظام غاصب صهيونيستي براي چه و چگونه به وجود آمد، گستاخي او به اين جاها نمي رسد؛ و الاّ ملتهاي منطقه را خطر بزرگي تهديد مي كند. پشتيبانان رژيم صهيونيستي هم در هر تعرّض و تجاوز و حركتي كه عليه كشورهاي همسايه سرزمين مقدّس فلسطين انجام گيرد، سهيم خواهند بود. جمهوري اسلامي - به فضل پروردگار - بر اساس استقلالي كه آن را باقدرت و همّت ملت خود به دست آورده و به كمك خدا توانسته است آن را حفظ كند، مواضع خود را صريحاً اعلام مي نمايد. استقلال جمهوري اسلامي، بزرگترين موهبت الهي براي اين ملت و كشور است. امروز قدرت استكباري امريكا مي خواهد بر سرِ استقلال جمهوري اسلامي، معامله كند. مضاف بر اين، جمهوري اسلامي را به تحريم و محاصره اقتصادي هم تهديد مي كند! جمهوري اسلامي، استقلال خود را با مبارزه به دست آورده است و با مبارزه هم آن را حفظ خواهد كرد. اين ملت در تاريخ صد سال گذشته خود - قبل از استقرار جمهوري اسلامي - آثار شئامت بارِ تسلّط بيگانه را در كشورش، با همه وجود لمس كرده است. لذا اين استقلال براي ملت ايران خيلي ارزشمند است. روزي در اين كشور، بيگانگان هر كاري مي خواستند مي كردند و آن

را متعلّق به خودشان مي دانستند. روزي - در گذشته اي نه چندان دور - همه زمينها، بيابانها و مناطقي را كه شما در كشور مشاهده مي كنيد، امريكاييها از آنِ خود مي دانستند و روي آنها سرمايه گذاري مي كردند تا استفاده ببرند؛ بي آن كه براي صاحبان آنها - يعني ملت ايران - كمترين احترامي قائل باشند. جمهوري اسلامي با مبارزه به وجود آمد. ملت ايران با مبارزه توانست دست دشمنان را قطع كند و با مبارزه هم اين استقلال را حفظ خواهد كرد. تحريم و محاصره اقتصادي از سوي رژيم ايالات متّحده امريكا و هر رژيم ديگري، ملت ايران را متزلزل نمي كند؛ نظام جمهوري اسلامي را متوحّش نمي سازد و بر زندگي مردم ما هيچ اثري نمي گذارد. ملت ما، ملتي بيدار، زنده، مستقل و متّكي به نفس است. چگونه مي توانند چنين ملتي را با اين تهديدها بترسانند؟! اگر دو، سه برابر اين تحريم هم نسبت به ملت ايران اعمال شود، اين ملت، استقلال خود را از دست نمي دهد. ملت ايران، ملتي شجاع، كارآمد و قدرتمند است. مي ايستد، مي سازد، روز به روز تلاش مي كند و خود را بيش از پيش مستغني از ديگران مي سازد. اين ملت تهديدپذير نيست. اگر اين ملت مي خواهد در مقابل تهديدها با قدرت بايستد، بايد بخشهاي مختلف، حركت سازنده را ادامه دهند و نيروهاي مسلّحِ ارتش جمهوري اسلامي ايران و سپاه پاسداران، در بخشهاي گوناگون، روز به روز خود را تقويت كنند. ملتي كه نمي تواند از خودش دفاع كند، دشمن را نسبت به خود جري و گستاخ خواهد كرد. ما بايد بتوانيم از خودمان دفاع كنيم تا دشمن احساس كند كه به اين ملت نمي شود زور گفت

و بر آن چيزي را تحميل كرد. ملت ما از ملتهاي بي ريشه بي تاريخِ فاقدِ افتخارات نيست كه بتوانند هر چه مي خواهند به آن بگويند. اين ملت ريشه اي عميق و كهن دارد و از درخشانترين تاريخها و بزرگترين فرهنگها برخوردار است. از همه اينها بالاتر، ايمان دارد و متّكي و معتقد به خداست. ملت ما در ميدان جنگ و در عرصه صلح و در حال سازندگي و در كار سياسي يا اقتصادي يا نظامي، از راهنمايي خدا بهره مي گيرد. عزيزانِ من! اين نكات را به گوش بگيريد! كار را - به فضل پروردگار - با قدرت به پيش ببريد. روز به روز بر كيفيّت خودتان بيفزاييد و بدانيد: هر كس كه براي كيفيّت ارتش يا ساير نيروهاي مسلّح تلاش كند، حركت انقلابي و حسنه انجام داده است. هر كس هم در جهت از دست رفتن كيفيّت در ارتش يا ديگر نيروهاي مسلّح تلاش كند، به سود دشمن كار كرده و دل او را شاد نموده است. پروردگارا! تو را به حرمت قرآن و به حرمت پيامبر اسلام و به حرمت ولي و حجّتت ارواحنا فداه سوگند مي دهيم ما را در راه خودت ثابت قدم بدار. پروردگارا! ما را از سربازان و جانبازان خود و از كساني كه در راه تو با اراده نيرومند، حركت و تلاش مي كنند قرار بده. تلاشهايي را كه فرزندان اين مرز و بوم در بخشهاي مختلف - از جمله آنچه را كه مربوط به نيروهاي مسلّح است - انجام مي دهند، مشمول نظر امام زمان ارواحنا فداه و مورد قبول خود قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

بيانات مقام معظم رهبرى در اجتماع پرشكوه زائران مرقد امام خمينى(ره)

بيانات مقام معظم رهبري

در اجتماع پرشكوه زائران مرقد امام خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبينا ابي القاسم محمّد و علي آله الأطبين الأطهرين المنتجبين. سيّما بقيةاللَّه في الارضين. هفتمين سالگرد درگذشت جانسوز امام بزرگوار ما كه تجديد يك خاطره بسيار تلخ براي مردم ايران و ديگر مسلمانان جهان است، عرصه و صحنه اي است براي اين كه ملت ايران، احساسات خود را نسبت به آن امام بزرگوار و رهبرِ كبيرِ راحل خود، نشان دهد. اين مراسم - آن طور كه احساس مي شود و به چشم مي آيد - هر سال از سالهاي قبل، پرشورتر و عظيمتر و پرمعناتر است. معناي اين مطلب آن است كه ملت ايران، علي رغم دشمنان امام و انقلاب، راه امام و راه انقلاب را رها نكرد و امام، به كوري چشم دشمنانش پيروز شد. پيروزي، دو پيروزي است: يك پيروزي، پيروزي اي است كه انسان خودش آن را مي بيند؛ كه آن، همين تشكيل حكومت و نابود كردن دشمنان انقلاب بود و امام اين را به چشم مبارك خود مشاهده كرد. يك پيروزي، كه از اين پيروزي مهمّتر و بل پيروزي ماندگار است، پيروزي فكر و پيروزي راه و مدّعاست. اين، همان پيروزي اي است كه انبياي الهي، با وجود اين كه در دوران حيات، آن همه مرارت را تحمّل كردند، بالاخره به آن نائل شدند. اين پيروزي، پيروزيِ فكر و ايده و راه يك انسان بزرگ و متفكّر است. امام، به اين پيروزي هم رسيد. استمرار خاطره آن بزرگوار و پرشور شدن هر ساله اين مراسم، بدين معناست. درباره نهضت امام بزرگوارمان، مطلبي را مي خواهم عرض كنم كه براي ما حامل درس است. خواهش مي كنم

افرادي كه صاحبِ فكر و داراي انديشه و خرد سياسي و تأمّل در مسائل بزرگند، روي اين مسأله تأمّل كنند و آن را بيشتر بشكافند. مي دانيد كه حركت امام، مشابهتهاي زيادي با نهضت حسيني دارد و تقريباً، الگوبرداري شده از حركت حسيني است. گرچه آن حركت - يعني حركت امام حسين عليه السّلام - منتهي به شهادت آن حضرت و يارانش شد و اين حركت به پيروزي امام منتهي گرديد؛ ولي اين فارقي ايجاد نمي كند. زيرا يك نوع فكر، يك مضمون و يك طرح كلّي بر هر دو حركت حاكم بود. اقتضائات متفاوت بود؛ لذا سرنوشت آن حركت، شهادت امام حسين عليه السّلام و سرنوشت اين حركت، حكومت امامِ بزرگوارِ ما شد. اين، به طور كلّي، امر روشن و واضحي است. از جمله ويژگيهايي كه در هر دو حركت، به طور بارزي وجود دارد، موضوعِ «استقامت» است. با كلمه استقامت و معناي آن، نبايد عبوري و گذرا برخورد شود؛ چون خيلي مهمّ است. در مورد امام حسين عليه السّلام استقامت به اين صورت است كه آن حكومت، ايستاد. هنوز مشكلات، خود را بروز نداده بود. پس از مدتي، آن حضرت تصميم گرفت تسليم يزيد و حكومت جائرانه او نشود. مبارزه از اين جا شروع شد؛ تسليم نشدن در مقابل حاكميت فاسدي كه راه دين را به كلّي منحرف مي كرد. امام از مدينه كه حركت فرمود با اين نيّت بود. بعد كه در مكه احساس كرد ياور دارد، نيّت خود را با قيام همراه كرد. و الّا جوهر اصلي، اعتراض و حركت در مقابل حكومتي بود كه طبق موازين حسيني، قابل تحمّل و قبول نبود. امام حسين عليه السّلام ابتدا در

مقابل آن حركت، مواجه با مشكلاتي شد كه يكي پس از ديگري رخ نمود. ناگزيريِ خروج از مكه، بعد درگيري در كربلا و فشاري كه در حادثه كربلا بر شخص امام حسين عليه السّلام وارد مي آمد، از جمله اين مشكلات بود. يكي از عواملي كه در كارهاي بزرگْ جلوِ انسان را سد مي كند، عذرهاي شرعي است. انسان، كار واجب و تكليفي را بايد انجام دهد؛ ولي وقتي انجام اين كار مستلزم اشكال بزرگي است - فرض بفرماييد عدّه زيادي كشته خواهند شد - احساس مي كند كه ديگر تكليف ندارد. شما ببينيد در مقابل امام حسين عليه السّلام از اين گونه عذرهاي شرعي كه مي توانست هر انسان ظاهر بيني را از ادامه راه منصرف كند، چقدر بود! يكي پس از ديگري، رخ مي نمود. اوّل اعراض مردم كوفه و كشته شدن مسلم پيش آمد. فرضاً اين جا بايستي امام حسين عليه السّلام مي فرمود: «ديگر عذر شرعي است و تكليف ساقط شد. مي خواستيم با يزيد بيعت نكنيم؛ ولي ظاهراً در اين اوضاع و احوال، امكان پذير نيست. مردم هم تحمّل نمي كنند. پس، تكليف ساقط است. لذا از روي اجبار و ناچاري بيعت مي كنيم.» مرحله دوم، حادثه كربلا و وقوع عاشوراست. اين جا امام حسين عليه السّلام مي توانست در مواجهه با يك مسأله، به مثابه انساني كه حوادث بزرگ را با اين منطقها مي خواهد حل كند، بگويد: «زن و بچه در اين صحراي سوزان، طاقت ندارند. پس، تكليف برداشته شد.» يعني تسليم شود و چيزي را كه تا آن وقت قبول نكرده بود، بپذيرد. يا بعد از آن كه در روز عاشورا حمله دشمن آغاز گرديد و عدّه زيادي از اصحاب امام حسين عليه السّلام به شهادت رسيدند

- يعني مشكلات، بيشتر خود را نشان داد - آن بزرگوار مي توانست بگويد: «اكنون ديگر معلوم شد كه نمي شود مبارزه كرد و نمي توان پيش برد.» آن گاه خود را عقب بكشد. يا آن هنگام كه معلوم شد امام حسين عليه السّلام شهيد خواهد شد و بعد از شهادت او، آل اللَّه - حرم اميرالمؤمنين و حرم پيغمبر عليهماالسّلام - در بيابان و در دست مردان نامحرم، تنها خواهند ماند - اين جا ديگر مسأله ناموس پيش مي آيد - به عنوان يك انسان غيرتمند، مي توانست بفرمايد: «ديگر تكليف برداشته شده است. تكليف زنان چه مي شود؟ اگر اين راه را ادامه دهيم و كشته شويم، زنان خاندان پيغمبر و دختران اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام و پاكيزه ترين و طيّب و طاهرترين زنان عالم اسلام، به دست دشمنان - مردان بي سرو پايي كه هيچ چيز از شرف و ناموس نمي فهمند - خواهند افتاد. پس، تكليف برداشته شد.» توجّه كنيد برادران و خواهران! مطلب مهمّي است كه در واقعه كربلا از اين ديدگاه دقّت شود كه اگر امام حسين عليه السّلام مي خواست در مقابل حوادثِ بسيار تلخ و دشواري مثل شهادت علي اصغر، اسارت زنان، تشنگي كودكان، كشته شدن همه جوانان و حوادثِ فراوانِ ديگري كه در كربلا قابل احصاست، با ديدِ يك متشرّعِ معمولي نگاه كند و عظمتِ رسالتِ خود را به فراموشي بسپارد، قدم به قدم مي توانست عقب نشيني كند و بگويد: «ديگر تكليف نداريم. حال با يزيد بيعت مي كنيم. چاره چيست!؟ الضرورات تبيح المحذورات.» اما امام حسين عليه السّلام چنين نكرد. اين، نشانگر استقامت آن حضرت است. استقامت يعني اين! استقامت، همه جا به معناي تحمّل مشكلات نيست. تحمّل مشكلات براي انسان

بزرگ، آسانتر است تا تحمّل مسائلي كه بر حسب موازين - موازين شرعي، موازين عرفي، موازين عقلي ساده - ممكن است خلاف مصلحت به نظر آيد. تحمّل اينها، مشكلتر از ساير مشكلات است. يك وقت به كسي مي گويند: «اين راه را نرو؛ ممكن است شكنجه شوي.» خوب؛ انسانِ قوي مي گويد: «شكنجه شوم! چه مانعي دارد؟! راه را مي روم.» يا مي گويند: «نرو! ممكن است كشته شوي.» انسان بزرگ مي گويد: «خوب؛ كشته شوم! چه اهميت دارد؟!» اما يك وقت صحبتِ كشته شدن و شكنجه شدن و محروميت كشيدن نيست. مي گويند: «نرو؛ ممكن است كه گروهي از مردم، به خاطر اين حركت تو كشته شوند.» اين جا ديگر پاي جان ديگران در بين است: «نرو؛ ممكن است بسياري از زنان و مردان و كودكان، به خاطر پيش رفتن تو، سختي بكشند.» اين جا ديگر كساني كه كشته شدن برايشان مهمّ نيست، پايشان مي لرزد. آن كسي پايش نمي لرزد كه اوّلاً در حد اعلي بصيرت داشته باشد و بفهمد چه كار بزرگي انجام مي دهد. ثانياً قدرت نفس داشته باشد و ضعفِ نفس نگيرد. اين دو خصوصيت را امام حسين عليه السّلام در كربلا نشان داد. لذا، حادثه كربلا مثل خورشيدي بر تارك تاريخ درخشيد؛ هنوز هم مي درخشد، و تا ابدالدّهر هم خواهد درخشيد. عرض من اين است كه امام بزرگوار ما در اين خصوصيت، به طور كامل دنباله رو امام حسين عليه السّلام شد. لذا، اين خصوصيت امام، انقلاب را به پيروزي رساند. ثانياً، پيروزيِ بعد از رفتن خودش را هم تضمين كرد؛ هم پيروزي فكرش و هم پيروزي راهش را كه مظهر آن، همين اجتماع عظيم شما مردم و مظهر وسيعترش در سطح

عالم، گرايش ملتها به اسلام و به راه امام است. كسب اين پيروزيها، به خاطر استقامت او بود. روزي به امام گفتند: «اگر شما اين نهضت را ادامه دهيد، حوزه علميه قم را تعطيل خواهند كرد.» اين جا صحبتِ جان نبود كه امام بگويد: «جان مرا بگيرند. اهميت ندارد.» خيلي كسان حاضرند از جانشان بگذرند؛ اما وقتي بگويند «با اين اقدام شما ممكن است حوزه علميه قم تعطيل شود.» پاي همه مي لرزد. اما امام نلرزيد؛ راه را عوض نكرد و پيش رفت. روزي به امام گفتند: «اگر اين راه را ادامه دهيد، ممكن است همه علماي بزرگ و مَراجع را عليه شما بشورانند و تحريك كنند.» يعني اختلاف در عالم اسلام پيش آيد.» پاي خيلي كسان، اين جا مي لرزد. اما پاي امام نلرزيد و راه را ادامه داد تا به نطقه پيروزيِ انقلاب رسيد. بارها به امام گفته شد: «شما ملت ايران را به ايستادگي در مقابل رژيم پهلوي تشويق مي كنيد. جواب خونهايي را كه بر زمين مي ريزد چه كسي مي دهد؟» يعني در مقابل امام رضوان اللَّه عليه، خونها را - خونهاي جوانان را - قرار دادند. يكي از علماي بزرگ، در سال 42 يا 43، به خود بنده اين مطلب را گفت. گفت: «در پانزده خرداد كه ايشان - يعني امام - اين حركت را كردند، خيلي كسان كشته شدند كه بهترين جوانان ما بودند. جواب اينها را چه كسي خواهد داد؟» اين طرز فكرها بود. اين طرز فكرها فشار مي آورد و ممكن بود هر كسي را از ادامه حركت منصرف كند. اما امام، استقامت ورزيد. عظمت روح او و عظمت بصيرتي كه بر او حاكم بود،

در اين جاها ديده مي شد. به هر حال؛ اين همه، مربوط به دوران مبارزه با رژيم ستمشاهي بود. آنچه كه براي ما درس است، مربوط به بعد از پيروزي انقلاب است. همه بايد به اين نكته التفات و توجّه داشته باشند و همان طور كه عرض كردم، انديشمندان سياسي، صاحبان فكر سياسي و اهل تحليل، روي اين كار كنند. واقعاً مهمّ است. خوب؛ جمهوري اسلامي تشكيل شد. تا قبل از آن، مبارزه با رژيم ستمشاهي بود. از وقتي رژيم جمهوري اسلامي تشكيل شد و نظام جمهوري اسلامي به وجود آمد، دايره مبارزه، وسيع شد. شكل مبارزه عوض شد؛ اما دايره، وسيع گشت. مبارزه با نظام جمهوري اسلامي، از سوي دشمنان جهاني آغاز گرديد. دشمنان جهاني چه كساني هستند؟ كساني هستند كه ما به آنها «استكبار جهاني» مي گوييم. استكبار جهاني، همه زورگوهاي عالم، همه قلدرها و همه پُرروهاي مسلّط بر ملتها را شامل مي شود. اين، استكبار جهاني است. چرا با جمهوري اسلامي مبارزه مي كردند؟ جواب اين سؤال، طولاني است و بارها هم گفته شده است. به طور خلاصه مي توان گفت: منافعشان به خطر افتاده بود. توسعه طلبي شان به خطر افتاده بود. حضور جمهوري اسلامي در ميان كشورهاي مسلمان، ادامه تسلّط آنها را بر آن كشورها به خطر انداخته بود و از اين قبيل. به هر حال، مبارزه سختي را شروع كردند. هر قدم به قدم اين مبارزه، جاي اين بود كه اگر انسان ضعيفي به جاي امام بود، حركت را متوقّف كند و به سبب وجود مانع و عذر بگويد: «نمي شود با استكباري چنين عريض و طويل مبارزه كرد. چاره اي نيست؛ لذا عقب نشيني مي كنيم.» اما امام، عقب نشيني نكرد. به

اين دو، سه مقطع توجّه كنيد تا اهميت قضيه معلوم شود: يك حمله از همه جوانب به ايران، از جهت سياسي بود. همه دستگاههاي تبليغاتي، در چند برهه به ما حمله سياسي كردند كه فلج كننده است. گاهي حمله سياسي، براي كشورها به ستوه آورنده است. امروز كه تبليغات رسانه هاي صوتي و تصويري، همه دنيا را فرا گرفته است، غالباً حملات سياسي، دولتها را خيلي مي ترساند؛ چون روي افكار ملتهايشان اثر مي گذارد. چنين حمله اي را عليه نظام جمهوري اسلامي، از همه طرف شروع كردند. البته ملت ما بصير و مستحكم بود و تكان نخورد. امام هم نگفت «حال كه همه عليه ما همدستند، پس عقب بنشينيم.» نگفت «به تنهايي با امريكا مي شود مبارزه كرد؛ اما امريكا و شوروي را چطور از عهده برآييم؟» چون آن زمان كه دنيا دو قطبي بود، هر دو قطب، عليه ما اتّحاد و اتّفاق و همدستي داشتند. امام استقامت ورزيد؛ عقب نشيني نكرد و از حرف و شعار و راهش برنگشت. يك كلمه از آن حرفهايي كه دشمنان مي خواستند بر زبان امام جاري شود، بر زبان او جاري نشد. اين، استقامتِ حسيني است. شبيه ايستادگيهاي امام حسين عليه السّلام در مقياس و در قالبهاي امروز است. يا آن وقتي كه جنگ تحميلي شروع شد. شما فكرش را بكنيد! ملتي با آن همه ويرانيهايِ دوران ستمشاهي و آن همه احتياج به كار و نوسازي، ناگهان مورد حمله دشمن قرار گيرد و همان چيزي را هم كه دارد از كار بيندازند! راه آهن را از كار انداختند، پالايشگاهها را از كار انداختند، صادرات نفت را از كار انداختند، كارخانه هاي آهن را از كار انداختند.

خوب؛ هر كس باشد، در مقابل چنين حركتي به زانو در مي آيد. طرف هم كه فقط رژيم عراق نبود! همه مي دانستند كه رژيم عراق، به اضافه شوروي، به اضافه فرانسه، به اضافه «ناتو»، به اضافه كارشناسان امريكايي - همه و همه - بودند. اگر امام ضعيف بود، اين جا ممكن بود بگويد «ديگر تكليف از ما برداشته شده است. اينها مي خواهند كه ما بر قوانين اسلام چندان اصرار نكنيم؛ خيلي خوب، نمي كنيم! اينها مي خواهند كه ما با اسرائيل مبارزه نكنيم؛ خيلي خوب، مبارزه نمي كنيم. چون فشار زياد است. چه كار كنيم؟!» امام، چنين چيزي نگفت و ايستادگي كرد. قطعنامه را هم كه امام قبول كرد، به خاطر اين فشارها نبود. قبول قطعنامه از طرف امام، به خاطر فهرست مشكلاتي بود كه مسؤولين آن روزِ امورِ اقتصادي كشورْ مقابلِ رويِ او گذاشتند و نشان دادند كه كشور نمي كِشد و نمي تواند جنگ را با اين همه هزينه، ادامه دهد. امام مجبور شد و قطعنامه را پذيرفت. پذيرش قطعنامه، به خاطر ترس نبود؛ به خاطر هجوم دشمن نبود؛ به خاطر تهديد امريكا نبود؛ به خاطر اين نبود كه امريكا ممكن است در امر جنگ دخالت كند. چون امريكا، قبل از آن هم در امر جنگ دخالت مي كرد. وانگهي؛ اگر همه دنيا در امر جنگ دخالت مي كردند، امام رضوان اللَّه عليه، كسي نبود كه رو برگرداند. بر نمي گشت! آن، يك مسأله داخلي بود؛ مسأله ديگري بود. در تمام عمر ده ساله حيات مبارك امام رضوان اللَّه تعالي عليه، پس از پيروزي انقلاب، يك لحظه اتّفاق نيفتاد كه او به خاطر سنگينيِ بارِ تهديدِ دشمن، در هر بُعدي از ابعاد، دچار ترديد

شود. اين، يعني همان برخورداري از روحيه حسيني. جنگ، تلفات دارد. جان يك انسان، براي امام خيلي عزيز بود. امام بزرگوار، گاهي براي انساني كه رنج مي بُرد، اشك مي ريخت و يا در چشمانش اشك جمع مي شد! ما بارها اين حالت را در امام مشاهده كرده بوديم. انساني رحيم و عطوف، داراي دلي سرشار از محبّت و انسانيت بود. اما همين دل سرشار از محبّت، در مقابل تهديد شهرها به بمباران هوايي، پايش نلرزيد و نلغزيد. از راهْ برنگشت و عقب نشيني نكرد. همه دشمنان انقلاب در طول اين ده سال، فهميدند و تجربه كردند كه امام را نمي شود ترساند. اين، نعمت بسيار بزرگي است كه دشمن احساس كند عنصري چون امام، با ترس و تهديد از ميدان خارج نمي شود. امام، با منش و شخصيت درخشان خود، كاري كرد كه همه در دنيا، اين نكته را فهميدند. فهميدند كه اين مرد را از ميدان نمي شود خارج كرد؛ تهديد نمي شود كرد؛ با فشار و با تهديدهاي عملي هم نمي شود او را از راه خود منصرف كرد. لذا مجبور شدند خودشان را با انقلاب تطبيق دهند. آنچه كه حاصلِ جمعبندي بحث ماست، دو حرف است - البته اين جمعبندي، قابل گسترش و فكر كردن است - : اوّل اين كه يكي از خطوط روشن نهضت عاشورا و بلكه خطِّ نشان نهضت عاشورا، عبارت است از استقامت امام حسين، عليه السّلام. حرف دوم اين كه: امام بزرگوار ما رضوان اللَّه تعالي عليه، همين خطِّ نشان حسيني را در نهضت، در منش و در زندگي خود انتخاب كرد و لذا توانست جمهوري اسلامي را بيمه كند. توانست دشمن را از تهديد و از فشار منصرف

كند. چون به دشمن تفهيم كرد كه فشار، اثري ندارد. تهديد، اثري ندارد. حمله، اثري ندارد و اين حركت و اين رهبر، جريان و كسي نيست كه با اين حرفها، از راهي كه مي رود برگردد. اين دو حرف، جمعبندي مطالبي است كه عرض كردم. و اما، استنتاج! خوب؛ ما دنباله رُوِ راهِ امامِ بزرگواريم. مي خواهم به شما ملت عزيز عرض كنم: ملت بزرگ ايران! شما در طول اين هفده سال كه از اوّل انقلاب گذشته است، تا امروز، علي رغم تهديدها و فشارهاي دشمن، روز به روز پيشرفت كرده ايد. هيچ كس نمي تواند انكار كند كه دستهاي خدمتگزار و بازوان توانا در بخشهاي مختلف اين كشور، طي اين هفده سال، مملكت را پيش بردند. اين كشور، ايراني نيست كه در دوران ستمشاهي، با آن همه نابساماني، با آن همه محروميت و با آن همه تبعيض بود. در اين كشور، در طي اين هفده سال انقلاب، كار و تلاش و خدمتي انجام گرفته است كه در همه عمرِ آن رژيمِ پليدِ فاسد، انجام نگرفته بود. اين، نكته اوّل. نكته دوم اين است كه همه اين پيشرفتها در حالي انجام گرفته است كه دشمنان ما - يعني امريكا و همپيمانهاي امريكا در مسائل سياسي و اقتصادي و غيره - به طور مداوم ما را تهديد كردند. مدام به ما گفتند: «محاصره اقتصادي مي شويد.» پيوسته گفتند: «از گرسنگي مي ميريد.» دائم گفتند: «راه سازندگي در اين كشور، بسته خواهد شد.» و دهها تهديد ديگر. بحمداللَّه، اين همه پيشرفتي كه انجام گرفته است، علي رغم تهديدها، دشمنيها و فشارهاي آنها انجام گرفته است. نكته سوم اين است كه عزيزان من! برادران و خواهران من!

اي ملت بزرگ! بدانيد، امروز هدف عمده امريكا و استكبار اين است كه انقلاب را، جمهوري اسلامي را و ملت ايران را وادار كند كه از حرف خود برگردد. اعلام كند كه از حرف خود و از حرف امام برگشته است. همه همّتش مصروف اين است. چرا؟ براي اين كه مي بيند پيام امام، ملتهاي مسلمان را بيدار كرده است. به ملتهاي گوناگون دنيا و عمدتاً ملتهاي مسلمان نگاه كنيد! ببينيد چطور تحت تأثير پيام امام بزرگوار قرار دارند! استكبار فهميده است كه اگر بخواهد ملتها را ساكت كند، از راه صحيح منحرف سازد و سر جاي خود بنشاند، تنها راهش اين است كه كاري كند كه اين ملتها ببينند ايران اسلامي و ايران امام، از راه خود برگشته است؛ تا همه مأيوس شوند و از راه خودشان برگردند. استكبار اين را فهميده است و همه تلاشش براي اين است. امروز از اطراف دنيا، بر دولت جمهوري اسلامي فشار مي آورند، براي اين كه در قضيه اسرائيل، كوتاه بياييد، در قضاياي اسلامي كوتاه بياييد، در ندا دادن شعارهاي اسلامي كوتاه بياييد و اين قدر دم از اسلام و قرآن - كه بين ملتهاي اسلامي مشترك است - نزند. همه فشارها براي اين است. من عرض مي كنم: ملت ايران، اگر مي خواهد راه عزّت و پيشرفت را ادامه دهد - همچنان كه بحمداللَّه در اين چند سال، به بركت بازوان توانا و خدمتگزاري كه در دولت جمهوري اسلامي تلاش و فعّاليت، و در بخشهاي مختلف كار و پيشرفت كردند - اگر مي خواهد راه توسعه، سازندگي و رفاه زندگي را ادامه دهد و به نتيجه برساند، بايد به استقامت و ايستادگي در

مقابل دشمنان و استكبار بپردازد. ملت ايران در اين چند سال، دستاوردهاي عظيمي داشته است. لذا وظيفه دارد كه اين دستاوردها را حفظ كند. ملت و بخصوص مسؤولين جمهوري اسلامي، وظيفه دارند با حركت عاقلانه، خردمندانه و حكيمانه، مانع شوند كه دستاوردهاي مردم ايران، خداي ناكرده از بين برود. چه دستاوردهايي كه مستقيماً به وسيله انقلاب به اين ملت داده شده است - مثل حكومت مردمي، دولت مردمي، رئيس جمهور مردمي، نمايندگان مردمي و از اين قبيل - و چه دستاوردهايي كه متعلق به انقلاب است، اما غير مستقيم به اين ملت داده شده است - مثل حركات سازندگي؛ كه همه، كار انقلاب و هنر انقلاب است و به وسيله عناصر انقلابي، در دولت و بخشهاي مختلف انجام گرفته است -. دستاوردهايي چنين را ملت ايران و مسؤولين، بايد خردمندانه و حكيمانه حفظ كنند. بديهي است كه راهِ حفظ اين دستاوردها و به وجود آوردن دستاوردهاي بيشتر، اين است كه ملت ايران و مسؤولين، خطِّ نشاني را كه امام بزرگوار با عمل خود كشيده است؛ يعني خطّ استقامت و ايستادگي در مقابل توقّعات دشمنان و ايستادگي در مقابل ياوه گوييها و پرگوييهاي كساني كه در بيرونِ اين مرزها نسبت به اين ملت ابراز توقّع مي كنند، ادامه دهند. اما اين كه مكرّر گفته مي شود «راه امام و خطِّ امام» منظور چيست؟ اگر بگوييم «خطِّ امام، اسلام و انقلاب است» اين، مطلبي كلّي است. معلوم است كه خطِّ امام، انقلاب و اسلام است! هيچ كس هم مخالف با اسلام و انقلاب نيست. آن عاملي كه مي تواند مقصود امام بزرگوار را - كه پدر اين انقلاب و معمار ايران اسلامي

است - برآورده كند، استقامتي است كه او در رفتار خود نشان داد. در مقابل دشمن، كوتاه نيامد؛ از دشمن نهراسيد و نترسيد و تهديدها او را متزلزل نكرد. هيچ كس هم نمي تواند امام بزرگوار را به اين متّهم كند كه آن چه انجام داد، خلاف تدبير صحيح بود. همه عقلاي عالم، اگر دقّت كنند، مي فهمند و تحليل مي كنند كه راهِ درست، همان راهي بود كه آن مرد رفت؛ راهي به سوي هدفهايِ خودِ او. هر كس آن هدف را داشته باشد، راهش هماني است كه آن بزرگوار پيمود. اين، عرض من در سالگرد هفتم امام بزرگوار است. همه ملت ايران، همه مسؤولين و همه بخشهاي مختلف، بايد ايستادگي امام را در مقابل توقّعات دشمنان، الگوي خود قرار دهند. ملتهاي ديگر هم، اگر بخواهند به جايي برسند، راهش همين است. قضيه فلسطين هم اگر بخواهد حل شود، راهش همين استقامت و ايستادگي است. قضاياي گوناگونِ دخالتهاي استكبار در منطقه ما، اگر بخواهد حل شود، راهش همين استقامت است. ملت ايران! بدانيد، اگر امام شما استقامت به خرج نمي داد، شما امروز مرزهاي ايرانِ بزرگ را نمي داشتيد. دشمن همين مرزها را مي شكست و پاي متجاوزش در خاك شما باقي مي ماند و مايه سرشكستگيِ ابديِ ملت ايران بود. استقامتِ اين مرد بود كه نگذاشت. ايستادگي او بود كه اجازه نداد. امروز هم، اگر مي خواهيد ايرانْ عزيز شود، ايرانْ سربلند شود و هدفهاي امام بزرگوار - كه هدفهاي اسلام و انقلاب و هدفهاي اسلامي ملت ايران است - تحقّق پيدا كند، راهش ايستادگي در مقابل توقّعات دشمن است. امروز، بحمداللَّه، مسؤولين كشور، مثل كوه ايستاده اند. امروز دولت جمهوري اسلامي،

نمايندگان مردم، قوّه قضائيّه، نيروهاي مسلّح و آحاد مردم، مثل «زبر الحديد» در مقابل توقّعات دشمنان ايستاده اند و از تهديدهاي آنها كمتر تكاني نمي خورند. همين، راهِ عزّت است. همين، راهِ سلامت است. امريكاييها مي خواهند با تهديد، كار خودشان را پيش ببرند؛ اما نخواهند توانست. با دخالت هم نمي توانند. ملت ايران نمي تواند حقِّ ملت فلسطين را نديده بگيرد. مي گويند: شما ملت فلسطين را نديده بگيريد و سازش تحميلي عليه آن ملت را امضا كنيد! معلوم است كه ملت ايران، چنين حرفي را با قوّت و قدرت رد مي كند و هر كس را كه دنبال كننده اين راه باشد، خائن مي داند. بدانيد كه، بحمداللَّه، پيام امام و پيام شما ملت بزرگ و انقلابي، در سرتاسر جهان منتشر شده است. با اين كه هفت سال از رحلت امام مي گذرد، نام امام و ياد امام، در دنيا كهنه نشده است و نخواهد شد. البته تبليغات دشمنان، سعي دارد وانمود كند كه پيام انقلاب، در دنيا، يك پيامِ كهنه شده است. اما اين ادّعا دروغ و به خلاف واقعيت است. امروز در اقصي نقاط عالم - حتّي در برخي نقاط كه از مسلماني نام و نشاني نيست - نام و نشانِ انقلابِ بزرگِ شما و حركت عظيم ملت ما و حركت عظيم امام بزرگوار، در بين مردم مشهود است. اين راه، راهِ عزّت ايران است؛ راه سربلندي كشور است؛ راه آبادي سرزمين ماست و راه رفاه، پيروزي و خوشبختي ملت ايران است. ان شاءاللَّه ملت ايران اين راه را با قوّت ادامه خواهد داد و نسل بعد و نسلهاي بعد هم - به فضل پروردگار - آن را تكميل خواهند كرد. من در

پايان صحبت، يك بار ديگر ياد و نام امام بزرگوار را گرامي مي دارم. بخصوص در اين فرصت، ياد فرزند گرامي امام، مرحوم آقاي «حاج احمد» آقا رضوان اللَّه تعالي عليه را گرامي مي دارم كه در حركت امام و در راهي كه امام بزرگوار رفتند - اين عنصر بارز و صميمي - نقش بسياري داشت. اميدوارم خداوند، رحمت و مغفرتش را بر اين بزرگواران نازل كند و به خانواده محترم امام، لطف و فضل و اجر صابرين عنايت فرمايد و ملت ايران را موفّق و مؤيّد بدارد. چند دعا مي كنم؛ مايلم برادران و خواهران، همه از صميم قلب «آمين» بگوييد و استجابت اين دعاها را از خدا بخواهيد: پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، اجر بزرگي به امام عظيم الشّأن ما عنايت كن. پروردگارا! او را با پيغمبران و اولياي خود محشور كن. پروردگارا! ملت ايران را پيروز كن؛ دشمنان ملت ايران را سركوب و منكوب كن. پروردگارا! جوانان و عناصر مورد اميد اين ملت را براي اين ملت حفظ كن. پروردگارا! شهداي عزيز ما و ايثارگران ما را با اولياي خود محشور كن. پروردگارا! جانبازان عزيز و خانواده هايشان و خانواده هاي شهدا و مفقودين عزيز و اسراي عزيز ما و همچنين خانواده هاي آنها را مشمول لطف و فضل و عنايت ويژه خودت قرار بده. پروردگارا! راه اسلام را همچنان راه اين ملت بزرگ قرار بده. پروردگارا! هر كس كه براي اين ملت و اين كشور و اسلام كار مي كند، پيروز و موفّقش كن. پروردگارا! هر كس به زيان اين كشور، اين ملت و اين انقلاب كار مي كند، اگر قابل هدايت نيست، وجودش را محو و نابود فرما. پروردگارا!

به حق محمّد و آل محمّد، پيام اين ملت را كه پيام آزادگي و سعادت و صلح انسانها و نجات بشريت از شرّ ابرقدرتهاست، به همه دلهاي آگاه در سراسر جهان برسان. پروردگارا! قلب مقدّس امام زمان ما و صاحبِ عصر ما را از ما راضي و خشنود كن. پروردگارا؟ ما را سرباز او قرار بده؛ ما را موفّق به زيارت او فرما. پروردگارا! مرگ ما را جز شهادت در راه خودت قرار مده! پروردگارا! آنچه را كه گفتيم و شنيديم براي خودت و در راه خودت قرار بده و آن را از ما قبول فرما. رحم اللَّه من قرأ الفاتحة مع الصّلوات.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار با اقشار مختلف مردم و ميهمانان خارجى شركت كننده در مراسم سال

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با اقشار مختلف مردم و ميهمانان خارجي شركت كننده در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خميني (ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ميهمانان عزيز! خيلي خوش آمديد؛ چه ميهماناني كه ازكشورهاي ديگر تشريف آورده ايد و چه ميهماناني كه از نقاط مختلف كشورعزيزمان يا ازخود تهران زحمت كشيده، به اين جا آمده و در اين حسينيه اجتماع كرده ايد.. اميدواريم كه روح مطهّر ومتعالي امام بزرگوار، از يكايك شما و يكايك آحاد ملت ايران و مسلمين جهان خشنود باشد. اين مراسم كه هرسال در مناسبت رحلت امام عزيزما برپا مي شود، فوايد متعدّدي دارد؛ ليكن از همه اين فوايدْ برتر، زنده نگهداشتن وبرجسته كردن يادامام است. چرا؟ چون نفس زنده بودن خاطره اين مرد بزرگ و اين چهره نوراني، براي مسلمانان ايران و ساير كشورها، داراي بركات عظيمي است. نفس زنده بودن امام در دلها، اين آثار را دارد. شما ملاحظه كنيد، يكي از مؤثّرترين شگردهاي دشمنان اسلام اين بود كه ملتهاي مسلمان را تحقير كنند. به

ايران و كشورهاي عربي و شبه قارّه هند و كشورهاي آسياي ميانه و آسياي دور و آفريقا و اقليّتهاي اسلامي در اروپا و امريكا نگاه كنيد! همه جا اين سياست - يعني تحقير مسلمانان - اعمال شده است. درست توجّه كنيد كه اين چقدر مهمّ است. مسلمانان خصوصيتي دارند كه مي توانند اراده خود را در حركت عالم مؤثّر كنند. به خاطر چه؟ به خاطر احكام نوراني اسلام؛ بلكه به خاطر روحيّات و خلقيّاتي كه اسلام به مسلمانان مي دهد؛ مثل ظلم ستيزي و كنار نيامدن با بدي و فساد، مثل امر به معروف و نهي از منكر و جهاد في سبيل اللَّه، كه جهاد في سبيل اللَّه ميدان گسترده وعرض عريضي دارد و مخصوص صحنه نبرد روياروي جسماني نيست، بلكه جهاد داخل خانه ها هم ممكن است و همه جا انسان مي تواند با دشمن خدا جهاد كند؛ اگر اراده داشته باشد و اگر بداند بايد چه كاركند. اين، مجموعه احكام اسلامي است. اين، جهاد و امر به معروف و عدم كنار آمدن بابدي و فساد و تحمّل نكردن ظلم است: «لاتظلمون و لاتظلمون».(1) مجموع اين احكام و معارف موجب شده است مسلمان به طور طبيعي در هر جاي دنيا كه هست - چه به صورت يك ملت و چه از يك ملت كوچكتر، تا يك فرد - به بركت اين احكام قادر باشد اراده خود را در اداره جهان و محيط خودش مؤثّر سازد. اين، خصوصيت مسلمان است. استعمارگران از چنين خصوصيتي چيزي ناراحتند. ظالمان عالم از چنين خصوصيتي نگرانند. روزي كه اروپاييها سوار كشتيها شدند و آمدند كشورهاي منطقه آسيا و آفريقا و خاورميانه و بقيّه جاها را تصرف كردند، از اين روحيّه مسلمانان

مي ترسيدند. براي اين كه مسلمان بي خطر شود، دوكار بايد با او بكنند: يكي اين كه او را از احكام اسلامي دور كنند و دوم اين كه روحيه اورا بشكنند و تحقيرش كنند. پس، ببينيد همه سياستهاي دشمنان اسلام در طول مبارزه با اسلام - كه اين يكي دو قرن اخير، اوج اين مبارزه بوده است - در اين دوچيز متمركز مي شود: يكي دور كردن مسلمين از احكام اسلام و دوم تحقير مسلمين و شكستن و خرد كردن روحيه آنان. نتيجه چه شد؟ نتيجه اين شد كه كشورهاي اسلامي، به صورت كشورهاي درجه سه عالم درآمدند. نمي شود گفت درجه دو.هرجا كشور اسلامي بود، يا مستقيم زيرنفوذ دشمنان اسلام و قدرتهاي بيگانه بود، يا يك عامل قدرتهاي بيگانه برآنها مسلّط بود؛ مثل خاندان منحوس پهلوي در اين جاو بعضي كشورهاي ديگر كه نظير اين را داشتند.اين، وضعيّت مسلمانان بوده است. امام بزرگوار ما آمد و درست روي همين دونقطه انگشت گذاشت. علّت اين كه شما مي بينيد اسم امام، دنياي اسلامي را مثل توفاني در نورديد، اينهاست. با تبليغات و با پروپاگاند كه نمي شود كسي را اين طور در دل ملتها جا داد. اين كه در بعضي از نقاط عالم كه مردم آن جا اسم ايران را اصلاً نشنيده بودند، به امام بزرگوار ما عشق و ارادت مي ورزيدند، به خاطر اين چيزهاست. اين، سنّت الهي و قاعده آفرينش است. امام روي اين دونقطه تكيه كرد. وجدان ملتها بيدار شد و ديدند كه راه نجات، همين و الگوهم ملت ايران است. امام بزرگوار، ملت ايران را به برگشت به اسلام دعوت كرد و گفت بياييد به اسلام به

معناي حقيقي كلمه عمل كنيد. نه فقط عمل كردن در داخل مسجدها و به صورت عبادات فردي؛ بلكه به صورت عمل كامل اين كار را انجام دهيد و نظام زندگي را از اسلام بگيريد. به همين خاطر، جمهوري اسلامي را تشكيل داد. در نقطه دوم هم روحيه اين ملت را احيا و بازسازي كرد. به ملت ايران آموخت و فهماند كه قدرت دارد و مي تواند. به همه ملتهاي مسلمان دنيا پيام داد كه شما داراي قدرت واقعي هستيد و مي توانيد دشمن را به زانو در آوريد. هرجا و به هراندازه، نسخه امام بزرگوار عمل شد، اين نتيجه را داد. در خود كشور ما، ملت ايران از حالت ضعف و انفصال به جايي رسيد كه امروز در قضاياي مهمّ دنيا، اراده اش داراي نقش است. دشمنان ما نيز همين را مي گويند. ديروز شرق و غرب و امروز همه قدرتهاي مؤثّر، دست روي هم گذاشتند كه بتوانند حقّ ملت فلسطين را نابود كنندو از بين ببرند؛ ولي جمهوري اسلامي اعلام مخالفت كرده است. همه در همه جاي دنيا مي گويند: «چون جمهوري اسلامي مخالف است، اين روند پيش نمي رود.» اين، اراده ملت ايران است. آري؛ همين طور است، پيش نخواهد رفت. ملتي كه رئيس حكومت سابقش - شاه ذليل و فاسد - درامور روزمرّه زندگي خودباسفارت امريكا و انگليس مشورت مي كرد و از آنها خطّ مي گرفت، وضعش به جايي رسيده است كه حالا نه امريكا و نه هيچ قدرت ديگري، كوچكترين نفوذي روي اين كشور و اين ملت ندارند. اين، براي يك ملت اقتدار ملي است. اين كار را امام بزرگوار كرد و روحيه مسلماني را احيا نمود. در زمينه

سازندگي نيز همين طور است. فرمود: شما مي توانيد همه چيز بسازيد و كشور خودتان را به دست خويش آباد كنيد. و مي توانيدمستغني از بيگانگان باشيد و مدارج علم و دانش را مثل ديگران بپيماييد و دانشگاههاي خودتان را مستقل كنيد! امروز شما ببينيد ملت ايران قدم به قدم همه اين موارد را پيش مي برد. اينها را ملت تجربه كرد. اين، داخل ايران بود. در هر نقطه جهان هم كه نسخه شفابخش امام به هر اندازه عمل شد، به همان اندازه ملتها فايده بردند. شما ببينيد طبيعت قضيه فلسطين يا مسأله دردناك لبنان يا مسائل گوناگون ديگر، امروز چقدر باگذشته تفاوت كرده است! امروز، ملت فلسطين بيدار شده است و عناصر حقيقي فلسطيني در داخل سرزمينهاي اشغالي، خود را به صورت خاري در چشم اشغالگران نشان مي دهند. آنها منتظر نشستند كه چهارنفر به اسمشان در بيرون مرزهاي فلسطين حرف بزنند. خود ملت فلسطين حرف مي زندو اقدام و حركت مي كند؛ آن هم به نام اسلام. درهرجايي كه اين نسخه - يعني نسخه اتّكاي به نفس واعتماد به خود وبازگشت به اسلام - به هراندازه عمل شد، به همان اندازه كار ابرقدرتها را مشكل و حركت ملتها را شتابنده كرد. نسخه امام بزرگوار ما، مسلمانان را در هر نقطه عالم عزيز كرد. امروز، مسلمانان جهان در هر نقطه اي از دنيا احساس عزّت مي كنند. روزي بود كه مسلمان از مسلماني خود احساس سرشكستگي مي كرد؛ اما امروز مسلمان از مسلماني خود احساس سربلندي و عزّت مي كند. اينها، كليّات حركت امام بزرگوار ماست. عرض من اين است كه چه ملت ايران و چه ملتهاي ديگر، هرچه نام و يادامام را برجسته و زنده

بدارند، بيشتر از راه امام بهره خواهند برد. دشمنان اسلام و مسلمين مي خواهند نام امام زايل شود و از بين برود و يا كم رنگ گردد. مي خواهند وانمود كنند اين حادثه كه پيش آمد و اتّفاق افتاد، گذشته است. مي خواهند در آينده دنيااثري نداشته باشد. ملاحظه مي كنيد در اعمال اين تصميمات، شيوه ها و طرقي هم به كار مي برند؛ مثل تبليغات زهرآگين و تحريفها و لجن پراكنيها. اين چيزها، در همه جاي حوزه نفوذ قدرتهاي استكباري وجود دارد. نقطه مقابل آنها، حركتي است كه مسلمانان بايد انجام دهند. بايد ياد امام را زنده و نام او را بلند كنند. خطّ روشني را كه او ترسيم كرده است، براي افكار و اذهان تبيين كنند و بگويند كه امام دنبال چه چيزي بود. بفهمانند كه احكام اسلام و روحيه عزّت اسلامي، آن دو نقطه روشني است كه امام به دنبال آن بوده است. در داخل كشور ما نيز همين طور است. ملت ما اگر مي خواهد اين راه عزّت را دنبال كند، بايد ياد و نام امام را روز به روز زنده تر كند.اگر ملت مي خواهد به بركت بازوان توانا و ابتكار و خلاّقيّت خودش، ايران را بسازد كه مايه غبطه ملتها و كشورها باشد، بايد روز به روز به دستورات امام بيشتر توجّه كند. بعضي دلهاي غافل، ممكن است خيال كنند يا تبليغ نمايند كه راه امام و خطّ امام، معنويّات و آخرت را براي مردم تأمين مي كند؛ اما دنيا يشان آباد نمي شود! اين، خطاست. راه خدا براي انسانها، دنيا و آخرت را آباد مي كند؛ زندگي را شيرين و آسان مي كند و فشار تحميل دشمن را از سرآنها

برمي دارد و كم مي كند. راه خدا اين گونه است و راه امام نيز همين راه خداست. ملت ايران به خاطر دخالت بيگانگان و حكومتهاي فاسد و حكومت جبّار پهلوي و قاجار - كه اين دوسلسله ننگين، سالها بر اين كشور حكومت كردند و پاي بيگانگان را بر اين سرزمين گشودند - از قافله علم و دانش بازماند. ملت ايران درصورتي مي تواند زندگي را به آبادي و توسعه و رشد حقيقي برساند كه بتواند روي پاي خود بايستدو احكام الهي را در زندگي عمل و پياده كند و دست و پاي دشمن را به كلّي از اين كشور قطع نمايد. اين، همان راه و توصيه هاي امام است. ملت ايران، عزّت و رفاه و روسفيدي دنيا و سعادت و كمال معنوي و اخروي را در راه همان خطّي مي تواند پيدا كند كه امام بزرگوار و رهبرعظيم الشّأن او، پيش پاي اين ملت گذاشت. خداي متعال، ده سال هم به او مهلت و فرصت داد تا توانست اين راه را براي مردم تبيين كند. در كلمات امام رضوان اللَّه تعالي عليه نقطه پنهان و مشكوكي وجود ندارد. اين، راه ملت ايران است. ملت عزيز و برادران و خواهران من در سراسر اين كشور، از مراسم سالگرد اين استفاده را بكنند و اين بهره را ببرند و اين فرصت را مغتنم بشمارند كه تعاليم امام را در ذهن خود مرور كنند و به ياد آورند. هركس درهرجا كه هست - چه مسؤولان كشور و متصدّيان و مديران بخشهاي اجرايي و چه نمايندگان مردم و چه مسؤولان قضايي و چه آحاد ملت - اينها را دستورالعمل خود قرار دهد. اگر اين كار

شد، آن وقت قلب مقدّس وليّ عصر(ارواحنافداه، انشاءاللَّه از اين ملت راضي خواهد شد و بركات الهي بر شما نازل خواهد گرديد كه خداي متعال در قرآن فرموده است: «ولو انّ اهل القري امنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السّماء و الارض».(2) خداوند به بركت اين راه، به بركت تقوا و به بركت ادامه حركتي كه امام بزرگوار در اين كشورآغاز كرد، ابواب بركات را بر اين مردم خواهد گشود. اميدواريم خداي متعال به همه شماتوفيق ددهد، قلب مقدّس وليّ عصر را از شما راضي كند. مسلمانان همه دنيا را بيشتر از پيش با اين راه آشنا كند. مديران و مسؤولان كشورهاي اسلامي را به مسؤوليت خطير خود آشنا كند. شرّ و كيد دشمنان را از همه جهان اسلام دفع فرمايد و انشاءاللَّه وحدت اسلامي را - كه پشتوانه همه اينهاست - تأمين نمايد. والسّلام عليكم ورحمةاللَّه وبركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 279 2) اعراف: 96

بيانات در ديدار فرماندهان لشكر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص

بيانات در ديدار فرماندهان لشكر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم (اللّهمِ ّ) سدِّد السِنتنا بِالصَّوابِ وَالحِكمَةِ يكي از نكات برجسته در فرهنگ اسلامي، كه مصداقهاي بارزش، بيشتر در تاريخ صدر اسلام و كمتر در طول زمان ديده مي شود، فرهنگ رزمندگي و جهاد است. جهاد هم فقط به معناي حضور در ميدان جنگ نيست؛ زيرا هر گونه تلاش در مقابله با دشمن، مي تواند جهاد تلقّي شود. البته بعضي ممكن است كاري انجام دهند و زحمت هم بكشند و از آن، تعبير به جهاد كنند. اما اين تعبير، درست نيست. چون يك شرط جهاد، اين است كه در مقابله با دشمن باشد. اين مقابله، يك وقت در ميدان جنگِ مسلّحانه

است كه جهاد رزمي نام دارد؛ يك وقت در ميدان سياست است كه جهاد سياسي ناميده مي شود؛ يك وقت هم در ميدان مسائل فرهنگي است كه به جهاد فرهنگي تعبير مي شود و يك وقت در ميدان سازندگي است كه به آن جهاد سازندگي اطلاق مي گردد. البته جهاد، با عنوانهاي ديگر و در ميدانهاي ديگر هم هست. پس، شرط اوّلِ جهاد اين است كه در آن، تلاش و كوشش باشد و شرط دومش اين كه، در مقابل دشمن صورت گيرد. اين نكته در فرهنگ اسلامي، نكته ي برجسته اي است، كه گفتيم نمونه هايي هم در ميدانهاي مختلف دارد. در روزگار ما هم، وقتي نداي مقابله با رژيم منحوس پهلوي از حلقوم امام رضوان اللَّه عليه و همكاران ايشان در سال 1341 بيرون آمد، جهاد شروع شد. پيش از امام هم، البته جهاد به صورت محدود و پراكنده وجود داشت كه حائز اهميت نبود. هنگامي كه مبارزه ي امام شروع شد، جهاد اهميت پيدا كرد تا اين كه به مرحله ي پيروزي خود، يعني پيروزي انقلاب اسلامي رسيد. بعد از آن هم، تا به امروز، در اين كشور جهاد بوده است. چون ما دشمن داريم. چون دشمنان ما، از لحاظ نيروي مادّي، قوي هستند. چون اطراف و جوانب ما را، از همه جهت، دشمنان گرفته اند. آنها در دشمني با ايران اسلامي، جدّي هستند و سرِ شوخي ندارند؛ چون مي خواهند از هر راهي كه شد ضربه بزنند. پس، در ايران اسلامي، هر كس به نحوي در مقابل دشمن - كه از اطراف، تيرهاي زهرآگين را به پيكر انقلاب و كشور اسلامي، نشانه رفته است - تلاشي بكند، جهاد في سبيل اللَّه كرده است. بحمداللَّه،

شعله ي جهاد بوده است و هست و خواهد بود. البته يكي از جهادها هم جهاد فكري است. چون دشمن ممكن است ما را غافل كند، فكر ما را منحرف سازد و دچار خطا و اشتباهمان گرداند؛ هر كس كه در راه روشنگريِ فكر مردم، تلاشي بكند، از انحرافي جلوگيري نمايد و مانع سوءفهمي شود، از آن جا كه در مقابله با دشمن است، تلاشش جهاد ناميده مي شود. آن هم جهادي كه شايد امروز، مهمّ محسوب مي شود. پس، كشور ما امروز كانون جهاد است و از اين جهت هيچ نگراني اي هم نداريم. الحمدللَّه مسؤولين كشور خوبند. امروز در رأس كشور، شخصيتهاي مؤمن، مجاهد، آگاه و صميمي قرار دارند. امروز شخصيتي مثل رئيس جمهور ما - آقاي هاشمي رفسنجاني - كه يك شخصيت مجاهد و مبارز است و عمرش را هم در جهاد گذرانده، شب و روز جهاد مي كند. مسؤولين ديگر، در بخشهاي مختلف - مجلس، قوّه ي قضائيّه، نيروهاي مسلّح، آحاد مردم - همه و همه در جهادند و مملكت، مملكتِ جهاد في سبيل اللَّه است. از اين جهت، بنده كه بيشترِ سنگيني بارم اين است كه نگاه كنم ببينم كجا شعله ي جهاد در حال فروكش كردن است و به كمك پروردگار نگذارم؛ ببينم كجا اشتباه كاري مي شود، جلوش را بگيرم - مسؤوليت اصلي حقير، همينهاست - از وجود جهاد در وضع كنوني كشور، نگران نيستم. اين را شما بدانيد! منتها، نكته اي بليغ در قرآن است كه ما را به فكر مي اندازد. قرآن به ما مي گويد: نگاه كنيد و از گذشته ي تاريخ، درس بگيريد. حال ممكن است بعضي بنشينند و فلسفه بافي كنند كه گذشته، براي امروز نمي تواند سر مشق باشد.

شنيده ام كه از اين حرفها مي زنند و البته، برف، انبار مي كنند! به خيال خودشان، مي خواهند با شيوه هاي فلسفي، مسائلي را مطرح كنند. كاري به كار آنها نداريم. قرآن كه صادق مصدِّق است، ما را به عبرت گرفتن از تاريخ دعوت مي كند. عبرت گرفتن از تاريخ، يعني همين نگراني اي كه الان عرض كردم. چون در تاريخ چيزي هست كه اگر بخواهيم از آن عبرت بگيريم، بايد دغدغه داشته باشيم. اين دغدغه، مربوط به آينده است. چرا و براي چه، دغدغه؟ مگرچه اتّفاقي افتاده است؟ اتّفاقي كه افتاده است، در صدر اسلام است. من يك وقت عرض كردم: جا دارد ملت اسلام فكر كند كه چرا پنجاه سال بعد از وفات پيغمبر، كار كشور اسلامي به جايي رسيد كه مردم مسلمان - از وزيرشان، اميرشان، سردارشان، عالمشان، قاضي شان، قاري شان و اجامر و اوباششان - در كوفه و كربلا جمع شدند و جگر گوشه ي پيغمبر را با آن وضع فجيع به خاك و خون كشيدند؟! خوب؛ انسان بايد به فكر فرو رود، كه چرا چنين شد؟ اين قضيه را بنده دو، سه سال پيش، در يكي دو سخنراني، با عنوان "عبرتهاي عاشورا" مطرح كردم. البته درسهاي عاشورا مثل درس شجاعت و غيره جداست. از درسهاي عاشورا مهمتر، عبرتهاي عاشوراست. اين را من قبلاً گفته ام. كار به جايي برسد كه جلو چشم مردم، حرم پيغمبر را به كوچه و بازار بياورند و به آنها تهمت خارجي بزنند! خارجي معنايش اين نيست كه اينها از كشورِ خارج آمده اند. آن زمان، اصطلاح خارجي، به معناي امروز به كار نمي رفت. خارجي يعني جزو خوارج. يعني خروج كننده. در اسلام، فرهنگي است معتني به

اين كه، اگر كسي عليه امام عادلْ خروج و قيام كند، مورد لعن خدا و رسول و مؤمنين و نيروهاي مؤمنين قرار مي گيرد. پس، خارجي يعني كسي كه عليه امامِ عادل خروج مي كند. لذا، همه ي مردم مسلمان، آن روز از خارجيها، يعني خروج كننده ها، بدشان مي آمد. در حديث است كه «من خرج علي امام عادل فدمه هدر»؛ كسي كه در اسلام، عليه امام عادل خروج و قيام كند، خونش هدر است. اسلامي كه اين قدر به خونِ مردم اهميت مي دهد، در اين جا، چنين برخوردي دارد. به هنگام قيام امام حسين عليه السّلام كساني بودند كه پسر پيغمبر، پسر فاطمه ي زهرا و پسر اميرالمؤمنين را عليهم السّلام را به عنوان خروج كننده بر امام عادل معرفي كردند! امام عادل كيست؟ يزيد بن معاويه! آن عدّه، در معرفي امام حسين عليه السّلام به عنوان خروج كننده، موفّق شدند. خوب؛ دستگاهِ حكومتِ ظالم، هر چه دلش مي خواهد مي گويد. مردم چرا بايد باور كنند؟! مردم چرا ساكت بمانند؟! آنچه بنده را دچار دغدغه مي كند، همين جايِ قضيه است. مي گويم: چه شد كه كار به اين جا رسيد؟! چه شد كه امّت اسلامي كه آن قدر نسبت به جزئيّات احكام اسلامي و آيات قرآنش دقّت داشت، در چنين قضيه ي واضحي، به اين صورت دچار غفلت و سهل انگاري شد كه ناگهان فاجعه اي به آن عظمت رخ داد؟! رخدادهايي چنين، انسان را نگران مي كند. مگر ما از جامعه ي زمان پيغمبر و اميرالمؤمنين عليهماالسّلام قرصتر و محكمتريم؟! چه كنيم كه آن گونه نشود؟ خوب؛ به سؤالي كه گفتيم «چه شد كه چنين شد؟» كسي جواب جامعي نداده است. مسائلي عنوان شده است كه البته كافي و وافي نيست. به

همين دليل، قصد دارم امروز كوتاه و مختصر، درباره ي اصل قضيه صحبت كنم. آن گاه سررشته ي مطلب را به دستِ ذهن شما مي سپارم تا خودتان درباره ي آن فكر كنيد. كساني كه اهل مطالعه و انديشه اند، دنبال اين قضيه تحقيق و مطالعه كنند و كساني كه اهل كار و عملند، دنبال اين باشند كه با چه تمهيداتي مي توان جلو تكرار چنين قضايايي را گرفت؟ اگر امروز من و شما جلو قضيه را نگيريم، ممكن است پنجاه سال ديگر، ده سال ديگر يا پنج سال ديگر، جامعه ي اسلامي ما كارش به جايي برسد كه در زمان امام حسين عليه السّلام رسيده بود. مگر اين كه چشمان تيزي تا اعماق را ببيند؛ نگهبان اميني راه را نشان دهد؛ مردم صاحب فكري كار را هدايت كنند و اراده هاي محكمي پشتوانه ي اين حركت باشند. آن وقت، البته، خاكريزِ محكم و دژِ مستحكمي خواهد بود كه كسي نخواهد توانست در آن نفوذ كند. و الاّ، اگر رها كرديم، باز همان وضعيت پيش مي آيد. آن وقت، اين خونها، همه هدر خواهد رفت. در آن عهد، كار به جايي رسيد كه نواده ي مقتولينِ جنگ بدر كه به دست اميرالمؤمنين و حمزه و بقيه ي سرداران اسلام، به درك رفته بودند، تكيه بر جاي پيغمبر زد، سرِ جگر گوشه ي همان پيغمبر را در مقابل خود نهاد و با چوبِ خيزران به لب و دندانش زد و گفت: ليت اشياخي ببدرٍ شهدوا جزع الخزرج من وقع الاسل يعني كشته هاي ما در جنگ بدر، برخيزند و ببينند كه با كشنده هايشان چه كار كرديم! قضيه، اين است. اين جاست كه قرآن مي گويد عبرت بگيريد! اين جاست كه مي گويد: «قُلْ سِيرُوا فِي الْأرْضِ» در سرزمين

تاريخ سير كنيد و ببينيد چه اتّفاقي افتاده است؛ آن گاه خودتان را برحذر داريد. بنده، براي اين كه اين معنا در فرهنگ كنوني كشور، ان شاءاللَّه به وسيله افراد صاحب رأي و نظر و فكر تبيين شود و دنبال گردد، نكاتي را به اختصار بيان مي كنم: ببينيد عزيزان من! به جماعت بشري كه نگاه كنيد، در هر جامعه و شهر و كشوري، از يك ديدگاه، مردم به دو قسم تقسيم مي شوند: يك قسمْ كساني هستند كه بر مبناي فكر خود، از روي فهميدگي و آگاهي و تصميم گيري كار مي كنند. راهي را مي شناسند و در آن راه - كه به خوب و بدش كار نداريم - گام برمي دارند. يك قِسم اينهايند كه اسمشان را خواص مي گذاريم. قسم ديگر، كساني هستند كه نمي خواهند بدانند چه راهي درست و چه حركتي صحيح است. در واقع نمي خواهند بفهمند، بسنجند، به تحليل بپردازند و درك كنند. به تعبيري ديگر، تابع جَوّند. به چگونگي جوّ نگاه مي كنند و دنبال آن جوّ به حركت در مي آيند. اسم اين قسم از مردم را عوام مي گذاريم. پس، جامعه را مي شود به خواص و عوام تقسيم كرد. اكنون دقّت كنيد تا نكته اي در باب خواص و عوام بگويم تا اين دو با هم اشتباه نشوند: خواص چه كساني هستند؟ آيا قشر خاصّي هستند؟ جواب، منفي است. زيرا در بين خواص، كنار افراد با سواد، آدمهاي بي سواد هم هستند. گاهي كسي بي سواد است؛ اما جزو خواص است. يعني مي فهمد چه كار مي كند. از روي تصميم گيري و تشخيص عمل مي كند؛ ولو درس نخوانده، مدرسه نرفته، مدرك ندارد و لباس روحاني نپوشيده است. به هرحال، نسبت به قضايا از فهم برخوردار

است. در دوران پيش از پيروزي انقلاب، بنده در ايرانشهر تبعيد بودم. در يكي از شهرهاي همجوار، چند نفر آشنا داشتيم كه يكي از آنها راننده بود، يكي شغل آزاد داشت و بالاخره، اهل فرهنگ و معرفت، به معناي خاص كلمه نبودند. به حسب ظاهر، به آنها عامي اطلاق مي شد. با اين حال جزو خواص بودند. آنها مرتّب براي ديدن ما به ايرانشهر مي آمدند و از قضاياي مذاكرات خود با روحاني شهرشان مي گفتند. روحاني شهرشان هم آدم خوبي بود؛ منتها جزو عوامبود. ملاحظه مي كنيد! راننده ي كمپرسي جزو خواص، ولي روحاني و پيشنماز محترم جزو عوام! مثلاً آن روحاني مي گفت: «چرا وقتي اسم پيغمبر مي آيد يك صلوات مي فرستيد، ولي اسم «آقا» كه مي آيد، سه صلوات مي فرستيد؟!» نمي فهميد. راننده به او جواب مي داد: روزي كه ديگر مبارزه اي نداشته باشيم؛ اسلام بر همه جا فائق شود؛ انقلاب پيروز شود؛ ما نه تنها سه صلوات، كه يك صلوات هم نمي فرستيم! امروز اين سه صلوات، مبارزه است! راننده مي فهميد، روحاني نمي فهميد! اين را مثال زدم تا بدانيد خواص كه مي گوييم، معنايش صاحب لباسِ خاصي نيست. ممكن است مرد باشد، ممكن است زن باشد. ممكن است تحصيلكرده باشد، ممكن است تحصيل نكرده باشد. ممكن است ثروتمند باشد، ممكن است فقير باشد. ممكن است انساني باشد كه در دستگاههاي دولتي خدمت مي كند، ممكن است جزو مخالفين دستگاههاي دولتيِ طاغوت باشد. خواص كه مي گوييم - از خوب و بدش - (خواص را هم باز تقسيم خواهيم كرد) يعني كساني كه وقتي عملي انجام مي دهند، موضعگيري اي مي كنند و راهي انتخاب مي كنند، از روي فكر و تحليل است. مي فهمند و تصميم مي گيرند و عمل مي كنند.

اينها خواصند. نقطه ي مقابلش هم عوام است. عوام يعني كساني كه وقتي جوّ به سمتي مي رود، آنها هم دنبالش مي روند و تحليلي ندارند. يك وقت مردم مي گويند «زنده باد!» اين هم نگاه مي كند، مي گويد «زنده باد!» يك وقت مردم مي گويند «مرده باد!» نگاه مي كند، مي گويد «مرده باد!» يك وقت جوّ اين طور است؛ اين جا مي آيد. يك وقت جو آن طور است؛ آن جا مي رود! يك وقت - فرض بفرماييد - حضرت «مسلم»وارد كوفه مي شود. مي گويند: «پسر عموي امام حسين عليه السّلام آمد. خاندان بني هاشم آمدند. برويم. اينها مي خواهند قيام كنند، مي خواهند خروج كنند» و چه و چه. تحريك مي شود، مي رود دُور و بَرِ حضرت مسلم؛ مي شوند هجده هزار بيعت كننده با مسلم! پنج، شش ساعت بعد، رؤساي قبايل به كوفه مي آيند؛ به مردم مي گويند: «چه كار مي كنيد؟! با چه كسي مي جنگيد؟! از چه كسي دفاع مي كنيد؟! پدرتان را در مي آورند!» اينها دور و بر مسلم را خالي مي كنند و به خانه هايشان بر مي گردند. بعد كه سربازان ابن زياد دور خانه ي «طوعه» را مي گيرند تا مسلم را دستگير كنند، همينها از خانه هايشان بيرون مي آيند و عليه مسلم مي جنگند! هر چه مي كنند، از روي فكر و تشخيص و تحليل درست نيست. هر طور كه جوّ ايجاب كرد، حركت مي كنند. اينها عوامند. بنابراين، در هر جامعه، خواصي داريم و عوامي. فعلاً «عوام» را بگذاريم كنار و سراغ خواص برويم. خواص، طبعاً دو جبهه اند: خواصِ جبهه ي حق و خواص جبهه ي باطل. عدّه اي اهل فكر و فرهنگ و معرفتند و براي جبهه ي حق كار مي كنند. فهميده اند حق با كدام جبهه است. حق را شناخته اند و براساس تشخيص خود، براي آن، كار و

حركت مي كنند.اينها يك دسته اند. يك دسته هم نقطه ي مقابل حق و ضد حقّند. اگر باز به صدر اسلام برگرديم، بايد اين طور بگوييم كه «عدّه اي اصحاب اميرالمؤمنين و امام حسين، عليهما السّلام هستند و طرفدار بني هاشمند. عدّه اي ديگر هم اصحاب معاويه و طرفدار بني اميّه اند.» بين طرفداران بني اميّه هم، افراد با فكر، عاقل و زرنگ بودند. آنها هم جزو خواصند. پس خواصِ يك جامعه، به دو گروهِ خواصِ طرفدار حق و خواصِ طرفدار باطل تقسيم مي شوند. شما از خواص طرفدار باطل چه توقّع داريد؟ بديهي است توقّع اين است كه بنشينند عليه حق و عليه شما برنامه ريزي كنند. لذا بايد با آنها بجنگيد. با خواص طرفدار باطل بايد جنگيد. اين كه ترديد ندارد. همين طور كه براي شما صحبت مي كنم، پيش خودتان حساب كنيد و ببينيد كجاييد؟ اين كه مي گوييم سررشته ي مطلب، سپرده به دست ذهن؛ يعني تاريخ را با قصّه اشتباه نكنيم. تاريخ يعني شرح حال ما، در صحنه اي ديگر: خوشتر آن باشد كه وصف دلبران گفته آيد در حديث ديگران تاريخ يعني من و شما؛ يعني همينهايي كه امروز اين جا هستيم. پس، اگر ما شرحِ تاريخ را مي گوييم، هر كداممان بايد نگاه كنيم و ببينيم در كدام قسمتِ داستان قرار گرفته ايم. بعد ببينيم كسي كه مثل ما در اين قسمت قرار گرفته بود، آن روز چگونه عمل كرد كه ضربه خورد؟ مواظب باشيم آن طور عمل نكنيم. فرض كنيد شما در كلاس آموزش تاكتيك، شركت كرده ايد. در آن جا مثلاً جبهه ي دشمن فرضي را مشخّص مي كنيد، جبهه خوديِ فرضي را هم مشخّص مي كنيد. بعد متوجّه تاكتيك غلط جبهه ي خودي مي شويد و مي بينيد كه طراح نقشه ي خودي، فلان اشتباه

را كرده است. شما ديگر در وقتي كه مي خواهيد تاكتيك طرّاحي كنيد، نبايد مرتكب آن اشتباه شويد. يا مثلاً تاكتيك درست بوده؛ اما فرمانده يا بيسيمچي يا توپچي يا قاصد و يا سرباز ساده، در جبهه ي خودي، فلان اشتباه را كرده اند. مي فهميد كه شما نبايد آن اشتباه را تكرار كنيد. تاريخ، اين گونه است. شما خودتان را در صحنه اي كه از صدر اسلام تبيين مي كنم، پيدا كنيد. يك عدّه جزو عوامند و قدرت تصميم گيري ندارند. عوام، بسته به خوش طالعي خود، اگر تصادفاً در مقطعي از زمان قرار گرفتند كه پيشواياني مثل امام اميرالمؤمنين عليه السّلام و امام راحل ما رضوان اللَّه تعالي عليه، بر سرِ كار بودند و جامعه را به سمت بهشت مي بردند، به ضربِ دستِ خوبان، به سمت بهشت رانده خواهند شد. اما اگر بخت با آنها يار نبود و در مقطعي قرار گرفتند كه «وجعلنا هم ائمة يدعون الي النارِ» و يا «الم تر الي الذين بدلوا نعمةالله كفرا و احلوا قومهم دارالبوارِ. جهنم يصلونها و بئس القرارِ» به سمت دوزخ خواهند رفت. پس، بايد مواظب باشيد جزو عوام قرار نگيريد. جزو عوام قرار نگرفتن، بدين معنا نيست كه حتماً در پي كسب تحصيلات عاليه باشيد؛ نه! گفتم كه معناي عوام اين نيست. اي بسا كساني كه تحصيلات عاليه هم كرده اند؛ اما جزو عوامند. اي بسا كساني كه تحصيلات ديني هم كرده اند؛ اما جزو عوامند. اي بسا كساني كه فقير يا غني اند؛ اما جزو عوامند. عوام بودن، دستِ خودِ من و شماست. بايد مواظب باشيم كه به اين جَرگه نپيونديم. يعني هر كاري مي كنيم از روي بصيرت باشد. هر كس كه از روي بصيرت كار نمي كند،

عوام است. لذا، مي بينيد قرآن درباره ي پيغمبر مي فرمايد: «ادعوا الي الله علي بصيرة انا و من اتبعني.» يعني من و پيروانم با بصيرت عمل مي كنيم، به دعوت مي پردازيم و پيش مي رويم. پس، اوّل ببينيد جزو گروه عواميد يا نه. اگر جزو گروه عواميد، به سرعت خودتان را از آن گروه خارج كنيد. بكوشيد قدرت تحليل پيدا كنيد؛ تشخيص دهيد و به معرفت دست يابيد. و اما گروه خواص. در گروه خواص، بايد ببينيم جزو خواصِ طرفدارِ حقّيم، يا از جمله ي خواص طرفدار باطل محسوب مي شويم. اين جا قضيه براي ما روشن است. خواص جامعه ي ما، جزو خواص طرفدار حقّند و در اين ترديدي نيست. زيرا به قرآن، به سنّت، به عترت، به راه خدا و به ارزشهاي اسلامي دعوت مي كنند. امروز، جمهوري اسلامي برخوردار از خواصِ طرفدارِ حقّ است. پس، خواصِ طرفدار باطل، حسابشان جداست و فعلاً به آنها كاري نداريم. به سراغِ خواصِ طرفدار حق مي رويم. همه ي دشواري قضيه، از اين جا به بعد است. عزيزان من! خواصِ طرفدارِ حق، دو نوعند. يك نوع كساني هستند كه در مقابله با دنيا، زندگي، مقام، شهوت، پول، لذّت، راحت، نام و همه ي متاعهاي خوبْ قرار دارند. اينهايي كه ذكر كرديم، همه از متاعهاي خوب است. همه اش جزو زيباييهاي زندگي است. «متاع الحياة الّدنيا.» متاع، يعني بهره. اينها بهره هاي زندگي دنيوي است. در قرآن كه مي فرمايد «متاع الحياة الدنيا»، معنايش اين نيست كه اين متاع، بد است؛ نه. متاع است و خدا براي شما آفريده است. منتها اگر در مقابل اين متاعها و بهره هاي زندگي، خداي ناخواسته آن قدر مجذوب شديد كه وقتي پايِ تكليفِ سخت به ميان آمد، نتوانستيد دست

برداريد، واويلاست! اگر ضمن بهره بردن از متاعهاي دنيوي، آن جا كه پاي امتحان سخت پيش مي آيد، مي توانيد از آن متاعها به راحتي دست برداريد، آن وقتْ حساب است. مي بينيد كه حتّي خواصِ طرفدارِ حق هم به دو قسم تقسيم مي شوند. اين مسائل، دقّت و مطالعه لازم دارد. بر حسب اتّفاق نمي شود جامعه، نظام و انقلاب را بيمه كرد. بايد به مطالعه و دقّت و فكر پرداخت. اگر در جامعه اي، آن نوعِ خوبِ خواصِ طرفدارِ حق؛ يعني كساني كه مي توانند در صورت لزوم از متاع دنيوي دست بردارند، در اكثريت باشند، هيچ وقت جامعه ي اسلامي به سرنوشت جامعه ي دوران امام حسين عليه السّلام مبتلا نخواهد شد و مطمئنّاً تا ابد بيمه است. اما اگر قضيه به عكس شد و نوع ديگرِ خواصِ طرفدار حق - دل سپردگان به متاع دنيا. آنان كه حق شناسند، ولي درعين حال مقابل متاع دنيا، پايشان مي لرزد - در اكثريت بودند، وامصيبتاست! اصلاً دنيا يعني چه؟ يعني پول، يعني خانه، يعني شهوت، يعني مقام، يعني اسم و شهرت، يعني پست و مسؤوليت، و يعني جان. اگر كساني براي حفظ جانشان، راه خدا را ترك كنند و آن جا كه بايد حق بگويند، نگويند، چون جانشان به خطر مي افتد، يا براي مقامشان يا براي شغلشان يا براي پولشان يا محبّت به اولاد، خانواده و نزديكان و دوستانشان، راه خدا را رها كنند، آن وقت حسين بن علي ها به مسلخ كربلا خواهند رفت و به قتلگاه كشيده خواهند شد. آن وقت، يزيدها بر سرِ كار مي آيند و بني اميّه، هزار ماه بر كشوري كه پيغمبر به وجود آورده بود، حكومت خواهند كرد و امامت به سلطنت تبديل خواهد شد!

جامعه ي اسلامي، جامعه ي امامت است. يعني در رأس جامعه، امام است. انساني كه قدرت دارد، اما مردم از روي ايمان و دل، از او تبعيت مي كنند و پيشواي آنان است. اما سلطان و پادشاه كسي است كه با قهر و غلبه بر مردم حكم مي راند. مردم دوستش ندارند. مردم قبولش ندارند. مردم به او اعتقاد ندارند. (البته مردمي كه سرشان به تنشان بيرزد.) درعين حال، با قهر و غلبه، بر مردم حكومت مي كند. بني اميّه، امامت را در اسلام به سلطنت و پادشاهي تبديل كردند و هزار ماه - يعني نود سال! - در دولت بزرگ اسلامي، حاكميت داشتند. بناي كجي كه بني اميّه پايه گذاري كردند، چنان بود كه بعد از انقلاب عليه آنان و سقوطشان، با همان ساختار غلط در اختيار بني عبّاس قرار گرفت. بني عبّاس كه آمدند، به مدّت شش قرن، به عنوانِ خلفا و جانشينان پيغمبر، بر دنياي اسلام حكومت كردند. خلفا يا به تعبير بهتر پادشاهان اين خاندان، اهل شُرب خمر و فساد و فحشا و خباثت و ثروت اندوزي و اشرافيگيري و هزار فسق و فجور ديگر مثل بقيه سلاطينِ عالم - بودند. آنها به مسجد مي رفتند؛ براي مردم نماز مي خواندند و مردم نيز به امامتشان اقتدا مي كردند و آن اقتدا، كمتر از روي ناچاري و بيشتر به خاطر اعتقادات اشتباه و غلط بود؛ زيرا اعتقاد مردم را خراب كرده بودند. آري! وقتي خواصِ طرفدارِ حق، يا اكثريت قاطعشان، در يك جامعه، چنان تغيير ماهيت مي دهند كه فقط دنياي خودشان برايشان اهميت پيدا مي كند؛ وقتي از ترس جان، از ترس تحليل و تقليل مال، از ترس حذف مقام و پست، از ترس منفور شدن و

از ترس تنها ماندن، حاضر مي شوند حاكميت باطل را قبول كنند و در مقابل باطل نمي ايستند و از حق طرفداري نمي كنند و جانشان را به خطر نمي اندازند؛ آن گاه در جهان اسلام فاجعه با شهادت حسين بن علي عليه السّلام - با آن وضع - آغاز مي شود. حكومت به بني اميّه و شاخه ي مروان» و بعد به بني عبّاس و آخرش هم به سلسله ي سلاطين در دنياي اسلام، تا امروز مي رسد! امروز به دنياي اسلام و به كشورهاي مختلف اسلامي و سرزميني كه خانه ي خدا و مدينةالنّبي در آن قرار دارد، نگاه كنيد و ببينيد چه فُسّاق و فُجّاري در رأس قدرت و حكومتند! بقيه ي سرزمينها را نيز با آن سرزمين قياس كنيد. لذا، شما در زيارت عاشورا مي گوييد: «اللهمّ العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد» در درجه ي اوّل، گذارندگان خشت اوّل را لعنت مي كنيم، كه حق هم همين است. اكنون كه اندكي به تحليل حادثه ي عبرت انگيز عاشورا نزديك شديم، به سراغ تاريخ مي رويم: دورانِ لغزشِ خواصِ طرفدارِ حق، حدوداً هفت، هشت سال پس از رحلت پيغمبر شروع شد. به مسأله ي خلافت، اصلاً كار ندارم. مسأله ي خلافت، جدا از جريان بسيار خطرناكي است كه مي خواهم به آن بپردازم. قضايا، كمتر از يك دهه پس از رحلت پيغمبر شروع شد. ابتدا سابقه داران اسلام - اعم از صحابه و ياران و كساني كه در جنگهاي زمان پيغمبر شركت كرده بودند - از امتيازات برخوردار شدند، كه بهره منديِ ماليِ بيشتر از بيت المال، يكي از آن امتيازات بود. چنين عنوان شده بود كه تساوي آنها با سايرين درست نيست و نمي توان آنها را با ديگران يكسان دانست! اين، خشتِ اوّل بود.

حركتهاي منجر به انحراف، اين گونه از نقطه ي كمي آغاز مي شود و سپس هر قدمي، قدم بعدي را سرعت بيشتري مي بخشد. انحرافات، از همين نقطه شروع شد، تا به اواسط دوران عثمان رسيد. در دوران خليفه ي سوم، وضعيت به گونه اي شد كه برجستگان صحابه ي پيغمبر، جزو بزرگترين سرمايه داران زمان خود محسوب مي شدند! توجّه مي كنيد! يعني همين صحابه ي عالي مقام كه اسمهايشان معروف است - طلحه، زبير، سعدبن ابي وقّاص و غيره - اين بزرگان، كه هر كدام يك كتاب قطور سابقه ي افتخارات در بدر و حُنين و اُحد داشتند، در رديف اول سرمايه داران اسلام قرار گرفتند. يكي از آنها، وقتي مُرد و طلاهاي مانده از او را خواستند بين ورثه تقسيم كنند، ابتدا به صورت شمش درآوردند و سپس با تبر، بناي شكست و خرد كردن آنها را گذاشتند. مثل هيزم، كه با تبر به قطعات كوچك تقسيم كنند! طلا را قاعدتاً با سنگِ مثقال مي كشند. ببينيد چقدر طلا بوده، كه آن را با تبر مي شكسته اند! اينها در تاريخْ ضبط شده است و مسائلي نيست كه بگوييم شيعه در كتابهاي خود نوشته اند. حقايقي است كه همه در ثبت و ضبط آن كوشيده اند. مقدار درهم و ديناري كه از اينها به جا مي ماند، افسانه وار بود. همين وضعيت، مسائل دوران اميرالمؤمنين عليه لصّلاة والسّلام را به وجود آورد. يعني در دوران آن حضرت، چون عدّه اي مقام برايشان اهميت پيدا كرد، با علي در افتادند. بيست و پنج سال از رحلت پيغمبر مي گذشت و خيلي از خطاها و اشتباهات شروع شده بود. نَفَس اميرلمومنين عليه الصلاة والسلام نَفَس پيغمبر بود. اگر بيست و پنج سال فاصله نيفتاده بود، اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام براي ساختن

آن جامعه مشكلي نداشت. اما با جامعه اي مواجه شد كه: «يأخذون مال الله دولا و عبادالله خولا و دين الله دخلا بينهم» جامعه اي است كه در آن، ارزشها تحت الشّعاع دنياداري قرار گرفته بود. جامعه اي است كه اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام، وقتي مي خواهد مردم را به جهاد ببرد، آن همه مشكلات و دردسر برايش دارد! خواص دوران او - خواص طرفدار حق يعني كساني كه حق را مي شناختند - اكثرشان كساني بودند كه دنيا را بر آخرت ترجيح مي دادند! نتيجه اين شد كه اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام بالاجبار سه جنگ به راه انداخت؛ عمر چهار سال و نه ماه حكومت خود را دائماً در اين جنگها گذراند و عاقبت هم به دست يكي از آن آدمهاي خبيث به شهادت رسيد. خون اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام به قدر خون امام حسين عليه السّلام با ارزش است. شما در زيارت وارث مي خوانيد: «السّلام عليك يا ثاراللَّه و ابن ثاره.» يعني خداي متعال، صاحب خونِ امام حسين عليه السّلام و صاحب خون پدر او اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام است. اين تعبير، براي هيچ كس ديگر نيامده است. هر خوني كه بر زمين ريخته مي شود، صاحبي دارد. كسي كه كشته مي شود، پدرش صاحب خون است؛ فرزندش صاحب خون است؛ برادرش صاحب خون است. خونخواهي و مالكيّت حقِّ دم را عرب «ثار» مي گويد. «ثارِ» امام حسين عليه السّلام از آنِ خداست. يعني حقّ خونِ امام حسين عليه السّلام و پدر بزرگوارش، متعلّق به خودِ خداست. صاحب خونِ اين دو نفر، خودِ ذات مقدّس پروردگار است. اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام به خاطرِ وضعيّت آن روز جامعه ي اسلامي به شهادت رسيد. بعد نوبت امامت به امام حسن عليه السّلام رسيد و در همان وضعيت

بود كه آن حضرت نتوانست بيش از شش ماه دوام بياورد. تنهاي تنهايش گذاشتند. امام حسن مجتبي عليه السّلام مي دانست كه اگر با همان عدّه ي معدود اصحاب و ياران خود با معاويه بجنگد و به شهادت برسد، انحطاط اخلاقيِ زيادي كه بر خواص جامعه ي اسلامي حاكم بود، نخواهد گذاشت كه دنبال خون او را بگيرند! تبليغات، پول و زرنگيهاي معاويه، همه را تصرّف خواهد كرد و بعد از گذشت يكي دو سال، مردم خواهند گفت امام حسن عليه السّلام بيهوده در مقابل معاويه قد علم كرد. لذا، با همه ي سختيها ساخت و خود را به ميدان شهادت نينداخت؛ زيرا مي دانست خونش هدر خواهد شد. گاهي شهيد شدن آسان تر از زنده ماندن است! حقّاً كه چنين است! اين نكته را اهل معنا و حكمت و دقّت، خوب درك مي كنند. گاهي زنده ماندن و زيستن و تلاش كردن در يك محيط، به مراتب مشكلتر از كشته شدن و شهيد شدن و به لقاي خدا پيوستن است. امام حسن عليه السّلام اين مشكل را انتخاب كرد. وضع آن زمان چنين بوده است. خواص تسليم بودند و حاضر نمي شدند حركتي كنند. يزيد كه بر سرِ كار آمد، جنگيدن با او امكان پذير شد. به تعبيري ديگر: كسي كه در جنگ با يزيد كشته مي شد، خونش، به دليل وضعيّت خرابي كه يزيد داشت، پامال نمي شد. امام حسين عليه السّلام به همين دليل قيام كرد. وضع دوران يزيد به گونه اي بود كه قيام، تنها انتخابِ ممكن به نظر مي رسيد. اين، به خلاف دوران امام حسن عليه السّلام بود كه دو انتخابِ شهيد شدن و زنده ماندن وجود داشت و زنده ماندن، ثواب و اثر و زحمتش بيش از

كشته شدن بود. لذا، انتخاب سخت تر را امام حسن عليه السّلام كرد. اما در زمان امام حسين عليه السّلام، وضع بدان گونه نبود. يك انتخاب بيشتر وجود نداشت. زنده ماندن معني نداشت؛ قيام نكردن معني نداشت و لذا بايستي قيام مي كرد. حال اگر در اثر آن قيام به حكومت مي رسيد، رسيده بود. كشته هم مي شد، شده بود. بايستي راه را نشان مي داد و پرچم را بر سرِ راه مي كوبيد تا معلوم باشد وقتي كه وضعيت چنان است، حركت بايد چنين باشد. وقتي امام حسين عليه السّلام قيام كرد - با آن عظمتي كه در جامعه ي اسلامي داشت - بسياري از خواص به نزدش نيامدند و به او كمك نكردند. ببينيد وضعيت در يك جامعه، تا چه اندازه به وسيله ي خواصي كه حاضرند دنياي خودشان را به راحتي بر سرنوشت دنياي اسلام در قرنهاي آينده ترجيح دهند، خراب مي شود! به قضاياي قيام امام حسين عليه السّلام و حركت وي از مدينه نگاه مي كردم. به اين نكته برخوردم كه يك شب قبل از آن شبي كه آن حضرت از مدينه خارج شود، عبداللَّه بن زبير بيرون آمده بود. هر دو، در واقع، يك وضعيّت داشتند؛ اما امام حسين عليه السّلام كجا، عبداللَّه بن زيبر كجا! سخن گفتن امام حسين عليه السّلام و مقابله و مخاطبه اش از چنان صلابتي برخوردار بود كه وليد حاكم وقت مدينه، جرأت نمي كرد با وي به درشتي حرف بزند! مروان يك كلمه در انتقاد از آن حضرت بر زبان آورد. چون انتقادش نابجا بود حضرت چنان تشري به او زد كه مجبور شد سرجايش بنشيند. آن وقت امثال همين مروان، خانه ي عبداللَّه بن زبير را به محاصره درآوردند. عبداللَّه، برادرش را با

اين پيام نزد آنها فرستاد كه اگر اجازه بدهيد، فعلاً به دارالخلافه نيايم. به او اهانت كردند و گفتند: پدرت را در مي آوريم! اگر از خانه ات بيرون نيايي، به قتلت مي رسانيم و چه ها مي كنيم! چنان تهديدي كردند كه عبداللَّه بن زبير به التماس افتاد و گفت: پس اجازه بدهيد فعلاً برادرم را بفرستم؛ خودم فردا به دارالخلافه مي آيم. آن قدر اصرار و التماس كرد كه يكي واسطه شد و گفت: امشب را به او مهلت بدهيد. عبداللَّه بن زبير، با اين كه شخصيتي سرشناس و با نفوذ بود، اين قدر وضعيتش با امام حسين عليه السّلام فرق داشت. كسي جرأت نمي كرد با آن حضرت به درشتي صحبت كند. از مدينه هم كه بيرون آمد، چه در بين راه و چه در مكه، هر كس به او رسيد و همصحبت شد، خطابش به آن حضرت «جعلت فداك» (قربانت گردم) و پدر و مادرم قربانت گردند و «عمّي و خالي فداك» (عمو و دايي ام قربانت گردند) بود. برخورد عمومي با امام حسين عليه السّلام اين گونه بود. شخصيّت او در جامعه ي اسلامي، چنين ممتاز و برجسته بود. عبداللَّه بن مطيع، در مكه نزد امام حسين عليه السّلام آمد و عرض كرد: «يابن رسول اللَّه! ان قتلت لنسترقّن بعدك.» اگر تو قيام كني و كشته شوي، بعد از تو، كساني كه داراي حكومتند، ما را به بردگي خواهند برد. امروز به احترام تو، از ترس تو و از هيبت توست كه راهِ عاديِ خودشان را مي روند. عظمت مقام امام حسين عليه السّلام در بين خواص چنين است كه حتّي ابن عبّاس در مقابلش خضوع مي كند؛ عبداللَّه بن جعفر خضوع مي كند، عبداللَّه بن زبير با آن كه از حضرت

خوشش نمي آيد خضوع مي كند. بزرگان و همه ي خواصِ اهل حق، در برابر عظمت مقام او، خاضعند. خاضعان به او، خواص جبهه ي حقّند؛ كه طرف حكومت نيستند؛ طرف بني اميّه نيستند و طرف باطل نيستند. در بين آنها، حتّي شيعيان زيادي هستند كه اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام را قبول دارند و او را خليفه ي اوّل مي دانند. اما همه ي اينها، وقتي كه با شدّت عملِ دستگاه حاكم مواجه مي شوند و مي بينند بناست جانشان، سلامتي شان، راحتي شان، مقامشان و پولشان به خطر بيفتد، پس مي زنند! اينها كه پس زدند، عوام مردم هم به آن طرف رو مي كنند. وقتي به اسامي كساني كه از كوفه براي امام حسين عليه السّلام نامه نوشتند و او را دعوت كردند، نگاه مي كنيد، مي بينيد همه جزو طبقه ي خواص و از زبدگان و برجستگان جامعه اند. تعداد نامه ها زياد است. صدها صفحه نامه و شايد چندين خورجين يا بسته ي بزرگ نامه، از كوفه براي امام حسين عليه السّلام فرستاده شد. همه ي نامه ها را بزرگان و اعيان و شخصيتهاي برجسته و نام و نشاندار و همان خواص نوشتند. منتها مضمون و لحن نامه ها را كه نگاه كنيد، معلوم مي شود از اين خواصِ طرفدارِ حق، كدامها جزو دسته اي هستند كه حاضرند دينشان را قرباني دنيايشان كنند و كدامها كساني هستند كه حاضرند دنيايشان را قرباني دينشان كنند. از تفكيكِ نامه ها هم مي شود فهميد كه عدّه ي كساني كه حاضرند دينشان را قرباني دنيا كنند، بيشتر است. نتيجه در كوفه آن مي شود كه مسلم بن عقيل به شهادت مي رسد و از همان كوفه اي كه هجده هزار شهروندش با مسلم بيعت كردند، بيست، سي هزار نفر يا بيشتر، براي جنگ با امام حسين عليه السّلام به

كربلا مي روند! يعني حركت خواص، به دنبال خود، حركت عوام را مي آورد. نمي دانم عظمت اين حقيقت كه براي هميشه گريبان انسانهاي هوشمند را مي گيرد، درست براي ما روشن مي شود يا نه؟ ماجراي كوفه را لابد شنيده ايد. به امام حسين عليه السّلام نامه نوشتند و آن حضرت در نخستين گام، مسلم بن عقيل را به كوفه اعزام كرد. با خود انديشيد مسلم را به آن جا مي فرستم. اگر خبر داد كه اوضاع مساعد است، خود نيز راهي كوفه مي شوم. مسلم بن عقيل به محض ورود به كوفه، به منزل بزرگان شيعه وارد شد و نامه ي حضرت را خواند. گروه گروه، مردم آمدند و همه، اظهار ارادت كردند. فرماندار كوفه، نعمان بن بشير نام داشت كه فردي ضعيف و ملايم بود. گفت: تا كسي با من سرِ جنگ نداشته باشد، جنگ نمي كنم. لذا با مسلم مقابله نكرد. مردم كه جو را آرام و ميدان را باز مي ديدند، بيش از پيش با حضرت بيعت كردند. دو، سه تن از خواصِ جبهه ي باطل - طرفداران بني اميّه - به يزيد نامه نوشتند كه اگر مي خواهي كوفه را داشته باشي، فرد شايسته اي را براي حكومت بفرست. چون نعمان بن بشير نمي تواند در مقابل مسلم بن عقيل مقاومت كند. يزيد هم عبيداللَّه بن زياد، فرماندار بصره را حكم داد كه علاوه بر بصره - به قول امروز با حفظ سمت - كوفه را نيز تحت حكومت خود درآور. عبيداللَّه بن زياد از بصره تا كوفه يكسره تاخت. در قضيه ي آمدن او به كوفه هم نقش خواص معلوم مي شود، كه اگر ديدم مجالي هست، بخشي از آن را برايتان نقل خواهم كرد. او هنگامي به دروازه ي كوفه رسيد كه

شب بود. مردم معمولي كوفه - از همان عوامي كه قادر به تحليل نبودند - تا ديدند فردي با اسب و تجهيزات و نقاب بر چهره وارد شهر شد، تصوّر كردند امام حسين عليه السّلام است. جلو دويدند و فرياد السّلام عليك يا بن رسول اللَّه در فضا طنين افكند! ويژگي فرد عامي، چنين است. آدمي كه اهل تحليل نيست، منتظر تحقيق نمي شود. ديدند فردي با اسب و تجهيزات وارد شد. بي آن كه يك كلمه حرف با او زده باشند، تصوّر غلط كردند. تا يكي گفت او امام حسين عليه السّلام است همه فرياد امام حسين، امام حسين برآوردند! به او سلام كردند و مقدمش را گرامي داشتند؛ بي آن كه صبر كنند تا حقيقت آشكار شود. عبيداللَّه هم اعتنايي به آنها نكرد و خود را به دارالاماره رساند و از همان جا طرح مبارزه با مسلم بن عقيل را به اجرا گذاشت. اساس كار او عبارت از اين بود كه طرفداران مسلم بن عقيل را با اشدّ فشار مورد تهديد و شكنجه قرار دهد. بدين جهت، هاني بن عروه را با غدر و حيله به دارالاماره كشاند و به ضرب و شتم او پرداخت. وقتي گروهي از مردم در اعتراض به رفتار او دارالاماره را محاصره كردند، با توسل به دروغ و نيرنگ، آنها را متفرق كرد. در اين مقطع هم، نقش خواصِ به اصطلاح طرفدارِ حق كه حق را شناختند و تشخيص دادند، اما دنيايشان را بر آن مرجّح دانستند، آشكار مي شود. از طرف ديگر، حضرت مسلم با جمعيت زيادي به حركت درآمد. در تاريخ «ابن اثير» آمده است كه گويي سي هزار نفر اطراف مسلم گرد

آمده بودند. از اين عدّه فقط چهار هزار نفر دوْرادوْر محلّ اقامت او ايستاده بودند و شمشير به دست، به نفع مسلم بن عقيل شعار مي دادند. اين وقايع، مربوط به روز نهم ذي الحجّه است. كاري كه ابن زياد كرد اين بود كه عده اي از خواص را وارد دسته هاي مردم كرد تا آنها را بترسانند. خواص هم در بين مردم مي گشتند و مي گفتند با چه كسي سر جنگ داريد؟! چرا مي جنگيد؟! اگر مي خواهيد در امان باشيد، به خانه هايتان برگرديد. اينها بني اميه اند. پول و شمشير و تازيانه دارند. چنان مردم را ترساندند و از گرد مسلم پراكندند كه آن حضرت به وقت نماز عشا هيچ كس را همراه نداشت؛ هيچ كس! آن گاه ابن زياد به مسجد كوفه رفت و اعلان عمومي كرد كه همه بايد به مسجد بيايند و نماز عشايشان را به امامت من بخوانند! تاريخ مي نويسد: مسجد كوفه مملو از جمعيتي شد كه پشت سر ابن زياد به نماز عشا ايستاده بودند. چرا چنين شد؟ بنده كه نگاه مي كنم، مي بينم خواصِ طرفدارِ حق مقصرند و بعضي شان در نهايت بدي عمل كردند. مثل چه كسي؟ مثل شريح قاضي. شريح قاضي كه جزو بني اميّه نبود! كسي بود كه مي فهميد حق با كيست. مي فهميد كه اوضاع از چه قرار است. وقتي هاني بن عروه را با سر و روي مجروح به زندان افكندند، سربازان و افراد قبيله ي او اطراف قصر عبيداللَّه زياد را به كنترل خود درآوردند. ابن زياد ترسيد. آنها مي گفتند: شما هاني را كشته ايد. ابن زياد به شريح قاضي گفت: برو ببين اگر هاني زنده است، به مردمش خبر بده. شريح ديد هاني بن عروه زنده،

اما مجروح است. تا چشم هاني به شريح افتاد، فرياد برآورد: اي مسلمانان! اين چه وضعي است؟! پس قوم من چه شدند؟! چرا سراغ من نيامدند؟! چرا نمي آيند مرا از اين جا نجات دهند؟! مگر مرده اند؟! شريح قاضي گفت: مي خواستم حرفهاي هاني را به كساني كه دورِ دارالاماره را گرفته بودند، منعكس كنم. اما افسوس كه جاسوس عبيداللَّه آن جا حضور داشت و جرأت نكردم! جرأت نكردم يعني چه؟ يعني همين كه ما مي گوييم ترجيح دنيا بر دين! شايد اگر شريح همين يك كار را انجام مي داد، تاريخ عوض مي شد. اگر شريح به مردم مي گفت كه هاني زنده است، اما مجروح در زندان افتاده و عبيداللَّه قصد دارد او را بكشد، با توجّه به اين كه عبيداللَّه هنوز قدرت نگرفته بود، آنها مي ريختند و هاني را نجات مي دادند. با نجات هاني هم قدرت پيدا مي كردند، روحيه مي يافتند، دارالاماره را محاصره مي كردند، عبيداللَّه را مي گرفتند؛ يا مي كشتند و يا مي فرستادند مي رفت. آن گاه كوفه از آنِ امام حسين عليه السّلام مي شد و ديگر واقعه ي كربلا اتّفاق نمي افتاد! اگر واقعه ي كربلا اتّفاق نمي افتاد؛ يعني امام حسين عليه السّلام به حكومت مي رسيد. حكومت حسيني، اگر شش ماه هم طول مي كشيد براي تاريخ، بركات زيادي داشت. گرچه، بيشتر هم ممكن بود طول بكشد. يك وقت يك حركت بجا، تاريخ را نجات مي دهد و گاهي يك حركت نابجا كه ناشي از ترس و ضعف و دنياطلبي و حرص به زنده ماندن است، تاريخ را در ورطه ي گمراهي مي غلتاند. اي شريح قاضي! چرا وقتي كه ديدي هاني در آن وضعيت است، شهادت حق ندادي؟! عيب و نقصِ خواصِ ترجيح دهنده ي دنيا بر دين، همين است. به

داخل شهر كوفه برگرديم: وقتي كه عبيداللَّه بن زياد به رؤساي قبايل كوفه گفت برويد و مردم را از دور مسلم پراكنده كنيد وگرنه پدرتان را در مي آورم چرا امر او را اطاعت كردند؟! رؤساي قبايل كه همه شان اموي نبودند و از شام نيامده بودند! بعضي از آنها جزو نويسندگان نامه به امام حسين عليه السّلام بودند. شَبَثْ بن ربْعي يكي از آنها بود كه به امام حسين عليه السّلام نامه نوشت و او را به كوفه دعوت كرد. همو، جزو كساني است كه وقتي عبيداللَّه گفت برويد مردم را از دور مسلم متفرّق كنيد قدم پيش گذاشت و به تهديد و تطميع و ترساندن اهالي كوفه پرداخت! چرا چنين كاري كردند؟! اگر امثال شَبَثْ بن ربْعي در يك لحظه ي حسّاس، به جاي اين كه از ابن زياد بترسند، از خدا مي ترسيدند، تاريخ عوض مي شد. گيرم كه عوام متفرّق شدند؛ چرا خواصِ مؤمني كه دوْر مسلم بودند، از او دست كشيدند؟ بين اينها افرادي خوب و حسابي بودند كه بعضيشان بعداً در كربلا شهيد شدند؛ اما اين جا، اشتباه كردند. البته آنهايي كه در كربلا شهيد شدند، كفّاره ي اشتباهشان داده شد. درباره ي آنها بحثي نيست و اسمشان را هم نمي آوريم. اما كساني از خواص، به كربلا هم نرفتند. نتوانستند بروند؛ توفيق پيدا نكردند و البته، بعد مجبور شدند جزو توّابين شوند. چه فايده؟! وقتي امام حسين عليه السّلام كشته شد؛ وقتي فرزند پيغمبر از دست رفت؛ وقتي فاجعه اتّفاق افتاد؛ وقتي حركت تاريخ به سمت سراشيب آغاز شد، ديگرچه فايده؟! لذاست كه در تاريخ، عدّه ي توّابين، چند برابر عدّه ي شهداي كربلاست. شهداي كربلا همه در يك روز كشته شدند؛ توّابين

نيز همه در يك روز كشته شدند. اما اثري كه توّابين در تاريخ گذاشتند، يك هزارم اثري كه شهداي كربلا گذاشتند، نيست! به خاطر اين كه در وقت خود نيامدند. كار را در لحظه ي خود انجام ندادند. دير تصميم گرفتند و دير تشخيص دادند. چرا مسلم بن عقيل را با اين كه مي دانستيد نماينده ي امام است، تنها گذاشتيد؟! آمده بود و با او بيعت هم كرده بوديد. قبولش هم داشتيد. به عوام كاري ندارم. خواص را مي گويم. چرا هنگام عصر و سرِ شب كه شد، مسلم را تنها گذاشتيد تا به خانه ي طوعه پناه ببرد؟! اگر خواص، مسلم را تنها نمي گذاشتند و مثلاً، عدّه به صد نفر مي رسيد، آن صد نفر دور مسلم را مي گرفتند. خانه ي يكي شان را مقرّ فرماندهي مي كردند. مي ايستادند و دفاع مي كردند. مسلم، تنها هم كه بود، وقتي خواستند دستگيرش كنند، ساعتها طول كشيد. سربازان ابن زياد، چندين بار حمله كردند؛ مسلم به تنهايي همه را پس زد. اگر صد نفر مردم با او بودند، مگر مي توانستند دستگيرش كنند؟! باز مردم دورشان جمع مي شدند. پس، خواص در اين مرحله، كوتاهي كردند كه دوْر مسلم را نگرفتند. ببينيد! از هر طرف حركت مي كنيم، به خواص مي رسيم. تصميم گيريِ خواص در وقت لازم, تشخيص خواص در وقت لازم، گذشت خواص از دنيا در لحظه ي لازم، اقدام خواص براي خدا در لحظه ي لازم. اينهاست كه تاريخ و ارزشها را نجات مي دهد و حفظ مي كند! در لحظه ي لازم، بايد حركت لازم را انجام داد. اگر تأمّل كرديد و وقت گذشت، ديگر فايده ندارد. در الجزاير، جبهه ي اسلامي آن كشور برنده ي انتخابات شده بود؛ ولي با تحريك امريكا و ديگران، حكومت

نظامي بر سرِ كار آمد. روز اوّلي كه حكومت نظامي در آن جا شكل گرفت، از قدرتي برخوردار نبود. اگر آن روز - بنده، پيغام هم برايشان فرستاده بودم - و در آن ساعات اوّليه ي حكومت نظامي، مسؤولين جبهه ي اسلامي، مردم را به خيابانها كشانده بودند، قدرت نظامي كاري نمي توانست بكند، و از بين مي رفت. نتيجه اين كه امروز در الجزاير حكومت اسلامي بر سرِ كار بود. اما اقدامي نكردند. در وقت خودش بايستي تصميم مي گرفتند، نگرفتند. عدّه اي ترسيدند، عدّه اي ضعف پيدا كردند، عدّه اي اختلال كردند، و عدّه اي بر سر كسب رياست، با هم نزاع كردند. در عصرِ روزِ هجدهم بهمن ماه سال 57، در تهران حكومت نظامي اعلام شد. امام به مردم فرمود به خيابانها بريزيد. اگر امام در آن لحظه چنين تصميمي نمي گرفت، امروز محمّدرضا در اين مملكت بر سرِ كار بود. يعني اگر با حكومت نظامي ظاهر مي شدند، و مردم در خانه هايشان مي ماندند، اوّل امام و ساكنان مدرسه ي رفاه و بعد اهالي بقيه ي مناطق را قتل عام و نابود مي كردند. پانصدهزار نفر را در تهران مي كشتند و قضيه تمام مي شد. چنان كه در اندونزي يك ميليون نفر را كشتند و تمام شد. امروز هم آن آقا بر سرِ كار است و شخصيت خيلي هم آبرومند و محترمي است! آب هم از آب تكان نخورد! اما امام، در لحظه ي لازم تصميم لازم را گرفت. اگر خواص امري را كه تشخيص دادند به موقع و بدون فوت وقت عمل كنند، تاريخ نجات پيدا مي كند و ديگر حسين بن علي ها به كربلاها كشانده نمي شوند. اگر خواص بد فهميدند، دير فهميدند، فهميدند اما با هم اختلاف كردند؛ كربلاها در تاريخ

تكرار خواهد شد. به افغانها نگاه كنيد! در رأس كار، آدمهاي حسابي بودند؛ اما طبقه ي خواص منتشر در جامعه، جواب ندادند. يكي گفت ما امروز ديگر كار داريم. يكي گفت ديگر جنگ تمام شد. ولمان كنيد، بگذاريد سراغِ كارمان برويم؛ برويم كاسبي كنيم. چند سال، همه آلاف و اُلوف جمع كردند؛ ولي ما در جبهه ها گشتيم و از اين جبهه به آن جبهه رفتيم. گاهي غرب، گاهي جنوب، گاهي شمال. بس است ديگر! خوب؛ اگر اين گونه عمل كردند، همان كربلاها در تاريخ، تكرار خواهد شد! خداي متعال وعده داده است كه اگر كسي او را نصرت كند، او هم نصرتش خواهد كرد. برو برگرد ندارد! اگر كسي براي خدا تلاش و حركت كند، پيروزي نصيبش خواهد شد. نه اين كه به هر يك نفر پيروزي مي دهند! وقتي مجموعه اي حركت مي كند، البته، شهادتها هست، سختيها هست، رنجها هست؛ اما پيروزي هم هست: «ولينصرنّ الله من ينصره» نمي فرمايد كه نصرت مي دهيم؛ خون هم از دماغ كسي نمي آيد. نه! «فيقتلون و يقتلون»؛ مي كشند و كشته مي شوند؛ اما پيروزي به دست مي آورند. اين، سنّت الهي است. وقتي كه از ريخته شدن خونمان ترسيديم؛ از هدر شدن پول و آبرو ترسيديم؛ به خاطر خانواده ترسيديم؛ به خاطر دوستان ترسيديم؛ به خاطر منغّص شدن راحتي و عيش خودمان ترسيديم؛ به خاطر حفظ كسب و كار و موقعيت حركت نكرديم؛ به خاطر گسترش ضياع و عقار حركت نكرديم؛ معلوم است ديگر! ده تن امام حسين هم سرِ راه قرار بگيرند، همه شهيد خواهند شد و از بين خواهند رفت! كمااين كه اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام شهيد شد؛ كمااين كه امام حسين عليه السّلام شهيد شد. خواص!

خواص! طبقه ي خواص! عزيزان من! ببينيد شما جزو كدام دسته ايد؟ اگر جزو خواصيد - كه البته هستيد - پس حواستان جمع باشد. عرض ما فقط اين است. البته مطلبي كه درباره ي آن صحبت كرديم، خلاصه اي از كل بود. در دو بخش بايد روي اين مطلب كار شود: يكي بخشِ تاريخي قضيه است؛ كه اگر وقت داشتم خودم مي كردم. متأسفانه براي پرداختن به اين مقولات، وقتي برايم نمي ماند. به هر صورت، علاقه مندانِ كاردان بايد بگردند و نمونه هايي را كه در تاريخ فراوان است، بيابند و ذكر كنند كه كجاها خواص بايستي عمل مي كردند و نكردند؟ اسم اين خواص چيست؟ چه كساني هستند؟ البته اگر مجال بود و خودم و شما خسته نمي شديد، ممكن بود ساعتي در زمينه ي همين موضوعات و اشخاصش برايتان صحبت كنم؛ چون در ذهنم هست. بخش ديگري كه بايد روي آن كار شود، تطبيق با وضع هر زمان است. نه فقط زمان ما، بلكه هر زمان. بايد معلوم شود كه در هر زمان، طبقه ي خواص، چگونه بايد عمل كنند تا به وظيفه شان عمل كرده باشند. اين كه گفتيم اسير دنيا نشوند يك كلمه است. چگونه اسير دنيا نشوند؟ مثالها و مصداقهايش چيست؟ عزيزان من! حركت در راه خدا، هميشه مخالفيني دارد. از همين خواصي كه گفتيم، اگر يك نفرشان بخواهد كار خوبي انجام دهد - كاري را كه بايد انجام دهد - ممكن است چهار نفر ديگر از خودِ خواص پيدا شوند و بگويند آقا، مگر تو بيكاري؟! مگر ديوانه اي؟! مگر زن و بچه نداري؟! چرا دنبال چنين كارها مي روي؟! كمااين كه در دوره ي مبارزه هم مي گفتند. اما آن يك نفر بايد بايستد. يكي از

لوازم مجاهدتِ خواصي، اين است كه بايد در مقابل حرفها و ملامتها ايستاد. تخطئه مي كنند، بد مي گويند، تهمت مي زنند؛ مسأله اي نيست. خدا را شكر مي كنيم كه ما انتخابات بسيار خوبي داشتيم. آحاد مردم شركت كردند و الحمدللَّه نمايندگان خوبي انتخاب شدند. دولت، وزارت كشور، رئيس جمهور، شوراي نگهبان، همه و همه الحمدللَّه فعاليت كردند و انتخابات به اين خوبي انجام گرفت. حالا چهار نفر بسيجي در گوشه و كنار كشور - در تهران يا فلان شهر - دو كلمه حرف زده اند، سر و صدا بلند مي شود كه آقا، سپاه وارد انتخابات شد! آقا، فلان شد! اين حرفها چيست؟! كو؟! چه وقت؟! خوب؛ همين طور است ديگر! تا بخواهيد اقدامي كنيد، حركتي كنيد، دشمن هست. دشمنهاي جوراجور هستند. بعضي دوستند، دشمن هم نيستند، از جبهه ي خودي هستند؛ منتها نمي فهمند و تشخيص نمي دهند. لذا مورد سؤال قرار مي دهند. البته همان طور كه امام فرمودند، سپاه، ارتش و نيروهاي مسلّح نبايد در سياست دخالت كنند. اما معناي فرموده ي امام اين نيست كه نيروي عظيم بسيج، حق ندارد در قضيه ي عظيمي مثل انتخابات، حركت شايسته و مناسبي انجام دهد. چرا مسائل را با هم مخلوط مي كنند؟! آحاد سپاه هم مثل بقيه ي مردم، در همه كار بايد خردمندانه عمل كنند. البته وارد نشدن در سياست - به همان معنايي كه امام فرمودند - به قوّت خودش باقي است. اين طور نيست كه حالا كسي خيال كند، سياست عوض شد. يعني امام در زمان خود فرمودند وارد سياست نشويد، حالا مي گوييم وارد سياست بشويد! نه! همان فرمايشِ امام است. اما مصداقش، اينها نيست. مثالش، اينها نيست. مردمان ارزشي، جوانان مؤمن و بهترين جوانان

كشور، در قضيه ي انتخابات حركتي انجام بدهند، كاري بكنند، در پاي صندوقها حاضر شوند، مراقبت و نظارت كنند و مانع تخطّيِ - خداي ناكرده - بعضي ديگر شوند. اينها كارِ خلافي نيست. غرض اين است كه هر حركتي شما انجام دهيد و يا خواص در هر بخشي انجام دهند - حركت اخير، البته نسبت به كارهاي بزرگ و عظيمي كه ممكن است در آينده پيش آيد، امر كوچكي است - كساني هستند كه بگويند چرا؟ و اشكال كنند. خدا را شكر مي كنيم كه امروز كشور ما، كشورِ مجاهدتِ في سبيل اللَّه است، كشورِ جهاد است، كشورِ ايثار است و كشور ارزشهاست. مسؤولين كشور، بزرگان كشور، علماي اَعلام، گويندگان، مبلغّين و حتّي در بخشهاي زيادي دانشگاهها و جاهاي ديگر، در خدمت اسلام، در خدمت انقلاب و در خدمت ارزشها حركت مي كنند. نيروهاي مسلّح هم كه معلوم است، مظهر ارزشهايند. سپاه و اين سوابق روشن و چنين لشكرهايي كه وضعشان معلوم است. چقدر اينها زحمت كشيدند و چقدر ارزش آفريدند! الان هم بايد دنبال ارزشها باشند. آنچه گفتيم، اجمالي بود از مسأله اي كه بنا شد به مناسبت ايام محرّم عرض كنيم. البته آنچه عرض كرديم خيلي مختصر بود. اگرچه، زمان، قدري زياد شد. مرتّب به ما سفارش مي كنند سخنرانيهايتان را كوتاه كنيد؛ براي اين كه خسته نشويد. حقيقتش اين است كه بنده مصلحت مي دانم خودم را خسته نكنم، تا بعد بتوانم كارهاي ديگر را انجام دهم. اما وقتي انسان در جمعي مثل جمع شما مي نشيند، اتّساع زبان پيدا مي كند و احساس خستگي نمي كند. اميدواريم خداوند همه ي شما را موفّق بدارد. خداوند روح امام را با انبيا و اوليا،

محشور فرمايد. خداوند اين راه روشن را كه در پيش پاي ملت ايران گذاشته شده است، به توفيق خود، راه هميشگي اين ملت قرار دهد. خداوند ما را در خدمت انقلاب، در خدمت اسلام و در خدمت ارزشهاي اسلامي زنده بدارد و در همين راه ما را بميراند. پروردگارا! مرگ ما را به شهادت در راه خودت قرار بده. درجات شهيدان ما را روزبه روز عالي تر فرما. جانبازان ما را از قِبَل خود، اجر وافر عنايت فرما؛ به آنها سلامتي كامل عنايت فرما. پروردگارا! كساني كه در اين راه زحمتي كشيدند، مدّتها در اسارت بودند، آزاد شدند يا هنوز آزاد نشده اند، يا مفقود الجسد هستند، مفقودالاثر هستند، از آنها كسي خبر ندارد؛ اجر همه ي آنها را در اعلا دواوين خود بنويس. به خانواده هاي آنها اجر بده و صبر عنايت كن. مفقودان و اسرا را زودتر رها و آزاد فرما. امور مسلمانان را اصلاح فرما. حاجات مسلمانان را برآورده فرما. كشورهاي اسلامي را از چنگال اجانب و از چنگال امريكا نجات بده. رؤساي كشورهاي اسلامي را از خواب غفلت بيدار كن و از منجلاب شهوات بيرون بكش. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، امريكا و بقيه ي ايادي و اقطاب استكبار را آن چنان كه شايسته ي اقتدار و عزّت خودِ توست، منكوب و مقهور فرما. لذّت قهر و غلبه بر آنها را به ملت ايران بچشان. همچنان كه شوروي را متلاشي كردي، بقيه ي اقطاب استكبار را هم متلاشي فرما. پروردگارا! كساني را كه در اين راه زندگي كردند و در اين راه به لقاي تو پيوستند، مشمول رحمت و بركات خودت قرار بده. كارها و تلاشهايي را كه

مي شود، به لطف و كرمت قبول فرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار با نمايندگان پنجمين دوره مجلس شوراى اسلامى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با نمايندگان پنجمين دوره مجلس شوراي اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران و خواهران عزيز نماينده و منتخبان و برگزيدگان اين ملتِ بزرگ و هوشمند؛ خيلي خوش آمديد. بايد خداي متعال را سپاسگزار باشيم كه در نهايت لطف و فضل خود بر اين كشور و اين ملت، انتخابات را تسهيل و ملت عزيز و عظيم را بر حضور در اين ميدانِ امتحان تشويق فرمود و آنها را به گزينشهاي خوب و درست هدايت كرد. مجلس پنجم در شرايطي تشكيل شد كه دشمنان اين ملت و اين كشور، با تنگ كردن دايره حمله هاي تبليغاتي و سياسي خود، بيش از هميشه مي خواستند و مي خواهند كه جمهوري اسلامي را به نحوي مورد تضعيف و كيد و مكر خودشان قرار دهند. آرزو مي كردند كه اين مجلس، سر وقت تشكيل نشود، يا حضور مردم در انتخابات آن، حضور چشمگيري نباشد، يا در مراحل انتخاب نمايندگان، درگيريهايي ميان مردم، ميان خواص و ميان طرفداران چهره هاي معروف واقع شود و يا فضاي كشور به خاطر انتخابات، تيره و تار گردد و جوّ كينه ورزي نسبت به يكديگر، راه را بر بصيرتها و دلسوزيها ببندد. اينها آرزوهاي دشمن بود. با همه وجود بايد خداي متعال را شكر كنيم كه هيچ يك از اينها تحقّق پيدا نكرد. مردم از هميشه بيشتر شركت كردند و با وجود حضور جناحهاي فكري و سليقه اي مختلف، ميدان انتخابات، ميداني پاك و بدون گرد و غبارهاي معموليِ انتخابات گوناگون در دنيا انجام گرفت. در آن جايي كه آحاد و خواص مردم و گروههاي

حزبي ادّعا مي كنند كه از تمدّن و نزاكت برخوردارند، ملاحظه مي كنيد و مي شنويد كه مردم به خاطر انتخابات، با ساطور به جان يكديگر مي افتند! قتلها مي شود، تشنّجها صورت مي گيرد و كشورها تا مدّتي، رهين حوادث انتخابات مي شوند. در كشور ما بحمداللَّه اين امتحان الهي به بهترين وجهي انجام گرفت و مردم از اين امتحانْ سربلند بيرون آمدند و يك بار ديگر نظام مقدّس اسلامي ثابت كرد و نشان داد كه كارايي اداره كشور، همراه با نظم و انضباط و خويشتنداريِ افراد و به كارگيري حدّاكثر فكر و حوصله و منش انساني و بزرگوارانه را داراست. امروز بحمداللَّه مجلس تشكيل شده است و من آن طوري كه قضاياي داخلي مجلس را دنبال مي كنم، مي بينم كه همه برادران و خواهران در مجلس - آن گونه كه به نظر مي رسد - به ضرورتهاي اين كشور، به نيازهاي اين ملت و وظايف اساسي و كلاني كه بر دوش آنهاست، توجّه دارند. آن وظايف اساسي و كلان، حتّي گاهي از قانونگذاري هم مهمتر است؛ يعني حفظ آبروي اين ملت و اين انقلاب و حفظ الزاماتي كه حضور در جامعه بين المللي را با سرِ برافراشته و دلِ عزيز و شخصيتِ مقتدر ايجاب مي كند. بحمداللَّه مسأله اعتبارنامه ها هم به خوبي مشغول انجام يا رو به پايان است و كار جدّي مجلس به زودي ان شاءاللَّه آغاز خواهد شد و هر چه زودتر هم آغاز بشود، بهتر است. مردم منتظرند و نيازمند اقدام شما هستند. آنچه مهمّ است كه ما خدمت شما عرض كنيم - اگر چه براي شما تازه نيست و همه شما بحمداللَّه از آن انديشه لازم و فهم معارف اسلامي برخورداريد.

ليكن از باب تذكره و يادآوري مطرح مي كنم - اين است كه نمايندگي هم براي شما امتحان است. همه حوادث در زندگيِ فرد مؤمن امتحان است. از حوادث كوچكي كه داخل خانه يا محيط كار شما و با دوستانتان و در معاملات روزمرّه تان پيش مي آيد تا حوادث بزرگ، تا كارهاي تعيين كننده، تا يك امضاي كارآمد، تا يك سخن مؤثّر كه از شما صادر مي شود، همه و همه امتحان است. «ليبلوكم ايّكم احسن عملاً».(1) اين، خلاصه مطلب است. اساس فهم و رؤيت ديني در باب حيات انسان اين است كه اگر فرد انساني، در مجموع اين امتحانات از عهده برآمد، سعادتمند و برخوردار از فلاح است. اگر خداي نكرده ما در اين امتحانات شكست بخوريم و از عهده امتحان برنياييم، آن وقت خسران است. بين فلاح و خسران، يك لحظه كوتاه فاصله است. آن لحظه كوتاه هم رهين اراده و نيّت و همّت فرد انساني است. به نمايندگي مجلس، به اين چشم نگاه كنيد. به مسؤوليتهاي مهمّ و پر سر و صدا و پرآوازه در جامعه، به اين چشم نگاه كنيم. به شهرتها و مأموريتها و ثروت دنيا و اقتدار اجتماعي و نفوذ مردمي، بايد به چشم امتحان نگاه كرد. حادثه اي پيش پاي ماست و تكليفي هم در مورد آن حادثه هست. هيچ جا هم تكليف مبهم نيست. نمي شود گفت كه من در اين قضيه، تكليف خود را نمي دانم. در شريعتِ «سمحه سهله»، اگر تكليفها ناپيدا و مبهم و معضل باشد، خلاف حكمت است و چنين چيزي هم نيست. يا «بيّن الرشد» است كه بايد انجام داد و يا «بيّن الغيّ» است كه بايد اجتناب كرد و يا

«مشتبه» است كه ميدان باز است و در موارد مشتبه، گاهي جايِ آن است كه انسان بگويد من تكليف ندارم. گاهي به خاطر اهميت قضيه، جاي آن است كه انسان هر چند تكليف را نمي داند، ولي مثل مكلّف عمل كند. هيچ جا مبهم نيست. آن جايي هم كه موضوع مبهم مي نمايد، حكم روشن است. شارع مقدّس نگذاشته است كه مكلّفان در فهميدن تكليف شرعي خودشان، دچار ترديد و تزلزل و ريب شوند. ريبي وجود ندارد. انگيزه هاي انساني، در همه اين كارها جلوي انسان رژه مي روند. بعضي از اين انگيزه هاي انساني، انگيزه هاي الهيند و به رضاي الهي بر مي گردند. بعضي از اين انگيزه ها، به رضاي الهي بر نمي گردند؛ بلكه به هواي نفس بر مي گردند. اگر من و شما نتوانيم انگيزه هاي يكديگر را بفهميم، انگيزه هاي خودمان را مي توانيم بفهميم. اين يك دستور كلّي است. عزيزان من! اگر اين طور عمل كرديم، مجلس ما مجلسِ موفّق، كشور ما كشورِ پيشرفته و راه ما راهِ مستقيم و روشني خواهد بود و اهداف ما - حتّي اهداف دنيايي - تحقّق پيدا خواهد كرد. ويژگي عجيبي كه در معارف اسلامي وجود دارد - و شايد همه اديان همين طورند - تلفيق بين سعادت فردي و سعادت جمعي است. اگر چه اين طور هم نيست كه همه جا سعادت نهاييِ فردي، با سعادت و فلاح اجتماعي ملازم باشد - مثل اين كه يك نفر در راه خدا مبارزه مي كند، شهيد مي شود و به سعادت فردي خود مي رسد، اما آن نهضت مثلاً در نهايت ناكام مي شود - اما غالباً اين گونه است كه اين دو خط روي هم قرار دارند. يعني اگر انسانها

حتّي سعادت فردي خود را طلب كنند و براي خدا كار كنند تا به بهشت بروند و رضاي خدا را طلب نمايند؛ ولو قصدشان هم هيچ چيز غير از اين نباشد و فرضاً بگويند ما كاري به كشور نداريم و مي خواهيم ببينيم كه چه چيزي ما را پيش خدا روسفيد مي كند و آن وقت با چشم باز و معلومات كافي بنشينند ببينند كه چه چيزي آنها را پيش خدا روسفيد مي كند و آن را انجام دهند؛ اگر اين هم بشود، كشور - مثل افراد - به روسفيدي خواهد رسيد. امروز كه به فضل پروردگار، نظام اسلاميْ مستقر و دولتي اسلامي بر سر كار است و مسؤولان كشور جزو ممتازان اسلامي و ديني و تجربه شده هاي اين راه هستند، براي انطباق اين دو خط، زمينه از هميشه آماده تر است. شما براي خدا كار كنيد و ببينيد تكليفتان چيست و چه چيزي خدا را از شما راضي مي كند. در شناخت موضوع، سختگيري كنيد كه تسويلات نفساني جلوِ چشم را نگيرد؛ چون مي دانيد كه تسويلات نفساني در مراحل مقدّماتي، جلوِ چشم انسان را مي گيرد. انسانْ با دقّت مي تواند آن پرده را از جلوِ چشم بردارد و حساب خود را با خدا روشن كند و در امر خود دچار اشتباه نشود. اين، براي همه ممكن است. سعي كنيم كه اين طور شود. اگر اين گونه شد، بدون ترديد مجلس، مجلسِ موفّقي خواهد شد و كشور پيش خواهد رفت. «ولينصرن اللَّه من ينصره(2)»، يك آيه بيّنه قرآن كريم است كه هيچ ابهامي در آن نيست. خدا را نصرت كنيد، خدا هم شما را نصرت خواهد كرد. «والّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا(3)»،

يك آيه مبيّنه است و هيچ تشابهي در آن نيست. شما براي خدا مجاهدت كنيد، خداي متعال هم راه را به شما نشان خواهد داد. اين زندگي هم مي گذرد. پنجاه سال، شصت سال، هفتاد سال - كمتر يا بيشتر - مثل برق مي گذرد. اين مسؤوليتها هم زودتر از زندگي تمام مي شود. تا ديروز كساني در اين مجلس مي نشستند، امروز شما مي نشينيد، فردا هم كسان ديگري مي نشينند. اين مأموريتِ كوتاه مدّت، ارزش اين را ندارد كه به صورت يك اصل در مقابل تكليف شرعي - كه بزرگتر از آن است - قرار گيرد. آن مأموريت كوتاه مدّت، در مقابل تكليف شرعي كوچك است. اين، حرف اساسي ما با شماست. مجلس، بحمداللَّه مجلسِ خوبي است. تقريباً مي شود گفت كه مجالس قبلي ما هم به طور عموم يا اغلب، اين طور بوده است. من به تركيب مجلس كه نگاه مي كنم، مي بينم كه در آن تركيبهاي خوبي دور هم نشسته اند: انسانهاي مؤمن، انسانهايي از طبقات متوسّط مردم، بدون وابستگيهاي اشرافي و بدون وابستگيهاي ناسالم سياسي. جناحهاي سياسي اي هم كه در بين برادران و خواهران ماست، اگر چه يك دسته بندي است و نمي خواهيم جلوِ اين معنا گرفته شود - بالاخره هر گروهي شعاري دارند و حرفي مي زنند - اما اگر به حاقّ واقع نگاه كنيد، همه يكي هستند و يك چيز مي خواهند و يك طور مي انديشند. اگر فرض كنيم افرادي از اين مجموعه، شاذّ و بيرون باشند، بسيار بسيار كم و نادرند كه من بعيد هم مي دانم چنين چيزي وجود داشته باشد. مجلس، بحمداللَّه مجلسِ خوبي است. در طول زندگي تاريخي اين ملت، مردم ما مجلس حقيقي را بعد از

انقلاب تجربه كردند. قبل از انقلاب - جز دو سه دوره - مجلس مردمي در اين كشور وجود نداشت. يكي دو دوره در اوايل، بعد هم يك دوره در وسط، مجلس مردمي و ملي بود. در همان مجالس ملي هم كه مردم انتخاب مي كردند، به سراغ فلان معلّم يا فلان كارگر يا فلان روحاني كه در شهري مشغول خدمتگزاري است - نه روحانيون خيلي نام و نشان دار - نمي رفتند؛ بلكه سراغ خوانين و اشراف زاده ها و شاهزاده ها مي رفتند. به خاطر تربيتهاي غلطي كه وجود داشت، حتّي مردم هم آنها را انتخاب مي كردند. امروز مجلس، مجلسِ اين مردم است. نمايندگان، حقيقتاً نمايندگان مردمند. هيچ كس نمي تواند بگويد كه در اين مجلس، كساني وجود داشته باشند كه نخواهند احكام اسلامي در اين كشور مستقر و پياده شود. من چنين گماني نمي كنم. حتّي كساني كه از اقليتهاي مذهبي هستند و به صورت عقيده شخصي، اعتقاد به دين مقدّس اسلام ندارند، جمهوري اسلامي را پذيرفته اند. جمهوري اسلامي، يعني مجموعه احكام اسلامي. آنها هم براي همين تلاش مي كنند. هيچ كس در اين مجلس وجود ندارد كه نخواهد اين مملكت به شكل صحيح و اسلامي و همراه با استقلال، نوسازي شود. هيچ كس وجود ندارد كه نخواهد فقر از بين مردم ريشه كن شود. هيچ كس وجود ندارد كه نخواهد براي مردم رفاه به وجود آيد. در مجالسِ دوران قبل از انقلاب، كساني بودند كه مي گفتند جيب ما پُر شود، ملك ما حفظ شود، سود ما تأمين گردد؛ مردم هم بروند هر كار مي خواهند بكنند! اگر ايران را آب فرا مي گرفت، خانه ها خراب مي شد و هزاران نفر از گرسنگي مي مردند، برايشان مهمّ نبود.

در مجلسِ اسلامي بعد از انقلاب، چنين چيزي متصوّر نيست. بنابراين، همه يك چيز را مي خواهند. برادران و خواهران عزيز! آنچه مهمّ است، اين است كه امروز شما تمكّني داريد كه ديروز كه نماينده نبوديد، نداشتيد: تمكّن قانونگذاري. وظيفه اصلي مجلس، قانونگذاري است. البته وظايف ديگر هم دارد كه در قانون اساسي مشخّص شده است؛ مثل نظارت بر امور دولت و تعيين وزرا و از اين قبيل. اهمّ اين وظايف، قانونگذاري است. نبايد قانونگذاري را به چشم يك امر كوچك و فردي و جداي از يكديگر نگاه كرد. مجموعه قوانيني كه شما مي گذاريد - چه به صورت قانونهاي جدا جدا، چه به صورت قانون بودجه يكساله، چه به صورت برنامه هاي بلند مدّتِ پنجساله و يا اگر همّت كنند، بيشتر - همه اينها عبارت است از آن چيزي كه اين كشور در آن طريق سير خواهد كرد. راه اين كشور و اين ملت، همين قانوني است كه شما مي گذاريد. دولت هم تابع شماست. قانونِ شماست كه دولت را موظّف و مكلّف مي كند كه بايد از اين طرف و يا از آن طرف حركت كند. پس، همه چيز به شما برگشت. اگر در اين كشور، يك عارضه اقتصادي يا فرهنگي يا سياسي وجود دارد كه براي ملت يا براي اسلام مضرّ است و يا اين كه براي ملت، معوّق رسيدن به راههاي اهداف هدايت و اهداف نهايي و آرمانهاست، حلّ اين مشكل به شما نگاه مي كند. شما هستيد كه موظفّيد. اگر شما قانون تصويب نكنيد. دولت مي تواند دست روي دست بگذارد و بنشيند و بگويد من كاري ندارم بكنم. البته دولت چنين كاري نخواهد كرد. دولت كمك

و پشتيبان و راه اندازنده مجلس است و در واقع با لوايح و پيشنهادها و با كارشناسي خود، مجلس را ياري مي دهد. امروز بحمداللَّه دولت، دولت كارآمدي است و مسؤولان دولتي، مسؤولان دلسوزي هستند. باز هم مي توانم عرض كنم كه در طول تاريخ ايران، ما مجموعه وزرايي مثل وزرايي كه امروز داريم، هيچ وقت نداشته ايم. مجموعه اداره كنندگان اجرايي كشور، هيچ وقت در هيچ دوره اي از ادوار، مثل آنچه كه امروز در اختيار اين ملت است، وجود نداشته است. در مجموعِ ادوار كشور، در رأس قوّه مجريّه، انساني كه از همه جهت مورد تأييد و ستايش باشد - مثل رئيس جمهورِ امروزمان - هرگز نداشته ايم. اينها حقايقي در جامعه ماست و واقعياتي است كه وجود دارد و تكليف همه را روشن مي كند. اين چيزها بارها را سنگين مي كند. اگر رئيس جمهورمان آدم كارآمد و پُر كاري نبود؛ انسانِ داراي احساس مسؤوليتي نبود؛ اگر بينش ديني نداشت واگر در راه خدا مجاهدت نكرده بود، مجلس هر چه هم قانونِ خوب تصويب مي كرد، چه فايده داشت؟ وقتي مجري وجود نداشته باشد، قانون فايده اي ندارد. پس، وجود مجريِ خوب، مثل وجود دستهاي كارآمد و بازوان تواناست. شما بايد راه را نشان دهيد و خط را ترسيم كنيد. مجلس شوراي اسلامي، اين گونه است. لذا همان طور هم كه در پيام اخير، خدمت آقايان و خانمها عرض كرديم، ارزش يك دقيقه وقت شما خيلي زياد است. نبايستي يك دقيقه وقتِ مقرّر و موظّف مجلس - چه در كميسيونها و چه در داخل صحن مجلس - تلف و ضايع شود. بايد فعّال حركت كنيد. واقعاً مسؤوليتِ سنگيني است. خداي متعال در روز

قيامت، از يكايك دقايق و اقدامات شما در اين كار سؤال خواهد كرد. از همه آن تأييدها يا ردهايي كه مي كنيد، سؤال خواهد كرد. اگر تأييد نكنيد و بگوييد پس حالا كه اين قدر سخت است، كارت سفيد مي دهيم يا در اين مجلس بي طرف مي شويم؛ از اين هم سؤال خواهد كرد كه چرا رأي نداديد؟ بايد رأي دهيد. وقتي كه شما در امري حَكَم هستيد و براي تصميم گيري جهت كاري بزرگ، شما را در آن جا نصب كرده اند، بايد آن كار را انجام دهيد. اگر انجام هم ندهيد، مؤاخذه خواهيد شد. اوّلاً موظفيد انجام دهيد، ثانياً خوب و درست و متقن انجام دهيد. قضيه اين است. كار بسيار سنگيني است. اگر با اين ديد به نمايندگي نگاه كرديد، آن وقت همه آنات شما حسنه است. بدانيد هيچ عبادتي هم ديگر بالاتر از كاري كه شما مي كنيد، نخواهد بود. هيچ كس غصه نخورد كه من با آمدن به مجلس، مثلاً از فلان وظيفه عبادي باز ماندم و فرضاً ديگر عمره و يا زيارت نمي توانم بروم. نخير؛ اين به مراتب از آن بالاتر است. اگر اين گونه عمل كرديد، از هر عبادتي در ميزان الهي سنگينتر است. با احساس مسؤوليت و مراقبت نمايندگان الهي و كرام الكاتبين و «كنت انت الرّقيب عليّ من وارئهم والشّاهد لما خفي عنهم(4)»، خود خداي متعال هم مراقب شماست. يك مجلسِ اين گونه، در طول چهار سال مي تواند بزرگترين خدمات را به اين كشور و اين ملت بكند و هر چه بعد از انقلاب در اين مملكت، كارِ خوب شده است، ثواب و حسنه بخش عمده اي از آن، به نمايندگاني متعلّق است كه در دوره هاي

چهارگانه گذشته بوده اند و خوب عمل كرده اند و تلاش مناسب انجام داده اند. بايستي كارهاي جزئي و ايراد نطق براي جلب توجّه اين يا آن را و اين كه فلان طايفه و اهل فلان شهر و فلان روستا از ما راضي شوند و فلان خطّ سياسي از ما خوشش بيايد، اين كلمه را بگوييم يا نگوييم، اين تأييد را بكنيم يا نكنيم، كنار گذاشت. اينها كارهاي مجلس نيست. بعضي معوّق كار مجلس است، بعضي هم خنثي است. اگر بعضي از نمايندگان، به خاطر اين كه اهل حوزه انتخابيه خوششان بيايد، پيشنهادي بكنند و بگويند فلان جا فلان چيز را بسازيد كه دولت الان آمادگي و بودجه هم ندارد و در برنامه هم نيست، اين كارها مناسب شأن نمايندگي نيست. اگر بخواهيد موفّق باشيد - همان طور كه عرض كردم - بايستي آزاد و مستقل باشيد. اين كه من در قضاياي انتخابات، با ورود وزرا در كار انتخابات مخالفت كردم، يك علّتش همين است. البته علل مختلفي داشت؛ يكي از آنها اين است. جريانهاي مختلف سياسي، بايد در انتخابات و در همه قضاياي كشور شركت كنند. هيچ قضيه اي از قضاياي كشور، در انحصار يك قشر و يك فكر و يك سليقه سياسي نيست. همه بايد شركت كنند. اين چيزي است كه ما به تجربه دريافتيم كه صلاح و پيشرفت كشور، بسته به اين است. لذا در همين قضيه هم بود كه ما در مقدّمات كار، تشويق كرديم كه جريانهاي مختلف در امر انتخابات وارد شوند. هميشه همين طور است و در آينده هم جريانهاي مختلف را براي ورود در ميدانهاي اجتماعي تشويق خواهيم كرد؛ اما ما وزرا

را صريحاً نهي كرديم و گفتيم وزرا حق ندارند وارد شوند. يك علّتش همين است كه قوّه مجريّه با قوّه مقنّنه نبايد تداخل كند. هر دو به عنوان دو قوّه، در يك جبهه هستند و براي كشور كار مي كنند؛ اما دو كار مي كنند. نمي شود يك نفر، هم بازيكن و هم داور باشد؛ هم خط معيّن كننده و هم اجرا كننده باشد. وقتي كه ما مي گوييم نمايندگان مجلس مستقل باشند، يعني به تشخيص خودشان نگاه كنند. البته از كارشناسان بايد مدد بگيرند. كارشناسان، هم در وزارتخانه ها و هم در دانشگاهها و هم در خود مجلس هستند. بحمداللَّه امروز ما كارشناس كم نداريم. من روزي دغدغه كارشناسان ناسالم را داشتم و در دوره گذشته كه نمايندگان مجلس، در اوّل دوره به اين جا آمده بودند، هم به آنها و هم به مسؤولان كشور و كارگزاران امور اجرايي گفتم كه مراقب كارشناسان باشيد. كارشناسي را شما نمي شناسيد كيست؛ اما ورقه كارشناسي اش روي ميز كار شماست. احياناً امضاي يك كارشناس مهمّ مؤيّد به امضاي يك مدير يا يك وزير هم روي ميز شماست. بفهميد كارشناس كيست. كارشناس گاهي توجيهي مي كند كه صاحب كار و كننده كار، از فلسفه آن توجيه بي اطّلاع است. ما در تجربه طولاني كار اجرايي، به اين معاني از نزديك رسيديم. الان هم من مراقب مسائل هستم و كارهايي را كه به مجلس يا به دولت و يا به بخشهاي مختلف داده مي شود، مشاهده مي كنم. امروز بحمداللَّه ما دچار كمبود در امر كارشناس نيستم. ما در سازمان برنامه و وزارتخانه ها و در خود مجلس، كارشناسان خوب و مؤمن و حزب اللّهي داريم. از كارشناسان بايد استفاده كرد؛

اما شنيدن حرف كارشناس براي سهولت تصميم گيري و تدبّر و تأمّل روي آن، يك حرف است و رعايت خواست يك مسؤول اجرايي در امر لايحه و طرح قانوني و غيره، حرف ديگر است. دومي منفي است، ولي اوّلي مثبت است. اگر مجلس، مجلسي باشد كه خود نماينده و كميسيون فكر كند و تشخيص دهد و روي آن پا بفشارد و دولت را به دنبال خود بكشد، آن وقت اين مجلس، مجلس كارآمدي خواهد بود كه مي تواند كشور را به بهترين وجهي اداره كند. اين عرضي است كه ما مكرّر در مكرّر، با برادران و خواهران نماينده در ميان گذاشتيم و حالا هم به شما عرض مي كنيم. البته - همان طور كه عرض كردم - خوشبختانه مسؤولان دولتي، دلسوز و علاقه مندند و از روي احساس وظيفه كار مي كنند. حدس من اين است كه در بين وزرا كساني هستند كه كارهايي را كه انجام مي دهند، يكايكش را ملاحظه مي كنند و مي بينند كه آيا رضاي خدا در آن هست يا نه. بحمداللَّه امروز چنين وزرا و دولتي داريم. حالا شخص رئيس جمهور و خصوصيات ايشان كه مردي مؤمن، عالم، مجاهد في سبيل اللَّه، مسلّط بر امور كشور، مجرّب و كارآزموده است، به جاي خود محفوظ. بحمداللَّه شخص رئيس دولت و آحاد وزراي ما هم از اين امتيازات بزرگ برخوردارند؛ ليكن شما نماينده مردم هستيد و شأن شما بايستي آن شأني باشد كه از شما توقّع مي رود. به هر حال، به خدا توكّل كنيد. خداي متعال هم ان شاءاللَّه كارها را آسان خواهد كرد. اين وحدت و همدلي و تلائمي را كه بحمداللَّه در مجلس هست، روز به روز بيشتر كنيد. اگر

در پايان اين دوره، جناحهاي سياسي اي كه حالا خيال مي كنند با هم اختلاف دارند، به اين نتيجه برسند كه با هم اختلافي ندارند و با هم رفيق و دوست هستند، بدانيد كه هم كشور و هم شما، يك بُرد بزرگ كرده ايد. ان شاءاللَّه خداوند شما را بر پيروي مرضات خود موفّق كند. همه ما را به آنچه رضاي او در آن است، هدايت فرمايد. كشور و ملت را روز به روز به پيش ببرد و به خاطر كارها و تلاشهاي شما، روح مقدّس امام بزرگوار ما را - كه آنچه داريم، از بركات آن وجود مبارك و بزرگ و شخصيت عظيم الشّأن است - روز به روز شادتر فرمايد. السّلام عليكم و رحمةاللَّه

--------------------------------------------------------------------------------

1) هود: 7 2) حجّ: 40 3) عنكبوت: 69 4) الاقبال باعمال الحسنه، ج 3، ص 332

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار رؤساى سه قوّه، كارگزاران نظام اسلامى و شخصيتهاى خارجى شركت كننده در

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار رؤساي سه قوّه، كارگزاران نظام اسلامي و شخصيتهاي خارجي شركت كننده در كنفرانس بين المللي وحدت اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هم متقابلاً اين عيد سعيد را كه ولادت نبيّ مكرّم و معظّم اسلام صلي اللَّه عليه و آله و سلّم و همچنين مولود مبارك امام صادق عليه الصلاة والسّلام است، به شما حضّار محترم و به همه مسلمين عالم و آزاديخواهان و آزادگان جهان، تبريك عرض مي كنم و به ميهمانان اين هفته هم كه از مناطق ديگر عالم به كشور اسلامي آمده اند، خوشامد مي گويم. اين ولادت بزرگ، ولادت برترين نمونه هاي رحمت الهي براي بشريت بود؛ چون وجود آن بزرگوار و ارسال اين پيامبر بزرگ، رحمت حق تعالي بر بندگان بود. اين ولادت، ولادت رحمت است. دنياي اسلام بايد اين نكته را درك كند كه

اين رحمت، يك رحمت منقطع نيست؛بلكه يك رحمت مستمر است. آن روز، بسياري از افراد بشر، از روي جهالت يا به خاطر عصبيتهاي خودخواهانه، با اين مظهر نور و هدايت بشر جنگيدند؛ با اين كه پيامبر(ص) براي برداشتن بار از روي دوش بشريت، به جهان آمده بود: «ويضع عنهم اصرهم والاغلال التي كانت عليهم»(1). چه بارهاي سنگيني بر دوش آحاد بشر آن روز بود! چه غلهاي سنگيني بر گردن بشر افكنده شده بود! امروز هم همين طور است. اگر كسي ادّعا كند كه بر دوش بشريت امروز، بارهايي سنگيني مي كند كه از بار دوش انسانهاي جاهل جزيرةالعرب در آن روز، سنگينتر است، سخن گزافي نگفته است. اين ظلمي كه به آحاد بشر مي شود، اين حق كشي اي كه در جوامع بشري انجام مي گيرد، اين غلبه دادن ماديّت بر زندگي بشر و راندن معنويت از محيط زندگي انسانها كه امروز به زور و با شيوه هاي مختلف بر آحاد بشر تحميل مي شود، اينها بار بر دوش بشريت است. آنچه كه امروز بشريت در دوران تمدّن صنعتي و زير تشعشع مادّيگري جذّاب و فريبنده احساس مي كند، سنگينتر و سخت تر و - در مواردي - تلختر است از آنچه كه در ظلمات جاهليت هنگام ظهور اسلام، حس مي كرد و بر دوش او سنگيني مي نمود! اگر امروز بشريت متوجه اين رحمت شود - رحمت وجود اسلام، رحمت تعاليم نبوي، اين سرچشمه جوشان وحدت - و آن را بيابد و خود را از آن سيراب كند، بزرگترين مشكل بشر برطرف خواهد شد. اگر چه همين امروز هم، تمدّنهاي موجود عالم، بلاشك از تعاليم اسلام بهره مند شده اند و بدون ترديد آنچه از صفات و

روشهاي خوب و مفاهيم عالي در بين بشر وجود دارد، متّخذ از اديان الهي و تعاليم انبيا و وحي آسماني است و بخش عظيمي از آن، به اسلام متعلق است؛ ليكن امروز بشر به معنويت و صفا و معارف روشن و حق و دلپذير اسلام - كه هر دل با انصافي آن معارف را مي پذيرد و مي فهمد - نيازمند است. لذاست كه دعوت اسلامي در جهان، طرفدار پيدا كرده است و بسياري از غير مسلمين هم دعوت اسلامي را پذيرفته اند. پذيرش دعوت اسلام، به معناي پذيرش دين اسلام به طور رسمي نيست. اين، يك مرحله از آن است. يك مرحله ديگر اين است كه مردم جهان، پيام و معارف و حقايق و پيشنهاد اسلام در يك مسأله را بپذيرند. امروز آن روزي است كه وقتي ملتها در مقابل پيام اسلام قرار مي گيرند، احساس چيزهايي مي كنند كه براي آنها مفيد است و خلأهاي زندگي آنها را پر مي كند. آنچه اسلام در مورد ارزش و اهميت و اهداف انسان بيان مي كند، آنچه اسلام در مورد خانواده و زن و هدف علم و روابط جوامع با يكديگر و مناسبات اجتماعي اقويا و ضعفا با هم مي گويد، چيزهايي است كه امروز مردمي كه در زير تمدّنهاي گوناگون زندگي مي كنند، وقتي به اينها نگاه مي كنند، احساس مي نمايند كه گره هاي زندگيشان با اين چيزها باز و برطرف خواهد شد. لذا پيام اسلام پرجاذبه است. به همين دليل هم است كه برخورد استكبار جهاني و دستگاههاي تبليغي عالم - كه به همان مراكز زورگويي و ظلم و انسان ستيزي وابسته اند هستند - با پيام اسلام، يك برخورد خشن بسيار خصمانه است. از

وقتي كه نظام جمهوري اسلامي - كه نشان دهنده تحقّق اسلام در سطح زندگي يك كشور و نشان دهنده تحقّق پيشنهاد سياسي اسلام است - در عالم تحقّق پيدا كرد و جمهوري اسلامي در ايران به وجود آمد، خصومت با اسلام و ارزشهاي اسلامي در سطح جهان، از سوي قدرتهاي ستمگر و مستكبر مضاعف شد. تا وقتي كه اسلام فقط در مساجد و در كنج دلهاست، تا وقتي كه اسلام قدم در صحنه سياست و مبارزه و حكومت و صحنه هاي عظيم بين المللي نگذاشته است، مراكز ظلم و طغيان جهاني، از آن احساس خطري نمي كنند كه بخواهند با آن در بيفتند و پنجه بيندازند. از روزي كه نظام اسلامي، پرچم حكومت را در اين كشور بلند كرد و مسلمين از اقطار عالم، به نداي امام راحل عظيم ما رضوان اللَّه عليه پاسخ گفتند و به سمت آن اظهار ارادت و علاقه كردند و گروههاي زيادي در اين جهت حركت كردند و شعار احياي مجدّد اسلام، براي مسلمين يك شعار روز شد، دشمنيها هم بيشتر گرديد. آنچه كه من در اين ايام و در اين هفته و به مناسبت اين ولادت بزرگ مي خواهم عرض كنم، اين است كه اوّلاً مسلمانان بايد قدر اين چشمه جوشان رحمت را بدانند و تبليغ دشمن و برخورد خصومت آميز و فتنه انگيزي استكبار، آنها را از اين حقيقت روشن و درخشان منصرف نكند. نكته دوم اين است كه استكبار از روزي كه احساس كرد اين حقيقت در ايران پايدار و مستقر و متمكّن شده است و فهميد كه نمي تواند آن را ريشه كن كند و اين نهضت و حركت و بنا را از

بين ببرد، تلاش خصمانه خود را طور ديگري شروع كرد و آن اين بود كه مسلمين عالم را از اين انقلاب و از اين ملت و از اين رهبري عظيم و حكيمي كه دنيا به عظمت او اعتراف كرده بود، جدا كند؛ يعني جداسازي ملتهاي ديگر از ملت ايران؛ جدا سازي زمينه هاي مستعد حيات اسلامي از اين حركت بالفعل و موجود كه مي توانست مشوّق آنها شود؛ جدا كردن كشورهاي عربي و غير عربي؛ جدا كردن كشورهايي كه نظامها و رژيمهاي آنها، ارتباطات دوستانه اي با استكبار و مراكز استكباري دنيا داشتند. اينها را در برنامه جدّي خود - در سطح سياسي و دولتي و حكومتي - قرار داد و متأسفانه در اين سطح، برخي از دولتها كاملا فريب و بازي خوردند و در دامي كه براي آنها گسترده شده بود، افتادند. استكبار مي خواست دولتها را با نظام جمهوري اسلامي دشمن كند. بعضي از دولتها هوشيارانه فهميدند و نگذاشتند خواست استكبار عمل شود؛ اما بعضي از دولتها، بدون توجّه در اين دام استكباري غلتيدند. در سطوح ملتها هم مسأله اختلافات فرقه اي و اختلافات شيعه و سنّي و اختلافات عقيدتي را مطرح كردند و افراد زيادي را واداشتند كه با گرفتن مزد، عليه جمهوري اسلامي يا عليه تشيّع يا عليه برخي از عقايد ملت مسلمان ايران، كتاب بنويسند و كتابهاي زيادي نوشته شد. عدّه اي را هم وادار كردند با زبان خود آنها، كه به اين كتابها و به اين اشكالها و دشنامها پاسخ دهند. متاسفانه هر دو طرف در اين دام افتادند. عزيزان من! امروز در دنياي اسلام، مسأله اين است. آن روحاني نمايي كه در يك كشور

دوردست، به عنوان خطبه جمعه يا غير جمعه مي ايستد و به جاي اين كه به آمريكا و اسرائيل و دشمنان دنياي اسلام و كفر و استكبار حمله كند، به فرقه اي از فرق مسلمين حمله مي كند؛ اين كار ساده و بي مقدّمه و بي ارتباط به حيات دوباره اسلام نيست. آن كسي كه علناً و آشكارا، مقدّسات فرقه اي از فرق مسلمين را به باد اهانت مي گيرد، اين همان خواست استكبار است. امروز جدا كردن ملتهاي مسلمان از ملت ايران، يكي از هدفهاي مشخّص و تعريف شده استكبار است. روي اين، برنامه ريزي و كار و سياستگذاري مي كنند و هم در سطح دنيا و هم - متاسفانه - داخل ايران پول خرج مي كنند. داخل ايران هم مواردي وجود دارد؛ چون مي بينند در ايران برادران مسلمان شيعه و سنّي، در يك صف واحد، در زير يك پرچم واحد، با يك شعار واحد، در يك جبهه واحد، در كنار هم و با هم هستند. در جنگ تحميلي هشت ساله، از كساني كه مي خواستند بروند از تماميت ارضي و مرزهاي اسلام در اين كشور دفاع كنند، كسي نپرسيد شما از كدام طايفه، كدام فرقه، كدام مذهب، كدام لهجه و كدام زبان هستيد؟ همه رفتند؛ از همه جا رفتند. در ايران، خونها درهم آميخته شد و انقلاب به معناي حقيقي كلمه، يك اتّحاد و يك الفت ميان فرق و لهجه ها و طوايف مختلف به وجود آورد. استكبار، نمي تواند اين را ببيند. براي هر فرقه اي، بهانه يي درست مي كنند. ساده ترين و فريب بخورترين افراد را در هر فرقه اي پيدا مي كنند و چيزي در دهانش مي گذارند، تا برود آنچه را كه او مي خواهد، برايشان تكرار كند! همه

بايد مراقب باشند. هر كسي كه امروز به اين هدف استكبار كمك كند - يعني ملت ايران را از ملتها و كشورهاي ديگر جدا كند - در نزد خداي متعال، حكم همان دشمنان اسلام و مسلمين را دارد كه با اسلام جنگيدند؛ چه امروز و چه در زمان پيامبر. «كان حقيقاً علي اللَّه ان يدخله مدخله»(2) هر كس كه امروز به هدفهاي استكبار در قبال ايران اسلامي كمك كند، مثل همان كسي است كه در زمان ظهور و نزول اسلام، با آيات الهي جنگيد. امروز اين حركت، حركتي به سمت احياي اسلام و زنده كردن احكام منزوي شده اسلام و قرآن است. اين حركت، حركت عظيمي است كه در اين جا اتّفاق افتاده است. مسلمانان در همه جا مي خواهند اين حركت را انجام دهند. اگر به كشورهاي اسلام در شرق و غرب دنياي اسلام نگاه كنيد، اين واقعيت را مشاهده مي كنيد؛ منتها استكبار جهاني، امريكا، كمپانيهاي گوناگون و صاحبان زر و زور مانع هستند. آن جايي كه تسليم زر و زور نشده است و نمي شود؛ آن جايي كه همه قدرت ملي در مقابل استكبار قرار گرفته است، ايران اسلامي است. اين هفته وحدت، اين هفته مشترك الاحترام بين مسلمين را قدر بدانيد. همه سعي كنند وحدت و اتّحاد نيروها و در يك جبهه قرار گرفتن نيروهاي مسلمين را - كه رمز سعادت و مايه سربلندي مسلمين و بزرگترين حربه ملتها در مقابل استكبار جهاني است - مغتنم بشمارند و قدر بدانند. اميدواريم كه ان شاءاللَّه ادعيه زاكيّه حضرت بقيةاللَّه اروحنافداه شامل حال حركت كنندگان در اين راه باشد و همه مسلمين در اقطار عالم، توفيق پيدا

كنند به آيات شريفه قرآن و دستور اعتصام به حبل اللَّه جميعاً عمل كنند و ان شاءاللَّه وحدتي را كه مورد آرزوي شخصيتهاي بزرگ اسلامي از اوّل تا امروز بوده است، جامه عمل بپوشانند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اعراف: 157 2) بحارالانوار، ج 44، ص 382

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با كارمندان و كاركنان دولت به مناسبت هفته دولت و روز كارمند

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با كارمندان و كاركنان دولت به مناسبت هفته دولت و روز كارمند بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران و خواهران عزيز كه مجموعه اي از قشر وسيع و زحمتكش و خدوم كارمندان سراسر كشور هستيد، خيلي خوش آمديد. تعيين روزي هم به نام روز كارمند، كار مفيدي بود. اميدواريم در اين روز و اين مناسبت، براي دست اندركاران فرصتي پيدا شود كه برخي از مسائل مهمي را كه مربوط به كارمندان دولت در سراسر كشور است، تبيين كنند؛ قدر كارمندي و اشتغال به كار در دستگاهها را بشناسانند و اهميت اين كار را تبيين نمايند. امروز به اين مناسبت، در جمع شما عزيزاني كه زحمت كشيديد و به اين جا تشريف آورديد، اوّلين مطلبي كه عرض مي كنم «خسته نباشيد» به شما قشري است كه بدنه عظيم و فعّال و پُركار دولت جمهوري اسلامي را تشكيل مي دهيد. اين، اظهار ارادتي از طرف ما به كارمندان است؛ ولي ثواب و قبول الهي و بركات و فضل الهي بر افراد خدوم و زحمتكش، به مراتب ارزشمندتر است. آنچه كه مهمّ است، اين است كه هم خودِ قشر كارمندان و هم آحاد مردم بدانند كه كارمندي، در نظامِ به حق و عادلانه و مردمي، چقدر اهميت دارد. اين، خيلي مهمّ است. فرق مي كند كه انسان، كارمندِ چه كسي باشد و براي

كدام دستگاه كار كند. وقتي فردي در هر پايه اي از تحصيلات، براي نظام اسلامي و يك نظام مردمي كار مي كند كه هدف آن، عبارت از گسترش عدالت و امنيت و رفاه است، كه همه اينها در اعلاي كلمه اسلام خلاصه مي شود؛ يعني حكومت اسلامي، آن حكومتي است كه هم معنويت انسانها را بالا مي برد، هم در جوامع بشري، عدالت و امنيت را توسعه مي دهد و رفاه قشرهاي مختلف مردم را تأمين مي كند؛ كار كردن براي چنين نظامي، خيلي حائز اهميت است و از نظر ارزشهاي انساني و اسلامي، كار خيلي برجسته اي است؛ حالا هر كاري مي خواهد باشد. البته بعضي از كارها، اهميت و ارزشش بيشتر است؛ ثوابِ آن هم بيشتر است. بعضي از كاركنان، زحمت بيشتري متحمّل مي شوند؛ دلسوزيِ بيشتري به خرج مي دهند. البته ارزش كار اينها، قهراً پيش خدا بيشتر است. مجموعاً كار دولتي و كارمندي دولتي، در هر سطحي از سطوح براي نظام اسلامي كه - همان طور كه عرض كرديم - نظام مردمي و نظام عدالت و نظام اعلاي كلمه اسلام و نظام گسترش معنويت و نظام ايجاد رفاه براي مردم است، افتخار است. جا دارد هر كسي سربلند باشد به اين كه در چنين مجموعه اي كار مي كند. اين كجا و كار كردن در مجموعه اي كه اهداف خيانتكارانه دارد، يا وابسته به دشمنان اسلام است، كجا!؟ اينها، با هم خيلي متفاوت است. امروز در نظام اسلامي، مسأله كارمندي، اين است. امروز بحمداللَّه مردم ايران شاهد اين هستند كه دولت خدمتگزار، در فعاليتهاي سازندگي خود در سراسر كشور، توفيقات فراواني به دست آورده است. يعني اگر كسي منصف باشد و دور و بَر

خود را نگاه كند، در هر گوشه اي از اين كشور، آثار و حركت سازندگي، به طور محسوسي مشاهده مي شود؛ بخصوص در زمينه مسايلي كه براي آينده كشور، داراي آثار فراوان و بزرگي است. حتّي مي توان گفت برخي از آنها، زندگي يك ملت را متحوّل مي كند و پيش مي برد. اين، جزو افتخارات دولت خدمتگزار است. اين كارها را چه كسي مي كند؟ اين، نكته اي است كه همه ملت ايران، بايد به آن توجّه كنند. دستگاه اداري و كارگزاران امروز كشور در سطوح مختلف، چه كساني هستند؟ همين مجموعه اي هستند كه در دستگاهها و وزارتخانه هاي مختلف، مشغول تلاشند و كار مي كنند و زحمت مي كشند. مديران يك طور، غير مديران يك طور و سطوح مختلف كارمندي، هر كدام به نحوي زحمت مي كشند. يعني در سطوح مختلف، از بالاترين سطح اجرايي كشور - رئيس جمهور و وزرا و مسؤولان بالاي دولتي - گرفته تا يكايك كارمندان اين بخشها، همه در اين افتخارات، سهيم و شريكند. مردم، به مسأله كارمنديِ دستگاههاي دولتي، اين گونه نگاه مي كنند. البته در همه قشرها، آدمهايي هستند كه از موقعيت خود، قدرشناسي نمي كنند و با يك حركت و عملي، ديگران را بدنام مي كنند. در روحانيون هستند، در نظاميها هستند، در قشرهاي مختلف هستند، در كارمندان هم هستند كه خود دستگاه كارمندي كشور و دستگاههاي اداري و دولتي، بايد مراقبت كنند، آدمهاي ناباب را وادار كنند كه با حركات بد خود، هم مايه دلسردي مردم را از محيط كارمندي به وجود نياورند، هم اين همه انسان شريف و زحمتكش و آبرومند و خدمتگزار و دلسوزي را كه در محيط كارمندي هست، با حركات خودشان بدنام نكنند. محيط

كارمندي، محيط شرافت و پاكدامني و محيط كار براي اسلام و مسلمين است. اين را بايستي توجّه داشت. ماهيت كارِ كارمند، خدمت است. البته در يك نظام سالم، حتّي كساني كه شغل آزاد هم دارند، ممكن است به نحوي به جامعه خدمت كنند؛ اما آنها كجا و آن كسي كه همه عمر و همه وقتش، براي جريان امروز كشور صرف مي شود كجا؟ محيط كارمندي، چنين محيطي است. انسان كارمند - چه خواهران و چه برادران - يعني آن كسي كه همه زندگيش را در همان حدّي كه در وسعت تواناييهاي اوست، براي اداره امور كشور صرف مي كند. اين، خيلي ارزش دارد. البته من به شما عزيزان، دو توصيه مي كنم كه به آن توجّه كنيد: يكي اين است كه بدانيد امروز دولت جمهوري اسلامي، يك دولت معمولي نيست؛دولتي با هدفهاي بزرگ و با كارهاي برجسته است. فرق است بين آن كشوري كه مسؤولانش مي خواهند امور جاري آن كشور را، «باري به هر جهت» اداره كنند، با كشوري كه مسؤولانش مي خواهند يك تحوّل اساسي در كشور به وجود آورند و زندگي مردم را از وضع رقّت باري كه سلطه هاي استبدادي و پادشاهي در طول زمان، بخصوص سلاطين وابسته و فاسد پهلوي و اواخرِ قاجار، به وجود آورده بودند، نجات دهند. واقعاً آبروي ايران و ايراني را در دنيا برده و همه چيز اين كشور را دچار انحطاط كرده بودند. در چنين زمينه اي، مرداني دامن همّت به كمر زده اند و اداره امور كشور را بر عهده گرفته اند و بارهاي سنگين را بر دوش نهاده اند و مي خواهند زندگي مردم را از آن وضعيت، به وضع يك كشور پيشرفته آبرومندِ برخوردار

از عزّت و كرامت در سطوح بين المللي، تبديل كنند و اين كشور و اين ملت بزرگ را به آن جايگاهي كه شايسته اوست، برسانند؛ چون شما، هم ايراني و هم مسلمان هستيد. هم مسلمان بودن به معناي وجود امتيازات بسيار برجسته اي است و هم ايراني بودن حاكي از استعدادها و امكانات درخشاني است. آن چيزي كه مقتضاي مسلمان بودن و ايراني بودنِ ماست، كجاست؟ در دنيا، در گذشته اين هفتاد، هشتاد، صد سال تاريخ قبل از انقلاب، كجا نشانه هاي اين عظمتها ديده مي شوند؟ هر چه در تاريخ دوران هشتاد، نود ساله گذشته قبل از انقلاب نگاه كنيد، يا فساد مسؤولان است، يا خيانت دولتمردان است، يا دخالت بيگانگان است، يا تحقير ملت ايران است. در تاريخ گذشته ما در قرن جاري، از عظمت اسلامي و ايراني خبري نيست. امروز نظامي اسلامي، به بركت انقلاب و به بركت دولتمردان خدوم و زحمتكش، به سرعت به سمتِ جايگاه برجسته اي كه متناسبِ شخصيت اين ملت است، مي رود. شما، كارمندِ چنين دولتي هستيد. اين، با دولتي كه يك زندگي روزمرّه معمولي را اداره مي كند، فرق مي كند. بنابراين، وقتي هدفها بزرگ است، كار حسّاس مي شود. من مي خواهم به همه شما برادران و خواهراني كه در اين جا هستيد و به همه كارمندان دولت در سراسر كشور عرض كنم: در محيط كار، سعي كنيد از همه توان و استعداد و ابتكار خودتان استفاده كنيد. اين، لازم است. از همه قدرت فكري و عملي خودتان، در محيط كار استفاده كنيد. نگذاريد ساعتي از ساعات كار شما، به بطالت يا به كم كاري بگذرد. اجازه ندهيد در محيط كاري كه شما در آن

جا مشغول هستيد، چنين چيزي پيش بيايد. اگر همه آحادي كه امروز در اين دستگاه عظيم دولتي مشغول كارند، از ابتكار و نيرو و اخلاص و تواناييهاي فكري و روحي خودشان استفاده كنند، كار دولت، شتابانتر و بهتر و پيشرفتها، بيشتر و متناسب با همان قدمهاي بزرگي كه امروز دولت جمهوري اسلامي و نظام مقدّس اسلامي در پيش رو دارد، خواهد شد. اين، توصيه اوّلِ من به شما كارمندان دولت است كه از وقت و امكانات و استعدادها و تواناييهاي خود، استفاده كنيد. يكايك كارمندان دولت در سطوح مختلف - در سطوح بالا و در سطوح پايين - حتّي در سطح آن كارمندِ دون پايه اي كه كار خدماتي كوچكي در فلان اداره دارد، مي توانند دلسوزانه و باابتكار و با دقّت، كار خود را انجام دهند و بازده كار را مضاعف كنند. توصيه دوم اين است كه: عزيزان من! كساني كه دشمنِ نظام جمهوري اسلامي هستند، اكتفا نمي كنند كه مسؤولان و برجستگان و چهره هاي نمايان نظام را مورد اتهام قرار دهند. به همه دستگاه نظام اداري جمهوري اسلامي، اتهاماتي را متوجّه مي كنند. شما بايد مراقب باشيد، دستگاه اداري را از اين اتهامات مبرّا كنيد. نگذاريد افرادي كه نه به فكر خدا و وجدان و شرافت و اخلاقند، نه به فكر سرنوشت خودشانند و - به طريق اولي - نه به فكر سرنوشت بقيه كارمندان دولت هستند، اين طور چهره كارمند را خداي نكرده در نظرها مخدوش كنند؛ به اين عنوان كه كارمند كار نمي كند؛ كارمند طمع ورزي مي كند و ...! البته، رسانه ها هم بايد توجّه كنند. رسانه ها هم تحت عناوين مختلف، هر ياوه اي را نبايد در مورد

كارمندان پخش كنند و اين قشر زحمتكش و خدوم را كه اين همه زحمت مي كشند و اين بارِ سنگين اداري كشور را متحمّل مي شوند و چرخ و پَر كارهاي دولت را مي گردانند، با عناوين مختلفي لكّه دار كنند. خودِ شما مسؤوليت بزرگتري داريد. مراقب باشيد و نگذاريد در محيط كار، آدمهاي طمّاع، اين قشر قانع و شريف و زحمتكش و دلسوز را خداي نكرده مورد اتهامات قرار دهند. دشمن، منتظر بهانه است كه دشمني كند. در نظام منحوس و فاسد پادشاهي، از بالا تا پايين - مگر در افراد معدود - فساد جريان داشت. البته در محيط كارمنديِ آن روز هم، انصافاً انسانهاي شريف بودند. ما كساني را - چه در بخشهاي اجرايي، چه در بخشهاي قضايي و چه در نيروهاي مسلّح - مي شناختيم كه انسانهاي پاكدامن و شريفي بودند؛ اما آن انسانهاي شريف، در محيط كار خودشان، براي حفظ شرافت خودشان مبارزه مي كردند. يعني چه؟ يعني اقتضاي عموميِ دستگاهها در آن وقت، فساد بود. چرا؟ چون از بالا تا پايين فساد بود. وقتي وزير فاسد است؛ وقتي مقاطعه كارِ درجه يك كشور، با بيگانه ها دستش روي هم است؛ وقتي رئيس كشور - كه خود پادشاه وقت باشد - رشوه بگيرِ از بيگانگان و از مردم خود و از بقيه كساني است كه مي شود از آنها رشوه گرفت، حالِ بقيه مردم معلوم است! آن روز، دستگاه را به طور تعمّدي فاسد مي كردند. در آن نظامِ فاسدِ مفسدي كه عفونت او همه جا را فرا مي گرفت، هيچ كس از اين منتقدان بين المللي، لب از لب باز نمي كرد؛ اما امروز شما به راديوهاي بيگانه اي كه مزدوران صهيونيستها هستند و

براي آنها كار مي كنند، نگاه كنيد، مي بينيد كه در غالبِ حرفهايشان، نيش به قشر كارمند و طبقه مأموران دولتي را فراموش نمي كنند! چرا؟ چون با اين نظام مخالفند؛ چون مي خواهند طبقه كارمندان را كه دست و بازو و انگشتان اين دولت خدمتگزار هستند، مأيوس كنند و از كار بيندازند. امروز استكبار جهاني، به جِد عليه مردم ايران كمر بسته است. به اين كه ما دشمن ملت ايرانيم، تصريح نمي كنند؛ اما حقيقت همين است. در چند سال قبل از اين، يك وزير دولت امريكا صريحاً گفت كه ما بايستي ملت ايران را ريشه كن كنيم! اين چه حماقتي است؟! مگر مي شود اين ملت را ريشه كن كرد؟ استكبار، طبيعتش اين است ديگر. در آن جا نشسته اند و هوس خام در سر مي پرورانند كه يك ملت را ريشه كن كنند! خودِ شما ريشه كن خواهيد شد، استكبارِ شما ريشه كن خواهد شد. امروز نمي خواهند صريحاً بگويند كه ما با ملت ايران طرفيم. مي گويند ما با دولت و نظام جمهوري اسلامي طرفيم! اما طرفيّت آنها با نظام جمهوري اسلامي، براي اين است كه مي خواهند اين حركت عظيمي كه ملت ايران بعد از انقلاب، براي ايجاد تحوّل بر اساس تفكّر اسلامي، براي بناي يك جامعه بر اساس تعاليم عادلانه قرآن، براي بالا بردن سطح زندگيِ يك ملت بر اساس تفكّر توحيدي و الهي شروع كرده است، در دنيا نباشد؛ چون بساط زورگويي و قلدريِ آنها را در دنيا متزلزل مي كند و بناي امپراتوري استكبار را در هم مي ريزد. با اين، دشمنند. براي - به تعبير خودشان - مجازات ايران، قانون مي گذرانند! شما چه كسي هستيد كه مجازات كنيد؟! شما مگر رئيس دنيا هستيد كه

مي خواهيد مردمِ دنيا را مجازات كنيد؟! استكبار، يعني اين. ما به اين كساني كه امروز در مقابل قانون تحريم نفتي ايران و ليبي - كه در مجلس امريكا گذشته است - ايستادگي كردند؛ اين دولتهاي اروپايي و آسيايي كه تقريباً در سطح دنيا، در مقابل اين قانونِ امريكايي ايستادند، مي گوييم، پيام انقلاب اسلامي، پيام ضديّت با استكبار، يعني همين. محتوا و مضمون انقلاب اسلامي را بفهميد. انقلاب اسلامي در سطح بين المللي، پيامش اين است كه معنا ندارد يك دولت، و يك ملت، از چارچوب مرزهاي خود،پا را فراتر بگذارد و براي آحاد ملتهاي ديگر و شركتهاي كشورهاي ديگر، تكليف معيّن كند! ما مي گوييم استكبار، يعني اين. ما با اين مخالفيم و مبارزه مي كنيم. ملت ايران به كمك پروردگار، اين رشد و آگاهي و بينايي را پيدا كرد كه در مقابل استكبار بايستد وبا عربده هاي استكبار، از جا در نرود. به كمك پروردگار، ملت و دولت ايران، در مقابل اين همه هياهويي كه دستگاههاي استكبار به راه مي اندازند، با متانت راه خود را ادامه مي دهد. امروز، يك حركت متين، حساب شده و قوي، در كشور آغاز شده است. يعني از اوّل انقلاب، به اقتضاي دوره ها و حالات؛ چه آن روزي كه به مرزهاي ما حمله كرده بودند و دفاع مقدّس ملت ايران بود، چه بعد از دوران جنگ تا امروز، ملت راه خود را مي رود، مسؤولان با متانت و بدون اعتنا به اين سر و صداها، حركت خود را ادامه مي دهند و قدمهاي محكم را بر مي دارند. يك روز مي گفتند: بدون كارشناسِ خارجي، نمي شود. يك روز مي گفتند: شماها نمي توانيد. يك روز مي گفتند: ايراني عُرضه ندارد. البته

الان هم مزدوران خارجيها در داخل و خارج، همين حرفها را مي زنند؛ اما ملت ايران و مسؤولان كشور، ثابت كرده اند كه به بركت اسلام، هم توانايي دارند، هم عُرضه دارند، هم ابتكار دارند، هم شجاعت دارند، هم قدرت نظامي دارند و هم قدرت سياسي دارند. حركت مي كنند و اين راه را ادامه خواهند داد. ملت ايران و مسؤولان كشور، به فضل پروردگار، با كارِ سازنده و استقامت و شجاعت خود، اين بار هم مشت محكم انقلابي و سياسي خود را بر دهان ياوه گويان بين المللي خواهند كوبيد. اميدواريم خداوند به همه شما توفيق دهد. اميدواريم خداوند روح مطهّر امام بزرگوار را - كه اين راه را در مقابل ملت ايران، آن مردم بزرگ باز كرد - مشمول بركات خود قرار دهد و شهداي اين راه را مخصوصاً شهداي دولت و مرحوم شهيد رجايي و شهيد باهنر كه دو چهره برجسته اين راه هستند، مشمول مغفرت و رحمت و لطف خود قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار رئيس جمهور و هيأت وزيران، به مناسبت هفته دولت

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار رئيس جمهور و هيأت وزيران، به مناسبت هفته دولت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اولاً هفته دولت را كه فرصت مغتنمي است، هم براي قدرشناسي از كارگزاران و مسؤولان و دست اندركاران امور اجرايي كشور و هم براي رساندن مژده هاي شيرين و خوب به گوش مردم و خرسند كردن آنها و در جريان قرارداد نشان نسبت به آنچه كه شده است و هم به اعضاي محترم دولت، رئيس جمهور محترم، آقايان وزرا، بقيه مسؤولان دولتي و هم به آحاد مردم عزيزمان، تبريك عرض مي كنم. خوشبختانه در اين نوبت، امسال يكي از خواسته ها و آرزوهاي ما عملي گرديد،

كه عبارت است از اين كه قدري با مردم صبحت شد و از آنچه كه انقلاب توانسته است براي اين كشور و اين ملت فراهم كند، براي مردم كشور و همچنين در درجه بعد، براي مردمِ مشتاق و علاقه مند جهان تبيين شد. از جمله كارهاي خوبي كه انجام گرفت، يكي همين نمايشگاه دستاوردهاي دولت بود كه اي كاش چنين نمايشگاهي، منحصر به اين هفته نماند و مردم بتوانند به صورت عيني ببينند كه دولت خدمتگزار و مسؤولاني كه دم از طرفداري از مردم و خدمت براي آنها مي زنند، در مقام عمل چه كرده اند. بفهمند كه آنچه گفته مي شود، صرفاً گفتن و ادّعا و وعدّه نيست؛ آن طوري كه ما هميشه در طول سالهاي عمرمان، تا قبل از انقلاب عادت كرده بوديم كه از مسؤولان بالاي كشور، وعدّه بشنويم. ببينند انقلاب براي مردم واقعاً كار مي كند و براي كشور تلاش مي نمايد. به نظر من، اساسيترين مطلبي كه در اين هفته و در اين جلسه ما، خوب است گفته شود - كه حالا خوشبختانه مقداري آقاي رئيس جمهور بيان كردند، كه خبرش به گوش مردم خواهد رسيد - اين هنر بزرگي است كه دولت جمهوري اسلامي و مسؤولان كشور، در خروج از معضلات و مضايق دوران بعد از جنگ، توانستند نشان دهند. كار بسيار بزرگي در اين زمينه انجام شد و در جريان است. ان شاءاللَّه باز هم شما مسؤولان و متصديان امور، كار را ادامه خواهيد داد. جنگ براي اين كشور، از لحاظ معنوي دستاوردهاي زيادي داشت كه براي نسلهايي، تغذيه كننده معنويت و فكر و فرهنگ و ايمان و تجربه الهي است؛ ليكن در عين حال

از لحاظ مادّي، دشمن خسارتهاي بزرگي را بر كشور تحميل كرد. يكي از اين خسارتها اين بود كه بهترين جوانان و عزيزان ما، در اين جنگ از دست ملت گرفته شدند؛ ليكن خسارت ويران سازي كشور، از بين بردن امكانات و بالاتر از آنها، فرصتهايي كه در اين كشور، براي سازندگي بعد از انقلاب وجود داشت، قابل ذكر است. واقعاً در دوران جنگ، هنر بزرگ انقلاب اين بود كه بتواند كشور را همين طور حركت دهد و راه ببرد. در دوران جنگ، هيچ فرصتي كه قابل ذكر باشد، در مقياس توقّعات و نيازهاي اين كشور، براي ساخت زيربناها و تأمين زيرساختاهاي يك توسعه حقيقي و يك رشد واقعي اقتصادي و مادّي، به وجود نيامد. در طول اين مدّتِ چند سالي كه ما بعد از جنگ مي گذرانيم، خوشبختانه دولت موفّق شده است در اين زمينه، كارهاي بزرگي را انجام دهد كه حقيقتاً مي توان اين را امروز گفت كه يك زير ساخت مستحكم اقتصادي، در كشور به وجود آمده است. من يادم است كه اوايلِ بعد از جنگ، كه در جلسات بازسازي، با مسؤولان كشور مي نشستيم - آن وقت آقاي رئيس جمهور محترم، رئيس مجلس بودند و بعضي از مسؤولان ديگر هم بودند - جزو آرزوهاي ما، يكي همين بود كه چندين سد ساخته شود، يك مقدار راه ساخته شود، تعدادي كارخانه هاي اساسي در زمينه پتروشيمي، در زمينه فولاد و ... به وجود آوريم. اينها واقعاً جزو آرزوهايي بود كه روي كاغذ مي آورديم و براي آن تلاش و كار مي كرديم. امروز، بحمداللَّه آن آرزوها تحقّق پيدا كرده و اين كارها شده است. اينها هم آسان به دست

نمي آيد و واقعاً جز با كارِ خستگي ناپذير و خستگي ناشناس و با مديريّتهاي قوي و علاقه مند و بخصوص با مديريت شخص آقاي هاشمي - كه واقعاً ايشان در اين زمينه خوب عمل كردند و مديريت خوبي را بر دولت اعمال نمودند - اين محصول به دست نمي آمد. من بايد عرض كنم، خداي متعال كه مي داند، مردم ما هم كه خوشبختانه مي دانند، ليكن من هم اين را بگويم و تثبيت شود كه در اين افتخار، شخص آقاي رئيس جمهور، اشخاص يكايك شما وزراي محترم و مسؤولان بخشهاي مختلف، سهيم و شريك هستيد و اين افتخارات، متعلّق به شماست و ثوابش ان شاءاللَّه پيش خداي متعال، متعلّق به شماست. همچنين همه كساني كه با شما در طول اين سالهاي بعد از جنگ تا امروز، همكاري كرده اند، بخشهاي مختلف اداري و كاركناني كه وجود داشتند، از متخصّصان و كارشناسان و مردم، ان شاءاللَّه كه همه در اين افتخار سهيم هستيد. وقتي كه در يك كشور، توسعه سازندگي و زيرساختهاي اقتصادي، صحيح و مستحكم بنا مي شود و وقتي كه حركت سازندگي در كشور - به معناي واقعي كلمه - به وجود مي آيد؛ كشور از اعتلاي سياسي هم در داخل و خارج برخوردار مي شود. يعني اگر شما امروز مي بينيد كه بحمداللَّه دولت جمهوري اسلامي و ملت ايران و كشور ما، هم در سطح جهان، از يك آبروي سياسي برخوردار است و هم در داخل، زبان بدخواهان و بدگويان و عيب گيران و كساني كه عيبهاي كوچك را بزرگ مي كنند و محسّنات بزرگ را نديده مي گيرند، تا حدود زيادي بسته است - اگر چه هيچ وقت زبان بدگويان به كلي بسته نخواهد

شد؛ چون به طور كلي انگيزه هاي بدخواهي هرگز از بين نمي رود، ليكن تا حدودي زيادي اين معنا هست - به خاطر اين است كه حرفي براي گفتن ندارند و خيلي از حرفهايي را كه مي توانستند بگويند و مي توانستند به عنوان بهانه ذكر كنند، ديگر ندارند. يعني استحكام سياسي تا حدود زيادي، ناشي از استحكام فعاليتهاي سازندگي در كشور است، كه خوشبختانه اين كار انجام گرفته است. در زمينه هاي فرهنگي هم كار شده است. اگر چه نه به اندازه كارهاي زير بناييِ اقتصادي و آنچه مربوط به توسعه اقتصادي است، ليكن به هر حال در آن زمينه هم، انصافاً كارهاي باارزشي انجام گرفته است. آنچه كه من به عنوان اوّلين توصيه، مي خواهم روي آن تكيه كنم، اين است كه نگذاريد اين حركتِ تلاش و فعّاليت سازندگي و كار زير بنايي، در اين دوره انتقالي اي كه ما در پيش داريم، متزلزل شود. يعني به حسب عادّي، اين دولت در سال آخرِ تلاش خودش قرار دارد. آقايانِ مسؤولان، هيچ كدام تصوّر نكنند كه ما چند ماه ديگر، بيشتر كار نداريم؛ نه. ممكن است شما سالهاي متمادي، اين كارها را بخواهيد ادامه دهيد و قاعدتاً هم همين طور است كه مديران خوب، كارها را به طور مستمر انجام مي دهند. ولو به فرض هم كه در رأس مسؤوليت نباشند؛ اما حضور و وجودشان در كارها، همواره محسوس خواهد بود. نگذاريد امسال كارها، اندكي متزلزل شود؛ يعني بگوييد حالا به هفته دولت رسيديم و تبليغاتي كه لازم بود تا حدودي انجام دهيم، انجام داديم و بعد ديگر يواش يواش، به فكر جمع كردن باشيم! نه. تا ساعت و لحظه آخري كه

از لحاظ قانوني، شما مي توانيد تلاش كنيد، بايستي اين حديث شريف را در نظر داشته باشيد كه: «اعمل لدنياك كأنّك تعيّش ابدا».(1) يعني بايد فرض كنيد كه شما ده سال ديگر، پانزده سال ديگر، اين كارها را در پيش رو و برعهده داريد. با اين ديد و با اين نيّت كار كنيد. من حقيقتاً خائفم از اين كه در اين سال آخر، يك مقدار اين حركات تلاشگرانه اي كه وجود داشته، سست شود و دچار تزلزل گردد. خوشبختانه كشور، روال مستمرّي دارد. سياستها، سياستهاي واحدي است و طبيعت نظام و وضعيت قانون اساسي ما مثل بعضي از كشورها نيست كه وقتي دوره يك دولت تمام شد، همه چيز عوض شود و حتّي سياستها در معرض تغيير و تبديل قرار گيرد. سياستهاي ثابت و مستمري داريم؛ بر اساس اين سياستها، برنامه ريزيهايي انجام گرفته است و بر اساس اين برنامه ريزيها، مسؤولان كارهاي خوبي انجام داده اند. بايستي اين سياستها ادامه پيدا كند و اين كارها هم ادامه پيدا خواهد كرد. بنابراين، توصيه اوّل من اين است كه نگذاريد اين حركت سازنده، حتّي اندكي دچار فتور و سستي شود. بايستي با قوّت و قدرت، ادامه پيدا كند. من همواره نكته اي را به آقايان عرض كرده ام؛ باز هم تكرار آن را لازم مي دانم. البته شما مسؤولينِ خوبي هستيد. مسؤولان بخشهاي مختلف، بحمداللَّه از سرچشمه معنويّات انقلاب، بهره وافري گرفته اند و استفاده كرده اند؛ ليكن در عين حال، من بايد اين نكته را بگويم؛ براي اين كه اينها به صورت يك سرفصل فراموش نشدني، همواره در ذهنها بماند. ما در تمام اين كار بزرگي كه برعهده داريم - در مراحل گوناگون آن -

بايستي از اهداف و ارزشهاي متعالي نظام اسلامي، يك لحظه غفلت نكنيم. اگر كارِ سازنده ما، با غفلت از آن اهداف انجام گيرد، خوف انحراف اين كار از آن اهداف وجود دارد. چون ما انسان و بشريم؛ اگر اندكي غفلت كنيم، ممكن است از «صراط مستقيم»، به سمت چپ و راست منحرف شويم. فرض بفرماييد نوجوان با استعدادي را به يك مجموعه عاقلِ مدبّر دلسوزي سپرده اند كه او را براي تبديل به يك انسان ممتاز و برجسته، تربيت كنند و پيش ببرند. شكّي نيست كه تأمين غذا براي او لازم است؛ چون اگر غذا نداشته باشد، زنده نخواهد ماند تا ممتاز شود. شكّي نيست كه ورزش براي او لازم است؛ چون اگر ورزش نكند، توانايي ادامه كار پيدا نخواهد كرد. شكّي نيست كه تعليم و تربيت براي او لازم است و بايد درس بخواند؛ چون اگر درس نخواند و عالم نشود، امكان كارهاي بزرگ براي او وجود نخواهد داشت. شكّي نيست كه سياحت و مزاحت و حضور در مراكز تفريحي، براي او لازم است. يعني اگر ما بخواهيم يك تربيت صحيح بكنيم، امكان ندارد كه از جهات دنيايي غافل شويم. چطور ممكن است نظام اسلامي را در دنيا به اعتلا رساند، در حالي كه كشاورزي نداشته باشيم، صنايع سنگين نداشته باشيم، معادن و فلزات نداشته باشيم و ...؟ بديهي است كه سازندگي كشور، يك امر ضروري و لازم است؛ اما در تمام كارهايي كه نسبت به اين نوجوانِ مستعد آماده اي كه شما براي او فكر كرديد كه در آينده، يك انسان ممتاز معنوي و مادّي و علمي و ديني شود، بايستي آن هدف را فراموش

نكنيد. يعني اگر در ورزش او، مثلاً شما طوري او را در ميداني از ميدانهاي ورزش برديد كه دچار انحطاط اخلاقي شد، اين ديگر آن نخواهد شد كه شما مي خواهيد. اگر غذايي كه به او داديد، غذايي بود كه فرضاً دل انسان را سخت مي كند، يا ذهن انسان را كند مي سازد، او را سير كرده ايد؛ اما آنچه را كه لازم است، به او نداده ايد. اگر علمي كه مي خواهيد به او بدهيد، علمي باشد كه براي فرداي او، هيچ گونه تأثيري نداشته باشد و اين امكان را كه بتواند به عنوان يك انسان بزرگ و ممتاز ظاهر شود، به او ندهد، اين كار انجام نشده است. به نظر من، امروز در سطح كشور، دو حرف هست كه گاهي گفته مي شود. هر دو حرف، درست است؛ اگر چه در ظاهر، اين دو حرف، ضدّ همديگر است و گاهي در مقابل همديگر بيان مي شود. بعضيها وقتي كه راجع به توسعه و سازندگي حرف زده مي شود، مي گويند: سراغ ارزشها برويد. كأنّه مسأله سازندگي و توسعه مادّي و اقتصادي كشور، در درجه كمي از اهميت قرار دارد. اين طور از ارزشها اسم آورده مي شود كه گويا مسأله ساختن كشور، در درجه بعد قرار دارد و اهميتي ندارد. نقطه مقابل، وقتي كه صحبت از ارزشها مي شود، بعضي مي گويند: ما بايستي مملكت را بسازيم. اگر مملكت ساخته نشود، ارزشها را نمي توانيم در دنيا معرفي كنيم. اين دو حرف، هر دو درست است؛ يعني هيچ يك از اين دو حرف، در واقع ردّ حرف ديگري نيست. كشور بايد از تمام ابعاد مختلف، ساخته شود. يعني شما هر كدام، متصدّي بخشي از بخشهاي كشور

هستيد، تلاش زيادي هم مي كنيد و اين تلاشها، بايستي باز هم حتّي مضاعف شود و ان شاءاللَّه با قوّت و قدرت، اين حركتهايي كه شما شروع كرده ايد و بعضاً به نتايج خوبي هم رسيده است، به نتايج نهايي برسد؛ ليكن در تمام اين مراحل، بايستي آن ارزشهاي معنوي، آن چيزهايي كه دو، سه مورد از آن را بعداً عرض خواهم كرد، در نظر باشد؛ كه اگر نباشد، آن وقت اين سازندگي، به آن مقصودي كه شما از آن داريد، نخواهد رسيد و نخواهد توانست آن نظام الهي و قدرت سازندگي اسلام و دين و قدرت اداره يك ملت و يك كشور به وسيله احكام الهي را معرفي كند و نشان دهد. آن چيزي كه در زمينه اين مسائلِ ارزشي، خوب است كه عرض كنم و بايد در همه بخشها مورد توجّه قرار گيرد - كه البته اينها چيزهايي است كه شايد فراگيرنده همه آنچه كه لازم است در نظر باشد، نيست؛ ليكن بلاشك جزو مهمترين آنهاست - يكي مسأله اعتماد به نفس مديران و مسؤولان كشور است. اين، يك ارزش اساسي انقلاب ماست؛ كه اگر اين نباشد، به نظر من پايه هاي سازندگي كشور متزلزل خواهد شد. در تمام مسؤولاني كه در بخشهاي مختلف كشور، مشغول تلاش و كار هستند، بايد اين روح اعتماد به نفس و اين فكر كه جمهوري اسلامي و ملت ايران و عناصر خوديِ اين كشور، قادر هستند كشور را به بالاترين حدّ اعتلاي مورد نياز و خواستش برسانند، تقويت شود. بعضاً ممكن است برخي از مسؤولان و بعضي از كساني كه در بخشهاي مختلف مشغول كار هستند - چه در زمينه هاي اقتصادي،

چه در زمينه هاي فرهنگي و غيره - به تحليلهايي دلبسته باشند كه ديگران - حتّي مثلاً يك فرد عالم يا نويسنده اي - در يك مجلّه علمي منتشر كرده باشند. اين تحليل، آن چنان نظرها را به خودش جلب كند كه اعتماد به نفس را سلب نمايد و ذهن را از آن برنامه اي كه ناشي از ديدن واقعيّتها در كشور است - چون هر كشوري اقتضائات و واقعيّاتي دارد - غافل كند و منصرف سازد! بايد سعي كنيم كه دانش آموزان ما از دوران مدرسه و دانشجويان ما و كساني كه تازه وارد كار شدند، روح اعتماد به نفس را و اين كه مي توان با تحليلها و انگيزه ها و فهم خودي از مسائل كشور، آن مسائل را حل كرد، حفظ و تقويت كنند. نبايد به آنچه كه فلان روزنامه نويس نوشته است و فلان تحليلگرِ خارجي مي گويد كه ايران بايد اين راه را طي كند تا بتواند به سازندگي و رفع مشكل اقتصادي برسد» اعتنا كرد. البته مسائل علمي در هر جاي دنيا، از هر زباني كه صادر شود، قابل اعتناست؛ منتها نه به صورت پذيرش بي قيد و شرط، بلكه به صورت پذيرش تحليلي كه انسان حرفي را بگيرد، آن را با شرايط گوناگون كشور بسنجد و به مرحله عمل در آورد. به هر حال، عدم دلبستگي به تحليلها و نظرهاي بيگانه، مهمترين چيزي است كه در زمينه مسائل ارزشي، لازم است كه در كلّ تشكيلات وجود داشته باشد. به اين كه ديگران در باره ما چه مي گويند، اعتناي چنداني نكنيد. شايد آنچه كه درباره ما مي گويند، با آنچه كه درباره خودشان مي گويند، متفاوت باشد. اگر چه آنچه

كه درباره خودشان هم مي گويند، به طور ضروري، درباره وضع زندگي ما صادق نيست. اين طور نيست كه حتماً منطبق با وضع ما هم باشد. ما مردم متديّني داريم كه با ايمان مذهبي، با حركت انقلابي و با توجّه به ارزشهاي معنوي زندگي مي كنند، به اين ارزشها هم اهميت مي دهند و اهتمام مي ورزند. اينها را بايستي توجّه كرد. نگاه نكنيد كه ديگران درباره شما و كشور و مسؤولان و برنامه هاي كشور چه مي گويند. نگاه كنيد كه چه چيزي مورد نياز است و بايستي آن را انجام دهيد. مطلب ديگري كه در همه زمينه هاي سازندگي لازم است، اين است كه ما به صورت يك اصل، از اوايل انقلاب، روي مشاركت مردم تكيه كرديم. امام رضوان اللَّه تعالي عليه، مكرّر در مكرّر، درباره مشاركت دادن مردم، توصيه مي كردند و حرف مي زدند. آن روزها، تفكّري هم وجود داشت كه مردم را تقريباً از ميدانهاي گوناگون دور مي كرد. بعد هم بحمداللَّه همه به اين رسيدند كه نه؛ مردم بايستي در مسائل گوناگون كشور، چه مسائل اقتصادي و چه ساير زمينه ها - در مسائل سياسي كه بحمداللَّه حالا هم دخالت دارند - شركت و دخالت داشته باشند. امروز هم اين طوري است؛ بايد هم باشد. اين، يك اصل هم هست كه مردم بايستي در كارهاي دولت، سهيم، شريك، همكار و مباشر كار باشند؛ ليكن نكته اساسي كه در اين جا وجود دارد، اين است كه نوع دخالت مردم، نبايد منجر به اين شود كه بعضي از قشرهاي مردم يا بعضي از افراد زرنگ در ميان مردم، سودهاي كلان و بادآورده ببرند؛ در حالي كه عدّه ديگري از مردم، در اوّليات زندگي در

بمانند. يعني همان مسأله اساسي عدالت اجتماعي و رسيدگي به همه قشرها در بخشهاي مختلف، بايد مورد توجّه قرار گيرد. الان در بخشهاي مختلف كشور، دولت در وزارتخانه هاي مختلف، يا طبق قانون، يا طبق سياستهايي كه در اين وزارتخانه خاص وجود دارد - كه خوب هم هست و ايرادي ندارد - هر كدام به نحوي مسائلشان را با مردم، هماهنگ و متوازن مي كنند؛ ليكن حتماً بايد توجّه كنيد كه از قِبَل امكانات و موجودي دولت - كه متعلق به همه مردم است - اين طور نشود كه ثروتهاي بادآورده اي به وجود آيد و در مقابل، همچنان كه لازمه وجود ثروت بادآورده در كشور است، عدّه اي محروم بمانند. تا وقتي كساني در كشور وجود دارند كه مي توانند از موجوديهاي كشور، سودها و بهره هاي بي حساب و كلان ببرند و ظاهرش اين است كه مثلاً در صورتهاي قانوني هم معامله و اجاره و مقاطعه كاري و واسطه گري مي كنند - يعني علي الظّاهر شكل لباس قانوني دارد؛ اگر چه ممكن است باطنش هم بي قانوني باشد - بدون شك، فقر در كشور، ريشه كن نخواهد شد. چنين چيزي ممكن نيست. يعني وجود امكانات بيش از حد در اختيار يك جمع معدود، نخواهد گذاشت كه توليدات و امكانات كشور، در دسترس بقيه مردم قرار گيرد. همين تورّمي هم كه هميشه از آن مي ناليد و همه مي نالند و حق هم هست؛ تا آخر ادامه پيدا خواهد كرد. بايستي در دستگاههاي مختلف دولت، توجّه دقيقي شود كه جلوِ استفاده هاي غير منطقي و غير صحيحِ منتهي و منجر به ثروتهاي كلان، گرفته شود. اگر احياناً قانوني هم وجود دارد كه اين قانون، از روي غفلت گذارده شده

است، يا مقرّراتي در جايي وضع شده است كه اين نتيجه را مي بخشد، چون اين ضرر و عيب را دارد، بايد حتّي آن قانون علاج شود و مجلس شوراي اسلامي و هيأت دولت و بقيه بخشهاي گوناگون، توجّه كنند كه اين را طوري علاج نمايند و نگذارند آن زمينه را فراهم كند. تمتّع قشرهاي مختلف مردم از امكانات كشور، بايد متعادل باشد. نبايستي طوري باشد كه فاصله ها روز به روز زيادتر شود و عدّه اي آن طور زندگي كنند. البته يك بخش عمده از اين كار را هم، وزارت اقتصاد و دارايي و بخش مربوط به ماليات، مي تواند تأمين كند: گرفتن مالياتهاي متناسب و بجا از كساني كه سودها و استفاده هايي مي برند. اين هم يك معناي ديگر است. در همين زمينه، توصيه ديگري به برادران عزيز دارم كه اين را حتماً در برنامه بايد بگنجانيد؛ چون در دوره سازندگي، بخشي از معايب اقتصادي به طور طبيعي هست. در همه جا هم همين طور بوده است. تورّم زياد مي شود و قدرت خريد، در بسياري از مردم كم مي گردد. بايد ان شاءاللَّه براي حلّ اين مشكلات اقتصادي به معناي خاص در كشور، تلاش مضاعفي در دولت انجام شود. مسأله تورّم، بايد به شكلي حل شود. قدرت پول ملي، بايستي به تدبيرِ هر چه تمامتر، با دنبال گيري و تلاش هر چه بيشتر، تأمين شود. البته اميدوار هستيم كه ان شاءاللَّه آن روزي كه نتايج كارهاي شما بيشتر ظاهر شود و اين كارهاي زيربنايي به نتايج برسد، همين طور هم شود، در دراز مدت، اين طور خواهد شد؛ ليكن نمي شود منتظر ماند و از راههاي علاجي كه در كوتاه مدت و

ميان مدّت مي تواند دنبال شود، نبايد غافل شد. همين ارزش پول ملي، كليد حلّ بسياري از مشكلات كشور است و اين ضعف قدرت خريد در طبقات پايين مردم و عدم توانايي آنها بر تأمين نيازهاي زندگيشان، ناشي از اين قضيه است، كه ان شاءاللَّه بايد تلاش مضاعفي براي اينها انجام گيرد. در همين خصوص، ما توصيه هميشگي داشتيم كه باز هم به شما برادران عزيز عرض مي كنيم و توجّه و تذكّر مي دهيم و آن، عبارت از اعتناي به ايثارگران در كارها و بخشهاي مختلف و سپردن مسؤوليتهاي گوناگون كشور به آنهاست. حقيقتاً امنيتي كه امروز كشور دارد و بخشهاي مختلف مي توانند با استفاده از اين امنيت، كار و برنامه ريزي و ابتكار كنند، كشور را بسازند و براي كشور و براي خودشان افتخارات به وجود آورند، ناشي از تلاش ايثارگران و همين جواناني است كه به ميدانهاي نبرد با دشمن رفتند. بعضي شهيد شدند، كه خانواده هاي آنها هستند. بعضي مجروح شدند و جانبازان را تشكيل مي دهند. بعضي هم بحمداللَّه سالمند، ايثارگران ما هستند. همين جوانان مؤمن نيروهاي مسلّح، واقعاً تلاش كردند و زحمت كشيدند - چه نيروي نظامي و چه در بخش خودش نيروي انتظامي در مقابله با كساني كه مخلّ به امنيت كشور بودند - و همان طوري كه امام يك وقت فرمودند: اگر اين جوانان نبودند و اين انقلاب پيروز نمي شد، حالا ماها اين فرصت و اين افتخار را نداشتيم كه بخواهيم مسؤولان كشور باشيم و پيش خداي متعال، براي خودمان اجر، و پيش مردم و نزد تاريخ، براي خودمان افتخار درست كنيم. شما اين خدمات را، به اين مردم ارائه دهيد. در حقيقت، شما

مسؤولان كشور و همه ما، مديون آحاد مردم و بخصوص ايثارگران از مردم هستيم كه با جان و توان و زحمات خودشان، اين امكان را براي ما فراهم كردند. اگر اين ايثارگريها نبود، معلوم نبود كه كشور، تماميت ارضي داشته باشد يا نه. امنيت داشته باشد يا نه. دشمن داخل كشور ما باشد يا نه. و آيا چنين امكاني وجود داشته باشد كه كسي بتواند براي كشور، كار و تلاش كند و سازندگي به وجود آورد. اين، بر ما ديكته مي كند و واجب مي سازد كه در همه مراحل، مواظب و مراقب باشيم و نگذاريم كه خداي نكرده، حقِّ طبقات ايثارگر كشور - مثل خانواده هاي شهدا، جانبازان، رزمندگان و كساني كه در راه خدا واقعاً جهاد كردند و زحمت كشيدند - به بعضي از حرفها و نِقهايي كه گاهي گوشه و كنار زده مي شود؛ آن هم از سمت كساني كه در جنگ، هيچ گونه دلسوزي اي نداشتند و براي اين انقلاب و براي جنگ و در ميدانهاي خطر، هيچ گونه تلاشي نكردند، ضايع شود. گاهي نقهايي مي زنند كه مثلاً چرا در دانشگاه، چرا در وزارتخانه ها، چرا در فلان جا، به خانواده هاي شهدا يا به ايثارگران يا به بسيجيها، امتياز مي دهند؟ به اينها، اعتنايي نكنيد. آنچه به عنوان امتياز - كه بحمداللَّه امروز قانوني هم است - به اينها داده مي شود، زيادتر از آنچه كه آنها مستحقش هستند، نيست؛ بلكه در مقابل آنچه دستاورد تلاش آنهاست، واقعاً به مراتب كمتر هم هست. ما از برادران عزيز درخواست مي كنيم كه خدا را در همه احوال، حاضر و ناظر بدانيد. حساب الهي را در قيامت بايد جدّي بشماريد. محاسبه الهي،

حقّ است. كوچكترين كار ما، خداي نكرده، يك لحظه غفلت ما، يك لحظه كم كاري ما، همه در پرونده و صحيفه اعمال ما، مضبوط و محفوظ و باقي است. از يكايك اينها، از ما حساب كشيده مي شود؛ همچنان كه هر لحظه دشواري را كه شما در راه مسؤوليت طي مي كنيد، در نامه عملتان مضبوط و محفوظ است. آن نگراني اي كه شما براي كار داريد، آن تلاشي كه مي ورزيد، آن فشاري كه بر اعصاب و جسم و بر خانواده خودتان مي آوريد، براي اين كه كاري را براي خدا و در راه او انجام دهيد، اين هم پيش خداي متعال محفوظ است. اگر خداي نكرده، غفلتي، كم كاري اي، بي ملاحظگي اي در هر كاري از كارها، عدم رعايت مصالح عالي مردم و نظام، به خاطر بعضي از ملاحظات شخصي و گروهي باشد، اينها همه اش پيش خداي متعال محفوظ است و خداي متعال از اينها، از ما خواهد پرسيد. محاسبه الهي، محاسبه اي سخت و بسيار جدّي است. خدا كند كه ماها، اين مراقبه را همواره براي خودمان داشته باشيم كه بتوانيم كارهايمان را با دقّت بيشتري انجام دهيم. من خودم بيش از شما، محتاج به اين معنا هستم و بلكه بيش از شما، موظّف هم هستم كه اين مراقبه را در كوچكترين اعمال خودم داشته باشم. البته وظيفه دارم اين معنا را به شما هم عرض كنم كه يك ساعت كه بيشتر به كار مي پردازيد و اهتمام بيشتري كه مي ورزيد، البته پيش خداي متعال اجر دارد. اگر لحظه اي هم از گوشه كار كم گذاشته شود، ملاحظه اي موجب شود كه انسان، آن كاري را كه بايد انجام دهد، انجام ندهد؛ آن

هم پيش خداي متعال، محاسبه و مؤاخذه اي دارد كه بايستي به آن توجّه داشت. به نظر من، آقايانِ وزرا و مسؤولان بالاي كشور بخصوص، اگر بخواهند از اين دغدغه هاي گوناگون، خودشان را خلاص كنند و اين خدمت بزرگ و خالص و خوبي را كه ارائه مي دهند، بي هيچ دغدغه و اشكال، در نامه عمل خودشان ثبت كنند و براي اين كشور، ان شاءاللَّه مستدام بدارند، راهش اين است كه در فعّاليتها و تلاشهاي اقتصادي شخصي و گروهي، مطلقاً وارد نشوند. شما كه بحمداللَّه به كم قانع شديد. يك وقت، آقاي هاشمي، شخصي را براي وزارت دعوت كرده بودند كه بيايد براي بخشي، مسؤوليتي پيدا كند. پيش ايشان آمده بود و گفته بود كه من اگر بيايم وزير شوم، زندگيم لنگ مي ماند؛ ولي حالا زندگيم مي گردد! يادم نيست حالا ايشان قبول كردند و مثلاً گفتند چيزي اضافه مي دهيم، يا قبول نكردند. قاعدتاً اين طور است كه اگر كساني با تخصّصهاي خوب، در بخشهاي ديگر كشور بروند كار كنند، البته ممكن است زندگيشان بهتر هم بشود. زندگيهاي راحت تر و درآمدي بيشتري خواهند داشت. طبعاً وزارت، اين طور نيست. بر حسب قاعده، يك مقدار سطح برخورداريها و تنعمها را، از ديگر بخشها كمتر خواهد كرد. به اين مقدار، بسازيد. اين را تحمّل كنيد و بسازيد. به فكر نباشيد كه زندگي خودتان را تأمين كنيد. البته مي دانم بحمداللَّه به فكر نيستيد؛ ولي حالا آنچه كه ما به شما مي گوييم، در واقع براي همه مديران و مسؤولان بخشهاي گوناگون در سطوح مختلف، حجيّت دارد و بايد رعايت كنند. مديران كشور، به فكر نباشند كه آينده خودشان را تأمين كنند. همه چيز،

به دست خداست. اداره زندگي و ادامه آن هم، به دست خداست. در فعاليتهاي اقتصادي، هر چه كه خودتان را دور نگه داريد و پرهيز كنيد، به نفع شما و كارتان و به نفع كشور است؛ بلكه به نظر من، از هر كاري به غير از آن كار ويژه خودتان، اجتناب كنيد، براي اين كه بتوانيد كار خودتان را انجام دهيد. به هر حال، عزيزان من! كار خوب، آفاتي هم دارد. هيچ كار خوب، بدون آفت نيست. انسانِ تربيت شده والاي سطح بالايي كه جزو مخلصان به حساب مي آيد، طبق اين طبقه بنديهاي معنوي در روايات و آثار شرعي ما، «في خطر عظيم»(2) است. انسان مخلص، يعني كسي كه همه كارهايش براي خداست، يك كلمه حرفش، يك حركتش، حتّي خوردن و نوشيدن و استراحت كردنش، جز براي خدا و بدون نيّت قربت نيست، در روايت دارد كه حتّي اين انسان، «في خطر عظيم» است. حالا ببينيد ما كه تا آن اخلاصِ آن طوري، فاصله خيلي زيادي داريم، وضعمان چگونه است. از آفات ، بايد خيلي پرهيز كرد. آفات كار و آفات زندگي، خيلي زياد است. بايد انسان دائم مراقب باشد. البته اين را نمي گويم براي اين كه شما شجاعتِ كار را از دست بدهيد؛ نه. يكي از آفات كار، همين است كه انسان، شجاعت كار را از دست بدهد. مراقب باشيد كه كار را شجاعانه و قوي و با قدرت و با توكّل به خدا انجام دهيد. در هر سطحي كه هستيد، پيش برويد. يكي از آفات، همين است كه انسان، شجاعت نداشته باشد. آفات ديگري هم وجود دارد كه مراقب باشيد اين آفات، ان شاءاللَّه دامنگير

شما نشود. اميدواريم از شما برادران عزيزي كه مشغول اين كارهاي خوب و بزرگ هستيد، همچنان كه بحمداللَّه جناب آقاي هاشمي اظهار رضايت مي كنند، خداي متعال هم راضي باشد و نام و كار نيكي از خودتان بگذاريد و اين خدمات را سالهاي متمادي، ان شاءاللَّه ادامه دهيد و براي اين كشور، منشأ آثار باشيد و از قِبل كارهاي شما، ان شاءاللَّه مردم بهره هاي فراواني ببرند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) وسائل الشيعه، ج 12، ص 49 2) مستدرك الوسائل، ج 1، ص 99

بيانات مقام معظم رهبرى در جمع مردم اروميه در استاديوم تختى

بيانات مقام معظم رهبري در جمع مردم اروميه در استاديوم تختي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه رب العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين الهداة المهديين. سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. خداي متعال را سپاسگزارم كه همان طور كه بعد از جنگ تحميلي، در اولين فرصت، به اين استان شهيد پرور و به ديدار شما مردم عزيز آمدم و توفيق ملاقات با شما عزيزان را پيدا كردم، حالا هم بار ديگر اين توفيق پيدا شد كه با شما، در اين استانِ تاريخيِ سر بلندِ خوش سابقه فداكار، ملاقات كنم. اوّلاً لازم است از استقبال پرشور و صميمانه شما مردم اروميه و ديگر شهرهايي كه زحمت كشيديد و از راههاي دور و نزديك، براي اين مراسم استقبال محبّت آميز، به اروميه آمديد، تشكّر كنم و آن چنان كه من در خيابانهاي شهر، مشاهده كردم، اگر بعضي از برادران يا خواهران، به خاطر ازدحام جمعيّت، دچار ناراحتي و فشار جسمي شدند، از آنها عذر خواهي كنم. خداوند به همه شما مردم مؤمن و صميمي و فداكار، لطف و رحمت خودش را نازل كند. مايلم

نگاه كوتاهي به گذشته و امروز و آينده اين استان بيندازم. از لحاظ مردم اين استان، چيزي كه من مي توانم بگويم، اين است كه مردم استان آذربايجان غربي يعني اين بخشي كه در تقسيمات كشوري ما، امروز به نام آذربايجان غربي شناخته مي شود - در گذشته تاريخ - يعني در همين دوران نزديك به زمان ما - بعد از مشروطه تا امروز، در قضاياي مختلفي، امتحانهاي بسيار خوبي داده اند. آخرين امتحان، در جنگ تحميلي بود كه اين استان، با شهداي بزرگش، با رزمندگانش و سردارانش، با شهيد باكريِ پر افتخار و سربلندش و مرد و زنِ پشتيبان و شجاعش، بهترينِ امتحانها را داد. قبل از دوران جنگ تحميلي هم كه هنوز در اغلب استانهاي كشور، هيچ خبري از جنگ و درگيري و زد و خورد نبود، اين استان در گير مبارزه با ضدّ انقلاب و فتنه جويان و تحريك شدگان بود. آن جا هم مردمِ اين استان امتحان خوبي دادند. هم مردم ترك، هم مردمِ كُرد توانستند بهترين موضع را در مقابل فتنه جويان و فتنه گران و ضدّ انقلاب اتّخاذ كنند. اگر كسي قبل از اين دوران؛ يعني تاريخ نزديك به زمان ما را هم خوانده باشد و مطالعه كند، خواهدديد كه باز هم مردم اين استان پر افتخار، در دوران تهاجم قدرتهاي بيگانه به اين كشور، يعني در دوران جنگ بين الملل اوّل - كه از جمله نكات بسيار مهمّ همين نقطه است؛ آن هم بخصوص در اين استان - بهترين امتحانها را دادند. يعني تجربه اي كه اين استان، در قضاياي اواسط جنگ بين الملل اوّل ديد و از سر گذراند، يكي از قضايايي است كه در

ساير نقاط ايران، اصلاً سابقه ندارد. شما جوانان - بخصوص - بايد روي اين نكته توجّه كنيد و در نوشته هاي مورّخين و گزارشگران مسائل ايران، بايد اين نكته بيايد؛ كه متأسفانه خيلي كمرنگ است يا نيست. آن نكته اين است كه در جنگ بين الملل اوّل ، نمايندگان دو، سه كشور از كشورهاي مسيحيِ دنيا، در اين حول و حوش حضورِ ضعيفي داشتند. نمايندگان روسها، انگليسيها و آمريكاييها هم در اين استان حضور داشتند. به چه اسمي؟ به اسم معلّم، به اسم پزشك و از اين قبيل. درست توجّه كنيد! با اين كه اين كشورها در سياستهاي مختلف، به شدّت با يكديگر معارضه و دشمني داشتند، امّا در اين نقطه از دنيا، ناگهان به فكر افتادند كه به كمك يكديگر، يك پايگاه استعماري به مركزيّت همين منطقه اروميه و خوي و ماكو و به وجود آورند. يعني شبيه آن چيزي كه بعدها در فلسطين اشغالي به وجود آمد. منتها آن جا به اسم يهودي گري، اين جا به اسم مسيحيّت! مردم اين استان سالهاي متمادي، در كنار جمعي از هم ميهنان مسيحي ما زندگي مي كردند؛ امروز هم زندگي مي كنند؛ در آينده هم زندگي خواهند كرد - مثل برادر و خويشاوند - با هم هيچ مشكلي هم، نه آن روز داشتند، نه امروز دارند و نه در آينده خواهند داشت. يعني در اين استان، تعدادي از هم ميهنان ايراني ما، از آشوري و ارمني و مسيحيان كاتوليك و پروتستان، حضور دارند؛ آن روز هم بودند. مسلمانان هم با آنها دوستانه، آنها هم با مسلمانان برادرانه و دوستانه رفتار مي كردند. بين آنها هيچ مشكلي وجود نداشت. امّا نكته عبرت آموز اين

است كه نمايندگان كشورهاي خارجي و استعمارگر، چون ديدند تعدادي مسيحي در اين استان وجود دارد، به طمع افتادند كه شايد بتوانند با تحريكات مذهبي و فرقه اي و ديني، پايگاهي از مسيحيت در اين بخشِ از ايران به وجود آورند و اين بخش را از ايران جدا كنند. يكي از امتحانهاي سخت براي اين استان - يعني براي اروميه، سلماس، خوي، ماكو و شهرهاي ديگرِ اين منطقه - پيش آمد. در همان برهه از زمان و تاريخ بود كه نمايندگان دولت آمريكا، دولت روسيه تزاري و دولت انگليس، در اين نقطه، توطئه مشتركي را طرّاحي كردند و فتنه عجيبي به راه انداختند. هزاران نفر از مسلمانان و مسيحيان، در اين فتنه، در همين اروميه و سلماس و بقيه نقاط كشته شدند. من وقتي آنچه را كه بر اين استان و بر اين شهرها در آن برهه گذشته است، به يادم مي آورم، قلبم متلاطم مي شود. كاري كردند كه مورّخ مي نويسد: «در اطراف سلماس، ديگر هيچ آبادي اي باقي نماند. هزاران نفر در اروميه كشته شدند. با مردم اين منطقه كاري كردند كه وقتي عثمانيهاي متجاوز وارد مرزهاي ايران و وارد اروميه و خوي شدند، مردم از آنها استقبال كردند»! البته خود آنها هم كه آمدند، بعد ظلم و جور زيادي كردند تا بيرون رانده شدند. اما ببينيد بر اثر تحريك اروپاييها و آمريكاييها، زير نامهاي موجّه - به اسم كمك به مردم، به اسم پزشك و بيمارستان و مدرسه و امثال آن - آن روز چه بر سر مردم آورده بودند كه مردم، از عثماينهاي متجاوز، با آغوش باز استقبال كردند! امّا مردم اين منطقه، با اين

كه خيلي سختيها ديدند و با وجود تحريكات دشمنان، توانستند اوّلاً با شجاعت و با مقاومت و ايستادگي، دشمنان را بيرون كنند، ثانياً - و از اين بالاتر - همان برادري گذشته را، باز هم در بين خودشان بر قرار كردند. گروههاي مسلمانان با يكديگر متّحد شدند و تحت تأثير تحريك دشمن قرار نگرفتند و جنگ شيعه و سنّي، جنگ ترك و كرد، جنگ مسلمان و مسيحي به راه نينداختند. اين رشد مردم اين استان را نشان مي دهد. من هميشه در دلم، اين رشد مردم استان را تحسين كرده ام. اين يكي از سوابق مردم اين استان است. بعد از انقلاب هم شما شاهد بوديد و ديديد كسي كه در مقابل توطئه دشمن، ايستادگي و مقاومت كرد، خود مردم بودند. بسيج مردم، جوانان مؤمن مردم، در مقابل فتنه گري و اختلاف افكني و تحريكات و تجزيه طلبي و خباثتهاي گوناگونِ بيگانگان، كه با تحريك يك عّده آدمهاي غافل انجام مي گرفت، ايستادند و مبارزه كردند. اين عظمت و رشد روحيِ مردم است و اين خيلي با قيمت و ارزشمند است. از لحاظ طبيعي هم اين استان، يكي از استانهاي با بركت كشور پهناور و عزيز ماست. خداي متعال در اين استان، امكانات بسياري را براي استفاده مردم و احياي نيروي خلاّقه مردم قرار داده است. خاك حاصلخيز، آب فراوان، بارندگي به اندازه و مناسب، جنگل، اين درياچه بسيار پر بركت و با ارزش، معادن زير زمينيِ مس، طلا و ديگر معادني كه در اين استان وجود دارد. مردمي داراي رشد و با فرهنگ و زميني آماده. بايد در اين استان، فقر و بي كاري وجود نداشته باشد. چرا هست؟

زيرا در گذشته - قبل از انقلاب - نسبت به اين استان خيلي ظلم و ستم شده است. من آمارها را كه نگاه مي كردم، ديدم كه تعداد فارغ التحصيلان و دانشجويان سطح كارشناسي اين استان قبل از انقلاب، يك عدد بسيار كمي است. امروز به فضل پروردگار، از ده و پانزده برابر هم بيشتر است. ظلم بزرگ آن روز به اين مردم، همين بود. جوانان اين استان امكان تحصيل نداشتند. صنعتگر و انگشتان با مهارت وبا استعدادش، امكان كار صنعتي نداشت.كشاورز كه توليد ميوه يا غلاّت مي كرد، امكان بهره برداري بهينه از اين محصول را نداشت. بعد از انقلاب كارهاي زيادي در اين استان شده است . من آمارها را كه ديدم، خدا را شكر كردم كه دولت خدمتگزار، در سالهاي بعد از انقلاب، توانسته است در بخشهاي مختلف، كارهاي زيادي انجام دهد. امّا در عين حال آنچه كه انجام شده است، كمتر از آن كارهايي است كه بايد بعد از اين انجام گيرد. كشور ما كشوري است كه امكانات كار در آن زياد است. در همه استانها وقتي كه نگاه مي كنيم، ويژگيهايي وجود دارد كه بعضاً مخصوص آن استان بخصوص است. استان شما هم از اين ويژگيها دارد. تعداد زياد جوان و نوجوان در اين استان، يك نقطه قوّت است. اينها كساني هستند كه مي توانند نيروهاي كار را براي آينده، هم براي اين استان، هم براي سطح كشور، براي كارهاي فرهنگي، اقتصادي، سازندگي، معنوي و مادّي، تأمين كنند. نيروي جوان، نيروي با ارزشي است. خدا را شكر مي كنيم كه مسؤولين دولتي و دولت خدمتگزار در زمينه سازندگي، به كارهاي جدّي مشغول شده است. شما امروز هر

جاي كشور را نگاه كنيد، آثار سازندگي مشهود است. هم سازندگي ويرانيهاي جنگ و هم از آن بالاتر، سازندگي نسبت به كوتاهيها و ويرانيها و خراب كردنهاي دوران قبل از انقلاب؛ يعني دوران حكومت طاغوت. سازندگي در اين استان هم شروع شده و كارهاي زيادي انجام گرفته است. امّا بايد مردم همّت كنند، مسؤولين دولتي كمك كنند تا اين استان آباد، اين استان با استعداد، اين استاني كه مردم كننده كار و با استعدادي هم دارد، بتواند يك استان نمونه شود. من در گزارشهايي كه داده شده است، نگاه كردم و آنچه كه به نتيجه رسيدم، اين است كه در اين استان، بيكاري، يك معضل است. رواج قاچاق، يك معضل بزرگ است. يك عدّه راه قاچاق را كه راهِ بسيار ناسالمي است در پيش گرفته اند؛ هم به مردم و هم به استان ظلم مي كنند. توليد داخلي را به شكست مي كشانند. به جاي اين كه به توليد روي آورند و كشور و شهر و استان خودشان را آباد كنند، به كارهاي نا سالم و خلاف قانون مي پردازند كه يقيناً جز فساد براي مردم، هيچ اثري ندارد؛ اگر چه براي خود آنها پولهاي باد آورده اي را به ارمغان مي آورد! اين هم يك معضل بزرگ است. معضل فرهنگي هم در اين استان، كم و بيش هست. عزيزان من! دشمنان مايلند كه ذهن و فكر و روح جوانان را - كه در طول اين هفده سالِ انقلاب، معجزه آفريده است - به وسيله امواج مسموم و خطرناك تلويزيون و راديو تسخير كنند. جوانان بايد هوشيار باشند. جوانان بايد بدانند با آنچه از وراي مرزها، به وسيله كساني كه هيچ

به سر نوشت اين ملت علاقه ندارند، مي رسد، بايد بااحتياط برخورد كرد. نمي شود بي قيد و شرط، هر چه را كه از آن سوي مرزها مي فرستند - اعمّ از كالاي فرهنگي و همچنين امواج تبليغي و فرهنگي - پذيرفت. دشمن در كمين است؛ بخصوص در كمين جوانان. شما در اين تبليغاتي كه مي كنند، نگاه كنيد! يك كلمه در جهت رشد و ترقيِ انديشه مردم حرفي زده نمي شود. تبليغات دشمن در جهت ويرانگري و فاسد كردن است. در جهت معطّل كردن نيروي كار و فكر و جسم جوانان است. بايد با احتياط با آن برخورد كرد. كه از امواج فرستاده شده به وسيله دشمنان حرف مي زنيم؛ از عادات بدي كه بين خود ما هم هست، حرف بزنيم: من مقيّدم كه در هر جا احساس مي كنم نسبتِ به زنان بي اعتنايي يا ظلم مي شود، تذكّر بد هم. اين يكي از نكاتي است كه اسلام بر روي آن خيلي توجّه دارد. آن طور كه شنيده ام، در بعضي از بخشهاي اين استان، بخصوص در مناطق كُردي، نسبتِ به زنان، در خانه شوهر و در محيط زندگي، اهانت و بي احترامي انجام مي گيرد. حتّي گاهي ميراث آنها را - كه حقّ آنهاست - نمي دهند! يعني حتّي نزديكان هم به زنان ستم مي كنند و حقّ آنها را ناديده مي گيرند! اراده و خواست زنان در مسائل مربوط به ازدواج نديده گرفته مي شود. اينها همه بر خلاف اسلام است. در اسلام، از داخل خانه تا محيط كسب، از محيط زندگي و معاشرت تا سطح كشور و تا سطح جهان، همه جا عدالت مطرح است. يك جمله هم در اين استان، درباره اين همزيستي اي كه ميان برادران

و خواهرانِ اقوام مختلف هست، بگويم كه براي من بسيار اعجاب انگيز و تحسين برانگيز است. در اين استان، ترك و كرد و شيعه و سنّي، در كنار هم با مهرباني زندگي مي كنند. اين چيز بسيار با ارزشي است. يكي از چيزهايي كه هنگام پيروزي انقلاب، دشمنان خارجي را نسبت به شكست انقلاب اميدوار مي كرد، مسأله تعدّد اقوام، در سرزمين پهناور ما بود. ترك، عرب، فارس، كرد، لر، بلوچ و تركمن؛ اقوام مختلف. دشمن اميدوار بود كه بتواند از اين اختلاف، بهره برداري كند؛ اينها را به جان هم بيندازد. شما هرجا نگاه مي كنيد، تبليغاتِ قوم گرايي و مبالغه در اين مسأله را مشاهده مي كنيد. اگر كاوش كنيد، دست دشمن را در آن جا خواهيد ديد. دشمن اين را مي خواست؛ امّا غافل بود كه ملّت ايران پيش از همه چيز، ايراني است. ترك و فارس و كرد و عرب و بقيه اقوام ايراني، افتخار مي كنند كه فرزند «ايران اسلامي» هستند كه پرچم اسلام را در دنيا بر افراشته است. دشمنان مدّتي در اين استان آمدند؛ به وسيله عناصري فتنه گري كردند تا شايد بتوانند مردم كرد ما را - كه هم ميهن ما هستند، مثل بقيه هم ميهنان - تحت تأثير قرار دهند. البته مردم اين استان جوابشان را دادند. خودِ كردها جواب فتنه گرها را دادند و به دهن آنها زدند. به فضل پروردگار، حيله دشمن در اين استان نگرفت. نتوانستند مردم كرد را دور شعارهاي خودشان جمع كنند. البته در همه جا يك عدّه فريب خورده هستند. يك عدّه هم خائن و تحريك كننده آنها هستند. امروز هم همان خائنين يا فريب خورده ها، در آن طرف مرزهاي اين

كشور، جيره خوارِ دشمنان بدخواه اين مردمند. شما ببينيد امروز در كردستان عراق چه مي گذرد! خود مردم كرد، به تحريك صدام و رژيم عراق و با چراغ سبز آمريكاييها، به جان هم افتاده و خون يكديگر را مي ريزند! آن كساني كه مي خواستند مردم را از هم جدا كنند، اسم كرد و ترك و اقوام مختلف را، جدا جدا مي آورند. براي اين استان و استانهاي ديگر اين منطقه، همان وضعيتي را مي خواستند كه امروز بر استان كردستان عراق حاكم است. مي خواستند خون مردم، در صحنه هاي جنگ برادر كشي، ريخته شود و مردم را بدبخت كنند. امروز به فضل پروردگار، در زير سايه نظام عزيز و پر افتخار اسلامي - كه امروز نظام اسلامي در دنيا، يكي از سرافرازترين نظامهاست - و در زير اين پرچم به اهتزاز در آمده اي كه ملتها و دولتها، با عظمت به آن نگاه مي كنند، همه گروهها و اقوام ايراني، دست در دست يكديگر زندگي مي كنند و قدر اين حكومت، اين نظام و اين عزّت را مي دانند. روزي بود كه مردم دنيا، اگر از ايران خبري داشتند، به خاطر داستانهاي افسانه وار و ولخرجيهاي فساد آميز دستگاه حكومت خائن پادشاهي بود! از اين طريق اسم ايران را مي شنيدند. در ولخرجيها و قماربازيهايشان در كازينوهاي معروف دنيا، از ايران اسم مي آوردند؛ به مناسبت اين كه پادشاهان و حكمرانان اين كشور و اين ملت مظلوم، اموال اين ملت را به آن جاها مي بردند و مي باختند و بر مي گشتند! امروز در دنيا، نام اسلام را با عنوان شجاعت و عدالت خواهي و ظلم ستيزي مي شناسند. امروز بحمداللَّه وضع شما ملت ايران، به خاطر شجاعتها و به خاطر

ايستادگي و نشان دادن شخصيت و عزّتتان، طوري شده است كه اگر كساني بخواهند با سلطه هاي مستكبر دنيا پنجه در بيندازند، به شما نگاه مي كنند؛ از شما ياد مي گيرند و تقليد مي كنند. امروز نام ايران به عنوان مركزي براي ايستادگي در مقابل افزون خواهي و زياده طلبي استكبار جهاني، شناخته مي شود. ملت ايران، ملتي است كه دولتش را از خود مي داند. خودش سرِ كار آورده است و از دولت و مسؤولين خود حمايت مي كند. اين جا ميان مردم و دولت، مسؤولين و مردم، پيوند مستحكمي است. اين خصوصيت اين كشور و اين ملت است. براي همين است كه من براي چندمين بار تكرار مي كنم كه قدرت استكبارگر آمريكا و ايادي مزدور و اجير او - كه به وسيله تبليغات و تلاشهاي سياسي و كارهاي اقتصادي و فرهنگي، سعي مي كنند اين ملت را از اصول و ارزشهاي خودش دور كنند - بايد بدانند كه اين ملت، با تمسّك به اسلام، با چشيدن مزه استقلال و احساس عزّتي كه از ايستادگي در مقابل دشمنان گردن كلفت خود مي كند و در برابر توطئه و تهديدهاي آمريكا و اياديش و در مقابل خلاف كاريهاي بعضي از مجامع جهاني، با كمال قدرت مي ايستد. در نهايت، آن كسي كه از ميدان بيرون خواهد رفت، دشمنان ملت ايرانند نه ملت ايران! خدا را سپاس مي گوييم و جبهه شكر و سپاس در مقابل پروردگار بر خاك مي ساييم. اگر ملت و دولت ايران قوي، عزيز و اميدوار است، اين لطف خدا و كمك الهي است. پروردگارا! شاهد باش كه ما اين نعمتهاي فراوان را از تو مي دانيم. ما به خودمان مغرور نمي شويم. ما به تو تكيه

مي كنيم؛ از تو كمك مي خواهيم و به تو اميد مي ورزيم. در مقابل تو سر تعظيم فرو مي آوريم و مي دانيم تو به ما كمك خواهي كرد. اين ملتْ شايسته كمك و سزاوار رحمت الهي است. ملتي كه زن ومردش، در راه خدا، اين قدر صادقانه تلاش مي كند. امروز ملت، در چهار گوشه ايران - در همه جاي اين كشور بزرگ - افتخار مي كند به اين كه در زير سايه اسلام و با عزّت اسلام زندگي مي كند. حتّي كساني كه در اين كشور متديّن به اسلام نيستند - پيروان اقليتهاي ديني، مسيحيان، يهوديان و زرتشتيان؛ پيروان اديان الهي - آنها هم افتخار مي كنند كه همه آحاد ملت، در زير سايه اين نظام اسلامي و الهي،برادروار و با محبّت، با يكديگر زندگي مي كنند - رحماء بينهم - امّا همه در مقابل دشمنِ متجاوز، زورگو و بدخواه، با كمال سر بلندي و افتخار مي ايستند - اشدّاء علي الكفّار - اين است معناي «اشدّاء علي الكفّار(1)». به متجاوز امان نمي دهند؛ امّا در ميان خود برادرانه رفتار مي كنند. شما كجاي دنيا سراغ داريد؟! همين اروپايي كه دم از آزادي و حقوق بشر مي زند؛ همين آمريكايي كه خود را مركز همزيستي مي داند، هنوز كه هنوز است، اختلافات نژادي در ميانشان بيداد مي كند. در كشورهاي اروپايي، جوانان پيرو ناسيوناليسمهاي افراطي، در كوچه و خيابان، به جان ديگران مي افتند؛ آنها را در روز روشن كتك مي زنند، يا حتّي نابود مي كنند. در آمريكا، سياه و سفيد، حتّي پيروان اديان مختلف، از جمله مسلمانان، با اين كه تعدادشان در آمريكا زياد است، آرامش و امنيتي را كه اقليتهاي ديني در اين كشور - ايران - دارند،

به هيچ وجه ندارند. تا اندك چيزي مي شود، مجلّاتْ عليه مسلمانان و اسلام حرف مي زنند. مسلمانان، اهل هر جا كه هستند، بيچاره ها تنشان مي لرزد. شما در كجاي دنيا مشاهده مي كنيد كه برادران، مثل اين جا در كنار هم، با مهرباني و با همزيستي زندگي كنند!؟ عزيزان من! اين حالت را حفظ كنيد. مواظب دشمن باشيد. دشمن سعي مي كند اين همبستگي ملي را، اين وحدتي را كه در سرتاسر اين كشور گسترده است، به شكلهاي مختلف به هم بزند. مراقب دشمن باشيد، دشمن فتنه انگيز است. ملت ايران با رشد كامل، پشت سر مسؤولين و با كمك آنان راه خود را مي رود. آينده اين كشور و اين ملت، آينده روشني است. به فضل پروردگار ايران فردا، با استعدادهاي ظهور يافته و شكفته شده و ان شاءاللَّه با پيشرفت حيرت آور و خيره كننده اي در چشم ملتهاي عالم، ايراني آباد است. اميدواريم استان شما و شهرهاي اين استان هم، در اين مسابقه سازندگي - كه بحمداللَّه امروز در اين كشور به راه افتاده است - بتوانند جلوتر از ديگران حركت كنند. كارهاي زيادي بايد انجام گيرد. امروز بحمداللَّه دولت خدمتگزار، كار سازندگي را انجام مي دهد. برادراني كه در اين سفر همراه ما هستند - از وزرا يا ديگر مسؤلين دولتي و بخشهاي انقلابي - گوشه وكنارهاي كارهاي اين استان را زير نظر قرار مي دهند و مطالعه مي كنند. ان شاءاللَّه هيأتها به همه شهرها خواهند رفت و با مردم عزيزمان در شهرهاي مختلف، از نزديك ديدار خواهند كرد. اميدواريم برادراني كه همراه ما هستند، بتوانند مشكلات را با ريزبيني و دقّت ببينند و همّت شود تا ان شاءاللَّه اين مشكلات، در زمان خود،

با كمك و همراهي شما مردم، با دستهاي كارآمد و فعّالي كه بحمداللَّه شما مردم از آنها برخورداريد،به شكل مناسبي بر طرف گردد. اميدوارم خداوند لطف و فضل خود را شامل حال شما كند و شما را مشمول ادعيه زاكيه حضرت بقيةاللَّه ارواحنا فداه قرار دهد و علماي محترم و عزيز اين استان را در وظايف و فعاليتهاي خودشان موفّق بدارد و هر يك از بخشهاي مختلف فرهنگي و اقتصادي را در كارهاي مخصوص خودشان توفيق دهد، تا همه بتوانند ان شاءاللَّه دست در دست يكديگر، كارهاي مهمّي را كه بر عهده دارند، انجام دهند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) فتح: 29

بيانات مقام معظم رهبرى در جمع خواهران اروميه

بيانات مقام معظم رهبري در جمع خواهران اروميه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلوة والسّلام علي سيّدنا، ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الهداة المهديّين. براي من، منظره بسيار جالب و زيبايي است كه مشاهده مي كنم بانوان اين استان، اجتماعي را با اين عظمت تشكيل داده اند. بحمداللَّه، شما قشرهاي مختلف بانوان اين استان، از شهرهاي مختلف گرد آمده ايد و اين مجمع با شكوه را تشكيل داده ايد. آنچه كه امروز مناسب مي دانم در اين مجموعه بزرگ عرض كنم، دو، سه مطلب اساسي در خصوص مسائل زنان است: مطلب اوّل اين است كه امروز معضل بزرگي در ارتباط با قشر زن، نه فقط در ايرانِ ما، بلكه در سراسرِ جهان وجود دارد. آن معضل اين است كه نسبت به حقوق و شخصيت بانوان، در بعضي از بخشهاي زندگي، كوتاهي يا تعرّض انجام مي گيرد. يعني به زنان ظلم مي شود. بعضي تصوّر مي كنند اين ويژگي، مخصوص كشورهاي شرقي يا اسلامي است. اين

تصوّر، اشتباه است. ظلم به زنان، در كشورهاي غربي - با همه ادّعاهايي كه نسبت به زنان دارند - اگر بيشتر از كشورهاي اسلامي و شرقي نباشد، كمتر نيست. آمارهايي مبني بر آزار زنان در خانواده از طرف مردان - چه شوهر، چه پدر و چه برادر - وجود دارد كه من اين آمارهاي تكان دهنده را ديده ام. واقعاً انسان را دچار تعجّب مي كند! پس، معضلي كه به آن اشاره شد، در همه جاي دنيا وجود دارد. اين معضل، بايد حل شود. البته در كشور ما، به هنگام مقدّمات پيروزي انقلاب كه زنان در ميدانهاي عظيم مبارزه سياسي حضور پيدا كردند و نقش خودشان را به اثبات رساندند، وضع تا حدود زيادي عوض شد. من اين جا در جمع شما بانوان عزيز و خواهران و فرزندان خودم، عرض مي كنم كه نقش اجتماعات زنان در پيروزي انقلاب، به احتمال زياد از اجتماعات مخصوص مردان بيشتر بود. يعني حضور زنان در مبارزات عمومي و سياسي، يك نقش چند گانه داشت. مرد يك نفر بود و خودش مي آمد در مبارزات يا در اجتماعات و راهپيماييها شركت مي كرد. همين و بس! اما وقتي زنِ خانه، خود را در مبارزه سهيم مي دانست و وارد ميدان مي شد، در واقع خانه اي را كه در آن، مرد و زن و فرزندان هستند، به صحنه مي آورد و خانواده اي را در ميدانِ مبارزه حاضر مي كرد. در جنگ نيز همين طور بود. يعني اگر خانواده هاي شهدا - مادران و همسران - صبر نمي كردند، جنگ دچار مشكلات بسيار بزرگي مي شد. در آن مقطع، نقش زنان، بسيار برجسته بود. انقلاب و جنگ، زنان ما را در جامعه از آگاهي و

رشد سياسي برخوردار كرد. زن، وقتي با سواد باشد و از آگاهي سياسي برخوردار شود، كسي نمي تواند به آساني به او زور بگويد و حقّش را پايمال كند. اينها غنيمتهايي بود كه در انقلاب براي زنان پيش آمد. اين، نكته اوّل. خواهش مي كنم دختران جوان و تحصيلكرده و بانوان آگاه و هوشمند به نكته اي كه مي خواهم بگويم، درست توجّه كنند: زن را از سه ديدگاه مي شود مورد ملاحظه قرار داد تا بينش اسلامي نسبت به او آشكار شود. يكي نقش زن به عنوان انساني در راه تكامل معنوي و نفساني است كه در اين ديدگاه، زن و مرد با يكديگر هيچ تفاوتي ندارند. در تاريخ، زنان بزرگ و برجسته اي حضور داشته اند؛ همچنان كه مردان بزرگ و برجسته اي بوده اند. در قرآن، وقتي خداي متعال مي خواهد براي مؤمنين مثال بزند، از زن مثال مي زند: «و ضرب اللَّه مثلاً للّذين آمنوا امرأت فرعون(1).» زن به عنوان عنصر مؤمنِ برجسته اي كه نظير او در ميان انسانهاي آن روز هم نبود يا كمياب بود، حضور دارد. اين، از ديدگاه اوّل. ديدگاه دوم، در زمينه فعاليتهاي اجتماعي، سياسي، علمي و اقتصادي است. از نظر اسلام، ميدان فعّاليت و تلاش علمي و اقتصادي و سياسي براي زنان، كاملاً باز است. اگر كسي با استناد به بينش اسلامي بخواهد زن را از كار علمي محروم كند، از تلاش اقتصادي باز دارد، يا از تلاش سياسي و اجتماعي بي نصيب سازد، به خلاف حكم خدا عمل كرده است. زنان به قدري كه توان جسمي و نيازها و ضرورتهايشان اجازه مي دهد، مي توانند در فعّاليتها شركت كنند. آنها هر چه مي توانند، تلاش اقتصادي و سياسي و اجتماعي

كنند. شرع مقدّس، مانع نيست. البته چون از لحاظ جسماني زن ظريفتر از مرد است، لذا ضرورتهايي دارد. تحميلِ كار سنگين بر زن، ظلم به زن است. اسلام اين را توصيه نمي كند؛ چنان كه منع هم نمي كند. البته از امام علي بن ابي طالب عليه الصّلاة و السّلام نقل است كه فرمود: «المرأة ريحانة و ليست بقهرمانه(2).» يعني زن گل است، قهرمانه نيست. «قهرمان» يعني پيشكار و خدمتگزارِ آبرومند. خطاب به مردان مي گويد كه زنان در خانه هاي شما مثل گلي لطيفند كه بايد نسبت به آنها با كمال ظرافت و دقّت رفتار كرد. زن، پيشكار شما و خدمتگزار شما نيست كه خيال مي كنيد كارهاي سنگين را بايد به او محوّل كرد. اين، مسأله مهمّي است. در گزارشي كه اخيراً به من دادند، آمده است كه در بعضي از مناطق آذربايجان غربي، هفتاد درصد كارهاي روزمرّه را زنان و سي درصد بقيه را مردان انجام مي دهند! اين ظلم است. اين به خلاف نظر اسلام است. اين كه بعضي مردان وقتي مي خواهند ازدواج كنند، شرط قائل مي شوند كه زن بايد حتماً كار كند و شغل و درآمدي داشته باشد، خطاست. گرچه خلاف شرع نيست، اما اسلام به چنين كاري هم توصيه نمي كند. اين كه ما بگوييم «زن را از فعاليت اقتصادي و اجتماعي ممنوع كنيم»، به استنادِ نظرِ اسلام، غلط است. اسلام چنين حرفي نگفته است. اما از آن طرف، اين را هم كه زن را مجبور به انجام كارهاي سنگين و تلاشهاي دشوار اقتصادي، اجتماعي يا سياسي كنند، اسلام توصيه نكرده است. نظر اسلام، يك نظر ميانه است. يعني زن اگر فرصت و فراغت داشته باشد، بچه داري مانع او نگردد، شوق و

علاقه و نيرو و توان جسماني داشته باشد و بخواهد وارد فعاليتهاي اجتماعي، سياسي يا اقتصادي شود، مانعي ندارد. اما اين كه او را مجبور كنند و بگويند بايد حتماً شغلي بپذيري، روزي فلان قدر كار كني تا با درآمد آن بتواني در تأمين هزينه خانوار، سهمي به عهده بگيري، نه. اين را هم اسلام از زن نخواسته است. اين را هم يك نوع تحميل بر زن به حساب مي آورد. پس، به طور خلاصه، در ديدگاه دوم، نظر اسلام اين است كه در ميدان فعّاليت علمي، اقتصادي، اجتماعي و سياسي، نبايد بر زن تحميل و اجبار كرد؛ چنان كه به سد كردن راه او هم نبايد پرداخت. اگر خانمها مي خواهند وارد فعّاليتهاي اجتماعي و سياسي شوند، مانعي نيست. البته فعّاليت علمي، خيلي خوب است و بر ساير فعّاليتها ترجيح دارد. من به خانواده ها توصيه مي كنم كه اجازه دهند دخترهايشان درس بخوانند. مبادا پدر و مادري، از روي تعصّبِ ديني، خيال كنند كه بايد جلوِ دختر را بگيرند تا تحصيلات عاليه نكند! نه؛ دين چنين چيزي نگفته است. دين، براي تحصيل علم، ميان دختر و پسر فرقي نمي گذارد. اگر پسر شما تحصيلات عاليه مي كند، بگذاريد دختر شما هم به تحصيلات عاليه بپردازد. بگذاريد دختران جوان ما درس بخوانند، علم بياموزند، آگاهي پيدا كنند، به شأن خودشان واقف شوند و قدر خود را بدانند، تا بفهمند كه تبليغات استكبار جهاني در خصوص زن، چقدر بي پايه و اساس و پوچ است. در سايه سواد، مي شود اينها را فهميد. امروز متديّن ترين، انقلابي ترين، پاكترين و با ايمانترين دختران و زنان جوان ما، در ميان قشرهاي تحصيلكرده هستند. كساني كه اهل تجمّل

و چسبيدن به زر و زيورآلات هستند و يا كوركورانه و چشم بسته مي خواهند از الگوهاي غربي در لباس و پوشاك و وضع زندگي تقليد كنند، غالباً از سواد و معلومات و معرفت كافي بهره ندارند. كسي كه معلومات داشته باشد، مي تواند رفتار خود را كنترل كند و آن را با هر چه حقّ و حقيقت و خوب است، تطبيق دهد. بنابراين، در ميدان علمي، همه راههاي فعّاليت بايد براي زنان باز باشد. دختران، حتّي در روستاها هم درس بخوانند. توصيه من به پدران و مادران اين است كه بگذارند دختر بچه هايشانْ به مدرسه بروند و سواد بياموزند. اگر آنها استعداد دارند و مايلند پس از طيّ مراحل ابتدايي به تحصيلات عاليه و دانشگاهي بپردازند، ممانعت نكنيد. بگذاريد در جامعه اسلامي ما آنها جزو انسانهاي با سواد و داراي معلومات شوند. اين هم از ديدگاه دوم. ديدگاه سوم، نگاه به زن، به عنوان يك عضو در خانواده است كه اين از همه مهمتر به نظر مي رسد. عزيزان من! در اسلام به مرد اجازه داده نشده است كه به زن زور بگويد و امري را بر او تحميل كند. براي مرد در خانواده، حقوق محدودي قرار داده شده است كه از روي كمال مصلحت و حكمت است. اين حقوق، براي هر كس گفته و تشريح شود، مورد تصديق قرار خواهد گرفت. همچنين، براي زن نيز در خانواده، حقوقي معيّن شده است كه آن هم از روي مصلحت است. مرد و زن، هر كدام طبيعت، اخلاق، روحيّات و غرايزي دارند كه ويژه خودشان است. آنها اگر از خُلقيّات ويژه خود به طور صحيح استفاده كنند، در خانواده،

زوجي كامل و هماهنگ و مساعد تشكيل مي دهند. اگر مرد زياده روي كرد، تعادل به هم مي خورد. اگر زن هم زياده روي كرد، تعادل به هم مي خورد. اسلام در داخل خانواده، دو جنس زن و مرد را مانند دو لنگه يك در، دو چشم در چهره انسان، دو سنگرنشين در جبهه نبرد زندگي و دو كاسبِ شريك در يك باب مغازه قرار داده است. هر كدام از اين دو، طبيعت، خصوصيات و خصلتهايي، هم در جسم و روح و فكر و هم در غرايز و عواطف دارند كه ويژه خودشان است. اين دو جنس، اگر با همان حدود و موازيني كه اسلام معيّن كرده است در كنار هم زندگي كنند، خانواده اي ماندگار و مهربان و با بركت و پرفايده خواهند داشت. امروز در دنياي غرب، خانواده، بنيان بسيار سستي دارد. خانواده ها - بخصوص زنان - از جدايي و تلاشي رنج مي برند. اگر خانواده اي، خداي ناكرده، متلاشي شود، هم مرد و هم زن، هر دو، سرگردان و آواره و ناراحت مي شوند و رنج مي بينند. اما در اين ميان، زن بيشتر رنج مي بيند. امروز در دنياي غرب، زنان دچار اين رنجند؛ چون خانواده ها به آساني به هم مي خورند، متلاشي مي شوند و از بين مي روند. گاهي خودِ زنان اقدام به فروپاشي كانون خانواده مي كنند؛ اما خود آنها هم، چوبش را بيشتر مي خورند. نكته مهمّ اين است كه در محيط خانواده - همان طور كه گفتم - اين دو عنصر و دو موجود، ضمن برخورداري از خصوصياتشان، با يكديگر هماهنگي و همزيستي دارند. لكن زن از لحاظ جسمي، ظرافت بيشتري دارد و مرد، قويتر و گردن كلفت تر است. با اين حال، اگر

قانون از زن دفاع نكند، ممكن است مرد، نسبت به او تعرّض كند. لذا، قانون، در حمايت از بانواني كه خانواده تشكيل داده اند و درون محيط خانوادگي خودشان هستند، وظايف بسيار سنگيني دارد. مطلبي كه ما در كشورمان بايد با جديّت دنبال كنيم، حمايت اخلاقي و قانوني از زن است؛ تا مرد در محيط خانواده نتواند زورگويي كند. گرچه پس از انقلاب، اصلاحات زيادي در قوانين ازدواج و حمايت از خانواده شده است، اما كافي به نظر نمي رسد. لذا، توصيه ما به همه دست اندركاران - چه آنهايي كه در مجلسند، چه آنهايي كه در دستگاه دولتي هستند و چه آنهايي كه بر منابر خطابه و وعظ هستند - و به خود زنان، اين است كه چنين مطلبي را مجدّانه دنبال كنند. اين همان نقطه اساسي است كه اسلام مهمترين كار را در اين بخش انجام داده است. اين همان نكته اي است كه در دنياي غرب، مغفول مانده و امروز زنان دچار مظلوميت شديدي هستند. بعضي كسان كه ظاهر بينند، به محيط اجتماعي در غرب مي نگرند و مي بينند زنان بدون هيچ پروايي، در جوامعْ ظاهر مي شوند. لذا، خيال مي كنند كه آنها در داخل خانواده هم چنين بي پروايي را دارند. در حالي كه اين تصوّر اشتباه است و در محيط خانواده به زنان خيلي ظلم مي شود. اما اسلام، مانع از چنين ظلمي در حقّ زن است. امروز اگر ما در جامعه مان كمبودي در اين زمينه داريم، بايد مرتفع شود و حمايت قانوني از زن، با كمال قوّت و شدّت انجام گيرد. البته در محيط اجتماعي، خدمات و مشاركتهايي وجود دارد كه زنان در آن فعّالترند. خوب است به

مناسبت «روز پرستار»، به مسؤوليت پرستاري، كه از سابق، زنان در اين مسؤوليتْ بيشتر از مردان تلاش و فعاليت مي كردند و كار بسيار مهمّي هم هست كه ارزش والايي دارد، اشاره كنم: بانوان عزيز و خواهران گرامي! مسأله مهمّ اين است كه امروز اسلام با قوانين و معارف خود، كمر به حمايت از همه قشرهاي جامعه ما - اعم از زن و مرد، روستايي و شهري، قشرهاي مختلف و مخصوصاً قشرهايي كه ضعيفند - بسته است. از يك ديدگاه ديگر، مي توان چنين گفت كه نظام اسلامي و احكام اسلامي، كمر به دفاع از مظلومين در همه دنيا بسته است. به خاطر همين ديدگاه است كه امروز استكبار، عليه نظام جمهوري اسلامي توطئه مي كند. اكنون كمتر ماهي مي گذرد كه استكبار با دستگاهها، كمپانيها، مغزهاي مزدور و مؤسّسات طرّاحي اش - كه دائماً مشغول طرّاحي توطئه عليه ملتها و دولتهاي آزاد هستند - در صدد ضربه زدن و توطئه عليه نظام جمهوري اسلامي نباشد. اين توطئه ها، حتّي بعضاً هر هفته و هر روز شكل مي گيرد و به طور مستمر ادامه دارد. اما به فضل پروردگار و به خاطر همين اجتماعات، همين همدليها، همين همبستگيها و همين آگاهيهايي كه بحمداللَّه زن و مرد در كشور ما از آن برخوردارند، همه تلاش استكبار عليه جمهوري اسلامي، ضايع و باطل شده و در ميدان مقابله با اين ملت بزرگ، بارها و بارها بيني او به خاك ماليده شده است. مسلّماً بيش از همه عوامل در اين زمينه، آگاهي مردم و حضورشان در ميدانهاي مهمّ اجتماعي و سياسي نقش داشته است و شما زنان، در اين مورد، تأثير زيادي داشته ايد و باز

هم داريد. امروز، بحمداللَّه، در همه كشور، دانشگاه و حوزه علميه وجود دارد و دختران جوان، در بخشهاي مختلف اين دو نهاد و مركز علمي، آگاهي كسب مي كنند و به علم آموزي مي پردازند. تا وقتي اين روحهاي جوان، پرشور، داراي آگاهي، با اراده وبا محبّت، در جامعه ما بحمداللَّه فراوان است، استكبار، امريكا و دشمنان ريز و درشت اين ملت، هيچ غلطي نسبت به اين كشور نمي توانند بكنند. توصيه من به خواهران و دختران عزيزم اين است كه معلومات و آگاهيهايتان را بيشتر كنيد. مطالعه، دقّت، تحقيق، درس، ورود به مسائل مورد ابتلاي روز و اهتمام به كارهاي ديني، جزو وظايف حتمي و مسلّمي است كه امروز زنان كشور بايد مثل مردان، خود را موظّف به انجام آنها بدانند. شما هستيد كه فرزندان صالح مي پروريد و همسران خود را براي ورود به ميدانهاي مثبت، تشجيع مي كنيد. بسياري از زنان، شوهرانِ خودشان را بهشتي مي كنند و آنها را از مشكلات دنيا و آخرت نجات مي دهند. كار و تلاش زن و آگاهي و موضعگيري او، چنين ارزشي دارد. از خداي متعال مي خواهيم كه همه شما را مشمول لطف و فضل خود قرار دهد. از همه شما خواهران گرامي تشكّر مي كنم كه از راههاي دور و نزديك آمديد و اين اجتماع بسيار با شكوه و پرعظمت را به وجود آورديد و نشان داديد كه زن آذربايجاني، مصمّم و مؤمن و فعّال و پر تلاش و با همّت است و از آگاهي لازم برخوردار است. همه شما را تحسين مي كنيم؛ برايتان از خداوند متعال، لطف و فضل روزافزون او را مسألت مي نماييم و به خدايتان مي سپاريم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه

و بركاته. --------------------------------------------------------------------------------

1) تحريم: 11 2) نهج البلاغه: نامه 31 (وصيت نامه اي به امام حسن عليه السّلام)

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار اقشار مختلف مردم از سراسر كشور

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار اقشار مختلف مردم از سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه برادران و خواهران عزيز، مخصوصاً خانواده هاي محترم شهداي گرانقدر و برادران عزيزي كه از بسيج و سپاه، در جمع تشريف دارند و همچنين برادران فرهنگي و بالاخص برادران و خواهراني كه از شهرهاي مختلف كشور و راههاي دور، طي طريق كردند و تشريف آوردند، خوشامد عرض مي كنم. اميد است خداوند متعال، به همه شما برادران و خواهران گرامي، نظر لطف و فضل و رحمت خود را شامل فرمايد و به همه كساني كه در اين راه مقدس، تلاشي كرده اند، زحمتي كشيده اند و براي خدا و براي پيشرفت هدفهاي عاليه انقلاب اسلامي، ايثاري كرده اند و فداكاري يي نشان داده اند، بخصوص جانبازان عزيز و خانواده هاي شهيدان و آزادگان و ديگر ايثارگران، ان شاءاللَّه اجر وافري مرحمت فرمايد. در اين اجتماعات متراكم در كشور ما، كه همه قشرها در كنار هم مي نشينند، با يك هدف حركت مي كنند و يك شعار را مي دهند - كه بحمداللَّه اين گونه اجتماعات، كم هم نيستند - اوّلين چيزي كه به نظر مي رسد، جلوه زيباي وحدت و همدلي و جمعيت است. اين، آن چيزي است كه ملت ايران، خيلي بايد قدر آن را بداند. هر چه ملت ايران به دست آورده است، بر اثر همين وحدت و جمعيت و همدلي و همگامي قشرها و مردم مناطق مختلف و اقوام گوناگون است. در دين مقدّس اسلام، وحدت يك اصل اساسي است. از ذات مقدّس باريتعالي - كه اصل و مظهر وحدت و يكتايي است - بگيريد،

تا آثار اين وحدت كه توجّه همه عالم وجود، به سمت آن مركز عظيم و عالي است - كلّ الينا راجعون(1) - و همه به سمت ذات مقدّس پروردگار حركت مي كنند: «الي اللَّه المصير».(2) حركت آفرينش، به سمت وجود مقدّس باريتعالي عزّ شأنه است. در بينش اسلامي، حركت و صيرورت انسان و بقيه موجودات آفرينش، به سمت پروردگار است. يعني با وجود اين كه اجناس و انواع، مختلف است؛ انگيزه ها، به ظاهر مختلف است؛ جاهاي جغرافيايي، گوناگون و مختلف است و عناصر تشكيل دهنده موجودات، با يكديگر تفاوت دارد؛ اما علي رغم اين تنوّع ظاهري، همه آفرينش، مثل كارواني است كه به طرف يك مقصد حركت مي كند و آن مقصد، خداست. سعادت هر انساني، اين است كه اين مقصد را بشناسد و رفتار اختياري خود را با آن تطبيق كند. بدبختي و روسياهي هر انسان، در اين است كه اين مقصد را نشناسد و رفتار فردي و احساسات و عملكرد او، در جهت اين حركت عمومي و يكسان و جهانشمول قرار نگيرد، كه ضربه اش را هم خواهد خورد. اساس جهان بيني و تفكّر و تصوّر اسلامي از عالم وجود، چنين وحدتي است. به ادّعاها و انگيزه هاي ظاهري و كج فهمي و بدفهمي انسانهاي ناقص و قاصر، نگاه نكنيد. همه عالم وجود، مثل يك رودخانه و يك شطّ جاري، به طرف يك نقطه حركت مي كند و به يك سمت راه مي بَرد. هنر بزرگ پيامبران الهي اين است كه اين غايت قصوي و اين مقصد اعلي را به بشر معرفي كنند و بشناسانند و راه را نشان دهند و بگويند كه صراط مستقيم، يعني صراط الي اللَّه، و بفهمانند كه

هر چه از قواي انساني در اختيار اوست - عقل و احساسات و حواس ظاهري و توانايي و دست و پا و چشم و نعمتهايي كه در طبيعت هست - همه و همه وسايلي هستند، براي اين كه انسان بتواند راحت تر اين راه را طي كند. بهترين انسانها، آن انساني است كه اين راه، يعني راه خدا و هدف عالم وجود را مي شناسد - كه هدف خلقت هم همين است - و از نيروهاي خود و طبيعت، براي رسيدن به اين راه، استفاده مي كند. لذا بندگان صالح خدا، خواب و خوراك و حرف زدن و تجارت و ورزش و درس خواندن و كار سياسي و اجتماعي و فعاليتهاي گوناگون دنياييشان، همه و همه در جهت اين هدف است. با حركت در جهت اين هدف، بهشتي در اطراف انسان به وجود مي آيد كه از همساني و همرنگي احساسات و خواست و اراده انسان با مسير طبيعي عالم وجود، تشكيل شده است. در اين زندگيِ اسلاميِ توحيديِ معنوي، تناقض و تضاد و درگيري و اختلاف نيست. انبيا، براي اين حقيقت مبعوث شده اند و به ميان بشر قدم نهاده اند تا به بشر بفهمانند كه اين اختلافات، ظاهري و سطحي است و همه آنچه كه در اختيار شماست - اراده و چشم و زبان و ثروت و قدرت و مقام و آگاهيهاي سياسي و فنّي و علم و صنعت و قدرت بازوي شما - همه و همه مي تواند در خدمت هدف عالم وجود قرار گيرد؛ مثل انساني كه در مسير آب رودخانه اي - نه بر خلاف آن - شنا مي كند، زندگي راحت مي شود، روح آسايش پيدا مي كند، امنيت بر

تمام وجود انسان سايه مي اندازد و از درگيريها و حسدها و بغضها و كينه ها در درون انسان، خبري باقي نمي ماند. اين، زندگيِ توصيه شده به وسيله پيامبران الهي است؛ عكسِ آنچه كه در زندگي شيطانها و شيطان صفتهاست، كه همه درگيري و تنازع و شنا كردن بر خلاف جريان عالم وجود و در جهت عكس هدفِ خلقت است. در قواره نظام سياسي هم همين طور است. همه گروههاي اجتماعي، متوجّه به يك مركزند و براي يك هدف، حركت و كار مي كنند. لذا هنگامي كه مبارزات براي پيروزي انقلاب بود، جوانان و پيران و زنان و مردان و اهل شهرهاي مختلف بودند، قشرهاي مختلف جامعه حضور داشتند و انگيزه هاي مختلف، همه در خدمت اين راه قرار گرفت. بعد از آن هم در دوران جنگ، همين طور بود. ديديد كه همه در يك سمت، به يك سو و در يك جهت، براي خدا و اعلاي كلمةاللَّه حركت كردند. راز بقاي اين نعمت بزرگ الهي - يعني حاكميّت اسلام - و راز نفوذ كلمه امام بزرگوار در سطح جهان، تا امروز اين بوده است. شيطانها، به اختلاف و جنگ دعوت مي كنند. امريكا، دعوت مي كند كه سلاح به كار گيريد! برادر را در مقابل برادر قرار مي دهد و عراق را به طور غير مستقيم تحريك مي كند كه به كويت حمله كند. از آن طرف، خودشان به عراق حمله مي كنند، كشوري را نابود مي كنند، احساسات حيواني را در افراد بيدار مي نمايند و خودشان هم با همان احساسات، وارد ميدان مي شوند. جنگ و خونريزي و آدمكشي و زوال و نابودي، نتيجه شيطنت است. بي خود نيست كه «شيطان بزرگ»، لقب بالاستحقاق نظامِ امريكاست!

امروز هم كه به دنيا نگاه كنيد، هر جا كه جنگ و خونريزي و برادركشي است، اگر كاوش كنيد، دست امريكا و بقيه شيطانهاي دنيا را در آن خواهد ديد. در شمال عراق، بين كردها - اقوام واحد - اختلاف ايجاد كردند، هزاران نفر را بي خانمان نمودند، چقدر انسانها را كشتند و فاجعه آفريني كردند. در همسايگي ما، در افغانستان، يك طور ديگر و در هر جاي دنيا، به يك طور. پيام اسلام، پيام وحدت و امنيت و برادري است. اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، يك جمله ابدي دارد كه درباره همه انسانهاست. مي فرمايد: اين انساني كه در مقابل توست، يا برادر ديني توست، يا شريك خلقتي توست(3) و به هر حال، يك انسان است. همه ي انسانها، بايد با هم متّحد و مهربان باشند؛ مخصوص يك دسته و يك گروه هم نيست. لذا در اسلام، به مسلمانان دستور داده شده است كه حتي كساني كه از لحاظ دين و عقيده، بر خلاف شما هستند، با آنها هم خوبي كنيد. «لاينهيكم اللَّه عن الذين لم يقاتلوكم في الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبرّو هم و تقسطوا اليهم ان اللَّه يحب المقسطين».(4) اين، منطق اسلام است. يعني كسي هم كه از لحاظ فكري با شما يكي نيست و عقيده ديگري دارد، مظهر سزا گرفتن به خاطر عقيده، اين جا نيست و شما مرجعش نيستيد. «والحَكَمُ اللَّه و المعود اليه القيامة».(5) اين هم كلام اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام است. شما با انساني روبه رو هستيد كه يا با شما همعقيده است و برادر شماست، يا همعقيده نيست و در خلقت با شما شريك است. اتحاد و برادري، فقط يك استثنا دارد. آن استثنا اين است كه

با كساني كه در اين حركت صحيح، اخلال مي كنند، بايستي با شدت برخورد كرد: «أشدّاء علي الكفّار».(6) اين شدّت، متعلّق به آن جاست؛ اما در دايره ملت ايران، همه قشرهاي اجتماعي بايد با اين چشم، به يكديگر و به هدفهاي اين نظام مقدّس و اين كشور اسلامي و اين نقطه مورد اميد مسلمانان دنيا، نگاه كنند. يعني همه با هم، برادر و دوست و مهربان و داراي حقوقي در مقابل اراده و قانون الهي - كه بر اين كشور حاكم است - باشند. عزيزان من! همه حوادثي كه بر ملت ايران گذشت، به خاطر همدلي شما مردم، به خوشي و خوبي گذشت. به كشورهاي ديگر نگاه كنيد! در قضاياي مختلف، بين گروههاي مردم، درگيريها و تنازعهاي خونين به وجود مي آيد. در ايران اسلامي، مردم از لحاظ هوشياري سياسي، از كشورهاي ديگر حتماً جلوترند. اگر جلوتر نباشند، عقبتر نيستند. امروز، فهم سياسي و درك مسائل كشور و جهان در بين ملت ما، از بقيه ملتها بيشتر است و كمتر نيست. اين طور نيست كه مردم نفهمند چه مي گذرد؛ ندانند چه كسي آمد و چه كسي رفت و چه شد؛ دولت و مسؤولان چه مي كنند و با چه كسي خوبند و با چه كسي بدند. نخير؛ مردم اينها را مي دانند. مردم، جزئيات مسائل را در بسياري از موارد مي دانند، تحليل مي كنند، دقّت مي كنند و مسائل را درك مي كنند. با وجود اين، به بركت اسلام و احكام نوراني قرآن و آموزش توحيدي كه اسلام براي ما به ارمغان آورده و امام بزرگوار، اين همه ما را به آن توصيه كرده است، ميان مردم، همزيستي و همدلي وجود دارد. اين

را بايستي با همه وجود حفظ كنيم. اين نگرش توحيدي، در درون خود انسان هم بهشت ايجاد مي كند. اين كه بعضيها به دنبال مطامع دنيوي خودشان، دچار زندگي مشقّتبار روحي و صفات ناپسنديده و رذايل اخلاقي و حرص و طمع و بخل مي شوند، به خاطر دور ماندن از جهان بيني الهي و معنوي و توحيدي است كه مردم را به جمعيت و وحدت دعوت مي كند. جمعيت، در درون انسان هم شيرين و مطلوب است. در متن جامعه و در سطح عالم هم همين طور است. عزيزان من! شما بدانيد كه از اوّل انقلاب تا امروز، يكي از بزرگترين هدفهاي دشمنان اين انقلاب، اين بوده است كه شايد بتوانند اين وحدت و جمعيت و برادري و صفا را در مردم ما از بين ببرند. گاهي هم متأسفانه در گوشه و كنار، افسون آنها در بعضي از اشخاص، گرفته است. بعضي از افراد خام و سست ايمان، گاهي لغزشهايي پيدا كرده اند؛ اما اين حركت عظيم مردمي، هميشه با مشت به دهان دشمنان بدخواه و كينه جو كوبيده است. توصيه ما به ملتهاي ديگر هم همين است. ما مي خواهيم كه در اين اختلافات و دعواها و نزاعهايي كه بين برادران پيدا مي شود، مردم مسلمان، دست استعمار را ببينند. شما ملاحظه كنيد؛ مسلمانان از نبودن وحدت، چه زيان بزرگي مي برند! الان، شايد بيش از دو هفته است كه در سرزمين فلسطين، فاجعه آفريني مجدّد رژيم صهيونيستي غاصب، ادامه پيدا كرده است و مردم مظلوم فلسطين، در خانه خودشان، دچار سركوب و وحشيگري غاصبيني هستند كه به پشتيباني امريكا، هر كار مي خواهند با آن مردم مي كنند. چرا بايد بتوانند اين كار را

بكنند؟ چرا بايد ملتهاي مسلمان، حركت واحدي را در سرتاسر دنيا شروع نكنند؟ چرا بايد با امريكا محاجّه نكنند و حرفشان را به گوش دولتمردانِ سنگينْ خوابِ امريكايي نرسانند؟ چرا دولتهاي اسلامي، در چنين مسأله حسّاسي، آن وحدت و هماهنگي و همدليِ لازم را بين خودشان به وجود نمي آورند؟ اين، فرياد جمهوري اسلامي، از اول پيروزي تا امروز است. اين بارِ چندم است كه با مردم فلسطين، اين كار را انجام مي دهند. ملت فلسطين گناهي ندارد، جز اين كه مي خواهد در خانه خود زندگي كند؛ فقط همين. علي رغم اين نياز حقيقي و صادق و محق كه ملتي مي خواهد در خانه خود زندگي كند، خانه اش متعلّق به او باشد، دشمن در خانه او، به او حمله نكند، خون او را نريزد و امنيت او را از بين نبرد، امريكاييها آستينها را بالا زده اند و به خيال خودشان، براي اين كه قضيه فلسطين را به كلّي به فراموشي دچار كنند و به كل، اسم فلسطين را از يادهاي مردم دنيا ببرند، فرمول صلح و مذاكرات صلح و ميز مذاكرات درست كردند؛ چند سال هم خودشان را معطل كردند! مگر مي شود؟ مگر ممكن است كه يك واحد جغرافيايي را با آن پيشينه ي تاريخي، از صحنه روزگار بر انداخت؟ مگر مي شود فلسطين را كه زادگاه بسياري از تمدّنهاي ديرين تاريخي است و جايي است كه پيامبران بزرگ الهي در آن جا، پرچم توحيد را بلند كردند و نداي عدل و داد دادند، از صفحه نقشه عالم پاك كرد و به جاي آن، يك كشور دروغيِ جعلي به نام اسرائيل قرار داد؟ با گذشت ده سال و بيست سال و

چهل سال و پنجاه سال كه نمي شود حقايق تاريخي را به فراموشي سپرد. اشتباه كردند، خيال كردند مي توانند. خوي متجاوز، اجازه نمي دهد كه چنين حركت سازشكارانه اي به وجود آيد. ديديد كه خودِ متجاوزان موجب شدند، مجدداً اين جنجال به وجود آيد. مردم فلسطين را زير فشار سخت تري قرار دادند. بديهي است كه مردم فرياد مي كشند، قيام مي كنند و نسلها بيدار مي شوند. من به طور روشن مي بينم كه در آينده نزديك، علي رغم ميل امريكا و صهيونيستها و سازشكارانِ برخي از كشورهايي كه در منطقه هستند، كشور و پرچم فلسطين، در همان جاي حقيقي خودش، يك روز همه دنيا را به خود متوجه خواهد كرد. شرط اين آينده مهمّ تاريخي، همين است كه مردم خودِ فلسطين، بيدار باشند؛ به خاطر زندگي ذليلانه، از مبارزه دست نكشند و به خاطر چهار صباح در زير تيغ خونين دشمن با ذلّت زندگي كردن، از بيان حقيقت خودداري نكنند. اين شرط هم بحمداللَّه حاصل شده است. آن نسلي كه فلسطين را تحويل دشمن داد، منقرض شد و گذشت. آن نسلي هم كه با سازشكاري خواست، بلكه بتواند بخور و نميري براي خود درست كند، رو به انقراض است. نسلي كه امروز بر سرِ كار مي آيد، نسلي است كه با شعار اسلامي، با هدف اسلامي، با تكيه به اسلام و به بركت آشنايي با قرآن، در صدد اين است كه كاري كند كه از يك ملت مسلمان، انتظار مي رود. اين، نشانه هاي آن كار بزرگي است كه انجام مي دهند. غاصبان سرزمين فلسطين، به فكر اين نباشند كه دائماً پاي اين و آن را به ماجرا بكشانند و بگويند جمهوري اسلامي ايران، تحريك مي كند.

تحريكِ كسي لازم نيست. امروز به بركت بيداري اسلامي، ملتهاي مسلمان بيدارند. لازم نيست كسي به آنها بگويد، تشويقشان كند و دستي به پشت آنها بزند. خودشان مي دانند. امروز جوانان فلسطين، در ميدانند و نسلهاي نو فهميده اند كه راه عزّت و سعادت و مسلماني چيست. البته در سرتاسر دنياي اسلام هم، دلِ مخلصان به ياد آنها مي تپد. اين همدلي، مخصوص ايران نيست؛ در مصر هم برويد، همين است؛ در آفريقا هم برويد، همين است؛ به آسيا هم بياييد، همين است؛ در خاورميانه هم برويد، همين است. شما به هر كشور اسلامي كه برويد، با هر مذهبي از مذاهب اسلامي كه باشند، اگر به سراغ انسانهاي آگاه و مخلص برويد، خواهيد ديد دلشان به ياد فلسطين و مردم آن مي تپد. البته به فضل پروردگار در ايران اسلامي، علاوه بر اين، حنجره هاي مردم هم به ياد فلسطين فعّال است، مشتهايشان هم گره است، آمادگي هم دارند؛ منتها ما لازم و مصلحت نمي دانيم كه غير از خود ملت فلسطين - كه بايد در صحنه باشد - كسي از جاي ديگري برود. كاري را كه يك ملت بايد انجام دهد، ديگري نمي تواند براي او انجام دهد؛ خود آن ملت بايد انجام دهد. البته ما براي آنها دعا مي كنيم و از خداي متعال، پيروزي آنها را مي خواهيم. عرض مي كنيم: پروردگارا! اسلام و مسلمين را در همه جاي دنيا، نصرت عنايت فرما. اسلام و مسلمين را در سرزمين مظلوم فلسطين، نصرت عنايت فرما. برادران مسلمان افغان ما را، از اين محنت بزرگي كه دشمنان و بيگانگان بر آنان تحميل كرده اند، به بهترين وجهي نجات عنايت فرما. پروردگارا! روح مقدّس امام بزرگوار

را كه نشان دهنده اين راه بود؛ اين معارف را به ما ياد داد و رهبر مسلمين جهان و رهبر دلها به سمت آن حقيقتِ درخشان و روشن شد، روزبه روز به مقام قرب خودت، بيشتر نايل فرما. پروردگارا! قلب مقدّس وليّ عصر را از همه ما راضي و خشنود بگردان. پروردگارا! بركات و فضل و نعمت و رحمت و الطاف گوناگون مادّي و معنوي خود را، بر ملت بزرگِ مبارزِ مؤمنِ صادقِ ايران، نازل فرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) انبياء: 93 2) آل عمران: 28 3) نهج البلاغه، نامه 53 4) ممتحنه: 8 5) نهج البلاغه، خطبه 162 6) فتح: 29

بيانات مقام معظم رهبرى در مراسم فارغ التحصيلى دانشگاه افسرى

بيانات مقام معظم رهبري در مراسم فارغ التحصيلي دانشگاه افسري بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به فارغ التحصيلان عزيز، به سردوشي بگيران، به استادان و مسؤولان و به همه كساني كه در نظم و ترتيب و موفقيت اين دانشگاه نقش داشته اند، تبريك عرض مي كنم. روز شيرين واميد بخشي است. اميدواريم هر روز كه مي گذرد، دانشگاهِ افسريِ ارتشِ جمهوري اسلامي ايران، قويتر و پيشرفته تر شود و با گامهاي بلند، به سوي وضع هر چه مطلوبتر خود حركت كند و مسؤوليت بزرگي را كه بر دوش دارد، به بهترين وجه به انجام رساند. خدا را سپاسگزاريم كه در مزرعِ الهيِ عظيم و بالنده اي به وسعت ايران اسلامي، در هر گوشه، به بركت قرآن و تعاليم اسلامي، نهالهاي برومند در حال روييدن و باليدن است. بركت يك نظام الهي و اسلامي و انساني و مردمي، در همين است كه استعدادها مي جوشد و شكوفا مي شود؛ انسانها سرزمينهاي ناشناخته و ناپيموده اي از تكامل بشري را طي مي كنند و جامعه، بتدريج، به سمت كمال

پيش مي رود. همان طور كه مزارع گياهي را، سرزمينِ با استعداد و باران رحمت حق و تربيت باغبان ماهر، شكوفا مي كند و رنگين كماني از ميوه ها و گلها مي سازد؛ در مزارع انساني و بشري هم، يك كشور آزاد و مستقل، با تربيت قرآني و اسلامي و باران رحمت احكام و معارف نوراني اسلام، همين بالندگي و شكوفايي را پيدا مي كند. دشمن در مقابل اين وضعيت چه مي تواند بكند؟! دشمنان ايران، دشمنان اسلام و دشمنان جمهوري اسلامي، در مقابل اين سنّت لايتغيّر الهي چه مي توانند بكنند؟! كدام جنگ نظامي، كدام جنگ تبليغاتي، كدام جنگ سياسي و كدام محاصره اقتصادي، قادر است ملتِ راه خود يافته اي را، از پيشرفت، تحرّك و تكامل باز دارد؟! كافي است كه ما راه خود را از بُن دندان و اعماق جان باور داشته باشيم. و ملت ايران، نشان داده اند كه باور دارند. دشواري جنگ تحميلي و دشواريهاي گوناگون اين هفده سال، باور ملت ايران را به همه دنيا نشان داده است. جوانان عزيز اين مرز و بوم، خودشان را براي فردايي به مراتب برخوردارتر از عزّت و سربلندي امروز، آماده كنند. شما هم آماده باشيد كه در چنان ايران و چنان فضا و جامعه اي، به وظايف بزرگ و خطير خودتان عمل كنيد. خودتان را براي آن روز آماده كنيد. به همين دليل است كه قرآن با صراحت و قاطعيت مي گويد: «انّ كيد الشّيطان كان ضعيفا.(1)» دشمني شيطانها و شيطان صفتها در مقابل اراده انسانها - اراده اي كه با هوشياري و هوشمندي و برنامه ريزي همراه است - همواره ضعيف بوده است و خواهد بود. ما خدا را به خاطر بيداري ملت ايران، به

خاطر آزادي ايران و به خاطر استقلال اين كشور بزرگ و پهناور و آباد و مشحون از نعمتهاي الهي، شكر مي كنيم. عزيزان من! دانشگاه افسري يكي از حسّاسترين مراكز است. در اين دانشگاه، بايد افسران مؤمن، كاردان، حزب اللّهي، با شرف و شجاع، براي اداره ارتش جمهوري اسلامي تربيت و آماده شوند. همه چيز اين دانشگاه بايد با اين ديد و نيّت و هدف، برنامه ريزي شود. كساني كه در اين دانشگاه تدريس مي كنند و يا اداره امور را در هر بخشي بر عهده دارند، بايد به سِمَتِ خود افتخار كنند. خدمت در مركزي عملي، نظامي و علمي، با هدفي بزرگ و با جواناني پاكيزه و آماده فراگيري، حقيقتاً افتخار دارد. در اين بخش، افتخارِ خدمت، از هر كاري برتر و باارزشتر است. رشته هاي درسي هم در اين دانشگاه بايد طوري برنامه ريزي شود كه يكسره براي آينده ارتش، لازم و مفيد باشد. كار در نيروهاي مسلّح، ارزش بسيار دارد؛ گرچه در جمهوري اسلامي، همه كارها با ارزش است. درجات ارزش هم متفاوت است. آن جا كه قضيه به دفاع از موجوديّت، استقلال، هستي كشور و ملت و تماميّت ارضي مربوط مي شود و سخن از فداكاري و ايثار جان در ميان است، اين ارزشها مضاعف مي گردد. هر كاري كه از درسها و كارهاي ديگر خطرناكتر است، با ارزشتر است. لذاست كه اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام به مالك اشتر، در وصيت خود به سپاهيان و نيروهاي مسلّح، با تعبيرهاي افتخارآميزي سخن مي گويد و آنان را «حصون الرعيّة» - يعني حصار ملت - مي نامد(2). حصار بايد مستحكم، آسيب ناپذير و غير قابل نفوذ باشد. امروز به فضل پروردگار، ارتش و سپاه، دوشادوش يكديگر،

به وظايف بزرگ و افتخارآميز خود اشتغال دارند. نيروهاي انتظامي هم، در محدوده كارهايشان، وظايف خطير خود را در پيش رو دارند. علاوه بر اينها، در متن مردم، بسيج ميليوني كه متشكل از آحاد انسانهاي مؤمن است، هماره در صحنه حاضر است. در عرصه اي كه آن جا، سن هم مدخليتي ندارد، از نوجوانان و نونهالان، تا مردان سالخورده، همه در ميدانند. در چنين عرصه اي، تلاش، بسيار با ارزش است. من توصيه مي كنم شما دانشجويان و مسؤولان، اين كار را به چشم يكي از با ارزشترين كارها نگاه كنيد و با اين ديد و تشخيص، كار را دنبال نماييد. اين درس را با اين هدف و اين فهم صحيح از حقيقت، بخوانيد و فرا بگيريد و كساني كه اداره كننده اين تشكيلاتند، با اين ديد و تشخيص، تشكيلات را اداره كنند. خوشبختانه دانشگاهِ افسريِ ارتش جمهوري اسلامي ايران، از لحاظ معنويت، مواد درسي و نظم و انضباط، پيشرفتهاي چشمگيري داشته است. امّا شما عزيزان من! بدانيد كه ما به اين حد، قانع نيستيم. اگر چه نيكوست؛ امّا نيكوتر، موردِ نظر است. باز هم بايد تلاش كنند و تلاش كنيد. نظم و انضباط در اين تشكيلات، بايد چنان باشد كه از انگيزه عميق معنوي و روحي خبر دهد. نظمي باشد كه بتواند هر افسري را در محيط كار و تلاش و فرماندهي خود، مظهر نظم نشان دهد و ديگران را نظم پذير كند. رفتار شما در محيط كار، در آينده براي ديگران درس خواهد بود. آن گونه كه امروز براي مردم غير نظامي كه به اين نظم نگاه مي كنند، هيجان آور و زيبا و لذّتبخش است، از لحاظ معنوي، از

لحاظ تقيّد به آداب اخلاقي و اسلامي، و از لحاظ بلندنظري نيز، همين خصوصيت، در دانشجويان و مسؤولين اين دانشگاه، مورد نظر است. اميدوارم خداوند به شما توفيق دهد. كساني كه زحمت كشيده اند و تلاش كرده اند، تلاششان مقبول پروردگار باشد و شهداي عزيز ما كه اين بناي شايسته را پي افكندند يا در راه اعتلاي آن كوشيدند و براي كشور و انقلاب و اين ملت بزرگ، تلاش كردند، مشمول لطف و رحمت و غفران الهي باشند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) نساء: 76 2) نهج البلاغه: نامه 53 (فَالْجُنودُ باذن اللَّه حُصوُن الرّعيّه...)

بيانات مقام معظم رهبرى به مناسبت روز مبارزه با استكبار جهانى

بيانات مقام معظم رهبري به مناسبت روز مبارزه با استكبار جهاني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه برادران و خواهران عزيز، بخصوص برادران و خواهراني كه از راههاي دور و شهرهاي ديگر تشريف آورده اند، خوشامد عرض مي كنم. جلسه، جلسه بسيار شيرين و مطلوبي است؛ زيرا جلسه جواناني است كه در صف مقدّمِ تلاشهاي علمي قرار دارند؛ يعني دانشجويان و دانش آموزان و معلّمان و اعضاي دفاتر نمايندگي و كساني كه سر و كار آنها با علم و معرفت است. چون جلسه، به مناسبت نزديكي سيزدهم آبان - روز مبارزه با استكبار - تشكيل شده است، خيلي بجاست كه درباره مسأله اساسي اين شعار - يعني شعار مبارزه با استكبار - در اين جلسه قدري صبحت شود. اساساً شعارها در يك كشور و در يك نظام، اهميت زيادي دارند و برخورد با شعارهاي مختلف در هر كشوري، از ظرافت و حسّاسيت خاصي برخوردار است. اگر يك ملت يا مسؤولان آن، چگونگي برخورد با شعارها را درست ندانند، به خسارتهاي بزرگي دچار خواهند شد. البته گاهي شنيده

مي شود كه بعضي بر زبان مي آورند، امروز روز شعار نيست؛ روز عمل است. اين، حرف درست نيست؛ اگر چه بعضي از كساني كه اين حرف را ادا مي كنند، نيّت درستي دارند و مي خواهند بگويند فقط با شعار دادن، نمي شود كشور را اداره كرد، كه حرف درستي است. با شعار دادن، نه يك كشور را، بلكه يك دِه را هم نمي شود درست كرد و اداره و آباد نمود. در كنار شعار، عمل لازم است؛ ولي بعضي از روي ساده لوحي، بعضي هم شايد از روي غرض، اين حرف را طور ديگري معنا مي كنند. گويا اين طور مي خواهند وانمود كنند كه شعار را بايد كنار گذاست. اين، غلط است. شعار، مثل عَلَم، راهنما و نشانه است. عملِ بدون شعار هم، مثل شعارِ بدون عمل است. يك ملت، براي اين كه بداند كجا مي رود و چه كار بايد بكند، بايد شعارهاي خود را به طور صريح و روشن حفظ كند. اگر شعارها از بين برود، مثل اين است كه جمعيت كثيري در بياباني، بدون نشانه حركت كنند و يك وقت مي بينيد كه از جاي ديگر سر در مي آورند. شعار، خصوصيتش اين است كه نمي گذارد يك ملت و يك كشور، راه را عوضي برود. پس، خود اين هم، يك شعار باشد كه بگوييم: هم شعار، هم عمل؛ شعار در كنار عمل، عمل در سايه شعار. شعار عمده ملت ايران، شعار «استقلال» و «آزادي» بود كه به شعار «جمهوري اسلامي» منتهي شد. در گذشتِ زمان، هر چه انقلاب جلو رفت، شعار «استقلال» و «آزادي»، روشنتر و واضحتر شد. يعني از آن شعارها، شعارهاي تازه اي به وجود آمد كه راه را مشخّص

كرد. يكي از آن شعارها، همين شعار مبارزه با استكبار است. البته استكبار، معناي وسيعي دارد. در قرآن هم، شاخه ها و مشتقّات استكبار، مكرّر به كار رفته است. خود كلمه استكبار هم، در قرآن به كار رفته است.(1) به نظر مي رسد كه استكبار، غير از تكبّر است. شايد اين طور بشود گفت كه تكبّر، بيشتر به يك صفت قلبي و روحي اشاره مي كند؛ يعني انسان خود را برتر از ديگران بداند و بگيرد. استكبار، بيشتر به جنبه ي عمليِ تكبّر توجّه دارد. يعني كسي كه كبر مي ورزد و خود را بالاتر از ديگران مي داند، در رفتار خود با ديگران هم، طوري كار را سازماندهي مي كند كه اين تكبّر، در عمل مشخّص و واضح مي شود. ديگران را حقير مي كند، به ديگران اهانت مي كند، در كار ديگران دخالت مي كند و براي ديگران، به عنوان تصميم گيرنده ظاهر مي شود. اين، معناي استكبار است كه در آيه كريمه قرآن هم، آن جايي كه درباره مستكبران سخن مي گويد، مي فرمايد: «فلما جاءهم نذير مازادهم الاّنفورا، استكباراً في الارض و مكر السّئ». يعني در مقابل پيامبر و حرف حق، استكبار ورزيدند. نگفتند ما بالاتريم؛ بلكه اين بالاتر بودن را، اين بيشتر حق داشتن يا براي خود حقِ ّ بيشتري قائل بودن را، در عمل سازماندهي كردند؛ يعني همان جنگهاي طولاني و تمام نشدني جبهه كفر و عناد و طغيان، با جبهه پيام حق و معنويت و نور و هدايت. استكبار، يعني اين. البته در هر زماني و براي هر ملتي، ممكن است استكبار معناي خاصي پيدا كند. براي ما ملت ايران، در جريان انقلاب و پيش از انقلاب و بعد از آن تا اين ساعت، استكبار

معناي خاصي داشته و عبارت از قدرتهاي مسلّطي در جهان بوده است كه در مسائل اين كشور و در سرنوشت و كارهاي اين ملت، حضوري ظالمانه و قدرتمندانه و قلدرانه را در پيش گرفتند. براي ما، معناي استكبار، اين بوده است. اگر بخواهيم در بين دولتهاي دنيا، مستكبر را پيدا كنيم، دچار مشكل نمي شويم. يعني دولت امريكا - كه امام به او لقب شيطان بزرگ دادند - در مقابل نداي حق طلبانه ملت ايران، مستكبر بود. استكباري كه در زمان ما شكل گرفت، استكبار امريكايي بود. قبل از انقلاب هم، اين طور بود. در دوران انقلاب و تا امروز هم همين طور است. اين سه حادثه اي كه روز سيزده آبان، نمايشگر و يادآور آن حوادث است، در همين ارتباط است. قبل از انقلاب، امام با وسوسه و دخالت امريكاييها در كشور و با مسأله كاپيتولاسيون مخالفت كردند. به خاطر اين مبارزه، امام را در روز سيزده آبان، تبعيد كردند. استكبار، يعني اين. به خيال خودشان، حرف حق را در گلوي گوينده حق شكستند. البته اين صدا نشكست و بحمداللَّه شجره طيّبه اي شد. در اثناي انقلاب، در مثل چنين روزي، دانش آموزان ما به خيابانها آمدند و به خاطر گفتن «مرگ بر امريكا» و مبارزه با جبهه امريكايي، به شهادت رسيدند. اين هم، باز به مسأله استكبار امريكايي، ارتباط پيدا كرد. بعد از پيروزي انقلاب هم، توطئه هاي امريكاييها به اَشكال مختلف، عليه نظام نوپاي اسلامي، به اين جا منتهي شد كه دانشجويان ما رفتند، مركز توطئه امريكاييها در تهران؛ يعني لانه جاسوسي را كه محلّ سفارت امريكا بود، تصرّف كردند. اين هم، ماجراي ديگري در قضيه

مبارزه با استكبار بود. يعني جريان مبارزه با استكبار و تحقّق استكبار در شكل نظام ايالات متّحده امريكا، از قبل از انقلاب شروع شده و تا بعد از انقلاب ادامه داشته و تا امروز هم ادامه دارد. پس، ملت ايران، شعار مبارزه با استكبار را بايد به عنوان پرچم و مشعلي حفظ كند. چرا؟ چون اگر اين عَلمِ برافراشته حفظ نشود و اين شعار، افسرده و گم شود، راه ملت گم خواهد شد. استدلال واضحي هم دارد. چون دشمنيِ آن دشمن، آشكار است و براي اهل بصيرت، مخفي نيست و دشمنِ آشكار هم، با وجود اين كه دشمنيش آشكار است، شيوه هايي براي فريب دارد. غالب ملتهايي كه فريب خوردند و دولتهايي كه اشتباه كردند، از اين جا اشتباه كردند كه روشهاي دشمن را درست نشناختند. اگر ما روشهاي دشمن را نشناختيم و مبارزه با دشمني كه مي خواهد ما را نابود كند، به فراموشي سپرديم، بديهي است كه راهي را خواهيم رفت كه دشمن مي پسندد؛ يعني راه نابودي، راه ويراني، راه فساد. پس، مبارزه با استكبار، يك شعار هميشگي است. منتها مطلب اساسي اين است كه يك ملت هوشمند، هميشه برخورد با شعارها را درست انتخاب مي كند. يك وقت، انسان فقط شعاري را دائماً بر زبان جاري و تكرار مي كند؛ اين كارِ زيادي نيست. يك وقت، شعار را مي شكافد، در آن تعمّق مي كند و بر اساس آن، كار انجام مي دهد؛ اين درست است. در شعار مبارزه با استكبار - كه امروز گفتم تجسّم استكبار، دولتِ متجاوز امريكاست - خود امريكاييها و دولتمردان امريكايي، از اوّل انقلاب تا به حال، راههايي را طي كردند، براي اين كه

اين شعار را از فضاي كشور ايران بزدايند. چرا؟ چون تا اين شعار وجود دارد، تا ذهن مردم از «مرگ بر امريكا» پُر است، تسلّط دوباره امريكا بر اين كشور و منابع آن، ممكن نيست. پس، تا وقتي كه فضاي كشور، از ضدّيت با دولت متجاوز امريكا - به صورت تبيين شده - پُر باشد، امريكا قاعدتاً ديگر راهي به اين كشور ندارد. نه مي توانند در سياست اين كشور دخالت كنند، نه به منابع اقتصادي اين كشور تسلّط يابند و نه حضور فرهنگي در اين جا داشته باشند. اگر بخواهند به اين كشور برگردند، راهش اين است كه اوّل، اين شعار را حذف كنند؛ اوّل دشمنيِ ملت ايران با نظام سلطه و با سلطه گر و به طور مشخّص با امريكاي مستكبر را از بين ببرند. آنها براي خود، راههايي دارند. از روز اوّل انقلاب، اين كارها به شكلهاي مختلف شده است. يكي از كارها اين است كه در ذهن مردم داخل كشور، اين فكر را به وجود آورند كه امريكا، يك قدرت شكست ناپذير و واقعيت و عظمتي در جهان است و نمي شود با آن مبارزه كرد. به حافظه خودتان مراجعه كنيد؛ از دوران امام رضوان اللَّه تعالي عليه و بخصوص بعد از رحلت ايشان تا امروز، به وسايل گوناگون، در شكل مقاله و قصّه و شعر و سياست بافي و تحليل سياسي و غيره، كساني - چه عناصر صريحاً وابسته به امريكا، چه حتّي عناصري كه داخل كشور هستند و صريحاً هم خيلي وابسته به امريكا نيستند - اين فكر را ابراز مي كنند. اگر شما اهل مطالعه باشيد - كه هستيد - يقيناً در ذهنتان، مواردي از اين

قبيل را مي توانيد پيدا كنيد. يعني به ملتي بگويند: بي خود زحمت مي كشيد، با چه كسي مي خواهيد در بيفتيد؟! اين، فكر غلطي است. ملت ايران كه مي گويد ما با استكبار مبارزه مي كنيم، مقصودش اين نيست كه ما لشكركشي مي كنيم، تا در خليج فارس، ناوگان امريكا را مثلاً بمباران كنيم! مبارزه ما، اين نيست. حتي ملت ايران و مسؤولان كشور، نمي گويند كه ما كاري مي كنيم كه به دست امريكاي قلدر بهانه بدهيم، تا در موقعيتي، حركت تندِ مجنونانه اي عليه جمهوري اسلامي بكند. پس، معناي مبارزه، مبارزه نظامي به آن شكل نيست. البته، اگر روزي تهاجم نظامي و تعرّضي بشود، ملت ايران جواب سختي خواهد داد. ملت ايران كه در مقابل دشمن در نمي ماند. مقصود از مبارزه اين است كه ملت ايران، در مقابل كيد و تعرّض و دست اندازي و تلاشهاي سياسي دشمن و انواع و اقسام كارهايي كه مي كند تا دوباره كشور ايران را به يكي از اقمار خود تبديل نمايد، با شدّت و قدرت خواهد ايستاد و مقاومت خواهد كرد. مبارزه، يعني اين. مبارزه با استكبار، يعني هر جا كه در سطح جهان، دستمان برسد، نسبت به استكبار، افشاگري خواهيم كرد. هر جايي كه مظلومي، از ظلم استكبار دچار آسيب است و به جان آمده، ما هر طور بتوانيم، طرفِ آن مظلوم را خواهيم گرفت. امريكاييها در قضيه خاورميانه، با انواع و اقسام شيوه هاي خود، سعي كردند كه دولت جمهوري اسلامي را به روند سازش خائنانه اي كه خودشان اسمش را گفتگوي صلح گذاشتند، ملحق و نزديك كنند؛ ولي ايران اسلامي با قوّت و قدرت ايستاد و قبول نكرد. ما از روز اوّل گفتيم كه اين روند،

محكومت به شكست است؛ چون بر خلاف حقّ است. ديديد كه همين طور هم شد. امروز همه دنيا تصديق مي كنند كه حرف ما درست بود. مبارزه با استكبار، يعني اين كه هر جايي در سطح جهان، اگر امريكاييها عليه ملتي، عليه اصلي از اصول اسلامي و عليه حقيقتي كه ما به آن پايبند هستيم، حيله و ترفندي به كار ببندند، ما آن حيله را بر ملا و خنثي خواهيم كرد و تا به حال هم كرده ايم. در اين مبارزه، امريكا شكست ناپذير نيست؛ اتفاقاً بسيار هم آسيب پذير است. شما امروز نگاه كنيد، خواهيد ديد كه امريكا در چندين جبهه شكست خورده است. در افغانستان وارد شدند، تا دولتي را كه علي الظّاهر دولت قانوني بود، به سود خودشان بركنار كنند و يك دولت وابسته بياورند؛ ولي نتوانستند. در عراق، طور ديگري تلاش كردند؛ ولي نتوانستند. در خاورميانه، تلاش بسيار وسيعي كردند؛ ولي نتوانستند. در مسائل سياسي جهاني و در طرف كردن اروپا با ايران، تلاش كردند؛ ولي نتوانستند. در محاصره ي اقتصاديِ جمهوري اسلامي تلاش كردند؛ ولي نتوانستد. سعي كردند افكار عمومي ملتها را عليه ما تحريك كنند؛ ولي جز يك عده ملتهايي كه مثل خود آنها فكر مي كنند و در اقليتند، در بقيه كشورها نتوانستند. امروز در سطح جهان - در آسيا، در آفريقا و حتّي در اروپا - به نام جمهوري اسلامي و به نام آن اسطوره تمام نشدنيِ اين نظام - يعني امام بزرگوارِ راحل ما مردم به هيجان مي آيند و در آن جايي كه بتوانند، شعار هم مي دهند. پس، اين طور نيست كه امريكا، آسيب ناپذير باشد؛ آسيب پذير است. در داخل كشور، همه تلاشهايشان را انجام

دادند، بلكه بتوانند مقدّسات اين نظام را از نظر افكار عمومي مردم، زير سؤال ببرند؛ ولي نتوانستند. پس، اين حرفِ غلطي است كه بعضي خيال كنند و ترويج نمايند و بنويسند و بگويند كه چرا بي خود زحمت مي كشيد! نه؛ بي خود زحمت نمي كشيم. اگر بي خود زحمت كشيده بوديم، حالا بايد پانزده سال باشد كه جمهوري اسلامي، استخوانهايش هم خاك شده باشد و كفنش هم پوسيده باشد! مي بينيد كه امروز بحمداللَّه جمهوري اسلامي، اگر در آن روز يك نهال بود، امروز يك درخت تناور است. يكي ديگر از تلاشهاي استكبار - كه جوانان عزيز، به اين نكته توجّه داشته باشند جو سازي عليه كسي است كه مي خواهند او را از بين ببرند و از ميدان خارج كنند. اين كار، عليه جمهوري اسلامي، در طول اين هفده سال، به اشدّ وجهي انجام گرفته است. واقعاً لازم است كه جوانان و روشنفكران ما و كساني كه مي خواهند در مسائل جهاني و سياسي و مورد علاقه شان، روشن بيني پيدا كنند، بايد به اين نكته توجّه كنند. امريكاييها، نه فقط نسبت به ايران، بلكه نسبت به هر دولتي كه در هر گوشه از دنيا، آن را نپسندند، سياستي دارند. البته، دولتي مثل دولت جمهوري اسلامي است كه با اصل وجودش مخالفند. دولتي هم هست كه فقط حركتي از حركتهاي او و يك موضع گيريش را نمي پسندند. اين سياست هم، مخصوص امريكاييها نيست. همه قلدرهاي دنيا، در دوران جديد ارتباطات و در عصر فنآوري مدرن، اين سياست را دارند؛ منتها امروز براي ما، امريكاييها اين موضع غيرشريف را اتّخاذ كرده اند. آن سياست اين است كه از يك طرف، روي آن دولت، انواع فشارها

را بياورند و به قدري اين كار را بكنند كه به خيال خودشان، آن دولت را عاجز نمايند. يعني در دنيا، عليه او تبليغات كنند؛ در داخل آن كشور، مردم را از آن دولت و آن نظام برگردانند؛ در صحنه اقتصادي، او را دچار محاصره اقتصادي كنند و در زمينه علوم و روشها و معارف و صنايع جديد، او را از پيشرفتها باز بدارند. ملاحظه كرديد كه درباره نيروگاه اتمي و تشكيل كوره اتمي، چه جنجالي در دنيا به وجود آوردند و گفتند كه ايران مي خواهد بمب اتم درست كند! مي دانند كه اين طور نيست. آنها مي خواهند صنعت اتمي، وارد كشور نشود. مي خواهند روشهاي نوين و فنآوري جديد، به اين ملت نرسد؛ زيرا اگر اين ملت، با اين استعدادي كه دارد، دستش به دانش و فنآوري جديد رسيد، ديگر به هيچ وجه نمي توانند با او مقابله كنند. اين، جزو همان روشهاست. پس، از يك طرف، فشار سياسي و اقتصادي و علمي و تبليغاتي وارد مي آورند و هر طور كه بتوانند، بدگويي و جوسازي مي كنند، و از طرف ديگر، وقتي به نظرشان رسيد كه حالا ديگر آن دولت خسته شده است، براي ارتباط گرفتن، چراغ سبز نشان مي دهند و مي گويند ما حاضريم با شما مذاكره و كار كنيم! معمولاً دولتهايي كه مسؤولان آن، دچار ضعف باشند، در چنين موقعي، پاها و زانوهايشان مي لرزد. بنابراين، از يك طرف، فشار فراوان وارد مي آورند و از طرف ديگر هم، چهره باز و آغوش گشاده نشان مي دهند! نتيجه اين مي شود كه وقتي آن دولت - كه مي خواهند با او دشمني كنند - اين اشتباه را كرد و به دعوت آنها

«بله» گفت، يك ذرّه حيثيتي هم كه به خاطر استقلالِ خود به دست آورده بود، از دست خواهد داد؛ اگر پشتيباني مردمي داشت، از دست خواهد داد؛ اگر پشتيباني جهاني داشت، از دست خواهد داد و اگر اراده اي در درون خودش بود، آن اراده در هم فرو خواهد ريخت. آن وقت، فشارها را باز هم شديدتر مي كنند و او را در مشت خود مي گيرند. يعني اگر بخواهند نابود و مضمحل كنند، مضمحلش مي كنند؛ اگر خواستند چيزي به او تلقين و تحميل كنند، تحميل مي كنند؛ او هم راحت مي پذيرد. اين روش، شناخته شده است. اشتباه دولتمردان امريكايي اين است كه مي خواهند اين روش را، نسبت به موجود عظيمِ با اراده مقتدرِ متّكي به خودي مثل ملت ايران، عمل كنند. اشتباه امريكاييها در اين است كه مي خواهند همان روشي را كه در آزمايش با يك دولت ضعيف - كه اتّكايي هم به مردمش ندارد و اصلاً در آن كشور، با مردم سر و كاري نيست - به كار مي برند، با يك موجودِ عظيمِ با اراده مستحكمِ ريشه دارِ در تاريخ و ريشه دارِ در سرزمين فطرت - مثل ملت ايران - به كار ببرند. ملت ما، ملتي قوي و با فرهنگ و بااراده است و نظامي كه متّكي به چنين ملتي است - نظام جمهوري اسلامي - به اشخاص و دولتها متّكي نيست. به نظر من، يكي از مهمترين حرفهاي امام بزرگوار اين بود كه مي فرمود: اين نظام، وابسته به من و زيد و عمرو نيست. امامي كه پدر و پديد آورنده اين نظام و معلم اين ملت بود و دست قدرتمند او بود كه توانست اين معجزه را

بكند و اين هنر بزرگ را نشان دهد. او مي گفت كه اين نظام، متّكي به من نيست؛ من هم كه نباشم، اين نظام و اين ملت هستند. حرفِ خيلي بزرگي است. وقتي نسبت به امام، اين طور باشد، نسبت به همه اشخاص، اين طوري است. اين نظام، متّكي به اشخاص نيست؛ متّكي به حقايق و متّكي به آحاد ملت و متّكي به آن معنويتي است كه در ميان اين ملت وجود دارد و لطف خدا را جلب كرده است. تا وقتي اين ملت، با همين ايمان و با همين اخلاص و با همين صفا پيش مي رود و حركت و مبارزه مي كند، هر كسي در اين دنيا و در اين نظام باشد يا نباشد، لطف خداي متعال، شامل اين نظام است و اين نظام، همان قدرت و نشاط و حضور و توانايي فوق العاده را دارد و خواهد داشت. پس، شعار مبارزه با استكبار، يك شعار زنده است. بر خلاف آنچه كه خود مستكبران تبليغ كرده اند، مبارزه با استكبار، هم ممكن است، هم داراي آينده است و هم امروز براي ملت ايران، يك فريضه به حساب مي آيد. منتها شما جوانان و شما روشنفكران و شما افراد هوشمند، بايد روشهاي گوناگونِ اين مبارزه را پيدا كنيد. اين، آن حرف اساسي ماست. دشمن را بشناسيد، ادامه صفوف دشمن را در داخل كشور بشناسيد، روشهاي دشمني را بشناسيد، تبديل شده و ترجمه شده آن روشها در داخل كشور را هم بشناسيد. در داخل دانشگاه، در داخل دبيرستان، در متن جامعه، در فعّاليتهاي كشور، در مطبوعات و در تبليغات، ادامه حضور استكبار را بشناسيد. استكبار مي خواهد در اين كشور و در

ميان اين ملت، ايمانِ عميق نباشد، سرگرمي به شهوات باشد، «معروف» اسلامي نباشد و آنچه از نظر اسلام «منكر» است، رايج باشد. استكبار مي خواهد در داخل كشور، تنبلي و بيكارگي باشد، سازندگي و ابتكار و اصلاح امور اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي مردم نباشد. استكبار مي خواهد پيشرفت علم و دانش در كشور نباشد، تحقيقات نباشد، كلاسِ درس نباشد. اي بسا كساني باشند كه با طرح شعارهاي فريبنده، همان كاري را بكنند كه استكبار مي خواهد. بايد شما كاملاً هوشيار باشيد. اين، توقّع ما از نسل جوان است. به اين اكتفا نكنيم كه «مرگ بر استكبار» يا «مرگ بر امريكا» بگوييم. اين، يك شعار است و لازم است و هست؛ اما همه قضيه، اين نيست. از جمله آن عملهايي كه گفتيم همراه با شعار لازم است، يكي كار روي اين شعار است. شما جوانان، دور هم بنشينيد و با هم صحبت كنيد. اين كه من گفتم دانشگاه و محيط جوان بايد سياسي باشد، معنايش همين است. اين چيزي را كه به عنوان عَلَم، مسير اين ملت و اين كشور معرفي مي شود - يعني مبارزه با استكبار جهاني - تبيين كنيد و بشكافيد. امروز امريكاييها كه در شعار، با استبداد مخالفند، اگر يك جا حكومت استبدادي باشد، شعار مي دهند كه ما مخالف استبداديم! حالا به اين قضيه كاري نداريم كه در مواردي - كشورهايي كه شما مي شناسيد و من نمي خواهم اسم بياورم - زشت ترين استبدادها در حكومتها را هم، خود آنها زير بال مي گيرند و با زشت ترين استبدادها هم مي سازند؛ اما در سطح جهان، خود آنها قائل به استبدادند؛ استبداد امريكايي. آنچه كه آنها مي خواهند، مي گويند در دنيا

بايد انجام گيرد؛ نه آنچه كه ملتها مي خواهند و نه آنچه كه دولتهاي مردمي مي گويند و مي خواهند. در همه امور كشورها، بخصوص در مسائل مربوط به اين منطقه ثروتمند و نفت خيز و آنچه كه مربوط به نظام جمهوري اسلامي است، دخالت مي كنند. در مقابلِ چنين دخالتي و چنين روحيه متعرّضانه و متجاوزانه اي كه استكبار دارد، يكايك ملت ايران، بايد روي اين شعار مبارزه با استكبار فكر كند و شما جوانان، بيشتر بايد فكر كنيد. آن ملتي كه اهل كار و فعّاليت است و از تلاش خسته نمي شود؛ جوانش تحصيل علم مي كند، دانشگاهش به درس و بحث و تحقيق و بقيه كارهايي كه جوانان، در عرصه فعاليتهاي علمي و اجتماعي بايد انجام دهند، مي پردازد؛ دولتش، به نيازهاي مردم مي رسد و سوز و درد آنها را دارد و براي مردم كار مي كند؛ روحانيتش، با كمال اخلاص و صفا، در راه خدا تبليغ مي كند، حرف مي زند و تلاش مي كند؛ آحاد مردمش، به سمت معرفت صحيح حركت مي كنند و در راه خدا مي ايستند و حضور انقلابي خودشان را حفظ مي كنند. بحمداللَّه اين معيارها، تا حدود بسيار زيادي در كشور ما موجود است. البته بهتر از اين هم مي تواند بشود و بايد بشود. كشوري كه اين خصوصيات را دارد، با آن دانشجو، با آن كاسبكار، با آن روشنفكر، با آن دانش آموز، با آن روحاني، با آن دولت، با چنين ايماني، با چنين انگيزه و صميميتي، نه فقط امريكا، كه اگر ده قدرت هم مثل امريكا، در صحنه سياست جهاني باشند، در مقام معارضه و مبارزه با چنين ملتي، نمي توانند يك مو از سر اين ملت كم كنند. لذا توصيه من

به شما جوانان عزيز - چه دختران و چه پسران - همين است. شما در صحنه فعّاليتهاي جوانانه، فعّاليت علمي، فعّاليت تحصيلي، فعّاليت تحقيقي، فعّاليت سياسي، فعّاليتهاي اجتماعي گوناگون، كار فرهنگي و مطبوعاتي و هنري و ورزشي و امثال اينها، با همه نشاط و با همه قدرت حضور داشته باشيد و طهارت و تقوا و ايمان و اخلاص و صفايتان را - كه حقّاً و انصافاً در بين جوانان دنيا، شما از اين جهات نمونه ايد - حفظ كنيد. اگر اين تلاش مؤمنانه و مخلصانه و باصفا، در بين بخصوص جوانان ما و در بين بقيه آحاد ملت هم - هر كدام به سهم خودشان - وجود داشته باشد، استكبار در مبارزه خود با ملت ايران، قطعاً و يقيناً، نه يك بار، بلكه بارها و بارها به زانو در خواهد آمد و شكست خواهد خورد. در اين، ترديدي نيست. ما از چه چيزي واهمه داشته باشيم؟ چرا واهمه داشته باشيم؟ البته بديهي است كه وقتي مي گوييم مبارزه، معنايش اين است كه در اين موضع قدرتمندانه و برخاسته از ايمان و اراده مي ايستيم و تسليم كسي نمي شويم. معنايش اين نيست كه لشكركشي مي كنيم و به جنگ با امريكا مي رويم! كار و هدف ما، اين نيست. البته هر متجاوزي هم اگر تجاوز كند - هر كه مي خواهد باشد؛ از امريكا گرفته تا دستها و ابزارها و كوچك ابدالهايش در هر جاي دنيا - با مشت محكم اين ملت روبه رو خواهد شد. در اين ترديدي نيست. آنچه كه براي اين ملت اصل است، همان ايستادگي و مقاومت و مبارزه حقيقي است كه خداي متعال را خشنود و قلب مقدس

وليّ عصر ارواحنافداه را از شما راضي و حالت انتظار آن بزرگوار را در شما تقويت مي كند و روح مبارك امام را از شما شاد مي نمايد و دشمن را ناكام خواهد كرد. اميدواريم كه خداوند متعال، اين توفيق را به همه شما عنايت كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) فاطر: 42 و 43

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار جمع كثيرى از بسيجيان سراسر كشور

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جمع كثيري از بسيجيان سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران و خواهران عزيز بسيجي؛ خيلي خوش آمديد. بخصوص شما برادران و خواهراني كه از راههاي دور و شهرهاي ديگر، زحمت كشيديد و تشريف آورديد و اين جلسه صميمي و باصفا و پُر از روح معنويت و عشق و ايثار را تشكيل داديد. هفته بسيج، در حقيقت فرصتي براي ارائه حركت عظيمي است كه به وسيله امام بزرگوار راحل، در اين كشور پايه گذاري شد و اين حركت، در اين منطقه اسلامي و ديني، براي ديگر ملتها هم ان شاءاللَّه الگو و سرمشق خواهد شد.از حوادث زودگذري كه گاهي بر اثر تبليغات خصمانه دشمنان، در افكار عمومي ملتها به وجود مي آيد و مانع و عايقي براي الگوگيري ملتها مي شود، بگذريد. حركت ماندگار، اين است. «الم تر كيف ضرب اللَّه مثلاً كلمة طيّبة كشجرة طيّبة اصلها ثابت».(1) مسأله اين است كه ريشه و پايه، سالم و محكم و استوار باشد. حركت بسيج، از اين قبيل است. علي رغم اظهارات خصمانه دشمنان جمهوري اسلامي - كه هر هنري هم اين ملت دارد، آنها سعي مي كنند با چشم بدبيني به آن نگاه كنند و آن را عيب معرفي نمايند - و به كوري چشم آنها، حركت بسيج، يك حركت خردمندانه و منطقي و

استوار و كاملاً حيكمانه است. حكمت امام بزرگوار ما، در خيلي از مسائل آشكار شد. اين، يكي از برجسته ترينِ آن مسائل است. بدون اين كه بخواهيم نسبت به زحمات نيروهاي مسلّحِ سازماندهي شده منظّمِ نظامي - كه حقيقتاً در كشور ما، سپاه و ارتش، دو نيروي مسلّحِ كارآمدِ ارزشمند هستند و زحمات عظيمي هم كشيده اند و خدمات بزرگي هم كرده اند - ترديدي به ذهن بياوريم، بايد عرض كنيم كه عمده كار در هر حركت نظامي، پشتيباني مردم است و اين پشتيباني - كه در كشور ما، به شكل بسيج بود - هر جا باشد، در نبرد نظامي و هر نبرد ديگر، داروي شفابخش ضعفها و هزيمتها و عقب ماندگيهاست. بنابراين، هم در جنگ تحميلي، هم پيش از آن و هم بعد از آن تا امروز، اساس فضيلت، متوجّه به بسيج است. خودِ حركت بسيج هم، از روز اوّل تا امروز، يك حركت خردمندانه بوده است. به تبليغات دشمنان، كه بهترين جوانان ما و فداكارترين و با صفاترين و نورانيترين عناصر اين ملت را، به تعصب و تحجّر رمي مي كنند، كاري نداريم. روشن بيني، حركت منطقي و خردمندانه، محاسبات دقيق، كار دقيق و نتايج علمي، جزو خصوصياتي بوده كه از روز اولّ تا امروز، در بسيج مردمي محسوس بوده است. من مي خواهم عرض كنم، اوّلين تشكيلات مسلّحِ نظاميِ انقلاب كه از انقلاب جوشيد، در حقيقت فرزند بسيج بود. كميته انقلاب اسلامي هم، در واقع از بسيجِ نيروها به جود آمد. خودِ سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، با اين همه بركاتي كه در طول سالهاي متمادي از آن ديده شد، در واقع فرآورده اي از فرآورده هاي بسيج نيروهاي مردمي است. بعد

هم بحمداللَّه تا امروز، بسيج به شكل يك مؤسّسه و يك سازمان و يك نيرو، وجود و حضور دارد و بعد از اين هم، بايستي اين چنين باشد. اين، يك حركت خردمندانه بود. براي كشوري كه آماج اين همه حمله خصمانه و خباثت آميز دشمنان است، جز بسيج نيروهاي مردمي، هيچ راه علاجي وجود ندارد. اگر بسيج نيروهاي مردم نمي بود و امام بزرگوار، از نيروي ايمان و عشق مردم، در سازماندهي اين عناصر مؤمن و نوراني در سراسر كشور - اقوام مختلف و مرزداران و عشاير و جوانان و دانشگاهيان و روحانيون و دانش آموزان و پيرمردان و زنان و دختران جوان و ساير اقشار ملت - استفاده نمي كرد و اين انبوه عظيم نيروي فعّال را به وجود نمي آورد، بدون شك جمهوري اسلامي نمي توانست در مقابل اين همه توطئه و خباثت و دشمني و سنگ اندازي، مقاومت كند. وقتي شما به اطراف عالم نگاه مي كنيد، از هر طرف، فرياد خصمانه يك جمع و مركز و گروهي، از روز اوّل تا امروز، عليه انقلاب وجود داشته، هنوز هم هست و بعد از اين هم خواهد بود؛ تعجبي هم ندارد. طبيعت اين حركت، كه ملت ايران را مستقل مي خواهد، دخالت بيگانگان را اجازه نمي دهد، دستهاي دخالتگر را قطع مي كند، در سياستها مستقل مي انديشد، كمپانيها را - كه همه چيز دنيا، در دست آنهاست - نديده مي گيرد و شبكه سرطانيِ جهنميِ صهيونيسم را دشمن مي دارد، بديهي است كه عليهش دشمني زياد است. البته ملت ايران، در شناخت دشمن اصلي، اشتباه نخواهد كرد. اين را همه مردم دنيا بدانند. دشمن اصلي، در مقابل نظام جمهوري اسلامي و ملت ايران، اولاً صهيونيستها هستند

كه مي دانند از نظر ملت ايران، رژيم غاصب آنها در فلسطين، يك رژيم غيرمقبول و شناخته نشده و غير رسمي و رو به اضمحلال است. بيشتر دشمنيها هم، از طرف آنهاست. سرمايه داران صهيونيست، در اطراف دنيا، مخصوصاً در امريكا و اروپا، مشغول فعّاليتند. راديوها، روزنامه ها، وسايل ارتباط جمعي و بسياري از امكانات، در اختيار آنهاست و عليه نظام مقدّس جمهوري اسلامي و ملت ايران، فعّاليت مي كنند. دشمن ديگر هم، رژيم امريكاست كه در واقع، روي ديگر اين سكّه است. آن دشمني هم، به خاطر اين است كه پايگاه عظيم اقتصادي و سياسي و نظامي امريكا در ايران - كه آن را پيش بيني كرده و ترتيب داده بود - از دستش رفته است. هر نظامي، با هر فكر و منطق و ممشايي كه در ايران بر سر كار مي آمد و جلوِ زياده طلبي امريكا را در اين كشور نمي گرفت، اين قدر مورد دشمني نبود. بنابراين، دشمن اصلي، اين دو عنصر پليد و خبيث - يعني شيطان بزرگ و صهيونيستها - هستند. ملت ايران، دچار اشتباه نخواهد شد. هر جايي هم، هر دشمني اي مشاهده شود، از طرف اين دو دشمن است. اگر هر اسم و گروه و بلندگو و شخص و دولت ديگري، وارد اين ميدان شود، درجه دو و فرعي است. دشمن اصلي، صهيونيستها و نيز دولت و رژيم امريكاست كه تحت تأثير كمپانيها و فروشندگان و صادركنندگان اسلحه و چپاولگران بين المللي قرار دارد و به دست آنها، اداره و پشتيباني مي شود. اين، اساس مسأله است. شما اگر از اوّل پيروزي انقلاب تا امروز هم نگاه كنيد، ترتيب دشمنيها، به طور متوالي بوده است و نگذاشته اند

كه بين خصومت عليه جمهوري اسلامي، فاصله اي به وجود آيد. قبل از آن كه جنگ تحميلي شروع شود، انواع و اقسام دشمنيهاي اقتصادي و سياسي و تهديدهاي گوناگون وجود داشت. جنگ تحميلي كه به وجود آمد، همه دشمنيها، در مسأله جنگ متمركز شد. هر جاي دنيا، اگر كساني دشمنِ تشكيل يك حكومت بر مبناي انديشه هاي نوراني اسلام و تفكّر مترقّي اسلامي بودند، در مسأله جنگ كوشش كردند كه نگذارند ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي، با پيروزي نظامي، دشمن خود را از صحنه جنگ خارج كند و مي خواستند مانع فتح نظامي جمهوري اسلامي شوند. در جنگ، كمك به دشمن ما - يعني رژيم بعثي عراق - را همه براي خودشان يك امر لازم و واجب تلقّي كردند و بي محابا، اين كمك را انجام دادند! اگر ما خيلي خوشبين باشيم و نگوييم كه اصل شروع جنگ، به تحريك و دخالت قدرتهاي استكباري بود - ممكن است كساني در اين قضيه ترديد كنند؛ ولي شواهد فراواني در اين خصوص و جود دارد - بدون شك، ادامه جنگ و كمك به رژيم عراق، براي جلوگيري از پيروزي نظاميِ جمهوري اسلامي، جاي هيچ انكار و ترديدي نيست. شما به اين دولتهايي كه در آن روز، قدرتهاي جهاني محسوب مي شدند، نگاه كنيد! قدرت نظام ماركسيستي، در هر نقطه دنيا كه وجود داشت، پشت سر رژيم عراق بود. قدرت نظامي و مالي و سياسي امريكا، پشت سر رژيم عراق بود. رژيم عراقي كه امروز با انواع وسايل و تبليغات، چهره سران آن را زشت وانمود مي كنند و زشتيها و فجايع ناشي از كارهاي آنها را بر زبان مي آورند؛ همين رژيم، با

همين خصوصيات و با همين ماهيت، با ايجاد فجايعي از قبيل حلبچه و جنگ شهرها و به كار بردن سلاح شيميايي و غير آن، چند سال متوالي، مورد تأييد همين آقايانِ به اصطلاح طرفدار حقوق بشر و طرفدار ملتها و مخالف با سلاحهاي شيميايي و غيره بود! امريكا كمك كرد، كشورهاي بلوك غرب تقريباً به طور كامل كمك كردند. بعضي صريحاً و بعضي هم محرمانه كمك كردند. امريكا و صهيونيستها و عوامل و همپيمانها و تجّار وابسته و پشتيبانان مالي آنها، هر چه توانستند به كار بردند، براي اين كه شايد بتوانند جمهوري اسلامي را در اين نبرد هشت ساله شكست دهند، ضربه اي وارد كنند، يا به نظام لطمه بزنند، يا اصل نظام را از بين ببرند، يا نظام را سرافكنده كنند و يا قطعه اي از كشور را ببرند. ملت ايران محكم ايستاد و بسيج نيروها، جوهر و حقيقت خود را در آن ماجراي عظيم نشان داد. بعد از هشت سال جنگ تحميلي، بالاخره دشمن اعتراف به عجز كرد و نيروهاي مسلّح جمهوري اسلامي و ملت ايران، به كوري چشم دشمنان توانستند، سربلند و پيروز از اين جنگ بيرون آيند و نگذارند يك وجب از خاك كشور اسلامي و حركت اين ملت، به وسيله دشمن مورد غصب قرار گيرد. بزرگترين افتخار ملت ايران در رابطه با جنگ، همين است كه در طول هشت سال، همه قدرتها پشتِ سر رژيم بعثي ايستادند ، تا بتوانند جمهوري اسلامي را سرافكنده و شكست خورده كنند؛ ولي نتوانستند. ملت ايران، ايستاد و فداكاري كرد. امام بزرگوار، بزرگترين تجربه دوران نورانيِ رهبريِ خود را در اين جا نشان داد و

نگذاشت كه ملت ايران، لحظه اي احساس هزيمت و شكست كند و بالاخره دشمن مجبور شد، با سرافكندگي عقب بكشد و در مقابل ضربات رزمندگان اسلام، تاب مقاومت نياورد و عقب نشيني كند و برود. جنگ، هشت سال طول كشيد. الان هم قريب هشت سال است كه دوران بازسازي و تجديد قوا و دوران رسيدن ملت ايران به كارهايي است كه هشت سال به خاطر جنگ، نتوانسته بود آن كارها را براي كشور خود انجام دهد. در اين هشت سال دوم هم آنچه توانسته اند، نسبت به اين ملت، خباثت و دشمني انجام داده اند و فروگذار نكرده اند. باز هم پيشقراول، امريكا و صهيونيستهايند. شما نشان همه دشمنيها و جهالتها و خباثتها را نسبت به حقيقت اين انقلاب و نسبت به ملت آزاد و مستقلي كه مي خواهد با عقيده خود زندگي كند، در آن جا مشاهده مي كنيد. ملت ايران كه جرمي غير از اين ندارد. جرم ملت ايران، فقط اين است كه مي خواهد آزاد و مستقل زندگي كند؛ از قدرتهاي متجاوز و مستكبر دنيا اطاعت نكند؛ مسير خود را خودش معيّن كند؛ سرنوشت خود را خودش تعيين نمايد. جرم ملت ايران، دشمني با ظلم و دفاع از حقيقت و در يك كلمه، دفاع از اسلام است. جرم ملت ايران، پيروي از اسلام، حركت در پرتو اسلام و زندگي با احكام نوراني اسلام است. جهانخواران، نمي توانند اين را ببينند. دشمنان ملتها، نمي توانند اين را تحمّل كنند. اسلام و قرآن، با ظلم و تجاوز و ستمگري و با تسلّط رژيمهاي خودكامه بر ملتها و بر مردم دنيا، نمي سازد. بديهي است، ملتي كه با چنين نظامي، با چنين فكري و در

پرتو چنين مشعلي زندگي مي كند، زير بار نمي رود. اينها مايلند، در ايران و در هر كشور ديگري، رژيمهايي بر سرِ كار باشند كه از مردم منقطع باشند، به آن قدرتها متّصل باشند، منافع مردم را زير پا لگد كنند، منافع كمپانيهاي جهانخواران را تأمين كنند، بر طبق تشخيص مردم و به خير و صلاح آنها حركت نكنند و طبق اشاره انگشت استكبار حركت كنند. رژيمهاي مرتجعي كه شما مي بينيد، اين گونه اند و چقدر هم براي اين زمامداران امريكا، محبوب و مطلوبند. اما نظام مقدّس اسلامي، نظامي است كه همه مردم در آن بيدار و هوشيارند؛ با اراده تصميم مي گيرند، در صحنه مسائل زندگي حضور دارند، مسؤولان كشور - دولت، دستگاه قضايي، قوّه مقننه - آزاد و اسلامي فكر مي كنند، براي خدا حركت مي كنند، به تهديد دشمن اعتنا نمي كنند و از تطميع كسي به طمع نمي افتند. چنين نظامي، براي آنها مطلوب نيست. در چنين كشور و نظامي، هر حُسني هم كه در مردم وجود داشته باشد، از نظر آنها عيب است! از نظر امريكاييها، بزرگترين عيب جمهوري اسلامي اين است كه غصب غاصبانِ صهيونيست نسبت به فلسطين را قبول نمي كند. بزرگترين نقطه دشمني آنها با نظام جمهوري اسلامي اين است كه چرا شما قبول نمي كنيد چكمه پوشان اسرائيلي، بدون اجازه در خانه مردم حركت كنند و بر سر آنها بكوبند و حاكمانِ آن مردم باشند؟! همه دنيا قبول كرده اند، شما چرا قبول نمي كنيد؟! بزرگترين نقطه قوت اين ملت، از نظر آنها، بزرگترين نقطه ضعف است! ملت ايران، عقيده و ايمان و عشق خود، عدالت اجتماعي و رفاه و امنيت در سايه اسلام و توحيد و احكام نوراني

و مقدّس اسلام را، هدف قرار داده است و براي آن تلاش مي كند و شعار مي دهد. اين، از نظر آنها تحجّر و تعصّب و كج فهمي است و آن را عيب مي گيرند! ملت ايران از روز اوّل، با رژيم مستكبر امريكا مبارزه كرده است؛ باز هم مبارزه مي كند. آن طور كه از قرائن به دست مي آيد، هنوز كه هنوز است، رژيم مستكبر امريكا تصميم دارد با اين فكر و اين راه و اين هدف و اين ملت، مقابله كند. البته در طول اين هفده سال، چه رژيم مستكبر امريكا و چه دشمنان متجاوز ديگر، در مواجهه با اين ملت، هميشه تيرشان به سنگ خورده و بينيشان به خاك ماليده شده است. در آينده هم به فضل پروردگار، چه آنها و چه غير آنها، هر كسي با اين ملت مقابله و مبارزه كند و قصد تجاوز و تعرض داشته باشد و بخواهد حق اين ملت را پايمال كند، باز هم تيرش به سنگ خواهد خورد و بيني اش به خاك ماليده خواهد شد. پانزده سال پيش كه امام بزرگوار مي فرمود: «امريكا، هيچ غلطي نمي تواند بكند» ، بعضيها مي گفتند، چه دليلي داريد كه هيچ غلطي نمي تواند بكند؛ شايد هم غلطي كرد. اما اگر امروز ما بگوييم، امريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند، پانزده سالِ گذشته را به عنوان سند در مقابلمان داريم. تا به حال، چه كار مي توانستند بكنند كه نكرده اند؟ ديديد كه هيچ غلطي هم نتوانستند بكنند. آن طوري كه من احساس مي كنم، شياطين صهيونيست، حتّي سردمداران دولت امريكا را هم وسوسه مي كنند و به يك معنا، آنها هم در بعضي از موارد، عامل اينها هستند. امروز احساس مي شود، براي

تعرّض و مقابله و خباثت و دشمني عليه ملت ايران و جمهوري اسلامي، وسوسه تند و شديدي، از طرف شياطين صهيونيست، نسبت به سردمداران دولت امريكا وجود دارد؛ ليكن تجربه ي گذشته، در مقابل روي ما و روي آنهاست. اين ملت، حقگو و حق طلب است و در موضع حق قرار دارد. ما به كسي تجاوز نكرديم، ما عليه هيچ ملتي اقدام نكرديم، ما يك وجب از خاك ملتي را غصب نكرديم، ما منافع هيچ ملتي را تصاحب نكرديم؛ از ما هميشه كمك بوده است. تقريباً مي شود گفت كه همه و يا اغلب ملتهاي ضعيف، در طول اين چند سال، با همه گرفتاريهايي كه ما داشتيم، به نحوي مشمول كمك و عطوفت ملت ايران شدند. شما نگاه كنيد، اگر ملتي در اروپا، مورد فشار قرار گرفت و ضعيف شد و مظلوم واقع گرديد، ملت ايران به كمكش شتافت. اگر در آفريقا چنين وضعي پيش آمد، ملت ايران به كمك او رفت. اگر در آسيا بود، اگر در همسايگي ما بود، اگر حتّي دولتي بود كه مورد ستم واقع شد و مستضعف و محتاج كمك بود. ملت ايران هميشه به ملتها كمك كرده است. ما حق كسي را نگرفتيم، ما كسي را تهديد نكرديم. علي رغم خباثتها و وسوسه هاي دشمنان در خليج فارس نسبت به همسايگان هم، هيچ وقت براي هيچ همسايه اي تهديد نبوده ايم. همسايه ها، عليه ما تهديد درست كرده اند؛ اماملت ايران و نظام مقدس جمهوري اسلامي، عليه هيچ دولت و ملت و كشوري، تهديد نبوده است. ما هميشه كمك كرده ايم. ملت و نظام جمهوري اسلامي، اين است: ملتي در موضع حق، طرفدار حق، دشمن با باطل، دشمن با

ظلم و ستم و زورگويي؛ ملت و دولتي كه اهل زورگويي و تجاوز و تعرّض نيست و فقط با متعرّضاني كه مي خواهند به حقوقش تجاوز و تعرض كنند، مبارزه و مقابله مي كند و محكم مي ايستد و تسليم زورگوهاي دنيا نمي شود. جرم ملت ايران، فقط اين است. هر جا ملتي با اين خصوصيات باشد، مورد حمايت پروردگار و مورد حمايت سُنن و قوانين تاريخي است. هر كس با او مقابله كند، شكست خواهد خورد و ضربه خواهد ديد و ستم خواهد كشيد. اين، از بركات ايمان و عشق و ايستادگي و حركت خردمندانه اين ملت و اين نظام به سمت هدفهاي متعالي و نورانيِ آن است. اميدواريم كه خداوند متعال، شما عزيزان و همه ملت ايران و مسؤولان كشور را موفّق كند و در راهتان مستدام بدارد و كمكهاي الهي در حق اين ملت، هميشگي باشد و دشمنان اين ملت را مقهور و منكوب فرمايد و قلب مقدّس وليّ عصر ارواحنافداه را از همه شما راضي كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) ابراهيم: 24

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با اقشار مختلف مردم به مناسبت ميلاد مسعود مولاى متّقيان على (ع)

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با اقشار مختلف مردم به مناسبت ميلاد مسعود مولاي متّقيان علي عليه السّلام بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خداوند اين عيد سعيد و روز پُرفيضِ تاريخ اسلام را بر همه مسلمين و مستضعفان و حق طلبان عالم؛ بخصوص بر ملت حق طلب و خداجوي و علي دوست ايران و بر شما ميهمانان عزيزِ امروزِ اين حسينيه، مبارك فرمايد. بخصوص كه در جمع شما، گروهي از خانواده هاي محترم شهيدان، از تهران و بعضي شهرستانهاي ديگر، تشريف دارند. اميدواريم كه به بركت مولود امروز، همه شما مشمول لطف و فضل الهي باشيد. شايد

در بين چهره هاي معروف جهان و به طور خاص در ميان شخصيتهاي اسلامي، هيچ شخصيتي را نتوانيم پيدا كنيم - حتّي خود پيامبر اسلام - كه در ميان ملتها و پيروان اديان مختلف و در زمانهاي گوناگون، به قدر اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام محبوب باشد. شما وقتي نگاه مي كنيد، مي بينيد در همان زمان خودِ اين بزرگوار، كه شمشير عدالت و شدّت عدل او، دلهاي متمرّد و روحهاي خودخواه را از خود بيزار مي كرد و جبهه دشمنيِ بزرگي عليه او به وجود مي آورد، حتّي دشمنانش هم وقتي به اعماق روح خود مراجعه مي كردند، نسبت به آن بزرگوار، عقيده همراه با تعظيم و تكريم و محبتي را احساس مي كردند. اين، تا زمانهاي بعد هم ادامه داشت. بيشترين دشمنان را علي عليه الصّلاةوالسّلام داشته؛ اما بيشترين ستايشگران را هم - حتّي كساني كه به دين و راه او اعتقادي نداشتند - آن بزرگوار داشته است. خاندان زبير در قرن اوّل هجري، به اشخاصي كه غالباً نسبت به بني هاشم و بخصوص آل علي عليه السّلام، بغض و عداوت داشتند، معروف بودند. اين عداوت، بيشتر هم ناشي از عبداللَّه بن زبير - پسر زبير - بود. يكي از نوه هاي زبير، از پدر خود پرسيد: كه به چه علت نام علي و خاندان علي، روز به روز بيشتر در ميان مردم گسترش پيدا مي كند؛ در حالي كه دشمنان آنها، هر چه هم تبليغات مي كنند، اما زود افول و غروب مي كنند و باقي نمي مانند؟ او - قريب به اين مضمون - گفت كه اينها به خدا و به حق دعوت كردند؛ به همين خاطر است كه كسي نتوانست فضلشان را بپوشاند؛ ولي دشمنانشان به باطل دعوت كردند. در

طول زمان، همين طور بوده است. يعني متفكّران بزرگ - اعم از مسلمان و غير مسلمان - را كه نگاه كنيد، نسبت به اميرالمؤمنين ابراز ارادت مي كنند. اگر به قهرمانان بزرگ، كساني كه براي ملتهاي خود، تلاش و قيام كرده اند، نگاه كنيد، مي بينيد كه نام اميرالمؤمنين در نظر آنها عزيز و گرامي است. به شعرا و ادبا و هنرمندان و انسان دوستان هم كه نگاه مي كنيد، باز هم مي بينيد كه اسم اميرالمؤمنين را گرامي مي دارند. خلاصه هر كس - جوان و پير، عالم و عامي - كه تاريخ اسلام را مطالعه كرده و اسم علي و احوال اميرالمؤمنين به گوش او رسيده است، نسبت به اميرالمؤمنين، احساس محبت و شيفتگي و ارادت مي كند. در زمان خود ما، چند كتاب از نويسندگان و ادباي مصري، درباره اميرالمؤمنين نوشته شد، كه دو جلد يا بيشترِ آن از طرف نويسندگان مسيحي است كه اسلام را قبول ندارند؛ اما اميرالمؤمنين را قبول دارند. در بين چهره هاي اسلامي، اين خصوصيت اميرالمؤمنين است. شايد يك علّت اين باشد كه اين بزرگوار، در دوره هاي مختلف عمر و در شرايط و اوضاع مختلف، هر جا كه قرار گرفت، همه وجود خود را به بهترين وجهي در راه اهداف عاليه خرج كرد. شما اميرالمؤمنين را به عنوان يك جوان شانزده تا نوزده ساله در مكه، يا اوايل ورود به مدينه - كه باز هم اين بزرگوار، يك جوان بيست و چند ساله بود - در نظر بگيريد؛ در دوره هاي مختلف عمر اين بزرگوار نگاه كنيد؛ ببينيد اين جوان، حقيقتاً براي بهترين جوانان همه زمانها، برترين الگوست. از شهوات جواني، لذات دنيايي، زيباييهايي كه در

نظر جوانان ارزش پيدا مي كند، هيچ نمي خواهد، مگر آن هدف عالي و والايي كه بعثت نبيّ اكرم به خاطر آن هدف است. تمام وجود او در خدمت اين هدف است. همه چيز براي او در درجه دوم است. اين چيز خيلي عظيمي است كه يك جوان، يك لحظه هم به دنيا و شيرينيها و لذّتهاي دنيا التفات نكند و جواني، نيرو، نشاط و روحيه خود، يعني همه آن چيزيهايي را كه از طراوت و زيبايي و تازگي در جوان هست، در راه خدا مصرف كند. اين حدّ اعلاست. چيزي از اين بالاتر، حقيقتاً نمي شود. همين مرد را در دوراني در نظر بگيريد كه به سنّ كمال و پختگي رسيده است؛ يكي از شخصيتهاي جامعه خود به حساب مي آيد؛ همه به او احترام مي گذارند و شايد هزاران نفر تعريف و تمجيد و ستايش او را از زبان پيغمبر شنيده اند. اين تعريف و تمجيدهايي كه از زبان پيغمبر براي اميرالمؤمنين نقل شده است، گمان مي كنم هيچ محدّث مسلماني، براي هيچ كس به اين اندازه و با اين كيفيّت نقل نكرده است. البته فضايل ديگري هم براي صحابه ديگر نقل شده است، اما گمان نمي كنم با اين كميّت، با اين كيفيّت و محتوا، هيچ يك از محدّثين مسلمان - اعم از فرق مختلف اسلامي - درباره كس ديگري غير از اميرالمؤمنين نقل كرده باشند. بديهي است يكي از اين تعريفها كافي است كه يك انسان را مغرور، مُعجب به نفس، از خود بيخود و در انتخاب وظيفه دچار اشتباه كند. همه آنها صدها تعريف از زبان پيغمبر شنيدند؛ بعد نوبت امتحان پيش آمد. مسأله خلافت مطرح شد -

به مسأله حقّ و باطل و وصيت و اينها كاري نداريم - و آن چه مسلّم است اين كه اميرالمؤمنين مدّعي خلافت بود. در اين كه كسي ترديد ندارد. وقتي مشاهده كرد صلاح عالم اسلام اين است كه او از صحنه خارج شود، خارج شد. يعني اميرالمؤمنين همه آن تعريفها، تمجيدها، استحقاقها و همه آنچه را كه براي خود قائل بود و هزارها نفر شنيده بودند و مي دانستند، لاي محفظه اي از فراموشي موقّت پيچيد و كنار گذاشت. البته اينها كه فراموش نمي شد و فراموش كه نمي شود؛ تا ابدالدّهر هم باقي است؛ ليكن مطرح نكرد. يعني همه آن چيزي را كه در امر خلافت و رياست دنياي اسلام و مسؤوليتي بزرگ، براي او مطرح بود، چون احساس خطر كرد، كنار گذاشت. فرمود: «وقتي ديدم اوضاع خطرناك است و ممكن است دين پيغمبر به خطر بيفتد، دست بستم و كنار نشستم.» براي يك انسان سياسي مخلص، يك انسان بزرگوار، كسي كه مي خواهد هواي نفس خود را به كار نبندد، تسلّط بر نفس از اين بالاتر، بهتر، گوياتر و شگفت آورتر نمي شود! همين انسان را در موضع رئيسي دنياي اسلام در نظر بگيريد. رئيس دنياي اسلام شد. مردم آمدند و خواه و ناخواه او را انتخاب كردند. همه رقبا و منافسين و دوستان و دشمنان و هر كه بود، يا بيعت، يا اعلام عدم مخالفت كرد. تعداد معدودي، چهار تا شش نفر، بيعت نكردند؛ ليكن گفتند ما مخالفتي نمي كنيم. كنار نشستند؛ بقيه همه بيعت كردند و او رئيس كلّ دنياي اسلام شد. مي دانيد دنياي اسلام آن روز يعني چه؟ يعني از مرزهاي هندوستان تا مديترانه! اين دنياي اسلام است.

عراق و مصر و شام و فلسطين و ايران، همه و همه، مجموعه ي دنياي اسلام است؛ شايد رئيس نصف دنياي آبادِ آن روز، با قدرت كامل. آن وقت زندگي اميرالمؤمنين، آن زهد اميرالمؤمنين كه شنيده ايد، مربوط به اين دوران است. يعني اين دنياي شيرين، لذّت زندگي، راحتي، خوشي و چيزهايي كه يكي از اينها بزرگاني را به خود جذب مي كند، در يك مرحله حساس مي غلتاند و از گردونه خارج مي كند، همه اينها با هم، نتوانست يك لحظه اميرالمؤمنين را دچار ترديد و اضطراب و از راه ماندگي كند. اين انسان بزرگ نشان داد كه از همه عوامل گمراهي انسان، قويتر و مقتدرتر است. عظمت، يعني اينها. اينهاست كه نسلها و تاريخها و انسانها و اجتماعات را در مقابل خود خاضع مي كند. كسي اگر بخواهد انصاف به خرج دهد، نمي تواند در مقابل چنين شخصيتي سركشي و گردن كشي كند. اصلاً دلها در مقابل او خاضع مي شود. هر كس رشحه اي از آنچه در اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام بود، در وجود خود داشته باشد، مي تواند بر دنيايي از سركشيها و تمايلات درون و بيرون خود فائق آيد. اين امام بزرگوار را كه شما ديديد بزرگترين شخصيتهاي دنيا در زمان ما، در مقابل او احساس حقارت كردند؛ نمايندگان او هم در دنيا، هر جا مي رفتند، چون نام و ياد امام همراه آنها بود، بزرگان و سركشان و قدرتمندان عالم را به خضوع و تواضع وادار مي كردند. اين امام بزرگوار ما توانسته بود بخشي و گوشه اي از آن معدن زيبايي و خلوص آن بزرگوار را در خود به وجود آورد. البته اين بخش كه ما مي گوييم، خيلي عظيم است؛ منتها در مقابل اقيانوس

بي كران شخصيت اميرالمؤمنين ناچيز و يك قطره است؛ اما خودش خيلي زياد و خيلي بزرگ است. عزيزان من، اميرالمؤمنين را نمي شود اين گونه شناخت؛ نمي شود. مگر انسان با اين مقايسه ها قدري احساس كند كه او چه بود. امام سجاد عليه الصّلاةوالسّلام در مقابل يكي از اصحابش كه به او عرض كرد: يابن رسول اللَّه! شما اين قدر به خودتان فشار مي آوريد، زحمت مي دهيد، عبادت مي كنيد و زهد مي ورزيد، اين گونه زهد ورزيدن و اين قدر به نفس خود فشار آوردن، آخر چرا؟ وادار مي كرد كه حضرت سجّاد قدري به خود رحم كند. مي گفت قدري به جسم و نفس خودتان رحم كنيد. امام سجاد گريه كرد و گفت: مرا با اميرالمؤمنين مقايسه كن، ببين من كجا و اميرالمؤمنين كجا(1)! توجّه كنيد؛ او زين العابدين است. شخصيت امام سجاد از آن شخصيتهاي دست نيافتني است. نه اين كه فقط در عمل دست نيافتني است، حتّي در ذهن هم دست نيافتني است. از آن خورشيدهاي تاباني است كه ما فقط مي توانيم شعاعش را از دور ببينيم. او وقتي كه به اميرالمؤمنين نگاه مي كند، با آن چشم تعظيم و تجليلي نگاه مي كند كه بچه كوچكي به يك قهرمان بزرگ مي نگرد. اميرالمؤمنين اين گونه است. اين اميرالمؤمنين، با اين عظمت است. عزيزان من! نكته اي كه به من و شما خيلي ارتباط پيدا مي كند، اين بخش قضيه است؛ چون پيرو اين مرد بودن كه با زبان نمي شود. شما در ميدان جنگ، مرتب بگوييد فلاني فرمانده ماست و مرتّب اظهار ارادت به فلان فرمانده بكنيد، بعد آن فرمانده، همه را به صف كند، ولي شما نرويد؛ شما را به تمرين دعوت كند، حاضر نشويد؛ به حمله

دستور دهد، شما پشت كنيد. اين چه فرماندهي است؟! اين كه فرمانده نشد. انسان با دشمنش و با يك آدم بيگانه، همين گونه رفتار مي كند. اميرالمؤمنين آقاي ماست؛ امام، پيشوا و رهبر ماست. ما شيعه علي هستيم و به اين افتخار مي كنيم. اگر كسي اسم اميرالمؤمنين را با تجليل كمتري بياورد، دلمان از بغض او پر مي شود، پس لازم است كه اين، در زندگي ما منشأ اثري باشد. نمي گويم مثل اميرالمؤمنين شويم. امام سجاد هم فرمود كه نمي تواند مثل اميرالمؤمنين عمل كند. اميرالمؤمنين هم فرمود: «الا و انّكم لاتقدرون علي ذلك.(2)» به چه كسي؟ به عثمان بن حنيف، با آن عظمت. به او فرمود كه شما نمي توانيد اين گونه كه من مي كنم، عمل كنيد. اين كه واضح است. اما لااقل در آن راه، در آن سمت و جهت، در جبهه او قرار گيريد. اين لازم است. اگر مي خواهيد در جبهه اميرالمؤمنين قرار گيريد، بارزترين خصوصيت او در دوران حكومتش - كه مربوط به امروز من و شما مي شود - دو چيز است: يكي عدل اجتماعي، يكي زهد نسبت به دنيا. عزيزان من! اين دو ارزش را ما بايد مثل پرچم، در جامعه خودمان بلند كنيم. عدالت اجتماعي، يعني نظر و نگاهِ دستگاه قدرت و حكومت، نسبت به آحاد مردم يكسان باشد. در مقابل قانون، امتيازات و برخوردها يكسان باشد. البته انسان با يكي دوست و خويشاوند است؛ لذا ارتباطات با همه، به يك صورت نيست. آن كساني كه در جايي مسؤوليتي دارند - مسؤول يك اداره يا يك ميز، فرقي نمي كند. مسؤوليت يك ناحيه كوچك، يا مسؤوليتهاي بزرگ، همه مثل هم است - مي دانند كه بالاخره انسان

با يكي آشنا و با يكي آشنا نيست. نمي خواهيم اين را بگوييم. منظور ما برخورد و رفتار قانوني است. آن جايي كه پاي امتيازات به ميان مي آيد و حركت و نگاه و اشاره، از سوي اين مسؤول، منشأ اثر مي شود، اين جا بايد يكسان باشد. همه بايد احساس كنند كه به طور يكسان از خيرات نظام اسلامي بهره مند مي شوند. البته بعضيها تنبلند و دنبال كار نمي روند؛ بعضيها كوتاهي مي كنند؛ بعضي به خودشان ظلم مي كنند؛ حساب آنها جداست. اما معناي عدل اجتماعي اين است كه قانون، مقرّرات و رفتارها نسبت به همه افراد جامعه يكسان باشد و كسي امتياز ويژه اي بدون دليل نداشته باشد. اين معناي عدل اجتماعي است. اميرالمؤمنين اين كار را كرد. اساس دشمن تراشي علي عليه السّلام اين بود. آن كسي هم كه آن همه شعر براي اميرالمؤمنين و عليه دشمنان او گفته بود و آن همه محبّت كرده بود - نجاشي شاعر - وقتي كه حدّ خدا را در روز ماه رمضان شكست، اميرالمؤمنين حد خدا را بر او جاري كرد. گفت: حدود الهي را نقض كرده اي. روز ماه رمضان، علناً شُرب خَمر كرده بود - هم شرب خمر بود، هم شكستن حرمت ماه رمضان بود - افرادي آمدند كه: آقا! ايشان اين قدر براي شما شعر گفته، اين قدر به شما محبت كرده است؛ اين قدر دشمنهاي شما دنبالش آمدند، سراغ دشمنهاي شما نرفت؛ او را يك طور نگه داريد. فرمود (به اين مضامين): بله، بماند - مثلاً - قدمش روي چشم؛ اما بايد حدّ خدا را جاري كنم. حدّ خدا را جاري كرد. او هم بلند شد و پيش معاويه رفت.(3) يعني

اميرالمؤمنين با حكم خدا و با حدود الهي، اين گونه رفتار مي كند. همين اميرالمؤمنين، وقتي كسي كه يكي از گناهان را انجام داده است - دزدي - نزد او آمد؛ حضرت فرمود: چقدر قرآن بلدي؟ آيه قرآن خواند. حضرت گفت: «وهبت يدك بسورةالبقرة». دست تو را كه بايد قطع مي كردم، به سوره بقره بخشيدم؛ برو.(4) اين تمايز بيجا نيست. اين امتياز، به خاطر سوره بقره و به خاطر قرآن است. اميرالمؤمنين در ملاحظه اصول و ارزشها و معيارها، هيچ ملاحظه از كسي نمي كرد. آن جا آن آدم را كه فسق و فجور ورزيده است، به خاطر فسق و فجورش حدّ شرعي مي زند و ملاحظه اين را كه او به حال من خيري دارد، نمي كند. اما اين جا به خاطر قرآن، از حدّ دزدي صرف نظر مي كند. اميرالمؤمنين اين است. يعني صددرصد بر اساس معيارها و ارزشهاي الهي - و نه چيز ديگر - حركت مي كند. اين، عدل اميرالمؤمنين است. اين كه گفته شده است: «قتل في محراب عبادته لشدّة عدله(5)» - البته دقيقاً نمي دانم كه اين حرف از كيست؛ اما حرف درستي است - عدالت اميرالمؤمنين موجب شد كساني كه صاحب نفوذ بودند، نتوانند او را تحمّل كنند. حالا بعضي مي گويند: آقا! آن عدالتي كه نگذاشت علي حكومت مبارك خود را ادامه دهد؛ شما چطور مي خواهيد امروز اجرا كنيد؟ من مي گويم آن مقدار كه ما مي توانيم و طاقت داريم، بايد اجرا شود. ما ادعا نداريم كه بايد مثل اميرالمؤمنين عدالت را اجرا كنيم. ما مي گوييم آن مقدار كه توان مؤمنِ امروز دنيا كفاف مي دهد، بايد اجرا كرد. اما اين مقدار عدالتي را كه مي شود اجرا

كرد و بايد اجرا كرد، اگر به صورت يك فرهنگ درآيد و مردم معناي عدالت را بفهمند، آن وقت قابل تحمّل خواهد بود. توده هاي مردم، از عدالت اميرالمؤمنين خوششان مي آمد - آنهاكه بدشان نمي آيد - صاحبان نفوذ ناراحت بودند. علت اين كه اميرالمؤمنين را شكست دادند و توانستند آن وضعيت را در جنگ صفّين پيش آورند و بعد حضرت را به شهادت برسانند، علت همه خون دلهاي اميرالمؤمنين اين بود كه قدرت تحليل مردم ضعيف بود. صاحبان نفوذ روي ذهنهاي مردم اثر مي گذاشتند. قدرت تحليل و قدرت فهم مردم را بايد اصلاح كرد. بايد درك مسائل سياسي در جامعه بالا برود تا بشود عدالت را اجرا كرد. دوم مسأله زهد اميرالمؤمنين است. برجسته ترين نقطه اي كه در نهج البلاغه است، زهد است. اميرالمؤمنين آن روز كه اين زهد را فرمود، به عنوان علاج بيماري اساسي جامعه اسلامي فرمود و من مكرّر گفته ام امروز هم ما بايد همان آيات زهد را بخوانيم. آن روز هم كه اميرالمؤمنين مي فرمود به شيرينيها و لذّتهاي دنيا جذب نشويد، كساني بودند كه اين شيرينيها و لذّتها، به دستشان نمي رسيد - شايد اكثريت مردم آن طور بودند - اميرالمؤمنين به آن كساني مي گفت كه فتوحات دنياي اسلام، سالهاي گسترش امپراتوري و قدرت بين المللي اسلام، آنها را متمكّن، ثروتمند و برخوردار از امتيازات كرده بود؛ حضرت به آنها هشدار مي داد. ما امروز همين كه دو كلمه راجع به زهد بگوييم - بگوييم يك خرده ملاحظه كنيد - بعضيها مي گويند كه آقا، اكثر مردم اين چيزهايي كه شما مي گوييد، ندارند. جواب اين است كه ما به آنها نمي گوييم؛ ما به كساني مي گوييم كه تمكّن دارند؛

كساني كه لذّتهاي دنيا براي آنها آغوش باز كرده است؛ كساني كه مي توانند از راههاي حرام، خودشان را به زيباييها و شيرينيهاي زندگي برسانند. البته در درجه بعد به كساني هم كه از راه حلال مي توانند به آن لذّتها دست پيدا كنند، مي گوييم. البته بالاترين و واجبترين زهدها اين است كه انسان از حرام پرهيز كند؛ پارسايي كند؛ دامن را پاك نگه دارد و زهد بورزد. اما زهد از لذّات حلال هم، مرتبه بالايي است. البته افراد كمتري ممكن است مخاطب اين خطاب باشند. امروز هم همان روز است - با تفاوتهايي در وضعيت زمان و خصوصيات تاريخي هر دوره، كه مخصوص خود آن است - كساني كه دستشان مي رسد، كساني كه مي توانند از زيباييها، تجمّلات، لذّات، تنعّمات و از گسترش روزافزون زندگي بهره مند شوند، بايد آن خطابهاي زهد اميرالمؤمنين را به ياد داشته باشند. البته اين خطاب در مورد كساني كه مسؤوليتي دارند، شديدتر و سنگينتر است. در مورد كساني هم كه مسؤوليتهاي دولتي ندارند، همان خطاب هست، منتهي كمتر است؛ آنها بيشتر مخاطبند. اگر جامعه اسلامي ما كه با اين همه خطرات و دشمنيها روبه روست، اينها را مدّنظر و مورد توجّه دقيق قرار دهد؛ اين را به صورت فرهنگ درآورد؛ همه آن را بدانند، بگويند و همه آن را بخواهند، آن وقتِ اعمال اين چنين عدل و زهدي، به هيچ وجه نظام اسلامي را به خطر نمي اندازد؛ بلكه قويتر مي كند. نظام اسلامي را قوي و آسيب ناپذير مي كند. انسانهايي كه لذّات و مطامع دنيا و شهوات زندگي فريبشان نمي دهد و از خود بيخودشان نمي كند، مي توانند در مقابل دشمنيها و دشمنها بايستند و در لحظه

خطر، جامعه و نظام خود را نجات دهند. اين همه دشمني، با نظام جمهوري اسلامي است. اين مسؤوليت خيلي سنگين بر عهده همه است؛ بخصوص بر عهده جوانان و كساني كه مسؤوليت دارند. بخصوص بر عهده روحانيون محترم و قشرهاي گوناگون مردم و كساني كه مردم به آنها، به صورت الگو نگاه مي كنند. اميرالمؤمنين اين دو مشعل را روشن كرده است تا همه تاريخ را روشن كند و روشن هم مي كند. اگر كساني سرپيچي كنند، خودشان ضرر خواهند ديد. اما نام علي، ياد علي و درس علي در تاريخ فراموش نخواهد شد. اينها هميشه خواهد بود. اميدواريم خداوند متعال ما را شايسته نام بزرگ و مقدّس «پيرو اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام»، قرار دهد و روح مطهّر و قلب مقدّس آن بزرگوار را از ما راضي كند و قلب مقدّس حضرت وليّ عصر رواحنافداه را از ما راضي و خشنود كند و ما را به آنچه مي گوييم و آنچه مي انديشيم، عامل فرمايد و روح مطهّر حضرت امام را ان شاءاللَّه با اوليائش محشور فرمايد و كيد و يأس دشمنان را به خود آنها برگرداند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 41، ص 149 2) نهج البلاغه، نامه 45 3) بحارالانوار، ج 33، ص 273 4) منهج الصادقين، ج 3، ص 230 5) -

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران به مناسبت عيد سعيد

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران به مناسبت عيد سعيد مبعث بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم من هم متقابلاً اين روز بزرگ و اين عيد عظيم را به امّت اسلام، در هر جاي جهان كه حضور دارند و به ملت سرافراز ايران و به شما حضّار محترم و ميهمانان عزيز، تبريك

عرض مي كنم. حقيقتاً در يك ارزيابي واقع بينانه بايد گفت آنچه كه در مثل امروزي اتّفاق افتاد - در لحظه بعثت نبيّ مكرّم اسلام - بزرگترين حادثه اي بود كه در تاريخ بشر اتّفاق مي افتاد و تأثير خود را در زندگي بشر مي گذاشت. قضيه بعثت، قضيه خيلي عجيب و مهم و پرماجرا و قابل بررسي و تأمّل و دقّت است. البته همه بعثتها همين طور است. همه انبياي الهي در آزمايش خودشان در مورد بعثت، يك مرحله مهمّي را گذراندند. در هنگام بعثت حضرت موسي، حضرت عيسي، حضرت ابراهيم و ديگر پيغمبران بزرگ، كار عظيمي انجام گرفته است؛ ليكن بعثت خاتم پيامبران، خصوصياتي دارد كه براي آن نظيري نمي شود پيدا كرد. امروز به مناسبت مسؤوليت بزرگي كه ما - ملت ايران - از جهت اسلام، در قبال بشريت داريم، مايلم نكته اي را در باب بعثت عرض كنم. شايد ان شاءاللَّه ما را به حركت و تلاش مناسبي در اين زمينه برانگيزد و به راه بيندازد. اين سرچشمه بعثت كه در مثل امروزي در قلب مقدّس نبي اكرم صلي اللَّه عليه و آله و سلّم جوشيد و جاري شد، مسير مهمّي دارد. يعني مسأله به همين جا خاتمه پيدا نمي كند كه ازطرف پروردگار، حقيقت و نوري در قلب يك انسان ممتاز، برجسته و استثنايي درخشيد. اين، قدم اوّل و اوّل كار است.البته مهمترين بخش قضيه هم، همين است. درخشيدن اين نور در قلب مقدّس و مبارك پيغمبر و تحمّل مسؤوليت وحي از طرف آن بزرگوار، همان قسمتي است كه به طور صريح، عالم خلقت، عالم وجود انسان و دنياي مادّي را به معدن غيب وصل مي كند. حلقه وصل اين جاست.

اگر چه هميشه بركات الهي در طول اين روندي كه عرض خواهيم كرد، نسبت به بشر و نسبت به اين راه وجود دارد؛ ليكن حلقه وصل در همان لحظه بعثت است كه از عالم غيب، سرچشمه حقايق الهي و سرچشمه بعثت - كه خود اين يك كلمه كافي است - به روح مقدّس پيغمبر سرازير و جاري مي شود و بر قلب مقدّس پيغمبر مي جوشد. پس قدم اوّل، تحقّق اين بعثت است. دري از حقايق بر روي اين انسان ملكوتي باز مي شود و او كه براي امتحان دادن، براي كشيدن اين بار و تحمّل مشاق و مصائب آن آماده است، حركت بزرگ خود را از همين لحظه اوّل آغاز مي كند. لذا قضيه بعثت با قضيه تعليم متفاوت است؛ يعني بيش از تعليم است. البته هميشه سفره تعليم و تربيت الهي بر روي پيغمبران و اوليا باز است؛ «و علّم آدم الاسماء»،(1) تا آخر هم وجود داشته است. تعليم و تأديب پيغمبران به عنوان شاگردان مخصوص حضرت احديّت، امري است كه وجود دارد؛ اما بعثت چيزي علاوه بر آن تعليم است. در بعثت، تعليم، تهذيب و تزكيه هم هست؛ اتيان كتاب و حكمت هم هست؛ اما فقط اينها نيست، چيزي اضافه بر آن وجود دارد كه همان برانگيختن است. اين انسان برانگيخته مي شود، تا سرمايه اي را كه به او داده شده است، به كار اندازد و به وسيله آن، بشريّت را به سر منزلي كه بايد برساند، برساند. يعني حركت را شروع مي كند. معناي بعثت اين است. بعد از آن كه قدم اوّل و اين حركت، با جوشش وحي الهي در قلب مقدّس پيغمبر و با تحمّل

وحي الهي آغاز شد، آن وقت محتواي بعثت - كه يك محتواي جديد است و به معناي ساختن دنياي جديد و برهم زدن نهادهاي باطل و ساقط و توأم باظلم و عدوان است - يعني تحقّق بعثت در خارج نيز شروع مي شود كه به مبارزه احتياج دارد. بنابر اين قدم اوّل بعد از بعثت، نهضت، مبارزه و حركت است.هيچ پيغمبري نتوانست اين راه را بدون مبارزه بپيمايد؛ اين بار را به منزل برساند و اين پيام را به مردم ابلاغ كند. اين طور نيست كه مردمي كه بعثت در قلب آنها، در ميان آنها و در محيط آنها انجام گرفته است، آن دنياي جديدي را كه بعثت پيشنهاد مي كند، به آساني بپذيرند. لذا مبارزات با پيغمبران شروع مي شود و پيغمبران، پر دشمنترين انسانهايي هستند كه حامل يك بار امانت و يك حقّي هستند؛ و بعثت از روز اوّل، با اين دشمنيها مواجه شد و مبارزه پيغمبر نيز از روز اوّل آغاز گرديد و اين مبارزه، تا لحظه وفات نبيّ اكرم - بيست وسه سال - طول كشيده است. شما توجه بفرماييد كه اين بيست وسه سال، چه سالهاي مباركي بوده است. بيست وسه سال، يك عمر طولاني و زمان زيادي نيست. شما خيلي افراد را مشاهده مي كنيد كه در طول بيست سال، بيست وسه سال يا بيست وپنج سال موفق نمي شوند كه حتي يك كار قابل ارائه و قابل عرضه انجام دهند. معمولاً زندگيهابه امور شخصي مي گذرد. اگر كارنامه انسانهاي بزرگ را - چه دانشمندان، چه فلاسفه و چه سياستمداران - نگاه كنيد، محدوده كار آنها را در طول بيست وسه سال خواهيد ديد - البته به اختلاف ظرفيت و توان

اشخاص - معلوم نيست كه بتوانند كارهاي خيلي بزرگي انجام دهند. اما ببينيد بركات اين ساليان كوتاه، بيست وسه سالي كه پيغمبر اكرم، عمر مباركش را در دوران بعثت گذرانيد، چقدر زياد است! در قلب جاهليّت و در قلب قرون جاهلي عالم - نه فقط منطقه جاهلي، بلكه قرنهاي جاهليّت بشر و تراكم ظلمات جهل - توانست بنايي را برافرازد و شعله و چراغي را برافروزد كه نورانيّت آن در طول تاريخ، روز به روز بيشتر خواهد شد و مردم بيشتري را دستگيري خواهد كرد و به هدايت خواهد رساند. شروع اين راه در سيزده سال اوّلِ زندگي پيغمبر است؛ تا اين كه منتهي به تشكيل حكومت مي شود. پس قدم بعدي، تشكيل نظام مبتني به اين تفكّر و بر مايه بعثت است. لذا توجّه مي كنيد از اين ترتيب، خوب مي شود فهميد حرف كساني كه سعي مي كنند تا دين و بخصوص دين اسلام را جداي از حكومت معرفي كنند، غلط است. البته همه اديان در اين جهت مثل هم هستند؛ ليكن اين ادّعا در مورد اسلام، خيلي عجيب است كه كسي بخواهد دين اسلام را از زندگي، سياست، اداره كشور و از حكومت جدا كند؛ كنار بگذارد و بين اينها تفكيك ايجاد نمايد. اسلام از روز اوّلي كه به وجود آمد، با يك مبارزه دشوار، به سمت تشكيل يك نظام و يك جامعه حركت كرد. بعد از سيزده سال مبارزه هم، پيغمبر اكرم توانست - اگر چه نه در شهر خود و در نقطه ولادت اين بعثت، اما در نقطه ديگري از دنياي آن روز - اين نظام را سر پا كند و به وجود آورد. قدم

دوم بعد از آن مبارزات طولاني، همين است. ايجاد يك محيط و فضا و يك نظم و نظام بر مبناي اين فكر است. تا اين نظام و اين قدرتِ پشتوانه تفكّرات الهي و اسلامي نباشد، نمي توان افكار و احكام و مفاهيم الهي را در زندگي مردم منتشر كرد وبسط داد. درست عكسِ نظر كج بينانه كساني كه مدّعي هستند اگر قدرت با دين همراه شود، دين فاسد مي شود! نه؛ قضيه عكس است. دين اگر با قدرت همراه شود، خواهد توانست گسترش و بسط پيدا كند؛ اهداف و آرزوهاي ديني را تحقّق ببخشد و آرمانهايي را كه دين شعار آنها را مي داده است، در جامعه به وجود آورد. اينها بدون قدرت امكان ندارد؛ با قدرت ممكن است. مثلاً شما خيال مي كنيد عدالت اجتماعي را در جامعه، مي شود با نصيحت، توصيه، التماس و خواهش به وجودآورد؟! عدالت اجتماعي، رفع تبعيض و كمك براي استقرار تساوي در قانون را مگر مي شود بدون قدرت، در سطح داخل جامعه - به يك صورت - و در سطح جهان - به صورت ديگر به وجود آورد؟! همين كه كلمه حقّي در دنيا گفته مي شود، چنانچه قدرتهاي دنيا قابل دانستند كه ضربه خود را به آن وارد كنند، معطّل نمي شوند؛ مگر اين كه قابل ندانند و آن قدر اهميت ندهند! هميشه همين طور بوده است؛ مخصوص امروز نيست كه شما مي بينيد هر جا صداي اسلام و تفكّر اسلامي بلند مي شود، فوراً گوشهاي مستكبرين و سرمايه دارها و كمپاني دارهاي عالم تيز مي شود كه ببينند چيست؛ مبادا خطري آنها را تهديد كند! هميشه همين طور بود كه هر جا سخن حقّي از زباني خارج مي شد، يا

دلي، روحي و انسان بزرگي تصميم مي گرفت كه اين سخن حق را حتما به گوشها برساند، ناگهان حصارها، ديوارها و مشتهاي آهنين از سوي دشمنان و مخالفين به وجود مي آمدند و در مقابلش صف مي بستند و جبهه بندي مي كردند. البته شكست مي خوردند. باطل - در مقابل حق - شكست مي خورد؛ در اين ترديدي نيست. اگر حق ايستادگي كند، شكّي نيست كه باطل شكست خواهد خورد؛ اما مقصود اين است كه بدون مبارزه و تلاش و بدون پشتوانه قدرت، نمي شود افكار و آرمانها و آرزوهاي ديني را - بلكه هيچ آرمان و آرزويي را - تحقّق بخشيد. البته پاره اي چيزها را مي شود با نصيحت و با زبان خوش انجام داد. بنابراين پيغمبران هم دنبال تشكيل حكومت بودند. واضحترينش هم، پيغمبر بزرگوار ماست كه از روز اوّل، مبارزه و تلاش كرد و ايجاد نظام اسلامي را وجهه همّت قرار داد. بعد هم در يثرب، به آن دست پيدا كرد. بعد هم از آن دفاع كرد؛ دامنه را وسعت بخشيد و اين حركت تا سالهاي متمادي ادامه پيدا كرد. پس قدم بعدي تشكيل حكومت است؛ اما تشكيل حكومت، هدف نيست. نكته اساسي اين جاست. تشكيل حكومت براي تحقّق آرمانهاست. اگر حكومت تشكيل شد، ولي در جهت تحقّق آرمانها پيش نرفت، حكومت منحرف است. اين يك قاعده كلي است؛ اين معيار است. ممكن است تحقّق آرمانها سالهايي طول بكشد؛ موانع و مشكلاتي بر سر راه وجود داشته باشد؛ اما جهت حكومت - جهت و سمتگيري اين قدرتي كه تشكيل شده است - حتماً بايد به سمت آن هدفها و آرمانها و آرزوهايي باشد كه شعار آن داده شده است و

داده مي شود و در متن قرآن و احكام اسلامي وجود دارد. اگر در آن جهت نبود، بلاشك حكومت منحرف است. معيار، اين است كه عدالت اجتماعي و نظم متّكي بر قانون به وجود آيد و مقررّات الهي همه جا مستقر شود. چنانچه مقررّات الهي مستقر شد؛ نظمِ متّكي به اسلام به وجود آمد و عدالت اجتماعي تحقّق پيدا كرد، هنوز يك هدف متوسّط، يا در واقع يكي از مراحل راه، طي شده است. مرحله بعد آن است كه مردمي كه در اين نظام، به آسودگي، بي دغدغه و با برخورداري از عدل زندگي مي كنند، براي تخلّق به اخلاق حسنه، فرصت و شوق پيدا كنند. اين، آن چيزي است كه من خواستم امروز روي آن تكيه كنم و مي خواهم اين نكته را عرض كنم كه بعد از تشكيل حكومت، اين هدف است. بلكه بعد از تشكيل نظام عادلانه و استقرار عدالت اجتماعي و حكومتِ واقعاً اسلامي، هدف اين است.اين، هدف بعدي است. انسانها بايد به اخلاق حسنه تخلّق پيدا كنند كه البته تخلّق به اخلاق حسنه هم موجب تعالي و تكامل معنوي و روحي و معرفت برتر است و آن از مراحل انسان كامل است. ما هم خيلي نمي توانيم حتّي درست درك كنيم. همين قدر انسان، از اهلش و از بزرگان، چيزهايي شنيده است. مرحله اي كه حالا به ما ارتباط پيدا مي كند، مرحله اخلاق است؛ اخلاق، اخلاق. شما ببينيد، اين راست است كه پيغمبر فرمود: «انّما بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق».(2) اين حديث از طرق فريقين - فِرَق اسلامي - نقل شده است؛ شيعه و سنّي نقل كرده اند. اين «انّما» خيلي معنا دارد. يعني اساساً بعثت من براي اين

است؛ هدف اين است؛ بقيه مقدّمه است. «لاتمّم مكارم الاخلاق»؛ تا اين كه مكارم اخلاق، در ميان بشر و افراد جامعه، در ميان انسانها و اين امّت كامل شود؛ رشد پيدا كند و همه از آن برخوردار شوند و انسان شويم. بايد انسان شويم. بايد اخلاق انساني را در خودمان تقويت و تكميل كنيم. اين، آن قدم بعدي و خيلي مهم است. اگر در جامعه اي كه متعلّق به اسلام است، در نظامي كه اركان آن، اركان اسلامي است، ما از اخلاق الهي دور بمانيم و دنبال هوسها، خودخواهيها و خودپرستيها برويم و هر كس تلاش كند براي اين كه بيشتر به دست بياورد، بهتر بخورد و بهتر زندگي كند؛ از دست اين و آن بقاپد و اگر لازم شد، بيش از حقّ خود استفاده و تصرّف كند؛ نه گذشتي باشد و نه ايثاري؛ اين چه حكومتي خواهد بود؟! چه اسلامي و چه جامعه اسلامي اي خواهد بود؟! اين، آن اساس قضيه است. «بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق». عزيزان من! بدايند كه دنيا امروز، به اين احتياج دارد. متأسّفانه دنياي مادّي، از اين خصوصيت به كلّي محروم است! و امّا اخلاق الهي و مكارم اخلاق در شرع مقدّس اسلام، توضيح و تفصيل داده شده است؛ چه آن چيزهايي كه مربوط به خود انسان است - مثل صبر، شكر، اخلاص و قناعت -. چه آنها كه در رابطه با انسانهاي ديگر است - مثل گذشت، تواضع، ايثار و تكريم انسانها - و چه چيزهايي كه در رابطه با مجموعه جامعه ي اسلامي است. اخلاق اسلامي دامنه وسيعي دارد. اينها همان چيزهايي است كه بيشترين تلاش همه انبيا و اوليا و بزرگان اديان الهي

- و در اسلام، تلاش نبيّ مكرّم اسلام و ائمّه و بزرگان - براي آن بوده است كه اينها به وجود آيد. البته در يك حكومت جائرانه، اين چيزها ممكن است كه خيلي خيلي به دشواري به دست آيد. همان طور كه گفتيم، در نظامي كه اساسش بر باطل، ظلم و بر مادّي گري است - مثل حكومت طواغيت عالم - طبيعي است كه اين طور چيزها، آسان به دست نمي آيد؛ اما در يك نظام اسلامي، راحت تر مي شود به دست آورد و امروز دنيا، به اين احتياج دارد. جامعه ما بايد يك حركت اساسي را به عنوان متمّم اصلي انقلاب بزرگ اسلامي انجام دهد كه اين حركت بزرگ، داراي دو مرحله باشد: يكي استقرار نظام و گسترش اخلاق اسلامي در ميان خود ما؛ ارزشي شدن خلقيّات اسلامي در ميان ما مردم. اينها ارزش شود. در طول حكومت طواغيت در اين كشور، اينها از ارزش بودن هم افتاده است. آدم صادق در مقابل افكار افرادي با ديد ناقص و آدمهاي كوته بين، فردي ساده لوح است. صادق است؛ هر چه مي داند مي گويد؛ ولي آدم خوب و درست و حسابي، آن كسي است كه راست نگويد؛ حقايق را دگرگون سازد و بتواند حُقّه بازي و تقلّب كند! اين دگرگوني ارزشهاست. در طول حكومت طواغيت، حكومت پادشاهان ظالم و جائر و فاسد و ضدّ اخلاق، اين طور شده است و متأسفانه نهادهاي اخلاقي در كشور ما، خيلي ضربه خورده است! البته حركت انقلابي، به نهادهاي اخلاقي و بنيادهاي دروني و روح اخلاقي در جامعه ما كمك كرد؛ جان داد؛ اما تلاش لازم است. اين مرحله اوّل است. و امّا مرحله

دوم اين است كه شما اينها را به دنيا ياد بدهيد. دنيا امروز احتياج دارد. بشريّت در سطح جهان از فقدان اخلاق رنج مي برد. اسلام و مسلمين مي توانند بهترين هديه اخلاقي رابه ملتها بدهند؛ به بشريّت اعطا كنند. متأسفانه امروز، بزرگترين جرائم استكبار جهاني اين است كه دروغگويي، فريب، تقلّب و باطل گرايي را، با رفتار خود در دنيا توسعه و رشد مي دهد و ترويج مي كند. الان شما ملاحظه كنيد در حكومتهاي مستكبر دنيا كه دولت آمريكا در رأس همه حكومتهاي مستكبر است - كساني هستند كه بيشترين ترور را در اطراف دنيا كرده اند. همين اواخر نقل شد كه يكي از سياستمداران امريكايي ادّعا كرده است كه كشته ها و مفقوديني كه در گواتمالا، دنيا را به خودشان متوجّه كرده بودند، كار «سيا» است. سازمان سياي جاسوسي امريكا، تك تك انسانها و مخالفين سياسي را شكار و نابود و مفقود كرده است و حالا كشف مي شود! در همه جاي دنيا بخصوص در آمريكاي لاتين و در بسياري از نقاط دنيا، اينهاآدم كشي و ترور كردند؛ كودتا راه انداختند؛ كارهاي خلاف كردند. در ايران هم خود ما شاهد بوديم و ديديم. در جاهاي ديگر هم همين طور است. اينها از زشت ترين تروريستهاي عالم حمايت كردند؛ به آنها پناه دادند؛ با آنها مبادلات دوستانه انجام دادند؛ از آنها تجليل كردند؛ به آنها كمك مالي كردند؛ الان هم مي كنند. از دولت اسراييل كه يك دولت مبني بر تروريسم و مبني برغصب و ظلم و عدوان است، بيشترين حمايت و كمك را كرده اند؛ آشكارا حمايت مي كنند! حتّي آنها از دوستان عرب خودشان هم، به قدر اسراييل حمايت نمي كنند! الان امريكا

در اين منطقه، به دولتهايي كه به صورت سنّتي با او دوست هستند، به قدري كه به اسراييل كمك مي كند، كمك نمي كند و در واقع دوست حقيقي او اسراييل است و او را به همه آن دولتها ترجيح مي دهد. در حالي كه اسراييل دولتي است كه مبني بر تروريسم است. از اوّل كه اين حكومت به وجود آمده است، با ترور، شكار مخالفين، دروغ، ظلم، نابودي افراد و انسانها و كشتارهاي دستجمعي به وجود آمده است! اين حمايت آنها از ترور و تروريسم است. در عين حال امروز پرچم مبارزه با تروريسم را هم، آمريكا بردوش گرفته است! ببينيد؛ دروغ و فريب يعني اين! دوري از اخلاق و محروميت بشر از اخلاق يعني اين! اين در دنيا، از هر جنايتي رنج آورتر و غصّه اش بيشتر است كه انسان ببيند كساني در دنيا مدّعي ارزشها و فضيلتها هستند كه خودشان دشمنان درجه يك اين فضيلتهايند! دنيا به پيام و راه شما، به حقيقتي كه در نزد شما، در قرآن شما و در بعثت شماست، احتياج دارد؛ ليكن آن روزي خواهيد توانست به دنيا بياموزيد كه قبلاً خودتان آموخته باشيد؛ قبلاً خودمان آموخته باشيم و عمل كرده باشيم. بايد به بركت روز و حادثه بعثت، يك حركت عظيم مردمي شروع شود و گويندگان و فرهنگيان و افرادي كه رسانه ها در اختيارشان است - و ديگران - در جهت رشد اخلاقيّات در ميان مردم و تعليم اخلاقيّات به مردم قيام كنند تا ان شاءللَّه خداوند هم كمك كند و قلب مقدّس وليّ عصر از شما و از ما راضي باشد وان شاءاللَّه هدايت الهي باما همراه باشد و روح مطهّر امام

بزرگوار رحمةاللَّه عليه از اين حركت فيض و سود ببرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاتُه

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 31 2) بحارالانوار: ج 16، ص 210 السنن الكبري: ج 10، ص 192 المعجم الكبير: ج 20، ص 120

بيانات معظم رهبرى در ديدار پاسداران انقلاب اسلامى به مناسبت روز پاسدار

بيانات معظم رهبري در ديدار پاسداران انقلاب اسلامي به مناسبت روز پاسدار بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم من هم متقابلاً اين عيد بزرگ را به همه آزاديخواهان جهان و به همه مسلمين؛ بخصوص به محبّان اهل بيت در سراسر عالم اسلام و بالاخص به ملت عزيز ايران كه نام حسين بن علي و نام اهل بيت عليهم السّلام، نشان ثابت زندگي آنهاست و بويژه به شما عزيزان پاسدار كه حقّاً فرزندان معنوي آن بزرگوار هستيد، تبريك عرض مي كنم و خيلي خرسندم كه روز عيد ما با ديدار شما عزيزان و تشكيل اين جلسه صميمي، حقيقتاً متبرّك و مبارك شد. خداوند ان شاءاللَّه شما را حفظ كند و دلهاي گرم و روشن و پر محبت شما را كانون توجّه ولطف خود قرار دهد. تشبّه به بزرگان و انتساب به اوليا، كار زيركان عالم است. هر كس الگويي مي خواهد، دنبال نمونه و اسوه اي مي گردد؛ اما همه در جستن الگو، راه صواب نمي روند. بعضي افراد در عالم هستند كه اگر از آنها بپرسيد كدام چهره ذهن شما را به خود متوجّه مي كند، مي بينيد كه سراغ انسانهاي حقير و كوچك و پستي مي روند كه عمرشان به عبوديّت هواي نفس گذشته است و تنها هنرشان چيزي است كه جز غافلان را خوش نمي آيد - تنها سرگرم كردن چند لحظه انسانهاي كوچك و غافل - اينها براي عدّه اي از انسانهاي معمولي عالم، الگو مي شوند. بعضي سراغ سياستمداران و شخصيّتهاي تاريخي و امثال آن مي روند و

آنان را الگو قرار مي دهند. زيركترين انسانها كساني هستند كه اولياءاللَّه را الگو قرار مي دهند؛ چون بزرگترين خصوصيت اولياءاللَّه اين است كه تا آن حد شجاع و قوي و مقتدرند كه مي توانند امير نفس خود باشند و ذليل نفس خود نشوند. به يكي از فيلسوفان و حكماي قديم منسوب است كه به اسكندر رومي - مقدوني - گفت: تو غلام غلامان من هستي! اسكندر تعجب كرد و خشمگين شد. گفت : خشمگين نشو؛ تو غلام شهوت و غضب خود هستي. وقتي چيزي را بخواهي، بي تابي؛ وقتي هم از چيزي خشمگين بشوي، بي تابي! اين بردگي در مقابل شهوت و غضب است؛ در حالي كه شهوت وغضب غلام من هستند. ممكن است اين داستان راست باشد و ممكن است واقعيت نداشته باشد؛ اما نسبت به اولياء خدا، پيغمبران و شاخصهاي راه هدايت الهي بشر، راست است. نمونه هاي آن يوسف، ابراهيم و موسي هستند و نمونه هاي متعدّد نيز در زندگي اولياي خدا وجود دارد. زيركترين انسانها كساني هستند كه اين بزرگان؛ اين انسانهاي شجاع و مقتدر را الگو قرار مي دهند و از اين طريق براي خودشان، در باطن و معنا كسب اقتدار و عظمت مي كنند. باز در ميان اين بزرگان هم شاخصهايي است كه بلاشك حضرت ابي عبداللَّه عليه الصّلاة و السّلام، يكي از بزرگترين اين شاخصهاست. حقّاً بايد گفت كه نه فقط ما انسانهاي خاكي حقير و ناقابل، بلكه همه عوالم وجود، ارواح اولياء و بزرگان و فرشتگان مقرّب، محتاج پرتوي از انوار اويند و در تمام عوالم تو در توي وجود، كه براي ما روشن و آشنا هم نيست، نور مبارك حسين بن علي عليه السّلام مثل خورشيد مي درخشد.

اگر انسان خود را در پرتو اين خورشيد قرار دهد، اين كار بسيار برجسته اي است. بنابراين پاسداران از جمله كساني هستند كه اين زيركي را به خرج دادند. اين را براي خودتان حفظ كنيد و جدّي بگيريد. جِدّ لازم است. يك كار سرسري و در هم و تخيّلي به حساب نيايد. در همه چيز جِدّ لازم است. «وهب لي الجِدَّ في خشّيتك».(1) در امور معنوي هم جديّت لازم است. كار را بايد جدّي بگيريد و دنبال كنيد. جدّاً خودتان را متشبّه به آن بزرگوار بدانيد؛ كما اين كه هر كس از اوّل انقلاب - در اين هفده سال - صفحه انقلاب را بنگرد و اين كتاب قطور پر برگ را ورق بزند، همين را هم درباره پاسداران خواهد ديد. پاسداران به بركت تشبّه به رفتار حسين بن علي عليه الصّلاةوالسّلام، خيلي ارزش آفريدند. عزيزان من! يك وقت كسي نعمتي را ندارد، به او مي گوييم برو و به دست بياور؛ ولي يك وقت كسي نعمتي را دارد، به او مي گوييم آن را حفظ كن و افزايش بده. من غالباً در ديدار با شما عزيزان، چون شما متنعّم به نعمت الهي هستيد، اين دومي را مكرّراً مي گويم كه حفظ كنيد و افزايش دهيد. اين چيزها خود به خود نمي ماند؛ بايد نگهداري شود و نگهداري شدن آن هم شرايطي لازم دارد. ملاحظه كنيد؛ امام حسين عليه السّلام فرزند پيغمبر كه بود، فرزند علي بن ابيطالب عليه السّلام و فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها كه بود - همه اينها ارزشهايي است كه يك انسان را خيلي تعالي مي بخشد - پرورش يافته آن خانه و آن دامن و آن تربيت و فضاي معنوي و بهشت روحاني هم كه بود؛

اما به اينها قانع نشد. وقتي نبيّ اكرم از دنيا رفت، ايشان يك نوجوان هشت، نه ساله بود. وقتي اميرالمؤمنين به شهادت رسيد، ايشان يك جوان سي و هفت، هشت ساله بود. در دوران اميرالمؤمنين هم كه دوران آزمايش و تلاش و كار بود، اين مايه مستعد، زير دست آن پدر، مرتّب ورز خورده بود و قوي، درخشان و تابناك شده بود. اگر همّت يك انسان مثل همّت ما باشد، خواهد گفت كه همين مقدار بس است؛ همين خوب است و با همين خدا را ملاقات كنيم. همّت حسيني اين نيست. در دوران حيات مبارك برادرش، كه ايشان مأموم آن بزرگوار و امام حسن عليه السّلام، امام بود، ايشان همان حركت عظيم را ادامه داد. باز همين طور پيشرفت و انجام وظايف در كنار برادر و اطاعت مطلق از امام زمان است. همه اينها درجه و تعالي است. لحظه لحظه هايش را حساب كنيد. بعد در مقابل شهادت برادر قرار گرفت. بعد از آن هم زندگي مبارك اين بزرگوار، ده سال ادامه پيدا كرده است - از وقت شهادت امام حسن تا هنگام شهادت امام حسين، حدود ده سال و اندكي است - شما ببينيد امام حسين عليه السّلام، در اين ده سال قبل از عاشورا چه مي كرد. آن عبادت و تضرّع، آن توسّل و اعتكاف در حرم پيغمبر و آن رياضت معنوي و روحاني، يك طرف قضيه است. از طرف ديگر تلاش آن بزرگوار در نشر علم و معارف و مبارزه با تحريف است. تحريف در آن روز، بزرگترين بلاي معنوي براي اسلام بود كه مثل سيلابي از فساد و گنداب، به سمت اذهان جامعه اسلامي سرازير

شده بود. دوراني بود كه به شهرهاي اسلامي و كشورها وملتهاي مسلمان آن روز سفارش مي شد بزرگترين شخصيت اسلام را لعن كنند! اگر كسي متّهم مي شد به اين كه طرفدار جريان امامت و ولايت اميرالمؤمنين است، تحت تعقيب قرار مي گرفت. «القتل بالظّنة و الأخذ بالتهمة». در چنين دوراني اين بزرگوار، مثل كوه ايستاد و مثل فولاد پرده هاي تحريف را بريد. كلمات و فرمايشات و خطاب آن بزرگوار به علما، چيزهايي است كه بعضي از آنها كه در تاريخ مانده است، نشان مي دهد ايشان چه حركت عظيمي را در اين زمينه داشته است. رشته بعدي هم رشته نهي از منكر و امر به معروف در بالاترين شكل آن است كه در نامه به معاويه در كتابهاي تاريخ نقل شده است - نقل شيعه هم نيست - اتّفاقاً اين نامه را - تا آن جاكه در ذهنم هست - مورّخين سنّي نقل كرده اند؛ به گمانم شيعه نقل نكرده است؛ يعني من برخورد نكرده ام؛ يا اگر هم نقل كرده اند، از آنها نقل كرده اند. آن نامه كذايي و نهي از منكر و امر به معروف ، تا هنگام حركت از مدينه است كه بعد از به سلطنت رسيدن يزيد است كه اين هم امر به معروف و نهي از منكر است. « اُريد اَن امر بالمعروف وانَهي عن المنكر».(2) ببينيد؛ يك انسان، هم در تلاش نفساني و شخصي - تهذيب نفس - آن حركت عظيم را مي كند؛ هم در صحنه و عرصه ي فرهنگي، كه مبارزه با تحريف، اشاعه احكام الهي و تربيت شاگرد و انسانهاي بزرگ است و هم در عرصه سياسي كه امر به معروف و نهي از

منكر است. بعد هم مجاهدت عظيم ايشان، كه مربوط به عرصه سياسي است. اين انسان، در سه عرصه مشغول خود سازي و پيشرفت است. عزيزان من! اين انسان الگوست - اينها مربوط به قبل از كربلاست - لحظه اي نبايد متوقّف شد. بايد دائم در حال پيشرفت بود؛ چون دشمنْ منتظرِ خاكريز نرم است كه نفوذ كند. دشمنْ منتظر توقّف است تا حمله كند. بهترين راه براي متوقّف كردن حمله دشمن و بر هم زدن آرايش او، حمله شماست. پيشرفت شما حمله به دشمن است. بعضي خيال مي كنند حمله به دشمنان، معنايش اين است كه انسان حتماً توپ و تفنگ به جايي ببرد؛ يا فرياد سياسي بلند كند. البته اين هم در مواقعي لازم است. بله؛ لازم است انسان فرياد سياسي هم بزند. بعضي اين طور خيال نكنند كه وقتي ما به مسأله فرهنگ اشاره مي كنيم، منظور فرياد كشيدن بر سر دشمن است؛ نه. البته آن هم جاي خودش كار لازمي است؛ اما فقط آن نيست. كار سازندگي انسان بر روي خود، بر روي فرزندان، زيردستان و كسان و بر روي امّت اسلامي، بزرگترين كارهاست. دشمن دائم پنجه مي زند، براي اين كه بتواند اين سدّ عظيم را به نحوي متزلزل يا نازك و نفوذ پذير كند. دشمن كه رها نمي كند. دشمن با عظمت ظاهري و پوشالي خود، همه استكبار غربي و فرهنگ منحطّ جاهلي و طاغوتي است. اين دشمن در طول قرنها به وجود آمده است؛ بر همه منافذ عالم - منابع اقتصادي، فرهنگي، انساني و سياسي - دست و چنگ انداخته است. حالا با يك مانع مهمّي كه اسلام واقعي است - نه اسلام ادّعايي

- رو به رو شده است. البته اسلام ادّعايي هست. اسمشان مسلمان است. سر سفره آن، هم مي نشينند؛ هم مي چرند؛ انگشتان را هم مي ليسند!طبيعي است آن كه ترسي ندارد. سدّ واقعي، اسلام واقعي و اسلام قرآن است. اسلام «لن يجعل اللَّه للكافرين علي المؤمنين سبيلاً»(3) و «ان الحكم الاللَّه»(4) است. اگر كمي دايره را اضيق كنيد و به وسط دايره - به مركز - نزديكتر شويد، اسلام «ان اللَّه اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنّة»(5) است. اسلام شماست كه بدنهايتان پر از تركش است. بر سرتا پاي شما نشانه ي عمليات و جنگ و جهاد في سبيل اللَّه و امثال آن است. چه جانبازان عزيز، چه خانواده هاي شهدا، چه آنهايي كه رفتند و بحمداللَّه زنده و سرحال - به كوري چشم دشمن - برگشتند. مانع اصلي اين است. دشمن از اين مانع، غافل نيست. دائم براين پنجه مي اندازد. بايد با پنجه افكني و ناخن كشي و حيله گري دشمن مقابله كنيم. حركت و تلاش لازم است؛ هم در جبهه خودسازي - اين مقدّم بر همه است؛ مثل امام حسين عليه السّلام كه آقا و مولاي شماست - هم در جبهه سياسي - كه آن امر به معروف و حركت و حضور سياسي است و در جايي كه لازم است، بيان مواضع و تبيين سياسي در مقابل دنياي استكبار - هم در جبهه فرهنگي - يعني آدم سازي، خود سازي، خودسازي فكري و اشاعه فكر و فرهنگ - اينها وظيفه همه كساني است كه امام حسين عليه السّلام را الگو مي دانند. خوشبختانه ملت ما همه نسبت به حسين بن علي عليه السّلام خاضعند و آن بزرگوار را بزرگ مي شمارند. حتي خيلي از غير مسلمانها

اين گونه اند. حال به مسأله كربلا مي رسيم كه از جهت ديگري مسأله كربلا مهم است. باز اين هم براي كساني كه مي خواهند امام حسين را الگو قرار دهند، درس است. عزيزان من؛ ببينيد! ماجراي كربلا تقريباً بيشتر از يك نصف روز - يا اندكي بيشتر - طول نكشيده است. تعدادي هم شهيد شده اند - حالا هفتاد و دو نفر يا چند نفر كمتر و بيشتر - اين همه شهيد در دنيا هست. مسأله كربلا كه شما مي بينيد اين همه عظمت پيدا كرده است - حق هم همين است و هنوز از اينها عظيمتر است - اين گونه در اعماق وجود بشر تأثير گذاشته و نفوذ كرده است، به خاطر روح اين قضيه است. جسم قضيه چندان حجمي ندارد. بالاخره بچه هاي كوچك در همه جا كشته شده اند؛ در حالي كه آن جا يك بچه شش ماهه كشته شد - دشمنان در بعضي جاها قتل عام كرده اند و صدها بچه را كشته اند - قضيه در اين جا از لحاظ جسماني مطرح نيست؛ از لحاظ معنا و روح خيلي مهم است. روح قضيه اين است كه امام حسين عليه السّلام در اين ماجرا، با يك لشكر روبه رو نبود؛ با جماعتي از انسانها، هر چند صد برابر خودش، طرف نبود؛ امام حسين عليه السّلام با جهاني انحراف و ظلمات روبه رو بود. اين مهم است. با يك جهان كجروي و ظلمت و ظلم مواجه بود، كه آن جهان هم همه چيز داشت. پول، زر و زور، شعر، كتاب و محدّث و آخوند داشت. وحشت انگيز بود. تن آدم معمولي - حتي آدم فوق معمولي - در مقابل عظمت پوشالي آن دنياي ظلمت مي لرزيد. قدم

و دل امام حسين عليه السّلام در مقابل اين دنيا نلرزيد؛ احساس ضعف و ترديد نكرد و يك تنه وسط ميدان آمد. عظمت قضيه اين است كه قيامِ للَّه است. كار امام حسين عليه الصّلاه والسّلام در كربلا، با كار جدّ مطهرش حضرت محمد بن عبداللَّه صلي اللَّه عليه وآله وسلم در بعثت، قابل تشبيه و مقايسه است. قضيه اين است. همان طور كه پيغمبر در آن جا، يك تنه با يك دنيا مواجه شد، امام حسين هم در ماجراي كربلا، يك تنه با يك دنيا مواجه بود. آن بزرگوار هم نترسيد؛ ايستاد و جلو آمد. امام حسين هم نترسيد؛ ايستاد و جلو آمد. حركت نبوي و حركت حسيني، مثل دايره ي متحدالمركز هستند. به يك جهت متوجّهند. لذا اين جا « حسين مني و انا من حسين»(6) معنا پيدا مي كند. اين عظمت كار امام حسين است. امام حسين عليه السّلام در شب عاشورا كه فرمود: برويد و اين جا نمانيد؛ دست بچه هاي مرا هم بگيريد و ببريد؛ اينها مرا مي خواهند، شوخي كه نكرد.(7) فرض كنيد آنها قبول مي كردند و مي رفتند و امام حسين، تك و تنها و يا با ده نفر مي ماند؛ آيا خيال مي كنيد عظمت كار امام حسين كم مي شد؟ نه؛ عيناً باز همين عظمت را داشت. اگر به جاي اين هفتاد و دو نفر، هفتاد و دو هزار نفر اطراف امام حسين را مي گرفتند، آيا باز عظمت كار كم مي شد؟ نه، عظمت كار اين جا بود كه امام حسين عليه السّلام، در مقابل فشار و سنگيني يك دنياي متعرّض و مدّعي، احساس ترديد نكرد؛ در حالي كه آدمهاي معمولي احساس ترديد مي كنند. آدمهاي فوق معمولي هم احساس ترديد مي كنند. كما اين كه بارها

گفته ام عبداللَّه بن عباس - كه يك شخصيت بزرگي است - و همه آقازاده هاي قريش، از آن وضع ناراحت بودند. عبداللَّه زبير، عبداللَّه عمر، عبدالرحمن بن ابي بكر و فرزندان بزرگان صحابه و بعضي صحابه از اين قبيلند. در مدينه عدّه زيادي صحابه بودند؛ آدمهاي با غيرتي هم بودند - نه اين كه خيال كنيد با غيرت نبودند - همان كساني بودند كه در مقابل تهاجم مسلم بن عقبه، در قضيه «حَرّه» مدينه - كه سال بعد به مدينه حمله بردند و همه را قتل عام كردند - ايستادند؛ جنگيدند و مبارزه كردند. خيال نكنيد ترسو بودند؛ نه، شمشيرزن و شجاع بودند. اما شجاعت ورود در ميدان جنگ، يك مسأله است و شجاعت مواجه شدن با يك دنيا، يك مسأله ديگر است. امام حسين عليه السلاّم اين دومي را داشت. براي اين دومي حركت كرد. براي همين است كه من بارها تأكيد كرده ام كه حركت امام بزرگوار ما، يك حركت حسيني بود. امام بزرگوار در زمان ما، رشحه اي از حركت حسيني را در كار خود داشت. حالا بعضي بگويند كه امام حسين در صحراي كربلا، تشنه شهيد شد؛ ولي امام بزرگوار، با اين عزّت، حكومت و زندگي كردند؛ از دنيا رفتند و تشييع شدند. شاخص قضيه اينها نيست. شاخص قضيه مواجه شدن با يك عظمت پوشالي است كه همه چيزها را هم با خود دارد. قبلاً گفتم كه دشمن امام حسين عليه السلاّم، پول و زور و شمشير زن و مروّج و مبلّغ و سينه چاك داشت. عزيزان من! الان وضع شما اين است. كربلا تا آخر دنيا گسترده است. كربلا كه به مرزهاي آن ميدان چند صد متري

محدود نمي شد. الان همان روز است. همه دنياي استكبار و ظلم امروز، با جمهوري اسلامي مواجه است. البته امروز حقّاً و انصافاً بهتر از زمان امام حسين است. بايد اين را قبول كرد. بالأخره امروز در لابلاي اين ظلمات، روشنيهايي ديده مي شود. افراد و كساني هستند؛ روشنفكران، مردمان آگاه و ملتهايي در گوشه و كنار دنيا هستند؛ ارتباطات خوب است. اما وضع دشمن اسلام و جمهوري اسلامي و دشمن اين حق و اين گوهر گرانمايه اي كه در اختيار و در مشت شماست، در همه جا گسترده است. از دولت استكباري آمريكا بگيريد تا فرهنگ حاكم بر بسياري از جوامع امروز دنيا - اعم از جوامع غربي و دنباله روهاي آنها، تا دلهاي فريب خورده اي كه حتي در خانه شما، يعني در چهار ديواري همين كشور الهي و حسيني زندگي مي كنند - گسترده است؛ مدّعي هم هستند! ناگهان با يك نشست و بر خاست، جمهوري اسلامي را به چيزي متّهم مي كنند كه اگر براي مردم دنيا تشريح شود، مردم دنيا تعجّب خواهند كرد! همان طور كه اميرالمؤمنين را به نماز نخواندن متّهم مي كردند! يكي همين دولت آمريكاست كه در كشورهاي آمريكاي لاتين و كشورهاي گوناگون دنيا و در آسيا، هزار نوع فاجعه انجام داده است؛ آمريكايي كه از كشتار هزاران انسان مؤمن در «سربرنيتسا» و در مناطق بوسني هرزگوين، اندكي اظهار ناراحتي نكرد. الان هم كه تظاهر مي كنند، واقع نمي گويند. به طور جدّي دنبال نمي كنند. آن روز ايستادند و همين طور نگاه كردند تا مسلمانان را قتل عام كردند و از بين بردند. هزاران هزار را نابود كردند. ما مرتّب فرياد كشيديم؛ ولي آنها گفتند: نه، اصلاً

خبري نيست! من ياد داشتي را از سال 74 - همان زمان مربوط به «سربرنيتسا» - نگاه مي كردم. در آن ياد داشت آمده بود كه چند نفر از سر كردگان سرشناس سياسي دنيا گفته بودند: از اين حرفهايي كه گفته مي شود، خبري نيست! در صورتي كه بعد از گذشت چند ماه - حدود دوازده، سيزده يا پانزده ماه - گورهاي دستجمعي در سربرنيتسا كشف شد! ما آن روز پي در پي فرياد مي كرديم؛ آنها مي گفتند: خبري نيست! براي خونهاي به نا حق ريخته مردم فلسطين، يك ذرّه ارزش قائل نيستند. براي هزاران نفري كه به وسيله رژيم بعثي عراق، در قضاياي حلبچه و غير آن، دچار آسيب شيميايي شدند، اهميتي قائل نشدند. براي فاجعه آفرينيهاي گوناگون در دنيا و براي بشر، اصلاً ارزش قائل نيستند. اين دولت آمريكا و اشباه و نظايرش - كه من نمي خواهم دانه دانه اسم اشخاص و دولتها را بياورم. بدتر از همه آمريكاست؛ ديگران هم مقداري به او دور يا نزديك هستند - مي آيند و جمهوري اسلامي را به عدم رعايت حقوق انسان متّهم مي كنند! اين طور هم نيست كه فقط را ديوها بگويند؛ روزنامه ها مي نويسند و قطعنامه مي كنند. شوراي امنيت و مجمع عمومي سازمان ملل مطرح مي كنند و هر اقدامي بتوانند از قبيل پول دادن و تهديد كردن، انجام مي دهند! حالا اين يك قلم است. در قضاياي مختلف، در محاصره اقتصادي و در كارهاي گوناگون و تهديدهاي مختلف هم اين گونه است. البته معارضه سياسي و فرهنگي دولتها، بخش كوچك معارضه با جمهوري اسلامي است. بخش مهمتر، معارضه فرهنگي غرب با نظام جمهوري اسلامي است كه يك معارضه عميق

و بلند مدّت است. ايستادگي در مقابل اينها روح حسيني مي خواهد. آن كساني كه امروز در مقابل تهاجم و توطئه آفرينيهاي دشمنان ما در جبهه استكبار، در كار جهادي وسياسي ايستادگي مي كنند، كار حسين بن علي عليه السّلام را مي كنند. پس عظمت حركت حسين بن علي عليه السّلام، اين جاست. اين نكته به نوبه خود، ما را به نقطه ديگري مي رساند و آن اين است كه چطور مي شود ايستاد؟ ايستادن كه كار آساني نيست؛ قدرت مي خواهد . اين قدرت نيز با اخلاص حاصل مي شود؛ لذا بايد سراغ اخلاص برويد و برويم. براي خدا، براي وظيفه و تكليف فعّاليت كنيم، نه براي خواهشهاي و هواهاي نفساني، يا توقّعات و گفتن اين و آن. اگر اين شد، آن وقت ميدان، هيچ گاه از انسانهاي بزرگ و ستونهاي استواري كه مي توانند اين خيمه را نگه دارند، خالي نخواهد بود. همان گونه كه مسأله در ميدان جنگ، براي بسياري از رزمندگان فداكار و جان بركف ما، حقّاً و انصافاً مسأله اخلاص بود. اوّل انقلاب، قبل از جنگ و بعد از جنگ هم همين طور بوده است. مسأله اخلاص را تمرين كنيم. امروز جمهوري اسلامي به اين روحيه و به آن عزم و ايستادگي نياز دارد. من مي خواهم به شما بگويم كه عزيزان من، امروز حيثيت ايران و ملّت ايران هم نياز دارد. اگر كسي اهل دين خدا هم نباشد، براي خداكاري نخواهد كرد؛ همين قدر بخواهد كه اين خانه براي اهل آن سالم و پابرجا بماند. چنين كسي هم بايد بداند كه جز با ايستادگي پارسايانه و شجاعانه در مقابل دشمن، امكان پذير نيست. دشمنْ لحظه اي غافل نيست و هر كاري بتواند مي كند. من

بارها گفته ام دشمنان جهاني ما، هيچ منّتي بر ملت ايران ندارند كه بگويند ما مي توانستيم فلان ضربه ر ابه شما بزنيم و نزديم؛ نه. هر ضربه اي كه نزدند، نمي توانستند! نتوانستن كه فقط نداشتن مهمّات نيست. هزار گونه مانع و مشكل داشتند كه نمي توانستند. از عكس العملش و از مشكلات منطقه اي ترسيدند؛ ليكن هيچ وقت هم غافل نبودند از اين كه بتوانند ضربه اي را وارد كنند كه كاري و مؤثّر باشد. امتحان هم كردند، ديدند كه براي اين ملت، ضربه كاري وجود ندارد. ضربه اي از جنگ هشت ساله كاري تر؟! جنگ هشت ساله، اين ملت را آبديده، شجاع و متّكي به نفس كرد. نام اين ملت را بلند كرد. خيلي از ملتهاي مسلمان دنيا به خاطر جنگ و عقايد شما ملّت، توجّه و گرايش پيدا كرده اند. شرح حال كساني را كه در ستايش ملت ايران و در ستايش ايران و جمهوري اسلامي و شهر تهران، شعر گفته و مقاله نوشته اند - كه فراوان است - بخوانيد. در كشورهاي اسلامي، بخصوص در كشورهاي عربي هستند. البته كشورهاي غير عربي هم در اين جهت زيادند. از آنها علّت را مي پرسند؛ مي گويند: ماجراي جنگ ما را به خود آورد! اين ايستادگي ملت ايران، اين قدرت همراه با مظلوميت، ملتها را تكان داد. اين را هم امتحان كردند و ديدند. اما باز هم مترصّدند؛ «يتربّص بكمُ الدّوائر».(8) همچنان كه قرآن درباره پيغمبر فرمود: دائم در حال كمين گري هستند كه بتوانند حركتي انجام دهند. اين كه گاهي مي بينيد راجع به ايران و جمهوري اسلامي مي گويند: «امنيت را چنين مي كند» - شايعه درست مي كنند - يا مي گويند:«فلان سلاح را دارد؛ در فلان حادثه و انفجار

دست داشته است»، همه اينها همين توطئه چينيهاست. همين نقشه درست كردن و زمينه ساختن براي مبارزه جويي با ملت ايران است. البته همه هم بحمداللَّه نقش بر آب شده است؛ بعد از اين هم خواهد شد. ملت ايران و دولت جمهوري اسلامي در طول اين سالها، يك بار هم موجب ناامني اين منطقه نشده است. هميشه حفظ امنيت كرده است. ديگران ناامني ايجاد كرده اند. در اين تاريخ هفده ساله انقلاب، يك بار هم نمي توانند نشان دهند كه جمهوري اسلامي يا ملت ايران، حركتي كرده باشند كه موجب ناامني منطقه باشد. البته ديگران كردند؛ همه هم مي دانند و اطّلاع دارند. هم بعضي از قدرتهاي داخلي منطقه، هم كساني كه در خارج بودند، خيلي ناامني درست كردند؛ امّا ما نكرديم. ما هميشه امنيت را حفظ كرديم. امنيت براي خودمان، قهراً امنيت براي منطقه است. يعني هم امنيت خودمان را خواستيم، هم امنيت منطقه را؛ چون تفكيك ناپذير است. ناامني ما هم، ناامني منطقه است. قدرتهاي فرامليّتي يا تبعه آنها خيال نكنند كه مي شود ايران را ناامن كرد و منطقه را براي ديگران امن نگه داشت؛ نه. اين خواب و خيالي بيش نيست. بدانند كه اگر شياطين سعي كنند تا براي اين ملت، ناامني درست كنند، اين ملت ملتي نيست كه ضربه دشمن را بي پاسخ بگذارد. ملت ايران ضربه هيچ كس ر ابي پاسخ نمي گذارد. آمريكاييها باسياست خارجي ضعيف و عليلشان - كه در اين چند ساله نشان دادند كه سياست خارجيِ دولت آمريكا بخصوص اين دولت كنوني آمريكا چقدر ضعيف و عليل و ناتوان است - به اين نتيجه رسيده اند كه بلكه بتوانند - به خيال خودشان

- مثلاً ضرب شستي نشان دهند. البته چيزي اظهار نمي كنند. قراين اين طور به نظر بعضي مي رساند. مثلاً مي گويند: در فلان انفجار، ايرانيها دست داشتند؛ يا در فلان قضيه، ايرانيها دخالت داشتند - ازاين گونه حرفها و بهانه گيريهاي بي ارزش و بيهوده - براي اين كه شايد بتوانند لااقل يك زمينه سازيِ ذهني درست كنند! اينها بايد ملت ايران را خوب شناخته باشند. ملت ايران ملتي است كه بيشترين قوام منطقه حسّاس خليج فارس، به او و كشور اوست. آن روزي كه ايران امنيت و آرامش داشته باشد - كما اين كه بحمداللَّه همين طور بوده است و همين طور است و ان شاءاللَّه در آينده هم خواهد بود - منطقه روي آرامش خواهد ديد. مگر اين كه آنها براي خودشان دردسر درست كنند. در جاهاي ديگر كه به ما ربطي ندارد؛ امّا چنانچه بخواهند ملت ايران را مورد تعرّض قرار دهند، بدانند كه منطقه بر دشمنان ملت ايران، بخصوص بر كساني كه در خانه هاي شيشه اي نشسته اند، به مراتب نا امنتر خواهد شد. به مراتب وضع براي آنها سخت تر خواهد شد. ملت ايران ملتي بزرگ و شجاع است؛ ملتي است كه متّكي و متوكّل علي اللَّه است. راه او هم راه روشني است. راهش عبارت است از راه فراهم آوردن يك نظام انساني سالم، مرفّه، آباد، امن و امان براي افراد اين كشور، تا براي ملتهاي ديگر الگو شود. دفاع اين ملت براي ملتهاي ديگر، الگو و نمونه و اسوه بود و ان شاءاللَّه ديگران از آن درس گرفته باشند و ملتهاي مسلمان، آن وقتي كه لازم است، بتوانند از خودشان دفاع كنند. امروز هم سازندگي اين كشور براي

ملتهاي ديگر الگوست و بايد از آن درس بگيرند. متّكي به خود شوند و كشورشان را بسازند. از ديگران احساس استغنا كنند و بي نياز شوند. ايجاد امنيت ايران براي خود و همسايگانش نيز همين طور است. ملت ايران بحمداللَّه در مسائل گوناگون ، هر جا كه حضور پيدا مي كند، حضوري آرامش بخش و ضدّ تشنّج است. هرجا كه وارد شديم، همين طور بوده است - اعتمادي كه بحمداللَّه دولتها و ملتها به دولت و ملت ايران مي كنند - كه اين هم از تفضّلات الهي است. اينها براي ملتها و دولتهاي ديگر الگوست. اين به خاطر توكّل و اعتماد به خداست. اين هم راه روشن اوست. شما جوانان عزيز؛ شما كساني كه راه خدا و اتّكاء به خدا را آزموديد و تجربه كرديد و فوايد آن را درك كرديد، بركات اتّكال به خدا را در رفتار امام و در رفتار خودتان در جنگ مشاهده كرديد، اين راه روشن را نبايد لحظه اي مورد غفلت قرار دهيد. نام مبارك امام حسين عليه السّلام، ياد و زندگي و تاريخ آن بزرگوار، همه براي ما درس است. اين درسها را بايد فرابگيريم. آنها را بايد درست بفهميم و مورد مداقّه قرار دهيم. آنها را در زندگي خودمان بايد پياده كنيم. ان شاءاللَّه اين را هم براي ملتها الگو قرار دهيم. اميدواريم خداوند همه شما را مشمول تفضّلات و تأييدات الهي و مشمول ادعيه زاكيّه حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه قرار دهد و ان شاءاللَّه چشمهاي شما و چشمهاي همه ما را به زيارت آن بزرگوار، روشن و منوّر فرمايد و روح مقدّس امام عزيز را از همه ما راضي و خشنود كند. والسّلام عليكم و

رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) الاقبال باعمال الحسنة، ج 3، ص 332 2) بحارالانوار، ج 44، ص 329 3) نساء: 141 4) يوسف: 40 5) توبه: 111 6) الارشاد، ج 2، ص 127 7) وقعة الطف، ص 198 8) توبه: 98

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار علما، طلاّب و اقشار مختلف مردم شهر مقدس قم به مناسبت سالروز 19 دى ما

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار علما، طلاّب و اقشار مختلف مردم شهر مقدس قم به مناسبت سالروز 19 دي ماه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران و خواهران عزيزِ قمي؛ خيلي خوش آمديد. با تشريف آوردن خودتان - اين سنّت همه ساله - اين روز بزرگ و اين خاطره فراموش نشدني را همچنان زنده و با طراوت نگه داشته ايد. جا دارد كه اين چنين خاطره هايي، هميشه زنده بماند. حوادث در زندگي ملتها زياد است؛ اما حوادثي كه به بركاتي منتهي شود، از قبيل بركاتي كه قيام مردم قم در نوزدهم دي به دنبال خود آورد، در دنيا كم است. بايد قدر آنها را دانست و آنها را در ذهن، در عمل و در گفتار خود زنده نگه داشت. اميدواريم خداوند شهيدان عزيز اين روز و ديگر ايام مبارك قم و همه شهداي مردم مؤمن و حزب اللّهي و انقلابي و شهيد پرور قم و ساير نقاط كشور را مشمول لطف و رحمت خود قرار دهد. يك مطلبِ لازمِ كوتاهي را در باب مسأله مساجد اشاره كنم - به مسائلي هم كه بعداً به مناسبت ماه رمضان خواهم گفت، ارتباط پيدا مي كند - و آن اين است كه مسجد، نه فقط در زمان ما و نه فقط در كشور عزيز اسلامي ما، بلكه در نقاط مختلف عالم و در طول تاريخ، منشأ آثار بزرگ و نهضتها و حركتهاي اسلامي بزرگي شده

است. مثلاً قيام مردم كشورهاي شمال آفريقا كه مسلمان هستند - مثل الجزاير و ديگر كشورهايي كه سالها در زير سلطه نظامي استعمار فرانسويها بودند - از مساجد شروع شد، كه به پيروزي هم رسيد و كشورها استقلال پيدا كردند. انقلاب در اين كشورها هم، آن روزي رو به شكست رفت و دوباره ملّتها استقلال خودشان را از دست دادند كه رابطه خود را با مساجد و با دين و ايمانِ مساجد قطع كردند. در صدر اسلام هم، در زمان نبيّ مكرّم اسلام صلي اللَّه عليه وآله وسلّم و همچنين در زمان حكومت با بركت اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، مسجد مركز همه تصميم گيريهاي مهم و كارهاي بزرگ بود. نمي خواهيم از لحاظ وضع زمان، مسجد امروز را به مسجد كوفه زمان اميرالمؤمنين تشبيه كنيم؛ زيرا اقتضاهاي هر زمان متفاوت است. به طور كلّي مسجد به عنوان يك پايگاه دين، عبوديّت و معرفت، مي تواند براي جوامع اسلامي منشأ و سرآغاز حركات بزرگ و بركات ماندگار باشد. يكي از علل پيروزي اين انقلاب مبارك در ايران اسلامي - و يا لااقل سهولت اين پيروزي - اين بود كه مردم به مساجد اقبال پيدا كردند؛ جوانان مساجد را پر كردند و علماي اعلام، مساجد را به عنوان مركزي براي تعليم، تربيت، روشنگري افكار و اذهان، مورد استفاده قرار دادند و مسجد، مركزي براي حركت، آگاهي، نهضت و افشاي اسرار زمامداران فاسد و خودفروخته رژيم طاغوت شد. در دوره مشروطيت هم همين طور بوده است؛ در دوره ملي شدن صنعت نفت هم تا حدودي همين طور بود؛ در زمان انقلاب هم كه اين مسأله، به حدّاعلي رسيد. ملت ايران بايد مساجد را مغتنم بشمارد و پايگاه معرفت و روشن

بيني و روشنگري و استقامت ملي به حساب آورند. اگر كسي خيال كند كه در مسجد، فقط چند ركعت نماز مي خوانند و بيرون مي آيند و اين چه تأثيري دارد، خطاست. اين طور نيست. اوّلاً اگر همان چند ركعت نماز هم با چشم بصيرت نگاه شود، خودِ نماز كه به زبان مُشَرِّع مقدّس نماز و اذان، خيرالعمل و فلاح است، مايه بركات زيادي مي شود. نماز يك ملت را به قيامِ للَّه وادار مي كند. نماز انسانها را از فساد دور و به خلوص و فداكاري نزديك مي كند. علاوه بر آن، مسجد فقط براي نماز نيست؛ در مسجد انواع عبادات هست. از جمله آن عبادات، تفكّر است كه «تفكّر ساعة خير مِن عبادة سنة»(1)، يا در بعضي از روايات است كه «من عبادة اربعين سنة»، يا «سبعين سنة» - البته فكر كردن درست - افراد مسجد برو، اين فكر را به وسيله شنيدن سخنان عالم دين و فقيه به دست مي آورند. بنابراين مسجد، هم مدرسه است، هم دانشگاه، هم مركز تفكّر و تأمل، هم مركز تصفيه روح، هم مركز خلوص و مركز اتّصال بنده به خداست. ارتباط زمين و آسمان است. جايي است كه انسان خود را به منبع لايزال فيض و قدرت وصل مي كند. انسان در مسجد، خود را به خدا متصّل مي كند. بنابراين بايد قدر مساجد را دانست. بايد در مساجد حضور پيدا كرد. بحمداللَّه به بركت انقلاب در اين سالهاي اخير، اين معنا زياد شده و كيفيّت پيدا كرده است. همه شنيديد كه امسال در ايام اعتكاف در ماه مبارك رجب، در بسياري از مساجد سراسر كشور، جوانان ما، زنان و مردان از قشرها و سنين

مختلف، رفتند و در مسجد ماندند؛ سه روز روزه گرفتند و با خدا مأنوس شدند. بعد از آن هم با گريه و اشك و آه، مسجد را وداع گفتند و بيرون آمدند، تا براي سال آينده آماده شوند. عزيزان من! اين براي يك جامعه، علامت خوبي است. «الذين ان مكّنا هم في الارض اقاموا الصلوة»(2)، علامت يك حكومت الهي، علامت يك حركت صحيح و داراي جهتگيري صحيح است. اين را جدّي بگيريد و تقويت كنيد. بحمداللَّه مسأله تنظيف و تطهير و پاكسازي و غبارروبي و عطرافشان مساجد - كارهايي كه اين روزها انجام مي گيرد - همه جزو كارهاي خوبي است كه بحمداللَّه انجام هم مي گيرد و خوب است كه انجام دهيد. و امّا آن مطلب اصلي كه مي خواهم با شما مردم عزيز قم مطرح كنم: قم قبّةالاسلام، مركز اسلام، مركز روحانيت و دين است و براي انقلاب ما - هم در دوره انقلاب، هم در دوره جنگ و دوره مبارزه با گروهكها - مركز بسيار مهمي بوده است. حوزه مباركه قم هم كه حقيقتاً يك كلمه طيّبه و شجره طيّبه است - «اصلها ثابت و فرعها في السماء، توتي اكلها كلّ حين باذن ربّها»(3) - و خيلي داراي عظمت است. مردم و جوانان و نيروهاي حزب اللّهي و مؤمن قم، هم كه جاي خود دارند. حقيقتاً قم مركز مهمّي در جهان اسلام و در ميان شهرهاي كشور ماست. اين مطلب را هم بايد با شما مردم قم در ميان گذاشت كه حقيقتاً «السّابقون الاوّلون»(4) هستيد. معروف است كه بقاي هر چيز، با همان عواملي تأمين مي شود كه حدوث آن شي ء، با آن عوامل تأمين شده است. في الجمله اين

حرف، حرف درستي است. يعني اگر مثلاً براي تداوم و بقاي انقلاب اسلامي ايران، دنبال عاملي مي گرديم، بايد نگاه كنيم و ببينيم شروع و حدوث اين انقلاب، با چه عواملي شد. اگر آن عوامل را در جامعه تأمين كنيم، انقلاب تداوم پيدا مي كند. يك حركت كه با عامل خاصّي و با يك قدرت آغاز شده است؛ ادامه آن حركت هم با همان عامل خاصّ است. عوامل حدوث انقلاب چه چيزهايي بود؟ عوامل متعدّد و فراواني داشت. حدوث انقلاب كه يك عامل نداشت. اين، يك نگاه علمي و جامعه شناسي و تاريخي و دقيق لازم دارد كه انسان نگاه كند و ببيند. البته نگاه هم كردند؛ اين مسائل هم مكرراً بحث شده است. انقلاب، عوامل گوناگوني داشته است كه شناخت آن عوامل، خود يك بحث طولاني و علمي و مفصّلي است؛ اما آن چيزي را كه انسان مي تواند به عنوان روح و رقيقه موجود در همه اين عوامل معرفي و به آن اشاره كند، توجه به خدا، انجام تكليف الهي و قيام للَّه - براي خدا قيام كردن - است. درست است كه ممكن بود انگيزه هاي گوناگوني در ذهن بعضي از افراد باشد - فرض بفرماييد مبارزه با ديكتاتوري رژيم طاغوت و مبارزه با فساد - همه اينها درست است. اين انگيزه ها در ذهن همه بود و جزو مؤثرّات اين انقلاب هم بود؛ ليكن علت كارايي همين عوامل و مؤثرّها هم اين بود كه با روح ديني و با احساس تكليف همراه بود. چون مبارزه با استبداد، با فساد، با وابستگي، با عقب افتادگي و فقر و تلاش براي بهسازي زندگي انسانها و رفع فقر از زندگي فقرا و

مستضعفان، چيزهايي است كه مورد رضاي الهي است. خداي متعال انسانها را به اين چيزها امر كرده است. اگر روح ديني باشد، اين عوامل به صورت فراگير در ميان همه اقشار مردم، آن هم به صورت عميق، به وجود مي آيد. لذا اين انقلاب تمام شدني نبود و نيست. اگر عامل ديني نباشد، چند صباحي حركتي مي شود، عدّه اي معيّن و قشر مشخّصي، كاري مي كنند؛ بعد هم خسته مي شوند. عدّه اي به دنياي خود مي رسند؛ عدّه اي هم به حكومت و مقام مي رسند؛ عدّه اي با قدرتمندان سازش مي كنند؛ عدّه اي مي ترسند؛ عدّه اي به زندگي راحت خو مي گيرند و عدّه اي مأيوس مي شوند و قضيه تمام مي شود و از بين مي رود! كمااين كه در بسياري از نهضتهاي دنيا، چون اسم خدا، ياد خدا و روح تعبّد و اخلاص نبود؛ چون يك رهبر الهي و معنوي مثل آن بزرگوار، آن انسان بزرگ، امام راحل عظيم الشّأن، در ميان آنها نبود، حتي استعدادهاي معمولي هم براي حركت در مبارزه با فساد و استبداد و بدبختيهاي ديگر يك ملت، شكوفا نشد. اما در اين جا همه آحاد مردم؛ مردان، زنان، پيرمردان، افرادي كه در مدّت عمرشان در مسائل اجتماعي دخالت نداشتند و كساني كه در هيچ كار مضرّ و خطردار براي زندگي مادّي خود قدمي نگذاشته بودند، بپاخاستند و بي محابا به خيابانها آمدند. يك غوغاي همگاني به وجود آمد، شد نهضت و انقلاب؛ آن هم انقلابي كه به دنبال خود كاري كرد كه در طول تاريخ اسلام - بعد از حكومت صدر اوّل تا زمان ما - اين كار انجام نشده بود؛ نه در اين جا و نه در هيچ جاي ديگر. آن، چه بود؟ آن، حاكميت قرآن،

حاكميت فقه اسلامي و احكام ديني بود. اين كه قوانين و اداره امور كشور، بر اساس اسلام شود. اين، سابقه نداشت؛ هيچ جا سابقه ندارد. امروز عدّه اي حقيقتاً ناشكري مي كنند. بعضيها نعمت خدا را حقير مي شمرند. يك چيز و يك نابساماني، فرض بفرماييد يك دادگاه در يك جا حكمي كرده است، يا يك بخشدار، يا فرماندار در يك گوشه كشور حرفي زده است، يا يك مأمور دولت برخوردي كرده است كه به نظر اينها ناشايسته است، مي بينيد كه ناگهان همه چيز را زير سؤال مي برند! انقلاب و حكومت و جمهوري اسلامي و ولايت و اين حركت عظيم، به كلّي فراموششان مي شود! نمي فهمند چه اتّفاقي افتاده است! عزيزان من! مسلمانان هوشمند و انسانهاي برجسته از اكناف عالم، اكنون كه قريب هجده سال از پيروزي انقلاب مي گذرد، گاهي مي آيند و با ما ملاقات مي كنند و به ما مي گويند شما خودتان كه در انقلابيد، درست نمي دانيد كه چه اتّفاقي در ايران افتاده است! اين حادثه، يك حادثه غير قابل توصيف است! در كشوري كه مأمن استكبار و پايگاه امريكا بود، سرانش نوكران حلقه به گوش قدرتهاي جهاني بودند، ثروتش در بين خانواده هاي حاكم تقسيم مي شد، از دين روزبه روز كاسته مي شد، مردم روزبه روز و به زور، به بداخلاقي و فساد اخلاقي و فساد جنسي سوق داده مي شدند، انسان بيايد و حكومتي مستقل، آزاد، شجاع و مردمي درست كند! رؤسا و مسؤولين كشور، رؤساي قوا، انسانهاي مؤمن و علماي باللَّه! كاركنان، نظاميان، ارتش، سپاه و نمايندگان مجلسش؛ همه مردمان مؤمن، متعبّد، متديّن و بعضي نافله خوان و نماز شب خوان هستند! اين كشور در مقابل قدرتي مثل قدرت امريكا مي ايستد؛ نمي ترسد و واهمه نمي كند؛

منافع كشور را به بيگانگان نمي دهد. اينها چيزهاي بزرگ و عظيمي است. حالا يك گوشه هم به فرض، يك اشكال يا يك نابساماني وجود دارد - يكي، دوتا، صدتا - مگر در زمان حكومت اميرالمؤمنين عليه السّلام، نابساماني، خلاف و بداخلاقي نبود؟ مگر حدّ شرعي نبود؟ مگر دزدي نبود؟ البته با دزد برخورد مي كنند. آن جايي بد است كه با درد و با فاسد و مفسد برخورد نشود و كارهاي بد و بي ديني تشويق شود! تربيت يك جامعه و يك ملت بزرگ، در طول چند سال كوتاه كه عملي نيست. بر اين حادثه عظيمي كه اتّفاق افتاده است، ديگران شهادت مي دهند؛ خود ما هم هر وقت فكر و دقّت كنيم، خواهيم ديد حركت خيلي عظيمي شده است. علّت اين هم كه مي بينيد امريكا، صهيونيست، كمپانيهاي جهاني، غارتگران بين المللي، قلدرهاي معروف دنيا و دزدها سرگردنه عالم، به هيچ قيمتي حاضر نيستند با اين نظام آشتي كنند، همين است كه كار، كار عظيمي است؛ حركت، حركت عظيمي است. يك ملت، انقلابي با آن عظمت به وجود آورد، كه اين قيام مردم، چنين دستاورد عظيمي هم به دنبال خود داشته باشد و بركت و اثر آن باشد. بعد هم به اين اكتفا نكنيد؛ كار به اين هم منتهي نمي شود. اين نظام در طول سالهاي اوّل ولادت خود، دست اندركار مبارزه با يك توطئه حساب شده همه جانبه اي از سوي قدرتمندان درجه يك عالم - شوروي آن روز و امريكا - شد. بحمداللَّه شوروي متلاشي شد و از بين رفت و اين يكي با هزار مشكل و دردسر براي خودش مانده است و ديگر قدرتهايي كه در دنيا بودند و مجموعه هاي نظامي

و غيره كه به صورت جنگ تحميلي جلوه كرد. اين ملت و اين انقلاب توانست در مقابل همه اينها بايستد و آنها را ناكام كند. مگر شوخي است؟! هر يكي از اينهايي كه گفتم، مي تواند يك نظام و يك رژيم حكومتي را خُرد و خمير كند؛ از بين ببرد و يك ملت را به زانو درآورد! آن محاصره اقتصادي، آن مقابله هاي نظامي، آن جنگ طولاني و آن جنگ تبليغاتي عظيم! باز هم نتوانستند. جنگ را هشت سال هم كش دادند، اما نتوانستند يك وجب از خاك اين كشور را تصرف كنند و نگهدارند. هر چه را گرفته بودند، اين ملت از چنگشان بيرون كشيد. اين، هنر اين انقلاب و نظام بود؛ هنر اين حكومت بود. بعد هم شروع به سازندگي كرد. گفت حالا جنگ تمام شد، شروع به ساختن كشور مي كنيم. اين هم سازندگي! شما امروز هر جاي كشور كه مي رويد، بحمداللَّه كار و تلاش و سازندگي است. ملت، دولت، مسؤولين بالا و پايين، همه و همه در تلاشند. اين، اثر و هنر انقلاب است و ادامه پيدا خواهد كرد. اين سازندگي، در آينده هم ادامه پيدا خواهد كرد. اين حركت به سوي رفاه و كمال دنيايي و آخرتي و مادّي و معنوي، در آينده هم ادامه پيدا خواهد كرد. اين ملت از ميدان خارج نخواهد شد. اينها به بركت دين است. اين، كار يك انقلابِ جداي از دين نيست؛ كار احزاب و ايدئولوژيها و شخصيّتها نيست؛ كارِ ايمان ديني اين مردم است. پس اين، عامل اصلي است. شما بايد اين عامل اصلي را حفظ كنيد. اين ملت بايد حفظ كند. البته از حق نبايد

گذشت. خداوند اين ملت را رحمت كند و بركاتش را بر اين ملت روزبه روز بيشتر نازل فرمايد. خداوند همه آحاد اين ملت را مشمول فضل و رحمت خود قرار دهد. از اوّل انقلاب تا امروز، مردم در جهات ديني خيلي پيشرفت كرده اند. هر پديده اي را نگاه كنيد، مي بينيد كه اين طور است. مساجد بهتر شده است؛ ماه رمضانها و مجالس روضه خواني بهتر شده است؛ شوق مردم به عتبات مقدّسه و صدقات جاريه بيشتر شده است؛ وجوهات بريّه و كمك به كارهاي نيك، مسجدسازي، مدرسه سازي و ظواهر ديني بهتر شده است. علي رغم اين كه بعضي وقتي چيزي را در گوشه اي مي بينند، فوراً مي گويند كه چرا اين گونه شده است؛ اغلبِ موارد بهتر شده است. اگر دقيق شويد، خواهيد ديد كه اين چيزها از پانزده سال پيش - از ده سال پيش - بهتر هم شده است. اين، حركت به پيش است. اين را بايد در ماه رمضان تقويت كنيد. ماه رمضان، ماه ذخيره سازي و ماه نيرو گرفتن است. ماه رمضان، ماهي است كه آحاد مردم بايد خود را به خزائن غيبي و معنوي الهي برسانند و هر مقدار كه مي توانند، تغذيه كنند؛ خود را براي پيشرفت آماده كنند. اين، ماه رمضان است. ليلةالقدري كه در اين ماه رمضان است و قرآن صريحاً مي فرمايد:«ليلةالقدر خيرٌ مِن الف شهر»(5)، يك شب بهتر است از هزار سي روز - هزار ماه - بسيار مهم است. چرا اين قدر فضيلت را به يك شب دادند؟ زيرا بركات الهي در اين شب زياد است؛ نزول ملائكه در اين شب زياد است؛ اين شب، سلام است؛ «سلام هي حتّي مطلع الفجر»(6)؛ از اوّل تا آخر

اين شب، لحظاتش سلام الهي است. «سلام قولا مِن ربّ رحيم».(7) رحمت و فضل الهي است كه بر بندگان خدا نازل مي شود. ليلةالقدر، شب ولايت است. هم شب نزول قرآن است، هم شب نزول ملائكه بر امام زمان است، هم شب قرآن و شب اهل بيت است، هم شب قرآن و هم شب عترت است. لذا سوره مباركه قدر هم، سوره ولايت است. شب قدر خيلي ارزش دارد. همه ماه رمضان، شبها و روزهايش ارزش والا دارد. البته ليلةالقدر نسبت به روزها و شبهاي ماه رمضان، خيلي فاخرتر است؛ اما شبها و روزهاي ماه رمضان، نسبت به روزها و شبهاي بقيه سال، خيلي فاخرتر است. بايد قدر بدانيد. در اين روزها و در اين شبها، همه بر سر سفره انعام الهي حاضريد. استفاده كنيد. در اين ماه، هر كار نيكي بكنيد، هر سخن حقي بگوييد، هر كلمه اي را به كسي كه محتاج تعليم است، تعليم دهيد، هر كلمه اي كه براي خدا فراگيريد و در راه خدا به كار شما بيايد؛ هر ركعت نماز، هر آيه قرآن، هر ساعت گذراندن با دهان روزه و هر اجتناب از گناهي، باارزش است. دروغي نگوييد و غيبتي نكنيد كه زمينه براي دروغ و غيبت مقتضي است. شما اجتناب و امتناع كنيد. هر عمل حسنه اي كه انجام دهيد، احسان، اطعام و كمك به كسي، احوالپرسي از مستحقي، اقدامي براي مردم محروم، اقدامي براي جامعه اسلامي، كاري براي پيشرفت زندگي مردم؛ همه اينها عبادت است. ما عبادات فردي، عبادات اجتماعي و عبادات سياسي داريم؛ عبادات ناب و خالص داريم كه مربوط به نيمه شبهاست، مال هنگام دعا و مناجات و هنگام سخن

گفتن با خدا و تضرّع است. هر كدام از اينها يك درجه است. هر كدام از اينها، شما را مثل پولاد آبديده محكم مي كند؛ اين جوانان را مستحكم مي كند؛ آنها را خلل ناپذير و در مقابل نفوذ شيطان، نفوذ دشمن، نفوذ عوامل فساد و در مقابل تهاجم فرهنگي، آسيب ناپذير مي كند. در مقابل اين نيرنگهاي فرهنگي كه براي جلب دلهاي ساده بعضي از افراد به كار مي برند و دامهايي كه در سر راه جوانان مي گسترانند، جاذبه هايي هم هست كه كسي به جز نفس خود انسان نمي گستراند! يك جا پول است، يك جا شهوت، يك جا مقام، يك جا لذّتي است كه خداي متعال به آن لذّت راضي نيست؛ اين جا كسي شما را وادار نمي كند، نفس شماست كه آن دشمنترين دشمنان شماست. «اعدي عدوّك نفسك التي بين جنبيك(8)». روزه انسان را در مقابل همه اينها نفوذناپذير و آسيب ناپذير مي كند. قدر اين ماه را بدانيد. در روزهاي دوران اختناق هم وقتي عناصر مؤمن مي خواستند در مقابل فشار دستگاه حاكم و در مقابل وسوسه ها و اغواهاي زندگي راحت - كه آنها را وادار مي كرد مبارزه را كنار بگذارند - مقاومت كنند، به روزه روي مي آوردند. عبادات خدا اين گونه است. حضور در مقابل پروردگار اين طور است. نماز كه مي خوانيد، آرامش پيدا مي كنيد.از اضطراب و تلاطم روح نجات پيدا مي كنيد. وقتي با خداي متعال مناجات و تضرّع مي كنيد، جان خودتان را تصفيه و با صفا مي كنيد، آلودگيها را از آن دور مي كنيد. روزه كه مي گيريد، خودتان را مثل فولاد، محكم و آبديده مي كنيد. اين گونه است. آنچه كه به وسيله عبادات به دست ما مي آيد، خيلي خيلي باارزش است؛

خيلي زياد است. بايد خدا را شكر كنيم كه براي ما نماز و روزه و عبادات را آورد؛ به ما امكان داد كه اين بهره ها را براي خودمان فراهم كنيم. آقايان محترم كه به شهرهاي مختلف تشريف مي بريد و با مردم حرف مي زنيد! به جوانان اقبال كنيد؛ حقايق ديني را صريح با مردم در ميان بگذاريد؛ ارواح و نفوس مردم را تصفيه كنيد. مردم احتياج دارند؛ اهل شنيدن و باور كردن و پذيرفتن هستند. دلها پاك است. آيات كريمه قرآن و روايات نوراني اهل بيت را با دقّت، با تأمّل، با تدبّر و با بيان شافي و وافي مطرح كنيد. آن چيزهايي را كه متضمّن نصايح اخلاقي و هدايتهاي فكري است و به ذهنها نور مي افشاند، به اين دلها فرو بخوانيد. آنها را هدايت كنيد. مراقب باشيد كه مبادا منبر ما، صحبت، نصيحت و حرف زدن ما، كسي را دچار شبهه كند؛ ذهني را دچار گره كند و او را از خدا و نماز و منبر و محراب و امثال آن دور و بيزار كند. لُبّ دين، يعني همان را كه در روايات محكم - البته نه روايات ضعاف - و آيات كريمه قرآن است، بر اين دلها و ذهنها بخوانيد؛ اينها استقبال مي كنند؛ دلهايشان پاك و صاف مي شود. اميدواريم در اين ماه مبارك رمضان، خداوند الطاف و بركات خود را بر شما ملت عزيز و امتحان داده و ثابت قدم در راه خدا، روز به روز بيشتر و بيشتر نازل فرمايد. پروردگارا! اين ماه مبارك را براي اين ملت و براي آحاد ما، به معناي حقيقي كلمه، مبارك بگردان. پروردگارا! ارواح طيّبه شهدا و روح

مبارك امام راحل رضوان اللَّه تعالي را در اعلي علييّن جاي بده. پروردگارا! قلب مقدّس وليّ عصر ارواحنا فداه را كه اين ماه، ماه آن بزرگوار و ليلةالقدر، شب آن بزرگوار است، از ما راضي و خشنود بگردان. پروردگارا! ما را موفّق به زيارت آن بزرگوار، جهاد در ركاب آن بزرگوار و شهادت در پيش روي آن بزرگوار بگردان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 71، ص 327 2) حج: 41 3) ابراهيم: 24 و 25 4) توبه: 100 5) قدر: 3 6) قدر: 5 7) يس: 58 8) نهج الفصاحه: ص 66، ح 33

بيانات مقام معظم رهبرى در خطبه هاى نماز جمعه ى تهران

بيانات مقام معظم رهبري در خطبه هاي نماز جمعه ي تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه رب العالمين. احمده و استعينه و استمدّمنه و اتوكّل عليه و اصلّي و اسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته؛ سيدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين، الهداةالمهديّين المعصومين، سيّما بقيةاللَّه في الارضين و صلّ علي ائمّةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداةالمؤمنين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. و من يعمل سوء أو يظلم نفسه ثمّ يستغفراللَّه يجداللَّه غفوراً رحيما».(1) ماه مبارك رمضان كه ماه خدا و ماه توبه و تضرّع و استغفار و استغاثه است، بر همه شما عزيزان و بر همه مسلمين عالم مبارك باد. در آغاز خطبه اوّل - كه درباره برخي از شؤون اين ماه، عرايضي خواهم داشت - همه شما نمازگزاران عزيز را به رعايت تقواي الهي دعوت مي كنم كه اين ماه، ماه تقواست و روزه، وسيله اي براي تقواست و تقوا، ذخيره مؤمن - هم فرد مؤمن و هم جامعه مؤمن - براي دنيا و آخرت است.

اميدواريم كه خداوند در اين ماه، از اين ذخيره ارزشمند، به يكايك ما و به جامعه عظيم الشّأن ايران اسلامي عنايت فرمايد و ما را از آن برخوردار كند. در دعايي كه در روزهاي ماه مبارك رمضان وارد شده است، اين طور مي خوانيم كه «و هذا شهرالانابة و هذا شهر التوبة و هذا شهر العتق من النّار».(2) ماه، ماه توبه و استغفار و بازگشت به خداست. امروز به همين مناسبت، در خطبه اول راجع به استغفار، عرايضي را مطرح مي كنم. استغفار، يعني طلب مغفرت و آمرزش الهي براي گناهان. اين استغفار اگر درست انجام گيرد، باب بركات الهي را به روي انسان باز مي كند. همه آنچه كه يك فرد بشر و يك جامعه انساني از الطاف الهي احتياج دارد - تفضّلات الهي، رحمت الهي، نورانيّت الهي، هدايت الهي، توفيق از سوي پروردگار، كمك در كارها، فتوح در ميدانهاي گوناگون - به وسيله گناهاني كه ما انجام مي دهيم، راهش بسته مي شود. گناه، ميان ما و رحمت و تفضّلات الهي، حجاب مي شود. استغفار، اين حجاب را برمي دارد و راه رحمت و تفضّل خدا به سوي ما باز مي شود. اين، فايده استغفار است. لذا شما چند جا در آيات قرآن ملاحظه مي كنيد كه براي استغفار، فوايد دنيوي و گاهي فوايد اخروي، مترتّب دانسته شده است. مثلاً: «استغفروا ربّكم ثم توبوا اليه ... يرسل السّماء عليكم مدرارا»(3) و از اين قبيل. همه اينها، اين طور قابل فهم و قابل توجيه است كه راه اين تفضّلات الهي، به بركت استغفار، به سوي دل و جسم انسان و جامعه انساني باز مي شود. لذا استغفار مهم است. خودِ استغفار، در واقع جزئي از توبه

است. توبه هم يعني بازگشت به سوي خدا. بنابراين، يكي از اركان توبه، استغفار است؛ يعني طلب آمرزش از خداي متعال. اين، يكي از نعمتهاي بزرگ الهي است. يعني خداوند متعال، باب توبه را به روي بندگان باز كرده است، تا آنها بتوانند در راه كمال پيش بروند و گناه زمينگيرشان نكند؛ چون گناه، انسان را از اوج اعتلاي انساني ساقط مي كند. هر كدام از گناهان، ضربه اي به روح انسان، صفاي انساني، معنويت و اعتزاز روحي وارد مي آورند و شفّافيت روح انسان را از بين مي برند و آن را كدر مي كنند. گناه، آن جنبه معنويتي را كه در انسان است و مايه تمايز انسان با بقيه موجودات اين عالم مادّه است، از شفّافيت مي اندازد و او را به حيوانات و جمادات نزديك مي كند. گناهان در زندگي انسان، علاوه بر اين جنبه معنوي، عدم موفّقيتهايي را نيز به بار مي آورند. بسياري از ميدانهاي تحرّك بشري وجود دارد كه انسان به خاطر گناهاني كه از او سرزده است، در آنها ناكام مي شود. اينها البته توجيه علمي و فلسفي و رواني هم دارد؛ صرف تعبّد يا بيان الفاظ نيست. چطور مي شود كه گناه، انسان را زمينگير مي كند؟ مثلاً در جنگ اُحد، به خاطر كوتاهي و تقصير جمعي از مسلمين، پيروزي اوّليه تبديل به شكست شد. يعني مسلمين، اوّل پيروز شدند، ولي بعد كمانداراني كه بايد در شكاف كوه مي نشستند و پشت جبهه را نفوذناپذير مي كردند، به طمع غنيمت، سنگر خودشان را رها كردند و به طرف ميدان آمدند و دشمن هم از پشت، آنها را دور زد و با يك شبيخون، حمله اي غافلگيرانه كرد و مسلمانان را تار و

مار نمود. شكست اُحد، از اين جا به وجود آمد. در سوره آل عمران، شايد ده، دوازده آيه و يا بيشتر، راجع به همين قضيه شكست است. چون مسلمانان از نظر روحي به شدّت متلاطم و ناآرام بودند و اين شكست برايشان خيلي سنگين تمام شده بود، آيات قرآن هم آرامششان مي داد، هم هدايتشان مي كرد و هم به آنها تفهيم مي نمود كه چه شد شما اين شكست را متحمّل شديد و اين حادثه از كجا آمد. بعد به اين آيه شريفه مي رسد كه مي فرمايد: «انّ الذين تولّوا منكم يوم التقي الجمعان انّما استزلهم الشيطان ببعض ما كسبوا».(4) يعني اين كه ديديد عدّه اي از شما در جنگ اُحد، پشت به دشمن كردند و تن به شكست دادند، مسأله اينها از قبل زمينه سازي شده بود. اينها اشكال دروني داشتند. شيطان اينها را به كمك كارهايي كه قبلاً كرده بودند، به لغزش وادار كرد. يعني گناهان قبلي، اثرش را در جبهه ظاهر مي كند؛ در جبهه نظامي، در جبهه سياسي، در مقابله با دشمن، در كار سازندگي، در كار تعليم و تربيت، آن جايي كه استقامت لازم است، آن جايي كه فهم و درك دقيق لازم است، آن جايي كه انسان بايد مثل فولاد بتواند ببرّد و پيش برود و موانع جلوِ او را نگيرد. البته گناهاني كه توبه نصوح و استغفار حقيقي از آنها حاصل نشده باشد. در همين سوره، آيه ديگري هست كه آن هم به صورت ديگري، همين معنا را بيان مي كند.(5) قرآن مي خواهد بگويد، تعجّبي ندارد كه شما شكست خورديد و در جبهه جنگ، برايتان مشكلي پيش آمد. از اين قبيل مسائل پيش مي آيد و قبلاً هم پيش

آمده است. مي فرمايد: «و كأين من نبيّ قاتل معه ربيّون كثير فما وهنوا لما اصابهم في سبيل اللَّه و ما ضعفوا و مااستكانوا».(6) يعني چه خبر است؟ شما از اين كه در جنگ اُحد، شكستي برايتان پيش آمده است و عدّه اي كشته شده اند، همه متلاطم و ناراحت شده ايد و بعضيها احساس ضعف و يأس مي كنيد. نه؛ براي پيامبران قبلي هم در ميدان جنگ حوادثي پيش مي آمد كه به خاطر آنچه كه پيش مي آمد، احساس ضعف و سستي نمي كردند. بعد مي فرمايد: «و ما كان قولهم الّا أن قالوا ربّنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا في امرنا».(7) يعني در گذشته، وقتي اصحاب و حواريّون پيامبران، در جنگها و حوادث گوناگون، دچار مصيبتي مي شدند، روي دعا به جانب پروردگار مي نمودند و عرض مي كردند: «ربّنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا في امرنا»؛ خدايا! گناهان و زياده رويها و بي توجّهيهايي را كه در كار خودمان كرديم، بيامرز. اين، در واقع نشان مي دهد كه حادثه و مصيبت، از آنچه كه خود شما با گناهان فراهم كرديد، ناشي مي شود. اين، مسأله گناهان است. پس ببينيد! گناهاني كه انسان انجام مي دهد، اين تخلّفهاي گوناگون، اين كارهايي كه ناشي از شهوتراني و دنياطلبي و طمع ورزي و حرص ورزيدن به مال دنيا و چسبيدن به مقام دنيا و بخل نسبت به داراييهاي موجود در دست آدمي و نيز حسد و حرص و غضب است، به طور قطعي دو اثر در وجود انسان مي گذارد: يك اثر، معنوي است كه روح را از روحانيت مي اندازد، از نورانيت خارج مي كند؛ معنويت را در انسان ضعيف مي كند و راه رحمت الهي را بر انسان مي بندد. اثر ديگر اين است كه در صحنه مبارزات اجتماعي،

آن جايي كه حركت زندگي احتياج به پشتكار و مقاومت و نشان دادن اقتدار اراده انسان دارد، اين گناهان گريبان انسان را مي گيرد و اگر عامل ديگري نباشد كه اين ضعف را جبران كند، انسان را از پا درمي آورد. البته گاهي ممكن است عاملهاي ديگري مثل يك صفت و يا كار خوب در انسان باشد كه جبران كند. بحث بر سر آن موارد نيست؛ اما گناه، في نفسه اثرش اين است. آن وقت، خداي متعال نعمت بزرگي به انسان داده كه نعمت مغفرت است و فرموده است اگر شما از اين كاري كه كرديد - كه اثر اين كار بايد بماند - پشيمان شديد، باب توبه و استغفار باز است. شما با گناهي كه مرتكب مي شويد، مثل اين است كه زخمي به بدن خودتان زده و ميكروبي را وارد بدنتان كرده باشيد؛ بيماري اجتناب ناپذير است. اگر مي خواهيد اثر اين زخم و اين بيماري و اين ضربه، در وجود شما از بين برود، خداي متعال بابي باز كرده و آن باب توبه و استغفار و انابه و بازگشت به خداست. اگر برگرديد، خداي متعال جبران خواهد كرد. اين، نعمت بزرگي است كه خداي متعال به ما داده است. در دعاي وداع ماه مبارك رمضان - كه دعاي چهل وپنجم صحيفه سجاديه است - امام سجّاد عليه الصّلاةوالسّلام به ذات مقدّس ربوبي عرض مي كند: «انت الّذي فتحت لعبادك باباً الي عفوك»(8)؛ تو آن كسي هستي كه به روي بندگانت، دري به عفو خودت باز كردي. «و سميته التوبة»(9)؛ و اسم آن باب را باب توبه گذاشتي. «و جعلت علي ذلك الباب دليلا من وحيك لئلا يضلّوا عنه»؛(10) و يك راهنما

هم از قرآن و وحي براي اين در گذاشتي تا بندگان تو اين در را گم نكنند. بعد از جملاتي مي فرمايد: «فما عذر من اغفل دخول ذلك المنزل بعد فتح الباب و اقامة الدليل»؛(11) انسان، ديگر عذرش چيست كه از اين درِ گشوده و از اين مغفرت الهي، استفاده نكند! راه مغفرت الهي هم، استغفار - يعني طلب مغفرت - است. از خدا بايد مغفرت را بخواهيد. حديثي از نبيّ مكرّم اسلام ديدم كه ايشان فرموده اند: «ان اللَّه تعالي يغفر للمذنبين الّا من لا يريد أن يغفر له».(12) يك روز، پيامبر به اصحابش اين طور فرمود كه خداي متعال گناهكاران را مي آمرزد؛ مگر آن كسي را كه خواسته نيامرزد. بعد اصحاب سؤال مي كردند: «قالوا يا رسول اللَّه من الذي يريد ان لايغفرله»؛ آن كسي كه خداي متعال مي خواهد او را نيامرزد، كيست؟ «قال من لايستغفر»؛ آن كسي كه استغفار نمي كند. پس، استغفار كليد درِ توبه و مغفرت است. با استغفار، مي شود آمرزش الهي را به دست آورد. استغفار، اين قدر اهميت دارد. استغفار، يعني طلب مغفرت از خدا. دو، سه نكته كوتاه دراين باره عرض كنم، شايد ان شاءاللَّه وسيله اي شود كه ما در اين ماه رمضان، استفاده كنيم و يك مقدار به خداي متعال برگرديم و از اين باب رحمتِ گشوده الهي بهره ببريم كه اين براي دنيا و آخرت ملت و جامعه ما و پيشرفت در اين ميدانهاي گوناگوني كه در مقابل ماست، بسيار لازم و مفيد است. يك مطلب اين است كه اگر بخواهيم استغفار - اين نعمت الهي - را به دست بياوريم، دو خصلت را بايد از خودمان دور كنيم: يكي غفلت و ديگري غرور.

غفلت، يعني انسان به كلّي متوجّه و متنبّه نباشد كه گناهي از او سر مي زند؛ مثل بعضي از مردم. حالا عرض نمي كنم بسياري - كار به كم و زيادش ندارم - ممكن است در بعضي از جوامع، كمتر باشند. به هر حال، اين نوع آدمها در دنيا و در ميان افراد انسانها هستند كه غافلند و گناه مي كنند؛ بدون اين كه متوجّه باشند خلافي از آنها سر مي زند. دروغ مي گويد، توطئه مي كند، غيبت مي كند، ضرر مي رساند، شرّ مي رساند، ويراني درست مي كند، قتل مرتكب مي شود، براي انسانهاي گوناگون و بي گناه پاپوش درست مي كند، در افقهاي دورتر و در سطح وسيعتر، براي ملتها خوابهاي وحشتناك مي بيند، مردم را گمراه مي كند، اصلاً متنبّه هم نيست كه اين كارهاي خلاف را انجام مي دهد. اگر كسي به او بگويد كه گناه مي كني، ممكن است از روي بي خيالي، قهقهه اي هم بزند و تمسخر كند: گناه؟ چه گناهي! بعضي از اين افراد غافل، اصلاً به ثواب و عِقاب عقيده اي ندارند. بعضي به ثواب و عقاب هم عقيده دارند؛ اما غرق در غفلتند و اصلاً ملتفت نيستند كه چه كار مي كنند. اگر اين را در زندگي روزمرّه خودمان قدري ريز كنيم، خواهيم ديد كه بعضي از حالات زندگي ما شبيه حالات غافلان است. غفلت، دشمني بسيار عجيب و خطر بزرگي است. شايد واقعاً براي انسان، هيچ خطري بالاتر و هيچ دشمني بزرگتر از غفلت نباشد. بعضيها، اين طورند. انسانِ غافل هرگز به فكر استغفار نمي افتد. اصلاً به يادش نمي آيد كه گناه مي كند. غرق در گناه است؛ مست و خواب است و واقعاً مثل آدمي است كه در خواب حركتي انجام مي دهد. لذا اهل سلوك اخلاقي،

در بيان منازل سالكان در مسلك اخلاق و تهذيب نفس، اين منزل را كه انسان مي خواهد از غفلت خارج شود، منزل «يقظه»، يعني بيداري مي گويند. در اصطلاحات قرآني، آن چيزي كه نقطه مقابل اين غفلت است، تقواست. تقوا، يعني بهوش بودن و دائم مراقب خود بودن. اگر از آدم غافل دهها گناه سر مي زند و اصلاً حس نمي كند كه گناه كرده است؛ آدم متّقي، درست نقطه مقابل اوست. اندك گناهي هم كه مي كند، فوراً متذكّر مي شود كه گناه كرده است و به فكر جبران مي افتد. «انّ الّذين اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّيطان تذكّروا».(13) به مجرد اين كه شيطان از كنارش عبور مي كند و باد شيطان به او مي خورد، فوراً حس مي كند كه شيطان زده شده و دچار اشتباه و غفلت گرديده است؛ «تذكّروا»: به ياد مي افتد. «فاذا هم مبصرون»؛ چنين آدمي، چشمش باز است. عزيزان من؛ برادران و خواهران! هر كه هستيد ملتفت باشيد. اين خطاب، فقط به يك عدّه مردم خاص نيست كه بگوييم مثلاً افراد كم اطّلاع، كم سواد و يا جوان و كم سن، به آن توجّه كنند. نخير؛ همه بايد ملتفت باشند. علما، دانشمندان، برجستگان، شخصيتها، بزرگان، كوچكان، پولداران، فقيران، همه بايد ملتفت باشند كه حدّاقل گاهي غفلت گريبان آنها را مي گيرد و غافل مي شوند. اصلاً گناه از آنها سر مي زند و ملتفت نمي شوند كه گناه انجام مي دهند. خطر بسيار بزرگي است. اين گناهي كه من و شما انجام مي دهيم، ملتفت نمي شويم و چون نمي دانيم گناه كرده ايم، از آن گناه توبه و استغفار هم نمي كنيم. بعد روز قيامت كه مي شود، چشم ما كه باز شد، آن وقت مي بينيم، عجب چيزهايي در نامه اعمال

ماست! انسان تعجّب مي كند، كي من اين كارها را انجام دادم؛ اصلاً يادش نيست. اين، گناهِ غفلت و اشكال آن است. پس، يك مانع استغفار، عبارت از غفلت است. مانع دوم، غرور است. اندك كار كوچكي كه انسان انجام مي دهد، مغرور مي شود. در تعبيرات دعا و روايت داريم كه «الاغترار باللَّه». در دعاي چهل وششم صحيفه سجّاديه كه روزهاي جمعه خوانده مي شود، عبارتي وجود دارد كه خيلي تكان دهنده است. مي فرمايد: «و الشّقاء الاشقي لمن اغترّ بك(14)»؛ بالاترين شقاوتها، متعلّق به كسي است كه به تو مغرور شود. «مااكثر تصرّفه في عذابك و ما اطول تردّده في عقابك و ما ابعد غايته من الفرج و ماأقنطه من سهولة المخرج». كسي كه مغرور مي شود - به تعبير اين روايت - دچار حالت «اغترار باللَّه» مي گردد. غرور، اين گونه است. مغرور، خيلي دور از آبادي است، خيلي دستش كوتاه از رهايي و سلامتي است. چرا؟ به خاطر اين كه اندك كار كوچكي كه انجام داد، دو ركعت نمازي كه خواند، مثلاً خدمتي براي مردم انجام داد، پولي در فلان صندوق انداخت، يا كاري در راه خدا انجام داد، فوراً مغرور مي شود كه ما ديگر پيش خداي متعال، كار خودمان را درست كرديم و حساب خودمان را ساخته و پرداخته نموديم و احتياج به چيزي نداريم! اين را به زبان نمي آورد، اما در دل او اين گونه مي گذرد. مراقب باشيد، اين كه خداي متعال باب توبه را باز كرده و فرموده است من گناهان را مي آمرزم، معنايش اين نيست كه گناهان، چيزهاي كم و كوچكي هستند؛ نه. گاهي گناهان، همه وجود حقيقي انساني را ضايع مي كنند، از بين مي برند و يك

انسانِ در مرتبه عالي حياتِ انساني را به يك حيوان درنده كثيفِ پليدِ بي ارزش تبديل مي كنند. گناه، اين گونه است. خيال نكنيد گناه، چيز كمي است. همين دروغگويي، همين غيبت كردن، همين بي اعتنايي به شرافت انسانها، همين ظلم كردن - ولو با يك كلمه - گناهان كم و كوچكي نيست. لازم نيست كه اگر انسان مي خواهد احساس گناه كند، حتماً بايستي سالهاي متمادي غرق در گناه شده باشد. نخير؛ يك گناه هم، يك گناه است؛ نبايد گناه را كوچك دانست. در روايات، باب «استحقار الذّنوب» داريم كه حقير شمردن گناهان را مذمّت كرده اند. علت اين كه خداي متعال مي فرمايد: «مي آمرزيم»، اين است كه بازگشت به خدا، خيلي مهم است؛ نه اين كه گناه، كم و كوچك است. گناه، عمل بسيار خطرناكي است؛ منتها بازگشت و توجّه به خدا و ذكر او، اين قدر اهميت دارد كه اگر كسي اين را صادقانه و درست و حقيقي انجام دهد، آن وقت آن بيماري صعب العلاج، از بين مي رود. بنابراين، اغترار و مغرور شدن به كار نيك - كار نيكي كه ما خيال مي كنيم كار نيك است؛ ولي ممكن است آن قدرها هم نيك نباشد، يا چندان اهميت نداشته باشد - موجب مي شود كه شما سراغ استغفار نرويد. امام سجّاد در دعاي ديگري به خدا عرض مي كند: «فامّا انت يا الهي فاهل ان لايغترّ بك الصدّيقون».(15) ببينيد واقعاً چه بيان و چه معرفتي در اين دعا وجود دارد! راه، اين است. ايشان مي فرمايد، صدّيقين هم كه مقام بالايي از مقام بندگي انسانها را دارند، بايد مغرور نشوند به اين كه ما راه خدا را درست رفتيم و ديگر احتياج به

كار و تلاش نداريم. نخير؛ «ان لايغترّ بك الصدّيقون». اين هم مانع استغفار است. اگر غفلت نبود، «اغترارباللَّه» هم نبود، خودفريبي و خودشگفتي هم نبود، آن وقت انسان استغفار مي كند. نكته بعدي اين است كه استغفاري كارگشاست كه استغفار حقيقي و جدّي و حقيقتاً طلب باشد. فرض بفرماييد شما گرفتاري بزرگي داريد و مي خواهيد رفع اين گرفتاري را از خداي متعال بخواهيد. مثلاً خداي نكرده، عزيزي از عزيزان شما دچار مشكلي است؛ راههاي عادي را هم رفته ايد، ولي نتوانسته ايد آن مشكل را حل كنيد؛ حالا به پروردگار عالم متوسّل شده ايد و دعا و تضرّع مي كنيد. ببينيد! انسان در آن حال كه فرضاً فرزند يا عزيزي از عزيزانش دچار بيماري است و درِ خانه خدا رفته و حال دعا پيدا كرده است، چگونه از خدا طلب مي كند؟ آمرزش گناهان را اين گونه از خدا طلب كنيد. حقيقتاً آمرزش را طلب كنيد و تصميم داشته باشيد كه آن گناه را ديگر انجام ندهيد. البته انسان ممكن است تصميم هم داشته باشد كه گناه را انجام ندهد، باز دچار لغزش شود و انجام دهد؛ باز دوباره توبه مي كند. اگر انسان صد بار هم دچار توبه شكني شد، باز دفعه صدويكم، بابِ توبه باز است. منتها شما كه توبه و استغفار مي كنيد، از اوّل نبايد تصميم داشته باشيد كه حالا ما استغفار مي كنيم، باز مي رويم دوباره همان كار غلط و خلاف را انجام مي دهيم! اين كه نشد. روايتي ديدم كه از قول يكي از ائمّه اين طور فرموده است: «من استغفر بلسانه و لم يندم بقلبه فقداستهزئ بنفسه»؛(16) كسي كه به زبان استغفار مي كند، اما در دل از گناه پشيمان نيست و

خيلي هم خوشحال است كه اين گناه را انجام داده است - به زبان مي گويد: «استغفراللَّه» - اين آدم خودش را مسخره مي كند. اين، چگونه استغفاري است؟! اين، استغفار نيست. استغفار، يعني انسان برگردد، واقعاً به طور جدّ از خداي متعال بخواهد كه او را به خاطر اين كارِ خلاف ببخشد. چطور انسان تصميم دارد كه باز همان كار خلاف را انجام دهد؟ آيا رويش مي شود كه از خداي متعال، طلب بخشش كند؟ سبحه در كف، توبه بر لب، دل پُر از شوق گناه معصيت را خنده مي آيد بر استغفار ما! اين، چطور استغفار كردني است؟! اين استغفار، كافي نيست. استغفار بايد جدّي و حقيقي باشد. استغفار، مخصوص يك عدّه آدمهاي معيّن هم نيست كه بگوييم كساني كه خيلي گناه كردند ، استغفار كنند؛ نه. همه انسانها - حتّي در حدّ پيامبر - بايد استغفار كنند. «ليغفر لك اللَّه ما تقدم من ذنبك و ما تأخّر».(17) پيامبر هم بايد استغفار كند. استغفار، يا از گناهي است كه ما انجام داده ايم، يا از گناهان اخلاقي است. اگر فرض كنيم كه يك انسان، هيچ گناهي هم انجام نداد؛ نه دروغ، نه غيبت، نه ظلم، نه خلاف، نه شهوتراني، نه اهانت به كسي، نه تعدّي به مال مردم - البته اين طور آدمها، خيلي كمند - اما بسياري از همين طور آدمهايي كه اين گونه گناهان جوارحي را هم ندارند، مبتلا به گناه جوانحي - گناه اخلاقي - هستند. اگر همين آدمي كه هيچ گناهي نمي كند، وقتي كه ميان مردم راه مي رود، نگاه كند و بگويد: اين بيچاره مردم، همه مشغول گناهند؛ ولي ما الحمدللَّه خودمان را نگهداشتيم و گناه نمي كنيم

- خود را بالاتر از آنها به حساب بياورد - اين خودش يك گناه و يك تنزّل و يك سقوط مي شود و استغفار لازم دارد. تحقير انسانها، خود را بالاتر از ديگران دانستن، كار خود را ارزشي بيش از ارزش كار مردم دادن، يا بعضي از صفات اخلاقي زشت ديگري كه در انسانها هست - مثل حسد و طمع و خود بزرگ بيني - اينها استغفار لازم دارد. اگر فرض كنيم، انساني است كه اين گناهان را هم ندارد؛ ولي مثلاً در باب علم توحيد، پيش نرفت. در اين صورت، يك قصور است و بايد استغفار كند. باب علم توحيد و معرفت به پروردگار، باب محدود و راه بن بستي كه نيست؛ راه بي نهايت است كه همه انبيا و اوليا، در اين راه مشغول پيشرفت و تكامل نفس و فراهم كردن معرفت بيشتر نسبت به ذات مقدّس پروردگار و صفات كماليّه حضرت حقّند. هر مقداري كه اين گونه افراد، در اين راه پيش نرفتند، يك قصور و يك عقب ماندگي و يك ناتواني معنوي است كه استغفار لازم دارد. استغفار، براي همه است. لذا ملاحظه مي كنيد كه ائمّه عليهم السّلام در اين دعاها، چه سوزوگدازي دارند. بعضي خيال مي كنند كه امام سجاد اين سوزوگداز را كرده است، براي اين كه به ديگران ياد بدهد. بله؛ ياد دادن به ديگران كه هست - هم در شكل و هم در مضمون كار - اما اصل قضيه اين نيست. اصل قضيه، آن حالت طلبِ خود اين بنده صالح و انسان والا و بزرگوار است. اين سوزوگداز، متعلّق به خود اوست. اين اظهار تضرّع پيش پروردگار، متعلّق به خود اوست. اين ترس از

عذاب خدا و ميل به تقرّب الي اللَّه و رضوان الهي، متعلّق به خود اوست. اين استغفار و طلب از خدا، واقعاً متعلّق به خود اوست. ممكن است مثلاً توجه به مباحات در زندگي - لذّتهاي مباح، كارهاي مباح - در نظر انساني كه در آن حدّ از علوّ درجه است، يك نوع سقوط و انحطاط محسوب شود. دلش مي خواست كه در چارچوب ضرورتهاي مادّي و جسماني قرار نمي داشت و همين نيم نگاه را هم به مباحات و به مسائل عادي زندگي نمي كرد و در راه معرفت و در آن وادي بي نهايت به سوي رضوان الهي و بهشت معرفت الهي، بيشتر پيش مي رفت. وقتي چنين چيزي نشده است، پس استغفار مي كند. بنابراين، استغفار براي همه است. عزيزان من! ماه رمضان را براي استغفار مغتنم بشماريد و از خداي متعال طلب مغفرت كنيد. ملت ما با اين روحيه فداكاري، با اين استقامتي كه نشان داده، با اين كار بزرگي كه كرده است، با جوانان نوراني و خوبي كه دارد (اين جوانان با اين تعداد، غير از جامعه ما، قطعاً در هيچ جاي عالم وجود ندارد) با اين زنان و مردان و مادران و فداكاريهاي گوناگوني كه از اين مردم سرزده است، استعداد پيشرفت زيادي در زمينه هاي مادّي و معنوي، دنيايي و اخروي دارد. اين ملت، با استغفار، رحمت الهي را به سوي خود جلب كند. همه استغفار كنيد. آن كساني كه اهل عبادتند، آن كساني كه در امر عبادت متوسّطند، آن كساني كه حتّي كاهل در كار عبادتند و فقط به اقلّ واجبات اكتفا مي كنند، آن كساني كه حتّي گاهي خداي نخواسته بعضي از عبادت واجب هم

از آنها ترك مي شود، همه و همه توجّه داشته باشند كه اين رابطه بين آنها و خدا، كار را پيش مي برد. از خداي متعال، آمرزش و مغفرت بخواهيد و طلب عفو كنيد. از خدا بخواهيد كه مانع گناه را بردارد؛ اين ابر را از مقابل خورشيد فيض و لطف و تفضلّات خودش برطرف كند، تا لطفش بر اين دلها و جانها بتابد. آن وقت ببينيد كه تعالي و اعتزازي به وجود خواهد آمد. در پايان خطبه اول و در هنگام ظهر جمعه، چند جمله هم دعا كنم: «نسئلك اللّهم و ندعوك، باسمك العظيم الاعظم، الاعزّ الاجلّ الاكرم و بحرمة اسمائك و بحرمة اوليائك يااللَّه». پروردگارا! ما را بندگان صالح خودت قرار بده. پروردگارا! توفيق توبه، انابه، بازگشت به تو و استغفار به معناي واقعي كلمه، به همه ما عنايت كن. پروردگارا! انوار فيض و لطف خودت را كه از جهات مختلف، هميشه بر اين ملت تابانده اي، باز هم بيش از پيش بر اين ملت بتابان. پروردگارا! كوتاهيها و قصورها و اسرافهاي ما را ببخش و بيامرز. پروردگارا! خطاها و نادانيها و كم معرفتيها و كوتاهيهاي ما را مشمول عفو و رحمت و مغفرت خودت قرار بده. پروردگارا! به حرمت پاكان و نيكان، به حرمت دلهاي نوراني كه در ميان جامعه و مردم ما و در ميان همين جمع امروز هست، غبار جهالت و پرده ظلمت را از دلهاي ما برطرف كن. پروردگارا! معرفت خودت را نصيب ما بگردان. پروردگارا! سلوك در راه خودت و در راه كمال انساني را عايد همه ما بفرما. پروردگارا! از گناهان ما بگذر. پروردگارا! خير و لطف خود را بر اين

ملتْ روزافزون كن. پروردگارا! شرّ دشمنان اين ملت و اين كشور و اين انقلاب را - كساني كه از تو بيگانه اند، با تو قهرند، از تو دورند و با اين ملت هم به خاطر ارتباطش با تو دشمنند - از سر اين ملت كم و كوتاه كن. شرّ آنها را به خودشان برگردان. اين ملت را در همه ميدانها پيروز كن. پروردگارا! توفيق اُنس با قرآن و نزديكي به معارف قرآني را در اين ماه به ما عنايت كن. گذشتگان ما، بخصوص امام بزرگوارمان و ارواح مطهّره شهداي گرامي را مشمول رحمت و مغفرت خودت بگردان. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الذين امنوا و عملوا الصالحات. و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.(18) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه رب العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيدنا و نبيّنا ابي القاسم محمد و علي آله الاطيبين الاطهرين. سيما عليّ اميرالمؤمنين و صدّيقةالطّاهرة سيّدة نساء العالمين والحسن والحسين سيّدي شباب اهل الجنة و علي بن الحسين و محمّدبن علي و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمّدبن علي و علي بن محمّد والحسن بن علي و الخلف القائم الهادي المهدي. حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّةالمسلمين و حماة المستضعفين و هداةالمؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه همه شما برادران و خواهران نمازگزار را به رعايت تقوا و پرهيزكاري دعوت مي كنم.اين ماه مبارك رمضان در دهه سوم خود، با دهه مباركه فجر - كه حقيقتاً فجر سعادت اين ملت بزرگ و بلكه فجر سعادت ملتهاي اسلامي است - مصادف است. در آخر ماه كه اواسط دهه فجر مي شود، «روز قدس» است كه يكي از روزهاي مهم و از يادگارهاي باارزش و ماندگار امام بزرگوار ماست كه بايد نسبت به

آن دهه مبارك و نسبت به اين روز، ملت عزيز ما از حالا خود را آماده كند و احساس تكليف نمايد و با عظمت هر چه تمامتر، اين شعار عظمت ملي را در مقابل چشم جهانيان قرار دهد. اين روزها، همچنين يادآور يكي از روزهاي تلخ اين ملت در سالهاي دهه سي است كه آن، شهادت فداييان اسلام است و من در چند كلمه، فقط ياد اين عزيزان را گرامي بدارم. آن وقتي را كه خبر شهادت اين جوانان مخلص و مؤمن و پاكباز به مشهد رسيد، فراموش نمي كنم. در بين طلاّب جوان حوزه مشهد، در آن مدرسه اي كه ما بوديم، هيجان عجيبي پيدا شد. علّت هم اين بود كه سال قبل يا دو سال قبلش، مرحوم نوّاب صفوي، اين جوان مؤمن روحاني، در همين مدرسه - كه اتّفاقاً اسم مدرسه، مدرسه نوّاب است - آمده و سخنراني كرده بود و نماز جماعت اقامه نموده بود و غوغايي از شور و هيجان به وجود آورده بود كه تأثيرات او بر روحيه طلاب، در هنگام شهادتش محسوس بود. يكي از مدرّسان بزرگ هم در درس اشاره اي كرده بود و يادي از اينها نموده بود. جامعه آن وقت، از اهميت اين قيام غافل بود. اينها را به عنوان چند نفري كه فقط بلدند گلوله اي از دهانه اسلحه اي خارج كنند و به سينه كسي بنشانند، معرفي مي كردند. حتّي بزرگان آن دستگاه جبّار منحوس كه خودشان مظهر اوباشگري و چاقوكشي و الواطي بودند و جزو افرادي به شمار مي رفتند كه ارزش نداشتند از آنها ياد شود، به عنوان يك انسان تربيت يافته، به اين جوانان مؤمنِ صالحِ پاكبازِ مخلصِ و

بي طمع و بي اعتناي به دنيا و به زخارف دنيا، چاقوكش مي گفتند! بعضي از مردم نيز همين طور مي شناختند و باور مي كردند و بعضيها هم باور نمي كردند و بعضي هم غافل بودند. از مسأله فداييان اسلام، غفلت شد. اگر چه شايد آن زمان، آمادگي هم نبود كه بخواهند آنچه را كه مي گفتند - كه همان حكومت اسلامي بود - بر سرِ پا كنند. براي اين كار، يك حركت عمومي در درازمدّت لازم بود؛ ليكن سخن اينها در بين فريادها و عربده هاي مستانه دشمنانشان گم شد. اينها مردماني بودند كه «انّهم فتية امنوا بربّهم».(19) واقعاً جواناني بودند كه به خدا ايمان آوردند و از روي اخلاص، در راه حاكميت معارف و احكام نوراني اسلام تلاش كردند و در مقابل ظلم و فساد ايستادند. ظلم و فساد خاندان پهلوي و وابستگي آنها به بيگانگان، اين حركت و نهضت را به وجود آورد. اصلاً قضيه اينها چنين بود كه در جهت اسلامي شدن جامعه، مبارزه ضدّ استبدادي و ضدّ سلطنتي خودشان را آغاز كردند و متأسّفانه در وسط كار، همه شان از بين رفتند. البته براي خود آنها خوب شد؛ چون به شهادت رسيدند و به مقام عالي شهادت دست يافتند؛ اما براي جامعه خسارتي بود. به هر حال از آن تاريخ، چهل سال مي گذرد. الان چهل سال است كه از اين قضيه گذشته است؛ اما بعد از چهل سال، شما ملاحظه مي كنيد كه اسم اين عزيزان، اين طور در ملأ عام و علي رؤس الاشهاد آورده مي شود؛ چون آرزوي آنها عملي شد و اين ملت در اين راه به حركت درآمد و فداكاري و ايستادگي نمود و آن چهره كفر و استكبار

را نابود كرد. و اما مطلب ديگري كه من امروز مي خواهم عرض كنم - كه حرف اصلي من هم همين است - و البته سعي مي كنم ان شاءاللَّه كوتاه عرض كنم، اين است كه امروز جنگ رواني اي عليه جمهوري اسلامي مشاهده مي شود كه مظهرش هم همين رسانه هاي صهيونيستي اند. اين خبرگزاريها و اين تلويزيونها، غالباً دست صهيونيستهاست و من چون نمي خواهم از خبرگزاريِ خاصي اسم بياورم، نام آنها را مطرح نمي كنم؛ والّا مي گفتم كه كدام خبرگزاري دست صهيونيستها و سرمايه داران يهودي بين المللي است. اغلب اين سروصداها و جنجالها، كار اين صهيونيستهايي است كه حتّي در سياستهاي هيأت حاكمه دولت امريكا نيز چنگ انداخته اند. البته خود امريكاييها هم انگيزه دارند. اين، كار آنهاست. علّت اين كه امريكاييها با اين انقلاب و با اين ملت بدند، معلوم است. روزگاري اين كشور از صدر تا ذيل، در مشت امريكا بود و او منافعش را از اين كشور تأمين مي كرد. در اين كشور، پادشاهي بود كه خود را در مقابل امريكا متعهّد مي دانست. به تعبير رايج، نوكر حلقه به گوش امريكا بود. به تعبير سياسي، طرفدار و متعهّد نسبت به مصالح امريكا در اين كشور بود. اين كشور در رأسش، چنان كسي بوده است كه مصالح امريكا براي او، از مصالح خود ملت و كشور ايران، اهميت بيشتري داشته است. براي مجموعه دستگاه حكومتي در آن روزگار كه اعم از دوروبريها و دولت و وزرا و رجال حكومت باشند، به اضافه شخص شاه، مطامع و سود كلان خودشان، از مصالح ملي به مراتب اهميت بيشتري داشت. طبعاً اين طور آدمها، با دشمن زود كنار مي آيند. آدمي كه به فكر استفاده مادي خود

و پركردن جيب خود است، با دشمن كنار مي آيد و به راحتي خيانت انجام مي دهد. در رأس حكومت، اينها بودند. اسلحه امريكايي به هر قيمتي كه آنها مي خواستند، در اين كشور فروش مي رفته است. كارهاي مهمّي كه در اين كشور انجام مي شده است، يا به وسيله سرمايه داران امريكايي، يا بالأخره مجموعه سرمايه داراني كه حول و حوش همين محور استكباري حضور داشته اند، انجام مي گرفته است. البته گاهي هم براي اين كه دهان رقباي سياسي خودشان را ببندند، پاي روسها و شورويها و امثال آنها را هم در بعضي از امور باز مي كردند و اجازه مي دادند كه حضور داشته باشند. اما زمام كار در اين كشور، در دست رژيم ايالات متّحده امريكا بود. اين كه چقدر در اين چند ساله، از كشور خوردند و بردند و از پول اين كشور براي سركوب ملتهاي اين منطقه استفاده كردند؛ از هيأت حاكمه اين كشور، براي به دام كشيدن هيأتهاي حاكمه كشورهاي همسايه استفاده نمودند، حكايت ديگري است. يعني واقعاً كشور ايران در دوره دوم حكومت پهلوي - يعني بعد از 28 مرداد به اين طرف - در واقع متعلّق به دولت امريكا بوده است. ناگهان انقلابي آمد و مردم را بيدار كرد. مردم، اين انقلاب را به پيروزي رساندند. حكومتي را خود اين مردم به وجود آوردند كه حرف اوّلش اين است كه مي گويد، من مصالح اين ملت را محترم مي شمارم؛ نه مصالح كشورها و دولتهاي ديگران را؛ هر كس مي خواهد باشد. در باب سياست خارجي و ارتباط با دنيا، حرف اساسي نظام جمهوري اسلامي، اين است ديگر. از اين موضع، عصباني اند. در گذشته، اگر گفته مي شد كه نفت را به

فلان قيمت بفروشيد، مي گفتند چشم. به فلان كشورها بفروشيد، مي گفتند چشم. به فلان كشورها نفروشيد، مي گفتند چشم. كما اين كه امروز نمونه هايش را در اوپك مي بينيم. امروز بعضي از كشورها هستند كه به خاطر امريكا، به خاطر سرمايه داران بين المللي، به خاطر كمپانيها غربي، قيمت نفت خودشان را از صفر هم كمتر مي دهند! يعني واقعاً اين پولي كه امروز بابت نفت مي گيرند، چيزي نزديك به صفر است! اگر يك مقدار ملاحظه كنند و مدّت و مهلت بدهند، زير صفر مي شود! براي خاطر اين كه مصالح آنها تأمين شود، دستور شركتهاي خارجي و كمپانيهاي بزرگ اين است كه بايستي اين مادّه حياتي - كه امروز تمدّن بشري متوقّف به همين نفتي است كه متعلّق به ماست و اگر نفت ما نباشد، تمام چرخهاي بزرگ صنعت عالم از كار خواهد افتاد و تمام شهرها خاموش خواهد شد - با قيمت پايين عرضه شود. نفت هم قسمت عمده اش در منطقه خليج فارس و خاورميانه است. هر چه كه آنها بخواهند، بعضي از اين آقاياني كه در اوپك هستند، همان را عمل مي كنند؛ ملاحظه خودشان را نمي كنند. من يك وقت عرض مي كردم كه اگر يك روز نفت منطقه خاورميانه تمام شود - كه ممكن هم هست چنان روزي پيش آيد - دولتها بايد به فكر باشند. اين كه ما اين قدر روي اقتصاد بدون نفت تكيه مي كنيم و اصرار داريم كه هر چه ممكن است، درآمد كشور را از نفت به درآمدهاي ديگر ببريم، به همين خاطر است. امروز بعضي از كشورها - از جمله خود امريكا - نفت خودشان را استخراج نمي كنند؛ نفت وارد مي كنند، چون به اين قيمتي

كه نفت را مي خرند، يعني در واقع مفت! نفت صادركنندگان اين منطقه، با استخراج هر چه بيشتر و فروختن هر چه بيشتر به اين ثَمن بَخس، بعد از گذشت چند سال تمام مي شود؛ ولي چاههاي آنها هنوز نفت خواهد داشت. البته چاههاي نفت امريكا، به بركت وفور چاههاي نفت ما نيست - چاههاي متوسّطي است - ولي به هر حال نفت هست. آن روزي كه آنها نفت داشته باشند و كشوري مثل ما العياذُباللَّه نفت نداشته باشد و بخواهد از آنها نفت بخرد - كه اميدوارم چنين روزي پيش نيايد - آنها بابت هر شيشه نفتي كه به ما بدهند، ده برابر قيمت يك بشكه نفت از ما پول خواهند گرفت! آنها به ما نفت مي دهند؟ كساني كه جلوِ چشمشان، ملتها از گرسنگي مي ميرند، ولي گندمشان را در دريا مي ريزند و به ملتهاي گرسنه نمي دهند، براي اين كه قيمت گندم پايين نيايد، به كسي نفت خواهند داد؟! اين مادّه حياتي با اين اهميت و با اين ارزش، زير كليد قدرتهاي بزرگ بود. از وقتي ايران اسلامي قد عَلَم كرد، قيمت نفت بالا رفت و تا نزديك به چهل دلار هم رسيد، كه تقريباً چهار برابر قيمتي بود كه قبل از انقلاب بالا رفته بود. البته بعداً بعضي از دولتها، توطئه و خيانت و دست به يكي كردند و با دشمن همكاري نمودند و مجدداً قيمت نفت پايين آمد. حالا كشوري در همه زمينه ها - در زمينه اقتصادي، در زمينه صادرات، در زمينه واردات، در زمينه سياستهاي فرهنگي و در زمينه رابطه با كشورهاي دنيا - حرف و دستور و امر و نهي امريكا را به

حساب نياورد، براي استكبار و يك ابرقدرت، خيلي سخت و غير قابل تحمّل است. مشكل آنها، اين است. دشمني آنها با ايران، سر اين مسأله است. همه حرفهاي ديگر، بهانه است. لُبّ قضيه، اين است. چرا ما زير بار امريكا و هيچ قدرت ديگري نمي رويم؟ چون مسلمانيم؛ چون اسلام اجازه نمي دهد؛ چون شرف انساني از ديد اسلام، چنين اجازه اي را به هيچ قدرتمندي، به هيچ رئيس كشوري، به هيچ دولتي، به هيچ حكومتي و به هيچ ملتي نمي دهد كه تحميل بيگانگان و ديگران را قبول كند. اگر كشوري بخواهد چيزي را بر ملتي تحميل كند، بايد در مقابلش ايستاد و از خود و از شرف خود و از استقلال خويش دفاع كرد و او را به زانو درآورد. راه اسلامي، اين است. ملت ايران، از روز اوّل نشان داده است؛ امروز هم پاي اين حرف ايستاده است كه اگر امريكا و قدرتهاي جهاني، دست به يكي كنند و بخواهند فشار بياورند و اين ملت و اين نظام را وادار نمايند كه از مواضع صحيح و عاقلانه و انساني و برگزيده خودش - كه اين مواضع را ما انتخاب كرده ايم و كسي آنها را به ما ديكته نكرده است؛ خود ما انتخاب كرده ايم، خود اين ملت انتخاب كرده اند - عقب نشيني كند، اين ملت ترجيح مي دهد كه آن قدر مبارزه كند، تا آن جبهه متّحد را به زانو درآورد. اين ملت، تسليم كسي نخواهد شد؛ اين را همه بايد بدانند. اين مربوط به امريكاييها. صهيونيستها هم خوب مي دانند. صهيونيستها آمدند يك كشور اسلامي را غصب كردند و يك ملت اسلامي را بيرون راندند. بعد هم با قلدري

و لجبازي و با كار سياسي اي كه صهيونيستهاي تاجر انجام دادند، كار خود را توجيه كردند و قلمرو غاصبانه خودشان را گسترش دادند. صهيونيستها از صد يا صدوپنجاه سال پيش فهميدند كه بايد دنبال پول درآوردن بروند و اگر بخواهند از اين ذلّتي كه در كشورهاي اروپايي دارند، بيرون بيايند، بايد خودشان بروند پول درآورند؛ مراكز حساس را بگيرند و خبرگزاريها و مطبوعات و راديوها را در اختيار داشته باشند. آنها دنبال اين كار رفتند. سرمايه داران بزرگي در دنيا هستند كه صهيونيستند. همه اينها با فشار خودشان، با كار سياسيشان، با كار تبليغاتيشان، فكر كردند كه با گذشت چهل يا پنجاه سال، بالأخره قضيه فراموش مي شود؛ والّا چه كسي باور مي كرد كه بيايند ملتي را از اين كشور بيرون كنند و يك عدّه را از اطراف دنيا جمع كنند و به اين جا بياورند و به اصطلاح يك كشور تشكيل دهند؟ امر خيلي عجيب و باورنكردني اي است. اينها گفتند كه ما به حرف اين عربها و اين باورها و اين قطعنامه هاي سازمان ملل و اين سروصداها اعتنايي نكنيم؛ هر كاري مي خواهند بكنند، بكنند. ما فقط ايستادگي كنيم و بتدريج فشار بين المللي بياوريم؛ اينها فراموش كنند! متأسفانه همين طور هم شد. اوّل كه قبح مذاكره با اسرائيل از بين رفت، كه خداوند نگذرد از آن سياستمدار مصري(20) كه نمي خواهم اسمش را بياورم. البته در طول سالها در اين تريبون، خيلي به او لعنت فرستاده شده است و من نمي خواهم دگرباره اسمش را بياورم. اوّل، اين فرد، و با حكومت غاصب مذاكره كرد و قبحش را ريخت. در ابتدا پرچمهايشان را آوردند، بعد هم يواش يواش يك يك

كشورهاي عربي و همسايه ها را - همانهايي كه اين همه جوان داده بودند، اين همه مصيبت كشيده بودند، اين همه شعار داده بودند، اين همه ادّعا كرده بودند - پاي ميز مذاكره بردند! ما همان روز هم گفتيم كه اين مذاكراتِ صهيونيستها با عربها، مبني بر حيله است. صهيونيستها نمي خواهند مشكلشان را با عربها حل كنند؛ مي خواهند به خيال خود، شرّ را از خودشان كم كنند و باز دوباره تجاوزشان را ادامه دهند؛ چون تجاوز صهيونيستي تمام نشده و هنوز بعد از اين، تجاوزاتي دارند. بعد از آن كه از لحاظ جغرافيايي هم تثبيت شوند، تازه نوبت دست اندازي به منابع حياتي و مالي و اقتصادي اين كشورهاي عربي است! مگر مي گذارند اينها نفس بكشند؟ آن روز كه قدرت پيدا كنند، پدرشان را درمي آورند. متأسّفانه سران كشورهاي عربي، به اين مسائل توجه نكردند و به مصالح كشورها و ملتها و به آينده شان نينديشيدند. البته فشار امريكا، بيشترين تأثير را در اين زمينه داشت. صهيونيستها به خيال خودشان، ديگر نفس راحتي كشيدند؛ ولي بعد ديدند كه در دنيا نقطه اي وجود دارد كه در آن جا به بركت پرچم و حاكميت اسلام و به بركت ايمان مردم به قرآن و احكام و آيات آن و به بركت نترسيدن و شجاعتشان و اعتنا نكردن آنها به ابرقدرتها و استكبار، مردم و دولت ايستاده اند و يكصدا فرياد مي زنند كه حكومت غاصب صهيونيست، بايد از فلسطين خارج شود. همين ايستادگي ملت و دولت ايران و نظام جمهوري اسلامي، موجب شده است كه خوني به رگهاي خشكيده نهضت فلسطين جاري شود و جوانان فلسطين - يعني نسل سوم فلسطينيها - بيداري حقيقي

پيدا كنند و نهضت را به شكل اسلامي خودش ادامه دهند. مي دانند كه اگر نهضت جوانان فلسطيني، در داخل و در اطراف مرزهاي فلسطين اشغالي ادامه پيدا كند، همه اين صلحي كه اينها با عربها كردند و دور ميز نشستند، پوچ و بي معنا خواهد بود و كارشان به جايي نمي رسد. پس، آن طرف امريكاست؛ اين طرف هم صهيونيستها هستند. دشمنِ اصلي با ملت ايران، اينها هستند. حالا ديگران را هم بتوانند - يعني بعضي را به خاطر ضعفشان، بعضي را به خاطر رودربايستي و بعضي را به خاطر بده بستانها - وارد جبهه خودشان كنند، يك امر درجه دو است. اصل قضيه، اينها هستند. اينها مي خواهند با جمهوري اسلامي، با هر قيمتي مبارزه كنند. البته «من جرّب المجّرب حلّت به الندامة»؛ كاري را كه يك بار تجربه كردي، اگر دفعه دوم تجربه كني، پشيمان مي شوي. آنها اين ملت را نه يك بار، بلكه ده بار از اوّل انقلاب تا به حال تجربه كردند؛ ولي ديدند كه هر چه فشار سياسي، اقتصادي و بخصوص نظامي، بر اين ملت بيشتر شود، عزم و اراده اين ملت بر ايستادگي در اين راه و مبارزه با دشمنان، بيشتر خواهد شد. مسأله جنگ رواني راديوها و خبرگزاريها و روزنامه ها و مجلّات و نويسندگان مزدور و بعضي از سياستمداراني كه حدسيّاتي مي زنند، به اين نكته اي كه عرض شد بر مي گردد و اين هم تازگي ندارد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اذا جاء نصراللَّه والفتح. و رأيت الناس يدخلون في دين اللَّه افواجا. فسبّح بحمد ربّك واستغفره انّه كان توّابا.(21) --------------------------------------------------------------------------------

1) نساء: 110 2) المقنعة في الفقه، ص 333 3) هود: 52 4) آل عمران: 155 5) آل عمران: 166 6) آل

عمران: 146 7) آل عمران: 147 8) صحيفه سجاديه، دعاي 45 9) صحيفه سجاديه، دعاي 45 10) صحيفه سجاديه، دعاي 45 11) صحيفه سجاديه، دعاي 45 12) مستدرك الوسائل، ج 12، ص 122 13) اعراف: 201 14) صحيفه سجاديه، دعاي 46 15) صحيفه سجاديه، دعاي 39 16) بحارالانوار، ج 78، ص 356 17) فتح: 2 18) عصر: 4 - 1 19) كهف: 13 20) اشاره به «انورالسادات» رئيس جمهور معدوم مصر و مذاكرات همه جانبه و ننگ آور «كمپ ديود». 21) نصر: 3 - 1

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با فرمانده و جمعى از پرسنل نيروى هوايى ارتش جمهورى اسلامى در آستانه

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با فرمانده و جمعي از پرسنل نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي در آستانه ي 19 بهمن (سالروز نيروي هوايي) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران عزيز و يادآوران روزهاي بزرگ و تجربه هاي باارزش و فراموش نشدني؛ خيلي خوش آمديد. البته ارتش در بخشهاي گوناگونش، همه جا با خود افتخارات بزرگي دارد؛ اما در تاريخ ما، خاطره و ياد نيروي هوايي با اين روزها گره خورده است. در همين آغاز سخن، يك استنتاج بزرگ بكنيم كه براي هميشه ما به درد مي خورد؛ بعد به مطلب مورد نظرمان بپردازيم. آن استنتاج، اين است كه تصميم گيريهاي بموقع و بزرگ، گاهي در سرنوشت يك مجموعه و يك فرد و يك ملت، تأثيرات تعيين كننده اي مي گذارد؛ مثل تصميم گيري آن روزِ تعدادي از پرسنل نيروي هوايي براي آن كار شجاعانه، كه در طول تاريخ نيروي هوايي تا امروز استمرار يافته است و بعد از اين هم ان شاءاللَّه براي هميشه استمرار خواهد يافت. عزيزان من! اصل مطلب اين است كه دشمنان ملتها، براي تصرّف و از پا انداختن و نابود كردن مقاومت آنان، تدابير گوناگوني را به كار

مي زنند. يكي از اين تدابير كه امروز در جاهايي از دنيا خيلي نمايان است، اين است كه ارتشهاي آن كشورها را قبضه مي كنند. وقتي ارتش در يك كشور قبضه بيگانگان شد، در واقع امنيت از فضاي سياسي آن كشور هم رخت بر مي بندد. هر جايي كه بيگانه لازم بداند، به وسيله اين بازوي مسلّح، اوضاع آن كشور را درهم و برهم، يا هدايت مي كند و يا به كلّي دگرگون مي سازد. اين، نشان دهنده نقش با اهميت نيروهاي مسلّح در كشورها هم هست. در رژيم گذشته ايران هم كم و بيش اين طور بود. آنها حتّي تصور مي كردند كه وقتي دستگاه سياسي اين كشور - كه خاندان پهلوي هم جزو آنها بودند - مجبور به عقب نشيني شود، باز كارگزاران آنها در نيروهاي مسلّح ايران خواهند توانست منافع امريكاييها را تأمين كنند. البته آنها ايران و ايراني و اعتقادات عميق ما و اصالت ذوات و طينتهاي مردم اين كشور را نشناخته و بد محاسبه كرده بودند. منظورم صحّت و سقم محاسبه آنها نيست؛ منظورم محاسبه عمومي بر روي نيروهاي مسلّح در كشورهاي مختلف است. شما به كشورهايي كه ارتشهايشان سرسپرده بيگانگان هستند، نگاه كنيد، ببينيد كه در آن جاها چگونه عمل مي كنند و كشورها در چه وضعيتي قرار دارند. نقطه مقابل آن، اين است كه در كشوري، ارتش و نيروهاي مسلّح، با اصالتهاي آن كشور چنان ممزوج شوند كه خود به مدافع آن ارزشها تبديل گردند. در كشور ما، اين طور است. امروز ارتش در جمهوري اسلامي ايران، يك عنصر تعيين كننده در دفاع از ارزشهاي اسلامي و انقلابي است. نيروهاي مسلّح - ارتش و سپاه و بسيج - كلاًّ

در كشور اين گونه اند؛ يعني خودشان اركان و استوانه هاي نظام ارزشي جمهوري اسلامي هستند. البته اين وضعيت، آسان به دست نيامده است. عناصر مؤمن در داخل ارتش، به گردن همه ارتش و بخصوص براي پديد آمدن يك چنين وضع مطلوب و رضايتبخشي كه امروز بحمداللَّه دارد، حقّ حيات دارند. يكي از علل خشم دستگاه استكبار از جمهوري اسلامي هم همين است. اين كه مي بينيد راجع به نظامي گري در جمهوري اسلامي، آن قدر تبليغات مغرضانه مي كنند، علّتش اين است كه مي دانند نيروهاي مسلّح در جمهوري اسلامي، عناصر بيكاره و بي اعتناي به سرنوشت اين كشور و ارزشهاي اخلاقي و انقلابي نيستند؛ بلكه به شدّت پايبندند و در حال آماده كردن خود براي دفاع از اين ارزشها هستند. اين را مي بينند و نمي پسندند. خشم آنها در قالب تبليغات دروغشان، خود را نشان مي دهد. البته تبليغاتشان واقعاً دروغ است. مي گويند ايران براي كشورهاي همسايه، تهديد است. اين، دروغ است. مي گويند ايران با امنيت اين منطقه، مخالف است. اين، دروغ و بهتان است. نه اين كه ما بخواهيم اثبات كنيم دروغ است؛ هر انسان هوشمندي، هر انسان معمولي اي كه با مسائل آشناست، مي فهمد كه اينها معنا ندارد. اگر منطقه خليج فارس در امنيت باشد، ما كه بيشترين ساحل را در خليج فارس داريم، بيش از همه از امنيت اين منطقه استفاده خواهيم كرد. اگر خليج فارس، محل حضور بيگانگان نباشد، ما كه منافع زيادي در اين خليجِ پهناور و بزرگ - كه مشترك بين ما و كشورهاي ديگر است - داريم، بيش از ديگران در امنيت اين منطقه سعي خواهيم داشت. اين امر طبيعي است. هيچ كس نمي خواهد خانه خودش را

ناامن كند. كساني خليج فارس را ناامن مي كنند كه مي خواهند از ناامني و يا لااقل از شايعه ناامنيِ اين جا سوءاستفاده كنند و وانمود نمايند كه در اين منطقه ناامني است، تا بتوانند سلاح بفروشند، تا بتوانند حضور نظامي پيدا كنند، تا بتوانند نفوذ سياسي در كشورهاي خليج فارس به دست آورند. اين حرف، متعلّق به آنهاست؛ والّا هر كسي وقتي به جغرافياي منطقه نگاه كند، مي فهمد كه در اين منطقه، ايران اسلامي بيش از ديگر كشورها، به امنيت اين منطقه پايبند است. بنابراين، تبليغات دشمن دروغ است. اما اين تبليغات دروغ از كجا ناشي مي شود؟ از اين جا ناشي مي شود كه شما بيداريد و نيروهاي مسلّح سرِپا هستند. اگر نيروهاي مسلّح كنار بودند، بي تفاوت و ناكافي بودند، توانايي دفاع از حيثيّت و موجوديّت خانه خودشان و يا دفاع از ارزشهاي و عقايد خويش را نداشتند، دشمن اين قدر عصباني نمي شد. اين عكس العمل دشمن، معيار خوبي براي وضعيت ماست. اين، يك مطلب اساسي و اصلي است. امروز نيروهاي مسلّح، اين طورند. البته من بايد اين نكته را بگويم كه بعضي از بخشها در نيروهاي مسلّح، در پديد آمدن اين وضعيت، تأثير ويژه اي داشتند. از جمله آن بخشهايي كه تأثير داشتند، يكي همين نيروي هوايي است. بحمداللَّه نيروي هوايي در طول اين مدّت، كارهاي زيادي كرده، فداكاريهاي زيادي انجام داده، فرماندهان خوبي داشته و عناصر هدايت كننده و اداره كننده اي در سطوح بالا داشته است كه بسيار مؤمن، بسيار خوب، بسيار كارآمد و مقبول همه بوده اند و بعضي از آنها شهيد شدند و عده اي هم بحمداللَّه هستند و اين نيرو را اداره و هدايت مي كنند. اينها، وضع

نيروي هوايي است. امروز، شما كه در نيروي هوايي هستيد، براي اين كه ارزش و شخصيت خودتان را باور كنيد، احتياج نداريد كه كسي به شما اين را بگويد، يا كسي تعريف خلاف واقعي از شما بكند؛ در پرونده خودتان در نيروي هوايي، شما مجموعه اي از افتخارات، فداكاريهاي شكوهمند، پروازهاي خوب، كارهاي فنّي خوب، دفاعهاي بجا، حمله هاي بجا، كارآييهاي برجسته و نوسازيهاي خوب داريد. اينها، در سابقه و پرونده شماست و كسي هم نمي تواند انكارشان كند. اين، اصالت و ارزش نيروي هوايي است. آنچه من به شما عرض مي كنم و از شما مي خواهم، اين است كه به اين مقدار نبايد اكتفا كنيد. نيروي هوايي به احتمال قوي، نقش آينده اش از نقش گذشته اش هم اهميت بيشتري خواهد داشت. نيروي هوايي، وضع تعيين كننده اي در بسياري از جاها دارد؛ هم نقش اصلي او كه حراست از آسمان كشور و پشتيباني است و هم نقشهايي كه احياناً در مواردي براي نيروي هوايي پيش مي آيد و آن، تهاجم و برعهده گرفتن نقش اصلي در يك مبارزه و يك جنگ است؛ چه نقش هجومي و چه نقش دفاعي. بنابراين، در جهت پيشرفت نيروي هوايي، بايد براي اين نيرو به شكل بي نهايت برنامه ريزي كنيد. هيچ وقت نگوييد كه ما اين كارها را كرديم و اين خوب است و احساس كنيد كه كافي است و شما را راضي كند. نخير؛ اگر اين طور مي خواستيم حركت كنيم، نيروي هواييِ ما به اين جا كه شما هستيد، نمي رسيد. ما در طول جنگ، تعداد زيادي از امكانات هواييمان را از دست داديم. البته مقداري هم جايگزين كرديم؛ ولي آن مقداري كه از دست داديم، شايد از

لحاظ ارزش، از آنچه كه جايگزين كرديم، بيشتر باشد. در عين حال، الان نيروي هوايي ما، از ده سال پيش، از شانزده سال پيش، پيشرفته تر و بهتر و جلوتر است. امروز شما چيزهايي را مي دانيد، با ابزارهايي آشنا هستيد، در ميدانهايي تواناييهايي داريد كه ده سال پيش نداشتيد. يعني شما روزبه روز جلو رفتيد؛ در حالي كه به قدر اقتضاي اين جلو رفتن، شما هواپيماي جديد و جنگنده جديد و ابزار جديد نداشتيد. البته كشور براي تجهيزات نظامي خودش، بخل نمي ورزد. هر چه گير شما بيايد، گير كشور آمده است و براي دفاع از كشور است. هيچ كس بُخلي ندارد؛ دشمنان بخل مي ورزند. امكانات جهاني، براي برخي از جهتگيريها و برخي از كارها، محدوديت پيدا مي كند. محاصره دشمن، گاهي اوقات نمي گذارد آنچه را كه انسان مي خواهد انجام دهد و تهيه كند. البته اين محاصره هم ماندني و ابدي نيست؛ از بين رفتني است. كما اين كه در بسياري از ميدانها، آن محاصره را ما به قدرت خودمان شكستيم، نه به لطف اين و آن. هيچ كس لطفي به ما نكرده است. بحمداللَّه زير بار منّت هيچ قطبي از اقطاب قدرت در جهان نيستيم. جمهوري اسلامي هر كاري كرده است، خودش كرده و با اتّكا به نيروي خودش انجام داده است. در زمينه شكستن محاصره ها نيز همين طور بوده است. در اين زمينه هم همين گونه است. پس، اين پيشرفت، ناشي از چيست؟ ناشي از تلاش عناصر مؤمن، باشوق و با همّت است. عناصري كه در هر جايي باشند ،محيط خود را ماندگار و مستحكم و غير قابل تصرّف و مايه افتخار براي ملت مي سازند. بحمداللَّه چنين آدمهايي در

نيروي هوايي بوده اند، الان هم هستند، كم هم نيستيد و علي رغم تبليغات و فعّاليتهاي دشمنان، روز به روز هم بيشتر شده اند. امروز جوانان مؤمن و فعّال ما، دلهاي پرشوق ما، پيشرفتهاي روزافزون ما، از ده سال و پانزده سال پيش، بيشتر است؛ چون عناصر بيشترند، كارآمدترند و بحمداللَّه كمّ و كيف پيشرفت كرده است. پس، عنصر انساني است كه كارايي دارد. از رأس نيرو كه بحمداللَّه فرماندهي و مجموعه ستادي سطح بالاي نيرو، عناصر مؤمن و مورد قبول و رضايت ما هستند، تا عناصر مختلف از فرماندهيها و مديريّتها در هر نقطه اي كه هستند، بايد نسبت به كار خودشان، احساس وظيفه عميق كنند. همه بايد احساس وظيفه كنند. در همه بخشها، در تربيت نيروي انساني، در سرِ پا نگهداشتن قدرت، به پرواز در آوردن ابزارها و وسايل پرنده و حفظ و حراست از آسمان كشور - كه مهمترين بخشِ كار اين است - در دفاع، در كارهاي فنّي، در سازندگي، در ابتكار و نوآوري، در كارهاي سازماندهي، در آموزش و تربيت علمي، در انضباط نظامي و رعايت اين جهات و كلاًّ در همه چيز بايد احساس مسؤوليت كنيد و پيشرفت به وجود آوريد. همه بايد تلاش مضاعف كنند. امروز، دوران سازندگي است. سازندگيِ شما اين است كه نيروي هوايي را بسازيد. بايد اين نيرو را بسازيد. بايد اين روند مباركي را كه در ارتش، در نيروهاي مسلّح و در نيروي هوايي به وجود آمده است، مضاعف كنيد. برادران محترم و عزيز در بخشهاي عقيدتي و سياسي هم بايد به هدايت دلها و جانها و تقويت ايمانها و اين احساس كه امروز كشور به كار فعّالِ

يكايك آحاد مؤمن و كارآمد نيازمند است، كمك كنند. ما در دوره بسيار حسّاسي از عمر كشورمان هستيم. عزيزان من! مي دانيد كه در عمر يك ملت، بيست سال و سي سال و پنجاه سال، يك لحظه گذراست؛ زمان طولاني اي نيست. از روزي كه اين نهضت شروع شده است تا امروز، در حدود سي وچند سال است. از روزي كه اين انقلاب پيروز شده است تا امروز، هجده سال است. اين سي وچند سال و اين هجده سال، در عمر ملتها مثل يك ساعت و يك لحظه گذراست. اين لحظه هاي گذراي حسّاس، تعيين كننده است؛ مثل اين كه در عمر شما، گاهي بعضي از روزها و بعضي از ساعتها و بعضي از سالهاي كوتاه، تعيين كننده بوده است. مثلاً اگر در دوراني كه مي توانستيد تحصيل كنيد، تحصيل كرده باشيد، سرنوشت شما يك چيز است و اگر نكرده باشيد، يك چيز ديگر است. اگر ورزش كرده باشيد، سرنوشتتان يك چيز است و اگر نكرده باشيد، يك چيز ديگر است. چنانچه در جواني، رعايت اخلاق و تهذيب نفس كرده باشيد، سرنوشتتان يك چيز است و اگر نكرده باشيد، چيز ديگر است. در عمر ملتها نيز، همين طور است. در اين لحظات سرنوشت ساز - يعني در اين سالهاي انقلاب تا امروز و تا سالها بعد - اگر اين ملت، باهمّت و پشتكار و هوشمندي و ابتكار، احساس مسؤوليت كند و به آن عمل نمايد، سرنوشتش يك چيز خواهد بود و اگر خداي نكرده امروز هم مثل بعضي از گذشتگانِ ما در دوران قاجار و دوران پهلوي كه كوتاهي كردند و سرنوشت اين كشور را دهها سال دچار بدبختي و ركود كردند، عمل كنيم، خداي

نكرده سرنوشت چيز ديگري خواهد بود. اين است كه من عرض مي كنم خسته نشويد و از تلاش كردن، ابتكار كردن، احساس مسؤوليت كردن، هر لحظه را قدر دانستن؛ از همه توانايي خود براي پيشبرد كاري كه به شما سپرده شده است، استفاده كردن، كوتاهي نكنيد. هر كدامتان هر كجا هستيد - از صدر تا ذيل، در بخشهاي مختلف - آن جا را يك سنگر انحصاري و اختصاصي و تعيين كننده به حساب آوريد كه همين طور هم هست. از خداوند متعال، براي شما توفيق و هدايت و كمكِ خودش را مسألت مي كنم و اميدوارم ان شاءاللَّه هر روزتان بهتر از روزهاي گذشته باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار كارگزاران نظام، به مناسبت «عيد سعيد فطر»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار كارگزاران نظام، به مناسبت «عيد سعيد فطر» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نده هم اين روز بزرگ و اين عيد اسلامي ممتاز و برجسته را به همه ملت عزيزمان و به امّت بزرگ اسلامي و بخصوص به شما حضّار محترمِ اين مجلس، تبريك عرض مي كنم. عيد اسلامي، داراي معناي خاصي است و جهت اسلامي دارد. عيد، يعني مراسمِ همراه با شادي براي يك ملت و يك مجموعه، كه در فواصل زماني - سالي يك بار يا از اين قبيل - تكرار مي شود. هر عيدي بايد معنا و جهت داشته باشد؛ چنان كه اعياد ملّي ملّتها هم، هر كدام جهت خاصي دارد. عيد اسلامي، دو جهت دارد؛ كه يك جهت آن توجّه به خدا و معنويت و ديگر جهتش تجمّع همه مسلمين، حول يك محور واحد است. محورها و جهتگيريهاي عيد اسلامي، همين است. لذا شما مي بينيد در دو عيد فطر و قربان، نماز، آن هم

به جماعت، تشريع شده است. نماز جماعت، مظهر همان دو جهت است؛ هم توجه به معنويت، توجه به خداو ذكر و خشوع و هم وحدت، تجمّع و بر گردِ يك محورِ مشترك فراهم آمدن. به نظر من، هر دو موضوع، امروز براي ملت ما و براي امّت اسلامي، مسأله روز است. البته ما در مورد ملت خودمان، خيلي اميدوارانه مي توانيم به همه چيز نگاه كنيم؛ چون قراين، شواهد و پيشامدها، همه اميدبخش است. ملّت ما، به عكسِ آنچه ديگران توقّع داشتند و انتظار مي كشيدند، اقبال روزافزوني به مسائل ديني دارد. «ديگران» كه عرض مي كنيم يعني هم دشمنان ما، هم ناظرين بي طرف، هم حتّي شايد بعضي از خوديها. تصوّر اين بود كه به مرور، شعارهاي ديني - كه روح اين انقلاب است - كمرنگ خواهد شد. اما عكس اين قضيّه ثابت گرديد. امسال مردم توجّهشان به دين، از سال گذشته بيشتر بود. سال گذشته هم از سال قبل از آن، بيشتر بود. جوانها به دين اقبال دارند. دخترها و پسرها به معارف ديني و احكام ديني توجّه دارند و روح دين، يعني توجّه به خدا و تسليم در مقابل پروردگار و عمل براي خدا، بحمداللَّه، در بين مردم رو به گسترش است. بايد هم همين طور باشد. يعني اين ملت، اگر بخواهد كشور خود را آباد كند، دنياي خود را آباد كند، عزّت خود را به دست آورد و آن امكاناتي را كه براي يك ملت، چه در آفاق جهان و چه در درون خود مهم است، فراهم كند، بايد به خدا توجّه داشته باشد. به اين توجّه احتياج دارد و اين امر براي او كارساز است.

در زمينه وحدت نيز همين طور است. پيش بينيها از قبل از انقلاب اين بود كه چون در مجموعه ملت ايران، اقوام مختلف حضور دارند و زبانهاي مختلف رايج است، پس، زمينه اختلاف زياد است؛ اما خلافش ثابت شد و همه ديدند كه ملت ما يك ملت متّحد و متّفق است. شما ببينيد در مراسم گوناگون و در صحنه هايي كه جاي ابراز عقيده نسبت به يك مسأله سياسي است - مثل مراسمِ «روز قدس» كه پريروز برگزار شد و شما ملاحظه كرديد كه چه غوغايي در سراسر ايران، چه در شرق و غرب و چه در مركز بود - ملت يكپارچه ما چگونه وحدت خود را به نمايش مي گذارند! اقوام مختلف، در هر جا كه هستند - فارسشان، تركشان، كردشان، عربشان، بلوچشان و تركمنشان - همه يكسان حركت مي كنند، يك شعار مي دهند و يك حرف را مي زنند. اين همه، نشانگر وحدتي عجيب و بزرگ است. نوبت انتخابات هم كه مي رسد، مردم همين طور شركت مي كنند. نوبت دفاع مقدس هم كه مي رسد - جنگ هشت ساله ما - مردم همين گونه از همه جا شركت مي كنند؛ همه شهيد مي دهند؛ همه براي خدا وارد ميدان مي شوند و همه حول يك احساس وظيفه مشترك، اقدام مي كنند. حتّي در دوران دفاع مقدّس، در بين داوطلبان ما - سرباز وظيفه كه به جاي خود محفوظ - هم ميهنان غير مسلمان هم شركت داشتند. مسيحياني بودند كه داوطلبانه به ميدان جنگ رفتند و جانشان را هم در اين راه فدا كردند. اينها را ديديم، شناختيم و مي شناسيم. يعني وحدت عجيبي در ميان ملت ما وجوددارد؛ با اين كه دشمن هم براي از بين بردن

آن خيلي كار كرده است. بنابراين، در داخل كشور ايران اسلامي، به بركت حاكميت اسلام و به بركت وجود محورهاي اساسي وحدت آفرين، هر دو محور ذكر الهي و وحدت عمومي تأمين است و در آينده هم ان شاءاللَّه مثل گذشته خواهد بود. نگراني، بابت امّت اسلامي است؛ چون متأسفانه در سطح امّت اسلامي، شرايط، اين گونه نيست. من اكنون به بخش دوم قضيه مي پردازم. بخش اوّل، داستان جداگانه اي دارد و مسأله ديگري است. لذا، وارد آن ميدان نمي شويم. در بخش اوّل، البته مي شود گفت كه اقبال ملتهاي مسلمان در همه جاي دنياي اسلام - بعضي جاها با شتاب بيشتر و بعضي جاها با شتاب كمتر - به امور معنوي و ديني، روزبه روز زياد شده است. اما موضوع وحدت، موضوع يكپارچگي، موضوع يك جهتي دنياي اسلام و موضوع «واعتصموا بحبل اللَّه جميعاً»، كه قرآن ما را به آن امر مي كند، متأسفانه، آن گونه كه بايد باشد، نيست و اين كارِ دشمن است. ملتهاي اسلامي مايل به اتّحادند. امّا دشمن تلاش ويژه اي براي اخلال در اين امر انجام مي دهد؛ يعني از طرق مختلفْ سرمايه گذاري مادّي و معنوي مخصوصي براي ايجاد تفرقه مي كند كه بخشي از اين سرمايه گذاري، مربوط به سابق است و مثل تقويت ناسيوناليستهاي افراطي، از قبل از انقلاب است. در ايران ناسيوناليزم افراطي ايراني مآبي، در كشورهاي عربي، ناسيوناليزيم افراطي عربي و در كشورهاي ترك زبان، ناسيوناليزم افراطي تركي را تقويت مي كردند. در داخل اين كشورها، هر جا اقليّتي وجودداشت، به تقويت ناسيوناليزم افراطي قوميِ آن اقليّت مي پرداختند. فرض بفرماييد در داخل ايران، نسبت به بعضي از اقوام ايراني، القائات و تلقينهايي مي شد، تا

جنبه قومگرايي آنها، به شكل افراطي بروز كند. در كشورهاي شمال آفريقا - در مصر و جاهاي ديگر - بين بعضي از اقوام عربْ كه از زمانهاي گذشته در آن مناطق بوده اند، به تقويت شعارها و احساسات قوميِ خاصّ آنها مي پرداختند و وادارشان مي كردند كه حول آن محورها بگردند. هر جا اقليت مذهبي بود، آن را تقويت مي كردند؛ و هلّم جرّا. تلاشهايي چنين را كه در زمان سابق هم بود، بعد از انقلاب اسلامي در ايران، مضاعف و تقويت كردند؛ چون ديدند خورشيد وحدت آفرين اسلام، در نهايت تلألؤ و گرمابخشي، در حال تابيدن بر دنياي اسلام است. اما آنها به اين تلاشها هم اكتفا نكردند و عناصري را وادار نمودند تا به ايجاد تفرقه بپردازند. چنين بود كه شعارهاي وحدت آفرين امّت اسلام را از دستشان ربودند كه يكي از اين شعارها، موضوع مقابله با صهيونيستهاست. شعار مقابله با صهيونيسم، امر وحدت آفريني بين ملتهاي اسلامي بود. پيش از اين، ملتهاي مسلمان، در مقابل تجاوز واضح و صريح صهيونيستها به يك كشور اسلامي، با همديگر احساس خويشاوندي و همدردي مي كردند. دشمنان، اين شعار وحدت بخش و احساس اسلامي را شكستند و از بين بردند. مضاف بر اين، سعي كردند دولتها و ملتهاي اسلامي را نسبت به يكديگر دچار سوء ظن كنند. نشستند و براي بي اعتماد كردن دولتهاي اسلامي نسبت به يكديگر، به وسوسه كردن آنها پرداختند. امروز هم به چنين تلاشي ادامه مي دهند. در حال حاضر، محافل سياسي و اطّلاعاتي كشورهاي داراي طمع در اين منطقه، كه در رأسشان هم كشور ايالات متّحده امريكا و دستگاههاي جاسوسي صهيونيستها حضور فعّال دارند، براي بي اعتماد كردن

دولتها نسبت به يكديگر، با محافل سياسي كشورها در تماس دائمند. آنها از اين طريق، چندين فايده مي برند: يكي از فوايدش، بر هم زدن وحدت دنياي اسلام است. يكي از فوايدش، فروش اسلحه است. يكي از فوايدش، حضور نظامي است. يكي از فوايدش، مسابقه براي ايجاد رابطه با دولت غاصب صهيونيست در سرزمين فلسطين است. اينها، فوايدي است كه استكبار از اين تلاشها مي برد. اين وضع، براي دنياي اسلام، خيلي خسارتبار است. البته موضوع ملتها در اين مورد، خيلي مشكل نيست. مشكل، موضوع دولتهاست. دولتهاي اسلامي بايد امر ساده اي را كه هر عاقلي به آن توجّه مي كند، مورد توجّه قرار دهند و آن امر ساده اين است كه انسان عاقل از ذخاير و امكاناتي كه در اختيار دارد، استفاد مي كند. اسلام، ذخيره اي گرانبها در اختيار كشورهاي اسلامي است. دولتهاي اسلامي بايد از اين ذخيره و امكان، استفاده مطلوب كنند؛ گيرم كه خيلي هم پايبند به اسلام نباشند. اسلام موجب مي شود امّت اسلامي احساس ارتباط و وحدت كند و اين خيل عظيم يك ميليارد و چند صد ميليوني مسلمان، در مسائل گوناگون دنياي اسلام، حضور داشته باشند. بلاشك اگر حمايتهاي دنياي اسلام از مسلمانان بوسني وجودنداشت، امروز از مسلمانان بوسني در اروپا هيچ خبري نبود و آنها را از بين مي بردند. اگرچه همه كشورهاي اسلامي به طور كامل حمايت نكردند، امّا همين كه احساس شد اغلب دولتهاي اسلامي به اين مسأله اهتمام دارند، به آنها كمك كرد. عين اين قضيه، در همه جاي دنياي اسلامْ عملي است. كشورها از كمك يكديگر و از وزنه عظيم احساسات امّت اسلامي، بي نياز نيستند. پس، مي توانند از اين ذخيره و

گنج شايان، استفاده كنند؛ و چرا استفاده نكنند؟ يك محاسبه ساده وجود دارد، كه به آن توجّه نمي شود. لذا، نتيجه به سود دشمنان اسلام است. عيد اسلامي براي زنده كردن احساس وحدت، در بين مسلمانهاست. عيد اسلامي يعني روزي كه در تمام دنياي اسلام، مردم آن را جشن مي گيرند. شما ملاحظه كنيد! امروز براي بيش از يك ميليارد انسان، روز عيد است. البته اختلاف افق امروز يا ديروز در تعيين روز اوّل ماه شوّال، اهميتي ندارد. در بعضي كشورها ديروز عيد بود و در بعضي كشورها، امروز. آيا اين، مسأله كوچك و بي اهميتي است كه جمع غفير و كثيري از اين يك ميليارد نفر، در اين روز، در مراسم نماز شركت مي كنند و نماز واحدي را به سمت قبله واحد، با آداب واحد و با مضمون واحد به جا مي آورند؟! اين موضوع، خيلي عظيم است؛ ولي متأسفانه به آن توجه نمي شود و بي توجهي به آن، خسارت بزرگي است. ما همه همّتمان در زمينه ارتباطات خارجي با دنياي اسلامي اين است كه بر اين نكته تكيه كنيم. فايده اين قضيه، براي ما هم به قدر ديگران است. ما در كشور خودمان، بحمداللَّه مشكلي نداريم. شايد در دنياي اسلام، كمتر بشود كشوري را پيدا كرد كه دولت و مسؤولين قواي مختلف كشور، اين قدر با مردم، راحت، صميمي، دوست، نزديك و با صفا باشند. كمتر كشوري با اين ويژگي در دنيا سراغ داريم. مردم، مسؤولين نظام را دوست مي دارند؛ از آنها قدرشناسي مي كنند؛ در ميدانهاي مختلف، با همه امكاناتشان به كمك آنها مي شتابند و پشت سرِ آنها هستند. اين، امر واضحي است كه همه مي بينند. اما

شرايط در ديگر كشورهاي اسلامي، اين گونه نيست و آنها در اين زمينه مشكلاتي دارند. بنابراين، اتّحاد دنياي اسلام و توجّه به محور وحدتبخش اسلام، به سود همه دنياي اسلام است. به سود ديگران، بيشتر هم هست. قرآن كريم مي فرمايد: «واعتصموا بحبل اللَّه جميعاً و لا تفرّقوا.(1)» يعني حتي اعتصام به حبل اللَّه و چنگ زدن به مستمسك و ريسمان الهي را كه رابطه اي بين بنده و خداست و به نظر مي رسد كه بايد يك رابطه فردي باشد، «جميعاً» مي فرمايد. كاري را همه با هم انجام دهيد و با هم اعتصام به خدا كنيد. اجتماع و وحدت بين امّت اسلامي، از نظر اسلام اين قدر حائز اهميت است. به هر حال، ملت عزيز ما و شما عزيزان بايد اين فرصتي را كه خداي متعال در اختيارتان گذاشته است قدر بدانيد. اين اقبالي كه دلهاي شما به سوي خدا و معنويت و ذكر و خشوع و توجّه و تضرّع دارد، خيلي با ارزش است. اين، همان عامل است كه يك روز اسلام را از يك جمع محدود غريب به يك تمدّن عظيم جهاني تبديل كرد و اين تمدّن، قرنها - لااقل در چند قرن از قرون اوليّه - دنيا را اداره كرد و امروز هم دنيا، مديون تمدّن اسلامي است. توجّه به خدا و توجّه به معنويت، باعث تكوينِ چنين تمدّني شد، والّا با انگيزه ها و تلاشهاي مادّي، چنين تمدّن ماندگاري به وجود نمي آمد. امروز هم ما نيازمند توجّه به خدا و معنوياتيم. انگيزه هاي اين توجّه را، خداي متعال به شما داده است. پس، قدر بدانيد. بخصوص قدردان اتّحاد و همبستگي اي كه در ميان ملتمان است،

باشيد. اتّحادي چنين، خيلي با ارزش و عزيز است. گره هاي بزرگ و گوناگون يك ملت را، اتّحاد آن ملت با سرانگشتي معجزآسا باز مي كند. چنان كه اتّحاد ملت ما نيز همين گونه بوده است و در آينده نيز همين طور خواهد بود. اين، همان خصوصيتي است كه امام بزرگوار، دائماً ما را به آن وصيت و نصيحت مي كرد و پيوسته مردم را به «وحدت كلمه» و اتّحاد در شعارها، حركتها، اقدامها و همدلي با يكديگر دعوت مي فرمود. آن روزْ علاج مشكلات، وحدت كلمه و اتّحاد بود؛ امروز هم اتّحاد و وحدت كلمه، علاج كننده مشكلات است. اميدواريم با فضل الهي و با توجّهات و ادعيّه زاكيّه حضرت بقية اللَّه الاعظم اروحنا فداه، اين روحيه وحدت طلبي و توجّه به خدا، ان شاءاللَّه در ملت ما روز به روز بيشتر شود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 103

بيانات مقام معظم رهبرى در خطبه هاى نماز عيد فطر

بيانات مقام معظم رهبري در خطبه هاي نماز عيد فطر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم «الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوكّل عليه و نصّلي و نسلّم علي حبيبه ونجيبه و خيرته في خلقه؛ سيدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الهداة المهدييّن، سيما بقيةاللَّه في الأرضين و صلّ علي ائمّةالمسلمين و حماة المستضعفين و هداةالمؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. عيد سعيد فطر را به همه مسلمانان عالم و بخصوص به مردم عزيز و شريف و مؤمن و مجاهد ايران اسلامي و به شما نمازگزاران و به ويژه به ايثارگران، خانوده هاي شهيدان معظّم، جانبازان عزيز، آزادگان، مفقودان و خانواده هاي آنها تبريك عرض مي كنم. آن طوري كه از مجموع آنچه مربوط به عيد فطر و عيد قربان

است، استفاده مي شود، اين روز شريف، روز طهارت و تزكيه و پاكي و پاكيزگي است.در يكي از اين دو سوره اي كه در نماز عيد خوانده مي شود، مي فرمايد: «قد افلح من تزكّي».(1) يعني آن كسي كه خود را پاكيزه كند و دامان و روح و دل خود را از آلودگيها نجات دهد، از فلاح برخوردار است. فلاح، يعني موفقيّت در ميدان زندگي و رسيدن به هدف آفرينش. در سوره ركعت دوم مي فرمايد: «قد افلح من زكّيها»(2)؛ عيناً همان مضمون است. يعني كسي كه بتواند جان خود را تزكيه و پاكسازي كند، به فلاح و رستگاري دست يافته است. در هر دو سوره، صحبت از تزكيه و طهارت و پاكيزگي است. علاوه بر اينها، در اين روز، يك واجب مالي وجود دارد كه عبارت از اداي زكات فطر است. زكات هم آن تعبيه مالي اي است كه موجب طهارت انسان مي شود: «خذ من اموالهم صدقة تطهّرهم و تزكّيهم بها»(3). گرفتن اين واجب و اين صدقه ء مالي از مردم، موجب طهارت روح و پاكسازي آنها از دنائتها و لئامتها و حرص و بخل و بقيه آلودگيهاست. عزيزان، برادران و خواهران من؛ نمازگزاران عزيز! پس، روز عيد فطر، روز طهارت و پاكيزگي است. ممكن است اين پاكيزگي، به خاطر آن باشد كه يك ماه روزه گرفته ايد، رياضت كشيده ايد و خود را از آلودگيها پاك كرده ايد. ممكن است علاوه بر اين، به خاطر آن باشد كه در چنين روزي، با حضور در اين ميدان عبادت، به عبادت دستجمعي روي آورده ايد. به هر حال، مسأله اين است كه انسانِ مسلمان بعد از ماه رمضان در روز عيد فطر، در عرصه طهارت و

تزكيه است. شما خود را تطهير و تزكيه كرديد. اگر روزه درست و نماز عيدِ درست بجا آورده باشيد - كه البته آورده ايد - اين طهارت و اين پاكي دامان و اين پاكيزگي روح را قدر بدانيد. آنچه يك انسان را نجات مي دهد، همين پاكيزگي است. آنچه انسانها را گرفتار مي كند، آلودگي است؛ آلودگيهاي اخلاقي، آلودگيهاي ناشي از شهوت و غضب ، آلودگيهاي ناشي از حرص و بخل و ديگر ذمائم اخلاقي. انسانها و افرادي از بشر، با همين اخلاق پليد، دنيا را تيره و تار كرده، روي زمين را آلوده ساخته و نعمتهاي خدا را كفران نموده اند. در نظام جمهوري اسلامي - كه نظام الهي و حكومت قرآني است - انسانها بهتر از ديگر نظامها مي توانند طهارت خود را تأمين كنند. اين را قدر بدانيد. امروز جهان بشريّت، به پيام تطهير و تزكيه شما احتياج دارد. اين ظلم و زورگويي و تبعيضي كه در سطح جهان است، اين تيره روزي انسانها در بسياري از كشورها، اين سردرگمي جوانان در كشورهاي پيشرفته ي دنيا، اين روابط نامناسب زن و مرد، اين آلودگيهاي شهواني، اين آلودگيهاي سياسي و اين آلودگيهاي مالي، بر اثر آن است كه انسانها در صدد تطهير و تزكيه خود برنيامده اند. قرآن، نداي تزكيه مي دهد. پيامبر مقدّس اسلام، انسانها را تطهير مي كند؛ هم با نمازش، هم با زكاتش، هم با روزه گرفتنش و هم با عيد فطرش. در نظام اسلامي، اين فرصت براي همه هست. جوانان عزيز من! پسران و دختراني كه دوران پاكيزگي و نورانيّت دلها و جانها را مي گذرانيد! شما بيش از ديگران بايد قدر دان اين طهارت باشيد و آن را حفظ

كنيد. كشور شما به فضل پروردگار و به بركت همين طهارت است كه آباد و آزاد خواهد شد، توسعه پيدا خواهد كرد، ويرانيهايش از بين خواهد رفت و فقر و تبعيض و بدبختي و ناملايمهاي گوناگون زندگي در آن، محو خواهد شد. همه بايد به سمت خدا حركت كنند، دست را به سوي خدا دراز كنند، از او كمك بخواهند، سعي كنند كه دامان خود را پاك نگهدارند و از آلودگيها پرهيز نمايند. آن كساني كه در مسائل مالي اشتغال دارند، در خطر آلودگي مالي هستند. آن كساني كه در كارهاي سياسي و اجتماعي مشغول كارند، در خطر آلودگيهاي آن چناني هستند.آن كساني كه در معرض شهوات قرار دارند، در خطر آلودگيهاي جنسي و شهواني هستند. آن كساني كه زيردستاني دارند، در خطر آلودگي به ظلم و ستم هستند. آن كساني كه كاري در دست آنهاست، در خطر آلودگي به خيانت در كار هستند. همه بايد مراقب باشند. همه بايد مواظب اعمال خود باشند و اين مراقبت، همان تقواست كه در نماز عيد فطر، ما مأمور شده ايم كه خودمان و مستمعمان را امر به تقوا كنيم. پروردگارا!توفيق تقوا و طهارت و تزكيه و عمل به فرايض و پيمودن صراط مستقيم را به همه ما عنايت فرما. بسم اللَّه الرحمن الرحيم. والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الاّ الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(4) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين؛ الهداة المهديّين المعصومين. سيّما علي اميرالمؤمنين و صدّيقة الطّاهرة سيّدة نساء العالمين و الحسن و الحسين سبطي الرّحمة و

امامي الهدي و عليّ بن الحسين زين العابدين و محمّدبن علي و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن علي و عليّ بن محمّد و الحسن بن عليّ و الخلف القائم المهدي حججك علي عبادك و أمنائك في بلادك و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. آن چيزي كه در عرصه عالمِ اسلام چشمگير است، در درجه اوّل اين است كه با گذشت هجده سال از پيروزي انقلاب اسلامي و در حالي كه دشمنان اين انقلاب و برنامه ريزانِ بر ضدّ آن، انتظار داشتند كه به مرور، ياد اين انقلاب در سطح عالم كمرنگ شود و به فراموشي گرايد؛ علي رغم ميل آنها و بر خلاف نظرشان، روز به روز توجّه به اين انقلاب و اثر بزرگ تاريخي بي نظير آن - يعني بيداري اسلامي در كشورهاي اسلامي - عميقتر مي شود و اين خود يكي از معجزات اسلام و انقلاب است. البته نقش اوّل در اين توجّه عمومي عالم را شما ملت بزرگ ايران داريد. من لازم است به عنوان شكرگزاري از خداوند و از شما مردم، اين مطلب را عرض كنم. همه تلاش دشمن اين بود كه مردم را از عرصه عظيم انقلاب خارج كند. پاسخ شما مردم، آن چنان بوده است كه در همه سالهايي كه بر اين انقلاب مي گذرد، در ميدانهايي كه بايد حضور مردم در آن آشكار شود، پاسخ شما به استكبار جهاني، كوبنده تر و صريحتر و قاطعتر بوده است. يك نمونه، اجتماع عظيم شما در روز جمعه آخر ماه مبارك رمضان امسال - روز قدس - بود. عجيب است كه سال هجدهم از اعلام روز قدس، مردم

بيشتر ازسال هفدهم شركت مي كنند. سال هفدهم، بيشتر از سال شانزدهم شركت مي كنند. اين، چه حركت و چه همّت و چه لطفي از طرف پروردگار عالم به اين ملت بزرگ است! اجتماعات شما، اجتماع امروز شما در اين عرصه عبادت در روز عيد فطر، بي نظير است. من به جرأت مي توانم بگويم كه چنين نماز عيد فطري، در هيچ جاي دنياي اسلام تشكيل نمي شود.مي توانم بگويم كه در هيچ جاي دنيا، اين همه جوان در مراسم مذهبي و اسلامي، با اين تراكم و شور و شوق شركت نمي كنند. عزيزان من! البته اين را هم بدانيد كه امروز به بركت انقلاب و جوانان و به بركت حضور شما، تقريباً در همه جاي دنياي اسلام، اقبال جوانان به دين و مراسم ديني،بيش از پانزده سال و بيست سال قبل است. فردا هم روز بيست و دوم بهمن است؛ باز هم همين نمايش عظيم قدرت انقلاب و قدرت ملت ايران در مقابل چشم بينندگان و تحليلگران و مفسّران جهاني قرار خواهد گرفت. البته اين را در تبليغاتِ خود نمي گويند. در راديوها طور ديگري حرف مي زنند؛ اما خودشان مي دانند كه چه خبر است. اگر چشمهاي سرشار از دشمني و عداوت نسبت به اين انقلاب و اين ملت، اجتماع عظيم روز قدس را نمي ديدند و آن دلهاي پركينه، خشمگين نمي شدند، نمي رفتند در خبرگزاريها و تلكسهاي بين المللي اعلان كنند كه جمهوري اسلامي براي مراسم روز قدس، عدّه اي را با اتوبوس آورده است! حال كه ملت ايران اينها را مي شنود، وزن و ارزش تبليغات جهاني عليه انقلاب، براي او روشن مي شود. آيا اين اجتماع عظيم ميليوني در روز قدس، عبارت از جمعيت اتوبوسي بود

كه دولت، مردم را آن جا جمع كرده بود؟! ببينيد، چقدر دلهايشان از حقد و كينه پُر است! اگر نبينند، اگر خشمگين نشوند، اين عكس العمل را نشان نمي دهند. اين خبرهاي دروغ، عكس العمل خشم و كينه آنها از حضور شماست. به فضل پروردگار، به كمك الهي و بادست قدرت خداوند، فردا هم يك بار ديگر چشمهاي پربغض و دلهاي پركين نسبت به اين انقلاب، دچار ناراحتي خواهد شد و خواهد لرزيد. اما به موازات اين بيداري و عشق عمومي ملتها به انقلاب و به ملت انقلابي ايران، توطئه دشمن هم روز به روز بيشتر شده است؛ البته بي فايده. اگر بنا بود كه توطئه دشمن اثر كند، بايد اثر مي كرد. مي بينيد كه به فضل پروردگار، توطئه دشمن نتوانسته است مقصود آنها را برآورده كند؛ اما به هر حال توطئه مي كند. يكي از توطئه هاي آنها، ايجاد اختلاف بين كشورهاي اسلامي است. يكي از توطئه هاي آنها، سرگرم كردن بسياري از دولتها به چيزهاي حقير و كوچك و غافل كردن آنها از چيزهاي عظيم و مهم است. ايجاد بهانه هايي براي بگو مگو ميان كشورهاي اسلامي، براي اين كه بتوانند دشمنيهاي دنياي اسلام را از صهيونيستها - كه دشمن حقيقي جهان اسلامند - منحرف كنند. در همه جاي دنياي اسلام، اين كارها را مي كنند؛ مخصوص منطقه ما هم نيست. البته در منطقه ما، اين معنا شدّت بيشتري دارد. از روز اوّل انقلاب، تلاش تبليغاتچيها و سياستبازهاي استكبار، آن بوده است كه كشورهاي حاشيه خليج فارس را از جمهوري اسلامي بترساند؛ براي اين كه بتواند به آنها سلاح بفروشد؛ براي اين كه بتواند در آن جابراي خود، حضور نظامي تأمين كند. من

نمي دانم آيا وقت آن نرسيده است كه دلها و ذهنهايي در اين كشورها به خود آيند و بفهمند كه امريكا خير آنها را نمي خواهد؛ بفهمند كه امريكا و تبليغاتچيهاي صهيونيست در همه جاي دنيا - كه طرف خطابشان آنها هستند - نيّتشان اين است كه به خليج فارس بيايند و حضور نظامي پيدا كنند و منافع اقتصادي نامشروع براي خودشان تأمين نمايند و البته اگر بتوانند، فشاري بر جمهوري اسلامي و ملت ايران باشند؟ بارها دولت، ملت، و همه مسؤولان اعلان كرده اند كه جمهوري اسلامي نسبت به كشورهاي همسايه، هيچ گونه نظر تعرّض آميزي ندارد. از اوّل انقلاب هم، اين ثابت شده است. هجده سال از انقلاب مي گذرد، ما تا به حال به چه كسي حمله كرده ايم؟ ما كدام تير را به طرف مرزهاي همسايه پرتاب كرده ايم؟ به طرف ما تيرها پرتاب شد، امّا در اين مدّت، ما جز دفاع از خودمان، هيچ كاري نكرده ايم. با اين كه كشور ايران، كشور بزرگي است و ملت ايران، ملت نيرومندي است - اين را همه هم مي دانند و پي برده اند كه هيچ كدام از كشورهاي همسايه ايران، حتي با كمك ديگران نمي توانند اين ملت بزرگ و اين كشور نيرومند و پهناور را تحت تأثير فشارهاي خودشان قرار دهند و هر كس جلو بيايد و تعرّض كند، خودش تو دهني مي خورد - با وجود اين، ملت و دولت و ارتش و نيروهاي مسلّح جمهوري اسلامي، هرگز مقاصد توسعه طلبانه و متجاوزانه نداشته اند، باز هم ندارند و بعد از اين هم نخواهند داشت. توسعه طلبي، مطابق با جهان بيني ما هم نيست. سياست اسلامي ما، مطلقاً با توسعه طلبي و تجاوز و اين چيزهايي كه

متعلّق به طواغيت است، سر و كاري ندارد. البته ما به امنيت خودمان و به امنيت منطقه، خيلي اهميت مي دهيم. همه توجّه كنند كه منطقه خليج فارس، منطقه حسّاسي است. مراقب باشيد، دشمناني كه از بيرون اين منطقه، به عنوان دوستي با اين كشورها به اين منطقه مي آيند، اين منطقه را ناامن نكنند. اين نكته را بايد همه متوجّه و ملتفت باشند. اگر خداي نكرده اين منطقه ناامن شود، بيشترين ضرر به كساني خواهد خورد كه مايه اين ناامني شده اند و زمينه اين ناامني را فراهم كرده اند. بيشترين خسارت به آن كشورهايي وارد خواهد آمد كه ثروتشان، كشورشان و سرزمينشان را در اختيار متجاوزانِ بيگانه گذاشته اند. البته ما اميدواريم چنين وضعي پيش نيايد و به فضل پروردگار ان شاءاللَّه پيش نخواهد آمد؛ اما اگر خداي نكرده يكي از بيگانگاني كه در خليج فارس حضور پيدا كرده است، ديوانگي اي كند و اين منطقه را با حركت نسنجيده اي ناامن نمايد، اوّلين كشورهايي كه اين آتش دامان آنها را خواهد گرفت، همان كشورهايي هستند كه زمينه چنين حضور نامشروعي را فراهم كرده اند. خدا را سپاسگزاريم كه ملت ايران در ميدان سازندگي، با جديّت مشغول تلاش و حركت است. به فضل پروردگار، دولت، ملت، مسؤولان كشور، قوّه مجريه، قوّه مقننّه و قوه قضاييه، با برنامه ريزيهاي بلند مدّت و ميان مدّت، كارهاي خودشان را با دقت انجام مي دهند. اين ملت، يك ملت زنده است. اين كشور، يك كشور زنده است. همه ملتهاي زنده دنيا، همين طورند كه كارهاي خودشان را بتدريج در طول چند سال سر و سامان مي بخشند و اين كشور هم به سمت سر و سامان بخشيدن به كارهاي خود

مي رود. به شما ملت عزيز عرض مي كنم كه همين حضور در صحنه را حفظ كنيد، تا عزّت و اقتدار و قدرت مادّي و معنويتان محفوظ باشد. اين اتّفاق كلمه اي كه بحمداللَّه در ميان شما برقرار است و دشمن نتوانسته است آن را به هم بزند، حفظ كنيد، تا عزّت و اقتدار و آبرو و حيثيت شما در دنيا و تأثيرگذاريتان بر روي ملتهاي ديگر، به همين شدّت و قوّت و قدرت و عظمت، باقي بماند. ان شاءاللَّه روح مطهّر امام عزيزمان از شما راضي است، ارواح طيّبه شهداي بزرگوار هم از شما راضي هستند. به فضل پروردگار، مشمول دعاي بقيةاللَّه الاعظم ارواحنا فداه قرار خواهيد داشت و قرار خواهيد گرفت. بسم اللَّه الرحمن الرحيم. انّا اعطيناك الكوثر. فصل لربك وانحر. ان شانئك هوالابتر.(5) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اعلي: 14 2) شمس: 9 3) توبه: 103 4) عصر: 4 - 1 5) كوثر: 3 - 1

بيانات مقام معظم رهبرى در اجتماع بزرگ مردم اهواز

بيانات مقام معظم رهبري در اجتماع بزرگ مردم اهواز بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه رب العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين، الهداةالمهدييّن، سيّما بقيه اللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه الكريم: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. يا ايها الذين امنوا أذكروانعمةاللَّه عليكم اذ جاءتكم جنود فارسلناعليهم ريحاً و جنوداً لم تروها و كان اللَّه بما تعملون بصيراً. اذجاءوكم من فوقكم و من أسفل منكم و اذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنون باللَّه الظنوناً. هنالك ابتلي المؤمنون و زلزلوا زلزالاً شديداً.(1) در سال 1359، اين شهر و اين استان، در معرض يك آزمايش عظيم خونبار الهي واقع شد. دست دشمن، نقشه استكبار، برنامه ريزي

دستگاههاي فعّال صهيونيستي و استعماري، همه با هم اين طور ترتيب دادند كه اين بخش از ميهن عزيز ما، در معرض يكي از سخت ترين آزمايشهاي الهي خونبار قرار گيرد. جنگ تحميلي، هشت سال به طول انجاميد؛ يعني از سال 1359 تا سال 1367. در اين مدت، شما مردم شجاع و دلاور اين استان، در معرض اين امتحان بسيار دشوار قرار داشتيد. البته دشمن، جنگ را بر خوزستان تحميل نكرد؛ بر ايران تحميل كرد و همه ايران در مقابل او قيام كردند تا از كشور دفاع كنند؛ اما خوزستان در معرض سخت ترين و شديدترين ضربات دشمن قرار گرفت و به وسيله دشمن، بيشترين فاجعه آفريني در اين استان واقع شد و مردم اين استان، از زنان و مردان و حتّي افراد مسن و نوجوانان، در معرض امتحاني بسيار سخت واقع شدند تا جنگ تمام شد. بيش از همه مردم كشور، مردم استانهاي مرزي و بيش از همه ي استانهاي مرزي، استان خونبار خوزستان، رنج جنگ را تحمّل كرد. توجّه كنيد؛ هشت سال از پايان دوران جنگ تا امروز مي گذرد. در اين هشت سال دوم هم - كه هشت سال دوران سازندگي است - باز ملت ايران در يك حركت بزرگ و هماهنگ، به كار سازندگي ويرانيها و ترميم خرابيهاي اين كشور پرداخته است؛ چه خرابيهاي ناشي از جنگ به طور مستقيم، چه خرابيهاي ناشي از جنگ به طور غيرمستقيم و چه ويرانيهاي ناشي از طول حكومت طواغيت، قبل از برافراشته شدن پرچم اسلام در اين كشور. امروز من مي خواهم در مقابل شما مردم عزيز اهواز و برادران و خواهراني كه از شهرهاي ديگر اين استان در اين

جا اجتماع كرده ايد و يا از روستاها و مناطق عشاير نشين از سرتاسر اين استان به اين جا آمده ايد، اين مطلب را بگويم كه به بركت اسلام، ملت ايران هشت سال جنگ خونبار تحميلي را با قدرت گذراند و اجازه نداد كه دشمنان ايران و اسلام و نظام جمهوري اسلامي - كه يك جبهه متحد در سرتاسر دنياي استكبار را تشكيل مي دادند - بتوانند يك وجب از خاك اين ملت و از خانه مقدس اين امّت بزرگ و شجاع و سرافراز را تصرّف كنند و بعد از گذشتن آن هشت سال دشوار، توانست با سرعت و جديّت و مهارتي تحسين برانگيز، ويرانيهاي جنگ را ترميم كند؛ بلكه كشور را هم بسازد. اين، از بركت اسلام است. من امروز در مقابل شما عزيزانم، مردم شجاع و مؤمن و بااخلاص منطقه خوزستان و شهر اهواز و ديگر شهرهاي اين استان - كه بخشي از ملت بزرگ ايران هستيد - مي خواهم بگويم كه جمعبندي هشت سال جنگ و هشت سال تلاشِ بعد از جنگ اين است كه اگر ملت ايران متّحد باشد - آن چنان كه هست - اگر پايبند به احكام اسلام باشد - آن چنان كه هست - اگر همّت بر سازندگي كشور بگمارد - كه گمارده است - هيچ قدرت و نيرويي، حتّي نيروي متّحد استكبار و استعمار در سرتاسر عالم هم نخواهد توانست به اين ملت شجاع و مقاوم و با ايمان و مصمّم و كارآمد و به اين كشور و اين نظام مقدّس، كوچكترين خدشه و ضربه اي وارد كند. اين، نه شعار بي محتوا و نه فقط حرف است؛ اين عمل است. صحنه عمل

هم اين خوزستان است. من روزي را در اين شهر ديدم كه در هر ساعتي، صدها گلوله خمپاره، از لوله هاي خمپاره انداز دشمن - كه در نزديكي اهواز موضع گرفته بود - بر سر اين خيابانها فرو مي ريخت. آن روز، فقط رژيم بعثي نبود كه به ما حمله كرده بود. پشت سرِ رژيم بعثي، مجموعه اي متشكّل از امريكا و دولتهاي استكباري و ارتجاعي منطقه و دست نشاندگان استعمار و همپيمانان پنهاني صهيونيستها بودند كه همّتشان هم اين بود كه پرچم اسلام را در اين كشور فرو بخوابانند و از بين ببرند و نهضت اسلامي را نابود كنند و نگذارند كه ملت ايران متمسّك به اسلام باشد. چرا؟ چون مي دانند كه اگر ملتي متمسّك به اسلام شد، ديگر دشمنان - هر چه هم به حسب ظاهر و با ابزار مادّي قدرتمند باشند - نخواهند توانست آن ملت را وادار به كاري كنند، يااز كاري باز بدارند و چيزي را به آن ملت تحميل نمايند. آن ملت با افكار بلند اسلامي، راه خود را پيش خواهد برد؛ همچنان كه ملت ايران پيش برد و شما مردم عزيز خوزستان، يك بار در ماجراي جنگ تحميلي و يك بار قبل از ماجراي جنگ تحميلي، به دهها سال توانسته ايد از خود آزمايش بسيار درخشاني را در تاريخ به يادگار بگذاريد. دوران جنگ تحميلي را همه مي دانند. هيچ كس نيست كه نداند مردم خرمشهر و آبادان و مردم شجاع و غيور و مؤمن اهواز يا دزفول و ديگر شهرهاي اين استان، در مقابل دشمني كه مي خواست ملت شهرها را خالي كند، چه عكس العملي نشان دادند. جوانان و پيرمردان و مردان و زنان ايستادند و

مبارزه كردند و جنگيدند. من در سوسنگرد، يك زن مسلمان شجاع را ديدم كه مردم سوسنگرد مي گفتند او در هنگام حضور نيروهاي متجاوز در اين شهر، با چوبدستي خود، چند متجاوز را به خاك انداخته و نابود كرده است! در سرتاسر اين استان ممتَحن و مجرّب، مردان و زنان و خانواده ها، شهريها و روستاييها، عشاير عرب و لُر و بختياري و مردم فارس كه در اين استان هستند، همه و همه در كنار يكديگر و دست در دست هم، در مقابل متجاوزان ايستادند. البته ملت ايران به كمك استانهاي مرزي آمد - در اين شكّي نيست - و آزمايش بزرگ، آزمايش ملت ايران بود؛ اما چه كسي است كه نداند استاني كه در كنار مرز است، در مقابل اوّلين حملات دشمن، چه شكنجه و درد دشواري را تحمّل مي كند. و اين استان، هشت سال اين دشواري را تحمّل كرد و ايستاد و فداكاري نمود. در دوران قبل از انقلاب اسلامي - يعني شايد هفتاد، هشتاد سال قبل از اين - باز مردم مؤمن و علماي خوزستان، در مقابل تجاوز انگليسيها ايستادگي كردند. آن هم يك تجربه ديگر است. مردم اين استان، در چنين كارهاي بسيار باعظمت و پرشكوهي، سابقه دارند. البته همچنان كه همه مي دانند، آحاد ملت ايران به بركت اسلام توانستند در طول جنگ تحميلي، در همه شهرها و استانها شگفتي بيافرينند. مردم اين استان، در درجه اوّل در مقابل دشمن اين ايستادگي را كردند. بعد از دوران جنگ تحميلي هم باز در اين استان، تلاش و كار سازندگي، جزو بهترين نمونه هاي سازندگي در سرتاسر كشور بوده است. همه دنيا و همه ملتها و

دولتهايي كه مسائل ايران را تعقيب مي كنند، بايد بدانند ملتي كه زنده است، در كار خود هرگز درنمي ماند، به زانو نمي افتد، در مقابل ديگران تسليم نمي شود، احساس احتياج به هيچ ملت ديگري نمي كند. ملت ايران، يك ملت زنده است و مي تواند خود را اداره كند. آن كساني كه سعي مي كنند افكار و نظرات و سياستهاي استعماري خود را بر ملت ايران تحميل كنند، امروز و در آينده و هميشه بايد بدانند كه تا ملت ايران در صحنه است، تا نظام جمهوري اسلامي اين پرچمِ برافراشته را در سطح جهان به اهتزاز درآورده است، تا وقتي كه ميان مسؤولان و ملت، اين پيوند مستحكم برقرار است، نسبت به ايران اسلامي و اين ملت، هيچ تحميلي مورد قبول قرار نمي گيرد. ملت ايران، عازم و مصمّم است كه راه سازندگي كشور و راه بناي جامعه مورد علاقه خود را بدون اتّكا و اعتنا به سياستهاي ديگران و بدون اين كه اجازه دهد كسي در امور اين كشور دخالت كند، خودش ادامه دهد و پيش ببرد. نمي توانند بر ملت و دولت ايران، چيزي را تحميل كنند. عزيزان من! ما يك دوره انقلاب را پشت سرگذاشته ايم كه تجربه بسيار دشواري بود. امروز دنياي اسلامي، از تجربه انقلابِ ملت ايران استفاده مي كند و قدمهاي اين ملت را در بسياري از قضاياي خود دنبال مي نمايد. خيليها در دنيا از ملت ايران تقليد مي كنند. بعد از آن، مرحله دفع هجوم دشمن را گذرانيديم كه مرحله بسيار سختي بود. گفتم كه دشمن هجوم آورد؛ با اين نيّت كه شايد بتواند انقلاب را به زانو درآورد و ملت ايران را از انقلاب خود پشيمان كند.

فكر ساده لوحانه اي بود؛ اما اين فكر را معمولاً مستكبران عالم نسبت به ملتهايي كه به پا خاسته اند، مي كنند. اين اشتباه را تقريباً نسبت به همه مرتكب مي شوند. البته بعضي از ملتها شكست مي خورند و بعضي ديگر در مقابل هجوم نظامي دشمنان - كه معمولاً با برنامه ريزي بين المللي همراه است - عقب نشيني مي كنند؛ اما ملت ما در آن مرحله هم بحمداللَّه پيش رفت و موفّق شد و يادگار باارزشي در تاريخ جهان و تاريخ ملتهاي بپاخاسته بجا گذاشت. اين هم مرحله دوّم بود. مرحله ي سوم، مرحله ساختن و نوسازي ايران از لحاظ ترميم ويرانيها - نوسازي مادّي - است. اين مرحله، بلافاصله بعد از جنگ شتاب گرفته است. البته از اوّل انقلاب، اين نوسازي به اَشكال و انحايي وجود داشت؛ اما جنگ فرصت و اجازه نمي داد كه شتاب لازم را پيدا كند. بعد از دوران جنگ، بازسازي و نوسازي شتاب لازم را پيدا كرد. امروز شما در استان خوزستان، در استانهاي مرزي، در استانهاي جنگزده و در همه استانهاي كشور، هر جا ملاحظه كنيد، كار و تلاش و حركت و سازندگي و توليد و ابتكار و به معرض بروز درآوردن استعدادهاي ملت ايران و توليد ثروت ملي و استخراج ذخاير عظيم ذي قيمتي كه خداي متعال در اختيار اين ملت قرار داده است و امثال اينها را مشاهده مي كنيد. اين هم هنر بزرگ ملت ايران است. يعني در كنار ملتهايي كه بعد از جنگهاي خانمان برانداز، ده سال، بيست سال، سي سال زحمت كشيدند، تا بتوانند كشور خودشان را آباد كنند، وقتي ملت ايران را ملاحظه مي كنيم، مي بينيم كه در ظرف هشت سال، قدمهاي بلندي برداشته است. نمي توانيم

بگوييم سازندگي و نوسازي كشور، به نقطه پايان رسيده است؛ اما قدمهاي بلندي برداشته شده است كه اين هم تجربه و گام سوم ملت ايران در انقلاب به حساب مي آيد و بسيار ارزشمند است. اگر ما هميشه مي گفتيم كه بعد از جنگ جهاني دوم، بعضي از ملتها توانستند خودشان را در مدّت زمان كوتاهي از خاك بلند كنند و زندگي را دوباره سرشار از زيبايي نمايند و بسازند و بعضي از ملتها را اسم مي آورديم، مطمئنيم كه ملت ايران در اين جهت، اگر از آن ملتها جلوتر نباشد، يقيناً عقبتر نيست. اين هم قدم سوم. اما قدم چهارمي كه وجود دارد، نوسازي معنوي ايران است؛ يعني استقرار عدالت اجتماعي به معناي كامل. البته اين قدم چهارم هم برداشته شده است؛ منتها بايد روز به روز شتاب بيشتري پيدا كند. در يك نظام اجتماعي، عدل از همه چيزها بالاتر و باارزشتر است. عدالت، هدف تشكيل نظامهاي الهي وفرستادن پيامبران خداست. عدالت، از بين رفتن تبعيض و فقر و جهل و محروميت و نادانيهاي نفوذ و رسوب كرده در اذهان بخشي از مردم در گوشه و كنار كشور، چيزهايي است كه بايد انجام گيرد. ما اگر سازندگي را باز هم پيش ببريم، اما در جهت استقرار عدالت و از بين بردن تبعيض و ايجاد برابري حقوق و احياي كرامت زن و مرد مسلمان فعّاليتي نكنيم، موفقيّتي به دست نياورده ايم. موفقيّت، آن وقتي است كه بتوانيم معنويّت و دين و اخلاق و عدالت و معرفت و سواد و تواناييهاي گوناگون را در ميان جامعه مستقر كنيم. البته نظام جمهوري اسلامي، از روز اوّل اين شعار را داده و به

دنبال آن حركت كرده است. خدا را شكر مي كنيم، دستگاههايي كه ظلم و تبعيض از وجودشان مي تراويد و ناشي مي شد، در اين مملكت از بين رفتند. پادشاهي، دستگاه پادشاهي، دستگاههاي زورگويي، دستگاههاي فرعوني، دستگاههاي اشرافيگري، دستگاههايي كه همه همّتشان تأمين دنياي خود به قيمت نابود كردن دنيا و آخرت ديگران بود، نابود شدند و از بين رفتند. امروز ملاك، دين و تقوا و اخلاق است. جوان و زن و مرد و اقوام مختلف ما، همه به دنبال معنويّتند و به فضل پروردگار، مسؤولان كشور و دولتمردان ما، به دنبال استقرار عدالتند. اين، آن قدم چهارم است. اين، قدم اصلي و كار اساسي است، تا بتوانيم جامعه اسلامي را يك جامعه عادلانه - به معناي حقيقي - قرار دهيم. خدارا شكر مي كنيم كه مردم ما عدالتخواهند و با تبعيض و ظلم و زور و خصوصياتي كه متعلّق به يك جامعه طاغوتي است، مخالفند؛ بايد هم مخالف باشند. من امروز كه با جمعيت عظيم شما مواجه شدم، آثار محبّت و لطف و مهرباني و صفا را مثل هميشه در چهره شما مردم عزيز اهواز و شما مرد و زن عزيزي كه از شهرها و روستاهاي مختلف آمديد و اين استقبال گرم و پرشور را به عمل آورديد و اين اجتماع بزرگ را در اين جاتشكيل داديد، مشاهده كردم. شما خاطره هاي متعدّدي را در من احيا كرديد. اين، همان اهواز سال 58 است. در آن موقع كه من به اين شهر آمدم، وقتي بود كه مردم اهواز با كمال غيرت و استقامت نسبت به انقلاب مي جوشيدند و انقلاب را مثل جان خودشان دوست مي داشتند. عدّه اي تحريك شده به وسيله

قدرتهاي بيگانه و با استفاده از شعارهاي فريبنده، در ميان مردم افتاده بودند، شايد بتوانند قوميتها را دامن بزنند و اختلاف ايجاد كنند. بعضي به اسم عرب و بعضي به اسم غيرعرب، ايجاد اختلاف مي كردند. مردم، عجم و عرب ندارند. مردم در دوران انقلاب، مثل پاره هاي فولاد در مقابل دشمن ايستادند. خصوصيت اين مردم، مسلمان بودن، ايراني بودن، ايستادگي در مقابل متجاوز و در كنار هم بودن است. مردم استان خوزستان از روز اوّل، محبّت اهل بيت عليهم السّلام را در دل خود پروراندند. من نكته اي را به شما بگويم. ملت ايران، مكتب اهل بيت را از دو جا گرفته است. در واقع، همه ملت ايران براي تشيّع، وامدار دو مجموعه انساني هستند: يكي اهواز است و يكي جبل عامل.در ايران، يكي از مراكز محدود و معدودي كه از هزار و دويست سال قبل، پايگاه مكتب اهل بيت بود، همين شهر اهواز شما و منطقه خوزستان است كه هميشه تشيّع و دين و محبّت و معارف اهل بيت را گرفته و آن را به بقيه مردم ايران منتقل كرده است. عدّه اي مي خواستند بين اين مردمي كه با اين خصوصيات تاريخي، عربشان، فارسشان، لرشان، دزفولي شان، شوشتري شان، از قوميتهاي مختلفشان، با لهجه هاي گوناگونشان در كنار هم ايستاده اند، اختلاف بيندازند كه بحمداللَّه تيرشان به سنگ خورد. آن چه كه در پايان اين صحبت مي خواهم به همه شما برادران و خواهران بگويم، دو مطلب است: يكي در درجه اوّل اهميت است، يكي هم در درجه بعد. آنچه كه مهمتر است، اين است كه در سرتاسر كشور اسلامي ما و ميان همه اين ملت سرافراز، آن چيزي كه از روز اوّل

انقلاب، بلكه از پيش از انقلاب تا امروز، موجب شده است كه دشمن نتواند هدفهاي خود را عملي كند، عبارت از وحدت كلمه اقشار مختلف مردم است؛ يعني اتّحاد همه قوميتهاي ايراني، همه برادران و خواهران، همه قشرها، همه لهجه ها، همه زبانها، همه استانها؛ وحدت بر محور افكار و رهنمودهاي انقلابي اسلام كه به وسيله امام بزرگوار مطرح شد و پايه هاي اين حكومت و اين نظام را به وجود آورد و به فضل پروردگار از روز اوّل، روحانيت مبارز و انقلابي و مردمي، ذهنها را با اين افكار آشنا كرد. اين، توصيه و حرف اوّل من به شما مردم عزيز خوزستان است. شما بحمداللَّه از خودِ خوزستان، روحانيت انقلابي و خوش سابقه و امتحان داده خوبي در اين استان داريد. شرط اصلي اين وحدت در استان برقرار است؛ يعني عناصر مؤمن در سرتاسر استان، اين وحدت را تجربه كرده اند. بايد وحدت كلمه را همچنان كه در گذشته بوده است، حفظ كنيد. زبان و لغت و قوميت و نژاد در استان، هيچ نبايد به اين يكپارچگي صفوف شما مردم عزيز اندكي خدشه وارد كند. اين، آن مطلب مهمتر و اساسيتر است. به همه ملت ايران هم اين توصيه را مي كنيم و به فضل پروردگار، ملّت ايران هم هميشه پاسخ مثبتي داده است و در آينده نيز خواهد داد. نكته دوم كه از لحاظ اهميّت ، بلافاصله بعد از آن نكته اوّل است و بخصوص در استان شما و بعضي از استانهاي ديگر بايد مورد توجّه قرار گيرد، اين است كه من طبق گزارشها اطّلاع پيدا كردم كه هنوز در گوشه و كنار اين استان و در بعضي

جاها، عادات غلط و جاهلي نسبت به زن مسلمان وجود دارد؛ عاداتي كه زن را از استقلال و شخصيت خود و از كرامتي كه اسلام برايش معيّن كرده است، محروم مي كند. در دوران نظام اسلامي، اين طور زوايد فكري و خرافات، قابل قبول نيست. من از بانوان - كه در درجه اوّل خودِ بانوان بايد بخواهند كه بر طبق سيره اسلامي با آنها عمل شود - و همچنين از همه برادران - چه برادران عرب، چه برادران بختياري و لُر، يا برادران ديگر - خواهش مي كنم كه اگر در ميان آنها عادات و روشهاي غلطي از گذشته نسبت به زنان باقي است، آن را كنار بگذارند، تا خواهران هم بتوانند در ميدانهاي اجتماعي وارد شوند، تحصيل علم و معرفت كنند، خانواده ها را آباد كنند، فرزندان با معرفت و باكمال و عاقل و آينده سازي را تربيت كنند، يا در هر ميدان ديگري كه مي خواهند يا مي توانند، فعاليت نمايند. اين، آن چيزي است كه اسلام خواسته است و به فضل پروردگار بايستي در نظام جمهوري اسلامي تأمين شود. اميدوارم خداوند متعال، همه شما را مشمول لطف و رحمت و فضل خود قرار دهد. من مجدّداً از همه شما تشكّر مي كنم و اميدوارم كه مشمول الطاف الهي باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) احزاب: 11 - 9

بيانات در اجتماع زنان خوزستان

بيانات در اجتماع زنان خوزستان

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين. الهداة المهدييّن المعصومين. سيّما بقيةاللَّه في الارضين. اين اجتماع باشكوه و بزرگ، يكي از معدود اجتماعاتي است كه در كشور اسلامي ما به معناي حقيقي

كلمه براي تجليل از بانوان فداكار ميهن عزيزمان تشكيل شده است. تشكيل اين مجلس و اين ديدار باعظمتِ بانوان اهواز و خوزستان، اوّلاً به خاطر اين است كه مقام والاي زن ايراني، مخصوصاً در اين منطقه ي خونبار مورد احترام و اهتمام ويژه اي قرار گرفته باشد. ثانياً درباره ي مسأله ي زن ايراني و زن مسلمان، در اجتماعي كه از خود بانوان تشكيل شده است، مطالب لازم و مهمي مطرح شود، تا در تصحيح بينش عمومي ملت عظيم الشّأن ايران و همه ي مسلمانان جهان نسبت به زن مسلمان و ديدگاه اسلام درباره ي زن، مؤثّر واقع شود. ثالثاً اين اجتماع، نشان دهنده ي استقلال زن ايراني و حضورش در ميدان سياست و ميدان مسائل انقلابي است و اين، نمايش قدرت ملت ايران، مخصوصاً بانوان در مقابل چشم جهانيان است. آنچه كه من عرايضم را با آن شروع مي كنم، اين است كه در دوران بازسازي كشور اسلامي - كه در اين دوران، هم ملت و هم مسؤولان، درصدد آن هستند كه ايران بزرگ را هم از لحاظ مادّي و هم از لحاظ نظم اجتماعي و هم از جهات معنوي، بازسازي حقيقي كنند - بيشترين تكيه بر نيروي انساني است. يعني يك كشور اگر مي خواهد به معناي واقعي بازسازي كند، بايد بيشترين تكيه و بيشترين نگاه و توجّهش، به انسان و نيروي انساني باشد. وقتي كه صحبت از نيروي انساني است، بايد توجّه كنيم كه نصف جمعيت كشور و نيمي از نيروي انساني، بانوان كشورند. اگر بينش غلطي در مورد زن وجود داشته باشد، بازسازي به معناي حقيقي و در سطح وسيع آن، شدني نيست. هم خودِ بانوان كشور بايد نسبت به موضوع زن

از نظر اسلام، داراي آگاهي كافي و لازم باشند، تا بتوانند با اتّكا به نظر والاي دين مقدس اسلام، از حقوق خود به طور كامل دفع كنند، و هم همه ي افراد جامعه و مردان در كشور اسلامي بايد بدانند كه نظر اسلام در مورد زن، حضور زن در عرصه هاي زندگي، فعّاليت زنان، تحصيل زنان، كار و تلاش اجتماعي و سياسي و اقتصادي و علمي زنان، نقش زن در خانواده و نقش زن در بيرون از خانواده چيست. درباره ي همه ي اينها، اسلام يك نظر روشن و صريح دارد كه اگر بخواهيم با نظر فرهنگهاي ديگر، از جمله فرهنگ غربي مقايسه كنيم، نظر اسلام، هم مترقّي تر است و هم سابقه ي بينش اسلامي، از آنچه كه امروز در مرد هست، بيشتر است و هم نظر اسلام موجب آبادي و صلاح و فلاح كشور و موجب اعتلاي هر چه بيشتر بانوان در كشور مي شود. خواهران عزيز! توجّه بفرماييد؛ مخصوصاً من اصرار دارم كه زنان جوان و كساني كه داراي همّت و شور و انگيزه ي بيشتري هستند،درست توجّه بفرمايند، تا آن قدري كه اقتضاي اين جلسه است، دراين باره مطالب كوتاهي را عرض كنم. نظر اسلام در مورد زندگي انسان و شأن زنان، در سه بخش قابل تقسيم است. من بارها اين مطالب را بيان كرده ام؛ اما اصرار دارم كه هر چه بيشتر اين مطلب مهم در مورد بانوان كشور مطرح شود. آن كسي كه بيشتر بايد در اين مورد فعّال باشد، خود زنان جامعه ي ما هستند. خواهران عزيز و دختران من! اعتقادم اين است كه اگر در بخشي از جامعه ي اسلامي - چه در ايران و چه در بعضي كشورهاي

ديگر - نسبت به زن مسلمان، كوتاهيهايي صورت مي گيرد، قدري تقصير مردان و قدري هم تقصير خودِ بانوان است؛ چون آن كسي كه بايد شأن اسلامي زن را بشناسد و از آن دفاع كند، در درجه ي اوّل خودِ بانوان هستند. بايد بدانند كه خدا و قرآن و اسلام، درباره ي آنها چه قضاوتي دارد، از آنها چه مي خواهد، مسؤوليت آنها را چه چيزي معيّن مي كند و از آنچه كه اسلام فرموده و خواسته، دفاع كنند و بخواهند. اگر نخواهند، كساني كه به هيچ ارزشي پايبند نيستند، به خود اجازه خواهند داد كه به زن ستم كنند؛ كمااين كه امروز در دنياي غرب و در زير سايه ي نظامهاي مادّي آن ديار، با وجود شعارهايي كه نسبت به زن مي دهند، بيشترين ظلم را مردان غربي به زنان مي كنند؛ پدر به دخترش، برادر به خواهرش، شوهر به زنش. بيشترين ستم و تعرّض و تعدّي نسبت به زنان و همسران و خواهران و يا حتّي دخترانشان - طبق آمارهايي كه در دنيا هست - از سوي مرداني است كه در نظامهاي غربي زندگي مي كنند. يعني اگر در نظامي ارزشهاي معنوي حاكم نباشد، خدا در دلها نباشد، مرد با تكيه بر قدرت جسماني، راه خود را براي ظلم و تعدّي به زن باز مي بيند. چيزي كه مانع است، دو چيز است: يكي ملاحظه ي خدا و قانون و ايمان و امثال اينها، و يكي هم خودِ زن كه حقوق انساني و الهي خود را درست بشناسد و از آن دفاع كند و خود را به معناي حقيقي كلمه بطلبد. در اين مورد، اسلام يك حدّ ميانه و بدون افراط و تفريط را ارائه

مي دهد. نه به زن اجازه ي ظلم كردن مي دهد و نه طبيعت زن و مرد را ناديده مي گيرد. خطّ مستقيم و صراط مستقيم، همان خطّ اسلامي است كه من به صورت كوتاه آن را تشريح مي كنم. در اسلام، براي فعّاليت زنان، سه عرصه معيّن شده است. اوّل، عرصه ي تكامل و رشد معنوي خودِ زن است. زن و مرد در اين بخش، هيچ تفاوتي در ميدان رشد و تكامل معنوي ندارند. يعني مرد مي تواند به عاليترين مقامات از لحاظ معنوي برسد؛ زن هم مي تواند به بالاترين مقامات از لحاظ معنوي برسد. مرد مي تواند به حدّ علي بن ابي طالب عليه السّلام برسد و زن مي تواند به حدّ فاطمه ي زهرا سلام اللَّه عليها برسد. قرآن كريم، وقتي مي خواهد نمونه اي براي انسانهاي با ايمان ذكر كند، آن را از ميان مردان ذكر نمي كند؛ از ميان زنان ذكر مي كند: «و ضرب اللَّه مثلاً للذين امنوا امراة فرعون»(358). خداي متعال در اين جا، دو زن را به عنوان دو نمونه از انسانهاي برجسته و مؤمن - نه از زنان برجسته - ذكر مي كند. يعني در صحنه ي انسانيت و تكامل معنوي، خداي متعال وقتي مي خواهد نمونه ي ممتازي بيان كند، سخن از پيامبران و مردان بزرگ و شخصيتهاي علمي و ديني نمي كند؛ بلكه سخن از دو زن به ميان مي آورد كه يكي از آن دو زن، زن فرعون است. «أذ قالت رب ابن لي عندك بيتاً في الجنة»(359)؛ زني در مقام مبارزه با قدرت طاغوتي شوهرش، زني با استقلال كامل كه زير بار شوهر متجاوز و قدرتمند و فرعون صفت و فرعون نام خود نمي رود. عظمت اين زن، اين جاست كه شوهر نمي تواند راه گمراهي را بر او تحميل كند؛

اگرچه آن شوهر، شخصي در حدّ فرعون با آن قدرت و با آن شخصيت باشد. ميليونها مرد، زير دست فرعون و محكوم اراده ي اويند؛ اما همسر خود اين مرد، در خانه محكوم اراده ي او نيست؛ آزاد است، به خدا ايمان مي آورد، راه فرعون را ترك مي گويد و راه خدا و راه حق را انتخاب مي كند. لذا به عنوان يك موجود و يك انسان برجسته، نه فقط از ميان زنان، بلكه از ميان همه ي بني نوع بشر انتخاب مي شود. زنِ ديگر، مريم مادر عيسي و دخترِ عمران است. «مريم ابنة عمران»(360). مريم، زني جوان است كه در مقابل تهمت و نگاه سوء ظن آلوده ي همه ي مردم شهر و منطقه ي خود، مثل كوه مي ايستد و كلمةاللَّه و روح را كه خداي متعال با قدرت كامله ي خود در دامان پاك او گذاشته است، بر روي دست مي گيرد و مثل نورافكني فرزند خود را بر دنياي تاريك آن زمان مي افكند. اين دو زن، دنيا را نور باران مي كنند. اين، نشان دهنده ي آن است كه در ميدان عظيم و محشر وسيعي كه همه ي انسانها، از اوّلين و آخرين جمع شده اند؛ وقتي خداي متعال مي خواهد دو انسان را از مجموع همه ي انسانها انتخاب كند و به عنوان مثل و نمونه، آنها را معرفي كند، دو زن را انتخاب مي كند؛ نه دو مرد را و نه يك مرد و يك زن را. در اين كار، رازهايي است. پس، در عرصه ي اوّل - يعني عرصه ي رشد معنوي و تعالي روحي و نفساني انسان - ميان زن و مرد فرقي نيست؛ زن مثل مرد، مرد هم مثل زن هر دو مي توانند مدارج عالي معنويّت

و قرب به خدا را طي كنند. لذا در قرآن مي فرمايد: «ان المسلمين والمسلمات و المؤمنين و المؤمنات و القانتين و القانتات و الصّادقين و الصّادقات و الصّابرين و الصّابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدّقين و المتصدّقات و الصّائمين و الصّائمات و الحافظين فروجهم و الحافظات و الذاكرين اللَّه كثيراً و الذاكرات»(361). همه جا، مرد و زن در كنار هم قرار دارند. «اعداللَّه لهم مغفرة و اجراً عظيماً»(362). اين، صحنه ي اول است كه در آن، ميان زن و مرد هيچ تفاوتي نيست. عرصه ي دوم، عرصه ي فعّاليتهاي اجتماعي است؛ اعم از فعّاليت اقتصادي، فعّاليت سياسي، فعّاليت اجتماعي به معناي خاص، فعاليت علمي، درس خواندن، درس گفتن، تلاش كردن در راه خدا، مجاهدت كردن و همه ي ميدانهاي زندگي در صحن جامعه. در اين جا هم ميان مرد و زن در اجازه ي فعّاليتهاي متنوّع در همه ي ميدانها، هيچ تفاوتي از نظر اسلام نيست. اگر كسي بگويد مرد مي تواند درس بخواند، زن نمي تواند؛ مرد مي تواند درس بگويد، زن نمي تواند؛ مرد مي تواند فعاليت اقتصادي انجام دهد، زن نمي تواند؛ مرد مي تواند فعّاليت سياسي كند، زن نمي تواند، منطق اسلام را بيان نكرده و بر خلاف سخن اسلام حرف زده است. از نظر اسلام، در همه ي اين فعّاليتهاي مربوط به جامعه ي بشري و فعّاليتهاي زندگي، زن و مرد داراي اجازه ي مشترك و همسان هستند. البته بعضي از كارها هست كه باب زنان نيست؛ چون با تركيب جسماني آنها تطبيق نمي كند. بعضي از كارها هم هست كه باب مردان نيست؛ چون با وضع اخلاقي و جسمي آنها تطبيق نمي كند. اين موضوع ربطي به اين ندارد كه زن مي تواند در ميدان فعّاليتهاي اجتماعي باشد يا نه.

تقسيم كار، بر حسب امكانات و شوق و زمينه هاي اقتضاي اين كار است. اگر زن بخواهد شوق داشته باشد، مي تواند فعّاليتهاي گوناگون اجتماعي و آنچه كه مربوط به جامعه است، انجام دهد. البته در عرصه ي اين فعّاليتها، اسلام حدودي را معيّن كرده است كه اين حدود، مربوط به زن و اجازه داشتن او براي فعّاليت نيست؛ مربوط به اختلاط زن و مرد است كه اسلام روي اين مسأله حسّاسيت دارد. اسلام معتقد است كه مرد و زن بايد يك مرزبندي ميان خودشان در همه جا - در خيابان، در اداره، در تجارتخانه - داشته باشند. ميان زن و مرد مسلمان، حجاب و مرزي معيّن شده است. اختلاط و امتزاج زن و مرد، مثل اختلاط و امتزاج مردان با هم و زنان با هم نيست. اين را بايد رعايت كنند. هم مرد بايد رعايت كند و هم زن بايد رعايت كند. اگر اين حسّاسيتِ اسلام نسبت به روابط و نوع اختلاط مرد و زن رعايت شود، همه ي كارهايي كه مردان مي توانند در عرصه ي اجتماعي انجام دهند، زنان هم - اگر قدرت جسماني و شوق و فرصتش را داشته باشند - مي توانند انجام دهند. زنان مي توانند تحصيلات عاليه كنند. بعضيها خيال مي كنند كه دختران نبايد تحصيل كنند. اين، اشتباه و خطاست. دختران بايد در رشته هايي كه براي آنها مفيد است و به آن علاقه و شوق دارند، تحصيل كنند. جامعه، به تحصيلات دختران هم نيازمند است؛ همچنان كه به تحصيلات پسران نيازمند است. البته محيط تحصيل بايد سالم باشد؛ هم براي پسر و هم براي دختر. دانشگاه بايد براي فرزندان مردم امنيت داشته باشد؛ چه دختر و

چه پسر. كوچه و خيابان بايد از لحاظ ناموسي و اخلاقي امنيت داشته باشد؛ چه براي دختران و چه براي پسران؛ فرق نمي كند. در صورتي كه اين امنيت حاصل شود، آن وقت در محيط امن، در كوچه و بازار امن، در دانشگاه امن، در دبيرستان امن كه امنيت اخلاقي و فكري تأمين شده است - و مسؤولان و پدران و مادران بايد آن را تأمين كنند - دختر مسلمان، پسر مسلمان، مرد مسلمان، زن مسلمان مي توانند فعّاليت خودشان را بكنند. براي اين كه آن اختلاطي كه قبلاً گفتم، پيش نيايد و حدود اخلاقي حفظ شود، اسلام براي زن حجاب را معيّن كرده است. خودِ اين حجاب، يكي از وسايل امنيت است. با حجاب زنِ مسلمان، هم خود زنِ مسلمان امنيت پيدا مي كند و هم مردان مسلمان امنيت پيدا مي كنند. آن جايي كه حجاب را از زنان دور مي كنند، آن جايي كه زن را به عرياني و برهنگي نزديك مي كنند، در درجه ي اوّل، امنيت از خود زن و در درجه ي بعد، از مردان و جوانان گرفته خواهد شد. براي اين كه محيط سالم و داراي امنيت باشد؛ زن بتواند كار خود را در جامعه انجام دهد، مرد هم بتواند مسؤوليتهاي خود را انجام دهد، اسلام حجاب را معيّن كرده است كه اين حجاب، يكي از آن احكام برجسته ي اسلام است و يكي از فوايدش همين است كه گفتم. فوايد فراوان ديگري هم دارد كه در بخش بعد، اگر به يادم آمد و فرصت شد، اشاره اي خواهم كرد. پس، در عرصه ي دوم - كه عرصه ي فعّاليتهاي اجتماعي و سياسي و علمي و فعّاليتهاي گوناگون است - زنِ مسلمان مثل

مردِ مسلمان حق دارد آنچه را كه اقتضاي زمان است، آن خلأيي را كه احساس مي كند، آن وظيفه اي را كه بر دوش خود حس مي كند، انجام دهد. چنانچه دختري مثلاً مايل است پزشك شود، يا فعاليت اقتصادي كند، يا در رشته هاي علمي كار كند، يا در دانشگاه تدريس كند، يا در كارهاي سياسي وارد شود، يا روزنامه نگار شود، براي او ميدانها باز است. به شرط رعايت عفّت و عفاف و عدم اختلاط و امتزاج زن و مرد، در جامعه ي اسلامي ميدان براي زن و مرد باز است. شاهد بر اين معنا، همه ي آثار اسلامي است كه در اين زمينه ها وجود دارد و همه ي تكاليف اسلامي است كه زن و مرد را به طور يكسان، از مسؤوليت اجتماعي برخوردار مي كند. اين كه مي فرمايد: «من اصبح لا يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم»(363)، مخصوص مردان نيست؛ زنان هم بايد به امور مسلمانان و جامعه ي اسلامي و امور جهان اسلام و همه ي مسائلي كه در دنيا مي گذرد، احساس مسؤوليت كنند و اهتمام نمايند؛ چون وظيفه ي اسلامي است. بر اساس آيه ي شريفه ي سوره ي احزابْ فرق نمي كند؛ چه اسلام، چه ايمان، چه قنوت، چه خشوع، چه تصدّق، چه صوم، چه صبر و استقامت، چه حفظ ناموس، چه ذكر خدا، زن و مرد در اين بخشها يكسانند. فعّاليت زنان در عرصه ي اجتماع، فعّاليتي كاملاً مباح و روا و مطلوب و مُجاز است كه با حفظ حدود اسلامي، اينها را انجام دهند و نيمي از نيروي فعّال جامعه را به جامعه تقديم كنند. آن وقتي كه در جامعه، هم مرد تحصيل مي كند و هم زن، جمعيت تحصيل كرده، دو برابر آن زماني است كه

فقط مردان تحصيل مي كنند. آن وقتي كه زنان در جامعه تدريس مي كنند، معلّم در جامعه دو برابر تعداد آن وقتي است كه فقط مردان تدريس مي كنند. در فعّاليت سازندگي، در فعاليت اقتصادي، در طرّاحي و فكر كردن و براي امور كشور و يك شهر و يك روستا و يك مجموعه و امور شخصي خانواده مطالعه كردن، ميان زن و مرد تفاوتي نيست. همه مسؤولند و همه بايد انجام دهند. دختران مسلمان و زنان مؤمن! اين را هم بگويم: اروپايي كه امروز ادّعا مي كند زن در آن جا آزاد است، تا نيم قرن پيش به زن اجازه نمي داد كه در مال شخصي خودش تصرّف كند! يعني مثلاً يك زن اروپايي يا امريكايي، تا پنجاه، شصت سال قبل از اين، اگر ميليونها ثروت داشت، خودش حق نداشت كه از اين ثروت، به ميل و اراده ي خودش استفاده كند؛ بايد در اختيار شوهر يا پدر و يا برادرش مي گذاشت و آنها هم به ميل خودشان از ثروت آن خانم - يا براي او و يا براي خودشان - استفاده مي كردند! در اسلام، اين طور نيست. در اسلام، زن مالك ثروت خود است. شوهرش راضي باشد، يا راضي نباشد؛ پدرش راضي باشد، يا راضي نباشد - فرقي نمي كند - او مي تواند ثروت و مال و اندوخته ي خود را مصرف كند و ربطي به كس ديگري ندارد. نظر اسلام، اين است. در حمايت از استقلال اقتصادي زنان، دنيا سيزده قرن است كه از اسلام عقب است. اسلام اين را سيزده قرن قبل گفته است؛ ولي در اروپا تازه چهل، پنجاه سال و در بعضي از كشورها كمتر از اين مدّت است

كه تازه شروع كرده اند به زن اجازه دهند كه در مال و ملك خود، دخل و تصرّف كند! اسلام، از اين جهت هم جلو است. بخش سوم - كه آن هم بسيار مهم است - بخش خانواده است. به نقش زن در اعتلاي معنوي اشاره كرديم و حكم اسلاميِ هر نوع فعّاليت اجتماعي را گفتيم؛ اما در اين بخش، نقش زن در خانواده را مطرح مي كنيم؛ يعني زن بعنوان يك همسر يا يك مادر. اين جا واقعاً احكام اسلام به قدري درخشان و افتخارآميز است كه انسان وقتي احكام اسلام را مشاهده مي كند، احساس اعتزاز مي نمايد. زن به عنوان يك زوجه و يك همسر، در مراحل مختلف مورد توجّه و عنايت ويژه ي اسلامي قرار دارد. در درجه ي اوّل، مسأله ي انتخاب همسر است. به نظر اسلام، زن در انتخاب همسر آزاد است و هيچ كس نمي تواند در مورد انتخاب همسر، بر هيچ زني چيزي را تحميل كند. يعني حتي برادران زن، پدرِ زن - خويشاوندان دورتر كه جاي خود دارند - اگر بخواهند بر او تحميل كنند كه تو حتماً بايد با شخص مورد نظر ازدواج كني، نمي توانند و چنين حقّي را ندارند. اين، نظر اسلام است. البته در جامعه ي اسلامي، در طول زمان، عادات جاهلي و غلط بوده است؛ الان هم در بعضي از كشورها هست و در كشورِ خود ما هم در بعضي از جاها - مثل مناطقي از شهرهاي مركزي كشور، مناطقي در خوزستان و جاهاي ديگر - عادات غلطي وجود دارد. فرض بفرماييد - آن طوري كه اطّلاع دارم - در بعضي از عشاير، پسر عموي هر دختري حق دارد كه در مورد

ازدواج آن دختر، اظهار نظر كند! اين، غلط است. اسلام، چنين اجازه اي را به هيچ كس نمي دهد. آنچه را كه مسلمانانِ جاهل انجام مي دهند، كسي نبايد به حساب اسلام بگذارد. اينها عادات جاهلي است. مسلمانان جاهل، با تكيه بر آداب و عادات جاهليت، كارهايي انجام مي دهند كه ربطي به اسلام و احكام نوراني آن ندارد. اگر كسي دختري را مجبور كند كه بايد با پسر عمويت ازدواج كني، كار خلاف كرده است. اگر كسي به عنوان اين كه پسر عموي دختري است، به خودش حق بدهد كه او را از ازدواج كردن نهي كند و بگويد چون با من ازدواج نكردي، پس من اجازه ي ازدواج به تو نمي دهم، اين پسر عمو و هر كس كه به او كمك كند، فعل حرامِ خلاف شرع كرده است. اينها، خلاف شرع بيّن است و فقهاي اسلام، در اين مورد اختلاف نظر ندارند. اگر فرض كنيم كسي از قبيله اي، براي اين كه اختلافات خود را با قبيله ي ديگر حل كند - فرض كنيد دعوا و اختلاف و خونريزي بوده است - حلّ اين اختلاف و فصل اين نزاع را به اين قرار دهد كه دختري را از اين قبيله به آن قبيله بدهند؛ بدون اين كه از خودِ دختر اجازه بگيرند، اين كار خلاف شرع است. البته يك وقت از خودِ دختر اجازه مي گيرند؛ اشكالي ندارد. دختري است، خودش مايل است و حرفي ندارد كه با جواني از قبيله ي ديگر ازدواج كند كه ضمناً با اين ازدواج، اختلاف و نزاع هم از بين برود. اين، ايراد و مانعي ندارد؛ اهلاً و سهلاً. اما اگر بخواهند دختري را به اين كار مجبور كنند،

اين كار، خلاف شرع و خلاف احكام اسلامي است. ملاحظه مي كنيد كه احكام اسلام در انتخاب همسر، از اوّلِ تشكيل خانواده، در جهت كمك به زنان است. چون بعضي از مردان، نسبت به زنان زورگويي و ظلم و تعدّي مي كردند، اسلام در مقابل اين ظلم و تعدّي ايستاده است. وقتي كه عائله تشكيل مي شود، در داخل عائله، از نظر اسلام، زن و شوهر دو شريك زندگي هستند و بايد نسبت به يكديگر با محبت رفتار كنند. مرد حق ندارد به زن زور بگويد؛ زن هم حق ندارد به مرد زور بگويد. احكام و مقرّرات اسلامي، در مورد ارتباطات زن و مرد در داخل عائله و خانواده، بسيار دقيق و ظريف است. خداي متعال، با توجّه به طبيعت زن و مرد، با توجّه به مصالح جامعه ي اسلامي، با توجّه به مصالح زن و مرد، اين احكام را معيّن كرده است. مرد فقط در چند مورد - كه من يك مورد را تصريح مي كنم و يكي، دو مورد ديگر را تصريح نمي كنم - حق دارد به زن دستور بدهد و زن موظّف است كه دستور را عمل كند. آن موردي كه تصريح مي كنم، اين است كه مرد مي تواند از خروج زن از خانه بدون اجازه ي خود جلوگيري كند؛ به شرط اين كه در هنگام عقد ازدواج، شرطي در اين مورد انجام نگرفته باشد. اگر شرطي در بين نباشد، مرد مي تواند مانع شود. اين، يكي از آن رازهاي دقيق احكام الهي است و اين، حق فقط به شوهر داده شده و حتّي به پدر هم داده نشده است. پدر نمي تواند دختر خود را موظّف كند كه اگر خواست بيرون

برود، از او اجازه بگيرد. پدر چنين حقّي ندارد، يا برادر چنين حقّي نسبت به خواهر ندارد؛ اما شوهر اين حق را نسبت به زن دارد. البته در هنگام صيغه ي عقد، زنان مي توانند شروطي را به عنوان شرط عقد ازدواج ذكر كنند. اين شروط را هم زن و هم مرد موظّفند كه عمل كنند. بنابراين، اگر شرط كردند، آن بحث ديگري است؛ اما در درجه ي اوّل، اين طور است. يكي، دو مورد ديگر هم هست كه زن موظّف است در آن موارد، از مرد اطاعت كند. اينها همه به خاطر طبيعت زن و مرد است. طبيعت زن و مرد، هر كدام ويژگي اي دارد. در داخل خانواده، كار و روحيّات مرد را نبايد از زنان توقّع كرد؛ روحيات زن را هم در خانواده نبايد كسي از مرد توقّع كند. هر كدام يك خصوصيات طبيعي و روحي دارند كه مصلحت بشر، مصلحت جامعه، مصلحت نظام اجتماعي زن و مرد اين است كه روحيّات و خصوصيات مرد وزن در تعامل اينها در داخل خانواده دقيقاً رعايت شود؛ كه اگر رعايت شد، هم اين خوشبخت است و هم آن. اما كسي به كسي حقّ ظلم كردن، زور گفتن و استخدام كردن ندارد. بعضي از مردان خيال مي كنند كه زن وظيفه دارد همه ي كارهاي مربوط به آنها را انجام دهد. البته در محيط خانواده، زن و مردي كه به هم علاقه دارند، با كمال ميل و شوق، كارها و خدمات يكديگر را انجام مي دهند؛ اما انجام دادن از روي ميل، غير از اين است كه كسي احساس كند، يا اين طور عمل كند كه گويا وظيفه ي زن است كه بايد

مثل يك مستخدم، خدمت مرد را به آن شكل انجام دهد. چنين چيزي در اسلام وجود ندارد. از جمله وظايفي كه برعهده ي زنان در داخل خانه و خانواده است، مسأله ي تربيت فرزند است. زناني كه به خاطر فعّاليتهاي خارج از خانواده، از آوردن فرزند استنكاف مي كنند، برخلاف طبيعت بشري و زنانه ي خود اقدام مي كنند. خداوند به اين راضي نيست. كساني كه فرزند و تربيت فرزند و شيردادن به بچه و در آغوش مهر و عطوفت بزرگ كردن فرزند را براي كارهايي كه خيلي متوقّفِ به وجود آنها هم نيست، رها مي كنند، دچار اشتباه شده اند. بهترين روش تربيت فرزند انسان، اين است كه در آغوش مادر و با استفاده از مهر و محبّت او پرورش پيدا كند. زناني كه فرزند خود را از چنين موهبت الهي محروم مي كنند، اشتباه مي كنند؛ هم به ضرر فرزندشان، هم به ضرر خودشان و هم به ضرر جامعه اقدام كرده اند. اسلام، اين را اجازه نمي دهد. يكي از وظايف مهم زن، عبارت از اين است كه فرزند را با عواطف، با تربيت صحيح، با دل دادن و رعايت و دقّت، آن چنان بار بياورد كه اين موجود انساني - چه دختر و چه پسر - وقتي كه بزرگ شد، از لحاظ روحي، يك انسان سالم، بدون عقده، بدون گرفتاري، بدون احساس ذلّت و بدون بدبختيها و فلاكتها و بلايايي كه امروز نسلهاي جوان و نوجوان غربي در اروپا و امريكا به آن گرفتارند، بار آمده باشد. عزيزان من! شما ببينيد زنان غربي، به خاطر اين كه به خانواده اهميت ندادند، به تربيت فرزند اهميت ندادند، امروز كار جوامع غربي به جايي رسيده است كه

ميليونها نوجوان تبهكار و فاسد در كشورهاي اروپايي و امريكايي، در زير سايه ي آن تمدّن مادّي، آن كاخهاي سربرافراشته، آن پايگاههاي اتمي، آن آسمانخراشهاي صدوچند طبقه، آن پيشرفتهاي علمي و تكنولوژيك، در سن ده سالگي، دوازده سالگي مشغول تبهكاريند؛ دزدند، قاتلند، قاچاقچيند، معتادند، سيگار مي كشند، حشيش مي كشند! اين، به خاطر چيست؟ به خاطر آن است كه زن غربي، قدر خانواده را ندانست. در گذشته، وضع زنان غربي اين طور نبود. از سي، چهل، پنجاه سال قبل، وضع زنان غربي - بخصوص در امريكا و بعضي از كشورهاي اروپايي - روزبه روز بدتر شد. آن روزي كه زنان غربي اين راه غلط را شروع نمودند، فكر نمي كردند كه سي سال ديگر، چهل سال ديگر، پنجاه سال ديگر، كشور و جامعه ي آنها، دچار چنين وضعي شود كه نوجوان دوازده ساله، هفت تير ببندد، يا چاقوي ضامن دار در جيب خود بگذارد و به هنگام شب يا روز، در گوشه و كنار خيابانهاي نيويورك يا لندن يا بقيه ي شهرهاي غربي، اگر توانست كسي را بكُشد، بدون هيچ ملاحظه اي بكشد! وضعشان به اين جا رسيده است. وقتي خانواده از هم پاشيد، وضعيت اين گونه مي شود. در واقع، خانواده را هم زن به وجود مي آورد و اداره مي كند؛ اين را بدانيد. آن عنصر اصليِ تشكيل خانواده، زن است، نه مرد. بدون مرد، ممكن است خانواده اي باشد. يعني اگر فرض كنيم در خانواده اي، مرد خانواده حضور نداشته باشد، يا از دنيا رفته باشد، زن خانواده اگر عاقل و با تدبير و خانه دار باشد، خانواده را حفظ مي كند؛ اما اگر زن از خانواده اي گرفته شد، مرد نمي تواند خانواده را حفظ كند. بنابراين، خانواده را زن حفظ مي كند.

علّت اين كه اسلام اين قدر به نقش زن در داخل خانواده اهميت مي دهد، همين است كه زن اگر به خانواده پايبند شد، علاقه نشان داد، به تربيت فرزند اهميت داد، به بچه هاي خود رسيد، آنها را شير داد، آنها را در آغوش خود بزرگ كرد، براي آنها آذوقه هاي فرهنگي - قصص، احكام، حكايتهاي قرآني، ماجراهاي آموزنده - فراهم كرد و در هر فرصتي به فرزندان خود مثل غذاي جسماني چشانيد، نسلها در آن جامعه، بالنده و رشيد خواهند شد. اين، هنر زن است و منافاتي هم با درس خواندن و درس گفتن و كار كردن و ورود در سياست و امثال اينها ندارد. در صدر اسلام، زن در ميدان جنگ، علاوه بر بستن زخم مجروحان - كه اين كار بيشتر بر عهده ي زنان بود - حتّي گاهي با نقاب، در ميدان جنگ و رزمهاي دشوار آن روز، شمشير هم مي زد! درعين حال در داخل خانه، فرزندان خود را هم در آغوش مي گرفت، تربيت اسلامي هم مي كرد، حجاب خود را هم حفظ مي كرد؛ چون اينها منافاتي با هم ندارد. اگر كسي درست توجّه كند، خواهد ديد كه منافاتي ندارد. بعضي افراط مي كنند، بعضي تفريط مي كنند. بعضي مي گويند چون فعّاليت اجتماعي اجازه نمي دهد به خانه و شوهر و فرزند برسيم، پس فعّاليت اجتماعي نبايد بكنيم. بعضي مي گويند چون خانه و شوهر و فرزند، اجازه نمي دهد فعّاليت اجتماعي بكنيم، پس شوهر و فرزند را بايد رها كنيم. هر دو غلط است. نه اين را به خاطر آن، نه آن را به خاطر اين، نبايد از دست داد. زن مسلمان، در عائله وظايفي دارد و آن، همان ركنيّت اساسي خانواده و

تربيت فرزندان و هدايت و تقويت روحي شوهر است. در دوران مبارزات ضدّ رژيم طاغوت در ايران، خيليها در ميدان مبارزه بودند، ولي زنانِ آنها نگذاشتند كه آنها مبارزه را ادامه دهند؛ به خاطر اين كه طاقت نداشتند سختيهاي مبارزه را تحمّل كنند؛ گذشت هم نداشتند. خيليها هم به عكس، شوهران خود را به ايستادگي در راه مبارزه تشويق مي كردند، آنها را كمك مي كردند و براي آنها تقويت و پشتيباني روحي مي آفريدند. در سال 56 و 57، آن روزي كه خيابانها و كوچه ها از اجتماعات مردم پر شده بود، زنان در بسيج و فرستادن شوهران و فرزندان خودشان به ميدانهاي مبارزه و تظاهرات، نقش حياتي داشتند. مادران در دوران انقلاب و در جنگ تحميلي، فرزندان خود را به سربازان جانباز و شجاع در راه اسلام و مسلمين تبديل كردند، و همسران در دوران انقلاب و دوران جنگ تحميلي، شوهران خود را به انسانهاي مقاوم و مستحكم مبدّل ساختند. اين است نقش و تأثير زن بر روي فرزند و شوهر. اين، نقشي است كه زن مي تواند در داخل خانواده ايفا كند و جزو بزرگترين نقشهاست و به نظر من از همه ي كارهاي زن مهمتر، همين كار است. از همه ي كارهاي زن مهمتر، تربيت فرزندان و تقويت روحي شوهران براي ورود در ميدانهاي بزرگ است، و خدا را شكر مي كنيم كه زن ايراني و مسلمان، در اين ميدان هم بيشترين هنر را نشان داده است. البته زنان شجاع و آگاه و مقاوم و صبور ايران، در دوران انقلاب، در دوران جنگ - چه در پشت جبهه، چه در جبهه، چه در داخل خانه ها - و كلاًّ در همه ي ميدانها،

حضوري فعّال داشتند. امروز هم در ميدان سياست، در ميدان فرهنگ، در ميدان انقلاب، در فعّاليتهاي مقابل چشم دشمنان جهاني، زنان ما حضور فعّال دارند. امروز اجتماع عظيم شما در اين جا، يك مفهوم فرهنگي، يك مفهوم سياسي و يك مفهوم اجتماعي دارد. آن كساني كه قضاياي كشور عزيز ما و نظام جمهوري اسلامي را تحليل مي كنند، وقتي اين اجتماع عظيم، اين اراده هاي استوار، اين آگاهي و اين شور و شوق را از شما مشاهده مي كنند، نسبت به ايران بزرگ و ملت عظيم الشّأن ايران و نظام مقدّس جمهوري اسلامي، احساس تعظيم و ستايش خواهند كرد. من به سخنان خود پايان مي دهم و توفيقات همه ي شما خواهران عزيز، دختران عزيز و بانوان گرامي خوزستان و شهر اهواز و ديگر شهرها و روستاهاي اين استان را آرزومندم. اميدوارم همه ي شما مشمول لطف و رحمت پروردگار باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در سال 1376

بيانات مقام معظم رهبرى در اجتماع بزرگ مردم در صحن امام خمينى(ره) مشهد مقدّس رضوى

بيانات مقام معظم رهبري در اجتماع بزرگ مردم در صحن امام خميني(ره) مشهد مقدّس رضوي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المكرّمين. سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. اللهم صلّ علي علي بن موسي الرّضا المرتضي، الامام التّقي النّقي و حجّتك علي من فوق الارض و من تحت الثّري. الصّديق الشّهيد صلاة كثيرة تامة زاكية متواصلة متواتره مترادفة. كافضل ما صليّت علي احد من اوليائك(1). قال اللَّه الحكيم في كتابه: «يريدون ليطفؤا نور اللَّه بافواههم واللَّه متمّ نوره ولوكره الكافرون. هوالذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدّين كلّه و لوكره المشركون.(2)» اوّلاً ولادت با سعادت امام همام، حضرت علي بن موسي الرّضا عليه الصّلاةوالسّلام را كه امسال

با عيد نوروز مقارن و مصادف شده است، براي سال جديد و ملت عزيز و ميهن عزيز و گراميمان به فال نيك مي گيريم. ثانياً هم عيد نوروز و هم اين ولادت بزرگ را به همه شما عزيزاني كه در اين جا اين اجتماع متراكم و با شكوه را تشكيل داده ايد و همچنين به همه ملت بزرگ ايران و به همه مسلمانان و معتقدان به اهل بيت نبوّت و رسالت و نيز به همه ايرانياني كه در سراسر جهان هستند، تبريك عرض مي كنم. امروز فكر كردم كه از فرصت استفاده شود و ضمن اين كه مسائل مهمّي را كه مناسب مي دانم در آغاز اين سال جديد هجري شمسي عرض شود، يك نكته قرآني هم مطرح گردد. در واقع، آنچه به عنوان يك مسأله قرآني و اسلامي عرض مي شود، به نظر من با آن مطلبي كه براي ملت عزيز ايران شنيدنش در اين ايام لازم است، منطبق است. آن نكته قرآني اين است كه در آيات متعدّدي از قرآن كريم، خداي متعال وعده فرموده است كه دين خدا و دين حق را در مقابل كارشكنيها و دشمنيها و حسادتها و كين ورزيهاي دشمنان در طول زمان، حفظ خواهد كرد. اين آيه شريفه اي كه مربوط به سوره «صف» است، يكي از آن آيات است: «يريدون ليطفؤا نوراللَّه بافواههم». اين آيه كريمه، راه خدا و دين خدا را به نور، آن هم نور خدا تشبيه فرموده است. نور خدا چون منتسب به حضرت باريتعالي است، طبعاً از همه انواري كه در ذهن بشر مي گنجد - مثل نور خورشيد و نور ستارگان و انوار قويتر از آن - به مراتب و

به قدر بي نهايت قويتر است. دشمنيِ دشمنان را هم به پُف كردن با دهان تشبيه كرده است. همان گونه كه كسي پُف مي كند و نور شمع يا چراغي را خاموش مي كند، دشمنان مي خواهند پُف كنند و نور خدا را خاموش كنند! نور خدا طبعاً از همه آنچه كه در ذهن بشر مي گنجد، قويتر است. اگر بگويند كسي نور خورشيد را با هواي ضعيفي كه از دهان خارج مي كند، مي خواهد خاموش كند، عقلا بر اين تصميم احمقانه و كودكانه، خنده تمسخر مي زنند؛ چه رسد به نور خداي متعال. قرآن كريم، دين حق را به اين نور تشبيه مي كند و تلاش دشمنان را - چه تلاش نظامي، چه تلاش تبليغاتي، چه تلاش سياسي، چه تلاش اقتصادي و كلاًّ همه آنچه را كه دشمنان، ديروز و امروز و در آينده در مقابل دين خدا عمل كرده اند - به همان هواي ضعيف و پُفي كه از دهان كسي خارج مي شود، تشبيه مي كند. اين كيد دشمن، چقدر در مقابل اراده ذات مقدّس پروردگار ضعيف است. «واللَّه متمّ نوره و لوكره الكافرون». اين، وعده اي است كه خداي متعال فرموده است. يعني اين طور مسلّم گردانيده است كه هر جا حركت و تلاش و نهادي مبتني بر دين خدا پا گرفت، تلاش دشمنان خدا نمي تواند آن را از بين ببرد و نابود كند. البته شرايطي دارد كه آن شرايط، در مجموعه معارف دين ذكر شده است؛ اما اصل و حقيقت مطلب، همين است. ما به تاريخ هم كه نگاه مي كنيم، همين را مشاهده مي كنيم و درست هم همين است. در دنباله اين آيه مي فرمايد: «هوالّذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدّين

كله و لوكره المشركون». آن نكته اي كه مي خواهم عرض كنم، در ضمن اين آيه شريفه است. يعني مي فرمايد كه خداي متعال تصميم گرفته است دين خود، دين حق، راه درست و صراط مستقيم الهي را بر همه اديان بشري و همه آنچه كه در دست بشر وجود دارد - كه حق نيست و باطل است - غلبه دهد؛ چه آنچه كه از اصل باطل است و چه آنچه كه روزي حق بوده و بعد با تصرّف متصرّفان و تحريفگران، به صورت باطل درآمده است. دين خدا بر همه دينها غلبه خواهد كرد؛ يعني همه فرهنگهاي بشري، همه سيستمهاي اقتصادي، همه ي روشهاي حكومتي و همه شيوه هاي زندگي غلط، بالأخره محكوم دين خدا خواهند شد. بگذار چند روز و چند صباحي، به قدر تلاش اصحاب خود و ضعف اصحاب حق جولاني كنند؛ اما در نهايت، دين خدا همه روي زمين را فرا خواهد گرفت و همه انسانها و افراد بشر، از دين خدا بهره مند خواهند شد. اين، مضمون اين آيه شريفه است. سؤالي كه در اين جا مطرح مي شود، اين است كه دين خدا چگونه بر روي زمين مسلّط خواهد شد؟ آيا دين خدا، با زور و با قدرت سياسي و نظامي در سطح عالم گسترش پيدا خواهد كرد؟ يقيناً نمي تواند اين طور باشد. اين، هنري نيست كه دين و عقيده اي را كساني كه صاحب آن عقيده اند و شمشير در دستشان است و قدرت دارند، بر روي كشورها و نقاط متصرّف خود، اشاعه و گسترش دهند و مردم را مجبور كنند كه برطبق اين عقيده رفتار نمايند. دين باطل هم مي تواند همين خصوصيات را پيدا كند. يعني يك

نفر، عقيده غلطي را با شمشير بر زندگي بشر مسلّط كند؛ مثل اين كه تفكّر ماركسيستي و روش زندگي كمونيستي، در چند سالي از سالهاي اين قرن، به زور بر كشورها و ملتهايي مسلّط شد و مردم به شيوه كمونيستي زندگي مي كردند. دين خدا اين طور نمي خواهد كه بر روي زمين، بر كشورها و ملتها و اديان ديگر غلبه پيدا كند. دين خدا بر دلها مسلّط مي شود و با شمشير و زور نمي شود بر دل مسلّط شد. دل بايد بفهمد، بپذيرد و از روي طوع و رغبت، زير بار روش و عقيده و ايماني برود. اين طور كه شد، آن وقت از منافع آن ايمان و عقيده ديني، بهره مند خواهد شد. با زور و شمشير نمي شود. نه؛ اسلام چنين چيزي را نخواسته است. البته دشمنان خدا و دشمنان اسلام در طول زمان، در اين زمينه حرفهاي نادرست زيادي زده اند كه كار به حرف آنها نداريم. عدّه اي اين طور وانمود كردند كه اسلام با شمشير در دنيا منتشر شد. عدّه اي هم از آن طرف پشت بام افتادند و گفتند اصلاً اسلام شمشير ندارد! هر دو حرف، غلط بود و هر كدام بحثهايي طولاني دارد و من درباره آنها نمي خواهم صحبت كنم. سخن من درباره يك مطلب ديگر است كه براي امروزِ مردم و كشور و مسؤولان ما بسيار مهمّ است. پس، دين خدا و دين اسلام، اگر ادّعا مي كند كه بر همه روشهاي زندگي، بر همه شيوه هاي حكومتي و بر شيوه هاي اجتماعي و فرهنگهاي دست ساز بشري مسلّط خواهد شد، معنايش اين نيست كه با شمشير مسلّط مي شود. اگر با شمشير نيست، پس با چيست؟ پاسخ به اين

سؤال، آن نكته اصلي است. اسلام دو وسيله ديگر دارد كه با كمك اين دو وسيله مي تواند بر همه اديان عالم پيروز شود؛ همه دلها را جذب كند و همه منطقهاي پوشالي مقابل خود را شكست دهد. آن دو وسيله چيست؟ يكي، عبارت است از منطق قوي و استدلال محكم و دلايل متقن كه اسلام از آن برخوردار است. ديگري، عبارت از عدالت به معناي حقيقيِ كلمه و به صورت مطلق است. اين، دو ابزار براي پيشرفت اسلام است. منطق قوي و استدلال محكم در مقابل تصرّف افكار مردم دنيا مؤثّر است. يعني شما نگاه مي كنيد، مي بينيد كه در طول زمان، فراوان عليه اسلام شبهه درست كردند، به اشكالتراشي پرداختند و استدلال سازي كردند تا بلكه بتوانند عقايد اسلامي را سست و موهوم كنند؛ اما عقايد اسلامي به خاطر استحكامي كه دارد و چون منطق دنبال تفكّر اسلامي است - نه فقط عقايد كه احكام اسلامي نيز همين طور است؛ چون متّكي به منطق و همراه استدلال است؛ چون هر ذهن صحيح و سالم و اهل و فهم و استدلالي، در مقابل منطق اسلام تسليم و خاضع مي شود - روز به روز گسترش پيدا كرده است. شما امروز اسلام را با پنجاه سال قبل مقايسه كنيد. امروز در كشورهايي كه رژيمهاي آنها با همه ابزارهاي ممكن با اسلام مي جنگند، اسلام رو به گسترش است. به عنوان مثال رژيم ايالات متّحده امريكا با هر وسيله اي كه به دستش برسد و بتواند، با اسلام مبارزه مي كند - البته ظاهر مطلب را هم حفظ مي كند و مي گويد من با اسلام معارضه اي ندارم، يا با مسلمانان دشمني ندارم؛ اما اين، يك ظاهر

نفاق آلود است، بر اي اين كه مسلمين را از آنچه كه مي گذرد، غافل كند - اما در همين كشوري كه رژيم آن با اسلام مخالف است و اگر اسلام صحيح و ناب را جايي سراغ كند، با هر وسيله ممكن با آن مبارزه مي كند، آن گونه كه آمارها نشان مي دهد، اسلام دين دوم است. يعني تعداد مسلمانان در اين كشور، بسيار زياد است و روزبه روز نه فقط سياهان امريكا، بلكه سفيدپوستان امريكا - امريكاييهاي نژاد بومي اصلي كه شايد چند نسل است كه در اين كشور هستند - به اسلام گرايش پيدا مي كنند. در اروپا همين طور است. در آفريقا همين طور است. در شرق دور همين طور است. با وجود آن كه اين همه با اسلام مخالفت مي كنند، ولي رو به توسعه است. چرا؟ چون استدلال و منطق، با اسلام همراه است. اين استدلال، فقط استدلال دانشگاهي هم نيست كه بگوييم فقط دانشمندان اين استدلال را مي فهمند؛ نه. اسلام در بطن خود، عقايد و احكامي دارد كه هر انسان سليم الطبعي را در مقابل خود جذب و به خود معتقد مي كند. مسأله، مسأله استدلالهاي پيچيده و معضل فلسفي فقط نيست كه اسلام، از آن هم برخوردار است. استدلال اسلامي كه مي گوييم، يعني استدلالي كه براي عامّه مردم، قابل فهم است. اين، يك ابزار است كه در اختيار اسلام قرار دارد. البته در همين جا، من به همه علاقه مندان و عشّاق گسترش اسلام عرض كنم كه درست نقطه مقابل اين پيروزي، آن است كه كساني خرافات را به نام اسلام بيان كنند. بزرگترين دشمني در اين قسمت با اسلام، همين است كه كساني به نام اسلام، به نام دين خدا

و به نام محبّت اهل بيت عليهم السّلام، خرافاتي را اشاعه دهند كه وقتي كساني از اين خرافات اطّلاع پيدا مي كنند، بگويند «اگر اسلام اين است، ما اين اسلام را نمي خواهيم!» اين، ضربه بزرگي است. من در دو، سه سال قبل از اين، راجع به قمه زدن مطلبي را گفتم و مردم عزيز ما، آن مطلب را با همه وجود پذيرفتند و عمل كردند. اخيراً مطلبي را كسي به من گفت كه خيلي برايم جالب و عجيب بود. براي شما هم آن مطلب را نقل مي كنم. كسي كه با مسائل كشور شوروي سابق و اين بخشي كه شيعه نشين است - جمهوري آذربايجان - آشنا بود، مي گفت: آن زمان كه كمونيستها بر منطقه آذربايجان شوروي سابق مسلّط شدند، همه آثار اسلامي را از آن جا محو كردند. مثلاً مساجد را به انبار تبديل كردند، سالنهاي ديني و حسينيه ها را به چيزهاي ديگري تبديل كردند و هيچ نشانه اي از اسلام و دين و تشيّع باقي نگذاشتند. فقط يك چيز را اجازه دادند و آن، قمه زدن بود! دستورالعمل رؤساي كمونيستي به زيردستان خودشان اين بود كه مسلمانان حق ندارند نماز بخوانند، نماز جماعت برگزار كنند، قرآن بخوانند، عزاداري كنند، هيچ كار ديني نبايد بكنند؛ اما اجازه دارند قمه بزنند! چرا؟ چون قمه زدن، براي آنها يك وسيله تبليغ بر ضدّ دين و بر ضدّ تشيع بود. بنابراين، گاهي دشمن از بعضي چيزها، اين گونه عليه دين استفاده مي كند. هرجا خرافات به ميان آيد، دين خالص بدنام خواهد شد. مبلّغان ديني، علماي ديني، متفكّران ديني، عشّاق گسترش اسلام، علاقه مندان به اسلام و اهل بيت عليهم السّلام بايد توجّه كنند كه اسلام و قرآن،

با استدلال و منطق همراه است. مكتب اهل بيت، با منطق و استدلال همراه است. اگر استدلال را از آن جدا كردند و به جاي استدلال، خداي نكرده چيزي را وارد كردند كه از منطق دور است و جنبه خرافي دارد، اين درست ضدّ استدلال عمل خواهد كرد. پس، يك ابزار اسلام براي گسترش و غلبه بر همه اديان و جماعات و ملل و كشورها، عبارت از منطق است و ديگري، عبارت از عدالت اجتماعي است. فرق عدالت اجتماعي با منطق اين است كه منطق و استدلال را همه مسلماناني كه حتّي در اقليّت هم باشند، مي توانند به كساني كه درباره اسلام دچار ترديدند، ارائه دهند. مثلاً فرض بفرماييد، اگر يك دانشمند اسلامي در كشوري زندگي كند كه مسلمانان در آن كشور، در اقليّت قرار داشته باشند، مي تواند عقايد اسلامي و استدلال و منطق اسلام را ارائه كند. اما عدالت اجتماعي چه؟ عدالت اجتماعيِ اسلام، فقط در هنگامي قابل ارائه و عرضه كردن است كه يك حكومت اسلامي بر پا شود. عدل اسلام در هنگامي است كه حكومت اسلامي و نظام اسلامي در كشوري وجود داشته باشد؛ والّا عدالت اسلامي چگونه قابل اجراست؟ در قطعاتي از تاريخ كه حاكميت اسلام، حاكميت حقيقي بوده است - مثل دوران اميرالمؤمنين عليه السّلام، يا بعضي از دوران ديگر صدر اسلام - همان مقدار از عدالت اسلامي كه باقي مانده، دلها را به خود جذب كرده است. شما ببينيد چند نفر از نويسندگان و دانشمندان غيرمسلمان، درباره اميرالمؤمنين عليه السّلام كتاب نوشته اند و راجع به عدالت آن حضرت سخن گفته اند؛ به انگيزه عدالت، علي عليه السّلام را شناخته اند و به او دل

باخته اند. عدالت، اين گونه است. اگر جامعه اي كه براساس اسلام به وجود مي آيد، در ميان خود، عدالت اجتماعي و عدالت حقوقي و عدالت قضايي و عدالت اجرايي داشته باشد، عدالت به معناي مطلق كلمه در ميان مردم اجرا شود و تقسيم صحيح ثروت باشد، خود اين عدالت در اين جامعه، عاملي براي جذب دلهاي ملتها و مردم در همه جاي دنيا به اسلام است. چرا؟ چون انسانها از بي عدالتي رنج مي برند. امروز در كشورهايي هم كه داراي ثروت مادّي و علميِ فراوان هستند، بي عدالتي هست و عدالت به معناي حقيقي كلمه نيست. لذا اكثريت انسانها در آن كشورها دچار رنجند. چرا؟ چون درباره آنها عدالت اجرا نمي شود. وقتي اينها ببينند كه در گوشه اي از دنيا حكومتي وجود دارد و نظامي هست كه براساس اسلام شكل گرفته و در اين نظام، عدالت مستقر است و مردم از عدالت بهره مندند و در آن، بي عدالتي و زورگوييِ افراد به يكديگر و تجاوز و تعرّض به حقوق ديگران نيست و در آن مظلومي وجود ندارد كه دستش به دادرسي و دادگستري نرسد، نسبت به آن نظام، جذب مي شوند. خودِ اين، عامل گسترش اسلام است. پس، عامل دومِ گسترش اسلام، عدالت است. عدالت، مقوله اي است كه امروز جمهوري اسلامي، مخاطب به آن است. البته عدالت كامل و مطلق، چيزي نيست كه در ظرف دو سال و پنجسال و دهسال، به وسيله انسانهاي ناقصي از قبيل ما قابل استقرار يابد. عدالت، مقوله بسيار دشواري است. عدالت، بسيار صعب الوصول و مشكل است. جامعه بايد از لحاظ اخلاقي ساخته شود، تا بتوان عدالت كامل را در آن اجرا كرد. نكته ديگر اين كه از

اوّل تشكيل حكومت جمهوري اسلامي تا امروز، به فضل پروردگار تلاشهاي بسياري براي استقرار عدالت شده است. آن ظلمها، آن زورگوييها، آن از بالا حقوق افراد جامعه را غصب كردنها، آن مال اندوزيهاي قدرتمندان - كه آن كسي كه در رأس قدرت قرار داشت، از همه مردمِ كشور ثروتمندتر بود - امري عادّي نبود. سلاطين قاجار، سلاطين پهلوي - از قبليها ما درست خبر نداريم و كاري هم با آنها نداريم - آن كساني كه در رأس حكومت بودند و آن كسي كه به عنوان پادشاه در اين كشور زندگي مي كرد و رئيس كشور بود، از همه افراد ملت ثروتمندتر بودند. اين، از كجاست؟ مگر جز با ظلم، چنين چيزي ممكن است؟ اموال مردم را مي گرفتند. رضاخان هرجا ملك خوبي بود، هرجا چيز چشمگيري بود، هرجا عمارت زيبايي بود، دست مي گذاشت و ثروت انبوه عظيمي براي خودش درست مي كرد و چقدر از مناطق كشور را كه يكجا دست گذاشت و آن را متعلّق به خودش كرد! بازماندگان او هم همين طور بودند. در رأس قدرت، بي عدالتيِ مطلق بود. هرچه از رأس قدرت پايينتر مي آمديم، اين بي عدالتي هم پايين تر مي آمد و گسترش پيدا مي كرد. هر كس در آن نظام دستش مي رسيد كه به ديگري ظلم كند، ظلم مي كرد. جلوگيري هم نداشت.جلوداري هم نبود. آن نظامها، اين گونه بودند. در نظام جمهوري اسلامي، بحمداللَّه مطلب به عكس است. اگر يك وقت هم گزارشي از برخي بي عدالتيها يا تعرّضها و تجاوزها مي رسد، مطلقاً مربوط به كساني كه در رتبه هاي بالاي حكومت هستند، نيست. آن كساني كه در رأس قدرتند؛ آن كساني كه در رأس حكومتند، زندگيهايي مثل زندگيهاي مردم متوسّط -

بعضاً پايين تر از متوسّط - دارند، طمعي به مال مردم ندارند، طمعي به مال دنيا ندارند. خدا را شكر مي كنيم كه پروردگار عالم، اين سنّت و سيره سجيّه پسنديده را در جمهوري اسلامي قرار داد كه كسي از مسؤولان نخواهد به ثروت تفاخر كند. آن روزها به ثروت تفاخر مي كردند، چون يك امتياز بود؛ ولي امروز ثروت داشتن مسؤولان، يك جنبه منفي است. اگر يكي از مسؤولان داراي ثروتي باشد، مال و منالي داشته باشد، خانه آن چناني داشته باشد، وضعيت آن چناني داشته باشد، اين يك امر منفي است. هم از نظر مردم بحمداللَّه منفي است، هم از نظر مسؤولان منفي است، هم آن كساني كه دارند، مي دانند كه يك نقطه منفي است. اين، در نظام جمهوري اسلامي، مسأله خيلي مهمّي است. اين، همان حركت به سمت عدالت است كه از اوّل انقلاب بحمداللَّه شروع شد - امام بزرگوار ما مظهر پاكدامني و پارسايي و بي اعتنايي به دنيا بود - و بحمداللَّه رواج داشت. در نظام حكومت امروز هم همين طور است. بنابراين، هم كارهايي كه شده است و هم آنچه كه به معناي عدالت مطلق مورد نظر است، يك حركت بلندمدّت لازم دارد؛ ولي آن چيزي كه من مي خواهم به مسؤولان و به مردم عرض كنم، اين نكته است كه در دوران بازسازي، خطر دنياطلبي بيشتر از هميشه است. در دوران بازسازي، ثروتها انباشته مي شود؛ چون دوران بازسازي، دوران تراكم كارها، دوران انباشت ثروتها، دوران افزايش فعّاليتهاي اقتصادي و دوراني است كه اگر كسي مي تواند تلاشي بكند و حركتي اقتصادي بكند، راه براي او باز است. در چنين دوراني، آدمهايي كه اهل دنيا هستند، آدمهايي

كه دلشان در بند زخارف دنيوي است، آدمهايي كه منافع شخصي خود را بر منافع كشور و ملت و مصالح انقلاب ترجيح مي دهند، دستشان باز است، براي اين كه بتوانند خداي نكرده به سمت اشرافيگري و زراندوزي و جمع مال و منال و سوءاستفاده بروند. دوران بازسازي، دوران شكوفايي و پيشرفت ملت و دوران ساختن كشور است. اما در همين حال، اين دوران، دوران خطرِ گرايش آدمهاي ضعيف به سمت اشرافيگري و تجمّل و انباشت ثروت و سوءاستفاده اقتصادي است. لذا همه بايد خيلي مراقب باشند؛ هم مسؤولان و هم آحاد مردم. خداي متعال براي جامعه، غنا و ثروت خواسته است. خداي متعال از جامعه فقير خشنود نيست و از جامعه مستمند و ملت فقيري كه نمي تواند زندگي خود را تأمين كند، خوشش نمي آيد. خداي متعال، براي يك جامعه، غنا و ثروت و داشتن امكانات زندگي و استخراج ذخيره هاي زيرزميني و امثال اينها را خواسته است. اسلام، اين را خواسته است. اسلام از ما خواسته است كه روي زمين را آباد كنيم و به ثروت جامعه بيفزاييم. اين درست؛ اما در عين حال اسلام خواسته است كه در جامعه، فاصله ميان دو قشر از جامعه - قشر فقير و قشر غني - فاصله زياد و دره عميقي نباشد و شكاف به وجود نيايد. اين طور نباشد كه در جامعه، عدّه اي دچار فقر و تنگدستي و تيره روزي باشند، اوّليات زندگي به دست آنها نرسد؛ اما عدّه اي ثروتهاي افسانه اي درست كنند. اين را اسلام نمي خواهد. اين، خلافِ عدالت است. اين، همان چيزي است كه اگر در جامعه به وجود آمد و به آن ميدان داده شد، آن

وقت ديگر تأمين عدالت اجتماعي در جامعه، شكل افسانه واري به خود خواهد گرفت. ديگر نمي شود اميدوار بود كه جامعه به عدالت اجتماعي خواهد رسيد. بايد جلوِ اين را گرفت. آنچه كه من مي خواهم در روز اوّل سال 1376 هجري شمسي و روز ولادت امام علي بن موسي الرّضا عليه السّلام به همه شما، به همه ملت و به همه مسؤولان عرض كنم، همين نكته است. من ديروز در پيام اوّلِ سال، به ملت ايران عرض كردم كه صرفه جويي را شعار خودتان قرار دهيد. صرفه جويي به معناي گدابازي نيست كه بعضي بگويند چرا نمي گذاريد مردم از نعمتهاي خدا استفاده كنند. نه؛ استفاده كنند، ولي اسراف و زياده روي نكنند. اسراف در جامعه، لازمه اشرافيگري و تقسيم نابرابر ثروت و مايه تضييع اموال عمومي و نعمت الهي است. صرفه جوييِ صحيح - همان كه در اسلام به آن قناعت مي گويند - به معناي نخوردن نيست. به معناي زياده روي نكردن، مال خدا را حرام نكردن و نعمت الهي را ضايع نكردن است. اگر جامعه اي بخواهد قناعت و صرفه جويي را - كه يك دستور اسلامي است - عمل كند، بايد متوجّه باشد كه در شكل كلّي به عدالت اجتماعي و مسأله عدالت پرداخته شود. براي اين كه بشود اين راه را ادامه داد، همه و همه بايد كوشش كنند. حال كه بحمداللَّه كشور در راه سازندگي حركت مي كند، از عدالت غفلت نكنند و ميدان براي سوءاستفاده كنندگان باز نشود. مسؤولان قضايي، با استحكام دادگاهها و دستگاههاي قضايي؛ مسؤولان اجرايي، با دقّت در سپردن مسؤوليتها و كارها و طرحها و ثروتها به افراد امين؛ مسؤولان قوّه مقنّنه و نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، با وضع قوانين مناسب،

بايد اين زمينه را فراهم كنند. اين كه من چندي پيش به مردم عزيز اهواز و خوزستان و در حقيقت به همه ملت ايران گفتم كه ما بايد گام چهارم انقلاب را كه گام نوسازي و تحوّل معنوي و اخلاقي است، برداريم و در جامعه، به يك معنا اين حركت از همه حركتها دشوارتر است و خيلي سخت است كه انسان از لحاظ اخلاقي، همه جامعه را نوسازي كند و تحوّل ببخشد و رذايل اخلاقي را كنار بريزد و معنويّات را بر جامعه مستقر كند، به خاطر همين است كه ما بدون يك تحوّل اخلاقي عميق و گسترده، نخواهيم توانست عدالت اجتماعي را آن طوري كه مورد نظر اسلام است، انجام دهيم. عدالت، عدّه اي را زخمدار و ناراضي مي كند. عدالت، كساني را كه درصدد سوءاستفاده از اموال عمومي اند، به اعتراض وامي دارد. آن كساني هم كه در اين مواقع اعتراضي مي كنند، كساني نيستند كه دستشان به جايي نرسد. كسي كه امكانات و ثروت دارد، مي تواند مسأله درست كند. دشمنان خارجي هم به اين طور آدمها كمك مي كنند. نظام اسلامي، نظام عدالت است. لذا در آيه شريفه قرآن، فرستادن پيامبران و نازل شدن كتب آسماني را به هدف اقامه قسط معيّن فرموده است: «ليقوم النّاس بالقسط»(3). جامعه، با قسط حركت مي كند. وقتي در جامعه عدالت بود؛ وقتي هر كس كه اهل تلاش و كار و فعّاليت است، ديد در جامعه مي تواند تلاش و كار و فعّاليت كند و وقتي همه ديدند كساني كه فرصت طلبند، كساني كه پُررويند، كساني كه متجاوز و متعرّض به حقوق ديگرانند، توسّط قانون و پاسداران قانون جلويشان گرفته مي شود، به اسلام جذب مي شوند. نه فقط

آنها، بلكه همه ملتها و كشورها و همه انسانها و همه تشنگان عدالت در دنيا، به سمت اسلام جذب مي شوند. مردم در دنيا به شدّت تشنه عدالتند. امروز در كشورهايي كه دم از دمكراسي مي زنند، بي عدالتي از همه جا بيشتر است. در همين كشورِ امريكا، با اين كه سالهاي متمادي مي گذرد كه رسماً برابري حقوقي سياه و سفيد را روي كاغذ اعلان كرده اند، هنوز كه هنوز است، ميان سياهان و سفيدان تبعيض حاكم است. در بعضي از كشورهاي اروپايي، تبعيض هست. مسأله نژادي هنوز در آن جاها مطرح است. هنوز كه هنوز است، قدرتمندان اين كشورها - از جمله در امريكا - اگر در داخل ملاحظه كنند كه كسي، چيزي و جماعتي، با اقتدار مطلقِ سرمايه داري آنها معارضه اي دارد، بي رحمانه مي كوبندش! كساني كه اهل خبر و مطبوعاتند، به ياد دارند كه چند سال قبل در ايالات متّحده جماعتي را زنده زنده در آتش سوزاندند! هفتاد، هشتاد مرد و زن و كودك را در امريكا - در همان جايي كه به خيال خودشان سگها و حيوانات حقوق دارند و اگر كسي به گربه يا سگ خود در خانه ظلم كند، ادّعا مي كنند كه عليه اش اعلام جرم خواهد شد - در روز روشن و جلوِ چشم مردم دنيا در آتش سوزاندند! همين كشور، از تروريست ترين كشورها و دولتهاي دنيا - يعني صهيونيستها - صريحاً حمايت مي كند. امروز در دنيا، هيچ نظام و رژيمي از لحاظ گرايش به تبعيض و ظلم و فاشيزم و تروريزم، زشت عمل تر و سياهروتر از رژيم صهيونيستي نيست. رژيم صهيونيستي، تروريست و غاصب و نژادپرست و ظالم و متقلّب و خدعه گر و حيله گر و اخلالگر

در امور دولتها و كشورها و ملتهاست، كه اگر كسي اسناد افشا شده امنيتي آنها را ملاحظه كند، همه اينها را خواهد ديد. چنين كشوري، در مقابل چشم مردم دنيا، بزرگترين ظلمها را به اعراب مسلمانِ صاحب آن سرزمين - نه فقط ساكن آن سرزمين؛ مالك آن سرزمين - مي كند. از صد مورد ظلم آنها، يكي هم مورد تعرّض قدرتهاي جهاني قرار نمي گيرد و تازه اگر يك مورد از ظلمشان - مانند مورد اخير - در شوراي امنيت مورد تعرّض قرار گيرد و قطعنامه اي عليه رژيم صهيونيستي صادر شود، امريكا آن را وتو مي كند! شما ببينيد چقدر اينها بدكردارند؛ چقدر اينها طرفدار سياهي و ظلم و زشتي اند. مردم، امروز تشنه عدالتند. وقتي در نظام جمهوري اسلامي عدالت باشد، از همه جاي دنيا مردم گردن خواهند كشيد؛ چشم به اين حقيقت درخشان خواهند دوخت، آن را تحسين خواهند كرد و به آن جذب خواهند شد. آن وقت اين آيه شريفه معنا خواهد شد: «هوالّذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدّين كلّه». اين وظيفه است؛ هم وظيفه مردم و هم وظيفه دستگاههاي مسؤول. همان طور كه عرض كردم، هم دستگاههاي قضايي، هم دستگاههاي اجرايي و هم قوّه مقنّنه، هر كدام بايد ببينند براي تكميل و گسترش و هوشمندانه اجرا كردن عدالت در سطح كشور و در همه كارها و فعاليتهاي اقتصادي - كه مقداري بحمداللَّه وجود دارد، اما بايد تكميل شود - بخصوص در اين دوران، چه وظيفه اي متوجّه آنهاست؛ آن وظيفه را بايد انجام دهند. مردم، به نظام جمهوري اسلامي با همه وجود علاقه مندند. مردم، مسؤولان و نظام و نمايندگان خود را دوست مي دارند. اين

مردمِ علاقه مندِ بااخلاصِ صادقِ وفادارِ وارد در همه ميدانهاي لازم در جمهوري اسلامي را بايستي با اجرا و گسترش و اِعمال عدالت، باز هم به اين حقيقت روشن اميدوارتر كرد. عزيزان من! به شما عرض كنم كه اين دو آيه با هم است. اين آيه مي گويد كه اسلام در سايه عوامل دروني خود - كه عرض كرديم منطق و استدلال از يك سو و عدالت اجتماعي از سوي ديگر است - بر دنيا سيطره خواهد يافت. نه از راه توطئه گري، نه از راه شمشير، نه از راه كارهايي كه دشمنان خدا در جاهاي ديگر هميشه كرده اند و دشمنان جمهوري اسلامي همين حالا هم مي كنند؛ بلكه از راه منطق و از راه اجراي عدالت. اين، يك آيه. آيه قبلي هم اين است كه «يريدون ليطفئوا نوراللَّه بافواههم»؛ هرچه مي خواهند تهديد كنند. اين كه خداي متعال، كيد دشمن را در مقابل اسلام ضعيف مي شمارد، فقط كيد كفّار قريش در روزگار پيامبر نيست. اين، يعني همه توطئه دشمن، يكجا عليه جمهوري اسلامي. يعني محاصره اقتصادي. يعني توطئه تبليغاتي گسترده در همه جا. يعني فشارهاي سياسي. يعني شب و روز نشستن صهيونيستهاي وسوسه گر با ديگر قدرتهاي ضدّ جمهوري اسلامي و عليه جمهوري اسلامي شب و روز تلاش كردن. همه اينها را شامل مي شود و قرآن مي گويد كه در مقابل پايبندي اين ملت به اسلام و راه خدا؛ در مقابل وحدت و همبستگي اين ملت؛ در مقابل عشقي كه اين ملت را از روز اوّل به راه خدا و قرآن به حركت واداشته است؛ در مقابل استقامت و صبر و حكمت و هوشياري اين ملت، همه اين قدرتها، همه اين

توطئه ها، همه اين خدعه گريها و همدستيها و همه اين دشمنيها، يكجا محكوم به شكست است. خدا را شكر مي كنيم كه دلهاي ما را از اميد به رحمت خودش انباشته كرده است. خدا را شكر مي كنيم كه در گوشه اي از گوشه هاي قلب و روح ما، ذرّه اي يأس و نوميدي از آينده حركت اين ملت بزرگ قرار نداده است. خدا را شكر مي كنيم كه ملت ما حركت مي كند. به شما عرض كنم برادران عزيز! اين حركت و اين تلاش و اين همبستگي و اين روشن بيني و اين هوشياري - در هر جايي كه هوشياري ملت لازم است - دشمن شما را شكست خواهد داد، شما را پيروز خواهد گرداند، قلب مقدس وليّ عصر ارواحنافداه را از شما خشنود خواهد كرد و روح مقدّس امام راحل را از شما شاد خواهد نمود. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، دشمنان اين ملت را در هر جا و در هر لباسي كه هستند، منكوب و محكوم به شكست فرما. پروردگارا! اين ملت را به همه آرزوهاي بلند اسلامي اش برسان. پروردگارا! روزبه روز بر شوكت و عزّت و قدرت و عظمت اين ملت و جمهوري اسلامي بيفزا. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه --------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 102، ص 50 2) صف: 8 - 9 3) حديد: 25

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار با جمعى از فرماندهان و پرسنل ارتش، در آستانه روز ارتش جمهورى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با جمعي از فرماندهان و پرسنل ارتش، در آستانه روز ارتش جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم عزيزان من و مسؤولان و بلندپايگان ارتش پرافتخار جمهوري اسلامي ايران؛ خيلي خوش آمديد. ان شاءاللَّه روز بيست و نهم فروردين - كه براي ارتش عيد محسوب مي شود - بر شما، بر ملت و بر آيندگان

مبارك باشد و همه بتوانيم در آن جهتي كه اسلام عزيز، انقلاب بزرگ و مسؤوليتهاي مهمّ اين دوران بر دوش ما نهاده است، حركت كنيم، پيش برويم و وظايفمان را انجام دهيم. اساساً عيد يعني همين؛ روزي كه در هر سال، به جهت خاصّي تكرار و تجديد خاطره مي شود و برمي گردد. بهترين عيدها، آن عيدي است كه مضموني داشته باشد، پيامي به ما بدهد و راهي را جلوِ ما باز كند. به اين معنا، روز ارتش حقيقتاً يك عيد است و ما را به ياد مسؤوليتهاي ارتش، آينده ارتش، كارهاي بزرگ ارتش، شهداي عالي قدر ارتش، خطّ حساس و مهمّ بازسازي ارتش - كه امروز همه ما و شما موظّفيم آن را تعقيب كنيم - مي اندازد. ارتش، بدون آن كه بخواهيم به زبان مبالغه صحبت كنيم، يك حقيقت بسيار عبرت انگيز و تفكّرطلب در دوران ماست. ارتش جمهوري اسلامي، در حقيقت يك پديده جديد است. كسي گمان نكند كه ارتش امروز، تداوم ارتش گذشته است. اين مجموعه و اين هويّت جمعي، يك ساختار جديد است كه بر مبناي يك نوسازيِ به معناي درست كلمه بنا شده است. اين نوسازي هم سه ركن دارد و تا هر جايي كه شما همّت كنيد و قدرت و ابتكار نشان دهيد و بدرخشيد و پيش برويد، جا دارد. اين سه ركن و سه پايه، عبارت است از: اوّل، دين و اخلاق؛ دوم، استقلال؛ سوم، كارايي. ببينيد، اين سه عنصر براي ارتش جمهوري اسلامي، چقدر حياتي و اصلي است و اگر كسي به اين عناصر توجّه كند، خواهد ديد كه اين ارتش، ارتش تازه اي است. اوّل، دين و اخلاق است.

بايد بناي اين مجموعه انساني و نيز سازماندهي و جهتگيري و تعامل درونش با بيرونش، براساس دين و اخلاق باشد. در مجموعه نظام جمهوري اسلامي، از دين و اخلاق تهي ماندن، يك علامت صد در صد منفي است. هر كس كه دين و اخلاق را بيشتر دارد، به لبّ و حقيقت جمهوري اسلامي نزديكتر است. ما امروز كه به ارتش نگاه مي كنيم، مي بينيم كه سهم وافري از دين و اخلاق، روابط و عملكرد و ايمان ديني و احترام به مباني اخلاقي را برده و يا در خود به وجود آورده و براساس آن، كار و تلاش كرده است. دوم، استقلال است؛ يعني براي خود بودن، براي كشور و مردم خود بودن و حركت و تلاش كردن. آيا اين، خصوصيت جديدي در ارتش عزيز ما نيست؟ كسي مي تواند اين را انكار كند؟ ارتشي كه گوش به فرمان ديگران نيست، چشم به اشاره ديگران نيست، تحت فرمان ديگران نيست، براي مصالح ديگران حركت نمي كند؛ هر چه هست، متعلّق به خودِ اوست، متعلّق به ملت اوست، متعلّق به آينده اوست، متعلّق به كشور اوست. ارتشِ مستقل، يعني اين. سوم، كارايي است. كارايي ارتش، نشان داده شد. ارتش در دوران هشت ساله جنگ تحميلي نشان داد كه ركن ركيني براي دفاع از مرزها و استقلال كشور است. شهداي ارتش، ماجراهاي جنگ تحميلي، حضور نيروهاي مختلف ارتش در عرصه جنگ - نيروي هوايي يك طور، نيروي زميني يك طور، نيروي دريايي يك طور - و نقش عظيم اينها در طول اين مدت در دفاع از اين مرزها، كه نمي گويم هيچ انسان با انصاف؛ حتّي انساني كه چشم دارد و نگاه

مي كند، نمي تواند منكر اين نقش عظيم شود، شاهد اين نكته است. در اين سه جهت، بازسازي و حركت كنيد. هر كاري مي خواهيد بكنيد، اين سه ركن اصلي را در حركت خودتان در نظر داشته باشيد. اين دو مطلبي را كه آقاي سرلشكر شهبازي گفتند، من تأييد مي كنم. هم بزرگداشت شهدا و هم مسأله زهد و برخورد درست با زخارف دنيوي را كه نكته بسيار مهمّي است و چيزي نيست كه بشود با دو كلمه از آن گذشت. براي بزرگداشت شهدا اقدام كنيد. اين وظيفه ما و شماست. نام شهيدان سرافراز را زنده كنيد؛ آن كساني كه عزيزترين و گرانقيمت ترين سرمايه خود را ايثار كردند. همه موجودات جاندار - چه انسان و چه غير انسان - عزيزترين سرمايه شان، جانشان است. در مورد انسان، مطلب اوضح از اين است كه احتياج به بيان داشته باشد. با اين همه، انسان اين سرمايه عزيز را بردارد ببرد و در مركزي قرار گيرد كه اين سرمايه به مخاطره بيفتد. اگر شما يك نگين قيمتي داشته باشيد، در يك مسافرت دشوار آن را همراه نمي بريد. انسانها براي دفاع از حق، از حقيقت، از استقلال، براي دفاع از حيثيّت كشور، براي دفاع از ناموس ملت، براي جلوگيري از پيشرفت خواسته هاي دشمني كه عليه اين ملت، يك لحظه از كمين خارج نشده است، عزيزترين سرمايه ها را كه جان امّت است، برمي دارند به ميدان جنگ مي برند. البته، «فمنهم من قضي نحبة و منهم من ينتظر»(1). همه اين سرمايه را از دست نمي دهند؛ اما همه اين سرمايه را در مخاطره مي گذارند؛ بعضي مي روند و بعضي مي مانند. خيلي عزيز و خيلي مهمّ است. آن كساني را

كه رفته اند و جان باخته اند و در واقع در اين معامله عظيم، بُرد بزرگ را كرده اند، زنده بداريد. تمام دشمنيهايِ دشمنان با شما و ملت ايران و انقلاب اسلامي، براي همين سه ركن ارزشمندي است كه عرض كرديم؛ دين و اخلاق، استقلال، كارايي. مي خواهند اصول ديني و اخلاقي و اسلام را - كه سرمايه اصلي ملت ايران است - از او بگيرند. به كمك جدا افتادنِ از اسلام، استقلال را هم از او بگيرند. بعد كه به صورت يك ملت درجه سه از كارافتاده بي ارزشي درآمد و در اختيار آنها قرار گرفت، كارايي اش را به ميل خودشان دستكاري كنند. هر جا به نفع آنهاست، از او استفاده كنند؛ هر جا به نفع آنها نيست، ديگر دل هم نسوزانند و اعتنا هم نكنند؛ كاري كه با ملتهاي به اصطلاح جهان سوم - طبق اصطلاحات دهه هاي قبل - يا كشورهاي عقب نگهداشته شده كرده اند. ملت فلان كشور، براي دستگاه استكبار و استعمار آن دولت غربي، يا هر كجايي كه بر آن تسلط دارد، اصلاً ارزشي ندارد. ارزش آن به اين است كه چقدر از او بتواند براي خودش استفاده كند! در همين اظهاراتي كه اين چند روزه به وسيله اين سياسيّون واقعاً بيچاره غربي شد - كه انسان وقتي وضع بعضي از اينها را ملاحظه مي كند، حقيقتاً دلش مي سوزد كه اينها در چه حال و هوا و چه شرايط و وضعي قرار دارند - مشاهده كرديد كه توصيه حضرات به ايران اسلامي اين است كه بياييد به جامعه بين المللي برگرديد! يعني چه؟ يعني اين استقلال فرهنگي، اين استقلال سياسي، اين چيزي كه با خون خودتان، با خون

بهترين جوانان اين كشور به دست آورديد و خود را از دنباله رويِ ديگران نجات داديد، كنار بگذاريد. يعني بياييد مواضع سياسي بحقّي را كه ناشي از عقيده و ايمان شماست و با فهم خودتان و با رعايت موازين عقل انتخاب كرده ايد، كنار بگذاريد. يعني در قضيه مهمّ فلسطين، بياييد اين موضع آزادانه و شجاعانه اي كه داريد و صريحاً اعلام مي كنيد و مي گوييد كه ما حضور دولت غاصب را در سرزمين فلسطين قبول نداريم، كنار بگذاريد. بياييد مثل بعضي از اين كشورهاي عقب مانده بيچاره اي باشيد كه مسأله فلسطين براي آنها، اصلاً در چارچوب مصالح ارتباط با غرب معنا مي دهد و معناي ديگري برايشان ندارد و هر چه غربيها درباره فلسطين گفته اند، اينها هم همان را تكرار مي كنند. البته ژست هم مي گيرند؛ نه اين كه تصريح كنند ما دنباله رويم. اسمي هم رويش مي گذارند؛ اما همان مواضع را مي گيرند. مي گويند: شما هم اي ملت ايران؛ اي دولت ايران كه هجده سال است با استقامت خود، دنيا را متوجّه خودتان كرده ايد! بياييد همه اين ارزش وجودي را كنار بگذاريد؛ مثل فلان كشور آفريقايي و آسيايي و فلان دولت عقب مانده بيچاره اي باشيد كه براي حفظ موقعيت خود، مجبور است از عقايد و رؤيت و ديد خودش در مسائل صرف نظر كند و حرف آنها را تكرار نمايد! بعد از هجده سال كه اينها ملت ايران را تجربه كرده اند، بيهوشي سياسي حضرات تا اين جاست كه چنين حرفي را به ملت ايران مي زنند! ببينيد؛ همه جريان عالَم، براي انسان خردمند و هوشيار، حقيقتاً تجربه است. انسان بايد از مسائل جاري عالَم، خيلي درس بگيرد. به نظر من، ملت ايران در اين

روزها، يكي از شيرينترين و زيباترين درسهاي خود را گرفت و توانست بگيرد. در همين دادگاهي كه در آلمان براي قضاياي قهوه خانه اي تشكيل شد، آمدند مسائل را سرهم بندي كردند و به خيال خودشان خيمه شب بازي اي پرداختند! اين، براي ملت ايران عرصه خيلي خوبي شد و درس خيلي مهمّي بود كه بفهمند استكبار يعني چه و دولتهاي مستقل و به اصطلاح بزرگ عالَم، در دنيا چه كاره اند. اين خيلي مهمّ است. البته درباره اين قضيه، اين چند روز، مسؤولان كشور - در دولت، در مجلس، در وزارت خارجه - بحمداللَّه هر كدام به نحوي حرفي زدند؛ حرفهاي خوبي هم زدند و بحمداللَّه حرفهاي لازم در همه جا گفته شد؛ ليكن درس است. البته مي دانيد كه اين طور قضايا، براي ما ملت ايران تجربه جديدي نيست و بارها اتّفاق افتاده است. شلوغ كردند، جنجال آفريدند، به خيال خودشان عليه دولت جمهوري اسلامي دست به يكي كردند، گاهي سفرايشان را بردند و گاهي اولتيماتوم دادند. براي ما اين چيزها تازه نيست؛ اما اين اتّفاق اخير، براي اروپا تجربه جديدي بود. به نظر من، چنين چيزي پيش نيامده بود كه دولت ايالات متّحده امريكا، با دلّالي اطّلاعاتي و سياسي صهيونيستها، در طول دو، سه سال تلاش پيگير، بتواند كاري كند كه در درجه اوّل دولت آلمان، بعد هم دولتهاي اروپايي را در تنگنايي گير بيندازد كه خودشان به هيچ وجه مايل نبودند در اين تنگنا گير بيفتند. اين، تجربه جديدي براي آنها بود. براي اين كه بفهمند دنيا چه خير است، به نظر من براي آنها هم مفيد است. اين قضيه، چند طرف دارد. به نظر من، كم اهميت ترين

بخش قضيه، اصل قضيه است. همان طور كه عرض كرديم، سر قضيه قتلي كه يك وقت در قهوه خانه اي اتّفاق افتاده بود - اسم آن قهوه خانه هم به بركت دلال بازيهاي صهيونيستها، در دنيا معروف شد؛ قهوه خانه «ميكونوس». عيبي ندارد، او هم سودي ببرد! - يك خيمه شب بازي به اسم دادگاه درست كردند و ديدند كه از اين قضيه مي شود استفاده كنند. به همين خاطر، شروع به طرّاحي كردند و به اين جا رساندند. يك صورت سازي به اسم كار قضايي كردند كه به نظر ما آنچه در اين دادگاه مطرح شده است، بي ارزش و بي اعتبار است. آن چند جوان بيچاره اي هم كه در آن جا زنداني شده اند، اگر واقعاً اتّهامي متوجّهشان است، بايد در دادگاه صالح و عادلي تجديد محاكمه شوند و حكم آنها هم معلوم گردد. اين بخش قضيه، اصلاً چندان قابل ذكر نيست. بخش عمده قضيه، انگيزه ها و هدفهايي است كه دولتها و اقطاب جهان دنبال كردند. در درجه اوّل، دولت ايالات متّحده امريكاست كه - همان طور كه گفتيم - با كمك و دلّال بازي و حضور دستگاه جاسوسي صهيونيستها، اين خيمه شب بازي را به راه انداخته است. حتماً ده سال، پانزده سال ديگر در خاطرات خودشان خواهند نوشت كه بله؛ در قضيه قهوه خانه ميكونوس، فلان كسِ ما رفت اين كار را كرد، آن كار را كرد و يا فلان كس را ديده است. اينها بعداً رو خواهد شد. حالا فعلاً هر كس هم چيزي بگويد، قرص و محكم مي ايستند و منكر مي شوند؛ اما بالاخره اندكي بعد، قضيه روشن خواهد شد. همين خودِ شما، شايد در كتابها و خاطراتي كه خواهند نوشت،

اينها را بخوانيد. امريكا در يك تحليل غلط و غير واقعي - مثل اغلب تحليلهايي كه راجع به ايران دارد - اين طور تصوّر كرده است كه علّت ايستادگي جمهوري اسلامي در مقابل او و اين كه نه در مقابل قوانين زورگويانه اش، نه در مقابل تهديداتش، نه در مقابل پيغامهاي گوناگوني كه از طرق مختلف مي دهد، نه در مقابل زبان نرم و چربش و نه در برابر زبان فحش و تهديدش، تسليم نمي شود و از مواضع خود كوتاه نمي آيد و استوار ايستاده است، به خاطر پشتگرمي به اروپاست! تلاششان اين شد كه بلكه بتوانند بين ايران و اروپا فاصله بيندازند و به نظر من، حلقه ضعيف و غير مؤثّري در اروپا را انتخاب كردند كه آن، حلقه آلمان است. آلمان، علي رغم قوّت و پيشرفت اقتصادي و علمي اش، از جهات سياسي ضعيف است و در مسائل مهمّ جهاني - مثل مسأله خاورميانه و غيره و مسائلي كه همه درباره آلمان مي دانند - حضور ندارد و در رديف دولتهاي درجه اوّل اروپايي نيست. با ايران هم كه ارتباطات دوجانبه نسبتاً قويِ متقني در اين چند سال داشته است. به همين خاطر، اين دولت را انتخاب نمودند و تلاش كردند كه در اين قضيه، آلمان را به دام بيندازند و موفّق شدند. در واقع، امريكاييها با كمك صهيونيستها، در اين قضيه دولت آلمان را به دام انداختند و در تنگنا و در زاويه قرار دادند. در همين جا، به همه شما ملت ايران عرض كنم كه اشتباه امريكاييها، در اين تحليلِ غلط است. آنها خيال مي كنند كه اگر در زمينه هاي اقتصادي و غيره، توانستند آلمان و اروپا و فلان

مجموعه دولتها را از ايران جدا كنند، خواهند توانست كه ملت ايران را وادار به تسليم نمايند. اين، چه اشتباهي است؟ چرا اينها اين قدر كُند فهمي نشان مي دهند؟ من تعجّب مي كنم! مگر همين شما - اروپا، امريكا، شوروي سابق، خيلي از كشورهاي مرتجع همين منطقه - با همديگر دست به يكي نكرديد و هشت سال جنگ نظاميِ آن چناني عليه ما سازماندهي نكرديد؛ ولي اين ملت ايستاد؟ چرا تجربه ها را تكرار مي كنيد؟ اين، چه خيال باطلي است؟ اين، چه غلطي است؟ در ذهن اين تحليلگران بيچاره اي كه مي خواهند مسائل عالَم را با اين ذهن عليل حل و فصل كنند، براي هر چيزي تكليفي معيّن مي كنند. اين، چه طور فهميدن مسأله است؟ ملت ايران مگر با اين حرفها تسليم مي شود؟ بدانند، اگر همه اروپا هم با ايران فاصله پيدا كند، قطع رابطه كند، يا هر چه بشود، ملت ايران به اعتماد اروپا و آسيا و اين و آن، به اين ميدان قدم نگذاشته است كه با رفتن آنها احساس خالي بودن پشت خود را بكند. ملت ايران در هيچ شرايطي، در هيچ وضعيتي، با هيچ كيفيّتي، جز به قدم استوار خود، جز به حضور مردمي خود، جز به اصول خود و جز به ايمان محكم خود متّكي نيست. لذا به فرض اگر بتوانند همه اروپا را هم از ايران جدا كنند - كه البته نخواهند توانست - اگر ده دشمن مثل اروپا هم در اطراف دنيا براي ايران درست كنند، اين ملت با اين ايمان و با اين قدم استوار، در مقابل زورگوييهاي نه امريكا و نه هيچ دولت ديگري، يك قدم به عقب نخواهد برداشت.

پس، اين برداشت و تفسير و تحليل غلط امريكاييها در اين قضيه است كه معلوم شد. نقش آنها هم اين است. البته - همان طور كه عرض كرديم - دولت آلمان، قرباني اين توطئه امريكايي - صهيونيستي شد؛ ولي اين از گناه دولت آلمان چيزي كم نمي كند؛ خودشان تقصير كرده اند. دولت آلمان، تجربه بسيار غلطي را از سرگذراند. مگر شما ملت ايران را نمي شناسيد؟ مگر شما نمي دانيد كه اين كشور، كشورِ يك دولت جدا از ملت نيست؟ اين كشور، كشور ملتي است كه مجموعه مديريّت كارامدي را براي خود و از ميان خود برگزيده است. اينها يكپارچه اند. چرا بايد شما در اين قضيه، اين قدر اشتباه كنيد؟ چرا بايد اجازه دهيد كه در زير چشم و گوش شما، صهيونيستها بيايند چنين خيمه شب بازي اي بپردازند و به ملت ايران اهانت كنند؟ به نظر من، دولت آلمان بهاي سنگيني هم پرداخته است و خواهد پرداخت. اين، مسأله يك معامله با يك دولت نيست كه حالا يك روز هست، يك روز نيست. در اين چند روزه، مسؤولان كشور آلمان، حرفهاي گوناگوني زده اند: بله، ما روابط اقتصادي خود را با ايران نگه مي داريم، مسائل سياسي را يك روز مذاكره مي كنيم. اشتباه آنها اين است كه تصوّر مي كنند، مسأله در ارتباطات دو دولت خلاصه مي شود. نه؛ آلمانيها چيزي را در اين معامله باخته اند كه به اين آساني به دست نمي آيد و آن، اعتماد ملت و دولت ايران است. آلمانيها اين را از دست داده اند و ملت ايران ديگر هيچ گونه اعتماد و وثوقي - نه وثوق سياسي، نه وثوق در ارتباطات دوجانبه - به دولت آلمان ندارد. ملت ايران

در حقيقت نسبت به آلمانيها سلب اعتماد شد. اين، چيز خيلي مهمّي است. اگر اين قضيه براي انگليسيها در ايران پيش مي آمد، انگليسيها چيزي از دست نمي دادند؛ چون ملت ايران هيچ وقت به انگليسيها اعتمادي نداشته است.الان هم شما هر چيز بدي كه در كشور پيدا كنيد، هر حركت بد و هر كار زشتي كه مشاهده نماييد، مي گويند اين كار انگليسيهاست. انگليسيها به خاطر طول مدت استعمارشان و از بس كه در ايران فساد كردند، در اين جا بدنامند. بنابراين، اگر انگليسيها بودند، چيزي را در اين قضيه از دست نمي دادند. آلمان، اين طوري نبود. مردم و دولت ايران، به صداقت آلمان نوعي اعتماد داشتند. البته به نظر من، همان هم ناشي از يك زودباوري بود و نبايد اين كار مي شد. اين اعتماد هم اعتماد درستي نبود؛ اما حالا ثابت شد. آلمانيها بدانند كه امروز ملت ايران، به صداقت آنها ديگر هيچ اعتمادي ندارد. دولت هم البته آنچه را كه لازمه حكمت و اعتزاز اين ملّت است، در اين زمينه عمل مي كند و بايد عمل كند. آنچه را كه مصلحت ملت است، همراه با عزّتي كه مناسب اين ملت است، بايد با توجّه و دقّت دنبال كند و هيچ گونه عجله اي به خرج ندهد. هيچ احساس احتياجي نكند، كه بحمداللَّه نمي كند. ما به كسي احتياج نداريم. اين ملت، ملتي با شصت ميليون نيروي انساني و با ذخيره بسيار باارزشي از تجربه ها و سرمايه ها - سرمايه هاي مادّي، سرمايه هاي انساني، سرمايه هاي معنوي و دانش و تجربه است. اين ملت، خيلي چيزها را در درون خود دارد. ما اگر همه ي دروازه هايمان را هم ببنديم، از پا نخواهيم افتاد.

ما به خودكفايي نسبيِ كاملي در همه جوانب رسيده ايم. اگر اين ملت، يك وقت مصلحتش ايجاب كند كه همه درها را هم ببندد، مي تواند. بدانيد كه اگر چنان روزي براي ملت ايران پيش آيد، روز فَرَج است. چرا؟ براي اين كه ما هميشه آن وقتي كه احساس كرده ايم بايد از خودمان استفاده كنيم، درخشيده ايم. ديديد كه در جنگ، به مجرّد اين كه درهاي سلاح و تجهيزات جنگي بر روي ما بسته شد، ما به درون خودمان برگشتيم كه خودمان را تأمين كنيم. اين پيشرفتهايي كه ما امروزه در صنايع نظامي داريم، به همين خاطر پيش آمد، والاّ ايران نمي توانست سلاح سبك كوچك هم توليد كند. امروز ايران سلاحهاي پيچيده را هم توليد مي كند و مي تواند توليد كند. اين، به بركت همين بستن درها و قطع رابطه ها پيش آمد. به بركت اين پيش آمد كه ملت ايران و نيروهاي سازنده و كارامد، احساس كردند كه بايد به خودشان مراجعه كنند. اگر يك روز اين احساس در جوانب ديگر هم پيش آيد، روز عيد ماست. ما از اين هيچ نگراني نداريم. تلاش كردند، تا شايد بتوانند كشورهاي اروپايي و كشورهاي ديگرِ وابسته به اروپا را وادار كنند كه در اين نمايش بي معني شركت كنند. البته كشورهاي اروپايي حقّاً يكسان رفتار نكردند؛ بعضي خيلي بد عمل كردند. من به وزارت خارجه دستور داده ام كه رفتارهاي اين دولتها را با دقّت ثبت كنند. در حافظه تاريخي اين ملت بايد بماند كه فلان دولت، چگونه رفتار مي كند؛ فلان حزب در فلان كشور كه امروز دولت را اداره مي كند، با ملت ايران در روز به خيال خودشان آزمايش، چگونه رفتار خواهد

كرد. اين بايد ثبت شود و البته با دقّت ثبت خواهد شد. بعضيها، خوب و عاقلانه و طبق منافع خودشان عمل كردند. آن منافع را فهميدند و عمل كردند؛ بعضيها هم نه. البته ما در زمينه مسائل اروپا، هيچ مشكلي نداريم. سياست اروپايي را خود ما طرّاحي كرده ايم؛ كسي به ما ديكته نكرده است. ما خودمان تشخيص داده ايم كه در زمينه رابطه با جهان، اروپا كجاست و چگونه بايد با اروپا رفتار كنيم؛ همان طور هم رفتار كرده ايم و تا امروز هم بوده است. امروز هم آنچه را كه لازمه حكمت و عزّت و مصلحت است، همان را طرّاحي مي كنيم و پيش مي بريم. در دنيا به كسي نياز نداريم كه بخواهد به ما كمك كند. ما خودمان به فضل پروردگار، از روز اوّل انقلاب تا به حال، گذرگاههاي بسيار دشوار را گذرانده ايم؛ اينها كه چيزي نيست و اصلاً اهمّيتي ندارد كه با آنچه كه ما از سرگذرانده ايم، قابل مقايسه باشد. بنابر اين، به نظر من ملت ايران در اين آزمايش، بيشترين سود را برده است. ملت احساس كرد كه دشمن در كمين است. اين، خيلي مهمّ است. من هميشه به دوستان مي گويم كه هيچ وقت زير سر عناصر تعيين كننده اين كشور، بالش نرم نگذاريد و نگوييد كه هيچ خطري نيست. بگذاريد همه بدانند و حس كنند كه دشمن در كمين است؛ همچنان كه اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمود: «من نام لم ينم عنه»(2). آن وقتي كه شما در سنگرتان به خواب رفته ايد، خيال نكنيد كه سنگربانِ سنگر مقابل هم در خواب است. خير؛ او متوجّه شماست و منتظر است كه به خواب برويد. براي ملت، خواب

رفتن، بزرگترين دشمن است. سعدي در گلستان، درباره آن كساني كه سرِ كوهي بودند و دشمن آنها را تصرّف كرد، چه شيرين و زيبا گفته است. او مي گويد نخستين دشمني كه بر آنان تاخت و تصرفشان كرد، «خواب» بود. نبايد به خواب برويد. اگر ملت به خواب رفت، مي توانند همه كار با او انجام دهند؛ نابودش كنند و هر چيزي را به او تزريق نمايند. بايد بيدار بود. ملت ايران بايد بيدار باشد. اين حادثه نشان داد كه توصيه به بيداري ملت ايران، توصيه بي جايي نيست. بايد بيدار باشيد. مي بينيد كه دشمن چطور بيدار است و ممكن است يك وقت عليه ملت ايران، از هر چيز كوچكي استفاده اي بكند و به خيال خود ضربه اي وارد نمايد. البته ملت در صحنه آمد؛ خيلي هم خوب بود. دشمن از همين مي ترسد؛ از حضور مردم در صحنه هاي گوناگون. اين، شكننده ترين سلاحي است كه ملت ايران دارد. اين، يك صحنه بود؛ اما صحنه انتخابات را هم بعداً داريم كه باز ملّت بايد حضور پيدا كند. اين حضور هم حقّاً و انصافاً شكننده خواهد بود. دشمن، اين گونه است. نكته آخر هم اين است كه بدانيد عزيزان، ارتشيان، برادران و فرزندان من! براي يك نيروي مسلّح و يك سازمان نظامي، بزرگترين افتخار اين است كه با چنين ملّتي، كاملاً همراه و همدوش و همكار و همسان باشد. البته سازمانها در بخشهاي خودشان، بايد پيشرو هم باشند. بايد پيشرو باشيد و حضورتان، حضور نظامي پارساگونه باشد. ما گفته ايم و الان هم اعتقادمان بر اين است كه نيروهاي مسلّح، در دوراني كه جنگ ندارند، بايد به كار سازندگي كشور كمك كنند. نيروي

مسلّح و سازمان مسلّح، در درجه اوّل و دوم، بايستي جنبه نظامي خود را محفوظ بدارد. در درجات بعد هم، اگر مسؤولان سطح بالا ملاحظه كردند و ديدند كه با كار نظامي منافاتي ندارد، در همين جهتِ كار نظامي، فعّاليت شود. مثلاً فرض كنيد در نيروي زميني، اگر ما پادگان يا زاغه مهمّات و آموزشگاه كم داريم، بروند اينها را بسازند. منتظر نشوند كه برايشان معمار از جاي ديگر و بنّا از جاي ديگر بياورند. آن كه ما گفتيم، اينهاست. اين را هم بدانيد - البته اين بيشتر به عهده آقايان عقيدتي، سياسي است - كه به يكايك افراد و همه پرسنل، بايد عدم استفاده نابجا از امكانات دولتي و امكانات عمومي را آموزش داد. اين را آقايان بايد تعليم دهند؛ هم تعليم قولي و هم تعليم فعلي. بعضيها سراغ رفتار تجمّل آميز و اشرافيگرانه و خودروهاي آن چناني و خانه هاي آن چناني نروند. اگر اين امور رعايت شد و اين پارسايي و اين اهتمام به هدف اصلي محقّق گرديد، آن وقت امريكا كه هيچ؛ حتّي اگر ده ابرقدرت مثل امريكا، با انگيزه هاي خصمانه نسبت به جمهوري اسلامي در دنيا هم وجود داشته باشد، به فضل پروردگار هيچ غلطي نمي توانند بكنند. ان شاءاللَّه خداوند از شما راضي و قلب مقدس وليّ عصر ارواحنافداه از شما خشنود باشد و مشمول دعاي آن بزرگوار باشيد. ان شاءاللَّه روح مطهّر امام راحل و ارواح مقدّسه شهداي عزيز نسبت به شما علاقه مند و دعاگو و خوشبين باشند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) احزاب: 23 2) نهج البلاغه، نامه 62

بيانات مهم مقام معظم رهبرى در اجتماع نيروهاى شركت كننده در مانور عظيم طريق القدس

بيانات مهم مقام معظم رهبري در اجتماع نيروهاي شركت كننده در مانور عظيم

طريق القدس بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين. سيما بقيه اللَّه في الارضين خدا را با همه وجود سپاسگزاريم كه ايران اسلامي را يك بار ديگر، مشهد و منظر عظيمِ ايمان جوشان و انگيزه هاي بي پايان نيروهاي مؤمن و مخلص انقلاب قرار داد. هر يك از اين مانورهاي بزرگ - كه بهترين و عزيزترين فرزندان اين ملت و اين كشور در آن اجتماع مي كنند - در حقيقت يك صحنه پرشكوه و يك نمونه فراموش نشدني از حقيقت عظيمي است كه امروز در اين كشور و در اين سرزمين الهي و در اين مقطع حسّاس تاريخ حضور دارد و اين عزيزان آن را در مقابل چشم جهانيان و كساني كه مايلند ببينند و حقايق را بفهمند، قرار مي دهند. آن اجتماعي كه دست خدا با آن است، همين اجتماع است. اجتماع دلهاي مؤمن، اجتماع جانهاي پاك و روحهاي نوراني و با صفا، اجتماع جوانانِ پاكيزه اين ملت كه در عصر حاكميت مادّيگري بر زندگي قشرهاي جوان در سرتاسر عالم، توانسته اند خود را از تصرّف مادّيگري نجات دهند و شعله معنويّت را - كه خدا در همه دلها و جانها برافروخته است - در دل و جان خودشان، برافروخته و مشتعل نگهدارند. در دوراني كه توطئه هاي صهيونيستي بلند مدّت ، تصميم گرفته بودند نسل جوان كشورها را به مسائل حقير و به شهوات و آلودگيها دچار كنند و سرگرم نگهدارند و متأسّفانه در بسياري از كشورها موفّق هم شده اند، جوانان اين ملت، اين فرزندان مؤمنِ مخلصِ با صفا، اين كساني كه استعدادهاي گوناگون بشري در آنها

به صورت جوشاني هم وجود دارد و اين را در همه جا ثابت كرده اند و نشان داده اند، توانسته اند خود را از اين توطئه بزرگ صهيونيستي تاريخ معاصر و پيش از دوران معاصر ما حفظ كنند و نگهدارند. اين، يك پديده بسيار شگفت آور و پرشكوه و افتخارآميز است. اجتماع چنين جوانان و چنين دلهايي، همان اجتماعي است كه در آن نور الهي به چشم اهل بصيرت مي آيد. در چنين مجموعه هاي عظيم است كه انسان خدا را مي بيند، قدرت خدا را حس مي كند و اراده لايزال الهي را بر اصلاح بشريّت و اصلاح تاريخ، با همه وجود در مي يابد. در چنين موقعيتي، دل هر انسان ديرباوري از اميد سرشار مي شود. مانور بزرگ طريق القدس ما، ناظر به اين معاني است. مانورهاي جوانان و رزمندگان ما در سرتاسر كشور، - هر جايي كه تشكيل مي شود - داراي اين مضمون و چنين مفهوم برجسته اي است. ملت ايران در دوران هجده ساله انقلاب، يك مانور بزرگ سياسي و نظامي و انساني را به طور مستمر در مقابل چشم بشريّت قرار داده است. همه اين مانورهايي كه در طول جنگ، خود را به صورت واقعي در جبهه هاي نبرد نشان مي داد و امروز به صورت تمرينها و ايجاد آمادگيهايي در اين جا و آن جا به وجود مي آيد، جزئي از آن مانور عظيم ملت ايران است. اين، يعني نمايش قدرت ملتي كه تصميم گرفته است از نيروهاي خداداده خود، براي بناي زندگي شرافتمندانه اش بهره گيرد و استفاده كند. اين، يعني يك ملت، با غيرت ملي خود و با احساس شرفي كه در وجود و تاريخ و عقايد او نهفته است و مي خواهد بگويد:

دست دشمنان كوتاه، دست متجاوزان كوتاه، مستكبران عالم و قدرتهاي پرتوقّع و ضد فضايل و ارزشهاي انساني به كناري بروند. اين ملت، ملتي نيست كه با تهديد و ارعاب و حضور تهديدآميز قدرتهاي مادّي - كه عادت كرده اند حرف خود را عليه ملتها و جوامع به كرسي بنشانند - پا عقب بگذارد، قدرت خود را فراموش كند و به ضعف تلقيني دشمن گوش دهد. اين ملت مي داند كه قوي است و فهميده كه داراي اقتدار است. معناي اين مانورها و اين اجتماعات مبارك و منوّر اين است. مانور ما، تهديد هيچ همسايه و هيچ ملت و دولتي نيست. علي رغم تبليغات امريكايي و صهيونيستي و بوقهايي كه در طول اين هجده سال، همواره خواسته اند ايران اسلامي را تهديدي عليه كشورهاي خليج فارس نشان دهند، ملت ايران عليه كشورهاي خليج فارس و ملتهاي همسايه و هيچ كشور ديگري كه متعرّض به آن نباشد، تهديدي به وجود نمي آورد. ما كسي را تهديد نمي كنيم؛ امّا در مقابل آن قدرتهايي كه عادت كرده اند همه ملتهايي را كه حاضر نيستند در مقابل آنها زانو بزنند، تهديد كنند و به آنان زور بگويند، اين ملت با قدرت و توانايي خود و با تكيه به خدا و دستورات قرآن مقدّس كه به او گفته است به خدا تكيه كن و از كسي نترس، تصميم دارد كه بايستد، تهديد نشود و تهديد آنها را جدّي نگيرد و از مواضع بحق و از راه و مدّعاي حق طلبانه خود، حتّي يك قدم عقب ننشيند. مضمون حقيقي اين مانورها، اين است. ما كسي را تهديد نمي كنيم. اگر كساني، دولتهايي، سياستمداراني، مطبوعاتچيهايي دوست دارند كه براي سرگرمي خودشان،

يا براي سرگرمي مردمشان، وانمود كنند كه ايران اسلامي به عنوان يك همسايه، آنها را تهديد مي كند، اين بسته به ميل خود آنهاست. نيروي ما در خليج فارس و در محدوده كشور، براي دفاع از مرزهاي اين ميهن پرافتخار اسلامي، براي دفاع از استقلال اين ملت و براي ايستادگي در مقابل قدرتهاي زورگوست. متأسّفانه امروز دنيا غالباً به اردوگاه استكبار و زورگويي از يك طرف، و اردوگاه كساني كه حاضر شده اند زورگويي زورگويان را بشنوند از طرف ديگر، تقسيم شده است. مي بينيد كه دستگاه استكباري، با تشبّث به همه امكانات، درصدد است كه قدرت ظالمانه و غاصبانه خود را در هر نقطه اي از نقاط عالم كه بتواند، گسترش دهد. امروز دولت امريكا به اين قانع نيست كه بر كشور و منافع خود تسلّط داشته باشد و خود را به عنوان يك كشور و يك ملّت، طبق ميل و اراده خود اداره كند. آنها مي خواهند در هر نقطه اي از عالم كه موقعيّت جغرافيايي حسّاسي وجود دارد، حضور داشته باشند؛ هر جا آبراه مهمّي وجود دارد، بر آن مسلّط باشند؛ هر جا منابع حياتي زيرزميني اي وجود دارد، زير كليد آنها باشد؛ هر جا پول و قدرت و امكاني هست، آنها بتوانند بر آن تسلّط داشته باشند و هر جا مجموعه اي از انسانها زندگي مي كنند، تا آن جا كه مي توانند، اراده خودشان را بر آن مجموعه انساني تحميل كنند. استكبار، يعني اين. ما با اين كارها، مخالف و مقابل و ضدّيم. ما نمي توانيم اين را قبول و تحمّل كنيم. هيچ ملّتي هم اين را نمي خواهد. هيچ ملت و هيچ مجموعه انساني اي، نمي خواهد كه زير فرمان ديگران باشد. منتها

خيلي از مجموعه هاي انساني، متأسّفانه يا قدرت خود را كشف نكرده اند و خيال مي كنند كه نمي توانند، يا شايد هم واقعاً نمي توانند. ملت ايران هم متأسّفانه در سالهاي متمادي دوران حاكميت طاغوتها و زمان حاكميت حكومت فاسد پهلوي و قبل از آن، حكومت فاسد قاجارها، همين وضعيّت را داشت. اين ملت بزرگ، اين فرهنگ عميق، اين تواناييهاي عجيب و اين استعداد كم نظير و درخشان، اين گونه مورد سوءاستفاده دشمنان قرار مي گرفت. معلوم است كه دشمن با يك ملت چه مي كند. عزيزان من! اين ملت، از لحاظ علم و فرهنگ و پيشرفتهاي فكري و علمي و اجتماعي، عقب مانده و عقب افتاده نبود. اين را همين قدرتهاي تجاوزگر در طول زمانهاي گوناگون، به كمك حكّام فاسد بر او تحميل كردند و ملت ايران را به زور و ظلم، از قافله تمدّن و دانش بشري و پيشرفتهاي علمي، عقب نگهداشتند. اسلام آمد، اين ملت را زنده كرد و او را با تواناييهاي خودش آشنا نمود. خداي متعال، معلّمي براي اين ملت فرستاد كه با زبان پيامبران با او حرف زد، او را بيدار كرد و به حقّ خود و قدرتش آشنا نمود. به او فهماند كه اگر يك ملت بخواهد اراده كند، چه معجزه هاي بزرگي از او و به دست او سر مي زند. اين ملّت بيدار شد. هجده سال است كه اين ملّت با بهره گيري از اين درسهاي آسماني و الهي توانسته است يكي پس از ديگري، اين بندهاي جادويي را كه دشمنان در دست و پا و برگردن او بسته بودند، باز كند. از لحاظ علمي و سازندگي كشور، به حركت افتاد و از لحاظ اخلاقي و

ارزشهاي ديني، راه زيادي را پيمود. امروز اين ملت، ملتي است كه در مقابل هيچ قدرتي در دنيا مرعوب نيست. اين، چيز كمي نيست. اين ملت، احساس قدرت مي كند. روزي در اين دنيا، دو ابرقدرت دست به دست هم دادند و با اين كه در همه مسائل، يا بسياري از مسائل ضدّ هم بودند، در اين مسأله يكي شدند تا اين ملت را از راه اسلام برگردانند و او را پشيمان كنند و در را بر همان پاشنه قبلي بچرخانند؛ اما نتوانستند. واللَّه هيچ قدرتي امروز در دنيا نمي تواند ملت ايران را از راه پرافتخار اسلام و قرآن برگرداند. كساني كه غير ازاين گمان مي كنند، چه فكر مي كنند؟ آنهايي كه عادت كرده اند به هر مناسبتي يا بي مناسبت، زبان انتقاد بر روي ملت ايران باز كنند، ياوه بگويند و ياوه بنويسند، دچار تحليل و فهم غلط از مسائل اين كشورند؛ چون اين ملت و زبان اين ملت را نمي فهمند. من اين سخن را به همه كساني كه در سطح دولتهاي عالم، درباره ملت ايران و كشور ايران مي انديشند و تصميم مي گيرند، مي گويم كه سعي كنند اين ملت را درست بشناسند. تحليلهاي غلط، راه حلهاي غلط در مقابل انسانها مي گذارد. وقتي كه اين ملت را بد مي فهمند، آن وقت بد هم تصميم مي گيرند. مثل امريكاييها كه هيچ وقت سعي نكردند اين ملت را آن چنان كه هست، بشناسند و زبانش را بفهمند. فرهنگ آنها با همان چارچوبهاي قالبي، با همان واژه هايي كه براي خود آنها معتبر است، ممكن است براي اكثر ملتهاي عالم معتبر نباشد. هر ملتي، فرهنگي دارد. براي يك ملت، چه اجباري است كه فرهنگ

و ايمان و فهم خود را از مسائل رها كند و تسليم فرهنگ و فهم كس ديگري از مسائل شود؟ چرا بعضي اين قدر پرتوقّع، خشك مغز و دچار تفكّرهاي قالبي هستند؟! هر كس كه امروز درباره ملت ايران، اين طور حرف بزند و قضاوت كند، دچار اشتباه خواهد شد. خطِّ مشي ملت ايران، يك خطِّ مشي روشن در مسائل جهاني است. ملت ايران به خاطر اين كه گذشته خود را با بصيرت نگاه مي كند، چشم خود را بر گذشته نمي بندد. مسائل تاريخ خود، تاريخ نزديك خود، از صد سال پيش، از پنجاه سال پيش، از سي سال پيش را با دقّت نگاه مي كند. ملت ايران به اين نتيجه رسيده است كه رژيم استكبار - و در وضع فعلي، رژيم ايالات متّحده امريكا - در طول شايد قريب سي و پنج سال كه در زمان رژيم منحوس پهلوي بر اين كشور تسلّط سياسي داشته، به او خيلي بدي كرده است. ملت ايران، اين را فهميده و دانسته و ديده است. دست اينها به خون مردم آغشته است. به اين ملت اهانت كردند، ثروتهاي او را بردند و از رژيم فاسد ضدّ بشري - مثل رژيم محمّد رضا - حمايت كردند. بعد از آن مدت سي و پنج سال، از اوّل پيروزي انقلاب تا امروز هم، امريكاييها هر چه توانسته اند با اين كشور و با اين ملت دشمني كرده اند. ملت ايران، با مشاهده اين وضعيّت، حاضر نيست به اين آسانيها گناه امريكاييها را ببخشد؛ تمام شد و رفت. ملت ايران حاضر نيست كه از گناه رژيم ايالات متّحده امريكا صرف نظر كند. آن كساني كه در سطح عالم،

خودشان را به امريكا وصل مي كنند؛ خودشان را در جبهه امريكا قرار مي دهند، به همان اندازه كه خود را به امريكا وصل كنند، از نظر ملت ايران، در جرائم دولت امريكا شريكند. امريكاييها سعي كرده اند اين طور وانمود كنند و جا بيندازند كه غرب، يعني امريكا و اصلاً بلوك غرب، بدون امريكا معنا نمي دهد. البته واقعيت اين نيست. من در چند سال قبل از اين - در زمان حيات مبارك امام رضوان اللَّه تعالي عليه - به يكي از اين سياستمداران اروپايي گفتم: ما هيچ وقت حاضر نيستيم استقلال خودمان را در زمينه هاي سياسي و اقتصادي و فرهنگي، به هيچ چيزي بفروشيم و معامله كنيم؛ امّا غرب به عنوان يك طرف براي جمهوري اسلامي مطرح است؛ مشروط بر اين كه غرب به معناي امريكا نباشد. ملت ايران از امريكا نمي گذرد و با او كنار نمي آيد. به او گفتم: امريكا سعي مي كند اين طور وانمود كند كه غرب مساوي با امريكاست. ما مي گوييم كه اين طور نيست؛ اما اگر كشورهاي اروپايي مي خواهند تصديق كنند كه غرب منهاي امريكا معنا ندارد، ملت ايران هيچ اهميتي نمي دهد كه غرب را به عنوان يك طرفِ تجاري و سياسي و معاملي خودش نداشته باشد. اين طور نيست كه خيال كنيد ملت ايران، به ارتباط با يك كشور، يا با مجموعه اي از كشورها نياز دارد.البته همه كشورها در دنيا، به نحوي از ارتباط با يكديگر استفاده مي كنند. به يك معنا، همه به نحوي به هم احتياج دارند - اين محلّ بحث ما نيست - اما اين كه كسي خيال كند ملت ايران يا دولت جمهوري اسلامي ايران، ناچار است با فلان مجموعه

از كشورها ارتباط داشته باشد، اين خطاي فاحش و غلط بزرگي است. امروز هم ما همين حرف را تكرار مي كنيم. ما دنيا را به يك چشم نگاه نمي كنيم. ما كشورهاي گوناگون را به يك چشم نگاه نمي كنيم. آن دولتهايي كه به ملت ايران بدي كرده اند، با آن دولتهايي كه به عنوان يك طرف سالم در زمينه هاي گوناگون مطرح شده اند، يكسان نيستند. دنيايي كه با تعليمات ارزشمند پيامبران الهي و با آيات نوراني خداي متعال، براي بشر آراسته و منوّر شده است، دنياي شايسته انسان است. دنيايي كه در آن، هم آبادي و رفاه و پيشرفت علمي و پيشرفت صنعتي هست و هم اقتدار سياسي و تعالي معنوي وجود دارد. دنيايي كه در آن، انسانها كنار يكديگر احساس آرامش و امنيت و اطمينان مي كنند و انسانيت در آن شكوفاست؛ چيزي كه در دنياي ساخته تمدن مادّي وجود ندارد؛ چون در دنياي مادّيگري، انسانها مثل گرگها بايد از هم بترسند. ملت ايران مصمّم است كه چنين دنيايي را هم از جنبه مادّي و هم از جنبه معنوي، براي خود به وجود آوَرد و بسازد. اين، يك مبارزه طولاني و بلند مدّت است. آنهايي كه مي كوشند اين طور وانمود كنند كه ملت يا دولت جمهوري اسلامي ايران، در پي آن است كه به آن كشور، به آن دولت، به آن مرز جغرافيايي تجاوز كند، اشتباه نكنند. ملت و دولت جمهوري اسلامي ايران، براي بناي اين كشور و پيشرفت اين جامعه، هزاران كار بزرگ و درخشان پيش پاي خود دارند كه آنها را از پرداختن به چنين كارهايي باز مي دارد. امروز بحمداللَّه كاروان علم و تمدّن اسلامي - تمدّني

كه مي تواند به دنيا خدمت كند - در اين كشور به راه افتاده است. جوانان عزيز من؛ بسيجيان عزيز، جوانان مؤمن، دلهاي نوراني اي كه آيات خدا را شنيديد، پذيرفتيد، فهميديد و به كار بستيد! آينده متعلّق به شماست. ميدان در مقابل شما باز است؛ پس خودتان را در همه جبهه ها و عرصه هاي گوناگون آماده كنيد. البته همه بدانند كه اين راه، راهي است كه اگر يك ملت مثل شما، آن را با موفقيّت بپيمايد و به فضل پروردگار به نتايج آن برسد، ملتهاي ديگر از آن درس مي گيرند و راه را پيدا مي كنند. اين، همان چيزي است كه استكبار را وادار مي كند كه با همه وجود بخواهد عليه ملت ايران وارد اقدامهاي خشن و خصمانه شود. بايد براي مقابله با دشمني كه در مقابل ملت ايران - اگر بتواند - مهيّاي هر گونه اقدام خشني است، آماده بود. دولتهاي مستكبر، چه در گذشته و چه در حال، تا هر جا كه توانستند و بتوانند، هميشه خودشان را به ابزارهاي تسليحاتي مجهّز مي كنند. آن جايي كه لازم باشد، حرفي ندارند كه دوستانشان هم تسليحات جنايت آميز را براي خودشان به وجود آورند! اين، چيزي است كه در دنيا مشهود است. همينهايي كه امروز در كشور آلمان، جمهوري اسلامي را به بي اعتنايي به جان انسانها متّهم مي كنند و اين اتّهام بسيار ظالمانه و مغرضانه و غير منصفانه را به ايران مي زنند، همان كساني هستند كه اگر نگوييم خودشان، اما حدّاقل اين است كه بگوييم جلو چشمشان، شركتهاي آلماني، رژيم بعثي را با خطرناكترين و جنايت بارترين سلاحهاي شيميايي مجهّز كردند. جنگ، اتّفاقِ خشن و نامطلوبي است؛ اما بالاخره قاعده و

قانوني بايد داشته باشد. در جنگ هم جوانمردي و ناجوانمردي داريم. رژيم متجاوز بعثي، ناجوانمردانه ترين روشها را عليه ملت ايران و جوانان ما به كار برد. شهر تهران و دهها شهر را بارها و بارها، براي مدّتهاي طولاني با موشكهاي دوربرد كوبيدند. در جبهه ها، سلاحهاي شيميايي به كار بردند؛ نه بك بار، نه دوبار، نه مدت يك ماه، دو ماه؛ سالهاي متمادي، شايد پنج سال، شش سال، در اين جبهه هاي ايران و عراق، سلاح شيميايي به وسيله رژيم بعثي به كار رفت. اين سلاحها را چه كسي به آنها داده بود؟ غير از كشورهايي كه دم از حقوق بشر مي زنند؟! اين سلاحها را غير از آنها كس ديگري در اختيار رژيم بعثي گذاشته بود؟ امروز خيلي چيزها آشكار شده است. خداي متعال، پشت گردن خود غربيها - همانهايي كه بعضي با ملت ايران و با جمهوري اسلامي، بسيار هم بدند و دشمنند - زد، تا به دلايلي وادار شوند اعتراف كنند و بنويسند. خودشان در كتابها و مقالاتشان نوشتند: شركتهاي آلماني - كه يقيناً بسياري از اينها را بدون اجازه دولت آلمان نمي فروختند - اين سلاحهاي شيميايي و اين مواد مرگبار را به عراقيها فروخته اند! براي چه فروختند؟ آيا نمي دانستند كه بناست اينها در ميدان جنگ به كار برود؟ گاز خردل را كجا به كار مي برند؟ كسي كه سلاحهاي مرگبار شيميايي را مي خرد، كجا مي خواهد به كار ببرد؟ آيا مي خواهد ببرد در خانه خودش استنشاق كند؟! معلوم است كه مي خواهد ببرد در ميدان جنگ مصرف كند. همينهايي كه دولت جمهوري اسلامي را به بي مبالاتي نسبت به جان انسانها متّهم مي كنند، از خدايي كه به او

اعتقاد ندارند، خجالت نكشيدند و نترسيدند؛ از وجدان بشري ملاحظه نكردند و اينها را به ميزان زيادي به رژيم بعثي فروختند. او هم آن سلاحهاي مرگبار را در جلوِ چشم آنها، در مرزها و در ميدانهاي جنگ به كار برد. بعد ما بسياري از مجروحان شيميايي را براي معالجه به همين آلماني فرستاديم كه سلاح شيميايي از زير دستش خارج شده بود! اينها وجدان دارند؟! اينها براي ارزشهاي انساني و جان انسانها احترام قائلند؟ آيا شرم نمي كنند كه ادّعاهاي واهي را مطرح مي كنند؟! عزيزان من! اين دشمنيها با نظام جمهوري اسلامي - اين بي انصافيها، اين غرض ورزيها - همه به خاطر اين است كه ملت ايران، راه استقلال در سايه حاكميت قانون الهي را برگزيده است و حاضر نيست كه در مقابل آنها به زانو درآيد و اظهار ضعف كند. در مقابل چنين دشمنيهايي بايد مجهّز و آماده بود. شما اين آمادگي را به اين ترتيب به وجود آورديد. من از همه نيروهاي مسلّحِ سرافرازمان در سرتاسر كشور - از سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، از ارتش جمهوري اسلامي و از نيروي انتظامي - به خاطر آمادگيهايشان تشكّر مي كنم. امروز نيروهاي مسلّحِ جمهوري اسلامي، به معناي حقيقي كلمه، در خدمت حقّ و حقيقت و ارزشهاي اسلامي اند. سپاس و ستايش و تمجيد و تحسين فراوان خود را بر جوانان بسيجي مؤمن در سرتاسر كشور؛ اين دلهاي پاك، اين دلهاي تپنده با عشق به خدا، با ايمان به حقيقت، بااخلاص و باصفا، نثار مي كنم. اين اخلاص و صفا را در خودتان حفظ كنيد. بحمداللَّه اين ميدانِ با نظم و ترتيبي كه امروز مشاهده كرديم، مايه خرسندي و افتخار است؛

نظم و ترتيبي كه حاكي از رشد فكري و آمادگيهاي كامل در زمينه هاي مربوط به اين چيزهاست. ان شاءاللَّه فردا هم مانورهاي زميني اين نيروهاي مؤمن، هم در اين جا و هم در ساير مناطقي كه برادران عزيزِ مسؤول در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ذكر كردند و برنامه ريزي نمودند، اجرا خواهد شد. من از همه شما و از آن برادران عزيزي كه در اين ميدان نيستند - در دايره وسيعي هستند كه مانور بزرگ طريق القدس، آن را شامل است - سپاسگزارم و براي همه شما دعا مي كنم. از خداوند متعال، با تضرّع و با خضوع درخواست مي كنم كه فضل و رحمت و لطف و هدايت و توفيق و كمك خود را بر همه شما نازل فرمايد. پروردگارا! تو را به قرآن، تو را به آيه هاي نوراني نازل شده بر قلب مبارك پيامبر اسلام، ما را در راه قرآن و در راه اسلام زنده بدار و در همان راه بميران. پروردگارا! مرگ ما را جز به شهادت در راه خودت قرار نده. پروردگارا! قلب مقدّس وليّ عصر را از ما راضي كن. پروردگارا! ما را از سربازان آن بزرگوار قرار ده. پروردگارا! روح مطهّر شهيدان و روح متعالي و مقدس امام بزرگوار را از ما راضي و خشنود كن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران به مناسبت عيد سعيد غدير

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران به مناسبت عيد سعيد غدير بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم من هم متقابلاً اين عيد عظيم و سعيد را به شما حضّار محترم و ملت بزرگ ايران و نيز به همه مسلمانان و حق طلبان عالم، صميمانه تبريك عرض مي كنم. در روايات ما، از

اين عيد به «عيد اللَّه الاكبر»(1) - بزرگترين عيد الهي - تعبير شده است. يك وقت مسأله اين است كه شخصيت والايي مثل اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام كه از همه خصوصيّات و جهات، منحصر به فرد است، در مراسمي به حكومت برگزيده شده است. البته اين، مطلبِ مهم و حادثه عظيمي است و جا دارد كه در طول سالهاي متمادي - بلكه قرنها - براي اين واقعه عيد گرفته شود. معمول هم هست كه وقتي مردم به كسي علاقه و اعتقاد دارند، هنگامي كه او به امكاني دست پيدا مي كند - به حكومت و قدرت و رياست مي رسد - اظهار شادماني و خوشحالي مي كنند. البته اين هم مهم است و امر كوچكي نيست كه كسي مثل اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام به حاكميت امّت اسلام منصوب شود؛ ليكن مسأله غدير، از اينها بالاتر است. مسأله غدير، فقط از اين جهت شرافت ندارد كه در آن شخصي مثل اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام كه همطراز او در عالم وجود كسي نيست، به حكومت و خلافت و ولايت منصوب شده است؛ بلكه علاوه بر اين، جهت مهمّ ديگري در غدير است - شايد جهاتي وجود دارد، ولي ما اين جهت را امروز مي خواهيم عرض كنيم - كه از نفْسِ نصب اميرالمؤمنين به عنوان يك شخص، اهميت كمتري ندارد و آن، عبارت از اصل مسأله ولايت است؛ مضمون ويژه اي كه در مسأله ولايت در اسلام وجود دارد. آن چيزي كه در طول زمان، به صورت يك جريان باقي مي ماند و افراد بشر مي توانند از آن درس بگيرند و زندگي و آينده خودشان را با آن تطبيق دهند، مضموني است كه در حادثه

غدير وجود دارد. نفس اين كه خداي متعال، دستور خاصّي صادر مي فرمايد و بر اساس اين دستور، نبي مكرّم اسلام صلي اللَّه عليه و آله و سلّم كسي را به عنوان «ولي» معيّن مي كند - آن هم كسي با اين خصوصيات - يك امر مهم و يك درس بزرگ و بخش مهمّي از اسلام است. شايد بشود گفت كه اساس و پايه حقيقي اسلام، در اين بخش از قضيه است. مضمون حقيقي غدير، اهميتش چنان است كه آيه قرآن مي فرمايد: «فإن لم تفعل فما بلغت رسالته»(2). حقيقت غدير و حقيقت اين نصب چيست كه اين قدر حائز اهميت است؟ اين قضيه، ابعاد گوناگوني دارد. يكي همين مسأله است كه اداره امور بشر، يك امر الهي است و بشري نيست و با همه مسايل ديگر انسان، تفاوت دارد. كساني ممكن است از اين جنبه، سوء استفاده كنند و بسياري از خلاف كاريها و كج رفتاريها را به حساب ارتباط با خدا بگذارند. البته در مورد همه حقايق عالم، ممكن است چنين سوء استفاده هايي اتّفاق بيفتند. از خودِ مسأله نبوّت هم كساني سوء استفاده نمودند؛ ادّعاي نبوّت كردند و كساني را به گمراهي كشاندند. اين، دليل نمي شود كه ما از اين بُعدِ با اين عظمت، به آساني عبور كنيم. خودِ اين، يك نكته است كه مسأله اداره امور اجتماع و مسير و سرنوشت و آنچه كه سازنده دنيا بشر است، چيزي است كه به معدن اراده الهي و نصب الهي ارتباط پيدا مي كند. يك بُعد از اين مضمون، اين است. بُعد ديگري كه من امروز مي خواستم قدري روي آن تكيه كنم، كلمه و مضمون ولايت است كه در ماجراي

غدير تكرار شد:«من كنت مولاه فهذا علي مولاه»(3). پيامبر اكرم در اين ماجراي تاريخي و در اين نصب بزرگ، حكومت را با تعبير «ولايت» بيان كرد. در زبان عربي و زبانهاي ديگر، براي اين پديده اي كه اسمش حكومت و زمامداري و حكمراني است - يعني كسي يا جماعتي كه بر يك جامعه حكومت مي كند و فرمان مي راند - تعبيرات گوناگوني آورده شده است كه هر يك از اين تعبيرات، اشاره به جهت خاصي است. مثلاً تعبير حكومت، اشاره به اين دارد كه آن كسي كه در رأس قدرت است، يا آن جماعتي كه در رأس قدرتند، حكم مي كنند و جامعه و افراد مردم، حكم و فرمان آنها را اطاعت مي كنند. يك تعبير ديگر، تعبير سلطنت است كه به معناي مسلّط بودن و مقتدر بودن و امور را در سلطه خود درآوردن است. در فارسي نيز همين تعابير وجود دارد. مثلاً زمامداري، اشاره به يك جنبه از حكومت است. يا مثلاً حكمراني و فرماندهي، هر كدام به يك جنبه اشاره مي كند. در اسلام، بيشتر ازهمه بر روي كلمه «ولايت» تكيه شده است. هم در اين جا و هم در آيه شريفه «انّما وليكم اللَّه و رسوله»(4)، پديده حكومت را با نام «ولايت» بيان كرده است. ولايت، معناي عجيبي است. اصل معناي ولايت، عبارت از نزديك بودن دوچيز با يكديگر است. فرض بفرماييد وقتي كه دو ريسمان، محكم به هم تابيده مي شوند و جدا كردن آنها از يكديگر، به آساني ممكن نيست، آن را در عربي «ولايت» مي گويند. ولايت، يعني اتّصال و ارتباط و قرب دو چيز به صورت مماس و مستحكم با يكديگر. همه ي معاني اي كه

براي «ولايت» در لغت ذكر شده است - معناي محبّت، معناي قيوميت و بقيه معاني، كه هفت، هشت معنا در زبان عربي هست - از اين جهت است كه در هر كدام از اينها، به نوعي اين قرب و نزديكي بين دو طرف ولايت وجود دارد. مثلاً « ولايت» به معناي محبّت است؛ چون محبّ و محبوب، با يكديگر يك ارتباط و اتّصال معنوي دارند و جدا كردنشان از يكديگر، امكان پذير نيست. اسلام، حكومت را با تعبير «ولايت» بيان مي كند و شخصي را كه در رأس حكومت قرار دارد، به عنوان والي، وليّ، مولا - يعني اشتقاقات كلمه ولايت - معرفي مي كند. معناي آن چيست؟ معناي آن، اين است كه در نظام سياسي اسلام، آن كسي كه در رأس قدرت قرار دارد و آن كساني كه قدرتِ حكومت بر آنها در اختيار اوست، ارتباط و اتّصال و پيوستگيِ جدايي ناپذيري ازهم دارند. اين، معناي اين قضيه است. اين، فلسفه سياسي اسلام را در مسأله حكومت براي ما معنا مي كند. هر حكومتي كه اين طور نباشد، اين ولايت نيست؛ يعني حاكميتي كه اسلام پيش بيني كرده است، نيست. اگر فرض كنيم در رأس قدرت، كساني باشند كه با مردم ارتباطي نداشته باشند، اين ولايت نيست. اگر كساني باشند كه رابطه آنها با مردم، رابطه ترس و رعب و خوف باشد - نه رابطه محبّت و التيام و پيوستگي - اين ولايت نيست. اگر كساني با كودتا بر سر كار بيايند، اين ولايت نيست. اگر كسي با وراثت و جانشينيِ نَسَبي - منهاي فضايل و كيفيّات حقيقي كه در حكومت شرط است - در رأس كار قرار گيرد،

اين ولايت نيست. ولايت، آن وقتي است كه ارتباط والي يا وليّ، با مردمي كه ولايتِ بر آنهاست، يك ارتباط نزديك، صميمانه، محبّت آميز و همان طوري كه در مورد خود پيامبر وجود دارد - يعني «بعث فيهم رسولا من انفسهم»(5) يا « بعث منهم»: از خود آنها كسي را مبعوث كرده است - باشد؛ يعني از خود مردم كسي باشد كه عهده دار مسأله ولايت و حكومت باشد. اساس كار در حاكميت اسلام اين است. البته معيارها سر جاي خود محفوظ است. اگر كسي همين ارتباط با مردم را بدون داشتن آن معيارهاي واقعي پيدا كرد، اين باز هم ولايت نيست و اين ملاكها را ندارد؛ اگر چه ممكن است بُعد ديگري را داشته باشد. پس، علاوه بر آن معاني حقيقي اي كه وجود دارد، حكومت در اسلام، حكومت ولايي است و ولايت يعني حكومت، كه با اين تعبير لطيف و متناسب با شخصيت و شرافت انسان بيان شده است. در اسلام، چون افراد جامعه و افراد انسان، در حساب سياسي اسلام به حساب مي آيند، در واقع همه چيز مردمند. مردم هستند كه شخصيت و خواست و مصالح و همه چيز آنها، در نظام سياسي اسلام به حساب مي آيد. آن وقت، ولايت الهي ، با چنين حضوري از مردم معنا مي دهد. حقيقت ولايت الهي اين است: ارتباط با مردم. لذا شما مي بينيد اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام كه مظهر ولايتِ اسلام و مصداق كامل وليّ اي است كه براي مردم مشخّص شده است، در هيچ برهه اي، از اين حالت ارتباط و اتّصال و انسجام با مردم خالي نبوده است. نه در دوراني كه او را عملاً از حكومت كنار

گذاشتند و مردم را از او به عنوان ارتباطِ حكومتي جدا كردند؛ يعني عملاً حكومت را از او گرفتند، ولايت و حكومت و فرماندهي و حكمراني اي كه در اسلام، از آن به «ولايت» تعبير مي شود و حقّ او بود از او سلب كردند - البته ولايت معنوي، آن چيزي كه در امامت تشيّع فرض شده است و وجود دارد، در هر حال هست و بسته به ولايت ظاهري نيست - و نه در دوره هاي ديگر، از ارتباط و اتّصال با مردم خالي نبوده است. در همان وقت هم اميرالمؤمنين يكي از آحاد ملت و جزو مردم است. منزوي و منعزل و كناره جوي از مردم نيست. آن وقتي هم كه به حكومت مي رسد، يك حاكم به تمام معنا مردمي است. اين چيزي است كه در نظام جمهوري اسلامي، در حدّ بالايي تجربه شد. نظام مقدّس جمهوري اسلامي، قدرت خود را از همين معنا گرفته است. مسؤولان و زمامداران امور كشور، به تمام معني كلمه، با مردم مرتبط و متّصلند. هم از لحاظ عاطفي با مردم يكي هستند؛ يعني عواطف مردم، با مسؤولان نظام جمهوري اسلامي پيوند خورده است و به آنها محبّت مي ورزند، و هم از لحاظ فكري ، مرتبط با مردمند؛ يعني نماينده طرز فكر ملت ايرانند. البته در هر ملّتي ممكن است افكار شاذّي از لحاظ اعتقادي و ديني وجود داشته باشد كه بر خلاف نظر اكثريت مردم باشد؛ ليكن آن چيزي كه نمودار ملّت ايران است، در مسؤولان كشور تجلّي و ظهور پيدا كرده است. در واقع، مسؤولان كشور، مظهر رسمي و كامل تفكّر ملّت ايرانند. اين، نكته بسيار مهمّي است. مردم در

همه مراحل، با نظام سياسي جمهوري اسلامي، احساس پيوستگي و جوش خوردگي مي كنند. با يكديگر جوش خورده اند، با همند، جدايي ناپذيرند. نظام سياسي اسلام، قدرت خود را از اين گرفته است. در اين جلسه اي كه حضّار آن، اكثراً شما مسؤولان كشور هستيد و در جاهاي مختلفي مشغول وظايف مهّمِ مسؤوليت كشوريد - چه در قوّه مجريّه، چه در قوّه مقنّنه، چه در قوّه قضايّيه و چه در بخشها و سطوح مختلف از اين مسؤوليّتهاي گوناگوني كه قرار داريد - مي خواهم عرض كنم عزيزان من! عاملي كه پشتوانه حقيقي اين مسؤوليّتهاست، همين ارتباط با مردم است. اگر مي بينيد كه نظام، حقيقتاً در مقابل تهديدهاي خارجي قوي است، به خاطر اين نيست كه نظام، ابزار قدرتي دارد كه از ابزارهاي قدرت مادّي كشورهاي ابرقدرت بالاتر است، يا يك ثروت مثلاً آن چناني، يا يك سلاح پيچيده آن چناني در اختيار دارد. واقعيّت كه اين نيست. امّا در عين حال، شما مي بينيد كه نظام سياسي اسلام، آن چنان مستحكم و قوي است كه قويترين نظامهاي عالم هم، هنگامي كه با آن مواجه مي شوند، هم احساس مي كنند كه نظام جمهوري اسلامي قوي است و هم اقرار به اين معنا مي كنند؛ يعني آن قدري نيست كه بشود آن را انكار كرد و پنهان نمود. در همين قضاياي اخير، ملاحظه كرديد و ديديد كه چه لشكركشي اي كردند. اين طور لشكركشيهايي كه امريكاييها و صهيونيستها، با همه امكاناتشان به ميدان بيايند و يك گوشه دنيا مثل اروپا را در نظر بگيرند و تصميم بگيرند كه هرطور است، اروپا را در مقابل يك حكومت و يك نظام سياسي قرار دهند، معمولاً براي حكومتها شكننده است

و آنها را به زانو درمي آورد و وادار به عدول از مواضعشان مي كند. امريكاييها و صهيونيستها وارد شوند و دولتي مثل دولت آلمان را در مشت خودشان بگيرند و او را وادار كنند كه آنچه را كه آنها مي خواهند، برايشان انجام دهد؛ آن هم با ارتباطهايي كه آن دولت با اين نظام داشته است. اگر نظام و رژيمِ جدا و منفردي باشد كه با مردم خود اين پيوندها را نداشته باشد، اين طوركارها برايش كُشنده است. اما شما مي بينيد كه در جمهوري اسلامي، نظام و مسؤولان و رؤسا و آحادِ مردم و قشرهاي گوناگونش سياسي اند و همه از قضايا مطّلعند. اين طور نيست كه قضيّه اي اتفاق بيفتد و مردم از آن بي خبر بمانند. همه - چه نظام، چه مردم، چه مسؤولان و چه بخشهاي مختلف - مثل كوه استواري ايستاده اند و اين نسيمها يا اين توفانها، حتي كمترين تزلزلي به وجود نمي آورد. آنهايي كه طرف مقابل هستند، احساسِ ناتواني در مقابل اين همه استحكام مي كنند و نمي دانند كه ادامه كار را چگونه بايستي انجام داد. واقعاً در مي مانند؛ كما اين كه درماندند! كسي كه تهديد انسان را تحويل نمي گيرد و اعتنايي نمي كند، در او تهديد اثر نمي گذارد. او را از قطع رابطه و ديگر مسائل مي ترسانند؛ اعتنايي نمي كند و مي بينند كه اصلاً در او اثري نكرد. با او چه كار كنند؟ آنهايي كه در اين بازي و در اين دعوا، چندان جدّي نبودند و بازي خورده بودند، به هم مي زنند و شايد اگر لازم شد، عذرخواهي هم مي كنند. آن كساني هم كه در متن ماجرا بودند - مثل دولت آلمان - درمي مانند كه با جمهوري

اسلامي چه بايد كرد. حقيقتاً بايد هم دربمانند؛ چون با ملّت ايران بدي كرده اند. اين، به بركت آن است كه اين نظام سياسي، نظام سياسيِ جدا و منقطع از مردم نيست؛ نظام ولايت و نظام پيوستگي است. اين، خاصيّت نظام ولايت است. من اين صحبت را در دو صحنه و دو جا، با دو مخاطب عرض مي كنم. يكي با مردم است كه مكرّر هم در اين روزها، همين مطالبي را كه امروز به شما عرض كرده ايم، به مردم گفته ايم. اما يك وقت مخاطب، شما مسؤولان كشوريد. چيزي كه مي خواهم به شما بگويم، اين است كه: عزيزان من! در هر جايي كه شما مسؤول هستيد، اين را بايد قدر بدانيد، نگهش بداريد و حفظش كنيد. ما بايد اين را حفظ كنيم. اعتماد و اطمينان و پيوستگي و محبّت مردم، حركتي يكجانبه نيست كه اگر مردم به كسي محبّت كردند و دل بستند، هر كار هم بكني، اينها محبّت دارند. نخير؛ اين طور نيست. محبّت و ارتباط مردم، يك امر دوجانبه است. بايد از طرفِ مسؤولان در همه سطوح، به مردم پاسخ داده شود. البته اين پاسخ، انواع و ميدانهايي دارد. بايد براي مردم كار شود. البته كار مي شود. انصافاً هم هيچ منصفي نمي تواند منكر شود. در اين كشور، دستگاه كار مي كند. اين هم از بركات همين مردمي بودن است كه با اتّكاي به مردم، كار و تلاش، زياد انجام مي گيرد. يكي از خصوصيّات، اين است كه مردم مي خواهند اين احساس را داشته باشند كه مسؤولان كشور در سطوح مختلف، نسبت به موجودي كشور، امانتدار و امينند. اين را من مي خواهم از شما به طور جد بخواهم

كه مراقب باشيد، اين امانت و اين روحيّه امانتداري نسبت به آنچه كه از مردم در اختيار ماست - بيت المال و آنچه كه مربوط به ثروتهاي عمومي كشور است - اختلال پيدا نكند. نگذاريد دشمن بتواند اين طور تبليغ كند كه يك طبقه جديد و يك اَشرافيگريِ جديد، در حال شكل گيري است. دشمن، از اين گونه حرفها مي زند. اگر چيزي ديده شد كه اين حرف دشمن را به نحوي تأييد كرد، اين خدمت به دشمن است؛ نبايد بگذاريد. دشمن، دشمن است و تهمت مي زند. در اين چند ساله، اين بلندگوها، اين رسانه هاي جمعيِ دشمن، چقدر عليه جمهوري اسلامي حرفهاي خصمانه زدند! در زمينه سوء استفاده و امثال آن، آن قدر ياوه و دروغ و خلاف واقع گفته اند كه احصاي آن واقعاً آسان نيست. ولي اگر مردم ديدند كه در مواردي ، چيزهايي تأييد مي كند - ولو يك مورد - ده مورد را باور و قبول مي كنند. اين را بايد توجّه داشته باشيد. در تبليغات انتخابات رياست جمهوري - كه آزمايش عظيمي براي ملت است - مراقبت شود كه مخارجِ بيش از متعارف و زيادي و اسراف گونه انجام نگيرد. البته - خوشبختانه - آن كساني كه ما مي شناسيم و در اين ميدان وارد شده اند، كساني هستند كه مورد اعتمادند. ما به صدق و صفاي اينها اطمينان داريم و مي دانيم كه نمي خواهند؛ ولي ممكن است كساني در گوشه و كنار، بدون اين كه اصحاب قضيّه خودشان بخواهند، در اين زمينه ها حركتي بكنند كه درست و مناسب نباشد. البته فقط اين نيست؛ در همه زمينه ها و در همه ميدانها و در بخشهاي مختلف، مسؤولان در هرجا كه هستند،

بايد كاري كنند كه اين ارتباط و علقه با مردم و اين پيوند و اين اعتماد، حفظ شود و ولايت به معناي حقيقي كلمه - كه اسلام آن را خواسته است - تحقّق پيدا كند. اين كه باشد، همه سلاحهاي دشمن، به كلّي كُند خواهد بود. همه سلاحهاي دشمن، در مقابل نظام الهي و قرآني جمهوري اسلامي، كُند است. دشمن، بي خود خودش را زحمت و دردسر مي دهد. هر كاري بكنند، با نظامي مردمي كه راهي را انتخاب كرده است و آن را آگاهانه و بااراده و باهمت طي مي كند، هيچ كاري نمي توانند بكنند. اگرملّت ايران، همچنان كه بحمداللَّه تاكنون بوده است و بعد از اين هم به فضل الهي همين گونه خواهد بود، وحدت ارزشمند و آگاهي و هوشياري و پيوند و رابطه مستحكم خودش با مسؤولان را حفظ كند و به فضل پروردگار، همواره در سطوح بالاي اين نظام، مسؤولان شايسته اي به خدمت مشغول باشند، نظام مقدّس جمهوري اسلامي، اين امكان را پيدا خواهد كرد كه پايه هاي تمدّن اسلامي را در اين كشور؛ بلكه در همه كشورهاي اسلامي و جوامعِ اسلامي، مستحكم كند. اميدواريم كه خداوند متعال، در اين روز شريف، روحِ مقدّس امام بزرگوار ما و ارواح طيّبه شهدا را - آنهايي كه گشاينده و هموار كننده اين راه بودند - شاد فرمايد و با اولياي خودش محشور كند و همه ملّت ايران را ان شاءاللَّه به بركاتِ اين عيدِ شريف، متبرّك گرداند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 95، ص 302 2) مائده: 67 3) امالي شيخ صدوق، ص 106 4) مائده: 55 5) آل عمران: 164

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار جمع كثيرى از كارگران و معلّمان در آستانه روز كارگر و روز معلّم

بيانات مقام معظم

رهبري در ديدار جمع كثيري از كارگران و معلّمان در آستانه روز كارگر و روز معلّم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران و خواهران عزيز؛ خيلي خوش آمديد. اميدوارم اين دو روز فرخنده اي كه در كشور ما به عنوان روز معلّم و روز كارگر شناخته شده است، براي شما و همه ملّت ايران و نيز مسؤولان، سر منشأ بركاتي باشد؛ همچنان كه به بركت خون شهيدِ عزيز بزرگوارمان، مرحوم آيةاللَّه مطهّري رضوان اللَّه عليه تا امروز بوده است. معلّم، مظهر علم است؛كارگر، مظهر عمل است. بنابراين، روز معلّم و روز كارگر، يعني روز علم و عمل. قوام جامعه هم، به علم و عمل است. اگر ما بتوانيم در ميان خودمان، اين دو ركن - يعني علم و عمل، تعليم و تربيت و كار وابتكار - را توسعه دهيم و در اين دو زمينه، پيشرفتي محسوس در كشور به وجود آوريم - كه بحمداللَّه امروز تا حدود زيادي هم شده است - حركت كشور به سمت هدفها سريع خواهد شد، مشكلات برطرف خواهد گرديد و آن چيزي كه انقلاب عظيم ما براي ايران اسلامي ترسيم كرده است، نزديك خواهد شد. لذا اين دو ركن، مهم است. كساني كه نماينده اين دو ركن هستند - يعني جامعه معلم كشور و مجموعه تعليم و تربيت از يك طرف، و جامعه كارگري كشور و مجموعه مربوط به كار و ابتكار و توليد و حركت صنعتي و كشاورزي و غيره از جانب ديگر - براي كشور بسيار حائز اهميتند. من به مناسبت اجتماع امروز كه به خاطر روز كارگر و روز معلّم تشكيل شده است، يك نكته براي جامعه كارگران و جامعه معلّمان كشور و

يك نكته هم براي مسؤولان مطرح مي كنم. عرض اوّلِ من به جامعه كارگران و معلّمان كشور، اظهار ارادت و علاقه و خسته نباشيد و خدا قوّتي است. من قلباً از جامعه كارگري و جامعه معلّم كشور، صميمانه متشكّرم. من مي دانم كه دشمنان ما چقدر تلاش كردند تا اين دو جامعه عظيم را از متن مردم و از مجموعه انقلاب جدا كنند؛ ولي مقاومت افراد اين دو جامعه، تلاش آنها را خنثي كرد. در بين كارگران، چقدر وسوسه پراكني كردند تا شايد بتوانند چرخ كار را در كشور متوقّف كنند. در بين معلّمان و بخش تعليم و تربيت كشور، چقدر وسوسه پراكني كردند تا شايد بتوانند مدارس و كلاسهاي ما را تعطيل كنند؛ ولي نتوانستند. تا امروز به فضل الهي و به اتّكاي ايمان و نورانيّتي كه در دلهاي افراد اين جامعه است، نتوانسته اند و من يقين دارم كه در آينده هم نخواهند توانست. اين، مايه سپاسگزاري من از خدا و از شماست. سفارشي هم كه به شما دارم، اين است كه كيفيّت كار را در هر دو بخش بايد روز به روز ان شاءاللَّه بهبود ببخشيد. اين كه ما در دو، سه سال قبل، از وجدان كاري گفتيم و در دهانها هم اين تعبير تكرار مي شود، نكته خيلي مهمّي است. من نمي دانم كساني كه اين جمله را به زبان مي آورند، تا چه حد به اهميّت اين مضمون و تأثير آن توجّه مي كنند. وجدان كاري، تعبيري از قبيل وجدان سياسي و وجدان علمي است. معناي اين كلمه اين است كه آن كسي كه مشغول كاري است، يك احساس وجداني نسبت به كار پيدا كند و خود را

در قبال آن كار، مسؤول بداند. اين، غير از مسؤوليت در قبال كارفرماست؛ يك چيز ديگر است. علاوه بر جنبه شرعي و جنبه انساني و تعهّد، در قبال خودِ كار، انسان خودش را مسؤول بداند كه كار را درست، كامل، قوي و بهترين انجام دهد؛ چه بالاي سر او كسي باشد و چه نباشد. اين، معناي وجدان كاري است. در اسلام كه كار، عبادت و ارزش شمرده شده است، لازمه اش اين است كه هر كس كاري را قبول كرد و تعهّد نمود، آن را به بهترين وجهي انجام دهد. اين حرف، سرِ كلاس درس و پاي خطّ توليد و داخل مزرعه و پاي چرخ خياطي و كار داخل خانه هم هست. در هر نوع كاري - كه به اين حساب، معلّمي و تربيت و تعليم هم يك كار است؛ آن هم يك كار بسيار ارزشمند - اگر كننده كار، وجدان كاري داشته باشد، آن كار به بهترين شكل انجام خواهد يافت. اين، آن چيزي است كه كليد مشكلات كشور است. اگر شما فلان جنس را مي خريد و به منزل مي بريد و مشاهده مي كنيد كه بعد از مدّت كوتاهي خراب شد و كاري كه روي آن شده، كار درستي نبوده است - يعني بي اعتمادي به كاري كه انجام مي شود - در صورت وجود وجدان كاري، اين ديگر برخواهد افتاد. كسي فرزند خود را به مدرسه بفرستد و نداند كه او در مدرسه تبديل به چه چيزي و چگونه عنصري خواهد شد؛ اين ديگر نخواهد بود. وقتي همه كنندگان كار، با احساس وجدان كاري به كار پرداختند و فهميدند در حالي كه كار را مي كنند، اگر صاحب

كار هم نيست، اما خداوند متعال حاضر و ناظر است، كرام الكاتبين حاضرند و ملائكه مقرّب الهي نگاه مي كنند؛ هر دقّتي كه براي بهبود كار بشود، مورد تحسين كرام الكاتبين خواهد بود و در پرونده عملِ كننده كار ثبت خواهد شد. اين چيزها، در محاسبات بشريِ ما به حساب نمي آيد و غالباً نمي بينيم، غفلت مي كنيم و بدان توجه نداريم؛ اما در حساب خدا كه اين حرفها نيست. اگر شما آن يك دقيقه آخر را هم كه سرِ كلاس بوديد، درس داديد و نگذاشتيد ضايع شود؛ يا با آن شاگرد بدآموز، حقيقتاً صرف وقت كرديد و كوششتان را به كار برديد؛ يا در كارخانه، يا در مزرعه، يا در خانه كه مشغول كار هستيد و يا هر جاي ديگر، دقت به خرج داديد؛ آن سوزني را كه با دقّت در پارچه فرو برديد و... همين دقّت و اهتمام، در پرونده عملتان ثبت خواهد شد. اين ثبت در پرونده الهي، فايده اش فقط مربوط به قيامت نيست؛ در همين دنيا هم اثر مي كند. يعني محكم كاري و دقّت در كار دنيا، يك جامعه سرافراز، آباد، با انسانهاي قوي، مستحكم، تسليم نشويِ در مقابل دشمن، بي نياز از لئام خلق خدا و دشمنان جامعه پديد خواهد آورد. نام نيكي هم براي اين جامعه و اين كشور، در عالم به وجود خواهد آورد. اينها مربوط به اين طرف مرز مرگ است. آن طرف مرز هم كه برزخ و قيامت و ثواب الهي است، مترتّب بر اين كارهاست. اين، توصيه ما به شماست. من، هم از جامعه كارگري كشور و هم از جامعه تعليم و تربيت كشور، ضمن تشكّر و سپاس عميق

قلبي، اين درخواست را هم دارم. ان شاءاللَّه كه بتوانيد روز به روز كار خود را بهبود ببخشيد. به مسؤولان هر دو بخش نيز عرض مي كنم كه در مشكلات جاري و روزمرّه اين دو بخش، غرق نشوند. فراتر از اين مشكلات، درصدد كيفيّت بخشيدن به اين دو بخش باشند. استعداد ملت ما، يك استعداد برجسته است. ما از چند سال پيش، راجع به استعداد ايراني تأكيد مي كرديم. بعضي خيال مي كردند كه از روي محبّت به مردم و كشور خودمان چيزي مي گوييم؛ در حالي كه آنچه ما مي گفتيم، متّكي به آمار و معلومات بود. خوشبختانه در اين چند سال اخير، خبرها و گزارشهاي مستندِ قوي پخش شد و در اختيار مردم قرار گرفت كه نمونه هايش را هم شما ديديد. در اين مسابقات جهاني كه به نام المپياد برگزار مي كنند، شما ديديد كه جوانان ما با اين كه اوايل كارشان است، از اكثر كشورها بهتر مي درخشد. در مسابقات جهاني، در هماورديهاي علمي، در قبول بعضي از كارهاي بزرگ و پيچيده صنعتي، در صنايعِ دقيق و ريز و غيره، بعضي از كساني كه از كشور ما رفتند، توانستند بر ديگران فائق آيند. اين، همان استعداد برجسته است. از سوي ديگر، اگر شما به دست برجسته ترين صاحب استعداد هم يك بيل بدهيد و او را به كار غير علمي وادار كنيد، استعدادش شكوفا نخواهد شد؛ اما وقتي كه ميدان باز شد و كشور بحمداللَّه از سلطه بيگانگان بيرون آمد، كم كم فضاي كشور، فضاي خوبي شد. وقتي محيط تعليم، تربيت، تحقيق، دانشگاه و مدارس مساعد شد و دولت و مسؤولان كشور هم تشويق كردند، استعدادها گل مي كند؛ و مي بينيد كه گل

كرد. با توجه به اين استعداد بالا، ما هم در زمينه مسائل كاري، بايد كارگر ماهر داشته باشيم؛ بايد ابتكار در مسأله كار داشته باشيم؛ بايد محيطهاي كارگري ما مجموعه اي از نيروهاي فعّال و توانا و كاردان باشد؛ نه كارگري كه نمي داند چه كار مي كند. مسؤولان بايستي زمينه ابتكار و خلاقيّت را فراهم كنند و روز به روز پيش ببرند. البته كارهاي زيادي هم شده است - نه اين كه بخواهيم بگوييم نشده - ولي بايد بيشتر بكنند و در اين جهت سريعتر پيش بروند. در زمينه تعليم و تربيت هم همين طور است. در محيط آموزش و پرورش بايد كاري بشود كه حتي يك استعداد، از ميان اين ميليونها نوجوان و جوان ايراني هدر نرود. يعني تا اين حدّي كه تعليمات متوسّطه ماست - اين دوازده سالي كه درس مي خوانند - هر كسي كه درس مي خواند، استعدادش هدر نرود. حالا بعد از آن ممكن است بعضي به دانشگاه بروند، بعضي به رشته هاي فنّي بروند؛ عيبي هم ندارد و همه اش هم خوب است؛ اما در اين مدت بايد همه استعداد شكوفا شود. بايد كاري بكنند كه اين كار انجام گيرد، والّا روال عادي را حفظ كردن، يا پرداختن به كميّتها، كار اساسي مسؤولان اين دو بخش نيست. در زمينه كار، مثلاً اشتغالها را تعدّد و تنوّع ببخشند و پيشرفت بدهند. اين، توقّع ما از مسؤولان اين دو بخش است. آنچه كه ما در اين زمينه ها سفارش مي كنيم، فقط مربوط به اين دو بخش هم نيست؛ مربوط به كلّ كشور است و فايده آن به كلّ كشور برمي گردد. عزيزان من! كشور ايران اسلامي، امروز در حال

عبور از يك مرحله بسيار مهمّ و حسّاس، مثل سالهاي جنگ است. آن، يك طور بود؛ اين،يك طور است. در اين دوران، دشمنان مادر خارج از كشور - يعني همين دولتها و ايادي استكباري - نشسته اند و به كشور ايران خيره شده اند تا ببينند آيا مي توانند ملت ايران را از مواضع اصولي و اسلامي خود پايين بياورند يا نه. همّتشان بر اين است. ببينيد؛ در دنيا يك زنجيره وجود دارد كه در رأس آن، همين چند كشور استكباري دنيا - يعني امريكا و بعضي از كشورهاي اروپايي - قرار دارند، كه خودشان را كشورهاي پيشرفته عالم مي دانند. اينها در رأس زنجيره اند و پشت سرشان هم كشورهاي كوچك و فقير و ضعيف و دولتهاي غيرمردمي قرار دارند كه توسط همان زنجيره، به طرفي كشيده مي شوند. آن كشورهاي زنجيره اي، هر كاري كه خودشان مي خواهند و هر جهتي را كه مايلند انتخاب كنند، بر آن پشت سريها تحميل مي كنند. اين بيچاره ها هم، آن زورگويان را به زورگويي عادت داده اند. كار اين دو گروه، مثل بازي اي است كه بچه ها مي كنند؛ يعني چند نفر جلو مي ايستند و بقيه هم دامن آنها را مي گيرند و دنبالشان مي دوند و حركت مي كنند. به نظر من، تفصير زورگويي دولتهاي گردن كلفت زورگوي امروز، مقدار زيادي به گردن رژيمهايي است كه به خاطر ضعف خودشان، آنها را به پررويي و پرتوقّعي و زورگويي عادت داده اند. در اين ميان، ايران اسلامي، هفده، هجده سال است كه به اين كشورها خطاب مي كند و مي گويد: خودتان باشيد، مستقل باشيد، ملتهاي خودتان را داشته باشيد، خودتان را اداره كنيد، به فرهنگ و استقلال و راه خودتان پايبند باشيد، چرا

دنباله روي مي كنيد؟ خود دولت و ملت ايران هم مثل كوه ايستاده اند و تسليم پرروييها و زورگوييهاي آنها نمي شوند. در حالي كه در گذشته، كشور ايران هم يكي از همان كشورهايي بود كه آن عقب عقبها، دامن جلويي را گرفته بود و دنبال اينها همين طور مي دويد و حركت مي كرد! اينها پس از آن كه مسأله جنگ تمام شد، گفتند حال كه قضيه جنگ به اتمام رسيد، شايد بتوانيم در اوضاع بعد از جنگ كه دولت و ملت ايران مي خواهند بازسازي را شروع كنند، زير فشار ضرورتها وادارشان كنيم كه از مواضع خودشان دست بكشند و بيايند باز دنباله روِ كشورهاي استكباري شوند؛ ولي ديدند كه نشد. ملت ايران در طول اين سالها، هم بحمداللَّه راه پيشرفت را طي كرده و گامهاي بلندي در جهت توسعه كشور برداشته و كارهاي زيادي انجام داده است، و هم از لحاظ مواضع سياسي در مسائل بين المللي، روزبه روز مواضع خود را صريحتر و روشنتر و قاطعتر كرده و تسليم آنها نشده است. به همين خاطر، در صددند كه فشار وارد كنند. در اين دوران، ملت ايران بايستي خيلي به فكر خودسازي باشد. ملت ايران بايد تمام تلاش را در طول اين سالهايي كه هنوز اميد آنها قطع نشده است، مصروف كند، براي اين كه بتواند اندك اتّكايي هم به خارج از مرزهاي خود نداشته باشد - يعني خودكفايي حقيقي به معناي تام و تمام كلمه - تا نتوانند زورگويي كنند. همين جلسه اي را كه ديروز وزراي خارجه اروپا داشتند، ملاحظه كنيد! حرفهاي بيهوده و بي ادبانه اي زدند؛ مواضع غير صحيحي اتّخاذ كردند؛ گفتند و برخاستند! هدف چه بود؟ هدف، فشار بر

دولت و ملت ايران بود. ملت و دولت ايران بايد نشان دهند كه در مقابل دولتهاي زورگو و مستكبر و بي ادب، برخوردشان بسيار شديد و قاطع خواهد بود. يكي از حرفهاي بسيار غلط اينها اين بود كه دور هم نشستند، عقلهايشان را يكي كردند و گفتند برويم از دولت ايران بخواهيم كه به موازين حقوق بشر احترام بگذارد! من هر چه با خودم فكر كردم كه روي موضعگيري اينها چه اسمي مي شود گذاشت و معناي كارشان چيست، ديدم غير از كلمه «وقاحت»، هيچ چيز ديگري نمي توانم نسبت به كار آنها بگويم. در بيان اين مطالب، آقايان وقاحت به خرج دادند. حقوق بشر؟! دولتهاي اروپايي، بيشترين نقض حقوق بشر را در طول اين يك قرن اخير انجام داده اند. صد سال ، و اگر كسي قبل از صد سال را هم پيش برود، همين است. من تاريخ اروپا را تا حدود زيادي ورق زده ام و نگاه كرده ام. حداقل در اين صد سال، همين آقايان اروپاييها، دو جنگ جهانيِ پر از مفسده به وجود آوردند. در كمتر از دو قرن، وقوع دو جنگ جهاني، كار اينها بود. همين آقايان اروپاييها؛ همينهايي كه ديروز در لوكزامبورگ نشستند و ريشهايشان را همقد كردند و با هم حرف زدند و حكمت(!) صادر نمودند، دهها كشور دنيا را استعمار كرده اند. اگر استعمار و تضييع حقوق ملتها گناه است، اين گناه فقط بر گردن همين دولتهايي است كه نمايندگانشان ديروز نشستند و راجع به ايران حرف زدند كه حقوق بشر را رعايت كند! اين، آتش افروزي دو جنگ جهاني خانمانسوز متعلّق به دهها سال گذشته است؛ اما در همين زمان خودمان، چه كسي كارخانه هاي سلاح

شيميايي را در عراق به وجود آورد كه آن همه فاجعه پديدار شد؟ همين آقايان. چه كسي تأسيسات اتمي براي ساخت بمب اتم در عراق به وجود آورد كه همه منطقه را تهديد مي كرد؟ همين آقايان. چه كسي جنايات اسرائيل را - كه هر روزي كه مي گذرد، يك جنايت انجام مي دهد - زمينه سازي و توجيه مي كند؟ همين آقايان. كساني كه در اين جا نشسته اند، بازماندگانِ شهداي قانا هستند. سال گذشته، دولت صهيونيست، يكي از فاجعه آميزترين جنايتهاي خودش را در مقابل چشم اين آقايان انجام داد. آيا لب باز كردند؟! آيا حتي يك كلمه تقبيح كردند؟! معاذاللَّه! اين قدر وجودشان آميخته با نقض حقوق بشر است. الان در داخل سرزمينهاي اشغالي، اين همه جنايت مي كنند. روزانه، خانه هاي عادّي مردم لبنان بمباران مي شود. با هلي كوپتر، به روستاها و دهكده هاي لبناني مي آيند و مي نشينند و آدمها را بر مي دارند و سوار مي كنند و به زندان مي برند! اين كارها، جلوِ چشم همين آقايان اروپاييها - كه از خودشان هستند - انجام مي گيرد! يك كلمه حرف بزنند، ابداً! يك كلمه اخم بكنند، ابداً! در قضيه بوسني هرزه گوين، آن همه فاجعه آفريني شد؛ بعد كه ديدند خيلي ديگر زشت است - چون بقيه جنايات ممكن بود در خارج از اروپا انجام گيرد، ولي اين جنايت در قلب اروپا انجام گرفت - به همين خاطر يك مقدار جنجال و هياهو كردند؛ ولي هيچ عمل صحيح و واقعي انجام ندادند. همين حالا، هم مسلمانان به وسيله صربها زير فشار قرار دارند. جنايتكاراني كه هزاران نفر را كشتند، يا زنده به گور كردند، يا در داخل زندانها از گرسنگي نابود كردند، الان راست راست

در اروپا راه مي روند؛ كسي هم معترضشان نيست! آن وقت اين دولتهاي اروپايي، با اين همه جنايتهايي كه يا به وسيله خودشان و يا در مقابل چشمشان انجام گرفته است و حرفي نزده اند، چه طور رويشان مي شود كه به ايران اسلامي - به يك نظام مردمي و به يك ملت رشيد - بگويند: ناقض حقوق بشر؟! اين، غير از وقاحت چيز ديگري است؟ واقعاً اينها وقيحند! به خيال خودشان، دولت ايران را مي ترسانند و مي گويند ما گفتگوهاي انتقادي را قطع مي كنيم. به درك كه قطع مي كنيد! اگر انتقادي هست، ما از شما انتقاد داريم. اسم اين گفتگوها، از اوّل غلط بود. من از اوّل هم مي گفتم كه بگوييد اين گفتگوها، انتقاد دو طرفه است. اگر انتقادات، انتقاد دوطرفه است، ما بيشتر از شما انتقاد داريم، تا شما از ما. شما چه انتقادي داريد؟ انتقاد شما به اين است كه چرا ما به اصول اسلامي خود پايبنديم! اين، افتخار ماست. ببينيد دشمنان ملت ايران، چقدر وقيح ، ظالم، غيرمنصف، پررو و بددلند! دشمنان جمهوري اسلامي، اين گونه اند.البته ملت ايران كه بزرگتر از اين دشمنيها را ديده است، مثل كوه ايستاده است. مگر كسي اهميت مي دهد كه اينها چه گفته اند؟ البته دستگاه دولتي ما كه بحمداللَّه مواضع بسيار خوبي در مقابل حركتهاي زشت اينها داشته است، از حالا به بعد هم بايستي با كمال قدرت عمل كند و در مرحله اوّل، سفير آلمان را فعلاً تا مدّتي نبايد راه بدهد كه به ايران بيايد. بقيه هم كه مي خواهند به عنوان يك حركت به اصطلاح آشتي جويانه برگردند، مانعي ندارد. خودشان رفته اند، خودشان هم برمي گردند. ديدند كه رفتنشان هيچ

اهميتي ندارد. اينها مي خواهند برگردند، مانعي ندارد؛ اما در رفتن سفراي ايران به كشورهاي آنها، هيچ عجله اي نبايد بشود. بايد سرِ صبر و فرصت ببينند چه چيزي مصلحت است؛ هر چه كه عزّت اسلامي اقتضا مي كند - همان طور كه هميشه گفته ايم - همان گونه عمل كنند. اين نكته را، هم اروپاييها و هم ديگران بدانند. اروپا خيال نكند كه ما به او احتياج داريم؛ ابداً. ما به اروپا هيچ احتياجي نداريم.ما كشور خودمان را مي توانيم بدون اروپا هم اداره كنيم. حالا فرض كنيد، اگر چهار قلم كالاي لوكس و تجمّلاتي از فلان جا مي آيد، نيايد؛ چه اهميتي دارد. آنچه كه مورد نياز ملت ماست، در داخل توليد مي شود و اگر هم چيزي باشد كه ما لازم داشته باشيم، خيلي از كشورها هستند كه صف كشيده اند تا به ما بفروشند. چه نيازي به اين چند دولت كشور اروپايي است كه خيال مي كنند صاحب دنيا هستند؟! البته به نظر من، در اين قضيه اينها فريب صهيونيستها و امريكاييها را خوردند؛ يعني زير فشار امريكاييها قرار گرفتند، منتها نفهميدند كه با چه كسي طرفند. نمي دانند كه ايران اسلامي، كشوري نيست كه بشود آن را با اين حرفها از مواضعش پايين آورد، يا وادار كرد كه در مقابل كسي تسليم شود. ايران كشوري است كه هجده سال با همه مشكلاتي كه ابرقدرتها برايش درست كرده اند، با صلابت و با قدرت و با عزّت تمام، خودش را به اين جا رسانده است. ايران كشوري است كه از وضعيت روزهاي انقلاب - كه هيچ چيز در اختيارش نبود؛ نه كارخانه ما كار مي كرد، نه مزرعه اي داشتيم، نه صادراتي، نه وارداتي

- خودش را به اين جا رسانده است. امروز در اين كشور، آن قدر حركتِ كاري،توليدي، فعّاليتها و نشاطهاي علمي و تحقيقي انجام مي گيرد! اين، بايد به همه بفهماند كه اين ملت، يك ملت زنده و بيدار و سازنده و داراي نشاط است و به كسي احتياج ندارد. كساني كه مي خواهند با ايران ارتباط داشته باشند، بايد بدانند كه اگر ارتباط، ارتباط استكباري شد، ملت ايران پس خواهد زد. عزيزان من؛ معلّمان، كارگران، جوانان، كساني كه قوام كار و استقلال و ستون فقرات كشور در دست شماست! مسؤوليت شما سنگين است. ببينيد دشمن چه طوري است. ببينيد دشمن چقدر بي انصاف و بي رحم و وقيح است. اگر بخواهيد دشمن بر شما مسلّط نشود، بايد خوب كار كنيد. همه بايد خوب كار كنند، همه بايد كار را براي خدا و دقيق انجام دهند، تا ان شاءاللَّه اين كشور اسلامي و اين ايران سرافراز و سربلند، بتواند در مقابل دشمن بايستد و به همه بفهماند كه به بركت اسلام - كه «الاسلام يعلوا ولا يعلي عليه»(1) - هيچ كس نمي تواند نسبت به اين ملت، استعلا و استكباري داشته باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) عوالي اللئالي، ج 1، ص 226

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با روحانيان و مبلّغان اعزامى در آستانه ماه محرّم الحرام

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با روحانيان و مبلّغان اعزامي در آستانه ماه محرّم الحرام بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم از شما آقايان محترم، علماي اعلام، فضلا، ائمّه محترم جماعات و مبلّغان محترم كه زحمت كشيده ايد و تشريف آورده ايد و اين اجتماع صميمي را تشكيل داده ايد؛ مخصوصاً از آقاياني كه از راههاي دور تشريف آورده اند، صميمانه متشكّرم. البته اهميت ماه محرّم و آنچه در اين ماه انجام مي گيرد، آن قدر هست

كه به خاطر آن، اجتماعاتي تشكيل شود و درباره مسائل مربوط به آن، گفتگو صورت گيرد. ان شاءاللَّه در آينده، خيلي بجا و خوب است كه قبل از ايامِ تبليغ ماه محرّم، هماهنگيها و همفكريهاي فراواني در جهات مختلف، براي انتخاب موضوعات و كيفيّت تبليغ و وظايف مهمّي كه در ماه محرّم هست، انجام شود. ما هم امروز به قدر وسع، چند كلمه اي عرض مي كنيم: در قضيه محرّم - كه در تاريخ اسلام، از همه جهت قضيه نمونه و بي نظيري است - يك جهت بارز، همين قضيه تبليغ است. فرصتي است براي اين كه به بركت خون مطهّر و نابحق ريخته حسين بن علي عليه الصّلاة والسّلام و اصحاب و خانواده آن بزرگوار و واقعه مظلومانه آنها، مردم نسبت به حقايق آن ديني كه اين دماءِ مطهّره به پاس آن ريخته شد، آشنا و آگاه شوند. اين هم يكي از بركات ماندگار حادثه كربلاست و بايد آن را قدر دانست. چند صد سال است كه در ايران و شايد در بقيه نقاطِ پيرو مذهب اهل بيت در عالم، سنّت تبليغ در ماه مهمّ محرّم جاري است. تبليغ در دوراني كه حاكميّت اسلام نيست، يك تفاوت اساسي با تبليغ در دوران حاكميت اسلام دارد. در دوران حاكميت اسلام، تبليغ هر بخشي از دين، مي تواند درست در جاي خود واقع شود؛ يعني بيان يك بخش از مجموعه اي كه براي اداره زندگي مردم لازم است. در حالي كه وقتي حاكميت اسلام وجود ندارد، اين طور نيست؛ بخشها از هم جداست، به هم بي ارتباط است و همه مجموعه، كامل نيست. فرضاً اگر كسي درباره احكام فقهي در دوره حاكميت اسلام كار مي كند،

آن احكام را دوگونه مي تواند مورد مطالعه و ملاحظه قرار دهد: يك طور احكام فقهي مربوط به اداره يك فرد، منهاي اين كه اين فرد در كجاي عالم زندگي مي كند. يك وقت هم انسان همين حكم فقهي را به عنوان بخشي كوچك يا بزرگ از چگونگي اداره يك جامعه بررسي مي كند. اينها با هم متفاوت است. حتي در استنباط حكم فقهي هم تفاوتهايي به وجود مي آيد؛ حتّي در مسأله طهارت و نجاست؛ حتّي در مسائل شخصي. يك وقت به عنوان جزئي از مجموعه اداره كننده فرد و جامعه در حاكميت اسلام مطرح مي شود؛ يك وقت هم نه، مجرّد از مجموعه اسلام و فقط به عنوان يك حكم كه براي يك فرد مطرح است، مي باشد. اي كاش فضلاي روشن بين بنشينند، تفاصيل اين تفاوتها را براي پژوهشگران خودِ حوزه هاي علميه تشريح كنند. مسأله اخلاق نيز همين طور است. مثلاً راجع به گذشت و صبر حرف مي زنيم. يك وقت يك مسأله شخصيِ محض است و به عنوان اخلاق اسلامي و يك دستور اخلاقي و روحيِ صرفاً فردي، يك ارزش مطرح مي شود: در مقابل مصائب صبر كنيم. اين، يك طور است. يك وقت هم صبر در سطح جامعه اي كه با انواع مشكلات و فشارها و موانع و عوائق در كار و راه خود مواجه است، مطرح مي شود: بايد افراد در قبال اين موانع و اين شدايد، صبر بورزند. در اين جا، صبر يك طور ديگر مطرح مي شود. حقيقت صبر يك چيز است؛ چگونگي طرح قضيه مهمّ است. اساس فرق بين دوگونه تبليغ كه عرض كرديم، اين است كه در دوران حاكميت اسلام، دين عبارت از مجموعه مسائل زندگي است

كه سياست هم جزو آن است، اداره حكومت هم جزو آن است، مسائل ارتباطات خارجي و موضعگيريهاي مسلمانان در مقابل جناحهاي مختلف دنيا هم جزو آن است، مسائل اقتصادي هم جزو همين مجموعه است، ارتباط اشخاص با يكديگر و رعايت اخلاق در امور مختلف زندگي هم جزو آن است. دين، يك مجموعه است كه شامل مسائل شخصي و فردي، مسائل اجتماعي، مسائلي كه دستجمعي بايد انجام گيرد، مسائلي كه ولو اجتماعي است، ولي يك يك افراد مي توانند آن را انجام دهند و مسائلي كه مربوط به سرنوشت دنيا يا سرنوشت آن كشور است، مي شود. وقتي كه مي خواهيم تبليغ كنيم، يعني تبليغِ همه اينها. ببينيد اين تبليغ، با نوع تبليغي كه ما در گذشته قبل از اقامه حكومت حق و حكومت الهي مي كرديم، چقدر متفاوت است. آن روز كافي بود ما همين موضوعي را كه مي خواهيم تبليغ كنيم، درست بلد باشيم؛ آن گاه يك مبلّغ خوب مي شديم. امروز اگر جهان، يا لااقل جامعه خود را درست نشناسيم، هر چه هم كه آن موضوع را خوب بلد باشيم، نمي توانيم يك مبلّغ خوب باشيم. بايد بفهميم اين حرفي كه ما مي زنيم، به كجا ارتباط پيدا مي كند؛ چه جناحي را در سطح جهان - نه در سطح كشور - تقويت مي كند، چه جناحي را تضعيف مي كند. مثل يك جبهه نبرد. يك وقت يك نفر انسان، با دشمني مواجه مي شود و مي خواهد از خودش دفاع كند. اين، يك طور دفاع است. يك وقت هم انسان در مجموع يك جبهه چند كيلومتري در سنگري قرار گرفته است و مي خواهد دفاع كند. اين دفاع، طور ديگر است. يك وقت بايد به مصلحت

جلو رفت، يك وقت هم بايد به مصلحت عقب آمد. يك وقت انسان خيال مي كند كه در حال حمله به دشمن است؛ اما ناگهان مي بيند كه به خودي تيراندازي مي كند! از اوّل تشكيل اين نظام تا امروز، بعضي از افراد بودند و هستند كه در گوشه و كنار مي نشينند و زبان انتقادشان مرتّب روي اين نظام و حقايق آن باز است. اشتباه اساسي آنها اين است كه مثل كساني هستند كه در سنگرهاي خود، خوابشان برده است؛ بعد كه از اطراف جبهه پيشرفتهايي صورت گرفته است و عدّه اي رفته اند مواضع دشمن را آن جلو جلوها گرفته اند، اين آقا حالا از خواب پا شده است و آن جايي را كه خوديها گرفته اند، زير رگبار مي گيرد؛ به خيال آن كه دشمن آن جاست! آن جا، خوديهايند؛ اما اين آقا خواب بوده و خبر ندارد! خواب ماندن در مسائل سياسي، گاهي اين طور نتايجي مي دهد. تبليغ، اين قدر اهميّت پيدا مي كند. گاهي شنيده مي شود كه در گوشه و كنار، كساني اظهاراتي مي كنند و حرفهايي مي زنند و بدون توجّه، به جايي ضربه وارد مي كنند. اين، بر اثر عدم توجّه به وضع و محاذات سياسي دنيا و وضع و محاذات دوست و دشمن است. نمي دانند كه جبهه خودي كجاست، جبهه دشمن كجاست. كافي نيست كه ما چهارتا مسأله ياد بگيريم و بخواهيم آنها را بگوييم. گاهي بيان يك مسأله، شيوه خاصي دارد كه اگر آن شيوه رعايت نشود، ممكن است ضربه وارد بيايد. بايد هوشيار بود. اين، خصوصيّت فضاي اقامه دولت حقّ است. در فضايي كه دولت حق قائم است، همه اهل حق، مسؤوليتشان مضاعف مي شود. وقتي كه دولت و

نظام اجتماعي بر اساس دين است، مسؤوليت مبلّغان دين مضاعف مي شود. اساس همه اينها هم - همان طور كه عرض كرديم - اين است كه دين و سياست از هم منفك نيستند. به اعتقاد من، اين بزرگترين فصلِ مربوط به نظام سياسي اسلام است كه امام بزرگوار و عظيم الشّأن ما ابداع كرد. سالها، بلكه قرنهاي متمادي، قدرتمندان و زمامداران ناحق و غيرعادلِ عالم سعي كردند دين را - كه هر جا هست، حكم به حقّ و عدل مي كند و با كسي مماشات نمي كند - از دخالت در امور خودشان پس بزنند. قرنهاي متمادي سعي كردند اثبات كنند كه دين از سياست جداست؛ چرا دين را با سياست مخلوط مي كنيد؟ برويد دين خودتان را تبليغ كنيد! حرفهاي ظاهر فريبي هم مطرح مي كردند: دين، اشرف از اين است كه وارد ميدان سياستِ آلوده شود! بله؛ سياستي كه از دين جدا باشد،آلوده است؛ اما سياستِ ديني به همان اندازه مقدّس است كه عبادتِ ديني. بعد از انقلاب تا امروز، شايد بيشترين حمله اي كه به اصول فكريِ سياسيِ نظام جمهوري اسلامي شده است، حمله به همين «عدم انفكاك دين از سياست» است. همه جاي دنيا به اين حمله كردند؛ امروز هم حمله مي كنند. امروز كساني در اطراف دنيا نشسته اند، كتاب مي نويسند، مقاله مي نويسند، به زبانهاي مختلف و در محيطهاي دور از ايران و در همه جاي جهان، گفتار تلويزيوني ارائه مي كنند؛ براي اين كه ثابت كنند دين از سياست جداست. سبحان اللَّه! اين قضيه «عدم انفكاك دين از سياست»، در شكستن هيمنه قدرتهاي ظالم و ناحق، چقدر نقش عظيمي دارد كه رهايش نمي كنند! روز به روز عليه قضيه «عدم

انفكاك دين از سياست» حرف گفته مي شود،مطلب نوشته مي شود. البته عدّه اي هم در داخل، گاهي مثل طوطي - كه بي توجّه، چيزهايي را تكرار مي كند - مانند همان حرفها را تكرار مي كنند. البته بعضي هم اصلاً دلشان با بيگانگان است و دين را با كليّت خودش قبول ندارند! در آن سالهاي رياست جمهوري كه براي شركت در يك اجتماع جهاني، مي خواستم به يك كشور خارجي سفر كنم، سخنراني اي فراهم كرده بودم و طبق معمول، خدمت امام ارائه كردم كه ايشان نظر بدهند. ايشان در حاشيه يادداشت كردند كه راجع به «عدم انفكاك دين از سياست» هم در اين سخنراني مطلبي بگنجانيد. من اوّلش قدري تعجب كردم كه اين قضيه «عدم انفكاك دين از سياست»، چه ارتباطي مي تواند با سران كشورها - مثلاً صد كشور غير مسلمان - داشته باشد؟ در عين حال، چون امام دستور داده بودند، نشستم چند صفحه نوشتم. وقتي وارد مطلب شدم، تأمّل كردم و ديدم كه نه، درست همين است. جاي اين بحث، در منبرهاي عظيم جهاني است. چرا؟ چون عليه اين بحث، در منبرهاي جهاني كار مي شود. بعد هم به آن جا رفتيم و آن بحث را القا كرديم و بسيار هم در نفوس مؤثّر واقع شد و اهميت اين حرف آشكار گرديد. اين عدم تفكيك دين از سياست، روشن بيني آن مرد بزرگ را مي رساند. وقتي كه به عدم تفكيك دين از سياست قائل هستيد، پس اهل دين بايد سياست را بشناسند و آن را بفهمند و در آن جايي كه ميدانِ كار سياسي است، فعّال باشند و در آن جايي كه ميدان بيان احكام ديني محض است، آگاه از امر

سياسي و وضع سياسي، آن را اعلام كنند. سياست موجب نمي شود كه انسان حكمي را كتمان كند. سياست نبايد موجب كتمان احكام الهي شود. نخير؛ به عكس، سياست موجب مي شود كه انسان، احكام و معارف الهي را طوري بيان كند كه در نفوس مؤثّر واقع شود و با توجّه به همه جوانب ادا گردد. اين، معناي آگاهي از سياست براي امر تبليغ است. يك جمله هم راجع به مسأله انتخابات - كه فرمودند و درست هم هست - عرض كنم. شما بايد مردم را به دو امر تذكّر دهيد: اوّل، اصل ورودِ در انتخابات است. مبادا كساني - شُذّاذي از مردم - از امر انتخابات غافل بمانند - اگر چه يقين دارم كه مردم غافل نيستند - و خيال كنند كه اين انتخابات اهميتي ندارد. خير؛ بسيار مهم است. دشمنيها را ببينيد! ببينيد كه در معيارهاي جهاني و ميزانهاي سياسي عالم، حضور مردم در جمهوري اسلامي و درصحنه هاي گوناگون، نسبت به قضاوتها و تشخيصها و تصميمها، چگونه تعيين كننده است! نفس اين كه اين نظام، نظامي متّكي بر مردم و آراءِ مردم است، حداكثر اهميت را دارد. نفس قبول مردم، حداكثر اهميت را دارد. يك جا كه مظهري از حضور مردم در صحنه است - چه انتخابات، چه راهپيماييها و چه بعضي از استقبالهاي باشكوهي كه انجام مي گيرد و حضور مردم را نشان مي دهد - به كلّي ترفندهاي دشمنان را - لااقل تا مدّتي - خنثي و باطل مي كند. امروز با توجّه به اين كه دشمنان در سطح جهان مايلند خودشان را به همدستيهايي عليه نظام جمهوري اسلامي نائل كنند، اهميت حضور مردم از اوقات ديگر

هم بيشتر است. اگر چه اين حضور، هميشه اهميت بسيار زيادي داشته است؛ اما شايد بشود گفت كه در حال حاضر، اين اهميت از هميشه بالاتر و بيشتر است. اين را به مردم يادآوري كنيد. نكته دوم اين است كه به مردم تفهيم كنيد كه همچنان كه شركتِ در انتخابات يك وظيفه است، گزينش خوب و آگاهانه هم يك وظيفه است. البته ممكن است همه ي تلاشها به نتيجه نرسد؛ اما انتخاب كنندگان تلاش كنند، براي اين كه گزينش درستي داشته باشند. اين، خيلي مهمّ است. البته هيچ كس در صحنه انتخابات وارد نمي شود، مگر اين كه شوراي نگهبان صلاحيّت او را اعلام كند. بنابراين، كساني كه وارد صحنه انتخابات مي شوند، اشخاصي هستند كه شوراي نگهبان - كه امين مردم در اين قضيه است - پاي اسم آنها را امضا كرده و اعلام صلاحيّت نموده است. بنابراين، همه صلاحيّت دارند؛ منتها امر رياست جمهوري، بالاتر از اين حرفهاست. بايد گشت و اصلح را پيدا كرد. بايد گشت و امين ترين را انتخاب كرد. بايد جستجو كرد و در بين اين چند نفر، به طور نسبي قادرترينِ بر اداره كشور را پيدا كرد. مهمّ است. چون اين امر مهمّ است، تفاضل هر چه هم كم باشد، اهميت پيدا مي كند. در كارهاي كلان، اين طور است. فرق دو مَبلغي كه با هم اندكي تفاضل دارند، اگر جنسي كه مي خواهيم با اين مبلغ تهيه كنيم، يك كيلو و دو كيلو جنس است، خيلي اهميت ندارد؛ اما وقتي آنچه كه مي خواهيم جا به جا كنيم، فرضاً هزاران تُن از اين جنس است، آن هنگام تفاضل در قيمت وقتي هم كم باشد، حجم

زيادي مي يابد و اهميت پيدا مي كند. همه كارهاي كلان، اين طوري است. رياست جمهوري خيلي مهمّ است؛ چون اداره امور اجرايي كشور در يك دوره نسبتاً طولاني - يعني چهار سال - است. بايد مردم بگردند و بهترين را گزينش كنند. مردم به شما اعتماد دارند. مردم به علما اعتماد دارند و حرف و تشخيص آنان را، تشخيص قابل احتجاجِ عنداللَّه مي دانند. اين، خيلي مهمّ است. لذا بايد مردم را در انتخابِ درست كمك كنيد. مبادا كسي از روحانيون احساس كند كه در اين مسائل، وظيفه و تكليفي ندارد و بگويد مردم خودشان بروند هر كاري كه مي خواهند، بكنند! البته راجع به همه روحانيون نمي خواهيم بگوييم. كسان خاصّي هستند كه به طور استثنايي از اين موضوع خارجند؛ اما شما علما مي توانيد به مردم كمك كنيد. مردم هم در اين قضايا، بيش از همه به علما اعتماد مي كنند؛ حتّي كساني كه ممكن است سرو كاري هم با علما نداشته باشند. بالاخره انسان براي امور زندگي خودش، به شخصِ امين اتّكا مي كند. اگر كسي خودش هم حتّي خيلي امانت نداشته باشد، اما براي حفظ پول و مال خود، به شخص امين مراجعه مي كند. مردم، علما را امين خودشان مي دانند. اگر در اين زمينه، علما به مردم كمك كنند، اين مرجع قابل قبولي براي آنان است. البته شما هم آن وقت كه مي خواهيد مردم را راهنمايي كنيد، بايد حدّاكثر دقّت را در گزينش بكنيد. بايد چيزي بگوييد كه فردا بتوانيد پيش خداي متعال جوابش را بدهيد. كسي را بايد به مردم معرفي كنيد كه بتوانيد پايش بايستيد و به خداي متعال بگوييد كه حجّت من اين بود. عدم

دخالت خطرناك است؛ دخالتِ بدون حجّت هم خطرناك است. پيش خودتان و خدا، حجّت پيدا كنيد. مردم را در اين امر آگاه كنيد. مردم هم به شما اعتماد مي كنند، بايد هم اعتماد بكنند؛ امين مردم هستيد و باشيد. كاري كنيد كه مردم بتوانند با رأي بالايي، يك شخص لايق و مدير و متعبّد و متديّن و مجرّب در امور اداره كشور انتخاب كنند. البته دست شما هم به كسي غير از آن كساني كه شوراي نگهبان آنها را ارائه خواهد داد، نمي رسد. در بين همانها بايد كسي را انتخاب كنيد. در بين آنها بگرديد و بهترين را - كه با معيارهاي صحيح تطبيق كند - پيدا كنيد و به مردم معرفي نماييد. مردم را وادار كنيد در انتخابات شركت كنند، كه نفس شركت مردم در انتخابات هم خيلي مهمّ است. اگر شركت كنندگان در انتخابات كم باشند، اما فرد صالحْ باصديِ نودآرا انتخاب شود؛ يا اين كه شركت كنندگان زياد باشند و فرد صالح، مثلاً با پنجاه و پنج درصد انتخاب شود، چنانچه بين اين دو صورت، امر داير باشد، اين دوّمي مقدم است. البته در هر صورت بايد فرد صالح انتخاب شود؛ اما درصدِ كمتر داشتن او، در حالي كه مجموع شركت كنندگان رقمشان بالاست، اهميت بيشتري دارد از اين كه مجموع شركت كنندگان كم باشند و درصد اين فرد صالح بالا باشد. لذا كوشش كنيد، مردم در امتحان و آزمايش مهمّي كه در اين روز وجود دارد، ان شاءاللَّه از عهده برآيند؛ خداي متعال هم به شما كمك خواهد كرد. ان شاءاللَّه قلب مقدّس وليّ عصر از شما شاد باشد؛ مشمول دعاي آن بزرگوار باشيد و خود دستِ غيبي

آن بزرگوار هم كمك كند تا آن چناني كه صلاح ملت و كشور و دين و دنياي مردم است، ان شاءاللَّه اين آزمايش بزرگ انجام گيرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

مصاحبه مقام معظم رهبرى در دهمين «نمايشگاه بين المللى كتاب تهران»

مصاحبه مقام معظم رهبري در دهمين «نمايشگاه بين المللي كتاب تهران» ضمن تشكّر از حضرت عالي كه اين فرصت را در اختيار ما قرار داديد. طي ده سال گذشته، ده نمايشگاه بين المللي كتاب در تهران تشكيل شده است و حضرت عالي از تمامي اين ده نمايشگاه بازديد فرموده ايد. اين نمايشگاه تا چه اندازه به توسعه فرهنگ كتابخواني و استفاده روز افزون از كتاب در متن جامعه كمك مي كند؟ بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. البته حتماً تأثير دارد. بنده هم كه تقريباً تقيّد دارم به اين كه هر سال به اين نمايشگاه بيايم، از يك جهت براي همين است كه مي دانم اقبال مردم به اين نمايشگاه، به معناي اقبال به كتابخواني و نشان دهنده اين است كه مردم روزبه روز به كتاب علاقه مندتر مي شوند. هر چه كه اين گونه نمايشگاهها بهتر و آراسته تر باشد و مردم را بيشتر به خودش جذب كند، كتابخواني بيشتر رايج مي شود. من هم در اين چند ساله ديده ام، هر چه كه جلوتر رفته ايم، اين نمايشگاه بهتر شده است . البته اين نمايشگاه از ده، دوازده سال پيش بود؛ اما هر دفعه كه من مي آيم و در اين نمايشگاه شركت مي كنم، مي بينم بهتر از گذشته شده است. بخصوص در اين چند سال اخير، انصافاً خيلي خوب بوده است. غرض اين است كه مؤثّر است. مي خواستيم نظر حضرت عالي را در اين مورد كه چه تدبيري مي تواند به استقبال عمومي از كتاب در جامعه مان جلب شود و كتاب را به صورت يك فرهنگ عمومي

درآورد و در جامعه ترويج و تثبيت كند، جويا شويم. در اين زمينه، خيلي حرف زده شده است. بنده خودم هم هر سال تقريباً يك حرف تازه در اين مورد مطرح كرده ام و موضوع جديدي نيست. خوب؛ همين كارهايي كه الان وزارت ارشاد و بعضي دستگاههاي ديگر در ترويج كتابخواني انجام مي دهند، خوب و مؤثّر است. امروز در اين نمايشگاه سه نفر - كه حال قبلاً با هم همفكري كرده بودند يا نه، من نمي دانم - جدا جدا به من پيشنهاد واحدي را ارائه كردند و آن اين است كه در مدارس، ساعتي براي كتابخواني گذاشته شود. فكر خوبي به نظرم رسيد. اين را بايد حتماً وزارت آموزش و پرورش بررسي كند و ببيند كه چه كار مي تواند بكند كه مثلاً فرض كنيد مثل ساعت انشا كه ما داريم، به جاي ساعت انشا، يا به جاي ساعت فارسي، ساعت كتابخواني بگذارند تا دانش آموزان با فرهنگ كتابخواني آشنا شوند. چه به اين شكل كه خودشان بخوانند يا معلم براي آنها بخواند؛ چه به اين شكل كه يكي از دانش آموزان بخواند و ديگران گوش كنند. به نظرم اين، پيشنهاد بدي نبود. البته بايد بررسي كنند و قاعدتاً به ما هم گزارش خواهند داد. اگر ملاحظه شد اين كارِ موفّقي است، در مدارس چنين ساعتي ايجاد شود. شايد اين هم مؤثّر باشد. از حضرت عالي تشكّر مي كنم. موفّق باشيد.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با خانواده هاى سرداران شهيد استان تهران

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با خانواده هاي سرداران شهيد استان تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مجلسْ بسيار باشكوه و از لحاظ معنوي با عظمت است. عطر شهادت فضا را انباشته است و بحمداللَّه در اين چند روز، فضاي شهر تهران

معطّر به عطر ياد هزاران شهيد عزيز و بزرگوار از اين استان است. يقيناً فضيلت خانواده هاي مكرّم شهدا از لحاظ عظمت، بلافاصله پشت سرِ فضيلت شهداست. شما خانواده ها، سنگرداران شهادت و مرزداران فضيلت در طول دوران دفاع مقدّس بوده ايد و روحيه شما و فرزندان شهدا - كه همين حالا گوشه هاي زيبايي از آن را در سخنان مادر بزرگوار سه شهيد و فرزند عزيز سردار شهيد شنيديم - توانسته است در طول دوران دفاع مقدّس و بعد از آن، عظمت نظام اسلامي و روحيه والاي ملت بزرگ ايران را حفظ كند و روحيه دشمنان را تضعيف نمايد. من از برادران سپاه، به خاطر اين اقدام كه تجليل از شهداست، خيلي متشكّرم. همه بايد تجليل كنند. سپاه، ارتش، بسيج، جهاد و دستگاههاي دولتي، بايد ياد شهيدان را زنده بدارند و مفهوم شهادت - اين مفهوم باعظمت و پرارزش و بسيار مؤثّر - را در كشور ايران اسلامي و در ميان ملت مبارز ايران احيا و حفظ كنند؛ اگر چه خون مطهّر شهداي ما در سطح جهان، بار ديگر اين مفهوم را احيا كرد. آنچه كه مهم است، حفظ راه شهداست؛ يعني پاسداري از خون شهدا. اين، وظيفه اوّلِ ماست. در قبال شهدا، همه هم موظّفيم. نه اين كه بعضي وظيفه دارند و بعضي ندارند. البته كساني كه مسؤوليتي دارند و شانه هاي آنها زير بار مسؤوليتهاي بزرگ يا كوچك قرار گرفته است، وظيفه بيشتري دارند. شهيد، چيز عظيم و حقيقت شگفت آوري است. ما چون به مشاهده شهدا عادت كرده ايم و گذشتها و ايثارها و عظمتها و وصايا و راهي كه آنها را به شهادت رساند، زياد ديده ايم، عظمت

اين حقيقت نوراني و بهشتي برايمان مخفي مي ماند؛ مثل عظمت خورشيد و آفتاب كه از شدّت ظهور، براي كساني كه دائم در آفتابند، مخفي مي ماند. در دوران گذشته، وقتي كه يك نمونه از اين نمونه هاي شهداي امروز ما، از تاريخ صدر اسلام انتخاب و معرفي مي شد و شرح حال او بيان مي گرديد، تغيير واضح و شگفت آوري در دلها و جانها و حتي در همها و نيّتها به وجود مي آورد. هر يك از اين ستارگان درخشان، مي تواند عالمي را روشن كند. بنابراين، حقيقت شهادت حقيقت عظيمي است. اگر اين حقيقت، به وسيله كساني كه امروز در قبال شهيدان مسؤوليت دارند، زنده بماند، حفظ و تقديس گردد و بزرگ نگاه داشته شود، هميشه تاريخ آينده ما، از اين ايثار بزرگي كه آنان كردند، بهره خواهد برد. همچنان كه تاريخ بشريّت، هنوز از خون به ناحق ريخته سرور شهيدان تاريخ، حضرت ابي عبداللَّه الحسين عليه الصّلاة والسّلام بهره مي برد؛ چون كساني كه وارث آن خون بودند، مدبّرانه ترين و شيواترين روشها را براي زنده نگهداشتن اين خون به كار بردند. گاهي رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهيد، از خود شهادت كمتر نيست. رنج سي ساله امام سجّاد عليه الصّلاة والسّلام و رنج چندين ساله زينب كبري عليهاسلام از اين قبيل است. رنج بردند تا توانستند اين خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه عليهم السّلام تا دوران غيبت ، اين رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنين وظيفه اي داريم. البته شرايط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حكومت حق - يعني حكومت شهيدان - قائم است. پس، ما وظايفي داريم. در جمعبندي، انسان به اين

نتيجه مي رسد كه شهيدان، دو موضعگيري و دو حركت زيبا و باشكوه از خودشان نشان دادند كه هر كدام پيامي دارد. اين دو موضعگيري، يكي در قبال ذات مقدّس ربوبي، در قبال اراده الهي، در قبال دين خدا، در قبال بندگان خدا و مصالح آنهاست؛ يك موضعگيري هم در مقابل دشمنان خداست. يعني اگر شما رفتار و روحيه و موضع شهيد را تحليل كنيد، به اين دو موضعگيري مي رسيد. موضعگيري در قبال خدا و بندگان خدا و امر خدا و آنچه كه مربوط به ذات مقدّس پروردگار است، عبارت از گذشت است. شهيد در قبال خدا، گذشت و ايثار كرده است. ايثار، يعني نديدن و به حساب نياوردن خود. اين، اوّلين موضعگيريِ شهيد است. اگر او خود را به حساب مي آورد و در معرض نابودي و خطر قرار نمي داد، به اين مقام نمي رسيد. اين جواناني كه در جبهه هاي جنگ، در گرماي خوزستان، در زير آفتاب شصت و پنج درجه حرارت و يا در سرماي كردستان، بر روي كوههاي پر از برف، رفتند و جان را فدا كردند، همه شان خانه داشتند، زندگي داشتند، پدر و مادر مهربان داشتند، بعضي همسر عزيز و نازنين داشتند، بعضي فرزندان و جگر گوشگان داشتند، آسايش داشتند، آرزو داشتند؛ اما همه را گذاشتند و رفتند. ما كه مي خواهيم پيام آنها را بگيريم، پيامشان چيست؟ پيام اين است كه اگر مي خواهيد خدا را از خودتان راضي كنيد و وجودتان در راه خدا مفيد واقع شود و مقاصد و اهداف عالي ربوبي و الهي درباره عالم آفرينش تحقّق پيدا كند، بايد خودتان را در مقابل اهداف الهي نديده بگيريد. تكليف ما لايطاق هم

نيست؛ تا آن جايي كه مي شود. هر جايي كه گروهي از انسانهاي مؤمن اين كار را كردند، كلمه خدا پيروز شد. هر جايي هم كه بندگان مؤمن خدا پايشان لرزيد ، بدون برو برگرد، كلمه باطل پيروز شد. در انقلاب، بندگان مؤمن خدا كه اين ايثار و گذشت را كردند، انقلاب پيروز شد. كاري شد كه هيچ تحليلگري پيش بيني نمي كرد كه بشود؛ يعني اقامه حكومت اسلام، حكومت دين؛ آن هم در اين نقطه عالم. چه كسي فكر مي كرد؟ چه كسي باور مي كرد؟ اما به بركت اين حركت شهيدان و مؤمنان و ايثارگران، اين كارِ نشدني انجام شد؛ چون جمع برگزيده و گروه قابل توجّهي از مؤمنان، - نمي گوييم همه - خود را ناديده گرفتند. همه بايد سعي كنند كه جزو اين گروه باشند، تا اين افتخار متعلّق به آنها باشد. هر جايي كه اين گذشت نبود - مثل آن جاهايي كه نيست؛ مثل در طول تاريخ كه نيست؛ مثل دوران امام حسين عليه الصّلاةوالسّلام كه اكثريت قاطع زبدگان و خواص و مؤمنان شانه خالي كردند و ترسيدند و عقب رفتند - كلمه باطل پيروز شد، حكومت يزيد سرِ كار آمد، حكومت بني اميّه نود سال سرِ كار آمد، حكومت بني عبّاس پنج، شش قرن سركار آمد و ماند. به خاطر آن كه اين گذشت انجام نشد، مردم چه كشيدند! جوامع اسلامي چه كشيدند! مؤمنين چه كشيدند! صحنه، صحنه روشني است. عزيزان من! همه دوران زندگي ما، جنگ اُحد است. اگر خوب حركت كرديم، دشمن شكست خواهد خورد؛ ولي به مجرّد اين كه چشممان به غنائم افتاد و ديديم چهار نفر غنيمت جمع مي كنند، ما هم حسوديمان شد، سنگر

را رها كرديم و به سمت غنيمت رفتيم، ورق برمي گردد. ديديد كه در جنگ اُحد ورق برگشت! در طول تاريخ اسلام، جنگ اُحد تكرار شده است. فرمانده الهيِ آشناي با صفحه حقيقت، با آن دل نوراني، اين عدّه را اين جا گذاشته و گفته است كه شما از اين جا تكان نخوريد و پاسداران جبهه باشيد؛ اما تا چشمشان افتاد و ديدند كه چهار نفر آن پايين غنيمت جمع مي كنند، پاي اينها هم لرزيد. البته اگر با تك تك آنها صحبت مي كرديد، مي گفتند ما هم بالاخره آدميم، ما هم دل داريم، ما هم خانه و زندگي مي خواهيم. بله؛ اما ديديد كه با اين تسليم شدن در مقابل خواسته هاي حقير بشري، چه اتّفاقي افتاد! دندان پيامبر شكست؛ بدن مبارك آن حضرت مجروح شد؛ جبهه حق مغلوب شد؛ دشمن پيروز گرديد و چقدر از بزرگان اسلام شهيد شدند. پيام شهيدان اين است كه تسليم وسوسه غنيمت نشويد. پيام آنها به من و شما و همه كساني كه به اين خونهاي به ناحق ريخته مطهّر احترام مي گذارند، همين است. شما نگاه نكن كه يك نفر تخلّف مي كند و سراغ جمع كردن غنيمت رفته است. «لا يضرّكم من ضلّ اذ اهتديتم»(1). شما چه كار داري كه ديگري گمراه شد؟ شما خودت را نگهدار و حفظ كن. دستور اسلام و پيام خون شهيد، اين است. آن روزي كه همين شهداي عزيز ما در جبهه به شهادت رسيدند، همه كه به جبهه نرفتند؛ عدّه اي هم بودند كه مشغول كاسبي شدند، عدّه اي هم مشغول پول در آوردن شدند، عدّه اي هم مشغول سوء استفاده شدند، عدّه اي هم مشغول خيانت شدند. اين شهدا، بدون

آن كه به آنها اعتنا كنند، رفتند و نتيجه اين شد كه توانستند نظام اسلامي را حفظ كنند و امروز هركدام يك ستاره و يك خورشيدند. بنابراين، پيام اوّل اين است كه در قبال خداي متعال، در قبال بندگان، در قبال اراده الهي، بايد انسان خود را نشناسد. اين پيام را بايد بگيريم. عزيزان من! با اين حقايق نمي شود شوخي كرد. اينها از انسان تحرّك و تصميم مي طلبد. پيام دوم، در مقابل دشمنان خداست؛ يعني استقامت، ايستادگي مطلق، از دشمن نترسيدن، از دشمن حساب نبردن، در مقابل دشمن به انفعال دچار نشدن. اين خيلي مهمّ است كه انسان در مقابل دشمن، دچار انفعال نشود. تمام سعي امروز دنياي مادّيِ مستكبر - يعني همين دولتهاي استكباري كه زمام مسائل اقتصاد و تسليحات عالم و حتّي در موارد بسياري، فرهنگ خيلي از كشورها را هم در دست دارند - اين است كه هر جا مقاومتي هست، آن را از طريق منفعل كردن خُرد كنند. انفعال در مقابل دشمن، غلطترين كار و بزرگترين اشتباه است. دشمن را از لحاظ دشمني، بايد به حساب آورد؛ يعني در مقابل او، او را حقير نشمرد و در برابرش آماده بود و دفاع كرد؛ اما از دشمن نبايد حساب برد، نبايد تحت تأثير قرار گرفت و نبايد در مقابلش منفعل شد. دشمن مي خواهد جوامع را منفعل كند. امروز از لحاظ فرهنگي و سياسي، بيشترين تكيه آنها اين است. راجع به قضيه زن جنجال درست مي كنند؛ راجع به حقوق بشر جنجال درست مي كنند؛ راجع به مسأله دمكراسي جنجال درست مي كنند؛ راجع مسأله نهضتهاي آزاديبخش جنجال درست مي كنند، براي اين كه طرف مقابل را دچار

انفعال كنند. بزرگترين اشتباه اين است كه ما در اين قضايايي كه آنها جنجال درست مي كنند، طوري حرف بزنيم كه بخواهيم آنها را راضي كنيم. اين، همان انفعال است. خيلي خطاست كه ما در زمينه مسائل حقوق بشر، طوري حرف بزنيم كه آنها راضي شوند. همان كساني كه خودشان براي حقوق بشر - به معناي حقيقي - هيچ ارزشي قائل نيستند؛ اما آن را چماقي كرده اند كه بر سر جاهايي بكوبند! امريكا، سردمدار حقوق بشر در دنيا شده است! قبل از شروع جنگ، از نظر امريكا، دولت عراق در خدمت دولتهاي حامي تروريسم بود. در سالهاي شصت و يك و شصت و دو رزمندگان سلحشور ما توانستند دشمن را به زانو در آورند و او را از مرزها عقب برانند و دشمن بعثي مجبور شد براي مقابله با ما، از سلاح شيميايي و سلاحهاي كشتار جمعي استفاده كند - يعني جنايت جنگي بكند - در همان اوقات، دولت امريكا احساس كرد كه بايد جبهه عراق را حمايت كند، تا دولت بعثي بتواند نقش خيانت آميز خود را در مقابل نظام جمهوري اسلامي ايفا نمايد. در همان سالها كه دولت عراق سلاح شيميايي به كار برد، اينها اسم عراق را از فهرست دولتهاي حامي تروريسم خارج كردند! مسأله حمايت اينها از حقوق بشر، چنين است! بزرگترين پشتوانه نقض حقوق بشر در هر جاي دنيا كه مشاهده شود، همين دولتهاي مستكبر - امثال امريكا - هستند. آن وقت اينها داعيه دار حقوق بشر مي شوند و آن را براي ملتها و دولتهايي كه مي خواهند با آنها در بيفتند، چماقي مي كنند! اگر از اين طرف كساني بيايند طوري در باب حقوق بشر حرف

بزنند، براي اين كه او را راضي كنند، اين خيلي سياست غلطي است. اين، يعني انفعال در مقابل دشمن. درباره مسأله زن نيز همين طور است. بعد از اقامه دولت حق، به فضل الهي زنان كشور اسلامي ايران توانستند شخصيت حقيقي خودشان را تا حدود زيادي پيدا كنند، در ميدانهاي گوناگوني حضور يابند و عظمت روحيه زن مسلمان را نشان دهند، كه شما نمونه اش را در وضع اين مادر شهيد و مادران عزيز و دلاور ساير شهدا ديديد و مي بينيد. من هرجا كه با مادران شهدا مواجه شده ام، آنها را حتّي از پدران شهدا هم قويتر ديده ام. غالباً نمونه اش را در روحيه اين مادران بزرگوار و شجاع مي توانيد ببينيد. اين، عظمت زن مسلمان در ميدانهاي سياسي و فرهنگي است. آن وقت اينها مي آيند و درباره تضييع حقوق زن در جمهوري اسلامي، قلمفرسايي و جوّسازي مي كنند. اگر ما بياييم، براي اين كه آنها را راضي كنيم، درباره زن طوري حرف بزنيم كه با نظر اسلام - كه مايه عزّت زن است - مخالف باشد، خطاست. چرا بايد كساني در زمينه زن، يا در زمينه حقوق بشر، طوري حرف بزنند كه گويي ما بايد بكوشيم خودمان را با نقطه نظرهاي غربيها نزديك و آشنا كنيم؟ آنها اشتباه مي كنند. آنها بايد نقطه نظرهاي خود را به ما نزديك كنند. آنها بايد نسبت به مسأله زن و حقوق بشر و آزادي و دمكراسي، نقطه نظرهاي غلط و باطل خودشان را تصحيح كنند و با نظرات اسلامي مواجه نمايند؛ نه اين كه عدّه اي از اين طرف دچار انفعال شوند. پيام دوم شهيد - كه خودش نيز همين طور عمل كرده است - استقلال

اسلامي، ايستادگي اسلامي، هضم نشدن در مقابل دشمن، نترسيدن از دشمن، قدرت پوشالي دشمن را به حساب نياوردن، عظمت اتّكاي به نفس و توكّل به خدا را در همه امور زندگي فهميدن و تشخيص دادن است. ملت ايران، در همه قضايا اين را نشان داده است؛ بعد از اين هم بايد نشان دهد. ملت ايران نشان داده است كه به هيچ وجه حاضر نيست در مقابل پرروييها و افزون طلبيها و طلب كاريهاي دشمن، يك قدم عقب نشيني كند و مباني اسلامي را به خاطر ديدگاههاي دشمن و راضي كردن او، رها سازد و كنار بگذارد. اين، خوب رويّه اي است. در همين قضاياي مهمّ جاري روز، در زمينه مسائل سياست خارجي، در زمينه مسائل انتخابات رياست جمهوري، بحمداللَّه ملت ايران مواضع خوبي نشان داده است و نشان خواهد داد. در همه اين قضاياي سياسي يا فرهنگي، دشمن مي كوشد براي خود جاي پا باز كند و وارد معناي ذهنيِ فرهنگي ملت ايران شود. ملت ايران هم محكم ايستاده است و بايد بايستد. حتي ديده شده است كه دشمنان نسبت به كانديداهاي رياست جمهوري اظهار نظر مي كنند، حرف مي زنند، تحليل مي كنند. مي گويند اين فرد به غرب نزديكتر است، اين فرد از اسلام بيشتر دفاع مي كند، آن شخص كمتر دفاع مي كند! يعني دشمنان مي خواهند در همه امور دخالت كنند. ملت ايران در همه اين ميدانها، بر اصول اسلامي پاي خواهد فشرد. اين را همه دنيا بايد بداند. از جمله اين اصول، ايستادگي در مقابل استكبار و روحيه استكباري دولتهايي است كه مي خواهند در مسائل داخلي كشور ما جاي پايي باز كنند و دخالت نمايند؛ ولي ملت ما با دقّت نگاه

خواهد كرد و بايد دقّت كند. اگر كسي از نامزدهاي رياست جمهوري، كمترين نشانه نرمشي در مقابل امريكا، در مقابل دخالتهاي دولتهاي غربي،در مقابل تجاوزهاي فرهنگي و سياسي بيگانگان نشان دهد، همه دنيا بايد بدانند كه ملت ما به چنين كسي قطعاً رأي نخواهد داد. مردم به كسي رأي مي دهند كه بدانند در مقابل امريكا و افزون طلبيهاي دولتهاي متجاوز و پرتوقّع و خودكامه و كساني كه مي خواهند اراده خود را بر ملت ايران تحميل كنند، خواهد ايستاد و نيز در مقابل تهاجم فرهنگ بيگانه ايستادگي خواهد كرد. مردم به كسي كه بيشتر اين مواضع را از او ملاحظه كنند، بيشتر گرايش پيدا مي كنند. البته ما متن مردم را مي گوييم. ممكن است در گوشه اي، چهار نفر آدم هم باشند كه داراي سلايق مخصوصي باشند و عكس متن مردم فكر كنند. ما به آنها كاري نداريم. متن ملت ايران، اين است. مواضع ملت ايران، همان مواضعي است كه به خاطر آن انقلاب كرده، هجده سال مقاومت كرده و هشت سال جنگ تحميلي را اداره كرده است. اين را بايد همه مردم دنيا بدانند و خواهند دانست. من از تفضّلات الهي و توجّهات خاصّ حضرت ولي اللَّه الاعظم ارواحنا فداه و ادعيه زاكيّه روح مطهّر امام بزرگوار اطمينان دارم كه پروردگار كمك خواهد كرد و در اين تجربه هم مردم ان شاءاللَّه آنچه را كه به صلاح دين و دنياي آنهاست، همان را پيش خواهند برد و ان شاءاللَّه ملت ايران به لطف پروردگار، شاهد دوران ديگري از پيشرفت و ترقّي خواهد بود. اميدواريم كه ارواح طيّبه شهدا، هم از همه ما شاد باشند؛ هم ان شاءاللَّه در پيشگاه پروردگار براي پيشرفت اهداف

عاليه اسلامي دعا كنند و هم براي ملت ايران، درخواست لطف و تفضّل بيشتر الهي داشته باشند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مائده: 105

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار خانواده هاى معظّم اسرا و مفقودان جنگ تحميلى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار خانواده هاي معظّم اسرا و مفقودان جنگ تحميلي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران و خواهران گرامي؛ خيلي خوش آمديد. اميدواريم كه خداوند متعال، به لطف و فضل خود و به بركت ارواح طيّبه شهداي عالي قدر عاشوراي حسيني و به عزّت و كرامتي كه اسراي اهل بيت پيامبر در ملأاعلي دارند، خبر خوشي از همه اسيران و مفقودان ما و جوانان عزيزي كه از آنها خبري در دست ما و خانواده هاشان نيست، به خانواده هاي آنها و ملتشان برساند. در جريان يك زندگي شرافتمندانه، البته مصائب زياد است. خودِ صحنه عاشوراي حسيني، صحنه انواع مصائب است. واقعاً عجيب است كه خداي متعال، اين عرصه عاشوراي حسيني را چطور مجموعه اي از مصيبتهاي بزرگ قرار داد كه انسانهاي بزرگي و در رأس آنها حضرت ابي عبداللَّه الحسين عليه الصّلاةوالسّلام، با كرامت و بزرگواري و صبر و شكر، توانستند اين مصائب بزرگ را تحمّل كنند. هر دوطرف قضيه، در عرصه تاريخ بشر بي نظير است. هم آن طور مصيبتها با آن شدّت و با آن تنوّع كه همه با هم در يك صبح تا عصر اتّفاق افتاد، در دنيا نظير ندارد؛ هم صبري كه در مقابل اين مصيبتها شد، در تاريخ نظير ندارد. آن شهادتها، آن مظلوميتها، آن احساس غربت، آن تشنگي، آن فشار تألّماتي كه بر يك نفر به خاطر خانواده اش وارد مي شود، آن نگراني از آينده، بعد هم فقدان عزيزترينِ عزيزان عالم وجود - يعني حسين بن علي عليه السّلام - و خانواده و فرزندان

و اصحابش و بعد هم اسارت؛ آن هم نه اسارت در دست يك عدّه مردم باشرف؛ چون اسارت در دست انساني كه باشرف باشد، قابل تحمّل است؛ اما آن انسانها، انسانهاي باشرفي نبودند، انسان نبودند؛ ددمنش بودند. خاندان امام حسين چنين اسارتي را بعد از آن همه مصيبت از صبح تا عصر عاشورا تحمّل كردند. تحمّل كننده كيست؟ امام سجّاد - مقام امامت - است، زينب - تالي تلوّ مقام امامت - است، بعد زنان و كودكاني اند كه به حسب ظاهر، مقامات عالي معنوي مثل ولايت و امامت هم ندارند؛ اما تحمّل كردند. اين است آن راز بزرگي كه حادثه عاشورا را ماندگار كرد. هر مجموعه اي از انسانها كه در راه يك هدف بزرگ و مقدّس و عالي - نه هدف بيهوده - مصيبتهايي را بزرگوارانه تحمّل كند، بخشي از آن ارزشها را به خود اختصاص خواهد داد. براي اين است كه ما براي خانواده هاي شهدا و اسرا و مفقودان و جانبازان و خودِ جانبازان و خودِ اسراي در دست دشمن، ارزش قائليم. بي خود نيست كه يك ملت و يك تاريخ، براي يك عدّه انسان ارزش قائل مي شود. اگر بي صبري بود، اين ارزشها آفريده نمي شد. البته لحظه هاي اسارت، حقيقتاً لحظه هاي سختي است؛ آن هم اسارت در دست اين دشمناني كه وقتي آزادگان عزيز ما برگشتند، گفتند كه آنها با اسراي خودشان چگونه رفتار مي كردند؛ نه مثل آنچه كه ما با اسراي بيگانه رفتار كرده ايم. آنها طور ديگري رفتار كردند. حقّاً و انصافاً انساني عمل نكردند. لحظه لحظه عمر و شب و روز اسيراني كه هنوز در دست دشمن هستند - كه ما البته به طور دقيق

آمار آنها را نداريم؛ اما في الجمله مي دانيم كه مجموعه اي از اين قبيل هستند - در پيش خداي متعال داراي ارزش است و درست مثل شهدا كه ما در باب آنها عرض كرده ايم كه از لحاظ ثواب، در درجه اوّلْ شهدا و پشت سر آنها هم خانواده هايشان هستند، من به شما عرض مي كنم كه در مورد اسرا نيز همين طور است؛ يعني در رديف اوّلِ ثواب و اجر، اسرا هستند كه آن رنج را تحمّل مي كنند، پشت سرِ آنها هم شما خانواده هاي اسرا هستيد كه خيلي هم اجر داريد. من مي دانم خانواده اي كه عزيزي را مفقود دارد و از سرنوشت او بي خبر است، چه مي كشد. براي مادران و پدران و همسران و فرزندان و خانواده ها، مراحل خيلي سختي است، ساعات و شب و روز دشواري است؛ اما اجر آن هم به همين اندازه بزرگ است. البته من براي اسراي دشمن هم كه پيش ما هستند، احساس ترحّم مي كنم. حتّي براي آنها هم دعا مي كنم كه خداوند وسيله آزادي شان را فراهم كند. ولي آنها در واقع اسير ما نيستند؛ اسير دولت بعثي اند؛ چون اگر دولت بعثي نسبت به اسرا و مفقودان ما جواب درستي مي داد، ما داعيه يي نداشتيم كه اينها را در اين جا نگهداريم. ما هم اينها را رها مي كرديم، تا سراغ خانه و زندگيشان بروند. آنها نسبت به اسرا و مفقودان ما جواب نمي دهند. ما به آنها مكرّر - شايد بيش از صدبار - مراجعه كرده ايم؛ اما جواب درستي داده نمي شود. متأسفانه مجامع بين المللي مثل صليب سرخ و ديگران هم به نظر من مسؤوليت حقيقيشان را در اين قضيه ايفا نمي كنند. ما گفتيم اگر شما مي گوييد اين

عزيزان ما از دنيا رفته اند، محل دفنشان را به ما نشان بدهيد، تا ما اين را اقلاًّ بفهميم؛ اما اين كار را هم نكردند. در چنين شرايطي، ما چطور مي توانيم اسير عراقي را كه پيش ماست، رها كنيم برود؟ جواب مردم را چه بدهيم؟ اگر در مقابل كساني كه از ما در دست دشمن اسير هستند، اينها را در اين جا نداشته باشيم، بعد با چه اميدي خواهيم توانست عزيزان خودمان را از آنها پس بگيريم؟ اگر فرض كنيم كه بعضي از آنها از دنيا رفته باشند، اجساد مطهّر و آثار و بقاياي آنها را چگونه مي توانيم به كشور برگردانيم؟ ما ناچاريم كه اينها را در اين جا داشته باشيم، والّا از لحاظ انساني، ما هيچ علاقه اي نداريم كه آنها را در اين جا نگهداريم. اگرچه آنها دشمن ما هستند و در ميدان جنگ، تا آخرين گلوله خودشان را شليك كرده اند و بعد هم اسير شده اند؛ ولي رفتارمان با آنها، رفتار انساني است. اسلام اين طور به ما دستور داده است. رفتار ما با آنها، رفتار خشن نيست؛ رفتار ملايم است. علاقه اي هم نداريم كه آنها اسير بمانند؛ مايليم آنها هم آزاد بشوند و بروند. از لحاظ ترتيب منطقي، آنها در واقع اسير ما نيستند؛ اسير دولت خودشان هستند. چندين سال پيش، جمعيتي از همين اسرا جمع شده بودند و من رفتم با آنها صحبت كردم. در آن جا هم به آنها گفتم كه شما در واقع اسير رؤساي خودتان هستيد. آنها هستند كه جواب ملت ايران را نمي دهند؛ نتيجه اين مي شود كه شما در اين جا بمانيد. علي ايّ حال، اين امتحان، امتحان بزرگي براي شماست و بدانيد عزيزان من! هر

يك از اين مصائب الهي كه براي انسان پيش مي آيد، در كنار خود اجر بزرگ و عايدي هم دارد. قضيه يكطرفه نيست. انسان در مقابل دشواري و محنت، از خداي متعال عوض مي گيرد و هيچ كس در دستگاه الهي مغبون نمي شود. آن كسي كه فرزندش شهيد شده است، با آن كسي كه فرزندش در خانه كنار او با راحتي زندگي مي كند، پيش خدا يكسان نيستند. آن كسي كه در راه خدا، سلامت خود يا سلامت عزيزش را از دست داده است، پيش آن كه اين رنج را ندارد، يكسان نيستند. آن كسي كه عزيزش از او دور است و خبري از او ندارد، با ديگران يكسان نيست. بر روي همه تلاشها و فعّاليتهايي كه يك انسان يا يك جامعه انجام مي دهد، اجر الهي هست؛ «و هم فيها لايبخسون»(1). در دستگاه خدا، هيچ كس دچار غَبن و بَخس نمي شود؛ اين را بدانيد. اين، يك امتحان الهي است و اميدواريم كه خداي متعال هم كمك بفرمايد. اين آقايان مسؤولان بخش اسرا هم انصافاً تلاش مي كنند و زحمت مي كشند. ما شاهد و ناظر هستيم كه دولت و مسؤولان دولتي هم خيلي تلاش مي كنند. ما مي بينيم كه اينها چه مي كنند؛ ولي طرف مقابل ما اين طور است. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداي متعال بر اثر استقامت و صبر شما و مسؤولان، نتيجه را هر چه شيرينتر عايد كند. از همين جا من مسائل اساسي اي را كه براي ملتمان مطرح است، عرض كنم: امروز مسأله انتخابات، حقيقتاً يك عرصه امتحان الهي است. ببينيد امتحانهاي الهي چگونه براي همه هست! مگر مي شود انسان در دوران زندگي، با امتحان الهي مواجه نشود؟ عمده اين است كه

انسان بتواند از امتحان الهي سربلند بيرون آيد. من چند نكته را در باب انتخاباتي كه به سلامتي در روز جمعه برگزار مي شود، براي ملت ايران مطرح مي كنم، تا به اين نكات توجّه كنند. نكته اوّل اين است كه آنچه امروز در سطح كشور در زمينه انتخابات جريان دارد، همان چيزي است كه براي ملت ايران و براي سرنوشت اين كشور، امري لازم و ضروري و مطلوب است. شور و شوق انتخابات، همه جا را فرا گرفته است و همه احساس مي كنند كه در اين امر بزرگ، سهيم و شريكند. ملت احساس مي كند كه آينده امور اجرايي كشور در دستان اوست؛ زيرا يك نفر را در رأس قوّه مجريّه مي فرستد. آينده سازندگي كشور، اداره كشور، روابط كشور، فرهنگ كشور، اقتصاد كشور، مسائل اجتماعي، مسائل انساني، همه و همه از همين جا آغاز مي شود. يك دوره ديگر به دنبال دوره هاي گذشته - كه بحمداللَّه با موفّقيت همراه بوده است - در پيش است. مردم احساس مي كنند كه در اين قضايا سهيمند. اين، درست همان چيزي است كه ما آن را از خداي متعال مي خواستيم و دشمن مايل نبود و در دل از آن ناراحت بود و مي خواست اين گونه نباشد. دشمن مي خواست كه انتخابات در ايران با استقبال عمومي مواجه نشود؛ اما امروز عكس آنچه كه دشمن مي خواهد، در صحنه مشهود است. همه منتظر روز جمعه اند. همه منتظرند كه بتوانند به آن كسي كه مورد علاقه شان است و به تشخيص آنها اصلح است، رأي بدهند. اين، چيز خيلي خوب و برجسته اي است. من از همه ملت ايران مي خواهم كه به اميد خدا و با توكّل به پروردگار، همين احساس مسؤوليت

را تا هنگام رفتن به پاي صندوقهاي رأي و انداختن رأيشان در داخل صندوق حفظ كنند. ان شاءاللَّه عدد بالايي از مردم در اين امتحان الهي شركت كنند و ديْن خودشان را به كشور و انقلاب ادا كنند و سهم خويش را در آينده كشور ايفا نمايند. اين، آن چيزي است كه دشمن را به شدّت زخم خورده خواهد كرد. در واقع، رفتن مردم با تعداد زياد آرا پاي صندوقهاي رأي و جمع شدن آراءِ زياد براي مجموعه نامزدها، دشمن را مأيوس خواهد كرد. جمع شدن آراءِ زياد در اصل انتخابات، مهم است. اين، در واقع رأي به استقلال كشور و رأي به تبعيّت از نظام و همراهي با رهبري است. مردم با اين كار، دشمن را مأيوس كنند و در واقع به دهان او مشت بكوبند. نكته دوم اين است كه سعي كنيد اين حركت زيبا و اين حركت عظيم مردمي را - كه حقيقتاً يك آزمايش بزرگ مردمي و ملي و اسلامي است - با همان نزاهت و طهارت و پاكيزگي اي كه مطلوب اسلام است، پيش ببريد. البته متن و عموم مردم عزيز كشور ما همين طورند. سعي كنيد كدورت ايجاد نشود. مسابقه انتخاباتي، ضمن اين كه يكي از جديترين كارهاي يك ملت است و به هيچ وجه جنبه شوخي و بازي در آن نيست و بسيار جدّي است؛ اما شبيه مسابقات ورزشي است. در مسابقات ورزشي همه تلاش مي كنند؛ اما كساني كه اهل اخلاق و اهل فهمند، اين تلاش را با كارهاي زشت و نامناسب همراه نمي كنند. البته من مردم خودمان را عرض مي كنم، والّا بعضي از ملتهاي ديگر - مثل انگليسيها - هستند كه مسابقات فوتبال

را هم به كُشت و كشتار تبديل مي كنند! ما به آنها كاري نداريم. ملت ما اهل اخلاق و معنويّت و عاطفه است. نگذاريد كه فضاي انتخاباتي، فضاي كدورت شود. هر كدام از نامزدها و طرفدارانشان، براي خودشان تبليغ كنند؛ اما دوستان و هم ميهنان و برادرانشان را كه احياناً از نامزد ديگري حمايت مي كنند، زخم خورده و رنج ديده و از خودشان مكدّر نكنند. به اين نكته توجّه كنيد. اين، خيلي مهمّ است. البته در گوشه و كنار حرفهايي شنيده مي شود كه قدري مايه خلاف توقّع است. اين را هم همه توجّه كنند كه بعضي از كارها مربوط به خوديها نيست؛ مربوط به دشمن است. راه انداختن كاروان شادي در عصر عاشورا، مربوط به مردم انقلابي و مسلمان نيست. اين كارِ دشمن است. گيرم كه عكس يك نامزد انتخاباتي را هم به دست بگيرند؛ اين حيله آنهاست. نبايد هيچ كس از نامزدهاي انتخابات رياست جمهوري را متّهم كرد كه شما از آنها خبر داشتيد و آنها طرفدار شمايند. نخير؛ آنها چه طرفداري از كساني دارند كه اهل دين و معنويّت و اين چيزها هستند. ربطي ندارد. شايد خود آن فريب خورده هايي هم كه در خيابانها سوار بر اتوبوس شدند و آن مناظر زشت را راه انداختند، ندانند كه قضيه چيست. دستي آنها را حركت مي دهد، براي اين كه فضا را خراب كند؛ براي اين كه مردم را ناراحت كند؛ براي اين كه انتخابات را در نظر متديّنان يك كار نامناسب جلوه دهد و چهره ها را خراب كند. البته مسؤولان بايد بگردند و آن دست پنهان را پيدا كنند. من مؤكّداً به مسؤولان توصيه مي كنم و از آنها مي خواهم

كه بگردند و آن دستهاي پنهاني كه اين زشتكاريها را انجام مي دهند، پيدا كنند. از آنها نبايد گذشت. صحبت سرِ اينها نيست؛ صحبت سر غفلتهايي است كه ممكن است خداي نكرده گاهي از خوديها سر بزند. بعضيها را متّهم كنند و بعضيها را مورد اهانت قرار دهند. اين كار درست نيست. البته تبليغات منطقي و معقول و با استدلال، اشكالي ندارد؛ ليكن نبايد فضا را خراب و مكدّر كرد. نكته سوم اين است كه دشمن به همان اندازه اي كه از اجتماع آرا در روز انتخابات ناراحت است، به همان اندازه هم درصدد است كه اگر اين تجربه به وسيله ملت ايران با موفقيّت انجام شد، شيريني انتخابات را به دهان مردم تلخ كند. از مدّتي پيش نشسته اند و براي اين قضيه برنامه ريزي مي كنند. شايعه تقلّب در انتخابات و صوري بودن آن را مطرح كردند، لطيفه و متل درست كردند و در دهان مردم انداختند؛ بعضي هم البته ناآگاهانه آنها را تكرار مي كنند. من بايد عرض كنم، شايعه اين كه در انتخابات تقلّب خواهد شد، از طرف دشمن است. راديوهاي بيگانه، حرفهاي دلسوزانه رئيس جمهور محترم را حمل بر چيزهاي نامناسب و ناشايسته كردند. حتّي بعضي از تحليلگران و خوديها هم از روي غفلت برداشتند آن مسأله را حمل بر اين كردند كه آيا چه چيزي قرار است اتّفاق بيفتد! اين حرفها چيست؟ مگر ممكن است در انتخابات جمهوري اسلامي، كسي به خود حق بدهد يا جرأت بدهد كه در آراءِ مردم دستكاري كند؟ اوّلاً شوراي محترم نگهبان، يك مجموعه عادل و مواظب و ناظر بر انتخاباتند و هيچ راهي را براي تقلّب باقي نمي گذارند. ثانياً وزير

محترم كشور پيش من آمد و گفت شما مطمئن باشيد كه ما نمي گذاريم يك رأي جا به جا شود. اينها مسلمان و انقلابي و متديّن و مورد اعتمادند و از مجلس شوراي اسلامي رأي اعتماد گرفته اند. بر فرض در گوشه اي يك تخلّف كوچك هم انجام گيرد. اين در نتيجه انتخابات هيچ تأثيري نخواهد داشت. خود من هم مواظبم و اجازه نخواهم داد كه كسي به خود حق بدهد، تقلّب در انتخابات را كه يك عملِ هم خلاف شرع و هم خلاف اخلاق سياسي و اجتماعي است، انجام دهد. چنين كاري هرگز نخواهد شد. بعضي خيال كرده اند كه حالا چه اتّفاق مي افتد. من بخصوص از رئيس جمهور محترم استفسار كردم و گفتم شايد ايشان خبري دارند؛ اما ايشان گفتند كه نه؛ من در همه انتخاباتها، به مسؤولان و دست اندركاران سفارش مي كنم كه تخلّف نكنند. مسأله خاصي وجود ندارد. عدّه اي جنجال كردند و راديوهاي بيگانه هم هاي وهوي راه انداختند. نخير؛ انتخابات ان شاءاللَّه با اتقان كامل انجام خواهد گرفت. هم مسؤولاني كه هستند، مورد اطمينانند، هم خود من نخواهم گذاشت كه مسأله انتخابات، خداي نكرده اندكي مخدوش شود. نكته چهارم اين است كه همه ملت ايران و خود نامزدهاي محترم توجّه كنند كه هر كدام از اين چهار نفري كه به خواست خدا و به سلامتي اكثريت آرا را - چه در مرحله اول و چه در مرحله دوم - به خود اختصاص داد، او رئيس جمهور قانوني است. البته ملت بايد تلاش خود را بكند، بايد زحمت بكشد و دنبال اصلح بگردد. من مكرّر عرض كرده ام كه مسأله، مسأله دين و خدا و اداي تكليف است. همچنان كه اصل انتخابات

يك تكليف الهي است، انتخاب اصلح هم يك تكليف الهي است. قبلاً هم گفتيم كه تفاضل ولو كم باشد، در اين قضيه بسيار است. بايد بگرديد، بين خودتان و خدا حجّت پيدا كنيد؛ يعني بتوانيد از راهي برويد كه اگر خداي متعال پرسيد شما به چه دليل به اين فرد رأي داديد، بتوانيد بگوييد به اين دليل. بين خودتان و خدا، دليل و حجّتي فراهم كنيد و بعد با خيال راحت برويد رأي بدهيد. مردم بايد اين كار را بكنند و ما هم از خدا مي خواهيم و دعا و آرزو مي كنيم كه خداي متعال دلهاي مردم را به سمت نامزد اصلح - آن كه واقعاً صلاحيتش بيشتر است - هدايت كند. البته شوراي محترم نگهبان، اين چهار نفر آقايان را صالح دانسته است. لابد اينها در يك حد نيستند؛ بعضي صالحند، بعضي صالحترند. بگرديد آن صالحتر را شناسايي و پيدا كنيد و به او رأي بدهيد. هر كس كه برود رأي بدهد، چه رأي او صائب باشد و به اصلح رأي داده باشد و چه اشتباه كرده باشد و به غير اصلح رأي بدهد، همين اندازه كه از روي احساس تكليف نسبت به آينده پاي صندوق برود و رأي بدهد، اين رأي پيش خداي متعال مأجور و موجب ثواب است و اين شخص، علاقه مند به نظام و رهبري است. آنچه كه مهم است، اين احساس تكليف است. همه آحاد ملت، اين احساس تكليف را بايد بكنند. بحمداللَّه - همان طور كه گفتيم - احساس مي شود كه مردم كاملاً با شور و شوق وارد شده اند. همين شور و شوق، بلكه بيشتر از اين را تا روز

رأي و لحظه رأي دادن حفظ كنيد. برويد تلاش و تفحّص خودتان را بكنيد، اصلح را بيابيد و آن كسي را كه فكر كرديد اصلح است و بين خودتان و خدا حجّت تمام شد، به او رأي بدهيد و خاطر جمع باشيد كه تكليفتان را انجام داده ايد. اين، آن چيزي است كه همه بايد به آن توجّه كنند. هر كس هم كه نتيجه آرا متعلّق به او شد، خداي متعال ان شاءاللَّه كمك خواهد كرد، ما هم كمك خواهيم كرد، تا بتواند وظايف خود را انجام دهد. پايه هاي نظام اسلامي، پايه هاي مشخص و روشني است. به نظر من، در همين تبليغات رياست جمهوري، يكي از موفّقيتهاي اين دوره از انتخابات آن است كه اين نامزدهاي محترم چهارگانه اي كه هستند، صريحاً مباني ارزشي انقلاب را بر زبان آورده اند. اين، خيلي خوب است. تكرار و تأكيد شد و معلوم شد كه ملت چه مي خواهد و آن چيزي كه مورد علاقه ملت است، چيست. البته هر كدام از اين آقايان كه مسؤوليت قبول كنند، بايد جوابگوي اين حرفهايي كه گفته اند، باشند؛ ما رها نمي كنيم. آنچه را كه به مردم وعده داده اند، بايد انجام دهند. مردم هم خواهند خواست، ما هم از طرف مردم از آنها خواهيم خواست. ان شاءاللَّه خداي متعال توفيق خواهد داد و خواهند توانست آن ديْن خود را ادا كنند. آنچه كه در پيش است، يك تجربه و يك امتحان بزرگ و يك صحنه و عرصه شيرين است. مواظب باشيد كه دشمن اين عرصه را در كامها تلخ نكند. مواظب باشيد كه ايادي دشمن نتوانند خداي نكرده اخلالي بكنند، تا به فضل پروردگار، اين پديده خوب در

نظام جمهوري اسلامي - يعني پديده دخالت و مشاركت مردم - در اين دفعه هم مثل دفعات ديگر به نتايج مطلوبي برسد. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، آنچه كه صلاح اين ملت در آن است، خودت اين ملت را به آن راهنمايي فرما. قلب مقدّس وليّ عصر را از ما راضي و خشنود فرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) هود: 15

مصاحبه با خبرنگار صدا و سيما پس از رأى گيرى هفتمين دوره ي «انتخابات رياست جمهورى»

مصاحبه با خبرنگار صدا و سيما پس از رأي گيري هفتمين دوره ي «انتخابات رياست جمهوري» رهبر عزيز و معظّم انقلاب! دو سؤال از محضر حضرت عالي دارم. اوّلين سؤالم شايد اقتضاي اين ساعت است؛ يعني ساعات اوليه بامداد كه بسياري از مردم هنوز آراءِ خودشان را به صندوق نينداخته اند. حضرت عالي اگر در اين زمينه توصيه اي داريد، بفرماييد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. توصيه من، همان توصيه هميشگي است. توقّع ما اين است كه آحاد مردم، از همين ساعات اوّل به سمت صندوقهاي رأي بشتابند و با احساس مسؤوليت و با احساس اين كه كاري را آگاهانه و از روي تشخيص انجام مي دهند، رأيشان را در صندوق بيندازند. چون در دين مقدّس اسلام، در كارهاي نيك سبقت گرفتن مطلوب است، بهتر است كه هرچه زودتر اين كار را بكنند. خاطرم هست كه چهار سال پيش هم، در چنين روزي، خدمت حضرت عالي رسيديم. سؤالم اين است كه حضرت عالي به عنوان رهبر و وليّ امر مسلمين و همچنين به عنوان يك شهروند مسلمان كه حق رأي داريد، توقّعتان از آقاي رئيس جمهور، براي آينده كشورمان چيست؟ ما از كسي كه به عنوان رئيس جمهور انتخاب مي شود، انتظار داريم كه خود را خدمتگزار مردم بداند و آنچه را براي دين و دنياي

اين مردم مورد نياز است، در محدوده اختيارات قانوني خود، با همه وجود انجام دهد. بديهي است كه اكثريت مردم، متديّن و انقلابي هستند و مايلند آنچه براي رفاه و سعادت دنيوي آنها انجام مي گيرد، در چهارچوب احكام و مقرّرات اسلامي باشد. خوشبختانه همه اين آقايانِ نامزدهاي رياست جمهوري اعلام كرده اند كه اين طور بناست عمل كنند. ما هم همين توقّع را از آنها خواهيم داشت. من قبلاً هم گفته ام: هركس كه امروز، ان شاءاللَّه رأي بياورد و نامش از اين صندوقها بيرون بيايد، من با او همان طور رفتار خواهم كرد كه در هشت سال گذشته با آقاي رئيس جمهور، جناب آقاي هاشمي رفسنجاني رفتار كرده ام. البته خوب؛ براي شخص من، هيچ كس آقاي هاشمي رفسنجاني نخواهد شد؛ اما اميدواريم براي ملت بشود و بتواند براي كشور همان طور شخصيتي باشد و همان طور تلاشي بكند و بلكه بيشتر و بهتر؛ چون باب رحمت الهي واسع است. ان شاءاللَّه موفق باشيد.خداحافظ آقايان.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با نمايندگان مجلس شوراى اسلامى

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با نمايندگان مجلس شوراي اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران و خواهران عزيز؛ نمايندگان محترم ملت عظيم الشّأن ايران! خيلي خوش آمديد. خوشحاليم كه به فضل پروردگار، مجلسي به تمام معنا مردمي - كه آيينه اي از افكار و سلايق و گرايشها و خواستهاي ملت ايران است - داريم. همان گونه كه رئيس محترم مجلس، جناب آقاي ناطق نوري اشاره كردند، من هم تصديق مي كنم كه مجلس در زمينه وظايف خود، چه رسيدگي به طرحها و لوايح و تهيه قانونهاي لازم براي اداره كشور، چه در زمينه مسائل كلّي كشور، مسائل سياسي، موضعگيريهاي بين المللي و جهاني، و چه در ساير مسؤوليتهاي بزرگي كه بر دوش آن است، فعال است.

من از يكايك شما عزيزان، مخصوصاً از شخص جناب آقاي ناطق نوري، مدير و رئيس محترم مجلس تشكّر مي كنم. اميدوارم كه هميشه همين طور باشيد، در همين جهت حركت كنيد و مسؤوليتهاي عظيمِ متوجّه به مجلس شوراي اسلامي را به چشم اعتبار نگاه كنيد؛ هم همكاري با دولت، هم نظارت بر امور كشور، هم تهيه قوانين كه براي اداره كشور، ابزارهاي لازم در دست دولت است و نيز بقيه ي چيزهايي كه بر عهده شماست. بحمداللَّه به خاطر همين وضع خوبي كه در مجلس هست و همين مديريّت قوي و سالمي كه وجود دارد، مجلس مايه آرامش براي مردم است؛ مايه تشتّت آراءِ مردم و مايه تشنّج نيست. نطقها، حرفها، گفته ها و موضعگيريها در مجلس، مي تواند در مردم آرامش ايجاد كند - كه بحمداللَّه امروز اين طور است - و مي تواند در مردم ايجاد اضطراب كند، كه بحمداللَّه اين گونه نيست. به هر حال، اين از افتخارات ماست. يكي از بزرگترين افتخارات انقلاب ما، مردمي بودن و مردمي ماندن است. اين، نعمت بزرگي است كه بايد آن را پاس داشت و قدر دانست. در دنيا، بسياري از دولتهايي كه به وسيله انقلابها، يا به وسيله كودتاها، يا به طرق گوناگون ديگر روي كار مي آيند، نمي توانند حمايت مردمي را براي خودشان حفظ كنند. حتّي ديده شده است، دولتهايي كه با كمك مردم بر سرِ كار آمده اند، بعد بلافاصله با يك حركت تند و انقلابي اعلام كرده اند كه مثلاً تا فلان مدّت، انتخاباتي انجام نخواهد گرفت، يا وعده داده اند، ولي به وعده خود عمل نكرده اند. جمهوري اسلامي، در اوّلين سال پيروزي انقلاب - سال پنجاه و هشت -

پنج انتخابات برگزار كرد و تا امروز هم مرتّب ادامه داشته است. حضور مردم، نعمت بزرگي است. اين نعمت كه بحمداللَّه در همين روزها يك تجربه و آزمايش شيرين و پرشكوه ديگر از آن مشاهده شد و صحنه بسيار زيبايي را آفريد كه در دنيا و در تاريخ مايه افتخار ملت ايران و جمهوري اسلامي و انقلاب شد - انتخابات رياست جمهوري - جاي شكرگزاري دارد. انتخابات - از جمله انتخابات اخير - همه از بركات مردمي بودن و همين نعمت بزرگ خداست. عزيزان من! در برابر نعمت بايد شكر كرد. آنچه مهم است، اين است كه كسي كه از سوي پروردگار عالم نعمت مي گيرد، در مقابل آن چه روشي از خود نشان خواهد داد. در سوره حمد مي خوانيد كه «صراط الّذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضّالّين».(1) يعني كساني كه نعمت هم مي گيرند، ممكن است «مغضوب عليهم» شوند؛ مثل بني اسرائيل. بارهاي خداي متعال به بني اسرائيل فرمود: «اذكروا نعمتي الّتي انعمت عليكم».(2) آنها مورد نعمت خدا قرار گرفته بودند. در سوره حمد، «مغضوب عليهم» به بني اسرائيل تعبير شده است. بنابراين، نعمت را كه گرفتيم، بايد مواظب باشيم كه بعد از تسلّم نعمت، شكرگزار آن باشيم تا جزو «مغضوب عليهم» و يا «ضالّين» نشويم. راهش هم اين است كه شكر كنيم. عزيزان من! حقيقت شكر اين است كه انسان نعمت را از خدا بداند. نه اين كه به زبان بگويد؛ با همه وجود باور كند كه آنچه از نعمت در اختيار اوست، از سوي خداست. اين طور نباشد كه خيال كند، اوست كه اين نعمت را براي خود فراهم كرده است. اين، جلب

غضب و حرمان از نعمت الهي را فراهم خواهد كرد كه «انما اوتيته علي علم».(3) اگر بگويم كه خودم اين داناييها و اين تمكّنها را به دست آورده ام، غلط است. قرآن اين طور مي فرمايد كه «ما اصابك من حسنة فمن اللَّه(4)»؛ هر حادثه ي نيكو كه به شما مي رسد، از خداست. «ما بكم من نعمة فمن اللَّه(5)»؛ هر نعمتي كه داريد، از سوي خداست. در دعا هم به ما ياد داده اند كه به خداي متعال عرض كنيم: «ما بنا من نعمة فمنك وحدك لاشريك لك لا اله الّا انت»؛(6) هر نعمتي كه ما در اختيار داريم، از توست. حدّاكثر اين است كه ما بتوانيم خود را قابل نعمت و حافظ نعمت خدا كنيم. اين شكر، چيز خيلي مهمي است. احساس اين كه نعمت از خداست، مشكلات را برطرف مي كند، غرور و تفرعن و تفاخرِ به خاطر نعمت را از انسان مي گيرد و انسان احساس مي كند كه هيچكاره است و آنچه كه هست، متعلّق به ذات مقدّس پروردگار است. او داده است، از او بايد خواست، از او بايد طلبيد، از او بايد تداوم را توقّع كرد، به او بايد پناه برد، به او بايد متوسّل شد و پيش او بايد تضرّع كرد. اين راه درست است. خداي متعال به فضلش، نعمت را بر مردم ما تمام كرده است. من اصرار دارم تكرار كنم كه آنچه در اين انتخابات سي ميليوني براي ملت ايران پيش آمد، ستاره درخشاني بر پيشاني ملت ايران شد. شما در كدام يك از دمكراسيهاي دنيا اين را سراغ داريد كه هشتاد و هشت درصد از حائزان شرايط در انتخابات - طبق آماري كه به ما داده اند

- پاي صندوقهاي رأي حاضر شوند؟ اين كساني كه در دنيا دم از حقوق مردم و دمكراسي و آزادي مي زنند و آن را به رخ اين و آن مي كشند و همه را متّهم مي كنند و هر كسي را كه با آنها همسو نباشد و به آنها انتقاد داشته باشد، به خودرأيي متّهم مي كنند، مگر در انتخاباتشان چقدر از مردم شركت مي كنند؟ من گفتم، آمار مقايسه اي آوردند و انتخابات ما را با انتخابات دو دوره رياست جمهوري امريكا و نيز با انتخابات انگليس و ديگر كشورهاي اروپايي مقايسه كردند، ديدم كه هيچكدام اين طوري نيست. نه اين كه به اين اندازه نيست، نزديك به اين هم نيست؛ يعني چهل و نه درصد، پنجاه درصد، پنجاه و چهار درصد، شصت درصد بودند. اينها كجا، و هشتاد و هشت درصد يا هشت و نه درصد در كشور ما كجا؟ عدّه زيادي از كساني كه مي توانستند در اين انتخابات شركت كنند، شركت كردند و رأي دادند. همه هم به كوري چشم دشمنان به نظام رأي دادند. البته در تبليغات رسانه اي، دشمنان سعي كردند كه شايد بتوانند همين پيروزي را هم طبق معمولشان - كه هر خيري هم در ايران اسلامي باشد، از آن يك عيب درست مي كنند - اين را عيبي درست كنند و بگويند بله؛ مردم اعتراض و انتقاد داشتند. بحمداللَّه در مصاحبه ديروزِ رئيس جمهور منتخبِ محترم، جواب دندان شكني به همه اينها داده شد. در عين حال، اينها كه دست بردار نيستند؛ اما من براي مردم خودمان عرض مي كنم كه اين رسانه هاي جهاني را بشناسيد - اگر چه بحمداللَّه مي شناسيد - اين تحليلگران به اصطلاح سياسي دنيا را

كه مي نشينند براي تمام مسائل سياسيِ دنيا تكليف معيّن مي كنند، اظهار نظر و فتوا صادر مي كنند، بشناسيد و ببينيد كه اينها چگونه اند. گفتند كه اين انتخابات، اعتراض است! چه اعتراضي؟! اكثريت بيست ميليوني مردم، به چه كسي رأي دادند؟ شعارهاي رئيس جمهور منتخب مگر چيست؟ شعارهاي رئيس جمهور منتخب، نظم و قانون و رفع تبعيض و گسترش عدالت اجتماعي و به طرف اهداف اسلامي و انقلابي رفتن و پيروي از وصاياي امام بزرگوار است. آيا اينها مخالفت با نظام اسلامي است؟! اينها شعارهاي نظام اسلامي است. مردم اينها را دوست مي دارند. دشمن منتظر نشسته است كه ببيند در جمهوري اسلامي چه حادثه كوچكي ممكن است اتّفاق بيفتد، تا بشود با صد من سريشم، چيز بدي را به آن چسباند و براي مردم ما تلخ كرد و چهره ملت ايران را در دنيا مشوّه نمود. خدا را شكر مي كنيم كه « ربنا ما بنا من نعمة فمنك لااله الّاانت وحدك لا شريك لك». تو جواب دشمنان ملت ايران را دادي. تو دلها را به سوي صندوقهاي رأي و به سوي شركت در اين آزمايش بزرگ هدايت كردي. تو مردم را نسبت به اين نظام الهي، اين قدر با محبّت و حنون و وفادار قرار دادي. اينها از توست، از ما نيست. ما مغرور نمي شويم. بحمداللَّه آزمايش بسيار خوب و شيريني بود. همان طور كه عرض كرديم، در اين آزمايش بازنده اي هم وجود ندارد؛ همه برنده اند. من اصرار دارم كه اين تعبيرات به كار نرود. متأسفانه بعضي از مطبوعات هنوز نتوانسته اند تمرين كنند كه اين قدر خود را تحت تأثير تعبيرات غلط فرهنگي غربي قرار ندهند. شركت در

ميدان انجام وظيفه، بازنده اي ندارد؛ همه برنده اند. من در همين جا به مردم گفتم كه هر كسي پاي صندوق رأي برود و از روي احساس مسؤوليت و طبق تشخيص خود رأي را بيندازد، بايد احساس كند كه تكليف خود را انجام داده است. الان هم قضيه همين است. آقايان نامزدهاي مختلف كه در صحنه انتخابات وارد شدند و نيز طرفداران آنها، بايد خوشحال باشند. از خداوند متعال شاكر باشيد كه به شما توفيق داد تا در اين صحنه وارد شويد؛ اين عرصه را براي حضور ملت عظيم الشّأن ايران هموار كنيد و آنان را در اين آزمايشي كه اين قدر شيرين آغاز گرديد و شيرين تمام شد، درگير نماييد. اين برايتان افتخار است و همه شما پيش خداي متعال مأجوريد. همه كساني كه به نحوي در اين انتخابات شركت كردند، دخالت كردند، تبليغات انجام دادند و از كسي كه مورد علاقه آنهاست و به نظرشان اصلح بوده است، حمايت كردند، پيش خداوند متعال مأجورند. همه ميليونها انساني هم كه به پاي صندوقهاي رأي رفتند و از روي احساس مسؤوليت رأي خود را نوشتند، در آن سهيم و شريكند. اين، شرط اصلي قضيه است. «انّما يتقبل اللَّه من المتّقين»(7). اين، دستور قرآني ماست. همه كساني كه از روي احساس مسؤوليت رأي نوشتند و در صندوق انداختند - چه آن رأيي كه آنها نوشتند و با اين رئيس جمهور منتخب محترمي كه بحمداللَّه امروز مشغول مقدّمات انجام تكليف و وظيفه بزرگ خود است، منطبق شد و چه منطبق نشد؛ فرقي نمي كند، همه در اين جهت يكسانند - بايد بدانند كه براي آنها حسنات الهي نوشته شد. اين آموزش قرآني ماست كه

هر كس براي خدا كار كند، خداي متعال اجر او را ضايع نمي كند؛ ولو مثقال ذرّه اي باشد. اين، صحنه امتحاني بود كه مردم وارد شدند. البته پيروزي بزرگ، هم شكر دارد و هم پرهيز از خطر. بعد از همه پيروزيها، يك احتمال خطر وجود دارد. ملت ايران كه در اين حادثه پيروز شده است، بايد خدا را شكر كند. احتمال خطر چيست؟ احتمال خطر اين است كه يك وقت خداي نكرده بعضي از افراد، كوتاهيهايي در رفتارشان نشان دهند، نسبت به ديگران بگومگوهايي بين مردم انجام گيرد. هم شما آقايان و خانمهاي محترمي كه نمايندگان مردميد و جزو برگزيدگان ملت هستيد، نگذاريد، و هم آحاد مردم نگذارند كه دشمن خوشحال شود. دشمن منتظر است كه بين شما بگومگو باشد. دشمن منتظر است كه صفوف متّحد شما به هم بخورد. دشمن منتظر است كه نمايش رأي سي ميليوني را - كه نمايش اتّحاد ملت ايران در دفاع از نظام اسلامي است - به يك دعوا و تنازع و تنافس و بگومگو تبديل كند و اين شيريني را از شما بگيرد. نگذاريد. اين جا، جاي هوشياري شماست. همه نامزدها متعلّق به نظام اسلامي هستند؛ همه از نظام اسلامي دفاع كردند؛ همه براي نظام اسلامي و براي خطوط اصلي آن و آنچه كه جزو بيّنات انقلاب است، شعار دادند. بنابراين، حركت متّحدي به نفع نظام اسلامي اتّفاق افتاده است. بايد هوشيار بود؛ بخصوص شما نمايندگان مردم بايستي متوجّه باشيد. هم در مجلس و هم در حوزه انتخابيّه كه مي رويد، به خاطر موفّقيت سي ميليوني، به مردم تبريك بگوييد. اين، بزرگترين مسأله است. از ماهها قبل، بعضي از بزرگان و

عزيزان و برجستگان كشور، مكرّر به من مي گفتند كه اگر شما به شخص خاصي براي رياست جمهوري نظر داريد، آن را به ما بگوييد تا ما اوضاع و احوال را هموار كنيم و مردم را هدايت نماييم كه همان انجام گيرد. من به آنها گفتم آنچه من از خدا خواسته ام، سي ميليون رأي است. در طول اين چند ماه قبل از انتخابات، هر چه اصرار شد، آقايان محترم مسؤولان برجسته كشور و ديگران، غير از همين حرف، چيزي از من نشنيدند. گفتم در اين انتخابات، من آراءِ مردم را از خداي متعال خواسته ام؛ آن براي ما و كشور مهمّ است. بالاخره هر كس كه در رأس دولت و قوّه مجريّه قرار گيرد، كاري مي كند، پيشرفتهايي دارد، مشكلاتي دارد. هيچ كس مطلق نيست، هيچ كس كامل نيست؛ تفاضلها هم خيلي زياد نيست. آنچه براي من مهمّ است، اين قضيه است كه همه ملت احساس كنند كه در اين آزمايش شريكند. بحمداللَّه خداوند متعال اين دعا را مستجاب كرد، اين آرزو را برآورده نمود و اين هديه را به ملت ايران داد. ما اگر تا آخر عمرمان هم شكر كنيم، كم است. بعد از گذشت هجده، نوزده سال از پيروزي انقلاب، بعد از نُه سال از رحلت امام بزرگوار - كه دشمن تصوّر مي كرد يك ماه هم اين نظام باقي نخواهد ماند - مردم در انتخابات رياست جمهوري شركت مي كنند و با حضور خود كه يادآور روزهاي پرشور و هيجان اوّل پيروزي است، چنين انتخابات شيريني را سازماندهي مي كنند. اين، نعمت بزرگي است كه بايد آن را شكرگزاري كرد. اميدواريم كه خداوند متعال به همه ما توفيق

دهد، تا شكر كنيم، نعمتهايش را بشناسيم، راه شكرگزاري را پيدا كنم و بفهميم كه آنچه تكليف ماست، اين است. مسؤوليتهايي كه من و شما داريم، امانتهايي در دست ماست. «وتلك الايام نداولها بين الناس»(8). خداي متعال، اين امانتها را دست به دست مي كند و چند روزي به ما فرصت مي دهد كه اين امانتها را نگهداريم. اين امانتها را خوب نگهداريم و با وظيفه ي الهي خوب رفتار كنيم و بيش از همه چيز، خدا را در نظر داشته باشيم. اين مهمّ است. اميدواريم كه ان شاءاللَّه وجود مقدّس وليّ عصر ارواحنافداه از ملت ايران راضي باشد، كه حتماً راضي است. ادعيّه زاكيّه آن بزرگوار، شامل حال ملت ايران باشد. اين ملت عزيز و عظيم، در همه ميدانها موفّق باشد. خداوند روح مطهّر امام بزرگوار را شاد كند، كه آنچه ما از اين خيرات و بركات داريم، به بركت آن وجود پرفيض، آن استثناي زمان، آن نادره دهر و يگانه تاريخ اسلام است. خداي متعال ما را مفتخر كرد كه در زمان او واقع شويم و او را ببينيم و از او بشنويم و از بركات وجودش بهره مند گرديم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) حمد: 7 2) بقره: 40 3) قصص: 78 4) نساء: 79 5) نحل: 53 6) البلد الامين، ج 1، ص 20 7) مائده: 27 8) آل عمران: 140

بيانات مقام معظم رهبرى در اجتماع با شكوه زائران مرقد مطهر حضرت امام خمينى(ره)

بيانات مقام معظم رهبري در اجتماع با شكوه زائران مرقد مطهر حضرت امام خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين. الهداةالمهديّين المعصومين. سيّما بقيةاللَّه في الارضين. هشتمين سالگرد رحلت امام بزرگوار، فرصت تازه اي

براي ملتِ قدردان و وفادار ايران است كه يكبارِ ديگر، ميزان علاقه و عشق و وفاداري خود را به آن رهبر راحلِ عظيم الشّأن ابراز كند و بحمداللَّه همان گونه كه ملاحظه مي شود، با گذشت هشت سال از آن واقعه غم انگيز - كه تا اعماق جان، اين ملت را مصيبت زده و داغدار كرد - اين حادثه بزرگ را به دست فراموشي نسپرده است و ياد و نام و خاطره امام، در ميان مردم و در دلهاي آنان، روز به روز شادابي و طراوت ديگري پيدا مي كند. غير از ملت ايران، ساير ملتهاي مسلمان، بلكه آزادگان عالم هم، ياد اين بزرگوار را فراموش نكرده اند و فراموش نخواهند كرد. امسال به مناسبت حضور عظيم مردم در عرصه انتخابات - كه نمايش بزرگ ديگري از فرمانبرداري ملت بزرگ و عظيم الشّأن ايران نسبت به وصاياي امام بزرگوار بود - مي توانيم به روح مقدّس آن بزرگوار شادباش بگوييم. من در اين مناسبت، يك بار ديگر هشتمين سالگرد اين حادثه غم انگيز را به شما ملت بزرگ و باوفا تسليت عرض مي كنم و همچنين ياد فرزند ارجمند آن بزرگوار،مرحوم حاج سيداحمد آقا را كه در مضجع پدر بزرگوار خود و در كنار آن عزيز ابدي خفته است، گرامي مي داريم و از خداوند متعال براي روح آن بزرگوار و فرزندشان و همه شهداي انقلاب اسلامي، خواستار لطف و فضل و رحمت هستيم. در اين فرصت، دو مطلب را عرض مي كنم. يك مطلب درباره انقلاب بزرگي است كه به اراده و همّت امام و با دست معجزنشان آن بزرگوار و تبعيّتِ عظيم ملت از او در ايران به وجود آمد. مطلب ديگر، مطلب كوتاهي درباره

خصوصيتي از خصوصيات امام است كه مي خواهم آن را بر مطلب اوّل مترتّب كنم. اصل صحبت من هم، همان مطلب دوم است. امام بزرگوار، نهضت عظيمي را در ايران سازماندهي كرد كه ابعاد آن از ايران فراتر بود. بهره مندان از اين انقلاب، فقط ملت ايران نبودند؛ بلكه جهان اسلام و - با يك ديد - فراتر از جهان اسلام را هم شامل مي شد. در ايران، تأثير و نتيجه كوتاه مدّتِ بسيار مهمّي كه بر اين نهضت مترتّب شد، دگرگوني نظام سياسي در اين كشور بود. امام بزرگوار به كمك اين ملت بزرگ، يك نظام سياسي فاسد و وابسته و منحرفي را برانداخت و به جاي آن، نظام سالم و مستقلّ و كارآمدي را در كشور ايران برسرِ كار آورد. توجّه به تفاوتها و تقابلهاي اساسي اين دو نظام، نكته مهمّي است كه در اين صحبت كوتاه و مقدّمه مطلب دوم، به طور مختصر به آن اشاره مي كنم. آن نظام سياسي اي كه امام بزرگوار ما با نهضت خود و به كمك اين ملت از بين برد - يعني نظام فاسد و وابسته پادشاهي - نظامي بود كه سردمداران و مسؤولان و رؤساي آن، به سرنوشت ملت ايران و جوانان اين كشور اهميتي نمي دادند و كشور و ملت را به سمت وابستگي هر چه بيشتر سوق مي دادند. سعادت مردم به عنوان يك هدف، براي آنها مطلقاً مطرح نبود. اداره كشور، با الگوهاي غلط و نامتناسبي انجام مي شد، كه از كشورهاي بيگانه به طور ناقص گرفته شده بود و تازه همان هم اجرا نمي شد؛ يعني يك نظام استبدادي و ديكتاتوري محض، تحت نامهاي گوناگون و با روشهايي كه

هيچكدام از آن روشها، برخاسته از اراده و خواست ملت و متوجّه به مصالح آنها نبود. در نظام وابسته منسوخ و برافتاده قبل از انقلاب، مردم دچار فساد و بي بند و باري بودند، يا به تعبير درست تر، به سمت فساد و بي بند و باري و خودباختگي و بي ايماني سوق داده مي شدند. يعني حركت ملت را اين طور تنظيم كرده بودند كه روز به روز در كشور، بي ايماني همه گيرتر شود و مردم از ايمان معنويِ درست محروم بمانند و به فساد و بي بند و باري كشانده شوند و خودباختگي در مقابل بيگانگان در آنها تقويت گردد و استقلال اقتصادي و فرهنگي در كشور، مفهومي نداشته باشد. جهت كلّيِ حركت در آن نظام منسوخ و فاسد، اين بود. در اين مرحله، هنر بزرگ امام بزرگوار در اين بود كه به جاي آن نظام فاسد، يك نظام سياسي در اين كشور برقرار كرد كه به جاي بي اعتنايي به مردم، عشق به مردم بر آن حاكم است. به جاي بي توجّهي به سرنوشت ملت، بخصوص سرنوشت جوانان، عشق به سرنوشت ملت و عشق به سرنوشت جوانان و اهميت فوق العاده به آنها در آن مطرح است. به جاي خودباختگي در مقابل بيگانگان، خودباوري در ميان مردم روز به روز توسعه پيدا مي كند. به جاي وابستگي سياسي و اقتصادي و فرهنگي به بيگانگان، استقلال سياسي و اقتصادي و فرهنگي هدف قرار گرفته است. ملت ايران، در بينش نظام سياسي اي كه امام بزرگوار در اين كشور برقرار كرد، نيازي ندارد كه روشهاي زندگي خود را از ديگران تقليد كند و ياد بگيرد؛ زيرا داراي فرهنگ غني و عميقي است. اسلام را دارد، آموزشهاي

قرآني را دارد، دستورات الهي را دارد، سنتهاي اصيل ملّي و بومي خود را دارد و مي تواند يك زندگي شيرين، زيبا، باشكوه، مرفّه و همراه با عزّت را براي خود ترتيب دهد. تفاوت شكل نظام اسلامي اي كه امام بزرگوار در اين كشور مستقر كرد، با نظام فاسدي كه قبل از نهضت امام بزرگوار و قبل از وقوع معجزه عظيم زمان ما در اين كشور مستقر بود، اين قدر عميق و آشكار است. وقتي نگاه كنيد و دقّت نماييد، مي بينيد كه همه نقاط منفي اي كه در نظام منحطِّ پهلوي بر ملت ايران تحميل شده بود و جزو خصلتهاي ذاتيِ آن نظام سياسي بود، در نظام سياسي اي كه امام بزرگوار در اين كشور به وجود آورد، به نقاطي كه صد و هشتاد درجه با آن فاصله دارد، تبديل شده است. در نظام اسلامي، مردم به خودشان ايمان و اعتقاد دارند؛ نظام سياسي براي خود احترام قائل است؛ زير بار تحميل قدرتمداران جهاني و سلطه استكباري نمي رود؛ استقلال كشور، متّكي به منافع و مصالح خودِ اين مردم است، نه متّكي به خواست و مصالح بيگانگان؛ مسؤولان كشور، منتخبان خودِ ملتند، نه تحميل شده به وسيله اجانب، يا به وجود آمده در كودتاهاي نظامي و با پول دشمنان. در آن نظام، مردم در تعيين سرنوشت سياسي خودشان، هيچ نقشي نداشتند؛ اما در نظام اسلامي، مردم در تعيين سرنوشت سياسي خودشان، همه نقش و تأثير را دارا هستند. آنچه را كه امام بزرگوار، با دست قدرتمند و معجزنشان خود به وجود آورد - كه آن هم از ايمان و توكّل و شخصيّت مستحكم او سرچشمه مي گرفت - بر اساس اسلام

بود. يعني هدفهاي نظام اسلامي، هدفهاي اسلامي است؛ هدفهايي است كه در قرآن و اسلام تعريف شده است. روشها و برنامه هاي نظام اسلامي هم، همان مقرّرات و برنامه ها و احكامي است كه در منابع اسلامي تبيين و معيّن شده است؛ يعني نظام اسلامي، نظامي است كه صددرصد برخاسته از اسلام است. ادّعا نمي كنيم كه واقعيت جامعه، صددرصد منطبق با اسلام است - اين، چيزي است كه در بلند مدّت بايد تأمين شود - اما ادّعا مي كنيم كه برنامه ها متّخذ از اسلام است؛ روشها برخاسته از مقرّرات اسلامي است و هدفها، هدفهايي است كه به وسيله اسلام، براي بشر و جوامع بشري و آحاد انسان تعريف شده است. لذا آن نكته اي كه عرض شد، آشكار مي شود؛ يعني چون متّكي به اسلام است، ابعاد آن از ابعاد ايران وسيعتر است. در اين قريب نوزده سالي كه از پيروزي انقلاب مي گذرد، يكي از نكاتي كه تبليغات دشمنان همواره نسبت به نظام اسلامي مطرح كرده اند، عبارت از صدور انقلاب است. بارها هم مسؤولان جمهوري اسلامي گفته اند كه ما نمي خواهيم انقلابمان را به كشورها و در ميان ملتها صادر كنيم؛ اما آنها باز هم تكرار مي كنند! مقصود آنها از صدور انقلاب، همين است كه وقتي نظام اسلامي بر مبناي احكام اسلام و هدفهاي قرآني تنظيم شده باشد - كه شده است - در هر جاي آفاق عالم كه مسلماني زندگي مي كند، اين نظام و اين انقلاب را از خود مي داند، به آن افتخار مي كند و از عزّتش، احساس عزّت دارد. امروز جمهوري اسلامي، در صحنه هاي سياسي و بين المللي و در عرصه سازندگي كشور و در نمايشهاي سياسي عظيمي كه اين

ملت به وجود مي آورد - مثل همين مسأله انتخابات، يا بقيه عرصه هايي كه مردم در آن حضور پيدا مي كنند - سربلند است. هرگاه يكي از اينها به وجود مي آيد، يكي از نمونه هاي عزّت و استقلال هم ظاهر مي شود. هر جاي عالم، مسلماني زندگي مي كند، وقتي اين خبر را مي شنود، احساس عزّت مي كند. چرا؟ چون نظام جمهوري اسلامي را متعلّق به خودش مي داند و اين به خاطر آن است كه امام بزرگوار - طرّاح و معمار اين انقلاب - اين نظام را بر اساس هدفهاي اسلامي به وجود آورد و به آن، جنبه فرامرزي و جهاني و بين المللي داد. نمي توانند اين نظام را در چارچوب مرزهاي ايران محبوس كنند. مسلمانان دنيا، اين نظام را از خود مي دانند و اين همان چيزي است كه استكبار را به شدّت خشمگين مي كند. اسم اين را صدور انقلاب مي گذارند؛ يعني همان تعبيري كه انقلابيّون ماركسيست، در دهه هاي ميانه قرن بيستم، به آن افتخار مي كردند؛ در حالي كه ما به آن معنا و به آن صورت، معتقد به صدور انقلاب نيستيم. وقتي كه اين انقلاب، اسلامي است، پس همه مسلمانان عالم، به آن علاقه مند و معتقدند و آن را از خود مي دانند. ملاحظه كرديد كه امام بزرگوار در طرّاحي اين انقلاب و در تنظيم نظام سياسي بر اساس اين انقلاب - يعني تشكيل حكومت و نظام جمهوري اسلامي - به فضل پروردگار و به هدايت الهي، روشي را برگزيد كه روش پيامبران و بندگان متّصل به منبع غيب است. اين، به خاطر آن است كه امام، قرآن را دوست مي داشت، خود شاگرد مكتب قرآن بود، با قرآن مأنوس بود، از قرآن استمداد

مي كرد و قرآن براي او برنامه زندگي به حساب مي آمد. اين، يكي از نتايج و آثار بزرگ و شكوهمند آن حقيقت است. مطلب دومي كه درباره امام است و من آن مطلب را امروز مي خواستم عرض كنم و به اختصار در ميان مي گذارم، اين است كه چنين حركت عظيمي، معمولاً و عادتاً با يكي از دو آفتِ «تحجّر» يا «انفعال» مواجه مي شود. چنين كار بزرگي، آفاتي دارد و آفت بزرگ چنين حركت عظيمي با اين ابعاد وسيع - همان طور كه گفتم - يكي از دو آفت «تحجّر» يا «انفعال» است. تحجّر اين است كه، كسي كه مي خواهد كار بزرگي را با اين عظمت انجام دهد، نتواند نيازهاي زمان و لوازم هر لحظه لحظه زندگي يك ملت را از قرآن بشناسد و بخواهد در يك وضعيت ايستا و بدون انعطاف، حكم نمايد و كار كند و پيش برود. اين، امكان پذير نيست. معناي تحجّر آن است كه، كسي كه مي خواهد از مباني اسلام و فقه اسلام، براي بناي جامعه استفاده كند، به ظواهر احكام اكتفا نمايد و نتواند كشش طبيعي احكام و معارف اسلامي را، در آن جايي كه قابل كشش است، درك كند و براي نياز يك ملت و يك نظام و يك كشور - كه نياز لحظه به لحظه است - نتواند علاج و دستور روز را نسخه كند و ارائه دهد. اين، بلاي بزرگي است. اگر در رأس نظامهاي سياسي اي كه براساس اسلام، يا تشكيل شده است، يا در آينده تشكيل خواهد شد، چنين روحيه اي وجود داشته باشد، يقيناً اسلام بدنام خواهد شد و منبع لايزال معارف و احكام اسلامي نخواهند توانست جامعه را

پيش ببرند. امام، خود را از اين آفت مبّرا كرد. به خاطر طول سالهايي كه فقهاي شيعه و خودِ گروه شيعه، در دنياي اسلام به قدرت و حكومت دسترسي نداشتند و فقه شيعه، يك فقهِ غيرحكومتي و فقهِ فردي بود، امام بزرگوار، فقه شيعه را به سمت فقه حكومتي كشاند. همچنان كه اهل فن اطّلاع دارند، در ميان كتب فقهي شيعه، بسياري از مباحثي كه مربوط به اداره كشورند - مثل مسأله حكومت، مسأله حسبه و چيزهايي كه با كارهاي جمعي و داشتنِ قدرت سياسي ارتباط پيدا مي كند - چند قرن است كه جايشان خالي است. بعضي از آنها، از اوايل هم در كتب فقهي شيعه، مورد تعرّض قرار نگرفته است؛ مثل همين مسأله حكومت. بعضي مسائل مثل مسأله جهاد - كه يك مسأله اساسي در فقه اسلام است - چند قرن است كه از كتب فقهي استدلالي شيعه، بتدريج كنار گذاشته شده و در اغلب كتب فقهي استدلالي، مورد توجه قرار نگرفته است. علّت هم معلوم است. فقهاي شيعه، در اين مورد تقصير يا قصوري نكرده اند. براي آنها، اين مسائل مطرح نبوده است. شيعه، حكومت نداشته است. فقه شيعه، نمي خواسته است جامعه سياسي را اداره كند. حكومتي در اختيار او نبوده است كه جهاد بخواهد آن حكومت را اداره كند و احكامش را از كتاب و سنّت استنباط نمايد. لذا فقه شيعه و كتب فقهي شيعه، بيشتر فقه فردي بود؛ فقهي كه براي اداره امور ديني يك فرد، يا حدّاكثر دايره هاي محدودي از زندگي اجتماعي، مثل مسائل مربوط به خانواده و امثال آن كاربُرد داشت. شايد بشود به جرأت گفت كه فقه شيعه، عميقترين

فقه هاي اسلامي است. يعني كتب فقهيِ فقهاي اماميّه، از لحاظ عمق، از همه كتب فقهي اي كه ما ديده ايم، به طور معدّل عميقتر و دقيقتر است؛ امّا اين مباحث و اين گرايش در زمينه هاي مختلف، در آن وجود نداشته است. امام بزرگوار، فقه شيعه را از دوراني كه خود در تبعيد بود، به سمتِ فقه اجتماعي و فقه حكومتي و فقهي كه مي خواهد نظام زندگي ملتها را اداره كند و بايد پاسخگوي مسائل كوچك و بزرگ ملتها باشد، كشاند. اين، يعني نطقه مقابل آن آفتي كه گفتيم تحجّر است. حتّي در اواخر سالهاي عمرِ بابركت امام بزرگوار، مسائلي كه به ظاهر جزئي مي نمود - اما با توجّه به اين كه يك خط و يك سَمتگيري را به فقهاي شيعه نشان مي داد، بسيار مهم بود - پيش آمد و ايشان باز هم نشان داد كه آن كسي كه مي خواهد نظام را اداره كند؛ آن فقهي كه مي خواهد يك ملت يا مجموعه عظيمي از انسانها و ملتها را اداره كند، بايستي بتواند شرايط زمان را بشناسد و پاسخ هر نيازي را در هنگام آن نياز، به آن بدهد و نمي تواند در زمينه هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و همه مسائلِ زندگي مردم، نقطه اي را بي پاسخ بگذارد. آفت دومي كه در چنين مواردي، مسؤولان و رهبران و گردانندگان اجتماعات را تهديد مي كند، اين است كه آنها را دچار انفعال و خودباختگي كنند و و در موضع تأثيرپذيريِ ناخواسته از اراده ديگران قرار دهند. امام بزرگوار، در مقابل اين آفت دوم هم مثل كوه ايستاد. آن چيزي كه بايد مورد توجّه قرار گيرد و من اصرار دارم كه مردم عزيز ما -

بخصوص جوانان - و همچنين مسؤولان بخشهاي مختلف نظام مقدّس جمهوري اسلامي به آن توجّه كنند، اين است كه دشمنان نظامِ جمهوري اسلامي، وقتي نمي توانند در ميدان مبارزه روياروي، كار مؤثّري با اين نظام انجام دهند؛ يعني نمي توانند به آن ضربه نظامي بزنند؛ نمي توانند انفجار داخلي درست كنند؛ نمي توانند ضربه هاي امنيتي بزنند؛ نمي توانند با محاصره اقتصادي، آن را به زانو درآورند - وقتي از همه اينها مأيوس مي شوند - يك راه برايشان باقي مي ماند و آن، اين است كه نظام اسلامي و انقلابي را به مواضعي برخلاف اصولِ خود سوق دهند، يا به عبارت ساده تر و روشنتر، آن را وادار كنند كه از گفته هاي خود در زمينه مسائل انقلاب برگردد؛ حرف و مواضع خود را تخطئه كند و خودش را دچار تناقض نمايد! اين را از چه راهي انجام مي دهند؟ از راه فشارهاي تبليغاتي، فشارهاي سياسي، فشارهاي فرهنگي. جو را آن چنان از فشار انباشته مي كنند كه انسانهاي ضعيف النّفس، در مقابل اين فشار نمي توانند مقاومت كنند. اگر بخواهيم يكي، دو مثال در زمينه مسائل سياسي عرض كنيم، بايد بگوييم كه تا ده، پانزده سال قبل، مسأله فلسطين در دنياي اسلام، مسأله اي بود كه همه به نامِ آن شعار مي دادند؛ بعضي صادقانه تر، بعضي همراه با ظاهرسازي؛ ولي به هر حال، همه حكومتهاي اسلامي، شعار مسأله فلسطين را اقلاً به زبان مي گفتند و تكرار مي كردند. فشار استكبار و دشمنان شروع شد. يعني همان كساني كه از اوّل، باني غصبِ كشور فلسطين از يك ملت - يعني ملت فلسطين - و سپردن آن به دستِ يك مجموعه مهاجر و دروغين و يك ملت ساختگي بودند، شروع به فشارآوردن بر

روي دولتها و شخصيّتها كردند. ملت كنونيِ صهيونيستِ اشغالگر، يك ملت ساختگي است. هيچ عنصري از عناصر اصلي يك ملت در اشغالگران نيست، از جاهاي مختلف عالم، با ديدگاههاي مختلف، با مناشئ اجتماعي مختلف و با عقايد گوناگون آمده اند؛ صرفاً از جهت اين كه به نژاد بني اسرائيل اتّصال و ارتباط دارند! قرنها از هم جدا بوده اند، ولي آنها را به عنوان يك ملت تلقّي كرده اند. يك ملت تصنّعي و دروغين؛ براي اين كه بتوانند در اين نقطه حسّاس از جهان - يعني قلب خاورميانه و قلب جهان اسلام - پايگاهي براي استكبار باشند. روز اوّل، انگليسيها آنها را به وجود آوردند؛ امروز هم رژيم امريكا حداكثر استفاده را از آن مي برد و اهداف استكباري خود را تأمين مي كند. همانهايي كه اين زمينه را به وجود آورده اند، شروع به ايجاد فشارهاي تبليغاتي و سياسي بر روي دولتها و شخصيّتها و نظامهاي سياسي كرده اند و باب گفتگوهاي پشت پرده و رشوه دادنها و رشوه گرفتنها را باز گشوده اند و كاري كرده اند كه اين شعار عمومي مسلمانان را بتدريج از زبان دولتها بگيرند؛ والّا از ملتها كه نمي توانند بگيرند. همان كساني كه پانزده يا بيست سال قبل، دولت صهيونيست را به عنوان دولت غاصب، مورد قطع رابطه و محاصره اقتصادي قرار داده بودند، امروز براي ايجاد ارتباط اقتصادي با او، مسابقه مي گذارند! اين، همان انفعال است. فشار گوناگون دستگاههاي متمركز استكبار، چه از لحاظ تبليغات و چه از لحاظ مسائل اقتصادي و غيره، به قدري بر اينها به طور متوالي وارد مي آيد، كه احساس مي كنند ناچارند عقب نشيني كنند، و عقب نشيني مي كنند. اين، خودباختگي و انفعال در زمينه مسائل

سياسي است. همين قضيه، به شكل بسيار خطرناكتر، در زمينه مسائل اعتقادي و مواضع اصولي مطرح مي شود. در اواسط اين قرن، بسياري از كساني كه با اتّكا به موج چپ، در آفريقا و آسيا، انقلابها و نظامهايي به وجود آوردند، بعد از گذشت پنج سال، ده سال، پانزده سال، زير فشار دشمنان مسلّط و دارندگان زر و زور و بوقهاي تبليغاتي، همه مواضع اصولي خودشان را از دست دادند و بتدريج به آنها نزديك شدند! فقط اسمهايشان با هم فرق داشت؛ اما باطنشان يكي بود. خطر بزرگي كه انقلابها و اصالت ملتها را تهديد مي كند، اين خطر است. خطر بزرگي كه صاحبان فكر و انديشه را در كشورها تهديد مي كند، اين خطر است. امام، در مقابل اين خطر، مثل كوه استوار ايستاد؛ «كالجبل لا تحركه العواصف»(1). از ساعت اوّل، از نام نظام جمهوري اسلامي بگيريد، تا بقيه قضايا. آن روزها معمول بود كه كلمه «دمكراتيك» را در كنار نام جمهوري بياورند؛ يعني يك كلمه غربي، داراي محتواي دوگانه. هم غربيها ادّعا مي كردند كه ما دمكراتيك هستيم، هم كشورهاي سوسياليستي و شرقيِ آن روز مي گفتند ما دمكراتيكيم! در دنيا مُد بود كه اسم كشورها و نظامهاي سياسي را دولت دمكراتيك فلان جا بگذارند. اصرار داشتند كه اين كلمه را بر كلمه جمهوري اسلامي اضافه كنند. البته صرفِ اضافه كردن يك كلمه نبود؛ دنباله اين اضافه كردن، خيلي از حرفها و مسائل وجود داشت كه امام با آن ديدِ تيزبين خود ديد. امام از اوّل اعلام كرد: «جمهوري اسلامي؛ نه يك كلمه كم، نه يك كلمه زياد». جمهوري اسلامي، همان است كه انسان از قرآن مي گيرد. در هر

مرحله اي، بخصوص در سالهاي اوّل كه هنوز قاطعيت امام بزرگوار براي تصميم گيرندگان جهاني در داخل دولتهاي استكباري، درست معلوم نشده بود، از اين فشارها زياد مي آوردند؛ ولي البته بعدها مأيوس شدند. اين، آن نكته اي است كه همه بايد توجّه داشته باشند. امروز هم همين معنا وجود دارد. دستگاههاي وابسته تبليغاتي استكبار، در راديوهايشان، يك كشور را به خاطر اعتقادات اصيلش، به باد تمسخر و استهزا مي گيرند؛ براي اين كه ملتي را وادار به عقب نشيني كنند. اين راديوهاي بيگانه، با پولهاي گزافي كه اداره مي شوند، براي همين است كه ملتها را در مقابل موج مصنوعي جهاني - كه آنها با تبليغات خودشان وانمود مي كنند - به احساس غربت وادار كنند. در همه قضايا هم دخالت مي كنند و نظرات اصيل ملتها را مورد تهاجم قرار مي دهند. ما از ملتهاي ديگر هم كم و بيش خبر داريم؛ اما بيشتر، از ملت و از مسائل اصولي خودمان اطّلاع داريم. در همه زمينه ها - در قضيه زن، در قضيه حقوق بشر، در قضيه دمكراسي - اظهار نظر و دخالت مي كنند و ملت را به خاطر عقايد اصولي اش زير سؤال مي برند. در حالي كه در همه اين قضايايي كه امروز بوقهاي تبليغاتي استكبار، ملت ايران را متّهم مي كنند، مردم ما مي توانند با گردن برافراشته بايستند و در يك عرصه جهاني - اگر در عرصه بين المللي، چنين فرصتي به اين ملت بزرگ داده شود - اثبات كنند كه در اين زمينه ها، خودِ غربيها از ملت ايران عقبترند. يك مسأله، همين مسأله دمكراسي و مسأله حضور و دخالت مردم و مسأله آراءِ آنهاست. امروز شما ببينيد، ملت ايران در انتخاباتي كه مربوط

به گزينش رئيس جمهور است - يعني گزينش رئيس و مدير امور اجرايي كشور - و براي او مهم است، با درصد بالايي شركت كرد و رأي داد؛ كه من هر چه نگاه كردم، در اين سالهاي اخير، در هيچيك از كشورهاي غربي، در انتخاباتي كه آنها خودشان بدان افتخار مي كنند، چنين حضوري از مردم مشاهده نشده است. ملت ايران، به دهان ياوه گوياني زد كه نظام جمهوري اسلامي را به اين متّهم مي كردند كه با مردم كاري ندارد و آراءِ مردم در آن داراي نقش نيست. ملت، به آنها تو دهني زد و نشان داد كه نخير؛ اگر شما راهپيماييها را نمي بينيد؛ اگر حاضر نيستيد كه حضور مردم را در صحنه هاي گوناگون پرهيجان اين انقلاب و اين كشور ببينيد؛ بياييد، اين يك نمونه و يك حضور آشكار و غيرقابل انكار را ببينيد. جمهوري اسلامي، اين افتخار را دارد كه تصميم گيري در آن، در مسائل مهمّي از اين قبيل، به عهده مردم است. مردم، اين امكان و اين ميدان را دارند و نظام جمهوري اسلامي از آنها مي خواهد كه در اين ميدان وارد شوند و حضور پيدا كنند و اين حركت را انجام دهند. البته تبليغات دشمن كه با اين چيزها تمام نمي شود. تبليغات خصمانه دشمن، تبليغات استكباري، تبليغاتي كه ناشي از غرض ورزي و عناد است، به خاطر واقعيت داشتن حرفها كه نيست. چيزي را براي يك ملت و يك كشور و يك نظام بهانه مي كنند و به دروغ روي آن تبليغات مي نمايند. مسأله زن هم همين طور است. در طول اين نوزده سال - از اوّل انقلاب تا كنون - نسبت به ديدگاه نظام جمهوري

اسلامي و ديدگاه اسلامي درباره زن، به طور مستمر ياوه گويي كرده اند. اسلام، در مورد بينشي كه نسبت به زنان و نقش بانوان در جامعه دارد - نقش فردي، نقش خانوادگي، نقش سياسي، نقش اجتماعي - مي تواند ادّعا كند كه همه ملتهاي مدّعي بايد از او پيروي كنند. اگر قرار باشد كه در اين زمينه، كشورهاي غربي پشت ميز محاكمه اي قرار گيرند و پاسخ دهند، بدون شك آبرويشان خواهد رفت. در همين كشورهاي غربي، تا چند سال قبل از اين - نه خيلي زياد - زناني كه در مراكز آموزش عالي تحصيل مي كردند، حق نداشتند مدرك كتبي تحصيلات عالي خودشان را بگيرند! در همين اواخر، در بعضي از كشورهاي غربي - از جمله در انگلستان - يكي از مجلاتّ يكي از كشورهاي غربي - كه نمي خواهم از آن كشور و از آن مجلّه اسم بياورم - پيرزني را معرفي كرده بود كه در سال 1917 - يعني تقريباً هفتاد سال قبل - در حدّ دكترا تحصيلات عاليه كرده است؛ ليكن به او مدرك تحصيل نداده اند! بعد سؤال مي كند، چرا مدرك تحصيل نداده اند؟ مي گويد كه چون تا سال 1947 در انگلستان، به زناني كه تحصيل مي كردند، مدرك تحصيلي نمي دادند و مي گفتند كه زن نبايد مدرك تحصيلي بگيرد! اينها امروز آمده اند و در مقابل جمهوري اسلامي، مدّعي حقوق زن شده اند! در همان سالهايي كه چنين حقارتهايي در فرهنگ غربي مشاهد مي شد، در ايران اسلامي، «بانوي اصفهاني» اجازه اجتهاد از مجتهدان درجه اوّلِ آن روز اسلام داشت و در اصفهان، حوزه تدريس فلسفه و فقهش را داير بود! اسلام، اين است. تا اوايل اين سده - يعني تا دهه هاي

دوم و سوم همين قرن ميلادي - در كشورهاي غربي، زنان مالكيت به معناي حقيقي نداشتند! يعني زني كه شوهر مي كرد، بدون اجازه شوهرش نمي توانست در ثروت خود تصرّف كند. اين را با احكام اسلامي مقايسه كنيد كه زنان را مستقل مي داند. مگر شوهر حق دارد كه به زن بگويد تو در مال خودت اين كار را بكن، اين كار را نكن، اين تصرّف را بكن؟ در اسلام، چنين حقّي به شوهر داده نشده است. درباره مسأله زن، اينها آمده اند طلبكار نظام جمهوري اسلامي شده اند! چرا؟ چون در نظام اسلامي، بر اساس معارف اسلام، بي بندوباري راه ندارد و فساد و فحشا اجازه داده نمي شود. اينها مي خواهند، همچنان كه در نظام منحوس پهلوي، زن و مرد و پير و جوان را به سمت بي بندوباري سوق مي دادند، امروز هم همين كار را در نظام جمهوري اسلامي بكنند و همان بساط را به راه بيندازند. همان بلايي كه امروز بر سر خود كشورهاي غربي آمده است، كه امروز دلسوزان در كشورهاي غربي - و از همه بيشتر در امريكا - نگران فساد و بي بندوباري نسل جوان خودشان هستند، كه ديگر از قابليت كنترل هم خارج شده اند و نمي توانند علاج كنند! مي خواهند اين فساد را هم در كشورهاي اسلامي و در نظام اسلامي ما - كه بر پايه قرآن است - به راه بيندازند. آن وقت با فشارهاي تبليغاتي، با تحقير، با تمسخر، با دروغ و با نسبتهاي خلاف واقع، مي گويند كه زنان را شكنجه مي كنند! با گفتن اين دروغها، مي خواهند نظام اسلامي را دچار انفعال كنند و ملت و مسؤولان ايران، در مقابل اين حرفها مجبور به عقب نشيني

شوند. حاشا و كلّا، چنين چيزي اتفاق نمي افتد. ملت ايران، عزّت و سربلندي خود را از استقامت و خودباوري و نفي خودباختگي به دست آورده است. همه دنيا بايد بدانند كه اين ملت، به سمت كمال و رفاه و علم و معرفت و گسترش فرهنگ و به سمت همه نيكيها و زيباييها پيش خواهد رفت؛ اما حتّي يك روز و يك ساعت هم تسليم فشارهاي دشمنان نخواهد شد. راه ميان تحجّر و خودباختگي، راهي بود كه امام انتخاب كرد. اين، درس بزرگ امام بود و توانست اين انقلاب را نجات دهد. امروز هم به فضل پروردگار، همان راه و همان خط در اين كشور مجرا و معتبر است و مسؤولان و فرزانگان و بزرگان و علما و سياستمداران و جوانان كشور و آحاد ملت، بر روي همين خط حركت مي كنند. رحمت خدا بر آن روح پاك و فكر بلندي كه راه را درست تشخيص داد، درست حركت كرد و به نتايج درست آن دست پيدا كرد. پروردگارا! تو را به اوليايت سوگند مي دهيم، روح مطهّر امام بزرگوار را روزبه روز و ساعت به ساعت، از تفضّلات خود بيشتر بهره مند فرما. پروردگارا! خطّ روشن آن بزرگوار را هر روز برجسته تر و نمايانتر گردان. پروردگارا! ملت ايران را در همه ميدانهاي بزرگ، موفق و پيروز گردان. پروردگارا! اين وحدت و اتّفاق و يگانگي و وحدت كلمه اي را كه ميان اين ملت است، روزبه روز مستحكمتر كن. پروردگارا! مسؤولان كشور را - كساني كه براي اين مردم، تعهّد خدمتگزاري كرده اند - در ادامه راهشان و در انجام كارهاي بزرگ و برداشتن بارهاي سنگين، كمك فرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، قلب

مقدّس وليّ عصر ارواحنافداه را از ما راضي و خشنود فرما و ما را در حضور و غيبتش، از سربازان حضرتش قرار ده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) كمال الدين، ص 389

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با جمعى از فرماندهان و پرسنل نيروى انتظامى

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با جمعي از فرماندهان و پرسنل نيروي انتظامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران عزيز؛ خيلي خوش آمديد. اميدواريم كه خداي متعال همه شما را مشمول لطف و امان در رحمت خود در دنيا و آخرت قرار دهد. تركيب هم تركيب متناسبي است؛ هم نيروي انتظامي كه مسؤول امنيت فضاي زندگي و جان و مال مردم در سراسر كشور است، هم سازمان تأمين اجتماعي كه آن هم مسؤول امنيت بخشيدن به طبقات ضعيف و مستمند است. يك جمله راجع به اين سازمان عرض كنيم، و آن، اين است كه نظام جمهوري اسلامي، نظامي است كه اساساً با تأمين اجتماعي به اين صورتي كه امروز در دنيا رايج است، موافق است؛ در شمار آن نظامهايي نيست كه به شكل فلسفي و زيربنايي، با كارهاي تأميني در جامعه مخالفند. ما معتقديم كه مسؤولان كشور و دولت جمهوري اسلامي، بايد به شكل ويژه اي، طبقاتي را كه نيازمند كمك هستند، مشمول كمك رساني كنند كه اين، در سازمان تأمين اجتماعي، به صورت بيمه هاي اجتماعي و كارهاي تأميني گوناگون انجام مي گيرد. بنابراين، اين كار با اساس و فلسفه نظام اسلامي منطبق است و هر چه تلاش شود، ابتكار عمل به خرج داده شود، پوشش به شكل صحيحي گسترش يابد و نوع كمك رسانيها طوري باشد كه خانواده ها را به تلاش متناسب وادار كند و در جامعه ركود به وجود نياورد، بلكه حركت ايجاد نمايد، اين با

اهداف نظام جمهوري اسلامي منطبقتر خواهد بود. دولت هم بايد ان شاءاللَّه كمك كند تا قشرهايي كه در پوشش تأمين اجتماعي هستند - مثل بازنشستگان - هر كدام به نحوي مورد اعتنا و توجّه ويژه قرار گيرند. بازنشستگان، نيروي فعّاله كشور در اندكي پيش از اين هستند كه تلاش كرده اند، زحمت كشيده اند، بسياري از آنها شب و روز و عمر و جواني خود را صرف كار كرده اند و بايد كشور به اين تلاش و به اين زحمتكشيِ مستمرّ دوران عمر پاسخ گويد. اين را هم بدانيد كه وضع فعلي بازنشستگان، در واقع هميشه به صورت يك الگو در مقابل چشم كاركنان فعلي دولت قرار خواهد گرفت. هرچه وضع بازنشستگان در كشور بهتر باشد، كاركنان فعلي دولت با دلگرمي بيشتري كار خواهند كرد؛ چون مي دانند فردا كه به آن وضع رسيدند، اوضاعشان خوب خواهد گذشت. اگر خداي ناكرده نسبت به بازنشستگان بي اعتنايي، بي احترامي و بي توجّهي شود و آنها دچار مشكل شوند، اين آيينه فرداي كاركنان امروز خواهد بود. يعني نگاه مي كنند، مي بينند كه فردايشان اين است؛ از كار دلزده خواهند شد و به كارهاي نامتناسب با شغل خود روي خواهند آورد. لذاست كه دستگاه دولتي بايد به صورت اساسي به مسأله بازنشستگان - بخصوص كساني كه در پوشش سازمان تأمين اجتماعي و سازمانهاي دولتي، بيمه و تأمين هستند - توجّه و به صورت ويژه به آنها رسيدگي كند. مسأله نيروي انتظامي، البته يك مسأله اساسي و مهمّ است. اگر ما بخواهيم ضروريات زندگي بشر را در فصول عمده خلاصه كنيم و مثلاً به دو فصل، سه فصل و حداكثر به چهار فصل برسد، يك فصل از اين

چند فصل، فصل «امنيت» است. بدون امنيت، نه خوراك لذّتي مي بخشد، نه خانواده اُنسي ايجاد مي كند و نه شغل و درآمد فايده اي مي دهد. امنيت كه نبود، هيچ چيز نيست. امنيت، مثل هوا براي انسان، به طور مستمر لازم است. اگر جامعه امنيت نداشته باشد، حالت اختناق پيدا مي كند؛ مثل مجموعه اي كه هوا در اختيار نداشته باشد. اين، اهميت امنيت است. امنيت هم متعلّق به همه است. امنيتِ تهران، واجبتر از امنيتِ مردم مرزنشين جنوب و شرق و غرب كشور نيست. امنيت افراد مرفّه كه از سرمايه و امكاناتي برخوردارند، واجبتر از امنيت آن كارگري كه چشمش به مزد روزانه است، نيست. لذا امنيت، متعلّق به همه است؛ نيروي انتظامي هم متعلّق به همه است. نكته اي را فرمانده محترم نيروي انتظامي ذكر كردند كه نكته درستي است و آن، اين است كه اساس نيروي انتظامي در دوران رژيم غير مردمي و طاغوتي، براي حفظ امنيت طبقات ويژه بود و بقيه مردم هر چه بر سرشان مي آمد، اهميتي نداشت! من در همان زمان رژيم گذشته، در مناطق مرزي كشور به صورت تبعيد زندگي مي كردم و مي ديدم كه وضع آن جا چگونه بود. در آن جا، امنيت به دست گردن كلفتها و باج بگيرهاي منطقه سپرده شده بود. امنيت، عبارت بود از امنيت خوانين و بزرگان و سرمايه داران منطقه و ديگران حقي از آن نداشتند. به همين خاطر، اگر در مناطق مختلف اين كشور و بخصوص در دوردستها، آدم متنفّذي، نوكران، كارگران و زيردستان خود را مي زد، مي كشت، حبس مي كرد، از زندگي و هستي مي انداخت و امنيت آنها و زن و فرزندشان را صلب مي نمود، ايرادي نبود و كسي نمي گفت كه شما چرا

اين كار را كرديد! اگر به پاسگاه هم شكايت مي كردند، شكايت كننده محكوم مي شد! يعني امنيت، امنيت طبقات ويژه بود، نه امنيت عمومي. گيرم كه فرضاً در شهرهاي بزرگ مثل تهران و بعضي شهرهاي ديگر، پليس، بازارها و كوچه ها و خيابانها را در همه جا زير نظر داشت؛ اما در حقيقت اين دستگاه عظيمي كه در آن زمان براي امنيت كشور فراهم و طرّاحي شده بود، هدفش آن بود. در داخل نيروهاي انتظاميِ آن روز، عناصر مؤمن و با اخلاص و خدوم و زحمتكش كم نبودند - ما از نزديك آنها را مي شناختيم؛ مردمان خوب خيلي بودند - ليكن سردمداران، امنيت را براي عموم نمي خواستند. در نظام اسلامي، قضيه اين طور نيست. امنيت، امنيت عموم مردم است. در همه شؤون زندگي، امنيت يك ضرورت براي انسان است. در دوران عبادت، در دوران سازندگي، در دوران تجارت و در هر فعاليتي كه انسان بخواهد بكند، محتاج امنيت است. اين جاست كه اهميت نيروي انتظامي معلوم مي شود. شما برادران نيروي انتظامي، هر چه از لحاظ اقتدار و سرپنجه قدرتمندي كه بتواند عناصر مخلّ امنيت را در كشور تعقيب كند، و نيز از لحاظ اخلاق و شرافت و نجابت و امانت و پاكدامني، بر كيفيّت خودتان بيفزاييد، زيادي نشده است. نيروي انتظاميِ نظام اسلامي، همان طور كه اين آقايان در سرودشان مي خواندند كه «ما پناه دلهاي شكسته ايم»، بايد حقيقتاً اين طور باشد. نيروي انتظامي بايد پناه دلهاي خائف و ترسان و جانهايي كه احساس مي كنند از سوي يك انسان يا جمع و مجموعه اي تهديد مي شوند، باشد. وجود نيروي انتظامي، بايد احساس امنيت را در مردم به وجود آوَرد. اين، شأن نيروي انتظامي در نظام

جمهوري اسلامي است. با اين كه در نيروي انتظامي، اين همه كار انجام گرفته و بحمداللَّه تلاشهاي كيفي زياد و فعاليتهاي خوبي شده است - بخصوص در اين اواخر احساس مي شود كه يك حركت جدّي و حقيقي براي سازندگي دروني نيرو كه همان سازندگي معنوي و بشري است آغاز شده است و در داخل نيرو، با عناصري كه احياناً متخلّفند، واقعاً برخورد مي شود، كه اين مورد تأييد ماست و بايد باشد و با جديّت همين حركت ادامه پيدا كند - درعين حال، تأكيد خودمان را باز هم داريم: عزيزان من! هر چه مي توانيد، در سالم سازي فضاي دروني نيروي انتظامي تأكيد كنيد. هر چه مي توانيد، خود شما تخلّفات داخلي نيروي انتظامي را بزرگ بشماريد. مردم قدردان كار شما هستند. حال نگاه نكنيد كه احياناً روزنامه يا مقاله نويسي، با اهداف گوناگوني كه احياناً بعضي از روزنامه نگاران دارند، سرِ قضيه كوچكي جنجال كنند و به بهانه هاي بي خودي، حيثيت نيروي انتظامي را مورد سؤال قرار دهند. مردم وقتي مي بينند كه مي توانند كار كنند، كسب كنند، تحصيل كنند، فرزندانشان در اقصي نقاط كشور از اين روستا به آن روستا بروند، بيايند و درس بخوانند، در نقاط دوردست كشور كارهاي سازندگي با اين حجمي كه امروز وجود دارد، انجام گيرد، احساس مي كنند كه امنيت هست. اگر خيمه امنيت بر سر كشور زده نشده باشد، مگر مي شود اين همه كار و تلاش انجام گيرد؟ پس، نيروي انتظامي حاضر و ناظر و فعّال است. اينها را مردم مي فهمند و قدر مي دانند. درعين حال، شما قانع نشويد. اگر يك مورد احساس كرديد كه در گوشه اي از كشور مسؤولي در نيروي انتظامي هست كه به وظيفه خود عمل

نمي كند، به سراغش برويد و كارش را دنبال كنيد. اگر كوتاهي ديديد، حتماً اين كوتاهي - قصور يا تقصير - را پيگيري كنيد. اگر خداي نكرده از كسي تخلّف يا خيانتي ديديد، هيچ اغماض نكنيد. يكي از جاهايي كه نبايد اغماض بشود، اين جاست. اگر خداي نكرده كسي در دستگاهي كه مردم چشم اميد به اين دارند كه در مقابل متخلّف و تهديدكننده آسايش و امنيت مردم بايستد، احساس تخلّف كند و خداي نكرده تعرّضي به امنيت مردم از درون آن جا بشود، اين گناه خيلي بزرگي است. نبايد اغماض شود، تا نيروي انتظامي همان چيزي بشود كه نظام اسلامي لازم دارد؛ يعني مقتدر، سربلند، عزيز، باعطوفت و رحمت و حاضر در همه نقاط. در مقابله با كسي كه زندگي و امنيت مردم را تهديد مي كند، سرسخت، شجاع و پيگير؛ در مقابله با كسي كه تهديد مي شود، رحيم و عطوف و مهربان، مثل پدر و برادر. اگر اين طور شد، كشور در بستر راحتي از امنيت قرار مي گيرد و همه مي توانند كارها و وظايف خودشان را انجام دهند. آن وقت، خير و ثواب معنوي هر تلاشي، به شما برمي گردد و شما هم سهيم و شريك مي شويد. ثواب الهي را كه نبايد نديده گرفت. اين مسائل دنيوي، بخشي از قضيه است. «و ما عنداللَّه خير و ابقي»(1) مهم است. بدانيد، هر شبي، هر ساعتي و هر لحظه اي كه شما رنجي مي بريد، مراقبتي مي كنيد، به تلاشي مي پردازيد و زحمتي مي كشيد، كرام الكاتبين آن را مي نويسند، در پرونده شما مضبوط مي شود و در هنگامي كه شما نهايت نياز را به آن داريد، عين همان عمل صالح براي شما حاضر و ناظر است و

به كمكتان مي آيد. عاقبتِ خوب متعلّق به كساني است كه در اين راه، اين طور حركت كنند. كشور در مرحله اي است كه به اين تلاشهاي مخلصانه نياز دارد؛ بخصوص بخشي اعظمي از مردم كه با كمال نجابت ايستاده اند و مي خواهند برطبق قوانين و مقرّرات اسلامي و نظام جمهوري اسلامي حركت و كار كنند و بناي تخلّف ندارند. با آن دسته متخلّف بايد برخورد شود؛ همه بايد برخورد كنند. بخشي از آن مربوط به نيروي انتظامي است، بخشي هم مربوط به قوّه قضاييّه است. در مقابله با متخلّف، نبايد كوتاهي و اغماض كرد، تا كساني كه از آن تخلّف زيان مي بينند، اميدوار شوند. وقتي ما مي گوييم دستگاه - چه دستگاه قضايي، چه دستگاه قانونگذاري و چه دستگاه انتظامي و غيره - با كساني كه با ثروتهاي عمومي بازي مي كنند و براي دست انداختن به درآمدهاي ناپاك و نامشروع حدّي قائل نيستند، بايد برخورد كند، به خاطر اين است. كساني هستند كه تلاش مي كنند و حقيقتاً در صدد اين هستند كه طبقه ممتازه جديدي در نظام جمهوري اسلامي به وجود آورند. به خاطر انتخابها و انتصابها و زرنگيها و دست و پاداريها و مشرف بودن بر مراكز ثروت، و از طريق نامشروعي كه با زرنگي آن را ياد گرفته اند، به اموال عمومي دست بيندازند و يك طبقه اي جديد - طبقه ممتازان و مرفّهان بي درد - درست كنند. نظام اسلامي، با مرفّهان بي درد و معارض و مخل، آن طور برخورد سختي كرد؛ حال از درون شكم نظام اسلامي، يك طبقه مرفّه بي درد جديد طلوع كند! مگر اين شدني است؟! به فضل پروردگار، مخلصان انقلاب و اسلام نخواهند گذاشت كه چنين

انحرافهاي بزرگي به وجود آيد. وقتي ما مي گوييم كه بايد با طبقه ي بهره مندان از پولهاي حرام مقابله شود، فوراً يك عدّه نگران مي شوند كه امنيت سرمايه گذاري در جمهوري اسلامي به خطر افتاد! نه؛ امنيت سرمايه گذاري و امنيت تلاش اقتصادي به خطر نمي افتد، اين كمك به آن سرمايه گذاريهاست. دستگاه قضايي، دستگاه قانونگذاري و دستگاههاي گوناگون كشور، با متخلّف برخورد مي كنند، نه با غير متخلّف. كسي كه متخلّف نيست، چرا بترسد؟ كسي كه متخلّف است و مي ترسد، بگذار بترسد و احساس ناامني كند. در نظام اسلامي، آدم گناهكار بايد احساس ناامني كند. هر نظامي كه در آن بي گناهان بترسند كه مبادا مورد تعرّض قرار گيرند و گناهكارانِ عمده احساس آسايش و آرامش كنند، آن نظام، نظامِ منحرفي است. نبايد بگذاريم نظام ما اين گونه شود. در نظام اسلامي، متخلّف و گناهكار و متخطّي - هر كه هست - بايد احساس نگراني كند و بداند كه پنجه عدالت، دير يا زود گريبان او را خواهد چسبيد. سرپنجه عدالت بايد قوي باشد. دستگاه قضايي بايد قوي باشد. نيروي انتظامي در چارچوبي كه قانون براي او معيّن كرده است، بايد قوي باشد. قوّت و اقتدار و سرپنجه پولادين با مردم ضعيف بد است؛ دست خشن، هنگام چيدن گلبرگ مضرّ است؛ اما هنگام جابه جا كردن صخره ها لازم است. بگذاريد آدمهايي كه متخلّفند، احساس ناامني كنند. از چه مي ترسيد؟ مي گويند قانون نداريم. من به مجلس شوراي اسلامي عرض مي كنم: نمايندگان محترم! اگر قوّه قضاييه و دستگاه انتظامي، براي مقابله با ثروتهاي بادآورده دچار كمبود قانونند، در اسرع وقت برايشان قانون فراهم كنيد. من احتمال مي دهم كه در مواردي كمبود قانون باشد؛ چون پيش

آمده و ديده ايم. نظام اسلامي، نظام عدالت است. شما كه آرزومند و مشتاق ظهور خورشيد مهدويّت در آخرالزّمان هستيد و الان حدود هزارودويست سال است كه ملت اسلام و شيعه در انتظار ظهور مهدي موعود عجل اللَّه تعالي فرجه الشريف و جعلنااللَّه فداه است، چه خصوصيتي براي آن بزرگوار ذكر مي كنيد؟ «الذّي يملأ اللَّه به الارض قسطاً و عدلاً».(2) نمي گوييد كه «يملأ اللَّه به الارض ديناً». اين، نكته خيلي مهمّي است. چرا به اين نكته توجّه نمي كنيم؟ اگر چه قسط و عدل متعلّق به دين است، اما هزار سال است كه امّت اسلامي براي قسط و عدل دعا مي كند. اين نظام اسلامي به وجود آمده است؛ اوّلين كارش اجراي قسط و عدل است. قسط و عدل، واجبترين كارهاست. ما رفاه را هم براي قسط و عدل مي خواهيم. كارهاي گوناگون - مبارزه، جنگ، سازندگي، توسعه - را براي قسط و عدل مي خواهيم؛ براي اين كه در جامعه عدالت برقرار شود، همه بتوانند از خيرات جامعه استفاده كنند و عدّه اي محروم و مظلوم واقع نشوند. در محيط قسط و عدل است كه انسانها مي توانند رشد كنند، به مقامات عالي بشري برسند و كمال انساني خودشان را به دست آورند. قسط و عدل، يك مقدّمه واجب براي كمال نهايي انسان است. چطور مي شود به اين قضيه بي اعتنايي كرد؟ دنيا انصافاً دنيايي است كه به قسط و عدل بي اعتناست. ما در اين زمينه بايد بگوييم كه به عنوان يك حكومت، در دنيا خيلي تنهاييم. به اين شعارهايي كه در دنيا مي دهند، نگاه كنيد! اساس حكومتهاي دنيا، اساس عدل و رعايت حقوق انسانها و رعايت ضعفا و محرومان نيست. شما ببينيد امروز جنايات رژيم صهيونيستي

با مسلمانان چه مي كند؛ با اسلام و مقدّسات اسلامي چه مي كند! ببينيد امريكا - كه گناه بزرگ اين قضايا به گردن رژيم شيطان بزرگ امريكاست - چگونه از اينها حمايت مي كند! حادثه مهمي پيش مي آيد، وجدان دنياي اسلام به هيجان مي آيد، به عزيزترين مقدّسات اسلام اهانت مي شود، از اطراف دنياي اسلام سر و صدا بلند مي شود؛ اما امريكاييها دو كلمه اظهار تأسّف مي كنند! عجب! اظهار تأسّف خشك و خاليِ بي ارزش در مقابل يك حركت عظيم اسلامي به اين صورت! علماي بلاد اسلام، روشنفكران و توده هاي مردم در مقابل اين اهانت صهيونيستها به هيجان آمدند - كار به ماهيّت قضايا ندارم؛ حركت دنياي اسلام حادثه مهمي است - آن وقت آنها در مقابل اين حركت عظيم مردم، فقط اظهار تأسّف مي كنند؛ عوض اين كه در رفتار و حمايت خود از صهيونيستهاي ظالم و سفّاك و قانون شكن، اندكي تجديدنظر كنند! اين، بي اعتنايي به انسانيت و ارزشهاي انساني و خواست مجموعه عظيم انساني نيست؟! ادّعاي طرفداري از انسان هم مي كنند! امروز شعار عدالت اجتماعي، شعار غريب و مظلومي در دنياست. اين پرچم هم در دست شماست؛ همچنان كه امروز پرچم دفاع از ارزشهاي معنوي در دست ملت ايران است. البته در ميان ملتها خيلي طرفدار داريد؛ بخصوص در ميان ملتهاي اسلامي، خيليها دلشان براي اين شعارها و اين حركت عمومي ملت ايران مي تپد؛ ولي دولتها و حكومتها حكم ديگري دارند. شعار عدالت اجتماعي نيز همين طور است. اهتمام به مسأله عدالت اجتماعي در كشور، نبايد يك لحظه كاستي بگيرد. البته اين قضيه، قضيه شعاري نيست، با گفتن هم مسأله تمام نمي شود؛ همه دستگاهها بايد تلاش كنند. همين كارهايي كه امروز

در كشور انجام مي گيرد، همه لازم است و بايد انجام گيرد؛ منتها جهت اينها بايد جهت تأمين عدالت اجتماعي باشد. از مسؤولان اجرايي، تا مسؤولان قضايي، تا قانونگذاران، تا روحانيان، تا گويندگان، تا روزنامه نگاران، تا روشنفكران و ديگران، همه بايد اين را وظيفه خودشان بدانند. اگر جهتگيريِ عدالت اجتماعي در كشور ضعيف شود، هر كاري در كشور انجام گيرد، به زيان طبقات ضعيف و عامّه مردم و به سود يك عدّه معدود زرنگها و گردن كلفتها و دست وپادارها و قانوندانهاي قانون شكن كه راههاي قانون را بلدند و قانون شكني را هم مي دانند، تمام خواهد شد. مجموعه اي از اين كارها به عهده همه است؛ بخشي از آن هم كه قابل اهميت است، به عهده شما عزيزان نيروي انتظامي است. راه اصلاح و تكميل و گسترش كيفي و همچنين به قدر لازم، گسترش كمّي را با جديت و قدرت دنبال كنيد؛ همان گونه كه بحمداللَّه چندي است احساس مي شود كه در نيروي انتظامي واقعاً حركتي محسوس است. همين حركت را با قوّت و قدرت ادامه دهيد؛ خدا هم به شما كمك خواهد كرد. البته مسؤولان بودجه و پشتيباني هم بايد اهميت اين مسأله را بفهمند و تا آن جايي كه ظرفيت كشور اجازه مي دهد، همكاري و كمك كنند. ان شاءاللَّه كه مشمول ادعيه زاكيّه حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه باشيد و روح مطهّر امام بزرگوارمان در آن عالم دعاگوي شما باشد و حتماً هم اين دعاها اثر خواهد كرد. ان شاءاللَّه بركات ارواح مطهّره شهدا روزبه روز به شما عايد و واصل شود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) قصص: 60 2) كفاية الاثر، ص 89

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با ميهمانان كنفرانس وحدت اسلامى در سالروز ميلاد خجسته پيامبر اكرم (ص)

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با ميهمانان

كنفرانس وحدت اسلامي در سالروز ميلاد خجسته پيامبر اكرم (ص) و امام جعفر صادق (ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم من هم عيد سعيد ميلاد حضرت نبيّ اكرم صلي اللَّه عليه و آله و سلّم و ولادت با سعادت حضرت امام جعفر صادق عليه الصّلاة والسّلام را به همه مسلمين، ملت بزرگ ايران و همه محبّان اهل بيت عليهم السّلام و به شما حضّار عزيز، مخصوصاً ميهمانان گراميِ اين روز شريف - چه ميهماناني كه از خارج از كشور تشريف آورده اند و چه ميهمانان عزيزي كه از مناطق دوردست كشور، از بلوچستان و جاهاي ديگر در اين جلسه صميمي حضور دارند - و بالأخص خانواده هاي معظّم شهيدان و جانبازان عزيز و آزادگان، تبريك عرض مي كنم و اميدواريم كه خداوند متعال به بركت اين روز بزرگ، بر همه امّت اسلامي و جوامع مسلمان، خير كثيري عايد و نازل فرمايد. درباره وجود مقدّس نبّي اكرم، اوّلاً بايد بگوييم كه معرفتِ آن بزرگوار بالنّورانيّه براي امثال ما ميسّر نيست. حقيقت آن وجودِ معظّم و مكرّم و آن برترين موجود بشري در همه تاريخ و عزيزترين موجود در عرصه وجود، از ابعاد مادّي فراتر است. از آنچه انسانها با عقل و تجربه و حواسِ ّ خود، از نبوغها و خردمنديها و دانشمنديها و تجربه ها مي يابند و شخصيّتي را به مقام بالا و مكان رفيعي مي نشانند؛ يكي را فروتر از او، و باز يكي را فروتر از او، اين وجود عزيز، از اين سلسله مراتب بالاتر است. اگر هيچ روايتي، هيچ آيه اي و هيچ اثر شرعي اي هم وجود نمي داشت، انسان مي توانست به دلايل و اَمارات بفهمد. اين معنا، معناي بسيار رفيعي است. كساني كه اهل اين معاني

هستند، مي توانند سنجي از آن نورانيّت را درك كنند. ما با همين حواسِ ّ ظاهري و با محدوديّت خودمان، آن وجود عزيز و عظيم را مي بينيم و مي شناسيم و حس مي كنيم. در همين ابعادي كه همه انسانها مي توانند بفهمند، اين وجود عظيم الشّأن، با هيچيك از بزرگانِ بشر قابل مقايسه نيست. مثلاً ملاحظه بفرماييد، وجود مقدّس علي بن ابي طالب عليه الصّلاة والسّلام، چشم بسياري از فرزانگان عالَم را در گذشته و حال، به خود جلب كرده است و او را شخصيتي بزرگ و موجودي شبه افسانه ها دانسته و توصيف كرده اند. اما همين شخصيت، با اين ابعاد عظمت، در مقابل وجود مقدّس نبيّ اكرم، يك شاگرد و يك فرزند كوچك و كسي است كه در مقابل آن عظمت، براي خود شأني نمي شناسد. اين طور ملاحظه كنيد كه در مجموعه وجودِ با عظمت نبيّ اكرم كه چون اقيانوسي بي كران است، شخصيت اميرالمؤمنين گم است. از اين جا مي شود ابعاد آن عظمت را حدس زد. آن چه به دنياي امروز ما ارتباط دارد، نكته اي است كه من مكرّر بر آن پا مي فشارم و آن، اين است كه در بين فِرَق اسلامي - كه امروز مسلمين خيلي گرفتاري و نابساماني دارند و با آن دست به گريبانند و بايد از هر وسيله اي براي نجاتِ خود از اين گرفتاريها استفاده كنند - يك نقطه وجود دارد كه در آن نقطه، هيچ اختلاف بين آنها نيست. حتّي در عقيده توحيد هم كه متفقٌ عليه است، ممكن است كساني تفسير و حرفي داشته باشند كه آن ديگري قبول نداشته باشد؛ اما در اين نقطه هيچ اختلافي وجود ندارد و آن، محبّت و ارادت به نبيّ مكرم اسلام حضرت محمدبن

عبداللَّه صلي اللَّه عليه وآله و سلّم است. اين، يك نقطه اجتماع و اتّحاد است و روي آن بايستي تلاش شود. ما قبلاً هم اين را گفته ايم، بعضي از اصحاب همّت هم تلاش كرده اند كه بر اين اساس، اجتماعي بين فِرَق مسلمين به وجود آيد. امروز هم كساني كه اهل همّتند، بايد بر اين اساس بنشينند و مسلمين را به اين نقطه وحدت، متوجّه و متنبّه كنند. به مناسبت بركات اين مولود، يك جمله درباره مسائل مربوط به دنياي اسلام عرض كنيم. آن جمله اين است كه مسلمين، وضع كنوني خودشان را بفهمند و بشناسند و حس كنند كه دشمنان اسلام، چه خوابهاي وحشتناكي براي آينده مسلمين ديده اند! علاوه بر آنچه كه تاكنون انجام داده اند، صِرف همين معرفت به وضع، انسانهاي بيدار دل را بايد متوجّه به علاج كند. علاج، امر ساده و بسيطي نيست؛ ليكن دو، سه نكته اساسي دارد: در درجه اوّل، مسأله وحدت و اتّحاد مسلمين است. اين قضيه اتّحاد مسلمين را همه فِرَق اسلامي - چه شيعه و چه سنّي، چه مذاهب مختلف اهل سنّت و چه مذاهب شيعه - بايد جدّي بگيرند. امروز مسلمانان وحدت اسلامي را جدّي بگيرند. وحدت اسلامي هم معنايش معلوم است. مقصود اين نيست كه مذاهب، در يك مذهب حل شوند. بعضي كسان براي اين كه اتّحاد مسلمين را تحصيل نمايند، مذاهب را نفي مي كنند. نفي مذاهب، مشكلي را حل نمي كند؛ اثبات مذاهب، مشكلات را حل مي كند. همين مذاهبي كه هستند، هر كدام در منطقه كار خودشان، امور معمولي خودشان را انجام دهند؛ اما روابطشان را با يكديگر حسنه كنند. من به چشم خود، دستهاي توطئه گري را

مي بينم كه بخصوص در سالهاي اخير - بعد از حمله اي كه پس از پيروزي انقلاب شروع كردند؛ اما با حركت قاطع انقلاب اسلامي و رهبر عظيم الشّأن و امام بزرگوار ما خنثي شد - به شكل بسيار خطرناكي، براي ايجاد تفرقه بين مذاهب و مسلمين تلاش مي كنند. دشمنان، هميشه با اتّحاد مسلمانان مخالف بوده اند. تاريخ، شاهد بر اين معناست. اما امروز كه پرچم مظفّر اسلام، در اين نقطه از عالم، با عظمت و عزّت برافراشته شده است، بيشتر از هميشه از وحدت اسلامي مي ترسند. عزيزان من! حضور جمهوري اسلامي در اين دنياي بزرگ؛ حضور اين دولت قدرتمند، اين نظام مقتدر و مستقل، اين ملت شجاع و سربلند و فعال و كارآمد و مؤمن، اين كشور بزرگ، اين انقلابي كه توفيق خود را در اغلب عرصه ها تا امروز اثبات كرده است - هم در پيروزي انقلاب، هم در پيروزي بر تهاجم دشمن بيگانه در جنگ تحميلي، هم در عرصه سازندگي - و توانسته است وحدتِ ملي به صورت كاملي حفظ كند، دشمنان اسلام را به شدّت به فكر فرو برده است. آنها مي ترسند؛ چون مي بينند كه اين انقلاب جاذبه دارد. هر جا در دنيا مسلماني هست، وقتي سر بلند مي كند و چشمش به اين پرچم برافراشته و به اهتزار درآمده مي افتد، به هيجان مي آيد و احساسات اسلامي در او زنده مي شود. شما ببينيد از بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، هيجانات و احساسات و حركات اسلامي و موفّقيتهاي گروههاي مسلمان در منطقه اسلامي، چقدر زياد شده است! از شمال آفريقا و الجزاير بگيريد، تا به اين جا برسيد و به طرف شرق برويد. اين، به بركت همين پرچم رفيع

و بلند است. احساس استقلال، احساس هويّت اسلامي و احساس شخصيت در جوامع اسلامي زنده شد و دشمن اسلام و مسلمين، خائف گرديد. كساني كه دهها سال تلاش كرده بودند و تا مسلمانان را ضعيف و دلمرده و بي شخصيت و بي هويّت بار بياورند، ناگهان ديدند كه همه بافته هايشان پنبه گرديد و همه نقشه هايشان نقشِ بر آب شد. قيام اين دولت اسلامي، به مسلمانان احساس اعتزاز داد. دشمنان درصدد برآمدند كه از طرق مختلف، رابطه بين دولت اسلامي در ايران و بين جوامع و مجامع مسلمان در اقطار عالم را قطع كنند. اين كار را مي كنند. يكي از آنها، طُرق مذهبي است؛ جنگ سنّي و شيعه، دعواي سنّي و شيعه، عمده كردن و درشت كردنِ تفاوت مذهبي، كه آنها شيعه اند و به شما كاري ندارند؛ در حالي كه ما در اين جا پرچم حكومت اسلام و قرآن و نام مبارك پيامبر اكرم حضرت محمّد مصطفي را بلند كرده ايم. اين چيزي است كه همه مسلمانان، مشتاق و عاشق آن هستند. يكي از راهها اين است. يكي از راهها اين است كه با تهمت تروريسم و امثال آن، جمهوري اسلامي و اين ملت بزرگ و اين دولت معنوي و اخلاقي و ارزشي را در دنيا از چشمها بيندازند. اين كه مي بينيد تهمت حقوق بشر، مخالفت با حقوق بشر، نقض حقوق بشر، دست زدن به ترور و امثال اينها را اين همه خرج مي كنند، براي آن است كه اين را در دنيا اثبات نمايند! خودِ آنها مي دانند كه دروغ است. اين، براي آن است كه افكار عمومي عالَم، از نظام جمهوري اسلامي فاصله بگيرد. اين، براي همان ايجاد شكاف

است. اين، براي آن است كه ميان اين پايگاه رفيع اسلام و قرآن و جوامع مسلمان در سرتاسر عالم، انجذابي ايجاد نشود. البته خداي متعال كيد آنها را باطل مي كند: «انهم يكيدون كيداً و اكيد كيداً(1)»، «و مكروا و مكراللَّه(2)». در طول اين چند سال، هر كاري كه اينها كردند، خداي متعال آن را باطل كرده است. اما به هر حال، دشمنْ مانع تراشي و ايجاد اشكال مي كند و مشكلات مي آفريند؛ در جاهايي هم رسوا مي شود، اما دست بر نمي دارد! اين جاست كه مسأله اتّحاد و وحدت اسلام و تفاهم اسلامي معنا پيدا مي كند. ببينيد اين قضيه چقدر مهمّ است! ببينيد اين مسأله براي فرداي دنياي اسلام، چقدر حائز اهميت است! اين، قضيه اي نيست كه به آساني بشود از آن گذشت. همه بايد خود را مخاطب اين كلام حساب كنند. من به همه مي گويم؛ هم به اهل سنّت، هم به شيعه، هم به كتاب نويسان، هم به شعرا، هم به مطبعه چيها، هم به كساني كه در بين مردم پايگاهي دارند، حرفي مي زنند و مستمعي دارند. همه بايد اين حقيقت را بفهمند و دشمن را بشناسند. مواظب باشيد كه دشمن در سنگر خودي جا نگيرد. مواظب باشيد كه شما به جاي تهاجم به دشمن، به خودي حمله نكنيد. عالِم به زمان باشيد؛ يعني دشمن و دوست و عرصه مبارزه را بشناسيد. اينها خيلي مهمّ است. همه مخاطب به اين كلامند. شيعه و سنّي ندارد. فرقي نمي كند؛ ايراني و غيرايراني ندارد. ما خوشبختانه در ايران، با برادران اهل سنّت مشكلي نداريم. در طول مدت هفده، هجده سال بعد از انقلاب، هميشه با حال صفا و محبّت و صميمت

زندگي كرده ايم؛ خدا را شاكريم. برادران ما در مناطقي كه اهل سنّت بيشتر مستقر هستند، بيشترين كمكها را به دولت و نظام اسلامي كردند. مسأله، مسأله دنياي اسلام است. مسأله، مسأله فرداي اسلام است. عزيزان من! امروز دولتها، كشورها، مجامع و مجموعه هاي بين المللي، براي اين كه خود را در عرصه مبارزه زندگي موفّق كنند، از همه امكانات خودشان - امكانات جغرافيايي، امكانات تاريخي، امكانات قومي - استفاده مي كنند. چرا مسلمانان، از اين امكان عظيم موهوب به آنها از طرف پروردگار، استفاده نمي كنند؟ امروز منطقه جغرافيايي مسلمانان، مهمترين مناطق عالم است. كشورهاي آنها از لحاظ طبيعي، جزو ثروتمندترين كشورهاي عالم است. امروز دروازه آسيا به اروپا، دروازه اروپا به آسيا و آفريقا، آفريقا به اروپا و آسيا، متعلّق به مسلمانان است. اين منطقه سوق الجيشي و سرزمينهاي بابركتي كه در اختيار مسلمانان است، امروز حامل و حاوي امكاناتي چون نفت و گاز و امثال اينهاست كه بشر براي تمدّن خود، به صورت روزمرّه به آن احتياج دارد. يك ميليارد و چند صد ميليون نفر مسلمان هستند؛ يعني بيش از يك پنجمِ مردم دنيا. اين همه جمعيت، در چنين منطقه اي؛ آن هم با برافراشته شدن پرچم اسلام در قلب اين منطقه - يعني در ايران اسلامي كه امروز قلب و مركز اصليِ دنياي اسلام است - چرا بايد از اين استفاده نشود؟ اين، يك امكان بزرگ در اختيار مسلمانان است. وسوسه جدايي دين از سياست را كه يك روز انگليسيها گفتند، يك روز امريكاييها ترويج نمودند و يك روز ايادي آنها در بوق كردند، براي اين است كه مسلمانان از اين امكان و از اين موقعيت غفلت كنند.

در اين زمينه، بيشترين وظيفه را هم خواص دارند. خواص، يعني علما و روشنفكران و شعرا و خطبا و روزنامه نگاران و صاحبان نفوذ در بين گروههاي مردمي. اينها هستند كه بيشترين تكليف را دارند. وقتِ آن رسيده است كه دنياي اسلام به خود آيد و اسلام را به عنوان صراط المستقيم الهي و راه نجات انتخاب كند و در آن، با استحكام قدم بردارد. وقت آن رسيده است كه دنياي اسلام، اتّحاد خود را حفظ كند و در مقابل دشمن مشتركي كه همه گروههاي اسلامي، آسيب آن دشمن را ديده اند - يعني استكبار و صهيونيسم - به طور متّحد بايستد، شعارهاي واحدي بدهد، تبليغ واحدي بكند و راه واحدي را بپيمايد. ان شاءاللَّه مورد تأييد پروردگار و مورد حمايت قوانين و سنن الهي هم خواهد بود و پيش خواهد رفت. اميدواريم كه خداوند متعال جوامع مسلمين را بيدار كند، دولتهاي اسلامي را به وظايف خودشان آشنا گرداند، همه ما را در اين صراط مستقيم الهي ثابت قدم بدارد و قلب مقدّس ولي عصر ارواحنا فداه را نسبت به جوامع مسلمانان متوجّه فرمايد و دعاي آن بزرگوار را شامل حال همه گروههاي مسلمان قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) طارق: 15 و 16 2) آل عمران: 54

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار آقاى هاشمى رفسنجانى

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار آقاي هاشمي رفسنجاني و كابينه ايشان در پايان دوره هشت ساله رياست جمهوري بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اين يك آزمايش جديدي براي جمهوري اسلامي است كه بحمداللَّه دولتي در پايان يك دوره طولاني - كه متشكّل از دو دوره رياست جمهوري است - مي تواند كارنامه واضح و بي ابهامي را از كاركرد خود ارائه

دهد؛ و با احساس رضايت وجداني از آنچه كه انجام داده، و رضايت از حسّ خدمتگزاري نسبت به مردم، صحنه خدمت را به مجموعه ديگري تحويل دهد. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند متعال، جناب آقاي هاشمي و آقايان محترم - همكاران گرامي ايشان - را مشمول اجرهاي وافر خودش قرار دهد. بنده هم وظيفه اخلاقي مي دانم كه احساس خودم را نسبت به جنابعالي - جناب آقاي هاشمي - و همكارانتان عرض كنم. اين دوره هشت ساله، براي كشور، يك دوره بسيار پركار و پر تلاش و پر عايد و حقيقتاً دوره بازسازي بود. بازسازي براي ما يك آرزو بود. من فراموش نمي كنم، روزهاي بعد از جنگ در آن جلسه اي كه به دستور امام تشكيل شد، چند نفري براي طرح خطوط اصلي بازسازي كشور نشستيم؛ به نظر خودمان آرزوهاي بزرگي را در آن نوشته ها آورديم، بحث كرديم و تصور نموديم، كه ان شاءاللَّه در طول چندين سال انجام گيرد. آنچه در اين هشت سال رياست جمهوري شما اتفاق افتاده، از آنچه كه آن روز ما آرزو داشتيم، بيشتر است و حقيقتاً كشور بازسازي شد. كشوري كه قبل از ويرانيهاي جنگ هم، حقيقتاً هيچ ميراث زيربناييِ قابل توجّه و قابل قبولي از رژيم گذشته - كه استقلال اين ملت را نشان دهد - نداشت. بسياري از آن چه را هم كه بود و در طول سالهاي متمادي به دست آمده بود، جنگ از دست ما گرفت. بعد از جنگ، ساختن و راه انداختن كشور، راه انداختن مردم و مشتعل كردن احساسِ كار و تلاش و ابتكار و نوسازي و بازسازي، همّتِ بلند و كار پرمرارتي را مي طلبيد، كه اين دولت،

اين وظيفه را بر عهده گرفت و با موفّقيت انجام داد. من به شما به خاطر اين زحمت هشت ساله، «خسته نباشيد» عرض مي كنم. همچنين به همه برادراني كه در دولت شما هستند و بودند - بعضي هم بودند و در خلال اين مدّت رفته اند - «خسته نباشيد» عرض مي كنم. در همه زمينه ها خيلي زحمت كشيديد، خيلي كار كرديد و حقيقتاً كشور را پيش آورديد. من نمي خواهم بگويم كه همه آرزوهاي ما برآورده شده است. از قبيل مسائل مربوط به عدالت اجتماعي و مسائل مربوط به قشرهاي گوناگون، كارهاي زيادي وجود دارد كه بايستي به مرور انجام گيرد و ان شاءاللَّه دولتهاي بعدي آنها را انجام خواهند داد؛ ولي آنچه كه بر عهده اين دولت بود و در طول هشت سال در زمينه بازسازي مي توانست انجام بگيرد، بحمداللَّه به بهترين وجهي انجام گرفته است. خداوند ان شاءاللَّه به همه شما اجر دهد و از شما راضي باشد و به اين تلاشي كه كرديد و به نتايج كارتان، بركت دهد، كه بتواند زمينه خوبي براي كارهاي بعدي باشد. لازم مي دانم - بخصوص - نظر خودم را درباره بخشي از علل موفّقيت اين دولت ذكر كنم. هم اينها براي مردم نافع است، هم براي مسؤوليني كه در طول زمان - در آينده - حضور خواهند داشت، بلاشك نافع است. بخش قابل توجّهي از اين، به خصوصيّات شخصِ آقاي هاشمي برمي گردد؛ يعني واقعاً برخي از خصوصيات در ايشان هست كه تأثير تام و تمامي در اين موفّقيتها داشته؛ از قبيل برخورداري ايشان از روحيه كار - پركاري - روحيه ابتكار و نوآوري و ورود در ميدانهاي جديد و ناپيموده، همّت

بلند در امر سازندگي و نترسيدن از طرحهاي بزرگ و اقدام كردن شجاعانه در مورد كارهاي بزرگ، شيوه مديريّت باز كه در ايشان وجود داشت و اين به همكاران ايشان امكان مي داد كه ابتكار و تلاش خودشان را به كار بيندازند و از آن استفاده كنند. ايمان عميق به توانايي خود نيز نقش زيادي داشت. همچنين هوشمندي در شناخت مسائل و مضايق و پيدا كردن راه حلها، بخشي از خصوصياتي است كه بلاشك مؤثّر بود. يك مقدار هم به كابينه برمي گردد كه آن هم كاملاً قابل توجّه است. بخشي از آن، مربوط به لياقتهاي آقاياني است كه در مجموعه دولت حضور داشتند - اعم از وزرا، معاونين و مسؤولان سازمانهاي مختلف و وابسته به رياست جمهوري - كه آنها در حدودِ متفاوتي است. در ضمن، يك نكته مهم در راز موفقيّتها اين بود كه اين كابينه، يك كابينه كاري بود، نه يك كابينه سياسي. معناي كابينه كاري اين نيست كه اشخاصي كه در اين كابينه اند، اهل سياست نيستند، يا در سياست دخالت نمي كنند؛ بلكه معنايش اين است كه نقطه مشترك و كاري و التقاء آنها - دور آن ميزي كه اسمش هيأت دولت است - اهتمام به انجام كارِ كشور است. اين، نقش زيادي داشت و خيلي خوب بود. خدا را شكر مي كنيم. جناب آقاي هاشمي، به عنوان يك روحاني انقلابي، كارآمد، متديّن و متعبّد، براي مردم ما مطرح هستند و اين خصوصيّاتي است كه در ايشان هست. من در تمام طول مدّت هشت سال، در جريان كارهاي شما آقايان قرار داشتم؛ هم به وسيله ي گزارشهاي مستقيم، هم از طرقي كه براي اطّلاع گيري، در

دسترس من بوده است. علاوه بر اين كه به طور مستمر - اقلاً هفته اي يك بار - جناب آقاي هاشمي با من ملاقات مي كردند. در اين ملاقاتها و جلسات، گزارش كارها، طرح مسائل، طرح مشكلات، نظرخواهي و مشاوره در امور گوناگون نيز بوده است. اين جلسات، جلساتِ پربركتي بود. من هم، چه در آن مواردي كه كاري را كه دولت انجام مي داده است، به تمام معنا قبول داشتم و به آن معتقد بودم و چه در مواردي كه بخشي از مجموعه برنامه دولت را قبول هم نداشتم - اتّفاق هم افتاده است كه در مجموعِ برنامه دولت، من به گوشه اي از كار اعتقادي نداشتم. اين جاهايي هم كه اعتقاد نداشتم، گاهي به اين صورت بوده است كه لازم مي دانستم اظهار نظر قطعي بكنم و تغيير آن را بخواهم. گاهي هم نه؛ در اين حد لازم نمي دانستم، بلكه نظر پيشنهادي داشتم، مطرح مي كردم و مورد توجّه قرار مي گرفته، اقدام مي شده يا نمي شده - در همه اين احوال خودم را موظّف مي دانستم كه از اين دولت - كه يك دولت حقيقتاً خدمتگزار و با ايمان و داراي حسّ خدمتگزاري و دلسوزي نسبت به مردم بوده است - حمايت كنم. اين، وظيفه ماست. مردم هم حقّاً و انصافاً از دولت شما حمايت و از شما قدرداني كردند. حال، عمر اين دولت با همين احساس خوب، به پايان رسيد. همه چيز در دنيا، اوّلي و آخري دارد. به پايان رسيدن مدّتها و سرآمدنِ اَمَدها، جاي تعجّب نيست، و جايي براي استنكار آن هم نيست. آنچه مهمّ است، اين است كه محصول اين مدّتها چيست؟ مدّت عمر ما هم تمام

مي شود؛ ناگزير هم بايد تمام شود. آنچه مهمّ است، اين است كه ما در پايان عمر، چنانچه خودمان بتوانيم محاسبه اي در كار خودمان بكنيم - كه «فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد(1)» چشم انسان تيز مي شود و مي تواند چيزهاي ريزتر را كه در امور زندگيش گذشته، ببيند - آيا وجداناً از آنچه كه انجام داده ايم، راضي و خوشحال خواهيم بود، يا نه؟ در مسؤوليتها نيز همين طور است. انسان بايستي در حين مسؤوليت، وقتي به گذشته خود نگاه مي كند، ببيند آيا كاري كه خدا و وجدان خود او را راضي كند، انجام داده است يا نه؟ خوشبختانه شما آقايان خوب كار كرديد؛ خوب تلاش كرديد. البته اين، پايان دوران مسؤوليت و كار شما هم نيست. حالا اين كار تمام شد، امّا بلاشك هر انساني در جمهوري اسلامي، وظيفه دارد تا آخرين لحظاتي كه اندك توانايي اي در او هست، به وظايف خودش عمل كند و در هر ميداني كه مي تواند، به كشور خدمت نمايد. شما همه، بايد آماده باشيد كه در جاهاي مختلف - چه در دولت آينده، چه در حواشي دولت، چه در كارهاي اساسي كه مربوط به امور كشور است - خودتان را آماده خدمتگزاري بدانيد و قرار دهيد. اين، وظيفه ماست. اين مشاغل، مناصب و عنوانها، في نفسه ارزشي ندارد. همان طوري كه اميرالمؤمنين فرمود، «الاّ ان اُقيم حقّاً(2)»؛ مگر اين كه انسان با امكاني كه در اختيار او قرار مي گيرد، حقّي را بتواند اقامه كند؛ كاري را بتواند انجام دهد. همّت بايد اين باشد و رضايت و خشنودي نيز بايد از اين باشد. بنده دائماً شما را در طول اين سالهاي متمادي

دعا مي كردم؛ شخص آقاي هاشمي را به نام و حداقل در هر شبانه روزي يك مرتبه - و بيش از اين - و شما را نيز همين طور، معمولاً دعا مي كردم. باز هم دعا خواهم كرد. اميدوارم ان شاءاللَّه خداوند به شما توفيق دهد، بتوانيد كارهايي را كه در آينده بر عهده تان است، به بهترين وجهي انجام دهيد و كساني هم كه خواهند آمد، بتوانند دنباله اين كارها را بگيرند. همان طور كه عرض كردم، كار اداره يك كشور و به سامان رساندن مسائل يك كشور و آرزوهاي بزرگ، كاري نيست كه در كوتاه مدّت انجام گيرد. بخشي از كارها - كه همين كار سازندگي است - به بهترين وجهي انجام گرفته است. مراحل ديگري در پيش داريم؛ كارهاي بزرگ ديگري در پيش است كه بايستي انجام گيرد. اميدواريم همه كساني كه در اين ميدان خواهند بود و مسؤوليت خواهند داشت، بتوانند اين وظايف را به بهترين وجهي بر عهده گيرند. ارزيابي من از اين دوره خدمتي و كاريِ شما مثبت است و اميدوارم ان شاءاللَّه رضايت مردم از شما، موجب رضايت پروردگار باشد و اگر كمبودي هم در كارها بوده است، خداي متعال به لطف و رحمت و فضل خودش آن را مورد گذشت و مرحمت قرار دهد. چنانچه ملاحظه شده است، بعضي اوقاتْ افرادي از بعضي از مسؤولين انتقاد مي كنند - نسبت به بعضي از چيزها - انتقادها نبايد به معناي نفي خدمتها و كارهاي انجام شده، باشد. انتقاد به جاي خود محفوظ است؛ بايد خدماتِ اشخاصي كه خدمت و تلاش خالصانه كرده اند، مورد نظر باشد. هيچ گاه انتقاد، به معناي ناديده گرفتن خدمات و كارهاي

بزرگ نيست. اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند متعال لطف خودش را همواره شامل حال شما قرار دهد، و روح مطهّر امام بزرگوار را از شما راضي و خشنود كند، و ان شاءللَّه قلب مقدّس وليّ عصر را از شما خشنود و شما را مشمول دعاي آن بزرگوار گرداند. والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) ق: 22 2) نهج البلاغه: خطبه 33

بيانات در مراسم تنفيذ حكم آقاى خاتمى سال 76

بيانات در مراسم تنفيذ حكم آقاي خاتمي سال 76 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. بحمداللَّه امروز براي ملت ايران، روز مباركي است. اميدواريم كه خداوند، بركات خودش را بر آحاد اين ملت و مسؤولين و رئيس جمهور عزيزي كه امروز مسؤوليت را رسماً بر عهده گرفتند، نازل فرمايد؛ و ان شاءاللَّه همه بتوانيم از پرتو عنايات الهي و ادعيّه زاكيّه حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه استفاده كنيم و عرض مي كنيم: «الّلهم بارك لنا فيما اعطيت(1).» اين عطيّه بزرگ الهي، ان شاءاللَّه براي ملت، يك عطيّه ماندگار و داراي بركات بزرگي باشد. بحمداللَّه اوضاع كشور در اين مقطع حسّاس، آن چنان است كه هر كشور و ملتي چنين وضعي داشته باشد و از چنين سرمايه هايي برخوردار باشد، حق دارد كه به آينده خود، با اميدواريِ منطقي و بجا نگاه كند. اوّلاً در همه حوادث و قضايا، نشانه هاي لطف الهي و كمك پروردگار را مي بينيم. همين انتخابات سي ميليوني، مظهر لطف پروردگار به نظام جمهوري اسلامي بود. درست در همان هنگامي كه بوقهاي تبليغاتي از سوي كشورهايي كه مدّعي دمكراسي هستند ادّعا مي كردند كه ملت ايران از انقلاب و نظامش جدا شده و به آرمانهاي امامش پشت كرده است، ملت در صحنه حاضر شد و به عنوان عمل به تكليف و به وصيّت امام، انتخاباتي با

اين شكوه و عظمت به راه انداخت، كه ما از اوّلِ انقلاب، مانند آن را خيلي نادر داشته ايم. ببينيد اين چقدر مظهر لطف الهي است! همان طور كه امام بزرگوار يك وقت به بنده فرمودند - و بنده هم خودم اين را در دوران مسؤوليتهاي مختلف تجربه كرده ام - همواره در شدايد، دست قدرت الهي به ما كمك كرده است. عزيزان من! اين را بدانيد: گاهي حوادثي اتّفاق مي افتد كه مسؤولين كشور، يعني كساني كه از قضايا مطّلعند، از آنها به تعبير معروفِ «از حوادث پشت پرده» اطّلاع دارند و مي دانند كه عامل آن حوادث نمي توانسته يك عامل معمولي و طبيعي باشد و چيزي جز عنايت الهي، پشت اين قضيه نيست. ما به اين قضيه معتقديم. قرآن، ناطق به اين معناست. ما عقيده داريم كه «ولينصرنّ اللَّه من ينصره.(2)» چه كسي بيشتر از اين ملت نصرتِ دينِ خدا كرده و در ميدانهاي خطر وارد شده است؟! پس، نصرت الهي، امري طبيعي و بديهي است. آن را داشته ايم؛ بعد از اين هم ان شاءاللَّه خواهيم داشت. اين، قلم عمده است، كه شامل بيشتر يا همه تواناييهاي ما همين است. آن رقم عمده ديگري كه بايد مورد نظر قرار گيرد، اين ملتِ بزرگ است؛ ملتي همراه با دولت، علاقه مند به نظام حاكم و وقتي كه لازم باشد، فدايي در راه آن. ملّتي با ايمان. ملّتي حاضر در صحنه، كه گذشته نشان مي دهد هر جا لازم باشد از كشور اسلامي و اسلامش دفاع كند، با قدرت و شجاعت وارد صحنه مي شود و دفاع مي كند. در گذشته اين گونه بوده است، در آينده هم ان شاءاللَّه همين گونه خواهد بود. صحنه جنگ هم اين

را نشان داد. قبل از آن، صحنه انقلاب هم نشان داده بود. عرصه سازندگي هم - در اين سالهاي اخير - نشان داد كه در هر جا كه حضور مردم لازم است، اين ملت، با صداقت، صميميّت و شور و هيجان حاضر مي شود. اين مردم، بر هيچ كس هم منّت ندارند. احساس تكليف مي كنند و وارد صحنه مي شوند. در آينده هم به خواست خدا، همين طور خواهد بود. البتّه مستبعد است كه ما در آينده، تجربه نظامي داشته باشيم؛ ولي اگر فرض كنيم باز يك فرد يا نظامِ غافلِ خدازده اي به فكر اين بيفتد كه با اين مردم زور آزماييِ نظامي كند، باز سرو كارش با همين ملت، همين جوانان، و همين مؤمنان فعّالي است كه در همه جا ايمانهاي خودشان را نشان مي دهند. ملت در انتخابات نشان داد؛ در صحنه هاي سياسي، در راهپيماييها و در موضعگيريها هم نشان مي دهد. اين ملت، سرمايه بزرگي است و اين ملت، با امام است؛ در راه امام است. الان هم محبوب ترين انسان در ميان اين ملت و در دلهاي ايشان، امام بزرگوار ما، امام خميني است. ديگران هر چه مي خواهند بگويند. هر طور مي خواهند تحليل كنند. غلط است كه كسي احوال خود را از ديگري بپرسد. بعضي عادت كرده اند كه بنشينند ببينند خبر گزاريهاي وابسته به صهيونيستها و مستكبرين و سرمايه داراني كه با اسلام و مسلمين و نظام اسلامي مخالفند، درباره ايران چه مي گويند! معلوم است كه آنها نمي توانند واقعيت را بگويند! حتّي نمي توانند واقعيت را درك كنند. آنها ملت ما را نمي شناسند، كشور ما را نمي شناسند، نظام ما را نمي شناسند، مسؤولين ما را نمي شناسند، شخصيتهاي ما را

نمي شناسند. مي بينيد چقدر اشتباه مي كنند و مي بينيد چطور درباره شخصيتهاي ما به اظهار نظر مي پردازند! تاجايي كه همه كساني كه وارد و مطّلع هستند، به ساده لوحي آنها مي خندند. آنها آرزوهاي خودشان را بر زبان جاري مي كنند: همان داستان «شتر و پنبه دانه» است! آنچه را كه در دل دارند و مي خواهند، به صورت تحليل بيان مي كنند. اين، شرح حال ملت ايران نيست. شرح حال ملت ايران اين است كه مشاهده مي كنيد. شرح حال ملت ايران، عرصه هاي دفاع مقدّس در طول هشت سال است. شرح حال ملت ايران، حضور در اين انتخابات سي ميليوني است. ملت ايران ملتي است مسلمان، انقلابي، معتقد به امام، علاقه مند به نظام اسلامي و آماده براي دفاع از ارزشهايي كه به آنها معتقد و پايبند است. اين، سرمايه عظيمي است. هر حكومتي و هر دولتي كه پشت سرِ خود چنين ملتي داشته باشد، بايد به آينده اميدوار باشد. بايد احساس قدرت كند. بايد احساس كند كه مي تواند كار كند. بايد احساس كند كه وظيفه دارد كار كند. آنچه من به مسؤولان دولتِ آينده و رئيس جمهور عزيز - كه بحمداللَّه خودشان هم به اين نكات توجه دارند - از باب تذكّر عرض مي كنم اين است كه اوّلاً، همه سعي ما بايد اين باشد كه اين ملت را بشناسيم. ثانياً، خواسته ها و نيازهايش را برآورده كنيم. اين ملت، حقّ عظيمي بر گردن ما دارد. اين ملت است كه كشور را حفظ كرده است و اين ملت است كه به حقيقت، آيتِ قدرتِ پروردگار است. من در چند دوره اي كه امام بزرگوارمان حكم رياست جمهوري - آراءِ مردم - را تنفيذ مي كردند، در فرمايشات

ايشان نگاه كردم و ديدم به طور مستمر - با هر كس كه طرف بوده اند - راجع به مردم و ملت صحبت كرده اند. اين، همان حكمتِ امام است؛ همان چيزي است كه ما هر طور نگاه و مطالعه مي كنيم، مي بينيم اين درست است، اين بهتر است. بخصوص قشرهاي مستضعف، قشرهاي فقير و ضُعفاي مردمند كه نيروهاي وفادار و ماندگار انقلاب و امام و دولتهاي مختلف بوده اند و هستند و خواهند بود. عزيزاني كه ان شاءاللَّه در آينده نزديكْ مسؤوليت بر عهده مي گيرند، بايد هرچه مي توانند از اين ذخيره دائمي استفاده كنند و تا آن جا كه قدرت دارند، براي آنها خدمت و كار كنند. وضع كنوني، بحمداللَّه اين است. اين، كشوري است كه گامهاي اساسي و بلندي براي بازسازي، در آن برداشته شده است. شايد در طول دوران رژيم گذشته، حتّي بخشي از آنچه در اين چند سال در بازسازي اين كشور انجام گرفت، انجام نگرفته بود؛ چون كار را با كيفيّت و كميّت - هر دو - بايد ديد. آنها اگر كاري هم براي كشور مي كردند - كه از لحاظ كميّت هم نسبت به آنچه در اين دوره كوتاه انجام گرفته است، حقيقتاً كم است - از لحاظ كيفيت، مخدوش بود؛ زيرا در آن، استقلال اين ملتْ ملاحظه نشده بود. اساسِ سياست آن رژيم، بر وابستگي بود. چند نفر دولتمردِ نسبتاً شجاع يك روز در زمان رضاخان پيدا شدند و يك قرار داد نفتي را نوشتند كه منافع ملت ايران، تا حدودي در آن ملاحظه شده بود. به خاطر انگليسيها، رضاخان با چكمه هايش وارد اتاق هيأت دولت شد و نوشته هاي آنها - پرونده نفت - را گرفت، در

آتش بخاري انداخت و جلو چشم آنها سوزاند! اين، چيزي است كه خود آنها نوشته اند. امثال تقي زاده و ديگران اين ماجرا را نوشته اند. سياست، سياستِ وابسته بود. راه آهن هم كه مي كشيدند، بيش از آن كه براي ايران و تجارت ايران باشد، به نفع اتّصال دو جبهه متّفقين بود كه آن روز بايستي عليه آلمان مي جنگيدند. راه آهن سراسري اين است! (راه آهن شمال و جنوب براي اين بود كه شورويِ آن روز را به جنوب، در خليج فارس كه محلّ استقرار انگليسيها بود وصل كنند تا بتوانند سلاح منتقل نمايند، و جبهه هاي جنگ متّفقين عليه متّحدين - آلمان و همكارانش - همواره قادر به دفاع باشد. راه آهن هم براي اين كشيده مي شد. طرفداران رژيم منحوس و تفاله هاي رژيم گذشته، بعد از گذشت پنجاه سال، هنوز كه هنوز است، صحبتِ راه آهن شمال و جنوب را مي كنند؛ راه آهني كه براساس طرحي خائنانه و بي توجّهي به استقلال اين ملت به وجود آمد و در آن، آبرو و شأن اين ملت رعايت نشد. حالا شما ملاحظه كنيد: خطوط راه آهن عظيمي كه در دوران بعد از جنگ تحميلي در ايران ساخته شد، همان چيزي است كه ملت ايران به آن نياز دارد. يكي از مستشرقيني كه در همان دوران آمده و در ايران سياحت كرده است، مي گويد: من تعجّب مي كنم چطور راه آهن ايران از شهرهايي كه محلّ عمده تجارت ايران است عبور نكرده است!؟ (همين جاهايي كه امروز بحمداللَّه به بركت جمهوري اسلامي، مي بينيم كه زير پوشش ارتباطات و اتّصالات و مواصلات صحيح قرار گرفته اند). نه كميّت آنچه قبل از جمهوري اسلامي در اين مملكت انجام گرفته است، و نه كيفيّت آن، قابل

مقايسه با آنچه اين نظام مردمي و خدايي - جمهوري اسلامي - انجام داده است، نيست. نظام مرتبط با معنويّت و ايمان، معنايش اين است؛ نظامي كه پشتوانه عظيم مردمي، آرا، عواطف، پشتيباني و كمك مردم را دارد؛ ايمان، معنويّت، برادري و هماهنگي، اتّكال به خدا و ايمان به غيب را هم دارد. آن، نتيجه اش مي شود اين. علي رغم اين همه توطئه و مخالفتي كه با اين ملت شد؛ با اين محاصره هاي گوناگون سياسي، اقتصادي و تبليغاتي، اين ملت توانسته است يكي پس از ديگري، دولتهايش را حمايت كند و دولتها توانسته اند اين گونه كشور را از لحاظ عمران و آبادي و از جهات سياسي و آبروي بين المللي و اقتدار ملي، پيش ببرند. اينها آن ارزشهايي است كه كشور ما دارد و بحمداللَّه، دولتهاي ما، همه از آن برخوردار هستند و خواهند بود. اين مظهر نعمِ بزرگ الهي و همان دست قدرتي است كه عرض كردم خداي متعال دائماً در پشتيباني اين نظام داشته است و خواهد داشت. البته من سفارش كرده ام و سفارش و تأكيد هم مي كنم كه بايد تلاش شود فقر و بي عدالتي و تبعيض كه ميراث طواغيت گذشته است، در اين كشور ريشه كن شود. اين جانب بيشترين اهتمام را متوجّه اين مطلب كرده ام و مي كنم و توصيه ام اين است كه ديگران نيز همين طور عمل كنند. اگر اين همه خيرات و بركاتي كه بحمداللَّه مظهر و اوج آن هم در اين چند سال اخير، دولت برادر عزيزمان جناب آقاي هاشمي رفسنجاني حفظه اللَّه تعالي بود و همه آنچه را كه انجام داديم، چند برابر مي بود و چندين برابر آن را هم انجام بدهيم، اما به اين نكته

توجّه نكنيم، كارمان ناقص و ابتر خواهد بود. عزيزان من! نظام اسلامي، نظام سرمايه داري نيست. من چهارسال قبل، در همين جا - در روز تنفيذ - همين موضوع را به حضّاري كه بودند، عرض كردم و گفتم: «نظام ما، نظام سرمايه داري نيست. نظام سرمايه داري، به جمعِ ثروت، به رونق اقتصادي و به مجموع در آمد ملي نگاه مي كند و برايش مهم نيست كه اين ثروتْ چگونه به دست مي آيد، به دست كي مي آيد و چند درصد از مردم، چگونه از آن استفاده مي كنند!» بايد در آمد ملي بالا برود، ثروت زياد شود، تلاش اقتصادي مورد حمايت قرار گيرد؛ كه مورد حمايت هم قرار مي دهند. قوانين هم در اين جهت است. قدرت اجرايي هم در اين جهت است. كشورهاي سرمايه داري - آن هم نه همه بلكه بعضي - حداكثر كاري كه مي كنند اين است كه بيمه ها و تضمينهايي را براي قشرهاي مظلوم و محروم مي گذارند، تا حداقلي هم به آنها برسد. اين، نظام سرمايه داري است. نظام اسلامي، اين گونه نيست. نظام اسلامي مي فرمايد: «بالعدل قامت السموات والارض.(3)» اصل، عدالت است. البته، توليد ثروت هست. نظام اسلامي، يك جامعه فقير نمي خواهد. يك ملت فقير و يك درآمد عمومي ناچيز نمي خواهد. از ثروتها استفاده مي كند؛ علم را پيشرفت مي دهد، منابع زيرزميني را استخراج مي كند، انسانها را به رشد عقلاني مي رساند، تجارت مي كند و صنعت راه مي اندازد. تاريخ اسلام نشان داد كه اسلام به بركت همين احكام نوراني، در يك دوره طولاني، صاحب علم و صنعت در كلّ جهان بوده است. اما جهت همه اينها، عدالت است. ثروت هست؛ اما بايد عدالت در جامعه تضمين شود. براي عدالت، منتظر امام

زمانيم. پيغمبران آمدند؛ همه هم براي اقامه قسط آمدند؛ «ليقوم الناس بالقسط(4)». اينها حرفهاي خيلي پرمعنايي است كه قرآن به ما گفته است؛ نهج البلاغه به ما گفته است و در روايات ائمّه هم هست. اين، جهت را مشخّص مي كند. قسط يعني همين: اگر جامعه برخوردار است، همه باشند. نمي گوييم همه يكسان؛ چون يكساني امكان ندارد. بالاخره تلاشها، همّتها و قوّتها مختلف است. بعضي بيشتر تلاش مي كنند؛ بعضي كمتر مي كنند. بعضي ابتكار بيشتري دارند. استعدادها يكسان نيست. «و لايزالون مختلفين... و لذلك خلقهم(5).» مردم، داراي اختلاف در استعدادند. بحث در اين نيست كه يكسان باشند. بحث در اين است كه به قدر استعدادشان كار كنند و به قدر همّتشان تلاش كنند و همه بتوانند به قدر قدرتشان به دست بياورند. كسي محروم نماند؛ كسي مظلوم نماند؛ كسي سركوب شده نماند. اين، آن هدف اصلي است. ما كه بر سرِ كار آمديم - آن روز كه روز مبارزه بود تلاش كرديم، آن روز كه پيشنهاد مسؤوليت كردند، به هر صورت قبول كرديم - براي تحقّق همين هدف بود. كساني كه با فرهنگ ما آشنا نيستند، باور كنند. اگر چه مي دانم قطعاً باور نمي كنند كه براي ما اين مسؤوليتها جاذبه اي ندارد. خوديها مي دانند. كساني كه از نزديك با اين فرهنگ و اشخاص آشنا هستند، مي دانند. اين مسؤوليتها، فقط براي اقامه عدل، اقامه حكم اللَّه و هموار كردن راه خدا در مقابل پاي مردم، ارزش و محبوبيت و جاذبه دارد.تلاش بايد براي اين باشد. البته در اين زمينه، كار شده است. من اگر نگويم كه برادران عزيز ما در مسؤوليتهاي گوناگون در دوره هاي گذشته، براي اين قضيه چقدر

تلاش كرده اند، ناسپاسي است. لكن، راه طولاني تري از آنچه كه تا به حال پيموده ايم در پيش داريم. كار بيشتري از آنچه تا به حال كرده ايم بايد انجام دهيم. اين، مسأله است. اساس كار دولت، بايد بر اين باشد. چه در زمينه فرهنگي، چه در زمينه اقتصادي و چه در زمينه سازندگي، جهت بايد اين باشد؛ درحالي كه فعّاليتها متنوّع است. خدا را شكر مي كنيم كه انتخابات، خوب و بسيار خوش عاقبت و همراه با خرسندي عمومي مردم بود. امروز انسان احساس مي كند كه براي ملت ما و فضاي عمومي كشور، مثل يك روز عيد است و اين هم، لطف پروردگار است. اميدواريم كه خداوند متعال، اين روز و اين حادثه را فرخنده و مبارك كند و مشمول الطاف و بركات خودش قرار دهد. اميدواريم شرور را از اين ملت منصرف كند؛ دشمنان اين ملت را سركوب و منكوب فرمايد، و اين ملت را به آرزوهاي بزرگش برساند. اميدواريم رئيس جمهور عزيز و مسؤولانِ ايشان را - كه انتخاب خواهند كرد - در كار مهمّي كه در پيش دارند، موفّق فرمايد؛ قلب مقدّس حضرت وليّ عصر را از همه ما راضي كند؛ روح مبارك امام بزرگوار را - كه يقيناً از اين حوادث و مراسم شاد است - همواره شاد نگهدارد و ارواح طيّبه شهداي بزرگوار ما را با پيغمبر و آل او محشور كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

-------------------------------------------------------------------------------- 1) - 2) حج: 40 3) تفسير صادفي: ذيل آيه 7 از سوره الرّحمن. 4) حديد: 25 5) هود: 119 - 118

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار ايثارگران، در سالروز ورود آزادگان به ميهن اسلامى

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار ايثارگران، در سالروز ورود آزادگان به

ميهن اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در ابتدا به برادران و خواهران عزيز؛ بخصوص ايثارگراني كه در اين جلسه بحمداللَّه فضا را به عطر ايثار و خاطره هاي شكوهمند معطّر فرموده اند، خوشامد عرض مي كنم. جلسه امروز ما كه به مناسبت ياد روزهاي پرحماسه و پرشكوه و سرشار از افتخار و شادي بازگشت آزادگان عزيز ما به ميهن است، تركيبي است از قشرهاي ايثارگر، آزادگان عزيز، همسران مفقودان و اسراي هنوز آزاد نشده، همسران جانبازان عزيز ما، فرزندان شهداي عزيز ما، بسيجيان عزيز و قشرهاي اهل ايثار. اين، فضاي مباركي است و تنفّس در اين فضايي كه شما در آن حضور داريد، عطر معنويّت و شهادت و ايثار را به مشام جان انسان مشتاق مي رساند. امروز حرف اصلي من به شما عزيزان و همه ملت ايران اين است كه به هيچ فردي، به هيچ ملتي و به هيچ جمعيتي، از خزانه غيبت الهي هيچ چيز نمي دهند، مگر با تلاش و كوشش. ملتهاي تنبل و بي حال، از افتخارات ملي نصيبي نخواهند برد. مجموعه هاي بي همّت و بيكاره، به خدمات و به شايستگيهاي بزرگ دست نخواهند يافت. افرادي كه نخواهند تلاش كنند و زحمت بكشند، در بازار معنويّت و در سوداي عشق و ايمان و تقوا و فضايل معنوي، چيزي گيرشان نخواهد آمد: «ليس للانسان الّا ما سعي 1)». هم در دنياي مادّي اين طور است؛ يعني ملتهايي كه كار كنند، فكر كنند، ابتكار كنند، سختيها را تحمّل كنند، به امكانات مادّي و رفاه و پيشرفت خواهند رسيد، و هم در ميدان معنويّات اين گونه است: ملتهايي كه تلاش كنند، مجاهدت كنند، ايثار كنند و از كار و فداكاري نترسند، خداي متعال به آنها همه

چيز خواهد داد. بزرگترين گناه سردمداران و سلاطين و حكّام فاسد در جوامع بشري و در گذشته ايران عزيز ما اين بوده است كه مردم را از اين حقيقت بيگانه نگهداشتند و آنها را به سمت كار و تلاش و فداكاري و ايثار سوق ندادند. بزرگترين افتخار انقلاب اسلامي آن است كه اين درس را به مردم داد، اين راه را در مقابل مردم باز كرد و امام راحل و بزرگوار - آن رهبر عظيم الشّأن استثنايي بي نظير زمان ما - بزرگترين افتخارش اين بود كه خود در اين راه پيشقدم بوده و حركت كرده است. ننشست كه به ديگران بگويد شما بكنيد. خودش در پيشاپيش حركت عمومي ملت ايران و جلوتر از همه راه افتاد. شما عزيزان، محصول چنين فضاي مباركي هستيد. مسأله آزادگان، مسأله بزرگي است. به فيلمهاي تبليغاتي غربيها و ديگران در زمينه مسائل نظامي و مسائل مربوط به اسارتهايشان نگاه نكنيد. هيچ ملتي نتوانسته است از قشرهاي مختلف، مجموعه اي جوان و رزمنده به وجود آوَرد كه در سخت ترين شرايطِ اسارت، شخصيت انقلابي و ايماني و روح رزمندگي را آن چنان حفظ كنند، كه آزادگان ما در دوران اسارت حفظ كردند؛ در حالي كه يقيناً آنچه ملت ايران از حوادث دوران اسارت اين عزيزان مي داند، بخشي از مجموعه عظيمي از حوادث است. مگر مي شود اين حادثه را تشريح كرد؟ مگر رنجهاي لحظه لحظه اسارت را مي شود در كلمات گنجاند، يا با زبان ادبيّات و هنر تبيين كرد؟ شنيدن، مانند ديدن و لمس كردن نيست. اينها ايستادگي و مقاومت كردند. شايد در آن لحظه اي كه آزادگان عزيز ما در اردوگاههايي با نگهبانان غلاظ و شداد

دشمن روبه رو بودند و ايستادگي مي كردند، بعضي از آنها اميدي هم به آزادي خودشان نداشتند. شايد در ميان آنها كساني هم بودند كه خسته مي شدند و مي گفتند تا كي؟ اما سنّت الهي اين است كه «فانّ مع العسر يسرا، انّ مع العسر يسرا».(2) اگر سختيها را تحمّل كرديد، خداي متعال درهاي فَرَج را خواهد گشود. اگر مجاهدت در راه خدا را بر جسم و نفس خودتان هموار كرديد، خداي متعال روشنايي فَرَج را به شما نشان خواهد داد و درهاي فَرَج را به روي شما باز خواهد كرد: «و من يتّق اللَّه يجعل له مخرجاً و يرزقه من حيث لايحتسب»(3). خداي متعال به بركت مجاهدت و به شرط ايستادگي، بيرون از دايره محاسبه معمولي عقول بشري، درها را باز و راهها را هموار مي كند. عزيزان من! اين، تجربه گرانقدري است. ما امروز يك نسل نوي شادابِ تازه به ميدان وارد شده اي را در كشور خودمان داريم كه بايد از اين تجربه ها استفاده كند. از تجربه ميدان جنگ كه ايستادگي در آن، شهادت و جانبازي و محروميت از سلامتي و دوري از خانمان و راحتي و فرزندان و عزيزان را داشت، بايد استفاده كند. هزاران سختي در ميدان جنگ هست كه فقط براي كسي كه در آن شرايط قرار دارد، قابل لمس است، و لاغير. تحمّل اين سختيها، يك كار عظيم است. ايستادگي در ميدان نبرد با دشمن، ميدانهاي اسارت، دوران جانبازي - كه جانبازان ما هنوز در ميدان مقاومت و ايستادگي هستند - يك كار عظيم محسوب مي شود. عزيزان جانباز بدانند كه مبارزه آنها ادامه دارد. جانبازان ما، در تمام دوران جانبازي در حال مجاهدتند.

اين فضيلت، مخصوص آنها و كسان و همسران و خانواده هايشان است، تا وقتي كه ان شاءاللَّه سلامت و عافيت پيدا كنند. اين مجموعه ايثارها، امروز كشور ما را به اين جا رسانده است. مگر تصوّر مي شد كه كوچك و بزرگِ ملتي تنها، بدون هيچ پشتوانه جهاني و بدون هيچ كمك قابل ذكر از سوي هيچ گوشه اي از قدرتهاي عالم، بتواند اين گونه در ميدان جهاد مقدّس و دفاع از خود و سازندگي و استقلال و مبارزه با همه نوع فشارهاي دشمنان قلدر ايستادگي كند و روزبه روز دشمنان را متعجّبتر نمايد؟ مگر ممكن بود كه بدون اين گذشتها و اين ايثارها و اين فداكاريها، ما به اين جا برسيم؟ هر كدام از شما كه اين جا هستيد؛ چه آزادگان عزيز، چه آنهايي كه هنوز دربندند، چه خانواده هايتان، چه فرزندانتان، چه پدران و مادرانتان، چه همسرانتان، چه خانواده هاي شهدا، چه خانواده هاي جانبازان، چه فرزندان شهدا، و همه كساني كه به نحوي رنجها را بر جسم و جان خودشان تحمّل كردند، ايثارگران و پشتيباني كنندگان، هر كدام به سهم خودشان در به وجود آمدن اين ذخيره عظيم و تمام نشدني و بي نظير ملت ايران سهيم هستند. هر كدام از شما اگر اين فداكاري اي را كه كرديد، نمي كرديد؛ اين صبري را كه كرديد، نمي كرديد؛ اين مجموعه اي كه امروز در اختيار ملت ايران است، به وجود نمي آمد و اين موفّقيتها هم عايد انجام نمي شد. اين، درس قرآن است. در تاريخ عالم، عمر ملتها يك ساعت است. به نظر ما طولاني مي آيد؛ اما وقتي كه به گذر جريان تاريخ نگاه مي كنيد، هر كدام از اين ملتها ساعتي هستند و مي آيند و مي روند. اين ساعت را طولاني

كردن، خوب كردن و با افتخار به وجود آوردن، به دست آحاد ملتهاست. قرآن، اين را به ما درس داده است. تجربه آن هم سخت است؛ لذا ملتها غالباً تجربه نمي كنند و توسريش را مي خورند و سختيهايش را هم تحمّل مي كنند. اما ملت ما اين تجربه را انجام داد. اين را قدر بدانيد؛ خيلي عظيم است. درد ملتهاي دنيا، اين گونه درمان مي شود. درد ملت فلسطين، اين گونه درمان مي شود، ولاغير. آنهايي كه خيال مي كنند ملتي مثل ملت فلسطين را مي شود با مذاكره و التماس كردن و گدايي نجات داد، سخت در اشتباهند. فقط با ايستادگي و مقاومت است كه يك ملت مي تواند روي پاي خود بايستد، حقّ انساني خود را به دست آوَرد و زندگي افتخارآميزي را كه براي او، هم دنيا و هم آخرت است، كسب كند. امروز دنيا، دنياي ظلم و دروغ و فريب است. پرچم دفاع از حقوق بشر را كساني به دوش گرفته اند كه بزرگترين دشمنان حقوق بشرند! در رأس آنها هم دولت امريكاست. ببينيد در داخل كشورشان، با سياهان چه مي كنند! اين كه ديگر خبر از گذشته نيست. خبر از پنجاه سال، صد سال پيش نيست كه بگويند ما حالا اصلاح كرده ايم. متعلّق به همين امروز است؛ در شهرهاي بزرگِ كشورِ امريكاست. ببينيد؛ هنوز مسأله تبعيض نژادي در آن كشوري كه مدّعي آزادي و حقوق بشر است، حل نشده است. هنوز انساني به جرم پوست سياه، تأمين ندارد كه در آن جامعه زندگي كند! يك وقت اگر لازم باشد، به جرم سياه پوست بودن، پليسي او را تا حدّ كشتن كتك مي زند! اينها ادّعاي حقوق بشر مي كنند! اينها چشم خود را بر

جنايات وحشت آور حكومت غاصب صهيونيست مي بندند. ببينيد در همين چند روز گذشته، صهيونيسها با مردم بي پناه شهرهاي لبنان - صيدا و غيره - چه كردند! اين بمبارانها، اين آدم رباييها، اين كشتارها؛ اينها همه جنايت است. همه اينها - به اصطلاح آقايان - حركات ضدّ حقوق بشر است. طرفداران حقوق بشر، هيچ احساس نمي كنند كه ضدّ حقوق بشر در آن جا انجام مي گيرد. اگر يك فلسطينيِ از جان گذشته و ستمديده فريادي بزند و حركت خشم آگيني بكند، دستگاههاي تبليغاتي و سياسيشان به راه مي افتد؛ اما اين همه جنايت عليه ملت فلسطين و ملت لبنان از طرف آنها ناديده گرفته مي شود! امروز پرچم حقوق بشر را چنين كساني بردوش گرفته اند! اين، دنياي فريب نيست؟ دنياي دروغ نيست؟! دنياي تزوير نيست؟! قبلاً مي گفتند كه سياست، تزوير است؛ اما اينها ادّعاي حقوق بشرشان تزوير است؛ اساس كار بين المللي شان بر تزوير است؛ فقط مسأله سياست نيست. چنين حكومتهايي مدّعيند كه رهبري بشريّت بايد به دست اينها باشد! دولتها بايد تسليم اينها باشند! متأسفانه خيلي از دولتها هم دچار ضعف و بي توجّهي مي شوند، وظيفه خودشان را نمي شناسند، به آن عمل نمي كنند و تسليم آنها مي شوند؛ ملتها هم به خاطر سختيهايي كه اين كار دارد، بي تفاوت مي مانند. طبيعتاً نتيجه همين است. ملت ايران ايستاده است و مي تواند بايستد. دولت جمهوري اسلامي و نظام مقدّس اسلامي، در مقابل اين زورگوييها و كجرويها ايستاده است، آنها را كتمان نمي كند، به صداي بلند آنها را تشريح مي كند، به دفاع از حقوق مظلومان مي پردازد و از تهديد و اخم و سختگيريهاي آنها هيچ واهمه اي ندارد. چرا؟ چطور شده است؟ چرا ملت و دولت و حكومت ايران

مي توانند چنين اقتداري داشته باشند؟ به خاطر اين كه ملت ما اين ايثارها را كرده است. اين ظرفيت در اين ملت به وجود آمده است كه در مقابل فشارها و زورگوييها بايستد. همين ايستادگي شماست كه بالاخره دشمن متجاوزِ زورگوي دروغگوي مستكبر را از اوج نخوتش به زير خواهد آورد و به زانو خواهد افكند. من به شما و همه جوانان عرض مي كنم كه وعده خدا را باور كنيد. وعده الهي اين است كه اگر اهل حق پاي حقّ خودشان بايستند، حق پيروز خواهد شد. در همه مراحل اين طور است. در دوران انقلاب اين را تجربه كرديد، در دوران جنگ تجربه كرديد، در دوران اسارت تجربه كرديد، در دوران بعد از پايان جنگ - كه ملت ايران در صدد بناي دوباره كشور خود برآمد - اين را تجربه كرديد؛ در آينده هم بايد اين را يقين داشته باشيد كه عملي است. هر جا ديديد كه دشمني زورگويي مي كند، در مقابل او بايستيد. اين، وظيفه آحاد مردم، دولتمردان، نمايندگان مردم و كساني است كه اين مملكت مسؤوليتي را به آنها سپرده است. در مقابل دشمن متجاوز، در مقابل زورگوي ظالم، در مقابل استكباري كه امروز بر ارزشهاي الهي و معنوي طغيان كرده است - كه مظهرش هم دولت طاغوت و طغيانگر امريكاست - كوتاه نياييد. قدرتهاي مادّي، هيچ غلطي نمي توانند بكنند. با ملتي كه ايستاده و به نيروي خود تكيه كرده است، هيچ كاري نمي توانند بكنند. همه راهها به روي آنها بسته است. اگر سختگيري كنند، آنها ضرر مي كنند. اگر فشار وارد بياورند، آنها ضرر مي كنند. اگر حمله كنند، آنها ضرر مي كنند؛ چون جوهر ايستادگي و مقاومت

در يك ملت، جوهر نفيس و گرانقدري است. با همين جوهر است كه ملت ايران به فضل پروردگار، با هدايت الهي، با كمكهاي معنوي غيبي و با ادعيّه زاكيّه و هدايتهاي معنوي ولي اللَّه الاعظم ارواحنافداه خواهد توانست تمدّن اسلامي را بار ديگر در عالم سربلند كند و كاخ با عظمت تمدّن اسلامي را برافراشته نمايد. اين، آينده قطعي شماست. جوانان، خودشان را براي اين حركت عظيم آماده كنند. نيروهاي مؤمن و مخلص، اين را هدف قرار دهند. البته در داخل كشور، كارهاي زيادي وجود دارد كه بايد انجام گيرد. در داخل كشور، حركات عظيمي است كه به عهده مسؤولان است و بايد با كمك مردم كارهاي بزرگي را انجام دهند و كشور را بسازند؛ هم نوسازي مادّي، هم نوسازي معنوي و فرهنگي، هم تأمين و استقرار عدالت اجتماعي و هم از بين بردن فقر و محروميت و بي سوادي و تبعيض و جلوگيري از رشد خصلتهاي منفي در جامعه. اينها كارهايي است كه بايد انجام گيرد. وقتي كه اين كارها شد، حركت عظيم مردم و آن جوهر معنويِ انقلاب خواهد توانست كار خود را بكند. به فضل الهي، بشريّت شاهد آن روز خواهد بود و شما جوانان، به كمك خدا و به اميد او، آن روز را خواهيد ديد و به دست خودتان ان شاءاللَّه آن روز را خواهيد ساخت. اميدواريم كه خداوند متعال همه شما را توفيق دهد، هدايت كند، كمك نمايد و راه را براي شما هموار و روشن بفرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نجم: 39 2) انشراح: 5 و 6 3) طلاق: 2 و 3

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار رئيس جمهور و هيأت وزيران به مناسبت آغاز هفته دولت

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار

رئيس جمهور و هيأت وزيران به مناسبت آغاز هفته دولت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خداي متعال را سپاسگزاريم كه اين آرزوي ديرينه را، كه دولت جناب آقاي خاتمي به بهترين شكلي و در نزديكترين زماني بتواند وارد صحنه كار و تلاش و مأموريت خود شود، برآورده كرد و بحمداللَّه شما در وقت مقرّر قانوني توانستيد اين وظيفه حساس را برعهده گيريد. در ابتدا ياد شهيدان عزيز اين روز - رجايي و باهنر - را گرامي مي داريم. البته اين دو نفر، دو شخص بودند؛ ليكن فضايل انقلابي و ديني و تقوايي در آنها آن قدر بارز بود كه خوشبختانه در جامعه ما يك جريان محسوب مي شوند. وقتي كه هفته دولت مي شود و اسم شهيد رجايي و شهيد باهنر مي آيد، مردم در ذهنشان نيست كه فقط از دو شهيد تجليل مي كنيم؛ مي فهمند كه يك جريان فكري و عملي و انقلابي است كه مورد تجليل قرار مي گيرد. شما هم كه اجتماع فرموديد، احترام به آن بزرگواران است. ان شاءاللَّه كه خداوند ارواح طيّبه همه شهدا و آن دو بزرگوار را مشمول رحمت خودش كند و به خاطر زحمتي كه كشيدند و اخلاصي كه ورزيدند، در اعلي درجات عليّين، به آنها پاسخ و پاداش دهد. همچنين از برادر گراميمان آقاي هاشمي رفسنجاني يادِ نيك مي كنيم كه در سالهاي متوالي، مثل اين روزها، ما با ايشان و دولتشان مي نشستيم و مطالبي را مربوط به آينده و وضع كشور ايشان مي گفتند و ما مي گفتيم. بحمداللَّه احساس مي كنم كه اين خلأ پر شده و دولت جديد، با نفس تازه، با روحيه خوب و با استحكام وارد ميدان شده است. ان شاءاللَّه زحماتي كه آن برادران عزيز -

شخص آقاي هاشمي و دولتشان - كشيدند، مورد شكر و قبول پروردگار قرار گيرد و ان شاءاللَّه حسنه جاريه اي در كشور باشد و شما هم طبق تكاليف و وظايف خودتان، آنچه را كه تشخيص مي دهيد اين كشور به آن احتياج دارد، به بهترين وجهي انجام دهيد و بتوانيد جاي پاي نيكي از خودتان در تاريخ اين كشور باقي بگذاريد. به مناسبت هفته دولت، من جز يادآوريِ چند نكته به شما برادران عزيزم، عرض ديگري ندارم. البته مطالبي كه آقاي خاتمي فرمودند و بارها هم تكرار كرده اند، واقعاً چيزهايي است كه دولت و كشور ما به آن نياز دارد و مي بينيم كه بحمداللَّه دولت جديد هم بر اين اساس شكل گرفته است. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند، شروع اين مرحله جديد را بر شما مبارك كند. مباركي حقيقي آن وقتي خواهد شد كه بتوانيد وظايف سنگيني را كه برعهده تان است، انجام دهيد و انتظار بحق و بجايي را كه مردم دارند، برآورده كنيد. البته انتظارات مردم چيزهايي نيست كه در طول مدّت كوتاهي برآورده شود. آنچه مردم از شما توقّع دارند، اين نيست كه در كوتاه مدّت همه مشكلات اقتصادي برطرف شود، همه كارهاي اساسي در اين مملكت شكل گيرد و همه ي كارها به جريان افتد. مردم، مردمِ هوشياري هستند و آنچه از دولتها انتظار دارند، حركت معقول و منطقي به سمت اهدافي است كه اعلام شده است. ان شاءاللَّه خداي متعال هم توفيق خواهد داد، تا آنچه را كه شما به مردم گفتيد و وعده داديد و مردم هم آنها را قبول كردند و از شما توقّع دارند، در كمترين زماني بتوانيد انجام دهيد. اما من در همين جا به

همه توصيه مي كنم؛ هم به مسؤولان، كه عجله نكنند و كار شتابزده انجام ندهند؛ هم به مردم، كه توقّعِ دور از منطق نداشته باشند و خيال نكنند كه در ظرف مدت شش ماه يا يك سال، همه مشكلات حل خواهد شد. البته وقتي حركت شروع شد، آثار حركت نشان داده خواهد شد. يعني شش ماه، يك سال كه بگذرد، معلوم مي شود كه دولت كار و حركت مي كند. مردم هم اين را از شما مي خواهند. من گمان نمي كنم كه مردم عزيز ما، بيش از اين هيچ توقّعي از دولتها داشته باشند كه در آن جهاتي كه مورد نظر است، برنامه هايي را كه مصلحت است و مورد خواست مردم و اراده دولت، آنها را انجام دهند. علاوه بر آنچه كه آقاي خاتمي فرمودند، من مي خواهم دو، سه تذكّر به شما عزيزان عرض كنم. يكي اين است كه در زمينه كارها بايد اساس را مردم قرار داد. اين، حرف كلّي است. همه اين حرف را مي زنند؛ هيچ كس هم منكر اين حرف نيست. تازگيِ اين حرف در اين جاست كه اگر بخواهيم توجّه بكنيم، گاهي اوقات منافع و خواست عامّه مردم، با منافع گروههاي خاص تعارض پيدا مي كند. اين، جايي است كه بسيار حسّاس است. برادراني كه با مسائل دولتي و مديريتهاي كلان سروكار دارند، خوب مي توانند مصداقهاي اين را پيدا كنند. شايد الان اگر من بخواهم بيان كنم، در ذهن خودم مصداقهاي فراواني وجود دارد كه البته بناي بر ذكر مصداق نيست. جاهايي است كه اگر اقدامي را در زمينه صنعت، در زمينه مسائل اقتصادي، در زمينه مسائل پولي، در زمينه مسائل فرهنگي و در زمينه مسائل گوناگون انجام

دهيم، به نفع مردم است؛ اما گروههاي خاصّي در جامعه هستند - گروههاي پولي، مالي، اقتصادي، ثروتمندان، گروههاي فرهنگي و گروههاي سياسي - كه اينها متضرّر خواهند شد. اين، آن نقطه حسّاس است. آن صراط مستقيم، اين جا معلوم مي شود. اين، جاي همان فرمايش اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام است كه «فانّ سخط العامة، يجحف برضي الخاصة»(1). يعني اگر يك وقت مردم خشمگين بودند، خشنودي گروههاي خواص به كل نابود خواهد شد و بر باد خواهد رفت. سخط و خشم عمومي، خشنودي گروههاي خاص را پايمال خواهد كرد. گيرم كه چند صباحي، ما در فلان سياستي كه اعمال كرديم و فلان كاري كه اجرا نموديم، چهار نفر از گروههاي خاص يا گروههاي پولي و مالي را هم از خودمان راضي كرديم؛ اما اگر خداي ناكرده با اين كار، مردم را ناراضي كرده باشيم، اين نارضايي مردم مثل توفاني مي آيد و همه اينها را در مي نوردد. اين، هيچ ارزشي ندارد. بعد عكسش را مي فرمايند: «وانّ سخط الخاصّة، يغتفر مع رضي العامة(2)». يعني اگر فرض كنيم كه گروههاي خاصّ سياسي، اقتصادي، فرهنگي و غيره، سرِ سياست و عملي از ما خشمگين و ناراضي شدند و گفتند كه دولت چرا اين كار را انجام داد، چنانچه «يغتفر مع رضي العامة»؛ يعني وقتي كه عامه و - به تعبير امروز ما - توده مردم خشنود و راضي باشند، خشم آن گروهها قابل بخشايش است. بايد اين را فكر كرد. عزيزان من! هر انسان عاقلي و هر مجموعه اي بايد بگردد، لشكريان با اخلاص و با صدق خودش را جستجو كند. امام بزرگوار ما، بزرگترين هنرش اين بود كه لشكر خود را شناخت و پيدا كرد

و دانست كه در روز بعد، چه كسي به داد او خواهد رسيد و چه كسي سخن او را خوب گوش خواهد كرد. شما ببينيد چه كساني به سخنان امام گوش كردند؟ خوشبختانه صحنه جنگ تحميلي كه از چندين سو براي ما درس است، از اين جهت هم براي ما درس است. آن روزي كه امام در سال پنجاه و هشت سرِ قضيه پاوه كلمه اي گفتند، ساعت حدود سه ونيم، چهار بعدازظهر بود كه من به طرف جماران مي رفتم. اصلاً قيافه شهر، قيافه دگرگون شده اي بود و مردم همين طور بي اختيار راه افتاده بودند. اين حالت، تقريباً با فراز و نشيبها و كم و زيادهايي، تا سال شصت و هفت ادامه داشت. وقتي كه امام اشاره اي مي كرد، فريادي مي كشيد و دستوري مي داد، چه كساني مي رفتند؟ آنها لشكر حقيقي شمايند؛ آنها را دريابيد. البته يك دولت، براي گروه يا دونِ گروهي فكر نمي كند. امنيت براي همه است. فرقي هم نمي كند كه آن همه اي كه ما مي گوييم، جزو مخلصان دولت باشند يا نباشند. ولو آنهايي كه مخلص دولت هم نيستند، بايد امنيت داشته باشند. آنهايي كه با دولت روابط چندان صميمانه اي ندارند، بايستي امكان كار و تلاش داشته باشند. شكّي نيست كه خدمات شما متعلّق به همه است. شما براي جمعي يا دونِ جمعي كار نمي كنيد؛ اما بدانيد كه در ميان اينها، آن كس كه وقتي شما فرياد استمداد بلند كرديد، به داد شما خواهد رسيد، كيست. فرض كنيم، اگر يك روز احتياج به اين داشتيد كه برق كم مصرف شود و اعلان كرديد كه برق كم مصرف كنيد، ببينيد چه كساني به حرف شما گوش مي كنند و چه

كساني اعتنا نمي كنند و در منزلشان، صد برابر آن آدمي كه با دو شعله برق، مصرف معمولي دارد، مصرف خود را بالا مي برند؛ يعني به فكر شما نيستند. ببينيد اينها چه كساني هستند. به نظر من، اينها را خيلي راحت مي شود شناخت. من خواهش مي كنم كه در همه بخشها - در زمينه فرهنگ، در زمينه مسائل سياسي و در زمينه امنيت - مسأله «رضي العامة و سخط العامة» را در مقابل «رضي الخاصة و سخط الخاصة» در نظر بگيريد؛ ببينيد آنهايي كه فرياد و استصراخ شما را در هنگام لازم جواب مي دهند، چه كساني هستند. نكته ديگري كه به نظرم رسيد به شما عرض كنم، اين است كه يكي از شعارهاي بسيار خوبِ جناب آقاي خاتمي - كه من از اوّلي كه آن را از ايشان شنيدم، واقعاً خدا را شكر كردم - مسأله «قانونگرايي» بود. اين، حرف خيلي خوبي است و خوشبختانه اين را شما بارها تكرار كرده ايد. در دوره انتخابات گفتيد، در مجلس گفتيد، اين جا و آن جا گفتيد. من مي خواهم عرض كنم كه تا لحظه آخر، به اين شعار تمسّك كنيد و بدانيد كه قانونگرايي كار سختي هم هست؛ اما با وجود سختيهايش، در كوتاه مدّت و بلند مدّت، فوايدش از بي قانوني بهتر است. وقتي كه انسان سوار اتومبيل است و مي خواهد به منزل برسد، ممكن است از راه ميانبُر، ورودِ ممنوعي مسير خود را انتخاب كند. اگر شما از اين راه رفتيد و به منزل رسيديد، به نظرتان فايده نقدي وجود دارد؛ اما خطراتي كه در اين راه هست، به مراتب غيرقابل مقايسه با آن سود است. تمام قوانين همين طورند. از

قانون اساسي - كه اساس كار ماست - گرفته، تا قوانين عرفي و عادّي و معمولي كه در مجلس شوراي اسلامي تصويب مي شود، تا احياناً مصوبات بعضي از مراكز ديگر مثل هيأت عمومي قوّه قضاييّه - كه در حكم قانون است - تا مصوّبات شوراي عالي انقلاب فرهنگي، كه آن هم مصوّباتش در حكم قانون است. آنچه كه آنها معيّن مي كنند و به مسؤولان راهبرد مي دهند، ارزشش بيشتر است. البته اين حرف هم - همان طور كه عرض كردم - حرفي آسان است كه در مقام عمل دشواريهايي دارد. بعضي قانون را طوري عمل مي كنند كه اصحاب سبت عمل كردند! اصحاب سبت هم عين مُرّ قانون عمل كردند؛ يعني خدا گفته بود روز شنبه ماهي نگيريد، اينها هم روز شنبه ماهي نگرفتند. بله؛ كار كوچكي كردند كه آن هم رسماً منع نشده بود و آن، اين بود كه حفره هايي درست كردند، ماهيها داخل آن حفره ها آمدند، راه آن حفره ها را در روز شنبه بستند، تا ماهي نتواند برگردد! روز شنبه اين كار را كردند، روز يكشنبه همان ماهيها را گرفتند! اين، ظاهر قانون است. اگر شما نگاه كنيد، اين مثل همان كلاه شرعيهايي است كه يك رباي سنگين كذايي را با يك شاخه نبات جا به جا مي كردند! قانون بود، ظاهر شرع بود؛ اما امام بزرگوار رضوان اللَّه عليه كه يك فقيه قويِ آگاه به لبّ و روح دين بود، قبل از اين كه تشكيل حكومت بدهد، اين را منع كرد. جزو فتاوي ايشان - كه در دوران مبارزه، ما به آن فتوا افتخار مي كرديم و همه جا هم نقل مي نموديم - منع حيل ربا

بود. ايشان مطلقاً حيل ربا را منع كرد. شما آقايان، حيل قانون را هم منع كنيد و جلوش را بگيريد. بعضي از شركتها و بعضي از مجموعه هاي علي الظّاهر قانوني، حامل باطن اصحاب السّبتي هستند. مواظب باشيد كساني كه مي خواهند از قانون بگريزند، شما را به اين دام نيندازند؛ نيايند شما را قانع كنند كه اين كار قانوني است. نكته ديگر اين است كه عزيزان من! زمان را قدر بدانيد. شما الان چهار سال وقت داريد. اين چهار سال، مثل طَرفةالعيني خواهد گذشت. واقعاً چهار سال، زمان خيلي كوتاهي است. اگر كسي كار كند و از هر لحظه اش استفاده نمايد، سرمايه عظيم و مغتنمي است. چنانچه خداي نكرده بگوييم حالا كه وقت داريم، هنوز كه چهار سال يا سه سال و نيم وقت هست، و تسويف كنيم - كه اين تسويفي كه در روايات ما هست، معنايش اين است؛ سوف افعل، سوف افعل: خواهم كرد، خواهم كرد - و دائماً كار را به تأخير بيندازيم، يك وقت مي بينيد كه چهار سال تمام شد،ولي چيزي در دستمان نيست! از همين لحظه اوّل، دقايق را قدر بدانيد و آن كار مهمّ اساسي را كه مي خواهيد آخر انجام دهيد، همين اوّلِ كار انجام دهيد. حرف آخري كه مي خواهم عرض كنم اين است كه غير از ارتباطات رسمي و معمولي در نظام اسلامي، شما بدون اتّكا و توكّل به خدا و ارتباط ويژه با او، توفيق لازم را به دست نخواهيد آورد. توفيق از سوي خداست؛ جبر نيست. توفيق، يعني جور كردن و جور آوردن و موافق طبع و موافق خواست آوردن كار. اين، معناي توفيق است؛ نه اين

كه وقتي مي گوييم خدا توفيق داد، يعني پشت گردن آدم را گرفت كه اين كار را انجام دهد. باز هم اراده خودِ شماست كه كار را انجام مي دهد؛ اما توفيق از طرف پروردگار است. اگر اين توفيق و جور آمدن كار و فرصت لازم كار را مي خواهيد، بايد با خدا رابطه مستقيم برقرار كنيد؛ رابطه تضرّع، رابطه خواست، رابطه ويژه. اين رابطه با خدا را همه بايد داشته باشند؛ اما شما كه مسؤول هستيد و يكي از مديريّتهاي بالا در دست شماست - شما كه مي گويم، يعني ما مسؤولان، كه من خودم از شما به اين كار اولي هستم - جزو شايسته ترين افرادي هستيد كه بايد اين رابطه ويژه را با خدا داشته باشيد. نمازِ با توجّه و با حضور بخوانيد؛ به نوافل اهميت دهيد و سعي كنيد كه در روز مقداري قرآن تلاوت كنيد. هيچ روزي بر شما نگذرد كه مقداري قرآن - ولو ده آيه، پنج آيه - با تدبّر تلاوت نكنيد. اين، به شما نورانيّت مي بخشد. انتظار اين را نداشته باشيم كه اگر امشب نافله خوانديم، فردا مثلاً گشايش مهمّي در كارمان بشود و اثرش ظاهر گردد؛ نه. در دعاهاي ما، نفس رابطه با خدا، جزو بديهيّات و محكمات ادعيّه ماست و خداي متعال، متضرّعين اليه را مورد توجه و عنايت خاص قرار مي دهد. تضرّع، اين خواص را دارد. با اين كه امام رضوان اللَّه عليه از سابق هم اهل عبادت بود - ما شنيده بوديم و اطّلاع داشتيم - اما اين اواخر كه به پايان عمر خود نزديكتر مي شد، با اين كه انسان وقتي پير و خسته مي شود، همچنان كه همه كارهاي

ديگر برايش سخت مي شود، نماز خواندن و عبادت كردن و دعا خواندن هم سخت مي گردد، و جوان همچنان كه ورزش را راحت مي كند، عبادت را هم راحت تر انجام مي دهد و نماز را هم راحت تر مي خواند - در عين حال پيري و از كارافتادگي تضرّع و توجّه و اهتمام و گريه اش هم بيشتر مي شد و خداي متعال هم به همان نسبت، كارها را درست مي كرد و جور مي آورد. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند متعال به شما توفيق عنايت كند و در همه حال مشمول عنايات پروردگار باشيد و خداوند در همه مراحل به شما كمك كند. الحمدللَّه آدم احساس مي كند كه ان شاءاللَّه عنايات الهي شامل حال اين دولت و رئيس جمهور محترم و عزيز هم هست. همين كه بحمداللَّه ايشان به سهولت توانستند كارِ انتخاب وزرا را انجام دهند و وزراي دلخواه و مورد علاقه خودشان را كه بتوانند با ايشان كار كنند، بيابند و راحت به مجلس ببرند و مجلس هم راحت رأي داد، نشان دهنده اين است كه خداي متعال اراده فرموده كه كارها را پيش ببرد و ان شاءاللَّه بعد از اين نيز همين طور خواهد بود؛ «و من كان للَّه كان اللَّه له»(3). خدا ان شاءاللَّه با شما خواهد بود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه: نامه 53 2) نهج البلاغه: نامه 53 3) بحارالانوار، ج 82، ص 197

بيانات مقام معظم رهبرى در مراسم افتتاحيه مانور فرهنگى، ورزشى جانبازان و معلولان كشور

بيانات مقام معظم رهبري در مراسم افتتاحيه مانور فرهنگي، ورزشي جانبازان و معلولان كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امروز نمايش قدرت معنوي را - كه بحمداللَّه نزد شما عزيزان و ايثارگران ذخيره ارزشمندي از آن وجود دارد - مشاهده كرديم و خدا را سپاسگزاريم كه در نظام اسلامي، شاهد عظمت

و شكوه معنويّت و قدرت اراده، در ميان عزيزترين فرزندان اين كشور هستيم. من ابتدا لازم است از همه دست اندركاران اين مراسم بسيار با شكوه و پرمعنا و پرمضمون، تشكّر كنم و از يكايك جانبازان عزيزي كه در اين مراسم شركت كردند - بخصوص كساني كه با نشان دادن قدرت اراده خودشان، اهميت و ارزش نيروي معنوي را به منصه ظهور گذاشتند - سپاسگزار باشم. جانبازان عزيز! در هر ميداني كه شما به عنوان يك مجموعه ارزشي حضور داشتيد، نشان داديد كه داراي ابتكار، قدرت اراده و توان بيش از معمول سازندگي و برازندگي هستيد. در ميدان دفاع مقدّس، مجموعه شما و جوانان اين كشور - ايثارگران ما كه هر كدام در حقيقت يك شهيد زنده اند - توانست كاري را نشان دهد كه در تاريخ كشور ما بي نظير و در دنيا هم انصافاً يا بي نظير و يا كم نظير بود! همين اراده ها و همين قدرت نفساني و معنويِ شما جوانان موجب شد كه در مقابله دنياي استكبار و كفر با نظام اسلامي - با وجود اين كه طرف مقابل شما از امكانات مادّي بيشتري برخوردار بود - شما پيروز شويد. اين درس، درسي نيست كه به اين زودي براي يك ملت، قابل فراموش شدن باشد. اين، چيزي نيست كه آن را بشود يك پديده جدا از گذشته و آينده دانست. اين، يك جريان و يك حقيقت زنده است. اين براي همه ميدانها يك درس است. جانبازان ما در ميدان درس خواندن و در ميدان سازندگي، همين قوّت و قدرت معنوي را نشان دادند. در هرجا كه جاي بروز نيروي حقيقي انسان بود، وقتي كه شما وارد شديد،

توانستيد كارهاي بزرگ و محيّرالعقول و ظاهراً دست نيافتني انجام دهيد. يعني نشان داديد كه وقتي قدرت معنوي باشد، حتي ضعف جسماني هم نمي تواند تعيين كننده باشد. با ضعف جسماني و با كمبودهاي قواي بدني هم به خاطر قدرت اراده و قدرت ايمان و معنويّت، شما توانستيد كارهاي بزرگي را انجام دهيد. اين هم ورزش! در ميدان ورزش هم همين طور، پرافتخارترين حضور ايراني در يكي از ميدانهاي جهاني را جانبازان انجام دادند؛ يعني در حضوري، اين جانبازان بودند كه هشتاد و نه مدال طلا را به كشور ايران هديه كردند! معناي اين پديده چيست؟ معناي اين پديده اين است كه در ميدان ورزش هم مثل ميدان جنگ، مثل ميدان علم و ميدان سازندگي و ميدان مديريّت، آنچه تعيين كننده است، نيروي اراده و ايمان و خواست و همّت بلند و خلاصه نيروي معنوي است كه نيروي جسماني را هم به دنبال خود مي كشد؛ ضعف جسماني را هم جبران مي كند. اينها براي كشور ما درس است. من خوشحالم از اين كه مي بينم رشته هاي گوناگون ورزشي در ميان جانبازان و معلولين، گسترش پيدا كرده است. تقريباً همه رشته هاي ورزشي اي را كه با جسم معلول مي توان به نحوي نسبت به آنها اقدام و كاري كرد، شما به گونه اي در حيطه تصرّف خودتان آورديد؛ آن هم در شكل بهترين! اين، براي ملت ما، براي جوانان و تصميم گيران و مديران ما در بخشهاي مختلف، درس است. روي قدرت معنوي و اراده ناشي از ايمان و انسانيّت تكيه كنيد و آن را مهم بدانيد. اي بسا انسانهاي سالمي كه به خاطر ضعف نيروي اراده نمي توانند در هيچ يك از اين ميدانها حضور افتخارآفريني داشته

باشند؛ اما انسانهايي با ضعف بدني ظاهري - كمبود بدني، نداشتن دست، نداشتن پا، قطع نخاع، نداشتن چشم، بودن تركشهاي متعدّد در بدن و انواع و اقسام گرفتاريهاي جسماني كه متأسفانه جانبازان دچار آن هستند و با آن دست و پنجه نرم مي كنند - به مدد اراده و همّت قوي مي توانند به اين پيشرفتها و به اين كارهاي درخشان نائل شوند! اين، براي همه ميدانها درس است. عزيزان من؛ كساني كه در اين ميدان تلاش مي كنيد! اين درس را براي ملت و تاريختان استمرار بخشيد؛ يعني باز هم بر همّت و تلاشتان بيفزاييد و كارهاي جديد، ابتكارهاي تازه، تصرّف ميدانهاي نو و گشودن راههاي ناگشوده را ادامه دهيد. مسؤولين عزيز بخشهاي گوناگون هم از اين پديده درس بگيرند و به نيروي معنوي جوانان اهميت دهند. بدانيد كه اگر ملتي از ايمان برخوردار بود و با اراده بار آمد و قدرت تصميم گيري به او تعليم داده شد، در همه ميدانها - در ميدان سياست، در ميدان مبارزات فرهنگي و مبارزات نظامي - پيروز است. چنين ملتي در مقابل همه دشمنان پيروز خواهد شد. يك جمله هم درباره ورزش كشور كه يك مسأله مهمّ كشور است، عرض كنم: اوّلاً همه آحاد مردم، بايد ورزش را جدّي بگيرند. همه بايد براي سلامتي خودشان، ورزش را يك ضرورت و كار لازم به حساب آورند. جامعه ورزشكار، جامعه بانشاط و پرتلاش و زنده و كارآمد خواهد بود. عادت ورزش را به فرزندان خودتان هم منتقل كنيد. كودكان و نوجوانان - بخصوص جوانان - را به ورزش كردن وادار كنيد. حتّي افراد مسن و پير هم بايد ورزش كنند - هر

كسي ورزش متناسب با حال خود - ورزش، يك كار لازم و يك وظيفه است كه براي نشاط و طراوت دائمي جامعه لازم است. امروز جامعه ما به اين طراوت و اين نشاط احتياج دارد. نكته دوم اين است كه اگر مي خواهيد ورزش، عمومي و همگاني شود، بايد ورزش قهرماني را هم تقويت كنيد. بايد مردم از ميان خودشان الگوها را پيدا كنند. رشته هاي مناسب ورزشي را بايد تقويت كنيد. من وقتي نگاه مي كنم و مي بينم كه در برخي از رشته هاي ورزشي در صحنه جهاني، جوانان ما برترين حرف را مي زنند و درخشانترين چهره ها را نشان مي دهند - مثل رشته كشتي - تعجّبي نمي كنم. اين ملت ايران است؛ شوخي كه نيست! اين ملت، با استعداد است. وقتي در برخي از ميدانهاي ورزشي و نسبت به بعضي از رشته هاي ورزشي مي بينم كه ورزشكاران ما حرف قابل گفتني عرضه نمي كنند، متأسّف مي شوم و حس مي كنم اين جا در حدّ نياز و در شأن ملت ايران كار نشده است. من به مسؤولين ورزشي توصيه كردم، باز هم توصيه مي كنم كه چندين رشته ورزشي مناسب را كه از نظر منطق و فرهنگ ما معنا و مضمون دارد، برگزينيد و روي آن سرمايه گذاري كنيد. منظورم فقط سرمايه گذاري مادّي نيست؛ سرمايه گذاري معنوي؛ يعني همّت و مديريت به خرج دهيد و تلاش لازم و گزينشهاي خوب بكنيد، تا جوانان ما ميدان پيدا كنند و در اين رشته هاي ورزشي، در دنيا سرآمد شوند. بعضي از اين ورزشها، ورزشهاي اصالتاً ايراني است، كه از تاريخ ما براي ما به يادگار مانده است - مثل سواركاري، چوگان بازي، يا بعضي از همين شاخه هاي ورزش باستاني -

بعضي هم ورزشهايي است كه از ديگران آموخته ايم، ولي آنها را مي پسنديم - مثل ورزشهاي دستجمعي، يا ورزشهاي رزمي - اينها را گزينش كنند؛ روي اينها برنامه ريزي و همّت كنند. به عقيده ي من، جوان ايراني براي اوّل شدن در دنيا، هيچ چيز كم ندارد. جوان ايراني با استعداد است. ورزشكار ايراني داراي استعداد درخشان است. بايد به او امكان داد، ميدان داد و كار او را روبه راه كرد تا بتواند مثل ستاره اي در ميدانهاي ورزشي دنيا بدرخشد. امروز دنيا اين طور است؛ ورزش از موجودي ملتها خبر مي دهد و سخن مي گويد - حتّي از توانايي دولتها هم خبر مي دهد و حرف مي زند - امروز ورزش در دنيا اين است. جوانان و ورزشكاران ما آماده اند. آن رشته هايي را كه به دقّت انتخاب مي شوند، برنامه ريزي و روي آنان كار كنند. جوانان ما در آن جاهايي كه سخن قابل گفتني در دنيا ارائه كرده اند، بحمداللَّه توانسته اند مايه افتخار نظام جمهوري اسلامي شوند. من لازم مي دانم از همه جوانان قهرماني كه در ميدانهاي ورزشي عالم، موجب آن شدند كه نام ايران اسلامي عزيز، در بلندگوهاي جهاني - برخلاف ميل مستكبرين و علي رغم آنها - به طنين بيفتد و فضا را تكان دهد و پرچم و سرود مقدّس جمهوري اسلامي ايران چشمها و گوشها را بنوازد، تشكّر كنم. از همه اين جوانان و از مربّيانشان سپاسگزارم. ان شاءاللَّه موفّق باشيد. ما در همه ميدانها مي توانيم اين كار را بكنيم. من به همه شما عزيزان و به همه مسؤولين ورزش كشور عرض مي كنم: بايد براي ورزش به عنوان يك كار جدّي، اساسي و لازم - كه به هيچ وجه فوايد آن به اشخاص پايان

نمي يابد، بلكه به كشور و انقلاب و دولت برمي گردد - رسيدگي مناسب و شايسته آن را بكنيد؛ و اگر بخواهيد اين كار، آن چنان كه شايسته است پيش برود، بايد محيط ورزش را محيط معنوي كنيد. محيط معنوي، همان محيط پهلوانيِ ديرين ورزشكاران قديمي خودِ ماست؛ آنهايي كه وقتي وارد گود ورزشي مي شدند، خاك گود را مي بوسيدند؛ آنهايي كه هميشه ورزش را با نام خدا شروع مي كردند و با نام خدا تمام مي كردند - با بسم اللَّه شروع مي كردند و با دعا تمام مي كردند - كشور ما اين گونه كشوري است. محيط ورزش آن، محيط معنوي، جوانمردي، ايمان، تقوا، پاكدامني و پارسايي و محيط معنويّت و درخشندگي روحي و نفساني است. بايد ورزش را همين طور، در چنين حال و هوايي قرار دهيد و حفظ كنيد. اين براي ورزش كشور، هم مايه پيشرفت خواهد بود، هم خواهد توانست انعكاس نورانيّت خود را به همه قشرهاي كشور بتاباند؛ همچنان كه بحمداللَّه ما اين خصوصيت را در ورزش جانبازان و معلولين مشاهده كرديم. من لازم است از يكايك شما عزيزان ورزشكار، از مسؤوليني كه اين مانور بسيار زيبا و جالب و پرمغز را تشكيل دادند - از مسؤولين ورزش كشور - تشكّر كنم. اميدوارم كه همه شما موفّق باشيد و خداوند متعال روزبه روز توفيقات و فضل خود را بر شما افزايش دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار پرستاران و جانبازان به مناسبت روز پرستار

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار پرستاران و جانبازان به مناسبت روز پرستار بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم من هم متقابلاً اين ميلاد مسعود را به همه عشّاق و پيروان خاندان ولايت، تبريك عرض مي كنم و بخصوص اين روز را - كه روز پرستار نامگذاري شده

است - به همه پرستاران كشور كه قشر زحمتكش و ارزشمندي هستند، و همين طور به خواهران جامعه زينب كه فعّاليت و تلاش فرهنگي خود را به نام اين بزرگوار آغاز كردند و سامان دادند، مباركباد مي گويم. اميدوارم روح مطهّر حضرت زينب كبري سلام اللَّه عليها - كه بخش عمده اي از حماسه بزرگِ ماندگارِ عاشورا متعلّق به آن بزرگوار است - نه فقط در ميان بانوان جامعه، بلكه در ميان همه افراد، زنده و حاضر و درس آموز باشد. اوّلاً لازم مي دانم كه از همه پرستاران سراسر كشور صميمانه تشكر كنم؛ اگر چه مردم ما قلباً از پرستاران متشكّرند. هر كس كه گذارش به بيمارستان افتاده باشد، يا مريض و مريضدار شده باشد، مي داند كه نقش پرستار، چقدر نقش پُربها و پُراثري است. در حقيقت، اين حرفه پرستاري، تركيب عجيبي است - كه من براي تقدير از پرستاران و توجّه دادنِ همه انظار و افكار مردم به اين قشر شريف، اين جمله را عرض مي كنم - از يك سو، تركيبي است از رحمت و عطوفت و مهرباني و مراقبت، و از سوي ديگر، دانش و معرفت و تجربه و مهارت. فقط هم مهرباني كافي نيست. غمگساري، همه پرستاري نيست. دانش لازم دارد، تا پرستار كار خود را درست و بجا انجام دهد. دانشِ تنها هم بدون عطوفت و مهرباني كافي نيست. لازم است اين دانش، با روحيه انساني لطيف، بامحبّت و احساس مسؤوليت و با دلسوزي نسبت به بيمار همراه باشد. اين دو بُعد، در پرستاران جمع شده است. لذا اگر طبابت باشد، اما پرستاري نباشد، طبابت هم نخواهد توانست علاج بيماري بيمار را بكند. بخش مهمّي از بهبود

حال بيماران ما، مرهون دست نوازشگر پرستاران است. عزيزان من! اين موقعيت را قدر بدانيد؛ اين خدمتگزاري را بزرگ بشماريد؛ از خدا به خاطر آن سپاسگزاري كنيد كه شما را به اين كار مهم موفّق كرده است و آن را هر چه مي توانيد، بهتر انجام دهيد. در دوران جنگ تحميلي هم پرستاران ما خيلي خدمت كردند و شب و روز، اين قشرْ مشغول زحمتكشي هستند. اين كارهايي كه وزير محترم ذكر كردند، همه كارهاي لازمي است كه ان شاءاللَّه اميدواريم با سرعت و به بهترين وجهي انجام گيرد و خداوند مسؤولاني را كه در سالهاي گذشته آن زحمات را كشيدند، مأجور فرمايد. نكته اي كه به اين مناسبت به طور مختصر عرض مي كنم، اين است كه اين تركيبِ ميان دانش و عواطف انساني، چيز مهمي است و در همه جا لازم است. امروز علّت اين كه دانشِ پيشرفته فوقِ مدرنِ تمدّن و دنياي غرب قادر نيست بشريّت را نجات دهد، همين است كه با انسانيت همراه نيست. هر جايي كه دانش باشد، اما وجدان و معنويّت و اخلاق و عاطفه و احساسات بشري در آن جا غايب باشد، بشر از آن دانش سودي نخواهد برد. دانش بدون معنويّت و اخلاق، بمب اتم مي شود، به جان بي گناهان مي افتد؛ اسلحه مي شود، غير نظاميان را در لبنان و فلسطين اشغالي و ديگر مناطق عالم هدف قرار مي دهد؛ مواد كشنده شيميايي مي شود، در حلبچه و بقيه نقاط عالم، زن و كودك و مرد جوان و انسان و حيوان را به نابودي مي كشد! اينها از كجا آمد؟ اين مواد كشنده، از همين مراكز علم و از همين كشورهاي اروپايي خارج شد! آنها بودند كه اين

مواد را ساختند و در اختيار رژيمي كه ملاحظات لازم را نداشت، گذاشتند. نتيجه اين شد كه مشاهده كرديد. سلاحها و انواع و اقسام فرآورده هاي علم، امروز نتوانسته است و نمي تواند بشر را خوشبخت كند، خانواده ها را سعادتمند نمايد، فرزندان و كودكان و زنان و مردان را لذّت زندگي بچشاند؛ به خاطر اين كه با اخلاق و معنويّت همراه نيست. ما در تمدّن اسلامي و در نظام مقدّس جمهوري اسلامي كه به سمت آن تمدّن حركت مي كند، اين را هدف گرفته ايم كه دانش را همراه با معنويّت پيش ببريم. اين كه مي بينيد دنياي غرب نسبت به پايبندي ما به معنويّت، حسّاس است؛ بر دينداري ما اسم تعصّب و تحجّر مي گذارد و علاقه مندي ما به مباني اخلاقي و انسانيت را مخالفت با حقوق بشر قلمداد مي كند، به خاطر آن است كه اين روش، ضدّ روش آنهاست. آنها علم را پيش بردند - البته كار مهمّ و بزرگي بود - اما جداي از اخلاق و معنويّت بود و شد آنچه كه شد. ما مي خواهيم علم با اخلاق پيش برود. دانشگاه همچنان كه مركز علم است، مركز دين و معنويّت هم باشد. متخرّجِ دانشگاههاي كشور، مثل متخرّجِ حوزه هاي علميه، ديندار بيرون بيايد. اين، آن چيزي است كه آنها نمي پسندند و نمي خواهند. به همين خاطر، سالهاست كه با انواع تهمتها، به جمهوري اسلامي تهمت مي زنند. اين تهمتها آن قدر مكرّر شده كه براي شنوندگان تهوّع آور است! جمهوري اسلامي را به تعصّب و تحجّر و - به قول خودشان - بنيادگرايي، يعني خشكي بي حدّواندازه اي كه هيچ انعطافي در آن نيست، متّهم مي كنند! اسلام را اين گونه معرفي مي كنند؛ در حالي كه خشكي آن جاست، زندگي

دور از معنويّت و عطوفت و رحمت و انسانيّت آن جاست كه حتّي محيط گرم خانواده هم قادر نيست كودكان را در خود نگهدارد. شما ببينيد امروز در كشورهاي به اصطلاح پيشرفته صنعتي، چقدر نوجوانان و كودكان بي سرپرست يا داراي سرپرستي كه از خانه گريزان شده اند و شبها در خيابانها پرسه مي زنند و جنايت و قتل و آدمكشي مي كنند و به سيگاركشي و انواع و اقسام اعتيادهاي مضر دچار مي شوند، وجود دارد. اين، متعلّق به آنهاست. همان خشكيهاست كه اين عصيانهاي جواني را در آن جا به وجود مي آورد. از سي، چهل سال قبل، كارهايي كه جوانان به اسمهاي مختلف - مثل بيتل و ... - مي كردند، تا امروز، همه به خاطر اين است كه آن جوامع قادر نيستند آن عواطف انساني را اشباع و ارضا كنند. خشكند، بي انعطافند، يك جانبه اند، ظالمند، سختگيرند. محيط اسلامي، اين طور نيست. محيط اسلامي، محيط رحمت، اعتدال، حاكميت معنويّت و تقواست كه خودِ معنويّت و تقوا، يعني آغوش بازي براي همه عواطف انساني، همه احساسات صحيح بشري، همزيستي و آسايش معنوي انسانها و آرامش دلها. نكته قابل توجّهي هم به مناسبت هفدهم شهريور عرض كنم، كه اين روزها، روزهاي ماندگاري در تاريخ ماست. من از روز هفدهم شهريور سال 1357 خاطره اي در ذهن دارم. قبل از آن كه اين حادثه خونبار در تهران اتّفاق بيفتد، سياست رژيم ستمشاهي به دنبال اين بود كه مبارزان و به تبع آن ملت ايران را، به تندرو و كندرو، افراطي و معتدل تقسيم كند. اين، نكته خيلي قابل توجّهي است كه امروز مثل آيينه اي، همه عبرتها را به ما درس مي دهد. كسي كه روزنامه هاي آن وقت

و اظهارات مسؤولان رژيم ستمشاهي را مطالعه مي كرد، مي فهميد كه اينها مي خواهند كساني را كه در مقابل آنها هستند و مبارزه مي كنند، از هم جدا كنند. عدّه اي را كه طرفداران و علاقه مندان مخلص امام بودند و راه امام را علناً اظهار مي كردند، به عنوان تندرو و افراطي و متعصّب معرفي مي كردند. در مقابل اينها هم، بعضي از كساني را كه علاقه مند به مبارزه بودند، ولي خيلي جدّي در آن راه نبودند، يا جدّي بودند، ولي دستگاه آن طور خيال مي كرد اينها جديّتي ندارند، به عنوان افرادي كه معتدلند و با اينها مي شود مذاكره و صحبت كرد، معرفي مي كردند. من در آن روز اين احساس خطر را كردم. آن زمان من در جيرفت تبعيد بودم. شايد روز چهاردهم يا پانزدهم شهريور بود. به يكي از آقايان معروف كه در قم بود، نامه اي نوشتم و اين سياست رژيم را براي آن آقا تشريح كردم و گفتم اينها با اين تدبيرِ خباثت آميز مي خواهند بهانه اي براي سختگيري بر مخلصان و عشّاق امام بزرگوار به دست آورند و شما را بدون اين كه خودتان بخواهيد، در مقابل آنها قرار دهند. اين نامه را نوشته بودم؛ اما هنوز نفرستاده بودم. روز شنبه هجدهم شهريور بود كه راديو و روزنامه ها، خبر كشتار هفده شهريور را پخش كردند. فرداي آن روز، ما در جيرفت از اين قضيه مطّلع شديم. من برداشتم در حاشيه آن نامه براي آن آقا نوشتم كه: «باش تا صبح دولتش بدمد، كاين هنوز از نتايج سحر است». آن نامه را به وسيله مسافر، براي آن آقاي محترم فرستادم. آنها شروع كردند سختگيريها را عليه مبارزان و انقلابيون حقيقي راه انداختن كه

نمونه اش كشتار هفدهم شهريور بود. عين همين سياست را دشمنان ما از چند سال بعد از آغاز پيروزي انقلاب، در خارج شروع كردند كه تا امروز هم ادامه دارد. مي نشينند تحليل مي كنند كه فلان كسان تندروند، متعصّبند، متحجّرند؛ فلان كسان معتدلند، فلان كسان قابل مذاكره نيستند، فلان كسان هستند! با آن برداشتهاي غلط و ناقص، پيش خودشان مي نشينند و تحليل مي كنند و در راديوهايشان پخش مي شود! من آنچه را كه براي آگاهي ملت عزيز مي خواهم عرض كنم، اين است كه بدانيد اين همان سياست است؛ اين همان تدبير خباثت آميز است كه هجده، نوزده سال پيش، به وسيله عوامل آنها در داخل ايران انجام مي گرفت؛ امروز هم به وسيله همان طرّاحان و سياستگذاران در سطح جهاني، باز ناظر به نظام اسلامي و انقلاب اسلامي انجام مي گيرد. بحمداللَّه خداي متعال دشمنان ما را از كساني قرار داده است كه اين ملت و اين فرهنگ و اين حركت و مبارزه را نمي شناسند و نتوانستند بشناسند. خداي متعال چشمهاي آنها را بست: «وجعل علي بصر غشاوة»(1)؛ نمي توانند درك كنند كه در داخل اين كشور چه خبر است؛ روحانيون محترم، علماي بزرگوار، سياسيّون كشور، مسؤولان عالي مقام چه كساني هستند، چي هستند، چه مي گويند و حرفشان چيست. البته شايد كساني هم در بين اينها هستند كه حقيقت را مي دانند و براي مصلحت وقت، چيزي بيان مي كنند. اين حرفهايي كه مي زنند، همه يا از روي جهالت است، يا از روي خباثت و يا توأم! هم اين ملت را نمي شناسند، هم قصد شيطنت و خباثت دارند. برادران عزيز، خواهران عزيز و همه ملت ايران! بدانيد امروز بحمداللَّه در سطح مسؤولان كشور، كسي كه

حتّي ذرّه اي هم گرايشي به سياستهاي استكباري و استعماري و علاقه انعطاف به آنها داشته باشد، وجود ندارد. مسؤولان طراز اوّل كشور، همه عاشق انقلاب و راه امام و فدايي اسلامند و براي احكام اسلام حركت مي كنند و نفس مي كشند. امروز بحمداللَّه دولت اين طور است، رئيس جمهور اين طور است، مسؤولان قواي سه گانه اين طورند، نمايندگان مجلس و اعضاي بلندپايه قوّه قضاييّه و نيز همه مسؤولان كشور اين طورند. آنچه كه امروز در مقابل مسؤولان اين كشور است، راه حاكميت مطلق احكام نوراني اسلام بر زندگي جامعه و يكايك افراد ما و نيز تحكيم نظام حقيقي اسلامي است. اندكي در اين ترديد نكنيد؛ بگذاريد آنها هر چه مي خواهند، بگويند. خواهشهاي دل خودشان است كه اين تعبيرات ظاهر مي شود: فلان كس طرفدار ماست، فلان كس علاقه مند به رابطه با ماست، فلان كس مخالف تندروي است، فلان كس چنان است! تندروي و كندروي، در ذهن آنهاست. ممكن است در زمينه هاي گوناگون و در برخي از سياستهاي اجرايي كشور، سلايق مختلف باشد. طبيعت بشر است؛ مانعي ندارد و غير از اين نمي شود توقّع داشت. البته يك مدير، يك طور ممشايي دارد، يك مدير ديگر در اداره ديگر، ممشاي ديگري دارد؛ اما بحمداللَّه همه مسؤولان در همان راهي هستند كه امام بزرگوار از اوّل آن را اعلام كرد و پايه هاي آن را مستحكم نمود و نظام مقدّس جمهوري اسلامي را بر آن اساس به وجود آورد. اين نظام، يكي از بزرگترين خاصيتهايش، مقابله با استكبار و تفرعن قدرتهاي مستكبر عالم است. نظام اسلامي، در مقابل زورگوييِ هيچ قدرتي، يك لحظه كوتاه نخواهد آمد. ما مي دانيم كه چون عدل و حق، جريان اصلي

و طبيعي عالم وجود است و حركت موجودات و همه اجزاي عالم و رشد همه سلّولهاي موجود زنده و حركت همه ملكولهاي اشيا و اجسام در جهت حقّ است؛ رشد غير حق، رشد باطل و رشد سرطاني است و محكوم به فناست. بنابراين هرحركتي كه بر اساس داعيه حق باشد و تلاش و مجاهدت پشت سر آن باشد، آن پيروز خواهد شد. لذا ما كه ادّعا مي كنيم و مي گوييم ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي، بالاخره مستكبران را از تحت تفرعشان به خاك خواهند كشيد، بر اين اساس - يعني قاعده و قانون عالم آفرينش - حرف مي زنيم. البته «انّهم يرونه بعيدا و نريه قريباً»(2). آدمهاي ظاهربين اين را دور مي بينند؛ همچنان كه در دوران مبارزات، آدمهاي ظاهربين، زوال حكومت پهلوي و رژيم ستمشاهي را هم دور از دسترس، بلكه ناممكن مي ديدند؛ اما ممكن بود و محقّق شد و انجام گرفت. ده سال قبل از اين، اگر كسي ادّعا مي كرد كه رژيم ماركسيستي از روي عالم محو خواهد شد و از اتّحاد جماهير شوروي با آن نام و نشان، اثري باقي نخواهد ماند، هيچ كس از افراد ظاهربين باور نمي كرد.خيلي از حقايق عالم، اين گونه است. استكبار و تفرعنِ بشري و استبداد نسبت به ملتها، در عالم باقي ماندني نيست. اگر شما مي بينيد كه فلان قدرت و بهمان قدرت و در رأس همه، رژيم ظالم و ستمگر امريكا، امروز اين حرفها را با فرياد و عربده بيان مي كنند، گمان نكنيد كه اينها هم به معناي قدرت حقيقي و ماندگار است؛ نخير، هيچ اعتباري ندارد. ما نمي خواهيم پيشگويي كنيم و زمان معيّن نماييم؛ طبيعت عالم اين است كه حق

پيروز مي شود، به شرط اين كه اهل حق دنبال آن بايستند و مبارزه كنند و براي آن تلاش نمايند. ملت ايران به فضل پروردگار در همه اين ميدانها پيروز خواهد شد. به لطف الهي، تا امروز بر همه موانع فائق آمده است؛ در آينده نيز همين طور خواهد بود. گمان نكنيد كه ملت ايران چون در دنيا پشتيباني قدرتها را ندارد، ضعيف است؛ نخير، خيلي قوي است؛ به خاطر اين كه همين معنويت و همين ايمان در اوست و همين مسؤولان دلسوز و علاقه مند و مؤمن در اين كشور تلاش و كار مي كنند. آحاد ملت بايستي يكپارچه و يكصدا و يك زبان، اين راه را ادامه دهند و دنبال اين راه حركت كنند. خداي متعال هم تفضّل خواهد كرد و ان شاءاللَّه روزبه روز پيشرفتهاي نظام جمهوري اسلامي در زمينه هاي معنويّت و ماديّت و سياست و اداره امور كشور، بهتر خواهد شد و اين مشكلات ريز و درشتي كه برخي تحميل شده است و برخي طبيعت پيشرفت كار است، ان شاءاللَّه به فضل الهي و به همت مسؤولان و با كمك مردم برطرف خواهد گرديد. اميدواريم كه خداوند متعال، قلب مقدّس وليّ عصر را از همه شما راضي كند و روح مطهّر امام بزرگوار را شاد فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) جاثيه: 23 2) معارج: 6 و 7

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با فرماندهان و مسؤولان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با فرماندهان و مسؤولان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران عزيز و جوانان نوراني و مسؤولان بلندپايه نهاد عزيز و مقدّس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي؛ خيلي خوش آمديد. اميدوارم كه خداوند متعال هميشه شما را مشمول هدايت و توفيق و عون و كمك خود قرار دهد

و روزبه روز در راه اهداف عاليه اسلام ثابت قدمتر بدارد. اين ايام، مصادف با روزهايي است كه بنا به يك روايت، ايام شهادت حضرت صدّيقه طاهره، فاطمه مرضيه سلام اللَّه عليهاست. اين مناسبتها اگر با چشم اعتبار نگاه شود، پر از درس است. اين كه گاهي ما بر روي تطبيق حوادث جاري خودمان با اين مناسبتها تأكيد و تكيه مي كنيم - با اين كه چيز پيش بيني شده اي نيست؛ يك امر تصادفي است كه حالا اين اجتماع شما با اين ايام مصادف مي شود - به خاطر اين است كه تاريخ ما به بركت حوادث دويست وپنجاه ساله اوّل اسلام، پر از درس و عبرت است. اگر به چشم عبرت بين و درس گير و درس آموز نگاه شود، براي انساني كه مي خواهد در راه خدا - همان راهي كه آن بزرگواران پيمودند - حركت كند، يك خزانه تمام نشدني از معارف و روحيه و درس است. در قضيه حضرت صدّيقه طاهره سلام اللَّه عليها، نكات خيلي مهمّي وجود دارد؛ ليكن يك نكته كه با وضع شما جوانان مؤمن و انقلابي تطبيق مي كند، اين است كه همه اين افتخارات و كارهاي بزرگ و مقامات عاليِ معنوي و دست نيافتنيِ آن انسان والا و آن زنِ بي نظير تاريخ بشر و سيّده زنان عالم، و ضمناً همه آن صبرها و ايستادگيها و موقع شناسيها و كلمات پرباري كه در اين زمانها از ايشان صادر شده است - همه اين حوادث بزرگ - در دوران كوتاه جواني اين بزرگوار اتّفاق افتاده است. يك وقت اين قضيه را به عنوان يك موضوع مرثيه سرايي مطرح مي كنيم و مي گوييم كه اين بزرگوار سنّ كمي داشتند يا جوان بودند، كه اين، موضوعِ مصيبت خواني و مرثيه سرايي مي شود. يك وقت

اين را به عنوان يك امر قابل تدبّر و حاوي درسها مي دانيم و با اين چشم نگاه مي كنيم؛ آن وقت اهميت ويژه اي پيدا مي كند. چگونه يك انسان در دوران كوتاه زندگي، از مبدأ كودكي به بعد تا زمان شهادت - كه معروف اين است كه آن بزرگوار هجده ساله بودند و بعضي هم تا سنّ بيست ودو و بيست وچهار سال گفته اند - اين همه معارف و اين همه علوّ مقامات معنوي را به دست آورَد! اين، حاكي از يك تربيت فوق العاده فوق بشري است. آن زمان كه در شعب ابي طالب همه راههاي عافيت بر مسلمانان و وجود مقدّس نبيّ اسلام صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم بسته شده بود؛ نه امكانات زيستي، نه امكانات رفاهي، نه آسودگي خاطر؛ دائم دغدغه تهاجمِ دشمنان، دائم خبرهاي بد، صداي گريه كودكان از گرسنگي بلند، انواع ناراحتيهايي كه در آن درّه خشك وجود داشت و اين عدّه خانواده مسلمان براي مدّت سه سال مجبور به اقامت شده بودند - و چه سختيها كشيدند و همه اين سختيها هم از مبدأ يكايك اين انسانها از كوچك و بزرگ حركت مي كرد و روي دوش پيامبر اسلام مي نشست. چون رهبر بود؛ چون همه به او متّكي بودند، همه دردها را پيش او مي آوردند، همه فشارها را او حس مي كرد - در چنين وضعيت سرشار از سختي و محنت و فشار و ناراحتيِ ناشي از دعوت در راه خدا و صبر در راه او - اتفاقاً در همين ايام جناب ابي طالب هم از دنيا مي رود؛ جناب خديجه كبري هم در مدّت كوتاهي به رضوان الهي و لقاءاللَّه مي پيوندد و پيامبر، تنهاي تنهاست - فاطمه زهرا، اين دختر چند ساله -

حالا بنا به اختلاف روايات، پنج ساله، شش ساله، هفت ساله، ده ساله - تنها كسي است كه پيامبرِ با اين عظمت به او تكيه مي كند. او مثل مادر از پدر بزرگوار خود پذيرايي مي كند، كه اين قضيه «فاطمة امّ ابيها» مربوط به اين جاست. اين عظمت را ببينيد! يك دختر بچه كم سال، در دوران سخت ترين محنتها، به فرياد بزرگترين انسانها مي شتابد! شوخي نيست. همان عنصر است كه در طول زمان، در دوران جواني تا پانزده سالگي و شانزده سالگي و هجده سالگي - بالاخره تا آخر عمر كوتاه - اين همه مقامات معنوي را تجربه مي كند و اين همه كار بزرگ انجام مي دهد و اين همه در تاريخ تشيّع و اسلام اثر مي گذارد و خورشيد درخشاني مي شود كه تا دنيا، دنياست، خورشيد درخشان اظهر زهراي اطهر خواهد درخشيد. همه اين آثار، از حيات و زندگي و خصوصيّات يك جوان نشأت گرفته است. ببينيد جواني چه ظرفيتي دارد! ببينيد جواني چه شور و شوق و عظمت و گنجايشي دارد! چطور مي شود در جواني، بالاترين مقامات معنوي را طي كرد!؟ يك بار ديگر در زمان ما، در همين جبهه هايي كه شما آن را تجربه كرديد، اين اتّفاق افتاد. اين كه امام يك وقت فرمودند «اين وصيتنامه ها را بخوانيد» به همين خاطر است. من چون خودم وصيتنامه ها را مي خواندم - و الان هم هر وقت به دستم بيايد، مي خوانم - فهميده ام كه امام چرا اين نكته را فرمودند. زيرا در اين وصيتنامه ها، گاهي مطالبي وجود دارد كه يك دنيا عرفان حقيقي و ناب است. يعني حتّي عرفاي برخوردار از علوم ديني و علوم ظاهري، كه طبعاً امكان عروج و رشدشان

بيشتر است و قهراً پاكيزه ترند - نه يك عارف سالكي كه معرفتي از لحاظ علوم ديني ندارد - آنچه را كه بعد از مثلاً چهل، پنجاه سال مجاهدت، در سن هفتاد سالگي، هشتاد سالگي احساس و درك و مشاهده مي كنند، يك جوان به بركت فداكاري مخلصانه، در مدت چند ماه به دست مي آورد. چيز عجيبي است! ببينيد چطور نعمت الهي، بي دريغ به سمت دلهاي بااخلاص روانه مي شود! عزيزان من! اخلاص چيز خيلي مهمي است؛ اخلاص را فراموش نكنيد. هر كاري مي كنيد، بااخلاص باشد. اخلاص، يعني هيچ انگيزه ديگري را جز انگيزه الهي و رضاي پروردگار و انجام مأموريت و مسؤوليت خدايي، وارد كار نكنيد. اين معنايش اخلاص است. اين اخلاص، بركت عجيبي دارد؛ اثر طبيعي دارد. يكي از آثارش همين است كه ناگهان يك سير طيّ الارض و سمايي براي ارواح مستعد به وجود مي آورد و در طول مدت كوتاهي، اين جوان هجده ساله، بيست ساله سيْر مي كند و حرفهايي مي زند كه انسان وقتي اين حرفها را نگاه مي كند، مي فهمد كه اينها حرف آدم معمولي نيست. نمي شود كسي كه چيزي را نمي بيند، به اين وضوح از آن حرف بزند. در طول هشت سال يا بيشتر، در اين جبهه هاي نبرد، چشمه هاي معرفت و بصيرت و نورانيّت در دلهاي اين جوانان باز شد؛ چيزها ديدند، چيزها فهميدند، مقاماتي را طي كردند، عروج كردند و به چيزهايي رسيدند كه اگر به هر سالكي كه اهل علم و معرفت هم باشد، بگويند شما چنانچه بيست سال، سي سال عبادت كنيد و مخلصانه كار كنيد و زحمت بكشيد، به اين جا مي رسيد، با شوق و ذوق خواهد رفت. اينها به بركت اخلاص

فداكارانه در دوران جواني است. اين جواني، چنين گوهر قيمتي و چنين جواهري است؛ قدرش را بدانيد. قدر اين جواني را بدانيد كه صفا و نورانيّت و معرفت و سلوك و عروج و خدايي شدن و همه اين چيزها، در دوران جواني آسان به دست مي آيد. درست مثل دستاوردهاي دنيوي كه در دوران جواني آسانتر از دوران كهولت به دست مي آيد، مقامات معنوي نيز همين طور است. جواني را قدر بدانيد و آن را در همين راه درستي كه شما در آن حركت مي كنيد، مخلصانه و صادقانه به كار بيندازيد. سپاه، نهاد بسيار ارزشمندي است. من نمي خواهم بعد از اين همه مطالبي كه امام بزرگوار راجع به سپاه گفتند و خود ما متواضعانه عرض كرده ايم، باز راجع به سپاه مطلب بگوييم. اما بدانيد كه سپاه خيلي حائز اهميت است. سپاه داراي شأن معنوي و انقلابي است؛ وليد و فرزند انقلاب است؛ تربيت شده دامان انقلاب است و به گردن انقلاب هم حق دارد؛ درعين حال رابطه متقابل است. سپاه نيروي مسلّح است؛ ليكن متّكي به معنويّت، به معرفت، به احساس تكليف و بدون راه دادن انگيزه هاي دنيايي و مادّي. اينها خيلي مهم است. شما مي بينيد تحليلگران سياسي و همينهايي كه در دنيا آنها را مي شناسيد، مي نشينند و گاهي كه بناست راجع به سپاه حرف بزنند، آن طور با زبان مبالغه حرف مي زنند. البته مبالغه نيست؛ بينندگان و خوانندگان و گويندگانِ آنها مبالغه آميز مي پندارند. ما كه از نزديك مي بينيم، مي دانيم كه آنچه آنها مي گويند، بخشي از واقعيت است؛ يعني در جاهايي كه چشم ديدن معنويّات نيست و قادر نيستند ارزشهاي معنوي را ببينند، درعين حال عظمت سپاه درك مي شود و

برخي از اين عظمتها را مشاهده مي كنند. اين به خاطر آن است كه درخشش اين نهاد و وظايف آن و كارهايي كه برعهده گرفته است، زياد است. اينها را كوچك نشماريد و دست كم نگيريد. حفظ اين نهاد مقدّس خيلي باارزش است، و حفظ آن هم به اين است كه يكايك شما خودتان را در اين صراط مستقيمي كه در آن قرار گرفته ايد، با مراقبت و با تقوا و پرهيزكاري حفظ كنيد؛ «اتّقوااللَّه»(1). عزيزان من! «اتّقواللَّه». تقوا هم معنايش اين است كه به طور دائم مراقب حركات و اعمال و رفتار و گفتار خودتان باشيد و خود را رها نكنيد. اين مراقبت، خيلي بركات دارد. همين مراقبت است كه انسان را در صراط مستقيم الهي حفظ مي كند. بر اثر تقواست كه همه چيز به دست مي آيد. اين مطلب، مطلب قرآني است؛ چيزي است كه اگر تحليلگران اهل معرفت و آشنا با اين مسائل بنشينند رويش مطالعه كنند، تمام آن با استدلالات عقلاني قابل تبيين است. نه اين كه بخواهيم يك مطلب مثلاً غيبي را همين طوري عرض كنيم؛ واقعاً قابل تبيين است. اينها در جاي خود گاهي تبيين هم شده است و من حالا در آن مقام نيستم كه اين را بيان كنم. تقوا مايه اين است كه يك فرد يا يك جامعه، در هر ميداني كه وارد مي شود، موفّق شود. «والعاقبة للمتّقين»(2)؛ عاقبت اين سير عظيم تاريخي و جهاني، متعلّق به متقين است. آخرت هم متعلّق به متّقين است. عاقبتِ همين دنيا هم متعلّق به متّقين است. امام اگر باتقوا نبود، در طول اين مبارزه نمي توانست آن منش و شخصيتي را از خود بروز دهد كه

براي چنين حركت عظيمي محور شود و كار به اين جا منتهي گردد. تقواي او، او را به اين جا رساند. تقواي او، او را حفظ كرد. اگر در نظامي، مسؤولانِ نظام با تقوا باشند، فساد در آن نظام راه پيدا نمي كند. اگر در يك جبهه جنگ، مسؤولان و فرماندهان باتقوا باشند - يعني همين مراقبت دائمي از خود - موجب مي شود كه هيچ خسارتي وارد نشود. نه اين كه اگر نيروها نابرابر بود، دشمن احياناً به پيشروي نائل نخواهد شد - چرا؛ خواهد شد - اما اين تقوا موجب مي شود كه در موقع نابرابري، كاري بكنيد كه انسان در موقع برابري خواهد كرد. يعني اگر غفلت نكنيد، كار نابجايي سر نزند و آن كاري را كه در آن هنگام بايد كرد، انجام دهيد، خسارت حاصل نخواهد شد. تقوا - اين عامل عظيم - در همه ميدانهاي زندگي مؤثّر است. شما ببينيد در قرآن چقدر راجع به تقوا صحبت شده است. همه اش براي اين نيست كه وقتي مُرديد و به آن دنيا رفتيد، خدا به شما اجر خواهد داد؛ نخير، تقوا زندگي اين نشئه را اداره مي كند. اداره صحيح زندگيِ اين نشئه است كه آن نشئه را مي سازد. نداشتن تقوا موجب مي شود كه انسان دچار غفلت شود. غفلت، انسان را با مغز به زمين مي زند. اميرالمؤمنين(3) تقوا را به اسب راهوارِ نجيبِ در اختيار تشبيه مي كند كه صاحبش بر آن مي نشيند و آن را هدايت مي كند و آن اسب هم بدون هيچ دغدغه اي، صاحب خود را به آن جايي كه بايد ببرد، مي برد. آن گاه خطا را كه مقابل تقواست، به اسب سركش و نانجيب و ناهمواري تشبيه مي كند كه

وقتي صاحبش نشست، افسار را از دست او مي كَند و او را به جايي مي برد كه نمي خواهد و اراده ندارد برود؛ مثلاً او را به زمين مي كوبد. تقوا در امور زندگي هم اثر مي بخشد. در اين دستگاه عظيم و در اين سپاه مقدّس - كه به تعبير امام رضوان اللَّه تعالي عليه لشكر امام زمان و لشكر اسلام است - سعي كنيد در تمام زوايا تقوا را زنده كنيد؛ تقوا در عمل فردي، تقوا در عمل جمعي، تقواي كاري، تقواي سازماني، تقواي سياسي - آن جايي كه جايش هست - تقوا در عمل فردي خود، در رابطه با خدا، در رابطه با انسانها، در رابطه با بيت المال و در رابطه با كار. اگر اين شد، از همه آنچه كه به عنوان برنامه انقلاب و نظام جمهوري اسلامي از اوّل تا به حال ترتيب داده شده است، و نيز از آنچه كه امام بزرگوار ترسيم كرده است و همه ما ملت ايران آن را پذيرفته ايم، به كوري چشم دشمن، يك سر سوزن عقب و جلو نخواهد رفت و همان برنامه ها عيناً انجام خواهد شد. خيال نكنيد كه چون دوران حيات ظاهري امام رضوان اللَّه عليه به سرآمد، برنامه ها تغيير كرد و اوضاع طور ديگري شد. بعضي آدمهاي بي خبر و غير مطّلع و يا مغرض، سعي مي كنند كه با تعبيرات گوناگون فاصله ايجاد كنند. يعني اين طور وانمود كنند كه يك دوره، دوره امام بود و تمام شد؛ يك دوره هم دوره جاري است! يعني دوره ها را تقسيم بندي مي كنند. نخير؛ آدمها مي آيند و مي روند؛ مسؤولان مي آيند و مي روند و عوض مي شوند؛ شخصيتها دگرگون مي شوند؛ اما خطّ و راه انقلاب يك راه است: خطّ مستقيم و

صراط مستقيم؛ هماني كه انقلاب از روز اوّل در همه قضاياي مهم جهاني ترسيم كرده است. بحمداللَّه مسؤولان و دولتمردان و كساني كه زمام امور را در دست گرفته اند، همه مؤمن، معتقد و عاشق همين راهي هستند كه به بركت رهبري امام بزرگوار پيموده شد؛ بعد از وفات ايشان هم تا امروز پيموده شده است؛ بعد از اين هم ان شاءاللَّه تا آخر پيموده خواهد شد. به بركت تقوا، شما در تمام اينها موفّق خواهيد شد. آنچه كه امروز همه عوامل فعّاله اين نظام مقدّس را قدرت و اقتدار مي بخشد، تقواست. بددلي و بيماردلي دشمنان ما، تهمتهايي را متوجّه جمهوري اسلامي مي كند، يا گمانهايي را مي زنند. خودشان مي بُرند و خودشان مي دوزند: ايران دنبال سلاح اتمي است! ايران دنبال سلاح شيميايي است! امريكاييها از اين حرفها آن قدر تكرار كرده اند كه ديگر از ارزش و اعتبار افتاده است! از اوّل هم اعتباري نداشت؛ اما از بس تكرار كرده اند، ديگر همه گوشها از شنيدن اين حرفهاي تكراري نفرت مي كنند. حرف ديگري كه ندارند بزنند؛ اما براي اين كه بتوانند در داخل كشور خودشان يك مقدار افكار عمومي را متوجّه تحرّكات بين المللي خودشان بكنند و ناكاميهاي گوناگونشان را در قضيه فلسطين و جاهاي ديگر بپوشانند، مجبورند هر گاهي يك بار، اسم جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي را بياورند و چيزي بگويند! آن قدر هم تكرار كرده اند كه ديگر همه اين حرفها از چشم افتاده و نفرت آور شده است. آنها اتّهاماتي را وارد مي كنند؛ ولي اقتدار جمهوري اسلامي به موشك بالستيك و قارّه پيما و موشكهاي دوربُرد و اتمي نيست. اگر اينها مايه اقتدار حقيقي بود، بايد آنهايي كه سالهاست اين سلاحها را دارند،

امروز همه خواسته هاي خودشان را در دنيا تحقّق بخشيده باشند؛ چرا نمي توانند تحقّق ببخشند؟ چرا امريكا برخلاف ميل خودش، در اغلب مسائل جهاني كه دخالت كرده، ناكام شده است؟ چرا در قضيه فلسطين نتوانستند آن كاري را كه مي خواستند - خيانت به ملت فلسطين - انجام دهند؟ چرا ناكام شدند؟ چرا نتوانستند بيداري اسلامي را كه اين قدر از آن مي ترسند، در كشورهاي اسلامي از بين ببرند و سركوب كنند؟ چرا نتوانستند جمهوري اسلامي را از رشد الهي خود باز بدارند و آن را متوقّف كنند؟ چرا نتوانستند علي رغم اين همه تبليغاتي كه دارند و اين همه پولي كه خرج مي كنند، سُمعه(4) جمهوري اسلامي را در دنيا خراب كنند؟ چرا همين الان اگر مسؤولان و رئيس جمهور كشور ما، به هر يك از كشورهاي اسلامي مسافرت كنند، ملتها چنان استقبال و اظهار علاقه اي خواهند كرد كه نسبت به هيچ مسؤولي از كشور ديگري نخواهند كرد؟ چرا اين قدر ملتها، جمهوري اسلامي و مسؤولان آن را دوست مي دارند و رژيم امريكا علي رغم اين همه خرجي كه كرده و تبليغاتي كه انجام داده، نتوانسته است اين محبت را از بين ببرد؟ چرا اينها ناكام مي شوند؟ اگر بمب اتم و موشك اتمي و انواع سلاحهاي مدرن و فوق مدرن و هواپيماهاي دورپرواز و ساير تجهيزات نظامي براي كاميابي و اقتدار حقيقي كافي بود، امروز بايد امريكا همه مقاصد خودش را عملي كرده باشد. چرا نمي تواند عملي كند؟ پيداست كه در عالم تكوين، در عالم طبيعت، در خلق اللَّه و در فطرتي كه خدا آفريده است، عامل مؤثّر اينها نيست؛ لذا قدرتهاي مادّي هر چه انجام دهند، در نهايت ناكامند؛ «فكدكيدك واسع

سعيك»(5). ببينيد زينب كبري سلام اللَّه عليها دختر همين فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها، به مقتدرترين سلاطين زمان خودش، در وقتي كه اسير در دست آن سلطان ظالم و سفّاك است، مي گويد: هر كاري مي تواني بكني، بكن؛ اما نخواهي توانست ما را از صحنه تاريخ بيرون ببري و راهمان را محو و پاك كني تا بشريّت نتواند اين راه را برود. اگر اقتدار مادّي مي توانست، اين كار را مي كرد؛ آنها هم مي كردند، اينها هم مي كردند. امروز سردمداران رژيم اشغالگر كه كشور اسلامي فلسطين را اشغال كرده اند و حاميان امريكاييشان كه به اعتقاد من بسيار سفاهت آميز و بي قيد و شرط از آنها حمايت مي كنند - بالاخره در عالم ديپلماسي و در عالم سياست، طرفداري دولتي از دولت يا از كساني، نظاير دارد؛ اما دولتي مثل امريكا، اين طور در خدمت اهداف ريز و درشت دولت صهيونيستي قرار گيرد، واقعاً صحنه تماشاييِ عجيبي است! - سعيشان اين است كه اسم فلسطين را از تاريخ و از حافظه مردم پاك كنند، تا اصلاً چيزي به نام فلسطين در ذهن مردم باقي نماند. آيا تا به حال توانسته اند؟ از آن سالي كه فلسطين اشغالي در سال هزار و نهصد و چهل و هفت، چهل و هشت تصرّف كامل شد و دولت صهيونيستي بر سر كار آمد، تا امروز درست پنجاه سال است. آيا در اين پنجاه سال توانسته اند اين كار را بكنند؟ نه. تا پنجاه سال ديگر، تا صد سال ديگر هم نخواهند توانست. اينها نخواهند توانست نام فلسطين را محو كنند. خودشان از صحنه روزگار و بلكه از حافظه تاريخ محو خواهند شد؛ اما فلسطين و ملت فلسطين خواهد ماند. اينها خواب خوش ديدند؛

خيال مي كنند كه فلسطين و ملت فلسطين از بين خواهد رفت. نخير؛ ملت فلسطين خواهد ماند، فلسطين هم خواهد ماند، پرچم فلسطين هم به فضل الهي و به همّت جوانان مسلمانِ فلسطين و لبنان به اهتزاز درخواهد آمد. ببينيد جوانان فلسطين چگونه مؤمنانه مي جنگند؛ اين جوانان لبنان چطور مي جنگند؛ اين حزب اللَّه لبنان چطور نه فقط براي مقاومتهاي اسلامي، بلكه براي دولتهاي عرب افتخار مي آفرينند! اين، به بركت همان نيروي معنوي است. چيز ديگري وجود دارد، كه منشأ قدرت جمهوري اسلامي هم آن است و آن عبارت است از تقوا، پرهيزكاري، اتّكا به خدا، راه خدا را مصرّانه و مخلصانه و بي قيد و شرط طي كردن. راه خدا، راه پُررهروي است. در طول تاريخ، خيلي از اين راه رفتند. البته سختيهايي هم دارد؛ اما اين طور هم نيست كه همه اش سختي باشد. راه خدا، راه افتخار و راه عزّت است. اگر اين راه درست پيموده شود، راه آسايش انسانهاست. ملتها در سايه پيمودن راه خداست كه به رفاه و امنيت و آرامش و آگاهي و معرفت مي رسند. بدبختي مردم دنيا به خاطر پيموده نشدن راه خدا و به خاطر راه طواغيت است. در خبرها مي گفتند بيست ميليون كودك بي پدر و مادر يا شبيه بي پدر و مادرِ آواره ي بدبخت و نيز صدها ميليون گرسنه در دنيا هست. طاغوتها هستند كه انسانها را اين طور دچار چنين بدبختيهايي مي كنند. راه خدا، راه عزّت، كرامت، آسايش زندگي و پرورش خوب نفوس طيّبه است. اين، راه خداست. البته براي اين كه اين راه تثبيت شود، مردان حق و گروهي از مردم بايستي مقداري سختيها را به خودشان تحميل كنند. شما سرداران و دلاوران

سپاهي، از جمله آن گروه هستيد كه بايد مقداري بر خودتان مشاق اين راه را تحميل كنيد و با قدرت بايستيد. البته خداي متعال هم كمك خواهد كرد: «و من يتّق اللَّه يجعل له مخرجاً»(6)؛ سختي هم ادامه پيدا نمي كند. اين راه وقتي كه با اين دقّت ادامه پيدا كرد، ان شاءاللَّه خداي متعال هم درهاي فَرَج را، هم بر روي ملت، هم بر روي همه ملتهاي مظلوم و مستضعف و هم بر روي كساني كه در اين راه مبارزه و كار مي كنند، خواهد گشود. اميدواريم ان شاءاللَّه اين وضعيت جديدي هم كه در سپاه پيش آمد، وضعيت مباركي براي سپاه باشد و همه ان شاءاللَّه بتوانند وظايفشان را به بهترين وجهي انجام دهند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 189 2) اعراف: 128 3) نهج البلاغه، خطبه 16 4) سُمعه: شهرت و آوازه 5) نثرالدر، ج 4، ص 29 6) طلاق: 2

بيانات مقام معظم رهبرى در مراسم مانور ذوالفقار

بيانات مقام معظم رهبري در مراسم مانور ذوالفقار بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه رب العالمين. و الصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الطّيبين الطاهرين. يكي از سازمانها و دستگاههاي انقلابي كه از آغاز انقلاب تا امروز، به طور يكنواخت و مستمر، به ارزشهاي انقلابي نزديكتر و با آن آميخته تر شده است، بي شك ارتش جمهوري اسلامي ايران است. طبيعت يك سازمان حقيقتاً انقلابي و مؤمن همين است. هر روزي كه مي گذرد، هر امكاني كه پيش مي آيد و هر حادثه اي كه در سرِ راه كشور واقع مي شود، بايد آن سازمان و آن افراد و آن مجموعه را به هدفهايي كه نظام جمهوري اسلامي ايران ترسيم كرده است، يك قدم نزديكتر كند. ارتش اين گونه بوده

است. بي شك، ارتشِ امروز، از ارتش سالهاي پيش، هم كارآمدتر و هم انقلابيتر است. مسؤولان زحمتكش و عزيز ارتش جمهوري اسلامي ايران، بايد اين راه را همچنان دنبال كنند. هر چه شما قويتر، كارآمدتر و باايمانتر باشيد و هر چه به هدفهاي انقلاب نزديكتر شويد، خيرات و بركات شما براي ملت ايران و نظام مقدّس جمهوري اسلامي ايران بيشتر خواهد شد. نيروهاي مسلّح جمهوري اسلامي ايران - چه ارتش، چه سپاه، چه نيروي انتظامي و چه بسيج عظيم مردمي - تا امروز هم براي ملت ايران و انقلاب اسلامي زينت بوده اند. هر جا نام و ياد آنهاست، ذكرِ خير نظام جمهوري اسلامي است. شجاعت آنان، مردمي بودن آنان، ايمان آنان، انصاف و جوانمردي آنان حتّي با دشمن و قرارداشتن در كنار آحاد ملت، افتخارات بزرگي است كه نيروهاي مسلّح جمهوري اسلامي از آن برخوردارند. اين امتياز متعلّق به اسلام است. اينها متعلّق به احكام و آموزشهاي ديني است. اين اسلام است كه به ما آموخت چگونه مي شود نيروي مسلّح بود و در ميان كشور و سازمانهاي موجود كشور، از قدرت سِلاح برخوردار بود، اما حتّي از آنها مردمي تر و از بسياري از آنها با ارزشهاي اسلامي آميخته تر و نزديكتر بود. اينها هنرِ آموزشهاي اسلامي است. نيروي مسلّح هر كشوري اگر اين خصوصيّات را داشته باشد - يعني هم كارآمد باشد، هم باايمان و با روحيه باشد، هم با مردم و در كنار مردم و نه در مقابل آنها باشد - براي او مايه زينت و پشتوانه مستحكمي است كه مي تواند به پشتيبانيِ آن، مناعت و عظمت و عزّت خود را حفظ كند. اين كه مي بينيد

دستگاههاي تبليغاتي استكبار جهاني - كه بلندگوهاي استكبار در سراسر عالم براي پيشبرد تبليغاتي مقاصد استكباري هستند - هر گاهي يك بار برخي از كشورها و بخصوص جمهوري اسلامي ايران را به خاطر داشتن سلاح، يا ساختن سلاح، يا ايجاد مانور و يا آراستن نيروهاي مسلّح، مورد سوءِذكر قرار مي دهند و ناسزا مي گويند، نشانه اين است كه جمهوري اسلامي به درستي بر روي تنظيم و ترتيب و تكميل نيروهاي مسلّح و قدرت نظامي تكيه كرده است. قدرت نظامي براي كشوري كه مورد تهديد قدرتهاست، يكي از واجبترينِ واجبهاست. امروز اين نكته مخصوص جمهوري اسلامي هم نيست. همه كشورهايي كه مي خواهند از آسيب دخالت قدرتهاي بزرگ محفوظ باشند، اوّلاً بايد نظامهاي سياسي آنها متّكي به مردم باشد؛ ثانياً بايد از قدرتِ نظاميِ مردميِ خودكفايِ كارآمد برخوردار باشند؛ ولي آنها اين را نمي خواهند. امروز رژيم استكباريِ امريكا در پنج قارّه عالم حضور نظامي دارد؛ هزارها كيلومتر دورتر از خاك خود، حضور نظامي و نيروي مسلّح دارد - آن هم در حجمهاي انبوه - آن وقت كشورهايي را كه مي خواهند به قدرت مليِ خودشان تكيه كنند و براي خودشان قدرتِ دفاع فراهم آورند، مورد سؤال قرار مي دهد! آري؛ آنها مي خواهند ابزارهاي نظاميِ خود را هر چه بيشتر به كساني بفروشند كه داراي پولي هستند و مي توانند آنها را بخرند؛ اما حتّي حاضر نيستند به آنها هم نيروي نظامي حقيقي مردمي را بدهند، يا اجازه آن را صادر كنند. در رژيم گذشته كشور عزيز ما، پولهاي گزاف و بي حسابي به بيگانگان داده مي شد - كه هنوز پرونده آن پولها و آن معاملات، در دادگاههاي جهاني گشوده است و جمهوري

اسلامي ايران دنبال آن پرونده هاست؛ ما آنها را رها هم نكرده ايم - و ابزارهاي نظامي در اختيار آن رژيم قرار مي گرفت؛ اما كاملاً تحت اختيار و زيركليد و در كنترل خودشان! هواپيمايي را كه به ايران مي فروختند، حتّي اجازه نمي دادند قطعات يدكي اش در اين جا ساخته شود؛ حتّي قطعات مركّب آن در اين جا باز گردد و شناخته شود! آن قطعه را همين طور در بسته سوار هواپيما مي كردند و به كشور سازنده مي بردند؛ در آن جا يك قطعه ديگر با قيمت گزافي مي فروختند و به ايران مي فرستادند؛ در حالي كه ايراني مي توانست آن را تعمير كند! جوانان صنعتگر ايراني كه امروز در نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران به خود اين گستاخي و جرأت را مي دهند كه به فكر ساختن يك هواپيماي شكاري - بمب افكن بيفتند و يك جنگنده مجهّز و پيشرفته بسازند، در ارتش آن روزِ ايران و در سراسر كشور ما بودند؛ اما كارايي نداشتند. استعداد بود، امكان بود؛ اما قدرتِ به كارانداختن نبود و به آنها فرصت داده نمي شد. امروز جوانان ما، صنعتگران ما، مهندسان ما و فن آوران ما، با ابتكاري كه مخصوص ملت ماست - به اين معنا كه ملت ما هم بحمداللَّه از آن به صورت ويژه اي برخوردار است - در زمينه ساخت تجهيزات نظامي، توانسته اند به پيشرفتهاي زيادي نائل آيند. اين هواپيماي آذرخش را با استفاده از تجربيّات خود ساختند؛ چون ما انواع هواپيماهاي ساخت كشورهاي مختلف را در اين جا داريم؛ هواپيماهاي ساخت كشورهاي غربي، ساخت كشورهاي شرقي. آنچه را كه در آموزشها و تجربه هاي خودشان به دست آوردند، بر روي هم گذاشتند و اين هواپيما امروز ساخته شده است و جمهوري

اسلامي ايران به وسيله همين نيروهاي مؤمن ما، در عداد سازندگان جنگنده هاي پيشرفته دنيا درآمده است؛ اما در گذشته چنين فرصتهايي داده نمي شد. عزيزان من! جوانان ايران! جوانان نظامي و ارتشي! رژيمهاي خائني كه بر اين كشور و بر اين آب و خاك مقدّس حكومت مي كردند، سالهاي متمادي پدران شما را تحقير كردند و اجازه دادند كه بيگانگان مردم ايران را تحقير كنند. نه سياستمدار ايراني جرأت نفس كشيدن داشت، نه دانشمند و فن آور ايراني قدرت كاركردن داشت، نه جوان ايراني قدرت نوآوري و ابتكار داشت و نه نظامي ايراني حتّي توان دفاع از مرزهاي اين كشور را داشت. امريكاييها، استعمارگران، امپراتوري استعمارگر پير انگليس، ملت ايران را اين طور مي طلبيدند و اين گونه مي پسنديدند؛ مثل جسم مرده بي جاني با جيبهاي پر از پول، كه بيايند با او هر چه مي خواهند بكنند و ثروت او را غارت كنند و ببرند. امروز هم امريكاييها ايراني را اين طور مي خواهند.امروز هم كساني كه با جمهوري اسلامي ايران ستيزه مي كنند و بدند، به خاطر همين بدند كه اجازه نمي دهند آنها با ايران همان معامله اي را بكنند كه اسلافِ آنها در طول دو قرن با اين مملكت كردند و با پدران ما انجام دادند. آنها مي خواهند ايران براي هميشه به آنها وابسته باشد. خدايا! به خاطر امكانات كم نظير يا بي نظيري كه به اين آب و خاك داده اي؛ اين همه ثروتهاي زيرزميني و اين موقعيت عظيم جهاني، بايد اين ملت تا ابد تو را سپاسگزاري كند. ما براي اروپاييها دروازه آسيا و براي آسياييها دروازه اروپاييم. ما در يك منطقه حسّاس واقع شده ايم. نه تشكيل اتّحاد جماهيري شوروي توانست حسّاسيت ايران را به

عنوان يك محور اساسي ميان شرق و غرب عالم تغيير دهد، و نه انهدام اتحاد جماهيري شوروي توانست اين مركزيّت و اين اهميت استراتژيك را از بين ببرد. امروز هم مثل پنجاه و يا صد سال قبل، ايران عزيز در يك نقطه بسيار حسّاسِ جغرافيايي قرار دارد و قدرتهاي عالم نمي توانند - نه اين كه نمي خواهند - آن را ناديده بگيرند. اين، موقعيت اختصاصي ايران است. از طرف ديگر، ملت ايران، ملتي شجاع، ملتي باهوش، ملتي جوانمرد و ملتي با ويژگيهاي بسيار برجسته انساني است. اين چيزي است كه احتياجي نيست ما آن را به صورت ادّعا بيان كنيم؛ هم دشمنان ما گفته اند، هم دوستان ما مي دانند و هم تاريخ ما آن را مشخص كرده است. همه فاجعه آفرينيهاي بزرگي كه در طول تاريخ در اين كشور اتّفاق افتاده است، متعلّق به غيرايرانياني است كه به ايران آمدند و اين كارها را انجام دادند. ايراني، بخصوص از آن هنگامي كه فضاي زندگي و جانش با نور اسلام روشن شد، يك ملت نجيب، يك ملت خيرخواه، يك ملت جوانمرد و داراي كيمياي باارزش عشق و محبّت است؛ استعداد و توانايي و شجاعت هم در او هست. هر وقت به جدّ مي جنگد، مظلومانه مي جنگد؛ ظالمانه نمي جنگد. شما امروز ببينيد كشورهاي همسايه ما، هر كدام تا اندك تمكّني پيدا كردند، يك حركت نظامي از آنها سرزد. آن عراق بود، امروز تركيه است، يك جاي ديگر كشور ديگري است كه در پاكستان و افغانستان دخالت مي كند و از اين قبيل؛ اما جمهوري اسلامي ايران در تمام طول بعد از انقلاب - و قبل از آن هم ملت ايران - همواره

با همسايگان خود، با مهرباني و جوانمردي رفتار كرده است. امروز علاوه بر اين نعمتها، يك نعمت بزرگ ديگر هم خداي متعال به اين ملت داده است و آن، كثرت جوانان اين كشور است. اكثر جمعيت اين كشور جوانند. همين چند روز قبل از اين، نوزده ميليون دانش آموز به مدرسه رفتند؛ يعني كساني كه يا همين حالا مي توانند از آب و خاكشان دفاع كنند، يا به مرور در چند سال آينده به صورت يك نيروي مدافع و سرسخت، از اين كشور و از اين نظام درمي آيند. چنين كشوري، از هيچ تجاوز بيگانه اي نمي ترسد و نبايد بترسد؛ از هيچ عقب ماندگي اي نبايد واهمه داشته باشد و نسبت به هيچ آينده اي نبايد نااميد باشد. كشوري كه اين همه جوان دارد، اين همه استعداد دارد، اين همه توانايي دارد و بحمداللَّه يك نظام مردمي دارد - حكومت از آن مردم، متعلّق به مردم و براي مردم؛ نيروهاي مسلّح در كنار مردم، كمك كار مردم، مدافع از مردم و زينت ومايه سرافرازي ملت - از كسي نمي ترسد. همه جهانخواران، همه متجاوزان، همه رژيمهاي بددل و همه مستكبراني كه قصدشان تجاوز و زياده طلبي است، بدانند كه ايران اسلامي با اين ملت، با اين جوانان، با اين امكانات، با اين ارتش، با اين سپاه، با اين نيروهاي مسلّح عزيز و سرافراز و با اين توانايي در ساخت، هيچ گاه در مقابل هيچ قدرتي تسليم نخواهد شد. جا دارد كه امروز ارتش جمهوري اسلامي ايران را «حزب اللَّه» بناميم؛ ارتش حزب اللَّه. «الا انّ حزب اللَّه هم المفلحون»(1). حزب خدا مفلح و رستگار است. حزب خدا غالب و پيروز است. هر چه مي توانيد، در اين خطِّ حزب اللّهي جلو

برويد. حزب اللَّه، يعني كسي كه هم از امكانات خداداد بهترين استفاده را مي كند - از دانش استفاده مي كند، از خرد و انديشه استفاده مي كند، از نيروهاي انساني استفاده مي كند، از ابتكار و تجربه استفاده مي كند، از تجربه هشت سال دوران دفاع مقدس بيشترين استفاده ها را مي كند - و هم ارزشهاي انساني و الهي را كه اسلام به او آموخته است، گرامي مي دارد و آن را مايه پيشرفت خود به حساب مي آورد و به آن تكيه مي كند و با آن سرافراز است. پروردگارا! ارتش و سپاه و نيروي انتظامي و بسيج عظيم مردمي را در زير سايه حمايت و فضل مستدام خودت قرار بده. پروردگارا! مهرباني و همدلي را ميان آحاد و سازمانهاي نيروهاي مسلّح روزبه روز بيشتر كن. پروردگارا! قلب مقدس امام زمان ارواحنا فداه و روح مطهّر امام راحل و ارواح مطهّره شهداي اسلام، مخصوصاً شهداي نيروهاي مسلّح و ارتش جمهوري اسلامي ايران را از ما، از اين جوانان و از اين مسؤولان زحمتكش و دلسوز، راضي و خشنود بگردان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مجادله: 22

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى در اجتماع با شكوه مردم كرج

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري در اجتماع با شكوه مردم كرج بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الاطيبين الاطهرين. سيما بقيةاللَّه في الارضين. والسّلام علي عباداللَّه الصّالحين. قبل از هر صحبتي لازم مي دانم از شما مردم عزيز شهر كرج كه با اين محبّت صميمانه و پرشور، اين اجتماع عظيم را تشكيل داديد و اين درياي خروشان جمعيت را در اين محل فراهم آورديد، و همچنين از برادران و خواهراني كه در مسير، استقبال كردند و اظهار

محبّت نمودند، صميمانه تشكّر كنم. لازم مي دانستم به اين شهر كه هم براي من حامل خاطرات عزيزي است، و هم در انقلاب و در جنگ و در حوادث بزرگ اين سالهاي پرافتخار داراي نقش بوده است، سفري بكنم، كه بحمداللَّه امروز اين توفيق دست داد و من امروز در مقابل دهها هزار جمعيت پرشور مؤمن و باصفا و انقلابي در اين شهرستان قرار دارم. مطالبي كه مايلم با شما در ميان بگذارم، بعضي مربوط به شهر شماست و بعضي مسائل عمومي كشور است، كه خوب است شما عزيزان و برادران و خواهران در جريان اين مطالب قرار داشته باشيد و در اين زمان هم، مردم كرج مانند همه ملت بزرگ ايران و مثل هميشه، سهم عظيم خودشان را در برابر اين انقلاب انجام دهند؛ كه داده اند و بحمداللَّه خواهند داد. اما آن بخشي كه مربوط به شهرستان كرج است، به طور خلاصه اين است كه امروز بعد از پيروزي انقلاب، ديگر امتياز يك شهر فقط به اين نيست كه داراي آب و هواي ممتاز يا باغستانهاي زيبا و سرسبز است. خداي متعال اين نعمت را به كرج داده است؛ اما نعمتهاي ديگر و بزرگتري هست كه آن نعمتها را هم به طور وافر به اين منطقه و شما مردم مؤمن و انقلابي آن بخشيده است. امروز در شمار امتيازات درجه اوّل هر شهري اين است كه مردم آن شهر چقدر نسبت به سرنوشت خود، نسبت به كشور خود، نسبت به انقلاب خود، نسبت به نظام انقلابي خود، احساس مسؤوليت مي كنند و در شمار ملت عظيم ايران، به وظايفي كه براي سربلندي ملت و پيشرفت كشور

بر عهده همه است، عمل مي كنند. من اگر بخواهم در اين زمينه نسبت به شهر كرج مطلبي بگويم، بايد بگويم كه شهر كرج در اين زمينه، در طول انقلاب امتحان بسيار خوبي داده است. اين را ما شاهد بوده ايم و از نزديك مشاهده كرده ايم. از همان لحظات حسّاسي كه انقلاب اسلامي پيروز مي شد و دشمن با چنگ و دندان سعي مي كرد در مقابل انقلاب، موجودي خود را حفظ كند، شهر كرج و مردم كرج و جوانانِ آن روز كرج، نقش خود را ايفا كردند. در اين جا بود كه مردم شنيدند قرار است از منطقه اي تانكهاي نظامي به سمت تهران سرازير شود، تا از پادگانهايي كه در تهران در دست مردم قرار گرفته است، دفاع كند و پادگانها را از دست مردم خارج نمايد. مردم كرج اعلان آمادگي كردند كه در مقابل آن تانكها بايستند و مانع شوند كه تهران مورد حمله قرار گيرد. شايد همين اعلام آمادگي، مشكل را از تهران دفع كرد. اين اوّلين قدمي بود كه اين شهر بيدار و جوان و سرزنده در انقلاب برداشت. البته من هيچ تعجّبي نمي كنم؛ چون از قبل از انقلاب اين شهر را در مايه هاي انقلابي، در زمينه هاي مربوط به نهضت و حركت، از نزديك ديده بودم. در سال 1345 - يعني درست سي ويك سال قبل - در مسجد جامع اين شهر جمعيت پرشور و مؤمني جمع مي شدند، تا در آن ايام اختناق مطلق، سخناني را بشنوند. من روزها و شبهاي ماه رمضان از تهران مي آمدم و با اين مردم حرف مي زدم. البته پليس و دستگاه امنيت آن رژيم اختناقي و خفقان بار و ضدّآزادي، اجازه ندادند كه

آن ماه رمضان به شكل مطلوب تمام شود، و جلسات را قطع كردند. من از آن وقت، مردم كرج و روحيه كرج و نشاط و سرزندگي را در اين شهر مي شناختم؛ لذا تعجّبي نمي كنم. از لحظات پيروزي انقلاب هم هر چه گذشته است، همين روحيه تكرار شده است. در اين خصوص مي توان به تشكيل تيپ سيّدالشهداء از مردم كرج و جوانان مؤمن اين شهر و بعد از اندكي تبديل آن تيپ به يك لشكر مقتدر و نيرومند و بعد در مجموعه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي اشاره كرد كه امروز يك لشكر سازماني و يك سپاه عملياتي به تمام توان و قدرت، متشكّل از همين جوانان اين منطقه است و من شنيدم بسيج اين شهرستان و حتّي شوراهاي اسلامي در اين جا هم با گذشت هجده سال از انقلاب، هنوز با نشاط و فعّالند. پس، اين نعمت - يعني نعمت مشاركت مردم در دفاع از كيان انقلاب و از عزّت و آبرو و سربلندي كشور - نعمت بزرگي است. من به شما عرض كنم كه با همين روحيه است كه جوانان خواهند توانست نقش خود را در هر مرحله اي در پيشبرد و توسعه و آباداني كشور ايفا كنند، و مردمي چون شما مي توانند با چنين روحيه اي مدّعي شوند كه عضو فعّال يك ملت زنده و عزيز مانند ملت ايرانند. البته به مناسبت اين سفر و قبل از آن، گزارشهايي هم در زمينه مسائل و مشكلات مردم داده شده است. اين جا هم، با مسؤولان و با بخشهاي مختلف، گفتگو و استفسار خواهد شد و ان شاءاللَّه مشكلاتْ شناسايي و به مسؤولان و برادران خدوم و زحمتكشمان در دولت منتقل خواهد

گرديد و پيگيري خواهد شد، تا به قدري كه دولت خدمتگزار مي تواند و در وسع اوست، اين گرفتاريها برطرف شود. شهر كرج با جمعيت بيش از يك ميليون - كه در طول بيست سال گذشته جمعيت آن بيش از پنج برابر افزايش پيدا كرده است - از لحاظ مسائل فرهنگي، مسائل بهداشت و درمان، ارتباطات و غيره احتياج به خدماتي دارد كه اميدواريم به فضل پروردگار با پيگيريهايي كه خواهد شد، مسؤولان به وظايف خودشان در اين زمينه ها عمل كنند و از مردم عزيز و مؤمن و انقلابي اي مانند شما قدرداني شود. و اما مسائلي كه مربوط به كشور است. هر ملتي كه زنده و بيدار و آگاه باشد و بخواهد كشور خود را از مشكلاتي كه بر آن تحميل شده است، نجات دهد، بايد تا آن جا كه مي تواند، در ميدان كار و تلاش و سازندگي، با قدرت پيش برود و گوشش بدهكار حرف و گفتِ دشمنان و اين و آن نباشد. فرقي نمي كند؛ همه بخشهاي سازندگي در اين جهت مهم است: سازندگي علمي و صنعتي، سازندگي اقتصادي، سازندگي فرهنگي و سازندگي اخلاقي. اگر همه ملتهاي در حال توسعه به اين فكر بودند كه بر روي پاي خود، با اراده خود، بر طبق نياز خود، خودشان همّت به خرج دهند و از مسؤولانشان بخواهند و همه با هم به سمت مقاصد بزرگ خود حركت كنند - كه بحمداللَّه ملت ايران اين طور عمل مي كند - يقيناً ميدان براي زورگوييها و استكبارها و قلدريهاي بين المللي باز نمي شد. متأسفانه دنيا اين طور نيست؛ اما ملت ايران اين گونه است. با وجود اين كه ملت ايران بايد در راه سازندگي و پيشرفت،

گوشش بدهكار حرفهاي دشمن نباشد و پيش برود، در عين حال بايد بداند دشمن درباره او چه فكري دارد و چه نقشه اي را براي دشمني طرح كرده است. برادران و خواهران عزيز! اگر از دشمن غافل شديد و غافل شديم، يقيناً دشمن از اين غفلت استفاده خواهد كرد و راه پيشرفت و استقلال ملت را سد خواهد نمود. براي اين كه بدانيم دشمن در سر چه مي پروراند، همه البته وظيفه دارند و دستگاههاي دولتي هم در اين زمينه ها فعّالند؛ اما تبليغات دشمن هم نشان دهنده است. در ماههاي اخير، دو جريان تبليغاتي از سوي خبرگزاريهاي دشمنان در سرتاسر مناطق مربوط و مرتبط با نظام جمهوري اسلامي به راه افتاده است، كه من مختصري درباره آن صحبت مي كنم: يك جريان اين است كه اين طور وانمود مي كنند كه نظام جمهوري اسلامي از لحاظ اقتصادي دچار مشكلات اساسي و غيرقابل حلّ است! هم درزمان دولت قبلي اين را تبليغ مي كردند، هم از زماني كه دولت جديد بعد از آن انتخابات سي ميليوني در ايران روي كار آمده است، باز تبليغات دشمنان به عنوان يك مستمسك بر روي همين مطلب تكيه مي كند. اين، يك جريان تبليغي است. يك جريان ديگر مربوط به مسائل فرهنگي و فكري و انقلابيِ مردم است. اين طور تبليغ مي كنند كه گويا نظام جمهوري اسلامي، يا مسؤولان و يا دولت، نسبت به ارزشهاي انقلابي بي اعتنا و بي مبالات شده اند، يا به اين سمت حركت مي كنند! تبليغات عمده استكبار جهاني درباره ايران بر روي اين دو خط قرار دارد. اوّل من به شما عرض كنم كه هدف دشمن از اين دو جريان تبليغاتي چيست. چرا مي خواهد وضع را از

لحاظ اقتصادي تيره و تار نشان دهد و چرا مي خواهد وضع را از لحاظ انقلابي و فرهنگي دچار هزيمت قلمداد كند. علّت چيست؟ در يك كلمه، علّت اين است كه با اين كار مي خواهند نور اميد را از دلِ ملت ايران و بخصوص دلِ جوانان محو كنند؛ فروغ اميد را در دلها خاموش و مردم را نااميد نمايند. عزيزان من! اميد، بزرگترين قوّه محرّكه انسان است. اميد به پيروزي، اميد به پيشرفت و اميد به موفقيّت، هر انساني را به حركت وادار مي كند. اگر شما بخواهيد هر انسان فعّال و سرزنده و شادابي از حركت بيفتد، كافي است او را نااميد كنيد. اگر نااميد كرديد، دستهاي فعّالْ سست خواهد شد؛ زانوان فعّال و استوار به لرزه خواهد افتاد. مي خواهند ملت ايران را نااميد كنند. چرا؟ چون مي بينند كه ملت ايران امروز به سوي يك آينده خوب و روشن كه در آن، هم دنياي مادّي او تأمين است و هم عزّت و سربلندي و ايمان و نفوذ او در سطح دنياي اسلام تأمين مي شود، حركت مي كند. ملت ايران امروز در صحنه بين المللي و در مقابل چشم ملتهاي عالم، به عنوان يك ملت زنده، به سمت هدفهايي كه براي هر ملّتي شورآفرين است و هر مجموعه انساني را در هر جاي دنيا به هيجان مي آورد، مي رود؛ يعني به سمت استغنا و استقلال مطلق از همه كساني كه ملتها را با صنعت و با مواد ساخته شده به دست خود ذليل مي كنند، پول ملتها را غارت مي كنند، منابع ملتها را از دست آنها درمي آورند، و شرف و عزّت و روحيه استغناي آنها را نيز در هم مي كوبند. ملت

ايران با انقلاب خود، مشتي بر دهان اين گونه مستكبران زد. در جنگ، مشت محكمتري زد. در ميدان سازندگي هم توانست با قدرت و با اراده خود، به دهان دشمنان مشت بكوبد و آنها را در مقابل حركت و همّت و جسارت و سرعت عمل خود خيره كند. ملت ايران باز هم پيش مي رود. ما هنوز وسطِ كاريم. مي خواهند ملت را در اين حركت، متوقّف و او را نااميد كنند. به همين خاطر است كه آن دو جريان تبليغي را به راه مي اندازند. هدف آنها اين است. اما من به شما عرض كنم كه هر دو مايه تبليغي، دروغ و خلاف واقع و مبتني بر ترفند است. اگر ملت ايران با همين انسجامي كه بحمداللَّه امروزبين او و دولت وجود دارد - مسؤولان در جهت ساختن و آبادكردن اين كشور حركت مي كنند و مردم هم به مسؤولان كشور اعتماد دارند و بناي كشور و نوسازي كشور هم زير سايه اسلام و انقلاب شروع شده است - پيش برود - كه مي رود - خواهد توانست در آينده معقولي و در مدّت زمان قابل محاسبه اي، به عنوان ملتي ثروتمند و داراي دانش و با زندگي اي كه شايسته مردمي فعّال و سربلند است، در دنيا و در ميان كشورها سر بلند كند و خود را نشان دهد. البته اين براي دشمن بسيار تلخ است. عدّه اي هم شايد باشند كه بر اثر تلقينات دشمن، دچار بدبيني شده اند؛ اما بدبيني را بايد در اين ميدانها راه نداد. نيمي از جمعيت ملت ما جوان است. جوان، يعني مركز نيرو و اميد و ابتكار عمل. ما ملتي داريم با جمعيت جوان، با دانشگاههاي

رو به گسترش، با فارغ التّحصيلان روزافزون مراكز علمي، كه امروز نسبت به دوران قبل از انقلاب، به اضعاف مضاعف افزايش پيدا كرده است و دهها برابر آن روز، اين كشور دانشگاه و مركز علمي و تحقيقي دارد. اين از نيروي انساني، اين از مراكز تعليم و تربيتِ نيروي انساني، آن هم از امكانات اين كشور. كشوري داراي منابع زيرزميني، داراي زمينهاي حاصلخيز، داراي قدرت مهار آبهاي كشور - كه البته آب كشور كم است؛ اما قابل مهار و استحصالِ بهتر است - و از همه بالاتر، كشوري با مايه هاي ديني - كه هر كشوري مايه هاي ديني در آن باشد، مردم با تقوا پرورش مي يابند و وقتي باتقوا شدند، از ذخيره هاي مادّي و معنوي به بهترين وجهي استفاده مي كنند - چرا به آن جا نرسد؟ چرا بايد عدّه اي ترديد كنند كه ايران اسلامي با گذشت فاصله زمان معقولي، خواهد توانست به صورت يك نمونه و يك الگو براي كشورهاي اين منطقه و مناطق ديگر درآيد؟ جاي هيچ ترديدي نيست. بنابراين، تبليغِ اين كه كشور ايران دچار بيماريهاي لاعلاج اقتصادي است، يك تبليغِ خصمانه و بدبينانه و از روي عناد و دشمني است؛ تعميم مشكلات كوچك بر همه جا و همه چيز است و خلاف واقع است. و اما نكته دوم، تبليغِ دورماندن مسؤولان يا متصدّيان دولتي يا جوانان از مباني اسلام و دين و انقلاب است. اين دروغ، از آن اوّلي بزرگتر است! به هيچ وجه چنين نيست. امروز در اين كشور، هر كس كه در يك مسؤوليت بزرگ و تعيين كننده مشغول انجام خدمت است، بزرگترين هدفش آن است كه بتواند اين كشور را با تعاليم زندگي بخش اسلام

بسازد؛ اين كشور را به بركت دين خدا آباد كند؛ اين كشور را به عزّتي كه دين خدا براي مردم خواسته است برساند؛ اين كشور را به آباداني و علم و تمدّني كه اسلام به انسانها و ملتها مي دهد، نائل كند. هدف، اين است. ملت ما ملتي است كه در قعر ظلمات بي ديني و طاغوتي توانست خورشيد دين را از پشت ابرها خارج كند و انقلابي بر اساس اسلام و قرآن به وجود آورد كه چشم همه ملتهاي دنيا - نه فقط ملتهاي مسلمان - را خيره كرد. امروز هم همين طور است. امروز هم اگر شما به كشورهاي امريكاي لاتين و در ميان جوامع مسيحي - جوامعي كه كمترين ارتباطي با ايران و اسلام ندارند - برويد، خواهيد ديد كه نام انقلاب و نام مبارك امام بزرگوارِ اين انقلاب - حضرت امام خميني - شناخته شده است. از همه اكناف عالم، دهها كتاب و رساله و صدها مقاله و شعر و قطعه ادبي از ادبياتها و فرهنگهاي گوناگون در عظمت اين انقلاب صادر شده است. چنين انقلابي را اين ملت به راه انداخته است. اين انقلاب و اين ارزشهاي انقلابي و اين اسلام عزّتبخش توانسته است اين كشور را كه يك روز به صورت پاانداز استكبار جهاني محسوب مي شد، به عزّت برساند. اين تهراني كه شما مشاهده مي كنيد، يك روز محلّ امن صهيونيستهايي بود كه براي تفريح، به باغهاي شمال تهران مي آمدند و در خانه اشراف و اعيان رژيم طاغوت استراحت مي كردند، تا به فلسطين اشغالي برگردند و با برادران مسلمان فلسطيني ما با خيال راحت تري مبارزه كنند و به سركوب آنها بپردازند. صدها

هزار اسرائيلي و امريكايي در اين كشور، بر همه شؤون اين كشور مسلّط بودند. بهترين مناطق اين كشور در دست نوكران جيره خوار استكبار جهاني بود. بهترين مناطق و بهترين امكانات اين كشور متعلّق به بيگانگان بود. ارزش اين ملت در صحنه بين المللي و سياستهاي بين المللي دنيا، به هيچ وجه به اندازه ارزشِ حتّي يك كشور كوچك در فلان گوشه مناطق اروپايي و امريكاي لاتين نبود. امروز اين كشور به بركت اسلام آن چنان عزيز شده است كه حتي دشمنان هم اعتراف مي كنند كه اين ملت، ملت عزيزي است و اين كشور، كشور مقتدري است. ملتي كه از اسلام چنين بهره عظيمي برده است، به ارزشهاي اسلامي هرگز پشت نخواهد كرد. هم جوانان اين ملت، هم مسؤولان اين كشور، هم قشرهاي مختلف و همه كساني كه ايران را سربلند مي خواهند، مي دانند كه تا وقتي پرچم اسلام بر اين كشور گسترده است و پرتو اسلام ناب محمّدي از اين كشور به سرتاسر دنياي اسلام مي تابد، اين كشور عزيز است؛ اين كشور در ميان ملتها سربلند است و اين كشور - هم از لحاظ مادّي، هم از لحاظ معنوي، هم از جهات علمي و فرهنگي و هم از همه جهاتي كه براي يك ملت داراي اهميت است - آينده دار است. اين ملت با اين خصوصيات، از اسلام و از قرآن و از ارزشهايي كه قرآن آنها را در مقابل ارزشهاي طاغوتي مطرح كرده است، دست برنخواهد داشت و به وسيله اسلام خواهد توانست ملتهاي ديگر را هم به فضل پروردگار نجات دهد. اين، وضع ملت ايران است كه دشمن يا عمداً و يا از روي غلط و اشتباه، آن

را بد مي فهمد، بد تفسير مي كند و بد تبليغ مي نمايد. البته ما از دشمن انتظاري هم نداريم. آنچه براي ملت ايران مهم است، اين است كه ملت عزيز ايران عناصر اقتدار خود را بايد بشناسد. امروز شما در دنيا از عزّت و شخصيت و عظمت برخورداريد. امروز دولت و ملت ايران در ميان دولتها و ملتهاي عالم، به عنوان يك دولت و ملت برجسته و با شخصيت و شجاع و غيرقابل تحميل معرفي شده است. بايد ببينيد كه ملت و دولت ايران، اين چهره درخشان و باعظمت را از كجا به دست آورده است؟ اوّلين عاملي كه اين هديه بزرگ را به اين ملت اهدا كرده است، همين پرچم باعظمت اسلام و قرآن است. امروز اين پرچم به دست شما مردم سپرده است و شما آن را حفظ كرده ايد. كسي اسلام را بر ملت ايران تحميل نكرد. اسلام از اعماق دلِ يكايك ملت ايران برآمد و توانست به آنها روحيه و نيرو و توان بدهد و آنها را در صحنه هاي گوناگون جهاني و داخلي و عرصه هاي مختلف زندگي، به صورت انسانهاي مقاومي درآوَرد. اين را بايد حفظ كنيد و قدرش را بدانيد؛ كه مي دانم قدر هم مي دانيد. البته بعضي از قشرها وظيفه سنگينتري دارند. روحانيون محترم و روشنفكران مؤمن، در اين زمينه ها مسؤوليتهاي مضاعفي دارند. در شهري مثل كرج، با اين جمعيت زياد و با اين همه جوان، بايد مراكز تبليغي، ديني به شكل مدرن و پرجاذبه و به صورت متعدّد وجود داشته باشد و جوانان و نوجوانان مؤمن و علاقه مند بتوانند بر طبق آن كشش و جاذبه اي كه در سنين جواني به طور طبيعي

به سمت ارزشهاي معنوي دارند، اين احساس و اين كشش را اشباع كنند. اين وظيفه اي است كه بر عهده مسؤولان فرهنگي و روحانيون محترم و علماي مكرّم و انجمنهاي اسلامي مدارس و دستگاههاي مختلف است. عنصر دوم، وحدت و اتّحاد ملت بوده است. من به شما عرض مي كنم كه عزيزان من! ملت ايران به بركت وحدت كلمه، هم در جنگ، هم در بسيج نيروها براي ميدانهاي دفاع مقدس، هم در همه ميدانهاي گوناگوني كه براي اين ملت مطرح بود و هم در خود انقلاب، پيروز شد. اگر وحدت كلمه نبود؛ اگر ملت ايران دچار اختلافات و دودستگيها و شكافها و شقاقها مي شد - كه دشمن مي خواست اين كار را بكند، ولي بحمداللَّه موفّق نشد - ناموفّق مي ماند. اين وحدت را بايد حفظ كنيد. شهر كرج، يك نمونه از همزيستي قشرهاي گوناگون از بخشهاي مختلف كشور با يكديگر است. در اين شهر، چه مردم بومي كرج و اين منطقه و چه ميهمانان و مسافراني كه از بخشهاي مختلف آمده اند، با يكديگر در كمال آرامش و مهرباني زندگي مي كنند. در همه جاي كشور، يك آهنگي و يكدلي در طول انقلاب توانسته است مردم را در همه برنامه ها موفّق كند. بايد مراقب باشيد كه اين وحدت حفظ شود. نبايد بگذاريد به بهانه هاي مختلف، دشمن با دستهاي نامريي و پنهان مابين مردم اختلاف بيندازد. در مواقع حسّاس ديده شده است، آن جا كه زمينه اي فراهم مي شود، حتّي راديوهاي دشمنان بيرونِ مرز - كه با پولهاي گزافي اين راديوها را راه مي اندازند و با دقّت، مطالبي را انتخاب مي كنند، تا بتوانند ملت ايران را دچار دغدغه و اضطراب كنند - عملاً حرفهاي اختلاف انگيزي

را مطرح مي كنند، براي اين كه دلها را از هم جدا كنند. به اين حرفها و به اين وسوسه ها كه از دلِ سياه و بدخواه دشمنان شما برمي خيزد، هيچ اعتنايي نكنيد. ملت بزرگ ما يك ملت واحد است؛ ايراني است، مسلمان است، در پي عزّت و عظمت ايران اسلامي است، در پي اقامه حق و عدل در ايران و سپس در سطح جهان است. اينها هدفهاي مشتركي است كه افراد جداي از هم را نيز كنار هم قرار مي دهد؛ چه برسد به برادران. يك بخش ديگر از مظاهر وحدت، وحدت ميان ملت و مجريان است. امروز يكي از مشكلات بزرگ كشورها، اين بخشِ قضيه است. در كشورهاي مختلف، بين عموم و يا بخشهاي عمده اي از مردم و دستگاههاي اجرايي، اختلافات عميقي وجود دارد و همه چيزِ مردم قرباني اين اختلافات مي شود؛ نان و آب مردم، امنيت مردم، آسايش مردم. در بعضي از كشورهاي اروپايي، حتّي در طول ده سال، بيش از ده دولت سرِكار آمدند و از بين رفتند. چرا؟ به خاطر رقابتهاي مردمي كه به فكر مصالح كشورشان نيستند و به فكر مصالح گروهي خودشانند. در همسايگي ما هم چنين كشوري هست. امروز شما ببينيد در كشور افغانستان، گروههاي افغاني همه متعلّق به يك كشورند؛ اما چنان به جان هم افتاده اند كه دشمنان خوني جداي از يكديگر، اين طور باهم نمي جنگند كه اينها با هم مي جنگند! اين بيچارگي يك ملت است، اين تيره روزي يك ملت است كه خداي متعال آن را به چنين وضعي دچار كند. در كشوري كه برادران با هم بجنگند و هركس به فكر خود باشد، آنچه از دست مي رود، مصالح عموم ملت

است. البته دشمنان خيلي سعي كردند كه ملت بزرگ ايران را هم به اين ورطه بيندازند؛ اما نتوانستند. به فضل پروردگار، شكل نظام جمهوري اسلامي آن چنان است كه ايجاد اين گونه اختلافات ميان مردم، براي دشمنان كار بسيار دشواري مي نمايد. البته بيداري شما مردم نقش داشته است و من مي خواهم باز هم به همين بيداري شما تكيه كنم. بحمداللَّه اين بخش دوم هم - يعني اتّحاد و همدلي ميان مردم و مسؤولان - از اوّل انقلاب بوده است؛ بخصوص از آن وقتي كه عناصر بيگانه طلب و بيگانه پرست، شرّ خودشان را از اين انقلاب كم كردند و رفتند و نيروهاي مؤمن و نيروهاي خطّ امام، زمينه حضور بيشتري پيدا كردند. از سال 1360 به اين طرف، هميشه همين طور بوده است. مردم با مسؤولان مهربانند، به مسؤولان علاقه مندند؛ مسؤولان هم خود را خدمتگزار مردم مي دانند. امروز هم همين طور است، در دولت قبل هم همين گونه بود، اين دولت هم همين طور است. اين اتّحاد را قدر بدانيد. وحدت كلمه جزو عناصر اصلي براي انسجامي است كه آن انسجام، شرط اصلي موفقيّت ملت ايران است. امروز دشمنان اين ملت - يعني امريكاييها و صهيونيستها، كه بزرگترين و لجوجترين دشمنان ملت ايران، رژيم ايالات متّحده امريكا، و زير بال او رژيم غاصب و غيرمشروع صهيونيستي در فلسطين است - حاضرند از هر تلاشي استفاده كنند، براي اين كه به ملت ايران ضربه بزنند. من وقتي كه صحنه تلاشهاي بين المللي اينها را در مقابل صحنه تلاش مخلصانه و مؤمنانه ملت ايران مقايسه مي كنم، مي بينم كه اراده الهي و فضل پروردگار بر اين ملت، مقتضي آن است كه هرچه آنها تلاش كنند و

هرچه زحمت بشكند، باز در نهايت بر اين ملت فائق نمي شوند و اين ملت خواهد توانست دشمنان را در همه اين صحنه ها به زانو در آورد. اميدواريم كه خداوند متعال، ملت عزيز ايران را موفّق بدارد و شما مردم عزيز كرج را در حركت زيباي همزيستي فعّالي كه در پيش گرفته ايد، هرچه بيشتر موفّق كند. من هم بيش از اين شما عزيزان را در اين جا معطّل نكنم. بعضي از شما از ساعتها پيش در اين اجتماع انتظار كشيده ايد و من مقتضي نمي دانم بيش از اين شما را در زير آفتاب نگهدارم. ان شاءاللَّه موفّق و مؤيّد باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات مقام معظم رهبرى در همايش بزرگ خواهران در ورزشگاه آزادى به مناسبت جشن ميلاد كوثر

بيانات مقام معظم رهبري در همايش بزرگ خواهران در ورزشگاه آزادي به مناسبت جشن ميلاد كوثر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين. ولادت باسعادت كوثر نور و معرفت، حضرت صدّيقه طاهره مرضيّه مطهّره، فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها را به همه شما حضّار گرامي و به همه مردم مسلمان، بخصوص بانوان كشور اسلامي تبريك عرض مي كنم. اين ولادت بزرگ، يكي از بزرگترين عيدهاي اسلامي است؛ چون فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها يك شخصيت برجسته و بزرگ و طراز اوّل اسلامي است؛ در حقيقت يك شخصيت طراز اوّل در طول تاريخ بشر است. همچنان كه از قول نبيّ اكرم عليه وعلي آله الصّلاةوالسّلام گفته شده است كه به فاطمه زهرا فرمودند: «اما ترضي عن تكوني سيّدة نساء العالمين»(1)؛ تو سيّده و بانوي همه زنان جهان در طول تاريخ هستي. خودِ فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها سؤال مي كند: «فكيف مريم»؛ چگونه مريم سيّده نساء است، كه در قرآن

هم تصريح شده است؟ حضرت مي فرمايند مريم سيّده زنان زمان خود بود و تو سيّده زنان همه تاريخ هستي. اگر شخصيت فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها براي ذهنهاي ساده و چشمهاي نزديك بين ما آشكار مي شد، ما هم تصديق مي كرديم كه فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها سرور همه زنان عالم است؛ بانويي كه در سنين كم و در عمر كوتاه، به مقامات معنوي و علمي و معرفتي و به مرتبه اي برسد كه برابر مرتبه انبيا و اولياست. در واقع فاطمه زهرا فجر درخشاني است كه از گريبان او، خورشيد امامت و ولايت و نبوّت درخشيده است؛ آسمان بلند و رفيعي است كه در آغوش آن، ستاره هاي فروزان ولايت قرار گرفته است. همه ائمّه عليهم السّلام براي مادر بزرگوار خود تكريم و تجليلي قائل بودند كه براي كمتر كسي اين همه احترام و تجليل را از آن بزرگواران مي شود ديد. بنابراين، اين يك عيد اسلامي و يك عيد بشري است و بخصوص براي مردم ما نكته اساسي تري دارد و آن اين كه زنان كشور ما، با آشنايي با زندگي فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها و معرفت و مبارزات و سخنان حكمت آميز آن بزرگوار، راهي را در مقابل خود ترسيم كرده اند، از آن راه حركت كرده اند و بيشتر هم بايستي پيش بروند. لذا من امروز صحبتي كه در اين مجمع عظيم شما بانوان گرامي مي خواهم عرض كنم، درباره مسائل بانوان و مسأله زن در كشور ما و در زمان ما و در منطق اسلام است. البته از بعد از پيروزي انقلاب، درباره مسأله زن و تلاش براي دفاع از حقوق زنان، فعّاليتهاي زيادي شده است. در حقيقت بايد گفت كه بعد از انقلاب، از

زن ايراني تجليل شده است. پيشقراول اين تجليل هم امام بزرگوار بود كه با همه وجود براي زن ايرانيِ مسلمان ارزش و احترام قائل بود. همين بينش بود كه موجب شد زنان كشور در انقلاب اسلامي سهم بزرگي را ايفا كردند؛ به طوري كه اگر حضور زنان در نهضت انقلابي ملت ايران نمي بود، به احتمال زياد اين انقلاب به اين شكل پيروز نمي شد؛ يا اصلاً پيروز نمي شد، يا مشكلات بزرگي در سر راه آن پديد مي آمد. بنابراين، حضور زنان مشكل گشا بود. در جنگ هم همين طور بود، در مسائل ديگر از اوّل انقلاب تا به حال هم همين گونه بوده است. بنابراين، تلاش زيادي شده است؛ ليكن در عين حال درباره مسأله ي زن، حقوق زن، رفع ستم از زنان و فراهم كردن زمينه هاي مناسب براي زنان كشورمان، لازم است كار فرهنگي بزرگي انجام گيرد. من امروز با اين نيّت اين بحث را مي كنم كه به ايجاد اين فضاي فرهنگي كمك شود. اگر فضاي فرهنگي جامعه در زمينه مسائل زن، شفّاف شود و احكام اسلامي و نظرات قرآني در اين زمينه روشن گردد، راه هموار خواهد شد، براي اين كه بانوان كشور ما بتوانند به آن نقطه اي كه براي يك زن، آرماني و غايت مطلوب است، برسند. اگر چه بحث است، سخن است، گفتن است، اما در واقع عمل است؛ زيرا اين گفتن، فضاي فرهنگي جامعه را شفّاف خواهد كرد و ذهنها را روشن خواهد نمود. در اين سالهاي اخير، در فضاي فكري و فرهنگي كشور و در زمينه مسائل زنان، تلاش قابل تقديري را مشاهده مي كنيم؛ اما يك سؤال اساسي وجود دارد: ما كه براي حقوق زنان

يا براي فراهم كردن زمينه هاي تكامل و رفع ستم از زنان و درباره آنان صحبت مي كنيم، هدفمان چيست؟ هدف از اين تلاشها، از اين نوشتنها و گفتنها و فعّاليتهاي قانوني چيست؟ اين يك سؤال است كه حتماً بايد به آن جواب داده شود. سؤال دوم اين است: براي اين كه در جامعه، زن به جايگاه حقيقي خود نائل شود، ما چه شعارهايي را مي خواهيم مطرح كنيم و از چه وسايلي مي خواهيم استفاده كنيم؟ چون امروز در كشورهاي غربي و همچنين در كشورهايي كه با فرهنگ غربي و در حال و هواي كشورهاي غربي حركت و زندگي مي كنند، چيزي به نام نهضت حقوق زنان وجود دارد؛ آن جا هم زن گرايي، نهضت به اصطلاح فمينيسم و زن گرايي با نيّت و هدف دفاع از حقوق زنان امروز مطرح است. آيا آنچه ما امروز در ايران اسلامي مشاهده مي كنيم، همان است؟ اين شبيه آن است، يا با آن متفاوت است؟ بايد سؤال جدّي اي نسبت به اين مسأله بشود و پاسخي جدّي نيز به آن داده شود. من امروز در اين زمينه قدري صحبت مي كنم و آنچه را كه نظر اسلام در اين باره است، به صورت خلاصه و مختصر عرض خواهم كرد. براي تلاش فرهنگي و حقوقي در راه رسيدن زن به نقطه مطلوب، از لحاظ اجتماعي و از لحاظ فردي دو گونه هدف مي شود تصوير كرد: يك هدف اين است كه ما براي رسيدن زن به كمال وجودي خود تلاش كنيم، به مبارزه بپردازيم و بنويسيم و بگوييم. يعني زن در جامعه، اوّلاً به حقّ انساني و حقيقي خود برسد؛ ثانياً استعدادهاي او شكوفا شود و رشد حقيقي

و انساني پيدا كند و در نهايت به تكامل انساني نائل گردد. زن در جامعه به صورت انسان كامل در آيد؛ انساني كه مي تواند به پيشرفت بشريّت و جامعه خود كمك كند و در محدوده تواناييهاي خود، دنيا را به بهشت برين و زيبايي مبدّل سازد. يك نوع هدف ديگر اين است كه ما از اين گفتن و تلاش كردن و احياناً به مبارزه پرداختن بخواهيم يك نوع حالت تخاصم و جدايي و رقابت خصمانه ميان دو جنس زن و مرد به وجود آوريم و دنيايي بر اساس رقابت بسازيم؛ كانّهُ در جامعه بشري، مردان يك طرف قرار دارند، زنان هم در طرف ديگر و اينها بر سر دستاوردي با هم نزاع مي كنند و زن مي خواهد در اين قسمت بر مرد غالب و فائق شود! آيا هدف اين است؟ پس، دو ديدگاه در مورد هدف اين تلاش و اين حركت - يا اگر تعبير كنيم اين نهضت - مي تواند ترسيم شود: هدف اوّل، هدف اسلامي است؛ هدف دوم، هدف كوته بينانه است، كه در تلاشهايي كه در كشورهاي غربي مي شود، ما ردّ پاي هدف دوم را بيشتر مشاهده مي كنيم. در خلال صحبت، توضيح بيشتري در اين زمينه داده خواهد شد. اين يك سؤال است كه بايد روشن شود؛ هدف از اين تلاش براي زن يا براي حقوق زنان چيست؟ سؤال دوم - كه آن هم به همين اندازه داراي اهميت است - اين است كه ما وقتي به نام زن سخن مي گوييم و به دفاع از زن مي پردازيم، چه شعارهايي را مطرح مي سازيم، چه چيزي را مطالبه مي كنيم و براي چه چيزي تلاش مي نماييم؟ اين هم

خيلي مهمّ است. در اين جا هم روش اسلامي - يعني آن چيزي كه از مباحث اسلامي درباره زن و تعاريف اسلامي و معارف اسلامي مي شود فهميد - با آن چيزي كه امروز در غرب وجود دارد، متفاوت است. آنچه در غرب با عنوان شعار وجود دارد، در درجه اوّل آزادي زن است. آزادي، معناي وسيعي را شامل مي شود؛ هم شامل آزادي از اسارت است، هم شامل آزادي از اخلاق است - چون اخلاق هم يك قيد و بند است - هم آزادي از نفوذ مبني بر سوء استفاده كارفرمايي است كه زن را با مزد كمتري به كارگاه مي كشد و هم شامل آزادي از قوانيني است كه زن را در مقابل شوهر، متعهّد مي كند. آزادي، به همه اين معاني مي تواند باشد. كمااين كه در همين شعارهايي كه نسبت به زن وجود دارد، طيف وسيعي از اين مطالبات و درخواستها هست، كه بعضي با يكديگر به كلّي مناقضند. اين آزادي معنايش چيست؟ متأسفانه در دنياي غرب، بيشتر متفاهم از اين آزادي، آزادي به معناي نادرست و مضرّ آن است - يعني آزادي از قيد و بندهاي خانوادگي، آزادي از نفوذ مطلق مرد، آزادي از حتّي قيد ازدواج و تشكيل خانواده و پرورش فرزندان در آن جايي كه هدف شهواني زودگذري در مقابل قرار گيرد - نه آزادي به معناي صحيح آن. لذا شما مي بينيد جزو حرفهايي كه در دنياي غرب زده مي شود، مسأله آزادي سقط جنين است، كه اين نكته بسيار مهمّي است و با اين كه ظاهرساده و كوچكي دارد، اما باطن بسيار خطرناك و سهمگيني در اين سخن مضمر و مندرج است. اين، وسيله و شعار و

مطالبه اي است كه در غرب غالباً مطرح مي شود؛ لذا مي گويند نهضت آزادي زنان. در نظام صحيح، در يك مطالبه و مبارزه صحيح، هدف نمي تواند اين معناي وسيعي باشد كه يك بخش آن قطعاً مضرّ است؛ اگر چه ممكن است بخشهاي مفيدي هم در آن باشد. بايد به دنبال شعارهايي بهتر، مناسبتر، صحيحتر و گره گشاتر گشت. نقطه اصلي سخنم به شما بانوان عزيز، مخصوصاً خانمهاي جوان است كه هم سالهاي طولاني اي را در اين دنيا زندگي خواهيد كرد و هم بايد از امكاناتي كه خداوند متعال در اين عالم براي تكامل انسان به وجود آورده است، بهره ببريد؛ بايد آن را درست بشناسيد و راه آن را درست بدانيد؛ پس احتياج به فكر كردن داريد. همچنين براي شما مسأله مبارزه جهت رفع ستم از زنان مطرح خواهد شد؛ لذا بايد بدانيد كه آنچه مطرح مي شود چيست؟ آنچه لازم است چيست؟ آنچه مضرّ است چيست؟ بنابراين اين نكته براي شما مهمّ است. در هر حركت اجتماعي، آن وقتي حركت درست خواهد بود و به نتايج درست خواهد رسيد كه مبني بر خرد و تأمّل و تشخيص و مصلحت و مبتني بر پايه هاي درست و عقلاني باشد. در هر حركتي كه به قصد احقاق حقّ زنان انجام مي گيرد، عيناً بايد همين معنا ملاحظه شود؛ يعني بايد هر گونه حركتي، بر اساس يك بينش خردمندانه، مبتني بر حقايق هستي - شناسايي طبيعت و فطرت زن و طبيعت و فطرت مرد، مسؤوليتها و مشاغل اختصاصي زن، مسؤوليتها و مشاغل اختصاصي مرد و آنچه مي تواند مشترك بين اينها باشد - انجام گيرد و از روي انفعال و تقليد نباشد. اگر

حركت، حركتي از روي انفعال و تقليد و تصميم كوركورانه و چشم بسته باشد، حتماً مضرّ خواهد بود. اگر در كشور ما و جامعه ايراني، كساني نام زن و حقوق زن را از اين جهت بياورند كه مجلّات غربي، يا گزارشهاي غربي، يا سياسيون غربي، ايران اسلامي را متّهم كرده اند به اين كه به حقوق زن نمي رسد، اين غلط است. با اين هدف نبايد وارد اين ميدان شد؛ چون به انحراف و اشتباه خواهد انجاميد. اگر ما با اين قصد، وارد اين ميدان دفاع از زن شويم كه از غربيها عقب نيفتيم، اشتباه خواهيم كرد. اگر به اين قصد وارد شويم كه آنها به ما نظر بد و منفي نداشته باشند، اشتباه خواهيم كرد. اگر با اين تصوّر و توهّم وارد اين ميدان شويم كه خيال كنيم آنها در اين زمينه راه صواب پيموده اند و راه درست را پيدا كرده اند، به شدّت اشتباه خواهيم كرد. با اين هدفها و با اين نيّتها وارد اين ميدان نبايد شد؛ چون مبتني بر اشتباه است. متأسفانه امروز من مي بينم بعضي از مقالاتي كه به عنوان دفاع از زن نوشته مي شود و بعضي از سخناني كه به عنوان احقاق حقوق بانوان بر زبان جاري مي گردد، كاملاً از موضع انفعال است؛ چون غربيها اين طور گفته اند، چون اروپاييها اين گونه نوشته اند، چون به ما اين طور نسبت داده اند. اگر ما هم در مقام دفاع حرفي بزنيم و راهي را بپيماييم، اين كاملاً منحرف كننده و اغواكننده است. ما بايد ببينيم حقايقي كه در عالم وجود دارد - كه بيشترينِ اين حقايق هم در تعاليم اسلامي نهفته است - چيست؟ اسلام طرفدار

تكامل بشر است. براي اسلام، زن و مرد هيچ فرقي ندارد. براي اسلام، جنس زن يا جنس مرد مطرح نيست؛ تكامل انساني مطرح است. يك جا سخن از مرد گفته مي شود، يك جا سخن از زن. به يك مناسبت از زن تجليل مي شود، به يك مناسبت از مرد؛ چون دو حصّه پيكره بشرند، دو بخش وجود بشري هستند. از لحاظ جنبه ي بشري و جنبه الهي، هيچ تقاوتي با همديگر ندارند. لذا در قرآن آن وقتي كه مي خواهد راجع به انسانهاي خوب يا انسانهاي بد مثل بزند، از زن مثل مي آورد: «وضرب اللَّه مثلاً للذين كفروا امرأة نوح و امرأة لوط»(2). در مورد كساني هم كه مؤمن هستند، مثال مي زند؛ «امرأة فرعون»(3). در هر دو جا، مثال و نمونه كامل راه خطا و راه صواب را از زن ذكر مي كند؛ يك جا هم راجع به مردان سخن مي گويد. براي اسلام، جنس - زن بودن و مرد بودن - مطرح نيست؛ تعالي بشري مطرح است، اخلاق بشري مطرح است، بروز استعدادها مطرح است، انجام وظايفي كه به هر كسي يا هر جنسي از جنسهاي بشري متوجّه است، مطرح است، كه براي اين بايد طبعاً طبيعتها را شناخت. اسلام، طبيعت زن و طبيعت مرد را هم به خوبي مي شناسد. در اسلام آنچه كه مطرح است، عبارت است از تعادل؛ يعني رعايت عدالت محض ميان افراد بشر، از جمله ميان جنس زن و جنس مرد. برابري در حقوق مطرح است، اما در جايي ممكن است احكام زن با احكام مرد متفاوت باشد؛ همچنان كه طبيعت زن با طبيعت مرد در بعضي از خصوصيات متفاوت است. بنابراين، بيشترين حقايق و بيشترين واقعيتهاي

فطرت و طينت بشري در مورد زن و مرد، در معارف اسلامي است. اگر ما امروز بخواهيم براي زنان كشورمان، يك حركت حقيقي و اساسي بكنيم، تا زنان بتوانند به وضع مطلوب خودشان برسند، بايد به احكام اسلامي نظر داشته باشيم و از آن الهام بگيريم. براي ما، روش را احكام اسلام معيّن مي كند. هر روش خردمندانه عقلايي را هم اسلام مي پسندد و قبول دارد. اگر تجربه اي در جايي باشد، مورد قبول است؛ اما تقليد نه. استفاده خردمندانه از تجربيّات ديگران درست؛ اما تقليد، غلط. لذا امروز كساني كه براي حقوق زن و براي رشد و شكوفايي استعدادهاي زنان در كشور ما تلاش مي كنند - كه البته هم بايد اين تلاش انجام بگيرد - بايد بدانند چه هدفي را دنبال مي كنند و چه شعارهايي را بايد مطرح نمايند. اوّل من نكته اي را در مورد گرفتاريهاي غربيان و فرهنگ غربي در اين زمينه عرض كنم، بعد به نظر اسلام اشاره نمايم. غربيها در زمينه شناخت طبيعت زن و چگونگي برخورد با جنس زن، دچار افراط و تفريط بوده اند. اساساً نگرش غربي نسبت به زن، يك نگرش مبني بر عدم برابري و عدم تعادل است. شما به شعارهايي كه در غرب داده مي شود، نگاه نكنيد؛ اين شعارها پوچ است و حاكي از واقعيت نيست. فرهنگ غربي را از اين شعارها نمي شود فهميد. فرهنگ غربي را بايد در ادبيّات غربي جستجو كرد. كساني كه با ادبيّات اروپايي، با شعر اروپايي، با رمان و داستان و نمايشنامه هاي اروپايي آشنا هستند، مي دانند كه در چشم فرهنگ اروپايي، از دوران قرون وسطي و بعد از آن تا اواسط قرن فعلي، زن موجود

درجه دوم بوده است! هر چه بر خلاف اين ادّعا كنند، خلاف مي گويند. شما به نمايشنامه هاي معروف شكسپير انگليسي نگاه كنيد، ببينيد با چه نفسي و با چه زباني و با چه ديدي در اين نمايشنامه ها و ساير ادبيّات غربي به زن نگاه مي شود! مرد در ادبيات غربي، سرور و ارباب زن و اختياردار اوست، كه بعضي از نمونه هاي اين فرهنگ و آثار آن، امروز هم باقي است. امروز هم وقتي زني با مردي ازدواج مي كند و به خانه شوهر مي رود، حتّي نام خانوادگي او عوض مي شود و نام خانوادگي مرد را بر خود مي گذارد. زن تا وقتي نام خانوادگي خود را دارد كه شوهر نكرده است؛ وقتي شوهر كرد، نام خانوادگي زن به نام خانوادگي مرد تبديل مي شود. اين رسم غربيهاست؛ در كشورما اين طور نبوده، هنوز هم نيست. زن هويّت خانوادگي خودش را با خودش حفظ مي كند؛ ولو بعد از ازدواج. آن، نشانه همان فرهنگ قديمي غربي است كه مرد سرور زن است. در فرهنگ اروپايي، وقتي زن با همه موجودي و املاك خود ازدواج مي كرد و به خانه شوهر مي رفت، نه فقط جسم او در اختيار شوهر قرار مي گرفت، بلكه تمام اموال و املاك و داراييهاي او هم كه از پدر و خانواده اش به او رسيده بود، متعلّق به شوهر مي شد! اين حقيقتي است كه غربيها نمي توانند آن را انكار كنند. اين در فرهنگ غربي بود. در فرهنگ غربي، زن وقتي به خانه شوهر مي رفت، شوهر در واقع اختيار جان او را هم داشت! لذا شما در داستانهاي غربي و در اشعار اروپايي بسيار مي بينيد كه شوهر به خاطر يك اختلاف اخلاقي،

همسر خود را مي كشد و كسي هم او را ملامت نمي كند! دختر در خانه پدر هم حقّ هيچ گونه گزينشي را نداشت. البته در همان زمان هم در ميان غربيها معاشرتهاي زن و مرد تا حدودي آزاد بود، ولي اختيار ازدواج و اختيار انتخاب شوهر، يكسره به دست پدر بود. در همان نمايشنامه هايي كه اشاره كردم، آنچه كه شما مي بينيد، همين است: دختري است كه مجبور به ازدواج شده است؛ زني است كه از طرف شوهر خود به قتل رسيده است؛ خانواده اي است كه زن در آن در نهايت فشار است. آنچه كه هست، از همين قبيل است. اين، ادبيّات غربي است. تا اواسط قرن فعلي، همين فرهنگ ادامه داشته؛ اگرچه از اواخر قرن نوزدهم ميلادي، حركتهايي به نام آزادي زنان شروع شده است. بانوان گرامي؛ بخصوص زنان جوان كه مي خواهند در اين زمينه ها فكر بينديشند، درست توجّه كنند. نكته مهم اين است كه حتّي وقتي در اروپا براي زن حقّ مالكيت معيّن شد - طبق بررسي موشكافانه جامعه شناسان خودِ اروپا - به خاطر اين بود كه كارخانه ها كه تازه بساط فناوري مدرن و صنعت در غرب را گسترده بودند، احتياج به كارگر داشتند؛ اما كارگر كم بود و احتياج به كارگرِ زياد احساس مي شد. لذا براي اين كه زنان را به كارخانجات بكشانند و از نيروي كارشان استفاده كنند - كه البته مزد كمتري هم هميشه به زنان مي دادند - اعلان شد كه زن داراي حقّ مالكيت است! در اوايل قرن بيستم بود كه اروپاييان حقّ مالكيت را به زن دادند. اين، آن نگرش افراطي و غلط و ظالمانه نسبت به زن در غرب

و در اروپاست. يك افراطِ اين چنين، در مقابل تفريط هم دارد. وقتي نهضتي به نفع زنان در چنان فضايي به وجود مي آيد، طبعاً دچار تفريطهايي از طرف مقابل مي شود. لذا شما مي بينيد در طول چند ده سال، آن چنان فساد و بي بند و باري در غرب به وسيله آزادي زنان به راه افتاد و رواج پيدا كرد كه خود متفكّران غربي را دچار وحشت كرد! امروز دلسوزان و مصلحان، انسانهاي خردمند و باانگيزه در كشورهاي غربي، از آنچه پيش آمده است، متوحّش و ناراحتند و البته نمي توانند هم جلوِ آن را بگيرند. به عنوان اين كه مي خواهند به زن خدمت كنند، بزرگترين ضربه را به زندگي او وارد آوردند. چرا؟ به خاطر اين كه با بي بندوباري، با اشاعه فساد و فحشا و با آزادي بي قيد و شرطِ معاشرت زن و مرد، بنيان خانواده متلاشي شد. مردي كه مي تواند آزادانه در جامعه اطفاي شهوت كند و زني كه مي تواند بدون هيچ ايراد و اشكالي در جامعه با مردان گوناگون تماس داشته باشد، هرگز در خانواده، همسران خوب و شايسته اي نخواهند بود. لذا بساط خانواده متلاشي شد. امروز يكي از بزرگترين بلاهايي كه گريبان كشورهاي غربي را به شدّت گرفته و آنها را به وضعيت نامطلوب شديدي دچار كرده، مسأله خانواده است. لذا هر مردي كه شعار خانواده بدهد، از نظر غربيها و بخصوص از نظر زنان در غرب، يك فرد مطلوب و يك مرد محبوب است. چرا؟ چون از تزلزل بنياد خانواده رنج مي برند؛ به خاطر اين كه متأسفانه غرب، خانواده؛ يعني كانوني را كه براي مرد و زن و بخصوص براي زن محيط امن و آرامش است، از

دست داده است. بسياري از خانواده ها متلاشي شده اند. بسياري از زنان تا آخر عمر تنها زندگي مي كنند. بسياري از مردان، زنِ مورد علاقه و مورد نظر خود را نمي يابند و بسياري از ازدواجها در اوّلين سالهاي پيدايش از بين مي رود. خانواده ها آن ريشه ها و پايه هاي عميق را كه در كشورهاي ما وجود دارد، امروز كمتر در غرب دارند. آن خانواده اي كه پدربزرگ، مادربزرگ، نوه ها، خويشاوندان، پسرعموها، دخترعموها و ساير شعبش با هم باشند، هم را بشناسند و با هم ارتباط داشته باشند، امروز در غرب بسيار بسيار كمياب است. زن و شوهر هم با يكديگر صميميّت لازم را ندارند. اين بلايي است كه با كارهاي غلط، با حركت افراطي از آن طرف كه در مقابل افراطهاي قبلي انجام گرفت، بر جامعه بشري نازل شد و بيشتر از همه بر سرِ زن غربي آمد. در حقيقت، نهضت دفاع از زنان در غرب، يك حركت دستپاچه، يك حركت بي منطق، يك حركت مبتني بر جهالت، بدون تكيه به سنّتهاي الهي و بدون تكيه به فطرت و طينت زن و مرد بود كه در نهايت به ضرر همه تمام شد؛ هم به ضرر زنان، هم به ضرر مردان، و بيشتر به ضرر زنان. اين قابل تقليد نيست. اين فرهنگي نيست كه در كشور اسلامي كسي به آن نگاه كند و بخواهد از آن چيزي ياد بگيرد؛ اين را بايد طرد كرد. آري؛ حركت در جهت احقاق حقوق زنان در جوامع اسلامي و در جامعه ما حتماً بايد انجام گيرد؛ منتها بر مبناي اسلامي و با هدف اسلامي. يك عدّه نگويند كه اين چه نهضتي است، اين چه حركتي است؛

مگر زن در جامعه ما چه كم دارد؟ متأسفانه ممكن است بعضي اين گونه فكر كنند. اين، ظاهربيني است. زن در همه جوامع - از جمله در جامعه ما - گرفتار ستم و دچار كمبودهايي است كه بر او تحميل مي شود؛ اما اين كمبود، كمبود آزادي به معناي بي بندوباري نيست؛ اين كمبود، كمبود ميدانها و فرصتها براي علم و معرفت و تربيت و اخلاق و پيشرفت و شكوفايي استعدادهاست. اين را بايد تأمين و جستجو كرد. اين همان چيزي است كه اسلام بر روي آن تكيه كرده است. اگر جامعه اسلامي بتواند زنان را با الگوي اسلامي تربيت كند - يعني الگوي زهرايي، الگوي زينبي، زنان بزرگ، زنان باعظمت، زناني كه مي توانند دنيا و تاريخي را تحت تأثير خود قرار دهند - آن وقت زن به مقام شامخِ حقيقي خود نائل آمده است. اگر زن در جامعه بتواند به علم و معرفت و كمالات معنوي و اخلاقي اي كه خداي متعال و آيين الهي براي همه انسانها - چه مرد و چه زن - به طور يكسان در نظر گرفته است، برسد، تربيت فرزندان بهتر خواهد شد، محيط خانواده گرمتر و با صفاتر خواهد شد، جامعه پيشرفت بيشتري خواهد كرد و گره هاي زندگي آسانتر باز خواهد شد؛ يعني زن و مرد خوشبخت خواهند شد. براي اين بايد تلاش كرد؛ هدف اين است. هدف، صف آرايي زن در مقابل مرد نيست. هدف، رقابت خصمانه زن و مرد نيست. هدف اين است كه زنان و دختران بتوانند همان سير و همان حركتي را انجام دهند كه وقتي مردان آن حركت را انجام دهند، به صورت يك انسان بزرگ در خواهند

آمد؛ زنان انسان بزرگ شوند. اين ممكن است و در اسلام تجربه شده است. خواهران من! دختران من! بانوان كشور اسلامي! بدانيد، در هر زماني، در هر محيط كوچكي و در هر خانواده اي كه زني با اين تربيت توانست رشد كند، همان عظمت را پيدا كرد. مخصوصِ صدر اسلام نبود؛ حتّي در دوران اختناق، حتّي در دوران حاكميت كفر هم اين ممكن است. اگر خانواده اي توانستند دختر خودشان را درست تربيت كنند، اين دختر يك انسان بزرگ شد. ما در ايران هم داشتيم، در زمان خودمان هم داشتيم، در خارج از ايران هم داشتيم. در همين زمان ما، يك زن جوانِ شجاعِ عالمِ متفكّرِ هنرمندي به نام خانم «بنت الهدي - خواهر شهيد صدر - توانست تاريخي را تحت تأثير خود قرار دهد، توانست در عراقِ مظلوم نقش ايفا كند؛ البته به شهادت هم رسيد. عظمت زني مثل بنت الهدي، از هيچيك از مردان شجاع و بزرگ كمتر نيست. حركت او، حركتي زنانه بود؛ حركت آن مردان، حركتي مردانه است؛ اما هر دو حركت، حركت تكاملي و حاكي از عظمت شخصيت و درخشش جوهر و ذات انسان است. اين گونه زنهايي را بايد تربيت كرد و پرورش داد. در جامعه خودمان هم از اين قبيل زنان زياد داشتيم. در دوران اختناق هم كم وبيش داشتيم. در دوران مبارزات، بعد در دوران نظام اسلامي، زنان بزرگ؛ اين زناني كه توانستند شهيداني را پرورش دهند؛ اين زناني كه توانستند شوهران يا فرزندان خود را به صورت انسانهاي فداكاري درآورند كه بروند و از كشور و انقلاب دفاع كنند؛ از هستي ملت و از آبروي ملت دفاع كنند. اينها زنان بزرگي هستند.

اين زنان بودند كه توانستند اين كار بزرگ را بكنند، و من موارد متعدّدي را شاهد بود. خيلي از كساني كه امروز به اصطلاح سنگ حقوق زن را به سينه مي زنند، در واقع سنگ آزادي غربي و بي بندوباري را به سينه مي زنند و از غربيها تقليد مي كنند؛ همينهايي كه گاهي چيزهايي هم مي نويسند. اينها از آن افتخارات سهمي نداشتند؛ از آن عظمتي كه زن ايراني در اين هجده ساله بعد از پيروزي انقلاب نشان داده و آفريده است، سهمي نداشتند و كار بزرگي نكردند. خيلي از اينها به فكر جيب خود، درآمد خود، كيف خود و وسايل آرايش و زينت خود بودند. اينها هيچ عظمتي ندارند. آن نسخه، نسخه غلطي است. اگر نسخه غربي در مورد زن درست بود، غربيها مجبور نمي شدند دوباره بعد از هفتاد، هشتاد سال، صد سال، مجدّداً يك نهضت حقوق زنان راه بيندازند. مقصود، نهضتي است كه سالهاي اخير به راه انداختند. الان ده، بيست سال است كه مجدّداً نهضتهاي ديگري به عنوان نهضت دفاع از حقوق زن و دفاع از آزادي زن به راه انداخته اند. چرا؟ اگر آزادي غربي برنامه موفّقي بود، اگر دفاع از حقوق زن حقيقي بود، احتياج به اين نبود كه بعد از صد سال دوباره عدّه اي بيايند نهضت به راه بيندازند و جنجال كنند. پس، آن نسخه غلط بود؛ نسخه فعليشان هم غلط است و جز به بدبختي و مشكلتراشي براي زن و مرد - بخصوص براي زن - به چيزي نخواهد انجاميد. اما روش اسلامي اين نيست. هدف اسلام در دفاع از حقوق زنان - همان طور كه گفته شد - اين است كه زن تحت ستم

نباشد و مردْ خود را حاكم بر زن نداند. در خانواده، حدود و حقوقي هست. مرد حقوقي دارد، زن هم حقوقي دارد و اين حقوق به شدّت عادلانه و متوازن ترتيب داده شده است. آنچه به نام اسلام است و غلط است، آنها را نمي گوييم و از آنها دفاع نمي كنيم. آنچه متعلّق به اسلام است، بيّنات اسلام و مسلّمات اسلام است. اينها چيزهايي است كه ميان حقوق زن و مرد در داخل خانواده توازن قائل است. شما بينيد اين آيه ي شريفه در مورد زن و مرد - عمدتاً در داخل خانواده - چه مي فرمايد. «و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا»(4). يعني از جمله ي نشانه هاي قدرت الهي يكي اين است كه براي شما انسانها ،از نوع خودتان و از جنس خودتان همسراني قرار داد؛ براي شما مردان، زنان را و براي شما زنان، مردان را. از خودتان هستند؛ «من انفسكم»، جنس جداگانه اي نيستند، در دو رتبه جداگانه نيستند؛ همه يك حقيقتند، يك جوهر و يك ذاتند. البته در بعضي از خصوصيات، با هم تفاوتهايي دارند؛ چون وظايفشان دو تاست. بعد مي فرمايد: «لتسكنوا اليها»(5). يعني زوجيّت و دو جنسي در طبيعت بشر، براي هدف بزرگي است. آن هدف، عبارت است از سكون و آرامش، تا شما در كنار جنس مخالف خودتان در درون خانواده - مرد در كنار زن، زن در كنار مرد - آرامش پيدا كنيد. براي مرد هم آمدن به داخل خانه، يافتن محيط امن خانه، زن مهربان و دوستدار و امين در كنار او، وسيله آرامش است؛ براي زن هم داشتن مرد و تكيه گاهي كه به او عشق بورزد و براي او

مانند حصن مستحكمي باشد - چون مرد جسماً قويتر از زن است - يك خوشبختي است؛ مايه آرامش و سعادت است. خانواده اين را براي هر دو تأمين مي كند. مرد براي پيدا كردن آرامش، به زن در محيط خانواده احتياج دارد؛ زن هم براي يافتن آرامش، به مرد در محيط خانواده نيازمند است - «لتسكنوا اليها» - هر دو براي سكون و آرامش، به هم احتياج دارند. مهمترين چيزي كه بشر به آن احتياج دارد، آرامش است. سعادت انسان در اين است كه از تلاطم و اضطراب روحي در امان و آرامش روحي داشته باشد. اين را خانواده به انسان مي دهد؛ هم به زن و هم به مرد. جمله بعدي بسيار جالب و زيباست. مي فرمايد: «و جعل بينكم مودّة و رحمة»(6). رابطه درست زن و مرد اين است: مودّت و رحمت، رابطه دوستي، رابطه مهرباني؛ هم يكديگر را دوست بدارند و به هم عشق بورزند و هم با يكديگر مهربان باشند. عشق ورزيدن همراه با خشونت مورد قبول نيست؛ مهرباني بدون محبّت هم مورد قبول نيست. طبيعت الهيِ زن و مرد در محيط خانواده، طبيعتي است كه براي زن و براي مرد رابطه اي فيمابين به وجود مي آورد كه آن رابطه، رابطه عشق و مهرباني است: «مودّة و رحمة». اگر اين رابطه تغيير پيدا كرد، اگر مرد در خانه احساس مالكيت كرد، اگر به چشم استخدام و استثمار به زن نگاه كرد، اين ظلم است، كه متأسفانه خيلي از مردان اين ظلم را مي كنند. در محيط بيرون خانواده نيز همين طور است. اگر زن محيط امن و توأم با امنيتي براي درس خواندن، براي كار كردن، براي

احياناً كسب درآمد و براي استراحت نداشته باشد، اين ظلم و ستمكاري است. هر كس كه موجب اين ظلم شود، بايد قانون و جامعه اسلامي با او مقابله كند. چنانچه نگذارند زن به تحصيلات صحيح و به علم و معرفت دست پيدا كند، اين ظلم است. اگر شرايط طوري باشد كه زن فرصت پيدا نكند به خاطر زيادي كار و فشار كارهاي گوناگون، به اخلاق خود، به دين خود و به معرفت خود برسد، اين ظلم است. اگر زن امكان پيدا نكند كه از مايملك خود به طور مستقل و با اراده خود استفاده كند، اين ظلم است. اگر به زن در هنگام ازدواج، شوهري تحميل شود - يعني خود او در انتخاب شوهر نقشي نداشته باشد و اراده و ميل او مورد اعتنا قرار نگيرد - اين ظلم است. اگر زن، چه آن وقتي كه داخل خانه با خانواده زندگي مي كند و چه در صورتي كه از شوهر جدا مي شود، نتواند از فرزند خود بهره عاطفي لازم را ببرد، اين ظلم است. اگر زن استعدادي دارد - مثلاً استعداد علمي دارد، استعداد براي اختراعات و اكتشافات دارد، استعداد سياسي دارد، استعداد كارهاي اجتماعي دارد - اما نمي گذراند از اين استعداد استفاده كند و اين استعداد شكوفا شود، ظلم است. ممكن است انواع ظلمها در جامعه وجود داشته باشد، كه بايد اين ظلمها برداشته شود؛ اما درعين حال به مسؤوليت زن و مسؤوليت مرد كه در قبال هم هر دو مسؤوليتي به عنوان تشكيل خانواده دارند، بايد به چشم اهميت نگريسته شود؛ چون خوشبختي زن و خوشبختي مرد در اين است. بعضي خيال مي كنند زن كمبودش

اين است كه مشاغل بزرگ و سروصدادار ندارد! خير؛ مشكل زن اين نيست. حتّي آن زني هم كه شغل بزرگي دارد، به محيط امني در خانواده، به يك شوهر مهربانِ بامحبّت، به يك تكيه گاه مطمئن عاطفي و روحي - كه شوهر و مرد اوست - نيازمند است. طبيعت و نياز عاطفي و روحي زن اين است؛ بايد اين نياز برآورده شود. مسأله شغل هم مسأله ديگري است؛ البته مسأله درجه اوّلي نيست. اگرچه اسلام مانع مشاغل و مسؤوليتهاي زنان نيست - مگر در موارد استثنايي، كه بعضي مورد اتّفاق بين فقهاست، بعضي هم مختلفٌ فيه است، و در اين زمينه ها هم البته بايد كار شود - ليكن مسأله اصلي زن اين نيست كه آيا شغلي دارد يا ندارد. مسأله اصلي زن، آن مسأله اساسي است كه امروز در غرب متأسفانه از بين رفته است، و آن همان احساس آرامش و احساس امنيت و احساس امكان بروز استعداد و مورد ستم قرار نگرفتن در جامعه و در خانواده و در خانه شوهر و در خانه پدر و امثال اينهاست. كساني كه در خصوص مسأله زن تلاش مي كنند، بايد در اين زمينه ها تلاش كنند. حال چند نكته اساسي را كه بايد مورد توجّه باشد، عرض مي كنم: اوّلاً فكر رشد زنان از لحاظ معنوي و اخلاقي، بايستي يك فكر رايج در ميان خودِ زنان باشد. خودِ بانوان بايد بيشتر به اين مسأله بينديشند. خودِ آنها به معارف، به معلومات، به مطالعه و به مسائل اساسي زندگي رو كنند. همان تربيت غلط غربي موجب شد كه در دوران حكومت طاغوت در اين كشور، زنان به آرايش، تجمّلات، زينتهاي بيخودي، تبرّج

و خودنمايي تمايل پيدا كنند، كه اين هم از نشانه هاي مردسالاري است. يكي از نشانه هاي مردسالاريِ غربيها همين است كه زن را براي مرد مي خواهند؛ لذا مي گويند زن آرايش كند، تا مرد التذاذ ببرد! اين مردسالاري است، اين آزادي زن نيست؛ اين در حقيقت آزادي مرد است. مي خواهند مرد آزاد باشد، حتّي براي التذاذ بصري؛ لذا زن را به كشف حجاب و آرايش و تبرّج در مقابل مرد تشويق مي كنند! البته اين خودخواهي را بسياري از مردان در جوامعي كه از دين خدا بهره مند نبودند، از دورانهاي قديم هم داشتند، امروز هم دارند؛ غربيها هم مظهر اعلاي اين بودند. پس، اين مسأله كه زن به سمت معرفت، علم، مطالعه، آگاهي، كسب معلومات و معارف حركت كند، بايد در ميان خودِ بانوان خيلي جدّي گرفته شود و به آن اهميت بدهند. دوم، اصلاح قوانين است. بعضي از قوانين در برخورد با زن و با مرد احتياج به اصلاح دارد. بايد كساني كه اهل اين كارها هستند، مطالعه كنند، بررسي كنند و آن قوانين را درست كنند. يك مسأله ديگر كه باز از كارهاي لازم است، اين است كه نظر اسلام در مورد حقوق زن و حقوق مرد بايد تبيين شود. خودِ بانوان هم در اين زمينه بايد كار كنند؛ اما بيشتر بايد كساني كه در معارف اسلامي آگاهي دارند، تلاش كنند و بتوانند نظر اسلام را در آن جاهايي كه حقوق زن و مرد متفاوت است، درست تبيين نمايند، تا هر كسي تصديق كند كه اين دقيقاً براساس طبيعت و فطرت انساني زن و مرد و بر طبق مصالح جامعه است. البته كارهاي خوبي هم شده است؛

امروز هم بايد با زبان امروز اين كار بشود، والّا در گذشته هم در اين زمينه كارهاي خوبي انجام گرفته است و اگر كسي مطالعه و توجّه كند، به همين اذعان و تصديق هم خواهد رسيد. نكته بعدي اين است كه از بحثهاي انحرافي در اين زمينه ها بايد اجتناب شود. بعضي كسان به عنوان اين كه از زن دفاع مي كنند، به بحثهاي انحرافي كشانده مي شوند و بعضي از مسائل از قبيل ديه و امثال اينها را مطرح مي كنند؛ در حالي كه اينها بحثهاي انحرافي است. نظر اسلام در مورد زن و مرد واضح و روشن است. همان طور كه بيان شد، نظر اسلام در مورد خانواده كاملاً روشن است. اين كه كسي بيايد اين طور مسائل را مطرح كند، جز دور كردن راه و منحرف كردن ذهنها هيچ فايده اي ندارد و كار صحيح و منطقي نيست. بحثهاي انحرافي نبايد مطرح شود. اين به نفع حركت صحيح دراين باره نيست. يك نكته ديگر كه بايد مورد توجّه باشد، دفاع اخلاقي و قانوني از زن، بخصوص در داخل خانواده است. دفاع قانوني با اصلاح قوانين - همان طور كه گفته شد - و ايجاد قوانين لازم و دفاع اخلاقي با طرح اين مسأله و مواجهه با كساني كه اين را درست نمي فهمند و زن را در خانه، مستخدمِ مورد ستمِ مرد، بدون تمكّن از خودسازي معنوي تلقّي و اين گونه هم عمل مي كنند. بايد با اين فكر با قوّت و شدت مقابله شود؛ البته به شكل كاملاً منطقي و عقلاني. مسأله بعد، مسأله اهميت دادن به عفاف در زن است. هر حركتي كه براي دفاع از زنان انجام مي گيرد، بايد ركن اصلي

آن رعايت عفاف زن باشد. همان طور كه عرض كردم، در غرب به خاطر اين كه به اين نكته توجّه نشد - يعني مسأله عفت زنان مورد اهتمام قرار نگرفت و به آن اعتنايي نكردند - كار به اين بي بندو باريها كشيد. نبايد بگذارند عفّت زن - كه مهمترين عنصر براي شخصيت زن است - مورد بي اعتنايي قرار گيرد. عفّت در زن، وسيله اي براي تعالي و تكريم شخصيت زن در چشم ديگران، حتّي در چشم خودِ مردان شهوتران و بي بندوبار است. عفّت زن، مايه احترام و شخصيت اوست. اين مسأله حجاب و مَحرم و نامَحرم و نگاه كردن و نگاه نكردن، همه به خاطر اين است كه قضيه عفاف در اين بين سالم نگهداشته شود. اسلام به مسأله عفاف زن اهميت مي دهد. البته عفاف مرد هم مهمّ است. عفاف مخصوص زنان نيست؛ مردان هم بايد عفيف باشند. منتها چون در جامعه، مرد به خاطر قدرت جسماني و برتري جسماني، مي تواند به زن ظلم كند و برخلاف تمايل زن رفتار نمايد، روي عفّت زن بيشتر تكيه و احتياط شده است. شما امروز هم كه در دنيا نگاه كنيد، مي بينيد يكي از مشكلات زنان در دنياي غرب، بخصوص در كشور ايالات متّحده امريكا، همين است كه مردان با تكيه به زورمندي خودشان، به عفّت زن تعدّي و تجاوز مي كنند. آمار منتشر شده از سوي مقامات رسمي خود امريكا را من ديدم كه يكي مربوط به دادگستري امريكا و يكي هم مربوط به يك مقام ديگري بود. آمارها واقعاً وحشت انگيز است. در هر شش ثانيه، يك تجاوز به عنف در كشور امريكا صورت مي گيرد! ببينيد چقدر مسأله عفّت مهمّ است

و وقتي بي اعتنايي كردند، قضيه به كجا مي رسد. هر شش ثانيه، يك تجاوز به عنف! برخلاف تمايل زن، مردِ زورگو، ظالم، بي بندوبار و بي عفّت بتواند به حريم عفّت زن تعدّي و تجاوز كند. اسلام اينها را ملاحظه مي كند. مسأله حجاب كه اين همه مورد توجّه اسلام است، به خاطر اينهاست. پس، مسأله حفظ عفاف و اهميت دادن به حجاب و عفاف هم مسأله ديگري است. يك مسأله هم مسأله تعليم و تربيت بانوان است. من بر اين هميشه تأكيد كرده ام. خوشبختانه امروز در جامعه ما، تعليم و تربيت زنان رايج است؛اما در عين حال هنوز خانواده هايي هستند كه دختران خودشان را از تحصيل منع مي كنند. اگر يك روز محيطهاي تحصيلي، محيطهاي ناسالمي بود، امروز بحمداللَّه در دوران اسلامي آن گونه نيست. بايد اجازه بدهند كه دختران درس بخوانند، مطالعه كنند، كتاب بخوانند، با معارف ديني و با معارف انساني آشنا شوند و ذهن و مغزشان قوّت و قدرت پيدا كند. اين، كارِ بسيار لازمي است كه بايد انجام گيرد. نكته آخر اين كه جامعه، هم از لحاظ قانوني و هم از لحاظ اخلاقي، بايد با كساني كه تعدّي به زن را حقّ خودشان مي دانند، برخورد سخت بكند؛ قانون هم بايد در اين زمينه مجازاتهاي سختي را پيش بيني كند. باز همين جا من عرض كنم، در كشورهاي غربي علي رغم اين همه شعاري كه مي دهند، هنوز نتوانسته اند اين را تأمين كنند. يعني در داخل خانواده ها، زناني كه از دست شوهرانشان كتك مي خورند و دختراني كه از دست پدرانشان صدمه مي بينند و مجروح مي شوند، فراوانند. آمارهاي تكان دهنده و وحشت آوري هم در اين زمينه وجود دارد. منتها در

آن جا يك چيز ديگر هم هست و آن قتلِ نفس است. راحت خون مي ريزند، راحت مي كُشند. كُشتن، آن قبحي را كه در محيط اسلامي دارد، در آن محيطهايي كه از معارف الهي بويي نبرده اند - متأسفانه - ندارد. كشتن زنان، يكي از بليّه هاي بسيار زشت و نفرت انگيزي است كه در كشورهاي غربي - به ويژه امريكا - رايج است. اين كارها خوشبختانه در كشور ما به آن شدّت نيست و جز موارد استثنايي، ديده نمي شود؛ اما به هر حال هر گونه ستم و هرگونه تعدّي جسماني اي نسبت به زن، بايد با برخورد بسيار سختي مواجه شود، تا در اين زمينه جامعه اسلامي ما به آن سطحي كه اسلام خواسته است، برسد. اگر كشور بتواند جامعه زنان را با تكيه بر تعليمات اسلامي، با همان معارفي كه اسلام خواسته است، آشنا كند، من ترديدي ندارم كه پيشرفت و ترقّي و تعالي كشور مضاعف و چند برابر خواهد شد. در هر ميداني كه بانوان مسؤولانه وارد شوند، پيشرفت در آن ميدان چند برابر خواهد شد. خصوصيت حضور خانمها در ميدانهاي مختلف اين است كه وقتي زن خانواده وارد ميدان مي شود، يعني همسر و فرزندان او هم واردند. حضور مرد به اين معنا نيست، اما حضور زن به اين معناست. در هر ميداني كه زن وارد شود - زني كه خانم و كدبانوي يك خانه است - درحقيقت همه آن خانه را در آن ميدان وارد مي كند. حضور زنان در بخشهاي مختلف بسيار مهمّ است. اميدواريم كه خداوند متعال به مسؤولان كشور، به قانونگذاران، به برنامه ريزان مسائل زنان و به كساني كه در زمينه مسائل زنان فعّاليت مي كنند، كمك

كند و توفيق دهد، تا بتوانند راه درست اسلامي و صحيح را بدون تمايل و انعطاف به روشهاي غلطِ بيگانه و تحميلي بيابند و ان شاءاللَّه در آن راه حركت كنند، و بانوان كشور ما بتوانند به آن وضع و سطحي كه اسلام براي آنها خواسته است - كه شامل خوشبختي مادّي و معنوي و خوشبختي دنيا و آخرت است - برسند. پروردگارا! تو را به فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها و زينب كبري عليهاسلام و مكتب روحبخش فاطمي و زينبي سوگند مي دهيم، بانوان كشور ما را به اهداف اسلامي و والايشان نائل فرما. پروردگارا! موانع رشد و تعالي بانوان را از سر راه بردار. پروردگارا! همه ما را مشمول ادعيه زاكيّه حضرت بقيةاللَّه الاعظم قرار بده. اميدواريم كه خداوند متعال همه شما را موفق و به سلامت بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) امالي شيخ صدوق، ص 248 2) تحريم: 10 3) تحريم: 11 4) روم: 21 5) روم: 21 6) روم: 21

بيانات مقام معظم رهبرى در جمع بسيجيان به مناسبت هفته بسيج

بيانات مقام معظم رهبري در جمع بسيجيان به مناسبت هفته بسيج بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين. سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. امسال سالروز تشكيل ارتش مبارك بيست ميليوني - به فرمان امام راحل حكيم ما - با ايامي مصادف شده است كه از لحاظ تاريخي، حامل خاطره هاي بزرگي است. امروز، روز شهادت هفتمين امام معصوم، حضرت موسي بن جعفر عليه السّلام است، كه من به شما عزيزان و فرزندان بسيجي ام، اين خاطره مصيبت بار را تسليت عرض مي كنم. در روزهاي آينده هم مبعث عظيم و الهي حضرت خاتم النبيّين محمّد مصطفي صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم است كه پيشاپيش،

اين عيد بزرگ را هم به همه ملت ايران، به همه مسلمانان جهان و بخصوص به شما جوانان عزيز بسيجي در سرتاسر كشور، تبريك مي گويم و اميدوارم كه مبعث، در دل و جان، در رفتار و جهتگيريهاي عمده زندگي شما، نقش اوّل و اساسي را داشته باشد. بسيج، يكي از بركات انقلاب و از پديده هاي بسيار شگفت آور و مخصوص اين انقلاب است؛ اين هم يكي از آن گنجينه هاي معنوي بي پاياني است كه امام بزرگوار ما با ديد الهي خود و با حكمتي كه خداي متعال به او ارزاني كرده بود، براي كشور و ملت و انقلاب ما به يادگار گذاشت. اگر بخواهيم بسيج را در يك تعريف كوتاه معرفي كنيم، بايد بگوييم: بسيج، عبارت است از مجموعه اي كه در آن، پاكترين انسانها، فداكارترين و آماده به كارترين جوانان كشور، در راه اهداف عالي اين ملت و براي به كمال رساندن و به خوشبختي نائل كردنِ اين كشور، جمع شده اند. بسيج، عبارت است از تشكيلاتي كه در آن، افرادِ متفرّق و تنها، به يك مجموعه عظيم و منسجم و به يك گروه آگاه، متعهّد، بصير و بيناي به مسائل كشور و به نياز ملت، تبديل مي شوند؛ مجموعه اي كه دشمن را بيمناك و دوستان را اميدوار و خاطرجمع مي كند. معناي بسيج، اين است. بسيج در حقيقت، مظهر يك وحدت مقدّس، ميان افراد ملت است. همه ميدانهايي كه بسيج در آن حضور پيدا كرده است، ميدانهاي ملي است؛ ميدانهاي مربوط به همه ملت - مثل ميدان دفاع مقدّس، ميدان سازندگي و خدمات عمومي - است. هيچ وقت كشور، از يك مجموعه عظيمي كه از بهترين فرزندان كشور و با اين خصوصيات

تشكيل شده است، بي نياز نيست. بسيج در واقع، مظهر عشق و ايمان و آگاهي و مجاهدت و آمادگي كامل، براي سربلند كردن كشور و ملت است. شما كه در بسيج هستيد، به عنوان نيروهاي مؤمن و آگاه، قدر اين خصوصيت را بدانيد. امروز سازماندهي بسيج در سراسر كشور، در حدود پنج ميليون نفر است؛ اما اين سازماندهي، يقيناً از اين گسترده تر خواهد شد. و با يك ديد وسيع كه نگاه كنيم، همه انسانهايي كه اين خصوصيات را دارند، در واقع جزو بسيجند. در حقيقت همه انسانهاي مؤمن، آگاه، بصير، عاشق، متعهّد، علاقه مند و آماده به كار، در هر ميداني از ميدانها كه براي ملت مفيد است،حضور دارند، جزو بسيجند. لذا بسيج، يك نام مقدّس است. من به شما عزيزانم عرض كنم كه يكي از برجسته ترين خصوصياتي كه ما براي فرد بسيجي قائل هستيم، عبارت است از صفا و خلوص. اخلاص و معنويت بسيجي و ارتباط با خدا در بسيجي، يك خصوصيت عمده است. من از اين اجتماعِ بزرگ شما استفاده مي كنم و به همه شما و همه كساني كه صدايم را مي شنوند - يا بعداً خواهند شنيد - عرض مي كنم: عزيزان من! رابطه خودتان را با خدا، هرچه مي توانيد مستحكم تر كنيد؛ بخصوص در اين ماههاي مبارك - ماه رجب و ماه شعبان - كه ماههاي دعا، استغاثه، رابطه گرفتن با خدا، و راز و نياز كردن با معشوق حقيقي هر انسان است. در اين ماهها، خود را براي ورود بر سرِ سفره ضيافت الهي - در ماه رمضان - آماده كنيد. در ماه رمضان هم - در همه روزها و شبها - دلهايتان را هرچه

مي توانيد با ذكر الهي نورانيتر كنيد، تا براي ورود در ساحت مقدّس ليلةالقدر آماده شويد، كه: «ليلةالقدر خير من الف شهر. تنزّل الملائكة والرّوح. فيها بإذن ربّهم من كل امر»(1). شبي كه فرشتگان، زمين را به آسمان متّصل مي كنند، دلها را نورباران و محيط زندگي را با نور فضل و لطف الهي منوّر مي كنند. شب سِلم و سلامت معنوي - سلامٌ هي حتّي مطلع الفجر(2) - شب سلامت دلها و جانها، شب شفاي بيماريهاي اخلاقي، بيماريهاي معنوي، بيماريهاي مادّي و بيماريهاي عمومي و اجتماعي كه امروز متأسفانه دامان بسياري از ملتهاي جهان، از جمله ملتهاي مسلمان را گرفته است! سلامتي از همه اينها، در شب قدر ممكن و ميسّر است؛ به شرطي كه با آمادگي وارد شب قدر شويد. دعا و توجّه شما، ذكر خدا در دلهاي پاك و نوراني شما جوانان عزيز، معجزه ها و كارها مي كند. خود را از اكنون آماده كنيد. مخصوص اين ايام هم نيست؛ در تمام عمرتان رابطه با خدا، در شما صفا و اخلاص را تقويت مي كند و صفا و اخلاص، گره گشاي همه كارهاست. من از امام بزرگوار راحلمان كه معلّم و امام و محبوب بسيجيان كشور، بلكه محبوب همه انسانهاي پاك نهادي بود كه دل آنان در هر نقطه دنيا، به ياد يك معنويت و حقيقتي مي تپيد، مثالي براي شما بزنم. عزيزان من! امام، آن كاري كه كرد - و عظيمترين كاري بود كه ما در زمان معاصر و نزديك خودمان سراغ داريم - به بركت اخلاص بود؛ اخلاص! اگر اخلاص نبود، شخصيت عظيم و جوهر مستحكم امام هم براي اين كه اين كارها را پيش ببرد، كافي نبود. يك حكومت

فاسد و ريشه داري را كه همه قدرتهاي استكبار هم از آن حمايت مي كردند، از اين سرزمين، از بيخ و بن بركَنَد؛ مردم را از شرّ آن حكومت راحت كند و يك حكومت الهي به وجود آوَرد! آن همه فساد را در جامعه با همين حركت از بين ببَرد و نفوذ دشمنان و تسلّط امريكا را كه دو قرن در تحقير ملت ايران كوشيده بودند و در عقب نگه داشتنش سعي بليغ داشتند، قطع كند! اينها كارهاي كوچكي نيست. بعد از پيروزي هم يك جنگ هشت ساله را كه درواقع، همه قدرتهاي مسلّح دنيا پشتيبان جبهه مقابل ما بودند، با پيروزي ملت ايران تمام كند و اين همه توطئه ها را خنثي نمايد. اين، جز به بركت اخلاص امام، ممكن نبود. بعد هم كه از دنيا مي رود، نُه ميليون انسان در خيابانهاي تهران، او را مشايعت كنند، تا در مضجع و مقام ابدي، به خاكش بسپارند! اينها به بركت اخلاص بود. امروز هم بحمداللَّه، روزبه روز نام امام در دنيا بلندتر مي شود و علاقه مندان و ارادتمندان او در اكناف عالم، روبه تزايدند. اخلاص يعني چه؟ اگر اخلاصي را كه امام داشت و مايه آن، در دل همه شما هست - و مختصراً معنا خواهم كرد - شما هم داشته باشيد، ما هم داشته باشيم، دست اندركاران هم داشته باشند، امروز هم تمام توطئه هاي دشمن، نقش بر آب خواهد شد! آن سلاحي كه هيچ دشمن مادّي، قادر به مقابله با آن نيست، سلاح ايمان مخلصانه و عمل مخلصانه است. اخلاص يعني اين كه انسان، كار را براي خدا و به عشق انجام وظيفه، انجام دهد. انسان براي هواي نفس، براي رسيدن به مال،

به ثروت، به مقام، نام نيك، قضاوت تاريخ، براي انگيزه هاي نفساني، براي اشباع صفت پليد حسد، طمع، حرص، زياده طلبي و افزون طلبي كار نكند! كار را براي خدا و محض انجام وظيفه بكند. اين، معناي اخلاص است. چنين كاري پيش مي رود. اين گونه كاري مثل شمشير برنده، هر مانعي را از سر راه برمي دارد. امام با اين سلاح، مجهّز بود. بارها گفت من نسبت به نزديكترين نزديكان خود هم، اگر قدمي برخلاف حق بردارند، اغماض نمي كنم و همين طور هم بود. در مواقع حسّاس نشان داد كه آنچه براي او مطرح است، انجام وظيفه است. در آشكار، در خلوت، در كارهاي بزرگ و كارهاي كوچك، اين را نشان داد. اين درسي شد براي مريدان، فرزندان و شاگردان امام كه با همين سلاح در جبهه هاي جنگ، آن روز آن معجزه ها را آفريدند! بعضي از شما در آن ميدانها بوديد، خودتان از نزديك آنها را ديديد، بعضي هم شنيديد. امروز هم به همان احتياج است. عزيزان من! كسي گمان نكند كه توطئه دشمن، با گذشت هجده سال از پيروزي انقلاب، تمام شد؛ نه! دشمن، از مقابله با نظامي كه منافع نامشروع استكبار را در منطقه، از او گرفته است، آشتي نخواهد كرد. البته به زبان، چيزهايي اظهار مي كنند، ولي باطن، چيز ديگري است! نظام اسلامي به همّت والاي ملت ايران و آن رهبري الهي، توانسته است الگويي در دنيا درست كند كه امروز بسياري از ملتهاي مسلمان، به آن الگو نگاه مي كنند. شما خيال مي كنيد كه استكبار، از چنين چيزي به آساني مي گذرد؟! امروز در هر جاي كشورهاي اسلامي و حتّي بعضي كشورهاي غير اسلامي، هر ملت و هر جمعيتي

كه مي خواهد عليه زياده طلبيهاي استكبار جهاني اعتراضي بكند، با شعار شما ملت ايران - حتّي با تمسك به نام ملت ايران و به امام راحل - اين كارها را مي كند! امريكا و ايادي استكباري و دنباله روها و جيره خوارهايش، از اين نمي گذرند؛ مبارزه مي كنند، توطئه، حيله گري، و كيد و مكر مي كنند. مثل اين كه تا به حال در اين هجده سال كردند. البته كيد و مكر دشمن، در مقابل آگاهي و بيداري و حضور و فعاليت درستِ ملت و دولت، خنثي خواهد شد و اثري نمي كند؛ اما بايد بيدار بود، بايد هوشيار بود، بايد رابطه را با خدا قوي كرد، بايد اخلاص را تقويت كرد. من به شما عرض كنم كه توطئه دشمن، در گذشته يك تفاوت با امروز داشت. در گذشته، توطئه دشمن از روي بي تجربگي بود. يعني امريكا، استكبار جهاني، كمپاني داران بزرگِ صهيونيست و امثال آنها كه مي خواستند با ملت و انقلاب ايران مبارزه كنند، از روشهاي ساده تري استفاده مي كردند كه براي همه، قابل افشا بود. مثلاً تحريك به حمله نظامي و راه انداختن جنگ، توطئه بود؛ اما همه، اين را مي شناختند. توطئه روشن مي شد؛ مردم به پا مي خاستند و مقابله مي كردند. يا مثل حمله امريكاييها به صحراي طبس و از اين قبيل، آنچه كه انجام دادند - محاصره اقتصادي، حملات تبليغي و غيره - كارهايي آشكار بود. به مرور فهميدند كه نمي شود ملت ايران و انقلاب اسلامي را با اين توطئه ها و كارها شكست داد. اين تجربه، موجب شده است كه روشهاي خودشان را پيچيده تر كنند. به همان نسبتي كه آنها روشها را پيچيده تر مي كنند، ملت ايران هم بايستي هوشياريش را بيشتر كند. جوانان بايستي

آمادگيشان را بيشتر كنند. نه آمادگي جنگي؛ چون امروز بحث جنگِ نظامي نيست. البته آمادگي رزمي هم براي روز مبادا ضروري است؛ اما آن چيزي كه براي همه لازم است، آمادگي معنوي؛ يعني آمادگي فكري، آمادگي روحي، آمادگي سياسي و حفظ وحدت، اتّصال و ارتباط نيروها با يكديگر، ارتباط مستحكم و دوستانه ملت و دولت و شناختن چهره دشمن در هر لباسي است. دشمن با شكلهاي مختلفي خود را به مقابله با انقلاب مي كشاند. هميشه با لباس نظاميِ وابسته به فلان دولتِ بيگانه، جلو نمي آيد. چندي قبل، در يكي از اجتماعاتي كه درباره انقلاب و خطرات انقلاب براي استكبار، در يكي از كشورهاي بيگانه تشكيل شده بود، بعضي از كساني كه در آن جا سخنراني كردند، گفته بودند كه انقلاب اسلامي، به وسيله روحانيت و به پشتيباني جوانان حوزه و دانشگاه پيش رفت و به طور كلّي با تكيه به نسل جوان ادامه يافت. براي زدن و كوبيدن انقلاب هم بايد از همين وسيله استفاده كنيم! بايد سراغ حوزه علميه، سراغ يك معمّم و سراغ حوزه و دانشگاه برويم؛ بلكه از آن طريق بتوانيم اين انقلاب را ضربه بزنيم! غافل از اين كه حوزه ما بيدار است، دانشگاه ما بيدار است، بزرگان ما بيدارند. كساني كه توطئه مي كنند، ملت ايران را بد شناخته اند! در اين توطئه اي كه اخيراً نشانه هاي آن را مشاهده كرديد - كه من مايل نيستم در جزئيات اين گونه چيزها وارد شوم - دلم نمي خواهد از كساني اسم بياورم؛ اما اصل قضيه را ملت ايران، بايد درست توجّه كند و اعماق توطئه را بداند. عزيزان من! ما در شناختن دشمن، دچار اشتباه نخواهيم شد؛ اين

را دشمن بداند! خيال نكند كه اگر آمدند و چند نفر آدم ساده لوح و معمّم را وادار كردند كه حرفي بزنند، ما اشتباه مي كنيم و خيال مي كنيم كه دشمن ما اينها هستند! اينها كسي نيستند! دشمن، خود را پشت پرده پنهان مي كند. دشمن كه جلو نمي آيد و خود را نشان نمي دهد. دشمن سعي مي كند شناخته نشود! آن كسي كه سينه سپر مي كند و به خيال خود جلو مي آيد، يك عامل است؛ ممكن است خودش هم نداند عامل است! امام بزرگوار، مكرّر مي فرمود كه گاهي دشمن با ده واسطه، يك نفر را تحريك مي كند كه حرفي بگويد، يا كاري را انجام دهد! اگر شما بخواهيد دشمن را بشناسيد، بايد ده واسطه را طي كنيد و برويد. دشمن انقلاب در ايران - يعني ايادي استكبار جهاني - راحت مي توانند ده واسطه پيدا كنند و خودشان را در حوزه قم، به بيچاره اي برسانند و او را به حرفي، به گفته اي و به يك موضعگيريِ غلط و ناشيانه وادار كنند! آن قدر در كشور، ورشكستگان سياسي، ضربت خورده هاي از انقلاب، تودهني خورده هاي از همين بسيج، ضربت خورده هاي از دادگاههاي انقلاب، ساواكيهاي قديم و كساني كه اميدشان به اين بود كه نظام مزدور گذشته ظالم بماند و آنها از آن استفاده كنند و محروم ماندند، هستند كه واسطه بشوند تا آن ده واسطه را درست كنند و خبر غلط و حرف دروغي را به فلان آدم بيچاره و مفلوك بدهند و او خيال كند كه اوضاع و احوال به صورتي است كه بايد حالا حرفي زد؛ خودش و ديگران و زن و بچه خود را به بلا بيندازد! بايد هوشيار بود.

من اميدوارم كه ملت ايران در شناخت دشمن، اشتباه نكند و دشمن را بشناسد. دشمن، استكبار جهاني و امريكاست. دشمن، صهيونيستها هستند. دشمن براي مبارزه با انقلاب، انواع و اقسام روشها را تجربه كرده است. اين دفعه به خيال خود خواستند روش مؤثّرتري را تجربه كنند و آن، هدف گرفتن رهبري است! يقيناً بعد از مطالعه زياد و با اطلاع از اوضاع و احوال گوناگوني - و البته خبرهاي راست و دروغي - توانسته اند به اين نتيجه برسند كه بايد رهبري را هدف قرار داد! چرا؟ به خاطر اين كه مي دانند در كشور، اگر يك رهبري مقتدر وجود داشته باشد، همه توطئه هاي آنها نقش بر آب خواهد شد؛ والّا اينها با شخص، طرف نيستند! شخص، براي اينها مهم نيست؛ هر كس باشد. مگر همين كساني كه امروز به اين زبان خشن حرف مي زنند و اين طور ناجوانمردانه سيل تهمت و افترا روانه مي كنند، با امام، طرف نشدند؟! همين افراد با امام هم طرف شدند؛ دل امام را پر از خون كردند، كه امام در آن نامه، به آن اشاره فرمود! همين كارها را با رهبري مي كنند؛ چون مي دانند رهبري در جامعه اسلامي و ايران اسلامي، گره گشاست. رهبري، يعني آن نقطه اي كه هرجا دولت - هر دولتي در ايران - مشكلي داشته باشد، مشكلات لاعلاجش به دست رهبري حل مي شود. توجّه كنيد؛ هر جا كه تبليغات دشمن كاري كند تا مردم را به دولتها بدبين سازد، اين جا نقش رهبري است كه حقيقت را براي مردم، روشن، و توطئه دشمن را بر ملا مي كند. اين چند ساله نديديد كه درباره دولتها، دولتمردان و مسؤولان چه مي كردند و چگونه سعي

مي نمودند كه تبليغات دروغ و ترفندهاي گوناگوني را رايج كنند تا مردم را مأيوس نمايند! آن جايي كه مي خواهند مردم را مأيوس كنند، رهبري است كه اميد به مردم مي دهد. آن جايي كه مي خواهند يك توطئه سياسيِ بين المللي براي ملت ايران به وجود آورند، رهبري است كه قدم جلو مي گذارد و تماميت انقلاب را در مقابل توطئه قرار مي دهد - مثل همين قضيه اخير اروپا كه ملاحظه كرديد - و دشمن را وادار به عقب نشيني مي كند. آن جايي كه مي خواهند در بين جناحهاي گوناگون مردم، اختلاف ايجاد كنند، رهبري است كه مي آيد مايه الفت و مانع از تفرقه مي شود. آن جايي كه مي خواهند صندوقهاي انتخابات را خلوت كنند و مردم را از حضور در پاي صندوقها و رأي دادن مأيوس نمايند، رهبري است كه به مردم الگو مي دهد و مي گويد كه انتخابات وظيفه است. آن گاه مردم اعتماد مي كنند، وارد مي شوند و حماسه عظيمي مي آفرينند. آن جايي كه جايگاه ابراز نظر مردم در مسائل انقلاب است، چشم مردم به دهان رهبري است. در زمان امام راحل اين را بارها تجربه كردند و به لطف پروردگار، تو دهني خوردند. بعد از رحلت امام راحل هم با كمك مردم، با همّت و با همكاري مردم، دهها بار با همين كيفيّت و همين شيوه، پيوند جوشيده استوار ميان مردم و رهبري، توانسته است مشت محكم به دهان دشمنان بزند. لذا بسيار طبيعي است كه با رهبري، بد باشند و كينه عميق داشته باشند؛ جاي تعجّبي ندارد. البته رهبري مقتدر؛ اگر يك رهبري بي حال، بي جان و بي حضوري باشد - كه نه از جايي خبر دارد و راحت مي شود ذهنش را عوض كرد؛ راحت مي شود او را

به اشتباه انداخت - چنين رهبري ضعيفي، چندان برايشان اهميت ندارد. اما اگر قرار شد رهبريِ مقتدري كه اسلام مي گويد، مردم مي خواهند، انقلاب طلب مي كند و قانون اساسي حكم مي كند، باشد، با آن مخالفند! حق دارند مخالف باشند! من تعجّب نمي كنم از اين كه اينها رهبري را هدف قرار دهند! البته ملت بيدارند. علما، بزرگان و مسؤولين كشور، به فضل پروردگار، مثل هميشه در نهايت هوشياري عمل كردند و تا ديدند كه توطئه است، اقدام نمودند. البته سخنراني در دنيا زياد است، شب نامه در دنيا زياد است، حرف نادرست، تهمت و افترا و دروغ، كم نيست؛ اما هر تهمت و دروغي، توطئه نيست، هر شايعه اي به وسيله دشمن نيست. آن شايعه اي كه توطئه دشمن است، به وسيله انسانهاي خبير و بصير شناخته مي شود. اوّل كسي كه در مقابل اين حرفها در اين چند روز - اين يكي دو هفته - وارد ميدان شد و حرف زد، رئيس جمهور عزيزمان جناب آقاي خاتمي بود. در مصاحبه خود به شكل بسيار دقيق و هوشمندانه، آنچه را كه مي خواستند در ذهن مردم القا كنند، ايشان از ذهن مردم، پاك كرد، رفت و در مقابل اين توطئه قرار گرفت؛ آنها هم خيلي عصباني شدند. بعد از انتخاباتِ رياست جمهوري امسال كه براي مردم، يك حادثه شيرين بود - سي ميليون جمعيت در انتخاباتي شركت جويند، رئيس جمهوري را با بيست ميليون رأي انتخاب كنند، بعد دولت تشكيل شود، مجلس شوراي اسلامي به تمام وزرا رأي دهد، وزرا بدون هيچ دغدغه اي در سرتاسر كشور مشغول كارشان شوند و به موقع گزارش دهند؛ اينها كارهاي كوچكي نيست. اينها براي مردم، رخدادهاي شيريني است - به همين

نسبت براي دشمن، تلخ بود. نتوانستد تحمّل كنند. فهميدند كه اين انسجام، اين حركت صحيح و عمومي و مردمي، كانوني دارد. كانون آن، وحدت ملت است؛ كانون آن، انسجام است؛ كانون آن، اعتقاد است. خواستند اين اعتقاد، اين ايمان و اين همبستگي مردم را از بين ببرند و اين طور وانمود كنند كه در نظام جمهوري اسلامي، تشتّت هست! امروز كساني كه به راديوهاي بيگانه گوش مي دهند - كه غالب اين تحليلهاي غلط هم از راديوهاي بيگانه است - پي مي برند كه متأسفانه آدمهاي ساده دل، عين همان را كه دشمن القا و پول خرج مي كند تا آن را به ذهنهاي مستمعين خود برساند، قبول مي كنند! اگر كسي به اين راديوها گوش بدهد، خواهد ديد كه غوغا مي كنند تا ثابت كنند الان در نظام جمهوري اسلامي، اختلاف، دودستگي، دو جرياني و دشمني هست و همديگر را تحمّل نمي كنند! بيچاره ها! نه ملت ايران را شناختيد، نه انقلاب را شناختيد، نه روحانيت را شناختيد، نه مسؤولان را شناختيد! با همين جهل و بي خبري بود كه در انقلاب، شكست خورديد! با همين جهل و تحليل غلط بود كه هجده سال است شكست مي خوريد! به فضل الهي، با همين اشتباهي كه مي كنيد، در اين دفعه هم به دست مردم شكست خورديد و تا آخر، هميشه شكست خواهيد خورد! دشمن سعي كرد بگويد دو جريان است كه با هم مخالفند، و بر سر اختيارات، با هم اختلاف دارند. نخير؛ ايشان در مصاحبه، قشنگ تشريح و روشن كردند. معلوم شد كه روابط، كاملاً تعريف شده و مشخّص است. همه مي دانند كه تكليف و وظيفه شان چيست و با همكاري و محبّت، كارهاي خودشان را

پيش مي برند. دشمن، اين جا ناكام شد! بعد هم بزرگان و مراجع عظام قم ايستادند. يكي از بركات مهم الهي براي اين كشور، وجود مراجع آگاه است. مرجع تقليدِ آگاه، براي مردم از هر نعمتي بالاتر است. مرجع تقليد آگاه، مرجعي كه فريب نمي خورد، مرجعي كه ذهن او را تبليغات دشمن نمي سازد، مرجعي كه تحليل سياسي خود را از راديو اسراييل نمي گيرد، خيلي ارزش دارد. ديديد كه مراجع، چطور در مقابل اين زمزمه ها و شايعه هاي دشمن ساز، ايستادند؛ بعد هم حوزه و روحانيت قم، بعد هم شهرهاي مهم و مختلف كشور، موضع خودشان را مشخّص كردند. معلوم شد كه ملت ايران، بيدار است. انصافاً، هم ملت، هم مسؤولان و هم روحانيون، موضع بسيار خوبي نشان دادند. من از يكايك آنها تشكر مي كنم؛ نه به خاطر شخص. عزيزان من! اين جا مسأله شخص نيست. من هم مثل يكي از شما، از نظام اسلامي، از رهبري اسلامي و از ولايت فقيه به عنوان ستون فقرات اين نظام، بايد دفاع كنم. وظيفه من است. تكليف شرعي است؛ مسأله شخصي نيست. به خاطر مسؤوليت سنگيني كه من دارم، از همه كساني كه در اين برهه، قدم در ميدان گذاشتند تا حرف دشمن را در گلوي او خفه كنند و مشت به دهان دشمن بكوبند، صميمانه تشكّر مي كنم. همين جا مي خواهم از همه خواهش كنم كه ديگر اين راهپيماييها را متوقّف كنيد؛ بس است. وقت براي حضور در صحنه و در ميدان، در راهپيمايي براي مسائل و قضايايي كه هميشه اين ملت با آن مواجه است، بسيار است؛ لزومي ندارد كه اين راهپيماييها ادامه پيدا كند. در هر جاي كشور، من خواهش مي كنم ديگر

راهپيمايي نكنند. البته گويندگان و نويسندگان، بايد ذهنها را روشن كنند. تكليف هدايت مردم، يك تكليف الهي است. در اين قضيه، ممكن است بعضي تصوّر كنند كه به شخص، ظلم شد. اگر در اين مسأله به شخص من ستمي رفته باشد و كسي ظلمي كرده باشد، من از حق شخصي خودم به طور كامل مي گذرم و هيچ شكايتي از هيچ كس ندارم. البته امام بزرگوار در طول ده سال، خيلي حرفها داشت كه بعضي از آنها را به مردم گفت، خيلي را هم به مردم نگفت! ما هم حرفهايي داريم كه اگر خداي متعال در پيشگاه خودش اجازه نطق داد، با خود او در ميان خواهيم گذاشت. لزومي ندارد كه انسان همه چيزها را بگويد! من مسأله شخصي در اين قضيه ندارم؛ اما از حق مردم مطلقاً اغماض نخواهم كرد. آن كساني كه خواستند خاطر مردم را مغشوش، ذهن مردم را خراب و امنيت مردم را به هم بزنند، به خيال خود خواستند مردم را در مقابل يكديگر قرار دهند و صفوف را از هم جدا كنند. اينها به مردم خيانت كردند، به انقلاب و به كشور خيانت كردند و البته بايد در چارچوب قانون با اينها رفتار شود. من خواهش مي كنم هيچ كار و هيچ حركت غيرقانوني نشود. هيچ كس از آحاد مردم درصدد برنيايد كه خودش برود و به خيال خود، كسي را مجازات كند؛ نه، به عهده قانون است. البته به هيچ وجه نبايد انتقام گيري كرد؛ انتقام گيري چيزي نيست كه جايش اين جا باشد. انتقام را از دشمنان مستكبر، در جاي خود بايد گرفت. كساني كه از روي ناداني، نفهمي، هواي نفسِ زودگذر، هواهاي بشري ناشي از

خصال زشت و بد و حسد و غيره، اقدامي مي كنند، شايسته اين نيستند كه كسي به فكر انتقام گيري از آنها بيفتد؛ ليكن قانون بايد اجرا شود. اگر اين كارهايي كه بعضي كردند و مي خواهند باز هم ادامه بدهند - من اطّلاع دارم كه باز هم براي آينده، برنامه هايي دارند - غيرقانوني است و اگر خيانت به مردم است - كه هست - بايد مسؤولين اجرايي و قضايي، وظايف خودشان را درباره اينها انجام دهند. البته من اطّلاع دارم كه انجام هم خواهند داد و هيچ گونه سستي اي در اين زمينه وجود نخواهد داشت. عزيزان من! آنچه مهمّ است، اين است كه همه آحاد ملت، بخصوص جوانان، بخصوص اعضاي بسيج - بسيج دانش آموزي، دانشجويي، كارگري، صنفي و عشايري، يگانهاي گوناگون بسيج - و كساني كه جزو سازمان بسيج نيستند و در واقع جزو بسيجند، همه و همه در پاي انجام تكليف، حاضر و آماده باشند؛ خودشان را براي دفاع از اسلام و انقلاب آماده كنند. دفاع هم هميشه، با آلات قهريّه نيست؛ با مشت نيست، با تفنگ نيست. گاهي دفاع، با فهميدن است. گاهي دفاع، با زبان است. گاهي دفاع از حقيقت، با حضور در جايي است. شايد يكي از بزرگترين خدماتي كه انقلاب به ملت ايران كرد، اين بود كه ذهنها را باز كرد، ذهنها را سياسي كرد، چشمها را باز كرد، و همه را با مسائل كشور آشنا كرد. اين آشنايي و اين بصيرت، بايد روزبه روز بيشتر و زيادتر شود. اگر اين بشود، دشمن هيچ كاري نمي تواند انجام دهد. شما بدانيد مسؤولين كشور، همه آماده هستند براي اين كه وظايف خودشان را به بهترين وجهي انجام دهند.

امروز مسؤولين قوّه قضايّيه، مسؤولين قوّه مقنّنه، مسؤولين قوّه مجريّه، اعضاي هيأت دولت، شخص رئيس جمهور محترم، همه كساني كه دست اندركارند، نيروهاي نظامي و انتظامي، كساني كه در بخشهاي مختلف مسؤولند، همه آماده هستند تا آنچه كه وظيفه الهي و اسلامي آنهاست، انجام دهند و هيچ سستي و كوتاهي وجود ندارد. همه هم در يك جهت حركت مي كنند. دشمن به اختلاف سليقه درباره فلان مسأله سياسي نگاه نكند و خيال كند كه بين اينها اختلاف است؛ نه. درباره مسائل اصلي جامعه، درباره ناموس انقلاب و مسائل اساسي اسلام، هيچ اختلافي بين اينها نيست. يكپارچه اند و روحانيت معظم و بزرگان حوزه هاي علميه هم مثل هميشه، در جلوي صفوف قرار دارند و حركت مي كنند. بنده از خداي متعال خواسته ام كه جسم و جان ناقابل من هم در همين راه و در خدمت اسلام و ملت ايران قرار گيرد. آنچه در اختيار من وجود دارد و خداي متعال، به وديعه به من سپرده است - جسم و جان و نيروها و همه و همه - به فضل پروردگار در خدمت اين راه و در مقابله با دشمن خواهد بود. دشمن بداند اين انقلاب اسلامي، همان انقلابي است كه تخت امپراتوري استكبار را لرزاند و با همان قدرت، با همان هيبت، با همان هيمنه و به فضل الهي با همان پيروزيها و پيشرفتهاست. بحمداللَّه نيروي عظيم جوانان هم در صحنه هستند. خداوند همه شما را حفظ فرمايد و دلهاي نوراني شما را با انوار معرفت خود روشنتر و نورانيتر كند. ان شاءاللَّه به همه شما لطف و فضل خود را عنايت كند و وجود مقدّس وليّ عصر ارواحنا فداه و عجل اللَّه فرجه،

از همه شما راضي باشد و روح مقدّس امام بزرگوار، شما را مشمول دعاي خود قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) قدر: 3 و 4 2) قدر: 5

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با مسؤولين كشور به مناسبت مبعث پيامبر گرامى اسلام(ص)

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با مسؤولين كشور به مناسبت مبعث پيامبر گرامي اسلام(ص) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هم اين عيد سعيد و عظيم را به همه مسلمين جهان، به ملت بزرگ ايران و به شما حضّار گرامي، همچنين به همه انسانهاي آزاده عالم - ولو غير مسلمان - كه مي توانند قدر پيام اسلام و مبعث را براي بشريّت بدانند، تبريك عرض مي كنم. اگر ما در بين حوادث تاريخ بشر - حوادثي كه براي انسانها پيش مي آيد - بعثت انبيا را از همه ي اين حوادث، در سرنوشت بشر مهمتر و مؤثّرتر بدانيم - كه همين هم هست - بعثت پيغمبر خاتم صلي اللَّه عليه وآله وسلّم از لحاظ اهميت، در رأس همه حوادث بزرگ و كوچك تاريخ بشر قرار مي گيرد. هيچ حادثه اي از قبيل انقلابهاي بزرگ، مرگها و حياتهاي ملتها، پديد آمدن اشخاص بزرگ، از بين رفتن اشخاص بزرگ و ظهور مكتبهاي گوناگون، اهميتش براي بشريت، به اندازه بعثتهاي انبيا نيست؛ همچنان كه امروز شما مي بينيد، ماندگارترين شكلهاي فكر و ذهن آحاد بشر، همان شكلهايي است كه اديان به آنها داده اند و تا ابد هم همين طور خواهد بود. اگر چه امروز بسياري از كسان در عالم هستند كه مستقيماً خود را در پرتو اشعه بعثت نبيّ اكرم قرار نداده اند - يعني غيرمسلمانان - اما همانها هم از بركات اين بعثت، تاكنون منتفع شده اند. بي شك علم و تمدّن بشر، خُلقيّات نيكو در ميان انسانها، عادات خوب و بسياري از

اين مقوله چيزها، اگر ظاهراً هم به اديان متّصل نباشد، در ريشه اصلي، جوشيده از اديان و معارف الهي است و در رأس آنها بعثت نبيّ مكرم اسلام است؛ ليكن در عين حال همه بشريت - در آينده هم بيشتر - از اين بركات استفاده خواهند كرد. بنابراين بزرگترين، مهمترين و برجسته ترين حادثه در تاريخ بشر، اين بعثت است. جا دارد كه مسلمانان درباره اين حادثه، بيشتر بينديشند. نمي توانيم منكر گرفتاريهاي دنياي اسلام شويم و آنها را نديده بگيريم. نمي توانيم ضعفهايي را كه جوامع اسلامي، امروز دچار آن هستند، كوچك بشماريم. يك روز تجربه اي در اين عالم اتّفاق افتاده است و آن تجربه حاكميت اسلام به طور كامل - در زمان وجود مقدّس نبيّ اكرم و دوره محدودي از صدر اوّل - بر زندگي انسانها بود. همان بركات، كار را به جايي رساند كه امّت اسلامي توانست بزرگترين ملتها را در برهه اي از زمان به وجود آورد، و آن چنان مشعلي از علم و تمدّن و فرهنگ و اخلاق و پيشرفت و درسهاي فراموش نشدني برافروزد كه بشريت هنوز كه هنوز است، از پرتو و اشعّه آن استفاده مي كند؛ آن هم در دوران جهلي كه آن روز بر دنيا حاكم بوده است! خوب؛ اين يك تجربه است. هر چه ما از اسلام دورتر شده ايم و پيام مبعث را كمتر مورد توجّه قرار داده ايم، زندگي بر ما مسلمانان - در دوره هاي مختلف - مشكلتر شده است. پيام مبعث را مي شود در قرآن، در بخشهاي برجسته اي جستجو كرد. من دو قسمت از اين پيام عظيم را اشاره مي كنم كه ببينيد چقدر براي ما مسلمانان مهم است و چطور در

مقابل ما برنامه و راه قرار مي دهد: يكي اين پيام است كه در آياتي از قرآن، به آن اشاره شده است؛ از جمله اين آيه كه مي فرمايد: «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. كتابٌ انزلناه اليك لتخرج النّاس من الظلمات الي النور(1)» پيام خروج از ظلمت و ورود به نور. نور و ظلمت، چيزي نيست كه براي انسان در بخشهاي مختلف، قابل اشتباه باشد. اسلام و پيام بعثت، انسانها را از ظلمات جهل، ظلمات عادات زشت، خُلقيّات بد، فتنه هاي ميان افراد بشر، خرافاتي كه بر ذهنهاي انسانها حاكم مي شود، پنجه مي اندازد و آنها را از راه مستقيم منحرف مي كند، ظلمات ظلم و طغيان - اينها همه ظلمات است - خارج مي كند و به نوري كه مقابل آن است، هدايت و دلالت مي كند. در آيات متعدّدي از قرآن، اين مضمون تكرار شده است؛ يعني يك تحوّل در زندگي انسان، از لحاظ اجتماعي، از لحاظ هدفگيري و از لحاظ فردي؛ از همه جهت. يك نقطه ي برجسته ديگر، مسأله اخلاقيّات و تزكيه نفوس است كه آن هم در آياتي از قرآن مورد تأكيد قرار گرفته است و در حديث نبوي معروف بين همه فِرَق اسلامي هم هست كه «بُعِثتُ لِاُتَممّ مكارم الاخلاق(2)». ببينيد؛ در آن جامعه اي كه خُلقيّات - اخلاق حسنه و مكارم اخلاقي - رايج باشد، انسانها از اخلاق نيكو - از گذشت، برادري، احسان، عدل، علم و حق طلبي - برخوردار باشند، انصاف بين آنها باشد، صفات رذيله در ميان آنها حاكم و رايج نباشد، در چه بهشتي زندگي خواهند كرد! امروز بشر، از همين چيزها رنج مي برد. امروز گرفتاريهاي دنياي بشر، گرفتاريهاي ناشي از طغيانهاي سياسي در عالم و طواغيت، به ريشه هاي

اخلاقي برمي گردد. گرفتاريهاي توده هاي مردم هم غالباً به جهالت آنها برمي گردد. اسلام، اينها را برطرف مي كند. مسلمانان بايد اين پيامها را گرامي بدارند. ما در جمهوري اسلامي اين توفيق را پيدا كرده ايم - كه بسيار هم توفيق بزرگي است - كه يك بار ديگر جامعه را بر اساس احكام و معارف و دستورالعمل اسلامي به وجود آوريم و شكل بدهيم و هدايت كنيم. اين توفيق كم نظيري است كه خداي متعال به ما بخشيده است. البته ادّعا نمي كنيم كه ما توانسته ايم الگوي اسلام را به طور كامل تأمين كنيم؛ اين ادّعاي بسيار بزرگي است و ما بسيار از آن فاصله داريم. ما از آن انساني و آن جامعه اي كه اسلام مي طلبد و به عنوان نمونه و آرماني معرفي مي كند، هنوز خيلي فاصله داريم؛ ليكن بحمداللَّه فاصله ما از آنچه كه شكلهاي رايج بشري است كه از دين خدا دور افتاده اند - شكلهاي اجتماعي و نظامهاي آنها - هم خيلي زياد است. ما توانسته ايم در راه اسلام و در جهت اسلام حركت كنيم، قوانين اسلام را در جامعه به وجود آوريم و آنها را در حدّ وُسع و توان خودمان در زندگي پياده كنيم. ما توانسته ايم ارزشهاي اسلامي را به عنوان ارزشهاي برتر در جمهوري اسلامي معرفي كنيم. ما توانسته ايم كلام خدا را در بين مردم رايج و دلها را به سمت خدا متوجّه كنيم؛ يعني انقلاب، اين كار را كرده است، اشخاص كه نمي توانند اين چيزها را به خودشان نسبت دهند. انقلاب ما - به فضل الهي - چنين كار بزرگي را در نظام ما انجام داده است. ما اين توفيق را پيدا كرده ايم. بايد اين

راه را با جديّت ادامه دهيم؛ چون به همين اندازه آثار آن را مشاهده كرده ايم و خداي متعال به ما عزّت داد. كشور و ملت ما در طول ساليان متماديِ حكومت طواغيت، تحقير مي شد، عقب افتاده بود، مردم به حقوق خودشان واقف نبودند، دولتمردان با مردم رابطه اي نداشتند و نظام حاكم بر كشور در مقابل قدرتمندان عالَم، شخصيتي نداشت. تبعيت و دنباله روي محض بود، معارف الهي براي مردم - در ذهن و در نظر آنها - اهميتي نداشت، تعليم و تربيت بر اساس اسلام نبود، ضعف و ذلّت و فقر و ناتواني از اطراف - در طول حكومت طواغيت - بر كشور ما تحميل شده بود و ملت ما را رنج داده بود! خداي متعال به بركت اسلام، به بركت توجّه به معنويّت اسلام و توجّه به پيام سياسي اسلام، ما را از آن رنجها خلاص كرد؛ يعني بعثت براي اين نبود كه يك عدّه مردم، عقيده اي را در ذهن خودشان حفظ كنند و اعمال شخصي را انجام دهند، اما نظام اجتماعي، تحت حاكميت دشمنان خدا و انداداللَّه باشد! بعثت آمد تا زندگي مردم را شكل دهد. بحمداللَّه اين كار در نظام اجتماعي اسلام انجام گرفت؛ ملت ما هم آثارش را مشاهده كرد و ثمرات شيرين آن را هم چشيد. ما بايد امروز به سمت تغيير خودمان به سوي الگوهايي كه اسلام معيّن كرده است، پيش برويم؛ تغيير خودمان به عنوان اشخاص و هر كس هم از خود شروع كند. درست است كه حكومت در مقابل مردم، نسبت به مسأله تعليم و تربيت، وظايف سنگيني بر دوش دارد؛ اما اين وظايف، منافاتي ندارد كه ما

- مسؤولين و اعضايي كه هر كدام مسؤوليتي را بر عهده گرفته ايم - روي خودمان به عنوان شخص هم كار كنيم. بايد خودمان را اصلاح كنيم، اخلاق خودمان را درست كنيم، خودمان را از لحاظ باطن، به خدا نزديك كنيم، به عنوان يك فرد، مجاهدت شخصي كنيم، آيات خدا را به دل خودمان بخوانيم و دل را به خدا نزديك كنيم. اين، وظيفه ماست. اين، كمك خواهد كرد تا ما بتوانيم وظيفه اي را كه در جنب مردم و در جنب جامعه داريم، به بهترين وجهي انجام دهيم و آحاد مردم هم منهاي وظايف اجتماعي كه برعهده همه هست و هيچ كس از وظيفه اجتماعي، خالي نيست، وظيفه فردي، وظيفه شخصي و اخلاقي را براي خودشان وظيفه مهمّي بدانند. بنده احساس مي كنم كه ما احتياج داريم كه در زمينه اخلاق و تزكيه و تهذيب، بر روي نفوس خودمان و نفوس ديگران كار كنيم. نوسازي معنوي نظام اسلامي و ملت مسلمان ايران، اين مجاهدت بزرگ را لازم دارد و اين هم يكي از پيامهاي مهمّ بعثت است. اميدواريم خداي متعال تفضّل كند كه ما بتوانيم به بركت تمسّك و توسّل به ذيل عنايت پروردگار و استفاده از آيات كريمه قرآن و كلمات نبيّ اكرم و ائمّه معصومين عليهم السّلام، هر چه بيشتر فضاي زندگي خودمان و فضاي كشور را اخلاقي، معنوي و همراه با صفا و صميميت قرار دهيم و آن وسيله اساسي را كه اسلام با آن توانسته است موفقيتهاي خود را به وجود آورد - كه آن انسان سازي است - هم در مورد خودمان و هم ان شاءاللَّه با برنامه ريزيهاي دقيق در مورد جوانان كشور، با همه آحاد

كشور تأمين كنيم. ان شاءاللَّه بتوانيم با نيرو و نشاط بيشتري اين راه را ادامه دهيم. خداوند ان شاءاللَّه به بركت اين روز، به بركت بعثت و روح مقدس نبيّ اكرم، همه مردم كشورمان، همه مردم مؤمن و همه مسلمانان عالم را از بركات قرآن كريم و بركات بعثت برخوردار فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) ابراهيم: 2 2) مرآة العقول، ج 7، ص 347

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با گروه كثيرى از پاسداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامى به مناسبت روز

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با گروه كثيري از پاسداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به مناسبت روز پاسدار بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم من هم اين روز شريف و عيد سعيد را به همه ملت ايران، به همه آزادگان عالم، بخصوص به عزيزان پاسدار كه رسماً و صريحاً در راه حسين بن علي عليه السّلام قدم گذاشته اند و با جان خود با خداي بزرگ پيمان بسته اند و در طول سالهاي دشوارِ انقلاب بر سر اين پيمان ايستاده اند، صميمانه تبريك عرض مي كنم. اين روز پاسدار - كه روز ولادت امام حسين عليه السّلام است - و اين انتخاب بسيار پُرمضمون و پُرمعنا، براي يكايك پاسداران قابل تدبّر و تعمّق و درسگيري است. هم پاسداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و هم پاسداران كميته ها - كه امروز در مجموعه نيروي انتظامي حضور دارند - همچنين كساني كه جزو پاسداران اين دو سازمان بودند و امروز هم در نقاط مختلفي مشغول خدمتند، ولي افتخار پاسداري را در دل خودشان براي خود حفظ كرده اند، همه روي اين نكته بايد تأمّل و دقّت كنند. اين، يك درس مستمرّ است. شخصيت درخشان و بزرگوار امام حسين عليه السّلام دو وجهه دارد: يك وجهه، همان وجهه جهاد و شهادت و توفاني است كه در تاريخ

به راه انداخته و همچنان هم اين توفان با همه بركاتي كه دارد، برپا خواهد بود؛ كه شما با آن آشنا هستيد. يك بعد ديگر، بعد معنوي و عرفاني است كه بخصوص در دعاي عرفه به شكل عجيبي نمايان است. ما مثل دعاي عرفخ كمتر دعايي را داريم كه سوز و گداز و نظم عجيب و توسّل به ذيل عنايت حضرت حق متعال بر فاني ديدن خود در مقابل ذات مقدّس ربوبي در آن باشد؛ دعاي خيلي عجيبي است. دعاي ديگري(1) مربوط به روز عرفه در صحيفه سجاديه هست، كه از فرزند اين بزرگوار است. من يك وقت اين دو دعا را با هم مقايسه مي كردم؛ اوّل دعاي امام حسين را مي خواندم، بعد دعاي صحيفه سجّاديه را. مكرّر به نظر من اين طور رسيده است كه دعاي حضرت سجّاد، مثل شرح دعاي عرفه است. آن، متن است؛ اين، شرح است. آن، اصل است؛ اين، فرع است. دعاي عرفه، دعاي عجيبي است. شما عين همين روحيه را در خطابي كه حضرت در مجمع بزرگان زمان خود - بزرگان اسلام و بازماندگان تابعين و امثال اينها - در مني ايراد كردند، مشاهده مي كنيد. ظاهراً هم متعلّق به همان سال آخر يا سال ديگري است - من الان درست در ذهنم نيست - كه آن هم در تاريخ و در كتب حديث ثبت است. به قضيه عاشورا و كربلا برمي گرديم. مي بينيم اين جا هم با اين كه ميدان حماسه و جنگ است، اما از لحظه اوّل تا لحظه آخري كه نقل شده است كه حضرت صورت مباركش را روي خاكهاي گرم كربلا گذاشت و عرض كرد: «الهي رضاً بقضائك و

تسليماً لأمرك(2)»، با ذكر و تضرع و ياد و توسّل همراه است. از وقت خروج از مكه كه فرمود: «من كان فينا باذلاً مهجته موطناً علي لقاءاللَّه نفسه فليرحل معنا(3)»، با دعا و توسل و وعده لقاي الهي و همان روحيه دعاي عرفه شروع مي شود، تا گودال قتلگاه و «رضاً بقضائكِ» لحظه آخر. يعني خود ماجراي عاشورا هم يك ماجراي عرفاني است. جنگ است، كشتن و كشته شدن است، حماسه است - و حماسه هاي عاشورا، فصل فوق العاده درخشاني است - اما وقتي شما به بافت اصلي اين حادثه حماسي نگاه مي كنيد، مي بينيد كه عرفان هست، معنويّت هست، تضرّع و روح دعاي عرفه هست. پس، آن وجه ديگر شخصيت امام حسين عليه السّلام هم بايد به عظمت اين وجه جهاد و شهادت و با همان اوج و عروج، مورد توجه قرار گيرد. حال نكته اي كه مي خواهم عرض كنم، اين جاست. شايد بشود قاطعاً گفت كه همين معنويّت و عرفان و توسّل و فناء في اللَّه و محو در معشوق و نديدن خود در مقابل اراده ذات مقدّس ربوبي است كه ماجراي عاشورا را هم اين طور باعظمت و پُرشكوه و ماندگار كرده است. به عبارت ديگر، اين جانبِ اوّل - يعني جانب جهاد و شهادت - آفريده و مخلوق آن جانبِ دوم است؛ يعني همان روح عرفاني و معنوي. خيليها مؤمنند و مي روند مجاهدت مي كنند، به شهادت هم مي رسند - شهادت است، هيچ چيزي كم ندارد - اما يك شهادت هم هست كه بيش از روح ايمان، از يك دل سوزان، از يك روح مشتعل و بي تاب در راه خدا و در محبّت پروردگار و غرقه در ذات

و صفات الهي، سرچشمه مي گيرد. اين گونه مجاهدتي، طعم ديگري پيدا مي كند. اين، حال ديگري مي بخشد. اين، اثر ديگري در تكوين مي گذارد. رشحاتي از اين را ما در جنگ مشاهده كرديم. اين كه شما ديديد امام فرمودند وصيت نامه اين جوانان را بخوانيد، من حدسم اين است - البته در اين مورد چيزي از امام نشنيدم - كه اين يك توصيه خشك و خالي نبود. خود امام، آن وصيت نامه ها را خوانده بودند و آن گلوله آتشين در قلب مباركشان اثر گذاشته بود و مي خواستند كه ديگران هم از آن بي بهره نمانند. كمااين كه خود من هم در طول سالهاي جنگ و بعد از آن تا امروز، بحمداللَّه با اين وصيت نامه ها تا حدودي اُنس داشتم و دارم و ديده ام كه بعضي از اين وصيت نامه ها، چطور حاكي از همان روح عرفان است. راهي را كه يك عارف و يك سالك در طول سي سال، چهل سال طي مي كند - رياضت مي كشد، عبادت مي كند، حضور پيدا مي كند، از اساتيد فرا مي گيرد، چقدر گريه ها، چقدر تضرّعها، چقدر كارهاي بزرگ - اين راه طولاني را يك جوان در ظرف ده روز، پانزده روز، بيست روز در جبهه پيدا كرده و طي كرده است. يعني از آن لحظه اي كه اين جوان با هر انگيزه اي - طبعاً با انگيزه ديني، همراه با آن حماسه هاي جواني - به جبهه رفته و اين حالت بتدريج در جبهه به يك حالت عزم بر فداكاري و گذشت مطلق از همه هستي خود تبديل شده و او خاطرات و يا وصيت نامه خود را نوشته است، تا لحظه شهادت، اين حالت همين طور لحظه به لحظه پُرشورتر، و اين قرب نزديكتر، و اين سير

سريعتر شده است؛ تا آن روزهاي آخر و لحظه هاي آخر و ساعات آخر، اگر چيزي از او مانده است، مثل يك گلوله آتشين در دل انسان اثر مي گذارد. اين جواناني كه خاطرات نوشتند و شهيد شدند، انسان در نوشته هايشان، چنين خصوصيتي را خيلي به وضوح مشاهده مي كند. اين، رشحه اي از همان روح حسيني است. پس، پشتوانه حادثه عاشورا، معنويّت است. اين توفان ماندگار در تاريخ - كه هميشه كاخهاي ظلم از آن ترسيده اند و مغلوب آن شده اند - هميشه در مقاطع گوناگون تاريخي، هر جا درست سر بلند كرده، كاري كرده است شبيه كاري كه در آن روز انجام داد؛ مثل انقلاب ما. اين حادثه بزرگ، كه اثرش لحظه به لحظه در مقاطع مختلف زماني در تاريخ ديده شده است، چقدر سلسله هاي ظالم را از بين برده است؛ چقدر انسانهاي ضعيف را قوّت بخشيده است؛ چقدر به ملتهاي مستضعف روحيه داده است و چقدر انسانهايي را براي مقاومت در راه خدا مجهّز كرده است! در زمان ما هم با درايت امام بزرگوار، اين حادثه توانست پيش از پيروزي انقلاب، ناگهان مثل همان توفانِ اول بار در جامعه ظهور كند. اين خود معلول توجّه و توسّل و ذكر و حضور و ارتباط و اتّصال با پروردگار است. امام بزرگوار ما هم خود از اين نوع آدمها بود؛ خود اهل همين ذكر و حضور بود. درخشندگي كار امام هم در همين بود. تأثير نفس او هم قاعدتاً حدّاكثر مربوط به همين قضيه بود. من مي خواهم به شما عزيزان عرض كنم كه سپاه پاسداران و هر پاسدار و هر كسي در غير كسوت پاسداري كه در قبال امانت اسلام و امانت

انقلاب، براي خود مسؤوليتي قائل است؛ در زندگي امروز و فرداي بشر، براي ارزشهاي اسلامي نقش قائل است، بايد توجّه كند كه با پايان يافتن جنگ، كار پايان نيافت؛ با گذشت يك دهه و دو دهه از پيروزي انقلاب، تلاش خاتمه نيافت. دليل واضح هم اين است كه دشمنيها و عوامل مزاحم و معارض با اين حركتِ صلاح و فلاح، تمام نشده است. دشمنانِ با تدبير؛ دشمناني كه دشمني آنها مربوط به يك شخص نيست - يعني جبهه هاي دشمن - اين را آموخته اند كه براي مقابله با يك حركت عظيم مثل انقلاب اسلامي، اگر نمي شود سينه به سينه شد و احساس كردند كوبندگيش زياد است - كمااين كه در مورد انقلابْ همين احساس را كردند - راه اين است كه خودشان را علي العجاله كنار بكشند و در پشت سنگر مخفي شوند و منتظر فرصت باشند. اين كار را تقريباً با همه انقلابهاي قرن بيستم انجام دادند. مي دانيد كه قرن بيستم ميلادي، قرن انقلابها و حركتهاي مردمي بر اساس ايده ها و تفكّرات و آرزوهاي نو است. از دهه هاي اوّل اين قرن، با انقلاب سوسياليستي شوروي شروع شد و همين طور ادامه پيدا كرد - بخشي چپ، بخشي هم نه چندان در چارچوب تفكّرات ماركسيستي؛ اما به هر حال داراي صبغه خاص - تا انقلاب ما، و بعد از انقلاب ما، بعضي از انقلابهاي ديگر. دهها انقلاب در اطراف دنيا اتّفاق افتاد؛ هر كدام هم نظامي را واژگون كرد و حكومت و تشكيلاتي به وجود آورد. با يكايك آنها همين كار را كردند. يعني اگر توانستند، همان اوّلِ كار به سراغشان رفتند و تلاش كردند، كارشان را تمام كنند! بعضيها

بودند كه همان اوّل كار نتوانستند خودشان را نگهدارند و مغلوب شدند. آنهايي را كه مشكل داشتند، ضمن اين كه مزاحمتها را رها نكردند - مرتّب مزاحمشان شدند، اذيّتشان كردند، تبليغات كردند، محاصره كردند، خسته شان كردند - خودشان هم در كناري كمين گرفتند، تا در لحظه اي كه احساس كردند اينها خسته شده اند، ناگهان ضربه نهايي را وارد كنند؛ تقريباً وارد هم كردند و عموماً هم موفّق بوده است. همان جريانهاي ضدّانقلابي كه يك روز منزوي و مغلوب بودند، بعد توانستند بيايند زمام را در دست گيرند و مسلّط شوند و كارها را انجام دهند. در مورد انقلاب اسلامي، جبهه دشمن - نه اشخاص و افراد - از اوّل انقلاب همين طرح و همين نقشه را در صدد بود و در نظر گرفت. منتها در مورد انقلاب ما در طول اين هجده سال، حتّي يك پديده به وجود نيامد كه بتواند جبهه دشمن را خرسند و اميدوار كند. من يك وقت درزمان رياست جمهوري، با يكي از كساني كه در رأس يك مجموعه انقلابي بود و در دنيا جزو سياسيّون معروف است - كه نمي خواهم اسم بياورم - در كشور خودش ملاقات كردم. او يك كار منافي با دعويهاي انقلابي و ايده ها و حرفهاي خودش انجام داده بود. از او پرسيدم: شما چطور و با چه منطقي اين كار را انجام داديد؟ خنديد و گفت: اين، تاكتيك است(!) گفتم: انسان تا وقتي مي تواند تاكتيك را قبول كند كه خطّمشي را به كلّي دگرگون نكند؛ شما خطّمشيتان را عوض كرده ايد. همين هم بود؛ خطّمشي و جهتشان به كلّي عوض شده بود؛ اما آن آقا به حساب تغيير تاكتيك مي گذاشت!

مي گفت: من مانور مي كنم، من تاكتيك به خرج مي دهم و عمل مي كنم(!) اين چطور تاكتيكي است كه انسان دشمن را بر خودش مسلّط كند! آيا اين اسمش تاكتيك است كه حرفهاي خودش را پس بگيرد و جهتش را به كلّي عوض كند؟! از اين طور چيزها در كارنامه آن انقلابها ديده مي شد. دشمن را به طمع مي انداخت، دشمن هم اميدوار مي شد، كمين مي كرد، موفّق هم مي شد؛ كما اين كه تقريباً در همه جا موفّق شدند. در مورد انقلاب ما، حضور امام، آن انسان بصيرِ بينايِ بي ملاحظه در رعايت احكام الهي، با ملاك قراردادن حكم خدا و حلال و حرام شرعي، مانع شد كه در طول آن ده سال، اندك گرايشي به دشمن نشان داده شود. بعد از رحلت امام هم به فضل پروردگار تلاش شده است همين طور باشد. يك وقت ممكن بود در چيزهايي نسبت به بعضي از اشخاص، دشمن خيال كند كه مثلاً توانسته است يك چهره خودي پيدا كند؛ اما ديري نگذشته كه دشمن فهميده اشتباه كرده است. تاكنون به فضل پروردگار اين انقلاب از خود چهره اي نشان نداده است كه دشمن را بتواند اميدوار كند؛ اما دشمن همچنان كمين گرفته است؛ اين را بايد همه بدانند. آن چيزي كه مي تواند انقلاب و جهتگيري عظيم اين ملت و راهي را كه او به سوي صلاح و فلاح و عزّت و رضاي الهي و سعادت دنيا و آخرت خود مي پيمايد، پايدار كند، عبارت است از هوشياري و آمادگي و روحيه پاسداري. اين روحيه پاسداري، متوقّف به آن جنبه معنوي است. اين كه من در ملاقات با برادران پاسدار، با مجموعه هاي انقلابي و با برادران و خواهراني

كه در بخشهاي مختلف مسؤوليتهاي حسّاسي دارند، بر روي رعايت جنبه معنوي تكيه مي كنم، به خاطر همين است. اين توجّه و توسّل و ارتباط قلبي با پروردگار عالم، تضمين كننده استحكام و اقتدار نيروهايي است كه مي خواهند هميشه در مقابل آن جبهه بايستند و مقاومت كنند. جز اين راهي وجود ندارد. اگر اين رابطه با خدا ضعيف شد، هوسها بر انسان غالب گرديد و اين هوسها توانستند جهتگيري را تنظيم كنند، آن گاه قدرت مقاومت در برابر جبهه دشمن هم ضعيف مي شود . البته هر انساني گاهي در معرض اهواءِ خود است. اين چيزي نيست كه بشود انسانها را به كلّي از آن بركنار كرد. آنچه مهم است، اين است كه اجازه داده نشود هواهاي نفساني و منافع مادّي و خواستهاي حقير، خطّ زندگي انسان را معيّن كنند؛ راه زندگي را جلوِ پاي انسان بگذارند؛ در زندگي انسان، تعيين كننده شوند و راه را عوض كنند. اين مهمّ است. آنچه كه آسيب پذيري را در اين زمينه كم مي كند، همان مسائل معنوي و اخلاقي و دعا و ذكر و توجّه و تهذيب نفس و خودسازي باهواهاي خود و مبارزه كردن با اخلاق فاسد در خود است. اين خيلي مهمّ است. اي بسا كساني كه از لحاظ توجه و ذكر و دعا، اهل اين چيزها هم هستند، اما نتوانستند خُلقيّات فاسد - خودخواهي، خودپسندي، بخل، حرص، حسد، بددلي، بدبيني، بدخواهي نسبت به اين و آن - را در خودشان ريشه كن كنند، يا از تأثير آنها در رفتارهاي خودشان جلوگيري نمايند. درست نقطه مقابل آن، بهشت اخلاقي اي است كه اسلام براي انسانها تصوير كرده است. اسلام خواسته است انسانها نسبت به

هم مهربان، به سرنوشت هم شديداً علاقه مند و دلبند و دلبسته، به مصالح هم علاقه مند، از رنجها و اشتباهات يكديگر متأثّر و متأسّف باشند، يكديگر را دعا كنند، با يكديگر با مرحمت رفتار كنند؛ «و تواصوا بالمرحمة»(4). اين دست دوستي، پيوند عاطفي، ارتباط محبّت آميز ميان برادران، ميان دوستان، ميان خواهران، ميان آحاد ملت اسلامي، خيرخواهي، خيرانديشي، اينها صفات بسيار برجسته و ممتازي است؛ اينها را بايد در خود تقويت كرد. بدترين صفات در انسان اين است كه انسان خود و مصالح مادّي خود را محور قرار دهد و حاضر باشد كه به خاطر ارضاي يك حسّ شخصي و يك خواست شخصي، انسانهاي بي شماري را در معرض تلف و بدبختي قرار دهد. خدا بايد اين را علاج كند و اين ريشه ها را از دلهاي ما بكنَد. در خود اين دعاها هم اين معاني هست. عجيب اين است كه اگرچه از همه ائمه عليهم السّلام - تا آن جايي كه در ذهنم هست - تقريباً دعاهايي مأثور است و ادعيّه اي به ما رسيده است، اما بيشترين و معروفترين دعاها از سه امام است، كه هر سه درگير مبارزات بزرگِ مدّتِ عمر خودشان بودند: يكي اميرالمؤمنين عليه السّلام است كه دعاهايي مثل دعاي كميل و دعاهاي ديگر از آن بزرگوار رسيده است، كه يك عالَم و غوغايي است. بعد ادعيه مربوط به امام حسين عليه السّلام است، كه همين دعاي عرفه مظهر آنهاست. اين دعا، واقعاً دعاي عجيبي است. بعد هم امام سجاد عليه السّلام است كه فرزند و پيام آور عاشورا و مبارز در مقابل كاخ ستم يزيد است. اين سه امامي كه حضورشان در صحنه هاي مبارزات از همه بارزتر است، دعايشان

هم از همه بيشتر است؛ درسشان در خلال دعا هم از همه بيشتر است. آن وقت شما همين خصوصيات اخلاقي را در صحيفه سجاديّه نگاه كنيد. من به يكايكِ شما عزيزان توصيه مي كنم تا آن جا كه مي توانيد، با صحيفه سجاديّه مأنوس شويد. كتاب بسيار عظيمي است. اين كه گفته اند زبور آل محمّد، واقعاً همين طور است؛ پُر از نغمه هاي معنوي است، دعا و درس است؛ هم درس اخلاق است، هم درس علم النّفس است، هم درس امور اجتماعي است. آن جا ملاحظه كنيد: «الّلهم اني اعوذ بك من هيجان الحرص و سورة الغضب ... والحاح الشهوة»(5). يعني يكي يكي اين خصوصيات معنوي و اخلاقي و اين ريشه هاي فاسدي را كه در نفس ما هست، در زبان دعا به ما معرفي مي كند. شما بايد علاج اينها را هم از خدا بخواهيد. وقتي كه با خدا راز و نياز مي كنيد، از جمله چيزهايي كه مي خواهيد، علاج همين مشكلات دروني و نفساني است. آن جامعه اي كه حداقل مجموعه بزرگي از آن با اين خصوصيات پرورش پيدا كند، همان جامعه اي است كه هيچ ترفندي در آن كارگر نخواهد شد. جامعه ما بحمداللَّه جامعه اي جوان است؛ چهره جامعه جوان است. جوانان در جامعه ما اكثريّتند و بعد از اين هم تا چندين سال همين طور خواهد بود تا نوبت به آن رشدهاي كمتر توالد برسد كه متعلّق به سالهاي بعد است. فعلاً تا سالهاي متمادي، چهره جامعه ما، چهره جوان است و جوان مظهر تفضّلات الهي به انسانهاست؛ زيرا جوان داراي صفا و صميميت است. به خاطر برخي نقاط ضعف، دشمن روي جوان برنامه ريزي مي كند؛ اما نقاط قوّت جوان به مراتب از نقاط

ضعف او بيشتر است. اگر در اين جامعه، توجّه و توسّل همراه با معرفت باب شود - نه توسّلِ علي العمياء، نه توسّلِ بدون معرفت و بدون درك - و معناي صحيح توسّل الي اللَّه كه قرآن و روايات و ادعيه و نهج البلاغه به ما توصيه مي كنند، رواج يابد - صحيفه سجاديه هم در اين مورد مي تواند نقش بسيار خوبي ايفا كند - و خود شما و جواناني كه با شما معاشرند با اين مراحل معنوي مأيوس شويد و فرزندان خود را كه به مرور به مرحله جواني پا مي گذارند، با اين مقام معنوي و با اين مرحله معنويت و توجّه و حضور آشنا كنيد؛ آن هم در قالب كلمات امام سجّاد عليه السّلام در صحيفه سجاديّه و از اين قبيل چيزها - و البته نهج البلاغه هم همين روح معنوي را دارد - آن وقت اين جامعه، جامعه اي است كه هر گونه دشمن مستكبري بايد حقيقتاً از آن بيمناك باشد؛ بايد نسبت به جذب و هضم آن نااميد باشد؛ بايد بداند كه تا روح اسلام، تا معنويّت اسلام، تا تعبّد به اسلام و عقيده به اسلام در جامعه هست، هيچ عاملي نمي تواند اين ملت و اين جامعه را از صراط مستقيم انقلاب اسلامي منحرف كند. اميدواريم كه خداوند متعال ان شاءاللَّه به همه شما توفيق دهد. به همه جوانان ما توفيق دهد؛ كه بتوانند ان شاءاللَّه اين راه نوراني و اين احكام نوراني و اين تعاليم و معارف نوراني را فرا گيرند؛ اين راه را طي كنند و از بركات آن، هم خودشان بهره مند شوند، و هم اين ملت و اين كشور و نسلهاي آينده را تحت توجّهات وليّ عصر ارواحنافداه

بهره مند كنند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) صحيفه سجّاديه، دعاي 47 2) وقعةالطف: ص 251 3) بحارالانوار: ج 44 ص 366 4) بلد: 17 5) صحيفه سجاديه، دعاي 56

بيانات مقام معظم رهبرى در مراسم گشايش هشتمين اجلاس سران كشورهاى اسلامى

بيانات مقام معظم رهبري در مراسم گشايش هشتمين اجلاس سران كشورهاي اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مايلم در اين مجمع برادرانه كه مي خواهد از زبان مسلمانان جهان سخن بگويد، كلامم را با ستايش و سپاس الهي آغاز كنم. بارالها! تو را سپاس مي گويم بر معرفت، بر توحيد، بر عبوديّت و بر محبّت. سپاس مي گويم بر برادري اسلامي، بر تكريم انسانيّت، بر تعليم صبر و توكّل، بر توصيه احسان و مروّت و درود مي فرستم بر محمّد مصطفي صلّي اللَّه عليه و آله؛ بنده و پيامبرت كه پرچم توحيد و عدل را برافراشت، صلاي تكريم انسان سرداد و او را از بندگي هر چه و هركس جز تو آزاد ساخت. سلام مي كنم بر خاندان پاك و ياران راست گفتار او و پيروان آنان و همه بندگان شايسته خدا و همه انسانهاي پاك نهاد و به شما ميهمانان عزيز؛ سران و مسؤولان كشورهاي اسلامي و رؤساي هيأتها و يكايك اعضاي آن. همچنين به دبير كلّ سازمان ملل و دبير كلّ اين كنفرانس و ديگر ميهمانان عزيز، خوشامدي صميمانه و بردارانه نثار مي كنم. برادران و خواهران! شما اينك در يكي از خانه ها و پايگاههاي اسلام گرد آمده ايد. ميزبان شما اگر چه رسماً رئيس جمهور ماست، ليكن يكايك ايرانيان خود را ميزبان شما مي دانند و حضور شما را در اين كشور ايمان گرامي مي دارند. عزيزان! جمع ما دوستاني نيستيم كه به موجب مصالحي به هم گره خورده باشيم تا مصالح ديگري هم

روزي بتواند اين گره را بگسلد. برادراني هستيم كه عقيده به قرآن، ما را با يكديگر پيوند زده و با همه تفاوتهاي تاريخي و جغرافيايي و سياسي، از ما پيكره واحدي كه همان امّت اسلامي است، پديد آورده است. ما اين پيوند را با قبول اسلام، پذيرفته ايم و از آن گزيري نداريم. نقارها، اختلافها و حتي كشمكشها، غبارهايي بر چهره اين حقيقت است كه همواره با زلال حكمت و خردمندي و بردباري قابل شستشوست. به اين جلسه عظيم و اين ديدار تاريخي با اين چشم بنگريم تا بتوانيم از آن براي سرنوشت ملتهاي خود و امّت بزرگ اسلامي بهره بگيريم. برادران و عزيزان! من سخن خود را در گشايش اين مجمع به بيان سه مطلب اختصاص مي دهم و در پايان نتيجه مي گيرم. آن سه مطلب: «اسلام»، «امّت اسلامي» و «كنفرانس اسلامي و آفاق آينده» است. 1 - اسلام اسلام، هم در هنگام طلوع خود و هم امروز، راهي به دنيايي نوين، با زندگي اي سعادتمندانه و متضمّنِ صلاح و فلاح انسان بوده و هست. رنجهاي اصلي بشر نيز - كه اسلام كمر به زدودن آنها بسته - در آن زمان و پيش از آن و امروز، همواره مسائلِ ثابت و واحدي بوده و هست. فقر، جهل، تبعيض، جنگ و ناامني و بالاخره زنداني شدن در حصار مادّيگري و اسارت دركمند خويهاي زشتِ خويشتن، از همان رنجهاي اصلي است. اسلام كه دين انسانيّت و اعتدال و خردورزي و تسليم در برابر حق متعال است - و بي شك همه اديان، پيش از ورودِ دستهاي تحريف، چنين بوده اند - درمان اين دردهاي انساني را با شيوه اي دور از زياده روي

و افراط و تفريط و از راههاي خردپسند، بر بشر عرضه كرد و آدمي را به ذكر و تضّرع و رابطه باطني با خداي خود فرا خواند و مبارزه با بدي و تجاوز و ظلم و فساد و نيز مبارزه دائم با خودخواهي و خودپسندي و هوسراني را به او آموخت و بدان توصيه كرد. احكام عمده اسلام بدين گونه شكل گرفته و برنامه اسلام براي زندگي فردي و اجتماعي و اخلاقي و سياسي بشر، از اين ريشه ها روييده است. در نظام سياسي اسلام؛ عدالت اجتماعي، آزاديهاي گوناگون، صلح عادلانه، مبارزه با زورگويي و تجاوز، روابط زن و مرد، روابط آحاد مردم در يك جامعه و روابط جوامع با يكديگر و نيز تزكيه نفس و رابطه باطني هر فرد با خداوند، همه و همه مبتني بر آن پايه ها و ناظر به درمان آن دردهاي كهن وهميشگي است. امروز هم به رغم ظواهر دلنشين و رنگين زندگي، بشر از همان دردهايي رنج مي برد كه در طول تاريخ برده است. اكثر مردم جهان فقيرند و عدّه اي معدود، بيشترين ثروت زمين را در دست دارند. اكثر ملتها از پيشرفت علمي بي نصيبند و جمعي دانش خود را وسيله زورگويي به ديگران كرده اند. در گوشه و كنار جهان، جنگها برپاست و ديگران هم دائماً از بروز جنگ بيمناكند. در سطح جهان ميان كشورها و نيز در اغلب كشورها ميان طبقات مختلف، تبعيض وجود دارد. تمدن مادّي غرب، همه را به مادّيگري سوق مي دهد و پول و شكم و شهوت، بزرگترين همّتها شده و مي شود و بالاخره صفا و يكرنگي و گذشت و ايثار، در بخشهاي عظيمي از عالم، جاي خود را

به نيرنگ و توطئه و حرص و حسد و بخل و ديگر خويهاي زشت داده است. جهان از لحاظ دانش و فناوري و ابزار و سرعت و سهولت، به كلّي با گذشته تفاوت كرده، ولي دردهاي مزمن و كهنه بشر، همچنان پابرجاست و گرفتاريهاي عمده، همان است كه بود. ليبراليسم غربي و كمونيسم و سوسياليسم و غيره، همه امتحان خود را داده و ناتواني خود را ثابت كرده اند. امروز هم مانند گذشته، اسلام تنها نسخه شفابخش و فرشته نجات است. امروز هم مانند هزار و چهارصد سال پيش، اين ندا طنين افكن است: «قد جائكم من اللَّه نورٌ و كتابٌ مبين. يهدي به اللَّه من اتبّع رضوانه سُبُل السّلام و يخرجهم من الظلمات الي النّور باذنه و يهديهم الي صراط مستقيم(1)». مهم آن است كه چهره بي پيرايه اسلام، ديده و شناخته شود. دشمنان در طول چند قرن و دوستان نادان و غافل در زماني درازتر، چهره نوراني اسلام را زشت كرده و به غرض يا به سلايق جاهلانه، به آن افزوده يا از آن كاسته اند. امروز هم اگر چه كژ فهميها و سود طلبيها از سوي خوديها در كار تيره كردن تصوير اسلام است، ولي حقّاً تبليغات دشمنان در اين باره بسي بيش از آن است و آنان از راههاي ظريف و موذيانه به اين كار مشغولند. يك نمونه از تلاش خستگي ناپذير دشمنان در اين باره، حجم عظيم تبليغاتي است كه عليه ايران اسلامي، پس از قيام دولت اسلام در ايران، به راه افتاده است. براي از رونق انداختن پيام نافذ اين انقلاب بزرگ، آنان مهمترين كار را تهمت زدن و خبر دروغ دادن دانسته اند.

چندان به دروغ از ما گفته و به ما نسبت داده اند كه حرفهاي آنان تكراري و براي شنوندگانش ملال آور شده است. در اين مورد، صهيونيستها و رسانه هاي معروف صهيونيستيِ جهان و عوامل استكبار و بيش از همه امريكاييها - يعني كساني كه از اين انقلاب، بيش از همه متضّرر شده اند - فعّالترين بوده اند و هستند. برادرانِ مسلمان! بر اين اساس، كار بزرگ ما شناسايي اسلام و شناساندن آن و نيز آشنايي بيشتر با يكديگر است. 2 - امّت اسلامي نخستين فرآورده سياسي - انساني اسلام، امّت اسلامي است كه از مدينة النّبي آغاز شد و به صورتي حيرت آور و افسانه وار، قدم در راه رشد كمّي و كيفي نهاد. هنوز نيم قرن از ولادت اين پديده مبارك نگذشته بود كه نزديك به نيمي از تمامي قلمرو سه تمدّن بزرگ باستانيِ همسايه خود، يعني ايران، رم و مصر را در نورديد و يك قرن پس از آن، تمدّني درخشان و حكومتي عزيز و مقتدر در مركز جهان پديد آورد كه از شرق به ديوار چين و از سوي ديگر به سواحل اقيانوس اطلس و از شمال تا استپهاي سيبري و از جنوب تا جنوب اقيانوس هند مي رسيد. قرنهاي سوم و چهارم هجري و پس از آن، مزيّن به تمدّني آن چنان مشعشع است كه پس از هزار سال، هنوز بركات علمي و فرهنگي آن را در مدنيّت كنوني جهان، مي توان به وضوح ديد. اگر چه مورّخان غربي به هنگام حكايت تاريخ علم و تمدّن، اين رستاخيز عظيم و بي سابقه علم و فرهنگ و تمدّن را يكسره در بوته اجمال و اهمال مي نهند و سرگذشت علم را

از يونان و رم باستان، يكسره به رنسانس متصل مي كنند! گويي علم و تمدّن، هزار سال مرده بود و يكباره در رنسانس تولّد يافت! ليكن حقيقت آن است كه قرون وسطي فقط براي غرب و اروپا دوران تاريكي و جهالت و وحشت بود، ولي براي دنياي اسلام با گستره اي چندين برابر اروپا - يعني از اندلس تا چين - دوران تشعشع و بيداري و عروج علمي شمرده مي شد. غرض از اين يادآوري، تفاخر به گذشته نيست. غرضِ يادآوري اين حقيقت است كه آنچه آن تمدّن را پديد آورد - يعني اسلام و معارف زندگي ساز آن - هم اكنون نيز در اختيار ماست و به ما هشدار مي دهد: كه «يا ايها الذّين امنوا استجيبواللَّه و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم(2)». اسلام ثابت كرده است ظرفيت آن را دارد كه امّت خود را به اعتلاي مدني و علمي و عزّت و قدرت سياسي برساند. ايمان و مجاهدت و پرهيز از تفرقه، تنها شرطهاي تحقّقِ اين هدف بزرگ است و قرآن به ما مي آموزد: «و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين(3)». و مي آموزد: «و الذّين جاهدوا فينا لنهديّنهم سبلنا و ان اللَّه لمع المحسنين(4)». و مي آموزد: «و اطيعوا اللَّه و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم و اصبروا ان اللَّه مع الصابرين(5)». ضعف اين سه عامل، امت اسلامي را امروز در وضع تأسّفباري قرار داده است. حداقل در دو قرن گذشته، دشمنان پيگير و با تدبير و برخي حكومتهاي مسلمان بي كفايت، در كنار عوامل و شرايط گوناگون تاريخي و سياسي، در پديد آوردن اين وضع، به شدت مؤثّر بوده اند و ما امروز

وارث گذشتگانيم. برادران! بياييد ما براي آيندگان، ميراثي از اين افتخار آميزتر به ارث بگذاريم. در بررسي عوامل بيروني وضع كنوني، من تهاجم جبهه استكبار را، از همه مؤثّرتر مي يابم. در فرهنگ ما، استكبار به آن مجموعه قدرتي گفته مي شود كه با تكيه بر تواناييهاي سياسي و نظامي و علمي و اقتصادي خود و با الهام از نگرش تبعيض آميز به نوع بشر، مجموعه هاي بزرگ انساني - يعني ملتها و دولتها و كشورها - را با سيطره اي قلدرانه و تحقير آميز، به سود خود زير فشار و استثمار مي گذارد؛ در كار آنها دخالت و به ثروت آنها دست اندازي مي كند؛ به دولتها زور مي گويد و به ملتها ستم مي ورزد و به فرهنگها و سنّتهاي آنان، اهانت روا مي دارد. مثالهاي بارز آن را استعمار كهن و سپس استعمار نو و اخيراً تهاجم همه جانبه سياسي و اقتصادي و تبليغاتي و حتي نظامي، از سوي استعمارگران ديروز و وارثان آنها، در برابر چشم ملتهاي مانهاده و طعم تلخ آن را به ايشان چشانده است. قدرتهاي غربي در اين تهاجم مؤثّر، از پيشرفت علم و تكنولوژي و از برخي خصال ملي و بومي خود بهره برده اند. ما دشمن را ملامت نمي كنيم. كساني سزاوار ملامتند كه با كوته بيني و راحت طلبي و خود خواهي، زمينه پيروزي دشمن و زوال خويش را فراهم ساختند. غرب در تهاجم همه جانبه خود، ايمان و خصال اسلامي ما را نيز هدف قرار داد و در سايه متاع دانش خود كه همه بدان احساس نياز مي كردند، فرهنگ اباحيگري و بي مبالاتي در دين و اخلاق را - كه خود دچار آن است - مصّرانه

به جوامع ما صادر كرد. بي شك اين لجنزار اخلاقي، روزي كه چندان دور نيست، تمدّن كنوني غرب را در خود فرو خواهد برد و محو خواهد كرد. دنياي اسلام، امروز براثر آن تهاجم خصمانه، به اضافه عوامل دروني نسلهاي گذشته، در وضعي مصيبت بار است. فقر و جهل و عقب ماندگي علمي و ضعف اخلاقي و از همه بدتر تسلّط فرهنگي و بعضاً سياسي دشمنانش بر آن، از يك سو و گرفتاريهاي بزرگي از قبيل مسأله فلسطين و مسائل افغانستان، لبنان، عراق، كشمير، بوسني و هرزگوين، قفقاز و غير آن از سوي ديگر، فهرست بلندي از مسؤوليتهاي الهي و انساني را در برابر حكومتها و شخصيتهاي سياسي و رهبران جهان اسلام قرار داده است. ما امروز بايد ابتكار عمل را به دست گيريم. تا كنون همواره دشمن ابتكار عمل را در دست داشته و ما، حدّاكثر شكوه و گله كرده ايم. فلسطين در يك فرآيند تاريخيِ متشكّل از دهها ابتكار عمل از سوي دشمن، به ملك طلقِ صهيونيستها بدل شده است. نخست خريدن زمينهاي فلسطينيان، سپس مسلّح شدن صهيونيستهاي مهاجر، بعد از آن جنگ داخلي و اعلام تجزيه فلسطين، سپس تصرّف بخشهاي جديدي از آن كشور اسلامي و عربي و در نهايت تصرّف همه آن و افزودن بخشهايي از كشورهاي مصر و سوريه و اردن به آن! تا اين جا فقط يكبار همسايگان عرب فلسطين، ابتكار عمل را به دست گرفتند و آن حمله رمضان سال هزار و سيصد و نود و سه هجريِ كشورهاي سوريه و مصر بود، كه اگر چه بر اثر همراهي امريكا با اسرائيل و كم همّتي كشورهاي اسلامي به نتايج كامل نرسيد، ولي باز

مايه افتخار جبهه عرب و رهاسازي بخشي از سرزمينهاي عربي شد. پس از آن، باز همواره تا امروز صهيونيستها و حاميانشان و در رأس همه امريكا، ابتكار عمل را در دادن شعارهاي سازش و عموماً در جهت تحكيم تصرّف غاصبانه فلسطين در دست داشته و حريفهاي خود را تا هر جا توانسته اند، به دنبال خويش كشانده اند. ما دولتهاي مسلمان، در راه نجات فلسطين بايد به كشورهاي خط مقدّم، كمكهاي جدّيتري مي كرديم. در گذشته بعضي از دولتهاي ما حتّي از پشت هم به جبهه كشورهاي خط مقدّم، خنجر زده اند! نمونه بارز آن، دولت ايران در عهد پهلوي است. متأسفانه در آن روزگار، ايران خانه امن صهيونيستها و همكار صميمي دولت غاصب بود! برادران و خواهران عزيز! اين وضع، با عزّت اسلامي ناسازگار و از راه علاج دردهاي امت اسلامي، بسي دور است. هم بايد همه كشورهاي اسلامي در احقاقِ حقِ ّ ملت فلسطين سهم شايسته اي بر عهده گيرند و هم دنياي اسلام بايد از حالت انفعال به حالت ابتكار در آيد. اين هر دو وظيفه را عجالتاً فقط جوانان مؤمن و غيور فلسطين و لبنان، با همه وجود خود انجام مي دهند. درود برآنان! مخالفت ما با آنچه بدان گفتگوي صلح خاورميانه مي گويند، به دليل ناعادلانه بودن، استكباري بودن و تحقير آميز بودن و بالاخره غيرمنطقي بودن آن است. اصل تحميليِ صلح در مقابل زمين به معناي آن است كه صهيونيستها زمينهاي كشورهاي همسايه را پس بدهند، تا ما بپذيريم كه كشور فلسطين متعلّق به آنها باشد! چه سخني از اين نا عادلانه تر است؟ چه پاسخي مي توان به ملت كهن فلسطين در اين معامله مغبونانه داد؟ از شوخيهاي

عبرت انگيز زمانه، يكي اين است كه دولت غاصب، همين را هم نامناسب دانسته و رد كرده است!! آيا وقت آن نرسيده كه دنياي اسلام، به اين روحيه استكباري پاسخ دهد؟ ما اگر مناسبات خود را تنظيم و برادرانه كنيم، اين قدرت را داريم. امريكا در برابر جبهه متحد كشورهاي اسلامي، از اندونزي تا شمال آفريقا، چه مي تواند بكند؟ امروز دلگرمي استكبار، به پراكندگي اين جبهه است. آيا وقت آن نرسيده كه اين صف را به نفع خودمان مستحكم كنيم؟ حضور دشمني مانند حكومت صهيونيستي در قلب قلمرو اسلامي، شايد مي توانست ما را به يكديگر نزديكتر سازد، ولي دستهاي مرموز استكبار، اين خطر را هم از برابر خود برداشت. با ما كاري كرد كه اينك از يكديگر بيشتر مي ترسيم تا از دشمن! وسوسه ها و دروغها و تبليغات موذيانه، كشورهاي اسلامي را به غلط و نابجا از يكديگر ترسانده است. اكنون هجده سال است كه نفسِ مسموم طرّاحان سياسي استكبار، پيوسته دميده مي شود تا همسايگان ما در خليج فارس را از ايران اسلامي كه پرچم اتّحاد و برادري در دست دارد، بترساند! من اعلام مي كنم كه هيچ خطري از سوي ايران اسلامي، هيچ كشور اسلامي را تهديد نمي كند. ايران اسلامي به بركت زندگي در سايه مبارك احكام قرآن، امروز از هميشه بيشتر مشتاق اتّحاد و عزّت و اقتدار جهان اسلام است. ما ايرانيان به بركت ايمان اسلامي و علي رغم توطئه هاي تبليغاتي دشمن، وحدت ملي خود را به شكلي كم نظير، حفظ كرده و در جهت عكسِ ادّعا و نيز ميل باطني دشمنانمان، حضور مردمي را افزايش داده ايم. انتخابات درخشان امسال براي گزينش رئيس جمهور، نمونه اين

حضور روز افزون بود. دولت، يكپارچه و مسؤولان، همه با هم صميمي و ملت و دولت، برخوردار از روابط عاطفي و سرشار از اعتمادند. اعتماد و اتّكاء به نفس، در همه تلاشهاي علمي و سياسي و اقتصادي و فرهنگي ما، ترسيم كننده خط و جهت اصلي است. ما به بركت همين خودباوري كه امام خمينيِ راحل آموختمان، توانستيم كشور ويران و عقب افتاده دوران پهلوي را كه در طول هشت سال جنگ تحميلي ويرانه تر شده بود، بازسازي و از رونق و نشاط سازندگي برخوردار كنيم. اين همّت را در برخي ديگر از كشورهاي برادر نيز شاهديم؛ ولي از همه مهمتر، عزّت و اقتدار سياسي است. ملت و دولت ما به بركت تمسّك به اسلام و مشاركت جدّيِ سياسي، توانسته اند نفوذ و دخالت بيگانگان را در كشور خود ريشه كن كنند. امروز امّت اسلامي نيز تشنه آن اعتماد به نفس و اين عزّت و اين استقلال است و بايد همه در راه آن تلاش كنيم. اين يك مسؤوليت تاريخي است و امروز زمينه اداي آن و كسب عزّت و اقتدار و استقلال كامل جهان اسلام فراهم است. اگر براي هماهنگ كردن تلاشها در اين راه، كانوني لازم است، ما امروز آن را كه سازمان كنفرانس اسلامي است در اختيار داريم. بايد نگاهي به اين سازمان و آفاق آينده آن افكند. 3 - سازمان كنفرانس اسلامي و آفاق آينده اكنون از آتش سوزي مسجد الاقصي كه به ولادت اين سازمان انجاميد، بيست و هفت سال مي گذرد. شرايط جهان امروز، اين سازمان را در معرض انتظارات جدّيتري از گذشته قرار مي دهد. اين سازمان مي تواند مظهر اتّحاد حقيقيِ كشورهاي

مسلمان در مسائل و منافع مشترك آنان باشد. به نام اعضاي خود سخن بگويد و مطالبه و اقدام كند و قدرت مالي و اقتصادي و سياسي آنان را پشت سر خود داشته باشد. ميان اعضاي خود، رابط حلّ مشكلات باشد. آن جا كه گردآوردن همّتها و كمكها براي يك كار بزرگ و يك هدف مشترك، نيازمند يك نقطه تلاقي، يا يك عنصر هماهنگ كننده است، آن نقطه و آن عنصر باشد. آن جا كه لازم است، داوري كند و آن جا كه مفيد است، اندرز دهد. امروز جهان اسلام با اين كه در تجارت جهاني سهمي بسي كمتر از 20% - كه نسبت تقريبي اعضاي آن به كل سكنه جهان است - دارد، اما از همين مقدار هم آنچه مخصوص تجارت دروني ميان كشورهاي اسلامي است، در صدي بسيار پايين است. اين سازمان مي تواند نسبت به اين مسأله مؤثّرِ اقتصادي كه در سياست اين مجموعه نيز مؤثّر خواهد بود، نقش فعّال ايجاد كند. امروز برخي از كشورهاي ما از امكانات طبيعي و توليدي و تواناييهاي علمي و صنعتي و فرهنگي با ارزشي برخوردارند، كه برخي ديگر نهايت نياز را به آن دارند. اين سازمان مي تواند در تبادل منطقي و عادلانه اين امكانات، دخالتي جدّي داشته باشد. امروز و هميشه، جمعهاي بزرگي از مسلمين، دچار دردهاي جانگزايي هستند كه حلِ ّ عاجل مي طلبد. مثلاً هم اكنون بعضي از ايالتهاي افغانستان - مانند باميان - در معرض آسيب گرسنگي عمومي و سرماي سخت زمستانِ آن مناطق قرار دارند. ملت عراق در يكي از سختترين محنتهاي تاريخ خود - از لحاظ نايابي مواد غذايي و دارو - به سر مي برد و جان ميليونها انسان،

به ويژه كودكان، در خطر است. در الجزاير، فجيعترين جنايات از سوي دستهاي پنهان ارتكاب مي شود تا اسلام گرايان بدان متّهم و چهره اسلام از آن زشت شود! در بوسني، در كشمير، در سومالي، در قره باغ و در برخي نقاط ديگر، مسلمانان دچار مشكلاتند. سازمان كنفرانس اسلامي مي تواند با استفاده از كميته هاي مخصوص، به اين كارها همّت گمارد و با كار مؤثّري كه همه اعضا در آن سهيمند، معضل را حل كند. ما براي فعال كردن اين سازمان در مسائل فيمابين كشورهاي خود، به جز اراده همگاني و كمك مالي از سوي كشورهاي اسلاميِ ثروتمند، به هيچ كس و هيچ چيز ديگر نياز نداريم. مخالفت احتمالي دولتهايي كه از اتّحاد مسلمين متضرّر مي شوند، نمي تواند هيچ مانعي بر سر اين راه ايجاد كند؛ مگر آن كه در اراده ما تزلزل ايجاد شود. هنگامي كه مردم مسلمان منطقه بالكان، با وحشيانه ترين روش، نسل كشي مي شدند و ملتي تنها در برابر تهاجم نظامي سازمان يافته برخي و چشمهاي بي تفاوت برخي ديگر، از هويت اسلامي خود دفاع مي كرد، جاي چنين مركزي خالي بود تا بتواند بخشي از آلام آن برادران را كم كند و وزنه مهمي در كفّه معادلات جهاني به سود آن ملت مظلوم شود! هم اكنون حضور ناوهاي بيگانه و بيش از همه، عِدّه و عُدّه امريكايي در خليج فارس - كه يك درياي اسلامي و مركز مهم انرژي براي همه جهان است - موجب ناامني است. وجود يك سازمان كنفرانس اسلاميِ مقتدر، مي تواند از يك سو با زبان عزّت و اقتدار اسلامي، بيگانگان را به رفع اين مزاحمت وادار كند و از سوي ديگر بهانه هاي اين حضور بي جا

را مرتفع سازد و هر گاه لازم باشد، نيرويي از خودِ كشورهاي اسلامي را به حراست از امنيّت و صلح، در اين منطقه بگمارد. هم اكنون اقليّتهاي مسلمان در بعضي از كشورهاي جهان، از تبعيض و ستم و رفتارهاي تعصّب آميز، به شدّت در رنجند. كمك به آنان وظيفه همه مسلمانان است. ولي براي يك كمك جدّي و قابل قبول در چهارچوب روابط بين المللي، نياز به يك مركز بين الممالك اسلامي است و كدام مركز، مناسبتر از سازمان كنفرانس اسلامي؟ دهها كار بر زمين مانده وجود دارد كه هريك به تنهايي، وظيفه همه دولتهاي اسلامي است. آنچه گفتم، نمونه هايي از آن است و در همه اين موارد، نقش هيچ دولت اسلامي نمي تواند جاي خالي يك مركز بين الدول اسلامي را پركند. برادران و ميهمانان عزيز! بياييد به حول و قوّه الهي، از اين فرصتها بهره بگيريم، به يكديگر نزديكتر شويم و مركز و نقطه اتّصالِ ميان خود را تقويت كنيم. كنفرانس اسلامي بايد قطعنامه هاي خود را تا اجراي كامل، پيگيري كند تا اين اجلاسها براي ملتهاي ما، دستاوردي داشته باشد. به علاوه بايد بتواند پارلمان بين المجالس كشورهاي اسلامي را تأسيس كند، بازار مشترك اسلامي را از صورت يك آرزوي دور، به يك واقعيّت تبديل كند، ديوان داوري اسلامي را پي ريزي نمايد و بالاخره به نمايندگي از پنجاه و پنج كشور اسلامي و يك ميليارد و چند صد ميليون نفوس، يكي از اعضاي ثابت شوراي امنيت سازمان ملل متحد باشد و تا وقتي حقِ ّ «وتو» باقي است، ششمين عضو داراي حقِّ «وتو» در آن شورا باشد. اين است آفاق آينده اين كنفرانس و همين است كه

خواهد توانست آفاق آينده امت اسلامي را ترسيم كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) مائده -15 و 16 2) انفال - 24 3) آل عمران - 139 4) عنكبوت - 69 5) انفال - 46

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار اقشار مختلف مردم به مناسبت ميلاد حضرت مهدى (عج)

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار اقشار مختلف مردم به مناسبت ميلاد حضرت مهدي (عج) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم عيد بسيار بزرگ و مسعود ميلاد حضرت خاتم الاوصيا، حضرت وليّ عصر و صاحب الزّمان ارواحناله الفداوعجّل اللَّه تعالي له الفرج را به شما برادران و خواهران عزيزي كه در اين جا تشريف داريد، بخصوص برادران و خواهراني كه از راههاي دور تشريف آورده اند و بالاخص به خانواده هاي معظّم شهدا و جانبازان و ايثارگران و همچنين به همه ملت ايران و به همه شيعيان عالم و به همه كساني كه در هر نقطه عالم، از ستم و ظلمات حكومتهاي طاغوتي رنج مي برند و اميدي مي طلبند، تبريك عرض مي كنم. يكي از مهمترين روزهاي سال، روز نيمه شعبان است كه هم مصادف با ولادت ذي جود و مسعود حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه شده است و هم شب و روز نيمه شعبان - با قطع نظر از ولادت اين بزرگوار در اين شب و روز - از ليالي و ايام متبرّكند. شب نيمه شعبان، شب بسيار متبرّكي است. تالي تلوّ ليالي قدر و وقت توجّه و تذكّر و توسّل به ذيل عنايات باري تعالي و طلب و درخواست است. اعمال و ادعيّه اي هم دارد كه اگر موفّق شده ايد و آنها را انجام داده ايد، ان شاءاللَّه مشمول قبول پروردگار باشد. اگر كساني هم غفلت كردند و توجّه نداشتند، به ياد نگهدارند كه همه سال، شب نيمه شعبان را مغتنم بشمارند. مسأله ولادت حضرت مهدي عليه الصّلاةوالسّلام وعجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف، از اين جهت هم

حائز اهميت است كه مسأله انتظار و دوران موعود را كه در مذهب ما، بلكه در دين مقدّس اسلام ترسيم شده است - دوران موعود آخرالزّمان؛ دوران مهدويت - ما به ياد بياوريم، روي آن تكيه كنيم و بر روي آن مطالعه و دقّت و بحثهاي مفيدي انجام گيرد. همه عقايد سازنده، مورد تهاجم دشمن قرار گرفته است. برادران و خواهران عزيز! اين نكته بسيار مهمّي است. توجّه بفرماييد كه ما امروز چقدر بايد هوشيار باشيم! دشمنان سراغ مجموعه احكام و مقرّرات اسلام رفتند - هر عقيده، هر توصيه اي از شرع مقدّس كه در زندگي و سرنوشت آينده فرد و جماعت و امّت اسلامي تأثير مثبتِ بارزي داشته است - و به نحوي با آن كلنجار رفتند، تا اگر بتوانند، آن را از بين ببرند؛ اگر نتوانند، روي محتوايش كار كنند! خوب، ممكن است شما بگوييد كه «مگر دشمن چه كاره است؟ چطور دشمن مي تواند عقايد اسلامي را كاري كند كه از استفاده مردم خارج شود؟» نه؛ اين خطاست. دشمن مي تواند؛ منتها نه در كوتاه مدّت، بلكه در طول سالهاي متمادي. گاهي دهها سال زحمت مي كشند، براي اين كه بتوانند يك نقطه درخشان را كور، يا كمرنگ كنند، يا نقطه تاريكي را به وجود آورند! سالهاي متمادي مي نشينند و پول خرج مي كنند! يكي زحمت مي كشد و تلاش مي كند، ولي توفيق نمي يابد؛ بعد از او كسان ديگري مي آيند. روي عقايد دنياي اسلام، از اين گونه كارها خيلي شده است. روي عقيده توحيد، عقيده امامت و اخلاقيّات اسلامي - معناي صبر، معناي توكّل، معناي قناعت - كار كرده اند! همه اينها نقاط برجسته اي هستند كه اگر ما مسلمانان درست به حقيقتشان توجّه

كنيم، تبديل به يك موتور حركت دهنده جامعه اسلامي مي شود؛ ولي وقتي روي آن كار كردند و آن را خراب و معناي آن را عوض كردند و در ذهنها به صورت ديگري جا انداختند، همين موتور محرّك، به يك داروي مخدّر و خواب آور تبديل مي گردد. اين گونه است! در مورد ماجراي اعتقاد به مهدي موعود - يعني اين كه در آخرالزّمان از خاندان پيامبر، شخصي ظهور مي كند كه دنيا را از عدل، از دادگستري و از نيكي پُر مي سازد و تبعيضها، ظلمها، سوءاستفاده ها و فاصله هاي طبقاتي را از بين مي برد - نيز خيلي كار كرده اند. اين عقيده كه همه مسلمانان هم به آن معتقدند، مخصوص شيعه نيست. البته در خصوصيات و جزئيّاتش، بعضي فِرَق، حرفهاي ديگري دارند؛ اما اصل اين كه چنين دوراني پيش خواهد آمد و يك نفر از خاندان پيامبر چنين حركت عظيم الهي را انجام خواهد داد و «يملأاللَّه به الارض قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً»(1)، بين مسلمانان متواتر است. همه، اين را قبول دارند. خوب؛ اين عقيده از آن عقايد بسيار كارگشاست كه من مختصري راجع به آن عرض خواهم كرد. به دليل همين كه كارگشاست، دشمنان از يك طرف و البته دوستان نادان هم از طرف ديگر بر آن مي تازند. گاهي دوستان نادان، از روي ناداني و بر اثر بي توجّهي، كاري مي كنند كه هيچ دشمن دانايي به آن خوبي نمي تواند ضربه بزند! حال بحث ما در مورد دشمنان داناست كه سراغ اين عقيده آمدند. من سندي را ديدم كه مربوط به دهها سال قبل؛ يعني اوايل ورود استعمار به شمال آفريقاست. كشورهاي شمال آفريقا، گرايش بسياري به اهل بيت دارند. مذهبشان

هر مذهبي از مذاهب اسلامي كه هست باشد؛ اما محبِ ّ اهل بيتند. در كشورهاي سودان و مغرب و غيره عقيده به مهدويّت خيلي پُررنگ است. آن زمان كه استعمار وارد مناطقِ مذكور شد - كه ورود استعمار به آن مناطق در قرن گذشته است - يكي از مسائلي كه مزاحم استعمار شد، عقيده به مهدويّت بود! در سندي كه من ديدم، بزرگان استعمار و فرماندهان استعماري توصيه مي كنند كه ما بايد كاري كنيم كه عقيده به مهدويّت، بتدريج از بين مردم زايل شود! آن روز استعمارگران فرانسوي و انگليسي در بعضي كشورهاي آن مناطق افريقايي بودند - فرقي نمي كند كه استعمار از كجا باشد - استعماران خارجي، قضاوتشان اين بود كه تا وقتي عقيده به مهدويّت در بين اين مردم رايج است، ما نمي توانيم كشورهايشان را درست در اختيار گيريم! ببينيد، عقيده به مهدويّت چقدر مهمّ است! چقدر خطا مي كنند كساني كه به اسم روشنفكري و به عنوان تجدّدطلبي مي آيند و عقايد اسلامي را بدون مطالعه، بدون اطّلاع و بدون اين كه بدانند چه كار مي كنند، مورد ترديد و تشكيك قرار مي دهند! اينها همان كاري را كه دشمن مي خواهد، راحت انجام مي دهند! عقايد اسلامي اين گونه است. خوب؛ حالا چرا اين كار را انجام مي دهند؟ چند خصوصيت در عقيده مهدويّت هست كه اين خصوصيات براي هر ملتي، به منزله خون در كالبد و در حكم روح در جسم است. يكي، اميد است. گاهي اوقات دستهاي قلدر و قدرتمند، ملتهاي ضعيف را به جايي مي رسانند كه اميدشان را از دست مي دهند. وقتي اميد را از دست دادند، ديگر هيچ اقدام نمي كنند؛ مي گويند چه فايده اي دارد؟ ما كه ديگر كارمان

از كار گذشته است؛ با چه كسي در بيفتيم؟ چه اقدامي بكنيم؟ براي چه تلاش كنيم؟ ما كه ديگر نمي توانيم! اين، روح نااميدي است. استعمار اين را مي خواهد. امروز استكبار جهاني مايل است كه ملتهاي مسلمان و از جمله ملت عزيز ايران، دچار روح نااميدي شوند و بگويند: ديگر نمي شود كاري كرد؛ ديگر فايده اي ندارد! مي خواهند اين را به زور در مردم تزريق كنند. ما كه در جريان خبرهاي تبليغاتي و زهرآگين دشمنان قرار داريم، به عيان مي بينيم كه اغلب خبرهايي كه تنظيم مي كنند، براي مأيوس كردن مردم است. مردم را از اقتصاد و از فرهنگ مأيوس كنند، متديّنين را از گسترش دين مأيوس كنند، آزادي طلبان و علاقه مندان به مسائل فرهنگي و سياسي را از امكان كار سياسي، يا كار فرهنگي مأيوس كنند و آينده را در نظر افرادي كه چشم به آينده دوخته اند، تيره و تار جلوه دهند! براي چه؟ براي اين كه جوشش و اميد را از اين مجموعه انساني كه با اميد كار مي كند، بگيرند و آن را به يك موجود مرده، يا شبيه مرده تبديل كنند، تا بتوانند هر كاري كه مايلند انجام دهند! با يك ملت زنده كه نمي توانند هر كاري بخواهند، انجام دهند. به يك جسم بي هوشِ مدهوشِ بي حسّي كه كنجي افتاده است، هر كس هرچه دلش خواست، مي تواند تزريق كند؛ با آن هر كاري مي توانند بكنند؛ اما با يك موجود سرحالِ زنده باهوشِ متحرّكِ فعّال كه نمي توانند هر كاري را انجام دهند! يك ملت نيز همين طور است. با ملت مسلمان و انقلابي ايران - اين مردمي كه در سايه جمهوري اسلامي زندگي مي كنند - نمي توانند هر كاري را انجام

دهند. ملتي است بيدار، زنده، متوجّه كه قدر خودش را مي داند، قدرت و عزّت خودش را مي داند، با دنيا آن طور كه شايسته خود اوست، رفتار مي كند؛ نتيجه را هم مي بينيد. اگر ملتي براي خودش تحرّكي نداشت و ارزش و آينده اي براي خود قائل نبود، دشمنان مي توانند بيايند و برايش نقشه بكشند، به او توصيه كنند، به جاي او تصميم بگيرند و عمل كنند! بدون هيچ مانعي اين كارها را مي توانند انجام دهند. اين ناشي از عدم تحرّك است. عدم تحرّك، ناشي از عدم اميد است. لذا سعي مي كنند مردم را نااميد كنند! شما بدانيد. امروز هر نفَسي و هر حنجره اي كه براي نااميد كردن مردم بدَمد و به صدا درآيد بدانيد كه در اختيار دشمن است؛ چه خودش بداند، چه خودش نداند! هر قلمي كه كلمه اي را در جهت نااميد و مأيوس كردن مردم روي كاغذ بياورد، متعلّق به دشمن است. چه صاحب اين قلم بداند، چه نداند، دشمن از او استفاده مي كند. آن وقت اعتقاد به مهدويّت و به وجود مقدّس مهدي موعود ارواحنافداه، اميد را در دلها زنده مي كند. هيچ وقت انساني كه معتقد به اين اصل است، نااميد نمي شود. چرا؟ چون مي داند يك پايان روشنِ حتمي وجود دارد؛ برو برگرد ندارد. سعي مي كند كه خودش را به آن برساند. پس، عقيده اين است. البته وقتي نتوانستند اين عقيده را از مردم بگيرند، مي كوشند آن را در ذهنهاي مردم خراب كنند. خراب كردن اين عقيده چگونه است؟ به اين صورت است كه بگويند امام زمان مي آيد و همه كارها را درست مي كند! اين، خراب كردن عقيده است. اين، تبديل كردن موتور محرّكي به يك

چوب لاي چرخ است؛ تبديل كردن يك داروي مقوّي، به يك داروي مخدّر و خواب آور است. امام زمان مي آيد انجام مي دهد، يعني چه؟! امروز تكليف شما چيست؟ شما امروز بايد چه بكني؟ شما بايد زمينه را آماده كني، تا آن بزرگوار بتواند بيايد و در آن زمينه آماده، اقدام فرمايد. از صفر كه نمي شود شروع كرد! جامعه اي مي تواند پذيراي مهدي موعود ارواحنافداه باشد كه در آن آمادگي و قابليت باشد، والّا مثل انبيا و اولياي طول تاريخ مي شود. چه علّتي داشت كه بسياري از انبياي بزرگ اولي العزم آمدند و نتوانستند دنيا را از بديها پاك و پيراسته كنند؟ چرا؟ چون زمينه ها آماده نبود. چرا اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه الصّلاةوالسّلام در زمان خودش؛ در همان مدّت كوتاه حكومت با آن قدرت الهي، با آن علم متّصل به معدن الهي، با آن نيروي اراده، با آن زيباييها و درخشندگيهايي كه در شخصيت آن بزرگوار وجود داشت و با آن توصيه هاي پيامبر اكرم درباره او - نتوانست ريشه بدي را بخشكاند؟ خودِ آن بزرگوار را از سر راه برداشتند! «قتل في محراب عبادته لشدّة عدله(2)». تاوان عدالت اميرالمؤمنين، جان اميرالمؤمنين بود كه از دست رفت! چرا؟ چون زمينه، زمينه نامساعد بود. زمينه را نامساعد كرده بودند. زمينه را زمينه دنياطلبي كرده بودند! آن كساني كه در اواخر يا اواسط حكومت علوي مقابل اميرالمؤمنين صف آرايي كردند كساني بودند كه زمينه هاي دينيشان زمينه هاي مستحكم و مادّه غليظِ متناسبِ ديني نبود. عدم آمادگي، اين طور فاجعه به بار مي آورد! آن وقت اگر امام زمان عليه الصّلاةوالسّلام در يك دنياي بدون آمادگي تشريف بياورند، همان خواهد شد! بايد آمادگي باشد. اين آمادگي چگونه است؟ اين، هماني

است كه شما نمونه هايي از آن را در جامعه خودتان مشاهده مي كنيد. امروز در ايران اسلامي چيزهايي از درخشندگيهاي معنوي وجود دارد كه در هيچ جاي دنيا نيست. تا آن جايي كه ما خبر و گزارش و اطّلاع داريم؛ از قضاياي دنيا بي خبر هم نيستيم. امروز در كجاي دنيا جواناني پيدا مي شوند كه روي شهوات نفس و روي مادّيگري پا بگذارند و سراغ معنويات بروند؟ البته گاهي يك جوان، دو جوان، يا يك آدم استثنايي گوشه اي هست - همه جاي دنيا پيدا مي شود - اما اين كه عدد عظيمي از يك نسل، اين طور باشند، كجاي دنيا هست؟ هيچ جا؛ اين جا هست! بعضي خيال مي كردند كه مخصوص دوران جنگ است. البته در دوران جنگ، زمينه هاي مناسبتري بود، برجستگي آن هم بيشتر بود؛ ليكن اين طور نيست كه بعضي خيال مي كردند. امروز هم هستند. امروز جوانان خوب، جوانان مؤمن، حزب اللهي، با گذشت از شهوات نفساني و انسانهايي كه داراي گذشت از پول و كسب ثروت و درآمد باشند، زياد هستند؛ در حالي كه البته عدّه اي هم به دنبال اين امكانات مي دوند و فضا را خراب مي كنند! عدّه اي با بلندنظري، باتقوا و با بي اعتنايي به اين زخارف، حركت مي كنند. اينها مخصوص اين كشور است. پس مي شود قدم به قدم به سمت صلاح پيش رفت. زنان نيز همين طور. شايد بشود گفت كه مجموعه زنان كشور ما از همه جاي دنيا بهترند. وقت كار كه مي رسد - كار سياسي، كار فرهنگي و كار تشكيلاتي - جلو هستند؛ وقت جهاد كه مي رسد، فرزندان خودشان را به دست خودشان به جبهه مي فرستند و وقت خانه داري و تربيت اولاد كه مي رسد، كدبانوهاي خانه دارند! همه اينها در دنيا

كمياب است. اينها خيلي ارزش است؛ اينها تربيت اسلام است؛ اينها همه اميدبخش است. همينها موجب شده است كه بحمداللَّه امروز نتايج مثبت را هم مي بينيد. البته ما هميشه اين را گفته ايم، بارها تكرار كرده ايم؛ حال خود ملت ايران، تدريجاً عزّت سياسي شان را در دنيا مي بينند. ما هميشه مي گفتيم كه بحمداللَّه ملت ايران - و به تبع ملت ايران، دولت ايران و مسؤولين كشور - در سطح دنيا عزيزند. بعضاً در گوشه و كنار، پوزخندي مي زدند كه «بله؛ مرتّب از مردم خودتان، از كشور خودتان و از خودتان تعريف كنيد!» بفرماييد؛ امروز همه اين را مي بينند. اين كنفرانس را ديديد! قبل از كنفرانس هم قضاياي ديگري بود كه ملت ايران آنها را مشاهده كرد. بحمداللَّه اين كشور، كشوري عزيز و مقتدر است؛ كشوري است كه دشمنانش هم اعتراف مي كنند كه برجسته و داراي ملتي بزرگ است و مسؤولينش بااخلاص، مؤمن، علاقه مند و تابع اسلامند. همه اينها از بركات است. پس مي شود زمينه ها را فراهم كرد. وقتي چنين زمينه هايي ان شاءاللَّه گسترش پيدا كند، زمينه ظهور حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه نيز پديد مي آيد و مسأله مهدويت - اين آرزوي ديرين بشر و مسلمين - تحقّق مي يابد. اميدواريم كه ملت ايران، مشمول توجّهات آن بزرگوار باشند. ان شاءاللَّه همه شما و همه ما، هم اين توفيق را پيدا كنيم كه روزي در ركاب آن بزرگوار باشيم، براي خدا تلاش و مجاهدت كنيم، در مقابل چشم آن بزرگوار، در راه خدا جانمان را از دست بدهيم و به فيض شهادت برسيم - كه بزرگترين شرف و افتخار است - و هم تا قبل از ظهورشان، در زمان غيبت، خداي متعال توفيق

دهد كه ما سربازان آن بزرگوار، متوسّل و متذّكرِ آن بزرگوار باشيم و اُنس و رابطه قلبي و روحي با آن بزرگوار برقرار كنيم. اگر شما از اين طرف اُنس داشتيد، از آن طرف هم جلب توجّه، جلب تذكّر و جلب لطف و محبت خواهد شد. اميدواريم ان شاءاللَّه همه مشكلات، همه موانع و همه سختيها و رنجها، به بركت اين ارتباط طرفيني، با فضل الهي و با دست قدرت پروردگار از بين برود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) كفاية الاثر، ص 89 2) -

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با علما و روحانيون در آستانه ماه مبارك رمضان

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با علما و روحانيون در آستانه ماه مبارك رمضان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به آقايان محترم و عزيز، علماي اعلام، فضلا، مبلّغان و طلّاب جوان و انقلابي خوشامد عرض مي كنم. اميدوارم كه ان شاءاللَّه اين اجتماعِ ما به عنوان خدمتگزاران بخش تبليغ دين، مورد نظر حضرت بقيةاللَّه الاعظم ارواحنافداه قرار گيرد و با ادعيّه زاكيّه آن بزرگوار و به بركت ورود در اعتاب ماه مبارك رمضان، دلها و جانهاي ما مشمول پرتو هدايتگر و روشنگر و منوّركننده الطاف الهي واقع شود. براي من توفيق بزرگي است كه در آستانه ماه مبارك رمضان، با جمع عزيزاني مانند شما ملاقاتي كنم. خصوصيت اين جمع همين است كه عمرشان، جوانيشان، نيروهايشان، به جاي صرف در منافع و مصالح شخصي و جمع كردن و گردآوردن مطاع دنيوي براي خود، صرف اهداف والاي دين و تبليغ دين و تحكيم مباني ايمان ديني در دلها مي شود. اين شرف بزرگي براي ملت ايران است كه روحانيت اسلام در اين كشور، حاوي مجموعه اي است كه حقّاً و انصافاً در مجموعه همه جمعها و سازمانهاي روحاني

در بين اديان و مذاهب عالم، بي نظير است. ماه رمضان، ماه مباركي است. بركات رمضان، از خودِ آحاد و افراد مسلماني كه مي خواهند در ضيافت الهي در اين ماه وارد شوند، شروع مي شود؛ از دلها شروع مي شود. اوّلين حقيقتي كه تحت تأثير بركات اين ماه قرار مي گيرد، دل و جان مؤمنين و روزه داران و وارد شوندگان به عتبه مقدّس و مبارك اين ماه است. از طرفي روزه اين ماه، از طرفي تلاوت قرآن در اين ماه و از طرفي اُنس با ادعيه اي كه در اين ماه وارد شده است، انسان را در معرض يك تزكيه و تهذيب و تصفيه باطني قرار مي دهد و ما همه به اين تصفيه احتياج داريم. علاوه بر اين كه هر فرد مسلماني احتياج دارد به اين كه در اين ماه ذخيره تقوا و پرهيزكاري و تهذيب و تزكيه را براي خود فراهم كند، ما منسلكين در سلك روحانيت، بيشتر از ديگران به اين معنا احتياج داريم. به قول آن عارف معروف(1) كه مي گويد: «آب كه از بركات الهي است، همه پليديها و ناپاكيها را از بين مي برد؛ هر جسمي كه با آب تماس مي گيرد، پاك مي شود؛ ولي خود آب تحت تأثير تماس با ناپاكها و ناپاكيها، به تصفيه احتياج پيدا مي كند و خداي متعال در يك گردش طبيعي، آب را به بخار تبديل مي كند؛ به آسمان مي برد، از بالا مجدّداً به صورت قطرات باران به زمين برمي گرداند، پليديها را از آن جدا مي كند، آن را تصفيه مي كند و باز به صورت ماء طهور در اختيار افراد انسان و ساير موجودات قرار مي دهد.» گوينده اين سخن حكمت آميز مي گويد: «اين جان شما، معارف شما،

نصايح شما، بلكه خود قلب و روح شما، همان ماء طهوري است كه ناپاكيها را از انسانها مي زدايد؛ اما خود اين ماء طهور بتدريج به تصفيه و تزكيه احتياج پيدا مي كند و تزكيه و تصفيه آن، جز با يك عروج معنوي، جز با يك گردش معنوي به سمت علويّات - كه آن هم با ذكر و دعا حاصل خواهد شد - ممكن نمي شود.» با ذكر، با توجّه، با توسّل، با مناجات، با نافله، با تضرّع در مقابل خداوند، با تفكّر در آيات آفاقي و انفسي، اين ماء طهور باز همان طهارت خود را به دست مي آورد؛ آماده مي شود تا باز هم با پليديها مواجه گردد و آنها را از جسم و جان بشر و عالم بزدايد. بنابراين، ماه رمضان فرصت اين عروج معنوي است. هميشه فرصت هست. ماه شعبان و ماه رجب نيز همين طور است. ايام ديگر سال هم براي انسانهايي كه اهل ذكر و توجّهند، همين طور است؛ «انّما تنذر من اتّبع الذّكر»(2). پيروي از ذكر - يعني به يادآوردن و توجّه كردن - مايه نجات جان بشر است. در همه ايام سال، در همه شبها، در نيمه شبها، با تلاوت قرآن، با تدبّر در قرآن، با خواندن اين دعاهاي پُرمغز و عميق و اين لحن عاشقانه اي كه در اين دعاها هست - بخصوص ادعيّه صحيفه مباركه سجّاديه - مي شود اين تسويه باطن را به وجود آورد؛ ولي ماه رمضان يك فرصت استثنايي است. ليالي و ايام اين ماه، هر ساعت و هر دقيقه اش براي انسان - بخصوص براي جوانان - يك فرصت است. شما فضلاي جوان كه بحمداللَّه جواني خودتان را به توفيق الهي در

خدمت دين و شريعت و تبليغ قرار داده ايد، خيلي بايد بهره ببريد و از قبل از ورود در ماه رمضان، در همين روزهاي معدودي كه باقي مانده است، خودتان را آماده كنيد. شما از امثال اين بنده حقير آماده تر هستيد. هم از لحاظ روحي آماده تريد، هم گرفتاريهاي كمتري داريد و هم از نورانيّت بيشتري برخورداريد. اين را قدر بدانيد، مغتنم بشماريد و خودتان را باز هم هرچه بيشتر براي برداشتن بارهاي سنگينتر و انجام بخشيدن به كارهاي بزرگتر آماده كنيد. هنوز اين جامعه و اين كشور و اين دنياي بزرگ و اين تاريخ، به تلاش شما - آن هم تلاش مقدّس و پاكيزه - خيلي احتياج دارد. بايستي از اين فرصتها حدّاكثر استفاده را بكنيد. در زندگي شما عزيزان، يك عامل ديگر هم براي مبارك بودن اين ماه وجود دارد و آن تبليغ است، كه اجتماع امروز ما هم به مناسبت تبليغ است. تبليغ به اين شكلي كه در ميان ما معمول است، امر خيلي بديعي است. حقيقتاً هيچكدام از روشهاي تبليغي، هنري، وسايل ارتباط جمعي و رسانه ها، جاي اين تبليغ را نمي گيرد. نمي خواهم عرض كنم كه اين تبليغ مغني از آنهاست؛ ليكن آنها هم مغني از اين تبليغ و از اين سبك و اين روش نيست. اين كه انساني روبه رو با مؤمنين در اجتماعات هرروزه يا هرشبه پياپي بنشيند و براي آنها با روشهايي كه بايد مورد توجّه قرار گيرد به بيان معارف الهي را بپردازد، نصيحت كند، اخلاق فاضله را براي آنها بشكافد، صراط مستقيم را در مقابلشان قرار دهد و آن را برايشان تبيين كند و ميان گوينده و مخاطب، نفسها و نگاهها

و دلها بر هم گره بخورد، اين چيز بسيار بااهميتي است. جامعه روحانيت و حوزه هاي مباركه علميّه نبايد اين را به هيچ قيمت از دست بدهند. البته همين طور هم هست؛ هم طلّاب و فضلا و عاملان تبليغ در اين راه قدر اين تبليغ را مي دانند، هم بزرگان تا سطح عاليِ مراجع معظّم به اين سبك تبليغ اهميت مي دهند و بايد هم اهميت بدهند؛ چون بسيار حائز اهميت واقعي است. اين تبليغ داراي سه ركن اصلي است كه من مختصراً عرض مي كنم: يك ركن، منشأ اين تبليغ است؛ يك ركن، هدف اين تبليغ است؛ يك ركن، ابزار و وسايل و شيوه هاي اين تبليغ است. منشأ اين تبليغ چيست و چه بايد باشد؟ منشأ اين تبليغ بايد فكر، انديشه، خردمندي، اخلاص و معنويّت باشد؛ يعني تبليغ بايد از يك منبع نوراني سرچشمه بگيرد. اگر اين تبليغ از روي هواي نفس شد، براساس انگيزه هاي ناسالم شد، از روي بي اعتنايي به اصل كار شد و آن منشأ را نداشت، تأثير آن هم تأثير آن سرچشمه فيّاضي نخواهد بود كه از يك منشأ عزيز و پُربار حقيقي سرچشمه مي گيرد و مي ريزد؛ منقطع و ناسالم و آلوده خواهد شد. منشأ بايد هم فكر و انديشه و مطالعه و تأمّل و تدبّر باشد و هم اخلاص و نصح و علاقه به مخاطب كه براي او تبليغ مي كنيم. در تبليغاتي كه در دنيا براي بعضي از فرق - كه من نمي خواهم اسم بياورم - مي شود و مي گويند مبلّغان فلان فرقه در آفريقا يا در فلان جا رفتند، اين حرفها را زدند، اين كارها را كردند، با اين هدف است كه آنها مي خواهند نشان دهند

كه تبليغشان ناشي از همين منشأ مبارك است - يعني از عشق و نصح نسبت به مخاطبان - ليكن حقيقت قضيه غير از اين است. معلوم شد كه گروههاي تبشيري از صدوپنجاه سال پيش، دويست سال پيش، به عنوان مقدّمه استعمار، چه كارهايي را در كشورهاي ديگر - چه در كشورهاي آسيايي و چه بيشتر از آن در كشورهاي آفريقايي - انجام دادند. در خود اروپا هم وضع بدتر از اين حرفهاست، كه قابل ذكر نيست؛ ليكن در شما اين ممكن واقع است و گذشته تبليغي ما نيز همين را نشان مي دهد كه تبليغ ناشي از انديشه و فكر و مطالعه و تدبّر و رسيدگي است. شما به آثار تبليغي برخي از بزرگان نگاه كنيد! اغلب كتابهاي مرحوم آيةاللَّه شهيد مطهّري رضوان اللَّه تعالي عليه سخنرانيهاي اوست؛ يعني تبليغات اوست كه با همين روش و سبكي كه شما امروز انجام مي دهيد، ابلاغ شده است، تبليغ شده است، رسانده شده است و ببينيد چقدر پرمايه و پرمغز است. از اين قبيل، الي ماشاءاللَّه چه در دوران قبل از انقلاب و چه بعد از آن وجود دارد. همچنين منشأ بايد همان اخلاص و صفا و عشق و علاقه به مخاطبان را داشته باشد؛ «عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكم بالمؤمنين رؤوف رحيم»(3). اين، خصوصيتِ آن مبلّغِ اوّل و داعيِ اوّل است كه شما دنبالش حركت مي كنيد. بايد با مردم اين گونه بود. با اين منشأ بايد با مردم حرف زد. وقتي كه مبلّغ با اين احساس و با آن مايه فكري سخنش وارد ميدان مي شود، مثل مغناطيس دلها را جذب مي كند، مثل قطرات آب زلال در سخت ترين سنگها هم اثر مي گذارد

و در زمين مناسب باروري مي دهد؛ «والبلد الطّيّب يخرج نباته بإذن ربّه».(4) آنچه كه شما از اين زلال معنوي به سرزمين دلهاي مردم و ذهنهاي مردم سرازير كنيد، فوراً پرورش مي يابد و رشد مي كند، كه نمونه هاي آن را در زندگيهاي خودمان مشاهده كرديم و يك نمونه اش همين انقلاب است. اين انقلابِ عظيم، مهمترين ركن و عاملش همين تبليغات بود؛ حال تحليلگران مادّي هرطور مي خواهند تبليغ كنند، بكنند. آنچه كه ما ديديم و حس كرديم، اين است و هر هدف بزرگي هم با اين تأمين خواهد شد. هدف بايد «صراط اللَّه» باشد؛ «صراط اللَّه العزيز الحميد»(5)، «انّك علي صراط مستقيم»(6)، «ادع الي سبيل ربّك»(7). هدف تمام پيامبران، كشاندن مردم به صراط مستقيم است و صراط مستقيم هم يعني عبوديت؛ «و ان اعبدوني هذا صراط مستقيم»(8). بايد مردم را به عبوديّت الهي كه همان صراط مستقيم است، سوق دهيد. البته اين عبوديّت، در زمينه اخلاق، در زمينه عمل فردي و در زمينه عمل اجتماعي كاربرد دارد، كه وقتي بحث عمل اجتماعي پيش آمد، آن وقت بحثهاي سياسي، تحليلهاي سياسي - تبيين سياسي - هم در حوزه كار شما قرار مي گيرد. اشتباه كساني كه در گذشته مسائل سياسي را از تبليغ كنار مي گذاشتند، در اين بود كه عبوديّت را به منطقه فردي منحصر مي كردند. آنها اين جا را غلط مي فهميدند و غلط عمل مي كردند. بله؛ هدف، كشاندن مردم به عبوديّت است؛ منتها عبوديّت منطقه وسيعي در زندگي انسان دارد و آن منطقه به عمل شخصي منحصر نيست. وقتي كه عمل جامعه، عمل يك مجموعه عظيم انساني و مردم يك كشور، عمل اقتصادي، عمل سياسي و موضعگيريهاي سياسي مشمول بحث عبوديّت

شد، آن وقت دعوت شما هم مي تواند شامل اين مسائل باشد و بايد هم باشد؛ چاره اي نداريد. بايد درس اخلاق بگوييد، درس اخلاق سياسي هم بگوييد، درس اخلاق و معنويّت هم بگوييد، تحليل سياسي هم بدهيد، دشمن دروني را هم - كه نفس امّاره يا شيطان رجيم است - معرفي كنيد، دشمن اجتماعي را هم - كه شيطان بزرگ يا شيطانهاي گوناگونند - معرفي كنيد، ايادي و اذناب شيطان را هم معرفي كنيد. وقتي معناي عبوديّت الهي اين شد كه انسان از «انداد اللَّه» اجتناب كند و تبرّي جويد، بايد از همه اَشكال آن تبرّي جويد. «انداد اللَّه»، يك وقت نفس پليد انساني است كه درون اوست؛ «نفسك التي بين جنبيك(9)». يك وقت شيطان است كه در دعاي صحيفه سجّاديه مي گوييد كه «او را در وجود من مستقر كردي و به چيزي كه مرا از آن متمكّن نكردي، تمكّن بخشيدي.» يك وقت هم شيطانهاي قدرتمند عرصه سياسي اند كه براي اغوا و راهزني و تسلّط و ضربه زدن و به جهنّم كشاندن ملتها و شعوب بشري منتظر نشسته اند. «انداد اللَّه» اينهايند. دعوت به عبوديّت، نفي اينها را مي طلبد؛ چاره اي نداريد. ما توصيه نمي كنيم كه منبرها و سخنرانيها را به جنبه هاي فردي و شخصي منحصر كنيد؛ نه. ممكن است يك سخنراني، يك منبر، يك سلسله منبر، منحصر به اين معاني باشد - مانعي ندارد - اما در كنار آن بايستي صحنه زندگي اجتماعي - سياسي انسان هم ميدان عبوديت الهي باشد. آن جا هم بايستي طواغيت ازاله و زدوده شوند و افشا گردند. عامل سوم، عبارت از روش است. روشها خيلي مهمّ است. در همين آيه مباركه «ادع

الي سبيل ربّك بالحكمة(10)»، روش را بيان فرموده است. سخن حكمت آميز، يعني سخن محكم، سخن غيرمشتبه، سخن غيرموهون و غير ضعيف. حكمت، همه اينها را دارد. سخن حكيم است، يعني هم حكمت آميز است، هم مستحكم است، هم در مقابل متشابه است؛ «بالحكمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالّتي هي احسن(11)». گفتگو، مذاكره، با ذهنها مواجه شدن، مخاطب قراردادن دلها و ذهنها، با لسان مبين و با روش برادرانه حرف زدن، بسيار بسيار مهمّ است. عزيزان من! از جمله چيزهايي كه در تبليغ بسيار مهمّ است، اين است كه شما پاسخ استفهامهاي مخاطبان خود را بدهيد. اگر جواني جلوِ ما نشسته است و ده، بيست سؤال در ذهن اوست، ما هم يك سخنراني يكساعته براي او مي كنيم، در حالي كه هيچيك از سؤالات او جواب داده نشده است، آيا به نظر شما اين سخنراني موفّق است؟ البته كه نه. ما بايد سؤالهاي ذهن او را كه احياناً بر زبان نمي آورد، يا نمي تواند به زبان بياورد، يا خودش متوجّه نيست كه اين سؤالها را بايد به زبان آورد، يا موقعيت مقتضي نيست، پاسخ دهيم. چطور مي شود پاسخ داد؟ وقتي كه استفهامهاي او كشف شود و ما بدانيم در ذهن او چيست. اين قدر كه من به فضلاي جوان و به علما توصيه مي كنم كه با نسل جوان تماس بگيريد، براي اين است. با نسل جوان تماس بگيريد، سؤالهاي اينها را بخواهيد، استفهامهاي اينها را بشناسيد، ببينيد وقتي پاي صحبت روحاني مي نشينند، چه مي طلبند؛ نه اين كه چه توقّع دارند شما بگوييد، بلكه چه توقّع دارند براي آنها تبيين شود. اين شناختن نيازها، خيلي مهمّ است. از اين بالاتر، نيازهاي جماعت

مردم است. گاهي يك نياز تبليغي در جامعه وجود دارد، آحاد هم به آن توجّه ندارند؛ ولي شما مي دانيد كه اين نياز هست. مثلاً شما تبليغات دشمن را گوش كرديد، ديديد كه دشمن متمركز و متوجّه به چيست؛ مي فهميد كه بايد اين را مورد توجّه قرار دهيد و ازاله پليدي و دفن تبليغات كذب دشمن را بكنيد؛ در حالي كه ممكن است خود آن مخاطبان به آن توجّه نداشته باشند. اين مي شود رفع نياز. عزيزان من! يكي از خدمتهايي كه دشمنان ما به ما مي كنند، همين است كه به ما نشان مي دهند در تبليغ روي چه نقاطي بايد متمركز شويم. امروز اگر شما نگاه كنيد، مي بينيد كه همه دستگاههاي تبليغي دشمن دست به دست هم داده اند و تبليغات خود را بر روي چند نقطه متمركز كرده اند. در رأس آنها هم تبليغات صهيونيستهاست. صهيونيستها كه عرض مي كنيم، فقط مراد ما دولت صهيونيست غاصب نيست؛ او بخشي از مجموعه صهيونيستهاست؛ مجموعه صهيونيستهايي كه سرمايه داران بزرگ كشورهايي از جمله امريكا را تشكيل مي دهند و بر سياست آن كشور مسلّطند. امروز متأسّفانه كشور امريكا، دولت امريكا، كنگره امريكا، در زمينه هاي گوناگون - مالي، تبليغاتي، فرهنگي و غيره - اسير طلسم صهيونيستند. تبليغات رسانه اي دنيا هم غالباً در اختيار اينهاست. اين خبرگزاريهاي معروفي كه شما مي بينيد، عمده شان در اختيار همين مجموعه اند. بعضيها هم كه متعلّق به آنها نيستند، با آنها هم جهتند. اگر شما تبليغات اينها را نگاه كنيد، مي بينيد كه در مورد كشور عزيز و ملت بزرگ و قهرمان و درعين حال مظلوم ما، بر روي چند نقطه متمركزند: اوّل، اختلاف و دوئيت و تفرقه است؛ همان داستان قديمي «تفرقه بينداز،

حكومت كن»؛ همان درد و بلاي عمده اي كه از قديم در جان ملتها مي افتاده است. درصدند تفرقه ايجاد كنند، يا اگر هرچه تلاش كردند ديدند نمي توانند تفرقه ايجاد كنند، شايعه تفرقه بيندازند. شما ملاحظه كنيد، همين كنفرانس اسلامي بحمداللَّه و به عزّت الهي، موجب عزّت امت اسلامي و ملت عزيز ايران شد؛ «من كان يريد العزّة فللَّه العزة جميعاً»:(12) هركس عزت مي خواهد، سراغ خدا برود؛ خدا به او عزت خواهد داد. در اين كنفرانس، اين آيه شريفه خودش را نشان داد و دست قدرت الهي و عزت الهي، ملت ايران و دولت ايران و مسؤولان كشور و دست اندركاران را در دنيا مثل خورشيدي روشني بخش و بامشكوة و منور جلوه داد. علي رغم ميل امريكا، به وسيله اين اجلاس باشكوهي كه در اين جا تشكيل شد، همه سياستهاي امريكا در مورد ايران شكست خورد. ديدند كه اين اجلاس، نشان دهنده وحدت، يكپارچگي، مديريّت قوي، همكاري صميمانه بين مسؤولان كشور و مسؤولان و مردم است و قدرت و توانايي انجام كارهاي بزرگ و پيچيده و مركّب را ديدند. حالا چه كار بايد بكنند؟ شروع به ساختن شايعات و ايجاد اختلاف كردند. از روز اوّل تشكيل كنفرانس تا به حال شايعه اختلاف را همين طور ترويج مي كنند. البته كسي هم گوشش بدهكار نيست، اعتنايي هم نمي كند؛ چون شواهد و قرائن و نصوص و همه چيز برخلاف شايعات آنهاست؛ اما آنها كار خودشان را مي كنند. پيداست كه به مسأله اختلاف خيلي اهميت مي دهند. شما بايد درست نقطه مقابل اين جريان حركت كنيد. اوّلاً سعي كنيد اختلاف نباشد، ثانياً سعي كنيد شايعه اختلاف كه دشمن آن را رشد و پرورش مي دهد، نباشد. كساني كه شايعه اختلاف را

در داخل تقويت مي كنند، مثل كساني هستند كه خود اختلاف را دامن مي زنند. دستهاي حقير و ضعيف و پليدي سعي مي كنند ايجاد اختلاف كنند. اگر هم ديدند نمي شود اختلاف به وجود آورند، سعي مي كنند شايعه پراكني كنند كه بله، اختلاف هست. مثل اين كه دشمن سعي مي كند به جبهه حق شكست وارد كند. وقتي كه ديد نمي تواند، شايعه مي اندازد كه بله، شكست مي خورند؛ الان است كه شكست بخورند؛ الان است كه عقب نشيني كنند! كار دشمن همين است؛ شما بايد نقطه مقابل او حركت كنيد. اين خدمتي است كه دشمن به ما مي كند. دشمن به ما نشان مي دهد كه روي اين نقطه حسّاس است و در واقع معلوم مي شود كه ما بايستي روي اين نقطه متمركز شويم. البته نسبت به رفتار دشمن، عكس العملي و انفعالي حركت نمي كنيم؛ يك تجزيه و تحليل منطقي و خردمندانه است. نقطه دوم، تيره وتار و مبهم جلوه دادن آينده است. سعي دشمن اين است كه نشان دهد آينده مبهم و تيره وتار است و معلوم نيست كه چه خواهد شد و به كجا مي رسند. وظيفه مبلّغ دين و مبلّغ معنويت و پيام آور حقيقت اين است كه مردم را اميدوار كند و يأس را از آنها بزدايد. يأس، بزرگترين دشمن يك ملت است. بايد تلاش گردد كه يأس از مردم زدوده شود. نگاه كنيد ببينيد در منطقه اي كه مورد بحث شماست، مخاطبتان چه زباني نياز دارد. به هر تقدير بايد مانع شويد كه يأس در دلها راه پيدا كند. كاري كه دشمن مي خواهد بكند، اين است كه يأس را بر دلها حاكم كند و هر كس به گونه اي مأيوس باشد: دانشجو يك طور، دانش آموز يك طور، كارگر يك طور،

روحاني يك طور، كاسب يك طور، اداري يك طور، مسؤول دولتي يك طور، مسؤول بلندپايه يك طور. هركدام روشهايي دارند؛ ما از نزديك مي بينيم. روشهايي دارند كه حتّي برخي از مسؤولان بلندپايه را هم در يك كشور مأيوس كنند. ما مسؤولاني را از كشورهاي ديگر مي بينيم كه گاهي با ما صحبت مي كنند، دلشان پر از يأس است. واقعاً آدم مأيوس چه كار مي تواند بكند؟ ما سعي كرديم يأس را از دلهاي آنها بيرون بكشيم و به جايش اميد تزريق كنيم. بحمداللَّه ملت ما، ملت اميدوار و بانشاطي است. در مردم اميد را تزريق كنيد. يك مركز ديگر كه دشمن روي آن كار مي كند، ارزشها و پايه ها و اساس انقلاب است. دشمن مي خواهد ايمان مردم به آن عاملي كه توانست اين حركت عظيم و معجزآسا را تقريباً نوزده سال قبل به وجود آورد و آن را تا امروز نگه بدارد و جنگ را به نفع اسلام و مسلمين به پيروزي برساند، در دلها و ذهنها از بين ببرد. خيلي بايد مراقب باشيد. مي خواهند مردم را به پايه ها و به اصول انقلاب و به اين حركت و نهضت عظيم و به پايه هاي جمهوري اسلامي بي اعتقاد و آنها را متزلزل كنند. دشمني آنها با اشخاص نيست. دشمني آنها با فلان عنوان مخصوص نيست. دشمني با اصل اين حركت عظيم است؛ دشمني با انقلاب است. كسي كه اين را نفهمد، چقدر غافل است! نقطه مقابل اين حركت، حركت شما در تبليغ است. اگر آن منشأ تبليغي، آن هدف تبليغي و اين روشها و ابزارها و شيوه هاي تبليغي مورد نظر باشد، موفّقترين و ماندگارترين و عميقترين روشهاي تبليغي همين كاري است كه شما به صورت سنّتي

انجام مي دهيد. من به شما عرض كنم كه به فضل الهي اين را ما به چشم خودمان مشاهده كرديم و ديديم كه دست قدرت الهي، اين ملت را حمايت و پشتيباني مي كند. نه قدرت امريكا، نه قدرتهاي عظيم مالي و اقتصادي، نه قدرتهاي جاسوسي و امنيتي و نه قدرتهاي مخرّب نظامي، هيچكدام قادر نيستند اين ملت مؤمن و انقلابي و شاداب و جوان و پراميد را از راه عزّت و عظمت اسلام كه پيش مي برد و پرچم اسلام را كه بر دست گرفته است و به اهتزاز درمي آورد، برگردانند و او را در نيمه راه متوقّف كنند. اميدواريم كه خداوند متعال به شما توفيق دهد و لطف كند. راه شما را هموار كند، دل شما را روشن كند، همه شما و ما را مشمول ادعيّه زاكيّه حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه قرار دهد. شبهاي قدر را هم قدر بدانيد. بنده هم از همه شما ملتمس دعا هستم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مقصود «مولانا»ست كه در مثنوي به اين مطلب پرداخته است. 2) يس: 11 3) توبه: 128 4) اعراف: 58 5) ابراهيم: 1 6) زخرف: 43 7) نحل: 125 8) يس: 61 9) بحارالانوار، ج 70، ص 64 10) نحل: 125 11) نحل: 125 12) فاطر: 10

خطبه هاى مقام معظم رهبرى در اولين جمعه ماه مبارك رمضان

خطبه هاي مقام معظم رهبري در اولين جمعه ماه مبارك رمضان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم «الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوب اليه و نؤمن به و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه؛ سيّدالانبياء والمرسلين، سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين المنتجبين. سيّما بقيه اللَّه في الارضين . قال اللَّه

الحكيم في كتابه: «هوالذي بعث في الاميّين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب والحكمة».(1) پروردگارا! با همه وجود و با همه حواس و احساسات و مشاعر خود، تو را سپاس مي گوييم كه به ما فرصت عنايت كردي تا يك ماه رمضان ديگر را درك كنيم و يك بار ديگر در مهمانسراي الهي و معنوي مبارك تو وارد شويم. اگر اين فضل و لطف بزرگ الهي با اين توفيق همراه شود كه بتوانيم اين بار از ضيافت الهي حقيقتاً استفاده كنيم و بر سر سفره انعام و احسان الهي بهره مند شويم، چنانچه تا آخر عمر يكسره شكر اين نعمت را بگزاريم، شكر لازم و حقيقي را نگزارده ايم. به شما برادران عزيز و خواهران گرامي و نمازگزاران، ورود در ساحت اين ميهمانسراي الهي را تبريك عرض مي كنم. آنچه كه امروز در خطبه اوّل عرض مي كنم، اوّلاً توصيه همه شما برادران و خواهران عزيز به تقواست. هدف از روزه، تقواي الهي است و يكي از بزرگترين دستاوردهاي ماه مبارك رمضان است. اميدوارم من و شما بتوانيم به بركت اين ماه، در رفتار خود، در گفتار خود، در احساسات و انديشه هاي خود، تقواي الهي و آن مراقبت عظيم را حاكم كنيم و خود را يك قدم به كمال انساني نزديك سازيم. بعد هم صحبت كوتاهي درباره روزه است كه وظيفه عمده در اين ماه مبارك به حساب مي آيد. خداي متعال بشر را طوري آفريده است كه به تربيت احتياج دارد. هم از بيرون بايد او را تربيت كنند، هم از درون خودش بايد خودش را تربيت كند. در مقوله مسائل معنوي، اين تربيت، يكي تربيت فكر و

قواي عقلاني اوست كه محلّ اين تربيت، تعليم است و يكي تربيت نفس و قواي روحي و قوه غضبيّه و شهويّه اوست كه نام اين تربيت، تزكيه است. اگر انسان تعليم درست و تزكيه درست شود، همان مادّه مستعدّي است كه در كارخانه مناسبي شكل مطلوب خود را پيدا كرده و به كمال رسيده است. هم در اين نشئه وجود او منشأ بركت و خير و مايه آبادي جهان و آبادي دلهاي انسانهاست، هم وقتي وارد نشئه ديگر شد و به عالم آخرت قدم گذارد، سرنوشت او همان سرنوشتي است كه همه انسانها از اوّل تا امروز مشتاق آن بوده اند؛ يعني نجات، زندگي ابدي سعادتمندانه و بهشت. لذا انبيا از اوّل تا نبّيِ مكرّم خاتم صلّي اللَّه عليه وآله سلّم، هدف خود را تعليم و تزكيه معيّن كرده اند: «يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب والحكمة». انسانها را، هم تربيت عقلاني و فكري مي كنند و هم تربيت روحي. تمام عبادات و تكاليف شرعي اي كه من و شما را امر كرده اند تا انجام دهيم، درحقيقت ابزارهاي همين تزكيه يا همين تربيت است؛ براي اين است كه ما كامل شويم؛ ورزش است. همچنان كه اگر ورزش نكنيد، جسم شما ناتوان، بي قدرت و آسيب پذير خواهد شد و اگر بخواهيد جسم را به قدرت، به زيبايي، به توانايي، به بروز قدرتها و استعدادهاي گوناگون برسانيد، بايد ورزش كنيد. نماز، ورزش است؛ روزه، ورزش است؛ انفاق، ورزش است؛ اجتناب از گناهان، ورزش است؛ دروغ نگفتن، ورزش است؛ خيرخواهي براي انسانها، ورزش است. با اين ورزشها، روح زيبا و قوي و كامل مي شود. اگر اين ورزشها انجام نگيرد، ممكن است به ظاهر خيلي پسنديده به نظر بياييم؛ اما

باطنمان يك باطن ناقص و نحيف و حقير و آسيب پذير خواهد بود. روزه، يكي از اين ورزشهاست. روزه فقط اين نيست كه انسان نخورد و نياشامد. اين نخوردن و نياشاميدن، بايد از روي نيّت باشد، والاّ اگر شما يك روز به خاطر گرفتاري و يا اشتغال به كار، دوازده ساعت، پانزده ساعت فرصت نكنيد چيزي بخوريد، هيچ ثوابي به شما نخواهند داد. اما همين امساك را وقتي با نيّت انجام داديد - «اجعلنا ممّن نوي فعمل»؛ نيّت كند و به دنبال آن، عمل انجام دهد - اين همان گوهر درخشاني مي شود كه به شما ارزش مي بخشد و روحتان را قيمتي مي كند. شرط روزه، نيّت است. نيّت يعني چه؟ يعني اين عمل را،اين حركت را، اين امساك و تمرين را، جهت دادن براي خدا، در راه خدا، به خاطر انجام دستور الهي. اين است كه به هر كاري ارزش مي بخشد.لذا در دعاي شب اوّل ماه مبارك مي خوانيد كه: «اللّهم اجعلنا ممن نوي فعمل ولا تجعلنا ممن شقي فكسل»(2). كسالت، بي رغبتي و بي نشاطي براي كار - چه كار معنوي و چه كار مادّي - شقاوت است. روزه، يكي از بهترين كارهاست. با اين كه به ظاهر اقدام نكردن است؛ اما در باطن اقدام است، عمل است، كار مثبت است. چون شما نيّت اين كار را داريد؛ لذا از هنگامي كه وارد صحنه روزه داري مي شويد - يعني از بعد از لحظه طلوع فجر - تا آخر روز به طور دائم به خاطر اين نيّت، در حال عبادتيد. اگر هم بخوابيد، عبادت مي كنيد. همين طور راه برويد، عبادت مي كنيد. اين كه از قول نبّي اكرم عليه و علي آله الصّلاة والسّلام نقل شده است

كه فرمود: «انفاسكم فيه تسبيح و نومكم فيه عبادة(3)»؛ خوابيدن و نفس كشيدن شما عبادت است، خواب چطور عبادت مي شود؟ نفس كشيدن چطور «سبحان اللَّه» گفتن مي شود؟ اين به خاطر آن است كه شما بي كار هم كه باشيد، هيچ اقدامي هم كه نكنيد، چون با اين نيّت وارد اين وادي شده ايد، يكسره در حال عبادتيد. در روايت ديگر مي فرمايد: «نوم الصّائم عبادة و صمته تسبيح(4)»؛ سكوت هم كه مي كنيد، مثل اين است كه «سبحان اللَّه» مي گوييد. و «عمله متقبّل و دعائه مستجاب(5)»؛ عمل شما مقبول، و دعايتان مستجاب است. سكوت شما عبادت است، نفس كشيدن شما عبادت است، خوابيدن شما عبادت است. چرا؟ چون شما اين امساك و اين دست كشيدن از بخشي از لذّات جسماني را، براي خدا در يك مدّت سي روزه - ماه رمضان - تجربه مي كنيد. همه اين عبادت و ديگر عبادات، برگرد اين محور مي گردد كه انسان با مشتهيّات نفساني و با لذايذي كه انسان را به پستي مي كشانند و برده مي كنند، مبارزه كند. افسار گسيخته كردن نفس انساني، هنر نيست. هر چه در توان داري لذّت ببري، براي انسان كمال نيست؛ اين از مقوله حيوانيّت است. انسان هم يك جنبه حيواني دارد؛ تقويت جنبه حيواني است. البته جنبه حيواني هم جزو ماست و نخواستند كه ما آن را نداشته باشيم. خوردن، آشاميدن، استراحت كردن، لذّت مباح بردن، جزو وجود ماست؛ اشكال هم ندارد و كسي آنها را منع هم نكرده است. آنچه ممنوع است، اين است كه انسان در اين جنبه غرق شود. مادّيگري، انسان را به غرق شدن در اين جنبه مي كشاند. اديان و روشهاي عقلاني عالم - كه روش الهي،

مبتني بر پايه هاي عقلاني است - جلوِ انسان را مي گيرد، تا در اين سراشيب لذّت بري از لذايذ و مشتهيّات زندگي، اختيار خود را از دست ندهد و فرو نغلتد. هر دعوتي كه انسان را به لجام گسيختگي در لذّات بكشاند، دعوت به آتش و دعوت به بدبختي و هلاكت است. به طور كلّي ، دعوت انبيا، دعوت حكما، دعوتهاي الهي، در جهت كفّ نفس از اين لذايذ است، كه روزه هم از اين قبيل است. به همين خاطر است كه در روايات ما، ماه رمضان يك صحنه مناسب شمرده شده است؛ براي اين كه انسان در اين ماه تمرين كند و مجموعه گناهان را ترك گويد. يك روايت از امام صادق عليه الصّلاة والسّلام است كه خطاب به «محمّدبن مسلم» مي فرمايد: «يا محمّد! اذا صمت فليصم سمعك و بصرك و لسانك و لحمك و دمك و جلدك و شعرك و بشرك(6)». امام صادق به اين يار و شاگرد نزديك خودشان مي فرمايند كه وقتي روزه مي گيري، بايد شنوايي تو روزه گير باشد، بينايي تو روزه بگيرد، زبان تو روزه بگيرد، گوشت و خون و پوست و موي و بشره تو روزه دار باشد؛ دروغ نگويي، انسانهاي مؤمن را دچار بلا نكني، دلهاي ساده را اغوا نكني، براي برادران مسلمان و جامعه اسلامي توطئه درست نكني، بدخواهي نكني، بددلي نكني، تهمت نزني، كم فروشي نكني، امانتداري كني. انساني كه در ماه رمضان با كفِ نفس خود، از خوردن و آشاميدن و مشتهيّات نفساني و جنسي روزه مي گيرد، بايد زبان خود، چشم خود، گوش خود، و همه اعضا و جوارح خود را روزه دار بداند و خود را در محضر خداي متعال و دوري گزيده از

گناهان بينگارد. دنباله روايت مي فرمايد: «ولايكون يوم صومك كيوم فطرك»؛ روز روزه تو، مثل روز فطر تو نباشد؛ مثل روزهاي عادّي باشد. روز ماه رمضان هم همان گونه رفتار كني كه در روزهاي عادّي رفتار كردي. بايد به تربيت نفس توجّه كني و اين فرصت را مغتنم بشماري. در يك روايتي ديگر مي فرمايد: «صوم النّفس امساك الحواس الخمس عن سائر المأثم»(7). از اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام نقل شده است كه روزه نفس، غير از روزه جسم و روزه شكم است. روزه نفس انسان اين است كه همه حواس پنجگانه او از گناهان امساك كنند. «و خلوّ القلب من جميع اسباب الشّر»؛ دل از همه موجبات و اسباب شرّ و فساد خالي شود. با خداي متعال و با بندگان خدا، دل را صاف و بي غلّ و غش كنيم. در اين جهت، روايات زيادي هست. برادران و خواهران عزيز! از اين فرصت استفاده كنيم. ماه رمضان يك فرصت بسيار مغتنم است، براي اين كه خودمان را به خدا نزديك كنيم، به كمال نزديك كنيم، از مفاسد دور كنيم، از گناهان پاك كنيم. اين دعاهايي كه در اين ماه هست، اين استغفاري كه در اين ماه مستحب است، همه فرصت است؛ مبادا اين فرصتها از دست برود. اين ماه رمضان به زودي تمام خواهد شد. اگر تا ماه رمضان ديگر زنده بمانيد، آن هم مثل برق و باد خواهد گذشت. اين فرصتهاي ذي قيمت از دست خواهد رفت؛ از هر روز و ساعتش بايد استفاده كنيد. من به شما برادران و خواهران نمازگزار؛ بخصوص به جوانان توصيه مي كنم كه از اين بهار رحمت الهي استفاده كنيد، استغفار كنيد، درِ خانه خدا

برويد، از گناهان تن و گناهان روح و گناهان فكر و قلب استغفار كنيد. آن جامعه اي كه اين طور محلّ استغفار الهي و توبه الي اللَّه باشد، جامعه نوراني خواهد بود و به بركت آن نورانّيت، پروردگار متعال خيرات را بر جامعه نازل خواهد كرد؛ همچنان كه به بركت همين دلهاي پاك و ارواح طيبه شما مردم در طول اين هجده، نوزده سال پيروزي انقلاب، بركات و خيرات و لطف خودش را بر اين ملت و بر اين كشور نازل كرده است. براي حفظ و جلب رحمت الهي، بايد به درِ خانه خدا رفت. چند جمله هم به عنوان دعا عرض كنم. همه از خداي متعال در اين لحظات مُشْرف به اذان ظهر، حاجات عمده ملت مسلمان، امّت مسلمان و اين ملت بزرگ را بخواهيم: «نسئلك اللّهم و ندعوك، باسمك العظيم الاعظم، الاعزّ الاجلّ الاكرم يااللَّه يا رحمن يا رحيم يا مقلّب القلوب.» پروردگارا! دلهاي ما را بر دين و ايمان ثابت بدار. قدمهاي ما را در راه خودت ثابت و مستحكم بدار. نصرت خود را بر ملت ايران و بر امّت اسلامي نازل كن. دشمنان اسلام و مسلمين را مخذول و منكوب بگردان. در اين ماه، رحمت خود را بر جسمها و روحها و محيط زندگي ما ببار. پروردگارا! دلهاي ما را از آنچه كه هست، با يكديگر مهربانتر كن. پروردگارا! اين ملت را در ميان ملل دنيا سربلند بگردان؛ گرفتاريهاي او را برطرف كن؛ همه امورش را اصلاح فرما و كساني را كه به اين ملت خدمت مي كنند، مشمول رحمت و لطف خود قرار بده. پروردگارا! ما را با قرآن و با اسلام زنده بدار؛

با قرآن و با اسلام و در راه آنها بميران؛ با قرآن در قيامت محشور بگردان . پروردگارا! قلب مقدّس وليّ عصر را از ما راضي و خشنود كن؛ ادعيّه زاكيّه آن بزرگوار را شامل حال ما بگردان. پروردگارا! ارواح طيّبه شهداي عزيز ما، روح مطهّر امام الشهداء رضوان اللَّه عليه را از ما راضي و خشنود بگردان؛ راه ما را راه آنان و سرانجام ما را سرانجام آنان قرار بده. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هواللَّه احد. اللَّه الصمد، لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً احد.(8) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه رب العالمين. والصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين. سيّما عليّ اميرالمؤمنين و سيّدة المعصومةالزّهراءالجليله سيّدة نساءالعالمين والحسن والحسين سيّدي شباب اهل الجَنّه و علي بن الحسين زين العابدين و محمّدبن علي الباقر و جعفربن محمّدالصادق و موسي بن جعفر الكاظم و علي بن موسي الرّضا و محمّدبن علي الجواد و علي بن محمد الهادي و الحسن بن علي الزكّي العسكري والحجّةالقائم المهدي. حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّةالمسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. من در اين خطبه هم برادران و خواهران عزيز را به تقواي الهي دعوت و توصيه مي كنم. موضوعي كه در اين خطبه در نظر داشتم عرض كنم، به نحوي نيست كه بشود در اين هواي باراني - كه ذهن من مشغول به برادران و خواهراني است كه در خيابانها و فضاي باز ايستاده اند - به تفصيل وارد اين موضوع شوم و حرف بزنم. ناگزير به يك اشاره و مختصري اكتفا خواهم كرد و اگر توفيقي دست داد كه باز هم در يكي از جمعه هاي اين

ماه، به زيارت نمازگزاران در نمازجمعه مشرّف شوم، شايد تفصيل بيشتر را در آن هنگام و آن فرصت عرض كنم. خلاصه اي كه به نظرم مي رسد الان عرض كنم، اين است كه استكبار بر روي تبليغات، خيلي حساب مي كند و البته اين غلط هم نيست! به يك معنا دستگاه استكبار، اشتباه هم نمي كند كه بر روي تبليغات حساب مي كند. هم در زمينه هاي سياسي، كه ما وقتي در زمينه سياسي بحث مي كنيم، جبهه مقابل را تعبير به «استكبار» مي كنيم - كه اين نامگذاري دلايلي دارد - و هم وقتي در جبهه مبارزه ي فرهنگي بحث مي كنيم، جبهه مقابل را «فرهنگ غربي» يا «فرهنگ تهاجم» مي گوييم - كه اين نامگذاري هم باز دلايل خودش را دارد - فعلاً بحث من بر سر مواجهه استكبار با نظام جمهوري اسلامي است. در واقع استكبار، تبليغات را ميداندار مبارزه عليه خط و ربط و جهتگيري ملت مسلمان كرده است. نه اين كه بخواهيم بگوييم از حالا، بلكه از همان ماههاي اوّل پيروزي انقلاب، اين كار شد. منتها در واقع، اقبال با استكبار نبود؛ كما اين كه امروز هم در اين جهت، اقبال با استكبار نيست! آنها كه روي تبليغات حساب مي كنند، از اين باب است كه اثر تبليغات را در دنيا ديده اند. فرض بفرماييد كه تبليغات در اين قضاياي تبديل و امحاي نظامهاي ماركسيستي در اروپاي شرقي، نقش خيلي عجيبي داشت. ما بخصوص بعضي از اين قضايا را با دقّت دنبال مي كرديم و اثر تبليغات را لحظه به لحظه مي ديديم. فرض كنيد در روماني، تبليغات امريكايي و غربي، قدم به قدم آن مردم را راهنمايي مي كرد؛ يا قبل از آن در تبليغات

لهستان، در آن نهضت همبستگي كه زمان حكومت ماركسيستي داشتند، تبليغات راديو امريكا و تبليغات جهاني، مردم را تقريباً قدم به قدم هدايت مي كرد كه چه كار بكنيد، به كدام سمت حركت كنيد، چه كسي را بلند كنيد و چه كسي را به زمين بزنيد! اينها را ديده اند؛ حتي در شوروي سابق و در جاهاي ديگر نيز همين طور. اشتباه آنها اين است كه ايران اسلامي را با اروپاي شرقي و ملت ايران را با ملتهاي اروپاي شرقي مقايسه مي كنند؛ در حالي كه ملت ايران، تفاوتهاي عجيب و عميقي با آنها دارد. اوّلاً اين ملت، سوابقي از اين استكباري كه سردمداران اين راديوها هستند - مثل امريكا و مثل انگليس - دارد، كه اين سوابق، شكاف و فاصله را زياد كرده است. اين ملت، دهها سال چوب خباثت و ملعنت و دشمني اينها را خورده است - اينها كه فراموش نمي شود - بعد، از اوّل انقلاب تا به حال، غرض ورزيِ اينها را در تبليغات ديده است. مثلاً در جنگ تحميلي، همين ملت ايران و همين جوانان آحاد مردم در جبهه هاي جنگ بودند؛ كس ديگري نبود. اينها مي ديدند كه تبليغات استكباري، چطور واقعيّات جنگ را صد و هشتاد درجه عكس آنچه كه بود، منعكس مي كرد! مي خواستند عراق را در تبليغات خودشان، موجّه، مقبول، پيروز و مظّفر منعكس كنند - با آن همه جنايتي كه آن وقت از آن جبهه سر مي زد - و ايران را با اين جوانان نوراني، با اين مردم مؤمن، با اين انسانهاي والا و بزرگوار، با اين اخلاقيّات برجسته و پيشرفته، با اين ايثار، با اين خداترسي و با اين روحها و

دلهاي نازنين در اين مردم، در چهره دژخيمي معرفي كنند! خوب؛ مردم اينها را يادشان است و فراموش نكرده اند كه تبليغات خصمانه عليه ما كه از طرف استكبار اداره مي شود، اين گونه بدنام و بدسابقه است. لذاست كه تبليغاتشان اثري نمي بخشد. هر چه حركت مي كنند، فايده اي ندارد! اما ملت ايران بايد بداند كه آنها روي تبليغات اهميت مي دهند. ببينيد؛ يك بديها و نابسامانيهايي در بين ما، براي دشمن ما مطلوب است؛ مي خواهند اينها تحقّق پيدا كند. اگر توانستند كه اين نابسامانيها و بديها و زشتيها و خرابيها را به وجود آورند، كه خوب، به وجود مي آورند. منتها نمي توانند؛ وقتي نمي توانند، حداقل اين است كه در تبليغاتشان اين طور وانمود كنند كه اين بديها هست! اين براي آنها، مقداري از موفقيّت است كه ممكن است ذهنهاي بعضيها را آشفته كند، دلهاي بعضيها را بلرزاند، يا دوستان جمهوري اسلامي را در خارج از اين كشور، مردّد كند. من چندي پيش هم در صحبتي گفتم كه در واقع دشمنان ما با نقاطي كه در تبليغاتشان برجسته مي كنند، نوعي خدمت به طرّاحان و گردانندگان نظام جمهوري اسلامي مي كنند! آن خدمت اين است كه مشت خود را باز مي كنند؛ نشان مي دهند كه بر روي چه چيزهايي حسّاسيت دارند. امروز اگر من بخواهم به صورت خلاصه عرض كنم كه اينها بر روي چه چيزهايي حسّاسيت دارند، بايد عرض كنم در درجه اوّل، اين سه چيز است: يكي اختلاف. اصرار دارند وانمود كنند كه در نظام جمهوري اسلامي، اختلاف هست. يك وقت مي گويند: اختلاف بين مسؤولين. يك وقت مي گويند: اختلاف بين دست اندركاران نظام. در دايره اي وسيعتر، يك وقت مي گويند: اختلاف بين مردم و مسؤولين.

يك وقت مي گويند: اختلاف بين مردم! سعي مي كنند اين طور وانمود كنند كه اختلاف هست. حتّي بعد از برگزاري كنفرانس اسلامي باشكوهي كه در تهران تشكيل شد، همه دست اندركاران و سياسيّون دنيا مبهوت شدند؛ چون ديدند مسؤولين جمهوري اسلامي يك مجموعه اند. به قول جوانان: يك تيم كامل؛ هر كسي كار خود را انجام مي دهد، همه هم هماهنگ. خيلي براي آنها شگفت آور بود؛ چون تبليغات دشمن، عكس اين را القا نموده و فرياد كشيده و تبليغ كرده بود! اين جا ديدند نخير؛ اين طور نيست، بلكه يك مجموعه هماهنگ با يك تمركز قوي بر روي مسائل مشتركي، هر كسي كار و وظيفه و روابط تعريف شده خود را مي شناسد و عمل مي كند. اين را سعي مي كنند؛ حتّي بعد از آن هم كه اين، به روشني و وضوح نشان داده شد، باز تبليغات دشمنان، به زبانهاي مختلف، مرتب سعي مي كنند همين را هم مخدوش كنند. پس يكي مسأله اختلاف است. مسأله دوم، گرايش به غرب، يا گرايش به امريكاست. مرتّب سعي مي كنند اين را هم القا كنند كه بله، در ايران يك جناح - گاهي مي گويند يك جناح، گاهي مي گويند كسي، گاهي مي گويند مجموعه اي، گاهي مي گويند مردم، گاهي مي گويند دولتيها - دلشان مي خواهد كه به غرب، گرايش پيدا كنند؛ طرف غرب - طرف امريكا - بروند و آشتي كنند! دلشان خوش است به اين كه اين را تبليغ كنند؛ چون اگر مي توانستند چنين كاري را انجام دهند، البته مي كردند؛ حالا كه نتوانستند و مي بينند كه نظام جمهوري اسلامي، جهتگيري منطقي و عقلايي و مستدلّ خود را به طور مستحكمي حفظ كرده است، مصلحت خودشان مي دانند كه اينها را تبليغ

كنند. مي گويند: فلان كس به امريكا گرايش دارد، فلان كس به غرب گرايش دارد، فلان كس حركت چنين مي كند و با ديگران مخالف است! براي اين كه شايد بتوانند در داخل، دلهايي را متزلزل كنند، شايد بتوانند در بين مردم، اختلاف بيندازند، شايد بتوانند دوستان را در دنيا متزلزل كنند! اين هم يك نقطه ديگر است كه روي اين، بسيار مانور و حركت مي كنند. نقطه سوم هم بي اعتقادي مردم به اسلام و نظام و ايمان اسلامي است. اين را هم به شدّت تبليغ مي كنند. خوب؛ در داخل كشور، جوانان ما، دانشجويان ما، همين دانشگاه تهران ما، همين مسجد دانشگاه، شاهد عبادت و راز و نياز و نماز جماعت و اعتكاف و روزه داريِ برجسته ترين جوانان اين مملكت است. بهترين جوانان هر كشور، جواناني هستند كه صاحب فكر و با انديشه باشند. قاعدتاً و غالباً در ميان دانشجويان، اين طور كساني به صورت وافر پيدا مي شوند؛ البته در بين غيردانشجويان هم اين طور جوانان خوب هستند. ولي در زمان قديم - زمان ما كه جوان بوديم - در ميان دانشجويان، در دانشگاه تهران و بعضي دانشگاههاي ديگر و در همه ايران، شايد هزار نفر اعتكاف نمي كردند! در قم كه مركز دين و عبادت بود، شايد چند صدنفر طلبه اعتكاف مي كردند. معمول نبود؛ مردم دور بودند. عزيزان من! من اين را همين جا بگويم كه دستهايي - تبليغات دروغين و گاهي احمقانه و گاهي خبيثانه - مي خواهند اين طور وانمود كنند كه مردم در سابق، از حالا ديندارتر و با اخلاقتر بودند! اين، دروغ است. سابق يعني چه وقت؟ يعني دويست سال قبل؟ بله، ممكن است؛ البته آن را هم ما چيزهايي

شنيده ايم، نديده ايم. آن سابقي كه ما يادمان است - پنجاه سال قبل، چهل سال قبل، سي سال قبل - انسان كه در ماه رمضان به شهر تهران وارد مي شد، اصلاً حال و هواي روزه در اين شهر نبود! مردم راه مي رفتند و راحت سيگار مي كشيدند، غذا مي خوردند، ساندويچ مي خوردند! اصلاً كسي احساس نمي كرد كه اين جا روزه است! مشهد كه شهري مذهبي بود - ما در مشهد بوديم - مردم راحت و علني روزه مي خوردند؛ كانّه در بعضي از بخشهاي شهر، اصلاً ماه رمضان نيامده است! در مساجد - ظهر ماه رمضان در غالب مساجدي كه انسان سر مي زد و مي رفتيم، مي ديديم - پنجاه نفر، چهل نفر، حداكثر صد نفر جمعيت نشسته بودند؛ مگر اين كه در جايي يك منبريِ معروفِ خوش بياني باشد! امروز شما نگاه كنيد! همه جا روزه دار است، همه جا در حال ذكر و در حال توجّه است و بهترين روزه داران از ميان جوانانند. جلسات قرآن، جلسات دعا، جلسات توسّل، جلسات تضّرع و سخنرانيهاي طولاني هست. اصلاً آيا با گذشته قابل مقايسه است؟ اعتكاف نيز همين طور بود. اصلاً اعتكاف در گذشته خيلي كم بود؛ سخت بود، كار مشكلي بود. بايد سه روز، روزه مي گرفتند، در مسجد مي ماندند و از مسجد بيرون نمي رفتند؛ همه كس حاضر نبود. امروز جوانان ما - در دنيايي كه نسل جوان روز به روز، رو به فساد بيشتر مي رود - در اين مملكت، روزبه روز پاكيزه تر، طاهرتر و نوراني تر مي شوند. آن وقت تبليغات استكباري، اين كشور و اين جوانان، اين دانشگاه، اين دانشجو و اين استاد دانشگاه و نيز اين طبقات گوناگون مردم را كه همه سعي مي كنند به خدا نزديك شوند،

و خودشان را بيشتر با اسلام و احكام اسلامي منطبق كنند، مي كوشد اين گونه وانمود كند كه از اسلام دور شده اند! نظام اسلامي آن چنان جوانان را تربيت كرده و آن چنان حكومتي آورده است كه وقتي همه دنيا از فسادهاي اخلاقي رنج مي برند، اينها درامانند. در كشور بزرگ امريكا، بسياري از مصلحين و متفكّران و مردان روحاني، فريادشان از فسادي كه در آن جا حاكم است، بلند است، همه مي نالند و راه علاجي پيدا نمي كنند؛ اما نظام جمهوري اسلامي در چنين شرايطي توانسته است محيطي امن و امان براي نسل جوان به وجود آورد. اين سه محور براي تبليغات آنهاست. البته عزيزان من! شما بدانيد ما حالا در نمازجمعه اين قضايا را اين طور راحت مطرح مي كنيم و مردم عزيز ما هم بحمداللَّه هوشيارند، خودشان متوجّهند و اين حرفها را تا اعماق جانشان مي پذيرند؛ ولي طرف مقابل كه استكبار باشد، براي اين كه همان حرفها را جا بيندازد، بيچاره ميلياردها دلار خرج مي كند؛ ميلياردها! اگر شما بدانيد كه همين راديو بي.بي.سي و همين راديوها و تلويزيونهاي امريكايي و راديوهاي صهيونيستي، چقدر خرج مي كنند براي اين كه شايد اين حرفها را به گوش مردم برسانند تا شايد يك نفر باور كند! خوب؛ «قل هل ننبئّكم بالاخسرين اعمالا، الذّين ضلّ سعيهم في الحياة الدّنيا»(9)، مصداق كاملش همينها هستند! تلاش مي كنند، زحمت مي كشند، مي نشينند، طرّاحي مي كنند، وسايل فنّي مدرن مي سازند، راديوها و تلويزيونهايشان چه مي كنند، براي اين كه شايد اين حرفها را به گوش مردم برسانند، تا به دلهاي آنها اثر كند! مردم هم، خيليها كه اصلاً اعتنا و اعتماد نمي كنند، گوش نمي كنند؛ بعضيها هم كه مي شنوند، اكثرش را باور نمي كنند. اگر

هم كسي اشتباه كرده باشد، با توضيحي كه داده مي شود، در او اثر مي كند. اين هم لطف الهي است. به هر حال اين سه محور، از محورهاي حسّاس دشمن است. پس، اختلاف را مي خواهد و تبليغ مي كند. گرايش به غرب و به امريكا و اصرار و نيّت يك اقدام نادرست و غيرمنطقي را مي خواهد و در زمينه ارتباط با جبهه استكبار، تبليغ مي كند - كه البته همه اينها خلاف واقع است؛ نه آن درست است، نه اين - و گرايش مردم به سمت بي اعتمادي به دين و اسلام و نظام اسلامي را هم تبليغ مي كند كه اين هم خلاف واقع ديگري است. الحمدللَّه روش شما مردم هم پاسخ همه اينها را داده است. اين نمازجمعه و اين مراسم ماه رمضان است. عزيزان من! هر چه مي توانيد، وحدتتان را بيشتر حفظ كنيد، اتّحادتان را با هم حفظ كنيد، دلها را به هم نزديك كنيد. دولت و ملت، هر چه مي توانيد به هم نزديك شويد. در مقابل جبهه استكبار، هر چه مي توانيد خودتان را يكپارچه كنيد. هر چه مي توانيد خود را به خدا و درِ خانه خدا نزديك كنيد. از خدا بخواهيد، به خدا اعتماد كنيد و به خدا پناه ببريد. خداي متعال، همچنان كه در اين هجده، نوزده سال، پشتيبان ملت ايران بود و ملت ايران را امروز از صورت يك ملتِ بدون هيچ گونه تجهيزات، به اين عزّت و عظمت و پيشرفت مادّي و معنوي رسانده است، باز هم قادر است كه اين ملت را بر دشمنانش - بر دشمنان پر سروصدا و پر هاي وهويش - به طور كامل پيروز كند و چشم اين ملت و

اين مردم - بخصوص ايثارگران و خانواده هاي شهدا - را روشن فرمايد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. انا اعطيناك الكوثر. فصل لربّك وانحر. ان شانئك هوالابتر.(10) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته پيام به مردم قم به مناسبت سالروز قيام نوزدهم ديماه 18/10/1376 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم سلام بر برادران و خواهران عزيز و مردم مؤمن و انقلابي و شجاع قم فرا رسيدن نوزده ديماه در هر سال خاطره ي يكي از مهمترين روزها در تاريخ انقلاب اسلامي را در ذهنها زنده مي كند. خاطره يي كه هم تبيين كننده ي سمت و سوي اصلي انقلاب، و هم روشنگر نقش مردم عزيز و شريف قم است. در چنين روزي بود كه مردم قم اولين حركت بزرگِ مردمي بر ضد دستگاه فاسد و وابسته و ضد دين را، به راه انداختند. و براي دفاع از امام بزرگوار، در مقابل وابستگانِ به استكبار، سينه ي خود را سپر ساختند و جمعي از بهترين جوانان آنان در راه خدا شهيد شدند. و اين سرآغازي بود براي حركت عظيم ملت ايران. اكنون با گذشت بيست سال از آن روز ملت ايران شاهد بنيان رفيع جمهوري اسلامي است كه مايه ي عزت اسلام و سربلندي ملت ايران در جهان و در تاريخ است. امروز نيز اسلام و نظام اسلامي و ارزشهاي والايي كه شهيدان ما به عشق آن جان باختند، همچنان مورد بغض و عناد دشمنان است، و همچنان قدمهاي ثابت و دلهاي باايمان را، به دفاع از اين حقايق برمي انگيزد. ملت ايران با مدد الهي و توجهات حضرت ولي اللَّه الاعظم با شجاعت و هوشياري و موقع شناسيِ خود توانسته است همه ي توطئه ها را تاكنون خنثي كند. و دشمنان چه جبهه ي استكبار و صهيونيسم و چه

دشمنان حقير و نوكرصفت داخلي را به عقب نشيني وادار كند. از اين پس نيز به همين نحو خواهد بود، و به فضل الهي با هوشياري و موقع شناسي خود شجاعانه اقدام خواهد كرد و دشمن را مأيوس خواهد نمود. از خداوند متعال دوام فضل و رحمتش بر ملت عظيم الشأن ايران و الطاف ويژه اش براي شما مردم قم را مسألت مي نمايم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته - سيد علي خامنه اي - 18/10/1376

--------------------------------------------------------------------------------

1) جمعه: 2 2) الاقبال باعمال الحسنة، ج 1، ص 1376 3) امالي شيخ صدوق، ص 84 4) ثواب الاعمال، ص 75 5) ثواب الاعمال، ص 75 6) المقنعة، ص 310 7) غررالحكم: ح 5889 8) توحيد: 4 - 1 9) كهف: 103 - 104 10) كوثر: 3 - 1

خطبه هاي نماز جمعه تهران

خطبه هاي نماز جمعه تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نتوكّل عليه. نؤمن به و نستغفره و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته. بشير رحمته و نذير نقمته. سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين المعصومين. سيّما بقيّةاللَّه في الارضين و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. همه برادران و خواهران عزيزِ نمازگزار را در اين ساعات و روزها و شبهاي مغتنم و متبرّك، به اغتنام فرصت و بهره گيري از بركاتي كه براي مؤمنين، در ايام و ليالي اين ماه، به وفور از سوي پروردگار عالم اعطا مي شود، توصيه مي كنم. همه را و خودم را به رعايت تقواي الهي، مراقب خدا بودن، مراقب رفتار خود و گفتار

خود در برابر خدا و مراقب خارراهها، لغزشگاهها و جاهايي كه نفس انسان قدرت آن را ندارد كه با استقامت و با عدم تزلزل، به راحتي آن راه را بپيمايد، توصيه مي كنم. انسان بايد در زندگي فردي و اجتماعي، مراقب وسايلي كه خداي متعال براي عبور از اين لغزشگاهها قرار داده است، باشد. وسيله اي قرار داده است كه انسان بتواند خود را حفظ و به مقصد نزديك كند و از امكاناتي كه براي رسيدن به سرمنزل مقصود، در اختيار مؤمنين گذاشته است، بهره برداري كند. مراقب اين امور بودن، تقواست و همان طور كه بارها شنيده ايد، يكي از هدفهاي مهمِّ روزمّره ماه رمضان اين است كه ما تقوا پيدا كنيم؛ «لعلّكم تتّقون(1)». و بنده وقتي اعمالي را كه در ماه رمضان، از سوي شارع مقدّس مورد اهتمام است، ملاحظه مي كنم - يعني روزه ماه رمضان، تلاوت قرآن مجيد، خواندن دعاهاي مأثور و توسّلاتي كه به ذيل عنايات حضرت باري تعالي وجود دارد - مي بينم در ميان اين چهار عنصر بسيار مهم كه روزه ماه رمضان، واجب هم هست، آنچه براي ما خيلي اهميت دارد، استغفار است؛ طلب مغفرت، طلب گذشت از سوي پروردگار عالم نسبت به آنچه از روي قصور، از روي جهالت و خداي نكرده از روي تقصير، از ما سر زده است. من در سال گذشته در همين ايام ماه مبارك رمضان، درباره توبه و استغفار در اين ماه مبارك، مفصّلاً عرايضي را عرض كردم. امروز قصد ندارم كه مجّدداً درباره استغفار، به عنوان يك بحث فكري يا يك بحث قرآني و حديثي صحبت كنم؛ بلكه مي خواهم به مناسبت نزديكي ليالي مباركه قدر - اين شبهاي

عزيز و بسيار مهم - مسأله استغفار را يادآوري كنم. عزيزان من؛ برادران و خواهران! قدم اوّل، طلب مغفرت كردن از خداي متعال و به خدا بازگشتن است. توبه، يعني به سوي خدا برگرديم. هرجا كه شما باشيد، در هر حدّي از كمال كه باشيد - حتّي در حد اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام - باز به استغفار احتياج داريد! خداي متعال به پيغمبرش مي فرمايد: «واستغفر لذنبك»،(2) «فسبّح بحمد ربّك و استغفره(3)». بارها در قرآن، خداي متعال به پيغمبر مي فرمايد «استغفار كن». با اين كه پيغمبر معصوم است، گناه از او سر نمي زند و از دستور الهي تخلّف نمي كند، اما به او هم مي فرمايد «استغفار كن»! البته اين كه استغفارِ اوليا و بزرگان از چيست، خود مقوله قابل بحثي است. استغفار آنها از گناهاني چون گناهان امثال ما نيست؛ آن گناهان از آنها سر نمي زند. مقام آنها بالاست. قرب به حضرت ربوبي و مقام ربوبّيت، در حدّ اعلاست. در آن مقام قرب، گاهي چيزهايي كه براي ما مباح است - شايد حتّي چيزهايي كه براي ما مستحبّ است - براي آن بزرگواران مانع و رادع است. آنها مناسب با شأن آن قرب است؛ كه استغفار مي كنند؛ آن هم استغفار جدّي، نه استغفار صوري. دعاي كميل را ببينيد! اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام در دعاي كميل - كه طبق روايات، اين دعا از آن بزرگوار صادر شده است - انشاءً و در اوّل بار، با شروع دعا به استغفار مي پردازد. اوّل، خدا را به اسمش، به قدرتش، به عظمتش، به صفات جلال و جمالش سوگند مي دهد و بعد از آن همه قسم دادن، شروع مي كند به استغفار كردن: «اللّهم اغفرلي الذّنوب التي تهتك

العصم»(4)، تا آخر. دعاي ابي حمزه ثمالي و دعاهاي گوناگون ديگر از اين انسانهاي بزرگ، همين طور است. من و شما به استغفار احتياج داريم. اي مؤمنين؛ عزيزان؛ اي دلهاي پاك و صاف! مبادا مغرور شويد و بگوييد ما كه گناهي نكرده ايم! چرا؛ غرق قصوريم، غرق تقصيريم! «و ما قدر اعمالنا في جنب نعمك».(5) آنچه كار خوب كه ما به خيال خودمان انجام مي دهيم، در مقابل نعم پروردگار و در مقابل حقّ شكر الهي، چه ربطي و چه نسبتي دارد؟! چقدر قابل ذكر است؟! ما نمي توانيم آن حقّ شكر را ادا كنيم؛ نمي توانيم! «لاالذي احسن استغني عن عونك»(6) مگر مي شود انسان از تفضل و لطف الهي، در آني از آنات، مستغني باشد؟! هميشه محتاجيم؛ هميشه هم لطف پروردگار مي رسد: «خيرك الينا نازل(7)». ما هم از اداي شكر عاجزيم و اين قصور، يا تقصير است و به هرحال طلب مغفرت مي خواهد. شب قدر، فرصتي براي مغفرت و عذرخواهي است. از خداي متعال عذرخواهي كنيد. حال كه خداي متعال به من و شما ميدان داده است كه به سوي او برگرديم، طلب مغفرت كنيم و از او معذرت بخواهيم، اين كار را بكنيم، والّا روزي خواهد آمد كه خداي متعال به مجرمين بفرمايد: «لايؤذن لهم فيعتذرون(8)». خداي نكرده در قيامت، به ما اجازه عذرخواهي نخواهند داد. به مجرمين اجازه نمي دهند كه زبان به عذرخواهي باز كنند؛ آن جا جاي عذرخواهي نيست. اين جا كه ميدان هست، اين جا كه اجازه هست، اين جا كه عذرخواهي براي شما درجه مي آفريند، گناهان را مي شويد و شما را پاك و نوراني مي كند، از خداي متعال عذرخواهي كنيد. اين جا كه فرصت هست، خدا را متوجّه به خودتان و

لطف خدا و نگاه محبّت الهي را متوجّه و شامل حال خودتان كنيد. «فاذكروني اذكركم(9)»؛ مرا به ياد آوريد، تا من شما را به ياد آورم. در همان لحظه اي كه شما دلتان را متوجّه خداي متعال و خدا را در دل خودتان حاضر مي كنيد و به ياد خدا مي افتيد، خداي متعال در همان لحظه، چشم لطف و مهر و عطوفتش متوجّه شماست؛ دست لطف و بذل و بخشش او به سوي شما دراز است. خدا را به ياد خودتان بيندازيد، والّا روزي خواهد رسيد كه خطاب الهي به سمت گناهكاران مي آيد كه «انّا نسيناكم(10)»؛ ما شما را فراموش كرديم، ما شما را به دست فراموشي سپرده ايم، برويد! عرصه قيامت اين گونه است. امروز كه خداي متعال اجازه داده است كه شما به زاري، تضّرع و گريه بپردازيد، دست ارادت به سوي او دراز كنيد، اظهار محبّت نماييد و اشك صفا و محبّت را از دل گرم خودتان به چشمهايتان جاري سازيد. اين فرصت را مغتنم بشماريد، والّا روزي هست كه خداي متعال به مجرمين بفرمايد: «لاتجأروا اليوم(11)»؛ برويد، زاري و تضّرع نكنيد، فايده اي ندارد: «انّكم منّا لاتنصرون(12)». اين فرصت، فرصت زندگي و حيات است كه براي بازگشت به خدا در اختيار من و شماست و بهترين فرصتها ايامي از سال است كه از جمله آنها ماه مبارك رمضان است و در ميان ماه مبارك رمضان، شب قدر! شب قدر هم در ميان اين سه شب است. طبق روايتي كه مرحوم «محدّث قمي» نقل مي كند، سؤال كردند كه كدام يك از اين سه شب - يا دو شب بيست ويكم و بيست وسوم - شب قدر است؟ در جواب

فرمودند: چقدر آسان است كه انسان، دو شب - يا سه شب - را ملاحظه شب قدر كند. چه اهميت دارد بين سه شب مردّد باشد. مگر سه شب چقدر است؟ كساني بوده اند كه همه ماه رمضان را از اول تا آخر، شب قدر به حساب مي آوردند و اعمال شب قدر را انجام مي دادند! قدر بدانيد. ملتي كه دل خود را با خداي خود اين گونه صاف كند كه درِ خانه خدا برود، از خدا صادقانه بخواهد و به خدا صادقانه پناه ببرد، هرگز بدبخت و روسياه نخواهد شد؛ دچار فساد، دچار ذلّت، اسير دشمن و دچار اختلاف داخلي نخواهد شد. آنچه از اين بدبختيها بر سر ملتها مي آيد، «فبما كسبت ايديكم(13)»؛ بر اثر كوتاهيها، غفلتها، گناهان و فسادهايي است كه خودمان براي خودمان درست مي كنيم! كسي كه درِ خانه خدا مي رود، خود را يك قدم به عصمت و به حفظ و نگهداري از گناه نزديك مي كند. به خدا پناه ببريم، از خدا بخواهيم، براي خدا كار كنيم و قدم برداريم و دلها را به خدا بسپريم. صفاي دلهايمان را با ياد خدا روزافزون كنيم. وقتي دلها با صفا شد؛ وقتي دلها چنگ در دنيا نزد و اسير دنيا و مادّيات نشد، آن وقت جامعه، جامعه اي مي شود با مردمي حقيقتاً نوراني و باصفا و پاك. چنين مردمي، خوب تلاش مي كنند، خوب كار مي كنند، دنياي خودشان را هم خوب مي سازند. دلبسته نبودن به دنياي شخصي، معنايش نساختن دنيا نيست؛ آبادي دنيا، كاري براي خدا و جزو كارهاي اُخروي است. آنچه كه به آبادي زندگي مادّي مي انجامد، چيزي است كه خدا از ما خواسته است و اين هم

يك عمل اُخروي است. همين هم وقتي با ياد خدا همراه باشد، بهتر، روانتر، شيرينتر و كاملتر انجام مي گيرد. اين روزها را قدر بدانيد. شبهاي قدر را حقيقتاً قدر بدانيد. قرآن صريحاً مي فرمايد: «خير من الف شهر(14)»؛ يك شب بهتر از هزار ماه است! اين خيلي ارزش دارد. شبي است كه ملائكه نازل مي شوند. شبي است كه روح نازل مي شود. شبي است كه خداي متعال آن را به عنوان سلام دانسته است. سلام، هم به معني درود و تحيّت الهي بر انسانهاست، هم به معناي سلامتي، صلح و آرامش، صفا ميان مردم، براي دلها و جانها و جسمها و اجتماعات است. از لحاظ معنوي، چنين شبي است! شبهاي قدر را قدر بدانيد و براي مسائل كشور، مسائل خودتان، مسائل مسلمين و مسائل كشورهاي اسلامي دعا كنيد. كشورهاي اسلامي چقدر مشكلات دارند! حلّ آن مشكلات را از خدا بخواهيد. براي همه انسانها دعا كنيد. براي هدايت انسانها، براي خودتان، براي زندگيتان، براي مسؤولينتان، براي كشورتان، براي گذشتگانتان و براي آن چيزي كه مي خواهيد خداي متعال به شما بدهد، دعا كنيد. اين ساعات و دقايق را قدر بدانيد. بنده هم از همه شما برادران و خواهران عزيز، در شبهاي مبارك قدر، ملتمس دعا هستم. چند جمله هم دعا كنيم، ان شاءاللَّه در اين ساعاتِ مقارن با ظهر، دعاها مقبول اجابت شود: نسألك اللّهم و ندعوك. باسمك العظيم الاعظم، الاعّز الاجّل الاكرم يا اللَّه. پروردگارا! ما را به درك ليلة القدر موفّق فرما. ليلةالقدر را براي ما بهتر از هزار ماه قرار بده. دعاهاي ما را در آن شب مستجاب كن. سلام و تحيّت ما را اكنون و در

آن شب، به محضر ولي و امام ما حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه برسان. ما را در آن شب مبارك، مشمول ادعيّه زاكيّه آن بزرگوار فرما. پروردگارا! ملت ايران را عزيز كن. احكام اسلام را در همه عالم مستقر و حاكم گردان. دشمنان اسلام، دشمنان ايران، دشمنان اين ملت و دشمنان نظام جمهوري اسلامي را سركوب و منكوب فرما. همه انسانها را در همه جاي عالم، به سمت حق هدايت فرما. پروردگارا! پيوند برادري و صلح و صفا را ميان ملت ما از هميشه بيشتر گردان. پروردگارا! شهداي عزيز ما را در اعلي درجه عليّيّن، با اوليايت محشور فرما. روح مطهر امام را با اوليايت محشور فرما. پروردگارا! ارواح گذشتگان ما، والدين و ذوي الحقوق ما را مشمول مغفرت خودت گردان. پروردگارا! گرفتاريهاي مردم - گرفتاريهاي شخصي، عمومي، اجتماعي و غيره - را به كرمت رفع كن. چهره اين ملت را با نور شادي و معنويت و صفا برافروخته كن. پروردگارا! اين ملت را در نزد دشمنانش سربلند و عزيز گردان. دشمنانش را به دست او سركوب و منكوب گردان. پروردگارا! رابطه ما و قرآن و اسلام را روزبه روز مستحكم تر و بيشتر گردان و ما را قدردان احكام اسلام، قدردان انقلاب و قدردان آيات مباركه قرآن قرار بده. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما علي اميرالمؤمنين و الصدّيقة الطّاهرة سيّدة نساءالعالمين و سبطي الرحمة الحسن و الحسين، سيّدي شباب اهل الجَنّه و علي بن الحسين زين العابدين و محمّدبن علي الباقر و جعفربن محمّدالصّادق و موسي بن جعفرالكاظم و علي بن موسي الرّضا و محمّدبن علي الجواد و علي بن محمّدالهادي و الحسن بن علي الزّكي العسكري والحجّةالقائم المهدي. حججك علي عبادك و امنائك

في بلادك و صلّ علي ائمّةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه در ابتدا همه برادران و خواهران عزيزِ نمازگزار را به رعايت تقوا در گفتار، در كردار، در انديشه و حتّي در احساساتي كه تحت اختيار آدمي است، توصيه مي كنم. قبل از اين كه مطلب اصلي مورد نظر خودم را عرض كنم، به دو سه مطلب كوتاه اشاره كنم: يكي مربوط به اين حادثه تأسّف انگيز و خونبار پاكستان است كه جمعي از مردم مسلمان و مؤمن، به جرم شيعه بودن، به دست يك گروه معاند و مغرض به شهادت رسيدند. حادثه تلخي است. البته مسؤولان دولت پاكستان بارها به ما گفته اند و قول داده اند كه قضاياي قبلي را دنبال كنند؛ ما هم مايليم كه ان شاءاللَّه اعتماد خودمان را به اين تعهّد دوستان پاكستاني حفظ كنيم. اميدواريم كه هرچه جدّيتر اين كار دنبال شود. من شك ندارم كه مسأله تا حدود زيادي به روابط ايران و پاكستان مربوط مي شود و در واقع دشمنان اين روابط، ابتكار اين جنايات را در دست دارند. بايد قاطعانه با آنها برخورد شود، والّا خداي نكرده اگر كوتاهي اي صورت گيرد، بعد مذاهب مختلف هستند؛ آن طرفيها هم تصوّر كنند كه بايد به نحوي به دفاع از خودشان بپردازند و مجبورند مسلّح باشند؛ طبيعتاً ابعاد قضيه، ابعاد بسيار خطرناكي خواهد شد. اين طور جاها حكومتها هستند كه بايستي وارد ميدان شوند؛ مجرم را بي ملاحظه مورد تعقيب قرار دهند و قدرت دولتي خودشان را تثبيت كنند. مسأله ديگري كه آن هم خيلي تلخ و غم انگيز است، وقايع الجزاير است. البته در دنيا كساني هستند كه انگشت اشاره شان به سمت دولت الجزاير

- به عنوان مسؤولان اين قضايا - دراز مي شود. ما نمي خواهيم در اين مورد ادّعاي قاطعي بكنيم؛ اما شك نيست كه يك دولت، مسؤول جان اتباع خود است. حادثه خيلي عجيب و كم نظير و تلخي است. تا آن جايي كه ما يادمان مي آيد، در اين برهه هاي اخير زماني، اصلاً چنين چيزي را به ياد نمي آوريم كه در كشوري، افرادي كه دولت مدّعي است نمي تواند آنها را شناسايي كند، در فاصله كوتاهي صدها نفر از مردم بي گناه - زنان و مردان و كودكان - و عمدتاً وابستگان به يك جناح سياسي يا طرفداران آنها را سر ببُرند و با قساوت تمام بكشند! البته محافل جهاني و اين كساني كه هميشه پرچم حقوق انسان را در دست گرفته اند و تا يك نفر در يك گوشه دنيا اندك خدشه اي پيدا كند - به شرط اين كه غربي و بخصوص وابسته به خودشان باشد! - فرياد بر مي آورند، امروز در اين قضايا خونسردي نشان مي دهند؛ چون طرفي كه مورد ظلم قرار گرفته است، جزو ابواب جمعي آنها نيست! اين هم مايه تعجب است. شبيه اين قضيه را ما در دو سه سال قبل از اين در بوسني هم مي ديديم. خودِ اين، داستان عجيبي است كه اگر در دنيا به كسي ظلم شود كه جزو ابواب جمعي قدرتها و استكبار و طرفداران آنهاست، يك كلاغ را چهل كلاغ و صد كلاغ مي كنند! اگر جزو آنها نباشد، يا جزو مخالفان باشد، سكوت كرده و حتّي ستمگر را هم تشجيع و ترويج و، كمك مي كنند. جزو حوادث عجيب امروز دنيا، همين حادثه است كه ان شاءاللَّه در بحث بعدي، بيشتر از اين باز خواهد شد.

ما اين حوادث و اين سكوتها و اين خونسردي در پيگيريها را به شدّت محكوم مي كنيم. موضوع سومي هم كه بايد به آن اشاره كنم، مسأله روز قدس است. ان شاءاللَّه جمعه آينده كه جمعه آخر ماه رمضان است مردم ايران به عنوان متولّيان روز قدس، بايد كاري كنند كه براي ديگر ملتها سرمشق شود؛ چون هر سال ملتهاي ديگر در گوشه و كنار، حتّي در خود اروپا و جاهاي ديگر، به تبع شما روز قدس را گرامي مي دارند. شما بايد روزبه روز اين پرچم را سرافرازتر و اين كانون درخشندگي و نور را درخشانتر كنيد، تا عدّه بيشتري بتوانند استفاده كنند. موضوع اصلي اي كه من امروز مي خواهم قدري درباره آن صحبت كنم و در خطبه جمعه اوّل ماه به مناسبت يك موضوع ديگر اشاره اي كردم و به خاطر بارش برف نشد تعقيب كنم و حال قضاياي تازه تري هم پيش آمده است كه من لازم است اين موضع را دنبال كنم، جنجال تبليغاتي اي است كه در اين يكي، دو هفته اخير در مورد مناسبات ايران و امريكا، به عنوان يك خبر تازه از ايران، همه دنيا را متوجّه به خود كرده است. همان طور كه در آن خطبه قبلي تا حدودي اشاره شد، دستگاههاي عمدتاً امريكايي و دنباله روانشان، يك شگرد تبليغاتي را دنبال مي كنند، براي اين كه در جهت مقاصد و اغراض خودشان، دروغي را به شكل واقعيت جلوه دهند و واقعيتي را به كلي بپوشانند، كه من امروز قدري در اين زمينه صحبت خواهم كرد. البته اين موج تبليغاتي، عمدتاً از طرف دستگاههاي تبليغاتي خارج از كشور است؛ منتها در داخل هم انعكاس دارد. بعضي از كساني كه

پايبنديهاي انقلابيشان آن قدر نيست كه ما از متصدّيان امور مطبوعاتي توقّع داريم، متأسفانه در برخي از مطبوعات، همان گونه مشي مي كنند كه دشمنان انقلاب و دشمنان ملت ايران و عوامل وابسته به استكبار در دنيا يا مثلاً در كشور امريكا مشي مي كنند! اين هم جاي تأسّف است. مسأله اي كه موضوع جنجال اينهاست، اين است كه جمهوري اسلامي ايران مي خواهد درباره مناسبات خودش با دولت امريكا، تجديدنظر كند! اين را به عنوان يك خبر تازه منتشر كردند! مطلب كاملاً بي اساسي و واهي اي را بزرگ كردند و جنجال و هاي وهوي به راه انداختند. البته مقاصد بسيار خطرناكي براي ملت ايران دارند. آنها دنبال كارهاي خودشان هستند؛ اما ما بايد كار دشمن را بشناسيم. ولو هيچ اقدامي هم در مقابل دشمن نخواهيم بكنيم، بايد بدانيم دشمن چه كار مي كند. ما نبايد اجازه بدهيم كه دشمن نسبت به كشور ايران و ملت و مسؤولان آن، هر كاري كه مي خواهد، در زمينه تبليغات بكند و ما همين طور سكوت كنيم! اين كه نمي شود. لازم است اهداف و مقاصد دشمن شناخته شود. البته در بعضي از رسانه ها و به وسيله برخي از مسؤولان هم واقعاً حرفهاي درستي زده مي شود. ديشب در تلويزيون ديدم كه وزير محترم امور خارجه مصاحبه مي كردند. حرفهاي خوب و درست گفته مي شود - نه اين كه نمي گويند - اما من هم موظّفم آنچه را كه وجود دارد و واقعيت مطلب است، براي ملت عزيزمان بيان كنم. اين را هم به شما عرض كنم كه اين اوّل بار هم نيست. قبلاً هم از اين قبيل قضايا اتّفاق افتاده است؛ بخصوص آن باري كه بعد از رحلت امام بود تا حدودي هم با

امروز قابل مقايسه است. آن جا هم جنجالي درست كردند و حتّي روزنامه هاي ما مقاله نوشتند و بعضي افراد مخالف و معاند با انقلاب، چيزهايي نوشتند و ادّعاهايي كردند؛ صريحاً به تخطئه دوران امام پرداختند كه الحمدللَّه سيلي ملت بر بناگوش آنها، نگذاشت ادامه دهند. البته اين دفعه جنجالها وسيعتر است و طور ديگري جنجال مي كنند. سرِ جنجال، خارج از كشور است؛ عمدتاً آنها هستند. وضع، وضع ديگري است؛ آن وقت هم بود؛ هرچند با اين وسعت و در اين ابعاد نبود. بهانه اي كه براي اين جنجال درست كرده اند، مصاحبه رئيس جمهور محترم ما در هفته گذشته است. اين هم واقعاً ظلم بزرگي است؛ هم به ملت ايران، و هم به رئيس جمهور. اين اخفاء حقيقت و پوشاندن آنچه كه مي خواهند به چشم مردم نرسد، واقعاً چيز عجبي است. من ابتدائاً لازم است عرض كنم كه در آن مصاحبه، همه مواضع اصولي ما در زمينه رابطه با امريكا و اسرائيل به خوبي بيان شد. همه مطالبي كه بايد بيان مي شد، بيان شد؛ من با دقّت گوش كردم. آنچه درباره مذاكره با امريكا لازم بود گفته شود، گفته شد؛ آنچه راجع به رابطه با امريكا لازم بود گفته شود، گفته شد؛ آنچه راجع به اسرائيل، راجع به مبارزان فلسطيني و بعضي قضاياي داخلي لازم بود گفته شود، بيان شد و خيلي خوب بود. من دعا كردم؛ هم ايشان را، هم وزير امور خارجه را، و هم بعضي مسؤولان ديگر را كه در اين زمينه ها مواضع خوبي گرفتند. حال چيزهايي هم ممكن است مربوط به سلايق و لحنها باشد؛ با آنها كاري نداريم. آنچه اصولي و مهم بود، همين

مسائل مربوط به رابطه و مذاكره و حكومت صهيونيستي بود، كه اينها خوب گفته شد و مطالب خوبي بود. حال دشمن اگر نخواهد كه به اين حرفها - كه برخلاف ميل اوست - اعتراف كند، دشمن است ديگر؛ ما از دشمن چه توقّعي داريم؟ ما بايد خودمان بفهميم كه هدف و غرض دشمن چيست. من اوّلاً براي شما برادران و خواهران عزيز بيان كنم كه اهداف جنجال تبليغاتي امريكاييها - عمدتاً - و مخالفان ما در دنيا چيست. اين كه دائماً مي گويند ايران مي خواهد با امريكا مذاكره كند؛ ايران مي خواهد بتدريج رابطه با امريكا برقرار كند، هدفشان از اين حرفها چيست؟ چه مي خواهند؟ مخالفان ما به دنبال چه چيزي هستند؟ آنچه مسلّم است، دنبال خير جمهوري اسلامي و خير ملت ايران نيستند؛ اين كه واضح است. تا به حال در طول اين نوزده سالي كه از انقلاب مي گذرد، هم حكومت امريكا، هم مطبوعات امريكا و هم رسانه ها و تلويزيونها و راديوهاي امريكا، تا آن جايي كه توانستند، به ملت ايران ضربه زدند، خنجر از پشت زدند، اهانت رواداشتند، خيانت كردند و دروغ پرداختند. در هشت سال جنگي كه ما داشتيم و در قضاياي اقتصادي، يك جا اينها به نفع ما كار نكردند؛ حال هم از همان قبيل است. پس، هدفشان چيست؟ هدف، چند چيز است. كه من به اختصار عرض مي كنم. شما روي مطالبي كه عرض مي كنم، فكر كنيد؛ مخصوصاً شما جوانان تحصيلكرده، دانش آموزان، دانشجويان و طلاب علوم ديني، درست دقت و تأمل كنيد؛ چون اينها مسائل مهمي است. يك ملت هم غالباً در همين جاهاي علي الظاهر كوچك است كه سرنوشتش ساخته مي شود. چنين مقطعي، اگر مردم، جوانان، مسؤولان

و ديگران درست نفهميدند كه حقيقت قضيه چيست، زاويه اي باز مي شود كه خداي نخواسته همين زاويه، به فناي همه چيز منتهي خواهد شد. معمولاً اين طور است؛ لذا خيلي مهم است كه درست دقّت شود. هدف اينها چيست؟ هدف حكومت امريكا و دستگاه امپراتوري خبري امريكايي از اين حرفها چيست كه مرتّب مي گويند: ايران مي خواهد مذاكره كند؟ هدف، چند چيز است: يكي اين كه اينها مي خواهند آن چيزي را كه تا امروز وسيله وحدت ملت ايران بوده است، به وسيله اختلاف ملت ايران تبديل كنند. تا به حال آحاد ملت ايران به خاطر اين كه مي دانستند دولت امريكا دشمن آنهاست، در مقابل دشمني امريكا، اگر يك وقت اختلافات جزئي هم داشتند، كنار مي گذاشتند و متّحد مي شدند. مقابله با امريكا، يكي از وسايل وحدت اين ملت بوده است. اينها مي خواهند با اين جنجالها، همين وسيله وحدت را، به وسيله اختلاف تبديل كنند. اين عليه آن، آن عليه اين. اين بگويد مذاكره، آن بگويد مذاكره چه فايده اي دارد؛ آن يكي بگويد چه ضرري دارد؟ يك عدّه از اين طرف بحث كنند، يك عدّه از آن طرف بحث كنند! واينها هم اين وحدت عظيم ملي را كه ملت ايران در مقابله با حضور دشمن دارد، به اختلاف ملت ايران تبديل كنند. هدف دوم اين است كه مي خواهند با تكرار اين قضيه - مذاكره و رابطه با امريكا - قضيه اي را كه در چشم ملت ايران، به دلايلي منطقي، يكي از زشت ترين چيزهاست، قبحش را از بين ببرند. تا حدّي كه در نماز جمعه مي شود حرف زد، خواهم گفت كه دلايل منطقي آن چيست. مي خواهند قبح اين را از بين ببرند؛ مثل

كاري كه سرِ قضيه اسرائيل با اعراب كردند. يك روز بود كه دولتهاي عرب، صحبت كردن با اسرائيل، رابطه با اسرائيل و حتّي آوردن اسم اسرائيل را يكي از كارهاي بسيار زشت مي دانستند. اينها با مطرح كردن و پيش كشيدن اين قضيه، آنها را يكي يكي از صفوف ملت عرب خارج كردند و بار را به گردن او انداختند. بتدريج كاري كردند كه قبح اين قضيه ريخت؛ حتّي دولتهايي كه در مرزهاي اسرائيل نيستند و هيچ خطر و ضرري هم از اسرائيل نمي بينند، در خانه خودشان نشسته اند و صحبت از مذاكره با اسرائيل مي كنند! واقعاً چه لزومي دارد؟ اما مي كنند؛ چون قبحش ريخته است. ملت ايران به دلايل كاملاً محكم و با استدلال منطقي، دولت امريكا را دشمن خود مي داند؛ كه من بعداً اشاره خواهم كرد. همه ملتهاي دنيا هم اين را از ملت ايران شناخته اند و با چشم تعظيم و تجليل به اين نگاه مي كنند. بتدريج مي خواهند قبح اين را از بين ببرند و يك كار عادّي و معمولي بكنند. هدف سوم اين است كه اصل مذاكره با ايران، براي امريكا به عنوان ابرقدرت، بسيار مهم است. ممكن است بعضي تعجّب كنند و بگويند مگر ايران چيست كه براي امريكاي ابرقدرت، مهم است كه با ايران پشت ميز مذاكره بنشينند؟! بله، بسيار مهّم است. اتّفاقاً چون ابرقدرت است، برايش خيلي مهّم است. ابرقدرت، يعني آن قدرتي كه از همه قدرتهاي سياسي دنيا بالاتر است و مي تواند اراده خود را بر آنها تحميل كند. يك روز دو ابرقدرت در دنيا بودند - امريكا و شوروي - و هر كدام منطقه نفوذي داشتند؛ هر كار هم

مي خواستند، مي توانستند بكنند. حتّي امريكا در مقابل آن دشمن، موشكهاي امريكايي - كروز و غيره - را در كشورهاي اروپايي مستقر كرده بود؛ بيچاره اروپاييها هم چاره اي نداشتند، حرفي هم نمي زدند؛ چون به عنوان دفاع در مقابل شوروي سابق بود. شوروي هم در منطقه نفوذ خودش، اين كارها را مي كرد. امروز كه شوروي از بين رفته است؛ امريكا مدّعي است و به شدّت در پي اين است كه نظام يك قطبي در دنيا به وجود آيد؛ يك ابرقدرت در رأس امپراتوري بزرگي كه اسمش دنياست! اين مطلبي كه عرض مي كنم، حرفي است كه صاحب نظران سياسي امريكا از گفتن آن ابايي ندارند. در مطبوعات امريكايي، مقالات سياسي فكري با همين مضمون چاپ مي شود. در همين حدود يك ماه پيش، در يكي از مطبوعات امريكايي ديدم كه يك نويسنده معروف سياسي نويس امريكايي به دنيا خطاب مي كرد كه «چه عيبي دارد كه در رأس يك امپراتوري واحد جهاني، امريكا قرار داشته باشد؟! امريكا امروز چنين و چنان است!» آنها اصلاً ادّعايشان اين است؛ دنبال اين هستند. حال ابرقدرتي با اين همه ادّعا، با اين همه باد و بروت جهاني و سياسي، يك جا هست كه برايش ارزش و اعتبار و احترامي قائل نمي شوند؛ آن يك جا كجاست؟ جمهوري اسلامي ايران. جمهوري اسلامي و ملت ايران، هيبت شكن ابرقدرت امريكا در دنيا شدند. من بارها عرض كرده ام كه عمده قدرت ابرقدرتها، متّكي به هيبتشان است؛ هيبت آنهاست كه مي تواند كار كند. اينها همه جا كه وارد ميدان نمي شوند، تير و تفنگ كه به كار نمي برند؛ تشر و هيبتشان است كه رؤساي دولتها و رؤساي احزاب سياسي دنيا را وادار مي كند كه

دست و پايشان در مقابل اينها بلرزد و كوتاه بيايند. براي امريكا مهم است كه ايران اسلامي كه از روز اوّل به دلايل روشني در مقابل امريكا ايستاد و تسليم امريكا نشد و گفت كه با امريكا مذاكره نمي كنم، حالا بگويد كه بسيار خوب، چَشم، ما هم مذاكره مي كنيم! مي گويند بفرما، ابرقدرتي كامل شد! اين منطقه اي هم كه زير بار نمي رفت، زير بار آمد؛ اين جا هم عتبه را بوسيدند! بنابراين، صِرف مذاكره برايشان خيلي مهّم است. البته در مورد رابطه، اين طور نيست؛ بعد خواهم گفت. امريكاييها نسبت به رابطه، طور ديگري فكر مي كنند. آن چه كه براي آنها خيلي مهّم است، مذاكره است. مي خواهند ايران پشت ميز مذاكره بنشيند؛ بعد كه مذاكره شروع شد، آن وقت سرِ رابطه داستانها و حكايتها دارند. نكته دوم براي اين كه مذاكره با ايران براي امريكا اهميت دارد، اين است كه حركت جمهوري اسلامي و ملت ايران موجب شد كه احساسات اسلامي در هر گوشه دنيا بيدار شود؛ در آسيا، در آفريقا و حتّي در اروپا، مسلمانان با نام اسلام، احساسات اسلامي خودشان را سرِ دست گيرند و مبارزه اي را به نحوي شروع كنند. بعضي از اين مبارزات، مبارزات سياسي با دولتهاست. بعضي از اين مبارزات، مبارزات اصلاحي است؛ بالاخره مشغول مبارزه هستند. همه اينها، از اين قلّه جمهوري اسلامي و امام و اين ملت، سرازير شده اند. من كساني را در دنياي اسلام مي شناسم و اطّلاع دارم كه مذهب اهل بيت را بدون هيچ گونه تبليغي، فقط براي خاطر قضاياي جنگ قبول كردند. همين كه شما جوانان، شما جانبازان، شما ايثارگران به ميدان جنگ مي رفتيد و اين خبرها در دنيا به همين شكل منتشر

مي شد؛ همين كه مادران آن طور شجاعانه مي ايستادند و آن شجاعتها را به خرج مي دادند، عدّه اي را در دنيا مسلمان كرد، عدّه اي از مسلمانان را شيعه كرد، عدّه بيشتري را عاشق انقلاب و عاشق امام و ملت ايران كرد و احساسات اسلامي بروز كرد. در حقيقت، قطب همه اينها، ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي است. اگر جمهوري اسلامي با امريكا پشت ميز مذاكره بنشيند، امريكاييها خيالشان از اين جهت راحت مي شود؛ به هرجايي در دنيا مي گويند: شما براي چه تلاش مي كنيد؟ شما كه مثل ايران نخواهيد شد، به پاي ايران كه نخواهيد رسيد! هر چه بشويد، يك ملت و يك نظام و آن شكوه و شجاعت را كه پيدا نخواهيد كرد؛ آنها هم بالاخره مجبور شدند و اين جا پاي ميز مذاكره آمدند؛ شما ديگر چه مي گوييد؟! يعني با تسليم ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي ايران به نشستن پاي ميز مذاكره با امريكا، خيال امريكا از بسياري از اين مبارزات دنياي اسلام آسوده خواهد شد. درست توجّه كنيد! هر كدام از اينها، بحثهاي طولاني و مفصّلي دارد كه جايش در مجالس ويژه اين حرفهاست. من مايلم كه در نماز جمعه، فقط رؤوس مطالب را عرض كنم. مذاكره براي اينها مهّم است. ببينيد؛ بسياري از كشورها هستند كه دولتهايشان از دوستان دولت امريكا محسوب مي شوند؛ يعني تحت نفوذ و تسليم دولت امريكا قرار دارند، مواضع سياسيشان تابع دولت امريكاست و كلاًّ تابع امريكا هستند؛ با فلان جا قطع رابطه كنيد، فلان جا را معامله كنيد، فلان جا را معامله نكنيد، نفت را اين گونه كنيد، مس را آن طور كنيد. اين دولتهايي كه تسليم امريكا هستند، بتدريج اين فكر برايشان به وجود

مي آيد كه دولتي به نام جمهوري اسلامي ايران هست كه به امريكا هيچ اعتنايي نمي كند؛ امريكا هم نسبت به آن دولت نمي تواند هيچ آسيب جدّي بزند. پس، علّت اين كه ما از امريكا اين قدر مي ترسيم، چيست؟ اين سؤال امروز در ذهن بسياري از مسؤولان كشورهاي اسلامي و غير اسلاميِ به اصطلاح خودشان جهان سومي وجود دارد و براي دستگاه امريكا موجب زحمت جدّي شده است؛ خارج شدن از حالت تبعيت و تسليم، به خاطر وجود جمهوري اسلامي، كه جمهوري اسلامي هست، هيچ اعتنايي هم به امريكا نمي كند و امريكا نمي تواند هيچ كار مهمّي با آن انجام دهد. چرا؛ گاهي اوقات هارت و هورت مي كنند؛ مثلاً قانون «داماتو»يي مي گذرانند، قانون هم بعد از چند ماه به خودي خود منسوخ مي شود؛ كار اساسي نمي توانند بكنند. پس، چرا ما خودمان را بيخودي معطّل كرديم و اسير امريكا شديم؟ براي امريكا خيلي خطرناك است كه اين فكر در دوستان و در تبعه دولتهاي تابع و پيرو او رسوخ پيدا كند. امريكا در پي يك جواب است؛ بايد كاري كند كه به آنها اين طور تفهيم شود كه: «ديديد، اين محاصره اقتصادي و همين فشارهايي كه ما عليه جمهوري اسلامي به خرج داديم، بالأخره جمهوري اسلامي را هم خسته كرد و مجبور نمود كه او هم بيايد و زانو بزند و از آن پايگاه و از آن گردن برافراشته اي كه داشت، بناچار پايين آيد!». اين را به دولتهايي كه پيرو و تابعش هستند، تفهيم كند كه: «نخير؛ اين طور هم نيست كه شما خيال كنيد كسي كه با ما نباشد، مي تواند از آسيب در امان بماند. جمهوري اسلامي هم بالاخره مجبور شد بيايد»!

يك نكته ديگر هم هست كه موجب مي شود حقيقتاً مذاكره براي امريكاييها به عنوان يك ابرقدرت مهم باشد و آن، اين است كه در مصاف دو قطب مبارز كه الان نوزده سال يا بيست سال است كه در صحنه سياسي عالم، مبارزه مي كنند - قطب استكبار از يك طرف، و قطب اسلام از طرف ديگر؛ قطب استكبار به رهبري امريكا، و قطب اسلام به محوريّت نظام جمهوري اسلامي كه تا به حال هم گسترش و پيشرفت، متعلّق به قطب اسلام بوده است - شما هرچه صحنه دنيا را نگاه مي كنيد، مي بينيد كشورهايي كه بوي حركت و نهضت اسلامي در آنها استشمام نمي شد، وضعي برايشان به وجود آمد كه حكومتهاي اسلامي - لااقل به تناسب آن كشورها - در آنها به وجود آيد! در تركيه به صورتي، در الجزاير به نحوي و در جاهاي ديگر نيز همين طور. البته با همه اينها هم برخورد كردند؛ اما با احساسات مردم كه نمي توانند برخورد كنند؛ نمي توانند با احساسات مردم آن طور برخورد كنند كه مثلاً با حكومت «رفاه» در تركيه يا با بعضي از حكومتهاي ديگر برخورد كردند. احساسات مردم به حال خود باقي است. تا به حال در برخورد اين دو قطب مبارز با يكديگر - كه قطب، استكبار از يك طرف و قطب اسلام از طرف ديگر است - پيشرفت و مبارزه و پيروزي، متعلّق به قطب اسلام بوده است. قطب اسلام هميشه پيش رفته است؛ اما قطب استكبار پيشرفتي نداشته است. اينها مي خواهند با شايعه مذاكره جمهوري اسلامي - كه بگويند جمهوري اسلامي تسليم شد؛ طرف ما آمد و مجبور شد كنار بيايد و با ما مذاكره

كند - اين طور وانمود كنند كه در اين مصاف، بالاخره قطب اسلامي شكست خورد و مجبور به عقب نشيني شد و قطب استكبار در اين مصاف پيروز گرديد. مي خواهند اين را تفهيم كنند كه دشمن پيروز شده و اسلام مجبور به عقب نشيني شده است. مي خواهند بگويند كه اسلام انقلابي از حرفهايش گذشت و برگشت. مي خواهند بگويند همه اين حرفها در طول اين نوزده سال - ده سال اول كه امام گفته بود، و نه سال بعد از امام، مسؤولان و ملت همه بر زبان آوردند - به گوشه اي گذاشته شد، به دست فراموشي سپرده شد و همه اين حرفها تخطئه گرديد؛ چون امام بارها فرموده بودند كه ما با دشمن كنار نمي آييم و تسليم دشمن نمي شويم. اين شايعات براي اين هدف است كه آن گذشته را تخطئه كند. بالاخره امريكا از اين كه شايع شود جمهوري اسلامي تسليم شده است تا با امريكا مذاكره كند و پشت ميز مذاكره بنشيند - يعني از حرفها و ادّعاهاي خود نسبت به استكبار دست بردارد - بيشترين استفاده را مي كند. اين جنجال تبليغاتي براي اين است. لذا با اين كه رئيس جمهور محترم در مصاحبه اش گفت كه ما مذاكره نمي كنيم؛ گفت كه ما احتياجي به مذاكره نداريم، آنها گفتند بله، اين مقدّمه مذاكره است؛ مي خواهند مذاكره كنند! هر كسي چيزي گفت؛ جنجالي در دنيا درست كردند. پس، انگيزه هاي امريكا و دستگاههاي خبري امريكا از اين جنجال اين است. حال موضع ما چيست؟ البته موضع ما بارها گفته شده است؛ چيزي نيست كه حالا من بخواهم آن را بيان كنم. امام بارها فرمودند، بعد از امام هم ما، مسؤولان سياست خارجي و

كساني كه در اين زمينه ها حرف مي زدند و اقدام مي كردند، حرفها را گفته اند. حرفها همان حرفهاست؛ حرفهاي محكمي است؛ حرفهايي نيست كه بشود امروز گفت و فردا از آنها برگشت؛ درعين حال من به طور مختصر عرض مي كنم. موضع انقلاب و موضع نظام جمهوري اسلامي اين است كه اوّلاً هر تصميمي كه ما براي انقلاب و به عنوان مواضع اصولي انقلاب بگيريم، بايد تابع استدلال باشد. ما اهل منطقيم. ما حكومتمان هم حكومت استدلال است، قوانينمان هم قوانين مستدل است، معارفمان هم معارف استدلالي است، مواضع سياسي ما هم مواضع استدلالي است. ممكن است يك وقت كسي نسبت به اين مواضع شعار بدهد - خيلي خوب؛ مانعي ندارد - اما پشت سرِ اين شعار، استدلال و برهان و منطق وجود دارد. اساس اين منطق هم يكي نفع ملت ايران و مصالح كشور است، يكي هم اصول و عقايد و باورهايي است كه ملت ايران در راه اين باورها مبارزه و مجاهدت كرده، شهيد و جانباز داده، ايستادگي كرده است و مردم دنيا را متوجّه خودش كرده است. مواضع ما تابع اين چيزهاست. حال من در سه عنوان كوتاه، مطلب را خلاصه مي كنم. وضع كنوني - يعني قطع رابطه ما با امريكا - اوّل اين را بيان مي كند كه اين وضع، نتيجه رفتار و وضع طبيعي استكبار امريكايي است؛ در واقع، نتيجه مظلوميت ملت ايران است. حرف دوم اين است كه مذاكره با امريكا، هيچ فايده اي براي ملت ايران ندارد. حرف سوم اين است كه مذاكره و رابطه با امريكا، براي ملت ايران ضرر دارد. اما مطلب اوّل كه گفتيم اين قطع رابطه، ناشي از رفتار امريكاست.

عزيزان من! سياست دولت امريكا از سالهاي 1320 به بعد - تقريباً سالهاي بيست ويك و بيست ودو - وارد كشور ما شد؛ بتدريج آمدند و نفوذ پيدا كردند و يواش يواش جاي انگليسيها را گرفتند. در طول اين تقريباً بيست وهفت هشت سالي كه امريكاييها در اين كشور حضور قدرتمندانه داشتند، همه اهانتها و بديها و ستمگريهايي كه يك دولت مستكبر با يك ملت مظلوم مي تواند انجام دهد، انجام دادند؛ منابع را بردند، رژيم مستبد پهلوي را تقويت كردند، به مسؤولان ما اهانت كردند، به مردم اهانت كردند، كاپيتولاسيون را آوردند، حكومتهاي ملي را سرنگون كردند و خيلي جنايات كه واقعاً اگر كسي بخواهد جنايات امريكا را در طول مدّت تقريباً بيست وهفت، هشت سال قبل از انقلاب بنويسد، يقيناً يك كتاب قطور خواهد شد. انقلاب پيروز شد. وقتي انقلاب پيروز شد، يكي از كارهايي كه مردم كردند، همان اوّل روزهاي بيست ويك و بيست ودو بهمن به سفارت امريكا رفتند و امريكاييها را گرفتند و در آن روزها آن جايي كه ما مستقر بوديم، من خودم ديدم كه چشمهاي اعضاي سفارت امريكا را بستند و به آن جا آوردند. من يقين داشتم كه امام دستور خواهند داد اينها را يا اعدام و يا مثلاً زنداني كنند! برخلاف تصوّر همه و برخلاف تصوّر خود امريكاييها، امام دستور دادند كه اينها را آزاد كردند و به سفارتشان رفتند. البته بعضيشان از ايران رفتند؛ چون اوضاع ايران را براي خودشان مناسب ندانستند؛ بعضي هم در ايران ماندند. بعد از پيروزي انقلاب، رابطه ما با امريكا، از طرف ما قطع نشد. يعني ملت ايران در حال اقتدار، مظلوميتهاي گذشته خودش را نديده گرفت و دولت

امريكا را عفو كرد. ديگر از اين بزرگواري بالاتر؟! ما سي سال از طرف امريكاييها مظلوميت داشتيم؛ منتها نمي توانستيم مقابله به مثل كنيم و عكس العمل نشان دهيم. انقلاب كه پيروز شد، ملت ايران اقتدار را به دست گرفت و مي توانست عكس العمل نشان دهد. توقّع طبيعي اين بود كه عكس العمل نشان دهد؛ عكس العمل كه نشان نداد هيچ، امام دستور دادند رهايشان كنيد! البته عدّه اي از آنها رفتند؛ ولي عدّه اي هم ماندند و روابط سياسي ما و امريكا برقرار بود. اما دولت امريكا اين بزرگواريهاي ملت ايران و انقلاب را نديده گرفت. از همان روزهاي اوّل كه خيالشان آسوده شد، محلّ سفارت را محلّ توطئه عليه نظام جمهوري اسلامي كردند. در خود امريكا، عليه ايران شروع به اقدامات كردند. مجلس سناي امريكا آن وقت حركت زشتي انجام داد كه در اين جا خروش خشم مردم عليه آن حركت بلند شد. در يكي از ميدانهاي تهران اجتماع عظيمي تشكيل شد و مردم در آن جا نسبت به اين كار امريكاييها اعلام خشم كردند. امريكاييها از همان روزهاي اوّل، شروع به توطئه و بدي كردند؛ دشمنان جمهوري اسلامي را ديدند و آنها را به كارهايي وادار كردند؛ مقدمات كودتايي را فراهم آوردند؛ يعني از گذشته درس نگرفتند! نتيجه قهريِ اين كارها هم اين بود كه دانشجويان مسلمان پيرو خطّ امام ريختند سفارت را تصرّف كردند و اعضاي سفارت را گروگان گرفتند. اين حركت، در واقع مجازاتي نسبت به امريكاييها بود. امروز امريكاييها وقتي مي خواهند تاريخ دشمنيهاي بين دولت امريكا و دولت ايران را بيان كنند، از قضيه سفارت شروع مي كنند. در زمان رياست جمهوري، در سالي كه به سازمان ملل رفته بودم، اوّلين حرفي

كه خبرنگار در هنگام مصاحبه با من مطرح كرد، مسأله سفارت بود كه شما اعضاي سفارت ما را به گروگان گرفتيد! در حالي كه تاريخ از آن جا شروع نمي شود؛ قبل از اين قضيه است. اگر قضاياي قبل را بگوييم، مي گويند اينها متعلّق به گذشته است! اگر متعلّق به گذشته است، قضيه سفارت مگر متعلّق به گذشته نيست؟ آن را هميشه به عنوان حركتي مطرح مي كنند كه چرا شما به ما حمله كرديد؛ در حالي كه در واقع اين يك حركت متقابل ناشي از خشم انقلابي ملت ايران بود. مردم ايران نجابت كردند كه آنها را به قتل نرساندند؛ والّا اگر جوانان ما مي خواستند بي مراعاتي كنند و بي تقوايي به خرج دهند، همان جا نابودشان مي كردند؛ اما اين كار را نكردند، جان آنها را حفظ نمودند و بعد از مدّتي هم به دستور امام كه به مجلس محوّل كردند، آزاد شدند و رفتند. پس، قضيه ضربات امريكايي و خنجرزدنها و خيانتها و كودتا درست كردنها و قضيه كودتاي پايگاه شهيد «نوژه» و قضاياي ديگر، پشت سرِ هم عليه جمهوري اسلامي انجام گرفت و ادامه يافت، تا جنگ تحميلي شروع شد. در جنگ، به دشمن ملت ايران سلاح دادند. يكي از چيزهايي كه در عرف همه ملتها و دولتهاي دنيا ورود در جنگ محسوب مي شود، همين است كه دو كشور كه در حال جنگند، يكي بيايد به آن طرفي كه با اين كشور جنگ مي كند، سلاح بدهد، يا امكانات نظامي بدهد، يا مشورت نظامي بدهد. اين ورود در جنگ است. اينها را نبايد به كلّي نديده گرفت. ملت ايران در مقابل اين حركتها و اين ظلمهاست كه اين طور در مقابل امريكا

ايستاده است. من پارسال گفتم كه اين ملت، مثل امام خود - اميرالمؤمنين عليه السّلام - است. اميرالمؤمنين، مظلومترين انسان مقتدر دنيا بود. شما به قدرت و اقتدار اميرالمؤمنين كسي را نمي شناسيد؛ اما مظلومتر از اميرالمؤمنين هم كسي را نمي شناسيد! ملت ايران، مثل امام خودش است. ما در زمان خودمان، هيچ ملتي را با اين نشاط و سرزندگي و اقتداري كه ملت ايران در اين دو دهه ظاهر شده است، نمي شناسيم؛ اما مظلومترين ملتها هم ملت ايران است! چه كسي از همه بيشتر به او ظلم كرده است؟ شيطان بزرگ! مي گويند چرا به ما شيطان بزرگ مي گوييد؟! شيطان يعني چه؟ شما شيطنت مي كنيد. شيطنت نكنيد، تا به شما شيطان بزرگ نگوييم. شيطنت مي كنند، خيانت مي كنند، ضربه مي زنند، جنايت مي كنند، تكبّر مي كنند، استكبار مي كنند. ملت ايران، يك ملت زنده است؛ او را با ملتهاي ديگر مقايسه نكنيد. ملت ايران هم در مقابل چنين دولت و چنين حكومتي مي ايستد، مقاومت مي كند، بي اعتنايي مي كند، رابطه را قطع مي كند، با او حرف نمي زند و در صحنه هاي جهاني، مواضع خود را برخلاف مواضع باطل او اتّخاذ مي كند. يك جهت ديگر، مواضع جهاني امريكاست. امريكا امروز بزرگترين حاميِ حكومت غاصب صهيونيستي است. حكومت صهيونيستي، بدترين دولتها و مجموعه هاي سياسي دنياست؛ چون يك ملت را از مملكت خودش بيرون كرده است. شما چنين چيزي را در دنيا سراغ داريد؟ در تاريخ سراغ داريد؟ آخر، يك خانواده را، يك فاميل را، يك شهر را، يك ميليون آدم را از مملكت خودش بيرون كنند، يك مطلب است؛ كسي بيايد يك ملت را از كشور خودش بيرون كند، آنهايي را هم كه در داخل كشور هستند،

در نهايت ضعف و شدّت و فشار قرار دهد و خودش بر آنها حكومت كند، چيز واقعاً عجيبي است! حكومت از اين بدتر و زشت تر؟! بعد هم با ملت با نهايت قساوت رفتار مي كنند. تروريسم دولتي كه در همان مصاحبه گفته شد - كه حرف بسيار درستي هم هست - امروز مظهرش حكومت غاصب صهيونيستي است. اين حرف، خيلي هم به صهيونيستها برخورده است! اين حرفِ كاملاً درستي است. شما ديديد با مردمشان چه مي كنند! ديديد با فلسطينيها چه مي كنند! ديديد با مردم لبنان چه مي كنند! با هلي كوپتر به روستاهاي لبنان مي آيند و آدمها را از خانه هايشان مي دزدند و مي برند! كجا ديگر چنين چيزي در دنيا هست؟ امريكاييها بزرگترين و جدّيترين حامي صهيونيستها هستند. اين جرم، بزرگ نيست؟ اين جرم، كافي نيست ؟ اين بس نيست براي اين كه ملت حق طلبي مثل ملت ايران بگويد من با شما كاري ندارم، من شما را رد مي كنم، من رفتار شما را محكوم مي كنم؟ ملت ايران به امريكا همين را مي گويد. عنوان دوم اين است كه رابطه و مذاكره با دولت امريكا، به حال ملت ايران هيچ فايده اي ندارد. امروز از چيزهاي جالب اين است كه دستهاي امريكايي و تبليغات امريكايي - همان طوري كه در هفته اوّل اين ماه عرض كردم - در دنيا اين گونه شايع مي كنند كه ملت ايران مشكلاتي دارد؛ راه حل و كليد اين مشكلات هم اين است كه بيايد با امريكا مذاكره كند! تو گفتي و من باور كردم! مذاكره، هيچ فايده قابل ذكري براي ملت ايران ندارد. البته ضررهايي دارد كه بعد عرض مي كنم؛ اما اصلاً فايده ندارد. كسي كه خيال كند اگر ما با

امريكا مذاكره كرديم، محاصره اقتصادي و قانون «داماتو» و ... از بين خواهد رفت، اشتباه كرده است. اوّلاً هر كدام از رفتارهاي امريكا با ايران، بعد از مدّتي محكوم به شكست شده است. مگر بار اوّلي است كه اينها اين طور با ما رفتار مي كنند؟ مگر بار اوّلي است كه تهديد مي كنند؟ مگر بار اوّلي است كه محاصره اقتصادي مي كنند؟ مگر بار اوّلي است كه اينها راه مي افتند و به اين كشور و آن كشور مي گويند كه شما با ايران فلان معامله را نكنيد، يا فلان قرارداد را نبنديد؟ بار اوّل كه نيست؛ هميشه اين طور كرده اند. ما در اين هجده، نوزده سال، همه پيشرفتهايي كه به دست آورده ايم؛ همه كارهاي برجسته اي كه دولتهاي ما در اين چند سال كرده اند، در همان حالي بوده كه امريكا نمي خواسته است. مگر به خواست امريكاست؟! در سال گذشته، به مناسبت قانون «داماتو»، قرارداد شركت خودشان با شركت گاز ما را ابطال كردند. قانوني گذراندند كه هيچ شركتي حق ندارد از فلان مبلغ بيشتر، با ايران معامله نفتي كند. اوّلاً همان شركت به مسؤولان ما پيغام داد كه ما ناراحتيم و در اوّلين فرصتي كه بتوانيم، باز قرارداد را مي بنديم! الان يكي از مشكلات امريكا همين شركتهايي هستند كه نمي توانند بيايند در كارهاي نفتي مربوط به ما در خليج فارس سرمايه گذاري كنند. شركتهاي نفتي امريكا به شدّت ناراحتند. مربوط به حالا هم نيست؛ مربوط به تقريباً يك سال اخير است. روي دولت فشار آوردند، اجتماع درست كردند، قطعنامه درست كردند؛ لذا همان تلاشها توانسته است تا حدود زيادي آن قانون امريكايي «داماتو» را تضعيف كند. پس، آنها بيشتر احتياج دارند. ثانياً

به مجرّد اين كه آن شركت امريكايي در سال گذشته قرارداد خود را با شركت گاز ما فسخ كرد، به فاصله كوتاهي يك شركت فرانسوي آمد و داوطلب انعقاد قرارداد شد. امريكاييها بنا كردند به جنجال كردن كه چرا مي خواهيد قرارداد ببنديد؟! دولت فرانسه، بلكه بعداً همه جامعه ي اروپا ايستادند و گفتند كه بايد اين قرارداد با ايران بسته شود و امريكا نبايد بتواند حرف خودش را در اين قضيه سبز كند. اين طور نيست كه حالا مشكلات ملت ايران به دست امريكا باشد و امريكا بتواند مشكل جدّي اي درست كند. البته تلاش مي كنند، خباثت خودشان را مي كنند - نه اين كه نمي كنند - اما كارها دست آنها كه نيست. وانگهي، شما ملاحظه كنيد! دولتهايي كه امروز امريكا به اصطلاح وزارت خارجه خودشان آنها را مجازات مي كند - مثل چين، روسيه، تركيه زمان حكومت حزب رفاه - مگر با امريكا رابطه ندارند؟ مگر مذاكره نمي كنند؟ همه كساني كه امريكا با آنها برخورد خشن مي كند، در زمينه هاي سياسي و اقتصادي با امريكا رابطه دارند. اين طور نيست كه رابطه با امريكا يا مذاكره با امريكا، مانع از دشمني امريكا شود. الان كشورهايي هستند كه سفارتهايشان در امريكاست، سفارتهاي امريكا نيز در پايتختهاي آنها باز است و فعّاليت مي كند؛ از لحاظ سياسي و كنسولي و غيره هم با يكديگر ارتباط دارند؛ اما امريكا آنها را جزو ليست تروريستهاي دنيا معرفي مي كند! من حالا نمي خواهم اسم آن كشورها را بياورم. خوب است كه برادران ما در وزارت خارجه و جاهاي ديگر، اينها را به مردم بگويند و تبيين كنند. خيال نكنيد كه حالا اگر با امريكا رابطه برقرار شد، يا مذاكره شد،

ديگر از سوي امريكا، اندكي حرف نازكتر از گل هم به جمهوري اسلامي گفته نخواهد شد؛ نه. بسياري از كشورها با امريكا رابطه هم دارند، خيلي هم روابطشان علي الظاهر در سطح جهاني خوب و صميمي و مؤدّبانه است؛ درعين حال امريكا هرجايي كه لازم باشد، ضربه خودش را مي زند؛ محاصره اقتصادي مي كند، تحريم مي كند! امريكاييها مستكبرند. آدم مستكبر و دولت مستكبر، دنبال سبز كردن حرف خودش است. بنابراين، اين طور نيست كه رابطه براي كشور ما فايده اي داشته باشد؛ كه اگر رابطه نباشد يا مذاكره نباشد، اين مشكلات به وجود خواهد آمد و اگر اين مذاكره و رابطه انجام شد، مشكلات از بين خواهد رفت؛ نه. نه امريكا براي ايجاد مشكلات آن چنان دستش باز است و نه رابطه و مذاكره اين چنين معجزه گري اي براي رفع مشكلات دارد. هيچكدام از اينها نيست؛ بسته به توان ملت است، بسته به عُرضه يك حكومت است، بسته به اقتدار و عزّت خواهي ماست كه بتوانيم در مقابل امريكا بايستيم و برطبق اراده و برطبق مصالح كشورمان اقدام كنيم. اين تبليغات در حالي انجام مي گيرد كه وقتي دولت امريكا در مقابل خود دولتي را داشت كه در حال جنگ بود، نتوانست كاري با آن انجام دهد. ما يك روز در حال جنگ بوديم. قبل از آن، اوقاتي بود كه حكومت ما از لحاظ امكانات، حكومتي بسيار ضعيف بود. آن روز نتوانستند با ما كاري انجام دهند. آن روز نتوانستند ضرر اساسي وارد كنند. امروز بحمداللَّه دولت ايران، دولتي عزيز و مقتدر است و در سطح جهاني به عنوان يك كشور مقتدر و عزيز شناخته شده است؛ رئيس كنفرانس اسلامي است. در بسياري از كنفرانسهاي

جهاني، به عنوان يك عضو محترم شناخته شده است؛ دولتها برايش احترام قائلند، ملتها برايش احترام قائلند. امروز ما از چه بترسيم؟ چرا بترسيم؟ چرا خيال كنيم كه اگر با همين وضعي كه در اين نوزده سال داشتيم، ادامه دهيم، چنين و چنان خوهد شد؟ امريكا احتياج دارد. امريكا امروز آن قوّت و قدرت ده سال، پانزده سال قبل را هم ندارد. روزي بود كه حرف دولت امريكا در اروپا و جاهاي ديگر، با احترام تلقّي مي شد و با آن با احترام رفتار مي شد؛ امروز آن طور هم نيست. امروز امريكاييها از لحاظ ديپلماسي و سياست خارجي، در موضع ضعفند؛ در موضع قدرت نيستند. مي خواهند در حال ضعفشان، همان هيبت ابرقدرتي را عليه ما و در مقابل ملت ايران به كار ببرند! عنوان سوم كه اين را هم من خيلي مختصر عرض مي كنم، چون مي ترسم وقت نماز بگذرد، اين است كه رابطه و مذاكره، براي ملت ايران و براي نهضت جهاني مضّر است. اولين ضرر اين است كه امريكاييها با ورود در اين ميدان، اين طور تفهيم خواهند كرد كه جمهوري اسلامي از همه حرفهاي دوران امام و دوران جنگ و دفاع مقدّس و دوران انقلاب صرف نظر كرده و گذشته است. اوّلين چيزي كه امريكاييها ادّعا مي كنند، اين است. اوّلين مطلبي كه در دنيا شايع مي كنند، اين است كه انقلاب اسلامي تمام شد و پايان گرفت؛ كمااين كه هموز هيچ چيز نشده، همين حرفها را زمزمه مي كنند! همين دو، سه روز قبل از اين، تلكسي ديدم كه رئيس يكي از دولتهاي آفريقايي - كه چند روز قبل از اين، يكي از مسؤولان ما حرفي را عليه آن دولت

بر زبان رانده بود - مصاحبه كرده و گفته است كه بله، ايران مدّتي ادّعا مي كرد كه با امريكا مخالف است؛ اما حالا مقدّمات جور مي كند براي اين كه بتواند با امريكا دست دوستي بدهد! هنوز هيچ چيز نشده، اين طور مي گويند! در دنيا، تبليغات و شايعات عليه ملت ايران و عليه جمهوري اسلامي و عليه دولت فضا را پُر خواهد كرد كه اينها از انقلاب برگشتند. اينها آبروي انقلاب را در دنيا در پيش مستضعفان خواهد برد، دلها را مردّد خواهد كرد، نهضت جهاني اسلامي را دچار افول خواهد كرد، استقلال ملت ايران را از دست او خواهد گرفت. اين ملت در طول دوران طولاني تقريباً بيش از صدوپنجاه سال - يعني از اواسط دوران ناصرالدّين شاه قاجار تا روز انقلاب - هميشه زير چتر قدرتها و زير بار قدرتهاي خارجي بود. حالا سلاطين قبلي اگر مستبد بودند، بد بودند، ظالم بودند، ملعون بودند، هرچه بودند، اقلاًّ عزّت كشور ايران و ملت ايران را حفظ مي كردند و زير بار بيگانه ها نبودند. از اواسط و اواخر دوران ناصرالدين شاه قاجار، نفوذ خارجيها و دخالتها خارجيها در امور ايران شروع شد و مرتّب زياد گرديد تا به دوران پهلوي رسيد و ايران يكسره به دست خارجيها افتاد. رضاخان را انگليسيها آوردند؛ او در مشت انگليسيها بود. بعد كه رضاخان را بردند، محمّدرضا را خودشان آوردند؛ او هم كاملاً در مشت انگليسيها بود. بعد از چند سالي هم امريكاييها با پول و امكانات وارد ميدان شدند. كشور ايران و سرنوشت ملت ايران در دست خارجيها بود. ملت ايران توانست اين خفّت و اين اهانت و اين جسارت به خودش را

در انقلاب جواب دهد. عزيزان من! يكي از ابعاد انقلاب اسلامي، مشتي بود كه به دهان وطن فروشان و وابستگان و دستگاههاي مزدور اجانب و دشمنان خارجي زده شد. در واقع، انقلاب، خشم ملت ايران در مقابل نفوذ خارجي بوده است. انقلاب، استقلال را به اين مردم داد. حال بعد از آن كه اين همه خون در راه اين استقلال ريخته شده است، مدّعيان آقايي بر اين كشور، مدّعيان مالكيت بر اين كشور - يعني امريكاييها كه خودشان را مالك اين كشور مي دانستند - برگردند داخل اين كشور بيايند و خرده فرمايش و دخالت در كارها و نفوذ در دستگاههاي گوناگون و جمع كردن دشمنان انقلاب كنند! مگر ملت ايران اجازه خواهد داد كه چنين چيزي انجام گيرد؟ مگر ملت ايران از انقلاب، از امام، از عظمت و از شوكت خود دست برداشته است كه اجازه دهد امريكاييها باز پايشان در اين مملكت باز شود؟ البته بارها گفته ايم و تكرار شده است؛ من هم گفته ام، مسؤولان هم گفته اند كه مسأله ما، مسأله دولت امريكاست؛ با ملت امريكا بحثي نداريم. طرف ما ملت امريكا نيست؛ ملت امريكا هم مثل بقيه ملتهاي ديگر، خوبيهايي دارد، بديهايي دارد؛ مربوط به خودشان است. مسأله، مسأله دولت امريكا و رژيم امريكاست، و رژيم امريكا دشمن نظام جمهوري اسلامي و دشمن انقلاب و دشمن ملت ايران است، و اين را تصريح كرده اند و بارها هم گفته اند. البته مصلحت خودشان نمي دانند كه اين را بر زبان آورند؛ ليكن باطن قضيه همين است كه با استقلال شما دشمنند، با اسلام شما دشمنند، با عزّت شما دشمنند، با ايستادگي شما در مقابل زياده خواهيهايشان دشمنند؛ خيلي هم تلاش

مي كنند كه بتوانند بلكه اينها را از بين ببرند. البته قانون الهي، عكس خواست آنهاست. قانون الهي اين است كه شما بمانيد، شما قوي شويد، شما پيروز شويد؛ ان شاءاللَّه پيروز هم خواهيد شد و ما هيچ احتياجي به رابطه با امريكاييها نداريم؛ همچنان كه رئيس جمهورمان هم در آن مصاحبه گفتند و ديگران هم تصريح كردند. الحمدللَّه خيلي خوب بود؛ هيچ احتياجي به مذاكره و و به رابطه با اينها نداريم و علي رغم ميل دشمنان ملت ايران، ملت ما ان شاءاللَّه مدارج ترقّي و پيشرفت را روزبه روز بيشتر خواهد پيمود. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. اذا جاء نصراللَّه والفتح. و رأيت النّاس يدخلون في دين اللَّه افواجا. فسبّح بحمد ربّك واستغفره انّه كان توّابا.(15) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 183 2) غافر: 55 3) نصر: 3 4) الاقبال باعمال الحسنة، ج 3، ص 332 5) الاقبال باعمال الحسنة، ج 1، ص 161 6) الاقبال باعمال الحسنة، ج 1، ص 157 7) الاقبال باعمال الحسنة، ج 1، ص 162 8) مرسلات: 36 9) بقره: 152 10) سجده: 14 11) مؤمنون: 65 12) مؤمنون: 65 13) شوري: 30 14) قدر: 3 15) نصر: 3 - 1

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با مسؤولان كشورى و لشكرى به مناسبت عيد سعيد فطر

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با مسؤولان كشوري و لشكري به مناسبت عيد سعيد فطر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم من هم اين عيد بزرگ را به همه مسلمين عالم و ملتهاي مسلمان و به ملت بزرگ و سربلند ايران اسلامي و به شما حضّار گرامي اين مجلس تبريك عرض مي كنم. اميدوارم كه خداوند متعال، امروز را حقيقتاً براي ملت ايران و براي امّت اسلامي، عيد و وسيله اي براي شادي و موفقّيت قرار دهد و آنچه

را كه در ماه رمضان مردم ما در ميدان عبادت حق تعالي انجام دادند، ان شاءاللَّه آثارش را از امروز به بعد در نفسانيّاتشان، در عملكردشان و در برخوردشان مشاهده كنند. خصوصيت اين عيد و بعضي اعياد ديگر اسلامي اين است كه مخصوص به مجموعه خاصي از جامعه عظيم اسلامي نيست. حقيقتاً ما مسلمين امروز بايد به دنبال آن نقاطي باشيم كه همه آحاد مسلمان را در شرق و غرب دنياي اسلام، از هر مليتي، با هر نژادي، با هر زباني و با هر فرهنگي، گرد محور توحيد و كلمه متعالي اسلامي جمع كند. عيد فطر از جمله اينهاست. البته بعضي اعياد ديگر هم اين خصوصّيت را دارند. لذا در دعاي قنوت عيد فطر - برحسب آنچه وارد شده است، مستحب مي دانيم و مي خوانيم - عرض مي كنيم «الذّي جعلته للمسلمين عيدا»(1)؛ خداي متعال اين روز را براي مسلمين عيد قرار داده است. عيد، يعني سالگشتي كه مايه شادي و خشنودي است. چه چيزي براي امّت اسلام مايه خوشحالي است؟ نزديك شدن به هدفهاي اسلامي. اسلام براي جامعه و امّت اسلامي هم مثل فرد مسلمان اهدافي را تعريف و ترسيم كرده است. بايد اعتراف كنيم كه امروز دنياي اسلامي متأسّفانه از اين هدفها دور است. ما مسلمين عالم، ما امّت اسلامي، با آنچه كه اسلام براي امّت اسلامي مي خواهد و مي پسندد، فاصله زيادي داريم. امّت اسلامي بايد امروز در دنيا به بركت اسلام آن چنان باشد كه مثل مشعلي راه بشريت را روشن كند؛ مثل خورشيدي بر بشريت بتابد و به آنها خير برساند؛ آنها را گرما ببخشد، آنها را نورانيّت ببخشد، به آنها حركت ببخشد، به آنها حيات

بدهد. آن جامعه اسلامي كه بايد «لتكونوا شهداء علي النّاس»(2) باشد؛ آن جامعه اسلامي كه بايد «يدعون الي الخير»(3) باشد؛ آن جامعه اسلامي كه بايد پيشرو بشريت در همه خيرات باشد، اين گونه است. آن جامعه اسلامي كه بايد پرتوي از «وللَّه العزة و لرسوله و للمؤمنين»(4) را داشته باشد، با وضع فعلي جهان اسلام و امّت اسلامي فاصله دارد. البته بحمداللَّه شوق اين هدفهاي عالي در دلهاي مسلمين پيدا شده است و ملتهاي اسلامي حركتهاي خوبي را شروع كرده اند و در سراسر آفاق دنياي اسلامي، امروز بحمداللَّه ارزشهاي اسلامي رو به نو شدن است. برخلاف آنچه كه دشمنان اسلام مي خواستند كه اين ارزشها را از زندگي بشر بزدايند، امروز بحمداللَّه وقتي ما در شرق و غرب دنياي اسلامي نگاه مي كنيم، مي بينيم كه آحاد مردم به سمت احكام نوراني قرآن و ارزشهاي اسلامي، گرايش بيشتري پيدا كرده اند؛ ليكن بايد تلاش شود. ايران اسلامي به بركت اسلام، عزّت پيدا كرده است؛ به بركت اسلام از زير سلطه بيگانگان خارج شده است؛ به بركت اسلام دلهاي مردمش به هم نزديك شده اند و به بركت اسلام به خيلي از آن خيراتي كه اسلام براي مسلمانان خواسته، رسيده است. از ايران اسلامي و از ميان اين امّت، آنچه كه ما براي برادران مسلمانمان در سراسر عالم مي خواهيم، اين است كه دولتها و ملتها به اسلام به چشم نجاتبخش نگاه كنند و آن را مايه عزّت و افتخار و كرامت خودشان بدانند. اين چيزي كه دشمنان اسلام خواسته اند به بسياري از افراد در دنياي اسلام بباورانند كه اسلام مايه عقب افتادگي و سرافكندگي آنهاست، يك تلقين شيطاني است. اين، تلقين كساني است

كه خواسته اند امّت اسلامي را از اصل خودش جدا كنند، تا بتوانند به راحتي بر او فرمان برانند. قرآن مايه عزّت مسلمانان است. قرآن به معناي تلاوت كردن و اعتقاد داشتنِ فقط نيست؛ قرآن مجموعه نظام يك زندگي اجتماعي است؛ قرآن دستورالعمل يك حيات سعادتمندانه و زندگي توأم با عزّت است و اين چيزي است كه امروز براي متفكّران مسلمان مبهم و مشكل نيست. آحاد ملتهاي اسلامي هم بحمداللَّه آشنا هستند. ملتهاي مسلمان، دولتهاي مسلمان، روشنفكران مسلمان سياستمداران مسلمان و جوانان كشورهاي اسلامي، بايد تا آن جا كه مي توانند زمينه ذهني مردم خودشان و زمينه عملي زندگي آنها را مستعد و فراهم كنند، تا ملتها به زندگي قرآني برگردند و بتوانند در جاده عزّت و عظمت حركت كنند. آن پايبندي به گذشته اي كه مايه سرافكندگي و جمود است، پايبندي به سنّتهاي جاهلي است. پايبندي به قرآن، مايه روشنفكري و مايه آزادفكري و مايه به كار افتادن علم و عقل و ابتكار و تلاش است. اسلام مرده هاي اجتماعي و سياسي را زنده كرد؛ «اذا دعاكم لما يحييكم».(5) اسلام ملتهايي را كه خاك مرگ بر روي آنها پاشيده شده بود و چيزي از حيات حقيقي و سرافرازانه مجتمع انساني نمي دانستند، حيات و آقايي بخشيد و پرچم انسانيت و دفاع از انسانها را به آنها داد. نه فقط آن روز، امروز هم بحمداللَّه همين طور است. نمونه اش كشور ماست؛ اين ملتي است كه قرنهاي متمادي در زير فشار استبداد سلاطين ظلم و جور، هويّت و قدرت تصميم و قدرت عمل خودش را از دست داده بود؛ در اين صد سال اخير هم در زير فشارهاي مضاعف استعمار و استكبار و

دخالت خارجي، اعتماد به نفس خود را به كلّي از دست داده بود. اسلام اين ملت را به يك ملت پيشرو، مقدّم در ميدان علم، در ميدان عمل، در ميدان سياست، در ميدان تفكّر، در ميدان تعقّل و تأمّل و در ابتكارات زندگي تبديل كرد. اين، علاج ملتهاي مسلمان است. اين، درست همان چيزي است كه نسخه پيچان ضدّ اسلام آن را نهي مي كنند و از آن مي ترسند. امروز هم نيست كه منع مي كنند و از آن باز مي دارند؛ اگر تاريخچه استعمار را نگاه كنيد، از وقتي استعمار در كشورهاي اسلامي شروع شد، اين را تكرار كرده اند و گفته اند و خواسته اند دين و اسلام را منزوي كنند و از زندگي انسان بيرون برانند. اميدواريم كه خداوند متعال همه ما را بيدار كند. همه ملتهاي مسلمان، ملت مظلوم فلسطين و ملتهاي مظلومي را كه در اقطار اسلامي از رنجهاي بزرگي مي نالند و از دردهاي بزرگي رنج مي برند، ان شاءاللَّه نجات بخشد و اسلام و مسلمين را مثل فرشته نجاتي به سراغ همه ملتهاي دربند بفرستد و روح مطهّر امام بزرگوار ما را - كه گشاينده اين راه در مقابل ما بود - با اوليايش محشور فرمايد و ارواح طيّبه شهدا و همه ايثارگران را مشمول رحمت خود قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) الاقبال باعمال الحسنة، ج 1، ص 495 2) بقره: 143 3) آل عمران: 104 4) منافقون: 8 5) انفال: 24

خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر

خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. الحمدللَّه الّذي هدينا لهذا و ما كنّا لنهتدي لو الا ان هدينااللَّه. نحمده و نستغفره و نؤمن به و نتوكّل عليه

و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. عيد سعيد و مبارك فطر را به همه مسلمين جهان، مخصوصاً به ملت عظيم الشّأن ايران و به شما برادران و خواهران عزيز نمازگزار تبريك عرض مي كنم. امروز هم بحمداللَّه اجتماع عظيم شما مردم مؤمن در اين مراسم عبادي - سياسي و در اين اجتماع عظيم، مايه مباهات و افتخار و آبروست. روز عيد فطر، روز بسيار عظيم و حائز اهميتي است. در خطبه اوّل، يك حديث از اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام درباره اين روز براي شما برادران و خواهران عزيز عرض مي كنم، تا براي خود من و براي شما ان شاءاللَّه مايه موعظه باشد. صدوق عليه الرّحمة از امام صادق عليه الصّلاةوالسّلام نقل مي كند: «عن ابيه عن جّده عليه السّلام قال: خطب اميرالمؤمنين علي عليه السّلام للنّاس يوم الفطر».(1) يعني اميرالمؤمنين در روز عيد فطر براي مردم خطبه ايراد فرمود و در آن خطبه اين طور بيان كرد: «فقال ايها النّاس ان يومكم هذا يوم يثاب فيه المحسنون و يخسر فيه المسيئون»؛ يعني اي مردم! اين روز، روزي است كه در آن نيكوكاران به ثواب خود مي رسند و كساني كه در ماه رمضان كردار بد داشته اند، زيان مي كنند و محروم مي مانند. كساني كه ماه رمضان را به عبادت و به اغتنام فرصت معنوي پرداخته اند، امروز، روزي است كه پاداش خود را از خداوند متعال مي گيرند. پاداش روزه با اخلاص، تلاوت قرآن، قيام نيمه شب، تضرّع و دعا و صدقات و احسان و همه آنچه كه شما جوانان عزيز، شما مردم مؤمن و آشناي با حقايق

اسلامي در ماه مبارك رمضان انجام داده ايد، امروز در عالم معنا به شما تقديم مي شود. «و هو اشبه يوم بيوم قيامتكم». چون روز پاداش و گرفتن ثواب براي نيكوكاران و روز خسران براي بدكاران است، شبيه روز قيامت است؛ همچنان كه روز قيامت هم كساني كه زندگي دنيا را به عمل نيك گذرانده اند، ثواب خواهند يافت و دل و چشم آنان به عنايت الهي روشن خواهد شد؛ اما كساني كه دنيا را به غفلت، به بدكاري، به ستمگري، به سركشي و نافرماني از خداي متعال، به غرق شدن در شهوات، به خودخواهي و به خودپرستي گذرانده اند، آن روز زيان خواهند كرد. چون اميرالمؤمنين عليه السّلام اين تشبيه را مي فرمايد، بر اساس اين تشبيه، اين استفاده زيبا را مي كند. توصيه مي فرمايد: «فاذكروا بخروجكم من منازلكم الي مصلّاكم خروجكم من الاجداث الي ربّكم»؛ از منزل كه خارج شديد تا براي نماز به مصلّي بياييد، زماني را به ياد آوريد كه براي حضور در پيشگاه خداوند، از قبرهاي خود بيرون خواهيد آمد و به سوي عرصه قيامت خواهيد شتافت. «واذكروا بوقوفكم في مصلّاكم وقوفكم بين يديّ ربّكم»؛ با ايستادن خود در مصلّي و به هنگام نمازگزاردن، آن روزي را به ياد آوريد كه در قيامت در پيشگاه خداي متعال خواهيد ايستاد، تا مثل امروز كه به شما پاداش اعمالتان را مي دهند، پاداش اعمال خود را بگيريد. «واذكروا برجوعكم الي منازلكم رجوعكم الي منازلكم في الجنّة او النّار»؛ هنگامي كه به منازل خودتان برمي گرديد، آن لحظه اي را در قيامت به ياد آورديد كه در پيشگاه عرض الهي، از عرصه قيامت به سوي منازل خود در بهشت، يا خداي نخواسته در

جهنّم، خواهيد رفت. همان طوري كه امروز، روز ثواب و روز گرفتن پاداش براي نيكوكاران، و روز خسارت و زيان براي گناهكاران است، آن روز هم در پيش است. لحظه لحظه عمر را قدر بدانيد. از ساعات عمرتان براي نيكوكاري استفاده كنيد. خود را به خدا نزديك كنيد. اوقات خود را به تلاش در راه خدا و مجاهدت براي او مستغرق كنيد. ساعات زندگي، سالهاي زندگي، به سرعت برق مي گذرد؛ در عرصه قيامت اين لحظات را به ياد خواهيد آورد. خوشا به حال نيكوكاران و بدا به حال زيانكاران. پروردگار! تو را به حقّ اوليايت، تو را به حقّ احكام نوراني ات، تو را به حقّ قرآن و تو را به جلال و عظمتت سوگند مي دهيم، يكايك اين جمع حاضر و يكايك مؤمنين و مسلمين را موفّق به انجام عمل نيك و اطاعت در زندگي دنيا بفرما. پروردگارا! ما را در قيامت جزو زيانكاران قرار مده. پروردگارا! اين موعظه و اندرز را براي ما درسي در زندگيمان قرار بده. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(2) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين المنتجبين. سيّما اميرالمؤمنين و صدّيقة الطّاهرة سيّدة نساءالعالمين و الحسن و الحسين و علي بن الحسين و محمّدبن علي و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن علي و عليّ بن محمّد و الحسن بن علي والخلف القائم المهدي. حججك علي عبادك و امنائك في بلادك. و صلّ علي ائمّةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداة المؤمنين. در خطبه دوم نيز همه برادران و خواهران عزيز را به تقواي الهي و به پرهيزكاري در

همه امور زندگي توصيه و دعوت مي كنم. بحمداللَّه سالي كه در آن قرار داريم، براي ملت ايران، سال توفيقات بزرگ و كارهاي بزرگ و اقدامهاي بزرگ است. خدا را سپاس مي گوييم كه دلهاي ملت ايران را به هم نزديك كرد. خدا را سپاس مي گوييم كه عزّت ملت ايران را در چشم مردم جهان افزايش داد. خداي متعال را سپاس مي گوييم كه همّت اين مردم را در روز قدس، يك بار ديگر در مقابل چشم جهانيان قرار داد. در راهپيمايي عظيم روز قدس، ملت ايران مواضع خود را براي دنيا تشريح كرد. بخصوص امسال اين ملت هوشيار، آگاه، آشناي به مصالح سياسي، زمان شناس و موقعيت شناس دانست كه بايد از هر سال قويتر و پُرشورتر وارد صحنه شود. ملت و دولت، مسؤولان و آحاد مردم، زن و مرد و كوچك و بزرگ، اجتماعات عظيم ميليوني را در سراسر كشور به راه انداختند و شعارهاي انقلاب و مواضع سياسي حقيقي اين كشور و نقاط برجسته خطّ نورانيِ ترسيم شده به وسيله امام امت را - كه خط عزّت اين ملت است - با صداي بلند فرياد كردند؛ خواستند تا دنيا ملت ايران را بشناسد و او را خوب درك كند. البته ملتها، ملت ايران را مي شناسند؛ اما استعمارگران هنوز هم كه هنوز است، اين ملت را نمي شناسند، مسؤولان را نمي شناسند، رئيس جمهور را نمي شناسند، خطّ امام را نمي شناسند، پايگاه امام را نمي دانند و هنوز نمي توانند ميزان عمق ايمان اين مردم را تشخيص دهند. درود بر اين ملّت. درود بر اين دلهاي بيدار كه توانستند در موقعيت مناسب، با زباني رسا و بليغ، سخن خود را به دنيا بگويند و

فرياد كنند. يك ملت حرف خود را چگونه مي تواند بزند؟ اين، بهترين روش فرياد كردن حرف دل يك ملت است كه در خيابانهاي تهران و شهرهاي بزرگ انجام شد. من از يكايك مردم تهران و شهرستانها و از مسؤولان عزيز، صميمانه تشكّر و سپاسگزاري مي كنم كه نام خدا و نام انقلاب و نام امام را زنده كردند و گرامي داشتند. مسلمانان در اكناف عالم دچار گرفتاريند. علاوه بر گرفتاري عمومي مسلمين - كه تسلّط استكبار است - مع الاسف آنچه كه شأن و شخصيت ملتهاي اسلامي اقتضا مي كند و آن عزّتي كه اسلام به مسلمانان مي دهد، مشاهده نمي شود. كجاست آن عزّت در سطح جهان و در ميان ملتهاي مسلمان؟ به جز ملت ايران كه پرچم عزّت اسلام را هم به فضل الهي به دست گرفته است - كه «وللَّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين»(3) - بقيه ملتهاي مسلمان تشنه عزّتند؛ اما متأسفانه عزت مناسب شأنشان به آنان ارزاني نمي شود. وضع مسلمانان در كشورهاي اسلامي دشوار است. وضع ملت عراق بد است. وضع ملت افغانستان بد است. وضع بعضي از ملتهاي آسياي ميانه رقّتبار است. وضع مردم الجزاير بسيار بد است. كشتارهاي الجزاير، آبروي مدّعيان حكومت بر ملت بزرگ الجزاير را در دنيا برده است. مسؤولان الجزاير نمي توانند با اِعمال پُررويي، تهمتهايي را كه در طول تاريخ هرگز از آنها جدا نخواهد شد، از خودشان بزدايند. آنها مسؤولند. من ادّعا نمي كنم كه اين كشتارها كار دولت الجزاير است؛ من نمي دانم. اين كار هم به عهده مسؤولان جهان اسلام است. امروز اگر كشورهاي مسلمان همّت كنند، كنفرانس اسلامي با رياست جمهوري اسلامي مي تواند اين كار بزرگ را هم انجام

دهد. دولت و رئيس جمهور ما اين را به كشورهاي مسلمان پيشنهاد كردند. بنابراين، آن كاري است كه بعد از تحقيق بايد معلوم شود. من مي گويم در كشوري اگر چنين فجايعي اتّفاق بيفتد، كار هر كس كه باشد، دولت مسؤول است. دولت بايد از مردم خود حمايت كند. ولو كار دولت هم نباشد، باز دولت مسؤول است. مگر مي توانند با ياوه گويي و متّهم كردن اين و آن، گريبان خودشان را از قضاوت تاريخ و قضاوت افكار عمومي عالم رها كنند؟! متأسفانه در پاكستان و بسياري از نقاط ديگر دنياي اسلام هم اختلافات فرقه اي مشكل ساز شده است. اين بد است. راه علاج هم برگشتن به اسلام است. روز عيد فطر، «الّذي جعلته للمسلمين عيدا و لمحمّد صلّي اللَّه عليه و آله ذخراً و شرفاً و كرامة و مزيدا»(4) است. چرا روز عيد فطر اين گونه است؟ چون روز عيد فطر، مظهر اجتماع و اتّحاد و برادري مردم با داشتن دل به سوي خداست. اگر اين در دنياي اسلام تأمين شود - يعني اتّحاد و دل به سوي خدا و در گرو احكام خدا داشتن - عزّت مردم هم تأمين خواهد شد. شما ملت عزيز ايران اين را كه داريد، قدر بدانيد. اگرچه متأسفانه در داخل كشور ما هم كساني يا با بي مسؤوليتي و يا با سوء نيّت سعي مي كنند ميان مردم دلخوري، دوگانگي و كدورت به وجود آورند؛ اما آحاد و توده مردم و قشرهاي وسيع مردم و مسؤولان كشور، بحمداللَّه دلهايشان نوراني و باصفاست. ملت و دولت با هم خوبند؛ آحاد مردم هم با يكديگر خوبند. اگر ديديد كسي مايه اختلاف مي نويسد، مي گويد و مي پراكند، بدانيد كه

او به مصالح ملت يا واقف نيست، يا احساس مسؤوليت نمي كند و يا به كلّي علاقه مند نيست. پروردگارا! همه ما را از خواب غفلت بيدار كن. پروردگارا! دلهاي اين ملت را با هم متّحدتر و نزديكتر گردان. پروردگارا! روح مبارك امام عزيز و بزرگوار ما را در اعلي عليّيّن با اوليا و صلحا محشور گردان. پروردگارا! ارواح طيّبه شهداي اسلام، مخصوصاً شهداي اين ملت و شهداي جنگ تحميلي را در اعلي عليّيّن با شهداي كربلا محشور كن. پروردگارا! به جوانان مؤمن، به خانواده هاي ايثارگر، به خانواده هاي شهيدان، به جانبازان، به آزادگان، به مفقودان، به خانواده هايشان و به همه ايثارگران، اجر وافر و كامل عنايت فرما. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. قل هو اللَّه احد. اللَّه صمد. لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد.(5) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) امالي شيخ صدوق، ص 89 2) عصر: 3 - 1 3) منافقون: 8 4) الاقبال باعمال الحسنة، ج 1، ص 495 5) اخلاص: 4 - 1

گفت و شنود صميمانه رهبر معظم انقلاب اسلامى با گروهى از جوانان و نوجوانان

گفت و شنود صميمانه رهبر معظم انقلاب اسلامي با گروهي از جوانان و نوجوانان *رهبر عزيز! بسيار دوست مي داريم كه شما از دوران كودكي خودتان بگوييد و اين كه چند برادر و خواهر هستيد؛ از اوّلين روز مدرسه و اوّلين معلم و دوستان و همكلاسيها، از سرگرميها و از علاقه خود به درس و بازي براي ما تعريف كنيد.

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قبل از آن كه به سؤالات اين دختر خانم عزيز جواب دهم، بايد بگويم خوش به حال شما جوانان و نوجوانان امروز! به شما اهميت داده مي شود؛ به شما پرداخته مي شود. اين آقايان محترم(1)، با اين مايه هاي فكراي كه من حالا مورد تأمّل

قرار دادم، براي شما - بخصوص - برنامه ريزي و برنامه سازي مي كنند، تدارك انديشيدن براي شما ترتيب مي دهند، با شما حرف مي زنند، تماس برقرار مي كنند و هر نامه اي از نامه هاي شما را جواب مي دهند. البته من سابقه آشنايي با شما عزيزان ندارم؛ اما از همين گزارش(2) چيزهاي زيادي را نسبت به استعداد و توان شما حس كردم. البته من گاهي برنامه «نيمرخ» را هم به ياد نوجواني نگاه مي كنم - هم برنامه نيمرخ را، هم گاهي برنامه كودكان را تماشا مي كنم - بنابراين بايد گفت: خوش به حال نسل جوان و نوجوان امروز كه اين قدر برايشان امكانات فكر كردن و فهميدن و تماس گرفتن و اظهار كردن مافي الضّميرِ خودشان فراهم است. حالا اگر من در پاسخ سؤالات اين خانم - كه البته اين سؤالات، خيلي بود؛ اصلاً يادم نمي ماند. بايد آنها را دانه دانه مطرح كنيد، تا ان شاءاللَّه جواب بدهم - بخواهم حرف بزنم، خواهيد ديد كه اصلاً زمان ما اين گونه نبود؛ به ما اين قدر اهميت داده نمي شد، با ما اين طور صحبت نمي شد، از ما اين طور نظراتمان و حرف دلمان خواسته نمي شد - كه از شما خواسته مي شود - خوب؛ شما از اين جهت از ما جلو هستيد. ان شاءاللَّه كه خداوند بر شما مبارك كند و اين دهه فجر هم بر شما مبارك باشد. موفّق باشيد. خوب؛ حالا ايشان(3) گفتند كه شما عزيزان من، از بچه هايي هستيد كه با اين برنامه تماس داريد و بعضي از خانواده هاي معظّم شهدا از تهران و از شهرستانهاييد. خيلي خوب؛ حالا پاسخ به سؤالات را يكي يكي شروع مي كنيم: ما هشت خواهر و برادر از دو مادر بوديم؛ يعني پدرم

از خانمي، سه فرزند داشت كه هر سه هم دختر بودند. بعد، آن خانم فوت كرده بودند و پدرم با خانم ديگري - كه مادر ما باشند - ازدواج كرده بودند. ما بچه هاي اين خانم دوم، پنج نفر بوديم؛ چهار برادر و يك خواهر، و در اين پنج نفر، من دومي بودم. البته در اين بين، دو بچه هم از بين رفته بودند؛ با آن حساب، من چهارمي مي شوم؛ اما چون واسطه ها كم شده بودند، من بچه دوم خانواده بودم. البته خواهرهاي بزرگ ما از خانم اوّل بودند؛ آنها از ما خيلي بزرگتر بودند. پدر و مادرم، پدر و مادر خيلي خوبي بودند. مادرم يك خانم بسيار فهميده، باسواد، كتابخوان، داراي ذوق شعري و هنري، حافظ شناس - البته حافظ شناس كه مي گويم، نه به معناي علمي و اينها، به معناي مأنوس بودن با ديوان حافظ - و با قرآن كاملاً آشنا بود و صداي خوشي هم داشت. ما وقتي بچه بوديم، همه مي نشستيم و مادرم قرآن مي خواند؛ خيلي هم قرآن را شيرين و قشنگ مي خواند. ما بچه ها دورش جمع مي شديم و برايمان به مناسبت، آيه هايي را كه در مورد زندگي پيامبران است، مي گفت. من خودم اوّلين بار، زندگي حضرت موسي، زندگي حضرت ابراهيم و بعضي پيامبران ديگر را از مادرم - به اين مناسبت - شنيدم. قرآن كه مي خواند، به آياتي كه نام پيامبران در آن است مي رسيد، بنا مي كرد به شرح دادن. بعضي از شعرهاي حافظ كه هنوز - بعد از سنين نزديكِ شصت سالگي - يادم است، از شعرهايي است كه آن وقت از مادرم شنيدم. از جمله، اين دو بيت يادم

است:

سحر چون خسرو خاور عَلَم در كوهساران زد به دست مرحمت يارم در امّيدواران زد

***

دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند غرض؛ خانمي بود خيلي مهربان، خيلي فهميده و فرزندانش را هم - البته مثل همه مادران - دوست مي داشت و رعايت آنها را مي كرد. پدرم عالِم ديني و ملّاي بزرگي بود. برخلاف مادرم كه خيلي گيرا و حرّاف و خوش برخورد بود، پدرم مردي ساكت، آرام و كم حرف مي نمود؛ كه اين تأثيرات دوران طولاني طلبگي و تنهايي در گوشه حجره بود. البته پدرم تُرك زبان بود - ما اصلاً تبريزي هستيم؛ يعني پدرم اهل خامنه تبريز است - و مادرم فارس زبان. ما به اين ترتيب از بچگي، هم با زبان فارسي و هم با زبان تركي آشنا شديم و محيط خانه محيط خوبي بود. البته محيط شلوغي بود؛ منزل ما هم منزل كوچكي بود. شرايط زندگي، شرايط باز و راحتي نبود و طبعاً اينها در وضع كار ما اثر مي گذاشت. در مورد بازي كردن پرسيديد؟ بله؛ بازي هم مي كرديم. منتها در كوچه بازي مي كرديم؛ چون در خانه جاي بازي نداشتيم و بازيهاي آن وقت بچه ها فرق مي كرد. يك مقدار هم بازيهاي ورزشي بود؛ مثل واليبال و فوتبال و اينها كه بازي مي كرديم. من آن موقع در كوچه، با بچه ها واليبال بازي مي كردم؛ خيلي هم واليبال را دوست مي داشتم. الان هم اگر گاهي بخواهيم ورزش دستجمعي بكنيم - البته با بچه هاي خودم - به واليبال رو مي آوريم كه ورزش خيلي خوبي است. بازيهاي غير ورزشيِ آن وقت، «گرگم به هوا» و بازيهايي بود

كه در آنها خيلي معنا و مفهومي نبود؛ يعني اگر فرض كنيم كه بعضي از بازيها ممكن است براي بچه ها آموزنده باشد و انسانِ با تفكّر آنها را انتخاب كند، اين بازيهايي كه الان در ذهن من هست، واقعاً اين خصوصيت را نداشت؛ ولي بازي و سرگرمي بود. چيزي كه حتماً مي دانم براي شما جالب است، اين است كه من همان وقت، معمّم بودم؛ يعني در بين سنين ده و سيزده سالگي - كه ايشان سؤال كردند - من عمامه به سرم و قبا به تنم بود! قبل از آن هم همين طور. از اوايلي كه به مدرسه رفتم، با قبا رفتم؛ منتها تابستانها با سرِ برهنه مي رفتم، زمستان كه مي شد، مادرم عمامه به سرم مي پيچيد. مادرم خودش دختر روحاني بود و برادران روحاني هم داشت، لذا عمامه پيچيدن را خوب بلد بود؛ سرِ ما عمامه مي پيچيد و به مدرسه مي رفتيم. البته اسباب زحمت بود كه جلوِ بچه ها، يكي با قباي بلند و لباس نوع ديگر باشد. طبعاً مقداري حالت انگشت نمايي و اينها بود؛ اما ما با بازي و رفاقت و شيطنت و اين طور چيزها جبران مي كرديم و نمي گذاشتيم كه در اين زمينه ها خيلي سخت بگذرد. به هرحال، بازي در كوچه بود. البته خاطراتي هم در اين زمينه دارم كه اگر مناسب شد، ممكن است در خلال صحبت بگويم. بازي ما بيشتر در كوچه بود؛ در خانه كمتر به بازي مي رسيديم. * از روز اوّل مدرسه و اوّلين معلّم بگوييد: بايد بگويم اوّلين مركز درسي كه من رفتم، مدرسه نبود، مكتب بود - در سنين قبل از مدرسه - شايد چهار سال، يا پنج سالم بود كه

من و برادر بزرگتر از مرا - كه از من، سه سال و نيم بزرگتر بود - با هم در مكتب دخترانه گذاشتند؛ يعني مكتبي كه معلّمش زن بود و به جز چند نفر پسر، بقيه شاگردان، دختر بودند. البته من خيلي كوچك بودم. تجربه اي كه از آن زمان مي توانم به ياد بياورم اين است كه بچه را در سنين چهار، پنج سالگي اصلاً نبايد به مدرسه و مكتب و غير آن گذاشت؛ براي اين كه هيچ فايده اي ندارد. من به نظرم مي رسد كه از آن دوره مكتب قبل از مدرسه، هيچ استفاده علمي و درسي نكردم. طبعاً ما را به مكتب فرستاده بودند تا قرآن ياد بگيريم؛ چون در مكتبها معمولاً قرآن درس مي دادند. آن زمان در مدرسه ها قرآن معمول نبود و درس نمي دادند. بد نيست بدانيد كه من متولد سال 1318 هستم. اين دوراني كه مي گويم، مربوط به سالهاي 1323 و 1324 است - اوايل مكتب رفتن ما - بنابراين يك دوره آن است؛ كه اوّلين روز مكتب اوّل را يادم نيست. پس از مدتي - يكي دو ماه - كه در آن مكتب بوديم، ما را از آن مكتب برداشتند و در مكتبي گذاشتند كه مردانه بود؛ يعني معلمش مرد مسّني بود. شايد شما در داستانهاي قديمي، «ملّا مكتبي» خوانده باشيد. درست همان ملّامكتبيِ تصوير شده در داستانها و در قصّه هاي قديمي به ما درس مي داد. من كوچكترين شاگرد آن مكتب بودم - شايد آن زمان، حدود پنج سالم بود - و چون هم خيلي كوچك بودم، هم سيّد و پسر عالِم بودم، آقاي «ملّامكتبي»، صبحها مرا كنار دست خودش مي نشاند و پول كمي،

مثلاً اسكناس پنج قراني - آن وقتها اسكناس پنج ريالي بود، اسكناس يك توماني و دو توماني بود. شما نديده ايد - يا دو توماني از جيب خود بيرون مي آورد، به من مي داد و مي گفت: تو اينها را به قرآن بمال كه بركت پيدا كند! بيچاره دلش را خوش مي كرد به اين كه به اين ترتيب - مثلاً - پولش بركت پيدا كند؛ چون او و امثال او درآمدي نداشتند. روز اوّلي كه ما را به آن مكتب بردند، به ياد دارم كه از نظر من روز بسيار تيره، تاريك، بد و ناخوشايندي بود! پدرم، من و برادر بزرگم را با هم وارد اتاقي كرد كه به نظرم خيلي وسيع مي آمد. البته شايد آن موقع به قدر نصف اين اتاق، يا مقداري بيشتر از نصف اين اتاق بود؛ اما به چشم كودكيِ آن روز من، جاي خيلي وسيعي مي آمد و چون پنجره هايش شيشه نداشت و از اين كاغذهاي مومي داشت، تاريك و بد بود. مدتي هم آن جا بوديم. ليكن روز اوّلي كه ما را به دبستان بردند، روز خوبي بود؛ روز شلوغي بود. بچه ها بازي مي كردند، ما هم بازي مي كرديم. اتاق ما كلاس بسيار بزرگي بود - باز به چشم آن وقتِ كودكي من - و عدّه بچه هاي كلاس اوّل، زياد بودند. حالا كه فكر مي كنم، شايد سي نفر، چهل نفر، بچه هاي كلاس اوّل بوديم. به هرحال و روز پُرشور و پُرشوقي بود و خاطره بدي از آن روز ندارم. البته چشم من ضعيف بود، هيچ كس هم نمي دانست، خودم هم نمي دانستم؛ فقط مي فهميدم كه چيزهايي را درست نمي بينم. بعدها چندين سال گذشت و من خودم فهميدم كه

چشمهايم ضعيف است؛ پدر و مادرم هم فهميدند و برايم عينك تهيه كردند. آن زمان - وقتي كه من عينكي شدم - گمان مي كنم حدود سيزده سالم بود؛ ليكن در دوره اوّل مدرسه اين نقصِ كار من بود. قيافه معلم را از دور نمي ديدم، تخته سياه را كه روي آن مي نوشتند، اصلاً نمي ديدم و اين، مشكلات زيادي را در كار تحصيل من به وجود مي آورد. حالا خوشبختانه بچه ها در كودكي، فوراً شناسايي مي شوند و اگر چشمشان ضعيف است، برايشان عينك مي گيرند و رسيدگي مي كنند. آن زمان اصلاً اين چيزها در مدرسه اي معمول نبود. البته مدرسه ما يك مدرسه به اصطلاح غير دولتي بود؛ بعلاوه مدرسه ديني بود كه معلّمين و مديرانش از افراد بسيار متدّين انتخاب شده بودند و با برنامه هاي اندكي ديني تر از معمولِ مدارسِ آن روز، اداره مي شد؛ چون آن مدرسه ها اصلاً برنامه ديني درستي نداشتند و كسي توجّهي و اعتنايي به آن نمي كرد. در مورد معلّمين اوّل ما، بله يادم است كه مدير دبستان ما آقاي «تدّين» بود كه تا چند سال پيش هم زنده بود. من در زمان رياست جمهوريم ارتباطات زيادي با او داشتم. مشهد كه مي رفتم به ديدن ما مي آمد. پيرمرد شده بود. يك معلّم ديگر داشتيم كه اسمش آقاي «روحاني» بود و الآن نمي دانم كجاست. عدّه اي از معلّمين را يادم است؛ بله، تا كلاس ششم - دوره دبستان - خيلي از معلّمين را دورادور مي شناختم. متأسفانه الان هيچ كدام را نمي دانم كجا هستند. اصلاً زنده اند، نيستند و چه مي كنند؛ ليكن بعد از دوره مدرسه هم با بعضي از آنها ارتباط و آشنايي داشتم. * به چه درسهايي علاقه

داشتيد؟ دورانهاي كلاس اوّل و دوم و سوم را كه اصلاً يادم نيست و الان هيچ نمي توانم قضاوتي بكنم كه به چه درسهايي علاقه داشتم؛ ليكن در اواخر دوره دبستان - يعني كلاس پنجم و ششم - به رياضي و جغرافيا علاقه داشتم. خيلي به تاريخ علاقه داشتم، به هندسه هم - بخصوص - علاقه داشتم. البته در درسهاي ديني هم خيلي خوب بودم؛ قرآن را با صداي بلند مي خواندم - قرآن خوانِ مدرسه بودم - يك كتاب ديني را آن وقت به ما درس مي دادند - به نام تعليمات ديني - براي آن وقتها كتاب خيلي خوبي بود؛ من تكّه هايي از آن كتاب را كه فصل، فصل بود، حفظ مي كردم. در همان دوره آخر دبستان - يعني كلاس پنجم و ششم - تازه منبر آقاي «فلسفي» را از راديو پخش مي كردند كه ما از راديو شنيده بوديم. من تقليد منبر او را - در بچگي - مي كردم و به همان سبك، آن بخشهاي كتاب ديني را با صدا بلندي و خيلي شمرده، پشت سر هم مي خواندم. معلّمم و پدر و مادرم خيلي خوششان مي آمد؛ مرا تشويق مي كردند. بله؛ اين درسهايي بود كه آن زمان دوست مي داشتم. * ضمن تشكّر از وقتي كه گذاشتيد؛ حضرتعالي در نوجواني، چه حالات و روحيّاتي داشتيد و در چه سنّي به اين فكر افتاديد كه راه آينده خود را انتخاب كنيد و چه كسي به شما بيشترين كمك را در اين زمينه كرد؟ خيلي ممنون، سؤال خوبي كرديد. البته من اگر بخواهم به نوجوانان عزيز، در اين مورد كه شما مطرح كرديد، سفارش كنم، سفارش من اين خواهد بود كه

نوجوانان بايد به فكر حال باشند؛ براي اين كه به فكر آينده باشند، وقت زياد است. در دوره جواني - دوران سنين هجده، بيست سالگي - راجع به آينده هرچه مي خواهند فكر عملي بكنند؛ چون در سنين نوجواني - يعني سنين سيزده، چهارده و پانزده سالگي - اگر بخواهند درباره آينده فكر كنند، اين فكر، خيلي تعيين كننده نيست. چون به هرحال حتماً يك طريق و مسيري را - هر آينده اي داشته باشند - بايد بگذرانند؛ لذا بايد به فكر حالِ خودشان باشند. البته اگر به فكر آينده هم باشند، ما كسي را ملامت نمي كنيم. به هرحال، گاهي انسان به فكر آينده مي افتد؛ اما من از اين كه چه زماني به فكر آينده افتادم، هيچ يادم نيست. اين كه در آينده زندگي خودم، بنا بود چه شغلي را انتخاب كنم، از اوّل براي خود من و براي خانواده ام معلوم بود. همه مي دانستند كه من بناست طلبه و روحاني شوم. اين چيزي بود كه پدرم مي خواست و مادرم به شدّت دوست مي داشت. خود من هم علاقه مند بودم؛ يعني هيچ بي علاقه به اين مسأله نبودم. اما اين كه لباس ما را از اوّل، اين لباس قرار دادند، به اين نيّت نبود؛ به خاطر اين بود كه پدرم با هر كاري كه رضاخان پهلوي كرده بود، مخالف بود - از جمله، اتّحاد شكل از لحاظ لباس - و دوست نمي داشت همان لباسي را كه رضاخان به زور مي گويد، بپوشيم. مي دانيد كه رضاخان، لباس فعلي مردم را كه آن زمان لباس فرنگي بود و از اروپا آمده بود، به زور بر مردم تحميل كرد. ايرانيها لباس خاصي داشتند و همان لباس را مي پوشيدند. او اجبار

كرد كه بايستي اين طور لباس بپوشيد؛ اين كلاه را سرتان بگذاريد! پدرم اين را دوست نمي داشت، از اين جهت بود كه لباس ما را همان لباس معمولي خودش كه لباس طلبگي بود، قرار داده بود؛ اما نيّت طلبه شدن و روحاني شدن من در ذهنشان بود. هم پدرم مي خواست، هم مادرم مي خواست، خود من هم مي خواستم. من دوست مي داشتم و از كلاس پنجم دبستان، عملاً درس طلبگي را در داخل مدرسه شروع كردم. معلّمي داشتيم كه خودش طلبه بود و سالهاي پنجم يا ششم دبستان - به نظرم هر دو سال - معلم كلاس ما بود. او پيشنهاد كرد كه به ما درس «جامع المقّدمات» بدهد. مي ديد كه من و يكي، دو نفر از بچه ها علاقه منديم و استعدادمان هم خوب بود؛ فكر كرد كه به ما درس بدهد، ما هم قبول كرديم. «جامع المقّدمات» اوّلين كتابي است كه طلبه ها مي خواندند، - هنوز هم معمول است - و مجموعه اي از جزوات، يعني چند كتاب كوچك است. من چند تا از آن كتابهاي كوچك را در دبستان خواندم؛ بعد هم كه بيرون آمدم، به شدّت و با جدّيت و علاقه دنبال كردم. من بعد از دبستان به دبيرستان نرفتم؛ يعني دوره دبيرستان را به طور داوطلبانه و به صورت شبانه، خودم مي خواندم. درس معمولي من طلبگي بود و بعد از دوره دبستان، مدرسه طلبگي رفتم - يعني از دوازده سالگي به بعد - بنابراين از همان وقتها ديگر من به فكر آينده - به اين معنا - بودم؛ يعني معلوم بود كه ديگر بناست طلبه شوم. البته طلبگي و لباس طلبگي، به هيچ وجه مانع از كارهاي كودكانه آن زمان نبود؛

يعني هم عمامه سرمان مي گذاشتيم، هم وقتي مي خواستيم بازي كنيم، عمامه را در خانه مي گذاشتيم، به كوچه مي آمديم و با همان قبا مي دويديم و بازي مي كرديم - كارهايي كه بچه ها مي كنند - وقتي مي خواستيم با پدرمان به مسجد برويم، باز عمامه را سرمان مي گذاشتيم و عبا را به دوش مي انداختيم و با همان وضع و حال و چهره كودكانه به مدرسه مي رفتيم و مي آمديم. * ما جوانان چه الگويي را براي خودمان در نظر بگيريم و خودمان را با آن مقايسه كنيم؟ من نمي توانم كسي يا اشخاص معيّني را اسم بياورم كه حتماً آنها الگوي شما باشند. بالاخره هر كسي ذوقي و سليقه اي دارد؛ منتها مي شود اين طور فرض كرد الگويي را كه انسان انتخاب مي كند، بايد الگويي باشد كه شخصيت و منش او كاملاً با آرمانهاي انسان، همخوان و هماهنگ باشد. فرض بفرماييد بعضيها يك هنرپيشه را الگوي خودشان قرار دهند. خوب؛ اين خيلي منطقي نيست. مثلاً يك هنرپيشه خارجي را الگوي خودشان قرار دهند. اين نمي تواند منطقي باشد. محيط او محيط ديگر و زندگي او زندگي ديگري است. يك انسان مسلمان؛ يك نوجوان مسلمان و ايراني كه برايش عزّت ايران، سربلندي و آينده ايران و آينده نسل خودش، آن هم در چهارچوب معارف و احكام اسلامي مطرح است، نمي تواند خارج از اين چهارچوبها الگو انتخاب كند. بنابراين الگو را بايستي در بزرگاني كه از لحاظ ديد و جهتگيري و اهداف به هدفهاي ما مي خورند، انتخاب كرد. در بين مسلمانان صدر اسلام، اشخاصِ بسيار برجسته و خوبي هستند. در بين شخصيتهاي برجسته امروز و دوره هاي گذشته نيز همين طور، واقعاً شخصيتهاي برجسته اي هستند. به زندگي ائمّه

كه نگاه كنيد - مثلاً زندگي امام حسن و امام حسين عليهماالسّلام - جوانيهاي آنها بسيار چيزهاي با ارزشي در خود دارد كه هر جوان و نوجواني را جذب مي كند. هم نوع دخترانه اش هست، هم نوع پسرانه اش. همه آنها شخصيتهايي بودند كه مي توانند واقعاً براي انسان جاذبه داشته باشند و براي نوجوانان و جوانان ما الگو محسوب شوند. * علّت اين كه جاذبه آن الگوهاي نامناسب، بيشتر است، چيست و چه كنيم كه جوانان ما به سمت اين الگوها كه شما فرموديد، حركت كنند؟ هر كس كه درست معرفي شود، اگر واقعاً برجسته باشد، جاذبه پيدا مي كند. اگر شما مي بينيد كه ممكن است بعضي از چهره هاي درخشان صدر اسلام براي بخشي از جوانان ما جاذبه نداشته باشند - براي همه كه نمي شود گفت جاذبه ندارند؛ ممكن است بگوييم براي بخشي جاذبه دارند و براي بخشي جاذبه ندارند - به خاطر اين است كه آنها از آن شخصيتها شناسايي درستي ندارند. نسبت به آنها آشنايي ندارند. حالا ممكن است كسي بگويد: چطور ما نمي شناسيم، اما فلان خارجي مي شناسد؟ بله؛ اتّفاقاً همين طور است. چون زندگي ائمّه - زندگي امام حسن و امام حسين عليه السّلام - براي ما زياد سطحي تكرار شده است - بدون اين كه عمقي داشته باشد - لذا خيلي چيزهاي ريزي در آنها هست كه راحت از زير نگاه ما رد مي شود و ما به آن دقّت نمي كنيم؛ اما همين يك نمونه، وقتي براي آدمي كه با اين نامها آشنايي نداشته، مطرح مي شود، خيلي جلوه و اهميت دارد. برادرمان(4) اشاره كردند كه ما مي خواهيم دريا را با پيمانه كوچك پيمانه كنيم. من مي خواهم بگويم كه اين معرفيها

هم كار همين آقايان(5) و همين برنامه هاست و اصلاً پيمانه كردن دريا با پيمانه كوچك نيست، بلكه راه درست همين است. گسترش وسعه كار راديو و تلويزيون، خيلي زياد است. اگر حقيقتاً برنامه هاي خوبي در صدا و سيما ترتيب داده شود، اين برنامه ها مي تواند جاذبه داشته باشد. زندگي ائمّه را با زبان نو معرفي كنيد. فقط هم نمي خواهم ائمّه را بگويم؛ البته ائمّه، واقعاً برترين و زيباترين هستند. بهترين شيوه ها، زيباترين چهره ها و زيباترين روحها در آنهاست؛ اما غير ائمّه هم از صدر اسلام، كسان زيادي هستند. مخصوص صدر اسلام نيست؛ از گذشته و در تاريخ خودمان، چهره هاي خيلي زيادي داريم كه همه مي توانند براي جوانان ما الگو باشند. اگر اينها با زبان خوب و با استفاده از ابتكار معرفي شوند، براي جوانان ما جا مي افتند. خوب؛ وقتي انسان اينها را ابتدا به جوان عرضه نكند، اگر جوان هم بخواهد مقداري سطحي نگري كند، چشمش به عكسي، يا به پوستري مي افتد و در يك مجلّه، خبري را مي خواند و فرض بفرماييد آدمي را كه از جهتي يك جنبه جاذبه اي هم در زندگي او هست - از جهت ورزش، يا از جهت كار هنرپيشگي و غيره - الگوي خودش قرار مي دهد؛ اما وقتي كه آن چهره ها و زيباييهاي حقيقي نشان داده شوند، جوانان ما به آنها رو مي آورند و از آنها استقبال مي كنند. * تديّن و تمدّن در ذهن جوانان دو مقوله جدا از هم است. شما در جواني در اين مورد، چگونه فكر مي كرديد؟ نمي شود من به اين فكر كنم كه در دوره نوجواني - سيزده، چهارده سالگي - در اين زمينه ها چه فكر مي كردم. واقعاً

يادم نيست كه بخواهم از آن زمان چيز دقيقي را ذكر كنم. من نكته اي را اين جا به شما بگويم: اين سؤالات و اين تفكّراتي كه امروز براي شما مطرح است، در دوره ما براي افرادي مثل شما اصلاً مطرح نبود؛ يعني ممكن بود كه يك نفر در اين سنين، از حالاي شما در كارهاي علمي پيشتر باشد. اين كاملاً قابل قبول است؛ كمااين كه من در همان سنين نوجواني، بعد از گذشت دو سه سال كه طلبگي خوانده بودم، درسم خيلي پيشرفت كرده بود، راههاي طولاني را در زمان كوتاهي طي كرده بودم و سوادم خوب بود؛ اما به هيچ وجه درك من از مسائل روز - از مسائل فرهنگي و عمومي - به قدر درك امروز جوانان همسنِّ آن وقتِ خودم نبود. اين بدان خاطر بود كه شرايط آن روز، اصلاً شرايطي نبود كه اجازه فكر كردن به كسي بدهد. عدّه اي گرفتار نان بودند، عدّه اي گرفتار زندگيهاي خودشان بودند، يك عدّه در تلاش معاش بودند؛ اصلاً فضا، فضايي نبود كه آدم بتواند نسبت به اين مسائل فكر كند. نمي شود بگوييم كه ما آن زمان براي وفق دادن تديّن و تمدّن، چه كار مي كرديم. شما عزيزان بدانيد اين حرفي كه «تمدّن و تديّن با هم تطبيق نمي كنند» جزو آن حرفهايي است كه خيلي كهنه و قديمي است و اصلاً حرف امروز نيست. زماني اروپاييها با ديني كه داشتند - دين مسيحيتِ تحريف شده كليساي قرون وسطي - با نشانه هاي تمدّن مواجه شدند؛ بديهي است كه آن تديّن، اصلاً با آن تمدّن تطبيق نمي كرد. آن تديّن، تديّني بود كه اگر كسي «گاليله» مي شد، حتماً بايد سوزانده شود! اگر كسي

يك كشف جديد مي كرد، حتماً بايستي نابود و تكفير مي شد! اصلاً بحث تديّن و تمدّن كه با هم تطبيق نمي كند، مربوط به آن دوره است، آن هم مربوط به اروپا؛ منتها همچنان كه اروپاييها همه چيز خودشان را - البته چيزهاي زياد و بد، نه چيزهاي خيلي خوب - عمداً به كشورهاي تحت سلطه استعماري منتقل مي كردند، اين فكر را هم بتدريج با شيوه هاي خيلي موذيانه، به داخل جامعه ما منتقل كردند. در داخل جامعه هم كساني بودند كه دوست مي داشتند اين افكار را ترويج كنند؛ بقاياي افكار آنها را ترويج كردند، كه آن هم مربوط به دوره چهل، پنجاه سال قبل است و گاهي تا اين زمانها در گوشه و كنار مانده است و كساني مطرح مي كنند، والّا اين حرف، حرفِ امروز نيست. تديّن و تمدّن، چرا بايد با هم منافاتي داشته باشند؟ تمدّن، يعني زندگي توأم با نظم علمي، با تجربيات خوب زندگي، استفاده از پيشرفتهاي زندگي، و تديّن يعني جهت درست در زندگي داشتن - جهت عدل، انصاف، صفا، صداقت و رو به طرف خدا - اينها با هم چه منافاتي دارند؟! انسان مي تواند با اين جهتگيري، آن طور زندگي كند؛ كمااين كه خيلي از دانشمندان و متفكّرين ما متديّن بودند؛ خيلي از پيشروان همين تمدّن كنوني اروپا هم - البته عمدتاً در دوره هاي بعدي - متديّن بودند. تمدّن اسلامي در زمان خودش جزو تمدّنهاي درخشان تاريخ بود كه امروز هم نشانه هايش وجود دارد. امروز هم بحمداللَّه خيلي از ملتهاي مسلمان - بخصوص ملت ما - از مدنيّت روز بهره مند مي شوند، از دانش روز استفاده و در تحصيل آن كوشش مي كنند. در هر جايي

كه كوشش كنند، پيشرفتهاي بسياري هم به دست مي آورند؛ متديّن هم هستند، منافاتي هم ندارد. * با وجود ابهام در هدف ما جوانان و بعضاً يأس در زندگي، به نظر شما چگونه برنامه ريزي كنيم و چه هدف و معياري را انتخاب نماييم؟ البته اين كه شما گفتيد ما اين طور هستيم، من نمي دانم منظورتان از ما كيست؟ حتماً نبايد منظورتان نسل جوان و نوجوان باشد؛ چون خيلي از جوانان اين گونه نيستند. بعضيها اين طورند، بعضيها هم نيستند. شما هم كه اين را مطرح مي كنيد، من اطمينان ندارم خودتان هم حتماً اين گونه باشيد. ممكن است شما واقعاً هيچ گونه سردرگمي نداشته باشيد، ولي البته چرا؛ بعضيها اين طورند. بچه هاي عزيز من! ببينيد؛ هدف زندگي بايد چيزي فراتر از خود زندگي باشد؛ چون وقتي شما چيزي را به عنوان هدف زندگي انتخاب مي كنيد، يعني زندگي، وسيله و ابزاري براي آن است. غير از اين است؟ يعني حيات انسان، مقدّمه و وسيله اي است براي آن هدف، والّا اگر - مثلاً - اين هدف را پولدارشدن قرار دهيم، آيا واقعاً مي ارزد كه انسان، حيات و لحظات و آنات ارزشمند زندگي خود را صرف كند، براي اين كه پول به دست آورد؟! از پول مي خواهد چه استفاده اي بكند؟ چهار صباح ديگر با پول زندگي كند! يعني انسان در واقع بخش عمده اي از زندگي و حيات را مايه بگذارد، تا بتواند بخش ديگري را - كه آن را هم حتماً زندگي خواهد كرد - با كيفيّت بهتري به كار ببرد. اين معامله خيلي مغبونانه اي است! هدف زندگي بايد خيلي بالاتر از اين باشد. انسان وقتي كه به دنيا مي آيد و دوره اي را مي گذراند و از دنيا مي رود،

نفس اين آمدن و رفتن، نشان دهنده اين است كه آفريننده و خالق انسان، از اين حركت و از اين جابه جايي هدفي دارد. ما بايد كاري كنيم كه هدفمان در زندگي، با هدفي كه خالق دارد، به هم نزديك شود و با هم تطبيق كند. اين درست ترين كار است. انسان بايد زندگي را طوري انتخاب كند كه وقتي اين زندگي تمام شد، از آنچه كه به دست آورده، خشنود و خوشحال باشد. در لحظات آخر زندگي كه انسان از اين دنيا خارج مي شود، احساس نكند كه دستش خالي است. شما هر هدف مادّاي را كه فرض كنيد، اگر زندگي را صرف آن كرديد، وقتي از دنيا مي رويد، دستتان خالي است - هرچه مي خواهد باشد - چيزي نداريد. بايد هدفي فراتر از زندگي دنيا، فراتر از خود اين زندگي مادّي داشته باشيد، كه همان رضاي خدا، آباد كردن خانه آخرت و جلب خشنودي پروردگار است. شما بايد اين را هدف اصلي قرار دهيد، تا وقتي كه زندگي تمام شد، احساس كنيد كارتان را انجام داده ايد. مثل اين است كه فرض كنيد ما را ده روز، بيست روز به اردوگاهي مي برند، براي يك دوره تمرين، آموزش، كار، يا ورزش. طبيعي است هرچه در اين اردوگاه قرار مي دهند، هدفي دارد - انسان وقتي در اردوگاهي وارد مي شود، بديهي است كه براي مقصود و منظوري وارد مي شود - وقتي اين ده روز تمام شد، آدم بايد احساس كند كه دستاوردي دارد و از اين جا بيرون مي رود. توجّه مي كنيد؟ اگر دستاورد، در خود آن ده روز خلاصه شده باشد، ما خسارت كرده ايم؛ يعني ما در آخرِ كار، هيچ چيز در

اختيار نداريم. البته من اردوگاه را كه مثال مي زنم، در واقع مثال ناقصي است؛ چون شما بعد از اردوگاه، يك دوره و زندگي ديگري در ذهنتان هست، اما وقتي كه از اين دنيا رفتيم، ديگر هيچ چيز نداريم؛ از اين سرمايه، هيچ چيز در اختيار ما نيست. بعد از مردن، آن چيزي در اختيار ماست كه آن را در اين جا براي خودمان فراهم كرده باشيم. هدف بايد اين طور انتخاب شود. آن وقت چگونه اين هدف انتخاب شود؟ اگر شما در زندگي براي خودتان برنامه اي بريزيد كه در آن خدمت به مردم باشد و اين هدف تأمين شود، وقتي زندگي را به پايان برديد، احساس مي كنيد كه كار بزرگي را انجام داده ايد و با دست پُر مي رويد. چرا؟ چون خودتان را در راه خدمت به مردم گذاشتيد. اگر هدف، خدمت به فرهنگ باشد، همين طور است. اگر خدمت به كشور، خدمت به بشريت و هر كاري باشد كه خداي متعال از آن خشنود است، وقتي زندگي شما تمام شد، آن لحظه اي كه مي رويد، دستتان پُر است. چرا؟ چون سرِ محاسبه اي مي رويد كه نظر محاسبه كننده در اين دوره زندگي شما تأمين شده است؛ يعني آن كاري را كه او خواسته، شما انجام داده ايد؛ داريد مي رويد و محموله خود را به او هديه مي دهيد. علّت اين كه مقام شهادت، اين قدر بالا و والاست، همين است كه شهيد در واقع همه زندگي خودش را به او مي دهد؛ براي آن هدف و مقصودي كه خداي متعال، آفرينش انسان را براي آن انجام داده است؛ يعني اقامه عدل، اقامه زندگي سعادتمندانه براي انسانها، نزديك شدن انسانها به خدا و اقامه احكام الهي

در جامعه. هدفها اينهاست ديگر؛ حيات طيّبه! كسي كه در راه خدا شهيد مي شود، به اين معناست كه در اين راه، مجاهدت و تلاش كرده و سرانجام در اين راه، جان خودش را از دست داده است. البته چنانچه در اين راه، به مرگ طبيعي هم بميرد، آن هم خيلي ارزش دارد؛ ولي اگر در اين راه كشته شود - يعني همان شهادت - طبعاً ارزش بسيار والاتر و بيشتري دارد. لذاست كه اين مقامش بالاست؛ به خاطر اين كه همه زندگي را يك جا تقديم اين راه كرده است. بايد برنامه ريزي را اين طور بكنيد. شما نگاه كنيد، اگر مي خواهيد در جامعه خودتان، در كشور خودتان برنامه ريزي كنيد، ببينيد كدام يك از كارهايي كه در جامعه وجود دارد، يا ممكن است در آينده باشد - يا هست، يا ممكن است باشد. ممكن است كاري الان نباشد، ولي بتوان آن را ايجاد كرد و به وجود آورد - و كدام يك از اين سرگرميها و اشتغالها مي تواند جامعه و انسانها را به اهداف والاي الهي و اسلامي نزديك كند. ببينيد آن كدام است، آن را انتخاب كنيد. اگر آن را انتخاب كرديد و البته كار كرديد، مي تواند همين هدف شما - يعني اين برنامه ريزي - براي خود شما هم زندگي راحتي را به وجود آورد. يعني وقتي ما مي گوييم هدف خدايي انتخاب كنيم، معنايش اين نيست كه بايد در مدت عمرمان گرسنگي بكشيم و زندگيِ بد بگذرانيم؛ نخير، كاملاً مي تواند جهتگيريِ خدايي باشد، در عين حال تأمين كننده نيازهاي زندگي انسان هم باشد. شما در جامعه، هر شغلي انتخاب كنيد كه به نفع مردم باشد، لابد درآمدي

هم دارد، لابد زندگي مناسبي هم همراه آن هست؛ اما وقتي شما اين را انتخاب كرديد كه به جامعه خدمت كنيد، براي اين كه امر الهي و دستور ديني را عمل نماييد، خودتان را به آن هدف، نزديك كرده ايد. * چه كتابهايي را در دوران نوجواني مطالعه كرديد و نظرتان درباره ي مطالعه اسلامي چيست؟ من در دوران جواني زياد مطالعه مي كردم. غير از كتابهاي درسي خودمان كه مطالعه مي كردم و مي خواندم، كتاب تاريخ، كتاب ادبيات، كتاب شعر و كتاب قصّه و رمان هم مي خواندم. به كتاب قصّه خيلي علاقه داشتم و خيلي از رمانهاي معروف را در دوره نوجواني خواندم. شعر هم مي خواندم. من با بسياري از ديوانهاي شعر، در دوره نوجواني و جواني آشنا شدم. به كتاب تاريخ علاقه داشتم و چون درس عربي مي خواندم و با زبان عربي آشنا شده بودم، به حديث هم علاقه داشتم. الان احاديثي يادم است كه آنها را در دوره نوجواني خواندم و يادداشت كردم؛ دفتر كوچكي داشتم كه يادداشت مي كردم. احاديثي را كه ديروز، يا همين هفته نگاه كرده باشم، يادم نمي ماند، مگر اين كه يادآوري وجود داشته باشد؛ اما آنهايي را كه در آن دوره خواندم، كاملاً يادم است. شما هم واقعاً بايد قدر بدانيد؛ هرچه امروز مطالعه مي كنيد، برايتان مي ماند و هرگز از ذهنتان زدوده نمي شود. دوره نوجواني براي مطالعه و ياد گرفتن، دوره خيلي خوبي است؛ واقعاً يك دوره طلايي است و با هيچ دوران ديگري قابل مقايسه نيست. من خيلي كتاب نگاه مي كردم؛ منزل ما هم كتاب زياد بود. پدرم كتابخانه خوبي داشت و خيلي از كتابها هم براي من مورد استفاده بود. البته خود

ما هم كتاب داشتيم، كرايه هم مي كرديم. نزديك منزل ما كتابفروشي كوچكي بود كه كتاب، كرايه مي داد. من رمان و اينها كه مي خواندم، معمولاً از آن جا كرايه مي كردم. الان يادم افتاد كه به كتابخانه آستان قدس هم مراجعه مي كردم. آستان قدس هم در مشهد، كتابخانه خيلي خوبي دارد. در دوره اوايل طلبگي - در همان سنين پانزده، شانزده سالگي - به آن جا مراجعه مي كردم. گاهي روزها آن جا مي رفتم - نزديك آستان قدس است - و مشغول مطالعه مي شدم؛ صداي اذان با بلندگو پخش مي شد، به قدري غرق مطالعه بودم كه صداي اذان را نمي شنيدم! خيلي نزديك بود و صدا خيلي شديد داخل قرائتخانه مي آمد و ظهر مي گذشت، بعد از مدتي مي فهميديم كه ظهر شده است! با كتاب اُنس داشتم. البته الان هم كه در سنين نزديك شصت سالگي هستم - همان طور كه گفتيد بعضي از شما جاي فرزند من هستيد و بعضي مثل نوه من مي مانيد - از خيلي از نوجوانان بيشتر مطالعه مي كنم؛ اين را هم بدانيد. * درخواستِ اين كه معظمٌ له چند نمونه كتاب معرفي كنند. من نمي خواهم به بچه ها خيلي كتاب و رمان معرفي كنم؛ حالا ممكن است اسم مؤلّفينش را بگويم. مثلاً يك نويسنده معروف فرانسوي هست به نام «ميشل زواكو» كه كتابهاي زيادي دارد. من اغلب رمانهاي او را در آن دوره خواندم. يا نويسنده معروف فرانسوي «ويكتور هوگو» من كتاب «بينوايان» او را اوّلين بار در همان دوره نوجواني از كتابخانه آستان قدس گرفتم. البته همه آن را نخواندم؛ مقداريش را خواندم. يكي دو بار بعد از آن هم تمامش را خواندم. * نظر شما راجع به ادبّيات و هنر

چه هست؟ ادبّيات، طبعاً مقوله خوب و مطلوبي است؛ منتها هنر - هنري كه با ادبيات، نسبت نزديك دارد؛ مثل هنر شعر، يا بعضي هنرهاي ديگر - تأثيرش بيشتر است. نظر من نسبت به شعر، نظر بسيار مثبتي است. معتقدم شعر، هنر بسيار خوبي است. قريحه شعري يك موهبت الهي است و شعر و همه هنرها، يك توان و قدرت و تعبير رسايي از تخيّلات ظريف انسان هستند. بعضي از تصوّرات و تخيّلاتِ انساني هست كه جز با زبان هنر و با توصيف هنري، با هيچ زباني قابل توصيف و بيان نيست. اگر هنر نبود، خيلي از ما في الضمّير انسان، ناگفته و توصيف نشده باقي مي ماند. البته شعبه هاي گوناگون هنر، هر كدام خصوصيتي دارد. يكي از بهترينهايش كه با ادبّيات ارتباط نزديك دارد، شعر است و شعر، هنر رسا و بليغي است. زبان شعر، بسيار گوياتر از هنرهاي ديگر است؛ يعني زبان نقّاشي، موسيقي و بعضي هنرهاي ديگر، به اندازه زبان شعر، گويا و توانا نيست. البته شعر خوب، نه هر شعري؛ شعري كه حقيقتاً هنر تخيّل در آن حضور داشته باشد و لمس شود. ضمناً بعضي از هنرهاي ديگر كه توصيفشان به دقّت هنر شعر نيست، دايره شعورشان وسيع است؛ مثلاً وقتي شعر فارسي مي گوييد، فقط يك فارسي زبان از زيباييهاي شعر فارسي استفاده مي كند، همچنان كه از زيباييهاي يك شعر عربي، فقط يك عرب زبان استفاده مي كند. حتّي كسي كه عربي را هم بلد است، زيباييهاي يك شعر عربي را مثل يك عرب زبان نمي فهمد. ليكن نقّاشي اين طور نيست؛ شما يك نقاشي كه مي كشيد، ديگر زبان نمي شناسد، مرز زبان ندارد. موسيقي هم تا حدود زيادي همين طور

است. بعضي هنرهاي ديگر نيز همين گونه است. پس شايد بشود اين طور گفت كه هرچه توصيف هنر، دقيقتر و ريزتر و زبانش رساتر و بليغتر است، حوزه و گستره شعورش نيز محدودتر است؛ اما هرچه كه زبانش به ابهام نزديكتر باشد، حوزه اش هم وسيعتر است. علي ايّ حال هنر، مظهر زيبايي است. بيان زيباييها و توصيف تخيّلاتي است كه انسان از زيبايي در ذهن خودش دارد. * سرگرميهاي شما در سنين جواني چه بود؟ ما متأسّفانه سرگرميهاي خيلي كمي داشتيم؛ اين طور سرگرميها آن وقت نبود. البته پارك بود، ولي كم و خيلي محدود. مثلاً در مشهد، فقط يك پارك در داخل شهر بود و محيطهايش، محيطهاي خيلي بدي بود. ما هم عضو خانواده هايي بوديم كه پدرها و مادرها مقيّد بودند؛ اصلاً نمي توانستيم برويم. براي امثال من در دوره جواني، امكان اين كه بتوانند از اين مراكز عموميِ تفريحي استفاده كنند، وجود نداشت؛ به خاطر اين كه اين مراكز، مراكز خوبي نبود، غالباً مراكز آلوده اي بود. دستگاههاي آن روز هم مقداري سعي داشتند كه مراكز عمومي را آلوده به شهوات و فساد كنند! اين كار، تعمّداً و طبعاً با برنامه ريزي انجام مي شد. آن زمانها اين را حدس مي زديم؛ ولي بعدها كه قرائن و اطّلاعات بيشتري پيدا كرديم، معلوم شد كه واقعاً همين طور بوده است؛ يعني با برنامه ريزي، محيطهاي عمومي را فاسد مي كردند! لذا ما نمي توانستيم برويم. بنابراين تفريحات آن وقت ما از اين قبيل نبود. تفريح من در محيط طلبگي خودم در دوران جواني، حضور در جمع طلبه ها بود. به مدرسه خودمان - مدرسه اي داشتيم به نام مدرسه نوّاب - مي رفتيم؛ جوّ طلبه ها براي ما جوّ شيريني بود. طلبه ها دور هم

جمع مي شدند، صحبت و گفتگو و تبادل اطّلاعات مي كردند و حرف مي زدند. محيط مدرسه براي خود طلبه ها مثل يك باشگاه محسوب مي شد؛ در وقت بي كاري آن جا دور هم جمع مي شدند. علاوه بر اين در مشهد، مسجد گوهرشاد هم مجمع خيلي خوبي بود. آن جا هم افراد متديّن، طلّاب، روحانيون و علما مي آمدند، مي نشستند و با هم بحث علمي مي كردند. بعضي هم صحبتهاي دوستانه مي كردند. تفريحات ما اينها بود. البته من آن زمان ورزش مي كردم؛ الان هم ورزش مي كنم. متأسّفانه مي بينم جوانان ما در ورزش سستي مي كنند كه اين خيلي خطاست. آن زمان ما كوه مي رفتيم و پياده رويهاي طولاني مي كرديم. من با دوستان خودم، چند بار از كوههاي اطراف مشهد، همين طور كوه به كوه و روستا به روستا، چند شبانه روز حركت كرديم و راه رفتيم. از اين گونه ورزشها داشتيم. البته اينها تفريحات سرگرم كننده اي بود كه خارج از محيط شهر محسوب مي شد. حالا در تهران، اين دامنه زيباي البرز و ارتفاعات به اين قشنگي و خوب هست؛ من خودم هفته اي چند بار به اين ارتفاعات مي روم. متأسفانه مي بينم نسبت به جمعيت تهران، تعداد كساني كه آن جا مي آيند و از اين محيط بسيار خوب و پاك استفاده مي كنند، خيلي كم است! تأسف مي خورم كه چرا جوانان ما از اين محيط طبيعي و زيبا استفاده نمي كنند! اگر آن زمان در مشهدِ ما چنين كوههاي نزديكي وجود داشت - چون ما آن وقت در مشهد، كوههاي به اين خوبي و به اين نزديكي نداشتيم - ما بيشتر هم استفاده مي كرديم. * با تشكر از عنايت معظّمٌ له براي اين ديدار، انتظار داريد نوجوانان در حال و آينده فرهنگ، اقتصاد و

سياست اين مرز و بوم، چگونه گام بردارند؟ من البته انتظار دارم نوجوانان - همان طور كه قبلاً گفتم - به جاي اين كه خيلي به آينده نگاه كنند، به حال بنگرند؛ يعني الان شما در يك دوران طلايي زندگي مي كنيد. اين دوران - بين سنين ده، يازده سالگي، تا بيست ودو سه سالگي - حقيقتاً يك دوران طلايي است؛ دوران ياد گرفتن، آماده سازي ذهن و فكر خود براي آينده است، بخصوص كه امكانات روز در كشور ما فراهم است. من مي ترسم اگر بچه ها امروز خيلي به فكر اين باشند كه «فردا چه كاره خواهيم شد»، در تخيّلاتِ زياد و غيرعملي بروند - تخيّلاتي كه خيلي به عمل نزديك نيست و بيشتر يك حالت موهومات و افسانه پردازي ذهني را به انسان، القا مي كند - و از زمان حالشان بمانند. آن چيزي كه من توصيه مي كنم، اين است كه بچه ها از استعداد و از وقت خودشان استفاده كنند؛ خوب درس بخوانند. ما بيشترين چيزي كه امروز لازم داريم، اين است كه بچه ها به طور جدّي درس بخوانند. من مي بينم با اين كه برنامه هاي مدارس ما برنامه هاي خيلي غليظِ شديدِ پُر و پيماني نيست، بعضي از جوانان ما غالباً گله مي كنند كه درس، ما را خسته كرده است، نمي توانيم بخوانيم. طبق اطّلاعاتي كه من دارم، در بسياري از كشورهاي ديگر - كشورهايي كه امروز از لحاظ علمي و صنعتي و فنآوري پيشرفته تر از كشور ما هستند - درسهاي دوره راهنمايي و دبيرستان، از درسهاي مدارس ما - هم حجمش بيشتر و هم دشوارتر است؛ يعني بر ذهن قابل كشش جوانان واقعاً تحميلِ مطلب مي كند. ذهن جوان، خيلي قابل كشش است، توانش براي

كشيدن بار معلومات، خيلي زياد است؛ محفوظات زيادي به آنها مي دهند. من مي بينم با اين كه درسهاي موجود، از لحاظ حجم و محتوا خيلي سنگين نيست، بعضي از جوانان ما فرصتي براي خودشان نمي بينند كه بتوانند مطالعات جنبي كنند؛ در حالي كه به نظر من، جوان مي تواند هم درس بخواند، هم مطالعه و هم ورزش كند. وقتتان را صرف كارهاي جدّي كنيد و همه اينها جدي است - ورزش و بازي هم جدّي است - براي جوان اين طور است. البته بعضي از كارها جدّي نيست. فرض كنيد انسان ساعتها بنشيند - البته جمعاً ساعتها - و تبليغات تلويزيون را تماشا كنند؛ چون مثلاً بيست دقيقه قبل از اين كه فيلمي را به ما نشان دهند، تبليغات مي كنند! اين بيست دقيقه ها، خودش خيلي مي شود. من با اين طور وقت گذراني خيلي موافق نيستم؛ كه ممكن است جمعاً ساعتها از وقت ما را بگيرد. بعضي از كارها، كارهاي زايدي است؛ اما درس خواندن، مطالعه و ورزش كردن، كارهاي لازمي است. جوانان در اين سنين از همه اينها مي توانند استفاده كنند و خودشان را براي آينده بسازند. شما نگاه كنيد كه چه استعدادي خودش را در شما نشان مي دهد. اگرچه بايد كساني بنشينند و استعدادها را در افراد كشف كنند؛ اما حقيقت اين است كه استعداد در وجود جوان و نوجوان، به هر شكلي خودش را نشان مي دهد. توجّه مي كنيد؟ بعيد است كه انسان بااستعدادي تا سنين حدود هجده، نوزده و بيست سالگي، خودش حس نكند كه شوق و گرايش و علاقه و توانايي بيشتري براي كدام كار و به كدام سمت دارد. وقتي كه فهميديد استعدادتان در كدام طرف است -

حالا يا خودتان كشف كرديد، يا معلّم، مدرسه، يا پدر و مادر به نحوي كشف كردند - آن وقت به آن سمت برويد؛ هرچه مي خواهد باشد، نگوييد اين كوچك است، اين كم است. كشور ما به همه چيز احتياج دارد. كشور به رئيس جمهور احتياج دارد، به صنعتگر احتياج دارد، به وزير و طبيب هم احتياج دارد. هر كشوري به همه نوع انساني احتياج دارد. اين طور هم نيست كه ما فرض كنيم اگر آن شغل را گرفتيم، زندگي ما بهتر خواهد شد و بعد راحت تر به اهداف زندگي خواهيم رسيد؛ نخير، اين طور هم نيست. گاهي انسان در آن جايي كه خيال نمي كند، هم زندگيش خوشتر مي گذرد، هم به هدفهاي والاي زندگي كه جلب رضاي الهي است، نزديكتر مي شود و مي تواند محصول صحيحي از زندگي خودش به دست آورد. بنابراين آن چيزي كه من مي توانم به جوانان و نوجوانان عزيز توصيه كنم، اين است كه از وقت - از حال - حداكثر استفاده را بكنند. البته اين هم بدون برنامه ريزي نمي شود؛ بايد بنشينند و با همان ذهن خودشان برنامه ريزي كنند. برنامه ريزي هم يك الگوي همگاني ندارد كه من بگويم همه بايد اين طور برنامه ريزي كنند؛ نه. هر كسي بر حسب سنّش، بر حسب وضع زندگي خانوادگي و امكاناتش، بر حسب آن شهر و خانواده اي كه در آن زندگي مي كند، ممكن است يك طور برنامه ريزي كند و يك طور امكان داشته باشد. همه بايد برنامه ريزي كنند و از وقتشان با برنامه، حدّاكثر استفاده را بكنند. * به علت جلوگيري بيگانگان، ما از فنآوري غرب دوريم. جوانان ما چطور مي توانند از فنآوري غرب استفاده كنند، در حالي كه اسير آن نشوند؟ چرا

اسير و مسحور شوند؟ اين يك استعداد بشري است. يك نفر فكر و ذهن خودش را به كار انداخته و توانسته است چيزي را در اين عالم طبيعت - در اين طبيعت بزرگ و همچنان عمدتاً ناشناخته - به دست آورد. شما خودتان هم مي توانيد اين كار را بكنيد؛ خودتان هم مي توانيد ذهنتان را به كار بيندازيد و اين را به دست آوريد. اگر مسحور شدن به معناي اين است كه انسان، چيزي را تحسين كند، اين اشكالي ندارد؛ بله، بايد تحسين كند، چه مانعي دارد؟! هر پديده علمي، هر پديده حاكي از پيشرفت و برجستگي ذهن يك انسان، در خور تحسين است. اشكالي ندارد كه ما هم تحسين كنيم؛ اما اين كه مسحور شود، يعني خودش را در مقابل آن كوچك ببيند، خودش را تحقير كند؛ نه، به هيچ وجه. شما هم اگر همين امكان را در اختيار داشته باشيد، همان و بهتر از آن را پديد مي آوريد؛ كمااين كه اگر شما در اين چند ساله ملاحظه كنيد، در همين زمينه هايي كه جوانان و نوجوانان ما وارد شدند - در المپيادهاي رياضي، فيزيك، رايانه و... - مي بينيد كه بچه هاي ايراني از امثال و اقران خودشان جلو افتادند؛ يعني از بيشتر كشورهاي جهان جلو افتادند ديگر. غير از اين است؟ با اين كه عمر اين امتحان و آزمايششان خيلي كوتاه است! بنابراين ما مي توانيم بفهميم؛ يعني يك نوجوان ايراني راحت مي تواند كشف كند، اگر ذهن و استعدادش را به كار بيندازد، اگر واقعاً درس بخواند و بخواهد، او هم مي تواند كارهاي بزرگي انجام دهد. البته من بارها به انديشمندان خودمان گفته ام - آن نكته اي كه شما گفتيد - «غرب از

ما خيلي جلواست»؛ اين حقيقتي است. ما اگر بخواهيم از همان راهي كه غرب حركت كرده، دنبالش برويم تا به آن نقطه اي كه امروز هست، برسيم، عمرها و قرنها طول خواهد كشيد و نخواهيم توانست. ما احتياج به راههاي ميانبُر داريم. آيا راه ميانبُري وجود دارد؟ حتماً وجود دارد. كو؟ من نمي دانم؛ برويد تا پيدا كنيد. تمام اين اكتشافات فعلي، راههاي ميانبُرند. ببينيد؛ زماني حركت با نيروي بخار نبود، با استفاده از نيروهاي ديگري غير از نيروي بخار بود؛ اما يك نفر نيروي بخار را به دست آورد. يعني چيزي در طبيعت وجود داشت، نيروي بخار از اوّلِ عالَم وجود داشته، كسي آن را كشف كرد. اين يعني يك راه ميانبُر. راههاي ميانبُر را كشف كنيد. اين نيروي الكتريسته كه شما مشاهده مي كنيد - كه در واقع امروز همه كارهاي دنيا، يا قسمت مُعْظمي از آن را انجام مي دهد - هميشه در طبيعت وجود داشته، اين كه به وجود نيامده است؛ يك نفر رفت، اين راه ميانبُر را يافت و از آن عبور كرد. خيلي خوب؛ هنوز بسياري از راههاي ميانبُر وجود دارد. دانشمندان بزرگ تصريح مي كنند كه ما هنوز به بيشتري از اسرار عالم طبيعت - از جمله به بيشتري از اسرار وجود انسان - پي نبرده ايم؛ هنوز خيلي چيزها را كشف نكرده ايم. چه كسي مي تواند كشف كند؟ آن كسي كه بتواند فكر كند، عالِم و دانشمند شود و از علوم روز استفاده نمايد. او مي تواند راههاي جديد را كشف كند و به دست آورد. شما آن كس باشيد. جوان ايراني آن كس باشد؛ چرا بايد خودش را در مقابل كساني كه اين راه را

تا به حال رفته اند، كوچك ببيند؟! * ما شخصيت ديگري از شما كه پدر و رهبرمان هستيد، با نام مستعار «امين» مي شناسيم. «دلم قرار نمي گيرد از فغان بي تو اسپندوار ز كف داده ام عنان بي تو». مي خواهيم جناب «امين» از نوشته ها و شعرهاي حتّي عارفانه شان براي جوان امروزي بگويند. بفرماييد چه شعرهايي داشته ايد و مي خواستم از «امين» براي ما بگوييد. عرض كنم حضور شما كه ماجراي «امين»، ماجراي ديگر و عالَم ديگري است، عالَم شعر و احساس و اينهاست. البته مقداري راجع به شعر با شما صحبت كرده ام؛ چند كلمه ديگر هم صحبت مي كنم: من در دوره جواني شعر گفتن را شروع كردم و گاهي شعر مي گفتم؛ منتها به دلايلي تا سالهاي متمادي شعرم را در انجمن ادبي - كه آن وقت در مشهد تشكيل مي شد و من هم شركت مي كردم - نمي خواندم. حالا عيبي ندارد آن دليلي را كه گفتم به آن دليل نمي خواندم، بگويم. علّت اين بود كه من سابقه زيادي با شعر داشتم، شعر را مي شناختم؛ يعني خوب و بد شعر را مي شناختم. در آن انجمن، وقتي كه شعري خوانده مي شد و اشخاص نامداري هم در آن انجمن بودند - كه بعضي از آنها امروز هم هستند، بعضي هم فوت شده اند - نقدي كه من نسبت به شعر انجام مي دادم، نقدي بود كه غالباً مورد تأييد و تصديق حضّار - از جمله خود سراينده شعر - قرار مي گرفت. وقتي كه شعر خودم را، با ديد يك نقّاد نگاه مي كردم، مي ديدم اين شعر، مرا را راضي نمي كند؛ لذا نمي خواستم شعرم را بخوانم. يعني اگر شعري بود كه از شعر آن روز بهتر بود، حتماً مي خواندم؛

ليكن مي نشستم، فكر مي كردم، شعر را مي گفتم، مي نوشتم و پاكنويس مي كردم؛ اما در آن انجمن نمي خواندم. چرا؟ چون سطح آن انجمن به خاطر همين نقدهايي كه مي شد - از جمله خود من زياد نقد مي كردم - بالاتر از اين شعر بود. شايد شعرهايي خوانده مي شد كه از سطح آن شعر بالاتر نبود؛ اما مورد نقد قرار مي گرفت. به هرحال، مي توانم اين طور بگويم كه آن شعر، مرا به عنوان يك ناقد، راضي نمي كرد. اتّفاق افتاده بود كه در غير از آن انجمن - انجمنهاي ديگري در بعضي از شهرهاي ديگر؛ يك شهر از شهرهاي معروفِ شعرخيز ايران كه حالا نمي خواهم اسم بياورم - شركت كرده بودم و آن جا ديدم سطح آن انجمن، سطح نقد انجمن ما را در مشهد ندارد؛ از من شعر خواستند، لذا من خواندم - همان سالهاي قديم.- اين كه مي گويم، مربوط به سالهاي 1336 و 37 و آن وقتهاست كه در حدود سنين بيست، بيست ويك ساله، يا حداكثر بيست ودو ساله بودم. البته اين تا سالهاي 1342 و 1344 - تا آن وقتها - ادامه داشت كه بعد ديگر غرق شدنِ در كارهاي مبارزات، ما را از كار شعر به كلّي دور كرد؛ انجمن هم ديگر نمي رفتم. به هرحال، آن زمان شعر مي گفتم؛ بعد شعر گفتن را رها كردم و نمي گفتم، تا چند سال قبل از اين كه تصادفاً يك طوري شد كه دوباره احساس كردم مايلم گاهي چيزي بر زبان، يا بر ذهن، يا روي كاغذ بياورم؛ آنها هم در بين مردم پخش نشده است - حالا شما يك بيت را خوانديد - از شعرهايي كه من گفته ام، چند غزل بيشتر در دست مردم نيست؛ نمي دانم

شما اين را از كجا و از چه كسي شنيده ايد! اين غزلي كه مطلعش را خوانديد، مالِ خيلي دور نيست؛ خيال مي كنم مربوط به همين سه، چهار سال قبل است. * مي خواستم چون فرزندي از محضر پدر، اين سؤال را بكنم كه شما در دوره نوجواني چه تصوّري از خدا داشتيد؟ حالات و روحيّات شما در اين دوره چگونه بود؟ شما به نوجوانان توصيه مي كنيد كه چگونه با خدا حرف بزنند، چه چيزهايي از خدا بخواهند و رابطه شان با خدا چگونه باشد؟ عرض كنم كه من در دوره نوجواني - يعني همان دوراني كه تازه از دبستان بيرون آمده و طلبه شده بودم - به دعا و توجّه و توسّل خيلي اهتمام مي ورزيدم؛ اما اين را كه چه تصوّري از خدا داشتم، الان نمي توانم چيزي به ياد بياورم كه درباره ي خدا چگونه فكر مي كردم، كمااين كه انسان درباره ذات مقدّس پروردگار هم نبايد خيلي فكر كند و راجع به ذات مقدّس پروردگار، در فكر فرو برود. وجود خداي متعال، يك وجود بديهي و روشن و واضحي است كه همه وجود يك انسان، به او گواهي مي دهد؛ يعني اگر انسان دچار وسوسه نشود و خودش را در وسوسه ها غرق نكند، ذهن انسان، دل و جان انسان به وجود خدا گواهي مي دهد. واقعاً وجود خدا حتّي به برهان و استدلال، احتياج ندارد؛ اگر چه برهان و استدلال زيادي هم در مورد وجود پروردگار هست. آنچه كه آن وقت براي من مطرح بود و عملاً وجود داشت، اين بود كه اهل دعا و ذكر و دعاهاي مأثور و اعمالي كه وارد شده بود، بودم. مثلاً يادم است هنوز بالغ

نبودم كه اعمال روز عرفه را بجا آوردم. اعمال آن روز، طولاني هم هست - لابد آشنا هستيد؛ خيلي از جوانان با آن اعمال آشنا هستند - چند ساعت طول مي كشد. اعمال، از بعد از نماز ظهر و عصر شروع مي شود و اگر انسان بخواهد به همه آن اعمال برسد، شايد تا نزديك غروب - روزهاي نه چندان بلند - به طول مي انجامد. آن وقت من يادم است كه با مادرم - چون مادرم هم خيلي اهل دعا و توجّه و اعمال مستحبّي بود - مي رفتيم يك گوشه حياط كه سايه بود - منزل ما حياط كوچكي داشت - آن جا فرش پهن مي كرديم - چون مستحب است كه زير آسمان باشد - هوا گرم بود؛ آن سالهايي كه الان در ذهنم مانده، يا تابستان بود، يا شايد پاييز بود، روزها نسبتاً بلند بود. در آن سايه مي نشستيم و ساعتهاي متمادي، اعمال روز عرفه را انجام مي داديم. هم دعا داشت، هم ذكر و هم نماز. مادرم مي خواند، من و بعضي از برادر و خواهرها هم بودند، مي خوانديم. دوره جواني و نوجواني من اين گونه بود؛ دوره اُنس با معنويات و با دعا و نيايش. البته ما آن وقت از يك امتياز برخوردار بوديم كه اگر آن امتياز، امروز در جواني باشد، دعا و ذكر و نماز براي او شيرين خواهد بود و مطلقاً خسته كننده نخواهد شد؛ و آن توجّه به معاني است. ببينيد؛ هر كس كه از نماز خسته مي شود، يا معناي نماز را نمي داند، يا توجّه نمي كند، والّا اگر كسي معناي نماز را بداند و به نماز هم توجّه كند، امكان ندارد از نماز خسته

شود؛ اصلاً امكان ندارد. اگر كسي معناي دعا، مثلاً دعاي ابي حمزه ثمالي، يا دعاي امام حسين عليه السّلام در روز عرفه را بفهمد و توجّه كند - كه هر دو خيلي طولاني هستند و چون گاهي انسان معنا را هم مي داند، اما توجّه نمي كند، ذهنش جاهاي ديگر مي رود - امكان ندارد از اين دعاي به اين بلندي خسته شود. يعني اين گفتگويي كه در اين دعا انجام گرفته، بين آن بنده برگزيده و شايسته و بامعرفت و خدا، اين قدر پُرجاذبه و نافذ و حقيقي است - يعني بيان كننده آن خواستهاي فطري انسان است - كه امكان ندارد كسي هيچ وقت از آن خسته شود. من توصيه ام به جوانان اين است كه عبادت را با توجّه انجام دهند. من اصرار نمي كنم كه زياد عبادت كنيد؛ نه. شما خواستيد زياد عبادت كنيد، خواستيد كم عبادت كنيد؛ ولي آنچه انجام مي دهيد با توجّه باشد. البته همه بايد عبادت واجب را انجام دهند؛ آن كه قابل اغماض و اينها نيست. هر كسي بايد عبادت واجبش را انجام دهد. عبادات واجب، چيزي هم نيست، فقط هفده ركعت نماز در شبانه روز، عبادت واجب ماست كه اين چيز زيادي نمي شود. هفده تا يك دقيقه، يا حداكثر هفده تا دو دقيقه چيزي نمي شود. من نمي گويم جوانان عبادات مستحبّه - مثل دعا خواندن، تلاوت قرآن، يا نمازهاي مستحبي - را زياد انجام دهند؛ اما مي گويم همان مقداري كه انجام مي دهند با توجّه باشد. اگر با توجّه انجام دادند، بهره مي برند؛ حقيقتاً از آن چيزي كه مي خوانند، استفاده مي كنند. حالا ممكن است بعضي عربي بلد نباشند، ترجمه هاي خوبي شده است؛ من بعضي از ترجمه هاي دعاها را

ديده ام، واقعاً خوب است. بد نيست شما اين را بدانيد. من با ديد ادبي كه به اين دعاها نگاه مي كنم، جزو زيباترين سخنان زبان عربي است. همين دعاي كميل، يا دعاي امام حسين عليه السّلام در عرفه، يا همين دعاي ابي حمزه، يا آن مناجات شعبانّيه، اينها در زبان عرب، جزو زيباترين متنهاي ادبي است؛ خيلي زيباست؛ البته اين دعاها متنهاي قديمي است. مي دانيد كه زبان، تحوّل پيدا مي كند؛ مثلاً به صورت يك تشبيه ناقص، گلستان سعدي قديمي است، زبان قديمي دارد، اما كسي كه آن را بخواند و اهل ادبّيات و هنر باشد، از زيبايي آن بهره مي برد. اين تعبيرات، بسيار زيباست؛ هم الفاظ زيباست، هم معاني زيباست. مفاهيم و معارفي كه در صحيفه سجّاديه است، به قدري زيباست كه! انسان گاهي اوقات حيرت مي كند اين چه ذهني است، چه مغزي است كه اينها را توانسته است كنار هم بنشاند و چنين تعبيراتي را درست كند! لذا من توصيه مي كنم كه ارتباطات بچه ها با خدا، ارتباطاتِ با توجّه و با حالي باشد؛ بخصوص نمازها را با حال بخوانند. دعا كه مي خوانند، با حال و با توجّه بخوانند و بدانند با چه وجودي حرف مي زنند و چه مي خواهند و بدانند اين خواست، پاسخ دارد. در قرآن، به ما گفته شده است: «ادعوني استجب لكم»(6)؛ مرا بخوانيد تا به شما پاسخ دهم. يك جا دارد: «واسئلوا اللَّه من فضله»(7)؛ از فضل خدا طلب كنيد و بخواهيد. اينها وعده هاي الهي است و وعده هاي الهي، صادقترين وعده هاست و حتماً چنانچه از خدا بخواهيد، خدا به شما پاسخ خواهد داد. اگر اُنس پيدا كنيد، خواهيد ديد كه خيلي از پاسخها هماني

است كه در همان لحظه به شما داده مي شود؛ يعني آدم نبايد خيال كند كه پاسخ دعا حتماً همان پولي است كه از خدا خواسته است و بايد برسد! گاهي اوقات پاسخ، هماني است كه در آن لحظه به شما مي دهند. آن چنان نورانيتّي در دل شما به وجود مي آيد كه مي بينيد اصلاً پاسختان را همان ساعت گرفته ايد. آن حالتي را كه انسان در دعا پيدا مي كند، گاهي احساس مي كند كه ديگر غير از آن، هيچ چيز نمي خواهد. وقتي ياد پروردگار در دل انسان، زنده باشد، اين گونه است. * سؤالم را طور ديگري مطرح مي كنم: شما خدا را چگونه شناختيد؟ البته من به صورت ايماني، از خانواده گرفتم و به صورت معرفتي، بعدها با فكر و با مطالعه كتابهاي استدلالي، توانستم به معرفت استدلالي دست پيدا كنم. عزيزان من! مي توانم به شما بگويم كه معرفت استدلالي لازم است؛ اما آن چيزي كه انسان را نجات مي دهد و به حركت وا مي دارد، همان معرفت ايماني است. يعني وقتي كه ابوذر مسلمان شد، پيامبر اسلام نرفته بود برهان نظم و برهان خلف و برهان علّت اُولي را براي او بيان كند و بگويد به اين دليل خدايي هست و خدا يكي است و اين بتها خدا نيستند. نخير؛ با آن بيان پُرجاذبه خودش، ايماني را در دل ابوذر انداخته بود. مي دانيد، آن بياني كه بر اثر نورانيّتِ ايمان در دل انسان به وجود مي آيد چقدر ارزشمند است! حالا چه آن را پدر و مادر به انسان بدهند، چه يك بزرگتر ديگر، چه يك حادثه كه گاهي آن ايمان ناب را به انسان مي بخشد كه آن براي انسان، خيلي

بيشتر به كار مي آيد، تا آن استدلالها. اگر چه آن استدلالها حتماً لازم است؛ زيرا در آن ايماني كه گفتم، ممكن است گاهي وسوسه بشود، بعضي بيايند و خدشه كنند. انسان براي اين كه خودش را از آن وسوسه ها به جاي امني برساند، به آن استدلال احتياج دارد. آن استدلال، مثل ستون و ديواري است كه انسان به آن تكيه مي دهد و خيالش آسوده است كه جاي وسوسه و دغدغه نيست؛ يعني كسي نمي تواند در انسان، ترديد ايجاد كند. اما آن چيزي كه انسان را به كار مي آيد، به حركت وادار مي كند و در ميدانهاي زندگي كمك مي كند، همان اعتقادي است كه از ايمان، از محبّت، از جاذبه و از شور و عشق، حاصل مي شود. * يك نوجوان، در دعا از خدا چه بخواهد؟ هر چه بخواهد عيبي ندارد؛ يعني نوجوان، آرزوهايي دارد ديگر. گاهي آرزوهاي انسان در يك اتاق خلاصه مي شود - در اتاق خودش كه در خانه دارد، يا با خانواده اش زندگي مي كند - يعني خيلي كوچك است؛ همان را هم از خدا بخواهيد، مانعي ندارد. از خدا همه چيز بخواهيد؛ يعني هيچ چيز را نگوييد كوچك است، يا بد است كه از خدا بخواهيم همه چيز را مي شود از خدا خواست. فرق خدا و بندگان خدا اين است كه بندگان خدا به گونه اي هستند كه گاهي بد است انسان چيزهايي را از آنها بخواهد؛ اما از خدا، هيچ چيز بد نيست كه شما بخواهيد. خدا قدرتش زياد است، علمش هم زياد است، نياز شما را هم مي داند و آن چيزي كه از شما مي پسندد، ارتباط با اوست. اين ارتباط، با درخواست حاجت است.

بسيار خوب؛ حاجت بخواهيد، خدا هم ان شاءاللَّه عطا خواهد كرد. اگر مصلحت شما باشد، خدا آن حاجت را روا خواهد كرد. آينده تان را بخواهيد، توفيقات و پيشرفتتان را بخواهيد، سلامت خودتان را بخواهيد، ايمان قوي را از خدا بخواهيد. مي دانيد، يكي از خواسته هايي كه در دعاهاي ما خيلي روي آن تكيه شده، همان ايمان و يقين ثابت و روشن و شورانگيز است؛ اين را هم از خدا بخواهيد. اين را هم خدا به شما مي دهد. دنيا بخواهيد، آخرت بخواهيد، براي پدر و مادرتان و براي دوستانتان بخواهيد. دعا اين است. * از چه زماني به فعاليتهاي سياسي علاقه مند شديد و مطالعات سياسي را آغاز كرديد؟ من شايد پانزده يا شانزده سالم بود كه مرحوم «نوّاب صفوي» به مشهد آمد. مرحوم نواب صفوي براي من، خيلي جاذبه داشت و به كّلي مرا مجذوب خودش كرد. هر كسي هم كه آن وقت در حدود سنين ما بود، مجذوب نوّاب صفوي مي شد؛ از بس اين آدم، پُرشور و بااخلاص، پر از صدق و صفا و ضمناً شجاع و صريح و گويا بود. من مي توانم بگويم كه آن جا به طور جدّي به مسائل مبارزاتي و به آنچه كه به آن مبارزه سياسي مي گوييم، علاقه مند شدم. البته قبل از آن، چيزهايي مي دانستم. زمان نوجوانيِ ما با اوقات «مصدّق» مصادف بود. من يادم است در سال 1329 وقتي كه مصدّق تازه روي كار آمده بود و مرحوم «آيةاللَّه كاشاني» با او همكاري مي كردند - مرحوم آيةاللَّه كاشاني نقش زيادي در توجّه مردم به شعارهاي سياسي دكتر مصدّق داشتند - لذا كساني را به شهرهاي مختلف مي فرستادند كه براي مردم سخنراني كنند

و حرف بزنند. از جمله در مشهد، سخنراناني مي آمدند. من دو نفر از آن سخنرانان و سخنرانيهايشان را كاملاً يادم است. آن جا با مسائل مصدّق آشنا شديم و بعد، مصدّق سقوط كرد. در سال 1332 كه قضيه 28 مرداد پيشامد كرد، من كاملاً در جريان سقوط مصدّق و حوادث آن روز بودم؛ يعني من خوب يادم است كه اوباش و اراذل، در مجامع حزبي كه به دولت دكتر مصدّق ارتباط داشتند، ريخته بودند و آن جاها را غارت مي كردند. اين مناظر، كاملاً جلوِ چشمم است! بنابراين من مقوله هاي سياسي را كاملاً مي شناختم و ديده بودم؛ ليكن به مبارزه سياسي به معناي حقيقي، از زمان آمدن مرحوم نوّاب علاقه مند شدم. بعد از آن كه مرحوم نوّاب از مشهد رفت، زياد طول نكشيد كه شهيد شد. شهادت او هم غوغايي در دلهاي جواناني كه او را ديده و شناخته بودند، به وجود آورده بود. در حقيقت سوابق كار مبارزاتي ما به اين دوران برمي گردد؛ يعني به سالهاي 1333 و 34 به بعد. * از نحوه زندگي در دوران پهلوي و در طول مبارزات، كه چقدر در زندان و تبعيد به سر برده ايد، بفرماييد. من بارها بازداشت شدم. مرا شش مرتبه بازداشت كردند؛ يك بار هم زندان بردند، يك بار هم تبعيد شدم. مجموعاً اين دورانها نزديك به سه سال طول كشيده است. دوره زندگي ما در آن زمانها، براي ايرانيها دوران بسيار بدي بود. اوّلاً نكته خيلي مهمّي كه امروز شايد شما واقعاً نتوانيد آن را درست تصوّر كنيد، اين است كه آن دوران، مسائل كشور - سياست و دولت - مطلقاً براي مردم مطرح نبود. امروز مردم ما

در كشور، وزرا را مي شناسند، رئيس جمهور را مي شناسند، آن وقتي كه نخست وزير بود، او را مي شناختند، كارهاي عمده را مي دانند، در مبارزات سياسي خيلي چيزها را خبر دارند كه دولت، امروز چه اقدامي كرده و چه تصميمي گرفته است؛ ولي آن زمان، دولتها مي آمدند و مي رفتند و اصلاً مردم نمي فهميدند! يك نخست وزير مي رفت، يك نخست وزير ديگر مي آمد، كابينه عوض مي شد، انتخابات مي شد و اصلاً مردم خبر نمي شدند! توجّه مي كنيد؟! به كل نسبت به مسائل دولت، بي تفاوت بودند. دولت براي خودش كارهايي مي كرد، مردم راه خودشان را مي رفتند، دولت راه خودش را مي رفت، فشار روي مردم، خيلي زياد بود و آزادي اصلاً نبود. من يادم است كه دوستي از دوستان ما از پاكستان آمده بود، براي ما نقل مي كرد كه بله، من در داخل پارك، فلان كس را ديدم كه اعلاميه اي را به فلاني داد؛ من تعجّب كردم كه مگر در پارك كسي مي تواند به كسي اعلاميه بدهد! او از تعجّب من تعجّب كرد و گفت: چرا نشود؟! پارك است ديگر، انسان اعلاميه را درمي آورد و به آن طرف مي دهد. گفتم: چنين چيزي مي شود؟! اين مربوط به دوران مبارزات ما بود كه من دوره نوجواني را هم گذرانده بودم؛ يعني اختناق در ايران آن قدر زياد بود كه اصلاً تصوّر نمي كرديم ممكن است كسي بتواند به زبان صريح، روشن، روز روشن، جلوِ چشم مردم، حرف سياسي به كسي يا به دوستي بزند، يا كاغذي را به او بدهد، يا كاغذي را از او بگيرد! از بس فشار و خفقان بود. به كوچكترين سوءظن، افراد را مي گرفتند و به خانه هاي مردم مي ريختند! بارها به منزل ما ريختند

و منزل ما را گشتند - منزل پدرم، منزل خودم - كاغذها و نوشته هاي مرا بارها بردند! خيلي از نوشته ها و يادداشتهاي علمي و غير علمي من از بين رفته و غارت شده است؛ بردند، جمع كردند و بعد ديگر ندادند! يا وقتي دادند، همه اش را ندادند! زندگي از لحاظ سياسي، زندگي سختي بود؛ يعني زندگي سياسي بسيار زندگي سختي بود. خفقان بود و آزادي نبود. من در دوره مبارزات، براي جوانان و دانشجويان در مشهد، مدّتها درس تفسير مي گفتم. يك وقت به بخشي از قرآن رسيديم كه راجع به قضاياي «بني اسرائيل» بود؛ قهراً راجع به بني اسرائيل هم تفسير قرآن مي گفتيم. يك مقدار راجع به بني اسرائيل و يهود صحبت كردم؛ بعد از مدّت كمي مرا بازداشت كردند! البته نه به آن بهانه، به جهت و به عنوان ديگري بازداشت كردند و به زندان بردند. جزو بازجوييهايي كه از من مي كردند، اين بود كه شما عليه اسرائيل و عليه يهود حرف زده ايد! توجّه مي كنيد؟ يعني اگر كسي آيه قرآني را كه راجع به بني اسرائيل حرف زده بود، تفسير مي كرد و درباره آن حرف مي زد، بعد بايد جواب مي داد كه چرا اين آيه قرآن را مطرح كرده است! چرا اين حرفها را زده و چرا راجع به بني اسرائيل، بدگويي كرده است! يعني وضع سياسي، اين گونه وضع سخت و دشواري بود و سياسها اين قدر ضدّ مردمي و وابسته به خواست اربابها بود! البته با اين دو سه كلمه نمي شود اوضاع و احوال دوران اختناق را بيان كرد. من اين را به شما بگويم كه حقّاً و انصافاً اگر ده جلد كتاب هم نوشته شود و همه آنها تشريح

و توصيف آن دوران باشد، باز هم نمي شود بيان كرد! البته بعضي از حرفها هست كه اصلاً نمي شود با زبانِ معمول بيان كرد؛ بعضي از تصوّرات هست كه جز با زبان ادب و هنر بيان نمي شود. در شعر مي شود بيان كرد، در كارهاي ادبي و هنري مي شود بيان كرد؛ اما خيلي از آنها را در زبان معمولي نمي شود گفت. * خاطره اي از دوران انقلاب و به طور اخص، خاطره اي در رابطه با امام راحل بفرماييد. البته خيلي خاطره هست؛ يعني همه محفوظات ما به يك معنا خاطره است. يكي از خاطرات خيلي جالب من، آن شب اوّلي است كه امام وارد تهران شدند؛ يعني روز دوازدهم بهمن - شب سيزدهم - شايد اطّلاع داشته باشيد و لابد شنيده ايد كه امام، وقتي آمدند، به بهشت زهرا رفتند و سخنراني كردند، بعد با هلي كوپتر بلند شدند و رفتند. تا چند ساعت كسي خبر نداشت كه امام كجا هستند! علّت هم اين بود كه هلي كوپتر، امام را در جايي كه خلوت باشد برده بود؛ چون اگر مي خواست جايي بنشيند كه جمعيت باشد، مردم مي ريختند و اصلاً اجازه نمي دادند كه امام، يك جا بروند و استراحت كنند. مي خواستند دور امام را بگيرند. هلي كوپتر در نقطه اي در غرب تهران رفت و نشست، بعد اتومبيلي امام را سوار كرد. همين آقاي «ناطق نوري» اتومبيلي داشتند، امام را سوار مي كنند - مرحوم حاج احمد آقا هم بود - امام مي گويند: مرا به خيابان ولي عصر ببريد؛ آن جا منزل يكي از خويشاوندان است. درست هم بلد نبودند؛ مي روند و سراغ به سراغ، آدرس مي گيرند، بالاخره پيدا مي كنند - منزل يكي از خويشاوندان امام -

بي خبر، امام وارد منزل آنها مي شوند! امام هنوز نماز هم نخوانده بودند - عصر بود - از صبح كه ايشان آمدند - ساعت حدود نه و خرده اي - و به بهشت زهرا رفتند تا عصر، نه ناهار خورده بودند، نه نماز خوانده بودند، نه اندكي استراحت كرده بودند! آن جا مي روند كه نمازي بخوانند و استراحتي بكنند. ديگر تماس با كسي نمي گيرند؛ يعني آن جا كه مي روند، با كسي تماس نمي گيرند. حالا كساني كه در اين ستادهاي عملياتي نشسته بودند - ماها بوديم كه نشسته بوديم - چقدر نگران مي شوند! اين ديگر بماند. چند ساعت، هيچ كس از امام خبر نداشت؛ تا بعد بالاخره خبر دادند كه بله، امام در منزل فلاني هستند و خودشان مي آيند، كسي دنبالشان نرود! من در مدرسه رفاه بودم كه مركز عملياتِ مربوط به استقبال از امام بود - همين دبستان دخترانه رفاه كه در خيابان ايران است كه شايد شما آشنا باشيد و بدانيد - آن جا در يك قسمت، كارهايي را كه من عهده دار بودم، انجام مي گرفت؛ دو، سه تا اتاق بود. ما يك روزنامه روزانه منتشر مي كرديم. در همان روزهاي انتظار امام، سه، چهار شماره روزنامه منتشر كرديم. عدّه اي آن جا بوديم كه كارهاي مربوط به خودمان را انجام مي داديم. آخر شب - حدود ساعت نه ونيم، يا ده بود - همه خسته و كوفته، روز سختي را گذرانده بودند و متفّرق شدند. من در اتاقي كه كار مي كردم، نشسته بودم و مشغول كاري بودم؛ ناگهان ديدم مثل اين كه صدايي از داخل حياط مي آيد - جلوِ ساختمان مدرسه رفاه، يك حياط كوچك دارد كه محلِّ رفت و آمد نيست؛ البته آن

هم به كوچه در دارد، ليكن محلِّ رفت و آمد نيست - ديدم از آن حياط، صداي گفتگويي مي آيد؛ مثل اين كه كسي آمد، كسي رفت. پا شدم ببينم چه خبر است. يك وقت ديدم امام از كوچه، تك و تنها به طرف ساختمان مي آيند! براي من خيلي جالب و هيجان انگيز بود كه بعد از سالها ايشان را مي بينم - پانزده سال بود، از وقتي كه ايشان را تبعيد كرده بودند، ما ديگر ايشان را نديده بوديم - فوراً در ساختمان، ولوله افتاد؛ از اتاقهاي متعدّد - شايد حدود بيست، سي نفر آدم، آن جا بودند - همه جمع شدند. ايشان وارد ساختمان شدند. افراد دور ايشان ريختند و دست ايشان را بوسيدند. بعضيها گفتند كه امام را اذيّت نكنيد، ايشان خسته اند. براي ايشان در طبقه بالا اتاقي معيّن شده بود - كه به نظرم تا همين سالها هم مدرسه رفاه، هنوز آن اتاق را نگه داشته اند و ايام دوازده بهمن، گرامي مي دارند - به نحوي طرف پله ها رفتند تا به اتاق بالا بروند. نزديك پاگرد پله كه رسيدند، برگشتند طرف ما كه پاي پله ها ايستاده بوديم و مشتاقانه به ايشان نگاه مي كرديم. روي پله ها نشستند؛ معلوم شد كه خود ايشان هم دلشان نمي آيد كه اين بيست، سي نفر آدم را رها كنند و بروند استراحت كنند! روي پله ها به قدر شايد پنج دقيقه نشستند و صحبت كردند. حالا دقيقاً يادم نيست چه گفتند. به هرحال، «خسته نباشيد» گفتند و اميد به آينده دادند؛ بعد هم به اتاق خودشان رفتند و استراحت كردند. البته فرداي آن روز كه روز سيزدهم باشد، امام از مدرسه رفاه به مدرسه علويِ

شماره دو منتقل شدند كه برِ خيابان ايران است - نه مدرسه علوي شماره يك كه همسايه رفاه است - و ديگر رفت و آمدها و كارها، همه آن جا بود. اين خاطره به يادم مانده است. من شما جوانان عزيز - پسرها و دخترها - و همه جوانان و نوجوانان ايران بزرگ و عزيزمان را به خدا مي سپارم. ان شاءاللَّه كه همه تان موفّق و مؤيّد باشيد. ان شاءاللَّه زندگي جواني را كه زندگي تكامل و تعالي عملي و اخلاقي و همه جانبه است، به بهترين وجهي طي كنيد و از خطراتي كه سر راه انسانها قرار دارد، به سلامت عبور كنيد و در آينده اي كه چندان دور نيست، يعني بيست سال ديگر - به نظر شما زمانِ خيلي طولاني اي است؛ ليكن كسي كه چند تا بيست سال عمر كرده است، مي داند كه بيست سال، زمان خيلي كوتاهي است؛ برخلاف تصوّر جوانان كه خيال مي كنند بيست سال، خيلي طولاني است؛ بيست سال مثل يك ساعت براي انسان مي گذرد - ان شاءاللَّه هر كدام از شما بتوانيد براي كشورتان يك شخصيت مفيد و سودمند و پيش برنده، و براي هم ميهنانتان يك الگوي مناسب و براي نوجوانان آن روز، شخصيتهايي باشيد كه به شما اقتدا كنند؛ از شما ياد بگيرند و از وجود شما استفاده كنند. ان شاءاللَّه در دوره جواني و در همه عمرتان بتوانيد رضاي خداوند را جلب كنيد و ان شاءاللَّه در راهي كه خداي متعال براي انسان خواسته - كه راه سعادت و خوشبختي همان است - به بهترين وجهي حركت كنيد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) اشاره به مسؤولان برنامه كودك و نوجوان صدا و سيم

2) گزارش

مسؤول برنامه، قبل از شروع سؤالات

3) اشاره به مسؤول برنامه

4) سؤال كننده

5) مقصود گردانندگان صداوسيماست.

6) غافر: 60

7) نساء: 32

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با اعضاى مجمع جهانى اهل بيت(ع)

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با اعضاي مجمع جهاني اهل بيت(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه برادران و خواهران عزيز و گرامي، بخصوص ميهماناني كه از نقاط دوردست و خارج از كشور تشريف آورده اند و به منزل و ميهن خودشان وارد شده اند، خوشامد عرض مي كنم. يكي از بركات الهي اين است كه برادران مسلمان، گردِ محورهاي مورد قبول و مشترك خودشان جمع شوند. اگر اين مقصود براي يك مجموعه حاصل شود، بايد اين را نعمت خدا بداند و نسبت به آن شكرگزاري كند. بر همين اساس است كه ما در مورد امّت بزرگ اسلامي و برادران و خواهران مسلمان و اصحاب مذاهب مختلف اسلامي، به عنوان يك طرز فكر، عقيده جدي داريم كه بايد اختلافات را در تعامل خودشان دخالت ندهند و مشتركات را به چشم اهميت بنگرند و گردهم جمع شوند. انقلاب اسلامي از قبل از پيروزي، اين پيام را براي همه مسلمين داشت؛ بعد از پيروزي هم تا امروز به همه برادران مسلمان در اكناف عالم، اين سفارش و اين درخواست و اين توصيه مؤكّد را دارد كه امّت اسلامي را به صورت يكپارچه و متّحد، فراتر از اختلافاتِ عقيدتي، مذهبي، كلامي و فقهي، در مقابل دنيايي كه جدّاً با اسلام مخالف است، قرار دهند و از اين وحدت و عظمتي كه به وجود مي آيد، به نفع اسلام و مسلمين استفاده كنند. اجتماع برادران پيرو مذهب اهل بيت و شيعيان اهل بيت عليهم السّلام هم بر همين اساس است. گرد آمدن معتقدين و مؤمنين

به مذهب اهل بيت، براي مبارزه و معارضه با مسلمانان غير خودشان نيست؛ براي ايجاد شكاف و شقاق نيست؛ براي تميّز از ميان برادران مسلمان و جدا كردن اصحاب فقه ها و كلامهاي مختلف و مذاهب مختلف نيست؛ براي حراست از مجموعه پيروان اهل بيت است. پيروان اهل بيت در اغلب نقاط دنيا مظلومند. ملت بزرگ ايران - كه اكثريّت قاطع افراد آن پيروان اهل بيت هستند - يك ملت مظلوم است. مظلوميت شيعيان منحصر به آن جايي نيست كه در كشور بزرگي مثلاً هزار خانوار شيعه زندگي مي كنند؛ حتّي در ايران هم شيعيان مظلومند! مظلوميت، با قدرت منافاتي ندارد. ممكن است شخصي يا ملتي در كمال اقتدار هم باشد؛ اما مظلوم واقع شود. اميرالمؤمنين، مولا و مقتداي ما عليه آلاف التّحيّةوالثّناء، در نهايت اقتدار و در نهايت مظلوميت بود. آن سه جنگي كه در دوران خلافت كوتاه آن بزرگوار بر او تحميل شد، و بعد شهادت مظلومانه اش، و بعد اختفاء مرقد مطّهرش تا بيش از يك قرن، به معناي مظلوميت آن بزرگوار است. ملت ايران هم مظلوم است. شيعيان در بسياري از نقاط عالم همين طورند. علّت هم اين است كه مكتب اهل بيت عليهم السّلام از اوّل بر اساس مبارزه با تحريف و كشاندن جريان ايران اسلامي به ميل قدرتهاي حاكم، حركت كرده است. كسي كه در زندگي ائمّه عليهم السّلام مطالعه و تفحّص كند، اين را به وضوح مي يابد. در دوران سلاطين بني اميّه و بني عبّاس، اهل بيت عليهم السّلام مثل عَلَمها و پرچمهايي بودند كه راه اسلام ناب و بري از تحريف را به مردم نشان مي دادند؛ اسلامي كه قدرتها نمي توانستند به خاطر حفظ حكومت خودشان، يا به خاطر تأمين تعيّش و عياشّيهاي خودشان، به آن

چيزي بيفزايند، يا از آن چيزي كم كنند. اين چيزي نيست كه ما بگوييم شيعه فقط روايت كند؛ در همه تواريخ اسلامي مي شود از كساني كه به خاطر يك مقتدر و يك حاكم، به جعل حديث مي پرداختند و تفسير آيات كريمه قرآن وضع مي كردند، نمونه هايي پيدا كرد. ائمّه در مقابل اين مي ايستادند. هر كس كه در مقابل تحريف و در مقابل كشاندن مذهب به اين طرف و آن طرف به ميل صاحبان قدرت بايستد، مورد ستم قرار مي گيرد. نفس اين مكتب و اين عقيده، اين خصوصيت را دارد؛ چاره اي هم نيست. با اين دشمنيها، مجاهدت را هم نمي شود تعطيل كرد. البته امروز اين طور نيست كه هرجا شيعه اي زندگي مي كند ، مشغول مبارزه است؛ نه. شيعيان هرجا كه هستند، در خلال امّت بزرگ اسلامي مشغول زندگي خودشان هستند؛ ليكن مكتب و تفكّري كه از آن انقلاب اسلامي ايران پديد مي آيد؛ جمهوري اسلامي ايران با اين استقلال و ثبات سياسي و با اين عزّت اسلامي به وجود مي آيد و امّتي را با اين شجاعت و با اين قدرت تربيت مي كند، نمي تواند مورد پسند مستكبران جهان باشد؛ قهراً با آن مخالفند. اين مخالفت طبعاً به صور مختلفي بروز و ظهور مي كند؛ حرفهايش را تحريف مي كنند. تشكيل اين نظام، با الهام از حركت ائمّه و با استفاده از محبّت اهل بيت عليهم السّلام و حركت امام حسين صلوات اللَّه وسلامه عليه انجام گرفت و كساني كه بودند و هستند، مي دانند و مي بينند و ديدند. از روزي كه اين انقلاب با اين شكل به وجود آمد و اين بناي عظيم و مرتفع بر اساس تعاليم ناب اسلامي بنيان شد، شما ببينيد چقدر كتاب و جزوه

و مطلب عليه شيعه نوشته و منتشر شده است؛ لاتعدّ و لاتحصي اين كتابها را براي من مي آورند. من اينها را مي بينم و مي دانم كه دستهاي مجرم و گنهكار، براي اين كه فكر اهل بيت و مكتب اهل بيت عليهم السّلام را از نظر مردم و از نظر جوانان، به عنوان فكري كه منحرف از اسلام است، معرفي نمايند، چه مي كنند. نسبتهاي گوناگون مي دهند: نسبت دروغ مي دهند، نسبت خلاف مي دهند، نسبت تحريف قرآن مي دهند. چرا اين كارها را مي كنند؟ چون اين حركت، اين فكر، اين انقلاب، اين نظام عظيم، اين عزّت اسلامي، اين ايستادگي ملت در مقابل تمايلات استكبار و در رأس آن شيطان بزرگ امريكا، براي جوانان و دلهاي بانشاط در دنياي اسلام جاذبه دارد. از اين مي ترسند. اين، يك امر جدّي است. استكبار مي داند كه امروز در بسياري از كشورهاي اسلامي، دلهاي مردم با جمهوري اسلامي است؛ مي داند كه عمق سياسي و استراتژيك نظام جمهوري اسلامي، در داخل كشورهاي اسلامي است؛ از شمال آفريقا تا شرق آسيا. به همين خاطر است كه فكر شيعي را منحرف معرفي مي كنند، به او تهمت مي زنند، بد معرفي مي كنند، نسبتهاي خلاف مي دهند، جمهوري اسلامي را مورد تهاجم قرار مي دهند و شيعه در اين بين مظلوم واقع مي شود. شما برادران و خواهران عزيز كه در اين مجمع عظيم و الهي شركت داريد، اين حركت را حقيقتاً يك جهاد به حساب آوريد. شما بايد بتوانيد از فكر مكتب اهل بيت و از شيعيان اهل بيت عليهم السّلام دفاع كنيد؛ اين مكتب را آن چنان كه هست و مي درخشد، معرفي نماييد؛ از اين كه به كساني از اين مجموعه عظيم در اكناف عالم ظلم شود، جلوگيري كنيد؛ از اين كه

كساني از اينها - كه به ايتام آل محمد عليهم السّلام تعبير شده است - در معرض فتنه فكري يا فتنه جسمي قرار گيرند، جلوگيري كنيد. اينها وظايف سنگيني است. ما به عنوان جمهوري اسلامي، اين احساسِ تكليف را مي كنيم. ما احساس مي كنيم كه در قبال طرفداران مكتب اهل بيت عليهم السّلام، در اطراف عالم و كشورهاي اسلامي و بقيه نقاط جهان مسؤول هستيم. ما احساس مسؤوليت مي كنيم؛ هم از لحاظ فكرشان، هم از لحاظ تربيت فرزندانشان، هم از لحاظ ارتباطشان با يكديگر؛ هم از لحاظ اين كه به خاطر عقيده و مذهبشان، مورد تعقيب و فشار قرار نگيرند؛ كه بعضي جاها متأسفانه اين گونه است كه فقط به خاطر اين كه به اين مذهب معتقدند، مورد تعقيب قرار مي گيرند. اين، ظلم خيلي بزرگي است. اين، جزو وظايف اين مجموعه است كه احساس مسؤوليت كند. اگر ان شاءاللَّه شما بتوانيد با همّت والا و بلندي كه بحمداللَّه داريد و با امكان عظيمي كه نفس اين اجتماعِ دور يكديگر و همّت گماريِ به اين كار در اختيار هر مجموعه اي قرار مي دهد، اين راه را با قوّت اداره كنيد، اين جهاد بزرگ و حركت عظيمي است؛ اين مورد رضاي اهل بيت و ائمّه ي بزرگوار عليهم السّلام است و مورد رضاي حضرت بقيّةاللَّه ارواحنافداه قرار مي گيرد. كار بسيار بزرگي است. اين، وظيفه است. امروز خدا را شكر مي كنيم كه پرچم مبارزه دشمنان اسلام، به دست پيروان مكتب اهل بيت است؛ به دست اين ملت عظيم و شجاعي است كه از هيچ قدرتي به جز خدا نمي ترسد. امروز ملت ايران اين گونه است. امروز اين عوامل عمده استكبار و قدرتهايي كه در دنيا براي ملتها، براي دولتها، براي نظامها، براي شخصيتها،

براي رجال فكري و فرهنگي، مثل هيولايي ترساننده هستند، براي ملت ايران پشيزي ارزش و اهميت ندارند. ملت ايران فقط به دنبال تكليف و مسؤوليت خود و در پي ادامه راه نوراني خود حركت مي كند و با شياطين به مبارزه مي پردازد و در مقابل خواست شياطين مي ايستد. بزرگترين مبارزه با استكبار و با شياطين استكبار اين است كه انسان تسليم خواست و تحميل آنها نشود. امروز ملت ايران اين مبارزه بزرگ را دارد و اين راهي است كه امام بزرگوار ما در مقابلمان باز كرد و ملت ايران از اين راه پيش رفت و حركت نمود و بحمداللَّه به عزّت رسيد؛ امروز هم همان راه را با قوّت و شدّت ادامه مي دهد. شهداي بزرگي هم داديم، جانهاي گرامي و عزيزي هم در اين راه فدا شدند؛ اما ملت ايران سرافرازي خود را در اين مي داند كه اين راه را ادامه دهد و ان شاءاللَّه ادامه هم خواهد داد و پيروزي و نصرت هم بنا به وعده الهي با كساني است كه در راه خدا پيش مي روند و حركت و مجاهدت مي كنند. از خداوند متعال مسألت مي كنيم كه همه شما عزيزان و برادران و خواهران را موفّق و مؤيّد بدارد؛ دلهاي شما را به نور هدايت و ايمان خود روشن كند؛ به همه شما شرح صدر عنايت فرمايد تا ان شاءاللَّه بتوانيد اين حركت عظيم و اين اقدام بزرگ و اين خدمت باارزش را پيش ببريد و به نقاط مطلوب و اهداف عاليه آن برسانيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

متن كامل بيانات مهم رهبر معظم انقلاب اسلامى در اجتماع بزرگ مردم بندرعبّاس

متن كامل بيانات مهم رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع بزرگ مردم بندرعبّاس بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ربنا اغفرلنا ولاخواننا

الذّين سبقونا بالايمان و لاتجعل في قلوبنا غلاّ للذّين امنوا ربنا انّك رؤف الرحيم.(1) ربنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا في امرنا و ثبّت اقدامنا و انصرنا علي القوم الكافرين.(2) الحمدللَّه رب العالمين. و الصلاة و السّلام علي سيدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمد و علي آله الطيّبين الطّاهرين. والسّلام عليكم جميعاً و رحمةاللَّه و بركاته. خداي متعال را سپاسگزارم كه اين توفيق را به بنده عنايت فرمود كه وعده اي را كه به شما مردم استان هرمزگان براي ديدار مجدّد داده بودم، محقّق شود و من بار ديگر در ميان شما مردم عزيزِ خونگرمِ ايثارگرِ انقلابي و مؤمن قرار گيرم و برخي از مطالبي را كه مورد علاقه ما و شماست، با شما در ميان بگذارم. اوّلاً از اين اجتماع عظيم و پرشور و از اين استقبال صميمانه شما مردم عزيز، با همه وجود تشكّر مي كنم. اين مناظر و اين احساسات پاك و صميمانه، شايد در ميان ملتهاي عالم و در ميان كشورهاي جهان، بي نظير و يا لااقل كم نظير است. اين پيوند ميان شما و خدمتگزارانتان در مسؤوليتهاي مهّم كشور، يكي از اساسيترين، عميقترين و شگفت انگيزترين رازهاي موفقّيت ملت ايران در طول سالهاي بعد از انقلاب است. چند جمله درباره شهر بندرعبّاس و موقعيت حسّاس اين شهر و اين استان عرض كنم. البته شما مردم اين شهر و مردم اين استان با اين حقايق آشنا هستيد؛ اما ملت ايران بداند كه در اين ساحل طولاني خليج فارس و تنگه هرمزِ اين استان تاريخي، اين مردم ايثارگر چه كساني هستند و چه كرده اند و چه مي كنند و در آينده ان شاءاللَّه چه نقشي در پيشرفت اين كشور مي توانند

ايفا كنند. شايد در ميان شهرهاي كشورمان، غير از بندرعبّاس، شهري نداشته باشيم كه تاريخچه بناي آن همراه با مبارزه قهرمانانه مردمي با خارجيان باشد و اساساً شهر بر اين اساس شكل گرفته باشد. اگر هم باشد، بسيار معدود است. شهر بندرعبّاس، از آغاز بر اساس مبارزه با اشغالگران پرتغالي شكل گرفت؛ بيگانگاني كه طبق عادت همه استعمارگران، محلّ و زمين و دريا و امكانات و بلكه مردم را متعلّق به خود و مملوك خود خيال مي كردند. از آن سر عالم، گروهي اروپايي آمده بودند و منطقه حسّاس تنگه هرمز و لبِ اين آبراه عظيم تجاريِ جهاني و تاريخي را اشغال كرده بودند. تقريباً چهارصد سال قبل، مردم ايران با فرماندهي فرماندهان غيور و ميهن دوست و بيگانه گريز، توانستند اين پايگاه مهم را كه متعلّق به خودشان بود، از دست بيگانه خارج كنند و از آن وقت اين جا شد بندرعباس؛ به عنوان يك شهر، به عنوان يك پايگاه اساسي و حسّاس براي هم تجارت و هم نظارت بر اين آبراه عظيم و مهّم جهاني. بعد از آن، انگليسيها و هلنديها و انواع و اقسام بيگانگان، در اين منطقه بساط حاكميت و زورگويي خودشان را گستردند. بالاخره ملت ايران بر همه آنها فائق آمده و اين منطقه و اين ساحل حسّاس، به صاحبان حقيقي و اصلي آن متعلّق شده است. شهر بندرعبّاس و اين استان بزرگ و طولاني، با هزار كيلومتر ساحل، با امكانات زياد، با استعدادهاي طبيعي، با مردمي سختكوش و خونگرم و علاقه مند، در كنار خليج فارس شكل گرفته است؛ اما عزيزان من! تا قبل از انقلاب، از اين استعدادهاي مردمي و از اين استعدادهاي طبيعي

و سرزميني - چه در خشكي و چه در دريا - استفاده به قدر شايسته كه هيچ، حتّي استفاده كمتر از حدّ شايسته هم نمي شد. اين شهرِ حسّاس و اين مركز مهم، به عنوان يك تبعيدگاه براي رژيم گذشته مطرح بود - تبعيدگاهِ اشرار، چاقوكشها از اطراف دنيا و از اطراف كشور - اما زنده كردن امكانات عظيم اين شهر و اين منطقه، مورد توجّه نبود. اين كه ملاحظه مي كنيد از بعد از انقلاب شكوهمند اسلامي، با اين همه فعّاليتي كه شده است و اين همه سرمايه گذاري و تلاش و سازندگي، هنوز چهره استان نتوانسته است غبار محروميت را بشويد، به خاطر آن جفاي تاريخي است كه در طول دهها سال در دوران طاغوت بر اين شهر و ديگر شهرهاي اين استان رفته است. خدا را سپاسگزاريم كه انقلاب عظيم اسلامي و نظام مقدّس جمهوري اسلامي، قدر اين مردم و قدر اين سرزمين را شناخت. از قبل از انقلاب در همين شهر، مردم مؤمن، جوانان پرشور، در خطّ انقلاب و امام، اقدامات مؤثري داشتند كه بجاست من از شهيد «حقّاني» آن روحاني سختكوش و علاقه مند كه مقداري از عمر خود را در اين جا گذراند و قبل از انقلاب سازماندهي مبارزات را كرد، ياد كنم. از روز اوّل انقلاب هم تا امروز، مردم اين استان براي انقلاب، براي نظام جمهوري اسلامي، در همه مقاطع حسّاس، در جنگ، در سازندگي، در تظاهرات عمومي، در انتخابات و در هر جايي كه حضور مردم معنا مي دهد، به بهترين وجهي حضور خودشان را نشان داده اند. برادران شيعه و سنّي، كنار هم و دست در دست هم، دور از تشنّجي كه

دشمن هميشه خواسته است ميان برادران مسلمان به وجود آورد، در كنار يكديگر، هم كار كرده اند، هم به مبارزه پرداخته اند و هم در دفاع هشت ساله شركت جُسته اند. اين استان، دو هزار شهيد، تعداد بي شماري ايثارگر و جوانان بسيجي داشته است؛ بخصوص غوّاصاني كه در هر جا كه بودند، نشان دادند كه جوانان مؤمن و فداكار و علاقه مندي هستند. امروز هم ايثارگران اين خطّه، جزو ايثارگران پرشور و مؤمن و صادقي هستند كه حركات آنها، تلاش آنها، دلسوزي و علاقه مندي آنها، از چشم مردم و مسؤولان پنهان نيست. نظام جمهوري اسلامي با اين ديد، با اين استان و با اين مردم رفتار كرد؛ مردمي علاقه مند و صادق، سربازان حقيقي اسلام و قرآن و نظام جمهوري اسلامي. خدمات نظام جمهوري اسلامي در اين مدّت، يك فهرست طولاني و بسيار ارزنده است. من با اين كه خودم تا حدودي با اين استان آشنا بودم، ولي باز در همين روزها به مناسبت سفر و به مناسبت وظايفي كه بر عهده ماست، يك بار ديگر مراجعه كردم. كارهاي انجام شده، حقيقتاً چشمگير است. تلاشي كه در بخش اقتصادي، در بخش آموزش، در بخش سازندگي، در بخش صنايع سنگين، در بخش صيد و صيّادي و در بخشهاي مختلف انجام گرفته، چشمگير است. استاني كه قبل از انقلاب، از آموزشگاههاي آموزش عالي بي بهره بود، امروز غير از دوره هاي ليسانس و فوق ليسانس، صدها نفر در رتبه دكترا مشغول تحصيل دارد. تعداد آموزشگاههاي آموزش عالي در اين استان، تعداد بسيار قابل توجّهي است كه نيروي انساني را تربيت مي كند. نظام جمهوري اسلامي در اين مدّت، كارهاي بسيار باارزشي براي اين استان انجام داده

است - راههاي استان، خطّآهن استان، صنايع سنگين استان - اما آنچه انجام داده است، در مقابل آنچه بايد انجام گيرد، يك بخش از دهها بخش است. استعداد اين استان، استعداد بسيار بالا و وسيعي است؛ هم استعداد تجارت، هم استعداد زراعت، هم استعداد صنعت، هم استعداد صيّادي و هم استعداد جلب سياحتگران. يك استان بالقوّه بسيار ثروتمند، كه اگر ان شاءاللَّه اين روند سازندگي همچنان كه مسؤولان دلسوز و علاقه مند كشور مشغول هستند، ادامه پيدا كند، آينده خوبي خواهد داشت. البته به فضل پروردگار، روند سازندگي ادامه هم پيدا خواهد كرد؛ دولت فعّال، مسؤولان كاري و رئيس جمهور تازه نفس كه با عشق به مردم دلهايشان مي تپد، براي مردم و منافع مردم ادامه هم خواهند داد. البته امروز چهره استان، چهره يك استان محروم است و با همه تلاشي كه شده است، هنوز روستاهاي محروم، بخشهاي محروم و حتّي مشكلات شهري در اين استان بسيار است. در اين سفر، بيشترين نقش ما، نقش شناسايي و فهميدن مشكلات است. مسؤولان كشور، دولت عزيز و بخشهاي مختلف، مسؤوليتهاي خودشان را بشناسند و در برنامه هاي كاري آينده، آنها را بگنجانند. در زمانهاي منطقي و معقولي و با فاصله هاي قابل قبولي، به ترتيب و بتدريج اين مشكلات بايد حل شود. اين ملت مؤمن، اين استان جوان، اين دلهاي پرمحبّت، اين دستهاي كاري و قوي و اين روحهاي مطمئن، بايد بتوانند در اين بخش از كشور، هم از لحاظ معنوي و فرهنگي و ديني، هم از لحاظ اقتصادي، هم از لحاظ مسائل اجتماعي، و هم بر لبِ تنگه حسّاس هرمز - اين آبراه عظيم جهاني كه چشم همه قدرتمندان عالم به آن

است - بهره مند شوند. مردمي هوشيار، جواناني مصمّم، پنجه هايي قوي و نيرومند، زنان و مرداني كه دلشان از عشق به ميهن و فداكاري براي اسلام مي تپد، در اين نقطه حسّاس گوش به زنگ باشند؛ دوست را بشناسند، دشمن را بشناسند و وظيفه را بفهمند. پيشرفت همه جانبه اين استان، به امنيت اين كشور هم - به طور مستقيم و غيرمستقيم - ارتباط پيدا مي كند، كه بايد به فضل پروردگار همه اين كارها انجام گيرد. البته نقش شما آحاد مردم، بخصوص نقش جوانان و بالاخص نقش كساني كه از آنها انتظار تخصّص و مهارت و آمادگيهاي گوناگون براي كارهاي مختلف هست، بسيار حسّاس و تعيين كننده خواهد بود. درباره مسائل مورد علاقه ما و شما - چه مسائل كشور و چه مسائل جهان - من به دو مطلب اشاره مي كنم كه بخصوص براي شما مردمِ ساكن در حاشيه خليج فارس، يكي از اين دو مطلب بسيار مهّم است. در زمينه مسائل مربوط به همه جهان بايد بگويم: خليج فارس نقطه اي است كه در واقع چشم همه جهان به آن است - چشم مصرف كنندگان نفت و چشم كساني كه به محصولات آن مصرف كنندگان دوخته شده است - منطقه ثروتمندِ بسيار مهّم جهان كه بيشترين بخش آن هم سواحل ايران اسلامي است و تمام اطراف آن متعلّق به اسلام است و كشورهاي اسلامي، اطراف اين حوزه ثروتمند نفت خيز عظيم را گرفته اند. پس مسائل اين منطقه، مسائل دنياي اسلام و از جهتي مسائل جهان است. متأسفانه امروز حضور قدرتهاي بيگانه در اين منطقه، يكي از نقاط بسيار تيره اي است كه در اين منطقه در طول زمان وجود داشته است. امروز

دهها شناور نظامي دشمنان دنياي اسلام در اين منطقه مشغول حركتند. البته ايران اسلامي به فضل نظام تثبيت شده جمهوري اسلامي و به لطف هوشياري ملت و آمادگي نيروهاي مسلّح، هيچ تهديدي را نسبت به خود اوّلاً احساس نمي كند؛ ثانياً اگر تهديدي باشد، با قدرت تمام به آن پاسخ خواهد داد. ولي به هر حال حضور بيگانگان در اين منطقه - كه بيشترين شناورهاي نظامي هم متعلّق به شيطان بزرگ امريكاست - تهديدكننده است؛ يعني امنيت اين منطقه بسيار حسّاس را تهديد مي كند. اين روزها بهانه مسأله عراق هم بر بهانه هاي قبلي اضافه شده است. به عنوان اجراي مصوّبات شوراي امنيت سازمان ملل، امريكاييها اين جا حضور مضاعف پيدا كرده اند كه البته اقدام آنها در حقيقت هيچ ارتباطي هم به معناي واقعي كلمه با مصوّبات شوراي امنيت ندارد. ما تهديد امريكا نسبت به عراق را يك عمل غيرقانوني و ديكتاتورمآبانه، و از لحاظ انسانيت و شرع محكوم مي دانيم؛ به خاطر اين كه اگر دولت ايالات متّحده با انگيزه هاي خاص خود مي خواهد با رژيم «صدّام حسين» دربيفتد، مردم عراق در اين بين گناهي نكرده اند. هرگونه تهاجمي به عراق، موجب كشتار مردم بي گناه و بي دفاع و غيرنظامي است. اين يك جنگ روبه روي دو نيروي زميني نيست كه اين لشكر آن لشكر را، و آن قوا اين قوا را بكشد و نابود كند؛ اين يك حمله هوايي و يك حمله موشكي و يك حمله ليزري است. به همان اندازه اي كه ممكن است نظاميان عراق هدف اين حمله باشند، غيرنظاميان عراق هم به همان اندازه ممكن است هدف حمله گيرند. آن دولتي كه ادّعا مي كند طرفدار حقوق بشر است و

گاهي براي يك مُجرم سياسي يا يك قاچاقچي كه در ايران محاكمه مي شود، وابستگانش، يا خودش و يا همفكرانش، جنجال به راه مي اندازند، يا در مسائل جهاني به اين بهانه دخالت مي كنند، كشتار مردم بي دفاع و غيرنظامي در عراق و غيرعراق برايش كم اهميت است. اخيراً اعلام كرده اند كه ممكن است در حمله نظامي امريكا به عراق، هزار و پانصد نفر كشته شوند! البته رقمي كه اظهار شده است، يقيناً خيلي كمتر از رقم كساني است كه در معرض تهديد قرار مي گيرند. چه كسي مي تواند بگويد كه هزار و پانصد نفر كشته خواهند شد؟ ممكن است پانزده هزار نفر كشته شوند. ممكن است بيشتر يا كمتر كشته شوند. تازه هزار و پانصد نفر انسان بي گناه هم عدد كمي نيست! به خاطر تسويه حساب دو دولت با يكديگر، الان چند سال است كه بر اثر محاصره اقتصادي امريكا نسبت به عراق، مردم عراق در سخت ترين شرايط زندگي مي كنند؛ بچه ها شير ندارند، مادران نان ندارند، پدران كار ندارند. ملت مرّفه و نسبتاً ثروتمندي مثل ملت عراق، الان چند سال است كه به خاطر محاصره اقتصادي امريكا و بعضي از همپيمانانش، به يك ملت محتاج نان شب تبديل شده است! چقدر خانواده ها در فشار زندگي مي كنند؛ چقدر كودكاني كه دچار بيمارهاي صعب العلاج مي شوند؛ چقدر خانواده هايي كه جواب بچه هايشان را كه از گرسنگي گريه مي كنند، نمي توانند بدهند. اينها انساني است؟! اينها با ادّعاي طرفداري از حقوق بشر سازگار است؟! اين مصيبت چند ساله كم است كه بعد از حداقل دو مرتبه تهاجم نظامي به عراق، بار ديگر اعلام مي كنند كه مي خواهند به عراق حمله كنند! ملت عراق با اين حمله اي

كه ممكن است پيش آيد، يقيناً مظلوم واقع خواهد شد و خون مردم به گردن تصميم گيرندگان امريكايي است. نكته دوم در قضيه و محكوميت حمله به عراق اين است كه امريكا با اين حمله، دخالت و حضور خشن و زورمدارانه خود در كشورها و در مسائل جهاني را به صورت يك قاعده و رويّه درمي آورد. به چه دليل؟ با چه مجوزي؟ شما مگر چه كاره هستيد؟! مگر امريكا ژاندارم جهان است؟! من دو سال قبل از اين گفتم، آن چيزي كه تهِ دلِ قدرتمداران امريكايي است و گاهي هم بر زبان جاري مي كنند، اين است كه همه دنيا يك امپراتوري بزرگ است؛ امپراتور آن هم امريكاست! اراده ملتها، حق انتخاب ملتها و آزادي ملتها، از نظر آنها افسانه و بي ارزش است! حقوق بشر را بر زبان جاري مي كنند؛ اما در دل آن را قبول ندارند: «يقولون بأفواههم ماليس في قلوبهم(3)». امريكا با چه مجوّزي به خود حق مي دهد كه نسبت به مسأله عراق يا رژيم عراق يا ملت عراق تصميم بگيرد؛ آن هم تصميمي خونين كه به معناي دخالت نظامي است؟! براي چه؟ براي اين كه حضور خود را در خليج فارس تأمين كند؛ براي اين كه سلاحهاي جديداً ساخته شده خود را بر روي مردم بي گناه عراق آزمايش كند! عجب دنيايي است! عجب فرهنگ جنايتكارانه و زورمدارانه اي است! سلاحها بايد آزمايش شوند! سلاحهاي جديد بايد يك جا عمل كنند، تا اينها عملكردش را ببينند! اين بشود يكي از موجبات حمله نظامي به يك ملت و يك كشور! اينها چطور ادّعا مي كنند كه مسائل مربوط به انسانها را مي شناسند و يا به آنها اندك علاقه اي دارند؟!

براي اينها آنچه مطرح نيست، انسان است؛ آنچه مطرح است، قدرت خودشان است. حضور امريكا در خليج فارس و حمله آمريكا به عراق يا به هر نقطه ديگر در اين منطقه، اوّلاً موجب ناامني و موجب فتنه است؛ ثانياً موجب به هم انداختن دولتهاي منطقه است؛ ثالثاً براي تقويت صهيونيستها و رژيم صهيونيستي اين اقدامات سازماندهي مي شود. مي خواهند جا پاي عاملِ خودشان - نظام صهيونيستي - را در منطقه محكم كنند. ملت ايران و نظام مقدّس جمهوري اسلامي، با موضعگيري خود در مقابل امريكا، از اوّل انقلاب تا امروز نشان داده است كه امريكا را خوب مي شناسد؛ چهره شيطنت بار مستكبران حاكم بر كشور امريكا را خوب شناخته و خوب تشخيص داده است. حقيقتاً آن طور كه امام فرمود: «امريكا شيطان بزرگ است»، اين شيطنت عليه ملتهاست. بنابراين، آنچه گفتيم، نه فقط در چارچوب كشور ايران، كه براي افكار عمومي جهان قابل فهم و قابل قبول و منطقي است. بر طبق چنين پشتوانه استدلال و منطق محكمي، ما با حضور امريكا در خليج فارس و با حمله نظامي اش به عراق مخالفيم. البته اين به معناي تأييد كارها و سياستها و روشهاي رژيم بعثي عراق نيست؛ همه هم اين را مي دانند. عزيزان من! جوانان استان هرمزگان! روحانيون محترم! قشرهاي مختلف! شما بر لب اين آبراه مهم - تنگه هرمز - و در ساحل هزار كيلومتري خليج فارس، بايد اين حقايق را خوب بدانيد. بدانيد كه در نزديكي شما چه مي گذرد. بدانيد كه تهديد دشمن يعني چه. بدانيد كه دشمن اسلام و دشمن ملتها و دشمن استقلال و آزادي كشورها، اگر به كشوري هم تعرّض نمي كند، نه از باب اين است كه

نمي خواهد؛ از باب اين است كه نمي تواند. هيچ قدرت مادّي اي در دنيا وجود ندارد كه بتواند با ملت ايران، با اين ملت يكپارچه و مستحكم و مؤمن و با اين احساسات صميمانه بين مسؤولان و ملت مبارزه كند و بر آن فائق آيد. هر كس با چنين ملتي مبارزه كند، محكوم به شكست است. هر كس با چنين كشور و ملت و حكومتي دربيفتد، محكوم به هزيمت است. با مردمي كه خدا را ياري مي كنند، اسلام را ياري مي كنند، به قرآن عمل مي كنند، در سرنوشت خود حاكمند، قدر آزادي و استقلال را مي دانند، در صحنه حضور دارند و مسائل را تحليل مي كنند، هر كس مواجه شود و مقابله كند، خودش شكست خواهد خورد و اين ملت پيروز خواهد شد. من همين جا از فرصت استفاده مي كنم و آن نكته اي را كه در مورد مسائل كنوني كشور لازم مي دانم به شما عرض شود، مطرح مي كنم: عزيزان من! بدانيد امروز كشور شما با يك دولت قوي، با يك نظام تثبيت شده و با يك برنامه منظّم به سمت هدفهاي ترسيم شده خود حركت مي كند. در مجموعه تصميم گيرندگان و عمل كنندگان كشور، بحمداللَّه هيچ گونه اشكالي كه بتواند در پيمودن اين راه اختلال ايجاد كند، وجود ندارد. دشمنان سعي مي كنند وضع اقتصادي كشور را تيره جلوه دهند. نه اين كه ما مشكل نداريم؛ بديهي است ملتي پس از دوران طولاني سلطه طاغوت و پس از هشت سال جنگ و با اين همه دشمني از سوي متعرّضان و دخالت كنندگان خارجي و متجاوز، وقتي بخواهد در راه رشد خود حركت كند، سالها طول خواهد كشيد. سالها طول مي كشد تا بتوانيم مشكلات كشور را به كلّي

حل كنيم؛ اما امروز بحمداللَّه حركت صحيح، حركت پرشتاب، حركت معقول و حركت اميدبخشي در كشور وجود دارد. از قبل هم وجود داشته است؛ امروز هم بحمداللَّه هست، كه آينده را روشن و افق را باز و اميدبخش جلوه مي دهد. آينده بحمداللَّه خوب است. البته دشمن مي كوشد اين آينده را خراب كند، يا لااقل اميد به آينده را در دلها بميراند. من بارها گفته ام كه دشمنان كشور، تبليغاتچيها و بوقهاي وابسته به استعمار، اگر ديدند در واقعيت نمي شود اثر گذاشت، سعي مي كنند در فضاي ذهني اثر بگذارند؛ ذهنها را خراب كنند و دلها را مأيوس نمايند. حقيقت غير از آن چيزي است كه تبليغاتچيهاي استكبار مي گويند. حقيقت، حركت صحيح كشور به سمت اهداف است. البته در اين دنياي ظلم و در اين دنياي استكبار، پيمودن اين راه آسان نيست؛ دشوار است. هر كس مسؤوليت مي پذيرد، اين دشواري را هم بايد قبول كند، كه بحمداللَّه قبول كرده اند، حركت مي كنند و با همه سختيها دست از تلاش بر نمي دارند. همدلي ملت و دولت، و وحدت صفوف ملت، يكي از شرطهاي اساسي كار است. اين را بايد حفظ كنيد و نگذاريد دشمنان بين شما تفرقه بيندازند: «واعتصموا بحبل اللَّه جميعاً ولاتفرقوا».(4) امروز بعد از هزاروچهارصد سال، همه آيات قرآن زنده است؛ همه آيات قرآن با نداي بلند خطاب به ماست. شايد يكي از زنده ترين و برجسته ترين كلمات الهي، همين آيه شريفه است: «واعتصموا بحبل اللَّه جميعاً ولاتفرقوا»؛ همه با هم به ريسمان الهي چنگ بزنيد و متفّرق نشويد. وحدت در سايه پيروزي از احكام اللَّه، وحدت در زير سايه قرآن، وحدت در راه هدفهاي الهي، وحدت در راه ايجاد

جامعه نمونه اسلامي. ما در راه آن به حركت در آمده ايم؛ اما هنوز تا سرمنزل، فاصله زيادي داريم. بايد برويم تا به جامعه نمونه اسلامي برسيم. تلاش ملت، دولت، مسؤولان، عناصر فرهنگي، عناصر اقتصادي، نيروي كار زن و مرد، همه و همه با هم است؛ لذا صفوف ملت هم بايد با يكديگر متّحد و همدل و همصدا باشد و همگام و همجهت شود. ميان مردم و مسؤولان هم بايد همجهتي باشد. بحمداللَّه مسؤولان، امين و دلسوز و معتمدند؛ نيّتشان، نيّت پاك و خالصي است. ما از نزديك اينها را مي بينيم و مي شناسيم؛ تلاش مي كنند. خط هم خطّي است كه انقلاب ترسيم كرده است و به فضل پروردگار از جهتگيري اي كه انقلاب ترسيم كرده است - كه جهتگيري قرآن انقلابي و اسلام راستين است - سر سوزني هم انحراف به وجود نخواهد آمد و همان خطّ مستقيم ادامه پيدا خواهد كرد. آنچه كه بخصوص به استان شما ارتباط پيدا مي كند، اين است كه من به شما، به ويژه به جوانان عزيز عرض كنم كه براي سازندگي كشور، نيروي كار، خيلي مهّم است. دشمن سعي مي كند نيروي كار را از ملت ايران بگيرد. ما ملتي هستيم كه تعداد جوانان در ميانمان زياد است. در همين استان شما حدود پنجاه درصد جمعيت زير بيست سال سن دارند. در سطح كشور هم آمارها، آمارهايي است كه همه مي دانيد. نمودارها، نمودارهايي است كه اعلان شده است. نيروي جوان و جمعيت جوان كشور، براي يك ملت خيلي ارزنده است. اين همه جوان، اين همه نيروي كار، اين همه نيروي ابتكار، براي يك ملت خيلي ارزنده است. اين جاست كه دشمن براي تباه

كردن و ضايع نمودن نيروي كار، وارد ميدان مي شود. چگونه؟با دو عامل: عامل فساد اخلاقي و عامل اعتياد. من به شما مردم عزيز هشدار مي دهم. الان رسانه هايي از كشورهاي ديگر هستند - اسم نمي آورم از كجا - كه برنامه هاي فاسدكننده و مبتذل بخصوص براي شما جوانان توليد مي كنند؛ براي اين كه بتوانند از آن سوي مرزها بر روي جوان پاك و سالم و صحيح العمل و صحيح النّية ايراني اثر بگذارند. اين جوان را دشمن تجربه كرده است. اين جوان، همان جوان ميدان جنگ هشت ساله است. جوانان امروز ما از جنس همان جواناني هستند كه در دوران هشت سال دفاع مقدّس، هر وقت لازم شد، تمام بيابانهاي پشت مرزهاي با عراق را پر كردند؛ جنگيدند تا دشمن را ناكام گذاشتند. اينها همان جوانانند؛ دشمن اين را مي داند. دشمن براي فاسد كردن، منحرف كردن و ضعيف كردن پنجه قدرتمند اينها در ميدان سازندگي و عمل و احياناً دفاع، برنامه مي ريزد؛ برنامه هم فساد اخلاقي و اعتياد است؛ مراقب باشيد. البته دستگاههاي كشور مراقبند و دقّت مي كنند؛ اما بهترين مراقب، خود شما مردم، خود پدران و مادران، خود جوانان در محيط كار، در محيط درس، در محيط گردش و ورزش و تفريح هستيد. با اين مراقبتها، با اين توجّه، با اين اتّكال به خدا، با اين تمسّك به قرآن، با اين اعتصام بحبل اللَّه جميعاً، به فضل پروردگار اين ملت خواهد توانست كشور ايران عزيز را به كشور نمونه اسلامي و اين جامعه را به جامعه آباد، آزاد، پراستعداد، پرتلاش، پرعمل و ثروتمند اسلامي تبديل كند. اميدواريم تحت سايه عنايت پروردگار و توجّهات اوليايش و بقيةاللَّه الاعظم ارواحنا فداه، اين

روز خيلي دور نباشد و شما آن را به چشم ببينيد و همه شما در تشكيل و ايجاد آن روز سهيم باشيد. من يك بار ديگر از شما برادران و خواهران عزيز به خاطر اين اجتماع پرشكوه و عظيم و به خاطر محبّت و لطفتان در استقبال، تشكّر مي كنم. اميدوارم كه بتوانيم وظايف خودمان را در قبال شما انجام دهيم و همه مسؤولان با وظايف خودشان در قبال اين مردم عزيز بيشتر آشنا شوند و به آن بهتر عمل كنند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) حشر: 10 2) آل عمران: 147 3) آل عمران: 167 4) آل عمران: 103

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با حجّةالاسلام والمسلمين محمّدى رى شهرى و دست اندركاران امور حج

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با حجّةالاسلام والمسلمين محمّدي ري شهري و دست اندركاران امور حج بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم حلول ماه مبارك حج را اگرچه به همه مسلمانان عالم بايد تبريك گفت، اما بخصوص به كساني كه توفيق حج را از خداي متعال هديه گرفته اند، بيشتر بايد تبريك گفت و بالاخص به كساني كه در مراسم حج، اين عزّت و اين مباهات را دارند كه جزو فراهم آورندگان حج براي مجموعه اي از حُجّاجند، كه شما از اتمّ و اكمل و اظهر مصاديق آن هستيد. خوشا به حال شما. ان شاءاللَّه خداوند اعمال شما را قبول كند، تلاش شما را خالص گرداند، و توفيق شما را روزافزون نمايد. امروز بحمداللَّه در ذهن جامعه ما اين معنا ثابت و جا افتاده است كه حج در بين همه فرايض اسلامي، آن فريضه ممتازي است كه هم جنبه الهي و معنوي و فردي آن وهم جنبه اجتماعي اش، از بقيه واجبات امتياز دارد. اما جنبه الهي و فردي آن. حج يك واجب طولاني،

مستمر، مركّب و متشكّل از انواع و اقسام عبادات است؛ از واجباتش، مستحبّاتش، از نمازش، طوافش، سعيش، وقوفش، آن دعاها، آن بيتوته ها، آن مناجاتها، آن افاضه ها. هر انسان با استعدادي كه از اين چند روز ايام حج حقيقتاً درست بتواند استفاده كند، از جنبه فردي آن، همين يك سفر براي اصلاح او تا آخر عمر كافي است. البته اگر يك حج را با يك نماز يا با يك روزه مقايسه فرماييد، برتري حج از جنبه پُر بودن از مفاهيم معنوي و حالات روحاني و ارتباط با خدا و تضرّع و رابطه و ... واضح است. از جهت اجتماعي نيز همين طور است. البته شايد بشود گفت كه اكثر فرايض عبادي اسلام - حتّي نماز - يك جنبه اجتماعي هم دارد؛ ولي جنبه اجتماعي حج، يك عالم غريبي است، محشري است، چيز ماندگاري است؛ اما اين دفعه نه در حافظه يك فرد، بلكه در حافظه يك امّت و يك ملت. واقعاً اگر از يك موسم حج، به لحاظ جنبه اجتماعي، درست استفاده شود، يك مراسم حج در يك سال كافي است كه دنياي اسلام را متحوّل كند. اگر رابطه ها درست باشد؛ دلها به هم وصل شود، جويبار بابركت مفاهيم و فرهنگها و معلومات از سوي ملتهاي گوناگون، به سمت دلهاي ديگر سرازير گردد، مسلمانان در آن جا همديگر را بيابند، مجموعه را ببينند، معناي طواف و سعي و وقوف و مبيت را درك كنند، مفاهيم اجتماعي اينها را بفهمند، حقيقتاً يك حج مي تواند كار يك امّت را اصلاح كند. اين قدر بابركت است. خسارتهاي دنياي اسلام، يكي دو تا كه نيست. از وقتي كه به خاطر سنگيني سايه منحوس

سياستهاي استكباري، استبدادي، استعماري و استثماري، بين مردم مسلمان، با حقايقِ معارف و با روالِ صحيح جريان امور فاصله افتاد، از اين گونه خسارتها زياد داشتيم؛ اين هم يكي. ولي از هرجاي ضرر كه برگرديم، منفعت است. ملت ما به بركت انقلاب، به بركت نَفَس گرم امام رضوان اللَّه تعالي عليه و به بركت آن ديد وسيعي كه آن مرد حقيقتاً الهي داشت - الهي به معناي جامع كلمه، نه انساني كه در درون خود فقط الهي است؛ جامع بين درون و برون، جامع بين افق ظاهر و باطن، روح و جسم - از ضرر برگشت. امروز بحمداللَّه حجّ ما، با حجّ سالهاي گذشته قبل از انقلاب مبارك اسلامي، خيلي تفاوت دارد. مردم با يك قصد حركت مي كنند. حج، اصلاً به معناي قصد است. مردم با يك نيّت راه مي افتند و هدفي را دنبال مي كنند؛ لااقل وجه غالب اين است. اين را بايد تقويت كرد. آن جنبه اوّل را هم بايد تقويت كرد. عزيزان من! تجربه ي كاري ما اين است. حال بگذريم از مفاهيم و معلومات و دانسته هايي كه علما بلدند و به ديگران، به ما و به همه ياد دادند. غير از آنها، تجربه كاري ما اين است كه اگر ملتي كه در راه صلاح و فلاح و انقلاب و تحوّل حقيقي حركت مي كند، از معنا صرف نظر كرد و دور معنويت خط كشيد - اگر بهره خود را از معنويت نبرد - در جهت سياسي و مادّي هم استفاده نخواهد كرد. اگر رهبر اين انقلاب، مردي مثل آن انسان معنوي، آن عارف خالص پاكباخته دلسوخته نبود، اين انقلاب هم به اين جاها نمي رسيد. هرچه هم عاقلانه و حكيمانه حركت

مي شد، اين گونه نمي شد. پشتوانه و مغز معناست كه قشر مسائل اجتماعي و فردي و سياسي و غيره را جان مي دهد و رنگ و جلا مي بخشد. بدون آن نمي شود. مايه اصلي، معنويت و ارتباط با خدا و توجّه به خداست. لذا در حج به اين بخش هم بايستي حداكثر اهتمام شود. نه اين كه ما مي گوييم ارتباط بر قرار كنيم، كار سياسي بكنيم، برائت راه بيندازيم، تبليغ مسائل گوناگون جمهوري اسلامي را بكنيم؛ اما به گريه و شب زنده داري و تضرّع و ختم قرآن و استضائه از آن خورشيد معنويت و از آن كوره گداخته عشق و محبّت را نپردازيم. نخير، اين گونه نيست. اين جا هم پشتوانه آن است. هر دو جهت مورد نظر است. البته چون بي توجّهي به جنبه اجتماعي و سياسي بيشتر شده است، اين جا يك توجّه ويژه براي آن قسمت لازم است. اين را بايد توجه داشت. آنچه كه در حج به نظر مي رسد از همه چيزها مهمتر است، سه مطلب است: يكي اين كه ما بتوانيم به مخاطبان خودمان - هركه هستند - عظمت و كارآمد بودن و گسترش دامنه عظيم امّت اسلامي از جهات مختلف را تفهيم كنيم. اين، وظيفه اوّل است. در دنياي اسلام، بحث هزار و ميليون نيست؛ شايد صدها ميليون يا بيش از اينها آدم وجود دارد كه عظمت و شكوه و كارايي و حجم غير قابل محاسبه دنياي اسلام را نمي داند؛ لذا خود را ضعيف مي پندارد و در مقابل همه استكبار، خويش را تنها و ناتوان احساس مي كند. بايد تفهيم كرد كه دنياي اسلام و امّت اسلام يعني چه. اگر كسي بخواهد عظمت امّت اسلام را بفهمد - كه واقعاً نمي شود

با اين توصيفهاي ساده تفهيم كرد - به جزء كوچكي از امّت اسلام كه ملت ايران است نگاه كند. مگر ما چقدر از امت اسلاميم؟ شما ببينيد اين بخش از امّت اسلام، آن زمان كه اراده كرد، تصميم گرفت و پاي تصميم خود ايستاد، تمام قدرتهاي جهاني - اين كه ديگر شوخي نيست، اين مبالغه كه نيست؛ شما كه خوب مي دانيد - در جنگ نظامي با او مجبور شدند عقب نشيني كنند؛ در جنگ سياسي با او مجبور شدند احساس شكست را بپذيرند؛ در جنگ اقتصادي با او مجبور شدند ناكامي خودشان را تحمّل كنند. مگر غير از اين است؟ ببينيد؛ ايران جزئي از دنياي اسلام است. همين كه اين جزء، به هويّت خود، به شأن خود و به توانايي خود پي برد و تصميم گرفت اراده و عزم خود را در ميان بگذارد و آن را هم به حساب آورد و پاي آن بايستد، موجب شد كه دنياي دوقطبي آن روز - حالا كه شكل ديگري دارد - و آن كساني كه در رأس كار بودند، متوجّه شوند كه مشتركاً و متّفقاً هم نمي توانند با آن دربيفتند و كار خودشان را پيش ببرند؛ در حالي كه همين جزء هم نمي تواند ادّعا كند كه به بهترين وجهي ايستادگي كرده است؛ نه، حتّي از اين هم بهتر هم مي شد. از اين جا مي شود عظمت امّت اسلامي را فهميد. اگر همه دولتهاي اسلامي فقط يك كلمه حرف را با هم بزنند، هيچ قدرتي در دنيا نيست كه بتواند برخلاف آن يك كلمه كار كند. همين حالا، هر يك از قضاياي دنيا را كه شما بخواهيد حساب كنيد، همين طور است. اگر

رؤساي همين دولتهاي فعلي اسلامي، بر سر يك قضيه اقتصادي يا سياسي، يك «نه» بگويند، هيچ قدرتي در دنيا نمي تواند در مقابل آن «نه»، يك كار اثباتي بكند. اگر بخواهند كاري انجام گيرد، هيچ چيز نمي تواند مانع آنها شود. نكته دوم، مسأله اتحاد است. اتّحاد را تبليغ كنيد. البته نمي گوييم الان اتّحاد تحقّق پيدا كند. طبيعي است كه از حرف و عقيده و اعتقاد تا عمل فاصله ژرفي است؛ ليكن امروز اعتقاداً ترويج تفّرق و تشتّت مي شود كه نمونه هايش را مي بينيد. بايستي با اين مبارزه و مقابله كرد. بايستي تفهيم كرد كه وحدت بين مسلمين، به صد دليل واجب، و به صد دليل ممكن است. بايستي دنبال كرد كه اين نكته در تبليغات زبان دانها و مبلّغان و گويندگان و حتّي حجاج معمولي كه ممكن است رفيقي از يك كشور پيدا كنند و با او دو كلمه حرف بزنند، رعايت شود. دشمنان وحدت چه كساني هستند كه مي شود در دنيا يكي يكي آنها را با انگشت نشان داد؟ طرفداران وحدت چه كساني هستند؟ آيا خدا و ملائكه و انبيا و اوليا از وحدت خرسند مي شوند، يا ناراضي؟ اينها را مي شود كاملاً با وجدان معمولي ديني و اسلاميِ مشترك بين همه مسلمين فهميد. مسأله ديگري كه توجّه به آن خيلي لازم است، مسأله دين و سياست است. جدا كردن دين از سياست كه شايد از قريب دويست سال قبل در برنامه دشمنان دنياي اسلام بوده است، نكته بسيار مهمّي است. ولو خود اين كلمه را تكرار كنيد كه «سياست اسلام از ديانت آن جدا نيست، ديانت اسلام از سياست آن جدا نيست». اين تكرار شود، گفته شود

و به گوش همه برسد. پيامبر اكرم، اوّل كه به مدينه تشريف بردند، يك حكومت تشكيل دادند. حكومت يعني چه؟ نرفتند گوشه اي بنشينند و بگويند هر كس خواست مسأله بپرسد - چون كفّار قريش نيستند كه ايجاد مزاحمت كنند - بيايد پيش ما آزادانه بپرسد! يا مثلاً هركه خواست نماز ياد بگيرد، برود از فلاني ياد بگيرد يا از خودمان بياموزد. اوّل، يك حكومت و يك رياست تشكيل دادند. كار اوّلِ اسلام اين است. بعد هم بلافاصله اين حكومت شروع به كارهاي حكومت مقتدر كرد: جنگيدن، مبارزه كردن، بعد كم كم نامه نگاري به اين طرف و آن طرف و حلّ و فصل امور ديگر. در مقابل اين واقعيت، چه كسي مي تواند غير از آنچه كه معنا و مفهوم صريح آن، وحدت دين و سياست در اسلام است، مطلبي اقامه كند؟ آخرين نكته اي كه من مي خواهم عرض كنم، مسأله اخلاق و رفتار است. عزيزان من! در يك تحوّل اجتماعي، آن چيزي كه آخرتر از همه اصلاح مي شود و تغيير پيدا مي كند، اخلاق است؛ اخلاق، نه به معناي رفتار. البته رفتارهاي افراد با يكديگر را كه عرفاً به آن «اخلاق» مي گويند، آن هم دير عوض مي شود؛ ليكن منظور ما آن نيست. آن چيزي كه از همه ديرتر عوض مي شود، اخلاقيّات و خُلقيّات انسانهاست؛ چه خُلقيّات فردي، چه خُلقيّات جمعي؛ كه جمعهاي مختلفِ عالم، خُلقيّاتي دارند: يك قوم به تعصّب معروف است، يك قوم به راحت طلبي شهرت دارد و ... . اينها خيلي دير عوض مي شود. اگر چيز بدي از اين قبيل در قومي هست و اخلاق زشتي وجود دارد، خيلي دير عوض مي شود. اگر شما مي خواهيد بر مخاطبانتان

تأثير بگذاريد - چه آن مخاطبي كه اين نكته اي را كه عرض كرديم مي داند و چه آن مخاطبي كه اين نكته را نمي داند - بايد با اخلاق با آنها مواجه شويد. بايد نشان دهيد كه اخلاقمان تغيير پيدا كرده است. ما بايد اثبات كنيم كه اسلام در آن بطن البطن جان ما و در آن ژرفاي روح ما نفوذ و رسوخ كرده و به خوردِ جان ما رفته است، والّا اگر اسم اسلام و ظاهر اسلام و ادّعاي اسلام و ادّعاي جمهوري اسلامي باشد، قبل از ما هم ديگران كرده اند؛ بعد از ما هم كساني كرده اند و خواهند كرد. خيلي هم ارزش ندارد؛ گاهي اوقات به ضرر هم هست. اگر بخواهيد آن جاذبه معنوي اسلام، را در طرف مقابل - هر مسلماني در دنيا، حتّي مسلمان غير عامل كه مشتاق اسلام حقيقي است - تأمين كنيد، اين كار با اخلاق اسلامي، رفتار اسلامي، گذشت، حكمت، بلندنظري، پختگي، انسانيت، خيرخواهي و مروّت امكانپذير است. در همه امور هم مي شود اين كار را انجام داد. البته معنايش اين نيست كه حالا برائت را راه نيندازيم تا خيال كنند ما اهل مروت و اخلاق و سازشيم؛ نه، در جهاد مسلّحانه هم مي شود اخلاق صحيح را اعمال كرد: او خدو انداخت بر روي علي افتخار هر نبيّ و هر ولي بعد اميرالمؤمنين عليه السّلام بلند شد حركت كرد و: گفت من تيغ از پيِ حق مي زنم بنده حقّم نه مأمور تنم حتّي در جنگ هم اين طور است. وقتي وحشيگري آمد، سبعيّت آمد، گرگ صفتي آمد، آن چيزي مي شود كه در تهاجم ناجوانمردانه در طول هشت سال جنگ عليه ما شد كه مظهر

اعلايش حمله ميكربي و شيميايي و زدن شهرها و كشتن بچه ها بود و نمونه هاي ديگرش را هم كه ديگران نشان داده اند. درعين حال باز هم مي شود اين اخلاق را داشت. اگر اين شد، بدانيد كه آن باران مؤثّر معنويت، يقيناً در سرزمين جانها و دلهاي مخاطبان شما نفوذ خواهد كرد؛ چه ما علي العجاله اثرش را درك كنيم، يا نكنيم. اميدواريم ان شاءاللَّه اين سفر حج هم به شما همچون سفري معنوي، با خوشيِ معنوي و حقيقي بگذرد و ان شاءاللَّه در آن جا كه مسلّم آن بزرگوار(1) در آن ايام هستند، همه شما از آن رايحه دل انگيز و دلپذير و دلفريب و محبوب عالم وجود - نه فقط شيعيان - به نحوي از انحاء استفاده كنيد و بهره ببريد و محرومان را هم دعا بفرماييد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مقصود حضرت صاحب الامر(عج) است.

بيانات در سال 1377

بيانات مقام معظم رهبرى در صحن مطهّر حضرت ثامن الحُجج، امام رضا (ع)

بيانات مقام معظم رهبري در صحن مطهّر حضرت ثامن الحُجج، امام رضا (ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهدييّن المعصومين. سيما بقيةاللَّه في الارضين. خداوند متعال را سپاسگزارم كه توفيق عنايت فرمود امسال در زير انوار مرقد مطهّر حضرت ثامن الحُجج عليه آلاف التّحية والثناء، آغاز سال شمسي هجري را در خدمت شما برادران و خواهران مشهدي و نيز زائران محترم اين آستان مبارك باشم. عيد سعيد نوروز را به همه شما تبريك عرض مي كنم و اميدوارم ان شاءاللَّه با استضائه از اين انوار مقدّسه و مانند اوّلين روز سال كه بحمداللَّه با ياد خدا و اولياي خدا گذشت، همه سالتان به انوار توحيد و ولايت و انوار

معنوي دين مطهّر و مقدّس اسلام و تعاليم ائمّه عليهم السّلام منوّر باشد. در ابتدا مطلبي درباره عيد نوروز عرض كنم. به نظر من آنچه كه ملت ايران در باب عيد نوروز انجام داده است، يكي از زيباترين و شايسته ترين كارهايي است كه مي شود با يك مراسم تاريخي و سنّتي انجام داد. اوّلِ سال شمسي ما ايرانيها، - يعني اوّل بهار - عيد نوروز است. اوّلاً ملت ايران افتخار دارد كه سال شمسي او هم سال هجري است؛ يعني همچنان كه سال قمري ما - كه سال 1418 است - از مبدأ هجرت خاتم الانبياء عليه و علي آله الصّلاة والسّلام است، سال شمسي ما هم از مبدأ هجرت است. بقيه ملتهاي مسلمان براي سال شمسي خود، از سال ميلادي استفاده مي كنند؛ ولي ما ايرانيها، هجرت نبيّ اكرم را، هم مبدأ سال قمري قرار داديم، هم مبدأ سال شمسي. اين، مطلبِ اوّل كه به نظر من نشانگر هنر و عشق و علاقه ايراني به تعاليم مقدّس اسلام و به آثار مطهّر و مقدّس نبوي است. در ضمن، اوّلِ سال را اوّلِ فصل بهار انتخاب كرده ايم، در حالي كه مسيحيان، اوّلِ زمستان را اوّلِ سال قرار مي دهند! البته فرق آنها با ما اين است كه ولادت حضرت مسيح، تاريخ مشخّصي ندارد و يك مطلب حدسي است؛ در حالي كه هجرت نبيّ مكرّم اسلام، از نظر تاريخي كاملاً دقيق و مشخّص است. به هر حال ما اوّلِ بهار را اوّلِ سال خودمان قرار داده ايم كه اين هم يك ذوق و سليقه ايراني است. اوّلِ بهار، اوّلِ رويش طبيعت، اوّلِ بيداري باغ و راغ و بوستان و اوّلِ

بالندگي همه موجودات زنده است. اين بهتر از زمستان است كه وقت مردن و انجماد طبيعت و گياه و نباتات است. در تعاليم اسلام نكته اي وجود دارد كه خوب است برادران و خواهران به آن توجّه كنند. اسلام با سنّتهايي كه از قبل از اسلام باقي مانده است، دو نوع رفتار مي كند. اوّلاً بعضي سنّتهاي غلط را به كلّي از بين مي برد و نابود مي كند؛ چون سنّتهاي درستي نيست. مثل اين كه عربها قبل از اسلام، دختران خودشان را نگه نمي داشتند، يا بيشترِ ملتهاي غيرمسلمان، جنس زن را تحقير و اهانت مي كردند! اسلام اين سنّت را به كلّي از بين برد؛ چون به كلّي غلط بود. ثانياً اسلام بعضي از سنّتها را از بين نبرده است. كالبد سنّت را نگه داشته و محتوا و روح آن را عوض كرده است؛ مثل بسياري از اعمال و مراسم حج. اين طوافي را كه ملاحظه مي كنيد، قبل از اسلام هم بود؛ منتها محتواي طواف، محتواي شرك بود! اسلام آمد و اين عمل را از محتواي شرك آلود، خالي و از محتواي توحيد پُر كرد. طواف در آن زمان، مظهر گرايش انسان به آلهه و اربابِ ادّعايي و پنداري بود؛ آن را تغيير داد و مظهر ارادت انسان به مركز عالم وجود - يعني حضرت حق متعال و وجود مقدّس پروردگار - قرار داد. ظاهر را نگه داشت و باطن را عوض كرد. اسلام در بسياري از مواقع، با سنّتها اين كار را مي كند. مردم ما عينِ همين كار را با نوروز كردند؛ نوروز را نگه داشتند و محتواي آن را عوض كردند. نوروز در ايران، جشني در خدمت حكومتهاي استبداديِ قبل

از اسلام بود! به همين خاطر است كه «نوروز باستاني»، «نوروز باستاني» مي گويند! «نوروز» اش خوب است، ولي «باستاني» اش بد است! «باستاني» يعني اين كه همه اين جشنهاي دوره سال - مثل جشن «نوروز»، يا جشن «مهرگان»، يا جشنهاي ديگري نظير «خردادگان»، «مردادگان» و جشنهاي گوناگوني كه قبل از اسلام بوده است - در خدمت حكومتهاي استبدادي و سلطنتهاي پوسيده دوران جاهليت ايران بود! محتواي نوروز، محتواي مردمي و خدايي نبود؛ توجّه و ارادت به حضرت حق در آن نبود؛ جهات عاطفي و انساني و مردمي در نوروز نبود! ملت ايران نوروز را نگه داشتند؛ اما محتواي آن را عوض كردند. اين محتواي امروز نوروز ايراني، غير از محتواي باستاني است. نوروز براي ملت ما، امروز عبارت است از اوّلاً : توجّه مردم به خدا. اوّلِ تحويلِ سال كه مي شود، مردم دعا مي خوانند، «يا محوّل الحول والاحوال» مي گويند، آغاز سال را با ياد خدا شروع مي كنند، توجّه خود را به خدا زياد مي كنند. اين، ارزش است. ثانياً نوروز را بهانه اي براي ديد و بازديد و رفع كدورتها و كينه ها و محبّت به يكديگر قرار مي دهند. اين همان برادري و عطوفت اسلامي و همان صله رحم اسلام است؛ بسيار خوب است. ضمناً نوروز را بهانه اي براي زيارت اعتاب مقدّسه قرار مي دهند؛ به مشهد مسافرت مي كنند - كه هميشه يكي از پرجمعيت ترين اوقات سال در مشهد مقدّس، اوقات عيد نوروز بوده است - اين بسيار خوب است. پس مي بينيد كه نوروز را نگه داشتند، محتواي آن را كه غلط بود، به محتواي صحيح و درست تبديل كردند. اين هنر ملت ايران و ذوق و سليقه ايراني

مسلمان است. ما عيد نوروز را از ديدگاه كساني كه با اسلام سر و كار دارند، تأييد مي كنيم. عيد نوروز، چيز خوبي است. وسيله اي است كه با آن دلها شاد مي شود، انسانها با يكديگر ارتباط برقرار مي كنند، صله رحم و صله احباب مي كنند؛ چون دوستان و رفقا هم مثل ارحام، احتياج به صله دارند. انسان بايد با ارحام صله كند، بايد با دوستان و رفقا هم صله كند؛ يعني ارتباط برقرار كند. اين، ارتباط عيد نوروز است كه بسيار خوب است. يك نكته اساسي در نوروز هست كه در روايات ما به آن توجّه شده است. من مايلم شما عزيزاني كه امروز در اين صحن و در صحنهاي ديگر و مراكز آستان قدس رضوي هستيد - اجتماع عظيم مردم - و اين سخن را مي شنويد، به آن توجّه كنيد. هر يك از آحاد ملت ايران هم كه مي شنود، به آن توجّه كند. نوروز، يعني روز نو. در روايات ما - بخصوص همان روايت معروفِ «معلّي بن خنيس(1)» - به اين نكته توجّه شده است. معلّي بن خنيس كه يكي از رُوات برجسته اصحاب است و به نظر ما «ثقه» است، جزو شخصيتهاي برجسته و صاحب راز خاندان پيغمبر محسوب مي شود. او در كنار امام صادق عليه الصّلاة والسّلام زندگي خود را گذرانده و بعد هم به شهادت رسيده است. معلّي بن خنيس - با اين خصوصيات - خدمت حضرت مي رود؛ اتفاقاً روز «نوروز» بوده است - در تعبيرات عربي، «نوروز» را تعريب مي كنند و «نيروز» مي گويند حضرت به او مي فرمايند : «أتدري ماالنيروز؟» آيا مي داني نوروز چيست؟ بعضي خيال مي كنند كه حضرت در اين روايت، تاريخ بيان كرده است! كه در

اين روز، هبوط آدم اتّفاق افتاد، قضيه نوح اتّفاق افتاد، ولايت اميرالمؤمنين عليه السّلام اتّفاق افتاد و چه و چه. برداشت من از اين روايت، اين نيست. من اين طور مي فهمم كه حضرت، «روز نو» را معنا مي كنند. منظور اين است: امروز را كه مردم، «نوروز» گذاشته اند، يعني روزِ نو! روزِ نو يعني چه؟ همه روزهاي خدا مثل هم است؛ كدام روز مي تواند «نو» باشد؟ شرط دارد. روزي كه در آن اتّفاق بزرگي افتاده باشد، نوروز است. روزي كه شما در آن بتوانيد اتّفاق بزرگي را محقَّق كنيد، نوروز است. بعد، خود حضرت مثال مي زنند و مي فرمايند: آن روزي كه جناب آدم و حوّا، پا بر روي زمين گذاشتند، نوروز بود؛ براي بني آدم و نوع بشر، روز نويي بود. روزي كه حضرت نوح - بعد از توفان عالمگير - كشتي خود را به ساحل نجات رساند، «نوروز» است؛ روز نويي است و داستان تازه اي در زندگي بشر آغاز شده است. روزي كه قرآن بر پيغمبر نازل شد، روز نويي براي بشريت است - حقيقت قضيه همين است؛ روزي كه قرآن براي بشر نازل مي شود، مقطعي در تاريخ است كه براي انسانها روز نو است - روزي هم كه اميرالمؤمنين عليه السّلام به ولايت انتخاب شد، روز نو است. اينها همه، «نوروز» است؛ چه از لحاظ تاريخ شمسي، با اوّلِ ماه «حَمَل» مطابق باشد يا نباشد. اين نيست كه حضرت بخواهند بفرمايند كه اين قضايا، روز اوّلِ «حَمَل» - روز اوّلِ فروردين - اتّفاق افتاده است؛ نخير. بحث اين است كه هر روزي كه اين طور خصوصياتي در آن اتّفاق بيفتد، روز نو و «نوروز» است؛

چه اوّل فروردين، چه هر روز ديگري از اوقات سال باشد. خوب؛ من حالا به شما عرض مي كنم. روزي كه انقلاب پيروز شد «نوروز» است، روز نويي بود. روزي كه امام وارد اين كشور شد، براي ما نوروز بود. روز فتوحات عظيم اين جوانان مؤمن و اين ايثارگران ما در جبهه نبرد - عليه نظامياني كه از «ناتو» و «ورشو» و امريكا و شوروي و خيلي از مراكز ديگرِ قدرت تغذيه مي شدند - روز پيروزي جوانان ما - با ايمانشان - بر آنها «نوروز» است؛ روز نو است. حال اگر شما مي خواهيد روز اوّلِ فروردين را هم براي خودتان روز «نو» و نوروز قرار دهيد، شرط دارد. شرطش اين است كه كاري كنيد و حركتي انجام دهيد؛ حادثه اي بيافرينيد. آن حادثه در كجاست؟ در درون خود شما! «يا مقلّب القلوب والابصار. يا مدبّرالليل والنّهار. يا محوّل الحول والاحوال. حوّل حالنا الي احسن الحال».(2) اگر حال خود را عوض كرديد، اگر توانستيد گوهر انساني خود را درخشانتر كنيد، حقيقتاً براي شما «نوروز» است! اگر توانستيد پيام انقلاب، پيام پيامبران، پيام امام بزرگوار و پيام خونهاي مطهّرِ بهترين جوانان اين ملت را - كه در اين راه ريخته شده است - به دل خودتان منتقل كنيد، براي شما «نوروز» است. عزيزان من! سعي كنيد روز اوّل فروردين را براي خودتان «نوروز» كنيد. بعضي كسان روز اوّلِ فروردينشان «نوروز» نيست. ممكن است اوّل فروردين براي آنها از هر روز نحسي هم نحستر باشد! اوّل فروردين - «نوروز» - براي آنهايي كه در درون خود، به فساد و انحطاط گرايش پيدا مي كنند، آنهايي كه خود را از خدا دور

مي كنند، آنهايي كه خود را از هدفهاي بلند اين ملت و اين انقلاب جدا مي كنند، نوروز نيست، روز عيد نيست، روز جشن و روز شادي نيست؛ شوم است! اين، آن حقيقت مسأله در باب نوروز است. پس «نوروز» به طور خلاصه خوب است. اوّلِ سال هجري شمسي است، روز نو، اوّلِ بهار، اوّلِ رويش و جوشش طبيعت و اوّلِ شروع زيباييها در عالم طبيعت است. اين را براي خودتان هم اوّلِ بالندگي و جوشش و اوّلِ بروز زيباييها قرار دهيد و براي خودتان «روز نو» كنيد. من دو مطلب را در پيام عيد امسال، عرض كردم؛ مي خواهم مختصري درباره اين دو مطلب صحبت كنم. اوّلاً اين پيامهاي عيد، تعارف و تشريفات نيست؛ حرف لازمي است كه در اين فرصت، به گوش ملت عزيز مي رسد. ثانياً امسال در اين فرصت، من چند مطلب لازم را عرض كردم كه يك مطلب، همين مسأله صرفه جويي بود. ببينيد عزيزان من! دشمنان ما در خارج از كشور، براي اين كه بيشترين ضربه خود را بزنند و زهر خود را كاملاً به جسم اين ملت خالي كنند، چند كار را با هم انجام مي دهند! اوّل، تبليغ مي كنند كه وضع ايرانيها از لحاظ اقتصادي خراب است. حالا وضع، هيچ خرابي هم ندارد، اما وضع اقتصادي را طوري تصوير مي كنند كه اگر كسي اين ملت را نبيند، خيال مي كند كه مردم سرِ نان روي هم چاقو مي كشند! خيال مي كند اين جا قحطي است! بعضي افراد كه از خارج به كشور ما مي آيند - در تهران، در مشهد، در اصفهان، در تبريز و در هر نقطه اين كشور - به كساني كه با آنها

هستند، مي گويند : «ما اصلاً خيال نمي كرديم كه ايران اين گونه باشد!» دشمنان ما، اوّل يك ترسيمِ خيلي بدِ اقتصادي مي كنند! اين براي نااميد كردن مردم و هر كسي است كه صدايشان را مي شنود. براي خراب كردن چهره انقلاب در چشم ملتهاي ديگر است كه انقلاب را بزرگ مي شمارند و به انقلاب ارادت دارند. مي خواهند به آنها بگويند كه اين انقلاب نتوانست «مشكل اقتصادي» را حل كند. اين يك كار كه مي كنند. خوب؛ اگر واقعاً وضع اقتصادي ملتي آشفته است، بايد چه كار كند؟ بايستي به خودش سختي بدهد. آنها براي اين كه مبادا تبليغاتشان موجب شود كساني به فكر بيفتند كه به خودشان سختي دهند و اگر مشكلي هم در كار اقتصادي هست، از بين برود، تبليغات مي كنند كه «در ايران، فلان كسان مي خواهند مردم را به رياضت اقتصادي دعوت كنند!» به قول معروف، پيش مي افتند كه پس نيفتند! يعني حرفي مي زنند كه كسي در اين مملكت جرأت نداشته باشد مردم را به قناعت دعوت كند كه مبادا بگويند «رياضت اقتصادي»! از طرف ديگر، هر كاري كه از دستشان برآيد، براي اين كه وضع اقتصاد مردم را نابسامان كنند، انجام مي دهند! همه تيرهاي زهرآگين را با هم پرتاب مي كنند؛ همه توطئه ها را با هم مي كنند! اگر مي بينيد اثر نمي كند، يا كم اثر مي كند، به خاطر عظمت اين ملت و عظمت انقلاب است. من نمي گويم در داخل، مسؤولين، كارگزاران و ماها هيچ گونه كوتاهي نداريم؛ نخير، بحث ما اين نيست. بحث، اين است كه علاوه بر آن كمبودها و نارساييهايي كه ممكن است در رفتار فلان مسؤول وجود داشته باشد، دشمن هم از بيرون توطئه مي كند!

يك عدّه مي خواهند وانمود كنند كه ما اصلاً دشمن نداريم! يك عدّه مي خواهند وانمود كنند كه اصلاً توطئه اي عليه ملت ايران نيست! مي نويسند ديگر؛ اينها هم رفيقهاي همانها هستند! در روزنامه ها مي نويسند و گاهي در سخنرانيها مي گويند كه اصلاً توطئه اي وجود ندارد؛ خيالات است كه شما مي كنيد، خيالات است! نه؛ دشمن از همه طرف توطئه مي كند! قيمت نفتي كه متأسّفانه بيشترين منبع درآمد ملت و دولت ايران است، امسال تقريباً به دو سوم - بلكه شايد كمتر - رسيده است. من نمي گويم كه هدف از اين كار، فقط ايران است؛ نه. ايران و غيرايران، هدفند! نمي گويم كه اين كار را فقط دشمنان كردند. دشمنان هم كرده اند، متأسّفانه دوستان نادان و بي توجّه هم به آنها كمك كردند و اين كارِ بد انجام گرفت. خوب؛ يك ملت زنده، بيدار، متوجّهِ كار و مسلّط بر امور خود، در مقابل چنين پديده هايي چه كار مي كند؟ فوراً مي گردد تا راه علاج را جستجو كند. سعي مي كند بَدَل فنِّ ضربه حريف را به او بزند. اين همان كاري است كه الان انجام مي گيرد؛ يعني مسؤولين اقتصادي دولت، برنامه كشور را طوري تنظيم مي كنند كه هيچ گونه ضربه اي بر مسائل اساسي كشور وارد نيايد. اين كار را كرده اند و مي كنند؛ خيلي هم خوب است. قيمت نفت، در دوران جنگ از اين هم كمتر بود، ولي به خوبي گذرانديم. در زمان رياست جمهوري بنده، قيمت نفت كه امروز هر بشكه اي حدود دوازده دلار است - از هجده دلار به دوازده دلار رسيده است - به هشت دلار، به هفت ونيم دلار رسيد و گذرانديم! وقتي مسؤولين بر كار خودشان مسلّط باشند و مردم را

پشت سر خودشان داشته باشند، مي توانند انجام دهند. ما آن روز، جنگ را هم داشتيم - كه خرج جنگ هم خرج خيلي عظيمي بود - پس اين كافي نيست. در كنار اين، مسأله صرفه جويي مطرح است. عزيزان من! در كشور ما، اسراف زياد مي شود! ما از چند طرف ضربه اقتصادي مي خوريم؛ از جهت نفت هم ضربه ي اقتصادي مي خوريم! نفت، ثروت ملت ايران و ثروت دولت است - كه نماينده ملت است - اما درآمد دولت توليد كننده نفت، كمتر از درآمد دولتي است كه كمپانيهاي نفتي آن، نفت ما را مي خرند و آن دولت از آنها ماليات مي گيرد! شما ببينيد چه ظلم بزرگي در دنيا انجام مي گيرد و اتّفاق مي افتد! يعني تجّار و كارخانه داران فلان كشور صنعتي كه نفت را از خليج فارس مي خرند و به آن جا مي برند، دولت از آنها ماليات مي گيرد - به خاطر نفتي كه آنها مي خرند و وارد مي كنند - آن مالياتي كه او به خاطر اين نفت مي گيرد، بيشتر از آن قيمتي است كه دولت توليد كننده و صادر كننده نفت، به خاطر فروش نفتِ خودش مي گيرد! آيا اين ظلم نيست؟! اين ظلمي است كه كشورهاي صنعتي مي كنند؛ اِعمال نفوذي است كه مي كنند. اين يك ضرر! بنده از چند سال قبل - دو، سه سال قبل - شعار تكيه بر «اقتصاد منهاي نفت» را با مسؤولين كشور در ميان گذاشتم؛ آنها هم انصافاً استقبال كردند. البته كار آساني نيست. اين كار در طول يك سال و دو سال و پنج سال، انجام نمي گيرد؛ بايد به مرور و بتدريج انجام گيرد، كه ما براي اداره امور كشور، براي كارهاي گوناگون

كشور، براي واردات و خدمات كشور، براي آموزش و پرورش و بودجه جاري كشور، مجبور نباشيم نفت را كه ذخيره ماست، بفروشيم و گندم، يا شير خشك وارد كنيم! اين غلط است. چند سال است كه اين مطلب را به مسؤولين گفته ايم؛ مسؤولين هم - چه در دولت قبل، و چه در دولت فعلي - جدّاً اين قضيه را دنبال كردند و مي كنند كه شايد بتوانند؛ اما كار دشوار است. اين خشت كجي است كه در زمان رژيم پهلوي گذاشته شده است. آن جواناني كه نمي دانند رژيم گذشته با اين كشور چه كرده است، بدانند يكي از دهها كار خيانت آميزي كه كردند، اين است! اقتصاد اين كشور را متّكي به نفت كردند كه به آساني هم نمي شود آن را تغيير داد و دگرگون كرد! اين ملت اگر بتواند، بايد با صادرات گوناگون - صادرات ميوه، صادرات معادن گوناگوني كه در اين كشور هست، توليدات صنعتي، كشاورزي و خدمات - اين كشور را اداره كند. نفت، ذخيره هميشگي اين ملت است و مي ماند. اوّلاً از آن براي ساخت زيربناهاي ماندگار و ديگر سرمايه هاي اساسي كشور استفاده مي شود. ثانياً به وسيله قدرت نفت، ملت ايران مي تواند در صحنه سياست بين المللي، ابراز قدرت كند. يك وقت اعلان كند كه من مي خواهم نفتم را شش ماه نفروشم! همه دنيا را تحت تأثير قرار مي دهد؛ همه سياستها را تحت تأثير قرار مي دهد. يا بگويد مي خواهم اين قدر كم كنم، يا اين قدر زياد كنم! اين در طول زمان انجام مي گيرد. پس از اين طرف، ملت ايران ضرر مي كند، از آن طرف هم مسؤولين كشور، همين پول نفت را به

خاطر نياز كشور مي دهند و گندم وارد مي كنند! بعد وقتي كه اين گندم وارد مي شود، وقتي كه آرد مي شود، نان مي شود و پا به سفره من و شما مي گذارد، آن جا ضايع مي شود! امروز ما آن مقداري كه از ضايعات نان ضرر مي بينيم از هيچ ضايعه مادّي اي ضرر نمي بينيم! يعني همين نان خشكي كه از خانه من و شما خارج مي شود - كه به نظر ما هم هيچ نمي آيد - معادل بخش عظيمي از قيمت گندم وارداتي ماست! اين مطلب را دولتيها - مسؤولين - مي گويند؛ امناي من و شما مي گويند! ببينيد اسراف چه كار مي كند! اسراف در نان، اسراف در آب، اسراف در برق، اسراف در مصالح ساختماني، اسراف در انواع و اقسام كالاهاي گوناگون، اسراف در اسباب بازي بچه و در وسايل تجمّلاتي! عزيزان من! اين اسراف همان كاري را با كشور مي كند كه دشمن مي خواهد! او از آن طرف به وسيله نفت، به وسيله تحريم اقتصادي و انواع و اقسام ضربه ها بر ملت ايران ضربه وارد مي كند؛ از اين طرف هم خودِ ما با اسراف و صرفه جويي نكردن، ضربه او را تكميل مي كنيم! حرف من اين است. من در پيام گفتم كه مردم را به رياضت اقتصادي دعوت نمي كنم؛ ابداً! چه رياضتي؟ بحمداللَّه ملت ما احتياج به رياضت ندارد. من آنها را به قناعت، به صرفه جويي و به اسراف نكردن دعوت مي كنم. اسراف، حرام است. اين هم نمي شود كه من و شما، مرتّب ديگران را نصيحت كنيم. همه بايد سعي كنند كه اسراف را از زندگي شخصي و از زندگي كاري خودشان دور كنند. من در پيام عرض كردم كه مسؤولين دولتي بايد

فهرستي درست كنند و موارد اسراف را به مردم ياد دهند. اين يك مطلب از مطالبي كه ما در پيام امسال عرض كرديم؛ حال هم تأكيد مي كنيم و توقّع داريم كه مردم، توجّه و دنبال كنند. ان شاءاللَّه از آن، سود كشور حاصل شود. مطلب دوم اين است كه يك ملت اگر در چشم ملتهاي ديگر از عزّت برخوردار نباشد، كارش زار است! كارش در سياست، در تجارت و در فرهنگ، زار است. اوّلين دشمنيِ بزرگي كه قدرتهاي استكباري و استبدادي با يك ملت مي كنند، اين است كه او را ذليل مي كنند؛ عزّت او را از او مي گيرند. ملت ايران با اين سابقه تاريخي، با اين عظمت، با اين استعداد، با اين جوانان خوب، با اين همه زيبايي - زيبايي انساني و طبيعي و تاريخي كه در ميان اين ملت هست - در دوران رژيم گذشته، در چشم بيگانگان به ملتي تبديل شده بود كه آنها از آن ملت، فقط فرش يا پسته را مي شناختند! مي گفتند اينها همان كساني هستند كه براي ما فرش مي بافند و پسته توليد مي كنند! اهانت به يك كشور و يك ملت از اين بالاتر! انقلاب آمد و به دنيا نشان داد كه ملت ايران، آن ملتي است كه در مقابل خواستِ قدرتهاي استكباري مي ايستد و حرف خود را مي زند و اگر همه قدرتهاي استكباري نيز همدست شوند، در هيچ زمينه اي نمي توانند اراده خود را بر او تحميل كنند! امروز، چه امريكاييها بخواهند، چه نخواهند؛ چه صهيونيستها بخواهند، چه نخواهند؛ چه دشمنان اين ملت بخواهند، يا نخواهند، ملت ايران در دنيا اين طور شناخته شده است: ملتي قوي، مصمّم، با اراده، نترس

و شجاع كه خودش مي انديشد، تصميم مي گيرد و انتخاب مي كند! هيچ كس نمي تواند بگويد: اي دولت ايران، اي ملت ايران، رابطه ات را با فلان كشور قطع كن، يا با فلان كشور، رابطه برقرار كن و يا فلان جا تجارت كن، فلان جا نكن! هيچ كس نمي تواند به ما دستور بدهد. اين امروز آبروي ملت ايران است. در جنگ، اين مطلب فهميده شد. در اصلِ انقلاب، در مقابله با محاصره اقتصادي و در قضاياي گوناگون سياسي و ديپلماسي فهميده شد. در همين قضيه دادگاه ميكونوس هم فهميده شد! ما قضيه را بزرگوارانه، با سكوت برگزار كرديم و گذرانديم؛ اما حقيقتِ قضيه كه جايي نمي رود. همه اروپا با هم همدست شدند تا سرِ قضيه دادگاه ميكونوس كه بنده گفته بودم «چون در اين قضيه، آلمان اين گونه رفتار كرده است و سفرا رفتند، اگر سفراي ديگر مي خواهند بيايند، بيايند؛ ولي سفير آلمان، بايد بعداً بيايد. حق ندارد با آنها برگردد» اين حرف را از بين ببرند، كه سفير آلمان، اگر شده با يك نفر ديگر با هم بيايند. دولت و ملت ايران ايستادند. از هر راهي كه مي توانستند فشار بياورند و اقدام كنند، اقدام كردند. هر كاري مي توانستند بكنند، كردند. از اواسط سال هفتاد و پنج شروع شد؛ سال هفتاد و شش رسيد و انتخابات انجام گرفت و اجتماع عظيم مردم - آراي سي ميليوني و شركت سي ميليوني مردم در انتخابات كه مايه افتخار ملت ايران و نظام مقدّس جمهوري اسلامي بود - موجب شد كه مرتّب به آنها فشار مي آمد! آنها هم مرتب فشار آوردند، شايد بتوانند با دولت و با مسؤولين جديد، ارتباط برقرار

كنند! كسي به آنها جواب نداد و بالاخره در نهايتِ كار، مجبور شدند همان را كه ما گفته بوديم قبول كنند! درست همان گونه كه گفته شده بود، عمل كردند. خوب؛ اين عزّت ملت ايران است. تحليلگران سياسي كه كور نيستند! در اطراف دنيا مي بينند كه در ايران چه اتّفاق مي افتد؛ همه هم مي دانند كه اين به خاطر انقلاب و به خاطر اسلام است. سعي مي كنند انواع و اقسام تبليغات را هم عليه اين مواضع ملت ايران داشته باشند؛ از اطراف حمله مي كنند - البته حمله ديپلماسي و سياسي - كه ملت ايران چاره اي ندارد و مجبور است با امريكا رابطه برقرار كند، و الّا نمي شود! از صد طريق اين را به گوش ما مي رسانند؛ مربوط به امروز هم نيست! آن سالي كه بنده براي اجلاس سازمان ملل به نيويورك رفتم، يكي از مسؤولين بلندپايه يكي از كشورهاي اروپايي پيش من آمد و گفت : «شما بالأخره بايد مسأله خود را با آمريكا حل كنيد!» فكر مي كردند ما كه به نيويورك رفته ايم و در كشور آمريكا هستيم، شايد بتوانند نان را به تنور گرم بزنند! گفتم نمي شود. قضيه سازمان ملل، قضيه ديگري است. من به سازمان ملل آمده ام تا با مردم دنيا حرف بزنم و اين ربطي به آمريكا ندارد! مسأله آمريكا، مسأله ديگري است. يكي از وزراي خارجه كشورهاي معروف و بزرگ اروپايي - كه حالا نمي خواهم اسم ببرم - در زمان رياست جمهوري بنده، به ايران آمد و حرفهايي زد. من اين حرف را به او گفتم؛ حالا هم به شما عزيزان مي گويم - اين حرفهايي كه ما با اين ديپلماتها، در طول

سالهاي متمادي زديم، در كاغذها ثبت است و هيچ وقت فرصتي پيش نيامده است كه به گوش مردم برسد. اگر يك روز اين حرفها پخش و فهميده شود - كه ما در طول هشت سال رياست جمهوري و بعد از آن، چه گفتيم، من گمان مي كنم كه ملت ايران، بيشتر احساس عزّت خواهد كرد. الحمدللَّه - من به آن وزير خارجه اي كه از طرف دولتش - شايد هم از طرف جامعه اروپا - به ايران آمده بود - در زمان حيات مبارك امام بود - گفتم ما به عنوان جمهوري اسلامي، نمي خواهيم با غرب، قطع رابطه باشيم. ما مي خواهيم رابطه مان برقرار باشد؛ اما منظور از غرب كه فقط امريكا نيست. آمريكاييها مي خواهند وانمود كنند كه غرب يعني آمريكا! اگر شما با آمريكا رابطه برقرار كرديد، با غرب رابطه داريد، والّا منزوي هستيد! گفتم ما اين را قبول نداريم. البته آن اروپايي هم از اين حرف، خوشحال شد. اروپاييها جزو مجموعه غربند، اما با امريكاييها خيلي اختلاف دارند. كساني خيال نكنند كه اگر فلان مسؤول اروپايي در مقابل انقلاب، در مقابل ايران و ملتهاي مسلمان، در مقابل ملتهاي شرق يا خاور ميانه، از كلّيتِ غرب، يا از امريكا پشتيباني مي كند، قضيه همين است؛ نه. اختلافات بين آنها خيلي زياد است! اختلاف بين آمريكا و اروپا - از لحاظ عمق - در مواردي، اصلاً كمتر از اختلاف اروپا با دنياي غيرغرب نيست! با هم خيلي اختلافات دارند كه حالا جاي بحث آن نيست. ما بارها تكرار كرده ايم، ما ملتي هستيم كه خودمان تصميم مي گيريم. ما نمي توانيم منتظر بمانيم تا فلان كشور، فلان دولت، فلان وزير خارجه يا رئيس

جمهور، به ما توصيه كند كه شما چاره اي نداريد جز اين كه با آمريكا رابطه برقرار كنيد! نه آقا، چاره داريم؛ چاره اين است كه بر روي مواضع سرشار از عزّت، كه ناشي از اسلام، ناشي از ملت ايران و از قدرت اسلامي و ملي ماست، محكم بايستيم تا همه كساني كه بيگانه از ما هستند، احساس كنند در مقابل اين ملت، نمي شود با قلدري حرف زد! من در پيام عيد نوروز، خواستم به ملتمان اين را عرض كنم كه اي ملت عزيز! آن عزّتي كه داريد، ناشي از مواضع ايماني و انقلابي شماست. عزيزان من! در داخل مرزهاي ملت ما كساني هستند كه متأسفانه همان حرفي را مي زنند كه سازمان سياي آمريكا به وسيله قلم به مزدان خود در مجلّات و مطبوعات دنيا پخش مي كند! يعني مي خواهند بگويند «ارتباط با آمريكا، كليدِ حلّ است؛ تا ارتباط با آمريكا پيدا نكنيد، نمي شود هيچ كار كرد!» عدّه اي هم در داخل كشور، اين پيام دشمن را در روزنامه هاي خودِ ما با استفاده از فضاي آزادي كه خوشبختانه نظام جمهوري اسلامي به وجود آورده است و همه مي توانند نظرات خودشان را بگويند، پخش مي كنند! آنچه كه من بر آن تأكيد مي كنم، اين است كه عزّت ملت از استقرار او بر روي مواضع انقلابي و استحكام مواضع ديني و ملي اوست؛ نه از گرايش به اين و آن. نه از اتّكا به اين و آن. نه از التماس كردن و ايجاد رابطه پيش اين، يا آن دولت. متأسّفانه عدّه اي در داخل، اين طور حرف مي زنند، اين طور حركت مي كنند و اين گونه مي انديشند. البته من بعيد مي دانم كه اين، فكر آنها

باشد. نمي تواند يك نفر در اين فضاي سالم و معنوي و انقلابي، اين قدر غلط و كج فكر كند! حالا مي نويسند، بنويسند؛ البته آن كساني كه با پول بيت المال قلم مي زنند، بايد بفهمند كه چه مي نويسند. بعضي كسان حق ندارند پول اين ملت را بگيرند و با بودجه بيت المال - با پول بيت المال كه مال مردم است - عليه مصالح مردم حرف بزنند و خائنانه نظر بدهند! بحمداللَّه امروز عزّت مردم در كشور ما، بر اثر همين روح استكبار ستيزي است. و استكبارستيزي موجب انزواي هيچ ملتي نمي شود. آمريكاييها خودشان مي خواهند اين طور وانمود كنند كه اگر ملت ايران با ما رابطه برقرار نكند، منزوي مي شود! ما با امريكا، رابطه هم برقرار نكرديم، رابطه را هم رد كرديم؛ نه كه منزوي نشديم، بلكه در قضيه اجلاس سازمان كنفرانس اسلامي در تهران و يك قضيه ديگر قبل از آن، همه دنيا گفتند كه آمريكا در مقابل ملت ايران منزوي شد! ايستادگي يك ملت، موجب انزواي او نمي شود، بلكه بيشتر موجب عزّت او مي گردد. همچنان كه رابطه با دولت آمريكا يا هر دولت ديگر هم هيچ گره اي را از كار ملتي كه خودش نتواند دردهاي خود را علاج كند، باز نمي كند. شما به ملتهاي شرق آسيا نگاه كنيد! يكي از رؤساي معروف(3) همين چند كشور آسيايي كه در قضاياي بحران اقتصادي، چند ماه قبل دچار ضرر شدند، در قضيه كنفرانس اسلامي كه به تهران آمده بود، به من گفت : «ملت ما يك شَبِه تبديل به يك ملت فقير شد»! مي گفت عامل آن هم همين سرمايه داران صهيونيست و آمريكايي هستند! آن كشور، با آمريكا هم روابط صميمانه،

يا رابطه دوستانه دارد. مگر رابطه مي تواند مشكلي را از كار يك ملت حل كند؟! مگر استكبار و ايادي دولت آمريكا و ديگران، آن وقتي كه منافعشان ايجاب كند، به ملتي رحم مي كنند؟! نه به اقتصاد رحم مي كنند، نه به فرهنگ، نه به مردم، نه به پول و نه به اقتصاد بين المللي. به كسي رحم نمي كنند! حال فلان آقاي نويسنده، از فضاي بازي كه بحمداللَّه در كشور ما هست، سوء استفاده كند و ايستادگي ملت ايران را بگويد «انزوا»! آيا اين انزوا است؟! آيا ملتي كه همه دنيا از عزّت و عظمتش خبر مي دهند، منزوي است؟! اگر معناي منزوي اين است كه يك ملت مستقل باشد و تسليم اين و آن نشود، اين انزوا از هر چيز ديگري بهتر است! اين انزوا نيست. خيال كرده ايد كه اگر ملت ايران از اصول خود صرف نظر كند، از راه پرافتخار دوران حيات مبارك امام برگردد و دست دوستيِ التماس آميز و حقارت آميز به سوي قدرتها دراز كند، همه مشكلات اقتصادي اين كشور، يك شَبِه حل خواهد شد! ابداً! آن كشورهايي كه دوستيشان با آمريكا خيلي شديدتر بود، آن ضربه را از ناحيه سرمايه داران خودِ آمريكا خوردند! مگر امريكاييها به صغير و كبير رحم مي كنند!؟ در فضاي فرهنگي و مطبوعاتي اي كه در اين چند ماه آخر، به شدّت ناسالم شده و ناسالم مي شود، متأسّفانه بعضي سمپاشي و زهرافشاني مي كنند! البته سياست ما اين نيست كه كسي را به خاطر نوشتن چيزي و پخش مطلبي، تا خلاف قانون نباشد، مورد ملامت قرار دهيم؛ اما به افشاگري مي پردازيم و آنها را به مردم معرفي مي كنيم. اگر هم دست برندارند، مردم

خودشان مي دانند كه با آنها چه كنند! اين، آن دو مطلبِ اساسي بود كه من در پيام اوّلِ سال، به ملت عرض كردم؛ حالا هم خواستم با تفسير بيشتري در مورد آن صحبت كنم. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، بركات و رحمت و خيرات و تفضّلات خود را بيش از پيش بر اين ملت، نازل كن. پروردگارا! اين ملت بزرگ، اين ملت مؤمن، اين جوانان انقلابي و اين خانواده هاي عزيزِ ايثارگر را مشمول توجّهات و ادعيه حضرت بقيةاللَّه الاعظم ارواحنا فداه قرار بده؛ در فرج و ظهور آن حضرت تعجيل فرما. پروردگارا! دنيا و آخرت اين ملت را آبادان كن، ما را با قرآن زنده بدار، ما را با قرآن بميران، پرچم اسلام و قرآن را روز به روز سربلندتر فرما. همه ملتهاي اسلامي را از عزّت و استقلال و بقيه نِعم بزرگ ملي و انساني برخوردار كن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 59، ص 92 2) زادالمعاد، ص 531 3) مقصود معظم له «ماهاتير محمّد» نخست وزير مالزي است كه در چند سخنراني ديگر نيز اشاره مستقيم فرمودند.

بيانات در ديدار با امير خلبان شهيد حسين لشگرى

بيانات در ديدار با امير خلبان شهيد حسين لشگري 77/1/19

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خداي متعال را با همه ي وجود و از اعماق دل و جان سپاسگزارم كه بحمداللَّه اين نقطه ي غم انگيز هميشگي را در خاطر و ذهن ما و ملت ايران زدود و شما عزيزان ميهن و آزادگان عزيز را كه در دشوارترين شرايط، حقيقتاً سربازان فداكار انقلاب و اسلام بوديد، به آغوش ميهن و آغوش خانواده برگرداند. اين ساعت كه شما را ملاقات مي كنم، براي من ساعتي بسيار عزيز و گرامي است. البته

شما اين را بدانيد - شايد هم مي دانيد - كه بنده و مسؤولين و شايد بسياري از ملت ايران، كمتر وقتي بوده كه از يادتان غافل باشيم و به خاطر ناراحتي شما عزيزان و خانواده هايتان، رنج نبريم. حقيقتاً در دلهاي مسؤولين به خاطر وجود عزيزان ما در چنگال دشمناني كه حتّي به قواعد جنگ هم پايبند نيستند، يك غصّه ي دائمي وجود داشت؛ وليكن فعلاً اين براي شما اهميت زيادي ندارد. آن چيزي كه بيشتر از همه اهميت دارد، اين است كه بدانيد لحظه لحظه ي رنجهاي طولاني تان پيش خداي متعال، ثبت و محفوظ است. هيچ كس نمي تواند لحظه هاي ناراحتي طولاني شما را توصيف كند. نه انسانهايي كه آن چيزها را درك نكردند، مي توانند بفهمند، نه زبانها مي توانند آن را درست بيان كنند. لمس ناراحتيها و رنجها چيز ديگري است. شنيدن آنها از زبان ديگران، نمي تواند آنچه را كه بر انسان رنجديده گذشته، تصوير كند. اما در پيشگاه خدا اين طور نيست، در پيش كرام الكاتبين اين گونه نيست. در قيامت، عين عمل شما آن جا حاضر مي شود - «فمن يعمل مثقال ذرّة خيراً يره»(22) - يعني انسان، خودِ عمل را آن جا مشاهده مي كند! همان ثانيه هاي رنج، همان شبهاي طولاني، همان تنهاييها، همان دوريها و غربتها، همه ي آن مصيبتهايي كه براي انسان در زندان دشمن وجود دارد - آن اهانتها، آن تحقيرها، آن بي خبريها، آن نگرانيها و دلهره ها، آن ياد زن و فرزند و پدر و مادر و عزيزان، آن اميدهايي كه انسان مي بيند كأنّه رفته رفته از افق ديدش، كمرنگ و خاموش مي شوند و خود اين، بزرگترين مصيبتهاست - همه ي اين چيزهاي غيرقابل تصوير، عيناً در پيش پروردگار و در

محضر ذات مقدّس الهي، حضور پيدا مي كنند. عين آن صبري كه شما كرديد، حضور پيدا مي كند - تجسّم اعمال - عمل پيش خداي متعال محفوظ است. حسنه محفوظ است و خداي متعال، آن حسنه را در قيامت به شما برمي گرداند و آن، هنگامي است كه شما از هميشه بيشتر به چنين چيزي نيازمنديد! تنها توصيه اي كه من به شما مي كنم اين است كه عزيزان! حسنات را براي خودتان حفظ كنيد. مبادا خداي نكرده در طول زندگي به خاطر چيزهايي، چيزي از اين حسنات، از دست برود؛ حيف است. اينها - اين صبري كه شما كرديد - ذخيره هاي بسيار ارزشمندي است. تعبيري در عربي هست كه مي گويد: «ذهب العنا و بقي الاجر».(23) سختيها مثل همه چيز عالم، گذراست. خوشي هم مي گذرد، سختي هم مي گذرد. همه ي زندگي مي گذرد. خوب؛ اين سختيها تمام شد، اما آن اجرها همه باقي مانده است. براي انسان خيلي قيمتي است كه ببيند آن اجرها، آن پاداشهاي الهي، آن سپاسي كه پروردگار عالم به خاطر تحمّل اين صبر و اين رنج كشيدن از شما دارد، براي شما باقي است. ان شاءاللَّه خداوند اجر شما را زياد كند، آن را پيش خودش محفوظ بدارد، ثوابهاي زيادي به شما عنايت كند، شما را ان شاءاللَّه براي استقبال از يك زندگي شيرين در آينده - در ميان عزيزانتان - سالهاي طولاني، مداوم و از همه جهت آماده كند و ان شاءاللَّه وسايل رفاه و آسايش و راحتيِ خيال و فكر شما را به جبران آن سختيها فراهم نمايد. همه ي شما - بخصوص آنهايي كه زياد ماندند - رمز مقاومت و ايستادگي هستيد. شما نشان دهنده ي اين حقيقت هستيد كه

رنجها مي گذرد و اجرها مي ماند. از همه بيشتر غم و رنج اين آقاي «لشگري» بود كه ما هر وقت به ياد ايشان مي افتاديم، حقيقتاً غمي دلمان را مي گرفت. هجده، نوزده سال، زمان بلندي است؛ زمان كمي نيست كه ايشان در چنگ دشمن بودند و بحمداللَّه صبر و استقامت كردند. اميدواريم خداي متعال به همه ي شما اجر دهد و موفّقتان بدارد و ان شاءاللَّه خانواده هاي شما - فرزندان و كسان و والدينتان - را مشمول رحمت و خير كند. عين اين ثواب و اجري را كه خداي متعال به شما مي دهد، به كسان شما هم مي دهد؛ چون آنها هم خيلي رنج كشيدند، خيلي زجر كشيدند. گاهي مي شود آن كسي كه خودش در زندان است و از ميهن عزيز و خانواده اش دور است، كمتر رنج مي كشد، تا كساني كه در انتظار او هستند و جاي خالي اش را دائماً مي بينند. آنها هم خيلي رنج كشيدند. خداوند ان شاءاللَّه به آنها هم اجري وافر عطا كند - كه حتماً هم عطا خواهد كرد - ان شاءاللَّه موفّق باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه 22) زلزال: 7 23) نظير عبارات فوق در روايتي از امام محمد باقر (ع) آمده است كه پيامبر خدا (ص) هرگاه افطار مي فرمود به خداوند عرض مي كرد: «اللهم لك صمنا و علي رزقك افطرنا فتقبله منا ذهب الظمأ و اتبلّت العروق الاجر»؛ كافي، ج 4، ص 95

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام به مناسبت عيد سعيد غدير

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام به مناسبت عيد سعيد غدير بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هم اين عيد سعيد و روز بزرگ و مقطع عظيم تاريخي براي جهان اسلام، بلكه براي عالم بشريت را به شما عزيزان، به همه ملت

ايران و به همه كساني كه در سراسر جهان و در طول تاريخ، دلشان براي حقيقت و عدالت مي تپد، تبريك عرض مي كنم. روز عيد غدير «عيد ولايت» ناميده مي شود. نامگذاري درستي است؛ روزي است كه مفهوم ولايت اسلامي به وسيله پيامبر اكرم صلي اللَّه عليه وآله وسلّم يك مصداق روشن و عيني پيدا كرد. براي كساني كه مي خواهند از الگوي انسان طراز اسلام، نمونه اي ذكر كنند، بهترين نمونه همان كسي است كه آن روز نبيّ مكرّم اسلام صلي اللَّه عليه و آله و سلّم، او را به الهام الهي و به دستور پروردگار عالم، براي منصب عظيم ولايت، معيّن فرمود. معناي ولايت و مفهوم عظيمي كه در روز عيد غدير، مصداق مشخّصي پيدا كرد، يكي از نكات اساسي است كه براي جامعه اسلامي ما و صاحبان فكر، نقطه حسّاسي است و جا دارد روي آن تأمّل كنند. وقتي كه در نظامي، ولي اللَّه - كسي مثل پيغمبر اكرم يا اميرالمؤمنين - در رأس نظام قرار دارد، آن جامعه، جامعه ولايت است؛ نظام، نظام ولايت است. ولايت، هم صفتي است براي منصبي كه نبيّ اكرم و جانشينان او از سوي پروردگار، حائز آن بوده اند، هم خصوصيتي است براي آن جامعه اسلامي كه در سايه آن حكومت، زندگي مي كند و از پرتو آن بهره مي گيرد. من اين نكته را بارها عرض كرده ام، امروز هم مي خواهم بر روي همان نكته تكيه كنم؛ براي اين كه مسائل زندگي، مسائل سرنوشت ساز و وظيفه مهم ملت اسلام، وابسته به همين نكات اساسي و زيربنايي است. آن نكته اين است كه ولايت كه عنوان حكومت در اسلام و شاخصه نظام اجتماعي و سياسي براي اسلام است، يك معناي

دقيق و ظريفي دارد كه معناي اصلي ولايت هم همان است و آن عبارت است از پيوستگي، پيوند، درهم پيچيدن و در هم تنيدگي. اين، معناي ولايت است. چيزي كه مفهوم وحدت، دست به دست هم دادن، با هم بودن، با هم حركت كردن، اتّحاد در هدف، اتّحاد در راه و وحدت در همه شؤون سياسي و اجتماعي را براي انسان، تداعي مي كند. ولايت، يعني پيوند. «والذين آمنوا و لم يهاجراو مالكم من ولايتهم من شي ء حتي يهاجروا(1)» يعني اين. پيوند افراد جامعه اسلامي، با هجرت حاصل مي شود؛ نه فقط با ايمان. ايمان كافي نيست. پيوند ولايت كه يك پديده سياسي، يك پديده اجتماعي و يك حادثه تعيين كننده براي زندگي است، با تلاش، با حركت، با هجرت، با در كنار هم بودن و با هم كاركردن حاصل مي شود؛ لذاست كه در نظام اسلامي، «وليّ» از مردم جدا نيست. ولايت كه معنايش پيوند و پيوستگي و با هم بودن است، يك جا هم به معناي محبّت مي آيد، يك جا هم به معناي پشتيباني مي آيد كه همه اينها در واقع مصاديق به هم پيوستگي، وحدت و اتّحاد است، والاّ معناي حقيقي، همان اتّحاد و يگانگي و با هم بودن و براي هم بودن است. معناي ولايت، اين است. اگر با اين ديد به جامعه اسلامي نگاه كنيد، ابعاد اين وحدت اجتماعي و وحدت سياسي و وحدت معنوي و روحي و وحدت عملي، ابعاد عجيبي مي يابد كه بسياري از معارف اسلامي را براي ما معني مي كند. به سمت مركز عالم وجود حركت كردن انسان، در جهت ولايت اللَّه حركت كردن است. همه ذرّات عالم، خواه و ناخواه در چنبر ولايت الهي،

در دايره ولايت اللَّه قرار دارند و انسانهاي آگاه، مختار، تصميم گيرنده و داراي حُسن انتخاب، عملاً هم ولايت الهي را برمي گزينند و در آن راه حركت مي كنند؛ محبت الهي را كسب مي كنند و خود از محبّت پروردگار، پر مي شوند. صفاي دنياي اسلام و محيط اسلامي و محيط معنوي، ناشي از همين ولايت اللَّه است. اين ولايت الهي، با ولايت خداوند در عالم سياست و محيط سياسي، تفاوت جوهري ندارد؛ حقيقت هر دو يكي است. لذا در نظام اسلامي، حكومت با محبّت، با ايمان، با وحدت و همدلي، همچنين با هم بودن مردم و حكومت، با هم بودن اجزاي حكومت و با هم بودن اجزاي مردم است؛ اينهاست كه مصداق حقيقي ولايت را در جهانِ متشتّت و متفرّق و متنازع، متمايز و مشخّص مي كند و نشان مي دهد كه اين نظام اسلامي است. وجه غالب زندگي در نظام اسلامي و در نظام ولايت، بايد تعاطف، همدلي، تعاون و همكاري باشد؛ لذا شما در آيات كريمه قرآن هم كه نگاه مي كنيد، مي بينيد اين مسأله همكاري و همدلي و همراهي، بخش قابل توجّهي از آيات قرآن را به خود اختصاص داده است. آياتي هست كه صريحاً در اين معناست، مثل «واعتصموا بحبل اللَّه جميعاً(2)» و غير اينها. آياتي هم هست كه اگر چه به صراحت در اين معنا نيست، اما مفاد و جهت حقيقي آن، اتّحاد دلها و جانها و همگامي انسانهاست و مي دانيد كه اميرالمؤمنين صلوات اللَّه و سلامه عليه، مظهر همدلي يك رهبري سياسي، يك حاكم سياسي و يك وليّ و امام، با آحاد مردم است. مثال زدني تر از اميرالمؤمنين هم نمي شود كسي را در دنيا

و در تاريخ پيدا كرد - عليٌ ولي اللَّه - ولايت به معناي حقيقي، اين است. ما از اوّل در نظام مقدّس جمهوري اسلامي، به بركت وحدت و اتّحاد، هر كاري كرديم و توانسته ايم بكنيم. عزيزان من! اگر وحدت مردم ايران در زير لواي اسلام و با هدايت آن نَفَس گرم و دلِ آگاه نمي بود، بدانيد كه اين انقلاب در زير بار مشكلات، كمر راست نمي كرد؛ نمي توانست در زير آن همه بارهاي سنگين، كمر راست كند و خود را به سلامت به ساحلِ نجات برساند؛ ممكن نبود. از آنچه كه در اوايل انقلاب به وسيله ي جناح بنديهاي سياسي، گروهكها و عوامل پشت پرده گروهكها اتّفاق افتاد، تا آنچه كه در دوران جنگ اتّفاق افتاد، تا آن چه كه به وسيله ابزار فرهنگي انجام گرفت، تا آنچه كه به وسيله فشارهاي اقتصادي و سياسي براي اين ملت به وجود آوردند، در همه اين مراحل، آن چيزي كه توانسته است اين ملت را زير انبوه مشكلات، با سلامت، با قامت رسا و با سرِ برافراشته، پيش ببرد و از مشكلات فراوان نجات دهد، وحدت عظيم و اتّحاد اين ملت بزرگ و با اراده و هوشمند بوده است. از روز اوّل سعي كردند كه نگذارند اين اتّحاد شكل بگيرد. به قوميّتها و به عوامل تفرقه انگيز، تمسّك كردند، ليكن اراده الهي و روح ولايت، معنا و حقيقت ولايت در اين كشور و نظام ولايت، بر همه توطئه هاي دشمنان فائق آمد. حتّي در وقتي كه جنگ شروع شده بود، دشمن در خانه ما قدم گذاشته بود، تهران زير بمباران هوايي قرار داشت و منطقه اي از غرب و جنوب غربي كشور، عملاً زير

پاي دشمنان بود، كساني در تهران بودند كه تحت نامهاي گوناگون، زمزمه تشنّجِ تفرقه انگيز را راه انداخته بودند و مي خواستند تفرقه ايجاد كنند. در واقع مي خواستند پشت جبهه رزمندگان را خراب كنند! انقلاب نگذاشت، امام نگذاشت، ملت نگذاشت، هشياريهاي مردم نگذاشت، ايمان مردم نگذاشت. اين همان روح ولايت است؛ ولايت يعني اين و بحمداللَّه ملت ما، ملّتي يكپارچه و مردمي متّحدند. اين اتّحاد، مظاهر بسيار ارزشمندي داشته است؛ ملت ما از امتياز معناي همزيستي، همدلي، همدستي، همگامي و اتّفاق و اتّحاد، با همه خصوصياتي كه در قاموس سياسي جهان دارد و آن را ارزشمند كرده است - به تمام معني كلمه - برخوردار بوده است و بحمداللَّه امروز هم برخوردار است. عرض من اين است كه اين را حفظ كنيد. عرض من به شما، به مسؤولان، به آحاد ملت و به قلم به دستان اين است كه اين اتّحاد را حفظ كنيد. من مي بينم امروز در خلال تبليغاتِ دشمناني كه از بيرون مرزهاي ما تبليغ مي كنند، خطّ ايجاد اختلاف و تفرقه تعقيب مي شود. البته بعضي از آنها دنباله هايي هم در داخل دارند و اين طور نيست كه يكسره بيرون اين مرزها باشند. آري؛ شعب باريكي در داخل هست كه اگر جرأت كنند، آن را بيشتر هم خواهند كرد! از اين آزادي كه بحمداللَّه در كشور هست، اين سوءاستفاده را مي كنند؛ اما عمده مربوط به بيرون است. مي بينيم كه خطّ تشنّج و خطّ ايجاد اختلاف و تفرقه، از طرف دشمن انقلاب و دشمن اسلام، از طرف مارهاي زخم خورده، از طرف كساني كه انقلاب، نَفَس آنها و جلوِ مطامع آنها را در طول سالهاي متمادي گرفت و

حرفها و آرزوهاي دور و درازشان را عليه اين ملت، به عكس كرد، تعقيب مي شود! حالا خيال مي كنند كه فرصتي پيدا كرده اند، هر گاهي يك بار - مخصوص الان هم نيست، بار اوّل نيست؛ ليكن الان هم يكي از آن اوقات است - احساس مي كنم كه مي خواهند بين آحاد مردم، بين دلها، بين ذهنها، بين مسؤولين و رده هاي گوناگون، اختلاف بيندازند! از رده هاي بالا مأيوسند، سراغ رده هاي بعدي مي روند. بايد هوشيار باشيد. معناي ولايت، معناي اعتقاد به راه قرآن و اسلام، معناي دل دادن و سرسپردن به حكومت الهي، اين است كه بايد دلها در ظلّ اين حكومت، با هم نزديك باشد. «والمؤمنون والمؤمنات بعضهم اولياء بعض»(3). ولايت در بين مؤمنين، لازمه حكومت الهي و تسلّط الهي است؛ لازمه ي حكمروايي آيات قرآن و احكام نوراني قرآن است. اگر دلها جدا بود، اگر دشمني بود، اگر بغضاء بود، ديگر اين حكومت الهي نيست؛ اين حكومت طاغوت است. - «جان گرگان و سگان از هم جداست.» - اين حكومت، غيرالهي و غير انساني و نظام، نظام غيرولايتي است! آن وقت نمي شود ادّعاي نظام الهي كرد؛ ليكن حقيقت قضيه اين است كه دلها با هم است، مردم در خطّ اسلامند، مردم در خطّ خدا و راه خدا هستند. البته ممكن است سلايق، اختلاف داشته باشد؛ مذاقها اختلاف داشته باشد. مسأله مذاق و سليقه، غير از دل و جهت و راه و جهتگيري كلّي است. در اين جهتگيري كلّي - «واعتصموا بحبل اللَّه جميعاً» - اعتصام به حبل اللَّه، بايد با اجتماع باشد، بايد با هم اعتصام كنند. همه با مسؤولين كشور، همه براي تقويت نيروهاي خدمتگزار كشور، احساس وظيفه

كنند. همه بايد دولت را تقويت كنند؛ همه بايد پشتيباني كنند. مسؤوليت اداره امور كشور، امر كوچكي نيست، بار سبكي نيست، بار سنگيني است. مسؤولين كشور در مقابل اين بارهاي سنگيني كه تحمّل مي كنند، از ما چه مي خواهند؟ واقعاً اگر ما، مسؤولين و رؤساي محترم قواي كشورمان را با نظايرشان در دنيا مقايسه كنيم، با توقّع كم، بااخلاص، باعلاقه و با دلسوزي، اين بارهاي سنگين را بر دوش گرفته اند و كار انجام مي دهند. خوب؛ وظيفه ما چيست؟ وظيفه اين است كه همه ما - گروهها و آحاد مردم، همه و همه - از آنها حمايت كنيم. حمايت هم انواع و اقسامي دارد؛ نبايد مشكلات را بزرگنمايي كرد. چه موقع جامعه ما مشكلاتي نداشته است؟ هيچ جامعه اي بدون مشكل نيست؛ بخصوص كشوري مثل ما، انقلابي مثل ما، ملتي مثل ما، با اين دشمنان گردنكش جهاني كه بسياري از آنها حقيقتاً به هيچ اصلي از اصول انساني و الهي معتقد نيستند و اصلاً اصول انساني را قبول ندارند. مي بينيد ديگر! وقتي عليه كشوري بسيج مي شوند، ديگر نه مظلوم، نه بي گناه، نه بچه، نه مريض، هيچ چيز سرشان نمي شود! بحمداللَّه ملت ما بر دشمنانش فائق آمده است. ملت ما تا امروز، زبون دشمن نشده است؛ ليكن به هر حال دشمني، اثر دارد. با اين دشمنيها، كدام كشور است كه هيچ مشكلي نداشته باشد؟ نبايد مشكلات را بزرگ كرد. نبايد در زمينه هاي گوناگون، درشتنمايي كرد. البته تذكّر، خوب است؛ امر به معروف، خوب است؛ نصيحت، خوب است؛ اما با خيرخواهي، با روش عقلايي، بدون اين كه موجب تضعيف يك مجموعه خدمتگزار شود. اين، وظيفه همه است. نسبت به قوّه

قضاييّه نيز همين طور، همه وظيفه دارند كمك و حمايت كنند، تا بتواند كارهاي بزرگي را كه بر عهده دارد، انجام دهد. اگر قوّه قضاييّه نباشد، عدالت، ميزان و مبنايي نخواهد داشت. همه وظيفه دارند كه از مسؤولين كشور، از قواي سه گانه كشور، از دولت، از قوّه قضاييّه و از مجلس حمايت كنند. اين همان چيزي است كه دشمن نمي خواهد. نمي خواهد ملتهاي مسلمان از رفتار و عمل و هويّت و بقاي ملت اسلام، ملت ايران و نظام اسلامي، اميدوار شوند و اميد در دلشان، فروغ بگيرد؛ بلكه مي خواهند در اين جا اشكالي به وجود آورند. اين تشنّج آفرينيها به خاطر اين است. دشمن را هوشيارانه بشناسيد. دشمن را در هر لباسي بشناسيد. دشمن را در زير قالب هرگونه كلماتي بشناسيد و با دشمن، با نفس رحماني مواجه شويد. با دشمن به وسيله نام و ياد خدا مقابله كنيد كه نام خدا و ياد خدا و اتّكال به پروردگار، دشمناني را كه جهت شيطاني دارند، دچار هزيمت خواهد كرد. اين كشور بايد ساخته شود، اين كشور بايد پيش برود. اين ملت بزرگ بايستي استعدادهايش شكوفا گردد؛ بايستي در دنيا بدرخشد و بالاخره آن تمدّن عظيم اسلامي را در مقابل چشم جهانيان بگذارد و نشان دهد. ما هنوز اوّل راه هستيم. ما در ابتداي راهيم. انقلاب، موانع را برداشت، ما را به راه انداخت و ما راه افتاديم. هنوز اوايل راهيم؛ هنوز وقت آن نيست كه به مسائل جزئي بپردازيم و عيوب كوچك را در هم بزرگ كنيم. البته من مي دانم و مي بينم كه بحمداللَّه مسؤولين و بسياري از كساني كه در عرصه تبليغات و بيان و تبيين هستند، انصافاً باوجدانِ

آگاه و با دلِ بيدار حركت و كار مي كنند؛ وظايفشان را بااخلاص، با صفا و بدون هيچ چشمداشتي انجام مي دهند و ملامتها را هم به جان مي خرند. كساني هم در گوشه و كنار هستند كه نمي خواهند اين يكپارچگي بماند. بايستي آنها را شناخت و به آنها توجّه كرد. اميدواريم خداوند متعال ما را به معناي حقيقي كلمه، متمسّك به ولايت قرار دهد، و ولايت اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام را كه ولايت الهي و ولايت نبوي و مايه خير دنيا و آخرت است، ان شاءاللَّه مبارك بدارد و ما را هدايت كند كه بتوانيم آن راهي را برويم كه رضاي او در آن است. ان شاءاللَّه توفيقات كامل ملت و دولت ايران و همه مسؤولين كشور را به زودي زود، در ظلّ عنايات وليّ عصر ارواحنا فداه پيش آورد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) انفال: 72 2) آل عمران: 103 3) توبه: 71

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار علما و روحانيون در آستانه ماه محرّم

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار علما و روحانيون در آستانه ماه محرّم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خداوند متعال را سپاسگزارم كه يك بار ديگر به مناسبت قرار گرفتن در آستانه ماه عزيز و عظيم محرّم، ماه غلبه خون بر شمشير، ماه حيات دوباره اسلام و ماه سيّدالشهداء عليه السّلام، توفيق ديدار با شما آقايان علما، وعّاظ، خطبا و فضلاي محترم را پيدا كردم. جلسه بسيار خوبي است. معنوي و روحاني و مزيّن به نشانه ها و نمودارهاي معنويّت و روحانيت است و اميدواريم خداوند توفيق دهد از اين جلسه - از اين گفتنها، شنيدنها، نشستنها و برخاستنها - ان شاءاللَّه سودي عايد اسلام و مسلمين شود. مسأله تبليغ، يكي از مسائل اساسي در حيات اجتماعي است و مخصوص

يك دوره نيست. تبليغ كه از آن در قرآن به «بلاغ»، «بيان»، «تبيين» و از اين قبيل تعبير شده است، يكي از وظايف مقدّس، وظيفه انبيا، وظيفه علما، وظيفه متفكّران و دانايان و مصلحان است. تبليغ، يعني رساندن. رساندنِ چه؟ رساندنِ آن حقايقي به اذهان و دلهاي مخاطبان كه بدون آن، دچار خسارت خواهند شد. اين است كه ارزش تبليغ را بالا مي برد. تبليغ، يك جنبه انساني دارد. تبليغي كه اسلام به آن امر مي كند و علماي اسلام و روحانيت شيعه، در طول تاريخ به آن پايبند بوده اند، وظيفه اي است كه هم جنبه الهي دارد - «لتبينّنه للنّاس و لاتكتمونه»(1) - هم جنبه انساني دارد؛ چون دستگيري از دلها و ذهنها و انسانهايي است كه دچار عدم علم، دچار شك و دچار جهالتند. به اين وظيفه، بايد با اين چشم نگاه كرد. بحمداللَّه روحانيت اسلام در طول اين چند قرن اخير، پايبند به اين مسأله بوده و نگذاشته است كه مشعل فروزان تبليغ دين و اخلاق و معنويّات خاموش گردد. قبل از پيروزي انقلاب، نقش عظيمي كه تبليغ ايفا كرد، براي كساني كه مطّلعند، كاملاً بارز و روشن است. بعد از پيروزي انقلاب، هنگامي كه دشمنان با طُرق مختلفي تلاش مي كردند جامعه را دچار ركود و اختلاف و تشنّج كنند، نقش مبلّغين ديني در شهرها، روستاها، مراكز عمده كشور و در منبرهاي مختلف، نقشي تعيين كننده و بسيار مهم بود. امروز هم تبليغ، داراي همان نقش عظيم است. مبادا كسي اين طور تصوّر كند كه با بودن راديو و تلويزيون و ويدئو و اين وسايل امروزي، ديگر منبر چه نقشي دارد؟ تبليغ دين چه نقشي دارد؟

نه؛ آن تأثيري كه گفتار يك انسان در يك مجلس - روبه رو، با گزينش مخاطبين، با انتخاب مطلب لازم - در ذهن مخاطبين مي گذارد، به كلّي با هر نوع تبليغ ديگر متفاوت است. اين، نوعِ تبليغي است كه بركات الهي با آن هست؛ آثار مواجهه انساني در آن هست. بسيار مهمّ است. من اين جا درصدد نيستم كه اهميت تبليغ دين را براي شما بيان كنم؛ چون علي الظّاهر اين معنا براي شما روشن است و بر اين معنا عازم هستيد؛ لذا از اين مقوله مي گذريم. اجمالاً عرض مي كنيم كه تبليغ دين به شكل سنّتي، يعني همين حضور روحاني در جمعهاي مختلف مردم و استفاده از منبر دين و تبليغ، يكي از مهمترين ابزارها و نعمي است كه خداي متعال در اختيار شما قرار داده است. براي خدا و در راه خدا، بايد حدّاكثر و بهترين استفاده را از آن بكنيد. آنچه من امروز مي خواهم عرض كنم، تذكّر مطلبي درباره چگونگي اين تبليغ است؛ بخصوص در برهه حاضر زمان و دوران كنوني انقلاب ما. آن نكته اين است كه در تبليغ، بايد دو چيز را با حدّاكثر اهتمام، مورد توجّه قرار داد: يكي گزينش مخاطب و يكي گزينش محتواست. مخاطب، ممكن است قشرهاي مختلفي از مردم باشند. وقتي كه انسان در جمعي مشغول صحبت مي شود، اگر بداند كه مخاطب او كيست و مخاطب خود را انتخاب كند و آن مخاطب را مورد نظر قرار دهد، طبعاً محتوا را هم به تبع انتخابِ مخاطب، به تناسب نياز او انتخاب خواهد كرد. پس اين دو، مرتبط و متّصل به يكديگر است. در مورد انتخاب مخاطب، من مي خواهم عرض كنم شايد

لازم است كه امروز، اكثريّت نزديك به همه مخاطبان منبرهاي تبليغي ما، جوانان باشند - نسل جوان - به چند دليل: اوّلاً چون امروز جوانان در كشور ما اكثريّتند. جوانان در بعضي از كشورها اقليّتند، ولي در كشور ما، به دلايل مشخّصي كه هست، امروز جوانان اكثريّتند؛ يعني بيش از دو سوم مردم ما جوانانند. خود شما هم جوانيد؛ اكثر جزو همين نسل هستيد. پس بيشتر از همه آنها را بايد مخاطب قرار داد. اين يك. دوم اين كه دشمنان اين كشور، دشمنان اين انقلاب و دشمنان دين، با توجّه به همين حقيقت، مدّتهاست كه براي مخاطبين جوان برنامه ريزي مي كنند. ممكن است ما غفلت كرده باشيم؛ اما دشمن ما غفلت نكرده است! سعي دارند به وسيله راديوها، جزوه ها، ابزارها و روشهايي كه متناسب با طبيعت جوان و شهوات قشرهايي از جوانان هم هست، دلها و فكرهاي آنها را متوجّه و تسخير كنند و در آنها اعمال نفوذ نمايند. اين هم دليل ديگري است كه بايد توجّه بيشترِ شما به جوانان باشد. دليل سوم اين است كه جوان، آسان پذير و زودپذير است؛ چون دل او نوراني است. هنوز آلودگي در دلهاي جوانان به قدر افرادي از قبيل بنده كه سنّي از آنها گذشته است، نيست و سخت پذير نشده اند. نوراني هستند؛ مي توانند به راحتي حقيقت را درك كنند و بيايند و آن را بشنوند و بپذيرند. اين هم دليل ديگري براي گزينش اين قشر است. پس، از اوّل كه شما به فكر تبليغ هستيد و مي خواهيد مطالبي را براي بيان دين و اخلاق و هر آنچه بايد گفته شود، انتخاب كنيد، هدف را مخاطبه با جوانان قرار دهيد.

اين، نوع محتوا را تحت تأثير قرار خواهد داد. امروز كدام محتوا مهمّ است؟ ما بايد چه چيزي را در منبرِ تبليغ، براي مردم بيان كنيم؟ مي توان در يك كلمه گفت: مباحثي كه عقايد ديني آنها را مستحكم و راسخ كند؛ ليكن همين جمله، قابل تفسير و تبيين است. بعضي از عقايد دچار تزلزل و اضطراب نيست. آن كس كه مي خواهد مخاطب خود را هدايت كند، ابتدا بايد ببيند آن بخش جهالت او و آن بخش آسيب پذير ذهن او، كجاست. بايد آن امواجي را كه بر روي ذهن مخاطبين شما تلاش و كار مي كند تا تخريب نمايد، بشناسيد، تا بدانيد جوان، چه چيزي را احتياج دارد كه به او بگوييد. طوري نباشد كه دهها سؤال در ذهن مخاطب ما وجود داشته باشد و ما به جاي پاسخگويي به آن سؤالها و استفهامها، يك مطلب ديگر را كه اصلاً براي او مورد سؤال نيست، مطرح كنيم. اين مطلبي كه عرض مي كنم، مربوط به ماه محرّمِ امسال و جمع حاضر نيست؛ اين بايد اساس كار تبليغ ما باشد. اگر در دانشگاهها تبليغ مي كنيم؛ اگر در نيروهاي مسلّح يا در قشرها و جوامع مختلف تبليغ مي كنيم - در هرجا كه با مخاطبين خودمان مواجه هستيم - اوّل بايد بدانيم كه آن سؤال و استفهامي كه در ذهن جوان است، چيست. البته مواردي هم پيش مي آيد كه سؤال و استفهامي كه در ذهن اوست، اهميت كمي دارد و شما ترجيح مي دهيد چيز مهمتري رابه او بگوييد. البته بايد همين طور عمل كنيد؛ ليكن امروز كه شبهات، سؤالها و استفهامهاي گوناگون را به فكر قشرهاي مختلف - علي الخصوص جوانان - تزريق

مي كنند، مبلّغ دين بايستي آن شبهه را، آن موج مخرّب و مفسد و مضرّ را بشناسد تا بداند كه مي خواهد علاج چه دردي را بكند و كدام خلأ را مي خواهد پر كند. يك نكته اساسيِ ديگر اين است كه امروز علاوه بر اين كه بايد به مسائل اعتقادي اسلام پرداخت و اعتقاد به اسلام را در ذهنها و دلها راسخ نمود، بايد اعتقاد به حاكميت اسلام را هم راسخ كرد. اين مطلب واضح است. اين امري است كه مسلمانان عالم در طول قرنهاي متمادي و بخصوص متفكّرين بزرگ در قرن اخير - از سيد جمال اسدآبادي تا اقبال لاهوري، تا بزرگان فكر و انديشه، تا علماي بزرگي در داخل كشور خود ما - دنبال آن بوده اند كه دين خدا را حاكم كنند و اين ادامه راه پيغمبران بوده است. امروز دستها، زبانها، نوشته ها و امواج تبليغاتي، در اين امر واضح ايجاد خدشه و درباره آن، سؤال ايجاد مي كنند. بايستي اين را در ذهنها مستحكم كنيد. بايد بدانند كه حاكميت اسلام، يعني حاكميت عدل و علم و انصاف بر مجموعه انسانها. حاكميتي كه مي تواند هم جسم انسانها، هم دل انسانها، هم عواطف، اخلاق و زندگي واقعي و زندگي معنوي آنها و هم دنيا و آخرتشان را آباد كند. حاكميت دين يعني اين. حاكميت دين، در مقابل حاكميت طاغوت است؛ كه «اذا تولي سعي في الارض ليفسد فيها و يهلك الحرث والنسل(2)». حاكميت طاغوت، حاكميت فساد و حاكميت ضايع كردن دين و دنياست - نه فقط دين - كمااين كه در گذشته كشور خودمان از نزديك شاهد بوديم و كساني كه آن دوره را درك كردند، همه آن را حس

نمودند. حاكميت خدا، يعني نجات و سعادت انسانها. حاكميت دين خدا، يعني پاسخگويي به نيازهاي اساسي انسانها. هر نيازي كه انسانها دارند - نيازهاي معنوي، نيازهاي مادّي، فردي، اجتماعي، دنيوي، اخروي و همه و همه - در ظلّ حاكميت دين خدا تأمين مي شود. بايستي اينها را براي مردم، بخصوص براي جوانان تبيين كنيد. اگرچه ملت ما بحمداللَّه اين بخش مسأله را از بنِ دندان معتقدند، آن را پذيرفته اند، با همه وجود از آن دفاع كردند و در هشت سال دفاع مقدّس، خونهايشان را در حاكميت دين خدا دادند و امروز هم همان طور است؛ ليكن نبايد از كيد دشمن غافل شد. نبايد از تلاش دشمن غافل شد. آنها كار مي كنند، براي اين كه در درازمدّت، بهره آن را ببرند؛ استفاده آن را بكنند. از جمله چيزهايي كه بخصوص در رابطه با جوانان، لازم است به آنها گفته شود و آنها به آن هدايت شوند، سوق دادن آنان به انديشيدن، تعقّل، اخلاق اسلامي، حلم، اجتناب از شتابزدگي و عجله در امور، اجتناب از تندخويي و اِعمال خشونت است. در محيط اسلامي آن وقتي مي شود حقايق را به اعماق دلها نفوذ داد كه زبان ليّن، رفتار انديشمندانه و عاقلانه در ميان باشد و حلم وجود داشته باشد. حلم، عبارت است از همان ظرفيّت داشتن - به اصطلاح عمومي مردم - جنبه داشتن و در قضاياي گوناگون، آتشي نشدن؛ در وقت اِعمال غضب، غضب را اعمال كردن، كه هر انسان عاقلي هم در جنگها و در برخورد با دشمنان، اعمال مي كند. اما در زندگي روزمرّه، مبناي كار جامعه اسلامي بر تأمّل، تدبّر، انديشيدن، جوانب را ديدن، عاقلانه و منصفانه با

قضايا مواجه شدن و شتابزده نبودن در داوري است. اينها را به جوانان تعليم دهيد. جوانان را جوانانِ پرداخته و ساخته امّت اسلام و اخلاق اسلامي بار آوريد. اينها لازم است. از جمله نكاتي كه بايد به مردم - بخصوص به جوانان - بگوييد، نعمت بزرگي است كه خداي متعال به وسيله رهبر عظيم الشّأن و عظيم القدر و كم نظير و حركت عظيم ملت ايران در اين انقلاب عظيم به ما داد. جوانان امروز، قبل از اين انقلاب را نديدند، با آن آشنا نيستند و نمي دانند در اين مملكت چه بود و چه ذلّتي بر ملت ايران حاكم بود! در پنجاه سالِ آخر قبل از انقلاب، دو نفر در اين مملكت حكومت كردند - پدر و پسر - كه هر دو را بيگانگان بر سرِ كار آوردند. رضاخان را انگليسيها از ميان فوج قزّاق پيدا كردند - به يك قلدر بي باك و بي محابا احتياج داشتند - آوردند و دست او سلاح دادند! دست، پشتش زدند، او را آوردند تا به مقام سلطنت رساندند، بعد مقاصد خودشان را به وسيله او اِعمال كردند! آن كاري را كه مي خواستند در اين مملكت بكنند به وسيله او كردند. آن ضربه اي را كه مي خواستند به دين، به روحانيت، به سنّتهاي قديمي و ملي اين كشور و به پايه هاي ديني و اعتقادي اين كشور بزنند، به وسيله او زدند. چون آدم بي باك و گستاخي بود، به درد آنها مي خورد! انگليسيها مدّتها - از قبل از مشروطيت - دنبال وسيله نفوذي در اين كشور مي گشتند؛ اما نمي شد. بيشتر هم علما مانع نفوذ بودند. اين آدم، آدمي بود كه مي دانستند در برخورد با علما،

گستاخ و بي باك است. او را بر سرِ كار آوردند و هر كار خواستند، به وسيله او انجام دادند! بعد هم چون ديدند كه از لحاظ سياسي به سمتِ ديگري گرايش پيدا مي كند، او را برداشتند و پسرش را جايش گذاشتند! براي يك ملت - براي ملت ايران - هيچ ننگي بالاتر از اين نيست كه حكام، فرمانروايان، سياستمداران و سررشته داران امور كشور را دولت انگليس به وسيله سفارتخانه خود بياورد و ببرد! كدام ننگ براي يك ملت، از اين بالاتر است؟! خاطراتي را كه از عناصر دوران پهلوي نوشته اند، بخوانيد! بعد از آن كه در سال 1320 رضاخان را بردند، پسر او محمدرضا تا چند روز نمي دانست كه آيا پادشاه خواهد بود يا نه! كسي را به سفارت انگليس فرستاد، آنها گفتند كه بله، عيبي ندارد، پادشاه باشد، به شرطي كه فلان كار را نكند و فلان كار را بكند! خوشحال شد. اينها حقايق اين كشور است. پنجاه سال حكومت ايران كه حكومت ديكتاتوري، سلطنتي، طاغوتي، فاسد و آن چناني بود، به وسيله دو نفري انجام گرفت كه آنها را بيگانگان بر سرِ كار آوردند و مردم هيچ نقشي نداشتند. قبل از آن هم كه حكومت قاجار و حكومت سلاطين بود. شرحِ حال اين سلاطين را ببينيد! مردم كه هيچ، مردم كه اصلاً براي آنها قابل ذكر نبودند! عمّال دولت را از صدر اعظم تا پايين، نوكران خودشان مي دانستند و به آنها مي گفتند شما در بين نوكران ما چنين هستيد، چنان هستيد! چنين حكومتهايي بر اين كشور حاكم بوده اند! اين براي اولين بار در طول قرون متمادي است كه به بركت انقلاب در اين كشور،

حكومتهايي سر كار مي آيند كه ملاك مسؤولان حكومتها، علم، تقوا، عدالت، مردم دوستي و گزينش مردم است. با مردمند؛ براي مردم و در خدمت مردمند؛ اهل سوء استفاده، دزدي و سرسپردگي به دشمن نيستند. اين حقايق در تاريخ طولاني ايران، قرنها سابقه نداشته است. اينها را اسلام و انقلاب به اين ملت داد. اينها را بايد براي نسل جوان تشريح كنيد؛ بدانند كشور ايران چه بود و چه شد! از كجا به كجا آمد! امروز تفاله هاي همان رژيمهاي وابسته فاسدِ ذليلِ توسري خورده حقير، در دامن همان اربابهايي كه آن روز به ايشان پول مي دادند، نشسته اند! امروز هم به ايشان پول مي دهند، ميكروفون دستشان مي دهند، با ايشان مصاحبه مي كنند، پخش مي كنند، راديو و روزنامه درست مي كنند؛ آن وقت به فلان نقطه جمهوري اسلامي - يك گوشه از نظام عظيم و دستگاه عريض و طويل حكومت اسلامي - اشكالي را وارد مي كنند و آن را بزرگ و در راديوهايشان پخش مي كنند! بايد جوانان اينها را بدانند؛ اينها نكات مهمّي است. امروز تبليغ دين و تبيين حقايق، بايستي اين چيزها را هم در بربگيرد و شامل اين چيزها هم بشود. از جمله چيزهاي مهمي كه بايستي در تبليغات، مردم را به آن توجّه دهيد، مسأله وحدت و اتّفاق و اتّحاد ملت است. عزيزان من! امروز وقتي كه من به امواج تبليغاتي دشمنان نگاه مي كنم و نيز به آنچه كه به تبع آنها بعضي از انسانهاي غافل يا مغرض و بددل ترويج مي كنند، همين خطّ اختلاف، خطّ ايجاد تشنج و ايجاد درگيري آحاد مردم و بزرگ كردن چيزهاي كوچك است. مبادا در منابر عمومي، در آن جايي كه بايستي دين

و اخلاق تبليغ شود، مسائل اختلافي را مطرح و اختلافها را بزرگ كنيد! دشمن سعي مي كند اختلافات كوچك را بزرگ جلوه دهد. از اوّلِ انقلاب، اين طور بوده است و فقط امروز نيست. از اوّلِ انقلاب، از قبل از جنگ، حتي در دوران جنگ با حضور امام بزرگوار، هميشه اين طور بوده است. سعي مي كردند چيز كوچكي را به عنوان سندي بر وجود اختلاف و شكاف، با شيوه هاي روانشناسانه تبليغي، آن چنان بزرگ جلوه دهند كه هر كس گوش مي كند خيال كند كه در كشور، غوغايي از زد و خورد و اختناق است؛ در حالي كه چنين چيزي نبود؛ الان هم نيست. متأسّفانه بعضي از مطبوعات خودِ ما هم بي توجّه، همين خط را دنبال مي كنند! در حالي كه امروز مسؤولين كشور و دولت خدمتگزار، احتياج به فضاي آرامي دارند تا بتوانند به مسائل عمده كشور برسند، مسائل اقتصادي را سر و ساماني بدهند و بتوانند مشكلات و گره ها را باز كنند. البته دولتها براي بازكردن گره ها هستند و همه تلاش خودشان را هم مي كنند؛ اما اين احتياج به جوّ آرام و همدلي بين آحاد مردم دارد. بعضي از قلمها نمي توانند آرام بگيرند! حتّي گاهي به بهانه حمايت از دولت هم بيشتر فضا را متشنّج و جوسازي مي كنند! اينها مسائل مهمّي است. تبليغ دين و تبيين حقايق كه وظيفه علما و مبلّغين بزرگ اسلام است، امروز شامل همه اينهاست. اگر ما از لحاظ اقتصاد به بالاترين مقام برسيم و از لحاظ سياست، همين اقتدار و عزّتي را كه امروز داريم، چند برابر كنيم، ولي اخلاقهاي مردم ما، اخلاقهاي اسلامي نباشد؛ در ميان ما گذشت، صبر، حلم و خوش بيني نباشد،

اساس كار از بين خواهد رفت. اساس كار، اخلاق است. همه اينها مقدّمه اخلاق حسنه است - بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق - (3) حكومت اسلامي براي اين است كه انسانها در اين فضا تربيت شوند، اخلاق آنها تعالي پيدا كند، به خدا نزديكتر شوند و قصد قربت كنند. سياست هم قصد قربت لازم دارد. مسائل سياسي هم قصد قربت لازم دارد. آن كه در مسائل سياسي چيزي مي گويد و آن كه چيزي مي نويسد؛ آن كه تحليل مي كند و آن كه تصميم مي گيرد، بايستي بتواند قصد قربت كند. قصد قربت چه زماني است؟ آن وقتي است كه مطالعه و بررسي كنيد، ببينيد رضاي خدا در اين كار هست؟ اگر رضاي خدا را در اين كار ديديد، مي توانيد قصد قربت كنيد. پس اوّل، احراز رضاي خدا لازم است. ببينيد چقدر خط روشن است و چطور بعضي توجّه نمي كنند! اميدواريم خداوند متعال به شما توفيق دهد كه ان شاءاللَّه به بركت اين ماه - ماه امام حسين (عليه السّلام)، ماه ايثار و شهادت، ماه بروز عاليترين جلوه هاي اخلاق - بتوانيد با مطالب متقن، محكم،متين و مورد نياز قشرهاي مختلف مردم، جامعه و مردم ما را يك قدم به سمت تعالي و تكامل خودشان جلو ببريد و رضاي الهي را كسب كنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 187 2) بقره: 205 3) بحارالانوار، ج 70، ص 372

بيانات در ديدار صميمانه رهبر معظم انقلاب اسلامى با جوانان به مناسبت هفته جوان

بيانات در ديدار صميمانه رهبر معظم انقلاب اسلامي با جوانان به مناسبت هفته جوان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم از ديدن جوانان چه احساسي به شما دست مي دهد و اوّلين مطلبي كه به آنان مي گوييد، چيست؟ وقتي با جوانان هستم و در محيط

جوان قرار دارم، احساس من مثل احساس كسي است كه در هواي صبحگاه تنفّس مي كند؛ احساس تازگي و طراوت مي كنم. آن چيزي هم كه معمولاً در ملاقات با جوانان، اوّل بار به ذهن من مي رسد و بارها به آن فكر كرده ام، اين است كه آيا اينها خودشان مي دانند كه چه ستاره اي در جبينشان مي درخشد؟ من اين ستاره را مي بينم؛ اما آيا خودشان هم مي بينند؟ ستاره جواني، ستاره بسيار درخشان و خوش طالعي است. اگر جوانان اين گوهر قيمتي و بي نظير را در وجود خودشان حس كنند، فكر مي كنم كه ان شاءاللَّه از آن خوب استفاده خواهند كرد. جنابعالي دوره جواني خود را چگونه گذرانديد؟ آن وقتها مثل حالا نبود؛ انصافاً وضع خيلي بد بود. محيط جواني، محيط دلنشيني نبود؛ نه براي من كه آن وقت طلبه بودم - من در دوره كودكي هم از دبستان طلبه بودم - بلكه براي همه جوانان. به جوان اعتنا نمي شد. خيلي استعدادها در داخل جوانان مي مرد. ما در مقابل چشم خودمان، اين را شاهد بوديم. من خودم در محيط طلبگي ام اين را مي ديدم. بعد هم كه با محيطهاي بيرون طلبگي، با محيط دانشگاه و دانشجويان ارتباط پيدا كردم - سالهاي متمادي، من با دانشجويان ارتباط داشتم و مأنوس بودم - در آنها هم ديدم كه همين طور است. آن قدر استعدادهاي درخشان بود. آن قدر افرادي بودند كه ممكن بود در اين رشته اي كه درس مي خوانند، استعداد چنداني نداشته باشند؛ اما ممكن بود استعداد ديگري در وجودشان باشد، كه كسي نمي فهميد و نمي دانست. همان طور كه آقاي ميرباقري اشاره كردند و درست هم گفتند، قبل از انقلاب، همه دوران جواني من غالباً با جوانان

گذشته است. وقتي انقلاب پيروز شد، من حدوداً سي ونه ساله بودم. تمام مدت دوره از هفده، هجده سالگي من تا آن تاريخ، با جوانان بود؛ چه جوانان حوزه علمي و تحصيلي ديني و چه جوانان خارج از اين حوزه. چيزي كه حس مي كردم اين بود كه رژيم محمّدرضا پهلوي كاري كرده بود كه جوانان به سمت ابتذال مي رفتند. ابتذال، نه فقط ابتذال اخلاقي؛ ابتذال هويّت و ابتذال شخصيّت. البته من نمي توانم ادّعا كنم كه خودِ آن رژيم برنامه ريزي كرده بود كه جوانان مملكت را به ابتذال بكشاند - ممكن است اين طور بوده، ممكن هم هست نبوده باشد - اما آنچه مسلّم مي توانم بگويم، اين است كه آنها برنامه هايي ريخته بودند و به گونه اي مملكت را اداره مي كردند كه لازمه اش اين بود؛ يعني از مسائل سياسي دور، از مسائل زندگي دور. شما باور مي كنيد كه من و امثال من، تا سنين مثلاً بيست و چندسالگي، دولتهايي را كه برسرِ كار بودند، اصلاً نمي شناختيم كه چه كساني هستند؟! حالا شما در اين مملكت كسي را مي شناسيد كه نداند وزير آموزش و پرورش كيست؟ وزير اقتصاد و دارايي كيست؟ يا مثلاً رئيس جمهور را كسي نشناسد؟ در اقصي نقاط كشور هم همه اطّلاع دارند. آن زمان، همه قشرها - از جمله جوانان - اصلاً به كل از مسائل سياسي غافل بودند. بيشترين سرگرمي جوانان، به مسائل روزمرّه بود. بعضي در غم نان، مشغول كار سخت بودند، براي اين كه يك لقمه نان گير بياورند و بخورند، كه آن هم البته مقداري از درآمدشان صرف خوردن نمي شد؛ صرف كارهاي حاشيه اي مي شد. شما اگر اين كتابهايي را كه در دوره جواني

ما درباره امريكاي لاتين و آفريقا نوشته شده است، خوانده باشيد - مثل كتابهاي «فرانتس فانون» و كساني ديگر كه آن زمانها كتاب مي نوشتند و امروز هم كتابهايشان به اعتبار خودشان باقي است - درمي يابيد كه وضع ما هم همين طور بود. در مورد ايران كسي جرأت نمي كرد بنويسد؛ اما در مورد مثلاً آفريقا يا شيلي يا مكزيك راحت مي نوشتند. من با خواندن اين كتابها مي ديدم كه عيناً وضع ما همين گونه است. يعني آن جوان كارگر هم بعد از آن كه كار سخت مي كرد و يك شاهي، صَنّار گير مي آورد، نصف اين پول صرف عيّاشي و ولگردي و هرزه گري و اين طور چيزها مي شد. اينها همان چيزي بود كه ما در آن كتابها مي خوانديم و مي ديديم كه در واقعيّت جامعه خودمان هم همين طور است. انصافاً خيلي بد بود. محيط جواني، محيط خوبي نبود. البته در داخل دل جوانان و محيط جوان، طور ديگري بود؛ چون جوان اساساً اهل نشاط و اميد و هيجان و اينهاست. من خودم شخصاً جوانيِ بسيار پُرهيجاني داشتم. هم قبل از شروع انقلاب، به خاطر فعّاليتهاي ادبي و هنري و امثال اينها، هيجاني در زندگي من بود و هم بعد كه مبارزات در سال 1341 شروع شد، كه من در آن سال، بيست و سه سالم بود. طبعاً ديگر ما در قلب هيجانهاي اساسي كشور قرار گرفتيم و من در سال چهل و دو، دو مرتبه به زندان افتادم؛ بازداشت، زندان، بازجويي. مي دانيد كه اينها به انسان هيجان مي دهد. بعد كه انسان بيرون مي آمد و خيل عظيم مردمي را كه به اين ارزشها علاقه مند بودند، و رهبري مثل امام رضوان اللَّه عليه را كه

به هدايت مردم مي پرداخت و كارها و فكرها و راهها را تصحيح مي كرد، مشاهده مي نمود، هيجانش بيشتر مي شد. اين بود كه زندگي براي امثال من كه در اين مقوله ها زندگي و فكر مي كردند، خيلي پرُهيجان بود؛ اما همه اين طور نبودند. البته جوانان طبعاً دور هم كه جمع مي شوند، چون طبيعتاً دلشان گرم است - يعني يك نوع حالت سرزندگي و شادي در طينتشان است - از همه چيز لذّت مي برند. جوان از خوراك لذّت مي برد، از حرف زدن لذّت مي برد، از در آيينه نگاه كردن لذّت مي برد، از تفريح لذّت مي برد. شما باور نمي كنيد كه انسان وقتي از سنين جواني گذشت، آن لذّتي را كه شما مثلاً از يك غذاي خوشمزه مي بريد، ديگر نمي برد و نمي داند چيست! آن وقتها گاهي بزرگترهاي ما - كساني كه در سنين حالاي من بودند - چيزهايي مي گفتند كه ما تعجّب مي كرديم چطور اينها اين گونه فكر مي كنند؟ حالا مي بينيم نخير؛ آن بيچاره ها خيلي هم بي راه نمي گفتند. البته من خودم را به كلّي از جواني منقطع نكرده ام. هنوز هم در خودم چيزي از جواني احساس مي كنم و نمي گذارم كه به آن حالت بيفتم. الحمدللَّه تا به حال نگذاشته ام و بعد از اين هم نمي گذارم؛ اما آنها كه خودشان را در دست پيري رها كرده بودند، قهراً التذادي كه جوان از همه شؤون زندگي خودش دارد، احساس نمي كردند. آن وقت اين حالت بود. نمي گويم كه فضاي غم حاكم بود - اين را ادّعا نمي كنم - اما فضاي غفلت و بي خبري و بي هويّتي حاكم بود. اين هم بود كه آن وقت من و امثال من كه در زمينه مسائل مبارزه، به طور جدّي و عميق

فكر مي كرديم، همّتمان را بر اين گذاشتيم كه تا آن جايي كه مي توانيم، جوانان را از دايره نفوذ فرهنگي رژيم بيرون بكشيم. من خودم مثلاً مسجد مي رفتم، درس تفسير مي گفتم، سخنرانيِ بعد از نماز مي كردم، گاهي به شهرستانها مي رفتم سخنراني مي كردم. نقطه اصلي توجّه من اين بود كه جوانان را از كمند فرهنگي رژيم بيرون بكشم. خود من آن وقتها اين را به «تور نامريي» تعبير مي كردم. مي گفتم يك تور نامريي وجود دارد كه همه را به سمتي مي كشد! من مي خواهم اين تور نامريي را تا آن جا كه بشود، پاره كنم و هر مقدار كه مي توانم، جوانان را از كمند و دام اين تور بيرون بكشم. هر كس از آن كمند فكري خارج مي شد - كه خصوصيّتش هم اين بود كه اوّلاً به تديّن و ثانياً به تفكرات امام گرايش پيدا مي كرد - يك نوع مصونيتي مي يافت. آن روز اين گونه بود. همان نسل هم، بعدها پايه هاي اصلي انقلاب شدند. الان هم كه من در همين زمان به جامعه خودمان نگاه مي كنم، خيلي از افراد آن نسل را - چه كساني كه با من مرتبط بودند، چه كساني كه حتّي مرتبط نبودند - مي توانم شناسايي كنم. به هر حال، الان شما زمان بهتري داريد. فضا، فضاي بهتري است. البته نمي گويم كه براي جوان همه چيز فراهم است و همه چيز آن گونه كه بايد باشد، هست؛ اما در مقام مقايسه با آن زمان، امروز وضع از آن روز خيلي بهتر است. اگر جواني بخواهد خوب زندگي كند و هويّت انساني و شخصيّت خودش را بيابد، به نظر من امروز مي تواند. تعريف شما از يك جوان مسلمان و خصوصيّات

او چيست؟ چگونه يك جوان مي تواند مسير زندگي را طي كند و به اهدافش برسد؟ البته به راحتي نمي شود طي كرد. اين شرطي كه شما گذاشتيد، كار مرا در پاسخ دادن خيلي مشكل مي كند. هيچ راه جدّيِ مهم را واقعاً نمي شود به راحتي طي كرد. بالاخره اگر انسان مي خواهد به چيز باارزشي دست پيدا كند، بايد مقداري زحمت و تلاش را با خودش همراه كند - اين ناگزير است - منتها ببينيد؛ من اساساً در بين اين خصوصيّات مهمّي كه جوانان دارند، سه خصوصيّت را خيلي بارز مي بينم، كه اگر آنها مشخّص گردد، و اگر آنها به سمت درستي هدايت شود، به نظر مي آيد كه مي شود به اين سؤال شما پاسخ داد. آن سه خصوصيّت عبارت است از: انرژي، اميد، ابتكار. اينها سه خصوصيت برجسته در جوان است. اگر واقعاً رسانه ها در كمكهاي فرهنگي كه به ما مي كنند - چه گويندگان مذهبي، چه گويندگان مسائل فكري و فرهنگي، چه صدا و سيما و چه مدرسه ها - بتوانند اين سه خصوصيت عمده را درست هدايت كنند، من خيال مي كنم كه خيلي راحت مي شود يك جوان راه اسلامي را پيدا كند؛ چون اسلام هم چيزي كه از ما مي خواهد اين است كه ما استعدادهاي خودمان را به فعليّت برسانيم. البته در قرآن يك نكته بسيار اساسي هست - بد نيست من اين را به شما جوانان عزيز بگويم - و آن توجّه دادن به تقواست. وقتي كه افراد مي خواهند پيش خودشان تصويري از تقوا درست كنند، به ذهنشان نماز و روزه و عبادت و ذكر و دعا مي آيد. ممكن است همه اينها در تقوا باشد، اما هيچكدام از آنها

معناي تقوا نيست. تقوا، يعني مراقب خود بودن. تقوا، يعني يك انسان بداند كه چه كار مي كند و هر حركت خودش را با اراده و فكر و تصميم انتخاب كند؛ مثل انساني كه سوار بر يك اسب رهوار نشسته، دهانه اسب در دستش است و مي داند كجا مي خواهد برود. تقوا، اين است. آدمي كه تقوا ندارد، حركات و تصميمها و آينده اش در اختيار خودش نيست. به تعبير خطبه نهج البلاغه(1): كسي است كه او را روي اسب سركشي انداخته اند؛ نه اين كه او سوار شده است. اگر هم سوار شده، اسب سواري بلد نيست. دهانه در دستش است، اما نمي داند چگونه بايد سوار اسب شود. نمي داند كجا خواهد رفت. هرجا كه اسب او را كشيد، او هم مجبور است برود و قطعاً نجاتي در انتظار او نيست. اين اسب هم سركش است. اگر ما تقوا را با همين معنا در نظر بگيريم، به نظر من راحت مي شود راه را طي كرد. البته باز هم نه آن طور كه خيلي راحت باشد. به هرحال، مي شود، ممكن است و واقعاً عملي است كه يك جوان راه اسلامي زندگي كردن را پيدا كند. اگر متديّن است، ببينيد چه كار مي كند. اين اقدام، اين حرف، اين رفاقت، اين درس و اين فعل و درك، آيا درست است يا درست نيست. همين كه او فكر مي كند درست است يا درست نيست، اين همان تقواست. اگر متديّن نيست، چنانچه همين حالت را داشته باشد، اين حالت او را به دين راهنمايي خواهد كرد. قرآن كريم مي گويد: «هدي للمتقين»(2)؛ نمي گويد «هدي للمؤمنين». «هدي للمتّقين»؛ يعني اگر يك نفر باشد كه دين هم نداشته باشد، اما

تقوا داشته باشد - ممكن است كسي دين نداشته باشد، اما به همين معنايي كه گفتم، تقوا داشته باشد - او بلاشك از قرآن هدايت خواهد گرفت و مؤمن خواهد شد. اما اگر مؤمن تقوا نداشته باشد، احتمالاً در ايمان هم پايدار نيست. بستگي به شانسش دارد: اگر در فضاي خوبي قرار گرفت، در ايمان باقي مي ماند؛ اگر در فضاي خوبي قرار نگرفت، در ايمان باقي نمي ماند. بنابراين، اگر بتوانيم از آن سه خصوصيّت باتقوا كار بكشيم و درست هدايت شود، به نظرم خيلي خوب مي شود جوانان در شكلي كه اسلام مي پسندد، زندگي كنند؛ بخصوص كه خوشبختانه امروز كشور ما كشوري اسلامي است. اين، امر خيلي مهمّي است. حكومت - يعني اقتدار ملي - در اختيار اسلام است. كساني كه زمامهاي امور در دستشان است، عميقاً به اسلام معتقدند. مردم هم كه ايمان در عمق جانشان جا دارد. لذا زمينه براي مسلمان شدن و مسلمان زيستن خيلي زياد است. من يك مثال كوتاه هم بزنم و پاسخ سؤال شما را به پايان ببرم. در دوره جنگ كه شما متأسّفانه اعتلاي آن دوره را درك نكرديد - البته جنگ را درك نكرديد و اين تأسّف ندارد؛ اما آن خصوصيات بي نظير را شما درك نكرديد و آدم افسوس مي خورد - جوانان هجده و بيست ساله اي كه در سنين شما بودند، از لحاظ لطافت و صفاي معنوي، گاهي به حدّ عارفي كه چهل سال در راه خدا سلوك كرده بود، مي رسيدند! آدم اين را در وجود آنها احساس مي كرد. كم هم نبودند؛ فراوان بودند. من همان وقتها در مقابل چنين جواناني كه قرار مي گرفتم، احساس خضوع حقيقي مي كردم؛

نه اين كه بخواهم تواضع كنم. ديده ايد انسان در مقابل بزرگي كه قرار مي گيرد و كمالات او را كه مي بيند، ضعف خودش را مي فهمد! من همان احساس را در مقابل يك جوان بسيجي و يك جوان رزمنده در خودم مي ديدم و مي يافتم. آن فضا، چنان فضايي بود كه مي توانست يك جوان معمولي را اين گونه متحوّل كند. شما مي دانيد كه جوانان در دنيا چگونه اند؛ گروههاي «رپ» و فلان و هزار نوع بليّه اخلاقي و فكري. جوانان دنيا واقعاً به هزار نوع ابتلائات مبتلا هستند. گروههاي «رپ» و اين چيزهايي كه حالا هست، زمان ما هم البته بود. زمان ما «بيتل»هاي معروف بودند كه حالا شنيده ام پيرمرد شده اند. چند وقت پيش ديدم كه در يك مجلّه خارجي شرح حالشان را نوشته اند كه هر كدام كجا هستند و چه كار مي كنند. آن گرفتاريهاي روحي، آن عقده هاي رواني، آنها را به اين واديها مي كشاند. حالا كساني كه در كشورهاي عقب افتاده و دوردست از آنها تقليد مي كنند، نمي فهمند كه آن بيچاره ها دچار چه بيماري اي هستند! خيال مي كنند پيشرفتي است؛ در حالي كه اين يك انحطاط و سقوط است. در حالي كه دنيا گرفتار چنين وضعي بود، جوانان ما آن طور وضعي داشتند. در ايران، جوان، سرشار، مستغني، سربلند، بااحساس شادي عميق در قلب خود، احساس انجام وظيفه، احساس روشن بودن هدف - كه چه كار مي كند و براي كه كار مي كند - و بحمداللَّه فائز و برخوردار به اعتلاي حقيقي و معنوي بود كه خداي متعال به او داده بود. به عنوان يك دختر دانشجو، ما چگونه مي توانيم از زندگاني حضرت زهرا عليهاسلام الگو بگيريم؟ الگوهاي خود شما در دوره جواني چه كساني

بوده اند؟ سؤال خوبي است. اولاً من به شما بگويم كه الگو را نبايد براي ما معرفي كنند و بگويند كه اين الگوي شماست. اين الگوي قراردادي و تحميلي، الگوي جالبي نمي شود. الگو را بايد خودمان پيدا كنيم؛ يعني در افق ديدمان نگاه كنيم و ببينيم از اين همه چهره اي كه در جلوِ چشممان مي آيد، كدام را بيشتر مي پسنديم؛ طبعاً اين الگوي ما مي شود. من معتقدم كه براي جوان مسلمان، بخصوص مسلماني كه با زندگي ائمّه و خاندان پيامبر و مسلمانان صدر اسلام آشنايي داشته باشد، پيدا كردن الگو مشكل نيست و الگو هم كم نيست. حالا خود شما خوشبختانه از حضرت زهرا سلام اللَّه عليها اسم آورديد. من در خصوص وجود مقدّس فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها چند جمله بگويم؛ شايد اين سررشته اي در زمينه بقيه ائمّه و بزرگان شود و بتوانيد فكر كنيد. شما خانمي كه در دوره پيشرفت علمي و صنعتي و فنآوري و دنياي بزرگ و تمدّن مادّي و اين همه پديده هاي جديد زندگي مي كنيد، از الگوي خودتان در مثلاً هزاروچهارصد سال پيش توقّع داريد كه در كدام بخش، مشابه وضع كنوني شما را داشته باشد، تا از آن بهره بگيريد. مثلاً فرض كنيد مي خواهيد ببينيد چگونه دانشگاه مي رفته است؟ يا وقتي كه مثلاً در مسائل سياست جهاني فكر مي كرده، چگونه فكر مي كرده است؟ اينها كه نيست. يك خصوصيات اصلي در شخصيت هر انساني هست؛ آنها را بايستي مشخّص كنيد و الگو را در آنها جستجو نماييد. مثلاً فرض بفرماييد در برخورد با مسائل مربوط به حوادث پيراموني، انسان چگونه بايد برخورد كند؟ حالا حوادث پيراموني، يك وقت مربوط به دوره اي است كه مترو هست

و قطار هست و جت هست و رايانه هست؛ يك وقت مربوط به دوره اي است كه نه، اين چيزها نيست؛ اما حوادث پيراموني بالاخره چيزي است كه انسان را هميشه احاطه مي كند. انسان دوگونه مي تواند با اين قضيه برخورد كند: يكي مسؤولانه، يكي بي تفاوت. مسؤولانه هم انواع و اقسام دارد؛ با چه روحيه اي، با چه نوع نگرشي به آينده. آدم بايد اين خطوط اصلي را در آن شخصي كه فكر مي كند الگوي او مي تواند باشد، جستجو كند و از آنها پيروي نمايد. من اين موضوع را يك وقت در سخنراني هم گفته ام. در اين سخنرانيهاي ما هم گاهي حرفهاي خوبي در گوشه كنار هست؛ منتها غالباً دقّت نمي شود و همين طور ناپديد مي گردد! ببينيد؛ مثلاً حضرت زهرا سلام اللَّه عليها در سنين شش، هفت سالگي بودند - اختلاف وجود دارد؛ چون در تاريخ ولادت آن حضرت، روايات مختلف است - كه قضيه شعب ابي طالب پيش آمد. شعب ابي طالب، دوران بسيار سختي در تاريخ صدر اسلام است؛ يعني دعوت پيامبر شروع شده بود، دعوت را علني كرده بود، بتدريج مردم مكه - بخصوص جوانان، بخصوص برده ها - به حضرت مي گرويدند و بزرگان طاغوت - مثل همان ابولهب و ابوجهل و ديگران - ديدند كه هيچ چاره اي ندارند، جز اين كه پيامبر و همه مجموعه دوروبرش را از مدينه اخراج كنند؛ همين كار را هم كردند. تعداد زيادي از اينها را كه دهها خانوار مي شدند و شامل پيامبر و خويشاوندان پيامبر و خود ابي طالب - با اين كه ابي طالب هم جزو بزرگان بود - و بچه و بزرگ و كوچك مي شدند، همه را از مكه بيرون كردند. اينها از مكه بيرون رفتند؛

اما كجا بروند؟ تصادفاً جناب ابي طالب، در گوشه اي از نزديكي مكه - فرضاً چند كيلومتري مكه - در شكاف كوهي ملكي داشت؛ اسمش «شعب ابي طالب» بود. شعب، يعني همين شكاف كوه؛ يك درّه كوچك. ما مشهديها به چنين جايي «بازه» مي گوييم. اتفاقاً اين از آن لغتهاي صحيحِ دقيقِ فارسيِ سره هم هست كه به لهجه محلي، روستاييها به آن «بَزَه» مي گويند؛ اما همان اصلش «بازه» است. جناب ابي طالب يك بازه يا يك شعب داشت؛ گفتند به آن جا برويم. حالا شما فكرش را بكنيد! در مكه، روزها هوا گرم و شبها بي نهايت سرد بود؛ يعني وضعيتي غيرقابل تحمّل. اينها سه سال در اين بيابانها زندگي كردند. چقدر گرسنگي كشيدند، چقدر سختي كشيدند، چقدر محنت بردند، خدا مي داند. يكي از دوره هاي سخت پيامبر، آن جا بود. پيامبر اكرم در اين دوران، مسؤوليتش فقط مسؤوليت رهبري به معناي اداره يك جمعيت نبود؛ بايد مي توانست از كار خودش پيش اينهايي كه دچار محنت شده اند، دفاع كند. مي دانيد وقتي كه اوضاع خوب است، كساني كه دور محور يك رهبري جمع شده اند، همه از اوضاع راضيند؛ مي گويند خدا پدرش را بيامرزد، ما را به اين وضع خوب آورد. وقتي سختي پيدا مي شود، همه دچار ترديد مي شوند، مي گويند ايشان ما را آورد؛ ما كه نمي خواستيم به اين وضع دچار شويم! البته ايمانهاي قوي مي ايستند؛ اما بالأخره همه سختيها به دوش پيامبر فشار مي آورد. در همين اثنا، وقتي كه نهايت شدّت روحي براي پيامبر بود، جناب ابي طالب كه پشتيبان پيامبر و اميد او محسوب مي شد، و خديجه كبري كه او هم بزرگترين كمك روحي براي پيامبر به شمار مي رفت، در ظرف يك هفته از دنيا

رفتند! حادثه خيلي عجيبي است؛ يعني پيامبر تنهاي تنها شد. من نمي دانم شما هيچ وقت رئيس يك مجموعه كاري بوده ايد، تا بدانيد معناي مسؤوليت يك مجموعه چيست!؟ در چنين شرايطي، انسان واقعاً بيچاره مي شود. در اين شرايط، نقش فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها را ببينيد. آدم تاريخ را كه نگاه مي كند، اين گونه موارد را در گوشه كنارها هم بايد پيدا كند؛ متأسفانه هيچ فصلي براي اين طور چيزها باز نكرده اند. فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها مثل يك مادر، مثل يك مشاور، مثل يك پرستار براي پيامبر بوده است. آن جا بوده كه گفتند فاطمه «امّ ابيها» - مادر پدرش - است. اين مربوط به آن وقت است؛ يعني وقتي كه يك دختر شش، هفت ساله اين گونه بوده است. البته در محيطهاي عربي و در محيطهاي گرم، دختران زودتر رشد جسمي و روحي مي كنند؛ مثلاً به اندازه رشد يك دختر ده، دوازده ساله امروز. اين، احساس مسؤوليت است. آيا اين نمي تواند براي يك جوان الگو باشد، كه نسبت به مسائل پيراموني خودش زود احساس مسؤوليت و احساس نشاط كند؟ آن سرمايه عظيم نشاطي را كه در وجود اوست، خرج كند، براي اين كه غبار كدورت و غم را از چهره پدري كه مثلاً حدود پنجاه سال از سنش مي گذرد و تقريباً پيرمردي شده است، پاك كند. آيا اين نمي تواند براي يك جوان الگو باشد؟ اين خيلي مهمّ است. نمونه بعد، مسأله همسرداري و شوهرداري است. يك وقت انسان فكر مي كند كه شوهرداري، يعني انسان در آشپزخانه غذا را بپزد، اتاق را تر و تميز و پتو را پهن كند و مثل قديميها تشكچه بگذارد كه آقا از اداره يا از دكان بيايد! شوهرداري

كه فقط اين نيست. شما ببينيد شوهرداري فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها چگونه بود. در طول ده سالي كه پيامبر در مدينه حضور داشت، حدود نُه سالش حضرت زهرا و حضرت اميرالمؤمنين عليهماالسّلام با همديگر زن و شوهر بودند. در اين نُه سال، جنگهاي كوچك و بزرگي ذكر كرده اند - حدود شصت جنگ اتّفاق افتاده - كه در اغلب آنها هم اميرالمؤمنين عليه السّلام بوده است. حالا شما ببينيد، او خانمي است كه در خانه نشسته و شوهرش مرتّب در جبهه است و اگر در جبهه نباشد، جبهه لنگ مي ماند - اين قدر جبهه وابسته به اوست - از لحاظ زندگي هم وضع روبه راهي ندارند؛ همان چيزهايي كه شنيده ايم: «و يطعمون الطّعام علي حبّه مسكيناً و يتيماً و اسيراً انّما نطعمكم لوجه اللَّه»(3)؛ يعني حقيقتاً زندگي فقيرانه محض داشتند؛ در حالي كه دختر رهبري هم هست، دختر پيامبر هم هست، يك نوع احساس مسؤوليت هم مي كند. ببينيد انسان چقدر روحيه قوي مي خواهد داشته باشد تا بتواند اين شوهر را تجهيز كند؛ دل او را از وسوسه اهل و عيال و گرفتاريهاي زندگي خالي كند؛ به او دلگرمي دهد؛ بچه ها را به آن خوبي كه او تربيت كرده، تربيت كند. حالا شما بگوييد امام حسن و امام حسين عليهما السّلام، امام بودند و طينت امامت داشتند؛ زينب عليهاسلام كه امام نبود. فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها او را در همين مدت نُه سال تربيت كرده بود. بعد از پيامبر هم كه ايشان مدّت زيادي زنده نماند. اين طور خانه داري، اين طور شوهرداري و اين طور كدبانويي كرد و اين طور محور زندگي فاميل ماندگار در تاريخ قرار گرفت. آيا اينها نمي تواند براي يك دختر جوان،

يك خانم خانه دار يا مُشرف به خانه داري الگو باشد؟ اينها خيلي مهم است. حالا بعد از قضيه وفات پيامبر، آمدنِ به مسجد و آن خطبه عجيب را خواندن، خيلي شگفت انگيز است! اصلاً امثال ما كه اهل سخنراني و حرف زدن ارتجالي هستيم، مي فهميم كه چقدر اين سخنان عظيم است. يك دختر هجده ساله، بيست ساله و حداكثر بيست وچهار ساله - كه البته سنّ دقيق آن حضرت مسلّم نيست؛ چون تاريخ ولادت آن بزرگوار مسلّم نيست و در آن اختلاف است - آن هم با آن مصيبتها و سختيها به مسجد مي آيد، در مقابل انبوه جمعيت، با حجاب سخنراني مي كند كه آن سخنراني، كلمه به كلمه اش در تاريخ مي ماند. عربها به حافظه خوش معروف بودند. يك نفر مي آمد يك قصيده هشتاد بيتي مي خواند، بعد از اين كه جلسه تمام مي شد، ده نفر مي گرفتند آن را مي نوشتند. اين قصايدي كه مانده، غالباً اين گونه مانده است. اشعار در نوادي - يعني آن مراكز اجتماعي - خوانده مي شد و ضبط مي گرديد. اين خطبه ها و اين حديثها، غالباً اين گونه بود. نشستند، نوشتند و حفظ كردند و اين خطبه ها تا امروز مانده است. كلماتِ مفت در تاريخ نمي ماند؛ هر حرفي نمي ماند. اين قدر حرفها زده شده، آن قدر سخنراني شده، آن قدر مطلب گفته شده، آن قدر شعر سروده شده؛ اما نمانده است و كسي به آنها اعتنا نمي كند. آن چيزي كه تاريخ در دل خودش نگه مي دارد و بعد از هزاروچهارصد سال هر انسان كه مي نگرد، احساس خضوع مي كند، اين يك عظمت را نشان مي دهد. به نظر من، اين براي يك دخترِ جوان الگوست. شما راست مي گوييد؛ تقصير ما متصدّيان اين امور است. البته منظورم

امور دولتي نيست؛ منظورم امور معنوي و ديني است كه اين جوانب را، آن چنان كه بايد و شايد، درست در مقابل نسل جوان قرار نداده ايم؛ اما شما خودتان هم مي توانيد در اين زمينه ها كار كنيد. همه زندگي ائمّه از اين قبيل دارد. زندگي امام جواد عليه السّلام هم الگوست. امام جواد عليه السّلام - امامي با آن همه مقامات، با آن همه عظمت - در بيست وپنج سالگي از دنيا رفت. اين نيست كه ما بگوييم؛ تاريخ مي گويد؛ تاريخي كه غير شيعه آن را نوشته است. آن بزرگوار، در دوران جواني و خردسالي و نوجواني، در چشم مأمون و در چشم همه، عظمتي پيدا كرد. اينها چيزهاي خيلي مهمّي است؛ اينها مي تواند براي ما الگو باشد. البته در زمان خودمان هم الگو داريم. امام الگوست. اين جوانان بسيجي ما الگو هستند؛ هم كساني كه شهيد شدند، و هم كساني كه امروز زنده اند. البته طبيعت انسان اين گونه است كه درباره كساني كه رفته اند و شهيد شده اند، راحت تر مي شود حرف زد. ببينيد چه الگوهايي مي شود پيدا كرد! ما در جنگ كساني را ديديم كه از شهر يا از روستاي خودشان بيرون آمده بودند؛ در حالي كه يك آدم كاملاً معمولي به نظر مي رسيدند. اشاره كردم كه آن رژيم نمي توانست استعدادها را رشد دهد، يا به بروز بياورد. اينها در آن رژيم يك آدم معمولي بودند؛ اما در اين نظام، به ميدان جنگ - كه ميدان كار بود - آمدند؛ ناگهان استعدادشان بروز كرد و يك سردار بزرگ شدند، بعد هم به شهادت رسيدند. از اين قبيل زياد داريم. چند سال پيش، شرح حال اينها را در جزوه هايي به نام

«فرمانده من» مي نوشتند؛ خاطرات جوانان از فرماندهانشان در جبهه بود. نمي دانم اينها ادامه پيدا كرد يا نه؟ يك داستان كوتاه، يا يك خاطره كوچك را نقل كرده اند، آن خاطره عظمت اين شخصيت را به انسان نشان مي دهد. اينها مي توانند الگو باشند. البته در شخصيتهاي علمي خودمان، در شخصيتهاي ورزشي خودمان، در شخصيتهاي ادبي خودمان، در شخصيتهاي هنري خودمان، مي شود الگوهايي پيدا كرد؛ شخصيّتهايي كه انصافاً برجستگيهايي دارند. البته انسان هم الگو را با معيارهاي خودش انتخاب مي كند. من خواهش مي كنم هر الگويي كه خواستيد انتخاب كنيد، معيار «تقوا» را كه توضيح دادم، حتماً در نظر داشته باشيد. تقوا چيزي نيست كه بشود از آن گذشت. براي زندگي دنيوي هم تقوا لازم است؛ براي زندگي اُخروي هم تقوا لازم است. و اما اين كه چه شخصيتهايي روي من اثر گذاشته اند، بايد بگويم شخصيهاي زيادي بودند. آن كسي كه در دوره جواني من خيلي روي من اثر گذاشت، در درجه اوّل، مرحوم «نوّاب صفوي» بود. آن زماني كه ايشان به مشهد آمد، حدوداً پانزده سالم بود. من به شدّت تحت تأثير شخصيت او قرار گرفتم و بعد هم كه از مشهد رفت، به فاصله چند ماه بعد، با وضع خيلي بدي شهيدش كردند. اين هم تأثير او را در ما بيشتر عميق كرد. بعد هم امام روي من اثر گذاشتند. من قبل از آن كه به قم بيايم و قبل از شروع مبارزات، نام امام را شنيده بودم و بدون اين كه ايشان را ديده باشم، به ايشان علاقه و ارادت داشتم. علّت هم اين بود كه در حوزه قم، همه جوانان به درس ايشان رغبت داشتند؛ درس جوان پسندي داشتند. من

هم كه به قم رفتم، ترديد نكردم كه به درس ايشان بروم. از اوّل در درس ايشان حاضر مي شدم و تا آخر كه در قم بودم، به يك درس ايشان مستمرّاً مي رفتم. ايشان هم روي من خيلي اثر داشتند. البته پدرم در من اثر داشت، مادرم در من خيلي اثر داشت. از جمله شخصيتهايي كه عميقاً روي من اثر گذاشته، مادرم است؛ خانم خيلي مؤثّري بود. با توجّه به علاقه شما به هنر و ادبيات، از شعراي معاصر، آثار كداميك را بيشتر مطالعه كرده ايد و به كداميك بيشتر علاقه داريد؟ من شعراي معاصر را تقسيم مي كنم به شعرايي كه غزلسرا بودند، شعرايي كه قصيده سرا بودند و شعرايي كه نوسرا بودند. هر كدام چند نفري هستند كه من به ايشان علاقه داشتم. در غزل، مرحوم «اميري فيروزكوهي» است كه من با ايشان دوست هم بودم و ايشان به من هم خيلي علاقه داشتند و سالها تا بعد از انقلاب، با يكديگر رفت و آمد داشتيم. در زمان رياست جمهوري من، ايشان از دنيا رفتند. البته غير از «اميري» هم يكي، دو نفر شاعر غزلسرا بودند كه شعرهايشان را دوست مي داشتم؛ يكي مرحوم «رهي معيّري» بود كه او را از نزديك نديده بودم، يكي مرحوم «شهريار» بود كه از شعرش خيلي خوشم مي آمد. با ايشان هم آشنا بودم. البته من بعد از انقلاب با ايشان آشنا شدم؛ قبل از انقلاب، هيچ ارتباطي با يكديگر نداشتيم. در درجه اوّل، قصيده سرا «ملك الشّعراي بهار» بود كه قصيده هايش مرا خيلي به خودش جلب مي كرد. مرحوم «اميري فيروزكوهي» هم يك نوع قصيده سبك خاقاني مي گفت كه آن هم در نوع خودش قصيده

بسيار فخيم و برجسته اي بود؛ از آن هم من خيلي خوشم مي آمد. در شعر نو، دو، سه نفر بودند كه شعرهايشان را خيلي مي پسنديدم. يكي از آنها «اخوان» بود. ما با «اخوان» آشنا بوديم و شعرش، شعر بسيار برجسته اي بود. يكي دو نفر ديگر هم هستند كه دوست ندارم از آنها اسم بياورم. كساني بودند كه آن وقت در زمان جواني ما، جزو اساتيد و برجسته هاي شعر نو بودند و به اعتقاد من اينها از خود «نيما يوشيج» بهتر شعر نو مي گفتند. اگر چه او شروع كننده اين راه بود؛ اما به نظر من اينها از او بهتر و پخته تر و برجسته تر شعر مي گفتند. البته صفاي «نيما يوشيج» را هيچكدامشان نداشتند؛ نه اخوان داشت، و نه آن يكي، دو نفر ديگري كه من از ايشان اسم نياوردم. نيما يوشيج - برخلاف آن چيزي كه مي گفتند - مردي متديّن بود. مرحوم «اميري» با «نيما يوشيج» از نزديك دوست بود. او براي من نقل مي كرد و مي گفت «نيما يوشيج» آدم متديّني است. او به شعر سنّتي هم علاقه مند بود؛ منتها اين سبك را هم مي پسنديد. البته مي دانيد كه ايشان اين سبك را هم از اروپاييها گرفته بود. اصلاً سبك شعر نوِ ما، سبك ابتكاري به معناي حقيقي نيست؛ سبك شعر اروپايي است، با خيلي از خصوصياتي كه آن شعرها دارد. حتّي سبك جمله بندي انگليسي، در شعر نوِ فارسي ما گرته برداري شده است. در بين شعرايي كه الان هستند، چند نفر شاعر خوب داريم. هم شعر غزلي خوب داريم و كساني كه مي گويند، انصافاً خوبند؛ هم شعر نو داريم. در ميان شعراي انقلاب، بعضيها واقعاً خوب و برجسته اند.

به من اجازه بدهيد كه از شعراي معاصر و زنده اسم نياورم. امروز ادبيّات مستقيماً با جنبه هاي سياسي مخلوط شده است. به همين خاطر، با ادبيات معاصر با بي مهري برخورد مي شود و نتيجتاً نويسندگان نسل جوان دچار سرگشتگي شده اند. جنابعالي در اين خصوص چه نظري داريد؟ اين كه مي گوييد ادبيات با سياست آميخته شده، من نمي دانم مقصود چيست. آيا به اين معني است كه محتواي سياسي دارد؟ مثلاً فرض كنيد اين گونه بگوييم: شاعري است كه از لحاظ سياسي، الان با منطق فعلي ما منفي است؛ اما شاعر برجسته اي است. اگر اين، شعرش به دانشگاه بيايد و مورد توجّه قرار گيرد، ممكن است مورد استفاده واقع شود. بنابراين نمي شود از آن استفاده كرد. البته من نمي دانم كه در دانشگاهها، با شعر چگونه برخورد مي شود. اگر واقعاً ما شاعري داشته باشيم كه از لحاظ رتبه شعري، سطحش بالا باشد؛ به طوري كه دانشجو بتواند از شعر او حقيقتاً استفاده كند؛ اما طوري است كه مثلاً ضدّ انقلاب است، من حرفي ندارم كه شعر او به كلاس درس بيايد و مورد توجّه قرار گيرد. اما صادقانه و حقيقتاً من الان اين گونه شاعري نمي شناسم كه بي بديل باشد. شما از انفصال شعر كنوني و نثر كنوني با شعر دوره قبل از خود صحبت مي كنيد. ما در همان دوره اي كه آن شاعرِ فرضاً برجسته اين شعر را گفته، ممكن است ده نفر شاعر ديگر داشته باشيم كه همان برجستگي را، يا بهتر از آن را داشته باشند. حالا آن شاعري كه مورد نظر من بوده - كه نمي خواستم اسمش را بياورم و نمي آورم - شعرش در دانشگاه نيايد، اما شعر «اخوان» بيايد.

كه فكر نمي كنم از لحاظ نشان دادن رتبه شعر دوره قبل، بالاتر از همه باشد. «اخوان» با من دوست بود. هم زمان رياست جمهوري با من يك نوع ارتباط رقيق داشت و هم بعد از رياست جمهوري - اين آخري كه از يك سفرِ ظاهراً يكساله به اروپا، برگشته بود - نامه اي به من نوشت و شعري گفت و بعد هم از دنيا رفت. بنابراين، «اخوان» اشكالي ندارد. واقعاً چه لزومي دارد كه ما به سراغ اين كه كاملاً مي تواند مورد استفاده قرار گيرد، نرويم؟ يعني اين طور مي خواهم بگويم كه الان ضرورتي وجود ندارد؛ اگرچه من هيچ ايرادي نمي بينم كه اگر حقيقتاً ما الان شاعر بزرگي داريم، شعرش مورد استفاده دانشجو قرار گيرد و از لحاظ علمي رويش كار شود. من هيچ اين را ممنوع نمي دانم؛ لااقل از نظر من ممنوع نيست. اين كه برنامه ها چگونه است، اطّلاعي ندارم؛ ليكن چنين شاعري به اين شكل واقعاً من سراغ ندارم. اين را هم شما بدانيد كه بعضيها اسمشان بزرگ است؛ در حالي كه خودشان چندان عظمتي ندارند و شعرشان خيلي داراي اهميت نيست. اگر پاي نقد به ميان آيد و بدون جنبه هاي شعاري، سره و ناسره در جزئيات مطرح شود، آن وقت معلوم مي شود كه بعضي فقط ادّعا دارند! من غالباً از اين شعرهاي معاصر بي اطّلاع نمي مانم. بعضي از حضراتِ شاعر، شعر مي گويند و ادّعا مي كنند كه «ما چنين هستيم، ما چنان هستيم؛ ما در اين كشور ريشه شعريم!» در حالي كه ما مي دانيم چنين چيزي نيست. آن زمان كه وقتِ گُلِ كارِ آنها بوده، درجه دو بودند؛ بعضيهايشان درجه سه بودند؛ از اينها بهتر در اين كشور

خيلي بودند. شعر معاصر را بايد كار كرد. شما در غزل، بهتر از «رهي معيري» در زمان خودش، هيچ كس ديگر را پيدا نمي كنيد. «رهي» همان نسل متصّل به امروز است. مرحوم «اميري فيروزكوهي» هم همين طور. اينها همان شعراي برجسته اند. يا مرحوم «غلامرضا قدسي»، يا همين آقاي «قهرمان» كه الان در مشهد است و شاعر غزلسراي بسيار خوبي است. يا مثلاً آقاي «صاحبكار» در مشهد كه شاعر غير مشهوري است، ولي غزلهايش خوب و ممتاز است. يا مثلاً در كرمانشاه آقاي «بهزاد». اينها برجستگان شعر اين دوره اند. جوان شاعرِ امروز، شاعر بهتر از اينها واقعاً نمي تواند پيدا كند. ما شعراي برجسته اي داريم كه متأسّفانه نسل جوان اينها را نمي شناسد. همه اينها هم مردمان خوبي هستند؛ آدمهايي هستند كه در خطّ انقلاب و نظام و اسلامند؛ همين خطّي كه امروز ملت ايران دنبالش است. مخالفت و مباينتي وجود ندارد؛ مي توانند از آنها كاملاً استفاده كنند؛ منتها جوانان ما در كار تحقيق و تدقيق و پيگيري، قدري تنبلي مي كنند. اگر به جوانان جسارت نشود، بايد اين گونه بگوييم. در بعضي از كارهايشان، اگر يك خرده دنبال كنند و به طور جدّي بروند، مي توانند سرچشمه هاي خوبي پيدا كنند. الان در دانشگاه خودمان در تهران هم شعراي برجسته و ممتازي داريم كه كمتر به ايشان توجّه مي شود. ما در مسائل اجتماعي و سياسي، بعضاً موضعگيريهايي افراطي و تفريطي مشاهده مي كنيم كه ضررهايي را هم در پي دارد. رهنمود جنابعالي براي جوانان در اين خصوص چيست؟ از اختلاف سليقه خيلي نبايد ترسيد. اختلاف سليقه چيز بدي نيست و اشكالي هم ندارد كه حالا كه مثلاً دو سليقه سياسي وجود دارد، يك

جوان به اين سليقه معتقد باشد، ديگري به آن سليقه. آن چيزي كه مضرّ است، اقدام بي فكر و بي مطالعه و تصميم گيريهاي سريع و جوشي شدن و بي مطالعه كار كردن است. من جوانان عزيز را از اين حالت بر حذر مي دارم. جواني لزوماً به معناي سرعتِ تصميم گيري نيست. البته جواني به معناي بي باكي در اقدام هست؛ به معناي اين هست كه انسان خيلي دچار پيچ و خمهاي كاري كه مي خواهد انجام گيرد، نشود؛ اما به معناي جوشي شدن، اقدام بي رويّه كردن و اقدام نسنجيده كردن نيست. جوان مي تواند نسنجيده كاري كند، مي تواند هم سنجيده كاري كند؛ يعني كاملاً با فكر و با تأمّل كار كند. اگر اين خصوصيّت، يعني خصوصيّت تأمّل و انديشمندي و مطالعه و حقجويي وجود داشته باشد - كه همه اينها خصوصيّاتي است كه كاملاً در جوان مي تواند باشد؛ بعضيش هم مثل حقجويي، اصلاً جزو خصوصيّات جوانان است - اختلاف سليقه هيچ مانعي ندارد و موجب گمراهي نخواهد شد؛ حداقل ضررهاي عمده پيدا نخواهد شد. حالت نفي غير - اين كه انسان در مسائل اجتماعي، موضعي را اتّخاذ كند و بگويد صددرصد اين است و جز اين نيست - درست نيست؛ اين حالت خوبي نيست. البته در بعضي از اصول عقايد، بايد همين گونه بود؛ يعني بايستي با فكر دنبالش رفت و در يك نقطه ثابت و مستحكم ايستاد و قاطع گفت: اين است و جز اين نيست. در اين جا، «اين است و جز اين نيست»، بد نيست؛ خوب است. اما در مسائل اجتماعي، در مسائل سياسي، در برخوردهاي گوناگون اجتماعي، «اين است و جز اين نيست»، درست نيست. به نظر من، انسان بايستي نظرات

طرف مقابل را تحمّل كند و در مورد ترتيب اثر بر فكر و نظر خودش، سنجيده كاري را معيار و ملاك كار خويش قرار دهد. اگر اين باشد، به نظر من هيچ مشكلي وجود نخواهد داشت. در طول فعّاليتهايي كه تاكنون داشته ايد، تا چه اندازه به جوانان مسؤوليت داده ايد و چه تجربه اي از اين كار داريد؟ به نظر شما مسؤوليت جوانان نسبت به اعتلاي علمي كشور چيست؟ ضمناً آيا فاصله ما و كشورهاي پيشرفته، پُرشدني است؟ از اوايل انقلاب، در كارهايي كه در اختيار من بوده، به جوانان مسؤوليت مي دادم؛ هم در نيروهاي مسلّح، هم در كارهاي دولتي، هم در دوران رياست جمهوري. تجربه من اين است كه اگر ما به جوان اعتماد كنيم - آن جواني كه شايسته دانستيم به او مسؤوليت بدهيم و صلاحيتش را داشت؛ نه هر جواني و هر مسؤوليتي - از غير جوان، هم بهتر و مسؤولانه تر كار را انجام مي دهد؛ هم سريعتر پيش مي برد، هم كار را تازه تر و همراه با ابتكار بيشتري به ما تحويل خواهد داد؛ يعني روند پيشرفت در كار حفظ مي شود. برخلاف غير جوان كه ممكن است كار را بالفعل خوب انجام دهد، اما روند پيشرفت در آن متوقّف خواهد شد. غالباً اين گونه است. آن زمان كه ما در شوراي انقلاب بوديم، نسبت به همين موضوع، به ما و دوستان ديگري كه در آن شورا بوديم، اعتراض مي شد. افراد مسنّي - عمدتاً شصت ساله، هفتاد ساله، هفتادوپنج ساله - هم در آن شورا بودند، كه خيلي عقيده به جوانان نداشتند و مي گفتند چرا شما به جوانان رو مي دهيد و اينها را بي خود وارد كارهاي عمده

مي كنيد؟! اينها دوست نمي داشتند كه به جوانان خيلي ميدان داده شود. البته دوست مي داشتند كه جوانان از آنها اطاعت كنند و دنبالشان راه بروند! مي گفتند آنها جوانند، ما پيريم؛ بايد دنبال ما بيايند. خيلي حاضر نبودند به جوانان اعتماد كنند؛ ولي ما اعتماد مي كرديم و جواب آنها را هم در واقع با تجربه عملي اي كه مي ديدند خوب كار انجام مي گيرد و پيشرفت مي كند، مي داديم و داده مي شد. در بخش ديگري از سؤالتان، به اعتلاي علمي كشور اشاره كرديد. ببينيد؛ دوره جواني، دوره توانايي است. اين توانايي در چه چيزهايي بايد به كار برود؟ به اعتقاد من، بايد عمدتاً در تحصيل علم، در ايجاد صفاي نفس و روحيه تقوا در خود و ايجاد نيروي جسماني در خود - كه ورزش باشد - به كار رود. اين سه مورد، عمده است. يعني اگر در يك جمله كوتاه از من بپرسند كه شما از جوان چه مي خواهيد؟ خواهم گفت: تحصيل، تهذيب و ورزش. من فكر مي كنم كه جوانان بايد اين سه خصوصيّت را دنبال كنند. تحصيل، اعم از تحقيق و كارهاي علمي هم هست. چون اين نيرو در جوانان هست، بايستي در كار تحصيل علم خيلي تلاش كنند. امروزه آن طور كه شنيده ام، در دانشگاهها جوانان خيلي گُرده زير بار كار علمي سخت نمي دهند؛ اين چيز خيلي خوبي نيست. چطور ما به جواني كه تحصيل علم نمي كند، دوره دبيرستان را متوقّف گذاشته و به دانشگاه نمي رود، توصيه مي كنيم كه برو درس بخوان؛ اما به آن دانشجويي كه در دانشگاه كار علمي سخت نمي كند، توصيه نكنيم كه كار علمي بكن؟ واقعاً بيايد دانشگاه چه كند؟ بايد به دانشگاه بيايد كه

علم پيشرفت كند. به نظرم مي رسد كه جوانان بايستي در كار تحصيل علم، حقيقتاً از نيروي جوانيشان مايه بگذارند. آن سؤالي كه شما مطرح كرديد: «آيا فاصله ما و كشورهاي پيشرفته، پُرشدني است يا نه؟» من اعتقادم اين است كه بله؛ كاملاً پُرشدني است. البته ممكن است از همان راهي كه آنها رفته اند، ما نتوانيم برويم پُر كنيم؛ اما راههاي ميانبُر در دنيا الي ماشاءاللَّه وجود دارد. اين طبيعت آفرينش را كه خدا به وجود آورده، ما درست نشناخته ايم. هزاران راه وجود دارد. يك راه، همان راهي است كه اين تمدّن صنعتي كنوني دنبالش رفته و پس از هر قدمي، قدم بعدي را به دنبال آورده است. ما چرا نااميد باشيم از اين كه دريچه جديدي باز گردد و يك كشف تازه در دنيا بشود؟ يك روز الكتريسته كشف نشده بود؛ يعني در دنيا وجود داشت، اما آن را نمي شناختند؛ ناگهان شناختند و به دست آمد. بله، نيروي بخار را شناختند. قبل از آن، آتش را نمي شناختند؛ اما بعد شناختند. چرا ما نااميد باشيم از اين كه مي توان در اين دنيا چيز ناشناخته اي را مجدّداً شناخت؛ كمااين كه هر روز چيزهاي ناشناخته اي شناخته مي شود. ما بايد در اين قسمت كار كنيم و به راهي برسيم كه آن راه ما را به پيشرفتهاي علميِ سريع، كاملاً مجهّز كند. علاجش هم فقط به اين است كه جوانان، بخصوص جواناني كه اهل علم و تحصيل و تحقيق هستند، به كار سخت بپردازند. هر كاري هم بخواهيد بكنيد، در دوران جواني مي شود كرد؛ يعني در هر سه زمينه - هم در زمينه علمي، هم در زمينه تهذيب نفس، هم در زمينه ورزش -

بايد در جواني كار كنيد. البته همه مي دانند كه در دوره پيري، ورزش اين قدر تأثيري كه در دوره جواني دارد، ندارد؛ اما غالباً تهذيب نفس را نمي دانند. خيال مي كنند انسان بايد بماند، پير كه شد، عبادت و تهذيب نفس كند؛ در حالي كه آن وقت تهذيب نفس مشكل و گاهي محال است. در دوره پيري، تهذيب نفس سخت است؛ اما در دوره شما - در دوره جواني - تهذيب نفس خيلي آسان است. به هرحال، جوانان اين سه كار را بايد جدّي بگيرند. با توجّه به اين كه نوگرايي يكي از ويژگيهاي انسان به شمار مي رود و نوعاً در مسائلي از قبيل آرايش و پوشش خودنمايي مي كند، نظر جنابعالي در مورد نحوه برخورد با اينها چيست؟ دستگاههاي دولتي چه كارهايي تاكنون انجام داده اند؟ آيا موفّق بوده اند يا نه؟ در پاسخ شما، آن چيزي كه حالا مي توانم عرض كنم، اين است كه اصل گرايش به زيبايي و زيباسازي و زيبادوستي، يك امر فطري است. البته اين شايد با مقوله نوگرايي مقداري تفاوت كند. نوگرايي امر عامتري است. اين مسأله آرايش و لباس و چيزهايي كه شما گفتيد، مقوله خاصي است كه انسان - بخصوص جوان - از زيبايي و زيباسازي خوشش مي آيد و دلش مي خواهد كه خودش هم زيبا باشد. اين عيبي هم ندارد؛ يك امر طبيعي و قهري است؛ در اسلام هم منع نشده است. آن چيزي كه منع شده، فتنه و فساد است. اين زيبايي و زيباسازي، بايستي موجب اين نشود كه در جامعه انحطاط و فساد به وجود آيد؛ يعني ابتذال اخلاقي نبايد به وجود آيد. چگونه؟ راههايش مشخّص است. اگر ارتباط بي قيد و شرط

و بي بندوباري در روابط زن و مرد وجود داشته باشد، اين موجب فساد خواهد شد. اگر به صورت افراطي به شكل مُدپرستي درآيد، اين به فساد خواهد انجاميد. اگر اين مقوله زيباسازي و رسيدن به سر و وضع و لباس و امثال اينها، مشغله اصلي زندگي شود، انحراف و انحطاط است؛ مثل اين كه در دوره طاغوت، آن خانمهاي اعيان و اشراف، پشت ميز آرايش مي نشستند. فكر مي كنيد چند ساعت مي نشستند؟ شش ساعت! اين واقعيت دارد و ما خبرهاي دقيق داشتيم كه شش ساعت مي نشستند! يك انسان، اين مدّت براي آرايش صرفِ وقت كند كه مي خواهد مثلاً به عروسي برود و موي سرش را، يا صورتش را اين طوري درست كند! اگر كار به اين شكل درآيد، انحراف و انحطاط است؛ اما في نفسه، رسيدن به سر و وضع و لباس، بدون اين كه در آن خودنمايي و تبرّج باشد، عيبي ندارد. در اسلام، تبرّج ممنوع است. تبرّج، يعني همان خودنمايي زنان در مقابل مردان، براي جذب و فتنه انگيزي. اين، يك نوع فتنه است و خيلي اشكالات دارد. اشكالش فقط اين نيست كه اين دختر جوان، يا اين پسر جوان به گناه مي افتند - اين اوّليش است؛ شايد بتوانم بگويم كوچكترينش است - دنباله اش به خانواده ها مي رسد. اساساً آن گونه رابطه بي قيد و شرط و بي قيد و بند، براي بناي خانواده سمِ ّ مهلك است؛ چون خانواده با عشق زنده است. اصلاً بناي خانواده با عشق است. اگر اين عشق - عشق به زيبايي، عشق به جنس مخالف - در صد جاي ديگر تأمين شد، ديگر آن پشتوانه قوي اي كه استحكام خانواده بايد داشته باشد، از بين خواهد رفت و خانواده ها

متزلزل مي شود و به همين وضعي درمي آيد كه امروز متأسّفانه در كشورهاي غربي هست؛ بخصوص در كشورهاي اروپاي شمالي و امريكا. اخيراً امريكاييان به شدّت دچار اين مشكلند. خانواده ها متلاشي مي شوند و اين مصيبت بزرگي شده است. اين مصيبت هم در درجه اوّل، ضررش به خود خانمها برمي گردد. البته مردان هم بسيار سختيها مي كشند؛ اما بيشتر به زنان مي رسد؛ بعد هم به آن نسلي كه متولّد مي شود. اين نسل بزهكار و تبهكار موجود دنيا و امريكا را مي بينيد؟ اينها همه اش از آن جا شروع مي شود؛ يعني مقدّمه و كليد شرّي است كه دنبالش همين طور پي درپي شرور مي آيد! در اسلام، به مسأله زيبايي اهميت داده شده است. زياد شنيده ايم كه : «انّ اللَّه جميل و يحبّ الجمال»(4)؛ خدا زيباست و زيبايي را دوست دارد. در خصوص رسيدن به سر و وضع، روايات زيادي در كتب حديثي ما هست. در كتاب «نكاح» مفصّل بحث مي شود كه مرد و زن بايستي به خودشان برسند. بعضي خيال مي كنند كه مثلاً مردان بايد موي سرشان را بتراشند؛ نه. در شرع، براي جوانان مستحبّ است كه موي سر بگذارند. در روايت هست كه «الشَعر الحسن من كرامة اللَّه فأكرموه»(5)؛ موي زيبا، جزو كرامتهاي الهي است؛ آن را گرامي بداريد. يا مثلاً روايت دارد كه پيامبر اكرم وقتي مي خواستند نزد دوستانشان بروند، به ظرف آب نگاه مي كردند و سر و وضع خود را مرتّب مي كردند(6). آن زمان كه آينه به اين شكلي كه حالا هست و فراوان هم هست، نبود. جامعه مدينه هم كه فقير بود. پيامبر ظرف آبي داشتند، كه وقتي مي خواستند نزد دوستانشان بروند، از آن به جاي آينه استفاده مي كردند. اين،

نشان دهنده آن است كه سر و وضع مرتّب، لباس خوب و گرايش به زيبايي، امر مطلوبي در شرع اسلام است؛ منتها آن چيزي كه بد و مضرّ است، آن است كه اين وسيله اي براي فتنه و فساد و تبرّج شود. همان طور كه گفتم، ضررهايش تا خانواده و نسل بعد هم مي رسد. اخيراً در يكي از مجلّات امريكايي مطلبي ديدم - روزنامه هاي خودمان هم آن را منعكس كرده بودند - مبني بر اين كه دو بچه ده، دوازده ساله، در مدرسه كمين گرفته بودند و با مسلسل، يك مشت بچه و معلّم را به رگبار بسته بودند! اول هم آژير خطر كشيده بودند، تا بچه ها جمع شوند؛ بعد همه را به رگبار بسته بودند! ببينيد براي يك جامعه، چنين وضعيتي، واقعاً چقدر بد و دردآور است! جنايتي خونسردانه و از روي بي خيالي، به خاطر تربيت بد. اينها همه اش دنباله همان بي بندوباري است. جوان چگونه مي تواند حسّ نياز به هيجان را در خود ارضاء كند و از آن استفاده نمايد؟ سؤال خوبي است؛ البته دشوار هم هست؛ يعني از آن سؤالهاي آسان نيست. ببينيد؛ هيجان در منطقه خاصي است. چيزهايي هست كه هيجان در آن آشكار است. مثلاً ورزش - بخصوص بعضي از ورزشها مثل فوتبال - يك حادثه هيجاني است. طبيعت فوتبال اين گونه است و با نوع بازي واليبال و تنيس فرق دارد؛ از جهت اين كه اصلاً بافت بازي، بافتي است كه در آن، مبارزه و هيجان و امثال اينها زياد است. ورزش به طور كلّي يك امر هيجاني است. كارهاي هنري هم هيجان انگيز است؛ اما اينها آن چيزهايي است كه هيجانشان آشكار است. هيجان، فقط مخصوص

اين منطقه ها نيست. اگر جوان بتواند منطقه مورد علاقه خودش را - هرچه كه هست - پيدا كند، به راحتي مي تواند آن هيجان را در خود ارضاء كند. مثلاً آن هنگامي كه من جوان بودم و لباس طلبگي تنم بود، محدوديتهاي لباس و محدوديتهاي محيط وجود داشت؛ اما درعين حال ما هم هيجان داشتيم و آن هيجان ارضاء هم مي شد. چگونه؟ من به شعر علاقه داشتم. ممكن است باور اين براي شما خيلي سخت باشد. جلسه شعري بود كه چهار، پنج نفر دوستي كه به شعر علاقه مند بودند، دو ساعت، سه ساعت مي نشستند و راجع به شعر حرف مي زدند و شعر مي خواندند. اين براي كسي كه به اين مقوله علاقه مند است، روحيه هيجانش را به همان اندازه ارضاء مي كند كه يك فوتباليست در ميدان فوتبال، يا يك علاقه مند به فوتبال در حين تماشاي فوتبال. بنابراين، ميدانها محدود نيستند. مثال ديگر، مربوط به همان دانشجوي مهندسي است كه شما مثال زديد. شما مي گوييد او درس مي خواند و هيجان ندارد. آدم وقتي اسم درس را مي آورد، فكر مي كند درس كه هيجاني ندارد. درست است كه كلاس درس هيجان ندارد؛ اما اگر فرض كنيم يك كارگاه مجهّز در كنار كلاس درس، در دانشگاه يا بيرون دانشگاه باشد - مثل اين كه الان معمول شده كه جوانان در دوره اي از تحصيل مهندسي مي روند با كارخانجات ارتباط برقرار مي كنند - اين جوان احساس مي كند كه در اين كارگاه امكاني وجود دارد كه او مي تواند ابتكار مورد نظر خودش را و آن فكري كه به ذهنش رسيده، در اين فضا ابداع و دنبال كند. آيا فكر مي كنيد كه او هيجان كمتري خواهد داشت؟ خيلي

هيجان دارد. اين كه به برادرمان مي گفتم كار تحقيقي بكنند؛ كار تحقيقي بايد از روي عشق و شوق باشد. آن كار تحقيقي كه آدم را مجبور كنند و بگويند تحقيق كن، البته چيز خشكِ بي هيجاني خواهد بود؛ فايده اي هم ندارد. اما در همان رشته اي كه شما آن را دوست داريد و به آن علاقه منديد؛ براي آن در كنكور شركت كرده ايد، در دانشگاه درسش را مي خوانيد و استاد خوبي هم داريد، حالا كارگاه مجهّزي هم در كنار دستتان هست كه مي توانيد نتيجه آن فكر و نوآوريهايي را كه داريد، آن جا ببريد و تحقّق ببخشيد؛ اين خيلي خوب است. من مي خواهم اين طوري بگويم كه نبايد اين را به عنوان يك سؤال و يك نگراني در ذهنمان بياوريم كه هيجان جوانان را چگونه ارضاء كنيم؛ نه. اگر در بخشهاي مختلف، ميدان زندگي باز باشد، جوان خودش به آن جايي مي رود كه علاقه دارد هيجان خودش را ارضاء كند. كاري كه ما بايد به عنوان مسؤولان كشور بكنيم و نيز همه كساني كه مي توانند و به كشور علاقه مندند - اعم از دولت و غير دولت و بخشهاي مخصوص جوانان - اين است كه ميدان براي فعاليت صحيح و سالم جوانان باز شود. حالا مثلاً جواني به مقوله ادبيّات علاقه مند است، يا جواني به مقوله اقتصاد علاقه مند است. طبيعتاً اقتصاد آزمايشگاه ندارد؛ اما ناگهان اعلام مي شود كه فلان اقتصاددان كشور يا خارج از كشور، در فلان جا جلسه درس يا سمينار دارد و مي خواهد سخنراني ايراد كند. اين براي جواني كه به اين مقوله علاقه دارد، خيلي معنا دارد. بليط بگيرد، فوراً برود خودش را برساند و از استاد سؤال كند. اينها

همه اش هيجان است. يعني اگر به توفيق الهي، با همين روندي كه از اوّل انقلاب هم پيش رفته، ميدان كار و فعّاليت در مقابل جوانان گشوده شود، جوانان خواهند توانست آن هيجان جواني را كه جزو بركات جواني است، ارضاء كنند. البته قبول مي كنم كه به خاطر گرفتاريهايي كه تاكنون وجود داشته، به قدر نوزده سال پيش نرفته است. از اين نوزده سال، هشت سالش واقعاً جنگ بوده؛ دو، سه سال اوّلش، ناآگاهي مسؤولان و عدم ورود و عدم تجربه بوده؛ بعد يواش يواش راه افتاده است. شما هنرمند هستيد و الحمدللَّه چهره شما هم آشناست و ما شما را در تلويزيون ديده ايم. عزيزان من! شما هنرمندان خيلي مي توانيد به مردم خدمت كنيد. مردم از شما مي توانند ياد بگيرند. اگر هنرمند حقيقتاً آن تقوايي را كه من گفتم، داشته باشد؛ يعني وقتي شما اين حركت را انجام مي دهيد، اين بخش را اجرا مي كنيد، يادتان باشد كه يك عدّه جوان، يك عدّه كودك، يك عدّه زن و مرد به شما نگاه مي كنند و نگاه خواهند كرد و از اين چيزي خواهند آموخت و در صدد باشيد كه كارتان خوب و متعالي باشد، من خيال مي كنم شما خيلي مي توانيد خدمت كنيد. هنر، زبان رسايي دارد كه هيچ زباني به رسايي آن نيست. نه زبان علم، نه زبان معمولي و نه زبان موعظه، به رسايي زبان هنر نيست. يكي از رازهاي موفقيت قرآن، هنري بودن آن است. قرآن خيلي در اوج هنر است؛ فوق العاده است؛ واقعاً آن وقت مردم را مسحور كرد، والّا اگر پيامبر اكرم بدون زبان هنري مي نشست با مردم همين طور حرف مي زد، البته عدّه اي علاقه مند

پيدا مي كرد؛ اما آن صاعقه، آن رعد و برق و آن توفان، ديگر به وجود نمي آمد. اين هنر است كه اين كارها را مي كند. آثار هنري اين گونه است. الان هم كه آدم شعر حافظ را مي خواند، مي بيند چيز عظيمي است؛ تأثيرگذار است. آن وقت اين هنرهاي نمايشي، از شعر و ادبيّات هم تأثيرشان تندتر است. البته نمي دانم ماندگارتر است يا نه. ممكن است مثلاً آدم بگويد در جاهايي ماندگارتر هم هست يا نيست؛ اما به هرحال اثرش سريعتر و قاطعتر و كوبنده تر است. شما خوب مي توانيد اثر بگذاريد. من خواهش مي كنم، آن كساني كه اين فيلمنامه ها و اين سناريوها را مي نويسند، آن كساني كه بازي مي كنند، آن كساني كه كارگرداني مي كنند، آن كساني كه فضاسازي مي كنند، آن كساني كه طرّاحي لباس مي كنند - كه يكي از چيزهاي بسيار مهم در كارهاي هنري كه كمتر هم به آن توجّه مي شود، طرّاحي لباس است؛ چون اين لباسي كه شما مي پوشيد، براي يك عدّه الگو مي شود و جاذبه دارد - بدانند كه چه كار مي كنند؛ فكر عواقبش را بكنند. به هرحال زمينه خيلي خوبي است. ان شاءاللَّه موفّق باشيد. چرا در ورزش، سياستهاي كلاني مشاهده نمي شود و از ورزش به عنوان يك ابزار قوي در برابر تهاجم فرهنگي استفاده نمي گردد؟ مطالبي كه شما در مورد كمبودهاي كار در امر ورزش مي گوييد، كاملاً درست است. روي ورزش كار نشده است. دو كمبود بزرگ در پرداختن به ورزش وجود دارد: اوّل، برنامه ريزي كلان و تصميم گيري اساسي در مورد گزينش ورزشي كه بايد براي آن سرمايه گذاري كرد. بالاخره جامعه ايراني اقتضايي دارد، استعدادي دارد. كدام ورزشها بايد مورد توجّه قرار گيرد؟ و با چه

روحيه و پيگيري اي؟ در همين خصوص، من يكي، دو سال پيش، با ورزشكاران و مسؤولان ورزش كشور مفصّل صحبت كردم. من عقيده ام بر اين است كه اگر ما در اين بخش سرمايه گذاري كنيم و درست بينديشيم و تدبير نماييم، بلاشك در ميدانهاي ورزشيِ دنيا همان اتّفاقي خواهد افتاد كه در جنگ به وسيله بسيجيها و سازمانهاي نظامي ما - كه از همه تجهيزات مدرن دنيا تقريباً منقطع بودند - اتّفاق افتاد. ديديد كه در جنگ چه كردند و چه افتخاري آفريدند! همين الان در ورزشِ واليبال جانبازان و معلولان، همين اتّفاق افتاده است و اين برادران مرتّب افتخار مي آفرينند. يا مثلاً در كُشتي، خود شما و برادرتان و بعضي از برادران ديگر، واقعاً افتخارات بزرگي را به كشور داديد. ما در همه ميادين ورزشي مي توانيم اين گونه باشيم. هيچ دليلي ندارد كه ما در فوتبال، يا در واليبال، يا در اسب سواري، يا در بعضي از ورزشهاي سنّتي خودمان - مثل چوگان - يا در ورزشهاي انفرادي رزمي، يا در شنا، نتوانيم به مصاف ورزشكاران برجسته دنيا برويم. علّت اين كه اين وضعيت نابسامانِ فعلي وجود دارد، آن است كه بر روي تربيت و پيشرفت و استفاده از تكنيك، برنامه ريزي نشده است. اين يك اشكال است. اشكال دوم - كه آن هم به اين اشكال كاملاً مرتبط است - كمبود فضاي معنوي و فرهنگي در ورزش است. يعني در محيط ورزش، سعي نشده فضاي فرهنگي اسلامي و سالمي حاكم باشد. نه اين كه ورزشكاران ما آدمهاي خوبي نيستند؛ نخير، آدمهاي بسيار خوب و مؤمن و متّقي و پرهيزكار در ميانشان هست؛ منتهي فراتر از اين بايد باشد. محيط

ورزشي ما بايد محيط عفيفي باشد. عفّت، معناي خيلي عجيب و وسيعي دارد. سلامت نفس يك انسان، در هرجايي خودش را نشان مي دهد. محيط ورزش، بايد محيط عفيف باشد. در آن بايستي هرزگي، شلختگي و هر چيز غير عفيفانه مشاهده نشود. ما بايد اين فضا را در محيط ورزشمان به وجود آوريم و اگر اين باشد، در دنيا خواهد درخشيد و ورزش ما ستاره خواهد شد. شما ببيند، الان همين فيلمهاي ما كه به جشنواره هاي جهاني مي رود، آن نقطه اي كه اين فيلمها براي داوران و تماشاچيان بيشتر جذاب است، عفّتي است كه در فيلمهاي فارسي فعلاً هست. حالا بعضي از كارگردانان و فيلمسازان به طور طبيعي دنبال آنند، بعضي هم عفت به آنها تحميل مي شود، ناچارند كه زن و مرد و روابط خانوادگي را آن طوري كه فعلاً فضاي جمهوري اسلامي مي پسندد، پديد آورند؛ همين است كه در دنيا گُل مي كند. برخلاف تصور خيليها، دنيا از اين بي بندوباري و ولنگاري و هرزه گري خوشش نمي آيد؛ خسته شده است. اين حالت عفّت و نجابت و سلامت و حيا و اين چيزي كه طبيعيِ ايرانيها هم هست، اسلام هم همين را توصيه كرده است. اين را ما هم بايد در محيط ورزش و در محيطهاي ديگر حاكم كنيم. اين، فضاي معنوي - فرهنگي ورزش خواهد شد؛ همان چيزي خواهد شد كه شما مي گوييد براي رفتن به مصاف تهاجم فرهنگي، بايستي متمسّك به فرهنگ خودي شويم و كاملاً درست است. بنابراين، اگر در عالم ورزش، مسؤولان ورزش به اين دو كار بپردازند - يعني از يك طرف، رسيدن علمي، برنامه ريزي دقيق براي ورزش از همه جهت؛ گزينش، تكنيك، كار، تربيت،

تمرين و از طرف ديگر، رسيدن به فضاي فرهنگي ورزش - من خيال مي كنم كه محيط ورزشي ما پيش خواهد رفت و خيلي هم خوب خواهد شد. البته من خواهش مي كنم كه جوانان ما منتظر آن روز نمانند و نگويند وقتي ورزش آن طوري شد، بعد ما مي رويم ورزش مي كنيم؛ نه. جوانان بي استثناء ورزش كنند. حالا وقتي مي گوييم جوانان، معنايش اين نيست كه غير جوانان نبايد ورزش كنند؛ نخير، غير جوانان هم بايد ورزش كنند. البته ورزش براي جوان دستاوردهاي زيادي دارد كه من چون اينها را مكرّر گفته ام، ديگر نمي خواهم تكرار كنم. براي پيران هم ورزش واجب است؛ براي كساني كه از سنين جواني - از چهل سالگي و پنجاه سالگي - عبور كرده اند، ورزش واجب است و بايد ورزش كنند. چرا مركز مشخّصي براي سياستگذاري در امور جوانان وجود ندارد؟ چرا بخشهاي مختلف، در مسائل جوانان - مثل ازدواج - با هم هماهنگ نيستند؟ البته اين تا حدودي انجام شده است؛ يعني همين «شوراي عالي جوانان» كه تشكيل شد، قدم اوّل در اين راه بود و من اميدوارم كه اين قدم اوّل، ما را به قدمهاي بعدي هم برساند. البته بي شك بعضي از دستگاهها هم مثل آموزش و پرورش، مثل آموزش عالي يا پزشكي، به مسائل جوانان مرتبطند؛ ليكن آن مركز ستادي كه مي تواند به شكل همه سونگر و جامع به مسائل جوانان نگاه كند، پايه اصليش همين «شوراي عالي جوانان» است كه به نظر من برادران تا به حال، در آن حدّي كه به عهده آنهاست، خوب هم كار كرده اند. آنها بايد كار ستادي بكنند؛ كار اجراييش را بايد دستگاهها انجام دهند. اين «منشور

جوانان»ي كه آقايان در سال گذشته تهيه كردند و پيش من آوردند، چيز بسيار خوب و جامع و مفيدي بود و مي تواند پايه عملي منطقي خوبي باشد براي اين كه دستگاههاي جمهوري اسلامي بر اساس آن كار كنند. البته مسأله ازدواج كه شما گفتيد، دولت يا همين «شوراي عالي جوانان» مي توانند فكرهايي درباره آن بكنند؛ ليكن مسأله ازدواج، يك مسأله كاملاً فردي و شخصي است. خانواده ها بايد فكر كنند؛ دستگاههاي دولتي و عام، بايد توصيه هاي عمومي بكنند. من خودم توصيه ام اين است كه ازدواج را آسان بگيرند؛ مهريه ها زياد نشود؛ جهيزيه ها سنگين نشود؛ در مراسم مهمانيها، خيلي ريخت و پاش نشود و اسراف آميز نباشد. بايد روي اين كار شود. چقدر خوب است كه از لحاظ فرهنگي و هنري تبليغ شود، تا مردم اينها را فرا گيرند. اگر اين را فرا گرفتند، من فكر مي كنم كه ازدواج آسان خواهد شد. سنين ازدواج هم، نه به آن شوري شور بايد باشد كه بعضيها فكر كردند بايد در سنين كاملاً جوانيِ زودرس باشد - نه اين كه من آن را نفي كنم؛ ايرادي ندارد. اگر كسي خواست در آن سنينِ خيلي زود هم ازدواج كند، هيچ اشكالي ندارد؛ اما حالا لزومي ندارد كه ما اصرارمان را روي آن ببريم - نه هم به آن بي نمكي كه غربيها انجام مي دهند و در سن سي، چهل سالگي ازدواج مي كنند. البته به نظر من، از بس خودخواهيهايي حاكم هست، اگر مرد سي، چهل، پنجاه سالش باشد، ايرادي نمي بيند كه با دختر جواني ازدواج كند؛ يعني آن سنين بالا متعلّق به مردان است. باز او هم دنبال يك زن جوانتر از خودش با فاصله هاي

سنّي زياد مي گردد؛ كه اينها البته در آن جاها هست و همينها هم موجب مي شود كه ازدواجها بي پايه باشد؛ لذا آدمِ تنها در كشورهاي غربي خيلي است؛ انسانهايي كه همه عمرشان را تنها زندگي مي كنند؛ چيزي كه در ايران و ساير كشورهاي اسلامي خوشبختانه خيلي كم است. علي ايّ حال، بايستي قدري ازدواج را آسان بگيرند و دنبال تشريفات نباشند، تا راحت بتوانند جوانان را به مرحله ازدواج نزديك كنند. بايد در خانواده ها و در خودِ جوانان و در خودِ دختران و پسران، همّت به وجود آيد. امتناع از ازدواج نبايد باشد. البته اگر دولت بتواند تسهيلاتي هم فراهم كند، خيلي خوب است. من هميشه دنبال اين بوده ام و به مسؤولان هم هميشه براي مسكن و وام و ساير نيازهاي زندگي جوانان سفارش كرده ام. ما اينها را مفروض مي گيريم؛ اما مي خواهم بگويم كه مسؤوليت اين كار در درجه اوّل، مسؤوليت خانوادگي و شخصي است. به نظر شما چه راههايي براي حفظ ارزشها و انتقال فضاي معنوي زمان جنگ به جوانان امروز وجود دارد؟ همين حرفهايي كه شما زديد، همه اش درست است. من هم به همين مطالبي كه جنابعالي گفتيد، اعتقاد دارم و به وجود امثال شما افتخار مي كنم. بحث اشخاص نيست؛ بحث آن روحيه هاست، بحث آن نيّتهاست، بحث آن حيات مجدّدي است كه اين انقلاب و اين آزمايشهاي دشوار به كشور ما داد. در قضيه فتح بستان در سال 1360، امام رضوان اللَّه عليه پيامي دادند، كه در آن پيام، تعبير «فتح الفتوح» بود. بعضي خيال كردند كه «فتح الفتوح»، جنگ بستان است؛ اما امام آن را نمي گفت؛ امام مي فرمود: - به اين مضمون - «فتح الفتوح»، فتح يا ساختن

اين جانهاي آگاه و بيدار است. واقعاً بزرگترين فتح جمهوري اسلامي اين بود كه توانست اين جوانان را به اين مرحله از عظمت و اعتلاي روحي برساند كه بتوانند احساس خودباوري كنند و بايستند و در مقابل تهاجم عظيم يكپارچه دنيا، از كشور و از موجوديتشان و از اسلام دفاع كنند؛ كه مظهرش جنگ تحميلي بود و تا الان هم ادامه دارد. الان هم ما در مقابل تهاجم دنيا قرار داريم. من بعضي از اين مطبوعات و روزنامه ها و آدمهاي نو به ميدان رسيده بي خبر از همه جا - حمل بر صحّتش، بي خبر است؛ والّا مغرض - را مي بينم. اينها خيال مي كنند اين هنري است كه ما كشور را به حالت ابتذال قبل از انقلاب بكشانيم. در اين جهت سعي مي كنند. چقدر غفلت است! چقدر تأسّف آور است! جوانان ما در دوره جواني توانستند خود را از آن تخديري كه فضاي كشور شده بود، خلاص كنند؛ حركتي كنند و ايران را نجات دهند. ايران رفته بود؛ ما گم شده بوديم؛ ما زير دست و پاها له شده بوديم. سيل گنداب فرهنگ غربي - كه مقدّمه سلطه اقتصادي و سياسي و استعمار به معناي حقيقي كلمه بود - در واقع ما را از بين برده بود. وسط زمين و هوا، دست قدرتمند انقلاب و اسلام، به وسيله همين جوانان، كشور را نجات داد. عدّه اي مي خواهند اين دوره افتخار آميز به فراموشي سپرده شود و مردم به همان حال تخدير قبلي برگردند. اين حالت را چه كسي مي خواهد؟ دشمنانِ اين كشور و اين ملت مي خواهند. به نظرم اين را شايد در يك سخنراني هم گفته باشم. همين اخيراً

- قبل از عيد - در يكي از مجلّات امريكايي، سرمقاله اي به وسيله يك نويسنده معروف امريكايي نوشته شده بود كه خلاصه اش اين بود كه براي مقابله با كشورهايي مثل ايران - كه او البته تعبير زشتي مي كند؛ مثلاً ياغي - ما نمي توانيم از راههاي نظامي و اقتصادي عمل كنيم؛ اينها راههاي تجربه شده و شكست خورده است؛ از راههاي فرهنگي بايد وارد شويم. تصريح هم مي كند. مي گويد چگونه بايد وارد شويم؟ در وسط همان صفحه، عكس كاملاً عريان يك زن را كشيده و گفته از اين طريق! گفته اينها را بايستي ترويج كنيم، تا بتوانيم بر آنها فائق آييم. راست هم مي گويد؛ راه اين است! متأسّفانه عدّه اي نمي فهمند در كشور چه كار مي كنند! البته به حول و قوّه الهي نمي گذاريم و نخواهند توانست. ما اجازه نمي دهيم اين خيانت را به اين كشور و اين انقلاب انجام دهند و به پايان ببرند. اما اين هوسها در سرشان هست؛ مي خواهند مردم را به آن روز بدبختي و سيه روزي اين كشور برگردانند. به نظر من، جوانان ما امروز هم خدايي و مؤمن و باصفايند. شما ببينيد دانشگاههاي ما چگونه است؛ ببينيد كارگاههاي ما چگونه است؛ ببينيد فضاي كشور چگونه است! شما ببينيد در روز راهپيمايي بيست ودوم بهمن يا روز قدس، اكثريت اين جمعيتي كه مثل سيل به خيابانها مي آيند، چه كساني هستند؛ همين جوانانند. همان روح الهي، همان انگيزه و صاعقه الهي، هنوز هم در كشور وجود دارد و باز هم كارساز است. همين روحيه، باز هم كشور را به ساحل نجات خواهد رسانيد. همين الان بلاشك ما گرفتاريها و مشكلاتي در زمينه اقتصادي و غيره داريم.

اينها يك روز تمام خواهد شد؛ اما آن عامل تمام شدن اين گرفتاريها، جز همين روحيه معنوي و تمسّك به اسلام و انقلاب، چيز ديگري نخواهد بود. باز هم همين دختر و پسرِ جوانند كه كشور را نجات خواهند داد. من بارها گفته ام كه نسل جوان، گره گشاي دوره هاي سخت و محنتهاي بزرگ است و وقتي وارد ميدان مي شود - كه الحمدللَّه امروز هم در ميدان است - گره هاي ريز و سخت گشوده خواهد شد. جوانان ما، مؤمن و متديّن و علاقه مند به كشورشان و علاقه مند به اسلامند و با سلطه امريكا و با سلطه بيگانه مخالفند. همين كارساز خواهد بود. اين توطئه هايي هم كه مي كنند و ترفندهايي هم كه مي شود، اثري ان شاءاللَّه نخواهد بخشيد. ان شاءاللَّه كه خداوند هم كمك خواهد كرد. حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه هم ان شاءاللَّه پشتيبان اين راه و اين كار و اين جوانان خواهد بود. در خاتمه، نكته اي را هم يادآور مي شوم: اين كارهايي كه جوانان مي كنند، كوچك نيست. همين درس خواندني كه من مي گويم، همين كار تحقيق، همين كار هنري، همين كار ورزشي، اينها كارهاي كوچك نيست. من خواهش مي كنم كسي كه اين كارها را انجام مي دهد، تصوّر نكند كه كارش كوچك است؛ نه. همين كار در مجموعه كلان كشور، به يك عنصر تعيين كننده تبديل مي شود. فرضاً هنرمندي به تنهايي تصميم مي گيرد كه يك كار هنري برجسته ارائه دهد. او نمي تواند بگويد كه من يك كار فردي انجام مي دهم؛ خودم تنها هستم و اين كار كوچكي است؛ نه. شما كارتان را كه خوب انجام داديد، اگر صد نفر ديگر مثل شما فكر كنند، همان اعتلاي عظيم و همان كار بزرگ اتّفاق

خواهد افتاد. عين همين مسأله، در باب ورزش است؛ عين همين مسأله، در باب درس خواندن و در باب تحقيق است؛ عين همين مسأله، در باب كارهاي خاص جوانان است. اين، درست مثل روز راهپيمايي است. اگر همه بگويند كه حالا من يك نفر چه تأثيري دارم، اين سيل عظيم ميليوني در روز بيست ودوم بهمن يا در نماز جمعه راه نمي افتد؛ اما هر كس احساس مي كند كه تكليف خودش را انجام مي دهد. من مي خواهم تأكيد و تكرار كنم كه كار تك تك اين جوانان - هر جا و در هر زمينه اي كه كار مي كنند؛ در زمينه قرآن، در زمينه معلومات، در زمينه معارف، در حوزه، در دانشگاه و در كتاب نويسي - كاري مهم است؛ همان كاري است كه ان شاءاللَّه كشور را به اعتلاء خواهد رساند. ان شاءاللَّه موفق باشيد --------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، خطبه 16 2) بقره: 2 3) انسان: 8 و 9 4) بحارالانوار، ج 10، ص 92 5) بحارالانوار، ج 76، ص 83 6) بحارالانوار، ج 79، ص 307

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار كارگران و معلّمان در آستانه روز كارگر و روز معلّم

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار كارگران و معلّمان در آستانه روز كارگر و روز معلّم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه شما برادران و خواهران عزيز معلّم و كارگر و جمع گرامي اي كه در اين جا حضور داريد، خوشامد عرض مي كنم. اميدوارم اين روز كه توأماً روز تجليل از دو قشر بسيار ارزشمند در جامعه ماست و امسال با آغاز محرّم الحرام - اوّلين ماه سال هجري قمري - و ايّام يادآوري عزّت و عظمت حسين بن علي عليه السّلام و نداي حق طلبانه ايشان مصادف است، براي همه شما روزي ميمون باشد و ان شاءاللَّه منشأ بركات الهي باشد. از اين جوانان عزيز هم

كه اين سرودها را خواندند - بخصوص سرود معلّم، كه سرود بسيار خوب و مؤثّري بود - تشكّر مي كنم. البته بايد عرض كنم يكي از سخت ترين لحظات براي من، لحظاتي است كه مي بينم كساني نسبت به اين بنده ضعيفِ حقير، ستايشهايي را مطرح مي كنند. من خودم را اهل آن ستايشها نمي دانم و احساس خجلت مي كنم. اميدوارم خداي متعال با شما بر طبق حسن ظنّتان رفتار كند و ان شاءاللَّه ما را هم همان طور كه حسن ظنّ شماست، قرار دهد. قشر كارگر كه يكي از دو قشر مطرحِ امروز است، از اين جهت منزلت عظيم اجتماعي و الهي دارد كه به وظيفه كار كردن - كه يك وظيفه انساني از سوي پروردگار است - عمل كند. درست بايد به اين نكته توجّه كرد كه نفس كار كردن، يك وظيفه است. آن كس كه به اين وظيفه عمل مي كند و به كار مي پردازد، محترم و عزيز و پيش خدا مأجور است. بعضي تصوّرشان اين است كه زماني انسان پيش پروردگار اجر دارد، كه از اين كاري كه مي كند، هيچ قصد ديگري غير از امتثال فرمان الهي نداشته باشد. به گمان من، كساني هم كه براي گذران زندگيشان كار مي كنند، پيش خداي متعال مأجورند؛ چون نفس كار، عزيز و بزرگ و براي سرنوشت انسان تعيين كننده است. پس، در درجه اوّل، كارگران عزيز ما هنگامي كه مشغول كارند - هر نوع كار سازنده اي - بايد احساس كنند كاري انجام مي دهند كه مورد رضاي خداست و وظيفه انساني است. حال بعد از آن كه دانستيم نفس كار - هر نوع كاري - يك وظيفه است و بيكاري ممنوع و خلاف وظيفه شمرده

مي شود، بايد توجّه داشته باشيم كه امروز كارگر ايراني با كار خودش، دو طريق ديگر براي جلب رضاي پروردگار دارد: يكي اين است كه با اين كار او، مردم، هم ميهنان، كشور، ملت و مسلمانان بهره مند مي شوند. هر كاري كه شما انجام مي دهيد، توجّه كنيد كه از آن، اين مردم مؤمن و مسلمان، يا مستقيماً و يا غير مستقيم منتفع مي شوند. فرض بفرماييد محصول كار شما به خارج از كشور صادر شود و درآمد آن به كشور برگردد. مسلّماً مردم و نظام اسلامي و كشور عزيز از آن منتفع مي شوند. اين، يك عنوان براي ثواب و قصد تقرّب الي اللَّه است. عنوان ديگر اين است كه اين كاري كه شما مي كنيد، كشور را از بيگانگان - كه بسياري از آن بيگانگان، فقط بيگانه و غريبه نيستند، بلكه دشمن هم هستند - بي نياز مي كند. به گمان من، يكي از بزرگترين جرائم و گناهان رژيم محمّدرضا پهلوي، عبارت بود از اين كه كشور را از لحاظ فنّي، صنعتي و اقتصادي، وابسته نگهداشت و وابسته تر كرد. سرنوشت يك كشور را در نانش، در گندمش، در سيلوي گندمش، در وسيله آرد كردن گندمش، در مواد غذاييش و در همه چيزش، به خارج وابسته كرد! شما از اين مواد غذايي و نان بگيريد، تا ساير چيزها، ايران به خارج از مرزها وابسته شد؛ به طوري كه اگر يك وقت دشمنان اراده كنند، بتوانند اين ملت را از همه چيز محروم كنند. كسي كه اين طور كشوري درست كند و اداره نمايد و به اين جا برساند، خيانتي مرتكب شده است كه هيچ خيانت ديگري جز آن كه در همين سطح باشد، با آن قابل مقايسه نيست.

امروز شما با كار فعّالي كه انجام مي دهيد - در گزارش وزير محترم اين بود كه نوآوري و اختراع و ابتكار و اين چيزها هم در كارها هست، كه بسيار مهم است - كشور را از وابستگي نجات مي دهيد. پس، شما كارگر عزيز توجّه كنيد علاوه بر اين كه كار، خودش عبادت و وظيفه و ثواب است، با اين كاري كه انجام مي دهيد، دو جهت ديگر براي تقرب الي اللَّه وجود دارد: يكي انتفاع مردم و ديگري استغناء مردم از بيگانگان. پس، قصد خدا كنيد و بدانيد كه اين كار شما و اين حركتي كه انجام مي دهيد، با اين نيّت و قصد، شما را به خدا نزديك مي كند. حقيقت اين است كه در كشور و در نظام ما، كارگري بايد به عنوان يك افتخار محسوب شود. از اوّلِ انقلاب خيلي سعي كردند كه دستهاي كارگر را از كار دور كنند، ببُرند، محيط كار را متشنّج كنند؛ اما شما مقاومت كرديد. در مقابل توطئه هاي دشمنان، كارگر مسلمان و مؤمن، براي خير كشورش مقاومت كرد و ايستاد و تا امروز بحمداللَّه آنچه كه در هر صحنه اي از صحنه هاي توليدي و صنعتي و پيشرفتها و اختراعات و ابتكارات به وجود آمده است، به بركت همين ايستادگي است. البته مسؤولان امر بايد سطح كار را بالا ببرند و به كيفيّت كار ارتقاء دهند؛ به گونه اي كه كار ايراني در دنيايي كه با كارهاي گوناگوني سر و كار دارد، امتيازي داشته باشد. وقتي گفتند اين جنس از ايران آمده است، همه بدانند كه اين جنس، جنس خوب و محكم و قوي اي است. بايستي رتبه كار بالا برود و ارتقاء پيدا كند؛ همچنان كه

دستگاههاي ذي ربط بايستي به امور كارگران و مشكلات آنان با جدّيت و دلسوزي برسند كه البته من مي دانم مسؤولانِ امور كارگري كشورمان، حقيقتاً مردماني دلسوز و علاقه مند به قشر كارگرند؛ خودشان را با آنها يكي مي دانند، از آنها مي دانند و تلاش خودشان را مي كنند. اين، نعمت بزرگي است كه انسان بتواند با كار خود به خداي متعال تقرّب جويد. در مورد معلّمان عرض مي كنم كه معلّم هم خود يك كارگر است، با كاري از نوع فرهنگي و معنوي كه البته بسيار هم باارزش است. يك نكته در باب معلّم هست و آن اين است كه همه انسانهاي يك جامعه پيشرفته و يك جامعه اسلامي، رهين معلّمند. امروز شما در اين كشور ملاحظه كنيد! هر كس از كساني كه به جايي رسيده اند و توانسته اند كار بزرگي بكنند و خدمت بزرگي انجام دهند - اين بزرگان، اين سرداران، اين شهدا، اين علما، اين برجستگان و فرزانگان و مسؤولان عالي رتبه، تا برسيد به شخص امام بزرگوار راحل - همه رهين منّت معلّمند؛ چون معلم اينها را تربيت كرده است. معلّم دوران كودكي اينها را پوشانده و شخصيت آنها را شكل داده است. اين معلّمان چقدر عزيزند! اين شغل معلّمي چقدر ارزشمند است! اين مرتبه تعليم چقدر والا و بلند است، كه همه انسانهاي فرزانه، انسانهاي بزرگ و برجسته، هرجايي كه باشند، خود را پرورده دست معلّم مي دانند و سايه معلّم را بر سر خودشان حس مي كنند! سلام بر شما اي معلّمانِ دوران جواني و نوجواني كودكي ما! شما چه حقّ بزرگي بر گردن ما داريد! چه كار بزرگي براي ما انجام داديد! براي همه انسانهايي كه مشغول كار

و تلاشند و خدمت و حركتي مي كنند، چه كار برجسته اي انجام داديد! اين، مقام معلّم است. معلّمي كه در دورترين نقطه در يك روستا، در يك كلاس ابتدايي مشغول تدريس است، بايد بداند كه بزرگترين كارها را انجام مي دهد و انسان مي سازد. عزيزترين فرآورده عالم خلقت، انسان خوب و انسان پاكيزه است. همين انسان اگر بد تربيت شود، از بدترين بدهاي آفرينش، از حيوان درنده، از وحشي و از جماد پست تر است. معلّم كسي است كه انسان را آن چنان پرداخت مي كند كه گوهر وجود و نورانيت او، تلألؤ كند و خود را نشان دهد. ببينيد اين شغل چقدر عظيم و باارزش است! هم خود معلّمان بايستي به عظمت كاري كه دارند، توجّه كنند و بر اين شغل، خدا را سپاس گويند و هم آحاد مردم بايد با اين ديد، قدر معلّمان را بشناسند. معلّم مقام بسيار بالا و والايي دارد. هرچه اين مسؤوليت بزرگتر است، اين مقام بالاتر، اين شأن رفيعتر، و احساس مسؤوليت هم بايستي به همين نسبت بالاتر باشد. امروز اين انقلاب عظيمِ توفان واري كه توانست كاخهاي ظلم را در دنيا بلرزاند - انقلاب كبير اسلامي ما - در حدّي از رشد رسيده كه دستگاه استكبار را تا اعماق وجودش به طور جدّي به وحشت انداخته است. از اوّل هم از اين انقلاب وحشت داشتند؛ اما خود را تسلّا مي دادند و مي گفتند اين انقلاب باقي نخواهد ماند و از بين خواهد رفت؛ تجربه پشت سر تجربه! اوّل كه انقلاب پيروز شد، مي گفتند شش ماه بيشتر باقي نمي ماند. بعد گفتند دو سال بيشتر باقي نمي ماند. بعد كه جنگ تحميلي شروع شد، گفتند جنگ

طولي نمي كشد كه انقلاب را به زانو درمي آورد. بعد كه هشت سال با همه وجود و از همه طرف، مهاجمِ به اين كشور را كمك كردند، ديدند كه ايران اسلامي محكم و استوار مثل كوه ايستاد و مهاجمان را بدون اين كه يك قدم در خاك ايران دستاورد داشته باشند، پس راند و باافتخار مرزهاي خودش را مستحكم و استوار نگهداشت. اين، شوخي نيست. آنها پس از جنگ، باز خود را دلخوش كردند و گفتند آن زمان جنگ بود، هيجان و احساسات داشتند، نمي شد كاري بكنيم؛ اما در دوران سازندگي، آنها را به خودمان وابسته مي كنيم. كاري مي كنيم كه در دوران سازندگي، آنها را از آن طرف برگردانيم و از انقلاب، بيزار و بيگانه كنيم. هشت سال هم دوران سازندگي گذشت. مردان سازندگي، انسانهاي علاقه مند و مؤمني كه توانستند در اين هشت سال براي كشور كار كنند - كه آنها هم به جاي خود، در اين ميدان عظيم، سرداراني محسوب مي شدند - كاري با استحكام و باقدرت و بدون اتّكاء به بيگانگان انجام دادند. نتيجتاً در دوران سازندگي هم نتوانستند اين كشور را وابسته كنند. از همه طرف امتحان و آزمايش كردند؛ اما از همه طرف درمانده شدند! امروز دستگاه استكبار حقيقتاً با همه وجود، از هيمنه و هيبت اين انقلاب عظيم و اين ملت بزرگ، خائف و لرزان است. ملتي با اين عظمت؛ همين ملتي كه نوزده سال با اين همه سختيها مقاومت كرده است، ديديد كه امسال بيست ودوم بهمن - سالگرد انقلاب - را با چه شكوهي برگزار كرد! ديديد كه اين ملت، مظاهر انقلاب را چگونه گرامي مي دارد! ديديد كه علي رغم آن همه

تلاش دشمنان، جوانان ما، دانشجويان ما، كارگران ما و قشرهاي مختلف مردم، چگونه مظاهر مذهب را، دين را و تعبّد را بزرگ مي شمارند! اينها را دشمن هم ديد. دشمن هم اعتكاف دانشجويان در مسجد دانشگاه را ديد؛ مساجدِ پُر از معتكفان را كه اكثر آنها جوانان بودند، ديد. دشمن از اينها مي لرزد. همه اينها ابعاد مختلف عظمت اين انقلاب، عظمت آن پيام و عظمت آن امام است. امروز تنها يك راه براي دشمن باقي مانده است - اين را، هم شما معلّمان، هم شما كارگران، هم مسؤولان، و هم آحاد مردم توجّه كنند - آن راه، عبارت است از محاصره تبليغاتي. اين تنها راهي است كه دشمن مي خواهد با همه توان و قواي خود، آن را آزمايش كند. البته تا الان صدها راديو و روزنامه و مجلّه و تلويزيون و وسايل گوناگون ارتباط عليه اين انقلاب و مفاهيم اين انقلاب در همه دنيا راه انداخته اند و داخل ايران هم گسترش داده اند - در اين شكّي نيست - اما مي خواهند همين را چند برابر كنند و مي كنند و همين الان مشغولند. هدف چيست؟ هدف اين است كه مردم را نسبت به اين پايه مستحكم ايماني متزلزل كنند؛ البته مهم هم هست. عزيزان من! در جبهه نبرد، وقتي سربازي پشت به دشمن مي كند، علت شكست او، يك شكست دروني است. تا كسي در قلب و در روح خود شكست نخورد، جسم او در ميدان شكست نمي خورد. روح و قلب و دل چگونه شكست مي خورد؟ آن وقتي كه نسبت به ايمان خود متزلزل شود. اين ملت بزرگ ما كه تا امروز در همه ميدانها ايستاده است، به خاطر

آن بوده كه ايمان مستحكمي داشته است. جوانان ايمان داشتند، نوجوانان ايمان داشتند - همين حالا هم بحمداللَّه والمنّه دارند - پدران و مادران و قشرهاي مختلف ايمان داشتند. بله؛ بعضي از تفاله هاي بازمانده دوران لجنزار پهلوي كه آن روز هم با دين و ايمان سر و كاري نداشتند و غرق در فساد بودند، خودشان و بعضي از بازماندگانشان ايماني ندارند. غالباً هم هرچه شما مطلبي در مخالفت ديديد و شنيديد، از طرف اين طور افراد بوده است؛ ولي در دل مردم كشور ما ايمان مستحكم است. آماج اين تبليغات و اين محاصره تبليغاتي، همين ايمان است. مي خواهند اين ايمان را متزلزل و مخدوش كنند. چگونه؟ با تبليغات دروغ، با حرفهاي غلط، با تعليمات ناقض و مغرضانه و خبيثانه از دين و از انقلاب و از شخصيتها، حقايق را دگرگون كردن و تحليلهاي نادرست به خورد مردم بخصوص به خورد جوانان دادن. امروز برنامه اين است. اين، حدس نيست؛ اين، علم و يقين است. من از كارهايي كه در دنيا، پشت پرده انجام مي گيرد، اطّلاع دارم. بحمداللَّه دستگاههاي خبررساني ما مجهّز و قوي است و مي توانيم بفهميم در دنيا چه مي گذرد. در دنيا اين مي گذرد. البته بعضيهايش را خودشان هم اعلام كرده اند و اطّلاع داده اند كه مي خواهيم اين كار را بكنيم، آن كار را بكنيم، كه در زير حرفهاي خودشان، معلوم و واضح است اغراض حقيقيشان چيست. وظيفه شما معلّمان در اين جا خيلي سنگين مي شود. شما با عزيزترين، آسيب پذيرترين و مؤثّرترين اقشار مواجهيد. شما با خيل عظيم جوانان و نوجوانان اين كشور مواجهيد. آموزش و پرورش در اين بخش، يك مسؤوليت مضاعف دارد. بايد كاري كنيم

كه اين نوجوان و جوان كه امروز در اين دوران حسّاس و مهم و تعيين كننده انقلاب و نظام زندگي مي كند، امام را نديده است، جنگ را نديده است، انقلاب را نديده است، با آن ايماني بار بيايد كه بتواند در مقابل مطامع دشمنان، در مقابل تجاوز بيگانگان، در مقابل سلطه گري امريكا، در مقابل نفوذطلبي دستگاههاي استعمارگري كه يك عمر اين كشور و اين ملت را چاپيدند و دستخوش و ملعبه خودشان كردند، مثل كوه محكم بايستد. اين، وظيفه مهمّ اين روزگار است. وظيفه رسانه ها در جاي خود، همين است. وظيفه مطبوعات هم در جاي خود، همين است. عزيزان من! آنچه كه امروز مي تواند جبهه ايمان و جبهه حق را مستحكم كند عبارت است از تمسّك به وحدت كلمه در زير سايه اسلام، در زير سايه حسين بن علي، در زير سايه معارف عاليه اسلام كه شخصيتهايي مثل شهيد مطهّري - كه اين روزها ملت ما به ياد آن بزرگوار است - آن را در كتابهاي خود براي آحاد مردم تبيين و تشريح كردند. تمسّك به وحدت در پرتو اين خورشيدهاي فروزان، به فضل الهي اين كشور را از اين مرحله هم مثل مراحل گذشته خواهد گذراند و دشمن را ناكام خواهد كرد. ان شاءاللَّه فرداي اين كشور و فرداي اين ملت، به بركت استقامت ملت ايران و استقامت جوانان ما و ايمان راسخ و عميق آنها، فردايي خواهد بود كه هم دشمنان را ناكام خواهد كرد، هم دوستان را شاد خواهد نمود و هم به فضل پروردگار ملتها را به سوي اين الگو سوق خواهد داد. اميدواريم كه ان شاءاللَّه همه شما اين روز درخشان و نزديك را ببينيد

و تلاش فراوان خودتان را در راه تحقّق آن به كار ببريد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات مقام معظّم رهبرى در خطبه هاى نمازجمعه تهران

بيانات مقام معظّم رهبري در خطبه هاي نمازجمعه تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. احمده واستعينه و استغفره و اتوكّل عليه واصلّي واسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته، بشير رحمته و نذير نقمته. سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين المظلومين المعصومين. سيّما ابي عبداللَّه الحسين عليه السّلام و سيّما بقيه اللَّه في الارضين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. همه شما عزيزان، برادران و خواهران نمازگزار را به تقواي الهي دعوت و توصيه مي كنم. اوّل و آخر، تقواست و توصيه اصلي به توشه گيري از تقواست. اگر بحثي هم مي كنيم، براي اين است كه بتوانيم مايه تقوا را در خودمان، در مردم و مستمعان نمازجمعه، ان شاءاللَّه به مدد الهي تقويت كنيم. امروز در خطبه اوّل، بحثي درباره ماجراي عاشورا عرض مي كنم. اگرچه در اين زمينه، بسيار سخن گفته شده است و ما هم عرايضي كرده ايم؛ اما هرچه اطراف و جوانب اين حادثه عظيم و مؤثّر و جاودانه بررسي مي شود، ابعاد تازه تر و روشنگريهاي بيشتري از آن حادثه آشكار مي شود و نوري بر زندگي ما مي تاباند. در مباحث مربوط به عاشورا، سه بحثِ عمده وجود دارد: يكي بحث علل و انگيزه هاي قيام امام حسين عليه السّلام است، كه چرا امام حسين قيام كرد؛ يعني تحليل ديني و علمي و سياسي اين قيام. در اين زمينه، ما قبلاً تفصيلاً عرايضي عرض كرده ايم؛ فضلا و بزرگان هم بحثهاي خوبي كرده اند. امروز وارد آن بحث نمي شويم. بحث دوم، بحث درسهاي عاشوراست كه يك بحث زنده و

جاودانه و هميشگي است و مخصوص زمان معيّني نيست. درس عاشورا، درس فداكاري و دينداري و شجاعت و مواسات و درس قيام للَّه و درس محبّت و عشق است. يكي از درسهاي عاشورا، همين انقلاب عظيم و كبيري است كه شما ملت ايران پشت سر حسين زمان و فرزند ابي عبداللَّه الحسين عليه السّلام انجام داديد. خود اين، يكي از درسهاي عاشورا بود. در اين زمينه هم من امروز هيچ بحثي نمي كنم. بحث سوم، درباره ي عبرتهاي عاشوراست كه چند سال قبل از اين، ما اين مسأله را مطرح كرديم كه عاشورا غير از درسها، عبرتهايي هم دارد. بحث عبرتهاي عاشورا مخصوص زماني است كه اسلام حاكميت داشته باشد. حداقل اين است كه بگوييم عمده اين بحث، مخصوص به اين زمان است؛ يعني زمان ما و كشور ما، كه عبرت بگيريم. ما قضيه را اين گونه طرح كرديم كه چطور شد جامعه اسلامي به محوريّت پيامبر عظيم الشّأن، آن عشق مردم به او، آن ايمان عميق مردم به او، آن جامعه سرتاپا حماسه و شور ديني و آن احكامي كه بعداً مقداري درباره آن عرض خواهم كرد، همين جامعه ساخته و پرداخته، همان مردم، حتّي بعضي همان كساني كه دوره هاي نزديك به پيامبر را ديده بودند، بعد از پنجاه سال كارشان به آن جا رسيد كه جمع شدند، فرزند همين پيامبر را با فجيعترين وضعي كشتند؟! انحراف، عقبگرد، برگشتن به پشت سر، از اين بيشتر چه مي شود؟! زينب كبري سلام اللَّه عليها در بازار كوفه، آن خطبه عظيم را اساساً بر همين محور ايراد كرد: «يا اهل الكوفه، يا اهل الختل و الغدر، أتبكون؟!».(1) مردم كوفه وقتي كه سرِ مبارك امام حسين را

بر روي نيزه مشاهده كردند و دختر علي را اسير ديدند و فاجعه را از نزديك لمس كردند، بنا به ضجّه و گريه كردند. فرمود: «أتبكون؟!»؛ گريه مي كنيد؟! «فلا رقات الدمعه ولاهدئت الرنه»؛(2) گريه تان تمامي نداشته باشد. بعد فرمود: «انّما مثلكم كمثل التي نقضت غزلها من بعد قوة انكاثا تتّخذون ايمانكم دخلاً بينكم».(3) اين، همان برگشت است؛ برگشت به قهقرا و عقبگرد. شما مثل زني هستيد كه پشمها يا پنبه ها را با مغزل(4) نخ مي كند؛ بعد از آن كه اين نخها آماده شد، دوباره شروع مي كند نخها را از نو باز كردن و پنبه نمودن! شما در حقيقت نخهاي رشته خود را پنبه كرديد. اين، همان برگشت است. اين، عبرت است. هر جامعه اسلامي، در معرض همين خطر هست. امام خمينيِ عزيز بزرگ ما، افتخار بزرگش اين بود كه يك امّت بتواند عامل به سخن آن پيامبر باشد. شخصيت انسانهاي غير پيامبر و غير معصوم، مگر با آن شخصيت عظيم قابل مقايسه است؟ او، آن جامعه را به وجود آورد و آن سرانجام دنبالش آمد. آيا هر جامعه اسلامي، همين عاقبت را دارد؟ اگر عبرت بگيرند، نه؛ اگر عبرت نگيرند، بله. عبرتهاي عاشورا اين جاست. ما مردم اين زمان، بحمداللَّه به فضل پروردگار، اين توفيق را پيدا كرده ايم كه آن راه را مجدّداً برويم و اسم اسلام را در دنيا زنده كنيم و پرچم اسلام و قرآن را برافراشته نماييم. در دنيا اين افتخار نصيب شما ملت شد. اين ملت تا امروز هم كه تقريباً بيست سال از انقلابش گذشته است، قرص و محكم در اين راه ايستاده و رفته است. اما اگر دقّت نكنيد، اگر

مواظب نباشيم، اگر خودمان را آن چنان كه بايد و شايد، در اين راه نگه نداريم، ممكن است آن سرنوشت پيش بيايد. عبرت عاشورا، اين جاست. حال من مي خواهم مقداري درباره موضوعي كه چند سال پيش آن را مطرح كردم و بحمداللَّه ديدم فضلا درباره آن بحث كردند، تحقيق كردند، سخنراني كردند و مطلب نوشتند، با توسّع صحبت كنم. البته بحث كامل در اين مورد، بحث نمازجمعه نيست؛ چون طولاني است و ان شاءاللَّه اگر عمري داشته باشم و توفيقي پيدا كنم، در جلسه اي غير نمازجمعه، اين موضوع را مفصّل با خصوصيّاتش بحث خواهم كرد. امروز مي خواهم يك گذر اجمالي به اين مسأله بكنم و اگر خدا توفيق دهد، در واقع يك كتاب را در قالب يك خطبه بريزم و به شما عرض كنم. اوّلاً حادثه را بايد فهميد كه چقدر بزرگ است، تا دنبال عللش بگرديم. كسي نگويد كه حادثه عاشورا، بالاخره كشتاري بود و چند نفر را كشتند. همان طور كه همه ما در زيارت عاشورا مي خوانيم: «لقد عظمت الرّزيّه و جلّت و عظمت المصيبة»(5)، مصيبت، خيلي بزرگ است. رزيّه، يعني حادثه بسيار بزرگ. اين حادثه، خيلي عظيم است. فاجعه، خيلي تكان دهنده و بي نظير است. براي اين كه قدري معلوم شود كه اين حادثه چقدر عظيم است، من سه دوره كوتاه را از دوره هاي زندگي حضرت ابي عبداللَّه الحسين عليه السّلام اجمالاً مطرح مي كنم. شما ببينيد اين شخصيتي كه انسان در اين سه دوره مي شناسد، آيا مي توان حدس زد كه كارش به آن جا برسد كه در روز عاشورا يك عده از امّت جدّش او را محاصره كنند و با اين وضعيت فجيع، او و همه ياران و اصحاب و

اهل بيتش را قتل عام كنند و زنانشان را اسير بگيرند؟ اين سه دوره، يكي دوران حيات پيامبر اكرم است. دوم، دوران جواني آن حضرت، يعني دوران بيست وپنجساله تا حكومت اميرالمؤمنين است. سوم، دوران فترت بيست ساله بعد از شهادت اميرالمؤمنين تا حادثه كربلاست. در دوران حيات پيامبر اكرم، امام حسين عبارت است از كودك نور ديده سوگلي پيامبر. پيامبر اكرم دختري به نام فاطمه دارد كه همه مردم مسلمان در آن روز مي دانند كه پيامبر فرمود: «انّ اللَّه ليغضب لغضب فاطمة»(6)؛ اگر كسي فاطمه را خشمگين كند، خدا را خشمگين كرده است. «و يرضي لرضاها»؛(7) اگر كسي او را خشنود كند، خدا را خشنود كرده است. ببينيد، اين دختر چقدر عظيم المنزله است كه پيامبر اكرم در مقابل مردم و در ملأ عام، راجع به او اين گونه حرف مي زند. اين مسأله اي عادّي نيست. پيامبر اكرم اين دختر را در جامعه اسلامي به كسي داده است كه از لحاظ افتخارات، در درجه اعلاست؛ يعني علي بن ابي طالب عليه السّلام. او، جوان، شجاع، شريف، از همه مؤمنتر، از همه باسابقه تر، از همه شجاعتر و در همه ميدانها حاضر است. كسي است كه اسلام به شمشير او مي گردد؛ هر جايي كه همه در مي مانند، اين جوان جلو مي آيد، گره ها را باز مي كند و بن بستها را مي شكند. اين داماد محبوب عزيزي كه محبوبيت او نه به خاطر خويشاوندي، بلكه به خاطر عظمت شخصيت اوست، همسر نوديده پيامبر است. كودكي از اينها متولّد شده است و او حسين بن علي است. البته همه اين حرفها درباره امام حسن عليه السّلام هم هست؛ اما من حالا بحثم راجع به امام حسين عليه السّلام است؛ عزيزترين عزيزان پيامبر؛ كسي كه

رئيس دنياي اسلام، حاكم جامعه اسلامي و محبوب دل همه مردم، او را در آغوش مي گيرد و به مسجد مي برد. همه مي دانند كه اين كودك، محبوب دلِ اين محبوبِ همه است. او روي منبر مشغول خطبه خواندن است كه اين كودك، پايش به مانعي مي گيرد و به زمين مي افتد. پيامبر از منبر پايين مي آيد، او را در بغل مي گيرد و آرامش مي كند. ببينيد؛ مسأله اين است. پيامبر درباره امام حسن و امام حسينِ شش، هفت ساله فرمود: «سيّدي شباب اهل الجنّه»؛(8) اينها سرور جوانان بهشتند. اينها كه هنوز كودكند، جوان نيستند؛ اما پيامبر مي فرمايد سرور جوانان اهل بهشتند. يعني در دوران شش، هفت سالگي هم در حدّ يك جوان است؛ مي فهمد، درك مي كند، عمل مي كند، اقدام مي كند، ادب مي ورزد و شرافت در همه وجودش موج مي زند. اگر آن روز كسي مي گفت كه اين كودك به دست امّت همين پيامبر، بدون هيچ گونه جرم و تخلّفي به قتل خواهد رسيد، براي مردم غيرقابل باور بود؛ همچنان كه پيامبر فرمود و گريه كرد و همه تعجّب كردند كه يعني چه؛ مگر مي شود؟! دوره دوم، دوره بيست وپنجساله بعد از وفات پيامبر تا حكومت اميرالمؤمنين است. حسينِ جوان، بالنده، عالم و شجاع است. در جنگها شركت مي جويد، در كارهاي بزرگ دخالت مي كند، همه او را به عظمت مي شناسند؛ نام بخشندگان كه مي آيد، همه چشمها به سوي او برمي گردد. در هر فضيلتي، در ميان مسلمانان مدينه و مكه، هر جايي كه موج اسلام رفته است، مثل خورشيدي مي درخشد. همه براي او احترام قائلند. خلفاي زمان، براي او و برادرش احترام قائلند و در مقابل او، تعظيم و تجليل و تبجيل و

تجليل مي كنند و نامش را به عظمت مي آورند. جوان نمونه دوران، و محترم پيش همه. اگر آن روز كسي مي گفت كه همين جوان، به دست همين مردم كشته خواهد شد، هيچ كس باور نمي كرد. دوره سوم، دوره بعد از شهادت اميرالمؤمنين است؛ يعني دوره غربت اهل بيت. امام حسن و امام حسين عليهماالسّلام باز در مدينه اند. امام حسين، بيست سال بعد از اين مدت، به صورت امام معنوي همه مسلمان، مفتي بزرگ همه مسلمانان، مورد احترام همه مسلمانان، محل ورود و تحصيل علم همه، محل تمسّك و توسّل همه كساني كه مي خواهند به اهل بيت اظهار ارادتي بكنند، در مدينه زندگي كرده است. شخصيت محبوب، بزرگ، شريف، نجيب، اصيل و عالم. او به معاويه نامه مي نويسد؛ نامه اي كه اگر هر كسي به هر حاكمي بنويسد، جزايش كشته شدن است. معاويه باعظمتِ تمام اين نامه را مي گيرد، مي خواند، تحمّل مي كند و چيزي نمي گويد. اگر در همان اوقات هم كسي مي گفت كه در آينده نزديكي، اين مرد محترم شريفِ عزيزِ نجيب - كه مجسّم كننده اسلام و قرآن در نظر هر بيننده است - ممكن است به دست همين امّت قرآن و اسلام كشته شود - آن هم با آن وضع - هيچ كس تصوّر هم نمي كرد؛ اما همين حادثه باورنكردني، همين حادثه عجيب و حيرت انگيز، اتّفاق افتاد. چه كساني كردند؟ همانهايي كه به خدمتش مي آمدند و سلام و عرض اخلاص هم مي كردند. اين يعني چه؟ معنايش اين است كه جامعه اسلامي در طول اين پنجاه سال، از معنويت و حقيقت اسلام تهي شده است. ظاهرش اسلامي است؛ اما باطنش پوك شده است. خطر اين جاست. نمازها برقرار است، نماز

جماعت برقرار است، مردم هم اسمشان مسلمان است و عدّه اي هم طرفدار اهل بيتند! البته من به شما بگويم كه در همه عالم اسلام، اهل بيت را قبول داشتند؛ امروز هم قبول دارند و هيچ كس در آن ترديد ندارد. حبّ اهل بيت در همه عالم اسلام، عمومي است؛ الان هم همين طور است. الان هم هر جاي دنياي اسلام برويد، اهل بيت را دوست مي دارند. آن مسجدي كه منتسب به امام حسين عليه السّلام است و مسجد ديگري كه در قاهره منتسب به حضرت زينب است، ولوله زوّار و جمعيت است. مردم مي روند قبر را زيارت مي كنند، مي بوسند و توسّل مي جويند. همين يكي، دو سال قبل از اين، كتابي جديد - نه قديمي؛ چون در كتابهاي قديمي خيلي هست - براي من آوردند، كه اين كتاب درباره معناي اهل بيت نوشته شده است. يكي از نويسندگان فعلي حجاز تحقيق كرده و در اين كتاب اثبات مي كند كه اهل بيت، يعني علي، فاطمه، حسن و حسين. حالا ما شيعيان كه اين حرفها جزو جانمان است؛ اما آن برادر مسلمان غيرشيعه اين را نوشته و نشر كرده است.اين كتاب هم هست، من هم آن را دارم و لابد هزاران نسخه از آن چاپ شده و پخش گرديده است. بنابراين، اهل بيت محترمند؛ آن روز هم در نهايت احترام بودند؛ اما در عين حال وقتي جامعه تهي و پوك شد، اين اتّفاق مي افتد. حالا عبرت كجاست؟ عبرت اين جاست كه چه كار كنيم جامعه آن گونه نشود. ما بايد بفهميم كه آن جا چه شد كه جامعه به اين جا رسيد. اين، آن بحث مشروح و مفصّلي است كه من مختصرش را مي خواهم عرض كنم.

اوّل به عنوان مقدّمه عرض كنم: پيامبر اكرم نظامي را به وجود آورد كه خطوط اصلي آن چند چيز بود. من درميان اين خطوط اصلي، چهار چيز را عمده يافتم: اوّل، معرفت شفّاف و بي ابهام؛ معرفت نسبت به دين، معرفت نسبت به احكام، معرفت نسبت به جامعه، معرفت نسبت به تكليف، معرفت نسبت به خدا، معرفت نسبت به پيامبر، معرفت نسبت به طبيعت. همين معرفت بود كه به علم و علم اندوزي منتهي شد و جامعه اسلامي را در قرن چهارم هجري به اوج تمدّن علمي رساند. پيامبر نمي گذاشت ابهام باشد. در اين زمينه، آيات عجيبي از قرآن هست كه مجال نيست الان عرض كنم. در هر جايي كه ابهامي به وجود مي آمد، يك آيه نازل مي شد تا ابهام را برطرف كند. خطّ اصلي دوم، عدالت مطلق و بي اغماض بود. عدالت در قضاوت، عدالت در برخورداريهاي عمومي و نه خصوصي - امكاناتي كه متعلّق به همه مردم است و بايد بين آنها باعدالت تقسيم شود - عدالت در اجراي حدود الهي، عدالت در مناصب و مسوؤليت دهي و مسؤوليت پذيري. البته عدالت، غير از مساوات است؛ اشتباه نشود. گاهي مساوات، ظلم است. عدالت، يعني هر چيزي را به جاي خود گذاشتن و به هر كسي حقّ او را دادن. آن عدل مطلق و بي اغماض بود. در زمان پيامبر، هيچ كس در جامعه اسلامي از چارچوب عدالت خارج نبود. سوم، عبوديّت كامل و بي شريك در مقابل پروردگار؛ يعني عبوديّت خدا در كار و عمل فردي، عبوديّت در نماز كه بايد قصد قربت داشته باشد، تا عبوديّت در ساخت جامعه، در نظام حكومت، نظام زندگي مردم و مناسبات

اجتماعي ميان مردم بر مبناي عبوديّت خدا كه اين هم تفصيل و شرح فراواني دارد. چهارم، عشق و عاطفه جوشان. اين هم از خصوصيّات اصلي جامعه اسلامي است؛ عشق به خدا، عشق خدا به مردم؛ «يحبّهم و يحبّونه»(9)، «ان اللَّه يحبّ التّوابين و يحبّ المتطهّرين»(10)، «قل ان كنتم تحبّون اللَّه فاتّبعوني يحببكم اللَّه»(11). محبت، عشق، محبت به همسر، محبّت به فرزند، كه مستحبّ است فرزند را ببوسي؛ مستحّب است كه به فرزند محبّت كني؛ مستحبّ است كه به همسرت عشق بورزي و محبّت كني؛ مستحبّ است كه به برادران مسلمان محبّت كني و محبّت داشته باشي؛ محبّت به پيامبر، محبّت به اهل بيت؛ «الاّ المودّة في القربي».(12) پيامبر اين خطوط را ترسيم كرد و جامعه را بر اساس اين خطوط بنا نمود. پيامبر حكومت را ده سال همين طور كشاند. البته پيداست كه تربيت انسانها كار تدريجي است؛ كار دفعي نيست. پيامبر در تمام اين ده سال تلاش مي كرد كه اين پايه ها استوار و محكم شود و ريشه بدواند؛ اما اين ده سال، براي اين كه بتواند مردمي را كه درست برضدّ اين خصوصيّات بار آمدند، متحوّل كند، زمان خيلي كمي است. جامعه جاهلي، در همه چيزش عكس اين چهار مورد بود؛ مردم معرفتي نداشتند، در حيرت و جهالت زندگي مي كردند، عبوديّت هم نداشتند؛ طاغوت بود، طغيان بود، عدالتي هم وجود نداشت؛ همه اش ظلم بود، همه اش تبعيض بود - كه اميرالمؤمنين در نهج البلاغه در تصوير ظلم و تبعيض دوران جاهليت، بيانات عجيب و شيوايي دارد، كه واقعاً يك تابلوِ هنري است؛ «في فتن داستهم باخفافها و وطئتهم باظلافها»(13) - محبّت هم نبود، دختران خود را زير

خاك مي كردند، كسي را از فلان قبيله بدون جرم مي كشتند - «تو از قبيله ما يكي را كشتي، ما هم بايد از قبيله شما يكي را بكشيم!» - حالا قاتل باشد، يا نباشد؛ بي گناه باشد، يا بي خبر باشد؛ جفاي مطلق، بي رحمي مطلق، بي محبّتي و بي عاطفگي مطلق. مردمي را كه در آن جوّ بار آمدند، مي شود در طول ده سال تربيت كرد، آنها را انسان كرد، آنها را مسلمان كرد؛ اما نمي شود اين را در اعماق جان آنها نفوذ داد؛ بخصوص آن چنان نفوذ داد كه بتوانند به نوبه خود در ديگران هم همين تأثير را بگذارند. مردم پي درپي مسلمان مي شدند. مردمي بودند كه پيامبر را نديده بودند. مردمي بودند كه آن ده سال را درك نكرده بودند. اين مسأله «وصايت»ي كه شيعه به آن معتقد است، در اين جا شكل مي گيرد. وصايت، جانشيني و نصب الهي، سرمنشأش اين جاست؛ براي تداوم آن تربيت است، والّا معلوم است كه اين وصايت، از قبيل وصايتهايي كه در دنيا معمول است، نيست، كه هر كسي مي ميرد، براي پسر خودش وصيت مي كند. قضيه اين است كه بعد از پيامبر، برنامه هاي او بايد ادامه پيدا كند. حالا نمي خواهيم وارد بحثهاي كلامي شويم. من مي خواهم تاريخ را بگويم و كمي تاريخ را تحليل كنم، و بيشترش را شما تحليل كنيد. اين بحث هم متعلّق به همه است؛ صرفاً مخصوص شيعه نيست. اين بحث، متعلّق به شيعه و سنّي و همه فِرَق اسلامي است. همه بايد به اين بحث توجّه كنند؛ چون اين بحث براي همه مهم است. و اما ماجراهاي بعد از رحلت پيامبر. چه شد كه در اين پنجاه سال، جامعه اسلامي از

آن حالت به اين حالت برگشت؟ اين اصل قضيه است، كه متن تاريخ را هم بايستي در اين جا نگاه كرد. البته بنايي كه پيامبر گذاشته بود، بنايي نبود كه به زودي خراب شود؛ لذا در اوايلِ بعد از رحلت پيامبر كه شما نگاه مي كنيد، همه چيز - غير از همان مسأله وصايت - سرجاي خودش است: عدالتِ خوبي هست، ذكْرِ خوبي هست، عبوديّت خوبي هست. اگر كسي به تركيب كلي جامعه اسلامي در آن سالهاي اوّل نگاه كند، مي بيند كه علي الظّاهر چيزي به قهقرا نرفته است. البته گاهي چيزهايي پيش مي آمد؛ اما ظواهر، همان پايه گذاري و شالوده ريزي پيامبر را نشان مي دهد. ولي اين وضع باقي نمي ماند. هر چه بگذرد، جامعه اسلامي بتدريج به طرف ضعف و تهي شدن پيش مي رود. ببينيد، نكته اي در سوره مباركه حمد هست كه من مكرّر در جلسات مختلف آن را عرض كرده ام. وقتي كه انسان به پروردگار عالم عرض مي كند «اهدنا الصّراط المستقيم»(14) - ما را به راه راست و صراط مستقيم هدايت كن - بعد اين صراط مستقيم را معنا مي كند: «صراط الّذين انعمت عليهم»(15)؛ راه كساني كه به آنها نعمت دادي. خدا به خيليها نعمت داده است؛ به بني اسرائيل هم نعمت داده است: «يا بني اسرائيل اذكروا نعمتي الّتي انعمت عليكم».(16) نعمت الهي كه مخصوص انبيا و صلحا و شهدا نيست: «فاولئك مع الّذين انعم اللَّه عليهم من النّبيّين والصّدّيقين والشّهداء والصّالحين»(17). آنها هم نعمت داده شده اند؛ اما بني اسرائيل هم نعمت داده شده اند. كساني كه نعمت داده شده اند، دوگونه اند: يك عدّه كساني كه وقتي نعمت الهي را دريافت كردند، نمي گذارند كه خداي متعال بر آنها غضب كند و نمي گذارند گمراه

شوند. اينها همانهايي هستند كه شما مي گوييد خدايا راه اينها را به ما هدايت كن. «غيرالمغضوب عليهم»، با تعبير علمي و ادبيش، براي «الّذين انعمت عليهم» صفت است؛ كه صفت «الّذين»، اين است كه «غيرالمغضوب عليهم و لاالضّالّين»(18)؛ آن كساني كه مورد نعمت قرار گرفتند، اما ديگر مورد غضب قرار نگرفتند؛ «و لاالضّالّين»، گمراه هم نشدند. يك دسته هم كساني هستند كه خدا به آنها نعمت داد، اما نعمت خدا را تبديل كردند و خراب نمودند. لذا مورد غضب قرار گرفتند؛ يا دنبال آنها راه افتادند، گمراه شدند. البته در روايات ما دارد كه «المغضوب عليهم»، مراد يهودند، كه اين، بيان مصداق است؛ چون يهود تا زمان حضرت عيسي، با حضرت موسي و جانشينانش، عالماً و عامداً مبارزه كردند. «ضالّين»، نصاري هستند؛ چون نصاري گمراه شدند. وضع مسيحيّت اين گونه بود كه از اوّل گمراه شدند - يا لااقل اكثريتشان اين طور بودند - اما مردم مسلمان نعمت پيدا كردند. اين نعمت، به سمت «المغضوب عليهم» و «الضالّين» مي رفت؛ لذا وقتي كه امام حسين عليه السّلام به شهادت رسيد، در روايتي از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: «فلما ان قتل الحسين صلوات اللَّه عليه اشتدّ غضب اللَّه تعالي علي اهل الارض»؛(19) وقتي كه حسين عليه السّلام كشته شد، غضب خدا درباره مردم شديد شد. معصوم است ديگر. بنابراين، جامعه مورد نعمت الهي، به سمت غضب سير مي كند؛ اين سير را بايد ديد. خيلي مهمّ است، خيلي سخت است، خيلي دقّت نظر لازم دارد. من حالا فقط چند مثال بياورم. خواص و عوام، هر كدام وضعي پيدا كردند. حالا خواصي كه گمراه شدند، شايد «مغضوب عليهم» باشند؛ عوام شايد

«ضالّين» باشند. البته در كتابهاي تاريخ، پُر از مثال است. من از اين جا به بعد، از تاريخ «ابن اثير» نقل مي كنم؛ هيچ از مدارك شيعه نقل نمي كنم؛ حتي از مدارك مورّخان اهل سنّتي كه روايتشان در نظر خود اهل سنّت، مورد ترديد است - مثل ابن قتيبه - هم نقل نمي كنم. «ابن قتيبه دينوري» در كتاب «الامامة والسيّاسة»، چيزهاي عجيبي نقل مي كند كه من همه آنها را كنار مي گذارم. وقتي آدم به كتاب «كامل التواريخ» ابن اثير مي نگرد، حس مي كند كه كتاب او داراي عصبيّت اموي و عثماني است. البته احتمال مي دهم كه به جهتي ملاحظه مي كرده است. در قضاياي «يوم الدّار»(20) كه جناب «عثمان» را مردم مصر و كوفه و بصره و مدينه و غيره كشتند، بعد از نقل روايات مختلف، مي گويد علّت اين حادثه چيزهايي بود كه من آنها را ذكر نمي كنم: «لعلل»؛ علّتهايي دارد كه نمي خواهم بگويم. وقتي قضيه جناب «ابي ذر» را نقل مي كند و مي گويد معاويه جناب ابي ذر را سوار آن شتر بدون جهاز كرد و آن طور او را تا مدينه فرستاد و بعد هم به «ربذه» تبعيد شد، مي نويسد چيزهايي اتّفاق افتاده است كه من نمي توانم بنويسم(21). حالا يا اين است كه او واقعاً - به قول امروز ما - خودسانسوري داشته و يا اين كه تعصّب داشته است. بالاخره او نه شيعه است و نه هواي تشيّع دارد؛ فردي است كه احتمالاً هواي اموي و عثماني هم دارد. همه آنچه كه من از حالا به بعد نقل مي كنم، از ابن اثير است. چند مثال از خواص: خواص در اين پنجاه سال چگونه شدند كه كار به اين جا رسيد؟ من دقّت كه مي كنم، مي بينم همه آن

چهار چيز تكان خورد: هم عبوديّت، هم معرفت، هم عدالت، هم محبّت. اين چند مثال را عرض مي كنم كه عين تاريخ است. «سعيدبن عاص» يكي از بني اميّه و قوم و خويش عثمان بود. بعد از «وليدبن عقبةبن ابي معيط» - همان كسي كه شما فيلمش را در سريال امام علي ديديد؛ همان ماجراي كشتن جادوگر در حضور او - «سعيدبن عاص» روي كار آمد، تا كارهاي او را اصلاح كند. در مجلس او، فردي گفت كه «مااجود طلحة؟»؛ «طلحةبن عبداللَّه»، چقدر جواد و بخشنده است؟ لابد پولي به كسي داده بود، يا به كساني محبّتي كرده بود كه او دانسته بود. «فقال سعيد ان من له مثل النشاستج لحقيق ان يكون جوادا»(22). يك مزرعه خيلي بزرگ به نام «نشاستج» در نزديكي كوفه بوده است - شايد همين نشاسته خودمان هم از همين كلمه باشد - در نزديكي كوفه، سرزمينهاي آباد و حاصلخيزي وجود داشته است كه اين مزرعه بزرگ كوفه، ملك طلحه صحابي پيامبر در مدينه بوده است. سعيدبن عاص گفت: كسي كه چنين ملكي دارد، بايد هم بخشنده باشد! «واللَّه لو ان لي مثله»(23) - اگر من مثل نشاستج را داشتم - «لاعاشكم اللَّه به عيشا رغداً»(24)، گشايش مهمي در زندگي شما پديد مي آوردم؛ چيزي نيست كه مي گوييد او جواد است! حال شما اين را با زهد زمان پيامبر و زهد اوايل بعد از رحلت پيامبر مقايسه كنيد و ببينيد كه بزرگان و امرا و صحابه در آن چند سال، چگونه زندگي اي داشتند و به دنيا با چه چشمي نگاه مي كردند. حالا بعد از گذشت ده، پانزده سال، وضع به اين جا رسيده است. نمونه بعدي، جناب «ابوموسي اشعري»

حاكم بصره بود؛ همين ابوموساي معروف حكميّت. مردم مي خواستند به جهاد بروند، او بالاي منبر رفت و مردم را به جهاد تحريض كرد. در فضيلت جهاد و فداكاري، سخنها گفت. خيلي از مردم اسب نداشتند كه سوار شوند بروند؛ هر كسي بايد سوار اسب خودش مي شد و مي رفت. براي اين كه پياده ها هم بروند، مبالغي هم درباره ي فضيلت جهادِ پياده گفت؛ كه آقا جهادِ پياده چقدر فضيلت دارد، چقدر چنين است، چنان است! آن قدر دهان و نفسش در اين سخن گرم بود كه يك عدّه از آنهايي كه اسب هم داشتند، گفتند ما هم پياده مي رويم؛ اسب چيست! «فحملوا الي فرسهم»(25)؛ به اسبهايشان حمله كردند، آنها را راندند و گفتند برويد، شما اسبها ما را از ثواب زيادي محروم مي كنيد؛ ما مي خواهيم پياده برويم بجنگيم تا به اين ثوابها برسيم! عدّه اي هم بودند كه يك خرده اهل تأمّل بيشتري بودند؛ گفتند صبر كنيم، عجله نكنيم، ببينيم حاكمي كه اين طور درباره جهاد پياده حرف زد، خودش چگونه بيرون مي آيد؟ ببينيم آيا در عمل هم مثل قولش هست، يا نه؛ بعد تصميم مي گيريم كه پياده برويم يا سواره. اين عين عبارت ابن اثير است. او مي گويد: وقتي كه ابوموسي از قصرش خارج شد، «اخرج ثقله من قصره علي اربعين بغلاً»(26)؛ اشياي قيمتي كه با خود داشت، سوار بر چهل استر با خودش خارج كرد و به طرف ميدان جهاد رفت! آن روز بانك نبود و حكومتها هم اعتباري نداشت. يك وقت ديديد كه در وسط ميدان جنگ، از خليفه خبر رسيد كه شما از حكومت بصره عزل شده ايد. اين همه اشياي قيمتي را كه ديگر نمي تواند بيايد و از

داخل قصر بردارد؛ راهش نمي دهند. هر جا مي رود، مجبور است با خودش ببرد. چهل استر، اشياي قيمتي او بود، كه سوار كرد و با خودش از قصر بيرون آورد و به طرف ميدان جهاد برد! «فلمّا خرج تتعله بعنانه»(27)؛ آنهايي كه پياده شده بودند، آمدند و زمام اسب جناب ابوموسي را گرفتند. «و قالو احملنا علي بعض هذا الفضول»(28)؛ ما را هم سوار همين زياديها كن! اينها چيست كه با خودت به ميدان جنگ مي بري؟ ما پياده مي رويم؛ ما را هم سوار كن. «وارغب في المشي كما رغبتنا»(29)؛ همان گونه كه به ما گفتي پياده راه بيفتيد، خودت هم قدري پياده شو و پياده راه برو. «فضرب القوم بسوطه»(30)؛ تازيانه اش را كشيد و به سر و صورت آنها زد و گفت برويد، بيخودي حرف مي زنيد! «فتركوا دابة فمضي»(31)، از اطرافش پراكنده و متفرّق شدند؛ اما البته تحمّل نكردند. به مدينه پيش جناب عثمان آمدند و شكايت كردند؛ او هم ابوموسي را عزل كرد. اما ابوموسي يكي از اصحاب پيامبر و يكي از خواص و يكي از بزرگان است؛ اين وضع اوست! مثال سوم: «سعدبن ابي وقّاص» حاكم كوفه شد. او از بيت المال قرض كرد. در آن وقت، بيت المال دست حاكم نبود. يك نفر را براي حكومت و اداره امور مردم مي گذاشتند، يك نفر را هم رئيس دارايي مي گذاشتند كه او مستقيم به خودِ خليفه جواب مي داد. در كوفه، حاكم «سعدبن ابي وقّاص» بود؛ رئيس بيت المال، «عبداللَّه بن مسعود» كه از صحابه خيلي بزرگ و عالي مقام محسوب مي شد. او از بيت المال مقداري قرض كرد - حالا چند هزار دينار، نمي دانم - بعد هم ادا نكرد و نداد. «عبداللَّه بن مسعود»

آمد مطالبه كرد؛ گفت پول بيت المال را بده. «سعدبن ابي وقّاص» گفت ندارم. بينشان حرف شد؛ بنا كردند با هم جار و جنجال كردن. جناب «هاشم بن عتبةبن ابي وقّاص» - كه از اصحاب اميرالمؤمنين عليه السّلام و مرد خيلي بزرگواري بود - جلو آمد و گفت بد است، شما هر دو از اصحاب پيامبريد، مردم به شما نگاه مي كنند. جنجال نكنيد؛ برويد قضيه را به گونه اي حل كنيد. «عبداللَّه مسعود» كه ديد نشد، بيرون آمد. او به هر حال مرد اميني است. رفت عدّه اي از مردم را ديد و گفت برويد اين اموال را از داخل خانه اش بيرون بكشيد - معلوم مي شود كه اموال بوده است - به «سعد» خبر دادند؛ او هم يك عدّه ديگر را فرستاد و گفت برويد و نگذاريد. به خاطر اين كه «سعدبن ابي وقّاص»، قرض خودش به بيت المال را نمي داد، جنجال بزرگي به وجود آمد. حالا «سعدبن ابي وقّاص» از اصحاب شوراست؛ در شوراي شش نفره، يكي از آنهاست؛ بعد از چند سال، كارش به اين جا رسيد. ابن اثير مي گويد: «فكان اول مانزغ به بين اهل الكوفه»(32)؛ اين اوّل حادثه اي بود كه در آن، بين مردم كوفه اختلاف شد؛ به خاطر اين كه يكي از خواص، در دنياطلبي اين طور پيش رفته است و از خود بي اختياري نشان مي دهد! ماجراي ديگر: مسلمانان رفتند، افريقيه - يعني همين منطقه تونس و مغرب - را فتح كردند و غنايم را بين مردم و نظاميان تقسيم نمودند. خمس غنايم را بايد به مدينه بفرستند. در تاريخ ابن اثير دارد كه خمس زيادي بوده است. البته در اين جايي كه اين را نقل مي كند، آن نيست؛ اما در جاي ديگري كه داستان همين فتح را

مي گويد، خمس مفصلي بوده كه به مدينه فرستاده اند. خمس كه به مدينه رسيد، «مروان بن حكم» آمد و گفت همه اش را به پانصدهزار درهم مي خرم؛ به او فروختند!(33) پانصدهزار درهم، پول كمي نبود؛ ولي آن اموال، خيلي بيش از اينها ارزش داشت. يكي از مواردي كه بعدها به خليفه ايراد مي گرفتند، همين حادثه بود. البته خليفه عذر مي آورد و مي گفت اين رَحِم من است؛ من «صله رَحِم» مي كنم و چون وضع زندگيش هم خوب نيست، مي خواهم به او كمك كنم! بنابراين، خواص در ماديّات غرق شدند. ماجراي بعدي: «استعمل الوليد بن عقبةبن ابي معيط علي الكوفه»(34)؛ «وليدبن عقبة» را - همان وليدي كه باز شما او مي شناسيدش كه حاكم كوفه بود - بعد از «سعدبن ابي وقّاص» به حكومت كوفه گذاشت. او هم از بني اميّه و از خويشاوندان خليفه بود. وقتي كه وارد شد، همه تعجّب كردند؛ يعني چه؟ آخر اين آدم، آدمي است كه حكومت به او بدهند؟! چون وليد، هم به حماقت معروف بود، هم به فساد! اين وليد، همان كسي است كه آيه ي شريفه «ان جاءكم فاسق بنبأ فتبيّنوا»(35) درباره اوست. قرآن اسم او را «فاسق» گذاشته است؛ چون خبري آورد و عدّه اي در خطر افتادند و بعد آيه آمد كه «ان جاءكم فاسق بنبأ فتبيّنوا»؛ اگر فاسقي خبري آورد، برويد به تحقيق بپردازيد؛ به حرفش گوش نكنيد. آن فاسق، همين «وليد» بود. اين، متعلّق به زمان پيامبر است. معيارها و ارزشها و جابه جايي آدمها را ببينيد! اين آدمي كه در زمان پيامبر، در قرآن به نام «فاسق» آمده بود و همان قرآن را هم مردم هر روز مي خواندند، در كوفه حاكم شده است!

هم «سعدبن ابي وقّاص» و هم «عبداللَّه بن مسعود». هر دو تعجّب كردند! «عبداللَّه بن مسعود» وقتي چشمش به او افتاد، گفت من نمي دانم تو بعد از اين كه ما از مدينه آمديم، آدم صالحي شدي يا نه! عبارتش اين است: «ماادري اصلحت بعدنا ام فسد النّاس»(36)؛ تو صالح نشدي، مردم فاسد شدند كه مثل تويي را به عنوان امير به شهري فرستادند! «سعدبن ابي وقّاص» هم تعجّب كرد؛ منتها از بُعد ديگري. گفت: «اكست بعدنا ام حمقنا بعدك»(37)؛ تو كه آدم احمقي بودي، حالا آدم باهوشي شده اي، يا ما اين قدر احمق شده ايم كه تو بر ما ترجيح پيدا كرده اي؟! وليد در جوابش برگشت گفت: «لاتجز عنّ ابااسحق»(38)؛ ناراحت نشو «سعدبن ابي وقّاص»، «كل ذلك لم يكن»(39)؛ نه ما زيرك شده ايم، نه تو احمق شده اي؛ «وانّما هوالملك»(40)؛ مسأله، مسأله پادشاهي است! - تبديل حكومت الهي، خلافت و ولايت به پادشاهي، خودش داستان عجيبي است - «يتغدّاه قوم و يتعشاه اخرون»(41)؛ يكي امروز متعلّق به اوست، يكي فردا متعلّق به اوست؛ دست به دست مي گردد. «سعدبن ابي وقّاص»، بالأخره صحابي پيامبر بود. اين حرف براي او خيلي گوشخراش بود كه مسأله، پادشاهي است. «فقال سعد: اراكم جعلتموها ملكاً»(42)؛ گفت: مي بينيم كه شما قضيه خلافت را به پادشاهي تبديل كرده ايد! يك وقت جناب عمر، به جناب سلمان گفت: «أملك انا ام خليفه؟»(43)؛ به نظر تو، من پادشاهم يا خليفه؟ سلمان، شخص بزرگ و بسيار معتبري بود؛ از صحابه عالي مقام بود؛ نظر و قضاوت او خيلي مهم بود. لذا عمر در زمان خلافت، به او اين حرف را گفت. «قال له سلمان»(44)، سلمان در جواب گفت: «ان انت جبيت من ارض المسلمين درهماً

او اقلّ او اكثر»(45)؛ اگر تو از اموال مردم يك درهم، يا كمتر از يك درهم، يا بيشتر از يك درهم برداري، «و وضعته في غير حقّه»(46)؛ نه اين كه براي خودت برداري؛ در جايي كه حقّ آن نيست، آن را بگذاري، «فانت ملك لا خليفة»(47)، در آن صورت تو پادشاه خواهي بود و ديگر خليفه نيستي. او معيار را بيان كرد. در روايت «ابن اثير» دارد كه «فبكا عمر»(48)؛ عمر گريه كرد. موعظه عجيبي است. مسأله، مسأله خلافت است. ولايت، يعني حكومتي كه همراه با محبّت، همراه با پيوستگي با مردم است، همراه با عاطفه نسبت به آحاد مردم است، فقط فرمانروايي و حكمراني نيست؛ اما پادشاهي معنايش اين نيست و به مردم كاري ندارد. پادشاه، يعني حاكم و فرمانروا؛ هر كار خودش بخواهد، مي كند. اينها مال خواص بود. خواص در مدّت اين چند سال، كارشان به اين جا رسيد. البته اين مربوط به زمان «خلفاي راشدين» است كه مواظب بودند، مقيّد بودند، اهميت مي دادند، پيامبر را سالهاي متمادي درك كرده بودند، فرياد پيامبر هنوز در مدينه طنين انداز بود و كسي مثل علي بن ابي طالب در آن جامعه حاضر بود. بعد كه قضيه به شام منتقل شد، مسأله از اين حرفها بسيار گذشت. اين نمونه هاي كوچكي از خواص است. البته اگر كسي در همين تاريخ «ابن اثير»، يا در بقيه تواريخِ معتبر در نزد همه برادران مسلمان ما جستجو كند، نه صدها نمونه كه هزاران نمونه از اين قبيل هست. طبيعي است كه وقتي عدالت نباشد، وقتي عبوديّت خدا نباشد، جامعه پوك مي شود؛ آن وقت ذهنها هم خراب مي شود. يعني در آن جامعه اي كه مسأله ثروت اندوزي و گرايش

به مال دنيا و دل بستن به حُطام دنيا به اين جاها مي رسد، در آن جامعه كسي هم كه براي مردم معارف مي گويد «كعب الاحبار» است؛ يهودي تازه مسلماني كه پيامبر را هم نديده است! او در زمان پيامبر مسلمان نشده است، زمان ابي بكر هم مسلمان نشده است؛ زمان عمر مسلمان شد، و زمان عثمان هم از دنيا رفت! بعضي «كعب الاخبار» تلفّظ مي كنند كه غلط است؛ «كعب الاحبار» درست است. احبار، جمع حبر است. حبر، يعني عالمِ يهود. اين كعب، قطب علماي يهود بود، كه آمد مسلمان شد؛ بعد بنا كرد راجع به مسائل اسلامي حرف زدن! او در مجلس جناب عثمان نشسته بود كه جناب ابي ذر وارد شد؛ چيزي گفت كه ابي ذر عصباني شد و گفت كه تو حالا داري براي ما از اسلام و احكام اسلامي سخن مي گويي؟! ما اين احكام را خودمان از پيامبر شنيده ايم(49). وقتي معيارها از دست رفت، وقتي ارزشها ضعيف شد، وقتي ظواهر پوك شد، وقتي دنياطلبي و مال دوستي بر انسانهايي حاكم شد كه عمري را با عظمت گذرانده و سالهايي را بي اعتنا به زخارف دنيا سپري كرده بودند و توانسته بودند آن پرچم عظيم را بلند كنند، آن وقت در عالم فرهنگ و معارف هم چنين كسي سررشته دار امور معارف الهي و اسلامي مي شود؛ كسي كه تازه مسلمان است و هرچه خودش بفهمد، مي گويد؛ نه آنچه كه اسلام گفته است؛ آن وقت بعضي مي خواهند حرف او را بر حرف مسلمانان سابقه دار مقدّم كنند! اين مربوط به خواص است. آن وقت عوام هم كه دنباله رو خواصند، وقتي خواص به سَمتي رفتند، دنبال آنها حركت مي كنند. بزرگترين گناه انسانهاي ممتاز

و برجسته، اگر انحرافي از آنها سر بزند، اين است كه انحرافشان موجب انحراف بسياري از مردم مي شود. وقتي ديدند سدها شكست، وقتي ديدند كارها برخلاف آنچه كه زبانها مي گويند، جريان دارد و برخلاف آنچه كه از پيامبر نقل مي شود، رفتار مي گردد، آنها هم آن طرف حركت مي كنند. و اما يك ماجرا هم از عامّه مردم: حاكم بصره به خليفه در مدينه نامه نوشت مالياتي كه از شهرهاي مفتوح مي گيريم، بين مردم خودمان تقسيم مي كنيم؛ اما در بصره كم است، مردم زياد شده اند؛ اجازه مي دهيد كه دو شهر اضافه كنيم؟ مردم كوفه كه شنيدند حاكم بصره براي مردم خودش خراج دو شهر را از خليفه گرفته است، سراغ حاكمشان آمدند. حاكمشان كه بود؟ «عمّار بن ياسر»؛ مرد ارزشي، آن كه مثل كوه، استوار ايستاده بود. البته از اين قبيل هم بودند - كساني كه تكان نخورند - اما زياد نبودند. پيش عمّار ياسر آمدند و گفتند تو هم براي ما اين طور بخواه و دو شهر هم تو براي ما بگير. عمّار گفت: من اين كار را نمي كنم. بنا كردند به عمّار حمله كردن و بدگويي كردن. نامه نوشتند، بالاخره خليفه او را عزل كرد!(50) شبيه اين ماجرا براي ابي ذر و ديگران هم اتّفاق افتاد. شايد خود «عبداللَّه بن مسعود» يكي از همين افراد بود. وقتي كه رعايت اين سررشته ها نشود، جامعه از لحاظ ارزشها پوك مي شود. عبرت، اين جاست. عزيزان من! انسان اين تحوّلات اجتماعي را دير مي فهمد؛ بايد مراقب بود. تقوا يعني اين. تقوا يعني آن كساني كه حوزه حاكميتشان شخص خودشان است، مواظب خودشان باشند. آن كساني هم كه حوزه حاكميتشان از شخص خودشان وسيعتر است، هم

مواظب خودشان باشند، هم مواظب ديگران باشند. آن كساني كه در رأسند، هم مواظب خودشان باشند، هم مواظب كلّ جامعه باشند كه به سمت دنياطلبي، به سمت دل بستن به زخارف دنيا و به سمت خودخواهي نروند. اين معنايش آباد نكردن جامعه نيست؛ جامعه را آباد كنند و ثروتهاي فراوان به وجود آورند؛ اما براي شخص خودشان نخواهند؛ اين بد است. هر كس بتواند جامعه اسلامي را ثروتمند كند و كارهاي بزرگي انجام دهد، ثواب بزرگي كرده است. اين كساني كه بحمداللَّه توانستند در اين چند سال كشور را بسازند، پرچم سازندگي را در اين كشور بلند كنند، كارهاي بزرگي را انجام دهند، اينها كارهاي خيلي خوبي كرده اند؛ اينها دنياطلبي نيست. دنياطلبي آن است كه كسي براي خود بخواهد؛ براي خود حركت كند؛ از بيت المال يا غير بيت المال، به فكر جمع كردن براي خود بيفتد؛ اين بد است. بايد مراقب باشيم. همه بايد مراقب باشند كه اين طور نشود. اگر مراقبت نباشد، آن وقت جامعه همين طور بتدريج از ارزشها تهيدست مي شود و به نقطه اي مي رسد كه فقط يك پوسته ظاهري باقي مي ماند. ناگهان يك امتحان بزرگ پيش مي آيد - امتحان قيام ابي عبداللَّه - آن وقت اين جامعه در اين امتحان مردود مي شود! گفتند به تو حكومت ري را مي خواهيم بدهيم(51). ريِ آن وقت، يك شهر بسيار بزرگ پُرفايده بود. حاكميت هم مثل استانداري امروز نبود. امروز استانداران ما يك مأمور اداري هستند؛ حقوقي مي گيرند و همه اش زحمت مي كشند. آن زمان اين گونه نبود. كسي كه مي آمد حاكم شهري مي شد، يعني تمام منابع درآمد آن شهر در اختيارش بود؛ يك مقدار هم بايد براي مركز بفرستد، بقيه اش هم

در اختيار خودش بود؛ هر كار مي خواست، مي توانست بكند؛ لذا خيلي برايشان اهميت داشت. بعد گفتند اگر به جنگ حسين بن علي نروي، از حاكميت ري خبري نيست. اين جا يك آدم ارزشي، يك لحظه فكر نمي كند؛ مي گويد مرده شوي ري را ببرند؛ ري چيست؟ همه دنيا را هم به من بدهيد، من به حسين بن علي اخم هم نمي كنم؛ من به عزيز زهرا، چهره هم درهم نمي كشم؛ من بروم حسين بن علي و فرزندانش را بكشم كه مي خواهيد به من ري بدهيد؟! آدمي كه ارزشي باشد، اين طور است؛ اما وقتي كه درون تهي است، وقتي كه جامعه، جامعه دور از ارزشهاست، وقتي كه آن خطوط اصلي در جامعه ضعيف شده است، دست و پا مي لغزد؛ حالا حدّاكثر يك شب هم فكر مي كند؛ خيلي حِدّت كردند، يك شب تا صبح مهلت گرفتند كه فكر كنند! اگر يك سال هم فكر كرده بود، باز هم اين تصميم را گرفته بود. اين، فكر كردنش ارزشي نداشت. يك شب فكر كرد، بالاخره گفت بله، من ملك ري را مي خواهم! البته خداي متعال همان را هم به او نداد. آن وقت عزيزان من! فاجعه كربلا پيش مي آيد. در اين جا يك كلمه راجع به تحليل حادثه عاشورا بگويم و فقط اشاره اي بكنم. كسي مثل حسين بن علي عليه السّلام كه خودش تجسّم ارزشهاست، قيام مي كند، براي اين كه جلوِ اين انحطاط را بگيرد؛ چون اين انحطاط مي رفت تا به آن جا برسد كه هيچ چيز باقي نماند؛ كه اگر يك وقت مردمي هم خواستند خوب زندگي كنند و مسلمان زندگي كنند، چيزي در دستشان نباشد. امام حسين مي ايستد، قيام مي كند، حركت مي كند و يك تنه در مقابل اين سرعت سراشيب سقوط قرار مي گيرد. البته

در اين زمينه، جان خودش را، جان عزيزانش را، جان علي اصغرش را، جان علي اكبرش را و جان عباسش را فدا مي كند؛ اما نتيجه مي گيرد. «و انا من حسين»؛ يعني دين پيامبر، زنده شده حسين بن علي است. آن روي قضيه، اين بود؛ اين روي سكه، حادثه عظيم و حماسه پُرشور و ماجراي عاشقانه عاشوراست كه واقعاً جز با منطق عشق و با چشم عاشقانه، نمي شود قضاياي كربلا را فهميد. بايد با چشم عاشقانه نگاه كرد تا فهميد حسين بن علي در اين تقريباً يك شب و نصف روز، يا حدود يك شبانه روز - از عصر تاسوعا تا عصر عاشورا - چه كرده و چه عظمتي آفريده است! لذاست كه در دنيا باقي مانده و تا ابد هم خواهد ماند. خيلي تلاش كردند كه حادثه عاشورا را به فراموشي بسپارند؛ اما نتوانستند. من امروز مي خواهم از روزي مقتلِ «ابن طاووس» - كه كتاب «لهوف» است - يك چند جمله ذكر مصيبت كنم و چند صحنه از اين صحنه هاي عظيم را براي شما عزيزان بخوانم. البته اين مقتل، مقتل بسيار معتبري است. اين سيدبن طاووس - كه علي بن طاووس باشد - فقيه است، عارف است، بزرگ است، صدوق است، موثّق است، مورد احترام همه است، استاد فقهاي بسيار بزرگي است؛ خودش اديب و شاعر و شخصيت خيلي برجسته اي است. ايشان اوّلين مقتل بسيار معتبر و موجز را نوشت. البته قبل از ايشان مقاتل زيادي است. استادشان - ابن نَما(52) - مقتل دارد، «شيخ طوسي» مقتل دارد، ديگران هم دارند. مقتلهاي زيادي قبل از ايشان نوشته شد؛ اما وقتي «لهوف» آمد، تقريباً همه آن مقاتل، تحت الشّعاع قرار گرفت. اين مقتلِ بسيار خوبي است؛

چون عبارات، خيلي خوب و دقيق و خلاصه انتخاب شده است. من حالا چند جمله از اينها را مي خوانم. يكي از اين قضايا، قضيه به ميدان رفتن «قاسم بن الحسن» است كه صحنه بسيار عجيبي است. قاسم بن الحسن عليه الصّلاةوالسّلام يكي از جوانان كم سالِ دستگاهِ امام حسين است. نوجواني است كه «لم يبلغ الحلم»(53)؛ هنوز به حدّ بلوغ و تكليف نرسيده بوده است. در شب عاشورا، وقتي كه امام حسين عليه السّلام فرمود كه اين حادثه اتّفاق خواهد افتاد و همه كشته خواهند شد و گفت شما برويد و اصحاب قبول نكردند كه بروند، اين نوجوان سيزده، چهارده ساله عرض كرد: عمو جان! آيا من هم در ميدان به شهادت خواهم رسيد؟ امام حسين خواست كه اين نوجوان را آزمايش كند - به تعبير ما - فرمود: عزيزم! كشته شدن در ذائقه تو چگونه است؟ گفت «احلي من العسل»(54)؛ از عسل شيرينتر است. ببينيد؛ اين، آن جهتگيريِ ارزشي در خاندان پيامبر است. تربيت شده هاي اهل بيت اين گونه اند. اين نوجوان از كودكي در آغوش امام حسين بزرگ شده است؛ يعني تقريباً سه، چهار ساله بوده كه پدرش از دنيا رفته و امام حسين تقريباً اين نوجوان را بزرگ كرده است؛ مربّي به تربيتِ امام حسين است. حالا روز عاشورا كه شد، اين نوجوان پيش عمو آمد. در اين مقتل اين گونه ذكر مي كند: «قال الرّاوي: و خرج غلام»(55). آن جا راوياني بودند كه ماجراها را مي نوشتند و ثبت مي كردند. چند نفرند كه قضايا از قول آنها نقل مي شود. از قول يكي از آنها نقل مي كند و مي گويد: همين طور كه نگاه مي كرديم، ناگهان ديديم از طرف خيمه هاي ابي عبداللَّه، پسر نوجواني بيرون آمد: «كانّ وجهه شقّة قمر»(56)؛

چهره اش مثل پاره ماه مي درخشيد. «فجعل يقاتل»(57)؛ آمد و مشغول جنگيدن شد. اين را هم بدانيد كه جزئيات حادثه كربلا هم ثبت شده است؛ چه كسي كدام ضربه را زد، چه كسي اوّل زد، چه كسي فلان چيز را دزديد؛ همه اينها ذكر شده است. آن كسي كه مثلاً قطيفه حضرت را دزديد و به غارت برد، بعداً به او مي گفتند: «سرق القطيفه»! بنابراين، جزئيات ثبت شده و معلوم است؛ يعني خاندان پيامبر و دوستانشان نگذاشتند كه اين حادثه در تاريخ گم شود. «فضربه ابن فضيل العضدي علي رأسه فطلقه»(58)؛ ضربه، فرق اين جوان را شكافت. «فوقع الغلام لوجهه»؛ پسرك با صورت روي زمين افتاد. «وصاح يا عمّاه»؛ فريادش بلند شد كه عموجان. «فجل الحسين عليه السّلام كما يجل الصقر». به اين خصوصيات و زيباييهاي تعبير دقّت كنيد! صقر، يعني بازِ شكاري. مي گويد حسين عليه السّلام مثل بازِ شكاري، خودش را بالاي سر اين نوجوان رساند. «ثمّ شدّ شدّة ليث اغضب». شدّ، به معناي حمله كردن است. مي گويد مثل شير خشمگين حمله كرد. «فضرب ابن فضيل بالسيف»؛ اوّل كه آن قاتل را با يك شمشير زد و به زمين انداخت. عدّه اي آمدند تا اين قاتل را نجات دهند؛ اما حضرت به همه آنها حمله كرد. جنگ عظيمي در همان دور و برِ بدن «قاسم بن الحسن»، به راه افتاد. آمدند جنگيدند؛ اما حضرت آنها را پس زد. تمام محوطه را گرد و غبار ميدان فراگرفت. راوي مي گويد: «وانجلت الغبر»؛ بعد از لحظاتي گرد و غبار فرو نشست. اين منظره را كه تصوير مي كند، قلب انسان را خيلي مي سوزاند: «فرأيت الحسين عليه السّلام»: من نگاه كردم، حسين بن علي عليه السّلام را در آن جا

ديدم. «قائماً علي رأس الغلام»؛ امام حسين بالاي سر اين نوجوان ايستاده است و دارد با حسرت به او نگاه مي كند. «و هو يبحث برجليه»؛ آن نوجوان هم با پاهايش زمين را مي شكافد؛ يعني در حال جان دادن است و پا را تكان مي دهد. «والحسين عليه السّلام يقول: بُعداً لقوم قتلوك»؛ كساني كه تو را به قتل رساندند، از رحمت خدا دور باشند. اين يك منظره، كه منظره بسيار عجيبي است و نشان دهنده عاطفه و عشق امام حسين به اين نوجوان است، و درعين حال فداكاري او و فرستادن اين نوجوان به ميدان جنگ و عظمت روحي اين جوان و جفاي آن مردمي كه با اين نوجوان هم اين گونه رفتار كردند. يك منظره ديگر، منظره ميدان رفتن علي اكبر عليه السّلام است كه يكي از آن مناظر بسيار پُرماجرا و عجيب است. واقعاً عجيب است؛ از همه طرف عجيب است. از جهت خود امام حسين، عجيب است؛ از جهت اين جوان - علي اكبر - عجيب است؛ از جهت زنان و بخصوص جناب زينب كبري، عجيب است. راوي مي گويد اين جوان پيش پدر آمد. اوّلاً علي اكبر را هجده ساله تا بيست و پنجساله نوشته اند؛ يعني حداقل هجده سال و حداكثر بيست و پنج سال. مي گويد: «خرج علي بن الحسين»؛ علي بن الحسين براي جنگيدن، از خيمه گاه امام حسين خارج شد. باز در اين جا راوي مي گويد: «و كان من اشبه النّاس خلقاً»؛ اين جوان، جزو زيباترين جوانان عالم بود؛ زيبا، رشيد، شجاع. «فاستأذن اباه في القتال»؛ از پدر اجازه گرفت كه برود بجنگد. «فأذن له»؛ حضرت بدون ملاحظه اذن داد. در مورد «قاسم بن الحسن»، حضرت اوّل اذن نمي داد، و بعد

مقداري التماس كرد، تا حضرت اذن داد؛ اما «علي بن الحسين» كه آمد، چون فرزند خودش است، تا اذن خواست، حضرت فرمود كه برو. «ثمّ نظر اليه نظر يائس منه»؛ نگاه نوميدانه اي به اين جوان كرد كه به ميدان مي رود و ديگر برنخواهد گشت. «وارخي عليه السّلام عينه و بكي»؛ چشمش را رها كرد و بنا كرد به اشك ريختن. يكي از خصوصيّات عاطفي دنياي اسلام همين است؛ اشك ريختن در حوادث و پديده هاي عاطفي. شما در قضايا زياد مي بينيد كه حضرت گريه كرد. اين گريه، گريه جزع نيست؛ اين همان شدّت عاطفه است؛ چون اسلام اين عاطفه را در فرد رشد مي دهد. حضرت بنا كرد به گريه كردن. بعد اين جمله را فرمود كه همه شنيده ايد: «اللّهم اشهد»؛ خدايا خودت گواه باش. «فقد برز اليهم غلام»؛ جواني به سمت اينها براي جنگ رفته است كه «اشبه النّاس خُلقاً و خَلقاً و منطقاً برسولك». يك نكته در اين جا هست كه من به شما عرض كنم. ببينيد؛ امام حسين در دوران كودكي، محبوب پيامبر بود؛ خود او هم پيامبر را بي نهايت دوست مي داشت. حضرت شش، هفت ساله بود كه پيامبر از دنيا رفت. چهره پيامبر، به صورت خاطره بي زوالي در ذهن امام حسين مانده است و عشق به پيامبر در دل او هست. بعد خداي متعال، علي اكبر را به امام حسين مي دهد. وقتي اين جوان كمي بزرگ مي شود، يا به حدّ بلوغ مي رسد، حضرت مي بيند كه چهره، درست چهره پيامبر است؛ همان قيافه اي كه اين قدر به او علاقه داشت و اين قدر عاشق او بود، حالا اين به جدّ خودش شبيه شده است. حرف مي زند، صدا شبيه صداي پيامبر است.

حرف زدن، شبيه حرف زدن پيامبر است. اخلاق، شبيه اخلاق پيامبر است؛ همان بزرگواري، همان كرم و همان شرف. بعد اين گونه مي فرمايد: «كنّا اذا اشتقنا الي نبيّك نظرنا اليه»؛ هر وقت كه دلمان براي پيامبر تنگ مي شد، به اين جوان نگاه مي كرديم؛ اما اين جوان هم به ميدان رفت. «فصاح و قال يابن سعد قطع اللَّه رحمك كما قطعت رحمي». بعد نقل مي كند كه حضرت به ميدان رفت و جنگ بسيار شجاعانه اي كرد و عدّه زيادي از افراد دشمن را تارومار نمود؛ بعد برگشت و گفت تشنه ام. دوباره به طرف ميدان رفت. وقتي كه اظهار عطش كرد، حضرت به او فرمودند: عزيزم! يك مقدار ديگر بجنگ؛ طولي نخواهد كشيد كه از دست جدّت پيامبر سيراب خواهي شد. وقتي امام حسين اين جمله را به علي اكبر فرمود، علي اكبر در آن لحظه آخر، صدايش بلند شد و عرض كرد: «يا ابتا عليك السّلام»؛ پدرم! خداحافظ. «هذا جدّي رسول اللَّه يقرئك السّلام»؛ اين جدم پيامبر است كه به تو سلام مي فرستد. «و يقول عجل القدوم علينا»؛ مي گويد بيا به سمت ما. اينها منظره هاي عجيبِ اين ماجراي عظيم است. و امروز هم كه روز جناب زينب كبري سلام اللَّه عليهاست. آن بزرگوار هم ماجراهاي عجيبي دارد. حضرت زينب، آن كسي است كه از لحظه شهادت امام حسين، اين بار امانت را بر دوش گرفت و شجاعانه و با كمال اقتدار؛ آن چنان كه شايسته دختر اميرالمؤمنين است، در اين راه حركت كرد. اينها توانستند اسلام را جاودانه كنند و دين مردم را حفظ نمايند. ماجراي امام حسين، نجاتبخشيِ يك ملت نبود، نجاتبخشيِ يك امّت نبود؛ نجاتبخشي يك تاريخ بود. امام حسين، خواهرش زينب

و اصحاب و دوستانش، با اين حركت، تاريخ را نجات دادند. السّلام عليك يا اباعبداللَّه و عَلي الارواح الّتي حلّت بفنائك. عليك منّا سلام اللَّه ابداً مابقيت و بقي اللّيل و النّهار و لاجعله اللَّه آخر العهد منّا لزيارتك. السّلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين. بسم اللَّه الرحمن الرحيم. قل هواللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفواً احد.(59) پروردگارا! به محمّد و آل محمّد تو را قسم مي دهيم، ما را در راه اسلام و قرآن ثابت قدم بدار. پرورگارا! جامعه ما را، جامعه اسلامي قرار بده، پروردگارا! ما را از اسلام جدا مكن. پروردگارا! به اسلام و مسلمين در همه جاي عالم نصرت كامل عنايت فرما. دشمنان اسلام را مخذول و منكوب گردان. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ارزشهاي اسلامي، پيوند برادري، محبّت و عاطفه، عبوديّت براي پروردگار و عدل كامل را در ميان ما استقرار ببخش. پروردگارا! كساني كه سعي مي كنند، دشمناني كه كوشش مي كنند، براي اين كه جامعه ما را از اسلام دور كنند، آنها را از رحمت خودت دور كن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، قلب مقدّس وليّ عصر ارواحنا فداه را از ما خشنود كن. پروردگارا! دعاي آن بزرگوار را در حقّ ملت ما مستجاب گردان. پروردگارا! ما را از ياران و انصار آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا! شهداي عزيز ما، جانبازان عزيز ما، امام شهيدان رضوان اللَّه عليه را مشمول رحمت و لطف خود قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الطيّبين

الطّاهرين المعصومين. سيّما عليّ اميرالمؤمنين والصّدّيقة الطّاهرة سيّدة نساء العالمين و الحسن والحسين سبطي الرّحمة وامامي الهدي و سيّدي شباب اهل الجنّة و علي عليّ بن الحسين زين العابدين و محمّدبن علي و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن علي و عليّ بن محمّد والحسن بن عليّ والخلف القائم المهدي. حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه چون وقت گذشته است، پس از توصيه به تقوا و حفظ و رعايت پرهيزكاري در همه امور، فقط يك مطلب را عرض مي كنم. البته قبلاً لازم است از همه برادران و خواهراني كه در سراسر كشور، در ايّام عزاداري، با اقامه عزا و به راه انداختن مراسم عزاداري، بخصوص با اقامه نماز جماعت در ظهر عاشورا و با عرض ارادت به خاندان پيامبر، اين روزها را بزرگ داشتند - قشرهاي مختلف مردم، زن و مرد و پير و جوان - سپاسگزاري كنم و از خداوند متعال، رحمتش را براي همه شما مسألت كنم. آن مطلب اين است كه همان طور كه عرض كرديم، تبليغات دشمن عليه ملت ايران، هر گاهي يك بار اوج مي گيرد. مخصوص امروز هم نيست؛ حرفها هم حرفهاي تازه اي نيست. شايد الان پانزده، شانزده سال است كه دشمنان اين ملت و دشمنان اين انقلاب، جمهوري اسلامي را به همان چيزهايي متّهم مي كنند كه امروز هم متّهم مي كنند. فرقي كه كرده است، اين است كه آن روز كلّياتي را مي گفتند، ما تحليل مي كرديم و مي گفتيم منظورشان اين است؛ امروز خودشان به همان چيزي كه ما آن روز تحليل مي كرديم، تصريح مي كنند! سالهاي متمادي گفتند كه ايران از تروريسم حمايت مي كند؛ ما مي گفتيم كه مقصود

آنها كه مي گويند «دولت ايران از تروريسم حمايت مي كند»، اين است كه ما از مبارزان فلسطيني حمايت مي كنيم. اين را مي گويند «حمايت از تروريسم»! مبارز فلسطيني را تروريست و حمايت از او را حمايت از تروريسم مي نامند! ما در سابق اين را بارها مي گفتيم؛ حالا خودشان تصريح مي كنند و همين را مي گويند! اين نشان مي دهد كه استكبار جهاني و دستگاه امپراتوري خبري آن، وقتي كه ناچار باشد، آن حقايقي را كه يك وقت مجبور بود پنهان كند، با وقاحت تمام آشكار مي كند و شرمي ندارد! دشمني رفته ملتي را از خانه اش بيرون كرده، كشوري را غصب نموده، حكومت ظالمانه اي تشكيل داده، مردم آن سرزمين را با انواع مصيبتها مواجه كرده و انواع محنتها را بر سر آنها وارد آورده است؛ وقتي آن مردم يك فرياد مي كشند و يك عكس العمل كوچك نشان مي دهند، به اين مي گويند تروريست! بله؛ اگر معناي تروريسم اين است، ما افتخار مي كنيم كه از مبارزان فلسطيني حمايت كنيم؛ وظيفه ماست. ما از حق دفاع مي كنيم، با باطل مقابله مي كنيم؛ حالا انسانهاي باانصاف عالم، خودشان قضاوت كنند. يك صاحبخانه و يك غاصب داريم. صاحبخانه، فلسطينيها هستند. و غاصب، صهيونيستهايي كه از اطراف دنيا - از امريكا، از اروپا، از روسيه و از جاهاي ديگر - رفتند در آن جا ساكن شدند. آن غاصبان نسبت به اين صاحبخانه ها صد جنايت انجام داده اند؛ صاحبخانه ها هم مواردي مقاومت كرده اند و به آنها ضربه زده اند. كدام تروريستند؟! آيا آن كسي كه به خانه مردم رفته، زنان را كشته، بچه ها را كشته و در «دير ياسين» فاجعه آفريده و هزار مشكل براي مردم درست كرده است، در خانه هاي آنها

ديگران را اسكان كرده و شهرهاي فلسطيني را به ديگران داده است، الان هم اگر كسي نفس بكشد، او را به زندانهاي سخت مي اندازد، اين تروريست است، يا آن كسي كه حقّ خودش را مطالبه مي كند؟! اين شيخ شجاع فلسطيني(60) كه به ايران آمد و سر تا پا فلج است - دستش فلج، پايش فلج و قطع نخاعي است - سالهاست كه شجاعانه مبارزه مي كند. با وجودي كه قطع نخاع دارد، او را به زندان بردند و شكنجه كردند! احتمال دادند اگر به بدنش ضربه بزنند، حس نكند؛ لذا به صورتش شلاق زدند و به او بي خوابي دادند! اينها تروريست نيستند؟! به داخل لبنان مي آيند و مبارزان لبنان را كه با آنها مخالفند، مي دزدند و مي برند. اينها تروريست نيستند؟! آن وقت آن كسي كه فرياد مي زند، دو نسل زير چادر، در داخل خيمه ها و در اردوگاهها، داخل خانه هاي محقّر، در خارج از شهر و كشور خودشان زندگي كردند و غربت دنيا را تحمّل نمودند و حالا يك كلمه حرف زدند، يا اقدامي كردند، اينها تروريستند! امريكا طرفدار صهيونيستهاست و ما طرفدار فلسطينيها؛ كدام طرفدار تروريست هستيم؟! با انصافهاي دنيا بگويند. اين را مي گويند «طرفداري ايران و دولت ايران و ملت ايران از تروريسم»! نه آقا! اين معنايش اين است كه ملت ايران حاضر نيست اين قلدري را كه امريكا به خرج مي دهد، قبول كند. مي خواهند باطلي را حمايت كنند؛ مي خواهند همه دنيا از آن باطل حمايت كنند و همه اين را حق بدانند و متأسفانه خيليها در دنيا قبول كردند؛ ولي ملت ايران قبول نمي كند. ملت ايران شجاع است. ملت ايران ايستاده است. خيال نكنند اين

حرف، حرف يك نفر، يا حرف جمعي در ايران است. بي عقلها مي گويند ما مي خواهيم تبليغات كنيم، فلان كنيم، چه كنيم؛ براي اين كه مي خواهيم با فلاني - با علي خامنه اي - مبارزه كنيم! اين هم يك خطاي ديگر، اين هم يك اشتباه ديگر در تحليل! خيال مي كنند كه اين حرفها، حرفهاي يك نفر است؛ نه آقا! امروز در ايران، همه همين را مي گويند؛ رئيس جمهور عزيز ما هم همين را مي گويد؛ دولت خدمتگزار هم همين را مي گويد؛ مجلس شوراي اسلامي هم همين را مي گويد؛ مسؤولان كشور هم همين را مي گويند؛ علما هم همين را مي گويند؛ آحاد ملت هم همين را مي گويند؛ اختلافي نيست. تهمتها و اهانتها به ملت ايران به جايي نخواهد رسيد. استكبار در اين مبارزه، طَرْفي نخواهد بست. هنوز هم اشتباه مي كنند. يك بار در قضيه انقلاب اشتباه كردند، اثرش را ديدند؛ يك بار هم در قضيه جنگ تحميلي اشتباه كردند، نتيجه اش را ديدند؛ يك بار هم در قضاياي بعد از جنگ اشتباه كردند، نتيجه اش را ديدند؛ يك بار ديگر حالا دارند اشتباه مي كنند، باز هم نتيجه اش را خواهند ديد. در اين كشور، پرچم اسلام و پرچم انقلاب بلند است و نام امام زنده و جاودانه است. ارزشهاي اين كشور براي اين ملت، براي اين جوانان و براي اين آحاد عظيم، همان ارزشهايي است كه به آنان عزّت داده و ملت ايران را عزيز و بزرگ كرده و نيروهايش را زنده كرده است؛ راه آنها را به سوي آينده، روشن و همواره كرده است و ان شاءاللَّه به سوي اين آينده پيش خواهند رفت و اين تهمتها اثري ندارد. البته همان طور كه عرض كرديم، اينها

موسمي است. هر گاهي به مناسبتي جنجالي مي كنند؛ اما باز مي بينند فايده اي ندارد! مدتي مي مانند، باز دوباره شيطان آنها را وسوسه مي كند! ما هم كار خودمان را مي كنيم. ملت ايران هم مشغول حركت خودش در اين راه و در اين مسير است و ان شاءاللَّه خداي متعال روزبه روز بيشتر او را توفيق خواهد داد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اذا جاء نصراللَّه والفتح. و رأيت النّاس يدخلون في دين اللَّه افواجاً. فسبّح بحمد ربّك واستغفره انّه كان توّاباً.(61) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) 2) 3) 1 و 2 و 3- لهوف، سيدبن طاووس ص 88و 67، معالي السبطين، ج 2، ص 60 4) مغزل: دوك، وسيله اي كه با آن نخ يا ريسمان ريسند. 5) الاقبال سيدبن طاووس، ص 333 6) امالي شيخ صدوق، ص 314 7) امالي شيخ صدوق، ص 314 8) بحارالانوار، ج 37، ص 78 9) مائده: 54 10) بقره: 222 11) آل عمران: 31 12) شوري: 23 13) نهج البلاغه، خطبه ي دوم 14) فاتحةالكتاب: 6 15) همان: 7 16) بقره: 40 17) نساء: 69 18) فاتحةالكتاب: 7 19) الكافي، ج 1، ص 368 20) ابن اثير، ج 3، ص 170 تا 167 21) ابن اثير، جلد سوم، ص 113 تا 116 22) 23) 24) 3 و 4 و 5. ابن اثير، جلد سوم، ص 137 تا 140 25) ابن اثير، ج 3، ص 99 تا 100 26) 27) 28) 29) 30) 31) 1 الي 6. ابن اثير، ج 3، ص 99 تا 100 32) ابن اثير، ج 3، ص 82 تا 83 33) ابن اثير، ج 3، ص 88 تا 91 34) ابن اثير، ج 3، ص 82 تا 83 35) حجرات: 6 36) الي 9. ابن اثير،

ج 3، ص 82 تا 83 37) 38) 39) 40) 41) 42) 43) الي 15. ابن اثير، ج 3، ص 59 44) 45) 46) 47) 48) 49) تاريخ ابن اثير، ج 3، ص 115 50) تاريخ ابن اثير، ج 3، ص 30 تا 31 51) اشاره به ماجراي خفّتيار «عمربن سعد ابي وقّاص» 52) شيخ نجم الدين جعفربن نَما. 53) و 2. زندگاني حضرت ابي عبداللَّه الحسين سيدالشهدا(ع)، تأليف ابوالقاسم سحاب، ص 484 54) 55) الي 6. لهوف، ابن طاووس، ترجمه سيد احمد زنجاني، (با نام آهي سوزان بر مزار شهيدان)، ص 115 56) 57) 58) 59) اخلاص: 4 - 1 60) شيخ احمد ياسين (رهبر حماس) 61) نصر: 3 - 1

بيانات مقام معظم رهبرى در جمع دانشجويان دانشگاه تهران

بيانات مقام معظم رهبري در جمع دانشجويان دانشگاه تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در انتخاب بحثي كه امروز براي شما دانشجويان عزيز مطرح مي كنم، خيلي دچار ترديد نشدم. البته سخنان زيادي هست كه ذكر مي شود و خيلي مناسب است كه با شما جوانان عزيز، بخصوص دانشجويان در ميان گذاشته شود. قول معروف : «يك سينه حرف موج زند در دهان ما». ليكن بحثي كه به نظرم رسيد امروز مطرح كنم، موضوعي است كه بارها در ذهن من گذشته و روي آن فكر و مطالعه كرده ام و به آن اهميت مي دهم. البته اين بحث، احتمالاً بحث قابل گسترشي است. امروز براي اوّل بار من اين مسأله را طرح مي كنم و اگر خود من در جلسات يا نوبتهاي ديگري كه به اين دانشگاه يا دانشگاههاي ديگر مي روم، مجال و فرصت شود، آن را ادامه خواهم داد. دانشجويان، بخصوص دانشجويان رشته تاريخ و رشته هاي علوم اجتماعي، مي توانند روي اين قضيه اي كه من مطرح مي كنم، فكر و مطالعه كنند.

اين بحث، بحثي درباره مقوله روشنفكري و روشنفكران در كشور ماست كه به نظر من مقوله مهمّي است. قبلاً من نكته كوتاهي را درباره امروز كه به اين جا آمدم، بگويم. من تقريباً از يك هفته پيش تصميم گرفتم كه به اين جا بيايم؛ اما آن را به كسي نگفتم. حتّي در دفترم هم فقط يكي، دو نفر مي دانستند و هيچ كس نمي دانست. ديشب من اطّلاع پيدا كردم كه امروز چند گروهِ دانشجويي بنا دارند اجتماعات تشكيل دهند و سخنراني كنند. گفتم، از آنها خواهش شد كه امروز تأخير بيندازند و اجتماع نداشته باشند، تا ما بتوانيم اين برنامه را انجام دهيم. پيغام دادند، آنها هم برنامه هايشان را تعطيل كردند. به همين مناسبت، مي خواهم يك نكته را بگويم. عزيزان دانشجو! سخنراني و اجتماعات ايرادي ندارد؛ اما دو گروه هيچ وقت همزمان در يك دانشگاه اجتماع تشكيل ندهند. اين توصيه پدرانه من به شماست. شما گروهي هستيد كه مي خواهيد اجتماعات تشكيل دهيد و سخنراني كنيد. مثلاً حرفهايي داريد كه به نظر خودتان لازم است، ولي ممكن است از نظر ديگري هم لازم نباشد. خيلي خوب؛ دور هم جمع شويد؛ اما آن گروهِ ديگر، تا ديد كه شما جلسه يا اجتماع داريد، اجتماعش را به وقت ديگري بيندازد؛ اين درست است. عزيزان من! اين چيزي كه من مي گويم، حدس نيست؛ اطّلاع است. مي خواهند دانشجويان را به جان هم بيندازند؛ آنها را مشغول كنند و از درس خواندن باز دارند. مي خواهند دانشجويان را به چيزهاي بيخودي مشغول كنند. تسليم نشويد و نگذاريد كه با عنصر دانشجويي بازي شود. من هميشه از سالها قبل به دانشجويان سفارش كرده ام كه دانشجو عنصري

است كه متعلّق به همين فضاست. شما هم وقتي كه بيرون رفتيد، ديگر دانشجو نيستيد؛ يكي ديگر جاي شما مي آيد و او اين خصوصيات را پيدا مي كند. عنصر دانشجو، متعلّق به اين فضاست. دوران دانشجويي، چيز خوبي است، چيز مقدّسي است، چيز شيريني است؛ بخصوص براي ما كه عمري گذرانده ايم، چيز خيلي زيبايي است. نگذاريد با درگيريهاي شما با يكديگر، اين هويّت دانشجويي و مجموعه دانشجويي را خراب كنند؛ حواستان جمع باشد. اين توصيه من بود به مناسبت موضوعي كه براي امروز اتّفاق افتاده بود؛ فكر كردم به شما بگويم و گفتم. و اما مسأله مورد نظر من در مقوله روشنفكري. اين مسأله، مسأله اي است كه اگر من بخواهم روي آن اسم بگذارم، مثلاً خواهم گفت: ارتجاع روشنفكران، يا ارتجاع روشنفكري. مي دانيد كه مقوله روشنفكري، اساساً ضدّ ارتجاع است. روشنفكري مقوله اي است كه رو به جلو دارد و به آينده نگاه مي كند؛ يعني همان مفهومي كه در فارسي آن را از «انتلكتوئل» فرانسوي ترجمه كرده اند. البته كساني كه اهل فنّ اين كار و اهل زبانند، مي گويند اين ترجمه، ترجمه درست و دقيقي نيست. حالا هرچه هست، معلوم است كه مقصود چيست. من بعداً مقداري هم در اين خصوص توضيح مي دهم. اين هويّت پيشرو و آينده نگر، رو به مستقبل دارد و نمي تواند با رجعت و عقبگرد خو كند؛ اما من پديده اي را مشاهده كردم و مشاهده مي كنم كه جز اسم گفته شده براي آن، عنواني پيدا نمي كنم: ارتجاع روشنفكري، رجعت روشنفكري. من بارها گفته ام كه روشنفكري در ايران، بيمار متولّد شد. مقوله روشنفكري، با خصوصيّاتي كه در عالمِ تحقّق و واقعيّت دارد - كه در آن،

فكر علمي، نگاه به آينده، فرزانگي، هوشمندي، احساس درد در مسائل اجتماعي و بخصوص آنچه كه مربوط به فرهنگ است، مستتر است - در كشور ما بيمار و ناسالم و معيوب متولّد شد. چرا؟ چون كساني كه روشنفكران اوّلِ تاريخ ما هستند، آدمهايي ناسالمند. اكنون من سه نفر از اين شخصيتها و پيشروان روشنفكري در ايران را اسم مي آورم: ميرزا ملكم خان ارمني، ميرزا فتحعلي آخوندزاده، حاج سيّاح محلّاتي. اين كساني كه اوّلين نشانه ها و پيامهاي روشنفكريِ قرن نوزدهمي اروپا را وارد ايران كردند، به شدّت نامطمئن بودند. مثلاً ميرزا ملكم خان كه داعيه روشنفكري داشت و مي خواست عليه دستگاه استبداد ناصرالدّينشاهي روشنگري كند، خود دلّال معامله بسيار استعماري و زيانبار «رويتر» بود! مي دانيد كه در بيست سال آخرِ زندگي ناصرالدّينشاه، انحصارات خارجي پدر اين مملكت را درآورد. انگليسيها مي آمدند انحصاري مي گرفتند - انحصار گمركات، انحصار دخانيات، انحصار راه آهن و ... - باز روسها از آن طرف مي آمدند و مي گفتند شما به رقيب ما امتياز اين معامله انحصاري و اين به اصطلاح تجارت را داديد، بايد به ما هم بدهيد؛ به آنها هم چيزي مي دادند! بعدها اسم اين را «موازنه مثبت» گذاشتند؛ موازنه بين روس و انگليس در سياست خارجي و ارتباطات اقتصادي؛ منتها بر مبناي مسابقه! يك چيزي به اين قدرت بدهند، ديگري فردا بگويد چرا به من نداديد؛ اينها هم بگويند بگير اين هم مال تو! باز او بگويد مال من كم شد، بگويند اين هم مال تو! ايران را به نفع خاندان سلطنت - يعني همان ناصرالدينشاه و درباريها و هر كسي كه بتواند از اين سفره يغما لقمه اي ببرد - غارت مي كردند.

اين آقاي روشنفكري كه به عنوان معروفترين پيام آور روشنفكري و روشنگري در ايران مطرح بود - يعني همين ميرزا ملكم خان - خودش دلّال قضيه «رويتر» بود! در همين انحصار معروف تنباكو - كه ميرزاي شيرازي، مرجع تقليد وقت، آن را تحريم كرد و جلوِ اين معامله زيانبار را گرفت - ميرزا ملكم خان خودش دلّال آن بود! واقعاً يكي از دلّاليهاي عمده ميرزا ملكم ارمني، همين قضيه «رژي» بود كه دربار هم آن را قبول كرد. اين آدم مي خواهد در ايران پيام آور روشنفكري باشد؛ يعني مردم را به آينده، به تجدّد و نوگرايي دعوت كند؛ ببينيد مردم چه از آب درمي آيند! من نمي دانم شما چقدر از تاريخ معاصر اطّلاع داريد و چقدر آن را خوانده ايد. چقدر خوب است كه شما در تابستان كه قدري فراغت پيدا مي كنيد، واقعاً برنامه ريزي كنيد و قدري از تاريخ معاصر، از جمله همين قضيه تنباكو را مطالعه كنيد. كتابهايي هم درباره اين موضوع نوشته شده كه مناسبت است آنها را بخوانيد. البته مطالعه كتابهاي امين را مي گويم. بعضيها هستند كه چون پاي روحانيت و دين در ميان است، از عنادي كه با دين دارند، حاضر نيستند به افتخار به اين بزرگي اعتراف كنند و آن را مطرح نمايند. از يك بُعد ديگر، ميرزا فتحعلي آخوندزاده شبيه ميرزا ملكم خان است. اين آخوندزاده، از خامنه است. من از خامنه ايهاي قديمي و بعضي از خويشاوندان خودمان چيزهاي زيادي نسبت به او شنيده ام و مي دانم. ايشان قبل از انقلاب اكتبر به قفقاز رفت و در روسيه سر سفره تزارها نشست و با كمك تزارها و زير سايه آنها، به خيال خودش بنا كرد

عليه دستگاه استبداد ايران مبارزه كردن! اين مبارزه، مبارزه نامطمئني بود؛ اين قابل قبول نبود. اولين چيزي را هم كه اينها هدف قرار مي دادند، به جاي اين كه بيشتر به استبداد و جهات سياسي بپردازند، به دين و اعتقادات مردم و سنّتهاي اصيل بومي مي پرداختند كه آن را بعداً خواهم گفت. حاج سيّاح هم نمونه سوم است. او شرح حال و زندگي خودش را در سفر اروپايي نوشته است. كسي كه اين كتاب را بخواند، شك نمي كند كه در اين كتاب، به صورت سفارش شده اي سعي شده، با هرجايي كه پاي يك روحانيِ آزاده بزرگ در ميان است، برخورد شود؛ عملاً نام او كتمان شود و ماجراي او مطرح نگردد. روشنفكري در ايران، اين گونه متولّد شد. طبقات بعدي روشنفكري هم در ايران، طبقات مطمئني نبودند؛ بيشتر شاهزاده ها و اشراف و اعيان زاده ها بودند. شما شرح حال سه جلدي عبداللَّه مستوفي را نگاه كنيد كه خودش آن را نوشته است. خود او هم از همان روشنفكران است؛ ضمناً از اعيان زاده ها و خان زاده هاي دستگاه قاجار است. البته او شخصيت متعادلي است؛ شخصيت منفي به نظر نمي رسد. اگر شما به آن كتاب نگاه كنيد، خواهيد ديد كه آن افرادي كه اوّلين پرچمها و پيامهاي روشنفكري، با آنها ديده و شنيده و شناخته مي شد، چه كساني بودند. دوره قاجار به اين ترتيب گذشت؛ يعني يك روشنفكر وطنيِ ميهنيِ بي غرضِ دلسوزِ علاقه مند، در بين مجموعه روشنفكران ايران كمتر ديده شد. بعد، دوره رضاخان آمد. در اين دوره، روشنفكران درجه يكِ كشور، از اساتيد، از نويسندگان و از متفكّراني كه جزو زبدگان روشنفكري بودند، در خدمت رضاخان قرار گرفتند؛ رضاخاني كه از

فرهنگ و معرفت بويي نبرده بود. دفاع اينها از رضاخان، هيچ وجهي نداشت؛ نه باسواد بود، نه فرهنگي بود، نه ملي بود؛ همه مي دانستند كه سياستهاي انگليسيهاست كه اجرا مي شود. خودِ روشنفكران مي ديدند كه انگليسيها رضاخان را آوردند، بركشيدند، به قدرت رساندند، سلطنت او را تقويت كردند، مقدّماتش را فراهم كردند، موانعش را نابود كردند و جاده را براي او صاف نمودند. در آن موقع، روشنفكران، ايدئولوگهاي حكومت كودتايي رضاخاني شدند! هركاري كه او خواست بكند، اينها ايدئولوژي و زيربناي فكريش را فراهم مي نمودند و برايش مجوّز درست مي كردند! من دوست دارم اين بحث را نه به عنوان يك مسؤول، بلكه به عنوان يك روحاني و يك طلبه و به عنوان كسي كه تقريباً همه جوانيم را در فضاي روشنفكريِ زمان خودم گذرانده ام و با خيلي از اين چهره هاي معروف روشنفكري ايران، يا از نزديك آشنا بوده ام، يا با آثارشان آشنا بوده ام و درست آنها را مي شناسم - از شاعرشان، نويسنده شان، هنرمندشان - مطرح كنم و با شما حرف بزنم. دلم مي خواهد شما جوانان اين دوره، قدري فضاي فرهنگ كشورتان را بشناسيد؛ چون شما جزو قشرهاي روشنفكر هستيد. ببينيد كجا قرار داريد، چه بوده و چه شده و مي خواهند چه بشود. مايلم شما اين نكته را توجّه كنيد. در دوره بعد از رفتن رضاخان و بعد از شهريور بيست - كه حكومت عجيب و غريبي در آن زمان تشكيل شده بود - بخشي از روشنفكران به حزب توده پيوستند كه اتّفاقاً بعضي از صادقترين روشنفكران از اينها بودند كه به حزب توده پيوستند؛ اگرچه به شوروي وابسته بودند. آن وقت، خودشان هم اعتراف داشتند؛ همه شان

هم قبول داشتند كه به شوروي وابسته بودند. شورويها در ايجاد و پشتيباني اينها نقش داشتند و اينها مثل ستون پنجم شورويها در ايران عمل مي كردند. شما به خاطرات «كيانوري» و ديگر رؤساي توده ايها كه در جمهوري اسلامي گير افتادند، نگاه كنيد! خاطرات اينها چاپ شده است؛ از پنجاه سال قبل، شصت سال قبل صحبت مي كنند. با آن كه اينها شايد همه حقايق را هم نمي خواستند بگويند، اما كاملاً از گوشه و كنار حرفهايشان مشخّص مي شود كه آن روز حقيقت حزب توده چه بود. درعين حال، باز صادقترين و مخلصترين روشنفكران در همين مجموعه جمع شده بودند. يكي از آنها «جلال آل احمد» بود كه من در اين بحث، از حرفهاي او براي شما نقل خواهم كرد. مرحوم جلال آل احمد، جزو حزب توده بود. «خليل ملكي» و ديگران، اوّل در حزب توده بودند. من يادم نيست كه اين حرف را از خودش شنيدم، يا دوستي براي من نقل مي كرد. سال چهل و هفت ايشان به مشهد آمده بود. در جلسه اي كه با آن مرحوم بوديم، از اين حرفها خيلي گذشت. احتمال مي دهم خودم شنيده باشم، احتمال هم مي دهم كسي از او شنيده بود و براي من نقل مي كرد. مي گفت: ما در اتاقهاي حزب توده، مرتّب از اين اتاق به آن اتاق جلو رفتيم - منظورش اين بود كه مراحل حزبي را طي كرديم و به جايي رسيديم كه ديديم از پشت ديوار صدا مي آيد! گفتيم آن جا كجاست؟ گفتند اين جا مسكو است! گفتيم ما نيستيم؛ برگشتيم. يعني به مجرّد اين كه در سلسله مراتب حزبي احساس كردند كه اين وابسته به خارج است، گفتند ما ديگر نيستيم. بيرون

آمدند و با خليل ملكي و جماعتي ديگر، نيروي سوم را درست كردند؛ مخلصها آن جا بودند. اين دوره، تا حدود دوران «دكتر مصدق» و بعد 28 مرداد 1332 ادامه يافت. بعد از 28 مرداد، از لحاظ نشان دادن انگيزه هاي يك روشنفكر در مقابل يك دستگاه فاسد، سكوت عجيبي در فضاي روشنفكري هست. خيلي از كساني كه در دهه بيست مورد غضب دستگاه قرار گرفته بودند، در دهه سي به همكاران مطيع دستگاه تبديل شدند! آل احمد در كتاب «خدمت و خيانت روشنفكران»، از همين روشنفكري دهه سي حرف مي زند. آل احمد اين كتاب را در سال چهل و سه شروع كرده، كه تا سال چهل و هفت ادامه داشت. سال چهل و هفت كه آل احمد به مشهد آمد، ما ايشان را ديديم. به مناسبتي صحبت از اين كتاب شد، گفت مدّتي است به كاري مشغولم؛ بعد فهميديم كه از سال چهل و سه مشغول اين كتاب بوده است. او از ما در زمينه هاي خاصي مطالبي مي خواست، كه فكر مي كرد ما از آنها اطّلاع داريم. آن جا بود كه ما فهميديم او اين كتاب را مي نويسد. اين كتاب بعد از فوتش منتشر شد. يعني كتابي نبود كه در رژيم گذشته اجازه ي پخش داشته باشد؛ كتابِ صددرصد ممنوعي محسوب مي شد و امكان نداشت پخش شود. البته در اين جا آل احمد مواضع خيلي خوبي را اتّخاذ مي كند؛ اما درعين حال شما مي بينيد كه همين آل احمدِ معتقد به مذهب و معتقد به سنّتهاي ايراني و بومي و شديداً پايبند به اين سنّتها و معتقد به زبان و ادب فارسي و بيگانه از غرب و دشمن غربزدگي، باز درباره مسائل

روشنفكري، در همان فضاي روشنفكري غربي فكر كرده، تأمّل كرده، حرف زده و قضاوت نموده است! اين كه مي گويم روشنفكري در ايران بيمار متولّد شد، معنايش همين است. تا هرجا هم ادامه پيدا كرده، بيماري ادامه پيدا كرده است. و اما اين بيماري چه بود؛ يعني كجا بروز مي كرد؟ اين را از زبان آل احمد براي شما ذكر مي كنم. آل احمد در مشخصات روشنفكر مي گويد: يك مشخصات، مشخصات عوامانه روشنفكر است. او مي گويد معناي «عوامانه» اين نيست كه عوام، روشنفكر را اين گونه تصوّر مي كنند؛ بلكه خود روشنفكر هم گاهي همين طور فكر مي كند. اين خصوصيات سه تاست: اوّل، مخالفت با مذهب و دين - يعني روشنفكر لزوماً بايستي با دين مخالف باشد! - دوم، علاقه مندي به سنن غربي و اروپارفتگي و اين طور چيزها؛ سوم هم درسخواندگي. اين ديگر برداشتهاي عاميانه از روشنفكري است؛ مميّزات روشنفكر اين است. يعني اگر كسي متديّن شد، چنانچه علّامه دهر باشد، اوّلْ هنرمند باشد، بزرگترين فيلسوف باشد؛ روشنفكر نيست! بعد مي گويد اين سه خصوصيتي كه برداشت عاميانه و خصوصيات عاميانه روشنفكري است، در حقيقت ساده شده دو خصوصيت ديگري است كه با زبان عالمانه يا زبان روشنفكري مي شود آنها را بيان كرد. يكي از آن دو خصوصيت، عبارت است از بي اعتنايي به سنّتهاي بومي و فرهنگ خودي - كه اين ديگر بحث عوامانه نيست؛ اين حتمي است - ديگري، اعتقاد به جهان بيني علمي، رابطه علمي، دانش و قضا و قدري نبودن اينها؛ مثالهايي هم مي زند. اين در حالي است كه در معناي روشنفكريِ ساخته و پرداخته فرنگ - كه اينها آن را از فرنگ گرفتند و آوردند - به هيچ وجه اين مفهوم و

اين خط و جهت و اين معنا نيست! يعني چرا بايد يك روشنفكر حتماً به سنّتهاي بوميش بي اعتنا باشد؛ علت چيست؟ روشنفكري، عبارت است از آن حركتي، شغلي، كار و وضعي كه با فعّاليت فكر سر و كار دارد. روشنفكر، كسي است كه بيشتر با مغز خودش كار مي كند، تا با بازويش؛ با اعصاب خودش كار مي كند، تا با عضلاتش؛ اين روشنفكر است. لذا در طبقات روشنفكري كه سپس در فصلهاي بعدي كتابش ذكر مي كند، از شاعر و نويسنده و متفكّر و امثال اينها شروع مي كند، تا به استاد دانشگاه و دانشجو و دبير و معلم و روزنامه نگار - كه آخرين آنها روزنامه نگار و خبرنگار است - مي رسد. چرا بايد كسي كه با تفكر خودش كار مي كند، لزوماً به سنّتهاي زادگاه و كشور و ميهن و تاريخ خودش بيگانه باشد، حتّي با آنها دشمن باشد، يا بايستي با مذهب مخالف باشد؟ پاسخ اين سؤال در خلال حرفهاي خود اين مرحوم، يا بعضي حرفهاي ديگري كه در اين زمينه ها زده شده، به دست مي آيد. علّت اين است كه آن روزي كه مقوله روشنفكري - مقوله «انتلكتوئل» - اوّل بار در فرانسه به وجود آمد، اوقاتي بود كه ملت فرانسه و اروپا از قرون وسطي خارج شده بودند؛ مذهب كليساييِ سياهِ خشنِ خرافيِ مسيحيّت را پشت سر انداخته و طرد كرده بودند. دانشمند را مي كُشد، مكتشف و مخترع را محاكمه مي كند، تبعيد مي كند، نابود مي كند، كتاب علمي را از بين مي برد. اين بديهي است كه يك عدّه انسانهاي فرزانه پيدا شوند و آن مذهبي كه اين خصوصيت را داشت و از خرافات و حرفهايي كه هيچ انسان

خردپسندي آن را قبول نمي كند ، پُر بود، به كناري بيندازند و به كارهاي جديد رو بياورند و دائرةالمعارفِ جديدِ فرانسه را بنويسند و كارهاي بزرگ علمي را شروع كنند. بديهي است كه اينها طبيعت كارشان پشت كردن به آن مذهب بود. آن وقت روشنفكر مقلّد ايراني در دوره ي قاجار، كه اوّل بار مقوله «انتلكتوئل» را وارد كشور كرد و اسم منوّرالفكر به آن داد و بعد به «روشنفكر» - با همان خصوصيت ضدّ مذهبش - تبديل شد، آن را در مقابل اسلام آورد؛ اسلامي كه منطقي ترين تفكّرات، روشنترين معارف، محكمترين استدلالها و شفّافترين اخلاقيات را داشت؛ اسلامي كه همان وقت در ايران همان كاري را مي كرد كه روشنفكران غربي مي خواستند در غرب انجام دهند! يعني در برهه اي از دوران استعمار، روشنفكران غربي، با مردم مناطق استعمارزده غرب همصدا شدند. مثلاً اگر كشور اسپانيا، كوبا را استعمار كرده بود و ثروت آن جا - شكر كوبا - را در اختيار گرفته بود، «ژان پل سارتر» فرانسوي از مردم كوبا و از «فيدل كاسترو» و از «چه گوارا»، عليه دولت استعماري فرانسه دفاع مي كرد و كتاب مي نوشت: «جنگ شكر در كوبا». به عبارت ديگر، روشنفكر غربي در برهه اي از زمان، با دولت و با نظام حاكم بر خودش، به نفع ملتهاي ضعيف مبارزه مي كرد. اين كار در ايران به وسيله چه كسي انجام مي گرفت؟ به وسيله ميرزاي شيرازي؛ به وسيله ميرزاي آشتياني در تهران؛ به وسيله سيدعبدالحسين لاري در فارس. اينها با نفوذ استعمار مبارزه مي كردند؛ اما چه كسي به انعقاد قراردادهاي استعماري و دخالت استعمار كمك مي كرد؟ ميرزا ملكم خان و امثال او و بسياري از رجال قاجار كه

جزو روشنفكران بودند. يعني درست مواضع جابه جا شده بود؛ اما در عين حال مبارزه با دين خرافي مسيحيّت در روشنفكري ايران، جاي خودش را به مبارزه با اسلام داد! بنابراين، يكي از خصوصيات روشنفكر اين شد كه با اسلام، دشمن و مخالف باشد. البته هنوز هم كه هنوز است، دنباله هاي همان خيل روشنفكران دوره پهلوي، از كتاب نويسشان گرفته، تا شاعرشان، تا محقّقشان، تا مصحّحشان، تا بيوگرافي نويسشان، گاهي با صراحت همان خط را دنبال مي كنند و از مثل «ميرزا فتحعلي آخوندزاده»اي، آن چنان تجليل مي كنند، كه گويي از پيامبري تجليل مي كنند! براي اين كه ميرزا فتحعلي به بركت ضدّيتش با دين و مبارزه اش با اسلام، هم رفت سر سفره تزارها نشست و نان آنها را خورد و كمك آنها را قبول كرد و هم بعداً وقتي كه بلشويكها و كمونيستها به خامنه ما آمدند، به نام ميرزا فتحعلي آخوندزاده كنسرت راه انداختند! من خودم چون در آن دوران، كودكي را نگذراندم، آنهايي كه كودكيشان را در آن جا گذرانده بودند و يادشان بود، سالها پيش اين ماجرا را براي من نقل مي كردند. مي گفتند وقتي در زمان «پيشه وري» - سالهاي 1324 و 1325 - تبريز و بخشي از آذربايجان در اختيار نيروهاي پيشكرده شوروي قرار گرفت و اشغال شد و حكومت به اصطلاح محلي تشكيل گرديد و بعد هم تار و مار شدند، در آن وقت بلشويكها به تبريز آمدند و به خامنه رفتند و كنسرتي به نام ميرزا فتحعلي آخوند زاده راه انداختند! يعني يك نفر، هم در حكومت تزاري طرفدار دارد، هم در حكومت بلشويكها كه حكومت تزاري را برانداخته است! شخصيت مضطرب را مي بينيد!؟ نقطه مشترك

حكومت تزاري و حكومت كمونيستي چيست؟ ضدّيت با مذهب، ضدّيت با اسلام؛ و ايشان منادي ضدّيت با اسلام بوده است. البته به نظر ما، در روشنفكري به معناي حقيقي كلمه، نه ضدّيت با مذهب هست و نه ضدّيت با تعبّد. يك انسان مي تواند هم روشنفكر باشد؛ به همان معنايي كه همه روشنفكر را تعريف كرده اند - كسي كه به آينده نگاه مي كند، كار فكري مي كند، رو به پيشرفت دارد - و هم مي تواند مذهبي باشد، مي تواند متعبّد باشد، مي تواند مرحوم دكتر بهشتي باشد، مي تواند شهيد مطهّري باشد، مي تواند بسياري از شخصيتهاي روشنفكرِ مذهبيِ كاملاً مؤمن ما باشد كه ما ديده ايم. هيچ لزومي ندارد كه مخالف مذهب باشد. جالب اين جاست كه وقتي قيد عدم تعبّد را جزو قيود حتمي و اصلي روشنفكري ذكر مي كنند، نتيجه اين مي شود كه علّامه طباطبايي، بزرگترين فيلسوف زمان ما كه از فرانسه فلاسفه و شخصيتهاي برجسته اي مثل «هانري كربن» به اين جا مي آيند و چند سال مي مانند تا از او استفاده كنند، روشنفكر نيست؛ اما مثلاً فلان جوجه شاعري كه به مباني مذهب و مباني سنّت و مباني ايرانيگري اعتقادي ندارد و چند صباحي هم در اروپا يا امريكا گذرانده، روشنفكر است؛ و هرچه در اروپا بيشتر مانده باشد، روشنفكرتر است! ببينيد چه تعريف غلط و چه جريان زشت و نامناسبي به نام روشنفكر در ايران ايجاد شده بود! در جريان مسائل عظيم كشور، روشنفكران با همين خصوصيات حضور داشتند؛ اما در حاشيه. در قضيه 28 مرداد، هيچ مبارزه حقيقي از جانب روشنفكران صورت نگرفت. البته 28 مرداد نسبت به زمان ما، خيلي قديمي و دور از دسترس است؛ ليكن شدّت عمل

رژيم پهلوي در قضيه 28 مرداد، با روشنفكراني كه احياناً به دكتر مصدق يا نهضت ملي علاقه اي هم داشتند، كاري كرد كه به كل كنار رفتند و هيچ مبارزه حقيقي از طرف مجموعه روشنفكر صورت نگرفت؛ در حالي كه وظيفه روشنفكري ايجاب مي كرد كه به نفع مردم و به نفع آينده آنها وارد ميدان شوند، شعر بگويند، بنويسند، حرف بزنند و مردم را روشن كنند؛ اما اين كارها انجام نگرفت. بعد به قضيه پانزده خرداد مي رسيم كه بزرگترين حادثه اي بود كه در قرن حاضر در كشور ما، ميان مردم و رژيم حاكم اتفاق افتاده بود. در پانزده خرداد، سخنراني امام رضوان اللَّه عليه در قم و در روز عاشورا، آن چنان ولوله اي ايجاد كرد كه يك شورش عظيم مردمي، بدون هيچ گونه رهبري مشخّصي در تهران، فردا و پس فرداي آن روز به راه افتاد. اسنادي هم چاپ شده كه نشان دهنده مذاكرات هيأت دولت براي مقابله با اين حادثه در همان روزهاست. شما ببينيد، آن سخنراني و آن حضور مردم، چه زلزله اي به وجود آورده بود. حركت امام، با قويترين شكلي كه ممكن بود انجام گيرد، انجام گرفت و مردم را به حركت درآورد. بعد هم سربازان رژيم به خيابانها آمدند و مردم را به گلوله بستند. چند هزار نفر - كه البته آمار دقيقش را هرگز ما نتوانستيم بفهميم - در اين ماجرا كشته شدند و خونها ريخته شد. آل احمد در همين كتاب «خدمت و خيانت روشنفكران» مي گويد: روشنفكران ايراني ما - به نظرم چنين تعبيري دارد - دست خودشان را با خون پانزده خرداد شستند! يعني لب تر نكردند! همين روشنفكران معروف؛ همينهايي كه شعر مي گفتند، قصّه

مي نوشتند، مقاله مي نوشتند، تحليل سياسي مي كردند؛ همينهايي كه داعيه رهبري مردم را داشتند؛ همينهايي كه عقيده داشتند در هر قضيه از قضاياي اجتماعي، وقتي آنها در يك روزنامه يا يك مقاله اظهارنظري مي كنند، همه بايد قبول كنند، اينها سكوت كردند! اين قدر اينها از متن مردم دور بودند و اين دوري همچنان ادامه پيدا كرد. گاهي نشانه هاي خيلي كوچكي از آنها پيدا مي شد؛ اما وقتي كه دستگاه يك تشر مي زد، برمي گشتند مي رفتند! يكي از نمونه هاي جالبش، آدم معروفي بود كه چند سالي است فوت شده است - حالا نمي خواهم اسمش را بياورم؛ كتابش را مي گويم؛ هر كس فهميد، كه فهميد - اين شخص، قبل از انقلاب نمايشنامه اي به نام: «آ باكلاه، آ بي كلاه» نوشته بود. آن وقتها ما اين نمايشنامه را خوانديم. او نقش روشنفكر را در اين نمايشنامه مشخّص كرده بود. در آن بيان سمبليك، منظور از «آ بي كلاه» انگليسيها بودند و منظور از «آ باكلاه» امريكاييها! در پرده اوّل، نمايشنامه نشان دهنده دوره نفوذ انگليسيها بود و در پرده دوم، نشان دهنده دوره نفوذ امريكاييها و در هر دو دوره، قشرهاي مردم به حسب موقعيت خودشان، حركت و تلاش دارند؛ اما روشنفكر - كه در آن نمايشنامه «آقاي بالاي ايوان» نام دارد - به كل بركنار مي ماند! مي بيند، احياناً كلمه اي هم مي گويد، اما مطلقاً خطر نمي كند و وارد نمي شود. اين نمايشنامه را آن آقا نوشت. من همان وقت در مشهد بعد از نماز براي دانشجويان و جوانان صحبت مي كردم؛ اين كتاب به دست ما رسيد، من گفتم كه خود اين آقاي نويسنده كتاب هم، همان «آقاي بالاي ايوان» است! در حقيقت خودش را تصوير و توصيف

كرده است؛ به كلّي بركنار! بنابراين، بدترين كاري كه ممكن بود يك مجموعه روشنفكري در ايران بكند، كارهايي بود كه روشنفكران ما در دوره پانزده ساله نهضت اسلامي انجام دادند؛ به كل كنار رفتند! نتيجه هم معلوم شد: مردم مطلقاً از آنها بريدند. البته تا حدودي، تعداد خيلي معدودي وسط ميدان بودند. از جمله خود مرحوم آل احمد بود. حتّي شاگردان و دوستان و علاقه مندانش وارد اين ميدان نشدند؛ خيلي دورادور حركتي كردند. زندانها از مردم، از روحانيون، از دانشجويان، از طلبه ها، از آحاد مردم، از كارگر و از كاسب پُر بود. تمام طول اين سالهاي متمادي، بيشترين تعداد زندانيان را، زندانيان مربوط به نهضت امام تشكيل مي دادند؛ چون تلاششان، تلاشي بود كه دستگاه را به ستوه مي آورد. اين چهره هاي معروفي كه همه مي شناسيد، زندان رفتند و ساعتهاي متمادي زير شكنجه فرياد كشيدند؛ اما آن آقايان نه! البته بعضي از اينها كه به خاطر چيز مختصري به زندان مي افتادند، تقريباً به فوريت به توبه نامه مي رسيدند! الان در ميان همين چهره هاي معروفي كه مي خواهند عامل ارتجاع روشنفكري در زمان ما شوند - كه بعد عرض مي كنم - كساني بودند كه در زندان نامه مي نوشتند و التماس و گريه مي كردند! ما اينها را كاملاً از نزديك مي شناسيم؛ خودشان هم مي دانند كه ما آنها را مي شناسيمشان؛ اما جوانان اينها را نمي شناسند. آن مجموعه آن روز، تا زمان انقلاب نشان داد كه يك قشر غير قابل اعتماد براي رهبري فكري مردم است. البته يكي، دو سال به انقلاب، حركتي به وجود آمد. اين حركت هم به اين شكل بود كه موج نهضت، با بار معرفتي و اعتقادي خودش، وارد محافل گوناگون

شد. خيليها بودند كه به اسلام اعتقاد نداشتند؛ اما به بركت نهضت، به اسلام اعتقاد پيدا كردند. خيلي از دختران بودند كه به حجاب هيچ اعتقادي نداشتند؛ اما در دوران نهضت، بدون اين كه كسي به آنها حتّي يك كلمه بگويد، خودشان باحجاب شده بودند؛ يعني نهضت امام، نهضت اسلامي، با گسترش خودش، با اوج خودش، با كربلايي شدن خودش، هرچه بيشتر تلفات مي داد، هرچه بيشتر شهيد مي داد، هرچه بيشتر فدايي مي داد، طرفداران بيشتر و پيام گسترده تري پيدا مي كرد. هرچه پيام انقلاب پيش مي رفت، پيام نهضت هم كه همان پيام دين و پايبندي به اصول و معارف اسلامي بود، گسترش پيدا مي كرد و البته مجموعه اي را هم شامل شد. اينها - اشخاص مشخصي كه البته من نمي خواهم اسم بياورم - وارد ميدان شدند، تا انقلاب شد. بعد از پيروزي انقلاب، روشنفكري در ايران برنيفتاد - روشنفكري وجود داشت - اما در واقع يك روشنفكري نوين به وجود آمد. در دوره انقلاب، شاعر، نويسنده، منتقد، محقّق، كارگردان، سينماگر، نمايشنامه نويس و نقّاش، از دو قشر پديد آمد: يكي از عناصري كه انقلاب اينها را به وجود آورده بود و دوم عناصري كه از دوره قبل بودند و انقلاب اينها را به كلّي قلب ماهيّت كرده بود. براي اوّلين بار بعد از گذشت تقريباً صد سال از آغاز تحرّك روشنفكري در ايران، روشنفكري بومي شد. آن كساني كه در مقوله هاي روشنفكري فعّالترند و در مركز دايره روشنفكري قرار دارند - يعني نويسندگان و شعرا - تا برسد به قشرهاي گوناگون، مثل هنرمندان و نقّاشان و ... اينها براي اوّلين بار در اين كشور مثل يك ايراني فكر كردند، مثل يك

مسلمان حرف زدند، محصول روشنفكري و هنري و ادبي توليد كردند؛ اين شد يك دوران جديد. البته مقاومتهايي بود، ليكن حركت عظيم انقلابي، كه همه چيز مقدّمه چنين حركتي است - اين را شما بدانيد كه هر فكري، هر قلم زدني، هر كار كردني، مقدّمه چنين حركتي است؛ مثل حركتي كه در انقلاب براي كشور پديد آمد - بزرگترين بركات را براي كشور دارد؛ لذا موج حركت خودي و اسلامي و بومي روشنفكري، با شعبه هاي گوناگونش در كشور، همه چيز را تحت الشّعاع قرار داد. از آهنگساز گرفته، تا موسيقيدان، تا هنرمند، تا اديب، تا شاعر، اسلامي فكر كردند، اسلامي كار كردند؛ لااقل تلاش كردند كه اين گونه باشند. اين، پديده بسيار نو و مباركي بود و ادامه پيدا كرد. جنگ، ميداني براي بروز استعدادها در اين زمينه شد. مي دانيد يكي از عواملي كه هنر و ادبيّات را در هر كشوري به شكوفايي مي رساند، حوادث سخت، از جمله جنگ است. زيباترين رمانها، بهترين فيلمها و شايد بلندترين شعرها، در جنگها و به مناسبت جنگها نوشته شده، به تصوير كشيده شده، سروده شده و به وجود آمده است. در جنگ ما هم همين طور بود. ما در جنگ مظلوم بوديم. ما در جنگ، ملتي بوديم يكجا مظلوم و مورد ستم. ما كه تجاوزي به كسي نكرده بوديم؛ ما هيچ بهانه اي دست كسي نداده بوديم؛ ما حتّي يك تير هم به داخل مرزهاي عراق پرتاپ نكرده بوديم؛ اما طبيعت انقلاب اين بود كه به ما حمله نظامي بشود. يكي از رهبران ملي آفريقا «احمد سكوتوره» رئيس جمهور گينه كوناكري بود. او در دوران رياست جمهوري من چند بار به ايران آمد.

يكي از دفعاتي كه آمد، زمان جنگ بود. گفت از اين جنگي كه بر شما تحميل شده، تعجّب نكنيد. هر انقلابي كه عليه دستگاههاي استعماري و استكباري و قدرتهاي نافذ جهاني باشد، وقتي به وجود آيد، يكي از اوّلين كارهايي كه عليه آن مي شود، اين است كه يكي از همسايگانش را به جانش مي اندازند! شما هم مشمول اين قانون كلّي شده ايد؛ تعجّب نكنيد. او به من گفت: به شما از يك مرز حمله كرده اند؛ اما به من، از پنج جاي مرزم، پنج كشور حمله كرده اند! چون كشور كوچكي است و اطرافش كشورهاي متعدّدي وجود دارد. او هم چون يك فرد انقلابي بود و با يك انقلاب بر سر كار آمده بود، مورد حمله قرار گرفته بود. همه مردم در جنگ شركت داشتند. در حادثه جنگ، نقش رهبري، نقش طراز اوّل بود. رهبري با خودش، حضور يكپارچه مردم را آورد. اين بسيج، تشكيل سپاه، تحرّك عظيم ارتش، كارهاي فراواني كه انجام گرفت، كمك مردم، همراهي مردم و ... هم، آن فضايي را كه روشنفكري براي رشد و شكوفايي خودش لازم داشت، در همان جهت درست تشديد كرد. البته اينهايي كه مي گويم، مسأله اغلب است - نه عمومي - استثناهايي دارد. در همان دوران جنگ، نويسنده و داستان نويسي، داستاني درباره جنگ نوشت؛ ليكن داستاني كه ايران را در اين جنگ محكوم مي كند! ببينيد؛ وقتي كسي حاضر نيست به هيچ قيمتي از مواضع غلط خودش منصرف شود، اين طوري درمي آيد. ايراني كه اهواز و آبادان و خرمشهرش، بدون اراده و بدون اختيار او، مورد هجوم نظامي دشمن قرار گرفته و جمهوري اسلامي - از رهبري، از دولت، از نيروهاي

مسلّح و از مردم - با همه وجود وارد ميدان شده است، چه ايرادي بايد به اين گرفت؟ اين رمان، اوّل تا آخر، ايراد به مردم و مسؤولان آن منطقه و تمسخر و اهانت به آنهاست. از اين چيزها، از بعضي از آن قديميها صادر شد؛ ليكن روال عمومي اين گونه نبود. تا بعد از جنگ و تا بعدها، روال عمومي در جهت صحيح بود. در عالم حركت روشنفكري، اين يك پيشرفت و يك ترقّي و يك كار منطبق با طبيعت روشنفكري بود؛ چون روشنفكري طبيعتش پيشروي است و درستش همين بود كه از آن اشتباه و از آن بيماري نجات پيدا كند؛ اما در شرايط قبل از انقلاب امكان نداشت؛ شرايط انقلاب اين تحوّل را ممكن و عملي كرد. يك كلمه از بحث من باقي مانده و آن يك كلمه، همه آن مطلبي است كه اسم اين بحث به مناسبت آن است. آن يك كلمه اين است: از بعد از جنگ تلاشهايي جدّي شروع شده براي اين كه روشنفكري ايران را به همان حالت بيماري قبل از انقلاب برگردانند - برگشت به عقب، ارتجاع - يعني باز قهر كردن با مذهب، قهر كردن با بنيانهاي بومي، رو كردن به غرب، دلبستگي و وابستگي بي قيد و شرط به غرب، پذيرفتن هرچه كه از غرب - از اروپا و از امريكا - مي آيد، بزرگ شمردن هر آنچه كه متعلّق به بيگانه است و حقير شمردن هر آنچه كه مربوط به خودي است؛ كه در باطن خودش، تحقير ملت ايران و تحقير بنيانهايش را همراه دارد. من اين را مشاهده مي كنم. اينها چه كساني هستند؟ البته مي شود حدس زد.

من اين جا ديگر خبر يقيني نمي توانم بگويم. يك عدّه كساني هستند كه «لم يؤمنوا باللَّه طرفة عين(1)». اينها هرگز نه به اسلام و نه به ايران، ايماني نياورده اند. آن چند سالي هم كه اين جريانات روشنفكريِ الهي، اسلامي، مذهبي، حقيقي، ايراني - هرچه مي خواهيد اسمش را بگذاريد - در ايران وجود داشت، اينها حاضر نشدند حتّي سر بلند كنند! به گوشه اي رفتند، يا به خارج از كشور سفر كردند و معبود خودشان، قبله خودشان، معشوق خودشان را آن جا يافتند. اين ملت، اين سنّتها، اين تاريخ و اين فرهنگ، برايشان اهميتي نداشت؛ طبعاً آينده اين ملت هم برايشان اهميتي ندارد. ممكن است حرف بزنند، ممكن است ادّعا كنند؛ اما گذشته نشان نمي دهد كه اينها صادقند. اينها به فكر مردم نيستند؛ به فكر خودشانند. بعضيها هم كساني هستند كه ممكن است تحت تأثير اينها قرار گيرند؛ عنوانهاي پُرطمطراق روي ذهنها اثر بگذارد. بعضي هم احتمالاً - نمي توانم يقيناً بگويم - كساني كه اجير باشند. بالاخره يكي از چيزهايي كه راحت در خدمت پول قرار مي گيرد، ادبيّات و قلم و هنر و شعر است؛ تعجبي ندارد! ما شعراي بزرگي داشتيم كه براي فلان پادشاه شعر گفتند و او را ستودند؛ در حالي كه در خور لعن و نفرين بودند. ما كسان زيادي داشتيم كه به خاطر پول، به خاطر دنيا و به خاطر شهوات، از بنيانهاي پليد و زشت حمايت كردند؛ در حالي كه بايد از آنها تبرّي مي جستند. هيچ بُعدي ندارد. البته عرض كردم كه اين اطّلاع نيست؛ اين حدس است. مي خواهند روال را به عقب برگردانند. نبايد روشنفكران مسلمان ما اين را اجازه بدهند. اين كه مي گويم

نبايد اجازه بدهند، مقصودم اين نيست كه حالا بلند شوند دعوا كنند؛ نخير، ميدان روشنفكري، ميدان مشت و امثال اينها نيست. ميدان فرهنگ و روشنفكري، ميدان همان فرهنگ است؛ ابزارهايش، ابزارهاي فرهنگي است. جواناني كه اهل مقولات روشنفكريند، بايد در ميدان فعّال شوند. جوانان! خودتان را بسازيد. يك ملت اگر بخواهد راه رشد و كمال و پيشرفت را طي كند، بايد از لحاظ ايمان فكري، به جاي محكمي متّكي باشد. آن ملتي، آن نسلي، آن جواني كه بخواهد به يك مجموعه هُرهُري مذهب، بي ايمان، بي اعتقاد به بنيانهاي اخلاقي و ديني و معنوي دل بسپارد و با حرف آنها پيش برود، زير پايش سست خواهد شد. نسل جوان، هماني خواهد شد كه در دوران رژيم پهلوي بود؛ يأس آور، بي فايده، مايل به فساد، آماده براي كجروي. آن وقت براي آن كه كسي آنها را باز از آن راه، به راه راست حركت دهد، معونه زيادي لازم است؛ حركتي مثل انقلاب اسلامي لازم است كه به آساني در قرني - بلكه قرنهايي - در اين كشور پيش نمي آيد. با همه قوا بايد موجودي فعلي را حفظ كرد. نبايد اجازه دهند كه يك عدّه افرادي كه سالهاي متمادي در اين كشور با ابزارهاي روشنفكري و با ابزارهاي فرهنگي، هيچ خدمتي به اين مردم نتوانستند بكنند - حدّاقلش اين است - در هيچ مشكل و مسأله مهمي نتوانستند با اين مردم همراه باشند و به پاي مردم برسند؛ حتّي نتوانستند پابه پاي مردم برسند، چه برسد بخواهند جلودار و پيشرو و رهبر مردم باشند - هميشه عقب ماندند، هميشه در انزوا ماندند - اينها مجدداً به اين كشور بيايند و سايه فكر

و فرهنگ خودشان را حاكم كنند. اين كه مي بينيم در بعضي از مطبوعات و مجلّات و منشورات فرهنگي، چيزهايي نشان داده مي شود، دنبال رجعت به گذشته اند؛ دنبال برگشتن به حالت بيماري روشنفكريند. اين مقوله روز است. اين مقوله بسيار اساسي و مهمّي است. البته روشنفكرجماعت وقتي بخواهند در اين زمينه ها حرف بزنند، مي توانند بنشينند ببافند، حرف بزنند، كه آقا نمي شود، روشنفكري با دين نمي سازد؛ دين اگر به كشوري آمد، همه چيز را تحت الشّعاع قرار مي دهد؛ كمااين كه متأسّفانه در يك پاورقي، مرحوم آل احمد هم يك جمله اين طوري دارد، كه خطاي تاريخي است. به نظر من، ايشان در اين جا دچار خطاي تاريخي شده است. مي گويد در زمان صفويه، چون دين، منشيگري، اديبي و دبيري، در كنار دستگاههاي حكومتي قرار گرفت - يعني مثلاً ميرداماد رفت كنار شاه عباس نشست - لذا در آن زمان، فرهنگ و ادب و فلسفه و هنر تنزّل كرد! اين اشتباه است. مثل دوره صفويه، دوره اي در طول ادبيّات نيست. مرحوم آل احمد اهل شعر نبوده؛ به نظر من از روي بي اطّلاعي اظهارنظر كرده است. شعراي مخالف سبك هندي، حرف معروف غلطي را در دهنها انداختند. سبك هندي در دوره صفويه رايج شد و تا دوره زنديه و اوايل قاجاريه هم ادامه داشت؛ بعد گروه ديگري پديد آمدند، كه به آنها به اصطلاح متجدّدان و انجمن ادبي اصفهان مي گفتند. اينها با سبك هندي خيلي مخالف بودند. البته شعرهايشان هرگز به پايه شعراي سبك هندي هم نمي رسد - فاصله خيلي زياد است - ليكن مخالف بودند. از آن زمان ترويج شد كه دروه صفويه، دوره انحطاط شعر است! نه؛ شاعر بزرگي مثل صائب، متعلّق

به دوران صفويه است. شعرايي مثل كليم، مثل عرفي، مثل طالب آملي، متعلّق به دوران صفويه اند. شعرايي كه در همه طول تاريخ شعر، ما نظيرشان را كم داريم، در دوره صفويه بوده اند. نصرآبادي در «تذكره نصرآبادي»، در زمان خودش در اصفهان، نزديك به هزار شاعر را اسم مي آورد و شرح حالشان را مي نويسد. شهري مثل شهر اصفهان با هزار شاعر! البته شعراي خوب، نه شاعر جفنگ گو! شعرهايشان هست، تذكره نصرآبادي هم موجود است. ما كِي و كجا چنين چيزي داشتيم؟ در فلسفه، ملاصدرا، بزرگترين فيلسوف همه تاريخ فلسفه اسلامي، متعلّق به زمان صفويه است. ميرداماد، مربوط به زمان صفويه است. فيض كاشاني - عارف معروف - مربوط به زمان صفويه است. لاهيجي - متكلّم و فيلسوف معروف - متعلّق به زمان صفويه است. اين چه حرفي است كه زمان صفويه، دوره انحطاط شعر است؟ نخير؛ اتّفاقاً دوران صفويه، دوران شكوه و اوجِ ادب و هنر است. البته ادب به معناي شعر، نه نثر. نثر هم خوب است، اما آن چنان اوجي ندارد. بهترين كاشيكاريها و بهترين معماريها، متعلّق به دوران صفويه است. شما در طول تاريخ، مثل مسجد شيخ لطف اللَّه - در يك مقوله - مثل ميدان نقش جهان اصفهان - در يك مقوله - مثل آن ساختمانها - در مقولات ديگر - نمي توانيد پيدا كنيد؛ مگر خيلي كم. اينها متعلّق به دوران صفويه است. البته صفويه شعرا را به دربار نمي بردند، تا به آنها پول بدهند؛ ولي واقعاً نمي خواهم از صفويه دفاع هم بكنم. ما با همه شاهها بديم. شاه بد است. اصلاً شاه نمي تواند خوب باشد. ملوكيّت بد است. ملوكيّت، به معناي مالكيت است.

آن كسي كه خودش را مَلك مي نامد - يعني پادشاه - مالكيتي نسبت به مردم و به اصطلاح رعيت خودش براي خود قائل است. در اسلام اصلاً ملوكيّت مردود است. آن روز در نماز جمعه هم گفتم كه خلاقت و ولايت، نقطه مقابل ملوكيّت است. پادشاهان صفويه هم پادشاه بودند و ما اصلاً نمي توانيم از آنها دفاع كنيم؛ اما از لحاظ تاريخي، اين حرف، حرف غلطي است كه ما بگوييم در دوره صفويه، شعر و ادبيّات، تنزّل و انحطاط پيدا كرده است. من مي بينم كه هنوز هم به تبع همان دوران، در تلويزيون و راديو و اين جا و آن جا، گاهي همين مطالب را مي گويند. نخير؛ دوران صفويه، دوران انحطاط نيست. بعد از حافظ، هيچ غزلسرايي به عظمت صائب نيامده است. بعد از رودكي، هيچ شاعري به تعداد صائب شعر نگفته است؛ دويست هزار بيت شعر دارد. البته شاعرِ حسابي كه بشود روي شعرش ايستاد و از شعرش دفاع كرد، مورد نظر است، والّا شاعران جفنگ گو هرچه بخواهيد، مي گويند. هيچ شهري به قدر اصفهان، در خودش شاعر و هنرمند و فاضل و فيلسوف و فقيه نداشته است. اين چه حرفي است؟! علي ايّ حال، ارتجاعِ روشنفكري اين است؛ يعني برگشتن به دوران بيماري روشنفكري؛ برگشتن به دوران بي غمي روشنفكران؛ برگشتن به دوران بي اعتنايي دستگاه روشنفكري و جريان روشنفكري به همه سنّتهاي اصيل و بومي و تاريخ و فرهنگ اين ملت. امروز هر كس اين پرچم را بلند كند، مرتجع است؛ ولو اسمش روشنفكر و شاعر و نويسنده و محقّق و منتقد باشد. اگر اين پرچم را بلند كرد - پرچم بازگشت به روشنفكري دوران قبل از انقلاب، با

همان خصوصيات و با جهتگيري ضدّ مذهبي و ضدّ سنّتي - اين مرتجع است؛ اين اسمش ارتجاع روشنفكري است. شما دانشجويان، خودتان جزو قشرهاي روشنفكريد. روي اين موضوع بايد فكر و كار كنيد. البته من اگر بخواهم در اين زمينه صحبت كنم، با اين يك ساعتي كه صحبت شد، مطلب تمام نمي شود؛ چون نمونه ها و مثالهاي فراواني وجود دارد؛ حرفهاي فراواني در اين زمينه هست؛ انتقادهاي گوناگوني از حرفهاي كساني كه در اين زمينه ها حرف زده اند، وجود دارد كه من اگر بخواهم اينها را بگويم، خيلي طول مي كشد. ان شاءاللَّه ادامه مطلب براي فرصت و مجال ديگري بماند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) .

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران بسم اللَّه الرحمن الرحيم نكته اي را كه به نظرتان مي رسد، بنويسيد؛ من هم چيزهايي كه به نظرم لازم برسد، بعداً خواهم گفت. ليكن دوست دارم كه دانشجويان عزيز سؤال كنند، من هم پاسخ بدهم. يقيناً بعضي از آنچه كه گفته خواهد شد، مفيد است؛ اگر نگوييم همه اش مفيد است. وقت من هم گرفته نمي شود. من امروز وقتم براي همين كار است. همه كارهاي ديگرِ امروز تا بعدازظهر را كنار گذاشته ام، براي اين كه اين جا با شما باشم. البته توجّه كنيد كه اين سؤالها زياد خواهد شد. قاعدتاً مرتب سؤال مي آيد و من شايد بخشي از اين سؤالها را بتوانم جواب بدهم؛ يعني وقت اين قدر نخواهد بود كه همه سؤالها را جواب بدهم. فكر مي كنم بهتر اين باشد كه سؤالها را ببرم و دوستان دسته بندي كنند، بلكه بشود بعداً پاسخ داده شود و به شما برگردد. البته قول قطعي نمي دهم؛ سعي مي كنم

كه اين كار را بكنم. اگر بشود، خيلي خوب خواهد بود. بعضي افراد با ايراد شبهه هايي نظير نظامي بودن، نسبت به حضور بسيج يا بسيج دانشجويي در دانشگاههااشكال كرده اند و محدوديتهايي را اعمال مي كنند. نظر جناب عالي چيست؟ بسيج لزوماً يك سازمان نظامي نيست؛ يعني حتماً سازمان نظامي نيست. بسيج، يعني مردم. من هم ممكن است عضو بسيج باشم؛ اما نظامي نيستم. در دانشگاه، در كارخانجات، در حوزه هاي علميه، در ادارات، همه جا بسيجي هست. بسيج، يك سازمان نظامي نيست. دانشجويان هم بسيجي بودنشان هيچ اشكالي ندارد؛ بلكه بلاشك يك ارزش است. همه هم بسيجي باشند عيبي ندارد. علي رغم اين كه تمامي اعضاي بسيج، دانشجو هستند و با اختيار و علاقه در بسيج ثبت نام كرده اند، اما مسؤولان دانشگاهها نسبت به اين گروه سختگيري مي كنند. نه، من فكر نمي كنم كه مناسب باشد نسبت به بسيج سختگيري شود. البته من حالا چند و چون اين قضيه را نمي دانم؛ بايد بعداً از رئيس محترم دانشگاه سؤال كنم، ببينم چنين چيزي اصلاً هست يا نه. در اين مملكت كسي با بسيج بد نيست. بسيج آن قدر به اين كشور خدمت كرده كه كسي نمي تواند در مفيد بودن آن - بلكه ضرورت آن - ترديد كند. بسيج، يادگار امام است. در زمينه ي فضاي مسموم مطبوعات كشور، نظر خويش را بفرماييد. بالاخره مطبوعات، مطبوعاتند ديگر! يكي خوب است، يكي خوبتر است؛ يكي بد است، يك بدتر است؛ هر كدامي براي خودشان امّتي دارند. به نظر من، راه برخورد با مطبوعات بد، توسعه مطبوعات خوب است. اگر زمينه مطبوعاتي در كشور، به شكل مفيد و مناسب پُر شود، مطبوعات بد - آن چيزي كه شما

اسمش را بد مي گذاريد كه حالا نمي دانم ملاك بدي هم چيست؛ آن هم خودش يك بحث است - خيلي ميدان پيدا نخواهند كرد. بعد از انتخابات رياست جمهوري و حماسه حضور مردم در پاي صندوقهاي رأي، بعضي از اشخاص و مسؤولان، با تعابير مختلف، شكاف ايجاد مي كنند و از رئيس جمهور محبوب و محترم، در جهت منافع خود استفاده مي كنند. رئيس جمهور كسي نيست كه بشود از او سوء استفاده كرد. رئيس جمهور، شخصيتي برجسته، فاضل و آگاه است. ايشان خط درستي را انتخاب كرده و در همان خط هم حركت مي كند. ممكن است يك نفر هم براي خودش حرفي بزند، اما فكر نمي كنم كسي بتواند از رئيس جمهور سوء استفاده كند؛ ان شاءاللَّه. بزرگترين مشكل دانشگاههاي ما، جوّ جمود و تحجّر در حوزه علم و فرهنگ ناب اسلامي است. به نظر شما اين جوّ جمود را چگونه مي توان از بين برد؟ مطلب بسيار مهم و قابل توجّهي است. البته من در اين كه اين بزرگترين مشكل ما باشد، ترديد دارم؛ اما بلاشك جمود و تحجّر هرجا باشد، يك مشكل است و راه از بين بردنش هم اين است كه شما - كه دانشجويان - هرچه مي توانيد به كيفيّت فكري خودتان در زمينه دانش و معرفت بيفزاييد. هر يك نفر از شما، وقتي كه اهل دانش، فرهنگ، فرزانگي، روشنفكري و فرهيختگي است، مي تواند اين مفاهيم را در عمل گسترش دهد؛ يعني درست نقطه مقابل جوّ جمود و تحجّر. اگر بخواهيم با جمود بجنگيم، جنگ با جمود اين گونه است؛ يعني جنگ فرهنگي است. جنگ با جمود، جنگ شمشيري نيست؛ چون از مقوله فرهنگ است. تحجّر و جمود هم

نوعي فرهنگ است؛ منتها فرهنگ بسته! بايستي با روشهاي فرهنگي با آن مقابله كرد. به نظر من، دانشجويان مي توانند در اين زمينه مؤثّر باشند. اگر امكان داشته باشد، مشكلات خانواده هاي شاهد - مخصوصاً دانشجويان شاهد - مورد گفتگو و بررسي قرار گيرد. اميدواريم با اين درخواست ما موافقت شود. من نمي دانم آيا پيشنهاد مي شود كه بنده با دانشجويان شاهد صحبت كنم، يا يك نفر را معيّن كنم صحبت كند؟ عيبي ندارد، اين مشكل را بررسي مي كنيم. گرچه ما با ساز و برگ دفتري به اين جا نيامده ايم، اما يكي از شما آقايان اين را يادداشت كنيد، تا بعد من به دفتر بدهم كه دنبال كنند. اين كاغذ را هم كنار بگذاريد، تا بعد رسيدگي بشود. چگونه مي توان از خطّ فكريِ ناب ولايت در مسائل روزمرّه و جاري به صورت واضح مطّلع شد تا افراد نتوانند نظرات حضرتعالي را مثلاً خلاف وانمود كنند؟ من آنچه كه در سخنرانيها بيان مي كنم، لبّ نظراتم است. اساسيترين نظراتم همانهايي است كه شما در سخنرانيها از من مي شنويد. هيچ نظري درباره مسائل جاري كشور و مسائل اسلام و مسلمين و مسائل اجتماعي وجود ندارد كه من آن را درِگوشي به كسي بگويم و نشود آن را در علن گفت. نظرات من، نظراتي شفّاف و روشن است كه در خطبه نماز جمعه و در سخنراني با گروههاي مختلف، شما اينها را مي شنويد. مگر در قرآن عزيز ما نيامده است كه انسان آزاد آفريده شده و بزرگترين آزادي، آزادي خواندن و نوشتن است؟ پس چرا در جمهوري اسلامي، اين حق را از ما گرفته اند؟ من نمي دانم چه كسي اين حق را گرفته است!

هر كس گرفته، به من معرفيش كنيد، تا من بروم حقّتان را از او بگيرم و به شما بدهم! حقيقت اين است كه شما جوانان، دوره قبل از انقلاب را در اين كشور نديده ايد و بسياري از كشورهاي دنيا را هم نديده ايد. امروز خوشبختانه در ايران، آزادي فكر كردن و فكر را بيان كردن، در دنيا كم نظير است. البته من نمي خواهم بگويم كه اسلام اين آزادي را بدون قيد و شرط داده است؛ نه، اين طور نيست. محدوديتهايي در همين زمينه وجود دارد كه در قوانين ما هم آن محدوديتها پيش بيني شده است؛ كه شايد آنچه محصول همه اينهاست، با همان معارف قرآني كه شما ذكر كرديد، منطبق است. اما آنچه كه امروز محصول همه اينهاست، آزادي است و خوشبختانه وجود دارد؛ خيلي هم خوب است. اين وضعي هم كه الان شما مي بينيد من و شما اين جا نشسته ايم و شما مي گوييد و من حرف شما را مي خوانم، اين هم جزو چيزهاي كم نظير در دنياست. من از اين كه وضع در كشور ما، از جهات انساني و احترام به شخصيت و هويّت انساني، آن چنان خوب باشد كه توقّعات بالاتري را بيافريند، خوشحال مي شوم، مانعي هم ندارد؛ اما بدانيد كه اگر شما به جاهاي ديگر - كشورهاي مشابه ما، با سوابقي كه شبيه هم داشته باشيم - برويد و در زمينه مسائل مربوط به آزادي نگاه كنيد، خواهيد ديد كه از اين جهت، خوشبختانه هيچ جا نظير ايران نيست. در مورد ازدواج جوانان دانشجو چه فكري كرده ايد؟ البته اين سؤال مهمّي است. من به هيچ وجه اين سؤال را شوخي نمي گيرم؛ واقعاً سؤال مهمي است. به نظر من يكي از كارهايي

است كه مسؤولان مربوطه بايد به آن توجّه كنند. ما در اين زمينه ها - هم در مورد ازدواج جوانان و هم در مورد لوازمي كه ازدواج دارد - سفارشهاي زيادي هم به مسؤولان دولتي كرده ايم؛ از جمله مسأله مسكن كه من مدّتهاست به وزارت مسكن سفارش كرده ام. آنها اقدامهايي هم مي كنند كه ساخت مسكنهاي موقّت اجاره اي، براي زوجهاي تازه ازدواج كرده يكي از آن كارهاست. اميدواريم كه اين مقدّمات فراهم شود و ان شاءاللَّه مشكل ازدواج به شكلي حل گردد. در اين قضيه، بالاخره حق با شماست. تكليف نيروهاي علمي تازه جذب شده به اعضاي هيأت علمي دانشگاه در خصوص كمك به اسلامي كردن دانشگاهها چيست؟ مسأله اسلامي كردن دانشگاهها در برنامه شوراي عالي انقلاب فرهنگي است كه برايش برنامه هايي دارند، كارهايي انجام مي دهند و در زمينه هاي مختلف آن را ريز كرده اند. در اين جهت، نيروي تازه جذب شده و نيروي قديمي، فرقي نمي كند؛ گمان نمي كنم تفاوتي داشته باشد. به هرحال، در روش اين كار، من هيچ دخالتي نمي كنم و نكرده ام. روش، مربوط به مسؤولان دانشگاهها و اعضاي برجسته شوراي عالي انقلاب فرهنگي است؛ آنها بايد تصميم بگيرند. من ايده را مطرح نمودم و از آنها مطالبه كردم و مطالبه هم خواهم كرد و اگر دانشگاهها اسلامي شده، فهميده بشود و معلوم گردد كه من چه خواستم و چه گفتم. فكر نمي كنم حتّي يك نفر در دانشگاهها باشد كه ضرورت و خوب بودن و مفيد بودن آن را احساس نكند. بنابراين، همه تكليف دارند كه در اين زمينه كار كنند. البته من هم مي توانم اين را احساس كنم كه منظور از اسلامي شدن دانشگاهها، هميشه و همه

جا و نزد همه درست فهميده نشده باشد. بعضيها آن را خيلي محدود، كوچك و ضعيف فهميده اند. مقصود، يك مسأله خيلي والاتر از اين حرفهاست. با توجّه به امكانات ناچيز در بخش تحصيلات تكميلي، آيا امكان پيشرفت در عرصه علمي و رسيدن به جايگاه لازم وجود دارد؟ من از امكاناتي كه در دانشگاهها هست، درست مطّلع نيستم؛ ليكن مطّلعم كه تصميم دولت، بر توسعه امكانت تحصيلي و تحقيقي دانشجويان است. ممكن است در دانشگاهي، به خاطر كمبودهايي كه دولت از لحاظ بودجه و مشكلات درآمدي دارد، موقّتاً نقصهايي وجود داشته باشد؛ ليكن تصميم قطعي و عزم دولت بر اين است كه اين مشكلات را برطرف كند. سرعت پيشرفت علمي را در ايران بيشتر مي دانيد، يا در امريكا؟ اين سؤال خيلي عجيبي است. امريكاييها سالهاي متمادي است كه در زمينه هاي علمي تلاش مي كنند. در آن سالهايي كه امريكاييها در زمينه هاي علمي، آزادانه با امكانات ملي خودشان و امكاناتي كه از كشورهاي ديگر به غارت مي بردند، دانشمند تربيت مي كردند و پيشرفت علمي مي نمودند، ملت ما در زير يوغ رژيمي بوده كه با ايجاد اختناق، با وابستگي، با فساد سياسي و با فساد اخلاقي، اجازه نمي داده كه دانشمند ايراني حتّي فكر كند! توقّع داريد ما در اين شرايط، در حدّ امريكا و پابه پاي امريكا پيش برويم؟ اين توقّعي زيادي است. من اين را شايد بار ديگري هم گفته باشم كه اين جتهاي جنگنده اي كه در زمان رژيم گذشته از امريكا خريداري كرده بودند، اگر در قطعه اي از آنها - كه هر قطعه، گاهي خودش متشكّل از دهها قطعه است - عيبي پيدا مي شد؛ يعني يك قطعه ريز در

يك مجموعه قطعه، اشكال پيدا كرده بود، امريكاييها اصلاً اجازه نمي دادند كه عناصر فنّي نيروي هوايي ما، اين قطعه بزرگ را باز كنند و عيب آن را بيابند و آن قطعه ريز را عوض كنند! فقط قطعه كامل - كه گاهي متشكّل از دهها و گاهي صدها قطعه بود - سوار هواپيما مي شد، به امريكا مي رفت، عوض مي شد و برمي گشت! اين گونه رفتار مي كردند. نه تعداد دانشجو، نه كيفيّت تحصيلي، نه ميدان كار، نه روحيه پرورش و تحقيق و آموزش و پژوهش، در كشور وجود نداشت. در آن شرايط، شما توقّع داريد كه ملت ايران پيشرفتي كرده باشد؟ ما نوزده سال است كه شروع كرده ايم. در اين نوزده سال، مشكلات اوّلِ انقلاب و وقايع همين دانشگاه و حضور گروهكهاي مسلّح و دوره جنگ را داشته ايم. من از اين مسجد - مسجد دانشگاه تهران - خاطره هاي زيادي هم از پيش از انقلاب و هم از دوره هاي مختلف انقلاب دارم كه بد نيست يكي از آنها را براي شما نقل كنم: سال پنجاه و هشت من در يكي از روزهاي هفته - فكر مي كنم يكشنبه يا دوشنبه - به همين مسجد مي آمدم و نماز ظهر مي خواندم. دانشجويان جمع مي شدند، به سؤالات پاسخ مي دادم و برايشان سخنراني مي كردم. در همان سال، اين دانشگاه تهران، سنگر گروهكهاي مسلّحي شده بود كه تحت عناوين و اسمهاي گوناگون، با ژ - 3 و كلاشينكف، از داخل دانشگاه به جان مردم بيرون دانشگاه و به جان دانشجويان مسلمان افتاده بودند! يكي از روزها كه در دانشگاه به شدّت درگيري حقيقي وجود داشت، من طبق معمول، اوّل ظهر به اين جا آمدم. وقتي وارد دانشگاه مي شدم،

چند نفر دانشجو آمدند گفتند امروز خطرناك است، اين جا نياييد. من گفتم نه؛ برنامه ام را تعطيل نمي كنم. لذا وارد شدم. دانشگاه خلوت بود، هيچ كس تقريباً نبود، خيلي تك و توك آدم ديده مي شد؛ چون وضع خطرناكي بود. از آن مسيري كه مي آمديم، دانشجويان به مسجد آمدند. شايد آن روز ده نفر در مسجد جمع نشده بودند؛ همه فرار كرده بودند. به نظرم نماز را خوانديم و رفتيم؛ يعني ما هم در حقيقت قدري ترسيديم. متعاقب آن، مدّتي دانشگاه تعطيل شد. شايد حدود يك سال، دانشگاه در كشور ما تعطيل بود. ببينيد؛ اين نوزده سال، چنين دوره هايي در خود داشته است؛ دوران درگيريها، دوران درس نخواندن، دوران تظاهرات و اعتصابهايي كه هر روز بر دانشگاه تحميل مي شد. اثر اينها چيست؟ وقتي كه دانشجو را از درس خواندن و باز بدارند، شما دلتان مي خواهد شكوفايي علمي مثل برق در محيط علمي كشور به وجود آيد؟ بعد هم كه جنگ تحميلي و مشكلات آن بود. البته دانشگاهها باز شده بود، كلاسها برقرار شده بود؛ اما كشور مشغول جنگ بود. ما در حقيقت اگر بخواهيم اين نوزده سال را غربال كنيم، ده سال از آن در نمي آيد. در واقع بعد از پايان جنگ، ما توانستيم به دانشگاه رسيدگي كنيم. بنابراين سرعت پيشرفت علمي ده ساله ما به قدر سرعت علمي دويست ساله امريكا نيست؛ اما من مي خواهم به شما اين را بگويم كه دانشجوي ايراني، با هوشمندي اش، با ايمانش، با احساس استقلالش، با احساس عزّتي كه امروز در ملت ايران و بخصوص در جوانان و دانشجويان ما هست، اگر سي سال كار كند، اميد هست كه به قدر صد سالِ

ديگران پيشرفت كند. بهترين شيوه برخورد با منكرات چيست؟ بستگي به اين دارد كه چه كسي بخواهد برخورد كند. اگر شما بخواهيد برخورد كنيد، «زبان» است. شما به غير از زبان، هيچ تكليف ديگري نداريد. نهي از منكر براي مردم، فقط زباني است. البته براي حكومت، اين طور نيست. اگر منكر بزرگي باشد، برخورد حكومت احياناً ممكن است برخورد قانوني و خشن هم باشد؛ ليكن نهي از منكر و امر به معروفي كه در شرع مقدّس اسلام هست، زبان است؛ «انّما هي اللسان». تعجّب نكنيد. من به شما عرض مي كنم كه تأثير امر و نهي زباني - اگر انجام گيرد - از تأثير مشت پولادين حكومتها بيشتر است. من چند سال است كه گفته ام امر به معروف و نهي از منكر. البته عدّه اي اين كار را مي كنند؛ اما همه نمي كنند. همه تجربه نمي كنند، مي گويند آقا چرا اثر نمي كند؛ تجربه كنيد. منكري را كه ديديد، با زبان تذكّر دهيد. اصلاً لازم هم نيست زبان گزنده باشد و يا شما براي رفع آن منكر، سخنراني بكنيد. يك كلمه بگوييد: آقا! خانم! برادر! اين منكر است. شما بگوييد، نفر دوم بگويد، نفر سوم بگويد، نفر دهم بگويد، نفر پنجاهم بگويد؛ كي مي تواند منكر را ادامه دهد؟ البته به شما بگويم عزيزان من! منكر را بايد بشناسيد. چيزهايي ممكن است به نظر بعضي منكر بيايد؛ در حالي كه منكر نباشد. بايد معروف و منكر را بشناسيد. واقعاً بايد بدانيد اين منكر است. بعضي گفته اند كه بايد احتمال تأثير وجود داشته باشد. من مي گويم احتمال تأثير همه جا قطعي است؛ مگر در نزد حكومتهاي قلدر، قدرتمندان و سلاطين. آنهايند كه البته

حرف حساب به گوششان فرو نمي رود و اثر نمي كند؛ اما براي مردم چرا. براي مردم، حرف اثر دارد. بنابراين، پاسخ من اين شد كه بهترين روش براي شما كه از من سؤال كرديد، «زبان» است. با توجّه به تهاجم فرهنگي در دانشگاهها و استبداد و انحصار بعضي از اعضاي هيأت علمي و طرد و فشار به اساتيد مسلمان، نظام براي حمايت از اساتيد مسلمان و عدم اخراج آنان، چه تمهيدي را پيش بيني مي كند؟ البته من اين مطالبي را كه شما برادر يا خواهر عزيزم نوشته ايد و من خواندم، تصديق نمي كنم. خواندن من، دليل تصديق نيست - نقل قول شماست - چون من خبر ندارم چنين چيزي وجود داشته باشد. البته اگر واقعاً چنين باشد كه در يك محيط دانشگاهي، فضا بر استاد مسلمان تنگ باشد، اين چيز بدي است؛ اين چيز خوبي نيست؛ ولي من بعيد مي دانم كه اين گونه باشد. اميدواريم اين گونه نباشد. لطفاً نظرتان را درباره همبستگي بين گروههاي مختلف بفرماييد. من معتقد به همبستگيم. من معتقد به روابط حسنه ام؛ روابط حسنه اي كه به معناي عدول از دانسته هاي صحيح و يقيني نيست. من معتقدم بين گروههاي دانشجويي، با هر سليقه اي كه هستند، بايد روابط حسنه برقرار باشد. شما نگاه كنيد؛ كشورهاي دنيا، گروههاي مختلف اجتماعي و سياسي در عالم، با وجود اختلافات فراوانشان، دور يك ميز مي نشيند، حرف مي زنند، مذاكره مي كنند؛ بالاخره به جايي هم مي رسند. معنا ندارد كه در محيط دانشگاه اسلامي، افرادي كه به اصول واحدي معتقدند، اسلام را قبول دارند، امام را قبول دارند، انقلاب را قبول دارند، ارزشها را قبول دارند؛ اما سلايق مختلفي هم دارند، اينها با همديگر كنار

نيايند. من نمي توانم اين را بفهمم و قبول كنم. نظر جنابعالي درباره جامعه مدني، تشكيل احزاب و انتخاب شوراها چيست؟ جامعه مدني، يك عبارت است؛ تا معنايش چه باشد؟ شعار جامعه مدني را رئيس جمهورمان داده اند. ايشان در توضيح اين كلمه گفتند كه منظور من از جامعه مدني، عبارت است از آن جامعه اي كه از «مدينةالنّبي» الگو مي گيرد. ما همه حاضريم در راه چنين جامعه اي، جانمان را بدهيم؛ اين كه معلوم است. البته امروز در غرب، اين اصطلاح معناي خاصّي دارد. شما بدانيد، غربيها با همه شگردهاي ممكن، كوشش مي كنند آن خطوط اصليِ فكر و فرهنگ خودشان را منتقل كنند. حالا يك شكل و يك مجموعه درست كردند و اسمي هم رويش گذاشتند؛ كاري به آنها نداريم. ما از نظر خودمان، اين اصطلاح برايمان معنا شده و ما آن را قبول داريم. راجع به مسأله احزاب، انتخابات شوراها و غيره بايد گفت كه قانون اساسي تكليف همه اينها را معيّن كرده است. مگر كسي مي تواند قانون اساسي را قبول نداشته باشد؟ قانون اساسي، تكليف شوراها و تكليف احزاب را معيّن كرده است. اگر طبق آنچه كه در قانون اساسي هست و بعضي هم قانون عادّي دارد، عمل شود، من موافقم و به آن معتقدم. مي خواستم نظر حضرتعالي را درباره گروههاي حامي ولايت بدانم. به نظر من، همه گروهها حامي ولايتند. من در كشور، گروه قابل توجّهي كه ولايت را قبول نداشته باشد، نمي شناسم. همه ولايت را قبول دارند. حالا ممكن است بعضي مثلاً عشق و اخلاص بيشتري داشته باشند، بعضي كمتر داشته باشند. مثلاً ولايت ائمّه عليهم السّلام را همه قبول داريم؛ اما يك نفر هست كه

تا اسم اميرالمؤمنين عليه السّلام مي آيد، چشمش پُر از اشك مي شود. او عشق بيشتري دارد؛ طبعاً ثواب بيشتري هم مي برد. يكي هم هست كه نه، حضرت را قبول دارد، امام مي داند، مخلص هم هست، حاضر است در راه اميرالمؤمنين عليه السّلام كشته هم بشود؛ اما اين طور هم نيست كه تا گفتند «السّلام عليك يا اميرالمؤمنين»، چشمهايش پُر از اشك شود. نمي شود گفت كه شما چرا ولايت را قبول نداريد و چشمتان اشكي نشد! همه گروههاي دانشجويي - چه خود گروهها و چه افراد دانشجويي - با من ارتباط دارند و پيش من مي آيند و همه شان اظهار ارادت به ولايت مي كنند. همه قبول دارند؛ نمي شود قبول نداشته باشند؛ معلوم است كه قبول دارند. من هم همه شان را به يك معنا حمايت مي كنم؛ البته نه حمايت مادّي؛ من كه از كسي حمايت مادّي نمي كنم. معتقدم اينها بايد در دانشگاه باشند، كار كنند، تلاش كنند، زحمت بكشند و البته مردم را مسلمان و انقلابي كنند. وظيفه تجمّعها و تشكّلهاي دانشجويي اين است كه همّتشان، مسلمان كردن - البته همه مسلمانند - و انقلابي كردن عناصر گوناگوني باشد كه هستند. آنها را پيش ببرند و تهذيب اخلاق و عمق يافتن بنيانهاي اخلاقي و انقلابي را در آنها هدف خودشان قرار دهند. دانشجوي موفّق چه دانشجويي است؟ به نظر من دانشجوي موفّق كسي است كه خوب درس بخواند؛ خوب تهذيب اخلاق كند و خوب به ورزش بپردازد. من براي دانشجوي موفّق، سه شاخص دارم. البته ممكن است يك جوان موفّق در خانه، معيارهاي ديگري داشته باشد؛ يك كاسب موفّق، يك اداري موفّق، معيارهاي ديگري داشته باشد؛ اما دانشجوي موفّق، به حيث دانشجويي،

اين است: بايد خوب درس بخواند، به اخلاق و تهذيب نفس بپردازد، ورزش هم بكند. وظيفه جوانان حزب الّلهي و مؤمن در مقابل كجرويها و سوءنيّتهايي كه در بعضي جاها مشاهده مي شود، چيست؟ اگر منكر است، وظيفه نهي از منكر است. لطفاً قدري از جواني خود بگوييد. جوانيهاي ما به يك معنا، جوانيهاي خيلي پُرهيجان و پُرماجرايي بود؛ به يك معنا هم از آن جوانيهايي نيست كه آدم حسرتش را بخورد. اين را بدانيد، وقتي انسان جوانيِ شما را ندارد، جا دارد كه حسرتش را بخورد. عزيزان من! شما در دوران آزادي و بروز استعدادها زندگي مي كنيد؛ اما دوره جواني ما اين طور نبود. من جلوِ دانشكده حقوق همين دانشگاه آمدم، منتظر برادري بودم؛ با هم قرار داشتيم كه من بيايم و با هم برويم. شايد به اندازه ده دقيقه من در اين جا منتظر ايستادم. احساس كردم از سوي عناصري كه همه جا پُر بودند - عناصر ساواكي و مأموران اطّلاعاتي و حراستي دانشگاهي - با چشم سوءظن به من نگاه مي شود؛ چون من دانشجو كه نبودم؛ با خود مي گفتند اين آقاي معمّم در اين جا جلوِ دانشكده حقوق، با چه كسي كار دارد؛ چه كار دارد و هدفش چيست؟ مبادا كار سياسي بكند! سالهاي اواخر دهه چهل يا اوايل دهه پنجاه بود - درست يادم نيست - اتّفاقاً در همين هنگام، مرحوم «رياضي يزدي» به ما رسيد. او شاعري نسبتاً خوب بود و كارمند دانشكده پزشكي بود - اخيراً ديدم كه ديوانش هم چاپ شده است - او با ما خيلي دوست بود. اسم من را صدا كرد و سلام و عليكي گفت. بعد گفت شما مسجد

دانشگاه را ديده ايد؟ چون من نديده بودم، گفت برويم مسجد دانشگاه را به شما نشان بدهم. به نظرم همين جاها بود؛ حالا من درست يادم نيست. احتمال مي دهم كه بعد از آن، وضع مسجد تغيير كرده است؛ چون آن جا كتيبه هايي بود كه رويش شعر نوشته شده بود. ما را كنار آن كتيبه ها آورد و گفت اين شعرها را ببينيد؛ بنا كرد به خواندن. بعد كه شعرها را خواند، به آخرش رسيديم، ديديم شعرها متعلّق به خود ايشان است! خدا ايشان را رحمت كند؛ ما را آورده بود كه اينها را ببينيم. به هرحال، ما از شعرهاي ايشان خيلي استفاده كرده بوديم؛ اين هم يك نمونه ديگرش بود. علي ايّ حال، فضا، فضاي سوءظن و فضاي خطرناكي بود. حالا من كه در ميدان مبارزه بودم و زندان رفته بودم، حتّي در دانشگاه به قدر ده دقيقه كه جلوِ دانشكده حقوق مي ايستادم، مورد فشار نگاه سوءظن آميز مأموران بودم. بنابراين، زندگي تلخ بود. نقش نهاد نمايندگي وليّ فقيه در دانشگاهها را چگونه ارزيابي مي فرماييد؟ آيا اين نهاد، نقش پدرانه و فراجناحي و فراتشكّلي خود را در حال حاضر به خوبي ايفا مي كند؟ اين نهاد، نهادِ خيلي خوبي است و دانشگاه به اين نهاد نياز داشت. البته قبل از زمان من هم اين نهاد بود؛ من آمدم در واقع اين نهاد را مقداري ويراستاري كردم؛ افرادي جوانتر و فعّالتر آمدند. از بعضي از دانشگاهها كه به من خبر مي رسد، الحمدللَّه خيلي خوب است؛ اما از جاهايي هم دانشجويان پيش من مي آيند و شكايت مي كنند. تا به حال بارها برادران پيش من آمده اند و شكايت كرده اند؛ اما آن شكايت، البته از سوءعمل آن برادر نهادي

نيست؛ از مثلاً كم كاريهاست. كار لازم را انجام نمي دهند؛ به وقت انجام نمي دهند و ... . به هرحال، اگر مشكلي وجود دارد، بايد اصلاح شود. سرانجام و پايان كار شهرداري به كجا خواهد رسيد؟ اين را بايد از دستگاه قضايي پرسيد؛ چون من هيچ دخالتي در اين قضيه ندارم. الان اطّلاع هم ندارم كه اين پرونده در چه وضعي است. البته آن هنگام كه گره اي ايجاد شده بود و من واقعاً ديدم معضلي هست، اين معضل را به شكلي موقّتاً حل كردم و اين به ملاحظه اطراف قضيه بود. من ديدم كه اطراف قضيه - كه مسؤولان عالي رتبه كشورند - سر اين قضيه دچار مشكل مي شوند؛ لذا من دخالت كردم و موقّتاً اين قضيه را حل نمودم؛ ليكن اين حل نهايي نبوده است. بالاخره پرونده اي است، به دادگاه مي رود و نتيجه معلوم مي شود. به نظر من، دادگاه چيز بدي نيست؛ خوب است. اين جانب روز يكشنبه همين هفته، شاهد مجروح شدن يك روحاني توسط يك نفر در خيابان كارگر بودم. به نظر شما، علّت كاهش محبوبيت روحانيون بعد از انقلاب چيست؟ ايشان شاهد مجروح شدن يك روحاني بودند؛ اما من تقريباً شاهد شهيد شدن چندين روحاني بودم. امر چندان عجيبي نيست. بالاخره هر آدمي ممكن است دشمني داشته باشد. يك روحاني در خيابان مجروح شده؛ در همان ساعت، دهها نفر غير روحاني هم اين طرف و آن طرف مجروح مي شوند؛ اين دليل كمبودِ محبوبيت نيست. نمي شود هم به طور كلي گفت كه بعد از انقلاب، محبوبيت روحانيون بالا رفته، يا پايين آمده است. بعضيها محبوبيتشان زياد شده، بعضيها هم كم شده است. بعد از انقلاب، در بُرهه اي

خيلي بالا رفته، در برهه اي هم يك خرده تنزّل كرده است. بسته به شرايط و بعضي از پديدارهاي زماني است. بر اين قضيه، عوامل گوناگوني اثر مي گذارد. اينها يك امر معمولي است. البته من نبايد اين را نگفته بگذارم، كه ممكن است يك انسان قدسي، اگر در هيچ كاري دخالت نكند و كنار بايستد، مقام قداست و آن حالت جنّت مكانيش محفوظ باشد؛ اما به مجرّد اين كه وارد ميداني شد، بالاخره يك عدّه مخالف و يك عدّه موافق پيدا مي كند. اگر روحانيون در كارهاي گوناگون - مثل اوّل انقلاب كه در كميته ها و يا نهادهاي ديگر حضور داشتند - دخالت نمي كردند؛ يك گوشه در همان مسجد مي ماندند و يك وقت هم مثلاً ريشي مي جنباندند و انتقادي هم از اوضاع مي كردند، يقيناً عدّه اي به اينها علاقه مند مي شدند؛ ولي بدانيد عزيزان من! وقتي انسان وارد اين ميدان شد، هميشه اين گونه است كه يك عدّه را با خود موافق مي كند، يك عدّه را مخالف. البته سليقه ها دوگونه است: بعضي مي گويند خوب است ما جنّت مكان بمانيم؛ كناري بايستيم و در هيچ كاري دخالت نكنيم. يك سليقه هم مي گويد نه، من جنّت مكاني را رها مي كنم و وارد ميدان مي شوم؛ كاري كه تكليف خودم مي دانم، انجام مي دهم. يك عدّه خوششان مي آيد، يك عدّه هم بدشان مي آيد؛ بايد خدا خوشش بيايد. اين هم يك سليقه ديگر است. اين سليقه، متعلّق به آنهايي است كه خوب عمل مي كنند؛ اما همه يك طور نيستند. «اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد». در اين جا هيچ دعوي كلّي نمي كنيم كه هر كس اين لباس را دارد، عالي مقام و عالي جاه است؛ نخير، خيلي افراد هستند كه در اين لباس

يا در هر لباس زيبا و پاك و مقدّسي، ممكن است باطن نامقدّسي داشته باشند. به نظر حضرت عالي، موانع اجرايي احكام نوراني اسلام و اصول مترقّي قانون اساسي نظام مقدّس جمهوري اسلامي در چيست؟ البته خيليهايش عمل شده؛ نمي شود بگوييم مطلقاً عمل نشده است؛ ولي بله، راست مي گوييد، بعضي از اين قوانين هم عمل نشده است. موانعش هم يكي نيست كه من در يك جمله خلاصه كنم؛ بالاخره موانع گوناگوني دارد. بعضي از اين موانع، به عملكردها مربوط مي شود. بعضي از اين موانع، به ضعفهاي متراكم و شديد در مديريّتها و اساساً در آيين مديريّت مربوط مي شود. بعضي از اين موانع، به زمينه هاي نامساعدي كه از گذشته به ارث رسيده، يا تبليغاتي كه عليه اين احكام، يا عليه جمهوري اسلامي هست، ارتباط پيدا مي كند. بالاخره موانع گوناگوني وجود دارد. لطفاً بفرماييد آيا در زمينه فرهنگي، اقدام انقلابي را صلاح مي دانيد؟ به عبارت ديگر، در زمينه فسق و فجور، آيا برخورد فيزيكي را در مواردي كه مسؤولان كوتاه آمده و به وظيفه خود عمل نمي كنند، صلاح مي دانيد؟ نه. شما شرعاً به هيچ وجه موظّف به برخورد فيزيكي با منكر نيستيد؛ شما فقط موظّف به گفتن هستيد. شما چه كار داريد؛ حرف خود را بگوييد. شما نمي گوييد، خيال مي كنيد كه اگر بگوييد، نمي شود. امتحان كنيد، بگوييد؛ بارها هم بگوييد. البته يك نفر بگويد، معلوم است كه اثر نمي كند. ديگران را وادار كنيد بگويند. خودِ گفتن، اثرش به مراتب از مشت بيشتر است؛ حتّي گاهي از اخم هم اثرش بيشتر است؛ با اين كه اخم اثر سازنده دارد و مثل مشت نيست. به هرحال، در نهي از منكر، اگر برخورد فيزيكي لازم باشد،

كار حكومت است، نه كار مردم؛ مگر وقتي كه حكومت اجازه دهد و كسي را مأمور كند. آن بحث ديگري است كه ما امروز چنين وضعي نداريم. ما واقعاً كسي را مأمور نمي كنيم و مصلحت نمي دانيم كه اين طور چيزها وجود داشته باشد. مسأله لباس روحاني دانشجويان حوزه علوم اسلامي چه مي شود؟ من نفهميدم منظور چيست. لباس يعني چه؟ يعني مثلاً طلبه اگر دانشجو باشد، لباس چه مي شود؟ با لباس طلبگي بيايد؛ اشكالي ندارد. لباس كه فرقي نمي كند. به هرحال، اگر مقصود همين باشد، جواب را دادم. نظر شما در باره طرح «انطباق امور پزشكي با قوانين شرع» چيست؟ من اين طرح را اصلاً نديدم و از جودش هم خبر نداشتم. از جنجال روزنامه ها فهميدم چنين طرحي هست؛ يك عدّه مخالفند، يك عدّه موافق. من نمي دانم اين طرح چيست و چگونه است. اصلاً من درباره قوانين و مقرّرات اظهارنظر نمي كنم. عمداً هم اظهارنظر نمي كنم؛ چون مجرايي دارد كه بايد خودش به طور طبيعي آن مجرا را طي كند. البته اگر قانوني شد، من از قانون اطاعت مي كنم؛ همه هم وظيفه دارند كه اطاعت كنند. به هرحال، اگر معناي اين كار اين است كه ما مي خواهيم موازين اسلامي را در دانشگاهها رعايت كنيم، اين چيز خوب، بلكه لازمي است. البته اگر اشكالاتي دارد، آن اشكالات را بايد برطرف كنيم. اوّلاً ما پيمان بسته ايم كه بر سر عهدمان با حضرت روح اللَّه و شهداي عاشقمان بمانيم و ان شاءاللَّه خواهيم ماند. ثانياً سؤال ما اين است كه امروز دانشگاه خالي از تشكّلهايي است كه به فرموده حضرت عالي، بايد حداقل چهل درصد دانشجويان را جذب كند. چرا متفكّران نظام، الگويي بر اساس جذب

نيرو و همچنين ارائه توليدات فرهنگي در آنها عرضه نمي كنند؟ به نظر من، تشكّلهاي دانشجويي نبايد از بيرون الگو بگيرند؛ الگو نمي خواهد. اين كه من مي گويم چهل درصد را بايد جذب كند، يعني همين جمعيتهاي دانشجويي كه الان هستند، اينها بايد خوب كار كنند تا بتوانند حداقل چهل درصد دانشجويان را جذب كنند. من عقيده ام اين است كه آنها كم كاري دارند، والّا اگر كم كاري نداشتند، واقعاً چهل درصد دانشجويان، بلكه بيشتر دانشجويان را جذب مي كردند. كم كاري، گاهي كج سليقگي و گاهي قصور، موجب مي شود كه اين كار انجام نگيرد. اما اين كه حالا چه الگويي مورد نظر است، اين الگو را بايستي خودِ دانشجويان پيدا كنند. آيا در نظام اسلامي ما مي توان كسي را حقّ مطلق و كسي يا انديشه اي را باطل مطلق دانست، يا در هر تفكّر و يا در هر فردي، نظرات حق و باطل كم و بيش وجود دارد؟ من اين سؤال را يكي از سؤالات اساسي ذهن خود و بسياري از دانشجويان مي دانم. اين مسأله نسبي نگري، حرف خوبي نيست. نه اين كه من بخواهم بگويم چه كسي حقّ مطلق است، چه كسي هم باطل مطلق؛ نه، اين را به طور طبيعي آدم مي داند كه هيچ انساني نيست كه در مجموعه تفكّراتش، يك حرف غلط يا يك فكر باطل - ولو نادانسته - نباشد. آن كسي هم كه فرضاً تصوّر غلط يا ايده باطلي را دنبال مي كند، لابد چيزهايي در كلماتش هست كه آنها حقّ است. بالاخره هر دروغگويي هم يك بار راست مي گويد؛ ولو تصادفاً! اين را من قبول دارم؛ اما اين كه ما اين را به صورت يك مبناي فكري و فلسفي درآوريم و

بگوييم اصلاً حقّ مطلق و باطل مطلقي وجود ندارد، اين غلط است. نخير؛ حقّ مطلق وجود دارد، باطل مطلق هم وجود دارد. پيامبر اكرم در جنگ بدر به پروردگار عالم عرض كرد كه پروردگارا! امروز همه حق، در مقابل همه باطل ايستاده است. واقعاً همين طور بود. پيامبر، حقّ مطلق بود؛ اما جبهه مقابلش، باطل مطلق. شما بفرماييد ببينم در مجموعه كافر قريش كه سواد ندارند، اخلاق ندارند، دخترانشان را زير خاك مي كنند، در مقابل بت به سجده مي افتند، به همديگر ظلم مي كنند، آن همه آدم كشي مي كنند، حقّشان كجاست؟ باطل مطلق است ديگر؛ كمااين كه پيامبر هم حقّ مطلق است. بنابراين، نظريه نسبي گرايي در حقّ و باطل، يك حرف است كه من اين نظريه را قبول ندارم؛ اما اين كه در واقعيت خارجي، آيا حقّ مطلق يا باطل مطلق در ما وجود دارد، آن يك حرف ديگر است. بله؛ من هم عقيده ام اين است كه هر آدم يا هر مجموعه طرفدار حق، بالاخره ممكن است شائبه غلطي، باطلي، خطايي در آن وجود داشته باشد؛ عكسش هم از آن طرف وجود دارد. اميدوارم كه من توانسته باشم اين سؤال را جواب بدهم. اگر اين برادر يا خواهر عزيزي كه اين سؤال را نوشته، باز هم در اين زمينه برايش سؤال باقي مانده، بنويسد، بدهد؛ اگر من ان شاءاللَّه بعداً فرصت كردم، يا خودم به اينها جواب بدهم، يا مجموعه اي را بگذارم جواب بدهند، باز بيشتر توضيح خواهيم داد. لطفاً نظر خود را درباره موضعگيريهاي مختلف در خصوص انتخابات مجلس خبرگان بفرماييد. من نمي دانم منظور چيست و نظرات مختلف يعني چه. بالاخره انتخابات خبرگان، انتخاباتي است كه به عقيده من مهمّ

است. البته مجلس خبرگان، برخلاف رياست جمهوري و مجلس شوراي اسلامي، كار نقد ندارد؛ براي يك لحظه منتظر مي نشينند، ليكن آن لحظه - لحظه انتخاب رهبر - بسيار مهمّ است. بنده هم هيچ چك و سند و سفته اي از خداي متعال نگرفته ام كه تا ده روز ديگر، يا يك ماه ديگر، يا شش ماه ديگر، يا يك سال ديگر، زنده خواهم بود؛ من هيچ تضميني ندارم. ممكن است من يك ساعت ديگر نباشم؛ كاملاً ممكن است؛ نه اين كه بخواهيم تعارف كنيم. پس بايد خبرگاني وجود داشته باشند كه به مجرّد اين كه اين شخص زمين افتاد، يك نفر ديگر را اقامه كنند؛ كمااين كه بعد از رحلت امام، اين كار به سرعت انجام گرفت و با قطع نظر از نوع انتخابي كه آنها كردند - كه من خودم را حقير مي دانم - نفس اين كار و سرعت عمل، بسيار كار مفيد و گره گشايي بود. از اين جهت، كار خبرگان بسيار مهمّ است. بايد آدمهاي امين و درست و حسابي انتخاب شوند و منتظر بنشينند. البته آقايان هر سال يك جلسه دارند كه دور هم مي نشينند و بحث مي كنند. اين يك جلسه، برايشان لازم و ظاهراً مفيد است. ممكن است سالهاي متمادي بگذرد، به آن انتخاب اساسي نياز پيدا نكنند؛ اما يك لحظه كه انتخاب مي كنند، اين مجلس خيلي اهميت پيدا مي كند. من نظرم اين است؛ اما اگر موضعگيريِ ديگري هست، من اطّلاعي ندارم. همان طور كه حضرت عالي فرموديد، گمراهي خواص، باعث گمراهي عوام خواهد شد. بعضي از آقايان، بلاواسطه يا باواسطه، در حوزه مديريّت حضرت عالي دچار خلافهايي مي شوند. چگونه مي توان اين را به حضرت عالي منعكس نمود؟ اين را بدانيد

كه الان منعكس كردن مطلب به من، از منعكس كردن مطلب به هر مسؤولي در كشور آسانتر است. اگر يك وقت كسي بخواهد چيزي به من منعكس كند، اما نكند، تقصير از خودش است، والّا من ديدارهاي فراوان و حضورهاي زياد مردمي دارم. روزهاي دوشنبه - البته با قرار قبلي - عدّه زيادي از جاهاي مختلف و از قشرهاي گوناگون، با من ملاقات مي كنند. گاهي دانشجويان مي آيند، ديگران مي آيند؛ من خيلي ديدار دارم. به علاوه، در دفتر ما معاونت ارتباطات مردمي هست، كه هر روز صدها نامه - الان من آمارش را درست نمي دانم - از مردم مي گيرند و خلاصه مي كنند؛ خلاصه هايش را هم هر روز به صورت يك جزوه - يا به قول شما بولتن - براي من مي آورند؛ من هم تا آن جا كه وقت كنم، نگاه مي كنم. بنابراين، مي شود مطالب را منعكس كرد. جوّ شايعه پراكني را كه در جامعه گسترش پيدا كرده است، چه كسي بايد از بين ببرد؟ البته من نمي دانم كه از بين بردن شايعه به طور مطلق، اصلاً ممكن باشد، يا نه. بالاخره هميشه در جامعه شايعه هست؛ ليكن از يك طرف اگر مردمي كه هدف شايعه اند، هوشمندانه برخورد كنند و از طرفي هم اخبار صحيح از رسانه ها پخش شود، من گمان مي كنم زمينه شايعه به خودي خود از بين مي رود. در روز انتخابات دوم خرداد، منظور شما از اين كه فرموديد «هيچ كس براي من مثل هاشمي نيست» چه بود؟ علّتش اين است كه آقاي هاشمي از سال 1336 - يعني چهل ويك سال - با من همكاري و رفاقت دارد. رفاقت چهل ويك ساله، خيلي است؛ يعني دو برابر عمر شما. حالا تصادفاً

نكته جالبي وجود دارد. آن روزي كه من اين را گفتم، آقاي خاتمي كه انتخاب نشده بود. عجيب است كه آقاي خاتمي هم اتّفاقاً همين مقدار با من سابقه دارد؛ از سال سي و هفت. البته آن وقت ايشان كوچك بودند. سال 1337 كه من مي خواستم به قم بيايم، پدر ايشان، مرحوم آيةاللَّه خاتمي - كه مرد بسيار عزيز و بزرگي هم بود - مشهد بودند و ما با ايشان در آن جا آشنا شديم. ايشان و برادرانشان، پانزده، شانزده ساله بودند؛ من هم سنّاً خيلي از آنها بزرگتر نبودم - پنج، شش سال بزرگتر بودم - ليكن در آن سنين، پنج، شش سال كاملاً مشخّص است. با ايشان هم سابقه زيادي داريم. به هرحال، الان وضع خوب است. الان رئيس جمهورمان كاملاً به ما نزديك است و الحمدللَّه روابط في مابين، بسيار خوب و صميمي است. نظر حضرت عالي در خصوص قرار دادن اولويّت براي ورود رزمندگان، بسيجيان و ايثارگران به دانشگاه و مقاطع بالاتر چيست؟ آيا بايد اين اولويّت جهت نيروهاي مخلص انقلاب هنوز هم اعمال شود؟ چه اشكالي دارد؟ به نظر من، هيچ اشكالي ندارد. اميرالمؤمنين فرمود: «ولا يكوننّ المحسن و المسيئ عندك سواء». كساني كه واقعاً به اين انقلاب و به اين كشور خدمت كردند، لب مرزها رفتند؛ ما گرفتيم خوابيديم، اما آنها رفتند جنگيدند؛ چه اشكالي دارد كه اولويّتي به اينها بدهيم؟ البته اين اولويّت، به هيچ وجه نبايستي معيارهاي علمي را تحت الشّعاع قرار دهد. بايستي از لحاظ علمي رتبه بياورند؛ كسي بي سواد به دانشگاه نمي آيد. خوشبختانه همين طور هم بوده است. دو، سه سال پيش، براي من گزارشي آوردند، كه اين بچه هايي كه با همين

سهميه ها به دانشگاه آمده اند، بعضيها از لحاظ رتبه علمي، در رتبه هاي خيلي بالا هستند. بايد هم همين طور باشد. به هرحال، به نظر من، اين اولويّت چيز خوبي است؛ چيز بدي نيست. اين، قدرداني از فداكاري است. لطفاً نظر خود را در مورد آينده فعاليتهاي سياسي دانشجويان و سمت و سوي اين حركات بفرماييد. من حرفم را در اين زمينه گفتم. ببينيد، من سه، چهار سال قبل از اين گفتم كه دانشجويان بايستي سياسي شوند؛ و بعد هم عليه كساني كه دانشگاه را از سياست دور كردند، تعبير تندي كردم. يك سال بعد از آن، يا همان وقتها، در يك اجتماع دانشجويي گفتم كه اشتباه نكنيد؛ من كه مي گويم فعّاليت سياسي، معنايش اين نيست كه فعاليت سياسي حتماً بايد عليه دولت، عليه مسؤولان و عليه نظام باشد. بعضي از بدخواهان، فعاليت سياسي را اين گونه تعبير مي كنند. فكر مي كنند فعّاليت سياسي، يعني سياسيكاري! اين، يك نوع سياسيكاري و يك نوع تقلّب است كه آدم تصوّر كند فعّاليت سياسي در دانشگاه، فقط با بدگفتن و با فحّاشي كردن و با اهانت كردن به اين و آن حاصل مي شود؛ نه. فعّاليت سياسي، براي پيدا شدن قدرت تحليل در دانشجوست. اين دانشجو اگر قدرت تحليل سياسي نداشته باشد، فريب مي خورد و فريب خوردن دانشجو، درد بزرگي است كه تحمّلش خيلي سخت است. بالاخره اگر دانشجويان بخواهند قدرت تحليل پيدا كنند، بايد فعّاليت سياسي بكنند؛ بايد سياست را بخوانند، بنويسند، بگويند، مذاكره و مباحثه كنند. تا اين كار نشود، دانشجويان توانايي پيدا نمي كنند. عقيده من، هنوز هم همين است. لطفاً ويژگيهاي دانشگاه اسلامي را كه مدّ نظر حضرت عالي است، بيشتر تشريح فرماييد.

من در اين زمينه، چند سخنراني كرده ام و اين طور هم نيست كه حالا بشود در دو كلمه گفت. من به طور خلاصه دانشگاه اسلامي را دانشگاهي مي دانم كه در آن، علم يك ارزش حقيقي است. آدم علم را براي گرده ناني كه از آن طريق مي شود به دست آورد، تحصيل نمي كند. ببينيد، نبيّ اكرم مي فرمايند: «اطلبوا العلم ولو بالصّين». يعني با شرايط آن روز، اگر لازم است از حجاز به چين برويد تا علم به دست بياوريد، برويد. آن روز براي چقدر پول و چقدر درآمد ممكن بود يك نفر سوار شتر يا سوار كشتي شود و به چين برود؟! مگر امكان دارد چنين تلاشي در مقابل درآمد مادّي باشد؟! اين معنايش آن است كه علم ارزش است. اين در دانشگاه اسلامي بايد باشد. شما بايد علم را دوست بداريد، ارزش بدانيد، آن را براي خدا و با نيّت خالص دنبال كنيد. ضمناً عزيزان من! بايد به تهذيب نفس بپردازيد و بنيانهاي اخلاقي را در خودتان تقويت كنيد. براي يك كشور، عالم و محقّق و پژوهشگر و نابغه، ثروت خيلي بزرگي است؛ اما به شرط اين كه در او بنيانهاي اخلاقي استوار باشد؛ وجدان اخلاقي زنده باشد، والّا آن علم به درد نمي خورد. شما مي دانيد كه در زمان رژيم گذشته، در همين دانشگاههاي ما، چقدر بچه ها تحصيلات انجام دادند؛ استعدادهاي خوبي هم داشتند، اما بعد هم گذاشتند به خارج رفتند و نوكر فلان دولت خارجي كه عليه ملتشان كار مي كرد، شدند! نان اين ملت را خوردند، در دانشگاه اين ملت درس خواندند؛ اما رفتند نوكر آنها شدند و تا آخر عمرشان آن جا ماندند. اين، نداشتن وجدان اخلاقيِ

بيدار است. البته حالا اگر بخواهيم دو كلمه بگوييم، اين مطالب مي شود، والّا اگر بخواهيم به تفصيل بگوييم، يك ساعت طول مي كشد. در رمضان سال هفتاد و شش، در خدمت جناب آقاي ابوترابي به مكّه مشرّف شديم. زيارت خانه خدا در اين جانب انقلابي به وجود آورد. من عقيده دارم كه اگر از استادان علوم پايه و فنّي، مهندسي نيز در مسائل فقهي استفاده شود، اين امر مي تواند ديدگاه جديدي در مسائل فقهي، به ويژه بحث خداشناسي ايجاد كند. ضمناً اساتيدي كه اشتياق زيادي جهت مشرّف شدن به مكّه مكرّمه براي حج تمتّع دارند، بتوانند از اين فيض هم بهره مند شوند. حالا شما كه مي گوييد به مكّه رفته ايد، راهش را هم پيدا كرده ايد - آقاي ابوترابي - به من چه كار داريد؟! معلوم مي شود كليد اين كار دست آقاي ابوترابي است. كاش ايشان مي توانستند بنده را هم به مكّه ببرند! من در همه عمرم، يك بار به مكّه مشرف شده ام؛ آن هم ده روز. از اوّل تا آخر كه رفتيم و برگشتيم، ده روز بود. حالا شما كه الحمدللَّه رفتيد و يك ماه هم آن جا مانديد، حتماً از ما بيشتر فيض برديد. و اما در مورد استفاده از اساتيد و از دانشهاي گوناگون در بحثهاي فقهي. البته بحث خداشناسي، بحث كلامي است - بحث فقهي نيست - ولي به هرحال استفاده از اينها، حرف درستي است و خيلي خوب است و معنايش استفاده از تخصّصها براي شناختن موضوعات است. يكي از كمبودهاي اساسي فقه ما، ضعف معرفت به موضوعات است؛ چون حكم فقهي، حكمي كلّي است كه بر روي موضوع سوار مي شود؛ به يك موضوع تعلّق پيدا مي كند.

اگر فقيه موضوع را نشناسد، در شناخت حكم و در تطبيق، اشتباه خواهد كرد؛ كمااين كه مثلاً در زمينه مسائل مالي، بعضيها پول را نمي شناسند، اعتبار بانكي را نمي شناسند، بانك را نمي شناسند؛ در نتيجه حكم رباي قرآني را درست نمي فهمند و ممكن است طور ديگري فتوا بدهند. اين يك مثال است؛ مثالهاي فراوان ديگري هم وجود دارد. موضوع شناسي، خيلي خوب است؛ من استقبال مي كنم. اين كار خوبي است؛ البته راهش ارتباط با حوزه قم است. خوب است جناب آقاي ابوترابي اين زحمت را هم بكشند و اين برادران را كه به اين كار علاقه مند هستند، با حوزه قم و مديريّت قم آشنا كنند. لطف فرموده، اولويّتهاي سياسي، فرهنگي در دانشگاهها و راهكارهاي صحيح حركتهاي دانشجويان مسلمان انقلابي را در رسيدن به آنها بيان فرماييد. بحث سياسي را كه فكر مي كنم گفتم. به نظر من، اولويّتهاي سياسي امروز، نبايد موضوعات را مشخّص كند؛ روشها را بايد مشخّص كند؛ موضوعات خيلي تفاوتي نمي كند. به نظر من، بحثهاي سياسي دانشجويان خوب است. بحث كنند؛ منتها بحثهاي جستجوگر و كاوشگر، نه بحثهاي فرمايشي. ما مثلاً به بعضي از شخصيتها يا افراد يا مقاماتي كه همه چيز را فرمايشي بيان مي كنند، اعتراض مي كنيم؛ اما بعد ناگهان مي بينم كه فلان دانشجو در يك گردهمايي، اجتماع كوچك يا بزرگ، يك فرمايش صادر مي كند! اگر فرمايش بد است، همه جا بد است. بحث دانشجويي بايد باز، قابل كشش، قابل انعطاف، قابل كم و زياد شدن باشد، تا در نتيجه قدرت تحليل سياسي دانشجو بالا برود. هدف بحثهاي سياسي دانشجويي بايد همين باشد تا دانشجو بتواند قدرت تحليل سياسي پيدا كند. در مورد مسائل فرهنگي

هم همين طور است. حالا اگر وارد اين بحث شويم، خيلي طول مي كشد؛ اينها بحثهاي طولاني است. تشكّلهاي اسلامي دانشگاهها و همچنين نهادهاي فرهنگي، عموماً كارهاي يكديگر را خنثي مي كنند. غالب وقت اين عزيزان صرف اين مي شود كه پاسخهاي سياسي يكديگر را بدهند و در بسياري موارد صرف اين مي شود كه به يكديگر بپردازند، نه به موضوع اصلي فرهنگي و دردهاي اصلي جامعه. گاهي هم در اين راه، قربة الي اللَّه از بزرگترين معاصي نيز دريغ نمي كنند! اگر لازم مي دانيد، توضيحاتي را ارائه فرماييد. فكر مي كنم طرح همين مسأله، پاسخهاي خودش را هم با خودش دارد. اين چيزهايي كه ذكر شد، و اين برادرمان دردمندانه آنها را نوشتند، به نظر من همه اش درد است، همه اش بد است. نبايد با هم دربيفتند، نبايد كارهاي هم را خنثي كنند، نبايد به هم بپرند، نبايد انتقام كشي كنند، نبايد با بداخلاقي با هم برخورد نمايند. بچه هاي مسلمان بايد اين طور رفتار كنند. به نظر مي رسد بعضي از كارهاي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي در جامعه ما، مبناي علمي ندارد و خيلي ساده مي توان با مشاركت دانشجويان در بعضي از امور، جلوِ مشكلات و احياناً اسراف و تبذير را گرفت. اصولاً نقش دانشجويان را در زمينه مشاركت ملي و اجتماعي چگونه ارزيابي مي كنيد؟ دانشجويان يكي از قشرهاي زنده و فعّال و بانشاطند. در قضاياي اجتماعي و سياسي هم بايد همين طور زنده و فعّال و بانشاط شركت كنند. خيلي خوب است كه در قضاياي مختلف، مسائل سياسي جامعه، در انتخابات، راهپيماييها، موضعگيريها، بخصوص موضعگيريهايي كه در زمينه مسائل جهاني و بين المللي است و خيلي هم مهمّ است، دانشجو فعّال باشد. اما اين كه مي گوييد مبناي علمي

ندارد، خوب است كه داشته باشد. حالا من در آن مورد نظري ندارم. عمده ترين وظيفه جوانان حزب الّلهي و انقلابي چيست؟ به نظر من، جوانان انقلابي دانشگاه - چون بحث دانشجو را داريم - سعي كنند خوب درس بخوانند؛ خوب فكر و معرفتشان را بالا ببرند. سعي كنند در محيط خودشان اثر بگذارند؛ فعال باشند، نه منفعل؛ روي محيط خودشان، اثر فكري و رواني بگذارند. اين شدني است. يك جوان گاهي اوقات مي تواند مجموعه پيراموني خودش را - كلاس را، استاد را و حتّي دانشگاه را - زير تأثير شخصيت معنوي خودش قرار دهد. البته اين كار با سياسيكاري به دست نمي آيد؛ با معنويت به دست مي آيد، با صفا به دست مي آيد، با استحكام رابطه با خدا به دست مي آيد. عزيزان من! رابطه با خدا را جدّي بگيريد. شما جوانيد؛ به آن اهميت بدهيد، با خدا حرف بزنيد، از خدا بخواهيد. مناجات، نماز، نماز با حال و با توجّه، براي شما خيلي لازم است. مبادا اينها را به حاشيه برانيد. دانشجوي سال دوم يكي از دانشگاهها هستم كه علاقه ي شديدي به علوم اسلامي دارم و آينده خود را يك اسلام شناس و مبلّغ مي خواهم. بعضي مي گويند اوّل ليسانس بگير، بعد به حوزه برو. شما چه توصيه اي مي فرماييد؟ آيا اوّل ليسانس بگيرم، بعد به حوزه بروم؟ يا فوق ليسانس بگيرم، بعد به حوزه بروم؟ يا دكترا بگيرم، بعد به حوزه بروم؟ يا اصلاً به حوزه نروم؟ يا الان به حوزه بروم؟ بعضي از برادران دانشجو به حوزه رفتند، تحصيلات حوزه اي را دنبال كردند، به مقامات عالي هم رسيدند؛ خيلي هم خوب بوده است. البته فكر مي كنم بعضي از آنها در پايان مقطع

كارشناسي رفتند؛ بعضي هم در مقطع كارشناسي ارشد رفتند؛ بعضي هم هستند كه الان طلبه اند و مشغول تحصيلات دانشگاهي. خيلي هم خوبند؛ البته قدري سخت است. اما اين برادري كه از من سؤال كردند و گفتند «علاقه دارم»، من فكر مي كنم كه به ظرفيتها و شوق و استعداد خودشان نگاه كنند؛ چون از بر نمي شود قضاوت كرد. من نه شما را علي الظّاهر ديده ام، نه استعدادهايتان را مي شناسم؛ بنابراين براي قضاوت در اين مورد، خيلي معلوم نيست من صلاحيت داشته باشم. شما نگاه كنيد ببينيد اگر واقعاً شوق و علاقه زيادي داريد، رشته تان هم يك رشته مورد علاقه تان نيست، مي توانيد الان رها كنيد برويد. البته حالا كه در كنكور شركت كرده ايد و به دانشگاه آمده ايد و لابد چند ترم را هم گذرانده ايد، حيف است كه تمام نكنيد. به نظر من، بد نيست درستان را تمام كنيد و حداقل مدرك كارشناسي را بگيريد. اما اگر مي بيند نه، شوقي چنداني نداريد، يا ترديد داريد، حالا بگذاريد جلو برويد، بعداً تصميم گيري خواهيد كرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

ما از دسترسي بيگانه به ذهن فرزندانمان نگرانيم/ديدار با مسؤولان كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان

ما از دسترسي بيگانه به ذهن فرزندانمان نگرانيم/ديدار با مسؤولان كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در ابتدا به همه ي برادران و خواهران عزيز و مسؤولان گرامي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، خوشامد عرض مي كنم. بنده شخصاً اين ديدار را در درجه ي اوّل، با اين هدف قرار گذاشتم كه اظهار ارادتي به اين كانون و گردانندگان آن و شما كرده باشم؛ چون حقيقتاً در اين چند سال -همان طور كه آقاي چيني فروشان فرمودند- من نگاهي از دور بر تلاشها و زحمات شما داشته ام. بديهي است كه آن همه

كارهاي ظريف و كم مدّعا و در نقاط دوردست و آن همه احساس مسؤوليت، تنها با مخاطباني كه قاعدتاً اهل تبليغ نيستند، به آساني قابل ديده شدن از نزديك هم نيست؛ چه برسد از دور! ليكن از آنچه كه شده و از آنچه كه ديده مي شود، مي توان آنچه را كه از دور به چشم امثال بنده هم نمي آيد، حدس زد. به هرحال من از زحمات يكايك شما عزيزان، بخصوص مديران عزيز و گردانندگان كارها و دنبال كنندگان سياستهاي اصلي اين كانون، حقيقتاً متشكرم و اميدوارم خداوند به شما توفيق دهد و بتوانيد اين مسؤوليت سنگيني را كه طبيعت اين كانون و نام آن و مسؤوليت پذيرفته ي آن بر دوش هر كسي مي گذارد كه به آن مستند است، ان شاءاللَّه به بهترين وجهي انجام دهيد. شما بااخلاص و همه ي توان و شوق و عشقي كه داريد، كارها را مي كنيد؛ خداي متعال هم نتايج را مترتّب خواهد كرد و ان شاءاللَّه به كار شما بركت خواهد داد. جمله اي راجع به مسأله ي كودكان و نوجوانان عرض كنم: حقيقتاً بايد بگويم كه اگر مسؤولان امور فرهنگي كشور بخواهند مسأله ي كودك و نوجوان را آن چنان كه هست، مورد اهتمام قرار دهند، من خيال مي كنم خيلي از آنهايي كه مسؤولند، از ساعات خوابشان هم خواهند زد تا به اين مسأله بپردازند. امروز قضيه ي تربيت كودك و نوجوان، با گذشته هاي دور - حتّي با گذشته هاي نه چندان دور، مثلاً با بيست سال پيش - خيلي تفاوت كرده است. ما مي خواهيم از اين نسلي كه امروز مثل مادّه ي خامي و مثل ذخيره اي در اختيار يكايك ماست، چه ساخته شود؟ آينده اي را كه آنها خواهند ساخت و پرداخت

و پيش برد، چگونه تصوير كرده ايم؟ اگر حقيقتاً به آرمانهاي اسلامي و ملي و عظمت ايران و ايراني و جبران راهي كه دستهاي استبداد سياه در اين صدوپنجاه سال، دويست سال اخير ما را در آن كشانده است، فكر مي كنيم؛ اگر اينها برايمان مهمّ است و به آينده به معناي حقيقي كلمه اهميت مي دهيم، پس بايستي به تربيت كودك و نوجوان خيلي بپردازيم، درباره ي آن خيلي فكر كنيم و اهميت آن را خيلي بشناسيم؛ كه احساس مي كنم براي برخي از مسؤولان امور فرهنگي - دست اندركاران - مسأله به اين شكل مطرح نيست! ميل به دانستن نتيجه انقلاب امروز كودك ما - چه برسد نوجوان - آگاهي و هوشياري اي دارد كه داده ي ترديدناپذير جو و فضاي انقلاب است. در گذشته اين آگاهيها، اين آزاديها و اين روح استفهام و اين ميل به دانستن، نبود. دسترسيهايي هم وجود دارد كه در واقع دسترسي كودك ما، يك منبع فرهنگي نيست؛ بلكه با ديد درست، دسترسي مراكز هدايت كننده ي فرهنگ در سرتاسر دنيا براي القاي مقاصد استعماري به كودك ماست. قضيه از اين طرف مطرح است. وقتي كه ما از يك متاع فرهنگي فاسد كه از طرف دشمنِ كشور، دشمنِ مردم، يا لااقل يك بيگانه ي بي علاقه - از اين كه ديگر كمتر نيست - حرف مي زنيم، بعضي خيال مي كنند كه ما از دسترسيهاي فرزندان خودمان ناراحت و نگران هستيم يا شكايتي داريم. مي گويند: «آقا! جوانند، بگذاريد بفهمند!» كأنّه ما مي خواهيم جوانمان نفهمد! ما از دسترسي بيگانه به ذهن فرزند خودمان نگرانيم. قضيه از آن طرف، قابل مطالعه و بررسي است. بچه ي شما در آغوش شما، در مدرسه ي شما، در كتابخانه ي

كانون و جلوِ روي شماست و شما براي او فكرهايي، آينده اي و اميدواري اي داريد. ناگهان مشاهده مي كنيد دسترسي يك نفر كه حداقل بيگانه است - شما با اين بچه خويشاونديد، شما معلّمش، پدرش، يا مربّيش هستيد؛ ليكن او بيگانه و بي علاقه به سرنوشت اين بچه است - به اين بچه، از راه همين كالاهاي فرهنگيِ متداول و رسانه هاي گوناگون خبري و فرهنگي، بيشتر از شماست! اين، جاي نگراني است و امروز اين وجود دارد؛ چه من و شما بخواهيم، چه نخواهيم! نتيجه چيست؟ اين است كه ما بايد گردشِ كار را تُندتر كنيم. ما بايد بيشتر تلاش كنيم و مي توانيم. من اعتقاد دارم ما مي توانيم بهتر، عيني تر، دقيقتر و سريعتر كار كنيم و نگذاريم. ما جوانان خودمان را تربيت كنيم. پس نكته ي اوّل، در مورد اهميت كار بر روي كودكان و نوجوانان است. من به شما عرض كنم كه شما مربّي عزيز، شما كه در كتابخانه با كودك مواجه مي شويد، شما كه قصّه مي گوييد، شما كه كتاب مي فرستيد، شما كه كتاب مي خوانيد و شما كه در كار هنري و آفرينش هنري خودتان، آن كودك را مخاطب قرار مي دهيد، بدانيد كه الان درست روي نقطه ي اصلي و اساسي حركت مي كنيد. شما درست آن كاري را كه بايد انجام گيرد انجام مي دهيد. آن كسي مي تواند از كار خود، شاد و خشنود و از رضاي الهي خاطرجمع باشد كه خلأِ لحظه را پر كند. خلأِ لحظه اين است و شما اين خلأ را پُر مي كنيد. پس، اين نكته ي اوّل در مورد اهميت كار بر روي كودكان و نوجوانان است؛ يا به تعبير بهتر، براي كودكان و نوجوانان است

كه در حقيقت براي آينده، براي خانواده ها، براي كشور و تاريخ است. اهميت هنر و ادبيّات! نكته ي دوم، در مورد اهميت هنر و ادبيّات است. كشور ما خوشبختانه كشور هنر و ادبيّات است. نمي خواهم به طور مطلق و بي مطالعه ادّعايي را بكنم كه حالا در خيلي از رشته هاي هنري، يا بلد نيستيم، يا عقبيم، يا مقلّديم! در اين بحثي نيست؛ ليكن طبيعت اين تاريخ، بيشتر يك طبيعت ادبي و هنري است و گذشته ي ما، طبيعت ما و ادبيّاتِ خيلي قوي ما هم اين را نشان مي دهد. ده نكته در ادبيات، حائز اهميت است: يكي پيش بردن ادبيات در هر عصري كه به عهده ي كساني است كه سروكارشان با ادبيات است و در هر بخشي از بخشهاي ادبيات، نسبت به آن آگاهي، توانايي و خبرويّت دارند. يك نكته خرج كردن درست ادبيّات در سطح كشور، در سطح جامعه، يا در سطح جهان است؛ هرجايي كه در بُرد ادبيّات ماست. البته روزي از قسطنطنيه، يا از استانبول تا آسياي شرقي، بُرد ادبيّات ما بود. خوب؛ زماني اين طور بوده است؛ زبان فارسي، زبان ديواني كشور عثماني بود. در همان زماني كه كشور عثماني دائماً با ايران جنگ داشت، نفوذ زبان فارسي آن چنان بود كه منشي و دبير دستگاه عثماني كار خودش را با خطّ فارسي، با عنوان فارسي، با تعبير و زبان فارسي و با شعر فارسي راه مي انداخت! از اين طرف هم - طرف شرق - حتّي تا هند و چين، زبان فارسي بُرد داشت. زبان مذهبي بود؛ زبان اداري، زبان دبيران و منشيان و زبان ادبيّات و هنر بود. امروز اين دايره محدود شده است. البته

بعد از انقلاب مقداري گسترش پيدا كرده؛ ولي قبل از انقلاب بر اثر تنگ نظري و ناداني و بي سوادي مسؤولان كشور در دوره ي اواخر قاجار تا آخر زمان محمّدرضا پهلوي، زبان و ادبيّات فارسي انحطاط پيدا كرد. با اين كه ما در همين دوره، انصافاً شخصيتهاي خوب ادبي، شاعر و نويسنده ي بزرگ هم داشتيم، ليكن از لحاظ گسترش سياسي و از لحاظ قدر و قيمت بين المللي، در پايينترين وضعيت قرار گرفتيم! علّت هم اين بود كه در مهد زبان فارسي - يعني ايران - كساني كه متصدّيان امور بودند، از زبان فارسي تبرّي مي جستند! اين نهايت انحطاط است. عدّه اي راجع به تغيير خط حرف مي زدند و عدّه اي در مورد به كار بردن لغات و اصطلاحات فرنگي افتخار مي كردند و خودشان را در مقابل آن كوچك مي دانستند! آن جايي هم كه مي خواستند فارسي سازي كنند، حتّي لغت سازيِ فارسيشان نوعي اظهار ارادت به لغت بيگانه بود! واقعاً از چيزهاي عجيبي كه انسان مشاهده مي كند، اين كه يك دستگاه لغت سازي در ارتش زمان شاه وجود داشت؛ آنها مي نشستند و لغتي را از لغتنامه ي كهن فارسي انتخاب مي كردند كه يك نوع شباهتي به زبان خارجي داشته باشد! گاهي هم لغت فارسي جعل مي كردند؛ لغت سازي مي كردند. البته لغت سازي، كار جايزي است؛ به شرط اين كه آن كسي كه لغت سازي مي كند، صلاحيت اين كار را داشته باشد - اشكالي ندارد، پيشرفت زبان است - اما آنها صلاحيت داشتند يا نداشتند، كاري ندارم؛ ليكن لغت سازي شان با توجّه به لغت خارجي بود! «تك» را در مقابل «اَتك» و براي تقليد از «اَتك» مي آوردند! «چالش» را براي تقليد از «چلنج» مي آوردند! اين طور لغت سازي مي كردند. از اين قبيل، زياد است و

شايد اگر كسي واقعاً دنبال كند، بتواند يك دفتر از اين گونه لغتهايي كه عمدتاً بر محور لغت انگليسي مي گشته، بيابد. خوب؛ وقتي كه در مهد زبان فارسي، زبان فارسي اين گونه مورد بي اعتنايي است كه بلد نيستند درست فارسي حرف بزنند، انتظار پيشرفتِ آن بيجاست! يك وقت يك نخست وزير عرب زبان، در زمان رياست جمهوري بنده آمده بود با من ملاقات مي كرد - يادم نيست كه رئيس جمهور بود يا نخست وزير - وزير خارجه اش هم پهلويش نشسته بود. با من عربي صحبت مي كرد، يك جمله را خواست بگويد، آن مفهوم را نتوانست در عربي پيدا كند! هرچه فكر كرد، ديد يادش نمي آيد. به طرف وزير خارجه اش برگشت و به فرانسوي پرسيد كه اين چه مي شود؟ آن مفهوم را به لغت فرانسوي گفت و عربي معادلش را به رئيسش گفت؛ آن وقت ايشان به من گفت! جالب اين جاست كه من به عنوان مخاطب او كه زبانم هم عربي نبود، آن معادل را مي دانستم و برايم سخت نبود! من فارسي زبان بودم و آن آقا لغت عربي خودش را بلد نبود و از راه لغت معني فرانسوي - عربي، از وزير خارجه اش پرسيد! من در دلم گفتم بيخود نيست شما اين قدر بدبختيد كه زبان خودتان را هم بلد نيستيد؛ در حالي كه شما رئيس كشورتان هستيد! عزيزان من! اين وضع، قبل از انقلاب در ايران هم وجود داشت. خيلي تعجّب نكنيد؛ زبان خودشان را بلد نبودند! تو در اوج فلك چه داني چيست كه نداني كه در سرايت كيست تو در داخل خانه ي خودت اين گونه حركت مي كني، آن وقت دلت مي خواهد كه زبان به بنگال و به چين و ماچين

و به قسطنطنيه برود!؟ معلوم است كه زبان، محدود مي شود. البته بعد از انقلاب، تا حدودي تكان خورد. امروز در مناطق جزيرةالعرب - اينها كه عرض مي كنم، اطّلاع است، حدس و تخيّل نيست؛ خبر دارم - عربي كه مثلاً اهل منطقه ي احسا و قطيف(123) است، كه هيچ وقت ممكن نبود يك كلمه ي فارسي هم ياد بگيرد، با نشستن پاي راديو و تلويزيون فارسي ايران - كه تلويزيون را با بشقاب مي گيرد - زبان فارسي مي آموزد؛ يعني مي تواند فارسي حرف بزند. آن قدر پاي راديو و تلويزيون فارسي مي نشينند، تا بتوانند بتدريج فارسي ياد بگيرند! يعني انقلاب، زبان را منتشر كرد. امروز به بركت انقلاب در نقاطي از دنيا، زبان فارسي به عنوان زبان دوم دانشگاهي يا به عنوان زبان رشته ي اختصاصي، باز مورد توجّه قرار گرفته است. انقلاب پيام و سخني دارد؛ كسي كه مسلمان است، پيام اسلام را از انقلاب مي گيرد، كسي هم كه مسلمان نيست و بالاخره پيام نو را از انقلاب مي گيرد، دلش مي خواهد - مثلاً - بداند كه امام و پدر اين انقلاب، وقتي حرف مي زد، چه مي گفت كه در ترجمه نمي شود فهميد؛ لذا زبان فارسي ياد مي گيرند. امروز اين طور است. به هرحال، اميدواريم زبان فارسي گسترش پيدا كند. زبان فارسي زباني است با ظرفيت و با كشش. يكي از مراكزي كه بايد در آن، روي زبان و ادبيّات - بخصوص با شيوه هاي هنري - تلاش شود، مركز شماست؛ چون شما با نسلي كار مي كنيد كه آن نسل هرچه را كه از شما فرا گرفت، برايش ماندگار خواهد بود. به زبان اهميت دهيد اگر امروز كودك ما فارسي را درست ياد بگيرد و

بتواند لغت فارسي را در جايي كه لازم دارد، استفاده و مصرف كند، اگر شاعر شد، اگر هنرمند، گوينده، برنامه ساز، يا كتاب نويس شد، شما ديگر خاطرتان جمع است؛ مثل كتاب نويس، فيلمنامه نويس، گوينده ي تلويزيون و افرادي نظير آنها كه در محيط قبلي پرورش پيدا كرده اند، نخواهد بود. يعني شما در حركت خودتان در كانون، مي توانيد آن دو مقصود و دو وظيفه اي را كه در باب ادبيات هست، هر دو را با هم تأمين كنيد؛ هم ادبيات را پيش ببريد، هم آن را در قشرهاي گوناگون - كه قشر مخاطب شما كودك است - درست صرف كنيد. بنابراين به زبان و ادبيّات، بايد خيلي اهميت داده شود. يك جمله ي كوتاه هم درباره ي نقش هنر عرض كنم. البته شما خودتان هنرمنديد و مناسبتي ندارد كه من با شما در اين زمينه چيزي بگويم - همه ي شما بهتر از من مي دانيد - ليكن عزيزان من! زبان هنر زباني است كه هيچ چيزي جايگزين آن نيست. حتّي در نوشته ها هم بايستي هنر به كار برد. حتّي در فرهنگِ كلامي هم هنر است كه اثر مي گذارد! يك عبارت را شما مي توانيد دو نوع بيان كنيد: هنرمندانه و غير هنرمندانه. اگر هنرمندانه بيان كرديد، اثر مي گذارد ولي همان عبارت اگر غيرهنرمندانه ادا شد، اثر نخواهد گذاشت! هنر اين گونه است؛ هيچ چيز جاي هنر را نمي گيرد. امروز فرهنگ استعماري در سطح جهان - فرهنگ متجاوزانه تعبير كنيم - كه مي خواهد همه ي دنيا را تسخير كند - البته اين فرهنگ، مقوله ي مركّبي است، مقوله ي بسيطي نيست - بيشترين و رونده ترين وسيله ي مورد استفاده و مركب سيرش، هنر است. فيلم مي سازند، نمايشنامه، اثر هنري و

رمان درست مي كنند و مي فرستند! ما چرا نقش هنر را در كارهاي معموليِ زندگي خودمان، اين قدر دست كم مي گيريم؟! الان همين كارهاي هنري كه آقاي چيني فروشان اشاره فرمودند و من هم بعضي از آنها را ديده ام، كاملاً حاكي از هوشمندي است. ظاهراً يكي دو تا از آنها هم از تلويزيون پخش شد كه خيلي هوشمندانه و خوب تهيه شده بود. اين گونه كارها را هرچه مي توانيد بايد تكثير كنيد. هنر، تا آن نهايي ترين لايه هاي ذهن انسان نفوذ مي كند و ماندگار و سازنده است. هرچه مي توانيد از هنرِ خوب، هنرِ فاخر - نه آبكي و پيش پا افتاده - استفاده كنيد. البته شنيدم كه شما قصّه گويي داريد. قصّه گويي، هنر بسيار خوبي است. قصّه هاي خوب، سازنده ي شخصيت كودك است. همان قصّه هاي قديمي را كه ما از مادر خودمان، از مادر بزرگ و يا از پيرزن ديگري در كودكي شنيده ايم، امروز كه مرور مي كنيم، مي بينيم در آنها چقدر حكمت وجود دارد! انسان، بعضي از خصال و تفكّرات خودش را كه ريشه يابي مي كند، به اين قصّه ها مي رسد. قصّه مقوله ي خيلي مهمّي است؛ منتها قصّه هاي خوب. ايمان اوّلين چيز براي تربيت كودك سعي كنيد در اين قصّه گويي و در اين كار هنري، اوّلين چيزي را كه در كودك ايجاد مي كنيد، ايمان باشد. هيچ چيز، معادل ايمان نيست. شما از اين بچه، هرچه بخواهيد بسازيد، بايد در او ايمان به وجود آوريد. بدترين ضربه اي كه امپراتوري خبري و هنري زد، اين بود كه شبكه ي عظيم فساد در دنيا را در اين سالهاي متمادي راه انداخت - كه متأسفانه در دوره ي پهلوي، پَرش ما را هم گرفت - هُرهُري مذهبي و بي ايماني را

رواج داد كه انسان در دل و جان خودش، به هيچ ستوني متّكي نباشد! سعي كنيد بچه ها را با ايمان كنيد؛ ايمان به خدا، ايمان به حقيقتِ مطلق و ايمان به اسلام. اگر اين بچه ها باايمان پرورش پيدا كردند و شما توانستيد بذر ايمان را در دلشان بكاريد، در آينده مي شود از آنها هر شخصيت عظيمي ساخت و براي هر كاري مناسبند. اگر اين عنصر را در آنها نداشته باشيم، براي هيچ كاري مناسب نيستند؛ هرچه بشوند، نامطمئنّند. سياستمدار شوند، نامطمئنّند، تاجر شوند، كارگر شوند، نويسنده يا هنرمند شوند، نامطمئنّند. سعي كنيد ايمان را در بچه ها تقويت كنيد. اين اوّلين نقطه است. البته آن وقت مي توان بر محور ايمان، تعصّب و جمود و امثال آن را پروراند و تنيد؛ مي توان صفات عالي، آزادانديشي، شجاعت، بزرگواري و سماحت را پروراند و تنيد. آنچه را كه فكر مي كنيد براي اين بچه و براي شخصيت او لازم است، بر محور ايمان بتنيد. ان شاءاللَّه خداوند شما را توفيق دهد. البته ما همين طور مي گوييم بكنيد، ولي مي دانم كه در عمل، خيلي دشوار است، خيلي خون دل دارد، خيلي زحمت دارد. قصد من اين نيست كه از زحمات و دشواريهاي اين كار صرف نظر كرده باشم؛ ليكن مي خواهم عرض كنم كه با همّت بلند، ان شاءاللَّه همه ي دشواريها برطرف خواهد شد و خداوند به شما توفيق خواهد داد. چون در راه خداست و كار بزرگ است، ان شاءاللَّه موفّق خواهيد شد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 123) ناحيه اي در مغرب خليج فارس و مشرق شبه جزيره ي عربستان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در اجتماع باشكوه عزاداران مراسم نهمين سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى(ره)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع باشكوه عزاداران مراسم نهمين سالگرد ارتحال حضرت امام

خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين. سيما بقيةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: «بسم اللَّه الرحمن الرحيم. انا اعطيناك الكوثر. فصلّ لرّبك وانحر. ان شانئك هوالابتر.(1)» در زمان حيات بابركت امام بزرگوار، هنگامي كه وجود آن مرد بزرگ و رهنماييهاي او، مثل خورشيد عالمتابي بر تمام اجزاي اين نظام مي تابيد و به همه نور و گرما مي بخشيد، تصوّر اين كه يك روز اين نظام بتواند بدون اين خورشيد فروزان به حيات خود ادامه دهد، دشوار بود. دوستان به سختي باور مي كردند؛ دشمنان هم به چنان روزي اميد بسته بودند. اما به فضل الهي، خداي متعال نعمت خودش را بر اين مرد بزرگ، منحصر به دوران حيات او نكرد؛ بعد از وفات او هم، برّ الهي و نعمت الهي بر او جريان يافت و اين سرچشمه اي كه او با ايمان عظيم و با توكّل و اخلاص خود به جريان انداخته بود، همچنان جاري ماند و ثابت شد پايه اي كه امام در اين كشور چيده است، ماندگار است و به اشخاص وابسته نيست. اشخاص مي روند؛ اما جريان عظيم نهضت اسلامي ملت ايران و امام بزرگوارشان، باقي مي ماند. امروز بعد از گذشت نُه سال، هر كس كه به اين كشور نگاه كند، آثار حضور امام بزرگوار را مي بيند. امام در ميان ما حاضر است، افكار او زنده است، راه او ماندگار است و ادامه خواهد يافت. اين راه، به كمك الهي و به دعاي حضرت ولي اللَّه الاعظم، راه ماندگاري است و ملت ايران با همه وجود، راه امام را قبول دارد و به آن

وفادار و در آن پايدار است. دو نكته اساسي در حركت امام بزرگوار بود كه همين دو نكته، سرمايه ارزشمند اين انقلاب بود و هست: يكي اين است كه هدف اين انقلاب، اسلام است. دوم اين كه سربازان اين انقلاب و لشكر اين انقلاب، مستضعفان و پابرهنگان و همچنين قشر جوانند. اين انقلاب را، پابرهنگان به پيروزي رساندند. اين جنگ طولانيِ تحميليِ هشت ساله را جوانان اين مملكت به نتيجه رساندند. امروز هم جوانان، در راه خدا و در راه اسلامند. امروز هم اگر خطري اين انقلاب را تهديد كند، اوّلين كساني كه به ميدان خواهند آمد، همين جوانانند؛ جوانان حوزه ها، دانشگاهها و جوانان سراسر كشور و قشرهاي مختلف. امام بزرگوار، با همه وجود، از اسلام دم زد. امروز همه امام را با وجودشان و با دلشان قبول دارند. كلمات امام، كلمات واضحي است؛ محكمات و بيّنات است. فرمايشات امام، هنوز در فضا طنين افكن است. وصيتنامه امام، ميثاق هميشگي امام با امّت است. همه بايد اين كلمات را درست بفهميم و بر آن تدبّر كنيم، تا راه امام را اشتباه نكنيم. كساني كه دم از امام مي زنند، اما حاضر نيستند فكر امام و راه امام را بپذيرند و به آن تن بدهند، اشتباه مي كنند. امروز ملت، دولت، رئيس جمهور، مجلس شوراي اسلامي، قوّه قضاييّه، همه مسؤولان بلندپايه نظام، آحاد مردم، دانشگاهها و حوزه هاي علميّه، دلشان براي اسلام مي تپد. دنيا هم كه براي انقلاب ما ارزش قائل است، به خاطر همين است كه پشتيباني عظيم ميليوني از اين انقلاب را مي بيند. اسلام عزيز، اسلام ناب، اسلامي كه امام بزرگوار ما عمرش را وقف آن كرده بود و

اين ملت در راهش اين همه فداكاري كرد، كارايي خود را نشان داده است. ملت ايران، هم در به وجود آوردن اين انقلاب، هم در جنگ تحميلي و دفاع از كشور در مقابل دشمنان متجاوز و هم در دوران سازندگي، نشان داد كه اين اسلام كارآمد است و مي تواند كشور ويرانه اي را بسازد؛ و ان شاءاللَّه در ميدانهاي ديگري كه باقي است - در زمينه هاي مختلف اقتصادي و فرهنگي - اسلام عزيز كارايي خود را نشان خواهد داد. ملت بايد از اسلام جدا نشود و نخواهد شد. همه مسؤولان، در خدمت اسلام و كمربسته اسلامند. دعاي حضرت بقيةاللَّه به اين مردم و اين ملت، همواره پايدار خواهد بود. اسلام از اين كشور دفاع خواهد كرد. دنيا و آخرت ملت ايران، به بركت اسلام تأمين خواهد شد. اين خيل عظيم ميليوني مردم، بخصوص جوانان عزيز، سربازان اسلام و در راه اسلامند. مادامي كه اسلام در ميان شما حاكم است و مادامي كه اين وحدت كلمه عظيم، بحمداللَّه بر شما حكمفرماست، آمريكا، صهيونيست و دشمنان شكست خورده و روسياه، نخواهد توانست با اين ملت كاري بكنند و خسارتي بزنند. من امروز به همين اندازه اكتفا مي كنم؛ چون بيش از اين، دوستان و پزشكان به من اجازه نداده اند كه صحبت كنم. چند دعا مي كنم: پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، همه ما را تا لحظات آخر عمرمان، سرباز اسلام قرار بده؛ اسلام را در ايران و در دنيا پيروز كن و ملتهاي اسلامي را به پيروزي كامل برسان. پروردگارا! روح مطهّر امام و ارواح طيّبه شهيدان را با پيامبر محشور كن. پروردگارا! اتّحاد اين ملت را روزبه روز مستحكم تر كن. پروردگارا!

اتّحاد ميان مردم و آحاد ملت با مسؤولان كشور، با دولت، با مجلس، با قوّه قضاييّه و ديگران را روزبه روز مستحكم تر كن. پروردگارا! همه توطئه هاي دشمنان اسلام را - چه دشمنان آشكار و چه دشمنان منافق - خنثي فرما. پروردگارا! ما را در راه خودت زنده بدار و در راه خودت بميران. پروردگارا! قلب مقدّس ولي عصر را از ما راضي و خشنود كن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) كوثر: 3-1

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار جمع كثيرى از مردم آمل

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار جمع كثيري از مردم آمل بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين المعصومين. سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. خداي بزرگوار و عزيز را سپاسگزارم كه اين توفيق را عنايت كرد تا بتوانم وعده قبلي خودم را به شما مردم عزيز، مؤمن و انقلابي آمل عمل كنم و به زيارت و ديدار شما به شهر آمل بيايم. خوشحالم از اين كه در جمع شما مردم مؤمن و خونگرم هستم؛ چه مردم خود شهر و چه كساني كه از روستاها و اطراف، يا از شهرهاي ديگر تشريف آورده اند. دغدغه من اين بود كه نشود اين وعده قبلي را انجاز كنيم؛ اما خداي متعال منّت نهاد و بحمداللَّه وعده تحقّق پيدا كرد. شهر شما هم در گذشته و هم در دوران انقلاب، شهر درخشاني بوده است؛ تاريخ درخشاني پشت سر اين مردم مؤمن و خونگرم است. مردم شهر آمل در گذشته - در دوراني كه شمشير مبارزان در سرتاسر دنياي آن روز پيش مي رفت - در مقابل شمشيرها تسليم نشدند؛ اما پيام حقّ و حقيقت را از

خاندان پيامبر، با عاطفه و محبّت و عشقي كه به آن خاندان داشتند، دريافت كردند. اين جا جزو معدود مناطقي است كه مردم، اسلام را از خاندان پيامبر، بدون واسطه فرا گرفته و آموخته اند. پايگاه ولايت است؛ محل توجّه خاندان پيامبر عليهم الصّلاةوالسّلام است. منطقه شما نقطه اي است كه قديميترين حكومتهاي علوي در آن تشكيل شده است. بزرگان خاندان پيامبر - مثل داعي كبير و ناصر كبير و بقيه خاندان حسنيّون - و اولاد پيامبر عليهم الصّلاةوالسّلام، با تكيه به مردم اين منطقه توانستند پرچم اسلام، پرچم ولايت و پرچم معارف زلال قرآني را در اين منطقه برافرازند و مردم را از اين سرچشمه زلال، سيراب كنند. لذا در طول زمان، علماي بزرگ - چه فقها، چه فلاسفه، چه مورّخين و چه عرفاي نامدار - از اين منطقه برخاسته اند. وقتي كه به فهرست كتابخانه ها و مفاخر علمي دنياي اسلام و شيعه مي نگريم، بارها و بارها نام آمل و نسبت آملي را ملاحظه مي كنيم. فقيه، فيلسوف، عارف، شاعر و بزرگاني از اين منطقه برخاسته اند كه هر كدام از آنها ستاره درخشاني در آسمان معارف و فرهنگ اسلامي هستند. اين جا پايگاه فرهنگ اصيل و ريشه دار اسلام و تشيّع است. خدا را شكر بر اين منطقه اين قدر با بركت. بركات الهي بر شما، در سرسبزي زمين خلاصه نشده است؛ سرسبزي عالمِ معنا و فكر و ذهن، از اين بالاتر است، «والبلد الطيّب يخرج نباته باذن ربّه»(1). امروز هم بحمداللَّه بزرگاني از اين منطقه مي درخشند كه اين دو گوهر درخشان منطقه آمل - حضرت آيةاللَّه حسن زاده و حضرت آيةاللَّه جوادي آملي - نمونه هاي بارز آنند. بحمداللَّه فضلا، علما و بزرگاني در اين

منطقه، خود را توانسته اند بر همه كساني كه مشتاق علم و معرفتند، نشان دهند. بعد از دوران انقلاب، وقتي كسي نگاه مي كند مي بيند اين منطقه يكي از مناطقي است كه توانست حركت ماندگاري براي تحكيم انقلاب، از خود نشان دهد. قبل از جنگ و در اثناي جنگ، در مقابله با دشمن متجاوز به مرزها، تعداد شهيدان اين منطقه و همچنين جانبازان زياد است. بالاتر از همه اينها در مقابله با ضدّ انقلاب داخلي كه خيال مي كرد خواهد توانست عَلَم مخالفت با اسلام و انقلاب اسلامي را در اين منطقه به اهتزاز درآورد، شما مردم، شما جوانان و بسيجيان، شما زن و مرد، افراد اين شهر و يكايك مردم توانستيد شهر خودتان را شهر هزار سنگر كنيد. در واقع شهر خودتان را به صورت سنگر اسلام و سنگر انقلاب درآوريد. گوارا باد بر شما اين جايگاه مستحكم و اين ثبات قدم. آنچه كه من به اين مناسبت به شما مردم عزيز عرض مي كنم، اين است كه تشكيل حكومتي بر پايه مباني قرآن، از بعد از صدر اسلام، يك پديده بي نظير بود. چنين چيزي را كه مسلمين، مشتاق آن هم بودند، هرگز نتوانسته بودند ببينند و توفيق آن را نيافته بودند. ملت ايران به بركت الطاف خاص الهي و به بركت هديه بزرگي كه خداوند در اين زمان به اين ملت داد - يعني وجود آن مرد ملكوتيِ معنوي الهي، آن فقيهِ حكيمِ عارف باللَّه، آن مؤمن متّقيِ حقيقي، امام خميني كه حقيقتاً هديه ارزنده و بي نظيري بود كه خدا به مردم ايران داد - توانست شاهد تحقّق اين پديده در كشور خود باشد. عزيزان من! اگر

تشكيل حكومت اسلامي از خاصيتهاي اسلام بيگانه باشد - يعني اگر با ظلم و بدي و شرارت به مقابله نپردازد - شايد دشمن مهمّي هم پيدا نكند؛ اما اسلام فقط اكتفا نمي كند كه شعار طرفداري از انسانيت سر دهد، بلكه اسلام براي تحقّق اين شعار، مبارزه و مقابله با شرارت و شيطانيّت را هم سر مي دهد. در واقع براي اين كه اسلام بتواند سعادت را براي انسانها محقّق كند، بايد با عوامل و عناصري كه ضدّ انسانيت و ضدّ سعادت انسان حركت مي كنند و حياتشان وابسته به آن است، مبارزه كند. لذا در اسلام، جهاد و مبارزه وجود دارد. در سرتاسر قرآن، نام شيطان و مفهوم شيطنت، از بسياري از مفاهيم، بيشتر تكرار شده است(2)؛ براي اين كه مردم، شيطان و حضور شيطان را فراموش نكنند. اگر فراموش كرديد كه دشمن در كمين شماست، غفلت، شما را فرا خواهد گرفت، حركت را كُند خواهد كرد و از بين خواهد برد - يعني بزرگترين فرصت براي دشمن است - لذا شما ببينيد در طول اين سالهاي متمادي، هر وقت، هر كسي و هرجا، از دشمني دشمنان و توطئه مستكبران و دشمني امريكا و اسرائيل و بقيه مخالفان آزادي و سعادت بشر، سخن گفته است، از سوي تبليغاتچيهاي جهاني مورد تخطئه قرار گرفته است! آنها مي خواهند ملت ايران فراموش كند كه دشمني دارد. در سايه اين فراموشي است كه مي توانند مردم را به مسائلي كوچكتر، سرگرم كنند و ميانشان اختلاف بيندازند. يك ملت و يك جمعيت، وقتي بداند كه دشمن در كمين اوست، به مسائل كوچك، به مسائل روزمرّه و درجه دوم، مشغول نخواهد شد. اگر اختلافي هم دارد،

آن را علي العجاله كنار مي گذارد؛ اما وقتي از دشمن غافل شد، مسائل كوچكِ داخلي، عمده مي شود؛ اختلافات، بزرگ مي شود و افراد به جان هم مي افتند و جناحها تشكيل مي گردد. اين بر اثر غفلت از دشمن است. عزيزان من! يكي از كارهاي مهمّ دشمن همين است كه شما و ما را از وجود خود غافل كند، تا ما دشمن را در ميان خود جستجو كنيم و دنبال دشمن در ميان خوديها بگرديم! وقتي كسي دشمن بزرگي دارد كه در بيرون مرزهاي او منتظر فرصت است، هرگز به دشمنان كوچك، به دشمنان خيالي و به دشمنان جناحي توجّه نمي كند. ما دشمنان بزرگي داريم. معنا و مفهوم شعار «آزادي» كه ملت اسلام و ملت ايران سر مي دهد چيست؟ آزادي از سلطه زورگويان، آزادي از دخالت و نفوذ بيگانگان، آزادي از دخالتهاي عناصري كه هرجا دخالت كرده اند، شرّ و فساد و بدبختي و حتي فقر و نكبت به وجود آورده اند. شما نگاه كنيد به كشورهايي كه - به اصطلاح - به آنها كشورهاي در حال توسعه، يا عقب افتاده، يا كشورهاي جهان سوم مي گويند. كداميك از آنها توانستند از ناحيه دخالت امريكا، دخالت بانك جهاني، دخالت مراكز و اقطاب سياسي عالم، طرْفي ببندند و كاري بكنند و سعادتي براي خودشان درست كنند؟! ملت مستقل و آزاد، آن ملتي است كه بتواند روي پاي خود بايستد، با امكانات خود كار كند، با اراده خود حركت كند، با وحدت و با جهتگيري صحيح، با آنچه كه به صلاح او، براي او و تأمين كننده آينده اوست، حركت كند؛ اين ملت به جايي خواهد رسيد. همچنان كه ملت ايران در اين نوزده سال واندي كه

تا امروز از انقلاب عظيم و شكوهمند مي گذرد، گامهاي بلندي برداشته و كارهاي بزرگي انجام داده است. البته ما تا هدف نهايي، خيلي فاصله داريم و خيلي بايد تلاش كنيم؛ اما به بركت آزاد شدن از جاذبه مغناطيسي غلطِ مضرِّ بيمارگونه استكبار جهاني، توانستيم به خودمان بپردازيم. چقدر آثار علمي، چقدر شكوفاييها، چقدر حركتهاي عظيم، چقدر حيثيّت و چقدر اميد در اين ملت به وجود آمد! اين ملت زنده شد. بايستي اين راه همين طور ادامه پيدا كند. عزيزان من! در صدر اسلام - در زمان طلوع اسلام - قرآن از كساني ياد مي كند كه به بعضي از آنها منافق مي گويد: «في قلوبهم مرض»(3). اينها در هنگام سختيها وقتي با دشمن مواجه مي شوند، بي كاره اند، ترسو، كناره گزين و عافيت طلبند، وقتي كه يك ملت در شدايد و سختيها قرار مي گيرد، از اينها هيچ اثري نيست! «فاذا جاء الخوف رأيتهم ينظرون اليك»(4)، مثل كسي كه مرگ در مقابل او قرار گرفته است، به تو نگاه مي كنند؛ از مرگ مي ترسند! چرا؟ چون خطر را احساس كرده اند. اما وقتي كه خطر برطرف مي شود، وقتي كه ديگر ميدانِ نشان دادن گوهر حقيقي انسان نيست، وقتي كه ميدان فرصت طلبانه است: «فاذا ذهب الخوف سلقوكم بالسنة حداد اشحة علي الخير»!(5) اينها كساني هستند كه وقتي ميدان، ميدان نشان دادن گوهر مردانگي است، نشان دادن جهاد و فداكاري است، نشان دادن مجاهدت است، اصلاً پيدايشان نيست! اما وقتي كه ميدان، ميداني است كه خطري - علي الظّاهر - آن را تهديد نمي كند، مي بينيد كه زبانشان بر روي مؤمنان دراز است، زبانشان روي جوانان بسيجي و روي خانواده هاي شهدا دراز است. اينها آن نقاطي نيستند كه قرآن

با چشم تحسين نگاهشان كند. تحسين در قرآن متعلّق به كساني است كه وقتي روز شدّت است، با شدّت مي ايستند؛ وقتي روزي است كه دشمن، تهديدي متوجّه ملت و كشور كرده است، در صفوف مقدّم مي ايستند. آن وقتي هم كه وقت سازندگي، وقت كار اجتماعي، كار علمي، وقت درس خواندن و وقت تربيت و رشد استعدادهاست، باز در ميدانها - ميدانهايي كه مناسب اين كارهاست - با واقع بيني، با نجابت و با حلم دنبال اين هستند كه سودي از آنها به جامعه برسد. خدا را شكر مي كنيم كه در ميان ملت ما انسانهاي اين گونه زيادند و انسانهاي آن چناني كمند. من به شما فقط مي خواهم اين نكته را تأكيد و تكرار كنم؛ مي خواهم بگويم: اي مردم عزيز آمل! اي مردم شريف مازندران و اي همه ملت بزرگ ايران! كشور شما كشوري است كه خداي متعال آن را از نعم مادّي و معنوي، سرشار كرده است. استعدادهاي اين كشور، استعدادهاي اين آب و خاك و اين فرهنگ و اين تاريخ، به شماره نمي آيد! شما مي توانيد و شايسته آن هستيد كه ملتي باشيد كه ملتهاي ديگر از شما الگو بگيرند. در دوران حكومت طاغوتها، موانعي بر سر راه رشد و شكوفايي اين استعدادها و پيمودن اين راه وجود داشت؛ انقلاب عظيم شما مردم آمد و اين موانع را برداشت. اسلام عزيز با نورافكنهاي قويِ آيات قرآني، راه را روشن كرده است و شما در اين راه، به حركت درآمده ايد و گامهاي بلندي برداشته ايد. دشمناني هم در كمين شما هستند. اگر بخواهيد مي توانيد اين راه را طي كنيد؛ همچنان كه تاكنون خواسته ايد و بحمداللَّه توانسته ايد. اگر بخواهيد اين راه

را طي كنيد، شرط اساسي اين است كه اوّلاً وحدت كلمه خودتان را حفظ كنيد. ثانياً از راهنمايي اسلام و قرآن، يك لحظه جدا نشويد. امام عزيزِ بزرگوار ما به رهنمودهاي زمان حيات خود اكتفا نكرد؛ بلكه بعد از رفتن هم اين وصيتنامه گرانبها را گذاشته است. عزيزان من! اگر شما به وصيتنامه امام نگاه كنيد - من به شما جوانان توصيه مي كنم كه مخصوصاً به اين وصيتنامه مراجعه و مكرّر نگاه كنيد - خواهيد ديد كه از اوّل تا آخرِ آن دو نقطه درخشان وجود دارد و آن دو نقطه اين است: اوّل تمسّك به اسلام و ارزشها و قِيّم اسلامي و استفاده از راهنماييهاي اسلام كه شما را به سعادت مي رساند و راه را نشان مي دهد و دوم اتّحاد و اتّفاق. دشمن سعي مي كند هر كسي را كه بگويد «اين ملت، دشمني دارد و دشمني در كمين اوست»، تخطئه كند! مي خواهند اين طور وانمود كنند كه نه آقا، چه دشمني؟ كدام دشمن؟ حرفشان اين است كه شما ملت و اين جوانان پاكباخته مؤمنِ غيور، آسوده خاطر شويد كه دشمني شما را تهديد نمي كند! وقتي جماعتي اين طور احساس كردند كه در بيرون، هيچ دشمني ندارند، در درون خودشان دنبال دشمنان كوچك و خيالي و فرضي و جناحي مي گردند؛ آن وقت اختلافات به وجود مي آيد و رشد مي كند. نه آقا! اين گونه نيست. دشمنان سهمگيني در كمين اين ملت و اين كشور و اين انقلابند. اگرچه همين دشمنان سهمگين هم با همه قدرت ظاهريشان و به فضل پروردگار، تا امروز هيچ غلطي نتوانستند بكنند؛ بعد از اين هم به فضل پروردگار نخواهند توانست هيچ غلطي بكنند؛ اما اين موجب

نمي شود كه ما از وجود دشمن، غافل بمانيم. عزيزان من! توصيه بنده اين است كه گمان نكنيد دشمن، هميشه از مرزهاي جغرافيايي مي آيد - مرزهاي جغرافيايي كاملاً بسته است و كسي آن مرزها را نشكسته است - گاهي دشمن از مرزهاي فرهنگي مي آيد و منافذي در مرزهاي عقيدتي به وجود مي آورد. متوجّه آن دشمنان هم باشيد. هوشياري شما، راه را به سوي سعادت اين ملت باز خواهد كرد و اميدواريم خداوند متعال، شما جوانان، شما مؤمنين، شما انسانهاي غيور و شما زن و مرد آزاده و رشيد و شجاع را موفّق بدارد. من همين مقدار هم اميدوار نبودم بتوانم با شما صحبت كنم. خدا را شكر مي كنم كه الحمدللَّه حال من با ديدن شما مردم بهتر شد و توانستم صحبت كنم. به همين اندازه اكتفا نموده و چند دعا مي كنم: پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ما را در خدمت اسلام، زنده بدار و در خدمت اسلام بميران. پروردگارا! اسلام و مسلمين را سربلند، ملت ايران را پيروز و دشمنانش را منكوب كن. ارواح طيّبه شهدا را در اعلي عليّيّن، مشمول رحمت خود قرار بده. امام الشّهدا را با ائمّه معصومين محشور فرما. پروردگارا! اين ملت را در راه خودش موفّق و مؤيّد كن. وحدت و اتّفاق را ميان اين ملت، روزبه روز مستحكم تر كن. اسلام عزيز را روزبه روز در ميان اين ملت، زنده تر و سرافرازتر گردان. پروردگارا! همه مسلمانان جهان را با اسلام زنده بدار، آنها را در خدمت اسلام قرار بده و نعمت حيات طيّبه اسلامي را به همه امّت اسلامي عنايت فرما. پروردگارا! قلب مقدّس وليّ عصر را از ما راضي و خشنود كن. ما

را مشمول ادعيه زاكيّه طيّبه طاهره آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا! به ما نعمت بزرگ زيارت آن بزرگوار را عنايت كن. ما را در حضور و غيبتش، از سربازان حضرتش قرار بده. مرگ ما را جز به شهادت در راه خودت قرا مده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اعراف: 58 2) شَطَنَ و تمام واژه هاي هم خانواده به كار رفته در قرآن، 88 بار است. 3) بقره: 1 4) احزاب: 19 5) احزاب: 19

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مسؤولان دستگاه قضايى كشور و خانواده هاى شهداى هفتم تير

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان دستگاه قضايي كشور و خانواده هاي شهداي هفتم تير بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً به همه برادران و خواهران عزيز، هم مسؤولان عالي رتبه قوّه محترم قضاييّه و هم خانواده هاي گرامي و ارجمند شهداي عزيز حادثه تلخ هفتم تير، خوشامد عرض مي كنم و لازم مي دانم در درجه اول، اخلاص و ارادت خودم را به ارواح طيّبه آن شهداي عالي قدر، مخصوصاً شهيد مظلوم، شخصيت جليل القدر و عزيز و كم نظيرمان، مرحوم شهيد بهشتي(رضوان اللَّه عليه) عرض كنم. خوب است همه به ياد داشته باشيم كه اين كشور، اين انقلاب و اين تاريخ، نجات يافته اين مجاهدتها و اين خونهاست. بدانيم كه اين انقلاب و اين ملت و اين كشور، بخصوص فعّالان اين نهضت بزرگ، چه دشمنان خونخوار و بيرحمي در كمين داشتند و هنوز هم دارند. همانهايي كه شهيد بهشتي را از دست اين ملت گرفتند، هنوز در دنيا هستند. همانهايي كه آنها را كمك مي كردند، هنوز هم مي كنند. مبادا بعضي ساده دليها يا احياناً كج فكريها موجب شود كه ما تصوّر كنيم دشمنيها و دشمنها تمام شدند؛ كه اين خطر بزرگي را توليد خواهد كرد. براي كسي كه در مواجهه با دشمن

است، هيچ خطري بالاتر از فراموش كردن دشمن نيست. به هرحال، آنها به پاداش خودشان رسيدند. حقيقتاً مردن معمولي و در بستر، براي كساني مثل شهيد مظلوم ما - مرحوم شهيد بهشتي - با آن همه تلاش، با آن همه همّت و غيرت كم بود و بايد شهيد مي شد. شهادت پاداش بزرگي است كه خداوند به او و يارانش داد. اميدواريم كه همچنان در نعيم الهي باشند و هستند و روزبه روز درجات آن عزيزان متعالي باشد و ما هم در همين راه و به سوي همين هدف، به آنها ملحق شويم. درباره قوّه قضاييّه، بعد از اظهار ارادت و اخلاص به شما عزيزاني كه در اين قوّه زحمت مي كشيد، همچنين همه كساني كه در سرتاسر كشور، در جمع قوّه قضاييّه تلاش مي كنند، و تشكّر از زحماتتان و قدردانيِ از آنچه كه كرديد، يا همّت آن را داريد كه بكنيد؛ همچنين اظهار ارادت نسبت به همه شما، مخصوصاً رئيس محترم اين قوّه عظيم و شخصيتهاي برجسته و قضات شريف و پاكدامن و شجاعي كه هستند، مي خواهم دو نكته را در كنار هم و با هم عرض كنم: يك نكته اين است كه قوّه قضاييّه از اركان كشور است. تضعيف اين قوه جايز نيست؛ تقويت اين قوّه هم به انحايي است. بعضي برمي گردد به كساني كه در خودِ اين قوّه عظيم و كارآمد هستند، بعضي هم به ديگران برمي گردد. معلوم است كه قاضي - حتّي قاضي بحق - هميشه يك طرف را از خود ناراضي مي كند. معمولاً متخاصمين، هر دو راضي از كنار قاضي نمي روند؛ مگر بندرت. اين نارضايتيها، يا آنچه كه مربوط مي شود به ندانستن آنچه كه در داخل

اين قوّه مي گذرد، نبايد موجب شود كه كساني به خودشان حق بدهند قوّه اي را كه ضامن امنيت و عدالت و اجراي قانون و آسايش در كشور است و در حقيقت پشتوانه نظم و انضباط ملي است، تضعيف كنند. شما كه در داخل اين قوّه مشغول كار هستيد، بدانيد كار شما خيلي مهم و اساسي است. اگر همه دستگاههاي كشور مشغول كار خودشان باشند، اما خداي نكرده قوّه قضاييّه معطّل باشد و كارآمد نباشد، كارها بتدريج به سمت خرابي خواهد رفت. اگر بقيه دستگاهها خيلي كارآمد نباشند، اما قوّه قضاييّه كارآمد باشد، اين كارآمدي بر روي همه دستگاهها اثر خواهد گذاشت و آنها را بتدريج اصلاح خواهد كرد. وقتي فهميديد جايگاه شما و تأثير نيك عمل كردن و پشتكار و صداقت و امانت و پاكدامني و دقّت و هوشمندي شما در فهم قضايا اين قدر مهم است، كار را براي خدا و براي آن بركاتي كه خداي متعال در كار شما قرار داده است، با همين استحكام انجام دهيد. گوشتان به اين نباشد كه حالا فلاني اعتراض كرد، فلاني حرفي زد، فلاني اهانتي كرد. البته نبايد بكنند. اين كه بعضاً ديده مي شود، دستجات سياسي يا مطبوعات يا غيره، در مقابل حفظ احترام اين قوّه اي كه مردم بايد به آن اعتماد داشته باشند، احساس مسؤوليتي نمي كنند، بد و خلاف مصلحت است. يكي از راههاي بي اعتماد كردن مردم، همين شايعه پراكنيها و حرفهايي است كه از روي بي مسؤوليتي زده مي شود. پس، نكته اوّل اين است كه همه بدانند قوّه قضاييّه، كارامد و مهم و بحمداللَّه برخوردار از شخصيتهاي برجسته است. امروز رئيس قوّه قضاييّه، تحقيقاً يكي از امين ترين و

غيورترين علماي برجسته اين مملكت است. اين براي يك قوّه، خيلي حائز اهميت است. بحمداللَّه در اين قوّه، شخصيتهاي روحاني برجسته، قضات عالي رتبه امين، پاكدامن و پارسا وجود دارند. من اين شهادتي را كه مي دهم از روي اطّلاع است. بسياري از شخصيتهاي اين قوّه و اين قضات را مي شناسم. بي سروصدا و بدون هيچ طمعي، در گوشه و كنار با پاكدامني و با پارسايي براي خاطر حقيقت كار مي كنند. خيلي اهميت دارد كه انسان چنين مجموعه اي را در كشور داشته باشد؛ و ما بحمداللَّه اين مجموعه را داريم. همه اين را بدانند و همه نسبت به اين قضيه با مسؤوليت برخورد كنند؛ نه غيرمسؤولانه و تابع هيجانهاي سياسي و انگيزه هاي سياسي و حرفهاي سياسي و غيره. نكته دوم كه در كنار اين نكته حتماً بايد مورد توجّه قرار گيرد، اين است كه قوّه قضاييّه ما در عين حال كامل نيست. ضعفهايي دارد؛ نمي توانيم اين ضعفها را انكار كنيم. بنده بحمداللَّه اين لطف را از سوي خدا دارم كه از طرق مختلف مورد مراجعات زياد هستم. نامه ها و شكوه نامه ها به دست ما يا لااقل به اطّلاع ما مي رسد. آن چيزي كه ما براي اين مملكت و براي اين ملت خواسته ايم، عبارت از اين است كه مردم در كنار قوّه قضاييّه، احساس آرامش كنند. اين هنوز حاصل نشده است؛ بايد اين بشود. من يك بار خطاب به مجموعه شما عزيزان عرض كردم: در نظام اسلامي بايد به گونه اي باشد كه اگر كسي مظلوم واقع شد، كسي حقّي از كسي ضايع كرد و آن حقْ تضييع شده نتوانست در مقابل او از خودش دفاع كند، كسي توي سر كسي زد، كسي به

كسي اهانت كرد، آن فردي كه مظلوم واقع شده است، در دلش فروغ اميدي روشن باشد؛ بگويد حالا سراغ قوّه قضاييه مي روم. اين را بايد شما در اين كشور تأمين كنيد؛ اين بايد بشود. عدالت قضايي، در كنار انواع رشته هاي گوناگون عدل اجتماعي، تأمين كننده اين است. البته با مطالبي كه فرمودند(1) - مبني بر اين كه اقدامات بسيار باارزشي انجام گرفته است - ان شاءاللَّه بايستي بيشتر هم تلاش شود. هم دولت تلاش كند و هم خود شما عزيزان تلاش كنيد. كاري كنيد كه مردم در تظلّمها خاطرشان جمع باشد كه نهايتاً سراغ قوّه قضاييّه مي آيند. اين حالتِ اعتماد بايد به وجود آيد. من يك جمله هم اضافه كنم: در خلال عرايضي كه ما سال گذشته به شما مجموعه محترم و خدمتگزار و باارزش عرض كرديم، اين مسأله ثروتهاي بادآورده و تشكيل طبقه جديد و بحث عدالت اقتصادي بود. مخاطب اين مطلب، فقط شما نيستيد؛ همه دستگاههاي كشورند. دولت، بخصوص بخشهاي اقتصادي دولت، قوّه مقننّه و مسؤولان عالي رتبه از همه نهادهاي مختلف، همه مخاطبند. البته سال گذشته وقتي من اين حرف را زدم، آحاد مردم و گروههاي مختلف اظهارنظر كردند، پيغام دادند، مطالبي گفتند و اميدواريهايي در دلها پديد آمد. البته حرفهاي غيرمنصفانه اي هم زده شد. مطالبي گفته شد كه حقيقتاً درست و منصفانه نبود؛ ليكن عزيزان من! دنبالگيري لازم دارد. عدالت و عدل، مهمترين ارزش در جامعه است: «بالعدل قامت السّموات والارض(2)»؛ آسمان و زمين به عدالت وابسته است؛ نظام اجتماعي هم به عدالت وابسته است. اگر عدالت نباشد، هيچ چيز در جامعه نيست.در يك جامعه آزاد - حتّي آزاد به همان سبك امريكايي - اگر

عدالت نباشد - كه در آن جاها نيست و همان آزادي هم به نفع يك طبقه و عليه يك طبقه خواهد بود - چند نفر سفيدپوست يك نفر سياه پوستِ معلول را از روي ويلچر برمي دارند و به اتومبيل خودشان مي بندند، به بيابانها مي برند و روي زمين مي كِشند! بالاخره آزادي است ديگر! عدالت كه نباشد، امنيت هم در خدمت طبقه مرفّه و برخوردار و سوءاستفاده چي است. اگر عدالت نباشد، همه خيرات به يك طرف مي رود. من پارسال به شما عزيزان عرض كردم كه هشت سال دوران سازندگي را گذرانديم كه از بهترين و پركارترين دورانهاي ما بوده است. خيلي تلاش شده است، خيلي زحمت كشيده شده است؛ اما خاصيت دوران بازسازي اين است كه پول در جامعه زياد است. زرنگترها، بي ملاحظه ترها، بي قانون ترها، بي خداترها، كساني كه دلشان به خون امثال شهداي هفتم تير نمي تپد، در چنين شرايطي سوءاستفاده مي كنند. كساني كه بارها بر دوش آنهاست، سرشان بي كلاه مي ماند؛ يعني اكثريت كشور، يعني طبقه مستضعفين، يعني پابرهنه ها، يعني كساني كه بار تورّم بر روي دوش آنهاست و گرانيها بر آنها فشار مي آورد؛ يعني طبقه كارمند، طبقه كارگر، كسبه ضعيف، قضات پاكدامن، قاضي اي كه در سنين نزديك به بازنشستگي بايد چند كيلو پرونده را زير بغل بگذارد، به خانه ببرد و فصل تابستان در يك اتاق گرم بنشيند، ساعتها بررسي كند. براي اين كه درآمدي در مقابل آن داشته باشد! فشارها روي اينهاست؛ اينها عقب مي مانند. اين خلاف عدالت است. ما براي اين نيامده ايم. فلسفه وجود من و امثال من در اين جا - كه بنده يك طلبه هستم - اين است كه ما بتوانيم عدالت را اجرا كنيم ولاغير. دعايي

كه شما براي آمدن امام زمانتان مي كنيد - كه اعزّ همه خلايق عنداللَّه و عند عباده الصّالحين است - اين است كه مي گوييم:«يملااللَّه به الارض عدلاً و قسطا»(3)، نمي گوييد ديناً و خلقاً. بشر تشنه عدالت و دنبال عدالت است. عزيزان من! كشورهاي غربي براي اين كه خودشان را از مسأله عدالت راحت كنند، شعارهاي ديگري مي دهند. عدالت مقوله اي نيست كه چيزي جاي آن را بگيرد. در جامعه عدالت لازم است. عدالت در همه امور اجتماعي، از جمله در امور اقتصادي لازم است. نمي گوييم همه يك اندازه درآمد داشته باشند؛ اما فرصتهاي بهره مندي از امكانات عمومي در اختيار همه قرار گيرد و سوءاستفاده نباشد. بعضي گفتند شما كه راجع به عدالت حرف مي زنيد، امنيت اقتصادي از بين مي رود؛ بعكس است. اگر عدالت باشد، امنيت اقتصادي بيشتر است. دزدها و چپاولگرها هستند كه از بي عدالتي سود مي برند. انساني كه مي خواهد سرمايه گذاري كند و طبق قانون سود ببرد، از عدالت خوشش مي آيد؛ عدالت پشتوانه و پشتيبان اوست. اين قضايا را دنبال كنيد و عوامل را بيابد. دولت هم بايد به شما كمك كند. افتخار قوّه قضاييّه اين است كه بتواند عدالت را در جامعه تأمين كند. جلوِ جُرمها را بگيريد. اينها كار لازم دارد. خيلي تلاش كردند؛ من مي دانم. ما بحمداللَّه موفّق هستيم كه ديدارهاي منظّمي با جناب آقاي يزدي داريم. گزارشهاي خوبي به من داده مي شود كه خيلي خوب است؛ اما من به همه، به بدنه، به مجموعه، به شخصيتهاي گوناگون قوّه قضاييّه عرض مي كنم كه تلاش لازم دارد، تحقيق مي خواهد، دنبالگيري مي خواهد، تا بتوانيد ان شاءاللَّه روشهايي را پيدا كنيد كه اين كار انجام گيرد. بايد هم

بشود. تا نشود به نتايج و اهداف اين انقلاب نخواهيم رسيد. بايد عدالت در جامعه تأمين شود. ان شاءاللَّه خداي متعال هم بر اين تلاشها ترحّم خواهد كرد، رحمت الهي شامل حال جامعه خواهد شد، حدود الهي اجرا خواهد شد، موازين و قسط اجرا خواهد شد و خداي متعال ان شاءاللَّه كمك خواهد كرد. اميدواريم مشمول الطاف و رحمتهاي فراوان و فيوضات الهي و مشمول الطاف حضرت بقيةاللَّه الاعظم ارواحنافداه باشيد. ان شاءاللَّه خداوند كمك كند و به همه شما توفيق دهد و همه دلسوزان انقلاب بتوانند اين كارهاي بزرگ را انجام دهند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اشاره به مطالب رئيس قوه قضائيه در ابتداي اين ديدار. 2) وقعة صفّين: ص 106. تغيير صافي: ذيل آيه 7 از سوره «الرّحمن». 3) كمال الدين، ص 288

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى به مناسبت ميلاد پيامبر (ص)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي به مناسبت ميلاد پيامبر اكرم(ص) و امام جعفر صادق(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم من هم ميلاد مسعود و مبارك رحمت عظماي الهي، حضرت خاتم الانبياء صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم و حضرت امام صادق عليه الصّلاة والسّلام را به همه امّت بزرگ اسلامي، بخصوص به ملت عظيم الشّأن ايران و همچنين به شما حضّار محترم - مسؤولان و كارگزاران بخشهاي گوناگون كشور - و نيز به ميهمانان عزيزي كه در اين ايام در ايران اسلامي به سر مي برند، تبريك عرض مي كنم. بزرگداشت نبيّ اكرم، صرفاً يك تشريفات نيست. اگر چه بودن چنين تشريفاتي در ميان ملتهاي مسلمان هم مغتنم، بلكه لازم است، ولي مسأله بالاتر از اين است. امروز دنياي اسلام، بخصوص به احياي ياد پيامبر بزرگوار اسلام از هميشه محتاجتر است؛ بشريت هم محتاج همين نام مبارك و ياد

مبارك و تعاليم مبارك است؛ ليكن قبل از آن كه ما بخواهيم به كلّ بشريت بپردازيم، دنياي اسلام بايد اين سرمايه عظيم معنوي خود را بازشناسي كند. مثل ملتهايي كه قرنها بر روي منابع مادّيِ ناشناخته خودشان گرسنه خوابيدند، تا ديگران آمدند منابع آنها را غارت كردند، امروز دنياي اسلام در كنار ذخاير عظيم معنويِ خود، با مشكلات فراواني دست و پنجه نرم مي كند و مي گذراند؛ در حالي كه اين ذخاير عظيم و منابع بزرگ، مي تواند او را نجات دهد و به او كمك كند. بزرگي در چند ده سال قبل فرموده بود: «بني الاسلام علي دعانتين: كلمةالتّوحيد و التّوحيد الكلمة». اين دو پايه اساسي اسلام است: اوّل كلمه توحيد، بعد وحدت كلمه؛ كه اين دومي هم به اوّلي برمي گردد؛ يعني وحدت كلمه بر محور توحيد. امروز ما به اين شعار از هميشه بيشتر احتياج داريم؛ برگشت به كلمه توحيد و به توحيد كلمه. هر چه امروز از سختيها و بلاها بر سر مسلمانان و ملتهاي مسلمان مي آيد بر اثر گم كردن سررشته زندگي در زير سايه توحيد است. توحيد كه فقط يك امر ذهني نيست؛ توحيد يك امر واقعي و يك نظام و يك دستورالعمل زندگي است. توحيد به ما مي گويد كه با دوستانمان چگونه باشيم، با دشمنانمان چگونه باشيم، در نظام اجتماعي چگونه باشيم و چگونه زندگي كنيم. بعضي خيال مي كنند كه اعتقاد به توحيد، مربوط به بعد از مرگ است؛ در حالي كه اعتقاد به توحيد، سازنده اين عالم و سازنده زندگي است. امروز ما به اين احتياج داريم؛ ملتهاي اسلامي به اين احتياج دارند. هر چه ما به سمت توحيد و عبوديت

للَّه پيش برويم، شرِّ طواغيت و انداداللَّه از سر ما بيشتر كم خواهد شد. ملت مسلمان ايران به همان اندازه اي كه در خطّ توحيد پيش رفته است، امروز از زبان درازي و دست درازيِ امريكا و غيرامريكا از مستكبران عالم، راحت است؛ از بكن نكنِ آنها آزاد است. اين، خاصيت توحيد و خاصيت عبوديت للَّه است. بنده خدا كه شُديد، بندگي خدا با بندگي ديگران و نوكري ديگران نمي سازد. اين، آن ركن اول است. ركن دوم هم توحيد كلمه است. ملتهاي مسلمان بايد با هم متّحد شوند. امروز يكي از بزرگترين مصائب دنياي اسلام اين است كه دشمنان اسلام كاري كرده اند كه آنچه بايد وسيله اتّحاد مسلمين شود - يعني وجود دشمن، وجود صهيونيستهاي غاصب - وسيله اختلاف آنها شده است! كاري كرده اند كه بعضي از دولتهاي مسلمان، اين را وسيله اي براي قرار گرفتن در مقابل برادران خود بكنند و حقيقتاً اختلاف به وجود آيد؛ در حالي كه بودنِ چنين دشمني در قلب كشورهاي اسلامي، بايد مسلمانان را به هم نزديك كند؛ جبهه واحد تشكيل دهد و يد واحد به وجود آورد. اين گناه هم به دخالت و دست اندازيهاي استكبار برمي گردد. اگر حمايتهاي استكبار و در رأس آنها امريكا از اشغالگران فلسطين و تروريستهاي بين المللي، كه در قلب كشورهاي اسلامي متمركز شده اند - يعني همين حاكمان فعلي دولت جعلي اسرائيل - نبود، قدرتِ ماندن نداشتند. الان هم همين طور است. امريكاييها در قضيه فلسطين نمي توانند ميانجي باشند، نمي توانند واسطه باشند. آنها طرف قضيه اند؛ مقابل دولتهاي اسلامي و ملتهاي اسلاميند. در همين قضاياي چندسال اخير هم نشان داده شد. همين حالا در مقابل اين فاجعه عظيمي كه صهيونيستها راه مي اندازند

- يعني در حقيقت غصب دوباره بيت المقدّس، غصب دوباره قبله مسلمانان - همين حمايتهاي امريكاست كه اينها را جَري كرده است، والاّ اينها جرأت نمي كردند. اگر حمايت امريكا نبود، دولتهاي اسلامي اين زمره طاغيه را كفايت مي كردند. الان هم اگر كشورهاي اسلامي و دولتهاي اسلامي متّحد باشند، كفايت مي كنند. عمده دشمني امريكا با ايران اسلامي، به خاطر دو چيز است: يكي تمسّك به اسلام، ديگري موضعگيري قاطع در مقابل قضيه فلسطين. اين را همه شما بدانيد، همه در دنيا بدانند. علّت اين كه امريكا در مقابل ايران اسلامي، اين طور گستاخ، جري، خشمگين و عنود قرار مي گيرد، اين دو مسأله است: اسلام و موضع در مقابل قضيه فلسطين؛ موضع صريح و قاطع، كه از روز اوّل انقلاب تا امروز تغيير نكرده است و روزبه روز روشنتر و واضحتر هم شده است. تمام فشارها بر ايران اسلامي، براي اين دو چيز است: دست برداشتن از اسلام و انصراف از حاكميت احكام مقدّس اسلامي و تغيير موضع در مقابل قضيه ي فلسطين. تا اين مواضع ما هست، امريكا دلش با ما صاف نخواهد شد. اين لحنهاي علي الظّاهر ملايمي هم كه اين اواخر مشاهده مي شود، يك مقدار كار سياسيِ معموليِ منافقانه است؛ مقداري هم بر اثر تحليل غلط اوضاع داخلي ايران است. نمي فهمند در ايران چه مي گذرد؛ تحليلهاي غلطي مي كنند، برداشتهاي غلطي مي كنند، تقسيمهاي غلطي مي كنند. امروز به فضل پروردگار، علي رغم تلاشهاي دستهاي تفرقه افكن، ملت ما، دولت ما، مسؤولان ما، مجموعه كارگزاران اين كشور، همه در يك جبهه و يك جناح قرار دارند و آن، جناح اسلام و انقلاب و خطّ روشن امام خميني است. مسؤولانْ قرص و محكم ايستاده اند و حفاظت

مي كنند. دولت خدمتگزار ما، رئيس جمهور عزيز ما، مجلس مردمي و حقيقتاً ملي ما، دستگاههاي قضايي ما و توده عظيم مردم، همه در يك خط و يك جناح قرار دارند. اين تفرقه هاي خيالي كه راديوهاي بيگانه ترويج مي كنند و يك عدّه هم رويش تفسير و تحليل مي گذارند، يك عدّه هم باور مي كنند، اينها مثل حباب و مثل كف بر روي جريان آب است. جريان اصيل، «وامّا ماينفع الناس فيمكث في الارض»(1) همين است؛ همه در يك جناحند و اختلافي بين مردم و بين مسؤولان نيست. وحدت، يعني برگرد محورهاي اصولي گردآمدن و اين به تمام معني الكلمه امروز در ايران هست. بله؛ ما دشمن داريم. زخم خوردگان از انقلاب كه سالهاي اوّل انقلاب، تو دهني انقلاب را خوردند، از روي صفحه زمين محو كه نشدند - هستند - اينها هم دچار همان اشتباه دوستان امريكاييشان هستند؛ اوضاع داخلي را بد مي فهمند، بد تفسير مي كنند، اشتباه مي كنند. در اثر اين اشتباه، حركاتي مي كنند كه آنها را بيشتر افشا مي كند و به ضررشان هم تمام خواهد شد؛ حالا چند صباحي نمي فهمند، ولي بعداً خواهند فهميد. ملت ما متحد است؛ ملت با دولت، دولت با ملت، مسؤولان در بين خودشان. اين وحدت كلمه در خطّ اسلام و انقلاب، همان چيزي است كه دشمن را عصباني مي كند. من به شما مسؤولان، به شما كارگزاران كشور، به آحاد اين ملت عرض مي كنم كه اين را قدر بدانيد. عزّت شما به اين وحدت شماست. عظمت شما در چشم دشمن به خاطر اين وحدت شماست. احساس عجزي كه مي بينيد دشمن مي كند به خاطر اين وحدت شماست؛ اين را نگهش داريد. دشمن وسوسه مي كند. از اوّل انقلاب

هم مي كرده است؛ مخصوص امروز هم نيست. از اوّل انقلاب، شايعه ساختند، حرف درست كردند و پي درپي دم از اختلافات زدند. امروز هم مثل اوقات ديگر است. هميشه هم اراده ملت و اراده مسؤولان دلسوز و علاقه مند و دلباختگان به اسلام و به عبوديّت خدا، بر همه اينها فائق شده است. امروز هم به فضل الهي فائق خواهد شد. دنياي اسلام بايد به سمت چنين وحدتي حركت كند. وحدت، يعني همدلي و اتّحاد بر اصول. كارگزاران استكبار در دنيا خيال نكنند كه ايران در حمايت از فلسطين تنهاست. سعيشان اين است كه اين را القا كنند. نخير؛ ايران تنها نيست. تمام ملتهاي اسلامي، دلشان در اين جهت و در اين خطّ است؛ دلشان در جهت نجات فلسطين و دفاع از ملت فلسطين است. روشنفكران دنياي اسلام، علماي دنياي اسلام، برجستگان دنياي اسلام، بسياري از سياستمداران و سران و مسؤولان دنياي اسلام، اين گونه فكر مي كنند. ايران تنها نيست. اگر تنها هم بوديم، مي ايستاديم؛ اما اين خطاست كه خيال كنند ايران تنهاست. نخير؛ همه ملتها دلشان با ماست؛ همه از صهيونيستها بيزار و متنفّرند؛ از حاميان صهيونيستها بيزار و متنفّرند. امروز صهيونيسم، يك فكر شكست خورده در دنياست. خيال كرده اند كه مي توانند اين كار را بكنند؛ اما نتوانستند؛ تا الان هم نتوانسته اند و نخواهند توانست. خواستند ملت فلسطين را از بين ببرند و به فراموشي بسپارند؛ اما نتوانستند. امروز ملت فلسطين از تمام طول اين پنجاه سال بيدارتر است. اگر مردم فلسطين نصف بيداري امروز را در سالهاي چهل وپنج و چهل وشش و چهل وهفت و چهل وهشت - سالهاي آن فاجعه كبري - مي داشتند، اين اتّفاق نمي افتاد. امروز مردم فلسطين

بيدارند و بيدارتر هم مي شوند و مبارزه مي كنند. صهيونيستم در مقابل موج نسلهاي رو به ازدياد فلسطيني طاقت نخواهد آورد. صهيونيسم و دولت غاصب و مجعول صهيونيستي در فلسطين، محكوم به فناست. مردم فلسطين بايد از خداي متعال كمك بگيرند، كمك بخواهند و به خدا اتّكال كنند. جوانان فلسطيني، جوانان لبناني، همه جوانان دنياي اسلام و همه روشنفكران، اين راه را دنبال كنند. ان شاءاللَّه خداي متعال تفضّل خواهد كرد و بركات الهي شامل حال خواهد شد. اميدواريم ان شاءاللَّه آنچه كه مي گوييم، آنچه كه حركت مي كنيم، آنچه كه مي كنيم، مشمول رضاي الهي و رحمت الهي باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) رعد: 17

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با اقشار مختلف مردم و جمعى از آزادگان، جانبازان و خانواده هاى معظّم

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با اقشار مختلف مردم و جمعي از آزادگان، جانبازان و خانواده هاي معظّم شهدا بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه شما عزيزاني كه از راههاي دور و شهرهاي مختلف، قبول زحمت كرديد و تشريف آورديد و بنده را به زيارت خودتان مفتخر كرديد، خوشامد عرض مي كنم. اميدواريم كه خداي متعال در دنيا و آخرت، ما را از شما جوانان صالح و شما بسيجيان و ايثارگران جدا نكند. اين روزها يكي از خاطره هاي بزرگ تاريخ انقلاب، بلكه تاريخ كشور ايران شكل گرفته است و آن خاطره بازگشت پيروزمندانه آزادگان سرافراز ماست. عقيده بنده اين است كه يكايك ملت ايران بايد اين خاطره و خاطره هاي شبيه آن را دائماً در ذهن خودشان داشته باشند. قضيه برگشتن اسراي ايراني - كه بحق لقب «آزاده» را به آنها داده اند - يك حادثه الهي بود. دست قدرت پروردگار بود كه اين حادثه را شكل داد و ايستادگي و مقاومت آزادگان سرافراز ما در

طول سالهاي سخت اسارت در دست دشمن، ملت ايران را روسفيد و سربلند كرد. البته اجر اين محنتها و سختيها را فقط شكرگزاري خداي متعال مي تواند بدهد. ما قابل نيستيم كه از آزادگان و ايثارگران تشكّر كنيم. اجر آنها با خداست؛ اما درعين حال همه ملت ايران در همه جاي كشور، بايد لحظه اي اين فداكاريها را فراموش نكنند. عزيزان من! يك نكته اساسي وجود دارد كه همه بايد آن را به خاطر داشته باشند. يك كشور اگر بخواهد آزاد و مستقل و بدون وابستگي و تبعيّت از قدرتهاي ظالمِ عالم زندگي كند، به ايستادگي احتياج دارد. در مواقع حسّاس براي يك ملت، ايستادگي را چه كساني انجام مي دهند؟ بهترين و فداكارترين و پاكترين و بااخلاصترين فرزندان يك ملت. اينها كساني هستند كه در مواقع سختي، فداكاري مي كنند و ايستادگي نشان مي دهند و از آبروي كشور و از استقلال و هويّت ملي خودشان دفاع مي كنند. اينها در كشور و در نظام جمهوري اسلامي چه كساني هستند؟ همان جوانان فداكاري هستند كه در دوران جنگ تحميلي و قبل از آن، توانستند در ميدانهاي جنگ در مقابل دشمن بايستند؛ يعني شهداي گرانقدر ما، جانبازان عزيز ما، آزادگان سرافراز ما، خانواده هاي اينها، كساني كه هنوز مفقودالاثر هستند - بنابر اين كه مفقودالاثرهايي در داخل خاك بيگانه داشته باشيم - همه كساني كه در اين راهها استقامت كردند؛ يعني بسيجيان، يعني نظاميان، يعني پاسداران، يعني نيروهاي مؤمن و حزب الّلهي كشور. قدرتِ حقيقي كشور مربوط به اينهاست. تواناييِ كشور ناشي از اينهاست. هر كشور و ملتي كه چنين جواناني داشته باشد، هيچ قدرت جهاني نمي تواند به او زور بگويد، او را تحت سيطره

درآورد؛ اوضاع او را به دست گيرد. در واقع چنين كشور و ملتي سرافراز خواهد بود. همه ملت ايران وظيفه دارند كه از عناصر فداكار و ايثارگر، قلباً و لساناً متشكّر باشند. ما همه زير بار منّت اين ايثارگران هستيم. البته غربزده ها و دلداده هاي به اربابان خارجي و كساني كه خواب دوران حكومت طاغوت را مي بينند و دلشان مي خواهد كه با امريكا نَرد دوستي ببازند و مثل كشورهاي دست نشانده، دور از نام اسلام و پرچم اسلام، زير بار طواغيت عالم بروند، خوشبختانه در جامعه ما مطرود و دورافتاده و منفورِ مردمند. اينها سعي مي كنند نام پاسدار و نام ارتشي و نام بسيجي و نام جانباز و نام شهيد و نام آزاده و نام ايثارگر را مورد تحقير قرار دهند. وقتي صحبت از ايثارگران مي شود، چهره هايشان درهم مي رود. وقتي صحبت از خانواده هاي شهدا، يا صحبت از نيروهاي بسيجي، يا صحبت از نيروهاي مؤمن حزب اللَّه - كه متن عمومي ملت ايرانند - مي شود، اينها چهره درهم مي كشند. در حالي كه كشور ايران را همين نيروها حفظ كردند. الان هم همين نيروها حفظ مي كنند. الان هم در هر جبهه و در هر قسمتي، اگر خطري اين كشور را تهديد كند، آن كساني حاضرند پا در ميدان بگذارند و فداكاري كنند و از خودگذشتگي نشان دهند، كه روحيه ايماني و روحيه ايثار دارند. آدمهاي خودپرستِ منفعت طلبي كه در همه عمرشان، به جز منافع شخصيشان چيز ديگري را نمي بينند، اينها كه از يك كشور دفاع نمي كنند؛ از منافع ملت دفاع نمي كنند. وقتِ جنگ كه بشود، جاي اينها خالي است؛ وقتِ خطر كه پيش آيد، جاي اينها خالي است؛ وقتي خطري

نيست، زبان اينها دراز است: «سلقوكم باَلسنةٍ حداد».(1) كسي كه اين كشور را در همه مراحل نجات مي دهد، از دولت حمايت مي كند، از مسؤولان حمايت مي كند، از انقلاب حمايت مي كند، از نام امام بزرگوار حراست مي كند، از ارزشهاي انقلاب پاسداري مي كند، حاضر است در روز خطر بايستد؛ يعني همين جوانان مؤمن، همين نيروهاي حزب اللَّه، همين بسيجيان؛ همينهايي كه امثالشان در ميدان جنگِ هشت ساله، امتحان خودشان را دادند. قدرت ملي، قدرت اينهاست. امروز هم بحمداللَّه در سرتاسر كشور ما، غلبه كامل با نيروهاي مؤمن و علاقه مند به اسلام، علاقه مند به انقلاب، علاقه مند به امام، علاقه مند به راه جمهوري اسلامي و دشمني با امريكا و شيطانهاي گوناگوني است كه در اطراف دنيا، چشم طمع به اين آب و خاك دوخته اند. اين دشمناني كه در بيرون از مرزها مي نشينند و به خيال خودشان براي اين ملت خواب خوش مي بينند، متن عظيم مردم را نمي بينند و در تحليلهايشان، مثل هميشه اشتباه مي كنند. لذا مثل هميشه هم ان شاءاللَّه تودهني خواهند خورد. به همين خاطر است كه من از اوضاع داخلي كشورمان هيچ نگراني ندارم. بعضيها گاهي به بنده مراجعه مي كنند، نوشته و حرفي را مطرح و اظهار نگراني مي كنند؛ اما من نگران نيستم. من مي دانم كه اين ملت زنده است. مي دانم كه اين ملت، ملت مؤمني است. مي دانم كه جوانان ما در دلشان، خون عشق به اسلام و امام جريان دارد و دلشان به ياد امام و اسلام مي تپد. ملت ما، ملت بيدار و مؤمني است. امريكاييها و تحليلگران امريكايي و صهيونيستي و غربي، تاكنون بارها به خاطر اين كه متن ملت را نديدند، در اين كشور دچار اشتباه و

معادله غلط شدند. آنها وقتي چهار نفر آدمهاي زباندارِ مدّعي را كه در گوشه و كنار موقعيتي به دست مي آورند و منفذ و بوقي پيدا مي كنند و بنا مي كنند به حرف زدن، مي بينند، خيال مي كنند ملت هم اينهايند! در حالي كه ملت، همان ملت عظيمي است كه بناي نفوذ امريكا را در ايران ويران كرد و خاندان ننگين و فاسد پهلوي را از كشور بيرون راند. اين ملت، همان ملت است. اين ملت، همان ملتي است كه هشت سال همه قدرتهاي دنيا دست به دست هم دادند و از دشمن مهاجمش دفاع كردند تا شايد بتوانند او را به زانو درآورند؛ اما نتوانستند. اين همان ملت است؛ اين همان اسلام است؛ اين همان انقلاب است. آن كساني كه خواب خوش ديدند كه انقلاب تمام شد، بروند با دلخوشي خودشان، خوابشان را تعبير كنند؛ اما واقعيت، واقعيت اين ملت است. به همين خاطر است كه بنده با بودنِ شما جوانان مؤمن و مردم مؤمن و خانواده هاي مؤمن در سرتاسر كشور، بحمداللَّه از اوضاع داخلي نگراني ندارم. البته آدمهاي بددلي هم هستند؛ كساني كه از اوّل انقلاب هم دلشان با امريكاييها بود. سر سفره امام و انقلاب نشسته بودند، بعضي پستهاي حسّاس را هم تصرّف كرده بودند؛ اما دلشان با امريكا بود. امام به پشتيباني اين ملت، دست اينها را قطع كرد. دست اينها قطع شده است، اما خودشان كه نمرده اند؛ گوشه و كنار هستند و گاهي خيال مي كنند كه اين ملت مرده است! اشتباهشان اين است. خيال مي كنند كه اين ملت مرده است؛ صدايي بلند مي كنند، سري بلند مي كنند، شكلك زشتي درمي آورند؛ بعد هم از ترس،

سر جايشان مي نشينند! قدرت، متعلّق به اين ملت است. دولت، متعلّق به اين ملت است. رئيس جمهور، از اين ملت است. وزرا و مسؤولان كشور، از اين ملتند. مجلس، متعلّق به اين ملت است. قوّه قضاييّه، متعلّق به اين ملت است. اين ملت، ملت مقتدر و مؤمني است؛ آنها بيگانه پرستند و مثل بيگانگان مي مانند. حساب كار كشور را با آن بيگانگان نمي شود كرد. آن چيزي كه من از شما جوانان توقّع دارم مي خواهم و همه تان بجدّ آن را فراموش نكنيد، اين است كه در صحنه باشيد و اميدتان را هم از دست ندهيد. بدانيد كه امروز دشمن، تمام اين تبليغات پُرخرجي را كه عليه جمهوري اسلامي انجام مي دهد - راديو امريكا، روزنامه ها، مجلّات، صهيونيستها و ... - براي اين است كه شما را از آينده خودتان نااميد كند. براي اين است كه به جوانان اين گونه تفهيم كند كه آينده اسلامي در اين كشور ماندني نيست و نمي شود كاري كرد. اينها اين قدر نمي فهمند كه بدتر از اين وضع را نوزده سال پيش تصوير مي كردند و اين ملت با استقامت خود، با قدرت خود، با حركت مستقيم خود و با رهبري امام بزرگوار، توانست همه اين موانع را درنوردد. امروز ما يك ملت عزيز، يك ملت مقتدر، يك ملت باابهّت در دنيا هستيم؛ كارهايمان را انجام مي دهيم، سازندگي مي كنيم، نوآوري مي كنيم، تكيه مان را به خارج از اين مرزها روزبه روز كمتر مي كنيم؛ از منابع داخلي خودمان، از منابع انساني خودمان، از نيروي علم خودمان، حداكثر استفاده را مي كنيم. در گذشته، دانشگاهها و مراكز ما، در خيلي جاها از لحاظ علمي به نيروهاي غيرمعتقد به اسلام متّكي بود؛ اما

امروز هزاران نيروي مؤمن، علاقه مند، عالِم و دانشمند، در كشور ما پرورش يافته اند. ما پيشرفت كرده ايم؛ به حول و قوّه الهي، روزبه روز هم بيشتر پيشرفت خواهيم كرد. امريكاييها بدانند كه با اين جنجالها و شيطنتها و شرارتهايي هم كه در كشور همسايه شرقي ما - افغانستان - راه انداخته اند، راه به جايي نخواهند برد. من البته براي ملت افغانستان خيلي متأثّرم. حيفِ اين ملت؛ حيفِ اين كشور افغانستان كه دست يك مشت جهّال بيفتد كه نه مصلحت خودشان را مي دانند، نه اسلام را مي شناسند، نه سياست را مي شناسند، نه توطئه و فريبهاي بيگانگان و طواغيت را مي فهمند چيست؛ همه چيز را بازيچه خيال مي كنند. خون اين همه مسلمان در افغانستان ريخته مي شود. حقيقتاً بنده خيلي غصّه دار و ناراحتم از وضعي كه در افغانستان هست. اميدوارم خداي متعال خودش تفضّلي كند و اين ملتي را كه توانست در مقابل شوروي، آن ايستادگيها را بكند، از دست جهّال و آدمهاي خام نجات دهد. بيگانگان در افغانستان دخالت مي كنند؛ بعضي از كشورهاي همسايه هم متأسّفانه به دخالت مي پردازند و خيال مي كنند به خيرشان است. در حالي كه اگر آن كاري كه آنها مي خواهند بكنند، انجام شود - كه خيلي هم بعيد است بتوانند آن كار را انجام دهند - اوّلين كشور و دولتي كه صدمه خواهد خورد، خود آن دولتي است كه حالا اينها را كمك و حمايت مي كند! خودِ آنها بيشتر متضرّر خواهند شد؛ اما حالا نمي فهمند. اين تجربه ما در اين گونه مسائل است.(2) عدّه زيادي از مردم از دست مي روند. من شنيدم منطقه «باميان» را كه يك مشت مسلمان مظلوم و مؤمن در آن به سر مي برند،

بمباران مي كنند؛ چون زير نفوذشان نيست! اينها كارهايي است كه اسلام از آن متنفّر است؛ امّت اسلامي از اين كارها بيزار است. ملت افغانستان ملت مسلماني است؛ در مقاومت در برابر افراد ظالم و ستمگر، ملت ريشه دار و باسابقه اي است. اينهايي هم كه امروز اين كارهاي خلاف را مي كنند، نمي توانند كار را به جايي برسانند. مطمئنّاً ضربه خواهند خورد و ضرر خواهند كرد. به هرحال، اين كساني كه در افغانستان اين كارها را مي كنند، بدانند كه پشت سر كارهايشان، دست سوء استفاده چيِ بيگانگان اعم از امريكا و غير امريكاست. بعضي از كشورهاي غير امريكايي هم - استعمارگراني كه از قديم در اين منطقه مطامعي داشتند - وجود دارند. ملت چه گناهي كرده است كه يك عدّه افرادِ خامِ نادان، بازيچه دست بيگانگان شوند و به جانش بيفتند؟ آن كشور، يك مركزيت قوي و استواري ندارد كه در چنين جاهايي بتواند آنها را نجات دهد. البته ما دستگيري كارمندانمان را در شهر «مزارشريف» كار خيلي زشتي مي دانيم. به صلاح و صرفه آنهاست كه هرچه زودتر اين كار زشت خودشان را جبران كنند و با احترام آنها را به كشورشان برگردانند؛ چون ملت و دولت ايران و نيروهاي مسلّح، شيطنت و شرارت را از امريكا هم تحمّل نمي كنند؛ چه برسد از اين آدمهاي كم ارزش و حقير. اميدواريم خداوند متعال امّت اسلامي را بيدار كند؛ دشمنان را به آنها درست بشناساند، كه اين طور فريب دشمنان را نخورند و بتوانند مصالح خودشان را بفهمند؛ همچنان كه بحمداللَّه ملت عزيز و عظيم ايران، اين راه را رفته است و با قدرت و استقامت، باز هم خواهد رفت. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه

و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) احزاب: 19 2) اشاره معظمٌ له به اوضاع افغانستان در زمان تسلّط گروه طالبان و حمايت پاكستان از آنهاست.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار رئيس جمهور و اعضاى هيأت دولت به مناسبت آغاز هفته دولت

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار رئيس جمهور و اعضاي هيأت دولت به مناسبت آغاز هفته دولت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً هفته دولت را كه هم يادآور شهادت عزيزان ملت ايران - شهيد رجايي و شهيد باهنر - است و هم صحنه اي است براي اين كه ملت ايران در طول يك سال، به طور تفصيلي با فعّاليتهاي دولت آشنا شود، به شما عزيزان هيأت دولت و شخص جناب آقاي خاتمي - رئيس جمهور محترم و گرامي - تبريك عرض مي كنم و از خداي متعال مسألت مي كنم كه شما برادران و خواهران گرامي و دلسوز و صميمي و علاقه مند به انجام وظيفه را در اين راهي كه در پيش گرفته ايد موفّق بدارد. همان طور كه آقاي خاتمي فرمودند، انتخاب اين هفته و اين مناسبت براي دولت، معنادار است و معناي آن هم همين است كه اين دولت بر روي اين پايه هاي مستحكم و استوارِ ايثار و فداكاري و اخلاص بنا شده و ملت عزيز ايران در تاريخ پُرماجراي انقلاب، چنين شخصيتهايي را در مسند خدمت به خود مشاهده كرده است. انسانهاي پُرشور و باايثار و بااخلاص و بي توجّه به دستاورد شخصي از خدمت خودشان، در تاريخ اين انقلاب پُرشكوه وجود داشته اند؛ هم در رأس دولت - مثل اين دو بزرگوار - و هم در ساير بخشها، مثل شهيد «عراقي» كه ايشان هم در همين روزها ذكر يادشان تكرار مي شود، و همچنين شهيد «لاجوردي» كه ديروز به شهادت رسيدند. اين سيّدِ بزرگوار هم، در نوع همان مردان باايثار -

مثل شهيد رجايي - و آن نوع انسانهاي فداكار بود؛ چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب. اينها براي ما درس است. اين يك جريان است كه بحمداللَّه امروز هم دولت جمهوري اسلامي و مسؤولان، در همين مجرا و در همين مسير حركت مي كنند. برادران و خواهران عزيز! آنچه كه كارها را آسان مي كند، اين است كه هدفمان اعلاي كلمه الهي است. هر كدام از شما دوستان، در هرجا كه هستيد، مقصودتان اين است كه بتوانيد كلمةاللَّه را اعلاء كنيد. وقتي ما توانستيم يك كشور و يك نظام و يك مجموعه عظيم مردمي را در بستر احكام و ارزشهاي الهي به سعادت برسانيم و آنها را چه از لحاظ معنوي، فكري، روحي و اخلاقي و چه از لحاظ مادّي و معيشتي، به وضع مطلوب خودشان نزديك كنيم و به نهايت برسانيم، اين حركتي است در راه اعلاي كلمةاللَّه. غرض و مقصود از بعثت انبيا و اين مبارزات عظيم انبيا در تاريخ هم همين بود. امروز نوبت ماست و ميدان فداكاري در پيش ما باز است. همه بايد تلاش كنيم، زحمت بكشيم، فشارها را تحمّل كنيم و سختيها را به جان بخريم، براي اين كه بتوانيم يك الگوي درست از زندگي يك ملت و اداره يك كشور به مردم دنيا ارائه دهيم. هدف اين است كه هم مردم را به سعادت اسلامي و به آنچه كه اسلام براي آنها خواسته، برسانيم و هم اين نمونه را در دنيا در مقابل چشم انسانها قرار دهيم؛ كه خوشبختانه نمونه پُرجاذبه اي هم هست. علي رغم تبليغات دشمنان كه اين همه از اوّل انقلاب تا امروز، عليه نظام اسلامي، عليه

شيوه اسلامي در اداره حكومت و عليه اهداف و مقاصد اسلامي حرف زدند و نوشتند و تبليغ كردند، بحمداللَّه روش اسلامي و نظام اسلامي - كه متجسّد در جامعه اسلامي ماست - در چشم مردم دنيا، همچنان يك نمونه پُرجاذبه است و اگر فارغ از تبليغات نگاه كنيم، خواهيم ديد كه مردم دنيا هنوز هم عشق مي ورزند. البته آن كساني كه در جريان امور قرار مي گيرند و شعاع تبليغاتِ بد در آنها خيلي كارگر نمي شود و سختيهاي نظام جاهلي را حس مي كنند، هنوز هم اين نظام و اين الگو را يك الگوي مطلوب مي دانند. ما هرچه مي توانيم، بايد در روشن كردن و شفّاف كردن آن تلاش كنيم. بحمداللَّه در اين مدّتي كه عمر كوتاه دولت كنوني است، زحمات زيادي كشيده شده و من به برادران و مسؤولان محترم توصيه مي كنم كه مردم را در جريان كارها قرار دهند. وعده هايي كه عمل مي شود، به مردم گفته شود. از قدمهايي كه در جهت هدفها برمي داريد، مردم مطّلع شوند. خيلي كارها مي شود و خيلي پيشرفتها انجام مي گيرد كه مردم از آنها مطّلع نيستند و احياناً دشمن بزرگنماييِ نقاط ضعف هم مي كند. امروز بيشترين تلاش دشمن بر اين متمركز است كه نقطه ضعفي كه وجود ندارد، خلق كند و اگر وجود دارد، در كشور بزرگنمايي كند تا مردم را از دلبستگي و پيوندي كه با نظام اسلامي دارند، منقطع نمايد. تلاش شما در كار و بيانتان براي مردم، مي تواند جلوِ اين را بگيرد. من به برادران و خواهران يك توصيه عرض مي كنم: كار را بااخلاص و براي خدا انجام دهيد؛ چون كار شما براي اداره يك كشور اسلامي است

و اين آن چيزي است كه خداوند متعال بزرگترين عبادتها را در اين حد نمي شناسد. واقعاً اگر شما عاليترين عبادات فردي را محاسبه كنيد، در قبال اين قرار نمي گيرد كه انسان براي اداره يك كشور به شكل اسلامي تلاش كند. اين از همه تلاشهاي فردي - اگر با اخلاص انجام گيرد - بالاتر است. اگر اخلاص باشد و براي خدا باشد - همان طور كه عرض كرديم - اين كار فرصت بزرگي براي شماست و از همه كارهاي فردي و عبادات فردي بالاتر است. البته اگر براي خدا نباشد و اخلاص در كار نباشد، اين اجر را كه ندارد هيچ، پيشرفت هم ايجاد نخواهد شد. برادران و خواهران! سعي كنيد در همه برنامه ريزيها و در همه تلاشها، نيّتتان اين باشد كه رضاي الهي را كسب كنيد. اين، ما را هدايت هم خواهد كرد. وقتي ما اين طور تصميم بگيريم و اراده كنيم و بخواهيم، طبعاً دچار برخي اشتباهاتي كه از رفتار خود ما هم ناشي مي شود، نخواهيم شد. بحمداللَّه در زمينه مسائل داخلي كارهاي خوبي شده است كه از جمله كارها همين است كه جناب آقاي خاتمي اشاره كردند: طرح ساماندهي اقتصادي. اين را بايد از صورت يك نوشته و يك تصميم خارج كنيد و راههاي عملي آن را با قوّت و با ايمان كامل به لزوم و وظيفه بودن اين كار، مشخّص نماييد. البته ممكن است كساني در جامعه باشند - چه صاحبنظران و چه افراد ديگر - كه نظرات اقتصادي ديگري داشته باشند. ما ايرادي نداريم بر اين كه كسي نظر مخالفي داشته باشد؛ اما همه موظّفند همكاري كنند تا اين كار انجام گيرد. اين تصميم گيري،

بايد يك تصميم گيري حقيقي و بلندمدّت باشد و آنچه كه در اين مجموعه به عنوان سياست اعلام شده است، تحقّق پيدا كند؛ آنچه كه به عنوان راهكار پيش بيني شده است، قدم به قدم دنبال شود و ان شاءاللَّه اجرا گردد. مردم حقيقتاً شايستگي اين را دارند كه مسؤولان همه وقت و همّت خودشان را مصروف اين كار كنند. در زمينه مسائل كشور و بخصوص در زمينه مسائل اقتصادي، توجّه به اشتغال جوانان و جهتگيريِ فكري و روحي و فرهنگي آنان، خيلي مهم است. امروز عمده مخاطبان ما در كشور، جوانانند. خوشبختانه نيروي عظيم اين كشور، ناشي از نيروي جوان است. اين فرصتي است و مي تواند به عنوان يك نقطه قوّت به كار رود. البته دشمن، درست در نقطه مقابل آنچه كه شما مي خواهيد، سعي مي كند كه اين نقطه قوّت را به نقطه ضعف تبديل كند؛ جوانان را به فساد بكشاند؛ از لحاظ فكر سياسي، از لحاظ رفتار اجتماعي، از لحاظ رفتار فردي، با تبليغاتش آنها را دچار آلودگي كند. در داخل هم متأسّفانه كساني هستند كه در اين جهت كار مي كنند؛ همان كاري را مي كنند كه درست دشمن دنبال آن كار است: ايمان جوانان را ضعيف كردن، پيوند آنها را با نظام و با مسؤولان كشور سست كردن، آنها را به آينده بدبين و دلسرد كردن، آنها را نسبت به محيطي كه در آن زندگي مي كنند، بي اعتقاد كردن. اين كارها متأسّفانه انجام مي گيرد. البته از دشمن، غير از تلاش خصمانه، توقّع ديگري نيست. آنچه كه ما از خودمان توقّع داريم، اين است كه بايستي تلاشمان را در خنثي كردن هدفهاي دشمنان متمركز كنيم. در زمينه مسائل

خارجي هم، اين روشي را كه امروز دولت در پيش گرفته است - يعني در تماس بيشتر بودن با كشورها و عادّي كردن روابط با همه كشورهايي كه مي توانيم با آنها ارتباط برقرار كنيم - من تأييد مي كنم؛ روش درستي است. در زمينه سياست خارجي بايد سعي كنيد كه همه در دنيا بدانند كه ملت و دولت ايران، انگيزه و هدفش اين است كه مي خواهد با فكر خود، با نيروي خود، با اراده خود، در راه سعادت خود قدم بردارد. اين آن چيزي است كه ما به عنوان يك ملت دنبالش هستيم. حقّ ملت ما هم هست كه در فكر اين باشد كه با ذهنيّت خودش، با فكر خودش، با فلسفه خودش، با دين و ارزشهاي خودش، راههاي سعادت و تكامل را بپيمايد. البته كساني كه سعي دارند فرهنگ و روش خودشان را تحميل كنند، اين را نمي پسندند؛ ليكن مردم بي غرض و بي نظر دنيا، اين را مي پسندند. در ارتباطات ديپلماسي ما، بايد بر اين استقلال و بر اين عزّت اجتماعي تكيه شود، كه بحمداللَّه مي شود و اين روش درستي است. ما با ملتهاي دنيا و با دولتهاي گوناگون عالم، بناي همكاري و تفاهم داريم؛ البته نه با زورگويان و كساني كه مي خواهند همه مسائل را با تكيه بر قدرت خودشان حل كنند؛ مثل امريكا. با اينها آبمان در يك جوي نمي رود. ملاحظه كنيد! در همين قضاياي اخير، آنچه كه در سودان و افغانستان اتّفاق افتاد، به هيچ وجه مورد قبول انسانهاي مستقّل دنيا نيست. نمي شود قبول كرد كه دولتي به اتّكاي اين كه مي تواند به خاك يك كشورِ دوردست و به يك ملت ديگر حمله كند، تهاجم نمايد.

استدلالش هم فقط اين باشد كه من مي توانم، پس مي كنم! اين غلط است. اين روش، روشِ مردود ملتهاي مستقلّ دنياست. ما به عنوان جمهوري اسلامي، از اوّل اين شجاعت را داشتيم كه اين روش را محكوم كنيم. بعضي از كشورهاي ديگر، با اين كه اين روش را نمي پسندند، حاضر نيستند آن را محكوم كنند. ما هرگز زير بار اين گونه قدرت نماييها نرفتيم و نخواهيم رفت. اين كاري كه در افغانستان يا در سودان انجام گرفت، دو اشكال بزرگ دارد: اوّلاً از لحاظ انساني، يك عملِ جنايت آميز است. من «اسامه بن لادن» را نمي شناسم و كشتن مردم بومي غير نظامي كنيا و تانزانيا را هم به هيچ وجه تأييد نمي كنم - به اين چيزها ما راضي نيستيم - اما اين حركتي كه اينها در افغانستان انجام دادند، به همان اندازه محكوم است كه آن حركتي كه در آن جا از لحاظ كشتار انسانهاي غير نظامي و غير دخيل در يك اقدام نظامي انجام گرفت. به عنوان حمله به دشمن، به يك عدّه انسان بي دفاع حمله مي كنند؛ دهها موشك پرتاب مي كنند؛ يا در سودان كارخانه اي را از بين مي برند؛ معلوم نيست چه تعداد انسان را از بين مي برند و نابود مي كنند؛ فقط به اين عنوان كه ما تشخيص داديم، يا حدس زديم، يا فهميديم كه دست دشمن ما در اين جاست! اين روشِ غلطي است؛ اين يك جنايت است. هر كس مرتكب اين جنايت شود، محكوم است. دولت امريكا هم محكوم است؛ او يك تروريسم است. حركت او، يك حركت تروريستي است؛ تروريسم دولتي است. جرمش هم بزرگتر از اين است كه افراد غير مسؤول مرتكب كارهاي تروريستي شوند. جهت اشكال دوم كه مخصوص اين

كار است و در كار مخالفان اينها وجود نداشته است، اين است كه اين تجاوز به يك كشور ديگر است؛ تعرّض به حريم زندگي يك ملت است. قدر مسلّم، يكي از فوايدي كه مرزهاي كشورها دارد - ممكن است فوايدي داشته باشد، مضارّي هم داشته باشد - اين است كه مثل يك حصار امنيتي است كه در درون آن، ملتها زندگي مي كنند. به چه مناسبتي كشوري اين حصار را در هم مي شكند و بدون اين كه هيچ گونه اعلام جنگي با دولت آن كشور شده باشد، وارد مي شود و همين طور بر طبق ميل خودش، با غرور و نخوت و خودخواهي، اين كار را انجام مي دهد؟! بنابراين، اين كار، حركتي است محكوم و غلط. ما اين روشِ سياستِ قلدرمآبانه را نمي پسنديم و آن را رد و محكوم مي كنيم. علّت اين كه از اوّل انقلاب تا به حال، دولت جمهوري اسلامي در مقابل پديده اي كه اسمش را «استكبار» مي گذارد، ايستاده، همين است كه اين روشهاي خودخواهانه و قلدرمآبانه و متّكي به قدرتهاي ظالمانه را مردود دانسته و آنها را رد مي كند. به همان اندازه اي كه كار «طالبان» در حمله به مردم بي دفاع «مزارشريف» محكوم است، به همان اندازه كار امريكا در حمله به مردم سودان و مردم افغانستان و كشتن انسانهاي غيرنظامي محكوم است. دشمنان اسلام هم اين موضع را از ما، دانسته اند. كساني هم كه دشمن قدرتهاي ستمگر و ظالم هستند، آنها هم فهميدند و دانستند و مي دانند كه راه و هدف ما، هدف و راهي است كه اسلام معيّن كرده است. نه در آن ظلم است، و نه تجاوز به حقوق انسانها و نه بي اعتنايي به تجاوزهايي كه مردم

ظالم نسبت به مردم مظلوم انجام مي دهند. حقوق انسان در آن، در حدّاكثر ميسور و ممكن رعايت شده است. هدف ما اين است، راه ما اين است؛ تا به حال هم بحمداللَّه اين هدفها را تعقيب كرده ايم. اميدواريم كه بعد از اين هم بتوانيم با قدرت و با قاطعيت و با همان تلاشي كه شما برادرانِ مسؤول در دولت جمهوري اسلامي مبذول مي كنيد و انجام مي دهيد، ان شاءاللَّه اين راه را ادامه دهيم. آخرين عرضم اين است كه برادران و خواهران عزيز! اين مدّتِ مسؤوليت در دولت را قدر بدانيد. اين مسؤوليتها گذراست؛ آنچه كه براي شما باقي مي ماند، اجر و ثوابي است كه بر اثر كار براي مردم به شما خواهد رسيد و خداي متعال شما را مشمول آن اجر و ثواب خواهد كرد. مردم هم قدر دولت و قدر مسؤولان خدمتگزار را مي دانند. سرمايه عظيم پشتيباني آنها از شما، سرمايه خدادادي است. اين سرمايه را بايد حفظ كنيد، كه با همين تلاش مخلصانه، ان شاءاللَّه حفظ خواهد شد. اميدواريم كه ان شاءاللَّه كار شما مرضيّ حضرت وليّ عصر ارواحنافداه واقع شود و روح مطهّر امام از شما شاد باشد و ارواح طيّبه شهدا از همه شما خشنود باشند؛ ما هم شما را دعا خواهيم كرد. خداي متعال شما را در اين راهِ سرافرازانه و پُرافتخار كمك كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تربيت مدرّس

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تربيت مدرّس با تشكّر و سُرور فراوان از تشريف فرمايي حضرت عالي به اين دانشگاه. جناب عالي مستحضريد كه دانشگاه در عين سازندگيِ كالبدي، به تربيت مدرّس و استاد مي پردازد. من به عنوان يك فارغ التّحصيل مقطع كارشناسي

ارشد و دانشجوي دوره دكتراي همين دانشگاه، از شما تقاضا مي كنم به منظور تيمّن و تبرّك، هزينه سالن ورزشي اين دانشگاه را تقبّل بفرماييد. حقيقتش اين است كه من خودم پولي ندارم كه بتوانم به دانشگاه بدهم؛ اعتبارات دولتي مطرح است. ممكن است من سفارشي بكنم. حرفي ندارم كه اگر ممكن باشد، سفارشي بكنم كه كمكي بشود. همان طور كه مستحضريد، اصلاح جامعه، به اصلاح و تقويت قوه قضاييّه آن است. عملكرد منفي چند سال گذشته مسؤولان اين قوّه در رده هاي مختلف و حمايتهاي جناب عالي از آنها، موجب يأس و نااميدي دانش آموختگان رشته حقوق از اصلاح قوه قضاييّه شده است. بنده به عنوان يك شهروند و درعين حال مطّلعِ نسبي از مسائل حقوقي و آثار منفي عملكرد قوّه قضاييّه در جدا شدن مردم از اعتقاد نسبت به نظام، انتظار دارم در اين مورد تجديد نظر اساسي بشود. البته من نمي توانم ضعفهاي قوّه قضاييّه را نفي كنم؛ اما اين طور هم كه اين خواهر يا برادر عزيزمان نوشته اند و يكسره منفي تلقّي كرده اند، نه؛ من اين گونه عقيده ندارم. كارهاي خوب، كارهاي برجسته و قضات شريف، انصافاً در قوّه قضاييّه خيلي هستند؛ البته نقصهايي هم هست. اين را شما بدانيد كه من هميشه از سه قوّه حمايت كرده ام و خواهم كرد. اين وظيفه من است. رؤساي اين سه قوّه هر كدامشان تا وقتي كه در رأس اين سه قوّه اند، از حمايت من برخوردارند. اين به آن معنا نيست كه من همه كارهاي اين سه قوّه را قبول دارم؛ نه. در قوه مجريّه و مقننّه هم ممكن است چيزهايي بگذرد كه من بعضي از آنها را قبول نداشته باشم؛ اما اين

موجب نمي شود كه من حمايتم را سلب كنم. قوّه قضاييّه هم همين طور است. شما از من گله نكنيد كه چرا حمايت مي كنم؛ من بايد از مسؤولان قوا حمايت كنم. البته اين حمايت، در منظر عام است. در ديدارها، در دستورها و در پي نوشتها، انتقاد هست، اعتراض هست، دستور برخي چيزها هست. بله؛ البته در مواردي اگر اصلاحي لازم باشد و من بتوانم آن را انجام دهم و دخالت در كار قوّه نباشد كه نظام آن را به هم بزند، آن دخالت را هم مي كنم. گاهي ما به بعضيها در جلسات خصوصي تشر هم مي زنيم؛ اما حمايت معنوي عمومي را از هر سه قوّه لازم مي دانم؛ باز هم ان شاءاللَّه حمايت خواهم كرد. با سلام و آرزوي پيروزي و سرافرازي براي اسلام و اسلاميان عزيز و بالاخص حضرت عالي و ساير خادمان اسلام مبين. در يك جامعه اسلامي، قاعدتاً بايد شايسته ترين و لايقترين مؤمنان در سمتها و مسؤوليتها باشند. با اين مقدّمه، چرا افرادي كه از طرف حضرت عالي به سمتها و مسؤوليتها گمارده مي شوند، نه داراي سلامت نفس، نه توانايي مديريّت و نه شيفته خدمت هستند؟! خواهشمندم براي تقويت اسلام عزيز و جبهه ولايت، افراد بي طرف و مستقل و توانا را منصوب فرماييد. البته شما بدانيد، من نيّتم اين است كه بهترين آدمها را در رأس مسؤوليتها ببينم و بگمارم؛ در اين شكّي نداشته باشيد. در اين زمينه هايي هم كه حالا مواردي را ذكر كرديد و من نام و مسؤوليت آنها را نخواندم، سعي كرده ام بهترينها را انتخاب كنم. البته گزينش سخت است. آدمْ كنار كه نشسته، عيبها را مي بيند. احياناً بعضي انگيزه ها ممكن است دخالت كند و

آدم عيبي را بزرگتر از آنچه كه هست، ببيند؛ محسّنات را نبيند و مقايسه بين آدمهاي مختلف برايش ميسّر نباشد. اين كار خيلي سختي است. ما سعيمان اين است كه از آدمهاي خوب و توانا استفاده كنيم. البته بعضيها را در جاهايي مي گماريم، اما بعد از مدّتي احساس مي كنيم كه مناسب آن جاها نيستند؛ طبيعتاً آنها را برمي داريم؛ از اين كارها هم بلديم. اين طور نيست كه هميشه نصب باشد؛ گاهي هم عزل است. منتها عزل هم دوگونه است: گاهي از روي خشم و ناراحتي است؛ گاهي نه، از روي مصلحت انديشي است. اينها هم وجود دارد. به عنوان رهبر انقلاب، خواهشمندم تدابيري اتّخاذ فرماييد تا در گرداب افغانستان وارد نشويم. اگر مرادتان گرداب جنگ افغانستان است، ان شاءاللَّه چنين چيزي پيش نخواهد آمد و من در اين قضيه بخصوص، مراقبت ويژه اي داشته ام و ان شاءاللَّه خواهم داشت. خواهشمندم نيروهاي انقلاب را براي حلّ مشكلات جامعه با هم متّحد فرماييد، تا از افتراق بپرهيزند؛ زيرا نظام ما بايد در دو بُعد فكر و عمل، به همه پاسخ گويد. بله، شما راست مي گوييد. من سعيم اين است كه جناحهاي مخالف را تا آن جايي كه ممكن است، در عمل به هم نزديك كنم. سعي نمي كنم جناحها را در هم ادغام كنم. اين را نه لازم مي دانم، نه ممكن و شايد هم نه مفيد؛ اما سعي و ميل دارم كه اينها را در عمل به هم نزديك كنم. منتها بدانيد كه كار آساني هم نيست. انگيزه هاي فراواني وجود دارد. اگر انگيزه ها در همه جا واقعاً خالص و الهي باشد، كارها خيلي آسان خواهد شد. وقتي كه انگيزه ها خالص نبود - لااقل در يك

جا و يك گوشه انگيزه ها خالص نبود - آن وقت خيلي سخت خواهد شد. شما دعا كنيد كه ما هم بتوانيم توفيق پيدا كنيم؛ خودمان هم ان شاءاللَّه تلاش مي كنيم. با عرض سلام و آرزوي توفيق و سلامتي براي جناب عالي. در نظام دانشگاهي، براي جابجايي اعضاي هيأت علمي دانشگاهِ ما قانوني وجود ندارد. اين امر باعث مي شود مثلاً سالياني دراز، فردي در شهري غريب و غير دلخواه خود، مجبور به سكونت گردد كه اين امر در كاهش انگيزه هايش تأثير فراواني دارد. در صورت امكان، تدبيري اتّخاذ گردد تا عواملي مانند سابقه كار فرد يا امتيازات ديگر، در نقل و انتقالات افراد دخيل باشد. اين موضوع، قابل توجّه آقايان مسؤولان دولتي است. آن را كنار مي گذارم، تا ان شاءاللَّه بعداً آقايان ببينند و رويش تدبيري بينديشند. چرا هيچ اولويّتي براي استخدام فارغ التّحصيلان دانشگاه تربيت مدرّس در نظر گرفته نمي شود؟ بعضي از دانشگاهها با استخدام فارغ التّحصيلان اين دانشگاه، مغرضانه برخورد مي كنند. سؤال ديگر اين است كه هيأتهاي علمي در طرح سربازيِ وزارت فرهنگ و آموزش عالي، وضع معيشتي نامطلوبي دارند. چرا براي بهبود وضعيت آنها اقدامي نمي شود؟ البته من از موضوع سؤال اوّلِ شما خبر نداشتم و اين اوّلين باري است كه مي شنوم با فارغ التّحصيل اين دانشگاه در دانشگاههاي ديگر، برخورد مغرضانه مي شود. اگر چنين باشد، حقيقتاً مايه تأسّف خواهد بود؛ ليكن من اين سؤال و سؤال دوم شما را هم كنار مي گذارم تا در اختيار آقاي دكتر «معين» قرار گيرد و ان شاءاللَّه ايشان آن را دنبال كنند و ببينند علّتش چيست و چه تدبيري مي شود انديشيد. از آن جا كه دولتِ محترم آقاي خاتمي، انتخاب شده مردم و مورد تأييد

جناب عالي است، چرا شما به عنوان رهبر انقلاب، مانع سنگ اندازي گروههاي فشار در جهت حركتهاي متعالي اين دولت نمي شويد و جلوِ آنها را نمي گيريد؟ من اگر ببينم و بدانم كه كسي حقيقتاً در كار اين دولت سنگ اندازي مي كند، بدانيد كه قاطعاً جلوش را خواهم گرفت؛ ملاحظه هم نمي كنم. اعتقادم اين است كه امروز همه بايد به اين دولت كمك كنند و اگر همه كمك نكنند، توفيق پيدا نخواهد شد. مسائل كشور، مسائل بسيار حسّاسي است و سفارش من هميشه به همه اين بوده و هست. هر حمايت و كمكي هم چه آقاي رئيس جمهور و چه اعضاي دولت از من خواسته اند و برايم ميسور بوده، بي دريغ كرده ام، باز هم خواهم كرد. اگر واقعاً كساني بخواهند اذيت كنند، من جلوشان را مي گيرم. البته بعضي از كارها ممكن است مخالف خواني باشد؛ اما مانع به حساب نمي آيد. مخالفان دولتها هميشه هستند. اگر يك نفر در مسأله اي مخالف هم باشد و انتقادي هم بكند، مادامي كه به سنگ اندازي نينجاميده باشد، اشكالي ندارد؛ اما اگر به آن جا برسد، قطعاً جلوش گرفته خواهد شد. با عرض سلام و تشكّر از تشريف فرمايي جناب عالي. علي رغم طيّ مراحل گزينش اخلاقي و علمي و داشتن تعهّد و تخصّص فارغ التّحصيلان، متأسفانه هنوز براي جذب و بكارگيري اين عزيزان و نيز طيّ مراحل استخدامي در دانشگاهها، با مشكلاتي مواجه هستيم. خواهشمند است رهنمودهايي در جت تسهيل اين امر ارائه فرماييد. البته من در ساز و كار مسائل اداري وارد نمي شوم و اگر رهنمودي داشته باشم، آن رهنمود همين است كه دانش آموختگان اين دانشگاه، حداقل بتوانند در سراسر كشور مورد استفاده قرار گيرند. حدّاكثرش هم اين است كه

براي اينها امتياز قائل شوند؛ چون - همان طور كه گفته شد - اين دانشگاه با يك اميدي به وجود آمده و اگر به فارغ التّحصيلان اين دانشگاه امتيازي هم داده شود، بجاست؛ ليكن حداقلش هم اين است كه براي اينها مانع تراشي نشود؛ من اين حرف كلّي را دارم. البته حالا كه اين تذكّرات، مكرّر مي شود من تصوّر مي كنم كه ان شاءاللَّه برادرانمان در اين زمينه بايد بيشتر فكر كنند. شهادت آقاي «لاجوردي» دردناك بود؛ زيرا ايشان خدمات زيادي به انقلاب كردند. ايشان بعد از كناره گيري از سمت خود، در يك روسري فروشي به دست دژخيمان شهيد شدند. آيا حكومت اسلامي نبايد از افرادي كه سابقاً خدمتگزار به نظام مقدّس بوده اند، حمايت و حفاظت معقول نمايد؟ آيا سرنوشت آقاي «خلخالي» هم همين خواهد بود؟ كاش اين خط را به تروريستها نمي داديد! البته من اطّلاعي ندارم كه ايشان محافظي داشتند يا نه. اخيراً در روزنامه خواندم كه خود ايشان علاقه مند نبودند محافظ داشته باشند. واقعش هم همين است كه اگر آدم بخواهد برود يك شغل آزاد در بازار بگيرد، داشتن محافظ و اين كه انسان با خودش محافظ ببرد و بياورد، خيلي آسان نيست. حالا من نمي دانم دستگاه چه كار بايد مي كرد. مثلاً مانع مي شد كه ايشان بروند شغل آزاد بگيرند، يا شغل ديگري بايد به ايشان مي دادند؟ واقعاً در اين زمينه، فكرش را نكرده ام. شايد اين حرف منطقي باشد كه ما بگوييم كساني كه در معرض چنين حوادثي هستند، مثلاً وقتي كه از اين شغل رسمي كناره گيري مي كنند، در جايي به نحوي اشتغال داشته باشند كه لااقل اين گونه خطرات، آسان به سراغشان نيايد. به هرحال، ايشان شخصيت برجسته اي بودند. من از

قبل از انقلاب - دهه چهل - ايشان را مي شناختم. در آن دوره، ايشان در چشم خود من و بيشتر كساني كه در خطّ مبارزه بودند، فردي پولادين به حساب مي آمدند. همان طور كه من در اطّلاعيه شهادت ايشان هم نوشتم، واقعاً آدمي بودند كه در ميدانهاي سخت هميشه حاضر بودند و هيچ ابايي از ورود در كارهاي دشوار نداشتند. خداوند ان شاءاللَّه جايگاه ايشان را عالي كند. البته سرنوشت ايشان مورد غبطه ماست؛ خوشا به حالشان. وقتي خبر شهادت «لاجوردي» را به من دادند، گفتم حيف بود كه ايشان با آن سوابق بميرند؛ بايد شهيد مي شدند. خوشا به حالشان. مستحضريد كه انتخابات مجلس خبرگان با همه اهميتش در پيش است و متأسّفانه فضاي تشكيك و ترديد در نحوه بررسي صلاحيت داوطلبان توسّط شوراي محترم نگهبان، به هر دليلي واقعيتي انكارناپذير است. آيا صلاح نمي دانيد همچنان كه از حضرت امام شاهد بوديم، در اين امر مداخله نماييد؟ به هرحال، بررسي صلاحيت كانديداها توسّط شوراي نگهبان، كم و بيش مشكلات دوْرِ مورد اشاره منتقدان را دارد. آيا بهتر نيست با توصيه حضرت عالي، شوراي نگهبان اين امر را به مراجعِ معرفي شده از سوي جامعه مدرّسين ارجاع دهد تا اين شائبه رفع گردد؟ شوراي نگهبان، خودش امتحان نمي كند؛ ممتحن كس ديگري است. اداره كار، دست شوراي نگهبان است، والّا شوراي نگهبان وقتش را ندارد كه بخواهد بنشيند و امتحان كند؛ البته صلاحيتش را انصافاً دارد. اين آقاياني كه امروز در اين شورا هستند - به استثناي يك نفر كه در زمان بنده منصوب شدند - كساني هستند كه حضرت امام اينها را منصوب كردند؛ يعني به اجتهاد و عدالت اينها

امام شهادت دادند. بنابراين جاي شبهه نيست. اين بزرگواران، خودشان امتحان نمي كنند. از مدرّسين قم، افراد شايسته و بي طرف را مي آورند و امتحان مي گيرند. امتحان هم - آن طور كه اعلام كرده اند - كتبي است؛ بدون نام و بدون سربرگ. بنابراين، هيچ شائبه اي وجود ندارد. اين شبهه دوْري هم كه گفته اند، حرف غلطي است؛ به خاطر اين كه اين شوراي نگهبان را رهبريِ فعلي كه معين نكرده؛ رهبريِ قبل معيّن كرده اند. اين خبرگاني هم كه مي آيند، نمي خواهند كه رهبريِ فعلي را انتخاب كنند؛ رهبري بعد را انتخاب خواهند كرد. اين چه دوْري است؟ اگر اين رهبري فوت كند، يا به هر دليل ديگري كنار برود، آن وقت رهبريِ بعد را آنها انتخاب خواهند كرد، والّا رهبر فعلي را كه نمي خواهند انتخاب كنند. بنابراين هيچ دوْري نيست. شما كه بحمداللَّه دانش آموخته و فاضل هستيد، بايد روي مسائل دقيق شويد و فكر كنيد. بالاخره هر كاري و هر امتحاني، يك مرجع دارد؛ يك عدّه هم ممكن است قبول نداشته باشند. مهم اين است كه ما بدانيم اين صلاحيت در آن جا هست. هم ممتحنين آدمهاي حسابي هستند و هم كساني كه مديرانِ امتحان خواهند بود و رشته كار در دست آنهاست، مردمان شايسته اي هستند. ان شاءاللَّه مشكلي پيش نخواهد آمد. چون صحبت انتخابات خبرگان شد، من هم عرض كنم كه اين انتخابات واقعاً مهمّ است؛ انتخابات ممتازي است. شركت عمومي در آن، بسيار خوب و از جهات مختلفي لازم است. حدّاقلش يك مانور ملي در مقابل دشمنان خارجي است. لذا شما كه شخصيتهاي علمي و جوانان فعّالي هستيد، تلاش كنيد و مردم را وادار نماييد كه در اصل انتخابات شركت

كنند. البته مردم خودشان شركت مي كنند و نامزد باصلاحيت را ان شاءاللَّه در هر شهر و هر استاني برمي گزينند. اين انتخابات بايد ان شاءاللَّه انتخابات وسيع و خوبي باشد. ضمن تقدير از اين كه به اين دانشگاه تشريف آورده ايد، خواهشمند است بفرماييد كه با توجّه به اهميت مجلس خبرگان رهبري و سكوت غير قابل انتظاري كه هم اكنون در آستانه اين انتخابات در جامعه مشهود است، آيا حضرت عالي صلاح نمي دانيد كه در مورد مشاركت عامّه مردم و ايجاد شور و شوق در جامعه، تذكّرات لازم را خصوصاً به شوراي نگهبان براي آماده سازي اين مهم بفرماييد؟ چرا؛ مقتضي مي دانم. حالا همين حرفي كه من در اين جا زدم، ان شاءاللَّه پخش و منتشر شود؛ بعد هم ان شاءاللَّه در هر موقعيتي كه لازم بشود، سفارش مي كنم. هم شوراي نگهبان بايد زمينه را فراهم كند، هم صدا و سيما بايد فراهم كند، هم - همان طور كه عرض كردم - شما جوانان نقش داريد. در اين زمينه تلاش كنيد، تا ان شاءاللَّه چيز خوبي از آب دربيايد. با اهداء سلام و عرض تسليت به مناسبت ايام فاطميّه. بدون آن كه اظهار نظري كرده باشم، خواهشمندم براي حفظ حرمت دفتر نمايندگي حضرت عالي در دانشگاه ... دستور فرماييد گروه تحقيقي را به آن دانشگاه اعزام كنند. عيبي ندارد. من اين كاغذ را در جيبم مي گذارم تا ان شاءاللَّه به دنبالش اقدامي وجود داشته باشد. از حضرت عالي تقاضا مي شود يك بررسي جدّي و همه جانبه در مورد ضرورت دفترهاي نمايندگي در دانشگاهها صورت گيرد. با اعزام تعدادي طلبه و كساني كه در همان مسائل ديني در حداقل سطح قرار دارند، آيا فكر نمي كنيد تصويري كه در ذهن دانشگاهيان نقش مي بندد، سطح

پايين علمي حوزه هاي علميّه باشد؟ آيا فكر نمي كنيد كه اين دفاتر چون نمي توانند در مقابل دانشگاهيان استدلال قوي ابراز نمايند، از وجود حضرت عالي بيش از اندازه خرج مي كنند؟ البته من تصوّرم درباره اين برادراني كه در دانشگاهها هستند، اين نيست كه نوشته شده «اينها در حداقل سطح علمي هستند.» بعضي از برادراني كه من در دانشگاهها مي شناسم، خيلي خوبند. البته من همه را نمي شناسم؛ چون من كه اين برادران را منصوب نمي كنم. من آن هيأت مركزي را در چند سال پيش منصوب كردم و به آنها هم اعتماد دارم؛ اشخاص برجسته اي هستند. اما اين اشخاصي كه در دانشگاهها هستند، بعضيشان را كه من مي شناسم، خيلي خوبند. البته در چند سال قبل از اين، قدري گله وجود داشت؛ اما در اين شكل جديد كه پيش آمد و سه، چهار سالي است وجود دارد، جوانان فاضل و خوب در دانشگاهها هستند. بعضيشان هم دانشجويند، هم طلبه اند؛ بعضيشان طلّاب فاضلند و بعضيشان مدرّسين برجسته اي هستند. اين طور نيست كه اين برادر يا خواهرمان نوشته اند «اينها در حداقل سطح قرار دارند.» حالا اگر باز اين برادر يا خواهري كه اين نكته را نوشته اند، به طور مشخّص در يك نامه ديگر به من بگويند كه كجاست كه در حداقلِ ّ سطحند، من حتماً به وسيله مطمئنّي تحقيق خواهم كرد و اگر اين طور باشد به برادران مسؤول اين كار تذكّر مي دهم؛ ليكن گمان من اين نيست. در مورد اصل لزوم اين دفتر نمايندگي هم، آن وقتي كه ما به اين كار اقدام كرديم، همه معتقد بودند كه لازم است و درخواست زيادي بود؛ همين حالايش هم همين طور است. البته بعضيها هم به بنده

مراجعه كردند و گفتند كه اين دفاتر لازم نيست. اگر در محيط دانشگاهها، آن هدف اصلي از ايجاد اين دفاتر - يعني پرورش ديني و وجود يك مركز مطمئن براي مراجعه ديني - وجود مي داشت، من اين اقدام را نمي كردم و كارِ لازم نبود؛ ليكن چون نيست، وجود اين برادران لازم است. اين برادران در دانشگاهها مي توانند منشأ بركات بسياري باشند. جوانان، سؤالات و نيازهاي ديني دارند. چنانچه روحاني فاضل و جواني مثل خودشان در كنار دستشان باشد، چيز خيلي باارزشي است. من اين طور تصوّر مي كنم. در تحليلي كلّي، انتخاب جناب آقاي خاتمي، رأي به اصلاح بود و فرصتي طلايي براي تقويت نظام فراهم آورد و انقلاب اسلامي را براي سالها بيمه كرد. در اين شرايط: 1- علّت اين كه منصوبين جناب عالي در ... از جناح مخالف اين روند انتخاب مي شوند، چيست؟ 2- آيا شما نيز يادآوري وظيفه خبرگان رهبري در مورد نظارت بر وليّ فقيه را توهين آميز و تضعيف كننده مي دانيد؟ آن جمله اي كه اين برادر يا خواهرمان در مورد «رأي به اصلاح» نوشتند، تحليل ايشان است؛ تحليل من از قضيه اين نيست. بالاخره بيست ميليون نفر، با انگيزه هايي به رئيس جمهور رأي دادند. شما از كجا مي دانيد كه همه اين بيست ميليون نفر، رأي به اصلاح دادند؟ انگيزه هاي گوناگوني داشتند؛ به اين انگيزه هاي گوناگون، رأي دادند. آنچه كه مسلّم است، اين است كه اين رئيس جمهور، منتخب بيست ميليون جمعيت است؛ اين چيز باارزشي است. اما اين كه شما از اين بيست ميليون نفر رفراندم كرده باشيد و به شما گفته باشند ما رأي به اصلاح داديم، نه؛ من نمي توانم اين را باور كنم و بپذيرم.

البته همه اصلاح را مي خواهند؛ هيچ كس نيست كه اصلاح را نخواهد؛ هيچ كس هم نيست كه معتقد باشد در دوره قبل از اين دولت، همه چيز در حدّ اعلاي صلاح بود. نخير؛ مسلّماً اشكالات زيادي بوده است. وقتي شما يك رئيس جمهور را انتخاب مي كنيد، انتخاب مي كنيد تا آن اشكالات را برطرف كند. در اين هم شكّي نيست؛ همه همين طور فكر مي كنند و مايلند. اگر در دوره ي آينده هم انتخاباتي صورت بگيرد، مسلّم باز همين خواهد بود؛ يك عدّه هستند كه چيزهايي را قبول دارند، يك عدّه هم چيزهايي را قبول ندراند. اين كه منصوبين من در آن دستگاههاي گوناگون، مخالف اين روند هستند، نه؛ من اين را قبول ندارم. نخير؛ آنها هم طرفدار اصلاحند. همانهايي كه اين جا اسم آوردند - و من البته اسم نمي آورم - افرادي هستند كه اصلاح را دوست دارند؛ بسيار از آنها دولت را دوست دارند؛ خود آقاي خاتمي را دوست دارند و با ايشان همكاري مي كنند. به نظر من، اين طور قضاوتها، قدري رجمِ به غيب است و صلاح نيست. در مورد اين كه «آيا يادآوري وظيفه خبرگان رهبري در مورد نظارت بر وليّ فقيه را توهين آميز مي دانيد» بايد بگويم كه نه، چه توهيني؟ مجلس خبرگان، كميسيوني به نام « كميسيون تحقيق» دارد؛ تحقيقش هم طبق خود اصل قانون اساسي است. تحقيق در اين است كه آيا اين رهبري كه خبرگان يك روز تشخيص دادند كه او حائز شرايط است، باز هم حائز شرايط هست يا نه؟ اصلاً كارشان اين است؛ الان هم هستند و كار هم مي كنند. آنها بايد تشخيص دهند كه اين رهبر، آيا علمش كه آن روز تشخيص دادند

مجتهد است، باقي است يا نه؛ چون ممكن است انسان دچار نسيان شود و طبيعتاً از صلاحيت مي افتد. آن روز تشخيص دادند كه اين شخص عادل است؛ آيا به عدالت باقي است يا نه؟ اگر خداي نكرده گناهي از او سر بزند، از عدالت ساقط مي شود. آن روز تشخيص دادند كه اين شخص مدير و مدبّر است و توانايي دارد؛ اما حالا بايد ببينند كه آيا تواناييش باقي مانده است؟ آيا آن روز اشتباه نكردند؟ يا اگر آن روز توانا بوده، از توانايي نيفتاده است؟ نخير؛ بنده نه هيچ احساس تضعيف مي كنم و نه توهين؛ اين جزو قانون اساسي است. خود من هم زمان امام، جزو همين مجلس خبرگان بودم. ما زمان امام هم «كميسيون تحقيق» داشتيم؛ هيچ اشكالي ندارد. اين نه اهانت به رهبري است، نه تضعيف رهبري است. اگر اين آقايان، اين كميسيون و اين هيأت را تشكيل ندهند، بايد از آنها سؤال شود كه چرا تشكيل نداديد. اگر سه رسالت مهمِ ّ آموزشي، پژوهشي و تربيتي را براي دانشگاه قائل باشيم، نقش «تربيتي» كه مقدّم بر ساير نقشها نيز هست، در ارتباط تنگاتنگ با نهاد نمايندگي مقام معظّم رهبري در دانشگاه و شوراهاي فرهنگي است. متأسّفانه افرادي در چنين نهاد و شوراهايي عضويت دارند كه گاهي به ندرت تحمّل شنيدن حرف مخالف را دارند و حتّي از جناح خاصي هستند و در مواردي در برخي از دانشگاهها تقريباً تركيب تمامي اعضاي شوراهاي تحقيق از قبيل آموزشي، پژوهشي و فرهنگي، يكسان است و في الواقع افراد غير را راه نمي دهند. تكليف و وظيفه قانوني و شرعي ما را معيّن فرماييد. اين كه حالا تحمّل شنيدن حرف مخالف

را ندارند، خدا به آنها صبر بدهد كه بتوانند حرف مخالف را بشنوند! البته سخت است. اين را به شما بگويم كه من خودم هشت سال رئيس جمهور بودم؛ هشت، نُه سال هم هست كه مشغول وظايف فعلي هستم. برخلاف تصوّر عمومي كه خيال مي كنند هر كس پيش ما مي آيد، مديحه سرايي مي كند و از ما تعريف مي كند، نخير؛ اين طور نيست. غالب اشخاصي كه پيش ما مي آيند، اشكالات را مي گويند. يا اشكالات شخص ما را مي گويند، يا اشكالات منصوبين ما را مي گويند - مثل همين كه شما الان اين جا مي نويسيد - يا اشكالات دولت را مي گويند كه آن هم از نظر آنها اشكالات من محسوب مي شود، يا اشكالات وضع موجود را مي گويند كه آن هم اشكالات من محسوب مي شود: آقا فلان جا فقر است، فلان جا ضعف است، فلان جا ناآباداني است. بنده مرتّب از اين چيزها مي شنوم و مي دانم هم كه خيلي سخت است؛ اين را شما بدانيد. شما از دور نگاه مي كنيد و نمي دانيد كه چقدر دشوار است. حرف مخالف شنيدن و تحمّل حرف مخالف، كار آساني نيست. البته كسي كه مسؤوليتي مي پذيرد، بايد تحمّل هم داشته باشد. آن برادري كه در دانشگاه دفتر نمايندگي را اداره مي كند، بايد حتماً اين تحمّل را در خودش به وجود آورد. البته توقّع ندارم كه به قدر من اين تحمّل را داشته باشد؛ اما به قدر آن مسؤوليت بايد داشته باشد؛ در اين شكّي نيست. اين هم كه حالا مي گوييد جناح خاصي هستند، من نمي دانم. متأسفانه حرف جناح و خطّ و خطوط، بيش از اندازه همه گير شده است. البته يك مقدارش بد نيست؛ نمكي است در مجموعه نظام! به قول

خودشان، جناح راست، جناح چپ؛ افتخار هم مي كنند. بنده از اين اسمها - راست و چپ و امثال اينها - هيچ خوشم نمي آيد. وقتي خيلي همه شؤون زندگي را بگيرد، حقيقتاً ديگر كسل كننده و زننده مي شود. نبايستي روي اين جناح و اين طور چيزها خيلي تكيه كرد. بعد از انتخاب جناب آقاي خاتمي، فضاي علمي و سياسي دانشگاهها در جهت اسلامي شدن، رو به بهبود نهاده است و بارقه هاي اميد، بيشتر درخشيدن گرفته است؛ اما هنوز تا رسيدن به اهداف عالي اسلامي در دانشگاهها، فاصله زيادي داريم. انتظار مي رود حمايتهاي بيشتري فراتر از آنچه كه هست، در همه جهات علمي و پژوهشي، از دانشگاهها، اعضاي هيأت علمي، دانشجويان، تكميل تحصيلات و موارد ديگر بشود؛ اما امكانات محدود وزارتخانه ها اين امكان را كاملاً فراهم نمي كند. حضرت عالي چه رهنمود و هدايتي در اين جهت مي فرماييد؟ من اوّلاً از اين كه شما به عنوان عضو هيأت علمي دانشگاه علوم پزشكي نوشته ايد كه بعد از انتخاب جناب آقاي خاتمي، اين اتفاقاتِ خوب در دانشگاهها افتاده، از شما متشكّرم و خيلي خوشحالم. اين طور حرفهاي خوشحال كننده هم به ما كم زده مي شود! وقتي كسي به ما مي گويد كه اين اتّفاقِ خوب افتاده، حقيقتاً يك ثواب مي كند؛ چون ما را از ته دل خوشحال مي كند؛ الحمدللَّه. اميدواريم كه اين شكوفايي، روزبه روز هرچه بهتر و بيشتر شود. و اما اين كه نقصها و امكانات محدودي هست، پاسخش هماني است كه براي يك يادداشت ديگر هم دادم؛ اين در اختيار دستگاههاي دولتي است. البته من سفارش لازم را خواهم كرد. اين نامه را هم كنار مي گذارم كه به جناب آقاي دكتر «فرهادي» بدهم. چرا از

توانمنديهاي علمي داخل، به نحو مطلوب در حلّ مشكلات استفاده نمي شود ؟ چرا به جاي اتّكاء به مغزهاي مؤمن و متخصّص داخل، دنبال خارج و خارجي (كفّار) و سرمايه هاي خارجي هستيم؟ مگر در پيروزي انقلاب و جنگ، در اعتماد به نيروهاي داخل، چه ضرري متوجّه انقلاب شد كه در سازندگي بشود؟ بر فرض كه به اتّكاي اجانب، سازندگي نيز صورت بگيرد؛ چه افتخاري براي ما دارد؟ فردا آنها مدّعي مي شوند كه ما كمك كرديم. مگر انقلاب ما به كمك شعار «نه شرقي، نه غربي» پيروز نشد؟ من نمي دانم كه مقصود اين برادر يا خواهرمان از «اتّكاءِ به خارجي» چيست. ما هيچ نخواسته ايم كه اتّكاءِ به خارج داشته باشيم. الان در زمينه سازندگي، در زمينه معماري، در زمينه كارهاي زيربنايي - سدها، جاده ها، راه آهنها، كارخانه هاي بزرگ، نيروگاهها - در داخل كشور به دست عناصر خودي كارهايي انجام مي گيرد كه در گذشته فكرش را هم نمي شد كرد. اوايل انقلاب در زمان رياست جمهوري بنده، صحبت شد كه چطور است اين سدها را بدهيم مهندسان خودمان بسازند. بعضيها فرياد برآوردند كه آقا مگر مي شود؟! بعد اتّفاقاً من براي كاري به خوزستان رفته بودم؛ برادران جهاد سازندگي مرا بردند و يك سيلوي عظيم چهل، پنجاه هزار تني را به من نشان دادند، كه خودشان ساخته بودند. سيلو - آن طور كه من شنيده ام - جزو كارهاي نسبتاً پيچيده در زمينه هاي معماري است. در گذشته هم سيلوهاي ايران را روسها مي ساختند. رژيم، گندم را از امريكاييها مي گرفت؛ سيلوهايش را روسها مي ساختند! اصلاً مهندس ايراني به خودش اجازه نمي داد كه وارد اين گونه كارها شود. من ديدم كه بچه هاي جهاد سازندگي و جوانان

بي نام و نشان - كه عنوان خيلي بلندبالايي براي خودشان درست نكرده بودند - چنين چيز باعظمتي را ساخته اند. واقعاً دل من محكم شد و آمديم دنبال كرديم. الان هم در كشور، سدها، راهها، كارهاي زيربنايي عظيم، كارخانه ها و نيروگاهها، ساخته شده و مي شود و ما به اين معنا هيچ اتّكايي به خارج نداريم. اگر مراد سرمايه گذاري خارجي است، كه در قانون تصويب شده و دولت هم در صدد آن است؛ به نظر ما هم با آن شرايطي كه معيّن شده، ايرادي ندارد. اين چيزي است كه به خير كشور است. اين سرمايه گذاري خارجي، در حدّي كه با قوانين تعارضي نداشته باشد، چيز بدي نيست و با استقلال منافاتي ندارد؛ حتّي گاهي هم ضرورتهايي، انجام آن را ايجاب مي كند. البته ما هنوز چندان توفيق زيادي هم در اين زمينه نداشته ايم؛ اين را هم بدانيد. دولت در اين زمينه تلاشش زياد است كه بتواند سرمايه هايي را جذب كند؛ اما هنوز آن چنان كه بايد هم، تحقّق پيدا نكرده است. به هرحال، اين چيز بدي نيست. نه؛ من فكر نمي كنم از اين جهت جاي نگراني باشد. ما با افتخار، دنبال مغزهاي مؤمن و متخصّص داخلي هستيم. حجم زيادي از سؤالهاي خواهران و برادران باقي مانده است؛ ولي فرصت تمام شد و من حقيقتاً خسته شده ام. من اين سؤالها را با خودم مي برم؛ اما اين كه بخواهم به تك تك آنها جواب بدهم، تقريباً غير ممكن است؛ چون وقتش را ندارم و چنين امكاني براي من نيست. درعين حال اميدوارم بتوانم ان شاءاللَّه از چند نفر از برادران خواهش كنم و آنها را مسؤول كنم تا اينها را نگاه كنند. آنها نظرات مرا مي دانند؛

شايد ان شاءاللَّه بتوانند سؤالات را جواب دهند و براي دانشگاه بفرستند. چون اين سؤالات امضاء ندارد، من نمي دانم چگونه بايد اينها را پخش كرد و به دست سؤال كننده اش رساند؟ بالاخره بايد فكري برايش بكنيم. ديدار امروزمان، ديدار خوبي بود. من هم اگر خسته نشده بودم، باز ادامه مي دادم؛ ليكن تصديق كنيد كه الان يك ساعت و چهل وپنج دقيقه است كه من با شما حرف مي زنم. ان شاءاللَّه كه خداي متعال قبول كند و با چشم رضا به اين ديدار ما و شما بنگرد و آنچه كه گفتيم و شنيديم و آنچه كه نيّتهاي ماست، آن را براي خودش و در راه خودش قرار دهد و به كرم و فضلش قبول كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم رهبرى انقلاب اسلامى در مراسم فارغ التحصيلى گروهى از دانشجويان دانشگاه تربيت مدرّس

بيانات رهبر معظم رهبري انقلاب اسلامي در مراسم فارغ التحصيلي گروهي از دانشجويان دانشگاه تربيت مدرّس بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم براي بنده، امروز روزِ بسيار شيريني است. البته قبلاً در زمان رياست جمهوري، بارها به اين دانشگاه آمده ام؛ ليكن اين جلسه از نظر بنده خصوصيتي دارد كه آن را در ذهن و ذائقه ام بسيار ماندگار و شيرين مي كند. حدود دو، سه ماه قبل كه به من اطّلاع دادند شما چنين جلسه اي خواهيد داشت، گمانم رئيس محترم دانشگاه انتظار داشتند كه من پيامي بدهم، يا دوستان بيايند و با من ملاقاتي بكنند. من از همان وقت تصميم گرفتم كه به اين جلسه بيايم و به چشم، محصول چند ساله اين دانشگاه را مشاهده كنم. اين دانشگاه، با اميدهاي زيادي بنيانگذاري شد. البته دانشگاههاي كشور، همه حقّ عظيمي بر انقلاب و نظام و پيشرفت جريان علم و فرهنگ در كشور دارند؛ ولي اين دانشگاه، دانشگاهي

بود كه انقلاب آن را تأسيس كرده بود؛ با اين هدف كه بتواند براي دانشگاههاي سراسر كشور، نيروهاي علمي و اساتيد پرداخته دست انقلاب فراهم كند. شايد امروز كه بحمداللَّه در دانشگاههاي كشور، جوانان مؤمن و متخرّجان انقلابي فراوانند، اين حرف براي بعضيها چندان مفهوم نباشد؛ ليكن در سالهاي اوّل دهه شصت، اين حرف خيلي معنا داشت. آن زمان كه برخي از اساتيد ترجيح مي دادند به دانشگاهها نيايند و با انقلاب همكاري نكنند، بعضي به خارج از كشور مي رفتند، بعضي مورد شكايت دانشجويان بودند كه مكرّر به ما مراجعه مي كردند و مي گفتند از آنها دلسوزي ديده نمي شود - البته بعضي هم مؤمنانه و مخلصانه در خدمت دانشگاهها بودند - توسعه دانشگاههاي كشور، احتياج به يك فكر اساسي داشت. آن فكر اساسي، تشكيل اين دانشگاه بود. امروز بنده نگاه مي كنم، مي بينم كه چندهزار نفر فارغ التّحصيلان و متخرّجان اين دانشگاه - از بانوان و آقايان - بحمداللَّه حضور دارند. اين براي ما خيلي شيرين و خاطره و تجربه ماندگاري است. برادران و خواهران عزيز! من فقط يك جمله در اين زمينه به شما عرض كنم و آن اين است كه امروز نسل روشنفكر دانشگاهي، يك مسؤوليت ويژه دارد. امروز كشور شما و انقلاب شما و نظام اسلامي و پُرافتخار شما دوراني را مي گذراند كه همه كساني كه صاحب فكر و انديشه هستند، بايد براي پُرباركردن اين نظام و فكرها و دستهاي گرداننده آن تلاش و همكاري كنند. ما دوره هاي سختي را پشت سرگذاشته ايم؛ دوران جنگ را، دوران بعد از جنگ را كه آن هم مشكلات و دشواريهاي زيادي داشت. امروز آن دوراني است كه بايد با ابزار

دانش و معرفت و تلاش علمي، كاري كنيم كه عقب افتادگيهاي تحميليِ دوران طولاني سلطه استبداد در اين كشور، جبران شود؛ آن دوراني كه نگذاشتند استعدادها شكوفا گردد؛ نگذاشتند هويّت اصلي و حقيقي اين ملت، خود را نشان دهد؛ به تبع ورود كالاهاي صنعتي - كه نتيجه پيشرفت علم و صنعت غرب بود - در همه چيز، آن را به غرب وابسته كردند؛ كالاهاي فكري و فرهنگي را وارد اين كشور كردند و به اوّلين كاري كه دست زدند، بي اعتقاد كردن قشر تحصيلكرده اين كشور به موجودي خودش بود؛ به فرهنگ خودي، به رسوم و آداب خودي، به دانش خودي، به استعداد شكوفا و درخشاني كه در نسل ايراني وجود داشت. اين بي اعتقادي، در طول سالهاي متمادي، اثر خودش را بخشيد. از روزي كه اين فكر - فكر تحقير ايراني - وارد اين كشور گرديد و موجب شد كه اين احساس حقارت تا اعماق جان قشرهاي برگزيده اين كشور نفوذ كند، تا وقتي كه غرب محصول اين حالت را چيد، البته سالها طول كشيد؛ ولي بالأخره آنها موفّق شدند و نتيجه آن، همين عقب افتادگيهايي است كه شما در كشورمان مشاهده مي كنيد. با اين همه منابع انساني، با اين همه منابع مادّي، با اين موقعيت جغرافياييِ ممتازي كه ما داريم، با آن سابقه درخشان علمي و فرهنگي و ميراث عظيم گنجينه علمي كه ما داريم، وضع ما امروز از آنچه كه بايد در ميدان علم و صنعت و پيشرفتهاي گوناگون علمي باشد، بسي عقبتر است. درباره مسائل تاريخي و جغرافيايي و ادبيّات ما هم، ديگران بيش از نيروهاي خودي تحقيق كردند، كار كردند، و آن استعداد درخشاني كه

در ايراني هست، نتوانسته است هنوز اين عقب ماندگيها را جبران كند. البته از مقطع انقلاب به اين طرف، معجزه اي به وقوع پيوسته است و آن «خودباوري» است. آن احساس حقارت ديگر امروز نيست؛ ليكن بايستي كار كرد. سالهاي اوّلِ انقلاب، بخصوص هشت سال جنگ تحميلي، گرفتاريهاي زيادي بود. امروز وظيفه شماست كه تلاش كنيد و هدف اين تلاش هم عبارت است از عزّت بخشيدن به اسلام و استقلال بخشيدن به ايران اسلامي. كشورتان را از همه جهت مستقل كنيد. البته مستقل بودن به معناي اين نيست كه درِ استفاده از خارج از مرزها را ببنديم. اين كه معقول نيست؛ هيچ كسي هم به اين كار دعوت نمي كند. در طول تاريخ، افراد بشر از همه استفاده كرده اند؛ اما فرق است بين تبادل فكر و انديشه و داراييها ميان دو موجود همسان و هموزن و همقدر، و دريوزگي يك موجود از موجود ديگر از راه التماس و اعطاي به او همراه با تحقير. اين، آن چيزي است كه كم و بيش تا قبل از انقلاب بوده است. بايستي كشور را به آن پايه اي كه لازم است، برسانيد. اين، مسؤوليتِ عظيمِ نسلِ جوانِ روشنفكرِ تحصيلكرده اين كشور است و شما برادران و خواهراني كه در اين دانشگاه تحصيل كرده ايد، تصوّر من اين است كه در اين زمينه بار سنگينتري بر دوش داريد و ان شاءاللَّه توفيقات بيشتري هم خواهيد داشت. من البته امروز هدفم بيشتر اين بود كه در جمع شما باشم؛ قصد اين نداشتم كه لزوماً مطلبي را در اين جا مطرح كنم و درباره آن بحث نمايم. فكر مي كردم كه مي شود با شنيدن سؤالات شما و پاسخگويي به

آنها، ساعتي را در جمع شما بود. براي من، همين امر، بسيار شيرين و لذّتبخش است؛ ليكن به نظرم رسيد كه بحثي را كه طرح آن در وضع كنوني كشور مفيد هم هست، در اين جا مطرح كنم. يادداشتهايي كرده ام كه به طور اجمال به شما عرض مي كنم. دو نكته در باب مسأله «آزادي» مطرح است. امروز بحث «آزادي» در مطبوعات كشور و در بين افراد صاحب نظر، بحث رايجي است. اين پديده مباركي است. اين كه مباحث اصولي و اساسي انقلاب مورد تبادل نظر قرار گيرد و كساني وادار شوند درباره آنها فكر كنند و بگويند، چيزي است كه هميشه انتظار آن را داشته ايم و كم و بيش درباره مقولات مختلف هم بوده است. امروز هم اين مسأله مطرح است؛ بنده هم كم و بيش آنچه را كه نوشته مي شود و گفته مي شود، نگاه مي كنم، مطالعه مي كنم و بعضاً از آنچه كه مي نويسند و مي گويند، استفاده مي كنم. آراء هم متضارب است؛ يعني همه در يك جهت نمي نويسند. نظرات متخالفي هست؛ در هر دو طرفِ تخالف هم حرفهاي درست و حق مشاهده مي شود. ادامه اين بحثها هم خوب است. اي كاش صاحب نظران ما براي طرح بحثهاي اصولي در مطبوعات برانگيخته شوند؛ مطبوعات را از حالت كم محتوا خارج كنند و به بحثهاي تأمّل برانگيز و ارشادكننده براي مردم بكشانند. هميشه ما توصيه مي كنيم كه فرهنگ انقلاب را تعميق كنيد. عمق بخشيدن، لازمه اش همين بحثهاست. يكي از آن دو نكته اي كه مي خواهم عرض كنم، اين است كه در باب مفهوم آزادي، ما بايد استقلال را - كه شعار ديگر ماست - به كار گيريم؛ يعني مستقل فكر كنيم؛ تقليدي و

تبعي فكر نكنيم. اگر در اين مسأله كه پايه بسياري از مسائل و پيشرفتهاي ماست، بنا شد از ديگران تقليد كنيم و چشمهايمان را فقط بر روي دريچه اي كه تفكّرات غربي را به ما مي دهد، باز كنيم، خطاي بزرگي مرتكب شده ايم و نتيجه تلخي در اختيار خواهد بود. من ابتدائاً عرض كنم كه مسأله «آزادي» يكي از مقولاتي است كه در قرآن كريم و در كلمات ائمّه عليهم السّلام به طور مؤكّد و مكرّر روي آن تأكيد شده است. البته تعبيري كه در اين جا از آزادي مي كنيم، مرادمان آزادي مطلق نيست كه هيچ طرفداري در دنيا ندارد. فكر نمي كنم كسي در دنيا باشد كه به آزادي مطلق دعوت كند. مرادمان آزادي معنوي هم كه در اسلام و بخصوص در سطوح راقي معارف اسلامي هست، نيست؛ آن محلّ بحث ما نيست. آزادي معنوي چيزي است كه همه كساني كه معتقد به معنوياتند، آن را قبول دارند؛ محلّ رد و قبول نيست. منظور از «آزادي» كه در اين جا بحث مي كنيم «آزادي اجتماعي» است؛ آزادي به مثابه يك حقّ انساني براي انديشيدن، گفتن، انتخاب كردن و از اين قبيل. همين مقوله، در كتاب و سنّت مورد تجليل قرار گرفته است. آيه شريفه 157 سوره «اعراف» مي فرمايد: «الّذين يتبّعون الرّسول النّبيّ الامّيّ الّذي يجدونه مكتوباً عندهم في التّورية والانجيل يأمرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر و يحلّ لهم الطيّبات و يحرّم عليهم الخبائث و يضع عنهم اصرهم و الاغلال الّتي كانت عليهم». خداوند يكي از خصوصيات پيامبر را اين قرار مي دهد كه غل و زنجيرها را از گردن انسانها بر مي دارد و «اصر» يعني تعهّدات تحميلي بر انسانها را از آنها

مي گيرد. مفهوم خيلي عجيب و وسيعي است. اگر وضع جوامع ديني و غيرديني در آن دوره را در نظر داشته باشيد، مي دانيد كه اين «اصر» - اين تعهّدات و پيمانهاي تحميلي بر انسانها - شامل بسياري از عقايد باطل و خرافي و بسياري از قيود اجتماعي غلطي كه دستهاي استبداد يا تحريف يا تحميق بر مردم تحميل كرده بود، مي شود. «اغلال» هم كه غل و زنجيرهاست، معلوم است. آقاي «جورج جرداق» نويسنده كتاب نامدار «صوت العداله» - كه درباره اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام است - بين دو جمله كه يكي از اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام صادر شده است و يكي هم از جناب عمر - خليفه دوم - مقايسه اي مي كند. يك وقت چند نفر از استانداران يا ولات زمان جناب عمر پيش ايشان آمده بودند، و چون گزارشي عليه آنها آمده بود، خليفه را خشمگين كرده بود. خليفه خطاب به آنها جمله ماندگاري را گفته است: «استعبدتم النّاس و قد خلقهم اللَّه احرارا؟»؛ مردم را به بردگي گرفته ايد؛ در حالي كه خدا مردم را آزاد آفريده است؟ جمله ديگري اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام فرموده است كه در نهج البلاغه آمده است و آن اين است: «لاتكن عبد غيرك وقد خلقك اللَّه حراً»(1)؛ بنده غيرخودت مباش؛ خدا تو را آزاد آفريده است. «جورج جرداق» بين اين دو جمله مقايسه مي كند و مي گويد جمله اميرالمؤمنين به مراتب برتر از جمله عمر است؛ زيرا عمر به كساني اين خطاب را مي كرد كه آزادي و حريّت، در دست آنها هيچ تضميني نداشت؛ چون خود آنها كساني بودند كه عمر مي گفت: «استعبدتم النّاس»؛ مردم را به بردگي گرفته ايد. مردم را به بردگي گرفته ايد؛ حالا به آنها

آزادي بدهيد. اين يك طور حرف زدن است؛ يك طور ديگر آن است كه اميرالمؤمنين به خود آن مردم خطاب مي كند و در حقيقت ضمانت اجرا را در خود كلام مي آورد: «لاتكن عبد غيرك و قد خلقك اللَّه حراً»؛ بنده غير خودت مباش، خدا تو را آزاد آفريده است. در اين هر دو كلام، دو خصوصيت براي «آزادي» هست كه البته كلام اميرالمؤمنين اين برجستگي و امتياز را داراست كه ضمانت اجرايي هم دارد. يكي از آن دو خصوصيت، همين است كه حريّت جزو فطرت انساني است - «وقد خلقك اللَّه حراً» - كه من حالا درمقايسه بين تفكّر اسلامي و تفكّر غربي، اشاره اي به آن مي كنم. البته من امروز نمي خواهم اين بحث را تفصيلاً مطرح كنم. اگر خدا توفيق داد، در جايي ان شاءاللَّه راجع به بحث آزادي و مقوله آزادي، حرفهاي زيادي هست كه بايد گفته شود و خواهم گفت. امروز همين دو نكته را مي خواهم عرض كنم، كه يكي از آن دو، همين مستقل انديشيدن در باب آزادي است. پس ببينيد؛ «آزادي اجتماعي» به همين معنايي كه امروز در فرهنگ سياسي دنيا ترجمه مي شود، يك چنين ريشه قرآني دارد. هيچ لزومي ندارد كه ما به ليبراليسم قرن هجدهم اروپا مراجعه كنيم و دنبال اين باشيم كه «كانت» و «جان استوارت ميل» و ديگران چه گفته اند! ما خودمان حرف و منطق داريم. خواهم گفت كه آن حرفها به دلايلي نمي تواند براي ما راهگشا باشد. مقوله «آزادي» را اسلامي بدانيد. البته به نظر من، دو گروه هستند كه بر ضدّ اسلامي كردن و بومي كردن و خودي كردن مقوله «آزادي» با هم همكاري مي كنند: يك

گروه كساني هستند كه در كلماتشان، مرتّب از گفته هاي فلاسفه دو، سه قرن اخير غربي براي مسأله «آزادي» شاهد مي آورند: فلان كس اين طور گفته است، فلان كس آن طور گفته است. البته اينها نجيبها هستند كه اسم اين فلاسفه را مي آورند؛ اما بعضي فيلسوف نماهاي مطبوعاتي هم هستند كه حرف «جان استوارت ميل» و حرف فلان فيلسوف فرانسوي يا آلماني يا امريكايي را مي آورند، ولي اسمش را نمي آورند؛ به نام خودشان مي گويند! اينها هم تقلّب مي كنند، ليكن باز هم به اين كه اين فكر به وجود آيد كه تفكّر آزادي و مفهوم آزادي اجتماعي، يك فكر غربي و يك هديه از سوي غرب براي ماست، كمك مي كنند! يك دسته ديگر هم كه به اينها ندانسته كمك مي كنند، كساني هستند كه تا مفهوم آزادي مطرح مي شود، فوراً مرعوب مي شوند، احساس وحشت مي كنند و فرياد مي كشند كه آقا! دين از دست رفت! نه؛ دين بزرگترين پيام آور آزادي است. چرا دين از دست برود؟! آزاديِ درست و آزاديِ معقول، مهمترين هديه دين به يك ملت و به يك جامعه است. به بركت آزادي است كه انديشه ها رشد پيدا مي كند و استعدادها شكوفا مي شود. استبداد، ضدّ استعداد است. هر جا استبداد باشد، شكوفايي استعداد نيست. اسلام، شكوفايي انسانها را مي خواهد. منابع عظيم انساني بايستي مثل منابع طبيعي استخراج شوند، تا بتوانند دنيا را آباد كنند. بدون آزادي مگر ممكن است؟ با امر و نهي مگر ممكن است؟ بنابراين، اين فكر هم غلط است كه كساني اين گونه فكر كنند. اين دو دسته غربگرايان و احتياطكنان - اين طوري اسمشان را بگذاريم - در واقع بدون اين كه خودشان بدانند، با هم همدستي مي كنند تا مفهوم

«آزادي» را كاملاً از حوزه ي اسلامي خارج كنند؛ در حالي كه چنين چيزي نيست و مفهوم «آزادي» يك مفهوم اسلامي است. من در اين جا نكته اي را عرض كنم: در اسلام، براي همين آزادي اي كه ذكر شد - آزادي اجتماعي - امتياز بيشتري قائل شده اند، تا در مكاتب غربي. البته تفاسير ليبراليسم خيلي متعدّد است. يعني از وقتي كه بعد از رنسانس، تفكّر ليبراليسم در فرانسه و در اروپا و بعد در همه جاي دنيا رشد پيدا كرد و بعد هم به انقلاب فرانسه منتهي شد و بعد هم به شكل تحريف شده اي در جنگهاي استقلال امريكا به كار گرفته شد و آن منشور امريكايي به وجود آمد - كه همه اين بحثها فرصتهاي بيشتري را براي گفتن مي طلبد - تا كنون دهها تفسير از ليبراليسم ارائه شده است؛ بخصوص در اين اواخر. اين اواخر، نظريه پردازان و به اصطلاح ايدئولوگهاي امريكايي يا پيشكرده امريكا، مرتّب در اين زمينه قلم مي زنند. اين را هم به شما بگويم كه خيلي از اين متفكّراني كه حتّي امريكايي نيستند، به سفارش دستگاههاي امريكايي، در همين زمينه بخصوصِ «ليبراليزم» مطلب مي نويسند! كتابهايشان ممكن است در اتريش يا آلمان يا فرانسه نوشته شده باشد؛ اما در نيويورك چاپ مي شود! سفارش، سفارش امريكايي است؛ منشأ هم اهداف امريكايي است كه خودِ اين هم داستان مفصّلي است. ليكن سرجمع همه اين حرفها، با وجود همه اين تفاسير گوناگوني كه وجود دارد، ديدگاه اسلامي، يك ديدگاه راقي است. آنها براي اين كه براي «آزادي» فلسفه اي ارائه دهند، دچار مشكلند. فلسفه آزادي چيست؟ چرا بايد بشر آزاد باشد؟ لازم است استدلال و ريشه فلسفي داشته باشد. حرفهاي گوناگوني زده

شده است: فايده، خيرجمعي، لذّت جمعي، لذّت فردي و حدّاكثر حقّي از حقوق مدني. همه اينها هم قابل خدشه است؛ خود آنها هم خدشه كرده اند. اگر به نوشتجاتي كه در زمينه مقوله ليبراليسم در همين سالهاي اخير منتشر شده، نگاه كنيد، خواهيد ديد كه چقدر حرفهاي وقتگير و بي ثمر و بي فايده و شبيه مباحثات دوران قرون وسطي را در مقوله آزادي گفته اند. اين يكي حرفي زده است، آن يكي جواب داده است؛ دوباره جواب او را پاسخ داده است! واقعاً براي روشنفكران جهان سوم، بد سرگرمي اي نيست! يكي طرفدار اين نظريه بشود، يكي طرفدار آن نظريه بشود؛ يكي استدلال اين را قبول كند، يكي حاشيه اي به استدلال آن بزند؛ يكي نظريه را به نام خودش به ديگري بدهد. حداكثر اين است كه منشأ و فلسفه آزادي، يك حقّ انساني است. اسلام، بالاتر از اين گفته است. اسلام - همان طور كه در آن حديث ملاحظه كرديد - آزادي را امر فطري انسان مي داند. بله؛ يك حقّ است، اما حقّي برتر از ساير حقوق؛ مثل حقِ ّ حيات، حقِ ّ زندگي كردن. همچنان كه حقِ ّ زندگي كردن را نمي شود در رديف حقِ ّ مسكن و حقِ ّ انتخاب و ... گذاشت - برتر از اين حرفهاست، زمينه همه اينهاست - آزادي هم همين طور است. اين، نظر اسلام است. البته استثناهايي وجود دارد. اين حق را در مواردي مي توان سلب كرد؛ مثل حقّ حيات. يك نفر كسي را مي كُشد، قصاصش مي كنند. يك نفر فساد مي كند، قصاصش مي كنند. در مقوله حقّ آزادي هم اين گونه است؛ منتها اينها استثناء است. اين، ديدگاه اسلام است. بنابراين، اين فكر غلط است كه تصوّر كنيد تفكّر

آزادي اجتماعي، تفكّري است كه غرب به ما هديه كرده است؛ هر وقت هم خواستيم حرف شيرين و جالبي در اين زمينه بزنيم، حتماً كتاب فلان كس را آدرس بدهيم؛ نام فلان كس را كه در غرب نشسته براي خودش فكر كرده و نوشته، ذكر كنيم؛ نه. بايد مستقل فكر كرد؛ بايد به منابع خودي و به منابع اسلامي مراجعه كرد. انسان از تفكّرات ديگران، براي تشريح ذهن و يافتن نقطه هاي روشن استفاده مي كند؛ نه براي تقليد كردن. اگر پاي تقليد به ميان آمد، ضرر بزرگ خواهد بود. من آنچه كه امروز در اين پيكار فكري و مطبوعاتي - كه عرض كردم پديده مباركي هم هست - مشاهده مي كنم، اين است كه خيليها به اين اصل توجّه نمي كنند. در اين جا من دو، سه تفاوت عمده «آزادي» در منطق اسلام را با آزادي در منطق غرب بيان مي كنم. البته عرض كردم ليبراليسم، سرجمع همه نظريه ها و گرايشهاي گوناگوني است كه درا ين مكتب وجود دارد و ممكن است بعضي از اين نظريه ها و گرايشها، در بعضي زمينه ها با بعضي ديگر مقداري اختلاف داشته باشد؛ اما مجموعش اينهاست. در مكتب غربي ليبراليسم، آزادي انسان، منهاي حقيقتي به نام دين و خداست. لذا ريشه آزادي را هرگز خدادادگي نمي دانند. هيچكدام نمي گويند كه آزادي را خدا به انسان داده است؛ دنبال يك منشأ و ريشه فلسفي برايش هستند كه عرض كردم. ريشه هايي هم ذكر كرده اند و تفسيرهاي گوناگوني در اين زمينه دارند. در اسلام، «آزادي» ريشه الهي دارد. خودِ اين، يك تفاوت اساسي است و منشأ بسياري از تفاوتهاي ديگر مي شود. بنابر منطق اسلام، حركت عليه آزادي، حركت عليه يك

پديده الهي است؛ يعني در طرف مقابل، يك تكليف ديني به وجود مي آورد. اما در غرب چنين چيزي نيست؛ يعني مبارزات اجتماعي كه در دنيا براي آزادي انجام مي گيرد، بنابر تفكّر ليبراليسم غربي، هيچ منطقي ندارد. مثلاً يكي از حرفهايي كه زده مي شود «خير همگاني» يا «خير اكثريّت» است. اين ريشه «آزادي اجتماعي» است. چرا من بايد بروم براي خير اكثريّت كشته شوم و از بين بروم؟ اين بي منطق است. البته هيجانهاي موسمي و آني، خيليها را به ميدانهاي جنگ مي كشاند؛ اما هر گاه هر كدام از آن مبارزاني كه در زير لواي چنين تفكّراتي مبارزه اي كرده باشند - اگر واقعاً زير لواي اين تفكّرات، مبارزه اي انجام گرفته باشد - به مجرّد اين كه از هيجان ميدان مبارزه خارج شوند، شك خواهند كرد: چرا من بروم كشته شوم؟ در تفكّر اسلامي، اين گونه نيست. مبارزه براي آزادي، يك تكليف است؛ چون مبارزه براي يك امر الهي است. همچنان كه اگر شما مي بينيد جان كسي را مي خواهند سلب كنند، موظّفيد برويد به او كمك كنيد. يك وظيفه ديني است كه اگر نكرديد گناه كرده ايد. در زمينه آزادي هم همين طور است؛ بايد برويد، يك تكليف است. بر اين تفاوت اساسي، باز تفاوتهاي ديگري مترتّب مي شود. يكي اين است كه در ليبراليسم غربي چون حقيقت و ارزشهاي اخلاقي نسبي است، لذا «آزادي» نامحدود است. چرا؟ چون شما كه به يك سلسله ارزشهاي اخلاقي معتقديد، حق نداريد كسي را كه به اين ارزشها تعرّض مي كند، ملامت كنيد؛ چون او ممكن است به اين ارزشها معتقد نباشد. بنابراين هيچ حدي براي آزادي وجود ندارد؛ يعني از لحاظ معنوي و اخلاقي، هيچ حدّي

وجود ندارد. منطقاً «آزادي» نامحدود است. چرا؟ چون حقيقت ثابتي وجود ندارد؛ چون به نظر آنها، حقيقت و ارزشهاي اخلاقي نسبي است. «آزادي» در اسلام اين گونه نيست. در اسلام، ارزشهاي مسلّم و ثابتي وجود دارد؛ حقيقتي وجود دارد. حركت در سمت آن حقيقت است كه ارزش و ارزش آفرين و كمال است. بنابراين، «آزادي» با اين ارزشها محدود مي شود. اين كه اين ارزشها را چگونه بايد فهميد و به دست آورد، مقوله ديگري است. ممكن است كساني راههاي غلطي را در فهم اين ارزشها بروند؛ ممكن است كساني راههاي درستي را بروند. آن خارج از اين بحث است. به هرحال «آزادي» محدود به حقيقت و محدود به ارزشهاست. همين «آزادي اجتماعي» كه اين قدر در اسلام ارزش دارد، اگر در خدمت ضايع كردن فرآورده هاي ارزشمند معنوي يا مادّي يك ملت به كار گرفته شود، مضرّ است؛ درست مثل حيات خود يك انسان. «من قتل نفساً بغير نفس او فساد في الارض فكانّما قتل النّاس جميعاً»(2). در منطق قرآن، كشتن يك انسان، مثل كشتن همه انسانيّت است. اين مفهوم خيلي عجيبي است. كسي كه دست به قتل يك انسان دراز مي كند، مثل اين است كه همه انسانيت را كشته است؛ چون تعرض به حريم انسانيت است. ليكن استثناء آن اين است: «بغير نفس او فساد في الارض»؛ مگر اين كه آن كسي كه مورد اين تعرّض قرار مي گيرد، خودش به جان كسي تعرّض نموده، يا فسادي ايجاد كرده باشد. ببينيد؛ ارزشها و حقايق ثابت و مسلّم، اين آزادي را محدود مي كند؛ همچنان كه حقِ ّ حيات را محدود مي كند. تفاوت ديگر اين است كه در غرب، حدّ آزادي را منافع مادّي تشكيل

مي دهد. ابتدا براي آزاديهاي اجتماعي و فردي، محدوديتهايي را معيّن كردند؛ اين يكي از آنهاست. آن وقتي كه منافع مادّي به خطر بيفتد، آزادي را محدود مي كنند. منافع مادّي، مثل عظمت اين كشورها و سلطه علمي اين كشورها. تعليم و تربيت، يكي از مقولاتي است كه آزادي در آن، جزو مسلّمترين حقوق انسانهاست. انسانها حق دارند ياد بگيرند؛ اما همين «آزادي» در دانشگاههاي بزرگ دنياي غربي محدود مي شود! دانش و فنآوري والا - به قول خودشان HIGH TEC - قابل انتقال نيست! انتقال فنآوري به كشورهاي معيّني ممنوع است! چرا؟ چون اگر اين دانش و اين علم انتقال داده شد، از انحصار اين قدرت خارج شده است و اين قدرت مادّي و اين سلطه، به حال خود باقي نخواهد ماند. آزادي مرز پيدا مي كند؛ يعني استاد حق ندارد كه فرضاً به شاگرد كشور جهان سومي - شاگرد ايراني، يا دانش پژوه چيني - فلان راز علمي را بياموزد! آزادي انتقال اطّلاعات و اخبار هم اين گونه است. امروز همه جنجال دنيا، براي آزادي اطّلاعات و اخبار است؛ بگذاريد مردم باخبر شوند؛ بگذاريد مردم بدانند. ترويج آزادي در غرب، يكي از مصاديق و مصرعهاي بلندش اين است؛ اما در حمله امريكا به عراق - در زمان رياست جمهوري بوش(3) - براي مدّت يك هفته يا بيشتر، رسماً همه اطلاعات سانسور شد. افتخار هم كردند و گفتند كه هيچ خبرنگاري حق ندارد يك عكس يا يك خبر از حمله امريكا به عراق منتقل و منتشر كند! همه مي دانستند كه حمله شده؛ خود امريكاييها هم خبر دادند؛ اما از جزئيات آن هيچ كس مطّلع نبود؛ چون مدّعي بودند كه اين كار،

امنيت نظامي را به خطر مي اندازد! پس، امنيت نظامي، حقّ آزادي را محدود كرد؛ يعني يك مرز مادّي و يك ديوار مادّي. استحكام پايه هاي اين حكومت هم، مرز ديگر است. چند سال قبل از اين - حدود چهار، پنج سال پيش - در امريكا گروهي پيدا شدند، كه خبرش را هم همه كساني كه اهل روزنامه اند، خوانده اند. البته بنده همان وقت تفاصيل بيشتري را از آن اطّلاع پيدا كردم؛ ليكن همه در روزنامه هاي ما هم نوشتند و گفتند. گروهي پيدا شدند كه اينها با گرايش مذهبي خاصي عليه حكومت فعلي امريكا - زمان همين آقاي كلينتون - اقدام كردند. عليه آنها مقداري كارهاي امنيتي و انتظامي شد، اما فايده اي نبخشيد. خانه اي را كه آنها در آن جمع شده بودند، محاصره كردند و آتش زدند كه حدود هشتاد نفر در آتش سوختند! عكسهايش را هم منتشر كردند و همه دنيا هم ديدند. در ميان اين هشتاد نفر، زن هم بود، كودك هم بود، شايد يك نفرشان هم نظامي نبود. ببينيد؛ آزادي زنده ماندن، آزادي عقيده، آزادي مبارزه سياسي، به اين حد محدود مي شود. بنابراين، آزادي در دنياي مادّي غرب هم حدود و مرزهايي دارد؛ منتها اين مرزها، مرزهاي مادّي است. ارزشهاي اخلاقي در آن جا، هيچ مانعي براي آزادي نيستند. مثلاً نهضت همجنس بازي در امريكا، يكي از نهضتهاي رايج است! افتخار هم مي كنند؛ در خيابانها تظاهرات هم راه مي اندازند؛ در مجلّه ها عكسهايشان را هم چاپ مي كنند؛ با افتخار هم ذكر مي كنند كه فلان تاجر و فلان رجل سياسي جزو اين گروه است؛ هيچ كس هم خجالت نمي كشد و انكار نمي كند! بالاتر از اين، بعضي از اشخاصي كه

با اين نهضت مخالف مي كنند، مورد تهاجم شديد بعضي از مطبوعات و روزنامه ها واقع مي شوند كه ايشان با نهضت همجنس بازي مخالف است! يعني ارزش اخلاقي، مطلقاً حدّ و مرزي براي آزادي معيّن نمي كند. مثال ديگر در كشورهاي اروپايي است. مثلاً آزادي بيان را، تبليغات به نفع فاشيسم محدود مي كند، كه امر مادّي و حكومتي است؛ اما تبليغات عريانگري - كه آن هم يك حركتي است - محدود نمي كند! يعني مرزهاي آزادي در ليبراليسم غربي، با آن فلسفه و با آن ريشه فلسفي و با آن نگرش، مرزهاي مادّي است؛ مرزهاي اخلاقي نيست. اما در اسلام، مرزهاي اخلاقي وجود دارد. در اسلام، آزادي، علاوه بر آن حدود مادّي، مرزهاي معنوي هم دارد. البته وقتي كسي عليه منافع كشور و عليه سود كشور اقدامي بكند، آزاديش محدود مي شود - اين منطقي است - اما مرزهاي معنوي هم وجود دارد. اگر كسي عقيده گمراهي دارد، عيبي ندارد. وقتي مي گوييم عيبي ندارد، يعني پيش خدا و پيش انسانهاي مؤمن عيب دارد؛ ليكن حكومت هيچ وظيفه اي در قبال او ندارد. در جامعه مسلمان، يهودي و مسيحي و بقيه اديان گوناگون هستند؛ الان در كشور ما هم هستند؛ در زمان صدر اسلام هم بودند؛ هيچ مانعي هم ندارد. اما اگر قرار باشد آن كسي كه عقيده فاسد دارد، به جان ذهن و دل افرادي كه قدرت دفاع ندارند، بيفتد و بخواهد آنها را هم گمراه كند، اين براي آدم يك مرز است. اين جا آزادي محدود مي شود. از نظر اسلام اين گونه است. يا مثلاً بخواهند اشاعه فساد بكنند، بخواهند فساد سياسي و فساد جنسي و فساد فكري به وجود آورند؛ يا همين

فيلسوف نماهايي كه در گوشه و كنار هستند، بخواهند درباره اين كه تحصيلات عاليه براي جوانان خوب نيست، مقاله بنويسند؛ بنا كنند عيوبش را ذكر كردن؛ البته به احتمال قوي، در صدي نود اثر نخواهد كرد؛ اما ممكن است در صدي ده جوانان تنبل اثر كند. نمي شود اجازه داد كه كساني بنشينند، با وسوسه و دروغ، انسانها را از تحصيل علم باز بدارند. آزاديِ دروغگويي نيست. آزاديِ شايعه پراكني نيست. آزاديِ ارجاف نيست. من گله اي كه دارم اين است كه چرا در زمينه مسائل آزادي، به مباحث اسلامي و به مباني اسلامي مراجعه نمي شود؟ در قرآن سوره احزاب آيه 60 مي فرمايد: «لئن لم ينته المنافقون و الذين في قلوبهم مرض والمرجفون في المدينة لنغرينك بهم». مرجفون در كنار منافقان و بيماردلان - كه آنها دو دسته اند - قرار دارند. منافقان يك دسته اند، بيماردلان - الّذين في قلوبهم مرض - دسته ديگري هستند؛ اين «مرجفون» در كنار آنها گذاشته شده اند. مرجفون يعني كساني كه مرتّب مردم را مي ترسانند. يك جامعه تازه تأسيس شده اسلامي، با آن همه دشمن، آن همه بسيج قرآني، آن همه بسيج نبوي، همه بايد براي دفاع از كشور و از اين نظام عظيم انساني و مردمي، از لحاظ روحي آماده باشند؛ اما يك عده مثل خوره به جان مردم بيفتند و روحيه ها را تضعيف كنند؛ اينها مرجفونند. قرآن مي گويد: اگر «مرجفون» - يعني كساني كه مرتّب مردم را مي ترسانند، آدم را نااميد مي كنند، مردم را از اقدام باز مي دارند - دست برندارند، «لنغزينك بهم»؛ تو را به جان آنها خواهيم انداخت. اين، مرز آزادي است. پس، آزادي در منطق اسلامي، يك تفاوت ديگرش اين است كه مرزي

از ارزشهاي معنوي دارد. تفاوت ديگر اين است كه آزادي در تفكّر ليبراليسم غربي، با «تكليف» منافات دارد. آزادي، يعني آزادي از تكليف نيز. در اسلام، آزادي آن روي سكّه «تكليف» است. اصلاً انسانها آزادند، چون مكلّفند. اگر مكلّف نبودند، آزادي لزومي نداشت؛ مثل فرشتگان بودند. به قول مولوي: در حديث آمد كه خلّاق مجيد خلق عالم را سه گونه آفريد يك گُرُه را جمله عقل و علم و جود آن فرشته استي نداند جز سجود بشر خصوصيتش اين است كه مجموعه انگيزه ها و غرايز متضادّي است و مكلّف است كه در خلال اين انگيزه هاي گوناگون، راه كمال را بپيمايد. به او آزادي داده شده، به خاطر پيمودن راه كمال. همين آزادي با اين ارزش، براي تكامل است؛ كمااين كه خود حيات انسان براي تكامل است: «و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ ليعبدون»(4). خداوند جنّ و انس را آفريده، براي رسيدن به مرتبه عبوديّت او كه مرتبه بسيار والايي است. آزادي هم مثل حقِ ّ حيات است؛ مقدمه اي براي عبوديّت. در غرب، در نفي «تكليف» تا جايي پيش رفته اند كه نه تنها تفكّرات ديني را، حتّي تفكّرات غير ديني و كلّ ايدئولوژيها را كه در آنها تكليف هست، واجب و حرام هست، بايد و نبايد هست، نفي مي كنند! الان در آثار اخير همين ليبرال نويسهاي امريكايي و شبه امريكايي و كساني كه پيامبرشان آنها هستند - امّتهاي آنها در كشورهاي ديگر، از جمله متأسفانه بعضيها در كشور خود ما دنبال همين هستند - ديده مي شود كه مي گويند تفكّر آزاد غربي، با اصل «بايد و نبايد» و با اصل ايدئولوژي مخالف است! اسلام به كلّي نقطه مقابل اين است. اسلام،

«آزادي» را همراه با «تكليف» براي انسان دانسته كه انسان بتواند با اين آزادي، تكاليف را صحيح انجام دهد، كارهاي بزرگ را انجام دهد، انتخابهاي بزرگ را بكند و بتواند به تكامل برسد. بنابراين، توصيه اول من به اين كساني كه مي نويسند و بحث مي كنند، اين است كه در فهم مفهوم آزادي، مستقل باشيم، مستقل بينديشيم و وابسته نباشيم. توصيه دوم اين است كه از آزادي سوء استفاده نشود. بعضيها مكرّر تأكيد و تكرار مي كنند: «آزاديهاي تازه به دست آمده مطبوعاتي!» به نظر من، اين يك حرف غير واقعي است؛ حرفي است كه منشأ آن هم راديوهاي بيگانه است. البته الان در روزنامه ها و مجلّات، مطالبي مي نويسند و تعرّضهايي مي كنند. بعضي از اين افراد، در گذشته اين كارها را نمي كردند؛ بعضي ديگر هم مي كردند. در سالهاي گذشته، ما فراوان شاهد اين بوديم كه در مطبوعات، عليه رئيس جمهور وقت، عليه مسؤولان گوناگون، عليه حتّي بعضي از مباحث اصيل انقلاب، حرفهايي زده مي شد؛ كسي هم متعرّض اينها نمي گرديد. من نمونه هايي الان در ذهنم هست كه اگر جلسه به طول نينجاميده بود، مي گفتم. بنده يك وقت، شش، هفت سال قبل از اين، بحث «تهاجم فرهنگي» را مطرح كردم كه بحث برانگيز شد و بعضيها درباره اش حرف زدند؛ شايد بعضي از شما يادتان باشد. همان وقت در تلويزيون جمهوري اسلامي ميز گردي دراين باره تشكيل دادند كه سه، چهار نفر آن جا بودند. يك نفر با آن نظري كه بنده ابراز كرده بودم، موافق بود و حمايت مي كرد؛ چند نفر ديگر هم به كلّي آن را رد مي كردند كه «نه آقا! اينها خيالات است، اينها باطل است!» بنابراين مي بينيد كه كسي متعرّض كسي نمي شود. بله؛

عدّه اي بودند كه پرونده هايشان ناپاك بود، دستهايشان آلوده بود و مي ترسيدند وارد ميدان شوند و چيزي بگويند. اگر آنها هم چيزي مي گفتند، كسي كارشان نداشت. همان حرفي كه امروز مي زنند، اگر آن روز هم مي گفتند، كسي كارشان نداشت؛ اما خودشان مي ترسيدند؛ چون پرونده هاي بدي داشتند. كينه آنها با انقلاب، با امام و با تفكّر اسلامي امامي، از قديم معلوم شده بود. اينها خودشان جرأت نمي كردند وارد ميدان شوند. بعد از انتخابات اخير رياست جمهوري، بر اساس تحليل غلطي كه از انتخابات كردند، جرأت پيدا كردند! تحليل غلط آنها اين بود كه خيال كردند مردم سي ميليون رأي عليه نظام دادند! اينها خوشحال شدند؛ در حالي كه مردم سي ميليون رأي براي تثبيت نظام داده بودند. يكي از افتخارات نظام اسلامي اين است كه بعد از گذشت هجده سال از پيروزي انقلاب، در يك انتخابات، سي ميليون از جمعيتِ سي ودو ميليونيِ حقّ رأي دار - حدود نود درصد - وارد ميدان انتخابات مي شوند. اينها نقطه قوّت نظام را نقطه ضعف تلقّي كرده بودند! البته ابتدا راديوهاي بيگانه، همان روزهاي اوّلِ انتخابات، مرتّب داد و فرياد مي كردند براي اين كه به كساني كه آماده و مستعد به اين انحراف و اشتباه هستند، خطّ و جهت بدهند كه بله؛ سي ميليون نفر اظهار نارضايي از نظام كردند! خواستند نقطه قوّت نظام را نقطه ضعف نظام وانمود و قلمداد كنند. اين بيچاره ها هم يا باور كردند، يا خودشان را فريب دادند؛ خيال كردند كه حالا در كشوري كه نظام سي ميليون نفر مخالف دارد، پس ما هم بياييم حرف بزنيم! حالا جرأت پيدا كرده اند، حرف مي زنند؛ در حالي كه فرقي نكرده،

آن وقت هم اگر تخلّفي مي كردند، حدود و مرزهاي منطقي را مي زدند و تحت تعقيب قانوني بودند، امروز هم همان طور است؛ هيچ فرقي نكرده است. امروز هم اگر كساني اضلال كنند، افساد كنند، ارجاف كنند، باز همان گونه است؛ فرقي نكرده است. بنابراين، اين حرف را نبايد مرتّب تكرار كرد كه «آزاديِ تازه به دست آمده!» مي بينم كه بعضي از مسؤولان خطاب به مطبوعات مكرّر مي گويند كه از آزاديها زياد استفاده نكنيد، تا مبادا اصل آزادي به خطر بيفتد! اين چه حرفي است؟! از آزادي هرچه بيشتر استفاده كنند، بهتر است؛ منتها خارج از مرز نباشد. هرچه افراد بيشتر از حقِ ّ خدا داده استفاده كنند، نظام اسلامي به هدفهاي خودش بيشتر رسيده است. ما هميشه گله مان از نويسنده ها اين بوده كه چرا نمي نويسند، چرا تحقيق نمي كنند، چرا تحليل نمي كنند. مرزهاي صحيح را بايد رعايت كرد. البته اين مرزها هم مرزهايي نيست كه يك حكومت يا يك نظام بخواهد به خاطر منافع خودش آنها را تعيين كند. حالا اگر هم به فرض حكومتهايي در دنيا هستند - كه لابد هم هستند - و تعيين مي كنند، نظام جمهوري اسلامي اين طور نيست؛ نظام جمهوري اسلامي مبنايش بر عدالت است. يعني اگر مقام رهبري از عدالت بيفتد، به طور خودكار و بدون اين كه هيچ عامل ديگري لازم باشد، از رهبري مي افتد. در چنين نظامي معنا ندارد كه بخواهند براي منافع صنفي يا گروهي يا ديدگاههاي خاص حكومتي، مرزي معين كنند؛ نه. مرز، همان مرزهاي اسلامي است؛ همان چيزهايي است كه در قرآن و در حديث و در فهم صحيح از دين، به عنوان مرز شناخته شده؛ اينها معتبر است و بايد هم

رعايت شود. اگر هم رعايت نشود، مسؤولان موظّفند؛ مسؤولان قضايي، مسؤولان دولتي، وزارت ارشاد، ديگران همه موظّفند. اگر به وظيفه عمل نكنند، گناه و تخلّف كرده اند. موظّفند كه اين مرزها را رعايت كنند. در داخل آن مرزها - كه البته آن مرزها استثناءهاست - همان اصل زيباي درخشان آزادي است كه بايد مورد استفاده قرار گيرد. من اين اظهارات غيرمسؤولانه را نمي پسندم كه تكرار گردد و گفته شود. آنچه كه من امروز به عنوان جمعبندي عرض مي كنم، اين است كه مقوله «آزادي» مقوله اي اسلامي است. درباره آن، اسلامي بينديشيم و همه به نتايج آن به عنوان يك حركت اسلامي و يك تكليف شرعي، معتقد باشيم. آنچه را كه بحمداللَّه در صحنه جامعه وجود دارد، قدر بدانيم و از اين امكان حدّاكثرِ استفاده را بكنيم. صاحبان فكر و صاحبان انديشه بايد تلاش كنند. البته بعضي از بحثها هست كه در چارچوبهاي تخصّصي مطرح است و بايد در مدارس و دانشگاهها و مطبوعاتِ خاص و در مجموعه هاي خاص مطرح شود؛ بعضيها هم هست كه نه، مورد استفاده همگان است؛ بايد مطرح شود و همه استفاده كنند و بهره ببرند. اميدوارم كه ان شاءاللَّه خداي متعال توفيقي دهد، تا بتوانيم آنچه را كه موجب شكوفايي اين نظام و ان شاءاللَّه توفيقات هرچه بيشتر اين ملت بزرگ و خوب و عزيز است، در كشورمان شاهد باشيم. شما عزيزان دانشگاهي، بخصوص جوانانتان - كه آينده و اميدها متعلّق به شماست - در اين شكوفايي و توفيقات، نقش فراواني خواهيد داشت. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، نامه 31 2) مائدة: 32 3) منظور «جورج بوش» پدر است كه به بهانه

اشغال كويت توسط عراق، دستور حمله به آن كشور را صادر كرد. 4) ذاريات: 56

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار فرماندهان «سپاه پاسداران انقلاب اسلامى»

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار فرماندهان «سپاه پاسداران انقلاب اسلامي» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خداي متعال را سپاسگزارم كه توفيق داد يك بار ديگر اين جمع نوراني را، به رسم سالهاي پيش، در اين جا زيارت كنيم. جمع شما، بحمداللَّه و المنّة، نمونه اي است از بروز و ظهور نورانيّت ايماني و ديني در بين جوانان كشور؛ آن هم ايمان فعّال و همراه با عمل صالح. از يك طرف شما - تا آن جا كه من مي بينم و مي شناسم - يادآور درخشانترين خاطرات ملت ما هستيد؛ خاطرات دفاع جانانه، فداكارانه و پارسايانه در مقابل تهاجمي كه هدفش نابودي عزّت اين ملت و لطمه به عظمت اسلام بود. شما جزو بهترين عناصري هستيد كه در آن روز، واقعاً با پاكدامني و پارسايي و شجاعت و فداكاري ايستاديد و اين ملت، اين كشور، اين تاريخ، و در حقيقتْ پرچمِ برافراشته اسلام را نجات داديد و حفظ كرديد. هريك از شما، تاريخي و نشانه اي از آن روزها هستيد؛ كه ياد آن روزها گرامي باد! امام بزرگوار ما، به اين تپش روح ايماني در دلها و جانهاي شما دلخوش بود و آن را قدر مي دانست. از سوي ديگر، مجموعه شما، مجموعه اي مؤمن، آگاه، شجاع، بصير و در راه خدا، در راه نجات ايران و ايراني و نجات همه مستضعفان عالم از چنگالهاي ظلم و استكبار بوده ايد و هستيد و ان شاءاللَّه خواهيد بود. اين خصوصياتي كه عرض كرديم، همه اش بايد براي شما موجب شكر باشد، نه موجب غرور. خدا به شما چنين توفيقي داد و اين راه را به شما

نشان داد. خداوند متعال، با لطفش، شما را در اين راه كمك كرد و عنايت و فيض او دستتان را گرفت. پس، شاكر باشيد. آن نعمتها، امتياز بزرگي است و اگر شكر كنيد، اين شكر هم امتياز مضاعفي براي شماست. به مجرّد اين كه خود را در صف شاكران قرار داديد، وظيفه اي براي شما به وجود مي آيد كه وظيفه هر انسان آگاه و فرزانه است و آن، ايستادگي در اين راه و ادامه دادن اين جهت و حركت است. لذاست كه در دعايي كه همين حالا جناب آقاي «موحّدي(1)» بر زبان آوردند - كه از ادعيه شريفه ماه رجب است - عرض مي كنيم: «الّلهم انّي اسئلك صبر الشّاكرين لك.» «شكر»، به معنايِ اقرار به نعمت است؛ اقرار به آن موقعيتي است كه خداي متعال، آن را شايسته توجّه لطف خود دانسته است. پس، بايد در اين راه ايستاد. و اين همان صبر است كه بايد آن را ادامه داد. اوّلاً شكر كنيد. ثانياً، به دنبال شكر، در همين راه مستقيم و خطِّ قويم حركت كنيد و حركت را ادامه دهيد. عزيزان من! اين است مايه روسفيدي و آن بهره وافي و عظيم از رحمت الهي. اين است كه دنيا و آخرتِ اين ملت و بيش از همه، آخرتِ خودِ شما را آباد خواهد كرد. قرار گرفتن در زمره كساني كه بار سنگين سعادت يك ملت را بر دوش دارند، قدر بدانيد. كسي كه زير بار است، دچار زحمت است؛ اما اگر اين بارْ عزيز باشد، همين زحمتْ مغتنم است و بايد آن را با دل و جانْ خواست و گرفت. يك نكته هم درباره اين سرود

زيبايي كه برادران اجرا كردند، عرض كنم: من خواهش مي كنم كه الفاظ اين اشعار و سرودها را از كلمات مبالغه آميز خالي كنيد. هم شأن شما اين است كه در اين راهها پيشقدم باشيد و هم حقيقت قضيه اين است. بنده افتخارم به اين است كه بتوانم خدمتگزار شما و مردم باشم. «سَروَر» فقط خداي متعال است و به امر او و در پيروي و عبوديّت او بندگان صالحِ برجسته و معصومين عليهم السّلام اند. ما بندگاني ناقص، نارسا، و ضعيف هستيم. بزرگترين هنر ما اين است كه بتوانيم در لابه لاي همه ضعفهايي كه داريم، كاري انجام دهيم كه ان شاءاللَّه طبق وظيفه باشد. اين كلمات مبالغه آميز را حذف كنيد. بنده، وقتي اين كلمات را مي شنوم، حقيقتاً متأذّي مي شوم. يكي از مسائل امروز ما، مسأله گرفتاري مردم افغانستان است كه حقيقتاً يكي از ابتلائات بزرگ براي يك ملت است. بعد از آن سوابق درخشان در مبارزه با اشغالگران روسي و رسيدن به پيروزي، قابل مطالعه است كه چرا رحمت الهي رو برگرداند و چه شد كه آنها دچار اين مخمصه عجيب شدند؟ ملت مظلوم، ملت فقير، ملت عقب نگهداشته شده، ملت با استعداد - كه من سالهاي متمادي از نزديك با عناصر و برادران افغاني آشنا بودم - مردم بسيار با استعداد و صالح براي كارهاي بزرگ، ولي دچار چنين ضعف و گرفتاري در طول تاريخ يك قرن يا كمتر از يك قرن گذشته و حالا هم به اين شكل! حالا هم گرفتاري عظيم اخير و فتنه اين گروه سفّاك(2)، واقعاً مشكل بزرگي براي اين ملت است. اين، براي هر انسان مسلماني (ولو همسايه نباشد؛ ولو فرهنگ و دينِ

واحد نداشته باشد) و براي هر انسان با انصاف و آزاده اي، رنج آور است. خوب؛ اين كه ما مشتركات زيادي با آنها داريم، از نظر استكبار يكي از جرائم بزرگ است! حالا متأسّفانه من مي بينم كه در برخي از مطبوعات ما، همان خطّي حركت و تعقيب مي شود كه تبليغات رسانه اي غربي و بخصوص امريكايي دنبال آن هستند. اين، خيلي مايه تأسّف و تعجّب است! شك مي كنند كه اينها وابسته به تشكيلات بيگانه يا استكبار يا امريكا هستند! در حالي كه قضيه براي اهل نظر و آشنا با مسائل منطقه و افغانستان، قضيه واضح و روشني است. مسأله اين است كه حكومتي برسركار بيايد كه با بعضي از همسايگان افغانستانْ همجهت باشد و تحت فرمان آنها باشد، تا آنها بتوانند از اين طريق، خطّ عبور و مرور نفت و گاز و تجارت با آسياي ميانه را - كه فكر مي كنند منفعتي در آن جا هست - مرتبط و متّصل كنند. آن سياست خارجي و آن گروه وابسته استكباري، همان كساني هستند كه بايد در اين منطقه سرمايه گذاري كنند و سودشان در اين است. لذا آمدند اين گروه را پيدا كردند و يك مشت آدم جاهل، غافل و بي اطّلاع از اوضاع عالم و دستخوش تعصّبات گوناگون قومي و طايفه اي و مذهبي و غيره را به جان مردم افغانستان انداختند و كار را به اين جا رساندند كه امروز مشاهده مي كنيد. آنها هم هنوز به مقاصد خود نرسيده اند و دنبال مي كنند تا اين كه بتوانند خودشان را به آن مقاصد برسانند. اگر دست بيگانه نبود، مشكلات اين ملت، باز به اين حد نمي رسيد. اگر توطئه كمپانيهاي نفت و گاز - كه مي خواهند از

اين جا لوله بگذارنند و سرمايه گذاري كنند و مي خواهند كار، زيرِ امر و فرمان خودشان باشد و ارتباطي با ايران نداشته باشد كه مبادا مورد خطر قرار گيرد - نبود، اين حادثه پيش نمي آمد و اين گونه شكلِ خونيني پيدا نمي كرد. البته اختلافاتي بود - درگيريهاي قومي بود - لكن با اين شدّت و با به كار گرفتن تعصّبات مذهبي و قومي و طايفي همراه نبود. متأسفانه الان اين طور شده است. مي ببينيد كه همه مشكلات اين دنياي كنوني، بخصوص در بخشهايي كه مردمي فقير و دولتهايي ضعيف زندگي مي كنند، به سرانگشت خيانتكار آنها برمي گردد و اين، مسأله خيلي مهمّي است. مسأله افغانستان يك جنبه انساني براي ما دارد و آن، دلسوزي است. يك جنبه اسلامي دارد و آن، احساس تكليف است. يك جنبه سياسي و ملي هم دارد و آن، جلوگيري از ايجاد خطر براي كشور و ملت است. همه جنبه ها، در وضع كنوني ما جمع است. بايد همه مسؤولين و دست اندركاران كشور، از جمله نيروهاي مسلّح، آماده باشند تا هرچه را كه مسؤولان كشور و مسؤولان سياسي و امنيتي صلاح ديدند و هر راهي درست و به نفعِ كشور دانستند، در وقت خود، با قدم قاطع و اقدام سريع، انجام گيرد و طي شود. اين، توصيه حتمي ما به سپاه و ارتش، دستگاههاي امنيتي، مسؤولين گوناگون و مسؤولين خبري و تبليغاتي است. همه بايد آمادگي لازم را براي حفظ منافع كشور و انجام وظايف اسلامي از يك سو، و براي همدرديهاي انساني از سوي ديگر داشته باشند تا ان شاءاللَّه بتوان به وظيفه عمل كرد. اميدواريم كه خداوند متعال، مردم افغانستان و مردم اين منطقه را از

حوادث دهشتناك و بزرگ حفظ كند و آن مردم بيچاره را از گرفتاري امروز نجات دهد. يك نكته هم راجع به مسائل كشور عرض كنم: ما بحمداللَّه از اوّلِ انقلاب تاكنون توانسته ايم از امتحانات بسيار سختي، سربلند و سرافراز بيرون آييم. «ما» يعني ملت ايران؛ نه مسؤولين تنها، يا يك مجموعه بخصوص. ملت ايران بحمداللَّه توانسته است از همه اين عقباتِ كؤدي كه در سر راهش وجود داشته است، خود را نجات دهد. اين عقبات هم، انواع و اقسامي داشت و اين گرفتاريها يكسان نبود. گرفتاري نظامي بود كه همه شاهد بوديد و ديديد. البته اين را هم عرض كنم: امروز بعضي هستند كه در دنباله كارهاي فرهنگي خطرناك، مي خواهند ياد آن روزها را هم از خاطر ملت ايران ببرند. از تكرار اسم جنگ و اسم مناطق جنگي و «خرمشهر» و «شلمچه» و «دو كوهه» و از اين قبيل چيزها عصباني مي شوند. از نام آنچه كه مردم و ذهنها را به ياد آن روزها بياورد، خشمگين مي شوند و بدشان مي آيد و تلاش مي كنند كه اينها از ياد مردم برود. اينها كساني هستند كه در آن دوران، خجلت زده و شرم زده بودند؛ چون حضوري در صحنه نداشتند. چون در آن دوران، آنچه اتّفاق مي افتاده است مايه خجلت آنها و عليه كساني بوده كه دلِ اينها با آنان بوده است. لذاست كه از تكرار آنها ناراحت مي شوند و مي خواهند اين را از خاطر ملت ايران حذف كنند. به همين سبب، درست عكس اين خواست بايد انجام گيرد؛ يعني خاطره درخشان روزهاي بزرگ دفاع مقدّس، بايد با قوّت و قدرت بيشتر و روشن و همان كه بوده است

باقي بماند. البته اين كه عرض مي كنيم «همان كه بوده است» يعني مبالغه اي در آن انجام نگيرد؛ چون احتياج به مبالغه هم نيست. حتي من گمان نمي كنم قلمها و نوشتارها و كارهاي هنري، به همان اندازه، بتوانند آنچه را كه بوده است نشان دهند. تا به حال كه نتوانسته ايم آن صحنه ها را آنچنان كه بوده در عالم فرهنگ و ادبيّات و هنر نشان دهيم. بايد تلاش كنيد كه اينها برجسته بماند و در ذهنها ماندگار شود. علي ايّ حال، آن، يك نوع عقبه نظامي بود. عقبات سياسي هم داشتيم: سالهاي اوّلِ دهه شصت و پيش از آن، كارهاي سياسيِ عجيبي عليه انقلاب مي شد كه بعضي مستقيماً بود و بعضي غيرمستقيم. عقبات فرهنگي داشتيم؛ بخصوص در آن دو سال اوّل انقلاب. كساني كه هيچ وقت دلشان با دين و اهل دين صاف نبود، از اين كه مي ديدند يك نظام ديني بر سرِ كار آمده است، به شدّت عصباني بودند. آنچه مي توانستند مي كردند تا بتوانند ايمان ديني را از دلها زايل كنند. البته در جوش و خروشِ آن روز انقلاب و مردم، كاري از پيش نمي بردند و بالاخره هم يكي يكي از كشور خارج شدند. بعضي هم كه ماندند، منزوي شدند. همه اينها را اين ملت از سر گذرانده است. من در حدود شش سال قبل از اين، احساس كردم كه يك حركت خزنده فرهنگي در كشور در حال شروع شدن است. براي چه؟ براي هدف قرار دادن نقطه اصلي. نقطه اصلي چيست؟ نقطه اصلي، ايمان مردم است. منشأ همه خيرات و بركات، ايمان است. ايمان، به آن حقيقت روشن و مسلّم و درخشان و تابناكي كه توانست ملت ايران را

از ظلم و جور و استبداد نجات دهد. همان ايمان بود كه توانست در جنگ، خود را نشان دهد. همان ايمان بود كه توانست در همه ميدانها، بهترين جوانان اين كشور را براي كارهاي بزرگ بسيج كند. الان اگر شما نگاه كنيد، در زمينه هاي گوناگون - زمينه سازندگي، نوآوري و اختراعات گوناگون - هرچه كه مي بينيد، غالباً و اكثراً به وسيله همين جوانان مؤمن به وجود آمده است. در همه زمينه هاي گوناگون، ايمان بود كه توانست كوههاي گران را بشكافد و راههاي سخت را هموار سازد و ملت ايران را به آن سمت راهنمايي كند. اينها، همين ايمان را هدف گرفتند. خوب؛ ايمان را چگونه مي شود هدف گرفت؟ همين كه حالا همه مي گويند، از قديم هم مي گفتيم و حالا هم بعضي تكرار مي كنند: ايمان و عقيده، چيزي نيست كه با زور بشود آن را عوض كرد. ايمانِ مردم را كه با زور نمي توانستند عوض كنند! پس با چه وسيله اي مي توانستند مقاصد خود را انجام دهند؟ با وسايل فرهنگي. اين را شروع كردند و من هشدار دادم. بارها اين را عرض كردم. البته دلسوزان دنبال كردند؛ اما اين حركت ادامه دارد. امروز كساني، با مستمسك قرار دادن چيزهايي كه خودشان هم آنها را قبول ندارند، به جنگِ ايمان مردم آمده اند و مي آيند و عدّه اي هم به صورت فريب خورده و غافل به اينها نگاه مي كنند. بعضي هم متأسّفانه آنها را كمك مي كنند. در دايره معتقدين به انقلاب، همه اختلافات قابل حلّ است. كساني كه انقلاب را قبول دارند، امام را قبول دارند، اسلام را قبول دارند، حركت در راه خدا را قبول دارند، اخلاص را قبول دارند،

فداكاري را قبول دارند، ايثار را قبول دارند، هرگونه اختلاف سليقه، اختلاف سياسي و اختلاف بينشي در هر نوع از مسائل كشور داشته باشند، قابل حلّ است و مشكلي نيست. مشكل آن جا بروز مي كند كه كساني كه اسلام را قبول ندارند، امام را مطلقاً قبول ندارند، اين نظام را قبول ندارند، از اوّل تا توانستند با اين نظام جنگيدند و وقتي رفتند در خانه هايشان نشستند كه ديدند ديگر سلاحهايشان كُند شده است، اينها بيايند پشت سرِ كسي يا پشت سرِ جمعي پنهان شوند، و شروع كنند به ايمان مردم دست اندازي كردن و آن را هدف قرار دادن. اين، قابل قبول نيست. من مي بينم كه بعضي از مطبوعات كشور، متأسّفانه دستخوش چنين بحراني هستند. بايد خودشان را نجات دهند. هم دستگاههاي فرهنگي كشور موظّفند، هم دستگاههاي امنيتي و هم دستگاههاي قضايي. ما به آزادي بيان و آزادي فعّاليتهاي اجتماعي معتقديم. اصلاً اين مفاهيم و اين حقايق را انقلاب و پيشروان انقلاب به اين كشور آوردند. قبلاً اين چيزها در اين كشور نبود. از آزادي بيان و آزادي فعّاليتهاي اجتماعي، نه خبري بود و نه حتّي اسمي بود. اينها را انقلاب براي اين كشور آورد. امام اينها را به اين كشور هديه كرد و خون شهدا اين ارزشها را به اين كشور بخشيد. كساني كه پاسدارِ خون شهدا هستند و كساني كه پيرو امامند، علَمداران اين مفاهيمند. در اين كه شكّي نيست! اما اين آزادي، محدود است و آزادي مطلق نيست. حدّش كجاست؟ حدّش عبارت است از حدودي كه اسلام تعيين كرده است. اگر بنا شود كه كساني مردم را به بي ايماني و به شهوات سوق دهند، در

اين كار، آزاد نيستند. اين آزادي، آزاديِ خيانت است. اگر قرار شد كساني بنشينند و توطئه كنند و اين توطئه را به شكلي در نوشته اي منعكس كنند، اين آزادي توطئه است و مردود است. بنده منتظر مي مانم ببينم كه دستگاههاي مسؤول چه مي كنند، والّا، جلوگيري از اين حركات موذيانه، كارِ دشواري نيست. فكر اين را هم كه «دنيا چه مي گويد» و «روزنامه ها و سازمانهاي دنيا چه مي گويند»، هيچ وقت ما نكرده ايم و نبايد بكنيم. اين سازمانهاي جهاني و اين مطبوعات دنيا، همان كساني هستند كه شما ديديد امام بزرگوار ما را كه در جمال معنوي، يك شخصيت واقعاً استثنايي بود - پرچمدار يك انقلاب بزرگ، رهبرِ محبوبِ يك ملت، داراي خصوصيات ويژه اي كه هركس يكي از آن خصوصيات را داشته باشد، دستگاههاي فرهنگي دنيا براي او احترام قائلند: فيلسوف، عارف، فقيه و حقوقدان، شاعر و هنرشناس - چگونه تلّقي مي كردند و چگونه معرفي مي نمودند و الان چگونه معرفي مي كنند! (حالا چون چند سال گذشته است، ديگر به امام كمتر مي پردازند.) همان مطبوعات و سازمانها، فتنه گراني از قبيل اين سفّاكين - طالبان - را با شگردهاي مطبوعاتي و تبليغاتي، با نوع عكسي كه مي اندازند، با نوع كاريكاتوري كه مي كشند و با نوع خبري كه تنظيم مي نمايند، ترويج مي كنند. اينها، چنين آدمهايي اند! مگر مي شود به فكر حرفهاي اينها بود؟! مگر براي مصالح كشور و مصالح يك ملت، بايد منتظر اين حرفها ماند؟! بنده منتظرِ اجازه سازمانهاي بين المللي براي نحوه اداره اين كشور نمي مانم و منتظرم دستگاههاي مسؤول - وزارت ارشاد، دستگاه قضايي و دستگاه امنيتي - كار خودشان را بكنند. ببينيد اين كساني كه در

بعضي از اين مطبوعاتْ ايمان مردم را هدف گرفته اند، از جان مردم چه مي خواهند؟ به انقلاب اهانت مي كنند: رئيس جمهور محترم در مرقد امام سخنراني بسيار خوبي كردند كه بعد من از ايشان به خاطر آن سخنراني تشكّر كردم. در روزنامه به عنوان انتقاد نوشتند كه فلاني - اسم رئيس جمهور را آوردند - متأسّفانه در آن سخنراني باز همان لحن انقلابي به خود گرفت. «لحن انقلابي» يك نقطه ضعف شد؟! اين قدر اينها بي شرمند! خاطرات جنگ، ياد جنگ، يادگارهاي جنگ و شهادت، يادگارهاي نجابت و عصمت در اين كشور، مردود واقع شوند، و بپردازند به چيزهايي كه به خيال خودشان، ايمان جوانان را هدف قرار دهد يا آنها را سرگرم مسائل خاص جواني كند! اين، نمي شود و قابل قبول نيست. من يك بار در اوّلِ امسال اين هشدار را دادم؛ اين هم بارِ دوم است. من با مسؤولين، اتمام حجّت مي كنم! مسؤولين بايد در اين مورد اقدام كنند! ببينند كدام روزنامه است كه از حدودِ آزادي پا را فراتر مي گذارد. آنچه كه براي اين ملت مفيد است، آنچه كه آزادي حقيقي است و آنچه كه بيانِ رأي بدون توطئه است، آن را از توطئه، خيانت، اضلال و نااميد كردنِ مردم جدا كنند. اين ملت، ملت انقلابي است. اين كشور، كشور اسلام، كشور امام زمان و كشور اهل بيت است. اين كشور، كشور قرآن است. ريشه هاي ايمان در اين كشور، خيلي عميق است. سالها حركت استكباري و استعماري، با همه مظاهر بي ايماني كه آورد و وارد اين كشور كرد، نتوانست اين ملت را از دين و ايمانش جدا كند. كساني كه نگاهشان به دروازه هاي غرب

و بخصوص امريكاست، چه فكر مي كنند؟! ببينند آنها چه اشاره مي كنند؛ اينها همان را بگويند! اجازه بدهند كساني كه تقريباً همه اين بيست سال را در مقابلِ انقلاب، در مقابلِ امام و در مقابل مردم ايستادند، حالا بيايند، ميداندار صحنه شوند و بنا كنند گذشته اين بيست سال، گذشته اين انقلاب، گذشته اين ملت و دوران امام را با اهانت و دروغ و تهمت زير سؤال ببرند!؟ مگر چنين چيزي مي شود؟! بنده مي دانم كه در درون اين ملت، امواج خروشانِ عشق به مبادي ايماني و اسلامي موج مي زند. بنده مي دانم كه جوانان اين كشور - اكثريت قاطع جوانان - با فطرت ديني و ايماني تربيت مي شوند؛ دين را مي خواهند و نجات را در اين مي يابند. مي بينند كه اين ملت، با تمسّك به دين و حبل اللَّه، توانست به عزّت و استقلال برسد و آماده دفاع از دين است. هر وقت هم كه لازم باشد، از دين دفاع مي كند؛ و فكر مصالح و منافع خودشان را نمي كند. البته همه بايد مراقب و مواظب باشند كه كارهاي خلافِ قاعده و خلافِ قانون، به عنوان دفاع از دين و ولايت از كسي سر نزند. ما احتياج به اين كارها نداريم. ما قانون داريم. ما نظم داريم. انقلاب، امروز در شكل نظام متجلّي است. تماميت نظام، بايد حفظ شود. احترام نظام و احترام مسؤولين، بايد محفوظ بماند. بحمداللَّه، دولت، رئيس جمهور محترم، مجلس شوراي اسلامي، قوّه قضاييّه، نيروهاي مسلّح و دستگاههاي گوناگون به كارهاي خود اشتغال دارند. بحمداللَّه در همه جا عناصر مؤمن، پرجوش و خروش، علاقه مند و با اخلاص، فراوان يافت مي شوند. يقيناً نظر پروردگار متوجّه و رحمت

او شامل حال اين ملت است و اين ملت را رها نمي كند. همچنان كه اين ملت، در گذشته بر توطئه ها پيروز شده است، ان شاءاللَّه باز هم بر همه توطئه هاي گوناگونِ فرهنگي، سياسي و اقتصادي پيروز خواهد شد. امروز همه بايد دست به دست هم بدهند و مسؤولين و دولت را كمك كنند تا آنها بتوانند كارهاي بزرگي را كه بر عهده دارند انجام دهند و ان شاءاللَّه روزبه روز اين ملت را به آينده اي كه مطلوب و مقصود است، بيشتر نزديك كنند. اميدوارم كه پروردگار عالم، توجّهات حضرت وليّ عصر ارواحنافداه را نسبت به مجموعه ملت و كشور ايران و بخصوص شما جوانان صالح و مؤمنْ بيشتر كند و دعاي آن بزرگوار را شامل حال شما فرمايد و روح مقدّس امام بزرگوار را از آنچه مي گوييم، مي كنيم و نيّت و قصد مي كنيم و تصميم مي گيريم، راضي و خشنود و بهره مند فرمايد. والسّلام و عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) حجت الاسلام والمسلمين موحّدي كرماني (نماينده ولي فقيه در سپاه پاسداران. 2) مقصود گروه «طالبان» است.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار جمعى از خانواده هاى شهداى نيروهاى مسلّح و جهاد سازندگى

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار جمعي از خانواده هاي شهداي نيروهاي مسلّح و جهاد سازندگي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم عزيزان؛ خانواده هاي مكرّم شهيدان، خيلي خوش آمديد. در واقع هم خود شما و هم شهداي شما، چراغان تابان تاريخ و نظام ما هستيد؛ قدم روي چشم ما گذاشتيد و لطف كرديد. در اين جلسه صميمي و سرشار از محبّت و پر از عطر شهادت، آنچه كه شايسته است مورد صحبت قرار گيرد، خود شهادت و شهيد است. بنده هم در اين زمينه چند جمله كوتاه عرض مي كنم: به پديده شهادت، از چند طرف مي توان نگاه كرد. از هر

طرف هم كه نگاه كنيم، اين پديده، بسيار باشكوه و پر از تلألؤ است. يك بار از طرف ارزش شهادت در پيشگاه پروردگار، به اين پديده مي نگريم؛ زبان ما قاصر است كه بتوانيم در اين باب، ارزش والاي شهادت را بيان كنيم. در روايتي است كه وقتي هر خير و هر ارزشي ملاحظه مي شود، ارزش والاتري از آن هست، تا به ارزش «شهادت» مي رسد؛ بالاتر از ارزش «شهادت» چيزي نيست.(1) اگر قرار باشد با مباني ديني و فلسفه دين، راجع به اين قضيه صحبت كنيم، خواهيم ديد دقيقاً همين طور است؛ هيچ چيزي بالاتر از اين نيست كه انساني به دست خود، با اراده و اختيار خود، جان و هستي خود را فداي يك آرمان بزرگ و والاي الهي كند. معناي شهادت، اين است. لذا شهادت در پيشگاه پروردگار، تعبير ويژه اي دارد. در قرآن، كشته شدن در راه خدا يك مرگ نيست: «افأن مات او قتل(2)». كشته شدن در راه خدا را با مرگهاي معمولي، يكسان به حساب نمي آورد. در معيار الهي و با ديدگاه ديني و قرآني، يك مفهوم ديگر و يك معناي فاخري است. از اين رو كسي كه اين عطّيه الهي شامل حال او مي گردد و در راه خدا شهيد مي شود، اين خود سپاسگزاري خداست. خداي متعال، بزرگترين لطف را در حقّ شهيد كرده است. ملاحظه كنيد! هيچ كس در دنيا باقي ماندني نيست؛ همه رفتني اند. انسانها به انواع و اقسام مرگها مي ميرند؛ جوان و پير هم ندارد - انسانها در جواني هم مي ميرند، در پيري هم مي ميرند، در كودكي هم مي ميرند؛ مردن براي همه است - خداي متعال، اين مرگي را كه سرنوشت

حتمي همه است و انسان، ناچار بايد از اين دروازه عبور كند، در مورد شهيد به گونه اي قرار داده كه اين قدر ارزش پيدا كرده است! در حالي كه مرگهاي معمولي، اين ارزش را ندارد. لطفي از اين بالاتر؟! فضلي بر شهيد از اين بيشتر؟! همه ما مي ميريم؛ چقدر ارزش دارد كه خداي متعال اين مرگ را، اين رفتن را، اين سرنوشت حتمي را در مسيري قرار دهد كه اين قدر داراي فضيلت باشد! لذا شهيد در عالم ملكوت و برزخ، شكرگزار پروردگار است؛ متشكر است از اين كه چنين لطفي به او شده است. لحظه شهادت، جزو شيرينترين لحظات هر شهيدي است. ببينيد چه قدر باارزش و والاست! از يك بُعد ديگر كه نگاه مي كنيم، باز مي بينيم كه شهادت يك پديده فوق العاده است؛ چون همه خيرات و كارهاي نيكي كه انسان مي كند - هر انساني - كار خود اوست؛ ولي شهادت محصولي از تلاش دستجمعي يك مجموعه انسان است كه يك نفر شهيد مي شود. اين جواني كه جبهه رفت و شهيد شد، فقط خودش نبود كه مجاهدت كرد؛ شما هم كه پدر او هستيد، مجاهدت كرديد كه او رفت. شما هم كه مادر او هستيد، مجاهدت كرديد كه او رفت. رفتن يك جوان به سمت محلّ خطر - جايي كه جان او در خطر است - اين فقط مجاهدت او نيست؛ پدر او هم با رفتن او مجاهدت مي كند، مادر او هم با رفتن او مجاهدت مي كند، همسر او هم مجاهدت مي كند، فرزندان او هم مجاهدت مي كنند، هر كسي هم كه به او علاقه دارد، مجاهدت مي كند. و شگفتا كه اين مجاهدتها تمام هم نمي شود! خود او

به جبهه مي رود، مدّتي ايستادگي مي كند، صبر مي كند، جهاد مي كند و به شهادت مي رسد. مجاهدت او تمام شد؛ اما مجاهدت اين مادر، ادامه دارد. مجاهدت اين پدر، ادامه دارد. صبر اينها مجاهدت اينهاست. مجاهدت اين فرزندان، ادامه دارد؛ مجاهدت آن همسر جوان، ادامه دارد. اينها كه صبر مي كنند، اينها كه شكايت نمي كنند، اينها كه اين را پاي خدا محاسبه مي كنند، اينها كه اين خون را مايه افتخار خودشان مي دانند، اينها كه با اين صبر و شكر خودشان گردونه مجاهدت را در بين بقيه مردم ادامه مي دهند، اينها كه مايه تشويق ديگران به جهاد مي شوند، اينها كه با بيانات حكايت كننده از استواري آنها مايه آبروي يك ملت مي شوند، اينها كه موجب مي شوند ملت و كشور در عرصه افكار عالم، به صورت يك الگو درآيد - كه ملت ايران در آمده است - اينها مجاهدت مي كنند. اگر پدران، مادران و همسران شهدا بي صبري و شكايت مي كردند؛ منّت مي گذاشتند و آه و ناله مي كردند، مگر چهره اين ملت اين قدر درخشان مي شد؟! اين شما بوديد كه به اين ملت آبرو داديد. اين شما بوديد كه با حرفهايتان، با بياناتتان، با منش و رفتارتان، با بالا گرفتن سرتان به خاطر شهادت اين فرزند، چهره اين ملت را اين طور نوراني كرديد! اين مجاهدت، هنوز هم ادامه دارد. سالهاست كه اين شهيد، به رضوان الهي پيوسته است - مجاهدت او تمام شد - ولي مجاهدت شما ادامه دارد. كدام ارزشي و كدام كار بزرگي اين طور تركيب پيچيده اي از مجاهدتهاي گوناگون - آن هم براي مدّتهاي طولاني - است؟! هر كار خوبي را يك بار انجام مي دهند، تمام مي شود. صدقه در راه خدا،

پولي است مي دهند، تمام مي شود و مي رود؛ اما شهادت، اين گونه نيست. ببينيد چقدر والاست! اين هم اين بُعد ديگر. از بُعد سوم كه نگاه مي كنيم، باز مي بينيم كه اين پديده، چقدر عظيم است! هرچه انسان نزديكتر مي شود، عظمت آن بيشتر مي گردد. مثل كوههاي بلند؛ انسان از دور هم مي بيند كوه است، اما وقتي نزديك مي شود، مي بيند عظمت اين پديده، قابل احاطه فكري نيست. بُعدِ تأثير اين پديده در پيشرفتهاي عظيم هر ملتي است. هر ملتي كه متّكي به شهادت شد - يعني شهادت را بلد بود و هنر شهادت را ياد گرفت - براي هميشه سربلند است و هيچ قدرتي بر اين ملت پيروز نخواهد شد. قدرتهاي دنيا، براي تحميل افكار خودشان بر ملتها، بر دولتها، بر كشورها و بر زبده ها، از چه وسايلي استفاده مي كنند؟ از تهديد استفاده مي كنند. از تطميع استفاده مي كنند. از رشوه استفاده مي كنند. از فشارهاي گوناگون استفاده مي كنند؛ فشار تبليغاتي، فشار نظامي و امثال آن. چه كسي اين فشارها را تحمّل نمي كند؟ آن كسي كه دل به چرب و شيرين زندگي سپرده و چشمش خيره رنگ آميزيهاي ظاهري زندگي شده است! اين گونه آدمها از مرگ مي ترسند. اينها هستند كه قدرتمندان مي توانند لگامشان بزنند و سوارشان شوند! اينها هستند كه اگر در رأس حكومتها باشند، ملتهاي خودشان را بدبخت مي كنند و اگر در آحاد ملتها باشند، دولتهايشان را تنها مي گذارند. اين كساني كه به صورتهاي ظاهريِ رنگ و روغن شده زندگي دل سپرده اند، از باطن زندگي، از عزّت زندگي، از سعادت انسان و از فلاح حقيقي، هيچ خبري ندارند. نقطه ضعف زندگي ملتها اينها هستند. نقطه ضعف بشريت اين جاست. خوب؛ حالا ملتي

كه اهل شهادت است، مسأله شهادت در راه خدا برايش حل شده است. نه اين كه همه اش بخواهند مردم بروند و كشته شوند؛ نه، بلكه به اين معنا كه اگر يك وقت لازم شد و كشور و تاريخ آن كشور و عزّت و منافع آن ملت، احتياج داشت كه عدّه اي بروند و جانفشاني كنند، عدّه اي در اين ملت حاضر باشند جانفشاني كنند. اين معناي حل شدنِ معناي «شهادت» است؛ شهادت برايشان حل شده است. ملتي كه اين گونه باشد، ملتي كه شهيدپرور باشد، ملتي كه توانسته باشد براي جوانان خود، براي مردان و زنان خود، قضيه كشته شدن در راه خدا را حل كند، آيا تحت تأثير تهديد قرار مي گيرد؟! آيا رشوه مي گيرد؟! آيا تسليم قدرتمندان مي شود؟! آيا به استكبار بار مي دهد؟! ابداً. لذا امروز نگاه كنيد؛ عزّت و عظمت كشورِ شما به بركت خون همين عزيزان شماست. دولتش، ملتش، مسؤولينش و آحاد طبقات مختلفش، هيچ كدام حاضر نيستند خدشه اي به عزّت اسلامي اين ملت وارد شود و مثل كوه ايستاده اند. حالا استكبار جهاني فشار مي آورد؛ بياورد. او خسته خواهد شد؛ كمااين كه بيست سال است - از اوّل انقلاب تا به حال - فشارهاي استكبار ادامه دارد: همسايه اي را تحريك كنند، جنگي را راه بيندازند، محاصره اقتصادي كنند، تبليغات مخرّب كنند و تهمت بزنند، حرفهاي گوناگون بگويند و سعي كنند بين ملت اختلاف ايجاد نمايند و باورهاي ملت را بگيرند! استكبار در همه اين هجمه ها و يورشهاي وحشيانه، شكست خورده است و باز هم شكست خواهد خورد. به خاطر اين كه اين ملت به بركت خون همين شهداي شما، ملتي است داراي شهامت؛ ملتي است شهيدپرور. ببيند تأثير شهادت

براي سيادت و سعادت يك ملت، چقدر والاست؟! اينهاست كه ارزش دارد. وجود چنين مردان و زنان و چنين جواناني است كه دنيا و آخرت يك ملت را تأمين مي كند؛ هم دنيايشان را آباد مي كند، هم آخرتشان را. به فضل پروردگار، ملت بزرگ ايران به بركت خون شهيدان و به خاطر بركات عظيم شهادت، خواهد توانست همه مشكلات را از سر راه خود بردارد. همه اين دشمنيها، همه اين كينه ورزيها و كمين گرفتنهاي دشمنان در مقابل عزم و اراده اين ملت، طاقت نخواهد آورد و از بين خواهد رفت و رنگ خواهد باخت. چرا؟ چون ملت بيدار است. شما خانواده هاي شهدا به اين نكته توجّه كنيد. يك بُعد ديگر در باب شهادت هم اين است كه همه بايد پاسدار خون شهيد باشند و از آن حفاظت كنند. حفاظت از خون شهيد يعني چه؟ يعني ببيند اين جوان، اين خانواده، اين پدر و مادر، اين همّتها و روحيه هاي عظيم و شكست ناپذير، دنبال چه هدفي رفتند؟ آن هدف را از جان خودتان بيشتر محافظت كنيد. شهداي ما براي خدا مجاهدت كردند؛ در راه خدا به شهادت رسيدند؛ براي حاكميت دين خدا در كشور - كه مايه سعادت دنيا و آخرت است - سختيها را تحمّل كردند. پدران و مادران هم همين طور. اين كه خانواده شهدا در مقابل شهادت عزيزانشان بهترين و زيباترين صبر را نشان دادند به خاطر خدا بود.اين راه شهداست. امروز در اين كشور، راه خدا، راه دين و راه تحقّق احكام اسلامي، راه سعادت حقيقي اين ملت است. دين، دنياي مردم را هم آباد خواهد كرد، آخرت مردم را هم آباد خواهد كرد. دين،

شرّ دشمنان را هم كم خواهد كرد. آن كساني كه مي كوشند مردم را از دين جدا كنند، مي خواهند تيشه به ريشه سعادت اين ملت بزنند. البته نمي توانند بزنند. هيچ مركزي در دنيا وجود ندارد كه بتواند با اين ملت، با اين ايمانها، با اين احساسها و با اين اخلاصها دست و پنجه نرم كند. شما عزيزان - خانواده هاي عزيز، پدران، مادران، همسران، فرزندان و بقيه كسان شهدا - اين افتخار را براي خودتان حفظ كنيد كه حافظ خون شهيد و دنباله رو راه شهيد و نگهدارنده عَلَم شهيد باشيد كه همان عَلَمِ راه خدا و دين خدا و حفظ ارزشهاي الهي و اسلامي است. اميدواريم خداوند متعال الطاف و تفضّلات خود را هرچه بيشتر براي ملت و بر شما عزيزان، بخصوص خانواده هاي شهدا بباراند و اين ملت را از شرّ اشرار محفوظ بدارد و بر همه دشمنان عنود و كينه ورز خود پيروز كند، كه ان شاءاللَّه خواهد كرد و دعاي حضرت وليّ عصر ارواحنافداه ان شاءاللَّه شامل حال شما و شهيدانتان باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) قال رسول اللَّه (ص): فوق كلّ برًّ برٌّ حتّي يقتل الرّجل في سبيل اللَّه عزّوجّل فليس فوقه برّ.» بحارالانوار: ج 100، ص 10 2) آل عمران: 144

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار جمعى از جهادگران جهاد سازندگى

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار جمعي از جهادگران جهاد سازندگي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران و خواهران عزيز و جهادگرانِ سرافراز و پرافتخار؛ خيلي خوش آمديد. يكي از افتخارات نظام مقدّس اسلامي اين بوده است كه در همه زمينه هايي كه به خير و صلاح ملت و كشور مربوط مي شود، طرحهاي نو و سازنده و ابتكاري داشته است. مظهر اين قدرتِ تصميم گيري هم امام بزرگوار (رضوان اللَّه تعالي عليه) بود

كه با يك ديد الهي و تدبيري خردمندانه آن خطوط اصلي را كه براي اداره كشور در زير سايه اسلام و كشاندن مسير عمومي اين ملت به سمت صلاح، لازم بود، در همان اوايل انقلاب تمهيد كرد و مقدّمات آن را فراهم نمود. يكي از اين تدبيرهاي برجسته و ماندگار، همين «جهاد سازندگي» است. جهاد سازندگي، يادگار ارزنده امام بزرگوار ماست. حقيقتاً شجره طيّبه اي است كه به دست با بركت امام بزرگوار، غرس شد و رشد كرد و ميوه داد و كشور و ملت را در مراحل مختلف بهره مند نمودند. قبل از آن كه مسأله جنگ مطرح گردد و ايران اسلامي در يك معركه مسلّحانه وارد ميدان شود، مسأله سازندگي كشور مطرح شد. كشوري كه انقلاب و امام و اين ملت، از دست رژيم وابسته و فاسد پهلوي تحويل گرفته بودند، يك ويرانه به تمام معنا بود. آباداني و ثروت و ظواهر و رنگ و روغنها مربوط به شهرهاي بزرگ بود؛ آن هم تا حدّي كه به منافع عناصر اصلي آن رژيم ارتباط پيدا مي كرد. روستاها خراب، بدون جاده و راه، بدون آب، بدون برق، بدون امكانات و بدون كار توليديِ به درد بخور؛ شهرها دچار انواع و اقسام اشكالات و اوضاع كشور، كلاً نابسامان! در چنين شرايطي امام بزرگوار، جهاد سازندگي را به وجود آورد و اعلام كرد و خيل عظيم جوانان مؤمن و پُرشور، به اين حركتِ انقلابي پيوستند. معلوم بود كه در اين تشكيلات، آنچه لازم است، كار و ابتكار است؛ كار خستگي ناپذير و ابتكار و نوآوري براي نجات كشور. چه جوانهاي باارزشي، چه انسانهاي پاكيزه و نوراني اي و چه صاحبان استعداد و

فكري در اين مجموعه، در سلك خدمتگزاران درآمدند و در راههاي دور، در شهرها و روستاهاي دوردست، در جاهاي گرم، در جاهاي سرد و شرايط زيستي نامناسب، با مشكلات زيادي فعّاليت كردند. هنوز جنگ تحميلي شروع نشده بود كه جهاد سازندگي شهيد داد. اين خيلي مهمّ است. جهاد سازندگي در ميدان سازندگي شهيد داد؛ چون كساني دشمنِ اين بودند كه انقلاب توفيق پيدا كند. مي ديدند كه اين جوان تحصيلكرده و آگاه، يا اين انسان ماهر و خدوم و زحمتكش، با سازندگي و كار خود، پايه هاي اين نظام را مستحكم مي كند؛ لذا تعدادي از اين عزيزان، قبل از شروع جنگ تحميلي، به وسيله عناصر منافق و مخالف با نظام مقدّس جمهوري اسلامي، جان خود را از دست دادند و به شهادت رسيدند. بعد هم جنگ تحميلي شروع شد و باز جهاد سازندگي در خطوط مقدّم بود. اين لقبِ پرافتخارِ «سنگرسازِ بي سنگر»، نشان دهنده خيلي از معاني است. در طول دوران جنگ، در خطوط مقدّم، در پشت جبهه ها و در اواسط جبهه ها، همه جا حضور جهاد سازندگي مشخّص بود. سنگر را شما ساختيد. جاده مواصلاتي نيروها و انبارهاي مهمّات را شما ساختيد. تعميرات را شما انجام داديد. كارهاي بزرگ و ابتكاري را كه به ذهن كسي خطور نمي كرد كه كساني بتوانند انجام دهند، شما پيشرو و مبتكر بوديد. در دوره سازندگي نيز همين طور است. بحمداللَّه در اين بيست سالي كه از انقلاب گذشته است، اين مجموعه عظيم و اين سازمان بزرگ - يعني جهاد سازندگي - يكي از بهترين امتحانها را داده است. امروز هم بحمداللَّه وجود شما ذي قيمت و مغتنم است. بايد اين كارها را ادامه دهيد.

هم بايد به سازندگي شهرها و روستاها بپردازيد و هم به سازندگي انسانها مشغول شويد. در درون خودتان، مديران لايق، اشخاص برجسته، دستهاي كارآمد و مغزهاي فعّال تربيت كنيد. اين كشور، هنوز سالهاي متمادي به خدمات شما و به كار و تلاش مخلصانه تان احتياج دارد. در اين دوراني كه دشمنان انقلاب، كمين گرفته اند تا شايد بتوانند از برخي از مشكلات اقتصادي يا تعطيل بعضي از كارها، احياناً نقطه ضعفي براي نظام، يا براي دولت و مسؤولينِ دلسوزِ خدمتگزار درست كنند، وظيفه همه و بخصوص شماست كه تلاش خودتان را مضاعف كنيد تا بتوانيد با كار سازنده، مشكلات مردم را كم و به پيشرفت كشور كمك نماييد. رسالت جهاد سازندگي، همچنان باقي است. نبايد تصوّر كرد كه جهاد سازندگي، رسالت انقلابي خود و آن مسؤوليتي را كه در ميان بسياري از ارگانهاي ديگر به او تشخّص مي داد، از دست داده است؛ به هيچ وجه اين گونه نيست. نكته اساسي اين است كه دستگاههاي گوناگون در كشور، همه مشغول خدمتند. امروز بحمداللَّه دستگاههاي دولتي بر اثر زحماتِ دولتمردانِ خدمتگزار و دلسوز، هر كدام در هر بخش، به خدمات باارزشي سرگرمند؛ ليكن نهادهايي مثل جهاد سازندگي كه از انقلاب جوشيده اند، چه خصوصيتي دارند؟ چگونه است كه در درون اين تشكيلات، ضمن اين كه ارزشهاي اسلامي محفوظ است، تلاش فراوان و خدمتهاي بزرگ در آن با دلسوزي انجام مي گيرد و از لحاظ كاري هم توفيقاتِ نوآوري اين مجموعه ها از بقيه بخشها جلوتر و بالاتر است؟ البته بحمداللَّه امروز نوآوري در كشور، همه جا هست؛ اما شروعِ نوآوري و جرأت و جسارتِ ورود در ميدان ابتكار، نكته اي است كه در اوّل، در امثال جهاد

و نهادهاي انقلابي پديد آمد و بر محور آن حركت شد. راز اين همه چيست؟ راز همه اين موفقيتها در بخشهاي مختلف، تمسّك به ايمان انقلابي است؛ ايمان به حقيقت والا و درخشاني كه توانست اين كشور را نجات دهد. از چه چيزي نجات دهد؟ از دوران جاهليتِ تاريكِ ذلّت بار براي ملت ايران! خيلي از شما جوانان، دوران گذشته را به ياد نمي آوريد. سخت ترين دوران در طول سالهاي حكومت ظالمانه استبداديِ سلطنتي براي ملت ايران، همين دوران پنجاه سال قبل از پيروزي انقلاب بود. چرا؟ چون در دورانهاي گذشته، هميشه سلطنتهاي استبدادي بودند، به مردم هم خيلي ظلم كردند؛ ليكن اگر حكومتهاي ايران، ظالم، مستبد و بد بودند، اگر با مردم سروكاري نداشتند - كه نداشتند - لااقل زير امر دشمنان خارجي - جز در برهه هاي خيلي محدودي - نبودند. حكومتهايي براي خودشان بودند؛ ايراني بودند. ولي در اين دوره اخيرِ سلطنت - يعني از اواخر قاجار و در طولِ دوران حكومت پهلوي - استبداد، ديكتاتوري، بي اعتنايي به آراءِ مردم، فساد اداري، ظلم و ستم و تبعيض و سوء استفاده دولتمردان و درباريان بيداد مي كرد! - همه اينها بود و علاوه بر اينها واقعيت بسيار تلختري وجود داشت كه آن تسلّط بيگانگان بود. در اين كشور، ايراني در داخل خانه خود، بايستي تملّق خارجي را مي گفت! رئيس ايراني، نظاميِ ايراني، مدير و وزير ايراني در داخل خانه خود، بايستي تملّق سفير امريكا و سفير انگليس و مأموران طمّاع بيگانه را - كه صدها هزار مأمور بيگانه در اين كشور بودند - مي گفت! بايد زير دست آنها كار مي كرد! بايد از آنها دستور مي گرفت! بايد ملاحظه ي

ميل آنها را مي كرد! اين براي يك ملت، بدترين حادثه است؛ ذلّت است. يك ملت، ممكن است در دوره اي فقر و مشكلات اقتصادي را قبول كند؛ اما ذلّت را قبول نمي كند. ملت ايران را ذليل كردند! انقلاب آمد و اين ملت را از ذلّت نجات داد، از وابستگي، از دستِ فساد دستگاه سلطنتي فاسد و از اختناق، نجات داد؛ ملت را آزاد كرد. ايراني، مملكت خودش را گرفت. جوان ايراني، مرد و زن ايراني، مبتكر، عالم و دانشجوي ايراني فهميد كه براي خودش و با اراده خودش كار مي كند. افق را روشن ديد. حقيقتِ درخشان نظام و انقلاب اسلامي، اين حركت عظيم را انجام داد، كه هيچ كس هم خيال نمي كرد چنين چيزي اتّفاق بيفتد. بعضي از آن به اصطلاح روشنفكراني كه آن روز گاهي يك كلمه سياسي مي گفتند و دل خودشان را خوش مي كردند كه در ميدان مبارزه كار مي كنند، غايت مطلوبشان اين بود كه مثل اقمار شوروي سابق، مثل اين كشورهاي كمونيستي بيچاره آفريقا و آسيا و غيره، يا مثل كشورهايي از قبيل تركيه و پاكستان و امثال اينها شوند! بيشتر از اين به ذهنشان نمي رسيد. اين كه اين ملت، مستقل شود، روي پاي خود بايستد، استعدادهاي خود را شكوفا كند، حرف خود را خودش بزند، راه خود را خودش برگزيند، مسؤولين خود را خودش انتخاب كند، كشور را متعلّق به خود بداند و سرمايه هاي كشور را صرف شده در خود كشور بداند، به ذهن آنها خطور نمي كرد! اين كار را انقلاب كرد. اين كار به رهبري امام و به همّت اين مردمي شد كه ايمان داشتند. ستون اين خيمه عظيم، ايمان است؛ ايمان

به آن حقيقت درخشنده اي كه چنين معجزه اي را مي كند. ايمان به اسلام انقلابي و اسلام ناب محمّدي. دشمن هم اين را فهميد. از روز اوّل، دشمن اين را فهميد و تلاش كرد بلكه بتواند اين ايمان را متزلزل كند. بيست سال است كه دشمن از راههاي مختلف، دائم براي ضعيف كردن ايمان مردم وارد مي شود. به وسيله انقلاب، تودهني مي خورد، ولي باز از راه ديگر مي آيد! عزيزان من! درست به اين نكته توجّه كنيد: هر دستگاه و هر مجموعه اي كه بتواند در درون خودش، اين ايمان شاداب و پُرنشاط و فعّال و پربركت را بيشتر حفظ كند، بيشتر به درد اين ملت، به درد اين مملكت و اين نظام و به درد اين تاريخ مي خوردو شما جهادگران، از آن قبيل هستيد. شما توانستيد اين ايمان را در درون خودتان حفظ كنيد. ارزش اصلي جهاد به اين است. عشق و ارادت بنده به امثال مجموعه شما به خاطر اين است. ما هيچ قوم و خويشي با اشخاص نداريم. اين كه شبانه روزي نمي گذرد كه من شما جهادگران را بخصوص دعا نكنم، به خاطر وجود اين گوهر تابناك در درون شما و در ميان شماست. اين را حفظ كنيد. اين است كه مي تواند كشور را نجات دهد. اين است كه به اين ملت، نيرو مي بخشد كه بتواند در مقابل فشارها مقاومت كند. فشار، زياد است. از اوّلِ انقلاب هم فشار، زياد بوده است؛ نه اين كه امروز خصوصيتي دارد. البته گاهي اوقات در داخل، بعضي از افراد غريبه - واقعاً بايد گفت غريبه - و بيگانه صفت، حرفهايي مي زنند، يا كارهايي مي كنند كه دشمن، تطميع و تشجيع مي شود و فشارها

را زياد مي كند! گاهي هم اين طور نيست. آنچه كه اين دشمن را در همه ادوار مأيوس و رد كرده است، همين ايمان است. اين كه من نسبت به روزنامه ها هشدار دادم و باز هم آن را تكرار مي كنم، به خاطر اين است. البته بحثِ همه روزنامه ها نيست؛ بحثِ تعداد قليلي از روزنامه هاست. فرقي نمي كند؛ قليل و كثير ندارد. بعضي از اين طرف و آن طرف فرياد بلند كردند كه «آقا مگر شما با آزادي مطبوعات مخالفيد؟ شما كه گفتيد ما حرف مخالف را تحمّل مي كنيم!» بله؛ حالا هم مي گوييم. بنده حالا هم مي گويم: كساني كه نظر مخالفي دارند - در هر مسأله و در هر زمينه - مخالفت خودشان را بنويسند، بگويند، چاپ و منتشر كنند؛ كسي به آن كاري ندارد. اما فرق است بين آن كسي كه نظر مخالفي دارد و اين نظر مخالف را بيان مي كند، با كسي كه در زير نقاب اعلامِ يك نظر مخالف، توطئه مي كند و دشمني مي ورزد. اگر امروز كسي از لحاظ اقتصادي در كار اين دولت خدمتگزار، اخلال كند، او دشمن ماست، بايد با او مقابله كنيم. دشمني، دشمني است. دشمني در عرصه اقتصادي دشمني است و بايد با آن مقابله كرد. دشمني در عرصه نظامي و دشمني در صحنه كار امنيتي، دشمني است و بايد با آن مقابله كرد. دشمني در عرصه كار فرهنگي هم دشمني است. اگر كسي مي نشيند و يك سلسله نوشته را در ظرف ده روز، يا بيست روز جور مي كند و تدريجاً در روزنامه اي نشر مي دهد، هدف آن نوشته اين است كه در مجموع - در پايان كار - مردم را نسبت به آينده

خود نااميد سازد و وضعيت كشور را آن چنان بد تصوير كند كه براي هيچ كس نشاط كار كردن باقي نماند. اين توطئه است. اگر كسي دستگاههاي مسؤول در كشور را با دروغ، با بيان مطالب خلاف و يا بيان نكردن بخشهاي مهمّي از حقيقت، طوري معرفي كند كه براي جواني كه در دانشگاه درس مي خواند، براي جواني كه در كارگاه كار مي كند، اصلاً اميد و نشاطي به آينده باقي نماند - بگويد آقا، چه فايده دارد ما كار كنيم - اين خيانت نيست؟! اگر كساني بنشينند بنويسند و اصل مشروعيت نظامي اسلامي را كه با اين همه خون و فداكاري به دست آمده است، زير سؤال ببرند، اينها توطئه است، اينها دشمني كردن است؛ اين بيان حرف مخالف خواني نيست. مخالفخواني يك حرف است، و حرف مخالف زدن يك حرف ديگر است. اگر بخشهاي مختلف، گوشه هاي گوناگون و سياستهاي مختلف را مورد نقد و انتقاد قرار دهند، چيز بدي نيست. يك كسي حرفي را مي زند، يك كسي هم جواب او را مي دهد، قضيه تمام مي شود؛ اما اگر كسي بخواهد با نوشته خود، اساس و پايه هاي اصلي نظام را، آينده اين ملت و كشور و مشروعيت اين نظام را در ذهن مردم متزلزل كند، اين خيانت و براندازي است. دشمني و براندازي، يك حرف است و حرف مخالف زدن يك حرف ديگر است. انسان، دست دشمنان را به طور صريح مي بيند. اين را هم شما بدانيد، يكي از مهمترين ابزارهاي نفوذ استكباري، همين راديوهاي بيگانه است! خرجهاي زيادي مي كنند، پولهايي مي گذارند و سرمايه گذاري مي كنند. من در يكي دو سال گذشته در خصوصِ اين كه امريكا و صهيونيستها و جهانخواران

اقتصاديِ دنيا چگونه به اين رسانه هاي جمعي تكيه كرده اند، شرح مفصّلي دادم. در نماز جمعه بحث كردم كه چطور شده است كه اينها مي خواهند از اين طريق در ملتها نفوذ كنند. رسانه هاي جمعي ابزار كار آنهاست. در داخل هم يك عده مي آيند و با اينها هم صدا مي شوند! البته همه كساني كه در اين ميدان، كار خلاف مي كنند، دشمنان نيستند؛ اين هم معلوم باشد. بعضي هم دوستانِ نادانند، بعضي خوديهاي غافلند. من از خوديها مصرّاً مي خواهم قدري ذهن خودشان را باز كنند و فكر خودشان را به كار بيندازند؛ بفهمند امروز دشمن كيست، چه مي خواهد و چه مي كند - و نقشه دشمن چيست - عقل، اين است. شما در جبهه جنگ بايد بدانيد كه آيا اين جهتي كه تيراندازي مي كنيد، بمباران مي كنيد، همان جايي نيست كه دشمن مي خواهد بمباران شود؟ چرا شما كار دشمن را به عهده مي گيريد؟! چرا جاده دشمن را هموار مي كنيد براي اين كه بتواند نيروهاي خودي را دور بزند؟! مسأله اين است. تأكيدي كه ما هميشه مي كنيم بر اين كه افراد، قدرت تحليل سياسي داشته باشند، براي اين است كه اين گونه اشتباهات را نكنند. البته دشمنان نقابدار، دشمنان دورو و منافق، دشمناني كه حتّي جرأت ظاهر شدن هم ندارند، پشت عناصر صادق و سالم و احياناً ساده، خود را پنهان مي كنند! آنها را بايد شناخت و هشدارشان داد. امروز كشور و ملت، احتياج دارد به اين كه مردم، تيزبين و هوشيار باشند، بيدار و دشمن شناس باشند و بفهمند دشمن چه مي كند. الان ببينيد تمام راديوهاي بيگانه و مطبوعات خارجي و خبرگزاريها، دست به هم داده اند براي اين كه انتخابات مجلس خبرگان را سست كنند. مسأله از

نظر آنها اين نيست كه چه كسي انتخاب خواهد شد و چه كسي نخواهد شد؛ اين براي آنها درجه دوم است. در درجه اوّل، آنچه براي آنها اهميت دارد، اين است كه مردم پاي صندوقها حاضر نشوند. اين را خوب فهميديد؟ انسان آگاه در جامعه ما - داراي هر فكري، هر جناحي و هر جهتي - اين را مي فهمد. خوب؛ بايد در مقابل اين بايستد. همه بايد تلاش كنند كه اين انتخابات، پُرشور برگزار شود. اين انتخابات، نشان دهنده واقعيِ حضور مردم در صحنه سياسي كشور باشد. هر انتخاباتي كه پُرشور شود، كشور را بيمه مي كند. انتخابات رياست جمهوريِ سال گذشته، پُرشور برگزار شد. اقبال مردم زياد بود و به ميزان زيادي كشور را بيمه كرد، دشمن را مأيوس نمود و مواردي از توطئه هاي سياسي را كه آنها داشتند خنثي كرد. البته آنها از راه ديگري وارد شدند. آنها بعد از انتخابات هم شروع كردند كه تحليلهاي نادرست روي انتخابات بگذارند. طبيعي است كه دشمن از اين كارها مي كند. از دشمن كه انتظاري نيست. امروز هم صرف نظر از اين كه چه كسي از صندوق رأي بيرون خواهد آمد، چه كسي انتخاب خواهد شد و چه كساني مسؤوليت را بر دوش خواهند گرفت - اين در درجه دوم است - بايد همه در انتخابات شركت كنند. من در انتخابات رياست جمهوري هم همين را به مردم گفتم. اين كه چه كسي انتخاب شود، مسأله اوّل نيست؛ مسأله دوم است. مسأله اوّل اين است كه مردم، همه در انتخابات شركت كنند؛ پُرشور شركت كنند، آگاهانه شركت كنند، فكر كنند، تحقيق كنند و آن كسي را كه مي خواهند، انتخاب كنند.

انتخابات، خودش مهمّ است. حضور مردم در انتخابات مهمّ است. البته مجلس خبرگان هم حائز اهميت است؛ اما اهميت انتخابات و حضور مردم، اهميت نقد است و كشور را بالفعل بيمه مي كند. همه جناحهاي سياسي در كشور بايستي به اين نكته توجّه كنند. كساني كه به نظام معتقدند؛ حالا اسم خودشان را هر چه مي گذارند - بنده كه به اين تعبيرات چپ و راست و اينها هيچ اعتقادي ندارم؛ هر كس اسم خودش را چپ مي گذارد، هر كس اسم خودش را راست مي گذارد، هر كس اسم خودش را ميانه مي گذارد، هر چه و هر كه هستند - مسائل جناحي را كنار بگذارند؛ مسائل خطّي و درگيريهاي برادر با برادر را فعلاً كنار بگذارند. درگيريهاي جناحهاي گوناگون در كشور ما، درگيريِ برادر با برادر است. وقتي بيگانه جلو مي آيد، اگر برادر با برادر اختلاف هم داشته باشد، اگر با همديگر قهر هم باشند، با هم مي آيند و متّحد در مقابل بيگانه قرار مي گيرند. قضيه انقلاب اين گونه است. البته در درون دايره معتقدينِ به امام و انقلاب و معتقدينِ به اسلام ناب، اختلاف سليقه هاي گوناگوني هست؛ باشد. وجود اين گونه اختلافات، در نهايت هيچ ضرري هم نمي زند؛ به شرط اين كه مراقب باشند دشمن از اين اختلافات، استفاده نكند. آن جايي كه لازم است، همه با هم همدست شوند و پشتيبانِ انقلاب و پشتيبانِ نظام باشند؛ نگذارند دشمن از حرف آنها، از اشاره و از كار آنها سوء استفاده كند. اين مسأله مهمّ است. البته من به روشني مي بينم كه دست قدرت لايزال الهي پشت سر اين ملت است و اين ملت را هدايت مي كند: «انّ معي ربي سيهدين».(1) خداوند

در همه موارد، اين ملت را به راه درست هدايت كرده است؛ در نقاط حسّاس، لطف و فضل الهي به كمك اين ملت آمده است. باز هم همين طور خواهد شد. باز هم اين ملت به فضل پروردگار، در اين تجربه و در همه تجربه هاي ديگر خواهد توانست با تصميم گيريهاي خود، مشت محكمي به دهان دشمن بزند و ان شاءاللَّه قلب مقدّس امام زمان را از خود خوشحال و راضي و روح مطهّر امام بزرگوار را خشنود و سرافراز كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) سوره ي شعرا: 62

بيانات مقام معظم رهبرى و سخنان بانوان در ديدار ويژه آنها به مناسبت ميلاد حضرت فاطمه زهرا(سلام اللَّه

بيانات مقام معظم رهبري و سخنان بانوان در ديدار ويژه آنها به مناسبت ميلاد حضرت فاطمه زهرا(سلام اللَّه عليها) خانم محتشمي (اداره كننده جلسه): بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. با كسب اجازه از مقام عظماي ولايت، جلسه را با تلاوت آياتي از قرآن مجيد توسّط خواهرمان خانم «طهماسبي» كه حافظ كلِ ّ قرآن و رتبه پنجم كنكور در رشته دندانپزشكي است، شروع مي كنيم. شما همه قرآن را حفظيد؟ خانم طهماسبي: فقط دوره كردن نياز است. خوب؛ دوره كنيد. خيلي نعمت بزرگي است. اي كاش آن وقتهايي كه ما به سنّ شما بوديم، انگيزه هايي چنين در جامعه بود كه ما هم حفظ مي كرديم. متأسّفانه آن وقتها اين حرفها نبود. خوش به حالتان؛ ان شاءاللَّه موفّق باشيد. ... خانم فقيه، استاد دانشگاه الزهرا: بسم اللَّه النّور، بسم اللَّه النّور النّور، بسم اللَّه النّورٌ علي نور: چو نورش در بسيط ارض از عرش برين آمد خدا را هرچه رحمت بود، نازل بر زمين آمد ز نورش رحمت از ربّ المشارق تافت بر عالم چو زهرا را ظهور از رحمةٌللعالمين آمد جمالي در تجلّي آمد از پيراهن امكان كه صد خورشيد و ماهش جلوه گر

از آستين آمد نزول شطّ نور از كبرياي عرش بر طور فرش، نعمت و بركت و رحمت بر كوير تشنه دلان موسوي سرازير ساخت و هر كه را ديده بر آن خورشيد عالم گستر منوّر شد، سعادت دنيا و عقبا نصيب گشت و بساط آن نور كوْنين در تبرّك وجود فرزندان زهراي اطهر، از حسنين (سلام اللَّه عليهما) تا خميني كبير و خامنه اي معظّم، به حكم «انما يريداللَّه ليذهب عنكم الرّجس اهل البيت و يطهّركم تطهيرا»(1)، بر مشام جان كائنات معطّر و مطهّر آمد. بار ديگر بر عروس چرخ زيور بسته اند و پرده زربفت بر ايوان اخضر آويخته اند: ... چرخ كُحلي(2) پوش را بند قبا بگشوده اند كوه آهن چنگ را زرّين كمر در بسته اند اطلسِ گلريزِ اين سيماب گون خرگاه را نقش پردازان چيني نقش شُشتر بسته اند مهد خاتون قيامت مي برند از بهر آن ديده بانان فلك را ديده ها بربسته اند دانه ريزان كبوتر خانه روحانيان نام اهل البيت بر بال كبوتر بسته اند منظومه محبّت زهراي اطهر بر خاطر مؤمنان، مسطور و دعاي اين صحيفه عظيم بر ناصيه دردمندان اهل ولايت، مكتوب باد. آفرين. اين شعرها مال چه كسي بود؟ (از فؤاد كرماني و خواجوي كرماني) بسيار خوب. متن را هم كه لابد جناب عالي نوشته ايد. خيلي خوب. خيلي متن خوبي بود. ان شاءاللَّه موفّق باشيد. خانم خالصي مادر سه شهيد: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. اينجانب مادر سه شهيد بسيجي، داوود، رسول و عليرضا خالقي پور، ميلاد با سعادت دخت نبي اكرم (صلي اللَّه عليه وآله وسلم) و زوجه ولي اللَّه فاتح خيبر، و امّ الائمه و مادر خود جناب عالي را و همچنين تولّد با سعادت رهبر كبير انقلاب اسلامي، امام راحل عزيزمان را كه با تولد خانم فاطمه (سلام اللَّه عليها) مقارن شده، به ساحت مقدّس آقا

امام زمان و به رهبر عزيزمان و به تمامي امّت شهيدپرور، مخصوصاً بانوان حاضر در جلسه و بانوان كشور اسلاميمان و علي الخصوص مادران، همسران و فرزندان شهدا و جانبازان و آزادگان، تبريك و تهنيت عرض مي كنم. اميدوارم لطف و عنايت آن بانوي بزرگوار، در هر دو جهان شامل حال همه ما باشد. خانم! ما بايد به شما تبريك عرض كنيم. بچه ها چه زماني شهيد شدند؟ داوود سال 1362 در عمليات خيبر به شهادت رسيد. رسول و عليرضا بعد از امضاي قطعنامه، در عمليات مرصاد به دست منافقين به شهادت رسيدند. خداوند ان شاءاللَّه آنها را با پيغمبر محشور و شما را حفظ كند. ما خدمت شما نرسيده ايم؟ هنوز ما انتظار زيارت قدوم مبارك شما را همچنان به دوش مي كشيم. هنوز موفّق نشده ايم قدمهاي پرمحبّتتان را روي چشممان قرار دهيم. تعجّب است چطور خدمت شما نرسيده ايم! ما معمولاً اين طور موارد را در اولويّت قرار مي دهيم. ان شاءاللَّه سفارش مي كنم كه يك وقتي نه چندان دور، ان شاءاللَّه خدمت شما بياييم. ان شاءاللَّه موفّق باشيد. خانم محتشمي: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. با عرض سلام و تبريك ميلاد همتاي مولود كعبه و مراد و مادرتان كه اوّل آمرِ به معروف در راه ولايت و مهاجر و مجاهد في سبيل اللَّه بود و جانباز و شهيد و مفقودالاثر شد تا سادةالعباد را سيادت بخشد و اركان البلاد را ركني ركين از سلالةالنبيّيّن گردد. اميدواريم از مهماني كريمانه و عارفانه اهل بيت در جشن ميلاد مادرتان، امّت نيز از دعاي خير حضرت عالي برخوردار شوند. با تشكّر از اين كه وقت گرانقدر شريفتان را به اين ملاقات كه احياگر سنت نبوي در مسجدالنّبي است، اختصاص داديد تا رسالت و تكليف خود را

در اين برهه از زمان بازشناسيم. جمع حاضر - مشتاقان درك حضورتان - جمعي از رهگشايان راه ظهور، از اقشار مختلف مردمي و نهادهاي غيردولتي هستند كه امروز به جمع صميمي امام امّت فراخوانده شدند. ما در سفرهاي روحاني به سوي كعبه جانها معتقد بوديم كه نه نوبت است و نه حتّي قسمت؛ بلكه دعوتي است الهي. امروز جمع ما اين دعوت الهي، يعني استضائه از محضر ولي اللَّه و نايب امام زمان (عجل اللَّه تعالي فرجه الشريف) را با جان و دل حس مي كنند و حس مي كنيم. اعضاي اين جمع، از خانواده هاي معظّم شهدا، جانبازان و ايثارگران، زناني متعهّد و متخصّصند كه با اراده و تلاش، علاوه بر افتخار حضور در عرصه هاي مختلف اجتماع، حُسن تبعّل و مادري و حفظ كيان خانواده را به عهده دارند و هميشه درصدد رشد علمي و معنوي و ارتقاء آگاهي و افزايش بصيرت سياسي بوده و دائم در جهت خدمت به نظام اسلامي، دفاع از ارزشها و دفاع از نظام ولايت مشغول بوده اند. حاضرين، گروههايي از اساتيد، دانش پژوهان، دانشجويان، محقّقين، پزشكان، شعرا، اصحاب مطبوعات، معلّمين، دانش آموزان، مبلّغين داخلي و خارجي، هنرمندان، كارمندان و كارگرانند، كه همه در عرصه هاي مختلف، بازوان پرقدرت و پرتلاش براي نظام و كشور در عرصه هاي مختلف هستند. اينك با كسب اجازه از حضورتان، ديدگاهها و مسائلي را عرضه مي كنند و در صورت صلاحديد، حضرت عالي بذل عنايت فرموده و با رهنمودهاي حكميانه خودتان، ديدگاه و عملكرد ما را به نور هدايت مزيّن فرماييد. مهري سويزي، سردبير زن روز: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. خدا را سپاسگزار و شاكريم كه نعمت حضور در محضر جناب عالي را به همه ما عطا فرمود. ان شاءاللَّه بر

مسؤوليت سنگين اين جلسه هم واقف باشيم و در راه فعاليتها به همه مسؤوليتهاي حاصل عمل كنيم. مطلبي را در رابطه با فرهنگ و مطبوعات به محضر جناب عالي عرض مي كنم: واقع اين است كه فرهنگ، مجموعه سيّالي است كه مستقيماً مربوط به انسان است. فرهنگ، برآيند عادات و اعتقادتي است كه به يك جامعه اختصاص پيدا مي كند. بي ترديد بخشي از اين عادات و اعتقادات، جوششي است كه از نسل گذشته به نسل حاضر رسيده و بخشي از آن كوششي است كه ثمره تلاش نسل حاضر است. در واقع فرهنگ، شناسنامه دستجمعي يك ملت است. هويّت همگاني است كه همگان بايد براي پاسداري و حراست از آن بكوشند و دفاع كنند. اين معنا را در آيات قرآن هم مي يابيم؛ آن جايي كه خداوند رحمان در سوره نساء مي فرمايد: «ودّ الذين كفروا لو تغفلون عن اسلحتكم و امتعتكم فيميلون عليكم ميلة واحدة(3)»؛ اي مردم! دشمنان شما دوست دارند كه از دو چيز غفلت بورزيد: «اسلحتكم»، نمايي از دفاع، و «امتعتكم»، آن حقيقت و مجموعه سرمايه ها. اگر از دفاع و از سرمايه ها غافل شويم، آن گاه «فيميلون عليكم ميلة واحدة»، يورش ناگهاني و شبيخون دستجمعي دشمن براي شهر و دياري كه هيچ مرزي را براي پاسداري ندارد، آسان و ميسور خواهد بود. امروز ما در آغاز دهه سومِ انقلاب اسلامي هستيم و انتظار داريم كه از فرهنگ اسلاميِ نظام اسلامي، با اهرمهاي مهمّي چون ابلاغ دعوت، ايجاد عادت و اِعمال قدرت، حفاظت و حراست كنيم. مسلّماً حفاظت و حراست از چنين فرهنگي حفاظت از انقلاب است؛ انقلابي كه حضرت امام (رحمةاللَّه عليه) فرمودند: «نگذاريد به دست نااهلان بيفتد». بي ترديد امر امام

و كلام امام، يك امر دو سويه است. از سويي همه مسؤولان و همه برنامه سازان جامعه را نشانه مي رود تا آنها در انتخاب تدبيرها و در انتصاب مديرها به اين معنا توجّه كنند كه هيچ جزئي از اجزاي انقلاب، به دست نااهلان نيفتد. امر حضرت امام از سويي ديگر هم متوجّه مردم و آحاد جامعه است. مردم جامعه ما با حضور خود در عرصه هاي مختلف سياسي - اجتماعي، با نظارت دقيق، با حمايت همه جانبه و بلكه در جهات و زمينه هايي كه لازم است، با دخالتها و هدايتهاي بجا، بايد همه را متوجّه مسؤوليتهاي خود كنند. هيچ ترديدي نداريم كه بين مسؤولان و مردم يك حلقه واسطه وسيعي به نام رسانه به طور عام و مطبوعات به طور خاص وجود دارد. بي ترديد مطبوعاتِ ما بايد در تأمين آگاهيهاي صحيح و بموقع مردم، تلاش كنند. مطبوعاتِ ما بايد در تأمين ارزشها، اصالتها و آرمانهاي مردم بكوشند. مطبوعات مي توانند با ايجاد حركتهاي معرفت آميز، هم مردم را متوجّه مسؤوليت خود كنند و هم مسؤولان را متوجّه مسؤوليتهاي سنگين خود نمايند؛ چنان كه اگر عكس اين اتّفاق بيفتد، مطبوعات با حركتهاي جنجال برانگيز و با ايجاد ابهام و توفان تشتّت و تفرّق مي توانند هر دو گروه - يعني هم مردم و هم مسؤولين - را از آن وظايف اصلي خود منحرف كنند. آنچه كه امروز واقعاً به عنوان رسالت مطبوعات مطرح است - در كنار آن واژه آزادي، بسيار دستمايه كلامها و صحبتها شده - اين معنا و مطلب است كه رسالت مطبوعات مقصدي است كه وسيله اي براي رفتن به آن مقصد مي خواهد، كه آن وسيله «آزادي» است. آزادي مطبوعات، بايد وسيله تأمين رسالت مطبوعات

گردد؛ نه آن كه رسالت مطبوعات در پاي آزادي همه جانبه و بي بندوبار، قرباني شود! اين همان چيزي است كه برنامه ريزان و كارگردانان غربي و غربزده - حتّي در آن سوي مرزها - امروز با صراحت براي تحقّقش تلاش مي كنند و در واقع شمشيرها را ديگر از رو بسته اند! در يكي از جلسات ضدّانقلابيون، با صراحت مطرح كردند كه اگر ما تا سرنگوني نظام جمهوري اسلامي 100 كيلومتر فاصله داشته باشيم، بي شك بايد 95 كيلومتر آن را با برنامه هاي فرهنگي طي كنيم! چه كسي است كه امروز نداند حمّال و عُمّالِ برنامه هاي فرهنگيِ مدّنظر آنها، قلم به دستان غافل و معترضي هستند كه علاقه مندند در داخل زمينه سازي كنند تا نشاط و اميدواري مردم، به زمهرير يأس تبديل شود؛ تا حفظ ارزشها و آرمانها به فراموشي گرايد و پيوند وثيق امّت با رهبر، گسسته گردد! اما خدا را شاكريم كه در وراي همه اين برنامه هاي پلشت و پليد و پنهان و آشكار دشمن، ملت ما، مسؤولان ما و مطبوعات متعهّد ما هشيارانه بر مدار وظايف خود تلاش مي نمايند و خود را مشغولِ حفظ مويرگ سلايق نمي كنند كه خداي نكرده از حفظ شاهرگ اصلي انقلاب بازبمانند. اطاله كلام كردم؛ پوزش مي خواهم. در محضر جناب عالي صحبت كردن - با معنويتي كه در اين جلسه استشمام مي شود - افتخار بزرگي است و همه به ما التماس دعا گفتند كه نيابتاً از جانبشان، شما را زيارت كنيم. خداوند منّان اين مجلس را ذخيره آخرت همه ي ما بگرداند. به خاطر وقتي كه از جلسه گرفتم باز هم عذرخواهي مي كنم. خيلي خوب است؛ طيب اللَّه انفاسكم. من يك جمله حول و حوش فرمايش ايشان عرض كنم. بياناتِ خيلي

خوب و متيني بود كه خيلي هم خوب ادا شد. نكته اي در فرمايشات خانم بود كه نكته بسيار درستي است. منتها ايشان توضيح ندادند. من اشاره اي به توضيح آن بكنم: در زمينه گسترش فرهنگ، يا تغيير فرهنگ، يا تأمين فرهنگ، يكي از كارهاي مهم «ايجاد عادت» است كه ايشان در ضمن بياناتشان گفتند: «با ايجاد عادت». اين درست است. ايجاد عادت خيلي نقش دارد. مطبوعاتي كه درصددند محتواي عميق فرهنگي را - چنين چيزي فرض كنيم - تغيير دهند، يا آن را دچار جهتگيريهاي نادرستي كنند، از جمله كارهايي كه مي توانند انجام دهند، اين است كه ذائقه ذهني مردم را به سمت ديگري از مطالب پيش ببرند. فرض بفرماييد - مخصوص مطبوعات هم نيست - فيلمهاي فارسي، يا مطبوعات فارسي سعي كنند كه با مطرح كردن چهره و صورت زن در شكلهاي جاذبه دار براي مردان، فيلم خودشان را مورد رغبت عدّه اي قرار دهند. اين بتدريج تبديل به يك عادت مي شود؛ يعني به مرور طوري خواهد شد كه چنانچه اين تصوير - اين عكس - در اين فيلم نباشد، ديگر مطلوب واقع نخواهد شد! در حالي كه اوّل، اين طور نبود و بتدريج اين گونه شد! همين حالت اگر در مطبوعات پيش بيايد - كه متأسّفانه ديده مي شود بعضي از مطبوعات همين گونه كارها را شروع كرده اند و انجام مي دهند - اين مثالي است براي «ايجاد عادت». به نظر من خيلي مهمّ است كه مطبوعاتِ خوب و سالم، روي اين نكته توجّه كنند كه چرا مطلبي را كه در ذهن مردم جا افتاده و مستدلّ و متين و معقول است - يعني يك شي ءِ احساسي محض نيست - با

تشكيك مداوم و پي درپي، به يك مسأله مشكوك، يا يك مسأله مورد بحث و مورد اختلاف تبديل مي كنند؟! در حالي كه اين مسأله مي تواند با همان شكلي كه هست، مطرح شود. اين نقشها در مطبوعات، نقشهاي غيرمستقيم و بسيار كارآمد و مؤثّر است. در جهت عكس هم همين طور است؛ يعني وقتي بخواهند جامعه را به يك هدف صحيح، يا به يك محتواي عميق نزديك كنند، چنانچه آن محتوا از ذهن مردم دور هم باشد، بتدريج مي شود اين كار را انجام داد. به نظر من توجّه به نقش عادت - عادت دادن مردم، ذهن مردم و ذائقه ذهني مردم به مسائل گوناگون - در انتخاب راه و در شناختن شيوه هايي كه مطبوعات و وسايل فرهنگي آن را دنبال مي كنند، راهگشاست. فاطمه رجبي، نويسنده: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. الحمدللَّه الّذي هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدي لولا ان هدينا اللَّه. براي توفيق حضور در اين محضر مقدّس و زيارت مقام عظماي ولايت، سپاس بي كران به درگاه احديّت دارم. مطالبي را كه امروز در اين محضر ارائه مي دهم «تهاجم فرهنگي» يا به فرموده حضرت عالي «شبيخون فرهنگي» است كه دشمنان از زمان ورودشان به ايران دنبال كردند و در مرحله حاضر به صورت شبيخون ادامه مي دهند. سه محور اساسي در اين تهاجم و يا شبيخون وجود دارد كه عبارت است از: 1- حمله به قوانين و احكام اسلام و ايجاد ترديد وتزلزل در اعتقاد مردم. 2- ترويج همخواني قوانين اسلام و مباني اسلام با غرب و تمدّن جديد آن كه التقاط اومانيسم با اسلام را به نحوي در جامعه پياده مي كند و ايمان عملي مردم را خدشه دار مي سازد. 3- نشر و رواج

سكولاريسم كه تجمّل گرايي، بارزه بزرگ آن در قشر زنان است و حمله به اخلاقيّات مردم را شروع مي كند و ادامه مي دهد. در هر سه مورد، زنان به گونه اي خاص، مورد نظر و هدف دشمنان قرار دارند؛ چرا كه زنان، پايه و مايه حفظ و حراست كيان و استقلال كشورند. به فرموده امام، در دوران سياه پهلويهاي خائن، اوجگيري اين مراحلِ تهاجمي، باعث كشاندن كشور و استقلال به مرز نابودي بوده است. به طور كلّي اخلاق، فكر، اعتقاد و عمل مردان و زنان، مورد هجمه دشمن يا شبيخون دشمنان است كه در دوره جديد، خطر آن در پوشش اسلامي قابل لحاظ است. به معناي ديگر همه اين مراحل براي زنان، مسأله «فمينيسم» را مطرح مي كند كه يك مسأله ضدّ خدايي و برخاسته از انديشه بشرگرايانه غرب است؛ ولي در مرحله حاضر و مقطع كنوني، متأسّفانه دشمنان، اين زن گرايي يا زن سالاري را در پوشش اسلامي مطرح مي كنند كه به گمان ما انحراف، بيشتر از همين مرحله بر مي خيزد. من فكر مي كنم اگر جامعه را به سوي فضيلت سالاي و فضليت خواهي سوق دهيم - و خود ما زنان بايد اين كار را برعهده گيريم - مسأله فمينيسم و مسائلي بالاتر، يا پايين تر از آن، در جامعه ما كارآيي نخواهد داشت. اين مسأله، چند راه حل را به نظر من رسانده است. يكي تبيين سيره اهل بيت عليهم السّلام به صورت عملي براي مردم و نشان دادن صحنه هاي حضور آنها كه صحنه هاي پرشور و جذّاب و عملي است؛ كه در دوران ده ساله اوّل - كه هشت سال آن هم در دوران دفاع مقدّس بود - دنيا متوجّه اين مسأله شد.

الان هم دنيا باز حضور زنان ما را در صحنه هاي مختلف نگاه مي كند. دوم، تعريف خانه به معناي كامل است - نه خانه داري - تعريف خانه به معناي ركن ركين جامعه، كه مادران و همسران در آن تبيين مي شوند و مردم، ارزشهاي اصيل و شخصيت زن را در خانه دنبال خواهند كرد. سوم، نشر و ترويج كار فرهنگي براي زنان است كه اين كار با خود خانمهاست و من درخواست مي كنم كه حتّي براي ايجاد مؤسّساتي اقدام كنند كه انتشار آثار خانمها را به طور خصوصي به عهده داشته باشد. نه اين كه ما بخواهيم دو قشر زن و مرد در جامعه به وجود آوريم؛ بلكه براي اين كه پشتوانه اي باشد. چون خود من جزو قشري هستم كه مي نويسم و جايي براي چاپ و انتشار، كمتر مي يابم. براي همين است كه فكر مي كنم هم تشويقي براي كار فرهنگي خانمها باشد، هم پشتوانه اي كه آنها را وادار به نوشتن و تفكّر و تحقيق و پژوهش بيشتر كند؛ به جاي اين كه ما زنان جامعه را به حضور بي رويّه در سازمانها و مؤسّسات سوق دهد. ان شاءاللَّه در اين محضر مقدّس - كه من فكر مي كنم هديه اي الهي و بي نظير از طرف حضرت زهراي مرضيّه به خود من بود كه توفيق حضور پيدا كنم - ما تعهّد خودمان را بار ديگر پيدا كنيم كه در همه مراحل با خردمندي، ولايت را پذيرفته ايم و به اجراي اوامر مقام معظّم رهبري كمر مي بنديم. ان شاءاللَّه موفّق باشيد. بسيار بيانات خوبي كرديد. سميّه اوري، از كشور چين (دانشجوي دانشگاه تهران - ادبيات فارسي): امروز روزي قشنگ و فراموش نشدني است. من «سميّه اوري» هستم و از

كشور چين آمده ام. پارسال زبان فارسي را در ايران در مؤسّسه دهخدا ياد گرفتم. رهبرم! شما در راه اسلام هستيد. نور اسلام همه جاي جهان را روشن كرده و شما در راه گسترش اسلام، بسيار موفّق بوده ايد. من دختر غيرمسلمان از كشور چين، به دنبال اسلام به ايران آمدم. مي خواهم با تقديم احساسات خويش كه در اين مقاله است، خستگي رهبرم را از تن شريفشان بيرون كنم. شما چون پدري مهربان و دلسوز، امكانات زيادي از قبيل كلاسهاي تفسير قرآن و تاريخ اسلام براي ما فراهم كرده ايد. امكانات شما شايد در كشورهاي ديگر به راحتي در اختيار دانشجويان خارجي نباشد. نمي دانم اين مهر و محبّت شما را چگونه سپاس گويم و مهر و محبّت مردمي را كه با وجود اين كه فقيرند و نان جو مي خورند، اما براي ما - ميهمانشان - جوجه كباب آماده مي كنند. من در طول يك سال و نيم، زبان فارسي را ياد گرفتم. من با اسلام آشنا شدم. امروز براي من روز قشنگي است. من به عنوان يك تازه مسلمان، با دوستان عزيزم براي ديدار رهبرم در اين جلسه شركت كردم. چند ماه طول كشيد تا من اين مقاله را براي رهبرم نوشتم. امروز از خدا سپاسگزارم كه مي توانم با دست خودم مقاله ام را به رهبرم تقديم كنم. ان شاءاللَّه موفق باشيد. ماشاءاللَّه، خوب پيشرفت كرده ايد. زبان را خوب ياد گرفته ايد؛ همه چيز را مي توانيد بگوييد و بيان كنيد. خيلي خوب است. اين نوشته، مقاله شما است؟ اين كه خطّ شما نيست؟ خطِّ شخص ديگري است. بله، بسيار خوب، خطّ خيلي خوبي است. ان شاءاللَّه موفّق باشيد. هرچه بيشتر اين جا بمانيد و با معارف اسلام در كشور

ما آشنا شويد. هرچه بيشتر با مردم ما آشنا شويد و ان شاءاللَّه زبان فارسي را هم هرچه بيشتر يادبگيريد، تا به يك درياي عظيم واقيانوس عظيمي از معارف كه به زبان فارسي نوشته شده، متّصل شويد و از آنها ان شاءاللَّه استفاده كنيد. زنده باشيد. بهاره رنجبران، فرزند شهيد - دانشجو: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. ابتدا بايد به اين نكته اشاره كنم كه هر وقت راجع به جايگاه و حقوق زنان و به طور كلّي مسائل مربوط به زنان صحبت مي كنيم، هيچ وقت نيّت ما تقابل مرد و زن نيست؛ يعني ما به اين نيّت از زنان و مسائل مربوط به آنها صحبت نمي كنيم كه مرد و زن را بنا به فرمايش خودتان در مقابل هم قرار دهيم - زنان را در يك طرف و احياناً مردان را در طرف ديگر - نيّت ما از بيان اين مطالب، فقط اين است كه هر كدام از مرد و زن، در جايگاه شرعي و واقعيِ خودشان - آن گونه كه اسلام دستور داده و احكام نوراني اسلام تصريح كرده است - قرار گيرند. در واقع ما مي دانيم كه تقابل بين مرد و زن، ميراث شومي است كه از فرهنگ غرب به جا مانده و اين را دختران جوان ما به خوبي احساس كرده اند. تجربه هاي تلخي كه امروز ما شاهد هستيم در غرب اتّفاق مي افتد، حاصل نوع نگاهي است كه غرب به زن دارد و تقابلي است كه خواسته است بين زن و مرد به وجود آورد. به خاطر ديدنِ اين تجربه ها از اين مسأله بيزاريم. غرب به دليل نوع نگاهي كه به زن دارد، سعي مي كند به نيازهايي دامن بزند كه نيازهاي واقعي انسان به حساب نمي آيند. مثلاً

از معنويت كه نياز واقعي و اساسي انسان است، غفلت مي كند، در حالي كه به نيازهاي مادّي مي پردازد و آنها را نيازهاي اصلي جلوه مي دهد كه به هيچ وجه اين طور نيست. سالها غرب با معنويت و مظاهر آن جنگيده است. يكي از مظاهر معنويت كه غرب هيچ وقت با آن سر سازگاري نداشته و ندارد، حجاب است. امروز در دنياي متمدّني كه خود را مدّعي دفاع از حقوق بشر مي خواند، ما مي بينيم كه مُدام دختران دانشجوي مسلمان با مشكل مواجهند و از درس خواندن محروم مي شوند. همچنين خانمهاي مسلماني كه مشغول به كار هستند، به دليل رعايت حجاب از كارشان محروم مي شوند. آنها اين طور شديد با مقوله حجاب مقابله مي كنند و هميشه هم مطرح مي سازند كه حجاب، تكلّف آور و سخت است و نمي شود در عرصه هاي مختلف اجتماعي با حجاب، ظاهر شد! در حالي كه ما به هرحال دختران دانشجويي هستيم كه در محيطهاي مختلف - چه محيط درس و چه محيط كار - مشغوليم و مي بينيم كه اين مسأله براي ما مشكل ساز نبوده است. اصلاً ما حجاب را لباس «مشاركت اجتماعي» زنان مي دانيم و اگر نباشد، واقعاً در عرصه اجتماع، مشكل داريم و واقعاً هيچ وقت احساس نكرده ايم كه اين براي ما سختي و مشكلي به وجود آورده است. ما با داشتن حجاب، احساس راحتي خيلي بيشتري مي كنيم. فخري الّلهياري، فرزند شهيد - دانشجو: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم - من در ادامه صحبتهاي خواهرمان كه در مورد مظاهر معنويت بود، مي خواستم در موضوع اخلاص صحبتي بكنم. شما در توصيه هاي قبلي خودتان به جوانان در زمينه خودسازي تأكيد بسياري به اخلاص داشتيد. حال اگر اجازه بفرماييد، سؤالي از حضورتان دارم كه آن را

مطرح مي كنم: لطفاً آن راهكارهايي را كه منجر به تقويت اخلاص مي شود، بيان كنيد و بفرماييد چطور مي شود اخلاص در هر فردي تقويت شود و بماند. يك جمله درباره فرمايشات ايشان عرض كنم كه كاملاً حرفهاي متين و خوبي بود. چقدر خوب است كه اين نقطه نظرها از طرف شما دختران تحصيلكرده و روشنفكر و آگاه، در سطوح مناسبي منتشر شود، تا كساني را كه احتياج دارند با آنها در اين زمينه صحبت شود، پوشش دهد و از آن استفاده كنند. هرچه در اين زمينه ها حرف زده شود - از حنجره هاي مختلف و با زبانهاي مختلف - بهتر است. نبايد كسي فكر كند اين حرفي است كه مثلاً فلان كس گفته، يا ديگري گفته، يا در سخنرانيها بيان كرده اند. هر نفس، تأثير خودش را دارد. بله؛ اين نكته كاملاً درستي است. ديدگاه غربيها نسبت به روابط زن و مرد - چون بحثي كه الان شما مطرح كرديد، عمدتاً ناظر به روابط و علاقات و نوع معاشرت زن و مرد است - با آن ديد اسلامي كه از جهان بيني اسلام سرچشمه مي گيرد، متفاوت است. جهان بيني آنها از مسائل انسان سرچشمه مي گيرد. البته چيزي روبنايي است، ليكن به چيزهاي اصلي منتهي مي شود. ديد اسلامي در زمينه مسائل حجاب، بسيار ديد خوب و روشني است. چه تعبير خوبي شما داريد! مي گوييد: «ما با اين حجاب، احساس آسايش مي كنيم و اين لباسِ مشاركت ماست»! بله؛ كاملاً تعبير درست و خوبي است. اين، ديدگاهِ كاملاً صحيحي است. اين را هرچه بيشتر بيان كنيد و بگوييد، بهتر است. و اما در مورد اخلاص كه شما مي فرماييد. مي دانيد كه اخلاص، نوعي گذشت است. هرچه

انسان بتواند از انگيزه هاي شخصي عبور كند و به انگيزه هاي والا برسد، به اخلاص نزديكتر است. اخلاص، يعني خالص كردن و ناب كردن نيّت. به دنبال ناب كردن نيّت هم خالص كردن و ناب شدن عمل مي آيد. نقطه مقابلِ اخلاص چيست؟ اين است كه انسان براي انگيزه هاي شخصي - خودگرايي - يا انگيزه هاي مادّي، يا انگيزه هاي معنويِ بي ارزش كار كند. بعضي از انگيزه ها، صرفاً مادّي - به معناي مصطلح - و ملموس نيستند؛ اما كم ارزشند. مثلاً پيداكردن وجاهت در چشم مردم، مادّي به معناي خاص نيست؛ ليكن يك چيز كم ارزشي است كه بعضي به خاطر اين انگيزه ها كاري را انجام مي دهند كه با انگيزه الهي، با راه درست و صراط مستقيم، منطبق نيست. اين طبعاً نقطه مقابل اخلاص است. بنابراين هرچه كه انسان انگيزه هاي خودش را از حالت خودپرستي و خودخواهي دورتر و والاتر كند، اين مي شود «اخلاص». چگونه مي شود به اين رسيد؟ خوب؛ يك مقدار با گذشت. مثل همه كارهاي ديگري كه مجاهدت انسان در آن شرط است و مجاهدت لازم دارد، اين هم از همان قبيل است. بايد انسان يك مقدار گذشت كند. گاهي شما مي بينيد در يك فضا انسان احساس مي كند كه اگر من اين كلمه را بگويم، ممكن است براي من وجهه ايجاد كند، در حالي كه معتقد به آن كلمه نيست. خوب؛ آدمي كه اهل اخلاص نباشد، آن كلمه را خواهد گفت. آدمي كه اهل اخلاص است، يعني مي خواهد كارهايش خالص براي اهداف والا - يعني در نهايت براي ذات مقدّس پروردگار - باشد، اين را نخواهد گفت. يعني در واقع، يك نوع گذشت. صرف نظر از يك چيزهاي كم اهيمت،

اين كار مثل همه چيزهاي ديگر، تمرين مي خواهد. براي شما خيلي آسان است؛ چون جوانيد، نوراني هستيد و به فطرت الهي قريب العهديد. براي هر جواني كارهاي دشوار، آسانتر از افرادي است كه پا به سن گذاشته اند و به مرحله پيري رسيده اند. مي توانيد اين كارها را بكنيد. ان شاءاللَّه موفّق باشيد. دانشجوي ديگر: در ادامه صحبتهاي دوستم كه اشاره كردند «واقعاً سعي ما بر اين بوده كه معنويت را به همراه تواناييهاي علمي يا عملي مختلف كسب كنيم»، من فكر مي كنم شايد يكي از بهترين راههاي به دست آوردن اين معنويت، كسب فيض از قرآن و تفكّر و تدبّر در آن است كه بسيار هم سفارش شده است؛ منتها سؤالي كه من از محضرتان دارم، اين است كه اين تفكّر و تدبّري كه تأكيد زيادي هم روي آن شده، چگونه بايد باشد كه منجر به «تفسير به رأي» نشود؟ اصلاً تدبّر براي تفسير كردن نيست؛ براي فهميدن مراد است. انسان هر سخن حكيمانه اي را دو گونه مي تواند تلقّي كند: يكي سرسري و با سهل انگاري؛ يكي با دقّت و كنجكاوانه. اين اصلاً به مرحله تفسير كردن و تعبير كردن نمي رسد. تدبّري كه در قرآن لازم است، پرهيز كردن از سرسري نگريستن در قرآن است؛ يعني شما هر آيه قرآني را كه مي خوانيد، با تأمّل و ژرف نگري باشد و دنبال فهميدن باشيد. اين همان تدبّر است و بدون اين كه نيازي به اين باشد كه انسان، سلايق خودش را به قرآن تحميل كند - كه همان تفسير به رأي است - خواهيد ديد كه بابهايي را از معرفت، به حسب محتواي آيه - هرچه كه محتواي آيه است - باز مي كند.

اشكال عمده در كار قرآن خوانيهاي بي تأمّل، اين است كه اصلاً روي جملات درنگ نمي كنند. خوب؛ شما وقتي سخن حكيمي، يا سخنِ حكمت آميزي را مي شنويد، بايد به آن دل بدهيد؛ بدون دل دادن كه اصلاً انسان مُراد را نمي فهمد. هر كتاب عادّي - بخصوص اگر كتاب پُرمغزي باشد، بخصوص اگر حكيم فرزانه بزرگي آن را نوشته باشد - همين حالت را دارد. اگر سرسري بخوانيد و رد شويد، از آن چيزي نمي فهميد. قرآن مي گويد: «مرا سرسري نخوانيد» قرآن از عالي ترين مقام است؛ از قلّه معرفت عالم وجود است. اين است كه انسان بايد تأمّل كند و چون عمق اين آيات و اين مفاهيم، خيلي زياد است، هركسي تأمّل كند، از آن استفاده خواهد كرد - حتّي خود پيغمبر - خودِ پيغمبر هم اگر تأمّل كنند - كه البته پيامبر و ائمّه (عليهم السّلام) هميشه قرآن را با تأمّل و تدبير مي خواندند - از قرآن استفاده مي كنند. البته ما هم استفاده مي كنيم. مثل سطوح مختلف درياست كه هركس در هر سطحي برود، بهره اي از آن خواهد بُرد - حالا اين تشبيه نارسايي است، ليكن براي تقريب به ذهن است - البته هرچيزي را كه انسان نفهميد، هر معنايي را كه درست، سر در نياورد و تركيب يا عبارتِ مشكلي بود، به تفسير مراجعه مي كند. منظورم اين است كه تدبّر، اصلاً به عالم «تفسير به رأي» نزديك نمي شود. همان دانشجو: من دو مرتبه مي خواهم مطالبي را خدمتتان عرض كنم. ما دختران جواني كه به هرحال در سطح دانشگاهها مشغول به تحصيل هستيم، يكي از وظايفي كه هميشه بردوش خودمان احساس مي كنيم، اين است كه در سطح جامعه هم بايد

فعّاليتهايي داشته باشيم - يعني در واقع يك سري مسؤوليتهاي اجتماعي - و البته آنچه كه مهمترين چيز در اين مسأله است، حفظ حدود، حفظ تقوا و حفظ احكام نوراني اسلام است كه بايد در اين مسير به آن توجّه داشته باشيم. ما در اين مسير توقّع داريم كه از جهات مختلف ياري شويم - به هرحال، هم محيطها، هم خانواده ها، هم عواملي كه مي توانند دختران جوان را در فعّاليتهاي اجتماعي ياري كنند - ما توقّع داريم كه با تشويق خانواده ها مواجه شويم. راه را براي ما با راهنماييهايشان بگشايند و ما را در اين مسير كمك كنند. من خواهشم اين است كه اگر در اين مورد رهنمود خاصّي هست، ما سراپاگوش هستيم. بعد مطلب ديگري مي خواهم بپرسم - كه البته ربطي به اين بحث ندارد - سؤالي است كه وقتي آدم به كسي علاقه مند مي شود، دوست دارد كه از جوانب مختلف زندگي او خبردار باشد. مابه دليل اين كه با جوانان سروكارمان بيشتر است، مسأله ازدواج برايمان مسأله خيلي مهمّي است. چيزي كه ما هميشه با آن مواجه بوده ايم، اين مسأله بوده كه معيارهايي كه براي ازدواج وجود دارد چيست؟ البته هركسي معيارهايي براي خودش دارد؛ منتها ما امروز كه بحمداللَّه خدمت شما رسيديم و اين توفيق را داريم كه از بياناتتان مستقيماً استفاده كنيم، مي خواهم اين را مستقلاًّ بپرسم كه اصلاً شما چه معيارهايي را براي ازدواج جوانان پيشنهاد مي فرماييد و اگر صلاح مي دانيد، مقداري درباره مسائل شخصي - مثلاً فرزندانتان كه ازدواج كردند، يا ان شاءاللَّه ازدواج خواهند كرد - بفرماييد كه چه معيارهايي را در چنين مسائلي در نظر مي گيريد كه ما ان شاءاللَّه استفاده كنيم.

بله؛ معيارهايي كه در ذهن من هست، خيلي خارج از آنچه كه در ذهن عرفِ متشرّعه ماست، نيست. من اصرار دارم بر نفي بعضي از معيارها؛ يعني چيزي كه من بيشتر روي آن تأكيد مي كنم، ارائه يك چارچوب معياري نيست. چون مي دانيد اسلام، ميدان را باز گذاشته، ضمن اين كه ارزشهايي را در درجه اوّل قرار داده است؛ اما مردم را در آن چارچوب، صددرصد محدود نكرده است - كه حالا ممكن است مثالي عرض بكنم - بنابراين من در تعيين معيارها خيلي اصراري ندارم، بلكه در نفي بعضي از معيارها اصرار دارم. يكي از معيارهايي كه من به شدّت مايل به نفي آن هستم، مسأله ثروت است. وقتي جواني مي خواهد ازدواج كند - چه پسر و چه دختر - اصلاً نبايد ثروت همسر و نامزد ازدواجش را مورد توجّه قرار دهد. به نظر من اين يك جاذبه گمراه كننده است نه يك جاذبه حقيقي. پس اين نبايد مورد نظر باشد؛ كمااين كه در مورد خود ما هم همين طور بوده است. در موارد معدودي كه بوده - دو تن از فرزندان من ازدواج كرده اند - به كلّي اين معنا مورد نظر نبوده است. جنبه ديگري كه اصلاً نبايد مورد نظر باشد، عبارت است از «تشخّص اجتماعي». اين هم اصلاً نبايد مورد نظر باشد. من شنيده ام - به گوشم خورده - بعضي افراد كه مي گردند تا پسري را براي دخترشان ، يا دختري را براي پسرشان انتخاب كنند - خوشبختانه در خودِ دخترها و پسرها كمتر هست؛ مربوط به پدرها و مادرهاست - مي گردند تا عروسي، يا دامادي را انتخاب كنند كه حتماً وابسته به بيت و شخصيت شهير، يا سِمت

معروفي باشد. اين هم به نظر من معيار غلطي است و نبايستي مورد نظر باشد. بعضي از جاذبه هايي هم كه به شكل صوري جوانان را جذب مي كند، به نظر من براي ازدواج نبايدبه شكل معيار به آنها نگاه كرد. مثلاً پسرها يا دخترها بگردند، هرجا چشمشان را گرفت، آن را معياري قرار دهند! هر موردي كه چشمشان را گرفت و جذب كرد، آن را كافي بدانند! اين هم به شدّت مورد برحذر داشتن و پرهيز دادن ماست؛ كه ما مي خواهيم دخترها و پسرها در اين دامها گرفتار نشوند. از اينها كه بگذريم، ممكن است دختري يا پسري مايل باشد كه حتماً همسرش تحصيلات عالي كرده باشد؛ يكي ديگر نه، به اين اهميت نمي دهد. من اين مثال را مي زنم، براي اين كه معلوم شود معيارهاي مثبت و قابل قبول، محدود نيست. التفات مي كنيد؟ يا فرض كنيد كسي اهل منطقه اي از كشور است، دوست مي دارد كه همسرش حتماً وابسته به آن منطقه باشد؛ يعني راه باز است. بعضيها حتماً دلشان مي خواهد كه همسرشان جزو كساني باشد كه در راه خدا حركتي كرده باشد، تلاشي كرده باشد، جانباز، خانواده شهيد و از اين قبيل باشد. بعضي اين را جزو معيارهاي خودشان نمي دانند. من مي خواهم از اين جهت، معيار مثبتي گفته نشود، تا اين كه به معناي محدود كردن باشد. فقط مي خواهم آن مرزهاي منفي را ملاحظه كنم. ما البته در مورد فرزندان خودمان، بيشتر به اين چيزها نظر داشتيم. البته من لازم مي دانم كه سليقه و خواستِ دختر و پسر رعايت شود. من حقيقتاً اين را شرط مي دانم. اگر چه رضاي دختر و رضاي پسر، شرط صحّتِ عقد است؛ اما آن رضاي در

عالم مباحث حقوقي، غير از آن چيزي است كه من در شرط تحقّق ازدواجِ دو نفر، دنبالش هستم. من دلم مي خواهد شرايط به نحوي باشد كه حتماً محبّتي به وجود بيايد؛ يعني اصلاً بدون محبّت انجام نشود. نه اين كه بگويم بايستي قبل از ازدواج، محبّت باشد؛ نه، اين را نمي گويم. اما در مجموع، پسندي وجود داشته باشد - هم دختر، آن پسر را بپسندد و هم پسر، آن دختر را - كه اين پسند، زمينه ايجاد محبّت ماندگاري باشد. البته محبّت، قابل زوال است؛ اما قابل عمق دادن هم هست. اين،دست خودِ آدم است. از جمله كارهايي كه خداوند متعال با وجود پيچيده بشر انجام داده، اين است كه تا حدود زيادي اختيار محبّت را به او داده است. حال بگذريم از بعضي از محبّتهاي تند كه گفته مي شود اختياري نيست و شعرا هم درباره اش حرفهاي زيادي زده اند - آنها به اصطلاح، استثناهاي وجود بشر است - اما قاعده اين است كه دو نفري كه مايه اي از محبّت، بينشان باشد، راحت مي توانند اين محبّت را آبياري و بالنده كنند و آن را زياد نمايند. به هرحال اين هم چيزي است كه لازم است. عاطفه ميوه چي، دانشجوي رشته پزشكي دانشگاه علوم پزشكي تهران: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. در زمينه فعّاليتهاي اجتماعي كه خواهرمان صحبت كردند؛ فعّاليتهاي سياسي هم يكي از شاخه هاي فعّاليتهاي اجتماعي خانمهاست و نظر خود شما هم اين است كه دانشجو بايد سياسي باشد؛ اما ما گاهي مي بينيم كه لازمه وارد شدن در كارهاي سياسي اين است كه وارد سياسي كاري هم بشويم. يعني گاهي اوقات اين دو مسأله، خيلي با هم خَلط شده اند كه تشخيص اين كه بايد اقدام كرد، يا نكرد،

خيلي مشكل است. اين سؤال را از اين جهت مي كنم كه شما ملاك و معياري را براي تشخيص اين كه ما از آفات سياسي كاري برحذر باشيم، بفرماييد، تا درعين حال بتوانيم دانشجوي سياسي هم باشيم. خيلي خوب. البته من دوست مي داشتم كه در اين جلسه، بيشتر شما خانمها صحبت كنيد و من مستمع باشم. دلم مي خواهد كه اين حرفهاي خوب، از زبان شما خانمهاي زبده و برگزيده خارج شود و من كمتر صحبت كنم. درعين حال اين جمله را عرض مي كنم. ببينيد؛ من كه گفتم دانشجويان سياسي باشند، معنايش اين است كه يك نفر وقتي در جامعه اي زندگي مي كند، مسائلي در اين جامعه وجود دارد كه به سرنوشت جامعه مربوط است؛ اين دخترها، اين پسرها، اين دانشجويان خودشان را از آنها بركنار ندانند. فرض بفرماييد مسأله انتخاب رئيس جمهور مطرح است. نمي شود كه ما بگوييم حادثه به اين مهمّي در كشوري انجام بگيرد و جوانان بگويند «مردم انتخاب مي كنند، به ما چه»! و هيچ نظري نداشته باشند. يا فرض بفرماييد مسائل جاري ايران با قدرتهاي استكباري مطرح مي شود - مثلاً مسأله ايران و آمريكا - جوانان نسبت به اين قضيه، بي تفاوت شوند! حالا استكباري وجود دارد؟ عليه انقلاب تلاشي دارد؟ ندارد؟ اين تلاش از چه راههايي است؟ قصدشان چيست؟ اصلاً نسبت به اين قضيه، هيچ اهتمامي نداشته باشند! من اين را براي جامعه خودمان - بخصوص براي دانشگاه - خطر مي دانم كه به اين چيزها نينديشند. منظور من از كار سياسي، اين است. البته وقتي كسي بخواهد در اين زمينه ها به فكر صحيح برسد و قدرت تحليل پيدا كند، بايد مقداري بخواند، مقداري بحث كند، مقداري تبادل نظر كند

و احياناً در موردي اعلام وجود كند. من بارها به دانشجويان گوناگوني گفته ام كه مثلاً در قضاياي مربوط به فلسطين، قضاياي مربوط به بوسني و قضايايي كه در اروپا اين چند ساله اتّفاق افتاده - بعضي از قضاياي جاريِ جهاني - چه عيبي دارد كه مجموعه هاي دانشجويي ما موضعگيري كنند؟ يعني از اعماق اين ملت، ناگهان قشر عظيمي موضع خودشان را درباره مثلاً برخوردي كه در فلسطين اشغالي با جوانان شد، يا برخوردي كه با مسأله حجاب در اروپا شد، يا برخوردي كه در اروپا با بوسني شد - برخوردي كه در دنيا با قضاياي گوناگون مي شود - اعلام كنند كه طبعاً مستلزم نشست و برخاستها و تشكّلهاست. سياسي كاري كه چيزِ بدي است، معنايش اين است آن كسي كه درباره مسائل سياسي فكر مي كند، هدفش دنبال كردن و كشف و بيان حقيقت نباشد؛ اهداف ديگري را دنبال كند! اين را سياسي كاري مي گويند. مثل بعضي از كارهايي كه ما مي بينيم چه در محيط دانشجويي و چه در غير محيط دانشجويي انجام مي گيرد. گاهي هدف، فقط اين است كه يك نفر اين حرف را بزند و از قول او پخش شود، يا يك نفر مطرح گردد، يا يك نفر مورد تهاجم قرار گيرد، يا گاهي طرف - حريف - از ميدان بيرون رود. هدف كه اينها شد، انسان را به سمت كارِ ناسالم سياسي مي كشاند كه ما تعبير به سياسي كاري مي كنيم. همچنان كه انسان در همه مقوله هاي زندگي مي تواند بين كار سالم و ناسالم، با تأمّل و ملاحظه، مرز روشني را پيدا كند - لااقل در كارهاي شخص خودش مي تواند آن را پيدا كند - در اين

قضيه هم مي شود مرزي پيدا كرد. حكيمه دبيران - استاد دانشگاه تربيت معلم: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. الحمدللَّه علي ما انعم و له الشّكر علي ما الهم. با عرض تبريك به مناسبت ولادت با سعادت حضرت زهرا (سلام اللَّه عليها) و تقارن ولادت فرزند بزرگوار و مجاهدش حضرت امام (رحمةاللَّه عليه) با چنين روز مقدّسي، نكاتي را درباره آموزش عرض مي كنم. يكي از بركات انقلاب اسلامي، تعيين «روز زن» در چنين روز مقدّسي است. اختصاص دادن روز ولادت حضرت زهرا (سلام اللَّه عليها) به روز زن، يعني جامعه اسلامي ايران و تمامي مسلمانان جهان كه اين امر مقدّس را پذيرفته اند به همه جهانيان اعلام مي كنند كه اسوه ما حضرت زهرا (سلام اللَّه عليها) است. براي شناخت اسوه، مطمئناً علم و آگاهي لازم است كه همه ابعاد وجودي آن اسوه را بشناسيم. چون مي خواهم چند بيت شعر هم با توجه به بُعد معنوي و علمي آن حضرت تقديم كنم، صحبت درباره دانشگاه را به صورت خيلي خلاصه عرض مي كنم كه مصدّع وقت حضرتعالي نشده باشيم و بيشتر از بيانات شما استفاده كنيم. خوشبختانه همان طور كه توصيه فرموديد، خانواده ها توجّه به تحصيل دختر را مدّ نظر قرار داده اند. آماري كه امسال ارائه كردند، نشانگر اين مسأله است كه رشد كمّي در توجّه به تحصيل دختران در خانواده ها وجود داشته است. جاي شكر دارد از نظام و دستگاهها و مسؤولان محترم كه امكاناتي را هم براي تحقّق چنين امري فراهم كرده اند. ان شاءاللَّه رشد كيفي هم همراه باشد و بُعد معنوي را همه محصّلان عزيزمان و دانشگاهيان و معلّمان مدّ نظر قرار دهند و حتماً با دو بال علم و تقوا پيش بروند كه «انما يخشي اللَّه

من عباده العلماء»(4). منتها همان طور كه باز در فرمايشات حضرتعالي بوده، محيط امن براي دختران، مسأله قابل توجّهي است. اهتمام بر اين است كه محيطهاي مناسب و وضعيت متناسب با دستورات شرع فراهم شود؛ ولي تكرار توصيه ها ان شاءاللَّه بتواند اين امر را بيشتر محقّق سازد و ان شاءاللَّه جوامع آموزشي در آموزش و پرورش و در آموزش عالي به اين نكته بيش از پيش اهميت دهند و ان شاءاللَّه جايگاه خانمها و دختران عزيز متعهّد و متديّن ما، در مراحل بالاي تحصيلات - در دوره هاي تحصيلات تكميلي و در فوق تخصصّها - كه معمولاً سهم كمتري را تاكنون داشته اند - بيش از پيش رشد و تعالي داشته باشد. در زمينه اصلاح كتب، الحمدللَّه بعد از توصيه هاي مكرّر حضرتعالي، نهادهايي مشغول اين كار هستند كه در بخشي از آن هم در زمينه ادبيات فارسي توفيق خدمت داريم و شاهد اين هستيم كه براي اين كه كتابها تطابق با مباني و مبادي اسلام داشته باشد، تلاشها و كوششها مي شود و با نظر محقّقان، بعضي از مواردي كه قابل اصلاح است، الحمدللَّه در دست اقدام و توصيه به نويسندگان است. بعضي از اين دانشگاههاي موجود، اختصاص به خواهران دارد كه من خودم توفيق خدمت در آنها را چند سالي داشتم و شاهد خواست و تأكيد همه خانواده ها بودم براي اين كه چنين محيطهاي مناسبي در تمام كشور گسترده شود. اگر توسعه دانشگاههاي دختران ولو به صورت كوچك - به صورت دانشكده ها با اختصاص دادن به چند رشته - در حد امكاناتي كه مسؤولان هر ناحيه و خود مردم دارند، صورت گيرد، ان شاءاللَّه مي تواند در رشد كمّي و كيفي و تحقّق تحصيل خواهران و پيشبرد اهداف

جامعه كمك كند. اگر در اين زمينه، هم خود مردم كه اين خواست قلبي شان است و هم مسؤولان محترم اقدام كنند، ان شاءاللَّه نتيجه خيري براي تمام جوامع اسلامي خواهد داشت. من اميدوارم كه با تأسّي به تمامي ابعاد وجودي حضرت زهرا (سلام اللَّه عليها) ما بتوانيم به بُعد معنوي و علمي آن حضرت هم بيش از پيش آگاه شويم. چند بيتي را هم به اين مناسبت، براي عرض ارادت تقديم مي كنم: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. يا فاطمة اشفعي لنا عنداللَّه يا علي گو قد برافراز و برآور پرچمي خطبه اي شيوا بخوان، شورآفرين در عالمي بيم بدعت مي رود در دين، بزن سيف سخن با سكوتي حال دلها را دگرگون كن دمي با شكوه مصطفايي، سوگ او آور به ياد واي اگر بر گونه اي ننشسته باشد شبنمي ايهاالنّاس اعلمو برگو و انّي فاطمه غيرحق هرگز نگويي در سخن بيش و كمي يك به يك احكام را تفسير مستوفي نما تا بداند اهل مجلس نيز جز تو اعلمي مدّعي را تا شود حجّت تمام اين نكته پُرس كيست داناتر به قرآن مِن ابي و بن عمي با علي گو سربرآور از چَهِ راز و نياز بر نيايد دفع ظلم و فتنه از هر رستمي از مدار خود برون افتاده چرخ معدلت مي رسد بر «قدس» و «افغان» هردمي، نو ماتمي «بوسني» و «لبنان» گرفتار گروه اشقيا گوييا از هر طرف روييده ابن ملجمي كيست نشناسد تو را اي تابش شمس و ضُحي جز كسي كو را بود قلب سياه و مظلمي داستان آفتاب و شب پره اين جا نكوست دست غيبي مي زند بر سينه نامحرمي اُنس تو با عالم بالا نه امروزي بود نكته «هم فاطمه»

نبود بيان مبهمي فاش گو ام ابيها از چه رو گفتت پدر حلقه هستي كجا دارد به از تو خاتمي بوسه بر دستت بود مُهري ز مِهر مصطفي بضعة منّي تو را گفته است و لحمي و دمي ليلةالقدر از فروغ روي تو روشن شود اينت رمز آن كه نبود جز علي ات همدمي اشتقاق اكبر آيا فاطمه از فاطر است معني نامت بجويم در كدامين معجمي؟ چشم اميد حكيمه چشم اسرارت بود آنچه گفتم از مديحت، قطره اي دان از يمي لمحه اي عين عنايت سوي مشتاقان خود بهر دلهاي شكسته دست لطفت مرهمي براي حُسن ختام بيتي از مرحوم پدرم را عرض مي كنم كه: ما را به عرض مدحت تو امر كرده اند ور نه كجا رسيم به حدّ ثناي تو طيب اللَّه انفاسكم خيلي خوب. ان شاءاللَّه موفق باشيد. خانم، شما شعر زياد داريد؟ در مقام حضرت عالي كه شاعر بزرگواري هستيد، اگر اصلاً اظهار شاعر بودن كنيم، خطاست. چند موردي هست ان شاءاللَّه خدمت حضرتعالي مي فرستم. شعري بود در مورد حج خونين، كه به اين صورت آغاز مي شد: مرحبا اي زائران، اي جان نثاران مرحبا گوهر جان بر سر بازار حق دارد بها بسيار خوب. ان شاءاللَّه موفّق باشيد. خيلي خوب. زهره سادات لاجوردي: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. زهره سادات لاجوردي هستم؛ دختر سيّدِ مظلوم، «اسداللَّه لاجوردي». من در اين مجمع به عنوان يك دانشجو در مورد آموزش عرضي داشتم كه سعي مي كنم خيلي كوتاه بيان كنم. نكته اي كه ذهن مرا از ابتدايِ راهيابي ام به دانشگاه مشغول كرده، اين است كه در تبليغات، آن قدر كه روي جنبه كميّت تعداد دانشجو تأكيد مي شود، روي كيفيّت چندان كاري صورت نمي گيرد و اين به گونه اي شده است كه بالاخص

دختران جوان ما احساس مي كنند تنها راه رشد، راهيابي به دانشگاه است و وقتي وارد دانشگاه مي شوند، بعد از گذشت سالها و تحمّل زحماتي، احساس مي كنند آن طور كه بايد و شايد بار علمي پيدا نكرده اند. دوست داشتم كه مسؤولين ما به گونه اي روي كيفيّت تأكيد بيشتري داشته باشند، تا دانشجويان ما وقتي از دانشگاه بيرون مي آيند، از بار علمي بيشتري برخوردار باشند. خيلي متشكّرم. بله؛ درست است. اوّلاً عرض ارادتي بكنيم به شهيد عزيزمان آقاي لاجوردي، پدر بزرگوار شما. ايشان حقّاً و انصافاً شخص خيلي برگزيده و انسان والا و پاكيزه اي بودند. اخلاصي را كه قبلاً يكي از خانمها صحبت مي كردند، مظهرش مرحوم شهيد لاجوردي بود. بله؛ كيفيّت خيلي مهمّ است، شما راست مي گوييد. من هم اعتقادم همين است كه دانشجويان ما در دوره دانشگاه، حقيقتاً بايد كار كنند و بدون كار كردن و بدون زحمت كشيدن - هم درس بخوانند، هم مطالعه كنند و هم استاد را سؤال پيچ كنند - مقصود حاصل نمي شود. از اين همه هزينه اي كه براي دانشگاه كشور مي شود، مقصودِ كامل حاصل نمي گردد و يك مشت نيمه سواد - چه دختر، چه پسر - به وجود مي آيند. درعين حال كه اين حقيقتي است، اما راه يافتن جوانان - و در زمان ما بخصوص راه يافتن دخترها - به دانشگاه في نفسه چيز خوبي است. علّت اين است كه بالاخره جاي درس خواندن و مطالعه كردن و روشنفكر و آگاه شدن، عمدتاً دانشگاه است. درست است كه بيرون دانشگاه هم ممكن است كسي كتاب بخواند و فاضل و آگاه شود؛ ليكن اين كم اتّفاق مي افتد. طبعاً خانمها در محيط دانشگاه - بيشتر خانمها اين طورند -

يك شكفتگي و شكوفايي و جرأتِ پرداختن به مطالب علمي پيدا مي كنند و ذهنشان باز مي شود. البته پسرها هم همين طورند؛ نمي شود گفت مخصوص دخترهاست. لذا رفتن به دانشگاه مطرح بوده، و اين كميّت را مدّتي دنبالش بودند و خوب هم شده است. الان تعداد دانشجو در كشور ما نسبتاً تعداد قابل توجّهي است و اين چيز مثبتي است. يعني حالا اين طور نباشد كه ما اگر مدّتي به كميّت پرداختيم - به قول شما بدون پرداختن به كيفيّت؛ شايد هم همين طور باشد - مدتي هم شعار كيفيّت را مطرح كنيم و به كلّ كميّت فراموش شود. نه؛ من اين را خيلي موافق نيستم. دلم مي خواهد كه باز هم اين دانشگاهها ظرفيّتهاي بيشتري پيدا كنند و تا آن جايي كه جواب مي دهد - البته تا آن جايي كه استاد و فضاي آموزشي و آزمايشگاه و اينها وجود دارد - هرچه بروند، بهتر است. خانم سليمي (مشاور امور زنان در صدا و سيما): بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. للَّه الحمد و به نستعين. با سلام به پيشگاه مقدّس وليّ عصر و عرض ارادت خالصانه به مقام عظماي ولايت. اگر اجازه بدهيد،نكته اي را در خصوص مسأله هنر عرض كنم و چند سؤال را كه مشتاق هستيم به طور كامل براي ما حل شود، مطرح نمايم. اگر در خصوص توسعه هنر صحبت كنيم و ابزارهاي آن را نام ببريم، يكي از ابزارهاي آن در واقع، ديد تيزبين و ظريف نگر به عالم خلقت است و ديگري داشتن يك احساس مقدس و سوّم، عشق به زيباييها؛ كه مي بينم هر سه اين زمينه ها در زنان، بالفطره فراهم تر است. ولي در جوامع مادّي، برنامه ريزان امور هنري به اين مطلب كمتر توجّه نمودند.

با توجّه به هدف آنها كه توسعه ماديّات است، از زن براي جذب بيننده بيشتر و رسيدن به مقاصد خودشان در آن، در جهات مادّي استفاده مي كنند. در واقع دو ظلم عمده به زن كرده اند: يكي اين كه چهره زن را به غلط معرفي مي كنند؛ به گونه اي كه زن را وجودي سست عنصر، بدون داشتن هدف متعالي مطرح مي نمايند. دوم اين كه محيط هنري را مخدوش كرده اند؛ به گونه اي كه اگر زني هم داراي هدف صحيحي باشد و وارد اين عرصه شود، كمتر مي شود كه آن متانت و وقار خودش را حفظ كند. البته نظام جمهوري اسلامي ما، در تمامي عرصه ها سعي كرده است كه نگرش صحيحي به زن داشته باشد و در واقع درصدد آن برآمده كه افكار انحرافي را بزدايد؛ ولي متأسفانه براي رسيدن به حدّ مطلوب، فاصله داريم. هرچند اميدوار هستيم كه با وارد شدن افراد متعهّد در اين عرصه، ما بتوانيم اين فاصله را هرچه كوتاهتر كنيم. منتها مشكلي كه الان احساس مي كنيم به طور كامل در اين زمينه حل نشده است، عدم درك صحيح عوامل هنري از اين مسائل است. ما متأسفانه با افراطها و تفريطها مواجهيم؛ به گونه اي كه جامعه ما در لابه لاي اين مسأله، حقيقت را گم كرده و نتوانسته به حدّ مطلوب دست پيدا كند. مسأله دوم اين كه يك عطش فكري در نسل جوان ما ايجاد شده است كه در واقع لازم داريم در زمينه هنر با برنامه صحيح بتوانيم به اين عطش فكري پاسخ مثبت دهيم؛ به اين گونه كه هنر به عنوان ابزاري براي درك حقايق والاتر و بالاتر باشد و استفاده شود. خانم آيت اللّهي از حوزه علميه قم:

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. خدا را شكر مي كنيم كه در چنين روزي خداوند اين توفيق را به ما عطا كرد كه در خدمت جناب عالي باشيم. به عنوان يك طلبه، اين نكته رامي خواستم خدمتتان عرض كنم كه در واقع با تشكيل مركز مديريّت حوزه هاي علميه خواهران، حدود 160 حوزه در سراسر ايران شناسايي شده كه عمدتاً توسط خود خواهران اداره مي شود. الان بيش از بيست هزار طلبه مشغول به تحصيل داريم و غيراز حوزه علميه قم - جامعةالزّهرا - كه بخشهاي مختلفي در زمينه هاي تمام وقت و نيمه وقت و پاره وقت و غير حضوري و حتّي غير ايراني دارد - كه در بخش غير ايراني، خواهران از چهل كشور در آن جا مشغول به تحصيل هستند - فعّاليتهايي بازخود خواهران محترم در زمينه هاي مختلف، اعم از تدريس در حوزه و دانشگاه، بخشهاي مديريّت و تبليغ در داخل و خارج كشور - حتي در مديريّت حوزه هايي در خارج كشور - دارند. اما نكته مهمّي كه شايد به عنوان يك نكته اساسي براي خواهران مطرح باشد، اين است كه حوزه هاي علميه ما با وجود اين كه تقاضاهاي متعدّد زيادي هست كه مي خواهند وارد حوزه شوند، شايد بتوانم بگويم كه به هفت درصد از تقاضاها مي توانند پاسخ دهند و عمدتاً خواهران با جواب منفي مواجه مي شوند. از جهت كيفيّتي هم در سطوح مقدّماتي - سطح يك و دو - شايد تحصيل خواهران مقداري راحت باشد؛ اما در سطوح عالي كه خود جناب عالي هم عنايت داريد و در مسؤولين هم مطرح شده است، براي خواهران، زمينه فراهم نيست. لذا تقاضايي كه خواهران دارند اين است كه اگر امكان داشته باشد، در برنامه توسعه سوم، جايگاه خواهران

حوزه علميه در سراسر ايران روشن شود؛ البته با هماهنگيهاي لازمي كه ما مي توانيم براي فارغ التّحصيلان خود داشته باشيم. بحمداللَّه خود مسؤولين هم واقف هستند كه اكثراً خواهران در مراكز حوزه، موفّق بوده اند. ان شاءاللَّه اين زمينه فراهم شود و خواهران بتوانند از امكانات معنوي و تحصيلي بيشتري بهره مند شوند. الان در قسمت ويژه «جامعةالزّهرا» تقريباً خيلي كم پذيرش هست و با شرايطي كه گذاشته شد - كه حتماً بايد اسكان در قم باشد - مجموعاً حدود 150 نفر از طلبه ها را مي توانند تأمين كنند كه اين 150 نفر در سطوح عالي هستند - البته در پنج رشته فقه و اصول، فلسفه و كلام، تبليغ، تاريخ اسلام و تفسير - خواهران در قسمت درسهاي خارج، با مشكلات زيادي مواجه هستند و كمتر توفيق دارند كه از وجود اساتيد مجرّب و آيات عظام بهره مند شوند؛ با وجودي كه در خود قم هستند. در حوزه هاي شهرستانها هم در سطح درس كفايه و پايان مكاسب هم داريم؛ اما باز با كمبود استاد و امكانات مواجه هستند. تعداد 150 نفر در سطوح عالي خيلي خوب است؛ چرا خواهران به درس آقايان نمي روند؟ درس آقايان عمدتاً در حوزه هاي برادران تشكيل مي شود كه مشكلاتي براي حضور خواهران در آن جاها هست. فقط درس تفسير آيةاللَّه جوادي آملي كه در مسجد اعظم بود، توسط خود ايشان هماهنگي شد كه خواهران بتوانند استفاده كنند. دروس ديگر را هم بعضي از آقايان اجازه مي دهند؛ اما مشكلات مختلفي سرراه است كه هنوز امكانش فراهم نشده و عمدتاً از طريق ويدئو از درس اساتيد مجرّب استفاده مي شود. اينها قابل رفع است؛ اينها چيزهاي مشكلي نيست. ان شاءاللَّه بتدريج رفع خواهد

شد. اميدواريم رفع شود. خواهر ديگري از حوزه علميه: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. من يكي از طلبه هاي حوزه قم هستم. گفتند بخشي از كاري را كه كرده بودم، مختصراً خدمتتان بگوييم. ما مي بينيم در آيات و روايات، عنايات خاصي نسبت به زن هست؛ حالا از آن تكويني كه خداوند خلقت زنان را به گونه اي قرار داده است كه در پرورش نسل بشر نقش حسّاسي دارند. بعضي از تاريخ سازانِ بي هاي و هوي جهان، زنان هستند. يكي از صفات كمال خدا رحمت اوست كه با آن به شكل عاطفه شديد در زنان مواجهيم. اسلام، عنايت خيلي خاصي نسبت به زنان دارد كه زنان رشد پيدا كنند و استعدادهايشان شكوفا شود. اينها را در شيوه هاي مختلف بزرگان دين مي بينيم. اين را مي بينم كه پيامبر (صلوات اللَّه عليه) در عصر زنده به گور كردن دختران، مي گويند دختر، گل خوشبوست. ما در عمل نگاه مي كنيم، مي بينيم سفارشهاي خاص هست، مثل اين كه: ايمان مرد وقتي زياد مي شود كه محبّتش به زن زياد مي شود و يا علم آموزي براي زن و مرد واجب است. در عالم سياست مي بينيم كه هرجا صحنه اي براي بيعت بوده، هميشه زنان حضور داشته اند. در هجرت از سرزمين كفر به سرزمين ايمان، زنان كنار مردان حضور داشتند. در مرتبه حمايت از ولايت، خيلي وقتها اين زنان هستند كه در جريانهاي انحرافي، روشنگر اذهان جامعه مي شوند. ما مي بينيم كه اوّلين شهيد مسلمان، يك زن است. ما زياد مي بينيم آن عنايتهايي را كه دين نسبت به زن دارد. در كانون خانواده كه بعضي وقتها مشكلات زنان بحراني مي شود، ما مي بينيم دين در قرآن تزي را مطرح مي كند - با زبانهاي مختلف، به صورت تكراري - كه «فامساك

بمعروف او تسريح باحسان»(5). با الفاظ ديگر هم بيان مي شود كه زندگي خانوادگي بايد به اين شيوه باشد و چيزي غير از اين را هم دين نمي پذيرد. يا زندگي كردن با نيكي و سعادت و خوشي، يا جدايي كه همين جدايي هم باز به احسان است. ما از طرفي اين عنايتِ دين را به مسائل زنان مي ديديم، از طرفي هم نگاه به جامعه مي كرديم، مي ديديم فاصله خيلي زياد است. في الواقع آن دين، هنوز خيلي زمان مي برد تا احكامش در جامعه پياده شود. از يك طرف ما مي بينيم در مدّت زمان كوتاهي بعد از رحلت پيامبر (صلوات اللَّه عليه)، همين قدر كه مردم جهان - شرق و غرب - اندكي از اجراي احكام را در عمل مي بينند، فوج فوج رو به اسلام مي آورند. يقيناً در عصر امروز كه از جهاتي بايد بگوييم عصر «تحيّر بشر» است، در مسائل زنان كه دائماً آزمون و خطا دارند و هنوز سرگشته اند، اگر بتوانيم دين را در ارتباط با مسائل زنان، آن چنان كه طرح شده، در عمل و اجرا پياده و عرضه كنيم، مطمئنّاً ما تأثيرات معجزه آسايي مي بينيم. به همين جهت ما فكر كرديم كه بايد زنان بيشتر همّت كنند و در اين مسأله كار كنند؛ چون خانمها با مسائل و مشكلات زنان بيشتر آشنا هستند. لذا سعي كرديم در يك بخش، شروع به كار كنيم - تعدادي ازخواهران حوزوي و تعدادي هم از خواهران دانشگاهيمان - معيار كلّي كه مطرح بود، همان چيزي است كه خداوند فرمود: «و لهن مثل الذي عليهن بالمعروف»(6). آن چيزي كه مطرح مي شود، مسأله عدالت است كه در آن هم حقوق مطرح مي شود و هم وظايف.

ما در اين بخش ديديم چند مشكل در جامعه وجود دارد: يك مشكل، مشكل فرهنگي است. مشكل فرهنگي در دو بخش بود؛ يكي اين كه زنان متأسفانه گاهي اوقات توان خودشان را درست باور نداشتند. بخش ديگرش اين بود كه مردان گاهي اوقات ظاهراً خوب نمي پذيرفتند كه بايد براي زنان هم امكان رشد و ترقّي فراهم باشد و آنها هم مي توانند تا اوج ملكوت پرواز كنند. در اين بخش بايد كار مي شد. بحمداللَّه از اوّلِ انقلاب تا به حال هم در اين زمينه خوب كار شده است؛ ولي هنوز هم جاي كار زياد دارد. مسأله ديگر، مسأله قوانيني بود كه در جامعه وجود داشت. يكي مشكل طرح قوانين و ديگري مشكل در اجراي قوانين بود. در موضوع طرح قوانين، كاري كه ما با خواهران متخصّصمان داشتيم - هم خواهران حوزوي بودند، هم خواهران دانشگاهي - اين بود كه چند كار را عملاً انجام داديم. همكاري با همديگر هم الحمدللَّه بركات زيادي داشت. بخشي از بركاتش هم اين بود كه در اين همكاري، موضوع شناسي توسّط خواهران متخصّص ما خيلي دقيق صورت مي گرفت - مصاديق موضوعات خوب تعيين مي شد - و ما مي توانستيم مقداري كمك كنيم تا حدود و ثغوري كه دين در ارتباط با مسائل زنان مطرح مي كند، روشن شود. خواهران متخصّصمان كمك مي كردند كه ما بتوانيم قوانيني را كه مبنايشان بر دين و متناسب با جامعه امروزند و كارايي لازم را در جامعه امروز دارند، طرح كنيم. همان گونه كه عرض كردم، اين همكاري ما بركتي داشت كه من ديدم مقداري در همكاريهاي حوزه و دانشگاه مغفول واقع شده است و آن اين بود كه گاهي اوقات

به بعضي از احكام برخورد مي كرديم كه در اين هياهوي سياسيِ بعضي از جوامع، ما مي ديديم گاهي اوقات مسأله اي پيشنهاد مي شود كه معضل زنان در اين مسأله، اين طوري حل مي شود. ما وقتي نگاه به متون مي كرديم، مي ديديم اصلاً نمي شود چنين حرفي را مطرح كرد؛ واقعاً اين بحث در مسائل ديني جايگاهي ندارد. در همكاري با خواهران دانشگاهيمان - چون خواهراني كه با ما همكاري مي كردند، معمولاً از خواهراني بودند كه يك حرّيت علمي خوبي در اين مسائل داشتند - ما ديديم خيلي وقتها آن چيزهايي را كه ما با تعبّد مي پذيريم - و شايد هم گاهي اوقات قابل پذيرش براي برخي نباشد - وقتي خوب در كُنه قضيه مي رويم، تازه خواهران دانشگاهي ما روشن مي كنند كه اصلاً حكمت خيلي از احكام دين چيست؛ حكمتهايي كه قبلاً براي ما روشن نبوده است و اين يكي از بركاتي بود كه براي ما در اين كار حاصل شد. موضوعات مختلفي را در مسائل حقوقي زنان نشستيم كار كرديم: بحثهاي مربوط به ازدواج - اصل ازدواج، تعدّد زوجات، ازدواج موقّت و فسخ نكاح - بحث ديه، قصاص و مباحث مختلف ديگر. ما مي ديديم كه فقهمان همين امروز به مسائل مختلف جواب داده، ما بايد مباحث فقهي را وارد قانون كنيم. هرچند ما در مرتبه قانون، حرف خوب زياد داريم، ولي خلأهايي هنوز وجود دارد. گاهي اوقات هم مي ديديم بعضي از مسائل هست كه در متون ديني ما وجود دارد؛ ولي در فقه وارد نشده است، كه به نظر مي رسد عمده ترين علّتش اين است كه شايد اين سؤال، اصلاً در گذشته وجود نداشته است كه فقيه به خاطر آن سراغ متون

ديني برود و شايد ما زنان، امروز اين سؤال را مي بينيم و سراغ متون ديني مي رويم و بالاخره جواب را پيدا مي كنيم. منتها ما در كارمان يكي دو مشكل داشتيم. حالا من خواستم اين را خدمتتان بگويم كه مشكل بزرگي كه ما در اين قضيه داريم اين است كه متأسفانه گاهي اوقات با تفكّراتي برخورد مي كنيم كه در مقابل قوانيني كه در ارتباط با مسايل زنان توسّط غرب مطرح مي شود، خود باخته اند! گاهي اوقات اين خود باختگي واقعاً براي ما مشكل ايجاد مي كرد. مسأله ديگر اين بود كه متأسفانه گاهي اوقات از جانب برخي فقهايمان كم عنايتي مي ديديم. مثلاً به شكل روشن و واضح، مسائل زنان را از ديدگاه ديني تبيين نمي كردند. اين بخش متأسفانه يك جاهايي هم به باورهاي ديني مردم ما - در ارتباط با مسايل زنان - ضربه مي زند. خواهرمان هم مقداري مسائل اجرايي را كه در ارتباط با مسائل حقوق زنان مطرح مي شود، خدمتتان مي گويند. در نهايت اگر شما لطف كنيد و براي ادامه راه ما، هم دعاي خيري داشته باشيد و هم رهنمودي، ممنون مي شويم. خيلي خوب، بسيار خوب. خانم خسروشاهي، قاضي تحقيق دادگستري: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. با توجه به مشكلات حقوقي و قضايي زنان در محاكم دادگستري و دادگاهها و تبليغات سوئي كه عليه نظام قضايي و قوانين شرعي و فقهي ما از طرف بعضي از بيگانگان نا آشنا با قوانين اسلامي و يا مغرضان خارجي صورت مي گيرد، لازم است عرض كنم كه پيرامون صحبتي كه خواهرمان داشتند و تحقيقاتي كه در زمينه شناخت مشكلات بانوان در محاكم صورت گرفت و نيز حضور ملموس و عيني بانوان محقق در دادگاهها و

همين طور از جانب خودم، به اين نتيجه رسيديم كه علّت اساسي مشكلات خانواده ها و خانمها در احقاق حقّشان، اين است كه اوّلاً ضعف فرهنگ جامعه در عنايت به رشد و تعالي زن در تمامي زمينه ها، خصوصاً در مسائل حقوقي مربوط به خانمهاست. مسأله دوم كه عميقتر و اساسي تر است، عدم آگاهي بانوان نسبت به آشنايي با حقوق و تكاليف قانوني و شرعي خودشان و نيز نحوه استيفاي حق در محاكم است كه باعث بروز مشكلاتي براي آنها مي شود. علي رغم ديدگاههاي فمينيستي كه علت و مسأله را روي نقص قوانين شرعي و فقهي ما مي برند، ما مي بينيم كه در اصل 10 قانون اساسي كه برآمده از اسلام و قانون شرع ماست، خانواده به عنوان يك واحد بنيادي و اساسي جامعه به رسميت شناخته شده و علاوه بر آن در اصل 21 قانون اساسي، وظايف دولت در قبال احقاق حق و زمينه هاي آگاهي خانمها ذكر شده است. زن مسلمان در قانون شرع اسلام، زني است كه حقّ انتخاب دارد و كسي است كه علقه زوجيّت را ايجاد مي كند؛ يعني ركن اساسي و اصلي عقد نكاح، به دست زن ايجاد مي شود - كه همان ايجاب عقد است - وليكن بر هم زدن علقه زوجيّت، به دست مرد سپرده شده است. البته اين هم در همه موارد نيست؛ يعني چند مورد در قانون مدني هست كه در آن جا ديگر براي برهم زدن علقه زوجيّت، اذن همسر ساقط و به حاكم شرع سپرده مي شود. وليكن خانمها مي توانند در راستاي احقاق حقّشان و استفاده از آن شرايط مشروع خودشان در زندگي آتي، علاوه بر مادّه 1130 قانون مدني - كه موارد عُسر و

حرج بانوان را پيش بيني كرده است - از راه آسانتري استفاده كنند و آن، استفاده از شروط ضمن عقد نكاح است كه بعد از انقلاب به پيشنهاد حضرت امام و با حمايت آيت اللَّه شهيد بهشتي و تصويب شوراي عالي قضايي وقت، شروط چهارده گانه اي در سند نكاحيّه ثبت و ضبط شد و هم اكنون مزدوجيني كه به دفاتر مراجعه مي كنند، با اين شروط آشنا مي شوند. خانمها مي توانند علاوه بر شروطي كه آن جا ذكر شده، از شروط ديگري كه جايز است و ممانعت شرعي ندارد و خلاف مقتضاي عقد نكاح هم نيست - كه تعدادي از آنها در ماده 1119 قانون مدني ذكر شده است - مثل شرط اشتغال، شرط مسكن، شرط تحصيل، ازدواج مجدّد زوج و ...، به نفع خودشان با آگاهي از شروط ضمن عقد استفاده كنند. در راستاي استفاده از همين شروط و آگاهي خانواده ها و خانمها به حقوق حَقّه خودشان، جزواتي تنظيم و تهيه شده كه به دفترخانه ها داده شود - تا مفادش در هنگام مراجعه طرفين، به آنها تفهيم گردد - البته در زمينه بيان مشكلات اجرايي، اين يك مورد است كه هنوز عملي نشده است. يعني علي رغم اين كه اين تصميم گرفته شده و متن جزوات توسّط كارشناسان تهيه و تنظيم گرديده، هنوز به صورت عملي مورد استفاده قرار نگرفته است. مسأله ديگر، استفاده از رسانه ها و دبيرستانهاست؛ بدين معنا كه موضوعات مورد اشاره در اين خصوص، در ضمن كتب درسي باشد. البته حقوق خانواده و تكاليف طرفين ازدواج به صورت واحدهاي درسي در مراكز آموزش عالي و نيز مراكز مشاوره محلّي، همه پيش بيني و شروع شده است؛ وليكن احتياج به حمايت و وسعت فعّاليت

بيشتري احساس مي شود. مسأله ديگر، ضعف تشكيلاتي در اجراي قوانيني است كه سالها قبل در جهت حفظ و حمايت از حقوق بانوان تصويب شده است. مانند تأسيس واحد ارشاد و امداد در دادگاههاي خانواده - مصوّب سال 1370 - كه به جهت مشكلات اجرايي و بعضاً مشكلات اقتصادي، هنوز راه اندازي نشده است؛ ولي ضرورتش واقعاً در دادگاههاي خانواده احساس مي شود. مسأله ديگر مشكلات قانوني است. با توجّه به مسائلي كه خانم آيت الّلهي گفتند، با همكاري خواهراني كه در طرح بازنگري قانون مدني كه مورد عنايت حضرتعالي بود، دست اندركار بودند - محقّقين و متخصّصين، نمايندگان مجلس، قضات زن، جامعه شناسان و روانشناسان - از سالها قبل تحقيق در شناسايي مواد قانون مدني و اشكالاتي كه وجود دارد، آغاز شد و به اين نتيجه رسيديم كه اشكال اساسي و ريشه اي در مواد قانون مدني وجود ندارد؛ ولي بعضي از مواد، نيازمند به بررسي، اصلاح، تتميم، رفع نقص و يا رفع ابهام است. مثلاً مادّه اي داريم كه به حُسن معاشرت زن و مرد در نظام خانواده اشاره مي كند؛ ولي واقعاً مفهوم حُسن معاشرت، يا تبيين و ذكر مصاديق سوء معاشرت، هنوز از نظر قانوني روشن نشده است و لذا مشكلاتي را ايجاد مي كند. مسائلي كه الان احتياج به بازنگري و توجّه نظر دارد، حضانت، ملاقات اطفال، طلاق و موارد ديگري است كه ان شاءاللَّه خواهران با كار كارشناسيشان اين طرح را به اتمام مي رسانند و خدمت حضرتعالي تقديم مي كنند. به اميد خدا؛ خيلي خوب، خيلي خوب. هاجر حسيني از امريكا: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. السّلام عليكم يا اهل بيت النّبوة. سلام بر نايب امام زمان و رهبر و پدر عزيزمان. ميلاد حضرت

فاطمةالزّهرا مبارك باد. امروز، همچنين سالروز تولّد فرزند كوثر، حضرت امام روح اللَّه خميني است. من هاجر حسيني از كشور آمريكا، طلبه و خبرنگار هستم. من پيرو حضرت عيساي روح اللَّه بودم و هنوز هستم. بعد ايشان - حضرت عيسي - بود كه دست ما را گرفت و به حضرت روح اللَّه اين زمان سپرد. الحمداللَّه امروز فرزندانمان از ما جلوترند. من آنها را با يك گروه جوانان آمريكايي «بنياد هجرت» به جمهوري اسلامي آوردم. خدا به اين ملت، نعمتها و بركاتِ فراواني داده است؛ نعمتها و بركاتي كه در آمريكا ديده نمي شود. در آمريكا، زن و مرد پشت يك پرده تاريك زندگي مي كنند - تحت بدترين ظلم و بدترين بي عدالتي - حضرت زهرا (سلام اللَّه عليها) زمان خودشان را فهميده بودند؛ جوانان هم بايد زمان خودشان را بفهمند. هر عملي كه جوانان در جمهوري اسلامي انجام مي دهند، يك اثري در دنيا دارد. اميد دارم كه ان شاءاللَّه پرچم توحيد در تمام دنيا به اهتزاز درآيد. در انتظار آن روز هستيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته. و عليكم السّلام و رحمةاللَّه. خيلي خوب. خانمها فرمايشي ندارند؟ چون وقت نماز است، من يك كلمه عرض بكنم و بلند شويم ان شاءاللَّه نماز بخوانيم. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قصد ما اين بود كه از روز زن به اين صورت تجليل شود. الحمدللَّه به بهترين وجهي تجليل شد؛ زيرا كه بهترين تجليل، تجليل عملي است. با حضور شما خانمهاي آگاه، عالم و فرزانه در بخشهاي مختلف، روشن شد كه بحمداللَّه زن ايراني در يك سطح راقي قرار دارد. اين مهمّ است. ما ممكن است شعارهاي زيادي بدهيم كه چنين مي خواهيم بكنيم، يا چنين كرديم، يا چنين بايد

بكنيم؛ اما هيچ كدام از اين شعارها كه گفتار است، قدر اين را ندارد كه ما نشان بدهيم امروز زن ايراني، در اين سطحي است كه ما در اين جلسه ملاحظه مي كنيم. البته اگر از همه خواهران بياناتي صادر مي شد كه حتماً در بين آنها مطالب برجسته و باارزشي وجود داشت، اين مقصود، بيشتر تحقّق پيدا مي كرد؛ ولي مجال كم بود. ما تقريباً نزديك به دو ساعت است كه اين جا نشسته ايم. فرصت بيش از اين نبود؛ ليكن بيانات دختران جوان ما، خانمهاي دانشگاهي ما، خانمهاي طلبه ما و خانمهايي كه مسؤوليتهاي گوناگوني را بر عهده گرفته اند و در بخشهاي مختلف فرهنگي كشور حضور دارند، نشان داد كه ما امروز از لحاظ رقاء سطح فكريِ زن در كشور، بحمداللَّه برخوردار از يك پيشرفت محسوس - نسبت به هميشه و نسبت به گذشته - هستيم. اين خيلي با ارزش است. البته من نظراتي در مورد تلاش براي مسأله زن دارم و اين نظرات را بارها هم گفته ام؛ يعني چيزي كه پوشيده و پنهان باشد، نيست و در صحبتهاي گوناگون تكرار شده است. آن چيزي كه الان مي خواهم به شما خانمها عرض كنم، اين است كه در زمينه پيشرفت زن به معناي بروز استعدادهاي فراواني كه خدا در وجود او قرار داده - چه استعدادهاي مشترك زن با مرد كه اينها بيشترين است؛ چه استعدادهاي ويژه اي كه در زن هست، در مقابل استعدادهاي ويژه اي كه خدا در مرد قرار داده است - ميدان بسيار وسيعي وجود دارد. پيشرفت زن در اين ميدان، آن نكته اوّل مورد نظر است؛ چه براي اين، چه براي تنظيم روابط زن و شوهر در

درون خانواده كه اين به نظر من امروز معيوبترين بخش مسأله زن در كشور ماست؛ يعني اگر كسي بخواهد در زمينه مسائل زنان، زبان به انتقاد باز كند، بيشترين نقطه نظر در اين بخش خواهد بود. يعني به نظر من روابط زن و شوهر در درون خانواده، آن روابطي كه مورد نظر اسلام و قرآن است، نيست! اين البته معلول عوامل فراواني است و مخصوص ايران هم نيست. تقريباً در همه جاي دنيا چنين چيزهايي وجود دارد؛ منتها با تفاوتهايي. چه براي پيشرفت در اين زمينه - يعني كار كردن و اصلاح در اين زمينه - و چه از لحاظ روشن كردنِ ديدگاه اسلام در مورد زن و ارزشگذاري برروي زن - كه چه چيزهايي زن را به كمال مطلوب مي رساند و ارزش مي دهد - كه اين شد سه ناحيه: ناحيه پيشرفت فرهنگي و بروز استعدادها، ناحيه اصلاح روابط خانوادگي، ناحيه اعلام و تبيين نظر اسلام در زمينه مسائل زنان از جهات حقوقي، از جهات اجتماعي و غيره. اگر بخواهد در اين سه زمينه كاري انجام گيرد، بايد به وسيله شما انجام گيرد. من حرفم اين است. شما خانمها هستيد كه بايد در اين سه زمينه كار كنيد. ما فصلي در كشورمان خواهيم داشت كه اين فصل شروع شده است؛ فصل ميانِ دوراني كه در هر زمينه از مسائل زنان، ما مشكلاتي داشتيم و آن دوراني كه ان شاءاللَّه اين مشكلات، هيچ وجود نداشته باشد. فصلي است كه در اين فصل، يك تلاش لازم است. البته اين تلاش را همه بايد بكنند؛ ليكن شما خانمها بايد بيش از ديگران در اين زمينه تلاش كنيد؛ تلاش فكري، تلاش كاري و

از قبيل همين كارهايي كه حالا اين خانمها گفتند، يا كارهاي گوناگون ديگري كه بحمداللَّه هست و در اين جلسه هم محسوس شد. خانمها بايد در اين زمينه پيشقدم باشند و كار كنند. از گفتن و تحقيق كردن و تماس گرفتن و حضور و بقيه كارهايي كه بايد در مسائل گوناگون اجتماعي و معضلات انجام گيرد، تا مجاهدتي بشود كه آن مجاهدت، آن نتايج را به دنبال بياورد. از اين كارها هيچ نبايد شما دريغ كنيد. ان شاءاللَّه اميدواريم خداي متعال هم كمكتان كند و اين زحماتتان مورد رضاي پروردگار و مرضي خاطر حضرت ولي عصر باشد و بركاتش آينده كشور را تأمين كند؛ چون اگر در كشوري زنان آن كشور بتوانند به آن صفا و معنويت و رقاء و تعالي فكري برسند، هيچ مشكلي در آن مملكت باقي نمي ماند. يعني زن به طور محسوسي در مرد تأثير دارد. هم برروي شوهرش و هم برروي فرزندانش تأثيرات تعيين كننده اي مي تواند بگذارد. لذا در واقع، اصلاح جامعه با اصلاح زنان است كه آن هم با همين مسائلي كه گفته شد، حاصل خواهد شد. ان شاءاللَّه موفّق باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) احزاب: 33 2) كُحلي پوش: سرمه اي پوش. 3) نساء: 102 4) فاطر: 28 5) بقره: 229 6) بقره: 228

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار مدّاحان آل اللَّه به مناسبت ميلاد حضرت فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مدّاحان آل اللَّه به مناسبت ميلاد حضرت فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً از همه عزيزاني كه زحمت كشيدند و تشريف آوردند؛ بخصوص عزيزاني كه لطف كردند و اين جلسه و اين فضا را به عطر مديحه حضرت فاطمه زهرا و صدّيقه كبري معطّر نمودند و همچنين از برادراني كه اين

شعرهاي زيبا و خوب را سرودند و خوانندگان در اين جا آنها را انشاد كردند؛ بخصوص برادراني كه از راههاي دور و شهرهاي ديگر قبول زحمت كردند و آمدند، صميمانه تشكّر مي كنم. زندگي فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) به خاطر عظمت و شگفتيهاي فراواني كه در آن هست، شبيه اسطوره هاي تاريخ است. حقيقتاً چشم ما نمي تواند مقامات معنوي آن بزرگوار را ببيند - «تو بزرگي و در آيينه كوچك ننمايي» - ما نمي توانيم آن قامت رسا و آن عظمت را حتّي در چشم كوته بين ذهن خودمان تصوير كنيم؛ ليكن همان چيزي كه چشمان سطحي نگر ما مي بيند، خيلي باعظمت است. يعني آن زندگي كوتاه چه در دوران كودكي، چه در دوران نوجواني و چه در دوران تأهّل و ازدواج و خانه داري اين قدر پُرمغز است! مگر هر كسي مي تواند همسر اميرالمؤمنين باشد؟ عظمت علي آن گونه است كه كوههاي عظيم را در مقابل خود آب مي كند. نَفْس همسري اميرالمؤمنين، يك نشانه بزرگ عظمت است؛ ليكن شما ببينيد تعامل اين زن و شوهر چگونه است و دو بزرگِ خارج از ابعاد ذهن انسان، چگونه با هم حرف مي زنند؛ چگونه زندگي مي كنند؛ چگونه اين زندگيِ الگو و نمونه تاريخ را اداره مي كنند و چگونه هركدام نقشي به عهده مي گيرند! اينها تصادفي نيست. نقش آن شوهر در دوران مبارزات و جنگها اين است كه نفر اوّل و خطشكنِ درجه يك و گره گشاي اوّل و آخر باشد. در دوران بعد از رحلتِ پيغمبر، اين نقش تغيير پيدا مي كند. همان شجاعت، همان قدرت و همان عظمت وجود دارد؛ منتها در نقش ديگري ظهور مي كند. مگر هركسي مي تواند آن حادثه عظيم بعد از پيغمبر را تحمّل

كند؟ اما علي تحمّل كرد و اين همان شجاعت خيبر و همان قدرت اُحد است كه در اين جا طاقت مي آورد. بعد، دوران خلافت است كه هر كلمه كلمه و هر قدم به قدم آن، اثري در تاريخ اسلام و تاريخ بشر گذاشته است. آن گاه نقش همخوان با اين شخص، نقش فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) است. اگر آن مظلوميت عظيم و جانسوز در تاريخ خود را نشان نمي داد، حقايق اسلام آن چنان كه بعداً آشكار شد، آشكار نمي شد. اينها تصادفي نيست. همه اينها طرّاحي شده با تدبير الهي است؛ منتها كساني براي اين ميدانها و اين نقشهاي دشوار انتخاب مي شوند كه جوهر آنها، جوهر برگزيده خداست. در بين همه انسانهاي طول تاريخ، خداي متعال انتخاب مي كند: «امتحنك اللَّه الّذي خلقك قبل ان يخلقك فوجدك لما امتحنك صابرة»(1). ميدان، ميدان امتحان است. ميدان كارِ تصادفي نيست. ميدان امتياز دادنِ بيخودي نيست. خداي متعال بيخودي به كسي امتياز نمي دهد. اين جوهر، اين اراده قوي، اين عزم راسخ، اين گذشت و فداكاري در فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) كار را به آن جا مي رساند كه او سنگ الماسي مي شود كه همه اين چرخها بر روي آن مي چرخد. دشوارترين چرخها را بايد بر روي سخت ترين پايه ها و قاعده ها بچرخانند. اين چرخ عظيم تاريخ اسلام و امتحانهاي دشوار، در همان دوران كوتاه، بر روي دوش فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) بود. خدا او را انتخاب كرد و او توانست بشريّت را نجات دهد. فاطمه زهرا(سلام اللَّه عليها) فرشته نجات انسانها در طول تاريخ است. براي همين هم هست كه ائمّه (عليهم السّلام) اين قدر براي آن بزرگوار تكريم و حرمت قائلند و نسبت به او اظهار خشوع مي كنند. هيچ مقامي از اين

بالاتر وجود دارد؟ مدّاحي و ستايشگري خاندان پيغمبر - كه طبعاً ذكر مصائب را هم به همراه دارد - شغل خيلي مهم و بزرگي است. البته ما بارها در طول سالهاي گذشته در چنين جلساتي مطالبي را در اين زمينه عرض نموده و با زبانهاي گوناگون به هنر مدّاحي اظهار اخلاص و ارادت كرده ايم. در كار مدّاحيِ شما چند چشمه هنري وجود دارد: شعرتان هنر است؛ صدايتان هنر است؛ آهنگي كه انتخاب مي كنيد، هنر است؛ اشارات و كارهايي كه انجام مي دهيد، هنر است. عنصر دوم، عنصر تعقّل است؛ چون منطق، استدلال، حرف حساب، حرف درست و حرف خوب در لابلاي اين شعرها فراوان وجود دارد و مي تواند ذهنها را قانع كند. البته منطق، شكلهاي مختلفي دارد. گاهي برهاني است، گاهي خطابي است، گاهي شعري است؛ مقصود اين است كه بتواند اين پيام را به اعماق ذهن مخاطب برساند و او را قانع كند. خصوصيت سوم اين است كه شما حامل پيام ديني محسوب مي شويد؛ يعني سِمت معنوي و روحاني داريد. در دنيا خوانندگان خوب زياد هستند و ممكن است شعرهاي خوبي هم بخوانند؛ اما آنها از موضع مدّاح حرف نمي زنند؛ ولي شما از موضع مدّاح اهل بيت و از موضع معنوي و روحاني حرف مي زنيد. البته خصوصيات ديگري هم وجوددارد، اما اين سه خصوصيت در كنار هم مهمتر است. من مي خواهم عرض كنم كه از اين سه خصوصيت مي شود خيلي خوب استفاده كرد؛ مي شود استفاده نكرد؛ مي شود بد استفاده كرد. البته خوب استفاده كردن هم طيفي از انواع استفاده را در ذيل خودش دارد. عزيزان من! سعي كنيد از اين سه خصوصيت ممتازي كه الحمدللَّه

خداي متعال به شما عنايت كرده، به بهترين وجهي استفاده كنيد. شعر شما بايد خوب، محكم، قوي، خوش مضمون و قانع كننده باشد. گاهي قصيده اي كه شما مي خوانيد، به اندازه چند منبرِ يك منبريِ خوش بيان تأثير مي گذارد. گاهي يك بيت شعرِ بجا به قدر يك كتاب قيمت دارد. اينها آسان و مجّاني به دست نمي آيد. انسان بايد زحمت بكشد، كار و تلاش كند، شعر خوب را بيابد، آن را حفظ كند و بخواند. البته امروز خوشبختانه معمول شده كه شعر را از رو بخوانند. به نظر ما اشكالي هم ندارد؛ اما قديميها عيب مي دانستند كه از رو بخوانند. البته اگر مدّاحان شعر را حفظ كنند، يك هنر اضافه هم خواهند داشت؛ اما اگر حفظ نكنند، اشكالي ندارد. مهم اين است كه شعر، خوب، متين، قوي و خوش مضمون باشد. معيار شعر خوب و خوش مضمون چيست؟ مضمون خوب كدام است؟ غلط كدام است؟ درست كدام است؟ اينها بحثهاي مفصّلي است كه در جاي خود بايد روشن شود؛ اما به هر حال خوب استفاده كردن، شقّ صحيح است، والاّ استفاده نكردن يا خداي نكرده بد استفاده كردن، شقوق نادرست آن است. پروردگارا! تو را به حرمت فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) سوگند مي دهيم، ما را جزو شيعيان و ارادتمندان و علاقه مندان آن بزرگوار زنده بدار و بميران و محشور كن. پروردگارا! آنچه در اين مجلس گفته شد، خوانده شد و عمل شد، منظور نظر و قبول آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا! ما را مشمول هدايت و شفاعت آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا! در همه مراحل زندگي، ما را به هدايتِ خودت هدايت كن. پروردگارا! ما را به خودمان وا مگذار؛ دشمنان

اين ملت را مغلوب و منكوب و مأيوس فرما؛ اين ملت را در همه مراحل افتخارآميز و پُرارزشِ حيات سياسي و انقلابي و ديني خودش و در همه آزمايشها بر دشمنانش پيروز و بر اهدافش فائق كن؛ او را مشمول لطف و فضل و رحمت خودت قرار بده. پروردگارا! قلب مقدّس وليّ عصر (ارواحنافداه) را نسبت به ما مهربان فرما. دعاي آن بزرگوار را شامل حال ما بگردان؛ روح مطهّر امام عزيز و ارواح طيّبه شهداي ما را از اين مجلس سرافراز و خشنود فرما. والسّلام و عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) التّهذيب: ج 6 ص 10

بيانات مقام معظم رهبرى در جمع سپاهيان و بسيجيان لشكر 10 سيدالشهداء/سيماي نفاق در قرآن

بيانات مقام معظم رهبري در جمع سپاهيان و بسيجيان لشكر 10 سيدالشهداء/سيماي نفاق در قرآن بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين.

در واقع اين كه من عرض كردم به برادران كه صحبتي با جمع اعضاي اين لشكر و فرماندهان و مسؤولان و بقيه ي كساني كه جزو اين لشكرند، داشته باشيم، حقيقت قضيه اين است كه بخش مهمي بهانه است براي اين كه ما يك جلسه ي صميمي و بر كنار از تشريفات نظامي و اين چيزها با شما جوانانِ عزيز و چهره هاي نوراني داشته باشيم و من آنچه را كه به ذهنم مي رسد، با شما كه مثل فرزند من هستيد و حقيقتاً بنده يك علقه ي عاطفي و معنوي را با امثال شما جوانان دارم، در ميان بگذارم - مثل آن لشگر حضرت رسول كه آن جا هم چنين جلسه يي داشتيم - فكر كردم بحثي درباره ي مسأله ي نفاق مطرح كنم كه يك بحث قرآني

و تاريخي با هم است.

هم اين مفهوم نفاق و منافق و ديگر چيزهايي كه به اين مربوط مي شود، در سرتاسر قرآن، در سوره ي متعددي منتشر است و فهميدن اين معنا به فهم بسياري از آيات، كمك مي كند؛ اين از يك طرف ، از طرف ديگر فهم مسأله ي نفاق و آنچه را كه منافقين دنبال مي كردند و مي خواستند و مي كردند، اگر اينها را در پرتو آيات قرآن بفهميم، به فهم تاريخ اسلام كمك مي كند؛ يعني انسان مي تواند صدر اسلام و دوره ي نبي اكرم و دوره هاي بعد از نبي اكرم را با بصيرت بيشتري بشناسد. اين جهت دوم. جهت سوم هم اين است كه قضاياي تاريخي از اين قبيل، قضاياي يك بُرهه ي خاص از تاريخ نيست.

رگ رگ است اين آب شيرين و آب شور

بر خلايق مي رود تا نفخ صور

جريان كفر، جريان ايمان، جريان نفاق و انسانهايي كه در قرآن به «في قلوبهم مرض» تعبير شده است،، جريانهاي ويژه يي نيستند كه در صدر اسلام به وجود آمده باشند، قبل از آن نباشند و بعد از آن هم نباشد؛ اين جور نيست، همه ي زمانها، از جمله در زمان ما هستند.

پس بايستي هدايت قرآني و نور قرآن را در اين مورد شناخت و از آن استفاده كرد؛ لذا به نظرم رسيد بحث مهمي است. البته بحث بسيار مفصلي است و امكان ندارد كه من بتوانم اين بحث را در اين جا به طور مستوفا مطرح كنم. البته ديشب كه قدري صرف وقت كردم تا بعضي از مطالب و آيات را جمع و جو كنم و يادداشتهايي هم فراهم كردم، ديدم گوشه ي كوچكي از بحث خواهد شد. من مقداري در اين

زمينه صحبت مي كنم، اگر فرصتي و عمري بود و مقدر بود، دنباله ي اين بحث را يك جاي ديگر در جمعي از قبيل شما مطرح خواهم كرد؛ و اگر مقدر نبود كه من دنبال بكنم، ديگران بايد دنبال بكنند، چون بحث بسيار مهمي است و آيات زيادي هم دارد.

اولاً من اين نكته را عرض بكنم، ما كه مسأله ي نفاق را مطرح مي كنيم و راجع به منافق و منافقين حرف مي زنيم، منظورمان اين نيست كه هر كسي فوراً در ذهنش اين معنا بيايد كه مبادا فلاني منافق باشد، مبادا فلان كسها منافق باشند؛ مرتب با توهم نفاق، افرادي را از دايره ي مؤمنين خارج كنند. اين اصلاً مراد نيست و نبايد هم اين كار بشود.

متوجه باشيد كه از هر معرفتي از معارف الهي و قرآني استفاده ي بهترين بشود. استفاده ي بهترين اين است كه اولاً انسان، خود را مصونيت ببخشد؛ چون هر علمي و اطلاعي مصونيتي به انسان مي دهد، آن هم علمي كه از قرآن گرفته شده و معارف نوراني قرآني باشد. ثانياً جامعه يي مثل جامعه ي ما كه در يكي از پُرنشاطترين ادوار خود زندگي مي كند. در جامعه ي ما خمودگي، يأس و ترس از دشمن نيست؛ اينها امتيازات خيلي مهمي است.

خيلي از جوامع هستند كه حال ايستادن براي منافع خودشان را ندارند، بعضي هم اگر حالش را داشته باشند، اميد اين را ندارند كه به پيروزي برسند - به خاطر تجربه هاي گذشته مأيوسند - اگر احياناً اميدي هم داشته باشند، از دشمنيها و دشمنها هم مي ترسند.

در جامعه ي ما هيچ يك از اين آفتها نيست؛ مردم ما از امريكا نمي ترسند، از مجموع امريكا و شوروي هم

كه يك روز بودند، نمي ترسيدند؛ از درياي دشمن نمي ترسند، نااميد هم نيستند. چون اين ملت در سخت ترين اوضاع - يعني در دوره ي پادشاهان، آن هم در بدترين دوره هاي پادشاهي كه دوره ي پنجاه ساله ي قبل از انقلاب اسلامي است؛ دوره ي پهلوي، دوره ي سياه، اختناق، استبداد، دوره ي دروغ، فريب و وابستگي به بيگانه، دوره ي نفوذ تحقيرآميز بيگانه ها - تجربه كرده است.

اين ملت در چنين دوره ي سياه و ننگيني توانست حصارها را بشكند، خورشيد را فروزان كند و چنين عظمتي را براي خودش به وجود بياورد. بنابراين تجربه ي ما به ما اميد مي بخشد. در ملتي با چنين شرايطي بايد هوشياري وجود داشته باشد - هوشياري در مقابل دشمنهاي گوناگون - و بدترين دشمنها آن دشمني است كه پوشيده و نقابدار است؛ دشمنيِ او معلوم نيست - يعني از جمله منافق - بنابراين از اين جهت هم فهم مسأله ي نفاق و منافق، مهم است.

چون من در ذهنم وقت محدودي را براي اين كار من گذاشته ام، براي اين كه از اين وقت استفاده كنيم، نكاتي را در باب اين مسأله عرض مي كنم، تا اگر يك وقتي شد، آن مسأله را به شكل جمعبندي شده و كامل عرض خواهم كرد.

يك نكته راجع به مفهوم نفاق است. نفاق، آن چنان كه در قرآن به روشني در مي آيد - در اصطلاح قرآني - عبارت است از اين كه كسي يا جماعتي، يك فكري، راهي و جهتگيري را داشته باشند و خلاف آن را به مؤمنين ابراز كنند؛ اين نفاق است. مؤمن نباشند و وانمود كنند كه مؤمنند. در راه خدا نباشند و وانمود كنند كه در راه خدايند - دروغ بگويند

- پنهان كردن يك ضلالت و تاريكي و نشان دادن چيزي برخلاف آن، كه در آنها نيست. اين معناي نفاق در قرآن است.

لذا در اول سوره ي بقره كه ملاحظه مي كنيد، مردم را سه فصل مي كند؛ يك فصل، مؤمنينند كه از آنها تعبير به «متقين» شده است، يك فصل كافرينند و يك فصل، منافقينند. و عجيب اين است كه در اول سوره ي بقره درباره ي مؤمنين چهار آيه، درباره ي كفار، دو آيه و درباره ي منافقين، بيش از ده آيه، مطلب ذكر مي شود. اين به خاطر آن است كه پرداختن به قضيه ي منافقين براي مؤمنين در آن روز، اهميت بيشتري داشته است.

چرا؟ چون دشمن پوشيده، نقابدار و داراي شيوه هاي غيرقابل فهم - در اين نگاه اول - بودند. وقتي كه دشمن، عريان پيش شما آمد و شما فهميديد كه دشمن است، رفتار خودتان را با او تنظيم مي كنيد؛ اما وقتي خود را پوشيده كرد و شما نفهميديد كه او دشمن است، رفتاري بر اساس يك دشمن با او تنظيم نمي كنيد، لذا او مي تواند از فرصت استفاده كند و ضربه بزند.

استفاده كند و ضربه بزند.

اين نقطه ي مهمي است كه موجب شده است در قرآن به مسأله ي نفاق، پرداخته بشود. پس معناي منافق يعني اين؛ كساني كه ادعاي ايمان مي كند، ليكن در باطن، ايمان ندارند.

اين گروهي را كه ملت ايران از سال شصت، بحق اسم «منافق» گذاشت، آنها همين جور بودند. تفكري را نشان مي دادند كه آن را تفكر اسلامي معرفي مي كردند. در افكار آنها نشانه هاي اسلامي از قرآن و نهج البلاغه بود و دلايلي مي آوردند كه هر كس خيال مي كرد آنها مؤمن باللَّه هستند؛ وقتي

كه دقيق مي شديم، مي ديديم نه، مطلقاً خبري از تفكر اسلامي در كار آنها نيست. ظواهر اسلامي ولي باطن، تفكر ماركسيستي بود - هم در اصول، هم در فروع، هم در شيوه ها، هم در اخلاق - لذا به اينها گفته شد «منافق»؛ و درست هم بود.

در كشور در آن وقت، احزاب و گروههاي كمونيستي بودند، خودشان هم اعلان مي كردند؛ ولي ايدئولوژي منافقين به قول خودشان، ايدئولوژي ماركسيستي بود و اعلان نمي كردند! تظاهر مي كردند كه اسلامي است. شايد بعضي از عوامشان و افراد سطح پايينشان واقعاً هم خيال مي كردند كه اسلامي هستند، ليكن آن كسي كه آگاه بود، مي ديد كه نيستند. اين تسميه به «منافقين» براي آنها، بهترين و مناسبترين تسميه بود كه آن روز در واقع از دل مردم برخواست و روي آنها ماند تا امروز.

نكته ي بعدي اين است كه در قرآن، از سه گروه هم حقيقت نفاق، مشترك است؛ ولي سه نوعند. من حالا اين سه نوع را براي شما عرض بكنم كه اين براي امروزها از آن بخشهاي بسيار مهم و آموزنده است. سه نوع كه مي گوييم، يعني با هم تفاوت عنصري ندارند؛ اما سه گروهند. سه دسته منافق را در قرآن ذكر مي كند و از آنها ياد مي كند:

يك دسته منافقين اول ورود پيامبر به مدينه هستند. كه آنها كساني بودند كه يا اصلاً هيچ به اسلامي ايمان نياورده بودند، يا بعضي از آنها ايماني از روي احساسات - به اسلام - آورده بودند؛ اما حتي در آنهايي هم كه ايمان احساساتي و سطحي آورده بودند، اعتقاد به اسلام و به پيامبر و معارف اسلامي، هيچ عمقي نداشت، با اندك تكاني

در همان اوايل كار، اين ايمان زايل شد و همان كفري كه قبلاً" وجود داشت، مستقر شد. آنها چه افرادي بودند؟ كساني بودند كه تعبير قرآن اين است: «في قلوبهم مرض فزادهم اللَّه مرضاً» همان منافقيني هستند كه در اول سوره ي بقره و در چند جاي ديگر قرآن، راجع به آنها صحبت مي شود.

وقتي كه حركت اسلام، از مكه آغاز شد و آن شور و نشاط اسلامي همراه با مظلوميت و استقامت مؤمنين، كار خودش را كرد اولين جايي كه پرتو انداخت، مدينه بود - يثرب آن روز - چون مجاهدت پيامبر و ياران او در مكه، بشدت مجاهدت مظلومانه يي بود؛ نام خدا را مي آوردند، به توحيد و به تعقل دعوت مي كردند و در مقابل، كتك مي خوردند، كشته مي شدند، شكنجه مي شدند. انواع و اقسام فشارها وارد مي شد، در آخر هم قضيه ي شعب ابي طالب بود كه جزو سخت ترين فشارها بر پيامبر و مسلمانان بود.

خوب، اينها پوشيده نمي ماند. البته آن روز مثل امروز، امكانات تبليغاتي نبود، ليكن مكه، مركز رفت و آمد قبايل گوناگون عرب بود. طائف، از يثرب و از ............ در ايام خاصي به مكه مي آمدند و از قضاياي مكه مطلع مي شدند و حقيقت، اين گونه است. سخن حق، بخصوص اگر با مظلوميت همراه باشد، كار خودش را مي كند؛ بالاخره در دلهاي مستعد، كارگر خواهد شد، بخصوص هنگامي كه پيگيري از طرف اهل حق باشد - كه بود؛ خود پيامبر، ستون مستحكمي بود در آن وسط ايستاد، بقيه ي مسلمانان هم خودشان را به اين ستون تكيه مي دادند.

مسلمانان كتك هم مي خوردند، شكنجه هم مي شدند، ترس و لرز، محروميتهاي گوناگون و بيرون كردن از خانه

هم بود، محروم كردن از ارث براي بچه هاي اعيان و كتك خوردن به دست اربابها براي غلامها و كنيزها هم بود؛ اما هر وقت روي هر كدامشان فشار مي آمد، خودشان را به پيامبر تكيه مي دادند و پيامبر اكرم با استقامت معنوي و با روح الهي، آنها را از آن سرچشمه ي تمام نشدني كه مي توانست همه ي آفرينش را نيرو بدهد، نيرو مي بخشيد. اين چند نفر - آن عده ي مسلمانهايي كه اطراف پيامبر بودند - تغذيه مي شدند، لذا همه مي ايستادند.

اين ايستادگي، كار خودش را كرد. اولين جايي كه اين اثر، منعكس شد، يثرب بود كه منتهي شد به اين كه پيامبر را دعوت كردند؛ گفتند حالا كه اهل مكه شما را قبول ندارند، به شهر ما «يثرب» بياييد. پيامبر قبول كرد.

البته با آنها عهد بست؛ گفت: من كه يثرب آمدم، بايد از من حمايت كنيد، بايد از من دفاع كنيد - پيش بيني مي كرد كه حمله خواهد شد، جنگ خواهد شد - گفتند: حاضريم؛ اگر به يثرب بيايي، جانمان بلاگردان جان توست، خانواده ي ما بلاگردان تو هستند، اموال ما بلاگردان توست. يك مشت جوانها از اهل يثرب غالباً جوان بودند - ايمان عميق و راسخي را نشان دادند. يك عده از بزرگانشان هم - مثل «سعدبن عبادة» «سعدبن معاذ» - تبعيت كردند؛ پيامبر را دعوت كردند و به مدينه بردند. اسم يثرب را هم عوض كردند و «مدينه» گذاشتند - «يثرب» بود، «مدينةالنبي» گذاشتند.

درست توجه كنيد: اين حالت مظلومانه و معصومانه، سخن نو، چهره هاي درخشان، حادثه ي جديد و اول كار، همه را تحت تأثير قرار داد؛ همه به هيجان آمدند. حتي بعضي از يهود هم كه در مدينه

ساكن بودند - با اين كه يهود در دوره هاي بعد، از همه معاندتر بودند - اول كار تحت تأثير قرار گرفتند؛ يعني نفس آمدن پيامبر با آن حالت بخصوص - كه هنگام آمدن هم قريش رها نكردند، به آنها ضربه زدند، تعقيبشان كردند، عده يي را در بين راه محاصره كردند و چه كردند - بيشتر به مقبوليت ورود پيامبر به مدينه كمك مي كرد.

خوب، پس اول كار، همه يك نوع ايماني آوردند؛ گفتند: حاضريم؛ اگر به يثرب بيايي، جانمان بلاگردان جان توست، خانواده ي ما بلاگردان تو هستند، اموال ما بلاگردان توست. يك مشت جوانها از اهل يثرب غالباً جوان بودند ايمان عميق و راسخي را نشان دادند. يك عده از بزرگانشان هم - مثل «سعد بن عبادة»، «سعد بن معاذ» - تبعيت كردند؛ پيغمبر را دعوت كردند و به مدينه بردند. اسم يثرب را هم عوض كردند و «مدينه» گذاشتند - «يثرب» بود، «مدينةالنبي» گذاشتند.

درست توجه كنيد: اين حالت مظلومانه و معصومانه، سخن نو، چهره ي درخشان، حادثه ي جديد و اول كار، همه را تحت تأثير قرار داد؛ همه به هيجان آمدند. حتي بعضي از يهود هم كه در مدينه ساكن بودند - با اينكه يهود در دوره هاي بعد، از همه معاندتر بودند - اول كار تحت تأثير قرار گرفتند؛ يعني نفس آمدن پيغمبر با آن حالت بخصوص - كه هنگام آمدن هم قريش رها نكردند، به آنها ضربه زدند، تعقيبشان كردند، عده يي را در بين راه محاصره كردند و چه كردند - بيشتر به مقبوليت ورود پيغمبر به مدينه كمك مي كرد.

خوب، پس اول كار، همه يك نوع ايماني آوردند؛ مگر تعداد خيلي معدودي كه

شايد همان اول كار هم ايمان نياوردند. ليكن اولاً ايمان همه ي آنهايي كه ايمان آوردند، قوي نبود. اين ايمان مثل بذري در دل توده و عامه ي مردم افتاد - انسانهاي سالم، انسانهاي بي غل و غش، انسانهاي بي طمع و بي غرض و مرض - روزبه روز بيشتر رشد كرد و مستحكمتر شد.

اين بذر ايمان در انسانهايي كه در قلبهايشان مرض و غرض بود - خودخواه، هواپرست و لاابالي بودند، انسانهايي بودند كه به فكر هيچ چيز غير از خودشان نبودند - پا نگرفت؛ بود، اما ضعيف بود، عمقي هم پيدا نكرد. ارتباط با دشمنان سرسخت عميق اسلام هم كه ايده باشند، نگذاشت اين ايمان در آنها مستحكم بشود.

البته آنها تعداد زيادي نبودند، عده ي كمي بودند. اين عده يي كه عرض مي كنم، آن ايمان را در باطن از دست دادند از اول هم ايمان نياورده بودند، ولي جرأت هم نمي كردند كه اين بي ايماني خودشان را ابراز كنند. فضاي شور و شوق مدينه، علاقه ي روزافزون مردم، آن جوانهاي پرشور، آن ايمانهاي بي شائبه و خالص، آن آيات روشن و منوري كه هرروز از زبان مبارك پيغمبر جاري مي شد - به مردم مي خواند - و قضاياي روزبه روز پرهيجان، آن چنان فضاي مدينه را قبضه كرده و در دست گرفته بود كه آنها جرأت هم نمي كردند كه اظهار مخالفت بكنند، پس «منافق» شدند؛ منافقين دسته ي اول، يعني باطن بي ايمان اين كه مي گوييم بي ايمان، منظور اين است كه يا اصلاً ايمان نياورده بودند، يا اگر آورده بودند، ايمان خيلي ضعيفي بود؛ اما ظاهر مؤمن علت دوري آنها از اسلام هم اين بود كه منافعشان به خطر افتاد.

يكي مثل «عبداللَّه بن ابي بن شلول»، كسي بود

كه اول كار ملتفت چيزي نبود، بعد كه ديد اين آقا(1) اين جا آمده و از مردم پيمان گرفته است كه بايد از او دفاع بكنند و گفتند: «ما جانمان فداي جان توست، خانواده ي ما فداي تو، زندگي ما فداي تو»، او رييس آن جمعيت شد. خوب، پيغمبر آمد و حكومت تشكيل داد؛ امر و نهي مي كند، قضاوت مي كند، دستور مي دهد، نظام جنگ و صلح را معين مي كند، مرتب آيات قرآن و احكام به مردم مي دهد، سهم مالي - ماليات - درست مي كند و يك حكومت شده.

اين آقا خودش را براي شخصي كه بيايد و احترامي از او بكنند، آماده كرده بود؛ اما خودش را براي يك حاكم، آماده نكرده بود، لذا دشمن شد.

ديگري آدم عياش، شهوتران، اهل ميخوارگي و اهل كارهاي خلاف بود، ديد كه اين آقا - اين پيغمبر جديد - كه روز اول هم از او خوشمان آمد - به مدينه آمده، حالا بناست كه با عياشيها و هرزگيها و لاابالي گريها هم مقابله بكند - نكنيد، بكنيد - حتي گاهي حد و تعزير شرعي دارد، لذا مخالف شد.

يعني عده يي در همان اوايل كار، ايمانها را از دست دادند؛ آن ايمان ظاهري پريد، رفت، و آن كفري كه قبلاً وجود داشت، آن حالت شركي كه قبلاً وجود داشت، بر جاي خود باقي ماند. نسبت به پيغمبر ما و مسلمانها و مؤمنين و مخلصين به او هم يك حالت عنادي پيدا كردند. اينها آن منافقين دسته ي اولند كه قرآن مي فرمايد: «في قلوبهم مرض فزادهم اللَّه مرضا»؛ در دلهاي آنها مرضي بود.

مرض دل، يك نوع نيست؛ خودخواهي يك مرض دل است،

شهوتراني يك مرض دل است، حق ناپذيري يك مرض دل است، قوم و خويش دوستي بي حد و حصر يك مرض دل است، تكبر و نخوت و اين چيزها يك مرض دل است. در اين يك چيزهايي بود اما به تدريج زياد شد. انحراف همين جور است، اول از جاي كوچكي شروع مي شود؛ اگر علاج نكرديد، زاويه ي انحراف بتدريج وسيعتر خواهد شد، مرضِ روحي از جاي كمي آغاز مي شود، اگر علاج نشد، افزايش پيدا مي كند. اينها يك دسته؛ اينها كساني بودند كه كارهاي بدي كه بعداً اگر فرصت شد، عرض مي كنم - انجام دادند و فصل مهمي از قرآن، مربوط به اينها، درباره ي شرح حال و خباثتهاي اينهاست.

دسته ي دوم، كساني هستند كه جزو مؤمنين بودند و اولِ كار مطلقاً هيچ نشانه يي از نفاق در آنها وجود نداشت؛ ليكن بمرور دچار عوارضي شدند. اين عوارض، كار دست آنها داد. درست مثل اين است كه جسم سالمي، يك زخم كوچك به وجود مي آيد، بعد بي مراقبتي مي كنند، اين زخم كوچك - در انگشت او، در پاي او، در بدن او - چرك مي كند؛ بي اعتنايي مي كنند، اين چرك زياد مي شود؛ بي اعتنايي مي كنند، تبديل مي شود به اين كه بايد اين انگشت را ببرند؛ بي اعتنايي مي كنند، بتدريج بالاتر مي آيد، دست را مي گيرد و پيش مي رود. همه چيز از خراش كوچكي شروع شد. در جامعه ي اسلامي زمان پيغمبر، اين حادثه پيش آمد اينها ربطي به آن منافقين دسته ي اول ندارند؛ آنچه در اينها پديد آمد - از لحاظ حقيقت - غير از آن چيزي نيست كه در آن منافقين صدر اول پديد آمد. آنها هم به همان بليه دچار شدند، اينها هم به

همان بليه؛ اما آنها از اول جبهه ي دشمني با اسلام گرفتند. اين دسته ي دوم كساني هستند كه با پيغمبر، با حركت اسلامي و با آن انقلاب عظيم، هيچ دشمني نداشتند، دوست هم بودند؛ احياناً در جنگهايي هم شركت كردند، در حوادث بزرگي هم بودند، اما يك جا خراش كوچكي پيش آمد، آن را علاج نكردند.

خداي متعال در آن آيه ي شريفه به آنها گفت: صدقه بدهيد، يا انفاق كنيد، يا چه بكنيد؛ آنها سوگند خوردند كه اين كار را خواهند كرد و نكردند، «فاعقبهم نفاقا في قلوبهم الي يوم يلقونه بما اخلف اللَّه ما وعدوه و بما كانوا يكذبون». خلف وعده يي كه آنها با خدا كردند، دروغي كه با عمل خودشان گفتند، كار آنها را به آن جا رساند كه «فاعقبهم نفاقاً في قلوبهم الي يوم يلقونه»؛ خدا در دلهاي آنها نفاق را به وجود آورد. كسي كه منافق نيست، بعداً منافق مي شود.

در آيه ي ديگري مي فرمايد: «ثم كان عاقبة الذين اساء السوء ان كذبوا بايات اللَّه»؛ خلافكاري، گناه، ارتكاب محرم، عدم اعتنا و مبالات به تربيت خود، گاهي كار را به جايي مي رساند كه جزاي كار بد آنها «سوء» است. البته اين آيه را دوسه جور نقل كرده اند. اين بنابر يك وجه از آن وجوهي است كه معنا شده است. «سوءا» يعني بدترين؛ علاج خرابي كار بد آنها بدترين شد. آن بدترين چيست؟ ان كذبوا بايات اللَّه». تكذيب به آيات خدا، يعني يك مؤمن بر اثر عدم مراقبت، عدم دقت، مواظب خود نبودن - مواظب حرف خود، كار خود، رفتار خود، معاشرت خود، فكر خود - و از خود مراقبت معنوي نكردن، كارش به

جايي مي رسد كه ايمان خود را از دست مي دهد، تكذيب «آيات اللَّه» مي كند.

اسم اين مراقبت، همان تقواست؛ اين تقوايي كه دايم گفته مي شود: «تقوا، تقوا» تقوا يعني شما مراقب خودتان باشيد، در رفتار و گفتار و حرف، مواظب باشيد كه شيطان در شما نفوذ نكند. البته هيچ انساني از گناه بيرون نيست؛ مگر معصومين. همه گناه مي كنند، همه ي ما در اين جهت مثل هم هستيم؛ جز معصومين. فرق آدم با تقوا با آدم بي تقوا اين است كه آدم بي تقوا خودش را در مقابل گناه، رها مي كند؛ مثل اين كه شما يك برگ را در روي موجي و جريان آبي بيندازيد، اين جريان اين برگ را مي برد، هيچ مقاومتي در مقابل جريان ندارد. آدم با تقوا مثل آن كسي است كه اگر هم در يك جريان تندي افتاده است، شنا مي كند، نمي گذارد، خود را جمع و جور مي كند، خود را اداره مي كند؛ نمي گذارد كه او را آب ببرد. به فرض هم كه يك قدم عقب رفت، يك جا هم پايش لغزيد، مراقب خودش است.

فرق است بين جسد مرده يي كه روي آب افتاده است، يا بي هوشي كه روي آب افتاده و آب دارد او را مي برد، با يك نفر كه دارد تلاش مي كند؛ بر فرض كه آب، يك مقدار هم او را عقب ببرد. گناهي كه براي متقي پيش مي آيد، اين گونه است. آن كسي كه اين رعايت را نكند، در معرض آن خطر است كه «عاقبةالذين أسا السوءا ان كذبوا بايات اللَّه»؛ در معرض اين خطر هست، و ما در صدر اسلام داشتي.

آن جريان اولي - دسته ي اول از منافقين - مجموعه يي مخصوص همان صدر اول

بودند، هرچه هم گذشت، بتدريج دوره ي آنها تمام شد و طبعاً عده ي معدودي بودند؛ اما مجموعه ي دوم - دسته ي دوم - يعني آن كساني كه ايمان آنها به خاطر عدم مراقبت، ضعيف شد - اين پوسته يك جا آسيب پذيري پيدا كرد و ميكروب واردش شد - جريان مستمري بود. اين در دنياي اسلام بود و ادامه پيدا كرد. ادامه پيدا كرد و كرد و آن چيزي كه بالاخره جريان اسلام را در صدر اول شكست داد، اين بود! آن فجايع، آن فضايح و آن مشكلات، از اين ناحيه پيش آمد - جريان دوم نفاق - البته آن روز، وضع سخت تر از امروز بود، امروز از اين جهت، وضع خيلي آسانتر است.

دسته ي سوم از منافقين آن كساني هستند كه در يكي از آيات قرآن، از آنها اسم آورده شده است: «و ما لكم في المنافق فئتين واللَّه اركسهم بما كسبوا اتحبون ان تهدوا من اضل اللَّه»؛ كه اين، آن منافقيني هستند كه مدينه آمدند و ايمان آوردند. بعد دچار همان لغزشهاي مؤمنانه شدند، خودشان را حفظ نكردند؛ اين لغزش ادامه پيدا كرد و كارشان به آن جا رسيد كه به «يمامه» رفتند و با پيغمبر اعلان جنگ دادند - يعني منافق محارب - اين دسته ي سوم است.

غرض اين كه حقيقت نفاق در همه ي اينها يكسان است، حقيقت نفاق يك چيز است؛ منتها در قرآن در مورد سه دسته از منافقين اشاره شده است كه اگر ما اين سه دسته را نشناسيم، ممكن است خطابهاي بعضي از آنها درباره ي بعضي ديگر تلقي بشود و انسان تعجب كند كه اين آيه شريفه دارد چه مي گويد. وقتي شناختيم،

معلوم خواهد شد.

آن نكته يي كه عرض كردم «وضع آن روز، از وضع امروز دشوارتر و مشكل تر بود و امروز وضع آسانتر است»، آن را مختصراً عرض بكنم، تا بعد اگر مجالي بود، حرفهاي ديگري كه هست - تا هر جا وقت بود - عرض بكنم.

مشكل نفاق چيست؟ مشكل نفاق عبارت است از ناشناخته بودن؛ دشمن منافق، هرچه ناشناخته تر باشد، خطر او بيشتر است. اگر به نحوي در يك جامعه وسيله يي دست مردم آمد كه توانستند با آن وسيله، منافق را بشناسند، اين خيلي خوب خواهد بود. اين وسيله، در صدر اسلام نبود. عده يي منافق بودند، ولي از كجا مي شد فهميد كه آنها منافقند؟ البته پيغمبر اكرم به بعضيها نشان داده بود؛ بعضيها به دستور پروردگار، چهره ي منافقين را مي شناختند، اما همانها هم مأمور بودند (كه) به كسي نگويند.

گروه دوم، كارشان سخت تر است؛ اين ضعاف الايماني كه بتدريج به سمت نفاق كشانده مي شوند. مگر مي شود آنها را شناخت! كسي است كه فرض كنيد در عداد مجموعه ي شما بوده است و به خاطر مشكلي ايمان خود را از داده است و در جرگه ي دشمنان قرار گرفته است، اما شهامت اظهار ندارد، يا مصلحت را در عدم اظهار مي بيند. از كجا مي شود اين را شناخت؟

در صدر اسلام، هيچ وسيله يي براي شناسايي نبود اين كه شما مي بينيد مردم صدر اسلام در برهه ي خاصي از زمان، دچار انحرافهاي عجيب و غريبي شدند، مقداري مربوط به اين است كه هيچ شاخصي وجود نداشت. البته كلمات پيغمبر شاخص بود، وجود اميرالمؤمنين (عليه السلام) شاخص بود، آنچه پيغمبر در مورد اميرالمؤمنين و درباره ي اهل بيت فرموده بود، اما اين گونه

الفاظ و كلمات، هميشه كساني هستند كه اين گونه الفاظ و كلمات را تأويل كنند و شهدايي برايش درست كنند. حتي در مورد قرآن هم اين كار را مي كردند؛ در مورد آيات قرآن هم شبهه و تأويل و اين حرفها بود. هميشه بوده، حالا هم هست.

امروز يك نشانه وجود دارد؛ آن نشانه چيست؟ همراهي با دشمن شناخته شده! چون امروز نظام اسلامي، دشمنهاي شناخته شده ي معروفي دارد كه هيچ پرده ي ريا و نفاقي روي صورتشان نيست؛ كه در عرف انقلاب ما از آنها به استكبار تعبير مي شود. مظهرش حالا - مثلاً - آمريكا و بعضي از كشورهاي ديگر هستند. معلوم است كه آنها دشمن هستند؛ دشمني آنها هيچ پوششي ندارد، پنهان هم نمي كنند، دشمنيشان را هم مي گويند.

در زمان پيغمبر، چنين چيزي وجود نداشت؛ يعني حكومت رم آن روز، يا ايران آن روز، اصلاً در دسترس نبودند كه دشمني آنها معلوم باشد، يا ابراز دشمني بكنند. دنيا، دنيايي بود كه ارتباطات در آن بسيار كم، ضعيف و ناممكن (بود). مثل امروز نبود؛ امروز شما مي دانيد در دنيا كساني كه با اين انقلاب دشمنند، چه كساني هستند. حتي بسياري از مردم، علل اين دشمني را هم مي دانند.

چرا با اين انقلاب دشمنند؟ معلوم است، اگر كسي به مسأله ي فلسطين، به معاملات بزرگ نفتي، به زد و بندهاي مسايل تجاري، به نفوذي كه دشمنها در كشورهاي گوناگون نفت خيز و غيرنفت خيز مي كنند، نگاه كند، خواهد فهميد كه چرا با ما دشمنند. دستگاههاي استكباري دنيا مي توانند در همه جاي دنيا نفوذ سياسي و نفوذ اقتصادي و نفوذ فرهنگي را بدون هيچ دغدغه و مانعي انجام بدهند؛ دولتها هم كمكشان مي كنند!

يك جا هم در دنيا وجود دارد كه در مقابل نفوذ دشمن، در مقابل تسلط دشمن، در مقابل اين كه كشور، دستخوش دشمن باشد، ايستاده اند؛ خوب، پيداست كه با اين جا دشمن خواهند بود. روشن است كه سعي مي كنند اين مانع را درهم بشكنند. اين مانع چيست؟ نظام اسلامي! البته مبنا و اصل كار، ملتند؛ اما ملت، مجموعه يي از انسانهاست. اگر نظمي، نظامي، قائدي، فرماندهي، دولتي و تشكيلاتي اين ملت را بر طبق مطلوب، به سمتي متوجه نكند، مثل همه ي ملتهاي مسلمان ديگري خواهند بود كه مسلمانند، احياناً همين احساسات اسلام دوستي ملت ما را هم دارند - اگر همه هم نداشته باشند، بعضي دارند - اما هيچ حركتي انجام نمي گيرد. پس در واقع آن چيزي كه بايد آنها با آن دشمني بكنند، نظام و تشكيلات حكومت است، اين بناي شامخ اسلامي است كه اسلام در اين جا به وجود آورده است؛ و هر بخشي از اين بناي شامخ كه مستحكمتر باشد، بيشتر مورد بغض آنهاست، هر بخشي راسخ تر و قاطع تر در ايستادگي باشد، آنها بيشتر بدشان مي آيد.

مثال آن، خود شما هستيد - سپاه - دشمنها معمولاً از سپاه، بيشتر بدشان مي آيد. استكبار از سپاه، خيلي بدش مي آيد. چرا؟ چون سپاه، يكي از آن بخشهايي است كه در مقابل موج سلطه، واضح تر و راسخ تر ايستاده است؛ پايبنديش به ارزشها، پايبنديش به اصول، پايبنديش به مباني و دشمنيش با كساني كه با آنها مخالفند، واضح تر از همه است، لذا با سپاه، بيشتر دشمنند. مثالهاي ديگري هم دارد.

خوب، حالا كه ما يك دشمن صريح داريم، دشمن كوچكي هم نيست، دشمن پنهاني هم نيست، سراغ داخل مي آييم.

منافق را مي شود از همراهي با دشمن شناخت. اين وسيله، امروز در اختيار امروز ماست، ولي در اختيار مسلمان دوران پيغمبر نبود، هركس كه با دشمن همكاري مي كند، مورد سوءظن قرار مي گيرد. حالا مي گويم كه چرا مي گوييم و مورد سوءظن، نمي گوييم «منافق».

هركسي كه براي دشمن و در جهت خواست او كار مي كند، مورد سوءظن قرار مي گيرد. هركسي كه دشمن، از كار او استفاده مي كند، مورد سوءظن قرار مي گيرد. «مورد سوءظن قرار مي گيرد»، يعني چه؟ يعني آيا حتماً منافق است؟ نه، چون ممكن است كارهايي از روي غفلت انجام بگيرد. يك نفر كاري را انجام مي دهد، بد هم هست، آن دشمن صريح هم از او استفاده مي كند، اما آن كننده ي كار از روي غفلت، اين كار را انجام مي دهد. نمي شود گفت «منافق»، عرض كردم، اول بحث هم ما نبايد معياري در دست بگيريم و مرتب اين متر و معيار را روي افراد، امتحان كنيم و مرتب بگوييم: اين منافق، او منافق، او منافق! اين كه نمي شود.

پس «مورد سوءظن قرار مي گيرد»، يعني چه؟ يعني اين امكان به وجود مي آيد كه او برروي خود پوششي كشانده باشد، در واقع جزو جبهه ي دشمن باشد و پوشش ايمان، پوشش ظاهري باشد. اين گمان پيش مي آيد. خوب، راه براي امتحان باز است. چنانچه ديديم نشانه ي غفلت در او هست و پيداست كه غافل، يا جاهل است، حكم بكنيم به اين كه اين از روي غفلت است؛ اما اگر ديديم نشان عناد در او هست، مي فهميم كه منافق است.

پس منافق امروز، از دوران صدر اسلام، قابل شناسايي است، آن روز اين خصوصيت نبود، يا بسيار دشوار بود. براي همين است

كه آن قضاياي صدر اسلام با همه ي شگفت آوريش پيش آمد؛ قضايايي كه تا حادثه ي كربلا استمرار داشت و بعد هرچه پيش آمد، در مقابل حادثه ي كربلا كوچك بود - چون حادثه ي كربلا اوج اين قضايا بود.

بعدها ائمه (عليهم السلام) خانه نشين شدند، خيلي از مسلمانها از در خانه ي آنها كنار رفتند؛ اما اينها در مقابل حادثه ي كربلا، در مقابل شهادت جگرگوشه ي پيغمبر، در مقابل اسير شدن دختران پيغمبر و در مقابل آن همه وحشي گريها با اولاد پيغمبر، كوچك بود، قضاياي بعدي چيزي نبود، اهميتي نداشت. پس پنجاه سال بعد از رحلت پيغمبر - شصت سال بعد از هجرت - اين قضايا استمرار داشت و مسلمانها به خاطر همين - به خاطر عدم امكان معرفت و شناسايي - دچار آسيبهايي بودن. عامل چه بود؟ عامل، نفاق بود.بخشي از قبيل دسته ي اولِ منافقين بودند؛ يعني كساني كه ايماني نداشتند، براي خرابكاري، براي دشمني و از ترس جانشان تظاهر به ايمان كردند، اظهار بي ايماني نكردند. بعضي از اين قبيل بودند كه اينها معمولاً در اقليت هستند، كمند. بعضي از نوع دسته ي دوم منافقين بودند، يعني كساني كه جزو خيل عظيم مؤمنين هستند، اما به خاطر بي احتياطي، يا به خاطر عدم توجه، دچار آسيب مي شوند. اين آسيب، بالاخره آنها را به مشكل خواهد انداخت؛ دچار دردسرهاي بزرگ خواهد كرد.

مردم اين زمان بايد از اين همراهي با دشمن كه امكان شناسايي است، استفاده كنند، اين معيار را بايستي به كار ببندند؛ معيار بسيار مهمي است. امام (رضوان اللَّه عليه) بارها اين مطلب را بيان مي كردند كه هر وقت دشمنان از ما بدگويي مي كنند، ما خوشحال مي شويم؛ مي فهميم كه در رفتار خودمان -

كه رفتار داراي جهتگيري انقلاب و اسلام است - جوري حركت كرده ايم كه آنها را عصباني كرده است، پس درست حركت كرده ايم.

واي به آن وقتي كه آنها از ما تعريف كنند! آن وقت بايستي ما دغدغه پيدا كنيم، فكر كنيم مقصودشان چيست؟ در ما چه مشكلي به وجود آمده است كه از ما تعريف مي كنند؟ البته گاهي هم تعريف را از روي دغلي مي كنند؛ به كسي هيچ علاقه يي هم ندارند، ولي براي ايجاد اختلاف بين مؤمنين، از يكي تعريف مي كنند. اين را هم ما در اين دوره هاي زمان جنگ و بعد از جنگ، و تا امروز داشته ايم. گاهي از كسي يا جمعي تعريف مي كنند، در حالي كه با آنها دشمنند؛ براي اين كه ديگران را به آنها بين كنند، از آنها تعريف مي كنند. ما اين را هم داشته ايم. حيله هاي دشمن حيله هاي گوناگوني است.

البته من اينجا آنچه كه به عنوان نكاتِ قابل ذكر، مطرح كردم، ميلي طولاني است و قصدم اين بود كه امروز حدود يك ساعت، يك ساعت و نيم در اين باره صحبت كنيم، ليكن هم وقت قدري گذشته، هم من خسته شدم. ان شاءاللَّه اين بحث را مي گذارم به طور سر جمع شده، در فرصت مناسب ديگري مطرح مي كنم؛ اما اين سفارش را به همه ي شما برادران عزيز مي كنم كه با پديده ي نفاق، هوشمندانه برخورد كنيد.

پديده ي نفاق، از آن پديده هاي خطرناك است؛ و هميشه به ياد داشته باشيد كه آن چيزي كه در صدر اسلام توانست كوشش مجاهدين صدر اول اسلام و سربازان دور و بر پيغمبر و خود نبي مكرم اسلام و بهترينِ مؤمنان را در نهايت معطل بگذارد - نمي گوييم

ضايع و باطل كند؛ چون ضايع كه نمي شود كوششهاي آنها ضايع شدني نيست، بالاخره اثر خودش را خواهد بخشيد، منتها با تأثير - نيروها و لشكرهاي دشمنان قداره كش و واضح نبود؛ بلكه حيله ها و تكرارها و قدرهاي دشمنان نقابدار بود. كساني كه در باطن، مسلمان نبودند، اما ظاهراً چهره ي اسلامي به خود مي گرفتند. يا از منافقين دسته ي اول بودند، يا از منافقين دسته ي دوم.

اگر توجه به اين باشد، هوشياري در مقابل مسأله ي نفاق و منافق، در جاي خود قرار خواهد گرفت؛ و من اصرار دارم كه روي مسأله ي منافقين در قرآن - آيات مربوط به منافقين - مطالعات خوبي انجام بگيرد كارهاي اساسي بشود بنده هم اگر ان شاءاللَّه يك وقتي فرصت بود و مناسبتي بود و جمعي مثل عزيزان بودند، ان شاءاللَّه اگر عمري بود، يك روزي اين بحثها را به طور مستوفا و مفصل خواهم كرد.

پروردگارا! به محمد و آل محمد ريشه هاي نفاق را از دلهاي ما بر كن.

پروردگارا! ايمان و محبت به خود را در دل ما راسخ كن.

پروردگارا! ما را از اولياي خود هرگز جدا مكن. ما را به دشمنان خودت قدمي نزديك مفرما.

پروردگارا! ما را فريفته ي لبخندهاي دشمنان خودت مگردان.

پروردگارا! ما در ميدان دفاع از حق تو - حقايق عالم آفرينش - پايداري و شجاعت ببخش.

پروردگارا! به محمد و آل محمد، قلب مقدس ولي عصر را از ما خشنود كن؛ روح مطهر امام و شهداي عزيز را از ما خشنود كن.

پروردگارا! اسلام را در هر نقطه يي از نقاط عالم كه هستند نصرت عنايت بفرما؛ دشمنان اسلام را مخذول و منكوب بفرما.

و عجل في فرج مولينا صاحب

الزمان 1) منظور پيامبر است

بيانات مقام معظم رهبرى در مراسم صبحگاه لشكر سيدالشهداء(ع)

بيانات مقام معظم رهبري در مراسم صبحگاه لشكر سيدالشهداء(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امروز كه در جمع شما جوانان برومند انقلاب اسلامي هستم، براي من روز شيرين و خاطره انگيزي است و ان شاءاللَّه خاطره اي ماندگار خواهد بود. ما به جواناني مثل شما و به مجموعه اي مثل اين مجموعه لشكر سرافراز، افتخار مي كنيم. از آن وقتي كه اين لشكر به عنوان تيپ فعاليت مي كرد و نيز از آن وقتي كه تشكيلاتش به لشكر تبديل شد، بنده با آن آشنا هستم. سالهاي طولاني از آن زمان مي گذرد و همه اين سالها، همراه با افتخارات و سرافرازيها براي اين لشكر بوده است. خدا را شكرگزاريم كه جوانان مؤمن و انقلابي اين كشور، در لشكرهايي از اين قبيل، حجّتي شدند بر بسياري از ديرباوران كه تصوّر مي كردند در دوران آغشته به فساد و آلوده به گرفتاريهاي مادّي - كه جوانان دنيا به صدها ابتلاي روحي و جسمي و عاطفي و عصبي و فسادهاي مختلف گرفتار هستند - نمي شود جوان يا مجموعه اي از جوانان، با دل نوراني، با روح آزاد و با ايمان قوي، راهي را بپيمايند كه براي انسانهاي ديگر اسوه باشد و غير جوانان به آنها اقتدا كنند و از آنها درس بگيرند. بحمداللَّه جوانان ما و امثال شما، در اين لشكرهاي پُرافتخار و نوراني، اين حقيقت را ثابت كرديد كه همچنان كه دين خدا هميشه زنده است، گوهر انسانيت هم كه خلق بزرگ الهي است هميشه زنده است و در شرايط مختلفي، انسانهاي مصفّا و نوراني و پاك و برجسته و برگزيده، مي توانند پرورش پيدا كنند و ديگران را به اين راه بكشانند و حجّت بر

ديگران شوند. يك دوره، دوره جنگ و دوره دفاع مقدّس بود و انگيزه ها براي حضور جوانان در ميدان قدس و تقوا و فداكاري و ايثار، به طور واضح و بارز در اختيار همه قرار داشت. به قدري شعله مقدّس شهادت و ايثار و جهاد، اين فضا را روشن و منوّر كرد كه همه ابرهاي تيره فتنه - نفاقها، كفرها و فسادها - تحت الشّعاع قرار گرفتند. نه اين كه اين زايده هاي وجود شريف انساني، در دوران دفاع مقدّس در كشور ما وجود نداشت. وجود داشت ولي تحت الشّعاع بود؛ تحت الشّعاع آن نور درخشاني كه از جانهاي پاك انسانهاي مؤمن، در ميدانهاي ايثار و شهادت برمي خاست، مي تابيد، شما را نوراني مي كرد و هه از آن بهره مي بردند. امام ما كه امامِ نور بود، امامِ صفا بود، امامِ قدس و تقوا بود، امامِ روح بود - روح محض بود - از اين نورانيّت بهره مي برد و خود او مكرّر اين را مي فرمود. آن روز يك قطعه كم نظير - و از جهاتي بي نظير - بر تاريخ ما حاكم بود. بعضي تصوّر كردند كه با تمام شدن جنگ، شمع فروزان معنويت هم در دلها خواهد مرد و خاموش خواهد شد. اين اشتباه بود. عدّه اي از جوانان پاك و مؤمن ما در همان روز با شنيدن قضيه ختم جنگ، عزا گرفتند و فكر كردند كه درهاي شهادت و معنويت بسته شد و ما در حصارها مانديم. البته «انّ الجهاد باب من ابواب الجنّة»(1)؛ جهاد يكي از درهاي بهشت است. شكّي نيست؛ اما اوّلاً بهشت صفا و معنويت الهي درهاي متعدّد دارد، ثانياً جهاد در ميدان جنگ - در شور و شوق ايثارها و

جانفشانيها - يكي از روشهاي جهاد است. پيامبر عظيم الشّأن اسلام كه معلّم بشر از اوّلين و آخرين بود و ملائكه از حكمت او استفاده مي كردند و دل مبارك او برترين جايگاه وحي الهي بود، به جوانان زمان خود كه از جنگ برگشته بودند، فرمود: «مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقي عليهم الجهاد الاكبر»(2)؛ جهاد كوچكتر را گذرانديد، حال نوبت جهاد بزرگتر است؛ جهاد با نفس، جهاد در ميدانهاي تيره، نه ميدانهاي شفّاف. در جنگ، ميدان شفّاف است. دشمن در آن سوست، خودي در اين سو. دشمن، شناخته شده است؛ خودي هم شناخته شده است. ابزار دشمن هم معلوم است؛ نقشه دشمن هم قابل حدس است. آسانترين جنگ با دشمن، آن جاست. نگوييد آن جا جان در خطر است. در همه جهادها، جان در خطر است. وانگهي، جان هميشه عزيزترين چيزي نيست كه انسان مي دهد. انسانهايي هستند كه روزي صدر بار آرزوي مرگ مي كنند. گذشتهايي وجود دارد، بالاتر از گذشت جان. زحمتهايي وجود دارد، بالاتر از زحمتِ دادنِ جان. پيامبر فرمود «حال نوبتِ جهاد اكبر است.» و جهاد اكبر در دوران پيامبر، جهادي بسيار دشوار بود. در ديدار ديگري كه امروز با شما دارم، بحثي را مطرح مي كنم كه خواهيد ديد چقدر جهاد اكبر در زمان پيامبر دشوار مي نمود؛ چون ابرهاي فتنه ناشناخته بود. اما امروز آن طور نيست. امروز در زمان ما ابرهاي فتنه شناخته شده است و جهاد مثل سرچشمه فيّاضي ادامه پيدا كرده است. عزيزان من! بعضي كسان از اسم جهاد مي رمند! خيال مي كنند كه تأسيس يك كشور، ايجاد يك تمدّن، نظم در زندگي، پيشرفت در زندگي مادّي و معنوي و رفاه مشروع براي انسانها،

با جهاد نمي سازد و جهاد ضدّ اينهاست! چه خطايي! چه غلطي! بدون جهاد، هيچ چيز به دست انسان نمي آيد؛ نه دنيا و نه آخرت. بدون جهاد، در مقابل گرگِ بي دست و پاي بيابان هم نمي شود ايستاد؛ چه رسد به گرگهاي بسيار بسيار خطرناك دنياي سياست و دنياي اقتصاد و سرپنجه هاي خونيني كه ميليونها انسان را دريدند و نابود كردند و خوردند و بردند! مگر يك ملت بدون جهاد مي تواند سرش را بالا بگيرد؟ مگر يك ملت بدون جهاد مي تواند طعم عزّت را بچشد؟ مگر يك ملت بدون جهاد مي تواند در ميان ملتهاي دنيا شأن و موقعيتي پيدا كند؟ «انّ الجهاد باب من ابواب الجنّة». هميشه همين طور است و جهاد دري است از درهاي بهشت. هم خلد برين الهي؛ يعني بهشت نشئه آخرت، هم راحت در اين دنيا؛ يعني جهاد. در همه كشورها و ميان همه ملتها هم اين گونه است كه اگر قرار باشد جهاد معناي حقيقي به خود بگيرد، بايد در آن، موجودهاي الگو و انسانهاي نماد وجود داشته باشند؛ بدون نماد و بدون الگو نمي شود. خيلي از جوانان مثل يك لشكر تمام نشدني خدا، از كتم عدم به وجود مي آيند و وارد صحنه جامعه مي شوند. در بعضي از كشورها - مثل وضع كنوني كشور ما - بيشتر و در بعضي از كشورها كمتر. فقط با كتاب نمي شود به اينها گفت كه در راه شرف و در راه آرزوهاي بزرگ انساني و در راه اهداف والا و در يك كلمه جامعِ كاملِ درست، در راه خدا جهاد كنيد. علاوه بر گفتن، به نمونه و الگو احتياج دارند. افتخار سپاه پاسداران اين است كه در درون

خود از اين الگوها، فراوان و بي نهايت دارد؛ همين سرداران، همين فرماندهان، همين عناصر گوناگون، همين جوانان پاك و نوراني؛ همانهايي كه امامِ نور آرزو مي كرد كه يكي از آنها باشد؛ همانهايي كه در دوران جنگ، تا هرجا و در هر خانه اي كه عطر معنويت آنها و كلام آنها مي رفت، آن خانه از لحاظ معنوي، پُرفروغ و آباد بود؛ همانهايي كه امام پيدايششان را «فتح الفتوح» انقلاب اسلامي دانست. در صدر اسلام، فتح الفتوح، يك حادثه نظامي بود. مسلمانان مدّت زماني در منطقه اي از مناطق شرقيِ آن روزِ ميدانگاه جنگ و غربيِ امروز ايران، معطّل شدند تا توانستند چند دژ را بگيرند. وقتي گرفتند، گفتند اين «فتح الفتوح» است. امروز هم در تاريخ، فتح «نهاوند» و «جلولا»، به نام «فتح الفتوح» خوانده مي شود؛ يعني يك حادثه نظامي. امام ما فرمود فتح الفتوحِ انقلاب اسلامي، نه يك حادثه نظامي كه يك حادثه انساني است؛ يعني پيدايش اين جوانان، خلقِ اين انسانهاي نوراني، بيرون آمدن فرشتگان از دنيايي كه جز اهريمن در مناطق مختلفِ جوانانه آن به چشم نمي خورد و نمي خورَد. امروز تا حدودي در گوشه هايي از دنيا جلوه هاي نوراني دوباره پيدا مي شود. فتح الفتوح، اين جوانان بودند؛ همين سرداران شهيدي كه اين لشكر را به وجود آوردند؛ همين سردار «علي فضلي»؛ همين سردار «ناصح»؛ همين جوانان مؤمن و همين نورانيهايي كه نورانيّت آنها مي تواند دلهايي را روشن كند. اينها مايه شرفند؛ اينها مايه عزّتند. براي يك كشور، داشتن اينها افتخار است؛ بردن نامشان افتخار است؛ تكرار يادشان افتخار است؛ ادامه ي راهشان افتخار است. اشتباه است اگر كسي خيال كند اسم جنگ و شلمچه و ايثار و سرباز و سپاهي و سردار را

نياوريد؛ مبادا وضعي كه مي خواهيم در جامعه به وجود آيد، به هم بخورد! نه؛ اين خطاست. وضع مطلوب، وضع خوب، بناي شامخ، پرچم عزّت، دولت مقتدر، ملت سربلند و راه روشن، آن وقتي خواهد شد كه مفهوم «جهاد» در حالي كه در انسانهاي پاك و والا و پيراسته تجسّد پيدا كرده است، در جامعه اي نيز وجود داشته باشد، و در جامعه ما وجود دارد. جوانان عزيز! عزيزان نوراني! خدا را شكر مي كنيم كه دولتْ قدرِ شما را مي داند؛ ملتْ قدرِ شما را مي داند؛ مسؤولان كشور قدرِ شما را مي دانند؛ رئيس جمهور قدرِ شما را مي داند؛ مجلس قدرِ شما را مي داند. خدا را شكر مي كنيم كه پرچم عزّت و جهاد و ايثاري كه با دست شما جوانان در اين كشور به اهتزاز درآمد، امروز هم در دست جوانان است؛ جوانان مؤمن، جوانان پاك و نوراني در ميدانهاي مختلف. اگر روحيه جهاد و مقاومت در مقابل دشمنيهاي دشمن باشد، اين جوان هر جا هست - در پادگان، در دانشگاه، در حوزه علميه، در بازار، در كارخانه، در محيطهاي گوناگون - «مجاهد في سبيل اللَّه» است؛ پاسدار ارزشها و پاسدار دين است و اين امروز بحمداللَّه وجود دارد. اين را قدر بدانيد. اگرچه بسياري از شما ميدانهاي نبرد را لمس كرديد و در آن حضور داشتيد؛ اما كساني از شما هم كه حضور نداشتند، مي توانند امروز آن را با وجود خودشان احساس كنند. امروز هم دشمن هست. امروز هم دشمن در كمين است. امروز هم اگر دشمن به اين نتيجه برسد كه تحميل جنگي ديگر مي تواند به ملت و انقلاب ايران ضرر برساند، آن جنگ را تحميل خواهد كرد. امروز

هم اگر دشمن بتواند با ابزار اقتصادي، با ابزار فرهنگي، با ابزار تبليغات، با كار سياسي، و با هر وسيله ديگر به اين پرچمي كه ايران اسلامي و ملت ايران برافراشت و به مسلمانان دنيا هويّت داد - كه امروز در آفريقا، در تركيه، در اروپا، در آسيا و در همه جا نشانه هاي عزّتي را كه ايران اسلامي به وجود آورد و طليعه اي كه تابانيد، احساس مي كنند - آسيب بزند، آسيب خواهد زد. خيال نكنيد دشمن منصرف شده است. دشمن براي بيست سال، سي سال، چهل سال، پنجاه سالِ بعد نقشه مي كشد؛ چون دشمن كه يك شخص نيست؛ دشمن يك اردوگاه است. اردوگاه اسلام هم اردوگاه است. اردوگاه اسلام هم براي ده سال، بيست سال، پنجاه سال، صد سال، آمادگي ايجاد مي كند. آري؛ فقط اين دشمن نيست كه پنجاه سال بعد را مي بيند؛ ما صد سال بعد را مي بينيم و به فضل پروردگار خواهيد ديد كه «كيدهم في تضليل(3)»، «انّ كيد الشّيطان كان ضعيفا(4)». خواهيد ديد كه آنها اشتباه مي كنند. خواهيد ديد كه آنها يك بار ديگر تودهني خواهند خورد. خواهيد ديد كه بيني استكبار بر خاك ماليده خواهد شد. ملتها اين را خواهند ديد و تأويل و مصداق آيه مباركه «الم تر كيف ضرب اللَّه مثلاً كلمة طيّبة كشجرةٍ طيّبة اصلها ثابت و فرعها في السّماء، تؤتي اكلها كل حين بأذن ربّها و يضرب اللَّه لامثال للناس»(5) را مشاهده خواهند كرد. اين مثلها را خدا مي زند تا ما درست بفهميم. شما جوانان، اوّلاً قدر خودتان را بدانيد. ثانياً قدر لباس نظامي، لباس سپاهي و لباس بسيجي را بدانيد. ثالثاً قدر اين ضوابط و مقرّرات

را كه مي تواند در قاعده ها و ميزانها و مقدارهاي لازم، شما را حفظ كند، بدانيد و آنها را به طور كامل رعايت كنيد. قدر موجوديهاي خودتان را از سلاح، تجهيزات، امكانات، ماشين آلات، ابزار و وسايل بدانيد و آنها را نگه داريد، تعمير كنيد، و در حفظشان بكوشيد. قدر آن ايماني را كه در شماست - و پشتوانه همه اينهاست - بدانيد و حفظش كنيد. عزيزان من! بعضي از سرمايه هاي معنوي، با همه ارزشي كه دارند، نيازمند حفظ كردنند. مثلاً محبّت را بايد حفظ كرد؛ مثل گياهي است كه اگر به آن نرسيديد، از دست خواهد رفت. ايمان از اين قبيل است. ايمان را بايد حفظ كنيد. حفظ ايمان، با رفتار خوب، با تأمّل و تدبّر خوب، با توجّه به خدا، با حفظ و تقويت ارتباط با خداست. حفظ اين گوهر، با تواصيِ به حق و تواصيِ به صبر است. هر دو نفرتان، يكديگر را به حق و صبر توصيه كنيد. صبر، يعني پايداري و استقامت. وجود مقدس وليّ عصر(ارواحنافداه) پشتيبان شما باد. روح مطهّر امام بزرگوار از شما راضي باد. ارواح طيّبه شهداي عزيز ان شاءاللَّه از شما شاد باشند. پروردگار! به محمّد و آل محمّد، سرنوشت آن كساني كه قدر شهادت را مي دانند و آن را مي شناسند، جز شهادت قرار مده. پروردگارا! رضاي خود را لحظه اي از ما منصرف نفرما. پروردگارا! هدايت خود را لحظه اي از ما دور نفرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) كافي، ج 5، ص 4 2) كافي، ج 5، ص 12 3) فيل: 2 4) نساء: 76 5) ابراهيم: 24 و 25

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار اقشار مختلف مردم

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار اقشار

مختلف مردم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه برادران و خواهران عزيز، مخصوصاً به خانواده هاي محترم شهدا و برادران و خواهراني كه از راههاي دور تشريف آورده اند، خوشامد عرض مي كنم. اميدوارم كه زحمات و تلاشها و اخلاص شما، مورد لطف و رحمت الهي قرار گيرد. در آستانه ماه مبارك رجب هستيم كه ماه بسيار بزرگ و مباركي است. اين ماه و ماه شعبان و ماه رمضان، عيد بندگان صالح خدا و اولياءاللَّه محسوب مي شود؛ چون وقتِ مناجات و تضرّع و توجّه به حضرت ربّ الارباب است. بشر در هر برهه اي از زمان و در هر شأني از شؤون اجتماعي كه باشد، به ارتباط با خداوند و دعا و توجّه و تضرّع نياز دارد. اين نياز، يك نياز اساسي است. بدون ارتباط با خدا، انسان در درون خود تهي است؛ بي مغز و بي معنا و بي محتواست. توجّه به خداوند و ارتباط با او، روحي است در كالبد انسان واقعي و حقيقي. هر فرصتي را براي استحكام رابطه بين «عبد» و «رب» بايد مغتنم شمرد؛ و فرصت ماه رجب، از اين فرصتهاست. دعاهايي كه در اين ماه وارد شده، درسهاي تربيت است. دعا را بايد شناخت. دعا در عين اين كه دلِ انسان را با خدا متّصل و جان آدمي را سرشار از صفا و معنويت مي كند، فكر و ذهن او را هم هدايت مي نمايد. اين دعاها درس است. اگر در معاني اين دعاها تدبّر كنيم، بزرگترين هديه هاي معنوي الهي را در اينها خواهيم يافت. انسان به اين درسها كمال احتياج را دارد. ماه رجب و ماه شعبان، مقدّمه ماه رمضان هم هست. همه اينها مقدّمه «ليلةالقدر» است. چقدر خوب است كه جوانان

عزيز ما و عموم مردم، دلهاي خودشان را در اين ماه، آماده ورود به ماه مبارك شعبان و ماه مبارك رمضان كنند. در نظام اسلامي، آن تحوّلي كه به وجود مي آيد، صرفاً تحوّل سياسي نيست. فرق اساسي نظام الهي با نظامهاي ديگر، همين است. در نظام الهي، انسانها تحوّل معنوي پيدا مي كنند. انسان مادّي، انسان معنوي و الهي مي شود و آرزوهاي مادّي به آرزوهاي والاي انساني و خدايي تبديل مي گردد. اگر شما ملاحظه مي كنيد كه مسلمانان به بركت برهه كوتاهِ حاكميتِ خدا در صدر اسلام - به بركت همان چند سال معدود - توانستند قرنهاي متمادي دنيا را متحوّل كنند؛ به دنيا علم و مدنيّت و تفكّر و عقل و روح و معنا و منطق و همه چيز ببخشند؛ آن مدنيّت عظيم اسلامي را پديد آورند و زمينه پيشرفتهاي بشر را در سالها و قرنهاي بعد از آن ايجاد كنند، به خاطر آن تحوّلي است كه در انسان مُسلمِ صدر اسلام به وقوع پيوست. امروز هم مسلمانِ حقيقي كه به بركت ارتباط با خدا، تحوّل واقعي يافته و به انسان روحاني تبديل شده باشد - نه به معناي اين كه نيازهاي جسماني و مادّي را فراموش كند؛ نه: «و لاتنس نصيبك من الدّنيا»(1)؛ دنيا را هم بايد آباد كند، مادّيات را هم بايستي كيفيت ببخشد، علم را هم بايد پيش ببرد، زندگي را هم بايد سامان دهد؛ اما در اينها منحصر نشود و اين تحوّل را پيدا كند كه به آرمانهاي معنوي و آرزوهاي بزرگ الهي دلباخته گردد - خواهد توانست نه فقط جامعه خود را كيفيت و برتري دهد، بلكه روي دنيا اثر بگذارد، روي

تاريخ اثر بگذارد و انسانيت را متحوّل كند و به فضل الهي اين اتّفاق خواهد افتاد. قاعده و پايه اساسي اين كار آن است كه امروز در نظام اسلامي ما، مردم رابطه قلبي و معنوي خودشان را با خدا قويتر كنند و با خدا انس بيشتري بگيرند و اين فرصت ماه رجب و فرصتهاي متبرّك، فرصتهاي مغتنمي است. عزيزان من! بدانيد كه تا امروز هم ملت ايران هر توفيقي پيدا كرده است، به بركت تكيه به معنويات آن را به دست آورده است. كساني كه از لحاظ مادّيات جلوتر از ملت ايران باشند، در دنيا هستند؛ اما آنها نتوانستند بر روي ملتهاي ديگر و جوانان كشورهاي ديگر اين گونه تأثيرات شگرفي را باقي بگذارند كه ملت ايران با انقلاب خود، با حركت خود، با امام خود، با مجاهدات خود و با شهادتهاي خود، آن تأثيرات را گذاشت. شما بر روي ملتهاي ديگر و بر روي جريان عادي بسياري از كشورهاي جهان، اثر بسيار عميقي گذاشتيد. اين به بركت معنويت بود. اين معنويت را بايد روزبه روز زياد كرد. عزّت ملت ايران، سربلندي ملت ايران و اميد بي پايان ملت ايران، به بركت اتّكاء و اميدواري به خداوندگار است و اين با ارتباط روزافزون، شفّافتر و متجلّي تر و متلألي تر مي شود. اين كه ما اين قدر تأكيد مي كنيم جوانان ما كه بحمداللَّه در اين زمان منبع صفا و نورانيّتند، بيشتر به درِ خانه خدا بروند - با اين كه امروز وضع جوانان نسبت به گذشته به طور كلّي متحوّل شده است و امروز نورانيّت و معنويت مضاعفي دارند - به خاطر اين است كه هرچه رابطه با خدا را مستحكم تر كنيم، توفيقات و

هدايت الهي بيشتر و دلهاي ما روشنتر خواهد شد. دشمنان ملت ايران از روز اوّل سعي كرده اند كه دلهاي آحاد اين ملت را نوميد كنند و در ذهن آنها يك فضاي تيره و تار به وجود آورند. نقطه مقابل اين، همان توكّل به خدا و اعتماد به خدا و خواستن از خدا و ارتباط با خدا و تضرّع نزد پروردگار است. اين توكل و اعتماد و تضرع، دل را منوّر مي كند و فضا و افق را روشن مي سازد. جوانان، جواني را قدر بدانند. فرصت حيات و فرصت حاكميت اسلام بر اين كشور را هم حقّاً و انصافاً همه بايد قدر بدانيم. حتّي اگر كساني اعتقاد به اسلام هم نداشته باشند، فرصت حاكميت اسلام برايشان هم مغتنم است؛ چون فضاي نظام اسلامي، فضاي معنويت و صفا و محبّت و انس و برادري است. چنين فضايي، براي همه مغتنم است. همه از آن بهره مي برند و فيض مي گيرند. يك نكته هم به مناسبت نزديك شدن انتخابات خبرگان عرض كنم. بحمداللَّه احساس مي شود كه ملت ايران با هوشياري خود، اين موقعيت حساس را درك كرده است و مثل هميشه مي داند كه در مقابل چه وظيفه اي قرار دارد. حضور در انتخابات خبرگان، در واقع صف آرايي در مقابل دشمنان استقلال و عزّت اين ملت است. هر كس كه مي خواهد اين كشور و اين ملت عزيز، سربلند و موفّق باشد، بايد در صحنه هاي اجتماعي و سياسي اين كشور حضور داشته باشد كه مظهر اعلاي آن هم همين انتخابات است. در برهه هاي گوناگون، انتخابات گوناگوني برگزار مي شود كه انتخابات مجلس خبرگان، جزو مهمترين آنهاست. بحمداللَّه ملت در همه تجربه هاي اين چند سال

گذشته، نشان داد كه از رشد و هوشياري برخوردار است و در موقع حسّاس، دشمن را مأيوس مي كند و به حركت انقلاب، جان تازه اي مي بخشد. در اين دفعه هم به فضل الهي همين طور خواهد بود و ملت ايران رشد خود را نشان مي دهد. گروههاي سياسي، شخصيتهاي كشور، چهره هاي معروف و موجّه نزد مردم، همه به نحوي شركت و علاقه مندي خودشان را به اين مسأله نشان دادند. بنده از همه كساني كه در اين راه اظهارنظري و اقدامي نمودند - براي مردم مسأله اي را تبيين كردند - صميمانه تشكّر مي كنم. اين، كمك به پيشرفت ملي و رشد ملت ايران است. بسياري از اَعلام، بزرگان، علما و فضلا داوطلب شدند، به ميدان آمدند و خود را آماده دخالت در اين كار كردند. ان شاءاللَّه در نزد پروردگار، سعي آنها مشكور است. چه آنهايي كه توانستند وارد صحنه انتخابات شوند و چه آنهايي كه به هر دليل وارد صحنه انتخابات نشدند، سعيشان پيش خداي متعال مشكور است. آنها كار خودشان را كردند، همّت خودشان را نشان دادند، سهم خودشان را ايفا كردند و انجام دادند. بعضي از گروههاي سياسي، فهرست داوطلبان ارائه نكردند؛ آن هم به نظر ما ايرادي ندارد. آن كساني كه مي توانند در اين زمينه اظهارنظري بكنند، اظهارنظر مي كنند و كردند. بعضي كسان هم تكليف خودشان ندانستند كه اين كار را بكنند؛ اين هم اشكالي ندارد. عمده اين است كه همه به نحوي در اين كار - كه كار ملت است، كار كشور است، كار نظام اسلامي است، كار انقلاب است - شركت كنند و سهيم شوند. همه بايد مقدّمات را طوري فراهم كنند كه مردم در

روز رأي دادن، وارد ميدان انتخابات شوند و رأي بدهند. همه بايستي اين آزمايش و امتحان الهي را انجام دهند. آنچه مهم است، اين است كه دشمن ماههاست برنامه ريزي مي كند، براي اين كه مردم پاي صندوقها حاضر نشوند. من گمان مي كنم كه دشمنان ملت ايران - استكبار، همين رسانه هاي وابسته به امريكا و صهيونيسم و ديگران و ديگران - اگر مي توانستند ميلياردها دلار خرج كنند كه موجب شود ملت ايران پاي صندوقها نرود، اين خرج را مي كردند؛ اين قدر برايشان مهم است! همه انتخاباتها مهم است؛ اما اين انتخابات از نظر آنها مهمتر است. بعضي از همين بيگانگان و خارجيان القاء كردند كه مردم تأثير مجلس خبرگان را لمس نكرده اند! بعكس، چون تأثير مجلس خبرگان ديده شد، دشمن اين قدر با آن مخالف است. مجلس خبرگان مهمترين هنرش اين است كه نگذارد در كشور خلاءِ رهبري به وجود آيد. همه چشمها به ايران دوخته شده بود كه امام بزرگوار ما، كي از دست اين مردم گرفته شود. براي آن روز نقشه ها كشيده و اميدها بسته بودند! ده سال منتظر آن روز نشسته بودند كه فرا برسد. روز چهاردهم خرداد 1368 از نظر دشمنان اين ملت و دشمنان انقلاب، يك روز بسيار مهم و تعيين كننده بود. مجلس خبرگان نگذاشت اين خلأ به وجود آيد. البته آنها شخص حقيري مثل اين ناچيز را براي كشيدن اين بار سنگين انتخاب كردند. اين هم قضاي الهي بود؛ مايه شرمندگي اين بنده حقير بود؛ اما با قطع نظر از اين كه تعيين خبرگان متوجّه چه كسي و چه شخصي بود، اين مطلب از نظر دشمن و دوست و در سطح عالم، بسيار اهميت داشت

كه امام بزرگوار در شب چهاردهم خرداد، ملت ايران را به فراق خودشان مبتلا كردند و به جوار الهي رفتند. روز چهاردهم غروب نشده بود، كه مجلس خبرگان كار خودش را انجام داد و همه درهاي اميد را بر روي دشمنان بست. دشمن اين را ديده است. علّت مخالفت دشمنان مستكبرِ جهاني با مجلس خبرگان اين است. اين سرعت عمل و اين ميدان ندادن به توطئه هاي دشمن، براي دنيا خيلي مهم بود. براي اين است كه با مجلس خبرگان مخالفند. نه؛ اين طور نيست كه اثرِ مجلس خبرگان، آشكار نشده است. بعكس، چون اثر مجلس خبرگان آشكار شده و در برهه اي چنين كار مهمّي را عليه دشمن انجام داده است، اين قدر با آن مخالفند. چنين روزي هميشه پيش مي آيد. اگر مجلس خبرگاني باشد كه از پشتوانه مردمي برخوردار و آراي مردم پشت سرش باشد، وقتي كسي را انتخاب كرد، اين انتخاب، انتخاب ملت مي شود و خلأيي در كشور نيست. آنها مي خواهند اين نباشد. دشمن مي خواهد كه مجلس خبرگان، يك مجلسِ بي پشتوانه باشد. مختصري از مردم، رأيي بدهند، مجلسي هم به وجود بيايد و اگر آن روز كه احتياج است اين مجلس اقدامي انجام دهد، همه بگويند اين مجلس متّكي به آراي مردم نيست! ببينيد؛ نزديكِ يك سال است كه دشمن براي اين مقصود، فعّاليت مي كند؛ براي اين كه مردم پاي صندوقها نروند، تا مجلس خبرگان بدون پشتوانه مردمي باشد؛ تا آن كسي كه در آينده به وسيله اين مجلس به رهبري انتخاب خواهد شد، از پشتوانه مردمي برخوردار نباشد. دشمن دنبال اين است. ملت ايران بايد به دهن دشمن بزند و به فضل الهي اين كار را

هم خواهد كرد. ملت ايران مثل هميشه ان شاءاللَّه مشت خود را نشان خواهد داد و در اين ميدان و در همه ميدانها حضور پيدا خواهد كرد. عزيزان من! قدرت يك دولت و يك كشور، به حضور مردم است. علّت اين كه جمهوري اسلامي در اين سالهاي متمادي بحمداللَّه از اقتدار سياسي و معنوي در دنيا برخوردار بوده است و نتوانسته اند مويي از سر اين نظام كم كنند، به خاطر حضور شما مردم است. دشمن مي خواهد اين را از جمهوري اسلامي بگيرد. ملت ايران بايستي نقطه مقابل آن عمل كند؛ يعني حضور خود را در همه ميدانها روزبه روز پُررنگتر و قويتر نمايد. اين يك ميدان است؛ ميدان انتخابات مجلس خبرگان. ان شاءاللَّه زنان و مردان و بخصوص جوانان بايستي اهتمام كنند و دشمن را مأيوس و نااميد سازند. اگر همت ملت ايران كه بحمداللَّه در طول اين سالها به بهترين وجهي بروز پيدا كرده است، در قضاياي آتي همان گونه بروز كند - كه به فضل پروردگار همين هم خواهد بود - بدانيد دشمن در مقابل ملت ايران باز هم احساس زبوني و ضعف خواهد كرد؛ باز هم احساس عجز خواهد كرد؛ باز هم شما ملت در موضع اقتدار قرار خواهيد داشت. آن وقت مسؤولان و دولتمردان شما مي توانند با خيال راحت، به اداره امور كشور بپردازند. وقتي كه يك دولت و يك مجموعه خدمتگزار از پشتيبانيهاي مردمي مطمئن هستند، آن وقت با خيال راحت به اداره كشور مي پردازند و مشكلات را برطرف مي كنند و اقدامها لازم را انجام مي دهند. آنچه بايد بشود، به توفيق الهي انجام خواهد گرفت. آنچه دشمن مي خواهد، اين است كه اينها نشود. آنچه ملت

ايران مي خواهد، اين است كه اين كارها انجام گيرد. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداي متعال، ملت ايران را در همه آزمايشهاي گوناگون سرافراز و سربلند كند و به وسيله شما ملت ايران، جناح كفر و استكبار را در دنيا مفتضح و رسوا سازد و ان شاءاللَّه ادعيّه حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه شامل همه شما باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) قصص: 77

خطبه هاى هزارمين نماز جمعه تهران به امامت مقام معظم رهبرى

خطبه هاي هزارمين نماز جمعه تهران به امامت مقام معظم رهبري بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم «الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نؤمن به و نستهديه و نستغفره و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه، حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته، بشير رحمته و نذير نقمته، سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المعصومين المكرّمين المطهرين. سيّما بقيةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: «يا ايّها الذين امنوا اذا نودي للصّلوة من يوم الجمعه، فاسعوا الي ذكراللَّه و ذروا البيع، ذلكم خيرلكم ان كنتم تعلمون»(1). امروز هزارمين نماز جمعه تهران، با همّت و شركت شما مردم خداجوي، مؤمن و بااخلاص تشكيل شده است. اين اثر پُربركت و ماندگار از امام بزرگوارمان هم مانند همه سنّتهايي كه ايشان بنا نهادند، مايه خير و بركتِ جامعه اسلامي است. در خطبه اوّل، قدري درباره نماز جمعه عرض مي كنم و چون ماه رجب است، ماه دعاست، ماه توجّه و توسّل است و به روز ولادت حضرت امير مؤمنان و سيد متّقين و سرور اوليا و مراد عارفان، علي بن ابي طالب عليه السّلام مزيّن است، براي اين كه نام مبارك آن بزرگوار هم زينت بخش اين خطبه شود، بخش كوتاهي از

يكي از خطب جمعه آن بزرگوار را انتخاب كرده ام كه عرض خواهم كرد. قبل از شروعِ صحبت، لازم مي دانم از همه كساني كه در طول اين سالهاي متمادي، به هر نحوي در برگزاري اين نماز پُرشكوه سهيم بوده اند - شما مردم عزيز و خداجوي، ائمّه محترم جمعه تهران، كاركنان و خدمتگزاران نماز جمعه چه در تمهيد مقدّمات و چه در فرستادن و رساندن صداي نماز جمعه به ديگران - صميمانه تشكّر كنم؛ بخصوص از مرحوم آيةاللَّه طالقاني ياد كنم كه اوّلين نماز جمعه را به امر امام در تهران امامت كردند و اين بناي مبارك با دست و حضور ايشان بنيان نهاده شد. همچنين لازم است از مرحوم آيةاللَّه ربّاني املشي كه در عداد آقايان محترمي بودند كه گاهي نماز جمعه را اقامه مي كردند و به رحمت خدا رفتند، ياد كنم و فتوح روح آن بزرگواران را از خداي متعال مسألت نمايم. البته داستان نماز جمعه، فقط داستان نماز جمعه تهران نيست؛ كه در اين باره هم عرايضي عرض خواهم كرد. اميرالمؤمنين عليه السّلام طبق روايتي كه مرحوم مجلسي از «مصباح المتهجّد(2)» نقل مي كند، در يكي از روزهاي جمعه خطبه اي ايراد فرمود كه با حمد و ثناي حضرت باري تعالي با بليغترين و عميقترين و زيباترين كلمات شروع مي شود و سپس با صلوات و سلام بر محمّد رسول اللَّه، خاتم انبيا صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم و شهادت بر عبوديّت و پيامبري ايشان ادامه پيدا مي كند و بعد جملاتي را خطاب به مردم بيان فرمايد كه من چند عبارت از اين جملات را مي خوانم و به ترجمه آن قناعت مي كنم. اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمود: «اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه»؛ بندگان خدا! شما را به پرهيزكاري

و رعايت تقوا سفارش مي كنم. «و اغتنام طاعته»؛ و سفارش مي كنم كه اطاعت پروردگار را مغتنم بشماريد. «ما استطعتم»؛ تا آن مقداري كه در توان و قدرت شماست. «في هذه الايّام الخاليه الفانية»؛ هر چه مي توانيد، در اين روزهاي گذرا و رو به فناي عمرتان، اطاعت از خدا و پيروي از فرمان پروردگار را مغتنم بشماريد. «واعداد العمل الصالح، لجليل ما يشفي به عليكم الموت»؛ سفارش مي كنم، تا آن جا كه مي توانيد، براي مقابله با آن مشكلات و مصائب عظيمي كه مرگ، آنها را مُشرف بر شما قرار خواهد داد - يعني براي مقابله با دشواريهاي شناخته نشده براي بشر از لحاظ عظمت - عمل صالح فراهم و آماده كنيد. مرگ را آن چنان بايد بزرگ دانست كه اوليا و بزرگان از مقابله با آن به خود مي لرزيدند. حوادثي كه پس از مرگ در آغاز حيات نشئه برزخ براي ما پيش مي آيد، به قدري با عظمت و مهيب و دشوار و غير قابل تحمّل است كه مردان خدا را - كه في الجمله از آن خبري داشتند - به خود مي لرزاند. براي مقابله با آن مشكلات و مصائب، يك راه وجود دارد و آن، عمل صالح و كار در راه خداست. تنها چيزي كه آن جا به داد انسان مي رسد، عمل صالح است. «في امركم بالرفض لهذه الدنيا التاركة لكم»؛ فرمود: من به شما امر مي كنم - امير مؤمنان است؛ امير معنوي و مادّي، امير ظاهري و باطني، امير جسم و جان - اين زخارف دنيا را كه ترك كننده شمايند، رها كنيد و اين قدر به فكر مادّيات براي خودتان نباشيد؛ چون اينها «الزائلة عنكم»؛ همه زوال پيدا مي كند. «و

ان لم تكونوا تحبّون تركها»؛ اگرچه شما دوست نداريد كه اين مال و اين عيش و اين مقام، شما را رها كند، اما رها مي كند. «والمبلية لاجسادكم و ان احببتم تجديدها»؛ اين دنيا جسمهاي شما را مي پوساند و خاك مي كند؛ اگرچه شما مي خواهيد كه آنها زنده شوند. اين دنيا شما را پير و ضعيف مي كند و قوا را نابود مي سازد؛ اگرچه شما مي خواهيد اين قوا هميشه براي شما بماند و روزبه روز تجديد شود. «و انّما مثلكم و مثلها كركب سلكوا سبيلاً و كانّهم قد قطعوه و افضوا الي علم فكانهم قدبلغوه»؛ در جاده اي با سرعت مي رويد، نشانه اي در دوردست است، آن را از دور مي بينيد؛ اما خواهي نخواهي با طيّ طريق به آن خواهيد رسيد. اين جاده، همان دنياست. آن سنگِ نشانه و آن عَلَم، همان اجل و همان سرآمد و همان منتهاي مدّت است كه ناگزير به آن مي رسيم. ... «فلا تنافسوا في عزّ الدنيا و فخرها»؛ براي عزّتها و جاه و جلال ظاهري و نام و نشانِ گذرا، با يكديگر تنافس نكنيد، حسادت نورزيد، رقابت نكنيد. «ولا تعجبوا بزينتها و نعيمها»؛ به زينت و نعمت دنيا شگفت زده نشويد. «ولا تجزعوا من ضرائها و بؤسها»؛ از سختيها و دشواريهاي زندگيِ كوتاه دنيا، به جزع نياييد. «فان عزّالدنيا و فخرها الي انقطاع»؛ اين زينت و عزّت، رو به انقطاع و نابودي است. «وان زينتها و نعيمها الي ارتجاع»؛ زيباييها و نعمتها، رو به برگشت دارد. جواني و نشاط و زيبايي، جاي خود را به پيري و افسردگي و خمودگي مي دهد. «وان ضراعها و بؤسها الي نفاد»؛ سختيها هم تمام مي شود و از بين مي رود. «و

كلّ مدّة فيها الي منتهي»؛ همه زمانهاي اين عالم و اين زندگي، به سوي پايان حركت مي كند. «و كلّ حيّ فيها الي بلي»؛ همه زنده ها به سوي پوسيدگي و كهنگي راه مي روند. اين همان اميرالمؤمنين عليه السّلام است كه با دست خودش مزرعه آباد مي كرد و چاه حفر مي نمود. اين حرفها را زماني بر زبان آورده است كه حكومت مي كرد. در رأس قدرتي قرار داشت كه از مناطق ماوراء النّهر تا درياي مديترانه، در زير نگين اين قدرت بود و آنها را اداره مي كرد. او جنگ داشت، صلح داشت، سياست داشت، بيت المال داشت، فعّاليت داشت، سازندگي داشت. اين حرفها به معناي آن نيست كه دنيا را آباد نكنيد. اين حرفها به معناي آن است كه خودتان را محور همه تلاشها و كارهاي مادّي ندانيد؛ براي خود، همه قوا را صرف نكنيد؛ براي سهم خود از زندگي، دنيا را جهنّم نكنيد؛ براي مال، براي منال، براي راحتي و براي پول، زندگي را بر انسانهاي ديگر تلخ نكنيد. تقوا پيشه كنيد. تقوا، يعني ملاحظه همه كارهاي صادر از خود. هر كاري كه مي كنيد، مراقب باشيد كه چه مي كنيد. هر سخني كه مي گوييد، هر اقدامي كه مي كنيد، هر تصميمي كه مي گيريد، توجّه كنيد كه اين سخن و اين اقدام و اين تصميم، به زيان انسانيت، به زيان جامعه، به زيان آخرتِ خودتان و به زيان دين خودتان نباشد؛ اين تقواست. هر جمعه، خطيب جمعه اين سخن را خطاب به مردم و خطاب به خودش تكرار مي كند: «اوصيكم و نفسي بتقوي اللَّه»؛ شما و خودم را به تقوا توصيه مي كنم. همه ما محتاج شنيدن اين توصيه ها هستيم و اهميت نماز

جمعه، از جمله در همين است. من از همين جا وارد صحبت درباره نماز جمعه شوم: ما نماز جمعه را از انقلاب و از امام داريم. قبل از انقلاب، نماز جمعه كشور ما هم از لحاظ تعداد نماز جمعه ها، هم از لحاظ كميّت مردمي كه در آن شركت مي كردند و هم از لحاظ كيفيّت سخناني كه گفته مي شد - مگر استثناهاي محدودي - نزديك به صفر بود. بعد از انقلاب، نماز جمعه ايران در صدر فهرست نماز جمعه هاي دنياي اسلام قرار گرفت و اين مبالغه نيست. هزار جمعه است كه در تهران و در شهرستانهاي ديگر، با اندكي تقديم و تأخير، نماز جمعه اي تشكيل مي شود كه از لحاظ كميّتِ شركت كنندگان، در مواقعي حتماً بي نظير و يا در مواقعي هم كم نظير است. از لحاظ نوع مطالبي كه گفته مي شود، در دنياي اسلام بي نظير است. از لحاظ تأثيراتي كه اين نماز جمعه بر دل مردم، بر جان مردم، بر خطّ سياسي مردم و بر تصميم گيريهاي بزرگ مردم مي گذارد، در دنيا بي نظير است. هشت سال دفاع مقدّس ما از نماز جمعه ها نيرو گرفت و در نماز جمعه ها تبيين شد. سخت ترين دوران اين انقلاب - يعني سالهاي پنجاه ونه و شصت - كه توطئه عظيم سياسي عليه امام و انقلاب و كشور طرّاحي و اجرا مي شد، اين توطئه در نماز جمعه ها شكست خورد. مردم در طول اين مدّت، در نماز جمعه، از زبان يك امام عادل و يك نَفَس امين - كه همين ائمّه جمعه محترمي هستند كه در تهران و شهرستانها با مردم حرف مي زنند - نسبت به مسائل كشورشان و مسائل جهان آگاه شدند و اطّلاعاتشان به روز

شد. در هيچ جاي دنيا چنين چيزي وجود ندارد. اين از بركات انقلاب بود. دو نكته در اين زمينه بسيار قابل توجّه است: يك نكته، دشمنيهايي است كه از اوّل انقلاب تا امروز با نماز جمعه شده است. هر هفته تبليغات سنگين حجيمي از طرف دشمنان نسبت به نماز جمعه صورت مي گرفت. حرفهايي مي زدند كه تقصير هم نداشتند؛ چون ملت ايران را نمي شناختند. به ضرر خودشان حرف مي زدند؛ مثل بسياري از جاهاي ديگر كه راديوهاي بيگانه و صداهاي دشمن، نسبت به مردم ايران حرف مي زنند و اظهارنظر مي كنند. اينها در واقع خود را پيش ملت ايران رسوا مي كنند و بي خبريِ خودشان را نشان مي دهند. حرفها مي زدند كه مايه خنده مردم شركت كننده در نماز جمعه بود. مي گفتند به هر كدام از افراد شركت كننده در نماز جمعه تهران، فلان قدر پول مي دهند، فلان قدر جنس مي دهند! اينها همان مردمي بودند كه با پشتيبانيهاي مالي خودشان، آن جنگ عظيم را پشتيباني كردند. در همين نماز جمعه تهران، انبوه پول و جنس و هداياي مردمي به سمت جبهه ها روانه مي شد. اين قدر اين ايراني ناشناسها، درباره اين مردم اشتباه مي كردند، جفا مي نمودند و سخن به ياوه مي گفتند! آنها به تبليغات هم اكتفا نكردند و نماز جمعه را مورد تهاجم خونين قرار دادند. پنج امام جمعه معتبر معروف را به شهادت رساندند: مرحوم آيةاللَّه قاضي، مرحوم آيةاللَّه مدني، مرحوم آيةاللَّه صدوقي، مرحوم آيةاللَّه دستغيب، مرحوم آيةاللَّه اشرفي. پنج عالمِ مجتهدِ پيرمردِ با تقواي پرهيزكارِ پارسا و پاكدامن را كه هر هفته مردم با دل و جان پشت سر آنها مي ايستادند و به آنها اقتدا مي كردند، جلوِ چشم همين مردم در

نماز جمعه به شهادت رساندند. به بسياري ديگر هم سوء قصد كردند كه بحمداللَّه به جايي نرسيد. همين نماز جمعه تهران و همين محوطه اي كه در آن نشسته ايد، بسياري از شما به ياد داريد كه شاهد چه حوادثي بوده است. در موشكباران طولاني مدّت تهران كه در چند نوبت بود، مردم در نماز جمعه شركت مي كردند. يك نوبت كه در حدود پنجاه روز يا دو ماه بود و هر روز و شبي موشكهاي دشمن به اين شهر فرود مي آمد، اين نماز جمعه با اجتماعي عظيم - شايد بشود گفت بيش از ساير اوقات - مملو از جمعيت مي شد. چون خطر بود و مردم احساس مي كردند كه حضورشان در اين جا خطرپذيري است و براي خداست، لذا براي ثوابِ مضاعف شركت مي كردند! بنده نماز جمعه هايي را به ياد دارم كه در اثناي آن، صداي انفجار موشكها از اطرافِ همين محلّ نماز جمعه مي آمد. در همين نماز جمعه، دشمن انفجار خونيني را به راه انداخت و جلوِ چشم مردم در همين نقطه عدّه اي به شهادت رسيدند؛ اما اين مردم مثل كوه استوار ايستادند و تكان نخوردند. بنده آن روز در همين جا ايستاده بودم كه آن انفجار اتّفاق افتاد. اوّل خيال كرديم موشك يا بمباران هوايي است؛ نگران شدم كه نماز جمعه به هم خواهد خورد. معلوم مي شود كه ما هم مردممان را درست نشناخته بوديم. خدا مي داند كه اين صفها تكان نخورد. يك گُله جا اين انفجار واقع شد و چند لحظه همان جا يك هياهويي شد، بعد شهدا و مجروحان را بردند؛ اما مردم همان جا نشستند و نماز جمعه و خطبه ها ادامه پيدا كرد! اين

نماز جمعه، چنين مناظري را شاهد بوده است. نماز جمعه تهران، به خاطر همان آثار و بركاتي كه عرض شد، در اين بيست سال مركز و آماج سخت ترين حملات دشمن قرار گرفت. و اما نكته دوم. مردم در تمام اين بيست سال، نماز جمعه را با همه آن دشمنيها گرم نگاه داشتند. در سرماي سخت زمستان، زير آفتاب داغِ سوزانِ تيرماه و مردادماه تهران، در اوقات گوناگون، زن و مرد، گاهي بر روي زمينهاي يخ، بر روي برف، در زير بارندگي تند، گاهي بر روي زمين تفته و آسفالتهاي داغ - كه همين محوطه هم مسقّف نبود و تمام محوطه را هم آفتاب و باران و برف مي پوشاند - اين نماز جمعه را طيّ سالهاي متمادي حفظ كردند و پاس داشتند و نماز جمعه تهران براي نمازهاي جمعه در سراسر كشور محور شد. بحمداللَّه امروز در سرتاسر كشور نمازهاي جمعه فراواني تشكيل مي شود؛ مردم اجتماع مي كنند و امناي مردم براي مردم حرف مي زنند و مسائل ديني و اعتقادي و سياسي را براي آنها بيان مي كنند. مردم در روز جمعه، اجتماعِ علي التّقوي دارند. نمازهاي يوميّه براي فرد انسان نقشي دارد كه مانع از نسيان و غفلت مي شود - صبح درِ خانه خدا؛ نيم روزي مي گذرد، ظهر درِ خانه خدا؛ ساعاتي مي گذرد، باز درِ خانه خدا؛ دائم نمازهاي يوميّه انسان را با طراوتِ ياد خدا نگه مي دارد - همان نقش را نماز جمعه نسبت به اجتماع دارد. در روز جمعه، اجتماع مردم بر ذكر خدا و تقواست. چند روز مي گذرد، جمعه بعد، باز اجتماع مردم بر ذكر خدا و تقواست و همين سلسله ادامه پيدا مي كند. جوانان،

پيران، زنان، مردان و كلاًّ طبقات مختلف در آن شركت مي كنند و طراوت مي يابند؛ جامعه جان مي گيرد، روح مي گيرد، ايمان تجديد مي كند و تقوا در خود ذخيره مي نمايد. پروردگارا! تو را به اوليايت سوگند مي دهيم، روح امام بزرگوار را به خاطر اين سنّت حسنه، تا قيام قيامت شاد بفرما و با اوليايت محشور بدار. پروردگارا! كساني را كه در اين راه زحمت كشيدند و مردمي را كه در اين اجتماع عظيم شركت كردند و نمازجمعه را اقامه نمودند، مشمول لطف و فضل و بركات و قبول و تفضّل خودت قرار بده. به جوانان عرض مي كنم كه نماز جمعه را قدر بدانيد؛ نماز جمعه متعلّق به شماست. به آحاد مردم عرض مي كنم كه نماز جمعه را مأمن و ملجاي دل و جان خودتان بدانيد. فكر و روح، از نماز جمعه طراوت پيدا مي كند. نمازهاي جمعه را اقامه كنيد. اميدوارم كه همه دست اندركاران نمازهاي جمعه - از جمله ائمّه محترم جمعه - در هرجا كه هستند، زاد و توشه معنوي را كه مردم بدان احتياج دارند، در هر جمعه حاضر و آماده كنند و با بهترين بيان آن را تقديم ذهنها و دلهاي اين مردم خداجوي و مؤمن نمايند. چون دعا بعد از خطبه اوّل مورد تأكيد است، چند جمله دعا مي كنم: پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، اسلام و مسلمين را نصرت بده؛ دشمنان اسلام را منكوب كن؛ دلهاي ما را با خودت آشنا كن؛ به ما توفيق دعا عنايت كن؛ به ما توفيق توبه و انابه مرحمت كن. پروردگارا! گرفتاريها و مشكلات مردم را از كار آنها برطرف كن. پروردگارا! دشمنان اين ملت را به

سزايِ دشمني ناجوانمردانه شان برسان. پروردگارا! دلهاي اين ملت بزرگ و مؤمن و خداجوي و سرافراز و با شرف را روزبه روز با ايمان به خودت و ياد خودت و تفضّلات خودت معمورتر و آبادتر و شادتر بگردان. بسم اللَّه الرحمن الرحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الذين امنوا و عملوا الصّالحات. و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(3) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين. الهداة المعصومين. سيّما اميرالمؤمنين و الصدّيقة الطّاهرة سيّدة نساءالعالمين و الحسن و الحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و عليّ بن الحسين و محمّدبن علي و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن علي و عليّ بن محمّد والحسن بن علي والخلف القائم المهدي. حججك علي عبادك و امنائك في بلادك. و استغفراللَّه لي و لكم و اوصيكم بتقوي اللَّه. در اوّلين جمله اين خطبه، خطاب به شما برادران و خواهران عرض مي كنم كه عزيزان من! زاد و توشه تقوا را فراموش نكنيد و يكديگر را هم به تقوا و پرهيزكاري سفارش نماييد. در داخل خانه، پدران و مادران به فرزندان؛ فرزندان به پدران و مادران و خواهران و برادران؛ در محيط كار، همكاران به يكديگر و در محيط جامعه، همه نسبت به هم خيرخواهانه نصيحت به تقوا كنند. نگذاريد خداي ناكرده بي تقوايي در ما شكل بگيرد، يا در جامعه گسترش پيدا كند. موضوعاتي كه امروز مختصراً در خطبه دوم عرض مي كنم، يكي اظهار تشكّر از حضور پُرشكوه عظيم شما مردم در انتخابات مجلس خبرگان است؛ دوم، بحث كوتاهي است درباره توافق ننگين اخيري كه عليه ملت فلسطين انجام گرفت. در ابتدا اشاره اي بكنم به اين كه امروز «روز

جوان و نوجوان» است و مناسبت آن هم شهادت يك نوجوان بسيجي - شهيد حسين فهميده - است. اين از آن مواردي است كه شخصيتهاي حقيقي، به نماد و به حقايق اسطوره گون تبديل مي شوند. ما در تاريخ خود از اين موارد بسيار داريم. اي بسا حوادثي كه امروز وقتي گفته شود، از بس عجيب است همه تصوّر كنند كه اسطوره و افسانه است؛ اما حقيقت است. نمونه هاي آن را ما در زمان خودمان بارها و بارها ديده ايم و شنيده ايم و از جمله زيباترين آنها، شهادت اين نوجوان بسيجي است. او سيزده ساله بود؛ اما با رشد، با شعور، با اراده و مصمّم، كه كشور خود را مي شناخت، امام خود را مي شناخت، دشمن خود را مي شناخت، اهميت وجود و فعّاليت خود را هم مي شناخت و رفت اين سرمايه را تقديم عزّت كشور و آينده انقلاب و منافع و مصالح مردم كرد. جسم او رفت؛ اما روحش زنده ماند، يادش ابدي شد و خاطره اش به صورت اسطوره درآمد. اين الگوست. جوانان و نوجوانان عزيز من! همه شما مي توانيد در كشورتان نقش پيدا كنيد. يك روز نقش، نقش «حسين فهميده» بود؛ يك روز نقشهاي ديگر است. در زمينه مسائل ديني، مسائل فرهنگي، مسائل سياسي، مسائل اخلاقي، آينده نگري، اميدبخشي، نشاط دادن به محيط پيرامون خود و تعبّد و تقيّد و پايبندي به شريعت اسلامي - كه سرمايه سربلندي فرد و جامعه است - مي توان مجاهدت كرد. البته در آنها، دادنِ جان مطرح نيست؛ اما همّت و اراده و تصميم لازم دارد. همه مي توانيد در مدارس، در دانشگاهها، در محيطهاي كار و غيره، نقش ايفا كنيد. جوانِ زنده و بانشاط

و پُراميد و پاكدامن، مي تواند يك تاريخ را بيمه كند. به همين جهت است كه روي جوانان كشورهاي دنيا، صهيونيستها و استعمارگران و كمپاني داران عالَم، سالها كار و تلاش كردند تا شايد بتوانند نسلهاي جوان را فاسد كنند؛ اراده و اميد را از آنها بگيرند؛ آينده را در چشم آنها تيره و تار كنند؛ آنها را به آينده مأيوس نمايند و دچار مشكلات عصبي و اخلاقي كنند. آنچه در دنيا مي بينيد، تصادفي نيست. البته براي شما جوانان و نوجوانان عزيز كشورِ ما هم خيلي خوابها ديدند و خيلي نقشه ها كشيدند؛ اما بحمداللَّه نتوانستند. البته اين نتوانستن، به خاطر هوشياري شماست. اين هوشياري را هم در دانشگاهها و هم در مدارس افزايش دهيد و به دنبال فهم صحيح معارف اسلامي و پايبندي به تكاليف ديني و اخلاق نيك باشيد. اين كشوري را كه بيست سال است براي بهروزي خود تلاش مي كند و اين همه قدمهاي بلند در دوران خودتان برداشته است، به يك نقطه از همه جهت برجسته و پيشرفته تبديل كنيد. اين كار شماست و در دست شماست و از امروز بايد مقدّماتش را در خودتان فراهم كنيد. شرط اوّل هم اين است كه پارسا باشيد، هوشمند باشيد، فكر كنيد، دوست را بشناسيد، دشمن را بشناسيد. در مورد انتخابات خبرگان آنچه كه من عرض مي كنم - همان طور كه اشاره شد - يك تشكّر صميمانه عميق از شما مردم است. اين كاري كه در انتخابات انجام گرفت و اين رأي بالايي كه در اين انتخابات داده شد، دشمن را، بيگانه را و تحليلگر خصم و مغرض را حيرت زده كرد. اينها با خودشان حساب كرده بودند كه

حدّاكثر چهار، پنج ميليون نفر بر اثر تبليغات و گفتن، پاي صندوقها خواهند رفت و مجلس خبرگان بي پشتوانه خواهد شد. بعضي گفتند چهار ميليون، بعضي گفتند پنج ميليون، بعضي گفتند شش ميليون، بعضي گفتند هشت ميليون؛ اما هيچ كس فكر نمي كرد كه در اين انتخابات نسبت به انتخابات دوره قبل، پنجاه درصد آراي مردم بيشتر باشد. حدود هجده ميليون نفر از مردم بروند به كساني رأي بدهند كه نه منتظرند برايشان جاده بكشند و نه منتظرند برايشان آب و برق ببرند؛ فقط بر اثر انگيزه معنوي و به سائقه احساس تكليف؛ فقط به خاطر اين كه كشورشان را مي شناختند؛ فقط به خاطر اين كه اهميت مسأله خبرگان و نقش آنها را مي دانستند. اين چيز خيلي عظيمي است. البته تبليغات دشمن سعي مي كند اين را كوچك نشان دهد. تبليغاتچي وظيفه اش همين است كه تبليغات كند. او يك چيزي مي گويد، اما محافل سياسي - آنهايي كه پشت اين بوقهاي تبليغاتي، مغزهاي متفكّر محسوب مي شوند - مي فهمند چه اتّفاق افتاد. شما ملت ايران با اين انتخابات عظيم و با شكوه، كشورتان را بيمه كرديد؛ به دشمن نشان داديد كه مردم در صحنه اند؛ به دشمن نشان داديد كه مردم به آرمانها و ارزشهاي انقلاب و دين پايبندند و به روحانيون معظّم و علماي اَعلام احترام مي گذارند و براي سخن مراجع عظيم تقليد و سخن مسؤولان دلسوز كشور اهميت قائلند. اينها براي دشمن خيلي معني دار است. تأثيري كه اين انتخابات گذاشت - هم خود انتخابات، هم نتايجي كه انتخابات خبرگان به هرحال دارد - از آن تأثيرات بسيار ماندني و عميق و شگفت آور براي دوست و دشمن است. به همين جهت هم بود كه

دشمن عليه اين مجلس بي اندازه تبليغات كرد. اينها قريب يك سال خرج كردند، زحمت كشيدند، تبليغ نمودند و خواستند اهميتش را كم كنند. مرتّب گفتند تحريم مي كنند؛ مرتّب گفتند شركت نمي كنند؛ اما همه آنچه كه اتّفاق افتاد، عكس نظر آنها را ثابت كرد. ملت ايران خيلي هوشياري نشان مي دهد. شما براي نظام جمهوري اسلامي و براي انقلاب و كشورتان آبرو شديد. من لازم است از همه كساني كه در اين حركت عظيمِ مردمي نقشي ايفا كردند، صميمانه تشكّر كنم. ورود مراجع عظام در اين ميدان، تأثير بسيار زيادي داشت. همه فهميدند كه اين شايعات و حرفها و دودستگيهايي كه گفته مي شود، ياوه و پوچ است. همه پاي پرچم اسلام ايستاده اند. گروههاي سياسي و مسؤولان عالي رتبه كشور، وارد شدند و صحبت كردند. جناح بنديهاي مختلف سياسي كشور؛ اينهايي كه آنها مي خواهند رويشان اسم بگذارند؛ يكي را چپ مي گويند، يكي را راست مي گويند؛ يكي را افراطي نام مي گذارند، يكي را اصلاح طلب لقب مي دهند؛ اين لقبهاي من درآوردي و خلاف واقع كه فقط براي تفرقه افكندن در بين صفوف مردم است، در هوشمندي مردم، در هوشمندي مسؤولان و در هوشمندي جريانات سياسي اثر نگذاشت. همه فهميدند كه اين جا مصلحت كشور است. لذا وارد ميدان شدند؛ البته به اختلاف، بعضي كمتر، بعضي بيشتر. بي توجّهي هايي هم بعضاً انجام گرفت كه اميدواريم تجربه اي باشد براي خودِ اشخاصي كه توجّه نكردند و ان شاءاللَّه بيشتر به اين مسائل توجّه كنند. مردم در متن جرياني عظيم قرار گرفتند و وارد شدند. رسانه هاي خبري، بخصوص صدا و سيما، حقّاً و انصافاً وظيفه شان را خوب انجام دادند كه بايد از آنها سپاسگزاري شود. برخي از مطبوعات - عمدتاً

غالب مطبوعات - خوب عمل كردند. مسؤولان اداري، وزارت كشور و شوراي محترم نگهبان، وظايفشان را به وجه احسن انجام دادند؛ بخصوص شوراي محترم نگهبان با بردباري در مقابل حرفهايي كه زده شد، شايعه پراكنيهايي كه شد، با صبر و با استقامت، كار خودش را انجام داد و به آنچه كه قانون برعهده اش گذاشته بود، عمل كرد. عوامل وزارت كشور شب و روز كار و تلاش كردند و صندوقها را به اقصي نقاط رساندند و در اختيار مردم قرار دادند و در كمترين زمان ممكن، آراء را شمردند و نتايج را به اطلاع مردم رساندند. همه اينها جاي تشكّر و سپاسگزاري دارد و اجرش پيش خداست. بسياري از مردم هم كه قطعاً مايل بودند رأي بدهند، توفيق پيدا نكردند رأي بدهند. آنها يا دوردست بودند، يا در مسافرت بودند، يا مشكلاتِ آنيِ دم دست داشتند. بعضي جاها دهات دوردست است، لذا همه توفيق پيدا نمي كنند رأي بدهند. آنها هم به قدر نيّت خودشان، به قدر عزم خودشان، مسلّماً مثاب و مأجورند. اگر كساني هم حقيقت برايشان مشتبه شده بود و نيامدند رأي بدهند - مي توانستند، اما رأي ندادند - چنانچه در اين كار مقصّر نباشند - يعني بد فهميده باشند - آنها هم ان شاءاللَّه به خاطر نيّت خودشان مثاب و مأجورند. البته بعضي هم بودند كه مصرّانه و مغرضانه و معاندانه مي خواستند جلوِ آراي مردم را بگيرند. اينها خودي نيستند. در زمان امام هم همان جريانات از اوّل انقلاب، از اوّلين انتخاباتهايي كه انجام مي گرفت، هميشه موضع منفي، موضع مخالف، موضع نق زن و موضع شايعه پرداز داشتند؛ حالا هم دارند. از آنها هم ما غير از آنچه

كه كردند، انتظاري نداشتيم و نداريم. اميدواريم كه ان شاءاللَّه اين تجربه موفّق، براي ملت ما موجب پيشرفت و اميد بيشتر باشد و مجلس خبرگان بتواند به وظايف قانوني خود عمل كند. كار مجلس خبرگان بسيار مهمّ است. يك روز به كسي احتياج است كه رهبري و زعامت اين كشور را به دست گيرد؛ اين مجلس بايستي حاضر باشد. بعد هم بايستي مراقبت كند كه شرايط در كسي كه علم و عمل و تدبير و وجود شرايط در او را تشخيص داده است، حفظ شود. خبرگان، هم ابتدائاً و هم استدامتاً مسؤولند كه مراقبت كنند، مراقب باشند و بفهمند. اينها وظايف بسيار مهمّي است. البته كارهاي آنها روزمرّه نيست. سالي يك بار و يا دوبار بيشتر جلسه ندارند؛ ليكن كميته هايي دارند، هيأتهايي دارند، دور هم جمع مي شوند، فكر مي كنند، بحث مي كنند، كار مي كنند. عظمت اين كار، عظمتي است كه انسانهاي هوشمند آن را درك مي كنند و ملت ايران هوشمند بود كه اين را درك كرد. پروردگارا! از همه كساني كه در اين راه زحمت كشيدند، به فضل و كرمت قبول فرما. مسأله بعدي، توافق ننگيني است كه باز اخيراً ميان صهيونيستها و كساني كه خود را نماينده فلسطينيها مي دانند، انجام گرفته است. من مايل نيستم در تفاصيل اين مسأله وارد شوم؛ اين را بايستي صدا و سيما و مسؤولان كشور و مسؤولان وزارت خارجه و ديگراني كه توضيح اين گونه مطالب برعهده آنهاست، براي مردم ما روشن كنند، تا مردم در جريان اين مسأله بسيار زشت و خطرناك قرار گيرند. هنوز آن توافقهايي كه تقريباً در دو سال قبل از اين كرده بودند، عمل نشده است كه

آمدند توافقنامه ديگري را كه صددرصد عليه مردم مظلوم فلسطين و عليه كشور فلسطين و عليه دنياي عرب و عليه جهان اسلام است، امضا كردند. امريكاييها دنبال قضيه را جدّاً گرفتند! علّت هم اين بود كه آنها هم به خاطر مشكلات شخصي اي كه رئيس جمهور امريكا به آنها دچار است و هم به خاطر آبروريزي ديپلماسي امريكا در قضيه خاورميانه، به اين قضيه احتياج داشتند. خود امريكاييها مكرّر گفته اند كه قراردادهاي صلح بين سازمان به اصطلاح آزاديبخش فلسطين و اسرائيل، نقش كاغذ است و هيچ واقعيت خارجي ندارد. به خاطر ضعف ديپلماسي و ناتواني امريكا در دنبالگيري اين كار، آبروي امريكا در دنيا رفت. مسائل داخلي و خارجيِ متعدّد ديگري هم هست. نشستند با يك كار فشرده در ظرف چند هفته كوتاه، توافقي را به امضاي كسي كه خود را نماينده مردم فلسطين مي داند، رساندند؛ انساني حقير، انساني خائن، انساني به شدّت فرو رفته در لجنزار خودپرستي و دنياپرستي كه اصلاً لايق نيست انسان او را عضوي از مقاومت فلسطين بداند؛ چه رسد به اين كه بخواهد رهبر آن مقاومت باشد! او در حقيقت مسؤوليت تعقيب و دنبالگيري كار مبارزات فلسطيني را برعهده گرفت؛ يعني مسأله گرفتاري بزرگ دولت صهيونيست را از قِبَل انقلابيون مسلمان فلسطيني، از دوش او برداشت و به دوش خودش گرفت! اين بار را كه او بايد حمل مي كرد، اين حمل كرد و كارِ دشمن آسان شد! براي انقلابيون فلسطين، مشكلات و دردسر آفريد و دخالت زشت و حضور مداخله جويانه تحكّم آميز امريكا را بيشتر كرد! علاوه بر اين، جلساتي است كه صهيونيستها و دار و دسته «عرفات» بايد مرتّباً هر دو هفته يك

بار براي دنبال كردن اين كارها داشته باشند! او موظّف است جلسه اي با امريكاييها داشته باشد و به آنها گزارش بدهد كه من اين كارها را كردم، اين اشخاص را گرفتم، اين اشخاص را زنداني كردم، اين افراد را به مجازات رساندم! اگر زنداني اي را آزاد كند، امريكاييها به او اعتراض خواهند كرد كه چرا اين زنداني را كه از انقلابيون بود، آزاد كردي؟! چرا سهل انگاري كردي؟! چرا فلان كس را نگرفتي؟! در اين جا اسرائيل گزارشگر است و فهرست مي دهد؛ امريكا قاضي است و حكم مي كند، آقاي «ياسر عرفات» هم مجري حكم آن قاضي است! ننگ بر اين انسانهاي پَست. البته ظاهر قضيه فعلاً اين است كه اين مجموعه مزدور بايد فلسطينيها را قلع و قمع كنند؛ اما اين ظاهر قضيه است. باطن قضيه اين است كه بايد فلسطينيها را از همين مقدار سرزميني هم كه دارند، براي درازمدّت محروم كنند. ظاهر قضيه اين است كه مبارزان فلسطيني سركوب مي شوند؛ اما باطن قضيه اين است كه حكومت صهيونيستي حتّي به همين اندازه حضور فلسطينيها هم قانع نيست! كار را آن چنان بايد سخت بگيرد، آن چنان بايد دشوار كند، كه براي فلسطيني آزاده اي كه مي خواهد راحت زندگي كند، امكان زندگي نماند؛ مگر با نوكري اسرائيل! او پاي امريكا را باز كرد، پاي سي.آي. اي را - بيش از آنچه كه بود - باز كرد، امكان مداخله آنها را بيشتر كرد و كار را بر مبارزان دشوار نمود. البته اينها همه اش در خيال و وهم آنهاست. مي خواهد امنيت را براي صهيونيستهاي روسياه فراهم كنند، كه البته نخواهند توانست؛ مطمئن باشند كه نخواهند توانست. صهيونيستها اوّل با كمك انگليس،

بعد با كمك امريكا و بسياري از كشورهاي دنيا و با انواع و اقسام كارهاي خيانتكارانه و تروريستي و ايجاد وحشت و ارعاب، توانستند اين حكومت صهيونيستي را در داخل اراضي اشغالي به وجود آورند. چهل، پنجاه سال را هم كه بگذرانند، باز يك نكته اصلي حل نشده است و آن اين است كه آدم صهيونيستِ غاصب نمي تواند در اين خانه غصبي خواب راحت بكند؛ امنيت ندارد. بله؛ اين واقعيت است. پول دارند، فنآوري مدرن و فوق مدرن دارند، حمايت سياسي قدرتهاي استكباري را دارند، اسلحه دارند، وسايل شكنجه دارند، فلسطينيها را در همه جا، حتي نوجوانان را در داخل مدارسشان تعقيب مي كنند - همه اينها به جاي خود محفوظ - اما خداي متعال آسايش و راحتي را از آن جمعِ آسايش و راحت طلب و ترسو باز گرفته است؛ چون فلسطين زنده است، چون ملت فلسطين زنده است، چون جوانان فلسطين زنده اند. آنها خواستند كه نقشه فلسطين را از روي نقشه عالم محو كنند. آنها خواستند اسم فلسطين را به فراموشي بسپارند. آنها خواستند ملت فلسطين را در داخل ملتهاي ديگر حلّ و هضم كند و از بين ببرند، تا چيزي به نام فلسطين باقي نماند. آنچه اتّفاق افتاده است، درست بر عكس اينهاست. ملت فلسطين از سال 1948 تاكنون، به مراتب قويتر، مصمّمتر و آگاهتر است و جمعيت افزونتري دارد و شخصيتهاي برتر در ميانش بيشتر است. اگر آن روز در داخل خانه خودشان آن قدر ضعيف بودند كه دشمن توانست بيايد دستشان را بگيرد و با اهانت آنها را از خانه بيرون كند، امروز ملت فلسطين آن چنان است كه جمعيتِ چند ميليونيِ مجهّزِ صهيونيستها

را در داخل كاخهاي خودشان، در داخل شهركهاي يهودي نشين خودشان و در داخل مزارع خودشان، از آسايش و امنيت محروم كرده است. همه چيز دارند؛ اما امكان زندگي ندارند، آرامش و امنيت ندارند. اين قرارداد براي اين است كه شايد بتوانند به وسيله دستهاي فلسطيني خائن، اين امنيت را براي خودشان به وجود آورند. چون تجربه كردند و خودشان نتوانستند، مي خواهند بلكه به وسيله عرفات بتوانند به امنيت دست يابند! اما من عرض مي كنم كه ملت فلسطين با صهيونيستها دشمن است؛ با نوكران صهيونيستها هم - هر چند ياسر عرفات باشد - به شدّت دشمن است. اميدواريم ان شاءاللَّه روزبه روز عزّت دنياي اسلام، عزّت ملت فلسطين و عزّت مبارزان راه خدا و دين بيشتر شود. من لازم بود از ولادت حضرت جواد الائمّه عليه السّلام ياد كنم كه در آن دعاي روزهاي رجب مي خوانيم: «اللّهم انّي اسئلك بالمولودين في رجب محمّدبن علي الثاني و ابنه علي بن محمّد المنتجب»(4). هم ميلاد حضرت جواد و هم ميلاد حضرت هادي در اين ماه بوده است كه بايد از اين دو روز تجليل كنيم. من از زبان خودم و از دل شما، ارادت و اخلاص و ايمان بي شائبه خودمان را به آستان اين دو امام همام عرض مي كنم و اميدوارم خداي متعال ما را در دنيا و آخرت با معارف آنان و اشخاص آنان و ياد آنان زنده بدارد و محشور كند. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اذا جاء نصر اللَّه والفتح. و رأيت النّاس يدخلون في دين اللَّه افواجا. فسبّح بحمد ربّك واستغفره انّه كان توّابا(5). والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) جمعه: 9 2) مصباح المتهجّد: ص 381 3) عصر: 3-1 4) الاقبال، ج

3، ص 215 5) نصر: 3-1

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار گروه كثيرى از دانشجويان و دانش آموزان به مناسبت سيزدهم آبان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار گروه كثيري از دانشجويان و دانش آموزان به مناسبت سيزدهم آبان ماه در سالروز ميلاد امام علي (ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم سالروز ولادت مولاي متّقيان و سرور آزادگان و اميرمؤمنان، حضرت علي بن ابي طالب عليه الصّلاة والسّلام را به همه شما عزيزاني كه در اين جلسه تشريف داريد و نيز به ملت بزرگ ايران و به همه ملتهاي اسلامي و به همه آزادگان جهان تبريك عرض مي كنيم. امسال اين عيد بزرگ، با روزهاي مربوط به تسخير سفارت امريكا همزمان شده است، كه در ميان ملت ما، اين روز به عنوان «روز مبارزه با استكبار جهاني» و يك روز ملي شناخته مي شود و معروف است. اگر بخواهيم درباره اميرالمؤمنين عليه السّلام چند جمله كوتاه عرض كنيم و از تفاصيل بحث در شخصيت اين انسان عظيم و استثنايي تاريخ - كه براي او كتابها هم كافي نيست - صرف نظر نماييم، اوّلاً بايد عرض كنيم آن حضرت جزو شخصيتهاي نادري است كه در گذشته و امروز نه فقط در ميان شيعيان، كه در ميان همه مسلمانان و بلكه در ميان انسانهاي آزادانديش غيرمسلمان، محبوب بوده است. كمتر كسي را از شخصيتهاي بزرگ، حتّي پيامبران عظام الهي مي شود نشان داد كه در ميان مردمي غير از علاقه مندان و پيروان خود، اين همه ستايشگر داشته باشد كه اميرالمؤمنين عليه السّلام دارد. البته معرفت ما كم و بينش ما قاصر است. آن شخصيت از لحاظ معنوي، فوق العاده است. ما نمي توانيم همه ابعاد شخصيت اميرالمؤمنين عليه السّلام را به درستي دريابيم؛ بخصوص ابعاد معنوي و الهي او را، كه فهميدن آن ابعاد براي بسياري از اولياي خدا هم

دشوار است؛ ليكن آن قدر ابعاد ظاهري شخصيت اميرالمؤمنين عليه السّلام جذّاب و چشمگير و جالب است كه حتي كساني كه با مسائل معنوي و ابعاد معنوي شخصيت انسانها و اوليا آشنايي ندارند، مي توانند درباره اين مرد بزرگ تاريخ چيزهايي بدانند و به او عشق بورزند. اميرالمؤمنين عليه السّلام در دوره هاي مختلف زندگي خود، چه در دوران نوجواني؛ يعني در اوايل بعثت پيامبر، چه در عنفوان جواني؛ يعني آن هنگامي كه هجرت به مدينه اتّفاق افتاد - كه در آن وقت علي عليه السّلام جواني بيست و چند ساله بوده است - چه در دوران بعد از رحلت پيامبر و آن محنتها و آن امتحانهاي دشوار و چه در دوران آخر عمر؛ يعني پنج سالي كه در اواخر عمر، اميرالمؤمنين عليه السّلام حكومت و خلافت را پذيرفت و مسؤوليت پيدا كرد، در تمام اين تقريباً پنجاه سال، خصوصيات بارزي را با خود حمل مي كرده است. همه - بخصوص جوانان - از اين نقطه مي توانند درس بگيرند. شخصيتهاي عظيم تاريخ، غالباً از دوران جواني، بلكه از دوران نوجواني، برخي از خصوصيات را با خود همراه داشته اند و يا در خود به وجود آورده اند. برجستگي انسانهاي برجسته و بزرگ، معمولاً به يك تلاش بلند مدّت متّكي است و اين را ما در زندگي اميرالمؤمنين عليه السّلام مي بينيم. من در جمعبندي اين زندگي پرفراز و نشيب، اين نكته را مشاهده مي كنم و به شما عرض مي كنم كه اميرالمؤمنين عليه السّلام از اوايل نوجواني تا هنگام مرگ، دو صفت «بصيرت» و «صبر» - بيداري و پايداري - را با خود همراه داشت. او يك لحظه دچار غفلت و كج فهمي و انحراف فكري و بد تشخيص

دادن واقعيتها نشد. از همان وقتي كه از غار حرا و كوه نور، پرچم اسلام به دست پيامبر برافراشته شد و كلمه «لااله الااللَّه» بر زبان آن بزرگوار جاري شد و حركت نبوت و رسالت آغاز گرديد، اين واقعيت درخشان را علي بن ابي طالب عليه السّلام تشخيص داد؛ پاي اين تشخيص هم ايستاد و با مشكلات آن هم ساخت؛ اگر تلاش لازم داشت، آن تلاش را هم انجام داد؛ اگر مبارزه لازم داشت، آن مبارزه را كرد؛ اگر جانفشاني مي خواست، جان خود را در طبق اخلاص گذاشت و به ميدان برد و اگر كار سياسي و فعاليت حكومت داري و كشورداري مي خواست، آن را انجام داد. بصيرت و بيداري او، يك لحظه از او جدا نشد. دوم، صبر و پايداري كرد و در اين راه استوار و صراطمستقيم، استقامت ورزيد. اين استقامت ورزيدن، خسته نشدن، مغلوب خواسته ها و هواهاي نفس انساني - كه انسان را به تنبلي و رها كردن كار فرا مي خواند - نشدن، نكته مهمي است. آري؛ عصمت اميرالمؤمنين عليه السّلام قابل تقليد نيست. شخصيت اميرالمؤمنين عليه السّلام قابل مقايسه با هيچ كس نيست. هر كدام از انسانهاي بزرگي كه ما در محيط و يا در تاريخ خودمان هم مشاهده كرده ايم، اگر بخواهند با اميرالمؤمنين عليه السّلام مقايسه شوند، مثل مقايسه ذرّه با آفتاب است - قابل مقايسه نيستند - اما اين دو خصوصيت در اميرالمؤمنين عليه السّلام قابل تقليد و قابل پيروي است. كسي نمي تواند بگويد كه اگر اميرالمؤمنين عليه السّلام صبر و بصيرت - يعني بيداري و پايداري - داشت به خاطر اين بود كه اميرالمؤمنين بود. همه در اين خصوصيت بايد سعي كنند كه خودشان را به اميرالمؤمنين عليه السّلام

نزديك كنند؛ هر چه همت و استعدادشان باشد. عزيزان من! تمام مشكلاتي كه براي افراد يا اجتماعات بشر پيش مي آيد، بر اثر يكي از اين دو است: يا عدم بصيرت، يا عدم صبر. يا دچار غفلت مي شوند، واقعيتها را تشخيص نمي دهند، حقايقها را نمي فهمند، يا با وجود فهميدن واقعيّات، از ايستادگي خسته مي شوند. لذاست كه به خاطر يكي از اين دو، يا هر دو، تاريخ بشر پُر از محنتهاي بزرگ ملتهاست؛ پُر از غلبه ي زورگويان عالم بر ملتهاي ضعيف النّفس و غافل است. دهها سال - گاهي صدها سال - يك ملت مقهور سياست يك جهانخوار و يك قدرت بزرگ بوده است. چرا؟ مگر اينها انسان نبوده اند؟ بله، انسان بوده اند؛ ليكن يا بصيرت نداشته اند، يا اگر بصيرت داشته اند، در راه آن آگاهي خود، فاقد صبر لازم را بوده اند؛ يعني يا بيداري نداشته اند، يا پايداري نداشته اند. در طول سالهاي قبل از انقلاب، هرچه شما عقب برويد، محنت، ذلّت، بدبختي، فشارهاي گوناگون از طبقات حاكم و سلطه و زورگويي و تحقير از طرف قدرتهاي بيگانه را در كشور ما مي بينيد. در اين كشور، سالهاي متمادي انگليسيها، سالهاي متمادي روسها، سالهاي متمادي هر دو، و در نهايت سالهاي متمادي امريكاييها، هرچه تصميم گرفتند، نسبت به اين ملت انجام دادند. ملت ما همين ملت بود و همين استعدادها را داشت - كه امروز بحمداللَّه در ميدانهاي گوناگون، استعدادهاي شما جوانان مثل ستاره و خورشيد مي درخشد - اما به خاطر حكومتهاي ناباب و به خاطر تربيتهاي غلط، بصيرت و صبرش كم بود. وقتي در برهه اي از زمان، آگاهان جامعه، بزرگان جامعه، دانايان جامعه و كسي مثل امام بزرگوار پيدا شدند، در مردم

بصيرت دميدند، مردم را به صبر وادار كردند، «و تواصوا بالحق و تواصوبالصبر»(1) را در جامعه رايج كردند، اين درياي خروشان به وجود آمد و توانست آن تاريخ سرتاپا ذلّت و محنت را قطع كند و تسلّط بيگانگان را بر اين كشور از ميان بردارد. شما امروز وقتي در افق سياسي جهان نگاه مي كنيد، اگر يك ملت وجود داشته باشد كه هيچ سلطه خارجي بر آن نيست، آن ملت، ملت ايران است. اگر تعدادي ملتها و كشورها با اين خصوصيت وجود داشته باشند، باز در رأس آن كشورها، ايران و ملت ايران است. چرا؟ چون به وسيله اين مردم، به وسيله جوانان اين ملت، به وسيله مسؤولان اين ملت، به وسيله رهبران و هدايتگران اين ملت، بصيرت و صبر از اميرالمؤمنين عليه السّلام آموخته شد. اين دو خصوصيت اين قدر مهمّ است! امروز هم در دنيا كساني كه در رأس قدرتهاي سياسي زور گو و مداخله گر، يا در رأس كمپانيهاي اقتصادي، يا در رأس دستگاههاي سرطان گونه تبليغاتي و شبكه هاي عظيم سودجوي تبليغات قرار گرفته اند، از طريق يكي از اين دو خصوصيت بر ملتها حكم مي رانند و زورگويي مي كنند. يا سعي مي كنند ملتها را در غفلت نگه دارند و بصيرت آنها را از آنها بگيرند - اگر هم نتوانند به طور كلّي از آنها بصيرت را سلب كنند، در يك مورد كه يك مسأله خاص برايشان مهمّ است، سعي مي كنند بيداري ملتها و بصيرت انسانها را در آن جامعه سلب نمايند - يا آنها را دچار بي صبري كنند. گاهي يك ملت و يك مجموعه انسان، در يك راه درست دچار بي صبري مي شوند. اين بي صبري هم يك امر تلقيني است؛

مي شود به ملتها تلقين كرد. امروز شما بدانيد كه در شبكه هاي تبليغاتي، ميلياردها دلار خرج مي شود، براي تلقين همين چيزها در ملتها، كه آنها را يا از تشخيص درست، يا از صبر صحيح و كامل دور بيندازند و دور كنند. علّتِ اين كه استكبار و در رأس قدرتهاي استكباري، رژيم ايالات متّحده امريكا با انقلاب اسلامي و با جمهوري اسلامي مخالف است، اين است كه جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي، يك بيداري جهاني را طرّاحي و زمينه سازي كرد. شايد شما شنيده باشيد كه تحليلگران بخشهاي سياسي امروز كشور امريكا، در سمينارهاي تخصّصي و در جلسات ويژه، اين كلمه را بر زبان آورده اند كه امروز بزرگترين مشكل براي ما «انقلاب اسلامي» است. چرا بزرگترين مشكل است؟ حدّاكثر اين است كه ملتي راه خودش را از راه اين دولت زورگو جدا كرده است؛ اما مشكل بودنش به خاطر چيست؟ مشكل بودن به خاطر اين است كه استكبار از غفلت ملتها استفاده مي كند. وقتي نقطه اي در دنيا به وجود آمد كه بيداري را در جهان پراكنده كرد، ملتها بيدار شدند، به راهي رهنمايي شدند، يك تجربه عملي به دست آوردند، آن مركز مي شود دشمن آن سياستهايي كه مي خواهند ملتها در خواب و در غفلت بمانند. بله؛ حقيقت همين است. ملت ايران و انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي موجب شدند كه ملتهاي ديگر بيدار شوند. در آن زماني كه اين انقلاب عظيم پيش نيامده بود و اين ملت اين طور رها و آزاد و با نشاط و پرتوان وارد صحنه نشده بود، خيلي از كشورهايي كه امروز فرياد اسلامخواهي بلند كرده اند، فرياد دشمني با امريكا بلند كرده اند و

از دخالتهاي امريكا در كشورشان بيزار شده اند، اين طور نبودند؛ سرهايشان را پايين انداخته بودند و زندگي مي كردند! اگر يك وقت هم روشنفكر و عالمي در ميان آنها پيدا مي شد و به آنها يك كلمه حرفي مي زد، مي گفتند: آقا نمي شود، فايده اي ندارد؛ مگر مي شود از زير سلطه امريكا كسي خودش را نجات دهد؟ مي گفتند نمي شود؛ مأيوس بودند. انقلاب اسلامي ايران اين ابر يأس را از افق زندگي و ديد ملتها زدود؛ بسياري از ملتها بيدار و اميدوار شدند و جوانان به سمت اسلام گرايش پيدا كردند. وقتي ملتها به اسلام رو بياورند، چه ضرري براي استكبار دارد؟ معلوم است؛ اسلام با سلطه يك قدرت استكباري بر ملت مسلمان مخالف است. اسلام نمي گذارد؛ كما اين كه در ايران اين طور است. شما جوانان عزيز بدانيد: در اين كشوري كه شما زندگي مي كنيد، امروز هيچ گونه تسلّطي نه امريكا و نه هيچ قدرت ديگري بر اين كشور و بر سياستهاي اين كشور و بر دولت اين كشور ندارد. روزگاري در اين كشور، سفير امريكا و سفير انگليس، هرچه مي خواستند به رؤساي اين كشور ديكته مي كردند! آن روز اگر سفير امريكا در مهمترين مسائل جهاني و داخلي نظري داشت و آن نظر را به محمّدرضا پهلوي كه شاه ايران بود و يا به نخست وزير او و يا به هر يك از وزرايش مي گفت؛ محال بود آنها بر طبق آن نظر عمل نكنند! حتّي اگر برخلاف منافع شخصي آنها هم بود، ناچار بودند عمل كنند. مدّتي تلاشي مي كردند، دست و پايي مي زدند، ليكن مجبور بودند عمل كنند. تسلّط بيگانگان در اين كشور اين گونه بود. در اين كشور چند روزي

مانده بود به اين كه مدّت قرارداد نفت ايران و انگليس تمام شود. چند نفر در دوره پهلويِ اوّل نشستند قراردادي را تنظيم كردند كه تا حدودي منافع ايران در آن رعايت مي شد. رضاخان وارد جلسه هيأت وزرا شد، رفت آن نوشته را از مقابل وزير ذي ربط برداشت و همان جا جلوِ چشمشان داخل بخاري انداخت و سوزاند! چرا؟ چون قبلاً سفير و فرستاده انگليس پيش او آمده بود و يكي، دو ساعت با او جلسه خصوصي برگزار كرده بود و در آن جلسه خصوصي، آنچه بايد به آن شخص بگويد، گفته بود و او هم آمد چيزي را كه حتّي اندكي منافع ايران را تأمين مي كرد و دشمن و بيگانه آن را تحمّل نمي نمود، داخل بخاري انداخت و سوزاند و از بين برد! عزيزان من! تمام تاريخ دوران پهلوي در اين كشور، اين گونه گذشته است. منافع ملت، اوّلِ كار تحت الشّعاع منافع انگليس، بعد هم در اين سي، چهل سال اخير، تحت الشّعاع منافع امريكا. اگر منافع امريكا در چيزي بود، در كاري بود، در معامله اي بود، محال بود كه مسؤولان اين كشور برخلاف آن رفتار كنند؛ بر طبق نظر آنها رفتار مي كردند. انقلاب آمد، اين بساط غلط، اين معادله غلط و اين رابطه بسيار تحقيرآميز و ذلّت بار را به هم زد. پس از تسخير لانه جاسوسي امريكا، امريكاييها تكرار كردند كه چرا اين كار را كرديد؟ اين اهانت بود؛ اين تجاوز به حدود بين المللي بود. بعضي خيال مي كنند كه لانه جاسوسي را كه دانشجويان ما تسخير كردند، واقعاً اين گونه بوده است؛ نه. بعد از انقلاب، اين ملت و نظام جمهوري اسلامي، نهايت مدارا را با امريكاييها كردند. اوّلِ

انقلاب، مردم به خاطر بُغضي كه نسبت به امريكاييها داشتند، رفتند عناصري از سفارت را دستگير كردند و به همين مدرسه رفاه و علوي - كه محلّ اقامت امام بزرگوار بود - آوردند؛ اما امام دستور دادند آنها را آزاد كردند و وسايل را فراهم نمودند كه اگر مي خواهند از كشور خارج شوند، با سلامت خارج شوند و رفتند. كسي به آنها تعرّضي نكرد. امريكا دست بردار نبود. آنها در همان ماههاي اوّلِ انقلاب، هر روز يك توطئه و يك حركت عليه انقلاب كردند؛ هر روز با اين ملت يك طور دشمني ورزيدند. عكس العمل دشمنيهاي آنها اين شد كه جوانان ما رفتند سفارت امريكا را تصرّف كردند و عوامل آن سفارت را مدتي نگهداشتند؛ بعد هم فرستادند و تمام شد و رابطه با امريكا قطع گرديد. بنابراين، سياست استكباري امريكا از روز اوّلِ انقلاب اسلامي، توطئه ها و دشمنيهاي خود را عليه اين انقلاب شروع كرد. البته آنها يقين داشتند كه به مدّت كوتاهي خواهند توانست نظام اسلامي و انقلاب را از بين ببرند! مطمئن بودند كه اين كار را خواهند كرد؛ منتها بد فهميده بودند و ملت و اسلام و مسؤولان كشور و انقلاب را نشناخته بودند. امروز هم بد مي فهمند. امروز هم لحن مسؤولان امريكايي علي الظّاهر ملايم شده است و به ظاهر تفاوت پيدا كرده است؛ اما باطن قضيه همان است. آنها به كمتر از تسلّط بر منابع سياسي و اقتصادي اين كشور، به چيزي قانع نيستند. آنها مي خواهند همان بساط قبل از انقلاب تكرار شود. البته در وهله اوّل اين را نمي گويند؛ اما هدفشان اين است. آنها با اصل استقرار حاكميت اسلام كه موجب بيداري

و پايداري مردم شده است، مخالفند. هرچيزي كه موجب شود ملتها بيدار شوند، هر استكباري و امروز استكبار امريكايي در درجه اوّل، با آن مخالف است؛ چون اينها با بيداري ملتها مخالفند. هرچيزي به مردم پايداري و صبر و استقامت بدهد، در نظر آنها مبغوض است. اسلام به جوانان پايداري و استقامت مي دهد. اين را در جنگ هشت ساله و در خودِ انقلاب امتحان كردند. ديدند كه عشق به اسلام چطور جوانان را با استقامت در صحنه نگه مي دارد؛ مردم را در مقابل سدّ پولادينِ به ظاهر خلل ناپذير دشمن، وادار به استقامت مي كند و آن سد را فرو مي ريزد. اين را ديدند، لذا با اسلام دشمنند، با اسلام مخالفند. در تبليغات خودشان شايع مي كنند كه قطع رابطه ايران و دولت امريكا به ضرر ملت ايران است! نه آقا، صددرصد به نفع ملت ايران است. اين يك حربه از اثر افتاده است كه بخواهند در ميان ملتها اين طور وانمود كنند كه اگر ملتي با امريكا رابطه داشته باشد، از لحاظ اقتصادي و مادّي، همه مشكلاتش بر طرف مي شود؛ نه، يك روزي بعضي از دولتهاي ساده لوح اين گونه خيال مي كردند. در كشور ما هم در اوّلِ انقلاب، عدّه اي كه قدرتي پيدا كرده بودند و در رأس كارها قرار داشتند، اين گونه خيال مي كردند؛ ليكن تجربه ها در نقاط مختلف دنيا عكس اين را ثابت كرد. در كشور الجزاير، مردم مشكلات اقتصادي داشتند - كه داستانهاي مفصّلي دارد - اين طور وانمود كردند كه رابطه با امريكا، بازكننده اين گره هاست! در نتيجه به اين سمت رفتند؛ اما نتيجه كار آنها را شما امروز مي بينيد كه در الجزاير چه خبر است: دولتهاي

منقطع از مردم، حكومت نظامي ستمگر، سركوب شديد حركت مردمي و اسلامي، تسلّط باندهاي قدرتي كه تا چند ماه قبل از اين در روزنامه ها مي خوانديد و از رسانه ها مي شنيديد كه هرچند روز يك بار در يكي از روستاهاي الجزاير، يا در يكي از شهركهاي اطراف مركز كشور، كشتار و قتل عام بيست نفر، پنجاه نفر، صد نفر به وسيله ايادي شناخته نشده(!) انجام مي شد. امام در نامه اي كه به رهبر شوروي سابق(2) نوشتند، فرمودند: شما كه بساط جديدي را در كشورتان راه مي اندازيد، مواظب باشيد كه به غرب و به امريكا آن چنان گرايش پيدا نكنيد كه آنها بر امورتان مسلّط شوند! اين توصيه مورد توجّه قرار نگرفت و امروز شما وضعشان را مي بينيد. رابطه با امريكا، از لحاظ اقتصادي، نتيجه اش همان چيزي است كه امروز شما در روسيه مي بينيد. بسياري از كشورهايي كه من نمي خواهم اسم بياورم و رابطه هاي بسيار خوب و عالي با امريكا دارند، از لحاظ اقتصادي، وضعشان زير صفر و بسيار بد است و پول ملي شان بسياربسيار بي ارزش است. اينها براي ملت ايران تجربه است. ملت ايران اگر بخواهد وضع مادّي و اقتصادي خود را اصلاح كند - كه البته بدون ترديد اصلاح خواهد كرد - اين به عزم، به اراده، به تصميم، به كار همه طبقات، به همكاري با دولت و حمايت از مسؤولان كشور، به شجاعت در اقدام، به تأثير نپذيرفتن از سياستهاي خارجي و به تأثير نپذيرفتن از تبليغات بيگانه احتياج دارد. اينهاست كه وضع يك كشور را درست مي كند؛ نه ارتباط با امريكا، نه رفتن زير بار زورگوياني كه تجربه ارتباط با آنها را ما سالها در

اين كشور داريم. ملت ايران گولِ اين تبليغات فريبنده دشمن را نمي خورد. اگر چه شما جوانان عزيز، آن دوراني را كه ما عمري را در آن گذرانديم و سختيها و رنجها و تحقيرهاي آن را نسبت به ملت ايران، با همه وجودمان لمس كرديم، نديديد، اما مي توانيد آن را بشناسيد؛ مي توانيد بدانيد كه آن روز بر ملت ايران چه مي گذشت. ملت ايران تجربه رابطه دوستانه با امريكا را سالهاي متمادي - دهها سال - در اين كشور داشته است! اين كشور، مأمن صهيونيستها و سرمايه داران امريكايي شده بود كه به اين جا بيايند و خوش بگذرانند؛ نه اين كه اين جا فناوري بياورند، نه اين كه علم بياورند، نه اين كه سطح دانشگاههاي كشور را ارتقاء دهند، نه اين كه جوانانِ اين جا را با معلومات و با دانش تربيت كنند. در يك عرصه علمي جهاني هم ايرانيها آن روز حضور قابل توجّهي نداشتند؛ اما امروز همان جوانان ايراني هستند كه در مسابقات علمي جهاني رتبه هاي بالا را به دست مي آورند. آن روز در دنيا، ايران كشور قابل ذكري محسوب نمي شد. اگر اسمي از ايران برده مي شد، به خاطر فلان محصول بود - در محافل خواص، نفت؛ در محافل عوام، قالي و فرش! - اما امروز جوانان ايران، رزمندگان ايران، شخصيتهاي برجسته ايران، انسانهاي والاي ايران، جوانان با استعداد و نوآور ايران، ساخته هاي دست جوانان ايران، چشم ملتها و دوستان ايران را خيره مي كند. موفّقيتهاي شما، در اعماق دنياي اسلام، دلها را شاد مي كند. چرا وقتي شما در فلان مسابقه پيروز مي شويد، در مصر و فلسطين و سوريه و تركيه و حتي در بعضي از كشورهاي امريكاي لاتين،

يك عدّه بلند مي شوند، پايكوبي و شادي مي كنند؟ چون امروز ايران در دنيا عزيز است. اين عزّت، به بركت ايستادگي و به بركت «نه» گفتن به استكبار است. عدّه اي از پيشكرده هاي دشمن مي خواهند اين «نه» گفتن را از اين ملت بگيرند؛ اما به فضل پروردگار نخواهند توانست. به شما جوانان عزيز دعا مي كنم؛ اميدوارم خداوند شما را حفظ و هدايت كند و گامهايتان را استوار بدارد و ذهنهايتان را ان شاءاللَّه با بصيرتِ هرچه بيشتر منوّر كند و قلب مقدّس وليّ عصر را از شما راضي گرداند و روح امام بزرگوار و شهدا را از شما خشنود سازد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) عصر: 3 2) مقصود «ميخائيل گورباچف» است.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران به مناسبت عيد مبعث

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران به مناسبت عيد مبعث بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هم اين عيد شريف و سعيد را به همه مسلمانان عالم و همه انسانهاي آزاده و آزاديخواهان عالم و امّت بزرگ اسلامي و ملت شريف و عزيز ايران و به شما ميهمانان عزيز و حضّار محترم صميمانه تبريك عرض مي كنم. روز مبعث، بي شك بزرگترين روز تاريخ بشر است؛ زيرا هم آن كسي كه طرف خطاب خداوند قرار گرفت و مأموريت بر دوش او گذاشته شد - يعني وجود مكرّم نبيّ بزرگوار اسلام صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم - بزرگترين انسان تاريخ و عظيمترين پديده عالم وجود و مظهر اسم اعظمِ ذات اقدس الهي است؛ يا به تعبيري خودِ اسم اعظم الهي وجود مبارك اوست و هم از اين جهت كه آن مأموريتي كه بر دوش اين انسانِ بزرگ گذاشته شد - يعني هدايت مردم به سوي نور، برداشتن بارهاي سنگين از

روي دوش بشر و تمهيد يك دنياي مناسبِ وجود انسان و بقيه وظايف لايتناهي بعثت انبيا - وظيفه بسيار بزرگي بود. يعني هم مخاطب بزرگترين است؛ هم وظيفه بزرگترين است. پس، اين روز بزرگترين و عزيزترين روز تاريخ است. اگر كسي بخواهد محتواي بعثت را در چارچوب آنچه كه با عقول ناقص خودمان برداشت مي كنيم، محصور كند، يقيناً به مبعث و حقيقتِ بعثت و حقيقتِ اين رسالت ظلم شده است. نمي شود محتواي بعثت پيامبر را به حدود فهم و ديد ناقص ما محدود كرد؛ ولي اگر بخواهيم در يك جمله، بعثت و محدوده بعثت را - اگرچه لايتناهي است - تعريف اجمالي بكنيم، بايد عرض كنيم كه بعثت متعلّق به انسان و براي انسان است؛ انسان هم لايتناهي است و ابعاد عظيمي دارد و محدود در جسم و در مادّه و در زندگي چند روزه دنيا نيست؛ فقط محدود در معنويات هم نيست؛ محدود در يك قطعه مشخّصي از تاريخ هم نيست. انسان، هميشه و در همه حال انسان است و ابعاد وجودي او، ابعاد لايتناهي و ناشناخته اي است. هنوز هم انسان موجودي ناشناخته است. بعثت، براي اين انسان و براي سرنوشت اين انسان و براي هدايت اين انسان است. البته در هر دوره و هر زماني، هر فردي از افراد و هر جمعي از جمعهاي بشري، به قدر استعداد و ظرفيتشان، از آن استفاده مي كنند؛ همچنان كه مسلمانان صدر اسلام توانستند از مفهوم بعثت و حقيقتِ بعثت استفاده كنند و اين نور درخشنده را به سراسر دنياي آن روز بپراكنند و انسانهاي زيادي را به راه راست هدايت نمايند و به حقيقت عبوديّت بكشانند.

بعد از آن، در برهه اي از تاريخ توانستند آن چنان مدنيّت و عظمت و دانشي در عالم پديد آورند كه هنوز هم از وراي ديوارهاي بلند تاريخ و فواصل طولاني تاريخ، تلألوي آن ديده مي شود و دنيا متنعّم به نعم آن پيشرفت علمي و صنعتي و فكري و معرفتي و مدني است. در همه اعصار هم هر وقت مسلمانان توانستند از اسلام بهره مناسب خودشان را بگيرند، خوشبخت شدند. هر انساني كه توانست به قدر ظرفيت خود بهره ببرد، خود را سعادتمند كرده است. آنچه در ايران اسلامي اتّفاق افتاد - يعني آن انقلاب عظيم و تشكيل اين نظام اسلامي - طرح و پرتوي از آن چيزي بود كه اسلام براي انسانها آورد. ملت ايران زندگي بدي داشت. ملت ايران روزگار تاريكي داشت. از شأن انساني خود، خيلي فاصله گرفته بود. به خاطر دوري از اسلام، به او از جهت علمي و انساني و سياسي و اقتصادي ستم شده بود. به بركت آشنايي با اسلام و معرفت اسلام، اين ملت توانست با حركتي عظيم، خود را به سرچشمه اسلام برساند؛ احكام اسلام را براي خودش در معرض عمل قرار دهد؛ امكان عمل به اين احكام را براي خودش فراهم كند؛ به اسلام بينديشد و از آن بهره ببرد؛ در اعماق معارف اسلام غور كند و با قرآن آشنا شود. امروز بحمداللَّه در كشور ما جوانان با همان سرمايه معنويت و نورانيّت و صفايي كه در آنها هست، گامهاي بلندي را برداشته اند. امروز قرآن يك امر مهجور در جامعه ما نيست. جوانان و نوجوانان با قرآن آشنا مي شوند؛ طبقات مردم با قرآن اُنس مي گيرند، ارتباط پيدا

مي كنند و معارف قرآن را مورد استفاده قرار مي دهند؛ بسياري از احكام اسلام هم در كشور اجرا مي شود. البته ما به قدر ظرفيت و توان و به قدر آنچه كه همّت خود ما بود، پيش رفته ايم؛ اما اين پايان راه نيست؛ اين، همه ظرفيت اسلام نيست. اگر ملتي همّت كند و دلسوزان اين ملت وجود خود را وقف حركت عمومي اين ملت به سمت معارف اسلامي و حقايق اسلامي كنند، آنچه كه به دست آنها خواهد آمد، به قدري درخشان است كه از افق حدس و گمان انسان هم خارج است. در زير سايه اسلام، براي پيشرفت، ميدان باز است؛ هم پيشرفت علمي، هم پيشرفت عملي، هم پيشرفت اخلاقي، هم پيشرفت سياسي، هم عزّت و اعتلاي مدني و هم آزادي و عدالت و آرمانهاي بزرگ انساني. در محيط اسلامي و زير سايه اسلام، هيچ حجاب و حدّي براي انسان وجود ندارد. بي همّتي و كم همّتي ماست، كوتاهي انسانهاست كه نمي گذارد آنها از اسلام استفاده كنند. در محيط اسلامي، بازگشت به اسلام و بهره بردن از معارف اسلام، كاري عظيم است كه اگر روشنفكران و انديشمندان و دانشمندان و اهل علم و معرفت در هر كشوري از كشورهاي اسلام به آن بپردازند، خواهند توانست بهره هاي زيادي ببرند. اسلام را آن چنان كه فهم صحيح انساني و در متون اصيل اسلامي هست، بايد فهميد، بايد دانست و با هدايت قرآني از آن بهره برد. خودِ قرآن «تبياناً لكلّ شي»(1) است؛ راهنماست، بيان است، خطّ است. در جوامع اسلامي، به اهل فكر و نظر تلقين مي كنند - كه اين تلقين هم دنباله هاي همان تسلّط فكري غرب و فرهنگ غربي است

كه از سيطره تفكّر اسلامي واهمه دارد - كه اسلام را بايستي با ابزار و با فهم معارف غربي دانست! اين طور نيست. البته همه معارف، انسان را آگاه مي كنند و براي فهم بهتر مجهّز نمايند؛ اما اسلام را از خود اسلام بايد گرفت؛ حقايق اسلام را از متون اسلام بايد گرفت؛ حقايق اسلام را با مصطلحات خود اسلام بايستي دانست و فهميد و مورد عمل قرار داد. اسلام مشعل راهنماي فكر و ذهن انسانها و هدايتگر انسانهاست. قرآن، كتاب هدايت و كتاب نور است. آن كساني كه به قرآن مراجعه و تدبّر مي كنند و زمينه لازم و استعداد لازم را در خود به وجود مي آورند، براي اين كه از معارف قرآن استفاده كنند، آنها مي توانند از قرآن بهره ببرند. نبايد ملاحظه كرد كه آنچه ما از اسلام مي فهميم، در قضاوت كساني كه با اسلام ميانه اي ندارند، از اسلام خوششان نمي آيد و اسلام را مزاحم خودشان مي دانند - چه در زمينه هاي اقتصادي و چه در زمينه هاي سياسي - چه تأثيري دارد؛ آيا آنها خوششان مي آيد، آيا فهم ما را از اسلام قبول دارند يا نه؟ اسلام به عنوان هدايت انسانها در دنيايي قرار گرفت و وارد بشريت شد كه از همه طرف انكار و تكذيب بود. پيامبر را با انواع تهمتها متّهم مي كردند. شما قرآن را ملاحظه كنيد؛ تعبيراتي كه دشمنان پيامبر درباره پيامبر به كار مي بردند، تعبيراتي است كه هر انساني را كه ضعيف باشد، خُرد مي كند، مي شكند و جرأت و جسارت او را براي بيان مراد خود از بين مي برد؛ اما پيامبر اعتنايي نكرد و حرف خدا را كه بر زبان او جاري و بر

دل او الهام شده بود، بيان نمود و نورانيّت كلام الهي كار خود را كرد. در زمان ما نيز همين طور بود. امام بزرگوار ما وقتي وارد ميدان عمل شد، آن هنگامي كه در دنيا بر همه معلوم گرديد كه اين انسان بزرگ تصميم جدّي دارد كه بر طبق اسلام عمل كند و حكومت اسلام را تشكيل دهد، همان دستگاههاي تبليغاتي كه قبلاً درباره امام شايد تعبيرات ستايش آميزي هم به كار مي بردند، شروع كردند به بيان تعبيرات اهانت آميز و تهمت آميز و تحقيرآميز هم نسبت به امام، هم نسبت به پيام او، هم نسبت به جامعه اسلامي، هم نسبت به اصل نظام اسلامي. اما امام اعتنايي نكرد و جامعه اسلامي ما، جوانان ما، انديشمندان ما، متفكّران و مسؤولان ما، با جرأت و گستاخي و شجاعت اين راه را رفتند و موفّق هم شدند. امروز نظام و دولت اسلامي، از عزيزترين دولتهاي جهان است. جزو برجسته ترين مناطق سياسي دنيا، اين محوطه جغرافيايي و اين محوطه سياسي است كه امروز اين جا وجود دارد. ملت ما عزيز و سربلند است. دولت ما عزيز و سربلند است. چرخش كارها، چرخش صحيح و روان و بي اشكال و بدون معضل بزرگ است. اينها خيلي با اهميت است؛ اينها به بركت اسلام است. آن فشارها، آن تهمتها، آن تحقيرها، آن رميِ به تعصّب كردن، آن رميِ به افراطي گري و تندروي كردن اثر نكرد و ملت راه خود را ادامه داد؛ امروز هم همين طور است. من اعتقاد ندارم كه بايستي هر كس فهم خود را در اسلام مطلق كند؛ نه. اين فهميدنِ اسلام و فهميدنِ قرآن، مثل همه استنباطها و فهمهاي ديگر، احتياج به

مقدّماتي دارد؛ احتياج به كار كردن دارد؛ احتياج به داشتن استعدادي در حدّي دارد و با تنگ نظريها، با تحجّرها و با تعصّبها سازگار نيست - همچنان كه با بي بندوباريها هم سازگار نيست - ليكن حرف اين است كه آنچه از اسلام فهميده مي شود، آنچه از اسلام مورد قبول قرار مي گيرد، آنچه به عنوان هدايت اسلامي جلوِ راه ما قرار مي گيرد، آن را بايستي با قدرت، با شجاعت، با ايمان، با اميد و با خوش بيني به آينده گرفت و رفت. راه را بايد طي كرد و حركت را بايد ادامه داد و اين كاري است كه امروز ملت ايران مي كند. امروز دولت و ملت ايران در راه اسلام ناب، در راه اسلامي كه به بركت انقلاب توانستند با آن آشنا شوند، طي طريق مي كنند. البته متّهم مي كنند؛ گاهي مي گويند متعصّبند، گاهي مي گويند مرتجعند، گاهي مي گويند افراطي اند، گاهي مي گويند تندروند. خوب؛ بگويند. از دشمن كه انتظاري نيست. ما اسلام را شناخته ايم؛ به اسلام ايمان آورده ايم؛ به پيامبر اسلام عشق مي ورزيم؛ به راهي كه مي رويم، اعتقاد داريم؛ اين راه را تجربه كرده ايم و اين راه را خواهيم رفت. ملت ايران اين راه را خواهد رفت. همه سعي دشمنان اسلام و دشمنان اين نظام اين است كه اين ملت را نسبت به گذشته خود بي اعتقاد كنند؛ همان گذشته درخشان و متلأليِ بيست ساله؛ آن دوران دهساله مشعشع حيات امام بزرگوار؛ آن دوراني كه آن مرد الهي و معنوي و روحاني و نادر و حقيقتاً كم نظير در تاريخ، در ميان ما زنده بود، با ما حرف مي زد، ما را راهنمايي مي فرمود، چشمها را خيره مي كرد، دشمنان خود را به اعجاب و

تحسين وامي داشت و با مهارت و قدرت، اين ملت بزرگ را از دشوارترين گردنه هاي تاريخِ خود عبور مي داد؛ آن دوراني كه قاعده اي براي اين ملت شد كه بر اساس آن حركت كند. مي خواهند اينها را نفي كنند و از دست اين ملت بگيرند. مي خواهند اينها را در ذهن اين ملت، محكوم كنند و محتاج اصلاح معرفي نمايند! امروز كساني كه در اين كشور در رأس قدرتند - مسؤولان اين كشور، رئيس جمهور اين كشور، دولت اين كشور، قواي مقنّنه و قضايّيه اين كشور - و نيز آحاد مردم اين كشور، همه امام و راه امام و حركت امام و قلّه هاي افتخار دوران امام را گرامي و عزيز مي دارند و از آن صرف نظر نخواهند كرد. اين تجربه ذي قيمت دوران بيست ساله بعد از انقلاب ماست. ما به بركت اسلام حركت را آغاز كرديم؛ به بركت اسلام پيش رفتيم؛ به بركت اسلام افقهاي آينده را در مقابل خودمان درخشان و متلألي كرديم؛ به بركت اسلام دشمن را مأيوس نموديم؛ به بركت اسلام از بسياري از دامهاي دشمن جستيم؛ به بركت اسلام راه را به سوي آباداني مادّي و معنوي اين كشور آغاز كرديم و پيش مي رويم و پيشرفتهاي زيادي هم كرده ايم. اينها به بركت اسلام است. آنچه داريم، از اسلام است. آنچه داريم، از قرآن داريم. آنچه داريم، از راهنماييهاي آن مرد بزرگ داريم. مي دانيم كه ادامه اين راه است كه اين ملت را خوشبخت مي كند و از سرچشمه هاي مادّي و معنوي سيراب خواهد كرد. مشكلات ما به بركت تمسّك به اسلام و استقلال در همين راه، حل خواهد شد؛ كه بحمداللَّه امروز همه مسؤولان كشور با اعتقاد

تام و تمام به اين حقيقت، كار مي كنند، زحمت مي كشند و به تلاش مي پردازند. مسلمانان عالم هرچه به اسلام نزديكتر شوند، آن طعم عزّت را بهتر خواهند چشيد؛ و هرچه با يكديگر متّحدتر باشند، امكان استفاده از اسلام را بيشتر به دست خواهند آورد. امروز مسلمانان بايد از اختلافات جزئي، اختلافات طايفه اي، اختلافات تاريخي و اختلافات مذهبي عبور كنند و دست وحدت و اتّحاد به يكديگر بدهند. ان شاءاللَّه اين امّت بزرگ در همه كشورهاي اسلام، عقبات بزرگي را پشت سر خواهد گذاشت و ان شاءاللَّه آينده امت اسلامي از گذشته آن به مراتب بهتر خواهد بود. اميدواريم ان شاءاللَّه همه ملت عزيز ايران و ملتهاي مسلمان، به فيوضات اسلامي و قرآني مستفيض شوند و مشمول توجّهات حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه باشند و خداوند به همه مسلمانان لطف و رحمت و بركت خود را نازل كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نحل: 89

بيانات مقام معظم رهبرى در مراسم اختتاميه پانزدهمين دوره مسابقات قرآن

بيانات مقام معظم رهبري در مراسم اختتاميه پانزدهمين دوره مسابقات قرآن بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خدا را شكر گزاريم كه يك بار ديگر فضاي كشور و فضاي دلهاي ما به عطر آيات مباركات قرآن، معطّر شد؛ اگرچه هيچ روز و شبي نيست كه فرزندان مؤمن اين آب و خاك، خود را و فضا را با قرآن معطّر نكنند. عزيزان من! اين تلاوت كه ما اين قدر بر آن اصرار داريم، قدم اوّلِ لازم است. قرآن، خودش را به زبانهاي مختلف تعريف مي كند؛ از جمله اين كه مي فرمايد: «ان هذا القرآن يهدي للّتي هي اقوم»(1)؛ يعني قرآن، انسان را به بهترين راه، بهترين كار، بهترين نظام، بهترين شيوه، بهترين اخلاق و بهترين روشهاي عمل فرد و جامعه

هدايت مي كند. امروز همه بشر محتاج قرآنند؛ اما ما مسلمانان اگر به قرآن عمل نكنيم، خسارتمان، بيشتر از ديگران است؛ چون ما اين نسخه و اين دستورالعمل را داريم، تجربه تاريخي آن را هم داريم. بشريت در صدرِ اوّل به بركت عمل به قرآن، در علم، در اخلاق، در عمل و در پيشرفتهاي گوناگون مادّي و معنوي، اوج پيدا كرد. قرآن، هميشه زنده است. قرآن، نيازهاي انسان را مورد توجّه قرار مي دهد. قرآن در هر عصري مي تواند بهترين نسخه سعادت انسانها باشد. امروز جوامع بشري در اقصي نقاط عالم، به خاطر دوري از معنويت، دوري از حقيقت انسانيت، دوري از اخلاق و دوري از خدا، وضعي پيدا كرده اند كه اين همه پيشرفت مادّي هم نمي تواند آنها را خوشبخت كند. چرا؟ مگر امروز بشر از هميشه ثروتمندتر و عالِمتر نيست؟ مگر امروز بشر، بيش از هميشه با ابزارهاي آسان كننده زندگي مواجه نيست؟ پس چرا زندگي اين قدر تلخ است؟! چرا اين همه اختلاف در عالم هست؟ چرا اين همه جنگ هست؟ چرا اين همه نامردمي هست؟ چرا جوانان در ثروتمندترين كشورهاي عالم، احساس خوشبختي نمي كنند؟ آيا بشر براي خوشبختي چه چيزي لازم دارد كه در اختيارش نيست؟ جواب، يك كلمه است: بشر، پيام انبيا را كم دارد؛ بشر، نسخه آرامش بخش و آسايش بخش انبيا را در دست ندارد، يا به آن عمل نمي كند. بدبختيها اين جاست. اين قرآن، كاملترين نسخه ها را در اختيار دارد. ما مردم ايران، به بخشي از اين كتاب مقدّس عمل كرديم. چه كسي مي تواند بگويد ما مردم ايران به همه اسلام عمل كرده ايم؟ مگر مي شود چنين ادّعايي كرد؟! ما گوشه اي از

اسلام را تمسّك كرديم، چسبيديم و عمل نموديم؛ نتيجه اين شد كه خودمان را از ذلّتِ متابعت استكبار، خلاص كرديم. عزيزان من! امروز در دنيا در قضاياي مهمّ جهاني، حرف، حرفِ قلدران آمريكا و امثال آنهاست! نگاه كنيد ببينيد ديگر! در باب خاورميانه، در باب افغانستان، اروپا، آمريكاي لاتين و آفريقا، در باب اقتصاد و درباب نفت، حرف، حرفِ آنهاست. بسياري از دولتها و ملتها از روي ناچاري، از اين فرمانِ قلدرانه تبعيّت مي كنند. ما ملت ايران در تمام قضاياي خودمان، آنچه به قضاياي داخلي مربوط است، آنچه به دولت مربوط است، آنچه به اقتصاد، به سياست خارجي و به خاورميانه مربوط است، و آنچه به گرفتن دوست و دشمن مربوط است - در تمام اين قضايا - نظر و رأي مستكبرينِ فضولِ مداخله كننده را دانستيم و به آنها گفتيم «نه»! عزيزان من! اين به بركت همين يك قدم است كه شما حركت كرديد. همين يك قدم كه با قرآن راه افتاديد، شما را عزيز كرده است، شما را زنده كرده است، به شما نشاط داده است و مسؤولين شما را از خودتان قرار داده است. رئيس جمهور در دنيا زياد است - نگاه كنيد ببينيد - وزرا در دنيا زيادند؛ مثل مسؤولين و دولتمردان اين كشور، مثل رئيس جمهور و وزراي اين كشور، كجا پيدا مي كنيد؟! همه با مردم، براي مردم، در خدمت مردم، متواضع و بنده خدا هستند. اينها به بركت قرآن و اسلام است. عزيزان من! يك قدم كه در راه خدا برمي داريد، خدا كمك مي كند، خدا هدايت مي كند، خدا درها را باز مي كند: «و من يتق اللَّه يجعل له مخرجاً

و يرزقه من حيث لا يحتسب و من يتوكّل علي اللَّه فهو حسبه(2)». در دعاي سيدالسّاجدين عليه السّلام مي خوانيم: «و ان الرّاحل اليك قريب المسافة»؛ به طرف خدا كه برويد، راه نزديك است. «و انك لا تحتجب عن خلقك(3)». قدم اوّل براي عمل كامل به قرآن، آشنايي با متن قرآن است. در دوره رژيم طاغوت، مردم ما با قرآن آشنا نبودند. كساني كه مي توانستند قرآن را از رو بخوانند - آن هم به صورت غلط - محدود بودند. جوانان و كساني كه در مدارس دوره پهلوي رشد پيدا كرده بودند، هيچ با قرآن آشنايي نداشتند. اگر يك وقت پدر و مادر مؤمني داشتند، آنها را در گوشه اي دوره قرآني مي گذاشتند و خودشان ياد مي گرفتند. مدارس ما در آن روز، حامل مسؤوليت تربيت قرآني نبود؛ قرآن در فضاي جامعه، غريب بود. در اين شهر تهران بزرگ، دوره هاي قرآن كه چند نفر دور هم مي نشستند و استادي به آنها درس مي داد - تجويد، يا قرائت - معدود بودند. در شهرهاي ديگر هم همين طور بود. وقتي قرآن وارد جامعه مي شود، حضور قرآن، حلاوت خود را به كامها مي چشاند. امروز قرآن در كشور ما سيطره دارد. قدمِ اوّل، ياد گرفتن متن قرآن است و اين بايد روز به روز زياد شود. اگر بخواهيم همه قرآن را بياموزند، عدّه اي بايد در اوج قرار گيرند - مثل همه چيز ديگر - همين طور كه اگر بخواهيد ورزش، همگاني شود، بايستي عدّه اي قهرمان را جلوِ چشم مردم نگهداريد. اگر بخواهيد قرآن در خانه ها، بين بچه ها، بين بزرگها، بين زنها و مردها رواج پيدا كند، بايستي قهرمانان قرآني را احترام كنيد. اين است كه

ما به اينها احترام مي كنيم. اينها حامل قرآنند، اينها عزيزند. زبان اينها عزيز است، لبها و دلهاي اينها عزيز است؛ چون با قرآن مأنوس است. جان ما به قربان قرآن! اما اين جا تمام نمي شود؛ حفظ قرآن، فهميدن مفاهيم و ترجمه كلمه كلمه قرآن، براي كساني كه به زبان عربي آشنايي ندارند، لازم است. وقتي كه كلمات قرآن را فهميديد، آن وقت تدبّر لازم است. حتي آن كسي كه الفاظ عربي را هم خوب بلد است، اگر تدبّر نكند، بهره كمي از قرآن خواهد برد. در قرآن، تدبّر لازم است - تدبّر يعني انديشيدن در مفاهيم قرآني - اين سخن عميقي است، اين سخن بزرگي است؛ بايد در آن تدبّر كرد. گوينده آن، ذات اقدس الهي است. كلمات آن هم مال ذات اقدس الهي است - يعني الفاظش، نه فقط مفاهيمش - لذا بايستي در آن دقّت كرد، بايد آن را فهميد، بايد در آن غور كرد. اينها حاصل نمي شود، مگر با اُنس با متن قرآن. بچه هايتان را قرآني كنيد؛ همچنان كه هستند. شما جوانان عزيز كه دلهاي پاك و نورانيتان با قرآن آشناست، اين را قدر بدانيد. آن كساني كه اين توفيق را پيدا كرده اند قرآن را حفظ كنند، آن محفوظ خودشان را قدر بدانند؛ خيلي قيمت دارد، خيلي عزيز است. آن وقت با قدر دانستن، آن حركت ادامه پيدا خواهد كرد و راه به سمت سرچشمه نور قرآن، ديگر تمام نخواهد شد. آن وقت امت اسلامي به بركت قرآن، خواهد توانست در جاي خودش قرار گيرد. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد تو را سوگند مي دهيم كه اين روز را براي ملت ايران

و براي همه امّت اسلامي، نزديك كن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اسراء: 9 2) طلاق: 2 و 3 3) الاقبال، ج 1، ص 158

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار گروه كثيرى از پاسداران و بسيجيان به مناسبت ميلاد امام حسين(ع) و روز

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار گروه كثيري از پاسداران و بسيجيان به مناسبت ميلاد امام حسين(ع) و روز پاسدار بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به ميمنت ميلاد با سعادت حسين بن علي عليه السّلام، سرور عاشقان حق و سرمستان باده حضور حضرت پروردگار، بحمداللَّه جلسه ما هم جلسه پرحضور و پرفيضي شد. ياد شهيدان، حضور رزمندگان، حضور پدران و مادران بزرگوار شهدا و بياناتي كه از دلها برمي خيزد، فضاي اين جلسه را معطّر كرده است. ان شاءاللَّه كه روز ولادت حضرت اباعبداللَّه عليه السّلام و هفته پاسدار و هفته بسيج، بر شما سپاهيان و بر همه بسيجيان و بر همه ملت ايران، بخصوص خانواده هاي شهدا و همه ايثارگران، مبارك باشد. در خلال دهها و صدها خصوصيتي كه امّت اسلام به بركت اسلام و قرآن و اهل بيت از آن برخوردار است، يكي هم اين است كه مردم ما الگوهاي بزرگ و درخشاني در جلوِ چشم خود دارند. براي ملتها، الگو خيلي مهمّ است. شما ببينيد؛ ملتهاي مختلف، اگر در شخصيتي رشحه اي از عظمت وجود داشته است، او را مطلق مي كنند، بزرگ مي كنند، نام او را جاودانه مي كنند؛ براي اين كه حركت عمومي نسلهايشان را به آن سمتي كه مي خواهند، جهت بدهند. گاهي شخصيت واقعي هم ندارند؛ اما در داستانها و شعرها و افسانه هاي گوناگون ملي و اساطير، آنها را مطرح مي كنند. اينها همه از اين سرچشمه گرفته است كه ملتها از ميان خود، به ديدن نمونه هاي بزرگ احتياج دارند. اين در اسلام به صورت

فراوان و بي نظيري هست، كه از جلمه بزرگترين آنها حضرت اباعبداللَّه عليه السّلام پيشواي مسلمين و فرزند پيامبر و شهيد بزرگِ تاريخ بشر است. برجستگي وجود اباعبداللَّه عليه السّلام داراي ابعاد است كه هر كدام از اين ابعاد هم بحث و توضيح و تبيين فراواني به دنبال دارد؛ ولي اگر دو، سه صفت برجسته را در ميان همه اين برجستگيها اسم بياوريم، يكي از آنها «اخلاص» است؛ يعني رعايت كردن وظيفه خدايي و دخالت ندادن منافع شخصي و گروهي و انگيزه هاي مادّي در كار. صفت برجسته ديگر «اعتماد به خدا»ست. ظواهر حكم مي كرد كه اين شعله در صحراي كربلا خاموش خواهد شد. چطور اين را «فرزدقِ» شاعر مي ديد؛ اما امام حسين عليه السّلام نمي ديد؟! نصيحت كنندگاني كه از كوفه مي آمدند، مي ديدند؛ اما حسين بن علي عليه السّلام كه عين اللَّه بود، نمي ديد و نمي فهميد؟! ظواهر همين بود؛ ولي اعتماد به خدا حكم مي كرد كه علي رغم اين ظواهر، يقين كند كه حرف حق و سخن درست او غالب خواهد شد. اصل قضيه هم اين است كه نيّت و هدف انسان تحقّق پيدا كند. اگر هدف تحقّق پيدا كرد، براي انسانِ با اخلاص، شخصِ خود او كه مهم نيست. يكي از بزرگان اهل سلوك و معرفت را ديدم در نامه اي نوشته است كه اگر فرض كنيم - به فرض محال - همه كارهايي كه نبيّ مكرّم اسلام صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم انجام داد و هدفِ او بود كه آنها را انجام دهد، انجام مي گرفت، منتها به نام يك كس ديگر، آيا در آن صورت پيامبر اسلام ناراضي بود؟ آيا مي گفت كه چون به نام ديگري است، نخواهم كرد؟ آيا اين گونه بود؟ يا نه؛ هدف اين است كه

آن كارها انجام گيرد؛ به نام چه كسي انجام گيرد، مهم نيست. پس، هدف مهمّ است. «شخص» و «من» و «خود» براي انسانِ با اخلاص اهميتي ندارد. اخلاص را دارد، اعتماد به خدا را هم دارد. مي داند كه خداي متعال حتماً اين هدف را غالب خواهد كرد؛ چون فرموده است: «و انّ جندنا لهم الغالبون»(1) خيلي از اين جنودي كه غالبند، در ميدان جهاد به خاك شهادت مي افتند و از بين مي روند؛ ليكن فرموده است: «و انّ جندنا لهم الغالبون»؛ در عين حال غلبه با آنهاست. خصوصيت سوم، شناختن «موقع» است. امام حسين عليه السّلام در فهم «موقع» اشتباه نكرد. در قبل از حادثه كربلا، ده سال امامت و مسؤوليت با او بود. آن حضرت در مدينه مشغول كارهاي ديگري بود و كار كربلايي نمي كرد؛ اما به مجرّد اين كه فرصت به او اجازه داد كه آن كار مهم را انجام دهد، فرصت را شناخت و آن را چسبيد؛ موقع را شناخت و آن را از دست نداد. اين سه خصوصيت، تعيين كننده است. در تمام ادوار نيز همين طور است؛ در انقلاب نيز همين گونه بود. امام ما هم كه مي بينيد اين قدر خداي متعال او را به مقام رفيع رساند - و رفعناه مكانا عليّا(2) - و علي رغم همه عوامل در سرتاسر دنياي مادّيت و استكبار كه مي خواستند او را محو كنند، به فراموشي دهند و كوچك كنند، او را حفظ و بزرگ كرد و ماندگار و جاودان نمود، علّت همين بود كه اين سه خصوصيت را داشت: اوّلاً با اخلاص بود و براي خود چيزي نمي خواست؛ ثانياً به خداي خود اعتماد داشت و مي دانست كه كار

و هدف، تحقّق پيدا خواهد كرد - به بندگان خدا هم اعتماد داشت - ثالثاً زمان و «موقع» را از دست نداد. در لحظه لازم، اقدام لازم، صحبت لازم، اشاره لازم و حركت لازم را كرد. انقلاب عظيمي اتّفاق افتاد كه هنوز هم دشمنان اين انقلاب از گيجي آن خارج نشده اند و نمي توانند اين انقلاب را درست بشناسند! من اين را ادّعا مي كنم و مي توانم ثابت كنم. از كارهايشان، از حرفهايشان، از تدابيري كه به خيال خودشان براي نابود كردن انقلاب مي انديشند، درست معلوم مي شود كه اين انقلاب را هنوز نشناخته اند. هفت گنبدِ گردون از اين انقلاب پُر از صداست؛ اما آن كوته نظران سخن را به اين مختصري گرفته اند كه خيال مي كنند با دو كلمه حرف و با يك اشاره و با يك لبخند، همه قضايا تمام شده است! ساده لوحتر از آنها، پيروان و مريدانشان هستند كه گاهي در اين جا هم همان حرفها را تكرار مي كنند! به لبخند آنها، اين بيچاره ها هم لبخند مي زنند! اين انقلاب، بزرگ است. اين انقلاب، ريشه در دلها و در تاريخ و در سطح جهان مادّيِ امروز دارد. امروز ما مرتّب در خبرها مي خوانيم - مربوط به اوايل انقلاب نيست؛ همين امروز و در اين برهه مي خوانيم - كه دنياي غرب، دنياي مسيحيّت و دنياي مادّيگري، گرايش به اسلام پيدا مي كنند. اسلام از اين كانون آنها را جذب مي كند. اين كانون در حال كمالِ فعّاليت است؛ حال يك عدّه خيال مي كنند اين كانون خاموش شده است! حرفهايي مي زنند كه باب آن توهّمِ ابلهانه و خنده آور است. حالا حرفهايي مي گويند، بعدهم به زودي خواهند فهميد كه اشتباه كرده اند. بنابراين، حركت امام

به خاطر آن سه عامل عظيم - يعني اخلاص، اعتماد به خدا و شناختن «موقع» و بهره برداري از آن - بود كه اين عمق را پيدا كرد و خيلي عميق است. شما پاسداران هم همين طور بايد حركت كنيد؛ كه تا به حال هم همين گونه حركت كرده ايد. درباره پاسداران بايد عرض كنم: اينها كساني هستند كه علي رغم همه انگيزه هايي كه در دنياي مادّيِ امروز براي جوانان وجود دارد، لباس عفاف و تقوا پوشيدند، به استقبال معنويات رفتند، براي خدا قدم در ميدان گذاشتند و هرجا هرچه از وجودشان لازم بود - جانشان، سلامتيشان و حضورشان در ميان خانواده؛ كه اينها نعمتهاي خداست - همه را تقديم كردند. بسياري از اين پاسداران و جوانان ما، كساني هستند كه بحمداللَّه سالمند. به شهادت نرسيدند و سلامتيشان را هم از دست نداده اند؛ اما در حكم شهدا هستند؛ زيرا آن جايي كه حضورشان در جبهه و فعّاليّتشان آنها در ميدان لازم بود، آن را به انقلاب و به ملت و به كشور و به خدا تقديم كردند. اين همان كاري است كه اينها كردند؛ يعني موقعيت و زمان را شناختند، به خدا اعتماد كردند و اخلاص هم ورزيدند. اين شهداي بزرگ ما، همين شهداي عزيز، همين شهداي نام آور، برادران «زين الدّين» - كه مادر گراميشان صحبت كردند - و بقيه سرداران شهيد، روزي كه قدم در اين ميدان گذاشتند، به اين نيّت نبودند كه يك روز نامشان پشت بلندگوهاي عظيم اين كشور و اين دنيا برده شود؛ نه. مثل يك انسان معمولي به جبهه رفتند، براي اين كه وظيفه خودشان را انجام دهند. هر جا هم احساس كردند كه آن جا وظيفه

است، به آن جا رفتند. اين اخلاص است. اين اخلاص را امروز ملت ما با خود حمل مي كند و دارد؛ مظهر كامل آن هم در مجموعه هاي جوان و مؤمني است كه يكي از بهترين و برجسته ترين آنها، مجموعه سپاه پاسداران است. از روز اوّل هم كساني كه با استقلال اين كشور مخالف بودند، با اين انقلاب مخالف بودند، با خارج شدن از سيطره استكبار مخالف بودند، با رفتن به سمت اسلام مخالف بودند، با عفّت زنان و مردان مخالف بودند، با سلامت اخلاقي جوانان مخالف بودند و دل در هواي فساد فرهنگهاي بيگانه داشتند، با سپاه مخالف بودند. مربوط به امروز نيست كه عدّه اي خيال كنند كساني با سپاه مخالفت مي كنند؛ نه. آن كساني كه اين خصوصيات را داشتند، از همان روزهاي اوّل مخالف بودند. امروز هم كه به تبع گذشت زمان در اوضاع و احوال عالم تغييراتي پيش آمده و مي آيد، كساني كه كم و بيش همان خصوصيات را دارند، باز هم با حضور سپاه، با بودن سپاه، با تديّن سپاه و با موفّقيتهاي سپاه در ميدانهاي گوناگون مخالفند. اين بديهي است و امر خلاف انتظاري نيست؛ ليكن مهم اين است كه وقتي كلمه اي، كلمه الهي و كلمه طيّبه شد، مخالفت و موافقت تأثيري ندارد. اگر اساس درست بود - كه بحمداللَّه درست است - وقتي راه روشن بود - كه روشن است - وقتي اخلاص و ايمان در افراد بود - كه بحمداللَّه در شما هست - اهميتي ندارد كه افراد چه بگويند و چه بپندارند. رهرو وقتي كه واردِ حركت در جاده طولاني شد، آنچه لازم دارد، عزم و اراده است. لازم

است تصميم بگيرد كه به سمت هدف برود. حالا يكي بگويد كه اين هست، يكي بگويد نيست، يكي بگويد اشتباه مي كند. اگر در او اين عزم و اراده وجود داشته باشد، اين حركت انجام خواهد گرفت و به پايان و سرمنزل خواهد رسيد. اين بحمداللَّه حاصل است. يك جمله هم در مورد بسيج عرض كنم. بعضي كسان خيال مي كنند كه «بسيج» يك سازمان نظامي، مثل سازمانهاي نظامي ديگر - يعني ارتش و سپاه - است. اين خطاست. بسيج، يعني نيروي كارآمدِ كشور براي همه ميدانها. ميدان جنگ مطرح بود، بسيجْ كارآمدي خود را ثابت كرد. ميدانهاي ديگر هم كه پيش بيايد - و تا به حال خيلي از آنها پيش آمده است - باز بسيجْ كارآمدي خود را اثبات مي كند. همان جوانِ دلباخته و عاشقي كه در ميدان جنگ، چشم به دهان فرمانده داشت و فرمانده اش را از شدّت اخلاص و فداكاري و شيفتگيِ خود متحيّر مي كرد، همان جوان وارد دانشگاه هم كه مي شود، استاد خود را متحيّر مي كند؛ وارد آزمايشگاه علمي هم كه مي شود، همين طور است؛ در ميدان تحليل سياسي هم كه وارد مي شود، همين گونه است. بدانيد كه همه كشورها چنين چيزي را دارند؛ منتها به اين برجستگي ندارند. در كشورهايي كه در آنها ملتها زنده اند - با كشورهايي كه سياستهاي غلطي آنها را اداره مي كنند و ملت ميداني ندارد، اراده اي ندارد، حضور و ارزشي ندارد، كار ندارم - در كشورهايي كه مردم از نظر مسؤولان نقشي دارند، همه جا چيزي شبيه بسيج هست؛ منتها به اين درخشندگي، به اين فراگيري، به اين زيبايي و به اين فداكاري، من در جايي سراغ ندارم. با اطّلاعي كه

از كشورهاي مختلف - چه گذشته نزديكشان؛ - تاريخ صدساله، دويست ساله دنيا و چه زمان حاضرشان - دارم، بنده مثل بسيخ خودمان در جايي از دنيا سراغ ندارم. بسيج، به جوانان اختصاص نداشت؛ جوان و پير، دوش به دوش در آن حركت مي كردند. پدر و پسر با هم مي آمدند. گاهي پدربزرگ و نوه با هم مي آمدند و امروز با هم هستند. بسيج، اختصاص به مردان نداشت؛ زن و مرد با هم بودند. نام و نشان در آن نقشي نداشت؛ مسؤوليت مطرح بود. هر وقت كه كشور گره اي داشته باشد، آن سرانگشتي كه در درجه اوّل بايد آن گره را باز كند، نيروي عظيم بسيج مردمي است. اين بسيج در همه قشرها هست؛ در قشرهاي جوان، در قشرهاي پير، در قشرهاي دانشگاهي، در قشرهاي دانشجويي، در قشرهاي كارگري، در قشرهاي كاسب و پيشه ور و در قشرهاي روحاني. بسيج، اختصاص به يك منطقه جغرافيايي و يك منطقه انساني و طبقاتي و قشري ندارد؛ همه جا هست. علّت اين كه در كشور ما بسيج اين طور درخشان شد و شكفت چه بود؟ ايمان عاشقانه، ايمان عميق، ايمان توأم با عواطف كه از خصوصيات ملت ايران است. مثل بعضي از ملتهاي ديگر، عواطف در اين ملت جوشان است؛ كليد بسياري از مشكلات است. اين ايمان با آن عواطف همراه شد و اين رودخانه عظيم خروشان را به اين درياي پهناور تبديل كرد و مشكلات را در هر جايي كه لازم بود، از بين برد. امروز هم هست، بايد هم باشد، ادامه هم خواهد يافت و بايد هم ادامه پيدا كند. در شرايط كنونيِ كشور، بعضي كسان با همان تفسير غلطي

كه فكر مي كنند بسيج يك مجموعه نظامي است، يا سپاه و ارتش و نيروهاي نظامي، فقط در دوران جنگ حضورشان لازم است و بعد بايد به كلّي فراموش شوند و كنار بروند، با اين تحليل غلط معتقدند كه همه ارزشهاي بسيجي، همه ارزشهاي خوب الهي - كه بسيج مظهر آن است - بايستي از جامعه كنار برود! البته اين تبليغ دشمن است. واي به حال ملتي كه گوشش به تبليغ دشمن باشد. دشمن، خير انسان را كه نمي خواهد. دشمن اگر از شما تعريف هم بكند، بايستي نسبت به اين تعريف سوء ظن پيدا كنيد. اگر بدگويي هم بكند، بايد به آن بدگويي اش لبخند تمسخر بزنيد. اگر بگويد وضعت خراب است، بايد بداني وضعت خوب است. اگر بگويد اين راهي كه مي روي، غلط است، بايد بداني او از اين راه صدمه مي بيند. اگر از شما تعريف كند، بايد به خودتان نگاه كنيد و ببينيد چه كار خلافي از شما سر زده كه موجب خوشحالي اوست؛ البته اگر تعريف او واقعي باشد و كلكي در كار نباشد. عزيزان من! امروز استكبار در همه جاي دنيايي كه مي خواهد بر آن چنگ بيندازد، با سه عامل كار خود را پيش مي برد و تلاش مي كند. در اين جايي كه نشسته ايد ، تا به حال اين سه عامل او كارگر نشده است. يك عامل، عامل مالي است؛ يك عامل، عامل نظامي است؛ يك عامل، عامل تبليغي است. به وسيله عامل مالي، انسانها را مي خرند. منظور من از عامل مالي اين نيست كه در اقتصاد كشورها دخالت مي كنند. هيچ كشوري نمي تواند در اقتصاد كشور ديگر - اگر مردم آن كشور بيدار باشند - تأثير بلندمدّت

و تعيين كننده داشته باشد. البته بله؛ اخلالگري مي كنند، خرابكاري مي كنند، روي قيمت نفت اثر مي گذارند، درآمد يك كشور را به نصف مي رسانند؛ مثل اين كه الان در شرايط كنوني در كشور ما اين كارها را كرده اند. اين نكته را هم من در همين جا عرض كنم: بعضي كسان روي مسأله اقتصادي كنوني كشور، خيلي بزرگنمايي و جنجال مي كنند. خبري نيست، مسأله اي نيست. مگر ما ملتي هستيم كه مشكل اقتصادي نديده باشيم؟ مگر ما كشوري هستيم كه درآمد كمِ مالي و نفتي و غيره در گذشته بيست ساله مان نباشد؟ در گذشته نيزهمين طور بود؛ درآمدها كم مي شد، زياد مي شد و مسؤولان كشور و دلسوزان دولت، با پشتيباني مردم و با همراهي قشرهاي مختلف و با خودداري اين توده عظيم مردم مؤمن ما، مشكلات را مي گذراندند؛ امروز هم مي گذرانند. اين همان تأثير عامل تبليغيِ دشمن است كه چون درآمد نفت كم شده است، پس ديگر ملت ايران بايد بنشيند زانوي غم در بغل بگيرد! نه؛ اين طور نيست. پس، اگر ملتي بيدار باشد، زنده باشد، سرِپا باشد، همّت كند، اراده كند، اتّحاد داشته باشد - بخصوص اتّحاد و وحدت - پشتِ سر مسؤولانش باشد، به كارگزاران كشورش اعتماد داشته باشد - شما به اين كساني كه در رأس كار گذاشته ايد، بايد اعتماد كنيد. مسؤول دولتي است، اقدامي مي كند، كاري انجام مي دهد، بايد به او اعتماد كنيد، تا بتواند كارش را پيش ببرد - با اين خصوصيات در امر اقتصادي كشورش نمي توانند تأثيرات بلندمدّت بگذارند. ضربه وارد مي كنند؛ اما يك ملت زنده، ضربه اقتصادي را هم مثل ضربه شمشير، مثل ضربه گلوله، خُرد مي كند، از بين مي برد، اثرش هم باقي نمي ماند. عامل

مالي كه عرض كردم، يعني رشوه. عناصر ضعيف را مي خرند. با عامل مالي، استكبار، انسانهاي پولدوست را در دنيا برده خود مي كند. امروز اين كار در دنيا رايج است. دست در كيسه فتوّت خودشان - فتوّتِ شيطاني - مي كنند، كساني را كه دهانهايشان براي مال دنيا باز است، شناسايي نموده و با پول مي خرند و اسير خودشان مي كنند! در بسياري از كشورهاي دنيا، اين صدمه بزرگ را به ملتها زدند. آدمهاي طمّاع، شكم پرست و پول دوست را با اين متاع بي ارزش - يعني پول - خريدند و ملك خودشان كردند! عامل ديگر، عامل نظامي است كه وسيله تهديد است. تا دو نفر در گوشه اي از دنيا حرفشان مي شود، ناوگان امريكا به آن طرف راه مي افتد و تهديد مي كند! سالهاي متمادي است كه ناوگان امريكا در خليج فارس است؛ چند نفر از ملت ايران از اين ناوگان ترسيدند؟ چند نفرشان از ترس خود را مخفي كردند؟ چند نفر از مسؤولان كشور از ترس ناوگان امريكا، حرف خودشان را پس گرفتند؟ ملتهاي زنده كه نمي ترسند. ملت مؤمن كه نمي ترسد. دلي كه با ايمان است، به اين چيزها اعتنايي ندارد. آدمهاي ترسو، آدمهاي بي ايمان، آدمهاي جبون و انسانهاي نالايق، اين ناوگانها و اين تهديدها برايشان ترس دارد و مي ترسند. عامل سوم، عامل تبليغات است. سعي مي كنند دلها را بفريبند و حقايق را قلب كنند. عزيزان من! بدانيد، اوّل كاري هم كه در كشورها مي كنند، اين است كه كانونهاي حقيقي صدق و صفا را در زير سؤال ببرند؛ رسانه هاي صادق را زير سؤال ببرند؛ انسانهاي مؤمن را زير سؤال ببرند؛ تهمتها بزنند؛ مردم را مردّد كنند؛ دلها را بربايند و

حقايق را قلب كنند. امروز استكبار با اين سه عامل در دنيا كار مي كند. حربه مقابله با اين سه عامل چيست؟ فكر كنيد، ببينيد براي مقابله با عامل پول كه انسانها را برده مي كند، با عامل سلاح كه انسانها را مي ترساند و مرعوب مي كند و با عامل تبليغات كه انسانها را خام مي كند و فريب مي دهد، چه كار بايد كرد. چه چيزي مي تواند در مقابل اينها بايستد؟ ايمان روشن، ايمان با بصيرت. اين همان چيزي است كه ملت ما دارد و از اوّل انقلاب هم داشته است؛ همان چيزي است كه بسيجي به آن متميّز است. مسأله در كشور ما اين است كه اين ملت به بركت اسلام توانسته است يك طلسم غير قابل شكست را بشكند؛ طلسم سلطه بيگانه، سلطه امريكا. بعضي از كشورها هستند كه از سلطه امريكا مي نالند؛ اما نمي توانند آن را از بين ببرند. شما خيال نكنيد كشورهايي كه زير سلطه امريكايند، همه مردم و حتّي دولتهايشان خوشحالند - البته بعضي خوشحالند؛ چون منافعشان در اين است و رشوه مي گيرند - خيلي از آنها ناراحتند و نمي توانند اين بختكِ افتاده روي بدنشان - اين لاشه سنگين تسلّط امريكا - را از بين ببرند؛ اما اين ملت توانسته است كلاًّ اين طلسم را بشكند و دست دشمن را كوتاه كند. ايران جاي حسّاسي است؛ سرشار از منابع غني است؛ سرشار از ثروت است؛ سرشار از ثروت فرهنگي است و موقعيت بسيار مهمّ سوق الجيشي دارد؛ لذا به اين آساني دلشان نمي آيد كه از آن دست بكشند. تلاش مي كنند كه برگردند و مجدّداً سلطه پيدا كنند و همان منافع نامشروع را از اين كشور

ببرند. پول و عامل نظامي و عامل تبليغاتي را به كار انداخته اند. ملت هم ايستاده است، بسيج هم ايستاده است، نيروهاي مؤمن هم ايستاده اند، دولت هم ايستاده است، مسؤولان هم ايستاده اند؛ همه ايستاده اند. مگر امروز كسي جرأت مي كند بر خلاف نظر اين مردم - كه اسلام را مي خواهند و با دشمن اسلام دشمنند - حركتي انجام دهد؟ امروز همه جوانان ما، پيران ما، دانشجويان ما، روحانيون ما، بزرگان ما، كوچكان ما و قشرهاي مختلف ما - مگر من شذّ و ندري كه دل به زندگيهاي رنگ و لعابيِ دروغين غرب بسته باشند - فهميده اند كه سعادتشان در اين است كه اسلام را با بصيرت و با روشن بيني و خردمندي بفهمند و آن را به كار گيرند تا بتوانند از دشمنيها بكاهند، دشمنيها را دفع كنند. اين همان بسيج است؛ حقيقت بسيج يعني اين. ارتش بيست ميليوني كه امام فرمودند، يعني اين. بدانيد كه مشكل ايران اسلامي براي استكبار و براي امريكا حل نشده است و حل هم نخواهد شد. اين تبليغاتي كه بعضي از مطبوعات و رسانه ها در گوشه و كنار به شكلهاي مختلف مي كنند، ملاك نيست. همان طور كه گفتيم، از آن سه عامل استفاده مي شود؛ براي همين تبليغات هم استفاده مي شود. تبليغاتي كه عدّه اي بخواهند ملتي را به اسارت تشويق كنند. از اين ابلهانه تر حرفي هست؟ يك ملت را به زير بار بردن و زير دست كردن. يك قدرت استكباريِ ظالم را به آقايي و سروري پذيرفتن! آيا اين حرفي است كه يك ملت بتواند آن را بزند، يا يك انسان سالم بتواند آن را بيان كند؟ البته بعضي گروهكهاي سياسي هستند كه دنبال مقاصد

سياسي خودشانند؛ حرفهايي مي زنند و بعضي هم طوطي صفت حرفهاي آنها را تكرار مي كنند. اين نمي تواند حرف مجموعه هاي سالم و صحيح و قوي باشد. امروز استقلال اين كشور در تمسّك به اسلام و عمل به اسلام، در وحدت كلمه و در شناختن دشمن است، كه دشمن ايران هم امروز استكبار است و رأس استكبار هم امريكاست. اين است راه سعادت اين ملت. اين ملت اين راه سعادت را خواهد رفت و همه هم وظيفه دارند كه با آنچه كه نياز اين زمان است، خود را آشنا كنند و به آن پاسخ بگويند. در همه نيروهاي فرهنگي و فكري، نيروهاي علمي و نيروهاي هنري هم اين نيروي عظيمِ بسيج مردمي مي تواند پيشرو باشد؛ چون جوان است، چون با نشاط است، چون از متن مردم است. همه نيروهاي مؤمن وظيفه دارند كه به خدا توكّل و اعتماد كنند. راه روشن و منوّري كه امام بزرگوار بر روي اين ملت گشوده است، اين راه را ان شاءاللَّه دنبال كنند؛ خداي متعال هم به آنها بركت خواهد داد، آنها را كمك و پيروز خواهد كرد و ان شاءاللَّه به اهداف عاليه شان خواهد رساند و قلب مقدّسِ وليّ عصر ارواحنافداه را از آنها راضي خواهد كرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) صافّات: 173 2) مريم: 57

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار روحانيون و مبلّغان در آستانه ماه مبارك رمضان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار روحانيون و مبلّغان در آستانه ماه مبارك رمضان بسم اللَّه الرحمن الرحيم به همه شما آقايان و علماي محترم، فضلا، طلّاب عزيز و مبلّغان كوشنده و با اخلاصي كه خود را براي ورود در ميدان دفاع از حقّ و حقيقتِ مظلوم الهي در طول تاريخ آماده كرده ايد، خوشامد

عرض مي كنم. همچنين از آقايان علماي محترم و فضلايي كه در جمع حاضر تشريف دارند و در روستاهاي كشور سكونت اختيار كرده اند و به استغاثه ما در باب هجرتِ زبدگان از حوزه به سراسر كشور پاسخ مثبت داده اند، تشكّر مي كنم. خداوند همه شما را محفوظ بدارد. همچنين تشكّر مي كنم از عزيزاني كه مسأله تبليغ را در سطح كشور، به وسيله علماي دين و فضلاي حوزه هاي علميه جدّي گرفتند و به آن به صورت يك مسأله درجه دوم و مستحبّي نظر نكردند و به شأن تبليغ، هدف تبليغ مخاطب تبليغ و اهميت تأثيري كه تبليغ به سبك خاص در هدايت نفوس دارد، توجّه كردند و برنامه ريزي نمودند. همچنين از يكايك شما عزيزان، جوانان مؤمن و پُرشوري كه بهترين دوران عمر خودتان را در خدمت دين خدا، در خدمت حقّ مظلوم الهي و در خدمت آماده سازي جامعه براي ظهور حضرت بقيةاللَّه الاعظم ارواحنا فداه قرار داديد، تشكّر مي كنم. اميدوارم كه خداي متعال، اين زحمات و تلاشها را مورد قبول قرار دهد. عزيزان من! شُكر الهي و قبول الهي از همه چيز بالاتر است: «فان اللَّه شاكرٌ عليم»(1). يك سر سوزن از تلاشهاي شما، از ديد علم نافذِ محيطِ الهي دور نخواهد ماند و براي هر كدام يك پاسخ كريمانه از سوي حضرت حق متعال معيّن خواهد شد. اين روزها به ماه رمضان و به ماه ضيافت الهي نزديك مي شويم كه فرصت عجيب و مغتنمي براي خودسازي و براي نجات دادن نفوس آسيب پذير و نفوس امّاره بالسّوء و نفوس ظلماني ما و كشاندن آن به سوي نور است. در ماه رمضان، اوّل خودمان را نجات دهيم. با خودمان قدري كلنجار برويم؛

خودمان را قدري نصيحت كنيم؛ خودمان را برطبق معيارهاي الهي، برطبق آنچه كه سير انسان به سوي رضاي الهي و در نهايت لقاي الهي است، تربيت كنيم؛ بعد هم مخاطبان خود را مورد نظر قرار دهيم. ماه رمضان، ماه معطّري است؛ ماه مباركي است؛ ماه عزيزي است؛ ماه خداست. بحمداللَّه با اين سنّت حسنه اي كه يكي، دو، سه سال است در كشور به راه افتاده است - سنّت احياي مساجد، عطر افشاني و تنظيف مساجد به عنوان آماده سازي براي ماه رمضان - از پيش از شروع ماه رمضان، حضور اين ماه مبارك احساس مي شود. هرچه مي توانيد - بخصوص شما جوانان - اين حضور را اوّل در دلهاي پاك و نوراني خودتان تقويت كنيد؛ بعد هم تلألؤي اين نورانيّتي كه در شماست، مخاطبان و محيط اطراف شما را حتماً تحت تأثير قرار خواهد داد. نكته مهمي در باب تبليغ شما عزيزان هست كه من عرض مي كنم. البته در اهميت تبليغ، آنچه كه لازم بوده است گفته شود، در اين سالهاي متمادي، در درجه اوّل به وسيله امام بزرگوار ما و بعد بقيه دلسوزان و علاقه مندان و بزرگان و مَراجع معظّم تقليد و فضلاي نامدار گفته شده و بر همه معلوم گرديده است كه «تبليغ» وظيفه اصلي روحانيون و علماي دين است. درس خواندن ما، فكر كردن ما، تحقيق كردن ما، يافتن نگينها و دُرهاي ناب معارف اسلامي از گنجينه متون الهي، همه اين كارهاي ارزنده اي كه وظيفه يكايك ماست، مقدّمه تبليغ دين خدا و تبليغ حقّ است. تبليغ، يعني رساندن. اگر ما بتوانيم پيام خدا را به دلها منعكس كنيم و آن نور درخشنده را به جانهاي

پاك بتابانيم، وظيفه بزرگ خودمان را انجام داده ايم. اين همان وظيفه پيامبران است. حتّي تشكيل حكومت اسلامي، جهاد في سبيل اللَّه، مبارزات بزرگي كه علماي دين و اولياي دين و انبياي الهي انجام داده اند، به نحوي مقدّمه براي اين هدف است كه حقايق الهي به دلهاي پاك برسد. ببينيد حقايق دين و حقايق الهي چقدر مهم و حائز اهميت است! ما نبايد اين را دست كم بگيريم. اين كه بارها گفته مي شود حقايق ناب را به مردم بدهيم، يا قبل از آن، حقايق ناب را خود ما كشف كنيم، براي اين است. حقيقت ناب و اسلام ناب كه امام بزرگوار برروي آن اين همه تأكيد مي كردند، براي اين است كه ما اين متاع را - كه متاع ذهن مردم و متاع مغزها و متاع دلهاست - خالص، بدون غلّ و غش، بدون تقلّب و بدون كم و زيادهايي كه دستهاي خائن و گنهكار يا غافل و جاهل به وجود آورده اند، به مخاطبان برسانيم. اين بزرگترين امانت الهي است؛ «ان اللَّه يأمركم ان تأدوا الامانات الي اهلها»(2). بزرگترين و نفيس ترين و مؤثّرترين و گرانبهاترين امانتي كه خداي متعال به ما داده است، معارف الهي و حقايق الهي است. اينها را بايستي به صورت ناب و به صورت خالص، هرچه نزديكتر به واقع به دست بياوريم و آن را به مخاطب برسانيم. يكي از موانع در اين راه، عبارت است از سهل انگاري؛ يعني هر حرفي كه به ذهن كسي برسد و به عنوان دين بگويد؛ هرغير متخصّص و ناواردي، آنچه را كه به سليقه خودش خوب مي آيد، به دين نسبت دهد و منعكس كند. اين آفت است كه به اشتباهها،

به انحرافها، به التقاطها، به كجرويهاي فكري و علمي و به دنبال آن به فاجعه هاي اجتماعي منتهي مي شود. آفت دوم، تحجّرها، بدفهميها، تشخيص ندادن مطالب مهم و عمده كردن مطالب كوچك است. بين اين دو، صراط مستقيم الهي را بايستي پيدا كرد و اين كار، كارِ شما جوانان است؛ كار شما فضلاي حوزه است؛ كار شما علماي معظّم است كه بايد تحتِ اشراف بزرگان و اَعلام و مَراجع بزرگ ديني، در حوزه ها انجام گيرد كه بحمداللَّه به بركت انقلاب، اين كارها شروع شده است. حالا با روندهاي كُند يا تند يا متناسب، به هر حال اين كارها شروع شده است؛ بايد اينها را دنبال كنيد. اما آنچه كه امروز مي خواهم به اين نكاتي كه بارها عرض كرده ام، اضافه كنم، اين است: شأن روحاني - اين شأن هم يكي از مصاديق همين تبليغ است - از جمله اين است كه در دلهاي مؤمنين، حالت اطمينان و سكينه به وجود آورد: «هوالّذي انزل السكينة في قلوب المؤمنين»(3). سكينه، يعني حالت استقرار، حالت آرامش؛ آرامش رواني، آرامش فكري. نقطه مقابل اين اطمينان، حالت تشنّج فكري و آشوب فكري و بي انضباطي فكر و انديشه و احساسات در وجود يك فرد است كه او را به انواع و اقسام بدبختيهاي شخصي و اختلالات اجتماعي مي كشاند. اگر شما امروز با مسائل دنياي مدرن، دنياي سرشار از فنآوري و علم و صنعتِ برتر و پيشرفتهاي علمي كه داعيه رهبري جهان را دارند - يعني اروپا و امريكا - آشنا باشيد، خواهيد ديد كه امروز بزرگترين گرفتاري آنها، فقدان اين حالت آرامش و اطمينان و سكينه است. آرامش و اطمينان و سكينه اي كه قرآن

به ما آموزش مي دهد، غير از حالت خواب رفتگي و خواب آلودگي است؛ غير از حالت تخدير است. اهميت دينِ صحيح اين است كه حالت تخدير به كسي نمي دهد؛ بلكه حالت تخدير فكري و روحي را از انسانهايي كه تحت تأثير عوامل گوناگون دچار آن حالت شده اند، به كلّي مي زدايد؛ آنها را هوشيار و حسّاس مي كند و به خود مي آورد؛ اما در عين حال آنها را از آشفتگي و تشويش و دغدغه فكري نجات مي دهد. دينِ صحيح، حالت سكينه و اطمينان و آرامش و اعتماد به خود و اعتماد به خدا و اعتماد به آينده را به انسان مي بخشد. آنچه كه امروز جزو وظايف حتمي مبلّغان ماست، القاي اين حالت به مؤمنين، به مخاطبان و به آحاد مردم است. درست نقطه مقابل اين، آن چيزي است كه دشمن مي خواهد. خيليها تا گفته مي شود دشمن، تا گفته مي شود استكبار جهاني، مي گويند شما همه چيز را به استكبار نسبت مي دهيد! اين دشمني هست؛ ما چه بكنيم؟! امروز در مسائل جهاني، براي امريكا دو نقطه بسيار حسّاس وجود دارد. يكي از آن دو نقطه، عبارت است از مقابله با اسلام با تمركز برروي ايران اسلامي و نظام جمهوري اسلامي. يك نقطه ديگر، مسأله فلسطين است كه امروز آن را ملاحظه مي كنيد. دستگاههاي امريكا و رئيس جمهور امريكا تلاش خودشان را برروي اين گذاشته اند كه مسأله فلسطين را از صورت مسائل دنياي اسلام و خاورميانه به كلّي حذف كنند و اصلاً مسأله اي به نام فلسطين و آرمان فلسطين و نهضت فلسطين، ديگر باقي نماند. اين يكي از اهداف بسيار مهمّ آنهاست. براي خاطر اين، مسافرت مي كنند، حركت مي كنند، تلاش مي كنند. آدمهاي ضعيف النّفس و خيانت پيشه

و حقير هم كه در بين فلسطينيها هستند - مثل همه ملتهاي ديگر كه آدمهاي اين طوري دارند و متأسّفانه جوامع بشري در بيشترِ ادوار تاريخ، گرفتار انسانهاي حقير و مرعوبند - تسليم شده اند و آمده اند «منشور ملي فلسطين» را جلوشان گذاشته اند؛ هر جا كه مبارزه با صهيونيستها و اشغالگران و آدمكشانِ مردم فلسطين و جنايتكاران نسبت به فلسطين هست، مي خواهند آن را حذف كنند و حذف كردند! حال چنانچه آن را از روي كاغذ حذف كنند، مگر ممكن است انگيزه دفاع از كشور فلسطين و ملت فلسطين و هويّت فلسطيني از دل فلسطينيها برود؟! چهار نفر در اتاقهاي در بسته بنشينند و متن كاغذي را عوض كنند! مگر تا به حال كه جوانان مسلمان، در انتفاضه فلسطين، در داخل اراضي فلسطين، يا در كشور لبنان، به خاطر خدا، به خاطر مسؤوليت الهي - كه دفاع از سرزمين اسلامي بر يكايك آحاد مردم مسلمان واجب است - جان خودشان را به خطر مي انداختند، به خاطر «منشور فلسطين» اين كارها را مي كرده اند كه حالا اگر شما منشور به اصطلاح ملي فلسطين را دستكاري كرديد، آنها دست بردارند؟! مبارزات فلسطينيها عليه صهيونيستها و عليه حامي صهيونيستها - يعني امريكا - بلاشك از امروز ضعيف تر كه نخواهد شد، شايد شديدتر هم بشود. نقطه بسيار حسّاسِ اوّل براي امريكا - همان طور كه عرض كردم - مبارزه با اسلام ناب و نهضت اسلامي و بيداري اسلامي است و كه امروز در همه دنياي اسلام، مظاهر آن به نحوي از انحاء مشاهده مي شود و خود آنها هم به شدّت نگران اين قضيه هستند. با تمركز برروي ايران اسلامي هم مبارزه مي كنند و مي دانند كه كوره

اصلي اين حركت و كانون اصلي اين غوغاي انساني و الهي اين جاست. با هر شكلي كه مي توانند، مي خواهند نظام و دولت جمهوري اسلامي و كشور اسلامي و ملت مسلمان ما را دچار فلج و اختلال كنند. من در ابتدا شرايط كشور را عرض كنم. شما ببينيد اين شرايط، شرايطي است كه بايد دشمن بترسد. شرايط ما از يك سو عبارت است از اين كه ملت ما، ملتي است بزرگ، باهوش، با استعداد و جوان - كه اكثريت اين ملت را جوانان تشكيل مي دهند - از يك سو وجود منابع غنيِ زيرزميني كه در كشورهاي گوناگوني كه صاحب منابع هستند،كم نظير است و از سوي ديگر، وجود نظامي است كه به مردم امكان حضور، بروز استعدادها، فعّاليت، تلاش، رشد و تكامل علمي و فكري مي دهد. يك روز بود كه بر اين كشور - بر همين زمين و بر همين منابع - حكومتهايي حاكم بودند كه استعدادها را مي كشتند. دليل بر اين كه استعدادها را مي كشتند، اين بود كه در طول صدسال از ورود اروپاييها به اين كشور تا سال شروع انقلاب - مثلاً از حدود سالهاي 1257 تا 1357 هجري شمسي - يعني اوّل در نيمه دوم دوران قاجار، بعد هم در دوران پهلويها، در اين كشور، علم، پيشرفت علمي، مغز متفكّر علمي و پديده هاي گوناگون علمي ديده نشد؛ يعني نگذاشتند. اگر آدم برجسته اي هم پيدا شد، جذب كردند، دزديدند، جاي ديگر بردند و از او استفاده كردند. در آن دوراني كه همه دنيا چهار اسبه به سمت پيروزي و به سمت پيشرفت و تمدّن و نوسازي مادّي مي رفت، كشور ما را در حال بدبختي نگهداشتند

و به چيزهايي كه براي يك ملت سمّ است، سرگرم كردند. البته در دوره اي، به اصطلاح دانشگاه و مطبوعات و مجلس شورا هم داشتيم؛ اما در اختيار دستگاه جبّاري بود كه براي آن در درجه اوّل، منافع بيگانگان و منافع مسؤولان آن روزِ كشور مطرح بود و منافع مردم و آينده اصلاً مطرح نبود. امرزو بحمداللَّه يكي از خصوصيات بسيار بزرگِ اين كشور و اين ملت اين است كه نظامي برسرِكار است كه امكان رشد به ملت مي دهد. جوان مي تواند رشد كند، مي تواند درس بخواند، مي تواند پيشرفت كند، مي تواند اختراع كند، مي تواند بسازد، مي تواند به خود اعتماد كند. وجود همين نظام موجب شده است كه مسؤولان كشور از خودِ مردم باشند؛ دردهاي مردم را بفهمند و مشكلات مردم را درك كنند. دولت، مردمي است. رئيس جمهور، مردمي است. مجلس شوراي اسلامي، مردمي است. آحاد مسؤولان كشور، قوّه قضايّيه، ديگران و ديگران، هيچكدام از اشراف زاده ها و اعيان زاده ها نيستند؛ كساني نيستند كه درد مردم را نفهمند، گراني را نفهمند، گرسنگي را نفهمند و نشناسند. از همه اينها بالاتر، در اين كشور خطّ روشني وجود دارد و آن، خطّ پيروي از اسلام است - كه پيروي از اسلام، براي يك ملت و يك كشور، مايه عزّت دنيا و آخرت است - خطّ عدم قبول نوكري بيگانه و عدم قبول تسليم در مقابل بيگانه است. كشور ما، كشوري است با ملت بيدار و زنده، حسّاس نسبت به مسائل گوناگون، داراي مسؤولان خوب و دولت مردمي. كساني كه در رأس كار هستند، افراد متديّن و متعبّدي هستند. رئيس جمهور، روحاني است. بسياري از مسؤولان، حتّي آنهايي كه در لباس روحاني نيستند، عميقاً

پايبند به دين هستند. اين براي يك كشور مايه رشد و پيشرفت و براي دشمنان دين نگران كننده است. آنچه كه در اين دوران بيست ساله اتّفاق افتاده است - حتّي در دوران جنگ و در دوران دفاع مقدّس با آن همه گرفتاري - از لحاظ سازندگي و آبادي و عمران و پيشرفت مادّي و پيشرفت علمي و توسعه دانشگاهها و توسعه مراكز تحقيقاتي و غيره - يعني همه اين شاخصهايي كه براي يك ملت و براي آينده آن مهم است - از تمام دوران صد ساله به مراتب بيشتر و پُر حجم تر و پُر كيفيّت تر است. آيا اين براي آن دستگاه استكباري كه با نهضت جهاني اسلام و با بيداري مسلمين مبارزه مي كند، خطرناك نيست؟ البته كه خطرناك است؛ البته كه بايد در مقابلش موضع بگيرند؛ البته كه بايد براي مبارزه با آن، در مجلس خودشان بودجه معيّن كنند! امريكا براي مبارزه با جمهوري اسلامي، بودجه معيّن كرد! اين، آن چيزي است كه ظاهر و آشكار است؛ اما آنچه كه در دلهاي آنهاست، آنچه كه در پشت پرده كارهاي امنيتي و سازمان «سيا»ي آنهاست، به مراتب بيشتر است! اين براي چيست؟ براي اين است كه از اين نظام و از اين مردم و از اين كشور مي ترسند و مي دانند كه اين كشور اگر با همين آهنگ پيشرفت كند - كه ان شاءاللَّه به فضل پروردگار آهنگ پيشرفت تندتر هم خواهد شد - ملتهاي مسلمان يك الگوي زنده به دست خواهند آورد. چندي پيش، صاحب نظران صهيونيست و غيرصهيونيستِ امريكا در جلسه و كنفرانسي دور هم نشستند و گفتند نبايد بگذاريم در دنياي اسلام الگوي زنده اي به وجود آيد كه

براي مسلمانانِ ديگر سرمشق شود! اين الگو كه جمهوري اسلامي و كشور مبارك و مقدّس امام زمان و كشور ايمان و كشور جهاد و ايثار است، برايشان خطر مهمّي است؛ لذا از اطراف سعي مي كنند در كار اين كشور اختلال ايجاد كنند كه از جمله آن كارهايي كه مي كنند، فشارهاي تبليغاتي است؛ از جمله آن كارهايي كه مي كنند، محاصره اقتصادي است؛ از جمله آن كارهايي كه مي كنند، همين ناامنيهايي است كه اخيراً در اين كشور به راه انداخته اند. اين قتلهايي(4) كه در كشور انجام مي گيرد - كه البته بار اوّل هم نيست؛ اين بار آن را تشديد كرده اند - كارهايي است كه برخلاف احساس امنيت ملي است. يك ملت در داخل خانه خود بايد احساس امنيت كند. نظام اسلامي، نظامي مقتدر است. دشمن براي اين كه اين اقتدار را بشكند، مي خواهد عجز اين نظام و عجز دولت و عجز مسؤولان امنيتي و قضايي را تلقين كند. چه كار مي كند؟ از يك طرف، با واسطه يا بي واسطه، جنايت را مرتكب مي شود؛ از يك طرف هم انگشت اتّهام را به خود نظام متوجّه مي كند! يعني به خيال خود، با يك تير دو نشان بزند! تبليغات اين روزهاي راديوهاي بيگانه را نگاه كنيد؛ دنيا را از جنجال پُر كرده اند! البته آن روزي كه منافقين - كه آلت دستهاي آشكار خودشان بودند - جنايت مي كردند و جنايت را بر عهده مي گرفتند، هيچ حرفي نبود؛ ليكن امروز كه اينها هم از نوع همان جنايتهاست، راديوهاي بيگانه جنجال راه انداخته اند! كشتن شهروندان، جنايت نسبت به اشخاص - آن شخص هر كه باشد - از غيرطريقي كه خود دستگاهها برحسب حكم قانون

و با اقتداري كه دارند، بايد انجام دهند، عملي برخلاف امنيت است. بنده از دستگاههاي دولتي خواستم، باز هم الان مي خواهم - هم دستگاههاي دولتي، مثل وزارت كشور و وزارت اطّلاعات، هم دستگاه قضايي - كه به طور جدّي اين قتلهاي چندگانه اي را كه در طول تقريباً يك ماهِ اخير اتّفاق افتاده است، دنبال كنند. مطمئناً اگر تحقيق و دنبال كنند، سرنخها را به دست خواهند آورد. بدون شك، مستقيم و يا غيرمستقيم، دست دشمن در كار است. دشمن است كه مي خواهد در كشور امنيت نباشد. دشمن است كه مي خواهد به اين بهانه فضاي ناامن درست كند. از آن طرف جنايت سازماندهي مي شود، از آن طرف هم بوقهاي تبليغاتي آن را چند برابر بزرگتر از آنچه كه هست، جلوه مي دهند و قلمهاي مزدور هم از آنها تبعيّت مي كنند! جرم قلمهاي مزدور هم كمتر از آن راديوهاي بيگانه نيست؛ چون نتيجه مي گيرند كه در كشور امنيت نيست. اين هم متمّم كارهاي دشمن است. دشمن از اطراف كار مي كند، از اطراف حمله مي كند؛ هدف هم يك چيز است: هدف اين است كه ملت ايران از حركت خود به سمت اهداف و آرمانهاي بلند الهي و اسلامي دست بردارد. دشمن ملت ايران بداند، ملتي كه هشت سال دفاع مقدّس را با آن شجاعت و شهامت پيش برده است، ملتي كه توانسته است يكّه و تنها در طول بيست سال در مقابل وحشيانه ترين دشمنيها بايستد و مقاومت كند، ملتي كه توانسته است سنگر و قلعه تسلّط امريكا در خاورميانه - يعني حكومت پهلوي - را با شعار اسلام و با نام اسلام ويران كند، يك قدم از شعارهاي اسلامي عقب نخواهد

نشست. قشرهاي اين ملت، مسلمان و مؤمنند. ايمان عميق است. جوانان مؤمنند. روحانيون مؤمنند. دانشجويان مؤمنند. اصناف مختلف و قشرهاي مختلف مؤمنند. برپايه ايمان ناب، اين نظامِ شامخ و سربلند، اين گونه سر بر افراشته است و مسؤولان كشور اين طور مي توانند قدرتمندانه در مقابل فشارهاي دشمن ايستادگي كنند. اگر ايمان نبود و اگر مي توانستند با اين چيزها ايمان مردم را متزلزل كنند، تاكنون بارها و بارها نظام اسلامي را از بين برده بودند. نظام شامخ اسلامي بر دوش ايمانهاي ناب اين ملتْ استوار است. بحمداللَّه اين ايمان آن چنان باصلابت است كه دشمن از دور هم آن را احساس مي كند. هرچه هم نزديكتر بيايد، صلابت اين ايمان را بيشتر احساس مي كند. من به شما مبلّغان عزيز و به شما جوانان عزيز عرض مي كنم كه اقتدار اين نظام، احساس اطمينان به وعده الهي، احساس سكينه اين كشتي امن و امان و آرام را در دلها و جانهاي مردم عميق كنيد. هرچه مي توانيد، همان سكينه اي را كه خداي متعال در زمان پيامبر، در جنگ بدر و در جنگ حُنين و در قضاياي گوناگون، بر دلهاي مؤمنين نازل كرد، با آيات الهي در دلهاي مؤمنين مستقر كنيد. دشمن مي خواهد مردم را مضطرب كند. يكي از راههاي سكينه و اطمينان، وحدت و الفت دلهاست. وحدت ملت، وحدت قشرهاي مختلف، آشنايي دلها با يكديگر و محبّت انسانها به هم، درست نقطه مقابل آن چيزي است كه دشمن مي خواهد القاء كند. دشمن مي خواهد بگويد كه مردم، مسؤولان، قشرها و جناحهاي مختلف به خون هم تشنه اند. اين واقعيت ندارد. هركس امروز طوري عمل كند، طوري مشي كند و به گونه اي حرف بزند كه

معنايش اين باشد كه در بين قشرهاي ملت اختلاف است و در بين جناحهاي مختلف، اختلافهاي عميق و نفرت آور هست، يقيناً به دشمن كمك كرده است و يقيناً خدمت به دشمن است. بعضيها ساده لوحانه عملشان، حرف و اظهاراتشان اين گونه است! البته اختلاف سليقه، اختلاف مذاق - همان طور كه امام بارها مي فرمودند - مثل اختلاف دو هم مباحثه اي است كه سرِ يك مسأله با هم اختلاف دارند. مباحثه است؛ با هم مي گويند، بحث مي كنند، دعوا مي كنند؛ اما رفيقند و دلهايشان به هم نزديك است. در مسائل گوناگون سياسي و اجتماعي هم همين طور است و بايد همين گونه باشد. همه مسؤولان كشور، يك مسؤوليت برعهده دارند. حفظ نظام الهي و اداره اين كشور، اداره اين مردم و رسيدن به مشكلات مردم، وظيفه اصلي اينهاست. بايد با هم همكاري كنند و با هم همكاري مي كنند. اين كه يك عدّه به رئيس جمهور اهانت كنند، يك عدّه به مجلس اهانت كنند، يك عدّه به قوّه قضايّيه اهانت كنند، اين همان چيزي است كه دشمن مي خواهد؛ اين همان حالتي است كه دشمن دنبال ايجاد آن است. مسؤولان كشور را عزيز و بزرگ بداريد؛ اينها خدمتگزاران مردمند. مسؤوليت امروز در كشور ما، خدمت و خدمتگزاري است؛ آب و نان نيست. امروز در اين كشور، مسؤوليت، مسؤوليتِ الهي است. هيچ كس به خود حق ندهد نهادهاي قانوني و مسؤولان بلندپايه كشور را خداي ناكرده مورد اهانت قرار دهد. البته بديهي است كه مؤمنين، مخلصين و دلسوزان انقلاب اين كار را نمي كنند. خودِ مسؤولان هم دلهايشان پُر از احساس مسؤوليت و تكليف است. ما از نزديك مي بينيم كه مشغول كار و تلاش و اهتمام به خدمتند.

دشمن مي خواهد عكس اين كار را اثبات كند؛ ايجاد تشنّج و نگراني و آشفتگي كند. شما به عنوان مبلّغ دين، بايد نقطه مقابل خواست دشمن را عمل كنيد؛ همچنان كه به فضل پروردگار شما جوانان مؤمن، شما مبلّغان جوان، شما روحانيون و فضلاي جوان، در دوران انقلاب رفتيد سرتاسر اين كشور را از پيام انقلاب پُر كرديد. در دوران جنگ تحميلي همه وجود خودتان را در راه بسيج عمومي اين ملت، براي دفاع از كشور و از مرزهاي كشور و از انقلاب، مايه گذاشتيد. در دوران بعد از جنگ، هر جا كه به وجود شما احتياج بود و كشور و دولت و مسؤولان احساس نياز كردند، آن جا حاضر بوديد. امروز هم همان طور مثل فرشتگان الهي در بلاد مختلف و در ميان مردم منتشر شويد و اين احساس اعتماد و اين احساس آرامش و اين احساس وحدت و اين احساس وفاق و اين احساس حاكميت مهر و محبّت را به همه جا منتقل و منعكس كنيد. بحمداللَّه كشور مستقرّ است، دولت مستقرّ است، مسؤولان امين و مورد اعتمادند، دلسوزند و تلاش و كار مي كنند. به فضل پروردگار عنايات حضرت بقيةاللَّه الاعظم ارواحنا فداه شامل حال اين كشور بوده است، باز هم خواهد بود و دست دشمن - با همه تلاشي كه مي كند - از ساحت اين ملت و ساحت اين كشور، بُريده و كوتاه بوده است و ان شاءاللَّه باز هم خواهد بود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 158 2) نساء: 58 3) فتح: 4 4) قتلهاي موسوم به زنجيره اي.

خطبه هاى مقام معظم رهبرى در نماز جمعه تهران

خطبه هاي مقام معظم رهبري در نماز جمعه تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين.

احمده و استعينه. و استغفره و اتوب اليه. و اصلّي و اسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه. حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته. سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين المكرّمين. سيما بقيةاللَّه في الارضين و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماةالمستضعفين و هداةالمؤمنين. قال اللَّه تبارك و تعالي: «بسم اللَّه الرحمن الرحيم. و اذا سألك عبادي عنّي فانّي قريبٌ اجيبُ دعوةالدّاع اذا دعان».(1) اوّلاً حلول ماه مبارك رمضان را به شما برادران و خواهران نمازگزار و روزه دار و مؤمن و به همه ملت عزيزمان كه تكيه گاه ايماني و پايگاه اعتقادي و عملي آنها در دنياي اسلام بحمداللَّه ممتاز است، تبريك عرض مي كنم. اميدوارم اين ماه براي اين كشور و اين ملت و اين مسؤولان، مبارك باشد و بركات الهي - چه معنوي و چه مادّي - شامل حال همه بشود. ثانياً از اين فرصت استفاده مي كنم، براي اين كه خودم و شما را تذكّر دهم و به تقواي الهي دعوت كنم. عزيزان من! فرصت روزه و امساك و فضاي عبادت و معنويت را قدر بدانيم و قدري خودمان را به خدا نزديك كنيم. از گناهان دوري كردن، به قُربات و اعمال عبادي هرچه نزديكتر شدن، اخلاق و رفتار و صفات و خصال انساني را هرچه در خود زنده تر و فعّالتر كردن، اموري است كه در اين ماه مي تواند حقيقتاً براي هر كسي و براي هر مجموعه اي مايه بركت باشد. از قرآن درس بگيريم. از دعاها درس و حكمت بياموزيم. قدري در هدف از خلقت خود، در آفرينش خود، در نعمتهاي بزرگ خداي خود و در

وظايف عظيمي كه بر دوش ماست، تأمّل و تدبّر كنيم. در مرگ و حساب الهي و ارزش عبادات و اعمال - آن گاه كه همراه با اخلاص باشد - تأمّل كنيم. آن وقت ماه رمضان، حقيقتاً ماه مباركي خواهد شد كه اميدوارم براي همه ما چنين چيزي در اين ماه مبارك پيش بيايد. امروز در خطبه اوّل مي خواهم صحبت كوتاهي درباب وعده الهي در استجابت دعا عرض كنم. يكي از وظايف ما در ماه رمضان، دعا كردن است. دعا انسان را به خدا نزديك مي كند؛ معارف را در دل انسان ماندگار و مؤثّر مي كند؛ ايمان را قوي مي كند؛ علاوه بر اين كه مضمون دعا - كه خواستن از خداست - ان شاءاللَّه مستجاب مي شود و خواسته انسان برآورده مي گردد؛ يعني دعا از چند سو داراي بركات بزرگ است. لذاست كه در قرآن كريم، بارها در باب دعا و دعايي كه بندگان صالح خدا كرده اند، سخن گفته شده است. همه اينها براي آن است كه به ما درس داده شود. انبياي الهي در مواقع سختي دعا مي كردند و از خداي متعال كمك مي خواستند: «فدعا ربه انّي مغلوب فانتصر»(2) كه از قول حضرت نوح عليه السّلام نقل شده است. يا از قول حضرت موسي عليه السّلام نقل شده است: «فدعا ربه ان هؤلاء قوم مجرمون»(3). موسي به خدا شكايت كرد و به او پناه برد. خداي متعال در چند آيه از آيات قرآن وعده كرده است كه دعا را مستجاب خواهد كرد. يكي از آيات، همين آيه مباركه «و قال ربّكم ادعوني استجب لكم»(4) است؛ يعني پروردگار شما فرموده است كه مرا دعا كنيد، تا استجابت كنم. ممكن است استجابت به

معناي برآورده شدنِ صددرصد آن خواسته هم نباشد. گاهي ممكن است قوانين خلقت، اقتضاي اين را نكند كه خدا آن حاجت را حتماً برآورده كند. در مواردي قوانيني وجود دارد كه آن خواسته برآورده شدني نيست، يا به زودي برآورده شدني نيست. در غير اين موارد، قاعدتاً خداي متعال پاسخش اين است كه خواسته شما را برآورده مي كند؛ همچنان كه در دعاي شريف ابي حمزه ثمالي(5) - كه در سحرهاي ماه رمضان خوانده مي شود - به همين معنا اشاره مي كند. در قرآن فرموده است: «و سئلوا اللَّه من فضله ان اللَّه كان بكلّ شي ءٍ عليما»(6)؛ اگرچه خدا عالم است و نيازهاي شما را مي داند، اما شما از خدا بخواهيد و به خدا عرض كنيد. اين آيه را در دعا ذكر مي كند. البته در دعاي شريف: «ان اللَّه كان بكلّ شي ءٍ رحيما» دارد؛ اما در قرآن «كان بكلّ شي ءٍ عليما» است. بعد مي فرمايد: «و ليس من صفاتك يا سيدي ان تأمر بالسؤال و تمنع العطيّه». امام سجاد عليه السّلام عرض مي كند: پروردگارا! عادت تو اين نيست كه مردم را به خواستن امر كني؛ اما آنچه كه آنها خواستند به آنها ندهي. يعني معناي كرم الهي و رحمت الهي و قدرت محيطه الهي اين است كه اگر مي گويد بخواهيد، اراده فرموده است كه آن خواسته را اجابت كند. اين همان وعده الهي است كه در همين آيه اي كه در اوّل خطبه تلاوت كردم، صريح اين معنا را بيان مي كند: «و اذا سألك عبادي عنّي فانّي قريبٌ اجيب دعوة الدّاع اذا دعان»(7)؛ هرگاه بندگان من درباره من از تو سؤال كنند كه كجاست، بگو اي پيامبر، من نزديكم و پاسخ مي گويم

و دعوت و خواسته آن كسي را كه از من مي خواهد و مرا مي خواند، اجابت مي كنم. هر كس خدا را بخواند، پاسخي در مقابلش هست: «لكلّ مسألة منك سمع حاضر و جواب عتيد(8)»؛ هرسؤالي از خدا، هر خواسته اي از خدا، يك پاسخ قطعي در مقابل دارد. اين خيلي مهمّ است و بايد بندگان مؤمن خدا آن را خيلي قدر بدانند. حالا كسي كه ايمان ندارد، طبيعي است كه از اين موقعيت - مثل خيلي از موقعيتهاي ديگر - استفاده نمي كند. اين وعده قطعي الهي است؛ يعني خداي متعال هر خواسته اي را جواب خواهد داد. اين يك وعده است و البته هر وعده اي هم شرايطي دارد. من در اين جا آياتي را درباره وعده هاي الهي جمع كرده ام كه حالا نمي خواهم تفصيلاً وارد بحث شوم؛ اما به طور مختصر نكاتي را يادآور مي شوم: خداوند متعال، وعده هاي فراواني به بندگان خود داده است. مثلاً يكي از وعده هاي الهي اين است: «من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعليها»(9)؛ هركس كار بد بكند، اين بدي به خود او بر مي گردد و عليه خود اوست. يكي ديگر از وعده هاي الهي اين است: «انا لانضيع اجر من احسن عملا»(10)؛ كسي كه كار خوب انجام دهد، خداي متعال پاداش او را ضايع نمي كند. فقط هم در آخرت نيست. شامل دنيا و آخرت است؛ يا در دنيا، يا در آخرت. وعده ديگر اين است: «من كان يريد العاجله عجلنا له فيها ما نشاء لمن نريد»(11)؛ هر كس كه خير نزديك - يعني دنيا - را هدف گيرد و به آخرت كاري نداشته باشد، «عجلنا له»؛ ما كمك مي كنيم آنچه را كه او هدف گرفته

است؛ يعني او را به آن هدف مي رسانيم: «ما نشاء لمن نريد». البته قيد و شرطهايي هم دارد: اگر تلاش كند، اگر زحمت بكشد و اگر بكوشد به آن هدفها مي رسد. مثل اين كه مي بينيد بعضي از ملتها تلاش كردند، كوشش كردند، زحمت كشيدند، قناعت كردند، آن جايي كه بايد صرفه جويي كرد، صرفه جويي كردند و توانستند به جاهاي بزرگي برسند. در دنباله همين آيه مي فرمايد: «و من اراد الاخرة و سعي لها سعيها و هو مؤمن فاولئك كان سعيهم مشكورا. كلّا نمدّ هؤلاء و هؤلاء»(12)؛ هم كساني كه درصدد كسب دنيا هستند، ما كمكشان مي كنيم، هم كساني كه درصدد كسب آخرت هستند. در اين جا تلاش دنيوي را با رضاي الهي تطبيق مي كنند. مي فرمايد آنها را هم كمك مي كنيم. اين سنّت آفرينش است، اين سنّت الهي در عالم است؛ يعني اگر تلاش كرديد و زحمت كشيديد، حتماً به نتيجه خواهيد رسيد. خداي متعال هيچ تلاشي را بي نتيجه نمي گذارد؛ حتماً نتيجه اي دنبالش هست. گاهي افراد انسان مي توانند آن نتيجه را بشناسند، همان را هدف مي گيرند و به آن هم مي رسند؛ اما گاهي آن نتيجه اي كه بر آن عمل مترتّب است، آن را درست نمي شناسند و دنبال نتيجه ديگري مي گردند؛ ولي آن عمل نتيجه خودش را مي دهد و بالاخره به نتيجه مي رسند. بنابراين، خداي متعال هيچ تلاشي را بدون پاداش نگذاشته است. وعده الهي ديگر اين است: «وعداللَّه الذين امنوا منكم و عملوا الصّالحات ليستخلفنّهم في الارض كما استخلف الّذين من قبلهم»(13). اين هم يك وعده قطعي است. هر قومي، هر ملتي و هر جمعيتي كه ايمان و عمل صالح داشته باشد، خليفه خدا در زمين خواهد شد؛

يعني قدرت را در زمين در دست خواهد گرفت. بروبرگرد ندارد. آنهايي كه ايمان داشتند، اگر عمل صالح را با آن همراه كردند، همين اتّفاق افتاد؛ كمااين كه در ايران اسلامي اتّفاق افتاد؛ كمااين كه در هر دوره اي از دوره هاي تاريخ خود ما كه چنين چيزي پيش آمد، اتّفاق افتاد؛ «ليستخلفنهم في الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم»(14). اگر ايمان باشد، ولي عمل صالح نباشد، خليفه خدا در زمين نخواهند شد. ايمان خشك و خالي و ايمان بي عمل، نتيجه اي ندارد؛ اما اگر ايمان با عمل همراه باشد، حتماً محقّق خواهد شد. وعده الهي ديگر «والّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا»(15) است. هر كس كه در راه خدا مجاهدت كند، خدا قطعاً راه را به او نشان خواهد داد. اينها چيزهايي است كه يك روز خودمان در دوره جواني - اوايلي كه با معارف اسلامي و با اين حرفها آشنا مي شديم - مي خوانديم، مي گفتيم، اعتقاد هم داشتيم، ايمان هم داشتيم؛ اما براي ما به وضوح اتّفاق نيفتاده بود. مي دانستيم كلام خدا راست است؛ اما آن را تجربه نكرده بوديم. امروز تجربه شده است. همان اوقات در زمان مبارزات نهضت اسلامي در ايران - كه شما جوانان هيچ يادتان نيست، ميانسالان هم بعضي يادشان است، بعضي يادشان نيست - اگر كسي مي خواست در اين كشور، كه امروز مهد اسلام و مأذنه اسلام است، يا در اين تهران فقط خودش مسلمان زندگي كند، واقعاً ممكن نبود؛ مشكل بود! يعني اگر كسي مي خواست منهاي هدايت و تربيت ديگران، خودش به طور كامل مسلمان زندگي كند، نمي شد و انواع و اقسام موانع وجود داشت! اگر كسي مي گفت

اين نهضتي كه در قم آن آقا شروع كرده است و عدّه اي طلبه هم دور و برش هستند و تا فريادي هم مي كشند، فوراً آنها را مي گيرند و به زندان مي برند و مي زنند و مي كوبند و شكنجه مي كنند، يك روز بر اثر صبر و استقامت مردان خدا و مردان راه حق و آن رهبري راشده مهديّه، همه كشور را به خود متوجّه خواهد كرد و همه دلها را جذب خواهد نمود و آحاد ملت را به صحنه خواهد آورد، كسي باور نمي كرد! و اگر مي گفتند يك روز به بركت ورود مردم در صحنه، حكومت، حكومت اسلامي خواهد شد، كسي باور نمي كرد؛ اما وعده الهي بود و محقّق گرديد؛ چون عمل شد. لازم نيست دعا هميشه قوانين طبيعي را به هم بزند و برخلاف قوانين طبيعي عمل كند؛ نه. دعا درچارچوب قوانين طبيعي مستجاب مي شود و خواسته شما برآورده مي گردد. اين قدرت خداست كه قوانين را جور مي آورد، كنار هم مي گذارد و مقصود شما برآورده مي شود. البته آن جايي كه دعاي شما با يك قانون الهيِ ديگري تصادم پيدا كند، مستجاب نمي شود. وعده الهي حقّ است؛ اما آن وعده هم درست است. آدمهايي كه بي كار باشند و در راه اهداف خودشان تلاش نكنند، تضميني نيست كه به هدف و مقصد برسند. حالا شما دعا كن، معلوم است كه اين دعا خيلي اقبال استجابت ندارد. البته يك وقت هم ديديد مستجاب شد؛ اما تضميني نيست. در جايي برخلاف يك قانون طبيعيِ مسلّم، شما دعا كنيد؛ معلوم نيست تضميني داشته باشد. اگرچه در مواردي بلاشك دعا قوانين را هم خرق مي كند؛ اما اين طور نيست كه وقتي مي گوييم دعا مستجاب

مي شود، يعني دعاي شما اگر با قوانين ديگر الهي منافات داشته باشد و عملي همراهش نباشد و يا حتّي خود دعا از روي توجّه هم نباشد، باز مستجاب مي شود؛ نه. در دعا، طلب كردن و خواستن از خداي متعال و حقيقتاً مطالبه كردن لازم است. اين دعا مستجاب مي شود. اگر عمل و تلاش در راه اهداف بزرگ، همراه اين دعا باشد، اقبال استجابت اين دعا واقعاً بيشتر است. آن وقتي كه دعا استمرار پيدا كند، حتماً اقبال استجابت در اين دعا بيشتر است. اگر ديده شد كه يك دعا چند بار تكرار گرديد و مستجاب نشد، نبايد مأيوس شد؛ بخصوص در مسائل بزرگ، بخصوص در مسائل مربوط به سرنوشت انسان و سرنوشت كشور و سرنوشت ملتها؛ چون گاهي طبيعت كارهاي بزرگ چنين است كه تحقّقش زمان مي طلبد. من در پايان صحبتم يك ماجراي قرآني را براي شما عرض مي كنم، تا هم شاهدي بر اين گفته باشد و هم دلهاي شما در روز جمعه ماه رمضان، با ذكر اين ماجرا نوراني شود. وقتي در آن حكومت استبدادي ظالمانه فرعوني، مادر موسي، موسي را به دنيا آورد و مسلّم بود كه اين بچه پسر را خواهند كشت، اين مادر ماند كه چه كند. اگر دختر بود، خيالش راحت بود. دل مادر مالامال از محبّت بچه است، اما مانده است كه چه كند. اين جا وحي الهي به اين مادر رسيد: «و اوحينا الي ام موسي ان ارضعيه»(16)؛ شيرش بده، نترس. «فاذا خفت عليه فالقيه في اليم»(17)؛ وقتي خطر زياد شد و ترسيدي كه بچه به دست دشمن بيفتد، نگذار او را از تو بگيرند؛ او را به دريا بينداز.

در چند جاي قرآن، اين داستان را خداي متعال ذكر كرده است. در هر جايي با يك ظرافتها و لطافتهايي آن را بيان كرده است. اين مادر در شرايطي قرار گرفت كه فهميد خطر تهديد مي كند. به خانه اين خانواده محترم بني اسرائيلي ريختند، تا بچه را بگيرند. مادر موسي فهميد كه بالاخره بچه از دست خواهد رفت؛ اين جا بود كه بچه را به رود نيل انداخت. تعبير قرآن «في اليم» است؛ اما قرائن نشان مي دهد كه مراد همان رود نيل است. خيلي مهمّ است؛ مادر چطور طاقت مي آورد بچه خود را داخل صندوقي بگذارد و او را داخل رودخانه اي بيندازد كه خروشان مي رود؟! اما وحي الهي به مادر چنين گفت: «انا رادوه اليك و جاعلوه من المرسلين»(18). خداي متعال در اين جا دو وعده به اين مادر داد: اوّل اين كه اين بچه را به تو بر مي گردانيم، دوم اين كه او را از مرسلين قرار مي دهيم. بعد كه اين بچه را در ميان رود خروشان انداخت، به خواهر موسي گفت: «و قالت لاخته قصيه»؛ برو دنبالش ببين چه مي شود و سرنوشت اين بچه به كجا خواهد انجاميد؟ نگرانند؛ بچه كوچك، شيرخوار، چند روزه! تا اين كه اين بچه از طريق رود نيل به نزديك خانه فرعون رسيد. «فالتقطه آل فرعون»؛ خانواده فرعون او را گرفتند و خدا در دلشان انداخت كه او را نگهدارند. زن فرعون گفت كه اين بچه را براي خودمان نگهداريم: «قرّة عين لي و لك». «و حرمنا عليه المراضع»؛ پستانها را نگرفت. هرچه دايه آوردند كه به اين بچه شير بدهند، پستان آنها را نگرفت. گرسنه است و شير مي خواهد. در

اين بين، خواهر موسي آمد و گفت: «هل ادلكم علي اهل بيت يكفلونه لكم»(19)؛ مي خواهيد من يك مرضعه پيدا كنم؟ ببينيد وقتي خداي متعال مي خواهد دعا را مستجاب كند و وعده را محقّق نمايد، اين گونه شرايط را جور مي آورد؛ به دل اين دختر مي اندازد و به او شجاعت مي دهد كه بيايد و به مأموران فرعوني اين چنين پيشنهادي بكند. آنها گفتند عيبي ندارد. او رفت مادر موسي را برداشت آورد و گفت كه اين زن، زن شيردهي است. موسي را به او دادند؛ بوي مادرش را شنيد و بنا كرد به شيرخوردن! در اين جا سوءظنّ فرعونيها تحريك نشد و به ذهنشان نرسيد كه شايد او مادر اين بچه باشد. خداي متعال مي خواهد وعده خود را عمل كند. «فرددناه الي امه»(20)؛ اين بچه را به مادرش برگردانديم. «كي تقر عينها و لاتحزن»(21)؛ تا چشمش روشن شود و محزون نگردد. «ولتعلم ان وعداللَّه حق»(22)؛ تا بداند وعده خدا درست است. اين وعده را كه خودش ديد درست است؛ اما وعده ي بعدي: «و جاعلوه من المرسلين»(23). در واقع پيام بعثت موسي پس از گذشت سالها همين جا داده شد: همه بني اسرائيل بدانند كه اين بچه، پيامبر خواهد شد و مبعوث خواهد گرديد و شما را نجات خواهد داد، و شد. البته از آن روزي كه خداي متعال به دل مادر موسي وحي كرد كه «و جاعلوه من المرسلين»، تا آن روزي كه موسي در طور مقام نبوت و رسالت را گرفت و مأمور شد كه بيايد بني اسرائيل را نجات دهد، شايد سي، چهل سال فاصله شد. البته در روايات چيزهايي هست، منتها آدم به سندهاي اين روايات خيلي مطمئن

نيست؛ ليكن آنچه كه از قرائن آيات به دست مي آيد، اقلاً حدود سي سالي فاصله شد. عزيزان من! اين گونه است كه وعده الهي تحقّق پيدا مي كند؛ منتها بعد از مدّت زماني. وعده الهي اين است كه ملتهاي مسلمان را عزيز كند. اين يكشبه كه ممكن نيست؛ بدون تلاش و عمل هم ممكن نيست. وعده الهي اين بود كه هر ملتي در راه خدا مبارزه كند و ايمان داشته باشد، پيروز شود. بسيار خوب؛ شما ملت ايران ايمان داشتيد، مبارزه كرديد، پيروز شديد. وعده الهي اين است كه شما بعد از اين پيروزي، با دشمنان خدا درگير خواهيد شد و اگر پافشاري و صبر و ايستادگي كنيد، باز هم پيروز خواهيد شد؛ يعني هم وعده پيروزي هست، هم وعده درگيري هست. آري؛ وقتي كه قدرت الهي، قدرت اسلام، قدرت قرآن، قدرت معنويت، در يك جا عَلَم برمي افرازد، كساني كه مخالف معنويتند، دشمني مي كنند؛ كساني كه اهل ظلمند، دشمني مي كنند؛ كساني كه اهل فسادند، دشمني مي كنند؛ كساني كه به هر جهتي معنويت و دين را برنمي تابند، دشمني مي كنند. «و لما رأي المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنااللَّه و رسوله و صدق اللَّه و رسوله»(24). وقتي در جنگ احزاب، قريش از يك طرف، يهود از يك طرف، سقيف از يك طرف و انواع و اقسام دشمنان از اطراف حمله كردند و مدينه را محاصره نمودند، در آن جا مردم دو دسته شدند؛ مؤمنين يك طور، غيرمؤمنين و كساني كه «في قلوبهم مرض»(25) بود، يك طور ديگر. آنهايي كه در دلشان مرض بود مي گفتند: «ما وعدنااللَّه و رسوله الا غرورا»(26)؛ ما فريب خورديم؛ اسلام نتوانست به ما عزّت و امنيت دهد و

ما را نجات بخشد. ببينيد؛ اطراف مؤمنين را محاصره كرده بودند. اين حزبها و گروههاي دشمن، شرقي اش، غربي اش، همسايه اش، دوردستش، همه دست به دست هم داده بودند، سر به هم آورده بودند و به دولت اسلامي حمله كرده بودند؛ اما مؤمنين مي گفتند: «هذا ما وعدنا اللَّه و رسوله»؛ ما تعجّب نمي كنيم. اين همان چيزي است كه خدا و پيامبر به ما وعده كرده بودند. وعده خدا و پيامبر اين است كه «الّذين امنوا يقاتلون في سبيل اللَّه والّذين كفروا يقاتلون في سبيل الطاغوت»(27). شما كه مؤمنيد، در راه خدا مبارزه مي كنيد. آنهايي كه با خدا ميانه اي ندارند، در راه طاغوت مبارزه مي كنند. آري؛ آنها هم مبارزه مي كنند؛ ولي «فقاتلو اولياء الشيطان ان كيد الشيطان كان ضعيفا»(28). اگر مبارزه كرديد، اگر ايستاديد، اگر صبر و ثبات خودتان را از دست نداديد، شما پيروزيد؛ اما اگر رها كرديد، احساس ضعف كرديد، احساس نوميدي كرديد، عقبگرد كرديد، نه. پس، حضور دشمن و حمله دشمن، مايه تعجّب نيست؛ «هذا ما وعدنا اللَّه و رسوله و صدق اللَّه و رسوله و مازادهم الا ايمانا و تسليما»(29). بنابراين، وعده الهي مسلّم است؛ يعني هم در صورت مبارزه، در صورت صبر و در صورت ايستادگي، پيروزي به دست مي آيد و هم در صورتي كه شما صادق باشيد، دشمنيها به سمت شما توجّه پيدا مي كند. شما ببينيد چند كشور در دنيا هستند كه اينها ادّعاي اسلاميت دارند؛ اما در راديوهاي بيگانه، در تبليغات استكبار جهاني و امپراتور تبليغي دنيا هيچ گاه شنيده نشده است كه آن كشورها را به خاطر مسلمان بودنشان سرزنش كنند. ايران اسلامي از روز پيروزي انقلاب به اين طرف، به خاطر

مسلمان بودنش، در تمام بوقهاي تبليغاتي، مورد حمله و سرزنش و تهمت و افترا و بدگويي قرار گرفت. اگر در راهتان صادق باشيد، اين صدق شما در راه خدا، حتماً دشمني دشمنان خدا را جلب خواهد كرد؛ اما اگر ايستادگي كرديد، پيروزي شما بر آنها هم قطعاً تحقّق پيدا خواهد كرد. همه اينها وعده خداست. عزيزان من! ماه رمضان است؛ دعا كنيد، دعا را قدر بدانيد، زمان را قدر بدانيد، حاجات بزرگ را، حاجات امّت اسلامي را، حاجات كشور اسلامي را، حاجات ملت خودتان را، حاجات شخصي خودتان را، مورد توجّه قرار دهيد و آنها را متضرّعانه و مجدّانه از خداي متعال بخواهيد و هر كس، تعهّد كند اين دعايي كه مي كند، هر آنچه كه از عملكرد او احتياج دارد، پاي آن بايستد و بگويد من حاضرم در راه خدا تلاش كنم. البته اين تلاش، هميشه به معناي جنگيدن و جبهه رفتن و كتك خوردن و امثال اينها نيست - موارد خاصي است كه آن طور پيش مي آيد - اما هميشه به معناي صادق بودن، بر سر مبنا و اصل ايستادن، به آينده اميدوار بودن، دشمن را دشمن دانستن است. فرصت دعا را مغتنم بشماريد؛ خداي متعال اين دعاها را مستجاب خواهد كرد و خواسته ها برآورده خواهد شد. جامعه ما اگر جامعه تقوا و دعا و معنويت باشد، بسياري از مشكلات مادّي او هم قطعاً برطرف خواهد شد. بسم اللَّه الرحمن الرحيم. قل هواللَّه احد. اللَّه الصمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد.(30) در پايان خطبه اوّل، من چند دعا هم بكنم: الّلهم صلّ علي محمّد و آل محمّد. پروردگارا!

تو را به ذات مقدس و به اسماء و صفات خودت و به اوليايت سوگند مي دهيم كه اين ماه رمضان را براي ملت ما مبارك فرما. پروردگارا! توفيق دعا، عبادت، تضرّع، روزه، تلاوت قرآن و تدبّر در قرآن به همه ما عنايت كن. پروردگارا! دلهاي ما را به انوار خودت در اين ماه نوراني كن. پروردگارا! ملت ايران را در همه ميدانها پيروز كن. مشكلات كشور و مشكلات ملت را با فضل و كرم و رحمت و لطف و قدرت فائقه خودت برطرف كن. پروردگارا! گرفتاريهاي مردم را در هر سطحي و به هر شكلي كه هست، برطرف فرما. پروردگارا! به مسؤولان كشور، قدرت، همّت، عزم، توفيق و كمك خودت را براي انجام كارهاي بزرگ عنايت كن. پروردگارا! دلهاي مردم و مسؤولان را روزبه روز به هم مهربانتر كن؛ دلهاي مردم را روزبه روز با هم مهربانتر فرما. پروردگارا! دشمنان اين ملت را منكوب كن؛ دشمنان اسلام و مسلمين را مغلوب و مقهور و منكوب فرما. پروردگارا! دستهايي را كه براي تعرّض و تجاوز به سوي ملتهاي اسلامي و كشورهاي اسلامي - بخصوص ملت عزيز و شريف و مؤمن ما - دراز مي شود، قطع كن. پروردگارا! كساني را كه در دل، بغض اسلام و مسلمين دارند، هدايت كن و اگر قابل هدايت نيستند، آنها را از سرِ راه اسلام و مسلمين بردار. پروردگارا! صهيونيستها و مستكبران را در هر دولت و در هر بخشي - بخصوص دولت ظالم امريكا را - با تازيانه ادب خودت تأديب فرما. پروردگارا! بر مستضعفان و مظلومان و محرومان و ملتهاي مظلوم - ملت مظلوم افغانستان، ملت مظلوم عراق، ملتهاي مظلوم شمال آفريقا

و نقاط ديگر دنيا - رحمت و عون و لطف خودت را نازل كن؛ گرفتاريهايي را كه بر آنها تحميل شده است، از آنها برطرف فرما. پروردگارا! قلب مقدّس وليّ عصر را نسبت به ما مهربان كن؛ دعاي آن بزرگوار را متوجّه حال ما بفرما و قلب مقدّس آن بزرگوار را از ما شاد گردان. پروردگارا! ما را از ياران آن بزرگوار قرار بده؛ در فَرَج و در استقرار دولتش تعجيل فرما. پروردگارا! به حقّ محمّد و آل محمّد، ما را در اين ماه بيامرز؛ مغفرت خودت را شامل حال ما كن و والدين و گذشتگان ما را مشمول رحمتت گردان. پروردگارا! در اين روزها و در اين ساعات مبارك، ارواح طيّبه شهداي عالي قدر ما را در اعلي علّييّن جاي بده. پروردگارا! روح مطهّر و منوّر امام بزرگوار را - كه او اين راه را به روي ما باز كرد و ما را در آن به راه انداخت - در اين ماه با اوليايت محشور فرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. وصلي اللَّه علي سيّدنا محمّد و آله الطّاهرين. سيما علي اميرالمؤمنين و سيّدة نساء العالمين فاطمة الزّهرا والحسن والحسين سيّدي شباب اهل الجنّه و علي بن الحسين زين العابدين و محمّدبن علي الباقر و جعفربن محمّدالصادق و موسي بن جعفرالكاظم و علي بن موسي الرّضا و محمّدبن علي الجواد و علي بن محمّدالهادي و الحسن بن علي الزكي العسكري والحجّةالقائم المهدي. حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. همه برادران و خواهران را به رعايت تقواي الهي در عمل، در بيان، در انديشه و فكر، در شنيدن و در گفتن دعوت مي كنم و به هرچه بيشتر بهره

بردن از اين ماه توصيه مي نمايم. در خطبه دوم مايلم كه سه موضوع لازم را عرض كنم. دو موضوع مربوط به مسائل داخل كشور است و يكي هم مربوط به مسائل دنياي اسلام و جهان. آنچه مربوط به داخل است، اوّل اين است كه من خيلي خوشوقت شدم كه اخيراً شنيدم و دانستم كه رئيس جمهور محترم و هيأت دولت، مردم را به قناعت و صرفه جويي دعوت كرده اند. بنده هم بارها اين نكته را عرض كرده ام؛ اما اين بار به مناسبت ماه رمضان مي خواهم يك دفعه ديگر اين درخواست را از آحاد ملت، بخصوص بعضي از قشرها - كه عرض خواهم كرد - بكنم. عزيزان من! يك ملت حق دارد با رفاه زندگي كند؛ حق دارد خوش بگذراند؛ حق دارد از انواع نعم الهي استفاده كند - در اين شكّي نيست - همه قشرهاي يك ملت هم بايستي بتوانند استفاده كنند؛ ليكن حتّي در مواقعي كه يك دولت و يك ملت، برخوردار از درآمد هم هستند، اسراف مضر و مذموم و شرعاً حرام است؛ چه برسد آن وقتي كه درآمد يك كشور به طور موقّت كم مي شود؛ مثل حالا كه درآمد كشور ما در همين سال جاري تقريباً نزديك به نصف كم شده است. قبلاً ما مي گفتيم كه يك سوم درآمد كم شده است، بعد درست دقّت كرديم، ديديم نه، نزديك به نصف درآمد كشور كم شده است؛ چون متأسفانه بايد گفت كه درآمد كشور متّكي به نفت است و نفت هم سرنوشتش دست ديگران است! از جمله بدبختيهاي ملتهايي كه نفت را توليد مي كنند، همين است. من يك بار در همين نمازجمعه گفتم ماده ارزشمندي كه

امروز دنيا جانش به آن بند است - يعني نفت - به ملتهاي خاصي متعلّق است - عمدتاً در همين منطقه خود ما، مقداري هم در جاهاي ديگر - اما سرنوشت اين ماده، قيمت گذاري و مصرفش، دست ديگران است و صاحبان اصلي در آن كمترين نقش را دارند! يك روز سياستهاي آنها به نحوي اقتضا مي كند كه قيمت را اندكي بالا ببرند، تا فلان دولت پولدار شود و برود جنسهاي آنها را بخرد؛ لذا مقداري قيمت را بالا مي برند. يك وقت سياستها اقتضا مي كند كه چند كشور را دچار تنگناي اقتصادي كنند، پس قيمت نفت بايد پايين بيايد؛ لذا قيمت نفت پايين مي آيد؛ از داخل «اوپك» هم به آنها كمك مي شود! دولت و ملت ما بايد يك فكر اساسي براي اين مشكل بكنند. من دو، سه سال قبل از اين گفتم كه آرزو مي كنم يك روزي درِ چاههاي نفتمان را ببنديم و به دنيا اعلام كنيم كه مي خواهيم يك مدّت نفت نفروشيم. البته اين آرزوي دوردستي است؛ دسترسي به آن بسيار مشكل است و آسان هم نيست. خدا لعنت كساني را كه از اوّلِ پيدا شدن چاههاي نفت در اين كشور - بخصوص آن وقتي كه قيمت نفت مقداري گران شد - اساس و بناي كار را در اين كشور برروي درآمد نفت گذاشتند، كه بعد از انقلاب هم به خاطر گرفتاريهاي متعدّد، همان وضع كم و بيش ادامه پيدا كرد. سالهاست كه دولتهاي ما - هم اين دولت فعلي، هم دولتهاي قبلي - درصدد بودند كه وابستگي به نفت را كم كنند؛ تلاشهايي هم كردند، اما كارِ سختي است. فعلاً وضعيت اين است كه درآمد

دولت كم است. نمي شود وقتي درآمد كم است، كساني كه زياد خرج مي كردند، مثل وقتي كه درآمد زياد است خرج كنند؛ اين را بايد بفهمند. لذا خطاب من در درجه اوّل متوجّه كساني است كه متمكّنين به كشورند؛ دستشان به دهانشان مي رسد و مي توانند خرج كنند؛ مي توانند گوشت، مواد غذايي، امكانات زندگي، محصولات مدرن، انواع و اقسام وسايل برقي و ماشينهاي گرانقيمت تهيه كنند. «چو دخلت نيست، خرج آهسته تر كن». نگو من دخل دارم؛ اين جا دخل شخصي ملاك نيست؛ دخل كشور ملاك است. وقتي كه يك ملت مقداري درآمدش كم مي شود، بايد ملاحظه كنند. ما هر وقت به مردم گفتيم اسراف نكنيد، اكثريت مردم - كه طبقات متوسط هستند - گوش مي كنند و اسراف هم نمي كنند؛ ليكن آن كساني كه بايد گوش كنند - يعني متمكّنين و ثروتمندان كه بسياري از موارد، اسراف هم در بين آنهاست - كمتر گوششان بدهكار است. من حالا خطابم به آنهاست. لازم است كه به مسأله قناعت - به معناي اسراف نكردن - اهميت دهند. اسراف نكردن در مواد غذايي؛ چقدر مواد غذايي زايد دور ريخته مي شود! حتّي اسراف نكردن در مواد دارويي؛ چقدر مواد دارويي غير لازم خريده مي شود و به خانه ها برده مي شود و بدون مصرف باقي مي ماند! مواد اوّليه و يا خود دارو را بايد از خارج بخرند و بياورند، يا در داخل بايد با زحمت درست كنند. اينها ثروت و سرمايه مملكت است و از دست مي رود. كساني هستند كه حتي در كارهاي تفنّني و تفريحيِ خودشان هم اسراف مي كنند. مثلاً به خارج از كشور مسافرت مي كنند. چرا؟! فرض كنيد خانواده اي هستند كه مايلند مسافرتي

بكنند، تفريح و تفرّجي بكنند؛ چرا به خارج از كشور مي روند و تفرّج مي كنند؟! در اين كشور به اين بزرگي، خيليها همين تفريح و تفرّج را هم نمي توانند بكنند. بعضيها تا دستشان به دهانشان مي رسد، براي تفريح و تفرّجِ خودشان يا خانواده هايشان، به فلان كشور خارجي - كه حالا نمي خواهم اسم بياوريم - مي روند. اينها اسراف قطعي است؛ اينها همان اسرافي است كه حرام است. زياده روي يعني اين. زياده روي، وقت به وقت و زمان به زمان تفاوت مي كند؛ در امر لباس، در امر مسائل زندگي، در اتومبيلهاي گرانقيمت. پس، خطاب اوّل ما به كساني است كه متمكّنند و امكاناتي دارند و مي توانند خرج كنند. به آنها عرض مي كنيم كه كمتر خرج كنيد؛ ملاحظه كنيد و اسراف نكنيد. خطاب دوم من به بعضي از مسؤولان دولتي است كه حتماً ترتيباتي را بايد به وجود آورندكه در دستگاه عظيم دولتي، پول زيادي و بيخودي مصرف نشود. در درجه اوّل اين است كه رقمهاي كلان و بزرگي را شامل مي شود. البته من اطّلاع دارم كه دولت در بعضي از بخشها صرفه جوييهاي خوبي كرده است - در زمينه سفارتخانه هاي خارجي، در زمينه سفرهاي خارجي و خيلي چيزهاي ديگر - ليكن بايد ترتيبي داده شود كه در همه بخشهاي دولتي، از بالا تا پايين، مراعات اين معنا بشود. همه وظيفه خودشان بدانند و دستگاههايي كه مي توانند، دستورالعملي هم براي چگونگي خرج كردن غيرمسرفانه براي مردم تهيه بكنند. مسأله دومي كه مربوط به مسائل داخلي است - كه آن را هم مختصراً عرض كنم - مسأله وحدت است. عزيزان من! يك ملت هرچه قدرتمند باشد، هرچه ثروتمند باشد، اگر اختلافات در

بين آحادش ريشه گرفت و آتش اختلافات مشتعل شد، بدبخت و بيچاره خواهد شد. اختلافات كه گفته مي شود، مقصود اختلاف سليقه نيست. اختلاف سليقه هست. اگر اختلاف خط، اختلاف جهت، اختلاف مذاق باشد، اشكالي ندارد. اختلافات، يعني درگيريهاي سياسي اي كه فضا را متشنّج مي كند. اين كه من گاهي از بعضي از روزنامه ها گله مي كنم، به اين خاطر است. فوراً بعضيها فريادشان بلند نشود كه «آزادي» محدود شد؛ نه. براي شعار آزادي ما بارها جان خودمان را در معرض مرگ قرار داده ايم! كساني كه اهل دينند، بيشتر از همه از آزادي دفاع مي كنند. بنابراين، بحث «آزادي» نيست؛ بحث اين است كه از اين آزادي كه وجود دارد و از اوّل انقلاب هم وجود داشته است، كساني براي متشنّج كردن فضا استفاده نكنند. انسان وقتي بعضي از روزنامه ها را نگاه مي كند، مي بيند كأنّه اين عنوانهاي درشت را طوري انتخاب كرده اند، براي اين كه يك گروه را به جان يك گروه ديگر بيندازند! اين نقشِ همان بوقهاي تبليغاتي است؛ اين بد است. روزنامه ها بايد كاري كنند كه دلها را به هم نزديك نمايند؛ جناحها را به هم نزديك نمايند. اگر جناحهاي سياسي و گروههاي سياسي واقعاً معتقد به يك مبنا و اصلي هستند، بايد سعي كنند كه هرچه ممكن است، در عمل، خودشان را به گروههاي رقيبشان نزديك كنند، با هم مهرباني كنند، قضاياي گوناگون را با هم حل كنند؛ نه اين كه اختلافات را همين طور دائم موج بدهند، اوج بدهند، بزرگنمايي كنند، بنويسند و بگويند. اين فضا را متشنّج خواهد كرد. البته من مي خواهم در اين جا نكته اي را به آن آقايان و به كساني كه سخنگوي گروههاي

مختلف هستند - يا خود آن گروههاي مختلف، يا به نام گروههاي مختلف - بگويم. مردم عادّي كه اكثريت مردم اين كشورند، اصلاً توجّه و اعتنايي به اين جناح بنديها و خطبازيها ندارند؛ ولي دلشان مي شكند كه ببينند در بالا رؤسا و مسؤولان كشور با هم اختلاف دارند و باهم بدند. اگر بگويند عقيده شان دوتاست، باشد، چه اشكالي دارد؟ اين آقا عقيده اش اين است، آن آقا عقيده اش آن است؛ چه اشكالي دارد؟ اين آقا عقيده خودش را بگويد، آن آقا هم عقيده خودش را بگويد؛ مانعي ندارد. اما اگر با هم دشمني كنند، بخواهند زيرپاي هم را خالي كنند، دائم عليه هم حرف بزنند و بدتر از همه فضا را متشنّج كنند كه آه، الان دعواست، چنين است، چنان است، اين درست همان نقشي است كه بوقهاي تبليغاتي خارجي و راديوهاي خارجي - كه اگر كسي گوش كرده باشد مي داند - ايفا مي كنند؛ يعني به جان يكديگر انداختن دستجات مختلف. من مي خواهم عرض كنم اين ملت، ملتي است كه با وحدت كلمه توانست اين انقلاب را به وجود آورد؛ با وحدت كلمه توانست مصيبت بزرگي مثل جنگ تحميلي را از سر بگذراند؛ با وحدت كلمه توانسته است تا امروز در مقابل دشمني ابرقدرتها - بخصوص دشمني رژيم امريكا كه به شدّت با اين ملت و با اين دولت و با اين نظام دشمني كرده است و هنوز هم مي كند - بايستد. باز هم وحدت كلمه را حفظ كنيد و نگذاريد دشمن با طرح شعارهاي انحرافي، با طرح جاذبه هاي دروغين، با طرح چهره هاي كاذب، در ميان شما تشتّت درست كند. بحمداللَّه من در سطوح بالا كه نگاه مي كنم، مسؤولان

دلهايشان صاف و پاك است. رئيس جمهور محترم، رؤساي قواي مقنّنه و قضاييّه، نمايندگان مجلس و اعضاي دولت، مايل به خدمت و عاشق خدمتند؛ اما در سطوح بعدي، يعني در سطوح جريانهاي سياسي و گروههاي سياسي، كه از زبان همه حرف مي زنند، همّتشان اين است كه در فضاي جامعه، يك نام و يك حرف و يك اثري از خودشان به وجود آورند؛ حالا به هر قيمتي كه تمام شود. ملت عزيز وحدت كلمه اش را قدر بداند. در حالي كه ما مي خواهيم با دولتهاي ديگر تشنّج زدايي كنيم، نگذاريم كه در داخل ملت، بين آحاد ملت تشنّج به وجود آيد. نكته سوم مربوط به اين قضاياي اخير است كه عمده آن حمله به كشور عراق بود. امريكا و به دنبال امريكا هم انگليس، آمدند با يك بهانه واهي، حملات نظامي را به اين كشور شروع كردند. البته اوّل هم جنجال كردند كه اين حملات ادامه خواهد داشت، ولو يك ماه هم طول بكشد؛ ماه رمضان هم مانع ما نخواهد بود! از اين رجزخوانيها كردند، بعد هم چند روزي گذشت، مشكلات داخلي و خراب بودن عقبه هاي خودشان موجب شد كه عقب نشيني كنند. معلوم شد كه اصل كار هم يك كار هوسي و ناشي از مصالح شخصي و حزبي بوده است! اين هم نمونه اي از مضارّ اختلاف، حتّي در دولتي مثل دولت امريكاست. اختلافات آن جا هم پدر آنها را درمي آورد. آنها هم براثر اختلافات، پدرشان درمي آيد. دولتي كه از لحاظ ثروت و از لحاظ پيشرفتهاي تكنولوژيك و غيره آن طوري است، اختلافات آنها را هم حقيقتاً فشار مي دهد. به خاطر همين اختلاف حزب، حزب بازيها و حزبهايي كه به دنبال كسب قدرتند، مشكلات

بزرگي برايشان به وجود آمده است. من مي خواهم اين مطلب را عرض كنم كه ملت ايران بداند - البته اين مطلب را بارها گفته ايم، شما هم مي دانيد؛ اما اين هم يك شاهد ديگر - كه در مجموعه دنياي امروز، دولتي وجود دارد كه مي خواهد بر اين مجموعه رياست كند؛ آن دولت امريكاست. اين را من نمي گويم؛ اين را خود امريكاييها مي گويند! نويسندگان مقالات عمده سياسي امريكا اين را تصريح مي كنند، استدلال مي كنند و مي گويند. بله؛ اين مسأله جهان وطني كه گفته مي شود - كه دنيا بايستي مثل يك وطن واحد باشد و يك قدرت واحد هم در رأس آن قرار گيرد - الان در حال امكان است؛ الان ممكن است كه اين كار انجام گيرد. دولتي مثل دولت امريكا وجود دارد كه خودشان مي گويند در طول تاريخ، هيچ دولتي اين قدر قدرت نظامي نداشته، اين قدر ثروت نداشته، و ما ملت امريكا و دولت امريكا بايد بر دنيا حاكميت داشته باشيم! اين را تصريح مي كنند، اين را مي نويسند، در دنيا چاپ مي كنند و دهها و صدهاهزار نسخه منتشر مي كنند! حالا در اين دنياي عظيم، در اين دنياي متنوّع، در اين دنياي فرهنگها، به اصطلاح يك تئوريسين امريكايي پيدا مي شود و دنيا را به يك «دهكده جهاني» تشبيه مي كند. تو گفتي و من باور كردم! بله، يك دهكده لابد يك كدخدا هم بالاي سرش لازم دارد! مي گويند ارتباطات زياد شده و دنيا را مثل يك دهكده كوچك كرده است. نه آقا، دنيا خيلي بزرگتر از اين حرفهاست. انسانها، ملتها، فرهنگها، دلها، خيلي بزرگتر از اين حرفهاست كه يك دولتي بتواند با لشكري از ايدئولوگ و تئوريسين و نويسنده و

امثال اينها دنيا را آن قدر كوچك كند و يك نظامي مثل نظام امريكا - كه اين فرد رئيس جمهورش است - بتواند برآن حاكميت كند و فرمان براند. نه آقا، اين نمي شود؛ اما امريكاييها مي خواهند اين گونه شود. ببينيد؛ بحث با امريكا، فقط با ايرانيها و جمهوري اسلامي نيست؛ نه. هرجاي دنيا، هر حكومتي - چه در اروپا، چه در آفريقا كه كمتر هست، چه در آسيا - كه با امريكا مناقشه اي دارد، اين مناقشه برمي گردد به اين كه امريكا مي خواهد مثل يك حاكم مستبد عمل كند. البته وقتي طرفش دولت فرانسه و آلمان و ژاپن باشد، ملاحظاتي دارد؛ اما وقتي طرفش دولتي مثل بعضي از دولتهاي ضعيف منطقه است - كه حالا ديگر چرا اسم بياورم؟ - آن وقت از او پايگاه هم مي گيرند، پول هم مي گيرند، در خانه اش هم مي روند، زور هم به او مي گويند، هر بلايي هم بخواهند برسرش مي آورند، از شمشيرش هم استفاده مي كنند، به سر همسايه اش هم مي زنند! مبنا و منطق، استبداد است! مي خواهند استبداد در داخل كشورها و در داخل ملتها را موجّه جلوه دهند و فردي به نام سلطان در كشوري حكومت كند و چون جزو منفورترين چيزها در چشم ملتها و در چشم همه عقلاي عالم است، اين را در چشمها شيرين كنند! تا در افغانستان قضيه اي هست، امريكا بايد دخالت كند! تا در خليج فارس قضيه اي هست، امريكا بايد دخالت كند! تا در منطقه خاورميانه مطلبي هست، امريكا بايد دخالت كند! تا در اروپا قضيه اي هست، امريكا بايد دخالت كند! چرا اين گونه است؟! اين «چرا» در دل خيليها هست. جمهوري اسلامي ايران خصوصيتش اين است كه با شهامت،

با جرأت و با اقتدار، اين «چرا» را بيان مي كند و مي گويد اين استبداد را قبول نداريم. مسأله اين نيست كه ملتي بخواهد از تجربيات و از دانش و از سرمايه هاي مادّي و معنوي يك ملت ديگر استفاده بكند يا نكند. البته معلوم است كه همه مي خواهند از هم استفاده كنند؛ هيچ اشكالي هم ندارد. بحثِ دشمني يك ملت با يك ملت ديگر هم نيست. بارها گفته ايم كه ما با ملت امريكا دشمني نداريم؛ با اشخاص كاري نداريم؛ ما با مقاصد و اغراض طرفيم. اين مقاصد و اغراض هر جايي كه باشد و متعلّق به هركس كه باشد، براي ما اهميت دارد. ما نمي توانيم در مقابل اين غرض و مقصدي كه براي ما واضح است و عملكرد آن را در همه دنيا مي بينيم، نسبت به كشور خودمان هم مي بينيم، بي تفاوت باشيم. البته همينها يك وقت اگر لازم باشد يكي شان كلمه اي بگويد، لبي تر كند، اسمي از ملت ايران بياورد - مثلاً فرض كنيد از دولت ايران يا از يك شخصي، يك نيمه تعريفي، آن هم نه يك تعريف درست و حسابي بكنند - اين را هم مي كنند؛ اما بايد دانست كه هدفهاي آنها چيست. هدف آنها تسلط است، نه رابطه؛ هدفشان چپاول است، نه مبادله؛ هدفشان برگرداندن آن وضعيتي است كه قريب سي سال - از 28 مرداد سال 1332 به بعد - به صورت واضح، امريكاييها در اين كشور از آن برخوردار بودند. مي خواهند همه كاره اين مملكت باشند. معلوم است كه دولت ايران، ملت ايران، اين انقلاب با اين عظمت، به اين راضي نخواهد شد؛ حالا ولو چهار نفر آدم جاهل را هم در

جايي تحريك كنند كه حرفي هم بزنند؛ يا دو نفر، سه نفر از وابستگان خودشان را وادار كنند كه در جايي چيزي بنويسند. بنويسند؛ انقلاب كه با اين حرفها نمي تواند از مهمترين اصول و مسائل خودش عقب بنشيند! مسأله، مسأله اين نيست كه ما مي خواهيم يا نمي خواهيم مثلاً از روابط با دولتها يا دنيا استفاده كنيم. معلوم است كه مايليم با همه دولتهاي دنيا رابطه خوب داشته باشيم. رابطه هم داريم؛ روزبه روز هم به فضل الهي بيشتر خواهيم كرد. يك روز خيال مي شد كه ما با اروپا روابطمان قطع خواهد شد؛ يك روز خيال مي كردند كه ما با روسيه هرگز رابطه اي برقرار نخواهيم كرد؛ نخير. امروز مي بينيد كه روابط ما با اروپا گرم است، با آسيا گرم است؛ با كشور روسيه و كشورهاي بزرگ دنيا روابط ما، روابط خوبي است. مسأله ما با امريكا، مسأله ديگري است؛ مسأله روابط نيست. براي آنها، روابط به معناي مقدّمه براي اين تسلّط است و به كمتر از آن هم راضي نيستند! اسم روابط را به عنوان شعار مي آورند. معلوم است مقدّمه هريك از اين كارهايي كه مي خواهند بكنند، روابط است. الان همين دولت عراقي كه در هفته گذشته اين طور زير چكمه امريكا قرار گرفت، مگر با امريكا روابط ندارد؟ چرا، آن هم در اين جا سفير دارد، اين هم در آن جا سفير دارد؛ با هم روابط دارند. رابطه كه مانع اين گونه سختگيريها نيست. دولت امريكا كه دولت سوريه را هر سال جزو كشورهاي تروريستي دنيا اعلام مي كند، مگر با هم رابطه ندارند؟ رابطه سياسي دارند. رابطه كه مانع از ظلم كردن و بد كردن و امثال اينها نيست. رابطه،

بهانه است. مسأله، مسأله برگرداندن همان قدرت سياسي و اقتصادي و امنيتي است كه سي سال امريكاييها در اين كشور داشتند و انقلاب آمد به همّت همين ملت و همين جوانان و به همّت و به هوشياري امام، اين قدرت را از بين برد. خيال مي كنند كه ملت ايران از انقلاب برگشته است. خيال مي كنند كه ملت ايران از امام برگشته است. خيال مي كنند كه ملت ايران از آرمانها برگشته است. مي خواهند آن وضع گذشته را برگردانند. امريكاييها بدانند، اين ملتي كه به نام اسلام آغاز كرد، به نام اسلام پيش رفت، با نام اسلام و با ياد اسلام توانست اين همه موانع را از سر راه خود بردارد، به بركت اسلام توانست علي رغم كارشكنيهاي شما روزبه روز عزّت و قدرت خود را زيادتر كند، در مقابل فشارها و تحميلها و رذالتها عقب نشيني نخواهد كرد و تسليم شما نخواهد شد. اين ملت تا وقتي با اسلام است، با شما كنار نخواهد آمد. بسم اللَّه الرحمن الرحيم والعصر، ان الانسان لفي خسر. الاالذين امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر(31) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 186 2) قمر: 10 3) دخان: 22 4) غافر: 60 5) الاقبال، ج 1، ص 291 6) نساء: 32 7) بقره: 186 8) . 9) فصلت: 46 10) كهف: 30 11) اسراء: 18 12) اسراء: 20 - 19 13) نور: 55 14) نور: 55 15) عنكبوت: 69 16) قصص: 7 17) قصص: 7 18) قصص: 7 19) قصص: 12 20) قصص: 13 21) قصص: 13 22) قصص: 13 23) قصص: 7 24) احزاب: 22 25) احزاب:

12 26) احزاب: 12 27) نساء: 76 28) نساء: 76 29) احزاب: 22 30) اخلاص: 4-1 31) عصر: 3-1

خطبه هاى مقام معظم رهبرى در نماز جمعه تهران

خطبه هاي مقام معظم رهبري در نماز جمعه تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوكّل و نتوب اليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه. حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته. بشير رحمته و نذير نقمته. سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين المكرّمين. سيّما بقيّةاللَّه في الارضين و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماةالمستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. بندگان خدا! همه شما و خود را به رعايت تقوا و پرهيزكاري توصيه مي كنم. توشه انسان براي نشئه بعد از مرگ، تقواست. سرمايه انسان براي حركت صحيح در زندگي نيز تقواست. بزرگترين فايده روزه گرفتن، تقواست. مهمترين دستاورد مجاهدت و تلاش هر انساني در مصاف با نفس و هواهاي نفساني خود، تقواست. پير و جوان، زن و مرد، از هر قشر و هر گروهي از افراد مؤمن، هرجا هستند، بايد همّتشان كسب تقوا باشد. تقوا، در مقابل دشمنان و دشمنيها، مصونيت بخش است. تقوا، هدايت كننده است به راه درست و آنچه كه مورد رضاي خداست. امروز، روز بيستم ماه مبارك رمضان، فيمابين شب و روز نوزدهم و شب و روز بيست ويكم است كه هم شبها و روزهاي قدر است و هم متضمّن يكي از تلخترين خاطره هاي تاريخ اسلام، يعني ضربت خوردن و شهادت مولاي متّقيان است. در اين روز سخن از كسي مطرح مي شود كه بزرگترين خصوصيت او تقواست. نهج البلاغه او كتاب تقواست و زندگي او راه و رسم

تقواست. من امروز در خطبه اوّل، قدري درباره مولاي متّقيان صحبت مي كنم. آنچه كه امروز در مورد اين بزرگوار عرض مي كنيم، اين است كه در شخصيت و زندگي و شهادت اين بزرگوار، سه عنصر - كه ظاهراً با يكديگر چندان هم سازگاري ندارند - جمع شده است. اين سه عنصر عبارت است از: اقتدار، مظلوميت و پيروزي. «اقتدار» آن حضرت، عبارت است از قدرت او در اراده پولادينش، در عزم راسخش، در اداره مشكلترين عرصه هاي نظامي، در هدايت ذهنها و فكرها به سوي عاليترين مفاهيم اسلامي و انساني، تربيت انسانهاي بزرگ - از قبيل مالك اشتر و عمّار و ابن عبّاس و محمّدبن ابي بكر و ديگران - و ايجاد يك جريان در تاريخ بشري. مظهر اقتدار آن بزرگوار، اقتدار منطق، اقتدار فكر و سياست، اقتدار حكومت و اقتدار بازوي شجاع بود. هيچ ضعفي از هيچ طرف، در شخصيت اميرالمؤمنين عليه السّلام نيست. در عين حال يكي از مظلومترين چهره هاي تاريخ است و مظلوميت در همه بخشهاي زندگيش وجود داشت. در دوران نوجواني، مظلوم واقع شد. در دوران جواني - بعد از پيامبر - مظلوم واقع شد. در دوران كهولت و خلافت، مظلوم واقع شد. بعد از شهادت هم، تا سالهاي متمادي بر سر منبرها از او بدگويي كردند و به او نسبتهاي دروغ دادند. شهادت او هم مظلومانه است. در همه آثار اسلامي، ما دو نفر را داريم كه از آنها به «ثاراللَّه» تعبير شده است. در فارسي، ما يك معادل درست و كامل براي اصطلاح عربي «ثار» نداريم. وقتي كسي از خانواده اي از روي ظلم به قتل مي رسد، خانواده مقتول صاحب اين خون است. اين را «ثار» مي گويند

و آن خانواده حق دارد خونخواهي كند. اين كه مي گويند خون خدا، تعبير خيلي نارسا و ناقصي از «ثار» است و درست مراد را نمي فهماند. «ثار»، يعني حقّ خونخواهي. اگر كسي «ثار» يك خانواده است، يعني اين خانواده حق دارد درباره او خونخواهي كند. در تاريخ اسلام از دو نفر اسم آورده شده است كه صاحب خون اينها و كسي كه حقِ ّ خونخواهي اينها را دارد، خداست. اين دو نفر يكي امام حسين است و يكي هم پدرش اميرالمؤمنين؛ «يا ثاراللَّه وابن ثاره»(1). پدرش اميرالمؤمنين هم حقّ خونخواهي اش متعلّق به خداست. اما عنصر سوم كه «پيروزي» آن بزرگوار باشد. پيروزي همين است كه اوّلاً در زمان حيات خود او، بر تمام تجربه هاي دشواري كه بر او تحميل كردند، پيروز شد؛ يعني جبهه هاي شكننده دشمن - كه بعداً شرح خواهم داد - بالاخره نتوانستند علي را به زانو درآورند؛ همه آنها از علي شكست خوردند. بعد از شهادت هم روز به روز حقيقت درخشان او آشكارتر شد؛ يعني حتّي از زمان حياتش به مراتب بيشتر بود. امروز شما به دنيا نگاه كنيد - نه دنياي اسلام؛ در همه دنيا - ببينيد چقدر ستايشگراني هستند كه حتّي اسلام را قبول ندارند، اما علي بن ابي طالب را به عنوان يك چهره درخشان تاريخ قبول دارند! اين همان روشن شدن آن جوهر تابناك است و خداي متعال در مقابل آن مظلوميت به آن حضرت پاداش مي دهد. آن مظلوميت، آن فشار اختناق، آن گل اندود كردن چشمه خورشيد با آن تهمتهاي عجيب، آن صبري كه او در مقابل اينها كرد، بالاخره پيش خداي متعال پاداش دارد؛ پاداشش هم اين كه در طول تاريخ بشر، شما هيچ

چهره اي را به اين درخشندگي و مورد اتّفاق كُل پيدا نمي كنيد. شايد تا امروز هم در بين كتابهايي كه ما مي شناسيم كه درباره اميرالمؤمنين نوشته شده است، عاشقانه ترينش را غيرمسلمانان نوشته اند! الان يادم است كه سه نويسنده مسيحي، درباره اميرالمؤمنين، كتابهاي ستايشگرانه واقعاً عاشقانه اي نوشته اند. اين ارادت، از همان روز اوّل هم شروع شد؛ يعني از بعد از شهادت كه همه عليه آن بزرگوار مي گفتند و تبليغ مي كردند - آن قدرتمندان مربوط به دستگاه شام و تبعه آنها و آنهايي كه دل پرخوني از شمشير و از عدل اميرالمؤمنين داشتند - اين قضيه از همان وقت معلوم شد. من در اين جا يك نمونه عرض كنم: پسر عبداللَّه بن عروةبن زبير، پيش پدرش - كه عبداللَّه بن عروةبن زبير باشد - از اميرالمؤمنين بدگويي كرد. خانواده زبير - جز يكي از آنها؛ يعني مصعب بن زبير - كلاًّ با اميرالمؤمنين بد بودند. مصعب بن زبير، مرد شجاع و كريم و همان كسي بود كه در قضاياي كوفه و مختار و بعد هم عبدالملك درگير بود و شوهر حضرت سكينه هم بود؛ يعني اوّلين داماد امام حسين. غير از او، بقيه خانواده زبير، همين طور پشت در پشت، با اميرالمؤمنين بد بودند. انسان وقتي كه تاريخ را مي خواند، اين را مي يابد. پس از آن بدگويي؛ پدر در مقابل او جمله اي گفت كه خيلي هم طرفدارانه نيست، اما نكته مهمي در آن هست و من آن را يادداشت كرده ام. عبداللَّه به پسرش گفت: «واللَّه يابني النّاس شيئا قطّ الّا هدمه الدّين و لابني الدّين شيئا فاستطاعت الدّنيا هدمه»؛ هر بنايي كه دين آن را به وجود آورد و پي و بنيان آن برروي دين گذاشته شد، اهل دنيا هر كاري

كردند، نتوانستند آن را از بين ببرند؛ يعني بي خود زحمت نكشند براي اين كه نام اميرالمؤمنين را - كه پيِ كار او بردين و بر ايمان است - منهدم كنند. بعد گفت: «الم تر الي علي كيف تظهر بنو مروان عيبه و ذمّه فكانّمايأخذون بناصيتة رفعا الي السّماء»؛ ببين بني مروان چطور هرچه مي توانند، در هر مناسبت و منبري، نسبت به علي بن ابي طالب عيبجويي و عيبگويي مي كنند! اما همين عيبجوييها و بدگوييهاي آنها، مثل آن است كه اين چهره درخشان را هرچه برتر مي برند و منوّرتر مي كنند؛ يعني در ذهنهاي مردم، بدگوييهاي آنها تأثير عكس مي بخشد. نقطه مقابل، بني اميّه اند؛ «و تري مايندبون به موتاهم من المديح فو اللَّه لكأنّما يكشفون به عن الجيف»(2)؛ بني اميّه از گذشتگان خودشان تمجيدها و تعريفها مي كنند، ولي هرچه بيشتر تعريف مي كنند، نفرت مردم از آنها بيشتر مي شود. اين حرف شايد در حدود مثلاً سي سال بعد از شهادت اميرالمؤمنين گفته شده است. يعني اميرالمؤمنين با همه آن مظلوميت، هم در زمان حيات خود و هم در تاريخ و در خاطره بشريت پيروز شد. ماجراي اقتدارِ همراه با مظلوميت اميرالمؤمنين كه منتهي به اين شد، اين طور خلاصه مي شود: در زمان اين حكومت - حكومت كمتر از پنج سال اميرالمؤمنين - سه جريان در مقابل آن حضرت صف آرايي كردند: قاسطين و ناكثين و مارقين. اين روايت را، هم شيعه و هم سنّي از اميرالمؤمنين نقل كردند كه فرمود: «امرت ان اقاتل النّاكثين و القاسطين و المارقين»(3). اين اسم را خودِ آن بزرگوار گذاشته است. قاسطين، يعني ستمگران. ماده «قسط» وقتي كه به صورت مجرّد استعمال مي شود - قَسَط يقسِط، يعني جار يجور، ظَلَم يظلِم - به معناي

ظلم كردن است. وقتي با ثلاثي مزيد و در باب افعال آورده مي شود - اقسط يقسط - يعني عدل و انصاف. بنابراين، اگر «قسط» در باب افعال بكار رود، به معناي عدل است؛ اما وقتي كه قَسَط يقسِط گفته شود، ضدّ آن است، يعني ظلم و جور. قاسطين از اين ماده است. قاسطين، يعني ستمگران. اميرالمؤمنين اسم اينها را ستمگر گذاشت. اينها چه كساني بودند؟ اينها مجموعه اي از كساني بودند كه اسلام را به صورت ظاهري و مصلحتي قبول كرده بودند و حكومت علوي را از اساس قبول نداشتند. هر كاري هم اميرالمؤمنين با اينها مي كرد، فايده نداشت. البته اين حكومت، گرد محور بني اميّه و معاويةبن ابي سفيان - كه حاكم و استاندار شام بود - گرد آمده بودند؛ بارزترين شخصيتشان هم خودِ جناب معاويه، بعد هم مروان حكم و وليدبن عقبه است. اينها يك جبهه اند و حاضر نبودند كه با علي كنار بيايند و با اميرالمؤمنين بسازند. درست است كه مغيرةبن شعبه و عبداللَّه بن عبّاس و ديگران در اوّلِ حكومت اميرالمؤمنين گفتند: «يا اميرالمؤمنين! اينها را چند صباحي نگهدار» اما حضرت قبول نكرد. آنها حمل كردند بر اين كه حضرت بي سياستي كرد؛ ليكن نه، آنها خودشان غافل بودند؛ قضاياي بعدي اين را نشان داد. اميرالمؤمنين هر كار هم كه مي كرد، معاويه با او نمي ساخت. اين تفكّر، تفكّري نبود كه حكومتي مثل حكومت علوي را قبول كند؛ هرچند قبليها، بعضيها را تحمّل كردند. از وقتي كه معاويه مسلمان شده بود تا آن روزي كه مي خواست با اميرالمؤمنين بجنگد، كمتر از سي سال گذشته بود. او و اطرافيانش سالها در شام حكومت كرده بودند، نفوذي پيدا كرده بودند، پايگاهي پيدا

كرده بودند؛ ديگر آن روزهاي اوّل نبود كه تا يك كلمه بگويند، به آنها بگويند كه شما تازه مسلمانيد، چه مي گوييد؛ جايي باز كرده بودند. بنابراين، اينها جرياني بودند كه اساساً حكومت علوي را قبول نداشتند و مي خواستند حكومت طور ديگري باشد و دست خودشان باشد؛ كه بعد هم اين را نشان دادند و دنياي اسلام تجربه حكومت اينها را چشيد. يعني همان معاويه اي كه در زمان رقابت با اميرالمؤمنين، آن طور به بعضي از اصحاب روي خوش نشان مي داد و محبّت مي كرد، بعداً در حكومتش، برخوردهاي خشن از خود نشان داد، تا به زمان يزيد و حادثه كربلا رسيد؛ بعد هم به زمان مروان و عبدالملك و حجّاج بن يوسف ثقفي و يوسف بن عمرثقفي رسيد، كه يكي از ميوه هاي آن حكومت است. يعني اين حكومتهايي كه تاريخ از ذكر جرائمشان به خود مي لرزد - مثل حكومت حجّاج - همان حكومتهايي هستند كه معاويه بنيانگذاري كرد و بر سر چنين چيزي با اميرالمؤمنين جنگيد. از اوّل معلوم بود كه آنها چه چيزي را دنبال مي كنند و مي خواهند؛ يعني يك حكومت دنيايي محض، با محور قراردادن خودپرستيها و خوديها؛ همان چيزهايي كه در حكومت بني اميّه همه مشاهده كردند. البته بنده در اين جا هيچ بحث عقيدتي و كلامي ندارم. اين چيزهايي كه عرض مي كنم، متن تاريخ است. تاريخ شيعه هم نيست؛ اينها تاريخ «ابن اثير» و تاريخ «ابن قتيبه» و امثال اينهاست كه من متنهايش را دارم و يادداشت شده و محفوظ هم هست. اينها حرفهايي است كه جزو مسلّمات است؛بحث اختلافات فكري شيعه و سنّي نيست. جبهه دومي كه با اميرالمؤمنين جنگيد. جبهه ي ناكثين بود. ناكثين، يعني شكنندگان و در اين

جا يعني شكنندگان بيعت. اينها اوّل با اميرالمؤمنين بيعت كردند، ولي بعد بيعت را شكستند. اينها مسلمان بودند و برخلاف گروه اوّل، خودي بودند؛ منتها خوديهايي كه حكومت علي بن ابي طالب را تا آن جايي قبول داشتند كه براي آنها سهم قابل قبولي در آن حكومت وجود داشته باشد؛ با آنها مشورت شود، به آنها مسؤوليت داده شود، به آنها حكومت داده شود، به اموالي كه در اختيارشان هست - ثروتهاي باد آورده - تعرّضي نشود؛ نگويند از كجا آورده ايد! در سال گذشته در همين ايام، من در يكي از خطبه هاي نماز جمعه متني را خواندم و عرض كردم كه وقتي بعضي از اينها از دنيا رفتند چقدر ثروت باقي گذاشتند! اين گروه، اميرالمؤمنين را قبول مي كردند - نه اين كه قبول نكنند - منتها شرطش اين بود كه با اين چيزها كاري نداشته باشد و نگويد كه چرا اين اموال را آوردي، چرا گرفتي،چرا مي خوري، چرا مي بري؛ اين حرفها ديگر در كار نباشد! لذا اوّل هم آمدند و اكثرشان بيعت كردند. البته بعضي هم بيعت نكردند. جناب سعدبن ابي وقّاص از همان اوّل هم بيعت نكرد،بعضيهاي ديگر از همان اوّل بيعت نكردند؛ ليكن جناب طلحه، جناب زبير، بزرگان اصحاب و ديگران و ديگران با اميرالمؤمنين بيعت نمودند و تسليم شدند و قبول كردند؛ منتها سه، چهار ماه كه گذشت، ديدند نه، با اين حكومت نمي شود ساخت؛ زيرا اين حكومت، حكومتي است كه دوست و آشنا نمي شناسد؛ براي خود حقّي قائل نيست؛ براي خانواده خود حقّي قائل نيست؛ براي كساني كه سبقت در اسلام دارند، حقّي قائل نيست - هرچند خودش به اسلام از همه سابقتر است - ملاحظه اي

در اجراي احكام الهي ندارد. اينها را كه ديدند، ديدند نه، با اين آدم نمي شود ساخت؛ لذا جدا شدند و رفتند و جنگ جمل به راه افتاد كه واقعاً فتنه اي بود. امّ المؤمنين عايشه را هم با خودشان همراه كردند. چقدر در اين جنگ كشته شدند. البته اميرالمؤمنين پيروز شد و قضايا را صاف كرد. اين هم جبهه دوّم بود كه مدّتي آن بزرگوار را مشغول كردند. جبهه سوم، جبهه مارقين بود. مارق، يعني گريزان. در تسميه اينها به مارق، اين گونه گفته اند كه اينها آن چنان از دين گريزان بودند كه يك تير از كمان گريزان مي شود! وقتي شما تير را در چلّه كمان مي گذاريد و پرتاب مي كنيد، چطور آن تير مي گريزد، عبور مي كند و دور مي شود! اينها همين گونه از دين دور شدند. البته اينها متمسّك به ظواهر دين هم بودند و اسم دين را هم مي آوردند. اينها همان خوارج بودند؛ گروهي كه مبناي كار خود را بر فهمها و دركهاي انحرافي - كه چيز خطرناكي است - قرار داده بودند. دين را از علي بن ابي طالب كه مفسّر قرآن و عالم به علم كتاب بود ياد نمي گرفتند؛ اما گروه شدنشان، متشكّل شدنشان و به اصطلاح امروز، گروهك تشكيل دادنشان سياست لازم داشت. اين سياست از جاي ديگري هدايت مي شد. نكته مهم اين جاست كه اين گروهكي كه اعضاي آن تا كلمه اي مي گفتي، يك آيه قرآن برايت مي خواندند؛ در وسط نماز جماعت اميرالمؤمنين مي آمدند و آيه اي را مي خواندند كه تعريضي به اميرالمؤمنين داشته باشد؛ پاي منبر اميرالمؤمنين بلند مي شدند آيه اي مي خواندند كه تعريضي داشته باشد؛ شعارشان «لاحكم الا للَّه» بود؛ يعني ما حكومت شما را قبول نداريم، ما اهل حكومت اللَّه

هستيم؛ اين آدمهايي كه ظواهر كارشان اين گونه بود، سازماندهي و تشكّل سياسي شان، با هدايت و رايزني بزرگان دستگاه قاسطين و بزرگان شام - يعني عمروعاص و معاويه - انجام مي گرفت! اينها با آنها ارتباط داشتند. اشعث بن قيس، آن گونه كه قرائن زيادي بر آن دلالت مي كند، فرد ناخالصي بود. يك عدّه مردمان بيچاره ضعيف از لحاظ فكري هم دنبال اينها راه افتادند و حركت كردند. بنابراين، گروه سومي كه اميرالمؤمنين با آنها مواجه شد و البته بر آنها هم پيروز گرديد، مارقين بودند. در جنگ نهروان ضربه قاطعي به اينها زد؛ منتها اينها در جامعه بودند، كه بالاخره هم حضورشان به شهادت آن بزرگوار منتهي شد. من در سال گذشته عرض كردم كه در شناخت خوارج اشتباه نشود. بعضي خوارج را به خشكِ مقدّسها تشبيه مي كنند؛ نه. بحث سرِ «خشكِ مقدّس» و «مقدّس مآب» نيست. مقدس مآب كه در كناري نشسته است و براي خودش نماز و دعا مي خواند. اين كه معناي خوارج نيست. خوارج آن عنصري است كه شورش طلبي مي كند؛ بحران ايجاد مي كند، وارد ميدان مي شود، بحث جنگ با علي دارد و با علي مي جنگد؛ منتها مبناي كار غلط است؛ جنگ غلط است؛ ابزار غلط است؛ هدف باطل است. اين سه گروه بودند كه اميرالمؤمنين با اينها مواجه بود. تفاوت عمده اميرالمؤمنين در دوران حكومت خود با پيامبر اكرم در دوران حكومت و حيات مباركش، اين بود كه در زمان پيامبر، صفوفِ مشخّص وجود داشت: صف ايمان و كفر. منافقين مي ماندند كه دائماً آيات قرآن، افراد را از منافقين كه در داخل جامعه بودند بر حذر مي داشت؛ انگشت اشاره را به سوي آنها دراز مي كرد؛

مؤمنين را در مقابل آنها تقويت مي كرد؛ روحيه آنها را تضعيف مي كرد؛ يعني در نظام اسلامي در زمان پيامبر، همه چيز آشكار بود. صفوف مشخّص در مقابل هم بودند: يك نفر طرفدار كفر و طاغوت و جاهليّت بود؛ يك نفر هم طرفدار ايمان و اسلام و توحيد و معنويت. البته آن جا هم همه گونه مردمي بودند - آن زمان هم همه گونه آدمي بود - ليكن صفوف مشخّص بود. در زمان اميرالمؤمنين، اشكال كار اين بود كه صفوف، مشخّص نبود؛ به خاطر اين كه همان گروه دوم - يعني «ناكثين» - چهره هاي موجّهي بودند. هركسي در مقابله با شخصيتي مثل جناب زبير، يا جناب طلحه، دچار ترديد مي شد. اين زبير كسي بود كه در زمان پيامبر، جزو شخصيتها و برجسته ها و پسر عمّه پيامبر و نزديك به آن حضرت بود. حتّي بعد از دوران پيامبر هم جزو كساني بود كه براي دفاع از اميرالمؤمنين، به سقيفه اعتراض كرد. بله؛ «حكم مستوري و مستي همه بر عاقبت است»! خدا عاقبت همه مان را به خير كند. گاهي اوقات دنيا طلبي، اوضاع گوناگون و جلوه هاي دنيا، آن چنان اثرهايي مي گذارد، آن چنان تغييرهايي در برخي از شخصيتها به وجود مي آورد كه انسان نسبت به خواص هم گاهي اوقات دچار اشكال مي شود؛ چه برسد براي مردم عامي. بنابراين، آن روز واقعاً سخت بود. آنهايي كه دور و برِ اميرالمؤمنين بودند و ايستادند و جنگيدند، خيلي بصيرت به خرج دادند. بنده بارها از اميرالمؤمنين نقل كرده ام كه فرمود: «لا يحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصّبر»(4). در درجه اوّل، بصيرت لازم است. معلوم است كه با وجود چنين درگيريهايي، مشكلات اميرالمؤمنين چگونه بود. يا آن

كجرفتارهايي كه با تكيه بر ادّعاي اسلام، با اميرالمؤمنين مي جنگيدند و حرفهاي غلط مي زدند. در صدر اسلام، افكار غلط خيلي مطرح مي شد؛ اما آيه قرآن نازل مي شد و صريحاً آن افكار را رد مي كرد؛ چه در دوران مكه و چه در دوران مدينه. شما ببينيد سوره بقره كه يك سوره مدني است، وقتي انسان نگاه مي كند، مي بيند عمدتاً شرح چالشها و درگيريهاي گوناگون پيامبر با منافقين و با يهود است؛ به جزئيات هم مي پردازد؛ حتي روشهايي كه يهود مدينه در آن روز براي اذيّت رواني پيامبر به كار مي بردند، آنها را هم در قرآن ذكر مي كند؛ «لاتقولوا راعنا»(5) و از اين قبيل. و باز سوره مباركه اعراف - كه سوره اي مكّي است - فصل مشبعي را ذكر مي كند و با خرافات مي جنگد. اين مسأله حرام و حلال كردن گوشتها و انواع گوشتها كه اينها را نسبت به محرّمات واقعي، محرّمات دروغين و محرّمات پوچ تلقّي مي كردند: «قل انّما حرّم ربي الفواحش ما ظهر منها و ما بطن»(6). حرام اينهاست، نه آنهايي كه شما رفتيد «سائبه» و «بحيره» و فلان و فلان را براي خودتان حرام درست كرديد. قرآن با اين گونه افكار صريحاً مبارزه مي كرد؛ اما در زمان اميرالمؤمنين، همان مخالفان هم از قرآن استفاده مي كردند؛ همانها هم از آيات قرآن بهره مي بردند. لذا كار اميرالمؤمنين به مراتب از اين جهت دشوارتر بود. اميرالمؤمنين دوران حكومت كوتاه خود را با اين سختيها گذراند. در مقابل اينها، جبهه خودِ علي است؛ يك جبهه حقيقتاً قوي. كساني مثل عمّار، مثل مالك اشتر، مثل عبداللَّه بن عبّاس، مثل محمّدبن ابي بكر، مثل ميثم تمّار، مثل حُجربن عدي بودند؛ شخصيتهاي مؤمن و بصير و آگاهي

كه در هدايت افكار مردم چقدر نقش داشتند! يكي از بخشهاي زيباي دوران اميرالمؤمنين - البته زيبا از جهت تلاش هنرمندانه اين بزرگان؛ اما درعين حال تلخ از جهت رنجها و شكنجه هايي كه اينها كشيدند - اين منظره حركت اينها به كوفه و بصره است. وقتي كه طلحه و زبير و امثال اينها آمدند صف آرايي كردند و بصره را گرفتند و سراغ كوفه رفتند، حضرت، امام حسن و بعضي از اصحاب را فرستاد. مذاكراتي كه آنها با مردم كردند، حرفهايي كه آنها در مسجد گفتند، محاجّه هايي كه آنها كردند، يكي از آن بخشهاي پرهيجان و زيبا و پرمغز تاريخ صدر اسلام است. لذا شما مي بينيد كه عمده تهاجمهاي دشمنان اميرالمؤمنين هم متوجّه همينها بود. عليه مالك اشتر، بيشترين توطئه ها بود؛ عليه عمّار ياسر، بيشترين توطئه ها بود؛ عليه محمّدبن ابي بكر، توطئه بود. عليه همه آن كساني كه از اوّل كار در ماجراي اميرالمؤمنين امتحاني داده بودند و نشان داده بودند كه چه ايمانهاي مستحكم و استوار و چه بصيرتي دارند، از طرف دشمنان، انواع و اقسامِ سهام تهمت پرتاب مي گرديد و به جان آنها سوء قصد مي شد و لذا اغلبشان هم شهيد مي شدند. عمّار در جنگ شهيد شد؛ ليكن محمّدبن ابي بكر با حيله شاميها به شهادت رسيد. مالك اشتر با حيله شاميها شهيد شد. بعضي ديگر هم ماندند، اما بعدها به نحو شديدي به شهادت رسيدند. اين وضع زندگي و حكومت اميرالمؤمنين است. اگر بخواهيم جمعبندي كنيم، اين گونه بايد عرض كنيم كه دوران اين حكومت، دوران يك حكومت مقتدرانه و درعين حال مظلومانه و پيروز بود. يعني هم در زمان خود توانست دشمنان را به زانو درآورد، هم بعد از

شهادت مظلومانه اش، در طول تاريخ توانست مثل مشعلي برفراز تاريخ باشد. البته خون دلهاي اميرالمؤمنين در اين مدّت، جزو پرمحنت ترين حوادث و ماجراهاي تاريخ است. امروز به مناسبت اين كه ايام ضربت خوردن و شهادت آن بزرگوار است، من حديثي را يادداشت كرده ام كه نقل مي كنم: روز بعد از شهادتِ اميرالمؤمنين، يا روز بعد از ضربت خوردن آن حضرت، از قول امام حسن نقل شده است كه فرمود من چند روز قبل به مناسبت سالروز حادثه بدر با پدرم صحبت مي كردم و اميرالمؤمنين به من فرمود: «ملكتني عيني»؛ من صبح بعد از عبادت، لحظه اي چشمم گرم شد و خوابم برد. «فسنح لي رسول اللَّه»؛ پيامبر در مقابل من مجسّم شد؛ يعني به خواب من آمد. «فقلت يا رسول اللَّه ماذا لقيت من امتك من الأود و اللدد»؛ يعني يا رسول اللَّه! از امّت تو، من چه كشيدم؛ از اعوجاجها و از دشمنيهايشان. پيامبر در جواب من فرمود - حالا به تعبير ما - علي جان! نفرينشان كن؛ «فقال لي ادع عليهم». نفرين اميرالمؤمنين اين است: «فقلت ابدلني اللَّه بهم خيراً منهم»(7)؛ يعني گفتم پروردگارا! براي من كساني را برسان كه بهتر از اينها باشند و براي اينها كسي را برسان كه بدتر از من باشد! به فاصله يك روز، اين دعايي كه اميرالمؤمنين در خواب از خداي متعال درخواست كرده بود، مستجاب شد و در صبح نوزدهم، فرق مبارك آن بزرگوار ضربت خورد و دنياي اسلام به عزاي بزرگمرد خود نشست و فرياد «تهدّمت واللَّه اركان الهدي»(8) - يعني پايه ها و بنيانهاي هدايت ويران شد - دنيا را گرفت و علي از دست مردم رفت و بعد از اميرالمؤمنين دنياي اسلام

آن را كشيد كه تاريخ مي داند. همين كوفه چه سختيهايي كشيد! بر همين كوفه بود كه حجّاج مسلّط شد. بر همين كوفه بود كه يوسف بن عمر ثقفي مسلّط شد. بر همين كوفه بود كه به جاي اميرالمؤمنين، حكّام اموي يكي پس از ديگري مي آمدند و مسلّط مي شدند. آن مردم بودند كه اين فشارها را بر سر اين كوفه آوردند. لاحول و لاقوّة الّا باللَّه العلّي العظيم. پروردگارا! تو را به محمّد و آل محمّد و به روح مطهّر علي بن ابي طالب سوگند مي دهيم كه ما را از شيعيان و ياران و پيروان آن حضرت قرار بده. ما را از امتحانهاي دشوار زندگي سربلند بيرون بياور. به ما بصيرت و صبر عنايت كن. پروردگارا! ملت ايران را در همه تجربه هايش پيروز كن. دشمنان ملت ايران را مغلوب و مقهور و منكوب كن. پروردگارا! دستهايي كه به سوي مصالح اين ملت دراز مي شود، قطع كن. پروردگارا! دلها را به نور معرفت خود نورانيتر كن. پروردگارا! دلها را به نور اخوّت و برادري و مهرباني و اتّحاد في مابين آحاد ملت، گرمتر و نوراني تر فرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، موانع را از سر راه حركت ملت ايران به سمت اهداف والاي انقلاب بردار. گام اين ملت را در اين راه استوارتر فرما. جامعه ما را جامعه اسلامي به معناي حقيقي كلمه قرار بده. دل ما، جان ما، روح ما، فكر ما و اخلاق ما را آن چناني كه علي پسند است، قرار بده. پروردگارا! ما را بيامرز، گذشتگان ما را بيامرز، والدين ما را بيامرز. پروردگارا! روح مطهّر امام بزرگوار ما را با اوليايش محشور كن. ارواح طيّبه شهدا را به اعلي عليّيّن

برسان. پروردگارا! جانبازان و جان نثاران و ايثارگران انقلاب را در هرجا كه هستند، مشمول لطف و رحمت خود بگردان. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هو اللَّه احد. اللَّه الصمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد.(9) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيما عليّ اميرالمؤمنين و علي الصدّيقة الطّاهره و سيّدي شباب اهل الجنّه و علي بن الحسين و محمّدبن علي و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمّدبن علي و علي بن محمّد و الحسن بن علي والخلف القائم المهدي. حججك علي عبادك و امنائك في بلادك. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين وهداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه و استغفر اللَّه لي و لكم. چند موضوع در خطبه دوم مورد نظر است كه عرض مي كنم. يك موضوع، موضوع اصلي است؛ بقيه موضوعات، موضوعات كوتاهي است كه اوّل آنها را عرض مي كنم: اوّلاً امروز در مراسم تشييع جنازه شهيدان عزيزمان، برادران و خواهران شركت خواهند كرد. امروز اجتماع و نماز جمعه ما، منوّر به انوار شهداي بزرگوار و معطّر به عطر شهادت است. اميدواريم كه خداوند بركات اين عزيزان را بر سر ما و بر ملت ما مستدام بدارد و ما را قدردان شهيدان قرار دهد. مطلب ديگر، در پيش بودن «روز قدس» است. روز قدس، از روزهاي بسيار مهم و تعيين كننده است. سالهاي متمادي است كه سعي مي شود مسأله قدس فراموش شود. روز قدس، درست تيري است به قلب اين توطئه؛ حركتي است براي خنثي كردن اين توطئه خباثت آميزي كه استكبار و صهيونيسم و طرفداران و همكارانشان دست به يكي كرده اند تا به كلّي مسأله فلسطين

را به دست فراموشي بسپارند. روز قدس را بزرگ بداريد. اين روز، مخصوص ملت ايران هم نيست؛ در خيلي از نقاط عالم، مردم مؤمن و پرشور، با محدوديتهايي كه در كشورهاي خود دارند - چون حكومتها خيلي جاها اجازه نمي دهند - روز قدس را گرامي مي دارند - به هر حال جمعيتهايي كه مي توانند اين كار را مي كنند - ان شاءاللَّه اميدواريم امسال هم در مقابل توطئه هاي ناجوانمردانه اي كه عليه ملت فلسطين شده است، روز قدس بتواند مشت محكمي به دهان دشمنان ملت فلسطين و دشمنان دنياي اسلام بزند. موضوع ديگري كه لازم است من حتماً مطرح كنم، مسأله شوراهاست كه منطبق بر اصل قانون اساسي است و دولت فعلي ما بحمداللَّه همّت كرد و توانست اين اصل را زنده و احيا كند و موانعي را كه وجود داشت، برطرف نمايد. اين تجربه اوّل در اين زمينه است؛ كار سنگين و بزرگي است و اميدوارم كه ان شاءاللَّه همه - هم دست اندركاران، هم آحاد مردم، هم آن كساني كه در انتخابات شوراها انتخاب خواهند شد - از اين تجربه سربلند بيرون آيند. منتها شرطش اين است كه مردم به اين شوراها اقبال كنند، به اين انتخابات توجّه كنند، در آن شركت نمايند، آن را جدّي بگيرند و هدف هم عبارت باشد از اين كه اهدافي كه در قانون اساسي براي تشكيل شوراها معيّن شده است - اهداف خدايي، اهداف انقلابي، اهدافي كه در جهت تحكيم پايه هاي انقلاب و استحكام قدرت انقلاب و حكومت انقلابي در كشور است - تحقّق پيدا كند. من توصيه مي كنم كه همه اين انتخابات را جدّي بگيرند و مهم بشمارند و در آن شركت كنند.

اگرچه هنوز مدّتي باقي است، اما فعلاً اين مقدار را من عرض كنم، تا بعد ان شاءاللَّه باز فرصتي پيش آيد و موارد تفصيلي را بگويم. اما آن مطلبي كه من امروز لازم دانستم قدري درباره اش صحبت كنم، ماجراي قتلهاي مشكوكي است كه در كشور ما اتّفاق افتاد؛ بعد هم اطلاعيه شجاعانه اي كه وزارت اطلاعات در اطراف اين قضيه داد. اين حادثه، حادثه بي سابقه اي براي كشور ما بود. تاكنون چنين حادثه اي براي ما پيش نيامده بود. براي مردم هم حادثه جديد و مهم و قابل توجّهي بود. اوّلاً اين حادثه با همه خصوصياتي كه دارد - كه من درباره آن، نكاتي را كه لازم است عرض خواهم كرد - مثل همه حوادث ديگري كه از اوّلِ انقلاب در اين كشور به وجود آمده است، موجب شد كه دشمنان ما در هرجاي دنيا كه بودند، خوشحال شوند و از آن به عنوان يك وسيله و مستمسكي براي ضربه زدن به نظام - نه به يك شخص خاص، نه به يك جناح خاص و نه اين كه به اصل قضيه كاري داشته باشند - استفاده كنند و همين كار را هم كردند. اين استفاده را براي ضربه تبليغاتي كردند؛ اما فعلاً كه به فضل الهي كار ديگري از آنها ساخته نيست، كاري كه مي توانند بكنند اين است كه بوقهاي تبليغاتي را عليه انقلاب و عليه نظام و عليه مسؤولان بلند كنند؛ هرچه مي توانند، بگويند و تهمتهاي خودشان را تكرار نمايند. كدام حادثه ما از اوّلِ انقلاب اين گونه نبوده است؟ كدام حادثه تلخ يا شيريني در اين مملكت اتّفاق افتاده كه راديوها - راديو امريكا، راديو بي.بي.سي، راديو صهيونيستها و

راديوهاي گوناگون ديگري كه هستند - حرفي كه در آن اميدي براي ملت ايران داشته باشد، زده باشند؟ آيا در جنگ چنين خبري شد؟ آيا در فتح خرّمشهر چنين حرفي زده شد؟ ما خرّمشهر را فتح كرديم، اما راديوهاي بيگانه گفتند دروغ است! وقتي كه ثابت شد، گفتند اينها اين قدر خسارت داده اند! وقتي مسلّم شد كه پيروزي ما بزرگ بود، گفتند اينها موج افراد انساني را به جبهه فرستاده اند كه اين طوري شده است! يعني در هيچ حادثه اي از حوادث اوّلِ انقلاب تا به حال - حوادث شيرين و حوادث تلخ - اتّفاق نيفتاده است كه اين بوقهاي تبليغاتي يك كلمه بگويند كه به نفع ملت ايران باشد؛ اميدي ببخشد، دلخوشي اي بدهد، تحسيني در آن باشد! در همه حوادث، اينها سعي كردند ضربه اي بزنند، سوء استفاده اي بكنند، اصلي از اصول مورد علاقه مردم زير سؤال ببرند و به حكومت ضربه تبليغاتي و ضربه سياسي بزنند؛ در اين حادثه هم اين گونه است. لذا بنده كه بيست سال است از نزديك با جزئيّات برخوردهاي تبليغاتي با خودمان مواجهم، از اين جنجالي كه راديوهاي بيگانه در اين حادثه درست كردند، تعجّب نمي كنم. البته از بعضي كارهاي خوديها تعجّب مي كنم! از كار بعضي از اين مطبوعاتيهاي خودي و رسانه هاي داخلي تعجّب مي كنم! اينها درست مثل بچه بي عقلي عمل كردند كه پدرش مثلاً در يك برخورد زباني با يك آدم خبيثِ بدجنسِ بدزباني درگير باشد و اين بچه بي عقل هم از روي بي توجّهي به موقعيت، بنا كند پدر خودش را مثلاً مسخره كردن! اينها چنين موضعي گرفتند. البته حالا اين نگاه خوشبينانه است؛ مبني بر اين است كه اينها غرض و

مرض و ارتباطي ندارند. اگر چنين باشد، كه بحث ديگري است. علي ايّ حال، از اين كه دشمن سوء استفاده كند، ما تعجّب نكرده ايم. اما چند نكته را من بايد عرض كنم: اوّلاً اين قتلهايي كه اتّفاق افتاد، حوادثي بسيار بد، زشت، نفرت آور و حقيقتاً در خور محكوم كردن بود. كساني كه اينها را محكوم كردند، بجا محكوم كردند. اينها علاوه بر اين كه قتل بود، جنايت بود؛ با روشهاي بد و غيرقانوني بود. علاوه بر اين، موجب درگير شدن نظام جمهوري اسلامي - با اين همه مسائلي كه دارد - به مسائل بي خودي و بيهوده شد. الان ما مسائل اقتصادي داريم، مسائل گوناگون داريم، مسأله نفت داريم، مسأله تجارت خارجي داريم، مسأله صادرات غيرنفتي داريم، مسأله پول داريم، مسأله ارز داريم، مسائل سياست خارجي داريم؛ حالا در لابلاي اين همه مشكلاتي كه دولت با اينها درگير است و دست و پنجه نرم مي كند و همه مسؤولان دولتي هم براي كارهاي خودشان مشغول تلاشِ سختند، ناگهان يك قضيه اين طوري هم براي نظام درست كنند؛ اين زشتيِ چنين حادثه اي را چند برابر مي كند. بنابراين، اين حوادث، واقعاً حوادث بدي بود. نكته دوم اين است كه من بايد از وزارت اطّلاعات - از مديران وزارت، از وزير و معاونان و مسؤولان، از هيأت سه نفره اي كه رئيس جمهور براي پيگيري اين حادثه معيّن كردند - تشكّر كنم. اينها واقعاً زحمت كشيدند و حقيقتاً اين روزها تجربه سختي را از سر گذراندند. اين شوخي نيست. انسان يك نقطه ضعفي را در پيكره خودش احساس كند، صادقانه آن را با مردم در ميان بگذارد و بگويد اين جايم اين اشكال را دارد، اين ضعف

را دارد. هر كسي اين كار را نمي كند. شما بدانيد از اين گونه قضايا، تا آن جايي كه ما مي شناسيم، در همه سرويسهاي امنيتي دنيا - حتّي چندين برابر - اتّفاق مي افتد. اگر بدانيد كه سازمان «سيا»ي امريكا و «موساد» صهيونيستها و «اينتليجنت سرويس» انگليس - حالا اين سه سازماني كه از اينها ماجراهاي زيادي را اطّلاع داريم - چقدر دستشان درگير قتلها و جنايتها و خباثتها و بمب گذاريها و آدم كشيها و مثله كردنها و ترورها و ايجاد وحشتهاست - كه البته ما هم يقيناً همه اش را اطّلاع نداريم؛ گوشه هايي از آن را فقط اطّلاع داريم - واقعاً دچار بهت و حيرت مي شويد! منتها آنها نمي آيند اين طور صريحاً اعلام كنند. يك نفر جاسوس در داخل دستگاه امنيتي كشوري از همين كشورهاي معروف پيدا شد؛ اوّلاً تا ماهها كه به كسي چيزي نگفتند - همين طور كتمان كردند - بعد كه ديدند طرفِ مقابل افشا كرد، اينها هم مجبور شدند و افشا كردند؛ آنها هم بنا كردند يك طوري رفع و رجوع كردن! البته محاكمه اش كردند؛ ليكن از لحاظ تبليغاتي، اين طور چيزها را به رو نمي آورند و نمي گويند. شما ببينيد درباره اين قضيه ما كه خودِ وزارت اطّلاعات پيشقدم شد و مطلب را بيان كرد، چه جنجالي راه انداخته اند! انگاري كه وزارت اطّلاعات جمهوري اسلامي، در مقابل دهها سازمان جاسوسيِ پاك و نوراني و پاكدامن(!) مثل «موساد» و «سيا» و «اينتليجنت سرويس» يك مجرم است! آنها مركز فسادند. گاهي اوقات چيزهايي از آنها بيرون آمده كه دنيا را متوجّه كرده است؛ از جمله كتابي است كه به فارسي هم ترجمه شده و چند سال پيش منتشر گرديده است. در

اين كتاب توضيح مي دهد كه يك نفر از افراد ظاهراً «MI5» يا «MI6» انگليس - حالا من درست يادم نيست - كه مربوط به مجموعه همين «اينتليجنت سرويس» انگليس است، از كارهايي كه در آن جا انجام مي گرفته و فجايعي كه مي شده است، گزارشي مي نويسد. در مقدّمه ترجمه فارسي اين كتاب نوشته بودند كه اين كتاب در انگلستان ممنوع الانتشار است؛ فروشش را هم ممنوع كرده اند و كسي اجازه ندارد آن را منتشر كند! با اين كه سالهاست اين كتاب نوشته شده، اما شايد تا به حال هم همين طور باشد. هر ترجمه اي كه از اين كتاب بشود، آن ترجمه هم در داخل انگليس ممنوع است! از اين حرفها فراوان بوده است. بنابراين، شجاعتِ اين برادران ما در خور تحسين است كه اين مطلب را بيان كردند. البته من به شما عرض كنم كه عدّه اي در صددند از وزارت اطّلاعات انتقام بگيرند و حالا اين بهانه خوبي برايشان شده است! مسؤولان وزارت اطّلاعات ما، چه آن وقتي كه اين وزارت شكل سازمانيِ وزارت پيدا كرد و چه قبل از آن كه همين مسؤولان وزارت و همين دست اندركاران بودند و كار مي كردند - همين مديراني كه اغلبشان حالا هم هستند - بزرگترين خدمات را به اين كشور كردند. شما نمي دانيد كه اينها چقدر خدمت كردند. اوّلِ انقلاب، بنده خودم در جريان كار بودم. اين مركز ساواكِ دوران رژيم سلطنت پهلوي، مركز اسناد و اسرار اين مملكت بود. عدّه اي از اين گروهكهاي گوناگون كه حواسشان جمع بود، از اطراف به آن جا رفتند تا بتوانند اين اسناد را درآورند. شما ببيند اسناد اطّلاعاتي را از يك سازمان اطّلاعاتي بيرون بكشند، چقدر

مي توانند با آن، افرادي را زير فشار قرار دهند؛ افرادي را به كارهايي وادار كنند؛ آبروي افرادي را ببرند، افرادي را تهديد كنند و به اخاذي بپردازند. ببينيد اين كار چقدر فساد به وجود مي آورد. از احزاب گوناگون سراغ اينها رفتند. بعضي از اين گروهكهايي كه امروز زبان درآورده اند و مدّعيِ خيليها شده اند، جزو همان كساني هستند كه اگر بنا باشد مسأله اسناد وزارت اطّلاعات در اوّلِ انقلاب دنبال شود، دست همه آنها زير كارد جمهوري اسلامي است. اينها به آن جا رفتند و در اوايل انقلاب اسناد زيادي را بيرون بردند. ما در آن زمان اطّلاعي از جايي نداشتيم. ما جزو شوراي انقلاب بوديم و از اينها خبرهايي را راجع به اسناد ساواك مي شنيديم و تعجّب مي كرديم كه اينها از كجا مي دانند؛ اما بعد اطّلاع پيدا كرديم كه مبالغي از اين اسناد را اينها خارج كرده اند! واقعاً اگر افرادي بخواهند در اين زمينه جديّت به خرج دهند، جاي اين هست كه دنبال كنند، ببينند اين اسناد كجا رفت و چه شد!؟ نيروهاي مؤمن و مخلص و صميمي، از همان روزهاي اوّل، داخل وزارت رفتند. من فراموش نمي كنم؛ چند وقتي از طرف شوراي انقلاب مأمور شدم كه به آن جا بروم و سركشي كنم. به آن جا رفتم؛ اتاقهايي را باز مي كرديم، مي ديديم كه در زيرزمين، جوانان تحصيلكرده و فهيم نشسته اند و براي خاطر اين مملكت، اين اسناد را دسته بندي و حفظ مي كنند؛ يعني براي كشور اين اسناد را نگهداشتند. بعد قضاياي معارضين - گروهك منافقين و حزب توده - پيش آمد. اگر اين عناصرِ اطّلاعات نبودند، اگر اين مجموعه نبود، شما خيال مي كنيد كه اين انقلاب جان سالم

به در مي برد؟ پدر همه را در مي آوردند! اين همه عناصر نفوذي و گروهها و تيمهاي تروريست، از مرزهاي غربيمان، متأسّفانه قبل از جنگ و در اثناي جنگ و در تمام طول اين مدّت، همراه با بمبهاي گوناگون و با لباسهاي گوناگون تا خود تهران مي آمدند! چه كسي جلوِ اينها را مي گرفت؟ چه كسي جلوِ ترورها را در اين كشور گرفت؟ چه كسي توانست موج ترورها را در اين كشور متوقّف كند؟ همين برادران وزارت اطّلاعات، همين مديران لايق، همين جوانان با اخلاص. حالا اتّفاقي افتاده است و چند نفر در آن جا جرمي را مرتكب شده اند. به خاطر آنها، عدّه اي مي خواهند از اصل وزارت اطّلاعات انتقام بگيرند! عليه وزارت اطّلاعات تبليغات مي كنند و حرف مي زنند. اين كمال بي انصافي است؛ اين ظلم مسلّم است. من به مسؤولان وزارت اطّلاعات - به مديران، به معاونان، به وزير و به مديراني كه در سراسر كشورند - عرض مي كنم: عزيزان! همان طور كه در پيام رئيس جمهور محترم هم بود - و من واقعاً از آن پيام خوشوقت شدم؛ پيام خوبي بود - مبادا روحيه تان را از دست بدهيد. سنگرهايتان را محكم حفظ و از اين ملت دفاع كنيد. امروز جنگ دشمن با ما، جنگ تبليغاتي است، تا در زير لواي فتنه تبليغات بيايند جنگ اطّلاعاتي و امنيتي كنند و باز موج ترور راه بيندازند؛ همچنان كه حالا شروع كرده اند. نكته بعدي اين است كه اين قضيه تمام نشده است. به نظر ما، اين رشته هنوز سرِ درازتر از اين دارد. با توجّه به تجربه خودم در زمينه هاي گوناگونِ اداره كشور در طول اين بيست سال و آشنايي با جريانهاي سياسي داخلي

و خارجي، من نمي توانم باور و قبول كنم كه اين قتلهايي كه اتّفاق افتاد، بدون يك سناريوي خارجي باشد؛ چنين چيزي ممكن نيست. اين قتلها به ضرر ملت ايران بود، به ضرر دولت بود، به ضرر حكومت بود. يك گروه داخلي كه جزو وزارت اطّلاعات هم باشند، هرچه هم حالا فرض كنيد كه متعصّب باشند و بناي اين كار را داشته باشند، در سطوحي از وزارت اطّلاعات كه اهل تحليلند، امكان ندارد دست به چنين قتلهايي بزنند. اين افرادي كه كشته شدند، بعضيها را ما از نزديك مي شناختيم. اينها كساني نبودند كه يك نظام، اگر بخواهد اهل اين حرفها باشد، سراغ اينها برود. اگر نظام جمهوري اسلامي اهل دشمن كُشي است، دشمنان خودش را مي كُشد؛ چرا سراغ فروهر و عيالش برود؟! مرحوم فروهر، قبل از انقلاب دوست ما بود؛ اوّلِ انقلاب همكار ما بود؛ بعد از پديد آمدن اين فتنه هاي سال شصت دشمن ما شد؛ اما دشمن بي خطر و بي ضرر. بيني و بين اللَّه، فروهر و همسرش - اين دو مرحوم - دشمنان ما بودند؛ اما دشمنان بي ضرر و بي خطر. اينها هيچ ضرري نداشتند. نه به جايي وابسته بودند - كه ما آن را مي دانستيم - (الان كساني در داخل فعّاليت مي كنند كه يقيناً به دستگاههاي خارجي وابستگي دارند؛ اما دستگاه با اينها كاري ندارد و به سراغ كسي مي رود كه واقعاً دشمنش بوده است) و نه اقتداري داشتند. حزبي با عناصر خيلي معدودي داشتند كه سالهاي متمادي اين حزب بود. اين چنين دشمني كه در داخل كشور هست، مرتّب عليه نظام اطّلاعيه هم مي دهد، ديگران هم مي گويند كه بله؛ در داخل ايران مثلاً آقاي فروهر اطّلاعيه

داد - داده باشد - اما كسي از مردم كه او را نمي شناخت؛ كسي كه با او آشنايي نداشت؛ كسي كه تحت نفوذ و تأثير حرفهاي او نبود. ايشان معروفيتي در ميان مردم نداشت؛ نفوذي نداشت؛ دشمن بي خطري بود؛ انصافاً آدم نانجيبي هم نبود. البته ما دشمناني هم داريم كه انصافاً نجيب نيستند؛ اما مرحوم فروهر و مخصوصاً عيالش نه؛ آدمها نانجيبي نبودند. حالا شما فكر كنيد، كسي كه مثل فروهر را مي كشد، آيا مي تواند دوست نظام باشد؟! مي تواند براي نظام كار كند؟! چنين چيزي معقول است؟! من اين را باور نمي كنم. آشنايي من با مسائل سياسيِ اين بيست ساله و قبل از اين در دوران انقلاب - آشنايي با اشخاص، آشنايي با جريانات سياسي، آشنايي با توطئه هاي گوناگوني كه از اطراف دنيا هميشه در جريانش بوده ايم - اجازه نمي دهد كه من باور كنم اين كارِ عناصري است كه با نظام مسأله اي ندارند و نمي خواهند عليه نظام كار كنند. بعضي از اين دو، سه نفر نويسنده اي هم كه متأسّفانه در اين حادثه كشته شدند، اسمشان را بنده هم نشنيده بودم. الان بنده غالباً مجلات و كتابها و تازه هاي فرهنگ را مي بينم. من آدمي نيستم كه يك نويسنده و روشنفكر معروفي در كشور باشد و او را نشناسم. البته شايد مثلاً در بعضي از محافل فرهنگي يا غير فرهنگي خارجي، اينها را مي شناختند؛ اما در داخل آن قدر معروف نبودند كه بنده اسم اينها به گوشم خورده باشد. بعضيهايشان را هم كه اسمهايشان را شنيده بودم، جزو روشنفكران درجه يك اين كشور نبودند. افرادي كه مردم اينها را نمي شناسند، مردم از كتابها و نوشته ها و آثار فكري شان

هيچ خبري ندارند و كسي از اينها حرفي نمي شنود، بُرد تبليغي ندارند. آن دستي كه به فكر مي افتد بيايد اينها را تصفيه كند و به قتل برساند - يا در داخل خانه هايشان، يا در ميان راه، يا در خيابان، يا در بيابان - مگر مي تواند بيگانه نباشد و تابع يك نمايشنامه از پيش طراحي شده اي نباشد؟! بايد بگردند اينها را پيدا كنند. من به شما برادران وزارت اطّلاعات مي گويم؛ البته خصوصي هم پيغام داده ام و از شما خواسته ام. به آقاي رئيس جمهور هم تأكيد كرده ام، به مسؤولان وزارت هم گفته ام، حالا هم به اين وسيله در حضور مردم از آنها مي خواهم كه اين قضيه را دنبال كنند و سرنخها را بيابند. بايد هوشياري به خرج دهند. ممكن است عواملي كه جزو وزارت بوده اند، افرادي باشند كه فريب خورده باشند و تحت تأثير آنها قرار گرفته باشند؛ بايد گشت و عوامل و سرنخها را پيدا كرد و نبايد به اين آساني از آن گذشت. من عقيده دارم كه دستگاه اطّلاعاتي ما بحمداللَّه اين ظرفيت را دارد. تا به حال نشان داده است كه قدرت دارد، ظرفيت دارد و مي تواند كارهاي بزرگ را انجام دهد؛ اين كار هم از همان كارهاست. البته اين را هم عرض كنم كه عدّه اي عناصر سوءِ استفاده چي و فرصت طلب، در اين جنجال چند روزه، به خيال اين كه حالا وزارت اطّلاعات قدرت و تواني ندارد؛ شير بي يال و دُم و اشكمي شده و مورد تهمت قرار گرفته است، سعي مي كنند كه فضاي كشور را از چتر امنيتي خالي فرض كنند. من به آنها هم نصيحت مي كنم كه اين اشتباه را نكنند. اشتباه نكنيد؛ اين

انقلاب آسان به دست نيامده است. اين امنيتي كه در اين كشور هست، آسان به دست نيامده است. اين حكومت مردمي، به قيمت خون صدها هزار نفر از اين مردم به دست آمده است. مفسدين، افراد شرير، آدمهاي ماجراجو، آدمهاي فرصت طلب، آدمهاي بددلِ «الّذين في قلوبهم مرض»(10) خيال نكنند كه حالا ديگر اين كشور اطّلاعاتي ندارد، خبري ندارد، كسي را ندارد و مي توانند عليه مصالح اين ملت هر كاري دلشان بخواهد، بكنند؛ نخير، اين طور نيست. اين انقلاب، انقلابي است كه به خاطر اقتدارش، در سخت ترين توطئه ها ايستاد؛ امروز هم به فضل پروردگار از همان اقتدار برخوردار است. درست است كه ملت ايران مظلوم واقع شده است؛ درست است كه اين انقلاب مظلوم واقع شده است؛ اما اين انقلاب و ملت ايران هم مثل مولاي خودشان اميرالمؤمنين، مظلوم و درعين حال مقتدرند و به فضل پروردگار مثل اميرالمؤمنين در همه صحنه ها پيروز هم خواهند بود. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اذا جاء نصراللَّه والفتح. و رأيت الناس يدخلون في دين اللَّه افواجاً. فسبّح بحمد ربّك و استغفره انّه كان تواباً.(11) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) كامل الزيارات، ص 199 2) نثرالدر، ج 3، ص 186 3) دعائم الاسلام، ج 1، ص 388 4) بحارالانوار، ج 34، ص 249 5) بقره: 104 6) اعراف: 33 7) نهج البلاغه، خطبه 69 8) بحارالانوار، ج 42، ص 285 9) اخلاص: 4-1 10) بقره: 10 11) نصر: 3-1

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار عمومى به مناسبت عيد سعيد فطر

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار عمومي به مناسبت عيد سعيد فطر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه ملت بزرگ ايران و به همه مسلمانان عالم، بخصوص به شما حضّار عزيز كه لطف كرديد، تشريف آورديد و

اين مجلس با صفا و نوراني و صميمي را تشكيل داديد، تبريك عرض مي كنم؛ به ويژه به خانواده هاي معظّم شهيدان عزيز و مسؤولان خدمتگزار و دلسوز و بسيجيان عزيز و سربازان گمنام امام زمان عليه السّلام كه در بين جمعيت تشريف داريد. اميدوارم اين عيد بزرگ بر همه دنياي اسلام و بر ملت ما و بر يكايك شما عزيزان مبارك باشد و مبارك وقتي خواهد بود كه ما از اين فرصت هم براي خود سازي استفاده كنيم. در اسلام همه چيز مقدّمه خودسازي انسان است. همه فرائض، احكام، تكاليف، واجبات، اجتناب از گناهان و نوافل و مستحبّات و احكام اجتماعي و فردي، همه و همه مقدّمه حيات طيّبه است؛ مقدمه زنده شدن انسان با روح انساني است؛ مقدمه عروج انسان از عالم بهيميّت و حيوانيّت و توحّش است. اگر بشر تحتِ تربيت الهي - كه با اراده خود او قابل تحقّق است - قرار گيرد، اين حيات طيّبه در نفس او به وجود خواهد آمد و محيط را هم طيّب و طاهر خواهد كرد و اگر اين تربيت الهي نباشد و عزم و اراده اي را كه انسان براي پيمودن راه خدا با آن، احتياج دارد از دست بدهد و خود را در دست هواها و هوسهاي بشري رها كند، در حدّ حيوانيّت باقي خواهد ماند و حيواني خطرناكتر از حيوانهاي ديگر خواهد شد. همان طور كه در طول تاريخ انسانيّت ملاحظه كرده ايد، چه انسان صورتهايي با سيرت حيوانات پيدا شدند كه افراد بشري را از سلوك در راه خدا باز داشتند. فرعونها، قارونها، نمرودها و شيطانهاي مجسّم هم استعداد تكامل و ترقّي داشتند. آنها هم اگر به خود

مي آمدند، فكر مي كردند و به ياد جوهر انساني خود مي افتادند، مي توانستند پيش بروند. خداي متعال به موسي در مواجهه با فرعون مي فرمايد: «فَقُولا لَهُ قَولاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشي»(1). فرعون هم اين امكان را داشت كه تذكّر پيدا كند، به خود آيد، ياد خدا را و ياد گوهر انساني خود را در درون خود زنده كند؛ اما طغيان نگذاشت. طغيان هواي نفس، طغيان دنيا طلبي، طغيان خودخواهيها، كبرها، طغيان روح بهيميّت در انسان، اينها مانع است. عزيزان من! روزه براي خاضع كردن و مهار كردن همين روح بهيميّت در آدمي است. نماز براي خاضع كردن انسان است. همه حركات و سكنات و عمل و سكون و اقدام و هر آنچه در اسلام است، براي اين است كه ما بر نفس خودمان تسلّط پيدا كنيم. بتوانيم بر سر اين فيل وحشي كه در درون و در وجود ماست، چكّش نصيحت و موعظه و ذكر و تكاليف الهي را بكوبيم و آن را رام كنيم. عيد هم براي اين است؛ روزه هم براي اين است؛ نماز هم براي اين است؛ جهاد هم براي اين است؛ حكومت اسلام هم براي اين است كه فضا را براي چنين موقعيتي فراهم كند؛ دلها را به خدا نزديك كند؛ انسانها را در عين آباد كردن روي زمين - آباد كردن دنيا - از اين كه دنيا را هدف غايي خود قرار دهند، فراتر ببرد. اسلام نمي گويد دنيا را آباد نكنيد، دنبال علم نرويد، دنبال شناختن سنّتهاي الهي در طبيعت نرويد؛ نه. اسلام به عكس، راهنمايِ به دانش و تعقّل است. اسلام سطح جامعه را از لحاظ فكري و علمي بالا مي برد. از

انسان مي خواهد كه زمين را بسازد، آباد كند و امكانها و استعدادهايي را كه خداوند متعال در اين عالم گذاشته است - در باد و خاك و خورشيد و آب و ساير امكاناتي كه خداي متعال در مجموعه كائنات به وديعت نهاده - استخراج كند و در اختيار خويش و همنوع خويش قرار دهد. اسلام از انسان اينها را مي خواهد. آنچه كه اسلام، انسان را از آن بر حذر مي دارد، اين است كه غايتِ هدف و آرزوي او عبارت از امكاناتِ دم دست و نزديك باشد و هدفي جز زندگي مادّي، پول، غلبه بر ديگران و قدرت شهوات و لذّات نداشته باشد. اسلام از اينها انسان را برحذر مي دارد و تا خلاقيّت اسلامي در عالمِ وجود تحقّق پيدا نكند، انسان آسوده نخواهد شد. هم امروز و هم در طول تاريخ، همه بدبختيهاي بشر ناشي از آتشهاي دروني انسانهاي طاغي و سركش است، كه از وجود آنها شعله مي كشد و پيرامون آنها را مي سوزاند و انسانها و عالم را از بين مي برد. ببينيد اين قدرتهاي استكباري، اين قدرتهاي سياسي و نظامي و ماليِ عالم با اين بشريّت چه مي كنند! ببينيد امروز دولتها و اشخاص و مجموعه هاي مستكبر براي تحقّق خواسته هاي خودشان، با بشريت چه مي كنند! چقدر ملتها را اسير مي كنند! چقدر ملتها را گمراه مي كنند و به سمت شهوات سوق مي دهند! اينها ابزارهاي بدبختي و تيره روزي بشر است كه در دست انسانهاي طغيانگر قرار دارد. به همين علت است كه اسلام در اولين رديف فهرست كارهاي واجب، مجاهدت در راه خدا را قرار مي دهد. «و جاهِدوا فِي اللَّه حقَّ جِهاده»(2)؛ در راه خدا آن چنان كه

شايسته است، مجاهدت كنيد. اين مجاهدت، هم مجاهدت درون خود، هم مجاهدت در محيط بيرون، هم مقاومت در مقابل زورگويان و ستمگران و هم مقاومت در مقابل موانع طبيعي است. خدا مظهر كامل آن همه ايستادگي در مقابل قدرتهاي ستمگر و ظالم است. سالهاي متمادي، مستكبران و قلدران و زورگويانِ عالم سعي كردند جهاد را از فرهنگ اسلامي خارج كنند؛ جهاد را زشت كنند؛ مجاهده في سبيل اللَّه را از چشمها بيندازند و هر جا گروهي در راه خدا قيام كرد و كمر به خدمت بست و براي خير بشريّت و آبادي روي زمين در پرتو احكام الهي حركت كرد، متّهمش كنند. همچنان كه مي بينيد، دستگاههاي استكباري بيست سال است جمهوري اسلامي ايران و ملت ايران و امام بزرگوار ما و دلسوزان اين ملت را به اموري متّهم مي كنند كه با خود آنها مناسب است. مي گويند ناقضين حقوق بشر؛ در حالي كه بزرگترين ناقض حقوق بشر آنها هستند. مي گويند طرفداران تروريسم؛ در حالي كه بانيان و طرفداران تروريسم خود آنها هستند. امروز از دولت صهيونيسم، تروريست تر در دنيا كيست؟ از بسياري از دولتمرداني كه امروز در سطح دنيا مطرحند، ظالمتر و متجاوزتر به حقوق انسان كيست؟ بشريّت از چه كساني و از چه قدرتهايي بيشتر صدمه ديده و رنج برده است؟ مايه عقب افتادگي آسيا و آفريقا و امثال آنها كيست؟ كدام دولتهايند كه سالهاي متمادي ملتها را در زير تيغ استعمار نگاه داشته اند؟ آنچه آنها داشتند، ربودند؛ نفت آنها را مفت و ارزان بردند؛ ثروتهاي زير زميني آنها را بردند؛ فرهنگشان را نابود كردند؛ از پيشرفت و ترقّي و پيمودن قافله علم، آنها را مانع شدند.

اينها مستكبرين عالم و همين دولتهايي كه امروز در دنيا دم از حقوق انسان مي زنند، هستند. اينها بزرگترين بلاهاي بشريّتند. امروز بحمداللَّه ملت ايران بيدار شده است. اين كشور و اين سرزمين، نقطه اي بود كه زشت كردارترين مستكبران و قدرتهاي استكباري، روي آن پنجه انداخته بودند. آن را متعلّق به خودشان مي دانستند؛ آن را براي خودشان قلّه اي به حساب مي آوردند كه هنوز فتح نشده است. امروز ببينيد بعضي از دولتهاي همين منطقه، در مقابل آراء و اراده دولت امريكا چقدر خاضعند! هرچه او بخواهد، اينها تسليم مي شوند و انجام مي دهند. از اينها جنگ بخواهد، از اينها صلح بخواهد، از اينها دشمني با يك كشور را بخواهد، از اينها پيمان نظامي بخواهد، حتي از اينها تغييرات دولت را بخواهد، از انجامش سر باز نمي زنند. رژيم منحوسِ وابسته فاسدِ پهلوي در ايران، از همه اينها - دولتهايي كه امروز شما مي بينيد - در مقابل امريكا وابسته تر و تسليم تر بود؛ اما امروز امريكا اين رژيم را از دست داده است. مستكبران و قدرتهاي زورگو، هميشه از يك ميليارد و چند صد ميليون مسلمان مي ترسيدند و از اين كه آنها به فكر اسلام و احكام و معارف اسلام بيفتند، واهمه داشتند؛ لذا در به فراموشي سپردن احكام اسلام و قرآن سعي مي كردند. اين ملت و اين كشور، اسلام را مثل خورشيد تابناكي، در آسمان فكر و دل مردم مسلمان دنيا بلند كردند، آن را در مقابل چشم همه قرار دادند و احساسات اسلامي را در مسلمانان زنده كردند. آن گاه، هم كشوري كه در اختيار مستكبران بود از دستشان خارج گرديد و هم اسلامي كه نمي خواستند مسلمانان به ياد آن بيفتند،

در دل مسلمانان زنده شد. مي خواهيد با ملت ايران دشمن نباشند؟ مي خواهيد عليه اين ملت تبليغات نكنند؟ مي خواهيد توطئه نكنند؟ مي خواهيد به فرهنگ و سياست و اقتصاد و امنيت و همه چيز اين ملت تعرّض نكنند؟ امروز، علاج توطئه ها و تبليغات استكبار، بيداري شما مردم، بيداري شما جوانان و عزم قاطع ملت بر پيمودن راهي است كه در اين بيست سال او را به عزّت رسانده است. بحمداللَّه اين عزم و اراده در مرد و زن اين كشور هست. به كوري چشم آنهايي كه نمي توانند ببينند، مردم از بُن دندان به اسلام اعتقاد دارند، به استقلال كشور اعتقاد دارند، به پيمودن راه خدا اعتقاد دارند و مي دانند كه آبادي دنيا و آخرتشان در سايه عزم و اراده قاطع و تلاش پيگير در پرتو احكام اسلام، تحقّق پيدا خواهد كرد. اين را ملت ايران مي داند؛ مسؤولان مي دانند، زنان و مردان و جوانان كشور مي دانند و به همين علت است كه توطئه هاي دشمن اثري نخواهد بخشيد. اين ملت ان شاءاللَّه راه سعادت را طي خواهد كرد و به فضل پروردگار و در پرتو توجّهات و ادعيّه زاكيّه حضرت بقيةاللَّه الاعظم ارواحنافداه، خواهد توانست همه مشكلات را حل كند، گردنه هاي دشوار را پشت سر بگذارد و به قلّه تكامل و ترقّي دست يابد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) طه 44 2) حج 78

خطبه هاى نماز عيد سعيد فطر به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامى

خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامي بسم اللَّه الرحمن الرحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. الحمدللَّه الّذي خلق السّماوات والارض و جعل الظلمات و النّور. ثم الذين كفروا بربّهم يعدلون. و نشهد ان لااله الااللَّه وحده لا شريك له. كما شهداللَّه لنفسه

و شهدت له ملائكته و اولوالعلم من خلقه. و نشهد انّ محمّداً عبده و رسوله. ارسله بالهدي و دين الحق. ليظهره علي الدّين كلّه و لو كره المشركون. اللّهم صل و سلّم عليه و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما بقيةاللَّه في الارضين. اوّلاً عيد سعيد فطر را به همه شما حضّار عزيز - نمازگزاران - به همه ملت ايران و به همه مسلمانان جهان تبريك عرض مي كنم. عيدي كه طبق دعاي مأثور قنوت نماز، عرض مي شود: «الّذي جعلته للمسلمين عيدا و لمحمّد صلّي اللَّه عليه و آله ذخراً و شرفاً و كرامةً و مزيدا»(1)، عيد مسلمانان و ذخيره و مايه شرف و كرامت و سربلندي پيامبر عظيم الشّأن اسلام است. عزيزان من! ماه رمضان را با روزه داري، با عبادت، با تلاوت قرآن، با ذكر، با تضرّع و با دعا گذرانيديد. ماه رمضان، مظهري از بندگي خداست؛ راه روشني به سوي تقواست؛ مايه غفران ذنوب است؛ مايه روشني دلهاست. ماهي است كه خداي متعال بندگان را به ضيافت خود مي پذيرد و بندگان به خداي متعال نزديك مي شوند. ماه عظيمي است. خداي متعال، مراسم با عظمت اين ماه را اين گونه مقرّر فرموده است كه به آساني و سادگي پايان نپذيرد. در پايان اين ماه - كه ماه عبادت است - روزي را قرار داده است كه روز عيد باشد، روز اجتماع باشد، روز بزرگي باشد؛ برادران مسلمان به هم تهنيت بگويند؛ موفقيّتهاي ماه رمضان را قدر بدانند؛ ميان خود و خدا محاسبه كنند؛ آنچه را كه در اين ماه شريف ذخيره آنها شده است، براي خودشان حفظ كنند. آن روز، روز عيد فطر است. لذا روز عيد فطر هم

اگرچه عيد است؛ اما روز عبادت و توسّل و تذكّر و تقرّب به خداست كه با نماز شروع مي شود و با دعا و توسّل و ذكر پايان مي پذيرد. اين روز را قدر بدانيد؛ ذخيره تقوا را مغتنم بشماريد و عيد فطر را بزرگ بدانيد. امروز در قنوت نماز، نُه مرتبه به خدا عرض كرديد: «اللّهم اني اسألك خير ما سألك منه عبادك الصّالحون»(2)؛ يعني بهترين چيزي را كه بندگان صالح خدا از او طلب مي كنند، به ما عطا كن. «و اعوذ بك مما استعاذ منه عبادك المخلصون»؛ و از آنچه كه بندگان مخلص خدا، به خدا پناه مي برند، ما نيز به خدا پناه مي بريم. آنچه كه شما خواسته ايد، رضاي خداست، تقرّب به خداست، توفيق عمل براي خدا و توفيق عبوديّت الهي است. آنچه كه شما از آن به خدا پناه برده ايد، بندگي نفس است، بندگي هوي است، بندگي غير خداست، شرك به پروردگار است. پروردگارا! اين دعا را در حقّ همه ما، در حقّ همه ملت ايران و در حقّ همه مسلمانان جهان مستجاب فرما. پروردگارا! ما را از قيد عبوديّت هواي نفس آزاد كن. پروردگارا! ما را دوستان محمّد و آل محمّد قرار بده. پروردگارا! ما را در دنيا و آخرت با آنها محشور كن. پروردگارا! ما را پرهيزكار و متّقي گردان. ماه رمضان و امروز را براي ما، ماه و روز قرب به خودت قرار بده. پروردگارا! ذخيره تقوا را در همه امور زندگي براي ما پشتيبان قرار بده. بسم اللَّه الرحمن الرحيم قل هواللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد.(3) بسم اللَّه الرحمن الرحيم الحمدللَّه ربّ العالمين.

والصّلاة والسّلام علي سيّد الانبياء و المرسلين. ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين المعصومين. سيّما عليّ اميرالمؤمنين و الصّديقة الطّاهرة سيّدة نساء العالمين والحسن و الحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و علي بن الحسين و محمّدبن علي و جعفر بن محمّد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمّدبن علي و علي بن محمّد والحسن بن علي والخلف القائم المهدي. حججك علي عبادك و اُمنائك في بلادك. واستغفر اللَّه لي و لكم و اوصيكم بتقوي اللَّه. برادران و خواهران عزيز! تقواي الهي پيشه كنيد و خداي متعال را در گفتارتان، در كردارتان، در تصميمتان و در نيّتتان، در نظر بگيريد كه اين مايه سعادت است. اوّلاً لازم است از همه ملت عظيم الشأن ايران به خاطر تجليل «روز قدس» تشكّر كنم. شما ملت ايران آبروي اسلام و آبروي قدس و آبروي غيرت مسلمين را حفظ كرديد. روز قدس امسال هم - مانند سالهاي قبل - روز شكوه اسلام بود. اين جا سرچشمه است. اين جا محلّ جوشش افكار و احساسات و عواطف و عزم و تصميم اسلامي است؛ حق هم همين است. بحمداللَّه ماه رمضان امسال هم، ماه عبادت بود؛ ماه توسّل و تضرع بود؛ مساجد آباد بود؛ جوانان به مراسم ديني و عبادي و تلاوت قرآن و آنچه كه براي يك جوان مايه نورانيّت قلبي و روحي است، اقبال داشتند. اينها توفيق خداست و به فضل الهي بركات خود را خواهد بخشيد. متأسفانه در پاكستان عدّه اي از برادران مسلمان ما به جرم شيعه بودن، به دست يك گروه متعصّب - كه از اسلام جز نامي ندانسته اند - در ماه رمضان به شهادت رسيدند. در لبنان

نيز عدّه اي از برادران مسلمان در زير بمبارانهاي رژيم صهيونيستي - شايد با دهان روزه - به شهادت رسيدند. در بسياري از نقاط جهان اسلام، مسلمانان رنجهاي بزرگي را تحمّل كردند؛ اما مردم مسلمان عالم به بركت اتّحاد، به بركت وحدت كلمه توحيدي، به بركت بيداري و هوشياري اي كه حركت عظيم ملت ايران به آنها بخشيده و راه روشن امام بزرگوار ما در پيش پاي همه نهاده است، ان شاءاللَّه بر اين مشكلات فائق خواهند آمد. برادران و خواهران عزيز! اين انقلاب و اين اسلام و اين عزّت و اين الگو شدن براي جهان اسلام را قدر بدانيد؛ اين به بركت اسلام است. آنچه كه شما را عزيز كرد، اسلام بود. آنچه كه شما را عزيز كرد، مجاهدت در راه خدا بود. آنچه كه شما را عزيز كرد، وحدت كلمه بود. دستها را به يكديگر بدهيد، دلها را به خدا بسپريد، چشمها و بصيرتها را باز كنيد و در راه خدا قدم برداريد. ملت ايران در سايه وحدت و اتّفاق كلمه، پشت سر مسؤولان دلسوز و مؤمن و خداترس و عاشق خدمت، ان شاءاللَّه خواهد توانست از همه راههاي دشوار و پيچ و خمهاي دشوار بگذرد. راه خدا، راه روشني است؛ اگر زحمت و رنجي هم در آن باشد، آن زحمت و رنج هم ملحوظ لطف و عنايت الهي است و خدا به آن هم اجر خواهد داد. اگر صبر و مقاومت باشد، رنجها و مشكلات از پيش پاي شما بر خواهد خاست. امسال بحمداللَّه احساس مي شود كه مردم مسلمان ما - مؤمنين و آحاد مردم اين كشور - با همان شور و نشاطي كه در طول

سالهاي گذشته داشته اند، اين وحدت را پاس خواهند داشت. البته بعضيها وحدت را خدشه دار مي كنند، به آن صدمه مي زنند، بيهوده مي نويسند، بيهوده مي گويند؛ اما بحمداللَّه متن ملت، برگزيدگان ملت، برجستگان ملت، راهنمايان كشور و امت، با وحدت كلمه راه خود را ادامه مي دهند. ملت عزيز! بندگان مؤمن و صبور خدا! راه خدا و راه انقلاب و راه امام را پاس بداريد؛ پشت سر مسؤولان دلسوزتان، بزرگان و هاديان و راهنمايان، دست در دست يكديگر حركت كنيد و نگذاريد وحدت شما خدشه دار شود. آن كساني هم كه دوست مي دارند به خاطر منافع كوتاه مدّت خودشان، موجي در اين اقيانوس آرام به وجود آورند، و كاري مي كنند كه خاطرها آشفته شود، آنها هم بدانند كه سودي نخواهند برد. اين ملت، اين جمعيت عظيم، اين امّت دلاور و مجاهد في سبيل اللَّه، به فضل پروردگار هدفش خداست، هدفش اسلام است، هدفش عزّت است، هدفش استقلال است و مي داند كه اينها با وحدت كلمه به دست خواهد آمد. به خدا توكّل كنيد، دست در دست يكديگر بگذاريد و پشت سر مسؤولانتان حركت كنيد. يقيناً در جوّ آرامي كه كشور داشته باشد - و بحمداللَّه از آن برخوردار است - مسؤولان كشور هم بهتر مي توانند به مشكلات مردم، به گره هاي اقتصادي و به كارهايي كه برعهده آنهاست، بپردازند و حركت كنند. همه مظاهر وحدت را پاس بداريد و همه چيزهايي كه وحدت را خدشه دار مي كند، از شيطان بشماريد. آنچه كه لازم است همه به آن توجّه كنند، اين است كه اجتماعات را، اجتماعات متين و مؤمن قرار دهيد. در اين يك سال و اندي به اين طرف، چند مورد اتّفاق افتاده است كه

بعضي فضاي نماز جمعه را به نحوي متشنّج كرده اند. مي خواهم عرض كنم كه نماز جمعه هاتان را حفظ كنيد. اگر اختلافي هم وجود دارد، نماز جمعه جاي تسويه آن اختلافها نيست. نماز جمعه محلّ وحدت است، محلّ جمع است، محلّ نزديكي دلهاست؛ نگذاريد مظهر اختلاف شود. دشمن از اين كه ببيند مظهر اجتماع، مظهر اختلاف شده است، لذّت مي برد. ائمّه محترم جمعه هم بايد رعايت كنند و مسائل اختلافي و تفرقه افكن را برزبان نياورند. اين وحدت عظيم الشّأني را كه بحمداللَّه در كشور ما وجود دارد، حفظ كنيد. البته علي رغم ميل دشمن، اين وحدت حفظ خواهد شد. علي رغم خواست دشمنان، اين ملت در راه خدا حركت خود را ادامه خواهد داد. تلاشهاي دشمنان، تلاشهاي بوقهاي تبليغاتي، تلاشهاي طرّاحان سياسي تبليغات عليه نظام جمهوري اسلامي - كه بيست سال است تجربه مي كنند و تجربه مي اندوزند و هر روزي به خيال خود با دست پُرتري وارد ميدان تبليغات عليه ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي مي شوند - به جايي نخواهد رسيد. ملت و مسؤولان متّحدند. يك جبهه واحد وجود دارد و آن، جبهه انقلاب و اسلام است. در داخل اين جبهه، هر اختلاف سليقه اي هم باشد، اصل احترام به اسلام، احترام به قرآن، پاسداري از انقلاب، پاسداري از راه امام بزرگوار، پاسداري از عزّت و استقلال اين كشور، تلاش براي آسوده كردن خاطر ملت و از بين بردن مشكلات، بر جاي خود مستحكم و محفوظ است. اين بحمداللَّه يك امر مشترك بين دلسوزان اين كشور، بين مسؤولان قوا، بين رؤساي كشور، بين مسؤولان بخشهاي مختلف است و همه آنها در اين چيزها متّفق و متّحدند. دشمن مي خواهد در اين

چيزها اختلاف ايجاد كند. لذا چيزهاي كوچك را بزرگ مي كند و چيزهايي را كه وجود ندارد، در امواج تبليغاتي پخش مي كند، براي اين كه فضا را آلوده كند. بحمداللَّه ملت ما هوشيارند، جوانان ما هوشيارند و فريب اين ترفندهاي دشمن را نخواهند خورد. دنيا خواهد ديد كه اين ملت بر اثر پايمردي خود و براثر اخلاص پيشروانش، خواهد توانست بارهاي گران را بردارد، كوهها را جابه جا كند و به فضل پروردگار همه مشكلات را از سر راه رشد و ترقّي خود برخواهد داشت. بسم اللَّه الرحمن الرحيم اذا جاء نصراللَّه والفتح. و رأيت النّاس يدخلون في دين اللَّه افواجا. فسبّح بحمد ربّك و استغفره انّه كان توّابا(4). والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) در نسخه ي الاقبال سيدبن طاووس (ج 1ص 495) بدين عبارت است: «ذخراً و شرفاً و مزيداً» و در نسخه المحجةالبيضاء ملامحسن فيض (ج 2، ص 45) بدين عبارت است: «ذخراً و كرامة و مزيداً». 2) المحجةالبيضاء، ج 2، ص 45 3) اخلاص: 4-1 4) نصر: 3-1

بيانات مقام معظم رهبرى در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان در دومين روز از دهه مباركه ى فجر (روز انقلاب اسلامی)

بيانات مقام معظم رهبري در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان در دومين روز از دهه مباركه ي فجر (روز انقلاب اسلامي و جوانان) بسم اللَّه الرحمن الرحيم ابتدا به شما جوانان عزيز خوشامد عرض مي كنم و از اين كه بار ديگر در محفل گرم شما مي نشينم و از شما مي شنوم و با شما حرف مي زنم، احساس خرسندي مي كنم. هر جا جوانان هستند، تر و تازگي و طراوت و صفا و نشاط و خوبي هست و ما اين را قدر مي دانيم. ان شاءاللَّه كه اين جلسه ما هم جلسه مفيدي باشد؛ به شما هم سخت نگذرد و گرماي

اين چراغها هم شما را خيلي اذيت نكند؛ مخصوصاً دختران كه داخل چادرند و شايد تحمّل گرما برايشان قدري سخت باشد. به هر حال من آماده هستم كه شروع بفرماييد. بعونك يا لطيف. انا فتحنا لك فتحاً مبينا. پدر عزيزم! زماني كه من پا به عرصه وجود نهادم، چند سالي از وقوع انقلاب گذشته بود. با وجود اين، من به انقلابي كه به رهبري امام عزيز و به همّت شما و تمام ملت عزيز و غيورمان به وقوع پيوست، افتخار مي كنم. من از جوانانِ بعد از سالهاي حماسه هستم؛ از جوانان بعد از انقلاب. لذا من تنها زماني انقلاب را درك كردم كه اين نهال پُربار، در پايداري قرار داشت. بنابراين، هميشه براي من اين سؤال مطرح بود كه چرا انقلاب ما به وجود آمد؟ چطور آن همه زن و مرد و پير و جوان به خيابانها ريختند و به رهبري شما بزرگواران به قلب تاريخ زدند و آن حادثه بزرگ را به وجود آوردند؟ از شما خواهش مي كنم كه آرزوي مرا برآورده كنيد و جواب سؤال مرا در سخنان دلنشينتان بگوييد. از شما سپاسگزارم. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. اين يكي از طبيعي ترين و منطقي ترين سؤالهايي است كه جوانان امروز مي توانند طرح كنند و اين دختر عزيزمان سؤال را خيلي خوب و با عبارات شيوا و دلنشين طرح كردند؛ ان شاءاللَّه كه موفّق باشند. من هم تا آن جايي كه وسعت جلسه اجازه مي دهد، پاسخ مي دهم. انقلاب ما يك حركت عظيم مردمي عليه حكومتي بود كه تقريباً تمام خصوصيّات يك حكومت بد را داشت؛ هم فاسد بود، هم وابسته بود، هم تحميلي و كودتايي بود و هم بي كفايت بود. من همين

چهار خصوصيت را توضيح مختصري مي دهم: آن حكومت، اوّلاً فاسد بود؛ فساد مالي داشتند؛ فساد اخلاقي داشتند؛ فساد اداري داشتند. در فساد ماليشان همين بس كه خود شاه و خانواده او در بيشتر معاملات اقتصادي كلان اين كشور داخل مي شدند. خود او و برادران و خواهرانش، جزو كساني بودند كه بيشترين ثروت اندوزي شخصي را كردند. رضاخان در دوران شانزده، هفده ساله سلطنت خود، ثروت كلاني اندوخت. بدنيست بدانيد كه بعضي از شهرهاي اين كشور، به حسب سند، دربست متعلّق به رضاخان بود! مثلاً شهر فريمان تماماً ملك رضاخان بود! بهترين املاك و زمينهاي اين كشور، متعلّق به او بود. او به اين چيزها و به جواهرات علاقه داشت. البته بچه هايش قدري مَشرب وسيعتري داشتند؛ هرگونه ثروتي را دوست مي داشتند و جمع مي كردند! بهترين دليل هم اين است كه وقتي اينها از اين كشور رفتند، ميلياردها دلار ثروتشان در بانكهاي خارجي انباشته شده بود! شايد بدانيد كه ما بعد از انقلاب خواستيم كه ثروت شاه را به ما برگردانند و البته طبيعي هم بود كه جواب ندهند. آن وقت تخميني كه از مال مجموع اين خانواده زده مي شد، دهها ميليارد دلار بود! رفتند در جاهاي مختلف دنيا مستقر گرديدند و همه شان جزو ثروتمندان شدند. اين پولهاي كلان را با زحمتكشي كه به دست نياورده بودند، كاسبيِ مشروع كه نكرده بودند؛ اينها پولهايي بود كه زراندوزيها و ثروت اندوزيهاي غيرمشروع آن را به وجود آورده بود. نظامي كه در رأس خودش اين قدر فساد مالي داشت، ببينيد چگونه نظامي بود و با مردم چه مي كرد! از لحاظ اخلاقي هم فاسدبودند. باندهاي تبهكار معاملات قاچاق، زير دست برادران و خواهران اين شخص

قرار داشتند. از لحاظ مسائل اخلاقي و جنسي، چيزهايي هست كه گفتن و شنيدنش عرق شرم بر پيشاني انسان مي آورد. البته گوشه اي از خاطرات اين چيزها را، بعدها كسان و نزديكان و دستياران خودش نوشتند و منتشر كردند. از لحاظ فساد اداري هم رو به تباهي بودند. در مديريّتها، صلاحيتها را رعايت نمي كردند؛ وابستگيهاي به خودشان و دستورات سرويسهاي اطّلاعاتي و امنيتي بيگانه را ملاك قرار مي دادند و كساني را سرِكار مي آوردند. ببينيد؛ حكومتي كه در رأس خودش رشوه مي گيرد، ثروت اندوزي مي كند، معامله قاچاق مي كند و به مردم خيانت مي كند، چگونه حكومتي است. اگر كسي بخواهد اينها را با دلايل و شواهدش بگويد، كتابها خواهد شد. آنها وابسته بودند. وابستگيشان به خاطر اين بود كه از مردم به كلّي بريده بودند. براي حفظ حكومت خودشان، خود را ناچار مي دانستند كه به خارجيها متّكي شوند. رضاخان را انگليسيها سرِكار آوردند، كه جزو تواريخ مشخص و مسلّم و روشن است. محمّدرضا را هم انگليسيها تثبيت كردند. بعد از دوره حكومت دكتر مصدّق، كودتا را امريكاييها به راه انداختند و البته از دست انگليسيها ربودند و آنها خودشان تسلّط پيدا كردند. اينها در اغلب امورِ اين كشور، وابسته بودند. مستشاران امريكايي و دهها هزار امريكايي ديگر در مهمترين مراكز نظامي، اطّلاعاتي، اقتصادي و سياسي اين كشور شغلهاي حسّاس و درآمدهاي گزاف داشتند و آنها در حقيقت كارها را انجام مي دادند و به آنها خط مي دادند. دستگاه اطّلاعاتي اين كشور را امريكاييها و اسرائيليها به وجود آوردند. در سياستها، تابع نظرات انگليسيها و در اين اواخر، تابع نظرات امريكاييها بودند. در زمينه منطقه اي و جهاني، حتّي در زمينه هاي اقتصادي - مثلاً

قيمت نفت چقدر باشد، فروش نفت چگونه باشد، وضع شركتهاي خارجي در نفت ايران به چه كيفيّت باشد - در همه اين مسائل مهم و حسّاس، آن چيزي كاري را انجام مي دادند كه از آنها خواسته شده بود! البته منافع خودشان را هم در نظر داشتند. براي خارجيها فداكاري نمي كردند، بلكه براي حفظ حكومت خودشان، صددرصد به بيگانگان ميدان مي دادند و به آنها تكيه مي كردند و دست آنها را در تطاول به اين كشور و اين ملت باز مي گذاشتند. حكومت آنها تحميلي و كودتايي بود. با كودتا سرِكار آمده بودند؛ هم رضاخان با كودتا سرِكار آمده بود، هم محمّدرضا با كودتا سرِكار آمد. حكومت كودتايي، معلوم است چطور حكومتي است: برمردم تحميل بودند و از آراءِ مردم، عقايد مردم، دلبستگيهاي مردم، فرهنگ مردم و درخواست و اراده آنها هيچ نشاني نبود. آنها براي آراءِ مردم، براي خواست مردم، براي عقايد مردم، براي دين مردم و براي فرهنگ مردم، هيچ احترامي قائل نبودند؛ هيچ رابطه صميمي و دوستانه اي با مردم نداشتند. رابطه، رابطه خصمانه بود؛ رابطه ارباب و رعيّت بود؛ رابطه آقايي و نوكري بود؛ سلطنت بود ديگر! سلطنت و پادشاهي، معنايش همين است؛ يعني حكومت مطلقه اي كه هيچ تعهّدي در مقابل مردم ندارد. خانواده پهلوي، پنجاه سال در كشور ما اين گونه زندگي كردند. و بالاخره، آنها بي كفايت بودند. شما وضع كنوني كشور را مشاهده مي كنيد. شكّي نيست كه هركسي در اين كشور مي داند - بخصوص شما جوانان - كه ما در ميدانهاي علمي دنيا و در ميدان صنعت و فنآوري و پيشرفتهاي علمي و تحقيقات، جزو كشورهايي هستيم كه سالها بايد تلاش كنيم تا خودمان

را به آن نقطه اي كه شايسته ماست، برسانيم. اين عقب افتادگي، بر اثر پنجاه سال حكومت رژيم بي كفايتي است كه نتوانست از ظرفيت عظيم اين كشور و از استعداد خروشان اين ملت استفاده كند. شما اين استعدادِ امروز را نگاه مي كنيد و مي بينيد. ببينيد جوانان ما در ميدانهاي مسابقات علمي دنيا، چه بُروز و ظهور و تبرّزي پيدا مي كنند! در گذشته، از اين استعدادها استفاده نمي شد و به آنها بي اعتنايي مي شد. صرفاً در جهت اهداف و خواسته هاي نامشروع خودشان از آن استفاده مي كردند. البته بعضيها مي گذاشتند مي رفتند، خيليها هم مي ماندند؛ ليكن بدون آن كه در استعدادهاي آنها هيچ درخششي به وجود آيد و كاري انجام گيرد. مملكت را ويرانه رها كرده بودند. بعد از جنگ، يكي از بزرگترين كارهاي ما، اصلاح ويرانيهاي جنگ بود. مي ديديم كه آنچه جنگ برسر اين ملت آورده، به مراتب كمتر از آن چيزي است كه حكومت سالهاي متمادي خاندان پهلوي آورده بود! چنين حكومتي، سالها بر مردم حكومت كرده بود. وقتي در سال چهل و يك فرياد امام بلند شد، بغض مردم تركيد. مردم در طول دهها سال بغض كرده بودند. بعضيها به آن وضع عادت كرده بودند، بسياري هم بغض كرده بودند. حرف امام به دلها نشست. بدانيد آن روزي كه امام اين فرياد را بلند كردند، هنوز مرجع تقليدِ معروفي نبودند. البته ايشان در قم بين علما و بزرگان، فضلا و طلّاب حوزه، خيلي موجّه بودند و پايگاه بسيار بلندي داشتند؛ اما در بين مردم سراسر كشور، آن چنان شناخته شده نبودند. اين فرياد كه بلند شد، چون درست بود، چون بحق بود - زيرا متّكي به خواستهاي مردم و

در اصل به اسلام و دين متّكي بود - بلافاصله همه جا به طور طبيعي منتشر شد؛ دهن به دهن، دست به دست، دل به دل سير كرد، به همه جا رسيد و مردم را به امام علاقه مند كرد. امام بزرگوار ما كه در سال چهل و يك به هنگام شروع مبارزات، چندان معروفيتي نداشتند، در خرداد چهل و دو وضع و پايگاهشان در دلهاي مردم به آن جايي رسيده بود كه حادثه پانزده خرداد چهل و دو در تهران اتّفاق افتاد و هزاران نفر در راه امام جان خودشان را فدا كردند. اين براثر حقانيت آن فرياد بود. امام تعاليم اسلام را براي مردم بيان كردند؛ معناي حكومت را بيان كردند؛ معناي انسان را بيان كردند و براي مردم تشريح كردند كه چه بر آنها مي گذرد و چگونه بايد باشند. حقايقي را كه اشخاص جرأت نمي كردند بگويند، ايشان به طور صريح - نه به شكل درون گوشي، نه به شكل شبنامه، نه آن طوري كه گروهها و احزاب به صورت بسته و سلّولهاي حزبي و براي كادرهاي حزبي بيان مي كنند - روان، آسان، در فضا، براي عموم مردم بيان كردند. اين بود كه مردم پاسخ گفتند. البته از آن روزي كه امام شروع كردند، تا آن روزي كه اين انقلاب پيروز شد، پانزده سال طول كشيد؛ پانزده سال دشوار. شاگردان امام، دوستان امام، دستپروردگان امام، آحاد مردم و افراد روشن بين جامعه، اعماق و روح اين پيام را درك كردند، آن را گرفتند و در نقاط مختلف و در محافل مختلف و در قشرهاي مختلف، آن را گفتند. گفت و باز گفتِ اين سخنان و ايستادگي در راه اين

سخنان، مشكلات فراواني ايجاد كرد. هزاران نفر به شهادت رسيدند و تعداد چند برابر اينها زير شكنجه ها افتادند. دوران خيلي سختي گذشت. بعضيها در طول اين پانزده سال، يك شب با امنيت و راحت به خانه هايشان نرفتند؛ يك روز با اطمينان از اين كه به آنها آسيب نمي رسد، از خانه هايشان بيرون نيامدند. سختيها گذشت و امام در تمام اين دوران، مرشدانه، حكيمانه و شجاعانه رهبري مي كردند و بالاخره در يكي، دو سال آخر، اين امواج خروشان مردمي به وجود آمد. هرجا كه آحاد مردم با انگيزه ديني، با انگيزه خدايي و بدون چشمداشت مادّي وارد ميدان شوند، هيچ قدرتي نمي تواند در مقابلشان ايستادگي كند. همان طور كه امام فرمودند، آنها با همه آن ساز و برگشان، در مقابل ملتِ دست خالي ما نتوانستند بايستند؛ لذا اين انقلاب به وجود آمد و پيروز شد. با عرض سلام و تبريك بيستمين سالگرد پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي و ايّام مبارك دهه فجر. با توجّه به اين كه در جريان به ثمر رسيدن انقلاب، غير از نهضت امام رحمةاللَّه عليه، جريانهاي فكري و گروههاي ديگري هم بودند كه داعيه مبارزه و انقلابي بودن را داشتند، اما اين نهضت حضرت امام رحمةاللَّه عليه بود كه توانست توده ميليوني مردم و بخصوص جوانان را جلب كند. در ادامه فرمايشات حضرت عالي، سؤالم اين است كه چه ويژگيها و چه خصوصيّاتي در خود حضرت امام و نهضت و قيامشان بود كه اين طور باعث شد استقبال پُرشور مردم را برانگيزد و در واقع تحت لواي رهبري ايشان به صحنه بيايند و چرا جريانات ديگر از طرف مردم پذيرفته نشدند؟ سؤال بسيار خوبي است. بله؛ همان طور كه

گفتيد، مبارزات با رژيم پهلوي، از ديرباز شروع شده بود؛ يعني از دوره رضاخان و از سال 1314. البته قبلاً مرحوم مدرّس مبارزاتش را شروع كرده بود، اما ايشان را به شهادت رساندند. در سال 1314، نهضت بزرگ علما از مشهد شروع شد و مرحوم آيةاللَّه قمي و عدّه اي از علما كه با ايشان همراه بودند، مبارزه خود را شروع كردند. در اواخر دوره رضاخان، گروههاي غير اسلامي تجمّعهايي داشتند و مبارزاتي را شروع كردند. بعد در دهه بيست، باز مبارزات حزبي و گروهي از يك طرف و نهضت علمايي و مردمي از طرف ديگر آغاز گرديد. در سالهاي بعد هم همين طور بود و مبارزات زيادي شروع شد. البته همه اين مبارزات هم تأثيراتي داشت؛ اما همان طور كه مي گوييد، هيچكدام از اينها قدرت بسيج توده ها را نداشت و نتوانست مبارزه را از جمعهاي كوچك و خواص، به جمع عظيم مردم بكشاند. راز پيروزي امام هم اين بود كه توانست اين هنر بزرگ و اين معجزه بزرگ را انجام دهد و مبارزه را به سطح مردم بكشاند. اما علّتش چه بود؟ البته برخي از اين علل، به خصوصيّات شخص امام بزرگوارمان برمي گردد كه آنها را هم عرض خواهم كرد؛ ليكن عمده علت، عبارت بود از اين كه امام در موضع يك روحاني والا مقام و مورد اعتماد، از اسلام حرف مي زدند. اسلام، باور عمومي مردم بود و هست. اين، خاصيت حركت ديني و خاصيت انگيزه ديني است. انگيزه ديني، با انگيزه هاي مادّي و حزبي فرق مي كند. در انگيزه هاي مادّي و حزبي، كسب قدرت و حكومت، بيشتر مطرح است. اشخاصي كه وارد مبارزه مي شوند، هر كدام براي

خودشان جايگاه و موضعي را تعريف مي كنند: در نظام آينده، ما چه كار بايد بكنيم؟ چه كاره بايد بشويم؟ اما در حركت ديني، اين حرفها نيست؛ همه براي انجام تكليف وارد مي شوند. امام بر اسلام تكيه كردند و تعالي اسلام را بيان نمودند. عمق حركت مردمي از اين جا شروع شد؛ چون همه مردم، با ايمان خودشان وارد شده بودند. شما مثلاً مي ديديد كه در فلان روستا، مردم نسبت به مسائل پاسخ مي دهند. حالا شما ببينيد اگر يك حزب سياسي بخواهد مردمِ يك روستاي دور افتاده را با خودش همراه نمايد، چقدر بايد تلاش كند تا فرد فرد آنها را به خودش متوجّه سازد؛ در حالي كه امام چنين تلاشي با اين خصوصيت نداشتند؛ اما با پيام ايشان آنها با ايمان وارد ميدان مي شدند. در شهرهاي بزرگ هم همين طور بود. در تهران كه مركز هم بود، همين گونه بود. بنابراين، عمده، مسأله اسلام بود؛ يعني امام به اسلام تكيه داشتند. البته خصوصيّات ديگري هم بود. امام طبيعتاً يك شخص مردمي بودند و به مردم اتّكاء داشتند. من فراموش نمي كنم كه در سال چهل و يك - كه هنوز امام بزرگوار ما اين قدر هم معروفيت و شهرت نداشتند - در يكي از سخنرانيهايي كه آن سال در قم و در همان محلّ درس انجام مي دادند، خطاب به دولت آن زمان گفتند كه اگر مثلاً به اين رفتارتان ادامه دهيد، من اين صحراي بي پايان قم را از مردم پُر مي كنم! همه تعجّب مي كردند كه امام چطور از گوشه مسجدي در قم، اين طور به مردم متّكي و معتقد و خاطرجمع از مردمند. چند ماه بيشتر نگذشت؛ در سال چهل ودو كه امام

آن سخنراني را در مدرسه فيضيّه كردند، دو روز بعدش در تهران حادثه پانزده خرداد اتّفاق افتاد و با آن وضع خونين، مردم در مقابل تانكها و مسلسلها و تفنگها ايستادند. البته عرض كردم كه خصوصيّات شخصِ امام خيلي دخيل بود. امام به معناي حقيقي كلمه، مردي با اراده و عزم پولادين بودند؛ شخصي بودند صددرصد مؤمن به راه خود؛ همان طور كه در قرآن نسبت به پيامبر آمده كه «امن الرسول بما انزل اليه من ربّه»(1). ايشان به راه خود ايمان كامل داشتند؛ مردي بودند صادق و صريح؛ اهل سياستبازي و سياستكاري نبودند؛ مردي بودند بسيار هوشمند و آينده نگر. هوشمندي امام، آينده نگري امام و قدرت تشخيص قدمهاي بعدي، در امام بسيار بالا بود. ايشان پيگير و خستگي ناپذير بودند. بد نيست به ياد بياوريد كه امام اين مبارزات را در سن شصت و سه سالگي شروع كردند. يادم هست كه در همان سال چهل و يك ايشان در سخنراني خود گفتند كه من امسال شصت و سه سال دارم، كه اگر مرا بكُشند، تازه در سنّي از دنيا رفته ام كه پيامبر و اميرالمؤمنين در اين سن از دنيا رفتند. مرد شصت و سه ساله، جوانان را گرم مي كرد و به آنان نيرو و نشاط مي داد. ايشان وقتي كه وارد تهران شدند و وقايع روزهاي دوازده بهمن به بعد و حادثه پيروزي انقلاب اتّفاق افتاد، مردي نزديك هشتاد ساله بودند. ببينيد پيرمردي در اين سن - كه وقت بازنشستگي و خستگي و بيكارگي است - اين گونه با نشاطِ جوانان وارد ميدان مي شوند. بنابراين، خصوصيّات شخصي امام بسيار مؤثّر بود؛ مسأله تكيه به اسلام و دين و ايمان و

باور مردم هم كه وجود داشت. از اين كه در اين مجلس توانستم اين دهه فجر را در خدمت شما باشم، واقعاً خوشحالم و يكي از شيرينترين دهه هاي فجر براي بنده شد. امسال، بيستمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي است. شايد مردم در ابتدا در نظر نداشتند كه حكومتي تشكيل دهند. شايد عموم مردم و اكثراً به خاطر ظلم ستيزي و به خاطر اين كه حكومت ستمشاهي را براندازند، انقلاب كردند؛ ولي همان طور كه حضرت امام در دوازده بهمنِ پنجاه و هفت فرمودند، از ابتدا نظرشان بعد از براندازي حكومت شاهنشاهي، تشكيل يك حكومت اسلامي بود. تشكيل يك حكومت اسلامي، طبيعتاً كار ساده اي نيست؛ نياز به نيروهاي قوي انساني دارد، تا با تكيه به همين افراد، بشود گفت كه حكومت اسلامي را برپا كنيم. آيا در ابتدا اين افراد در نظر حضرت امام بودند و حضرت امام افرادي را در نظر داشتند؟ ياران اصليشان در آن زمان چه كساني بودند؟ در هنگامي كه امام مبارزه را شروع كردند، من نمي توانم بگويم كه مثلاً در سالهاي چهل و يك و چهل و دو ايشان كادرهاي لازم را داشتند؛ ليكن امام كادرسازي مي كردند. شما توجّه داريد كه امام يك فرد جا افتاده علمي در حوزه علميّه قم بودند و اطراف ايشان را جمعي از جوانان لايق و مؤمن احاطه كرده بودند. با قشرهاي ديگر هم ايشان ارتباط داشتند. امام با پيامهاي خود، با بيانهاي خود، به معناي حقيقي كلمه، انسانها را تربيت و تصحيح مي كردند؛ هم تربيت فكري، هم تربيت روحي و اخلاقي. يك كادر برجسته و لايق، كساني نيستند كه لزوماً درس مديريّت يا دوره علوم سياسي را گذرانده باشند؛

كساني هستند كه هدفها را خوب بفهمند، راهها را خوب تشخيص دهند، بتوانند خوب تصميم بگيرند و خوب اقدام كنند. اين با تربيتهاي مداوم انجام مي گيرد. اين كاري بود كه به طور طبيعي در مجموعه امام و به وسيله آن بزرگوار انجام مي شد؛ نه در كلاس درس بخصوصي، بلكه با برخوردها، با رفتارها، با پيامها و با اصلاحها. ولي از اين مهمتر، امام يك كادرسازي در سطح ملت كردند. كادرسازيهاي امام هم، غير از كادر سازيهاي حزبي بود. احزاب مي نشينند اشخاصي را به طور خاص تربيت مي كنند، براي اين كه مثلاً فلان شغل و فلان كار را به اينها بدهند؛ اما امام جوانان را تربيت مي كردند و به آنها روحيه خودباوري مي دادند. از اوّل هم امام روي جوانان تكيه بخصوصي داشتند و همين هم شد. البته بعد از آن كه انقلاب پيروز شد، هم كساني كه در مجموعه امام بودند و هم كساني كه خارج از مجموعه امام بودند، آمدند و كارها را قبضه كردند و مشغول تصدّي كارها شدند - با تغييرات و اصلاحاتي كه به مرور انجام گرفت - ليكن اين را توجّه داشته باشيد كه امام راهشان روشن بود، شيوه شان معلوم بود و مي دانستند كه چه مي خواهند. شيوه امام عبارت بود از شيوه اي كه پيامبران آن را مي پيمودند؛ يعني تزريق ايمان و باور عميق، همراه با بصيرت و آگاهي و تأمّل و فكر در مخاطبان خود. چنين روشي به طور طبيعي استعدادها را شكوفا مي كند و كادرها را پرورش مي دهد. لازم نبود از ده سال قبل بردارند فهرستي تهيه كنند كه فلان كس را براي فلان كار مي خواهيم؛ اما به طور طبيعي فهرستهايي طولاني به وجود مي آمد. مي دانيد

كه «شوراي انقلاب»، قبل از انقلاب در ايران تشكيل شد و عدّه اي را به عنوان اعضاي «شوراي انقلاب» معيّن كردند؛ محتاج هيچ كس هم نشدند و مشكلي هم پيدا نكردند البته اين عده آن زمان ناشناخته بودند؛ حتّي خودشان هم از عضويتشان خبر نداشتند. بنده خودم يكي از اعضاي «شوراي انقلاب» بودم، اما نمي دانستم كه عضو اين شورا هستم. مرا براي عضويت در اين شورا معيّن كردند و بعدها به من خبر دادند؛ من هم از مشهد به تهران آمدم و مشغول كار شدم. بنابراين، امام مي شناختند و مي دانستند. البته با نزديكان صميمي خودشان هم كه در تهران با اينها ارتباط داشتند، براي گزينش افراد مشورت مي كردند؛ راه هم كه راه روشني بود. خوشحال هستيم كه در خدمت شماييم. دهه مبارك فجر را تبريك عرض مي كنم و با اجازه شما سؤالم را مطرح مي كنم. سؤال بنده به عنوان يك هنرجو، در زمينه هنر است. هنر هميشه نقش بسزايي در جامعه و اجتماع و حوادث و همين طور در ماندگار بودن اين حوادث داشته است. به عنوان مثال هنر در جامعه خودمان، در مبارزه و انقلاب و همين طور هشت سال دفاع مقدّس و بعد از آن كه مرحله سازندگي شروع شد، هميشه در صحنه حضور داشته است. خواهش من اين است كه شما تحليل و تفسير خودتان را درخصوص هنرِ همين دو دهه بعد از انقلاب بفرماييد. سؤال بعدي هم اين است كه جناب عالي وضعيت كنوني هنر را چگونه مي بينيد و براي بهبود آن چه فرمايشاتي داريد؟ متشكّرم. اين مطلبي كه راجع به نقش هنر گفتيد، كاملاً درست است. هنر، زبان رسايي براي همه موضوعات و بخصوص موضوعات پيچيده اي

مثل انقلاب است. خوب است كه من الان در ادامه پاسخي كه به سؤال اين دختر عزيزمان در ابتداي جلسه دادم، عرض كنم كه هرچه امثال من درباره انقلاب بگوييم، نخواهيم توانست آن حقيقت عظيم را تشريح كنيم؛ مگر اين كه زبانِ هنر وارد ميدان شود. زبانِ هنر است كه مي تواند حوادث عظيم را تبيين و تشريح كند و ذهنها را روشن نمايد. بنابراين، همان طور كه اشاره كرديد، كاملاً درست است؛ هنر چنين نقشي را دارد. البته قبل از پيروزي انقلاب، در دوران مبارزات پانزده ساله، متأسّفانه هنر وارد اين ميدان نبود، مگر خيلي به ندرت. گاهي شعرهاي خوبي گفته مي شد كه در روشنگري ذهنها اثر داشت. اين اواخر - شايد سالهاي دهه پنجاه - بعضي از نمايشنامه ها و هنرهاي نمايشي هم تقريباً وارد ميدان شدند؛ اما خيلي كم و به ندرت. مثلاً در تهران نمايشنامه «ابوذر» را روي صحنه بردند؛ در مشهد نمايشنامه «باران» را جوانان خوبي بودند كه روي صحنه بردند - كه الان هم در زمينه هاي هنر فعّالند - اما خيلي كم بود. غرض؛ هنر نقش زيادي در آن زمان نداشت. متأسفانه در رژيم گذشته - كه آن پانزده سال دوران مبارزات هم در همان سالهاست - هنر در قبضه صاحبان قدرت بود و حقيقتاً به انحطاطي دچار شده بود و در ميدان حضور نداشت. ليكن از لحظه پيروزي انقلاب، هنر به ميدان آمد؛ از دو جا هم آمد كه عمدتاً از طريق استعدادهاي هنري نوظهور - يعني جوانان - بود. شما الان ببينيد در ميان اين هنرمندان معروفي كه ما داريم، خيليشان جوانان بعد از انقلابند. اينها كساني هستند كه يا در

جبهه هاي جنگ، يا در صحنه هاي انقلاب، با برخورداري از ايمان، خودباوري پيدا كردند و به سمتي كشيده شدند؛ مثلاً دوربيني دستشان گرفتند و براي عكسبرداري به جبهه ها رفتند. اين كارها اينها را به سمت هنر كشاند و همين طور بقيه هنرها. غالباً جوانان بودند كه از اوّلِ انقلاب شروع كردند؛ بعضي هم از هنرمندان دوره قبل از انقلاب بودند كه اينها به انقلاب پاسخ دادند؛ خيلي هم متأسفانه پاسخي ندادند، رفتند كناري نشستند و هنرشان را در خدمت انقلاب قرار ندادند. در مجموع، از اوّلِ انقلاب تا امروز كه بيست سال مي گذرد، هنر نقش زيادي داشته و در عرصه هاي مختلف، انواع هنرها - نه فقط هنرهاي نمايشي، يا هنر شعر، بلكه انواع هنرها - وارد ميدان شدند و كارهاي برجسته و بزرگي انجام دادند و هنرمندان جوان پرورش پيدا كردند. اما اين كه شما مي پرسيد من نظرم نسبت به وضع كنوني هنر چيست، بايد بگويم كه اگر امروز را با قبل از انقلاب مقايسه كنيد، ما خيلي وضعمان خوب است و برجستگي هم داريم. اما اگر با آنچه كه بايد باشيم، مقايسه كنيم، نه، عقبيم؛ من صريحاً اعتقاد دارم كه عقبيم. ما هنوز در زمينه قصّه نويسي، در زمينه شعر و در زمينه هنرهاي نمايشي - يعني سينما و تئاتر - كاستيهاي زيادي داريم؛ كارهاي نشده فراواني داريم و انسان ناشيگريهاي متعدّدي را مشاهده مي كند. من اميدوارم كساني كه در رشته هاي هنري فعّالند، همان خودباوري را كه ما در عرصه هاي ديگرِ انقلاب در جاهايي مشاهده كرديم و دنيا را به خودش متوجّه كرد - در زمينه صنعت، در زمينه صنايع نظامي و در زمينه هاي علمي، واقعاً

ما كارهايي كرده ايم كه دنيا متوجّه آنها شده است - در زمينه هنر هم بلكه بتوانيم ان شاءاللَّه كارهايي بكنيم كه شاخصه ي ملت بزرگ ايران و انقلاب بزرگمان باشد. اين اميد را من دارم. از اين كه ميزبان ما شديد و ما را به خانه خودتان پذيرفتيد، تشكّر مي كنم. يك سؤال از حضورتان دارم؛ اما قبل از آن با مقدّمه اي خيلي كوتاه سؤالم را مطرح مي كنم. مقتضيات و حوادث دوره اوّل انقلاب طوري بود كه نسل جوان آن دوره را به گونه اي خاص ترسيم مي كرد. آيا نسل جوان امروز هم بايد با همان مقتضيات روبه رو باشد؟ يعني بايد همان سليقه ها، همان طرز پوشش، همان نوع حضور در اجتماع، همان خواسته ها و همان نيازها را داشته باشد؟ به تعبير ديگر، نسل كنوني جامعه امروزي با شرايطي روبه روست كه با شرايط دوران اوّل انقلاب بسيار متفاوت است؛ اما متأسفانه برخي احكامي را براي اين نسل صادر مي كنند كه شايد بشود گفت چندان مورد رضايت و خوشايند اين نسل نيست. شما بفرماييد طبيعي ترين رفتاري را كه از نسل جوان امروزي مي شود انتظار داشت، كدام است؟ يا بهتر بگويم، جناب عالي چه خصوصياتي را براي نسل جوان امروزي قبول داريد؟ من اول يك تصحيح كوچك در تعبيرات شما بكنم. گفتيد «دوره اوّلِ انقلاب»؛ من نمي دانم دوره اوّلِ انقلاب كِي است! منظورم اوايل انقلاب است. «اوايل انقلاب» خوب است؛ اما «دوره اوّلِ انقلاب» تعبير درست و كاملي نيست. انقلاب را بي خود به دوره هاي فرضي و خيالي تقسيم نكنند. مي بينم بعضيها اين طور مي گويند! بعضيها مي گويند «دهه هاي انقلاب» - دهه اوّل، دهه دوم، دهه سوم - اما سال نوزدهم و سال بيستم و سال

بيست و يكم، هيچ خصوصيت ممتازي با هم ندارند. اين طور نيست كه ديواري بين اين دهه و آن دهه كشيده شده باشد. انقلاب يك دوره است؛ انقلاب يك حركت مستمر است؛ انقلاب يك چيز دفعي و آني نيست؛ انقلاب تحوّلي است كه به طور مستمر در طول ساليان دراز انجام مي گيرد. هرچه كه سريعتر و بهتر پيش برويم، البته زودتر و بهتر به هدفها خواهيم رسيد. ببينيد؛ اين كه سليقه هاي گوناگون و يا اقتضائات مختلفي در مورد جوان وجود دارد، شكّي نيست. در زمينه لباس و پوشش و آن چيزهايي كه مي شود به آن «سليقه» گفت، هر زماني، هر دوره اي، هر شهري، هر قشري و هر محيطي اقتضايي دارد. شما الان در اين جا لباسي را مي پوشيد كه اگر مثلاً به گوشه جنوب شرقي كشور برويد، مسلّم اين لباس در آن جا خيلي مطلوب نيست؛ آن جا لباس ديگري وجود دارد كه با اقتضائات اقليمي و جغرافيايي و تاريخي و غيره، آن را انتخاب مي كنند و همين طور در يك گوشه ديگر. اينها چيزهايي نيست كه جدا كننده اصلي باشد. آنچه كه ما امروز از جوان انتظار داريم، عيناً همان چيزي است كه در روز اوّلِ انقلاب و قبل از انقلاب از جوان انتظار داشتيم. ما از جوان مي خواهيم كه در عين پاكي و پارسايي و دينداري، بانشاط باشد، پُرشور باشد، اهل ابتكار باشد، خلّاق باشد، كار كند، از تنبلي و بيكارگي بپرهيزد، تقوا را براي خودش شعار قرار دهد، واقعاً دنبال تقوا باشد - همان معناي «پرهيزكاري» كه در فارسي معنا مي كنند و معناي خوبي هم هست. به نظرم من يك وقت شرحي هم راجع به آن در

خطبه هاي نمازجمعه گفتم - خويشتندار باشد، از اين نيروي عظيمي كه اسمش جواني است، در راه تكامل خودش، رشد خودش و خدمت به كشورش، به خانواده اش و به محيطش استفاده كند. ما از جوان اين انتظار را داريم؛ هر وقت هم يك اقتضايي دارد. وقتي كه در كشور جنگ هست، از جوان يك انتظار هست؛ وقتي كه در كشور دوره ساختن و سازندگي و تلاشِ اين گونه هست، يك انتظار هست؛ آن وقتي هم كه ميدان علم و پيشرفت علمي و تحقيق است و نياز كشور به اين طرف است، از جوان اين انتظار هست. درست هم اين است كه بگوييم از هر جواني به اقتضاي استعدادش، به اقتضاي شغلش، به اقتضاي خواستها و پسندهايش، انتظاراتي وجود دارد كه مجموع اين انتظارات، در واقع حركت عظيم ملي ما را شكل مي دهد و موتوري براي حركت كشور است. جوانان، حقيقتاً به يك معنا موتور محرّكه كشورند؛ هم در امروزشان كه جوانند، هم در فردايشان كه مردان و زنان و مديران و كارگزاران كشور خواهند بود. هر كدام در هر جا كه هستند، با پاكي و پارسايي و دينداري و تقوا، اين نيروي عظيم جواني را به كار گيرند. البته گاهي اوقات هست كه تقوا اقتضايي دارد. مثلاً فرض بفرماييد ما در مورد خانمها، حجاب و آن حفاظ زنانه را - كه در واقع احترام به زن است - مظهر تقوا مي دانيم. البته من الان لازم نمي دانم كه درباره مسأله حجاب صحبت كنم؛ چون شما همه تان باحجابيد و اهل حجابيد و معتقد به حجابيد. حجاب چيز خوبي است؛ حالا چگونه اين حجاب را تأمين كنند، البته ممكن است

كه سلايق و نظرها مختلف باشد. به هرحال، انتظار من از جوانان همان چيزي است كه عرض كردم. من نمي دانم كه چرا مي گويند اسب حيوان نجيبي است، كبوتر زيباست و چرا در قفس هيچ كسي كركس نيست گل شبدر چه كم از لاله قرمز دارد چشمها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد ما از بزرگانمان ياد گرفته ايم و احساس مي كنيم كه مدام با شست و شوي دل و روح و نگاهمان مي توانيم نوتر ببينيم؛ اما هم در خانواده و هم در فضاي جامعه، گويا سوءتفاهمي نسبت به جوانان وجود دارد؛ به دليل همين نوجويي و نوگرايي كه به آن معتقد هستند و به هر حال مقتضاي سن و شرايط زندگي و حال و هواي جوانيشان است. اين كه در خانواده احساس مي شود كه پدران و مادران مي خواهند جوانان همان گونه زندگي كنند كه آنها مي زيستند، يا به آن چيزهايي كه پدران و مادران دست نيافتند، حالا پسران و دختران بايد دست پيدا كنند. در جامعه هم به هر حال سنّتها و عرفها و چيزهايي كه حاكم بر جامعه است - كه منظورم اين نيست كه همه آنها الزاماً نادرست است - به سختي پذيراي اين نوگرايي جوانان است و شايد حتي جوانان به لااباليگري يا بي احتياطي و بي تأمّلي و ناآگاهي متّهم شوند. ما فكر مي كنيم در اين فرصت بيست ساله، براي تثبيت اصول اساسي اعتقاديمان در مورد انقلاب و نهضت بزرگمان، فرصت كافي داشته ايم؛ اما گاهي احساس مي كنيم در مواردي كه امكان مانور بيشتر و بُروز خلّاقيتها و نوآوريها و نگاههاي جديد به موضوع را داريم، آن جاها بايد كشف گردد و اعمال نظر شود. مثلاً

حضرت امام در مورد موسيقي و شطرنج، نظرهاي متفاوتي دارند كه اصلاً انقلابي در اين دو موضوع جدّي پيش آورد و در مورد جوانان هم يك گشايش خيلي بزرگي بود. من كه شهيد رجايي را به عنوان يكي از اسوه هاي بزرگ تقوا و اخلاص و ايمان مي شناسم، عكسي از ايشان ديدم كه در اوج سالهاي آغازين انقلاب، با پيراهن آستين كوتاه خدمت امام نشسته بود و صحبت مي كرد. عرض من اين است كه شما به عنوان رهبر ديني و به عنوان بزرگِ ميلياردها انسان، فكر مي كنيد پس از تثبيت آن اصول اساسي، ما در چه بخشهايي مي توانيم اجازه نوجويي و نوگرايي بدهيم و جوانان براساس روحيه شان تحوّلات را تجربه كنند و دستشان بازتر باشد و خداي نكرده در چارچوبهاي بسيار خشك قرار نگيرند و عمل نكنند؟ شعري كه خوانديد از چه كسي بود؟ از مرحوم سهراب سپهري بود. بسيار خوب. من بيشترِ آنچه را كه شما گفتيد قبول دارم. اولاً اين كه مي گوييد «جوانان در كجا اجازه دارند نوآوري كنند؟» بايد بگوييم نوآوري اصلاً چيزي نيست كه اجازه لازم داشته باشد و كسي كه مي خواهد نوآوري كند، نبايد از كسي اجازه بگيرد. اگر ميداني وجود داشت، اين نوآوري و خلاقيّت به وجود خواهد آمد. من معتقدم نوآوري بايد در همه زمينه ها انجام گيرد. معناي نوآوري اين نيست كه ما اصول پذيرفته شده منطقي و عقلاني خودمان را زير سؤال ببريم. معناي نوآوري، پيشرفت و تكامل در اموري است كه رو به تكامل هستند. مثلاً عدالت چيز خوبي است. كسي كه بخواهد نوآوري كند، شيوه خوبي را براي تأمين عدالت پيدا مي كند؛ اما در خوبي عدالت شك نمي كند. محبّت به پدر

و مادر و محبّت به فرزند، يك امر طبيعي است؛ ممكن است كسي براي آن شيوه اي پيدا كند كه تاكنون وجود نداشته است؛ اما در اصل اين اصول كسي شك نمي كند. بنابراين، وقتي شما به نوآوري اشاره مي كنيد و مي گوييد جوان مي خواهد نوآوري كند، لزوماً به آن معني نيست كه نوآوري شامل نوآوريهاي غيرمنطقي و نامعقول هم مي شود. بنابراين، نوآوريِ درست مورد نظر است. بنده كاملاً موافق هستم كه بايد نوآوري شود؛ ليكن اين كه مي گوييد جامعه ما نمي پسندد، من اين را نمي توانم خيلي از شما قبول كنم. حالا يا شما چون جوان هستيد و داخل خانواده خودتان يا جاي ديگر قرار داريد، خبري داريد كه من ندارم؛ يا من چون تجربه بيشتر و اطّلاعات زيادتري دارم، چيزي مي دانم كه شما نمي دانيد؛ به هر حال يكي از اين دوتاست. من گمان مي كنم كه جامعه ما، جامعه اي است كه نوآوري را اصلاً تربيت و استقبال مي كند. يك نمونه اش همين است كه شما در مورد حضرت امام اشاره كرديد. امام بزرگوار يك مرد كهنسال هشتاد ساله بودند كه در اواخر عمرشان اين دو فتوايي را كه شما مي گوييد، صادر كردند. اينها نشان دهنده آن است كه جامعه ما اصلاً جامعه اي است كه با پديده هاي نو و معقول و منطقي، كاملاً همساز و همخوان است. خانواده هاي ما نيز همين طورند. البته ممكن است خانواده ها با بعضي از «از حد خارج شدنهاي جوانان» مقابله كنند كه اين هم منطقي است. نبايد هم از پدران و مادران انتظار داشته باشيد كه به جوانشان اصلاً تذكّر ندهند. هر جواني به كمك فكري پدر و مادر خود احتياج دارد. نبايد تصوّر كرد كه كمكهاي

فكري پدر و مادر و بكن نكن هاي پدرانه و مادرانه و مشفقانه، جلوِ نوآوري جوان را مي گيرد؛ نه، اين طور نيست. من گمان نمي كنم آن جايي كه نوآوري معقول و منطقي و صحيحي باشد، پدر و مادر يا بخصوص جامعه ما در مقابل آن بايستند؛ نه. امروز اصلاً تشويق به نوآوري، جزو شعارهاي مكرر اين جامعه و اين نظام است. ما نوآوري را دوست مي داريم؛ منتها همان طور كه شما هم در صحبتهايتان كاملاً توجّه داشتيد و به آن اشاره كرديد و من هم تصريح كردم، نوآوري بايستي به نوآوريهاي غيرمنطقي و گاهي نابخردانه منتهي نشود؛ يعني انسان با هرچه كه سنّت است، با هر چه كه از نسل قبل است، يا قديمي است، به صرف اين كه من مي خواهم نوآوري كنم، مبارزه نكند. اين اصلاً منطقي نيست؛ اين را عقل نمي پذيرد. نوآوري، يعني در آن ميدانهايي كه حركت تكاملي وجود دارد، بايستي ما آن را پيش ببريم. بنابراين، از جوانان اين انتظار هست كه نوآوري و خلاقيت كنند. البته افرادي هم هستند كه چشم و گوششان خيلي بسته است؛ من اين را هم منكر نمي شوم. تحجّر و تصلّب هست، ليكن همان آدمهاي متحجّر را هم مي توان با شيوه منطق درست، آگاهشان كرد. ما اين را در دوره مبارزات خيلي تجربه كرديم. جواناني دور و برِ ما بودند كه در خانواده هاي خودشان گاهي حرفهايي را مطرح مي كردند كه باعث برآشفتگي پدران و مادرانتان مي شد. اتّفاق افتاده بود كه بعضي از اين پدران و مادران به ما مراجعه مي كردند. براي خود من چند بار از اين قبيل مراجعات اتّفاق افتاد. آدم با آن پدر و مادر كه صحبت

مي كرد، مي ديد هيچ تعصّبي ندارند، ولي چون محتواي حرف فرزندشان را نمي دانند - يعني آن جوان نتوانسته بود مقصود خودش را درست بيان كند - آشفته شده اند. به هر حال، آدمهايي را هم كه انسان خيال مي كند در مسأله اي تعصّب و تحجّر دارند، مي توان با منطقِ درست توجيه كرد. البته پيش از آن بايد به اين نكته توجّه نمود كه نكند آنچه كه آنها به خرج مي دهند، تعصّب و تحجّر نيست؛ بلكه مي خواهند اشتباهي را از من تصحيح كنند. به اين نكته هم بايستي توجّه كنيد. حضور جناب عالي سلام عرض مي كنم و از اين كه مسائل جوانان را مورد توجّه و دقّت قرار مي دهيد، از حضورتان سپاسگزارم. نقل است موقعي كه زبان از كلام باز مي ايستد، موسيقي آغاز به سخن مي كند؛ با اين تفاوت كه اين زبان نه تنها منبعث از فرهنگي است كه از آن برخاسته، بلكه مي تواند گستره بسيار وسيعتري را كه شامل كلّ دنيا مي شود، در برگيرد و به عنوان يك زبان بين المللي درآيد. همان طور كه كلام مي تواند جنبه هاي مثبت و پويا و ارزشمندي داشته باشد، به همان اندازه هم مي تواند سخيف و نادرست و كم ارزش باشد. با توجّه به همين جنبه هاي مختلف موسيقي بود كه حضرت امام رحمةاللَّه عليه با توجّهي كه نسبت به موسيقي و اهميت آن در جامعه امروز داشتند، نظرات خودشان را در اين مورد فرمودند و با پاره اي ملاحظات خاص كه مورد نظر جامعه ما و اسلام هست، شكل مجاز و غيرغنايي آن را جايز دانستند. بعد از آن هم هرچند كه با سيرِ بطئي موسيقي مواجه بوديم، اما به هر حال شاهد روند روبه رشد موسيقي

در كشورمان بوده ايم. مسأله اي كه وجود دارد و باعث شده كه اين هنر نتواند آن جايگاه واقعي خودش را متناسب با قابليتهاي خودش در جامعه ما پيدا كند، اين است كه به طور كلّي امور هنري و فرهنگي كشور ما، واجد مسؤولان و متولّيان متعددي است كه به طور موازي در اين جنبه ها تصميم گيري و اعمال نظر مي كنند. اگر بخواهيم شفّافتر بگوييم، بايد عرض كنيم كه در اين زمينه ها اختلاف سليقه هاي زيادي وجود دارد كه باعث شده جوانان و به ويژه جامعه موسيقي ما در اين خصوص بلاتكليف بمانند. سؤال بنده از حضرت عالي اين است كه جداي از آن جنبه هاي فقهي كه قبلاً به آن پرداخته و از حضورتان سؤال شده، نظرتان به طور خاص در مورد قابليتهاي اجتماعي موسيقي به عنوان يك هنر چيست و اين كه در جامعه امروزي ما، با مقتضيات امروزي ما، با مقتضيات جوان امروز ما، با نوگراييهايي كه جوان ما طالب آن است، فكر مي كنيد موسيقي چه شرايطي بايد داشته باشد؟ همچنين نظر خود را درخصوص جنبه هاي ويژه در موسيقي غيرسنّتي، به عنوان اين كه زباني بين المللي - و نه غربي - است، بفرماييد. آيا به اين موضوع قائل هستيد كه بهترين راه مبارزه با تهاجم فرهنگي - كه يكي از مهمترين روشهايش نفوذ از راه هنر و به ويژه از راه موسيقي است - ارائه الگوهاي پاك و سره و ناب و متناسب با شرايط ملي و مذهبي كشورمان است؟ اين كه ما بگوييم موسيقي بهترين راه مقابله با تهاجم فرهنگي است، نه؛ من به اين معتقد نيستم كه موسيقي يك چنين كششي داشته باشد. بهتر است بگويم يكي از راههاي مبارزه با تهاجم فرهنگي است.

بله؛ يكي از راههاست. البته با شرايطي مي تواند باشد؛ اما بهترين راهش را اين نمي دانم. ببينيد؛ در مورد موسيقي دو حرف وجود دارد: يكي اين كه ببينيم اساساً مشخّصه هاي موسيقي حلال و حرام چيست و ديگر اين كه بياييم در مصداق، مرزهايي را مشخّص كنيم تا به قول شما، جوانان بدانند كه اين يكي حرام و اين يكي حلال است. البته اين دومي كارآساني نيست. كار دشواري است كه انسان از اين اجراهاي موسيقي هاي گوناگون - موسيقي خارجي، موسيقي ايراني هم با انواع و اقسامش؛ با كلام، بي كلام - بخواهد يكي يكي اينها را مشخّص كند؛ اما مشخّصه هاي كلّي اي دارد كه آن را مي شود گفت. البته من هم در جاهايي به بعضي از اشخاصي كه دست اندركار بودند، آنچه را كه مي توانستم و مي دانستم، گفته ام؛ حالا هم مختصري براي شما عرض مي كنم. ببينيد؛ موسيقي اي كه انسان را به بيكارگي و ابتذال و بي حالي و واخوردگي از واقعيتهاي زندگي و امثال اينها بكشاند، موسيقيِ حلال نيست؛ موسيقيِ حرام است. موسيقي چنانچه انسان را از معنويت، از خدا و از ذكر غافل كند، حرام است. موسيقي اي كه انسان را به گناه و شهوتراني تشويق كند، حرام است؛ از نظر اسلام اين است. موسيقي اگر اين خصوصيات مضر و موجب حرمت را نداشته باشد، البته آن وقت حرام نيست. اينهايي را كه من گفتم، بعضيش در موسيقي بي كلام و در سازهاست؛ بعضي هم حتّي در كلمات است. يعني ممكن است فرضاً يك موسيقي ساده بي ضرري را اجرا كنند، ليكن شعري كه در اين موسيقي خوانده مي شود، شعرِ گمراه كننده اي باشد؛ شعرِ تشويق كننده به بي بندوباري، به ولنگاري، به شهوتراني، به غفلت و اين طور

چيزها باشد؛ آن وقت حرام مي شود. بنابراين، آن چيزي كه شاخص حرمت و حليّت در موسيقي است و نظر شريف امام هم در اواخر حيات مباركشان - كه آن نظريه را در باب موسيقي دادند - به همين مطلب بود، اين است. موسيقي لهوي داريم. ممكن است موسيقي - به اصطلاح فقهي اش - موسيقي لهوي باشد. «لهو» يعني غفلت، يعني دور شدن از ذكر خدا، دور شدن از معنويت، دور شدن از واقعيتهاي زندگي، دور شدن از كار و تلاش و فرو غلتيدن در ابتذال و بي بندوباري. اين موسيقي مي شود حرام. اگر اين با كيفيّت اجرا حاصل شود، اگر با كلام حاصل شود؛ فرقي نمي كند. شما مي گوييد زبان بين المللي. آن موسيقي اي كه به قول خود شما مرزها را درنورديده و در جاهايي پخش شده، آيا لزوماً موسيقي خوبي است؟ صرف اين كه يك موسيقي از مرز فلان كشور خارج شد و توانست به مثلاً كشورهاي مختلف برود و يك عدّه طرفدار پيدا كند، مگر دليل خوب بودن موسيقي است؟ نه؛ به هيچ وجه. ممكن است موسيقي اي باشد كه به شهوتراني و تحرّكات و نشاطهاي شهوي جواني تحريك مي كند؛ طبيعي است كه يك مشت جواني كه غفلت زده هستند، از اين موسيقي خوششان مي آيد. هر جايي كه در دنيا دستشان به اين نوار بيفتد، از آن نوار استفاده مي كنند. اين دليل خوب بودن موسيقي نيست. من نمي توانم به طور مطلق بگويم كه موسيقي اصيل ايراني، موسيقي حلال است؛ نه، اين طور نيست. بعضي خيال مي كنند كه مرز موسيقي حلال و حرام، موسيقي سنّتي ايراني و موسيقي غيرسنّتي است؛ نه، اين طوري نيست. آن موسيقي اي كه مناديان دين و شرع

هميشه در دوره هاي گذشته با آن مقابله مي كردند و مي گفتند حرام است، همان موسيقي سنّتي ايراني خودمان است كه به شكل حرامي در دربارهاي سلاطين، در نزد افراد بي بندوبار، در نزد افرادي كه به شهوات تمايل داشتند و خوض در شهوات مي كردند، اجرا مي شده است. اين همان موسيقي حرام است. بنابراين، مرز موسيقي حرام و حلال، عبارت از ايراني بودن، سنّتي بودن، قديمي بودن، كلاسيك بودن، غربي بودن يا شرقي بودن نيست؛ مرز آن چيزي است كه من عرض كردم. اين ملاك را مي شود به دست شما بدهيم، اما اين كه آيا اين نوار جزو كدامهاست، اين را من نمي توانم مشخّص كنم. البته الان دستگاههايي هستند كه مميّزي مي كنند؛ اما من خيلي هم اطمينان ندارم كه اين مميّزيها صددرصد درست باشد. گاهي مي آيند به ما مي گويند كه يك نوار بسيار بد يا مبتذلي را به صورت مجاز پخش مي كنند؛ گاهي هم ممكن است عكس اين اتّفاق بيفتد. من الان نمي دانم واقعاً اين مميّزيها چقدر از روي واقع بيني و ضابطه مندي انجام مي گيرد؛ اما آن چيزي كه من مي توانم به شما به عنوان يك جوان خوب و به عنوان كسي كه مثل فرزندان خودم هستيد به عنوان نصيحت و نظر خودم بگويم، اين است كه عرض كردم. به نظرم مي رسد كه موسيقي مي تواند گمراه كننده باشد، مي تواند انسان را به شهوات دچار كند، مي تواند انسان را غرق در ابتذال و فساد و پستي كند؛ مي تواند هم اين نباشد و مي تواند عكس اين باشد. مرز حلال و حرام اين جاست. من اميدوارم كه شما جوانان با اين زادِ تقوا بتوانيد وارد ميدان شويد و توليدهايي داشته باشيد كه به معناي حقيقي كلمه هم خصوصيات موسيقي

خوب و بليغ را داشته باشد و به معناي حقيقي تأثيرگذار مثبت باشد و حقيقتاً جوانان و روحها را به صفا و به معنويت و به حقيقت رهنمون كند. لاحول و لا قوّةالا باللَّه العليّ العظيم. رهبر بزرگوار! سلام عرض مي كنم؛ خصوصاً سلام ورزشكاران، و به ويژه سلام جامعه كُشتي را خدمتتان عرض مي كنم: باز ار چه گاه گاهي بر سر نهدكلاهي مرغان قاف دانند آيين پادشاهي تيغي كه آسمانش از فيض خود دهد آب تنها جهان بگيرد بي منّت سپاهي خداوند تبارك و تعالي را سپاس مي گويم كه در شرايطي دوران جواني را طي مي كنم كه بيست سال از انقلاب شكوهمند اسلامي ايران مي گذرد و در آستانه سومين دهه انقلاب اسلامي قرار داريم. سخنم را با كلام دلنشين امام راحل آغاز مي كنم كه فرمودند: «من ورزشكار نيستم؛ اما ورزشكاران را دوست دارم». اين جمله حكيمانه امام داراي هزاران پيام است. حضرت امام ورزش را در اولويّت ويژه قرار داده بودند. با توجّه به بيانات جناب عالي در امر ورزش - خصوصاً ورزش قهرماني - و اين كه ايران بايد در ورزش جزو سه تيم برتر كشورهاي دنيا باشد تا جوانان برومند ايران اسلامي بتوانند انقلاب اسلامي را در ميادين گسترده ورزش صادر كنند و اقتدار نظام جمهوري اسلامي ايران را به دنيا نشان دهند، عرض مي كنم همان گونه كه جناب عالي مستحضر هستيد، «ورزش» طيف بسيار گسترده اي در دنيا، خصوصاً در مسائل اقتصادي، اجتماعي و حتّي سياسي دارد. باز همان گونه كه مطّلع هستيد، «ورزش همگاني» با «ورزش قهرماني» دو مقوله جدا از هم است. به طور مثال، در بازيهاي المپيك - كه در بيست و پنج رشته برگزار مي شود - ورزشكاران

حرفه اي كه با علم، تكنيك و تمرينات اساسي و اميد به آينده درخشان تمرين كرده اند، گوي سبقت را از ديگران مي ربايند. متأسفانه رهنمودهاي شما درخصوص ورزش و ورزش قهرماني، در سيستم دولتي ما درك نشده است. نمونه ي بارز آن، اين كه نمايندگان محترم مجلس با نظرهاي غيركارشناسي در امر ورزش و با تصويب بودجه سال هفتاد و هشت، بدنه ورزش را ضعيف كردند. با وجود مشكلات فراوان در ورزش ايران، از جمله مشكلات خدمت سربازي قهرمانان، مسكن، شغل مناسب - كه اين فقط گوشه اي از مشكلات ورزش است - آيا به عقيده شما براي جواني كه مي خواهد قهرمان شود، با ترس از آينده نامعلوم و با وجود جاده سنگلاخ قهرماني، اين امر كمي غيرممكن به نظر نمي رسد؟ خواهشمندم حضرتعالي تحليل و ارزيابي خودتان را از مسائل ورزشي جاري كشور بيان فرماييد و در كل آيا از اين وضعيت ورزش راضي هستيد يا نه؟ ان شاءاللَّه كه موفّق باشيد. آقاي «جديدي» ماشاءاللَّه با يال و كوپال پهلواني و قهرماني، اهل شعر هم هستند؛ خيلي خوب است. اين كه گفتيد با اين جاده سنگلاخ، قهرماني ممكن نيست، شما كه نشان داديد ممكن است؛ چطور مي گوييد ممكن نيست؟! شما و امثال شما و «خادم»ها و خيلي از اين بچه هاي كشتي گير خوب، با همين جاده سنگلاخ و با اين مشكلات الحمدللَّه توانستيد به قهرماني برسيد. در رشته هاي ديگر ورزشي، ما بچه هاي خيلي خوبي داشتيم كه بسيار خوب درخشيدند و كارهاي خوبي را انجام دادند؛ همين جاده ي سنگلاخ هم بوده است. پس معلوم مي شود كه با تلاش و كوشش و اراده و عزمي كه بخصوص در ورزشكارانِ برجسته محسوس است و ديده مي شود،

مي توان از جاده هاي سنگلاخ هم گذشت و با مشكلات مي توان دست و پنجه نرم كرد. عقيده ام درباب ورزش، همين است كه بارها گفته ام. من ورزش را براي عموم مردم لازم مي دانم. من ورزش را براي جوانان لازم مي دانم؛ براي غيرجوانان - ميانسالان و پيرمردان و پيرزنان - هم واجب مي دانم. بنابراين، اگر ورزش براي جوانان لازم است، براي امثال ما واجب است؛ چون براي افراد ميانسال، مسأله مرگ و زندگي است. يعني اگر ورزش كنند، زندگي سالمي خواهند داشت و خواهند گذراند و اگر ورزش نكنند، دچار بيماري و افسردگي خواهند شد. البته ورزش براي جوانان هم لازم است؛ چون آنها هم اگر به ورزش روي آورند، سلامت و نشاط و شادابي و زيبايي خواهند داشت. بنابراين، من براي عموم مردم - از زن و مرد - ورزشِ متناسب با خودشان را لازم مي دانم. ورزش، لزوماً به معناي ورزشهاي قهرماني و شركت در مسابقات نيست. بعضي خيال مي كنند كه ورزشكار بودن، يعني اين كه حتماً در مسابقات شركت كنند. اگر مي گوييم زنان ورزش كنند، يعني حتماً بايد در مسابقات شركت كنند؟ نه. ورزش كنند، مثل اين كه غذا مي خورند؛ مثل اين كه كارهاي روزانه شان را انجام مي دهند؛ مثل اين كه درس مي خوانند. ورزش بايد يكي از برنامه هاي حتمي زندگيشان باشد. از طرف ديگر، من اعتقاد دارم كه ورزش قهرماني هم لازم است. اگر ورزش قهرماني نباشد، اين ورزش همگاني اصلاً تحقّق پيدا نخواهد كرد. هميشه بايستي يك قلّه داشته باشيم، تا در دامنه ها افراد زيادي حركت كنند؛ لذا ورزش قهرماني به اين دليل واجب و لازم است. البته ورزش قهرماني و شركت در ميدانهاي بين المللي، منافع ديگري

هم دارد و آن، سربلندي و اشتهار ملت است. نشان دادن اين است كه ملت ما با عزم و اراده است؛ چنين جواناني دارد، چنين كارهايي مي كند، چنين برنامه ريزي اي مي كند. اين در واقع بروز ملي در يك ميدان جهاني است. ورزشهاي قهرماني و شركت در ميدانهاي بين المللي، اين فوايد را هم دارد. به اين دليل، من با همه اينها موافقم. البته از وضع بودجه امسال ورزش من اطّلاعي ندارم. بودجه به دولت و مجلس ارتباط پيدا مي كند و من الان دقيقاً ارقام آن را نمي دانم. البته من گاهي مشروح برنامه تلويزيوني از مجلس را درخصوص بودجه مي ديدم و كتابچه بودجه را هم پيش ما مي آورند؛ ليكن من به طور مشخّص نمي دانم وضع بودجه ورزش چگونه است كه شما را به نگراني انداخته است. مسؤولان ورزش هم علاقه مندند كه اين كار را انجام دهند، ليكن من از وضع كنوني ورزش در كشورمان رضايت كامل ندارم. البته حركتي هست؛ اما نه «ورزش همگاني» خيلي همگاني است و نه «ورزش در ميدانهاي بين المللي» آن چنان كه بايد موفّق است. چندي پيش، مسؤولان ورزشي كشور و عدّه اي از ورزشكاران اين جا بودند. به آنها گفتم من اعتقادم اين است كه ايران نبايد در ميدانهاي بين المللي ورزشي، جزو آن رده هاي آخر باشد؛ بايد يكي از سه كشور اوّل در مجموعه ورزشهاي جهاني باشد. نمي گويم حتماً اوّل يا دوم باشد؛ نه، طبعاً در صدر بايد قرار گيرد. علّتش اين است كه ما سابقه زياد ورزشي داريم؛ ما جوانان سالمي داريم؛ ما آب و هواهاي مناسب رشد بدني داريم؛ انسانهاي با استعدادي داريم و بايد در دنيا پيشرفت داشته باشيم. البته ورزشهاي بومي ما

- ورزشهايي كه مربوط به سابقه و فرهنگ گذشته ماست - متأسّفانه مهجور است و دست خود ما نيست. خيلي از ورزشها در كشور ما مهجور است و من در آن ديدار از آنها اسم آوردم. چوگان كه جزو ورزشهاي قديمي ماست؛ بعضي از اين ورزشهاي زورخانه اي هم، ورزشهاي خيلي خوبي است. اينها مي تواند در دنيا مطرح شود. اصلاً ما مي توانيم ورزشهايي را در دنيا ابداع كنيم. يك روز فوتبال در دنيا نبود؛ اما آن را به وجود آوردند. يك روز بسكتبال در دنيا نبود؛ اما آن را به وجود آوردند. بنابراين چرا ورزشكاران ايراني و صاحب نظران ايراني در ورزش، نوآوري نكنند؟ الان صحبت نوآوري بود؛ يكي از ميدانهاي نوآوري، ورزش است. نوآوري كنند، كارهاي جديد بكنند؛ هم در مسائل ورزشي، هم در خود ورزش. در ورزش همگاني هم بايد گامهاي اساسي برداريم. چون اين صحبتها را جوانان و عموم مردم خواهند شنيد، من واقعاً همه را به ورزش سفارش مي كنم. بنده گاهي صبحها به ارتفاعات شمال تهران مي روم و از اين كه بعضي وقتها مي بينم آن جا خلوت است، واقعاً غصه ام مي شود. گاهي اوقات هم اتّفاق مي افتد كه جمعه ها وقت شلوغي مي روم و مي بينم كه جمعيت زياد است، خوشحال مي شوم. معتقدم كه خداي متعال يك وسيله مفت و مجّاني براي ورزش تهرانيها در اين ارتفاعات البرز قرار داده است؛ ولي اكثراً استفاده نمي كنند. اين ارتفاعات البرز را نه برايش پول داده ايم ونه كاري كرده ايم؛ پس برويم از اين موهبت خدادادي استفاده كنيم. اين ورزش است، اين حركت است؛ تحرّك در سطح باز و هواي آزاد. تقريباً همه شهرهاي كشور اين امكانات مجّاني را دارند. امكانات، لزوماً

تشك كشتي يا ميدان و زمين چمن فوتبال و امثال اينها نيست - البته آن هم جزو امكانات است و بايد حتماً داشت و اگر نداريم به فكرش باشيم - اما آنچه كه ورزش عمومي و همگاني احتياج دارد، همّت ما و وجود فضايي است كه بشود به اين شكل در آن ورزش كرد و اين خوشبختانه كم و بيش در همه جا هست. من همه را به ورزش توصيه مي كنم. پهلوانان و قهرمانان و متخصصان و فنّانان ورزش را به نوآوري، به جدّيت و كوشش در كسب مهارتهاي بيشتر و قدرت بدني بيشتر، براي اين كه در ميدانهاي بين المللي پيش بروند، توصيه مي كنم. كساني را هم كه مسؤولان اين مجموعه هاي ورزشي هستند، توصيه مي كنم به اين كه هرچه مي توانند، براي ورزشكاران امكان فراهم كنند كه اين كارها انجام گيرد. با سلام خدمت حضرت عالي، و تشكر از اين كه وقتتان را در اختيار ما نمايندگان نسل جوان قرار داديد. جناب آقاي خامنه اي! با توجّه به اين كه جامعه ما يك جامعه جوان است و اين طور كه به نظر مي رسد، خوشبختانه تفريح اوّلِ جوانان ما در حال حاضر ورزش كردن يا تعقيب كردن امر ورزش به طور جدّي است، و چون جوانان ما به هر حال دوست دارند با ابعاد شخصيتي رهبرشان بيشتر آشنا شوند، سؤال من اين است كه آيا شما در برنامه هاي روزانه ي خودتان فرصت مي كنيد كه به تماشاي برنامه هاي ورزشي تلويزيون بپردازيد؟ سؤال ديگر - با توجّه به اين كه آقاي استيلي هم در اين جا حضور دارند - اين است كه وقتي آقاي استيلي آن گل قشنگ را وارد دروازه تيم امريكا كرد، شما چه

احساسي داشتيد، وچه شد كه بعد از آن بازي، آن پيام را انشاء كرديد؟ ايشان كه بعداً پيش من آمد، گفتم به پاداش آن گل، پيشاني شما را مي بوسم و بوسيدم. متأسّفانه من خيلي فرصت نمي كنم برنامه هاي ورزشي تلويزيون را تماشا كنم؛ خيلي به ندرت اتّفاق مي افتد. از طرفي بيشتر ورزشهايي هم كه پخش مي شود، فوتبال است. من در فوتبال هيچ سررشته اي ندارم و در جواني هم فوتبال بازي نمي كردم؛ به واليبال مي پرداختم. در عين حال، آن شبي كه بازي ايران و امريكا بود، من آن بازي را نگاه كردم. البته حقيقتش اين است كه آن شب هم نمي خواستم نگاه كنم؛ چون ديروقت بود و وقت خواب من بود؛ ليكن همين طور كه نشسته بودم، تلويزيون را روشن كردم و ناگهان با گل ايشان مواجه شديم و ديگر خواب از سرم رفت و نشستم تا آخر بازي را تماشا كردم. اما علّت اين كه من آن پيام را دادم. اين آقايان - فوتباليستها - وقتي كه پيش من آمدند، مفصّل با آنها صحبت كردم كه البته گزارش آن ديدار پخش نشد و مردم از محتواي آن ملاقاتي كه با اين جوانان داشتم، مطّلع نشدند؛ اما حالا من چند جمله اش را به شما مي گويم. قبل از آن ديدار - شايد چند هفته، و يا يك ماه و يا بيشتر - رسانه هاي وابسته به امپراتوري رسانه اي خبري روي اين بازي تبليغ مي كردند كه اين بازي، بازي سياسي است! با اين كه همه مي گويند فوتبال و ورزش، سياسي نيست؛ اما در آن موقع همه تبليغ مي كردند كه اين يك بازي سياسي است! از اين كار، دو هدف مورد نظرشان بود:

يكي مسأله تعامل ايراني، امريكايي در اين بازي بود - من نمي دانم شما چقدر مطّلع بوديد؛ ولي ما كه در جريان خبرهاي خارجي و گفتارهاي راديوهاي گوناگون دنيا قرار مي گيريم، مي ديديم از اين مسأله پُر است - دوم اين كه پيش بينيهاي عمده، بخصوص از طرف خودِ امريكاييها - ولو صريحاً هم اظهار نمي كردند - مبيّن اين بود كه ايران گل خواهد خورد؛ نه اين كه گل خواهد زد و در يك موقعيت ويژه، رئيس جمهور امريكا هم مي آمد و از موضع اقتدار و بزرگ منشي و بزرگواري، يك پيام هم مي داد كه «بله؛ حالا گل را به شما زديم، اما بالاخره بياييد دست دوستي هم به هم بدهيم!» بنابود آن شب پيام رئيس جمهور امريكا از تلويزيون سراسري شان پخش شود. اين گل و بعد دنباله بازي اي كه بچه هاي عزيزمان ادامه دادند، قضايا را صد و هشتاد درجه تغيير جهت داد و حقيقتاً مظهري شد از وضعيت ملت ايران در مقابل امريكا. اين كه من در آن پيام گفتم «مظهر» است، نمي خواستم بگويم كه اين آقا به خاطر جنبه سياسي گل زده؛ نه. ايشان بازي فوتبال مي كند، ماهر است، با تكنيك آشناست، از حريفش قويتر است و گل را زده است. هركسي هم جاي ايشان بود، اين گل را مي زد؛ هركسي هم جاي او بود، آن گل را مي خورد. بنابراين، بحث اين نبود كه اين گل به خاطر مسأله سياسي زده شده؛ اما اين گل هويت سياسي اي را كه در دنيا به اين بازي داده بودند، به كلّي به عكس خواست آنها عوض كرد و من از اين موقعيت حداكثر استفاده را كردم. البته آنها خيلي عصباني شدند و بعد هم

همان عناصر امپراتوري خبري دنيا گفتند كه فلاني فوتبال را سياسي كرد! نگفتند كه ما چند هفته است كه خودمان اين بازي را سياسي مي كنيم! ضمن عرض سلام و تبريك و تهنيت خدمت رهبر بزرگوار و عزيزمان و تشكّر از اين كه اين فرصت را به ما داديد تا در خدمتتان باشيم. قشر جوان ما براي اين كه خلّاقيتهاي خودش را در عرصه هاي مختلف به منصه ظهور برساند و در مسائل مختلف اجتماع بتواند تحليل صحيح و درك درستي داشته باشد، نياز به يك محيط سالم و دور از تشنّج دارد؛ اما در حال حاضر و در شرايط كنوني، برخوردهاي بعضاً ناخوشايند جناحها، اين فضا را تا حدودي نامناسب ساخته كه ريشه اين برخوردها هم در بعضي از موارد براي ما واقعاً روشن نيست و ظاهراً به دهه قبل برمي گردد. خود اين گروهها هم در متن انقلاب بودند و به خوبي مي دانند كه از مهمترين عوامل در پيروزي اين انقلاب و تداوم آن، «وحدت» امت بوده و هست. اما اين درگيريها علاوه بر آن كه به اين وحدت صدمه وارد مي كند، ما جوانان را هم دچار يك سردرگمي و يك نوع خستگي كرده است. سؤال من اين بود كه نسل جوان و بخصوص دانشجويان، براي اين كه در شرايط كنوني - كه در شرف ورود به دهه سوم انقلاب هستيم - بتوانند تحليل صحيح و شناخت درستي از مسائل داشته باشند و در فضاي اين درگيريها و جنجالها و هياهوها، از چالشهاي اصلي انقلاب، از مسائل مهم كشور و از دشمنان واقعي خودشان غافل نشوند، تكليفشان چيست و چه كار بايد بكنند؟ ديگر اين كه توصيه حضرت عالي به

جناحهاي مختلف در اين زمينه چيست؟ توصيه ي من به جوانان اين است كه گوششان اصلاً بدهكار اين دعواهاي - به قول شما - جناحي نباشد. توصيه من به جناحها هم هماني است كه بارها گفته ام: دست بردارند. اما من نكته اي را به شما بگويم. ببينيد؛ امروز اختلاف سليقه هاي سياسي هست، بگومگوهايي هم هست؛ اما در دنيا سعي مي شود كه اين بگومگوها به عنوان يك مبارزه و جنگ تمام عيار وانمود شود. حقيقت قضيه اين نيست. امروز شما به صحنه سياسي بعضي از كشورها نگاه كنيد؛ مثلاً همين دعوايي كه الان بين حزب دمكرات و جمهوريخواه امريكا جريان دارد و كار را به آن جاها كشانده كه همه تان مي دانيد و در روزنامه ها و راديوها آن را خوانده و شنيده ايد. ببينيد؛ شما اين را مقايسه كنيد با اختلافي كه فرضاً بين هيأت اجرايي و هيأت نظارت بر سر تفسير يك ماده قانون وجود دارد. آيا اينها اصلاً با هم قابل مقايسه است؟ اختلاف و جنگ و مبارزه آن است. اينها كه اختلافي نيست؛ اينها كه جنگ و دعوايي نيست. البته بعضي از روزنامه ها انصافاً بد عمل مي كنند. نوع تيتر زدن، نوع مقاله نوشتن و نوع خبر دادن، حاكي از اين است كه يك دعواي عظيمِ دست به يقه اي است؛ اما حقيقت قضيه اين گونه نيست. البته خارجيها مي خواهند اين گونه وانمود كنند. خارجيها مي خواهند بگويند كه الان يك جنگ عميق و دعواي خونين خاكي وجود دارد؛ اما من به شما عرض كنم كه چنين چيزي نيست؛ اين دروغ است. پايه هاي اصلي نظام، مسؤولان اصلي نظام، مسؤولان سياسي و اقتصادي نظام و مسؤولان دولتي و غيردولتي ممكن است اختلاف سليقه هايي هم با

يكديگر داشته باشند؛ اما با هم زندگي مي كنند. همان چيزي كه ما به آن «وحدت» مي گوييم، همان را دارند. البته كساني هم هستند كه با اينها همفكر و همعقيده نيستند؛ آنها جزو اين مجموعه محسوب نمي شوند. آحاد ملت هم كه به كلّي از اين جناحها خارجند. آحاد ملت راه خودشان را مي روند و كار و تلاش خودشان را مي كنند. هر كسي با مشكل خودش درگير است و دست و پنجه نرم مي كند و آرزوها و آرمانها و شوقها و خواستهاي خودش را دارد. اين طور نباشد كه تصوّر شود حالا جنگ عظيم و دعواي آن چناني اي - آن طور كه بيگانه ها تصوير مي كنند و بعضي از آدمهاي غافل كشور هم در روزنامه هايشان ارائه مي دهند - وجود دارد. خير؛ وجود ندارد. البته اختلاف سليقه هم هست. وحدت كلمه، رمز پيروزي هر ملتي است. رمز پيروزي انقلاب ما هم واقعاً وحدت كلمه بود. رمز پيروزي در جنگ هم وحدت كلمه بود. رمز پيروزي در دوره هاي بعد از جنگ تا امروز هم كه دوره سازندگي است، باز وحدت كلمه است. ما اگر وحدت كلمه نداشته باشيم، اگر نقطه توافق عظيم ملي نداشته باشيم، همه دستاوردهاي اين ملت از دست خواهد رفت. خوشبختانه اين را داريم و مردم گرد آن متّحدند. شما ببينيد در راهپيماييها، در اجتماعات عظيم مردمي، آن جايي كه شعارهاي مشترك و آرزوهاي عمومي مردم مطرح مي شود، مردم چطور از همه قشرها شركت مي كنند و هيچ اختلافي هم با همديگر ندارند. از آن جا كه نسل جوان، به ويژه دانشجو، در مسائل مختلف حقيقت جو و كنجكاو است، هميشه به دنبال تحليلهاي شفّاف و صحيحي از مسائل است. مسلماً استمرار چنين جلساتي، كه

تبادلي بين پرسشها و مسائل جوانان و پاسخهاي جناب عالي مي شود، خيلي مي تواند كمك كند كه دانشجو به تحليلهاي درست برسد و دنبال سياستكاريها نرود و به دامن جناحهاي مختلف نيفتد و در حقيقت يك انديشه سياسيِ و تدبير سياسي درست داشته باشد. مسأله اي كه ما در سالهاي گذشته در دانشگاه داشتيم اين بود كه در بحثهاي مختلف با دانشجويان به اين نكته مي رسيديم كه به دليل نوپايي نظام و تجربه جديد حكومت اسلامي، به نظر مي رسد كه در آغاز، سياستها و روشها و يا انتخاب و انتصاب افرادي كه در قسمتهاي مختلف هستند، بعضاً درست نبوده است و اين يك بازنگري در اين مسائل را مي طلبد. ما با بعضي از دوستان كه در اين خصوص بحث مي كرديم، به اين نتيجه مي رسيديم كه موضوع «مصلحت» و يا «شأن نظام»، عدم پيرايش در اين مسائل را ايجاب مي كند. هميشه اين بحث بين ما دانشجويان هست كه در حقيقت مرز مصلحت چيست؟ فكر مي كنم مصلحت انديشي و مصلحت كاري، بحث ريشه داري در كلّ تاريخ و جريانهاي مختلف است و هميشه گروههاي مختلف و دشمنان نظام و انقلاب، از اين نكات استفاده مي كنند، براي اين كه با تكيه بر اينها، در نسل جوان شبهه ايجاد كنند. در اين جا دو تحليل وجود دارد: يكي اين كه به خاطر همين بحثِ مصلحت، در مورد اين مسائل اصلاً بحث نشود؛ ديگر اين كه مردم به عنوان محرمان انقلاب، در مورد اين مسائل و جزئيّاتي كه دارد توجيه شوند و در اين مورد به آنها توضيح داده شود. شما به عنوان رهبر معظّم انقلاب، نظرتان در مورد برخورد با اين مسائل چيست؟ اين مسائل

يكسان نيستند و نمي شود يك حكم كلّي درباره آنها داد. البته «مصلحت» كه شما مي گوييد، طبيعي است كه مصلحت انديشي و رعايت مصالح نظام، واقعاً يك اصل است؛ در اين كه شكّي نيست. يك وقت مصلحت يك كشور و مصلحت يك ملت، يك اقدام و حركتي را اقتضاء نمي كند. طبعاً مصلحت چيز مهمّي است و نبايد آن را نديده گرفت؛ اما اين كه به بهانه مصلحت، ما دائماً كار بد بكنيم و آن را استمرار دهيم، اين البته خيلي غلط است. من يك نكته را اوّل بگويم و آن اين است كه به نظر من بايستي به مسؤولانِ شناخته شده نظام و كساني كه بارهاي سنگيني بر دوش دارند، اعتماد كرد. ببينيد؛ شما وقتي سوار اتوبوسي مي شويد، طبيعي است كه اين اتوبوس يك وقت تند مي رود، يك وقت كُند مي رود، يك وقت ويراژ مي دهد، يك وقت سبقت مي گيرد، يك وقت نمي گيرد؛ اگر بنا باشد در هر يك از اين قضايا به راننده بگوييم آقا اين دفعه چرا شما پا روي ترمز گذاشتي، چرا رفتي دنده فلان، چرا رفتي اين طرف، اين كه اصلاً نمي شود؛ بايد اعتماد كرد. وقتي نشستيم اين آدم را قبول كرديم و گفتيم كه در اين جا اين مسؤوليت را انجام دهد، طبعاً بايد اعتماد كرد. اما اين كه درباره برخي از مسائل كه به نظر ما عيب است، ما دانشجويان، ما جوانان، ما مجموعه خاص، آيا بحث بكنيم يا نكنيم؛ نه، من نمي گويم نبايد بحث بكنيم. البته من اعتقادم اين است بحث كنيد، منتها سعي كنيد بحثتان واقعي باشد؛ يعني ذهني نباشد. بحثهاي ذهني كه با واقعيتها و با اخبار و حقايق سر و كار ندارد و

فقط براساس تحليل است، خيلي گمراه كننده است. بنده در اين جا يكي از اقبالهايي كه دارم اين است كه افراد زيادي به عنوان صاحب نظر، ناصح، علاقه مند به بنده، يا احياناً منتقد، نامه هاي تحليلي - غير از نامه هاي معمولي كه مي آيد - درباره بعضي مسائل مهم مي نويسند؛ من هم بعضي از آنها را خودم مي خوانم، بعضي را هم خلاصه مي كنند و به نظر من مي رسانند. مي بينم خيلي ازاين تحليلهايي كه انجام مي گيرد، ناشي از بي اطّلاعي است؛ يعني از چيزي خبر ندارند. اگر همين نكته گفته شود كه آقا اين حرفي كه شما مي گوييد فلان كس به فلان كس زده، من مي دانم كه اين دنباله را داشته، يا اين مقدّمه را داشته، يا اصلاً اين حرف گفته نشده، يا در فلان زمان گفته شده، همه اين تحليل طولاني نقش بر آب خواهد شد! من اعتقادم اين است كه جوانان - بخصوص در محيط دانشگاه - بحث و گفتگو كنند؛ اما سعي كنند واقعيتها و اخبار درست بر تحليل آنها سايه بگستراند - يا به تعبير بهتر، پرتو بيفكند - تا تحليلها واقعي باشد. اگر اين كار را بكنيد، به نظر من خوب است. نكته دوم اين است كه نگذاريد بحثها به جدال كشيده شود؛ جدال بد است. در تعبيرات اسلامي، به همين جدال بد «مراء» مي گويند. «مراء» يعني مرتّب معلومات خود را به رخ كشيدن، و دائماً انسان در مقام مباحثه بخواهد حرف خودش را حتماً حاكم كند. در شرع، اين خيلي مذموم است؛ عقلاً هم چيز ممدوحي نيست. اگر همين دو نكته را رعايت كنيد، به نظر من هرچه بنشينيد فكر كنيد، بحث كنيد، جلسات بزرگ

تشكيل دهيد و با همديگر مباحثه كنيد، خوب است. اين روشنگر و صاف كننده ذهنهاست. جواناني كه در دوران انقلاب بوده اند، حضور سلطه استعمار را به خوبي لمس كرده اند؛ به خاطر اين كه خيلي چيزها را ديده و درك نموده اند. ولي جوانانِ امروز مفهوم و تصوير روشني از سلطه و استعمار در ذهنشان نيست و اين طبيعي است؛ به دليل اين كه در دوران انقلاب نبوده اند، مستشاران خارجي را نديده اند و كلاًّ حضور چكمه هاي استعمار را در ميهن اسلاميمان لمس نكرده اند. با توجّه به اين كه هر موقع حرف نفي غرب به ميان مي آيد، به دليل همين تصوير روشني كه جوانان در ذهن خودشان ندارند، سريعاً نفي فنآوري به ذهنشان مي رسد؛ با توجّه به اين كه عدّه اي تبعيّت از غرب را دربست قبول كرده اند و عدّه اي پذيرش غرب را نفي ارزشها و اصول اسلامي و ملي دانسته اند و با توجّه به اين كه نفي غرب و تبعيّت غرب، حتماً در انقلاب و نظام حاكم دلايل مشخّصي داشته است، مي خواستم از حضورتان خواهش كنم كه تعريف جامع و مانعي از غرب داشته باشيد، كه در كنار اين كه خوبيها را از غرب اخذ مي كنيم، با حفظ اصول و ارزشهاي اسلامي و ملي مان، بديها را كنار بگذاريم. به نظر شما كلاًّ نقطه تعادل در اين ميان چيست؟ اين سؤال خيلي مهمّي است. من اين جا چند نكته را در همين زمينه عرض مي كنم. اوّل اين كه نفي غرب، به هيچ وجه به معني نفي فنآوري و علم و پيشرفت و تجربه هاي غرب نيست و هيچ عاقلي چنين كاري را نمي كند. نفي غرب، به معناي نفي سلطه غرب است كه هم

سلطه سياسي مورد نظر است، هم سلطه اقتصادي و هم سلطه فرهنگي. من در اين فرصت اندك، در زمينه سلطه فرهنگيِ غرب چند جمله مي گويم، شايد ان شاءاللَّه براي شما مفيد باشد. ببينيد؛ فرهنگ غرب، مجموعه اي از زيباييها و زشتيهاست. هيچ كس نمي تواند بگويد فرهنگ غرب يكسره زشت است؛ نه، مثل هر فرهنگ ديگري، حتماً زيباييهايي هم دارد. هيچ كس با هيچ فرهنگ بيگانه اي اين گونه برخورد نمي كند كه بگويد كه ما درِ خانه مان را صددرصد روي اين فرهنگ ببنديم؛ نه. فرهنگ غرب، مثل فرهنگ شرق، مثل فرهنگ هرجاي ديگر دنيا، يك فرهنگ است كه مجموعه اي از خوبيها و بديهاست. يك ملت عاقل و يك مجموعه خردمند، آن خوبيها را مي گيرد، به فرهنگ خودش مي افزايد، فرهنگ خودش را غني مي سازد و آن بديها را رد مي كند. همان طور كه گفتم، در اين زمينه، بين فرهنگ اروپايي، غرب، امريكايي، امريكاي لاتين، آفريقا و ژاپن فرقي نيست و هيچ تفاوتي ندارد و در اين حكمي كه مي گويم، همه يكسان هستند. ما در مقابل هر فرهنگي كه قرار مي گيريم، به طور طبيعي تا آن جايي كه مي توانيم، بايد محسّنات آن را بگيريم و چيزهايي كه مناسب ما نيست - بد و مضرّ است - و با چيزهايي كه به نظر ما خوب است، منافات دارد، آن را رد كنيم. اين اصل كلّي است. منتها در زمينه فرهنگ غربي نكته مهمّي وجود دارد كه من دلم مي خواهد شما جوانان به اين نكته توجّه كنيد. فرهنگ غرب - يعني فرهنگ اروپاييها - عيبي دارد كه فرهنگهاي ديگر، تا آن جايي كه ما مي شناسيم، آن عيب را ندارند، و آن «سلطه طلبي» است. اين، قطعاً دلايل انساني

و جغرافيايي و تاريخي اي دارد. از اوّلي كه اينها در دنيا به يك برتريِ علمي دست يافتند، سعي كردند همراه با سلطه سياسي و اقتصادي خودشان - كه به شكل استعمار مستقيم در قرن نوزدهم انجاميد - فرهنگ خودشان را هم حتماً تحميل كنند. اينها با فرهنگ ملتها مبارزه كردند؛ اين بد است. ملتي مي گويد فرهنگ من بايد در اين كشور جاري شود! اين چيز قابل قبولي نيست. هر چند هم خوب باشد، آن ملتي كه اين فرهنگ بر او تحميل مي شود، اين را نمي پسندد. شما يقيناً خوردن نان و ماست را به ميل و اشتهاي خودتان، ترجيح مي دهيد به اين كه چلوكباب را به زور در دهانتان بگذارند و بگويند بايد بخوري! وقتي كاري زوركي و تحميلي شد؛ وقتي از موضع قدرت انجام گرفت و وقتي متكبّرانه و مستكبرانه تحميل گرديد، هر ملتي آن را پس مي زند؛ بايد هم بزند. مثلاً كراوات يك پديده غربي است. غربيها اين را مي خواهند، دوست مي دارند و با سنّتشان هماهنگ است؛ اما اگر شما كه اهل فلان كشورِ ديگر هستيد و تصادفاً كت و شلوار را انتخاب كرده ايد، كراوات نزديد، يك آدم بي ادب محسوب مي شويد! چرا؟! اين فرهنگ شماست؛ تقصير من چيست؟ اگر كت و شلوار پوشيديد، بايد پاپيون و كروات بزنيد، و الاّ در فلان مجلس رسمي راه نداريد و يك آدم بي ادب و غيرمنضبط و بي نزاكت تلقّي مي شويد! اين، آن تحميل فرهنگ غربي است. زن غربي، روشهايي دارد. آنها نسبت به مسأله زن و روش زن و پوشش زن و ارتباطش با مردان و حضورش در جامعه، فرهنگي دارند - خوب يابد، بحثي سرِ آن نداريم

- اما سعي دارند اين فرهنگ را به همه ملتهاي دنيا تحميل كنند! در باب فرهنگ غربي، اين بد است. من يك وقت مثالي زدم و گفتم شما گاهي خودتان به انتخاب خود غذاي مقوّي و يا داروي شفابخشي را مصرف مي كنيد؛ اما يك وقت بي هوشتان مي كنند، يا مي خوابانند، دست و پايتان را مي گيرند و با آمپول چيزي را به شما تزريق مي كنند! سعي شده است از طريق رؤساي كشورها و رژيمهاي فاسد، فرهنگ غربي به ملتها تزريق شود! رژيم و خاندان فاسد پهلوي - كه خدا از اينها به خاطر آنچه كه با ملت ايران كردند، نگذرد - از اين قبيل بودند. اينها با انواع روشها و شيوه ها سعي كردند فرهنگ غربي را بر كشور ما حاكم كنند. به خاطر اين، ملت ايران را تحقير مي كردند؛ فرهنگ ملي را تحقير مي كردند؛ باورهاي ملي را تحقير مي كردند. شما ببينيد در دوران حكومت پهلويها و اندكي قبل از آن در اواخر حكومت قاجارها، كه همين حمله غربيها شروع شده بود و در دوران پهلويها به اوج خود رسيد، پرورش يافته هاي آن دوران، ملت ايران را اصلاً قابل اين نمي دانستند كه بتواند خودش را اداره كند، بتواند كاري بكند، بتواند چيزي بسازد، چيزي به دنيا ارائه دهد و يا بر معلومات دنيا اضافه كند. اين به خاطر چيست؟ اين به خاطر تحقير فرهنگ ملت، تحقير هويّت ملي و تحميل فرهنگ بيگانه است. هويّت ملي با «فرهنگ» شكل مي گيرد. هويت هر ملتي، فرهنگ اوست؛ اين را نبايستي زخمي و جريحه دار كرد. علت مقابله ملت ايران با فرهنگ غربي اين است، والاّ بله، فرهنگ غربي محسّنات و زيباييهايي هم

دارد. البته زشتيهايي هم دارد كه آن زشتيها بيخ ريش خودشان! اشكالي ندارد كه ما زيباييهاي فرهنگ آنها را فرا بگيريم. اين كه حالا آن زيباييها چيست، مي تواند مورد بحث قرار گيرد. گو شمع مياريد در اين جمع كه امشب در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است از جناب عالي تشكّر مي كنم كه با حضور گرم و صميميتان در جمع ما، يك خاطره زيبا از دهه فجرِ امسال برايمان ايجاد كرديد. رهبر عزيزم! هر زمان كه از انقلاب و بركات آن صحبت به ميان مي آيد، به تغيير و تحوّل نقش اجتماعي زنان اشاره مي شود؛ اما از آن جا كه ما در دوران قبل از انقلاب نبوديم، نمي توانيم مقايسه اي بين اين دوره ها برقرار كنيم. در نتيجه برايمان ملموس نيست كه در آن زمان چه وضعيتي حاكم بود و چه چيزي باعث آن دگرگوني در روحيه خانمها و متقابلاً ديد جامعه نسبت به مسؤوليت پذيري خانمها شد. از طرف ديگر با گذشت اين زمان، هنوز هم شايد خانواده هايي وجود داشته باشند - بخصوص در بعضي از مناطق - كه نسبت به پذيرش اين مسأله ترديد دارند. به نظر شما چطور مي توان بين اين رضايت خانواده و آن تكليف شرعي كه امام مطرح مي كردند - كه بر عهده زنان است در عرصه هاي اجتماعي شركت كنند - تعادل برقرار كرد؟ نقش زنان در انقلاب زياد بوده است. پس از پيروزي انقلاب تا امروز هم واقعاً بانوان كشور در همه صحنه ها خيلي نقش داشتند و اين حادثه خيلي بزرگ و شگفت آوري است. تصوّر من اين است كه بانوان در دوره پيش از انقلاب و در دوره آن رژيم، مورد ستم سياسي و

فرهنگي بودند؛ بيش از آنچه كه در بعضي از خانواده ها ممكن بود مورد ستم قرار گيرند. به جاي نقش آفريني، آنها را به بيكارگي و به ابتذال سوق مي دادند. انقلاب حقيقتاً ميداني باز كرد و خانمها بيش از آقايان در اين قضيه فعاليت و حماسه خلق كردند. در پاسخ به اين سؤال كه دختران با خانواده هايشان احياناً ممكن است در اين زمينه ها مسأله اي داشته باشند، من تصوّرم اين است كه الان هم عمده خانواده هاي ايراني - حالا نمي توانم ادّعاي عموميت كنم - كساني هستند كه با مسائل كشور و مسائل انقلاب آشنايند، به آن علاقه مندند، به آن عشق مي ورزند و اگر فرزندانشان بخواهند در فعّاليتهايي كه آنها را در اين تلاش عمومي سهيم مي كند، به نحوي شركت كنند، خانواده ها از آن استقبال خواهند كرد. ممكن است يك خانواده تشخيصشان اين باشد كه اين دختر خانم اگر مثلاً درس بخواند، براي آينده كشور مفيدتر است؛ لذاست كه روي درس خواندن او تكيه مي كنند. بعد مي بينند فلان فعاليت اجتماعي با درس خواندن او منافات دارد، لذا از آن جلوگيري مي كنند، يا نصيحت مي كنند كه در آن وارد نشود، يا به هر حال نوعي ممانعت ايجاد مي كنند. من گمان مي كنم آنچه وجود دارد - اگر وجود داشته باشد - از اين قبيل است. والاّ خانواده ها با فعّاليت فرزندانشان قاعدتاً نبايد مخالف باشند. فعاليتهاي گوناگون در جوانان شخصيت مي آفريند؛ شخصيت آنها را استحكام مي بخشد و آينده آنها را تضمين و روشنتر مي كند. توصيه من به خانواده ها اين است كه كمك كنند تا فرزندانشان در فعّاليتهاي مناسب شركت كنند. به دختر خانمها هم سفارش مي كنم كه خواست خانواده را يكسره

به عنوان يك شي ء مزاحم تلقّي نكنند. شما مثل فرزند من هستيد و من نصيحتي كه به شما مي كنم، از موضع يك پدر است. شما اين را از من بپذيريد كه اغلب اوقات تشخيص پدرها و مادرها در اين كه چه چيزي براي اين جوان يا نوجوان مصلحت است و چه چيزي مصلحت نيست، از تشخيص خود آنها بهتر و روشنتر است. بدانيد كه آنها دلسوزند. البته با پدر و مادرِ خودتان بحث كنيد. من توصيه مي كنم كه پدرها و مادرها ميدان بدهند تا فرزندانشان با آنها بحث كنند. پدرها و مادرها هم به خواست فرزندان و استدلالهاي آنها احترام بگذارند و اگر ديدند استدلالي دارند كه آن استدلال قابل قبول است، از آنها بپذيرند. من خيال مي كنم كه اين طريق، راه حلّ مناسبي باشد. من به جوانان توصيه مي كنم كه در فعّاليتهاي اجتماعي حضور داشته باشند؛ منتها مواظب باشند كه اين فعّاليت اجتماعي، آنها را از درس خواندن دور نكند. در فعّاليتهاي اجتماعي هم آن چيزهايي كه جنبه هاي ديني آن واضحتر است، آنها را مرجّح بدارند. اين يك نكته بسيار مهمّي است. آن جايي كه مي بينيد جنبه ديني و معنوي آن فعّاليت اجتماعي واضح است، يقيناً بي ضررتر و يا كم ضررتر است؛ علاوه بر اين كه فوايد تلاش و فعّاليت اجتماعي و شركت در فعّاليت دستجمعي را هم دارد. مثلاً فرض كنيد دو اردو وجود دارد كه شما مخيّريد به اين اردو برويد يا به آن اردو. اين اردو مربوط به جمعي است كه جنبه هاي ديني بيشتري دارند، اما آن يكي كمتر. آن اردويي را ترجيح دهيد كه جنبه هاي ديني بيشتري دارد. البته ممكن است هميشه

دَوَران امر اين گونه واضح نباشد؛ مسلّماً تشخيص دقيق شما و كمك پدر و مادرتان را لازم دارد. الّلهم لك الحمد حمد الشّاكرين. خداوند را شاكرم كه اين توفيق را به بنده عطا فرمود كه در محضر حضرت عالي باشم. همان طور كه استحضار داريد، حضرت امام در صدر انقلاب، اقدام به كادرسازي نيروهاي جوان كردند و حقيقتاً مسؤوليتها را به جوانان سپردند و آنها را براي مسؤوليت پذيري و اداره حكومت تربيت نمودند. اتفاقاً اگر از همين منظر نگاهي بكنيم، مي بينيم زماني كه حضرت امام اقدام به چنين عملي كردند، يكسري اتّهامهايي را به انقلاب وارد كردند و گفتند كه جوانان بي تجربه مي خواهند حكومت كنند و اداره حكومت را به دست گيرند. در عين حال، ما نمونه هاي زيادي از موفّقيت جوانان را در برهه هاي گوناگون انقلاب شاهد بوده ايم. مثلاً جوانان ما اكثراً فرمانده لشكر بودند، فرمانده تيپ و گردان بودند و خيلي هم موفّق بودند. به نظر من، در حال حاضر براي اين كه انقلاب رفته رفته اين اتّهام را از خودش دور كند، از اين اصل كه به جوانان مسؤوليت بدهد و آنها را در اداره حكومت سهيم كند، فاصله مي گيرد. مي خواستم نظر حكيمانه حضرت عالي را راجع به اين قضيه بدانم. اولاً من اين نكته را بگويم كه براي رفع اتّهام جوانگرايي، ما هيچ اقدامي نمي كنيم؛ خاطرتان جمع باشد. اگر واقعاً جوانگرايي يك حُسن است - كه حُسن هم هست - و مسؤوليت دادن به جوانان و اعتماد كردن به آنها موجب پيشرفت كشور است، بدانيد امروز هم همان گونه است. من يك مقدار آگاهيهاي خودم را در اين مورد به شما بگويم كه فكر مي كنم برايتان مفيد

باشد. اوّلاً اين كه مي گوييد امام در اوّل انقلاب به جوانان مسؤوليت دادند، البته درست است و در خيلي جاها اين طور بود؛ اما خيلي جاها هم اين گونه نبود. مثلاً در شوراي انقلاب - كه اوّلين مسؤولاني كه امام معيّن كردند، شوراي انقلاب بود - مرحوم آيةاللَّه طالقاني حضور داشت كه آن وقت مرد هفتاد ساله اي بود. افرادي بودند كه از نظر سن از ايشان هم بزرگتر بودند و در شوراي انقلاب عضو بودند. به نظرم مي آيد كه در شوراي انقلاب - آن شورايي كه امام معيّن كردند و بعد البته كساني هم اضافه شدند - جوانترين فرد من بودم كه سي و نه سال داشتم. البته بعداً كساني اضافه شدند كه آن روز از من جوانتر بودند؛ اما من كه از ابتدا عضو شوراي انقلاب بودم، جوانترين آنها بودم و سي و نه سالم بود، كه تقريباً جوان به اين معنا در او صدق نمي كند. آن وقت دولتي كه امام دستور تشكيل آن را دادند، اگر شما با دولتِ امروز ما مقايسه كنيد، خواهيد ديد كه دولت امروز ما از آن دولت جوانتر است. رئيس آن دولت فردي در حدود هفتاد ساله بود؛ اما امروز رئيس دولت ما يك مرد پنجاه و سه، چهار ساله است. آن روز ما وزرايي داشتيم كه سن بعضي از آنها هفتاد سال و شصت و پنج سال و در اين حدود بود و گمان نمي كنم كه جوانترين آنها از پنجاه سال كمتر داشت؛ اما امروز وزراي ما بين چهل و پنجاه سال و معدودي هم بين پنجاه و شصت سال سن دارند. بنابراين، امروز دولت ما از دولت اوّل انقلاب جوانتر

است. البته شما راست مي گوييد؛ امام به جوانان اعتماد و اعتقاد داشتند. لذا مثلاً فرماندهان اوّليه سپاه پاسداران - كه هسته اوّليه سپاه را اينها گذاشتند - اين مجموعه عظيم را تشكيل دادند و سپاه در جنگ آن همه نقش آفريد. وقتي اينها به امام معرفي شدند و امام اينها را شناختند، به هيچ وجه نگفتند كه شما جوانيد، چطور مي خواهيد اين كار را بكنيد؛ نخير، بلكه استقبال هم كردند. يا مثلاً در كابينه شهيد رجايي، يك عدّه جوانان خيلي خوب بودند. اوّلين كابينه اي كه جوانان را به معناي واقعي كلمه وارد مسؤوليت كرد، كابينه شهيد رجايي بود. بعد هم آقاي مهندس موسوي بودند كه جوانان را وارد ميدان كردند. امروز هم جوانگرايي هست. منتها ببينيد؛ همان جوان ديروز كه مسؤوليتي به او داده شده و آن را پذيرفته و بيست سال هم مسؤوليت اجرايي دارد، اين نمي شود به جرم اين كه ديگر الان جوان نيست، آدم به او مسؤوليت ندهد. تجربه چيزي نيست كه ناگهان به دست بيايد؛ بلكه مثل ظرفي است كه شما براي به دست آوردن يك صمغ گران قيمت، زير درختي - مثلاً درخت كائوچو - مي گذاريد كه قطره قطره اين ظرف پُر شود؛ بعد كه اين ظرف از اين صمغ پُر شد، بگوييم ديگر بس است؛ بعد بگيريم خاليش كنيم و مجدداً آن را زير درخت بگذاريم تا پُر شود. اين تجربه ها و مجرّبان را بايد قدر شناخت. البته تكيه به مجرّبي، بايستي به معناي تنگ كردن ميدان براي جوانان نباشد. من فكر نمي كنم امروز هم چنين روحيه اي در مسؤولان وجود داشته باشد و مثلاً بگوييم كه به جوانان ميدان داده

نمي شود؛ نه. الان هم انسان مي بيند كه جوانانِ كارآمدي بر سرِ كارهاي بزرگ هستند. اميدواريم كه اين روحيه، هم در بين جوانان تقويت شود كه بخواهند وارد ميدانهاي اصلي و مهم شوند، و هم در بين مسؤولان تقويت شود كه از اين نيروها استفاده كنند. محراب شفقده اؤزومو سجده ده گؤردوم قان ايچره غميم يوخ، اوزوم اولسون سنه صاري رهبر بزرگوار! جناب عالي در جمله اي بدين مضمون: «او به ما فهماند كه انسان واقعي شدن و تا نزديك مرزهاي عصمت پيش رفتن افسانه نيست»، حضرت امام را معرفي كرديد. در زمان حيات حضرت امام، دانشجويان يا جوانان، نماينده اي از ايشان درخواست كرده بودند تا در مورد مشكلاتشان به ايشان مراجعه كنند؛ حضرت امام هم جناب عالي را معرفي كرده بودند. خواهشي كه بنده از شما دارم، اين است كه شما هم لطفي بكنيد و به اسم، نماينده اي يا نمايندگاني را معرفي بفرماييد، تا جوانان در مورد مشكلات و سؤالاتي كه خواهند داشت، به آنها مراجعه كنند. البته آن زمان امام به يك عدّه از جوانان دانشجو كه رفته بودند به ايشان مراجعه كرده بودند، بنده را معرفي كردند؛ بنده هم مي رفتم. الان هم روحانيون خوبي در بين دانشجويان هستند كه مورد تأييد من هستند. البته من نمي خواهم در اين جا اسم بياورم؛ ليكن بعضيها را حتي من به اسم هم در بين مجموعه هاي دانشجويي معرفي كرده ام و الان حضور دارند و فعّاليتهاي خيلي خوبي هم مي كنند. آن روزي را كه شما اشاره مي كنيد، اين كار، يك كار نويي بود؛ يعني هيچ سابقه نداشت كه يك عدّه جوان بيايند از امام درخواست كنند كه يك روحانيِ مثلاً علاقه مند به

مسائل جوانان را به اينها معرفي كند؛ كه امام هم معرفي كردند و در رسانه ها هم اين قضيه گفته نشد و همين خود جوانان آن را پخش كردند و حالا جناب عالي هم اطّلاع داريد و آن را مطرح مي كنيد؛ ليكن الان خوشبختانه اين كار، كارِ رايجي است. الان در همه دانشگاهها روحانيون جواني حضور دارند كه فعّاليت مي كنند. البته همه در يك سطح نيستند و به يك اندازه از فعاليت و كارايي قرار ندارند؛ ليكن بينشان كساني هستند كه حقيقتاً كارايي دارند و از آن روزِ بنده اگر بهتر نباشند - كه يقيناً بهتر هم هستند - كمتر نيستند. براي غير دانشجويان چطور؟ جوانان يك وقت مجموعه اي هستند كه مي خواهند مراجعه كنند - مثلاً دانش آموزان، يا كارگران - طبيعتاً مي شود كسي را معرفي كرد؛ والّا همين طور كه مجموعه اي نباشند، به روحانيون فراواني كه هستند، مراجعه مي كنند و از روحانيون جوان استفاده مي كنند. مي خواهم بگويم كه فرق حالا و آن روز اين است كه آن روز اصلاً اين ارتباط با جوانان - بخصوص جوانان دانشجو - باب نشده بود، لذا اين كار لازم بود؛ اما الان خوشبختانه ارتباط با جوانان باب شده است. خيلي از روحانيون و فضلاي ما كه خودشان هم جوانند، الان با جوانان در ارتباطند؛ مسائل جوانان را بررسي مي كنند؛ به آنها رسيدگي مي كنند و انسان كارهاي خوب و حرفهاي ارزشمندي از اينها مي شنود. بنابراين، گمان نمي كنم الان نيازي باشد كه من كسي را معرفي كنم. البته اگر يك وقت هم در گوشه اي لازم باشد، حرفي ندارم. با اين بازار زياد نشر كتاب و انواع مختلف كتابي كه در بازار ما هست، پيدا

كردن كتابهاي خوب براي انسان سخت شده است. من خواهش مي كنم اگر ممكن است، شما افرادي را معرفي بفرماييد تا كتابهايي را كه بيشتر به درد جوانان مي خورد و مي تواند سؤالهاي جوانان را پاسخ دهد، از طريق رسانه ها معرفي كنند و جوانان بتوانند سؤالات خود را خيلي بهتر جواب بگيرند و در زمينه هاي مختلف، راحت تر مطالعه كنند. پيشنهاد خوبي است؛ رويش فكر مي كنم. البته قبلها در دوران مبارزات، خود من اين كار را مي كردم؛ يعني اصلاً كتابهايي را مي خواندم، به قصد اين كه ببينيم به درد چه كسي مي خورد، يا كجاهايش به درد چه كساني مي خورد و يادداشت مي كردم. جواناني كه با من رفت و آمد داشتند - عمدتاً در مشهد، يا در دوره اي كه مشهد نبودم؛ تبعيد بودم - من اسم مي دادم كه اين كتابها را بخوانيد؛ اين كتابها هم متنوّع بود. الان هم مي شود اين كار را كرد و مجموعه اي را در نظر گرفت. البته پخش آن از رسانه ها مصلحت نيست؛ به خاطر اين كه وقتي ما يكسري كتاب را رسماً از رسانه ها معرفي مي كنيم، در واقع كأنّه دايره كتابخواني را محدود مي كنيم. اين مصلحت نيست كه ما بگوييم اين كتابها مجاز است و معنايش اين است كه خوب است؛ معنايش اين است كه غير اين كتابها خوب نيست؛ شايد اين شكلش صحيح نباشد. اما اين كه هركس به ما مراجعه كرد و گفت من چه كتابي را بخوانم، بشود يك فهرست و سياهه خوبي به او داد. البته كار قابل بررسي اي است. من بسيار خوشحالم كه در اين جمع صميمي و دوستانه شركت كرده ام. لازم مي دانم باز هم از شما تشكّر كنم كه

مجال ديدار دو نسل را فراهم كرديد؛ يك نسل ما جوانان امروزي هستيم؛ متولّد در سالهاي آغازين انقلاب و پرورش يافته در دوران طلايي بعد از انقلاب؛ و شما كه از نسل بانيان انقلاب هستيد. آنچه كه بيشتر مورد توجّه نوجوانان است، اين است كه شما و همرزمانتان، در زماني كه همسن و سال ما بوديد، به خاطر انديشه والا و هدف مقدّسي كه داشتيد، تلاش مي كرديد. همان طور كه مستحضر هستيد، ما در آستانه دهه سوم انقلاب هستيم كه مقارن با سالهاي پاياني قرن بيستم ميلادي است. قطعاً يك سري فراز و نشيبها و گردنه هاي جديدي براي ما پيش خواهد آمد كه به دليل موقعيت سني اي كه ما داريم، مسؤوليت سنگيني هم براي گذر از اين گردنه ها برروي دوش ما هست. جوانان ايراني از قبل از انقلاب به وسيله افراد آگاهي كه هدف تشكيل حكومت اسلامي را به آنها منتقل مي كردند، تكليف خودشان دانستند كه براي پيروزي انقلاب تلاش كنند. بعد از پيروزي انقلاب هم براي حفظ انقلاب در زماني كه جنگ و مسائل ديگر پيش آمد، تلاش كردند. به هر حال، تا آن جايي كه به ما منتقل شده، جوانان خوب توانستند وظيفه شان را انجام دهند؛ اما از اين به بعد براي من و امثال من كه به دليل تعلّق خاصّي كه به انقلاب دارند، طبيعتاً دغدغه خاصّي هم براي اين انقلاب و آينده اين انقلاب و آنچه كه دستاورد خون هزاران شهيد است، دارند، اين نگراني هست كه اين فراز و نشيبها را چگونه بايد شناخت؛ چگونه بايد با آنها مقابله كرد؛ چگونه بايد براي طي كردن آنها آماده شد؟ از شما به عنوان يك پدر مهربان

تقاضا مي كنم كه نصايح خودتان را بفرماييد. همان طور كه شما مي گوييد، در سالهاي آينده و در همه دوره هاي عمر شما جوانان - كه ان شاءاللَّه طولاني باد و طولاني خواهد بود - با بسياري از مسائل مواجه خواهيد شد. هر انسان زنده اي طبعاً با مسائل فراواني مواجه مي شود. حالا آيا اين مسائلي كه در سالهاي آينده وجود خواهد داشت، دشوارتر از مسائلي خواهد بود كه ما آن را فرضاً در دهه هاي گذشته تجربه كرديم، يا آسانتر خواهد بود؛ اين هم قابل تشخيص نيست. يعني نمي شود الان گفت كه مسائل آينده ما دشوارتر خواهد بود از آنچه كه در گذشته داشتيم؛ نخير، ما اين را نمي توانيم يقيناً بگوييم - ممكن است باشد، ممكن است نباشد - اما آن كه من مي توانم به شما جوانان سفارش كنم، اين است كه جوان اوّلاً بايد احساس مسؤوليت كند؛ يعني واقعاً خودش را مسؤول بداند و بخواهد كه زندگي را با پاي خودش پيش ببرد و حركت كند و مثل پر كاهي در امواج حوادث نباشد. ثانياً با ايمان حركت كند - ايمان نقش بسيار مهمّي در پيشرفت در همه ميدانها و نيز پيروزي بر همه موانع دارد - ثالثاً بصيرت و آگاهي داشته باشد. اگر جوانان اين سه خصوصيت را در خودشان تأمين كنند - كه البته كار چندان آساني نيست؛ اما بسيار ممكن هست - من خيال مي كنم كه هر وضعي دنيا پيدا كند - ارتباطات پيشرفت كند، تمدّنهاي گوناگون به عرصه بازار تمدّنها در دنيا پا بگذارند، قدرت بزرگي در دنيا از بين برود، قدرت جديدي به وجود آيد؛ ايران چالشهاي گوناگوني در مسائل اقتصادي و سياسي و

غيره با ديگران داشته باشد، نداشته باشد - در همه زمينه ها شما مي توانيد موفقيّت خودتان را تضمين كنيد. سعي كنيد اين سه خصوصيتي را كه من گفتم، در خودتان به وجود آوريد. ببينيد؛ من كه مي گويم سعي كنيد به وجود آوريد، اعتقادم اين است كه سعيها يك اندازه نيست، يك اندازه هم موفّق نيست؛ اما اعتقاد ديگرم اين است كه هر كسي سعي كند، بالاخره توفيقي خواهد داشت. آن احساس مسؤوليتي كه من مي گويم، در مقابل حالت «وِلِش» قرار دارد. بعضي از جوانان هستند كه اگر گفته شود اين كار را بكن، مي گويد وِلِش! مثلاً امتحانات درسي يا قضيه ديگري در پيش است، مي گويد وِلِش! اين «وِلِش» بدترين بلا براي جوانان است. احساس مسؤوليت، يعني رها كردن اين حالت «وِلِش». ايمان هم يعني اين كه انسان واقعاً مؤمنانه وارد ميدان شود. سعي كنيد ايمانتان را قوي كنيد. الحمدللَّه همه شما دلهايتان پاك و صاف است و ايمانها در دلهايتان مي درخشد - انسان مي تواند اين را حس كند - در عين حال بكوشيد آن را عميق كنيد، تا با هر حادثه اي متزلزل نشود. با مطالعات خوب، با استفاده از انسانهاي والا و استادهاي خوب، آن را تقويت كنيد. در خودتان بصيرت ايجاد كنيد. قدرت تحليل در خودتان ايجاد كنيد؛ قدرتي كه بتوانيد از واقعيتهاي جامعه يك جمعبندي ذهني براي خودتان به وجود آوريد و چيزي را بشناسيد. اين قدرت تحليل خيلي مهمّ است. هر ضربه اي كه در طول تاريخ ما مسلمانان خورديم، از ضعف قدرت تحليل بود. در صدر اسلام هم ضرباتي كه خورديم، همين طور بوده كه حالا اينها بحثهاي تفسيري زيادي دارد. در دوره هاي گوناگون ديگر هم همين طور

است. نگذاريد كه دشمن از بي بصيرتي و ناآگاهي ما استفاده كند و واقعيتي را واژگونه در چشممان جلوه دهد. سؤالات شما تمام شد، اما تا جلسه تمام نشده، من اين نكته را عرض كنم كه در ميان سؤالات شما هيچ كس راجع به نماز سؤالي از من نكرد و هيچ نكته اي نگفت! من حيفم مي آيد كه اين جلسه را بدون ذكر نماز تمام كنم. ببينيد عزيزان من! انسان در معرض خطاهاي گوناگوني هست. هر انساني - بزرگ و كوچك و پير و جوان ندارد - بالاخره سهوها و اشتباهات و خطاهايي دارد و گناهاني بر او عارض مي شود. انسان اگر بخواهد در جادّه زندگي موفّق شود، نماز مي تواند جبران كننده باشد. در آيه شريفه قرآن مي فرمايد: «و اقم الصلوة طرفي النهار و زلفا من الليل ان الحسنات يذهبن السيئات»(2)؛ يعني نماز را در دو سوي روز و پاره هايي از شب بجا آوريد؛ زيرا نيكيها مي تواند بديها را از بين ببرد. نماز نورانيّتي دارد؛ ظلمتها را از بين مي برد، بديها را از بين مي برد و اثر گناهان را از دل مي زدايد. انسان بالاخره ممكن است آلودگيهايي پيدا كند و دست و بالش به خطايي بند شود. اگر به نماز پايبند باشيد، اين نورانيّت شما باقي خواهد ماند و گناه اين فرصت را پيدا نمي كند كه در جان شما نفوذ كند. من خواهش مي كنم كه به مسأله نماز خيلي جدّي نگاه كنيد. البته همه شما نمازخوانيد؛ منتها سعي كنيد نماز را از حالت كسالت آور براي خودتان خارج كنيد؛ چون اگر نماز را از يك كار همين طور از حفظي و به اصطلاح حالت طوطي واري خارجش نكنيم، يك چيز

كسالت آوري مي شود؛ يعني آدم بايد بلند شود وضو بگيرد و برود يك كاري را كه نمي داند چيست، انجام دهد. اما اگر معاني اين كلمات را بفهميد، آن وقت خواهيد ديد كه نماز اصلاً كسالت آور نيست؛ بلكه شوق آور است و انسان به سوي نماز مي شتابد. آن وقت «حيّ علي الصّلوة»(3) - بشتاب به نماز - واقعيت پيدا مي كند. البته من نمي گويم كه در سرتاسر نماز معاني آن را بفهميد - اين كارِ خواص و اخصّ خواص است؛ ما هم شايد نمي توانيم آن گونه بفهميم - اما حدّاقل بخشي از نماز را با توجّه بخوانيد؛ يعني بدانيد با چه كسي حرف مي زنيد و معناي آن كلماتي كه مي گوييد، بدانيد. من در روايت خواندم كه وقتي نزديك ظهر يا نزديك مغرب مي شد، پيامبر به بلال مي گفت: «ارحنا يا بلال»(4)؛ اي بلال! ما را آسوده كن. آسوده كردن، يعني آن حالت آرامش را به ما ببخش؛ يعني اذان بگو؛ اذان بگو كه نماز خوانده شود. به هر حال خواهش مي كنم كه اين توجّه به نماز را داشته باشيد. خداوند ان شاءاللَّه همه شما را حفظ كند و در ميدانهاي گوناگون زندگي موفّقتان بدارد. مي بينم كه از قشرهاي مختلف جوانان در اين جا جمع شده ايد. همه تان هم جوانيد، همه تان هم آينده داريد، همه تان هم ان شاءاللَّه مي توانيد در اعتلاء و عزّت و درخشش حقيقي اين كشور و اين ملت در سطح جهان نقش ايفا كنيد. ما هنوز نقش جهانيِ خودمان را آن چنان كه بايد، پيدا نكرده ايم. كشور ما ظرفيت خيلي زيادي دارد. از لحاظ تاريخي، از لحاظ جغرافيايي، از لحاظ مادّي و معنوي، كشور مهمّي است و مي تواند مثل خورشيدي در دنيا بدرخشد؛

آن هم نه فقط از جنبه مادّي كه غرب آن را تجربه كرده؛ بلكه هم از جنبه مادّي و هم از جنبه معنوي. جنبه مادّي محض، همين است كه مي بينيد امروز متأسفانه در غرب حقيقتاً به مشكلاتش هم دچارند. ان شاءاللَّه بتوانيد از جنبه ي مادّي و معنوي به كشور خودتان درخشش دهيد و در اين زمينه ها نقش ايفا كنيد. خداوند هم ان شاءاللَّه به شما كمك خواهد كرد. جلسه خيلي خوبي بود؛ از همه شما متشكرم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 285 2) هود: 114 3) معاني الاخبار: 40 4) بحارالانوار، ج 83، ص 16

بيانات مقام معظم رهبرى و فرمانده كلّ قوا در ديدار جمعى از پرسنل نيروى هوايى

بيانات مقام معظم رهبري و فرمانده كلّ قوا در ديدار جمعي از پرسنل نيروي هوايي بسم اللَّه الرحمن الرحيم اوّلاً به همه شما عزيزان كه در يكي از حسّاسترين و مهمترين بخشهاي ارتش جمهوري اسلامي ايران و مجموع نظامات كشور مشغول خدمتيد، خوشامد مي گويم و اين ايّام، بخصوص روز نوزدهم بهمن را به شما و يكايك پرسنل نيروي هوايي جمهوري اسلامي ايران تبريك عرض مي كنم. همچنين براي شهداي شما عزيزانِ امتحان داده و درخشش يافته در آسمان تاريخمان طلب رحمت و مغفرت مي كنم و بر آنها درود مي فرستم. شما حق داريد امروز را گرامي بداريد؛ زيرا حادثه اي كه در روز نوزدهم بهمن سال 1357 اتّفاق افتاد، نه فقط افتخاري براي نيروي هوايي و ارتش بود، بلكه ملت ايران و انقلاب و امام را سرافراز كرد. شايد امروز بعضي از جوانانِ ما اهميت اين حركت را در آن فضاي بسيار حسّاس و لحظه مهم نتوانند به خوبي ارزيابي كنند و شايد حتّي بعضي از كساني هم كه حادثه را ديده اند، اهميت

آن را آنچنان كه هست، مورد تأمّل قرار نداده باشند؛ اما حادثه بسيار مهم بود و مثل همه حوادث مهم، اوّلاً به اراده و عزم پولادين و ايمان عميق جمعي از مردم - كه همان پرسنل نيروي هوايي بودند - متّكي بود؛ ثانياً آثار و نشانه هاي خود را در طول تاريخ انقلاب هم بر جاي گذاشت. شما ملاحظه كنيد، هشت سال جنگ براي يك كشور، رويدادي فراموش شدني و كوچك نيست. در طول اين هشت سال، هيچ زبان انتقادگر و ذهن وسوسه گري نتوانست نيروي هوايي را مورد اعتراض قرار دهد و به كار آن انتقاد و اعتراضي كند. چرا؟ چون نيروي هوايي در طول اين دوران دشوار و پُرحماسه و در عين حال خونبار، در جلوترين ميدانها حاضر بود. در طول جنگ، نيروي هوايي يكي از بهترين امتحانها را داد. اين پديده بزرگ، نمي تواند از آن اقدام روز نوزدهم بهمن جدا باشد. اين همان روحيه است؛ يك جا آن طور خودش را نشان مي دهد؛ يك جا در طول جنگ اين طور ظهور و بروز مي كند؛ يك بار و يك جا هم در دوران سازندگي پس از جنگ و خودسازي و بازگشت به خود، بايد طور ديگري خود را نشان دهد، كه مي دهد. هيچ كس منّتي بر سر ارتش جمهوري اسلامي ايران ندارد. هيچ كس دست ارتش را به سوي انقلاب و اسلام و نور هدايت نگرفته است و نكشيده است. همه ما منّت پذيرِ انقلاب و اسلاميم. اسلام به گردن همه ما حق دارد. انقلاب به گردن همه ما حق دارد كه ما را از دوران تلخ اسارت و وابستگي و بي حالي و عدم امكان بروز استعدادها و قبول سلطه بيگانگان خارج

نمود و به دوراني وارد كرد كه اگر دشواري و سختي اي هم داشته باشد، در راه ايجاد يك دنياي بهتر و براي ايستادن روي پاي خود است. ارتش از جمله اجزايي از اين ملت بود كه با شوق خود، با پاي خود، به ميل خود، با ابتكار خود، با قبول خطرها، به سمت انقلاب آمد، انقلاب را در آغوش گرفت و در انقلاب حل شد و مظهر آن، روز نوزدهم بهمن 1357 بود. عزيزان من! داشتن وسايل مدرن و پيشرفته اي كه به وسيله ديگران به يك كشور و به يك ارتش داده مي شود و در مقابل، منابع آن كشور و آن ملت غارت مي شود و بر كساني كه صاحبان آن منابعند، تسلّط مي يابند، ارزشي ندارد. ارزش يك ارتش و يك نيروي هوايي به اين نيست كه مدرنترين هواپيماها را، ديگراني كه ساخته اند، ديگراني كه آن را مي شناسند، ديگراني كه آن را تعمير مي كنند و ديگراني كه خود را مالك آن مي دانند، با بهاي گزافي، به يك ارتش، يا به يك نيروي هوايي بدهند و در برابر آن، خود را آقا بالاسر و همه كاره و صاحب اختيار و كليددار آن ارتش و آن نيروي هوايي بدانند. اين هيچ اعتباري براي يك ارتش و يك نيروي هوايي محسوب نمي شود. اعتبار يك ارتش، به استقلال آن است؛ به متّصل بودن به منافع ملت است؛ به ايستادن روي پاي خود است؛ به داشتن قدرت اقدام در مقابل دشمن است؛ به سرافرازي و غرور و مناعت در مقابل بيگانگان است. ارتشي كه در رأس آن كساني قرار گيرند كه مجبور باشند در مقابل بيگانه تعظيم كنند، ارتش غيور و با مناعت

و بلندپروازي نيست. امروز خيلي از كشورها هستند كه از لحاظ ارزيابي و تقويم موقعيت ارتششان، در آخرين رديفهاي فهرستِ ارتشهاي دنيا قرار مي گيرند؛ اما انبارهايشان هم پُر از وسايل مدرن فراواني است! پولهاي ملتشان را گرفتند و به اينها دادند، چهار نفر هم ارباب بالاي سرشان گذاشتند؛ اين مايه افتخار نيست و هيچ ارزشي ندارد. مايه افتخار را شما داريد؛ شما كه روي پاي خودتان ايستاديد؛ شما كه بيگانه اي را بر خود و در خود نمي پذيريد؛ شما كه سعي مي كنيد با موجوديِ خودتان، بهترين خدمات را انجام دهيد. هر كدام از شما اگر اين روحيه اقتدار و مناعت و اتّكاءِ به نفس و عزّت در وجودتان بيشتر باشد، ارزشتان بالاتر و فايده تان براي ملت بيشتر است. شايد من اين خاطره را يك بار ديگر براي شما نقل كرده باشم كه در روزهاي اوّل جنگ، يك نفر نظامي پيش من آمد و فهرستي آورد كه انواع و اقسام هواپيماهاي ما - جنگي و ترابري - در آن فهرست ذكر شده بود و مشخّص گرديده بود كه چند روز ديگر همه فروندهاي اين نوع هواپيماها زمينگير خواهد شد؛ مثلاً اين نوع هواپيما در روز هشتم، اين نوع هواپيما در روز دهم، اين نوع هواپيما در روز پانزدهم! اين فهرست را به من داده بود كه خدمت امام ببرم، تا ايشان بدانند كه موجودي ما چيست. من به آن فهرست كه نگاه كردم، ديدم ديرترين زماني كه هواپيمايي از انواع هواپيماهاي ما زمينگير خواهد شد، در حدود بيست و چند روز است؛ يعني ما بيست و چند روز ديگر هيچ هواپيمايي نداريم كه بتواند از روي زمين بلند

شود! من وظيفه ام بود كه اين فهرست را ببرم و به امام نشان دهم. ايشان به آن كاغذ نگاه كردند و گفتند: اعتنا نكنيد؛ ما مي توانيم! برگشتم و به دوستاني كه بودند گفتم: امام مي گويند مي توانيد. آن هواپيماها، به همّت شما و با توانستن شما هنوز پرواز مي كنند؛ هنوز از بسياري از تجهيزات پرنده اين منطقه پيشترند؛ هنوز در مصاف با بسياري از كساني كه وسايل مدرن دارند، برتر و فايق ترند. از آن روز، نزديك بيست سال مي گذرد. اين است معجزه همّت انسان! اين است معجزه ي ايمان! آنها را ساختند، آنها را تعمير كردند، با آنها كار كردند؛ البته مبالغ نسبتاً قابل توجّهي هم در اواخر به آنها اضافه شد. آنچه مهمّ است، روحيه و ايمان است؛ قدردانيِ چيزي است كه اين انقلاب و اين حركت عظيم به ما داده است؛ يعني خودباوري، يعني استقلال، يعني عزّت، يعني قطع رابطه آقا بالاسري كساني كه مدّعي آقا بالاسري بر همه دنيايند. ابتدا قدرتمندان سعي مي كنند فشار بياورند، تا ملتي كه با زحمت و با دادن شهداي زياد و مقاومت حيرت آور، استقلال را به دست آورده است، پشيمان شود. سختي هست، فشار هست؛ اما با همين نيروي ايمان، اين سنگلاخها را خواهيم گذراند. شما عزيزان به فضل پروردگار خواهيد توانست؛ اين ملت بزرگ و شجاع خواهد توانست به قلّه هاي آرزوهاي بزرگ برسد و علي رغم ميل دشمن، آنچه را كه دشمن نمي خواهد ملت ايران به آن دست پيدا كند، به آن دست پيدا كند. سفارش من به شما اين است كه اين روحيه را در خودتان حفظ كنيد؛ روحيه عزّت، روحيه استقلال، روحيه تكيه به تواناييهاي خود، روحيه استغناء؛ استغناء

از همه كساني كه مي خواهند در مقابل آنچه از ماديّات مي دهند، بخش عظيمي از معنويات و عزّت و ايمان و استقلال و شخصيت و هويت انساني را از ما بگيرند. عزّت و استغناء در مقابل اينها، بزرگترين سرمايه است. اين را بايد حفظ كنيم و ملت ايران حفظ كرده است و ارتش عزيز ما حفظ كرده است. شما در نيروي هوايي، يكي از بهترين مظاهر حفظ اين نيرو و اين حالت و اين روحيه بوديد و هستيد و بايد باشيد. سختيهايي هم وجود دارد كه بايد تحمّل كرد تا عبور كنيد. اين لحظه هاي تعيين كننده، در سرنوشت اين ملت و اين كشور و اين تاريخ بسيار اثر دارد. البته كمك و تفضّل و رحمت الهي شامل حال شما بوده و هست. آنها فكر نمي كردند ملتي كه ارتشش تنهاي تنهاست و نيروهاي مسلّح و رزمندگانش - اعم از ارتش و سپاه و بسيج و بقيه كساني كه در ميدان نبرد و رزمِ دلاورانه اين دوران حضور داشتند - جز به قدرت خودشان و توكّل به خدا، به هيچ نيرويي اتّكاء ندارند، بتواند بر دشمنش كه از همه جا كمك مي گرفت، پيروز شود. آنها فكر نمي كردند؛ ولي اين به بركت ايمان انجام شد. اين در تاريخ ملت ما خواهد ماند؛ اين را قدر بدانيد. خداي متعال اين تفضّل را به همه ما فرمود. اگر اين ايمان و اين روحيه و اين توكّل را حفظ كنيم، رحمت الهي هم براي ما ادامه خواهد داشت. اميدواريم خداوند متعال روز به روز شما را موفّقند بدارد تا بتوانيد ان شاءاللَّه اين نيروي با افتخار و سرافراز را به بهترين وجهي كه

مي تواند وجود داشته باشد و سرمشق ديگران باشد، به پيش ببريد و آن را به تعالي و تكاملِ هرچه بيشتر برسانيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در جلسه پرسش و پاسخ مديران مسئول و سر دبيران نشريات دانشجويي

بيانات در جلسه پرسش و پاسخ مديران مسئول و سر دبيران نشريات دانشجويي

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران و خواهران عزيز! خيلي خوش آمديد؛ ان شاءاللَّه موفق باشيد. اين دو، سه ماه - از آن ديدار تا اين ديدار - خيلي زود طي شد و مثل همه ي بخشهاي ديگر عمر، اين مدّت هم با سرعت گذشت. امشب هم بحمداللَّه باز توفيق پيدا كرديم كه با شماها بنشينيم و گفتگو كنيم. به نام خداوند آگاه به درونها. به تمام مردم و حاكمان ديگر كشورها كه مضمون حرفهاي مرا دريافت مي كنند، مي گويم كه بدانند در هيچ كجاي اين عالم خاكي مملكتي پيدا نمي شود كه مردم آن به اين راحتي و صميميت با رهبر و رئيس جمهور و مسؤولان رده بالاي خود، بي واسطه بنشينند و صحبت كنند؛ بدانند كه اين از بركت درسهاي قرآن است كه در نظام جمهوري اسلامي جاري است. بي پرده به ديباچه ي سخن مي پردازم كه در اين مجال كوتاه نمي توانم باعث شادي و خوشحالي شما باشم؛ اما مي خواهم كه پدرانه با شنيدن حرفهايم، آبي بر آتش درونم باشيد. سخن از كجا شروع كنم كه لرزه اي كافي است تا حرفها همچون گدازه از آتشفشانِ در حالِ فوران دلم بيرون بريزد؟ و حتماً مي دانيد كه آتشفشان خرابي به همراه دارد. آخر مي دانيد، وقتي سنگ صبوري پيدا نشد، اوضاع از اين بهتر نمي شود و حال كه سنگ صبوري پيدا كرده ام و مجالي براي درد دل، اجازه دهيد مقدّمه كوتاه كنم و سفره ي دل باز: از وقتي يادم مي آيد،

مرا از دروغ نهي كرده اند و به راستي و درستي رهنمون شده اند؛ اما وقتي كمي گذشته است، ديده ام همانهايي كه مرا از دروغ نهي كرده اند، دروغگوترين آدمهاي زندگيم هستند! همانهايي كه مرا از نارو زدن و از پشت خنجر زدن نهي مي كردند، اكنون بدون اين كار، زندگيشان نمي گذرد! بدون رشوه دادن، بدون زد و بند كردن، بدون نامه نوشتن به شما! نمي دانم چرا اين قدر «فرد محوري» بين مسؤولان ما، بين دانشجويان و طلّاب ما و خلاصه در جامعه مان رواج پيدا كرده است! هر گروهي مي نشيند تا ببيند بر زبان فلان كس چه صحبتي جاري مي شود، تا تمام برنامه هايش را بر آن منطبق كند! معلوم نيست جايگاه حق در اين ميان كجاست. عليِ بزرگ، پايه و اساس و ركن هستي مي گويد: «لا تعرف الحق و الباطل باقدار رجالها، اعرف الحق ثمّ تعرف اهله، اعرف الباطل ثمّ تعرف اهله»(427)؛ حقّ و باطل، به مردانِ قَدَر قدرتشان شناخته نمي شوند. حق را بشناس، اهلش را خواهي شناخت؛ باطل را بشناس، اهلش را خواهي شناخت. يكي مي گويد: «رئيس جمهور ما، حمايتت مي كنيم»، ديگري مي گويد: «حمايت از رهبري، حمايت از امام است». مي گويم درك حضور امام امّت را كه ديگر داشته اي. و مي گويد هنر آن است كه بي هياهوهاي سياسي و خودنماييهاي شيطاني، در راه خدا به جهاد برخيزيد و خود را فداي هدف كنيد، نه هوي و اين هنر مردان خداست. آن وقت يكي مي گويد: «فلاني، فلان كس، راهت ادامه دارد» و آن ديگران گناه فلان قتل را به گردن يكديگر مي اندازند. حتماً مي دانيد كه امام خميني اين جمله را كي فرمودند؛ اين پيام به مناسبت شهادت دكتر چمران بود.

اي كاش چند مرد خدا - همچون چمران - اكنون باعث دلگرميِ همچو مني بودند. اي كاش مسؤولان ما همچون شهيد رجايي دستفروشي مي كردند و در ميان درهاي اتوبوس فشرده مي شدند تا معناي واقعي درد را بفهمند. راستي عاجزانه از شما مي خواهم واسطه شويد تا حضور ماشينهاي سواري به صورت يك روز در ميان با شماره پلاكهاي زوج و فرد در خيابانها اجرا نشود؛ زيرا در آن وقت هركسي بايد دو ماشين بخرد تا لابد به كارهاي مردم برسد! اي كاش عدّه اي متحجّر، دين را چماق بي لياقتيهاي خود نمي كردند! اي كاش مردم و مشكلاتشان از صحنه ي روزگار محو مي شدند تا بالاخره ببينيم يك عدّه آلت دست ديگري هم پيدا مي كنند يا نه! اي كاش جواني فقط يك دوره نبود و عدّه اي جوان باقي مي ماندند تا ببينيم هركسي كه از راه مي رسد، براي جاي پا درست كردن مي تواند جوان را مستمسك قرار دهد يا خير! اي كاش هميشه شب مي بود تا ناكسان در خواب مي بودند و اهلان بيدار! اي كاش هميشه شب مي بود كه غصّه هايم را در دامنش مي ريختم؛ و اين دامن چقدر بزرگ است؛ دامني پُر از غصّه و درد و آرزو؛ آرزوي مملكتي با فرهنگ خودي؛ آرزوي مملكتي كه هركسي غبطه ي آن را بخورد. سيّد بزرگوار! وقتي افرادي را كه نسبت به شما اظهار دوستي مي كنند، مي بينم، دلم يكباره مي ريزد كه واي بر پايان اين داستان و نمي دانم كه «سيّدعلي» از نصيحت اين عدّه خسته شده است، يا فشارها باعث باز شدن باب مصلحت است. اي كاش كسي جوابگوي هدر رفتن انرژيها و هزينه هاي مادّي و معنوي ما كه در دعواهاي سياسي صرف مي شد،

مي بود؛ اين در حالي است كه همچو من بسيارند كساني كه از اين مشاجرات به ستوه آمده اند. آري، اگر روزنامه ها را ورق بزنيم، خواهيم ديد حجم وسيعي از آنها به جوابگويي اموري كه در ديگر مطبوعات وجود دارد، پرداخته اند و به جاي اين كه به قول امام امت رحمةاللَّه عليه كه فرمودند: «مطبوعات بايد مدرسه ي سيّار باشند»، بالا بردن سطح فكر مردم از جهات علمي و فرهنگي و سياسي را هدف قرار دهند، دعواهاي كذايي را پيش رو قرار داده اند. سياسي ترين افراد در شوراها - كه قرار است كار سياسي نكنند - كانديدا شده اند؛ با شعارهاي زيبا و سبز و زندگي و جوان. و چه زيبا گفت آن دوست كه «ارزش هركس به اندازه ي خواسته ي اوست». و واي بر كسي كه خواسته اش حتي از ديوار نفس هم بالاتر نمي رود. اي كاش تصميمات در جامعه ي ما در حدّ شعار و حرف باقي نمي ماند؛ صرفه جويي اقتصادي، وجدان كاري، ازدواج جوانان و هزار حرف و حديث ديگر. جايي بهتر از اين جا براي فرياد كردن ناله هاي دلم پيدا نكردم؛ ولي وقت جلسه استعداد بيش از اين را ندارد. نشريه هستيم، تا مجالي باشيم براي ديگران؛ لذا چون ديگران هم مي خواهند از اين فرصت استفاده كنند، سخن كوتاه مي كنم و از رهنمودهاي جناب عالي استفاده مي كنيم. چون شما در صحبتهايتان سؤالي مطرح نكرديد، قاعدتاً جوابي ندارد؛ ليكن در آن عبارتي كه از اميرالمؤمنين عليه السّلام نقل كرديد - كه بسيار هم عبارت خوبي است - «اقدار الرّجال» معنايش «قَدَرقدرت» نيست؛ بلكه «به اندازه هاي مردان» است. شخصي را شما در نظر بگيريد؛ «قدر»ي برايش فرض كنيد و سخن او را حق بدانيد؛ يعني يك

پيشداوري درباره ي او بكنيد، بعد بگوييد سخنش به خاطر اين حقّ است. شخص ديگري را در نظر بگيريد؛ در ذهن خودتان اندازه اي برايش معيّن كنيد و هرچه او بگويد، سخنش را باطل بدانيد. معناي «اقدار الرّجال» اين است. ملاك و معيار هم بايد همين باشد. اگرچه شما در مقدّمه ي خود اظهار سوز و گداز كرده ايد؛ اما حرفها آن قدرها سوز و گداز ندارد. دردهاي عميقتر از اينها در جامعه وجود دارد؛ منتها حالا جناب عالي لازم دانستيد كه اين مقدار را بيان كنيد و بعضيش هم البته بله، واقعاً حرفهاي درستي است. من فقط نكته اي كه به شما عرض مي كنم، اين است كه در وجود شما به عنوان يك جوان، شايد يك نقطه ي قوّت و يك نقطه ي ضعف هست. نقطه ي ضعف اين است كه اين حوادث را نديده ايد. غالباً با حوادث اين چنيني، براي بار اوّل كه مواجه مي شويد، برايتان عجيب، باور نكردني و احياناً دهشتناك است و موجب سراسيمگي شما مي شود؛ ليكن ان شاءاللَّه چند سالي كه بر عمرتان افزوده شود و با اين مسائل برخورد كنيد، خواهيد ديد كه نه، در هر جامعه اي آدمهاي بد و آدمهاي خوب هستند. در بين مسؤولان كشور و در بين مردم عادّي، همه گونه آدمي هست. از لحاظ اخلاق، مردم يكدست نيستند؛ كساني هم واقعاً در دور و برِ شما و با شما هستند كه اينها همان طور كه شما را از دروغ نهي كردند، حقيقتاً خودشان از دروغ منهيند؛ يعني عمل نمي كنند و دروغ نمي گويند. آنها را هم بايد ديد، كه جلوه هاي روشن زندگي و جامعه اند و بقيه ي چيزها هم همين طور است. بله، كسان نابابي هم هستند؛ منتها وقتي كه انسان افراد ناباب

را در جامعه مي بيند، بايد دو كار بكند كه اين مربوط به نقطه ي قوت شماست كه جواني است. نشاط و شور و نيرو و توان هر كاري كه انسان اراده بكند، اين جا جايش است. بنابراين، شما بايد دو كار انجام دهيد: يكي اين كه اوّل بين خودتان و خدا، صميمانه به خودتان برگرديد - نه از روي تظاهر، يا براي اين كه كس ديگري اين طور گمان كند - خودتان را يك ارزيابي بكنيد و ببينيد اين عيب آيا در شما هست يا نيست؛ و اگر هست، جدّاً تصميم بگيريد برطرف كنيد؛ ولو يكباره هم نشود، تدريجاً سعي كنيد. از بدترين و نكوهيده ترين خصوصياتي كه در ديگران ديديد و در خودتان هم سراغ كرديد، يك فهرست تهيه كنيد و فقط هم خودتان بدانيد؛ هر چند وقت يكبار هم سعي كنيد يكي از آنها را در خودتان پاك كنيد. شما كه جوان هستيد،اين كار را خيلي خوب و راحت مي توانيد بكنيد. من شخصيتهاي خودساخته اي را مي شناسم كه اينها واقعاً اين كار را مي كردند. نقاط ضعف داشتند - چه نقاط ضعف اخلاقي، چه نقاط ضعف رفتاري و شخصيتي - اينها را يادداشت مي كردند. در روانشناسي مي گويند آدم خجالتي اگر مي خواهد خجالت خودش را برطرف كند، چه كار بكند. خصوصيات اخلاقي هم همين طور است؛ يعني همان چيزهايي كه بودنش، شما يا هر انسان سالمي را رنج مي دهد. كار دوم اين كه سعي كنيد جامعه را به سمت مخالف آن پيش ببريد. خود شما واقعاً از حرف زدن چقدر گله مي كنيد. گفتن در جاهايي كاربرد دارد؛ انسان بايد بگويد تا ذهن طرف را روشن كند و احقاق حقّي بكند، والّا هي گفتن و

هي گفتن و برف انبار كردن و در گفتنها دقّت نكردن - كه كدام مطلب دقيق نيست، كامل نيست، جامع و مانع نيست - كاري از پيش نمي برد. اين كار شماست؛ يعني آن هنر جواني شما اين جا بايد نشان داده شود، كه به مجرّد اين كه چيز بدي را مشاهده كرديد، آن دو عمل به خودي خود انجام گيرد: اوّل سالم كردن محيط خود و دوم ان شاءاللَّه كوشش كردن براي سالم سازي محيط و اجتماع. به هرحال، شما الحمدللَّه قلمتان خوب است، ذوقتان هم خوب است. ان شاءاللَّه كه بيشتر از اينها هم پيش خواهيد رفت. همان طور كه مستحضريد، اين روزها شاهد تبليغات انتخاباتي نامزدهاي انتخابات شوراها هستيم. به نظر مي رسد حجم وسيع اين تبليغات، دو نگراني در بعضي از مردم ايجاد كرده باشد: نگراني اوّل اين است كه مشاهده مي شود بعضي از روشهاي غيرصحيح، از سوي بعضي از نامزدها انجام مي شود و مردم را نسبت به نيّت اين افراد دچار ترديد مي كند كه نكند به جاي نيّت خدمت به مردم، منافع و منظورهاي ديگري داشته باشند. از طرف ديگر، با اين حجم وسيع تبليغات، نگراني دوم اين است كه نكند در انتخابات، سرمايه و پول حرف اوّل را بزند، نه تعهّد و تخصّص؛ يعني كساني كه امكاناتي براي تبليغات ندارند - به ويژه جوانان يا اقشار دانشگاهي - نتوانند افكارشان را معرفي كنند و در نتيجه برگزيده نشوند. شما براي حلّ اين مشكل و رفع اين نگرانيها چه پيشنهادهايي داريد؟ حرفي كه شما مي زنيد، حرف دل من است. من هم به هيچ وجه اين وضعيت را نمي پسندم. البته تبليغ كاري لازم است؛ منتها تبليغ يك معناي صحيح و

اسلامي و انساني دارد و آن، رساندن است. بالاخره انسان بايستي حرفي را كه در دل دارد به مخاطب مورد نظرش برساند. اين هيچ اشكالي هم ندارد؛ يعني از روشهاي معمولي استفاده كند و برساند. يك معناي تبليغ كه امروز در دنيا رايج است، به معناي غربي تبليغ است؛ يعني آن چيزي كه در نظام سرمايه داري غرب معمول است. تبليغ در آن جا اصلاً به معناي اين نيست كه حقيقتي را از جايي به مغزي منتقل كنند؛ بلكه معنايش تحت تأثير قرار دادن دلها و مغزها با شيوه هاي علمي و روانشناسي است. مثلاً فرض كنيد يك جا پنجاه قطعه عكس را بغل هم مي زنند؛ آدم همين طور هرچه نگاه مي كند، طبعاً در ذهنش مي ماند. اين مانع تفكّر و تعقّل مي شود. يك وقت است كه شما چيزي را به من مي گوييد، روي ذهن من كار مي كنيد، به معناي اين كه ذهن مرا به حقيقتي متوجّه كنيد. خيلي خوب؛ من هم فكر مي كنم، اگر ديدم درست است، از شما مي پذيرم؛ اگر نه، قبول نمي كنم. بسته به اين است كه من در چه مايه اي از فكر باشم. يك وقت هم هست كه شما با تكرار تصاوير و كلمات، آن چنان روي من اثر مي گذاريد كه مغز من قدرت تجزيه و تحليل خودش را از دست مي دهد. گاهي مي شود كه انسان اصلاً بي اختيار تحت تأثير چنين تبليغي - همين پروپاگاند معروف غربي - قرار مي گيرد و بدون اين كه مغزش كار كند، به آن چيزي كه آن تبليغ كننده خواسته، اقدام مي كند. اين قطعاً برخلاف نظر اسلام و برخلاف منطق صحيح انساني است و ما اين را نمي پسنديم. متأسّفانه در تبليغات جمعيِ ما اين

كارها معمول شده است و يواش يواش اين چيزها را از غربيها ياد گرفته اند! البته به آن شدّتها نيست؛ واقعاً آن كاري كه در كشورهاي غربي انجام مي گيرد، فوق العاده و عجيب است. فرض بفرماييد عطري را بخواهند تبليغ كنند و مثلاً در توصيفش بگويند عطر بي رنگ و بو! طبيعتاً خصوصيت عطر به بويش است؛ اما آن قدر اين را با شكلهاي گوناگون تبليغ مي كنند كه انسان مي رود اين عطري را كه اسمش عطر بي رنگ و بوست، پول مي دهد و مي خرد! اين كار الان انجام مي گيرد. من اين كار را غلط مي دانم. البته در قضيه ي انتخابات شوراها، برخي از كارهايي كه مطبوعات ما در اين زمينه مرتكب مي شوند، بي تأثير نيست. بلاشك بخشي از گناه اين كار به دوش مطبوعات است؛ مطبوعاتي كه حقيقتاً مسؤوليتي براي خودشان نمي شناسند، يا مسؤوليت اسلامي و مردمي براي خودشان قائل نيستند؛ هدفي را براي خودشان تعريف كرده اند و دنبال اين هدف سياسي محض هستند. طبيعي است كه اين هدف، آنها را تشويق مي كند. اين مقدار كاغذ و اين مقدار امكانات هم قاعدتاً آسان به دست نمي آيد. من واقعاً متحيّرم كه اينها از كجا مي آورند و اين همه تبليغ مي كنند! جا دارد دستگاههاي ذي ربط كشور بنشينند روي اين مسأله فكر كنند. درعين حال اين از جمله توصيه هاي هميشگي ما به كساني است كه با آنها ارتباطي داريم - مسؤولان يا غيرمسؤولان كشوري - و در مورد تبليغات معمولاً به آنها سفارش مي كنيم؛ ولي قاعدتاً اين بايد يك فرهنگ بشود. بايد به مردم تفهيم كنند كه اين كار، كار خوبي نيست. در علن و به صورت واضح هم گفته شود. ما هم گفتيم؛ باز هم

ان شاءاللَّه خواهيم گفت. بايد بفهمند كه اين مقدار كار كردن و اين طور حركت غلط، يك تقليد نادرست است. به هرحال اين ايرادي را كه در ذهن شماست، من تصديق مي كنم. در ذهن بنده هم همين ايراد هست. مقداري از عكسهاي ديوارهاي شهر را برداشتند براي من آوردند؛ حقيقتاً براي من چيز مطلوبي نبود و خيلي ناپسند به نظرم رسيد. البته عرض كردم، تبليغ به معناي درست اشكالي ندارد. مثلاً حرفها و هدفهايشان را در روزنامه اي بنويسند و در جايي منتشر كنند. حتّي به در و ديوار هم بزنند، تا تبليغ به معناي واقعي آن باشد؛ ليكن اين روشها، روشهاي غلطي است. همه ي ما مي دانيم كه مهمترين رسالت دانشگاه، پرداختن به مسائل علمي است. متأسفانه سوء مديريّت دانشگاهها، عدم ارتباط صحيح جامعه و دانشگاه و مخصوصاً نظام آموزشي ضعيف، سبب شده اند كه شاهد ركود بسيار بدي در دانشگاهها باشيم. ما اگرچه استعدادهاي درخشاني در كشور داريم، ولي سيستم بد آموزشي سبب شده است كه متأسفانه آنها را از دست بدهيم. همچنين مي دانيم كه علم در اسلام يك ارزش است، ولي در ارزشگذاريهاي اشخاص، به عنوان يك پارامتر در نظر گرفته نمي شود. نظر حضرت عالي در اين مورد چيست؟ نظر من اين است كه دانشگاه از لحاظ علمي بايد تقويت شود. البته «خوب نبودن وضع علمي دانشگاهها» كه شما مي گوييد، كاملاً منطبق بر گزارشهايي كه مقامات رسمي و معمولي به من مي دهند، نيست. با اين حال اگر واقعاً همه ي شما كه دانشجو هستيد، همين مطلب را تكرار كنيد و بگوييد «وضع علمي بد است» ممكن است كه اين يك فكر جديد و خبر تازه اي باشد؛ ليكن دوستان ما كه مسؤولان

امور دانشگاههايند - امثال وزرا و ديگر مسؤولان - مي آيند گزارشهايي مي دهند كه نتيجه اش به هرحال برروي هم، نتيجه ي بدي نيست؛ نتيجه ي خوبي است. به هرحال بايد تلاش علميِ خوبي بشود. من براي همين مسأله ي علمي، تا به حال كه دو، سه بار آقايان رؤسا و اساتيد به اين جا آمده اند توصيه اي به آنها كرده و گفته ام اساتيد را قدري فارغتر كنند؛ چون استادي كه مثلاً در هفته سي و پنج ساعت و گاهي چهل ساعت تدريس دارد، اصلاً نفسي برايش باقي نمي ماند كه با دانشجو سر و كلّه بزند. ما گفتيم مثلاً با افزايش حقوق اساتيد، كاري كنند كه آنها اين همه در بيرونِ دانشگاه دنبال درس دادن نروند. مقصود اين بود كه استاد وقتي در كلاس درس داد، برود در اتاق خودش بنشيند و فرصتي داشته باشد تا مسؤولين ذي ربط بتوانند بروند با او حرف بزنند، مشورت و نظر بخواهند و نتيجتاً رشد علمي در دانشگاهها زياد شود. مدتها قبل از اين كه خدمت جناب عالي برسيم، سؤالي ذهن مرا به خود مشغول كرده بود كه جوياي پاسخي براي آن بودم؛ تا اين كه چند روز قبل كه يك كار تحقيقاتي را - كه ظاهراً پايان نامه بود - ديدم و به آمار واقعاً عجيب و غريبي برخوردم، مصمّم شدم اين سؤال را امروز از حضور حضرت عالي بپرسم. در يك كار تحقيقاتي كه توسط يكي از دانشجويان درخصوص اتومبيلهاي گران نقيمت و مدل بالا در سطح شهر تهران انجام شده بود و كار مدوّن و حساب شده اي هم به نظر مي رسيد، اين طور آمده بود كه متأسفانه درصد بسيار بالايي از اين اتومبيلها، به فرزندان و يا خانواده هاي مسؤولان بلندمرتبه ي كشور جمهوري

اسلامي ايران اختصاص دارد. در گذشته، اختلاف طبقاتي در اين كشور وجود داشت. با روي كار آمدن نظام جمهوري اسلامي، بسياري از مردم بارقه ي اميدي در دلشان به وجود آمد كه اين فاصله ي طبقاتي، اگر نه به طور كامل، ولي بسيار كم شود؛ اما متأسفانه امروز شاهد هستيم كه اين فاصله از زمين تا آسمان است. عدّه اي واقعاً بدون كوچكترين درد و دغدغه و مشكلي، آنچه را كه بخواهند، به هر قيمتي و به هر شكلي برايشان فراهم است، و در مقابل، كساني را هم داريم كه براي گرفتن يك كيلو گوشت و يا ديگر اقلام ضروري زندگيشان مجبورند يك شبانه روز يا بيشتر با خودشان كلنجار بروند؛ ده بار به يك مغازه بروند، بيرون بيايند، تا به هرحال چيزي دور از چشم مردم تهيه كنند. الان فقراي كشورمان كساني نيستند كه كاسه ي گدايي جلوِ خودشان گذاشته اند و سر چهارراه ها يا خيابانها نشسته اند؛ بلكه كساني هستند كه واقعاً شخصيت و وجهه ي اجتماعي مناسبي هم دارند؛ اما متأسفانه صورت خودشان را با سيلي سرخ نگه داشته اند. ما بر مشكلات اقتصادي كشور واقف هستيم و مي دانيم كه قيمت نفت پايين است و درآمدهاي سالانه كاهش يافته؛ اما من فكر مي كنم بعضي از مديريّتهاي ضعيفي كه در برخي از قسمتهاي كشور داريم، باعث مي شود كه به اين مشكلات دامن زده شود و ما از اين امكاناتي كه داريم، به نحو احسن استفاده نكنيم. من مي خواستم كه حضرت عالي در جهت تحقّق بخشيدن به عدالت اجتماعي - كه يكي از شعارهاي ما بوده و ان شاءاللَّه دوست داريم كه روزبه روز زمينه ي آن بيشتر فراهم شود - و كاهش اختلافات طبقاتي، تدبيرتان را بفرماييد.

سؤال درست و مهمّي است. مسأله ي مهمّ جامعه ي ما، همين مسأله اي است كه شما مطرح كرديد. علي رغم اين كه بعضيها سعي مي كنند مسائل مربوط به عدالت اجتماعي و پيدايش طبقه ي جديدي از مرفّهين را كمرنگ كنند و در سايه قرار دهند، اما مسأله ي اصلي و خطر اصلي اين است. اين هم مربوط به يك سال و دو سالِ اخير نيست؛ اين متأسفانه ريشه در چند سال و در برخي از روشها دارد؛ يا بگوييم ريشه در بي توجّهي هايي دارد كه نسبت به اين قضيه شده است. چند سال است كه من اين مسأله را مكرّر مطرح مي كنم؛ حال آن كه رهبري نقشش در اين مورد چيست؟ شما مي دانيد كه رهبري براي برنامه هاي كشور سياستگذاري مي كند؛ برنامه را دولت مي ريزد و دولت اجرا و بازرسي مي كند. من البته در موارد زيادي كه شكايتي مي شود، يا از چيزي اطّلاعي پيدا مي كنم، منتظر نمي مانم كه كسي بازرسي كند و بيايد به من خبر بدهد. خودم براي بازرسي مي فرستم و اگر ببينم ناحقّي وجود دارد، تا آن جايي كه در حدود اختيارات قانوني من است، اقدام مي كنم. يعني به آن سياستگذاريِ اوّل اكتفا نمي كنم؛ ليكن هيكل كار، سياستگذاري است. سياستِ همين برنامه ي دومي را كه الان تقريباً در حال تمام شدن است و امسال، سال آخر يا ماقبل آخر آن است، ما قبلاً ابلاغ كرديم؛ يعني سياست تأمين «عدالت اجتماعي»؛ همين مسأله اي كه شما به آن اشاره كرديد؛ يعني عدم پيدايش طبقات جديد و كاهش دادن فاصله ي طبقات. ما اين سياست را هم به دولت و هم به مجلس ابلاغ كرديم. البته وظيفه ي مجلس، قانونگذاري است؛ وظيفه ي دولت، اجراست. مسأله ي دنياطلبي كه

من اين همه رويش تأكيد مي كنم - و متأسّفانه هر وقت انسان راجع به آن حرف مي زند، بعضيها را مي گزد و ناراحت مي شوند - به خاطر همين است. دنياطلبي يك لغزشگاه است كه هيچ مرزي هم نمي شناسد الّا تقوا، يا يك نظارت قرص و محكم كه كساني ناچار باشند چيزهايي را رعايت كنند. تازه آنها هم ممكن است از طرق غيرقانوني و قاچاق، كارهاي خلاف بكنند. من در پنج، شش سال قبل از اين، براي يك مجموعه ي دانشجويي پيام دادم؛ چون آنها دانشجوياني بودند كه يواش يواش وارد تشكيلات دولتي مي شدند. من به آنها گفتم مواظب باشيد چرب و شيرين دنيا، شما را به خودش متوجّه نكند. يعني يك جوان دانشجو مي تواند در معرض چنين لغزشي قرار گيرد؛ كمااين كه يك مسؤول هم مي تواند در معرض لغزش قرار گيرد. اين مسأله ي ثروتهاي بادآورده كه ما مطرح كرديم و دستگاه قضايي حركتي را نسبتاً در اوّلِ كار شروع كرد و بعد همين مطبوعاتي كه ملاحظه مي كنيد، سعي كردند فضا را غبارآلود كنند و نگذارند به جايي برسد، ناظر به همين قضيه است. بله؛ من اعتقادم اين است كه بايد مردم نسبت به مسأله ي عدالت اجتماعي و خواست عدالت اجتماعي، مجدّانه و منطقي، با مسؤولانشان صحبت كنند و از دولتها و از نمايندگان مجلس اين را بخواهند. بايد آن كسي را كه شعار عدالت اجتماعي مي دهد، موظّف و مسؤول كنند و از او مطالبه نمايند. بايد توجه داشته باشند آن كسي كه عدالت اجتماعي را در درجه ي پنجم قرار مي دهد و عناوين ديگري را به جاي عدالت اجتماعي مي گذارد، او بيشترين نياز يك جامعه را ناديده مي گيرد و از نظر دور مي كند.

البته اين كه شما مي فرماييد فاصله بيش از گذشته است، درست نيست. گذشته اي كه شما مي گوييد، ممكن است مثلاً ده سال پيش باشد - اين ممكن است - اما زمانهايي كه ما مي شناسيم و ديديم، نخير. آن زمانها طور ديگري بود؛ آن زمانها فاصله ها از امروز خيلي عميقتر بود. در زمان رژيم طاغوت، اكثريتي از مردم سطح زندگيشان به شدّت پايين بود و اقليتي هم همين برخورداريهايي را كه شما مي گوييد، داشتند. امروز طبقه ي متوسّطي وجود دارد كه به هر جهت وضعش خوب است؛ ولو اين كه حالا آن ثروتهاي افسانه يي را هم ندارد؛ ليكن عدّه اي هم هستند كه برخورداريهاي زيادي دارند. همين قضيه ي اتومبيلي كه شما مي گوييد، من در جلسه اي آقايان مسؤولان دولتي را دعوت نمودم، با آنها راجع به همين قضيه صحبت كردم و چيزهايي گفتم. البته يك مقدار هم عمل كردند و بالاخره بعضيها اتومبيلهاي گرانقيمت را كنار گذاشتند؛ ليكن بتدريج باز يواش يواش اين كارها را مي كنند. دستگاههايي كه مسؤولان اين كار هستند، بايد مراقبت كنند؛ مديران و رؤسا بايد مراقبت كنند؛ مردم هم بايد اقدام در اين زمينه را بخواهند. به نظر من، گفتن اين مسائل در محيط دانشجويي و در مواجهه با مسؤولان، خودش هشدار دهنده و كمك كننده ي به اين است كه ان شاءاللَّه به نتيجه برسد. به هرحال شما بدانيد كه در جمهوري اسلامي، اساس «عدالت اجتماعي» است. من يك موقع گفتم كه ما وقتي مي گوييم منتظر امام زمان هستيم، بيشترين خصوصيتي كه براي امام زمان ذكر مي كنيم، اين است كه «يملأ اللَّه به الارض قسطاً و عدلاً»(428)؛ نمي گوييم: «يملأ اللَّه ديناً و صلوةً و صوماً». با اين كه آن هم هست و

قسط و عدل در چارچوب دين، بهترين و بيشترين تحقّق را پيدا مي كند، ليكن معلوم مي شود كه اين عدل، يك مصرعِ بلند درخواستهاي انسان است و اگر اين روشي كه الان بعضيها غافلانه دنبال مي كنند و آن، الگو گرفتن از زندگي غربي است، رواج پيدا كند، روزبه روز اين حالت بدتر خواهد شد. علاج اين است كه ما خودمان را از دنباله رويِ فرهنگ غربي در زمينه ي مسائل اقتصاد كاملاً خلاص كنيم و نجات ببخشيم. اين طور نيست كه اگر كشوري درآمد سرانه اش رقم بالايي است، معنايش اين است كه اين درآمد سرانه به همه مي رسد. شما الان ببينيد در آمارهايي كه داده مي شود، فرضاً مي گويند در فلان كشور پيشرفته ي دنيا - مثلاً امريكا يا كانادا - درجه ي حرارت به چهل و دو درجه رسيد و فلان قدر آدم كشته شدند. آيا در تهران اتّفاق مي افتد كه در چهل و دو درجه حرارت كسي كشته شود؟ يا مثلاً گفته مي شود در فلان كشور سرما به پنج درجه، ده درجه زير صفر رسيد و فلان تعداد انسان يخ زدند. اينها چه كساني هستند كه از حرارت زياد كشته مي شوند و يا در زمستان يخ مي زنند؟ آنهايي كه در ساختمانهايي نشسته اند كه با سرما و گرماي آن چناني اداره مي شود، يخ نمي زنند؛ آنها كه سرپناه دارند كه يخ نمي زنند و يا از گرما نمي ميرند. اين معنايش آن است كه طبقاتي در آن جا وجود دارند كه زندگي بر آنها سخت است. برزيل امروز هفتمين يا هشتمين قدرت اقتصادي دنياست؛ اما در آن جا چند ميليون كودك وجود دارد كه اينها نه پدر و مادر دارند، نه سرپناه دارند، نه مسكن دارند؛ شبها در

كوچه ها مي خوابند، در كوچه ها هم پرورش پيدا مي كنند، در همان كوچه ها هم يا كشته مي شوند و يا مي ميرند! ما نبايد دنبال اين زندگي برويم. ما نبايد دنبال اين اقتصاد برويم. شكوفايي اقتصاد معنايش اين نيست. شكوفايي اقتصاد اين است كه به دولت امكان بدهد تا فقر را از ميان جامعه بردارد؛ اين اقتصاد خوب است. ما بايستي نه فقر يك گروه خاصي را، بلكه فقر عمومي را از بين ببريم. اقتصاد، اقتصاد اسلامي است و همين بايستي تحقّق پيدا كند. البته نبايد از حق بگذريم؛ برخي از مسؤولاني كه من مي دانم و آنها را مي شناسم، دنبال اين هستند. اوايل كارِ اين دولتِ جديد به من گفته شد سعي بر اين است كه نظام بانكي را صددرصد اسلامي كنند - البته قانون اسلامي است، منتها روشهايي در اجرا وجود دارد كه متأسفانه از آن حالت اسلامي بودن خارجش مي كند - در آن طرح ساماندهي اقتصادي هم اين نكته آمد؛ من هم تأييد كردم. اميدواريم ان شاءاللَّه بتوانند چنين كاري بكنند. البته دست كه خالي باشد، اين كارها يك خرده سخت تر انجام مي گيرد. همين كاهش درآمدي كه شما اشاره كرديد و مربوط به امسال و پارسال است، اين تأثير را دارد. بايد اين را دانست كه اگر واقعاً دست دولت از لحاظ مالي پر باشد، خيلي از اين كارها را راحت تر مي تواند انجام دهد؛ اما وقتي پر نباشد، مشكلتر انجام مي دهد. اميدواريم ان شاءاللَّه اين ايده ها در شما عزيزان زنده بماند. شما مواظب باشيد كه اين خواستها و اين آرزوها را از دست ندهيد. از حالا به يادتان نگه داريد؛ وقتي كه مسؤول شديد، وقتي كه يك امكانِ خوب

زندگي گيرتان آمد، همين حرفها يادتان باشد. با توجّه به اين كه بيست سال از استقرار نظام جمهوري اسلامي مي گذرد و اكنون در مرحله ي تثبيت نظام هستيم و با عنايت به نزديك بودن انتخابات شوراها كه عاليترين جلوه ي آن حضور فراگيرتر و نهادينه تر مردم در عرصه ي تصميم گيري و اجراست، سؤال من از محضر شما اين است كه مردم در انديشه ي حضرت عالي چه جايگاهي دارند و كدام مكانيزم را براي مشاركت مردم در سرنوشت خودشان كاراتر و بهتر مي دانيد؟ خيلي خوب؛ سؤال خوبي است. راجع به شوراها اسم آورديد؛ اوّل من يك جمله راجع به اين شوراها عرض مي كنم. اين شوراهايي كه در قانون اساسي پيش بيني شده، اگر به شكل درست و خوب تحقّق پيدا كند، بسيار فرآورده ي مفيد و شيريني براي كشور و ملت خواهد داشت. البته شرطش اين است كه اين قانون خوب اجرا شود؛ كه اميدواريم به شكل صحيحي اجرا شود. اگر مردم عادت كنند كه براي اداره ي امورِ روزمرّه ي شهري يا روستايي خودشان، كساني را با شناخت انتخاب كنند، اين خيلي كمك خواهد كرد؛ هم به پيشرفت امور كشور، هم به آشنا شدن مردم با وظايفي كه بر عهده ي آنهاست و بايد انجام گيرد و البته سودش هم به خود مردم برمي گردد. اين كه مي گوييم درست اجرا شود، دو معناي مهم در اين قضيه هست: يكي اين كه مقرّرات و قوانيني كه در اين مورد هست، دقيقاً مورد ملاحظه قرار گيرد و از قانون تخطّي نشود؛ سلايق و اميال و جهتگيريها بر روند اجراي اين كار بزرگ و سراسري تأثير نگذارند. دوم - كه اين به عهده ي مسؤولان است - اين است كه انتخاب مردم براساس

تشخيص صحيح مصلحت انجام مي گيرد؛ ببينند براي چه كاري مي خواهند اين شخص را انتخاب كنند و براي اين كار چگونه انساني لازم است. دنبال آدمهايي باشند كه در عين كارداني، حقيقتاً متديّن و دلسوز و علاقه مند به مصالح مردمند؛ كساني نباشند كه اين را وسيله اي قرار دهند براي اين كه خودشان به نام و نان و مقام و شهرتي برسند. اگر احساس كردند كسي اين گونه است، يا اين ترديد در مورد او به وجود آمد، سراغش نروند؛ بروند سراغ كسي كه مي شناسند. ما وقتي كه مي خواهيم خودمان را، يا فرزندمان را، يا كسي از كسانمان را معالجه كنيم، به سراغ پزشكي مي رويم كه اورا مي شناسيم. از يك نفر، دو نفر تحقيق مي كنيم، تا اين كه پزشك خوب را پيدا بيابيم. همه ي مسائلي كه ما آن را به دست كسي مي خواهيم بسپاريم، در حكم مراجعه به پزشك است و بايد انسان سراغ كسي برود كه بداند او از عهده ي اين كار برمي آيد، يا لااقل احتمالش در مورد يكي بيشتر از ديگران باشد. اين را بايد حاكم قرار دهند. معيارهاي تقوا، دلسوزي، اهل خودنمايي نبودن، براي خود در اين كار وارد نشدن و اقدام نكردن و كيسه اي براي خود ندوختن مهمّ است. مردم بايستي دنبال افراد صالح بگردند. پس دو خصوصيت وجود دارد؛ يكي به عهده ي دولت و يكي هم به عهده ي مردم است، كه اگر انجام گيرد، انتخاباتِ خوب انجام مي گيرد. و اما اين كه سؤال كرديد مردم در ذهن ما كجا هستند. به نظر ما مردم اصل قضايا و همه كاره هستند. در تفكّر اسلامي و برداشت اسلامي، انديشه ي خدا محوري با انديشه ي مردم محوري هيچ منافاتي ندارد؛

اينها برروي هم قرار مي گيرند. اوّلاً تا مردم متديّن و معتقد به ديني نباشند، حكومت ديني در آن كشور اصلاً به وجود نمي آيد و جامعه ي ديني شكل نمي گيرد. بنابراين، وجود حكومت ديني در يك كشور، به معناي تديّن مردم است؛ يعني مردم اين حكومت را خواستند، تا اين حكومت بيايد. وقتي كه ما مي گوييم حكومت ديني - كه جمهوري اسلامي هم براساس احكام و تعاليم الهي است - آيا معنايش اين است كه مردم هيچ كاره اند؟ نه. اگر مردم با حاكمي بيعت نكنند و او را نخواهند - ولو اميرالمؤمنين عليه السّلام باشد - او سرِ كار خواهد آمد؟ در جمهوري اسلامي كه نقش مردم واضح است. در تفكّر ديني، اساس حاكميت دين و نفوذ دين و قدرت دين، در اعمال آن روشهاي خودش براي رسيدن به اهدافش به چيست؟ تكيه ي اصلي به چيست؟ به مردم است. تا مردم نخواهند، تا ايمان نداشته باشند، تا اعتقاد نداشته باشند، مگر مي شود؟ پيامبر را اگر مردم مدينه نمي خواستند و در انتظار او نمي نشستند و بارها سراغش نمي رفتند، مگر به مدينه مي آمد و جامعه ي مدني تشكيل مي شد؟ پيامبر كه با شمشير نرفت مدينه را بگيرد. كمااين كه فتوحات اسلامي تا آن جايي كه درست انجام گرفته است - چون همه ي فتوحات در فصول صحيحي انجام نگرفته؛ در دوراني، فتوحات همان شكل جهانگشاييهاي سلاطين را پيدا كرد - رزمندگان اسلام رفتند آن مانع را كه قدرت حكومت فاسد و ظالم آن محل بود، از سرِ راه برداشتند؛ مردم خودشان از رزمندگان استقبال كردند - هم در ناحيه ي شرقي، هم در ناحيه ي غربي - و اين در تواريخ ما مشخّص و موجود است. نمونه هاي

فراوان و مثالهاي زيبا و شيريني در اين خصوص هست كه جاي گفتنش در اين جا نيست، ليكن در كتابها هست؛ اگر بخواهيد، مي توانيد مراجعه كنيد. بنابراين، خواست و اراده و ايمان مردم، حتّي بالاتر از اين، عواطف آنها، پايه ي اصلي حكومت است. اين نظر اسلام است و ما هم به همين معتقديم. در قانون اساسي جمهوري اسلامي، همين نكته به يك شكل معقول و منطقي و قانوني گنجانده شده است. اين كه ما گفتيم، يك ايده و يك فكر است و اگر بخواهيم يك فكر را به شكل قانون قابل اجرا درآوريم، طبعاً مشكلاتي دارد؛ ليكن مشكلات به بهترين وجهي كه ممكن بوده، در قانون اساسي ما حل شده است. در قانون اساسي، توزيع قدرت به نحو منطقي و صحيح وجود دارد و همه ي مراكز قدرت هم، مستقيم يا غيرمستقيم با آراءِ مردم ارتباط دارند و مردم تعيين كننده و تصميم گيرنده هستند و اگر مردم حكومتي را نخواهند، اين حكومت در واقع پايه ي مشروعيت خودش را از دست داده است. نظر ما درباره ي مردم اين است. من اوّل صميمانه ترين احساس دروني خود را به شما تقديم مي كنم. سؤال دردمندانه اي وجود دارد كه مدّتي است مرا رنج مي دهد؛ گفتم شايد شما بتوانيد جوابي برايش پيدا كنيد. روزگاري بود كه در بحث نوع حجاب، سؤال مي شد كه «حجابِ برتر» چيست؛ ولي الان مدّت مديدي است كه معضل نوع حجاب و بدحجابي در حال كشانده شدن به بي حجابي است و يك سري انديشه هاي نويي كه مخلِ ّ مذهب هستند، خيلي زيركانه و آرام آرام در بين مردم رسوخ مي كنند و متأسّفانه اثرات خيلي پايداري هم روي اذهان مردم برجاي مي گذارند.

شايد من كه دانشجو باشم، شرايطي برايم فراهم شده باشد كه با اين لفظ شعارگونه ي «تهاجم فرهنگي» بيشتر آشنا باشم؛ ولي به نظر من مردم عادي نمي توانند عمق فاجعه را درك كنند، يعني واقعاً به آنها آگاهي داده نمي شود. به نظر حضرت عالي با اين مسأله چطور بايد برخورد جدّي كرد؟ اصلاً چرا هيچ برخورد جدّي در جامعه ديده نمي شود؟ آيا باورهاي سبزي را كه سالها بزرگترهاي ما سعي كردند به ما انتقال دهند، مي شود فقط به بهانه ي ايجاد تنوّع و نشاط در روحيه ي جوانان زير سؤال ببريم و همين طور خيلي راحت موجّه جلوه دهيم؟ حجابِ برتر كه شما اشاره كرديد - كه مراد همين چادر ايرانيِ خود ماست - حقيقتاً حجاب برتر است؛ هيچ ترديدي در اين نبايد داشت. البته من هيچ وقت نگفتم كه چادر را در جايي اجباري كنند؛ اما هميشه گفته ام كه چادر يك حجاب ايراني است و زن ايراني اين را انتخاب كرده و خوب حجابي هم هست و مي تواند كاملاً حفاظ و حجاب داشته باشد. حالا بعضيها هستند كه از هرچه ايراني و خودي است، ناراحتند و دلشان را مي زند؛ دلشان مي خواهد سراغ چيزهايي بروند كه از خودي بودن دورتر است! به هرحال اگر حجاب را حفظ كنند، باز هم خلاف شرعي انجام نداده اند؛ منتها چيز بهتري را از دست داده اند. اما اين كه شما مي گوييد «ما چگونه برخورد كنيم؟» ببينيد؛ شما با تبليغات كار كنيد. يعني همان حربه اي را كه افراد مورد نظر شما براي سست كردن اعتقاد به حجاب به كار مي برند، شما هم به كار ببريد. يعني شما درباره ي حجاب بنشينيد واقعاً تحقيق كنيد، فكر كنيد، از لحاظ ديني هم

مثلاً درباره اش بحث كنيد، يا از بحثهايي كه شده استفاده كنيد. از لحاظ اجتماعي هم روي همين مسأله ي كيفيّت حجاب تكيه كنيد؛ به ترويج ديدگاه خودتان بپردازيد؛ آن چيزي كه به نظرتان درست است، آن را بگوييد؛ اين دغدغه را هم كه اينها مي آيند تمايل به حجاب را در دلِ مردم از بين مي برند، نداشته باشيد؛ حجاب از بين نمي رود. البته اگر قدرتي مثل قدرت رضاخاني بالاي سرش باشد، يا آن طور كه شنيدم در بعضي از كشورها مثل تونس كسي حق ندارد در خيابان با حجاب باشد و اصلاً حقوق بشر هم در اين جا ديگر مطرح نيست كه چرا مردم را مجبور كرديد بي حجاب باشند - كساني كه مسؤول اين چيزها هستند، همين طور تماشا مي كنند و حرفي هم نمي زنند! - بالاخره همان كشف حجاب دوران رضاخاني پيش مي آيد؛ اما به مجرّد آن كه اين زور برداشته شود، مردم به سمت حجاب برمي گردند. حجاب، ارزشي است منطبق با طبيعت انسان. برهنگي و حركت به سمت اختلاطِ هرچه بيشتر دو جنس با يكديگر و افشاء شدن اينها در مقابل يكديگر، يك حركت خلاف طبيعي و خلاف خواست انساني است. شرع مقدّس اسلام هم براي اين حدودي را معيّن و مشخّص كرده و كساني كه معتقد و مؤمن هستند، نمي شود كه اين طوري با حجاب برخورد كنند. البته ممكن است كساني بي خبر و بي اطّلاع باشند؛ بايستي اينها را با حجاب آشنا كرد. من در همين سالهاي اوّلِ انقلاب به وضوح دريافتم كه بعضي از زناني كه محجّب هستند و خيلي قدر حجاب را نمي دانند، اينها اصلاً از حكم حجاب و فلسفه ي حجاب و فوايد حجاب اطّلاعي ندارند؛ يعني با اينها

كمتر صحبت شده است. البته بعضيها چيزهايي نوشتند؛ سفارش كرديم، كارهايي كردند. الان هم به نظر من همين طور است؛ بخصوص در محيط دانشگاه. الحمدللَّه شنيدم كه محيط دانشگاه شما، محيط خوبي است. مسؤولان دانشگاه هم، مسؤولان مواظب و مقيدي هستند؛اميدواريم كه هرچه هم مي گذرد، بهتر شود. در محيط دانشگاه خودتان، در نشريات خودتان، با نشريات زن - كه الان در ايران چند نشريه ي مربوط به زنان وجود دارد - با ديگر نشريات رايج صحبت كنيد، چيزهايي بنويسيد، پخش كنيد، در جامعه فكر را بپراكنيد؛ منتها با استدلال، با منطق. بهترين راه تأمين حجاب هم همين است كه با منطق برخورد شود. البته اگر چيزي جزو مقرّرات شد و كسي برخلاف آن مقرّرات رفتار كرد، ممكن است قوانيني وجود داشته باشد كه دولت برخورد كند؛ كه لابد هم مي كند. درعين حال آن چيزي كه در اساس لازم است و مهمتر از همه است، اين است كه شما ذهن اين دختر جوان، يا اين زن جوان را - كه عمده هم خانمهاي جوان هستند - با اهميت حجاب آشنا كنيد؛ يعني به او تفهيم كنيد كه حجاب از لحاظ شرعي و از لحاظ منطقي اين است. در ذهن او، استدلال صحيح را در مورد رعايت حجاب راسخ كنيد. اميدواريم كه ان شاءاللَّه روزبه روز بهتر شود. البته يكي از عواملي هم كه در اين زمينه تأثيرات منفي دارد، برخي از اين فيلمهايي است كه بعضي از زندگيهاي غربي را در دسترس همه مي گذارد. اينها در سُست كردن ذهنيّت مردم نسبت به مسأله ي حجاب بي تأثير نيست. البته نسبت به پخش اين فيلمها هم بايد تذكّراتي داده شود. با عرض سلام و

ادب و تشكّر از اين كه وقتتان را در اختيار ما گذاشتيد. يكي از بحثهاي روز، جايگاه ولايت فقيه در جامعه ي مدني و جمهوريّت است و ما شاهديم كه كتابهاي زيادي در اين خصوص نوشته شده است. به نظر حضرت عالي، آيا ولايت فقيه با جامعه ي مدني و جمهوريّت در تعارض است؟ سؤال ديگر اين است كه جناب عالي نسبت به افراد و گروهكهايي كه متناسب با اهداف سياسي خود از جايگاه ولايت فقيه و صحبتهاي شما سوءاستفاده مي كنند، چه نظري داريد؟ تعريف جامعه ي مدني چيست؟ اگر جامعه ي مدني به معناي جامعه ي مدينةالنّبي است، قاعدتاً ولايت فقيه در جامعه ي مدينةالنّبي، در رأس همه ي امور است؛ چون در مدينةالنّبي، حكومت، حكومت دين است و ولايت فقيه هم به معناي ولايت و حكومتِ يك شخص نيست؛ حكومتِ يك معيار و در واقع يك شخصيت است. معيارهايي وجود دارد كه اين معيارها در هر جايي تحقّق يابد، اين خصوصيت را مي تواند پيدا كند كه در جامعه به وظايفي كه براي ولي فقيه معيّن شده، رسيدگي كند. به نظر من به اين نكته بايد توجّه و افتخار كرد كه بر خلاف همه ي مقرّرات عالم در باب حكومت - كه در قوانين آنها حاكميتها يك حالت غيرقابل خدشه دارند - در نظام اسلامي، آن كسي كه به عنوان ولي فقيه مشخص مي شود، چون اساساً مسؤوليت او مبتني بر معيارهاست، چنانچه اين معيارها را از دست داد، به خودي خود ساقط مي شود. وظيفه ي مجلس خبرگان، تشخيص اين قضيه است. اگر تشخيص دادند، مي فهمند كه بله؛ ولي فقيه ندارند. تا فهميدند كه اين معيارها در اين آقا نيست، مي فهمند كه ولي فقيه ندارند؛ بايد بروند دنبال يك ولي فقيه ديگر. محتاج نيست عزلش كنند؛

خودش منعزل مي شود. به نظر ما اين نكته ي خيلي مهمّي است. جامعه ي مدني تعبيري است كه خيلي هم تعريف روشني نشده و البته يك تعبير غربي است. جامعه ي مدني، درست عبارت اخري و ترجمه ي تحت الّلفظي عبارت فرنگي آن است و سابقه ي زيادي در فرهنگ ما ندارد. البته آنها مراد ديگري دارند كه ما آن را اصلاً قبول نداريم. آن جامعه ي مدني كه غربيها مي گويند، با معيارهاي ما مطلقاً سازگار نيست و با فرهنگ ما هم سازگاري ندارد؛ ليكن جامعه ي مدني به معناي جامعه ي مردم سالار، جامعه اي است كه در آن مقرّرات و قانون حاكم است. ولايت فقيه در چنين جامعه اي همين جايگاه قانوني را كه دارد، كاملاً مي تواند داشته باشد؛ يعني با رأي غيرمستقيم مردم انتخاب مي شود، تا بودن معيارها باقي مي ماند و با زوال معيارها از موقعيت خود ساقط مي شود. ولي فقيه در سياستگذاري نقش اصلي را دارد؛ در اجرا مطلقاً دخالتي نمي كند؛ و ساير چيزهايي كه در قانون اساسي ذكر شده است. اما اين كه شما مي فرماييد كساني از حرفهاي ما سوءاستفاده مي كنند؛ از قرآن هم خيليها سوءاستفاده مي كنند. مي گوييد چه كار كنيم؟! آيا آياتي را كه از آنها سوءاستفاده مي كنند، برداريم حذف كنيم؟! امام رضوان اللَّه تعالي عليه هم در وصيتنامه شان مي گويند امروز كه من هستم، به من نسبتهايي مي دهند - يعني از همان حرفهايشان سوءاستفاده مي كنند - لابد بعد از مرگ من بيشتر خواهد بود. ايشان در وصيتنامه شان به نحوي همين مطلب را بيان كرده اند. بنابراين، همه گونه آدمي هست؛ ليكن خوشبختانه آن حرفهايي كه ما مي خواهيم به گوش مردم برسانيم، حرفهاي اصلي ماست. حرفهايي نيست كه در يك چهار ديواري به افراد مي زنيم؛ همانهايي است كه در

بلندگو مي گوييم و در همه جاي كشور پخش مي شود. شما وقتي كه اين حرفها را مي شنويد، مردم وقتي كه مي شنوند، هركسي كه مي شنود، اگر كسي سوءاستفاده كرد، بگويند اين سوءاستفاده است. نفس اين كه يك نفر به مجرّد اين كه معنايي را بد فهميد و آن را خواست بد بفهماند و القاء كند، مردم مي فهمند، اين خودش به نظر من مانع بزرگي خواهد بود. هميشه هستند افرادي كه سوءاستفاده مي كنند. هميشه آدمهايي هستند كه از هر چيزي - از يك روايت، از يك آيه، از يك حديث - ممكن است سوءاستفاده كنند. اين خيلي نبايد ما را نگران كند. البته اگر بفهميم چه كسي سوء استفاده كرده و چگونه سوء استفاده كرده، چنانچه راه دنبال گيري قانوني داشته باشد، ولش نمي كنيم - اين را هم شما بدانيد - مگر خيلي زرنگ باشند و بهانه ي قانوني دست ما ندهند. ضمن تشكّر از اين كه دوباره فرصتي پيدا شد كه ما خدمتتان باشيم. شانزده سال از تشكيل دانشگاه آزاد اسلامي - كه حضرت عالي عضو مؤسّس و هيأت امناي آن هستيد - مي گذرد. با توجّه به آيين نامه ي تشكيل دانشگاههاي غيرانتفاعي و اين كه مطابق اساسنامه ي دانشگاه آزاد اسلامي، هيأت امنا و رياست دانشگاه و همچنين شوراي فرهنگي آن، نظارت فائقه دارند، براي رفع كاستيهاي مديريت اداري، مالي، آموزشي و فرهنگيِ اين دانشگاه چه بايد كرد؟ من توضيحاً داخل پرانتز عرض مي كنم كه اعمال سياستها و ضوابط خاص ناهماهنگ با نظام يكپارچه ي آموزش عالي كشور و بعضاً حتي ناقض اساسنامه ي دانشگاه، از مصاديق بارز اين كاستيهاست كه منجر به ايجاد فضاي تقريباً بسته ي فكري و غيرقابل انتقاد به ساير مراكز آموزش عالي و نتيجتاً

و به تبع آن، نوعي تعبيض ميان دانشجويان و دانشگاهها به ويژه در جذب و اشتغالشان و تخصيص امكانات آموزشي و كمك آموزشي شده است. در واقع محور صحبت ما اين فاصله اي است كه بين دو بخش بزرگ آموزش عالي دولتي و غيردولتي - كه غيردولتي، عمده اش دانشگاه آزاد اسلامي است و حضرت عالي هم از مؤسّسان و بنيانگذاران آن بوده ايد - به وجود آمده است. اين نكته اي كه عرض كردم، مشكل شخصي نيست؛ ديگر دانشجويان هم همين عقيده را دارند. حاج آقاي معزّي و ديگر آقايان هم در اين جلسه حضور دارند. من خواهش مي كنم روي اين مسأله يك بررسي كامل صورت گيرد. الان واقعاً دود اين مشكل به چشم دانشجويان مي رود. متأسفانه ما با تمام تلاشي كه كرديم و حرفهايي كه زديم، تقريباً نتيجه اي دربر نداشته است. به نظر حضرت عالي براي بُرون رفت از اين بن بست چه كار بايد بكنيم؟ خلاصه ي اين «بن بست»ي كه مطرح مي كنيد چيست؟ اشكالاتي هست؛ يك مقدار عدم شفّافيت هست و يك مقدار هم در واقع فضاي بسته ... مگر مقرّرات ندارد؟ بله دارد؛ من به خاطر همين عرض مي كنم. الان رسمي است كه. رسمي بودنش كه مسلّماً رسمي است؛ منتها تفاوت فضا، امكانات و شرايطي كه بين دانشگاه آزاد اسلامي و ساير دانشگاهها - به ويژه دانشگاههاي دولتي - وجود دارد، يك مقدار باعث شده كه تبعاتي ناخواسته به همراه داشته باشد. نمونه ي بارزش مثلاً نوع فعّاليتهاي تشكّلها يا فعّاليتهاي فرهنگي و سياسي است كه اينها در واقع خيلي منطبق بر ضوابط نيست؛ يا حتي اگر ضوابطي هم وجود داشته باشد، متأسفانه براساس آن ضوابط كاملاً رعايت نمي شود. ببينيد عزيزم! اگر دانشگاه آزاد اسلامي

نبود، شما حالا بايد بيكار مي بوديد؛ يعني درس هم نبايد مي خوانديد. اين حقيقتي است. شماي نوعي را مي گويم؛ يعني همان صد و چند هزار نفري كه در دانشگاه آزاد اسلامي هستيد. دانشگاههاي دولتي ظرفيت نداشتند. ما كه نمي توانستيم معجزه كنيم ناگهان ظرفيت دانشگاه دولتي را مثلاً از دويست هزار به چهارصدهزار نفر ببريم؛ اين كه نمي شود. دانشگاه آزاد اسلامي اساساً براي اين تشكيل شد. البته اين كه مي گوييد من عضو هيأت مؤسّس و هيأت امناء هستم، نه؛ من شايد ده، دوازده سال بيشتر است كه حتّي در يك جلسه ي هيأت امنا هم نبوده ام و الان هم هيچ اطّلاعي ندارم كه چطور مي گذرد. بله، از اوّل اسم ما را هم همان طور تبرّكاً در هيأت امنا گذاشتند! من اصلاً يادم نمي آيد كه از همان اوّل يك جلسه يا دو جلسه در هيأت امنا شركت كردم يا نه. بنابراين، در سياستگذاريِ آن جا من دخالتي ندارم. البته آقاي دكتر جاسبي با ما ارتباط دائم داشته، الان هم ايشان اين جا گاهي رفت و آمد دارند؛ ليكن در مورد دانشگاه اگر ما به ايشان حرفي بزنيم، توصيه هايي است كه به ايشان مي كنيم. مثلاً شكايتهايي كه مي شود، به وسيله ي دفتر به ايشان تذكّر مي دهند. در كار دانشگاه من هيچ دخالتي ندارم. شما توجّه داشته باشيد كه دانشگاه آزاد اسلامي از سرمايه هاي مردم به وجود آمد. مثلاً فرض كنيد در شهر دور افتاده اي كه اصلاً امكان نداشت كه دولت بتواند يك دانشگاه در آن جا درست كند، مردمِ آن جا آمدند خودشان پولي جمع كردند و بناي كوچكي كه مثلاً باب يك دبيرستان بود، در اختيار گذاشتند و يك دانشگاه درست شد. خيلي خوب؛ مسلماً اين دانشگاه، معيارهاي

يك دانشگاه واقعي را در مورد فضاي آموزشي، در مورد آزمايشگاه و ساير امكانات نداشت؛ اما به از هيچ بود. بنابراين، مسأله را بايستي اين گونه ملاحظه كرد. من آرزو مي كنم كه روزي دانشگاه ما - چه دانشگاه دولتي، چه دانشگاه آزاد - به حدي برسد كه دانشجو در آن جا غرق در امكانات باشد. حقيقتاً ما بايد براي اين تلاش كنيم. الان دانشجويان دانشگاه دولتي ما متأسّفانه امكانات زيادي ندارند. خيلي از دانشگاههاي دولتي ما - مثل همين دانشگاه الزّهرا كه چند روز قبل از اين در اين جا صحبت اين دانشگاه بود - چقدر از لحاظ امكانات، از لحاظ فضاي آموزشي و چيزهاي ديگر مشكل دارند. خيلي از دانشگاههاي ديگر هم همين طورند و اين واقعيتي است. اين مشكلات بايد برطرف شود و يواش يواش بايد اين مسائل را دنبال كرد. دانشگاه آزاد هم همين طور است؛ آن هم امكانات كمي دارد. البته اخيراً محلّي را در غرب تهران گرفتند؛ ما صبحها كه براي راهپيمايي گاهي به كوه مي رويم، يك وقت رفتيم آن جا را ديديم. جاي خيلي مفصّلي را درست كرده اند، كه اين امكانات در اختيار شماست؛ شما آقاياني كه در تهران مشغول درس خواندن هستيد و نمي دانم از آن محيط استفاده مي كنيد يا خير. به هرحال اين گونه است كه دانشگاه آزاد روزبه روز رشد و گسترش پيدا مي كند. البته از طرف آدمهاي دلسوز - نه مغرض - يك مخالفت جدّي با دانشگاه آزاد وجود دارد؛ با اين ادّعا كه ما چون استاد كم داريم، دانشگاه آزاد استادان را جذب مي كند و وقت استادان پُر مي شود و به كار نمي رسند. اين را چنين كساني مي گويند؛ از اوّلي هم كه دانشگاه

آزاد تشكيل شد، مي گفتند. البته چند سالي است كه ما اين حرف را كمتر مي شنويم؛ چون ظاهراً حالا اساتيد بيشتري هستند؛ ليكن به هرحال اشكالات اين طوري دارند. آنچه كه واقعيت است، اين است كه اين دانشگاه توانسته تقريباً معادل دانشگاههاي دولتي كشور، دانشجو جذب كند. اين چيز خيلي خوبي است. اگر اين نبود، شما مجبور بوديد كه در همان سطح بعد از دبيرستان بمانيد و دنبال كار در آن سطح بگرديد؛ اما حالا با يك تخصّصي دنبال كار مي گرديد. به هر تقدير، اين براي كشور مفيدتر است. البته عيوبي كه دارد بايد برطرف شود و من از شما الان مي خواهم اگر واقعاً گزارشي مستند و دقيق و متّكي به آمار داريد، به من بدهيد؛ من به دفتر خودم مي دهم و مي گويم با مسؤولان در ميان بگذارند؛ از آنها بخواهند كه يا پاسخي بدهند، يا اگر اشكالي دارد، اصلاح كنند. دوستان سؤال خطرناكي را براي من گذاشتند و مصوّب كردند كه بپرسم! سؤال درباره ي اصل انتقاد نسبت به همه ي اجزاي كشور و همه ي مسؤولان نظام، از جمله رهبري است. البته از خود امام علي عليه السّلام حديث هم داريم كه مي فرمايد: به من انتقاد كنيد و من بالاتر از آن نيستم كه اشتباه نكنم. به هرحال امروز بعد از گذشت بيست سال از پيروزي انقلاب، جواناني كه در همين انقلاب و در همين جمهوري اسلامي پرورش يافته اند و رشد كرده اند، به حدّي رسيده اند كه مي توانند سؤال بپرسند؛ دوست دارند كه انتقاد كنند؛ چون روحيه ي جوان، يك روحيه ي انقلابي است. يكي از متفكّران مي گويد: اگر جوان در دوران جوانيش انقلابي نباشد، مرده است. اما به دليل بعضي از برخوردهاي حذفي

و بعضي از مسائلي كه پيش آمده، جوانان نسبت به سؤال كردن از جمهوري اسلامي و مسؤولان آن ترديد دارند. سؤالات متعدّدي در مورد وقايع گذشته و اين بيست سالي كه نظام پشت سرگذاشته، وجود دارد؛ كه حدودي از آن را ما ديديم، و حدوديش را هم بزرگترها ديدند و براي ما تعريف كردند. مثلاً يكي از اصول قانون اساسي، بيست سال مسكوت گذاشته شده و هيچ عكس العملي نسبت به آن انجام نشده است. بنياد مستضعفان ظاهراً به هيچ كس پاسخگو نيست و هيچ وقت مردم از كارهايي كه در آن قسمت انجام مي شود، مطّلع نيستند. صدا و سيما اخبار را تا حدودي تحريف مي كند و اخبار و اطّلاعات صحيح را به مردم نمي رساند. وزارت اطّلاعات كارش به جايي رسيده كه به جز جاسوسي و خبرچيني از اين و آن، يك عدّه از افرادش آدمكشي مي كنند. بحث قوّه ي قضاييّه هم كه جاي خود دارد. طبق آمار و ارقامي كه خودشان اعلام كردند و روزنامه ها چاپ كردند، هر پنج نفر ايراني، يك پرونده در قوّه ي قضاييّه دارد؛ يعني بيش از يازده ميليون پرونده در قوّه ي قضاييّه داريم! يك سري قوانيني وجود دارد كه دست و پا گير شده است كه نمونه اش را در جريان قتلهاي اخير ديديم. يكي از اين قوانين اين است كه اگر قاتلي بيايد ثابت كند كه به وظيفه ي شرعي اش در قتل عمل كرده، از حكم قصاص مبرّاست. آن مصوّباتي كه بانك مركزي مي گذارد، آن بحث عدالت اجتماعي كه دوستان كردند، آن لوايحي كه وزارت امور اقتصادي و داراي به مجلس مي دهد و بعد هم در آن جا تصويب مي شود، آن قضيه ي بودجه ي امسال، آن

قونيني كه امسال در مجلس تصويب شد، فروختن نفت پارس به بيست و يك ميليارد دلار - چيزي شبيه همان قرارداد دارسي كه به خاطرش شلوغ شد و علماء قيام كردند - همه ي اينها نواقصي است كه جوانان احساس مي كنند در جامعه هست. امروز مي بينيم كه در جامعه ي اسلامي، باز ما شاهد برگشتي هستيم و همان روند گذشته را ظاهراً طي مي كنيم. ما نسبت به دوران به اصطلاح سازندگي حرف و حديث زياد داريم. در اين دوره - همان طور كه دوستمان اشاره كردند - دانشگاهها تقريباً غيرعلمي شدند، به انزوا كشيده شدند و دانشجويان غيرسياسي شدند. از طرف ديگر، سدهايي ساخته شده كه اصلاً روي اصول كارشناسي نبوده است. نيروگاههايي ساخته شده كه اصلاً روي اصول كارشناسي نبوده است. امروز در دنيا سد يك فنآوري صنعتيِ از رده خارج شده براي توليد برق و حتّي آبياري است؛ ولي در دوره ي سازندگي، يكي از افتخارات سردارانش اين بود كه ما كلّي سد ساختيم. در انقلاب ما، زاغه نشينان، مدافعان اصلي بودند. امام مي گفتند كه انقلاب ما را زاغه نشينها انجام دادند؛ ولي الان نمي دانيم زاغه نشينان چه نقشي در نظام جمهوري اسلامي دارند؛ ظاهراً مي دانيم كه در جنوب شهر تهران و حتّي شمال شهر، در بعضي از نواحي هنوز همان زاغه ها وجود دارد و افراد با فلاكت و بدبختي زندگي مي كنند. همه ي اينها انتقاداتي است كه در ذهن من و خيليهاي ديگر موج مي زند و مي خواهيم كه بپرسيم و مي خواهيم كه شخصي پاسخگو باشد و به اينها جواب بدهد كه چرا اين طور شديم؟ چرا ما هنوز بعد از بيست سال اوّلين وارد كننده ي گندم در دنيا باشيم؟ چرا بعد از

بيست سال بايد سي ميليارد دلار بدهي خارجي داشته باشيم؟ چرا بعد از بيست سال كه نظام به مرحله ي تثبيتش رسيده، كشورهاي مختلف بتوانند به راحتي به مرزهاي ما حمله كنند؛ افغانستان از شرق، عراق از غرب، امريكا از جنوب؟ اين نشان مي دهد كه ثبات چنداني در مرزهاي كشور وجود ندارد. به همين شكلي كه آمدند مردم را به شهروند درجه ي يك و درجه ي دو تقسيم كردند، انتقادات را هم به مخرّب و سازنده تقسيم كردند و اين ضربه ي مهلكي به بخش عظيمي از جامعه زد و باعث شد كه به نظر ما قشر خاصي در جامعه بتوانند حاكميت و قدرت را در دست بگيرند. سؤالي كه در اين جا مطرح مي شود، اين است كه آيا به نظر شما حذف انتقادها و خصوصاً منتقدان و تقسيم سؤالات به مخرّب و سازنده، به انهدام نظام منجر نمي گردد؟ و اگر به اين نوع تفكّر و مطيع پروري اعتقاد نداريد، براي بهبود فضاي نقّادي و گسترش فرهنگ نقد چه كارهايي انجام داده ايد يا مي دهيد؟ خيلي خوب. ببينيد آقاجان! انتقاد معنايش چيست؟ انتقاد اگر معنايش عيبجويي است، اين نه چيز خوبي است، نه خيلي هنر زيادي مي خواهد، نه خيلي اطّلاعات مي خواهد؛ بلكه انسان با بي اطّلاعي، بهتر هم مي تواند انتقاد كند؛ كمااين كه الان اين مطالبي كه شما گفتيد، خيليهايش اصلاً درست نيست؛ يعني پيداست كه شما اطّلاعاتتان ضعيف است. البته ما در اين زمينه، عيب اطّلاع رساني داريم. مثلاً راجع به نفت پارس، آن چيزي كه شما گفتيد، اين طوري نيست. راجع به بدهي كشور، آن چيزي كه شما گفتيد، اين طوري نيست. مسأله ي سد، آن چيزي كه شما مي گوييد اصلاً اين طور نيست؛ شما اطّلاعات نادرستي

در ذهنتان هست. ببينيد آقاجان! انتقاد به معناي عيبجويي، اصلاً هيچ لطفي ندارد. شما بنشين از بنده عيبجويي كن، من هم از شما عيبجويي كنم؛ چه فايده اي دارد؟ نقد، يعني عيارسنجي؛ يعني يك چيز خوب را آدم ببيند كه خوب است، يك چيز بد را ببيند كه بد است. اگر اين شد، آن وقت نقاط خوب را كه ديد، با نقاط بد جمعبندي مي كند، آن گاه از جمعبندي بايد ديد چه حاصل مي شود. اين كه گفتيد كشور شما نه حكومت دارد، نه اقتصاد دارد، نه مرز دارد، نه امنيت دارد، نه وزارت دارد، نه رهبري دارد، هيچي ندارد، اين كه نيست؛ اين كه درست عكس آن چيزي است كه واقعيت دارد. شما ببينيد الان وضع ما از لحاظ اداره ي كشور، از لحاظ حضور جوانان، از لحاظ رواج همين چيزي كه شما مي گوييد - يعني انتقاد - چگونه است. الان روزنامه هايي منتشر مي شوند، به همه هم انتقاد مي كنند؛ شما مي گوييد چرا به رهبري انتقاد نمي كنند! اوّلاً كه عيبجويي از رهبري مگر چه حُسني دارد؟ رهبري اي كه در نظام جمهوري اسلامي اشاره ي انگشتش بايد بتواند در يك لحظه ي خطرناك و حسّاس، مردم را به جانفشاني وادار كند، آيا اين مصلحت است كه يك نفر به ميل خودش بيايد بايستد و بدون حق و بدون موجب، نسبت به او بدگويي كند؟! آيا اين به نظر شما كار خيلي خوبي است؟! اين كار بد است؛ رواج نداشته باشد، بهتر است. راجع به صدا و سيما و قوّه ي قضاييّه و بنياد مستضعفان هم كه شما فرموديد، روزنامه ها مرتّب مي نويسند، اين هم اشكالي ندارد، هيچ مانعي ندارد؛ چون رهبري كه رئيس صدا و سيما نيست؛

رهبري رئيس صدا و سيما را معيّن مي كند. آن چيزي كه مي شود از رهبري سؤال كرد، اين است كه آيا شما بهتر از اين كسي را نداشتيد در آن جا بگذاريد؛ يا نداريد بگذاريد؟ رهبري هم بايد جواب بدهد. اما اين كه چرا فلان برنامه را دارد، يا چرا خبر را تحريف كرد، يا چرا فلان كرد، اين كه از رهبري سؤال نمي شود؛ يعني طبق هيچ قانوني، هيچ مقرّراتي، هيچ منطقي، از رهبري سؤال نمي شود. البته من نمي خواهم راه سؤال شما را ببندم؛ چون من خودم آدمي هستم كه سرم براي گفتگو و سؤال شنيدن و انتقاد شنيدن درد مي كند؛ هيچ ناراحت هم نمي شوم. اين جلسه اي كه شما الان اين جا پيش من داريد، من نظاير اين جلسه را - البته با غير جوانان، احياناً هم با جوانان - مكرّر دارم. افراد مي آيند اين جا حرف مي زنند، سؤال مي كنند، حرف خود را مطرح مي كنند، اشكال مي كنند، نامه مي نويسند، تلفن مي زنند؛ به من هم خبرش داده مي شود؛ اما توجه داشته باشيد كه انتقاد كردن به معناي عيبجويي كردن، يك ارزش نيست كه ما حالا بگوييم اين در جامعه ي ما نيست. البته اين هست و متأسّفانه به شكل غيرمنطقي اش هم هست! انتقاد معنايش اين است كه هر انساني بنشيند عيارسنجي كند، ببيند نقطه ي ضعف كجاست، نقطه ي قوّت كجاست؛ بعد ببيند اين نقطه ي ضعف - اگر مي تواند علّت يابي كند - به كجا برمي گردد، سراغ آن جا برود؛ يعني آن ريشه را پيدا كند، اصل را پيدا كند. اگر اين كار انجام شد، درست است؛ اين همان چيزي است كه انسان از جوان توقّع دارد؛ درست همان چيزي كه جناحهاي سياسي به اين چيزها

عقيده اي ندارند. جناحهاي سياسي، يكباره، غالبي، خطكشي شده و بدون تمحيض در مسائل كار مي كنند. من توصيه ام به همه ي شما اين است كه مواظب باشيد صفاي دانشجويي و صفاي جواني تان را - حالا دانشجويي در درجه ي دوم، جواني در درجه ي اول - فداي اين اغراض و توهّمات و خيالاتي كه چهار نفر آدم دور هم جمع شدند، يك منفعت و مصلحتي براي خودشان تعريف كردند - كه گاهي احياناً هيچ ارتباطي هم به مصلحت كشور ندارد - نكنيد. الان جامعه، جامعه ي آزادي است و مردم مي توانند حرف بزنند؛ حرف هم مي زنند؛ راجع به ولايت فقيه - يعني اصل و مبنا - هم حرف مي زنند. شما ببينيد چقدر مطلب نوشتند! اينهايي كه نوشتند، همه كه دفاع نكردند. آقايي برداشت كتاب نوشت، اجازه هم گرفت، چاپ هم شد و دست همه هم بود! او اصل ولايت را اصلاً منكر شد؛ اما چون جوابها دندان شكن بود، عقب نشيني كرد. نوشتند كه اصلاً ولايت در حتّي معصوم هم وجود ندارد! چرا؟ چون ولايت يعني قيمومت! قيمومت بر چه كسي است؟ بر صغير است، بر مهجور است؛ پس مردم مهجورند! يعني يك تحريف كاملاً حاكي از بي اطّلاعي و عدم اشراف به مسأله و ندانستن مسأله انجام شد؛ اما به شكل علمي آن را مطرح كردند. كسي هم معارضشان نشد؛ آن آقا هم در همين تهران زندگي مي كند؛ كسي هم نپرسيد چرا نوشتي؟! آيا اين جامعه آزاد نيست؟! آيا اين كشور آزاد نيست؟! آيا اين جا آزادي بيان و آزادي فكر نيست؟! مگر آزادي فكر چيست؟ بايد حتماً چهار نفر آدم بيايند، بدون استناد به هيچ حجّتي، به هيچ منطقي، به سه، چهار

نفر فحش بدهند تا معنايش آزادي باشد؟! اين خيلي خوب است؟! ببينيد؛ اين كه من مي گويم جوانان قدرت تحليل داشته باشند، يعني همين. مواظب باشيد به دام حرفهاي برف انبار نيفتيد. همين طور يك چيزي را آدم پشت سر هم در ذهن خودش بچرخاند، اين خيلي حُسني ندارد. دنبال آن نقطه ي درست؛ آني كه واقعاً دل شما را راضي و ذهن شما را قانع مي كند، بگرديد. بله؛ ما جامعه را جامعه ي آزادي مي دانيم. انتقاد به معناي همان «عيار سنجي» را كار بسيار خوبي مي دانيم. من با آن موافقم؛ اما با تظاهر و تصارح به بدگوييِ اشخاص، هيچ موقع موافق نيستم. اين آقاياني كه امروز مسؤولان كشور هستند، همه ي كارهايشان صددرصد مورد تأييد من نيست. خيلي انتقاد دارم؛ به آنها هم تذكّر مي دهم؛ در جلسات خصوصي، به صورت نامه، مكتوب و يا سفارش. بنابراين، انتقادهايي در كارشان هست و به آنها هم مي گوييم؛ اما اين كه صريحاً از مسؤولي انتقاد كنيم، اين كار هيچ مصلحت و هيچ درست نيست. بعضي خيال مي كنند كه «مصلحت» در مقابل «حقيقت» است؛ در صورتي كه مصلحت هم يك حقيقت است؛ كمااين كه حقيقت هم مصلحت است. اصلاً حقيقت و مصلحت از هم جدا نيستند. مصالحِ پنداري و شخصي است كه بد است. وقتي مصلحت شخصي نيست، وقتي مصلحتِ مردم و مصلحتِ كشور است، اين مي شود يك امر مقدّس، يك امر خوب، يك چيز عزيز؛ چرا ما بايد از آن فرار كنيم؟ لذا من اين را واقعاً مصلحت نمي دانم. البته الان اين كار، صريحاً و علناً انجام مي شود؛ مي ايستند و مي گويند مجلس بايد منحل شود! اين حرف، خلاف قانون است؛ حرف غيرصحيحي است. چرا مجلس

بايد منحل شود؟! چطور شده است؟ انتخاباتش باطل و قلابي بوده؟ كسي با زور به مجلس آمده است؟ كسي دستور داده كه فلان كس بايد به مجلس بيايد؟ چرا مجلس بايد منحل شود؟! شما بايستي از اين حرفها انتقاد كنيد. انتقاد كه من مي گويم به معناي «عيارسنجي» است، يعني همين. ببينيد اين حرف عيارش چقدر است. قوّه ي قضاييّه ي الان بدتر از ده سال قبل نيست؛ بدتر از پانزده سال قبل نيست؛ در جهاتي قطعاً هم بهتر است. البته عيبهاي زيادي هم دارد كه شما خبر نداريد، ولي بنده خبر دارم. حرف زدن و از دور درباره ي مسائل قضاوت كردن، آسان است؛ ولي وارد ميدان شدن و كمر بستن مشكل است. انسان در خيال خودش دنيا را خيلي آباد مي كند، مدينه ي فاضله درست مي كند؛ اما وقتي كار را به دست گرفت و ديد كه چقدر مشكل است، آن وقت وضع فرق مي كند! نفوس انساني مثل ابزارهاي برقي نيستند كه جناب عالي يك تكمه را بزنيد، ناگهان مثلاً ده دستگاه بنا كنند كار كردن! هر انساني اراده اي دارد. جناب عالي مثلاً به وزير اقتصاد، يا رئيس كلّ بانك مركزي، يا فلان دستگاه ديگر اشاره كرديد. مي دانيد وقتي كه كار انجام مي گيرد، با توجّه به سلسله مراتب اين فرد مسؤول تا آن پايين، شايد ده واسطه است: سياستگذار هست، وزير هست، معاون هست، مديركل هست، رئيس اداره هست، تا مي رسد به آن كسي كه مي خواهد به اين پرونده عمل كند. هر كدام از اينها يك اراده اند. هر اراده اي هم تابع يك تفكّر، يك جهان بيني، يك مجموعه ي مصالح و مفاسد، يك اميال و يك خُلقيّاتي است. اين كه يك مدير بتواند تمام

اين سلسله مراتب را زير نظر خودش داشته باشد و خطا نكنند - كه البته اين كار لازم است؛ اين همان چيزي است كه من هميشه به اينها سفارش مي كنم - كار بسيار دشواري است؛ اصلاً آسان نيست. اگر انسان وارد شد، مشكليِ كار را ديد، آن وقت خيلي از قصورها را عذر مي نهد. من كه با شما حرف مي زنم، تقريباً بيست سال در كار اجرايي بوده ام، و اگرچه الان وظيفه ي قانوني رهبريِ من اجرايي نيست، اما بعضي از كارهاي اجرايي - مثل كارهاي مربوط به نيروهاي مسلّح و چيزهاي ديگر - به خودي خود متوجّه به من است؛ لذا تجربه ي اجرايي من مستمرّ است. هشت سال هم رئيس جمهور بودم؛ قبل از آن هم در شوراي انقلاب كارهاي دولت و همه چيز را انجام مي دادم. بنابراين، من مي دانم كه وقتي انسان مي خواهد به يك مسؤول ايراد بگيرد كه آقا چرا در حوزه ي كارتان خطا اتّفاق افتاد، بايستي تمام موانعي را كه در اجراي صحيح كار بر سرِ راه يك انسان معمولي وجود دارد، در نظر بگيرد و ببيند كه آيا با محاسبه ي اينها او كوتاهي كرده يا نه؛ اگر كوتاهي كرده، نبايستي از او صرف نظر كرد و گذشت. اين اعتقاد من است. در حوزه ي اختيارات مستقيم من هم همين طور عمل مي شود. من اگر از كسي كوتاهي ببينم و بفهمم تقصير داشته، اغماض نمي كنم. در مورد مسؤولان هم هميشه سفارش مي كنم و مي گويم كه اغماض نكنيد. بارها به اشخاص - آقايان وزرا و مسؤولان دولت - گفته ام كه اگر شما درون خودتان را مورد نظارت و دقّت خود قرار ندهيد و اشكالات را نبينيد، نمي توانيد گله

كنيد كه چرا گفتند، چرا ديدند؛ به طور طبيعي خواهند گفت. البته حقيقتاً كار سختي است. من مطمئنم شما كه حالا در اين محيط راحت و آرام، درس مي خوانيد؛ نه مسؤوليتي برعهده داريد و نه كسي از شما كاري مي خواهد كه انجام دهيد - كارتان فقط درس خواندن و احياناً يك مقدار گفتن و شنيدن و ياد گرفتن و ياد دادن است - يك روز وارد اين ميدان خواهيد شد و آن روز به صحّت اين حرف خواهيد رسيد و اذعان خواهيد كرد كه اين طور نيست. خيليها هستند كه از افراد انتقاد مي كنند، اما وقتي انسان خودِ اينها را مسؤول كاري مي گذارد، مي بيند كه اينها هم كارشان انتقاد دارد. حالا اگر آن انتقاد وارد نيست، يك انتقاد ديگر وارد است. اين نشان دهنده ي آن است كه بالاخره ضعفها زياد است. و اما وضع كشور ما. نخير، اين طور كه شما تصريح مي كنيد، به هيچ وجه اين گونه نيست. وضع كشور ما از لحاظ امنيت، به مراتب و بدون استثناء، بهتر از همه ي كشورهاي همسايه است. مرزهاي ما، مرزهاي محكمي است. شما مي گوييد از اطراف به ما حمله مي كنند؟! كدام حمله؟! يك نفر بي عقل حمله كرد، كه البته او هم اگر خودش بود، قطعاً حمله نمي كرد. صدّام اگر احساس مي كرد تنهاست، يقيناً جرأت نمي كرد حمله كند؛ ولي به او دلگرمي دادند، پشتيباني دادند و تشويقش كردند. شما بايد اين حرف را باور كنيد. من نمي دانم شما مي دانيد يا نه؛ اما من مي دانم و اطّلاعات نزديك دارم. در طول جنگ، گزارشهاي بسيار ويژه اي به ما رسيد كه بعضي از سران كشورها با صدّام بخصوص صحبت كردند كه تو اين كار

را بكن! البته بعضيها هم مي گفتند نكن. آن كساني هم كه به او گفتند نكن و منعش كردند و گفتند اين كار برايت خطر دارد - البته نه براي خاطر ما؛ براي خاطر خودش - آنها را هم ما اطّلاع داريم. عدّه اي به او گفتند اين كار را نكن؛ ولي عدّه اي هم او را شير كردند و به او كمك و امكانات دادند. سالهاي متمادي اين كشورهاي عربي - و پشت سرشان امريكا - به او تجهيزات دادند؛ نه براي اين كه ما كار خلافي كرده بوديم. شنيدم در گوشه و كنار بعضي از افراد بهانه گير، بي خودي مي گويند كه چرا بايد جمهوري اسلامي كاري كند كه به او حمله كنند! ما واقعاً كاري نكرده بوديم. گناه كبيره ي ما(!) اين بود كه رژيم استبدادي سلطنت را سرنگون كرده بوديم، بعد هم نخواستيم وابسته شويم. آقاياني كه اوّلِ انقلاب در رأس كار بودند، عقيده شان اين بود كه بايد از اقمار امريكا شد؛ چاره اي هم جز اين نيست! البته الان ابايي هم ندارند كه اين كار را بكنند؛ ولي آن زمانها از بعضي از مذاكراتشان - كه خيلي هم صريح در اين زمينه ها حرف نمي زدند - معلوم مي شد عقيده شان اين است كه تا با امريكا پيوند نكنيم، كار مملكت نمي گذرد! با امريكا پيوند كردن يعني چه؟ يعني جاي پاي امريكا را باز كردن در داخل كشور و دنبال همان سلطه و همان نفوذ بودن؛ روز اوّل كم، روز دوم بيشتر و به ترتيب بيشتر؛ يعني مملكت را مجدّداً به دست امريكاييها دادن. ما واقعاً چرا انقلاب كرديم؟ چرا اين قدر آدم كشته شدند؟ بنابراين، ما گناهي نكرده بوديم كه

بگوييم به خاطر گناه ما بود كه عراق به ما حمله كرد؛ بلكه به خاطر اين كه يك حكومت اسلامي بود، يك حكومت مستقل بود و موج بيداري در دنياي اسلام پيچيد - در خود عراق؛ در كشورهاي عربي، در كشورهاي اسلامي - همه ي اينها احساس كردند كه وقتي بيداري اسلامي آمد، ممكن است دامن آنها را هم بگيرد؛ لذا متّحد شدند. به عبارت ديگر، به خاطر يك نقطه ي قوّت در ما بود كه به ما حمله كردند، نه به خاطر يك نقطه ي ضعف در آنها. بعد هم هشت سال فشار آوردند و همه ي اين توان عظيم را به خرج دادند، اما نتوانستند يك وجب از خاك ايران را از ما بگيرند. آنها مي خواستند حداقل همه ي خوزستان را ببرند. البته آنها مي گفتند تا تهران مي رويم؛ اما اگر فقط همان خوزستان را هم مي بردند، برايشان كافي بود. آيا اين چيز كمي است؟! شما مي دانيد جوانان اين مملكت در اين هشت سال چه كردند، كه حالا همين طور مي نشينيد و مي گوييد كه ما امنيت نداريم؟! اگر حمله اي به اين كشور بشود، من نمي دانم شما به ميدان خواهيد رفت يا نه؛ اما شما بدانيد كه اين ملت و جوانان اين كشور باز هم به ميدان خواهند رفت؛ باز هم دفاع خواهند كرد و نخواهند گذاشت به اسلام و تماميت ارضي كشور لطمه اي وارد آيد. اين به خاطر آن است كه كشور از يك قواره ي خوب برخوردار است؛ يعني ما امروز در بين مسؤولان اين كشور هيچ كسي را نداريم كه جزو مردم و از مردم نباشد. خودِ بنده افتخارم اين است كه زندگيم، زندگي مردمي است و وضع من با زمان قبل از انقلاب

كه در مشهد بودم و در آن اوضاع و احوال كذايي زندگي مي كردم، تفاوتي نكرده است. مسؤولان كشور هم، اينهايي كه هستند - حالا با كم و بيش اختلافي - از مردمند، دردهاي مردم را مي دانند، حرفهاي مردم را مي دانند. البته بعضيها پايبندترند، بعضيها هم يك خرده در زمينه هايي كه ايشان قبلاً اشاره كردند، بي قيدتر هستند كه البته اينها عيب است و آنها را بايد علاج كنيم. براي اين كه سرطان گسترش پيدا نكند، در اوّل بايد جلوِ گسترش آن را گرفت؛ يا شيمي درماني شود، يا ناگزير جراحي شود! در حال حاضر وضع امنيت كشور خوب است. خيال مي كنيد در سرويسهاي امنيتي دنيا از اين كارها وجود ندارد كه حالا ممكن است فقط در ايران اتفاق بيفتد؟ اين طور كارها همه جا هست. در كشورهايي كه دم از آزادي و دمكراسي مي زنند، از اين مسائل پُر است. حالا دو نفر، سه نفر آدمهاي نابابي پيدا شدند و حركتي را انجام دادند، اين را به حساب كلّ تشكيلات نگذاريد. البته شما بدانيد، من روز اوّل گفتم، الان هم تحقيقاتشان همين را نشان مي دهد و ان شاءاللَّه اميدوارم به زودي روشن تر بشود كه قضيه در محدوده ي وزارت اطّلاعات نمي ماند؛ اين حتماً سرِ بيرون دارد. آن روز اوّلي كه گفتم، بعضيها استنكار مي كردند؛ اما الان گزارشهايي كه به ما مي رسد، اين فكر تقويت مي شود كه اين كار به بيرون از دستگاه اطّلاعاتي ما و با سرويسهاي خارجي بي ارتباط نبوده است. دشمن است كه از اين كارها مي كند. در بخش MI6 دستگاه اينتليجنت سرويس انگليس، يكي از بالاترين و بلندپايه ترين شخصيتهايشان جاسوس شوروي بود! در همين زمينه كتابي نوشتند كه به

فارسي ترجمه شده و من يك وقت هم به آن اشاره كردم. يا مثلاً در امريكا همين اواخر يكي از آن مسؤولان بلندپايه شان را گرفتند كه جاسوس روسيه بود! از اين قبيل هم اتّفاق مي افتد و پيش مي آيد. به هرحال ذهنتان را نسبت به برخي از پديده ها حتماً اصلاح كنيد. نگوييد وزارت اطّلاعات غير از جاسوسي، كار ديگري ندارد. وزارت اطّلاعات مگر غير از جاسوسي، كار ديگري در داخل مردم دارد؟ كارش همين است؛ شما چرا گله مي كنيد؟! وزارت اطّلاعات سراغ شما كه نمي آيد؛ سراغ دوست كه نمي آيد؛ مي گردد اگر دشمني وجود دارد، پيدايش مي كند. آيا اين بد است؟! آيا شما از اين بدتان مي آيد كه اسمش را جاسوسي مي گذاريد؟! جزو عيبهاي وزارت اطّلاعات اين شد كه خبر مي آورد و خبر مي برد؟! طبيعي است كه بايد خبر بياورد و خبر ببرد. اصلاً اگر غير از اين بود، به آن اعتراض و انتقاد مي كرديم. ايراد ما اين است كه در اين زمينه ها وزارت اطّلاعات يك خرده ضعيف عمل مي كند؛ بايستي يك خرده قويتر عمل كند. اين ايراد از آن طرف وارد است. در جامعه، گروههايي هستند، رؤساي پنهاني هستند، اشخاص بسيار خطرناكي هستند كه اينها را بايد وزارت اطّلاعات بشناسد و به مجازات برساند. من از جناب عالي معذرت مي خواهم. اگر اجازه بدهيد يك نكته را درباره ي سؤال ايشان عرض كنم. دوستمان اوّلِ صحبتهايشان گفتند كه اين سؤال از طرف همه به ايشان داده شده است؛ اما بايد عرض كنم كه ما هيچكدام موافق طرح چنين سؤالي با اين شدّت نبوديم ... من اصلاً از ايشان گله مند نيستم؛ مبادا چنين خيالي بكنيد. اصلاً هيچ اشكالي ندارد؛ اگر تصويب

هم نشده بود، به هرحال بدانيد من هيچ گله مند نيستم. من اگر تأثّري هم داشته باشم، از اين است كه چرا يك نفر بايد در اين مسأله اشتباه فكر كند. در ابتدا من از دوستان عذر مي خواهم؛ چون قرار نبود كه من الان صحبت كنم؛ ولي در ادامه ي بيانات حضرت عالي و مسأله اي كه امروز براي من پيش آمد، چيزي را كه ديدم، عرض مي كنم. فكر مي كنم خيلي از اين چيزهايي كه حضرت عالي عيبجويي خوانديد، به خاطر شبهاتي است كه براي ما به وجود مي آيد و اين به دليل عدم اطّلاع رساني است. به عنوان مثال، شبهه اي را كه امروز براي خودم ايجاد شد، ذكر مي كنم. ما به علت كمبود وقت و سؤالات زياد، امروز از صبح نشستيم صحبت كرديم، براي اين كه محورهايي را تعيين كنيم. سؤالاتي را مشخّص كرديم، تا يك مقدار بحث منسجمتر باشد و بهتر بتوانيم استفاده كنيم. زماني كه به اين جا آمديم، سؤالات مشخّص شده بود و افراد هم مشخّص شده بودند؛ اما هنگامي كه نشسته بوديم، قبل از اين كه خدمت حضرت عالي بياييم، برگه اي را آوردند - من نام نمي برم كه چه كسي اين برگه را آورد - محورهايي به عنوان سؤال روي اين برگه نوشته شده بود؛ گفتند اين را حتماً به عنوان پرسشِ اول سؤال كنيد؛ همان سؤال اولي بود كه از جناب عالي شد. سؤال چه بود؟ در مورد تبليغات شورا بود. اين سؤال واقعيِ شما نبود؟ در جمع تصويب نشده بود. در اين جا داده شد و بعد هم قرار نبود آن را مطرح كنيم. شما كه از مطرح كردنش ضرري نكرديد. فكر مي كنم نسبت به جمعي كه در اين جا واكنشي به اين عمل نشان ندادند،

انتقادي هست. ما اعتقاد داريم كه به هرحال در اين جا رعايت اصول بيشتر بايد مورد توجّه باشد. اگر قرار باشد سؤالي را آماده و تايپ كنند و ماهم در اين جا همان را مطرح كنيم، از طرح سؤالات خودمان باز مانده ايم. ... حالا بالاخره من از جمع شما سؤال مي كنم: آيا اين سؤالي كه ايشان اشاره مي كنند، سؤال هيچيك از شما نبوده؟ ... پس سؤالي نبود كه از اين جا كسي به شما بدهد. صبح همه ي اين دوستان هم بودند. در جلسه، حاج آقا علم الهدي و ديگران هم بودند. بحث اين شد كه طرح سؤال از جناب عالي آزاد است و هيچ مشكلي ندارد. قرار اين بود كه خود دوستان محورهايي را مطرح كنند. تك تك سؤالات مطرح شد و محورها مشخّص گرديد. ما محورها را يادداشت كرديم، سپس رأي گيري شد و طرح اين سؤالات به تصويب خود دوستان حاضر رسيد ... ببخشيد من حرفتان را قطع مي كنم. من با چشمهاي خودم ديدم كه سؤالات روي برگه اي تايپ شده بود و اين سؤال قرار نبود مطرح شود. من اعتقاد خودم را مطرح كردم؛ اصلاً ايجاد شبهه اي نمي كنم كه سؤالها از طرف دفتر داده شده است. حالا شما به مطرح نشدنش اعتراضي داريد؟ بحث بر سرِ انتقاد است؛ ما هم انتقاد مي كنيم. خيلي خوب؛ چيز خيلي مهمّي نيست. البته بهتر اين است كه اگر قراري با هم گذاشتيد، آن قرار عمل شود؛ اين واقعاً خيلي لازم است. اين شبهه براي من هست كه اين سؤالي كه جزو سؤالات مصوّبِ دوستان نبود، چرا مطرح شد؟ البته نه اين كه ما نخواهيم اين سؤال را مطرح كنيم؛ خير، جناب عالي جوابهاي خوبي هم داديد و ما

از آنها استفاده هم مي كنيم؛ ولي اين كه در يك جمعِ اين طوري، با اين كمبود وقت، بدون هماهنگي قبلي، اين سؤال به اين صورت مطرح شود؛ در حالي كه دوستان تا حدود ساعت چهار بعدازظهر نشستند و بحث كردند و خيلي از محورها را به خاطر كمبود وقت حذف كردند، كار صحيحي نبود. بسيار خوب؛ حالا كه ديگر وقت بيشتر مي گذرد! بگذاريد از وقت استفاده كنيم؛ بخصوص كه ساعت هم دارد يواش يواش - به قول شما - به آن خطهاي قرمز مي رسد! يك نفر ديگر از آقايان سؤال خود را مطرح كنند. با اجازه ي شما مي خواهم سؤالي در مورد شوراها مطرح كنم. بحث شوراها بعد از بيست سال با آن فراز و نشيبهايش، همين چند روزه در حال اجراست. اوّلاً مي خواستم بپرسم با توجّه به خصوصيات و مختصّاتي كه براي نظام جمهوري اسلامي مي شناسيم، «مديريّت شورايي» چه جايگاهي در اداره ي جامعه دارد؟ بحث ديگر اين كه از طرفي دانشگاه جداي از جامعه نيست، منتها يكسري مسائل و مشكلات خاص دانشگاه و قشر دانشجوست كه حل آن مشكلات منجر به بهبود اوضاع جامعه خواهد شد. دانشجويان مي خواهند مشكلات و مسائلشان را خودشان حلّ و فصل كنند و به نوعي خودشان اداره كننده ي دانشگاه باشند و بخصوص در اين شرايط كه بحث مشاركت و از اين قبيل بحثها ادامه دارد، اين كار را پيگيري كنند. بحث شوراي صنفي براي حلّ مشكلات دانشجويان، به نوعي در دانشگاه مطرح است و دانشجويان مي خواهند در شوراهاي تصميم گيري در سطح مسؤولان دانشگاه، نماينده ي فعّال داشته باشند؛ منتها با وجود اين كه يكسري قوانين و آيين نامه هم تصويب شده و مقداري هم از قبل موجود

است، اين بحث هنوز به صورت جدّي اجرا نشده است. موانعي مطرح است؛ از جمله اين كه بعضي از مديران دانشگاهها حقّي براي دخالت دانشجو در مسائلي كه در دانشگاه مطرح است، قائل نيستند و يك عدّه ي ديگر هم به صورت ظاهر مخالفتي ندارند؛ منتها آن طور كه از حرفهايشان برمي آيد، شوراي صنفي و شوراي دانشجويي، يك چيز نمايشي و غيرواقعي خواهد بود. من واقف هستم كه اين بحث به طور مستقيم شامل مسؤوليت جناب عالي نمي شود - بحث اجرايي است - منتها مي خواستم نظر كلّي شما را در مورد شوراهاي دانشجويي و شوراهاي صنفي بدانم. اين شوراهايي كه در قانون اساسي هست، اصلاً با «مديريّت شورايي» دو مقوله است. يكسري كارهاي ويژه اي است كه در سطح شهر و روستا انجام مي گيرد و به وسيله ي شوراها تصويب مي شود؛ مثلاً اين كه شوراي شهر، شهردار را معيّن مي كند. كارهاي شهردار را خود شهردار انجام مي دهد، نه شوراي شهر. البته آنها مصوّبه دارند، ليكن اجرا كننده اوست. مديريّت، يك امر اجرايي است. ما در اوايل انقلاب، به طرف مديريّت شورايي مي رفتيم؛ حتّي اين در جاهايي از قانون اساسي هم منعكس شده است؛ علتش هم اين بود كه در رژيم گذشته كشور حقيقتاً از مديريّتهاي فردي لطمه خورده بود و ما همه لطمه خورده بوديم. ما واقعاً به سمت مديريّت شورايي مي رفتيم؛ اما در عمل معلوم شد كه مديريّت شورايي اصلاً جواب نمي دهد و كافي نيست. مجموعه مي تواند همفكري كند، قانون بگذارد، مصوّبه بگذارد، توصيه بكند، يا يك مجري را الزام كند؛ اما نمي تواند مديريّت و اجرا كند. علّت اين كه در قضيه ي رياست جمهوري و نخست وزيري، يك پُست حذف شد، همين بود كه ما

در تجربه ديديم نمي شود. يك رئيس جمهور با وظايف تعريف شده اي داريم كه رئيس قوّه ي مجريه است؛ يك نخست وزير هم با وظايف تعريف شده اي داريم كه رئيس هيأت دولت است و اينها كارهايشان در هم متداخل بود. واقعاً چون من خودم رئيس جمهور بودم، مي ديدم چنين چيزي نمي شود و امكان ندارد؛ لذا گفتيم بايد فكري كرد. مدّتها بررسي شد، كار شد، بحث شد، بالاخره به اين شكل درآمد كه يقيناً بهتر است. بنده هيچ اعتقادي به شورايي بودن مديريّت اجرايي - كه اساساً مديريت هم بيشتر ناظر به مديريّت اجرايي است - ندارم؛ تجربه هاي ما به كلّي اين را رد مي كند. مديريّت مي تواند متّكي به يك شوراي مصلحت انديش، قانون گذار و مقرّارت گذار باشد؛ اشكالي ندارد. اين شوراهاي مورد نظر ما از اين قبيل شوراهاست. اينها اصلاً مديريّت اجرايي نيست. اما در مورد دانشگاه. البته دانشجويان يقيناً خواسته هايي دارند كه براي منتقل كردن اين خواسته ها به مديران، بايستي آنها را مطرح كنند؛ در اين زمينه مشورت نمايند و خودشان تصميم بگيرند؛ اما اين كه دانشگاه به وسيله ي دانشجو اداره شود، نه، من هيچ اعتقادي ندارم. تا الان هم من چنين ايده اي را به صورت منطقي نشنيده ام كه كسي مطرح كند كه دانشجو بيايد دانشگاه را اداره كند؛ نه. دانشجو ميهمان دانشگاه است؛ اصلاً مدير دانشگاه نيست. دانشگاه يك مدير لازم دارد؛ تشكيلاتي لازم دارد؛ طرّاحاني لازم دارد كه بلاشك بايد مصالح دانشجو را در نظر بگيرند؛ چون اساساً فلسفه ي وجود دانشگاه، دانشجوست. اگر دانشجويي نداشتيم، دانشگاهي نمي خواستيم؛ چيز ديگري درست مي كرديم. پس مصالح او، سرنوشت او، نياز او، نياز كشور به او، همه بايد رعايت شود؛ اما اين كه دانشجو بيايد

دانشگاه را اداره كند، نه. من نه چنين چيزي را به عنوان يك ايده ي منطقي و علمي و مطرح شنيده ام و نه هم اصلاً اين كار منطقي است. يك حرف ديگري وجود دارد و آن اين كه اساتيد در اداره ي دانشگاه نقش داشته باشند. اين باز يك خرده منطقي تر است؛ ليكن اين هم به نظر من به شكل مطلق و كلّي درست نيست. دانشگاه بايد به وسيله ي مديران خودش اداره شود و آن مديران بايد سياستهاي دستگاهي را كه وابسته به آن هستند، حتماً اجرا كنند، تا مسؤوليت مشخّص شود و مسؤوليتها لوث نگردد. الان اگر دانشگاه ما وضع بدي داشته باشد، مسؤولش رئيس دانشگاه است. رئيس دانشگاه اگر اين كارِ بدش معلول بدرفتاري يا ضعف خود او نباشد، بلكه معلول برنامه اي باشد كه وزارت به او داده، وزير مسؤول است. وقتي وزير مسؤول شد، مي شود از وزير سؤال كرد. اما اگر نه، گروهي آن جا باشند كه اينها تحت فرمان وزير نيستند و اصلاً از مقرّرات وزير، برنامه ي وزير و وزارت و دولت هيچ دستوري نمي گيرند و هيچ تعهّدي در مقابل آن ندارند، طبعاً نمي شود انسان از كسي سؤال بكند. مجرمي، مسيئي، محسني وجود نخواهد داشت. البته دانشجويان بعد از درس خواندن، خيلي فعّاليتها در دانشگاه مي توانند بكنند. بي رودربايستي بايد به شما عرض كنم كه اگر شما بخواهيد درس خواندنتان را فداي اين كارهايي بكنيد كه خيال مي كنيد خوب است - حالا يا خوب است، يا خوب هم نيست - بنده هيچ اعتقادي به اين كار ندارم. درس، اوّل است. فلسفه ي حضور شما در آن جا درس خواندن است. اگر واقعاً دانشجويي درس نخواند، بلاشك بدانيد كه او

مشغول ذمّه است؛ يعني ذمّه اش مشغول مردم و خدا و همه است! هركسي كه سهمي در ايجاد اين دانشگاه دارد، ذمّه اش مشغول به اوست و بايد پيش خداي متعال جواب دهد. حالا در دنيا ممكن است كسي يقه ي كسي را در اين طور چيزها نگيرد؛ اما در روز قيامت يقيناً سؤال خواهند كرد كه چرا درس نخواندي؟! پس، اوّل درس خواندن است. بلاشك درس خواندن همه ي وقت دانشجو را نمي گيرد؛ براي او وقتي باقي مي ماند كه بايد اين وقت را براي مسائل فكري، براي مسائل سياسي - البته سياستبازي نمي گويم - استفاده كند. كار سياسي در دانشگاه نبايد حالت افراط و تفريط داشته باشد. يك وقت هست كه تفريطي وجود دارد؛ اصلاً دانشگاه همين طور مثل يك مرده است! اين همه جوان وجود دارند كه گاهي در مسائل سياسي، نه موضعي مي گيرند و نه حرفي مي زنند! بنده در موقعي گفتم خدا لعنت كند كساني را كه دانشگاه را به اين طرف سوق مي دهند. يك وقت هم دانشجو را در همه ي مسائلي كه هيچ ارتباطي با او ندارد - مسائل و مشكلات گوناگوني كه مربوط به گروهها و جناحهاست - بيايند وارد كنند؛ از نيروي جوان او استفاده كنند و او را اين طرف و آن طرف بكشانند؛ اين هم به نظر من افراط است. البته بعضي وقتها مي گويند در دنيا چنين است، در فلان كشور چنان است؛ حالا گيرم كه باشد، آيا خيلي خوب است كه فرضاً دانشجويان، دانشگاههايشان را تعطيل كنند و درسشان را نخوانند؛ بيايند به سود فلان حزب و فلان جناح، حركتي را انجام دهند كه هيچ بررسي هم نكرده اند كه اين حركت درست

است يا درست نيست؟ مگر اين چيز خوبي است كه ما حالا بخواهيم از آن تقليد بكنيم؟! بنابراين، كار سياسي هم كه مي گوييم، يعني واقعاً قدرت فهم سياسي و درك سياسي و تحليل سياسي بايد در يكايك دانشجويان به وجود آيد. پناه بر خدا از آن روزي كه كساني مسؤوليتهايي را در كشور به عهده بگيرند، در حالي كه فهم سياسي ندارند و قادر به تشخيص امواج سياسي دنيا نيستند! اين كار چه موقع بايد انجام گيرد؟ در طول زندگي؛ بخصوص در دوره ي جواني. محيط دانشجويي هم محيط خيلي خوبي است؛ محيط گرم و پُرشوري است؛ از اين موقعيت بايد استفاده شود. گمانم در آن ديدار قبلي اين نكته را به شما عرض كردم - اگر هم نگفتم، الان مي گويم - كه شما بايد كمك كنيد كه به وسيله ي نشريات شما، دانشجويان قدرت تحليل پيدا كنند؛ يعني مسائل سياسي را بفهمند و اصلاً متوجّه شوند كه اين موج سياسي چيست؛ اين كسي كه الان اين اقدام را مي كند، اين حرف را مي زند، اين حركت را مي كند، براي چيست؛ يعني قدرت تحليل سياسي پيدا كنند؛ پشت اين پرده ي ظاهر را مشاهده نمايند. در اوقات فراغت، دانشجويان مسائل علمي و فرهنگي را دنبال كنند. اين اردوهايي كه هست، بعضي از آنها خيلي خوب است؛ بخصوص شما كه الحمدللَّه بچه هاي مسلماني هستيد و كم و بيش با مسائل اسلامي، گسترش دينداري، تقوا و پارسايي در دانشگاهها آشنا هستيد؛ اين خيلي مهمّ است. شما هركس كه باشيد، متعلّق به هر دانشگاهي كه باشيد، به هر جناح سياسي و فكري كه وابسته باشيد، از تقوا و پارسايي بي نياز نيستيد. اين

اساس كار است. آدم وقتي باتقوا شد؛ يعني مراقب خود بود - تقوا معنايش اين است ديگر؛ يعني انسان مراقب اعمال و رفتار خودش باشد كه كار نادرست و بي قاعده از او سر نزند - هركس كه باشد، هرطور فكري كه داشته باشد، هرگونه مذاق سياسي اي كه داشته باشد، خطري ايجاد نمي كند؛ ضربه به جايي نمي زند؛ ويراني به وجود نمي آورد؛ از او صلاح مي تراود. لذا به نظر من اصل اين است كه هرچه مي توانيد، خودتان و ديگران را - رفقا، دوستان و آنهايي كه نشريه ي شما را مي خوانند - باتقوا و متديّن و پاك نهاد بار آوريد. ان شاءاللَّه كه خيلي خسته نشده باشيد. در طول ماههاي گذشته، ما شاهد يكسري برخوردهاي فيزيكي در نماز جمعه و مساجد بوديم كه اين برخوردها بعضاً توهين آميز هم بود. مي خواستم بدانم حضرت عالي علل و عاملان اين قضايا را چگونه تحليل مي كنيد و نحوه ي برخورد با اين جريان و گروهها را براي اقشار مختلف و ارگانهاي رسمي چگونه تبيين مي فرماييد؟ خيلي بد است؛ بنده با اين برخوردهاي خشن مخالفم. البته اين كه حالا باب شده و مي گويند نفي اصل خشونت؛ نه. خشونت در جاهايي لازم است؛ اما در محيط زندگي جمعي مردم، برخورد خشن خيلي بد است. بخصوص اگر اين برخورد خشن، به كارهاي يدي - و به قول شما فيزيكي - هم بينجامد، به مراتب بدتر خواهد شد. من اين را ناشي از نوعي بي تربيتي و عدم رشد كافي مي دانم و در نماز عيد فطر هم اشاره اي كردم و گفتم كه اين كارهايي كه مي كنند، كار بدي است. من بخصوص در مورد نماز جمعه معتقدم كه حتّي برخورد غير خشنش هم

بد است؛ يعني آدم بلند شود و مثلاً به امام جمعه اعتراض كند! شما اگر به آقا اعتراض داريد، كسي كه شما را مجبور نكرده به نماز بياييد؛ بلند شويد بيرون برويد! آدم به جاي اين كه واقعاً كار به اين خوبيِ آسان را كه مي تواند بي سروصدا انجام دهد، بلند شود بنا كند به اعتراض كردن، كار حرامي را مرتكب شده است؛ در حالي كه استماع خطبه ي نماز جمعه واجب است. اگر شما اين آقا را عادل نمي داني، چرا به اين جا آمده اي؟! بنابراين، من با اين نوع كارها اصلاً موافق نيستم و خوب نيست. البته بعضي از ائمّه ي جمعه هم - بخصوص در يكي از شهرها كه اين قضيه اتّفاق افتاد - قطعاً مقصر بودند؛ لذا من در خطبه ي نماز عيد فطر هم اشاره كردم و گفتم كه آقايان ائمّه ي جمعه هم مراقبت كنند؛ واقعاً تقصير كرده بودند. مردم را بي خودي تحريك مي كنند؛ يك عدّه آدمهايي را كه ضبط درستي ندارند - بر خودشان تسلّط ندارند - بهانه دستشان مي دهند؛ نبايد اين طور بكنند. درعين حال، آن كار امام جمعه، مجوّز و مصحّح اين عمل نمي شود؛ يعني اگر او كاري كرده كه اين آقا را عصباني نموده، اين مجوّز نمي شود كه حالا من چون عصباني شدم، به نماز جمعه بيايم و فرضاً حركتي انجام دهم كه زشت باشد؛ نه. من اين كارها را محكوم مي كنم. پرسيديد «راه مقابله با اين كارها چيست؟» راه مقابله اش همين است كه مردم بايد واقعاً آگاه و هوشيار شوند و به آنها گفته شود؛ كساني كه اين چيزها بيشتر برايشان پيش مي آيد - كه غالباً جوانان هستند كه در اين زمينه ها دچار لغزش

مي شوند - در بين آنها اين كار بد شمرده شود. يكي از عواملي كه در جامعه از بديها جلوگيري مي كند، نهي از منكر و منكر ساختن منكر است. نگذاريم «منكر» «معروف» و «معروف» «منكر» شود. نهي از منكر كردن، مثل اين است كه بگوييد آقا چرا اين كار را مي كني؟ اين چه حركت بدي است كه انجام مي دهي؟ يك نفر بگويد، دو نفر بگويند، ده نفر بگويند؛ بالاخره طرف مجبور مي شود ترك كند؛ يعني اگر بارها گفته شد، روحاً مغلوب مي گردد. من همين امر به معروف و نهي از منكر زباني را - ولو به شكل خيلي راحت و آرام و بدون هيچ خشونت و دعوايي - واقعاً يكي از معجزات اسلام مي دانم. مثلاً يك نفر كار خلافي مي كند، مي گويند آقا شما اين كار را نبايد مي كردي. اين مطلب را بگو و برو. مي گويد او برمي گردد دو تا فحش به من مي دهد. خيلي خوب؛ حالا دو تا فحش هم به شما بدهد؛ براي خاطر امر خدا تحمّل كنيد. اگر نفر دوم هم بگويد آقا شما بايد اين كار را نمي كردي؛ بدانيد اگر دعوا هم بكند، دعوايش كمتر از آني است كه با نفر اوّل كرده است. نفر سوم و نفر دهم و نفر بيستم هم همين طور. بنابراين، اگر نهي از منكر باب شد و تا نفر بيستم رسيد، شما خيال مي كنيد آن آدم ديگر آن كار را تكرار خواهد كرد؟ نهي از منكر واقعاً معجزه مي كند. فقط هم زباني؛ يديش در اختيار حكومت است؛ يعني اگر جايي بايد با گناهكار به صورت يدي و مجازاتي برخورد كنند، فقط دستگاههايي از حكومت هستند كه مسؤول اين

كارند؛ مردم نبايد بكنند. اما زباني چرا؛ خيلي هم اثر دارد. حضرت عالي در يكي از سخنرانيهاي خود در سال جاري، درباره ي برخي از مطبوعات فرموديد كه اينها ايمان مردم را مورد حمله قرار مي دهند. به فاصله ي چند روز پس از اين سخنراني، رياست محترم جمهوري در سازمان ملل جمله اي با اين مضمون گفتند كه «ما نبايد به بهانه ي سعادت انسان، آزادي را از او سلب كنيم». با توجّه به اين كه در مكتب ما عنوان شده است كه ايمان جايگاه خاصي در سعادت انسان دارد، و از طرفي ايماني كه آزادانه در وادي سؤالات و ابهامات و شبهه ها راه خودش را پيدا نكند و پيش نبرد، ارزشِ ايمانِ واقعي را ندارد، به عنوان شاگردي كه نوعي ناهمخواني در گفتار اساتيد خودش احساس كرده، مي خواستم نظر جناب عالي را در اين زمينه جويا شوم. اين دو حرف كاملاً با يكديگر قابل جمع است. ببينيد؛ يك وقت است كه ما براي حفظ سعادتِ تعريف شده اي، با همين بياني كه جناب عالي گفتيد، حركتي را انجام مي دهيم. سعادتِ تعريف شده و مقابله با آن هم مشخّص است كه چيست. هيچ كس با اين مخالف نيست؛ ولو حالا محدوديت آزادي باشد. براساس قانون، افرادي كه در قضيه اي مجرم شناخته شدند، به زندان مي روند؛ هيچ كس هم در دنيا اعتراض نمي كند كه شما چرا زندان داريد؛ در حالي كه زنداني كردن، مظهر واضح محدود كردن آزادي است. چرا كسي اعتراض نمي كند؟ چون يك حركت تعريف شده اي در قانون هست كه براساس آن، عدّه اي به زندان مي روند. در اين موارد همه چيز مشخّص است و هيچ كس با اين كار مخالفت ندارد. آن حرفي

هم كه شما از ايشان نقل مي كنيد، هيچ منافاتي با اين ندارد؛ اين تحديد آزادي را منع نمي كند. يك وقت هم هست كه نه، ما مي آييم براي يك مصلحتِ پنداري كه قانون آن را قبول ندارد، يا مثلاً ايمان رايج كشور و مردم آن را قبول ندارد، بهانه اي قرار مي دهيم، براي اين كه يك محدوديت ايجاد كنيم. قاعدتاً ايشان اين را نفي كرده اند؛ كه درست هم هست و ماهم آن را قبول داريم. در مورد مطبوعات هم كه من گفتم، اين حرف مورد تصديق قانون اساسي و قوانين رايج ماست. واقعاً اگر كساني ايمان مردم را تضعيف كنند - حالا مي خواهد روزنامه باشد، غيرروزنامه باشد، فرقي نمي كند - بايد قانون با آن برخورد كند. روزنامه كه يك خطّ قرمز نيست. آيا چون روزنامه است، پس بايد انسان نزديكش نشود؟ نه، چه فرقي مي كند؟ اگر واقعاً روزنامه اي هست كه وسيله ي گمراهي مردم را فراهم مي كند - مثلاً اشاعه ي اكاذيب مي كند، يا ايمان مردم را سست مي كند - طبيعتاً قانون بايد با اين روزنامه برخورد كند و مي تواند برخورد كند. به نظر من، قوانين ما در اين زمينه وافي و كافي است. البته ممكن است در يك مورد، مصداقي مورد ترديد باشد؛ يعني يك نفر بگويد اين روزنامه ايمان مردم را تضعيف مي كند؛ ديگري بگويد نه، اين موجب تقويت ايمان است؛ كمااين كه الان در خيلي از موارد از اين قبيل موجود است؛ يعني بعضيها معتقدند كه فرضاً اين روشي كه بعضي از مطبوعات در برخورد با ارزشها و مسائل ارزشي دارند، در مجموع به نفع است. اگر قبول كنند كه در مجموع برخلاف جريان ايمان مردم هست، طبق قانون

اساسي بايد جلوش را بگيرند. در قانون اساسي، هم در باب مطبوعات، هم در اصول كلّي تر، هر آن چيزي كه با ايمان ديني مردم مقابله داشته باشد، اصلاً مشروعيت ندارد. وقتي مشروعيت نداشت، دستگاهها بايد با آن مقابله كنند. در اين هيچ شكّي نيست. آن چيزي كه وجود دارد و ممكن است مثلاً مايه ي اختلاف نظر زيدي با عمري شود، اين است كه آيا اين مصداق آن هست يا نيست. البته اين مرجعش قانون است؛ بايد قانون در اين زمينه بررسي كند. لذاست كه من خودم الان همين روزنامه هايي كه وجود دارند، بعضي از آنها را صددرصد مضر مي دانم - اعتقاد خودم اين است - اما به بستن اينها اقدام نمي كنم؛ هرچند هم مي توانم اين كار را بكنم؛ يعني كاري است كه اگر بنا بگذارم، كاملاً مي شود. منتها نمي خواهم بكنم. من مي گويم اگر دستگاه قانوني به اين نتيجه رسيد، بكند. البته گاهي به مراجع قانوني تذكر مي دهيم و مي گوييم آيا خبر داريد اين روزنامه چه مي گويد؛ آن آقا چه كار مي كند؟ آنها هم گاهي خبر ندارند و مي گويند بله، ما اقدام مي كنيم؛ گاهي هم خبر دارند، كه يا كوتاهي است، يا عقيده شان چيز ديگر است. علي ايّ حال، مرجعِ برخورد با مطبوعات قانون است و به نظر من در اين زمينه يك خرده سهل انگاري شده است. همان طور كه عرض كردم، بعضي از مطبوعاتي كه الان رايجند - هرچند من نمي دانم در ميان مردم چقدر مشتري دارند و هيچ معلوم نيست كه طرفداران پروپاقرص زيادي هم داشته باشند؛ اما به هرحال هستند - اينها از لحاظ موازين ما، شايد حائز مشروعيت نباشند و جا دارد كه دستگاههاي قانوني واقعاً

به يك شكل صحيح و منطقي و قانوني با آنها برخورد كنند و مردم را از دست اينها خلاص نمايند. من زندگينامه ي شهيد مظلوم دكتر بهشتي را مطالعه مي كردم، ديدم در جايي از ايشان درباره ي احزاب پرسيده بودند و ايشان هم يك تقسيم بندي خيلي جالبي كرده بودند كه آن تقسيم بندي در ذهن من سؤالي ايجاد كرد. ايشان فرموده بودند كه احزاب از نظر من به دو دسته تقسيم مي شوند؛ احزاب اسلامي و احزاب غيراسلامي. احزاب اسلامي آنهايي هستند كه در مرامنامه شان اسم اسلام برده شده و احزاب غيراسلامي آنهايي هستند كه در مرامنامه شان اسمي از اسلام برده نشده است. مي فرمودند از نظر ما احزاب اسلامي آزادند كه فعّاليت كنند. از طرف ديگر، احزاب غيراسلامي را به دو دسته تقسيم كرده بودند؛ احزابي كه ضدّاسلاميند و احزابي كه غيراسلاميند. احزاب غيراسلامي آنهايي هستند كه در مشي و مرامنامه شان بحث ضديّت با اسلام وجود ندارد، ولي درعين حال مشي غيراسلامي را انتخاب كرده اند؛ ايشان مي فرمودند كه آنها هم از نظر ما آزادند. اما احزابي كه ضدّ اسلاميند، باز به دو دسته تقسيم مي شوند؛ از اين دو دسته، يك عدّه آنهايي هستند كه ضديّت فكري و تئوريك با اسلام مي كنند؛ يك عدّه هم آنهايي هستند كه ضديّت عملي با اسلام مي كنند. باز ايشان فرموده بودند، آنهايي كه ضديّت تئوريك با اسلام مي كنند، از نظر ما آزادند؛ اما آنهايي كه ضديّت عملي با اسلام مي كنند، همان احزابي هستند كه بايستي درشان بسته شود و تعطيل گردند. به نظر من، تشكيل احزاب واقعاً يكي از دستاوردهاي زندگي نوين بشر در عرصه ي سياسي است. ما بعد از انقلاب هم منتظر عينيّت پيدا

كردن احزاب بوديم و هستيم. توجيه عقلي اش هم اين است كه همه ي تفكّرات موجود در جامعه، صرف نظر از صحّت و سقمشان، بتوانند براي دست يافتن به مقبوليت عمومي، از طرق مسالمت آميز تلاش كنند، تا جامعه بري از خشونت باقي بماند؛ اما قانون فعلي احزاب در ايران متضمّن اين معنا نيست. شايد به همين علّت هم باشد كه بعد از سالها هنوز احزاب كار كرد اساسي خودشان را پيدا نكرده اند. اولاً نظر حضرت عالي درخصوص موضوعي كه اشاره كردم، چيست؟ ثانياً چه پيشنهادي براي خروج بحث «تحزّب در ايران» از بن بست فعلي داريد؟ اوّلاً آن فرمايش آقاي بهشتي رحمةاللَّه عليه، لابد قبل از نوشتن قانون احزاب بوده است. ايشان نظرشان را مطرح كرده اند؛ اما بعد كه قانون نوشته شد، ديگر قانون حجّت است و نظر ايشان ممكن است به عنوان يك تئوري، در محافلي كه قابل بحث است، بحث شود؛ اما آن چيزي كه معتبر است قانون است. البته من الان در ذهنم قانون احزاب حاضر نيست و اگر قبلاً مي دانستم، ممكن بود مراجعه اي بكنم و بيشتر حاضر باشم؛ ليكن خود من در باب حزب نظري دارم كه با اين نظر جناب عالي صددرصد منطبق نيست؛ تفاوتهايي دارد. حالا اين كه ما با احزاب مخالف و موافق چگونه رفتار كنيم؛ آزاد باشند، نباشند؛ اينها بحثهاي ديگري است كه عرض كردم مرجعش قانون است. اما راجع به خودِ تحزّب. اوّلاً بدانيد من خودم قبل از پيروزي انقلاب، سالهاي متمادي دنبال همين تحزّب بودم. بعد هم دو، سه سال به پيروزي انقلاب مانده بود كه ما نشستيم و يك حزب را پايه ريزي كرديم. البته آن وقت تشكيل حزب خيلي خطرناك بود؛

چون به ما كه اجازه نمي دادند؛ بايد مخفي مي بود و كار مخفي هم واقعاً خطر داشت. كافي بود كه يك مجموعه ي مثلاً ده نفري، بيست نفري دور هم جمع شوند ولو برود؛ هرچند هنوز هيچ كار هم نكرده باشند، يا يك كار سياسي خيلي ساده كرده باشند، كه هر كدام به سالهاي متمادي زندان محكوم شوند و بعضي از آنها زير شكنجه ها تلف گردند. لذا اين طور بود كه ما آن وقت مصلحت نمي دانستيم كه بياييم اساسنامه ي حزبي براي اين تشكّل درست كنيم. البته تشكّل بود، ارتباطات بود؛ حتّي بعد از آن هم كه من در سال پنجاه و شش به ايرانشهر تبعيد شده بودم، ارتباط حزبي ما برقرار بود؛ يعني مثلاً گاهي اوقات مرحوم باهنر از تهران به آن جا مي آمدند و با هم تبادل نظر مي كرديم. در آن زمان بعضي مواقع بحثهايي مطرح مي شد و مثلاً مي گفتند كه اين موضوعات را شما بررسي كنيد؛ اما نه روي كاغذ. تا اين كه پيروزي انقلاب شد و ما همان چند روز اوّل نشستيم و آن اساسنامه را تدوين كرديم و حزب را راه انداختيم. بنابراين، من به حزب به معناي صحيحش معتقدم؛ ليكن آن چيزي كه امروز در جامعه ي ما مي گذرد - اين تشكيلات حزبي اي كه الان به وجود مي آيد - شكل غلط حزبي است؛ و اين هيچ حسرت و تأسّفي ندارد كه شما بگوييد اين كار به جايي نرسيده است؛ نرسد! اين طور تحزّب و اين گونه حزب بازي، اصلاً لطفي ندارد. من در يك تقسيم بندي، حزب را به دو نوع تقسيم مي كنم - اين اعتقاد من است؛ شما هم آزاديد كه اين را قبول بكنيد يا قبول نكنيد؛ چون

نه قانون است و نه من اصرار دارم كه مردم حتماً قبول كنند؛ ليكن اعتقاد خودم اين است - يك حزب اين است كه مجموعه اي از صاحبان فكر سياسي يا اعتقادي و يا ايماني مي نشينند و تشكّلي درست مي كنند و ميان خودشان و آحاد مردم كانال كشي مي كنند و مردمي را با خودشان همراه مي كنند، تا فكر خود را به آنها برسانند. كانونهاي حزبي تشكيل مي شود، هسته هاي حزبي تشكيل مي شود، سلّولهاي حزبي تشكيل مي شود و اينها در اين مركز مي نشينند و افكاري را كه خودشان به آن اعتقاد دارند و پاي آن ايستاده اند - چه فكر سياسي، چه فكر غيرسياسي، چه فكر ديني، چه فكر غيرديني - در اين كانالها مي ريزند و اين افكار به تك تك افراد مي رسد و آن مردمي كه اينها را قبول مي كنند، با اينها پيوند پيدا مي كنند. به نظر من، اين سبك تحزّب، منطقي است. «حزب جمهوري اسلامي» بر اين اساس تشكيل شده بود و همين طور بود. البته به طور طبيعي اگر حزبي با اين خصوصيات، در مركز خودش توانست آدمهاي با فكرتر و زبده تر و خوشفكرتري داشته باشد، مي تواند تعداد بيشتري را با خودش همفكر كند. نتيجه اين خواهد شد كه وقتي انتخاباتي پيش آمد، تا از طرف مركزيت اين حزب چيزي گفته شد، آن مردم از روي اعتقاد خودشان بر طبق آن عمل مي كنند؛ يا حتّي بدون اين كه آن مركزيت چيزي بگويد، چون معيارهايشان يكي است، با يكديگر همفكرند. اين شكل درستِ تحزّب است و البته چنين چيزي الان در كشور ما نيست. شايد به شكل خيلي ناقصش يكي، دو نمونه در گوشه و كنار پيدا شود؛ اما بعد از

«حزب جمهوري اسلامي» - كه ما تعطيلش كرديم - ديگر چنين چيزي را به اين شكل من سراغ ندارم. يك طور حزب هم هست كه همان حزبهاي رايج امروز اروپا و امريكاست؛ مثل حزب جمهوريخواه، حزب دمكرات، حزب كارگر انگليس، حزب محافظه كار انگليس. اين احزاب مبنايشان بر اين پايه اي كه ما گفتيم، نيست. مجموعه اي از خواص، با يك منفعت مشتركي كه بين خودشان تعريف مي كنند - ولو در خيلي از مسائل با يكديگر همفكر هم نيستند؛ گاهي خيلي هم با هم مخالفند! - مي نشينند با همديگر قرارداد مي گذارند و يك حزب به وجود مي آورند. اين حزب در ميان مردم معروف است؛ اما عضو مصلحتي دارد، نه عضو فكري. تفاوت اساسيش اين جاست. عضو مصلحتي يعني چه؟ يعني اين كه فلان سرمايه دار، فلان كاسب، فلان استاد، فلان فيلسوف، احياناً فلان روحاني، از اين حزب حمايت مي كند. مثلاً فلان روحاني مي گويد من به مريدهاي خودم دستور مي دهم كه به كانديداي شما رأي بدهند، اما در مقابلش شما بايد فرضاً به مسجد يا كليساي من اين امتياز را بدهيد؛ آنها هم قبول مي كنند! آن مردمي كه رأي مي دهند، نه آن كانديدا را مي شناسند، نه فكر حاكم بر او را مي شناسند، نه مؤسّسان حزب را درست مي شناسند، نه مي دانند آن كانديدا چه كار مي خواهد بكند. به صرف اين كه امام جماعت مسجد گفته مثلاً به «حزب كنگره» در هند رأي بدهيد، اينها هم رأي مي دهند! اين كه مي گويم، اتّفاقاً درست همين قضيه در هند اتفاق افتاد و برخي از مسلمانان به كانديداي «حزب كنگره» رأي دادند! چند ميليون مسلمان به كانديداي «حزب كنگره» رأي مي دهند؛ در حالي كه نه با آنها همعقيده اند، نه همفكرند،

نه ايمانشان يكي است، نه اصلاً مي دانند آنها در مملكت چه كار مي خواهند بكنند؛ اما چون آن آقا گفته مصلحت مسلمانان اين است، اين كار را مي كنند! يا مثلاً فلان سرمايه دار مي گويد من اين قدر پول به شما مي دهم و به حزبتان كمك مي كنم؛ اما مرا در فلان جا سفير كنيد! بحث سفير معيّن كردن، بازرس فلان جا معيّن كردن، فلان شغل سياسي را دادن، جزو شرايط حتمي حزب بازي به شكل غربي است؛ چون كسي از روي ايمان كار نمي كند؛ از روي قرارداد كار مي كند! من نمي دانم شما چقدر با وضع دمكراسيهاي غربي و انتخابات آن جا آشنا هستيد. هرچه در اين زمينه اطّلاع پيدا كنيد و معلوماتتان بيشتر شود، به ناكامي دمكراسي غربي و تحزّب - كه پايه ي آن دمكراسيِ آن چناني است - بيشتر پي خواهيد برد. كتابي هست كه بعيد است شما آن را مطالعه كرده باشيد - لابد كمتر وقت مي كنيد بخوانيد - اين كتاب از يك رمان نويس معروف امريكايي به نام «هوارد فاست» است - ظاهراً هنوز هم زنده است و شايد ده، دوازده جلد كتاب دارد؛ بنده هم بعضي از كتابهايش را دارم و خيلي از آنها را خوانده ام - او يك رمان نويس بسيار خوبي است؛ قدري هم چپ مي زند؛ البته چپ به اصطلاح امريكاييها. مي دانيد در اصطلاح امريكاييها، چپ كسي است كه يك ذرّه اسم عدالت و تأمين اجتماعي و امثال اين واژه ها را بر زبان بياورد و يا در كتابي بنويسد. او كتابي دارد به نام «امريكايي» كه شرح حال شخصي است كه پدر و مادرش از يكي از كشورهاي ظاهراً اروپاي شرقي، با آن زحمات از اقيانوس اطلس عبور كردند و همراه

با مهاجران اروپايي، خودشان را به امريكا رساندند و دنبال شغل و كار و نان بخور و نمير بودند. ظاهراً در امريكا اين طور است كه كسي كه در آن جا متولّد شود، امريكايي است؛ يعني شهروند آن جاست. براي آن شخص هم كه اشاره كردم، شناسنامه ي امريكايي گرفتند؛ با اين كه پدر و مادرش امريكايي نبودند. در اين كتاب، مراحل رشد و تربيت و پيشرفت و دوره ي كلاس قضايي ديدن و قاضي شدن و بالاخره وارد مبارزات انتخاباتي شدن اين فرد شرح داده شده است. در مقدّمه ي كتاب هم مترجم مي نويسد كه اين رمان است، اما واقعيت دارد؛ شرح حال فلان كس معروف در فلان ايالت امريكاست. آدم وقتي اين كتاب را مي خواند، واقعاً مي فهمد كه انتخابات يعني چه! براي انساني كه مي خواهد در يك جامعه ي داراي منطق زندگي كند، اين معيارها مطلقاً معني ندارد. از انتخابات شوراي شهر و شهرداريها شروع مي شود، تا به انتخابات ايالتي و انتخابات كنگره و انتخابات رياست جمهوري مي رسد. كساني كه در آن انتخابات هيچ كاره ي محضند، مردمند؛ مردمي كه مي آيند رأي مي دهند! همان مردمي كه پاي صندوق حاضر مي شوند و رأي مي دهند، اينها هيچكاره ي محضند. آن كلوبهايي كه در آنها اشخاص و كانديداها انتخاب مي شوند، كلوبهايي هستند اصلاً به كلّي جداي از مردم و هيچ ربطي به آنها ندارد؛ مثلاً كلوبِ حزب دمكرات شاخه ي ايالت فلان. اين آقا چگونه انتخاب مي شود كه از مرحله ي پايين تا مرحله ي ايالتي بالا مي آيد و بعد در يك مرحله ي ديگر به كنگره راه مي يابد، تا مثلاً يك وقتي رئيس جمهور شود؟ اين جزو چيزهاي عجيب و غريبي است كه انسان مي بيند و با معيارهاي انساني و صحيح

هيچ تطبيق نمي كند. احزاب در آن جا هم همه كاره اند؛ البته پُررويي، پشت هم اندازي، پولداري، داشتن پشتوانه هاي صهيونيستي، خوش قيافه و خوش تيپ و خوش صحبت بودن و احياناً يك همسر فعّال و جذاب داشتن، اينها همه در اين انتخابها و گزينشها مؤثّر است. حزب در آن جا به اين معناست. اين آقاياني كه من مي بينم الان براي تحزّب در كشور تلاش مي كنند، بيشتر ذهنشان دنبال اين طور حزبي است؛ من اين گونه حزب را قبول ندارم. چندي پيش من به مناسبتي اين نكته را گفتم كه در تحزّب بايستي كسب قدرت مورد نظر نباشد. اگرچه كسب قدرت براي يك حزبِ موفّق يك امر قهري است - يعني وقتي كه پاي انتخابات به ميان آمد، شما كه حزبي داريد و طرفداران زيادي دارد و مردم با شما همفكرند، به طور طبيعي نمي توانيد بي تفاوت باشيد كه مثلاً اين فرد رئيس جمهور شود يا آن شخص ديگر؛ لابد به يكي عقيده داريد. به طور طبيعي اين عقيده ي شما اثر مي گذارد و رأي دهندگان به او زياد خواهند شد - اما هدف حزب نبايد به دست آوردن قدرت باشد. هدف بايستي هدايت فكري مردم به سمت آن فكر درستي باشد كه خود شما به آن اعتقاد داريد. اين عقيده ي من درباره ي تحزّب است. شما هم آزاديد قبول بفرماييد يا نفرماييد! ضمن تشكّر از حضرت عالي كه وقتتان را در اختيار ما قرار داديد. با توجّه به اين كه بيست سال از عمر انقلاب مي گذرد و در اين بيست سال كشور ما يك نظام اسلامي داشته و تمام اركان اين نظام هم اسلامي بوده، اما يكي از معضلاتي كه در دانشگاهها و در بين نسل جوان ما ديده مي شود

- نسلي كه در اين انقلاب بزرگ شده اند - «دين گريزي» است. حضرت عالي در ديدار قبلي فرموديد كه به نشرياتِ خود رنگ و بوي كاملاً ديني بدهيد. اين مطلبي است كه خيلي هم خوب است؛ اما مشكلي كه در اين زمينه وجود دارد، اين است كه وقتي ما مطالب ديني را در نشرياتمان وارد مي كنيم، مخاطبانمان را از دست مي دهيم و طبق برآوردها و آمارها و نظر سنجيهايي كه داريم، آن نشرياتي كه مطالب ديني را مدّ نظر قرار مي دهند و منعكس مي كنند، تيراژ كمتر و مخاطبان كمتري دارند! مي خواستم از حضرت عالي سؤال كنم كه چه راه حلّي را پيشنهاد مي كنيد و ما به چه شكلي اين را در نشرياتمان تبيين كنيم كه پيوندي بين نسل جوان و دين برقرار نماييم؟ اين كه مي فرماييد جوانان دين گريزند، من به اين نتيجه نرسيده ام. نه اين كه فرد دين گريز در ميان جوانان نيست - چرا هست - اما دين باور و دين پذير و دين طلب هم امروز در ميان جوانان خيلي داريم. ... البته فطرت نسل جوان تشنه ي دين است، ولي متأسّفانه به دليل عملكرد بد متولّيان امر و چهره ي بدي كه از دين نشان داده شده، يك مقدار گريز از دين وجود دارد؛ از آن ديني كه معرّفي شده است. خيلي خوب؛ من هم همين مطلب را از فرمايش شما فهميدم. بله؛ البته عدّه اي اين طورند و يكي از عللش همان چيزي است كه شما گفتيد؛ يعني احياناً در جايي تبليغات ديني منطبق با روشهاي درست تبليغي نبوده؛ يا آن آقايي كه از دين مي گريزد، با تبليغ درستي مواجه نبوده است. طبيعتاً تبليغات هميشه فراگير كه نيست؛ بالاخره ما تبليغات گونه گونه، گوشه گوشه،

مسجد مسجد و كانون كانون داريم. البته اين يكي از عللش است. يك علّت ديگرش هم مي تواند اين باشد كه بعضي از آن كساني كه حالت دين گريزي دارند، تكليفهاي ديني را براي خودشان سنگين مي بينند. مثلاً دين در مورد معاشرت، در مورد محرم و نامحرم، در مورد نماز خواندن تكاليفي دارد. براي عدّه اي انجام اين گونه تكاليف سنگين است. اينها با دين عنادي هم ندارند؛ اين طور نيست كه از دين بدشان بيايد؛ يك وقت هم يك نفر دو كلمه حرف گرمي بزند، دلشان هم نرم مي شود؛ ممكن است يك نماز باحالي هم بخوانند؛ اما تكليف برايشان سنگين است. طبيعت بشر هم اين است كه از هر تكليفي مي گريزد. اين هم جزو طبايع انساني است كه بايد با آن مبارزه كند. مثلاً آيا مردم از ورزش نمي گريزند؟ ورزش كه دين نيست. مي بينيد خيليها هستند كه هرچه هم مي گوييد ورزش كنيد، ورزش نمي كنند! آيا الان در ميان مردم ما ورزش عمومي است؟ آيا از جمعيت ايران كه مي توانند ورزش كنند، همه ورزش مي كنند؟ بنابراين، گريز از تكليف و كار سنگين، يك امر قهري است كه ناشي از جسمانيت انسان است. آن صبغه ي سفالي ما، قهراً انسان را از تكليف پذيري دور مي كند. از طرف ديگر، بعضيها هستند كه ديندار هم هستند، عامل هم هستند، اما از يك حرف تكراريِ ديني دلزده مي شوند. بنده خودم كه فردي هستم كه علي الظّاهر تديّن به دين هم دارم و ان شاءاللَّه عامل هم هستم، گاهي اوقات كه بعضي افراد را مشاهده مي كنم كه در راديو، يا در تلويزيون، يا در حسينيه، يا در جاهاي ديگر تبليغ دين مي كنند، مي بينم كه اصلاً طاقت ندارم گوش

كنم؛ چون يك حرف تكراري و سطحِ پايين است! با اين كه بنده صبر و حوصله ام هم نسبتاً بد نيست، اما درعين حال اين طوري است! حالا اين جوان فرضاً به نشريه ي شما نگاه كرده، ديده شما درباره ي يك مسأله ي ديني حرفي را مي زنيد كه ديروز از راديو شنيده، پريروز در حسينيه ي فلان جا بوده و شنيده، از پدر و مادرش شنيده، شما هم مي گوييد. ممكن است اين باشد؛ والاّ دين صحيح و دين متين جذاب است. الان در داخل كشور، بيشترين تيراژ را كتابهاي ديني دارند. البته اينها در سطوح مختلفي قرار دارند؛ بعضي از سطوحشان، سطوح عوام است؛ بعضي از سطوحشان، سطوح خواص است؛ بعضي از سطوحشان، سطوح اخصّ الخواص است. مردم و جوانان اين كتابها را مي خواهند. من از شما مي خواهم كه نسبت به اين حكم كلّي «دين گريزي» در مطبوعات حتماً تجديد نظر كنيد؛ يعني به اين خيال كه مخاطبتان را از دست مي دهيد، از ديني كردن مطالب روزنامه ي خودتان صرف نظر نكنيد. بله، آن را به شكل صحيح، به شكل زيبا، به شكل مطلوب درآوريد. اين بسته به سليقه ي شماست. اگر از من مي پرسيد چه كار كنيم، ممكن است من اصلاً ندانم چه كار بايد بكنيد؛ اما واقعاً ببينيد چه كار مي توانيد بكنيد كه نشريه تان مخاطب خودش را پيدا كند. با عبارات خوب، با موضوع گزينيِ دينيِ خوب، مي توانيد به هدف خود برسيد. از كارهاي تكراري، از نقشهاي تكراري، از شعارهاي تكراريِ ديني كه هيچ مفهوم و معنايي هم براي مخاطبش ندارد، پرهيز كنيد. شما مي توانيد چيزهاي خوبي به مردم و به جوانان بدهيد. به نظر من، يكي از كارهايي كه همه ي شما برادران و

خواهران، خوب و بجا مي توانيد دنبال كنيد - و شايد وظيفه است كه در مطبوعات خودتان دنبال كنيد - اين است كه جوانان را با نماز مأنوس كنيد. هرطور مي توانيد؛ هر كس هرگونه بلد است؛ سعيتان اين باشد. نماز چيز خيلي خوبي است. هركس ميانه اش با نماز خوب باشد، بلاشك صلاح و تداوم صلاحش تضمين شده است. خوب بودن ميانه با نماز اين است كه نماز برايش دلنشين باشد؛ و اين نمي شود مگر با توجه به مفاهيم نماز و فهميدن نماز. يكي از كارهاي مهم شما بايد اين باشد كه نماز را براي مخاطبان خودتان معنا كنيد. فقط هم نمي گويم كه ترجمه ي نماز را از اوّل تا آخر در يك شماره بنويسيد؛ نه. نكته اي را از نماز بگيريد - مثلاً ركوع، قنوت، راز و نياز، اهدناالصّراطالمستقيم(429) - و روي آن كار كنيد. انسان وقتي كه شصت ساله هم مي شود، از اين شصت سال، شايد مثلاً پنجاه سالش را نماز خوانده باشد؛ اما تازه مي بيند كه در نمازش چيزهاي جديد پيدا كرده است! نماز با همين ظاهرِ كوچكِ كوتاه، درياي خيلي وسيعي است. سعي كنيد به قدر توانتان، نكته اي از هزاران نكته در اين باره را در نشريه ي خود تبيين كنيد. من اوّل از شما به خاطر صحبتهايي كه در ابتداي اين جلسه در مورد مردم و نقش آنها كرديد، تشكّر مي كنم. ديدي كه در جامعه نسبت به نظرهاي شما وجود دارد، متأسّفانه طور ديگري است. من فكر مي كنم كه با بيانات جناب عالي در اين جلسه، اين ابهامات تا حدود زيادي رفع شد ... من كه همين حرفها را هميشه در صحبتهايم مي گويم. منظورم صراحت گفتار جناب عالي

بود. هميشه من با همين صراحت صحبت مي كنم. من در ملاقات با اعضاي مجلس خبرگان هم در نوبت گذشته همين حرفها را مفصّل گفتم؛ در جاهاي ديگر هم همين طور مي گويم. پس اشتباه از من بود. سؤالي كه مي خواستم مطرح كنم، در مورد قوّه ي قضاييّه است. الان ممكن است درخصوص حرفهاي من شائبه اي براي جناب عالي پيش آمده باشد كه نيّت من صادقانه نباشد؛ به همين خاطر هم از شما خواهش مي كنم كه اگر فكر مي كنيد چنين مسأله اي هست، اين سؤال حذف شود و من سؤال ديگري را مطرح كنم. سؤالتان را بكنيد، حرفتان را بزنيد. به نظر ما جوانان، يكسري اشكالات در سيستم قضايي وجود دارد؛ بدون اين كه قصد تخطئه ي مسؤولي يا كلّ سيستم را داشته باشم. من حرفهاي شما را قبول دارم كه فرموديد سيستم قضايي اصلاح گرديده و از ده سال پيش بهتر شده است. من معتقدم كه فردايش هم از امروزش بهتر است؛ اما بعضي اشكالات كوچك هست كه هم بهانه ي دست بهانه گيرهاست و هم واقعاً يك مقدار ضعف حساب مي شود. مثلاً سال گذشته يكي از بلندپايه ترين مقامات كشور بخشنامه اي صادر كردند كه براساس يكي از اصول قانون اساسي بود. من فكر نمي كنم كه بعد از گذشت بيست سال از انقلاب اسلامي، شايسته ي جمهوري اسلامي باشد كه مجبور شود اصل فراموش شده اي را به صورت بخشنامه اعلام كند. اين بخشنامه مربوط به اين بود كه يك متّهم را نمي شود بيش از بيست و چهار ساعت در بازداشت نگهداشت. درعين حال، همين اصل هم در بسياري از بازداشتگاهها متأسّفانه رعايت نمي شود؛ خصوصاً در بازداشتگاههاي نيروهاي اطّلاعات - كه من نمي دانم نيروهاي اطّلاعات جزو كدام شاخه محسوب

مي شوند - و بعضاً دادگاههاي انقلاب، يا دادسراي ويژه ي روحانيت. از طرفي، مسائلي هم درخصوص دادگاه ويژه ي روحانيت مطرح مي شود. در واقع دادگاه ويژه ي روحانيت ميراث امام است و من فكر مي كنم كه اكثر جوانان هم معتقدند كه وجودش ضرورت دارد؛ اما ابهامي كه وارد است، اين است كه مي گويند دادگاه ويژه ي روحانيت در قانون اساسي نيست. شيوه هايي هم كه در دادگاه ويژه ي روحانيت اعمال مي شود، بعضاً ايراد دارد؛ مثلاً افراد در انتخاب وكيل مشكل دارند. سيستم تجديد نظري كه وجود دارد، يا بعضاً رأي هايي كه دادگاه مي دهد، نمي دانيم واقعاً آيا در چارچوب كار دادگاه هست، يا نه. مثلاً يادم مي آيد كه در چندسال پيش، مطبوعات با حكم دادگاه روحانيت تعطيل مي شد. آيا اين كار در چارچوب دادگاه ويژه ي روحانيت هست، يا نيست؟ آيا دادگاه ويژه ي روحانيت در مورد افراد غيرروحاني مي تواند اظهار نظر كند، يا نمي تواند؟ آيا بهتر نيست براي آن كه اين نواقصِ كوچك برطرف شود، سيستم دادگاه روحانيت به صورت مدوّن و كاملاً برنامه ريزي شده در قانون اساسي يا قوانين ديگر پيش بيني شود، تا به طور شفّاف در اختيار مردم قرار گيرد؟ خيلي خوب. البته دستگاه قضايي - همان طور كه مي فرماييد - اشكالاتي دارد؛ من به هيچ وجه اين را منكر نمي شوم. در دستگاه قضايي - مثل دستگاههاي ديگر - اشكالاتي هست و بايد اصلاح شود. منتها اين چند اشكالي كه شما گفتيد، خوشبختانه اينها نيست. مثلاً همان بازداشتي كه شما مي فرماييد، بازداشت بيست و چهار ساعت بدون حكم دادستان است؛ والاّ اگر دادستان حكم كند، در موارد متعدّدي خيلي بيش از بيست و چهار ساعت هم مي شود نگهداشت؛ هيچ اشكالي هم ندارد. البته بازداشتگاههاي

موقّت در اختيار قوّه ي قضاييّه نيست؛ در اختيار دولت است؛ در اختيار وزارت اطّلاعات است؛ اما ادعاي آنها اين است كه بدون حكم دادستان اين كار را نمي كنند. اگر موردي معلوم شود كه كسي بدون حكم دادستان اين كار را كرده، قطعاً تعقيب قضايي مي شود؛ اين را شما بدانيد. اين طور نيست كه مثلاً ما بگوييم مي دانيم افراد را بيست و چهار ساعت بيشتر نگه مي دارند. در همين قضاياي محاكمات اخير كه جنجالي و پُرسروصدا بود و حرفهايي زده مي شد و مي گفتند خلاف قانون عمل شده است، بنده فرستادم تحقيق كردند، بررسي كردند، ديدم نه، اين طور نيست. مسؤولان دستگاه قضايي، حجّت قضايي دارند؛ مقرّرات دارند و مشخّص است كه چه كار مي كنند. آنها خوب مي دانند كه دادگاه انتظامي قضات با كسي رودربايستي ندارد. از هر قاضي اي كه به دادگاه انتظامي قضات شكايت شود و جرمش ثابت گردد، دادگاه انتظامي قضات او را منفصل مي كند؛ گاهي او را زنداني و محكوم مي كند. بنابراين، قضات از اين دادگاه خيلي حساب مي برند. دادگاه روحانيت هم كه شما اشاره كرديد، يكي از حسنات امام است و خلاف قانون نيست؛ قانون اساسي آن را نفي نكرده است. من در اين جا فلسفه ي دادگاه ويژه ي روحانيت را براي شما بگويم. ببينيد؛ در نظامي كه مسؤولان بلندپايه ي كشور مي توانند روحاني باشند - مثل رئيس جمهور - يا بايد روحاني باشند - مثل رئيس قوّه ي قضايّيه (رئيس قوّه ي قضاييّه شرايطي دارد كه در غيرروحانيون نيست؛ بايد مجتهد باشد) - يا نمايندگان مجلس كه مي توانند روحاني باشند، مي توانند غيرروحاني باشند؛ يعني روحانيون براي اين كه در داخل تشكيلات نظام بيايند و نفوذ قانوني پيدا كنند، ميدان دارند؛

از طرف ديگر، روحانيون نفوذ مردمي دارند، مسجد دارند، محراب دارند، دست و پا دارند؛ در چنين نظامي، دادگاههاي معمولي قادر نيستند روحاني را درست و بجا و كماهوحَقّه محاكمه كنند. مثلاً اگر يك روحاني سرشناس خطايي را مرتكب شود، كدام دادگاهي است كه جرأت كند سراغ او برود؟ كدام مأموري است كه جرأت كند سراغ او برود؟ كدام بازجويي است كه بتواند از او بازجويي كند؟ البته ممكن است كساني شجاع باشند و بگويند نخير، ما اين كار را انجام مي دهيم؛ اما بايد هزينه ي زيادي صرفش بشود؛ در حالي كه يك طلبه ي جوان در يك دادگاه ويژه راحت مي تواند اين آقا را پاي سؤال و جواب و استنطاق بنشاند. مثلاً يك طلبه ي نسبتاً جوان مثل آقاي ري شهري، يك مرجع تقليد مثل آقاي شريعتمداري را راحت محاكمه كرد. اين جز از دادگاه ويژه ي روحانيت برنمي آمد؛ امام اين را مي دانستند. از طرف ديگر، وقتي اين تمكّن در روحانيون هست، در ميان آنها كساني هم پيدا مي شوند كه تخلّف كنند. امام رضوان اللَّه تعالي عليه در يك سخنراني راجع به روحانيون صحبت مي كردند و از آنها تعريف مي كردند؛ بعد گفتند: «اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد»! يعني اين طور نيست كه هر كس لباس روحانيت بر تنش هست، آدم مقدّسي است؛ نخير، كساني هم از روحانيون ممكن است تخلّف كنند. وقتي دادگاه روحانيت هست، جلوِ اين تخلّفات را مي گيرد؛ چون كاربرد و نفوذ و اقتدارش را نسبت به خودشان مي دانند. بنابراين، دادگاه روحانيت يك ضرورت بود و هست و جزو كارهاي خوب امام رضوان اللَّه تعالي عليه محسوب مي شود. البته بنده هم در ايجاد اين دادگاه بي نقش نبودم. خود امام به اين

كار معتقد بودند و در ذهنشان بود؛ من هم يك روز خدمتشان رفتم و مطلبي را گفتم، كه همان جا فهميدم در ايشان خيلي اثر كرده است. اما اين كه گفتيد دادگاه ويژه ي روحانيت قواعد و قوانين منظّمي داشته باشد، بايد بگويم كه همه چيزش كاملاً منظم است؛ يعني قاعده و مصوّبات مرتّب و مدوّن دارد. البته الان در ذهنم نيست و نمي دانم كه كجا تصويب شده، اما مي دانم كه آيين نامه هاي كاملاً دقيقي دارد. در بعضي از كارهايش صددرصد مثل دستگاه قضايي است - بدون هيچ تفاوتي - و از همان قوانين پيروي مي كند. احتمال مي دهم در بعضي از تشكيلات قضاييش قوانين جداگانه اي داشته باشد، والاّ محكوم به همان قوانين است. غير روحاني را به اين دادگاه نمي آورند. در جرائمي كه روحاني و غيرروحاني در آن شريك و به هم متّصل باشند، حدس من اين است كه آن وقت پرونده ي آن غير روحانيِ را هم به آن جا مي آورند. اين دادگاه به مطبوعات هم اصلاً ارتباطي ندارد. آن روحاني اي كه روزنامه اي را اداره مي كند، از جهت روحاني بودنش اگر جرم يا جرائمي را كه در اين دادگاه تعريف شده، مرتكب شود، او را به اين جا مي آورند و به خاطر آن جهت محاكمه اش مي كنند؛ والاّ از جهت مطبوعات نيست؛ جرم مطبوعاتيش بايد در دادگاه ديگري بررسي شود. البته اگر در زمينه ي كار مطبوعاتي، يك جرم غيرمطبوعاتيِ تعريف شده باشد كه در حوزه ي كار قضاييِ دادگاه ويژه ي روحانيت باشد، اين دادگاه مي تواند رسيدگي كند؛ چون طرف روحاني است؛ اشكالي هم ندارد. به نظر من، دادگاه ويژه ي روحانيت جزو مصاديقي كه شما بخواهيد آن را نقطه ي ضعف قوّه ي قضاييّه محسوب كنيد،

نيست. اين را هم به شما عرض كنم كه جناب آقاي يزدي - رئيس محترم قوّه ي قضايّيه - با اين وضع دادگاه ويژه ي روحانيت چندان موافق نيستند. ايشان معتقدند كه دادگاه ويژه ي روحانيت بايد يكسره به مجموعه ي دستگاه قضايي سپرده شود و در آن حل گردد؛ منتها بنده اين را مصلحت نمي دانم. برخلاف مقررات فعلي موجود هم هست؛ اين دادگاه، يادگار امام است و اين مصالح بزرگ هم بر آن مترتّب است. شما در اين زمينه اعتراضتان به قوّه ي قضاييّه نباشد؛ چون خيلي معلوم نيست كه آنها هم با اين قضيه موافق باشند! استحاله ي دستاوردهاي انقلاب اسلامي و اهداف حضرت امام، جزو هدفهاي اصلي استكبار جهاني در بيست سال گذشته بوده است. البته به نظر ما در بعضي از جاها هم موفّق بوده؛ از جمله اين كه بعضيها كه خودشان را از سردمداران و انقلابيون پروپاقرص مي دانستند، امروز مي بينيم كه در مواضعشان يك چرخش صد و هشتاد درجه اي پيدا شده است. مثلاً در زمينه ي مبارزه با امريكا، در زمينه ي مسائل اقتصادي، در زمينه ي بحث ولايت فقيه تغيير موضع داده اند. اينها زماني بحث «ولايت مطلقه» را مطرح مي كردند؛ اما الان در اين اصول تشكيك مي كنند! به نظر حضرت عالي - كه به مسائل فكري و فرهنگي كشور و دانشگاه در قبل و بعد از انقلاب احاطه ي لازم را داريد - اين قضيه به چه نحوي خودش را نشان داده و در اين زمينه ما چه نقشي مي توانيم داشته باشيم؟ اين كه كساني از ممشا و روش قبلي خودشان برگردند، چيزي نيست كه خيلي غريب و بي سابقه باشد؛ بالاخره انسان در معرض تغييرهاي گوناگوني است و عواملي هم گاهي اين

تغيير را زمينه سازي مي كنند و يا سرعت مي بخشند: منافع دنيوي هست، منافع شخصي هست، حبّ و بغضها هست. اين كساني كه از راه درست منحرف مي شوند، اگر فرض كنيم كه اين افراد واقعاً از آن طريق مستقيم انقلاب و معارف انقلاب و بيّنات انقلاب انحراف پيدا كرده باشند، عواملش غالباً همين چيزهاست. البته كج فهميها هست، مواجه شدن با برخي از نابسامانيها هست؛ همه ي اينها عواملي است كه تأثير مي گذارد. ما نظير اين را در خيلي از جاها هم مشاهده كرده ايم؛ تعجّب هم نبايد بكنيم؛ از خداي متعال هم بايد براي خودمان و براي ديگران بخواهيم كه ما را در صراط مستقيم باقي بدارد. اين كه شما در هر روزي بارها - حداقل ده بار - تكرار مي كنيد «اهدناالصّراط المستقيم» براي چيست؟ يك بار از خدا خواستيد، بس است ديگر! اما در هر دو ركعت اوّل هر نمازي شما اين را تكرار مي كنيد: «اهدناالصّراط المستقيم». اين براي آن است كه صراط مستقيم راه دشوار و پُرپيچ وخمي است و كساني كه در اين راه اشتباه بكنند، زيادند. براي خيليها چنين چيزي پيش مي آيد؛ اين است كه بايستي انسان به خدا پناه ببرد. به نظر من، شما جوانان خيلي راحت تر مي توانيد در صراط مستقيم الهي باقي بمانيد؛ چون آن مطامع و آن اهوايي كه در امثال ما و در سنين بالا پديد مي آيد، براي جوان كمتر است. راه خدا، راه خوبي است. سعادت دنيا و آخرت انسان در راه خداست. اين انقلاب و اين نظام جمهوري اسلامي و اين شعارها و اين ارزشهايي كه به وسيله ي امام و به وسيله ي انقلاب مطرح شد، چيزهايي است كه سعادت اين كشور و اين

ملت را تضمين مي كند. اينها چيزهايي است كه مي تواند اين كشور را نجات دهد. اين كشور گذشته ي نزديكِ بسيار تلخ و بسيار سختي داشته است؛ اما به بركت همين حركت بود كه توانست خودش را از جا بكند، والاّ اگر اين انقلاب نبود، امروز وضع كشور ما از لحاظ مادّي و معنوي به مراتب بدتر از كشورهايي بود كه شما ملاحظه مي كنيد. اگر اين انقلاب نبود، وضع ما - هم از لحاظ مادّي، هم از لحاظ معنوي - از اين كشورهايي كه نزديك ما هستند و در اختيار قدرتهاي بيگانه اند، به مراتب بدتر بود. البته دشمن هم تلاش خود را مي كند. من برخلاف آنچه كه بعضيها فكر مي كنند ما بايد همه ي اشكالات را به خودمان برگردانيم و خارج از اين مرزها را - دشمن را، امواج تبليغاتي را، كارهاي سياسي را، توطئه ها را - بي دخالت بدانيم، اين طور فكر نمي كنم. البته من قصورها و تقصيرهاي خودمان - يعني مجموعه ي داخلي - را بي تأثير نمي دانم. يقيناً مؤثر است؛ شكّي در اين نيست؛ اما آنها را هم جزو عوامل اصلي مي دانم. به نظر من، دشمنْ حسابي فعّال است؛ به اين هم بايد توجّه شود. همه ي ما واقف هستيم كه دانشجو به آموزش و تجربه نياز دارد. در كار او، زمين خوردن و رفع اشكالات هست، تا به جايي برسد؛ ولي متأسفانه ما دانشجويان تئاتر و كلاًّ دانشجويان هنر، با يكسري مشكلات و موانع روبه رو هستيم؛ در مسير اين تجربه هم نمي توانيم از خيلي چيزها بهره مند بشويم. عدم آموزش صحيح، برخوردهاي سليقه اي، ارزش ننهادن به كارهاي دانشجويي، عدم وجود امكانات - مثل نداشتن مكان تمرين، يا متن نمايشي

- خلاصه ي مشكلاتي است كه من فهرست وار آنها را عرض كردم. ما نياز زيادي داريم كه براي ارتقاء فرهنگي خودمان و براي اين كه بتوانيم حرفي براي گفتن داشته باشيم و نوآوري كنيم، مثل يك دانشجوي پزشكي ابزار كار برايمان فراهم شود؛ ما هم بالاخره تجربه كنيم، ما هم اشتباه كنيم، ما هم كارمان را اصلاح كنيم. خواستم ببينم نظر حضرت عالي در مورد رفع اين مشكلات چيست و چه راهكارهايي را مصلحت مي دانيد؟ من فكرش را نكرده ام كه براي كمك به دانشجويان هنر چه كار مي شود كرد. البته من عقيده ام اين است كه در زمينه ي هنر - بخصوص هنرهاي نمايشي - ما واقعاً خيلي نياز داريم. از طرفي هم آدم مي بيند كه حقّاً و انصافاً استعدادهاي بسيار خوبي هست؛ چه در زمينه ي بازيگري، و چه در زمينه ي كارگرداني؛ همه اش هم مربوط به دوران انقلاب است؛ مربوط به قبل از انقلاب نيست. من خيلي هم با سينما ارتباطي ندارم؛ ممكن است نمايشهايي را كه از تلويزيون پخش مي شود، يا چيزي وراي اين را يك وقت فرصت كنم ببينم؛ اما در همان حدّي كه من ديده ام، مي توانم بگويم كه نسبت بازيگران سينماييِ خوبِ بعد از انقلاب، بيشتر از نسبت اين طور افراد در قبل از انقلاب است. اگرچه از آن وقت هم بازيگران خيلي خوبي هستند، اما اينها نسبتشان بيشتر است. اين، استعداد را نشان مي دهد؛ نشان مي دهد كه اين فضا مي تواند اين افراد را رشد دهد. همين سريال «مردان آنجلس» كه تلويزيون پخش مي كرد، كارگردانيش خيلي دشوار است. اين كار، كار خيلي بزرگي است؛ واقعاً قابل مقايسه با فيلمهاي معروف و بزرگ دنياست و از اين سريالهاي معمولي

كه ما ديده ايم، اين به مراتب بهتر است. اين نكته خيلي مهم است؛ اين نشان مي دهد كه ما اين هنر را داريم. البته فيلم فقط بازيگري و كارگرداني نيست؛ مسلّماً چيزهاي ديگري هم در فيلم وجود دارد؛ اما بالاخره در همين زمينه ها استعدادهاي خيلي خوبي هست و بايد هم پرورش پيدا كند. تا شما نسل جوان نو، با اعتقادات صحيح، با ديد صحيح، با مذاق ديني، به طور كامل وارد ميدان اين كارها نشويد، هنر نمايش - چه سينما، چه تئاتر - آن اعتلاي لازم را در كشور پيدا نخواهد كرد. تا مادامي كه كارگردان ما، يا نمايشنامه نويس ما، حتّي سعي مي كند ژستها و حركات اين شخصيتها - و به قول شما پرسوناژها - را به شكل فيلمهاي غربي در بياورد، ما به جايي نمي رسيم. متأسفانه در بعضي از همين فيلمهاي ما كه متعلّق به همان افرادي است كه خيلي با تفكّرات انقلابي و اسلامي آشنا نيستند، اين تقليد ديده مي شود. من به بعضي از كساني كه در اين زمينه ها فعّال بوده اند و بارها به اين جا آمده اند، گفته ام كه تعبيرات، كلمات، تقليدها و گرته برداريهاي بي مزه، مربوط به آنهاست. تا مادامي كه ما مستقل نشويم و همين مذاق ديني و اسلامي و سنّت و فرهنگ ايراني را در كار خودمان وارد نكنيم، راه به جايي نمي بريم؛ اين اعتقاد من است. من معتقدم كه بايستي امكانات فراهم شود. البته احساس نياز به هنر، عموميتِ احساس نياز به دانشكده ي پزشكي را ندارد؛ يعني همه احساس نمي كنند كه به هنر نياز هست، به كارگردانِ خوب نياز هست، به بازيگرِ خوب نياز هست. البته اين يك مشكل ماست؛ فعلاً بايد مدّتي،

شما كه نسلهاي جلوتر هستيد، يك خرده صبر كنيد، خون دل بخوريد، تا ان شاءاللَّه بلكه بعدها يواش يواش افراد آشنا شوند و وضع دانشكده ي شما و ساير دانشكده هاي هنر هم ان شاءاللَّه بهتر گردد. يك سؤال خيلي كوچك و جدّي دارم، كه هرچند تصويب هم نشده، اما مي خواستم بپرسم: حال شما چطور است؟ اگر از لحاظ حال مزاجي مي پرسيد، الحمدللَّه خوبم. البته در ابتداي سال جاري در خردادماه، بعد هم دنباله اش در تيرماه، ضعف شديدي - كه گمان مي شد بيماري قلبي است - در من پيدا شد و مدّتي حسابي ما را از كار انداخت. البته در جايي بستري نشدم؛ اما سخنرانيها سخت بود. اوجش هم آن روزي بود كه در سالگرد ارتحال حضرت امام براي سخنراني به حرم ايشان آمدم. آن چند دقيقه براي من واقعاً خيلي سخت بود؛ ليكن بعد كه به پزشك مراجعه كردم، گفتند كه اين به خاطر فشارِ كار است؛ يك خرده كار را كم كنيد، بهتر مي شويد. من هم تاكنون اين كار را كرده ام و يك مقدار از فشار كار را كم كرده ام و الحمدللَّه حالم خوب است. ان شاءاللَّه موفق باشيد.

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار وزير و مسؤولان جهاد سازندگى در هفته منابع طبيعى

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار وزير و مسؤولان جهاد سازندگي در هفته منابع طبيعي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هرسال در چنين روزهايي شخصاً درخت مي كارم و اين كار مخصوص امسال نيست. ولي امسال، تعمّداً انتخاب كردم كه اين درختكاري و احترام به گياه و تجليل از منطق نگاهباني از منابع طبيعي و فضاي سبز، در ملأ عام انجام گيرد؛ چون احساس مي كنم حقيقتاً كشور به اين قضيه به طور جدّي نيازمند است. درخت، مظهر حيات در طبيعتي است كه ما آن را

بانگاه عاميانه، بي جان مي پنداريم. درخت وگياه، در استفاده از منابع غيرقابل دسترسي دراعماق زمين و در ميان ذرّاتِ خاك وتبديل آنها به يك موجود مجسّمِ زيباي بالنده رشد يابنده زنده، نمايشگر يك معجزه عظيم الهي اند. درخت و گياه، تاكنون تنها راهروهايي هستند كه انسان از طريق آنها توانسته به منابع عظيم و متنوّع غذايي در زيرخاك دسترسي پيدا كند؛ آن منابع را استحصال نمايد و عالم وجود و زندگي بشر را از آن بهره مند سازد. اين گياهي كه متأسفانه در لابلاي چرخ و پَرِ صنعت - بخصوص دركشورهايي كه تازه باصنعت آشنا مي شوند - چنين موردتحقير قرار مي گيرد، مايه حقيقي وجود انسان است. يعني منبع بي پايان مواد حياتي و غذايي درونِ خاك، تبديل به گياه مي شود و از گياه به انسان تبديل مي گردد؛ حال يا به واسطه حيوان، يا بدون واسطه آن. اين است كه «واللَّهُ خَلَقَكُم مِن تُرابٍ»(1)؛ من و شما منتسب به نطفه اي هستيم كه توليد شده از مواد گياهي و حيواني است كه اينها فرآورده خاكند. پس با يك واسطه يا دو واسطه، همه آحاد بشر و همه آحاد حيوان، متولّد از خاكند؛ «منها خَلَقْناكم»(2) و واسطه هم گياه است. اگر گياه نباشد، انسان نيست. اگر گياه نباشد، حيوان نيست. با توجّه به چرخه پيچيده طبيعت و تأثير متقابل آب و هوا و خاك و درخت بر روي يكديگر، اگر گياه نباشد هوا هم نيست. گياه يك پايه اساسيِ وجود است؛ ولي متأسفانه ما گياه و درخت را با اين چشم نگاه نمي كنيم. از اين روست كه مراتع تخريب مي شوند، جنگلها تخريب مي شوند و درختها و باغها در محيطهاي شهري - حتي در

محيطهاي غير شهري احياناً به توهّمِ منافع موهوم - از بين مي روند. من امروز از بعضي آقايان كه در نمايشگاه گل و گياه توضيح مي دادند، راجع به اهميت صنوبر، موادي كه صنوبر مي تواند براي ما به وجود بياورد و كارهاي تحقيقاتي كه روي صنوبر انجام گرفته، مطالبي شنيدم. يادم آمد چندي پيش - شايد دو سه سال قبل - گزارشي به دستم رسيد از فردي كه شكايت كرده بود كه در يك مجموعه عظيم در محلّي نه چندان دور از تهران، چندين هزار درخت صنوبر را، چندنفر سرمايه خواه - نبايد گفت سرمايه دار يا سرمايه گذار؛ سرمايه خواه - قطع كرده اند براي اين كه در آن مكان يك مجموعه ساختماني بسازند و فلان قيمت بفروشند! اين گونه بي اعتناييها به گياه، به درخت، به باغ و به عوامل طبيعيِ حيات و وجود، براي كشور ضايعه آفرين است. ما كشوري داريم كه ازلحاظ وسعت خاك، يكي از كشورهاي غني است. گفته مي شود آب كم داريم و البته درست است؛ اما به تجربه دانسته شده است كه با آب كم هم - همراه با صرفه جويي و روشهاي علمي - مي شود زمين را آباد كرد. ما اگر تلاش كنيم؛ اگر از روشهاي علمي استفاده كنيم و مديريّت درست را به كار ببريم، با همين ميزان موجودي آبي كه درايران داريم، مي توانيم اين سرزمين وسيع را يكپارچه پوشش گياهي دهيم. براي ما مايه شرمندگي است كه با وجود اين كشور غني، محصولات گياهي و حتّي مواد غذايي لازم را از ديگران بگيريم. درست مثل كشوري كه زمين و امكانات و اين تاريخ عظيم كشاورزي را ندارد. اين وضعيت را بايد شما آقايان - شما مسؤولان و

وزراي ذي ربط - به يك وضعيت درست تبديل كنيد. ما بايد بتوانيم با برنامه ريزيهاي دقيق، با مديريّت قوي و با اصرار و جديّت در كار، خودمان را از تضييع خسارتبارِ منابع حياتي و طبيعي - مانند درخت و آب و خاك - نجات دهيم. البته كارهاي بسيار خوبي شده است - مقداري را من مي دانستم، مقداري هم امروز در اين جا اطّلاع پيدا كردم - اما اين كارها را بايد به طور جدّي دنبال كنيم. بايد درمراحل عملي، با اصرار به دنبال تحقّق اهداف سازنده باشيم. براي ما مسأله محيط زيست يا حفظ منابع طبيعي، مسأله اي تجمّلاتي و درجه دو نيست؛ يك مسأله حياتي است. در تلاش ما براي توسعه كشور، اولويّت بايد در اين بخش باشد. تكيه هم بايد روي اين بخش باشد. حتّي گرايش به صنعت بايد با توجّه به اين بخش باشد تا كشور بتواند استفاده كند؛ تا ما كه كشوري هستيم به طور طبيعي از طبيعتِ خوب و مناسب برخوردار - به هرحال امكانات اقليمي هست و آنچه تخريب شده است، به دست بشر تخريب شده است - بتوانيم ازاين امكانات استفاده كرده و آنها را زياد كنيم و نگذاريم آن منابع از بين برود. مسأله كوير زدايي و بيابان زدايي بايد جزو كارهاي اساسي باشد و در برنامه جدّي قرار گيرد. همين موردي كه الان اشاره شد - كاري كه گفتند انجام گرفته؛ آبخوانداري - خوب است. نام خوبي است، كار خوبي هم هست؛ استفاده از سيلابها به نحو صحيح و درست، با شكلهاي صحيح. بايد اين طرحها و امثال اين طرحها انجام شود. طرحهاي متعدّدي از اين قبيل را مي شود پيش بيني كرد كه به

سرمايه گذاريهاي كلان هم نيازي ندارد و فقط با ابتكار، دنبال گيري، دلسوزي و هماهنگي بخشهاي مختلف با يكديگر، تحقّق پيدا مي كند. اميدواريم كه ان شاءاللَّه همه - هم دولت، هم آحاد ملت و هم مسؤولان بخشهاي مختلف - به مسأله مهمِ ّ حفظ منابع طبيعي، گياه، درخت، كشاورزي، استفاده بهينه از آب، خاك و امكانات گوناگون ديگر، به طور جدّي بپردازند و ما در برنامه آينده - برنامه سوم - مشاهده كنيم كه اولويّت با اين كارهاست. اين كارها قاعده اش دركشور خود ماست. امكانش، ذوقش، هوشش، تواناييهايش در اين جا بحمداللَّه هست. در واقع احياي آن چيزي است كه وجود دارد؛ وام گرفتن و دريوزگي در آن نيست و جوشيدن امكانات دروني كشور و ملت است. ان شاءاللَّه غلبه با اين طرف باشد. جهتگيري اين باشد كه بتوانيم براي آينده اين بخش، اميدهاي بيشتري را در دلهاي خودمان زنده كنيم. من از همه شما برادران و خواهران عزيز به خاطر زحماتي كه كشيديد تشكّر مي كنم. ان شاءاللَّه موفّق باشيد. از مسؤولان محترم به خاطر تلاشي كه مي كنند تشكّر مي كنم و اميدوارم خداوند توفيق دهد كه اين تلاش را مضاعف كنند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) فاطر 11 2) طه 55

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار شركت كنندگان در همايش آسيب شناسى انقلاب

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار شركت كنندگان در همايش آسيب شناسي انقلاب بسم اللَّه الرحمن الرحيم

اولاً اين جلسه را خيلي مغتنم مي شمارم و از اين كه اين مجموعه ي عزيز و گرانبها - دانشجويان، اساتيد، صاحبنظران و روشنفكران اسلامي و انقلابي - را در اين جلسه زيارت مي كنم، خوشحالم. تشكر هم مي كنم از اين كه شما عزيزان به اين فكر افتاديد و طرح مسأله كرديد.

من فرصت مختصري داشتم براي اين كه عناوين مقالاتي را كه

داده شده بود - و تا آن مقداري كه چاپ شده بود - مروري بكنم؛ البته فرصت مطالعه ي تفصيلي اين مقاله ها را پيدا نكردم، نمي دانم بعداً پيدا خواهم كرد يا نه؛ به هر حال، تا حدودي در حال و هواي برنامه ي شما قرار گرفتم.

البته كار مجموعه شما در صدا و سيما انعكاس شايسته يي نداشت؛ با اين كه كار مهمي بود - هم علمي بود، هم مسأله ي روز بود، هم مي تواند براي بعدها گامهاي خوبي را به دنبال داشته باشد - انعكاس اين جور چيزها در ذهنيت جامعه، بايد خوب باشد كه اين جور نبود. ان شاءاللَّه قدمهاي بعدي را قويتر، وسيعتر و محكمتر برداريد، تا مردم هم استفاده كنند. به هر حال، من صميمانه از همه ي شما و همه ي كساني كه دست اندركار اين قضيه بودند، سپاسگزارم.

يادم نرود تشكر كنم از اين برادري كه بين دو نماز، دعا خواندند؛ خيلي خوب بود، استفاده كرديم. قدر اين دعاها و دعا خواندنها را بخصوص شما جوانها بدانيد؛ اينها هم فكر را هدايت مي كند، هم دل را. اگر شما مضمون اين دعاها را دقت و به آنها توجه كنيد، مي بينيد كه در اين دعاها چقدر هدايت فكري هست و در همين تعقيبات و همين دعاهاي كوچك، چه مضامين مهمي نهفته است و ما به چه چيزها احتياج داريم كه به آنها درست توجه نمي كنيم! كما اين كه مضامين شريف اذكار نماز، جزو برترين چيزهايي است كه ما به آن احتياج داريم. ما حقيقتاً به نماز احتياج داريم؛ هم امروز، هم فردا و هم هميشه.

من نسبت به اين مسأله ي شما مختصري تأمل كردم، نكاتي به ذهنم رسيد كه عرض بكنم؛ ان شاءاللَّه چنانچه اين نكات

در ذهن شما هم همان وقعي را پيدا كرد كه در ذهن من دارد، آن وقت در كارهاي بعدي خودتان هم اينها را دنبال بكنيد.

اولاً آسيب شناسي يك موجود - چه انقلاب، چه يك انسان - لزوماً به معناي آسيبهايي نيست كه الان وجود دارد؛ نبايد اين طور تلقي كرد كه آنچه به عنوان آسيب شناسي انقلاب مطرح مي شود، حتماً به آنچه كه امروز تحقق و وقوع يافته است، نگاه مي كند. نه، شما بايد آسيبهاي ممكن را بررسي بكنيد؛ چه آنچه كه الان هست، چه آنچه كه ممكن است بعداً پيش بيايد. همچنان كه وقتي ما با اين ديد به آسيبهاي ممكنِ انقلاب نگاه مي كنيم، نبايد نتيجه بگيريم كه آنچه ممكن است به عنوان آسيب پيش بيايد، الان وجود دارد. نه، اين قضاوت درستي نيست؛ البته ممكن است بعضي دوست بدارند كه انقلاب را آسيب يافته، آسيب ديده، بيمار، ناتوان و از كار افتاده معرفي كنند!

امروز در تبليغات محاسبه شده و دقيق و طراحي شده ي دستگاههاي خبري، آنچه كه بيشترين توجه به آن مي شود، اين است كه انقلاب را از كار افتاده، پير، ناتوان و در راه مانده معرفي كنيم! بنده در پيام 22 بهمن امسال گفتم كه انقلاب در بيست سالگي، يعني در عنفوان جواني است؛ فوراً جواب دادند! حالا اين حضراتي كه - به قول خودشان - طراحان و ايدئولوگها و تئوريسينهاي ضدانقلاب هستند، سعي مي كنند در گفته هاي خود، به «انقلاب پير» تعبير كنند! من اين را بخصوص در خبرها توجه كردم - «انقلاب پير اسلامي»، «بيست ساله»؛ بعد خواهم گفت كه اين حرف، چقدر ناشي از دستپاچگي و سراسيمگي است!

به هر حال، توجه كنيد كه اگر ما

درباره ي آسيبهاي ممكنِ انقلاب بحث مي كنيم، معنايش اين نيست كه انقلاب، حالا به اين آسيبها دچار شده است و بيمار و ناتوان، در آن جا افتاده است! نخير، اين فرض كاملاً ممكن است كه انقلاب، به هيچ وجه به بعضي از اين آسيبها و بزرگتر از اينها دچار نشده است.

نكته ي دوم اين است كه آسيب شناسي هر موجود، بايد با توجه به بنيه ي آن موجود انجام بگيرد. بنيه ي بعضيها ضعيف است، كمترين ويروسي هم ممكن است آنها را از بين ببرد؛ بعضيها قدرت دفاع ندارند. آن كساني كه دچار «ايدز» مي شوند، يك ويروس كوچك سرماخوردگي، آنها را مي كشد! چون قدرت دفاع بدن آنها از بين مي رود؛ يعني سلولهاي مدافع بدن، گلبولهاي سفيد و سربازان بدن، در بدن آنها مرده، ناتوانند و نمي توانند از خودشان دفاع كنند - بنابراين آسيب آدمي كه مبتلا به «ايدز» است، يك سرماخوردگي است؛ در حالي كه آسيب يك آدم توانا، حتي سرطان هم نيست. ما ديده ايم آدمهاي قوي بنيه يي را كه سرطان داشتند، بعد با يك شيمي درماني و مقابله ي قوي، حتي با سرطان مبارزه كردند، خوب شدند و الان دارند زندگي مي كنند. بايد ببينيم بنيه ي اين موجودي كه داريم آسيبهايش را بررسي مي كنيم، چقدر است.

من مي خواهم به شما بگويم كه انقلاب ما بسيار عظيم و بسيار بالاتر و برتر از تقويمها و تقديرهاي ناظران بين المللي است؛ از لحاظ بنيه، بسيار قوي است - من حالا مختصراً عرض خواهم كرد - به همين دليل است كه با وجود اين كه عليه اين انقلاب، تهاجمها و ضربه ها و محاصره ها، بيش از همه ي انقلابهايي كه من مي شناسم بوده، آسيب پذيري اين انقلاب، از همه ي انقلابهاي بزرگ دنيا

بمراتب كمتر بوده است. من يادداشت كرده ام كه انقلابمان را با سه انقلاب معروف - كه كم و بيش شما آقايان مي شناسيد - مقايسه كنم؛ البته غير از اينها هم مواردي هست، اما اين سه انقلاب، مهم است.

يكي انقلاب كبير فرانسه است - از انقلابهاي دور دست؛ با دويست و خرده يي سال فاصله - يكي انقلاب شوروي - در فاصله ي تقريباً نزديك به ما - كه يكي از بزرگترين انقلابهاي قرون اخير است، يكي هم يك انقلاب اسلامي، يعني انقلاب الجزاير كه حقيقتاً انقلاب بود. آدم نمي تواند اين كودتاهايي كه به اسم انقلاب، در افريقا و امريكاي لاتين انجام گرفت، واقعاً خيلي انقلاب بداند؛ والا من بعضي از اين جاهايي كه انقلاب كردند - كشورهاي افريقايي و غيرافريقايي، موزامبيك، زيمبابوه، يا آنچه در هند اتفاق افتاد - ديده ام؛ اگر بشود اسم آنها را انقلاب گذاشت!

ما اينها را از نزديك مشاهده كرديم؛ هيچ كدام آن چنان خصوصيتي را ندارند كه اصلاً بشود آنها را با انقلاب ما مقايسه كرد. اما اين سه انقلاب، تا حدودي قابل مقايسه اند. البته به نظر من مقايسه ي اينها هم يك كار بسيار شيرين علمي است؛ چقدر خوب است كه كساني هم اين كار را بكنند! هم علمي، به معناي جامعه شناسي است، هم علمي، به معناي تاريخي است.

بيست سال از انقلاب ما گذشته است؛ شما بيست سال بعد از انقلاب كبير فرانسه را، بيست سال بعد از انقلاب اكتبر، يا بيست سال بعد از انقلاب الجزاير را در نظر بگيريد. شما بيست سال بعد از انقلاب كبير فرانسه - حدود سال 1809 - را نگاه كنيد، چيزي كه از فرانسه ي دوران لوئي شانزدهم

تغيير پيدا كرده، شخص پادشاه است! در سال 1809، پادشاهي به نام ناپلئون بناپارت بر سر كار است؛ يك امپراطور، تاجگذاري كرده و به معناي واقعي كلمه، پادشاهي مي كند! آراي مردم و آزادي به آن معنايي كه انقلاب كبير فرانسه برايش تلاش كرد - در زندگي و در حكومت مطلقه ي ناپلئون، يك ذرّه وجود ندارد! بله، تفاوت ديگرش آن است كه لوئي شانزدهم، پادشاه كم عرضه يي بود، در حالي كه بناپارت، پادشاهي با عرضه و قوي بود.

آن چيزي كه امروز فرانسه مي تواند به عنوان افتخار بناپارت ياد كند، اين است كه او ايتاليا و اتريش و بلژيك را فتح كرد - كارهاي او اين است ديگر - و الا بيست سال بعد از انقلاب براي بناپارت، هيچ افتخار ديگري از لحاظ آرمانهاي انقلاب - آن حرفهايي كه «ژان ژاپلوسه» و «ولتر» و ديگران مي گفتند - در حكومت فرانسه، مطلقاً وجود ندارد! البته اگر شما در اين بيست سال نگاه كنيد و ببينيد در فرانسه چه گذشته است، حقيقتاً خواهيد ديد كه انقلاب عظيم و شكوهمند ما، اصلاً برترين پديده يي است كه مي تواند در اين نمونه ها مورد نظر قرار بگيرد.

در طول اين بيست سال در فرانسه - تا قبل از اين كه ناپلئون روي كار بيايد - سه گروه، هر سه به عنوان انقلاب، سركار آمدند. گروه اول، گروه انقلابيوني بودند كه - شايد ماجراهايش را شنيده، يا خوانده ايد - آن برخوردهاي خشن، كور و فراموش نشدني و آن ويرانيها را در تاريخ فرانسه كردند! به هر حال، يك انقلاب كردند؛ تا حدودي قابل تحمل بود.

بعد از حدود پنج سال، گروه دوم سركار آمدند و گروه اول را قلع

و قمع كردند! شخصيتهاي برجسته ي انقلابي - تقريباً بدون استثنا - اعدام شدند! اين گروه دوم، گروه افراطيون بودند؛ كساني بودند كه انقلابيون اوليه را متهم به سازشكاري كرده و آنها را اعدام كردند.

گروه سوم آمدند و گروه دوم را متهم به تندروي كردند؛ بعضي از آنها را اعدام و خيلي را تبعيد كردند و اين تبعيد، تا سالها ادامه داشت!

شما اگر بينوايان ويكتور هوگو را خوانده باشيد، در اول داستان، صحبت پيرمردي است كه جزو منتخبين همان گروه دوم بوده است. تا آن تاريخي كه داستان ويكتور هوگو شروع مي شود - تقريباً اواخر قرن نوزدهم، يعني حدود سال 1825، شايد هم بيشتر - هنوز آن تبعيدي وجود داشته است؛ كه شما ماجراي آن تبعيدي را و اين كه چه مي كرد و چه مي گفت و چطور هنوز مي ترسيد، در آن داستان مشاهده مي كنيد!

بعد، گروه سوم كه كار خودشان را انجام دادند - البته با ضعف تمام - زمينه را براي روي كار آوردن ناپلئون فراهم كردند و ناپلئون با استفاده از زرنگيها و نبوغ خودش و اوضاع نابسامان فرانسه، در رأس قدرت آمد و پادشاهي را برگرداند؛ منتها نه پادشاهي - به اصطلاح - سلسله ي برنبها كه همان لوئي شانزدهم و غيره، جزوش بودند. البته اين وضعيت، تا زماني بود كه ناپلئون زنده بود؛ بعد كه ناپلئون مرد، باز همان گروه - يعني پادشاهان برنبها، لوئي هجدهم و اينها - سركار آمدند و فرانسه تا دهها سال دچار اضطراب بود - تقريباً صد سال بعد از انقلاب فرانسه - اينها واقعاً چيزهاي عجيب و داستانهاي مهمي است!

من افسوس مي خورم كه چرا بعضي از جوانهاي ما

با اين ماجراها آشنا نيستند!(1) راست مي گوييد؛ من هم اتفاقاً مي خواستم به راديو تلويزيون بگويم كه شما جلو افتاديد! يك مقدار هم تقصير همين آموزشها و همين چيزهاست كه متأسفانه نداريم؛ ولي كتابخواني هم بي نقص نيست، بايد كتاب هم نوشته شود.

خلاصه، صد سال بعد از انقلاب، فرانسه مثل يك كشتي در حال تلاطم بوده است؛ پادشاهان متعدد سركار آمدند و رفتند! بعد از ناپلئون، باز برنبها آمدند و رفتند؛ تا بالاخره كمونيستها سركار آمدند و باز رفتند؛ تا بالاخره بعد از يك صد و خرده يي سال، جمهوري فرانسه سروساماني به خودش گرفت!

حالا شما آن را با بيست سال بعد از انقلاب ما مقايسه كنيد. ما الان سر بيست سالگي هستيم ديگر؛ ببينيد آن جا چه خبر بوده و اين جا چه خبر است!

شما بيست سال بعد از انقلاب اكتبر - يعني سال 1937 - شوروي را نگاه كنيد؛ اينها را من و امثال من يادمان است؛ ديكتاتوري سياه استالين بر شوروي در آن بيست سال حاكم بود، كه صدها هزار آدم به جرم مخالفت با حكومت استالين - يا توهّم مخالفت - اعدام و نابود شدند! و چند برابر آن در سيبري، تبعيد شدند و چه شدند! تمام رؤساي سطح اول انقلاب، يكسره به وسيله ي كساني كه بعداً وارث آنها بودند، اعدام، يا فراري شدند و عده يي در تبعيد كشته شدند! شما خود شوروي را هم كه در 1937 نگاه كنيد، مي بينيد كه آن اوج ديكتاتوري سياه استالين است.

اين ديكتاتوري، با حفظ مباني انقلاب نبوده؛ يعني استالين، يك تزار واقعي بود. فقط از خانواده ي رُمانف نبود، فرد ديگري بود؛ اما يك تزار و يك پادشاه مطلق بود! من گمان نمي كنم

هيچ پادشاهي كه در قصر «كرملين» حكومت كرده بود، به قدر استالين پادشاهي كرده باشد! چون او هم در همان قصر و با همان تشريفات و همان امكانات و همان زندگي و اينها بود.

استالين، تنها چيزي كه از انقلاب حفظ كرد، آن نيم تنه يي بود كه تا آخر عمرش به شكل يك فرم مي پوشيدند كه تا بالا دكمه مي خورد! آن را هم به مُجردي كه مرد، اعقابش - همان چند نفري كه بودند - كنار گذاشتند و هيچ چيز ديگر نماند؛ تمام شد! از انقلاب، فقط اسمش ماند؛ اگرچه از اول هم كه انقلاب شد و سركار آمده بودند، حكومت كارگري، فقط اسم بود! اين هم انقلاب شوروي، بعد از بيست سال!

انقلاب الجزاير را بعد از بيست سال، خود من ديدم؛ سالي كه من به الجزاير رفتم، حدود نوزده سال از انقلاب گذشته بود. وضع آنها واقعاً عبرت انگيز است. انقلاب الجزاير، انقلاب اسلامي، انقلاب مساجد و انقلاب علماي دين بود؛ انقلاب، از مساجد، از مدارس ديني و از حوزه هاي علميه شروع شد - مثل انقلاب خود ما - ليكن حتي يك روز، حكومت ديني در الجزاير به وجود نيامد! از همان اول، فرانسويها توانستند هم فرهنگ و آداب خودشان، هم بي اعتقادي به دين را در الجزاير - كه تحت نفوذشان بود و داشت از استعمارشان خلاص مي شد - نفوذ بدهند!

در زمان رياست جمهوري من، يكي از بزرگان الجزاير به ديدن من آمد؛ با من كه صحبت مي كرد، به زبان عربي حرف مي زد. بعد مي خواست جمله يي را بگويد، لغت عربي به يادش نيامد؛ با اين كه زبان خودش و سخنگوي دولت بود! يك خرده فكر كرد، يادش

نيامد؛ برگشت و به زبان فرانسه، از همراهش پرسيد كه اين لغت، چه مي شود؟ او لغت عربي را به وي گفت؛ بعد او حرفش را با بنده ادامه داد!

يعني آنها حتي زبان عربي را - نه دين را، بلكه زبان عربي و عربيت را - كه ظاهراً خيلي برايش اهميت قايل بودند، نتوانستند در الجزاير حفظ كنند و نگه بدارند و زنده كنند! در آن جا از اسلام، مطلقاً خبري نبود؛ از لحاظ وضع زندگي و مادي و اقتصادي هم زير بد! وضع آنها از لحاظ كشاورزي، از لحاظ اقتصادي - همه چيزشان - واقعاً زير بد بود! البته يك ظاهر حكومت انقلابي داشتند و مواضع سياسي خوبي در دنيا مي گرفتند.

الجزايريها فقط در زمان «بومدين» كه رئيس جمهوري بود - وقتي انقلاب پيروز شد، برسركار آمد - مواضع انقلابي، به معناي موضع مستقلي در مقابل امريكا و استكبار مي گرفتند و از مسأله ي فلسطين دفاع مي كردند! بعد از گذشت چند سال، همين هم عوض شد!

البته من وقتي به وضع آنها نگاه مي كنم - يادم است، خودم هم در يادداشتهاي روزانه يي كه گاهي مي نوشتم، چيزهايي را در همين زمينه نوشته ام؛ حالا كه ملاحظه مي كنم، خيلي عبرت انگيز است - حرفهايي را كه آن روز الجزايريها مي گفتند، براي اين كه دفاع خودشان از قضيه ي فلسطين را پس بگيرند و از قضيه ي فلسطين دفاع نكنند و بخصوص به امريكا نزديك بشوند، خيلي شبيه به حرفهايي است كه مرتب راديوهاي بيگانه، در شرايط كنوني القا مي كنند تا در ذهنيت ماها - مسؤولين كشور - بيايد! نوع حرفها همان حرفهايي است كه الان هم وقتي آدم، راديو BBC، راديو آمريكا و راديوي صهيونيستي

را مي شنود، مي بيند كه آنها مي كوشند بلكه بتوانند همان جور استدلالها و همان حرفها را كه آن روز در زبان الجزايريها بود، در زبان ما هم جاري كنند! كه خوشبختانه نتوانسته اند و نخواهند توانست.

آنها حرفهاي راديوهاي بيگانه را قبول كرده بودند و بيست سال بعد از انقلاب الجزاير، ديگر انقلابي، اسلامي و ديني نبود! ارزشهاي اخلاقي و معنوي، مطلقاً وجود نداشت؛ پيشرفت مادي هم نبود! شورويها اگر نتوانستند زندگي مردم را درست كنند، لااقل توانستند در مسابقه ي فضايي، كار برجسته يي نشان بدهند. فرانسويها اگر نتوانستند آزادي و استقلال و اصول انقلابشان را تحقق ببخشند، لااقل توانستند فتوحات جهاني بكنند؛ اگرچه آن، مثبت نيست، اما از لحاظ - مثلاً - عنوان تاريخي مي گفتند كه ناپلئون از لحاظ فتوحات نظامي، شخص برجسته يي بود. كه او هم آخر كار، نابود شد؛ يعني در جنگ با روسيه، به خاكستر نشست و بكلي از بين رفت.

بنابراين وقتي كه ما مقايسه مي كنيم، مي بينيم انقلاب ما بعد از بيست سال، آسيبهاي گوناگون يك انقلاب بزرگ مثل انقلاب فرانسه، يك انقلاب پرسروصدا مثل انقلاب شوروي و يك انقلاب - به اصطلاح - اسلامي مثل انقلاب الجزاير را مطلقاً نداشته است؛ و اين نشان دهنده ي بنيه ي اين انقلاب است.

پس ببينيد من منشأ اين بنيه را چه مي دانم؛ من مي گويم منشأش در تديّن و در ايمان است. ايمان به معناي تديّن و تعبّد، نه ايمان به معناي مجرّد خودش؛ كه بگوييم ما آدم با ايماني هستيم، اما در عمل، نه اهل نمازيم، نه اهل تعبد و ذكريم، نه اهل توجّه به خدا و عمل كردن به هيچ يك از فرايضيم، فقط مي گوييم ما با ايمانيم!

نه،

من اصلاً اين ايمان را نمي گويم؛ اين ايمان، هماني است كه قرآن اشاره مي كند: قالت الاعراب آمنا، قل لم تؤمنوا و لكن قولوا اسلمنا»؛ تسليم شديم. آن، تسليم شدن است، نه ايمان آوردن؛ ملت ما ايمان اسلامي داشتند.

يكي از مسايلي كه من قبل از انقلاب، همه جا بحث مي كردم، اين بود كه مي گفتم مردم ما - كه آن وقت متهم به بي ايماني مي شدند - اتفاقاً مؤمنند؛ منتها مؤمن به همان چيزي كه خودشان از اسلام شناخته اند، براي آن فداكاري هم مي كنند، مالشان و جانشان را هم مي دهند و تحمل زحمات را هم مي كنند. بعد معلوم شد كه همين جور است؛ ملت ايران، ملت مؤمني بود. امروز هم ملت، خوشبختانه مؤمن است. بعد خواهم گفت كه اساسيترين هدف دشمنان انقلاب هم همين ايمان و تعبد است. آماج حملات آنها اين است و منبع لايزالي است كه انقلاب، از آن تغذيه كرده و خوشبختانه از خيلي از آسيبها دور مانده است.

يك نكته ي ديگر اين است كه در آسيب شناسي انقلاب، بايد نقش عوامل دروني و بيروني، هر دو ملاحظه بشود. البته اين جا دو افراط وجود دارد كه من مايلم ذهن خودم را همواره از هر دو افراط، رها كنم و ذهن مردم را هم برحذر بدارم كه دچار اين دو افراط نشوند. يكي اين كه ما عوامل بروني را عمده كنيم و از عوامل دروني غافل بمانيم؛ ديگري به عكس، عوامل دروني را عمده كنيم و از عوامل بيروني غافل بمانيم. الان كساني هستند كه به هر دو اين افراطها هم مبتلا هستند؛ هر دو عامل، جداً وجود دارد. اگر انسان نگاه كند، مي بيند كه عوامل بيروني، دشمني

دشمنان انقلاب از هر دو جهت است.

ببينيد، اين مهم است كه آن روز در دنيا با انقلاب كبير فرانسه، به آن صورت قدرتي وجود نداشت و ارتباطات، آن جور نبود كه بخواهد بايستد و مقابله و مبارزه كند؛ ولي بعد كه فتوحات ناپلئون شروع شد، انگليس و ديگران با او مقابله كردند. البته صرافهاي انگليس، مخالف بودند، لردهاي خود فرانسه، يا آلمان، يا فلان ملاّكين عمده، مخالف بودند؛ اما قدرت سازمان يافته ي منسجم سياسي كه بنشيند طراحي كند و مبارزه ي سياسي و نظامي و تبليغاتي و رواني و همه را با هم بكند، اصلاً وجود نداشت.

و اما انقلاب شوروي، وقتي كه واقع شد، يك خرده از دشمنان خود روسيه هم كم شد! چون روسيه، يك دشمنان سنتي هم داشت. روسيه، در جنگ بين الملل اول هم بود. يكي از دشمنهاي روسيه در همان جا آلمان بود؛ به مجرد اين كه انقلاب شوروي پيروز شد - عكس انقلاب ما كه وقتي پيروز شد، جنگ را به آن تحميل كردند - جنگش تمام شد! موقتاً شوروي - روسيه - از جنگ بين الملل اول كنار كشيد و جبهه ي به اصطلاح متفقين آن جنگ را كه در مقابل آلمان و اينها بودند، تنها گذاشت؛ يعني جبهه ي شرقي را بكلي خالي كرد و ضربه هاي محكمي خورد. تقريباً حدود يك سال به همين شكل بود، بعد دوباره شوروي در اواخر جنگ، وارد جنگ شد و در منافع جنگ سهيم گرديد! بنابراين در آن زمان، آن هم دشمنان آن چناني نداشت.

آنچه كه مهم است، اين است كه دشمنان انقلاب شوروي - كه دشمنان سياسي، يا دشمنان اقتصادي بودند - با آن محتواي خودش مبارزه كردند؛

اما با انقلاب ما، هم دشمنان انقلاب - يعني دشمناني كه از لحاظ سياسي ضربه مي ديدند، مثل كساني كه در ايران نفوذ داشتند؛ يا از لحاظ اقتصادي ضربه مي ديدند، مثل كساني كه از ايران، بهره مي بردند؛ چه داخليها، چه خارجيها - با انقلاب، دشمن شدند، هم دشمنان دين! يعني كساني كه در دنيا به خاطر اهداف بلندمدت، يعني به خاطر ايده ها و تفكرها، با اصل دين مخالف بودند. لذا شوروي با انقلاب ما تقريباً همان قدر دشمني كرد كه امريكا! لااقل در جنگ، اين جور بود ديگر؛ در حالي كه شوروي، سابقه ي حضور در ايران نداشت كه از دست داده باشد.

به عكس، چون رقيبش رفته بود و دستگاههاي استراق سمع امريكاييها در پشت مرز شوروي سابق، برچيده شده بود، بايد از ما ممنون مي شد و با ما همكاري و به ما كمك مي كرد؛ ولي نكردند! چرا؟ براي خاطر اين كه آنها از دين، ضربه مي خوردند. ايجاد يك حكومت ديني براي شوروي - بخصوص با همسايگي اين جمهوريهاي مسلمان نشين - همان قدر ضرر داشت كه انقلاب براي امريكا و از دست رفتن نفوذ كمپانيهاي امريكايي و مستشاران امريكايي، ضرر داشت!

ببينيد، پس ما دو جور دشمن در داخل داشتيم. در انقلاب شوروي، سرمايه دارها، زمين دارها و اين گونه افراد با انقلاب، مخالفت كردند؛ اما يك مشت روشنفكرهايي بودند كه نان و آبي از رژيم گذشته ي شوروي عايدشان نمي شد، بعد هم با اين رژيم، كنار آمدند و اين رژيم هم زرنگي كرد و جلبشان كرد. لذا مي بينيد روشنفكرهايي كه حتي در برهه يي، ناراضي بودند، جزو رژيم جديد شوروي شدند و با آن همكاري كردند؛ برايش كتاب نوشتند! كتابهايشان الان هست؛ همان روشنفكرهاي قبلي بودند -

رمان نويس، شاعر، موسيقي دان و غيره - همه همكاري كردند!

در ايران نه، كساني بودند كه از لحاظ آسيب ديدن از برخورداريهاي مادي، هيچ مشكلي با انقلاب نداشتند، تنها از لحاظ اين كه يك حكومت ديني بود و آنها از دين، لجشان مي گرفت و دين را قبول نداشتند، با انقلاب، مقابل شدند! اين يكي از مسايل و حقايق قابل توجه است؛ چون انقلاب، مدعي و مروّج دين بود و مردم را به دينداري سوق مي داد و آنها تحت تأثير فرهنگ غربي، يا تفكرات گوناگون - و به قول خودشان گرايش به ايدئولوژيها و مكتبهاي گوناگون - با دين، ميانه يي نداشتند، قبول نداشتند. در صورتي كه حكومتهايي بودند كه اصلاً انگيزه هاي استعماري نداشتند، نمي توانستند هم داشته باشند؛ اما به هر دليلي - چه به دلايل سياسي، چه به دلايل عقيدتي - كه با دين مخالف بودند، با انقلاب اسلامي، مخالف شدند! لذا يك چنين صف آراييهاي عظيمي در مقابل كشور ما شده است؛ الان هم ادامه دارد!

اينها عوامل بيروني هستند كه همه، روي تضعيف انقلاب، كار كردند! شما خيال نكنيد اينها بي كار نشستند؛ اينها همه كار و تلاش كردند، تا جنگي شروع شد و همه به دشمن ما در آن جنگ، كمك كردند!

يكي از كارهايي كه به نظر من فرض و واجب است، اين است كه شما جوانها لااقل تاريخ جنگ را بخوانيد؛ حالا تاريخ انقلاب، يك خرده دورتر است، تاريخ جنگ را كه نزديكتر است، ببينيد. قضاياي جنگ را بدانيد. از آنچه كه در دوران هشت سال دفاع مقدس در ايران اتفاق افتاده، مطلع بشويد.

در اين دوران هشت سال جنگ، همه ي دنيا - دنيايي كه مي توانست به ميدان بيايد

- به عراق كمك كرد! من شايد يك وقت گفته باشم، ما سيم خاردار، لازم داشتيم، از جايي خريديم؛ وقتي كه به ايران مي آوردند، چون جاده يي كه از تركيه مي آمد، به دليلي بسته بود، مجبور بوديم آنها را از طريق شوروي بياوريم؛ اجازه ندادند! سيم خاردار را اجازه ندادند! ما در جنگ، آرپي جي لازم داشتيم - آنهايي كه در جنگ بودند، مي دانند ديگر، آرپي جي، يك سلاح انفرادي دمِ دستي است - ولي به ما نفروختند و اجازه ندادند به ما فروخته بشود! توجه مي كنيد؟!

همان كساني با ما اين جور عمل كردند كه پيشرفته ترين هواپيماها و پيشرفته ترين تجهيزات جنگي را به عراق دادند و بهترين كارشناسهاي نظامي خود را به عراق فرستادند، تا عراق در بيابانهاي اطراف خرمشهر و بين مرز ما و مرز خودشان كه در اختيار عراق بود، سالها مستحكمترين استحكامات جنگي را به وجود بياورد! امريكا كه جاي خود دارد؛ امريكاييها كمك كردند.

ما آن وقت به حدس دريافتيم - فقط به حدس، مستند به هيچ اطلاعي نبود - كه امريكاييها كمك اطلاعاتي ماهواره يي به عراق مي كنند. بنده در نمازجمعه، همان وقتها گفتم - ماها همه مي گفتيم - خيليها هم باور نمي كردند؛ ولي يكي دو سال اخير، خوانديد و شنيديد كه امريكاييها در دوران جنگ، اطلاعات ماهواره يي خود را به عراق مي دادند! يعني همان چيزي كه ما به حدس دريافته بوديم و از قراين مي فهميديم، معلوم شد كه تحقق دارد!

خوب، اين دشمنيها با انقلاب، الان هم وجود دارد، الان هم هست، الان هم سرمايه هاي زياد و پولهاي بسياري دارد صرف مي شود. بعضي از اين موارد را اخيراً آمريكاييها به خاطر اين كه قدري وقيحتر شده اند، اظهار

مي كنند؛ ليكن خيلي بيشتر از اين را نمي گويند! مثلاً بيست ميليون دلاري را كه در مجلسشان رسماً تصويب كردند؛ ولي خرجهايي مي كنند كه خيلي بيشتر از اين حرفهاست!

عليه انقلاب، تبليغاتي سازمان يافته يي دارد مي شود؛ كار مطبوعاتي، كار سياسي و كار ديپلماسي بسيار قوي دارد مي شود! عوامل آنها در داخل هم هستند؛ كه اين هم جزو عوامل بيروني است. من كه مي گويم عوامل بيروني، حتي كساني منظور است كه از آنها الهام مي گيرند و در داخل، عليه انقلاب كار مي كنند، يا قلم مي زنند، يا توطئه مي كنند، يا ضربه ي اقتصادي و ضربه ي سياسي مي زنند!

اين عوامل است؛ نبايد اينها را نديده گرفت. هركس اينها را توهّم بداند - كما اين كه كساني مي خواهند بگويند اينها توهّم است - مثل كسي است كه شب در جنگلي قرار گرفته، اطرافش را گرگها احاطه كرده و منتظر يك لحظه غفلت او هستند، تا او را بدرند، ولي او بگويد كه من خيال مي كنم! خيلي خوب، خيال مي كني، بگير بخواب! كسي غير از خودت كه ضرر نخواهد ديد. لذا با «خيال مي كنم»، اين دشمن موجود و مترصّد، از دست نخواهد رفت. اين يك طرف قضيه است.

طرف ديگر هم عوامل دروني است. عوامل دروني، يعني مواردي كه در درون خود ما انقلابيون و ما مؤمنين است؛ اينها كم نيست، زياد است. من مي خواهم عرض كنم كه اگر ما اين آسيبهاي دروني را علاج بكنيم، آن آسيبهاي بيروني، مشكلي براي ما به وجود نخواهد آورد.

ببينيد، قرآن به طور صريح در اين زمينه با ما حرف مي زند؛ مي گويد: «ذلك بانّ اللَّه لم يك مغيّرا نعمة انعمها علي قوم حتي يغيّروا ما بانفسهم»؛ نعمتي كه خدا به شما

داد، محال است از شما بگيرد، مگر شما شرايط خودتان را عوض كنيد. چون نعمت الهي، بي حساب و كتاب نيست؛ خدا تحت شرايطي نعمتي را به كسي مي دهد. اگر آن شرايط را حفظ كرديد، محال است كه نعمت، از بين برود و پس گرفته بشود.

اين جزو مضامين و مسلّمات و بيّنات دعاهاي ماست. انسان در صحيفه ي سجاديه و جاهاي ديگر كه نگاه مي كند، برايش مسلم مي شود كه اين جوري است؛ خدا نعمت را نمي گيرد، مگر ما آن شرايط را عوض كنيم. الان اين اتاق، روشن است، اين چراغها الان دارند نور مي دهند؛ چرا؟ لابد شرايطي وجود دارد، سيمهايي، امكاناتي و فضايي هست؛ اگر اينها تغيير پيدا كند، طبيعي است كه اين هم نخواهد بود. اين چيز واضحي است. تقدير الهي، يعني اندازه گيريهاي دقيق پروردگار؛ اين لايتخلّف است. چنانچه ما اندازه ها را عوض كرديم، خداي متعال هم نتايج را عوض خواهد كرد.

خوب، حالا من دشمن داخلي، يعني در واقع دشمن دروني را در سه چيز، خلاصه مي كنم. اعتقاد من اين است كه همه ي اين چيزها به اين سه چيز برمي گردد - در بحثهاي شما(2) هم كه نگاه كردم، به خيلي از اين موارد، اشاره و درباره اش بحث شده است - اگر ما بتوانيم اين سه چيز را علاج كنيم، خيلي از مشكلات، حل خواهد شد. اول هم خود من، نمي خواهم از كس ديگري اسم بياورم. بنده يكي از كساني هستم كه در جريان امور اين مملكت، نقش دارم. يك مقدار از ضعفها هم در من است؛ در طبقات مختلف مسؤولين و در خواص است. هرچه پايين بياييم، نقشها كمرنگتر مي شود. اين ايرادها در ماهاست؛ بايد آنها را

برطرف بكنيم. اگر هست، بايد برطرف بكنيم؛ اگر نيست كه چه بهتر!

يكي از آنها بي ايماني - ضعف ايمان - است. اين آسيب درون است. يكي، سوء عملكرد در همه ي زمينه هاست؛ از جمله در تبليغ، كه جاي صحبت از صدا و سيما هم هست. يكي از آنها دنيا طلبي است؛ يعني مزه ي دنيا را با حرص و ولع، در دهان مزمزه كردن و چرب و شيرين دنيا را قدر دانستن!

به نظر من اين سه چيز، عوامل اصلي است و همه چيز، به اين سه چيز برمي گردد. هر دستگاه، يا هر فردي كه موجب اين سه چيز بشود، به انقلاب ضربه مي زند. هر كس موجب گردد كه مردم به بي ايماني سوق داده بشوند و ايمان مردم ضعيف بشود، كمك به آسيبهاي انقلاب مي كند.

هر دستگاهي كه عملكرد مؤثري دارد، اگر اين عملكرد را اصلاح نكند، يا در آن اشكالي و آسيبي وجود داشته باشد، داراي سوء عملكرد است. معناي آسيبها هم كه مي گوييم، مطلقاً خيانت نيست؛ كه بگوييم همه جا خيانت است. نه، منظورمان تنبلي، بي دقتي، بي اهتمامي، دلسوزي و تلاش لازم را نكردن، كار علمي انجام ندادن و متناسب با نياز، پيش نرفتن است؛ همه ي اينها سوء عملكرد است. البته من توقّع معصوميت ندارم - كه بگوييم ما بايد معصوم باشيم - نه، بالاخره گوشه ي كار، يك جور خالي خواهد ماند؛ ليكن بايد تلاش كنيم كار را درست كنيم.

يا هر دستگاهي كه مردم را به دنيا طلبي سوق بدهد و آنها را تشويق به بهره مندي شخصي و التذاذطلبانه از دنيا بكند، به نظر من كمك به آسيبهاي انقلاب و ضربه خوردن به انقلاب مي كند.

شما برادران و خواهراني كه اين جا

تشريف داريد، به نظر من مي توانيد در محيط دانشگاه، در بخشي از اين مطالبي كه گفتم، نقشهاي زيادي داشته باشيد. تلاش كنيد براي اين كه ايمانها را راسخ و عميق و ايمانها را پاك و زلال كنيد؛ مشوب و غبارآلود نكنيد، وسوسه و ريب در ايمان به وجود نياوريد و دلها را آلوده ي به ترديد نكنيد. اين هيچ خدمتي نيست به كسي كه يك ايمان صاف و قوي و محكم دارد كه ما در ايمان او خدشه و وسوسه و ريب ايجاد كنيم! نخير، اين هيچ توجيهي ندارد. به اين عنوان كه ما مي خواهيم فكر او به كار بيفتد!

بله، با استدلال قوي، ايمان او را راسخ كنيد. اگر مي خواهيد فكر كسي به كار بيفتد، اگر مي خواهيد حقيقتاً فكر انساني، تعالي پيدا كند، به او كمك بكنيد كه بتواند خوب استدلال و تعمق كند، خوب بفهمد؛ نه اين كه به او كمك كنيد تا دچار ترديد، دچار تزلزل و شك بشود! اين كار، هيچ توجيهي ندارد؛ شرعاً هم مجاز نيست.

ما در زمان ائمه (عليهم السّلام)، مباحثات زيادي از طرف ائمه و اصحاب ائمه داشتيم؛ در همه ي اين مباحثات، جهت جبهه ي حق اين بوده است كه ايمانها را مستحكم و شبهه ها را برطرف كند، نه اين كه ايجاد شبهه بكند! در دانشگاه بايستي با ايجاد شبهه، مقابله بشود و با شبهه هم مبارزه و كار علمي و قوي انجام گيرد. ما استدلال و حرف محكم و متقن، كم نداريم؛ ما سرمايه ي عظيمي از انديشه و فكر در اختيار داريم. البته هيچ معتقد هم نيستم كه بايستي با كسي كه فكر غلطي دارد، برخورد خشن صورت بگيرد؛ اين را هم بدانيد، به

هيچ وجه!

يكي از چيزهايي كه به پا گرفتن فكر غلط كمك مي كند، برخورد غيرفكري با آن است. بعضيها خوششان مي آيد كه يك حرف بي ربط مهملي بزنند، بعد به جاي اين كه يك نفر بلند شود، در مقابلشان بايستد و بگويد اين حرف شما به اين دلايل، باطل است، يك نفر بلند شود و فحششان بدهد! از خدا مي خواهند! چون تكلّف استدلال، از روي دوششان برداشته مي شود و راحت مي شوند؛ در موضع مظلوميت و حق به جانبي مي گويند بله، نمي گذارند ما حرف بزنيم! حالا هم مي بينيد كه بعضيها حرف مهملي را مي زنند، هيچ كس هم در مقابل، هيچ چيز نمي گويد، ولي فوراً داد مي زنند كه آقا، نمي گذارند ما حرف بزنيم! نه آقا، كي نمي گذارد؟ حرفت را بزن؛ كسي كه جلوي حرف را نگرفته است. توجه مي كنيد؟

غرض، بايد با بي ايماني، مقابله ي فكري و عقلاني بشود كه بحمداللَّه اين كار هم ميسر و عملي است؛ همچنان كه بايد با دنياطلبي هم مقابله بشود.

عزيزان من، يكي از شعارهاي ما قبل از پيروزي انقلاب - نه شعارهاي انقلاب، شعارهاي دوستانه ي خودمان در مجموعه ي رفاقتي و مجموعه هايي كه با هم بوديم، با هم فكر مي كرديم و كار و مبارزه مي كرديم - «ساده زيستي» بود؛ زندگي ساده و كمتر بهره بردن از جلوه هاي دنيا! بعد كه انقلاب، پيروز شد، سعي كرديم باز هم همين روش، همين شعار و همين مبنا را دنبال كنيم.

امام بزرگوار ما خودش مظهر همين معنا بود؛ آدمي بود كه تعيّنات دنيوي، حقيقتاً برايش ارزش نداشت. آدم اين را در آن مرد معنوي و بزرگوار مي ديد كه تعيّنات، تعلّقات و تكلّفات دنيوي، اصلاً براي خودش ارزش نداشت! شما كه بحمداللَّه روشنفكر و

آگاه و فهميده هستيد، احتياج نمي بينم كه اينها را توضيح بدهم. اين كه دارم مي گويم، منظورم بهره مندي شخصي است؛ معنايش اين نيست كه كشور، كار آباداني و عمران نكند و دنيا را آباد نكند. اينها هميشه، تخليه ها و شبهه افكنيهاي مخالفين اسلام بوده، مي گفتند كه اسلام با دنيا مخالف است؛ يعني دنيا را آباد نكنيم!

نه، آن دنيايي كه گفته مي شود، دنياي شخصي است؛ يعني خود شما دنبال تكيّف زندگي دنيايي نباشيد و زندگي را ساده بگذرانيد. معنايش اين است. اميرالمؤمنين (عليه السّلام)، شخصاً زاهدانه ترين زندگيها را داشت؛ اما در عين حال، مرتب هم كار مي كرد، مزرعه را آباد و چاه آب، جاري مي كرد، جهاد مي كرد و كشور را اداره مي كرد، حكومت به آن عظمت را رياست مي كرد، سياستگذاري و سياستمداري مي كرد.

غرض و مراد ما، دل سپردن به دنياست كه البته مقدار زيادي از مشكلات ما ناشي از اين مسأله است! منِ مسؤول دولتي و حكومتي، يا من روحاني، بايد مواظب باشم - بخصوص ما دو صنف، خصوصيتي داريم - يك وقت گفتند: «واي به حال آن كساني كه هر دو هستند؛ هم مسؤول حكومتي، هم روحاني - اينها مشكلشان بيشتر و تكليفشان سنگينتر است! توقع مردم، بجا و بحق از آنها بيشتر است؛ خداي متعال هم آنها را بيشتر مورد سؤال قرار خواهد داد، چون اثر عملشان هم بيشتر است.

ما بايد بيشتر مواظب باشيم، ديگران هم بايد مواظب باشند، شما هم كه دانشجوييد، يا استاديد، بايد مواظب باشيد، شما هم كه رئيسيد، بايد مواظب باشيد؛ همه بايد مواظب باشند كه به دام تكلّفات و تعيّنات زندگي نيفتند و در اشرافيگري و اينها غرق نشوند. زينت دنيا را به

قدري كه خداي متعال قرار داده و مباح است، براي همه كس بخواهند.

البته «المال و البنون زينة الحيوة الدنيا»، هيچ ايرادي ندارد. نه مال ايراد دارد، نه فرزندان ايراد دارد، نه مقام و اينها؛ ليكن غرق شدن در اينها، عمده كردن و هدف قراردادن اينها و خود را در تكيّفات و تعيّنات زندگي، منحصر كردن است كه آسيب مي زند. چنانچه اينها اصلاح بشود، ما اميدواريم كه ان شاءاللَّه مشكلي نباشد.

البته اين جا بايد بگويم كه روشنفكران اسلامي، روحانيون و مسؤولين دانشگاهها - رؤساي دانشگاهها، رؤساي دانشكده ها و اساتيد دانشگاهها - نقش دارند؛ شما دانشجوها هم نقش اساسي داريد، صدا و سيما هم نقش بسيار حساس و مهمي دارد. بايد صدا و سيما هم حقيقتاً به معناي حقيقي كلمه در اين قضيه، آن نقش حقيقي خودش را ايفا كند و از چيزهايي كه الان دچارش است - چه در زمينه ي هنر، چه در زمينه ي فيلم، تبليغات و گفتارها، چه در زمينه ي تظاهرات ديني و از اين قبيل چيزهايي كه وجود دارد - خودش را خلاص كند.

ان شاءاللَّه خداي متعال هم كمك خواهد كرد؛ «من كان للَّه كان اللَّه له»، هر كس براي خدا كار كند، خدا هم تمام امكانات و علم و قدرت خودش و سنتهاي آفرينش را در خدمت او قرار خواهد داد. «ولينصرنّ اللَّه من ينصره»؛ اين جمله ي عجيبي است - «ل» قسم و «ن» تأكيد - حتماً خدا كساني را كه او را نصرت كنند، بدون شك نصرت خواهد كرد.

خوشبختانه در اين انقلاب، حيات و نشاط و روح زندگي، زياد است و بحمداللَّه اين انقلاب، زنده ي به ايمان است و خواهد توانست اين آسيبها را دفع

بكند؛ و اگر مشكلات و ميكربهايي هم وجود دارد، ان شاءاللَّه دفاع خواهد كرد. بنيه، بنيه يي قوي است و ان شاءاللَّه الطاف پروردگار و توجهات حضرت ولي عصر (ارواحنافداه و عجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف) كمك خواهد كرد و شماها هم خواهيد توانست اين بار امانت را سالم و خوب بگيريد و ان شاءاللَّه قويتر و بهتر به نسل بعد تحويل بدهيد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) يكي از حضار گفت: بايد صدا و سيما در اين مورد كار كند.

2) اشاره به آقاي دكتر حداد عادل، به عنوان دبير همايش

بيانات در سال 1378

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار مردم مشهد و زائران حضرت على بن موسى الرّضا(ع)

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مردم مشهد و زائران حضرت علي بن موسي الرّضا(ع) در صحن حضرت امام خميني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المعصومين المكرمين. سيّما بقيةاللَّه في الارضيين. حلول سال جديد و عيد نوروز را بار ديگر به همه ملت عزيز ايران، بخصوص به شما برادران و خواهراني كه در اين بارگاه ملكوتي و نوراني اجتماع كرده ايد، تبريك عرض مي كنم؛ چه مردم خونگرم و صميمي مشهد مقدّس و چه زوّاري كه از شهرهاي مختلف تشريف آورده ايد و اين صحن و صحنهاي اطراف و فضاهاي آستان قدس رضوي را از وجود صميمي و گرم و مؤمن و جمعيت فشرده خودتان پوشانده ايد. در آينده نزديك، در همين يكي دو هفته، دو عيد بزرگ اسلامي هم در انتظار ماست - عيد قربان و عيد سعيد غدير - پيشاپيش اين دو مناسبت عظيم اسلامي را هم به شما و به همه مسلمانان جهان تبريك عرض مي كنم. سفارش مي كنم ايام دهه مباركه ذي الحجّه، مخصوصاً روز شريف «عرفه» را قدر بدانيد؛

بخصوص كساني كه اين توفيق را خواهند داشت كه در روز مبارك عرفه، در اين آستان مقدّس باشند. مناسبتهاي بزرگ، بهانه هاي پي درپي براي مستحكم تر كردنِ رابطه قلبي و معنوي خود با خداي مهربان و رؤف و عزيز و حكيم و مقتدر است؛ منشأ همه قدرتها در انسان در هر ذرّه اي از ذرّات وجود، اراده الهي است. با اين ارتباط معنوي، خود را به آن مركز عظيم قدرت و عزّت و حكمت، هرچه بيشتر مرتبط كنيم و بهره ببريم. من در اين روز اوّل سال، اوّلاً مي خواهم يك نكته در باب عيد نوروز عرض كنم؛ بعد هم كلمه اي دارم در باب آنچه كه امروز وظيفه ما به عنوان يك ملت بزرگ و پيشرو است. آنچه در باب عيد نوروز عرض مي كنم، اين است كه عيد نوروز از نظر اسلام، مورد توجّه خاصّي قرار گرفته است. اگر چه اين عيد و اين روز از قبل از اسلام باقي مانده است؛ ولي برخورد اسلام با اين روز، يك برخورد سازنده و حكمت آميز است. بعضي از تبليغاتچيهاي معروف دنيا كه با همه چيز ملت و كشور و جمهوري اسلامي ما دشمني مي كنند و تهمت مي زنند، در اين قضيه هم سعي مي كنند برخورد غيرصادقانه اي با ملت ايران داشته باشند. آنها اين طور وانمود مي كنند كه اسلام و انقلاب، با عيد نوروز و سنّتهاي ايراني، مخالف است. اين درست نيست. من مايلم جوانان عزيز، بخصوص فرزانگان، به اين مطلب، درست توجّه كنند كه اسلام در برخورد با پديده هايي كه از كشورها و از ملتهاي ديگر، يا از دوره هاي قبل به آن رسيده است، يك برخورد حكمت آميز و همراه با دقّت و نگاهي

همه جانبه دارد. هر چيزي كه قابل اين است تا محتواي صحيح پيدا كند، اسلام آن را مي گيرد، به آن جهت و محتواي صحيح مي دهد و در دسترس مردم مي گذارد. مثلاً بعضي از همين مراسم حج، مثل طواف، سعي و قرباني كردن، از قبل از اسلام بود. اسلام، اين مراسم را گرفت، محتواي شرك آلود، مادّي و غلط را از آن خارج كرد و محتواي توحيدي به آن داد؛ آن را درك كرد و به صورت يك درس، به مردم برگرداند. كار خيلي عجيب و مهمّي است. در باب عيد نوروز و مراسم سنّتي قديمي هم همين طور؛ اسلام، عيد نوروز را گرفت، محتواي انساني و اسلامي و معنوي به آن داد و به مردم برگرداند. اوّلِ سال تحويل، شما به دستور اسلام با خدا رابطه برقرار مي كنيد و مي گوييد: «يا مقلّب القلوب و الابصار. يا مدبر الّليل والنهار. يا محوّل الحول و الاحوال»؛ اي كسي كه گردش زمين و آسمان، گردش دلها و چشمها و گردش روزگاران به دست توست، اين گردش قراردادي سال را هم براي ما با بركت و مبارك قرار بده؛ «حوّل حالنا الي احسن الحال».(1) ببينيد، نوروز و تحويل سال - رفتن از يك سال به سال ديگر - يك محتواي معنوي پيدا كرد. مردم را توصيه مي كند: «اغتسل و البس و انظف ثيابك»(2)؛ غسل كنيد، خود را شستشو دهيد و تميزترين لباسها را - البته صحبتي از لباس نو نيست؛ صحبت از لباس تميز است - بپوشيد، به ديدن يكديگر برويد؛ صله رحم كنيد، دلهايتان را شاد كنيد، به خودتان اميد بدهيد و با رويش طبيعت، يك رويش معنوي در دل خودتان

به وجود آوريد. برخورد با عيد نوروز اين است؛ لذا ما ايرانيها عيد نوروز را دوست مي داريم و آن را جشن مي گيريم. اما جشن ما يك جشن سالم است. اسلام با هر كدام از مراسم قديمي كه برخورد مي كند، اين طور برخورد مي كند. البته بعضي از مراسم هست كه قابل اصلاح نيست. مثلاً اسلام درباره مراسم خرافيِ از روي آتش پريدن، حرفي ندارد و تأييد نمي كند؛ اما هيچ اشكالي نمي بيند كه مردم - فرض بفرماييد - در مناسبتي از مناسبتهاي عيد، به فضاي باز بروند، با سبزه و طبيعت و صحرا، ديداري تازه كنند، خود و طبيعت را با يكديگر نزديك كنند و لذّتِ صحيح و سالم ببرند. مانعي ندارد. درست عكسِ روش جاهلي. در روشهاي جاهلي، اگر عمل خوبي هم در دست مردم باشد، آن را بي محتوا مي كنند! لذا شما مي بينيد كه راجع به تحويل سال در تبليغات راديوهاي بيگانه، صحبت زيادي نيست؛ اما راجع به چهارشنبه سوري در اين چند روز قبل از سال، تقريباً تمام راديوهاي بيگانه صحبت كردند! درست نقطه مقابلِ آن نظر اسلامي! البته بعضي از عوامل خودِ ما هم در وزارت كشور، اشتباهي كردند كه در واقع همان كار راديوهاي بيگانه را تأييد كرد! منتها دلسوزانِ وزارت كشور و وزير محترم - كه بحمداللَّه خود روحاني و از سادات محترم است - فوراً جلوِ آن را گرفت. شما ببينيد در ايّام تحويل، مردم چه مكانهايي اجتماع مي كنند! ديشب در اطراف آستان قدس رضوي، با اين كه نيمه شب بود، جاي سوزن انداختن نبود! تا بستِ شيخ بهايي و تمام اين اطراف، مردم براي توجّه، روي زمين نشسته بودند! يعني عيد نوروز، همراه

با معنويت. يا ديشب - نيمه شب - هزاران انسان علاقه مند، از خواب و خانه و زندگي و محيط خانواده بيرون آمدند و به مرقد امام بزرگوار رفتند. يعني جنبه معنوي. خوب؛ حالا يك نفر هم پيدا مي شود كه از سرِ اشتباه و ندانمكاري، به جاي مرقد امام رضا و مرقد امام بزرگوار و مرقد حضرت معصومه و مراسم معنوي، تخت جمشيد را زنده مي كند! البته تخت جمشيد، يك اثر معماري است؛ انسان، اثر معماري را تحسين مي كند و چون متعلّق به ما و مال ايرانيهاست، به آن افتخار هم مي كند؛ اما اين غير از آن است كه ما دلها و ذهنها و جانهاي مردم را متوجّه به نقطه اي كنيم كه در آن خبري از معنويت نيست، بلكه نشانه طاغوتيگري است! در همان ساختمانها كه امروز بعد از گذشت يكي دو هزار سال، ويران است، زماني به مناسبت همين روز نوروز، خدا مي داند كه چقدر بي گناه، در مقابل تخت طاغوتهاي زمان به قتل مي رسيدند و چقدر دلها ناكام مي شدند! اين افتخاري ندارد. عيد نوروز خوب است، مراسم جشن و سرور و شاد بودنِ دلها خوب و مطلوب است؛ اما در جهت درست. اين كاري است كه اسلام كرده است؛ ما هم به فضل الهي به تبعيّتِ اسلام، همين سياستها را دنبال مي كنيم. مردم هم همين را مي خواهند و دلهاي مردم هم دنبال همين چيزهاست. مردم به آن چيزهايي كه جنبه مادّي دارد، مستقلاًّ توجّهي ندارند و اگر آن جنبه مادّي، با يك جنبه انحرافي همراه شد، مردم از آن رويگرداني هم دارند. و اما مطلبي در باب مسائل كشور به نظر من مي رسد كه به

شما عرض مي كنم. با توجّه به اوضاع كشور و اوضاع جهان و آشنايي با چَم و خَمهاي مسائل گوناگون كه امروز ملت ايران با آن مواجه است، من اگر بخواهم نياز كنوني ملت ايران را در يك كلمه، خلاصه كنم، خواهم گفت كه آن، وحدت كلمه و مهرباني آحاد ملت ايران با يكديگر است. وقتي در كشور فضاي صميميّت و مهرباني باشد و قشرهاي مردم با يكديگر به چشم برادري نگاه كنند - معناي برادري اين نيست كه در مسائل، صددرصد اين گونه فكر كنند؛ دو برادر هم ممكن است درباره فلان يا بهمان مسأله، دو نوع نگاه كنند، اما برادرند. برادري، مهرباني و علقه، به جاي خود محفوظ است - آن وقت دولت كه برگزيده اين ملت است، اين فرصت را پيدا خواهد كرد كه مهمترين وظايفي را كه برعهده اوست، با قدرت انجام دهد و مشكلاتي را كه در كشور است، برطرف كند. چون وظيفه دولت است و دولت براي اين كه بتواند وظيفه خود را در يك فضاي آرام، بي دغدغه و بي تشنّج انجام دهد، احتياج دارد به اين كه فضاي جامعه، دور از تشنّج و فضا آرام، روشن و شفّاف باشد. وظيفه بزرگِ امروزِ دولت چيست؟ وظيفه بزرگِ امروزِ دولت، برطرف كردن مشكلات زندگي مردم است؛ چه مشكلات اقتصادي كه در درجه اوّل است و چه مشكلات ديگر كه آنها هم مسائل مردم است. وظيفه اوّل و اساس تكليف ما به عنوان مسؤول، خدمت به مردم است. مسؤولين كشور براي اين كه مشكلات زندگي مردم را برطرف كنند، بر سرِ كار آمده اند. چگونه مي توانند اين كار را بكنند؟ وقتي كه فضا مناسب و محيط از تشنّج

و غوغاگري، دور باشد و دست به يقه شدن در بين مردم نباشد. وحدت كلمه كه باشد، فضا براي اقدام مسؤولين كشور، مناسب است. ببينيد عزيزان من! من قدري اين مطلب را براي شما باز كنم. جمهوري اسلامي ايران به عنوان يك نظام انقلابي و به عنوان يك نظام اسلامي - هر كدام جداگانه - دشمناني دارد؛ يعني انقلاب، دشمناني دارد، اسلام هم جداگانه، دشمناني دارد! البته بعضيها، هم با اسلام و هم با انقلاب دشمنند! كشور ايران به خاطر موقعيّت حسّاس جغرافيايي خود هم دشمناني دارد؛ بخصوص بعد از قضاياي انحلال امپراتوري شوروي و به وجود آمدن كشورهاي مسلمان در نزديكي ما، كه تنها راه آسان وصول به اين كشورها هم ايران است. خيلي از سرمايه داران و خيلي از دولتهاي مستكبر دنيا كه مايلند در آن كشورها سرمايه گذاري كنند - پول به دست بياورند و كارهاي خودشان را انجام دهند - با خود فكر مي كنند اگر ايران در اختيار ما بود، اگر ما در اين كشور جاي پايي داشتيم - مثل امريكا قبل از انقلاب - چقدر كارها مي توانستيم بكنيم! فعلاً نفوذ و جاي پايي ندارند، طبعاً دشمنند! پس ملت و كشور ايران به مناسبت موقعيت جغرافيايي خود هم دشمناني دارد. كشور و ملت ايران به مناسبت سوابق تاريخي هم دشمناني دارد، به مناسبت منافع اقتصادي و سياسي هم كه در دنيا براي خود تعريف كرده است، دشمناني دارد! البته مخصوص ما هم نيست؛ خيلي از كشورهاي ديگر هم چنين دشمناني دارند. پس ما دشمناني داريم؛ دشمنان ما چه كار مي كنند؟ اينها مسائلي است كه به نظر من نسل جوان ما بايد به اين مسائل خوب

فكر كند. اين كه مي گويم نسل جوان، چون اكثريّت كشور ما جوانان و نوجوانانند. نسل جوان ما نمي تواند نسبت به اين مسائل، بي تفاوت بماند، چشمش را ببندد و هر كس از هر جا هر چيز گفت، گوش كند؛ نه، بايد اين چيزها را فكر كند، مسؤوليت مهمّي است. اين دشمنان، چه كار مي كنند؟ هدف اين دشمنان، عبارت از نفوذ پيدا كردن در جمهوري اسلامي است؛ همچنان كه در خيلي از كشورهاي همسايه ما نفوذ دارند. يك دولت را مي بَرند، يك دولت را برمي دارند، يك دولت را وادار به يك معامله سياسي، يا يك معامله اقتصادي مي كنند و پايگاه نظامي در آن جاها تشكيل مي دهند! از آن جا عِدّه و عُدّه جمع مي كنند و منافع آن جا را براي خودشان جذب مي كنند؛ در خيلي از كشورها اين گونه است! خوب؛ در كشوري به ثروتمندي ايران، با اين همه منابع طبيعي، با شصت ميليون جمعيت، با اين فضاي عظيم، خيلي كمپانيهاي بزرگ و قدرتهاي مستكبر سياسي و اقتصادي، از اين كه نتوانند در اين كشور نفوذ داشته باشند، بسيار ناراحتند. پس هدف اوّلشان چيست؟ پيدا كردن نفوذ در ايران! چه كار مي كنند؟ نقشه هاي آنها همان چيزهايي است كه اگر شما درست توجّه كنيد، در كارهاي تبليغاتيشان - چه به وسيله خودشان، چه به وسيله اياديشان - مي بينيد. امروز كارهاي تبليغاتي آنها در ايران انجام مي گيرد؛ منتها خوشبختانه دولت، مستحكم و ملت، مؤمن است و تا به حال نتوانسته اند كاري كنند. بايد هوشيار بود. اجزاي نقشه دشمن چه چيزهايي است؟ اوّلاً تا آن جا كه بتوانند - زورشان برسد و تيغشان ببُرد - مشكلات اقتصادي براي كشور درست كنند و بتراشند؛ تحريم اقتصادي كنند و به

مجازات شركتها بپردازند - همينهايي كه مي شنويد - جلوِ خطّ لوله اي را كه فلان كشور مي خواهد از اين جا بكشد، بگيرند! در امر تجارتِ كشور، اخلال ايجاد كنند؛ مثل دو سال قبل كه در دنيا به دروغ شايع كردند پسته ايران سرطانزاست! در باب صنايع غير نفتي هم هر طور كه مي توانند، بازارها را اشباع كنند، با دولتها و با كمپانيها بسازند و به طور خلاصه، مشكلات اقتصادي براي كشور درست كنند. در كنار اين، در تبليغات خودشان، نسبت به مسائل اقتصادي كشور، بزرگنمايي هم بكنند. البته مشكلات اقتصادي هست؛ اما دولت ما هم كه بي كار نيست، كار ديپلماسي و كار تجاري مي كند. وزارت خارجه، وزارت بازرگاني، وزارت صنايع، وزارت راه و وزارت نفت، هر كدام از يك طرف، دائم مشغولند، دائم كار مي كنند. در اين دنياي بزرگ، بالاخره دشمن تلاش مي كند. ما هم كه دست و پايمان چلاق نيست! اقدام مي كنيم و اقدام ما بر اقدام دشمنان - در بسياري از موارد - فائق هم مي آيد؛ اما در تبليغاتِ بيگانگان، اين بخش از فعّاليتهاي مسؤولان كشور، مسكوت گذاشته مي شود! آنها مرتّب در تبليغات، فقط بزرگنمايي مشكلات مي كنند و به دروغ مي گويند: ايران چنين است، ايران چنان است، تورّم چنان است، دولت ورشكسته است و ...! كاري مي كنند كه روحيه مردم را تضعيف نمايند و مردم احساس كنند كه اي داد، چه اتّفاقي مي خواهد بيفتد! در حالي كه اگر مردم بدانند دولت و مسؤولينشان چه تلاشهايي مي كنند، پشتشان گرم و دلگرم مي شوند. اين كه هم در زمان امام (رضوان اللَّه عليه) بارها ايشان به مسؤولين مي گفتند و ما هم بارها تأكيد كرده ايم كارهايي را كه انجام مي دهيد، به مردم

بگوييد - تا مردم بدانند شما چه قدر كار مي كنيد - براي همين است. پس بزرگنمايي در مورد مشكلات اقتصادي، بخش ديگري از توطئه است! از طرفي به بهانه هاي مختلف، سعي مي كنند در فضاي سياسي كشور، تشنّج و جنجال به وجود آورند، تا خود اين هم در مردم، احساس ناامني و احساس عدم انتظام كارها را به وجود آورد! آنها به هر بهانه اي، به مناسبت مسائل امنيتي، به مناسبت محاكمه يك نفر، به مناسبت كشته شدن دو سه نفر - كه دولت با كمال پيگيري آن را دنبال مي كند - شروع مي كنند فضا را متشنّج كردن و جنجال مي آفرينند. اين سال هفتادوهفتي كه ما گذرانديم - تقريباً از اوّل تا آخر سال - بيشترين تلاش دشمنان ما و دشمنان اين ملت، صرف همين مي شد كه در فضاي سياسي كشور، تشنّج و جنجال ايجاد كنند! طبعاً وقتي جنجال مي شود، يك دسته از مردم، طرفدار يك حرف مي شوند، دسته ديگر هم طرفدار حرفي ديگر مي شوند و قهراً بين مردم، بگومگو به وجود مي آيد. دشمنان هم همين را مي خواهند! يك جزءِ ديگرِ نقشه هم اين است كه به مردم اين طور وانمود كنند كه بين مسؤولان كشور در سطوح بالا، اختلاف است! حالا هر چه مسؤولين - بيچاره ها - به مردم بگويند كه ما با هم صميمي هستيم، ما با هم كار مي كنيم و مرتّب از هم تمجيد و همديگر را كمك كنند، فايده اي ندارد! آنها حرف خودشان را مي زنند. طوري وانمود مي كنند كه گويا فلان كس، داراي فلان مقام، اين طور فكر مي كند و فلان كس، داراي بهمان مقام، ضدّ او فكر مي كند! براي هر كدام هم اسمي مي گذارند! اينها

كارهاي دشمن است. حالا شما نگاه نكنيد كه بعضي از نويسندگان داخلي هم فريب مي خورند و همان حرفها را تكرار مي كنند! حرف، مال آنها نيست؛ اصل حرف، جزو مجموعه توطئه دشمن و از اجزاي آن است. خوب؛ در واقع در چنين وضعي، هم مشكلات اقتصادي وجود دارد، هم دشمن آن را ده برابر بزرگ مي كند، هم از لحاظ سياسي به جنجال آفريني مي پردازد و هم دلهاي مردم را نسبت به مسؤولين، بي اعتماد مي كند! در چنين فضايي مسؤولين كشور - دولت - آيا قدرت دارند و مي توانند راحت كارهاي خودشان را انجام دهند؟! طبيعي است كه كارها عقب مي افتد. اين يك امرِ قهري است. متأسّفانه بخش عظيم بار مشكلات اقتصادي هم بر دوش طبقات پايين جامعه - مستضعفين و محرومين - است. مشكلات اقتصادي، بر روي طبقات ضعيف - كارمندان دولت، كارگران، اجزاي نيروهاي مسلّح و طلّاب علوم دينيّه - فشار مي آورد! از همه هم بدتر، طلّاب عادّي حوزه هاي علميه اند كه مردم از وضع آنها خبر ندارند! فشار اقتصادي بر بعضي از كسبه ضعيف هم هست. خوب؛ اين مشكلاتي كه اين طور بر روي طبقات ضعيف فشار مي آورد، از كجاست؟ يك علّت ندارد؛ علل گوناگوني دارد: اوّلاً وضع اقتصادي دنيا مؤثّر است. الان شما ببينيد در بخشي از دنيا، يعني همين آسياي شرقي، كشورهاي فعّال كه در سالهاي اخير، رونق اقتصادي پيدا كرده بودند، در اين يك سال ونيم قبل، بر اثر همين حوادث اقتصادي، يكباره به خاك سياه نشستند. بحمداللَّه كشور ما از اين آسيبها محفوظ و مصون بود؛ ولي كشورهايي مثل مالزي، اندونزي، كره جنوبي و امثال آنها آسيب جدّي ديدند. در بسياري از كشورهاي دنيا، امروز

مشكلات اقتصادي حتّي در بعضي از كشورهاي پيشرفته و صنعتي هم زياد است؛ منتها كمپانيهاي بزرگ جهاني خير اين مشكلات را مي برند! خيلي از مشكلات هم از ناحيه آنهاست. اين يك علّت كه طبعاً اثر مي گذارد. يك علّت ديگر، بعضي از مسامحه هايي است كه متأسّفانه بدون توجّه از طرف خود ما - بعضي مسؤولين اجرايي - در اجرائيّات كشور انجام مي گيرد! يك علّت ديگر، اغراض بخصوصي است كه نسبت به ايران اسلامي و ملت ايران اجرا مي كنند. عقيده من اين است كه اصلاً بخش عمده اي از علل كاهش قيمت نفت، به اين قضيه برمي گشت؛ منتها كاهش قيمت نفت فقط به ما ضربه نمي زد، به بعضي از كشورهاي ديگر - دوستان خودشان - هم ضربه مي زد! بالاخره آن قدر هم فشار زياد شد كه مجبور شدند عكس العملي نشان دهند. البته مسؤولان جمهوري اسلامي ايران در اين قضيه ترقّيِ مختصري كه اخيراً قيمت نفت كرد، نقش زيادي داشتند. اميدواريم ان شاءاللَّه همين تلاشها دنبال شود و به جاهاي خوبي برسد. بي رحمي بعضي از كساني هم كه در داخل كشور، برخوردارند، بي تأثير نيست. مجموع اينها مشكلاتي را به وجود مي آورد. خوب؛ اين مشكلات، قابل حلّ است يا نه؟ البته قابل حلّ است؛ ما سخت تر از اين مشكلات را هم توانستيم از سر بگذرانيم. ما با تكيه بر منابع كشور، با تكيه بر قوانين خوب، با اجراي دلسوزانه و با بي نياز كردن خودمان از بيرون از اين مرزها مي توانيم خيلي از كارهاي خوب را بكنيم و خيلي از مشكلات را برطرف سازيم. به علاوه، بعضي از كارهاي دوران سازندگي بعد از جنگ، بتدريج آثار خود را نشان مي دهد. اگر بعضي از كارهايي

كه در دوران سازندگي انجام گرفت و امروز هم بحمداللَّه دولت دنباله آن را انجام مي دهد، نبود، نياز ما به خارجِ كشور، خيلي بيشتر از اينها بود. همين روش را مي توانند دنبال كنند. من از سه چهار سال پيش به اين طرف، بخصوص تأكيد كرده ام تا آن جايي كه مي توانند، بايد وابستگي اقتصادي كشور را به نفت، كم كنند. نفت، كالايي است كه ما داريم. البته ارزشمند است و بايد از اين هم استفاده شود؛ منتها امروز سرنوشت اين كالا به دست صاحبانش - كه ما باشيم - نيست، به دست بيگانگان است! طبيعي است اقتصادي كه بر پايه كالايي است كه قيمتگذاري آن در دست ديگران است، همين مشكلات را هم دارد؛ يك روز مي شود بشكه اي هجده دلار و بيست دلار، يك روز هم ناگهان به هفت ونيم دلار و هشت دلار تنزّل مي كند! ما احتياجي نداريم به اين كه اين كالا را اين طور مصرف كنيم. ما مي توانيم در داخل كشور، از منابع فراوان و عظيمي كه وجود دارد، استفاده كنيم و دولت، امروز در فكر اين مسائل است. البته چند سال است كه دنبال اين قضيه اند؛ منتها من اين را هم به شما عرض كنم: كيفيت بناي هندسه اقتصاد كشور، از دوران رژيم وابسته پهلوي، كيفيّت غلطي بوده كه تغيير دادن آن تا امروز، كار دشواري بوده است. بخصوص در دوران جنگ كه فرصت سازندگي و توليد هم نبود، همان روش وابستگي به نفت، ادامه پيدا كرد؛ روزبه روز تشديد شد، يا لااقل همان طور ادامه يافت. مسؤولين كشور، دولت خدمتگزار و علاقه مندان به سرنوشت اين كشور مي توانند اين روش را عوض كنند و ان شاءاللَّه عوض خواهند كرد. اين

خواب خوشي است كه كمپانيهاي نفتي و وابستگان به آنها در دنيا ديده اند كه خيال مي كنند اين ملت، هميشه خودش را وابسته نگاه خواهد داشت! عزيزان من! البته اين تصميمها نياز به فضاي برادرانه دارد. نكته اي كه عرض مي كنم اين است: اگر مي خواهيد دولت بتواند آن چناني كه وظيفه اوست، كارهاي بزرگ را در فضاي مناسبت، با فكر باز و بدون فشار انجام دهد، بايد فضاي كشور، فضاي مهر و محبّت باشد؛ نه فضاي دشمني! بعضيها عكس اين عمل مي كنند؛ اينها به دولت، خدمت نمي كنند، به دولت ضرر مي زنند. دشمن هم به وسيله همين وسايل تبليغاتي خود و با سوء استفاده از كلمه آزادي، مرتّب مي خواهد همين فضا را تشديد كند. ما سالها قبل جمله اي را شنيده بوديم - تكرار مي كردند - آن جمله اين بود كه «اي آزادي! به نام تو چه جنايتها كه انجام نمي گيرد!» امروز دشمنان ما مصداق همين جمله را تحقّق مي بخشند. حالا امريكا طرفدار آزادي ما شده است؛ آزادي بيان ما! مگر شما نبوديد كه در اين مملكت، سالهاي متمادي از رژيم وابسته و فاسد پهلوي حمايت كرديد؟! در حالي كه در آن رژيم، كسي جرأت نداشت يك كلمه بر زبان جاري كند! من سالهاي متمادي در همين شهر مشهد، در همين حوزه علميه، در همين كوچه و خيابان و با همين مردم، در مبارزات دوران طاغوت بودم. اجازه نمي دادند يك روحاني در آن روز به مناسبت مسائل ديني، كمترين اشاره اي به غصب سرزمينهاي فلسطين به وسيله صهيونيستها كند! اين كشور، اين گونه بود!(3) بله، هم مرگ بر اسرائيل، هم مرگ بر آن كساني كه از اسرائيل حمايت مي كنند و هم كساني

كه سالهاي متمادي اجازه نمي دادند يك كلمه راجع به صهيونيستها گفته شود! امروز در كشورهاي غربي، روزنامه ها اجازه ندارند راجع به صهيونيستها بدگويي كنند! يك نفر در كتابي مي نويسد(4): «يهوديها در مورد كشتار خودشان به وسيله هيتلر در جنگ بين الملل دوم، بزرگنمايي كردند» آن وقت اين كتاب را كه توقيف مي كنند هيچ، نويسنده كتاب را هم به پاي ميز محاكمه مي كشانند! خودشان امروز نسبت به آزادي، اين طور عمل مي كنند! امروز در دنيا كشورهايي زير چتر حمايت امريكا و همين آقايان كه دم از آزادي مي زنند، هستند؛ در حالي كه در اين كشورها كسي اجازه ندارد يك سطر برخلاف نظر حكّام آن كشورها بنويسد! در مجامعشان و در نماز جمعه، از دستگاههاي اطّلاعاتي به خطيب جمعه نوشته مي دهند كه بالاي منبر برود و بخواند! اگر شماها طرفدار آزادي هستيد، چرا اينها را نمي گوييد؟ ملت ايران بيست سال است كه اين آزادي را به دست آورده است. انقلاب به ما آزادي، قدرت بيان و شجاعت داد. اسلام ما را آزاد كرد. حالا امريكاييها طرفدار شعار آزادي شده اند و به نام آزادي مي خواهند بين مردم اختلاف بيندازند! چرا اختلاف مي اندازند؟ براي اين كه مسؤولين كشور نتوانند كارشان را بكنند. اين كه مي گويم «وحدت كلمه»، به خاطر اين است. عزيزان من! امروز همدلي شما مردم در هر نقطه كشور، يك امر تشريفاتي و تزئيناتي نيست؛ يك امر ضروري است. چيزهاي مورد اختلاف را مطرح نكنند، به نقاط اختلاف فكري تكيه نكنند، چيزهاي مورد اتّفاق را بگويند. همه اين مردم، مسلمانانند. همه اين مردم، طرفدار اسلام و قرآنند. تمام اين مردم، انقلابشان را دوست دارند، امام بزرگوار و رزمندگان مدافع شرف

و حيثيت را دوست دارند؛ روي اينها تكيه كنيد. كساني نيايند چيزي را بهانه قرار دهند. مثلاً يك وقت كسي يك كلمه حرفي زده، اين را بهانه براي جنجال كنند! يا دستگاه قضايي با يك نفر برخورد كرده، آن را بهانه براي جنجال كنند! يا يك نفر در فلان دستگاه امنيتي، يا اقتصادي، يا سياسي، حركتي انجام داده است، اين را بهانه براي جنجال كنند! اين جنجالها به ضرر كشور است. چرا؟ چون دلهاي مردم را از هم دور مي كند. همه اينها هم زيرِ نام آزادي است! آزادي هديه الهي و هديه انقلاب است. آزادي متعلّق به مردم و جزو فطرت مردم است. اما اين كارها ربطي به مسأله آزادي ندارد؛ اينها بخشي از نقشه دشمن است. من امروز براي مردم عزيز كشورمان هوشياري، هوشمندي، تمسّك به اسلام، تمسّك به نام امام، تمسّك به راه و معنويت امام بزرگوار كه امسال سال آن بزرگوار است، تمسّك به وحدت كلمه و برافراشتن پرچم برادري و مهرباني را از واجبترين واجبات مي دانم و اميدوارم همين خواسته بزرگ ملي و ديني، مورد ادعيّه زاكيّه حضرت بقيةاللَّه الاعظم ارواحنافداه قرار گيرد و آن بزرگوار براي رفع مشكلات و براي باز شدن راهها به سمت پيشرفت و براي گرم كردن دلهاي اين ملت دعا كنند. ما هم در اين آستان، دعا مي كنيم: پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، اين ملت را در همه ميدانها پيروز كن، دشمنانش را منكوب و سركوب كن، هوشياري و ايمان و تعهّد و توكّلش را مضاعف كن، پيوندش با مسؤولان را روزبه روز مستحكم تر كن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، قلب وليّ عصر را از ما شاد

كن، توفيق خدمت به مسؤولان عنايت فرما، گرفتاريهاي اين كشور و اين ملت و طبقات مستضعف و ضعيف را به فضل و حكمت و قدرت خود برطرف فرما. تعجيل در ظهور ولي امر ارواحناله الفداه فرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) زادالمعاد، ص 531 2) بحارالانوار، ج 59، ص 101 3) در اين بخش از صحبت، حضّار شعار «مرگ بر اسرائيل» دادند كه معظمٌ له تأييد كردند و ادامه دادند. 4) روژه گارودي» نويسنده مسلمان فرانسوي در كتاب اخير خود چنين ادعايي كرد، او را به پاي ميز محاكمه كشاندند!

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار مسؤولين و كارگزاران نظام به مناسبت عيد سعيد غدير

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مسؤولين و كارگزاران نظام به مناسبت عيد سعيد غدير بسم اللَّه الرحمن الرحيم بنده هم اين عيد شريف و بزرگ را به همه مسلمانان عالم، بخصوص به شيعيان - كه معروف به پيروي از اهل بيت و اميرالمؤمنين عليهم السّلام در ميان همه مسلمينند - و به ملت بزرگ ايران و به شما حضّار عزيز و مسؤولين محترم، صميمانه تبريك عرض مي كنم. غدير در آثار اسلامي ما به «عيداللَّه الاكبر»(1)، «يوم العهد المعهود»(2) و «يوم الميثاق المأخوذ»(3) تعبير شده است. اين تعبيرات كه نشان دهنده تأكيد و اهتمامي خاص به اين روز شريف است، خصوصيتش در مسأله ولايت است. آن عاملي كه در اسلام ضامن اجراي احكام است، حكومت اسلامي و حاكميت احكام قرآن است، والّا اگر آحاد مردم، ايمان و عقيده و عمل شخصي داشته باشند، ليكن حاكميت - چه در مرحله قانونگذاري و چه در مرحله اجرا - در دست ديگران باشد، تحقّق اسلام در آن جامعه، به انصاف آن ديگران بستگي دارد. اگر آنها افراد بي انصافي بودند،

مسلمانان همان وضعي را پيدا مي كنند كه شما امروز در كوزوو، ديروز در بوسني و هرزگوين، ديروز و امروز در فلسطين و در جاهاي ديگر شاهدش بوده ايد و هستيد - ما هم در ايرانِ مسلمانِ عريق و عميق خودمان، سالهاي متمادي همين را مشاهده مي كرديم - اما چنانچه حكّام، قدري با انصاف باشند، اجازه خواهند داد كه اين مسلمانان به قدر دايره خانه خودشان - يا حدّاكثر ارتباطات محلّه اي - چيزهايي از اسلام را رعايت كنند؛ ولي اسلام نخواهد بود! «و ما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن اللَّه»(4)؛ مسأله حكومت، اساس قضاياي همه پيغمبران بوده است. حال بعضي كسان دوست دارند كه حرفهاي موهوم و رد شده و غلط را در قالبهاي علي الظّاهر نو بيان كنند! آنها مي گويند كه اگر دين، حكومت پيدا كند، قداست خود را از دست مي دهد! قداست يعني چه؟ آيا قداست يعني اين كه كسي يك چيز بي خاصيت، يك نام، يا يك حيثيّت اعتباري و بي حقيقت را به خود ببندد؟ اين قداست خواهد شد؟! قداستِ حقيقي اين است كه حقيقتي در ميان مردم، بر زندگي و بر روابط مردم، بر امور دنيا و آخرت مردم، اثر خوب بگذارد و زندگي را اصلاح كند. اين، دين است؛ اگر ديني توانست اين كار را بكند، قداست متعلّق به آن است. حال به فرض، زيد و عمروي كه در موضع حكومت در اين دين قرار گرفته اند، به وسيله عدّه اي مورد تهمت، اهانت و دشنام هم قرار بگيرند؛ مانعي ندارد. افراد، انسانها، من و هزاران هزار امثال من، فداي بقاي دين؛ چه اهميتي دارد؟! دين بايد اجرا شود، دين بايد تحقّق پيدا كند و اين در غدير،

رسماً و به عنوان يك حقيقت قانوني در اسلام، مشخص شد. البته از اوّلِ هجرت، پيغمبر اكرم صلي اللَّه عليه و آله و سلّم حاكم بود؛ اما خيليها اميد بسته بودند كه وقتي اين شخص كه آورنده اسلام است و اين رشته اي كه افراد و دلها را به هم متّصل كرده است، از ميان مردم خارج شد، چيزي باقي نمانَد! با نصب ولي، با نصب حاكم و تعيين كسي كه مي توانست رشته اين كار شود، جلوِ اين پندار در عالم قانونگذاري گرفته شد. اساس قضيه هم اين است كه قانوني وجود داشته باشد؛ لذا فرمود: «اليوم يَئس الّذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم»(5)؛ از امروز به بعد كه ولايت، معيّن و تكليف حكومت و سرپرستي و اداره و زمامداري كشور، معلوم شد، ديگر از دشمن خارجي نترسيد. «واخشوني»(6)؛ حالا از من بترسيد. ترس از خدا يعني چه؟ يعني حالا مواظب خودتان، مواظب دل و جان و عمل خودتان، مواظب تقواي خودتان و ثبات و استقامتي كه از هر انساني در اين راه، متوقّع است، باشيد. «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي»(7)؛ روز غدير، چنين روزي است. هرچند كه از اين قانون در تحقّق خارجي خود در عالم اسلام، تخلّف شد؛ ولي قانون ماند و تكليف مشخّص گرديد. اين مهمّ است. ممكن است جمعي يا جماعتي، مدّتي يا مدّتهايي به آيه قرآن هم عمل نكنند، اما فرق مي كند با اين كه آيه قرآن، نازل نشده باشد. نازل و مسجّل شد و جاي پايي ماند براي اين كه يك روز، قومي به آن عمل كنند. «فسوف يأتي اللَّه بقوم يحبّهم و يحبّونه»(8). نمي شود گفت كه اين آيه در

طول تاريخ اسلام، هيچ وقت تحقّق پيدا نكرده است. چرا؛ در دورانهايي تحقّق پيدا كرده است و به وسيله بندگاني حاكميت حقّ و ولايت الهي به وجود آمده است؛ اما ما سرافرازيم و از خداي متعال متشكريم كه اين امر در زمان ما به وسيله يكي از صالحترين بندگانش، صورت تحقّق گرفت؛ يعني ولايت، محقّق شد. ولايت، يعني حكومت الهي كه هيچ اثري از خودپرستي، سلطنت و اقتدار خودخواهانه در آن وجود ندارد. اگر وجود پيدا كرد، ولايت نيست. فرق بين حكومت و ضمانتهاي الهي با غير الهي، اين است كه در ضمانتهاي الهي، ضمانت دروني است. اگر كسي كه متصدّي مقامي است، شرايط آن را نداشت، به خودي خود اين پيوند از او خلع مي شود. اين امرِ خيلي مهمّي است. بناي ولايت الهي، بر هضم شدن در امر و نهي پروردگار است؛ درست نقطه مقابل سلاطين مادّي و حكومتهاي بشري. در حكومتهاي بشري، آنچه كه از به خود بستن و نشان دادن مظاهر اقتدار و سلطنت و سلطه و زورگويي و براي خود خواستن و غير خود را نفي كردن هست، نقطه مقابلش در حكومت الهي است؛ مظهر آن هم اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسلام است. در دوران حكومت، تواضعِ بدون ضعف و اقتدارِ بدون تكبّر، از خصوصيات اميرالمؤمنين است. در همان حالي كه با متخلّف، با منحرف، با آن كسي كه مورد حدّ الهي است و با دشمن - در ميدانهاي خود - در نهايت قاطعيت عمل مي كند، در عين حال براي خود - براي آن منِ شومي كه در هر وجودي سربرآورد، او را ضايع و بيچاره خواهد كرد - هيچ جايي در وجود علي نيست. هرچه هست،

هضم در اراده الهي است؛ عبد و بنده خداست. بزرگترين تعريف براي يك انسان - در معيارهاي الهي و اسلامي - عبوديت خداست. «اشهد انّ محمداً عبده و رسوله»، «رسول» را بعد از «عبد» ذكر مي كند.(9) اميرالمؤمنين اين است. معناي ولايت در اصطلاح و استعمال اسلامي، اين است؛ يعني حكومتي كه در آن، اقتدارِ حاكميت هست، ولي خودخواهيِ سلطنت نيست، جزم و عزم قاطع هست - كه «فاذا عزمت فتوكل علي الله»(10) - اما استبداد به رأي نيست. كساني كه با حكومت و با ولايت اسلامي، دشمني مي كنند، از اين چيزها مي ترسند؛ با اسلامش بدند! اسم ولايت را حمل كردن بر مفاهيمي كه يا ناشي از بي اطّلاعي و بي سوادي و كج فهمي است، يا ناشي از غرض و عناد است! ولايت، يعني حكومتي كه در آن در عين وجود اقتدار، در عين وجود عزّت يك حاكم و جزم و عزم و تصميم قاطع يك حاكم، هيچ نشانه اي از استبداد و خودخواهي و خود رأيي و زياده طلبي و براي خود طلبي و اينها نيست. اين، آن نشانه اصلي براي اين حكومت است. بديهي است كه در چنين حكومتي، عدالت بايد زنده شود. هرچه كه ما در امر عدالت، كوتاه بياييم، ضعف ما در اين خصوصيات است. اين كه من بارها مي گويم تا رسيدن به نقطه مطلوبِ حكومت اسلامي، فاصله داريم - اگرچه با حكومتهاي مادّي هم خيلي فاصله داريم؛ اما تا آن نقطه اصلي هم فاصله زيادي داريم - به خاطر اين است. هرچه و هرجا كه در امر عدالت، در امر محو شدن و هضم شدن در اراده الهي و احكام الهي، كوتاه بياييم، ناشي از ضعفهاي

شخصي ماست، والّا حكم اسلامي و ولايت اسلامي اين است. اگر ولايت اسلامي باشد، زندگي زير سايه اميرالمؤمنين، براي همه حاصل خواهد شد - براي مؤمن، براي فاسق و براي كافر - حتي كفّار هم در آن، راحت زندگي مي كنند. اين طور نيست كه در آن، فقط آدمهاي پرهيزكار، راحت باشند، غير پرهيزكار هم از امنيت آن محيط، از مساوات، از عدالت و از آرامش معنوي در آن محيط، استفاده مي كند. اگر حكومت الهي نشد، جامعه، جامعه تبعيض آميز است. تبعيض هم انواعي دارد. آن جايي كه زمامداران حكومت و قدرت، مردماني باشند كه يا از كسي نترسند، يا اخلاقيّاتي نداشته باشند و در درون آنها ناظري از خدا نباشد، همين وضعي است كه امروز شما در دنيا ملاحظه مي كنيد! كشتن مسلمانان كوزو و به دنبال مسلمانان بوسني و هرزگوين، با هدف نابود كردن نسل مسلمان از منطقه اروپا! اين كار انجام مي گيرد! مسلمانان در اروپا صاحب مملكتي باشند، نمي شود. اگر به عنوان يك انسان درجه دو زندگي كنند، مانعي ندارد! اينها حقايقِ حوادث اين روزگار است. اين هدف كساني است كه از همه طرف، دست به دست هم دادند تا قضاياي بوسني راه افتاد و امروز قضاياي كوزوو راه افتاده است! شما ملاحظه كنيد، يوگسلاوي از يك طرف و متّحدين غربي - ناتو - از يك طرف، با هم جنگ دارند؛ اما نتيجه چيست؟ آيا يك مسلمان به خاطر اين كه - ظاهراً - يوگسلاوي را مجازات مي كنند، احساس آرامش كرد؟! ابداً! از روزي كه اين حملات شروع شده است، شدّت عمل نسبت به مسلمانان بيشتر است! البته ارتباط خودشان با هم بر سر قضيه حكومت و استبداد و

قلدري - و اين كه يكي حتماً بايد صربها را زير بند و فرمان خود بياورد - چيزهايي را ايجاب مي كند؛ اما براي مسلمانان فرقي نمي كند. مسلمانان در بوسني و هرزگوين هم چند سال مورد تجاوز قرار گرفتند، كتك خوردند، كشته و در گورهاي دستجمعي دفن شدند؛ به قصد اين كه آنها را متفرّق و متلاشي كنند! آخرِ سر آمدند و با شكل به كلّي نامطلوبي، صلح را برقرار كردند. البته وقتي ديدند چاره اي نيست، اقدام كردند؛ زيرا مسلمانان بوسني، انصافاً ايستادگي كردند. اگر چاره اي بود، آن قدر ادامه پيدا مي كرد تا يك نفر از آن جمعيتي كه در بوسني و هرزگوين بودند، در آن منطقه باقي نماند! با اين كه خيلي از آنها هم از همان نژاد «اسلاو» و جزو همان جمعيتند؛ منتها دينشان فرق مي كند! اين جا(11) هم همين است؛ تا راندن مسلمانان و نابود كردن اسلام و اجتماع و تجمّع اسلامي ادامه مي دهند! چرا؟ به خاطر اين كه وجود مسلمانان را در اين جا برخلاف اهداف خود خواهانه و مستبدانه خودشان مي دانند. حالا اسمش دمكراسي است، باشد؛ اسم كه چيزي را عوض نمي كند! همه اين آقاياني كه در آن جا هستند، حاكمان دمكراتيك و حكومتهاي دمكراسي هستند! آيا اين دمكراسي است؟! معناي دمكراسي، اين است؟! آيا بشريت براي اين مقاصد، بايد تحمّل اين همه مشكلات را بكند؟! اگر واقعاً دمكراسي اين است، پس استبداد و دمكراسي فرقي با هم ندارد! كشورهاي دمكرات دنيا و كساني كه با حكومتهاي به اصطلاح دمكراسي بر سرِ كارند، در برخورد با جماعاتي كه با آنها همفكر نيستند - يا به دليلي وجود آنها را براي خودشان مفيد نمي دانند، يا مضر مي دانند - حق داشته باشند

با شديدترين ابزارها رفتار كنند! پس اگر بشريت، دمكراسي غربي را رد كند، نفي و انكار كند و از آن اظهار برائت نمايد، حق دارد. ولايت اسلامي اين گونه نيست. ولايت اسلامي اين طور است كه وقتي مخالفين در حكومت اميرالمؤمنين، خلخال از پاي زن يهودي بيرون مي آورند، امامِ آن جمعيت و حاكمِ حكيم مي گويد: اگر مسلماني از اين امر بميرد - از غصّه اين كه در حكومت او خلخال از پاي يك زن يهودي درآورده اند - حق دارد! مثل اميرالمؤمنين كه مبالغه نمي كند؛ مي گويد اگر از اين غصّه، انسان بميرد، حق دارد.(12) اين، حكومت و ولايت اسلامي است. سال امام خميني رضوان اللَّه تعالي عليه يعني ما اين خصوصيات را در خودمان زنده كنيم. عزيزان من؛ مسؤولان محترم و مكرّم و زحمتكش و دلسوز كه در هر بخشي از بخشهاي اين كشور و كارهاي نظام مشغول خدمت هستيد - در نيروهاي مسلّح، در بخشهاي دولتي و مجلس و در هر جاي ديگر - ولايت اميرالمؤمنين، تمسّك به ولايت و احياي نام امام بزرگوار و سال امام، اين است؛ بايد اينها را در خودمان زنده كنيم، بايد اين خطوط اساسي را مجسّم كنيم. «بيننا و بين اللَّه» در زماني كه ما امام بزرگوار را زيارت كرديم - و ايشان امتحان دشوار حاكميت را در سخت ترين دورانها داد - ما ايشان را در مقايسه با آن الگوي اصل، انصافاً بهترين و نزديكترين كس يافتيم. نمي خواهيم بگوييم كه امام ما مثل اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام بود؛ نه. امام ما خاك پاي آن بزرگوار هم نمي شد. هزاران نفر نظير آن بزرگوار، قابل مقايسه با آن حضرت نيستند! او به اصحاب نزديك خود هم

مي فرمود: «انّكم لا تقدرون علي ذلك»(13)؛ شما نمي توانيد مثل من عمل كنيد. ولي با خصوصيات بشري و نداشتن عصمت، انصافاً ما امام بزرگوار خودمان را نزديكترين آدم به آن الگو ديديم. خيلي نزديك بود و خيلي شباهت را مي رساند؛ مي شد چهره آن بزرگواران را در رفتار اين مرد شناخت. خدا را شكر مي كنيم كه ما اين نمونه را از نزديك ديديم. اگر ما اين امام را نديده بوديم و بعدها داستانهاي او را براي ما نقل مي كردند، درست برايمان قابل فهم نبود؛ اما ما او را از نزديك ديديم. من يك وقت به خود ايشان عرض كردم: ما اگر اين خصوصيات را مي شنيديم، يا براي ما مي گفتند، نمي توانستيم درست تصوّر كنيم! چقدر بايد خدا را شاكر باشيم كه اين نمونه زنده در مقابل ماست! خودمان را به او نزديك كنيم. اين الگو جلوِ چشم ما بود. رفتار و سيره او، بيّنات و محكمات او جلوِ چشم ماست. همه سعي كنيم خودمان را به او نزديك كنيم. سال امام بزرگوار، اين است، والّا نخواستيم بگوييم كه - احياناً - به عنوان تشريفات، يك سالي، چهار كلام هم از ايشان نقل، يا چاپ، يا گفته شود! خوشبختانه مسؤولان مربوط به دفتر شريف و بيت مبارك ايشان، دنبال اين كار هستند - مراسمي و كارهايي دارند - اما كار اصلي را من و شما بايد بكنيم. كار اصلي اين است كه ما خودمان را به آن الگو نزديك كنيم. اميدواريم خداي متعال به همه توفيق دهد كه بتوانيم اين قدمهاي بزرگ را در تحوّل خودمان و ان شاءاللَّه در خودسازي كه منشأ بركات بزرگي براي اين كشور و براي اين ملت

و براي همه دنياي اسلام خواهد شد، انجام دهيم. والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) 1 و 2 و 3: بحارالانوار: ج 98، ص 303 2) 3) 4) نساء: 64 5) مائده: 3 6) مائده: 3 7) مائده: 3 8) مائده: 54 9) الفقه، ص 108 10) آل عمران: 159 11) مقصود «كوزوو» است. 12) كافي، ج 5، ص 4 13) نهج البلاغه، نامه 45

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار علما و روحانيون و مبلّغان در آستانه ى ماه محرّم الحرام

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري در ديدار علما و روحانيون و مبلّغان در آستانه ي ماه محرّم الحرام بسم اللّه الرّحمن الرّحيم برادران عزيز؛ علماي معظّم و محترم و فضلاي گرامي و جوان حوزه هاي علميه و مبلّغان صادق دين! خيلي خوش آمديد. فرصت تبليغ در ماه محرّم الحرام، يك فرصت بسيار بزرگ و استثنايي است و اين به بركت خون سيّد شهيدان و سرور آزادگان عالَم حضرت اباعبداللَّه الحسين عليه السّلام و ياران پاكباخته آن بزرگوار است. اثر آن خون به ناحق ريخته، يك اثر ماندگار در تاريخ است؛ چون شهيد - كسي كه جان خود را در طَبق اخلاص مي گذارد و تقديم اهداف عاليه دين مي كند - از صفا و صدق برخوردار است. انسانِ مزوّر و خدعه گر، هرچه هم كه در زبان و بيان بتواند خود را طرفدار حق نشان دهد، وقتي پاي منافع شخصي، بخصوص پاي جان خود و عزيزانش به ميان آمد، پا عقب مي كشد و حاضر نيست آنها را فدا كند. آن كسي كه قدم در ميدان فداكاري مي گذارد و خالصانه و مخلصانه هستي خود را در راه خدا مي دهد: «حقّ علي اللَّه»؛ خودِ خداي متعال بر عهده گرفته است كه زنده اش نگه بدارد. «ولا تقولوا لمن يقتل في

سبيل اللَّه اموات»(1)، «ولاتحسبنّ الّذين قتلوا في سبيل اللَّه امواتا»(2)؛ كشته شدگان راه خدا زنده مي مانند. يك بُعد زنده ماندن آنها همين است كه نشانه آنها، جاي پاي آنها و پرچم آنها هرگز نمي خوابد. ممكن است چند صباحي با زور و عنف و با دخالت قدرتهاي زورگو، نشانه هاي آنها كمرنگ شود؛ اما خداي متعال طبيعت را اين طور قرار داده است. سنّت الهي بر اين است كه راه پاكان و صالحان و مخلصان بماند. اخلاص چيزِ عجيبي است؛ لذاست كه به بركت حسين بن علي عليه الصّلاة والسّلام و خون به ناحق ريخته آن بزرگوار و اصحابش، دين در عالم باقي ماند؛ بعد از آن هم اين رشته ادامه پيدا كرد. نمي شود توقّع داشت كه نسلي فقط از مواريث افتخارات نسلهاي ديگر ارتزاق كند. اگر اين طور شد، آن نسل رو به انحطاط خواهد رفت. تا وقتي اين حركتِ با شتاب وجود دارد كه نسلهاي مؤمن بشري، هر كدام پي درپي سهم خودشان را ايفا كنند، افتخارات نيز نسل اندر نسل استمرار خواهد يافت. البته هر دوراني سهم مؤمنين و مخلصين به نوعي و به اقتضايي است؛ همه هم جهاد في سبيل اللَّه است؛ براي همه هم خطرِ فدا شدن منافع و از جمله فنا شدن جان هست. يك وقت در جنگ است، يك وقت در حوزه علميه است، يك وقت شهيد اوّل و ثاني است، يك وقت در ميدان سياسي است، يك وقت در ميدان پيشرفتهاي اجتماعي است، يك وقت در انقلاب عظيمي مثل اين انقلاب الهي است، يك وقت به خاطر تبيين حقايق ديني است - مثل شهيد مطهّري و شهيد بهشتي - هر وقت يك اقتضايي دارد. امروز هم شهادت

اين مرد(3) سرافرازِ سعادتمند، اين عنصر پاك و صادق كه پريروز به دست سياه روترين عناصر و نفرين شده ترين دستها و چهره ها و دلها به شهادت رسيد، همين طور بود. او انسان صادق و ذاكر و خاشع و با اخلاصي بود كه براي خدا كار مي كرد و در دوران جنگ و بعد از جنگ وظيفه خود را انجام داد. بنابراين، اين رشته ادامه دارد: رگ رگ است اين آب شيرين و آب شور بر خلايق مي رود تا نفخ صور اين راه ادامه دارد. چه كسي اين دستگاه را، اين حركت را، اين قافله پويا را زنده نگه مي دارد؟ مبلّغان، كه در رأس آنها پيامبران الهي و اوليا و صلحا بودند؛ مثل شمعي كه پروانه ها را به حركت وا مي دارد: چون شمع تازيانه پروانه ايم ما عشّاق را به تيغ زبان گرم مي كنيم مبلّغ، با زبان خود، با دل خود، با جان خود، با روح خود، با همّت خود و با روشن بيني خود حركت مي كند. همين چارچوبي كه الان آقاي بوشهري فرمودند - كه خيلي هم خوب تنظيم شده بود - همين چارچوب مورد قبول ماست. مبلّغان با همين روش، با همين شيوه، با همين روحيه، با همين اهداف بايد حركت الهي خود را ادامه دهند. انقلاب هم همين طور پيروز شد. بيشتر شما جوانان، آن روزها را درك نكرده ايد. آن روزها هم مبلّغان ديني - همين طلبه هاي بي نام و نشان و بي ادّعا و بي توقّع - رفتند اطراف عالم اسلام را، اطراف كشور را، روستاها را، شهرها را، مسجدها را، محلّات را، داخل خانه ها را روشن كردند. هرجا رفتند، چراغي از آن خورشيد فروزاني كه مركز همه اين شعاعها بود

- يعني امام بزرگوار ما؛ و او خود شعله اي از خورشيد فروزان اباعبداللَّه الحسين عليه الصّلاةوالسّلام بود - روشن كردند و همه جا نورباران شد. دلها كه روشن شد، جانها كه آگاه شد، جسمها و زبانها به حركت مي افتد و اراده ها كار مي كند. امروز هم همين طور است، فردا هم همين گونه است؛ منتها در هر زماني، هنر مبّلغ دين اين است كه مخاطب را با آنچه كه نياز اوست، آشنا كند. بنابراين، نياز زمانه را بايد شناخت. من در بين فرمايشهاي حضرت ابي عبداللَّه الحسين عليه الصّلاةوالسّلام - كه هر كدام نكته اي دارد و من به شما عزيزان عرض مي كنم كه به منظور بيان گفتارهاي گويا و روشنگر براي مردم، از كلمات اين بزرگوار بايد حدّاكثر استفاده بشود - اين جمله را مناسب مجلس خودمان مي بينم كه بنابرآنچه كه از آن بزرگوار نقل كرده اند، آن حضرت فرمود: «اللّهم انّك تعلم انّ الّذي كان منا لم يكن منافسة في سلطان ولاالتماس شي ء من فضول الحطام»(4)؛ پروردگارا! اين حركتي كه ما كرديم، اين قيامي كه ما كرديم، اين تصميمي كه بر اين اقدام گرفتيم، تو مي داني كه براي قدرت طلبي نبود. قدرت طلبي براي يك انسان نمي تواند هدف واقع شود. نخواستيم زمام قدرت را در دست گيريم. براي منال دنيوي هم نبود كه چرب و شيرين زندگي را به كام خودمان برسانيم و شكمي از عزا درآوريم؛ مال و ذخيره اي درست كنيم و ثروتي به هم بزنيم. براي اينها نبود. پس براي چه بود؟ايشان چند جمله فرموده است كه خط و جهت ما را ترسيم مي كند. در همه ادوار تبليغ اسلام، اينها جهت است. «ولكن لنري المعالم من دينك»(5)؛ پرچمهاي دين را براي

مردم برافراشته كنيم و شاخصها را به چشم آنها بياوريم. شاخصها مهم است. هميشه شيطان در ميان جماعات اهل دين، از تحريف استفاده مي كند و راه را عوضي نشان مي دهد. اگر بتواند بگويد «دين را كنار بگذار»، اين كار را مي كند، تا از طريق شهوات و تبليغات مضر، ايمان ديني را از مردم بگيرد. اگر آن ممكن نشد، اين كار را مي كند كه نشانه هاي دين را عوضي بگذارد؛ مثل اين كه شما در جاده اي حركت مي كنيد، ببينيد آن سنگ نشان - آن نشانه راهنما - طرفي را نشان مي دهد؛ در حالي كه دست خائني آمده آن را عوض كرده و مسير را به آن طرف نشان داده است. امام حسين عليه السّلام هدفِ اوّل خود را اين قرار مي دهد: «لنري المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك»؛ در ميان كشور اسلامي، فساد را ريشه كن كنيم و اصلاح به وجود آوريم. اصلاح يعني چه؟ يعني نابود كردن فساد. فساد چيست؟ فساد انواع و اقسامي دارد: دزدي فساد است، خيانت فساد است، وابستگي فساد است، زورگويي فساد است، انحرافهاي اخلاقي فساد است، انحرافهاي مالي فساد است، دشمنيهاي بين خوديها فساد است، گرايش به دشمنان دين فساد است، علاقه نشان دادن به چيزهاي ضدّ ديني فساد است. همه چيز در سايه دين به وجود مي آيد. در جملات بعدي مي فرمايد: «و يأمن المظلومون من عبادك»؛ بندگان مظلوم تو امنيت پيدا كنند. منظور، مظلومان جامعه است، نه ستمگران، نه ستم پيشگان، نه مدّاحان ستم، نه عمله ستم! «مظلومون»، مردماني هستند كه دست و پايي ندارند؛ راه به جايي ندارند. هدف اين است كه مردمان مستضعف جامعه و انسانهاي ضعيف - در هر

سطحي و در هر جايي - امنيت پيدا كنند: امنيت حيثيّتي، امنيت مالي، امنيت قضايي؛ هميني كه امروز در دنيا نيست. امام حسين عليه السّلام درست نقطه مقابل آن چيزي را مي خواست كه در زمان سلطه طواغيت در آن روز بود. امروز هم در سطح دنيا كه نگاه مي كنيد، مي بينيد همين است؛ پرچمهاي دين را وارونه مي كنند، بندگان مظلوم خدا را مظلومتر مي كنند و ستمگران، پنجه شان به خون مظلومان بيشتر فرو مي رود. ببينيد در دنيا چه خبر است! ببينيد با مسلمانان كوزوو چگونه عمل مي كنند! پانصدهزار انسان - بلكه بيشتر - بچه، بزرگ، زن، مرد و مريض، در بيابانها، در مرزها؛ آن هم نه مرزها و بيابانهاي مهربان كه در بين دشمن، زير فشار دشمني كه راه را در مقابلشان مين گذاري مي كند و پشت سرشان گلوله مي اندازد. هدف اين است كه اينها را تار و مار كنند. امروز من به شما عرض كنم - ديگر نمي خواهم آن را خيلي باز كنم - اراده جمعي بر اين است كه مسلمانان را در منطقه بالكان تار و مار و پراكنده كنند؛ از سر برآوردن يك دولت اسلامي و يك مجموعه اسلامي - هرگونه اسلامي، ولو اسلامي كه صدسال است معارف الهي را درست به گوشش نرسانده اند - جلوگيري كنند؛ چون همان هم برايشان خطرناك است! مي دانند كه اگر نسل امروز مسلمانان بالكان، به فرض با اسلام آشنا نباشند، نسل فرداي آنها با اسلام آشنا خواهد شد. همين كه هويّت اسلامي در آنها زنده شود، خطر است؛ كه بعضيها هم در بياناتشان به اين نكته اشاره كردند. آن دولتها با هم مي جنگند؛ اما آنچه كه در بين اين زد

و خوردها مورد توجّه قرار ندارد و به آن اهميت واقعي داده نمي شود - هرچند به زبان چيزهايي مي گويند - وضع مسلمانان مظلوم است؛ «يأمن المظلومون من عبادك».(6) هدف از هر قيامي، هدف از هر انقلابي، هدف از هر قدرت اسلامي اي و اصلاً هدف از حاكميت دين خدا، رسيدگي به وضع «مظلومون» و عمل به فرايض، احكام و سنن الهي است. امام حسين عليه السّلام در آخر مي فرمايد: «و يعمل بفرائضك و احكامك و سننك»(7). هدف آن بزرگوار اينهاست. حالا فلان آقا از گوشه اي درمي آيد و بدون اندك آشنايي با معارف اسلامي و با كلمات امام حسين عليه السّلام و حتي با يك لغت عربي، درباره اهداف قيام حسيني قلمفرسايي مي كند، كه امام حسين براي فلان هدف قيام كرده است! از كجا مي گويي؟! اين كلام امام حسين عليه السّلام است: «و يعمل بفرائضك و احكامك و سننك»؛ يعني امام حسين عليه السّلام جان خودش و جان پاكيزه ترين انسانهاي زمان خودش را فدا مي كند، براي اين كه مردم به احكام دين عمل كنند. چرا؟ چون سعادت، در عملِ به احكام دين است؛ چون عدالت، در عمل به احكام دين است؛ چون آزادي و آزادگي انسان، در عمل به احكام دين است. از كجا مي خواهند آزادي را پيدا كنند؟! زير چتر احكام دين است كه همه خواسته هاي انسانها برآورده مي شود. انسانِ امروز، با انسانِ هزار سال قبل، با انسان ده هزار سال قبل، از لحاظ نيازهاي اصلي هيچ تفاوتي نكرده است. نيازهاي اصلي انسان اين است كه: امنيت مي خواهد، آزادي مي خواهد، معرفت مي خواهد، زندگي راحت مي خواهد، از تبعيض گريزان است، از ظلم گريزان است. نيازهاي متبادر زماني، چيزهايي است كه در چارچوب

اينها و زير سايه اينها ممكن است تأمين شود. اين نيازهاي اصلي، فقط به بركت دين خداست كه تأمين مي شود ولاغير. هيچكدام از اين «ايسم»هاي جهاني، از اين مكتبهاي بشري و از اين اسمهاي پر زرق و برق نمي توانند بشر را نجات دهند. گيرم كه توانستند ماديّات - يعني پول، آن هم قدر مطلق پول - را براي عدّه اي از مردم فراهم كنند. آيا اين شد نياز بشر؟! امروز نياز بشر اين است كه در فلان كشور، توليد ناخالص ملي به فلان مبلغ ميلياردي سربزند؛ در حالي كه اين توليد ناخالص ملي نمي تواند جواب غذاي بسياري از مردم همان جامعه را هم بدهد؟! آيا اين كافي است؟! آيا ما دنبال اين هستيم؟! چه فايده اي دارد كه كشوري ثروتمند باشد؛ اما در آن گرسنگان زيادي وجود داشته باشند. توليد بالا داشته باشد؛ اما تبعيض و تفاوت در جامعه وجود داشته باشد. عدّه اي باشند كه بتوانند با كمك آن ثروتي كه اين كشور دارد، بر جمع كثيري از مردم ظلم كنند، زور بگويند و آنها را استثمار نمايند! براي اين، انسان جا دارد كار كند؟! براي اين، انسان بايد فداكاري كند؟ فداكاري، براي عدالت و آزادي و شادي و بهجت روح انساني است و اينها را دين تأمين مي كند. فداكاري براي اين است كه انسانها اخلاق حسنه و فضيلت پيدا كنند؛ در محيط انسانيت، بهشت صفا باشد. براي اين بايد كار كرد؛ براي اين تبليغ كنيد؛ در اين جهت تبليغ كنيد. در خصوص امربه معروف و نهي ازمنكر حديثي ديدم كه از جمله چيزهايي كه براي آمربه معروف و ناهي ازمنكر ذكر مي كند، «رفيق فيما يأمر و رفيق فيما ينهي (8)

بود. آن جايي كه جاي رفق است - كه غالب جاها هم از اين قبيل است - انسان بايد با «رفق» عمل كند؛ براي اين كه بتواند با محبّت آن حقايق را در دلها و در ذهنها جا بدهد و جايگزين كند. تبليغ براي اين است؛ براي زنده كردن احكام الهي و اسلامي است. امروز بحمداللَّه اين فرصت در كشور ما هست و دولتمردان «درد دين» دارند. بله؛ تبليغات خارجي مي خواهد اين طور وانمود كند كه مسؤولان و متشخّصان كشور يا بعضي از آنها، به مسائل ديني كاري ندارند! نخير؛ اين طور نيست. بعضي از آنها نمي فهمند، بعضيشان عمداً تعميه مي كنند؛ مي خواهند اين گونه تبليغ كنند؛ مي خواهند ذهن اشخاص را خراب كنند. امروز در كشور ما، مسؤولان طراز اوّلِ كشور درد دين دارند؛ آنچه كه از دين مي فهمند، مي خواهند آن را اجرا كنند. زمينه ها فراهم است؛ هرچند كه رسانه هاي تبليغي انصافاً قصور دارند. شما اين رسانه تبليغي خودتان را مغتنم بشماريد. البته همه آنها هم وظيفه دارند خودشان را اصلاح كنند؛ ليكن شما اين منبر تبليغ و اين پايگاه عظيم تبليغ مسجد و حسينيه و زير خيمه امام حسين عليه السّلام را قدر بدانيد. اين چيزِ بسيار نافذ و مؤثّر و مباركي است. مردم را هدايت كنيد؛ ذهن مردم را روشن كنيد؛ مردم را به فراگرفتن دين تشويق كنيد؛ دين صحيح و پيراسته را به آنها تعليم دهيد؛ آنها را به فضيلت و اخلاق اسلامي آشنا كنيد؛ با عمل و زبان، فضيلت اخلاقي را در آنها به وجود آوريد؛ مردم را موعظه كنيد؛ از عذاب خدا، از قهر خدا، از دوزخ الهي بترسانيد؛ انذار كنيد - انذار سهم مهمّي دارد؛

فراموش نشود - آنها را به رحمت الهي مژده دهيد؛ مؤمنين و صالحين و مخلصين و عاملين را بشارت دهيد؛ آنها را با مسائل اساسي جهان اسلام و با مسائل اساسي كشور آشنا كنيد. اين مي شود آن مشعل فروزاني كه هر يك از شما عزيزان اين مشعل را در هرجا روشن كنيد، دلها روشن خواهد شد؛ آگاهي به وجود خواهد آمد؛ حركت به وجود خواهد آمد؛ ايمان عميق خواهد شد. مؤثّرترين حربه عليه اين تهاجم فرهنگي و شبيخون نامردانه دشمن همين است؛ از اين به شدّت نگرانم. مي خواهند نگذارند كه روحانيون جوان، مؤمن، شجاع، آگاه و خوشفكر، در محيطهاي مختلف - در محيط دانشگاه، در محيط بازار، در محيط روستا، در محيط شهر، در محيط كارگاه - كار خودشان را انجام دهند. درست نقطه مقابل كار آنها، همين كار و مجاهدت في سبيل اللَّه شماست كه با اتقان و با دقّت و بالاتر از همه با اخلاص انجام گيرد: «لم يكن منافسة في سلطان ولا التماس شي ء من فضول الحطام». اميدواريم خداوند متعال، اين دلهاي نوراني شما را، حركت شما را و كار شما آقايان عزيز را مشمول لطف و فضل خود قرار دهد و آن را براي مردم مبارك كند و ان شاءاللَّه آثار برجسته آن را در جامعه ما ماندگار نمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 154 2) آل عمران: 169 3) منظور «امير سپهبد علي صيّاد شيرازي» است كه در روز 21/01/78 به دست منافقين كوردل به شهادت رسيد. 4) تحف العقول: ص 239 5) 1 و 2 و 3: تحف العقول: ص 239 6) تحف العقول، ص 239 7) تحف العقول، ص 239 8)

خصال، ص 109؛ (امام صادق عليه السلام)

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى و فرمانده كلّ قوا در ديدار جمعى از پرسنل ارتش جمهورى اسلامى ايران به

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري و فرمانده كلّ قوا در ديدار جمعي از پرسنل ارتش جمهوري اسلامي ايران به مناسبت روز ارتش بسم اللَّه الرحمن الرحيم روز ارتش، همه ساله براي نيروهاي مسلّح، بلكه براي ملت ايران و بخصوص براي ارتش سرافراز جمهوري اسلامي، روز جشن و شادماني است؛ اما امسال با شهادت يكي از بهترين عناصر ارتش جمهوري اسلامي ايران - شهيد علي صيّادشيرازي - اين شادي با غم و اندوه و تأسّف فقدان او آميخته شد. دنيا از اين قبيل حوادث دارد و غمها و شاديها هميشه با هم آميخته است. انسان خردمند آن كسي است كه هم از غم و هم از شادي عبرت و درس بگيرد؛ راه آينده را پيدا كند و به سمت آن حركت نمايد. ارتش مسير خوبي را طي كرده است. همين نكته اي كه الان آقاي سرلشكر شهبازي، فرمانده ارتش ذكر كردند، نكته درستي است. ارتش اسلام، در دل ارتش طاغوت شكل گرفت؛ اما نه به صورت يك جمع معدود و محدود. بله؛ مبارزان معدود بودند، ليكن مؤمنان بسيار بودند. آن كساني كه عليه مباني دين و ايمان و ارزشها در آن ارتشِ جدّي بودند، يك اقليت به شمار مي رفتند. بعضي از آن اقليت گريختند؛ بعضي دستگير و مجازات شدند؛ بعضي هم محو شدند و رفتند. «فامّا الزّبد فيذهب جفاء و امّا ما ينفع النّاس فيمكث في الارض»(1)؛ آنچه مفيد است، آنچه مثل آب حياتبخش است، مي ماند؛ اما آنچه زايد و مثل كف است، از بين مي رود. لذا با پيدا شدن مديريّت اسلامي در كلّ كشور و نظام اسلامي و ارزشهاي اسلامي، براي ايجاد يك ارتش اسلامي مشكلي

وجود نداشت و به خودي خود ارتش اسلامي تشكيل شد. البته بديهي است كه با هر حقيقتي دشمناني وجود دارد. من به شما عرض كنم، آن كسي كه انتظار دارد در جاده آسفالته زندگي، بدون هيچ دست انداز و بدون هيچ معارض و خطر حركت كند، انسان ساده لوحي است كه بالاخره هم با سر خواهد غلتيد و از پا در خواهد آمد. جاده زندگي، جاده دشواري است؛ جاده پُرپيچ و خمي است. با هر قدم نزديكتر شدن به اهداف والاي انساني و الهي، مشكلات و خطرهاي تازه اي؛ بعضي بزرگتر از مشكلات قبل، بعضي مثل مشكلات قبل يا كوچكتر از آنها، وجود دارد. لذا راه زندگي، راه بي دردسري نيست؛ توقّع بي دردسري نبايد داشت. آنچه براي انسان ضرورت دارد، هشياري و مراقبت و گم نكردن هدف و منحرف نشدن از راه و تصميم و عزم قاطع بر رسيدن به اهداف است. اين هشياري كه گفتم، اين مراقب بودن، اين منحرف نشدن، اين مواظب خود بودن كه برود و درست برود، همان چيزي است كه در عرف اسلامي و در فرهنگ قرآن به آن «تقوا» مي گويند. شما اگر به قرآن نگاه كنيد، مي بينيد كه همه خيرات بر تقوا مترتّب شده است؛ هم خيرات اُخروي و معنوي و روحي، هم خيرات مادّي و اجتماعي: «و لو انّ اهل القري آمنوا واتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السّماء والارض»(2). تقوا موجب مي شود كه زندگي هم شيرين شود، عزّت هم به دست بيايد، دشمن هم مأيوس گردد. اين مراقبتي كه مي گويند، اين است. امروز در ارتش ما، انسانهاي خوب، انسانهاي صادق و انسانهايي كه بي سروصدا براي خدا كار مي كنند، سختي هم دارند، بعضي محروميتها هم

دارند، مشكلات هم دارند؛ اما در محيط زندگي و در محيط كار، با همه اين مشكلات دست و پنجه نرم مي كنند؛ با دلگرمي و با روحيه، چه در مركز، چه در نقاط دور دست و چه در فلان پادگان دور افتاده بين بيابانها كار خودشان را خوب انجام مي دهند. از اين قبيل اشخاص ما در ارتش كم نداريم؛ الي ماشاءاللَّه وجود دارند. اين شهيد هم چنين آدمي بود. من تقريباً از اوّلين روزهاي پيروزي انقلاب اين شهيد را شناختم. از اصفهان پيش ما مي آمد، گزارش مي داد و كمك مي خواست؛ از آن وقت ما با ايشان آشنا شديم. او سپس به كردستان رفت و بعد هم در دوران جنگ تحميلي فعّاليت كرد؛ بعد از جنگ هم كه معلوم است. اين كه شما مي بينيد يك ملت، بزرگش، كوچكش، زن و مردش، جوانش، پيرش، امروزيش، ديروزيش، براي ابراز احترام به پيكر اين شهيد، يك اجتماع عظيم را به وجود مي آورند - كه جزو تشييعهاي كم نظير در دوران انقلاب بود - به خاطر همين اخلاص و همين صفاست. خداي متعال دلها را متوجّه مي كند. ما اين را لازم داريم و الحمدللَّه امروز هم افرادِ اين گونه داريم. مواظب دشمن باشيد. خصوصيت ارتش اين است كه مراقب دشمن است؛ چون از مرزها هميشه حراست مي كند. پس، مراقب دشمن بودن، خصوصيتي است كه براي ارتش ناآشنا نيست. ارتشيان عزيز! مراقب دشمن باشيد؛ نه فقط دشمني كه از مرز حمله مي كند، بلكه دشمني كه به مرزهاي درون وجود ما حمله مي كند؛ اراده ما را تضعيف مي كند، ايمان ما را تضعيف مي كند، عزم قاطع ما را بر كار كردن تضعيف مي كند، عمل ما را

از خلوص و صفا خالي مي كند. دشمن حقيقي اين است. اگر ما توانستيم با اين دشمن دست و پنجه نرم كنيم و بيني او را به خاك بماليم، آن وقت در مقابل آن دشمن بيروني دست ما پُر است. آن كسي كه در ميدان جنگ دچار هزيمت مي شود، قبلاً در درون خود دچار هزيمت شده است. اگر در درون خود دچار هزيمت نشويم، در بيرون هيچ دشمني نمي تواند ما را منهزم كند. اگر همه ارتشهاي دنيا بتوانند در زير ظاهر تشريفات برّاق ارتشها - كه لازم هم هست - يك عزم قوي، يك ايمان راسخ به يك هدف، يك خويشتنداري قابل قبول و يك اعتماد به آينده ذخيره كنند، اين ارتشها مقتدر و قوي پنجه خواهند شد. اگر اين ايماني كه در درون هست، ايمان راسخ به خدا باشد - مثل اين كه در مورد مؤمنين هست، در مورد شما هست - آن وقت هيچ چيزي نمي تواند انسان را در هيچ ميداني دچار هزيمت كند؛ شما بايد از اين مرزها حراست كنيد. البته دشمن - همان طور كه گفتم - هيچ وقت غافل نيست. در بهترين حالات، با مسائل جهاني، با روابط بين المللي، در مواجهه با شيرينترين لبخندهاي ديپلماسي، در مبادله گرمترين درودها و سلامهايي كه مسؤولان و رؤساي سياسي دنيا به يكديگر تحويل مي دهند، در هر كدام از آنها بايد مراقب دشمني باشند؛ چون عالم ديپلماسي و روابط بين الملل و مسائل جهاني، عالم صفا و صداقت كه نيست. دشمن، همان عنصري است كه مي خواهد يك ملت و يك كشور را از ابزارهاي اقتدارش تهيدست كند. ابزارهاي اقتدار و عزّت كنوني ملت ما چيست؟ ايمان، عزم راسخ الهي، كار براي خدا،

احساس سربازي دين خدا. اينهاست كه ملت ما را عزيز كرده است؛ اينهاست كه انسانهاي پولادين به وجود آورده است و مي آورد و مي توانند مقابله كنند. دشمنان مي خواهند اين خصوصيات را از جوانمردان و انسانهاي والاي كشور بگيرند. البته كار دشمن قابل فهم است. قابل فهم است كه دشمن بخواهد مردم را از ايمانشان، از تقوايشان، از روحيه غيرت ديني شان، از عزم راسخشان و از اميدشان تهيدست كند. دشمن در اين صدد است؛ منتها بعضيها كه شايد دشمن هم نيستند، ندانسته، نفهميده و با غفلت كارهايي مي كنند كه نتيجه آن كارها، بي ايماني مردم، نوميدي مردم و ترديد و تزلزل روحي در مردم است. در مقابل اينها، خودتان را، خانواده هايتان را، افراد زير دست و عناصر مرتبط با خودتان را مصونيت ببخشيد. اگر ملتي، ارتشي، سازمان مسلّحي بتواند در درون خود مرز اين دشمني را ببندد، هيچ چيزي نمي تواند بر او غلبه كند. شما در اين راه بايد تلاش مستمر و دائمي بكنيد. البته من از اوّلِ انقلاب با اعماق و بطون ارتش آشنا بوده ام؛ الان هم همين طور است. گواهي من اين است كه ارتش روزبه روز بهتر شده است. كارايي هم با همين بهتر شدن است و شما بايستي برروي اين نقطه تكيه كنيد. البته هر بنايي پايه هايي دارد. يك ارتش بايستي آموزشش، انضباطش، تحقيقاتش، تسليحاتش، سازندگيش، سازماندهيش - همين چيزهايي كه لازم دارد - به اندازه وجود داشته باشد. گاهي ممكن است سختيها و كمبودهايي پيش بيايد؛ دائمي و ابدي كه نيست. ما يك كشور ثروتمنديم؛ حالا در اثر پاره اي عوارض، ممكن است در برهه اي از زمان، دولتهايي كه هستند، نتوانند؛ مشكلاتي داشته باشند، كمبودهايي داشته

باشند. بايستي با تكيه ي بر همان روحيه ي ابتكار و تصميم و عزم، كمبودها و دورانهاي سخت را گذراند و خود را به دورانهاي بهتر رساند؛ كه اين كار بحمداللَّه در بخشها و فصلهاي مهمّي از فصول انقلاب ما انجام گرفته است؛ بعد از اين هم انجام خواهد گرفت. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداي متعال امسال هم اين روز ارتش را بر ارتش جمهوري اسلامي ايران و بر نيروهاي مسلّح مبارك فرمايد و خون مظلومانه اين شهيدِ عزيزِ اخير ما را هم مايه استحكام ارزشها و رسوخ هرچه بيشتر ايمان و عزم و اراده و پيمودن صراط مستقيم در يكايك آحاد نيروهاي مسلّح قرار دهد و شما برادران عزيز را در كاري كه برعهده داريد، موفّق و مؤيّد و منصور فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) رعد: 17 2) اعراف: 96

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار جمع كثيرى از كارگران و معلّمان، به مناسبت روز كارگر و هفته

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري در ديدار جمع كثيري از كارگران و معلّمان، به مناسبت روز كارگر و هفته معلم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه شما برادران و خواهران عزيز كه تشريف آورديد و اين اجتماع را با اين صميميّت تشكيل داديد، خوشامد عرض مي كنم. روز كارگر و هفته معلم - كه كارگر و معلّم دو قشر اساسي و مؤثّر در هر جامعه اي را تشكيل مي دهند - در كشور ما معطّر به عطر شهادت و مزيّن به نام يك عالِم بزرگ، يك مجاهد در راه خدا و يك شهيد در راه حقيقت، يعني مرحوم آيةاللَّه شهيد مطهّري شده است. همّت اين بزرگوار در دوران زندگي خود، دفاع از حقايق اسلامي و معارضه و مقابله با دشمنيهايي بود كه در عرصه فكر و انديشه، عليه

اسلام مطرح مي شد. البته خصوصيّات بسيار بزرگ و مثبتي در اين مرد بود. امروز هم هركسي از ديدگاه خود يك جهت از جهات زندگي آن شهيد را عمده و بزرگ مي كند؛ همه هم في الجمله درست مي گويند؛ اما خصوصيت ممتاز اين بزرگوار، دفاع از حقيقت و دفاع از اسلام بدون رودربايستي، بدون ملاحظه و بدون بيم و هراس بود. تا آن جا كه بنده به ياددارم، از سالهاي 1334 و 1335 تا سال 1358 كه ايشان به شهادت رسيد، در هر موقعيت زماني، با آن بينش عميق خود - كه تسلّط كامل هم بر فضاي فكري و فرهنگي كشور داشت - هرجا در عرصه فكر، هجمه اي را به اسلام و به احكام و اصول اسلامي مشاهده مي كرد، به مقابله مي شتافت و سدّي مثل كوه در مقابل اشكالات مي آفريد. امروز جوانان ما، دانشجويان ما، معلّمان ما و كارگران ما اگر مي خواهند در زمينه افكار اسلامي عمق پيدا كنند و پاسخ سؤالات خود را بيابند، بايد به كتابهاي شهيد مطهّري مراجعه كنند؛ كه امام درباره كتابهاي اين بزرگوار، تعبيري قريب به اين مضمون دارند كه «همه آنها خوب و مفيد است». اين تعبيري بسيار مهم از كسي مثل امام است. اين كه در محيط فكر و انديشه و فرهنگ، جولان فكري افراد و گشودن راههاي تازه بايد تشويق شود، حرف درستي است؛ اما اين نبايد به افسار گسيختگي فكري دشمنان اسلام منتهي گردد. بايد راه را در مقابل افكار جوان، نسل جوان و جويندگان بي غرض قرار داد. براي اين كار، يكي از بهترين وسايل، افكار ناب و برجسته و بلند اين مردِ مجاهد في سبيل اللَّه است كه جان خودش را هم

در اين راه داد. روز كارگر و هفته معلم در كشور ما، با اين پديده ماندگار - يعني شهادت اين بزرگوار - مصادف شده است. ياد او را گرامي بداريم و از بركات وجود اين مرد، همه - بخصوص جوانان - استفاده كنند. همه در فضاي فكري جامعه اين مشعل را در اختيار بگيرند. اسم مرحوم مطهّري را آوردن و از او تجليل زباني كردن هم چندان مفيد نيست؛ اگر دنبال آن، غور در آثار او نباشد. بروند كتابهاي او را بخوانند، آثار او را طبقه بندي كنند و در ميدان فكر و انديشه، همچون يك مشعل از آن استفاده نمايند. درباره معلّمان و كارگران بايد عرض كنم كه اين دو قشر، شريفترين يا لااقل بايد گفت جزو شريفترين اقشار هر جامعه اي، بخصوص جامعه ما هستند. معلّم هم در واقع يك كارگر است. يكي از فاخرترين كارها را معلّمان انجام مي دهند كه كار تعليم و تربيت و توليد انسان كامل است. كارگران هم به نوبه خود، هم اهل علمند، هم اهل عملند؛ زيرا اگر كارگر به كار خود عالم و دانا نباشد، كاري انجام نمي گيرد. مجموعاً اين دو قشر، مجموعه اي از علم و عملند؛ يعني دو ارزش والا. خدمات اين دو قشر هم به كشور ما، خدمات كم نظيري است. بنده، هم در دوران قبل از انقلاب نقش معلّمان و نقش كارگران را به ياد دارم و هم در آن سالهاي اوّل پيروزي انقلاب كه اگر كارگران مؤمن ما نبودند، دهها توطئه در اين كشور به وقوع مي پيوست كه هر كدام آنها مي توانست كشور را به مشكلاتي دچار كند. معلّمان هم عيناً همين طور بودند. در دوران جنگ

نيز، هم معلّمان و هم كارگران، در ترتيب صفوف مقدّم جبهه، در تقويت پشت جبهه و در اعزام اشخاص به جبهه، يكي از بالاترين نقشها را داشتند. دو قشري كه در حسّاسترين زمانهاي يك كشور اين طور نقش آفريني مي كنند، دو قشري هستند كه خيلي بايد مورد تكريم قرار گيرند. امروز هم همين طور است؛ امروز هم اگر ما دنبال توسعه اقتصادي هستيم، بايد كار را تقويت كنيم؛ بدون كار نمي شود. مرتّب صحبت از سرمايه گذاري است. بنده نقش سرمايه گذاري را قبول دارم؛ بدون سرمايه گذاري هم كاري صورت نمي گيرد؛ اما سرمايه گذاري يك ركن كار است؛ ركن اساسي، كارِ كارگر است. كاري كه از روي دلسوزي، از روي كارداني، با پيگيري و با قبول شرايط دشوار همراه نباشد، نمي تواند كشور را نجات دهد. كشور بدون چنين كاري، به آن جايي كه بايد برسد، نمي رسد. ما امروز دنبال استقلال اقتصادي هستيم؛ دنبال رها شدن كشور از وابستگي به نفت هستيم. امروز مي خواهيم در وضع اقتصادي كشور ترتيبي داده شود كه پايين آمدن فلان مقدار از قيمت يك بشكه نفت، نتواند در كشور ما اين همه تأثير بگذارد. اين كارها چگونه ممكن است؟ اگر ما بخواهيم خودمان را از نفت بي نياز كنيم، غير از اين است كه بايد به محيط كار، به جامعه كارگري، به مسأله كارگاهها و به مسأله آموزش كارگران، اهتمام ويژه اي بشود؟ البته دولت بحمداللَّه در اين كارها مشغول است. حقيقتاً برادران ما در دولت، كارهاي با ارزشي انجام مي دهند؛ اما مي خواهم عرض كنم كه يكي از اساسي ترين كارهاي كشور اين است. هم مجلس، هم دولت، هم مسؤولان گوناگون، بايد به مسأله كار و كارگر به چشم موضوعي كه

گاهي با آن مواجه مي شوند و يك تنگنايي پيدا مي شود، نگاه نكنند؛ به چشم يك مسأله اساسي و حقيقي كشور نگاه كنند. كارگران ما البته نجيبند، مؤمنند، هوشيارند و متوجّه توطئه هاي دشمن هستند. اگر اين خيل عظيم كارگري ما، مردمان هوشياري نبودند و به انقلاب و دين و دولت و نظامشان علاقه نداشتند، امروز دشمنان ما در محيطهاي كارگري فاجعه مي آفريدند. الان هم تلاش مي كنند، اما اينها قويند. كارگران ما - اين قشر نجيب، اين قشر مؤمن، اين قشر زحمتكش - بحمداللَّه هوشيار و متوجّهند و زيربار توطئه هاي آنها نمي روند. بايد اين تلاشهايي كه مي شود، ادامه پيدا كند و تقويت شود. توسعه اقتصادي، بدون تقويت مسائل كار و نگاه به كار، امكانپذير نيست. اين انساني كه خودش را صرف اين كار مي كند، بايد بداند كه نظام پشتيبان اوست. درباره معلّمان عزيز هم يك نكته اساسي شبيه اين وجود دارد. اين روزها صحبت «توسعه سياسي» مي شود. توسعه سياسي و توسعه فرهنگي يعني چه؟ توسعه فرهنگي و سياسي اين است كه انسانها در جامعه احساس كنند كه مي توانند درست بينديشند، درست بفهمند و درست فرا بگيرند. اگر كشوري بتواند خود را به اين جا برساند، توطئه ها و گمراه گريها در آن اثر نمي كند. اين چيز خوبي است، اما اين با جنجال و غوغا و هاي و هوي و روزنامه بازي و امثال اينها درست نمي شود؛ به دست معلّم درست مي شود. توسعه سياسي و توسعه فرهنگي را معلّم پايه گذاري مي كند. شما هستيد كه در داخل مدارس خودتان، اين كودك را از هفت سالگي تحويل مي گيريد و در هجده، نوزده سالگي تحويل دانشگاه مي دهيد. اساسي ترين و مهمترين دوران عمر اين كودك، با شما

معلّمان است. بايد كشور و جامعه روي اين مسأله حساب كنند. معلّم، يعني آن كسي كه مي تواند خصوصيّات اخلاقي خوب را در بچه پرورش دهد؛ معلومات خوب را به كودك بياموزد؛ فكر كردن را به كودك بياموزد؛ استقلال رأي را به كودك بياموزد؛ ايستادگي در مقابل باطل و مجاهدت در راه حق را به كودك تعليم دهد. عزيزان من؛ معلّمان و معلّمات عزيز! در سر كلاس، نه فقط درسي كه شما مي دهيد، بلكه نگاهي كه مي افكنيد، اشاره اي كه مي كنيد، لبخندي كه مي زنيد، اخمي كه به رو مي آوريد، حركتي كه انجام مي دهيد و لباسي كه مي پوشيد، برروي دانش آموز اثر مي گذارد. ما در مراجعه به خود اگر، عميقترين احساسات و عواطف و حالاتمان را ريشه يابي كنيم، در انتهاي خط، يك معلّم را مشاهده مي كنيم. معلّم است كه ما را مي تواند شجاع يا جبان، بخشنده يا بخيل، فداكار يا خودپرست، اهل علم و طالب علم و فهم و فرهنگ، يا منجمد و بسته و پايبند به تفكّرات جامد بار بياورد. معلّم است كه مي تواند ما را متديّن، با تقوا، پاكدامن، يا خداي ناكرده بي بندوبار بار بياورد. معلم چنين نقشي دارد. اين ارزش معلّم است؛ اين تأثير معلّم است؛ اين گره گشايي معلّم در مسائل عمده زندگي ما و نسل آينده ما و جامعه ما و كودكان ما و تاريخ آينده ماست. حال با اين نقشي كه معلّم دارد، جامعه، كشور، مردم، دولت و نظام بايد درباره مسأله معلّم چگونه فكر كنند؟ ما نمي خواهيم در اين صحبتهايي كه راجع به كارگران و معلّمان مي كنيم - تكليف را بار بردوش اين دو قشر كنيم؛ نه، همه مان تكليف داريم. مردم عادّي هم كه خارج

از اين دو قشرند، نسبت به اينها تكليف دارند؛ دولت هم تكليف دارد؛ كلّ نظام تكليف دارد؛ مجلس تكليف دارد؛ همه در قبال اين دو قشر تكليف دارند. البته من نمي خواهم مسأله را فقط در بُعد معيشتي منحصر كنم. معيشت، يك ضرورت است؛ اما همه چيز نيست. آنچه مهمتر از مسأله معيشت است، قدرشناسي و ارزشگذاري است. بايد مقام معلّم در جامعه به گونه اي باشد كه اگر از يك جوان بپرسند شما مي خواهيد در آينده چكاره شويد، بگويد معلّم. كارگر بايد مقام و وضع و شرافتش طوري شود كه اگر به جواني يا كودكي گفتند شما ارزش و منّت كدام قشر را بيشتر مي پذيريد، بگويد كارگر. مردم بايد قدر كارِ كارگر را بدانند. البته اين را بدانيد كه خدا قدر مي داند: «و سيري اللَّه عملكم و رسوله»(1)؛ خدا و پيامبر قدر مي دانند؛ كرام الكاتبين قدر مي داند. بدانيد كه پيش خدا و در ديوان الهي، لحظه اي از لحظات رنجهاي شما عزيزانِ من مغفولٌ عنه نمي ماند. آن دقايق آخر كار كه خسته هستيد، اما به خاطر تكليف قانوني و ديني اي كه داريد، همان دقايق را هم با جدّيت كار مي كنيد، آن را صاحب كار نمي فهمد، مدير نمي فهمد، رئيس آن كارخانه يا آن مدرسه ممكن است نفهمد؛ اما خداي متعال آن لحظات را هم براي شما ثبت مي كند. اينها ارزش است. خيال نكنيد كه اينها حواله به آينده است. البته حواله به آينده هم اگر قيامت باشد، خيلي مهمّ است. وقتي شب اوّل قبر باشد، همان آينده هم خيلي مهمّ است؛ اما فقط هم آن نيست. همينهاست كه كشور و نظام و جوانان را مي سازد. همينهاست كه مطهّري درست مي كند. مطهّري رضوان اللَّه تعالي عليه

در دامان چند معلّمِ خوب پرورش يافته بود كه اوّلين آنها پدر خودش بود. بله؛ بعضي پدرها معلّمند؛ بهترين معلّمند. آن معلّم خوب، اين مرد بزرگ را پديد آورد. شهيد مطهّري از پدر خود خيلي بالاتر و بزرگتر بود - من پدر بزرگوار ايشان را هم زيارت كرده بودم - مطهّري انسان استثناييِ برجسته اي در زمان خودش بود كه از مقام پدر خيلي بالاتر بود؛ اما آن پدر بود كه توانست اين مرد بزرگ را به وجود آورد و در دامان تربيتِ خود پرورش دهد. معلّمان او هم اين گونه بودند. مرحوم آقاي مطهّري از معاشرت يك يا دو ماه رمضان خودش با مرحوم «آقانجفي قوچاني» آن مرد بزرگواري كه «سياحت شرق» و «سياحت غرب» را نوشت، براي من نقل مي كرد. معلوم مي شد كه مقامات معنوي و تربيت و ممشا و منش آن مرد برروح مرحوم مطهري رضوان اللَّه عليه تأثير گذاشته بود. مرحوم «علّامه طباطبايي» و مرحوم «حاج ميرزا علي آقاي شيرازي» و ديگران و ديگران و در رأس همه امام بزرگوار نيز تأثيرات زيادي بر او گذاشته بودند. معلّم چنين كارهايي مي كند. معلّمان عزيز! كارگران عزيز! كشور به شما احتياج دارد. بدانيد كه ممكن است هزاران نفر از شما با نام و نشان شناخته نشويد؛ اما تأثير يكايكتان در آينده اين كشور - نه آينده دور؛ بلكه همين ده سال و بيست سال ديگر - تأثير نماياني خواهد بود. همه شما تأثير خواهيد داشت؛ بنابراين كار كنيد. نبي مكرّم صلوات اللَّه وسلامه عليه به اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام فرمودند: «ايّاك والكسل والضجر»(2)؛ از دو چيز پرهيز كن: يكي از ملالت و يكي از كسالت. ملالت، يعني اين كه انسان حوصله كار نداشته باشد؛

كسالت هم يعني تنبلي. همچنين از پيامبر اكرم نقل شده است: «رحم اللَّه امرء عمل عملاً فاتقنه»(3)؛ رحمت خدا بر آن انساني كه كار خود را - هر كاري - محكم و متقن انجام دهد. بدانيد كه امروز دشمنان اين كشور، كه ديگر تبليغاتشان عليه اسلام، عليه ارزشهاي اسلامي، عليه انقلاب، عليه امام، عليه شخصيتها و عليه شهيد مطهّري براي همه آشكار شده است - حالا مگر كسي نابينا باشد كه محيط فرهنگي را ببيند و اين دشمنيها را نبيند - اميد بسته اند به اين كه جامعه معلّم، جامعه كارگري، جامعه دانشجويي، جامعه روحاني - اين جوامع حسّاس و مؤثّر جامعه - كار خودشان را انجام ندهند. اگر همه، كار خود را درست، متقن، كامل و از روي علم و دانايي انجام دهند، بدانيد كه اين كشور و نظام، متقن ترين و مستحكم ترين نظامي خواهد بود كه در اين قرنهايي كه ما مي شناسيم، در اين كشور بر سرِ كار آمده است و خواهد توانست در مقابل بزرگترين توطئه ها مقابله كند. اين حرفها، اين گفتنها، اين عملها، اين تبليغات، اين محاصره ها و اين توطئه ها، عليه ملتي كه با عزم راسخ ايستاده است و مي داند چه كار مي كند و مي فهمد چه كار مي خواهد بكند و هوشيارانه و با ايمان در كار خود مشغول عمل است، نمي توانند كاري بكنند. من اميدوارم كه خداي متعال به همه شما توفيق دهد و مسؤولان عزيز را موفّق بدارد كه بتوانند كارهايي را كه بر عهده آنها و وظايفي را كه بر دوش آنهاست، به بهترين وجهي انجام دهند و همه قشرهاي ملت ايران، بخصوص دو قشر مهم و حسّاس كارگر و معلّم بتوانند

ان شاءاللَّه در مقابل پروردگار و در تاريخ آينده كشور، همچنان كه تا به حال رو سفيد بوده اند، هميشه رو سفيد باقي بمانند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) توبه: 94 2) رياض السالكين، ج 2، ص 455؛ (حضرت موسي بن جعفر عليه السّلام) 3) بحارالانوار: ج 22 ص 157

متن كامل بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى پس از بازديد از نمايشگاه كتاب در حسينيه امام خمينى (ره)

متن كامل بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي پس از بازديد از نمايشگاه كتاب در حسينيه امام خميني (ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم طبق معمول براي بنده روز شيرين و خوبي بود كه در جمع ناشران و در مجموعه كتابها، ساعتي را گذرانديم. البته من به زحمت آقايان راضي نبودم؛ براي شما اين كار مشكلي بود كه به اين جا بياييد و اين بساط را بگسترانيد. دوستان وزارت ارشاد پيشنهاد كردند و ما هم اين محبّت را پذيرفتيم. به هرحال از همه شما حضراتي كه در اين جا زحمت كشيديد و تشريف آورديد، متشكّريم. به نظر من، طبقه ناشر در هر بخشي از نشر و طبع، جزو مجموعه هاي ارزشمند جامعه محسوب مي شود؛ چون توليدكنندگان كتاب و ناشران آن، مهمترين وسيله انتقال فرهنگ را در اختيار مردممان مي گذارند. در اين جا نبايد كسي بگويد كه ناشران به دنبال كسب درآمدند. البته اين حرف، حرف درستي است؛ ناشران دنبال كسب درآمدند. اي بسا گاهي مؤلّف و مترجم هم همين فكر را مي كنند؛ ولي اين از ارزش كار آنها نمي كاهد. ممكن است يك پزشك هم كه شما از او اين قدر تشكّر مي كنيد، براي كار پزشكي خودش درآمدي كسب كند؛ يا يك پرستار، يا هر فرد امدادگر و خدوم ديگري براي خودش درآمدي كسب كند. اين كه كسي در مقابل كاري، درآمدي كسب مي كند، از ارزش ذاتي كار نمي كاهد. البته

اگر كسي كه اين كار را انجام مي دهد، نيّت مخلصانه داشته باشد و اين كار را براي اهداف عالي و الهي بكند، ارزش و مزد او مضاعف و چند برابر مي شود. عزيزان من! كار شما از جهات مختلفي سخت است؛ درست مثل كار همان پزشك كه عرض كردم، اين جا هم تطبيق مي كند. اگر در تجويز و ارائه دارو، بي توجّهي كنيد و چيزي را در اختيار مشتري كتاب بگذاريد كه براي او زيانبار است، شما هم ضرر معنوي بزرگي كرده ايد. در نهايت، به هيچ وجه شانه شما و شانه ما و وزارت ارشاد و معاونت ذي ربط هم از بارِ وزر آن نوشته اي كه شما وقتي آن را مي دهيد، به زيان تمام مي شود، فارغ نخواهد بود؛ اين را شما بدانيد. اين نكته اي كه ما بارها آن را تكرار مي كنيم، ناشي از يك منطق و ناشي از يك استدلال قوي است. اين طور نيست كه به خاطر احساسات، يا به خاطر تصوّرات زودگذر، انسان از آنچه كه در عالم نشر و طبع مي آيد و زيانبار است، شكوه كند؛ نه، چون ضرر آن به قدر اهميت كار تأليف و نشر و انتقال فرهنگ، بزرگ است. من در ذهن خودم، كار فرهنگي منفي را - يعني آن چيزي كه از نظر ما و با معيار ما بد است - به سه نوع تقسيم مي كنم: يك نوع، آن نوشته يا كتابي است كه يك منطق يا سخني را ارائه مي دهد كه از نظر ما آن سخن غلط است. يك فكر است، يك پيشنهاد است، يك نظر است، در هر زمينه اي ممكن است؛ ليكن فقط آن صاحبِ نظر مخالف، در فكر اين است كه نظر

مخالف خودش را مطرح كند و هيچ انگيزه اي دنبال آن نيست. طرح چنين فكر مخالف و غلطي - از نظر ما - در جامعه، مفيد است؛ بودنش از نبودنش بهتر است؛ زيرا اگر انديشه غلط طرح نشود، انديشه درست نمي جوشد. اين منطقي است و ما مايليم آن چيزي كه از نظر صاحبش البته درست است، اما از نظر ما غلط است، منتشر شود؛ در حوزه هاي مختلف هم منتشر شود؛ كمااين كه مثلاً در عالم فقاهت، يا در عالم فلسفه - حالا آن بخش كار ما؛ يعني فلسفه اسلامي - و بقيه مباحث علمي، كساني چيزهايي را مي نويسند كه از نظر يك جمع ديگر غلط است. آنها هم جوابش را مي نويسند؛ نتيجه اين مي شود كه مطلب رشد پيدا مي كند، پرورش پيدا مي كند، ذهنها قوي مي شود و سخن و علم پيش مي رود. نوع دوم كار كه غلط است، اين است كه انگيزه آن صرفاً ارائه يك سخن علمي يا يك نظر فلسفي يا اجتماعي يا سياسي نيست؛ بلكه جزئي از چارچوب يك طرح براندازي است. نشر اين هم مضرّ است. دشمن وقتي كه مي خواهد با ابزار فرهنگي به كشور و جامعه و نظامي حمله كند، چيزهايي را هدف مي گيرد، كه به نظر من امروز در كشور ما چنين چيزهايي هست. هم در عالم كتاب هست، هم در عالم مطبوعات هست، هم در عالم هنر هست. البته وقتي ما مي گوييم كه اين فكر غلط، يا اين طرح غلط، يا اين سخن نادرست، در چارچوب يك طرح امنيتي و براندازي قرار دارد، ممكن است صاحب آن انديشه، مطلقاً نداند كه چه كار مي كند! اين به معناي آن نيست كه خود

او هم در آن طرح براندازي يا خرابكاري شريك است؛ نه، گاهي اصلاً او هيچ سهمي ندارد، اما دشمن از او استفاده مي كند. اين جا يك انسان خيرخواه، به مجرّد اين كه ديد از سخن او، از حرف او و از كار او به عنوان جزئي از يك مجموعه خرابكاري در اين كشور استفاده مي شود، اگر خود او به اين كار براندازي يا خرابكاري مايل نيست، فوراً عقب مي كشد. قاعده اش اين است؛ اگر عقب نكشيد، پس او هم سهيم و شريك است. اين، نوع دوم از انديشه هاي غلط است. نوع سوم، آن كار فرهنگي اي است كه اثرش آني است و قابل پاسخگويي نيست. مثل اين كه در جامعه اي بيايند عكسهاي مستهجن جنسي را به شكل وسيعي در ميان جوانان پخش كنند! شما چطور مي خواهيد اين را جواب دهيد؟! اصلاً قابل جواب دادن است؟! اين اصلاً قابل جواب دادن نيست. وقتي كه يك اثر هنري و يك نوشته و يك عكس، يك تأثير ويرانگر اخلاقي دارد، اين قابل پاسخگويي نيست. جلوِ اين كار فرهنگي را بايد گرفت؛ اين آن مميّزي واجب است كه در جنجال عليه مميّزي و سانسور نبايد هدف را گم كرد. من وظيفه نظام مي دانم، وظيفه وزارت ارشاد مي دانم، وظيفه شما كه ناشريد مي دانم، كه وقتي چنين چيزي مطرح مي شود، شما اجازه ندهيد و كمك نكنيد. اين هيچ ربطي ندارد به اين كه ما با فكر آزاد موافقيم يا مخالفيم. طبيعي است كه ما با آزاديهايي مخالفيم؛ مگر كسي شك دارد؟ ما با بعضي از آزاديها مخالفيم. ما با آزاديهاي جنسي مخالفيم؛ ما با آزادي گناه مخالفيم و اين كاري است كه مردم را به اين طرف

سوق مي دهد. همين الان در كتابهاي ما هست؛ كتابهاي منتشر شده الان وجود دارد. اگر خوف اين نبود كه با گفتن من، نام يك اثر غلطي تكرار شود، اسمش را مي گفتم. كتابي كه جوانان را به طور واضحي، با شيوه هاي هنري، به سمت گناه سوق مي دهد! اين يك مسأله فكري نيست كه ما بگوييم حالا اين كتاب منتشر شود، ما هم جوابش را منتشر كنيم؛ اين جواب ندارد! خطاست اگر كسي گمان كند، ما كه نسبت به مسأله مطبوعات و كتاب و نوشتن و نشر در جامعه حسّاسيت به خرج مي دهيم، با تفكّر آزاد، با فكر آزاد و با مباحثه آزاد مخالفيم؛ نه. ما كساني هستيم كه اوّلين شعارهاي اين مسائل را داده ايم و الحمدللَّه تا الان هم دنبالش بوده ايم؛ اما با آزادي گناه و آزادي ويرانگري مخالفيم. نمي شود اجازه داد كه نسل جوان يك كشور كه به اعتماد ما مي آيد كتاب را از شما مي خرد و مي گويد اينها متديّنين و در رأس كار هستند، از اين طريق گمراه يا فاسد شود؛ يا از اين طريق دشمن بخواهد كاري انجام دهد. عزيزان من! اين را بدانيد كه امروز - البته نه اين كه مخصوص امروز هم باشد؛ از مدتها پيش - در اين زمينه يك جريان و يك حركت فرهنگي و سياسي تندتر و پُرشتابتري از طرف مخالفان نظام جمهوري اسلامي - كه در واقع مخالف اسلامند - وجود دارد كه متوجّه ذهنيّت در جامعه ماست. هدف، ذهنها هستند. ذهن، به معناي آنچه كه شامل فكر است، شامل اخلاق است، شامل خصوصيات رواني و روحي است - من مجموعه اينها را مورد نظر دارم - مورد هدف

است. به خاطر اين كه مي دانند نظام جمهوري اسلامي - كه رمز استقامت و ايستادگي يك ملت در مقابل سلطه جهاني بود و بحمداللَّه هست - و اين كشور و اين دولت و اين مجموعه انساني و جغرافيايي، با هيچ روش توأم با زور، قابل شكست دادن نيست؛ حقيقتش هم همين است. حالا مي نويسند كه امريكا مي خواست حمله كند، مي خواست چنين بكند؛ البته ممكن است دولتي از روي قلدري، تصميم اشتباهي هم بگيرد؛ اما محققاً هر گونه حمله نظامي و تحرّك نظامي وابسته به دشمن، به ضرر دشمن و به سود جمهوري اسلامي تمام مي شود. حالا كه اين احتمالات خوشبختانه كمتر است؛ اما آن وقتي هم كه اين احتمالات در ذهنها بيشتر بود، همان وقت هم ما مي گفتيم كه دشمن اگر عاقل باشد و بخواهد با خردمندي تصميم بگيرد، چنين تصميمي نخواهد گرفت. بنابراين، كار نظامي، كار زوري و كار متّكي با فشار، روي اين كشور اثري ندارد. آنچه كه براي آنها مهم است، عبارت است از مردم. مردم هم - همان طور كه مولوي مي گويد و درست هم مي گويد: «اي برادر تو همه انديشه اي» - يعني انديشه مردم، يعني ايمان مردم؛ آن چيزي كه جسم مردم را به ميدان مي آورد و زبان و بازوي مردم را در خدمت حقيقتي قرار مي دهد و متوجّه حمله ها مي كند. الان اين كار انجام مي گيرد. البته نظام اسلامي به فضل الهي ايستادگي كرده و مي كند؛ ولي بايد خيلي هوشيار بود. هم وزارت ارشاد بايد هوشيار باشد - بخصوص اين بخشهاي حسّاس - هم شما ناشران بايد هوشيار باشيد، هم بخشهاي ديگر ذي ربط - در دولت، در مجلس، در قوّه قضاييّه - بايد

هوشيار باشند. نبايد اجازه داد دشمن هر كار مي خواهد بكند. اگر بخواهيم قدم به قدم تصوير كنيم، اين گونه است: ذهنها را تحت تأثير قرار دادن؛ سپس موانع نفوذ در اركان نظام را از بين بردن؛ مثل شوراي نگهبان. الان مي بينيد كه به شوراي نگهبان هم خيلي حمله مي شود. اين بحث «نظارت استصوابي» و اين چيزهايي كه باز هم رويش جنجال مي كنند، از آن جنجالهاي بسيار بي مبنا و بي ريشه اي است كه هدفش تضعيف شوراي نگهبان و در واقع نفوذ دادن عناصر مخالف با اسلام و مخالف با امام و مخالف با نظام جمهوري اسلامي در اركان قانونگذاري است. مانعشان شوراي نگهبان است. فكر مي كنند همان بلايي كه يك روز سر آن هيأت علماي طراز اوّل آوردند(1)، به اين وسيله مي توانند بر سر شوراي نگهبان هم بياورند، كه البته نخواهند توانست و مطمئنّاً چنين چيزي تحقّق پيدا نخواهد كرد. هدف اين است؛ اين قدم بعدي است. طرّاحان سياسي و امنيتي و جنگ رواني دشمن، پيش خودشان چنين محاسبه مي كنند كه اگر اين كار هم به نتيجه برسد، آن وقت قدم بعدي نفوذ در مجلس است و اين به معناي نفوذ در دولت و نفوذ در اركان نظام است. اين گونه مي خواهند وارد شوند. پس قدم اوّل چيست؟ نفوذ در ذهنيت مردم. ذهن مردم، ايمان مردم، دل مردم، عواطف مردم و عشق مردم است كه هدف دشمنان قرار دارد و نفوذ در اينها از طرق فرهنگي است. البته تصوّر مي كنند كه موفّقيت يافته اند و گمان مي كنند كه پيشرفت كرده اند؛ ليكن خطا كرده اند؛ اشتباه كرده اند. اركان نظام مستحكم است و مسؤولان نظام هم مراقبند و بايد هم مراقب باشند. من

الان - آقاي وزير ارشاد هم اين جا هستند - بخصوص مي گويم، بايد مراقبت كنيد و مراقبت شما بايد يك مراقبت مضاعف باشد. از جنجالها و از متّهم شدن به اين كه اينها ضدّ آزاديند، نترسيد. شما حتّي اگر بالاترين انواع آزادي را هم بدهيد، اما اصولتان را حفظ كنيد، باز هم خواهند گفت كه شما ضدّ آزادي هستيد! كمااين كه الان در اين منطقه، كشورهايي هستند كه در همه تاريخ خودشان، روي يك مجلسِ مليِ انتخاباتي را نديده اند؛ آنها را متّهم به نظام ديكتاتوري نمي كنند، ولي كشور ما را كه در طول بيست سال عمرش، بيست تا انتخابات آزاد و انتخابات مردمي داشته، متّهم مي كنند! از دشمن كه انتظاري نيست. براي خاطر حرف دشمن كه انسان نمي تواند ممشاي صحيح و منطقي و خردمندانه خودش را تغيير دهد. بنابراين، هيچ ملاحظه نكنيد. امروز سلطه گران در همه جاي دنيا - هر جايي به تناسب - در فكر سلطه فرهنگيند؛ يك نمونه اش هم همين ماهواره است كه حالا باز هم مي بينم بحث ماهواره را مطرح كرده اند. اين منطق درست نيست كه ما بگوييم چون تا پنج سال ديگر فنآوري ماهواره پيشرفت خواهد كرد و بدون بشقاب هم مردم ممكن است تصاوير ماهواره را بگيرند، پس از حالا جلويش را باز كنيم! اين منطق، منطق صحيحي نيست. آن كسي كه اين منطق را مطرح مي كند، بايد بگويد براي جلوگيري از آن، چه كار تازه اي بايد كرد. اين منطق و استدلال، اين گونه بايد نتيجه بدهد. البته دشمن فنآوري را پيشرفته مي كند. در مقابل، شما بايد فكر كنيد كه با تطوّر و پيشرفت فنآوري ماهواره، چه كارهايي را مي توانيد انجام دهيد تا از

نفوذ ماهواره جلوگيري كنيد. اما اين استدلال، كه چون دشمن پيشرفت مي كند، پس ما بياييم هر مانعي را از جلوِ راهش برداريم، منطقي نيست. اين مانع، علي العجاله مانع است. مثل اين است كه دشمن تا مرزهاي ما پيش آمده، آن وقت بگوييم، ما كه نمي توانيم بيشتر از دو ساعت مقاومت كنيم، پس برويم! نه آقا! اين دو ساعت را مقاومت كنيد، شايد پيروز شديد. اين چه حرفي است؟! قانون ممنوعيت ماهواره - كه مجلس شوراي اسلامي، چند سال قبل از اين، آن را تصويب كرد - يك قانون كاملاً درست و بجا بود. حدّاقلش اين است شما توانسته ايد چند سال اين نفوذ را به عقب بيندازيد و ان شاءاللَّه باز هم خواهيد توانست. شما بايد به موازات اين كار، وسائل مصون سازي را فراهم كنيد. جوانان را مصون كنيد، ذهنها را مصون كنيد، دلها را مصون كنيد كه اگر علي رغم شما، روزي دشمن توانست نفوذ كند، شما قبلاً مصونيت ايجاد كرده باشيد. راهش اين است؛ اين گونه بايد با هجوم دشمن برخورد كرد. ما با اين روحيه مقاومت و با اين روحيه ايستادگي، توانسته ايم قدرتي مثل استكبار جهاني و مثل امريكا را، بيست سال پشت در نگهداريم و باز هم مي توانيم! ملت ايران قوي است و اين استقامت، استقامت ايماني است. اين استقامت، از دين، از اسلام و از ايمان سرچشمه مي گيرد و هر جا كه باشد، موجب ناكامي دشمن خواهد شد. اين را ما بايد حفظ و تقويت كنيم. ما بايد دين را تقويت كنيم؛ ايمان جوانان را تقويت كنيم؛ اجتناب از فساد را تقويت كنيم. اين كار، كار درستي است؛ اين راه، راه صحيحي است و

شما ناشران عزيز، در قبال اين چيزها مسؤوليت داريد. البته شما جمع معدودي از ناشران كشور هستيد كه اين جا جمع شده ايد و خوشبختانه ما امروز شما را زيارت كرديم. بيشتر شما، يا همه شما هم كساني هستيد كه علي القاعده، اين حرفها را قبول داريد. حالا ممكن است بعضي هم قبول نداشته باشند؛ بالاخره اين هم نظري است. هر كس كه در كشور مسؤوليتي دارد، بايد طبق نظر و ايمان اسلامي و احساس تكليفي كه مي كند، قاطع و شجاعانه و قوي قدم بردارد. اين وظيفه همه است. اميدواريم كه هم شما، هم ما، هم دولت، هم مجلس و هم قوه قضاييّه، وظايفمان را بدانيم و از اين مسأله تأثير بر روي ذهنها و ايمانها آسان نگذريم. اين مسأله بسيار مهمّي است؛ اين مقطع بسيار حسّاسي است؛ اين كار بسيار عظيمي است و نبايد از آن به آساني گذشت. اين كار، از مبارزه با داروي فاسد و تاريخ منقضي شده و از مبارزه با پزشك قلّابي خيلي مهمتر است. در هر جامعه اي، اين نقطه اساسي است. ما دو ساعتي را با شما گذرانديم. از شما، از دوستانمان در وزارت ارشاد و از بقيه كساني كه اين ديدار را ترتيب دادند و از خواهران محترمي كه به اين جا تشريف آوردند و از همه شما برادران تشكّر مي كنيم. ان شاءاللَّه موفّق و مؤيّد باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اشاره غيرمستقيم به حوادث اوايل دوران مشروطيت كه علما - پديدآورندگان مشروطه - را با لطايف الحيل كنار گذاشتند.

بيانات رهبر انقلاب اسلامى و فرمانده معظّم كلّ قوا در مراسم اعطاى سردوشى در دانشگاه دريايى امام خمينى (ره)

بيانات رهبر انقلاب اسلامي و فرمانده معظّم كلّ قوا در مراسم اعطاي سردوشي در دانشگاه دريايي امام خميني(ره) و

دانشگاه علوم و فنون دريايي سپاه نوشهر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً به همه جوانان فارغ التّحصيل عزيز دانشگاه دريايي امام خميني و دانشگاه علوم و فنون دريايي سپاه، همچنين به دانشجويان عزيزي كه امروز از هر دو دانشگاه سردوشي گرفتند، صميمانه تبريك عرض مي كنم. از فرماندهان اين دو نيرو و از فرماندهان مراكز تحصيلي و استادان و كاركنان و همه دست اندركاران اين تربيت علمي و نظامي نيز صميمانه تشكّر مي كنم. شما فرزندان عزيز من و جوانان برومند اين كشور، فرصت بسيار مغتنم و مهمّي را در يكي از فصول برجسته عمر خودتان به دست آورده ايد تا بتوانيد در كسوت نظامي و با آيين مردانگي اسلامي، در خدمت اسلام و ايران و اين ملت بزرگ باشيد و در حراست از مرزها و انجام وظايف قانوني، خود را آماده كنيد. امتياز دوره شما - چه آنهايي كه دوره را به پايان بردند، چه آنهايي كه سردوشي گرفته و نظامي گري را آغاز كرده اند - اين است كه در سال نامگذاري شده ي به نام امام بزرگوار اتّفاق افتاده است؛ اين براي شما فراموش نشدني است. امام عزيز ما - آن كسي كه نه فقط ملت ايران، بلكه بسياري از ملتهاي ديگر دلهايشان به ياد او مي تپد و سخنان و آموزشها و سيره عملي او براي آنها درس است - يك انسان نمونه براي همه قشرها، از جمله براي نظاميان بود. من اگر بخواهم اين بُعد از شخصيت آن مرد بزرگ را به شما عرض كنم، بايد بگويم او مظهر تقوا و نظم و شجاعت بود؛ همين سه عنصري كه براي شما جوانان عزيز نظامي بايد در طول دوران خدمت، يك درس ماندگار

باشد. تقوا در زندگي امام بزرگوارِ ما صرفاً به معناي انجام كارهاي عبادي نبود؛ تقوا در همه امور بود. تقوا يعني مراقب درستيِ كار و عمل؛ بخصوص در آن جايي كه به مسائل مهم ارتباط مي يابد. درس و معاشرت و حضور در مركز تحصيلي و حضور در ميان جامعه و خانواده و محيطهاي زندگي هم مظهر تقواست. در همه اينها شما به عنوان يك جوان برگزيده - كه براي يكي از مهمترين كارهاي اين كشور انتخاب و پذيرفته شده ايد - بايد آن را در مقابل خودتان قرار دهيد. تقوا يعني مراقبت از رفتار و گفتارتان، با همان روحيه نوآوري و ابتكار و فعّال بودن و نشاط جواني. وقتي تقوا با روحيه جواني و به كار بردن استعدادهايي كه در شما وجود دارد، همراه شود، معجزه ها خواهد آفريد. نظم هم مهم است. حيات و جان يك مجموعه نظامي، با نظام است. منظور من از نظم و انضباط، صرفاً ظواهر خشك و بي روح نيست؛ روح نظم پذيري مهمّ است. نظم يعني قرار دادن احساسات و خواسته هاي گوناگون در كنار اراده پولادينِ يك انسان نظامي و در چارچوب مقرّرات و آيينهايي كه مي تواند رفتار او را كارآمد كند: نظم در كلاس، در محيط ورزش، در محيط رزم، در مقابله با دشمن. شجاعت، يعني همان عنصر كارآمدي كه ملت ايران را از دوران خاموشي و ذّلت و توسري خوريِ جهاني به دوران زندگي در عرصه مقتداي ملتها منتقل كرد. شما بدانيد ملتها در همه ادوار تاريخ، هر ضربه اي كه مي خورند، از احساس ضعف و ذلّت و انهزام دروني است؛ هر كاميابي هم كه به دست مي آورند، از قدرت ابتكار و شجاعت و

مرعوب نشدن در مقابل قدرتهاي استكباريِ مرعوب كننده است. امروز قدرتهايي كه مي خواهند باج بگير همه دنيا باشند و ژاندارم همه مناطق عالم به شمار آيند؛ قدرتهايي كه براي ملتها حقّ حيات و حقّ انتخاب قائل نيستند؛ قدرتهايي كه همه ارزشهاي شيرين را براي خودشان و نه براي انسانها مي خواهند؛ در سايه مرعوب كردن است كه مي توانند اين مقاصد شيطاني را محقّق كنند. ملت ايران مرعوب نشد. رهبر عظيم الشّأن و بي نظير ما در دوران انقلاب و در طول حياتش مرعوب نشد. اين درس براي ملت ايران ماند. قدرتهاي استكباري به انواع شيوه ها مي خواهند ملتها و دولتمردان و مسؤولان و نظاميان و آحاد ملت را در مقابل هيمنه خودشان دچار رعب و ترديد كنند. يك ملت اگر دچار ترديد شد، رفتني و پامال شدني است. امروز دنيا با اراده هاي تربيت نشده انسانهايي مي گردد كه از معنويّات و انصاف و عدالت بويي نبرده اند. به صحنه خونين منطقه بالكان نگاه كنيد، ببينيد مسلمانان در آن جا چه وضعيتي دارند! حملاتي كه از سوي امريكا و متّحدانش به يوگسلاوي مي شود، جنگ بين دو انگيزه اقتدار است و به مسلمانان هيچ ارتباطي ندارد. نبايد گمان كرد كه اين حملات به دفاع از مسلمانان دارد انجام مي گيرد؛ به دليل اين كه اوّلاً در طول مدت حمله، روزبه روز وضع مسلمانان در «كوزوو» بدتر شده و هيچ بهبودي در كار آنها حاصل نشده است؛ ثانياً اين حملات گاهي خودِ آنها را هدف گرفته است. وضع مسلمانان، وضع ملتهاي مستضعف و هر جا كه چنگال قدرتمندان عالم بتواند چيزي را هدف خود قرار دهد، وضع رقّتباري خواهد بود. تنها راه نجات ملتها، اتّكاي به خود، استقلال كامل

و فراهم آوردن عناصر بقا و اقتدار در خود است؛ نه فقط اقتدار ظاهري و مادّي، بلكه اقتدار معنوي و روحي و فكري و ارادي. امروز شما جوانان عزيز يكي از بهترين فرصتها را براي اين كار در اختيار داريد و آن، محيط آموزش نظامي است. عزيزان من! به شما توصيه مي كنم كه از اين فرصت جواني حدّاكثر استفاده را در اين مراكز نظامي بكنيد: آموزش، تقويت اراده، تقويت جسم، تقويت روح، تقويت فكر و انديشه و آمادگي كامل براي انجام دادن وظايف بزرگي كه با آن مواجه هستيد. امروز خوشبختانه نيروهاي مسلّح نظام جمهوري اسلامي ايران - ارتش و سپاه - درميان مردم محبوبند. نظاميان مردمي، نظاميان خدايي، نظاميان مدافع از اسلام، عنوانهايي است كه بر شما اطلاق مي شود. من از رفتار و روحيه و كار شما خرسندم؛ اما به شما عرض كنم، بايد روزبه روز خودتان را كاملتر كنيد و گامهاي بلندتري برداريد. راه پيشرفت بشر، بن بست و مسدود و تمام شدني نيست. بايد سطح دانش و انضباط و تقوا و نظم را تا آخرين تلاشهاي خودتان بالا ببريد و آنها را روزبه روز بهتر كنيد. اميدواريم خداوند متعال همه شما را مشمول توفيق كند؛ شهداي عزيز را با اوليايشان محشور فرمايد؛ شهيد عزيز سرافراز ما، امير سپهبد صيّاد شيرازي را - كه چهلمين روز شهادت او همين روزهاست - با پيغمبر محشور كند و خانواده هاي شهيدان و جانبازان عزيز و خانواده هايشان را مشمول الطاف پروردگار قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار جمع كثيرى از فرماندهان و رزمندگان عمليات بيت المقدّس

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جمع كثيري از فرماندهان و رزمندگان عمليات بيت المقدّس به مناسبت سالروز آزادي خرّمشهر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

برادران و خواهران عزيز و رزمندگان سربلند و پُرافتخار؛ خيلي خوش آمديد. بحمداللَّه مجلس ما با نام شريف شهداي بزرگمان - شهيد محمّد جهان آرا، شهيد صيّاد شيرازي، شهيد محمّد بروجردي و بقيه شهداي عاليقدر - معطّر و مشرّف شد. هزاران انسان فداكار و آگاه، با فهم موقعيت و شناخت نياز زمان، در همان نقطه اي كه بايد در آن حضور داشته باشند، حضور پيدا كردند؛ نتيجه يك حماسه تاريخي و ماندگار شد. حماسه فتح خرّمشهر و عمليات عظيم بيت المقدّس، در تاريخ اين كشور خواهد ماند. هم در آن روزي كه اين حادثه اتّفاق افتاد، هم هر وقت كه اين گونه حوادث براي افكار مردم تشريح گردد و توضيح داده شود، وسيله اي براي تجديد حيات ملي و آسان كردن راه عزّت و عظمت براي يك ملت مي شود. عزيزان من! عمليات بيت المقدّس و عمليات عظيمي كه در آن روزها اتّفاق افتاد، كار پيچيده عظيمي بود كه از دو عامل تركيب شده بود: عامل اوّل، دانش نظامي و قوّت فرماندهي و هوشياري و استعداد جوانان مؤمن ما بود. در آن روز كساني وانمود مي كردند - و شايد امروز هم بعضي خيال كنند - كه عملياتي مثل عمليات بيت المقدّس، فقط يك هجوم انبوه انساني بود! اينها سخت در اشتباهند. هيچ امواج انساني، بدون فرماندهيِ قادرِ قاطعِ هوشيار، نمي تواند هيچ عملي را انجام دهد. در جنگ نظامي، سازماندهي و عمليات و فرماندهي و تاكتيك و دقّت نظر و موقع شناسي و دهها عامل در كنار هم، دانش نظامي را به وجود مي آورد و استعداد و نبوغ نظامي را نشان مي دهد. اين اتّفاق، در عمليات فتح خرّمشهر - يعني همان عمليات بيت المقدّس - روي داد،

كه همين شهيد عزيزِ اخيرِ ما - شهيد صيّاد شيرازي - يكي از كارگردانان اصلي اين عمليات بود و خودِ او مثل ظهر چنين روزي، از آن جا با تلفن با بنده تماس گرفت و مژده پيروزي را داد و گفت سربازان عراقي صف طولاني كشيده اند تا بيايند اسير شوند! ببينيد اين عمليات چقدر هوشمندانه و قوي و همه جانبه بود كه نيروهاي دشمن احساس اضطرار مي كردند كه براي حفظ جان خودشان بيايند خود را تسليم اسارت كنند! كه در آن روز هزاران نفر از نيروهاي دشمن متجاوز - كه آن همه با غرور و تكبّر، فرياد سر داده بودند - آمدند دودستي خودشان را تسليم رزمندگان اسلام كردند! بنابراين، يك عامل از دو عامل مهمِّ چنين پيروزيهاي مهمّي، قدرت فرماندهي، دانش، مسلّط بودن بر عمليات پيچيده جنگ و توان بكارگيري نيروها بود، كه آن روز هم دشمنان ما در تبليغات خودشان اينها را مخفي مي كردند و مي گفتند ايران امواج انساني را به جنگ فرستاد! مگر امواج انساني مي تواند پيروز شود؟! چند قبضه مسلسل از چند طرف كار بگذارند، همه امواج انساني را درو خواهد كرد. نخير، فقط امواج انساني نبود؛ فقط انبوه جمعيت نبود؛ قوّت سازماندهي بود، قوّت اراده بود، نيروي نظامي بود. عامل دوم كه از عامل اوّل مهمتر است، نيروي ايمان و شجاعت ناشي از قوّت ايمان رزمندگان و مردم و جوانان بود؛ يعني عشق ايماني - نه عشق حيواني، نه عشق مادّي، نه عشق به چيزهاي خُرد و حقير - عشق به ارزشها؛ عشق به آرمانهاي الهي و اسلامي؛ همان چيزي كه كشته شدن در راه خدا را براي كسي كه چنين عشقي

را دارد، شيرين مي كند؛ نه اين كه آسان مي كند، شيرين مي كند. پيامبر اكرم به اميرالمؤمنين فرمود: «يا علي! آن روزي كه به تو ضربتي مي زنند و اين ضربت، به شهادتت منتهي خواهد شد، صبر تو چگونه خواهد بود؟» اميرالمؤمنين عرض كرد: «يا رسول اللَّه! اين موضعِ صبر نيست؛ اين موضعِ شُكر است(1).» كسي كه در راه خدا به شهادت مي رسد، بزرگترين شاكر خدا براي اين حادثه، خود اوست؛ زيرا كه چنين نعمت بزرگي را خداي متعال به او داده است. چه چيزي يك رزمنده، يك جوان و يك انسان را در ميدانهاي گوناگون، اين گونه به روشن بيني مي رساند؟ ايمان آگاهانه. عزيزان من! اين ايمان آگاهانه در رزمندگان، موجب اين مي شد كه خطر را به هيچ بگيرند. در فرماندهان موجب اين مي شد كه لحظه اي به راحتي خود و يا به خطر براي خود فكر نكنند. شب و روز تلاش و كار كردند؛ حيثيت حقير خودي را ناديده گرفتند؛ براي خدا و براي اهداف اسلام و براي آزادي و سربلندي ملت مسلمان، حاضر شدند جان خودشان را بدهند. هر ملتي كه اين طور احساسي در او باشد، شكست خوردني نيست. چه كسي مي تواند چنين ملتي را شكست دهد؟ همه زورگوييهاي قلدران دنيا به اين است كه جان كسي را تهديد كنند؛ بالاترينش اين است. اگر كسي حاضر شد جان خود را در راهي بدهد، ديگر چه تهديدي بر او كارگر خواهد شد؟ من مي خواهم عرض كنم، حتّي همان عامل اوّل هم - يعني آن قوّت فرماندهي و دانش نظامي و تسلّط بر امر نظامي گري - از اين عامل دوم ناشي شد. همين نيروي ايمان بود كه توانست ارتش و سپاه و بقيه

عناصري را كه در جنگ شركت داشتند - مثل نيروهاي مردمي، مثل جهاد سازندگي، مثل عشاير - به نقطه اي برساند كه بتوانند يك نيروي عظيم نظامي را با يك فرماندهي قوي و قاطع به وجود آورند. اين ايمان و اين عشق معنوي بود كه آن استعداد را در آنها به جوشش درآورد، والّا ما قبل از اين هم در اين كشور جنگهايي داشتيم كه نيروهاي ما نتوانستند آن جايگاه شايسته را براي خود كسب كنند. اين قوّت ايمان بود كه قدرت فرماندهي را پديد آورد. پس، همه چيز به اين برمي گردد كه اگر جوانان و مردم يك كشور، ايمانشان به خدا، ايمانشان به هدف، احساس فداكاريشان در راه هدف، احساس اين كه خود را جزو حزب اللَّه و جنداللَّه بدانند، تقويت شد، اين ملت شكست ناپذير مي شود. من مي خواهم بعد از اين حرف، بلافاصله يك حرف ديگر را عرض كنم، و آن اين است كه اگر اين ملتي كه با نيروي ايمان و با شجاعت ناشي از ايمان توانسته كار بزرگي را انجام دهد، يك دشمن داشته باشد، اين دشمن چه كار مي كند؟ خودتان فكر كنيد. راه غلبه دشمن بر چنين ملتي چيست؟ راه غلبه دشمن اين است كه اين عامل معنوي را از اين ملت بگيرد. اين دشمن مي داند كه تا وقتي در اين مردم، همان روحيه ايمان - آن اخلاص ايماني، آن شجاعت ايماني، آن دلبستگي به هدفها - باشد، اين ملت قابل دسترسي نيست. چه كار بايد بكند؟ بايد تلاش كند تا ايمان را در آنها ضعيف كند؛ آرمانهاي الهي را در ذهن آنها كمرنگ كند؛ ميان آنها و آن آرزوهاي بزرگ فاصله بيندازد. اين

كار هم با شمشير و با ابزار مدرن و فوق مدرن نمي شود؛ اين كار با تبليغات مي شود. از بعد از جنگ، بلكه در اثناي جنگ، اين تبليغات دشمن شروع شده است و تا امروز ادامه دارد. من عرض مي كنم، هر كس كه به سرنوشت اين ملت و اين كشور علاقه مند است، بايد در راه تقويت ايمان اين ملت، در راه تقويت ايمان جوانان، در راه تقويت تديّن جوانان و در راه تقويت پيوند جوانان با آرمانهاي اسلامي مجاهدت كند. هر كس كه ضد اين عمل كند، به سرنوشت اين ملت علاقه مند نيست؛ يا جزو نيروي دشمن است، يا فريب خورده است. اين جاست كه وظيفه آگاهان و روشنفكران و گويندگان و نويسندگان و مسؤولان و هر عنصر از عناصري كه مي تواند بر روي ذهن مردم اثر بگذارد، روشن مي شود. دشمن از ايمان و از غيرت ديني مردم سيلي خورده است؛ او حق دارد كه با غيرت ديني دشمن باشد؛ اما دوست نبايد به او كمك كند. آن كساني كه به عزّت ايران اسلامي علاقه مندند، بايد تلاش كنند كه روزبه روز بر غيرت ديني مردم و جوانان و پايبندي آنان بيفزايند. بحمداللَّه جوانان مملكت، جوانان مؤمن و سالمي هستند. خوشبختانه نسل جوان ما، يك نسل سالم است. نگاه نكنيد به موارد استثنايي در گوشه و كنار كه تحت تأثير تبليغات دشمن، رفتارها و گفتارها و ذهنيّتهاي غلطي را از خودشان نشان مي دهند؛ اينها نمايشگر نسل جوان ما نيستند. نسل جوان ما همان نسلي است كه امروز هم اگر پاي امتحان پيش آيد، اگر صحنه خونين شهر پيش آيد، اگر ميدان مجاهدت في سبيل اللَّه پيش آيد، نشان خواهد داد كه از

بن دندان به اسلام پايبند است. آن روز جوانان ما با جوشش استعدادهاي خودشان توانستند آن كارهاي بزرگ را بكنند؛ امروز هم ما كارهاي بزرگي در مقابل خودمان داريم. ولو از نوع جنگ و از نوع حضور در جبهه ها نيست؛ اما كارهاي بزرگ، هميشه بزرگ است و هميشه به ايمان، به صفا، به غيرت ديني، به ايستادگي در راه خدا و به آشتي ناپذيري با دشمن احتياج دارد. اين را جوانان ما دارند و ان شاءاللَّه باز هم خواهند داشت. اميدواريم به بركت و حرمت خونهاي معطّر و مطهّر جوانان ما كه در عمليات بيت المقدّس و عمليات قبل از آن و بعد از آن، و در طول دوران انقلاب تا امروز، در راه خدا ريخته شده است، ان شاءاللَّه جوانان و مردم ما هميشه در راه خدا ثابت قدم و استوار باشند و دشمن را ناكام كنند و دشمن نتواند جاي پايي در ملت ما پيدا كند و ان شاءاللَّه پيدا نخواهد كرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 32، ص 243

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار مسؤولان شوراهاى اسلامى شهر و بخش سراسر كشور

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مسؤولان شوراهاي اسلامي شهر و بخش سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در ابتدا به همه شما برادران و خواهران عزيز كه از اطراف و اكناف اين سرزمين اسلامي مقدّس، به اين جا تشريف آورديد و اين اجتماع صميمي و پُرشور را فراهم كرديد، خوشامد عرض مي كنم. خدمت به مردم افتخار بزرگي است. وقتي كسي اين فرصت را پيدا مي كند كه به مردم خدمت كند، اوّلاً بايد خدا را بر اين توفيق و بر اين فرصت مغتنم، شكر بگزارد؛ ثانياً وقت خود را، مصروفِ به انجام رساندن اين كار مهم

كند. همه ما در احكام شرعي و در روايات اخلاقي، بارها توصيه شده ايم و مي دانيم كه اگر كسي براي مردم كاري انجام دهد و قدمي بردارد، چقدر خداي متعال به او اجر خواهد داد. اين كاري هم كه امروز شما برعهده داريد، يك مصداق كامل از چيزي است كه در آن روايات هست. خدا توفيق را به همه نمي دهد؛ اما آن كسي كه توفيق خدمت پيدا كرد، بايد اين توفيق الهي را شكرگزاري كند. عمده مشكلات ملتها - در هرجايي كه ملتها رنجي برده اند - به خاطر اين بوده كه مسؤولانِ دلسوزي كه همّتشان فقط برطرف كردن مشكلات مردم باشد، در ميان آنها يا نبوده اند و يا كم بوده اند. كساني از شما كه دوره جواني را پشت سر گذاشته ايد و رژيم طاغوتي و فاسد پهلوي را به ياد داريد، مي دانيد تنها چيزي كه مطرح نبود، خدمت به مردم بود. هر كسي وقتي مسؤوليتي پيدا مي كرد، به فكر خود بود. انقلاب اسلامي آمد و آن بناي كج و معوج را دگرگون كرد. رئيس جمهور از خود مردم، نماينده مجلس از خودِ مردم، مسؤولان بخشهاي مختلف در كنار مردم و از آحاد مردم، امروز هم كه بحمداللَّه خدا به مسؤولان توفيق داد تا شوراها را با اين سطح وسيع به وجود آوردند، شوراها هم در خدمت مردم. امروز شما چنين نعمتي را در اختيار داريد. قصدتان را براي خدا خالص كنيد. عزيزان من! هيچ عبادتي بالاتر از خدمت به مردم نيست؛ چه در شهر، چه در بخش و چه در روستا. وظايفي كه براي شوراها در قانون ذكر شده، همان وظايفي است كه اگر شوراهاي ما ان شاءاللَّه

بتوانند اين وظايف را به طور كامل به انجام برسانند، بسياري از مشكلات جاري مردم برطرف خواهد شد و اين موارد را قانون گذاران با دقّت در قانون اساسي و در قانون عرفي معيّن كرده اند. اين كار، كار بزرگي است و از افتخارات نظام اسلامي است. اسلام اين گونه است. اسلام در ضمن اين كه احكام الهي و اراده الهي را در هدايت و صلاح انسانها داراي كمال تأثير مي داند، اراده انسان، حضور انسان و حضور آحاد مردم را هم در همه كارها پيش بيني كرده است. يك نمونه آن همين مسأله شوراست. خداي متعال در علائم مؤمنين مي فرمايد: «و امرهم شوري بينهم»(1)؛ كارهايشان را با مشورت انجام مي دهند. البته مشورت، با شكلهاي مختلفي ممكن است انجام گيرد؛ اين هم يك شكل از اَشكال مشورت است. در داخل شهر و در داخل بخش، مي نشينيد و با هم مشورت مي كنيد؛ نقصهاي موجود و مشكلات موجود و آن چيزهايي را كه مربوط به شوراهاست - البته ممكن است نقصهايي هم باشد كه به وظايف شوراها مربوط نشود - رسيدگي و به آنها عمل مي كنيد؛ مثل اين است كه سرتاسر پيكر ايران اسلاميِ بزرگ، با نبضِ خون تازه انقلابي و اسلامي مي زند و حركت مي كند. مسؤولان و شوراهاي هر شهر و روستا، براي رفع مشكلات مردم، در همان شهر و روستا فكر مي كنند. اين خيلي فرصت خوبي است. پس با نام و ياد خدا، براي خدمت به خلق خدا نيّت كنيد. البته دشمنان اسلام هيچ وقت به اين كه نظام جمهوري اسلامي يك نظام متّكي به مردم است، اعتراف نكرده اند. مي بينند، مي فهمند، اما اعتراف نمي كنند. همان گونه كه دشمنان حقيقت همواره حقيقت را مي شناختند،

امروز هم مي شناسند؛ اما حاضر نيستند به آن حقيقت اعتراف كنند! ولي حقيقت، حقيقت است؛ چه دشمن اعتراف كند، چه اعتراف نكند. بيست سال از عمر نظام جمهوري اسلامي مي گذرد، بيست انتخابات - به طور متوسط، هر سال يك انتخابات - در اين كشور برگزار شده است؛ يعني مردم در ميدان عمل و در ميدان تصميم گيري، حضور داشته اند. درعين حال، در همه جا بوقهاي استكباري، كشور ما و نظام ما را به ديكتاتوري، به استبداد و به غير مردمي بودن متّهم مي كنند! حاضر نيستند اعتراف كنند و حقيقت را بپذيرند؛ چون دشمنند. دشمن به هيچ نقطه حُسني از شما اعتراف نخواهد كرد. شما به حرف دشمن كاري نداشته باشيد. شما براي حقيقت، براي رضاي خدا، براي وظيفه و براي اصلاح سرنوشت اين ملت بزرگ، آنچه را كه وظيفه داريد، انجام دهيد. بوقهاي استكباري، از روز اوّل با اين انقلاب بد بودند و عليه اين انقلاب تبليغات كردند. علّت هم اين است كه اين انقلاب، دستهاي دشمنان را از اين مملكت كوتاه كرد. امريكا و ديگر جهانخواران و قلدرها و زورگوها، در داخل اين كشور و دور اين سفره بي صاحب نشسته بودند و در حالي كه مردم در كمال فقر زندگي مي كردند، آنها ثروتهاي اين ملت را مي بردند. نفت اين ملت مي رفت، منابع اين ملت مي رفت، استعدادهاي اين ملت مي رفت، نيروهاي انساني خوب هم گلچين مي شد و مي رفت؛ در مقابل، از آن طرف فساد و فحشا و وابستگي به بيگانه مي آمد! اين دستها قطع شد و آنها عصبانيند. هدف دشمن اين است كه بتواند يك بار ديگر همان سلطه طاغوتي را بر اين مملكت اِعمال كند؛ اما غافل است.

اين مردم بيدارند، اين مردم با اسلام آشنا هستند، اين مردم در صحنه حاضرند و اين مردم پاي دشمني را كه به سمت اين كشور بيايد قطع مي كنند و اجازه نمي دهند. دشمن از اين مردم عصباني است، از اين نظام عصباني است، از اين مسؤولان عصباني است. لذاست كه هرچه حُسن در اين مملكت هست، آنها انكار مي كنند. چيزهايي را هم نسبت مي دهند كه خلاف واقع و دروغ است. هر كسي و در هر سطحي كه در اين كشور باري بر دوش دارد، وظيفه اش اين است كه آن بار را - بارِ خدمت به مردم را - بردارد. من بارها عرض كرده ام، كساني كه مسؤوليتهايي بر دوش دارند - مسؤوليتهاي اجرايي و شبيه اجرايي - اگر همه وقت خودشان را صرف اين مسؤوليت كنند، شايد ان شاءاللَّه بتوانند آن وظيفه را به نحو احسن انجام دهند؛ اما چنانچه مقداري از آن وقتي را كه براي اين كار است به كارهاي ديگر مصروف كردند، كارها زمين خواهد ماند. من توصيه مي كنم - همچنان كه در آن پيام هم به شما عزيزان عرض كردم(2) - وقت را مصروفِ خدمت كنيد، مصروفِ كار كنيد، قصد را خدايي كنيد و آنچه را كه وظيفه شماست - و با انتخاب مردم اين وظيفه بر دوش شما آمد - ان شاءاللَّه با اخلاص و به بهترين وجهي انجام دهيد. خدا هم به شما كمك خواهد كرد و ان شاءاللَّه خواهيد توانست آنچه را كه مايه روسفيدي و سرافرازي شما پيش خدا و پيش بندگان خداست، به انجام برسانيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) شوري 38 2) .

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با نمايندگان و كاركنان مجلس شوراى اسلامى

بيانات مقام معظم رهبري

در ديدار با نمايندگان و كاركنان مجلس شوراي اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه برادران و خواهران عزيز، نمايندگان محترم ملت ايران در مجلس شوراي اسلامي، همچنين كاركنان محترم مجلس كه در طول اين سالها بارهاي عمده اي بر دوش داشتند و دارند و وظايف مهمّي را انجام داده اند، خوشامد عرض مي كنم. در باب مجلس حرفهاي مكرري گفته ايم و شنيده ايم. مجلس، عصاره ملت است؛ مظهر حكومت مردمي است؛ جايگاه تعيين مسير حركت دولت و ملت است؛ مظهر خواستهاي مردم در زمينه سياستهاي گوناگون - چه داخلي و چه خارجي - است؛ اميد مردم است؛ معتمد مردم است؛ پشتيبان دولت است؛ راهگشاي كارهاي اساسي براي مسؤولان نظام و كارگزاران كشور است. اينها مسائلي است كه امروز بحمداللَّه در كشور ما عينيّت پيدا كرده است و بيان آنها حرف تازه اي نيست. من دو نكته ي كوچك را عرض مي كنم، براي اين كه اين ديدارِ معمول سالانه ما با برادران و خواهران عزيزِ نماينده، امسال هم ان شاءاللَّه با فايده اي از طرفين تمام شود و موجب رضاي خدا گردد. يك نكته اين است كه گفتن اين حرفها كه مجلس مركز آراءِ مردم است، مظهر اراده مردم است، اداره كننده حقيقي كشور در سايه قوانين است، يك مرحله است؛ عمل به اينها و تحقّق اينها يك مرحله ديگر است. آنچه ما در جمهوري اسلامي به آن سرافرازيم، اين دومي است، و الاّ در همه جاي دنيا و در همه ي زمانها اين حرفها گفته مي شود. زمانهاي بعد از مشروطيت، در همين كشور ما هم اين حرفها بود. مي گفتند مجلس، مي گفتند قانون، مي گفتند انتخاب؛ ليكن ميان حقيقت و آنچه كه اتّفاق مي افتاد و واقعيت امر بود،

با آنچه كه گفته مي شد، فاصله هاي زيادي وجود داشت. مردم ما حقيقتاً از دوران مشروطيت تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، حضور خود را در اداره كشور به شكل قانونگذاري تجربه نكرده بودند؛ شايد يك يا دو دوره دو ساله در اوايل كار مجلس شوراي ملي - مثلاً دوره دوم، سوم؛ آن هم با مناقشات و خدشه هايي - تا حدودي اين معاني را با خود داشت؛ اما آنچه بود، حرف بود؛ برروي كاغذ بود؛ در امواج هوا بود، يواش يواش همان هم نبود! اين طوري است كه وقتي انحراف عميق شود، مردم خودشان را ملزم هم نمي دانند كه حتّي در زبان هم نام حقيقت را بياورند؛ خطر اين جاست. در دوره قبل از پيروزي انقلاب، اين گونه بود. در سالهاي متمادي ديگر، حتي اسمي از آراءِ مردم و ادّعا و افتخار به اين حرفها هم ديگر باب نبود؛ همه چيز صوري و دروغين بود؛ مصنوعي و ساختگي بود؛ هم در دوران ديكتاتوري صريح، كه عبارت بود از دوران رضاخاني و اواخر دوران محمّدرضا؛ هم در دوران ميانه كه يك مقدار پوشيده و خفي بود، مردم رأيي نداشند، مجلس وجود نداشت، نماينده اي نبود؛ دستوري و فرمايشي بود. انسان وقتي تاريخ آن دوره را مي خواند - حالا برهه اي را كه خود ما در اين اواخر شاهدش بوديم، و نيز آن قبليها را هم وقتي انسان مي خواند - مي بيند كه چگونه بوده است. از مدّتي قبل از آن كه وقت انتخابات شود، انتخابات فراهم مي كردند؛ كار محافل شروع مي شد؛ اصرارها، التماسها، تقرّبها، خوش رقصيها؛ براي اين كه خود را در ليست دولت داخل كنند؛ صريح مي گفتند ليست دولت، ليست دربار؛ حيا هم نمي كردند!

انقلاب اسلامي در ميان كارهاي عظيمي كه در اين كشور و در تاريخ ما انجام داد، اين كار عظيم را هم انجام داد كه مردم ما طعم حكومت مردم در وضع قوانين را چشيدند. شما نماينده مردميد؛ اين ساليان و دوره هايي كه بر اين مجلس محترم و كم نظير در عالم گذشته است، حقيقتاً سالهاي مهمّي در تاريخ ما بوده است. مردم با انگيزه هاي خودشان، با سلايق خودشان، با اراده خودشان، با طرق تحقيقي كه خودشان داشتند، رفتند تحقيق كردند و كسي را براي حلّ مشكلات كشور به مجلس فرستادند. الان تركيب مجلس ما بحمداللَّه اين طور است؛ هر چند ممكن است موارد شذوذي هم وجود داشته باشد. هيچ جا كليّاتها به اين شكل مورد نظر نيست؛ مجموعاً اين است. اين را بايد حفظ كنيد؛ اين چيز خيلي عزيزي است؛ همه بايد حفظ كنند؛ اوّل خود نمايندگان محترم، بعد مردم و مسؤولان. اين استقلالي كه بحمداللَّه قوه مقنّنه ما دارد، چيز خيلي با ارزشي است. استقلال، به معناي دعوا كردن با دولت و مسؤولان اجرايي نيست؛ به معناي ضدّيت و مخالفت نيست - همه قوا بايد با هم همدست و همكار باشند و به هم كمك كنند - استقلال به معناي اين است كه مصلحت كشور و مصلحت مردم نبايد فداي هيچ چيز شود. دستگاه مقنّنه طبيعتش اين است كه براي جريان امور به وسيله قوه مجريّه، خطوطي را ترسيم كند؛ اين كار را با دقّت و با وجدان حقيقيِ كاري انجام دهد كه بحمداللَّه تاكنون اين طور بوده است. من واقعاً شايسته مي دانم و وظيفه خودم مي دانم كه از يكايك نمايندگان محترم، بخصوص از هيأت

رئيسه محترم، بخصوص از شخص رئيس محترم مجلس، به خاطر حُسن اداره اين جلسات تشكّر كنم. مجلس ما، برخلاف آنچه كه انسان در بسياري از مجالس دنيا مشاهده مي كند كه مركز نزاعها و كشمكشها و آشوبها و معاملات بسيار زشت و خلاف دين و شرع هستند، اين طور نيست. اين ارزش است؛ اين را با همه وجود نگهداريد. عزيزان من! بدانيد كه هيچكدام از ما مصون و معصوم از بروز فساد نيستيم؛ حتي انسانهاي صالح و انسانهاي مؤمن كه در آن روايت دارد: «والمخلصون في خطر عظيم»(1). وقتي كه مخلصين در خطرند، تكليف ما معلوم است ديگر! دائم بايد مراقب خودمان باشيم. فساد گاهي از يك نكته كوچك شروع مي شود، بعد در انسان توسعه پيدا مي كند و متسرّب مي شود. يك وقت انسان احساس مي كند كه يا رفته است، يا در شُرف رفتن است؛ آن وقت تصميم گيري هم مشكل مي شود. خداي نكرده در هنگامي كه انسان بفهمد بيماري نفوذ كرده، ديگر تصميم گيري هم سخت مي شود. بايد مراقب بود؛ اين مراقبت همان چيزي است كه همه اديان و سرتاسر قرآن و نهج البلاغه متوجه به آن است؛ يعني همان تقوا. اين كه مي بينيد اميرالمؤمنين در دوران حكومت خود اين همه به تقوا امر مي كند - كه شايد كمتر موضوعي در نهج البلاغه به قدر تقوا مورد تأكيد قرار گرفته است - همچنين در دعاها و روايات چقدر از خدا تقوا خواسته شده است و نيز در فرمايشهاي امام رضوان اللَّه تعالي عليه آن همه درخصوص رعايت تقوا تذكّر داده شده است، به خاطر همين است كه تقوا «حصار» است. تقوا، يعني همان مراقبت دائمي شما از خودتان. اين حصاري است به گرد

شما. مبادا بگذاريد اين حصار شكسته شود؛ چون اين جايگاه، جايگاه مهمّي است. ممكن است شما در سالهاي بعد هم همين مسؤوليتها را داشته باشيد، ممكن است نداشته باشيد؛ اين مهم نيست؛ مهم اين است كه در هر لحظه اي - تا آن ساعت آخر و روز آخر - كه شما اين مسؤوليت را داريد، اين را رعايت كنيد. نكته ي دومي كه وجود دارد - كه در خلال صحبت هم به آن اشاره شد - اين است كه در همه امور زندگي، گذر زمان را بايد عبرت شناخت. همه چيز مي گذرد. اين مقامهاي ظاهري، اين عنوانها، همه گذراست. همچنان كه ملاحظه مي كنيد، يك روز اوّلين روزي است كه انسان در اين جايگاه مسؤوليت پيدا مي كند؛ يك روز هم از آن جا خارج مي شود. افرادي از شما كه دوران جواني را پشت سر گذاشته ايد، خوب مي دانيد كه جواني و عمر چه زود مي گذرد؛ اين بقيه مدّت هم همين طور به سرعت خواهد گذشت. آنچه مهم است، آن چيزي است كه در پايان كار، در مقام محاسبه نفس، بينكم و بين اللَّه شما مي توانيد در مقابل خودتان عرضه كنيد. بنابراين، ملاك، كسب رضاي خداست؛ هيچ چيز ديگر را ملاك ندانيد. اگر رفتار و احساسات ما اين گونه باشد و ما بتوانيم اين را به خودمان تفهيم كنيم كه رضاي الهي از همه رضاها و از همه انگيزه ها بالاتر است، اكثر مشكلات حل خواهد شد؛ خيلي از اختلافات حل خواهد شد؛ خيلي از تعارضها و كشمكشها تمام خواهد شد؛ خيلي از عقباتي كه انسان خيال مي كند ورود در آنها مشكل است، آسان خواهد شد. اين انقلاب هم اين طوري پيروز شد؛ يعني در برهه اي

از زمان، به بركت حضور امام بزرگوار و روحانيت و دين در ميان مردم، روح ديني بر اين ملت و بر اين كشور آن چنان سلطه و غلبه اي پيدا كرد كه بسياري از موانع در مقابل مردم محو شد؛ هيچ عامل ديگري هم ممكن نبود بتواند چنين كار بزرگي، انجام دهد. بعضيها مي نشينند تحليلهايي مي كنند كه زمينه اين طور شده بود، شرايط اجتماعي و اقتصادي اين طور بود. البته بعضي از اينها معدّاتي است؛ كمك مي كند، تسهيل مي كند، نزديك مي كند، دور مي كند؛ ليكن اينها هيچكدام عامل نبود. ما آن وضعيت را لمس كرده ايم. قبل از انقلاب، كساني كه در جريان اوضاع سياسي بودند و مبارزه را با همه وجودشان حس مي كردند، مي دانند كه روزبه روز مبارزه سخت تر شده بود؛ روزبه روز اميد فَرَج كمتر شده بود؛ سختگيريها بيشتر شده بود؛ راههاي غلبه بر «حركت مبارزي» پيچيده تر و مدرنتر و همه جانبه تر شده بود؛ اما قضيه اين بود كه به خاطر حضور دين و ايمان ديني در جامعه، احساس تكليف مي شد. وقتي كه دين باشد و احساس تكليف شود، همه نيروهاي بشري در خدمت اين احساس قرار مي گيرد. طبيعت اجتماعات بشري هم اين است كه روي هم اثر مي گذارند؛ بعضي، بعضي را وارد ميدان مي كنند و به دنبال خود مي كشانند كه آن حركت عظيم به وجود آمد. سلسله جنبان اين قضايا هم آن مردي بود كه بينناوبين اللَّه در طول مدّتي كه ما اين مرد را از نزديك شناختيم، برايش غير از رضاي خدا و اداي تكليف، چيزي مطرح نبود. اداي تكليف، چيز خيلي مهمّي است. البته كارهاي گوناگون، اَشكال گوناگون، حتّي گاهي در مواردي جهتگيريهاي گوناگون در آن بزرگوار بود؛ اما همه جا

معيار اصلي براي او اين بود كه تكليف شرعي او چيست. اين براي ما درس است. ببينيد تكليف شرعيتان چيست؛ هرچه كه تكليف شرعي شما بود، به آن عمل كرديد، پيش خداي متعال مأجوريد. البته بايد براي فهميدن موضوع و حكم شرعي، انسان چشمهايش را باز كند و تلاش نمايد - در اين شكّي نيست - اما اگر شما براي اداي تكليف شرعي تلاش كرديد و اشتباه كرديد، در عين حال شما اجر داريد؛ اين بد است؟! اين معامله بدي با خداست؟! «من كان للَّه كان اللَّه له»(2)؛ هركس براي خدا كار كند، خدا هم همه اين قدرت عظيم خود را براي او، در جهت او و در خدمت او قرار خواهد داد. فرموده است: «والّذين جاهدوا فينا لنهديّنهم سبلنا»(3)؛ هدايت هم مي كند. وقتي شما براي او تلاش كرديد، نمي گذارد در گمراهي بمانيد؛ هدايت هم مي كند. شما ديديد كه انقلاب پيروز شد، جنگ پيروز شد، مبارزه عميق بنياني با استكبار پيروز شد. وقتي كه دو قطب با هم مشغول مبارزه اند و يكي از اين دو قطب هدفش نابودي، يا برگرداندن، يا متوقّف كردن ديگري است، بزرگترين پيروزي براي آن طرف اين است كه نابود و متوقّف نشود و برنگردد. اينها در جامعه ي ما اتّفاق افتاد؛ انقلاب روزبه روز قويتر شد، روزبه روز پيش رفت، روزبه روز بالهاي خودش را گسترده تر كرد؛ امروز هم همين طور است. ان شاءاللَّه همين روند حركت تكاملي در انقلاب پيش خواهد رفت و چشم مسلمانان عالم را روشن خواهد كرد؛ كمااين كه تا به حال هم بحمداللَّه همين طور بوده است. اين، به بركت همان راه و خطّي بود كه امام بزرگوار در اين جامعه به وجود آورد؛ خودش

هم عمل كرد، جامعه هم به همان سمت پيش رفت. اين بايد براي ما درس باشد. در اين مسائل خطّي و خطوطي و نزاعي و دعوا و خطكشيها و امثال اينها - كاري نداريم كه اينها درست است يا غلط است - مهم اين است كه اگر همه اطراف قضيه كه معتقد به مباني اسلام و ارزشهاي انقلاب اسلامي و ارزشهاي اسلامند، چنانچه معيارشان همين باشد كه بخواهند رضاي خدا را كسب كنند، هيچكدام از اينها به انقلاب ضرر نخواهد زد؛ اما اگر اين معيار و ملاك نبود؛ دنبال رضاي خدا نبوديم، دنبال هوي ها و هوسها و خواسته ها و خودخواهيها و خود بيني ها بوديم، طبيعي است كه دهها و صدها مشكل به وجود خواهد آمد؛ دهها و صدها منفذ براي نفوذ دشمن به وجود خواهد آمد و خداي متعال هم ما را هدايت نخواهد كرد. اگر ما رضاي الهي را هدف قرار ندهيم، از هدايت الهي هم به گمان زياد محروم خواهيم ماند. البته يك وقت هم ممكن است تفضّلاً لطفي در حق ما بشود، اما نمي توانيم ديگر به هدايت الهي مطمئن باشيم و سكون نفس داشته باشيم. اين سكون نفس، آن وقتي پيش خواهد آمد كه ما هدفمان را رضاي خدا قرار دهيم؛ بخصوص شما برادران و خواهران عزيز نماينده، چون جاي مهمي نشسته ايد، اين را بايد در همه جا معيار خودتان قرار دهيد. در درجه اوّل، اين مسائل دوستيها و دشمنيها را بر اساس اين تفسير كنيد؛ نه اين كه رضاي خدا را براساس آنها توجيه كنيد. شما بحمداللَّه در اين سه سالي كه بر عمر اين مجلس گذشته است، كارهاي بزرگي هم كرده ايد و در

اين سال آينده هم كارهاي بزرگ و مهمّي داريد؛ برنامه سوم توسعه را داريد، برنامه قانون بودجه سال آينده را داريد؛ در همه اينها ملاحظه كنيد كه رضاي الهي چيست؛ آنچه كه نشانه اسلاميّت و پيروي از قرآن در اين نظام است، چيست؛ آن را بايستي محكم حفظ كنيد و نگهداريد. خداي متعال هم كمك خواهد كرد؛ كمااين كه بحمداللَّه تاكنون هم شما را كمك كرده است. اميدواريم ان شاءاللَّه ادعيّه زاكيه حضرت بقيةاللَّه شامل حال همه ما و شما باشد و روح مطهّر امام بزرگوار از همه ما راضي باشد و بتوانيم با كاري كه انجام مي دهيم، با نيّتي كه مي كنيم، با اقدامي كه مي كنيم، رضاي الهي را ان شاءاللَّه كسب كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) المراقبات، ج 1، ص 150 2) تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 45 3) عنكبوت: 69

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با ميهمانان داخلى و خارجى دهمين سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى (ره)

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با ميهمانان داخلي و خارجي دهمين سالگرد ارتحال حضرت امام خميني (ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در ابتدا به همه ي ميهمانان عزيز جمهوري اسلامي كه از كشورهاي ديگر تشريف آورده اند و همچنين به همه برادران و خواهران عزيزي كه از نقاط مختلف كشور براي شركت در مراسم بزرگداشت امام بزرگوار به تهران آمدند، خوشامد عرض مي كنم. اگرچه ملت ما در اين ده سال هميشه ياد امام بزرگوار را گرامي داشته است، ولي امسال اين تجليل و بزرگداشت، عمومي تر و گسترده تر است. نكته اي كه در اين جا بايد مورد توجّه باشد، اين است كه تجليل از امام بزرگوار ما فقط به عنوان يك قدرداني و تجليل از گذشته نيست، بلكه به معناي اصرار و پافشاري بر آن خطّ و راهي است كه

امام بزرگوار با انقلاب خود، با قيام خود، با سيره خود، با درسهاي خود، با وصيتنامه خود، براي ملت ايران و همه مسلمانان عالم باقي گذاشت. امام به عنوان يك الگو، به عنوان يك معلّم، به عنوان يك رهبر، در ذهن ما و در واقعيت جامعه ما حضور دارد. جسم او نيست، اما فكر او هست، راه او هست، درس او هست و اين درس، همان چيزي است كه ملت ايران و همه مسلمانان عالم به آن احتياج دارند؛ ديروز هم احتياج داشتند، امروز هم احتياج دارند. لذا درس امام زنده است، راه امام زنده است، خطّ امام زنده است، انگشت اشاره امام جلوِ چشم همه است. اگر ما بخواهيم اين درس را براي مسلمانان عالم خلاصه كنيم، اين خلاصه عبارت است از بازگشت به اسلام ناب؛ اسلامي كه مي تواند براي مردم و ملتها همه چيز را به ارمغان آورد. اسلام به ملتها استقلال و آزادي مي دهد؛ هم آزادي در محيط زندگي خودشان - آزادي از قدرتهاي ديكتاتور و مستبد، آزادي از خرافات و جهالتها، آزادي از تعصّبهاي جاهلانه و كج فكريها - و هم آزادي از كمند قدرت اقتصادي و فشار سياسي استكبار. اسلام به ملتها رفاه و پيشرفت اقتصادي همراه با عدالت اجتماعي هم مي دهد. آن پيشرفت اقتصادي كه فاصله بين طبقات مردم را زياد كند، مورد نظر اسلام نيست. آن نسخه اقتصادي كه امروز كشورهاي غربي براي مردم دنيا مي پيچند و ارائه مي دهند كه طبقاتي را مرفّه مي كند و رونق اقتصادي را بالا مي برد و به قيمت ضعيف شدن و فقير شدن و زير فشار قرار گرفتن طبقاتي از جامعه تمام مي شود؛ اين را اسلام

نمي پسندد. رفاه اقتصادي همراه با عدالت، همراه با روح مواسات و همراه با روح برادري، باز در سايه اسلام به دست مي آيد. امروز گرفتاريهاي ملتهاي مسلمان در دنيا چيست؟ وجود قدرتهاي مسيطر و مستكبري است كه از آن سوي دنيا بر ملتهاي مسلمان حكم مي رانند؛ در زندگي آنها دخالت مي كنند؛ آنها را در فقر و ضعف و اختلاف نگه مي دارند؛ از ثروتهاي آنها به شكل نامشروعي استفاده مي كنند. نداشتن استقلال، نداشتن آزادي، نداشتن حيثيّت انساني، عقب ماندگي علمي و عقب ماندگي در شؤون زندگي، از ديگر گرفتاريهاي ملتهاي مسلمان است. همه اين گرفتاريها به بركت بازگشت به اسلام، به بركت عمل به اسلام، به بركت حاكميت اسلام برطرف مي شود. پيام امام بزرگوار ما به مسلمانان اين بود: طرد اجانب، طرد دشمنان مسلمين و دشمنان اسلام. امروز هم گرفتاريها اينهاست. ملت ايران اين راه را آزمايش كرده و خود را از ذلّت، از عقب ماندگي، از تبعيّت قدرتها نجات داده است. ما ادّعا نمي كنيم كه توانسته ايم نظام اسلامي كامل را در كشورمان به وجود آوريم؛ اما ادعا مي كنيم كه در اين راه تلاش كرده ايم و تا آخر براي تحقّق حاكميت كامل اسلامي مجاهدت و تلاش خواهيم كرد. ملت ايران در مقابل تهديد قدرتها عقب نشيني نمي كند. ملت ايران و مسؤولان كشور، توصيه هاي امام را، توصيه هاي بزرگ و راهگشايي براي خودشان مي دانند. نظام اسلامي اين است، خطّ اسلامي اين است. بحمداللَّه مسؤولان كشور - مسؤولان امور داخلي، مسؤولان سياست خارجي، مسؤولان كارهاي مهم - كساني هستند كه به راه امام و به خطّ امام معتقدند و براي آن تلاش و مجاهدت مي كنند. ما همان سياستهايي را كه امام بزرگوار با

الهام از متن اسلام و قرآن، به انقلاب اسلامي و به ملت ايران تعليم داد و آن خطّي را كه او ترسيم كرد، دنبال مي كنيم و علاج گرفتاريها و مشكلات خودمان را در دنبال كردن اين راه مي دانيم؛ درست نقطه مقابل آنچه كه دشمنان اسلام قصد دارند آن را در ذهنها جا بيندازند و در فضاي ذهني اعلام كنند. ملتهاي مسلمان با انقلاب اسلامي احساس هويّت و احساس عزّت كردند؛ احساس كردند كه گوهر گرانبهاي اسلام كه متعلّق به آنهاست، مي تواند گره گشاي آنها باشد. همه جا احساسات اسلامي در اطراف دنياي اسلام برافروخته شد. اين، دشمنان را عصباني مي كند؛ جهانخواران و مستكبران را ناراحت مي كند؛ لذا عليه اسلام تلاش مي كنند. امروز همه توطئه هايي كه عليه نظام اسلامي مي شود - اين توطئه تبليغاتي عظيمي كه امروز در دنيا عليه جمهوري اسلامي، عليه مسؤولان و عليه ملت ايران است - به خاطر انتقام گرفتن از اسلام است. آنچه كه آنها را عصباني مي كند، پايبنديِ ملت ايران به اسلام و به قرآن و احكام آن است. آنها مي خواهند ملت ايران را از اين راه روشن و از اين راهي كه آينده آنها را تضمين خواهد كرد، منصرف كنند؛ چون در اين بيست سال، انقلاب اسلامي و نظام اسلامي و پايبندي به اسلام، به آنها خيلي ضرر زده است. ولي ملت ايران محكم ايستاده است؛ اين راه را دنبال خواهد كرد و ملتهاي عالم در آيينه ملت ايران آرزوهاي خودشان را مشاهده مي كنند. هر موفّقيتي كه براي ملت ايران پيش آيد، به يك معنا موفّقيت براي همه امّت اسلامي است. هر ضربه اي كه از سوي دشمنان به پيكره جمهوري اسلامي

و ملت ايران وارد شود، ضربه به امّت اسلامي است؛ اين را مردم مسلمان عالم - آنهايي كه با مسائل كشور و انقلاب ما آشنا هستند - احساس مي كنند. ما آينده را روشن مي بينيم؛ هم به فضل پروردگار آينده ملت ايران روشن است، هم آينده اسلام در عالم روشن است. دلهاي جوانان و نسلهاي نوخاسته در همه اقطار اسلامي، به سمت جاذبه هاي اسلام گرايش پيدا كرده است و روزبه روز هم اين گرايش بيشتر مي شود و ان شاءاللَّه در آينده نه چندان دوري شاهد خواهيم بود كه امور مسلمانان روزبه روز به سمت بهتر شدن مي رود. اميدواريم همه امّت اسلامي و شما برادران و خواهران عزيز، مشمول ادعيّه زاكيّه حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه باشيد و ان شاءاللَّه اسلام و مسلمين روزبه روز قوّت بيشتري پيدا كنند و عزّت بيشتري بيابند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

متن كامل خطبه هاى نماز جمعه ى تهران به امامت مقام معظم رهبرى

متن كامل خطبه هاي نماز جمعه ي تهران به امامت مقام معظم رهبري بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه نجيبه و خيرته في خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشير رحمته و نذير نقمته؛ سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين. سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. روز، روز متعلّق به امام بزرگوار است و سخن ما درباره خصوصياتي از اين مرد بزرگ و اين يادگار پيامبران و اولياي الهي در زمان ماست. به همه برادران و خواهران نمازگزار عرض مي كنم كه خصوصيت امام بزرگوار ما رعايت تقوا بود. همه شما تقوا را دستورالعمل زندگي خود قرار دهيد، تا همچنان كه ابواب رحمت الهي بر روي

آن مرد بزرگ باز شد، بر روي ما هم باز شود. تقوا، رحمت و هدايت الهي را متوجّه فرد و جامعه باتقوا مي كند. دستورالعمل اوّل و آخر پيامبران و جانشينانشان، تقواي الهي است. در خطبه اوّل در نظر دارم آن دركي را كه در طول زمان به عنوان يك شاگرد و پيرو اين مرد بزرگ احساس كردم و ديدم و لمس كردم، به شما عزيزان - بخصوص جوانان - منتقل كنم. درباره امام خيلي حرف زده ايم. همه، از دوستان، از دشمنان، از ايراني و غير ايراني و مسلمان و غير مسلمان، از اين مرد بزرگ تجليل كردند. در اينها هيچ حرفي نيست. عظمت و جلالت و شأن او براي همه مسلّم است؛ اما اين يك امر اجمالي است. من فكر مي كنم نسل جوان ما - كه امروز با قدرت و نشاط راه افتخار و عزّتي را كه اين مرد بزرگ در مقابل ما باز كرد، طي مي كند - مايل است از امام خود چيزهاي بيشتري بداند. من دريافتهاي خودم را عرض مي كنم؛ يعني آنچه را كه به مرور زمان در طول حدود سي سال كه امام را از نزديك شناختيم در او ديديم و در هر برهه، مظهري و بُعدي از ابعاد اين شخصيت عظيم را مشاهده كرديم. از اين سي ويك سال - كه از دوران جواني بنده تا رحلت آن بزرگوار طول كشيد - البته چهارده سال ايشان در تبعيد بودند و ما به ظاهر از ايشان دور بوديم؛ اما در فضاي ذهن و مسير امام بوديم و از او جدا نبوديم. همان چهارده سال هم در واقع با امام بوديم. يك نكته را به

شما عزيزان عرض كنم. درست است كه شاگردان امام و آشنايان با امام، امام را در حدّ بالايي با عشق و محبّت دوست مي داشتند؛ اما آنچه درباره امام گفته شده است، منشأش محبّت نيست؛ محبّت منشأش آن خصوصيّاتي است كه در امام بود. نكته دوم اين است كه اين شخصيتِ داراي ابعاد گوناگون، هيچ اصرار و عجله اي نداشت كه آن زيباييها و درخشندگيهاي وجود خود را به رخ كسي بكشد. هر وقت هر جا تكليف شرعي او را وادار به حركتي كرد، بُعدي از ابعاد او آشكار شد. من از سال 37 شروع مي كنم؛ سالي كه خودم به قم رفتم و اوّل بار امام را از نزديك ديدم؛ البته قبل از آن در مشهد شنيده بوديم كه در قم يك مدرّس و استاد بزرگي هست كه جوان پسند و برجسته است. طلبه جواني كه به قم وارد مي شود، دنبال استاد مي گردد. در حوزه هاي علميه، انتخاب استاد، اجباري نيست و هر كس طبق پسند و سليقه خود، استاد را انتخاب مي كند. استادي كه طلّاب جوان و مشتاق را در وهله اوّل به خود جلب مي كرد، همين مردي بود كه آن روز در ميان شاگردانش به عنوان «حاج آقا روح اللَّه» شناخته مي شد. مجموعه جوانان فاضل و درسخوان و پُرشوق در محفل درس او جمع بودند. ما در چنين فضايي وارد قم شديم. او مظهر نوآوري علمي و تبحّر در فقه و اصول بود. بنده قبل از ايشان استاد بزرگي را در مشهد ديده بودم - يعني مرحوم آيةاللَّه ميلاني - كه از فقهاي برجسته بود. در قم هم همان وقت رئيس حوزه علميه قم - كه استاد امام هم بود؛

يعني مرحوم آيةاللَّه العظمي بروجردي - حضور داشت؛ بزرگان ديگري هم بودند؛ اما آن محفل درسي كه دلهاي جوان و مشتاق و كوشا و علاقه مند به استعدادهاي خوب را جذب مي كرد، درس فقه و اصول امام بود. يواش يواش از قديمي ترها شنيديم كه اين مرد، فيلسوف بزرگي هم هست و در قم درس فلسفه او، درس اوّل فلسفه بوده است؛ ليكن حالا ترجيح مي دهد كه فقه تدريس كند. شنيديم كه اين مرد، معلّم اخلاق هم بوده است و كساني در درس اخلاق او شركت مي كردند و او به تقويت فضايل اخلاقي در جوانان همّت مي گماشته است. در خلال درس در طول سالها، اين را ما از نزديك هم مشاهده كرديم. اما تا اين جا شخصيت اين مرد بزرگ - كه باطن او سرشار از خصوصيات ناشناخته بود - براي اكثر مردم در آن روز فقط به عنوان يك استاد عالم و شاگردپرور و يك تهذيب كننده اخلاق طلّاب و شاگردان شناخته مي شد. در سال 1340 مرحوم آيةاللَّه بروجردي - مرجع تقليد - درگذشت. مراجع بزرگواري بودند كه مطرح شدند و دوستانشان نام آنها را مي آوردند. اين جا صحنه اي شد براي اين كه اين مرد - امام بزرگوار - به همه نشان دهد اين درس اخلاقي كه مي گفته است، فقط زباني و به قصد ياد دادن به ديگران نبوده است؛ بلكه خود او اوّلين عامل به درسهاي تهذيب نفس است. همه ديدند، همه فهميدند و تصديق كردند كه اين مرد از مقام و از مطرح شدن براي رياست - حتّي اگر آن رياست، مرجعيّت باشد كه يك رياست روحاني و معنوي است - رويگردان است و براي مقام و منصب

و رتبه و شخصيت، هيچ گونه تلاشي نمي كند؛ بلكه اگر ديگران هم بخواهند براي مطرح كردنش تلاش كنند، تا آن جايي كه بتواند، مانع مي شود. بعد از گذشت حدود يك سال ونيم از فوت مرحوم آيةاللَّه بروجردي، نهضت اسلامي شروع شد. در نيمه دوم سال 1341، بُعد ديگري از ابعاد اين شخصيت آشكار شد و آن، هوشياري و تيزفهمي و توجّه به نكاتي كه غالباً به آن توجّه نمي كردند، از يك طرف، و غيرت ديني از طرف ديگر بود. خيليها شنيدند كه تصويب نامه دولت در آن زمان، قيد مسلمان بودن و سوگند به قرآن براي فرد منتخب را حذف كرده است؛ اما خيلي توجّه نكردند كه اين چقدر اهميت دارد! درعين حال خيلي اهميت داشت؛ دليل هم اين بود كه با آن كه مجلس شوراي مليِ آن زمان، مجلس فرمايشي بود - خودشان آن را تشكيل مي دادند و فقط نامزدهاي مورد قبول خودشان به آن جا مي رفتند؛ در واقع انتخاب مردم وجود نداشت و انتصاب بود - با وجود اين، آن رژيم جرأت نكرد آن مقرّرات مربوط به انجمنها و اين مسأله اسلام را در وقتي كه مجلس سرِپا بود، مطرح كند. ترسيدند منعكس شود؛ گذاشتند در غياب مجلس! مجلس را در آن وقت منحل كرده بودند؛ مجلس نبود؛ در محيط دربسته اي آن را تصويب كردند! اين نشان مي داد كه پشت سرِ اين قضيه، حرفهاي فراوان و مقاصد زيادي هست. اين را كسي نمي فهميد؛ اما امام اين را فهميد و ايستاد. غيرت ديني او، او را وادار كرد كه در اين مسأله پيشقدم شود و مبارزه براي اين زاويه علي الظّاهر كوچكِ ضدّ اسلامي را شروع كند و اين كار را هم كرد.

در همين جا يك نكته مهم وجود دارد: امام بزرگوار حتّي در ميدان مبارزه هم نخواست جلو بيفتد. خود ايشان براي ما نقل كرد كه در اوّل شروع نهضت، در منزل مرحوم آيةاللَّه حائري، با يك نفر از مراجع معروفِ وقت آن زمان، و از همدوره هاي خودشان صحبت مي كرد و به ايشان گفته بود شما جلو بيفتيد، ما هم دنبال شما حركت مي كنيم. امام مقصودش اين بود كه تكليف انجام بگيرد؛ آن فريضيه اي را كه بر دوش خود احساس مي كرد، انجام دهد؛ جلو افتادن مطرح نبود. البته ديگران آن قدر توانايي و جرأت ورود در اين ميدان را نداشتند و به امام نمي رسيدند. امام به طور طبيعي رهبري و سررشته داري اين حركت را برعهده داشت؛ اين مبارزه را شروع كرد و به مردم تكيه نمود. تا آن روز هيچ كس از بزرگان حوزه هاي علميه و مراجع حدس نمي زد كه يك حركت ديني، آن هم در آن دوران اختناق، اين گونه بتواند پشتيباني مردم را جلب كند؛ اما امام در همان روز گفت من به پشتيباني اين مردم حركت مي كنم؛ مردم را به اين بيابان قم دعوت مي كنم. او مي دانست كه اگر مردم را دعوت كند، از همه ايران جمع مي شوند و يك اجتماعِ عظيمِ غيرقابل علاج براي دولت آن وقت و رژيم فاسد به وجود مي آورند. در اين جا بُعد جديدي از شخصيت اين مرد آشكار شد؛ بعد قدرت رهبري، شجاعت سياسي، آشنايي با ريزه كاريهاي كارهاي دشمن، هوشياري نسبت به هدفهاي دشمنان؛ اين بُعد در عمل آشكار شد. سال 42 - يعني سال دوم مبارزه - رسيد كه سال شدّت عملها و فشارها و كشتارها بود. آن جا امام مثل

خورشيدي در آسمانِ اميدهاي ملت ايران ظاهر شد. در موضع يك مرد فداكار و يك آتشفشان؛ كسي كه همه احساسات لازم براي يك مرد جهاني، يك مرد ميهني، يك مرد اسلامي در او جمع است؛ شجاعت لازم را دارد، قدرت بسيج عظيم مردم را دارد، صراحت لازم را دارد؛ چه در اوّل سال 42 كه ماجراي حمله كماندوها به مدرسه فيضيه و حوزه قم پيش آمد و چه در پانزده خرداد سال 42 كه عظمت امام در آن جا آشكار شد. ملت ايران ناگهان احساس كرد كه پشت و پناهي دارد؛ قلّه عظيمي وجود دارد كه مي تواند به او چشم بدوزد و به آن توجّه كند. امام در پانزده خرداد اين گونه در صحنه ظاهر شد. بعد از اين ماجرا، زندان و تبعيد و فشارهاي فراوان وجود داشت و امام در آن روز جوان نبود. براي ما كه آن روز جوان بوديم، زندان رفتن و ماجراهاي مشكلي كه پيش مي آمد، خيلي سخت نبود؛ بيشتر شبيه يك سرگرمي بود؛ اما امام در آن سال - در سال شروع مبارزه - شصت وسه ساله بود. در شصت وسه سالگي، اين مرد با جوشش احساس خود مي توانست احساسات يك ملت را به جوشش آورد. زندان رفتن و تبعيد شدن براي كسي در آن سنين، كار آساني نبود؛ اما اين فداكاري و از خودگذشتگي و خطرپذيري در اين مرد آشكار شد. اين هم بُعد جديدي بود؛ يعني مردي كه در راه آرمانهاي بزرگ و در راه تكليف شرعي، هيچ مشكلي نمي توانست مانع راه او بشود. اين جريان، درسال 42 و 43 به تبعيد چهارده ساله امام، اول به تركيه و بعد هم به

عراق منتهي شد. در دوران تبعيد امام، ابعاد تازه اي از شخصيت اين مرد كم نظير و حقيقتاً استثنايي در زمان ما بروز كرد؛ چيزهايي كه انسان در زندگي شخصيتهاي بزرگ، بعضي از آنها را به ندرت مشاهده مي كند. اوّلاً او در موضع يك طرّاح فكري - و به قول معروفِ مذاكراتِ سياسي، يك تئوريسين - قرار مي گيرد كه طرح يك حكومت را، طرح يك نظام را، طرح يك بنا و دستگاه جديد را مي ريزد؛ آن هم طرحي كه هيچ گونه سابقه موجود و محسوسي در مقابل چشم ندارد. بناي اسلامي، با توجّه به نيازهاي دنياي جديد و مسائلي كه در دنيا مطرح است؛ تركيب اين مسائل، مي شود طرّاحي يك نظام. ثانياً اين مرد با اين كه در ايران نبود، اما از راه دور، مدت چهارده سال قضاياي مبارزات اسلامي و نهضت اسلامي در ايران را به معناي واقعي كلمه رهبري كرد. در طول اين مدت چهارده سال و بخصوص چند سال اخير - يعني از سالهاي 50 و 49 تا 54 و 55 - شدّت اختناق و فشار زياد بود. گروهها، گروهكها، احزاب سياسي گوناگون، مخفي، مبارز، سياسي، غيرسياسي به وجود مي آمدند و همه در زير فشارهاي رژيم مضمحل مي شدند و از بين مي رفتند و يا بي خاصيت مي شدند. با اين كه بعضي از آنها پشتيبانهاي سياسي بين المللي هم داشتند؛ به بلوك شرق و غرب - بخصوص به شرق - متّصل بودند و از آن جا هدايت و كمك مي شدند، اما نهضت امام متّكي به تشكيلات حزبي نبود. امام هيچ تشكيلات حزبي در داخل كشور نداشت؛ عدّه اي شاگردان و دوستان و آشنايان به فكر او و متن مردم بودند. امام هم

وقتي در اعلاميه ها پيام مي داد، مخاطب او، آن عده دوستان و آشنايان مخصوص او نبودند؛ مخاطب او، متن مردم بودند. او با متن مردم و توده مردم حرف مي زد و آنها را هدايت مي كرد و توانست در طول چهارده، پانزده سال، از راه دور اين مايه فكر اسلامي و نهضت اسلامي را اوّلاً در ذهنها عميق كند، ثانياً در سطح جامعه توسعه دهد؛ دلهاي جوانان و ذهنها و ايمانها را به آن متوجّه كند، تا زمينه براي آن انقلاب عظيم آماده شود. خيليها در داخل كشور كارهاي بزرگ و مخلصانه و فداكارانه اي انجام مي دادند، اما اگر مركزيّت امام نبود، هيچكدام از اين كارها نبود؛ همه اين تلاشها شكست مي خورد و همه اين انسانها از نفس مي افتادند. آن كسي كه از نفس نمي افتاد، او بود و ديگران هم به نيروي او قوّت و نيرو مي گرفتند. بعد هم هدايت حقيقي يك حركت انقلابي و يك نهضت بزرگ در طول مدت چهارده سال و عبور دادن آن از آن همه عقبات گوناگون توسط آن بزرگوار بود. طوري شد كه افكار غيراسلامي و ضدّ اسلامي به انزوا گراييدند و به حاشيه رانده شدند؛ روزبه روز فكر اسلامي و اين تفكّر منطقي و مستحكم و قوي، غلبه خود را بر افكار ديگر ثابت و آشكار كرد. در همه قضاياي مهم، حضور امام محسوس بود. در سال 1347، امام در نجف - مركز فقاهت - فكر «ولايت فقيه» را با اتّكاء به مايه هاي محكم فقهي از آب درآورد. البته «ولايت فقيه» جزو مسلّمات فقه شيعه است. اين كه حالا بعضي نيمه سوادها مي گويند امام «ولايت فقيه» را ابتكار كرد و ديگر علما آن را

قبول نداشتند، ناشي از بي اطّلاعي است. كسي كه با كلمات فقها آشناست، مي داند كه مسأله «ولايت فقيه» جزو مسائل روشن و واضح در فقه شيعه است. كاري كه امام كرد اين بود كه توانست اين فكر را با توجّه به آفاق جديد و عظيمي كه دنياي امروز و سياستهاي امروز و مكتبهاي امروز دارند، مدوّن كند و آن را ريشه دار و مستحكم و مستدل و باكيفيت سازد؛ يعني به شكلي درآورد كه براي هر انسان صاحب نظري كه با مسائل سياسي روز و مكاتب سياسي روز هم آشناست، قابل فهم و قابل قبول باشد. عزيزان من! در ايران، در آن دوران چهارده ساله - بخصوص در اين سالهاي آخر - مبارزان اسلامي احساس تنهايي نمي كردند؛ هميشه احساس مي كردند كه امام با آنها مرتبط و متّصل است. در ماجراي درگذشت فرزندش، يك بُعد ديگر از ابعاد اين شخصيت عظيم آشكار شد. خيليها بزرگند، عالمند، شجاعند؛ اما آن كساني كه اين عظمتها در درون عواطف و در زوايا و اعماق دل آنها امتداد داشته باشد، خيلي زياد نيستند. مرد مسنّي در سنين نزديك به هشتاد سال در آن زمان، وقتي كه فرزند فاضل و برجسته اش از دنيا رفت - كه در واقع پسر او هم يك پسر برجسته و يك فاضل و يك عالم ممتاز و يك اميد آينده بود - جمله اي كه از او نقل شد و شنيده شد، اين بود كه «مرگ مصطفي از الطاف خفيه الهي است»! او اين را مهرباني الهي و لطف پنهاني خدا تلقّي كرد؛ اين طور فهميد كه خدا به او لطف كرده است؛ آن هم لطفي پنهاني! ببينيد چقدر عظمت مي خواهد در

يك انسان! اين مصيبتها و اين سختيها و اين شدّتهايي كه در دوران انقلاب بر اين مرد بزرگ وارد آمد و او مثل كوه استواري آنها را تحمّل كرد، ريشه اش در همين عظمت روحي است كه در مقابل مرگ عزيزي اين چنين، چنين برخوردي پيدا مي كند. بعد هم قضيه تبعيد ايشان از عراق و شروع هجرت آن بزرگوار به كويت و سپس به فرانسه بود؛ كه فرمود اگر به من اجازه اقامت در كشوري ندهند، فرودگاه به فرودگاه خواهم رفت و پيامم را به همه دنيا خواهم رساند. آن عظمت، آن شجاعت، آن شرح صدر، آن استقامت كم نظير، آن قدرت رهبري الهي و پيامبرگونه، باز خودش را در اين جا نشان داد. اين هم بُعد جديدي از ابعاد شخصيت آن بزرگوار بود. بعد هم كه جريانِ آمدن ايشان به ايران و مواجهه با آن قضايا و تشكيل نظام جمهوري اسلامي بود. آنچه كه در دوره بعد از تشكيل نظام اسلامي، از ابعاد وجودي امام مشاهده شد، به نظر من به مراتب مهمتر و عظيمتر بود از آنچه كه قبلاً ديده شده بود. در اين دوران، امام - اين شخصيت برجسته و ممتاز - در دو بُعد و دو چهره مشاهده مي شود: در دوران حكومت، يك چهره، چهره رهبر و زمامدار است؛ يك چهره، چهره يك زاهد و عارف. تركيب اين دو با هم، از آن كارهايي است كه جز در پيامبران، جز در مثل داود و سليمان، جز در پيامبري مثل پيامبر خاتم صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم انسان نمي تواند ديگر پيدا كند. اينها حقايقي است كه ملت ايران در طول سالهاي متمادي آنها را لمس كرده؛ ما هم كه از

نزديك شاهدش بوديم و ديديم. تربيت اسلامي و قرآني اين است. امام به چنين چيزي همه را دعوت مي كرد؛ نظام اسلامي را براي تربيت انسانهايي از اين قبيل مي خواست و مي پسنديد؛ همان طور كه خود او مظهر اعلاي آن بود. در چهره يك حاكم و زمامدار و رهبر، امامِ بزرگوار مردي هوشيار، باشهامت، باتدبير، باابتكار و دريادل بود. امواج سهمگين در مقابل او چيز كم اهميتي محسوب مي شدند. هيچ حادثه سنگيني نبود كه بتواند او را شكست دهد و او را به خضوع در مقابل آن حادثه وادار كند. در همه حوادث تلخ و سختي كه در زمان دهساله رهبريِ آن بزرگوار پيش آمد - كه خيلي زياد هم بود - امام از همه آنها بزرگتر بود. هيچكدام از اين حوادث - آن جنگ، آن حمله امريكا، آن توطئه هاي كودتا، آن ترورهاي عجيب و غريب، آن محاصره اقتصادي، آن كارهاي عظيم و عجيب و غريبي كه دشمنان با شكلهاي مخلتف مي كردند - نمي توانست اين مرد بزرگ را دچار احساس ضعف و شكست كند او از همه اين حوادث، قويتر و بزرگتر بود. او معتقد به مردم بود؛ حقيقتاً به آراءِ مردم اعتقاد داشت. او به نظر و به رأي مردم اعتقاد داشت - كه من در خطبه دوم دراين باره مختصري صحبت خواهم كرد - به مردم از صميم قلب علاقه داشت؛ به مردم عشق مي ورزيد و آنها را دوست مي داشت. اغلب آن صفاتي كه در زمامداران مختلف عالم، مايه امتياز آنها مي شد، تا آن جايي كه من بررسي كردم و به ذهنم رسيده است - ما در امام مجتمع مي ديديم. او، هم عاقل بود، هم دورانديش بود، هم

محتاط بود، هم دشمن شناس بود، هم به دوست اعتماد مي كرد و هم ضربه اي را كه به دشمن وارد مي كرد، قاطع وارد مي كرد. همه صفات و خصوصياتي كه براي يك انسان لازم است تا بتواند در چنين جايگاه حسّاس و خطيري انجام وظيفه كند و خدا و وجدان خود را راضي نمايد، در اين مرد جمع بود. امام به مردم اعتماد داشت. انقلاب كه پيروز شد، امام مي توانست اعلان كند كه نظام ما، يك نظام جمهوري اسلامي است؛ از مردم هم هيچ نظري نخواهد؛ هيچكس هم اعتراضي نمي كرد؛ اما اين كار را نكرد. درباره اصل و كيفيت نظام، رفراندم راه انداخت و از مردم نظر خواست؛ مردم هم گفتند «جمهوري اسلامي»؛ و اين نظام تحكيم شد. براي تعيين قانون اساسي، امام مي توانست يك قانون اساسي مطرح كند؛ همه مردم، يا اكثريت قاطعي از مردم هم يقيناً قبول مي كردند. مي توانست عدّه اي را معيّن كند و بگويد اينها بروند قانون اساسي بنويسند؛ هيچكس هم اعتراض نمي كرد؛ اما امام اين كار را نكرد. امام انتخابات خبرگان را به راه انداخت و حتّي عجله داشت كه اين كار هرچه زودتر انجام گيرد. در انقلابهاي دنيا - كه البته غالباً هم كودتاست و انقلاب نيست - كساني كه در رأس قرار مي گيرند و زمامدار مي شوند، براي خودشان يك سال، دو سال فرصت قرار مي دهند و مي گويند تا وقتي آماده براي رأي گيري شويم، بايد اين مدّت بگذرد؛ اما همان را هم غالباً تمديد مي كنند! امام دو ماه از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه اولين انتخابات - يعني همان رفراندم جمهوري اسلامي - را به راه انداخت. يكي، دو ماه بعد، انتخابات خبرگان

قانون اساسي بود. چند ماه بعد، انتخابات رياست جمهوري بود. چند ماه بعد، انتخابات مجلس بود. در يك سال - كه همان سال 58 باشد - امام چهار بار از آراء مردم براي امور گوناگون استفسار كرد: براي اصل نظام، براي قانون اساسي نظام - كه قانون اساسي يك بار خبرگانش انتخاب شدند، يك بار خود قانون اساسي به رأي گذاشته شد - براي رياست جمهوري و براي تشكيل مجلس شوراي اسلامي. امام به معناي واقعي كلمه معتقد به آراءِ مردم بود؛ يعني آنچه را كه مردم مي خواهند و آرائشان بر آن متمركز مي شود. البته در اين كارها هيچ وقت سررشته كار را هم به دست سياستبازان نمي داد. مردم، غير از سياستبازانند؛ غير از مدّعيان سياستند؛ غير از مدّعيان طرفداري مردمند. امام به مردم اعتماد داشت. خيلي از گروهها و احزاب و داعيه داران و سياستبازان و حزب بازان و امثال اينها بودند؛ امام به اينها كاري نداشت؛ ميدان هم به اينها نمي داد كه بيايند زياده طلبي كنند و به نام مردم حرف بزنند و عوض مردم تصميم بگيرند؛ ليكن به آراء مردم احترام مي گذاشت. جنگ پيش آمد؛ در نقش فرمانده نيروهاي مسلّح ظاهر شد. مسأله محاصره ي اقتصادي پيش آمد؛ امام پشتيبان كامل بود؛ پشتيبان روحي دستگاههاي دولتي. اوّل انقلاب، براي كارهاي گوناگون و براي حمايت از مستضعفان و محرومان، امام دستورات فراواني داد و كارهاي زيادي انجام گرفت. مؤسّساتي مثل جهاد سازندگي، مثل بنياد مسكن، مثل كميته امداد، مثل بنياد مستضعفان و جانبازان و مثل بنياد پانزده خرداد، براي كمك رساني به مردم تشكيل شد. مسائلي كه براي امام در حاكميت و در اداره كشور مطرح بود، اينها

بود. اين، بُعد حاكم و رهبر بودن امام در موضع يك انسان مقتدر و يك انسان بااراده بود؛ انساني كه اگر جنگ پيش بيايد، مي تواند تصميم بگيرد؛ اگر صلح هم باشد، مي تواند تصميم بگيرد. براي اداره يك كشور و براي مواجهه با دشمنان، مي تواند تصميم گيري كند. اما همين انسان، در چهره زندگي شخصي و خصوصي خود، يك انسان زاهد و عارف و منقطع از دنياست. البته منظور، دنياي بد است؛ همان چيزي كه خود او مي گفت دنياي بد، آن چيزي است كه در درون شماست. اين ظواهر طبيعت - زمين و درخت و آسمان و اختراعات و امثال اينها - دنياي بد نيست. اينها نعمتهاي خداست؛ بايد اينها را آباد كرد. دنياي بد، آن خودخواهي، آن افزون طلبي و آن احساس تعلّقي است كه در درون انسان است. امام از اين دنياي بد به كلّي منقطع بود. او براي خودش هيچ چيز نمي خواست. براي تنها پسرش - كه عزيزترين انسانها براي امام، مرحوم حاج احمد آقا بود و ما بارها اين را از امام شنيده بوديم كه مي فرمود اعزّ اشخاص در نظر من ايشان است - در ده سال آن حكومت و آن زمامداري و رهبري بزرگ، يك خانه نخريد. ما مكرّر رفته بوديم و ديده بوديم كه عزيزترين كس امام، در آن باغچه اي كه پشت حسينيه منزل امام بود، داخل دو، سه اتاق زندگي مي كرد. آن بزرگوار براي خود، زخارف دنيوي و ذخيره و افزون طلبي نداشت و نخواست؛ بلكه بعكس، هداياي فراواني برايش مي آوردند كه آن هدايا را در راه خدا مي داد. آنچه را هم كه داشت و متعلّق به خود او بود و مربوط به

بيت المال نبود، براي بيت المال مصرف مي كرد. همان آدمي كه حاضر نبود آن روز با ده پانزده ميليون تومان خانه قابل قبولي براي پسرش بخرد - ولو از مال شخصي خودش - صدها ميليون تومان مال شخصي خود را براي نقاط مختلف - براي آباداني، براي كمك به فقرا، براي رسيدگي به سيل زدگان و جاهاي مختلف ديگر - صرف مي كرد. ما اطلاع داشتيم كه در مواردي پولهاي شخصي خود امام بود كه به اشخاصي داده مي شد، تا بروند آنها را مصرف كنند؛ اينها هدايايي بود كه مريدان و علاقه مندان و دوستان براي امام آورده بودند. او اهل خلوت، اهل عبادت، اهل گريه نيمه شب، اهل دعا، تضرّع، ارتباط با خدا، شعر و معنويت و عرفان و ذوق و حال بود. آن مردي كه چهره باصلابتش دشمنانِ ملت ايران را مي ترساند و به خود مي لرزاند - آن سدّ مستحكم و كوه استوار - وقتي كه مسائل عاطفي و انساني پيش مي آمد، يك انسان لطيف، يك انسان كامل و يك انسان مهربان بود. من اين قضيه را نقل كرده ام كه يك وقت در يكي از سفرهاي من، خانمي خودش را به من رساند و گفت از قول من به امام بگوييد كه پسرم در جنگ اسير شده بود و اخيراً خبر كشته شدن او را برايم آورده اند. من پسرم كشته شده، اما برايم اهميت ندارد؛ براي من سلامت شما اهميت دارد. آن خانم اين جمله را در اوج هيجان و احساس به من گفت. من خدمت امام آمدم و داخل رفتم. ايشان سرِ پا ايستاده بود و من همين مطلب را برايش نقل كردم؛ ديدم اين كوه استوار و

وقار و استقامت، مثل درخت تناوري كه ناگهان بر اثر توفاني خم شود، در خود فرورفت. مثل كسي كه دلش بشكند؛ روح و جان و جسم او تحت تأثير اين حرف مادر شهيد قرار گرفت و چشمانش پُر از اشك شد! شبي در يك جلسه خصوصي، با دو سه نفر از دوستان، منزل مرحوم حاج احمدآقا نشسته بوديم؛ ايشان هم نشسته بود. يكي از ما گفتيم: آقا شما مقامات معنوي داريد، مقامات عرفاني داريد؛ چند جمله اي ما را نصيحت و هدايت كنيد. آن مردِ با عظمتي كه آن گونه اهل معنا و اهل سلوك بود، در مقابل اين جمله ستايش گونه كوتاه يك شاگردش - كه البته همه ما مثل شاگردان و مثل فرزندان امام بوديم؛ رفتار ما مثل فرزند در مقابل پدر بود - آن چنان در حال حيا و شرمندگي و تواضع فرو رفت كه اثر آن در رفتار و جسم و كيفيّت نشستن او محسوس شد! در حقيقت ما شرمنده شديم كه اين حرف را زديم كه موجب حياي امام شد. آن مرد شجاع و آن نيروي عظيم، در قضاياي عاطفي و معنوي، اين گونه متواضع و با حيا بود. نكته آخري كه من مي خواهم عرض كنم، اين است كه همه اينها را امام از عمل به دين، از پايبندي به دين، از تقوا و از مطيع امر خدا بودن داشت. خود او هم بارها اين مضمون را در گونه گونه كلمات خود برزبان مي آورد و بيان مي كرد: هرچه هست، از خداست. او همه چيز را از خدا مي دانست؛ هضم در اراده خدا بود؛ حل در حكم الهي بود: انقلاب را خدا پيروز كرد؛ خرمشهر

را خدا آزاد كرد؛ دلهاي مردم را خدا جمع كرد. او همه چيز را از منظر الهي مي ديد و عامل به احكام بود؛ خداي متعال هم درهاي رحمت را به روي او باز كرد. مايلم يك جمله هم ذكر مصيبت كنم. فردا اربعين سيّدالشهداست. به مناسبت سالگرد امام، ما از جاهاي مختلف برسر مزار او گرد آمده ايم. تناسب اين جمع آمدن و گرد آمدن ما بر سر قبر امام، با اربعين تناسب عجيبي است. در روز اربعين هم، بعد از آن روزهاي تلخ و آن شهادت عجيب، اولين زائران اباعبداللَّه الحسين عليه السّلام بر سر قبر امامِ معصومِ شهيد جمع شدند. از جمله كساني كه آن روز آمدند، يكي «جابربن عبداللَّه انصاري» است و يكي «عطيةبن سعد عوفي» كه او هم از اصحاب اميرالمؤمنين عليه السّلام است. جابربن عبداللَّه از صحابه پيامبر و از اصحاب جنگ بدر است؛ آن روز هم علي الظّاهر مرد مسنّي بوده است؛ شايد حداقل شصت، هفتاد سال از سنين او - بلكه بيشتر - مي گذشته است. اگر در جنگ بدر بوده، پس لابد قاعدتاً در آن وقت بايد بيش از هفتاد سال سن داشته باشد؛ ليكن «عطيه» از اصحاب اميرالمؤمنين عليه السّلام است. او آن وقت جوانتر بوده؛ چون تا زمان امام باقر هم «عطيةبن سعد عوفي» علي الظّاهر زندگي كرده است. «عطيه» مي گويد: وقتي به آن جا رسيديم، خواستيم به طرف قبر برويم، اما اين پيرمرد گفت اول دم شطّ فرات برويم و غسل كنيم. در شطّ فرات غسل كرد، سپس قطيفه اي به كمر پيچيد و قطيفه اي هم بردوش انداخت؛ مثل كسي كه مي خواهد خانه خدا را طواف و زيارت كند، به طرف قبر امام

حسين عليه السّلام رفت. ظاهراً او نابينا هم بوده است. مي گويد با هم رفتيم، تا نزديك قبر امام حسين عليه السّلام رسيديم. وقتي كه قبر را لمس كرد و شناخت، احساساتش به جوش آمد. اين پيرمرد كه لابد حسين بن علي عليه السّلام را بارها در آغوش پيامبر ديده بود، با صداي بلند سه مرتبه صدا زد: يا حسين، يا حسين، يا حسين! و سيعلم الّذين ظلموا ايّ منقلب ينقلبون(1) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هواللَّه احد. اللَّه الصمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد.(2) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الاطيبين الاطهرين. سيّما علي اميرالمؤمنين و الصّدّيقة الطّاهرة و الحسن والحسين و علي عليّ بن الحسين و محمّدبن عليّ و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن عليّ و عليّ بن محمّد والحسن بن عليّ والخلف الصّالح القائم المهدي. حججك علي عبادك و امنائك في بلادك. و صلّ علي ائمّةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه چون تقريباً وقت سپري شده است، من ناچارم خطبه دوم را خيلي كوتاه عرض كنم. بعد از رحلت امام، ما اعلام كرديم كه راه امام و خطّ امام را ادامه مي دهيم. اوّلاً اين حركت، از روي تقليد نبود؛ حركتي براساس تجربه و آگاهي بود. راه امام، راه نجات اين كشور، هم در آغاز انقلاب، هم در دوران حيات آن بزرگوار بود و هم امروز هست؛ اما راه امام چيست؟ مقصود ما از راه امام كدام است؟ من چند مشخّصه مهم را از مجموعه اي كه ما آن را راه امام و خطّ امام به حساب مي آوريم، عرض مي كنم. چند مطلب از نظر امام، در درجه اوّل بود؛ اوّل، اسلام و

دين بود. امام، هيچ ارزشي را بالاتر از ارزش اسلام به حساب نمي آورد. انقلاب و نهضت امام، براي حاكميت اسلام بود. مردم هم كه اين نظام را قبول كردند، اين انقلاب را به پا كردند و امام را پذيرفتند، براي انگيزه اسلامي بود. سرِّ موفقيت امام اين بود كه صريح و بدون پرده پوشي، اسلام را روي دست گرفت و اعلام كرد من مي خواهم براي اسلام كار كنم و همه چيز در سايه اسلام است. قبل از دوران انقلاب ما كساني در كشور ما و در بعضي كشورهاي ديگر بوده اند كه حقيقتاً به اسلام اعتقاد داشتند، اما جرأت نمي كردند، يا نمي خواستند صريحاً اسلام را مطرح كنند؛ تحت نامهاي ديگري وارد ميدان مي شدند و عموماً شكست خوردند. علّت اين كه امام پيروز شد، چون هدف خود را كه حاكميت اسلام است، صريح بيان كرد. البته اسلام كه امام فرمود، در دو بخش قابل توجّه است: يكي بخش اسلام در قالب نظام. امام، اين جا خيلي سختگير بود و به يك كلمه كم يا زياد، راضي نمي شد؛ به يك مسامحه، چه در مسائل اقتصادي، چه غيره، راضي نمي شد. همه جا مُرّ اسلام. نظام اسلامي، مجلس شوراي اسلامي، دولت اسلامي، قضاوت اسلامي و دستگاههاي گوناگون بايد بر طبق مصالح، خطّ اسلام و راه حاكميت اسلام را دنبال كنند. امام، اين را دنبال مي كرد و تا آن جا كه توانست، تلاش كرد. چهره دوم در مورد پايبندي به اسلام، عمل فردي اشخاص است. در اين جا ديگر آن صلابت و قاطعيت و اعمال قدرت، وجود ندارد. اين جا موعظه، نصيحت، زبان خوش و امر به معروف است. امام، به اين عقيده داشت. پس اوّل

چيزي كه در خطّ امام، مهم است، تعقيب هدف اسلامي و حاكميت اسلامي در صحنه ايمان و در صحنه عمل است. دومين مطلب، تكيه به مردم است - همان طور كه عرض كردم - هيچ كس در نظام اسلامي نبايد مردم، رأي مردم و خواست مردم را انكار كند. حالا بعضي، رأي مردم را پايه مشروعيت مي دانند؛ لااقل پايه اِعمال مشروعيت است. بدون آراءِ مردم، بدون حضور مردم و بدون تحقّق خواست مردم، خيمه نظام اسلامي، سرِ پا نمي شود و نمي ماند. البته مردم، مسلمانند و اين اراده و خواست مردم، در چارچوپ قوانين و احكام اسلامي است. امام، مجمع تشخيص مصلحت را درست كرد؛ يعني آراءِ مردم كه مظهرش مجلس شوراي اسلامي است، و حدود اسلامي كه مظهرش شوراي نگهبان است، اگر بين آنها اختلافي پيدا شد، مجمع تشخيص مصلحت تصميم مي گيرد. آن جايي كه مصلحت كشور اقتضا كند، آن را براين مقدّم مي دارد. مجمع تشخيص مصلحت را هم امام درست كرد. آنچه كه در مورد آزادي گفته مي شود، همه در شكم اين حركت عظيم و اين سرخطّ مهمي است كه امام براي اين كشور به وجود آورد. حالا عدّه اي تازه از راه رسيده، مي خواهند آزادي، آزادي فكر و آزادي رأي را به امام و دستگاه امام و نظام اسلامي، تازه ياد بدهند و تلقين كنند! اين خطّي بود كه امام، حركت نظام اسلامي را بر اين خط قرار داد. بحمداللَّه مسؤولان كشور - چه امروز، چه در دوره قبل و دولت قبل - كه همه شاگردان امام بودند و دست پروردگان امام هستند، اين چيزها را از بن دندان دانستند و باور كردند؛ نمي خواهد ديگري بيايد و

به اينها ياد بدهد. سوم از مشخصه هاي خطّ امام، عدالت اجتماعي و كمك به طبقات مستضعف و محروم است كه امام آنها را صاحب انقلاب و صاحب كشور مي دانست. امام، پابرهنگان را مهمترين عنصر در پيروزيهاي اين ملت مي دانست؛ همين طور هم هست و همان طور كه گفتيم، امام به گفتن هم اكتفا نكرد. امام از همان اوّل انقلاب، جهاد سازندگي، كميته امداد، بنياد مستضعفان، بنياد پانزده خرداد و بنياد مسكن را به وجود آورد و دستورات مؤكّد به دولتهاي وقت داد. عدالت اجتماعي، جزو شعارهاي اصلي است؛ نمي شود اين را در درجه دوم قرار داد و به حاشيه راند. مگر مي شود؟! حالا عدّه اي از آن طرف در مي آيند كه امام فرمود: انقلابِ ما انقلاب نان نيست، براي نان نيست! بله؛ انقلاب اكتبر روسيه كه در سال 1917 پيدا شد، به خاطر قطع شدن نان در شهرهاي اصلي آن روز - مثلاً مسكو - بود. اگر مردم آن روز نان داشتند - همين نان معمولي - آن انقلاب پيش نمي آمد. انقلاب ما اين گونه نبود، انقلاب ما براساس يك ايمان بود؛ اما معنايش اين نيست كه انقلاب نبايد به زندگي مردم، به اقتصاد، به نان و به رفاه مردم بپردازد. اين چه حرفي است!؟ امام به اين مسائل مي پرداخت و دستور مي داد و آنچه در درجه اوّل، مورد نظر امام بود، عبارت بود از طبقات محروم و مستضعف. البته امروز كنارِ گودنشينها، آنهايي كه هميشه بلدند گوشه اي بنشينند و دستور و نسخه صادر كنند - بدون اين كه بدانند واقعيتها چگونه است، يا هيچ مسؤوليتي احساس كنند - مي گويند عدالت اجتماعي تحقّق پيدا نكرده است! البته عدالت اجتماعيِ كامل، بلاشك

تحقّق پيدا نكرده است - خيلي بايد مجاهدت كنيم - اما نظام اسلامي آمد و آن برنامه و نقشه غلطي را كه در اين مملكت بود - كه هيچ حقّي براي روستا و روستانشين و شهرهاي دور دست و طبقات محروم قائل نبودند - تغيير داد و بيشترين اهتمام را روي اين چيزها گذاشت. امروز بيشترين اهتمام دولت خدمتگزار ما براي نقاط محروم است. در طول دوران انقلاب، هميشه دولتها اين طور بودند؛ بيشترين اهتمامشان براي مردم محروم و نقاط محروم بود و كارهاي فراوان و خدمات عظيمي هم انجام گرفته است. اينها به بركت همين عنصر عدالت اجتماعي در خطّ امام است. يك عنصر ديگر، دشمن شناسي و فريب نخوردن از دشمن است. اوّلين كار دشمن اين است كه تبليغ مي كند هيچ دشمني وجود ندارد! چطور نظام اسلامي دشمن ندارد؟! جهانخواران را از اين سفره به يغما رفته سالهاي متمادي، محروم كرده است؛ معلوم است كه دشمنند، مي بينيم كه دشمني مي كنند - در تبليغات، در محاصره اقتصادي - هركاري كه مي توانند در تقويت دشمن عليه نظام، مي كنند؛ صريح هم مي گويند! در اين مملكت، آنچه كه براي امريكا، براي استكبار و براي جهانخواران قابل قبول نيست، استقلال اين مملكت و استقلال و بيداري اين مردم است؛ آن دست ردّي است كه اين مردم به سينه دشمنان اين كشور و جهانخواران زده اند؛ اين را نمي خواهند. با اسلام هم كه دشمنند، به اين علّت است كه اسلام اين بيداري را به مردم داده است؛ با اين دشمنند. امام، دشمن را مي شناخت؛ روشهاي سياسي و روشهاي تبليغاتي آنها را مي فهميد، مي شناخت و در مقابل آنها محكم مي ايستاد. محور ديگر، علاقه

و حساس بودن به سرنوشت مسلمانان عالم است. مسلمانان عالم، عقل استراتژيك نظام اسلامي به حساب مي آيند. الان ملتها در آسيا، در افريقا و در همين منطقه خود ما طرفدار نظام اسلامي هستند. اين اظهار ارادتي كه به امام و به انقلاب مي كنند، سابقه ندارد؛ نه امروز نسبت به هيچ كشوري در دنيا وجود دارد و معمول است و نه در گذشته چنين چيزي بوده است. اين به خاطر اسلام است. امام روي سرنوشت برادران مسلمان، حساس بود. و بالاخره تعالي علمي و سازندگي كشور. اينها سرفصلهاي عمده خطّ امام است؛ اسلام، مردم، پيشرفت كشور، دشمني با دشمنان و حسّاسيت نسبت به امّت اسلامي در آن هست. اينها خطّ امام است؛ ما به اينها پايبند بوديم و هستيم و به فضل پروردگار خواهيم بود. در اين سالهاي بعد از رحلت امام، چه دولتهايي كه سر كارِ بودند - چه دولت قبلي، چه دولت امروز ما - چه دستگاه قضايي، چه مجلس شوراي اسلامي و دستگاه قانونگذاري، بحمداللَّه كارهاي بزرگي كردند و خدمات بزرگي انجام دادند. جزئيّات كارهاي اينها آن قدر زياد و صفحه عملياتي كه مسؤولان اين كشور در قواي مختلف - بخصوص در قوّه مجريّه كه بارهاي سنگين بر دوش آنهاست - كردند به قدري درخشان و زياد است كه هر منصفي اينها را نگاه كند، تحسين خواهد كرد. من اگر بخواهم الان هم آنچه در ذهنم هست بگويم، يك صفحه طولاني است. اينها را بايد خود آقايان بيايند به مردم بگويند و توضيح دهند، تا ببينند كه چه زحماتي كشيده اند! اين به بركت پيروي از همين راه امام است. خداي متعال هم به اين كشور تفضّل

كرده است. اين بنايي كه امام ساخت، بحمداللَّه مستحكم مانده است و پايه هاي محكم و ريشه عميقي دارد. آثاري را هم كه خداي متعال و دست قدرت الهي براي اين مردم آورد، خيلي عظيم است. به لطف الهي، پنجاه هزار اسير ما بي دغدغه برگشته اند. بلوك شوروي كه يك مزاحم و معارض بود، در طول اين سالها متلاشي شد. به لطف الهي ملت ما در ميدانهاي مختلف، به موفّقيتهاي بزرگي دست پيدا كرد. انتخاباتهاي گوناگون و حضورهاي برجسته - همين حضور سي ميليوني مردم در انتخابات رياست جمهوري در دوسال قبل از اين - الطاف الهي و نشانه هاي رحمت خداست. ما افتخار مي كنيم كه ملتي جوان و زنده و با نشاط داريم. افتخار مي كنيم كه مسؤولان مؤمن، بي طمع، بي غرض و مردمي، قواي اين كشور را اداره مي كنند. افتخار مي كنيم كه علي رغم دشمني استكبار و علي رغم اين همه توطئه، ملت و مسؤولان ما بحمداللَّه توانسته اند راه طولاني و دشوار انقلاب را پيش ببرند و مملكت را بسازند. روزبه روز اين سازندگي، بيشتر خواهد شد؛ روزبه روز ان شاءاللَّه به سمت عدالت اجتماعي، پيشتر خواهيم رفت؛ روزبه روز پايه هاي اسلام و تعبّد به اسلام در اين كشور، محكمتر خواهد شد. آن كساني كه گوش خوابانده اند كه شايد مردم از اسلام و جمهوري اسلامي برگردند، بدانند كه سرنوشت آنها سرنوشت همان كساني است كه اوّلِ انقلاب خيال مي كردند انقلاب تا سه ماه ديگر، تا شش ماه ديگر، تا يك سال ديگر از بين خواهد رفت! يا خيال مي كردند كه اوّلِ جنگ مي توانند در ظرف يك هفته، ايران را فتح كنند! همان طور كه آنها تودهني خوردند، همان طور كه از ملت ايران سيلي خوردند،

همان طور كه ناكام شدند، همان طور كه غلط بودن تهديدهايشان برايشان واضح شد، آن كساني هم كه امروز خيال مي كنند و به انتظار آن نشسته اند كه اين مردم از دينشان، از قرآنشان، از اسلامشان، از روحانيتشان و از امامشان روي برگردانند، تودهني خواهند خورد؛ آنها هم سيلي خواهند خورد! آينده، مال اين ملت است. آينده، مال اين كشور و مال اسلام است. روزبه روز به فضل پروردگار، خورشيد درخشانِ اسلام، درخشانتر خواهد شد و مردم زيادتري را گرما خواهد داد و نوراني خواهد كرد. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، مقامات امام را در ملكوت اعلي بيشتر از پيش كن. پروردگارا! او را از سوي يكايك ما جزاي خير عنايت كن. خواستها و آرمانها و هدفهاي او را محقّق فرما. ملت ايران را پيروز و دشمنانش را منكوب كن. اسلام و مسلمين را در همه جاي عالم، موفّق و پيروز گردان. گرفتاريهاي اين ملت را برطرف كن. شرّ دشمنان را به خودشان برگردان. دلهاي اين ملت را روزبه روز به هم مهربانتر كن. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر، انّ الانسان لفي خسر، الّا الذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(3) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اخلاص: 4 - 1 2) شعراء: 227 3) عصر: 3 - 1

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار مسؤولان قوه قضاييّه و خانواده هاى معظّم شهداى هفتم تير

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مسؤولان قوه قضاييّه و خانواده هاي معظّم شهداي هفتم تير بسم اللَّه الرحمن الرحيم در ابتدا به شما برادران و خواهران عزيزي كه به اين جا تشريف آورده ايد - چه مسؤولان و كارگزاران قوّه محترم قضاييّه و چه خانواده ها و بازماندگان شهداي عزيز و عالي قدر كربلاي هفتم تير - خوشامد عرض مي كنم. يك جمله

درخصوص اين شهداي عزيزي كه در ضمن آنها شخصيتهاي برجسته انقلاب و كشور بودند و ياد آنها فراموش نخواهد شد - مخصوصاً مرحوم آيةاللَّه بهشتي اعلي اللَّه مقامه الشّريف - عرض كنيم، و آن اين است كه اين شهداي عالي قدر، شهيدِ راه تحقّق نظام اسلامي و حاكميت دين خدا شدند. در اوّلِ انقلاب، دو جريان در مقابل هم قرار گرفتند؛ يك جريان، جريان انقلاب و دين و حاكميت قرآني و اسلامي و مباني ديني و ارزشهاي ديني بود - كه امام رضوان اللَّه تعالي عليه و قاطبه ملت اين راه را دنبال مي كردند - يك جريان هم جرياني بود كه به حاكميت دين خدا در اين كشور راضي نبود. البته بعضي از اينها مردماني بودند كه انگيزه شان ضديّت با اصل دين بود. بعضي ديگر هم انگيزه شان حمايت از حضور امريكا و قدرتهاي بيگانه بود؛ اما به خودي خود با دين كاري نداشتند. بعضيشان علي الظّاهر متديّن هم بودند، ولي مي دانستند كه وقتي نظام و دولتي براساس دين و مباني ديني بر سرِ كار باشد، دخالت قدرتهاي مستكبر و بيگانه امكان پذير نيست؛ اين را خوب مي فهميدند. لذا به جاي اين كه در اين مسأله و آن مسأله با نظام مباحثه و مجادله كنند، اصل قضيه را مورد سؤال قرار مي دادند: چرا بايد دين در مسائل جامعه دخالت كند؟ چرا بايد متولّيان امور ديني - يعني علماي دين - اصلاً كاري به كار جامعه داشته باشند؟ چرا بايد فقه اسلام كه امور زندگي مردم - اعم از دنيا و آخرت - را براساس حكم الهي معيّن مي كند، در قانون و جعل قانون و انتخاب مسؤول و امثال اينها دخالت داشته باشد؟ بنابراين، بنا

كردند با اصل دين مقابله كردن. مي دانستند كه تا دين و حاكميت ديني هست، از هيچ طرف راهي براي دشمن وجود ندارد. البته من خواهش مي كنم كه متفكّران و صاحب نظران جامعه، اين حرف را درست بشكافند كه چرا وقتي دين هست، دشمن نمي تواند بيايد؟ يكي به خاطر خودِ احكام ديني و خودِ آيات قرآني و خودِ قواره نظام اسلامي است كه اصلاً اجازه دخالت به مستكبر و ظالم و توطئه گر و غارتگر را نمي دهد؛ جهت ديگر اين است كه حالا دولتي كه معتقد است نبايد به بيگانگان اجازه ورود داد، با چه ابزاري مي خواهد هدف خود را محقّق كند؛ جز با ابزار مردم و اراده هاي مردم؟ فقط در حاكميت ديني است كه اراده مردم، همراه با عشق، با شور، با ارادت و با اخلاص، همه وجود آنها را در مقابله ي با دشمن بسيج مي كند. در غير نظام ديني، چنين چيزي ممكن نيست. اين نكته ي خيلي مهمّي است. راه اين كه پشتيباني مردم را از يك نظام جدا كنند، اين است كه اعتقادات آنها را در دفاعشان دخالت ندهند؛ بين حضور و اراده و اعتقادات آنها - آن هم اعتقادات ديني - انفكاك ايجاد كنند؛ كه مي دانيد فرق اعتقاد ديني با اعتقاد حزبي و سياسي اين است كه اعتقاد ديني، ايمان است و در آن، عشق و شور هست. به هرحال، اينها با اصل دين مقابله مي كردند. آن جريان اوّل - كه جريان انقلاب و جريان دين و جريان اسلام بود - صاحب منطق و صاحب حرف بود و در مقابل غوغاگريِ جريان مقابل محكم ايستاد. هركس كه در اين صف آرايي توان ايستادگيش بيشتر بود،

بيشتر مورد تهاجم قرار گرفت. شما نگاه كنيد ببينيد در طول آن دو سال و اندي كه آن جريانهاي مخالف در اين كشور خيلي فعّال بودند، عليه چه كساني توطئه كردند؛ عليه چه كساني بدگويي كردند؛ با چه كساني در عالم ذهنيّت و مباحثات و مجادلات بيشتر درافتادند؟ با كساني بيشتر دشمني مي كردند كه مي ديدند در عالم روشنگريِ افكار مردم، اينها توان بيشتري دارند. بعضيها را با تهمت از ميدان خارج مي كردند؛ بعضيها را با تضعيف و اهانت از رو مي بردند؛ ليكن بعضي مثل شهيد بهشتي را نمي شد با اين چيزها از ميدان خارج كرد؛آن وقت به اين شيوه ترور متوسّل شدند و شهيد بهشتي و ديگران را در آن حادثه به شهادت رساندند. بعد هم مرحوم شهيد باهنر و شهيد رجايي و امثال اينها را شهيد كردند. اينها شهداي هويّت اصليِ اسلاميِ نظامند؛ چون در مقابل دشمنان ايستادند. خون مطهّر آنها خيلي هم اثر كرد؛ انصافاً سالهاي متمادي مردم را بيدار و آگاه كرد؛ امروز هم الهام خودش را دارد. البته آن انگيزه هاي دشمن، امروز هم هست؛ ديروز هم بود؛ فردا هم خواهد بود؛ دشمن كه بي كار نيست. آنچه مهمّ است، اين است كه جبهه اسلامي، جبهه ديني، جبهه انقلاب، جبهه امام - كه به آن جبهه خودي مي گوييم - ترفند دشمن را بشناسد؛ بداند كه دشمن چه مي كند و چه مي خواهد بكند و هدفش چيست. بحمداللَّه بزرگانِ فعّال و صاحب نظرانمان كارهايي مي كنند و فعّاليتهاي ارزشمندي دارند؛ لذا امروز هم ارزش اين شهدا - چه شهيد بهشتي و چه ديگر شهداي اين حادثه رضوان اللَّه تعالي عليهم - براي مردم معلوم است. در باب

قوّه قضاييّه لازم است چند جمله عرض كنم. اوّلاً از همه برادراني كه در اين قوّه زحمت كشيدند، تلاش كردند و اين كارهاي بزرگ را - كه اشاره كردند(1) - انجام دادند، حقيقتاً بايد تشكّر كرد. كار، خيلي سخت است؛ بخصوص وقتي كه نقاط قوّت دستگاه، همان چيزهايي است كه دشمن روي آنها جنجال مي كند! اگر شما ببينيد كه در اين سالهاي اخير، دشمنان در تبليغات خود، روي چه چيزهاي قوّه قضاييّه تكيه كردند و به چه چيزهايي ايراد گرفتند، ملاحظه خواهيد كرد كه همان چيزها، درست نقاط قوّت قوّه قضاييّه است. هرجا قوّه قضاييّه قاطعيت به خرج داد، دشمن عليه آن به تبليغات شديد راديويي و روزنامه اي در اطراف دنيا دست زد. هر جا قوّه قضاييّه در اجراي احكام اسلامي و قوانين پافشاري كرد، دشمن همان جا جنجال خودش را شروع كرد. نقاط قوّت قوّه قضاييّه، همان چيزهايي است كه دشمن روي آن تكيه و از آن انتقاد مي كند و به آن ايراد مي گيرد. بنابراين لازم است حقيقتاً از قضات شجاع و فعّالان قوّه قضاييّه در بخشهاي مختلف، تشكّر كنيم. هدف از وجود قوّه قضاييّه اين است كه مردم در جامعه احساس آرامش كنند؛ بدانند كه اگر كسي به حقوق آنها تجاوز كرد، جايي هست كه به آن رسيدگي مي كند؛ بدانند كه اگر قويترين اشخاص - حتّي دولت - حقّ كسي را نديده گرفت، يا خداي ناكرده پايمال كرد، يك دستگاه قضايي وجود دارد كه شجاعانه و بي نظر و بي غرض، ميدانداري مي كند و حق را به حقدار مي رساند. اگر توانستيد اين احساس را در جامعه ايجاد كنيد، شما موفّقيد. اگر اين حالت اطمينان در

جامعه به وجود آمد، هيچكدام از اين جوسازيها و دشمن گفته ها هم به جايي نخواهد رسيد؛ چون مردم در عمل، حضور و آمادگي قوّه قضاييّه را مشاهده مي كنند و رسيدگي و شجاعت و نترسيدن قاضي از تهديد و هوچيگريها را مي بينند. هوچيگري، از تهديد هم سنگينتر است؛ چون هوچيگري، حمله بالفعل است و عليه آبروي قاضي است. اگر مردم ديدند كه قاضي بدون اعتناي به اين حرفها كار خود را مي كند، آن وقت هوچيگريها و لجن پراكنيها هم اثر نخواهد كرد. اگر نتوانستيد اين غرض اصلي را تأمين كنيد، همه آن اشكالات وارد خواهد شد. براي ارزيابي قوّه قضاييّه، بايد اين معيار را به كار بگيريد؛ ببينيد چه قدر اين حالت اعتماد در مردم به وجود آمده است؛ هر مقدار به وجود آمده است، همان مقدار شما موفّقيد. اگر نود درصد، اگر هشتاد درصد، اگر پنجاه درصد و يا اگر ان شاءاللَّه يك روز صددرصد اين حالت اعتماد به وجود آيد، آن وقت قوّه قضاييّه به همان اندازه توفيق پيدا كرده است. اين تمهيداتي كه ما انجام مي دهيم - از سازماندهي و بقيه چيزها - مقدّمه اين است. نكته ديگر اين است كه قوّه قضاييّه ما براساس شرع است. اگر براساس شرع نباشد، غلط است؛ چون نظام، نظام اسلامي است. هر بخشي از اين قوّه كه شرعي نباشد، موافق با مقرّرات اسلاميِ قضا نباشد، آن بخش نه مايه افتخار است، نه موجب ثواب است و نه كارگشاست. قضاي اسلامي است كه كارگشاست. قضاي اسلامي است كه در آن، از همه مفاسد مي شود جلوگيري كرد. اين مشكل قضاي غربي - كه غربيها در فيلمهاي تبليغاتي هم آن را زر و زيور مي دهند و آرايش مي كنند

- نشان داده است كه كارايي ندارد. هركس كه اطّلاع داشته باشد، مي بيند كه آن دستگاه قضايي لَنگ مي ماند و در خدمت ظلم قرار مي گيرد. آن دستگاه قضايي كه اين استعداد را دارد تا در همه شرايط با ظلم مقابله كند، دستگاه قضاي اسلامي است. هرچه ممكن است، سعي كنيد دستگاه قضا را اسلامي تر كنيد. اميدواريم ان شاءاللَّه خداي متعال به شما توفيق دهد و قلب مقدّس وليّ عصر ارواحنا فداه از همه خشنود و راضي باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مقصود رئيس قوّه قضائيه است.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى به مناسبت ميلاد پيامبر

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي به مناسبت ميلاد پيامبر اكرم(ص) و امام جعفر صادق(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هم اين عيد سعيد و بزرگ را به همه امّت اسلامي و بخصوص به ملت مسلمان و بزرگ ايران و به شما حضّار محترم در اين مجلس تبريك عرض مي كنم. در مقياسهاي بشري، مبارك بودن يك مولود و يك ولادت، به آثاري است كه بر آن ولادت مترتّب مي شود؛ چه مستقيم و چه غيرمستقيم. اگر اين مقياس، مقياس درستي است - كه هست - بايد عرض كنيم، مباركترين مولودي كه در طول تاريخ متولّد شده است، وجود مقدّس نبيّ مكرّم اسلام صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم است. اين بركات، از لحظه ولادت شروع مي شود؛ اين عجيب هم نيست. حضرت عيسي عليه الصّلاةوالسّلام در آغاز ولادت فرمود: «و جعلني مباركاً اين ما كنت»(1). مبارك بودن خود را از اوّلين ساعات يا اوّلين روزهاي ولادت اعلام كرد. در مورد پيامبر ما نيز همين طور است. آنچه تواريخ ثبت كرده اند كه كنگره كاخ كسري فرو ريخت، يا آتشكده قديمي خاموش شد - و

از اين قبيل علائم و نشانه هايي كه ثبت شده است - اينها همه مبشّرات بركات وجود اين موجود عظيم است.(2) هر آنچه در اين عالم بر اساس حاكميت شرك و كفر و استبداد و ظلم و تفرقه بين آحاد انسان وجود داشته است، بايد به بركت وجود اين انسان والا و ممتاز و بي نظير، بتدريج زايل شود. آنچه آن بزرگوار در مقام عمل و مجاهدت برعهده گرفت، سنگينترين بخش اين كار بود. شروع اين راه و آغاز اين دعوت، مهمترين بخش اين كار محسوب مي شد. اشكال دنياي آن عصر اين بود كه آحاد مردم و طبقات جامعه در همه جاي عالم، به حاكميت غير خدا، به حاكميت طاغوتها، به حاكميت ظلم و به اختلاف طبقات خو گرفته بودند. چه كساني بايد در مقابل اين مظاهر بايستند؟ قاعدتاً مظلومان. وقتي مظلومان خودشان هم باور مي كنند كه بايد حاكميت ظلم مستقر باشد، اميد اصلاح از بين مي رود. بيدار كردن مردم، بيدار كردن دنيا و بيدار كردن بشريّت، كار بزرگ پيامبر اكرم و دعوت نبوي بود؛ «ان هو الّا ذكر للعالمين»(3). اين ذكر است، ياد است، تذكّر است، هشدار است، بيدارباش براي همه بشر است. آن جايي كه خودِ آن بزرگوار متصدّي و متحمّل اين بيدارباش شد، جزو سخت ترين جاها بود. تعصّبها، قبيله گريها، مسائل شخصي و فرديتهاي گوناگون، كار آن بزرگوار را دشوار مي كرد. آن حضرت مجاهدت سختي را متحمّل شد، تا توانست اين بن بست بشري را باز كند و اين صخره عظيم را بشكافد. بعد از آن تا امروز، هر كس هر حركتي كرده است، به دنبال آن بزرگوار و در ادامه آن راه و با كمك ضرب

دست اين انسان والا بوده است. فقط هم مسلمانان نيستند كه از تعاليم نبوي بهره گرفته اند. دانش امروزِ دنيا، تمدّن امروزِ دنيا، معرفتي كه امروز در اين دنيا هست و پيشرفت كاروان بشر، مرهون وجود اوست. اين معنا، ادّعاي ما مسلمانان نيست. همه مورّخان و افراد با انصاف، قبول دارند كه پيدايش بيداري علمي در دنياي اسلام، موجب شد كه اين بيداري از طريق رفت و آمدها، حتّي با كشورگشاييها و با جنگهايي كه آنها كردند، به نقاط ديگر جهان هم منتقل شود. معارف و تفكّرات بشري و اين چيزهايي كه امروز انسانها به آن توجّه دارند - مثل حقوق انسان، مثل آزادي انسان، مثل مساوات افراد بشر، مثل برادري انسانها - همه هديه هاي اين انسان والاست. در اسلام، آنچه بر اين حركت عظيم مترتّب شد، تشكيل نظام اسلامي بود. اين تعاليم فقط براي آن نبود كه بيايد مردم را موعظه كند؛ بل براي اين بود كه شكل و قالب نظام بشر را طوري ترتيب دهد كه حركت در آن قالب به سمت اين هدفها آسان باشد و موانعي وجود نداشته باشد؛ و آن همان نظام اسلامي است. امروز بحمداللَّه جوامع اسلامي به اهميت نظام اسلامي واقف شده اند. در طول سالهاي متمادي، نويسندگان و گويندگان بزرگ و دلهاي فراواني به اين سمت متوجّه شده اند. بيداري اسلامي شروع شده است؛ جوامع اسلامي به اهميت اين ذخيره اي كه در اختيار آنهاست، واقف شده اند؛ البته به همين نسبت هم دشمنيهاي دشمنان اسلام زياد شده است. مرتّب مشغول تفرقه افكني و اختلاف اندازي بين ملتهاي مسلمانند تا با تحريك قوميتها و مليتها و عِرقها و تعصّبها، هر گروهي را به

سمتي بكشند. اين نشان دهنده آن است كه دشمن فهميده است آگاهي اسلامي و بيداري اسلامي در محيط مسلمان نشين عالم، كار خود را مي كند. حقيقت هم همين است. يقيناً همين احساس، ملتهاي اسلامي را به سمت نظام اسلامي و به سمت تشكيل امّت واحده اسلامي خواهد كشاند؛ اين يك آينده حتمي است. اين دشمنيها هم اثري ندارد. نيروي اسلام بالاتر از اين حرفهاست؛ كمااين كه در ايران اسلامي، نقطه اي كه هيچ كس تصوّر آن را نمي كرد، همين بود كه نيروي عظيم اسلامي توانست مردم را متّحد كند؛ دلها را به هم نزديك نمايد؛ ايمان اسلامي را پشتوانه اين حركت قرار دهد و يك نظام اسلامي را در اين جا به وجود آورد. اين امري است كه اتّفاق افتاده است. منتقدان نظام جمهوري اسلامي، مي گردند نقطه ضعفها را پيدا مي كنند. شايد بعضي نقطه ضعفها را ما بيشتر از منتقدان بدانيم. انسان عيوب خودش را بيشتر از ديگران مي داند. مسأله اين نيست كه جمهوري اسلامي آيا نقطه ضعف دارد يا ندارد - البته كه دارد - مسأله اين است كه با وجود اين نقطه ضعفها، كاري انجام گرفته است و حادثه اي اتّفاق افتاده است كه اين حادثه، بزرگترين حادثه در طول تاريخ چند قرن اخير در دنياي اسلام است؛ يعني ايجاد حكومت اسلامي؛ حاكميت احكام دين؛ حاكميت ارزشهاي اسلام؛ بلند شدن پرچم قرآن و تشكيل جامعه بر اساس معارف اسلامي. اين مهمّ است. البته - بلاشك - نقطه ضعف هم وجود دارد. اين ضعفها و كوتاهيهاي ماست كه خودش را بر اين جامعه و بر نظام اسلامي تحميل مي كند. بايد بكوشيم ضعفهاي خود را كم كنيم و نظام اسلامي را

تقويت و كامل نماييم. آنچه كه دشمن نمي خواهد، مسلمانان بايد به آن توجّه كنند. اصل قضيه اين است. ايجاد چنين نظامي در دنياي مادّي، با اين همه دشمني عليه اسلام، واقعاً معجزه است. اين معجزه باز هم اتّفاق خواهد افتاد و يك بار ديگر امّت اسلامي تشكيل خواهد شد. اين هم معجزه بزرگي است كه انجام خواهد شد. البته دشمن كه بي كار نمي ماند. در داخل كشور ما، با امواج راديويي و كارهاي فكري و فرهنگي، سعي مي كند ايمان مردم - يعني اصل قضيه - را متزلزل كند. البته تاكنون نتوانسته است و به حول و قوّه الهي هيچ وقت نخواهد توانست. ايمان اسلامي، خيلي قوي و عميق و خيلي ستبرتر از اين حرفهاست. به ضعفها تمسّك مي كنند، براي اين كه اصل را خدشه دار كنند؛ در حالي كه اينها به هم ارتباطي ندارد. دشمن تلاش خود را مي كند و بر آن است تا مردم را نسبت به حاكميت دين، نسبت به اين كه دين نظام سياسي دارد، نسبت به مفيد بودن و كارآمد بودن اين نظام، متزلزل كند. اينها تلاشهاي فراواني است؛ مربوط به امروز هم نيست. بيست سال است كه دشمنان اين تلاشها را مي كنند؛ اما جريان اسلام و جريان حركت اسلامي و نظام اسلامي، مثل يك رودخانه سيّال و فيّاض مي آيد و هر گاهي يك بار هم اين خلطها و زايدها و مزاحمها و مانعها را از سر راه خود بيرون مي اندازد و برطرف مي كند. حالا هم همين كار را خواهد كرد. زايدها و مانعها و مزاحمها كه نمي خواهند اين جريان زلال و صاف و فيّاض پيش برود، در مقابل هجوم اين جريان طاقت نمي آورند و كنار

خواهند افتاد و دفع خواهند شد و اين جريان ادامه پيدا خواهد كرد. آنچه مهم است، اين است كه ما اميد و توكّل و حسن ظنّ خودمان را به خدا، به اين دين، به اين معارف و به اين احكام از دست ندهيم. اصل اين است. آنچه كه مايه پيشرفت است، رسوخ ايمان و اميد و اطمينان است. دشمن مي خواهد اين را متزلزل كند. مراقب باشيد؛ بخصوص شما خواص، شما مسؤولان، شما روشنفكران، شما گويندگان، شما علماي محترم و دانشگاهيان محترم. ببينيد كه دشمن مي خواهد ايمان و اميد و اطمينان را متزلزل كند. شما وظيفه تان اين است كه ايمان و اميد و اطمينان را مستحكم كنيد؛ بقيه كار را خودِ اين دين با آن قدرت و اين ايمان اسلامي با آن توانايي، انجام مي دهد. ما دنباله جريان دين حركت مي كنيم؛ نه اين كه ما بخواهيم اين جريان را راه ببريم؛ مگر ما چه كسي هستيم؟! دشمن خيال مي كند كه اين جريان به اشخاص وابسته است. بنده و امثال بنده چه كسي هستيم كه بخواهيم اين جريان را راه ببريم؟! اين جريان است كه ما را هم با خود مي برد. به فضل الهي، اين جريان حادث شده و پيش آمده است؛ متوقّف شدني هم نيست؛ دشمن هم بي خود خود را معطّل مي كند. فضل پروردگار از اوّل انقلاب شامل حال ما بوده است و ما به وضوح دست قدرت الهي را ديده ايم؛ به وضوح تفضّلات حضرت بقيةاللَّه الاعظم ارواحناله الفداء را ديده ايم و حس كرده ايم و در قضاياي گوناگون، همان چيزي كه به ما وعده داده شده است - «كزرع اخرج شطأه فازره فاستغلظ فاستوي علي سوقه»(4)؛ و مصداق آن، همين حركت

شما مردم مسلمان است - تحقّق پيدا كرده است. اميدواريم كه خداوند ان شاءاللَّه بركات و تفضّلات و فيوضات خود را بر روح مطهّر امام بزرگوار ما - كه او سلسله جنبان اين كار و رهبر حقيقي اين راه و استاد و پيشرو واقعي ما بود - نازل كند و ارواح طيبّه شهدا را كه با جان خود، اين حركت را آسان كرده اند، از رحمت واسعه خويش مستفيض نمايد و ان شاءاللَّه بركاتش را بر ملت بزرگ ايران - بخصوص به ايثارگران - نازل گرداند و مسؤولان محترم نظام را كه بحمداللَّه با جدّ و جهد مشغول كار هستند، موفّق و مؤيّد قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مريم: 31 2) بحارالانوار، ج 15، ص 288 3) يوسف: 104 4) فتح: 29

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار جمعى از دانشجويان به همراه اقشار مختلف مردم

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري در ديدار جمعي از دانشجويان به همراه اقشار مختلف مردم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران و خواهران عزيز؛ خيلي خوش آمديد. حرفهاي گفتني زياد است؛ اما مطلبي كه از نظر من مهمتر از همه است و ذهن مرا مشغول كرده، حمله به خوابگاه جوانان و دانشجويان است. اين حادثه تلخ، قلب مرا جريحه دار كرد؛ حادثه غيرقابل قبولي در جمهوري اسلامي بود. حمله به منزل و مأوا و مسكنِ جمعي - بخصوص در شب يا در هنگام نماز جماعت - به هيچ وجه در نظام اسلامي قابل قبول نيست. جوانان اين كشور - چه دانشجويان و چه غير دانشجويان - فرزندان من هستند و هرگونه چيزي كه براي اين مجموعه ها مايه اضطراب و ناراحتي و اشتباه در فهم باشد، براي من بسيار سخت و سنگين است. هركسي بوده، فرق نمي كند؛

چه در لباس نيروي انتظامي، چه در غير آن. مسلماً با كساني كه در نظام جمهوري اسلامي تخلّف مي كنند، بايد برخورد شود؛ اما با كسي كه تخلّفي نكرده است؛ كسي كه در خانه خود در حال استراحت است، آن هم در محيط جوان دانشجويي، كار بسيار خطا و ناروايي است اگر برخورد شود. اين كه صد نفر يا دويست نفر از كوي دانشگاه خارج شدند و حرفهايي زدند و شعارهايي دادند، بهانه و مجوّزي نمي شود براي اين كه كساني، در هر لباس و با هر نامي، وارد آن محيط شوند و كارهاي ناروايي انجام دهند؛ بخصوص وقتي كه نام مقدّس نيروي انتظامي در ميان مي آيد، عملي كه موجب شود نيروي انتظامي بدنام گردد، قضيه را سخت تر مي كند. شما مي دانيد كه امروز نيروي انتظامي در اطراف كشور، در جاده ها، در مرزها، در برخورد با اشرار، چه جانفشانيهايي مي كند و چه زحماتي مي كشد. چقدر از اينها براي حفظ امنيت ما، جان خود را از دست مي دهند. با اين حال، به وسيله چند نفر عملي انجام شود كه چهره اين خدمتگزاران در نظر بعضي تيره گردد؛ آيا اين انصاف است؟! يا آن طوري كه نقل كرده اند، بعضي با آوردن نام مقدّس «يا حسين» و «يا زهرا» وارد اتاق دانشجوي بسيجي يا دانشجوي جانباز شوند و او را از خواب بپرانند، يا آن طور حوادثي را به وجود آورند؛ آيا اين درست است؟! اينها قلب را مي فشارد. اين همه جوان مؤمن، عاشقان امام حسين، عاشقان فاطمه زهرا، در همه جاي كشور، در خدمت اسلام، در خدمت كشور، در طول دوران دفاع مقدّس، در هر خطري كه اين كشور را تهديد كند، سينه سپر مي كنند و

وارد مي شوند؛ اما بعد كساني با استفاده از اين نامها حوادثي را به وجود آورند. براي من، حادثه خيلي تلخي بود. البته من تأكيد كردم كه اطراف اين حادثه تحقيق شود و بروند حادثه را درست بسنجند. قرار شد رئيس جمهور محترم و مسؤولان، هيأت تحقيقي را تعيين كنند؛ من هم ممكن است خودم كسي را در اين هيأت بگذارم. من چند حرف دارم؛ يك حرف با دانشجويان، يك حرف با عموم ملت ايران، يك حرف، بخصوص با شما جوانان، يك حرف هم با دشمن. حرف من به دانشجويان اين است كه مراقب دشمن باشيد؛ دشمن را خوب بشناسيد؛ مبادا از شناسايي دشمن غفلت كنيد. غريبه هايي را كه در لباس خودي خودشان را در همه جا داخل مي كنند بشناسيد؛ دستهاي پنهان را ببينيد. هيچ كس به خاطر غفلت ستايش نمي شود. هيچ كس به خاطر چشمها را بر هم گذاشتن، مدح نمي شود. اگر بر آدم غافل ضربه اي وارد شد، اوّل كسي كه مسؤول و مذموم است، خود اوست؛ مراقب باشيد. دانشجو، قشر فاخر و با ارزشي است. دشمن، دانشجو را هدف گرفته است. چند سال است سعي مي كنند بلكه بتوانند دانشجويان را در مقابل نظام قرار دهند؛ اما موفّق نشدند؛ بعد از اين هم موفّق نخواهند شد. اگر يك عدّه نفوذي خواستند از فرصتي استفاده كنند و از آب گل آلودي ماهي بگيرند - وارد اجتماع دانشجويان شدند و شعارهايي درست كردند و حرفهايي زدند - خيال نكنند كه ما اشتباه خواهيم كرد؛ نه، ما اشتباه نخواهيم كرد. ما مخاطب و طرفِ خودمان را مي شناسيم. دانشجو، فرزند ماست؛ متعلّق به ماست؛ متعلّق به اين كشور است. دشمن است كه مي خواهد با

نام دانشجو يا با نام نفوذ در ميان دانشجويان، فساد و تباهي كند؛ خود دانشجويان بايستي هوشيارانه متوجّه باشند. در يك چنين موقعيّت و فصل حسّاسي مثل اين فصل سال - فصل امتحانات دانشجويي، فصل كنكور؛ كه همه خانواده هايي كه جواني دارند، اين فصل كه مي شود، همه همّت خودشان را مي گذارند كه جوانشان حواسش جمع باشد و بتواند در امتحان يا در كنكور موفّق شود - آن كدام دستي است، آن كدام دشمن آينده اين مملكت و دانشگاه اين مملكت است كه اين طور جوانان را به يك سمت انحرافي مي كشاند، سرگرمي درست مي كند و تشويق مي نمايد به اين كه سراغ درس و سراغ امتحان نرويد؛ اجتماع كنيد؟! اوّل كسي كه اين جا بايد هوشيارانه چشم خود را باز كند و تصميم بگيرد، خودِ دانشجوست. به ملت ايران هم عرض مي كنم: اي ملت بزرگ و شجاع كه بيست سال است دشمني را كه انقلاب از اين كشور بيرون راند، با قدرت پشت در نگه داشتيد و نگذاشتيد كه اين دشمن از هيچ منفذي وارد شود؛ بهوش باشيد. اين معناي حرفهاي مكرّري است كه من در اين چند سال به ملت ايران و به مسؤولان عرض كرده ام كه دشمن درصدد نفوذ است. هر پنجره اي پيدا كند، وارد خواهد شد؛ هوشياريتان را بيشتر كنيد. دشمن، امنيت ملي ما را هدف گرفته است. امنيت ملي براي يك ملت، از همه چيز واجبتر است. اگر امنيت ملي نباشد هيچ دولتي نمي تواند كار كند؛ براي سازندگي، هيچ سنگي روي سنگ گذاشته نخواهد شد. وقتي كه هرج و مرج و ناامني باشد، هيچ مشكلي از مشكلات مملكت حل نخواهد شد؛ نه

اقتصاد مردم، نه فرهنگ مردم، نه مسائل اجتماعي مردم، نه مسائل سياسي مردم. وقتي امنيت نبود، همه اينها از بين خواهد رفت. دشمن اين را هدف گرفته است. اين را ملت ايران در همه جاي كشور بايد بفهمد؛ كه البته مي فهمد و مي داند. بحمداللَّه ملت هوشيار است. يك حرف هم به شما جوانان عرض مي كنم. جوانان عزيز! شما اميدهاي انقلاب و اسلاميد. رفتار شما مي تواند اين مملكت را در جهت شكوفايي، با سرعت به پيش ببرد. وقتي جوان مملكت هوشيارانه، با تدبير، با حلم و با توجه به موقعيّتها، حرف بزند و تصميم بگيرد و عمل كند، كشور گلستان خواهد شد. وقتي هيجانات كور، پا وسط بگذارند، دشمن فوراً استفاده خواهد كرد. بارها گفته ام، باز هم تكرار مي كنم؛ من معتقدم كه جوان مملكت بايستي در همه ميدانها حضور و آمادگي داشته باشد؛ منتها با انضباط. اين گونه حركاتي كه ملاحظه شد كساني به دانشگاه حمله كنند، ناشي از بي انضباطي است؛ با هر نامي انجام گيرد، غلط و محكوم است. اگر با نام دفاع از دين هم انجام گيرد، غلط است؛ اگر با نام دفاع از ولايت هم انجام گيرد، غلط است. مگر من بارها نگفته ام در اجتماعات كساني كه مخالفند، هيچ كس نبايد رفتار خشونت آميز داشته باشد؛ چون اين، دشمن را خوشحال مي كند. بارها ما اين حرف را گفتيم، چرا گوش نكردند؟! چرا گوش نمي كنند؟! حتّي اگر يك حرفي كه خون شما را به جوش مي آورد به زبان آورند - مثلاً فرض كنيد اهانت به رهبري كردند - باز هم بايد صبر و سكوت كنيد. اگر عكس مرا هم آتش زدند و يا پاره كردند، بايد

سكوت كنيد. نيرويتان را براي آن روزي كه كشور به آن نيازمند است، براي آن روزي كه نيروي جوان و مؤمن و حزب الّلهي بايد در مقابله با دشمن بايستد، حفظ كنيد، والاّ حالا فرض كنيم يك جوان، يا يك دانشجوي فريب خورده اي هم حرفي زد و كاري كرد؛ چه اشكالي دارد؟ من از او صرف نظر مي كنم. و اما يك مطلب به دشمن مي گويم؛ هر كه هست و هرجا هست. دشمنان اصلي ما در سازمانهاي جاسوسي، طرّاحان اين قضايا هستند. اين پولي كه مجلس امريكا تصويب كرد كه بايد براي مبارزه با نظام ايران صرف شود، اين پول و چندين برابر اين پولها كجا مصرف شد؟! معلوم است؛ براي همين طور طرّاحيهايي مصرف مي شود؛ شكّي نيست. اين دشمنان بدانند كه خواب برگشتن امريكا به اين مملكت، يك خواب پريشان و غيرقابل تعبير است. اين عناصر داخليِ حقير، اين عناصر سياسيِ مطرود و منفور، كه ملت اينها را مثل دندان فاسدي بيرون آورد و به يك طرف پرتاب كرد، هجده، نوزده سال است كه كمين گرفته اند تا از ملت و از امام و از نام امام و از راه امام انتقام بكشند. اينها هم بدانند كه اشتباه كردند؛ در همين قضيه هم اشتباه كردند، خودشان را لو دادند و چهره خودشان را مشخص كردند. درست است كه به دستگاه اطّلاعاتي ما آن ضربه ناجوانمردانه را وارد كردند؛ به دستگاه انتظامي ما هم در اين جا اين ضربه را وارد كردند، اما عناصر خدمتگزار و سربازان مخلص و بدون نام و نشان جمهوري اسلامي، اطّلاعات را كسب مي كنند و مي فهمند كه چه كسي در كجاست و چه كار مي كند. نمي توانند اين ملت

را با اين روشها از صحنه مبارزه در راه استقلالشان، در راه اسلام عزيزشان و در راه مبارزه با دشمنانشان عقب برانند. يك نكته هم به اين خطّ و خطوط سياسي عرض كنيم. آقاياني كه سردمداران خطوط سياسي و گرايشهاي سياسي هستيد، حالا برسيد به اين حرفي كه ما مي گوييم شما خوديها وقتي سر قضاياي بيهوده اين طور با هم درگير مي شويد، دشمن سوء استفاده مي كند؛ بفرماييد، اين يك نمونه؛ ديديد دشمن چطور استفاده كرد؟! ديديد دشمن چگونه نيش خود را زد؟! اين مسائل را كنار بگذاريد. البته ما اصرار نداريم كه همه يك طور فكر كنند؛ اما براي كار سياسي و درگيري سياسي، حدّي قائل شويد و خطّ قرمزي بگذاريد. بي حساب و كتاب با هم مبارزه نكنيد كه آن قدر مشغول شويد كه به دشمن اجازه دهيد اين طور بيايد و داخلِ اين ميدانها بشود. سرِ اين قضيه قانون مطبوعات و سرِ قضاياي گوناگون ديگر، چه جنجال و چه دعوايي به راه افتاد! همه اش مسائل خطّ و خطوط! براي چه؟ براي اين كه قانوني در مجلس تصويب مي شود! من به يك جريان سياسي خاص اشاره نمي كنم؛ خطاب من به همه است. براي من، آن خطّ و اين خط و هر خطّ سياسي و سليقه سياسي ديگر، تفاوت نمي كند. براي من، مناط و ملاك، راه خدا و راه امام و راه اسلام و حفظ كشور و رعايت مصالح مردم و حفظ آينده كشور مطرح است. براي من فرقي نمي كند كه فلان كس متعلق به خطّ «الف» است، فلان كس متعلّق به خط «ب» است. من به همه عرض مي كنم؛ شما هم هشيار باشيد. آخرين جمله را هم به

امام و مقتداي خودمان وليّ عصر ارواحنافداه عرض كنيم: اي سيّد و مولاي ما! پيش خداي متعال گواهي بده كه ما در راه خدا تا آخرين نفس ايستاده ايم. بزرگترين آرزو و افتخار بنده اين است كه در اين راهِ پُرافتخار و پُرفيض و پُربهجت، جان خودم را تقديم كنم. ان شاءاللَّه خداوند متعال شما را موفّق و مؤيّد بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار جمعى از دانشجويان مجروح در كوى دانشگاه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جمعي از دانشجويان مجروح در كوي دانشگاه بسم اللَّه الرحمن الرحيم به نظر من در اين حوادث، دو نوع برخورد و اظهار نظر هست. يكي برخورد ابتدايي است كه وقتي انسان با يك حادثه، با يك فاجعه، يا با جنايتي - كه اين از نوع جنايت است - برخورد مي كند، وظايفي بر دوش انسان قرار مي گيرد. حال هر كسي يك وظيفه دارد. ممكن است در يك حادثه واحد، يك نفر وظيفه اش شكايت كردن، يكي وظيفه اش رسيدگي كردن و يكي هم وظيفه اش كمك كردن باشد. هركس وظيفه اي در حوادث دارد. به هرحال برخورد با حادثه به عنوان پيدا كردن وظيفه عملي، يك نوع برخورد است؛ كه حالا اميدواريم در اين حادثه، هركس از كساني كه با اين حادثه به نحوي مربوط است، اين برخورد را كرده باشد، يا اگر نكرده، بكند. بالاخره حادثه، قطعاً مجرميني و علل و اسبابي دارد كه بايد با آن مجرمين برخورد كنند؛ بايد آن علل و اسباب را شناسايي و با آن مقابله كنند. اين يك بخش از نوع برخورد با اين حادثه است. البته حادثه، خيلي تلخ بوده؛ از جهات مختلف تلخ بوده است. اوّلاً مربوط به يك شخص نبوده، مربوط به يك جمع بوده

است. اين خيلي فرق مي كند كه انسان مشكلي را براي يك فرد ايجاد كند، يكي را مثلاً كتك بزند، تا اين كه جماعتي را. ثانياً حادثه، مربوط به قشر دانشجو بوده است؛ يك قشر مغتنم در جامعه ما و فرزندان برگزيده اين خانواده. در واقع اين طور است ديگر؛ دانشجو جزو بچه هاي برگزيده اين خانواده بزرگي است كه اسمش ملت ايران است. طبعاً وقتي نسبت به اينها حادثه اي انجام مي گيرد، انسان بيشتر جريحه دار و ناراحت مي شود. ثالثاً در محيط دانشگاه بوده؛ چون خوابگاه هم جزو محيط دانشگاه و كوي دانشگاه، مال دانشجويان است. رابعاً شب و وقت استراحت و محيط امن و امان زندگي بوده است. بالاخره از اين قبيل علل و موجباتي هست كه هركدام جداگانه و به تنهايي موجب مي شود كه اين حادثه را براي انسان واقعاً به حالت بد و تلخ و زشت درآورد. حقيقتاً هم تلخ بود. طبعاً وظايفي هم بر دوش همه است؛ حالا عده اي هم كارهايي مي كنند. باز همين امروز هم به يكي از آقايان - مسؤولين بلند پايه - كه اين جا بودند، مجدّداً تأكيد كردم كه دنبال كنند، بلكه ان شاءاللَّه بتوانيم وظايفي را كه در اين قضيه بر دوش ماست، انجام دهيم. خوب؛ اين يك ديد نسبت به حادثه است. از اين عبور مي كنيم؛ چون از روزي كه اين حادثه اتّفاق افتاده، همه اش درباره اين صحبت مي شود. من هم كه صحبت كردم، درباره همين صحبت كردم. ديگران هم درباره همين صحبت كردند. مي دانيد ديگر، ديدگاههاي مختلفي در اين حادثه هست؛ يكي مي گويد كارِ كه بود، يكي مي گويد توطئه بود. كساني كه نظرات گوناگوني دارند، همه با اين

نوع ديد به حادثه نگاه كردند. يك نوع ديد ديگر هم در مورد حوادث هست؛ و آن اين است كه هر انساني در مورد هر حادثه اي كه پيش مي آيد - چه براي شخص خودش، چه براي جماعتي كه او در آنهاست - هم مي تواند از اين حادثه به نوعي استفاده كند كه اين حادثه ظاهراً تلخ، برايش ميمون و مبارك شود، هم مي تواند طوري بهره برداري كند كه اگر هم آن حادثه، در واقع شيرين است، برايش مشؤوم و نامبارك شود. نوع برخورد ذهني و روحي هر انساني با يك حادثه، تفاوت مي كند. از باب مثال، فرضاً زلزله اي پيش مي آيد. زلزله، حادثه خيلي تلخي است. شايد شما در جاهايي بوده ايد و زلزله را ديده باشيد. من در جاهايي كه زلزله آمده، خيلي بوده ام؛ از آن حوادث بسيار تلخ و گريه آور است. اما با همين حادثه زلزله، دو نوع مي شود برخورد كرد. يك نوع كه همين حادثه، به يك عامل مثبت و پيش برنده و مبارك براي همان زلزله زده ها تبديل شود، و ديگر اين كه اين حادثه، به يك حادثه كاملاً مضر تبديل گردد. خود آن اشخاص، دو نوع مي توانند برخورد كنند. البته اگر آن اشخاص، مثلاً مردم بي سواد، بي معلومات و دور از معارف باشند، بايد ديگران به آنها كمك كنند كه چگونه از اين برخورد نوع دوم استفاده كنند؛ اما چنانچه آن افراد، اشخاص فرزانه و هوشمند و باسواد و آگاهي باشند - كما اين كه قشر دانشجو از اين قبيل است - خودشان مي توانند آن استفاده بعدي را كه استفاده روحي و معنوي است، به نحوي بكنند كه برايشان مايه بركت باشد؛ نه اين

كه براي آنها مايه شئامت باشد. در حادثه زلزله كه من مثال زدم، اگر قضيه را همين طور دنبال كنيم، فرضاً اين حادثه زلزله، براي آن پسري كه پدرش، يا مادرش، يا كسانش را در اين حادثه از دست داده و خانه اش خراب شده، اين حالت را ايجاد مي كند كه بگويد: «هرچه من داشتم، از من گرفته شده، پس به آنچه كه هست، نمي شود به عنوان يك امر ابدي نگاه كرد، به نيروي خودم و نشاطي كه خداي متعال در من گذاشته، اتّكاء كنم، تا بتوانم جبران اين خسارتها را بكنم؛ و همچنان كه موجودي در يك لحظه، نيست مي شود، مي تواند نبودهايي هم در لحظه يي، يا در روندي به وجود بيايد. پس براي خودم به وجود بياورم». اگر يك نفر كه زلزله زده است، اين استنتاج را بكند، يا همين را به آن مردم زلزله زده تعميم دهيم تا آنها اين استنتاج را بكنند و اين روحيه را داشته باشند - كه خوب، شهر ما از بين رفت، حالا چگونه جبران كنيم - اين بسيار خوب است. من هم زلزله فردوس، هم زلزله طبس - كه اين دو با فاصله ده سال اتفاق افتاد - هم زلزله رودبار و قزوين و زلزله هاي ديگري از اين قبيل را ديده ام؛ مردم مختلفي بودند. بعضيها واقعاً همين روحيه را داشتند؛ يعني به مجرّدي كه براي اينها حادثه پيش آمد، احساس كردند كه بايد كار كنند و آنچه را كه از دست دادند، دوباره براي خودشان به وجود بياورند و جبران كنند. همين احساس، منبع و منشأ پيشرفت جديدي براي آنها شد كه قبلاً نداشتند. قبلاً هر كدام در شهر راحتي نشسته بودند و مشغول

كاري براي خودشان بودند؛ بعداً به يك مردم با نشاط و فعّالي تبديل شدند كه از صفر شروع كردند و خودشان چيزهايي را براي خودشان به وجود آوردند. زلزله اي كه به آن تلخي بود، با اين نوع برخورد، بعد از ده سال كه نگاه مي كني، مي بيني كه براي اين مردم، منشأ بركت و رشد شد و در نهايت اين حادثه، مبارك بود. اوّلش تلخ بود؛ اما در نهايت اگر اين حادثه پيش نمي آمد، اينها با همان حالت بيكارگي و تنبلي زندگي را عادّي مي گذراندند و حالا هم يك مردم عادّي بودند؛ اما الان يك مردمي شده اند كه با دست و بازوي خودشان، با اراده و تصميم خودشان راهي را پيمودند و كار دشواري را انجام دادند. حالا اگر همين مردم زلزله زده از اين فرصت، طور ديگري استفاده كنند، يعني بگويند: خوب شد، تا حالا هر روز به در دكان مي رفتيم، ولي حالا مردم با كاميون مي آيند و برايمان بار مي آورند، پس صبحها بخوابيم، سرِوقت كه شد، درِ چادر ما يك چيزي مي آورند مي دهند و مي خوريم، اگر كم دادند، مي رويم دعوا مي كنيم و دوباره از ايشان مي خواهيم - فرض كنيم چنين حالتي باشد كه متأسفانه من جاهايي همين را هم مشاهده كردم؛ بعضي از اشخاصي را ديدم كه اين طور زندگي مي كردند - با اين نوع برخورد، اين زلزله براي من حقيقتاً يك حادثه شوم خواهد شد. حالا شما زلزله را از صورت مسأله برداريد و فرضاً به جاي آن، ثروت بگذاريد. جواني را فرض كنيد كه در خانواده مرفّهي زندگي مي كند و هيچ مشكلي برايش نيست؛ براي خوابيدنش تخت دارد، براي مطالعه اش ميز دارد، براي

رفت و آمدش اتومبيل دارد، براي وقت گرمايَش كولر و براي وقت سرمايَش چه و چه دارد و وقت ناهار، برايش غذا را مي آورند. اگر اين شرايط در اين جوان، اين تأثير را بگذارد كه او را تنبل، بيكاره و بي همّت كند و بدون اين كه بتواند تواناييهاي خودش را شناسايي كند، بار بياورد، اين زندگي راحت، براي او يك بلاست؛ چون اگر اين وضعيت را در آينده زندگيش اصلاح نكند، دچار بدبختي خواهد شد و زندگي بدي خواهد داشت. پس تصميم گيري بعدي و نوع استنتاج از يك حادثه، مي تواند براي انسان، تعيين كننده باشد. خوب؛ حالا براي شما حادثه اي اتّفاق افتاده و البته حادثه تلخي هم هست. بعضيها آسيبهاي بيشتري ديدند و بعضي كمتر؛ بالاخره همه آسيب ديده اند. حداقلِ آن اين است كه وحشت كردند، ترسيدند و داخل اتاقشان رفتند؛ ولي آنها در را با لگد باز كردند و بعضي را از خواب پراندند، يا اهانت كردند. در هر حال خشونت به خرج دادند. بله، اين حادثه تلخ است، يعني يك جنايت است؛ اما جزو حوادث تلخ درجه يك نيست - معلوم است ديگر - ممكن است براي من كه مسؤوليتي در نظام دارم، اين حادثه از يك زلزله هم تلختر باشد؛ چون عامل انساني و چيزهاي ديگر دارد. من حالا از آن نظر بحث نمي كنم؛ اما ممكن است از نظر شما كه مورد آسيب اين حادثه قرار گرفتيد، از آن حوادث تلخ درجه يك نباشد. فرض كنيد از اين سخت تر، بمبارانهاست - كساني كه بمباران شدند - اما بالاخره يك حادثه تلخي بود. حالا شما از اين حادثه، چگونه استفاده مي كنيد؟ يعني اين

را در ذهن خودتان منشأ چه فكر و چه استنتاجي قرار مي دهيد؟ اين در آينده تأثير دارد. از اين حادثه مي شود همه نوع سررشته فكري به دست آورد و هركدام از اين سررشته هاي فكر هم شايد تأثير خاصي در زندگي آن كسي كه اين طور فكر مي كند، دارد. اگر حالا اين طوري فرض كنيم كه كسي با خودش فكر كند در راه تحصيل و رسيدن به رتبه اي از كمال كه دنبالش هستيم، همه نوع حادثه غيرمتوقّع و حساب نشده اي ممكن است پيش آيد. چون اين حادثه كه انتظارش نمي رفت؛ يعني شما اصلاً گمانش را نداشتيد كه چنين چيزي و حادثه اي پيش آيد. در راه تحصيل، در راه كسب معلومات، در راه رسيدن به كمالات - همين كمالاتي كه با اين تحصيلات انجام مي شود - و يا يك خرده وسيعتر، اصلاً در طول جاده زندگي، حوادثي براي انسان پيش مي آيد كه اين حوادث، اصلاً محاسبه نشده و پيش بيني نشده است. هيچ كس انسان را ملامت نمي كند كه شما شب كه در كوي خوابيديد، چرا فكر نكرديد كه ممكن است كسي با لگد بزند و درِ خانه شما را باز كند. اين اصلاً قابل پيش بيني نيست. اصلاً احتمال معقولي نيست. همچنان كه آن كسي كه در خانه اش خوابيده بود - مثلاً در شهر نسبتاً دور از مرز - گمان نمي كرد كه ناگهان هواپيمايي در نصف شبي بيايد و بمبي بيندازد و اتفاقاً اين بمب به سقف اتاق او بخورد و زن و فرزندان و كسانش را از بين ببرد. واقعاً اينها كاملاً غيرمنتظره است. از اين گونه حوادث غيرمنتظره و انواع هزارها گونه آن - كه ما همه انواع

حوادث را نمي توانيم تصوّر كنيم - در راه زندگي وجود دارد. پس يك نتيجه ابتدايي از اين مي شود گرفت و آن اين است كه انسان بايد خودش را از لحاظ روحي، مستحكم و قوي كند و خود را براي مواجهه با حوادث گوناگون زندگي آماده سازد. اين چگونه مي شود؟ چطور مي شود آدم خودش را مستحكم كند؟ طبيعي است كه انسان براي برخوردهاي مادّي، جسم خودش را مستحكم مي كند؛ براي برخورد با حوادثي كه يك طَرَفي در روح انسان دارند، آدم بايستي چه كند؟ من گمانم اين است كه آدم بايد ايمان خودش را تقويت كند. انسان بايد ايمان خودش را به يك نقطه اساسي، اطمينان بخش و امنيت بخش محكم كند. وقتي كه اين ايمان بود، انسان در هيچ مرحله اي از مراحل زندگيش دچار يأس نمي شود. توجه مي كنيد؟ اصلاً آن چيزي كه انسان را نابود مي كند، يأس است. اين است كه انسان ديگر نمي تواند قدم از قدم بردارد و انسان را از بين مي برد و همه ي قواي او را نابود مي كند. انسان اگر احساس كرد كه ديگر نمي تواند ادامه دهد، پدرش درآمده است! آن چيزي كه مانع مي شود از اين كه شما احساس كنيد كارتان تمام شده است و به آخر خط رسيده ايد، چيست؟ آن، ايمان به يك مبدأ و يك نقطه است. البته اين نقطه مي تواند ايمان به خدا و ايمان به غيب باشد - كه اين بهترينش است - مي تواند ايمان به يك ايده انساني باشد كه بعضيها دارند. در دنيا كساني هستند كه به ايده اي و فكري ايمان دارند، هرچند كه آن ايده، صددرصد الهي نيست؛ اگرچه باز هم هر ايده اي بالاخره

معنوي است، چون ذهني و روحي است، اما خدايي نيست. حُسن ايده خدايي اين است كه انسان مي تواند با آن طرف اتّكاي خودش، معامله و تجاوب كند؛ يعني او موجودي و حقيقتي در مقابل شماست كه حرف شما را مي شنود و در مقابل حرف شما هم حرفي دارد كه آن را به شما مي گويد. عزيزان من! بدانيد مهم اين است كه هركسي كه دلش با خدا ارتباط پيدا كند، يقيناً ارتباطش يك طرفه نيست؛ ارتباطش دو طرفه است. ممكن است بعضيهايي كه از معارف الهي و توجّهات و آن علقه هاي معنوي دورند، اين به نظرشان چيز خيلي عجيبي بيايد كه چطور خدا با آدم حرف مي زند؟ بله؛ حرف مي زند و شما اين را حس خواهيد كرد. شما اين را حس مي كنيد؛ خيلي هم دور نيست. «و ان الرّاحل اليك قريب المسافه»(1) اگر كسي به طرف خدا برود، او خيلي نزديك است. شما فرض كنيد همين معاني اذكار نماز را كه بلديد و ترجمه اش را مي دانيد، اگر انسان از اوّل با توجّه به معنا، بدون اين كه حواسش به چيزي در بيرون و درون و ذهن و خارج برود - همين طور كه الان من با شما حرف مي زنم؛ يعني در طول مدّتي كه من با شما صحبت مي كنم، شما يك لحظه از ذهن من خارج نمي شويد، دائم دارم با شما مخاطبه مي كنم - واقعاً با خدا حرف بزند، كافي است. اين چيز خيلي زيادي نيست؛ چيزي بيشتر از اين را از ما نخواسته اند. شما با دوستتان يا با يك آدم معمولي كه حرف مي زنيد، دائم متوجه او هستيد، معناي حرفتان را مي فهميد كه چه داريد به او

مي گوييد، اراده شما برايتان مشخّص است. در نماز هم كه با خدا حرف مي زنيد، همين طور حرف بزنيد. اگر شما يك نماز را همين طور شروع كنيد، اواسط نماز كه اين حالت را ادامه داديد، ناگهان احساس مي كنيد قلبتان از جايي چيزي را مي گيرد؛ يك احساس را از جايي درك مي كند؛ با شما حرف زده مي شود؛ قلب شما دقيق مي شود و درست آن جواب را كه بايد بگيريد، مي گيريد. البته ممكن است در اوايل، يك قدري مبهم باشد. البته شما جوانان نوراني اي هستيد؛ شما كارتان خيلي آسانتر از ماست. شما خيلي زودتر و خيلي روشنتر پيام الهي را درك مي كنيد. خدا با شما حرف مي زند، به شما جواب مي دهد و شما اين جواب را در دل خودتان حس مي كنيد. تفاوت اين نقطه اتّكا، با نقطه هاي اتّكاي خيالي يا واقعي است كه ديگران دارند و احياناً از آن استفاده اي هم مي كنند. جاهايي به دردشان مي خورد؛ اما آن نقطه اتّكا، اين خصوصيات را ديگر ندارد. من مي گويم شما براي طول مدّت زندگي، هر آينده اي را براي خودتان انتخاب، يا آرزو كرده باشيد - ممكن است يكي بخواهد پزشك شود، يكي بخواهد استاد شود، يكي بخواهد در فعاليتهاي اقتصادي وارد شود، يكي بخواهد سياستمدار شود، يكي بخواهد زمامدار شود، هركسي آينده اي را براي خودش تصوير، تعريف، يا لااقل آرزو كرده است - اگر بخواهيد به اين آينده برسيد و به آن دسترسي پيدا كنيد، بايستي ايمان را - البته ايمان روشن را - در دلتان تقويت كنيد. ايمان، حتّي غيرروشنش هم فايده مي بخشد؛ مثل يك آدم عامي محض كه ايمان دارد، اما معرفت زيادي ندارد.حتي آن هم معجزه آسا اثر مي كند؛

اما اگر اين ايمان، با معرفت همراه شد، تأثيرش هزار برابر مي شود، و شما جوانان مي توانيد. خوب؛ ببينيد؛ زندگي حادثه دارد. اين يك نوع حادثه است، يك نوع حادثه هم ممكن است در خود انسان پيش آيد. در يك نوع حادثه، ممكن است گناهكاري هم وجود نداشته باشد. در اين حادثه، خوشبختي شما اين است كه گناهكاري وجود دارد و ان شاءاللَّه مجازات هم خواهد شد. چون آدم هميشه در حوادث، دنبال يك گناهكار مي گردد - معمولاً اين گونه است - پايش هم كه به ليواني بخورد و چپه شود، مي گويد چرا اين ليوان را اين جا گذاشتيد! يعني معمولاً آدم به دنبال گناهكاري مي گردد. آن حادثه اي كه هيچ گناهكاري هم در آن نيست، وجود دارد. آن قدر حوادث هست كه به انسان صدمه مي زند، ولي آدم نمي تواند يقه كسي را هم بگيرد؛ آدم هيچ نمي تواند كسي را گناهكار قلمداد كند! از اين حوادث، در زندگي انسان خيلي هست. اين حوادث، گاهي مسير آدم را عوض مي كند، در دل انسان ترديد ايجاد مي كند، راهها را جلوي انسان بن بست وانمود مي كند. اگر بخواهيد در اين حوادث اين گونه نشود، هميشه نشاطتان، اراده تان، قدرتتان و عزم راسخ خودتان را در ادامه راههاي درست زندگي داشته باشيد. بايستي در درون خودتان آن ايمان آگاهانه را تقويت كنيد؛ البته ايمان و آگاهي. آگاهي را بايد با كتاب و شنيدن از افراد اهل معرفت ياد بگيريد. ايمان را هم به نظر من بايد با به كار گرفتن همين مايه ايماني كه الان داريد، زياد كنيد. اين ايمان، سرمايه عجيبي است. بحمداللَّه همه شما بچه هاي مؤمني هستيد و در خانواده هاي مؤمني تربيت پيدا كرده ايد. اگر شما همين

ايماني را كه الان داريد، به كار بگيريد، يعني عمل صالح را بر آن مترتّب كنيد، گناه نكنيد، حتّي المقدور كارهاي ثواب را به بهترين وجهش انجام دهيد و در بين گناهان، از آن گناهاني كه به خودخواهيهاي انسان ارتباط پيدا مي كند، بيشتر اجتناب كنيد، از آنهايي كه ظلم به كسي است، بيشتر اجتناب كنيد، از بعضي حرفهاي نامناسبي كه انسان نسبت به بعضيها ممكن است بزند، اجتناب كند، حتي انسان بتواند ذهن خود را از بعضي چيزها خالي كند، اينها عملهاي صالحتري است. اين عملها، همين مايه ايمان را افزايش مي دهد. يعني ايمان، اين گونه است كه اگر با عمل همراه شد، مرتّب خود آن ايمان روزبه روز زيادتر خواهد شد. اگرچه آن آگاهي هم - كه گفتم بايستي انسان از اهل معرفت و از كتاب و از موعظه به دست آورد - با اين عمل صالح همراه باشد، حتي خود آن آگاهي هم بيشتر مي شود. «و من يتق اللَّه يجعل له مخرجا(2). و يرزقه من حيث لايحتسب و من يتوكّل علي اللَّه فهو حسبه»(3). «و من يؤمن باللَّه يهد قلبه»(4)؛ خدا دل او را هدايت مي كند. اين آيه، مورد نظر من بود. خودِ تقوا و مراقبت، دل انسان را هدايت و ايمان انسان را راسختر مي كند. خيلي خوشحالم از اين كه شما عزيزان را ديدم. اين نگراني كه از اين حادثه در دل من بود - و البته هنوز هم هست - و غصّه و اندوهي كه از اين حادثه براي ما پيدا شد، ان شاءاللَّه با ديدن شما مقداري تخفيف پيدا مي كند و انسان از چهره هاي باز و پرنشاط شماها تسلي مي يابد. من مي خواهم تأكيد كنم ان شاءاللَّه نگذاريد كه

اين نشاطتان از دست برود؛ بخصوص اين عزيزمان(5). من براي چشم شما اوقاتم خيلي تلخ شد. من اين طور نشنيده بودم؛ با اين كه قضاياي اين حادثه را خيلي شنيدم و گفتند كه يكي از جواناني كه در كنكور، اوّل شده بودند، در اين حادثه آسيب ديده، اما نگفتند كه چشمتان اين طور شده است. من خيلي غصّه ام شد. خدا ان شاءاللَّه به حقّ محمّد و آل محمّد، خودش به بهترين نحوي براي شما جبران كند. A(6) خدمت حضرتعالي سلام عرض مي كنم. آن لحظه اي كه خدمتتان رسيديم و فرموديد «قلب من جريحه دار شده است»، واقعاً هزاربار از خدا مرگمان را خواستيم. اين را به يقين مي گويم. آقاجان! من از طرف همه بچه ها و همه كساني كه مي خواستند بيايند و نتوانستند، سلامشان را خدمت شما عرض مي كنم. همه التماس دعا داشتند، همه مي گفتند سلام ما را به آقا برسانيد. با تمام وجود از حضرتعالي معذرت مي خواهيم به خاطر اين كه كساني ميان ما و به نام ما به حضرتعالي توهين كردند. آقاجان! فكر نكنيد كه ما ساكت بوديم. با تمام وجود از شما معذرت مي خواهيم. ان شاءاللَّه كه دعاي خير شما بدرقه راهمان باشد. به شما قول مي دهيم تا آخرين نفس پاي عهدمان با شما و امام باشيم. خدمت شما به حضرت مهدي عرض مي كنيم كه ايستاده ايم و شما همه مسؤولين ما را كمك فرما. خداوند ان شاءاللَّه شما را حفظ كند. شما فرزندان عزيز من هستيد. من همين احساس را نسبت به شما دارم. ان شاءاللَّه خداوند هميشه با شما باشد. A(7) چيزهايي كه برادرمان گفتند، حرف دل همه بود. يك چيز هم من مي گويم. وقتي كه ما را مي زدند، مي گفتند يا

زهرا، يا حسين، و بعضي مي گفتند مرگ بر ضدّ ولايت فقيه. چرا اينها از اسم دين استفاده مي كنند؟! ما خودمان وقتي حرفهايتان را از اخبار شنيديم، شايد حمله آنها كه خنجري در قلب ما بود، حرف شما كه «قلب مرا جريحه دار كرد»، يك خنجر بزرگتر بود. ما از اين حرف شما بيشتر ناراحت شديم. تعدادي از آنها كه گاز اشك آور خوردند، شايد توهين هم كردند، ولي در آن فضا نمي فهميدند چه مي گويند. خيليها الان پشيمان هستند. نمي خواستند اين را بگويند. شما آنها را ببخشيد و دعا كنيد كه فضا طوري شود كه درد دين حرف اوّل باشد؛ نه برداشت از دين و مطرح كردن خود به اسم دين. ما هميشه سعي كرده ايم اين تجمّعات را آرام كنيم؛ اما شايد حركتهاي ما هم موجب رنجش شما شد. ان شاءاللَّه ما را هم ببخشيد. ان شاءاللَّه موفّق باشيد. همين كه گفتيد آنها به نام دين، به نام يازهرا، يا به نام همين نامهاي مقدّس وارد شدند، به نظر من قدري روي همين نكته، از لحاظ ذهني كار شود؛ يعني بايد ديد كه چه انگيزه هايي وجود دارد - آدم اين طور حس مي كند - چون من باورم نمي آيد كه يك نفر در اتاق دانشجويي بيايد، بزند و بگويد كه تو با زهرا، يا با رهبري دشمني، پس بگير - كتك بخور! من اصلاً باورم نمي شود. چنانچه بتوانيم آن كساني كه اين حرف را زدند، شناسايي كنيم - چون لابد همه شان كه نگفتند، بعضي گفتند - گمان مي كنم بشود در آنها انگيزه ديگري را كشف كرد؛ يعني همان چيزي كه شما الان به آن اشاره مي كنيد و مي گوييد «بدبين مي شوند» درست است؛

اين چيز خيلي مهمّي است. حالا چه كسي كشف كند، يك حرف ديگر است. چه وقت كشف كنند، درست كشف كنند، يا نكنند، آنها بحثهاي ديگر است؛ اما حالا برگرديم و همان نگاه دوم به قضيه را در اين جا پياده كنيد. بگوييد ما كاري كنيم كه اين جوان دانشجو به خاطر آن عمل مغرضانه، يا جاهلانه، از دين برنگردد. آن مطلبي كه من و شما بايد واقعاً در اين جا احساس كنيم، اين است. بله؛ نگذاريد از دين برگردد؛ چون اين طور برگشتن از دين، تلخ ترينهاست. من يك وقتهايي در سخنرانيها، مثالهايي براي اين قضيه زده ام؛ ديگر حالا يك خرده خسته شده ام و حالش را ندارم كه ادامه دهم. اگر وقت ديگري آمديد، يادم بياوريد تا داستاني را كه مولوي براي رماندن كسي از دين، با همين شيوه يا حسين و يا زهرا نقل مي كند، براي شما بگويم. اين يك شيوه براي رماندن از دين است. معلوم مي شود از زمان مولوي و اينها هم از اين چيزها بوده است! حالا بعضيها عمداً مي كنند؛ آن وقت غير عمدي آن بوده است. حالا شما كه جوان مؤمن صالح نوراني هستيد، تكليف شما در مقابل آنها چيست؟ اين است كه نگذاريد از دين برمند. بالاخره يكي از اين طريق، افراد را از دين مي رماند؛ شما كه نقطه مقابل آن فكر مي كنيد، نبايد بگذاريد. از خدا توفيق بخواهيد، خدا هم به شما توفيق مي دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) الاقبال سيدبن طاووس، ج 1، ص 158 2) طلاق: 2 3) طلاق: 3 4) تغابن: 11 5) اشاره به دانشجويي كه يك چشم وي آسيب ديده بود. 6) صحبت يكي از دانشجويان.

7) صحبت يكي از دانشجويان.

متن كامل خطبه هاى نماز جمعه ى تهران به امامت مقام معظم رهبرى

متن كامل خطبه هاي نماز جمعه ي تهران به امامت مقام معظم رهبري بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نؤمن به و نتوكّل عليه و نستغفره و نتوب عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه. حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته. سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. همه برادران و خواهران نمازگزار عزيز و خودم را به رعايت تقوا و پرهيزكاري، ترس از خدا و به ياد داشتن امر و نهي الهي و احساس حضور اراده و قدرت پروردگار در همه آنات زندگي، توصيه مي كنم. امروز بيست سال از تشكيل نماز جمعه تهران مي گذرد. براي امام بزرگوارمان - آن حكيم فرزانه اين زمان و اين دوران - و همچنين براي مرحوم آيةاللَّه طالقاني كه اوّلين خطبه ها و اوّلين نمازها را اقامه كردند و خواندند، علوّ درجات طلب مي كنيم و براي همه كساني كه در طول اين بيست سال در اين راه پُرفيض تلاش كردند، از خداوند متعال اجر و پاداش مسألت مي نماييم. چون نماز جمعه به اجتماع مردم و به تقوا و به توصيه به تقوا قائم است، امروز خطبه اوّل را اختصاصاً به چند حديث - كه بهترين موعظه، در كلمات اولياي دين است - اختصاص مي دهم تا ان شاءاللَّه در اين سالگرد بزرگ و به يادماندني، از نصايح ائمّه هدي استفاده كنيم و آن را توشه راه خودمان سازيم. در خطبه دوم هم به بعضي از مسائلي مي پردازيم كه در اين دو، سه هفته اخير

براي ملت ما پيش آمد و آنچه كه لازم است عرض كنم، عرض خواهم كرد. در حديثي از امام سجّاد عليه الصّلاةوالسّلام(1) نقل شده است كه فرمود: «ابن ادم لا تزال بخير ما كان لك واعظ من نفسك»؛ اي فرزند آدم! حال تو، وضع تو، روزگار و مسير تو، نيكو خواهد بود، تا وقتي كه از درون خود واعظي داشته باشي. كسي از درون تو، تو را نصيحت كند؛ دل تو، عقل تو، وجدان تو، ايمان تو، تو را نصيحت و موعظه كند. موعظه ديگران مفيد است؛ اما مفيدتر از آن اين است كه انسان خودش، خودش را موعظه كند: «ما كان لك واعظ من نفسك و ما كانت المحاسبة من همّك»؛ تا وقتي كه از درون خودت موعظه گري داري و تا وقتي كه همّت تو بر حسابرسي خودت هست. خودمان را را رها نكنيم؛ از خودمان حساب بكشيم. اين حرف را زديم، چرا زديم؛ اين كار را كرديم، چرا كرديم؛ اين پول را گرفتيم، يا داديم؛ چرا گرفتيم و داديم؟ خودمان را محاسبه كنيم. محاسبه خود انسان مي تواند دقيقتر از محاسبه ديگران باشد؛ چون انسان نمي تواند از خودش چيزي را پنهان كند. «و ما كان الخوف لك شعارا و الحزن لك دثارا»(2)؛ تا وقتي كه ترس از خدا شعار تو و احتياط و برحذر بودن از عذاب الهي دثار تو باشد، در خيرِ نيكويي خواهي بود. يعني از خداي متعال بر حذر باشي و بترسي؛ عذاب و قهر و غضب الهي را در محاسبات خودت بگنجاني و مراقبت كني كه لغزشي از تو سر نزند كه موجب شود خداي متعال بر تو خشم گيرد. اگر

اين چند چيز را رعايت كنيد؛ يعني خودتان را موعظه و از خودتان حساب كشي كنيد و از عذاب خدا برحذر باشيد و از قهر الهي بترسيد، در خيرِ نيكويي خواهيد بود. دنيايتان هم خوب خواهد شد، آخرتتان هم خوب خواهد شد، اخلاقتان هم خوب خواهد شد، صفاي زندگيتان هم خوب خواهد شد؛ در ميانتان ناامني و بي صفايي نخواهد بود و زندگي شيرين خواهد شد. «ابن ادم انّك ميّت و مبعوث و موقوف بين يدي اللَّه عزّ و جلّ مسؤول فاعد جوابا»(3)؛ اي فرزند آدم! روزي هم از خاك برانگيخته و در مقابل پروردگار (عزّ و جلّ) نگاهداشته خواهي شد و از تو سؤال خواهند كرد. آن روز براي همه ما هست. همين من و شما، با همين احساسات و با همين ظرفيت، يك روز از خاك برانگيخته خواهيم شد؛ خداي متعال ما را در قيامت جمع خواهد كرد و از ما سؤال خواهد كرد. «فاعد جوابا»؛ براي آن روز، جوابي آماده كن. حديث ديگر باز هم از امام سجاد عليه السّلام(4) است كه مي فرمايد: «المؤمن يجلس ليعلم»؛ مؤمن هر جا مي نشيند، در صدد فرا گرفتن و آموختن است. «وينصت ليسلم»؛ هر جا سكوت مي كند، سكوت او براي اين است كه در گفتن، خطر و اشكالي بر دين خود مشاهده مي كند. «لايحدث بالامانة الاصدقاء»؛ آنچه را كه به عنوان سخن راز و امانت به او سپرده شود، حتي براي دوستانش هم آن را افشا نمي كند. «و لايكتم الشهادة للبعدء»؛ اگر يك وقت كسي براي احقاق حقّش به گواهي او احتياج داشته باشد، گواهي و شهادت خود را كتمان نمي كند؛ ولو آن شخص از او دور باشد. «و

لايعمل شيئا من الحقّ رئاء»؛ هيچ كار نيكويي را از روي ريا انجام نمي دهد. «و لا يتركه حياء»؛ هيچ كار خيري را هم از روي خجالت و حيا ترك نمي كند. به بعضيها مي گويند: آقا! چرا فلان جا نماز يا نافله يا نماز اوّل وقتتان را نخوانديد؟ مي گويند خجالت كشيديم! نه؛ از روي حيا، هيچ كار نيكي را ترك نكنيد. خواهند گفت متظاهر است؟ بگويند. خواهند گفت خودشيريني مي كند؟ بگويند. اگر حرفي حقّ است و اگر كاري خوب است، آن را به خاطر ملاحظه ديگران ترك نكنيد. «انّ زكّي خاف ممّا يقولون»؛ خصوصيت ديگر مؤمن اين است كه اگر از او ستايش و تعريف كنند، از آنچه گفته شده است، به خود مي لرزد. «و يستغفر اللَّه لما لايعلمون» از كارهاي بدي كه آن ستايش كننده از آنها نمي داند، پيش خدا طلب مغفرت مي كند. «و لايضرّه جهل من جهله»؛ كساني اگر خوبيهاي او را ندانند، به او ضرري نمي رسد؛ اهميتي نمي دهد. كار خوبي كرده است، ندانند. عزيزان من؛ بخصوص جوانان عزيز! سعي كنيد اينها را فرا بگيريد و عمل كنيد. خودتان را با اين كلمات و با اين دستورالعملها بسازيد. ملت و كشوري كه با جوانان مؤمني از اين قبيل و با انسانهاي آراسته اي به اين گونه مزيّن شود، آن كشور و آن ملت در هيچ ميداني عقب نخواهد ماند؛ دنيا و آخرتش آباد خواهد شد. در همين جا من اشاره به سيلي كنم كه در مازندران آمده است. اين سيل مصيبت بزرگي براي مردم اين استان است. دهها نفر از مردم عزيز ما در اين حادثه كشته شدند؛ عدّه اي مجروح و جمع كثيري بي خانمان شدند؛ يعني زراعتهايشان

رفت، زمينهايشان رفت، دكانهايشان رفت، وسايل زندگيشان رفت. آقايان محترمي را به آن جا فرستاديم؛ تشريف بردند و قضايا را از نزديك ديدند؛ آمدند براي من نقل كردند؛ كه حقيقتاً غصّه آور و دردناك است؛ سيل مهيبي بوده است. بعد هم در استان گلستان و در بخشي از استان خراسان و در بعضي از نقاط ديگر سيل آمده است. البته دولت و هلال احمر، در وظايفي كه دارند و مشغول هم هستند، بايد سرعت عمل بيشتري به خرج دهند و هر كاري كه لازم است، سريعتر انجام شود؛ اما خطاب من به شما مردم عزيز در سرتاسر كشور است: كمك و همكاري كنيد؛ مصيبت بزرگي است. همدردي، همدلي و همكاري شما با دولت در امداد به اين عزيزان، اجر بزرگي دارد و وظيفه عظيمي است. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات. و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(5) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما عليّ اميرالمؤمنين و الصّدّيقة الطّاهرة فاطمة الزّهرا سيّدة نساء العالمين و الحسن والحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و عليّ بن الحسين و محمّدبن عليّ و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن عليّ و عليّ بن محمّد والحسن بن عليّ والخلف القائم المهدي. حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباد اللَّه و نفسي بتقوي اللَّه. همه برادران و خواهران عزيز نمازگزار را به رعايت تقوا توصيه مي كنم و در اين خطبه، شاخه مورد نظر من از تقوا، هوشياري و دقّت نظر و تفكّر و تدبّر است. قضايايي

كه در اين دو، سه هفته گذشته اتّفاق افتاد، قضاياي قابل توجّه و قابل اهتمامي بود، اگر چه با حضور شما مردم - حضور قدرتمندانه و پرشكوه و پرصلابت ملت ايران - مشت محكمي به دهان توطئه گران زده شد، و اگرچه دستگاههاي مسؤول انصافاً و حقّاً كار خود را خوب انجام دادند، اما اين طور قضايا تا درست شناخته نشود و مردم - كه هوشمندانه و شجاعانه، آماده دفاع از حقّ و حقيقتند - تصميم خود را براي آينده به طور روشن نگيرند، هرآني احتمال توطئه و فتنه هست. لذاست كه با گذشت دو، سه هفته از قضايا و روشن شدن جوانب تازه اي از اين مسائل، شايد وقت آن باشد كه نگاهي به طور عمومي و همه گير به اين قضيه از اطراف و جوانبش بكنيم. خطرناكترينِ اين حوادث، حادثه اي است كه فتنه باشد. فتنه، يعني حادثه غبارآلودي كه انسان نتواند بفهمد چه كسي دوست و چه كسي دشمن است و چه كسي با غرض وارد ميدان شده و از كجا تحريك مي شود. فتنه ها را بايد با روشنگري خاموش كرد. هر جا روشنگري باشد، فتنه انگيز دستش كوتاه مي شود. هر جا حرف بي هدف، كار بي هدف، تيراندازي بي هدف، تهمت زدن بي هدف وجود داشته باشد، فتنه انگيز خوشحال مي گردد؛ - چون صحنه شلوغ مي شود. لذا مردم عزيز ما كه بحمداللَّه در اين بيست سال هوشياري حقيقي خودشان را در قضاياي گوناگون نشان دادند، در اين قضيه هم بايد هوشيارانه مسائل را تحليل كنند. من حالا آنچه را كه در اين خطبه مي شود براي شما عزيزان عرض كنم، عرض مي كنم: از مدّتي پيش احساس مي شد كه مراكز عمده دشمني با ملت ما، در

انتظار حوادثي در ايران هستند؛ در حرفهايشان اين معنا روشن بود. در سال گذشته، رئيس سازمان جاسوسي كشور امريكا در گزارشي كه براي خودشان تهيه كرده بود و داد، اين طور گفت: در سال 1999 - يعني همين سال جاري مسيحي - در ايران انتظار حوادثي را داريم كه در اين بيست سال گذشته - يعني از اوّل انقلاب تاكنون - بي سابقه است! در واقع با اين زبان، نشان مي داد كه از چيزهايي پشت پرده مطّلع است. بعضي از اين فراريهايي هم كه با دشمن همكاري مي كنند و به امريكا پناهنده هستند، شبيه اين حرفها را زدند. يكي از همين وابستگان فراري - آن طور كه در خبرها آمده بود - گفته بود كه ما سال آينده به ايران خواهيم رفت! اين خوابهاي خوشِ بي تعبيري كه هميشه مي بينند! پس معلوم بود كه صهيونيستها، امريكاييها و مراكز اصلي قدرت، در فكر حوادثي در ايران هستند و قرار است حوادثي اتّفاق بيفتد. البته فرض مي شد زمينه هايي هم براي اين طور حوادث وجود دارد؛ مثلاً درآمدهاي نفتي كشور ناگهان به كمتر از نصف يا حدود ثلث رسيد. مشكلات اقتصادي دولت و كمبود درآمدهاي ملي، براي هر كشور يك خطر است و مي تواند زمينه ساز چيزهايي باشد. از طرفي، برخي از خبرنگاران خارجي به خاطر بعضي از قضايا و مراسم گوناگون به ايران آمدند و رفتند با افرادي كه از قبيل خودشان بودند، مصاحبه كردند و از قول آنها چيزهايي را نقل نمودند. در تلكسها آمد كه: بله؛ فلان زن، يا فلان جوان، يا فلان مرد در فلان جاي تهران به ما گفت كه ما از اسلام بيزار شده ايم؛ ما از حكومت اسلامي بيزار

شده ايم! به نظر آنها رسيد كه زمينه هايي در حال فراهم شدن است. حالا جا دارد گله كنيم كه تيتر بعضي از روزنامه ها هم اينها را به يك چيزهايي اميدوار مي كرد؛ خيال مي كردند كه مردم از اسلام برگشته اند! جاذبه هايي براي آنها وجود داشت؛ براي اين كه فكرهايي بكنند و نقشه هايي بكشند و كارهايي را انجام دهند و افكاري را در سر بپرورانند! در طول اين يك سال، يا يك سال و نيمِ اخير، قضايايي اتّفاق افتاد كه يك انسان هوشمند و اهل فكر وقتي به اين قضايا مي نگرد، باور نمي كند كه اين قضايا با هم بي ارتباط باشد. هر كدامي در برهه اي پيش آمد؛ اما انساني كه اهل تدبّر و تأمّل در قضايا باشد، احساس مي كرد كه بين اينها رابطه اي وجود دارد كه من بعضي از اينها را اين جا يادداشت كرده ام و عرض مي كنم: از طرفي، يك شبكه جنگ رواني عليه ايران و نظام اسلامي در سطح تبليغات جهاني به وجود آوردند. غير از راديوهاي معمولي كه عليه نظام اسلامي دائماً حرف مي زدند - مثل راديو امريكا، راديو رژيم صهيونيستي، راديو انگليس - امريكاييها يك راديو مخصوص حمله به نظام اسلامي درست كردند و اسمش را هم «راديو آزادي» گذاشتند! بودجه كلاني هم براي اين راديو كنار گذاشتند؛ اعلان كردند كه صد ميليون دلار، يا چيزي در اين حدود، براي اين راديو كنار گذاشته اند! زحمات زيادي هم كشيدند؛ با آن كشور اروپايي كه قبول نمي كرد اين راديو در آن جا مستقر باشد، كلنجار رفتند و فشار آوردند، تا وادار كردند كه اين راديو در اروپا يك مركز فرستنده داشته باشد؛ بعد هم صريحاً گفتند - اين ديگر

تحليل نيست - كه اين راديو، هدفش برخورد با خطّ فلاني در ايران است؛ ما مي خواهيم با اين خط مبارزه كنيم! آن كساني كه گردانندگان راديو بودند، اين را گفتند و به زبان آوردند و ثبت شد؛ بنده خودم هم آن را شنيدم. شما ببينيد، يكي از چيزهايي كه يك ملت و يك كشور و يك آدم و يك فاميل را مي تواند هميشه مورد آزار قرار دهد، شايعه پراكني است. در قديم چگونه شايعه پراكني مي كردند؟ يك نفر، پنج نفر، ده نفر توي مردم مي افتادند و شايعه پخش مي كردند؛ اما حالا شايعه پراكني به وسيله راديو انجام مي گيرد. يك راديو خبري را جعل و يا تحريف مي كند؛ يك چيز كوچك را بزرگ مي كند؛ يك امر مهم را پنهان مي كند؛ اين مي شود شايعه پراكني. از حدود يك سال، يك سال و نيم قبل، بيش از گذشته، شروع به يك شايعه پراكنيِ بسيار پرحجمي عليه نظام اسلامي كردند. البته در طول اين بيست سال گذشته، هميشه شايعه پراكني بوده است؛ اما آنچه كه در اين مدّت بود، خيلي پرحجم تر بود. از طرف ديگر، مارهاي خزيده در سوراخها را در داخل تشويق كردند كه به ميدان بيايند و حرف بزنند! كساني كه در واقع بايد به اينها گفت توسري خورده هاي سياسي - بالاتر از ورشكسته ها - كه از ملت ايران تودهني و توسري خورده بودند و به لانه هايشان خزيده بودند، اينها را وادار و تشويق كردند و به عرصه اظهارنظر سياسي و اظهار وجود كشاندند. اين هم پديده اي بود كه انسان در وهله اوّل تعجب مي كرد كه چطور شده است اينها به ميدان آمدند. از طرفي هم به وسيله واسطه هاي خبيث

و بددل، شروع به تفتين بين جريانهاي سياسي داخلي كردند. البته جريانها و خطّ و خطوط سياسي با هم اختلاف سليقه دارند؛ با هم بغض و كينه و دشمني كه ندارند. واسطه هايي بودند كه شروع به اين كار كردند؛ آدم مشخّصاً هدفهايشان را مي فهميد. در تبليغات بيروني و در همين كارهايي كه انجام مي گرفت، انسان مي فهميد كه اينها تصميم دارند هر جناحي را عليه جناح ديگر تحريك كنند؛ براي هر جناحي از جناحهاي داخلي كشور، اين طور وانمود كنند كه دشمن واقعي شما بيرون اين مرزها نيست؛ دشمن واقعي شما همين جاست و آن هم آن جناح مقابل شماست! آتش منازعات جناحي را داغ و برافروخته كردند. از طرفي هم حوادث تكان دهنده اي كه هيچ سابقه نداشت، پيش آمد؛ مثل همين قضيه قتلهاي مشكوك كه خيلي عجيب بود. ناگهان اين قتلها يكي پس از ديگري اتّفاق مي افتاد، كه هم مردم را نگران كرد، هم مسؤولان را نگران كرد، هم احساس ناامني به وجود آورد، هم وزارت اطّلاعات را - كه مركز ثقل دفاع امنيتي از نظام و از كشور و ازملت است - تضعيف كرد. ديديد كه چه جنجال عظيمي راه افتاد! واقعاً خوش به حال آنهايي كه اين راديوها را گوش نمي كنند؛ اصلاً اعصابشان آسوده است و از شنيدن حرفهاي خلاف و دروغ راحتند. آن كساني كه مي شنيدند و آن كساني كه برايشان مي آوردند، مي ديدند كه اين صداهاي بيگانه و راديوهاي بيگانه، چه حرفها و چه تحليلها و چه جنجالها و چه استفاده هاي نادرستي از اين حوادث كردند؛ كه بعد كه به عمق و ريشه قضايا رفتند، ديدند دستهاي بيگانه و انگشتهاي نامحرم، از پشت پرده در

اين كار دخالت مستقيم داشتند. بعضي از خشونتها هم در داخل پيش آمد: فلان جا گروهي حمله كردند و جمعيتي را زدند كه فوراً در راديوها و در بعضي از وسايل ارتباطي كه با دشمنان همسو بودند، ناگهان منتشر مي شد كه: بله؛ اينها از طرف نظامند، اينها مربوط به نظامند - مايه اغتشاش ذهني مردم را فراهم مي كردند - اين هم يك نوع از حوادث بود. از طرفي، شايعه اختلاف بين مسؤولان طراز اوّل كشور را پخش مي كردند؛ كه جنگ قدرت است و با هم دعوا و كشمكش مي كنند! ما مي بينيم كه خود اين سياسيّوني كه در كشورهاي گوناگون دنيا هستند، جنگ قدرت و كشمكش سياسيشان به قدري است كه از هيچ جنايتي عليه همديگر پرهيز نمي كنند؛ اما در كشور ما - بخصوص در بين مسؤولان - بحمداللَّه مطلقاً از اين نوع چيزها وجود ندارد؛ ليكن شايعه اي درست مي كردند كه: بله؛ جنگ قدرت بين مسؤولان ايران درگرفته است! اين هم پديده ديگري بود كه انسان تعجّب مي كرد اين حرفها را از كجا مي آورند و از كجا مي گويند و چه داعي و انگيزه اي براي اين كار دارند. از طرفي، همه دستگاههايي را كه در صورت بُروز يك فتنه مي توانند جلوِ آن را بگيرند، بتدريج مورد سؤال و ضربه قرار دادند. مثلاً به سپاه پاسداران تهمت قرار زدند. دستگاه قضايي را يك طور، بسيج را يك طور، نيروي انتظامي را يك طور و صدا و سيما را به گونه اي ديگر مورد تهمت قرار دادند كه اينها را از چشم مردم بيندازند، تا آن روزي كه روز حضور اينهاست و اينها مورد نياز هستند، وقتي كه فرا مي رسد، مردم به اينها

ديگر اطميناني نداشته باشند! از طرف ديگر، شبكه هاي جاسوسي را در داخل كشور تقويت كردند؛ كه در اوايل سال جاري يك شبكه جاسوسي خطرناك كه اعضايش تعدادي از يهوديها و غيريهوديهاي ايراني بودند، كشف شد. البته آنها يكي، دو ماه هيچ چيز نگفتند؛ با اين كه از همان لحظه اوّل فهميدند كه اعضاي شبكه مذكور دستگير شده اند! خودشان بعداً گفتند كه ما از اوّل فهميده بوديم؛ كه بايد گفت اگر مرتبط نبوديد، چگونه فهميديد؟! چطور ملت ايران هنوز نمي دانست كه جاسوسها گرفتار شده اند، اما مسؤولان امريكايي و صهيونيستي مي گفتند از همان روز اوّل ما خبر شده ايم؛ ولي براي اين كه مبادا كار اينها سخت تر شود، حرف نزده ايم؟! از همان روز اوّل فهميدند كه اين جاسوسها گرفتار شده اند؛ اما بعد كه ديدند وساطت و فشارهاي بالواسطه شان اثري نكرد، بنا به جنجال كردند كه چرا سيزده نفر يهودي را گرفتيد!؟ رؤساي كشورهاي اروپايي و امريكايي درباره سيزده نفر جاسوسي كه در ايران دستگير شده بودند، تلفني با هم صحبت كردند! آيا اين نشان دهنده اهميت قضيه براي آنها نيست؟ ببينيد؛ اينها حوادث عجيبي است. در طول يك سال، يك سال و نيمِ اخير، اين حوادث پشت سرِ هم اتّفاق مي افتد. وقتي حادثه اي اتّفاق مي افتاد، علي الظّاهر ارتباطي با حادثه ديگر نداشت، اما هنگامي كه انسان فكور، مجموع اين حوادث را نگاه مي كند، درمي يابد كه اينها با هم بي ارتباط نيست. از طرفي زمينه هاي ذهني مردم را خراب كردن، از طرفي خواص داخلي را مشغول به كارهاي جنبي كردن، از طرفي بين مردم و نظام فاصله انداختن، از طرفي جاسوسهايشان را به كار گماشتن. اخيراً در جريان اين قضايا، يكي از مسؤولان

امريكايي اظهار ناراحتي كرده و گفته بود: ما در ايران سفارتخانه نداريم تا بر قضاياي آن جا درست اشراف داشته باشيم! پس معلوم شد اصراري كه اينها در اين مدّت داشته اند كه رابطه برقرار كنيم، براي چه بوده و سفارتخانه در تهران را براي چه مي خواهند! معلوم مي شود كه مي خواستند كار آن سفارتخانه را نيز همين جاسوسها و امثال اينها برايشان انجام دهند! وقتي انسان اين مجموعه حوادث را در كنار اظهار نظر رئيس سازمان سياي امريكا مي گذارد كه گفته بود: «در سال 1999 قرار است در ايران يك حادثه بزرگ اتّفاق بيفتد»، آن وقت معلوم مي شود اين حوادث، حوادثِ خودبه خودي و تصادفي و اتّفاقي و كار چهار نفر آدم بي كارِ اين طرف و آن طرف نيست؛ اينها برنامه ريزي كرده بودند. حالا اگر فرض كنيم اين حوادث را دستهاي پشت پرده هدايت مي كردند - كه انصافاً فرضِ نزديك به ذهني است - طبيعي است كه منتظر بودند جرقّه اي در داخل كشور به وجود آيد. خيال مي كردند چون اوضاع اقتصادي مردم خوب نيست، پس مردم از نظام ناراضي و از دولت مأيوسند، لذا از نظام حمايتي نخواهند كرد؛ از سپاه و نيروي انتظامي و اينها هم كه كار چنداني برنمي آيد؛ وزارت اطّلاعات هم كه فلج شد، پس جرقه اي بزنند و بشكه باروتي را در ايران منفجر كنند! فكر مي كردند حداقل نتيجه اي كه پيش مي آيد، اين است كه امنيت عمومي و اجتماعي مردم از بين مي رود. اين حدّاقل فايده اي بود كه به دشمن مي رسيد. به عنوان مثال همين اغتشاشات روز دوشنبه و سه شنبه آن هفته - روز بيست ويكم و بيست ودوم تيرماه كه عدّه اي به خيابانها آمدند و آتش زدند

و دكانها را شكستند و بانكها را دستبرد زدند و تخريب كردند - اگر به وسيله دستها و پنجه هاي قويِ نظام اسلامي مهار نمي شد و مردم آن حركت عظيم را انجام نمي دادند و متوقّف نمي كردند، شما ببينيد در طول سال در كشور چه اتّفاق مي افتاد! هر چند روز يك بار، در تهران، در فلان خيابان، در فلان گوشه، در فلان محلّه، يا در فلان شهرستان، از اين حوادث بايد اتّفاق مي افتاد. مردم در دكانشان، در اداره شان، در منزلشان و بچه ها داخل مدرسه شان نشسته اند، بايد مرتّب از اين حوادث پيش مي آمد؛ امنيت مردم مختل مي شد و مردم به ستوه مي آمدند. هدف و برنامه اين بود. اين كه من روز دوشنبه آن هفته به ملت ايران عرض كردم هدف اينها «امنيت ملي» است، آن روز هنوز آتش سوزيها شروع نشده بود. آن روز كه من آن صحبت را كردم، هنوز اغتشاش خياباني شروع نشده بود و اين تخريبها و آتش سوزيها را راه نينداخته بودند؛ اما معلوم بود كه هدف، از بين بردن «امنيت كشور» است. يعني مردم اگر بچه شان از خانه بيرون مي آيد تا به مدرسه برود، خاطرجمع نباشند كه به مدرسه خواهد رسيد؛ جوانشان را اگر به دانشگاه تهران يا دانشگاه فلان شهرستان فرستادند، خاطرجمع نباشند كه هفته ديگر نامه اش خواهد آمد؛ از محل كسبشان، از محل كارشان، از محل زندگيشان، سلب امنيت و آرامش شود برنامه اين بود. منتظر يك جرقّه بودند كه اين قضايا به راه بيفتد. جرقّه چه بود؟ حادثه بسيار تلخ كوي دانشگاه. البته من هنوز درباره حادثه كوي دانشگاه يك استنتاج قطعي ندارم كه قضيه چه بود. هرچند مي دانيم كه چه اتّفاقي افتاد؛

اما چه بود، از كجا بود و چطوري شد، هنوز براي ما روشن نيست. هر كه بود و هرچه بود، حادثه بسيار تلخي بود و خيلي سخت است آدم باور كند كه اين حادثه تصادفي پيش آمد؛ يعني با اين مقدّماتي كه گفتم، آدم ذهنش به هزار جا مي رود. آدم باورش نمي آيد كه حادثه، حادثه عادّي و پيش آمده باشد؛ گمان مي كند كه اين حادثه را پيش آورده اند. منتها در اين جا آماج و بلاكش و جوركشِ حادثه، يك عدّه جوان دانشجوي مظلوم شدند كه واقعاً دل انسان خون مي شود. اين جوانان پيش من آمدند. آن شبي كه اين جوانانِ آسيب ديده و مصدومِ كوي دانشگاه پيش من آمدند، هر كار كردم كه ذهنم از اين برادران منصرف شود، نشد. انسان نمي توانست خودش را از تلخيِ اين حادثه دور كند. اينها جوانان نجيب و خوب و حقيقتاً مؤمن و صادق و پُرشوري محسوب مي شدند كه عمدتاً متعلّق به شهرهاي ديگر - اصفهان، خراسان، يزد و ... - بودند؛ البته تعدادي هم تهراني بودند. جماعتي از اين جوانان آمدند و من از نزديك آنها را ديدم. حقيقتاً دل انسان آتش مي گيرد كه اين قدر دستهاي دشمن، بي ملاحظه و در ارتكاب به جنايت بي باك باشد كه اگر اين حادثه، حادثه اي محسوب شود كه برنامه ريزي كرده و عمداً خواسته باشد آن را به وجود آورد، كساني را از بهترين عناصر يك كشور - جوان و دانشجو؛ آن هم اين گونه دانشجوياني - انتخاب كند! به خيال او، جرقّه اين طوري زده شد. منتها محاسباتش غلط از آب درآمد؛ كه حالا من خواهم گفت اشتباهات دشمن در محاسبات كجاها بود. من كه اين اشتباه

او را در محاسبه مي گويم، مي دانم كه نمي تواند اين اشتباه محاسبه ها را درست كند؛ يعني راهي ندارد. نه اين كه بگويم كجا اشتباه كردي كه برود اشتباهش را تصحيح كند؛ نه. دشمن قادر نيست خودش را از اين تناقض و از اين موقع و موقفِ اشتباه خارج كند. البته شروعشان، شروعي بود كه آنها را اميدوار كرد. يك عدّه دانشجو از حادثه كوي دانشگاه ناراحت و عصباني شدند و به خشم آمدند. دانشگاه تهران، محور دانشگاههاي كشور است؛ مايه اميد همه است. بچه ها عصباني شدند؛ آنها آمدند و خواستند از عصبانيت اين جوانان استفاده كنند؛ داخل صفوف اينها شدند و شعارها را از شعارهاي دانشجويي، به شعارهاي ضدّ نظام تبديل كردند؛ بعد هم جريان را به خيابانها كشاندند و قضايايي كه شنيده ايد و مي دانيد. خيال كردند كه كار را پيش برده اند؛ اما نيروي انتظامي با قدرت وارد شد. با اين كه آن ضربه را آن روز اوّل و دوم به نيروي انتظامي زدند، اما انصافاً نيروي انتظامي خوب به ميدان آمد. انتظار اين بود كه نيروي انتظامي بعد از آن ضربه اوّل - ضربه حيثيّتي - اصلاً نتواند هيچ دفاعي بكند؛ اما انصافاً به ميدان آمدند و خوب دفاع كردند. بعد هم كه بسيج - آن نيروي اصلي و عظيم ملت ايران - با سازماندهي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي وارد شد و به طور قاطع، مثل كاغذي كه مچاله كنند، دشمن را مچاله كردند. فرداي آن روز هم كه ملت به صورت واقعاً خودجوش به خيابانها آمدند و آن تظاهرات پُرشور و عظيم و ميليوني را راه انداختند كه دستهاي بيگانگان سعي كردند آن را كوچك كنند. در

نظر چه كسي كوچك كنند؟ در نظر مردمي كه در كشورهاي ديگر هستند. ممكن است كه موفّق شوند حادثه را طور ديگر جلوه دهند؛ اما مردمي كه در تهران، در اصفهان، در شيراز، در مشهد، در تبريز، در شهرهاي گوناگون و همه جا خودشان ديدند كه چه خبر بود، آيا در نظر اينها هم مي توانند حقيقت را قلب و عوض كنند؟ اوّلين محاسبه غلطشان، محاسبه غلط درباره ملت ايران بود. خيال كردند ملت ايران از اسلام و از انقلاب و از امام بريده است. نفهميدند كه اين ملت، همان ملتي است كه با اقتدار عظيم خود توانست نظام فاسدي را كه امريكاييها و ديگران، اطرافش هفت حصار درست كرده بودند، از داخل اين كشور بردارد و آن را نابود كند. اين ملت، همان ملتي است كه در كودتاي امريكايي بهمن 1357 به دستور امام به خيابان آمد و در ظرف چند ساعت كار را تمام كرد. اين ملت، همان ملتي است كه در دفع كودتاي باز امريكايي در اين كشور در سال 59، در ميدان و در صحنه آن چنان حضوري پيدا كرد كه همه اميدها را قطع نمود. اين ملت، همان ملتي است كه در اغتشاش منافقين در سال 60، آن چنان قدرت خود را نشان داد كه دشمني را كه به عناصر مزدور و خودفروخته و روسياهِ منافق دل بسته بود، مأيوس كرد. اين ملت، همان ملتي است كه هشت سالِ تمام، جنگي را كه همه قدرتهاي موجود و مادّي دنيا به طرف مقابل ما كمك كردند، با حضور خودش در صحنه، با همين بسيج، با همين دانشجويان، با همين جوانان، با همين كارگران، با

همين روستاييان و با همين شهريها، توانست عليه خود آنها تمام كند. اين ملت، همان ملتي است كه در طول اين بيست سال، هر وقت كه توطئه دشمن به هر شكلي از اَشكال زياده روي كرده است، با حضور سيل آساي خود در خيابانها و در تظاهرات و در اجتماعات، مثل رودخانه اي كه مي آيد و خس و خاشاكها را پاك مي كند و از بين مي برد، وارد ميدان و صحنه شده و دشمن را ناكام كرده است. اين همان ملت است؛ اين همان جوانانند؛ اين همان نسل است. اين نسل جديدي كه امروز رو آمده است، نسل اسلام است. خطاي در محاسبه شان اين بود كه خيال كردند ملت ايران از اسلام برگشته است؛ نه. فهميدند كه ملت ايران پايبند به اسلام است؛ پايبند به انقلاب است؛ پيوسته به نظام است؛ قدر اين نظام قدرتمند و صالح را مي داند و در صدد است كه با ايستادگي، خودش مشكلات را حل كند. اين ملت ديگر حاضر نيست زير بار امريكا برود، اين ملت حاضر نيست مثل بعضي از ملتهاي ديگر، رژيمي را قبول كند كه آن رژيم براي كارهاي كوچك و بزرگ خود بايد از امريكا اجازه بگيرد؛ اگر مي خواهد با دولتي ارتباط برقرار كند، يا مي خواهد ارتباطش را قطع كند، بايد اجازه بگيرد؛ اگر مي خواهد سلاح بسازد، بايد اجازه بگيرد. چند روز پيش در خبرها راجع به كشوري مي خوانديم كه از امريكا اجازه گرفت كه بُردِ فلان سلاحش را از فلان قدر، به فلان قدر برساند! ملت ايران اينها را در دنيا مي بيند و حاضر نيست كه اين طور زندگي كند. ملت ايران مزه استقلال و طعم آزادي و عزّت

را چشيده است؛ ملت ايران مزه مسلّط نبودن اجانب را چشيده است؛ لذا ديگر زير بار نخواهد رفت. پس، اوّلين غلطي كه در محاسبه شان داشتند، اين بود كه ملت ايران را بد ارزيابي و محاسبه كردند. اشتباه دوم آنها اشتباه در محاسبه دانشجويان ما بود. گفت: خود گويم و خود خندم! خودشان گفتند، خودشان هم كيف كردند كه دانشجويان با نظام مخالفند و اسلام را قبول ندارند! كدام دانشجويان؟ بله؛ ممكن است چهار نفر از نوكران و مزدوران شما در گوشه اي باشند و پسران يا دختران آنها هم دانشجو باشند - البته معلوم هم نيست اين طور باشد؛ اما حالا به فرض چهار نفر هم پيدا شدند - ولي توده دانشجويان، مؤمن و هوشيار و رشيد و آگاهند. ديديد با اين كه احساساتشان جريحه دار شده بود - قضيه كوي دانشگاه، حقيقتاً دانشجويان را عصباني و ناراحت كرده بود - تا ديدند دشمن مي خواهد استفاده كند، اعلان كردند و گفتند ما نيستيم. دانشجويان ما فرزندان ما هستند؛ فرزندان شما كه نيستند؛ بچه همين خانواده اند. بچه اين خانواده، حتّي اگر بچه تُخس هم باشد، وقتي كه ببيند دشمن به خانه حمله كرد، مي رود سينه سپر مي كند. حتّي آن تُخسها گاهي بهتر هم سينه سپر مي كنند! بچه خانواده، خودش را در دفاعِ مقدّس نشان داد. شما ببينيد از همين دانشگاه تهران و از دانشگاههاي ديگر تهران و ساير نقاط كشور، چقدر دانشجو به جبهه رفت؛ چقدر دانشجو شهيد شد. طبقه اوّلي كه سپاه پاسداران را تشكيل دادند، اغلب همين دانشجويان بودند. طبقه اوّلي كه جهاد سازندگي را تشكيل دادند، همين دانشجويان بودند. الان كارهاي مهمّ علمي نظام را همين دانشجويان

به صورت عملي و تجربي در آزمايشگاههاي دانشگاهها انجام مي دهند. چه فكر كرديد درباره دانشجويان ما؟! اشتباه سوم در مورد وحدت مسؤولان بود. خيال مي كردند همان شايعاتي را كه پخش كرده اند، محقّق خواهد شد؛ مثل آن ديوانه اي كه خواست بچه ها را از خودش دور كند، به دروغ گفت فلان جا مهماني مي دهند! بعد كه بچه ها شروع به رفتن كردند، خوش هم راه افتاد؛ گفت حالا شايد هم مهماني بود! اينها خودشان شايعه را القاء مي كنند، خودشان هم باور مي كنند كه بين مسؤولان اختلاف هست. نه آقا! بين مسؤولان اختلافي نيست. همان روز سه شنبه عصري كه لازم ديده شد مسؤولين طراز اوّل كشور بيايند با بنده جلسه اي بگذارند، در آن جا رؤساي محترم سه قوّه، رئيس محترم مجمع تشخيص مصلحت نظام، وزراي محترم اطّلاعات، كشور و ديگران، وقتي صحبت مي كردند، من دقّت كردم، ديدم همه شان يك حرف مي زنند؛ همه شان يك چيز مي خواهند؛ همه شان دنبال يك مطلب و يك هدفند. مسؤولان كشور اين گونه اند. كجا رفتيد؛ چه اشتباهي مي كنيد! خودشان مي نشينند، مي بافند، مي دوزند و برطبق آن قضاوت براي هر كسي حكمي صادر مي كنند. من الان عرض مي كنم و مي دانم كه ملت ايران مي داند و با تكرار من خوشحال هم مي شود، و مي دانم كه دشمن هم مي داند و با تكرار من ناراحت مي شود؛ اما همه بدانند كه مواضع رؤساي كشور - بخصوص رئيس جمهور محترم - در اين قضايا، مواضعي بود كه صددرصد مورد تأييد و حمايت من بود. بنده به طور قاطع از مسؤولان كشور دفاع و حمايت مي كنم؛ از رؤساي سه قوّه دفاع و حمايت مي كنم. من به طور قاطع از شخص رئيس جمهور حمايت مي كنم. اگر اشكال و

ايرادي هم به عملكرد بعضي از اجزاي دولت داشته باشم، به رئيس جمهور مي گويم و مي دانم و اطمينان دارم كه ايشان دنبال مي كنند. قضاياي ما اين گونه است. دشمن، چيز ديگر و طور ديگري فهميده بود. اشتباه چهارمشان محاسبه جناحهاي داخليِ سياسي بود. اينها بد فهميده بودند. ديده بودند كه جناحها و خطّ و خطوط سياسي گاهي به هم مي پرند؛ اما طور ديگري فرض كرده بودند. خيال كرده بودند كه در اين قضايا، اين دو جناح يا دو، سه جناح، در مقابل هم مي ايستند و تا گاو و ماهي با هم خواهند جنگيد! اين جا را هم اشتباه كردند. ديدند كه در راهپيمايي روز چهارشنبه، همه جناحها اعلام كردند كه با راهپيمايي عظيم مردم همراهند و در آن شركت خواهند كرد؛ اين را باور نمي كردند. اين جا ديگر چپ و راستي وجود نداشت. من از اسم چپ و راست هم خوشم نمي آيد؛ اما حالا خودشان گاهي مي گويند چپ و راست! همانهايي كه هستند، همه شان اعلام كردند كه در راهپيمايي عظيم مردم شركت مي كنند، و شركت كردند. اين هم اشتباه ديگر آنها بود. اشتباه پنجم آنها اين بود كه نسبت به نيروهايي هم كه برايشان كار مي كردند، اشتباه كردند! اينها آن جا نشسته بودند و خيال مي كردند عوامل مزدورشان توانسته اند يك شبكه منسجمِ قوي از اراذل و اوباش درست كنند، كه وقتي اين اراذل و اوباش به خيابان آمدند، ديگر هيچ كس جلودارشان نيست! اين جا هم اشتباه كردند؛ نفهميدند پولهايي كه به مزدوران خودشان داده اند، طبق معمول، اغلب اين پولها صرف عطيناي خود اينها شده است! روي نيروهاي وابسته خودشان زيادي حساب كرده بودند. نفهميدند كه با يك حضور بسيج

و با يك حضور مردمي، همه اينها دوباره مثل حشراتي به لانه هاي خودشان خواهند خزيد. حالا را با 28 مرداد سال 32 اشتباه گرفته بودند؛ چون آن روز هم همين اوباش و اراذل و چاقوكشها و امثال اينها به خيابانها آمدند و همه چيز را از خود كردند. بعد كه آنها كار را تمام كردند، آن وقت ارتش شاه هم آمد و وارد شد! خيال كردند كه حالا هم اين گونه است؛ فكر بسيج و فكر مردم و فكر اين نيروهاي انقلابي را ديگر نكرده بودند. اشتباه ششم آنها درباره دستگاههاي عمل كننده بود. خيال نمي كردند نيروي انتظامي، يا وزارت اطّلاعات، يا مسؤولان گوناگوني كه بخشهاي مختلف را به عهده دارند، بتوانند اين طور مقتدرانه وارد شوند. همان طور كه عرض كردم، خيال كرده بودند كه ديگر نفسي براي اينها باقي نمانده است! اشتباه اينها در محاسبات بود و خداي متعال اينها را به خاطر خطاهايشان، دچار ناكامي و شكست تلخ كرد. البته دستگاههاي خارجي شتابزده عمل كردند؛ زود خوشحال شدند و زود اعلام موضع كردند. همان كساني كه دائم دم از حقوق بشر مي زنند، اوباشي را كه در خيابانها شيشه ها را مي شكستند، بانك مي زدند و ماشينهاي مردم يا دستگاهها را به آتش مي كشيدند و چهارراهها را بند مي آوردند، به عنوان ملت ايران و نيروهاي اصلاح طلب معرفي كردند! پس معلوم شد از نظر آنها «اصلاح» يعني چه! اصلاحي كه دنبالش هستند، همينهاست ديگر! ملت ايران را كه روز چهارشنبه آمد، به حساب نياوردند! كساني را كه مردم عليه آنها قيام كردند، به عنوان ملت معرفي كردند! اشتباه كردند. اگر يكي دو روز دندان روي جگر گذاشته بودند و

حرف نزده بودند، بعداً دچار اين شرمندگي نمي شدند! اغلبشان هم حرف زدند. همينهايي كه مراكز خصومت با نظام اسلامي بودند، همه شان چيزي از دهنشان پريد و گفتند. حتّي آن دولتمرد امريكايي هم كه گفت «نمي خواهم حرفي بزنم كه به ضرر نيروهاي مخالف نظام تمام شود» نتوانست خودش را نگهدارد! بالاخره حرف زد و دفاع خودش را از نيروهاي اغتشاشگر نشان داد! عوامل صهيونيست در پارلمانهاي مختلف اروپايي و غير اروپايي، و نيز بعضي از كشورهاي همسايه هم نتوانستند اظهارنظر نكنند. عزيزان من؛ ملت بزرگ ايران! اي نمودار عظمت و قدرت اسلام در اين روزگار! اي جوانان! اي زن و مرد! اي دلهاي مؤمن! اي روحهاي گرم! دست خدا را در اين حادثه ببينيد. خطاست اگر كسي گمان كند ملت ايران كه به ميدان آمد، يا نيروهاي مؤمني كه آن گونه قدرتمندانه ظاهر شدند، به خاطر حرف فلان و بهمان بود؛ نه، فلان و بهمان چه كسي هستند؛ من و امثال من چه كسي هستيم؟ اين، اراده و دست قدرتِ خداست؛ اين همان دست قدرت و عظمتي است كه بيست سال است علي رغم همه دشمنيها، اين ملت و اين نظام و اين انقلاب را پيش مي برد. باز هم پيش خواهد برد؛ باز هم از اين ملت دفاع خواهد كرد؛ باز هم دشمنان را سركوب خواهد كرد؛ اما من و شما بايد درس بگيريم. هر ملتي كه از حوادث درس گرفت، پيروز و موفّق خواهد شد. من در اين جا چند نكته را به عنوان درس يادداشت كرده ام كه عرض كنم و صحبتم را - كه طولاني هم شد - تمام كنم. درسهاي اين حادثه، درسهاي متعدّدي است و

براي همه هم هست: اوّلين درس را دشمنان ما بگيرند. مشت به سندان نكوبند؛ با اسلام درنيفتند؛ با نظامي كه متّكي به توده هاي ميليوني ملت است، درنيفتند؛ فايده اي ندارد. درس دوم براي عموم ملت است. ملت عزيز ما دشمنان را بشناسد - كه مي شناسد - بداند كه سلاح اصلي و سلاح فائق و سلاح برتر ما عبارت از ايمان، وحدت و هوشياري است. ايمانتان را حفظ كنيد، وحدتتان را حفظ كنيد، هوشياريتان را حفظ كنيد. اگر اين باشد، هيچ دشمني نمي تواند به شما آسيب بزند. درس سوم براي مسؤولان است. مسؤولان قدر اين ملت را بدانند. رفع مشكلات اين ملت را، هدف حقيقي و دائمي خودشان قرار دهند. هر چه تلاش مي كنند، اگر اين تلاش را مضاعف كنند، جا دارد. اين مردم ارزشش را دارند كه انسان برايشان همه ي هستي خودش را مايه بگذارد. مسؤولان عزيز - دولت، مجلس، قوّه قضايّيه، نيروهاي مسلّح، همه و همه - هرچه مي توانيد، به اين مردم خدمت و براي آنها كار كنيد. اين مردم خيلي باارزش و خيلي شريفند. بدانيد كه اين نظام با اتّكاي به اين مردم، از هر كوهي استوارتر و محكمتر است. درس چهارم به دانشجويان است. دانشجويان عزيز! ببينيد كه دشمن در محاسباتِ خود عنصر دانشجو را وارد مي كند. البته از مدّتي پيش وارد كرده است؛ اما حالا دشمن به صورت عملي مي خواهد با عنصر دانشجو، بازي كند. هوشياري شما، آگاهي شما، ايمان شما و دقّت نظر شما بايد دشمن را ناكام كند. هرچه مي توانيد، در موضع يك انسان آگاه و هوشيار عمل كنيد. مملكت متعلّق به شماست. ما كه رفتني هستيم؛ نسل شماست كه

اين مملكت را مي گيرد. پدران و نسل قبل از شما توانستند اين كشور را از چنگ غارتگران خارجي - و عمدتاً امريكايي - خارج كنند. آنها هنوز هم دست و پا مي زنند، پنجه مي كشند و تلاش مي كنند! اين شما هستيد كه بايد خودتان را مجهّز كنيد و كشورتان را نگهداريد. نگذاريد اين كشور، اين منابع، اين قدرت عظيم و اين منطقه حسّاس به دست دشمن بيفتد. خودتان را آماده كنيد. درس پنجم، درس به خطوط سياسي است. من خطوط سياسي را از يك منظر نگاه مي كنم. براي من اسمها اهميت ندارند؛ براي من مغزها و دلها و عملها اهميت دارند. هر كسي كه به اسلام و ارزشها، به امام، به مصالح ملي و به سرنوشت اين كشور بيشتر علاقه نشان دهد، او براي من عزيزتر است؛ متعلّق به هر خطي باشد؛ متعلق به هر جماعتي باشد؛ متعلق به هر جريان سياسي اي باشد. سعي كنيد خودتان را با اين معيارها تطبيق دهيد. ملت اين را از شما مي خواهد. ملت، اسلام را مي خواهد. ملت، حاكميت و اقتدار اسلامي خود را مي خواهد. به دشمن و ايادي او اعتماد نكنيد. اين بدحالتي است كه انسان ببيند در داخل خطوط سياسي، با خطّ مقابل خودشان خصمانه رفتار كنند؛ اما مرزهاي خودشان را به روي دشمن باز بگذارند! من اين را نمي پسندم؛ اين را ملت نمي پسندد؛ به جرأت مي توانم بگويم كه اين را خدا هم نمي پسندد. گفته مي شود «خودي» و «غير خودي». حالا خودي و غير خودي داريم يا نداريم؟ اگر بخواهيم ملت را حساب كنيم، نه؛ آحاد ملت همه خوديند. اما جريانات سياسي، بله؛ جريان خودي داريم، جريان غيرخودي هم

داريم. خودي كيست؟ خودي آن است كه دلش براي اسلام مي تپد؛ دلش براي انقلاب مي تپد؛ به امام ارادت دارد؛ براي مردم به صورت حقيقي - نه ادّعايي - احترام قائل است. غير خودي كيست؟ غير خودي كسي است كه دستورش را از بيگانه مي گيرد؛ دلش براي بيگانه مي تپد؛ دلش براي برگشتن امريكا مي تپد. غير خودي آن كسي است كه از اوايل انقلاب در فكر ايجاد رابطه دوستانه با امريكا بود. به امام اهانت مي كرد؛ اما براي امريكا اظهار علاقه مي نمود! كسي به امام اهانت مي كرد، ناراحت نمي شد؛ اما اگر كسي به دشمنان بيرون از مرز يا همدستان آنها اهانت مي كرد، ناراحت مي شد! اينها غريبه اند. اسمشان چيست، هرچه باشد؛ چه كسي هستند، به ما ربطي ندارد كه حالا بخواهم در خطبه هاي نماز جمعه اسم كسي را بياورم. هر كس اين طور باشد، غريبه است و خدا كند اين طوري نداشته باشيم. اين به عهده دستگاههاي مسؤول كشور است كه حواسشان جمع باشد. دستگاههاي امنيتي - وزارت اطّلاعات و وزارت كشور - نيروي انتظامي، سپاه، بسيج و بقيه، حواسشان بايد جمع باشد. اين كه بعضي از دلسوزان به برخي از مطبوعات گله دارند، از اين ناحيه است، والّا هيچ كس با مطبوعات آزاد مخالفتي ندارد. فلسفه اين انقلاب، آزادي است - آزادي بيان و آزادي فكر - اما طوري نباشد كه حرف و خواست و تحليل و جهتگيريِ دشمن را بر همه حرفهاي ديگر مقدّم كنند؛ آن را اصل و ملاك قرار دهند. كسي كه با دشمن دوست شد، دوست ديگر نمي تواند به او اعتماد كند. گروهها و جريانهاي سياسي با هم كنار بيايند و با هم كار كنند. بدبيني،

تهمت، اهانت به يكديگر و قهر از يكديگر نداشته باشند. حالا مي گويند كه اختلاف مذاق سياسي داريم! بنده خيلي نمي دانم كه آنها واقعاً چقدر مبنايي با هم اختلاف سياسي دارند. به فرض اگر در زمينه هاي اقتصادي و سياسي با هم اختلافي دارند - اگر اختلافشان، فقط اختلاف عاطفي نيست - خيلي خوب؛ در دايره آن اختلافات با هم رقابت كنند؛ حرفي نيست؛ اما اين رقابتها را به خصومت، به دشمني و به كينه ورزي در مقابل هم نكشانند. ببينيد كه دشمن اين جا ايستاده است؛ ببينيد كه دشمن منتظر فرصت است؛ ببينيد كه روي جنگ جناحها با يكديگر محاسبه مي كند. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، رحمت و لطف خودت را از اين ملت بازنگير؛ نصرت خودت را بر اين ملت نازل كن. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، آنچه گفتيم و آنچه شنيديم، براي خودت و در راه خودت قرار بده؛ درجات شهداي عزيز و گرانقدر ما را روزبه روز عاليتر گردان - كه ما هرچه داريم، از آنها داريم و امروز تعدادي از جنازه هاي مطهّر اين شهيدان بعد از نماز تشييع خواهد شد - و آنها را با شهداي كربلا و شهداي صدر اسلام محشور كن. سلامي از اين جمع و از اعماق دل ما به ساحت پاك و مقدس مولايمان حضرت وليّ عصر ارواحنافداه برسان؛ قلب مقدس آن بزرگوار را از ما خشنود كن؛ دعاي آن بزرگوار را شامل حال ما بگردان. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هواللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد.(6) --------------------------------------------------------------------------------

1) تحف العقول، ص 280 2) امالي شيخ مفيد، ص 110 3) امالي شيخ مفيد،

ص 110 4) تحف العقول: ص 280 5) عصر: 4 - 1 6) اخلاص: 3 - 1

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار رئيس جمهور و هيأت وزيران به مناسبت آغاز هفته دولت

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري در ديدار رئيس جمهور و هيأت وزيران به مناسبت آغاز هفته دولت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خدا را حمد و شكر مي كنم كه اين دولتِ فعّال و كوشنده و اين برادران عزيز را توفيق داد كه بتوانند دو سال در يكي از حسّاسترين مقاطع تاريخ بعد از انقلابِ ما، اين بار مسؤوليت سنگين را بر دوشهاي خودشان حمل كنند. اميدوارم همچنان كه جناب آقاي خاتمي به درستي بيان كردند، اين راه با همان شاخصه هايي كه در وجود شريف امام عزيزمان متبلور و متجسّد بود، با قوّت، با قدرت، با اميد و با اعتماد به كمك الهي ادامه پيدا كند. شايد بشود گفت كه خود اين مناسبت هفته دولت ما، يكي از تصادفهاي پُرمعناست. هفته دولتِ يك كشور، يادبود شهادت دو شخصيت دولتي برجسته است. عزيزان! هر كشته شدني شهادت نيست. آن كشته شدني كه در راه خدا با اخلاص و رشادت و تلاش همراه باشد، اسمش شهادت در راه خداست. شهيد آن كسي است كه مجاهدت - يعني تلاش - مي كند و رشادت به خرج مي دهد و براي خدا حركت مي كند؛ چون اگر رشادت به خرج ندهد، اصلاً در معرض شهادت قرار نمي گيرد. همه شما احتمالاً از نزديك با اين دو(1) نفر آشنا بوده ايد و خيلي از شما با آنها كار كرده ايد. ما اين دو شخصيت را مصداق كامل اين خصوصيات مي بينيم. يادبود شهادت اينها، هفته دولت است. در كشور ما، هفته دولت، هفته ولادتِ دولت نيست. جاهاي ديگر، اگر بخواهند چنين روزي و چنين مناسبتي بگذارند، قاعدتاً ولادتِ دولت يا

مثلاً كار برجسته اي را كه دولت انجام داده، در نظر مي گيرند و هفته دولت معيّن مي كنند؛ اما ما آمديم و هفته دولتمان را يادبود شهادت قرار داديم. اين چيز خيلي پُرمعنا و مهمّي است؛ اين معنايش آن است كه راه ما، راه همين خصوصيات است. اين كه آيا ما شانسِ گرفتنِ پاداش شهادت را داشته باشيم يا نه، بحث ديگري است. بنده كه به خودم اميد چنداني ندارم. حالا شايد ان شاءاللَّه در بين شما كساني باشند كه پايان كارشان شهادت در راه خدا باشد كه اين افتخار بزرگي است. حالا اين پاداش نصيب ما بشود يا نشود، راهمان اين است؛ راهِ كار براي خدا، با اخلاص و همراه با رشادت و شجاعت و دليري و بي باكي در مواجهه با مشكلات. پس، سه خصوصيت شد: يكي اين كه كار و تلاش كنيم. دوم اين كه اين كار را با رشادت و شجاعت انجام دهيم. سوم اين كه جهتگيري اش را خدا قرار دهيم. اگر اين سه خصوصيت باشد، من مطمئنّم اين موفّقيتهايي كه شما در ظرف اين دو سال به دست آورده ايد، به مراتب بيشتر خواهد شد. بحمداللَّه موفّقيتها كم هم نيست. چون شما با مردم حرف كم مي زنيد، شايد خيلي از آنها موفّقيتهايتان را در بخشهاي مختلف ندانند؛ ليكن ما و كساني كه دستشان در كار است، مي دانند كه شما كارهاي خوب و مفيدِ فراواني انجام داده ايد. بنابراين، با وجود آن سه خصوصيت، موفّقيتهاي شما روزبه روز بيشتر خواهد شد و در قبال آن مجموعه انساني كه با اين سه خصوصيت حركت مي كنند، يقيناً هيچ مشكلي تاب مقاومت نخواهد داشت. همه تنگناها و مشكلات - مشكلات انساني، مشكلات سياسي و

مشكلات مالي - برطرف خواهد شد؛ اين وعده الهي است. يكي از آثاري كه بر تقوا مترتّب است، اين است كه خداي متعال به كارهاي ما بركت مي دهد. اگر انسان آثاري را كه در قرآن - كلام الهي - بر تقوا مترتّب شده است، ملاحظه كند، خواهد ديد كه جواب همه احتمالات و خواطر و وسوسه هاي ذهني او داده شده است: «ان تتقوا اللَّه يجعل له فرقانا»(2)، اگر تقوا پيشه كنيم، خداي متعال براي ما فرقان - يعني فارق بين حقّ و باطل - به وجود خواهد آورد. راه حقّ و باطل براي ما مشتبه نخواهد شد؛ راه باز خواهد شد. وقتي انسان فهميد حق كدام است، باطل كدام است، با شجاعت بيشتري حركت مي كند: «و من يتّق اللَّه يجعل له مخرجا»(3)؛ انسان را از تنگناها خارج مي كند و براي او فَرَج و گريزگاه به وجود مي آورد: «و يرزقه من حيث لا يحتسب»(4)؛ از آن جايي كه محاسبه نكرده، او را روزي خواهد داد. روزيِ شما كه روزيِ شخصي خودتان نيست. هر كدامِ شما مظهر بخشِ عظيمي از اين ملت و اين كشور هستيد. روزيِ شما آن چيزي است كه كار شما را آسان و امكانات را براي شما فراهم مي كند. خداي متعال گاهي با پول كم، بركت خودش را اعطاء مي كند. گاهي با پول زياد و با فراواني درآمد، بركت از انسان گرفته مي شود. وقتي انسان تقوا داشته باشد، وقتي براي خدا كار كند و اخلاص پيشه نمايد، خداي متعال به كارهايش بركت مي دهد. شما ببينيد در همين دوران جنگ كه بعضي از شما مسؤوليتهاي حسّاس داشتيد، چقدر كارهاي بزرگ انجام گرفت! با اين كه دوران

سختي بود؛ دوران جنگ بود و ما زير بمباران دشمن بوديم. در اين شهر تهران، در چنين اتاقي، انسان نمي توانست در هيچ ساعتي از ساعات شبانه روز، راحت و خاطرجمع باشد كه بمبي روي اين اتاق نمي خورد. در چنين وضعي، يك دولت و يك مجموعه خدمتگزار - همين شما - آمد و با همّت، با تلاش، با ايمان، با توكّل به خدا و با درآمدهاي بسيار كم - حتي كمتر از درآمد سال گذشته - كارهاي بزرگي انجام داد. البته مشكلات فراواني وجود داشت و هيچ توقّع نبود كه اين مشكلات در آن دوران به اين شكل حل شود؛ اما حل شد و اين كشور اداره گرديد و پيش رفت و خودش را به دوره سازندگي رساند. اين كه دولت و ملتي بتوانند با آن تجربه دشوار، خودشان را به مقطع شروع سازندگي برسانند، خودش كار خيلي مهمّي است. در دوره سازندگي مشكلات فراواني بود. الان هم مشكلاتي هست و شما مي توانيد آنها را برطرف كنيد. نيروي شما، نيروي عظيمي است. نيروي شما از يك طرف نيروي توكّل و اعتماد به خداست. اگر ما خدا را در نظر داشته باشيم و حقيقتاً به عنوان انجام وظيفه كار كنيم، يقيناً لطف و تفضّل و حمايت و كمكهاي غيرمحتسبِ خداي متعال به ما خواهد رسيد. همين حالا شما خودتان ببينيد؛ در روال عادّي كار، گاهي دريچه هايي از جايي باز مي شود كه من و شما حسابش را نكرده ايم؛ من و شما زحمتش را نكشيده ايم. ما كه مي دانيم؛ حالا ممكن است گاهي بعضيها دورا دور خيال كنند كه اين ما بوديم كه مثلاً فلان گشايش جهاني را، فلان گشايش منطقه اي را

و فلان گشايش ملي را انجام داديم. ما خودمان كه دور هم مي نشينيم، مي دانيم كه اين كمك الهي بود. بايد اين كمكهاي «من حيث لا يحتسبِ»(5) پروردگار را باور كنيم. اين بر اثر همان مايه توكّل و ايماني است كه بحمداللَّه خداي متعال در دست اندركاران مشاهده مي كند. آن صدقي كه خداي متعال در يك ملت و در يك مجموعه خدمتگزار و در يك مجموعه عمل كننده ملاحظه كند، خيلي به داد آن مجموعه و آن ملت خواهد رسيد و به او كمك خواهد كرد. عزيزان من! به نظر من، راه دينداري، راه توكّل به خدا و راه اعتماد به وعده الهي است. «ولو انّ اهل القري امنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السّماء و الارض»(6)؛ ايمان و تقوا، راههاي طبيعي را هم باز مي كند، مشكلات طبيعي را هم برطرف مي كند؛ مشكلات جهاني را هم برطرف مي كند؛ خطرهاي بزرگ را هم برطرف مي كند و گشايشهاي فراوان به وجود مي آورد. اين يك طرفِ قضيه است؛ يك طرف هم مردم قرار دارند. ذخيره معنوي شما، يكي توكّل به خداست؛ يكي اعتماد به اين مردم مؤمن و صادق و فداكار و علاقه مند به مسؤولان و علاقه مند به اسلام و علاقه مند و قدردانِ نظام جمهوري اسلامي؛ كه هرجا از طرف مسؤولان نظام از اين مردم كمكي خواسته شد، آنچه در اختيارشان بود در اختيار ما قرار دادند و حجّت را بر ما تمام كردند. من مي خواهم در مورد مسائل دولت، چند توصيه عرض كنم. البته - خوشبختانه - در بيانات جناب آقاي خاتمي همين مطالب بود. همين مطالبي كه من مي خواهم مواردي از آن را عرض كنم، در گزارش

ايشان وجود داشت. بحمداللَّه شما مشغوليد و تلاش و كار مي كنيد؛ اما هرچه ما تلاشمان را بيشتر كنيم، سود بيشتري خواهيم برد. يك نكته، انسجام و هماهنگي دولت است و پرهيز از اين كه بخشي از دولت، بخش ديگر را تضعيف كند. اين مجموعه شما بايد واحد باشد. شما بايد به معناي واقعي كلمه با هم همكاري كنيد. من نمي گويم شما توقّعاتِ بخشي نداشته باشيد. يك وقت من به يكي از اين آقاياني كه توقّعات بخشي داشتند و از من چيزي مي خواستند، گفتم: من اين كار شما را انجام نخواهم داد - يعني امكان ندارد - اما نفس اين تلاش را تحسين مي كنم! بنابراين، من في نفسه از تلاشِ بخشي گله مند نيستم؛ اما اين تلاش بخشها نبايد جداگانه به كليّت و جنبه فرابخشي دولت صدمه اي بزند؛ يعني بخشهاي مختلف بايد رعايت امر را بكنند. به نظر من، عمده مسؤوليت هم در آن قسمتهاي ستادي دولت است كه عبارت باشد از سازمان برنامه و بودجه و سازمان امور اداري و استخدامي كشور و بخشهاي ستادي كه عمدتاً هم در شخص رئيس جمهور متمركز است. در دولت، بايد رئيس جمهور را محور قرار داد. من هميشه گفته ام كه دولت به چهارراهي مي ماند كه رئيس جمهور، مثل فرمانده سر اين چهارراه است. وقتي جلوِ يك بخش دست گرفت، آن بايد متوقّف شود، تا بخشهاي ديگر بتوانند بيايند و حركت كنند. وقتي اشاره كرد كه حركت كنيد، حركت كنيد؛ يعني جلوتر نرويد و عقب هم نمانيد. آنچه را كه رئيس جمهور با مشورت، با رعايت جوانب قضيه، با ملاحظه آن چيزهايي كه بخشهاي مختلف مي روند و به عنوان نيازهاي مختلف با

او در ميان مي گذارند و نگاه فرابخشي كه به طور طبيعي دارد، اولويت تشخيص مي دهد، آن بايد رعايت شود. خوشبختانه جناب آقاي خاتمي - رئيس جمهور محترم و عزيز ما - تازه نفس و آماده به كار و داراي توان و داراي شرايط لازم براي اين كار هستند. من از اين بابت هم خدا را سپاس مي گويم و هم ايشان را خيلي دعا مي كنم. وسط ميدان هيأت دولت و مجموعه دولت، نگاهها بايد به اشاره رئيس جمهور باشد. من نمي خواهم مسؤوليتهاي بخشيِ شما را انكار كنم - هر كدام از شما در مقابل مجلس و مردم، مسؤول بخشِ خودتان هستيد - اما مسأله اي وجود دارد كه بالاتر از بخشهاي شماست و آن، مجموعه دولت و امكانات دولت است. با توجّه به اين محوريّت و اين انسجام، بايستي بتوانيد كار صحيحِ دولت را پيش ببريد كه آن وقت اين نكته سومي است كه بر اين مترتّب مي شود و آن رعايت اولويّتهاست. به نظر من، در دو قسمت بايستي اولويّتها را رعايت كنيد: يكي در خودِ برنامه هاي درون بخشهاست؛ ديگري برنامه هاي هر بخشي نسبت به بخش ديگر. ما يك وقت منابع درآمدمان بي حساب است - خيلي خوب - آن جا مثل يك آدم پولدار و اعيان كه اگر اسباب بازي بچه اش هم مورد نيازش قرار گرفت، سخاوتمندانه در جيبش دست مي كند و براي اسباب بازي پول مي دهد، عمل مي كنيم. ما الان منابعمان آن قدر فيّاض نيست. كمبودهاي فراواني در منابع درآمد خودمان داريم. به نظر من، كمبود كاهش درآمدِ نفت اگرچه براي ما يك ضربه سنگين و يك فشار بزرگ بود، اما از يك جهت فوز بود. براي ما، كمبود درآمدهاي داخلي،

هم آن فشار را دارد، هم آن فوز و آن نجاح و فلاح را ندارد؛ جز بدي و سختي، چيز ديگري نيست. ما بايد درآمدهاي دروني را افزايش دهيم. ما بايد كشور بزرگِ پُربركتِ داراي اين همه منابع، داراي اين همه صحراهاي قابل استحصال، داراي اين همه انسانهاي بااستعداد، داراي اين نيروي كارِ جوان و با نشاط، داراي اين همه انسانهاي مؤمن، با اين موقعيت جغرافيايي سياسي و اقتصادي، را فعّالتر كنيم. ببينيد اولويّتها چيست؛ آن وقت اولويّتها خطّ ما را معين خواهد كرد كه چه كار كنيم. اولويّتها، مسأله اشتغال، مسأله ارزش پولي ملي، مسأله متوقّف كردن تورّم و يا كاهش آن در حدّ ممكن، مسأله ركود اقتصادي و فعّال كردن كشور است. البته آنچه فوراً به ذهن مي آيد، اين است كه همه اينها پول لازم دارد. از كجا درآمد توليد كنيم؛ اينها همه به هم وصل است. اين معلوم است كه اينها به هم وصل است؛ اما هيچ يك از اينها بن بست به وجود نمي آورد. اگر ما به كمبودهاي كاري خودمان نگاه كنيم - آن خللها و اختلالهايي كه در برخي از برنامه هاي خود ما هست - خواهيم ديد كه از كجا چوب مي خوريم. با يك مقدار صرفه جويي بيشتر، با يك مقدار دقّت و دلسوزيِ دستهاي عامل و كننده كار، خيلي از اين مشكلات بتدريج برطرف مي شود. روند رفع مشكلات، مثل روند به وجود آمدن مشكلات است. همچنان كه وقتي مشكلي به وجود مي آيد - چه مشكل اقتصادي، چه مشكل سياسي و چه ساير مشكلات - به دنبال خودش مشكلات ديگري مي آورد، رفع مشكلات هم همين طور است. شما يك گره را كه باز

مي كنيد، مي بينيد امكان باز كردن پنج گره ديگر بعد از آن به وجود مي آيد. هر كدام از دستهاي عامل كه از جاي كم و كوچكي شروع كنند، من خيال مي كنم كه به جاهاي خوبي خواهند رسيد. اين مقتضي آن است كه شما در خرج كردن پول، در انتخاب برنامه ها، در تقديم بخشي بر بخش ديگر - و داخل هر بخش، برنامه اي بر برنامه ديگر - اولويّتها را رعايت كنيد. من مي بينم كه در جاهايي اين اولويّتها رعايت نمي شود. اگر اين مسأله مورد توجّه قرار گيرد، به نظر من خيلي از مشكلات حل خواهد شد. اين هم جز در دولت، جاي ديگري حل نخواهد شد؛ علاج آن فقط دولت است؛ يعني بايستي گفته شود كه نه آقا! جهات محسنه اي كه شما ذكر كرديد، همه اش در اين برنامه هست - هيچكدام مورد انكار نيست - اما اولويّت ندارد؛ برنامه ديگري وجود دارد كه پنج جهت محسنه بر اين اضافه دارد؛ يا عيبي كه در برنامه شما هست، در اين برنامه وجود ندارد؛ اين گونه بايستي وارد كارها شويد. به نظر من، مسائل انساني و مسائل آموزش و پرورش و مسائل اقتصادي و مسائل اجتماعي و آنچه كه به بخش خدمات ارتباط پيدا مي كند، اينها را بايستي اين طوري نگاه كرد. اين، كار سازمان برنامه و بعضي از بخشهاي ستادي را - همان طور كه گفتم - واقعاً سنگين مي كند. بايستي در اين زمينه حقيقتاً مخلصانه، صادقانه و پُرتلاش كار كنند و رئيس جمهور را قادر نمايند تا آن جايي كه بايد تصميم بگيرد، بتواند تصميم بگيرد و وقتي به اين بخش اشاره كرد كه متوقّف شود، متوقّف گردد و ديگر حرف

و گله اي نباشد. بنابراين، محور بودن رئيس دولت، اصل قضيه است. دومين نقطه اي كه در آن رعايت اولويّتها لازم است، مسائل كلي جامعه است. ببينيد؛ گاهي يك مسأله، مسأله اصلي ماست؛ اما بر ما يك مسأله فرعي را تحميل مي كنند كه مسأله عمده ي ما مي شود؛ كمااين كه الان ملاحظه كنيد، مسأله قتلها(7)، مسأله عمده كشور شد. آيا واقعاً مسأله عمده كشور، اين چند فقره قتلي است كه اتّفاق افتاد؟! ما وزارت اطّلاعاتي داريم، دستگاههاي ديگري داريم؛ مسؤولاني داريم؛ اينها مي نشينند حل مي كنند. آيا واقعاً مسأله اصلي كشور اين است؟! ما اين همه مشكلات داريم، اين همه مسائل و معضلات مردم وجود دارد؛ همه اينها كنار رفت و در برهه اي از زمان، اغلب بحثها، يا اغلب همّتها مسأله قتلها شد! اين گونه نمي شود كار را با موفّقيت ادامه داد و پيش برد. واقعاً نگاه كنيد ببينيد امروز مسأله اصلي كشور چيست. من گمان نمي كنم اگر كسي نگاه عادّي به زندگي مردم بكند، ترديدي به وجود بيايد كه مسأله اصلي كدام است. چرا خودمان را به مسائل درجه دو و مسائل فرعي مشغول كنيم؟! ممكن است در فهرست مسائل مردم، مسائل مهمّي وجود داشته باشد - مثلاً ده رقم نوشته شده باشد - اما مهمترين را بايد پيدا كرد. در اين جا بايد اولويّتها را مشاهده كنيد؛ كه من همين جا به نقطه چهارم مي روم. مهمترين مسأله، مسأله اقتصادي است. اين طرحِ «ساماندهي اقتصادي» كار بزرگي بود كه دولت شما انجام داد. چرا آن را نديده مي گيريد؟ چرا شما به طور جدّي به آن نمي پردازيد؟ من واقعاً از اوّل انتظارم اين بود؛ اما حالا اين انتظار را بيشتر دارم. طرحِ «ساماندهي

اقتصادي» اميدي در مردم ايجاد كرد؛ انصافاً كار خوبي هم شد. شما ببينيد چقدر از اين طرح اسم آورده شد و در رسانه ها راجع به آن چقدر صحبت شد. آقاي رئيس جمهور شخصاً نسبت به آن حرف زدند و وعده دادند و ما در آن حدّي كه احساس نياز شد، حمايت كرديم و خودِ مسؤولان هم درباره آن صحبتهايي كردند. انتظار بود اين قضيه به طور جدّي دنبال شود. طرحِ «ساماندهي اقتصادي» بايد دنبال شود. من فكر مي كنم نقاط اصلي اي كه در اين طرح بود، همان نقاط اساسي اي بود كه ما امروز به آن احتياج داريم. در اين طرح، بحث اشتغال بود. مسأله اشتغال، مسأله بزرگ و مهمّي است. حقيقتاً بايستي اين بخش از دولت، مورد تأييد جدّي و همكاري حقيقيِ همه قرار گيرد. البته يك بخش هم نيست؛ فقط وزارت كار نيست؛ همه بخشهاي اقتصادي تقريباً به نحوي در مسأله اشتغال سهيم و شريكند؛ همه بايد كمك كنند. اين مسأله ايجاد هفتصد هزار شغل در سال، چيز كمي نيست. ايشان درست مي گويند؛ اين خيلي بيش از آن مقداري است كه ما ظرفيّتش را در گذشته تجربه كرده ايم؛ اما به نظر من مي شود. من اعتقادم اين است. حالا ممكن است سال اوّل ما نتوانيم اين رقم را تأمين كنيم؛ فرض كنيد نصف اين رقم را تأمين كنيم؛ اما با تأمين نصف اين رقم در سال اوّل، در سال دوم عدد مضاعف خواهد شد؛ سال سوم عدد مضاعف خواهد شد و همين طور به صورت تزايدي پيش خواهد رفت. مجموعه همين خواهد شد - شايد بيشتر هم بشود - به شرطي كه آن را دنبال كنيم و

تلاش نماييم. بحث مربوط به روستاييان هم مهمّ است. الان اين زلزله و اين سيل و اين خشكساليِ آن چناني اتّفاق افتاده است. حقيقتاً الان خطر مهاجرت زياد است. اين مهاجرت، بقيه مشكلات را به دنبال خود مي آورد. وضع روستاها، وضع بدي است. به نظر من بايد به روستاها و معضلات مردم خيلي توجّه شود. يكي از چيزهايي كه من مي خواهم در اين زمينه جدّاً به آقايان توصيه كنم، اين است كه به نقاط محروم برويد و با مردم به طور روبه رو تماس بگيريد و در جريان كارهايشان قرار گيريد. خود اين سفرهايي كه انجام مي شود - بخصوص به نقاط دوردست و محروم - خيلي باارزش و بابركت است؛ چون انسان را در واقعيتهايي قرار مي دهد كه آنها را شنيده است. گزارش خيلي مي خوانيم؛ اما گزارشي كه انسان از نزديك آثار آن را لمس كند، انصافاً تأثير ديگري دارد. بنابراين، به نظر من به مسأله اقتصادي - كه مشكلات مردم عمدتاً امروز بر محور مسائل اقتصادي است - خيلي بايد توجّه شود؛ بعضي از بخشها در اين زمينه بيشتر كار كنند. البته من وظيفه ام است كه از شخص جناب آقاي خاتمي به عنوان رئيس جمهور محترم و دولت به صورت كلّي دفاع كنم و شما بدانيد كه دفاع خواهم كرد. نه اين كه در مقابل دشمنان دفاع مي كنم؛ حتّي در مقابل انتقادهاي غير صحيح دوستان - يعني عناصر داخلي و عناصر مؤمن و عناصر خودي - دفاع مي كنم؛ اما اين به معناي آن نيست كه دولت نبايد در درون خود به نقد عملكرد خودش بپردازد. يك مقدار بايد به نقدِ عملكردها بپردازيد. برادران عزيز! دو سال گذشت؛

يعني از چهار سال عمر طبيعي يك دولت، دو سال گذشت؛ يعني پنجاه درصد. اين پنجاه درصدي كه گذشته، از يك جهت فصل مشعشعِ عمر دولت است. معمولاً دو سال اوّل، نشاطها بيشتر است؛ اميدهاي مردم بيشتر است؛ همكاري مردم بيشتر است؛ شوق مردم بيشتر است. البته دو سال بعد تجربيات بيشتري وجود دارد؛ اما من شك دارم كه دو سال دوم را بشود بر دو سال اوّل ترجيح دارد. دو سال گذشته؛ بايستي همه آنچه را كه در آرزوهاي شما به عنوان خدمتگزاران صادق هست - كه ما شما را خدمتگزاران صادق مي دانيم - در اين دو سالِ باقيمانده تلاش كنيد، برنامه ريزي كنيد و به طور جدّي وارد شويد كه انجام گيرد. برنامه سوم هم مهمّ است. البته من اطّلاع دارم كه دولت جلسات پُركار و پُرتلاشي دارد براي اين كه برنامه را برساند. اين نكته اي كه جناب آقاي خاتمي در مورد سياستها اشاره كردند، نكته كاملاً درستي است. من، هم در نامه اي كه به مجمع تشخيص مصلحت نظام نوشتم، هم در نامه اي كه به خود ايشان نوشتم، به همين نكته تصريح كردم. برنامه ها از دل سياستها مي جوشد. مسأله سياستها و برنامه ريزي و بحث در دولت و بعد در مجمع تشخيص مصلحت نظام و ملاحظه نقدهاي مختلف و انتخاب سياستها و بعد برنامه ريزي بر اساس سياستها، يك روال طبيعي و منطقي پيدا كرد؛ ليكن توجّه داشته باشيد كه در خلال اين برنامه ريزي، سياستهايي كه از اين مراحلِ گوناگون گذشته، دقيقاً رعايت شود. اين كه برنامه ها بايد از دل سياستها بجوشد، بايستي به معناي حقيقي كلمه منبعث از سياستها و ساخته و پرداخته اين سياستها باشد كه

اگر برنامه در جايي موفّق شد، آدم بداند اين سياست درست بوده، اگر برنامه خطا كرد، آدم بداند سياست غلط بوده؛ يعني بايد اين تلازم معلوم شود. اگر يك جا در برنامه ها طوري شد كه سياستها رعايت نگرديد، آن وقت علّتِ غلط بودن برنامه مشخّص مي شود. اين غير از آن چيزي است كه به عملكرد مجريان مربوط مي شود. بالاخره درصدي به عملكرد مجريان برمي گردد و سياستها از اينها بركنار خواهد ماند. بنابراين، آدم نمي تواند تشخيص دهد كه آيا اين سياستي كه ما نشستيم با اين همه مقدّمات و مجمع تشخيص و قبلش هيأت دولت و شايد چند هزار ساعت كاري كه آقايان در سازمان برنامه براي تنظيم اين سياستها انجام دادند و بعد هم پيش ما آمد و كارهايي كه ما كرديم، بالاخره درست بود يا غلط بود. بايد طوري باشد كه دقيقاً اين سياستها در تك تك برنامه ها قابل مشاهده باشد و آدم بداند اين برنامه ناشي از آن سياست است؛ يعني يك ارتباط منطقي و طبيعي وجود داشته باشد. آخرين جمله اي هم كه در اين جمع عرض مي كنم و بعد هم البته مي خواهم چند جمله خصوصي تر با برادران و خواهران عرض كنم، اين است كه برادران و خواهران سعي كنند انسجام دولت و نظام در سطح عالي حفظ شود. بدانيد كه اگر ما توفيق غلبه بر اين مشكلات داشته باشيم - كه البته ان شاءاللَّه به فضل الهي خواهيم داشت - فقط در سايه انسجام و وحدت در سطح عالي نظام و در مسائل عمومي وجود يك اراده جمعي است كه دنبال شود؛ و همين است كه به وحدت عمومي - به معناي مستمر

كلمه - منتهي خواهد شد. اين كه يك عدّه از اين طرف، يك عدّه از آن طرف، بعضيها به فكر حرف و كار خودشان، يك عدّه هم باز به فكر حرف و كار خودشان باشند، اين نمي شود. تقسيم كردن و تجزيه كردن در سطوح عالي نظام، به ضرر نظام تمام خواهد شد؛ به سود هيچ كس تمام نمي شود؛ البته به سود دشمن تمام مي شود. اگر دشمنِ زرنگِ عاقل داشته باشيم، او فوراً سوء استفاده خواهد كرد. امروز خوشبختانه مردم ما متّحدند. الحمدللَّه توده مردم - همان طور كه بارها ملاحظه كرديد و تجربه نشان داده است - متّحدند. اين اتّحاد وقتي تضمين و راسخ و ريشه دار خواهد شد كه در سطوح بالا احساس تفكّك و جدايي و احياناً خداي نكرده نقار نشود. اگر مي خواهيد در كارهاي خودتان موفّق باشيد، بايد اين را رعايت كنيد. اميدواريم ان شاءاللَّه خداي متعال همه شما و ما را موفّق كند تا بتوانيم در اين صراط مستقيم حركت كنيم و از فيوضات و كمكهاي الهي بهره مند شويم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مقصود رئيس جمهور شهيد «محمدعلي رجايي» و نخست وزير شهيد «دكتر محمّدجواد باهنر» است. 2) انفال: 29 3) طلاق: 2 4) طلاق: 3 5) طلاق: 3 6) اعراف: 96 7) قتلهاي موسوم به زنجيره اي.

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى و فرمانده كلّ قوا در مراسم ديدار گروه كثيرى از سپاهيان و بسيجيان

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري و فرمانده كلّ قوا در مراسم ديدار گروه كثيري از سپاهيان و بسيجيان در مشهد بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهدييّن المعصومين المكرّمين. سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. هم ايام فاطميّه و

ياد گرامي بانوي دو عالم، سيّده زنان از اوّلين و آخرين، حضرت فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها مناسبتي است كه دلها و ذهنها را به تدبّر در مسائل فراواني كه امروز در پيش روي امت اسلام است، دعوت مي كند، و هم بخصوص آنچه كه مربوط به اين استان و اين منطقه است. امروز، سالروز شهادت شهيد كاوه، يكي از سرداران عزيز، مؤمن، معصوم و جان بر كف اين مجموعه خدمتگزار و پرشور است. البته ما نمي توانيم درباره ي شهداي عزيزي كه هر كدام از آنها حقيقتاً ستاره درخشاني در تاريخ و در آسمان معارف اين ملت محسوب مي شوند، خيلي سخن بگوييم و حقايقي كه به آنها دسترسي نداريم، بيان كنيم. مقام شهيدان، بسيار والاتر از آن است كه ذهنها و دلها و زبانهاي ما بتواند به آن برسد؛ ولي همين اظهار نام اين بزرگواران، امروز، هم وظيفه است، هم براي دلبستگان به حركت اسلامي و نظام اسلامي، يك راهنما و يك شاخص است. قبل از هر سخني، من لازم مي دانم از يكايك شما برادران و خواهران عزيز تشكّر كنم كه امروز اين اجتماع عظيم را تشكيل داديد؛ شما جوانان بسيجي و سپاهي و جوانان مؤمن كه آگاهي را با احساس مسؤوليت و شور و شعور همراه كرديد. شما صَفوه و زبده جوانان اين روزگار و جامعه ما هستيد؛ كمااين كه جوانان كشور ما، امروز مجموعاً بهترين جوانان كشورهاي جهان - تا آن جايي كه ما مي شناسيم - هستند. لازم است تشكر و اخلاص خودم را به شما جوانان عزيز و اين مجموعه مؤمن و پرشور عرض كنم. البته بهانه ي ديدار ما اين بود كه برادران سپاهي و بسيجي در اين

بخش از مرزهاي طولاني، توانسته اند خدمت بزرگي انجام دهند و امنيت ايجاد كنند. بحث امنيت، بحث مهمّي است و من لازم دانستم از نيروهايي كه در ماههاي گذشته، با زحمات فراوان و فداكاريهاي ارزنده و برجسته توانستند اعاده امنيت كنند و به بركت آنها در اين منطقه امنيت مستقر شود، تشكّر كنم. اين اجتماع عظيم شما، بنده را وادار مي كند كه درباره امنيت - كه امروز يكي از مقولات اساسي جامعه و كشور ماست - چند كلمه اي عرض كنم: امنيت، نعمت بزرگي است. در قرآن هم راجع به امن و امنيت سخن رفته است. در هر جامعه اي، زمينه لازم براي پيشرفتهاي مادّي و معنوي، امنيت است. البته افراد برجسته اي هستند كه در فضاهاي ناامن هم كارهاي بزرگي انجام مي دهند؛ در زير فشار اختناق رژيمهاي ظالم و ستمگر - همان گونه كه قبل از انقلاب در اين كشور بود - كساني بودند كه در همان ناامني هم كارهاي بزرگي مي كردند؛ ليكن شرط حركت عظيم اجتماعي براي يك ملت، در درجه ي اول «امنيت» است. امنيت هم انواعي دارد؛ يكي از آنها امنيت نظامي و انتظامي است كه شما ملاحظه مي كنيد در بعضي از مناطق عالم، از لحاظ نظامي و انتظامي ناامني هست. اين، بخشي از مقوله امنيت است. امنيت سياسي و اقتصادي و فكري و عقيدتي هم داريم كه همه اينها مقولات بسيار با اهميتي است. من سرفصلها و جملاتي را عرض مي كنم كه لازم است شما جوانان عزيز، ذهن و فكر خودتان را وارد اين مقوله كنيد تا ان شاءاللَّه براي استنتاجهاي كلّيِ تان مفيد باشد. اگر بخواهيم درست تشخيص دهيم كه براي پيشرفت يك كشور، امنيت چقدر اهميت

دارد، از برخورد دشمن با مقوله امنيت، مي شود اين را فهميد. وقتي انقلاب پيروز شد، در واقع يك مانع بزرگ از مقابل ملت ايران برداشته شد كه بتواند در ميدانهايي كه در طول صدسال، صدوپنجاه سال عقب مانده بود، جبران عقب ماندگيهاي گذشته را بكند. نظام اسلامي آماده بود كه هدايت مردم را در پيشرفت در همه اين ميدانها برعهده گيرد و ملت ايران در زمينه علم و صنعت و خودكفايي و در زمينه مسائل فكري و عملي و مادّي و معنوي، به حركت عظيمي دست بزند و آن را شروع كند. اولين كاري كه دشمنان براي سنگ اندازي در اين راه انجام دادند، ايجاد ناامني بود؛ يعني مرزهاي ما را ناامن كردند. ببينيد؛ اين نكته خيلي اساسي و مهمّي بود. همان دشمناني كه انقلاب عليه آنها بود؛ همان قدرتهايي كه تا آن جا كه توانسته بودند، سعي كرده بودند نگذارند اين انقلاب پيروز شود، بعد از آن كه انقلاب پيروز شد، براي مقابله با آن، از حربه ايجاد ناامني عليه اين ملت و اين انقلاب استفاده مي كردند. در درجه اوّل، در اين منطقه نزديك خراسان - حدود تركمنستان - و در منطقه كردستان و غرب و شمال كشور و نيز مناطق ديگري در جنوب - منطقه خوزستان - با تحريك قوميتها، شروع به مفسده انگيزي و ايجادناامني كردند؛ ولي نظام اسلامي بر اينها فائق آمد. آن روز همين بسيجيان و همين جوانان مؤمن مثل شما، به همين مناطق گوناگون - چه در خراسان و چه در مناطق ديگر - رفتند، سينه سپر كردند، فداكاري نمودند و توانستند امنيت را برگردانند؛ يعني در واقع توانستند ريشه فتنه را

در مناطقي خشك كنند. دشمنان قبلاً فكر مي كردند كه با ايجاد ناامني خواهند توانست انقلاب را به زانو درآورند؛ اما ديدند كه نشد. لذا جنگ را تحميل كردند. ناامني اي كه از يك جنگِ تمام عيار براي كشور به وجود مي آيد، خسارتبارترين و سخت ترين و سنگينترين ناامنيهاست. اينها اين كار را كردند. رژيم عراق را به جنگ، به آتش افروزي، به حمله به مرزها از طرف غرب كشور وادار كردند. مسأله هم به جنگ بين دو ملت و با امكانات دو كشور محدود نماند؛ بلكه تمام امكاناتي را كه عراق توانايي جذب آن را در اين جنگ داشت، به سمت عراق سرازير كردند! ببينيد؛ عزيزان من! جوانان! اين مطالبي كه من به شما عرض مي كنم، جزو بيّنات و واضحات فضاي عمومي كشور در پانزده سال قبل است. در پانزده سال قبل، اين حرفهايي كه الان عرض مي كنم، براي هيچ كس در اين كشور تازگي نداشت؛ چون همه با تمام وجود آن را لمس مي كردند؛ اما امروز نسل جواني كه آن روز را به درستي لمس و درك نكرده، در ميدان است. ناامني تبليغاتي و ناامني سياسي از طرف دشمن به قدري پرفشار است كه مي خواهد مانع شود و نسل جوانِ امروز، اين حقايقي را كه ده سال قبل، پانزده سال قبل جزو واضحات بود، انكار كند و پوشيده بدارد. من مي خواهم ذهن شما نسل جوانِ امروز را به اين حقيقت متوجّه كنم كه حتّي حقايقِ به اين روشني را - كه براي كساني كه آن روز در اين مملكت صحبت مي كردند و امروز هم اكثر مردم مملكت را تشكيل مي دهند، چيزهاي جديدي نيست - دشمن مي خواهد با حمله سنگين تبليغاتي و

سياسي خود بپوشاند. آن روز به نفع عراق كه با ما وارد جنگ شده بود تا مرزهاي ما را ناامن كند، همه قدرتهايي كه در دنيا مي توانستند در اين زمينه كاري بكنند، وارد شدند. عدّه اي - يا ناخردمندانه و يا خائنانه - مي خواهند از ياد اين ملت ببرند كه دشمنيِ رژيم امريكا با ملت ايران، چقدر براي اين ملت خسارت ايجاد كرده است و هنوز هم خسارت ايجاد مي كند؛ مي خواهند اين را انكار كنند! همين رژيم امريكا - كه آن روز ما به صورت تحليل مي گفتيم و بعد از جنگ، اخبار و آمار و اطلاعات ريز آن منتشر شد - به عراق كمك كرد؛ كمك الكترونيكي، كمك تسليحاتي، كمك در روشهاي جنگيدن، كمك مالي، كمك مستقيم و غيرمستقيم! ناتو هم كمك كرد؛ بسياري از كشورهاي عربي هم كمك كردند؛ براي اين كه بتوانند با فشار ناامني، نظام انقلابي را از پا بيندازند و يا به زانو درآورند. باز هم همّت جوانان اين مملكت، دلهاي پاك و با ايمان اين كشور، همين بسيج، همين سپاه، همين ارتش، همين انسانهاي مؤمن و پاك نهادي كه در پشت جبهه ها كانونِ همّت را گرم نگه مي داشتند، توانست بر تمام توطئه هاي دشمن فائق آيد و به رژيم مهاجم و به همه پشتيبانانش - از امريكا و شورويِ آن روز و ديگران - تودهني بزند و ملت ايران را به عنوان قهرمان اين برهه، در مقابل چشم جهانيان قرار دهد و امنيت را به عنوان بزرگترين نعمت به اين مملكت برگرداند؛ مرزها را آرام كند و براي شهرهايي كه زير بمباران بودند - كه در دوران جنگ، تقريباً نيمي از جغرافياي اين كشور در زير

بمباران بود - اعاده امنيت كند؛ براي زن و مرد، براي كاسب، براي عالم، براي دانشجو، براي كارگر، براي سياستمدار، براي رئيس، براي مرؤوس و براي همه كساني كه به امنيت نياز دارند، امنيت ايجاد كند؛ حتي براي آنهايي كه ناشكرانه اين امنيت را انكار مي كنند. بنابراين، دلهاي با ايمان و عزم ايماني و راسخ اين جوانان، امنيت را براي همه مردم به وجود آورد. البته دشمن مأيوس نبوده است؛ الان هم مأيوس و منصرف نيست. اگر ما خيال كنيم كه دوران ايجاد امنيت نظامي و انتظامي تمام شده است، برداشت درستي نيست. دشمن هرجا بتواند، ايجاد ناامني مي كند. هر وقت دشمن بتواند، ناامني نظامي و انتظامي را بر اين ملت تحميل مي كند؛ كمااين كه ديديد يك بهانه كوچك يافتند و يا درست كردند و در همين ايام تيرماه، در تهران ايجاد ناامني كردند. يا بهانه را خودشان درست مي كنند، يا اگر فرض كنيم بهانه را آنها درست نمي كنند، بهانه كوچكي مي يابند تا ايجاد ناامني كنند؛ به خيابانها بيايند، شيشه بشكنند، مغازه آتش بزنند، ماشين آتش بزنند و مردم را تهديد كنند! بنابراين، دشمن از ايجاد ناامني مأيوس و منصرف نيست. اين كه عدّه اي بيايند، لزوم وجود و اهميت عناصر و عوامل مؤمني را كه ضامن امنيتند و از اوّلِ انقلاب تا امروز هم نشان داده اند كه امنيت را براي اين ملت به وجود مي آورند، انكار كنند، اين يا نابخردانه و يا خائنانه است؛ از اين دو حال خارج نيست. وجود نيروهايي كه بتوانند براي اين ملت و اين كشور و براي هر فعاليت سازنده و حياتي در اين مملكت امنيت به وجود آورند، براي هر ملتي مثل هوا و

آب ضروري است. عدّه اي مي خواهند اينها را انكار كنند. نيروهاي نظامي و انتظامي و بسيج عمومي مردم ما، مؤمن و با اخلاصند و به عنوان پشتوانه اي كه هيچ خدشه اي در آن راه ندارد، محسوب مي شوند. نيروهاي نظاميِ با اخلاص ما - سپاه و ارتش - الحمدللَّه كم نيستند. اينها سازمانهاي مبتني بر ايمانند. در اين بحثي نيست؛ اما فرق است بين آن نيروهايي كه به عنوان وظيفه سازماني وارد ميدان دفاع مي شوند، با نيروهايي كه به دنبال وظيفه ايمان و عشق و به دنبال دستور قاطع عواطف برخاسته از اعماق جان وارد ميدان مي شوند. اين بسيج است. انكار بسيج، انكار بزرگترين ضرورت و مصلحت براي كشور است. ما در ميدان جنگ هم اگر بسيج را نداشتيم، كميتمان لنگ بود. در دوران بعد از پايان جنگ هم اگر بسيج نمي بود و اگر امروز هم نباشد، كميت اين انقلاب و اين نظام و همه حركتهاي سازنده اين كشور لنگ است. انكار بسيج و بي احترامي به آن، يا نابخردانه است، يا خائنانه است. تا زماني كه براي اين كشور امنيت لازم است و تا وقتي كه اين كشور و اين ملت به امنيت احتياج دارد - يعني هميشه؛ چون هميشه احتياج به امنيت هست - به نيروي بسيج، به انگيزه بسيجي، به سازماندهي بسيجي و به عشق و ايمان بسيجي احتياج هست. امنيت سياسي هم يك نوع از امنيت است. البته اين روزها بحث امنيت اقتصادي هم مطرح است؛ كه حرف درستي هم هست و ما هم آن را تأييد مي كنيم. ما هم درباره امنيت اقتصادي در اين كشور، اعتقاد راسخ داريم كه بايد طوري باشد كه در

اين كشور، كار اقتصادي، حركت اقتصادي، تلاش اقتصادي، رونق اقتصادي و سازندگي اقتصادي - از هر نوعش - امكان پذير باشد و كساني كه اراده اين كار را دارند، با امنيت بتوانند اين كار را انجام دهند. بحمداللَّه، هم دستگاه قضايي و هم دستگاه اجرايي بر اين مطلب توافق كردند و من هم به آنها كمك خواهم كرد تا بتوانند اين مقصود را كه براي كشور مهمّ است، انجام دهند. اما اين نكته را بگويم: مبادا كسي خيال كند كه ايجاد امنيت اقتصادي، يعني باز گذاشتن راه براي مفتخورهاي اقتصادي، سوءاستفاده چيهاي اقتصادي و زالوهاي اقتصادي! امنيت اقتصادي، به معناي اين نيست كه قوانين و مقرّرات سالم كشور، نديده گرفته شود. امنيت اقتصادي يعني اين كه انسانها و آحاد مردم اين كشور، از هر قشري، بخواهند كار اقتصادي بكنند - چه كار صنعتي، چه كار كشاورزي، چه سرمايه گذاري، چه تجارت - بدانند كه كسي مزاحم آنها نخواهد شد؛ اما اين معنايش آن نيست كه آن كساني كه چه در دوران جنگ و چه در دوران سازندگي، توانستند از پيچ و خمهاي اقتصادي استفاده هاي نامشروع بكنند و ثروتهاي نامشروع به وجود آورند، اين امكان را داشته باشند كه بتوانند چنين حركت نامشروعي را به عنوان امنيت اقتصادي انجام دهند. معناي امنيت اقتصادي، هُرهُري مسلك بودن در مسأله اقتصاد نيست؛ معنايش ميدان دادن به زرنگها و سوءاستفاده چيها و كساني كه منتظرند از هر فرصتي براي پر كردن كيسه خود از راه نامشروع - نه راه مشروع - بهره ببرند، نيست؛ اين را توجّه داشته باشند. هر نوع سرمايه گذاري اي كه قانون آن را اجازه دهد، بايستي امنيت داشته باشد. تصوّر هم

نشود كه تا به حال ناامني اقتصادي از ناحيه ي مسؤولان كشور يا بخشهاي قانوني كشور بوده است؛ نخير، ناامني اقتصادي هم بيشتر از قِبَل آدمهاي سوءاستفاده چي بوده است. هر جا كه يك سوءاستفاده چي هست، يك نوع اختلال در كارها هست و يك طور ناامني هم وجود دارد. بنابراين، امنيت اقتصادي هم مسأله مهمّي است و ما هم به آن اعتقاد داريم. و اما امنيت سياسي. امنيت سياسي معنايش اين است كه تفكّرات و معارف سياسي در جامعه، معارف واضح و دور از نفاق و دوگونه گويي و دوگونه انديشي باشد. معنايش اين است كه كساني كه متصدّي بيان مسائل سياسي براي مردم هستند،نسبت به مردم امانت به خرج دهند. معنايش اين است كه كساني كه متصدّي نوشتن و پخش كردن و منتشر كردنِ معارف فكري جامعه هستند، دروغ نگويند، فريب ندهند، تقلّب نكنند و در طعامي كه علي الظّاهر شيرين هم هست، زهر مخلوط نكنند؛ اين امنيت سياسي است. آن قلمي كه برمي دارد بيست سال تلاش و مجاهدت مظلومانه و فداكارانه اين ملت را در مقابله با قدرتهاي زورگوي چپاولگرِ دشمنِ ظالم انكار مي كند، اين امنيت سياسي كشور را به هم مي زند و ناامني فكري ايجاد مي كند. آن كسي كه در داخل كشور، با استفاده از امكاناتي كه قانون و بيت المالِ اين مردم در اختيار او گذاشته است، برمي دارد خواسته هاي دولتمردان و سياستمداران فلان كشور دشمن را توجيه مي كند و با قالبهاي علي الظّاهر پسنديده، به خورد يك عده مي دهد، اين ناامني سياسي و فكري ايجاد مي كند. اين هم مثل همان دزد سرگردنه است - فرقي نمي كند - مثل همان اشرار لب مرز است. آنها مگر چه كار مي كنند؟ آنها هم

جنس قاچاق مي آورند و جوانان مردم را دچار انواع بدبختيها و بيماريها و اعتياد مي كنند. آن كه اين كار را مي كند، از او كه كمتر نيست؛ اگر خطرناكتر نباشد! اينها ذهنها را منحرف و گمراه مي كنند. بنده درباره مطبوعات و نوشتنها، صحبتهاي زيادي كرده ام. هيچ كس هم نمي تواند منكر اين بشود كه بنده طرفدار فكر آزاد، قلم آزاد، بيان آزاد و معارف منتشر شده گونه گون در اين كشورم؛ اعتقاد من اين است. من مي گويم بايستي افكار و آراء و سلايق مختلف در كشور، به صورت صحيح و درست مطرح شود؛ اما گفتنِ معارف گوناگون يك حرف است، دروغ گفتن به مردم و دروغ نوشتن و تحريف كردن حقايق و بلندگوي دشمن شدن، حرف ديگري است؛ آنچه كه من درباب مطبوعات نمي توانم قبول كنم و بپذيرم، اين دومي است. عوض بيست روزنامه، دويست روزنامه هم منتشر شود، طوري نيست. يك عدّه اگر توانايي داشته باشند و حرفي براي گفتن داشته باشند، لابد خواننده هايي هم پيدا خواهند كرد؛ مانعي هم ندارد؛ اما اگر قرار باشد روزنامه اي كه منتشر مي شود، با استفاده از امكانات اين مردم، با استفاده از بيت المال اين مردم، با استفاده از كمك اين مردم، عليه مصالح اين مردم بنويسد - آن هم به شكل دروغ و افتراء؛ نه اين كه عقيده اي دارد و مي نويسد - و بنا باشد بلندگوي راديو اسرائيل يا راديو امريكا در اين كشور شود، اين قابل قبول نيست. كساني بيايند احكام و ضروريّات اسلام را انكار كنند - مثلاً قصاص را منكر شوند - اين هم يك مقوله ديگر است؛ نوع ديگري از ايجاد ناامني است. البته من در اين ايام سفر و

اشتغالات آن نتوانستم به طور مسجّل و دقيق به كنه اين مطلب برسم؛ گفتم رسيدگي كنند. اگر كسي پيدا شود كه به انكار ضروريّات دين - كه از جمله ضروريّات دين، قطعاً قصاص اسلامي و شرعي است - تجاهر كند، اين مرتّد است و حكم مرتد هم در اسلام معلوم است. اگر كساني خيال مي كنند كه با پشتيباني دستگاههاي تبليغاتي استكباري و شبكه و امپراتوري تبليغاتي صهيونيستي در دنيا، مي توانند كارشان را در اين مملكت از پيش ببرند، اشتباه مي كنند؛ چنين چيزي نيست. در اين مملكت، با اين ملت زنده و بيدار، با اين جوانان مؤمن، همه چيز در مجراي اراده و خواست و ايمان اين ملت بايد حركت كند. همه آنهايي كه به مزدوران خودشان در اين جا دل خوش كرده اند و هم اين كساني كه به حمايت اربابان بيگانه دل خوش كرده اند، بدانند كه چنين چيزي امكان ندارد. اين ملت، يك ملت مؤمن و مسلمان است. اين ملت، ملتي است كه براي حفظ و امنيت اين نظام و اين كشور، براي اين كه دولتمردان اين كشور بتوانند كار كنند، عالم و دانشجو و متعلّم و اهل هر فعّاليت سازنده اي بتواند كار كند، جان داده اند. مگر مي شود در قبال اين ملت و در قبال اين اراده ديني عظيم، اراده دستگاهها و عناصر اطّلاعاتي و سياسي دشمن بر سرنوشت اين كشور حاكم باشد؟! بدانند اين كشور، كشور اسلام است و اين ملت براي اسلام قيام كرده است. امروز هم اراده اين ملت بر استقرار نظام اسلامي است. نظام اسلامي، بيّنات و واضحات و امر و نهي اي دارد. نظام اسلامي، نظام عدالت است؛ هر بي عدالتي اي محكوم است. نظام

اسلامي، نظام قسط است، هر تبعيضي محكوم است. نظام اسلامي، نظام استقلال ملي است؛ هر نوع وابستگي اي محكوم است. نظام اسلامي، نظام اخوّت و برادري و پيوندهاي قلبي آحاد ملت است؛ هر نوع تفرقه افكني محكوم است. نظام اسلامي، نظامي است كه مسؤولان، خدمتگزار مردم و براي مردمند؛ هر نوع جدايي بين مسؤولان و مردم محكوم است. اين طور نيست كه بشود در اين نظام كساني بيايند كه بر طبق ميل دشمنان اين ملت و برخلاف جهّت كلي اين نظام و اين مردم و حركت مردم در جهت اسلام، تلاش كنند و نظام اسلامي هم بي كار و ساكت و بي تفاوت بماند. مگر چنين چيزي ممكن است؟! همه آحادي كه اهل فكر و اهل تأمّل در مسائلند، بايد برروي اين مسأله فكر خود را متمركز كنند. امروز اين كشور با اين امكانات وسيع، با اين جمعيت جوان، با اين آفاق روشن آينده، با اين پيشرفتهايي كه بحمداللَّه در زمينه هاي مختلف در اين بيست سال به وجود آمده است، با زمينه هاي مضاعفي هم كه براي پيشرفت وجود دارد، مصحلتش در اين است كه حكيمانه و خردمندانه و شجاعانه، راه اسلام را - كه دنيا و آخرتِ او را تأمين مي كند - پي بگيرد و دنبال كند. دشمن، فريب و تبليغات اغواگر خود را هم قطع نمي كند؛ نبايد تسليم تبليغات اغواگر دشمن شد. آن كساني كه سعي مي كنند با شعارهاي انحرافي در ميان مردم، ذهن مردم را از حركت عمومي اسلامي و ايماني آنها جدا كنند، به نفع دشمن كار انجام مي دهند؛ چه بفهمند، چه نفهمند؛ چه بدانند، چه ندانند. امروز وحدت در زير سايه اسلام، حركت در جهت سازندگي اسلامي، حركت

در جهت محكم كردن پايه هاي استقلال اين كشور و حركت در جهت تهذيب معنوي و روحي ضروري است. جوانان عزيز! از تهذيب و تزكيه روحي و قلبي غافل نشويد. پايه همه بدبختيهاي ملتها، مسؤولان، بزرگها و كوچكها، خودخواهي و خودپرستي و خود را عمده كردن و خدا كردن و ايجاد فرعونيّت در درون دل است. گاهي انسان در بيرون قالب جسم خود - يعني در ظاهر خود - هيچ نشانه فرعونيّت ندارد؛ اما در دل، فرعون است. خودخواهيها، خود پرستيها، خود محوريها، عمده كردن خود و خواستها و تمايلات و شهوات و سود و منفعت خود، اينهاست كه منشأ اغلب مفاسد زندگي است؛ لذا به سمت تهذيب نفس حركت كنيد. اين حركتهاي عمده - چه حركتهاي در جهت سازندگي فضاي كشور، سازندگي محيطهاي گوناگون، سازندگي درون دل - امروز فرضيه اي است كه بر دوش همه ماست. اميدوارم كه خداي متعال به همه شما عزيزان توفيق دهد و دعاي ولي عصر ارواحنا فداه شامل حال همه شما باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار جمعى از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار جمعي از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بسم اللَّه الرحمن الرحيم اوّلاً به همه شما برادران و خواهران عزيز كه تشريف داريد - بخصوص به خانواده هاي معظّم شهيدان و جانبازان عزيز - خوشامد عرض مي كنم و اميدوارم كه دلهاي نوراني همه برادران و خواهرانمان در سپاه و بسيج، مشمول فيض مستمر و مداوم حضرت احديّت باشد. ثانياً مناسبت نزديكيِ هفته دفاع مقدّس، مناسبت تشكيل سه نيرو در سپاه پاسداران انقلاب و بعد ارتقاء به پنج نيرو و همزماني آنها با ايام شهادت حضرت صدّيقه طاهره سلام اللَّه عليها و اين روزهاي

بزرگ و ماندگار در تاريخ، همه درخور توجّه و دقّت و تأمّل است. در طول بيست سالي كه از انقلاب مي گذرد، سرگذشت سپاه، يك سرگذشت درس آموز و قابل تأمّل و قابل بهره برداري براي نسلهاي متعاقب ما - هم امروز و هم در آينده - است. اين كه مجموعه اي با الهام از تكليف الهي و احساس وظيفه و شناخت نياز زمان به وجود آيد، رشد كند و عناصر مورد نياز خود را از مجموعه جوانان و عناصر مؤمن جامعه جذب كند و به برگ و بار برسد و وظايف خود را در حسّاسترين موقعيتها به نحوي كه براي اغلب ناظران - چه در داخل و چه در سطح جهان - حيرت انگيز است، صورت دهد و در خطّ مستقيمي كه براي خود ترسيم كرده است، با استقامت، با دقّت، آگاهانه، با حزم و حذر حركت كند؛ جوانان مثل پيران جهان ديده، در مواردي فكر كنند و عمل كنند و تصميم بگيرند و جوانانه اقدام كنند - اينها حوادثي است كه اتّفاق افتاده است - همه اينها درخور تأمّل و دقّت است. امروز هم بعد از گذشت اين سالهاي پرحادثه و پرنشيب و فراز، وقتي كه به بدنه سپاه - مجموعه اين سازمان - نگاه مي كنيم، همان خصوصيات، همان جهتگيري و همان توانايي را در آن مشاهده مي كنيم. ملاحظه اين پديده، اين حركت و اين سير، براي هركسي كه بخواهد از ذخاير گذشته خود استفاده كند، قابل بهره برداري است. ذخاير گذشته كدام است؟ ذخاير گذشته، همين حوادث است. هيچ ملت رشيد و خردمندي نبايد گذشته خود را كه مجموعه اي از حوادث است، فراموش كند و ملتي اگر رشيد و خردمند باشد، فراموش

هم نخواهد كرد. لذا آن كساني كه در دوره اي از تاريخ قبل از زمان ما سعي كردند ملتها را تصرّف كنند و سرنوشت آنها را به دست گيرند، يكي از كارهايشان قطع رابطه اين ملتها با گذشته شان بود. چند سال قبل در يكي از كشورهاي آمريكاي لاتين كه سالهاي متمادي و طولاني در پنجه مقتدر استعمار اروپاييها قرار داشت و اين طور معرفي شده بود كه آن مناطق، هيچ گذشته اي، هيچ تاريخي، هيچ فرهنگ باستاني و افتخارآميزي در پرونده خود ندارد - اين طور به آنها وانمود و در دنيا منعكس شده بود - در مطالعاتي كه مي كردند و در حفّاريها و غيره، به نشانه هايي از يك تمدّن عظيم دست يافتند كه خيلي هم قديمي نبود. همان وقتها رئيس جمهور آن كشور اين مطلب را به من گفت و آن را در روزنامه ها و مطبوعات هم نوشتند. انسان خيلي تعجّب مي كرد و مي كند كه چطور ملتي - فرض كنيد - در هزار سال قبل، يا دوهزار سال قبل، تمدّن شامخ و عظيمي، با نشانه ها و آثاري داشته باشد و آن را به كلّي از ياد ببرد!؟ يك ملت اصلاً نداند كه در پرونده گذشته او چه چيزي از افتخارات هست! ما از اين تعجّب مي كرديم. بعد انسان وقتي به اوضاع و احوال مناطقي از عالم نگاه مي كند كه در زمان ما زير فشار زورگويي و سلطه و تحميل زورگويان معروفِ عالم قرار دارند، همين حالت را در آنها مي بيند كه گذشته هايي را فراموش مي كنند! البته بعضي از گذشته ها را نمي توانند به دست فراموشي بسپارند - قادر نيستند - اگر قادر بودند، آنها را هم زير خاكسترهاي حوادث عالم مي پوشاندند!

بعضيها را قادر نيستند و بعضيها را سعي مي كنند بپوشانند. همين امروز شما نگاه كنيد، ببينيد سعي بر اين است كه چيزي به نام ملت فلسطين، به كلّي به فراموشي سپرده شود؛ كانّه هيچ سرزميني به نام فلسطين و هيچ ملتي كه مالك اين سرزمين باشد، وجود نداشته است! مقدّمات كار را اين طور فراهم كردند و انسان با كمال تعجّب و تأسّف و با حيرت مي بيند كه بعضيها هم تسليم مي شوند و امروز در دنيا كسي هست كه تسليم چنين پديده ظالمانه، عجيب و غريب و ابلهانه - براي آن مجموعه تسليم شده - بشود! امروز اين اتّفاق مي افتد: يك مجموعه به اصطلاح فلسطيني را در بخشي از سرزمين بزرگ فلسطين مي آورند و در آن جا - در چهار درصد كشور فلسطين - يك حاكميت نيمه كاره و دروغين، يك حاكميت سطحي و غيرواقعي مي دهند و چيزي كه در مقابل از آنها مي خواهند، اين است كه قضيه فلسطين، مسأله سرزمين و مسأله ملت، به كلّي فراموش و كنار گذاشته شود و هركس از فلسطينيها كه اسم ملت فلسطين، اسم كشور و تاريخ فلسطين را آورد، همين كساني كه اين معامله زيانبار را كردند، مأمورند او را سركوب كنند! خوب؛ اين معامله خيلي غيرمعقول و ابلهانه اي است. چه كسي حاضر است چنين معامله اي را قبول كند؟! اگر قبل از آن كه اين كار انجام گيرد، صورت مسأله را جلوِ ملتهاي عالم - بخصوص ملتهاي اسلامي - مي گذاشتند و مي گفتند قرار است ما چنين معامله اي بكنيم كه در گوشه اي از سرزمين فلسطين - آن هم اين يك وجب جا! - يك حاكميت پنداري و دروغيني به چند نفر فلسطيني

بدهيم و در مقابل، كلّ مسأله فلسطين، ملت فلسطين، كشور و گذشته فلسطين و آوارگان كنوني فلسطين را به فراموشي بسپارند، شايد در دنياي اسلام كسي كه باور كند چنين چيزي ممكن است اتّفاق بيفتد، خيلي كم بود؛ اما امروز اين قضيه اتّفاق افتاده است! يعني مجموعه حقير و بي ارزشي كه حقيقتاً قابل اين نيستند كه انسان آنها را فلسطيني بنامد - چه برسد به اين كه نماينده ملت فلسطين باشند - اين كار را مي كنند! آن طرفهاي مقابل هم - دولت غاصب و آمريكا كه پشت سرِ دولت غاصب است - ساده لوحانه خيال مي كنند كه مسأله فلسطين تمام شد! غافل از اين كه ملت فلسطين در جاي خودش هست. يك ملت را كه نمي شود از تاريخ حذف كرد. خوشبختانه انسان احساس مي كند كه امروز در ميان اين ملت، مردمان رشيد، مردمان شجاع، خردمند، غيور و متمسّك به اسلام وجود دارند و چنين معامله اي سرنخواهد گرفت. دنياي اسلام - بخصوص دنياي عرب - همين امروز بايد متوجّه باشد كه شگرد دشمنان اين است كه آنها را از اين قضيه مهم كه امروز قضيه اصلي جهان اسلام و بخصوص قضيه اصلي جهان عرب است، منصرف و ذهنها را به جاهاي فرعي و به مسائل دروغين منتقل كنند، براي اين كه بتوانند اين كار را انجام دهند. البته آنها نخواهند توانست انجام دهند. اينها هم اگر غفلت كنند، براي خودشان جز زيان، چيزي به بار نخواهد آورد؛ يعني آبروي غفلت كنندگان خواهد رفت، اما قضيه به همان استحكام اصلي باقي خواهد ماند و بلاشك روزي ملت فلسطين، سرزمين فلسطين را در زير سلطه حقّ خود خواهد گرفت؛ هيچ

ترديدي نيست. عدم توجّه به ذخايرِ تاريخ و سرگذشت زندگي - كه تاريخ عبارت از مجموعه اي از حوادث است - اين نتايج را دارد. بايد همواره به تاريخ و به حوادث گذشته، بخصوص به حوادث نزديك به ما توجّه داشت. جنگ تحميليِ هشت ساله و پيدايش سپاه پاسداران و تجربه هاي سپاه پاسداران، از اين قبيل است. سپاه پاسداران در ظرف نياز، اما در ميان مخالفتها متولّد شد و رشد كرد. مخالفتهايي بود - مخالفتهاي كمي هم نبود، هركسي با بهانه اي و به شكلي - اما نياز بود، عزم و همّت و توكّل به خدا و تقسيم هدفهاي درست بود؛ لذا مخالفتها اثر نكرد و اين مولود مبارك توانست رشد كند و در همه مراحل، كارهاي بزرگي از خود ارائه و نشان دهد. امروز هم همان طور است. امروز هم اين مجموعه و همه مجموعه هايي كه با هدف متعالي اسلام و انقلاب، با توجّه به اهداف بزرگ و والاي اسلامي براي اين ملت و اين كشور به وجود آمدند، همين حكم را دارند؛ يعني چون نياز به آنهاست، با همّت، با رشادت، با آگاهي و با توكّل، راه خودشان را دنبال خواهند كرد و به هدفهاي خودشان نزديك خواهند شد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، مجموعه اي است كه وجودش امروز براي كشور و ملت ايران و همه هدفهاي والايي كه اين ملت براي خودش ترسيم كرده است، ضروري و لازم است. سپاه پاسداران انقلاب اسلامي فقط براي يك مجموعه نظامي نيست. يك مجموعه نظامي مي تواند با شكلهاي مختلف، با هدفها و با رفتارهاي مختلف و با خصلتهاي گوناگون باشد. البته بحمداللَّه امروز در نظام جمهوري اسلامي، همه سازمانهاي

نظامي به يك معنا سازمانهاي معنوي و الهي و داراي اهداف خدايي هستند؛ ارتش هم همين طور است، نيروي انتظامي هم همين طور است، سپاه پاسداران هم كه ولادتش اين طور بوده است. هر كدام خصوصياتي دارند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامي براي دفاع از انقلاب، تماميّت انقلاب و هدفهاي انقلاب و براي مقابله با دشمنان انقلاب به وجود آمده است. انقلاب هرچه دشمن دارد و دشمني دارند، به طور طبيعي در مقابل سپاه پاسداران صف بسته اند و حضور دارند؛ چون پاسدارِ انقلاب است. همه آن نيروهايي كه در اين طبيعتِ «خدا ساخته» و در اين قوانين و سنن الهي براي دفاع از انقلاب و از حقانيّت اسلام وجود دارد - همه آن نيروهاي معنوي، همه آن تواناييها و استعدادهاي دروني - همه درخدمت اين مجموعه اي است كه براي دفاع از انقلاب پديد آمده است. انقلاب، يك امر ذهني و فكري و خيالي نيست؛ يك امر واقعي است. انقلاب، يك حركت عمومي است؛ راهي است كه اين ملت مي رود براي اين كه خود را به رستگاري حقيقي و به سعادت برساند و خود را از گرفتاريهاي مشترك كشورهاي تحت ستم امروز دنيا خلاص كند. انقلاب مي خواهد اين ملت و اين كشور را عزيز، سربلند، مرفّه، داراي برجستگيهاي مادّي و معنوي، برخوردار از تعالي و تكامل مادّي و معنوي كند. انقلاب مي خواهد سلطه بيگانگان را رفع و فرودستي و ذلت را كه مدّتي سعي داشتند بر اين كشور و براين ملت تحميل كنند، ريشه كن كند؛ بدبختيهايي را كه تسلّطهاي بيگانگان و دشمنان به وجود آورده است، زايل و اثرزدايي نمايد. اين، انقلاب است؛ علي رغم كساني كه سعي كردند اسم انقلاب و مفهوم

انقلاب و هويّت انقلاب را در طيّ تبليغات مغرضانه خودشان بد معرفي كنند و سعي كردند كاري كنند كه مفهوم انقلاب، اوّل از يك مفهوم درخشان و پرجاذبه و عزيز، به يك مفهوم عادّي و بعد اگر توانستند به يك مفهوم منفي تبديل شود. تلاشها براي اين است. حتّي كساني پيدا شدند براي اين كه با استفاده از خطّي كه دشمنان اسلام و دشمنان انقلاب و ايران مي دادند، اين طور وانمود كنند كه اصل مفهوم انقلاب، يك مفهوم منفي است! بله؛ البته انقلاب براي كساني كه سالهاي متمادي بر يك كشور، پنجه انداختند، بزرگترين بلاست - براي آنها منفي تر از انقلاب، هيچ چيزي نيست - اما ملتي كه مي خواهد خود را از چنگال سلطه صدساله و صدوپنجاه ساله مادّي و معنوي، فرهنگي و اقتصادي نجات دهد، انقلاب، علاج و شفابخش، نعمت الهي و تنها راه است. ملت ايران اين راه را انتخاب كرد و در آن قدم گذاشت و از عهده هم درآمد و بين راه هم از پا نيفتاد. آنها - دشمنان - اين انتظار را نداشتند. امروز هم اين ملت با شدّت، با قوّت و با قدرت، با همان نيرو به سمت همان اهداف حركت مي كند. تحليلهاي دشمنان، همه غلط از آب درآمد. ملت ايران به آن هدفها خواهد رسيد؛ مطمئن باشيد. ملت ايران آن چيزي را كه به نام خدا بر آن همّت گماشته است، به دست خواهد آورد. اين انقلاب است؛ اين مفهوم مقدّس و با ارزش است و اين معناي پاسداري از انقلاب است و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، براي پاسداري از اين انقلاب در آن حوزه هايي كه به اين سازمان نظامي

- معنوي ارتباط پيدا مي كند، به وجود آمده است. آن گذشته را فراموش نكنيد. از آن گذشته و از همه تجربه هاي مثبتي كه مي توانست شما را پيش ببرد حدّاكثر استفاده را بكنيد، كه خوشبختانه همه اينها هم مدوّن و مضبوط است. بسياري از شما كساني هستيد كه در صحنه ها و در تصميم گيريها حضور داشتيد. همين شماييد كه آن روز بوديد، بحمداللَّه امروز هم هستيد و از آن تجربه عظيم، موفّق و سربلند بيرون آمديد. از آنها استفاده كنيد. ديگراني هم كه نبودند، جواناني كه تازه مي آيند، در جريان آن گذشته افتخارآميز قرار گيرند و از آن تجربه ها استفاده كنند. ذخيره تاريخ گذشته و حوادث گذشته را از عزيزترين ذخاير بدانيد. آن را مبادا مورد غفلت قرار دهيد كه اين غفلت، خسارتهاي بزرگي به بار خواهد آورد. سعي بسياري از دشمنان اين است كه بين گذشته هر نسل؛ يعني بين همان افتخارات، بين همان تجربه ها و بين همان دستاوردها فاصله بيندازند، او را بي ريشه كنند، او را از خودش و از گذشته اش قطع نمايند و با او مبارزه كنند. اميدوارم خداوند متعال به همه شما توفيق دهد و توجّهات حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه و ادعيّه زاكيّه آن بزرگوار، شامل حال شما باشد و روح مطهّر امام بزرگوار و ارواح طيّبه شهدا دعاگوي شما باشند و ان شاءاللَّه اين ذخاير معنوي براي شما دستاوردهاي بزرگي داشته باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى در آغاز درس خارج فقه

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري در آغاز درس خارج فقه بسم الله الرحمن الرحيم والصّلاة والسّلام علي سيّدنا محمّد و آله الطاّهرين و لعنةاللَّه علي اعدائهم اجمعين. اول طبق معمول خودمان يك حديث بخوانيم، تا

ان شاءاللَّه به معارف اهل بيت عليهم السّلام متبرك شويم. من وصيّة النّبي باميرالمؤمنين عليهماالسّلام: «يا علي ان من اليقين»؛ از مراتب يقين يكي اين است كه «ان لا ترضي احدا بسخط اللَّه و لا تحمد احدا بما اتاك اللَّه»؛ آنچه را كه خدا به تو عنايت كرده، ديگري را منعم آن نعمت نداني و او را به خاطر آن نعمت حمد نكني. «ولا تذم احدا علي مالم يؤتك اللَّه»؛ چيزي هم كه خداي متعال از تو باز داشته و به تو نداده، تقصير آن را گردن ديگري نيندازي و به خاطر آنچه كه خدا به تو نداده، كسي را مذمّت نكني. «فان الرزق لا يجره حرص و حريص»؛ هيچ حرصي از سوي هيچ حريصي نمي تواند رزق را به سوي او بكشاند. «و لا تصرفه كراهة كاره»؛ همچنان كه كراهت هيچ كارهي هم نمي تواند رزق را از كسي باز بدارد. «ان اللَّه بحكمه و فضله» - حُكم شايد به معناي حكمت و تدبير الهي باشد - با حكم و فضل خود: «جعل الرَوْح والفرح في اليقين و الرّضاء» - رَوْح به معناي بهجت، سُرور، آسايش و آرامش - خداي متعال آرامش زندگي و فرح و سُرور را در يقين و رضا قرار داده است. اگر انسان از حالت ريب و ترديد و تزلزل روحي و اعتراض و نارضايي نسبت به همه حوادث زندگي خود خارج شد و به مقام رضا رسيد، خداي متعال رَوْح و فرح - يعني آرامش - را به او عنايت خواهد كرد. «و جعل الهم و الحزن في الشك و السخط»(1)؛ متقابلاً خداي متعال، همّ و حزن و اندوه و امثال اينها را، در شك - يعني ضدّيقين، حالت

دودلي و ترديد - و سخط - يعني خشمگين بودن از همه حوادث - قرار داده است. چنين انساني، اگر خدا نيكي اي به او دهد، خشمگين است كه چرا بيشتر نداد؛ اگر بدي اي به او قسمت كند، خشمگين است كه چرا متوجّه او شد! براي رسيدن به رَوْح و فرح، بايستي انسان دنبال يقين و رضا بگردد: در اين بازار اگر سودي است؛ درويش خرسند است/الهي منعمم گردان به درويشي و خرسندي. البته مراد، درويشِ مصطلح نيست. امروز قبل از آن كه بحث فقهي خودمان را شروع كنيم، به مناسبت اين كه شروع حوزه درسي ما و شروع حوزه هاي درسي در قم و ساير حوزه هاي علميه است، به نظر رسيد كه چند جمله اي درباره مسائل مربوط به حوزه و مسائل مربوط به ما طلبه ها - آنچه كه به نظر حائز اهميت است - عرض كنم: اين طور به نظر مي رسد كه هرچه اهميت دين در دنيا بيشتر مي شود، اهميت حوزه ها هم بيشتر مي گردد. امروز دين در مركز توجّهات جهاني قرار دارد. امروز براي سياسيّون، متفكّران، متخصّصان مسائل و علوم اجتماعي و بسياري از توده هاي مردم - بخصوص جوانان - در بسياري از نقاط عالم و به طور خاص در كشورهاي اسلامي، دينِ مورد توجّه، اسلام شريف و احكام مقدّس اسلامي است. يقيناً بخش عمده از حادثه اي كه برخلاف انتظار و برخلاف طبيعت جريان عادّي جهاني در يكي، دو دهه اخير به وجود آمده است، مربوط به پيروزي دين و اسلام در اين كشور و تشكيل نظام اسلامي است. لذاست كه امروز مطالعات برروي دين در سرتاسر دنيا، از جنبه سياسي دين جدا نيست؛ دين را مجرّد از تأثير سياسي

آن نگاه نمي كنند و موضعگيريها بر اين اساس است؛ همچنان كه دلهايي كه متوجّه دين شده است - مثل جوانان و نسلهاي نوخاسته دنياي اسلام و بعضي از مناطق ديگر عالم - دنبال دينِ مجرّد از حضور سياسي و اجتماعي نيست. ما امروز تقريباً در مركز اين توجّهات جهاني قرار داريم. مي شود اين طور گفت كه اسلام و به طور ويژه جمهوري اسلامي، در مركز اين توجّهات قرار دارد. شايد مي شنويد و يا اطّلاع داريد كه سمينارهاي تخصّصي و علميِ جهاني با گرايشهاي مختلف در اطراف دنيا - بخصوص در كشورهايي كه با اسلام و با جمهوري اسلامي برخورد دوستانه اي ندارند - براي بررسي اين پديده تشكيل مي شود. اين، اهميت چنين قضيه اي را نشان مي دهد. ما امروز به عنوان كساني كه وابسته به حوزه هاي علميه هستيم، با توجّه به اين پديده جهاني، بايستي درباره رفتار علمي خودمان در مباحث اسلامي، يك فكر و حركت و خيزش تازه را پي ريزي و طرّاحي كنيم. وقتي مشاهده مي كنيم دانشي كه براساس آن اين حركت سياسي به وجود آمده - يعني معارف اسلامي، علوم اسلامي، كلام اسلامي، فقه اسلامي - امروز اين همه مورد توجّه محافل علمي و سياسي دنياست، ما بايستي بيشتر به فكر باشيم؛ بيشتر دقّت كنيم و اهميت كار خودمان را به عنوان صاحب نظران ديني و علماي دين، ارزيابيِ تازه تري كنيم. امروز روزي نيست كه ما به نام دين و از زبان دين بتوانيم سخني را بگوييم كه سست باشد، يا هدفي را ترسيم كنيم كه نتوانيم آن را از معارف اسلامي استخراج نماييم، يا در نقطه مقابل نسبت به آنچه كه جزو اهداف ديني و مسائل مهمّ فقهي يا

كلامي است، بي تفاوت بمانيم. هيچ لزومي ندارد كه ما براي پيگيريِ اين راهِ تازه، به چيزي غير از غيرت علمي متشبّث شويم. اگر ما به همان اندازه اي كه هر عالمي به آنچه كه مورد توجّه علمي اوست، گرايش عالمانه دارد، نسبت به مباحث اسلامي - منهاي اعتقاد، ايمان، وظيفه و مسؤوليت ديني - همين غيرت عالمانه و همين احساس وابستگي و تعلّق نسبت به آن چيزي را كه براي آن كار علمي مي كنيم و به آن اعتقاد علمي داريم، داشته باشيم و تنها انگيزه به حساب بياوريم براي آنچه كه از اسلام مي فهميم و براي اسلام و به نام اسلام ترويج مي كنيم و براي آن حسابِ تازه اي باز مي كنيم، كافي است. بلاشك مركز اين توجّهات و تحقيقات علمي، حوزه هاي علميه است. نه اين كه كساني كه خارج از حوزه هاي علميه اند، حق ندارند درباره مسائل اسلامي فكر كنند؛ بحثِ حق نيست؛ بحثِ اين است كه براي اين تحقيق، ابزار و وسائل لازم در غير حوزه هاي علميه فراهم نيست. هركسي حق دارد پزشك شود؛ اما براي پزشك شدن بايد به دانشكده پزشكي رفت. نمي شود در جايي كه استاد و علم و آزمايشگاه و معلّم و آگاه به فن وجود ندارد، ما دنبال دانش برويم. جاي فهمِ دين، جاي تأمّل در دين، جاي غور علمي در مسائل ديني در حدّ تخصص، حوزه هاي علميه است. البته ممكن است هركسي در حدّ پايينتر از تخصّص، آگاهيهايي داشته باشد؛ اما براي متخصّص شدن، بايد به حوزه هاي علميه و نزد متخصّصان علمي رفت و به آنان متوسّل شد و از آنان خواست و از آنان فراگرفت. حوزه علميه متقابلاً بايستي پاسخگو باشد. امروز

اهميت حوزه هاي علمي فقط در اين نيست كه مي توانند و مي بايد تبليغ دين بكنند - كه البته اين يكي از وظايف مهم و عمده است - بلكه اهميت بيشتر از آن، يالااقل معادل اهميت تبليغ، اهميت آموزش علمي و فنّي و مباني و معارف ديني است؛ اعم از فقهش، يا كلامش، يا فلسفه اش، يا بقيه علومي كه احتياج دارد در درجه بعد قرار گيرد. لذا اهميت حوزه ها و اهميت علماي دين و مدرّسين علوم ديني و اهميت كار و تلاشي كه طلبه علوم ديني مي كند، روزافزون است. البته در اين زمينه كه چه مباحثي را بايد در حوزه ها اصل دانست، ما بارها مطالبي عرض كرده ايم؛ حالا هم عرض مي كنيم: رشته هاي اصلي در حوزه هاي علميه، به ترتيب، اوّل فقه است؛ دوم كلام است؛ و سپس فلسفه است. فقه، ستون فقرات حوزه هاي علميه است؛ علم كلام، جزو پايه هاي حوزه هاي علميه است؛ فلسفه، جزو لوازم حتمي حوزه هاي علميه است. بايستي مدرّسينِ خوب و كارآمد و طلّاب علاقه مند و جوينده، اين سه علم را بياموزند و حوزه ها در اين زمينه، گرم و پيونده و فعّال و با نشاط حركت كنند. در عين حال به اينها نمي شود اكتفا كرد؛ اينها فنون اصلي است؛ در كنار اينها علوم ديگري هست كه بايد با آنها آشنا شد: بايد با تفسير آشنا شد؛ علم اصول كه در كنار فقه، به عنوان مقدّمه لازم، به جاي خود محفوظ است. بايد با علوم گوناگوني مثل حديث و رجال و آنچه كه مربوط به مقدّمات فهم كتاب و سنّت است، آشنا شد. علاوه بر اينها بايد با فنون تبليغ دين آشنا شد. امروز تبليغ دين، يك رشته علمي

است. علوم ارتباطات كه امروز در دانشگاههاي دنيا براي آن كار و تلاش مي كنند، در حقيقت شيوه هاي ارتباطگيري تبليغي است. ما به طور سنّتي روشهايي براي ارتباطگيري با مخاطبان خودمان داريم كه روشهاي خوبي هم هست؛ ليكن به هيچ وجه كافي نيست. نمي خواهم توصيه كنم كه طلّاب بروند يك دوره علوم ارتباطات ببينند؛ بلكه مي خواهم مؤكّداً توصيه كنم كه كارگردانان اصلي و طرّاحان حوزه علميه، با توجّه به نتايج علوم ارتباطات، كارهاي خودشان را برنامه ريزي كنند و بخشي از مباحثي از اين علوم را كه مورد نياز حوزه است، به درجات مختلف در اختيار كساني كه به آن احتياج دارند - بخصوص كساني كه در زمينه تبليغ برنامه ريزي و كار مي كنند - بگذارند. آشنايي با جريانهاي فكري عالم، از جمله مقولاتي است كه در حوزه ها لازم و ضروري است؛ بدون آن، آنچه را كه براي تبليغ تصميم مي گيريم و عمل مي كنيم، نمي توانيم اطمينان داشته باشيم كه بجا واقع خواهد شد. اگر مخاطبان خودمان را انتخاب نكنيم و آنها را نشناسيم و جريانهاي فكري محيط بر آنها را نشناسيم، ممكن است چيزي بگوييم كه در ذهنشان قرار ندارد و مورد استفهام و استبصارشان نيست؛ يعني كار بيهوده اي انجام داده ايم! مخاطبان را بايد شناخت و آنها را انتخاب كرد. اي بسا كساني مي توانند با مخاطبان خاصي ارتباط بگيرند؛ كسان ديگري هم مي توانند با مخاطبان ديگري ارتباط بگيرند. مخاطب را بايستي انتخاب كرد؛ دستگاههاي مديريّتي حوزه علميه، در اين زمينه ها بايستي فعّاليت و نشاط و برنامه ريزي داشته باشند. مخاطبان و استفهامها و جريانهاي فكري حاكم بر آنها را بايد شناخت. امروز مباحث و شبهه هاي جديد و حرفهاي تازه اي در

دنيا مطرح است؛ بعضي از آنها هم داراي پايه هاي علمي يا شبه علمي است. آن كسي كه مي خواهد دين را تبليغ كند، نظر دين را بيان كند، يا به تعبيري از دين دفاع كند - هميشه هم دفاع نيست؛ گاهي تبيين است - او بايستي بداند كه اين جريانهاي فكري و اين حرفهاي تازه در دنيا چيست. اين شناخت، براي حوزه هاي ما لازم است. البته طلّاب بايد زبانهاي زنده دنيا را هم بدانند و دانستن حداقل يك زبان زنده از زبانهاي موجود دنيا، جزو چيزهايي است كه براي طلّاب علوم ديني لازم و ابزار حتمي كار است. اين هم بايستي در حوزه رواج پيدا كند. خوشبختانه طلّاب غالباً جوان هستند و قدرت فراگيري زبان در آنها زياد است؛ اين كار بايد ان شاءاللَّه در حوزه ها رواج پيدا كند. بحث معنويت و قداست هم بحث مهمّي است. فرق اصلي ما با بقيه كساني كه مدّعايي در عالم دارند، در همين هدف مقدّس است. ما مي خواهيم براي خدا، براي دين خدا، براي رضاي خدا و براي اِعلاي كلمةاللَّه تلاش كنيم. از آن وقتي كه درس خواندن را شروع مي كنيم، تا آن وقتي كه تبليغ مي كنيم، تا آن وقتي كه تدريس مي كنيم، تا آن وقتي كه سِمتي را در حوزه و يا در خارج از حوزه متصدّي مي شويم، تلاش و فعّاليت مي كنيم - چه فعّاليت سياسي، چه فعّاليت اجتماعي، چه فعّاليت علمي هدفمان بايد اين باشد. اين، آن چيزي است كه مي تواند ما را موفّق كند و سخن ما را دلنشين و مؤثّر نمايد؛ اين را بايستي براي خودمان حتم و فرض بدانيم. البته امروز كه من با شما

حرف مي زنم، در همه اين زمينه هايي كه گفته شد، كارهاي زيادي در حوزه ها - بخصوص حوزه مبارك قم - انجام گرفته است. فاصله بين امروز با چند سال قبل، فاصله قابل توجّهي است؛ درس اخلاق هست، درس تفسيرِ خوب هست، درس فلسفه خوب هست، تبليغ هست، كلام هست، مجلّات علميِ تخصّصي هست. اين چيزهايي كه ما به آنها توصيه مي كرديم و به عنوان آرزو مطرح مي كرديم، بتدريج در حال تحقّق پيدا كردن است. اين هم دليل بر آن است كه آنچه ما به عنوان آرزو مطرح مي كنيم، آرزويي خام و دست نيافتني نيست؛ بدون چندان سرمايه گذاري اي، بدون چندان تلاشي، با همّت عده اي كه بخواهند همّت كنند، همه ي اين كارها عملي است؛ كما اين كه بحمداللَّه امروز ملاحظه مي كنيد در قم - در درجه اوّل - و بعضي حوزه هاي ديگر اينها عملي شده است. همه آن كارهاي بزرگي كه فكر مي كنيم براي حوزه لازم است، قابل عمل و قابل تحقّق است؛ به شرطي كه من و شما همّت داشته باشيم. والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) تحف العقول، ص 6

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى در خطبه هاى نماز جمعه تهران

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري در خطبه هاي نماز جمعه تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه. حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته. بشير رحمته و نذير نقمته. سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين. سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. انّا اعطيناك الكوثر. فصلّ لربّك و انحر. انّ شانئك هو الأبتر.(1) همه شما برادران و خواهران عزيز و نمازگزار و خودم را به رعايت تقوا

و پرهيزكاري و توجّه به رضا و اراده الهي و اجتناب از منهيّات شرع مقدّس و خارج شدن از دايره تقوا و پرهيزكاري توصيه مي كنم. امروز، روز بزرگي است؛ روز ولادت سيّده زنان عالم، دختر باشخصيت عظيم الشّأن پيامبر مكرّم و اسوه زنان و مردان در طول تاريخ اسلام است. ولادت فاطمه زهرا و صدّيقه كبري و مجاهده في سبيل اللَّه و شهيده مظلومه، با سالگرد ميلاد يكي از برجسته ترين و درخشانترين چهره هايي كه از آن نسل مطهّر در تاريخ اسلام بروز يافته، مصادف شده است؛ هم روز ولادت كوثر فاطمي است، هم روز ولادت كوثر روح الّلهي است. وقتي كه پسران نبيّ اكرم در مكه يكي پس از ديگري از دنيا رفتند، دشمنان شماتتگر اسلام و پيامبر - كه ارزشهايشان منحصر در مال و ثروت و فرزند و جاه و جلال دنيايي بود - پيامبر را شماتت كردند و گفتند تو ابتر هستي - يعني بي دنباله - و با مرگ تو، همه چيز از آثار و نشانه هاي وجود تو تمام خواهد شد! خداوند متعال اين سوره را بر پيامبر نازل كرد، تا هم قلب پيامبر را تسلّي دهد، هم حقيقتي را براي آن بزرگوار و براي مسلمانان روشن كند؛ لذا فرمود: «انّا اعطيناك الكوثر»؛ ما به تو كوثر بخشيديم؛ آن حقيقت عظيم و كثير و فزاينده. مصداق كوثر براي نبيّ اكرم، چيزهاي گوناگون است. يكي از برجسته ترين مصاديق كوثر، وجود مقدّس فاطمه زهراست كه خداوند متعال در اين وجود مبارك، دنباله معنوي و مادّي پيامبر را قرار داد. برخلاف تصوّر دشمنان ملامتگر، اين دختر بابركت و اين وجود ذي جود، آن چنان مايه بقاي نام و ياد و مكتب و معارف

پيامبر شد كه از هيچ فرزند برجسته و باعظمتي، چنين چيزي مشاهده نشده است. اوّلاً از نسل او يازده امام و يازده خورشيد فروزان، معارف اسلامي را بر دلهاي آحاد بشر تابانيدند؛ اسلام را زنده كردند، قرآن را تبيين كردند، معارف را گسترانيدند، تحريفها را از دامن اسلام زدودند و راه سوء استفاده ها را بستند. يكي از اين يازده امام، حسين بن علي عليه السّلام است كه پيامبر طبق روايت فرمود: «انا من حسين(2) و حسين سفينة النّجاة و مصباح الهدي».(3) با آن همه آثار و بركاتي كه در آن شخصيت، در آن شهادت و بر آن قيام در تاريخ اسلام مترتّب شده است، او يكي از ذراره هاي فاطمه زهراست. يكي از اين خورشيدهاي فروزان، امام باقر، و يكي ديگر امام صادق عليهماالسّلام است كه معارف اسلامي، مرهون زحمات آنهاست. نه فقط معارف شيعي كه ائمّه معروفِ اهل سنّت، يا بي واسطه، يا باواسطه، بهره مندان از فيض دانش آنها هستند. اين كوثر فزاينده روزبه روز درخشنده تر، نسل عظيم پيامبر را در تمام اقطار اسلامي پراكند و امروز هزاران، بلكه هزاران هزار خاندانهاي مشخّصِ شناخته شده در همه دنياي اسلام، نمودار بقاي نسل جسماني آن بزرگوارند؛ همچنان كه هزاران مشعل هدايت در دنيا نمودار بقاي معنوي آن مكتب و آن وجود مقدّسند. اين كوثر، فاطمه زهراست. سلام خدا بر او، درود همه انبيا و اوليا و فرشتگان و آفريدگان پروردگار بر او تا روز قيامت. اين فرزند گرامي و عالي قدر هم، خود يك كوثر شد؛ كوثر روح الّلهي. يك نفر يك تنه وارد ميدان شد؛ با جاذبه هاي عظيمي كه خداي متعال به بركت خصوصيّات ذاتي و اكتسابي در او قرار داده بود، دلها

را مجذوب خود كرد؛ دستها و پاها را به حركت وادار كرد؛ مغزها را به انديشيدن انداخت و اين حركت عظيم را در اين جا، و نهضت عظيم جهاني و بيداري اسلامي را در دنيا به وجود آورد: «باش تا صبح دولتش بدمد / كاين هنوز از نتايج سحر است». بعد از اين، راه امام و حكمت امام و مكتب امام و تفكّر امام، در دنيا نقشها خواهد آفريد و نسلها آن را آزمايش خواهند كرد. من امروز در خطبه اوّل مايلم از يك بُرش ديگر، قدري در ابعاد و بواطن اين شخصيت عظيم كاوش كنم و به طور خلاصه مطالبي را به شما عرض كنم. دراين باره، از زواياي گوناگون، حرفهايي زده شده است؛ بنده هم مطالبي عرض كردم؛ امروز هم مي خواهم از يك ديدگاه ديگر، در محور اين شخصيت كم نظير دنياي اسلام - يعني امام بزرگوارمان - بحث را پيش ببرم. غير از همه خصوصياتي كه در اين بزرگوار بود، سه خصوصيت ممتاز در شخصيت او به شكل بسيار پيچيده و درهم تنيده اي، جذّابيت و تأثير عجيبي در اين مرد بزرگ به وجود آورده بود. خصوصيت اوّل، عبارت از خردمندي و دانايي بود. او مردي دانا، خردمند، عاقل و عميق بود. در او، به معناي حقيقي كلمه، جوهر دانايي وجود داشت؛ كه «هر كه در او جوهر دانايي است / بر همه كاريش توانايي است». لذا در هر جايي كه از وجود او چيزي بروز كرد، نشانه اين دانايي و خردمندي در آن ديده شد. در ميدان دانشهاي تخصّصيِ خود او - يعني فلسفه، فقه، عرفان، اصول، اخلاق - همه جا اين دانايي و عمق و

اين گوهر درخشانِ خردمندي بروز كرد؛ حرف نو و سخن تازه به ميدان آورد و به تكرار سخن گذشتگان اكتفا نكرد. خصوصيت دوم، دينداري و ايمانِ روشن بينانه بود. او متعبّد بود؛ اما تعبّدي دور از تحجّر و توقّف. او روشن بين و روشنفكر و نوآور در مباحث ديني بود؛ اما نوآوري دور از لاقيديهاي نوآوران. خيليها در زمينه مسائل ديني، سخن نويي را به ميدان مي آورند؛ اما اين سخن نو، نشانه ي لاقيدي و لااباليگري آنها در وفاداري به متون اسلامي است؛ سخنِ آنهاست، نه سخن دين! روشن بيني و نوآوريِ امام، متّكي به دين و مباني ديني بود؛ لذا آنچه را كه در زمينه مسائل اعتقادي و اخلاقي و فقهي اسلام عرضه كرد و نو بود، آن چنان بود كه متبحّرترين و واردترين كساني كه در اين علوم و دانشها ورود داشتند، در مقابل آن اظهار تسليم كردند و آن را به عنوان يك سخنِ بابنياد پذيرفتند؛ نه به عنوان سخني كه متّكي به مباني و اصول نيست. بنابراين، او متديّن و متعبّد، اما درعين حال روشن بين و آگاه و به كار گيرنده خرد، با آفاق عظيم در مسائل اعتقادي و عملي بود؛ دينداري اي كه به يادآورنده دينداريهاي عصر نبوّت يا جلوه هايي از عصر معصومين عليهم السّلام بود. خصوصيت سوم، شجاعت و دليري و جان نثاري او بود؛ آماده بود كه در آن جايي كه او حق مي گويد و دنيا باطل مي گويد، با آن دنيا مواجه شود. اين كه در يكي از بيانيه هاي خود فرمود «اگر استكبار جهاني دين ما را تهديد كند، ما هم همه دنياي او را تهديد خواهيم كرد» راست مي گفت. مي توانست در مقابل دنيايي بايستد؛ همچنان كه آن روزي كه

اين فرياد را در سال 1341 در قم بلند كرد، اوّلِ كار كسي با او نبود. البته فوراً بي فاصله، گروه گروه مردم مؤمن و دلهاي پاك در همه جا به او گرويدند؛ اما اوّلي كه وارد ميدان شد، تنها وارد شد، تنها بود، احساس تنهايي هم مي كرد؛ ولي اين دليري را داشت كه وارد شود. انسان وارد ميداني شود كه آن طرف قضيه، قدرتها و نيروهاي نظامي و نيروهاي امنيتي و داغ و درفش باشد، وجدان و دين و ملاحظه نباشد، پشتشان هم به سياستهاي جهاني و استكباري گرم باشد؛ وارد شدن در چنين ميداني، اوّلين شرطش اين است كه انسان از جان خود بگذرد و او از جان خود گذشته بود و براي پذيرفتن همه خطرها حاضر بود؛ يعني براي او، جان و ديگرِ خصوصيّاتش اهميت نداشت. بعضي كسان مي گويند ما از جانمان گذشتيم؛ اما در مقام عمل كه نگاه مي كنيد، از يك احترام خشك و خالي نمي گذرند؛ چطور از جان گذشتند؟! از يك پول و از يك لذّت و شهوت نمي گذرند؛ چطور از جان گذشتند؟! اما او راست مي گفت؛ او حقيقتاً جان را كف دست داشت و آماده بود و به ميدان آمد: بسا باشد كه مردي آسماني به جاني بر فرازد لشكري را نهد جان در يكي تير و رهاند ز ننگ تيره روزي كشوري را با اين سه خصوصيتي كه اين گونه در وجود او درهم تنيده بود، وارد ميدان شد. البته نقاط مثبت امام يك فهرست طولاني دارد؛ اما چون اين سه خصوصيت به هم مرتبطند و تأثيرِ بارز و هماهنگ با يكديگر دارند، لذا من اين سه خصوصيت را انتخاب كردم. او

اين ميدان را طي كرد تا به نقطه نزديك پيروزي - يعني سال 1357 - رسيد. امام حالا در مقابل حادثه عجيبي قرار گرفته است و آن، پيروزي نهضت اسلامي به پشتيباني يك ملت با همه وجودش است. آن پيروزي، نه فقط پيروزي بر يك رژيم فاسد و ارتجاعي بود، بلكه آن رژيم فاسد چون از پشتيبانيِ تقريباً همه قدرتهاي استكباريِ آن روز برخوردار بود، اين پيروزي، پيروزي بر همه آن قدرتهاي استكباري به حساب مي آمد. او مي خواهد اين مملكت را با سليقه و نظر و نسخه اسلام اداره كند. در مقابل او چيست؟ كشوري كه نزديك دويست سال از جوانب گوناگون بر آن فشار آوردند تا همه خصوصيات ممتاز يك ملت بزرگ را در آن بكوبند و ضعيف و سركوبش كنند. اگر به تاريخ اين دويست سال اخير مراجعه كنيد، عظمت كار امام را بهتر درمي يابيد. من تأكيد مي كنم كه جوانان، اين مقطعِ تاريخي را بخوانند. دستگاههاي تبليغي هم حقايقي را كه در اين مدّت بر سر اين كشور آمده، براي مردم تبيين كنند. به نظر من در اين خصوص كار كمي شده است. از اوايل قرن نوزدهم ميلادي كه مأمور انگليسي - «سرجان ملكم» - از مرز هندوستان وارد ايران شد؛ يعني از زمان حكومت فتحعلي شاه قاجار كه با هداياي اغواكننده و گرانقيمت براي رجال درباري و سياستمداران فاسد وارد ايران شدند و استعمار انگليسي، يا به تعبير ديگر، نفوذ ويرانگر انگليسي - چون استعمار به معناي متداولش در ايران پيش نيامد؛ اما بدتر از استعمار پيش آمد - حكومتهاي ايراني را به شدّت در مشت گرفت و هر كار خواست به وسيله

آنها انجام داد؛ از آن روز تا روزي كه انقلاب پيروز شد، در حدود صدوهفتاد، هشتاد سال طول كشيده است. در تمام اين مدّت، همه عوامل قدرت - قدرتهاي بزرگ جهاني، عوامل قدرت نظامي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اخلاقي - كار كرده بودند براي اين كه اين ملتِ ريشه دارِ تاريخيِ بافرهنگِ شجاعِ بزرگ را آن چنان ضعيف و خُرد و نااميد و مأيوس كنند كه هيچ خطري از ناحيه آن، قدرتهاي بزرگ را تهديد نكند. امام در مقابل چنين واقعيتي قرار گرفت. البته از اين صدوهفتاد، هشتاد سال، عمده مدّتش دولت انگليس، از سال سي ودو به بعد دولت امريكا و در اواسط هم نفوذ دولت روسيه و رقابتهاي روس و انگليس در ايران بود؛ در دوران قاجاريه يك طور، در دوران رژيم پهلوي به مراتب خطرناكتر و سخت تر. آنها هر كاري توانسته بودند، با اين ملت كردند. نتيجه اين شد كه در مقابل امام، كشوري وجود داشت كه از لحاظ سياسي وابسته و تابع بود. هر كاري كه دولت امريكا در آن برهه اراده مي كرد، در ايران انجام مي گرفت. هر كاري مي خواستند، مي توانستند بكنند؛ در زمينه اقتصادي، در زمينه نفت، در زمينه انتصابات، در زمينه دولتها - فلان دولت برود، فلان دولت بيايد - در زمينه ارتباطات بين المللي، در زمينه عادات و رفتاري كه بر مردم تحميل مي شد، در زمينه دانشگاهها. بنابراين، هر كار مي خواستند در ايران بكنند، مي توانستند. ما كاملاً تابع و وابسته شده بوديم. از لحاظ اقتصادي، كاملاً مصرف كننده و فقير بوديم؛ همه چيز را بايد وارد مي كرديم. من يك وقت گفتم، اما بعضيها باور نمي كردند؛ اما باور كنيد كه در كشور ما «دسته بيل»

وارد مي كردند؛ سوزن خياطي وارد مي كردند؛ انواع و اقسام خوراكيها وارد مي كردند؛ انواع و اقسام محصولات صنعتي وارد مي كردند! همه چيز مصرفي بود؛ يعني اين ملت، اين استعدادها، اين مغزها و اين جوانان، قدرت يا فرصت اين را نداشتند كه بخشي از نيازهاي خودشان را خودشان توليد كنند، كه بتوانند بگويند ما به خارج احتياجي نداريم. اگر صنعتي را هم در داخل كشور مي آوردند - مثل صنعت اتومبيل سازي، يا ذوب آهن و امثال اينها، كه به شكل بسيار ناقصي وارد كشور شده بود - سر تا پاي آن صنعت، وابستگي بود. وسايل پيشرفته و مدرني هم كه مي فروختند - مثل هواپيماهاي جنگي - اجازه تعميرش را حتّي به داخل نمي دادند؛ تعميرش هم بايد در خارج انجام مي گرفت! از لحاظ اقتصادي، صددرصد وابسته و مصرف كننده؛ از لحاظ علمي، تقريباً صفر؛ اين ملت هيچ حرف تازه يي در بازار علم و دانشِ نويِ جهاني نداشت. در دانشگاهها - كه البته از لحاظ كميت هم بسيار كم بودند؛ كه در آخرين سالهاي رژيم پهلوي، در حدود يك دهم وضعِ فعلي، دانشجو در كشور بود - اگر درسي در كلاسي گفته مي شد - در هر زمينه اي؛ چه علوم انساني، چه علوم فنّي و صنعتي، چه علوم طبيعي - همان حرفهاي ديگران بود؛ چيز نويي از لحاظ علمي وجود نداشت! از لحاظ ثروت ملي، غارتزده بوديم: نفت را مي بردند، معادن را مي بردند، همه چيز را مي بردند؛ با هر قيمتي كه خودشان مي خواستند! از لحاظ اجتماعي و وضعيت فقير و غني، كشور به شدّت مفلوك بود. هزاران، بلكه دهها هزار روستا در اين كشور بود كه برق و آبِ تصفيه شده و

امثال اينها را نه ديده بودند، نه اميدش را داشتند! فقط به تهران و چند شهر بزرگ مي رسيدند؛ آن هم به آن شكلي كه همان روز تهران يكي از كثيف ترين و زشت ترين پايتختهاي دنيا محسوب مي شد! فقط به خودشان مي رسيدند؛ هرجا خودشان جا پايي داشتند، آن جا فرودگاه هم بود، وسايل راحتي هم بود؛ اما آن جايي كه مربوط به خودشان نبود، به كلّي رها شده بود! شكاف طبقاتي در اعلي درجه خود بود. از لحاظ اخلاقي، ترويج فساد بود. در دوره ي پيش از انقلاب - همان سالهاي اواخر دهه چهل و اوايل دهه پنجاه - بارها در سخنرانيهايي كه براي جوانان تشكيل مي شد، از روي شواهد و قرائن مي گفتم اين وضعيتي كه ما از لحاظ بي بندوباري و بي حجابي و فحشا در كشورمان داريم، در كشورهاي اروپايي نيست! واقعا هم نبود؛ من اطّلاع داشتم. البته در كشورهاي اروپايي ممكن بود فلان مركزِ فسادي وجود داشته باشد؛ اما عرف زندگي مردم در آن جا - مثلاً وضع و پوشش و رفتار زنان - بهتر از آن چيزي بود كه انسان بخصوص در بعضي از شهرهاي ما ملاحظه مي كرد و مي ديد! از لحاظ اخلاقي، مردم دچار انواع واقسام آسيبهاي اخلاقي بودند؛ نه فقط اخلاق شهواني. توسط آنها، ارتباطات مردم، مراودات مردم، تكيه و اعتماد مردم، همه اش آفت زده شده بود. اين طوري پيش برده بودند و اداره كرده بودند؛ بحثِ تعمّد بود. مردم را بي حال و بي حوصله و نااميد مي خواستند. اخلاقهاي پيشبرنده يك ملت، اميد و تحرّك و جدّيت است. ملتي كه نااميد باشد، ملتي كه از آينده خود مأيوس باشد، ملتي كه خود را تحقير كند، پيشرفت نخواهد كرد. هر جنسي كه

گفته مي شد در داخل توليد شده است، خودِ اين داخلي بودن، معنايش اين بود كه ارزشي ندارد! خود افراد، تحصيلكرده ها، ديگران، به هم مي گفتند كه ايراني يك لولهنگ - آن آفتابه هاي گِلي قديمي - هم نمي تواند بسازد! يعني نسل پيشرفته علمي هم نسبت به آينده علمي اين كشور نااميد بود. اين، آن مشكل اخلاقي است. ما از قافله علم و تمدّن دنيا عقب بوديم. از لحاظ نظام حكومتي و حكّامي كه بر اين كشور حكومت مي كردند، يكي از مرتجعترين حكومتها را داشتيم. سلطنت موروثي بود؛ يك نفر بميرد، مردم مجبور باشند فرزند او را در هر سنّي، با هر شرايطي و با هر خصوصيّاتي، به حاكميت مطلق خودشان قبول كنند؛ نه معياري، نه علمي، نه تقوايي، نه عقلي، هيچ چيز ملاك نباشد! چنين رژيمي را در ايران در قانون اساسي هم برده بودند؛ قانون اساسي اي كه زير چكمه هاي رضاخان و زير برق نگاههاي مأموران رضاخاني در همين تهران تصويب شده بود. ايران در دنيا ذليل شده بود. در مجامع جهاني، نامي از ايران به عنوان صاحبِ يك نظر، صاحبِ يك رأي و صاحبِ يك شخصيت، وجود نداشت؛ صدقه بگير و محل آزمايش ديگران شده بود! بعضي از نظرات اقتصادي و غيره را براي اين كه آزمايش كنند، اين جا عمل مي كردند، تا ببينند چگونه جواب مي دهد! از لحاظ معنوي، فقير؛ از لحاظ مادّي، فقير؛ از لحاظ سياسي، فقير؛ از لحاظ شخصيتي، فقير! امام در مقابل چنين جامعه و چنين كشوري قرار گرفته بود. البته نكته بسيار مهمي در اين جا وجود داشت و آن اين بود كه ملت ايران، ملت بزرگ و با استعدادي است. آن حالتي كه به وجود

آورده بودند، يك حالت عارضي بود. وقتي فرياد امام بلند شد، ملت خود را تكان داد. البته از روزي كه امام شروع كرد، تا روزي كه اين اقيانوس عظيم تموّج يافت و به خروش افتاد، پانزده سال طول كشيد - پانزده سالِ پُررنج - اما ملت، ملتي اصيل، ريشه دار، با استعداد، با فرهنگ، با غيرت و با دين بود و توانست خود را از آن حالت تخديري و خواب آلودگي نجات دهد و بلند شود؛ توانست شخصيت خود را در دوران مبارزه - بخصوص در يكي، دو سال اخير - نشان دهد. اين، آن نقطه قوّت بود؛ اما آن واقعيتها كه در طول سالهاي متمادي بر اين كشور تحميل شده بود و آثارش را در زندگي گذاشته بود، در مقابل امام بود؛ حالا امام مي خواهد اين جامعه را به شكل مطلوب و آرماني بسازد؛ چه كار بايد بكند؟ ببينيد چقدر اين مهم است؛ شوخي نيست. شما مثلاً به نقطه اي رفته ايد كه مصالح هست، امكانات هست، فضا هست، اما ساختمان ويرانه و درهم ريخته است؛ مي خواهيد از اين مصالح و از اين فضا، يك بناي شامخ و باعظمت و ماندگار درست كنيد؛ هر مهندسي نمي تواند اين كار را بكند. اين جاست كه آن هويّت و شخصيت عظيم، خودش را نشان مي دهد. امام به اين ملت و به اين كشور و به اين صحنه و به اين مصالح نگاه كرد. او اسلام را مي شناخت، آرمانهاي اسلامي و احكام اسلامي را هم مي دانست و مي خواست با مصالح اسلامي و به دست اين مردم، بناي شامخ يك حكومت عظيم، مستقل، سربلند، خوشبخت كننده، پيشرونده و جبران كننده ضعفهاي گذشته را به وجود

آورد. در اين مردم، چه چيزي را بايد بيش از همه چيز دنبال كند؟ اولويّت چيست؟ امام، اولويّتها را تشخيص داد و انتخاب و دنبال كرد. به نظر من، اين اولويّتها در درجه اوّل دو چيز بود. ما كه از روز اوّل خيلي از فرمايشها و افكار و قضاوتها و نحوه برخورد امام را با قضايا از نزديك شاهد بوديم، مي توانيم درست بفهميم. امروز شما هم اگر به بيانات امام نگاه كنيد، رفتار امام را ببينيد و آنچه را كه از امام مي دانيد، جلوتان بگذاريد، همين دو چيز را به طور برجسته مشاهده مي كنيد: اول، احياي روح خودباوري و استقلال در مردم. در طول ساليان دراز به مردم تفهيم شده بود كه شما نمي توانيد. هرچه افراد از همه طبقات - روحاني، غيرروحاني، دانشگاهي، عالم، جاهل - مي گفتند، پاسخ مي دادند كه نمي شود و فايده اي ندارد. اين روحيه بايد عوض مي شد. اين گونه خُلقيّات اجتماعي، مثل خُلقيّات فردي نيست. خُلقيّات فردي هم به آساني عوض نمي شود؛ اما خُلقيّات اجتماعي خيلي دشوارتر است. امام بايد اين را به روح خودباوري و اتّكاءِ به نفس و مشي مستقل تبديل مي كرد. براي خاطر اين خصوصيت، امام بايد هيچ گونه دخالت و نفوذي را از غير اين ملت بر اين ملت تحمّل نكند و نكرد. اين كه مي بينيد امام اين گونه در مقابل امريكا و در مقابل شورويِ آن روز مي ايستاد، به خاطر اين بود. امريكاييها بيست و پنج سالِ تمام، سرشان را پايين انداخته بودند و به اين جا آمده بودند. سفره ي گسترده اي بود كه اينها و يك مشت مزدور، هر كار خواسته بودند، كرده بودند؛ تا ماههاي اوّلِ انقلاب هم هنوز قطع اميد نكرده بودند! من قضايايي

را در ذهن دارم كه حالا وقت نيست آنها را بگويم. امام، به كل نوك همه اين پُرمدّعاها را چيد! اگر اندك غفلتي از امام سرمي زد، از طرق مختلف و از پنجره هاي متعدّد، همان كساني كه از در بيرون شده بودند، دوباره وارد مي شدند. امام قرص و محكم جلوِ نفوذ و تسلّط بيگانه را به هر كيفيّتي بست و ايستاد. اين اوّلين نقطه بود. دومين چيزي كه امام برروي آن نهايت اهتمام را داشت، احياي روح ديني و تقويت ايمان در مردم بود؛ همان ايماني كه در خودش وجود داشت؛ لذا روي مسائل دين - تعبّد و هر آنچه كه به دين مربوط مي شد - نهايت كوشش و دقّت را داشت و هيچ حاضر نبود در اين زمينه كوتاه بيايد؛ چون دين علاج كننده است. وقتي روح ديني در ملتي بود، اثر آن فقط اين نيست كه از لحاظ شخصي، مردمِ خوب و پاكيزه و پارسايي خواهند شد؛ اثر روح ديني، در زندگي اجتماعي منعكس مي شود؛ اگر دينِ درست باشد. براي همين هم بود كه با ديني كه امام ترويج مي كرد، اسلامي كه امام آن را اسلام ناب مي ناميد، همه دشمنان بزرگ دنيا و دنباله هايشان در داخل كشور، شروع به مخالفت كردند؛ به عنوان اين كه اين دين، سياسي و حكومتي است. گاهي هم دايه دلسوزتر از مادر مي شدند - حالا هم گاهي مي شوند - كه آقا شما دينِ سياسي و دينِ حكومتي را كه مطرح مي كنيد، دين از نظر مردم ضعيف مي شود؛ ايمان ديني مردم سست مي شود! اين، درست عكس واقعيت است. وقتي دين در يك جامعه بود، روح فداكاري در آن جامعه هست. وقتي دين در يك

جامعه بود، آگاهي و هوشياري و احساس مسؤوليت در يك جامعه هست. اين كه شما مي بينيد امروز در جامعه و كشور ما نسبت به مسائل ديني - تا آن جايي كه به اطّلاع مردم مي رسد - در مردم احساس مسؤوليت و احساس غيرت هست، اين به خاطر روح ديني است. دشمن مي خواهد اين روح را تضعيف كند. امام اين روح را در همه اركان جامعه - چه اركان حكومتي، چه آحاد مردم - به شدّت تقويت مي كرد؛ يعني در دولت، در مجلس، در قوّه قضايّيه، در قوانين، در شوراي نگهبان، در انتخابات و در همه چيز، امام برروي ايمان ديني و تعبّد ديني و تقيّد ديني تكيه مي كرد. امام اين دو خصوصيت را در اولويّتِ اوّل قرار داد. غالب آنچه را كه امام به عنوان دستورالعمل در مقابل پاي اين ملت گذاشته است، مربوط به اين دو چيز است. امام جمهوري اسلامي را مطرح كرد. جمهوري اسلامي، يعني يك نظام حكومتيِ نوبنياد و نوآورده شده كه با هيچيك از نظامهاي متعارف دنيايي شباهت نداشت؛ اما همه ي خصوصيّات مثبتي را كه مي شود در يك نظام پيش بيني كرد، در جمهوري اسلامي هست: اسلام هست، آراءِ مردم هست، ايمان مردم هست، احساس عزّت هست، تعبّد هست، احكام و مقرّرات اسلامي - كه احيا كننده زندگي انسان است - هست. بله؛ اگر ما اسلام را به معناي شناخته شده به وسيله امام - يعني به همان معناي صحيح و ناب و متّكي به مباني و اصول - به مرحله عمل بياوريم، همه جا جواب خواهد داد؛ همچنان كه هرجا به ميدان آمديم و دفاع كرديم و اصرار ورزيديم، جواب داد. اين اسلام، در نظام حكومتي جواب داد؛

كه حالا مجال نيست من بگويم اين قواره حكومتي كه امروز در ايران وجود دارد، از همه قواره هايي كه امروز در بخشهاي مختلف جهان هست، براي آزادي و پيشرفت يك ملت متناسبتر است؛ هم از دمكراسيهاي غربي، هم از انواع و اقسام نظامهاي حكومتي ديگر؛ چه برسد به آن نظامهاي بسته ي استبدادي كه راجع به آنها اصلاً بحثي نداريم. آن جايي كه پيشنهاد نظام اسلامي، هرچه بود، عمل شد، جواب داد؛ در زمينه پايبندي به مسائل فرهنگي و مقابله با دشمن، جواب داد. تا آن روز، هميشه كشور و ملت ما گيرنده فرهنگ غرب بود؛ اما به بركت اقدام امام، جريان فرهنگي دو سويه شد؛ يك جريان فرهنگي هم از سوي مركز ما - يعني از سوي جامعه اسلامي - به سمت بيرون اين جامعه به حركت درآمد؛ آن چنان شد كه سران استكبار را بارها و بارها به وحشت انداخت و تا امروز هم آن را تكرار مي كنند؛ البته اين روزها كمتر. فرياد مي كردند كه شما مي خواهيد انقلابتان را صادر كنيد؛ در حالي كه ما انقلابمان را بسته بندي نكرده بوديم تا به جايي صادر كنيم! معنايش همين جريان اين سويه فرهنگي بود كه به كشورهاي اسلامي و حتّي به غير كشورهاي اسلامي مي رفت و انسانها را بيدار و متوجّه مي كرد. من در زمينه اقتصادي هم يك جمله بگويم: اگر ما در زمينه اقتصادي و در زمينه تشكيلات اداري هم توصيه اسلام را دقيقاً عمل مي كرديم، يقيناً وضعمان بهتر از اين بود. ما آنچه را كه در زمينه هاي اقتصادي عمل كرده ايم، متأسفانه يك نسخه مخلوط است. چيزهايي از اسلام در آن هست؛ اما مخلوط دارد. آن بخشِ مخلوط

شده، براي ما هرگز خيري به بار نياورده است. امروز نظرات اقتصادي غربي كه تا اندكي قبل جزو مسلّمات محسوب مي شد، مورد مناقشه خود غربيها قرار مي گيرد. واقعاً تقصير ملتها چيست؟ تقصير ملتهايي كه به وسيله سرانشان به پيروي از اين روشهاي اقتصادي مجبور مي شوند، چيست؟ ما بانك بدون رباي اسلامي را در اواخر حيات مبارك امام راه انداختيم، اما ناقص! يكي از همّتهاي دولت فعلي اين هست و اميدواريم ان شاءاللَّه در اين كار موفّق شوند كه بانك اسلاميِ بدون ربا را به طور كامل اجرا كنند. البته قبلاً فعّاليتهاي زيادي شده است؛ اما بايستي قدمهاي بعدي برداشته شود. اين كه ما امروز مي گوييم خطّ امام، وصيّت امام و توصيه امام، بر مبناي اين چيزي است كه عرض كردم. مسأله اين نيست كه ما به صورت متحجّر به چيزي چسبيده باشيم، بدون اين كه تعقّلي در آن جا باشد؛ نه. آن مرد دانا، آن مرد حكيم، آن مرد خبير به اسلام، آن مرد دنياشناس، با توجّه به نياز اين ملت، راهي را انتخاب كرد، نشانه هايي را گذاشت و توصيه هايي را كرد؛ هرجا هم به آن توصيه ها عمل شد، جواب داد. امروز هم ما به همان توصيه ها نياز داريم. امروز هم كشور ما به همان راه، به همان نشانه ها و به همان خطوط احتياج دارد. بحمداللَّه عزم راسخ ملت و مسؤولان بر همين است كه اين راه دنبال شود. به فضل پروردگار، اين راه را - كه راه خدا، راه پيامبر، راه تحقّق كوثر، راه نجات و سربلندي و عزّت و برداشته شدن مشكلات كشور است - علي رغم خواست و دشمني دشمنان و حرفهاي كوته بينان، با كمال قدرت ادامه خواهيم داد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ

الانسان لفي خسر. الّا الذين امنوا و عملوا الصّالحات. و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(4) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين. سيّما بقيّةاللَّه في الارضين و علي ائمّة المسلمين عليّ اميرالمؤمنين و صدّيقةالطّاهرة والحسن والحسين، سيّدي شباب اهل الجنّة و علي بن الحسين و محمّدبن علي و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمّدبن علي و علي بن محمّد والحسن بن علي والخلف القائم المهدي. حججك علي عبادك و امنائك في بلادك. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم بتقوي اللَّه واستغفراللَّه لي و لكم. در خطبه دوم مطالب متعدّدي هست كه شايسته آن است من درباره آن با شما برادران و خواهران عزيزِ نمازگزار صحبت كنم؛ ولي چون وقت ضيق است، من اين قضيه اي را كه اخيراً در كشور پيش آمد و قضيه دلخراشي بود - يعني اهانت به وليّ عصر ارواحنافداه - جلو مي اندازم و درباره آن چند نكته لازم و مهم را عرض مي كنم. بعد اگر وقتي ماند، براي بقيه مطالب باشد. يك مطلب اين است كه اصل اين قضيه، حقيقتاً قضيه تلخي بود. من بايد عرض كنم اين مطلب كه در نشريه اي به امام عصر ارواحنافداه اهانت شود، بنده را در مقابل وليّ عصر خجالت زده كرد؛ بنده شرم زده شدم. من به خداي متعال عرض كردم: پروردگارا! اگر به خاطر اين قضيه، قلب مقدّس وليّ عصر از ما آزرده و رنجيده است، متضرّعانه از تو مي خواهم كه دل مبارك آن بزرگوار را از ما دوباره شاد كني. در كشور امام زمان و در ميان مردمي كه عشّاق وليّ عصر ارواحنا فداه هستند،

چنين پديده اي بسيار زشت و سنگين است. البته مردم، علماي اعلام و مسؤولان كشور، هر كدام به فراخور مسؤوليت و موقعيتي كه داشتند، با اين قضيه برخورد شايسته اي كردند؛ اِعلام بيزاري و برائت نمودند. خيلي اوقات اتّفاق مي افتد آن كساني كه مي خواهند مقدّسات را در چشم مردم بشكنند و از ذهن مردم بيرون كنند، از كارهاي علي الظّاهر كوچكِ اين طوري شروع مي كنند؛ براي اين كه عكس العمل مردم را بسنجند. اگر علما و مسؤولان كشور، موضعگيري نمي كردند و اگر مردم ابراز نفرت و انزجار نمي كردند، احتمال داشت اين قدمِ اوّل به قدم بعدي برسد و آن قدم بعدي از اين فاحشتر باشد و به همين ترتيب پيش برود. اين جا غيرت ديني مردم حقيقتاً بجا و بموقع عكس العمل نشان داد. خيليها در اين قضايا بي طاقت مي شوند و احساسات ديني آنها خود را به شكل بارزي نشان مي دهد؛ همچنان كه در سرتاسر كشور آن را ملاحظه كرديد. بنده به نوبه خودم از همه كساني كه در اين مورد موضعگيري كردند - آحاد مردم، علماي اعلام، بزرگان، مسؤولان كشور، رئيس جمهور محترم، رئيس محترم مجلس و رئيس محترم قوّه قضايّيه - متشكّرم؛ اين كار لازم و خوب بود. آن كساني كه مي خواهند اين كشور را از عقايد و عواطفِ پاك و منطقي و نشان دهنده عمق اعتقاد آنها دور كنند، بايد بدانند كه كاري از پيش نخواهند برد. اين مردم بيدارند. اين مردم به اسلام پايبندند. اين مردم به عشق اهل بيت پايبندند. اين مردم با اين همه فداكاري اي كه در راه اسلام كردند، اجازه نخواهند داد در اين كشور كساني بخواهند با ابزارهاي فرهنگي و در ميدان فرهنگي، اين طور به صراحت با اسلام مبارزه كنند.

نكته دوم اين است كه ديدم در اعلاميه ها و در بعضي از بيانها گفته مي شود يك «نشريه دانشجويي» اين مطلب را درج كرده است. چرا پاي دانشجو را به ميان مي كشيد؟! مگر چند نفر دانشجو در چنين كاري دخالت داشتند كه حالا بعضيها اسم دانشجو را با چنين چيزي همراه مي كنند؟! از جمله قشرهايي كه در اين قضيه كاملاً قاطع و صريح ابراز بيزاري كردند، دانشجويان ما بودند. گيرم حالا دو نفر دانشجو در جايي حركتي انجام دادند؛ اين را نمي شود به حساب دانشجويان گذاشت. افراد مراقب باشند؛ دشمن روي اين خصوصيات خيلي حسّاس است. مرتّب اسم دانشجو را بياورند، تا ذهنها را نسبت به قشر دانشجو بدبين كنند؛ همان حالتي كه قبل از انقلاب بود. قبل از انقلاب، پيش علما و بزرگان حوزه مي رفتند و از دانشگاه به عنوان يك مركز بي ديني اسم مي آوردند؛ پيش اينها هم از حوزه علميه به عنوان يك مركز تحجّر و بي اطّلاعي اسم مي آوردند؛ اين دو قشر را از هم دور مي كردند! نه؛ دانشجو هم مثل طلبه، مثل بازاري، مثل كارگر، مثل شهري، مثل روستايي است؛ همه، ملت ايرانند. آنچه ما درباره ملت ايران مي گوييم، متعلّق به همه است. قشر دانشجوي ما، يك قشر ممتاز، برجسته و متديّن مثل بقيه مردم است. ببينيد چقدر در دانشگاهها بحمداللَّه نشانه هاي دين وجود دارد. يك نكته ديگر اين است كه بعضي كسان اين مسأله را به جاهاي ديگري كشاندند؛ پاي بعضي از مسؤولان كشور و بعضي از بزرگان را به اين قضايا كشاندند؛ اين درست نيست. چرا ما بايد نسبت به مسؤولان و رؤساي كشور ايجاد سوءظن كنيم؛ درحالي كه خلاف واقع

است؟ امروز بحمداللَّه مسؤولان كشور متديّنند؛ انسانهايي هستند كه وجود خودشان را در راه خدمت به مردم و خدمت به اسلام مصرف مي كنند و مايه مي گذارند. رئيس جمهور، يك روحاني، متديّن، عاشق اهل بيت و در راه خداست. رئيس مجلس، رئيس قوّه قضايّيه، نمايندگان مردم و ديگر مسؤولان، براي پيشبرد اين كشور و براي اِعلاي كلمه اسلام و براي احياي نام امام كار مي كنند. به هيچ وجه نبايستي اين طور قضايا را به اين گونه حرفهايي كه به كلّي دور از منطق و دور از حدّ قبول است و شايسته نيست، مرتبط كرد. اتّفاقي رخ داده است؛ همان اتّفاق را بايستي مسؤولان بسنجند و با كساني كه مربوط به اين قضيه اند برخورد كنند. البته مردم هم بايستي موضع خودشان را نشان مي دادند كه نشان دادند و بسيار هم خوب بود؛ موضع علما و مسؤولان هم بجا بود. نكته ديگري كه من در اين جا لازم مي دانم عرض كنم، اين است كه جناحهاي سياسي اين قضايا را در وسط ميدان كارهاي سياسي نياورند كه بهانه اي براي برانگيخته شدن در مقابل هم شود. امروز مصلحت كشور، مصلحت ملت و مصلحت انقلاب، اتّحاد كلمه و اتّحاد دلهاست. بعد از صحبتي كه ما يكي، دو ماه قبل از اين در توصيه به وحدت در نمازجمعه به ملت ايران عرض كرديم، برخي از شخصيتهاي سياسي نامه نوشتند و پيغام دادند كه ما حاضر هستيم؛ بنده هم از آقايان خواستم، بتدريج آمدند و با بعضي از اين مسؤولان و شخصيتهاي برخي از گروه بنديها و جناح بنديهاي سياسي - كه در بين آنها شخصيتهاي محترم، علماي بزرگ و اشخاص سياسيِ سابقه دار هستند - صحبت كرديم؛ همه

هم پذيرفتند؛ عملاً هم كارها و اقدامهايي كردند و فضاي سياسي جامعه، به ميزان زيادي از آن التهابِ دشمن پسند خارج شد و دلها به هم نزديك گرديد؛ كه بنده خيلي تشكّر مي كنم. حالا باز بر سرِ اين قضيه، بعضيها چيزي بگويند؛ بعضيها در جواب، چيز ديگري بگويند - هايي در مقابل هويي - جنجالي درست كنند؛ من مجدّداً تكرار مي كنم و از كساني كه جناحها و گروههاي سياسي جامعه ما را شكل مي دهند، خواهش مي كنم كه به متن مردم، به اخلاص و صفاي مردم نگاه كنند، ببينند اين ملت چگونه ملتي است. نبايد كاري كرد كه دلهاي مردم به تصوّر اين كه گروههاي سياسي در مركز نشسته اند و با همديگر دعوا مي كنند، بلرزد و آزرده و اندوهگين شود. با هم مهرباني كنند. من آن وقت هم عرض كردم؛ ممكن است بعضي نقاط اختلاف نظري درباره مسائل سياسي و غيره بين اشخاص باشد - باشد - اختلاف نظر داشتن، حتّي در مسائل ديني، گاهي موجب دعوا نيست. شما به فقهاي اسلام نگاه كنيد؛ يك فقيه در مسأله اي رأيي دارد، فقيه ديگر صددرصد رأيش مخالف اوست؛ اما پشت سر هم نماز مي خوانند؛ به هم اقتدا مي كنند؛ يكديگر را عادل مي دانند. در مسائل، اين گونه بايد حركت كرد. اگر هواي نفس نباشد، اگر خودخواهي نباشد، اگر مصلحتِ قبيله گرايي نباشد؛ مصلحت كشور، مصلحت نظام، آينده هاي بلندمدّت مورد نظر باشد، اين جنجالها و اين مناقشه ها چيزي نيست كه دو گروه را، دو نفر را، دو انسان انقلابي را به جان هم بيندازد. من الان هم عرض مي كنم كه گروههاي خودي، فاصله بين خودشان را كم كنند. گروههاي خودي، به همان معنايي كه

در نماز جمعه قبل معنا كردم؛ يعني كساني كه اسلام را قبول دارند؛ حكومت اسلامي را قبول دارند؛ اين مرد بزرگ را - كه نشانه هاي او بحمداللَّه در ميان ما به وفور مشاهده مي شود - قبول دارند؛ راه و خطّ او را قبول دارند. با اين معنا، اين گروهها اگر نماينده مردم باشند، نماينده اكثريت قاطع مردمند؛ اگر نماينده مردم هم نباشند، بايد بدانند كه اكثريت قاطع مردم در اين راه حركت مي كنند. ممكن است در گوشه و كنار، يك گروه از زخم خورده هاي انقلاب، وابسته هاي به دشمن و ضعيف النّفسهاي استحاله شده باشند كه اينها را قبول نداشته باشند. اين گروههاي خودي، خطوط و فاصله هاي بين خودشان را كم و ضعيف كنند؛ فاصله ها بين خودشان كه كم شد، فاصله با غريبه ها آشكار مي شود؛ هماني كه امام در وصيّت نامه و در بيانيه خود فرمود كه نگذاريد غريبه ها برسرنوشت اين كشور تأثير بگذارند. تأثيرگذاري غريبه فقط اين نيست كه بيايد مقامي را متصدّي شود و به عهده گيرد؛ گاهي غريبه از راههاي ديگري اعمال نفوذ مي كند. خوديها نبايد اجازه دهند. بايد به هم نزديك شوند تا غريبه ها فاصله شان با آنها آشكار شود. آن كساني كه اصل اسلام و حكومت اسلامي را قبول ندارند - البته اين كه مي گوييم اصل اسلام را قبول ندارند، به عنوان يك مذهب نمي گوييم؛ خيلي از اقليتهاي ديني در كشور ما هستند كه اسلام را قبول ندارند؛ اما راه ملت ايران را قبول دارند و با ملت همراهند - شاخصهاي انقلاب و شاخصهاي خطّ امام را قبول ندارند، اصلاً منكرند و منتظرند از بيرونِ اين مرزها كسي بيايد و زمام امور كشور را دردست گيرد، منتظرند

بيگانه بيايد، منتظرند اوضاع قبل از انقلاب تكرار شود، اينها غريبه اند. هر چه شما خوديها با هم نزديكتر و مهربانتر باشيد، غريبه ها از شما فاصله بيشتري خواهند گرفت. ما در آينده قضاياي ديگري داريم. در همين چند ماه آينده انتخابات داريم؛ انتخاباتهاي گوناگونِ بعد از آن را داريم. آينده ها را خيلي در زمان نزديك هم نبايد ديد. اين كشور خيلي كار دارد. تلاش كنيد تا بتوانيد اين عقب ماندگيهايي را كه بر آن تحميل كردند - در زمينه علمي، در زمينه اقتصادي، در زمينه هاي گوناگون - جبران كنيد. بايد به مسؤولان و به كساني كه مي خواهند كار كنند، فرصت داده شود. لازم است نكته ي ديگري را هم عرض كنم: شنيده شده در گوشه و كنار راجع به همين مطلبي كه نوشته شده است، بعضيها گفته اند ما اقدام مي كنيم، مجازات مي كنيم؛ ابداً. در نظام اسلامي، اين كار به مسؤولان مربوط است. حالا يك وقت نظام، نظام طاغوتي و كفر است؛ در رأس كشور كساني هستند كه مثل دوران پهلوي با دين مخالفند و از دين هم هيچ چيز نمي فهمند؛ در رأس قوّه قضايّيه، افراد فاسق و فاجر هستند؛ در مجلس - مثل مجلس شوراي مليِ آن روز - آدمهاي وابسته ضعيف النّفس يا فاسق و فاجر باشند؛ آن جا يك وقت كسي احساس تكليف كند، يك بحث ديگر است. در نظام اسلامي، اين كارها مربوط به حكومت است. اوّلاً دستگاه قضايي بايد تشخيص دهد؛ چون يك وقت هست يك نفر از روي غفلت مي نويسد؛ يك وقت نمي داند توهين است؛ يك وقت مسامحه كرده؛ يك وقت تعمّد داشته است؛ اينها احكامش فرق مي كند. اين كساني كه در كار قضايي مسؤول

امورند، يقيناً علاقه شان به ولي عصر ارواحنا فداه، نسبت به اسلام و نسبت به اين مسائل، از آن كساني كه اين اظهارات را مي كنند، كمتر نيست. آنها غيرت ديني دارند، اينها هم غيرت ديني دارند. اينها در نزد خداي متعال و پيش مردم، مسؤول هم هستند. بنابراين، بايد نگاه كرد و ديد كه چگونه بوده است. هر شكلي داشته باشد، حُكمي دارد. آن چيزي كه مهم بود، انجام شد و آن، عكس العمل ملت ايران بود. ملت ايران نشان داد كه در مقابل چنين چيزهايي اين طور به خروش مي آيد؛ اين درست است. علماي بزرگ و شخصيتها، همه نشان دادند كه يكپارچه در مقابل چنين چيزي، احساسات و عقل و ايمانشان به جوش مي آيد؛ اين خوب است؛ اما اين كه حالا شخصي را كه بايد مجازات شود، چه مجازاتي بكنند، چه طور مجازات كنند؛ چه كسي مجازات كند، اينها ديگر مربوط به آحاد مردم نيست؛ اين مربوط به مسؤولان است. ما هم البته مراقب هستيم كه از هيچ طرف نه كوتاهي شود، نه از آن طرف زياده روي شود. اين را شما بدانيد كه در اسلام، كوتاهي هم غلط است، زياده روي هم غلط است. يك خطّ درست و صحيحي وجود دارد كه خطّ اسلام است و بايد بدون كم و زياد اجرا شود. خواست خدا اين است. كسي را كه بايستي به حكم الهي ده ضربه شلاق زد، نه مي شود نُه ضربه زد، نه مي شود يازده ضربه زد. كسي هيچ زياده روي نكند؛ احساساتشان را كنترل كنند. اگر كسي احساساتي هم دارد، خيلي خوب، آن احساسات پيش خداي متعال قطعاً اجر خواهد داشت؛ اما اگر عمل و اقدامي برخلاف موازين باشد، از

آحاد مردم يقيناً پيش خدا هم اجري ندارد. من هم كه حالا نهي كردم؛ يعني غير از حرمت قانوني، حرمت شرعي هم پيدا كرد؛ مراقب باشيد. اگر كسي به فرض از لحاظ تقليد، مقلّد كسي هم هست، بنده كه نهي كردم، براي او حرام خواهد شد؛ اين فتواي همه علماست. كسي حق ندارد يك وقت كار نسنجيده اي انجام دهد. نكته آخر هم در اين قضيه اين است كه من از مديران فرهنگي كشور توقّعم بيش از اين است. من انتظار دارم فضاي كشور از لحاظ فرهنگي طوري نباشد كه كسي اين گستاخي و يا اين غفلت را نسبت به امام زمان مرتكب شود. شما نگاه كنيد ببينيد، هر جمعه در سرتاسر كشور چند صدهزار نفر و يا چند ميليون نفر از مردم دعاي ندبه مي خوانند؛ جوانان اشك مي ريزند. شما ببينيد نيمه شعبان مردم چه مي كنند! عيبي در يك جاي كار هست كه در فضاي فرهنگي كشور كسي يا جرأت كند يا غفلت كند كه به امام زمان و به اين اعتقاد به اين اهميت، اين گونه اهانت كند. من از كساني كه الان مسؤولان رسمي امور فرهنگي هستند، توقّع و خواستم اين است كه به طور جدّي تجديد نظر كنند و ببينند عيب كارشان كجاست. اميدواريم كه خداوند متعال همه ما را، همه مردم مسلمان و مؤمن و عزيز اين مرز و بوم را - كه حقيقتاً در طول اين بيست سال، اسلام را زنده و عزيز كردند - مشمول لطف خود قرار دهد و توفيق تقوا ورزيدن را به همه ما عنايت كند. همه شما برادران و خواهران نمازگزار را به رعايت تقوا در گفتار و

در عمل توصيه مي كنم. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم انّا اعطيناك الكوثر. فصلّ لربّك وانحر. انّ شانئك هوالابتر.(5) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

--------------------------------------------------------------------------------

1) كوثر: 3 - 1 2) كامل الزيارات، ص 53 3) در بحارالانوار، ج 36، ص 205، تعبير بدين گونه است: «ان الحسين بن علي في السماء اكبر منه في الارض، فانه مكتوب عن يمين عرش اللَّه: مصباح هدي و سفينة النجاة و امام غير و هن و ...» 4) عصر: 4 - 1 5) كوثر: 3 - 1

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار فرماندهان و گروهى از پرسنل نيروى انتظامى

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري در ديدار فرماندهان و گروهي از پرسنل نيروي انتظامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در ابتدا ايام مربوط به بزرگداشت و معرفي نيروي انتظامي را به همه شما حضّار محترم و فرماندهان زحمتكش و سختكوش نيروي انتظامي و يكايك آحاد اين نيروي پهناور و سراسري تبريك عرض مي كنم و براي تلاشها و زحماتتان، به همه شما صميمانه خسته نباشيد مي گويم. در همه جا، نيروي انتظامي يك فصل مشترك ميان آحاد مردم در كوچه و خيابان و مسكن و محل كار و جاده و بيابان و مرز - هرجا كه مردم هستند - و ميان دستگاه اداره كننده كشور است. در واقع، آن نمونه و مسطوره اي كه مردمِ همه جا، از مأمور دولتي و خدمتگزار مردم در كسوت خدمتگزاران دولتي، به چشم خود مشاهده مي كنند، نيروي انتظامي است؛ لذا همه خصوصياتي كه در نيروي انتظامي وجود دارد، خواهي نخواهي در ذهن آحاد مردم، بر خصوصيات دستگاه مدير كشور منطبق مي شود. اگر ما عرض كرديم كه نيروي انتظامي بايد مظهر عزّت و اقتدار و رحمت باشد - و تأكيد هم مي كنيم - اين در واقع نوعي نشان دادن عزّت و

اقتدار و رحمت مديريّت كشور است. به چه كسي؟ نه به يك قشر خاص، نه به مردم معيّني از آحاد كشور يا در منطقه اي از مناطق كشور؛ بلكه به همه. چرا؟ چون نيروي انتظامي همه جا هست. من در اين جا خصوصيت امانت در برابر عِرض و مال و جان و محارم و خانه و محل كار مردم را اضافه مي كنم. رعايت امانت، يكي از اساسيترين و مهمترين كارهاست. زحمات نيروي انتظامي، دقيقاً همان چيزهايي است كه به اين نيرو ارزش مي بخشد؛ مردم هم آن را مي بينند و احساس مي كنند. آن كسي كه در خانه خود با آرامش شب را صبح مي كند، يا محل كسب خود را در منطقه اي دور از دسترس خود رها مي كند و در خانه آرام مي خوابد، به شما مطمئن است. آن كسي كه به تنهايي سوار خودرو مي شود و يك جاده ي طولاني را در پيش مي گيرد كه ساعتهاي متمادي بايد در اين جاده طي طريق كند، او به اعتماد شماست؛ چون شما حاضريد؛ چون شما شانه هاي خود را زير بار اين خدمت بزرگ داده ايد؛ چون شما در مقابل خطراتي كه متوجه اوست، سينه سپر مي كنيد. لذا او احساس آرامش مي كند؛ اين خيلي افتخار است. بزرگترين خصوصيت اجتماعي و نياز يك جامعه، چند خصوصيت است. يكي از اين چند خصوصيت، «امنيت» است. اگر امنيت نباشد، بسياري از خيرات جامعه، از آن جامعه رخت خواهد بست. امنيت را در بخش عظيمي از زندگي و حيات اجتماعي و فردي مردم، نيروي انتظامي تأمين مي كند. اين را بايد نعمتي از خدا متوجّه به خود بدانيد. هركسي كه در اين نيرو و در اين لباس خدمت

مي كند، بايد احساس كند كه اين خدمت، يك نعمت و يك بركت الهي است؛ آن را قدر بداند. قدر دانستن هم به اين است كه براي آن، حقيقتاً از وجود خود مايه بگذارد. من به شما عرض كنم: ما در نيروي انتظامي و در بسياري از بخشها، از نيروي انساني مؤمن، كارآمد، توانا، هوشيار و داراي حظّ وافر از تجهيز علمي، برخورداريم. در نيروي انتظامي، انسانهاي مؤمني وجود دارندكه حقيقتاً آن امتحاني كه براي آنها پيش مي آيد، شايد كمتر كسي بتواند در مقابل آن امتحان به طور كامل سربلند بيرون آيد؛ اما مي دانيم و خبر داريم كه عناصري از اين نيرو هستند كه به خاطر روح امانت، در مقابل اين امتحانهاي سخت، سربلند بيرون مي آيند. اينها خيلي با اهميت است. اگر نيروي انتظامي با اتّكاء به اين انسانهاي مؤمن و به اين نظامي كه انسان مؤمن مي پرورد، بخواهد به اهداف والايي كه اين نيرو دارد، برسد - كه ان شاءاللَّه هم مي تواند به آن اهداف برسد - بايد همه تلاشها و همّتها متوجّه به اين قضيه شود؛ يعني شما كار را به عنوان يك خدمت و به عنوان يك وظيفه و آن امكان قانوني را كه در اختيار شماست، به عنوان يك ابزار تقرّب الي اللَّه بنگريد و در نظر بگيريد. هميشه فساد انسانها آن وقتي شروع مي شود كه آن اختيار و امكاني را كه در دست آنهاست، به عنوان يك ابزار شخصي به حساب بياورند، نه به عنوان يك ابزار براي انجام وظيفه الهي. اين آن نقطه انحطاط و انحراف است. همه جا انسانهاي والا آن انسانهايي هستند كه همه آنچه را كه در اختيار دارند، متعلّق

به خدا و وظيفه خدايي مي دانند و آن را در راه وظيفه الهي - آن جايي كه جاي صرف آن است - بي دريغ صرف مي كنند. افتخاري براي نيروهاي مسلّح ما - از جمله نيروي انتظامي - بالاتر از اين نيست كه در مواردي، نشان داده كه آماده است آنچه را كه در اختيار دارد، در راه خدا مصرف كند. مراقب باشيد خطّ مستقيم و راه شناخته شده و درست را - كه راه وظيفه و راه قانون است - از دست ندهيد و رها نكنيد. انسان وقتي با مردم مواجه است، كار ظرافت پيدا مي كند. هم انجام وظيفه، هم نشان دادن اقتدار قانون، هم جلوگيري از هرگونه تخطّي و تجاوز از قانون، هم نشان دادن صلابت انجام وظيفه، هم نشان دادن رحمت؛ ببينيد مرز اينها چقدر به هم نزديك است و چقدر اين خطّي كه از ميانه اين همه نشانه و علائم مي گذرد، خطّ ظريفي است. هرچه موفقيّت در اين نظام و براي اين مردم به وجود آمده است، براي رعايت همين خصوصيات است. از طرفي رعايت وظيفه و رعايت قانون؛ از طرفي محبّت به مردم، به كساني كه انسان با آنها مواجه مي شود؛ سختگيري در موارد تخلّف؛ در عين حال محبّت و گذشت در موارد قابل گذشت؛ خود را، احساسات خود را، شأن خود را در مقابل وظيفه ناديده گرفتن؛ ابزار قانوني را، امكان شخصي را به عنوان وسيله اي براي تقرّب الي اللَّه به كار بردن. ببينيد؛ وقتي همه اين چيزها با هم شود، آن وقت فضل و كمك و تأييد الهي حتمي است. خداي متعال در اين مدّت، اين ملت و امام بزرگوار ما را

- كه انصافاً مظهر همه اين خصوصيات بود - به كمك همين خصوصيات تأييد و كمك كرد و پيش برد. هرچه ما در دنيا تخطّي مشاهده مي كنيم و فساد و انحطاط و انحراف از جاده انسانيت مي بينيم، به خاطر اين است كه اين مرزها به هم ريخته است؛ حرفهايي مي زنند، برطبق آن حرفها عمل نمي كنند؛ ادّعايي مي كنند، علناً برخلاف آن ادّعا رفتار مي كنند؛ ادّعاي حقوق بشر و بوق دعوي حقوق بشر آنها گوش همه را كر مي كند؛ اما در مقابل چشم همه، هواپيماهاي اسرائيلي مي آيند و مردمِ بي پناه لبنان را بمباران مي كنند و چقدر انسانهاي بي گناه را مي ترسانند، يا مجروح مي كنند، يا به قتل مي رسانند و چشمهاي ناظر جهاني همين طور بي تفاوت نگاه مي كنند! قول بدون عمل؛ ادّعاي دروغ! لذاست كه از ديد صاحب نظراني كه امروز مسائل دنيا را با دقّت زيرنظر دارند - حتي غيرمسلمان - آينده براي نظامهاي مادّي دنيا، آينده روشني نيست؛ آينده براي كساني كه در راه خدا حركت نمي كنند، آينده تيره و مبهمي است: تعارضهاي انساني، تعارضهاي جغرافيايي، گسترش فقر و محروميت در سرتاسر دنيا، گرفتاري آن كساني كه ثروتهاي دنيا را براي خودشان جمع كرده اند، نابودي و تباهي نسلهاي گوناگوني كه امروز پي درپي در دنيا وارد ميدان مي شوند؛ نسل جوان و نسل كودكان. اين، درست بعكسِ آفاق امّت اسلامي و ملتهايي است كه متمسّك به معنويت باشند؛ راه خدا و ضوابط خدايي و اخلاق حقيقي انساني را رعايت كنند. براي همين هم هست كه ملت ما توانسته است در مقابل اين همه دشمني بايستد. دشمنيهايي كه با ملت ما مي شود، حقيقتاً بي نظير است؛ اما با وجود همه اينها، اين ملت

توانسته است راه خود را ادامه دهد و پيشرفت كند. البته مشكلات برسر راه ما زياد است؛ ليكن وجود مشكل، هرگز يك راهرو جدّي و مؤمن را از ادامه حركت باز نمي دارد و يك ملت را متوقّف نمي كند. علي رغم اين همه مشكلات، ان شاءاللَّه اين ملت پيش خواهد رفت. توصيه مؤكّد من به شما مسؤولان نيروي انتظامي، آحاد نيروي انتظامي، خدمتگزاران زحمتكش و خدوم و غالباً گمنام اين نيرو - كه با اين كه جلوِ چشم همه هستيد، درعين حال خدمات و زحمات و رنجهاي شما نديده گرفته مي شود - اين است كه كار خود را خدمت و وسيله تقرب الي اللَّه بدانيد و براي خدا كار كنيد. هرچه مي توانيد از ضعفهاي كار خودتان كم كنيد؛ هرچه مي توانيد احساسات و خواست شخصي را در محيط كار دخالت ندهيد؛ خود را و كساني را كه در حوزه كار شما تلاش مي كنند، به انضباط و دقّت و جدّ و جهد در كار آموزش دهيد. اين جدّ و جهد، اين انضباط و اين سختگيري بر خود، خواهد توانست آبروي نيروي انتظامي را به حدّ اعلي برساند؛ مردم را با زحمات و مشكلات شما بيش از گذشته آشنا كند؛ پيش خداي متعال هم وسيله روسفيدي است. در مجموعه خدمتگزاران كشور، شما يك عضو فعّال هستيد و جا دارد كه هرچه مي توانيد، روش كار و رفتار و كيفيّت عمل را به سمت نقطه مطلوب نزديك كنيد. كاري كنيد كه وقتي نام نيروي انتظامي آورده مي شود، مردم از لحاظ روحي، هم احساس امنيت و آرامش كنند، هم مظهري از وظيفه شناسي همراه با عزّت و سربلندي را در مقابل خودشان مشخّص نمايند. اين آن

نقطه اي است كه براي نيروي انتظامي حقيقتاً مايه فلاح و رستگاري است. اميدواريم خداي متعال به همه شما توفيق دهد و بتوانيد آن چنان كه خواست خداي متعال و وظيفه حسّاس ما در اين دوران است، اين تكليف مهم و اين شغل حساس را ان شاءاللَّه به پيش ببريد و روزبه روز وضع نيروي انتظامي را به سمت كمال واقعي آن نزديك كنيد و ان شاءاللَّه رفتار شما مورد قبول الهي و مورد رضاي حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار نخبگان علمى سراسر كشور

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري در ديدار نخبگان علمي سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً از شما جوانان - پسران و دختران عزيز - صميمانه و از ته دل متشكّرم؛ به خاطر اين كه با تلاش خودتان و جدّيت و كوششي كه نموديد، دلهاي زيادي - از جمله دل بنده - را در كشورمان شاد كرديد. من هر يك از اين خبرهايي را كه الان آقاي دكتر «حدّادعادل» گفتند - هم اين برندگان المپيادها، هم اين مسابقه روباتها، و هم بقيه مسابقاتي كه بوده است - در روزنامه خواندم يا شنيدم، صميمانه و عميقاً خوشحال شدم. من معمولاً نام و عكس بچه هايي را كه در آزمون سراسري اوّل مي شوند نگاه مي كنم و از اسمها و چهره هاواقعاً لذّت مي برم. وجود شما و تلاشتان مايه خوشحالي بنده و ميليونها نفر مثل من در اين كشور است و از اين جهت از شما صميمانه تشكّر مي كنم. ان شاءاللَّه هم شما و هم ديگران، بتوانيد اين خرسنديها و خوشحاليها را بازهم براي كشور و ملت و دوستدارانتان به بار آوريد. همچنين از دوستان عزيزي كه به شما كمك كردند تا بتوانيد از

لحاظ علمي تلاش كنيد - چه در دانشگاهها، چه در دبيرستانها و چه در مراكز علمي ديگر - و شما را پشتيباني كردند، برايتان تمرين گذاشتند، معلم و كتاب فراهم نمودند و فرصت مطالعات و تحقيقات به شما دادند تا اين استعدادها شكفته شد، عميقاً و صميمانه تشكّر مي كنم. روزگار زيادي بر ما گذشت تا استعدادهايي مثل استعدادهاي شما - شايد هم برتر از اينها - شكفته شد. در اين كشور استعداد وجود داشت؛ اما آن بخشِ ديگر قضيه نبود؛ يعني كساني كه اين استعدادها را شناسايي كنند، اينها را قدر بدانند و به مسير تلاش و كار بيندازند، وجود نداشتند. لذا آن استعدادها پوسيد و كُند شد، زنگ زد و از بين رفت؛ مثل همه چيزهاي خوب كه وقتي به آن نرسند، هرچه هم ثروتمند و حائز ارزش باشد بتدريج از بين خواهد رفت؛ مگر اين كه در شرايطي استثنايي همّتهاي فوق العاده اي پشت سرش باشد كه به جايي برسد. بنابراين، بخش دوم قضيه، اهميتش كمتر از بخش اوّل نيست. اگر مشوّقان و قدردانها و زمينه سازان و فراهم كنندگان وسايل براي اصحاب استعداد نباشند، اين استعدادها هدر خواهد رفت و احياناً به دام ديگراني كه زرنگترند، خواهد افتاد كه اين هم يك خسارت است. من همين جا به اين مناسبت مي خواهم از آقايان مسؤولاني كه در اين جا تشريف دارند و نيز ديگراني كه پيغام و صداي مرا بايد به آنها برسانند، درخواست كنم كه بايد اين رشته تشويق و فراهم كردن امكانات ادامه پيدا كند. اين جوانان، بسيار خوب نشان دادند كه اوّلاً استعداد خوبي دارند؛ ثانياً همّت هم دارند. ما ديگر چه مي خواهيم؟ استعداد هست،

همّت هم هست. ما بايستي امكان فراهم كنيم تا فرد مستعد بتواند از لحاظ علمي خودش را پيش ببرد؛ از لحاظ تحقيقات بتواند خودش را اشباع كند تا ديگران نتوانند بيايند از اين سرمايه كشور بهره برداري كنند. در دانشگاهها بايستي مراكز خاصي براي استعدادهاي درخشان باشد. همچنان كه ما براي استعدادهاي درخشان دبيرستان درست كرديم، بخشي از دانشگاه، بخشي از مراكز تحقيقي و بخشي از بودجه اي كه صرف اين كارها مي شود، بايد براي اين صرف گردد كه به ممتازان استعداد ميدان بدهند؛ چون ميدان دادن به آنها به نوبه خود كساني ديگري را تشويق مي كند؛ به ميدان مي آورد و دايره پيشرفت علمي را گسترش مي دهد. به آن كسي كه استعداد درخشاني داشته، رفته تحصيلات عالي كرده و حالا به كشور برگشته است بايد برسند. بايد به او توجّه كنند؛ راه را برايش بگشايند و وسيله تقويت ديگران را براي او فراهم نمايند. اين جزو كارهايي است كه بايد آقايان عزيز بنشينند و برايش برنامه ريزي كنند. البته من شنيدم كه دانشگاه صنعتي شريف به اين مسأله مي پردازد؛ اما يك دانشگاه كافي نيست؛ همه دانشگاهها بايد بپردازند. دستگاه آموزش عالي بايد به اين مسأله بپردازد و اين قضيه حتماً بايد دنبال شود. جوانان عزيز! ببينيد اهميت كار علمي چقدر است؛ اهميتش درجه يك است. اگر ما براي يك كشور، عزّت و آبرو و رفاه و اقتدار جهاني و پيشرفتهاي علمي بخواهيم، بايد از طريق علم وارد شويم. من نمي گويم براي سعادت يك جامعه، علم كافي است. مي بينيم كه در دنيا كشورهايي هستند كه علم هم دارند، اما واقعاً سعادتمند نيستند و در مشكلات فراواني دست و پا مي زنند.

قطعاً علم نه فقط يك شرط لازم، بلكه يك شرط لازمِ بسيار مهمّ است و بايد در كشور پيش برود. بنابراين، اهميت علم معلوم است. اگر امروز كشوري از لحاظ علمي پيشرفت نكرد، نه اقتصادش پيشرفت خواهد كرد، نه اقتدار جهانيش پيشرفت خواهد كرد و نه زندگي مردم پيش خواهد رفت. بالاخره علم بايد در كشور پيش برود؛ بخصوص كه ما عقب ماندگي داريم و بايد تلاش شود. دوم اين كه در كشور ما از لحاظ تواناييهاي بشري، امكان پيشرفت علمي هست. ما از لحاظ استعداد، از سطح متوسّط دنيا بالاتريم؛ اين را من با اتّكا به اطلاع كساني كه در اين زمينه مطالعه و تحقيق و بررسي و كار كرده اند و نمونه هايي را ديده اند، مي گويم؛ نه به اتكاي برداشت ذهني. اين است كه استعداد متوسّط كشور ما، از سطح استعداد متوسّط دنيا بالاتر است. از اين يك قدم بالاتر، اين است كه استعدادهاي برجسته و درخشان در كشور ما، از لحاظ كميّت، در سطح كميّت استعدادهاي برجسته و درخشانِ خوب در دنياست. مثلاً اگر فرض كنيم در كشورهايي كه خيلي استعداد درخشان دارند، از هر ده هزار نفر، يك نفر درخشان است، و همين عدد در كشورهاي عقب تر، در سطح هر پنجاه هزار نفر است، كشور ما جزو آن كشورهاي جلوست؛ يعني كميت انسانهايي كه داراي استعداد درخشان هستند، در سطح بالايي است. من مي خواهم بگويم يك نقطه ديگري وجود دارد و آن اين است كه كشور ما از استعدادهاي استثنايي هم برخوردار است. گاهي استعدادهاي استثنايي در دنيا به وجود مي آيد. اين دانشمندان معروفي كه در دنيا بودند و هستند و در طول قرون، اسم

و اثرشان باقي است، اينها استعدادهاي استثنايي هستند. كشور ما از لحاظ برخورداري از استعدادهاي استثنايي هم يكي از كشورهاي پيشرفته است. دليلش شخصيتهاي بزرگ - چه از لحاظ فلسفه، چه از لحاظ علم - مثل ابن سيناها، فارابيها، رازيها و كساني كه از اين قبيل هستند و شما آنها را مي شناسيد و اسمهايشان را شنيده ايد. بنابراين، از اين جهت بشري، ما كم نداريم. يك نقطه ديگر در كشور ما وجود دارد كه مي تواند يك وسيله مثبت به حساب آيد و آن «دينداري» است. در دهه هاي اخير - بخصوص از قرن نوزدهم ميلادي به اين طرف - سعي كردند چنين وانمود كنند كه دينداري، عايق و مانع علم و پيشرفت علمي است؛ اما درست بعكس است. پيشرفت علمي، احتياج به نوعي ايمان دارد. آدم لاابالي و بي بندوبار و هرزه و كسي كه دنبال بازده نقد و بازده شخصي است، معمولاً دنبال تحقيقات دشوار علمي نمي رود. اگر ايمان بتواند بر دل انسان حكومت كند، اين كمك خواهد كرد كه انسان دنبال كار دشوار تحقيق علمي برود؛ چون كار تحقيق علمي ضمن اين كه شيرين است، دشوار است و محروميت و مشكلات دارد. مي بينيد كه يك سوداگر بازاري دلاّل چقدر درآمد پيدا مي كند؛ اما يك عالِم اين طور نيست. ممكن است عالِم اوقاتش تلخ باشد كه مثلاً امكانات زندگي ندارد؛ اما در دل حاضر نيست به هيچ قيمتي اين وضع خودش را با آن وضع سوداگر عوض كند. اصلاً امكان ندارد كه بگويند شما علمت را بده، پول او را بگير. حاضر نيست اين كار را بكند؛ يعني قدر علم را عالِم مي داند. پس، دنبال علم رفتن زحمت دارد؛

گاهي محروميت دارد؛ گاهي مشكلات دارد. اگر ايماني در دل انسان حاكم باشد، كمك خواهد كرد كه انسان بتواند اين راه دشوار را طي كند. اروپاييها هرچه از لحاظ علمي خوب و جلو هستند، از لحاظ اخلاقي - چه اخلاق فردي، چه اخلاق اجتماعي و تاريخي - آدمهاي ناباب در بينشان خيلي زياد است. نمي خواهم مطلق بگويم كه بدند؛ اما خيلي چيزهاي بد در بين آنها هست؛ از جمله همين تحريفهاي تاريخي و اين دروغهاي ملي بزرگ. اين طور منعكس كردند - البته از همان افكار قرن نوزدهمي است - كه تا وقتي علم و دين هر دو مي خواستند در جامعه حضور داشته باشند، دين جا را براي علم تنگ مي كرد و اجازه نمي داد؛ لذا علم متوقّف مي ماند! دليلش چيست؟ دليلش قرون وسطي در قرون وسطي در بين مردم دين بود و زياد هم بود، تعصّب آميز هم بود؛ با اين همه علم پيشرفتي نكرد؛ اما بتدريج از لابلاي اين صخره هاي دشوارِ تعصّب و اعتقاد ديني، رگه هاي علمي بيرون آمد و جا را براي دين تنگ كرد - خودش بيرون آمد و صحنه گردان شد و دين را به انزوا راند - اين تحليلي است كه آنها مي كنند. اين تحليل، تحليل غلطي است؛ يعني ناشي از حقايق و واقعيّات نيست. اوّلاً قرون وسطايي كه آنها مي گويند، قرون وسطاي دوران جهالت و بدبختي اروپاست، نه دوران عقب ماندگي علمي همه جاي دنيا؛ اينها اروپا را تعميم مي دهند. حالا فرض بفرماييد اوج قرون وسطي و تاريكي قرون وسطي چه زماني است؟ قرنهاي دهم و يازدهم و دوازدهم ميلادي است؛ يعني قرنهاي چهارم و پنجم و ششم هجري؛ يعني اوج شكوفايي

علميِ كشورهاي اسلامي و در رأس همه ايران؛ يعني قرن ولادت و زندگي ابن سينا و رازي و فارابي و ديگران. همه اين شخصيتهاي بزرگ، آفتابهايي هستند كه از اين طرف دنيا تابيدند. قرن چهارم هجري، قرن اوج شكوفايي تمدّن اسلامي است. اگر كتاب «تمدّن اسلامي در قرن چهارم» را مطالعه كنيد، خواهيد ديد كه در قرن چهارم هجري - يعني همان قرن يازدهم ميلادي؛ يعني اوج ظلمت جهل در اروپا كه هيچ چيز نبوده - اوج شكوفايي اسلامي مربوط به ايران است. دانشمنداني هم كه هستند - جز تعداد خيلي معدودي - تقريباً همه ايراني اند؛ در حالي كه دين و دينداري در همان اوقات در ايران از اروپا كمتر كه نبود، خيلي بيشتر هم بود. پس، اين دين نيست كه مانع علم است؛ يك چيز ديگر و يك هويّت ديگري است كه مانع از پيشرفت علمي مي شود. آن چيست؟ آن، جهالتهاي گوناگون مردم است؛ خرافات مسيحيتِ آن روز است. هرگز در دوره اسلامي ديده نشد كه يك عالِم به جرم علم، مورد اهانت قرار گيرد؛ در حالي كه در اروپا به جرم علم يكي را كشتند، يكي را سنگسار كردند، يكي را به دار زدند، تعداد زيادي را آتش زدند! يعني آنها آنچه را كه در آن جا اتّفاق افتاده و ناشي از دينِ خرافيِ آميخته به شدّت جهالت زده مسيحيتِ تحريف شده بود، به همه دنيا تعميم دادند. گناه اسلام چيست؟ گناه مسلمانان چيست؟ گناه ملتهاي اسلامي چيست؟ دين، طرفدار و مشوّق علم است. آن كساني كه علماي بزرگ هستند - به جز موارد بسيار معدودي - همه جزو علماي باللَّه اند. مثلاً ابن سيناي پزشكي كه

كتاب «قانون»اش تا اندكي پيش - يعني بعد از هزار سال - در اروپا به عنوان يك منبع در دانشگاهها مورد مراجعه بوده، يك عالم ديني است؛ آدمي است كه در عرفان مي نويسد، در فلسفه هم مي نويسد. فارابي و ديگران هم همين طور بودند. البته، موارد بسيار معدودي هم وجود دارد كه از اين قبيل نبودند؛ يعني عالم علوم طبيعي، عالم دين به حساب نمي آمده است. از اين قبيل هم داريم؛ اما كم. بنابراين، علم و دين با هم پيش رفتند و دين به علم كمك كرده است. اين يك حقيقت بسيار مهمّ است كه امروز خوشبختانه در كشور ما وجود دارد. بچه هاي ما مذهبي و ديني اند. الان در بين شما كساني هستند كه با قرآن مأنوس و آشنايند و بحمداللَّه كم هم نيستيد. اين را در خودتان تقويت كنيد. اين استعداد بايد در خدمت آن نيازي كه اوّل ذكر كردم - يعني نياز به علم - قرار گيرد و اين ايمان بايد به كمك آن بيايد. بايد سعي هم بشود كه از اين استعداد - كه يك ذخيره و وديعه الهي در وجود شماست - مثل همه ودايع الهي نگهداري شود. شُكر آن هم به اين است كه انسان آن را در راه خودش به درستي مصرف كند. سعي كنيد اين را حقيقتاً براي خير كشورتان، خير مردمتان و پيشرفت علمي در كشور، به راه بيندازيد. در اين دو، سه قرن اخير، متأسفانه ما از لحاظ علمي خيلي عقب بوده ايم. در اين دو، سه قرن اخير، بزرگترين گناه و تقصير را حكّام كردند كه استعدادها را از بين بردند. ما نمونه هايش را سراغ داريم. البته تا

اواخر صفويه خوب بود؛ شايد مقداري بعد از صفويه هم نمونه هايي پيدا مي شد كه از لحاظ پيشرفت علمي و پرورش افكار بزرگ، دانشمندان بزرگي پيدا شدند؛ اما بعد ديگر بتدريج همين طور از بين رفت. اوّلاً مشوّق وجود نداشت؛ نه به آن صورت مشوّقِ تحصيل علم وجود داشت؛ نه مشوّق به معناي استفاده كننده وجود داشت. در اين زمينه ها، نمونه هاي زيادي هست كه مي توان تك تك و مورد به مورد در بخشهاي مختلف مطرح كرد. مثلاً در زمينه ساخت سلاح، در همان دوران اوّلِ قاجاريه، يك صنعتگر، سلاحِ پيشرفته درست كرد - سلاحي كه آن روز در دنيا پيشرفته تر از آن هم ديگر نبود؛ مثل همان سلاحهاي آن روز دنيا بود - اما با تدابيري او را نابود كردند؛ سلاحش را هم از بين بردند! در يك مورد ديگر، يك جغرافيادان و آگاه به مسائل جغرافيايي در زمان قاجاريه بود كه به منطقه خوزستان رفت و متناسب با آن زمان، نقشه برداريِ بسيار دقيقي كرد و همه امكانات و كارهايي را كه شده بود و كارهايي را كه نشده بود و كارهايي را كه بايد مي شد، در يك گزارش فراهم نمود - اين گزارش هم امروز موجود است - اما اصلاً مورد اعتنا قرار نگرفت! من به مناسبت جنگ و بعد از جنگ، با مسائل خوزستان مقداري آشنا هستم. اين نوشته را كه ديدم با خودم فكر كردم اگر اين نوشته همان وقت عملي مي شد، خوزستان ما، خوزستان بسيار پيشرفته اي بود. او درست روي نيازها تكيه كرده بود؛ آب خوزستان و زمينهاي خوزستان را مورد بررسي قرار داده بود. اصلاً اين چيزها مورد اعتنا قرار نگرفته بود. در بخشهاي

مختلف، افراد با استعدادي وجود داشتند. در زمينه صنعت - البته در زمينه علم جداست - افراد پيشرفتهايي داشتند؛ اما مورد اعتنا قرار نمي گرفتند؛ مورد بي احترامي و قدرناشناسي و احياناً دخالت بعضي از اين سوداگران خارجي قرار مي گرفتند كه با خود مي انديشيدند اگر چنين متاعي در اين جا ساخته شود، باب تجارتشان بسته خواهد شد! همه اين عوامل كمك كرده و اين كشور در ظرف اين دو، سه قرن ، از لحاظ علمي و از لحاظ صنعتي، به اين وضعي رسيده كه مشاهده مي كنيد. البته - خوشبختانه - شما آن روزها را نديديد؛ شما امروز را مي بينيد كه بحمداللَّه حركتي شده و پيشرفتي كرده ايم. آن روزهاي قبل از انقلاب، حقيقتاً محيط علم و صنعت و پيشرفت و امثال اينها، براي هركسي كه مطّلع مي شد، گريه آور بود. اگر احياناً كسي هم پيدا مي شد كه داراي استعداد خوبي بود، چاره اي نمي ديد جز اين كه بلند شود از اين جا برود! سوداگران مغزها، مغزهاي برجسته و فعّال را به كشورهاي خودشان مي بردند و كشورهايي چون كشور ما را از اين مغزها خالي مي كردند؛ در واقع به آنها كمك مي شد. ما يك عقب ماندگي داريم كه اين را ان شاءاللَّه بايد شما جبران كنيد؛ يعني اين نسل شما، اين زحمت و اين مسؤوليت را بردوش دارد كه جبران كند. قدري حركت را سريع كنيد و اين كار علمي را دنبال بگيريد. حالا كه معلوم شد شما بحمداللَّه استعداد خوبي داريد، آن را به كار بيندازيد. مطمئنّاً در آينده نه چندان دوري ثمرات شيرينش ديده خواهد شد؛ هم شما خودتان خواهيد ديد، هم ان شاءاللَّه كشور مشاهده خواهد كرد. بايد بكوشيم تا بتوانيم كشور را

از لحاظ علمي از ديگران بي نياز كنيم. البته علم چيزي نيست كه هر كشوري بگويد من از مردم ديگر بي نيازم؛ نه. علم داد و ستدي است. اگر درهاي علم مدّتي در يك كشور بسته شد و از ديگران استفاده اي نكرد، آنچه هم كه در درون خودش از استعداد هست، از بين خواهد رفت؛ يعني سركوب خواهد شد. علم از جمله مقولاتي است كه با تبادل و داد و ستد رشد پيدا مي كند. بنابراين، اگر مي گويم بي نياز شويم، مقصودم اين نيست كه ديگر با هيچ كسي داد و ستد علمي نداشته باشيم؛ نه. انسان در اوج علم هم بايد بدهد و بستاند - در اين شكّي نيست - منتها وضع كنوني كشورهاي عقب مانده علمي متأسفانه به گونه اي است كه از لحاظ علمي حركتشان دو طرفه نيست؛ يك طرفه است. فقط بايد از آنها التماس كنند و بخواهند؛ آنها هم مقداري مي دهند و مقدار زيادي نمي دهند! امروز دانش ممتاز و برجسته و برتر و همچنين صنعت برجسته و برتر، از جمله امكاناتي است كه در اختيار خيلي از كشورها گذاشته نمي شود. اصلاً از محيطهاي اختصاصي خودشان بيرون نمي رود و به اين كشورها اجازه استفاده داده نمي شود. در پايان مطلبي را كه اوّل عرض كردم مجدّداً تكرار مي كنم: بايد مسؤولانِ كارِ علمي در كشور، زمينه ها را فراهم نمايند و همه كمك كنند. راهها را براي جوانان ممتاز و برتر باز كنند؛ هم در علوم رياضي، هم در علوم طبيعي، هم در علوم انساني، هم بخصوص در زمينه ادبيّات فارسي، هم در مسائل علوم ديني، هم در فلسفه و در مسائل فكري. در همه اين رشته ها ما احتياج داريم

كه كساني با اين استعدادهاي درخشان ان شاءاللَّه ميدان جلوشان باز باشد و بتوانند پيشرفت كنند كه اين تكليف مسؤولان را سنگين مي كند. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند باز هم به شما توفيق دهد و در مسابقات جهاني و در ميدانهاي علميِ كاريِ خودتان روزبه روز توفيقاتتان زياد شود؛ هم شما خوشحال شويد و هم ما را خوشحال كنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى و فرمانده كلّ قوا در مراسم اعطاى سردوشى در دانشگاه افسرى امام على(ع)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي و فرمانده كلّ قوا در مراسم اعطاي سردوشي در دانشگاه افسري امام علي(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً به همه كساني كه امروز در اين دوره فارغ التحصيل شده اند - چه در دوره هاي كارشناسي و چه در دوره هاي كارداني - و همچنين به همه جوانان عزيزي كه امروز سردوشي گرفتند، صميمانه تبريك عرض مي كنم. شما وارد عرصه پرافتخاري شده ايد؛ راهي را آغاز كرده ايد كه همه چيز در آن، سعادتبار و سرشار از خير و زيبايي است؛ زيرا راه مجاهدت و تلاش و خدمت در راه خداست. در راه خدا همه چيز زيباست. دلهاي متوجّه به خداوند، سختيها و رنجها و همچنين خوشيها و شاديها را به جان مي پذيرند. در اين راه - كه راه مجاهدت و تلاش و توجّه به خداست - مادّه و معنا براي خداست؛ دنيا و آخرت در جهت رضاي الهي است. پايان زندگي هرطور باشد، مورد لطف و فضل الهي است و اگر اين پايان ناگزيرِ زندگي به شهادت در راه خدا باشد، اوج قله افتخار است. اين راهي است كه شما در پيش داريد. سعادتها و شرفها و افتخارهاي بزرگ، نه فقط در دوران كوتاه زندگي، بلكه در همه تاريخ بشر و فراتر از آن، در ظرف

علم الهي - كه بي نهايت است - با هيچ چيز ديگر قابل مقايسه نيست. ان شاءاللَّه كه موفّق باشيد. من هميشه به اين دانشگاه به چشم يك ذخيره اميد نگاه كرده ام؛ زيرا در اين دانشگاه، جوانان نجيب و مؤمن و با شرفي تربيت مي شوند كه مي توانند در آينده نيروهاي مسلّحِ ما تأثيرات ماندگار و بزرگي بگذارند؛ همچنان كه در طول سالهاي حيات مبارك نظام اسلامي، نيروهاي مسلّح ما - ارتش و سپاه و ديگر نيروهاي مسلّح - در پرافتخارترين ميدانها، پرشكوه ترين مواضع را اتّخاذ كردند و كارها را انجام دادند. بي شك در نظامي مثل نظام جمهوري اسلامي ايران و در ميان ملتي مثل ملت شجاع و مؤمن ايران و در جهتگيري اي مثل جهتگيريِ اين نظام - كه جهتگيريِ افتخارآفرين و مورد تحسين و ستايش هر انسان والايي است - عضو نيروهاي مسلّح بودن، يك توفيق و يك افتخار بزرگ است. جمهوري اسلامي ايران، نيروهاي مسلّح خود را براي تعدّي و تجاوز به هيچ ملتي و هيچ كسي نمي خواهد. در طول تاريخ كه هيچ؛ در زمان حال شما ببينيد در دنيا از سازمانهاي مسلّح براي چه هدفهايي استفاده مي شود! جمهوري اسلامي ايران، نيروهاي مسلّح خود را كه با كمال پرهيزكاري و مناعت طبع و پارسايي و به دور از ريخت و پاشها، فسادها و ابتذالهاي بسياري از نيروهاي مسلّح زندگي مي كنند، در ميدان دفاع از استقلال ملي، از هدفهاي والاي ملت ايران، از شرف ملي، از هويّت ديني و ايماني به كار گرفته است. نيروهاي مسلّح ما مفتخرند كه در هنگام نياز، به نياز اين كشور پاسخ دادند. مردانه و شجاعانه جنگيدند و جان خود را كفِ

دست گرفتند تا ثابت كنند كه براي ملت ايران بازواني فعّال و توانمند و صميميند. اين شرف و افتخار بزرگي است. امروز هم مسأله براي ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي، همان است. ما به هيچ كشوري و به هيچ ملتي قصد تجاوز نداريم؛ اما در همسايگي مرزهاي شرقي و غربي ما، كشورهاي بي ثبات و نظامهاي بي ثبات حضور دارند. ملت ايران بايد هوشيار باشد. نيروهاي مسلّح بايد پابه ركاب باشند. ما ابتدا كننده نيستيم؛ اما بايد بيدار باشيم. يك ملت بزرگ، با هدفهاي بزرگي كه براي خود تعريف كرده است، نياز به تلاش و كار در محيطي امن و آرام دارد. اگر دشمناني از بيرون اين مرزها بخواهند اين محيط امن و آرام را به هم بزنند، همه ملت عليه آنها قيام خواهد كرد و در صف مقدّم، نيروهاي مسلّح هستند. امروز در آبهاي جنوبي كشور ما - در خليج فارس - نيروهاي بيگانه با حضور خود، زمينه هاي تشنّج را فراهم مي كنند. برخلاف ادّعاي امريكاييها، حضور آنها نه تنها هيچ گونه امنيتي براي اين منطقه به وجود نمي آورد، بلكه مقدّمه و موجب ناامني است. خليج فارس، يك درياي محاط به چند كشور با ملتهاي سابقه دار و ريشه دار است و از همه بيشتر، مرزهاي ممتد و طولاني ايران عزيز و اسلامي قرار دارد. خليج فارس بايد به وسيله كشورهايي كه خليج فارس متعلّق به آنها و در آغوش آنهاست، اداره شود. حضور نيروي بيگانه، تحريك كننده است. ملت ايران با چنين چالشهايي روبه روست. ملت ايران اهل اقدام به جنگ و خونريزي و تجاوز و تعدّي نيست؛ اما در مقابل انگيزه هاي خائنانه دشمنان، نشان داده است كه شجاع،

مصمّم، قوي، بااستقامت، آگاه و بابصيرت نسبت به وظيفه تاريخي خويش عمل مي كند. نيروهاي مسلّح با اين ديد، با اين احساس، با خردمندي كامل، با آگاهي كامل، بايد خود را در جايگاه حقيقي خويش در ميان اين ملت بزرگ بيابند و ببينند. دانشگاه افسري كه به نام مبارك اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السّلام؛ آن مرد يگانه تاريخ بشر، مزيّن و مسمّاست، بحمداللَّه يك دانشگاه نمونه است. شما جوانان عزيز نمونه ايد. درس، انضباط، دين، اخلاق و نظاير آن از خصوصيات اين دانشگاه است. اينها را هرچه مي توانيد، سرشارتر كنيد و بحمداللَّه روزبه روز هم بهتر شده است. انتظار من از شما جوانان عزيز اين است كه مانند يك منبع لايزال، به طور مستمر ارتش جمهوري اسلامي ايران را مدد دهيد. بايد از اين دانشگاه، به بدنه عظيم ارتش جمهوري اسلامي ايران نيروهاي تازه، خون تازه، ايمان، انضباط، آگاهي و خردمندي صادر شود و ارتش را روزبه روز سرزنده تر و باطراوت تر كند. اين طور نيست كه شما وقتي از دانشگاه افسري رفتيد، وظايفي كه در اين دانشگاه براي خود تعريف كرده ايد، تمام شود. اين وظايف، تازه در ميدانهاي عملي شروع شده است. ما بحمداللَّه چهره هاي ماندگارِ بسياري را از اين ارتشِ آزموده تجربه شده، در لوح ضمير اين ملت داريم. سينه هاي ما، ياد اين عزيزان - شهداي بزرگ ارتش - را فراموش نخواهد كرد. ما ياد «شهيد صيّاد شيرازي» و ياد اميرِ وفادار «ظهيرنژاد» را كه از روز اوّلِ انقلاب تا لحظه وفاتش، در هر ميداني كه توانست، تلاش كرد، فراموش نخواهيم كرد. ملت فراموش نمي كند. اينان، گذشتگان شما هستند؛ سلف شما هستند. عزيزان من! بهترين خلف براي اين سلف باشيد. نيروهاي

مسلّح - ارتش و سپاه - در همه ميدانها، برادروار و دست در دست، با هدف مشتركي كه براي همه نيروهاي مسلّح هست، بايد حضور داشته باشند. هم شما و هم سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، سازمانهاي خودتان را تقويت كنيد. تقويت، به معناي تقويت دروني و تقويت روحي و تقويت روح ايمان و روح خردمندي است. اين دو عنصر اگر در سازماني باشد، آن سازمان در همه حالات، يك مجموعه مفيد و نجاتبخش و شفابخش خواهد بود؛ چه جنگ باشد، چه صلح باشد؛ چه سازندگي باشد؛ چه در كلاس درس باشد؛ چه در يگان عمليات باشد؛ چه در رزمايش باشد؛ چه در ستاد باشد؛ چه در آزمايشگاه تحقيقات باشد. با روح ايمان و روح خردمندي - كه زيور شما جوانان عزيز است و بايد باشد - مي توانيد توجّه و رحمت الهي را به خود جلب كنيد. من از فرماندهيِ محترم دانشگاه و دست اندركاران اين دوره و دوره هاي قبل و همچنين از فرماندهي محترم نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران و بالاخره از فرماندهي محترم ارتش جمهوري اسلامي ايران تشكّر مي كنم. اميدوارم كه در راه اين آرمانهاي بلند، قدمهاي بهتر و بلندتري برداريد و مشمول ادعيّه زاكيّه حضرت بقيةاللَّه الأعظم امام زمان ارواحنافداه باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار دانشجويان و دانش آموزان به مناسبت سالروز تسخير لانه جاسوسى

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري در ديدار دانشجويان و دانش آموزان به مناسبت سالروز تسخير لانه جاسوسي امريكا (روز ملي مبارزه با استكبار جهاني) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در ابتدا به همه شما جوانان عزيز، دانشجويان، دانش آموزان و عزيزان اين ملت خوشامد عرض مي كنم و اميدوارم كه در ايام متبرّك ماه رجب و ماه شعبان كه در پيش است و ماه

رمضان كه به زودي فراخواهد رسيد، دلهاي پاك و گرم و نفسهاي مطهّر شما بتواند با ارتباط صميميِ هرچه بيشتر خود با خداي بزرگ، رحمت الهي را براي اين ملت جلب كند. امروز مناسبت ديدار ما سيزدهم آبان است كه «روز مبارزه با استكبار» نامگذاري شده است و عنوان بسيار مهم و پر عمق و پيچيده و درخور تأمّلي است. جا دارد كه جوانان عزيز، هم كلمه استكبار و هم كلمه مبارزه را پيش خودشان در بحثهاي دانشجويي و دانش آموزي درست بشكافند و به اعماق عنواني كه اصطلاح جديدي است و انقلاب وارد فرهنگ سياسي دنيا كرد، درست برسند. اين، خصوصيتِ همه حركتهاي اصيل و پرمغز و ريشه دار است كه در فرهنگ سياسي عالم، واژه هاي تازه اي را وارد مي كنند تا بتوانند مفاهيم مورد نظر خود را درست ادا كنند. كلمه استكبار و مبارزه با استكبار از اين قبيل است. سه حادثه اي هم كه در مثل سيزده آبان اتّفاق افتاده است، مجموعاً و با هم درخور تأمّل و تعمّق و ژرف بيني است. اگر دقّت كنيد، هر كدام از اين سه حادثه، يك چهره از استكبار و يك چهره از مردمي را كه در مقابل استكبارند، نشان مي دهد. تركيب اين چهره ها، يك حقيقت سياسي مهم را روشن مي كند. حادثه اوّل، حادثه تبعيد امام در سال 1343 است. قضيه اين گونه بود كه امريكاييها قانون كاپيتولاسيون را در ايران به كرسي نشاندند. معناي كاپيتولاسيون اين است كه امريكاييها يا افراد وابسته به هر قدرت بيگانه مسلّطي در هر كشور ديگر، اگر جنايتي كردند، دستگاه قضايي آن كشور حق ندارد جنايت آنها را رسيدگي كند، به محاكمه آنها بپردازد و حكم

صادر كند! آن روز بيش از دويست هزار نفر امريكايي در مشاغل مختلف در ايران حضور داشتند. معناي اين قانون - كه در مجلس وابسته فاسدِ آن روز به دستور دربارِ وابسته فاسد تصويب شد - اين بود كه اگر از اين دويست، يا سيصد هزار نفر امريكايي ساكن ايران كه حقوقهاي كلاني مي گرفتند و در همه امور كشور دخالت مي كردند، يك نفر جنايتي مرتكب شد - قتلي كرد، دزدي اي كرد، هر كاري كرد - دادگستري و دستگاه قضايي ايران حق ندارد به او بگويد بالاي چشمت ابروست و بايستي قضاوت درباره او زير نظر امريكاييها انجام شود! اين، يكي از قوانين ذلّتبار براي همه ملتهايي بود كه به آن تن دادند. اما امام تسليم نشدند و مقاومت كردند. فرياد امام در قم، در ميان طلاّب علوم ديني بلند شد و اين قانون را تقبيح كردند. رژيم وابسته هم عكس العمل نشان داد؛ امام را گرفت و به تركيه تبعيد كرد. اين مربوط به چه شرايطي است؟ اين مربوط به آن شرايطي است كه دولت امريكا با دولت ايران كمال دوستي و همبستگي را دارد با هم منافع مشترك دارند و امريكا در ايران حضور دارد. يكي از نشانه ها و ثمرات حضور قدرت امريكا در كشور ما، همين قضيه است. قضيه دوم، قضيه سيزدهم آبان سالِ پنجاه وهفت است كه دوران شور و اعتلاي مبارزات ضدّ رژيم و ضدّ امريكايي در ايران است. اين باز يك چهره ديگر را نشان مي دهد. در چنين روزي، دستگاههاي وابسته به رژيم - كه همه يا بسياري از آنها تربيت شده و دستور گرفته از امريكاييها بودند - حتّي به دانش آموزان

هم رحم نكردند. در اين حادثه، دهها دانش آموز كشته شدند. البته هميشه مي كشتند، هميشه برروي مردم فشار مي آوردند؛ اما اين طور يكجا در شهر تهران اين تعداد دانش آموز به خاك و خون كشيده شوند، اين هم يك چهره ديگرِ استكبار است. اين مربوط به كجاست؟ اين مربوط به آن جايي است كه مبارزات ملت با آن استكبارِ زياده طلب و فزوني خواه بالا مي گيرد. در چنين شرايطي، استكبار ديگر به هيچ چيز رحم نمي كند. علي رغم همه شعارهاي انسان دوستي و مردم دوستي و طرفداري از جوانان، حتّي با دانش آموز هم كه سر و كار مي افتد، دهها دانش آموز را به قتل مي رساند! قضيه سوم، چهره ديگري است. مربوط به آن وقتي است كه همين ملت - كه سالهاي متمادي آن ظلمها و آن تحقيرها و آن دخالتها و آن غارتگريها را تحمّل كرده است - ديگر به پيروزي رسيده است. در دوران پيروزي اين ملت، امريكا به زاويه رانده شده است؛ اما اين جا هم دستگاه جاسوسي امريكا از تلاش باز نمي ماند و حركاتي انجام مي دهد كه مردم و امام را دچار سوءظنّ شديد نسبت به سفارت امريكا مي كند و جواناني از ميان دانشجويان، در چنين روزي، از راهپيمايي روز سيزدهم آبان استفاده و سفارت امريكا را تسخير مي كنند. جوانان دانشجو به آن جا رفتند و اسناد و مدارك را جمع آوري كردند و دهها جلد كتاب - در حدود هفتاد جلد يا شايد هم بيشتر - منتشر نمودند كه اين كتابها نشان دهنده ارتباط سفارت امريكا با عناصر وابسته خودشان در داخل كشور ما - بعضي مربوط به قبل از انقلاب، بعضي هم مربوط به بعد از انقلاب - بود. بعضي

از آنها حتي در دولت موقّتِ آن روز انقلاب هم منصب و مقام داشتند؛ يعني امريكاييها دست بر نداشته بودند! بنابراين، سه چهره از استكبار در روز سيزدهم آبان ماه ديده مي شود: يكي در دوران اوج اقتدار امريكا در ايران كه كاپيتولاسيون را به وجود مي آورد و مقاومت امام را كه مظهر مقاومت ملت ايران بود، و پاسخ جوانان را - كه آن روز، اوّل جوانان حوزه علميه، بعد هم جوانان همه كشور پاسخ دادند - به همراه دارد. قضيه دوم در هنگامِ اوج مبارزات همين ملت با استكبار است كه نشان دهنده خوي درّندگي استكبار است كه حتّي دانش آموز و نوجوان را به خاك و خون مي كشد. قضيه سوم هم مربوط به وقتي است كه اين ملت بعد از سالها اسارت توانسته است روي پاي خود بايستد. انقلابش پيروز شده است و دولت تشكيل داده؛ اما آنها جاسوسي مي كنند! اين جا ملت مقتدرانه وارد ميدان مي شود و ماجراي سفارت امريكا اتّفاق مي افتد. اينها سه رمز و سه نماد بودند. اگر اين سه قضيه را بر روي هم جمع كنيد، به طور كلّي چهره استكبار، چهره مردم مظلوم، سرنوشت استكبار و سير حركت استكباري در كشور ما شناسايي مي شود. چرا مردم با استكبار مبارزه كردند و چرا استكبار بد است؟ بايد توجّه كنيد، اوّلين احساسي كه يك ملت در مقابله با روح و خوي استكباري دارد، احساس ديني نيست؛ احساس غيرت ملي است؛ احساس هويّت و احساس وجود است؛ چون استكبار وقتي وارد كشوري شد و بر آن كشور مسلّط گرديد، هويت ملي آن ملت را انكار مي كند. منابع آن كشور را غارت مي كند، در امور سياسي آن كشور

دخالت مي كند؛ اما همه اينها فرع انكار هويّت آن ملت است. استكبار، اوّل هم كه وارد مي شود، نمي گويد من مي آيم تا هويت ملي شما مردم را انكار كنم؛ اين طور كه نمي آيد؛ به بهانه هاي مختلف وارد مي شود. وقتي وارد شد، آن چيزي را كه هدف مي گيرد، هويت ملي است. يعني فرهنگ، اعتقادات، دين، اراده، استقلال، حكومت، اقتصاد و همه چيز را از آن ملت سلب مي كند و در مشت خود مي گيرد؛ همان چيزي كه در ايران قبل از انقلاب اتّفاق افتاده بود. اين احساس است كه ملتها را در مقابل استكبار به جوش و خروش مي آورد؛ لذا شما مي بينيد ملتهايي كه اين را هم ندارند، مسلمان هم نيستند، امروز - نه آن روز؛ آن روز كسي جرأت نمي كرد در مقابل امريكا بايستد؛ اين راه را ملت ايران باز كرد - تا آن جايي كه مي توانند، در مقابل امريكا مي ايستند. امروز شما به مناطق مختلف دنيا نگاه كنيد - من حالا نمي خواهم از كشورها اسم بياورم؛ اما اين خبرها، خبرهاي موجودِ ساري و جاري در دنياست - در فلان كشور كه امريكاييها پايگاه نظامي دارند و به مردم ظلم مي كنند، عليه آنها تظاهرات ملي مي شود. در فلان كشور كه فلان مقام امريكايي مي خواهد برود، مردم قبل از آمدن او روي ديوارها مي نويسند كه نيا! در فلان كشور، فلان قرارداد استعماري و استكباري را با دولت آن كشور امضا مي كند و مردم به جوش و خروش مي آيند؛ منتها دولتها به خاطر مصالح خودشان نمي گذارند صداهاي مردم همه گير شود. دستگاه تبليغاتي استكبار هم كه دنيا را گرفته است. امروز تقريباً امپراتوري خبري، فضاي تبليغاتي دنيا را پر كرده است. اين راديوهايي

كه شما اطّلاع داريد به زبان فارسي در ايران امواج منتشر مي كنند، اينها بخشي از همان امپراتوري عظيم خبري براي اغفال ملتهاست؛ اكثر هم در مشت صهيونيستها يا سرمايه داران بزرگي است كه منافعشان با منافع امريكا گره خورده است. نمي گذارند اين خبرها در دنيا درست پخش شود؛ اما ملتها در مقابل دخالت استكباري مي ايستند و به جوش و خروش مي آيند. در عين حال هر ملتي اين توفيق و اقبال را ندارد كه بتواند كاري را كه ملت ايران كرد، بكند. امتياز ملت مسلمان ما، همين احساس ايستادگي در مقابل استكبار، همين احساس عزّت ملي و غرور ملي و احساس مقابله با آن قدرتي است كه مي خواهد وجود او را انكار كند. ملت ايران، كارِ كارستان و جانانه اي كرد؛ براي همين هم با ملت ايران بسيار بسيار بدند. كاري كه ملت ايران كرد، تا آن روز هيچ ملتي با امريكا نكرده بود. با تجربه هايي كه برايشان پيش آمد، تا امروز هم نگذاشته اند كه اين تجربه در ملتها و در كشورهاي ديگر تكرار شود؛ ولي البته نخواهند توانست. قدرت ملتها بالاخره فائق خواهد آمد؛ كه حالا اين به عهده آينده است و اگر ما هم نبينيم، شما ان شاءاللَّه آن روزها را خواهيد ديد. مقابله ملت ما با استكبار، ريشه ديني هم دارد. كلمه استكبار و مستكبر و در مقابلش استضعاف و مستضعف، در قرآن هست. وقتي ملت ما با اين روحيه در مقابل امريكا و دستگاه فاسدِ وابسته به امريكا ايستاد، يك پشتوانه عظيم از اعتقادات و ايمان ديني پشت سرش بود و همين هم توانست او را موفّق كند و پيش ببرد. استكبار وارد هر كشوري مي شود،

سعي مي كند آن كشور را تهي كند؛ يعني تا هر جا بتواند، همه چيز آن كشور را به نفع خود مصادره مي كند. امروز خودِ امريكاييها - يعني همان دستگاه تبليغاتي اي كه گفتم - در صف مقدّم و بعضي قلم به مزدهاي واقعاً حقير و پست، و شايد هم يك عدّه گول خورده و غافل در داخل كشور ما در صفِ پشت سر آنها خيال مي كنند كه اگر امريكا ارتباطاتش با كشوري - مثلاً جمهوري اسلامي - عادّي شد و رابطه برقرار كردند، ناگهان همه مشكلات اقتصادي ملت ايران حل خواهد شد! اگر كسي اين طور فكر كند، خطاي عظيمي مرتكب شده است. ملت ايران، ارتباط با امريكا را يك دوره تجربه كرده است. امريكاييها از سال سي ودو كه زمام قدرت استكباري را در ايران در دست گرفتند، تا سالهاي پنجاه وشش و پنجاه وهفت هرچه داشتيم، از ما گرفتند؛ هرچه بوده است، بردند. اغلب گرفتاريهاي امروز ملت ايران مربوط به آن دوران و همچنين دوران تسلّط انگليسيهاست. انگليس هم مثل امريكاست؛ فرقي نمي كند. قبل از امريكاييها، انگليسيها بر سياست ايران مسلّط بودند. از اواخر دوران قاجار تا روي كار آمدن رضاخان، تا بعد - تا سال سي ودو - همه چيز در ايران در دست انگليسيها بود. حكومت مي آوردند، حكومت مي بردند؛ نفت را مي بردند، منابع را مي بردند؛ فرهنگ را رقم مي زدند و هر كار مي خواستند، مي كردند. بعد هم امريكاييها آمدند و در آن رقابت بين المللي خودشان، از انگليسيها تحويل گرفتند؛ مثل يك منطقه مفتوحه! يك ملت، با ارتباط با دولتي كه اهداف استكباري دارد، هيچ خير و سودي نمي برد. الان ببينيد؛ كشورهايي كه با امريكا ارتباط دارند - كشورهاي

گوناگوني كه در آسيا و آفريقا و ساير جاها هستند - بسته به قدرت خودشان؛ اگر قدرت علمي بالايي داشتند، اگر در آنها قدرت پيشرفت دانش و فنآوري و استقلال وجود داشته باشد، به همان اندازه مي توانند مقاومت كنند. اگر در درون خودشان نتوانسته باشند يك بناي شامخ به وجود آورند، آن قدرت استكباريِ امريكا نه فقط به آنها سودي نمي رساند، بلكه از آنها بهره مي برد، به آنها ضربه هم مي زند؛ آنها را به بازار فروش محصولات خود - چه محصولات نظامي و چه محصولات بي ارزش ديگر - بدل مي كند؛ به غارت منابع آنها مي پردازد و در همه امور آنها هم دخالت مي كند. اين، هدف استكبار است. در اين سه، چهار سال اخير، گاهي امريكاييها در گوشه و كنار گفتند كه ما مايليم با ايران ارتباط داشته باشيم! سه، چهار سال است كه گاهي اين حرفها را مي زنند. البته اين كه گفتن نداشت؛ معلوم است كه مي خواهند ارتباط داشته باشند؛ اما هدف آنها از اين ارتباط چيست؟ اين را پوشيده نگه مي داشتند؛ تا اين اواخر كه يكي از دولتمردانشان - حالا دولتمردان كه چه عرض كنم؛ طرف، خانم بود! - ساده لوحي به خرج داد و چيزي را كه آنها نمي گفتند، او در كلماتش افشا كرد! گفت ما با ايران رابطه برقرار مي كنيم؛ ليكن شرط اين رابطه اين است كه ايران اوّل بايد مسأله اش را با اسرائيل حل كند! بله؛ اصلاً قضيه همين است. اين را هميشه ما مي گفتيم، اما بعضيها ملتفت نبودند! مسأله اصلي امريكا در رابطه با هر كشوري و بخصوص در رابطه با ايران اسلامي - كه امروز بلندترين پايگاه مبارزه با اسرائيل اين جاست -

همين مسأله است. صهيونيستها گردانندگان سياست امريكايند. ديديد كه همين چند روز قبل، باز آن شخص ديگرشان در محفل صهيونيستها رفت و براي دلخوشي آنها، يا به تعبير وزارت خارجه ما - كه تعبير خوبي است - براي خوش رقصي، در مقابل آنها از ايران بدگويي كرد! مسأله، مسأله صهيونيستهاست؛ مسأله حضور نيروي غاصب اسرائيل - مثل يك غدّه سرطاني - در قلب ملتهاي اسلامي است كه بزرگترين بدبختيها براي ملتهاي اسلامي از اين ناحيه آمده است. بنابراين، مسأله ارتباطي كه مطرح مي كنند، مسأله صادقانه اي نيست. ارتباط براي اين است كه بتوانند به طور مرتّب خواسته هاي خودشان را تكرار و ديكته كنند و ما را تهديد نمايند! ملت ايران كاري كرده است كه قدرتي مثل قدرتِ امروز امريكا و دستگاه استكباري، درمانده است. آن كار اين است كه ملت و دولت ايران و نظام جمهوري اسلامي اعلان كرده اند كه مي خواهند مستقل باشند و در راه آرمانهاي بلند خود، بدون اجازه خواستن از هيچ قدرتي حركت كنند و باقي بمانند. همين را اينها نمي خواهند. اين كه كشور، دولت و ملتي در دنيا هست كه براي رأي امريكا، دخالت امريكا و اراده قاهره اين استبداد بين المللي، وزني قائل نيست، همين براي استكبار بسيار مهمّ و سنگين و از آن طرف، بسيار لاعلاج است. در برابر اين، كاري نمي توانند بكنند؛ چه كار مي توانند بكنند؟ اگر ما با كسي اعلان جنگ كرده بوديم، مي گفتند شما جنگ طلبيد. اگر ما به ملتي ظلم كرده بوديم، مي گفتند شما ظالميد. اينها را كه نمي توانند بگويند. ملت ايران با هدفهايي كه براي خود تعريف كرده و آنها را آسان هم به دست نياورده است، مي خواهد بدون اين كه

قدرتي دخالت كند، بدون اين كه از كسي اجازه بگيرد، در راه شرف و منافع و آرمانهاي خود، با مجاهدتي طولاني حركت كند. دستگاه استكبار نمي تواند اين را ببيند و تحمل كند. مبارزه با استكبار - كه امروز هم مظهر استكبار، دولت و رژيم امريكاست - جزو ذاتِ اين انقلاب و جزو كارها و خواسته هاي اصلي و اساسي اين ملت است. اگر اين ملت مبارزه با استكبار را رها كند، معنايش اين است كه به دخالت بيگانه، به ذلت پذيري و به وضعيت بسيار تهديد آميز قبل از انقلاب تن دهد! همه ي آحاد ملت، اين احساس و اين درك را از مسأله مبارزه با استكبار دارند. البته كساني هم در همان اوّلِ انقلاب و پيش از انقلاب بودند كه اصلاً دل در گرو بيگانه داشتند. همان روزي كه امام كاپيتولاسيون را در منبر عمومي و در ملأعام تخطئه و رد كردند، كساني بودند كه مي گفتند نه، چه اشكالي دارد؟! اينها نه هويت ملي سرشان مي شود، نه غيرت ملي سرشان مي شود، نه عزّت ملي مي فهمند يعني چه، نه مي دانند كه استقلال يك ملت براي پيشرفت او چقدر اثر دارد؛ اصلاً حاضر نيستند فكر كنند! مردمان حقير و پست و زبوني بودند؛ آن روز هم بودند؛ تو همه ي قشرها هم بودند. البته افراد كمي بودند. زياد نبودند؛ اما بودند. در ميان روشنفكران بودند، در ميان قلم زنها بودند، در ميان ملبّسين به اين لباس - روحاني نماها - بودند؛ در ميان قشرهاي مختلف بودند. توده ملت، آگاهان ملت، افراد با ايمان، بخصوص دلهاي روشن و مغزهاي داراي تحليل، همه موضع امام را تقويت مي كردند. آن روز هنوز كشتار دانش

آموزان در ميان نبود؛ مي فهميدند كه اين موضع درست است؛ بسياري هم وارد ميدان مي شدند. وقتي كه مبارزات با آن وسعت شروع شد و چنگ و دندان خونين عوامل امريكا در ايران آشكار گرديد، عدّه بيشتري فهميدند. وقتي انقلاب پيروز شد، دلهاي ناباورتري به راه آمدند و ايمان پيدا كردند؛ اما در عين حال در همان روز هم من يادم است كه در شوراي انقلاب، بعضي از افراد هيأت دولتِ آن روز كه در شوراي انقلاب شركت مي جستند، كار دانشجويان را تخطئه مي كردند و مي گفتند چرا به سفارت امريكا رفتند؟! اينها دلشان آن طرف بود. كساني كه دلشان آن طرف است، الان هم هستند. اينها به چيزي به نام استقلال ملي، هويت ملي، شخصيت و عزّت ملي باور ندارند. تربيتهايشان طوري است كه به آنها اجازه نمي دهد درست بفهمند كه حضور يك قدرت استكباري در يك كشور، چقدر براي يك ملت، زيانبار و سنگين است. دستورات اسلام هم براي بعضي از آنها چندان اهميت و ارزشي ندارد. اينها هميشه يك اقليت كوچك بودند؛ امروز هم هستند. البته فعّاليت مي كنند، تبليغات مي كنند، تبليغات دشمنان اسلام را ادامه مي دهند؛ اما دلِ متن مردم، بخصوص جوانان - دانشجويان، دانش آموزان و ساير قشرهاي مختلف جوان - هر جا هستند، درك مي كنند كه براي يك ملت، بزرگترين اهانت اين است كه تسليم قدرت استكباري بيگانه باشد. هركس كه اهل تحليل باشد، اين معنا برايش روشن است كه امروز امريكا براي ايران هيچ نقشه اي جز نقشه استكباري ندارد؛ يعني بازگشت به وضعيت قبل از انقلاب! معلوم است كه ملت ايران در مقابل اين نقشه مي ايستد. اين، آن جهتگيريِ ضدّ استبدادي

ملت ايران است. البته تلاشهايي از طرف دشمنان هست: تبليغات مي كنند، حرف مي زنند، سفسطه مي كنند؛ بعضي حتّي سعي مي كنند روز سيزده آبان را - كه روز مقاومت در مقابل استكبار است - به روز نرمش در مقابل امريكا تبديل كنند! اگر نگوييم ساده لوحي است، ناچاريم بگوييم خيانت است؛ منتها چون انسان نمي خواهد بگويد خيانت، لابد اين كارها از روي ساده لوحي و غفلت است. شما جوانان بايد خيلي هوشيار و بيدار باشيد؛ بايد اهداف دشمن را بشناسيد. امروز قدرت استكباري امريكا هدفش تسلط بر دنياست و اين چيزي نيست كه پنهان و پوشيده باشد. حتي دولتهاي اروپايي از تهاجم فرهنگي و از دخالت و از نفوذ مداخله جويانه پول امريكا گله دارند. مسأله، مسأله تصرّف و دست اندازي است. البته كشورهايي هستند كه نمي توانند مقاومت كنند و بايستند؛ اما ملت ايران ايستاده است. آن طرفِ مقابل هم تهديد مي كند، تطميع مي كند، چرب زباني مي كند، تبليغات مي كند؛ از همه اينها هم يك هدف را دنبال مي كند، تا اين كه راهي بگشايد و مجدّداً وارد كشور ايران شود و دوباره بساطش را پهن كند و بتواند آن وضع شرم آور قبل از انقلاب را براي ملت ايران تكرار نمايد؛ اما بدون ترديد ملت ايران در مقابل اين طمعهاي استكباري، با قدرت تمام خواهد ايستاد. بحمداللَّه امروز جمهوري اسلامي در سطح دنيا داراي عزّت و چهره پيشرونده است. تلاشهاي امريكاييها براي اين كه بتوانند ملت و دولت ايران را محاصره كنند و در انزوا بيندازند، به جايي نرسيده است و هرگز هم به جايي نخواهد رسيد. ملت ما پشتِ سر مسؤولان نظام ايستاده است. شناختن دشمن از همه مهمتر است. دشمن سعي مي كند

خود را دوست جلوه دهد و شعارهاي ملتها را عوض كند؛ كمااين كه شعار ضدّيت با صهيونيسم را در ميان بعضي از دولتمردان عرب، تبديل به يك شعار انحرافي كردند! يكي از كارهايشان تبديل كردن شعارهاست. ملت و دولتي تسليم مي شود كه دشمن را درست نشناسد، يا دچار فساد و بدبختي باشد؛ اما اگر دشمن شناسي بود - كه من اين توصيه را به جوانان دارم - آن وقت شعارها، شعارهاي روشن و آگاهانه اي خواهد بود و آنچه كه دشمن مي خواهد، به فضل پروردگار آن را در ميان ملت ايران به دست نمي آورد. اميدواريم خداي متعال شما جوانان را حفظ كند. با نور هدايت خود همه دلها را هدايت كند و گامهاي ملت ايران را استوار بدارد و دشمنان ملت ايران را منكوب فرمايد و ان شاءاللَّه شما جوانان با توجّهات وليّ عصر ارواحنافداه آينده هاي روشن و درخشان را در اين كشور ببينيد و با دستِ خودتان بسازيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار كارگزاران نظام به مناسبت سالروز بعثت پيامبر اكرم(ص)

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار كارگزاران نظام به مناسبت سالروز بعثت پيامبر اكرم(ص) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هم اين عيد سعيد و بزرگ را به همه مسلمانان جهان، بلكه به همه آزادگان عالم، بخصوص به ملت شريف و رشيد ايران و به شما حضّار محترم كه در اين مجلس تشريف داريد، صميمانه تبريك عرض مي كنم. هميشه ي سالهاي گذشته، وقتي مسأله ي مبعث و خاطره بزرگ بعثت مطرح مي شده است، هم ملت ما حركت و بعثت عمومي و برانگيختگي مليِ تاريخي خود را در انقلاب، ادامه ي آن بعثت عظيم نبوي دانسته، هم اين سؤال لااقل در ذهنهاي افرادي از مردم - از خواص و اهل نظر - پيش

آمده است كه راز پيشرفت اسلام در آن روزگار غربت معرفت و عموميت جهل، كه همه دنيا را پر كرده بود، چه بود. فقط در منطقه عربي نبود كه جاهليت حاكم بود. در دو امپراتوري عظيم آن روز - يعني امپراتوري ايران ساساني و امپراتوري روم - همين جاهليت وجود داشت؛ در آن مناطق هم از عدالت خبري نبود؛ در آن مناطق هم تبعيض بود. در همين ايران، درس خواندن و معرفت آموختن، مخصوص به طبقاتي بود و عامه مردم حق نداشتند درس بخوانند. برده داري به بدترين شكلش، معامله با ضعفا به بدترين شكل، مسأله زن و حضور زنان در جامعه و معامله با زنان در زشت ترين و تحقيرآميزترين شكل. همه جا جاهليت بود؛ همه جا معرفت غريب بود. اسلام آمد و خورشيد معرفت اسلامي بر دلها و ذهنها تابيد و با وجود جهالت عالم و نامساعد بودن اوضاع و احوال، اين كاروانِ رشد و ترقّيِ انساني با سرعت پيش رفت. نيم قرن از دوران بعثت نگذشته بود كه بيش از نيمي از دنياي آباد عالم، در حيطه تصرّف اسلام قرار گرفت. اين چيز كمي نيست. هر جا اسلام رفت، توده هاي مردم از آن استقبال كردند و قدرتهاي پوشاليِ مانع و مزاحم، به آساني كنار گذاشته شدند. اين چه عاملي بود كه توانست اين طور اقتدار اسلام را پيش ببرد و بعد هم تمدّن اسلامي را پايه گذاري كند كه اين تمدّن اسلامي، حتي در دوران انحطاط قدرت سياسي اسلام هم در اوج تلألو و اقتدار باقي ماند؛ فرهنگ دنيا را تحت تأثير قرار داد؛ علم را گسترش داد و فرهنگ اسلامي را رايج كرد؟ اينها تجربيات خيلي

عجيبي در تاريخ است. عامل اينها چيست؟ اين، موضوع يك بحث خيلي طولاني است. محقّقان و نويسندگان روي اين مسأله كار كردند؛ باز هم بايد كار كنند. آنچه كه من امروز مي خواهم در دو، سه جمله بيان كنم، بخشي از اين حقيقت است. يقيناً يكي از عناصري كه عامل پيشرفت اسلام بود، اعتماد به خدا و احكام الهي بود: «امن الرسول بما انزل اليه من ربه و المؤمنون كل امن بااللَّه و ملائكته و كتبه و رسله».(1) خود پيامبر و مؤمنينِ صدر اوّل، از اعماق دل به پيام اسلام معتقد بودند و شعارهاي اسلامي، حقايق اسلامي و كافي بودن اسلام را براي نجات بشريت، حقيقتاً از بن دندان قبول داشتند. اين ايمان، عامل بسيار مهمّي است. يك عامل ديگر، لااقل در رأس اين حركت اين بود كه به خود - آنچه كه به شخص و به بهره منديهاي مادي براي خود انسان برمي گردد - بي اعتنا بودند. اين عامل بسيار مهمّي است. اين همه كه ما در روايات،(2) در نهج البلاغه،(3) در كلمات نبيّ اكرم و ائمه عليهم السّلام و بزرگان درباره بي رغبتي به دنيا و بي اعتنايي به زخارف دنيا براي شخص خود تأكيد و توصيه داريم، به خاطر تأثير عظيم اين عامل است. البته دشمنان اسلام و كج فهمان مسلمين، گمان كردند يا وانمود كردند كه اگر در اسلام گفته شده است زهد؛ يعني دنبال دنيا به معناي مظاهر عالم وجود و مظاهر زندگي نرويد. در حالي كه مسأله اين نبود؛ بلكه دنياي بد و دنياي مذموم و اين كه من و شما، خود و منافع مادّي خودمان را هدف قرار دهيم و دنبال آن باشيم، مورد نظر بود. اين، آن

چيزي است كه بيچاره كننده و ويران كننده و اساس بدبختيهاست. اولياي خدا - كساني كه توانستند آن پرچم را محكم در دست گيرند و اين راه دشوار را راحت، بدون خستگي و بدون از پا افتادن پيش ببرند - كساني بودند كه از اين گردنه گذشتند. لذا در دعاي بسيار خوش مضمون ندبه(4) - كه در ابتداي آن، خداي متعال را بر آنچه كه براي اوليايش پيش آورده است، حمد مي كند؛ كه يكي از آن زيباترين و پرمغزترين مفاهيم، بخصوص در اين عبارات و جملات اوّل دعا مندرج است - مي فرمايد: «بعد ان شرطت عليهم الزهد في درجات هذه الدنيا الدنيّه و زخرفها و زبرجها»؛ آنها را به بالاترين مراتب و مدارج تكامل و تعالي معنوي رساندي؛ به آن نعمتهايي كه «لا زوال له و لا اضمحلال». اين نعمتها را به آنها دادي و انتخابشان كردي؛ اما اين شرط را برايشان گذاشتي. پيامبر در بالاترين نقطه تعالي وجودي انسان است. اين بدون كمك الهي كه ممكن نيست؛ بدون زمينه دادن خدا كه ممكن نيست؛ اما خدا اين امتياز را در مقابل يك شرط مي دهد: «الزهد في درجات هذه الدنيا الدنيّه و زخرفها و زبرجها فشرطوا لك ذلك»؛ قبول كردم و عمل كردم. لذا عنصري مثل پيامبر و اميرالمؤمنين به وجود مي آيد؛ پولادين، خسته نشو. تمام نشو. باري را بر دوش مي گيرند كه اين بار، فقط مخصوص زمان خودشان نيست؛ حركتي را به وجود مي آورند كه با پايان عمر خودشان، پايان پيدا نمي پذيرد. اين حركت ادامه دارد. شما الان ببينيد، بعد از گذشتن چهارده قرن، همچنان اسلام مي درخشد. همه اينها برروي محور همان وجود عظيم و همان

مجاهدتهاست. آنهاست كه اين طور اين حركت را تداوم مي بخشد. البته آنچه كه مسلمانان و مؤمنين و بزرگان هم در بين راه انجام دادند، كمك كرده است. توقّعي كه ما داريم، اين است كه بزرگان عالم اسلام - چه سياسيّون و چه بزرگان ديني - منافع خودشان را در درجه اوّلِ اهميت قرار ندهند. توقّعي كه ما از مردم و بزرگان زمان خودمان داريم، توقعي نيست كه با رفتار پيامبر در دل ما به وجود آمده است؛ نه، آن كه فاصله ي خيلي زيادي است. ما از خودمان هم همين انتظار را داريم. از ديگران هم در دنياي اسلام اين انتظار را داريم كه منافع خود و اين «من» را در رأس هدفها قرار ندهند؛ بر همه ي چيزهاي ديگر غلبه ندهند؛ بلكه اسلام و رسيدن به قوّت اسلامي و قدرت اسلامي و تعالي و كمال اسلامي را بر منافع خود مقدّم بدارند. اگر اين بشود، امروز بلاشك بخش عظيمي از نيروي باطني و نيروي ذاتي اسلام به امّت اسلامي برخواهد گشت. در اين جا، آن عنصري كه توانست اين بار عظيمِ توجّه و ايمان و باور و محبّت و حركت مردم را بر دوش خودش تحمل كند و كار را به اين جا برساند - يعني امام بزرگوار ما - مهمترين نكته در وجودش اين بود كه خود را حذف كرد و نديده گرفت؛ تكليف را محور كار و حركت قرار داد؛ لذا موفّق شد. البته باضافه امتيازات فراوان ديگري كه در آن بزرگوار بود. اساس كار اين است. ما در جمهوري اسلامي در اين بيست سال، هر جا كه توانسته ايم تكليف و اهداف را مقدّم بداريم و خودمان را،

اشخاص را، خودها و هواها را تضعيف كنيم، پيش رفته ايم؛ اما هر وقت عكس اين شده است، ضربه خورده ايم. در طول دوران هشت سال جنگ تحميلي، كساني كه در جزئيات ماجراها قرار داشتند، بهتر مي دانند، هر جا كه روح وظيفه حاكم بود و منيّتها در دست اندركاران امر كم بود، پيش رفتيم؛ اما هر جا كه منيّت آمد، آسيب پذيري هم آمد. امروز هم همين طور است. عزيزان من! آنچه كه امروز براي ما مسؤولان نظام جمهوري اسلامي - اوّل من، بعد هم همه - در درجه اوّل، اهميت دارد، بايستي آن مسؤوليت عظيمي باشد كه امروز اين انقلاب و اين نظام بر دوش ما گذاشته است. اگر اين نظام نبود، اگر ما در اين نظام مسؤوليتي نداشتيم، شايد خيلي از اين خطابها به ما جا نداشت و خيلي از اين مسؤوليتها بر دوش ما نبود؛ اما امروز اين حجّت الهي بر ما تمام شده است. امروز نظام اسلامي به وجود آمده است. امروز در اين كشور چيزي تحقّق پيدا كرده است كه آرزوي تمام مصلحان اسلامي - از روز اوّلي كه حركت اصلاحي در دنياي اسلام به وجود آمد - وجود چنين چيزي بوده است. همه مصلحان بزرگي كه ما مي شناسيم - در ايران، در آفريقا، در مغرب، در هند، در مناطق اسلامي، در كشورهاي عربي و در هر نقطه اي از دنياي اسلام - تلاششان اين بوده است كه چنين بنايي را به وجود آورند: حكومت اسلامي، حاكميت اسلام، حاكميت قرآن، حاكميت ارزشهاي الهي. خوش بين ترينشان هم گمان نمي كرده است كه بتواند در دوران عمر خود چنين چيزي را ببيند. ما با آثار و نوشته هاي تقريباً همه اينها آشنا هستيم؛ مي دانيم

اينها چه مي خواستند و چه مي گفتند. به عنوان يك آرزوي دور، در اين جهت كار مي كردند. خداي متعال تفضّل كرد؛ امام بزرگوار ما با اين خصوصيات و ويژگيهاي حقيقتاً منحصر به فرد ظهور كرد؛ اين ملت در شرايط ويژه اي قرار گرفت و حقيقتاً مجاهدت كرد؛ دنياي استكبار غافلگير شد و اين حركت پيروز شد و اين نظام سرِ پا گرديد. از ساعت اوّل هم تا امروز، آن دشمنانِ غافلگير شده، از دشمني عليه اين نظام باز نايستادند و تا آن جايي كه توانستند، راهها را براي تكرار اين حركت در نقاط ديگر اسلامي مسدود كردند؛ چون آن حالت غافلگيري ديگر حالا نيست. اين نظام، اين چنين به وجود آمده است؛ اين تكليف بزرگي براي ماست. اوّلين تكليف به گردنِ ماست. هر كدامِ ما كه در نظام اسلامي مسؤوليتي داريم - مسؤوليتهاي اجرايي، مسؤوليتهاي مشورتي، مسؤوليتهاي تحقيقي، تقنيني - بايستي سعي مان بر اين باشد كه آن عنصر قوّت و قدرت را كه در تاريخ اسلام سراغ داريم و در زندگي خودمان هم تجربه كرده ايم، در خودمان زياد كنيم؛ آن، اعتماد به خدا، اعتماد به آنچه كه از اسلام در دست داريم، و از محوريت خارج كردن من؛ يعني كم كردن منيّتهاي شخصي، منيّتهاي قومي، منيّتهاي گروهي و منيّتهاي سياسي. به سمت آن اتّحاد حقيقي در زير سايه احكام الهي برويم؛ آن اتّحادي كه شرطش ايمان واحد، عشق واحد و هدف واحد است. اين اتّحاد، با اختلاف نژاد و اختلاف رنگ و پوست هم مي سازد؛ چه برسد با اختلاف مذاق سياسي. مي توان اين اتّحاد را به وجود آورد. بحمداللَّه ملت ما زمينه هاي چنين وحدتي را هميشه نشان داده و عمل كرده

و حركت نموده است. ملتهاي ديگر هم در داخله امّت بزرگ اسلامي بايد دنبال يك چنين اتّحاد و هماهنگي و همدستي اي باشند. عناصر قدرت در اسلام فراوان است؛ فضل الهي هم هست و بحمداللَّه نشانه ها و مژده هاي رحمت الهي هم به وفور ديده مي شود. اين را هم عرض كنيم كه نشانه هاي رحمت و بشائر الهي، جابه جا و قدم به قدم، در مسائل گوناگون و در آفاق مختلف، مشاهده مي شود. آينده، آينده روشني است. ما بايد تكليفمان را بفهميم و به آن عمل كنيم. سعي كنيم كه از قافله مسابقه الهي و نعمت الهي و رحمت الهي دور نمانيم. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداي متعال به بركت اين عيد مقدّس و به بركت اين وجود مقدّس و اين بعثت مبارك و اين خاطره عزيز، ما را مشمول رحمت خود قرار دهد و وجود مقدّس وليّ عصر ارواحنافداه، ما را مشمول دعوات زاكيّه خود قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 285 2) بحارالانوار، ج 73، ص 113 3) نهج البلاغه، نامه 27 و 59؛ خطبه 34 4) الاقبال سيدبن طاووس، ج 1، ص 504

بيانات مقام معظم رهبرى و فرمانده كلّ قوا در ديدار فرماندهان و گروه كثيرى از پاسداران سپاه پاسداران

بيانات مقام معظم رهبري و فرمانده كلّ قوا در ديدار فرماندهان و گروه كثيري از پاسداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به مناسبت «روز پاسدار» بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در ابتدا روز سوم شعبان را - كه بحق «روز پاسدار» نام گرفته است - به شما عزيزاني كه در اين مجلس تشريف داريد و به همه پاسداران در سرتاسر ميهن بزرگ اسلامي تبريك عرض مي كنم. همچنين روز ولادت اباالفضل العبّاس و حضرت زين العابدين عليهماالصّلاةوالسّلام را به همه شما و همه آحاد ملت تبريك مي گويم. قاعدتاً نكته اي

توجّه را جلب مي كند و آن اين است كه اين شخصيتهاي عظيمي كه هر كدام به نحوي امروز سرتاسر تاريخ بشر را روشن كرده اند - حسين بن علي عليه السّلام، امام سجّاد عليه السّلام، حضرت ابوالفضل (عليه السّلام) - كساني هستند كه در دوران خودشان، به گمان باطل مادّي، به كلّي نابود و هضم شدند. حسين بن علي عليه السّلام با همه جوانان و شخصيتهاي برجسته خانواده اش - برادران، فرزندان، نزديكان، جوانان و اصحاب غيور - در غربت كامل به شهادت رسيدند، در غربت كامل هم دفن شدند. نه كسي آنها را تشييع كرد و نه كسي براي آنها اقامه ي عزا نمود. كساني به گمان باطل، فكر مي كردند اگر اينها بمانند، ممكن است بساطِ انتقامگيري راه بيندازند. خيال مي كردند كه با شهادت حسين بن علي عليه السّلام و همراهانش، كار تمام شد. امام سجّاد عليه السّلام سي و چهار سال بعد از آن روز، در مدينه ظاهراً در حال انزوا زندگي كرد. نه لشكري، نه مجموعه اي و نه هياهويي به ظاهر وجود نداشت. ابوالفضل العبّاس عليه السّلام هم يكي از شهداي روز عاشوراست. تصوّر باطل قدرتهاي مادّي - كه با منطق مادّي حكومت مي كنند - معمولاً اين است كه اينها تمام شدند و از بين رفتند؛ ولي مي بينيد كه واقعيتِ قضيه اين طور نيست. اينها تمام نشدند؛ اينها ماندند و روزبه روز بر عظمت و جلالت و جذّابيت و تأثيرگذاريشان افزوده شد؛ دلها را قبضه و تصرّف كردند و دايره وجود خودشان را گسترش دادند. امروز صدها ميليون مسلمان - اعم از شيعه و غير شيعه - به نام اينها تبرّك مي جويند؛ از سخن اينها استفاده مي كنند؛ ياد آنها را گرامي مي دارند. اينها پيروزي در تاريخ است؛ پيروزي حقيقي و ماندگار. سؤالي كه

در ذهن انسان پيش مي آيد، اين است كه قضيه چيست؟ عامل اين بقا چيست؟ به نظر من، اين يكي از اساسيترين و در عين حال واضحترين و رايجترين حقايقِ زندگي بشر است. منتها مانند همه حقايقِ واضح، توجّه انسانهاي غافل را بر نمي انگيزد. همه حقايقِ عالم، پديده هاي مهمّي هستند - اين خورشيد، اين ماه، اين آمدن شب و روز، اين آمدن فصول گوناگون، اين دنيا آمدن، رفتن، مردن، زندگي كردن - هر كدام از اين حوادث، براي يك انسان، در خور تدبّر و درس است؛ ليكن افراد غافل به اينها توجّه نمي كنند. اين افراد متدبّرند كه به آنها اعتنا مي كنند؛ از آنها استفاده مي نمايند و بهره اش را هم مي برند. آن حقيقتي هم كه گفتيم، از همين حقايق واضحي است كه در طول تاريخ بوده است و آن اين است كه ما دوگونه عوامل قدرت داريم: عوامل مادّي قدرت، عوامل معنوي قدرت. عوامل مادّي قدرت، يعني همين پول و زور و رو و كارهايي كه قدرتمندان در طول تاريخ كردند. اگر هم نتيجه اي به بار آمده است، نتيجه چند صباحي از زندگي است. شما ببينيد اين قدرتمندان عالم چقدر عمر كردند؛ چقدر بعد از آن جنگها و بعد از آن سياسيكاريها و بعد از آن همه تلاش توانستند ثمره آن را ببرند! خيلي كوتاه و چند سالي، كه در واقع هيچ چيزي نيست. اما يك دسته هم عوامل معنوي قدرتند؛ يعني ايمان، پاكي و پارسايي، راستي و حقّانيت، ارزشهاي ديني و الهي همراه با مجاهدت. اين قدرت، قدرت ماندگار است. قدرتي كه از اين راه حاصل مي شود، به معناي بگير و ببند و بهره ببر و تمتّع كن

نيست؛ قدرت ماندگار تاريخي است؛ قدرت سرنوشت ساز بشر است و مي ماند؛ كما اين كه انبيا تا امروز زنده اند؛ بزرگان مشعلدار عدل و داد در تاريخ بشر هنوز زنده اند. يعني چه زنده اند؟ يعني آن خطّي كه آنها براي اثبات و جا انداختن آن، تلاش و مجاهدت مي كردند، در زندگي بشر ماند و به صورت يك مفهوم ماندگار و يك درس براي بشر درآمد. امروز همه خيرات و زيباييها و نيكوييهايي كه براي بشر وجود دارد، ناشي از همان درسها و دنباله همان تعاليم انبيا و دنباله همان تلاش مصلحان و خيرخواهان است. اينها مي ماند. امام حسين عليه السّلام عامل معنوي قدرت را داشت. اگرچه خود او به شهادت رسيد؛ اما مجاهدتش براي اين نبود كه چند صباحي در زندگي خوش بگذراند، تا ما بگوييم حالا كه به شهادت رسيد، پس شكست خورد. مجاهدت او براي اين بود كه خطّ توحيد را، خطّ حاكميت اللَّه را، خطّ دين و خطّ نجات و صلاح انسان را در ميان بشر ماندگار و تثبيت كند؛ زيرا عواملي سعي مي كردند كه اين خط را به كلّي پاك كنند. شما امروز هم نمونه آن را مي بينيد. يك موقع بود كه وقتي ما اين حقايق را مي گفتيم، ذهنيّات به حساب مي آمد؛ اما امروز همه آن حقايقِ ذهني تحقّق پيدا كرده است. مي بينيد كه امروز قدرتهاي دنيا اصرار دارند و پولها خرج مي كنند براي اين كه بتوانند خطّ حاكميت دين را از دنيا پاك كنند. در بخشي از عالم اتّفاقي افتاده است؛ ملتي قيام كرده و حاكميت ديني و ارزشهاي ديني را علي رغم ميل قدرتمندان به وجود آورده است. اين، درسي در عالم براي ملتهاي ديگر شد. امروز

تلاش اين است كه اين خط را پاك كنند. مسأله فقط اين نيست كه اين نظام را به شكست برسانند؛ مسأله اين است كه اصل قضيه از ذهنيت بشر و از مجموعه درسهايي كه براي بشر مي ماند، پاك شود و كساني نتوانند از آن درس بگيرند؛ نه امروز و نه آينده. اين تلاش تبليغاتي براي اين است، والاّ اگر فرض كنيم نظامي كه با ادّعايي، با حقيقتي، با فكري و با ايماني بر سرِ پا شده است، بماند، اما فكر خود را رها كند؛ قالب نظام بماند، اما روح خود رها كند؛ اشخاص بمانند، اما از آن فكر، اعلام برائت و بيزاري كنند؛ اين نظام شكست خورده است و خواست دشمنان دين برآورده شده است. براي آنها دين مهم است. بيش از نابود كردن آدمها و بيش از تلاشيِ تشكيلات سياسيِ نظامي كه مطلوب آنها نيست، مهم اين است كه آن فكر، آن خواست، آن هدف و آن داعيه از بين برود و شكست بخورد. بهترين راه شكست خوردنش هم اين است كه همان كساني كه آن داعيه را پرچمداري كردند، ناگهان بگويند ما اشتباه كرديم! شما اهل فكر و تحليليد؛ مي بينيد كه امروز دنيا دنبال اين است. هدف اصلي نسبت به جمهوري اسلامي براي دستگاههاي استكبار اين است. اين مهمّ است. انبيا، اوليا، صلحا، شهدا و بزرگان تاريخ، در اين بخش از قضيه - كه بخشِ مهمتر است - پيروز شدند. بالاخره انسان مردني است؛ همه قدرتمندان و برخوردارها هم مي ميرند - اين كه مهم نيست - مهم آن است كه آن راه، آن خط و آن انگشت نشانه اي كه به سمتي اشاره مي كند،

بماند؛ و اين ماند؛ تا امروز هم مانده است؛ روز به روز هم توسعه پيدا مي كند و جايگيرتر مي شود. يك روز در دو قرنِ اوّلِ اين تجديد حيات صنعتي اروپا كه به علم روي آورده بودند، تصوّر اين شد كه دين از دنيا رفت. اين تفكّراتي كه شما امروز مي بيند بعضي از تازه رسيده هاي به ميدان فكر و انديشه و سياست بر زبان جاري مي كنند، اينها حرفهاي قرن نوزدهمي فيلسوفان و سياستمداران اروپاست. آنها خيال مي كردند كه دين تمام شد! تجربه آنها اين را نشان مي داد كه دينِ آلوده به خرافات و آميخته به تاريكيها، در مقابل هجوم علم نتوانست طاقت بياورد؛ ذوب شد و از بين رفت. اينها تصوّر كردند كه دين در ميان بشر هر جا هست، مثل همان چيزي است كه آنها نمونه اش را در اروپا و در غرب داشتند؛ آن نوع از مسيحيت، آن نوع از دينداري، آن تعصّبات و در عين حال در لابلاي همان تعصّبات، فسادهاي فراوان! خيال كردند كه دين از بين رفت و مسأله دين در دنيا به كلّي حل شد؛ شروع كردند به خيال خودشان گوشه و كنارها را درست و مرتّب كردن؛ از آن اعماق و زواياي بشر، بقاي دين را از بين بردن. امروز شما ملاحظه كنيد؛ انگيزه ديني، توجّه به دين، توجّه به معنويت، بخصوص توجّه به آن بخش مشترك و خالص دين - يعني آن جنبه معنوي و دلدادگي به معنويت - دنيا را پر كرده است و روز به روز هم بيشتر مي شود. البته در جاهايي متأسفانه چون پايه هاي فكريِ دينيِ درستي ندارند، اين احساس عرفاني، يك احساس سطحي است؛ كه اگر

پايه درست اعتقادي و فكريِ آن چناني كه در اسلام وجود دارد، با آن همراه شود، يك احساس فوق العاده ذي قيمت و والاست. بنابراين، عكسِ آنچه كه تصور مي كردند، پيش آمد. اين عامل معنوي قدرت است. درست عين همين مسأله، در انقلاب به وجود آمد. عين همين قضيه، در سپاه پاسداران پيش آمد. من اصرار دارم كه شما عزيزان پاسدار در هر جا هستيد، روح و حقيقت مسأله پاسداري و سپاه پاسداران را مورد توجه قرار دهيد. در ايجاد سپاه پاسداران، فقط اين نبود كه نظام مي خواهد از نو يك نيروي مسلّح درست كند - مسأله تنها به اين جا ختم نمي شد - مسأله از اين هم بالاتر بود. مسأله اين بود كه در يك تشكيلات نظامي كه به وسيله انقلاب به وجود مي آمد، فكر و عقيده و ايمان - يعني عامل معنوي قدرت - در تمام اجزا رعايت و لحاظ شود و تا آن جا كه ممكن بود، اين كار شد. اساس قضيه اين بود، والّا سپاه پاسداران بعد از آن كه به وجود آمد، كساني كه آن را نمي خواستند، بارها تا مرز انحلالش بردند و به انزوايش انداختند؛ نسبت به آن بي اعتنايي كردند و به آن امكانات ندادند؛ بارها از آن بدگويي كردند؛ اما سپاه ماند و مي ماند. اين گونه پايه مستحكمي مي ماند؛ چرا؟ چون عامل معنوي قدرت در درون اين سازمان به طور وافر وجود داشته است و امروز هم وجود دارد. آن عامل معنوي قدرت چيست؟ اعتقاد، ايمان، اخلاص، مجاهدت براي اداي تكليف، مجاهدت براي خدا، مجاهدت منهاي درآمد مادّيِ آن مجاهدت و تلاش. اينها مهمّ است؛ اينهاست كه يك مجموعه و يك نظام را حفظ مي كند. در اصل

انقلاب هم همين معنا بود و امروز هم هست. نبايد به بعضي از ظواهري كه مخالفان اصل نظام سعي مي كنند آنها را درشت و پر رنگ و رنگ آميزي كنند و نسبت به آنها مبالغه نمايند، فريب خورد. حقيقت قضيه، وجود ايمان است. امروز ايمان در دل جوانان ما، در دل مردم و در سرتاسر كشور ما گسترده است. البته عدّه اي اين را نمي فهمند. هم آن روزي كه معنويت در غربت بود - مثل دوران امام سجّاد عليه السّلام - و هم آن روزي كه معنويت در قدرت بود - مثل زمان پيامبر - در هر دو حال كساني بودند كه نمي توانستند درك كنند كه هدف از اين تلاش، از اين مجاهدت و از اين حركت معنوي چيست؛ «كذلك يطبع اللَّه علي كل قلب متكبّر جبار».(1) در يكي از آيات قرآن خطاب به بني اسرائيل مي فرمايد: «فمازلتم في شك مما جائكم به».(2) حتّي يوسف كه در اوج قدرت بود و حقّ الهي در چهره و در نظام يوسفي مثل خورشيد مي درخشيد، يك عده از خود بني اسرائيل نمي توانستند آن را درك كنند. وقتي كه حضرت يوسف از دنيا رفت، آنها گفتند كه بعد از يوسف ديگر پيامبري نخواهد ماند! دلهايي هستند كه اين طورند. بعد مي فرمايد: «كذلك يطبع اللَّه علي كل قلب متكبّر جبار»؛ يا «من كل متكبّر لا يؤمن بيوم الحساب».(3) براي آن قدرتي كه متّكي به عوامل معنوي قدرت است، مسأله اساسي، جهتگيريِ آن قدرت است. جهتگيريِ آن قدرت چيست؟ صلاح و فلاح انسان؛ نجات انسان از مصائب مادّي و معنوي؛ نجات انسان از بي عدالتي؛ نجات انسان از دشمنيها و بغضاء جاهلانه ميان دلهاي انسانها؛ نجات انسان از چنگال

قدرتِ جمعي غافل و كور و مستي كه جز منيّت چيز ديگري نمي فهمند. گرفتاري بزرگ بشر هميشه اين بوده است. بشر در بيشتر دوران عمر خود، گرفتار قدرتهايي بوده است كه مستِ منيّت و خودخواهي بوده اند و چيزي كه برايشان اهميت نداشته و ندارد، سرنوشت انسانهاست. شما مي بينيد در دنيا كساني هستند كه دم از اين مي زنند كه ملت ما - يعني ملت خودشان - بايد تمام مسائل دنيا را در دست گيرد و اگر ملتهاي ديگر پايمال و نابود و بدبخت و فقير شدند، بشوند! اين حرفي است كه در دوران استعمار، استعمارگران اروپايي مي زدند؛ امروز هم استكبار - و به طور واضح امريكا - بر زبان جاري مي كند. منافع آن دولت، منافع آن كشور، منافع آن ملت اصل است و آن جايي كه آن منافع تهديد شود، بايد هركسي كه در مقابل آن منافع ايستاده است، سركوب گردد؛ ولو او هم منافعي دارد! بالاخره وقتي كه شما در فلان نقطه دنيا حضور مي يابيد، فضاي زندگي را بر دولتها و ملتها و كشورها تنگ مي كنيد و منافع آنها را پايمال مي سازيد، آنها هم در مقابل منافع شما مي ايستند. منافع شما بر منافع آن دولتها چه ترجيحي دارد؟! اين منطق واضح را اصلاً نمي فهمند! اين كساني كه امروز دم از اين معنا مي زنند كه ما به منافع ملت خودمان علاقه منديم، اگر حقيقتش را دريابيد و كاوش كنيد، خواهيد ديد كه اين هم فريب است! آنچه برايشان مهمّ است، خود آنها هستند. نام ملتها را مي آورند، چون قدرتها و حكومتهايشان وابسته به اين است؛ چون شهرتشان، عنوانشان، برخورداريشان، كامرانيشان متوقف به اين است كه اسم ملتشان را

بياورند! اگر مي توانستند حقيقت را بگويند، اين حقيقت از نظر آنها اين است كه بايد خواست آنها، منيّت آنها، تكبّر آنها و غرور آنها ارضا شود. اصلاً مسأله برايشان اين است. آيا اين براي بشر گرفتاري نيست؟ آيا گرفتاري اي از اين بالاتر براي بشر وجود دارد؟ مهمترين كاري كه قدرت معنوي دارد، نجات بشر از دست اين منيّتهاست؛ مهار زدن به اين منيّتها و اين غرورها و اين قدرتهاي افسار گسيخته است. براي انسانها، اين اساس است. هدف قدرت معنوي، نجات انسان در زندگي مادّي، نجات انسان از لحاظ زندگي انساني و نجات در زمينه هاي معنوي است. به فضل پروردگار، نظام جمهوري اسلامي بر اين پايه هاي قدرت بنا شد. اين نظام، متّكي به قدرت معنوي و متّكي به ايمان و متّكي به پايه هاي مستحكم عقيده است. آن فكري كه امروز نظام جمهوري اسلامي پايه اش بر آن قرار گرفته است، يك فكر متين، منطقي، محكم، مستدل و غيرقابل خدشه است. ايمان آحاد مردم، عشق آنها به خدا، به اولياي خدا، به پيامبر، به خاندان پيامبر؛ اين بزرگترين سرمايه و بزرگترين ابزار و مايه قدرت براي اين كشور است. مجموعه شما، از جمله اين مجموعه هاي مؤمن است. سپاه پاسداران را با همان عناصر ارزشمندي كه با آن به وجود آمد و با آن توانست در مقابل دشمنان قدرت نمايي كند و از امنيت مرزها و از استقلال ملي دفاع نمايد؛ با همان خصوصيات و با همان پايه هاي مستحكم، حفظ كنيد و قدر بدانيد و ارج بنهيد. امروز دشمن به مراكز اصلي اقتدار اين ملت، بيشتر از همه دشمني مي كند و متوجّه به آنهاست. يكي از آنها سپاه است.

يكي از آن مراكزي كه دشمن با آن به شدّت دشمن است، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است. سعي مي كنند آنچه كه بتوانند، از اين قدرت معنوي كم كنند؛ كه اين يك كار بلندمدت استكبار است. ترويج ابتذال، ترويج مادّيگري و ترويج نفع پرستي در بين آحاد مردم، از جمله كارهايي است كه اينها بر آن همّت گماشته اند. حالا چقدر موفّق شوند، اين بسته به اراده ملت مؤمن ماست؛ بسته به اراده دلها و انسانهاي منوّر و با ايمان است كه خودشان را حفظ كنند. مطمئن باشيد اگر شما و هر انسان مؤمني تصميم بگيرد و به خدا توكّل و اتكا كند، دشمن هيچ توفيقي در اين كارهاي گمراه كننده و مضلِ ّ خود به دست نخواهد آورد. اين پايه هاي معنوي قدرت، اين ايمان و اين همبستگي - همبستگي و وحدت دلها در ميان عناصر سپاه در سرتاسر كشور - را قدر بدانيد. نگذاريد دلهاي شما را با بازيچه ها و فريبها و جلوه هاي رنگارنگ دروغين، به سمت خودشان جذب كنند. شما در راه حقيقتِ مهم و بزرگي دفاع و مبارزه و مجاهدت كرديد و پيروز شديد. پيروزي شما همين است كه اين نظام امروز بحمداللَّه با استحكام كامل سرِپا ايستاده است و دشمن احساس مي كند كه نمي تواند اين نظام را شكست دهد. اين توفيق خيلي بزرگي است. امروز دشمن در مقابل نظام جمهوري اسلامي، با همه ساز و برگ خود از لحاظ نظامي، از لحاظ سياسي، از لحاظ تبليغي و از لحاظ فرهنگي وارد ميدان شده است؛ اما در عين حال انسان به روشني درمي يابد كه دشمن مأيوس است. دشمن احساس مي كند با اين نظام مستحكم درگير شدن و به آن

خدشه وارد آوردن، كار او نيست. اميدش به اين است كه ما كه مسؤوليتهاي اين نظام را بر دوش داريم، خودمان عوامل شكست خود را فراهم كنيم. ما اگر خودمان عوامل شكست را فراهم نكنيم، دشمن نمي تواند كاري كند. بزرگترين مصيبت براي يك ملت اين است كه مسؤولان در ميان آن ملت، از مسؤوليتهاي حقيقيِ خودشان غافل بمانند؛ از آن چيزي كه خدا از آنها خواسته است و پايه اصلي مسؤوليت آنهاست، غافل بمانند؛ به چيزهاي كم اهميت سرگرم و مشغول شوند؛ به نفع خود و نفع پرستي خود سرگرم و مشغول شوند؛ دل آنها به جاي تپيدن براي وظيفه الهي، براي مسائل كوچك و حقير بتپد. مسؤولان در همه رده ها، در همه بخشها و در همه سازمانهاي كشوري و لشكري نظام، بايد متوجّهِ اين مسؤوليت باشند و خدا را در نظر داشته باشند. عوامل قدرت در ميان اين ملت و در اين نظام به وفور وجود دارد و اين عوامل معنوي، قدرت خود را در طول اين بيست سال نشان داده است و از ميدانهاي دشوار و تجربه هاي سخت، سرافراز بيرون آمده است. اين عوامل را بايد حفظ كنيد. اين را بدانيم كه خداي متعال قولِ كمك داده است. آن ملت و مجموعه اي كه در راه خدا تلاش مي كند، محال است كه خداي متعال حمايتش نكند. اگر در طول تاريخ، جاهايي «حق» دچار تجربه هاي خونين شده است، به خاطر اين بوده كه «اهل حق» تنها ماندند؛ مردم با آنها همراهي و همكاري نكردند؛ آن كساني كه توقّع كار از آنها مي رفته است، صاحب دعوت را تنها گذاشتند. مثل حسين بن علي عليه السّلام كه اگر خواصِ آن روز،

آن بزرگوار را تنها نمي گذاشتند، حسين بن علي عليه السّلام با اين تجربه خونين مواجه نمي شد و مطمئنّاً يزيد شكست مي خورد. همچنان كه در زمان نبيّ اكرم، دلهاي مؤمن، مردم و كساني كه از آنها انتظار كار مي رفت، به پيامبر كمك كردند و آن علوّ و اعتلاء و عظمت را آفريدند. ما در پيروزي انقلاب خودمان، در دوران جنگ تحميلي، در طول اين بيست سال، همين تجربه موفق را ديديم. مردم با مسؤولان همكاري كردند؛ اهل حق تنها نماندند و دعوت حق بي ياور نماند. به فضل پروردگار، كمك الهي با چنين مردمي همراه است؛ در اين مدّت هم همراه بوده است، در آينده هم همراه خواهد بود. به فضل الهي و به دعاي وليّ عصر ارواحنافداه، اين ملت خواهد توانست از همه اين گردنه هاي دشوار بگذرد و تجربه هاي سخت را با موفقيّت پشت سر بگذارد و آن هدف و نهايتي را كه نظام اسلامي در جهت آن حركت مي كند - يعني سعادت و فلاح دنيوي و اخروي - نيز براي امت اسلامي ان شاءاللَّه فراهم كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) غافر: 35 2) غافر: 34 3) غافر: 27

پاسخهاى رهبر معظم انقلاب اسلامى به پرسشهاى دانشجويان در دانشگاه صنعتى شريف

پاسخهاي رهبر معظم انقلاب اسلامي به پرسشهاي دانشجويان در دانشگاه صنعتي شريف سؤالي راجع به بحث «عدالت اجتماعي» دارم. علي رغم بيانات شما در چند سال گذشته، اين بحث درگير بازيهاي سياسي گرديد و به آن غايتي كه جناب عالي فرموده بوديد، چندان نزديك نشد. آيا زمان آن نرسيده است كه به طريق اصولي به اين بحث بنگريم و داراييهاي افراد را مورد بررسي قرار دهيم و اين امر را از دولتمردان آغاز كنيم و به مرور در جامعه تسرّي دهيم؟

اين حرفِ بسيار خوبي است كه گفتنش آسان است، اما عمل كردنش بسيار بسيار مشكل مي نمايد. به مجرّد اين كه به سمت بعضي از مسؤولان دست دراز شود، طبعاً اوّلِ گله و شِكوه و فرياد آنهاست. يك وقت مي بينيد كه در اصل كار هم مانع تراشي مي شود و انجام نمي گيرد! من يك عقيده جدّي دارم كه بحث «عدالت اجتماعي» بايد تعقيب شود - شكّي در اين نيست و بارها هم اين را گفته ام - منتها آن كسي كه بايد تعقيب كند، بنده نيستم؛ دستگاههاي قضايي و دستگاههاي دولتي هستند كه بايستي دنبال كنند. يك مقدار از اين قضيه بايد به بركت قوانينِ خوب حل شود؛ يك مقدار بايد به بركت اجرا حل شود؛ يك مقدار هم بايد به بركت بازرسي دستگاههاي برتر و بالاتر حل شود؛ يعني دستگاههاي دولتي، نسبت به بخشهاي زيرمجموعه خودشان. به هرحال، من نسبت به اين قضيه، با نويسنده اين نامه همعقيده ام و اميدوارم كه پيش برود. البته كارهايي هم مي شود؛ نه اين كه هيچ كاري نشود. بنده چندي پيش در همين زمينه از قوّه قضايّيه سؤالي كردم. گزارشهايي دادند و كارهايي هم انجام مي گيرد؛ ليكن روند كار طوري نيست كه بنده را هم راضي كند؛ چه برسد شما را كه جوان و آرمانخواه هستيد. راه حل عملي براي حلّ مشكل اقتصاد كشور - مشكلاتي نظير اشتغال و مسكن و غيره - چيست؟ آيا چيزي به نام «اقتصاد اسلامي» وجود دارد؟ اگر ممكن است، توضيح بفرماييد. بله، مقوله اي به نام «اقتصاد اسلامي» هست و درباره اش كتاب هم نوشته شده است. برخي از اقدامات اقتصاديِ دولتي هم كه از اوّلِ انقلاب تا به حال انجام گرفته - مثل

فعّاليتهاي بانكي و برخي از فعّاليتهاي ديگر - بر اساس همان «اقتصاد اسلامي» است. به نظر من، مشكل اقتصاد كشور، قابل حلّ است و برنامه هاي قابل قبولي هم در اين زمينه فراهم شده است. سال گذشته، آقاي رئيس جمهور به كمك جماعتي، بعد از تلاش زياد، برنامه اي را فراهم كردند كه به نام «برنامه ساماندهي اقتصادي» معروف شد. برنامه خوبي بود؛ آن را پيش من هم آوردند و بنده هم آن را تأييد كردم. اگر همان برنامه اجرا شود، البته نتايج خوبي خواهد داشت. منتها آن برنامه را در همين برنامه پنجساله گنجانده اند. اگر برنامه پنجساله با آن سياستهايي كه ما به طور مشخّص و با مشورت فراوان و كار زيادي كه روي آن شده و اعلام هم كرده ايم، تطبيق كند، من شك ندارم كه در طول پنج سال، اثر محسوسي ديده خواهد شد. نمي گويم به كلّي همه مشكلات حل مي شود؛ اما يقيناً اثر محسوسي ديده خواهد شد. مشروط بر اين كه آن سياستها دقيقاً رعايت شود. البته ما، هم به خود دولت و هم به مجلس سفارش كرديم كه مراقبت كنند تا آن جايي كه عملي است - كه فكر هم مي كنيم همه اش يا نزديك به همه اش عملي است - اين سياستها در مواد برنامه ها ديده شود. ويژگيِ يك روزنامه خوب چيست؟ كداميك از نشريات فعلي را با اين ويژگي نزديك مي بينيد؟ اولاً اين توقّع خوبي نيست كه بنده فلان روزنامه را براي شما اسم بياورم و مثلاً بگويم بنده فلان روزنامه را به اين ويژگيها نزديك مي بينم؛ بايد خودتان انتخاب كنيد. من گمان نمي كنم كه اين مسؤوليت سنگيني بر دوش دانشجو باشد كه بگردد و روزنامه

خوب را انتخاب كند. ما روزنامه هاي خوب هم داريم. البته نوشته اند كه ويژگيهايش چيست؟ معلوم است؛ روزنامه اي كه هدفش اطّلاع رساني سالم، تحليل سالم، تحليل خوب، ارائه مطالب قوي و پرداختن به دغدغه هاي عمومي يا اكثر مردم، همراه با روشهاي هنري باشد. اين روزنامه به نظرم روزنامه خوبي خواهد بود. بعضي از روزنامه هاي ما اين طور هستند؛ بعضي هم نيستند؛ بعضي هم خيلي بدند! در مورد دادگاه ويژه روحانيت و جايگاه آن توضيح بفرماييد. دادگاه ويژه روحانيت، دادگاهي است درست، بجا، قانوني و لازم. البته جنجال مي كنند و اشكالاتي مي گيرند كه اشكالات وارد و درستي نيست. اين دادگاه، بجا و بموقع به وجود آمده و كارهاي مهم و اساسي اي هم كرده است. قشر روحاني مثل همه قشرهاي ديگر، قشر آسيب پذيري است. از طرفي خصوصيت و جايگاه اين قشر طوري است كه ايجاب مي كند دادگاهي وجود داشته باشد كه اين جرأت و گستاخي و توانايي را در خود ببيند كه يك روحاني را به پاي ميز محاكمه بكشد و از او سؤال كند و جواب بخواهد. آن طرف وقتي كه خودش روحاني است - هرچه اين بلد باشد، او هم بلد است - طبيعتاً بهتر مي تواند او را محاكمه كند. همه اينها ملاحظه شده است. بعضيها مي گويند كه در زمان امام اين دادگاه نبوده است. بيخود مي گويند؛ اين مربوط به زمان امام است و ايشان اين دادگاه را تشكيل دادند و براي اين دادگاه اهميت قائل مي شدند. اين دادگاه كارهاي بزرگي كرده است؛ بنابراين دادگاه خوبي است و جايگاهش هم جايگاه قانوني است. البته بديهي است كه يك وقت امام نه درباره اين دادگاه، كه درباره كلّ قوّه

قضايّيه مي گفتند: قوّه قضاييه و دادگاههاي قوّه قضايّيه از خصوصياتشان اين است كه حداقل نيمي از مردم از اينها ناراضيند؛ چون نيمي از مراجعه كنندگان كساني هستند كه يا محكومند؛ يا طرفدار آن محكومند؛ بالاخره ناراضي مي شوند. دادگاه ويژه روحانيت هم از اين قبيل است. آيا عملكرد دادگاه ويژه روحانيت را عادلانه مي دانيد؟ عملكردش قانوني است. من نمي توانم واقعاً درباره هر دادگاهي قضاوت داشته باشم كه اينها صددرصد عادلانه عمل مي كنند يا نه؛ ولي علي الظّاهر ما چيز غيرعادلانه اي از اينها نديده ايم. كاركردشان، كاركرد بدي نيست. اگر موردي نشان داده شود كه خلاف قانون يا خلاف عدالت رفتار كرده باشند، البته قابل پيگيري است؛ اما تا آن جا كه من مي دانم، نه؛ كار غير عادلانه اي از اينها مشاهده نكرده ام. آيا وجود چنين دادگاهي با قانون اساسي سازگاري دارد؟ بله؛ كاملاً با قانون اساسي تطبيق مي كند. البته جاي توضيحش در پاسخ به اين سؤال نيست؛ اما اگر اين طور نبود، در طول سالهاي طولاني - الان شانزده، هفده سال است كه اين دادگاه مشغول كار است - مطمئناً امكان ادامه كار پيدا نمي كرد. شما تا كي مي خواهيد در برابر وحدت زدايي جناحهاي سياسي سكوت كنيد؟ البته مي دانم كه به آنها تذكّر مي دهيد؛ ولي حالا كه به لطف خدا رئيس جمهور محترم توانسته چهره صلح دوستي ايران را به جهانيان نشان دهد، آيا بهتر نيست در كشور نيز فضايي ايجاد كنيم تا دولت خدمتگزار بتواند برنامه هاي خود را اجرا كند؟ اگر ما مسلمانيم، اگر جناحهاي ما براي ايران دل مي سوزانند، آيا بهتر نيست به جاي تضعيف همديگر، به تقويت توان اسلام بپردازيم؟ اين حرفِ بسيار درستي است. بايد به اين برادر يا خواهرمان كه

اين سؤال را نوشته اند، بگوييم: «جانا سخن از زبان ما مي گويي». البته من خوشبختانه در آن موردي كه شما اشاره كرديد، سكوتي نكرده ام و نمي كنم. من بارها نه فقط به خود اين جناحهاي سياسي و مجموعه هاي سياسي، بلكه در جلساتي كه مخصوص خود آنها بوده، و يا گاهي در بعضي از جلسات مشترك از چند گروه از آنها، به آنها گفته ام. همچنين براي اين كه بيشتر وادار به عمل شوند، در مجامع عمومي - مثل نماز جمعه و خطابه هاي عمومي - گفته ام، تا احساسات مردم، فشاري براي اينها باشد كه به سمت وحدت و يكپارچگي و همكاري بروند. البته وحدت كه مي گوييم، نه اين كه همه يك مجموعه شوند؛ نه، بلكه منظور اين است كه همكاري كنند و نسبت به يكديگر كارشكني نكنند؛ پيش بروند. من مي بينم كه اين دوست دانشجويمان هم اين احساس را دارد؛ اتفاقاً من هم همين را مي خواهم. من مي خواهم كه همه همين احساس مطالبه را از مجموعه هاي سياسي داشته باشند. به نظرم قدمهايي برداشته شده و كارهايي هم كرده اند كه بد هم نبوده است؛ ان شاءاللَّه پيشتر بروند. نظر شما در مورد محاكمه ياران واقعي انقلاب چيست؟ (در اين جا دو نفر را اسم آورده اند كه من اسمها را اصلاً نخواهم خواند؛ چه به نيكي و چه به بدي ياد شده باشند.) آيا روند فعلي، شايسته نظام اسلامي است؟ ببينيد، اين حرف كه چون كسي جزو ياران انقلاب بوده، نبايد محاكمه شود، حرف غيرمنطقي است. كسي كه جزو ياران انقلاب است، بايد كاري كند كه از نظر قوانين همين انقلاب، جرم محسوب نگردد، تا به دادگاه كشانده نشود و اگر يك وقت در دادگاه

هم رفت، تبرئه شود، والّا اگر فرض كرديم يك نفر يار واقعي انقلاب است، اما جرمي هم مرتكب مي شود. نمي شود بگوييم چون يار واقعي انقلاب است، پس او محاكمه نشود. اين منطق درستي نيست. حالا اين دو نفري كه اين آقا اسم آوردند، آيا وضعشان چطوري است؛ ياران واقعي انقلاب هستند، بودند، حالا هم هستند يا نيستند؛ يا بعضيشان هستند، بعضيشان نيستند، من كاري به آن ندارم؛ ليكن اگر فرض كنيم كسي جزو ياران انقلاب است، اين نبايد مانع شود از اين كه در هنگامي كه به نظر دستگاه قضايي خطايي از او سر مي زند، دست قضا به سمت او هم دراز شود. چه دليلي وجود دارد كه با اشرافيگريِ ايجاد شده در بسياري از مقامات كشوري، برخورد قاطع صورت نمي گيرد؟ چرا اصل قانون اساسي در مورد بررسي اموال اشخاص حكومتي به طور دقيق اجرا نمي شود؟ البته اين كه اموال مسؤولان كشور را به طور دقيق رسيدگي كنند، چنين چيزي در قانون اساسي نيست. فقط در مورد تعدادي از مقامات - مثل رهبري، رياست جمهوري و بعضيهاي ديگر - هست كه اينها اوّلِ مسؤوليتشان بايد گزارش موجودي مال خودشان را بدهند؛ از مسؤوليت هم كه كنار رفتند، باز بايستي صورت موجوديشان را بدهند، تا معلوم شود كه در اين مدّت چه چيزي گيرشان آمده و چه چيزي اضافه كرده اند. البته اين اصل هم اجرا مي شود. بنده خودم به مناسبت شروع مسؤوليت رياست جمهوري و پايانش و نيز مسؤوليت بعدي، بارها اين ورقه را پُر كردم و براي قوّه قضايّيه فرستادم. ديگران هم اين كار را مي كنند؛ منتها اين سؤال راجع به اشرافيت، سؤال بسيار درستي است. اگر واقعاً من احساس

كنم كه اين سؤال و اين مطالبه و اين گرايش، در مجموعه جوانان دانشجو هست، حقيقتاً خدا را شكر مي كنم. شما بدانيد كه گرايش اشرافيگري، آن چيزي نيست كه بشود با قانون و با دادگاه و با بازجويي و با امثال اينها علاجش كرد؛ خيلي سخت تر از اين حرفهاست. اين از جمله مقولاتي است كه بايستي فضاي عمومي كشور - احساسات مردم، خواست مردم و به تعبير رساتر، فرهنگ عمومي مردم - آن را دفع كند تا اين علاج شود. آن كساني كه به اشرافيگري گرايش دارند و دلشان براي زندگي اشرافي لك مي زند - يعني خوردن و پوشيدن و زندگي كردن و مشي كردن به سبك اشراف و دور از زندگي متوسّط مردم - يكي از كارهايي كه مي كنند، اين است كه اين ديد و ذهنيت را در مردم به وجود آورند كه اين چيز خوبي است و ارزش است؛ كمااين كه قبل از انقلاب اين گونه بود. قبل از انقلاب، مسؤولان حكومت، هرچه بيشتر با تشريفات و جاه و جلال و تكبّر و تفرعن و لباسهاي فاخر ظاهر مي شدند، يك عدّه از عوام مردم بيشتر خوششان مي آمد! فرهنگ عمومي را اين گونه شكل داده بودند. بعد از انقلاب بعكس شد. لذا كساني هم كه اهل كارهاي اشرافيگري بودند، از ترس گرايش مردم، اجتناب مي كردند؛ اما امروز بتدريج مي خواهند كار را بعكس كنند. به نظر من، اشرافيگري براي يك كشور آفت است؛ اشرافيگريِ مسؤولان، آفت مضاعف است؛ به خاطر اين كه اگر اشراف عالَم از مال خودشان - حالا حلال و حرامش به عهده خودشان - خرج مي كنند، از مال خودشان اشرافيگري مي كنند؛ اما اگر مسؤولان اشرافيگري كنند، از مال

مردم خرج مي كنند؛ مال خودشان كه نيست. اين اشرافيگري، با احساس عمومي مردم، با نوشتن، با گفتن و با ترويج اين فكر، درست خواهد شد. اين بايد به يك فرهنگ تبديل شود؛ كاري نيست كه بشود به صورت دادگاه ويژه و محاكمه و امثال اينها درستش كرد. آيا حمايت حضرت عالي از دولت و شخص آقاي رئيس جمهور، به معناي قبول داشتن سياستهايي است كه دولت و شخص رئيس جمهور به آن اعتقاد دارند و اجرا مي كنند؟ من از رئيس جمهور حمايت كرده ام و خواهم كرد. اين وظيفه اي براي من است و لازم است اين كار را بكنم. از مجموعه دولت هم حمايت مي كنم. البته در بين اعضاي دولت، كساني هستند كه من روشها و سياستهايشان را نمي پسندم. خود آنها و مسؤولان دولت هم مي دانند. ممكن است مردم ندانند - لزومي هم نداشته كه مردم بدانند - ليكن آنها كه بايد بدانند، مي دانستند. انتقادهايي داشته ام؛ انتقادها را هر وقت لازم بوده، به آنها گفته ام. اگر در جايي ايجاب مي كرده و لازم بوده، سختگيري هم كرده ام و شدّت عمل هم به خرج داده ام كه اصلاح شود؛ ليكن اين سؤال كه مي پرسيد آيا حمايت شما از دولت و رئيس جمهور، به معناي قبول داشتن سياستهايي است كه دولت و رئيس جمهور به آن اعتقاد دارند، من نمي دانم كه اين «اعتقاد دارند» چيست! آن چيزي كه ما مشاهده مي كنيم، همين عملكردهاست؛ همين روشي است كه من از آنها هيچ گونه ايرادي به نظرم نمي رسد؛ آنها كارشان را انجام مي دهند. البته انسانها در يك اندازه نيستند. ضعفها و قوّتها و قدرتها و تواناييها در افراد متفاوت است؛ كمااين كه سلايق شخصي متفاوت است؛ كمااين كه

روشهاي گفتن هم متفاوت است. بعضيها هستند از حقيقتي دفاع مي كنند و طوري حرف مي زنند كه با حرف زدن آن ديگري - كه او هم از همين حقيقت دفاع مي كند - فرق دارد. انسانِ دقيق، بايستي آن مغز مطلب را پيدا كند و از پوستها فراتر برود. اگر اينها را توجّه كنيد، به نظر من مشكلي وجود ندارد. اگر اشكالي در سياستها و عملكردها باشد، آيا بايد آن را ابراز كرد؟ چگونه مي توان اين كار را كرد كه متّهم به مخالفت با فرمايش شما در حمايت از دولت نشويم؟ من البته هيچ وقت جلوِ انتقاد را نگرفته ام و كسي را منع نكرده ام. انتقاد صحيح و دلسوزانه ضرري ندارد؛ اما اين انتقاد بايستي به تخريب نينجامد. بعضيها طوري انتقاد مي كنند كه تخريب است؛ اين مصلحت نيست. كسي كه مسؤوليت سنگيني در كشور بر دوشش هست و از او توقّع داريم كه فلان كار را بكند - اقتصاد را درست كند و... - اگر ما او را تقويت نكنيم؛ اگر يك وقت ضعفي هم پيدا شد، آن را نپوشانيم؛ آيا مي توانيم چنين توقّعي داشته باشيم؟ باز هم مي توانيم اميدوار باشيم كه آنچه كه ما مي خواهيم، انجام خواهد گرفت و آنچه كه وظيفه اوست، انجام مي گيرد؟ به نظر من، وظيفه همه است كه به مسؤولان كشور كمك كنند و آنها را ياري نمايند؛ البته تا وقتي كه در خطّ مستقيم اسلام و امام حركت مي كنند. اگر كسي از خط مستقيم اسلام و امام منحرف شود - هر كسي باشد - او درخور حمايت نيست. اين فرق هم نمي كند؛ از بالا تا پايين همه يكسان هستند؛ خود من هم همين طور

هستم. اگر خداي نكرده من هم از آن خطّ صحيحِ اسلام تخطّي كنم، بر مردم واجب نيست كه از من حمايت يا تبعيت كنند. البته احياناً يك وقت اشتباه و اختلاف سليقه اي وجود دارد. اين اختلاف سليقه نبايد موجب شود كه ما مسؤولان كشور و مسؤولان بخشهاي گوناگون را از حمايت خودمان محروم كنيم؛ نه، بايد آنها را حمايت كنيم. شما هم بدانيد عزيزان من! امروز اين كشور اقتدارش به همين است كه دولت و ملت به هم وصلند. هيچ جاي دنيا هم اين گونه نيست. اين را كه عرض مي كنم، با علم و اطّلاع مي گويم؛ يعني حتّي در كشورهاي دمكراتيك، اين حالتي را كه شما در اين جا مشاهده مي كنيد - و خوشبختانه نظاير آن در اين كشور زياد است كه يك مسؤول بنشيند و با مردم، صميمي و خودماني حرف بزند؛ نه آنها از او احساس وحشت كنند، نه او از آنها احساس وحشت و بيگانگي كند - وجود ندارد. اين هم به بركت دين و به بركت اسلام است، والاّ آن حكومتهاي به خيال و به ادّعاي خودشان مردمي - كه بي دين و ملحد بودند - حجابهايشان از مردمشان، خيلي خيلي قطورتر از ديگران هم بود! بنابراين، اين اتّصال دولت و ملت، به بركت دين و اسلام است. اين را نبايد از دست داد؛ اين چيز خيلي مغتنمي است. اين ارتباط بين مسؤولان دولتي و مردم، حمايت اينها از آنها، علاقه و دلسوزي آنها به اينها، چيز بسيار با ارزشي است. آيا محروم شدن شهروندان از حقّ طبيعي انتخاب شدن به وسيله نظارت استصوابي، باعث بي اعتماد شدن مردم به پايه هاي نظام نمي شود؟ جواب من اين

است كه نه، نمي شود؛ چون نظارت استصوابي يك قانون است و نبايستي كسي از عمل به قانون گله اي داشته باشد. اين نظارت شوراي نگهبان، طبق قانون و متّكي به قانون اساسي است. پايه ها و ريشه هايش در قانون اساسي است و در قانون عادّي هم همان تأييد شده است و وجود دارد. اين نظارت هم براي شهروندان عادّي و معمولي نيست؛ اين براي آن است كه يك آدم ناباب، يك آدم مضر و يك آدم بد، به اين مركزِ حسّاس وارد نشود. اين نظارت استصوابي مخصوص مجلس كه نيست؛ در مورد رياست جمهوري هم هست. حالا شما ببينيد يك آدم حرّافِ پشت هم اندازي كه از خارج هم حمايت شود و پول فراواني هم داشته باشد و خودش را به شكلهاي گوناگوني بيارايد و اين جا بيايد و كانديدا شود و اكثريتي را هم ببرد و رئيس جمهور شود، تكليف مملكت چه مي شود؟! نظارت استصوابي براي همين است كه جلوِ آدمهايي كه بر طبق قوانين كشور، صلاحيت آمدن به اين منصبِ حسّاس را ندارند - چه مجلس، چه رياست جمهوري و چه در بقيه جاهايي كه اين نظارت وجود دارد؛ مثل مجلس خبرگان و ديگر جاها - گرفته شود و اينها نتوانند وارد اين مراكز حساس شوند. نظارت استصوابي چيز خوبي است؛ چيز بدي نيست. آنهايي كه انتقاد مي كنند و ايراد مي گيرند، ادّعايشان اين است كه شوراي نگهبان ردّ و قبولش بر اساس گرايشهاي سياسي است. البته اين واقعيت ندارد. خودِ آقايان شوراي نگهبان هم هميشه انكار كرده اند؛ بنده هم تا آن جا كه از نزديك شاهد كار آنها بوده ام، چنين احساسي نكرده ام. حالا ممكن است كسي يك وقت يك

جايي را درست نفهمد و غلط بفهمد كه آن بحث ديگري است؛ اما مبنا، مبناي قانوني است. مدتي است كه بحث در مورد اصول و سليقه ها مطرح شده است و در اين زمينه مغلطه هايي رخ مي دهد. لطفاً بفرماييد معيار و ملاك براي جدايي و مرز اصول و سليقه ها چيست؟ اصول را چگونه مي توان تشخيص داد؟ اصول، با سليقه هاي گوناگون در زمينه هاي مختلف، با هم اشتباه نمي شود. اصول، پايه هاي فكري يك نظام و يك اساس حكومتي است. اسلام، از اصول است؛ استقلال، از اصول است؛ نظام ديني، از اصول است؛ رعايت قوانين اسلامي، از اصول است؛ جهتگيريِ عمومي ملت و كشور به سمت متديّن شدن و جامعه را به سمت جامعه اسلاميِ كامل كشاندن، از اصول است. اصول از اين قبيل است. سليقه ها اين است كه يك نفر با زيد خوب است، با عمرو بد است؛ يكي از آن خوشش مي آيد، آن ديگري از آن خوشش نمي آيد. در زمينه هاي اقتصادي، از سليقه هم بالاتر هست؛ اما اصول نيست. فرض بفرماييد كه يك نفر معتقد به سياست «تعديل اقتصادي» است، يكي هم مخالف اين سياست است؛ مثلاً معتقد به سياست نوع ديگر است. اينها از سليقه هم بالاتر است؛ اما با اصول نبايد اشتباه شود. آن كسي كه داراي اين سليقه ي سياسي و اين روش سياسي است، وقتي كه مسؤوليتي داشته باشد، بر طبق همان عمل مي كند؛ آن ديگري مي آيد و برطبق چيز ديگر عمل مي كند؛ اما اصول هميشه محفوظ است. الان شما ملاحظه بفرماييد؛ از زمان رياست جمهوري بنده، كه آن وقت رئيس دولت كسي بود، بعد رئيس دولت كس ديگري شد؛ و زمان بعد از رياست

جمهوري بنده، كه رئيس دولت كس ديگري شد؛ با اين كه سلايق سياسي و اقتصادي تفاوتهاي گوناگوني كرده، اما درعين حال همواره در اين مدّت، آن پايه هاي فكري - يعني اعتقاد به اسلام، اعتقاد به امام، اعتقاد به نظام اسلامي، اعتقاد به مردمي بودن جامعه - همه سر جاي خود محفوظ است. اين اعتقادها چيزهايي نيست كه حتّي با آمدن و رفتن دولتها عوض شود. بنابراين قابل اشتباه نيست. آيا به نظر حضرت عالي، گاهي از ولايت، تعريف و دفاعِ بد نمي شود و آيا كساني كه داعيه طرفداري و پيروي از ولايت دارند، بد عمل نمي كنند؟ چرا؛ اتّفاقاً خيلي اوقات بد دفاع مي شود. بعضيها بد دفاع مي كنند، بعضيها هم ممكن است بد عمل كنند. اين طور چيزي هست؛ اين را نمي شود منكر شد. كمااين كه خيلي از كساني كه طرفدار خدا هستند و جزو متديّنين عالم محسوب مي شوند، بد عمل مي كنند. خيلي از كساني كه طرفدار دين اسلام هستند، بد عمل مي كنند. اين بد عمل كردنها، همه جا ممكن است وجود پيدا كند و وجود دارد؛ ليكن نكته اساسي اين جاست كه اگر كسي به عنوان طرفداري از ولايت يا از دين يا از اسلام يا از نظام اسلامي يا از فلان كس، بد عمل مي كند، ما نبايد اين بدي را به آن حقيقتي كه مورد طرفداري اين شخص است، سرايت دهيم. ما بايستي بدي اين شخص را آن جا سرايت ندهيم؛ بلكه بگوييم آن به جاي خود محفوظ؛ اين شخص بد عمل مي كند. گاهي اوقات بعضي از كساني كه انگيزه هاي صحيحي ندارند، مشاهده مي شود كه اين جا را با هم مخلوط مي كنند. چون كسي طرفدار دين يا فلان حقيقت ديگر است و اين بد

عمل كرده، پس به آن حقيقت و به آن شي ءِ مورد دفاع، گاهي از طرف اينها اهانت مي شود كه البته اين درست نيست. ما معمولاً وقتي كه در جلسه پاسخ به سؤال قرار مي گيريم، آنچه را كه جواب مي دهيم، گاهي يك دهم آن چيزي است كه جواب نداده ايم؛ كمااين كه الان هم به نظرم همين طور است. الان ارائه سؤالها همين طور ادامه دارد و من البته ميل خودم اين است كه بتوانم بعداً به اينها جواب دهم. در مواردي هم اتّفاق افتاده كه اين سؤالها را برده ايم و بعداً جواب داده ايم و پخش كرده ايم. البته من متأسفانه مجالم خيلي كم است. اگر مي توانستم، اين طور جلسه دانشجويي را ماهي يك بار، يا دوماهي يك بار تشكيل مي دادم. منتها فرصتهاي من خيلي محدود و كارها و مسؤوليتهاي من خيلي سنگين است؛ لذاست كه مع الاسف كمتر توفيق پيدا مي كنم، والّا دلم مي خواهد كه همه اين سؤالات را جواب دهم. ان شاءاللَّه سعي مي كنيم در دفتر از چند نفر از دوستان خواهش كنيم كه بنشينند و اين سؤالها را نگاه كنند؛ تكراريهايش را كنار بگذارند و به غيرتكراريهايش جوابي بدهند و به نظر من برسد؛ بعد هم برگردد و دوستان دانشجو همه آن جوابها را ملاحظه كنند. به هرحال، از تشكيل جلسه امروز خوشحال شدم. چند دعا مي كنم؛ خواهش مي كنم كه شما با دلهاي پاك و گرم خودتان اين دعاها را از خدا بخواهيد و آمين بگوييد تا ان شاءاللَّه خداوند مستجاب كند. پروردگارا! تو را به اسماء و صفات جلال و جمالت سوگند مي دهيم، ما را، ملت ما را، كشور ما را، مشمول هدايت و رحمت خودت قرار بده. پروردگارا! دست ما را از اسلام و قرآن

كوتاه مكن. پروردگارا! جامعه ما را هر روز بيش از روز قبل از آن، به اسلام و نظام اسلامي نزديك كن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد تو را سوگند مي دهيم، جوانان مؤمن و علاقه مند و پُرانگيزه و خوب را - جواناني كه در راه خدا و براي انجام وظايف الهي بسيج مي شوند و آماده هستند براي اين كه مسؤوليتهاي سنگين را در راه خدا انجام دهند - از سوي خود و با عنايت خاص خود دستگيري كن؛ آنها را ثابت قدم فرما و از شرّ شياطين اِنس و جن محفوظ بدار. پروردگارا! دانشگاههاي ما را روزبه روز آبادتر و سرشارتر و پُربركت تر فرما. پروردگارا! گرفتاريهاي اين ملت را برطرف كن. پروردگارا! قلب مقدّس وليّ عصر ارواحنافداه را از ما راضي و خشنود كن و ما را از سربازان آن بزرگوار قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار از دانشگاه صنعتى شريف

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري در ديدار از دانشگاه صنعتي شريف بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم از اين كه اين توفيق را پيدا كردم كه به دانشگاه شما - اين دانشگاه نام آور و پرافتخار - بيايم، بسيار خوشحالم. متأسفانه قبل از اين، من هرگز اين توفيق را نداشتم. چند بار - چه در زمان رياست جمهوري و چه بعد از آن تا امروز - برنامه ريزي كرديم و قرار گذاشتيم كه به اين دانشگاه بياييم و با دانشجويان اين دانشگاه ديدار كنيم؛ اما هر دفعه به خاطر گرفتاريهاي من و مشكلاتي كه داشتيم، نشد. امروز خدا را شاكرم كه اين توفيق دست داد و به دانشگاه شما آمدم. يك جمله در مورد دانشگاه صنعتي شريف عرض كنم: انسان دو خصوصيت ممتاز را در تاريخچه اين

دانشگاه مشاهده مي كند؛ يكي خصوصيت علمي، يكي هم خصوصيت انقلابي و ديني. يعني دانشگاه شما، هم در زمينه تلاش علميِ دانشگاهي، يك دانشگاه پيشرو و موفّق به حساب مي آيد؛ هم از لحاظ فعّاليتهاي انقلابي و ديني، باز يكي از دانشگاه هاي موفّق و پيشرو محسوب مي شود. آقاي رئيسِ دانشگاه اشاره كردند كه اين دانشگاه، در گذشته شهداي معروف و نام آوري داشته است؛ مثل «شهيد عبّاسپور»، «شهيد وزوايي»، «شهيد شوريده» و خودِ «شهيد شريف واقفي» در قبل از انقلاب. اينها هر كدام يك شهيدند؛ اما با شخصيتي كاملاً متمايز و درخشان. در تكوين جهاد سازندگي، در جنگ تحميلي، در تركيب اوّليه سپاه، در فعّاليتهاي انقلابي و سياسيِ سالهاي اوّل انقلاب، عناصري از برجستگان همين دانشگاه حضور داشتند؛ يعني دانشگاهي كه پيام دين و انقلاب را به شكل بسيار بارزي دريافت كرد و آن را در ميان دانشجويان، در ميان اساتيد، در ميان رؤساي دانشكده ها و دانشگاهها و خودِ دانشگاه نشان داد. از لحاظ علمي هم اين دانشگاه در يك سطح راقي است. آمارهايي را در جمع اساتيد محترم - كه دقايقي پيش آن جا بوديم - دادند؛ البته من از بسياري از اين آمارها مطّلع بودم. در مسابقات جهاني، در زمينه هاي علمي، در جذب استعدادهاي درخشان، اين دانشگاه، دانشگاه موفّقي است. پس، تا اين جاي سخن به اين نتيجه برسيم كه دانشگاه شما و شما دانشجويان عزيز در اين دانشگاه و اساتيدتان، يك نمونه زنده و برجسته و عملي از به هم تنيدگي دين و علم هستيد. حالا بعضيها بنشينند سخنراني كنند و داد بكشند كه علم و دين با هم نمي سازند! صد ساعت سخنراني، به قدر يك ساعت حضور شما

بُرد علمي ندارد؛ چون شما هستيد و حضور داريد. آن سابقه روباتهايتان است؛ آن مسابقه رياضي است كه در دنيا اوّل شديد؛ آن جذب سرمايه هايتان است؛ آن عناصر بسيار برجسته علميتان است؛ اين هم مايه هاي دينيتان است. الان در اين دانشگاه، كانونهاي قرآن و دين و كارهاي هنري ديني، از بسياري از دانشگاههاي كشور، برجسته تر، زنده تر و فعّالتر مشغولند؛ من هم از بعضي از آنها مطّلعم. پس، به قول بعضيها: «ادلّ الدليل علي امكان شي ء وقوعه»؛ بهترين و رساترين دليل بر امكان چيزي، اين است كه خود آن چيز اتّفاق بيفتد. وقتي ما بحث مي كنيم كه آيا اين فلان چيز ممكن است يا ممكن نيست، بعد مي بينيم همين شيئي كه درباره امكان وقوعش بحث مي كنيم، الان در خارج وجود دارد، ديگر بحثها تمام مي شود. البته باز هم عدّه اي به بحث ادامه خواهند داد؛ آدمهاي بي كار و دنبال بحثهاي صرفاً ذهني، در دنيا كم نيستند. اين جا و آن جا بنشينند و حرف بزنند: «بحث كنيم ببينيم آيا گرايش انقلابي، گرايش ديني و عمل ديني، با پيشرفت علمي سازگار است يا نيست!» خيلي خوب؛ بنشينند تا شب بحث كنند! وجود اين دانشگاه و وجود اين مجموعه علمي در اين جا و وجود شما دانشجويانِ بسيار خوب و عزيز من و آن اساتيد بسيار خوبتان، اين بحثها را بي فايده و مهمل و بيجا محسوب مي كند. حقيقتش اين است كه وقتي من با شما دانشجويان عزيز ديدار دارم، حرفهاي فراواني در ذهنم مي گذرد. مخاطب اصليِ بيشترين حرفهاي ما هم شما - يعني نسل جوان دانشجو - هستيد. «ما» كه مي گويم، نه من به عنوان يك مسؤول در نظام جمهوري اسلامي؛ نه. من

به عنوان «علي خامنه اي» به عنوان يك طلبه و يك روحاني و به عنوان كسي كه به مسائل علمي و فكري در زمينه هاي اسلامي، در زمينه هاي تاريخي، در زمينه هاي سياسي ذي علاقه است. البته مسؤوليت هم خودش يك داستان ديگر و ماجراي ديگري است. مخاطب اصليِ من قشر جوان است و در ميان قشر جوان، فرزانگان و نخبگان و اهل دانش و فرهنگ و علم و معرفت و كتاب و نوشتن و گفتن و فهميدن و پيش رفتن. البته حجابِ مسؤوليتهاي مملكتي جلوِ بسياري از اينها را مي گيرد؛ يعني خود ما هم نمي توانيم اين حجاب را بدريم و به آن نقطه مركزيِ سخنِ دل برسيم. بنابراين حرفهاي زيادي وجود دارد و به قول شاعر مشهدي ما: «يك سينه حرف، موج زند در دهان ما». چون مي خواهم بحث ما تا آن جا كه ممكن است، كوتاه باشد، بعد فرصت بدهم كه سؤالات مكتوب شما بيايد و به آن سؤالات پاسخ دهم، به نظرم رسيد كه موضوع بحث را يك موضوع صددرصد دانشجويي قرار دهم و آن عبارت است از آنچه كه امروز به آن، حركت دانشجويي، يا جنبش دانشجويي گفته مي شود؛ يا به تعبير بهتر و رساتري كه مي توان برايش انتخاب كرد: بيداري دانشجويي و احساس مسؤوليت دانشجويي. اين مقوله بسيار مهمّي است؛ صددرصد هم دانشجويي است. چرا مي گوييم صددرصد دانشجويي است؟ چون بسياري از احساسات، درخواستها و انگيزه ها ممكن است در قشر دانشجو وجود داشته باشد، اما به خصوصيت دانشجويي او ارتباط مستقيمي نداشته باشد؛ مثل دغدغه شغل. شايد دانشجويي وجود نداشته باشد كه دغدغه شغل و آينده نداشته باشد؛ ليكن اين به حيثيّت دانشجوييِ دانشجو ربطي ندارد. اين مربوط به

هر جواني است؛ دانشجو هم نباشد، اين دغدغه را دارد. يا مثلاً دغدغه ازدواج و تشكيل خانواده، كه البته از اين مورد، حضّار بيشتر هم خوششان مي آيد! هر دانشجويي - چه دختر و چه پسر - اين دغدغه و اين مطالبه و ميل را دارد؛ چون مسأله اساسي زندگي است. اما اين لازمِ ذاتي دانشجو نيست؛ اين لازمِ انسان بودن و جوان بودن اوست. دانشجو هم كه نباشد، اين احساس را دارد. اما آن چيزي كه من اسمش را «بيداري دانشجويي» مي گذارم و امروز در بين دانشجويان و غيردانشجويان معمول است و به آن «جنبش دانشجويي» مي گويند، مخصوص قشر دانشجو - به حيث دانشجو - است؛ يعني متعلّق به همه جوانان نيست؛ متعلق به همين جوانِ قبل از محيط دانشجويي هم نيست؛ متعلق به اين جوان بعد از دوره دانشجويي هم نيست. اين متعلّق به محيط دانشگاه است؛ متعلق به همين چهار سال، پنج سال، شش سال است؛ همين مدتي كه شما در دانشگاه درنگ داريد. اين حقيقتي است كه وجود دارد. جنبش دانشجويي - يا به همان تعبير درست تر: بيداري دانشجويي - چيز جديدي نيست؛ يك چيز مخصوص ايران هم نيست؛ چون همان طور كه گفتيم، متعلّق به محيط دانشگاه است. اين بيداري، خصوصياتي دارد؛ انگيزه هايي در آن هست و نتايجي بر آن مترتّب مي شود. اگر اين خصوصيات را درست بشناسيم، مي تواند به عنوان يك منبع غني و سرشار و فيّاض براي آن كشور و آن محيط و آن جامعه به كار گرفته شود؛ اما اگر درست شناسايي نشود، ممكن است تضييع شود. مثل ثروتي كه شما از وجود و يا از كاربرد آن اطّلاع نداريد. بدتر

از اين، آن ثروتي است كه شما كه صاحبش هستيد، اطّلاع نداريد؛ اما يك دزد و يك دغل اطّلاع دارد كه زير اين مخفيگاه، اين گنج هست؛ كاربردش هم اين است. لذا او مي آيد و استفاده مي كند و اين ديگر مي شود خسارت فوق خسارت! يكي از فرايض اوّليه اوّلاً خودِ دانشجو، ثانياً مجموعه مديرانِ دانشجويان و دانشگاهها و ثالثاً مجموعه مديران كشور، شناسايي اين پديده ذاتاً دانشجويي است؛ يعني بيداري دانشجويي، يا جنبش دانشجويي، يا حركت دانشجويي. به هر اسمي آن را بناميد، حقيقتش را مي شناسيم كه چيست. منشأ چنين پديده اي، خصوصياتي است كه در دانشگاه و در مجموعه دانشجويان هست. سن و انرژي و توان و نيروي جواني، معارف و دانشهايي كه دانشجو در اين دوره با آنها آشنا مي شود - چه معارف علمي، چه معارف سياسي، چه معارف اجتماعي - فراغت دانشجويي كه گرفتار زندگي و نان و دربند گرفتاريها و بارهاي زندگي نيست و يك آزادي نسبي دارد و در جايي مسؤوليتي ندارد، مجتمع بودن دانشجويان در يك محيط خاص، تأثير گرفتن از امواج عمومي جامعه و بازتاب آنها را نشان دادن - چه مثبت و چه منفي - از عوامل اين پديده بسيار مهم و در عين حال بسيار مبارك است كه در صورتي كه از آن استفاده نشود و يا بد استفاده شود، بسيار خطرناك هم خواهد بود. در مجموعه دانشجويان و در حركت دانشجويي يا بيداري دانشجويي، خصوصياتي هست كه تقريباً مي شود گفت اين هم در اغلب جاها يكسان است - با تفاوت فرهنگها و تاريخها و زيرزمينه هاي هر كشوري و هر ملتي و هر مجموعه انساني - ليكن

مشتركاتي بالاخره در همه جا هست. آن چيزي كه من در مورد كشور خودمان مي توانم به عنوان ويژگيهاي حركت دانشجويي از قبل از انقلاب تا اوان انقلاب و از اين جا به بعد عرض كنم، خصوصياتي است كه ذكر مي كنم: خصوصيت اوّل، آرمانگرايي در مقابل مصلحت گرايي است؛ عشق به آرمانها و مجذوب آرمانها شدن. انسان وقتي كه در محيط تلاش و كار معمولي زندگي قرار مي گيرد، گاهي موانع جلوِ چشم او را مي گيرد؛ آرمانها را دور دست و غيرقابل دستيابي به انسان نشان مي دهد و اين خطر بزرگي است. گاهي آرمانها فراموش مي شوند. در محيط جوان، آرمانها محسوس، ملموس، زنده و قابل دسترسي و دستيابي است؛ لذا براي آنها تلاش مي شود. خودِ اين تلاش، تلاش مباركي مي شود. خصوصيت دوم، صدق و صفا و خلوص است. در حركت دانشجويي، كلك، تقلّب، حيله و شيوه هاي غيرانساني اي كه معمولاً در محيطهاي زندگيِ رايج به كار مي رود، كمرنگ است و يا به طور طبيعي نيست. در محيط معمولي زندگي، در محيط سياست، در محيط تجارت و در محيط بده بستانهاي اجتماعي، هر كس هر حرفي كه مي زند، مواظب است ببيند از اين حرف چه گيرش مي آيد و چه از دست مي دهد. حالا بسته به اين است كه چقدر زرنگ، چقدر پشت هم انداز و چقدر عاقل باشد - يا در نقطه مقابلش قرار گرفته باشد - تا چيزي از دست بدهد، يا چيزي به دست آورد. اما در محيط حركت دانشجويي، نه؛ حرف را براي خوب بودنش، براي درست بودنش، براي جاذبه داشتنش براي خود و براي حقيقت، بيان و دنبال و تعقيب مي كنند. نمي خواهم تعميم دهم و بگويم كه هر نفر از

آحاد دانشجو، هر تك تكي از اين حرفهايي كه مي زند، اين طور است؛ نه، اما اين رنگِ غالب است. خصوصيت سوم، آزادي و رهايي از وابستگيهاي گوناگونِ حزبي و سياسي و نژادي و امثال اينهاست. در اين مجموعه حركت دانشجويي، انسان مي تواند اين خصوصيت را مشاهده كند كه اين هم يك شعبه از همان مصلحت گرايي است. غالباً در اين جا از تقيّداتي كه معمولاً مجموعه هاي گوناگون سياسي و غيرسياسي براي افراد خودشان فراهم مي كنند، خبري نيست و جوان حوصله اين قيد و بندها را ندارد. لذا در گذشته پيش از انقلاب، احزابي بودند و كارهايي مي كردند؛ اما به دانشگاه كه مي رسيدند، ضابطه از دستشان در مي رفت! ممكن بود چهار نفر عضو هم يارگيري مي كردند، اما نمي توانستند انضباطهاي مورد نظر خودشان را - انضباطهاي حزبي خيلي شديد كه در احزاب دنيا معمول بود و هست - در محيط دانشجويي به درستي اعمال كنند؛ زيرا دانشجو بالاخره در جايي به اجتهاد مي رسد. آن زمانها حزب توده، حزب فعّالي بود؛ تشكيلات خيلي وسيعي هم داشت؛ با شورويها هم مرتبط بود و اصلاً براي آنها كار مي كرد؛ اما به دانشگاه كه مي رسيد، مجبور بود بسياري از حقايق حزبي را از چشم دانشجو پنهان كند! چهارمين خصوصيتِ اين حركت، مبتني بر اشخاص نبودن است. يعني اين حركت در دانشگاه صنعتي شريف هست، امروز هم هست، ده سال پيش هم بود، ده سال بعد هم هست؛ اما نه ده سال پيش شما بوديد، نه ده سال بعد شما اين جا هستيد. اين حركت هست، ولي مبتني بر اشخاص نيست؛ متعلّق به فضا و مجموعه حاضر است. پنجمين خصوصيتِ بسيار مهمّش اين است كه در مقابل

مظاهري كه ازنظر فطرت انساني زشت است - مثل ظلم، زورگويي، تبعيض، بي عدالتي، تقلّب، دورويي و نفاق - حسّاسيت منفي دارد و آن را دفع مي كند. يك وقت در اوّل انقلاب، همين گروه منافقين، با استفاده از فرصت انقلاب توانست در ميان جوانان و دانشجويان نفوذي پيدا كند؛ اما وقتي معلوم شد كه اعضاي اين گروه، منافقند، غالباً روي برگرداندند. چرا به آنها منافق مي گفتند؟ چون ادّعايشان اين بود كه براساس ايدئولوژي دين تشكيلات دارند، تلاش مي كنند و آينده معيّن مي كنند؛ اما در عمل معلوم مي شد كه نه، از ايدئولوژي دين هيچ خبري نيست؛ تفكّرات، تفكّرات التقاطي ماركسيستي است؛ آن هم نه ماركسيستيِ يك دست؛ التقاطي، مخلوط و آشفته؛ و در عمل خارجي و فعّاليت و مبارزات هم آن چيزي كه حاكم بر بيشترين فعّاليتهاي آنهاست، قدرت طلبي است. تلاش براي اين كه به قدرت دست پيدا كنند؛ قدرتي كه در پديد آمدنش نقش زيادي نداشتند؛ بلكه به عنوان يك مجموعه اصلاً نقش نداشتند؛ هرچند ممكن بود افرادي از آنها هم در خلال ملت نقش داشته باشند. لذا چون نفاق آنها معلوم شد - معلوم شد كه ظاهرشان با باطنشان؛ حرفشان با دلشان؛ ادّعايشان با آنچه كه حقيقتاً آن را دنبال مي كنند، يكي نيست - مجموعه جوانِ دانشجويي از اينها اعراض كرد و روي برگرداند. ششمين خصوصيت اين حركت دانشجويي و اين پديده ذاتي محيط دانشگاهها اين است كه بر اين حركت، فقط احساسات حكومت نمي كند؛ بلكه ضمن اين كه احساسات هست، منطق و تفكّر و بينش و تحصيل و ميل به فهميدن و تدقيق هم در آن وجود دارد. البته شدّت و ضعف دارد؛ گاهي كم

و گاهي زياد. از نظر ما، اينها خصوصياتي است كه در اين مجموعه موسوم به حركت دانشجويي، يا بيداري دانشجويي وجود دارد. البته كساني كه اهل تحليل و تدقيقهاي اين طوري هستند، بگردند و خصوصيات ديگري هم پيدا كنند؛ كه حتماً هم وجود دارد و من حالا نمي خواهم آن طوري بحث كنم. عزيزان من! اين را بدانيد؛ اين حركت دانشجويي، به اين انقلاب خيلي هم خدمت كرده است. قبل از انقلاب، در خيل مبارزات عظيم مردم، دانشجويان چشمگير بودند؛ حضور داشتند و فعّال مي نمودند. من بيشترين مشاهده ام در اين مورد، مربوط به مشهد است. در محيط دانشجويي مشهد، من فعّال بودم؛ تهران هم كه مي آمدم، همين طور بود. در دانشگاههاي مختلف مي آمدم و مي رفتم؛ دانشجويان با من ارتباط داشتند و از نزديك مي ديدم كه چه خبر است. الان بعضي از همين مسؤولان كنوني كشور، از دانشجويانِ آن روز ما هستند كه با ما ارتباط داشتند. از اوّلِ انقلاب به بعد، اين نقش تمام نشد. شايد اگر كساني در مسؤوليتهاي گوناگون مربوط به قضاياي دانشجويان قرار داشتند كه به اين مقوله علاقه مند بودند، بركات زيادتري بر آن بار مي شد؛ اما بدون آن هم بركاتي بر اين حركت و احساس و بيداري و انگيزش دانشجويي پديد آمد كه چند نمونه اش را به شما مي گويم: يك نمونه اش، همين قضاياي دانشگاه تهران بود كه گروهكهاي الحادي آمدند دانشگاه تهران را تصرّف كردند و از اتاقها و سالنها و مراكزش به عنوان اتاقهاي جنگ، انبارهاي سلاح و مركز توطئه عليه اصل انقلاب و عليه نظام استفاده كردند! فضا را قُرق هم كردند؛ يعني يك حالت ارعابي نه فقط در مسؤولان آن روز - مسؤولان آن

روز، دولت موقّت بودند كه اصلاً جان و توان و دل و جگرِ ورود در اين ميدانها را نداشتند؛ آنها كه هيچ! - كه حتّي در دل بسياري از افراد انقلابي هم ايجاد كرده بودند. در محيط خودِ دانشگاه تهران، اينها بيشترين رعب را ايجاد كردند. من يادم نمي رود كه در يكي از سخت ترين آن روزهايش، اتّفاقاً خودم در دانشگاه بودم و يك برنامه هفتگي داشتم. در مسجد دانشگاه تهران، آن روز طبق معمول، روزِ برنامه بود. آمدم، ديدم دانشگاه خلوتِ خلوت است. به مسجد آمدم؛ شايد بيست نفر، سي نفري در مسجد بيشتر نبودند. وقتي وارد مسجد شدم، چند نفر آمدند و گفتند: آقا! زود از اين جا برويد! گفتم مگر چه شده؟! معلوم شد كه بله، دانشگاه را قُرق كرده اند و از زدن و كشتن و اين چيزها هم اصلاً ابايي ندارند! چه كساني در مقابل اينها ايستادند؟ خودِ دانشجويان. اوّلين، يا يكي از اوّلين نشانه هاي بروز فعّاليت مؤثّرِ بسيار كارساز جوشش دانشجويي، در همين قضيه بود. دانشگاه نيمه تعطيل بود، اما دانشجويان - يعني يك مجموعه انقلابيِ محض - همه زنده و فعّال آمدند و داخل دانشگاه ريختند و آن جا را تطهير كردند. اين قضيه، مربوط به سال پنجاه و هشت است كه آن را عرض مي كنم. اين يكي از نمونه هاست. اگر ما پيوندهاي دانشجويي و ارتباطات دانشجويي را - كه به بركت انقلاب مستحكم شده بود - نمي داشتيم، اين كار به اين خوبي و به اين روشني امكان نداشت. البته آن روز دانشجويان در بخشهاي اساسي انقلاب هم رفتند و فعّال شدند - در سپاه پاسداران، در جهاد سازندگي، در بخشهاي گوناگوني

از كشور - بعد جنگ شروع شد، كه همين شهدايي كه اسم آورديم، اينها همه دانشجو، اهل علم و اهل تحصيل بودند. بعضيشان داراي استعدادهاي خيلي خوب و مراتب عالي بودند؛ اما وجودشان وقف خواسته هاي انقلاب و نيازهاي انقلاب بود. بنده هميشه اين جمله را به دوستانم تكرار مي كردم؛ الان هم به شما مي گويم كه هر انساني بايد تلاش كند، نياز لحظه را بشناسد و آن را برآورده كند. اگر نياز اين لحظه تاريخ را نشناختيد و آن را برآورده نكرديد و فردا فهميديد، كار گذشته و دير شده است؛ مثل يك خطّ توليد كه همين طور حركت مي كند و تكنسينها و كارگران و مهندسان و متخصّصان در جاي خودشان قرار گرفته اند. وقتي اين ابزار جلوِ شما مي رسد، اگر كاري را كه بايد انجام دهيد، انجام نداديد، ديگر از دست رفته است؛ ابزار بعدي يك چيز ديگر است. تاريخ و زمان و نيازهاي جامعه اين طوري است؛ و اين آن چيزي است كه جوان - بخصوص دانشجو - از عهده آن برمي آيد؛ مي تواند آن را بداند و مي تواند عمل كند؛ چون انرژي دارد؛ فعال است؛ چشمش باز است؛ ذهنش باز است؛ آينده هم متعلّق به اوست؛ براي خودش هم كار مي كند. آينده متعلّق به شماست. امروز از همان جوانان، كساني در رأس مسؤوليتها قرار دارند و در دولت و در بخشهاي مختلف مشغول خدمتند و كوله بار باارزشي از سالهاي پربار و پرفعّاليتي از اين تلاش دانشجويي و بيداريِ دانشجويي در اختيار آنهاست. اينها بركاتش است. من مي خواهم بگويم شما هم كه امروز دانشجو هستيد، اگر در اين محيط، اين پديده را با همين خصوصياتي كه گفتم -

والاّ اگر اين خصوصيات نبود، چيز ديگري خواهد شد و اين بركات هم بر آن مترتّب نمي شود - عمل كنيد، بركات وجود شما براي كشورتان، براي انقلابتان، براي آينده تان، براي تاريختان و در واقع براي خودتان - هم خودتان در دنيا، هم خودتان در پيشگاه عدل الهي - ايجاد خواهد شد و كار بزرگ و زيادي را انجام داده ايد. من به اين پديده به عنوان يك پديده مثبت و مبارك علاقه مندم؛ منشأهاي آن را هم از نزديك شناسايي كرده ام و مي دانم منشأها، منشأهاي پاكي است. خصوصيات هم همين خصوصياتي است كه گفته شد. اگر آرمانگرايي، به بيزاري از آرمانها تبديل شود، ديگر آن نخواهد بود؛ يك چيز ديگر خواهد شد؛ حالا اگر شكلش هم نو باشد، باطنش ارتجاع و كهنگي و پوسيدگي و كهنه پرستي است. اين جنبش بايد دنبال آرمانها باشد؛ يعني دنبال عدالت، دنبال مساوات، دنبال آزادي معنوي، دنبال آزادي اجتماعي، دنبال عزّت اجتماعي، دنبال سرآمد شدن ملي در جهان. اگر آن حالت صفا و خلوص، به حالت معامله گري و به بازيهاي متداول سياسي تبديل شد - كه آدمهايي كه سنّي از آنها گذشته، اين بازيها را مي شناسند؛ اما آن جواني كه تازه وارد ميدان مي شود، خيال مي كند كه اينها كارهاي جديدي است و كسي هم نمي فهمد؛ نه، كارهاي دستمالي شده كهنه است؛ كارهاي احزابِ قدرت طلبِ پوسيده اين طوري است - ديگر آن نخواهد بود. من غالباً به خيلي از مجموعه هاي دانشجويي كه پيشم مي آيند، گفته ام كه عشق و علاقه من به دانشجو، بخش عمده اش ناشي از صفا و صداقت دانشجوست. اين صداقت و صفا بايستي در يكايك دانشجويان حفظ شود؛ اما اگر فرض كنيم اين هم

عملي نيست كه در يكايك دانشجويان اين صفا و صداقت و صميميّت و حالت خلوص و پاكي روحي و قلبي محفوظ بماند، لااقل در مجموعه جنبش دانشجويي اين بايد محفوظ بماند. اين حركت دانشجويي و بيداري دانشجويي، نه در گذشته و نه در امروز، هرگز فراگير همه دانشجويان نبوده است. بالاخره در محيط دانشگاه، همه يك طور نيستند؛ بعضيها حوصله حركت ندارند؛ مي گويند بگذار كارمان را بكنيم، درسمان را بخوانيم؛ زودتر اين ورق پاره را بگيريم و مثلاً دنبال كاري برويم! اين مشمول حرف من نيست. ممكن است اينها هم بسيار جوانان خوبي باشند - اصلاً نمي خواهم رد كنم - ولي مي خواهم بگويم اينها مشمول اين حرفي كه مي زنم - اين بيداري، اين خيزش، اين جنبش، اين حركتي كه عنوان دانشجويي دارد - نيستند. بعضيها هم در محيط دانشجويي هستند كه بيش از آن كه دانشجويي كنند، جواني مي كنند و به عنوان يك كار رايج، دنبال كارهاي جواني اند؛ آن هم نه به عنوان «الّا اللّمم»(1). «لمم» كه در قرآن هست، يعني همين طور گاهي كاري از انسان سرمي زند كه تصادفي و بدون توجّه است. كيست آن كسي كه گناه و خطايي نداشته باشد؟ مگر در انسانهاي خيلي والا. بنابراين، يك وقت كاري تصادفاً انجام مي گيرد؛ يك وقت هم ممكن است براساس خطا و غفلت و جهالت، انسان حركتي كند كه نامناسب باشد. آن حكم ديگري دارد؛ اما بعضيها هستند كه اين حركت خطا و نامناسب، شغل و كارشان مي شود؛ كأنّه دغدغه شان اين است! اينها هم از مقوله حرف ما خارجند. البته در گذشته و پيش از انقلاب، از اين قبيل افراد زياد بودند؛ اما بعد از انقلاب، از اين

قبيل، به آن زيادي نيستند. من آن مجموعه داراي هدف و آرمان و احساس را بحث مي كنم كه مقوله جنبش دانشجويي هم متعلّق به آنهاست، والاّ آنها يك وقت هم اگر در تظاهراتي حضور پيدا كنند، حضورشان يك حضور مصنوعي و دروغي و غيرواقعي است! گاهي ديده شده كه از آن قبيل آدمهايي كه هيچ دغدغه اي جز همين چيزها ندارند، در اجتماعي هم حاضر شده اند؛ يعني بله، ما هم هستيم! معلوم است كه مقوله كار جدّي و كار آرمانگرايانه، مقوله اي نيست كه آدمهاي اين طوري اصلاً بتوانند در آن خيلي نقش داشته باشند. پس ببينيد؛ خصوصيات يك حركت دانشجويي، بايد در اين جنبش دانشجويي وجود داشته باشد. من كاري به اين تشكّلهاي گوناگون دانشگاهها ندارم. اينها هر كدام يك حكم و حالتي دارند. اين حرف من فراتر از مسأله تشكّلهاست؛ متعلّق به همه كساني است كه احساسي دارند؛ آن احساسي كه اوّل تعريف كردم كه متعلّق به اين محيط است و برخاسته از عناصر بسيار ارزشمندي است؛ مثل جواني، پاكي، صداقت، انرژي، آرمانگرايي. بايد اين خصوصيات را حفظ كنند. البته جنبش دانشجويي آفاتي هم دارد؛ بايد حقيقتاً از اين آفات پرهيز كنيد و بترسيد. يكي از آفات حركت دانشجويي اين است كه - همان طور كه گفتم - عناصر و مجموعه هاي ناباب به آن طمع بورزند و بخواهند از آن سوءاستفاده كنند. در دوره اي - كه ما هم در آن دوره، خودمان از نزديك شاهد و واقف به كارهاي اينها بوديم - بعضيها بودند كه دلشان مي خواست سربه تن جنبش دانشجويي نباشد! هرجا كه حركت جوانان، بخصوص دانشجويان بود، اينها رويشان را درهم مي كشيدند و طاقت نداشتند! اينها

وقتي ببينند كه ميداني هست و بالاخره دانشجو و نسل جوان در كشور حرف مي زند و تعيين كننده است، بنا مي كنند اوّل سينه خيز، بعد يواش يواش نيم خيز، بعد هم يواش يواش با گردن افراشته مي آيند كه بله، ما هم هستيم! اگر مجموعه هاي سياسيِ قدرت طلبِ بدنيّتِ بددلِ بدسابقه، طرف حركت دانشجويي آمدند و خودشان را به آن چسباندند و بر آن دست گذاشتند، اين مي شود آفت. گاهي از همين تجمّعها و تشكّلهاي دانشجويي كه پيش من مي آيند، به آنها صريحاً گفته ام كه آن مجموعه هاي خطرناك چه كساني هستند. چون اين صحبت ممكن است پخش شود، در اين جا پيش شما اسم نمي آورم؛ اما براي آنها اسم هم آورده ام. مواقعي هست كه يك انسان بد و يك نيّت ناپاك مي خواهد از يك نيّت خوب، از يك انسان خوب، از يك حركتِ خوب سوءاستفاده كند كه انسان دلش مي سوزد و اگر بتواند، حاضر نيست چنين چيزي اتفّاق بيفتد. اين جا هم از همان قبيل است. دانشجويان بايد مواظب باشند. نمي شود بگوييم كساني مواظب دانشجويان باشند؛ اين نقض غرض خواهد شد. خودِ دانشجويان بايد مواظب باشند كه انسانهاي بد نيّت، تجمّعهاي بد نيّت، تشكيلاتهاي بد نيّت، مجموعه هاي بد نيّت و بد سابقه و بد نام، نزديك نشوند. اگر هم مي خواهند كار خيري بكنند، بروند خودشان كار خير بكنند؛ به مجموعه دانشجويي كاري نداشته باشند. يكي ديگر از آفات جنبش دانشجويي - همان طور كه گفتم - دور شدن از آرمانهاست. عزيزان من! ببينيد؛ سالها قبل از انقلاب، يك واقعه جنايت آميز در روز شانزده آذر اتّفاق افتاد. از اوّلِ انقلاب، مي شد كاري كنند كه شانزده آذر اصلاً فراموش شود؛ چون آن قدر ما

حوادث داشتيم! اما نه، مسؤولان كشور و علاقه مندان به مسائل كشور، مايلند خاطره اين روز زنده بماند. چرا؟ چون آن روز به خاطر سخن حقّي، اتّفاقي در دانشگاه افتاد كه بعدها جبهه دژخيمان به خاطر همان هدفي كه جوانان داشتند - و هدف والايي هم بود - با آنها مقابله كردند و به كشته شدن سه نفر انجاميد. مسأله آن روز چه بود؟ ضدّيت با امريكا. چه زماني؟ آن زمان كه سياست امريكا و دولت امريكا و رژيم امريكا و عناصر اطّلاعاتي و نظامي امريكا، در تمام شؤون اين كشور حاكم بودند. در اين كشور، چه آشكار و چه پنهان، همه چيز در دست امريكاييها بود. امروز كه شما مي بينيد امريكاييها از اين كه ايران اسلامي به طرفشان نمي رود، زنجير مي جوند، به ياد آن روز است؛ چون اين جا جايي بود كه اينها مي ايستادند و از اين جا به همه منطقه - كشورهاي عربي و تركيه و ... - فخر و آقايي مي فروختند و اعمال نفوذ مي كردند؛ چون اين جا را مال خودشان مي دانستند! اين را هم توجّه داشته باشيد: كشور شما از لحاظ موقعيت جغرافيايي، در يك مركز بسيار حسّاس قرار گرفته است كه البته آن روز به خاطرِ بودن شوروي، براي امريكاييها از يك جهت حسّاستر بود. امروز شوروي نيست، اما اوّلاً كشورهاي آسياي ميانه هستند كه بسيار مهمّ است؛ ثانياً روسيه هست كه براي غرب و بخصوص براي امريكا بسيار مهمّ است. روسيه الان در حال بين مرگ و زندگي، يك حالت نيمه بهوشي دارد. آنها مي دانند كه اگر روسيه - يكي از بزرگترين كشورهاي دنيا - توانست در يكي از حسّاسترين مناطق دنيا سرِپاي خودش

بايستد و اقتدار داشته باشد و تحت نفوذ امريكا نباشد، چقدر براي امريكا و براي تك قطبي شدن دنيا خطرناك است؛ يعني لنگه همان شوروي سابق براي امريكاييها خواهد شد. لذا روسيه هم مهمّ است. پس، امروز با اين كه شوروي نيست، اما چون آسياي ميانه هست، چون روسيه هست، چون از اين طرف كشورهايي مثل عراق و سوريه هستند كه يك روز تحت نفوذ شوروي بودند و امروز امريكاييها طمع دارند كه اينها را تصرّف كنند؛ لذا باز موقعيت جغرافيايي و جغرافياي سياسي جمهوري اسلامي ايران، موقعيتي بسيار مهم و در اين منطقه منحصر به فرد است. امريكاييها نگاه مي كنند، مي بينند كه اين جا هيچ جاي پايي ندارند؛ حتي يك سفارتخانه ناقابل؛ حتّي يك دفتر حافظ منافع! امروز حتّي يك مأمور امريكايي در اين كشور شاغل نيست. دفتر حافظ منافعشان در اختيار سوئيسيهاست. امريكاييها اين جا جايي ندارند. تلاشي هم كرده اند؛ مدّتي هم هست كه فشار مي آورند؛ اما مسؤولان ما از اين طرف مقاومت كرده اند و اجازه نداده اند. مي گويند بايد كساني به عنوان دفتر حافظ منافع بيايند و در تهران مستقر شوند. آنها در واقع مي خواهند براي ارتباط با عناصر خودفروخته، يك سايت اطّلاعاتي - سياسي در وسط تهران درست كنند؛ اين مقصود آنهاست! امروز يكي از علل عصبانيتشان، آن وضعي است كه قبل از انقلاب در اين جا داشته اند. در آن چنان شرايطي، دانشجويان از آمدن معاون رئيس جمهور وقت امريكا به ايران خشمگين شدند و خشمگيني خودشان را آن گونه نشان دادند كه روز شانزده آذر شكل گرفت. الان هم از آن واقعه تقريباً چهل سال مي گذرد، اما هنوز شانزده آذر هست. انقلاب

اسلامي آمد و هندسه جغرافياي سياسي كشور را به كلّي عوض كرد. نسبت به گذشته، جهت سياسي به كلّي فرق كرده و با گذشته متفاوت شده است. يك نظام مستقل، يك نظام ديني و اسلامي، يك نظام صددرصد مردمي به وجود آمده است. ايران، پايگاهي براي توجّه همه كساني شده است كه عقده فروخورده اي از سلطه امريكا دارند. ملتهاي فراواني هستند - كم هم نيستند - كه امروز از شعارهاي ضدّامريكايي ايران خوشحال مي شوند. من اگر مي توانستم، اسمهايي مي آوردم كه شما تعجّب مي كرديد. كشورهاي معروفِ بزرگي هستند كه از اين كه ملتي اين جا وجود دارد كه با همه قدرت در مقابل افزون طلبي امريكاييها به صراحت حرف مي زند، احساس هيجان مي كنند و خوشحالند! در چنين شرايطي، حالا يك عدّه بيايند به عنوان دانشجو، نقطه مقابل حركت شانزده آذر را عَلَم كنند؛ يعني گرايش به امريكا تحت عناوين بسيار پوچ و سست و غيرمنطقي و غيرمستدل. اين پشت كردن به جنبش دانشجويي است؛ اين اصلاً جنبش دانشجويي نيست؛ اين به كلّي يك چيز ديگر است؛ عكس آن است. مسأله مخالفت با امريكا را در قالبهاي بسيار كوچك و سست و بي بنيادِ جناح گرايي و امثال آن قرار دهند، براي اين كه اصل قضيه را از بين ببرند. اين نمي شود. اين از آفات جنبش دانشجويي است. پس، يكي از آفات جنبش دانشجويي همين است كه به آرمانها و آرمانگرايي پشت كنند. يا مثلاً وقتي كه مسأله عدالت اجتماعي در كشور مطرح مي شود، دانشجو بايد از اين مسأله حمايت كند. عدالت اجتماعي، آن چيزي است كه حتي كساني كه اصرار داشتند شعار عدالت اجتماعي را به دلايل سياسي و با انگيزه هاي گوناگون كمرنگ كنند،

بالاخره نتوانستند؛ مجبور شدند عدالت اجتماعي را مطرح كنند. در دنيا، غير از مستكبران و زورگويان و چپاولگران عالم، هيچ انساني نيست كه به عدالت اجتماعي و شعار آن پشت كند. اين شعار در كشور مطرح مي شود؛ چه كسي بايد از اين شعار حمايت كند؟ چه كسي بايد بيشتر از همه درباره آن بينديشد؟ چه كسي بايد براي آن كار كند و درباره راههاي تأمين آن، تحقيق و بحث كند و ميزگرد بگذارد، غيردانشجويان؟ بايد توجّه داشت كه اين حركت دانشجويي و بيداري دانشجويي، مطلقاً به سمت عكس جهتها نرود. پس، يكي از آفات اين جنبش، پشت كردن به آرمانها، فراموش كردن آرمانها و از ياد بردن آرمانهاست. يكي ديگر از آفات مهمّ جنبش دانشجويي، سطحي شدن است. عزيزان من! از سطحي انديشي به شدّت پرهيز كنيد. خصوصيت دانشجو، تعمّق و تدقيق است. هر حرفي را كه مي شنويد، رويش فكر و دقّت كنيد. چرا در اسلام هست كه: «تفكّر ساعة خير من عبادة سبعين سنه»(2)؛ يك ساعت فكر كردن، ارزشش از عبادت سالها بيشتر است؛ به خاطر اين كه اگر شما فكر كرديد، عبادتتان هم معنا پيدا مي كند؛ تلاش سازندگيتان هم معنا پيدا مي كند؛ مبارزه تان هم معنا پيدا مي كند؛ دوستتان را مي شناسيد، دشمنتان را هم مي شناسيد. شما فرض كنيد در يك جبهه جنگي آدمهايي پيدا شوند كه جبهه خودي را از جبهه دشمن تشخيص ندهند - حيران و سرگردان دور خودشان بچرخند - گاهي اين جا تير بزنند، گاهي آن جا تير بزنند؛ گاهي بالا تير بزنند، گاهي به خودشان تير بزنند! ببينيد فكر كه نباشد، آدم اين طوري مي شود. عدّه اي مي خواهند در هاي وهوي فريادها و شعارها و رنگ و روغنها

و رنگ و لعابهاي دروغين، مجموعه دانشجويي را به اين سمت بكشانند. اين براي جنبش و حركت دانشجويي خطر است. بايد فكر كرد. با فكر، انتخاب، انتخابِ درستي خواهد بود. اگر در انتخاب اشتباه هم بكند، چنانچه انسانِ اهل فكر باشد، با او راحت تر مي شود حرف زد. آن آدمي كه اهل فكر نيست، هرگونه انتخابي بكند، اگر اندك خطايي در آن باشد، نمي شود با او حرف زد و منطقي صحبت كرد؛ تسليم تعصّبها و ندانستنها و جهالتهاي خودش است؛ اما وقتي اهل فكر و دقّت بود، اگر خطايي هم اتّفاق افتاده باشد، يك نفر آدم خيرخواه مي تواند با او حرف بزند و بگويد به اين دليل، اين كار خطاست. نبايد سطحي بود. به هر شعاري، به هر حرف گرمي، به هر دهان گرمي و به هر نقلي، نمي شود اعتماد كرد؛ بايد فكر كرد. اساس قضايا فكر است. آن چيزي كه انتظار عمده از انسانهاي فرزانه و هوشمند است، اين است. يكي ديگر از آفات، به دام احزاب و گروهها افتادن است؛ كه اين را قبلاً هم گفتم. مواظب باشيد، اختاپوس خطرناك احزاب و گروههاي مختلف به سراغتان نيايد و شما را به دام نيندازد. از آن مجموعه آزادانديش، اغلبِ خصوصيات مثبت را خواهند گرفت؛ كه اگر اين شد، آن وقت انسان در خدمت دشمنان انقلاب قرار مي گيرد و چيز خطرناكي مي شود و زندگي و سرمايه و آينده انسان حقيقتاً به باد مي رود و انسان دچار حسرت مي گردد. صحبت قدري طولاني شد. من فقط در پايان اين بخش از صحبتم توصيه كنم كه شما عزيزان با نهج البلاغه اُنس پيدا كنيد. نهج البلاغه، خيلي بيدار كننده و هوشيار

كننده و خيلي قابل تدبّر است. در جلساتتان، با نهج البلاغه و كلمات اميرالمؤمنين صلوات اللَّه وسلامه عليه انس پيدا كنيد. اگر خداي متعال توفيق داد و يك قدم جلو رفتيد، آن وقت با صحيفه سجّاديه - كه علي الظاهر فقط كتاب دعاست؛ اما آن هم مثل نهج البلاغه، كتاب درس و كتاب حكمت و كتاب عبرت و كتاب راهنماي زندگي سعادتمندانه انسان است - اُنس بگيريد. البته حرفِ نگفته و گفتني بسيار است؛ منتها چون تا ظهر، وقت بسياري باقي نمانده و مي خواهم به سؤالات پاسخ دهم، اين است كه اين بخش را تمام مي كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نجم: 32 2) خلاصة المنهج، ج 3، ص 85

بيانات مقام معظم رهبرى در جشن بزرگ منتظران ظهور همزمان با هفته بسيج و روز ولادت حضرت مهدى(عج)

بيانات مقام معظم رهبري در جشن بزرگ منتظران ظهور همزمان با هفته بسيج و روز ولادت حضرت مهدي(عج) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين. سيّما الكهف الحصين و غياث المضطرّ المستكين و ملجأ الهاربين. بقيةاللَّه في الارضين ارواحناله الفداء. اوّلاً اين عيد سعيد را به يكايك بسيجيان عزيز، همچنين به همه ملت ايران، همه آزادگان عالم، همه ظلم ستيزان جهان و كساني كه از فشار بي عدالتيها و ظلمها به ستوه مي آيند - به همه عدالت طلبان جهان - تبريك عرض مي كنم. روز ولادت مهدي موعود ارواحنالتراب مقدمه الفدا، حقيقتاً روز عيد همه انسانهاي پاك و آزاده عالم است. فقط كساني در اين روز ممكن است احساس شادي و خرسندي نكنند كه يا جزو پايه هاي ظلم، يا جزو پيروان طواغيت و ستمگران عالم باشند، والاّ كدام انسان آزاده اي است كه از گسترش عدالت، از برافراشته شدن پرچم دادگري و

رفع ظلم در سراسر جهان، خرسند نشود و آن را آرزو نكند. آنچه مسلّم است، همه پيغمبران و اوليا براي اين آمدند كه پرچمِ توحيد را در عالم به اهتزاز درآورند و روح توحيد را در زندگي انسانها زنده كنند. بدون عدالت، بدون استقرار عدل و انصاف، توحيد معنايي ندارد. يكي از نشانه ها يا اركان توحيد، نبودن ظلم و نبودن بي عدالتي است. لذا شما مي بينيد كه پيام استقرار عدالت، پيام پيغمبران است. تلاش براي عدالت، كار بزرگ پيغمبران است. انسانهاي والا در طول تاريخ در اين راه تلاش نموده اند و بشريت را روزبه روز به سمت فهميدن اين حقيقت كه عدالت، سرآمد همه خواسته هاي انساني است، نزديك كرده اند. سلسله انبيا، پاكترين و مقدّسترين و نورانيترين انسانهاي تمام تاريخ بوده اند. در ميان انسانهاي پاك و انسانهاي والا كه داراي روح عرشي و خدايي هستند، وجود مقدّس خاتم الانبيا محمّدمصطفي صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم سرآمد همه و خاندان پاك و اهل بيت مطهّر او - كه قرآن، ناطق به اين طهارت و پاكيزگي و آراستگي است - در شمار برترين و بالاترين انسانهاي پاك و مطهّر و نوراني در همه تاريخند. زني مثل فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها در همه تاريخ، كيست؟! انساني مثل عليّ مرتضي در سرتاسر تاريخ بشريت، كجا نشان داده مي شود؟! سلسله اهل بيت نبيّ اكرم در طول تاريخ خورشيدهاي فروزاني بوده اند كه در معنا توانسته اند بشريت روي زمين را با عالم غيب و با عرش الهي، متّصل كنند: «السبب المتصل بين الارض و السماء».(1) خاندان پيغمبر، معدن علم، معدن اخلاق نيكو، معدن ايثار و فداكاري، معدن صدق و صفا و راستي، منبع همه نيكيها و زيباييها و درخشندگيهاي وجود آدمي در

هر عصر و عهدي بوده اند؛ هريك چنين خورشيد فروزاني بوده اند. جوانان عزيز؛ بسيجيان! يكي از آن خورشيدهاي فروزان، به فضل و كمك پروردگار و به اراده الهي، امروز در زمان ما به عنوان بقيةاللَّه في ارضه، به عنوان حجةاللَّه علي عباده، به عنوان صاحب زمان و وليّ مطلق الهي در روي زمين وجود دارد. بركات وجود او و انوار ساطعه از وجود او، امروز هم به بشر مي رسد. امروز هم انسانيت با همه ضعفها، گمراهيها و گرفتاريهايش از انوار تابناك اين خورشيد معنوي و الهي كه بازمانده اهل بيت است، استفاده مي كند. امروز وجود مقدّس حضرت حجّت ارواحنافداه در ميان انسانهاي روي زمين، منبع بركت، منبع علم، منبع درخشندگي، زيبايي و همه خيرات است. چشمهاي ناقابل و تيره ما آن چهره ي ملكوتي را از نزديك نمي بيند؛ اما او مثل خورشيدي درخشان است، با دلها مرتبط و با روحها و باطنها متّصل است و براي انساني كه داراي معرفت باشد، موهبتي از اين برتر نيست كه احساس كند وليّ خدا، امام برحق، عبد صالح، بنده برگزيده در ميان همه بندگان عالم و مخاطب به خطاب خلافت الهي در زمين، با او و در كنار اوست؛ او را مي بيند و با او مرتبط است. آرزوي همه بشر، وجود چنين عنصر والايي است. عقده هاي فروخورده انسانها در طول تاريخ، چشم به انتهاي اين افق دوخته است تا انسان والا و برگزيده اي از برگزيدگان خدا بيايد و تاروپود ظلم و ستم را - كه انسانهاي شرير در همه تاريخ تنيده اند - از هم بدرد. امروز، هم بشريت بيش از بسياري از دورانهاي تاريخ، دچار ظلم و جور است، هم پيشرفتي كه

امروز بشريت كرده است، معرفت پيشرفته تر است. ما به زمان ظهور امام زمان ارواحنافداه، اين محبوب حقيقي انسانها نزديك شده ايم؛ زيرا معرفتها پيشرفت كرده است. امروز ذهنيت بشر، آماده آن است كه بفهمد، بداند و يقين كند كه انسان والايي خواهد آمد و بشريت را از زيربارهاي ظلم و ستم نجات خواهد داد؛ همان چيزي كه همه پيغمبران براي آن تلاش كرده اند، همان چيزي كه پيغمبر اسلام در آيه قرآن، وعده آن را به مردم داده است: «و يضع عنهم اصرهم والاغلال التي كانت عليهم»(2). دست قدرت الهي به وسيله يك انسان عرشي، يك انسان خدايي، يك انسان متّصل به عالمهاي غيبي، معنوي و عوالمي كه براي انسانهاي كوته نگري مثل ما قابل درك و تشخيص نيست، مي تواند اين آرزو را براي بشريت برآورده كند. لذا دلها، شوقها و عشقها به سمت آن نقطه، متوجّه و روزبه روز متوجّه تر است. ملت ايران، امروز اين امتياز بزرگ را دارد كه فضاي كشور، فضاي امام زمان است. نه فقط شيعه در همه عالم، بلكه همه مسلمانان در انتظار مهدي موعودند. امتياز شيعه اين است كه اين موعود الهي و قطعيِ همه طوايف مسلمين، بلكه همه اديان الهي را با اسم و رسم و خصوصيات و تاريخ ولادت مي شناسد. خيلي از بزرگان ما در همين دوران غيبت، آن عزيز و محبوب دلهاي عاشقان و مشتاقان را از نزديك، زيارت كرده اند. بسياري از نزديك با او بيعت كرده اند. بسياري از او سخن دلگرم كننده شنيده اند. بسياري از او نوازش ديده اند و بسيار ديگري بدون اين كه او را بشناسند، از او لطف و نوازش و محبّت ديده و او را نشناخته اند. در همين

جبهه جنگ تحميلي، جواناني كه در لحظه هاي حسّاس، احساس نورانيت و معنويت كردند، لطفي از غيب به سوي دلهاي خودشان حس و لمس كردند و نشناختند و نفهميدند، بسيارند. امروز هم همان طور است. اين جلسه، جلسه بسيجيان است و بسيجيان، ارتباط خاصّي با اين نقطه اساسيِ عواطف دلهاي شيعيان و مسلمانان دارند. بسيجي، يك عنوان ارزشمند و والاست. بسيجي، يعني دلِ با ايمان، مغزِ متفكّر، داراي آمادگي براي همه ميدانهايي كه وظيفه اي انسان را به آن ميدانها فرا مي خواند. اين معناي بسيجي است. همه جوانان، همه انسانها و همه مردان و زناني كه در اين كشور، دلشان با نور ايمان، منوّر است، در قبال مسؤوليت عظيمي كه بر دوش ملت ايران نهاده شده است، احساس وظيفه مي كنند. اين پرچم پرافتخاري كه دست ملت ايران سپرده شده است، يعني پرچم سربلندي اسلام، پرچم عزّت اسلام، پرچم نام آوري و شكست ناپذيري اسلام؛ اينها امروز دست ملت ايران است. همه كساني كه نسبت به اين وظيفه بزرگ، احساس مسؤوليت مي كنند، در حقيقت بسيجي هستند. هرجا وظيفه اي باشد، انسان بسيجي در ميدان آن وظيفه، حاضر است. عزيزان من! يك روز دشمنان اسلام و دشمنان دين به خود نويد مي دادند كه از اسلام خبري نيست. در آن روز كساني كه دلشان به عشق اسلام مي تپيد، مجبور بودند در مقابل تهاجم دشمنان اسلام، خود را اين گوشه و آن گوشه پنهان كنند! مسلمان، اين گستاخي و دليري را نداشت كه بگويد من مسلمانم! سران كشورهاي اسلامي سعي مي كردند هرچه بيشتر خود را به شكل و رنگ آن كساني كه مي خواستند در دنيا نامي از اسلام نباشد، درآورند! عزّت اسلام را با ذلّت

خود پنهان كرده و اهل اسلام را ذليل كرده بودند! انقلاب اسلامي، عزّت اسلام را برروي دست گرفت و به همه دنيا نشان داد. انقلاب اسلامي نشان داد كه اسلام مي تواند به يك ملت، سرافرازي و عزّت دهد؛ يك ملت را از زيربار فشار و تحميل بيگانگان نجات دهد و از حالت تحقيري كه بر آن ملت تحميل كرده اند، بيرون بكشد. مي تواند استعدادهاي يك ملت را در همه ميدانها بروز و ظهور بخشد؛ مي تواند به يك ملت، قدرت دفاع از خود، قدرت دفاع از عقايد و از هويت و شخصيت خود بدهد. انقلاب اسلامي اين را نشان داد. لذا آن وقتي كه انقلاب اسلامي پيروز شد و وقتي امام بزرگ ما - آن شخصيت عظيم، آن شخصيت بي نظير در زمان ما - توانست از زبان اين ملت، سخن بگويد، همه مسلمانان عالم احساس افتخار و حيات كردند؛ احساس كردند كه زنده شده اند. اين خون تازه اي كه در رگهاي امّت اسلامي دويد، دشمنان را بسيار دستپاچه و سراسيمه كرد. آنها نيروهايشان را روي هم گذاشتند تا با اين پديده عظيم - يعني اسلام انقلابي كه امروز آن را يك ملت فرياد مي كند - مبارزه كنند. از روزِ اوّل تا امروز - در طول اين بيست سال - مبارزه كردند! مبارزه با چيست؟ مبارزه با عزّت و استقلال ملت ايران و مبارزه با هويت ملت ايران است؛ اما چون اسلام است كه اين عزّت را داده و به ملت ايران، هويت بخشيده است؛ چون اسلام است كه به ملت ايران قدرت بخشيده است تا بتواند آرمانها، آرزوها و خواستهاي خود را علناً بر زبان آورد و آن

را دنبال كند و از اخم قدرتها و دست نشاندگان آنها و حكومتهاي فاسد نترسد؛ چون اسلام است كه اين امتياز را به ملت ايران بخشيده است، با اسلام دشمنند. دشمني با اسلام انقلابي، اسلام امام، اسلام زندگي بخش، اسلامي كه وقتي پرچمش برافراشته مي شود، همه دنيا را به خود متوجّه مي كند؛ همچناني كه امروز هم همين طور است. دشمني با اين اسلام به خاطر اين است كه اسلام، دست بيگانگان را از اين جا كوتاه كرد و منابع اين كشور را از دست بيگانگان نجات داد. لذا امروز خدمت به ايران و خدمت به ملت ايران، عبارت از خدمت به اسلام است. هركس كه امروز اسلام انقلابي، اسلام امام، اسلام زندگي بخش و اسلام مبارزه با ظلم و ستم را گرامي بدارد - نه آن چيزي كه به نام اسلام در مقابل ظلم و ستم، تعظيم مي كند! آن اسلام نيست، فريب است - هركس كه امروز اسلام حقيقي و به تعبير امام بزرگوار ما اسلام ناب محمّدي را تأييد و حمايت كند، اوست كه براي ايران و ملت ايران، براي تاريخ ايران و آينده ايران و يكايك آحاد اين ملت خدمت مي كند. بسيجيان اين امتياز را دارند كه در ميدان اين خدمت آماده اند. بسيج به معني حضور و آمادگي در همان نقطه اي است كه اسلام و قرآن و امام زمان ارواحنافداه و اين انقلاب مقدّس به آن نيازمند است؛ لذا پيوند ميان بسيجيان عزيز و حضرت ولي عصر ارواحنافداه - مهدي موعود عزيز - يك پيوند ناگسستني و هميشگي است. اميدوارم ان شاءاللَّه خداي متعال اين عيد را بر همه ملت ايران، بخصوص بر شما بسيجيان عزيز مبارك

كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) الاقبال سيدبن طاووس، ج 1، ص 509 2) اعراف: 157

متن كامل خطبه هاى نماز جمعه ى تهران به امامت حضرت آيةاللَّه خامنه اى

متن كامل خطبه هاي نماز جمعه ي تهران به امامت حضرت آيةاللَّه خامنه اي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. الحمدللَّه بجميع محامده كلّها علي جميع نعمه كلّها. الحمدللَّه علي حلمه بعد علمه. والحمدللَّه علي عفوه بعد قدرته. و الحمدللَّه علي طول آناته في غضبه و هو قادر علي ما يريد. نحمده و نستعينه و نستهديه و نؤمن به و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته؛ سيّدنا و نبيّنا و حبيبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. قال اللَّه تبارك و تعالي: «يا ايّها الذين امنوا كتب عليكم الصّيام كما كتب علي الّذين من قبلكم.»(1) از خداي متعال مسألت مي كنيم اين ماه را كه ماه ضيافت الهي است بر همه امّت اسلامي، بخصوص بر ملت عزيز ايران و بالاخص بر شما نمازگزاران عزيز، مبارك فرمايد. در آيه شريفه اي كه قرائت كردم، مسأله روزه و اين كه اين فريضه الهي بر امّتهاي قبل از امّت اسلام هم قرار داده شده بود، مطرح شده است. از جمله فرايض و واجباتي كه بشر در طول ادوار گوناگون به آن نيازمند است، يكي همين روزه گرفتن است؛ همچنان كه نماز خواندن و ذكر الهي چنين است. در همه ادوار، در همه احوال، در همه تمدّنها و در همه دوره هاي حيات بشري، در هر حالي كه بشر باشد، به خاطر خاصيت بشريِ خود،

به بعضي از اين اعمال و فرايض نيازمند است كه يكي از آنها هم همين روزه است. امروز در خطبه اول، چند جمله اي در باب روزه عرض مي كنيم و در خطبه دوم هم ان شاءاللَّه به بعضي از مسائل جاري كشور و جامعه مان خواهيم پرداخت. روزه كه از آن به عنوان تكليف الهي ياد مي كنيم، در حقيقت يك تشريف الهي است؛ يك نعمت خداست؛ يك فرصت بسيار ذي قيمت براي كساني است كه موفّق مي شوند روزه بگيرند؛ البته سختيهايي هم دارد. همه كارهاي مبارك و مفيد، از سختي خالي نيست. بشر بدون تحمّل سختيها به جايي نمي رسد. اين مقدار سختي كه در تحمّل روزه گيري وجود دارد، در مقابل آنچه كه از روزه عايد انسان مي شود، چيزِ كم و سرمايه اندكي است كه انسان مصرف مي كند و سود بسياري را مي برد. سه مرحله براي روزه ذكر كرده اند؛ هر سه مرحله هم براي كساني كه اهل آن هستند، مفيد است. يك مرحله، همين مرحله ي عمومي روزه است؛ يعني پرهيز از خوردن و نوشيدن و ساير محرّمات. اگر تنها محتواي روزه ما همين امساك باشد، اين منافع زيادي دارد. هم ما را مي آزمايد و هم به ما مي آموزد؛ هم درس هست، هم آزمايش براي زندگي است. تمرين و ورزش است؛ يك ورزش بسيار با اهميت تر از ورزش جسماني در اين كار وجود دارد. رواياتي از ائمه عليهم السّلام وارد شده است كه به همين مرحله از روزه توجّه دارد. يك روايت از امام صادق عليه الصّلاةوالسّلام است كه مي فرمايد: «ليستوي به الغني و الفقير(2)»؛ خداي متعال روزه را واجب كرده است، تا در اين ساعات و روزها، فقير و غني با يكديگر برابر شوند.

انساني كه تهيدست و فقير است، نمي تواند در طول روز هرچه هوس كرد، بخرد و بخورد و بياشامد؛ اما آدمهاي غني، در طول روز، هرچه كه هوس مي كنند و هرچه كه مي خواهند، برايشان فراهم است. غني، حال فقير و گرسنگي فقير و تهيدستي او را از به دست آوردن چيزهايي كه مورد اشتهاي اوست، درك نمي كند؛ اما در روزي كه روزه مي گيرد، همه يكسانند و با اختيار خودشان، از مشتهيّات نفساني محرومند. يك روايت ديگر از امام رضا عليه السّلام نقل شده است كه به نكته ديگري اشاره دارد. مي فرمايد: «لكي يعرفوا الم الجوع و العطش و يستدلوا علي فقر الآخره(3)» در اين روايت، به تهيدستي و گرسنگي و تشنگي روز قيامت اشاره مي شود. در روز قيامت، يكي از ابتلائات انسان، تشنگي و گرسنگي است كه در آن حالت، انسان در مقابل مؤاخذه و سؤال و جواب الهي قرار مي گيرد. انسان بايد در گرسنگي و تشنگي روز ماه رمضان، به آن حالت روز قيامت توجّه كند و به آن لحظه بسيار سخت و دشوار متنبّه شود. باز روايت ديگري از امام رضا عليه السّلام است كه به بُعد ديگري از ابعاد روزه در همين مرحله گرسنگي و تشنگي كشيدن توجّه مي كند. آن، اين است كه مي فرمايد: «صابراً علي ما اصابه من الجوع والعطش(4)». قدرت صبر به انسان داده مي شود كه بتواند گرسنگي و تشنگي را تحمّل كند. انسانهاي نازپرورده - كساني كه معناي گرسنگي و تشنگي را نچشيده اند و نفهميده اند - قدرت صبر و تحمّل هم ندارند؛ در بسياري از ميدانها، خيلي زود از پا درمي آيند و امتحانهاي گوناگون زندگي، آنها را درهم مي فشرد و له مي كند. انساني كه

گرسنگي و تشنگي را چشيده است، معناي اينها را مي داند و در مقابل دشواريهايي كه از اين راه ممكن است پيش بيايد، قدرت تحمّل دارد. ماه رمضان، اين قدرت تحمل و اين صبر را به همه مي دهد. يك روايت ديگر هم در همين زمينه عرض مي كنم كه آن هم از امام رضا عليه الصّلاةوالسّلام است؛ گرچه شايد اين يكي، دو مورد، فقره هاي يك حديث باشد. «و رائضا لهم علي اداء ما كلّفهم(5)»؛ يعني تحمّل گرسنگي و تشنگي و اجتناب از مشتهيّات نفساني در روز ماه رمضان، يك نوع رياضت است كه انسان را بر اداء تكاليف گوناگون زندگي قادر مي سازد. البته منظور، رياضتهاي شرعي و رياضتهاي الهي و رياضتهاي اختياري است. يكي از چيزهايي كه انسان را قدرتمند مي كند و بر پيمودن راههاي دشوار زندگي توانا مي سازد، رياضت كشيدن است كه خيليها به آن پناه مي برند. اين يك رياضت شرعي است. بنابراين، در همين چند حديثي كه خوانده شد، مي بينيد كه همين مرحله از روزه - يعني مرحله تحمّل گرسنگي و تشنگي - در اغنيا احساس همساني با فقرا ايجاد مي كند؛ احساس گرسنگي روز قيامت را به انسان منتقل مي كند؛ صبر و تحمّل در مقابل شدائد را به انسان مي بخشد؛ صبر بر اداء تكليف را به عنوان يك رياضت الهي به انسان اهداء مي كند؛ يعني اين همه فوايد در همين مرحله است. علاوه بر خالي بودن شكم از غذا و اجتناب از كارهايي كه در حال عادي براي انسان مباح است، نورانيّت و صفا و لطافتي هم به انسان مي دهد كه بسيار مغتنم است. مرحله دوم روزه، پرهيز از گناه است؛ يعني نگاهداري گوش و چشم

و زبان و دل - حتّي طبق بعضي از روايات - نگاهداري بشره انسان، پوست بدن و موي بدن انسان از گناه. از اميرالمؤمنين عليه السّلام نقل شده است كه «الصّيام اجتناب المحارم كما يمتنع الرّجل من الطّعام و الشّراب(6)»؛ همان طوري كه از غذا و از آشاميدني و از مشتهيّات نفساني اجتناب مي كنيد، از گناه هم اجتناب كنيد. اين يك مرحله بالاتر براي روزه است. اين فرصت ماه رمضان، فرصت مغتنمي است كه انسان تمرين اجتناب از گناه كند. بعضي از جوانان در مراجعاتي كه دارند، به بنده التماس دعا كه مي كنند، از جمله مكرّر مي گويند شما دعا كنيد كه ما بتوانيم گناه نكنيم. البته دعا كردن خوب و لازم است و مي كنيم؛ اما گناه نكردن، به اراده انسان احتياج دارد. بايد تصميم بگيريد كه گناه نكنيد و وقتي تصميم گرفتيد، اين كار بسيار آساني خواهد شد. اجتناب از گناه، چيزي است كه مثل يك كوه در چشم انسان جلوه مي كند؛ اما با تصميم، مثل يك زمين هموار مي شود. در ماه رمضان، بهترين فرصت است كه همه اين را تمرين بكنند. روايت ديگري از فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها نقل شده است كه فرمود: «ما يصنع الصائم بصيامه اذا لم يصن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه(7)»؛ انسان از روزه چه بهره اي خواهد برد، اگر زبان و گوش و چشم و جوارح خود را از گناه باز ندارد؟ در يك روايت نقل شده است كه زني به خدمتكار خود اهانت كرد. ظاهراً آنها در همسايگي پيامبر، يا مثلاً در سفري همراه آن حضرت بودند. پيامبر اكرم طعامي در دستشان بود، به او تعارف كردند و فرمودند: از

اين بخور. آن زن گفت من روزه ام. نقل شده است كه پيامبر به او اين طور فرمودند: «كيف تكونين صائمه و قد سببت جاريتك»؛ چطور تو روزه اي؛ در حالي كه به خدمتكار خودت دشنام داده اي؟ «انّ الصوم ليس من الطعام و الشّراب(8)»؛ روزه فقط اين نيست كه از خوراك و نوشيدني اجتناب كنيد. «و انما جعل اللَّه ذلك حجابا عن سواهما من الفواحش من الفعل والقول»(9)؛ خدا خواست كه انسان روزه دار به سراغ گناهان و آلودگيها نرود؛ و از جمله اين گناهان، گناهان زبان است؛ بدگويي و اهانت به ديگران است. از جمله اين گناهان، گناهان دل است؛ دشمني و كينه ديگران را در دل پروراندن است. بعضي گناهان به معناي اصطلاح شرعي است؛ بعضي گناهان اخلاقي است؛ مراتب گوناگوني دارد. پس، مرحله دوم روزه داري اين است كه انسان بتواند از گناهان، خود را جدا كند و بخصوص شما جوانان عزيز از اين فرصت استفاده كنيد. شما جوانيد. جوان، هم قدرت و توانايي دارد و هم صافيِ دل و نورانيّتِ دل براي او يك فرصت است. در طول ماه رمضان، از اين فرصت استفاده كنيد و اجتناب از گناهان را - كه مرحله ي دوم روزه داري است - تمرين نماييد. مرحله سوم از روزه داري، پرهيز از هرچيزي است كه ذهن و ضمير انسان را از ياد خدا غافل كند. اين، آن مرحله بالاي روزه داري است كه در حديث آن طور كه وارد شده است، پيامبر به حضرت پروردگار (جلّت عظمته) عرض مي كند: «يا ربّ و ما ميراث الصّوم»؛ دستاورد روزه چيست؟ ذات اقدس ربوبي فرمود: «الصوم يورث الحكمة و الحكمة تورث المعرفة و المعرفة تورث اليقين فاذا استيقن العبد

لا يبالي كيف اصبح بعسر ام بيسر(10)»؛ روزه سرچشمه هاي حكمت را در دل مي جوشاند. وقتي كه حكمت بر دل حاكم شد، آن معرفت نوراني و روشن به وجود مي آيد. معرفت كه به وجود آمد، همان يقيني به وجود مي آيد كه حضرت ابراهيم از خداي متعال آن را مي خواست و در دعاهاي اين ماه مرتّب درخواست شده است. وقتي كسي داراي يقين بود، همه دشواريهاي زندگي بر او آسان مي شود و انسان شكست ناپذير از حوادث مي گردد. ببينيد چقدر اهميت دارد! اين انساني كه مي خواهد در مدّت سالهاي عمر خود، يك راه تعالي و تكامل را بپيمايد، در مقابل مشكلات و حوادث زندگي و موانع راه، شكست ناپذير مي شود. يقين، چنين حالتي به انسان مي دهد. اينها ناشي از روزه است. وقتي كه روزه ياد خدا را در دل زنده كرد و فروغ معرفت خدا را در دل به وجود آورد و دل را روشن نمود، اينها به دنبالش مي آيد. هر چيزي كه انسان را از ياد خدا غافل كند، به روزه براي اين مرحله مضرّ است. خوشا به حال كساني كه مي توانند خود را به اين مرحله برسانند. البته ما بايد آرزو كنيم و از خدا بخواهيم و همّت كنيم كه خودمان را به اين مرحله برسانيم. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ما را از روزه داران واقعي قرار بده. پروردگارا! توفيقِ رسيدن به درجات عالي روزه داري را به ما عنايت كن و همه اين بركاتي را كه براي اين فريضه الهي ذكر شده است، به ما متوجّه فرما. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد، لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد.(11) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام

علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما علي اميرالمؤمنين و الصّديقة الطّاهره سيّدة نساءالعالمين. والحسن والحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و علي بن الحسين و محمّدبن علي و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمّدبن علي و علي بن محمّد و الحسن بن علي والخلف القائم المهدي. حججك علي عبادك و امنائك في بلادك. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. و استغفراللَّه لي و لكم. اوصيكم و نفسي بتقوي اللَّه. همه برادران و خواهران نمازگزار عزيز و نفس خود را به رعايت پرهيزكاري و تقوا توصيه مي كنم، كه برجسته ترين اثر روزه اين ماه تقواست. مسائلي كه قابل طرح است، مسائل متعدّدي است. من يك مناسبت از مناسبتهاي روز را كه همان شهادت شهيد بزرگوار مرحوم «آيةاللَّه مفتّح» است، مطرح مي كنم و سپس به موضوعي كه به نظرم موضوع اهمّي در اين روزها و در شرايط جاري كشور است، مي پردازم: مرحوم شهيد مفتّح علاوه بر اين كه يك روحاني برجسته و فداكار و روشنفكر و آشناي به نياز زمان بود، خصوصيتي داشت كه در تعداد معدودي از فضلاي آن زمان اين خصوصيت ديده مي شد. آن، قدرت ارتباطگيري با نسل جوان و دانشجويان و كساني بود كه مايل بودند پيام دين را با زبان روز از يك روحاني و يك عالم به دين بشنوند. لذا هم در دوران قبل از انقلاب و هم بعد از پيروزي انقلاب، ميدان كار اين مرد روحاني بزرگوار، غالباً منطقه جوانان - بخصوص دانشجويان - بود؛ هم در مساجدي كه ايشان حضور پيدا مي كرد و هم در سخنرانيهايي كه در محيط كار و شغل معمولي

خود داشت. تصادفي هم نيست كه روز اتّحاد دانشجو و روحاني، يا حوزه و دانشگاه، روز شهادت ايشان قرار داده شد؛ چون انصافاً حلقه وصلي بود كه متناسب با چنين خصوصيتي مي نمود. خداي متعال پاداش اين شهيد عزيز را داد، و آن شهادت بود. شهادت پاداش بزرگ و اجر عظيمي است و خداي متعال بندگان صالح خود - از جمله اين بنده صالح - را از اين اجر محروم نكرد. اميدواريم كه درجاتش روز به روز عالي باشد. و اما آن مطلبي كه به نظرم مي رسد در وضع كنوني كشور نياز افكار عمومي است و مناسب است عرض كنم، اين است كه يك ملت زنده و ملتي كه اهل پيشرفت است، از جمله كارهايي كه در كنار سازندگي، در كنار پيشرفت علمي و در كنار كارهاي بزرگ، حتماً بايد از آن غفلت نكند، شناخت هدفهاي دشمن در هر مرحله است. اين خاصيت زنده بودن است. نمي شود ملتي را فرض كرد كه آرمانهاي بزرگي داشته باشد و بخواهد كارهاي بزرگي بكند؛ اما دشمن نداشته باشد. بله؛ ملتهايي هستند كه به گوشه اي خزيده اند، كاري به كار سرنوشتشان ندارند، بيگانگان هم بر آنها مسلّطند، آنها هم مثل گوسفند مي چرند و بيگانگان مثل چوپانهاي خائن هرچه مي خواهند، از آنها استفاده مي كنند! البته آنها اگر بخواهند همان طور زندگي كنند، هيچ لزومي ندارد كه به اين فكرها باشند؛ چون آينده اي برايشان وجود ندارد. البته امروز در دنيا چنين ملتهايي را خيلي كم مي شود سراغ داد. اگر وجود داشته باشند، خيلي كم هستند. بالاخره ملتها بيدار شده اند. به هرحال، ملتي مثل ملت ايران كه عليه دخالت بيگانگان قيام كرد و دست بيگانگان را

كوتاه نمود و به مداخله بيگانگان در كشور خود پايان داد - اينها كارهاي كوچكي نيست - دشمن دارد. ملت ايران به غارت بيگانگان از منابع نفتي و منابع گوناگون مادّي خود خاتمه داد و دستگاه حكومتي را كه به نفع بيگانگان كار مي كرد، ريشه كن كرد و از بيخ و بن برانداخت. اين ملت با اين خصوصيات، بالاخره دشمن دارد و بدون دشمن نخواهد بود. امروز هم ملت ايران، يك ملت آرمانگراست و با ظلم و زورگويي و تحميل و تبعيض مخالف است. همه كساني كه اهل ظلمند، همه كساني كه اهل تبعيضند، همه كساني كه اهل زورگويي هستند و همه كساني كه اهل چپاولگريند، طبعاً با اين ملت ميانه خوبي ندارند. البته بعضيها مي گويند و ترويج مي كنند كه ما توهّم مي كنيم كه عليهمان توطئه هست و دشمني وجود دارد! خيلي خوب؛ كساني كه دلشان مي خواهد چشم خودشان را روي هم بگذارند و بگويند ان شاءاللَّه گربه است، بگذارند؛ اما واقعيت كه عوض نمي شود. وجود دشمن، با به خواب رفتن من و شما كه از بين نمي رود. اگر دشمن، كمين گرفته و منتظر فرصت است كه ضربه وارد كند، چه من و شما بدانيم، چه ندانيم؛ اگر به فرض خود را به ندانستن هم بزنيم، بالاخره دشمني خودش را مي كند، چون دشمن است. با ندانستن ما، يا خود را به ندانستن زدن، دشمن از دشمنيِ خود دست برنمي دارد. افرادي مايلند اثبات كنند كه نخير؛ ملت ايران هيچ دشمني ندارد! كنار خانه خودتان بنشينيد و به كار خودتان سرگرم باشيد؛ خاطرتان هم جمع باشد كه همه جا امن و امان است! نه؛ اين حرفها واقعيت ندارد.

يك ملت زنده نمي تواند اين گونه فكر كند. حتّي ما بعضي از ملتها و دولتها را سراغ داريم كه در دوراني، كه يا دشمنانشان آن قدر هم خطرناك نبودند، يا دشمنانشان آن قدر به آنها نزديك نبودند، اين طور وانمود مي كردند كه دشمن در خانه آنهاست؛ براي اين كه بتوانند از خودشان درست دفاع كنند! در همين سالهاي طولاني جنگ سرد بين شرق و غرب، غالباً در كشورهاي غربي و عمدتاً در امريكا اين طور بود. حتّي دشمن موهوم درست مي كردند؛ دشمني كه شايد آن قدرها هم دشمني او نزديك نبود؛ اما آن چنان دشمن را به افكار عمومي شان نزديك جلوه مي دادند كه بتوانند كارهاي بزرگ و اقدامات مورد نظر خودشان را انجام دهند! اين مربوط به كساني است كه دشمن اين قدر نزديك به آنها هم نيست. آن وقت در كشوري مثل ايران، با اين دشمنيها و توطئه هاي آشكار، با آنچه كه در داخل كشور مي بينيم، با آنچه كه از اطراف و اكناف عليه ما به طور دائم توطئه و دشمني انجام مي گيرد، عاقلانه نيست كه بگوييم: «نه آقا، ما دشمني نداريم. دشمنمان، دشمن نيست و در فكر توطئه نيست.» اين حرف قابل اعتنايي نيست. پس، آن كساني كه نمي خواهند خودشان را به حماقت بزنند و بگويند دشمن نداريم، ناچارند در هر مرحله اي هدفهاي دشمنشان را بشناسند و بدانند كه دشمن در فكر چيست. در جبهه، يك فرمانده خوب، آن كسي است كه بتواند بفهمد دشمن از كجا مي خواهد حمله كند و اين را به نيروهاي خودش تفهيم نمايد. در دوران جنگ تحميلي، جواناني كه آن روز در ميدان جنگ بودند، اين نكته را خيلي خوب مي دانند. اگر در هر نقطه اي كه شما هستيد، بتوانيد بفهميد

دشمن در فكر چيست، يقيناً مبالغ زيادي از حمله دشمن را پيشگيري خواهيد كرد و خودتان را مصونيّت خواهيد بخشيد و كارهايي را كه بايد انجام دهيد، انجام خواهيد داد. البته ما نمي خواهيم حالا دشمن معرفي كنيم. غالباً ملت ايران دشمنان بين المللي و جهاني خودش را مي شناسد. اما هدفهاي دشمن در اين مرحله چيست؟ اگر از من سؤال كنند، من مي توانم دو، سه هدف را به عنوان هدفهاي مرحله ايِ دشمن در اين مقطع زماني براي كشور و ملتمان نام ببرم. البته برخلاف تبليغات راديوهاي همان دشمنان، ما ادّعا نمي كنيم كه آنچه ما مي فهميم، مُرّ حقيقت است و هيچ خدشه اي در آن نيست و ما در فهميدن، معصوم هستيم؛ نه. اين فهمِ من است؛ اين آن چيزي است كه من به عنوان خدمتگزاري كه خداي متعال با همه حقارتِ اين بنده حقير، مسؤوليت سنگيني را بر دوشم گذاشته، احساس مي كنم و درمي يابم كه بايستي ذهن مردم را نسبت به اين مطالبي كه مي فهمم، روشن كنم. البته اگر كسي اطّلاعات بيشتر و فهم بهتري از مسائل دارد و طور ديگري مي فهمد، او هم فهم خودش برايش معتبر است؛ اما آنچه كه من مي فهمم، اينهاست. دشمن سه هدفِ مرحله اي و مقطعي را تعقيب مي كند. اوّل، عبارت است از تخريب وحدت ملي؛ يكپارچگي ملت ايران را بشكنند و تخريب كنند. دوم، تخريب ايمان و باورهاي كارساز در دل مردم؛ يعني به تخريبِ ايمانها و باورها و اعتقاداتي كه اين ملت را از يك ملت عقب افتاده توسري خور، به يك ملت پيشرو و شجاع و ميداندار در دنيا تبديل كرد، بپردازند. اين حركت، با اعتقادات و باورهايي انجام گرفت؛ بدون اين باورها

كه انسان حركت نمي كرد و اين ملت پيش نمي رفت. دشمن مي خواهد اين باورها را در ذهن ملت ما تخريب كند. سوم، تخريب روح اميد و تخريب آينده در ذهن مردم. پس، سه تخريب، مورد نظرِ دشمن است: تخريب وحدت ملي، تخريب باورهاي كارساز و مقاومت بخش، و تخريب روح اميد. اسم اين تخريبها را هم «اصلاح» مي گذارند! من كاري به اين دوستان و خوديهاي غافل ندارم؛ بحثِ من برسر دشمن است كه سلسله جنبان اين حركت، به بيرون از اين مرزها مربوط است. در داخل مرزها هم كساني كه اساس كار دست آنهاست، جزو دشمنانند؛ مثل جبهه قاسطين كه من سال گذشته در مورد اميرالمؤمنين عليه السّلام عرض كردم. در مقابلِ حكومت علوي، سه جبهه وجود داشت: قاسطين و مارقين و ناكثين. مارقين و ناكثين، جبهه داخلي و جبهه خودي بودند؛ منتها خوديهاي فريب خورده و به دام افتاده - يا به دام ثروت طلبي و مقام خواهي و عقده هاي خودشان، يا به دام جهالتها و حماقتها و تعصّبهاي خودشان - اما جبهه قاسطين، جبهه دشمن بود؛ جبهه آشتي ناپذير بود؛ با علي آشتي بكن نبود. آمدند به اميرالمؤمنين عليه السّلام عرض كردند: «يا اميرالمؤمنين! بگذاريد جناب معاوية بن ابي سفيان چند صباحي در رأس حكومت بماند» اما حضرت فرمود: «نه؛ اگر من حاكمم، او نمي تواند استاندار اين حكومت باشد؛ بايد كنار برود.» آنها اميرالمؤمنين عليه السّلام را تخطئه كردند و گفتند بي سياستي كرده است! بعضي از نويسندگان تا امروز هم مي گويند اميرالمؤمنين عليه السّلام بي سياستي كرد! اما خودشان بي سياستند؛ اميرالمؤمنين عليه السّلام بسيار پخته عمل كرد؛ براي اين كه معاويةبن ابي سفيان، جناب طلحه و زبير نبود كه اگر آن امتيازي را كه مي خواست، به او مي دادند،

او ساكت مي نشست؛ نه. آن جبهه، جبهه قاسطين بود؛ جبهه اي بود كه با جبهه علوي نمي ساخت؛ در هيچ شرايطي هم نمي ساخت. هرچه او عقب مي رفت، اين يك قدم جلو مي آمد و جز در ميدان جنگ، نقطه تلاقي با هم نداشتند. اميرالمؤمنين عليه السّلام اين را مي دانست و لذا تا زماني كه بر سرِكار بود، جبهه قاسطين هيچ كار نتوانستند بكنند و هميشه شكست خوردند؛ اما وقتي اميرالمؤمنين عليه السّلام به شهادت رسيد - كه شهادت علي هم به دست آن گروههاي شبه خوديِ متعصّبِ عقده ايِ بدفهمِ كج فهمِ فريب خورده بود، نه بيگانه آن چناني - آن بيگانه ها - قاسطين - حكومت را گرفتند و با گذشت چند سال، نشان دادند كه ايده آل آنها در حكومت چيست! حكومت «حَجّاج بن يوسف» در همين كوفه به وجود آمد؛ حكومت «يوسف بن عمر ثقفي» به وجود آمد؛ حكومت يزيد بن معاويه به وجود آمد! معلوم شد كه آن جريان، اصلاً جرياني نيست كه بتواند در يك نقطه با جريان علوي تلاقي كند. امروز هم عيناً همان طور است. جبهه دشمن، غير از آن آدم غافلي است كه خودي هم هست؛ منتها بيچاره دچار غفلت و اشتباه و فريب مي شود؛ بر اثر حادثه اي، عقده و كينه اي پيدا مي كند و در مقابل نظام مي ايستد؛ در مقابل سخن حق مي ايستد؛ در مقابل امام و راه امام مي ايستد. اين، آن دشمن اصلي نيست؛ اين يك آدم فريب خورده است؛ اين يك آدم قابل ترحّم است! دشمن اصلي آن كسي است كه پشت سر اين قرار مي گيرد، اما خودش را نشان نمي دهد. در داخل كشور، خودش را نشان نمي دهد؛ در خارج كشور چرا؛ در جبهه جهاني، در جبهه بين المللي، به عنوان

يك عضو وفادار سازمان جاسوسي سياي امريكا، يا موساد صهيونيستها چرا. كاملاً چهره او آشكار است؛ حرف هم مي زند، حقايق را هم مي گويد؛ انگيزه هايي را هم كه او براي مبارزه با اسلام و مسلمين دارد، بيان مي كند؛ اما آن دنباله او كه داخل كشور است، خود را دمِ چكِ اقتدار حكومت قرار نمي دهد. مي داند كه اين حكومت، حكومت مقتدري است؛ حكومتي است كه متّكي به آراءِ مردم است؛ متّكي به محبّت مردم است؛ متّكي به ايمان مردم است. از اين حكومت مي ترسند و خودشان را جلو نمي دهند؛ حرفشان را با يك واسطه، با دو واسطه، با سه واسطه، از زبان آدمهاي غافل مي زنند. يك وقت مي بينيد طرف يك روحاني است، اما غافل و فريب خورده و بي خبر؛ يا يك دانشجوست، اما اسير احساسات شده و نينديشيده؛ يا يك فرد معموليِ حتّي انقلابي است، اما زمان را نشناخته، دشمن را نشناخته، يا احياناً دچار عقده و كينه اي شده است. حرف از زبان اين فرد خارج مي شود؛ اما اين بيچاره حرف خودش نيست؛ حرف دشمن است! دشمن ما آن كسي است كه: «قد بدت البغضاء من افواههم و ما تخفي صدورهم اكبر(12)». دشمن ما آن كسي است كه براي اين انقلاب، نه فقط دل نسوزانده است، بلكه حتّي در مقابل اين انقلاب، در برهه هايي از زمان شايد ايستاده است. بعضيشان در مقابل انقلاب در زمان رژيم پهلوي ايستادند؛ بعضيشان بعد از آن كه نظام اسلامي بر سرِكار آمد، خرابكاري كردند؛ بعضيشان مدتي را ترسيدند، كنار رفتند و خود را مخفي كردند؛ بعد كه حالا فرصتي برايشان پيش آمده، از لاك خود بيرون خزيده اند! خيال مي كنند كه فرصتي

هست: گفت اين مار است، او كي مرده است از پيِ بي آلتي افسرده است! اينها از پيِ بي آلتي افسرده بودند، بعد آفتابي به تنشان خورد، خيال مي كنند كه الان ميداني است كه بتوانند نيش بزنند. وارد ميدان مي شوند، منتها باز هم مارگونه! هدف اينها اين است كه وحدت ملي را تخريب كنند و اين اتّحاد عمومي ملت را بگيرند. شما مي دانيد كه عوامل تجزيه در داخل اين ملتِ بزرگ منتفي و مفقود نيست. در مواردي، اختلاف زبان و اختلاف مناطق جغرافيايي هست؛ اما ملت رشيد ايران از قبل از انقلاب و در جريان انقلاب تا امروز، اين وحدت يكپارچه خود را بر همه عوامل تفرقه ترجيح داده است و علي رغم ميل دشمن توانسته است اتّحاد و يكپارچگي خود را در همه ي ميدانهاي حساس حفظ كند. بر اثر همين يكپارچگي، ملت ما در جنگ پيروز شد. دولتهاي ما هركاري كه توانستند بكنند و بحمداللَّه هر پيشرفتي كه در زمينه هاي سازندگي تا امروز داشته اند، به خاطر همين يكپارچگي مردم بوده است. دشمن نمي تواند اين را ببيند. براي دشمن، آرزوست كه بتواند قشرها را در مقابل هم قرار دهد. روحاني را از يك طرف، دانشگاهي را از يك طرف، بازاري را از يك طرف، كارگر را از يك طرف، كشاورز را از يك طرف، قشرهاي جوان را از يك طرف، قشرهاي ميانسال را از يك طرف؛ هر كدام را با انگيزه و با شعاري سرگرم كند؛ به ديگران بدبين كند؛ اگر در جامعه نقاط ايمني بخشي هم وجود دارد كه همه مردم به آنها اعتماد دارند و در اختلافات به آنها مراجعه مي كنند و آنها اختلافات را برطرف مي كنند،

اين نقاط را هم بمباران كند. دشمن اينها را مي خواهد. شما امروز مي بينيد كه ايادي دشمن در تبليغاتشان - چه در راديوهاي بيگانه، چه در ادامه آن راديوها در داخل و در بعضي از رسانه هاي داخلي - مرتّب حرفهايي مي زنند و كارهايي مي كنند كه اين طور احساس شود كه تشنّج عظيم سياسي اي وجود دارد؛ در حالي كه واقعيت اين نيست. شما به بعضي از اين رسانه هاي داخلي نگاه كنيد! البته همه اينها بيگانه نيستند؛ اما بعضي چرا؛ بعضي مال آن دشمنانند! البته اينها را هم مي شناسيد؛ همه اش هم فرياد مي زنند كه اختناق هست. حالا نمي فهمند همين فريادي كه مي زنند اختناق هست، اين آنها را بيشتر رسوا مي كند؛ به خاطر اين كه هرروز حرفهاي دروغ و خلاف و تشنّج آفرينشان منتشر مي شود؛ دستگاهها هم مي بينند. مادامي كه يك جرم مشخّصي را مرتكب نشده باشند، كسي به آنها كاري ندارد؛ حرفهايشان را مي زنند و در واقع خودشان را تخطئه و تكذيب مي كنند؛ اما هستند و سعي مي كنند فضا را آشفته، مغشوش، متشنّج و ناآرام جلوه دهند. در حالي كه چنين چيزي نيست. دانشجو در محيط دانشگاه خود نگاه مي كند، مي بيند كلاسهاي درس داير است، آزمايشگاه مشغول است، امتحانات بر سرِ جاي خود هست. كاسب در محيط كسب خودش نگاه مي كند، كارگر در كارخانه خودش نگاه مي كند، روحاني در حوزه خودش نگاه مي كند و مي بيند كه همه چيز سرِ جاي خودش هست؛ وقتي كه به تيتر فلان روزنامه نگاه مي كنند، گويي كه الان اين جا تشنّجي هست! آن كارشناسان خارجي هم بيچاره ها به همين تيترها نگاه مي كنند و به طمع مي افتند و باور مي كنند! آنها كه نزديك نيستند تا ببينند

چه خبر است. پس، اين يكي از اهداف امروز دشمنان است كه از طريق همين روشهاي تبليغي و راديوهاي مزدور - راديو امريكا كه بايد گفت راديو صهيونيستها، راديو انگليس و راديوي صهيونيستها - و از طريق دنباله هاي كم ارزششان در داخل دنبال مي شود. دومين هدف دشمنان، تخريب باورهاست. ببينيد عزيزان من! همه انسانها در هر مرحله اي كه مشغول فعّاليتي هستند، اين حركت جسماني و حركت ذهني و اين همّت آنها، ناشي از باورهايي است. آن سربازي كه در ميدان جنگ مشغول جنگيدن با دشمن است، باورها و اعتقاداتي او را به اين كار وادار مي كند. اگر اين اعتقادات را از او بگيرند، او كه تا آن زمان مثل گلوله سوزاني به سينه دشمن مي نشست، به يك موجود سرد تبديل مي شود و به گوشه و كناري مي افتد. اعتقادات و باورها اين طورند. باورهاي اسلامي، اعتقاد به پاداش الهي، اعتقاد به حقّانيت ملت ايران در مقابل دشمنان متجاوز و در مقابل امريكا، باورهايي بود كه اين ملت را به حركت واداشت؛ رژيم دژخيم بسيار فاسد پهلوي را از سر راه برداشت و نابود كرد؛ نظام اسلامي را بر سرِكار آورد و دست دشمنان را كوتاه كرد. همين باورها بوده كه بيست سال است اين ملت در مقابل همه توطئه هاي دشمن توانسته مقاومت كند. هدف دشمن چيست؟ هدف دشمن اين است كه اين باورها را از مردم بگيرد؛ هر چند كار آساني هم نيست. البته غصّه ها و غمهايي وجود دارد؛ اما بشارتهاي الهي خيلي بيشتر است، كه من در پايان عرايضم بشارتهاي الهي را عرض مي كنم. آنها اشتباه مي كنند؛ خيال مي كنند كه توانستند يا خواهند توانست؛ نه. اين ملت،

آن ملتي است كه در طول قرنهاي متمادي و در ميان همه ملتهاي مسلمان ديگر، پرچم معارف اسلامي، پرچم فقه اسلامي، پرچم حديث اسلامي، پرچم فلسفه اسلامي، پرچم عرفان و پرچم تفسير، به دستش بوده است. اين واقعيتهاي فرهنگي و سابقه تاريخي ملت ماست. ملت ما، آن ملتي است كه پنجاه سال دين ستيزيِ برنامه ريزي شده دوران پهلوي، نتوانست او را از دين جدا كند. در همان وقتي كه خيال مي كردند نسل جوانِ اين ملت را به كلّي تباه و فاسد و بي دين كرده اند، همين نسل جوان دنبال يك مرجع تقليد، دنبال يك عالم ناطق، دنبال يك روحاني پارسا و الهي راه افتاد و همه اوضاع را عليه دشمنان عوض كرد. آنها خيال مي كنند؛ اما تلاششان را هم مي كنند. اگر مي بينيد كه درباره موضع جمهوري اسلامي نسبت به صهيونيستها اين همه تلاش مي شود، براي اين است كه واقعيتي را انكار كنند. حالا من راجع به مسأله صهيونيسم و دشمن صهيونيستي و موضع خودمان ان شاءاللَّه اگر فرصتي بود، در يك روز ديگر مفصلاً صحبت خواهم كرد؛ بنده كه اين مسأله را رها نمي كنم. خيال كردند كه اگر بيايند چهار كلمه در چهار تا تيترِ شبه روزنامه بنويسند، قضيه تمام خواهد شد؟ اين ملت، گريبان كساني را كه مدافع خيانت به ملت فلسطين و خيانت به اسلامند، خواهد گرفت. امريكاييها بيست سال است كه مرتّب عليه اين ملت حرف مي زنند، اقدام مي كنند، كار مي كنند؛ مي گويند هم كه ما با اين نظام و با اين دين و با اين جهتگيري دشمنيم؛ چون منافع ما را در منطقه تهديد كرده است. منافع ما يعني چه؟ يعني يك روز در اين كشور همه

چيز دست ما بوده است؛ اما اين نظام اسلامي و اين جوانان مسلمان و اين آخوندهاي مسلمان و اين بساط اسلامي آمده اند دست ما را از نفت و از منابع طبيعي و از ارتش و ... كوتاه كرده اند؛ ما به خاطر اين مبارزه مي كنيم. اين قدر شرم هم نمي كنند كه نگويند ما هدفمان اين است كه مي خواهيم منافعمان را در ايران بازيابيم! ديگر دشمني عليه يك ملت از اين بالاتر و واضحتر؟ حالا آن آقا بردارد با يك قلم نارساي ناقص پوسيده خود بخواهد اثبات كند كه نخير؛ امريكا دشمن ملت ايران نيست؛ دشمن منافع ملت ايران نيست؛ دشمن ما نيست؛ ما هم بايستي مثل بقيه دولتها يا عناصري در دنيا كه تسليم قدرت امريكا شدند و عتبه امريكا را بوسيدند، برويم در مقابلش زانو بزنيم! شما خيال مي كنيد كه ملت ايران اين چيزها را رها خواهد كرد؟ اين فكري كه امروز بر اين ملت حاكم است، مگر يك فكر سطحي است؟ اين نكته را همه توجّه كنند؛ دشمنان ما هم به اين نكته توجّه كنند. من خطابم در اين حرف، بيشتر به دشمنان ما در اطراف دنياست. آن انديشه اي كه يك ملت، مثل يك اقيانوس، براساس آن توفاني مي شود؛ قريب بيست سال براي آن مبارزه مي كند تا به پيروزي مي رسد؛ بعد براساس آن بيست سال مقاومت مي كند، صدها هزار جوان خود را در اين راه قرباني مي كند؛ اين فكر و انديشه اي كه براي يك ملت اين قدر عميق است، آيا چيزي است كه شما بتوانيد به اين آساني آن را از اين ملت بگيريد؟! اين قدر كارشناسان اطّلاعاتي شما ابله و سطحي نگر و ساده لوحند؟! شما نديديد آن روزي

كه بر همه چيزِ اين ملت مسلّط بوديد - دانشگاه دست شما بود؛ حكومت دست شما بود؛ شاه در مشت شما بود؛ دولت و نخست وزير و وزرا بر كشيده خود شما بودند؛ در اين مملكت هرچه مي خواستيد، در روزنامه ها نوشته مي شد؛ هر سياستي كه مي خواستيد، اتّخاذ مي شد؛ يك روحاني جرأت نداشت در گوشه فلان مسجد عليه امريكا يك كلمه حرف بزند؛ اگر حرف مي زد، او را به زندان مي بردند؛ البته روحانيون جرأت مي كردند، مي گفتند و دنبالش را هم مي كشيدند؛ اما اختناق تا اين حدّ بود - آن روز، همين روحانيت، همين دين، همين ملت مسلمان، همين جوانان مؤمن، توانستند آن بلاي تاريخي را بر سر شما امريكاييها درآورند و اين كشور با اين عظمت را از چنگ شما بيرون بشكند! امروز كه قدرت، متعلّق به اين اسلام است، متعلّق به اين جوانان است - همه چيز در دست اسلام است - شما خيال مي كنيد خواهيد توانست اين ايمان و اين دين را از مردم بگيريد؟! زهي خيال باطل! زهي اشتباه در فهم و در برداشت! هميشه خوشبختانه دشمنان ما چوب اشتباهات خودشان را خورده اند؛ اين بار هم چوب اشتباهات خودشان را مي خورند؛ منتها من و شما بايد حواسمان جمع باشد و غفلت نكنيم. فقط تنها توصيه اي كه من دارم، عدم غفلت است. از توطئه دشمنان، جوانان غفلت نكنند؛ روحانيون غفلت نكنند؛ بزرگان غفلت نكنند؛ كوچكان غفلت نكنند؛ قشرهاي مختلف غفلت نكنند. غفلت كه نباشد، خداي متعال هدايت خواهد كرد و راه را روشن خواهد نمود؛ و راه، روشن است. حالا واقعيت چيست؟ عرض كردم، غصّه هايي هم هست. من اصلاً نمي خواهم غصّه ها و غمها را مطرح

كنم. بحمداللَّه غمگسار داريم. خداي متعال و اولياي او، بهترين غمگسارند. در همه مراحل زندگي اين طور بوده است؛ امروز هم همان طور است. اما اگر من فقط بخواهم يك اشاره كنم، غم بزرگ اين است كه - همان طور كه قبلاً اشاره كردم - بعضي عناصري كه هيچ سودي در سلطه امريكا بر اين كشور ندارند، از روي غفلت و اشتباه و ضعفها و عقده ها، براي سلطه امريكا بر اين كشور تلاش مي كنند! البته اشخاص مختلفند؛ بعضيها عقده اي دارند؛ بعضيها كينه اي دارند؛ بعضيها گله اي از كسي دارند؛ براي خاطر دستمالي، قيصريه را آتش مي زنند؛ به خاطر يك دشمني و يك كينه شخصي و يك محروميت از فلان مسؤوليت كه مايل بوده به او بدهند و مثلاً نشده و به خاطر يك اشتباه در فهم، مي بينيد كه حرفي مي زنند، اقدامي مي كنند، موضعي مي گيرند و كاري مي كنند كه به ضرر تمام مي شود و در خدمت دشمن قرار مي گيرند! بدانيد؛ اين راديوهاي بيگانه، با ميليونها دلار صرف و خرج راه مي افتد. اينها هدف دارند از اين كه اين تبليغات را مي كنند؛ مي خواهند افكار عمومي كشورهاي مخاطب خودشان را تحت تأثير قرار دهند. بيخودي كه نمي آيند از شخصي، از حرفي، از جرياني، اين طور دفاع كنند! هر آدم عاقلي تا ديد دشمن برايش كف مي زند، بايد به فكر فرو برود و بگويد من چه غلطي كردم؛ من چه كار كردم كه دشمن براي من كف مي زند؟! بايد به خود بيايد. اين مايه غصّه است كه بعضي از كف زدن دشمن خوششان مي آيد! اگر گلزنِ مهاجم ما در ميدان فوتبال، اشتباهاً به دروازه خودش گل بزند، چه كسي در آن ميدان كف خواهد زد؟ طرفداران تيم

مقابل و مخالف. حالا شما وقتي كه مي بيني دشمن برايت كف مي زند، بايد بفهمي كه به دروازه خودي گل زده اي! ببين چرا زدي؟ ببين چرا كردي؟ ببين چه اشتباهي كرده اي؟ ببين مشكلت كجاست؟ بگرد مشكل خودت را پيدا كن و توبه كن. من در اين ماه رمضان، از همه كساني كه اين خطاي بزرگ را در مقابل ملت ايران كردند، مي خواهم كه در مقابل خدا و در مقابل اسلام توبه كنند. مبادا خيال شود كه اين خطا در مقابل شخص اين بنده حقير است؛ نه. بنده كه كسي نيستم؛ بنده هيچ اهميتي ندارم؛ اين را بدانند. هيچ ادّعايي هم ندارم؛ هيچ دلبستگي اي هم به مسؤوليت و اقتدار ندارم. البته مايه افتخار است براي هر كسي كه بتواند به اين مردم خدمت كند؛ اما دلبستگي نيست؛ آنهايي كه بايد بدانند، مي دانند. دل انسان غمگين مي شود و مي شكند به خاطر اين كه چرا كساني كه نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمّه معصومين زدند، حالا طوري مشي كنند كه اسرائيل و امريكا و سيا و هركسي كه در هر گوشه دنيا با اسلام دشمن است، برايشان كف بزنند! اين، انسان را غصّه دار مي كند. ولي به شما عرض كنم، بشارتهاي الهي اين قدر زياد است كه هر غمي را از دل پاك مي كند. بشارتهاي الهي خيلي زياد است. نبايد خيال كرد كه اگر چهار نفر آدمي كه سابقه انقلابي دارند، از كاروان انقلاب كنار رفتند، پس انقلاب غريب ماند. نه آقا، همه انقلابها، همه فكرها، همه جريانهاي گوناگون اجتماعي، هم ريزش دارند، هم رويش دارند؛ ريزش در كنار

رويش. شما به صدر اسلام نگاه كنيد، ببينيد آن كساني كه در دوران غربت اسلام و غربت علي، از اميرالمؤمنين دفاع كردند، چه كساني بودند؟ اينها سابقه داران اسلام نبودند. سابقه داران اسلام، جناب طلحه و جناب زبير و جناب سعدبن ابي وقّاص و امثال اينها بودند. بعضي از اينها علي را تنها گذاشتند؛ بعضي از اينها در مقابل علي ايستادند. اينها ريزشها بودند. اما رويش كدام است؟ رويش، عبداللَّه بن عبّاس است؛ محمّدبن ابي بكر است؛ مالك اشتر است؛ ميثم تمّار است. اينها رويشهاي جديدند. اينها كه در زمان پيامبر نبودند؛ اينها در همان دوران غربت اسلام روييدند؛ اينها نهالهاي تازه اند. شما ببينيد يك مالك اشتر در همه تاريخ اسلام چقدر مؤثّر است. بله؛ ممكن است كساني ريزش پيدا كنند كه البته مايه تأسّف است. وقتي به اميرالمؤمنين شمشير زبير را دادند، گريه كرد. همان طور كه گفتم، غصّه دارد. غصّه دارد كساني ريزش پيدا كنند كه يك روز پاي سفره انقلاب، پاي سفره امام زمان، پاي سفره اسلام و قرآن نشستند و نان و نمك اسلام را خوردند؛ اما در كنار آن ريزشها، مالك اشترها هستند؛ عبداللَّه بن عباسها هستند. اميرالمؤمنين هرجا در ميدانهاي جنگ احتياج به زبان داشت، عبداللَّه بن عباس مي رفت و اميرالمؤمنين را ياري مي كرد. هرجا احتياج به شمشير داشت، مالك اشتر بود. مثل مالك اشتر، مثل عبداللَّه بن عباس، مثل محمّدبن ابي بكر - مثل اين رجال - نه يكي، نه ده نفر، نه هزار نفر كه هزاران نفر بودند. اين طور نيست كه شما خيال كنيد حالا چهار نفر آدمي كه از راه برگشتند و نيرويشان تمام شد، معنايش اين است كه نيروي اين گردونه عظيم تمام شده است. نه آقا؛ بعضيها در بين راه قوّه شان

تمام مي شود. بله؛ ضعيفترها وسط راه آذوقه شان تمام مي شود. يك نفر از مشهد حركت كرده بود كه با كارواني به كربلا برود. به خواجه اباصلت كه رسيدند - كساني كه به مشهد رفته اند، مي دانند كه خواجه اباصلت كجاست - گفت ما كه خرجيمان تمام شد! بعضيها خرجيشان در خواجه اباصلت تمام مي شود؛ بعضيها خرجيشان بين راه تمام مي شود؛ بعضيها دو سه كيلومتر مي آيند، بعد خرجيشان تمام مي شود! اين همان ارتجاع و برگشتن است. اين افتخار نيست؛ اين ننگ است؛ اين بريدن است؛ اين از راه ماندن است؛ اما: «الم تر كيف ضرب اللَّه مثلاً كلمة طيبة كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها في السماء(13)»؛ ريشه مستحكم است و شاخه ها روزبه روز همين طور زيادتر مي شود: «تؤتي اكلها كلّ حين باذن ربّها(14)»؛ رويش جديد هست. جا دارد كه درباره اين ريزشها و رويشها، از ديدگاه جامعه شناختي و روان شناختي و تاريخي، كار و بحث كنند. بحثهاي بسيار مهمّي است و من متأسّفانه مجالش را ندارم. من به شما عرض كنم كه امروز عمده قواي حياتي اين كشور، در اختيار اسلام و انقلاب است. اساسيترين پايه هاي قدرت در اين كشور - يعني مردم - دلبسته اسلام و انقلاب و راه امام و ارزشهاي الهي و اسلامي اند. جوان اين طور است؛ دانشجو اين طور است؛ قشرهاي غيرجوان اين طورند؛ روحانيون اين طورند؛ كسبه و متوسّطين اين طورند؛ كارگران و اكثريت قشرهاي مختلف مردم اين طورند؛ دستگاه اداره كننده كشور اين طور است؛ رؤساي كشور اين طورند. بحمداللَّه رؤساي كشور، رؤساي سه قوّه، در خدمت اسلام و براي اسلام مند. واقعاً خيلي چيزها را بعضيها نمي دانند؛ دشمنان هم طور ديگري قضايا را منعكس مي كنند. بد نيست همه اين چيزها را بدانند.

دو سال قبل از اين در دوم خرداد و در انتخابات رياست جمهوري، ملت ايران حماسه بزرگي آفريد. سي ميليون نفر پاي صندوقها آمدند. تا قبل از اين كه روز انتخابات شود، راديوهاي بيگانه هرچه توانستند، عليه اين انتخابات حرف زدند. مرتّب گفتند تقلّب خواهد شد. مرتّب گفتند چنين خواهد شد، چنان خواهد شد؛ براي آن كه مردم را دلسرد كنند. هدفشان اين بود. اگر شما به مجموعه ها و بولتنهايي كه اخبار راديوهاي بيگانه را در آن سه، چهار ماه منتهي به انتخابات دوم خرداد پخش مي كردند، نگاه كنيد، خيلي از حقايق روشن خواهد شد. طوري حرف مي زدند كه مردم را دلسرد كنند تا پاي صندوقهاي رأي نيايند؛ اما مردم به حرف دلسوزانِ خودشان گوش كردند و به وسط ميدان آمدند و با سي ميليون رأي در انتخابات شركت كردند. واقعاً حركت خيلي عظيمي بود و موفقيّت بزرگي براي ملت ايران و براي نظام جمهوري اسلامي شد. به مجرّد اين كه اين انتخابات به پايان رسيد و معلوم شد كه جمعيتِ زيادي آمده اند و رئيس جمهوريِ منتخب مشخّص شد، راديوهاي بيگانه طوري لحنهايشان را برگرداندند كه انگاري دوم خرداد را آنها راه انداخته اند؛ انگاري كه دوم خرداد مال آنهاست! تا به حال هم هنوز رها نكرده اند؛ تا الان هم كه تقريباً دو سال و نيم مي گذرد، همچنان همان طور حركت مي كنند! تبليغات كردند و راجع به رئيس جمهوري محترممان حرف زدند و مطالبي گفتند. من اين خاطره را مي خواهم عرض كنم: در همان روزهاي اوّل، دومِ بعد از انتخابات بود كه جناب آقاي خاتمي - رئيس جمهور عزيزمان - از من وقت ملاقات خواستند و آمدند با من ملاقات كردند.

به ايشان گفتم من نمي دانم شما در اين چند روز كه گرفتار مسائل انتخابات بوده ايد، فرصت كرده ايد اين راديوها را گوش كنيد يا نه؟ اما من گوش كرده ام. اين راديوها اين طور وانمود مي كنند كه حركت دوم خرداد، حركتي بر ضدّ انقلاب، بر ضدّ امام و بر ضدّ اسلام بود! روشهاي تبليغات است؛ اين طور حركت مي كنند. من مايلم شما در همين اوّلين صحبتي كه خواهيد كرد، تو دهن اينها بزنيد و نشان دهيد كه نه، قضيه اين طور نيست؛ راه، راه امام است؛ راه، راه انقلاب است. بعد از سه، چهار روز ايشان يك مصاحبه مطبوعاتي داشتند. بعد كه ايشان با من مجدّداً ملاقات كردند، گفتند من در حال آن مصاحبه مطبوعاتي چيزهايي در ذهنم آماده كرده بودم كه بگويم؛ اما همه اش از يادم رفت. تنها چيزي كه به يادم بود، همان حرف شما بود كه گفتيد تو دهن اينها بزنيد. ايشان در آن مصاحبه، تو دهن آنها زد. تا امروز هم بحمداللَّه رئيس جمهور، رئيس مجلس، رئيس قوّه قضايّيه و مسؤولان كشور، موضع انقلاب، موضع امام، موضع اسلام و پايبندي به ارزشهاي اسلامي را هر روز تكرار مي كنند. اين مايه افتخار است؛ اين خودش يكي از وسايل وحدت بخش است. يكي از عواملي كه مي تواند در سطح كشور دلها را به هم نزديك كند، همين است. اين است كه بنده مكرّر عرض مي كنم دلها بايد با هم اُنس پيدا كند، وفاق پيدا شود و جريانها به هم نزديك شوند. انتخابات در پيش است. حالا من ان شاءاللَّه در باب انتخابات، مفصّل حرف خواهم زد. تنها چيزي كه من حالا درباره انتخابات عرض مي كنم، اين است كه اين انتخابات

بايد مثل انتخابات دوم خرداد، مايه سربلندي و افتخار اين ملت باشد. حضور مردم در پاي صندوقهاي انتخابات، بايد توطئه هاي دشمن را بشكند. خداي متعال را سپاسگزاريم كه الطافش، فضلش، رحمتش و حمايتش، دستگير اين مردم است. همين طور كه عرض كرديم، مسؤولان اين كشور، آحاد اين مردم، امّت حزب اللَّه، اين جوانان مؤمن، اين بسيجيها، اين آحاد قشرهاي مختلف، همه در خدمت اسلام و مترصّد لحظه نياز اسلام و مسلمينند؛ مترصّد لحظه نيازند و در ميدان خواهند بود. بحمداللَّه امروز قدرت اسلام و نظام اسلامي، به شكل طبيعي از هميشه گذشته بيشتر است و متّكي به عواطف مردم، پشتيباني مردم، فكر مردم، حمايت مردم و آراءِ مردم است و خداي متعال اين لطف و رحمت را ان شاءاللَّه بر سر اين ملت مستدام خواهد داشت. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اذا جاء نصراللَّه و الفتح. و رأيت النّاس يدخلون في دين اللَّه افواجا. فسبّح بحمد ربّك و استغفره انّه كان توّابا.(15) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) 1. بقره: 183 2) فضائل الاشهر الثلاثه، ص 102 3) علل الشرايع، ص 270 4) علل الشرايع، ص 270 5) علل الشرايع، ص 270 6) الغارات، ص 343 7) النوادر: 22 8) النوادر: 22 9) النوادر: 22 10) بحارالانوار: ج 77، ص 27 11) اخلاص: 4 - 1 12) آل عمران: 118 13) ابراهيم: 24 14) ابراهيم: 25 15) نصر: 3 - 1

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتاب: «اذ

جعل الّذين كفروا في قلوبهم الحميّة حميّة الجاهليّه فانزل اللَّه سكينته علي رسوله و علي المؤمنين و الزمهم كلمة التّقوي و كانوا احقّ بها و اهلها و كان اللَّه بكلّ شي ء عليما(1).» جلسه بسيار معطّر و منوّري است. اوّلاً ايّام مبارك ماه رمضان است، كه ماه رمضان مثل باران رحمتي بر فضاي زندگي ما مي بارد؛ آلودگيها، زياديها، زنگار گرفتگيها و كثافتهايي را كه به دست خود ما در محيط زندگي و در جان و دلمان پديد آمده است، مي شويد و فضا را مصفّا و دلها را نوراني مي كند؛ ثانياً اعضاي اين جلسه جزو كساني هستند كه اين اقبال را دارند كه اگر ان شاءاللَّه آنچه را انجام مي دهند، نيّت درستي به دنبال آن باشد - كه به اميد خدا هست - در رديف بهترين بندگان خدا قرار گيرند. كاري كه شما مي كنيد، مهمّ است. اثري كه مي گذاريد، عميق و وسيع است. لذا اگر ان شاءاللَّه نيّتها همان كه بايد باشد، باشد، نمي شود شما را با مردمِ عادّي قياس كرد؛ به همان دليلي كه عرض شد. شما برادرانِ مؤثّر و مؤمن و كارگردان مسائل اين كشور و اين نظام، در فضاي ماه رمضان، با دهنهاي روزه و نفسهايي كه امروز به حسب معنا معطّر به عطر معنويت و روزه داري است، اين جا گرد آمده ايد. لذا جلسه مهمّ است. من سال گذشته در اين جلسه راجع به «سكينه» عرايضي عرض كردم. اثر اين سكينه - يعني اطمينان و آرامش و عدم اضطراب و نداشتن تلاطم - در مسؤولان، اين است كه اگر مشكلي پيش آيد، آنها مي توانند در سايه آن آرامش، تصميم درست را اتّخاذ كنند؛ دستپاچه و مضطرب و

دلباخته در حوادث نشوند؛ مثل صخره اي، بلكه مثل كوهي، در مقابل حوادثِ دشوار و سخت بايستد و اگر خوشي و راحتي و گشايشي پيش آيد، خود را گم نكنند. اين هم يك خطر ديگر براي انسانهاي مؤثّر است كه به مجرّد اين كه دستشان به جايي بند شد و تا در مقابل خود ميداني را مشاهده كردند و توانستند قبض و بسطي صورت دهند و احساس گشايش و آسايشي كنند، خودشان را گم كنند؛ تصميمهاي عجولانه بگيرند؛ ديگران را تحقير نمايند؛ خودخواهيهاي خودشان را گسترش و به آن ميدان دهند. اگر «سكينه» باشد - يعني آن وقار و اطمينان الهي - از اين هم جلوگيري مي كند؛ نمي گذارد كارهايي از انسان سربزند كه لازمه و نشانه انسانهايي كوچك است؛ انسانهايي كه مثل پر كاه با هر نسيمي به حركت در مي آيند. در واقع انساني كه اين سكينه را دارد، در اين تشبيه، مثل اقيانوس پُرعمقي مي شود كه هر نسيم و هر وزش بادي نمي تواند او را توفاني كند. در فقر و غنا، در تنهايي و در كثرت، «سكينه» به درد انسان مي خورد. در قرآن مكرّر درباره «سكينه» صحبت شده است و من هم پارسال جملاتي عرض كردم. اين سكينه مسؤولان است كه اتّفاقاً خودش را نشان داد. ما امسال - سالي كه در اواخرش هستيم - حوادثي داشتيم كه در آن سكينه مسؤولان كارساز بود. كميِ درآمدهاي اقتصادي را داشتيم؛ مشكلات اقتصادي را داشتيم؛ مشكلات سياسي را داشتيم؛ مشكلات امنيتي را داشتيم. ديديد كه دشمنان در تابستان امسال در همين تهران حوادثي به وجود آوردند. انسانها اگر از سكينه و آرامش و توكّل و اعتماد به خدا

و اعتماد به آينده و اعتماد به آنچه كه از مباني حق در اختيار آنهاست، برخوردار نباشند، در مقابل اين طور حوادث دست و پايشان را گم مي كنند؛ بخصوص اگر انسان بداند كه اين حوادث را دشمن برنامه ريزي كرده است؛ كه بعيد هم نيست و قرائني هم دارد. دشمن از بعد از رحلت امام يك برنامه ده ساله را طرّاحي كرد تا در طول ده سال آن را به نهايت برساند. شايد قضاياي اقتصادي ما - ارزان شدن قيمت نفت - مسائل سياسي، برخي از مسائل فرهنگي، بعضي از گرفتاريهاي اقتصادي و بعضي از گرفتاريهاي امنيتي، به اين برنامه ريزيها بي ارتباط نباشد. اگر اين طور فرض كنيم، شواهدي دارد. اين از سكينه مسؤولان - يعني شما حضرات و دوستاني كه اين جا هستيد - اما سكينه ي مردم چه؟ ملت هم به سكينه و آرامش احتياج دارد. چگونه مي شود اين سكينه زبدگان را به سطح عموم مردم سرريز كرد؟ البته بسياري از مردم، ايمان خوب و روشن و شفّافي دارند و عموم مردم نشان دادند كه در مشكلات داراي يك اقتدار حقيقي اند؛ اقتداري كه از دين و ايمان سرچشمه گرفته است؛ ليكن وقتي گروهي مسؤوليت اداره امور كشور و ملت را بر دوش مي گيرند، نمي توانند نسبت به اين قضيه خود را بركنار بدانند. همه وظايف ما، در وظايف اقتصادي و سياسي خلاصه نمي شود؛ ما در مقابل معنويات مردم هم مسؤوليت داريم. اگر مردم از لحاظ روحي و اخلاقي عقبگرد داشته باشند، نمي شود بگوييم در جامعه هيچ كس مسؤول اين نيست. حالا اگر بنا شد كسي مسؤول باشد، مسؤول كيست؟ يقيناً مسؤولان كشور نمي توانند خودشان را بر كنار بدانند؛ هر كدام يك طور

و به نحوي مسؤوليت دارند. پس، مسؤوليتِ معنويات مردم هم بر دوش مديران كشور در طبقات مختلف - از بالا تا پايين - است. اين جا عنصر ديگري پيش مي آيد، كه من از اين آيه اي كه خواندم، قصدم اشاره به همين عنصري بود كه به سكينه ارتباط هم دارد، و آن تقواست. در اين آيه، بين جبهه كفر و جبهه ايمان، مقابله اي درست شده است. در اين آيه شريفه، براي جبهه كفر، احساس حميّت و تعصّب جاهلانه شده است؛ اين مربوط به قضاياي حديبيّه و قضاياي بعد از حديبيّه است كه از آزمايشهاي بسيار مهم و پُرمعنا و پُرمضمونِ دوران حيات مقدّس پيامبر است. بعد از آن كه رسول اكرم و مسلمانان به قصد مكه به حديبيّه رفتند و در حديبيّه متوقّف شدند، دشمن مي خواست جنگ را بر آنها تحميل كند، اما تدبير الهي نبيّ اكرم نگذاشت و بدون جنگ برگشتند و پيامبر به قراردادي با مشركين رسيد كه اين قرارداد آن قدر مهم بود كه بنابر رواياتي، سوره «انّا فتحنا» درباره همين قرارداد حديبيّه نازل شده و از آن به فتح تعبير شده است: «انا فتحنا لك فتحناً مبينا(2)» - يعني همين صلح حديبيّه - آن حضرت در خلال آيات قرآن، اوضاع را براي مسلمانان روشن مي كند و جبهه ها را مشخص مي نمايد. آنچه كه در نظام اسلامي بايد هميشه مورد توجّه باشد، مشخّص بودن جبهه هاست؛ مخلوط نشدن جبهه حق با جبهه ناحقّ است. ممكن است جبهه ناحق مورد مدارا قرار گيرد - مانعي ندارد - ممكن است در جايي دستِ دوستي هم با او داده شود - در جاي خود مانعي ندارد - اما زنهار! خطوط فاصل

نبايستي به هم بخورد. بايد مشخّص باشد كه حق كيست و كجاست و چرا و چه مي خواهد بكند - هدف و روش و تدبير و تاكتيك و عملكردش چگونه است - و ناحق كيست و چرا و هدفش چيست و چه كار مي خواهد بكند. اينها نبايد مورد غفلت قرار گيرد. غفلت از اين مرزبندي و تشخّص، به نفع هيچ جبهه حقّي تمام نخواهد شد. هيچ كس، اهل حق را از اين كه ندانند چرا حقّند و حالا چه بايد بكنند و چه كسي در مقابل آنهاست، تحسين نخواهد كرد؛ حتّي دشمنانشان هم آنها را تحسين نمي كنند. پيامبر مرزها را روشن و اوّلاً وضعيت كفّار را مشخّص مي كند؛ يعني آن جبهه مقابل كه پيامبر اساساً بعثتش، ظهورش، نظامش و جهادش، براي نفوذ در آنها و عقب زدن آنها و گستردن دايره حقّانيت خود است. جبهه كفر را نمي شود ناديده گرفت. جبهه كفر، به عنوان كساني كه در مقابل دعوت حق قرار دارند، بايد مشخّص شود. بايد مشخّص شود كه حق با جبهه كفر چه كار دارد؛ اصلاً چرا حق به وجود مي آيد؛ دعوت حق چرا از طرف خداوند به پيامبران الهام و ابلاغ مي شود و آنها چرا آن را مطرح مي كنند؟ اگر پديد آمدن پيام حق - كه پيام حق هم عبارت است از پيام رستگاري انسانها - فلسفه و حكمت و لزومي دارد و مسؤوليتي بر دوشِ آورندگان آن پيام - كه پيامبر و ادامه هاي راه پيامبر تا ابد است - مي گذارد. پس بايد فهميد كه اين جبهه حق، هدفش چيست و چگونه مي خواهد به اين هدف برسد. رستگاري انسان با چه چيزي حاصل خواهد شد؟ فقط با

نصيحت و موعظه كه حاصل نمي شود. لذا جبهه حق - يعني همه انبيا - در هر برهه اي از زمان كه فرصتي پيدا كرده و توانسته است خود را نشان دهد و قدمي به جلو بردارد، كاري كه كرده، اين بوده كه حقايقي را كه انسانها بايد بدانند تا به فلاح و رستگاري نزديك شوند، اين حقايق را در ذهن انسانها و در واقع زندگي انسانها تحقّق بخشيده است. اين كار جبهه حقّ است؛ همين است كه مجاهدت را ايجاب مي كند. چرا؟ چون در مقابل حقّانيت حق، معارض وجود دارد. حق اگر از رستگاري انسانها سخن مي گويد، كساني در دنيا هستند كه از اسارت انسانها سخن مي گويند. حق اگر از عدالت سخن مي گويد، كساني هستند كه مخالف و دشمن عدالتند يا طرفدار ظلمند. حق اگر از پرستش خدا سخن مي گويد، كساني هستند كه مدّعيِ خدايي اند و وجود خدا و تسليم در مقابل خدا را انكار مي كنند. طبيعي است همه اينها معارض مي شوند. در مقابل معارض، بدون مجاهدت، نه آن پيام پيش خواهد رفت و نه در ذهنها و نه در واقعيت تحقّق پيدا نخواهد كرد. پيامبر اكرم وضعيت كفّار را مشخّص مي كند؛ وضعيت ضعفاي از مؤمنين را هم مشخّص مي كند؛ يعني نيمه كاره ها؛ چه منافقين، چه آنهايي كه منافق به معناي غليظ نفاق نيستند و به آن صورت نفاقي ندارند كه بخواهند دورويي كنند؛ اما طبيعتشان، يك طبيعت متزلزل است. اسلام مي خواهد اينها را هم به انسانهاي مؤمن و با صلابت تبديل كند. عدّه اي از مسلمانان، از ترس، همراه پيامبر در جنگ حديبيّه شركت نكرده بودند. مي گفتند اگر ما برويم، پيامبر و همه مسلماناني كه با او

هستند، به وسيله كفّار تار و مار خواهند شد! وقتي كه پيامبر برگشت، پيش آن حضرت آمدند و گفتند ما نتوانستيم بياييم؛ گرفتاري پيدا كرديم؛ اشتغال پيدا كرديم؛ حال براي ما از خداي متعال آمرزش بطلب! در حالي كه همين حرف هم يك نوع ظاهرسازي بود. در واقع اينها دنبال آمرزش الهي هم نبودند؛ فكر مي كردند زرنگي كردند كه نرفتند. آيه قرآن مي فرمايد: «سيقول لك المخلفون من الاعراب شغلتنا اموالنا و اهلونا فاستغفرلنا يقولون بالسنتهم ما ليس في قلوبهم(3)» به زبان چيزي را مي گويند كه به دلشان نيست. نمي شود گفت كه اينها منافق و كافر و دشمنند؛ نه، روحهاي ضعيف، دلهاي ضعيف، انسانهاي ضعيف، نمي توانند در مشكلات نقش ايفا كنند. اين، آن معنوياتي است كه نظام اسلامي، جامعه اسلامي، مسؤول اسلامي، مدير اسلامي، نسبت به آن مسؤول است. دوستان عزيز؛ برادران و خواهران! كي ممكن مي شود ما نقش ايفا كنيم؟ وقتي كه «و الزمهم كلمة التّقوي 4)»؛ براي خودمان، تقوا را به عنوان كلمه ثابت، كلمه حق و تكليفِ دائم در نظر بگيريم. تقوا بايد در گفتار، در عمل، در تصميم گيري، با زيردستان خود و با مجموعه كساني كه با ما كار مي كنند، مورد توجّه قرار گيرد؛ كه اينها درسي به آنهاست؛ رفتار آنها هم درسي براي مردم است. از جمله زمينه هايي كه بعد از انقلاب تا امروز، با همه تلاشي كه شده است، نتوانسته ايم در آن پيشرفت شايسته اي را به دست آوريم، زمينه نظام اداري متناسب با هدفهاي جمهوري اسلامي است. جمهوري اسلامي مي خواهد انسان ايراني، حداقل در درجه اوّل رستگار شود - رستگاري معنوي، رستگاري اجتماعي، رستگاري فردي، رستگاري سياسي - و از اسارتها و بندها خارج

گردد؛ بندهايي كه او را از سيرْ باز مي دارد؛ بعكس، در مقابل حدود و قوانين و قيودي كه در اين حركت و سير، به او كمك مي كند، تعبّد و پايبندي داشته باشد. نماز هم يك قيد است؛ اما «معراج المؤمن» است. اين تقيّد و اين پايبندي، انسان را به معراج مي رساند و از گناهان و آلودگيها پاك مي كند. اين رستگاري چه موقع حاصل خواهد شد؟ نظام اداريِ متصدّي امور كشور، چقدر مي تواند نقش داشته باشد؟ خيلي. ما نمي توانيم بگوييم در اين زمينه كم كاري داشته ايم - شايد هم خيلي كار كرده اند - اما به هر حال كم پيشرفت داشته ايم. الان هم با اين كه مكرّر گفته مي شود و همه هم مي گويند، اما انسان عمل و تلاشِ بايسته را مشاهده نمي كند. اين از نقايص ماست؛ مسؤولان ذي ربط بايد در اين زمينه كار كنند. آن مقداري كه به نصيحت و تذكّر ارتباط پيدا مي كند، اين چيزي است كه من حالا عرض مي كنم؛ كه البته اين كافي هم نيست؛ اين فقط نصحيت و تذكّر به خودم و به شماست. برادران و خواهران! هر جا هستيد و در هر مسؤوليتي قرار داريد، بايد مراقب باشيد. يك رفتار شما، يك گفتار شما، يك حركت شما مي تواند تأثير ماندگار بگذارد؛ مي تواند تأثيرهاي وسيعي در زندگي مردم بگذارد. سالهاست كه بنده درباره زندگي تشريفاتي مكرّر تذكّر مي دهم. اين دو جنبه دارد: يك جنبه از لحاظ اصل پايبندي به تجمّلات و تشريفات است كه اين بد و دون شأن انسان والاست؛ يعني يك وقت انسان به يك چيزِ غير لازم پايبند مي شود كه دون شأن انسان است؛ بعلاوه، مسرفانه است؛ تضييع سرمايه ها، تضييع اموال

و تضييع موجوديها در آن هست. اين يك بعد قضيه است كه اصل اسراف بد است؛ اصل تجمّل همراه با اسراف و همراه با زياده روي است و بد است؛ ليكن جنبه دومي دارد كه اهميتش كمتر از جنبه اوّل نيست و آن انعكاس تجمّل شما در زندگي مردم است. بعضيها از اين غفلت مي كنند. وقتي شما جلوِ چشم مردم، وضع اتاق و دفتر و محيط كار و محيط زندگي را آن چناني مي كنيد، اين يك درس عملي است و هركسي اين را مي بيند، بر او اثر مي گذارد. حدّاقل اين را بايد رعايت كرد. فضا را، فضاي تجمّلاتي و تجمّل گرايي و عادت كردن به تجمّل قرار ندهيم؛ چون امروز اگر اين روحيه تجمّل گرايي در جامعه ما رواج پيدا كند - كه متأسفانه تا ميزان زيادي هم رواج پيدا كرده است - بسياري از مشكلات اقتصادي و اجتماعي و اخلاقي كشور اصلاً حل نخواهد شد. تجمّل گرايي و گرايش به اشرافيگري در زندگي، ضررها و خطرهاي زيادي دارد: هيچ وقت عدالت اجتماعي تأمين نخواهد شد؛ هيچ وقت روحيه برادري و الفت و انْس و همدلي - كه براي همه كشورها و همه جوامع، بخصوص جامعه ما، مثل آب و هوا لازم است - پيش نخواهد آمد. اين همان تأثير حرف و اقدام و عملكرد من و شما در روحيه مردم است. اين اهميت تقواي ما را اين قدر زياد مي كند. اين كه من در اين اواخر، مكرّر به همدلي مسؤولان با يكديگر توصيه كرده ام، براي اين است كه جريانها و خطوط و دنباله هايشان بدانند كه اين حرفهايي كه بين آنهاست، بين مسؤولان نيست. مسؤولان هم اختلاف سليقه دارند - نه

اين كه ندارند - اما اختلاف سليقه يك مسأله است و اختلاف سليقه را براي كشمكش بهانه قرار دادن، يك حرف ديگر است. اين دومي زندگي را بر مردم تلخ مي كند. به هرحال، آنچه كه ما در اين آيه و در آياتِ زيادي به دست مي آوريم، اين است كه تقوا، هم يك وسيله است، هم يك راه علاج است. فقط تكليف و وظيفه نيست؛ فقط اين نيست كه خداي متعال از تقواي ما در هنگامه حساب سؤال خواهد كرد؛ كه البته اگر بفهميم و توجّه كنيم، اين هم چيز عظيمي است. ما كه مسؤول هستيم، از حساب الهي، از سختي حساب الهي، از فزعِ يوم الحساب غفلت داريم و هرچه مسؤوليتمان بيشتر باشد، اين خطر سنگينتر است. بايد بدانيم كه اگر خداي متعال با فضل و رحمت و مغفرت خود با ما عمل نكند، كار ما خيلي سخت است. جزئيّات مخارجي كه مي كنيم، جزئيّات تصرّفاتي كه مي كنيم، جزئيّات برخورد و رفتاري كه با مخاطبان خود و با مردم مي كنيم، هر كدام از اينها پيش خداي متعال حساب دارد. علاوه بر اين كه بايد به فكر حساب الهي و مؤاخذه الهي بود، بايد دانست كه تقوا راه را هم باز مي كند: «و من يتق اللَّه يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب(5)». تقوا موجب مي شود كه در همه بن بستها - بخصوص بن بستهاي اجتماعي - شما راه نجات پيدا كنيد. در بن بستهاي بزرگ، تقواي مسؤولان، براي آنها راه نجات پديد خواهد آورد: «و يرزقه من حيث لا يحتسب». اين محاسبه هاي ما و شما كه هميشه محاسبه هاي تمام نيست. پس، اصل قضيه تقواست. توصيه ما هم به

تقواست؛ روزه اين ماه هم كمك به تقواست. به مشكلات مردم بايد براساس همين روحيه تقوا برسيد. من واقعاً خوشوقت شدم از اين كه ديدم آقاي رئيس جمهور در بيانات خودشان مسأله مشكلات و گرفتاريهاي اقتصادي مردم را با شما مسؤولان مطرح كردند. اين حقيقتاً مهمّ است. مردم حقيقتاً مشكلات اقتصادي دارند؛ سختي دارند؛ نارسايي دارند. گرفتاريهاي زيادي وجود دارد؛ خطر عمده اين است كه شما اين را ندانيد، كه اميدوارم بدانيد. گمانم شايد در بين مسؤولان ما بعضيها هستند كه به گرفتاريها و مشكلات مردم درست توجّه ندارند، و الاّ براي رفع اين مشكلات، تلاش مجدّانه تري مي شد. هرچه كه مسؤولان به مناقشات سرگرم باشند، از اين رسيدگي به مشكلات بيشتر خواهند ماند. مسؤولان - فرقي نمي كند؛ مسؤولان دولتي، مسؤولان قوّه مقنّنه، مسؤولان قوّه قضايّيه؛ يعني همه كساني كه دست اندر كار مسائل اداره كشورند - بايد به آن مسؤوليت خودشان بپردازند و وجود خودشان را به آن بدهند. خوشبختانه مردم به اسلام و به نظام اسلامي و به عزم مسؤولان اميدوارند. خدا نكند كه اين اميد، سستي و كاستي گيرد؛ نبايد بگذاريد. همه اش هم با گفتن نمي شود؛ بايد در عمل نشان داد. همين «طرح ساماندهي اقتصادي» را كه اميدهايي در مردم به وجود آورد، بايد تلاش كنيد كه اقدام شود. آن بخشهايي از برنامه كه بيشتر ناظر به زندگي مردم است، بايد تلاش كنيد كه عمل شود. برنامه سوم تقريباً خوشبختانه تصويب شد؛ ولي تنظيم برنامه، نوشتن برنامه و تصويب برنامه، يك مسأله است؛ تحقّق برنامه، يك مسأله ديگر است. اين اهتمامي كه به مسأله اشتغال در برنامه شده، بايد تحقّق پيدا كند. همه بايد دست به دست هم

دهند و تلاش كنند تا اين قضيه تحقّق پيدا كند. بي كاري حقيقتاً معضل بزرگ و مشكل عظيمي است. به هرحال، اميدواريم كه خداوند متعال كمك كند. من اين جمله اي را هم كه بارها به مسؤولان عرض كرده ام، در پايان عرايضم عرض كنم: شما كه مسؤول هستيد و بخشي از بودجه در اختيارتان است، در صرف و خرج بودجه هم بايد خيلي دقّت كنيد. يكي از مشخّصه هاي تقواي شما همين است. اين طور نباشد كه ما هر اقدامي كه مي خواهيم بكنيم كه مستلزم هزينه اي است، به اين اكتفا كنيم كه اين اقدام، اقدام مفيدي است. اين كافي نيست. صرف مفيد بودن اين كار، كافي نيست براي اين كه ما اين هزينه را بكنيم. در شرايط كنونيِ ما، بايد اولويّت داشته باشد. بدون اولويّت، هزينه كردن جايز نيست. بعضيها در محيط كارشان و در دفترشان بعضي كارها را مي كنند؛ بعضي سمينارها و بعضي از اجتماعات و دعوتها و مهمانيها و سفرها را برگزار مي كنند؛ بلاشك اينها فوايدي هم دارد؛ اما اين فايده داشتن كافي نيست. در حالي كه درآمدهايمان محدود و نيازهايمان بسيار زياد است، بايد اولويّتها را رعايت كنيم. به هرحال، اميدوارم كه خداي متعال به بنده حقيرِ ضعيفي كه بار مسؤوليت سنگيني بر دوش دارم و اين توصيه ها را به شما مي كنم و همچنين به يكايك شما مسؤولان، از بالا تا پايين و در همه بخشها، توفيق دهد كه بتوانيم او را از خودمان راضي كنيم. ان شاءاللَّه كه دلهاي شما به نور معرفت الهي و به انوار ساطعه رحمت الهي منوّر شود و بركات ماه رمضان در وجود و در اعماق ذهنيّات و هستي و دل شما

نفوذ كند و اثر بگذارد و بركات الهي شامل حال خودِ شما و آن حوزه تحت مديريّت شما شود وان شاءاللَّه خداي متعال قصورها و تقصيرهاي ما را به كرم و لطف خود مورد عفو و بخشش قرار دهد و ما را هرچه بيشتر با رفتار و مواضع نبيّ اكرم و اميرالمؤمنين و اولياي خودش و مجاهدينِ في سبيل اللَّه باموالهم و انفسهم، نزديكتر كند و روح مقدّس امام بزرگوار را ان شاءاللَّه از عاليترين بركات خودش برخوردار فرمايد و ارواح طيّبه شهداي عزيز ما و دلهاي ايثارگران ما را - از جانبازان و از مؤمنين و از بسيجيان و از كساني كه در راه خدا تلاش كردند و مي كنند - مشمول رحمت و بركت خودش قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) فتح: 26 2) فتح: 1 3) فتح: 11 4) فتح: 26 5) طلاق: 2 و 3

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى در خطبه هاى نماز جمعه تهران (بيست و دوم ماه مبارك رمضان و روز قدس)

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري در خطبه هاي نماز جمعه تهران (بيست و دوم ماه مبارك رمضان و روز قدس) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نتوكّل عليه و نستغفره و نؤمن به و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه. سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين. سيّما بقيةاللَّه في الارضين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. همه برادران و خواهران عزيزِ نمازگزار و خودم را به رعايت تقوا و پرهيزكاري و اجتناب از در افتادنِ در دام هواي نفس و اسارت در پنجه هاي شيطان توصيه مي كنم. اميدوارم اين اجتماع امروز، اين نماز و آنچه كه گفته و شنيده مي شود، در رسيدن به اين

هدف والا به ما كمك كند. امروز، هم روز دوم شهادت اميرالمؤمنين و امام المتّقين عليه الصّلاةوالسّلام است كه براي همه مسلمين، بلكه همه آزادگان عالم، روز بسيار عظيم و مهمّي است؛ از طرفي هم روز قدس است كه مسأله درجه اوّل امروز دنياي اسلام است. من در خطبه اوّل به شرح كوتاهي درباره اميرمؤمنان مي پردازم؛ در خطبه دوم هم راجع به مسأله فلسطين و وضعيت امروز مسلمانان و تكليف اسلامي و انساني مان عرايضي عرض خواهم كرد. اميرالمؤمنين عليه السّلام جزو چهره هاي جذّاب تاريخ است. انسان شايد كمتر شخصيت تاريخي را بتواند پيدا كند كه به قدر اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السّلام در ميان همه آحاد بشر - نه فقط ملت اسلام - دلباخته داشته باشد. چه بسيار غير مسلماناني كه اسلام و حتّي پيامبر اسلام را قبول ندارند؛ اما به علي عليه السّلام عشق مي ورزند؛ به او احترام مي كنند و او را ستايش مي كنند. مسلمانان و بخصوص شيعيان هم كه نسبت به آن بزرگوار، چه تكريم و تعظيمي در دل و جان و ذهن خودشان قائلند! در بين ما شيعيان و آحاد مسلمين، كساني هستند كه عامل به احكام اسلامي هم نيستند؛ اما اميرالمؤمنين را بزرگ مي شمارند. اين براي چيست؟ اين به خاطر آن است كه مجموعه خصوصيّات والاي انساني در اين بزرگوار به قدري زياد بوده است كه هركس كه از علي عليه السّلام چيزي شنيده است، در مقابل اين خصوصيّات خاضع است. فقط يك دسته استثناء هستند كه آنها علي را مي شناسند؛ اما با او دشمنند. آنها كساني هستند كه با مباني اي كه اين انسان بزرگ براي آن جهاد كرده و همه عمر را صرف كرده است، به شدّت

دشمنند؛ طبعاً با سربازِ اوّلش هم دشمنند. يا در آن دوره هاي اوّل، كساني كه زخم خورده از آن شمشير بي انعطاف و آن انسان آشتي ناپذير با بدي و زشتي بودند، با او دشمن بودند، والاّ آدمهاي با انصاف و انسانهاي فطري، همه محبّ و مشتاق اين شخصيت عظيمند. البته اين در صورتي است كه از او چيزي شنيده باشند؛ آنهايي كه نشنيدند و نمي دانند، طبعاً خارجند. در اين جا يك نكته وجود دارد و آن اين است كه ما معمولاً وقتي شخصيتها يا خصوصيّات را به صورت جمعبندي شده از دور مي نگريم، آنها را ستايش مي كنيم؛ اما وقتي نزديك مي شويم و پاي عمل و پاي پيروي به ميان مي آيد، دچار مشكل مي شويم. عيب كار آحاد بشر اين است. اگر همان قدري كه مردم دنيا به عدالت و به انصاف و به شجاعت اميرالمؤمنين، به طرفداري از مظلوم كه در او بود، به طرفداري از حقيقت كه در او بود، به ظلم ستيزي كه در او بود، علاقه و محبّت دارند، چنانچه در مقام عمل، خود را به اين خصوصيّات نزديك مي كردند - ولو يك قدم - دنيا گلستان مي شد؛ اما ما آدمها - يعني همين ما، همين امثال بنده؛ آدمهايي كه اين طور از دور اميرالمؤمنين را ستايش مي كنيم - در جايي در زندگي و در قضاوت معمولي خودمان، به يكي از همين كارهايي كه از اميرالمؤمنين ستايش مي كنيم؛ يا از كسي كه مي خواهد راه اميرالمؤمنين را برود، برخورد كنيم، معلوم نيست كه ديگر آن قدر ستايش كنيم؛ در دل برمي آشوبيم و با او به مقابله برمي خيزيم. اگر خداي نكرده شقاوت بر ما غلبه داشته باشد، به روي

او شمشير هم مي كشيم! عيب كار اين جاست. لذا جا دارد كه ما همان قدري كه از جمعبندي شده خصال اميرالمؤمنين سخن مي گوييم، از ريز خصوصيّات آن بزرگوار هم مطّلع شويم. اين اميرالمؤمنين كه عادل بود، عدل او چگونه بود؟ اين عدلي كه اين قدر تعريف دارد، در مقام عمل چگونه بود؟ در قدم بعد سعي كنيم كه در مقام عمل، خودمان را به او نزديك كنيم. اين درست است؛ اين مايه تكامل است. شما شنيده ايد كه در بعضي از روايات(1) آمده است كساني به ائمه عليهم السّلام عرض مي كردند ما شيعيان شما هستيم - كما اين كه طبق روايتي، كساني آمدند و به خود اميرالمؤمنين هم اين را گفتند - اما ائمّه بنابر اين روايات، در جواب اينها استنكار مي كردند: كجاي شما به دوستان و پيروان ما شبيه است؟ شما اين خصلت و اين خصوصيت و اين رفتار و اين گفتار را داريد. به عبارت ديگر، اينها از ما مطالبه عمل مي كنند؛ عمل هم تابع اعتقاد است. انسان بايد به چيزي معتقد باشد. البته امروز ملت ايران بايد خدا را خيلي شكر كند كه زمينه پيروي از اميرالمؤمنين و از اسلام در اين كشور فراهم است. غالب جمعيت اين كشور، دل به سمت حقيقت دارند. اكثريت عظيمِ نزديك به اتّفاقي در اين كشور اين طورند. ولو حالا در ميان آنها كساني هم عامل به بعضي از فروع نباشند؛ اما دلها، روحها، اعتقادها و ايمانها به همان سمتي گرايش دارد كه انگشت اشاره اميرالمؤمنين به آن سمت مردم را هدايت مي كرد. من امروز روايتي را انتخاب كردم كه بخوانم؛ اين روايت در «ارشاد مفيد» است. البته من متن

حديث را از كتاب «چهل حديث» امام بزرگوارمان - كه كتاب بسيار خوبي است - نقل مي كنم؛ ليكن با «ارشاد» هم تطبيق كرده ام. روايت را شيخ مفيد نقل مي كند. راوي مي گويد كه ما در خدمت امام صادق عليه الصّلاةوالسّلام بوديم، صحبت اميرالمؤمنين شد. «و مدحه بما هو اهله»؛ امام صادق زبان به ستايش اميرالمؤمنين گشود و آن چنان كه مناسب او بود، اميرالمؤمنين را مدح كرد. از جمله چيزهايي كه گفت - كه اين راوي يادش مانده و مثلاً در همان مجلس يا در بيرون آن مجلس نوشته است - اينهاست. من نگاه كردم، ديدم هر كدام از اين فقره هايي كه در اين حديث به آن تكيه شده است، تقريباً به يك بُعد از زندگي اميرالمؤمنين اشاره مي كند؛ به زهد آن بزرگوار، عبادت آن بزرگوار و خصوصياتي كه حالا اينها را مي خوانيم. ببينيد؛ طبق اين روايت، امام صادق در مقام تعريف از اميرالمؤمنين حرف مي زند. اولين جمله اي كه فرمود، اين بود: «واللَّه ما أكل علي بن ابي طالب عليه السّلام من الدنيا حراماً قطّ حتي مضي لسبيله(2)»؛ اميرالمؤمنين تا آخر عمر، يك لقمه حرام در دهان نگذاشت؛ يعني اجتناب از حرام، اجتناب از مال حرام، اجتناب از دستاورد حرام. البته مراد، حرام واقعي است؛ نه آن حرامي كه براي آن بزرگوار حكمش هم منجز شده باشد؛ يعني مشتبه را هم به خود نزديك نكرد. ببينيد؛ اينها را به عنوان دستورالعمل و سرمشق در عمل - و بالاتر از آن در فكر - براي ما بيان كرده اند. امام صادق و امام باقر و امام سجاد هم اعتراف مي كنند كه ما نمي توانيم اين طوري زندگي كنيم! حالا نوبت به امثال بنده

كه مي رسد، ديگر واويلاست! بحث سرِ اين نيست كه من يا شما بخواهيم اين طور زندگي كنيم؛ نه، آن زندگي، زندگي اين قلّه است؛ اين قلّه را نشان مي دهد. معناي نشان دادن قلّه اين است كه همه بايد به اين سمت حركت كنند. البته چه كسي هست كه به آن بالا برسد؟! در همين حديث هم مي خوانيم كه امام سجاد فرمود: من قادر نيستم اين طور زندگي كنم. «و ما عرض له امران قطهما للَّه رضي الا اخذ بأشدهما عليه في دينه»؛ يعني هر وقت دو كار و دو انتخاب در مقابل اميرالمؤمنين قرار مي گرفت كه هر دو مورد رضاي خدا بود - نه اين كه يكي حرام، يكي حلال باشد؛ نه. هر دو حلال باشد؛ مثلاً هر دو عبادت باشد - علي آن يكي را كه براي بدن او سخت تر بود، آن را انتخاب مي كرد؛ اگر دو غذاي حلال بود، آن پست تر را انتخاب مي كرد؛ اگر دو لباس جايز بود، آن پست تر را انتخاب مي كرد؛ اگر دو كار جايز بود، آن سخت تر را برمي گزيد. ببينيد؛ اين صحبت يك گوينده معمولي نيست كه حرف بزند. طبق اين حديث، اين امام صادق است كه مي گويد؛ يعني دقيق است. ببينيد اين سختگيري بر خود در زندگي دنيا و در تمتّعات دنيوي، چه قدر مهمّ است! «و ما نزلت برسول اللَّه صلي اللَّه عليه و آله نازلة قطّ الاّ دعاه فقدمه ثقة به»؛ هر وقت مسأله مهمّي براي پيامبر پيش مي آمد، پيامبر او را صدا مي كرد و جلو مي انداخت؛ به خاطر اين كه به او اعتماد داشت و مي دانست كه اوّلاً خوب عمل مي كند؛ ثانياً از كار سخت سرپيچي ندارد؛

ثالثاً آماده مجاهدت در راه خداست. مثلاً در «ليلة المبيت» - آن شبي كه پيامبر مخفيانه از مكه به مدينه آمد - يك نفر بايد آن جا در آن رختخواب مي خوابيد. پيامبر علي را جلو انداخت. در جنگها، اميرالمؤمنين را جلو مي فرستاد. در كارهاي مهم - هر مسأله اساسي و مهمّي كه پيش مي آمد - علي را جلو مي انداخت: «ثقة به»؛ چون اطمينان داشت و مي دانست كه او برنمي گردد؛ نمي لرزد و خوب عمل خواهد كرد. ببينيد؛ صحبتِ اين نيست كه امثال بنده - آدمهاي حقير و ضعيف - ادّعا كنيم كه مي خواهيم اين طوري عمل كنيم؛ نه. صحبتِ اين است كه ما بايد در اين جهت حركت كنيم. انسانِ مسلمانِ پيروِ علي، خطّش بايد اين خط باشد و هرچه بتواند، جلو برود. بعد فرمود: «و ما اطاق احد عمل رسول اللَّه صلي اللَّه عليه وآله من هذه الأمة غيره»؛ هيچ كس از اين امّت طاقت اين را نداشت كه مثل پيامبر عمل كند، مگر او. او بود كه مثل پيامبر در همه جا مي رفت. هيچ كس ديگر نمي توانست به دنبال پيامبر و پا جاي پاي آن حضرت حركت كند. «و ان كان ليعمل عمل رجل كان وجهه بين الجنة و النار»؛ با همه اين كارهاي بزرگ و خداپسند و مؤمنانه، رفتار او، رفتار يك انسان بين خوف و رجا بود؛ از خدا ترسناك بود، كانّه او را بين بهشت و جهنّم قرار داده اند؛ در يك طرف بهشت را مي بيند، در يك طرف جهنّم را مي بيند. «يرجو ثواب هذه و يخاف عقاب هذه». خلاصه اين جمله اين است كه به اين همه مجاهدت، به اين همه انفاق، به اين همه عبادت، مغرور

نمي شد. ما حالا دو ركعت نافله و چند جمله دعا كه بخوانيم - و اگر دو قطره اشك بريزيم - فوراً مغرور مي شويم كه بله ديگر: «اين منم طاووس عليّين شده»! اما اميرالمؤمنين با اين انبوه عمل صالح، مغرور نمي شد. البته اين كه چرا شخصي مثل اميرالمؤمنين، شخصي مثل پيامبر، شخصي مثل امام سجّاد - كه خدا اصلاً بهشت را براي خاطر اين طور انسانها آفريده - باز از آتش جهنّم مي ترسند و به خدا پناه مي برند، اين خودش بحث جداگانه اي دارد. ما كوچكيم؛ ديد ما قاصر است؛ ما نزديك بين هستيم؛ ما عظمت الهي را نمي فهميم؛ ما مثل بچه كوچك و غيرمميّزي هستيم كه در مقابل يك شخص عظيمِ علمي بازي مي كند؛ مي آيد و مي رود و اصلاً عين خيالش هم نيست؛ چون نمي شناسد كه اين شخص كيست؛ اما شما كه پدر او هستيد و عقلتان صدبرابر اوست، در مقابل آن شخصيت خضوع مي كنيد. ما در مقابل خداي متعال وضعيتمان اين است. ما مثل بچه ها، مثل آدمهاي غافل، مثل آدمهاي پست، عظمت الهي را نمي فهميم؛ اما آن كساني كه از مرحله علم، به مرحله ايمان رسيده اند؛ از مرحله ايمان، به مرحله شهود رسيده اند؛ از مرحله شهود، به مرحله فناءِ للَّه رسيده اند؛ آنها هستند كه عظمت الهي در چشمهايشان آن چنان جلوه مي كند كه هر عمل صالحي از آنها سربزند، به نظرشان نمي آيد؛ اصلاً مي گويند ما كاري نكرده ايم. هميشه بدهكار ذات مقدس احديّتند. «ولقد اعتق من ماله الف مملوك»؛ بتدريج، هزار غلام و كنيز را كه از مال شخصي خود خريده بود، آزاد كرد؛ «في طلب وجه اللَّه والنجاة من النار»؛ براي اين كه رضاي خدا را جلب نمايد و

از آتش جهنّم خود را دور كند. «مما كد بيديه و رشح منه جبينه»؛ اين پولهايي كه مي داد، پولهايي نبود كه مفت گيرش آمده باشد. امام صادق طبق اين روايت مي گويد: «مما كد بيديه»؛ با كدّ يمين و عرق جبين و با كار سخت، پول به دست آورده بود. چه در زمان پيامبر، چه در زمان فترت بيست و پنج سال، چه در زمان خلافت - كه از بعضي از آثار فهميده مي شود كه اميرالمؤمنين در زمان خلافت هم كار مي كرد - آن حضرت كار مي كرد؛ مزرعه آباد مي نمود، قنات مي كَند و پول در مي آورد و اين پولها را در راه خدا انفاق مي كرد. از جمله مرتّب برده مي خريد و آزاد مي كرد؛ هزار برده را اين طور خريد و آزاد كرد. «ان كان ليقوت اهله بالزيت و الخل والعجوة»؛ غذاي معمولي خانه اميرالمؤمنين اينها بود: زيتون، سركه، خرماي متوسّط و يا پايين؛ كه حالا مثلاً در عرف جامعه ما نان و ماست، يا نان و پنير است. «و ما كان لباسه الاّ كرابيس»؛ لباس معموليش كرباس بود. «اذا فضل شي ء عن يده من كمه دعا بالجلم فقصه»؛ اگر آستينش مقداري بلند بود، قيچي مي خواست و آستين بلند را مي بريد؛ يعني حتّي به زيادي آستين براي خودش راضي نمي شد. مي گفت اين زيادي است؛اين پارچه را در جايي مصرف كنند و به كاري بزنند! آن روز پارچه هم خيلي كم بود و مردم مشكلاتي در زمينه پوشش داشتند؛ اين بود كه يك تكّه پارچه كرباس هم مي توانست به دردي بخورد. بعد راجع به عبادت حضرت صحبت مي كند. آن حضرت، قلّه اسلام است؛ اسوه مسلمين است. در همين روايت فرمود:

«و ما اشبهه من ولده و لا اهل بيته احد اقرب شبها به في لباسه و فقهه من علي بن الحسين عليهما السّلام». امام صادق مي گويد: در تمام اهل بيتمان - اهل بيت و اولاد پيامبر - از لحاظ اين رفتارها و اين زهد و عبادت، هيچ كس به اندازه علي بن الحسين به اميرالمؤمنين شبيه تر نبود؛ امام سجّاد، از همه شبيه تر بود. امام صادق فصلي در باب عبادت امام سجّاد ذكر مي كند؛ از جمله مي فرمايد: «و لقد دخل ابوجعفر ابنه عليهما السلام عليه»؛ پدرم حضرت ابي جعفر باقر يك روز پيش پدرش رفت و وارد اتاق آن بزرگوار شد. «فاذا هو قد بلغ من العبادة ما لم يبلغه احد»؛ نگاه كرد، ديد پدرش از عبادت حالي پيدا كرده كه هيچ كس به اين حال نرسيده است. شرح مي دهد: رنگش از بي خوابي زرد شده، چشمهايش از گريه درهم شده، پاهايش ورم كرده و... امام باقر اينها را در پدر بزرگوارش مشاهده كرد و دلش سوخت: «فلم املك حين رأيته بتلك الحال البكاء»؛ مي گويد وقتي وارد اتاق پدرم شدم و او را به اين حال ديدم، نتوانستم خودداري كنم؛ بنا كردم زار زار گريه كردن: «فبكيت رحمة له». امام سجّاد در حال فكر بود - تفكّر هم عبادتي است - به فراست دانست كه پسرش امام باقر چرا گريه مي كند؛ خواست يك درس عملي به او بدهد؛ سرش را بلند كرد: «قال يا بني اعطني بعض تلك الصحف التي فيها عبادة علي بن ابي طالب عليه السلام»؛ در ميان كاغذهاي ما بگرد و آن دفتري كه عبادت علي بن ابي طالب را شرح داده، بياور. ظاهراً از دوران امام علي بن ابي طالب عليه السّلام

نوشته ها و كتابهايي در باب قضاوتهاي آن حضرت، در باب زندگي آن حضرت، در باب احاديث آن حضرت، در اختيار ائمّه بود. از مجموع روايات ديگر، آدم اين طور مي فهمد كه در موارد گوناگوني از آن استفاده مي كردند. اين جا هم حضرت به پسرش امام باقر فرمود آن نوشته اي را كه مربوط به عبادت علي بن ابي طالب است، بردار بياور. امام باقر مي فرمايد: «فاعطيته»؛ رفتم آوردم و به پدرم دادم. «فقرأ فيها شيئاً يسيرا ثم تركها من يده تضجرا»؛ مقداري به اين نوشته نگاه كرد - امام سجّاد، هم به امام باقر درس مي دهد، هم به امام صادق درس مي دهد، هم به من و شما درس مي دهد - با حال ملامت آن را بر زمين گذاشت؛ «و قال من يقوي علي عبادة علي علي بن ابي طالب عليه السّلام»؛ فرمود چه كسي مي تواند مثل علي بن ابي طالب عبادت كند؟ امام سجّادي كه آن قدر عبادت مي كند كه امام باقر دلش به حال او مي سوزد - نه مثل من و شما؛ ما كه كمتر از اينها هم به چشممان بزرگ مي آيد - امام باقري كه خودش هم امام است و داراي آن مقامات عالي است، از عبادت علي بن الحسين دلتنگ مي شود و دلش مي سوزد و نمي تواند خودش را نگه دارد و بي اختيار زار زار گريه مي كند، آن وقت علي بن الحسينِ با اين طور عبادات مي گويد: « من يقوي علي عبادت علي بن ابي طالب»؛ چه كسي مي تواند مثل علي عبادت كند؟ يعني بين خودش و علي فاصله اي طولاني مي بيند. علي اي كه من و شما عاشق او هستيم، دنيا عاشق اوست، مسيحي عاشقانه برايش كتاب مي نويسد، آدمي كه به مباني ديني هم عملاً خيلي پايبند نيست، درباره او زبان به

ستايش باز مي كند، اين علي را شما چرا از دور نگاه مي كنيد؛ نزديك برويد. هركس اين قلّه دماوند را از دور نگاه كند، مي گويد به به، عجب چيزي است! قدري از اين پيچ وخمها بالا برو، ببينم چه كاره اي! بايد نزديك شد؛ بايد راه افتاد؛ بايد حركت كرد. امروز بشريت به همين خصلتهايي كه اميرالمؤمنين پرچمدارش بود، احتياج دارد. اين خصلتها، با پيشرفت علم، با پيشرفت فناوري، با پديد آمدن روش جديد زندگي در دنيا كهنه نمي شود. عدالت كهنه نمي شود؛ انصاف و حق طلبي كهنه نمي شود؛ دشمني با زورگو كهنه نمي شود؛ پيوند دل با خدا كهنه نمي شود. اينها رنگ ثابت وجود انسان در همه تاريخ است. اميرالمؤمنين اين پرچمها را در دست داشت. امروز بشر تشنه اين حرفها و تشنه اين حقايق است. راه چيست؟ راه، نزديك شدن است. مبادا اگر من و شما در جايي حرفي براي حق زديم، اين به نظرمان زياد و بزرگ بيايد؛ نه. علي اين است. مبادا اگر ساعتي از شبي، روزي، نيمه شبي، توانستيم عبادتي كنيم، به چشممان بزرگ بيايد و ما را عُجب بگيرد؛ نه. علي اين است. مبادا اگر در صحنه خطري وارد شديم، خودمان را خيلي بزرگ ببينيم؛ نه. علي اين است. هرچه مي توانيد، نزديك شويد. اي روزه داران، اي نمازگزاران، اي نافله گزاران، اي مجاهدان في سبيل اللَّه، اي حاضر شوندگان در ميدانهاي خطر، اي زاهدان در دنيا، اي شيران روز، اي عبادت كنندگان شب! خوشا به حالتان؛ شما به علي نزديكتريد؛ اما شما هم مي توانيد باز نزديكتر شويد. دنياي اسلام، بلكه دنياي بشريت سالم، در مقابل او خاضع است. اينهاست كه در تاريخ اثرش مي ماند. آن زهدش بود؛ آن عبادتش بود؛

آن شجاعتش بود؛ آن قاطعيتش در راه خدا بود. آن جايي كه لازم بود، با شمشير به جان دشمنان حقيقت و دشمنان دين و دشمنان خدا مي افتاد و از هيچ چيز باك نداشت: «لا تأخذه في اللَّه لومة لائم(3)». آن جايي كه آدمِ منحرفِ مضرِّ مخلّي بر سر راه حركت به سوي خدا وجود داشت، شمشير او فيصله دهنده بود. آن جايي كه مظلومي بود، آن جايي كه مصلوب الحقّي بود، اميرالمؤمنين به رقيقترين انسانها تبديل مي شد. در روايتي هست كه آن قدر اميرالمؤمنين با دست خودش به دهان يتيمان غذا گذاشت كه يك نفر - لابد مثلاً جوانكي بوده - گفت آرزو كرديم كاش ما هم يتيم مي شديم تا اميرالمؤمنين اين طور به ما لطف مي كرد! آن قدر ناشناس به خانه فقرا و مساكين و گرفتارها و از راه مانده ها سر زد كه معروف است بعد از ضربت خوردن آن حضرت، فهميدند آن انسانِ رحيم چه كسي بوده كه مي آمده است و او را نمي شناخته اند! سخن او نهج البلاغه است؛ فصيحترين كلام آدمي در ميان عرب. «نهج البلاغه» اوج هنر و اوج زيبايي است؛ زيبايي لفظ و زيبايي معناست. انسان مبهوت مي ماند! هيچ شاعر بزرگ عرب، هيچ نويسنده هنرمند عرب، نتوانسته بگويد كه من از مراجعه به نهج البلاغه بي نيازم. به هرحال، ديروز مردم كوفه به عزاي اين بزرگمرد نشستند. جنازه آن بزرگوار در كوفه تشييع نشد. اجتماع مردم گرد جنازه اميرالمؤمنين به وجود نيامد. شايد اميرالمؤمنين دوران تسلّط دشمنان بر كوفه را مي ديد. ده سال بعد از آن، بيست سال بعد از آن، در كوفه چه خبر بود؟ همان كساني كه دختران اميرالمؤمنين را در بازارهاي كوفه گرداندند، همان كساني كه سرِ جگرگوشگان اميرالمؤمنين را

بر سر نيزه ها كردند، چه بُعدي داشت اگر قبر علي بن ابي طالب را مي شكافتند و اهانت و جسارتي مي كردند؟! لذا قبر آن بزرگوار هم مخفي بود؛ تا بعد از گذشت مدّتهاي طولاني، آن قبر پيدا شد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هواللَّه احد. اللَّه الصّمد، لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد.(4) نسئَلك الّلهم و ندعوك. باسمك العظيم الأعظم. الأعزّ الأجلّ الأكرم و بعليّ و اولاده الطيّبين الطّاهرين يا اللَّه يا اللَّه يا اللَّه يا رحمن يا رحيم. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ميان ما و علي بن ابي طالب در دنيا و آخرت جدايي نينداز؛ توفيق پيروي از آن قلّه عظمت و زيبايي و شكوه را به ما عنايت كن. پروردگارا! اسلام و مسلمين را نصرت كن؛ مسلمانان مبارز در راه خودت را در هر نقطه اي از دنيا كه هستند، نصرت عطا كن. پروردگارا! دلهاي مسلمانان را به هم نزديك كن؛ ملتهاي اسلامي را به هم نزديك كن. پروردگارا! ملت بزرگ و عظيم الشّأن ايران را در همه ميدانها پيروز كن؛ دشمنانش را منكوب فرما. پروردگارا! گرفتاريها را از كار اين ملت بزرگ و مؤمن و همه مسلمين باز كن؛ خدمتگزاران به اين مردم و به اين كشور را موفق و منصور و پيروز گردان. پروردگارا! توفيق خدمت در راه خودت و خدمت به مردم را به همه ما عنايت كن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ما را مسلمان زنده بدار و با بهترين مرگهايي كه براي يك مسلمان مطرح است، ما را بميران. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. و علي عليّ اميرالمؤمنين

و علي الصّديقة الطّاهرة سيّدة نساءالعالمين و علي الحسن و الحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و علي بن الحسين و محمّدبن علي و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمّدبن علي و علي بن محمّد و الحسن بن علي و الخلف القائم المهدي. حججك علي عبادك و امنائك في بلادك. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه و استغفراللَّه لي و لكم. امروز، روز قدس است و ملت ما در اجابت به دعوت اسلام، دعوت امام راحل و استغاثه مظلومانه يك ملت مغصوب الحق و مظلوم، مثل هر سال به خيابانها آمد. تا آن جا كه تاكنون به من اطّلاع داده شده است، حضور مردم در همه جا، حضور بسيار پُرشور و چشمگيري در اين راهپيماييها بوده است؛ لابد خبرهاي بعدي هم خواهد رسيد و در رسانه ها منعكس خواهد شد. در ساير نقاط عالم هم حتماً جماعاتي از مسلمانان، اين روز را گرامي داشته اند كه تفاصيل آن را لابد بعداً به ما اطّلاع خواهند داد. من امروز راجع به اين مسأله مي خواهم قدري صحبت كنم: اوّلاً بايد عرض كنيم كه قضيه فلسطين، يكي از لكّه هاي ننگ بزرگِ اين قرني است كه همين چند روزه تمام شد. البته لكه هاي ننگ اين قرن بيش از اينهاست: دو جنگ بزرگ در اين قرن اتّفاق افتاده است؛ چقدر در دنيا حكومتهايي در اين قرن به دست استعمارگرانِ ديروز به وجود آمد؛ از جمله كشور خود ما. در همين قرن بود كه حكومت خشن و سركوبگر و غيرانساني و فاسد و وابسته پهلوي به وجود آمد؛ ليكن در ميان زشتيهايي كه در اين قرن بر ما گذشت - كه البته در كنارش محسّناتي هم در

اين قرن اتّفاق افتاده است كه حالا مورد بحث ما نيست - يكي از زشت ترين، يا شايد بشود گفت زشت ترين آنها، مسأله فلسطين بود. چرا؟ چون در اين قضيه، يك ملت را از كشور خودش بيرون كردند. من خواهش مي كنم جواناني كه با مسأله فلسطين خيلي آشنايي و سابقه ذهني ندارند، روي اين كلمات تأمّل و درنگ كنند. يك ملت را از خانه و از كشور خود بيرون كنند و يك عدّه آدمهايي را از اطراف دنيا جمع كنند و به جاي آن افراد در آن كشور بگذارند. چرا؟ چون آن جماعتي كه از اطراف دنيا جمع كردند، از يك نژادند؛ نژاد اسرائيلي، نژاد يهودي! يعني يك حركت نژادگرايانه زشت كه هر جاي دنيا به وسيله هر كسي در ابعاد كوچكتر از اين پيش مي آمد، مايه ننگ و سرافكندگي بود؛ اما اين را در ابعاد يك كشور به وجود آوردند. چه كسي به وجود آورد؟ در حقيقت انگليس؛ بعد هم امريكا. البته امروز بعضيها مي خواهند اين طور وانمود كنند كه چرا مسأله فلسطين را بحث مي كنيد؛ اين مسأله خاتمه يافته است! بنده عرض مي كنم كه مسأله فلسطين به هيچ وجه خاتمه يافته نيست. اين طور نيست كه شما خيال كنيد تا ابد بايد فلسطينيها - صاحبان سرزمين - خود و اولادشان بيرون از سرزمين خودشان باشند؛ يا اگر در آن داخلند، به صورت يك اقليّتِ مقهور زندگي كنند و آن بيگانه هاي غاصب در اين جا بمانند؛ نه، چنين چيزي نيست. كشورهايي كه صدسال در تصرّف قدرتي بودند - همين قزّاقستاني كه الان شما ملاحظه مي كنيد، همين گرجستاني كه الان شما ملاحظه مي كنيد؛ اين كشورهاي تازه استقلال يافته آسياي ميانه - بعضي در

اختيار شوروي، بعضي قبل از شوروي در اختيار روسيه - آن وقتي كه هنوز شوروي به وجود نيامده بود - اينها دوباره مستقل شدند و برگشتند و متعلّق به مردم خودشان شدند؛ بنابراين هيچ بُعدي ندارد و حتماً بايد اين كار اتّفاق بيفتد و ان شاءاللَّه اتّفاق خواهد افتاد و فلسطين به مردم فلسطين برمي گردد. لذا مسأله خاتمه يافته نيست؛ اين خطاست. البته امروز ترفند صهيونيستها و پشتيبانانشان - كه دولت امريكا مهمترين پشتيبان آنهاست - اين است كه از نام زيباي صلح استفاده مي كنند: آقا صلح كنيد؛ اين حرفها چيست؟! بله؛ صلح چيز خيلي خوبي است؛ اما صلح كجا و با چه كسي؟! كسي وارد خانه شما شده، به زور در را شكسته و شما را كتك زده، به عيال و اولادتان اهانت كرده و از سه اتاقي كه شما داريد، دو تا و نصفش را گرفته نشسته است؛ بعد بگويد شما چرا بيخودي مرتّب به اين و آن شكايت مي كنيد؛ مرتّب دعوا و معارضه مي كنيد؛ بياييد با هم صلح كنيم. آيا اين صلح شد؟! صلح اين است كه شما از خانه بيرون برويد؛ اگر با هم جنگي داشتيم، آن وقت بيايند صلحمان بدهند. شما در خانه ما نشسته ايد؛ شما در اين جا اين همه جنايت كرده ايد؛ شما همين حالا هم اگر دستتان برسد، كوتاهي نداريد. همين الان رژيم صهيونيستي تقريباً روزانه به جنوب لبنان حمله مي كند؛ نه به مبارزان لبنان، بلكه به روستاهاي جنوب لبنان، به مدرسه هاي جنوب لبنان. همين چند روز قبل از اين، به يك مدرسه جنوب لبنان حمله كرد و جمعي از بچه هاي كوچك را كشت! اينها كه تجاوزي نكرده بودند، اينها كه اسلحه اي

به دست نگرفته بودند. طبيعت، طبيعت متجاوز است. آن روزي كه صهيونيستها وارد لبنان شدند و در ديرياسين و بقيه جاها آن طور قتل عام كردند، كسي با آنها كاري نكرده بود. اقلاًّ آن عدّه مردم كاري نكرده بودند؛ البته چرا، يك عدّه جوانان غيور عرب با آنها مي جنگيدند. همان روز هم مي گفتند چرا داخل خانه ما آمده ايد و اين كارها را مي كنيد؛ اما آن مردمي كه مورد ستم آنها قرار مي گرفتند و از مزارع و روستاهايشان آن طور با قتل عام اخراج مي شدند كه كاري نكرده بودند. بنابراين، طبيعت اين رژيم، تجاوز است. رژيم صهيونيستي، اصلاً برپايه زورگويي و خشونت و قساوت بنا شده است و پيش مي رود. بدون اين، پيشرفتي نمي داشت و بعد از اين هم نخواهد داشت. مي گوييد با اين رژيم صلح كنيد؟! چه صلحي؟! اگر آنها به حقّ خودشان قانع شوند - يعني خانه را كه فلسطين است، به صاحبان خانه واگذار كنند و سراغ كار خودشان بروند؛ يا از دولت فلسطين اجازه بگيرند و بگويند به ما اجازه دهيد تعدادي از ما، يا همه ما در اين كشور بمانيم - كسي با آنها جنگي نخواهد داشت. جنگ اين است كه آنها غاصبانه و زورگويانه وارد خانه ديگران شده اند؛ آنها را از خانه بيرون كرده اند و الان هم به آنها ظلم مي كنند. الان هم به همه كشورهاي منطقه ظلم مي كنند و تهديدي براي همه هستند. بنابراين، اينها صلح را هم مقدّمه اي براي تجاوز بعدي مي خواهند! اگر صلحي برقرار شود، مقدّمه اي است براي اين كه بعد بتوانند طور ديگري تجاوز و تعدّي كنند. يكي از مسائلي كه امروز مطرح مي شود، براي اين كه قضيه فلسطين به دست

فراموشي سپرده شود و از طرح آن در افكار عمومي امّت اسلامي جلوگيري كند، همين مذاكرات به اصطلاح صلحي است كه بين گروهي از فلسطينيها - يعني همين عرفات و دارودسته او - با اسرائيليها در جريان است؛ يعني قضيه سازش و حكومت به اصطلاح خودمختار فلسطيني و از اين حرفها. اين هم يكي از آن زشت ترين فريبها و ترفندهاي اسرائيليهاست كه متأسّفانه عدّه اي از مسلمانان و عدّه اي از خود فلسطينيها به دام آن افتاده اند. يكي از حرفهايي كه امروز مطرح مي كنند، همين مسأله مذاكرات سازش بين اين جماعت و سران اسرائيل است، كه يكي از آن زشت ترين ترفندهاست. چرا؟ به خاطر اين كه براساس بهترين فرضها در آخرين مذاكراتي كه اينها انجام دادند - به قول خودشان «واي ريور 2» - اگر همه اين تعهّداتي كه اسرائيليها كردند، تحقّق پيدا كند، آنچه كه گير اين جماعت فلسطينيِ بيچاره مي آيد، اندكي بيش از چهار درصد سرزمين فلسطين است! يعني از اين كشور فلسطيني كه متعلّق به فلسطينيهاست و همه اش را مردم فلسطين مالكند و حقّ آنهاست، چهاردرصدش را به اينها مي دهند؛ آن هم چطور چهاردرصدي؟! اين چهاردرصد، در يك جا مجتمع نيست؛ شايد در ده جا تكّه تكّه شده و متفرّق است! به آن كساني هم كه گفتند بياييد شما اين جا حكومت تشكيل دهيد - كه همين دارودسته اين روسياهان باشند - به هيچ وجه اجازه ندادند كه مثل يك حكومت عمل كنند. از اينها خواستند به آن جا بروند و مواظب باشند كه فلسطينيهاي اين منطقه عليه دولت اسرائيل اقدامي نكنند! يعني منطقه محدودِ كوچكِ متفرّقِ غيرقابل اداره اي را به عنوان يك كشور، به صورت ناقص و نيمه كاره در اختيار اينها

قرار دادند! آنچه اينها در مقابل بايد انجام دهند، اين است كه علاوه بر خود آن دستگاههاي امنيتي اسرائيل، اينها هم عليه فلسطينيهاي مبارزِ داخل سرزمين اشغالي، اقداماتي بكنند! خيانت از اين بالاتر؟! خيانت اين كساني كه به نام فلسطينيها اين كار را انجام مي دهند، از همه خيانتهايي كه تا امروز به فلسطين شده، زشت تر و سهمگين تر و بدتر است! هيچ كاري هم براي آن مردم، نه كردند و نه مي توانند بكنند. يك نويسنده فلسطينيِ عربِ ساكن امريكا نوشته است كه اين دارودسته عرفات هنوز نتوانسته اند زباله هاي شهر غزّه را از خيابانها جمع كنند؛ اما در همين مدّت، پنج سازمان امنيتي و اطّلاعاتي تشكيل دادند كه جاسوسي مردم را مي كنند! اين شد دولت فلسطين؟! اين شد بازگشت مردم فلسطين؟! اين شد احقاق حقّ فلسطين؟! اين قدر اينها بي شرمند! همان وقتي كه اين شخص، اوّلين مذاكرات را با اسرائيليها كرد، من گفتم او، هم خائن است و هم احمق! اگر خائن بود، اما عاقل بود، بهتر از اين عمل مي كرد! البته بنده درست نمي دانم؛ حدس مي زنم كه امريكاييها و سازمانهاي جاسوسي اسرائيل از نقاط ضعف اينها استفاده كردند. اينها نقاط ضعف زياد دارند؛ اهل دنيايند. وقتي دين در كار نباشد، همين طور مي شود. اينها در طول اين چند سالي كه مشغول اداره سازمان آزاديبخش فلسطين بودند، خدا مي داند كه از لحاظ مالي و از لحاظ رفتاري و اخلاقي چه مشكلاتي داشتند؛ آنها هم ظاهراً روي همان نقاط تكيه كردند. از طرفي هم خسته شدن و بريدن و از آرمانها چشم پوشيدن، اينها را به اين ورطه هولناك و اين مرداب هلاكت و بدبختي و لعنت ابدي انداخت. شما خيال مي كنيد

هيچ فلسطيني اي ممكن است وجود داشته باشد كه اينها را از ته دل لعن نكند؛ مگر اين كه جزو عمله و اكره خود اينها و در منافع با اينها سهيم باشد؟ بين چهار تا پنج ميليون نفر آواره فلسطيني بيرون از فلسطينند؛ در حدود سه ميليون نفر فلسطيني در داخلند. بايد ديد اينها درباره فلسطين چه نظري دارند. اينها مشتهايشان محكم است؛ اينها دلهايشان پُر خون است. بنده از زمان رياست جمهوريِ خودم اين چالش را با بعضي از اين كشورهاي عربي داشتم. حرفي را مطرح كردم، اما دولتهاي اين كشورها مي گفتند ما از فلسطينيها كه فلسطيني تر نيستيم! هرچه خود آنها بخواهند، بايد انجام شود. البته آن وقت مذاكرات سازش به اين شكل مطرح نبود؛ اما نشانه هاي سازش پيدا بود. اوّلاً مسأله فلسطين، يك مسأله دنياي اسلام است. غير از جنبه هاي سياسي و امنيتي و اقتصادي، مسأله تكليف الهي و اسلامي است. بالاتر از همه، مسأله خدايي است؛ اما اگر كسي به خدا هم اعتقادي نداشته باشد و بخواهد فقط براي مردم فلسطين كار كند، بايد ببيند آحاد مردم فلسطين چه مي گويند. امروز ملت فلسطين همانهايي هستند كه دستگير شده هايشان در زندانهاي دولت غاصب هستند و دهها برابر آنها در خيابانها و در مسجدالاقصي و در بازارها و در سرتاسر سرزمين غصب شده شعار مي دهند و عمليات مي كنند. يك اقليتِ كوچكِ تطميع شده كه رفتند سازش كردند، ملت فلسطين نيستند كه ما بگوييم ما از فلسطينيها فلسطيني تر نيستيم. در همان سيزده، چهارده سال پيش، من يادم است يكي از دولتهاي عرب - حالا نمي خواهم اسم بياورم - كه آن روز نشان نمي داد يك دولت رو

به فسادي است - چون سوابق انقلابي داشت - اين حرف را زد. بنده همان وقت استشمام كردم اينها انحراف پيدا مي كنند؛ بعد هم انحرافشان آشكارتر شد. كه حالا ديگر نمي خواهيم بعضي از خصوصيات را ذكر كنيم. اصل ماجراي فلسطين چيست؟ اصل ماجرا اين است كه يك عده از يهوديان متنفّذ در دنيا به فكر ايجاد يك كشور مستقل براي يهوديها افتادند. از فكر اينها دولت انگليس استفاده كرد و خواست مشكل خود را حل كند. البته آنها قبلاً به فكر بودند به اوگاندا بروند و آن جا را كشور خودشان قرار دهند. مدّتي به فكر افتادند به طرابلس، مركز كشور ليبي بروند؛ لذا رفتند با ايتالياييها - كه آن وقت طرابلس در دست آنها بود - صحبت كردند؛ اما ايتالياييها به اينها جواب رد دادند؛ بالاخره با انگليسيها كنار آمدند. انگليسيها آن وقت در خاورميانه اغراض بسيار مهمِ ّ استعماري داشتند؛ ديدند خوب است كه اينها به اين منطقه بيايند. اوّل به عنوان يك اقليت وارد شوند، بعد بتدريج توسعه پيدا كنند و گوشه اي را، آن هم گوشه حسّاسي را بگيرند - چون كشور فلسطين در نقطه حساسي قرار دارد - و دولت تشكيل دهند و جزو متّحدين انگليس باشند و مانع شوند از اين كه دنياي اسلام - بخصوص دنياي عرب - در آن منطقه اتّحادي به وجود آورد. درست است كه اگر ديگران هوشيار باشند، دشمن مي تواند اتّحاد ايجاد كند؛ اما دشمني كه از بيرون آن طور حمايت مي شود، با ترفندهاي جاسوسي و با روشهاي گوناگون مي تواند اختلاف ايجاد كند كه همين كار را هم كرد: به يكي نزديك شود، يكي را بزند، يكي را بكوبد،

با يكي سختي كند. بنابراين، در درجه اوّل كمك كشور انگليس و بعضي كشورهاي غربي ديگر بود. بعد اينها بتدريج از انگليس جدا و به امريكا متّصل شدند. امريكا هم اينها را تا امروز زيربال خودش گرفته است. اينها به اين معنا كشوري به وجود آوردند و آمدند كشور فلسطين را تصرّف كردند. تصرّفشان هم اين طوري بود: اوّل با جنگ نيامدند؛ اوّل با حيله آمدند، رفتند زمينهاي بزرگ فلسطين را كه زارعان و كشاورزان عرب روي آنها كار مي كردند و خيلي هم سرسبز و آباد بود، با قيمتهاي چند برابر قيمت اصلي، از صاحبان و مالكان اصلي اين زمينهاي بزرگ - كه در اروپا و امريكا بودند - خريدند؛ آنها هم از خدا خواستند و زمينها را به اين يهوديها فروختند. البته دلاّلهايي هم داشتند كه نقل كرده اند يكي از دلالهايشان همين «سيّدضياء» معروف، شريك رضاخان در كودتاي 1299 بود كه از اين جا كه به فلسطين رفت، آن جا دلاّل خريد زمين از مسلمانان براي يهوديها و اسرائيليها شد! زمينها را خريدند؛ زمينها كه ملك اينها شد، با روشهاي واقعاً بسيار خشن و همراه با سبعيّت و سنگدلي، بتدريج شروع به اخراج زارعان از اين زمينها كردند. در جايي مي رفتند، مي زدند، مي كشتند و در همين هنگام افكار عمومي دنيا را هم با دروغ و فريب به طرف خودشان جلب مي كردند. اين تسلّط غاصبانه صهيونيستها بر فلسطين سه ركن داشت: يك ركنش عبارت از قساوت با عربها بود. برخوردشان با صاحبان اصلي، با قساوت و با سختي و خشونت شديد همراه بود. با اينها هيچ گونه مدارا نمي كردند. ركن دوم، دروغ به افكار عمومي دنيا بود. اين دروغ به

افكار عمومي دنيا، يكي از آن حرفهاي عجيب است. اين قدر اينها به وسيله رسانه هاي صهيونيستي كه دست يهوديها بود، دروغ گفتند - هم قبل از آن و هم بعد از آن، اين دروغها گفته مي شد - كه به خاطر همين دروغها بعضي از سرمايه داران يهودي را گرفتند! خيليها هم دروغهاي آنها را باور كردند. حتّي اين نويسنده فيلسوف اجتماعي فرانسوي - «ژان پل سارتر» - را نيز كه خودمان هم در جواني چندي شيفته ي اين آدم و امثال او بوديم، فريب دادند. همين «ژان پل سارتر» كتابي نوشته بود كه بنده در سي سال قبل آن را خواندم. نوشته بود: «مردمي بي سرزمين، سرزميني بي مردم»! يعني يهوديها مردمي بودند كه سرزميني نداشتند؛ به فلسطين آمدند كه سرزميني بود و مردم نداشت! يعني چه مردم نداشت؟ يك ملت در آن جا بود و كار مي كرد. شواهد زيادي هم هست. يك نويسنده خارجي مي گويد در سرتاسر سرزمين فلسطين، مزارع گندم مثل درياي سبزي بود كه تا چشم كار مي كرد، ديده مي شد. سرزمين بي مردم يعني چه؟! در دنيا اين طور وانمود كردند كه فلسطين يك جاي متروكه مخروبه بدبختي بود؛ ما آمديم اين جا را آباد كرديم! دروغ به افكار عمومي! هميشه سعي مي كردند خودشان را مظلوم جلوه دهند؛ الان هم همين طور است! در اين مجلاّت امريكايي - مثل «تايم» و «نيوزويك» - كه بنده گاهي به اينها مراجعه دارم، اگر كوچكترين حادثه اي عليه يك خانواده يهودي اتّفاق بيفتد، عكس و تفصيلات و سنّ كشته شده و مظلوميت بچه هايش را بزرگ مي كنند؛ اما صدها و هزارها مورد قساوت نسبت به جوانان فلسطيني، خانواده هاي فلسطيني، بچه هاي فلسطيني، زنهاي فلسطيني، در داخل فلسطين اشغال شده

و در لبنان اتّفاق مي افتد، ولي كمترين اشاره اي به آنها نمي كنند! ركن سوم هم ساخت و پاخت، مذاكره - و به قول خودشان «لابي» - است. بنشين با اين دولت، با آن شخصيت، با آن سياستمدار، با آن روشنفكر، با آن نويسنده، با آن شاعر، صحبت و ساخت و پاخت كن! كار اينها تا به حال سه ركن داشته است كه توانسته اند اين كشور را با اين فريب و با اين خدعه بگيرند. آن وقت قدرتهاي خارجي هم با اينها همراه بودند؛ كه عمده انگليس بود. سازمان ملل و قبل از سازمان ملل، جامعه ملل هم - كه بعد از جنگ براي به اصطلاح مسائل صلح تشكيل شده بود - هميشه از اينها حمايت كردند؛ مگر در موارد معدودي. در همان سال 1948، جامعه ملل قطعنامه اي صادر نمود و فلسطين را بدون دليل و بدون علّت تقسيم كرد. گفت پنجاه و هفت درصد از سرزمين فلسطين متعلّق به يهوديهاست؛ در حالي كه قبل از آن، در حدود پنج درصد زمينهاي فلسطين متعلّق به اينها بود! آنها هم دولت تشكيل دادند و بعد هم قضاياي گوناگون و حمله به روستاها و شهرها و خانه ها و حمله به بي گناهان اتّفاق افتاد. البته دولتهاي عرب هم كوتاهيهايي كردند. چند جنگ اتّفاق افتاد. در جنگ 1967، اسرائيليها توانستند با كمك امريكا و دولتهاي ديگر، مبالغي از زمينهاي مصر و سوريه و اردن را تصرّف كنند. بعد، در جنگ 1973 كه اينها شروع كردند، باز به كمك آن قدرتها توانستند نتيجه جنگ را به نفع خودشان قرار دهند و زمينهاي ديگري را تصرّف كنند. هدف اسرائيل، توسعه است. دولت صهيونيستي به

سرزمين فلسطين فعلي هم قانع نيست. اوّل يك وجب جا مي خواستند، بعد نصف زمين فلسطين را گرفتند، بعد همه سرزمين فلسطين را گرفتند، بعد به كشورهاي همسايه فلسطين - مثل اردن و سوريه و مصر - تجاوز كردند و زمينهاي آنها را گرفتند. الان هم هدف اساسي صهيونيزم، ايجاد اسرائيل بزرگ است. البته اين روزها كمتر اسم مي آورند؛ سعي مي كنند كتمان كنند. باز هم به افكار عمومي دروغ مي گويند. چرا؟ چون در اين مرحله اي كه الان هستيم، احتياج دارند كه هدفهاي توسعه طلبانه خود را كتمان كنند! گرفتاري اي كه امروز صهيونيستها دارند، اين است كه به صلح احتياج مبرم دارند. چرا؟ چون بعد از سال 1947 تا سال 1967 مبارزه اي نبود و آن بيست سال در حال خوبي نگذشت. بعد هم كه مبارزات مسلّحانه شروع شد. اين مبارزات مسلّحانه از بيرون سرزمين فلسطين بود؛ همين سازمان آزاديبخش و بقيه گروهها، مركزشان در اردن يا در سوريه يا در جاهاي ديگر بود. گروههايي را مي فرستادند و حمله اي مي كردند و ضربه اي مي زدند و عقب مي كشيدند. در داخل سرزمين فلسطين، سازمان مبارزي شكل نگرفته بود. در داخل سرزمين، مردم مرعوب بودند و نمي توانستند هيچ حركتي بكنند؛ اما بعد از انقلاب اسلامي دو اتّفاق مهم افتاد. يكي اين كه نهضت فلسطين - كه يك نهضت غير ديني بود - به يك نهضت اسلامي تبديل شد و مقاومت اسلامي به وجود آمد و رنگ اسلامي گرفت. همان مبارزاني هم كه از بيرون مبارزه مي كردند - مثل كساني كه از لبنان يا مناطق ديگر به اسرائيل حمله مي كردند و به آنها ضربه مي زدند - با انگيزه اسلامي، كه يك انگيزه بسيار قوي است، وارد

ميدان شدند. ثانياً «انتفاضه» به وجود آمد. «انتفاضه»، يعني قيام و شورش در داخل سرزمين و وطن مغصوب. از اين قيام مي ترسند؛ چون برايشان خيلي مهمّ است. البته سعي مي كنند مطلب را آن چنان كه هست، منعكس نكنند؛ اما مبارزات مردم فلسطين در داخل سرزمين فلسطين، براي رژيم صهيونيستي شكننده و كوبنده است؛ ستون فقراتشان را مي شكافد. چرا؟ به خاطر اين كه اينها به يهودياني كه از سراسر دنيا در اين منطقه جمع كرده اند، وعده دادند كه در اين جا امنيت و راحتي و زندگي خوش هست و گفتند بياييد در اين جا آقايي كنيد؛ اما حالا اينها طاقت برخورد با اين نسل نوخاسته و صاحبان اصلي اين سرزمين را كه امروز بيدار شده اند، ندارند. اركان نظام صهيونيستي متزلزل است؛ لذا اينها الان مجبورند كه با دولتهاي منطقه هرطور هست، مسأله صلح را تمام كنند، تا بتوانند به مسأله داخلي خودشان برسند. اين قضيه به اصطلاح صلح با سازمان آزاديبخش فلسطين و قضيه عرفات هم دنباله همين است. آنها خواستند يك عنصر فلسطيني را داخل طرح سازش بياورند؛ شايد بتوانند فلسطينيهاي مبارز را در داخل سرزمينهاي اشغالي ساكت كنند؛ اما نتوانستند. امروز با اين خصوصيات، ديگر دولت غاصب صهيونيست جرأت نمي كند مسأله اصلي خودش را - كه توسعه نيل تا فرات است - مطرح كند. سرزمين موعود صهيونيستها، به گمان باطلشان، از رود نيل تا فرات ادامه دارد. هرچه اش را نگرفتند، بايد بعد از اين بگيرند؛ برنامه شان اين است! الان جرأت نمي كنند اين را به زبان بياورند. آنچه كه امروز حرف و مسأله ماست، اين است: مسأله فلسطين از لحاظ اسلامي براي همه مسلمانان - از جمله براي ما - يك

مسأله اساسي و يك فريضه است. همه علماي شيعه، سنّي، گذشته و قدما، تصريح دارند كه اگر بخشي از ميهن اسلامي در تصرّف دشمنان اسلام قرار گرفت، اين جا وظيفه همه است كه دفاع كنند، تا بتوانند سرزمينهاي غصب شده را برگردانند. هركس هرطور مي تواند، به هر كيفيّتي كه مي تواند، در قبال مسأله فلسطين وظيفه دارد. اوّلاً از جهت اسلامي وظيفه دارد. زمين، زمين اسلامي است؛ در تصرّف دشمنان اسلام است و بايد برگردانده شود. ثانياً هشت ميليون مسلمان، بعضي آواره اند و بعضي در داخل سرزمينهاي اشغالي وضعشان از آواره بدتر است. نه جرأت دارند رفت و آمد معمولي خودشان را بكنند؛ نه اجازه دارند حرف خودشان را بزنند؛ نه اجازه دارند نماينده اي در اداره كشور خودشان داشته باشند؛ در موارد زيادي جلوِ نمازخواندنشان هم گرفته مي شود. مسجدالاقصي را كه قبله مسلمانان است، تهديد كردند؛ در سالها پيش يك روز آن را آتش زدند؛ بعد هم كه به اصطلاح به حفّاري آن جا پرداخته اند و كارهاي خلاف انجام مي دهند و مي خواهند اصلاً مسجدالاقصي - قبله مسلمانان - را از شكل اسلامي خارج كنند. از جنبه اسلامي، همه اينها براي مسلمان وظيفه آور است. هيچ مسلماني نمي تواند شانه خودش را از زير بار اين وظيفه خالي كند. هر مقدار كه مي تواند، بايد به وظيفه اش عمل كند. امروز ملت ايران كاري كه مي تواند بكند - كه از همه كارها هم مهمتر است، تظاهرات - مثل همين تظاهرات امروز - است. اين كار بسيار مهمّي است. از هدفهاي اينها اين است كه نام فلسطين را به دست فراموشي بسپارند. كاري كنند كه اصلاً فراموش شود كه چنين چيزي وجود داشت؛ اما شما

نمي گذاريد؛ روز قدس نمي گذارد؛ امام بزرگوار ما با تدبير خودش نگذاشت. اين كار بزرگي بود. از جنبه انساني هم مظلوميت خانواده هاي فلسطيني براي هر انساني وظيفه آور است؛ مظلوميت مردمي كه در داخل فلسطينند، كه بعضي از فيلمها و نوارهايش را شما همين روزها ديديد كه چقدر اينها نسبت به مردمِ فلسطين ظالمانه رفتار مي كنند و عجيب اين است كه اين سازمانهاي حقوق بشر هم مرده اند! اين امريكاييها و بعضي از اين غربيها و اينهايي كه ادّعا مي كنند رسالت گسترش دمكراسي را در دنيا دارند، در اين قضيه آبروي خودشان را بردند؛ به خاطر اين كه ملتي الان وجود دارد كه در هيچ شأني از شؤون كشور و وطن خودش، قدرت تأثيرگذاري ندارد و حرفش در هيچ جا خوانده نمي شود؛ و آن ملت فلسطين است. از نظر انساني، مردمي مظلوم؛ از آن طرف در مقابلشان حكومتي نژادپرست با آن همه ظلم؛ و اين هم دروغ بزرگي كه امريكا و سازمانهاي جهاني و متفكّران به اصطلاح غربي در ادّعايي از دمكراسي مي گويند! از جهت امنيتي، مسأله اسرائيل، يك خطر امنيتي، نه فقط براي مردم خودش، بلكه براي كلّ منطقه است؛ براي اين كه اينها الان زرّادخانه اتمي دارند و باز هم توليد مي كنند! سازمان ملل هم چند بار هشدار داده، اما اعتنا نكرده اند؛ البته عمده اش هم به خاطر پشتيباني امريكاست؛ يعني گناهِ كارهاي صهيونيستها و دولت غاصب، به ميزان زيادي به گردن رژيم امريكاست. شما اين را بدانيد؛ در طول اين پنجاه سالي كه اينها سرِكارند، در شوراي امنيت سازمان ملل، بيست و نه قطعنامه عليه اسرائيل صادر شده، كه امريكا هر بيست و نه مورد را «وتو» كرده است!

الان هم حدود ده سالي است - از بعد از فروپاشي شوروي سابق تاكنون - كه ديگر اصلاً اجازه نمي دهد كه در شوراي امنيت، قطعنامه اي عليه اسرائيل مطرح شود! پس، گناه اين جرائم به گردن امريكاست. امريكا كه اين قدر چهره صلح طلبانه به خودش مي گيرد و گاهي هم لبخندهاي زهرآگيني را به همه ملتها - از جمله به ملت شريف و مظلوم ما - نشان مي دهد، در قضيه فلسطين، مجرم درجه يك است؛ يكي از گناهانش اين است. امروز دست امريكا تا مرفق در خون فلسطينيها فرورفته است. اينها كشورهاي منطقه را تهديد مي كنند. البته دولتهاي سوريه و لبنان و ديگر كشورهايي كه در آن جا هستند، گرفتاريها و تنگناهايي دارند. بحث دولتها از بحث ملتها جداست. ملتها همه جا دلشان پُر است و دولتها هم حالا زير بار بعضي از فشارها ناچار مي شوند گاهي حرفهايي بزنند، مذاكراتي بكنند و مواضعي بگيرند. از لحاظ اقتصادي هم، اسرائيل براي منطقه، خطر است. چندي است كه صهيونيستهاي حاكم بر فلسطين، تزي را به نام «تز خاورميانه جديد» مطرح كرده اند. خاورميانه جديد، يعني چه؟ يعني خاورميانه بر محور كشور اسرائيل شكل بگيرد و اسرائيل بتدريج بر كشورهاي عربي و كشورهاي منطقه و مناطق نفتي در خليج فارس سيطره اقتصادي داشته باشد! اين هدف اسرائيليهاست. بعضي از دولتها غافلند. وقتي به آنها اعتراض مي شود، مي گويند ما كه رابطه برقرار نكرديم؛ ما به تجّارشان اجازه داديم بيايند! اتّفاقاً آنها همين را مي خواهند. آنها مي خواهند اسرائيل با حمايت امريكا و با پشتيباني از زرّادخانه خطرناك خودشان، از غفلت و ضعف بعضي از دولتها استفاده كند و به آن جا وارد شود و مراكز

اقتصادي و منابع مالي را در دست گيرد. اين خطر خيلي بزرگي براي منطقه است. بزرگتر از همه خطرها اين است. خدا آن روز را نياورد و نخواهد آورد و ملتهاي مسلمان اجازه نخواهند داد كه چنين اتّفاقي بيفتد؛ اما نقشه آنها اين است كه با تكيه بر اقتصاد بتوانند همه مراكز قدرت را در اين كشورها در دست گيرند. بنابراين، از لحاظ اسلامي، از لحاظ انساني، از لحاظ اقتصادي، از لحاظ امنيتي، از لحاظ سياسي، امروز وجود اسرائيل، يك خطر بزرگ براي ملتها و كشورهاي منطقه است. براي مسأله خاورميانه هم يك راه بيشتر وجود ندارد و آن انحلال و زوال دولت صهيونيستي است. بايد آواره هاي فلسطيني به كشورشان برگردند. اين هشت ميليون نفر، صاحبان اصلي فلسطينند. البته اكثريت قاطع مردم فلسطين، مسلمانند و در ميانشان تعداد كمي هم از فلسطينيهاي يهودي و مسيحي هستند. صاحبان فلسطين و ملت فلسطين، دولت تشكيل دهند؛ آن دولت تصميم بگيرد كه آيا مهاجراني را كه از ساير كشورها به داخل فلسطين آمده اند و در حال حاضر در آن جا هستند، نگهدارد - با چه شرايطي نگهدارد - يا برگرداند. عكس قضيه اين است كه بايد يك دولت فلسطيني در همه سرزمين فلسطين تشكيل شود. بازيهايي از قبيل دولت خودمختار و از اين حرفها هم امروز نمي تواند هيچ كس را فريب دهد؛ مگر آدمهاي خيلي ساده لوح را! اينها كار نيست؛ كار اصلي و واقعي كه بايد انجام گيرد، اين است. امروز نسلهاي جوان فلسطيني بيدار شده اند و مي فهمند كه مبارزاتشان اثر دارد. در داخل فلسطين، در بيرون فلسطين، در لبنان، در اردن، در سوريه و در مناطق ديگر مشغول مبارزه اند

و مي دانند كه مبارزاتشان داراي اثر است و ملتها دلشان با آنهاست؛ بخصوص موضع شرافتمندانه و پُرشكوه ملت و دولت ايران و نظام جمهوري اسلامي، اينها را دلگرم مي كند. اينها مبارزه را ادامه خواهند داد و به فضل پروردگار به نتايج اصلي و مطلوب خودشان هم خواهند رسيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 68، ص 192؛ كنزالفوائد، ج 1، ص 89 2) الارشاد، ج 2، ص 142 3) الاقبال سيدبن طاووس، ج 1، ص 507 4) اخلاص: 4 - 1

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى در خطبه هاى نماز عيد سعيد فطر

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري در خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. الحمدللَّه الّذي خلق السّموات والارض و جعل الظّلمات و النّور. ثمّ الّذين كفروا برّبهم يعدلون. نحمده و نستعينه و نستغفره و نؤمن به و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه. حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته. سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهدييّن المعصومين المكرّمين. سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. عيد سعيد فطر را - كه جشن و سرور جمعيت ميلياردي مسلمانان جهان است - اوّلاً به حضور حضرت بقية اللَّه الأعظم صاحب الزمان ارواحناله الفداء و ثانياً به همه مسلمانان عالم و به ملت سرافراز و رشيد و مؤمن ايران اسلامي و به شما نمازگزاران عزيز تبريك مي گويم. روز عيد فطر، عيد عبادت و عيد مغفرت است؛ عيد پايان يك دوره فشرده رياضت براي مسلمان مؤمني است كه مي خواهد از اين رياضت، براي ساختن و براي تقويت روحيات و ملكات نيك در خود استفاده كند و در طول سال و

در همه عمر از آن بهره گيرد. در ماه رمضان، اين رياضت الهي و شرعي، اين خويشتنداري، اين صبر بر گرسنگي و تشنگي، اين مبارزه با هواي نفس و شهوات انساني، موجب آن مي شود كه ملكات نيك در انسان تقويت شود. بشر در حقيقت مجموعه اي از همين ملكات و صفات و خصال است. آن كساني كه صفات و خصال نفساني و روحي آنها، صفات نيك است، با دست پُر از اين دنيا مي روند. اعمال عبادي، تقواي الهي و بقيه وظايفي كه برعهده انسان است، در درجه نهايي براي اين است كه انسان بتواند خود را مجموعه اي از ملكات نوراني كند؛ خود را انسان واقعي بسازد و تشبّه به خداي بزرگ پيدا كند. انساني كه به بركت ماه رمضان، قدرتِ مبارزه با هواي نفس پيدا كرده، دستاورد بزرگي را به دست آورده است كه بايد آن را حفظ كند. انساني كه از عادت به هوسراني و عادت زشت پاسخگويي مثبت به هوسها و شهوات - تا هرجايي كه براي او مقدور است - رنج مي برد، در ماه رمضان مي تواند بر اين عادت فائق آيد؛ بايد اين را براي خود حفظ كند. همه بدبختيهاي بشر بر اثر پيروي از هواي نفس است. همه ظلمها، همه تزويرها، همه نامردميها و بي عدالتيها، همه جنگهاي ظالمانه، همه حكومتهاي فاسد، همه تسليم شدن و ظلم پذيري در ميان ملتها، ناشي از همين پيروي از هواهاي نفساني و تسليم شدن در مقابل خواهش نفس است. اگر انسان اين قدرت را بيابد كه بر خواهش نفس غلبه پيدا بكند، انسانِ رستگاري شده است. ماه رمضان اين را در شما به وجود آورده است. عيد امروز براي

اين است كه محاسبه اي بكنيد؛ پاداشي را كه خدا در اوقات ضيافتِ خود به شما داده است، براي خودتان نگاه داريد و رابطه خود را با خدا محكم كنيد. عزيزان من؛ مردان، زنان و بخصوص جوانان! اين حالت تضرّع و اين حالت توجّه و ارتباط با خداي متعال را با دلهاي نوراني خود، در طول سال براي خودتان حفظ كنيد. دنيا و آخرت، با اين صفاي نفساني براي انسان حاصل مي شود. دنيايي كه انسان را سعادتمند كند، فقط از اين راه حاصل مي شود ولاغير. در پايان عرايضم، اين حديث را از اميرالمؤمنين عليه السّلام براي شما عزيزان بخوانم. از اميرالمؤمنين عليه السّلام نقل شده است: «انّما هو عيد(1)»؛ امروز عيد واقعي است. «لمن قبل اللَّه صيامه و شكر قيامه»؛ براي آن كسي كه خدا روزه و نماز و عبادت او را در ماه رمضان قبول كرده باشد. «و كلّ يوم لا يعصي اللَّه فيه فهو عيد»؛ هر روزي كه خدا در آن معصيت نشود، آن روز عيد است. عزيزان من! با مرتكب نشدن معصيت الهي و اجتناب از محارم الهي، امروز را عيد كنيد؛ فردا را عيد كنيد؛ همه دوره سال را براي خود عيد كنيد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هواللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد.(2) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوكّل عليه. و الصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما عليّ اميرالمؤمنين و الصّديقة الطّاهره سيّدة نساءالعالمين. و الحسن و الحسين سيّدي شباب اهل الجنّه و علي بن الحسين و محمّدبن علي و جعفربن محمّد و

موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمّدبن علي و علي بن محمّد و الحسن بن علي و الخلف القائم المهدي. حجج اللَّه علي عباده و خلفائه في بلاده. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. در خطبه دوم، در ميان مسائل گوناگون داخلي و خارجي، به مسأله «انتخابات» اشاره مي كنم كه يكي از مسائل مهم ماست. ملت عزيز ايران، انتخابات را بايد اوّلاً به عنوان يك تكليف الهي و يك تكليف اسلامي محاسبه كند - كساني هم كه به مسائل ديني توجه نداشته باشند، بايد به چشم يك تكليف وجداني و ملّي به آن نگاه كنند. البته ملت عزيز ما، ملتي مؤمن است؛ با نام خدا شروع كرده و به پيش رفته است؛ با نام خدا هم ادامه خواهد داد. بنابراين انتخابات هم براي او يك تكليف الهي است - ثانياً به عنوان يك آزمايش بزرگ به آن نگاه كند. عزيزان من! ما تا امروز پنج دوره انتخابات مجلس شوراي اسلامي داشته ايم. در هر دوره اي، گروههاي مختلفي در اين مجلس آمده اند و رفته اند. هركس خوب كار كرده است، اجر او پيش خدا محفوظ است و اگر كسي كوتاهي كرده باشد، بايد خود را آماده پاسخگويي به خداي بزرگ كند. اين پنج دوره انتخاباتي كه گذشته است، براي ملت ما مايه افتخار بوده است. در دنيا، انتخابات در محيطهاي متشنّج، در محيطهاي تنازع، در ميان دعوا، با درگيري و گاهي با خونريزي انجام مي شود! بيست سال است كه انتخابات پُرشور مردم در بخشهاي مختلف - از جمله انتخابات مجلس شوراي اسلامي - با سلامت، با متانت و با آرامش صورت مي گيرد. اين بار هم به فضل پروردگار انتخاباتي با آرامش، با شور و شعور مردم و

با گسترش شركت همگاني صورت خواهد گرفت. البته احتمالاً دستهايي در كار است كه در آستانه انتخابات، محيط كشور را محيط متشنّج كند؛ اگر نتواند تشنّج عملي هم به وجود آورد، محيط تشنّج فكري و ذهني و بحران سازي مصنوعي كند. اين دستها، دستهاي خدومي نيستند؛ دستهاي خوديها نيستند؛ دستهاي بيگانه و دستهاي خائنند. ملت ايران بايد هشيار باشد و بحمداللَّه هست. چند نكته را عرض كنم: نكته اول: آن كساني كه خود را براي نامزدي آماده كرده اند، نيّت خود را، نيّت خدايي كنند و براي خدمت بيايند. اين ملت به نماينده اي احتياج دارد كه اين كار را براي انجام خدمت برگزيده است. آن كسي كه اين صندلي و اين پست و اين برگزيدگي را براي نان و نام و مقاصد سياسي خود دنبال مي كند، به درد اين مردم نمي خورد. نكته دوم: مردم ايران افتخارشان بعد از انقلاب اين بود كه مجلس آنها مجلسي مردمي است؛ مجلسي از خودشان و از عناصري خالص، مؤمن، متديّن و انقلابي است. اين بار هم به فضل پروردگار مردم عزيز ايران بايد ان شاءاللَّه افرادي مؤمن، انقلابي، معتقد به مباني اسلام و انقلاب، معتقد به امام و راه آن بزرگوار و معتقد به استقلال اين كشور را انتخاب كنند. و انتخاب خواهند كرد. نكته سوم: بعضيها دستگاههاي قانوني را متّهم مي كنند و اين كار غلطي است. دستگاههاي قانوني، اعم از وزارت كشور - كه مجري انتخابات است - و شوراي نگهبان - كه ناظر امين بر انتخابات است - هر كدام وظيفه و قانوني دارند. كساني هم هستند كه مراقبت مي كنند تخلّف از قانون انجام نگيرد. اگر ميانِ خود اينها در موردي

اختلافي باشد - كه اين قانوني است يا نه - بايد ميان خودشان آن را حل كنند. بعضيها مايلند كه به دنبال همان سياست جنجال آفريني، اين شخص را، آن شخص را، اين مجموعه را، آن مجموعه را، به كارهايي متّهم كنند كه شأن مسؤول اسلامي نيست. مردم بايد به مجريان و ناظران انتخابات، با چشم يكسان نگاه كنند. هم مجريان، هم ناظران، بايد پايبندي خودشان را به قانون نشان دهند. ملاك، قانون است؛ سلايق افراد ملاك نيست. آن قانوني كه در مجلس شوراي اسلامي تصويب و در شوراي نگهبان تأييد شده است، براي همه معتبر و حجت است؛ چه كسي كه آن قانون را مي پسندد، چه كسي كه آن قانون را نمي پسندد. قانون تا قانون است، همه موظّفند به آن عمل كنند. مطالب ديگري هم در باب انتخابات هست كه در اين فرصت عرض نمي كنم. ان شاءاللَّه در فرصتهاي آينده آنچه را كه لازم و وظيفه خود مي دانم كه عرض كنم، به ملت عزيز ايران عرض خواهم كرد. در پايان، ولادت حضرت مسيح، عيسي روح اللَّه، پيامبر عظيم الشّأن الهي را هم به همه متديّنين عالم، به همه مسلمانان و مسيحيان عالم، مخصوصاً به مسلمانان و مسيحيان كشور خودمان تبريك عرض مي كنم. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، اسلام و مسلمين را نصرت عطا فرما و ملت ايران را بر دشمنانش پيروز كن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، مسلمانان را - در هر نقطه اي از جهان كه هستند - بر دشمنانشان پيروز گردان و دستهاي ظلم و جور را از آنان كوتاه فرما. پروردگارا! ملت ايران را روسفيد و سربلند گردان و عبادات و نماز و

روزه اين ملت عزيز و مؤمن را به كرمت به بهترين وجهي از آنان قبول فرما. والدين و گذشتگان ما را مشمول رحمت و مغفرت خود گردان. امام عزيز و بزرگوار ما را با شهداي عالي قدر اين انقلاب و دوران جنگ تحميلي و قبل و بعد از آن، در عاليترين درجاتِ مقرّبين محشور گردان. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات. و تواصوا بالحق و تواصوا بالصّبر.(3) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه: حكمت 420 2) اخلاص: 4 - 1 3) عصر: 4 - 1

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار اعضاى هيأت علمى كنگره امام خمينى(ره)

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار اعضاي هيأت علمي كنگره امام خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم كاري كه شما آقايان شروع كرديد، بسيار خوب است. از جناب آقاي «معرفت(1)» هم بايد تشكّر كنيم كه زحمت كشيدند و با شخصيت علمي خود در رياست اين كنگره، وزانت ويژه اي را به وجود آوردند. در ديگر آقاياني هم كه تشريف دارند، بحمداللَّه نشانه هاي فضل و كمال پيداست. ان شاءاللَّه محصول كار اين كنگره، چيز خوبي در آيد. انتخاب «حكومت اسلامي» به عنوان موضوع اين كنگره، هم مهمّ و خوب است، هم حسّاس است؛ چون بيت الغزل كار امام، ايجاد حكومت اسلامي بود. اگر فرض كنيم چنين انقلابي بدون شعار حكومت به راه مي افتاد - به عنوان اصلاحات و همان كارهايي كه در تأسيس عدالتخانه و تشكيلات مشروطيت شد - بلاشك كار امام، يك دهم كار الان اهميت نداشت؛ چون بالاخره آن خاندان مي رفتند و جناح و جرياني از متديّنين - كه قاعدتاً منتخبان امام، متديّنين بودند - روي كار مي آمدند؛ اما آن كار چيزي بود، اين كار يك چيز ديگر است. اهميت

كار امام - كه توقّع اين است ما اين كار را تقويم درستي بكنيم - اين بود كه مسأله حاكميت اسلام را مطرح كردند. حكومت اسلامي به معناي حكومت مسلمين نيست؛ به معناي حكومت اسلام است، والّا اگر فقط حكومت مسلمين باشد، حدّاكثرش اين است كه مسلماني در رأس كار مي آيد و رفتار شخصي او، رفتار خوبي خواهد بود. احياناً نمي گذارد در ظواهر جامعه هم فسق و فجوري صورت گيرد؛ اما نظام كشور و اداره زندگي براساس اسلام نخواهد بود؛ سلايق و فرهنگها و عادات و كج فهميهاي گوناگون تأثير مي گذارند. چيزي كه جامعه اسلامي را مصونيت مي بخشد، «حكومت اسلامي» است؛ يعني حاكميت اسلام. هنر بزرگ امام اين بوده است كه حاكميت اسلام را در اين جا مطرح كردند. صيغه خاص ايشان هم براي حاكميت اسلام، «ولايت فقيه» بود. انصافاً ولايت فقيه مبناي بسيار مستحكمي دارد. بنده اين طور تصوّر مي كنم كه موضوع ولايت فقيه، ولو مقداري در توسعه و تضييقش تفاوتي بين علما وجود داشته باشد، جزو واضحات فقه اسلام است. انسان وقتي نگاه مي كند، از قديم الايّام تا كنون، اگر كساني اين قضيه را مطرح نكردند يا با سردي با آن برخورد كردند، به خاطر اين بوده است كه فكر كردند چيزي را كه شدني نيست، چرا مطرح كنند؛ والّا وقتي انسان به كتابها و حرفهاي فقها نگاه مي كند، مي بيند هيچ كس از آنها نيست كه اصلاً حاكميت غير حكم اسلامي را قبول داشته باشد. انسان اين را در ابواب مختلف فقهي مشاهده مي كند. اين جزو مسلّمات است. مثلاً تعبيرات مرحوم صاحبِ جواهر راجع به ولايت فقيه نشان مي دهد كه از نظر او اين قضيه جزو واضحات

است؛ البته نه در باب ولايت بر صغار، بلكه در باب جهاد و ابواب مهمّ ديگر كه نشان مي دهد ايشان دايره ولايت را با همان توسعه مي بيند و اين مسأله را جزو واضحات فقه اسلامي مي داند. مرحوم «نراقي» و امثال او در اين خصوص تصريح و بحث كردند و من نمي خواهم اينها را عرض كنم؛ آنهايي را كه بحث نكردند، عرض مي كنم. غرض؛ اين فكر پايه محكمي دارد و امام اين را مطرح كردند. من خواهش مي كنم آقايان در اين كنگره، بخصوص شما فضلاي جوان كه فكر فعّال و پويا و زنده اي داريد، با توجه به نكته اي كه بعداً خواهم گفت - كه قضيه را ظريفتر و حسّاستر مي كند - توجّه كنيد حكومت اسلامي اي كه امام گفته اند و شما مي خواهيد آن را تثبيت و تسجيل و تبيين و توجيه كنيد، من حيث لانريد به حكومت غيراسلامي تبديل نشود. چيزي كه امروز در چالشهاي فكري بين ما و مخالفان ما در سطح دنيا مطرح است، همين نكته است. اگر كسي اسم مسلمان داشته باشد و در جايي هم حكومت كند، آنها مخالفتي نمي كنند؛ اما چيزي كه براي آنها مهمّ است، اين است كه دين، متولّي اداره جامعه شود؛ يعني حرف جديدي در دنيا زده شود. بنابراين به اين نكته خيلي بايد توجّه كنيد كه حكومت اسلامي و ولايت فقيهي كه امام آوردند و ابتكار و مطرح كردند به همان معناي حكومت اسلامي است؛ يعني حكومت اسلام، حكومت دين و حكومت شريعت، به همين معنا فهميده شود. ممكن است فقهاو فضلاي ما تلاش كنند و فقهي را كه در اختيار ماست و ضعفها و كمبودهاي فراواني هم

دارد، پالايش كنند. اين بحث ديگري است؛ اين كار را بكنند؛ اما چيزي كه بايد مطرح باشد - و نظر امام قطعاً اين بود - اين است كه مِلئ فضاي جامعه، با شريعت و فقه و احكام و عمل اسلامي پُر شود. ايشان غير از اين را در هيچ موردي قبول نداشتند. من يك وقت درباره ولايت فقيه با ايشان صحبت مي كردم؛ گفتم قبل از انقلاب، ما با بعضي از فضلا و دوستان بحث داشتيم؛ بعضيها مي گفتند اسلام شيوه خاصّي در باب اقتصاد ندارد. هر شيوه اي كه بتواند آرمانهاي اسلامي - مثلاً عدالت - را تأمين كند، اسلامي است؛ ولي عقيده ما اين بود كه نه، اسلام خطوطي معيّن كرده و شيوه اي بنا نهاده و چارچوبي براي اقتصاد اسلامي درست كرده و اين چارچوب بايد تبعيّت شود. ايشان گفتند: بله، اين درست است. من نمي خواهم به اين قضيه استناد كنم كه اين حرف درست است؛ مي خواهم استناد كنم كه نظر امام اين بود؛ يعني ايشان به كمتر از اين اصلاً قانع نمي شدند. آن جايي هم كه بحث سرِ احكام ثانوي بود، ايشان به عنوان يك حكم اسلامي و فقهي بر آن تأكيد مي كردند. ايشان تا آخر هم همين طور بودند. در خصوص غنا - موسيقي - ايشان حرف جديدي مطرح كردند. مبناي فقهي ايشان اين طور بود. براي اين قضيه، ايشان استناد فقهي داشتند. البته چيزي كه در كتاب مكاسب گفتند، در جهاتي با اين تفاوت دارد؛ اما براساس مبناي فقهي مي گفتند؛ بر اساس ضرورت و مصلحت و پسند دنيا نبود. البته ممكن است كسي با كليّات و جزئيّاتِ اين نظر موافقت نداشته باشد؛ خيلي خوب، نظر خودش است؛ ليكن

نظر امام تحريف نشود. شما بايد خيلي مراقبت كنيد كه نظر امام واقعاً به گونه اي درآيد كه در كلمات و كتابها و حرفها و منش ايشان معلوم است. اين نكته خيلي مهمّ است و به نظر من يك مسؤوليت تاريخي و امانتي بردوش شماست. نكته دوم اين است كه اساس حكومت اسلامي يك حرف نو در دنيا بود. واقعاً در اين قضيه، انقلاب نوآوري اي كرد كه حريفها مات شدند. اين به هيچ وجه شبيه بعضي چيزهايي كه بعداً تشبيه مي كردند، نبود؛ اصلاً شباهتي با نظاير خودش نداشت. چيزي كه در قانون اساسي و در كلمات امام و در عرف انقلاب به عنوان حكومت ولايت فقيه مطرح است، يك حرف كاملاً نو در دنياست. البته ممكن است گفته شود «ولايت فقيه» يك تعبير عربي و آخوندي و طلبگي و كتابي است؛ در حالي كه اين مفهوم، بسيار نو و جديد است و معناي آن اين است كه ما در رأس حكومت كسي را قرار دهيم كه مي دانيم تخلّف نخواهد كرد. اين چيز خيلي مهمّي است. شما الان مي بينيد گرفتاريهاي دنيا از كجاست. ما مي خواهيم كسي را در رأس حكومت بگذاريم كه مي دانيم تخلّف نمي كند. ممكن است ما اشتباه كرده باشيم و او تخلّف كند. از هر وقت فهميديم تخلّف كرده، مي فهميم حضور او در اين منصب بجا نيست؛ خودش و مردم هم اين را قبول دارند. اين نكته خيلي بديعي در مبناي حكومت در دنياست. البته جنجال كردند و گفتند اين فكر، قديمي و ارتجاعي است. در همان زماني كه انقلاب پيروز شد، شايد بيش از دهها حكومتِ كودتايي در دنيا بود كه افسري با چكمه و تفنگ آمده

بود و حكومت را براي خودش گرفته بود؛ اما همه آن حكومتها مقبول و به رسميت شناخته شده بودند و كسي با آنها حرفي نداشت؛ ولي با اين حكومت و با امام و با اين حركت عظيم حرف داشتند! علّت اين است كه حرف نويي در دنيا زده شد كه قدرت هماوردي با معيارها و فرهنگ سياسي رايج دنيا را داشت. زورِ اين كار حتماً از زورِ ماركسيسم و حكومت كمونيستي در اوّل كار، بيشتر بود. البته بعد از ده، بيست سال، به خاطر تبليغات و كارهايي كه ماركسيسم كرد و جاذبه هايي كه نشان داد، اوج گرفت؛ ليكن در آغاز كار، بلاشك زور و اقتدار اين بيشتر از آن بود. چرا؟ به خاطر اين كه ناگهان در سطح دنيا، همه كشورهايي كه داخل آنها مسلمان زندگي مي كرد، احساس هويّت و شخصيت و احساس قبول و طوع نسبت به آن كردند. اين براي آنها خيلي وحشت آور بود. آقايان توجه دارند كه امروز مهمترين چيزي كه در بلند مدّت براي مراكز قدرت سياسي دنيا مطرح است، سلطه فرهنگي است. با اين كه ممكن است هدف اصلي فرهنگ نباشد و آدمهايي باشند كه مثلاً بگويند به فرهنگ چه كار داريم - اصلاً فرهنگي نباشند - ليكن به عنوان برنامه بلندمدّت، چيزي كه به مراكز سلطه جهاني، اقتدار حقيقي و تضمين شده مي بخشد، سلطه فرهنگي است. واقعاً اگر نظام سلطه جهاني بر كشوري تسلّط فرهنگي پيدا كند، خاطرش آسوده است، همان چيزي كه او مي خواهد، به طور خودكار و با اندك تلاشي انجام مي گيرد. بنابراين مشكلي ندارند. مسأله، مسأله فرهنگ است؛ در درجه اوّل هم فرهنگ سياسي. آنها به ليبراليزم و تفكّر به

اصطلاح دمكراسي كه در دنيا رايج است، خيلي اهميت مي دهند. اين نكته را عرض مي كردم كه انقلاب حرف نويي زد و آن، حكومت اسلامي بود. اين حرف نو، هميشه هم نو نمي ماند؛ اين را ما بايد قبول كنيم. ممكن است از اوّل نقصهايي داشته باشد؛ ممكن است در خلال، دچار ضعفها و نقصها و كج فهميهايي شود؛ در اين ترديدي نيست. فكرهاي صحيح و قوي بايد به طور دائم كار كنند و اين حرف نو را در جهت خود تكميل نمايند و بدون اين كه به پايه آن ضربه اي بزنند و اساس آن را نفي كنند، نواقص آن را به طور مرتب برطرف سازند؛ يعني بلاشك نوآوري لازم است. چيزي كه ظرافت كار شما را مضاعف مي كند و قبلاً به آن اشاره كردم، اين است كه بايد توجّه كرد در اين نوآوريها، تلقين پذيري از فرهنگ بيگانه - همان فرهنگي كه درصدد سلطه است - نقش نداشته باشد. امروز خرجهايي مي شود براي اين كه تفكّر حكومت غربي - به معناي اروپايي آن - در دنيا جهانگير و همه گير شود. دروغ مي گويند؛ با فيلم و تبليغات و روشهاي گوناگون، چيزهايي را كه حقيقت نيست، براي بزرگنمايي و زيبانمايي و ظاهرسازي، به عنوان حقيقت در دنيا منعكس مي كنند تا افكار را جذب كنند. مؤثّرترين كاري كه مراكز قدرت اقتصادي و سياسي مي توانند بكنند، همين است. اينها در ذهنهاي ما هم منعكس مي شود؛ ولي ما بايد توجّه كنيم تأثيرپذيري نداشته باشيم. اوّلِ انقلاب، كلمات دمكراسي و دمكراتيك و امثال آن، در زبان همه خيلي تكرار مي شد. حاج احمدآقا پيغام آورد كه امام مي گويند اين كلمات را نگوييد. قبل از آمدن امام گاهي گفته شده

بود «جمهوري دمكراتيك اسلامي»؛ اما امام روي همان «جمهوري اسلامي» تأكيد داشتند. شايد بعضيها تعجّب مي كردند كه كلمه دمكراتيك اين قدر حسّاسيت ندارد؛ ولي اين حسّاسيت، درست و بجا بود؛ به خاطر اين كه نفس كلمه بيگانه با خودش يك بار فرهنگي مي آورد؛ نشان دهنده يك احساس است و آن احساس در انسان بتدريج تقويت مي شود. بايد توجّه كنيد گرته برداريهايي كه از فرهنگ و دمكراسي غربي و ليبراليسم مي شود، به اين جا راه پيدا نكند. ممكن است در باطن و ذات ولايت فقيه چيزهايي از اين قبيل وجود داشته باشد؛ خيلي خوب، اگر دارد، ما آن را درآوريم و كشف و تنقيح و اصلاح كنيم؛ اما چيزي از بيرون القاء و تحميل نشود. به سيره خلافت و حكومت اسلامي در زندگي پيغمبر و اميرالمؤمنين و در بخشهاي قابل قبول اين حكومت نگاه كنيم؛ آن را بفهميم و بر اساس آن كار كنيم. البته امروز خوشبختانه در قم گروهي جوانانِ فاضل هستند كه روي مسائل فكر مي كنند؛ منتها بايد توجّه كنيم كه خلوص و بي شائبگي اين فكر - كه نو و تازه است - از بين نرود. فريب نخوريم كه خيال كنيم خودمان فكر مي كنيم، در حالي كه در واقع اين فكر ما نباشد؛ فكر بيگانه اي باشد كه در ذهن و دل و معلومات ما فعل و انفعال درست مي كند و به صورت يك چيز بيرون مي آيد. به مباني و مدارك و منابع اسلامي تكيه و اين فكر تكميل گردد، بالندگي پيدا كند و به زبانهاي مختلف گفته شود. امروز - همان طور كه ايشان(2) اشاره كردند - متأسفانه شبهه هايي مطرح مي شود كه از لحاظ محيط و محفل طلبگي هيچ اهميتي ندارد؛

يعني در عالم طلبگي، اين شبهه ها راحت قابل حل است؛ منتها چون تحت اصطلاح روشنفكري بيان مي گردد، خيال مي شود شبهه مهمّي است. بنابراين ممكن است در ذهن كساني اثر بگذارد. اينها را بايد با زبان و منطق و روحيه قوي پاسخ داد. به نظر من از جمله عناصري كه در اين جا لازم است، روحيه قوي است. مبادا در مقابل تهاجمهايي كه مي شود و حرفهايي كه مطرح مي گردد، ضعف روحيه پيدا كنيد. در درجه اوّل، اين مهم است. خيال نكنيد چند سالي گذشته و ضعفهاي حكومت اسلامي آشكار شده و نمي شود كاري كرد؛ نه، قضيه اين طوري نيست. ما هنوز اوّل راه قرار داريم؛ امروز كارهاي فراوان و عظيم و قدمهاي بلند در انتظار ماست. واقعاً دنياي اسلام به رهبري احتياج دارد؛ آن رهبري را هم اين ملت بايد بكند. قرآن مي فرمايد: «لتكونوا شهداء علي النّاس(3)». بنده هميشه در ذهنم بود كه اين امت چگونه مي تواند شهيد و گواه باشد - شهيد، يعني نمونه و الگو - بعد در قضاياي گوناگونِ خودمان ديدم اتّفاقاً اگر بخواهيم امّتها و ملتها را هدايت كنيم، يك ملت بايد بتواند الگو باشد. قضيه جنگ ما خيليها را منقلب كرد. اين جوانان ما، اين فداكاريها، اين ايستادگي در جنگ، اين ايستادگي در ميدان سياست، اين مرعوب نشدن در مقابل تشرهاي استكبار و امريكا، امروز چيز كمي نيست. نظام جمهوري اسلامي در مقابل مقتدرترين قدرت مادّي دنيا ايستاده و اصلاً نمي خواهد جنگ آوري و معارضه كند؛ اتفاقاً به نقطه قوت خودش تكيه مي كند. آنها بدشان نمي آيد كه ما به نقطه ضعف خود - يعني نيروي مادّي و سلاح - تكيه كنيم. ما به نقطه

قوّت خود تكيه مي كنيم؛ يعني به ايمان و اعتقاد و همراهي و همكاري مردم با حكومت. در اين ميدان، ما عقب نيستيم. ما توانسته ايم مقاومت كنيم و بعد از اين هم بحمداللَّه مي توانيم. اين مي شود شهيد؛ اين مي شود براي ملتها الگو؛ اين مي شود يك راه در دنيا براي تماشاگران تا آن را ببينند. كساني جرأت مي كنند و قدم مي گذارند؛ اما ممكن است كساني هم جرأت نكنند قدم بگذارند. بالاخره راه ترسيم شده است؛ اين مهمّ است كه راهي ترسيم شود. بنابراين با اين آينده و با اين انتظارات جهاني و تاريخي، نظام اسلامي و انقلاب اسلامي كارهاي خيلي بزرگي در پيش رو دارد. كساني هم كه بايد اين كارها را بكنند، شما هستيد؛ شما جوانان و اين نسل جديد روحاني كه ان شاءاللَّه با تكيه بر كتاب و سنّت و فكر درست اسلامي و استقلال روحيه و بلندنظري و آلوده نشدن به چيزهاي كوچك و حقيري كه متأسفانه خيلي دست و پاها را مي گيرد - مسائل مادّي، مسائل سياسي، رفيق بازي، چيزهاي واقعاً بي ارزش و ... - بتوانيد پيش برويد. مواظب باشيد به چيزهاي بي ارزش مطلقاً خود را دچار نكنيد؛ حيف است. واقعاً امثال شما براي آينده خيلي مي توانند مفيد واقع شوند و اين بارها بر دوش شماست. ان شاءاللَّه خداي متعال به شما توفيق دهد و مشمول ادعيه حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه باشيد و توفيق مجاهدت در اين راه را هرچه بيشتر پيدا كنيد و ما ان شاءاللَّه نتايج كار شما راببينيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) آيت اللَّه محمّدهادي معرفت. 2) آيت اللَّه معرفت. 3) بقره: 143

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار اقشار مختلف مردم

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري در ديدار اقشار مختلف

مردم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه برادران و خواهران عزيز، بخصوص به خانواده هاي معظّم شهدا و جانبازان و آزادگان كه در مجلس حضور دارند، همچنين به عزيزاني كه از راههاي دور و شهرهاي ديگر زحمت كشيدند و تشريف آوردند، خوشامد عرض مي كنم. خداوند شما جوانان مؤمن و انقلابي و بيدار را كه ذخيره هاي اين مملكت هستيد براي كشور و براي اسلام و مسلمين محفوظ بدارد و لطف خودش را روزبه روز بر شما بيشتر كند. دهه مباركه فجر فرا رسيد. اين ايّام براي ملت ايران، روزهاي فراموش نشدني است. از هنگام ورود امام تا وقتي كه به كلّي كمر طاغوت به دست اين مردم شكست، اين ملت روزهاي پُرشكوه و پرحماسه اي را گذراند. دهه فجر، مظهر آن شكوه و عظمت و فداكاري ملت ايران است. عزّت ايران و ايراني، بلكه عزّت اسلام و مسلمين، در اين دهه، به دست ملت مقاوم و شجاع و قهرمان ايران پايه گذاري شد. با شروع دهه فجر، خاطرات اين ملت از اين بيست سال گذشته تكرار مي شود و چقدر خوب است كه اين خاطرات و اين حوادث، به وسيله آگاهان، موبه مو به نسل جديد منعكس شود. عزيزان من! اين بيست سالي كه با دهه فجر سال 1357 شروع شد، تا امروز، بيست سال افتخارات و درخشندگيهاي ملت ايران از يك طرف است و رنجهايي كه بر ملت ايران تحميل كردند، از طرف ديگر است. اين رنجهايي كه بر ملت ما تحميل شد - كه يكي از آنها، جنگ هشت ساله و محاصره اقتصادي و محاصره سياسي و تبليغي و فشارهاي گوناگون در طول اين بيست سال تا امروز بود - براي چه بود؟ استكبار و محافل قدرت

طلبِ جهاني و سرمايه داران بزرگي كه بر خيلي از كشورهاي غربي حاكم هستند، از جان ملت ايران چه مي خواهند؟ اين سؤال مهمّي است. من به شما عرض مي كنم كه عامل اصلي اين دشمنيها، عبارت از اين بود كه ملت ايران در عمل و زبان به همه نشان داد و گفت كه مي خواهد زيربار سلطه بيگانگان نباشد؛ چون اين ملت، رنج تسلّط بيگانگان را سالهاي متمادي تحمّل كرده است. خيلي از اين بدبختيهاي امروزِ ملت هم ناشي از همان دوران تسلّط بيگانگان است. وقتي يك دولت و يك قدرت بيگانه بر ملتي مسلّط شود، به هيچ چيز او رحم نمي كند؛ نه به دنيايش، نه به دينش، نه به شرفش، نه به ناموسش، نه به سرمايه ها و ذخاير ملي اش، نه به نفتش، نه به نيروي انساني اش. اينها را، هم غارت و هم تخريب مي كنند. همان تخريبهاست كه امروز ملت ايران رنجِ دنباله هاي آن را مي كشد. ملت ايران در انقلابِ خود يك حرف بزرگ زد و آن حرف اين بود كه ايران و ايراني نمي خواهد ديگر زيربار سلطه بيگانگان برود - اين بيگانگان، مي خواهد امريكا باشد؛ مي خواهد انگليس باشد؛ مي خواهد شورويِ آن روز باشد - مي خواهد مستقل بماند. آنها با اين استقلال طلبي ملت ايران كينه مي ورزند و دشمنند و مي دانند كه اين استقلال ملت ايران ناشي از روح ديني و از اسلام است؛ پس با اسلام هم دشمني مي كنند. هركس كه به اسلام نزديكتر و روح استقلال در او قويتر باشد، دشمني آنها با او بيشتر است. اين دشمنيها، اين بدخواهيها، اين كينه ورزيهاي بيست ساله، به خاطر اينهاست. ولي ملت ايران محكم و استوار ايستاد و به ملتهاي ديگر

هم درس داد. اي ملت بزرگ ايران! اي جوانان عزيز! درسي را كه شما داديد، ملتهاي ديگر گرفتند؛ نه فقط آحاد ملتها، بلكه روشنفكرانشان هم گرفتند. امروز حماسه ملت ايران، در شعر و نثر و هنر بسياري از كشورها منعكس است. چرا؟ چون ملت ايران با ايستادگي و شجاعتِ خود نشان داد كه ابرقدرتها، اين قدر هم كه وانمود مي كنند، قدرت ندارند؛ قدرت آنها، قدرت توپ و تانك است و قدرت توپ و تانك، با دل ملتها، با احساسات ملتها، با ايمان ملتها نمي تواند مبارزه كند. وقتي يك ملتْ محكم ايستاد، همه مراكز قدرت جهاني در مقابل او عاجز مي شوند. ملتها تا امروز اين را ثابت كرده اند. ملت ايران بارها با ايستادگي و با پيشرفت خود، عملاً دشمن را عقب راند و او را ناكام كرد. امروز هم آن چيزي كه هدف اصلي دشمنان و سلطه گران است، همين است. ما امروز به عنوان ملت ايران، در راه پُرافتخاري قدم بر مي داريم؛ حوادث بزرگ را پي درپي رد مي كنيم و مقاطع مهمّ تاريخيِ خودمان را به دست خود شكل مي دهيم. در آينده نزديكي ملت ايران انتخابات مجلس را دارد. من لازم مي دانم در باب انتخابات مجلس، به همه - بخصوص به شما جوانان - نكاتي را بگويم. اگر چه بحمداللَّه ملت ما از خيلي از مسائل آگاه است، ليكن تذكّر اين نكات عيبي ندارد. اين انتخابات مهمّ است؛ هم براي ملت ايران مهمّ است، هم براي دشمن. براي ملت ايران چه چيزي اهميت دارد؟ براي ملت ايران اهميت دارد كه بعد از گذشت بيست سال، در صحنه سياسي كشور، يك حضور قوي، پُرنشاط و پُرشور داشته باشد و با رأي

و اراده خود، قوه مقنّنه اش را شكل دهد. براي دشمن چرا مهمّ است؟ دشمن اوّلاً مايل است كه در اين انتخابات، مردم حضور چشمگيري پيدا نكنند، تا بتواند بگويد كه مردم با انقلاب و نظامشان قهرند! ثانياً مي خواهد كه مردم تحت تأثير غوغاها و تهمت زنيها و هوچيگريها، دچار دهشت شوند و نتوانند نمايندگان حقيقي خودشان را به مجلس بفرستند؛ تحت تأثير تبليغات فريبنده و رنگين قرار گيرند و نتوانند عناصري را كه به آنها دل مي بندند و اطمينان مي كنند، پيدا كنند و به مجلس بفرستند. لذا اخيراً شنيديد كه يكي از اين حضرات امريكايي، باز اظهار وجود كرده و گفته ما در انتظاريم ببينيم انتخابات مجلس ايران چگونه خواهد شد! خيلي خوب؛ در انتظار باشيد تا ببينيد ملت ايران چگونه يك بار ديگر توي دهن شما خواهد زد! البته من قبلاً هم خبرهايي داشتم كه همينها - عمدتاً امريكاييها و بعضي از دست نشاندگانشان در بعضي جاهاي ديگر - در مجالس خصوصي نشستند و گفتند كه ما منتظر انتخابات ايران هستيم؛ اما حالا اين جناب، باز سادگي كرد و يك بار ديگر مطالب مجالس خصوصي را در مجالس عمومي گفت و در مقابل ملت ايران مشت خود و همكارانش را باز كرد! مي خواهند دخالت كنند؛ چشم دوخته اند و طمع دارند؛ اما بدانند كه ملت ايران هوشيار است. همه بايد هوشيار باشند؛ هم دست اندركاران، هم اشخاص و عناصر سياسي و هم همه آحاد ملت. دست اندركاران انتخابات بايد با هوشياري تمام، كار خودشان را طوري به انجام برسانند كه هيچ خدشه اي در كار آنها وارد نشود؛ يعني قانون را رعايت كنند. من، هم از وزارت كشور دفاع مي كنم، هم

از شوراي نگهبان دفاع مي كنم؛ هر دو دست اندركاران نظام اسلامي اند و هر كدام وظيفه اي دارند. وزارت كشور بايد دقيقاً برطبق قانون عمل كند و نگذارد به آراءِ مردم خيانت شود. آراءِ مردم را تا آن جا كه وسع و قدرت دارند، گردآوري كنند و با امانت و دقّت تمام، اين آراءِ را بازخواني كنند، تا نتيجه معلوم شود. شوراي نگهبان هم با كمال دقّت و امانت بايد مراقب باشد كه هيچ گونه تخلّفي در انتخابات نشود. حقّ مردم است كه شوراي نگهبان نگذارد بدخواهان اين ملت به قوّه مقنّنه راه پيدا كنند. شوراي نگهبان بايد حقّ مردم را ادا كند و مانع شود از اين كه بدخواهان اين ملت، بدخواهان اين انقلاب، بدخواهان امام، وارد قوّه مقنّنه كشور امام شوند؛ آن هم در مجلسي كه در سال امام تشكيل مي شود. هر دو موظّفند؛ هم شوراي نگهبان، هم وزارت كشور. بايد همه دعا كنيم و توفيق آنها را از خدا بخواهيم و به آنها كمك كنيم. در مورد آحاد مردم و چهره ها و شخصيتهاي سياسي، آنچه مهمّ است، اين است كه انتخابات بايد در فضايي انجام گيرد كه هم پُر شور و زنده و با نشاط باشد، هم آرام و متين باشد؛ يعني شور و نشاط باشد، اما تشنّج نباشد؛ متانت و آرامش و اطمينان و استقرار باشد. اين فضاي مطلوب انتخابات است. هركس اين طور عمل كند، خدمت كرده است؛ هركس عكس اين عمل كند، يا مردم را نسبت به انتخابات بدبين كند، يا آنها را از نتايج انتخابات نااميد كند، يا فضا را با شايعه پراكني و تهمت زني و درگيريهاي دروغين ملتهب كند و از آرامش بيرون بياورد، خيانت

كرده است؛ هركس مي خواهد باشد؛ اين را همه بدانند. مردم با دقّت نگاه مي كنند و در اين قضايا، دوستان و دشمنان و خيرخواهان و بدخواهان خود را مي شناسند. خيرخواه آن كسي است كه فضا را با نشاط و با شور نگه مي دارد و در عين حال با حرفهاي آرامش بخش خود، فضا را براي انتخابات آماده مي كند تا مردم بيايند و در انتخابات شركت كنند. ان شاءاللَّه اين انتخابات، از انتخاباتهاي قبلي هم بالاتر و پُرشورتر باشد و تعداد شركت كنندگان بيشتر باشند. آدمِ بدخواه و بددل كسي است كه اوّلاً نيش مي زند كه مردم را بدبين كند، بعد هم فضا را ملتهب مي كند؛ يعني فضاي تهمت، فضاي بدبيني و فضاي تشنّج سياسي درست مي كند؛ اينها بسيار بد است. بعضي طرفدار اين هستند كه هميشه دعوا وجود داشته باشد! چرا بايد دعوا باشد؟! يك ملت در سايه دعواي بين خود، به جايي نمي رسد. يك ملت هرچه مي خواهد و هر آرزويي كه دارد، با اتّحاد، با وحدت، با همدلي و با همدستي، به آن آرزوها مي رسد. چرا بعضي همه تلاششان اين است كه دلها را با هم بد كنند؛ دلها را پُر از كينه از هم بكنند و دائماً عليه يكديگر جوّ تهمت به وجود آورند؟! چه چيزي براي مملكت و ملت و آينده و نظام به دست مي آيد، جز اين كه دستشان از حقايق و از صفا و امانت و صداقت خالي است؟! مي خواهند چيزي گفته باشند؛ اين طوري حرف مي زنند؛ اين طوري مي نويسند! بايد فضاي كشور را به سمت همدليِ پُرنشاط و پُرشور پيش ببرند؛ وظيفه همه است. مردم هم بايستي بگردند و در همين فرصتي كه تا انتخابات باقي است،

به عنوان يك وظيفه شرعي و اخلاقي، نامزدهايي را پيدا كنند كه وقتي در محضر خدا از آنها سؤال مي شود كه چرا تو اين آقا يا اين خانم را به قوه مقنّنه فرستادي، بتواند جواب بدهد و بگويد براي اين مصلحت. انتخابات، وظيفه است. انتخابات، يك كار بزرگ و يك اقدام شرعي و يك اقدام خدايي است؛ بگرديد آدمهاي مناسب را براي اين كار مهم پيدا كنيد. آدمِ مناسب چطور آدمي است؟ بايد كارآمد باشد؛ اين تجربه بيست ساله ماست. كارآمديِ تنها هم كافي نيست؛ بايد متديّن هم باشد. آدم متديّن، احتمال خيانتش كم است. آن متديّنهايي كه يك وقت دچار لغزش مي شوند، اوّل تقواي خودشان را از دست مي دهند؛ بعد اين لغزش به سراغ آنها مي آيد. پس، بايد متديّن و باتقوا هم باشند تا بتوانيد براي كارهاي اين كشور به آنها اعتماد كنيد. همچنين بايد در مقابل توپ و تشر اين و آن - خارجي، داخلي، زورگويان، قدرتمداران - شجاع باشد و دل خود را نبازد. كسي كه دل خود را در مقابل توپ و تشر باخت، دستش هم براي امضا مي لغزد؛ پايش هم براي جلو رفتن مي لرزد؛ نمي شود به او اعتماد كرد. نماينده بايد شجاع و باشرف و امين و طرفدار ضعفا و قشر ضعيف باشد. قانون بايد بتواند از حقوق ضعفا دفاع كند، والاّ قانوني كه پولداران را پولدارتر كند، قانون مملكت اسلامي نيست. قانون بايد بتواند گره ها را باز كند و به دردِ دل قشرهاي محروم برسد. نماينده بايد آدمي باشد كه اين چيزها را بفهمد؛ آدمي باشد كه حتّي المقدور با تجربه باشد. در اين كارهاي بزرگ، تجربه خيلي مهمّ است. بگرديد اين

خصوصيات مهم را در اشخاص پيدا كنيد. انسان متديّن، عفيف، كارآمد، شجاع، داراي قدرت مقاومت در برابر اين و آن، اگر به قوّه مقننه برود، طبق تجربه اي كه ما در اين بيست سال داريم، مي تواند در نقاط حسّاس، به نفع مردم و به نفع كشور كار كند. اين طور انسانهايي مهمّند. البته از هر جاي كشور كه نماينده به مجلس برود، نماينده همه ايران است، نه نماينده آن محلِ ّ بخصوص كه از آن جا انتخاب شده است. لذا بايد به فكر مصالح همه كشور باشد؛ اين را هم توجّه داشته باشيد. بگرديد و چنين اشخاصي را بشناسيد. اگر خودتان نتوانستيد درست شناسايي كنيد، از آدمهاي امين و متديّن كه نسبت به آنها خاطرجمع هستيد، سؤال كنيد. من به فضل الهي اميدوارم و مي دانم كه در طول مدّت انقلاب تا امروز، دست خداي متعال هرگز اين ملت را رها نكرده است؛ همچنان كه امام يك وقت به من فرمودند و خود من هم بارها تجربه كرده ام كه دست قدرت پروردگار و كنف حمايت او متوجّه ملت ماست. اين اخلاصها، اين صفاها، اين نورانيّتهايي كه در دل همه قشرها - بخصوص جوانان - در همه جاي كشور هست، اينها رحمت الهي را جلب مي كند و خداي متعال با نظر و عنايت و دعاي حضرت بقيةاللَّه الأعظم ارواحنافداه، در اين انتخابات هم ان شاءاللَّه طوري پيش خواهد آورد كه به نفع اسلام و مسلمين تمام خواهد شد و مايه سربلندي ايران و در خدمت اهداف انقلاب اسلامي خواهد بود و ان شاءاللَّه مجلسي خوب و قوي تشكيل خواهد شد. آنچه مهمّ است، اين است كه همه حقيقتاً احساس تكليف كنند و در

صحنه حضور داشته باشند. آحاد مردم در همه جاي كشور، ان شاءاللَّه در اين انتخابات، نداي انقلاب و نداي اسلام و نداي امام را پاسخ دهند تا خداي متعال به بركت ارواح طيّبه شهدا و خونهاي پاك اين عزيزان، اين ملت را به راه صحيح و مرضيِ خودش هدايت كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى و فرمانده كلّ قوا در ديدار پرسنل نيروى هوايى

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري و فرمانده كلّ قوا در ديدار پرسنل نيروي هوايي، در دانشگاه هوايي شهيد ستّاري بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه عزيزاني كه امروز مراسم فارغ التّحصيلي آنهاست و جوانان عزيزي كه از امروز با سردوشي، كار علمي و تحصيلي خودشان را آغاز مي كنند، و نيز به مسؤولان اين دانشگاه كه محصول زحمات و رنجها و برنامه ريزيهاي خودشان را در چهره شما عزيزان مشاهده مي كنند، صميمانه تبريك مي گويم. همچنين روز نوزدهم بهمن را كه يادبود بزرگي براي نيروي هوايي و همه ارتش جمهوري اسلامي ايران است، تبريك مي گويم و به شهداي بلندآوازه نيروي هوايي ارتش - شهيد ستّاري، شهيد بابايي و ديگران - كه هر كدام در آسمان خاطرات اين كشور ستاره اي شدند و در تاريخ اين ملت ماندگار گشتند، درود مي فرستم. اگر روز نوزدهم بهمن و حركتي را كه نيروي هوايي انجام داد، به طور درست بشكافيم، انسان معاني زيادي در اين حركت و در اين روز، مشاهده مي كند. آن روز در واقع، ارتش آمد و خود را در صفوف مقدّم ملت قرار داد؛ با همان هدفها، با همان آرزوها، با همان انگيزه ها و با همان روشها. ملت رنج مي برد؛ انقلاب حركت عظيمي بود كه اين ملت بزرگ، براي رنج زدايي و آينده سازي انجام داد. ملت از ديكتاتوري و استبداد سياهِ حاكم

بر اين كشور رنج مي برد. اوّلاً، اين از لوازم سلطنت بود؛ چون نظام پادشاهي نظام مالكيت و مَلِكيّت و فرو بردن پنجه اقتدار در همه اركان جان يك ملت است و تحمّل آن بسيار دشوار است. ثانياً آن خاندان طاغوتي حاكم، اين استبداد و خودكامگي را با فساد اخلاقي و فسادآفريني و بدتر از همه با تسليمِ يكپارچه اين كشور و اين ملت به بيگانگان و دشمنان، آميخته بودند. ملت از اين رنج مي برد. وقتي يك ملت، زير سلطه فرهنگي و سياسي و اقتصادي و نظامي يك قدرت بيگانه باشد، مجال رشد و حركت در سمت مورد آرزوي خود را پيدا نمي كند. هر موجود زنده اي مي خواهد رشد كند. اگر شما بخواهيد جلوِ رشد يك گياه را بگيريد، آن ظرفي را كه در اطراف او به وجود آورده ايد مي شكند و آن سنگ را مي شكافد تا رشد كند. يك انسان و يك ملت هم همين گونه است. راهي كه قدرتمندان براي اين كه اين احساس و انگيزه را در يك ملت از بين ببرند، انديشيده اند، بي حس كردن، بي خيال كردن و تخدير كردن ملتهاست. اين كار را رژيم فاسد و مفسد پهلوي، با استفاده از همه ابزارهاي ممكني كه در اختيارش گذاشته مي شد، انجام مي داد: بي حس كردن، بي خيال كردن، غافل كردن، غرق در توهّمات كردن و البته گاهي ظواهر و تشريفاتي هم با زرق و برق، جلوِ چشمها نشان دادن. آن روز ارتش را به همين بلا دچار كرده بودند؛ ارتش تحمّل نكرد و پوسته را شكست. آمدن جوانان نيروي هوايي در چنين روزي - به مدرسه علوي - كه من آن جا بودم و از نزديك آن شور و

حماسه را ديدم - همان شكستن آن پوسته بود. ارتش را از باطن پوك مي كردند. به ارتش، تا آن جايي كه برايشان صرفه داشت و به خودشان و جلال و شكوه ظاهري خودشان مربوط بود، ظواهر و تشريفات و زرق و برقي مي دادند؛ اما علم، فناوري، تحقيق، ساخت و توليد، ابدا! اين كه نيروي هوايي بتواند به يك ابزار و وسيله اي اشاره كند و بگويد اين را من به وجود آورده ام و فرزندان من از محصول انديشه خودشان ساخته اند، ابدا! اين گونه نبود؛ يعني اجازه نمي دادند. انسان همان انسان است؛ جوانِ آن روز نيروي هوايي، از لحاظ استعداد و كيفيت، مثل جوانِ امروز نيروي هوايي بود؛ اما او اجازه پيدا نمي كرد. تحصيلات در يك چهارچوب خاص و در محيط مشخصي در كشور بيگانه؛ دستورها، اندازه ها و روشها - نه فقط در حوزه كار نظامي، كه در زمينه فرهنگ و اعتقادات - تحت تأثير و در مشت بيگانه بود. چهار تا ابزار هم در اختيارش مي گذاشتند! ارتشي كه يك ابزار را در اختيارش بگذارند، اما اگر يك قطعه اين ابزار جابجا يا خراب شد، قدرت استفاده از آن را نداشته باشد، چگونه ارتشي است و چقدر مي تواند مستقل باشد؟ قضيه اين گونه بود. در آن روز، صحبت از اين نبود كه ارتش ايران بتواند از توليد و از محصول تحقيقات خود استفاده كند؛ ابدا. حتّي صحبت اين نبود كه بتواند آن هواپيما يا رادار يا وسيله مدرن الكترونيكي اي را كه در اختيارش مي گذارند، درست بشناسد! اجازه اين هم داده نمي شد. اين همان سنگ و حجاب و محفظه اي است كه جلوِ رشد يك موجود را مي خواهد بگيرد. اين موجود تا مادامي

كه بي حسّ و بي خيال باشد، اين محفظه هست و وقتي به خود آمد، آن وقت است كه محفظه ها را مي شكند و مانعها را برمي دارد. اين اتّفاق افتاد و ارتش، خود را در صفوف مقدّم ملت ايران قرار داد. ملت ايران محفظه ها را شكست و حجابهايي را كه در مقابل او قرار داده بودند تا حقيقت را درك نكند، برداشت. آن چيزي كه او را بيدار كرد، ياد خدا، نام خدا، نام اسلام، نفس گرم آن مرد الهي و خدايي، زنده شدن آرمانها و هدفهاي بلند اسلامي و افق آينده بود؛ و اين راه بسيار خوش عاقبت در مقابل او باز شد. نيروهاي مسلّح، ارتش، سپاه، آحاد ملت و قشرهاي مختلف ملت، در طول اين بيست سال - حقّاً و انصافاً - امتحان موفّقي دادند. ملت ايران امروز در مقابل تاريخ روسفيد است. مي دانيد كه همين قرن تمام شده بيستم، قرن انقلاب بود. از دهه دوم اين قرن - بلكه حتّي از دهه اوّل اين قرن - انقلابهاي اجتماعي و سياسي شروع شد، تا همين آخر. در بين دهها حادثه اي كه يا انقلاب واقعي بود و يا انقلاب ناميده شد - كودتايي بود كه اسمش را انقلاب گذاشتند - بنده هيچ ملتي را مانند ملت ايران سراغ ندارم كه اين طور آگاهانه، آرمانگرايانه، شجاعانه و چنين بيدار و به روز، از راه خود و كار خود و آرمانهاي خود دفاع كرده باشد. اين مخصوص شماست. اين مبالغه و مجامله نيست؛ اين يك واقعيت است. هركس از صد سالي كه بر دنيا گذشته، اطّلاع داشته باشد، شهادت خواهد داد كه ملت ايران ملتي بزرگ، ملتي شجاع و ملتي شايسته

باليدن و رشد و پيشرفت است. همچنين اگر كسي مطّلع باشد، مي داند كه با هيچ ملت و انقلابي هم مثل اين ملت و انقلاب، دشمنانش وحشيانه، سبعانه و به دور از همه معيارهاي اخلاق و شرافت، برخورد نكرده اند؛ اما با ما اين گونه برخورد كردند. ما اين موانع را از سر راه برداشتيم و پيش آمديم. امروز ارتش، ارتشي پيشرفته، آگاه، دانشمند، اهل تحقيق و اهل ساخت است. امروز ارتش، ارتش صالحي است. امروز در ميان ارتش، جوانان مؤمن، انسانهاي صالح، باگذشت، شجاع و مايه افتخار - كه هر ملتي وقتي نيروهاي مسلّح خودش را اين گونه ببيند، حظ مي كند - وجود دارند. آن فسادها و ذلّت پذيريها و اسارتهايي كه انسان در خيلي از جاهاي ديگر مي بيند و مي شنود، بحمداللَّه در اين ارتش و در اين نيروهاي مسلّح، يا نيست و يا خيلي كم است. جوانان عزيز! فرماندهان عزيز! نگذاريد اين حالت از دست برود. هر جا هستيد - چه در نيروي هوايي، چه در نيروي زميني و نيروي دريايي، چه در ساير سازمانهاي مسلّح، در سپاه پاسداران، در نيروي انتظامي و جاهاي ديگر - نگذاريد اين حالت طهارت و قداستي كه به طور بي سابقه در نيروهاي مسلّح ما به وجود آمده، خدشه دار شود؛ نگذاريد. اين را به هر قيمتي كه مي توانيد، حفظ كنيد؛ بخصوص شما جواناني كه در مراكز علمي حضور داريد و معلّمان و فرماندهانتان. مراقب باشيد، اين صفا و نورانيت و طهارت را روزبه روز زيادتر كنيد. گره هاي اين ملت اين گونه گشوده خواهد شد و در اين راه به هدفها خواهيد رسيد و اين ملت سربلند خواهد شد. هيچ آرزوي بزرگي جز در سايه صبر، استقامت، جدّيت، توجّه

و توكّل به خدا و وارستگي و پاكي از آلودگيهاي دست و پا گير، قابل دسترسي نيست. اگر شما اين جمعبنديهايي را كه در دنيا، در مورد پيشرفتها و عقب افتادگيها مي شود، تجزيه كنيد، خواهيد ديد كه حقيقت همين است. هرجا كه هر جمع و گروهي، به هدف بزرگي دست يافته، اين چيزها را لازم داشته است: جدّ و جهد، استقامت و پافشاري و دامن برچيدن از دست و پا گيريهاي زندگي روزمرّه. در كارهاي جمعي بايد در اين گونه چيزها - كه براي زندگي فردي، خيلي خوب و لازم است؛ اما وقتي كه پاي آرمانها به ميان مي آيد مي شود «مزاحم» - غرق نشد. اميدوارم خداي متعال به شما توفيق دهد. من البته بسياري از آرزوهاي خودم را در نيروي هوايي برآورده مي بينم؛ اما به شما بگويم، بسياري ديگر از آرزوها هست كه بايد به دست شما برآورده شود. اينها آرزوهاي شخصي نيست؛ اينها آرزوهاي اين ملت، بلكه آرزوهاي يكايك آحاد باشرف نيروهاي مسلّح است. خيلي كار داريد و خيلي بايد تلاش كنيد. جدّ و جهد و راه خدا را از دست ندهيد؛ پيش برويد. ان شاءاللَّه هر نوبتي كه انسان اين جا را مشاهده مي كند، همچنان كه حالا هم اين طور است، از نوبتهاي قبل بهتر، وارسته تر، پيشرفته تر، پرشكوهتر و از لحاظ معنا پربارتر، مشاهده شود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار كارگزاران حج

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار كارگزاران حج بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه برادران محترم و خواهران گرامي خوشامد مي گويم و از همه شما دست اندركاران فريضه عظيم حج تشكّر مي كنم. اميدوارم خداي متعال توفيق دهد كه امسال هم مثل سالهاي پيش - بلكه بهتر از سالهاي پيش -

اين واجب بزرگ، در موسم خود و با شرايط و حدود خود، ان شاءاللَّه اقامه شود و مردم ما بتوانند معنا و مفهوم الهي و اجتماعي و سياسي حج را در وجود خودشان حس كنند و آن را در فضاي دنياي اسلام مجسّم نمايند. حج از يك طرف مظهر معنويت است - ارتباط با خدا، آشنا شدن دل با آيات الهي و نزديك شدن هرچه بيشتر انسان به خدا - از يك طرف مظهر وحدت است - يكپارچگي امّت اسلام، برداشتن ديوارها و حجابها و پُر كردن درّه ها و شكافهايي كه يا به دست دشمن، يا به وسيله تعصّبات و اوهام به وجود آمده است، و نيز ايجاد قدمي به سوي امّت واحده اسلامي است - و از طرف ديگر مظهر برائت از دشمنان خدا، برائت از مشركين و ايادي شرك و كفر است. اگر ان شاءاللَّه اين سه جهت در حج متجسّد و مجسّم شود، حج فايده خود را بخشيده است. اوّل، شما و حاجي هستيد كه از حج بهره مي بريد. در مرتبه دوم، دنياي اسلام و جامعه اسلامي و امّت اسلامي است كه اين بهره را مي برد. يكي از خصوصيات حج اين است كه فضا را معنوي مي كند. الان فضاي كشور به بركت نزديكي ايام حج و با رفتن حُجّاج، در شرف معنويتر شدن است. وقتي حُجّاج برمي گردند، باز باري از معنويت با خود مي آورند؛ يعني سوغات روحيه و معنويت. هر وقت سخن از حجّ است، معنويت پراكنده مي شود. بايد اين طور باشد. من امروز به مناسبت اين كه كشور و ملت ما بحمداللَّه بعد از بيست و دوم بهمن و آن آزمايش بزرگ الهي، و قبل از انتخابات قرار دارند،

لازم است اين را عرض كنم كه فضاي معنوي براي همه چيزِ يك كشور مفيد است. فقط مسأله گرايش به آخرت و معنويّات نيست. فضاي معنوي، حتّي براي اداره دنياي يك كشور هم مفيد است و اين به بركت انقلاب در كشور ما به وجود آمد و امروز فضاي كشور ما تا حدود زيادي مشحون از معنويت است. لذا شما مي بينيد وقتي كه جاي حضور مردم مي رسد، توده هاي مردم چطور با روحيه و با شادابي، قدم در ميدان مي گذارند! چه چيزي انگيزه ي مردم است، جز همان عامل معنوي؟ من همين جا لازم مي دانم از ملت عزيزمان به خاطر شكوهي كه در بيست و دوم بهمن امسال آفريد، تشكّر كنم. اينها خيلي مهم است. در همان حالي كه تمام مراكز تبليغاتي دشمن با تمام قوا سعي مي كنند مردم را با گذشته خودشان و با انقلابشان بيگانه كنند، از امامشان جدا كنند، ياد امام را به فراموشي بسپارند و سعي كنند به خيال خودشان ارزشهاي جديدي را خلق كنند و ميان مردم بيندازند، وقتي بيست و دوم بهمن مي رسد، شما مي بينيد كه در تهران و شهرهاي بزرگ و شهرهاي كوچك و حتّي در نقاط دوردست و بسياري از روستاها، مردم بيرون مي آيند؛ نه كسي از آنها دعوتي مي كند، و نه يك عامل مادّي وجود دارد؛ اما مردم مي آيند. اين همان عامل معنوي است. من عرض كنم طرّاحان و كمين گرفتگاني كه منتظرند از ملت ايران نشانه اي بروز كند كه آنها اميدوار شوند مردم با انقلاب ميانه اي ندارند و از انقلاب جدا شده اند - كه واقعاً كمين هم گرفته اند - دچار تناقضند! از يك طرف بعضي از اظهارات و بعضي

از تيترهاي روزنامه ها را نگاه مي كنند، كه نشانه اين است كه همه معنويّات در اين كشور از بين رفته است؛ ديگر از انقلاب و از امام خبري نيست و همه چيز به دست فراموشي سپرده شده است؛ اينها خوشحال مي شوند و خيال مي كنند كه همين طور است؛ اما بعد نوبت حضور مردم كه مي رسد - مثل روز بيست و دوم بهمن - ناگهان با سيل عظيم مردمي، با شعار اسلام، با شعار انقلاب، با ياد امام، با بزرگداشت خاطره هاي پُرشكوه گذشته مواجه مي شوند! اينها دچار تناقضند و نمي دانند كه چه كنند؛ لذا در طرّاحيهايشان دائماً در حال رفت و برگشت و تردّدند! ملت ايران توانسته است با قدرت خود، دشمن خود را گيج كند. به اظهاراتشان نگاه نكنيد؛ اظهاراتي كه گاهي از روي اقتدار حرفي مي زنند كه ممكن است بعضيها را مرعوب كند. حقيقت قضيه غير از اين است. ملت زنده است؛ ملت مؤمن است؛ دلها با اسلام است؛ دلها با امام است. تا امروز هيچ قدرتي نتوانسته است دلهاي مردم را از محبّت امام و ياد امام و تعظيم و تجليل شهدا، شهادت و ارزشهاي انقلاب خالي كند. انتخابات هم همين طور است. من لازم مي دانم به اين مناسبت، راجع به انتخابات، دو، سه جمله اي عرض كنم: انتخابات، فقط يك پديده سياسي نيست. انتخابات، مظهر حضور مردم، مظهر احقاق حق و مظهر توانايي و اقتدار ملي براي يك كشور است. امروز در دنيا - چه در كشور ما و چه در هر جاي ديگر - روي اين حساب مي شود كه چند درصد از كساني كه مي توانستند رأي بدهند، در يك انتخابات شركت كردند و رأي دادند.

از نظر مردم دنيا و تحليلگران و سياستگذاران عالم، آن نظامي مستحكم است كه تعداد بيشتري از مردمش در هنگام انتخابات پاي صندوقها بيايند و رأي بدهند. اين نشانه استحكام يك نظام است؛ كه بحمداللَّه ما اين را در انتخاباتهاي گوناگوني كه در اين سالهاي متوالي داشته ايم، هميشه نشان داده ايم و مردم حضور قوي اي داشته اند. هم حق و هم تكليف مردم است كه بيايند و سرنوشت كشورشان را به دست خودشان معيّن كنند؛ زيرا كه كشور متعلّق به مردم است. مردم بايد بيايند و با انتخاب صحيح و آزادانه، قانونگذارانشان را در قوّه مقنّنه معيّن كنند؛ مجريان خودشان را با ترتيبي كه در قانون معيّن شده است، معيّن كنند. اين حقّ مردم است و متعلّق به آنهاست؛ اما تكليف هم هست. اين طور نيست كه يكي بگويد من نمي خواهم از اين حقّم استفاده كنم؛ نه، سرنوشت نظام بسته به احقاق و استنقاذ اين حقّ است؛ اين تكليف است؛ بايد همه شركت كنند. نظام جمهوري اسلامي توانسته است اين حق را در اختيار مردم بگذارد؛ اما در گذشته ما اين حق را نداشتيم. در نظامهاي گذشته، مردم از استفاده از چنين حقّي محروم بودند. نظام جمهوري اسلامي اين حق را داده است؛ بايد مردم بروند و استنقاذ كنند. گاهي يك رأي هم مؤثّر است؛ هيچكس نگويد رأي منِ تنها چه تأثيري دارد. گاهي يك رأي يا چند رأي، در سرنوشت يك كشور اثر مي گذارد. شما مي توانيد با رأي دادن خودتان، شخص مؤمنِ صالح را به مجلس بفرستيد. آن كسي كه به مجلس رفت، در هنگامه حسّاس - آن جايي كه رأي يك نماينده مي تواند سرنوشت كشور يا يك قشر،

يا سرنوشت اقتصاد را معيّن كند - رأي او كارساز خواهد بود. لذا هيچ وقت كسي نگويد كه رأي من چه تأثيري دارد. مهم اين است كه در روز انتخابات، ان شاءاللَّه همه مردم - زن و مرد، پير و جوان و هركس كه از لحاظ قانوني مي تواند رأي بدهد - بروند و رأي بدهند و انتخابات را پُرشور و پُررونق كنند. هركس كه به نظام اسلامي علاقه دارد، در اين انتخابات شركت خواهد كرد. هركس كه به سربلندي نظام جمهوري اسلامي علاقه اي دارد، در اين انتخابات شركت خواهد كرد. پيش بيني من اين است: آن چنان كه ما از اين ملت بزرگ و آگاه و هوشمند تاكنون حضور در همه صحنه ها را ديده ايم، ان شاءاللَّه در اين انتخابات هم پُرشور و با علاقه شركت مي كند و حضور خودش را اعلام خواهد كرد و در واقع طرفداري اش را از اسلام و نظام اسلامي نشان خواهد داد. نكته دوم اين است كه انتخابات بايد در فضاي آرام و با صفا انجام گيرد و دور از تشنّج و درگيري و فضاي نفرت باشد. بديهي است كه در همه جا نامزدهاي گوناگوني با آراء و عقايد و سلايق مختلفي هستند و مردم هم نگاه مي كنند و ان شاءاللَّه با شناسايي و با تدبّر انتخاب مي كنند و رأي خواهند داد. اين كار بايد در فضاي آرام انجام گيرد. اين افتخار ماست. ما چند روز قبل از اين، بيست و يكمين سالگرد انقلاب را جشن گرفتيم و چند روز بعد نيز بيست و يكمين انتخابات را در كشورمان برگزار خواهيم كرد. اين چيزِ كمي نيست؛ چيزِ خيلي مهمي است. حال، ديگران بنشينند و براي ملت

ما غصّه بخورند كه اين كشور بايد به طرف دمكراسي برود! دمكراسي چيست؟ اگر منظور از دمكراسي، همين حضور و دخالت و شركت و انتخاب مردم است، بفرماييد؛ كجاي دنيا چنين چيزي را سراغ داريد؟! آن كساني كه با پول و قدرت سياسي امريكاييها سالها بر اين مملكت حكومت كردند و همه چيزِ اين مملكت را به باد دادند، آيا يك بار توفيق يافتند كه چنين انتخاباتي را در سرتاسر اين كشور به وجود آورند؟! بيست و يك انتخابات، در بيست و يك سال؛ اين شوخي است؟! در تمام اين آزمايشهاي بيست ويك گانه، فضاي اين كشور تا امروز اين طور بوده است؛ فضاي آرام، فضاي صميمي. البته بعضيها تبليغ مي كنند و حرف مي زنند. فضاي خشونت سياسي و تشنّج سياسي و نفرت، به حال انتخابات مضرّ است. يك عدّه را از عرصه حضور در انتخابات بيزار مي كند؛ يك عدّه را دچار ترديد مي نمايد، دلها را مي ميراند و اميدها را مي كاهد. من مي بينم متأسفانه بعضيها با اظهارات خود در برخي از اين نوشتجاتي كه منتشر مي شود، سعي مي كنند فضاي نفرت را بر جامعه حاكم كنند. اين يكي به جناح چپ بد مي گويد، آن يكي به جناح راست بد مي گويد؛ اينها كجا مي روند؟! كجا مي رويد و چه مي خواهيد؟! چيست اين تعبيراتي كه ساخته اند و غالباً هم اينها را دشمن در دهانشان گذاشته و پرتاب كرده و يك عدّه آدم غافل - حالا نمي گوييم مغرض؛ اما بعضيشان هم قطعاً مغرضند - همينها را گرفته اند و مرتّب لب مي جنبانند و اين حرفها را تكرار مي كنند؟! چپ و راست چيست؟! اين ملت، ملت مسلمان و مؤمن و يكپارچه اي است. آحاد اين ملت، با هم

اين انقلاب را به وجود آوردند؛ با هم بيست و يك سال اين نظام را حفظ كردند؛ با هم يك خطر بزرگ را در طول هشت سال جنگي كه بر ما تحميل شده بود، دفع كردند. بنابراين ملت باهمند؛ اين ديواركشيها چيست؟! يك عدّه با نامي در گوشه اي، يك عدّه با نامي ديگر در گوشه ديگري، همين طور مردم را تكّه تكّه مي كنند. البته مردم هم نشان داده اند كه به اين حرفها اعتنايي ندارند؛ اين هم معلوم است. مردم راه خودشان را مي روند، كار خودشان را مي كنند؛ حالا هم آنها بروند و كار خودشان را بكنند. بايد فضا، فضاي آرامي باشد. بعضيها با اصرار بر اين كه قرار است خشونت و تشنّج شود، ذهنها را دچار تشنّج مي كنند؛ نه، مردم چنين قراري ندارند. من عرض مي كنم، اين دو، سه روزي كه از حالا تا پايان رأي گيري باقي مانده است - كه شايد بعد به مرحله دوم هم كشيده شود - در تمام مدّت، مردم عزيز ما و بخصوص جوانان، احساساتشان را كنترل و با عقلشان كار كنند؛ با دو چشمِ باز نگاه كنند و انتخاب نمايند. البته سلايق هم زياد است؛ همه گونه سليقه وجود دارد؛ تا به حال هم همين طور بوده است. هركسي طبق سليقه خود عمل كند؛ منتها همه توجّه كنند كه اين انتخابي كه ما مي كنيم، يك جا مي بايست جواب آن را بدهيم. اين طور نيست كه بگوييم حالا ما يا اصلاً انتخاب نمي كنيم، يا انتخاب مي كنيم و كسي چه مي فهمد! بله؛ مردم نمي فهمند كه ما چه انتخاب كرديم؛ اما خداي متعال كه تشخيص مي دهد. ما بايد جواب او را بدهيم. ما بايد محاسبه كنيم، تحقيق

كنيم، بررسي كنيم و معيارها را ملاحظه نماييم، تا بتوانيم به خداوند پاسخ دهيم. اگر انسان نمي تواند، از اشخاصي كه مورد اعتماد هستند، از كساني كه انسان مي تواند در مسائل مهم - در مسائلي كه بايد به خدا جواب داد - به آنها اعتماد كند، استفسار نمايد؛ اشكالي هم ندارد. بنابراين، بايد فضا را، فضاي آرامي قرار دهند و همه مراقب باشند. من به اين كساني كه همين طور يك گوشه نشسته اند و فضا را با تشنّج سياسي و با پُر كردن از موهومات و شايعات، خراب مي كنند، نصيحت مي كنم كه دست از جان مردم بردارند؛ بگذارند مردم كار خودشان را بكنند. نتيجه انتخابات هم هرچه بشود، همه قبول دارند. كسي از آحاد مردم و از مسؤولان كشور نخواهد گفت چرا نتيجه انتخابات اين شد، يا اين نشد؛ نه، آن آراءِ مردم است. بحمداللَّه در اين كشور قانونْ محكم است و معيارِ واضحِ قانون در مقابل چشم همه هست. نكته بعدي هم اين است كه مجلس بايد مجلسي باشد كه بتواند در مقابل زورگوييها و زياده خواهيها و مرعوب كردنها و تطميع كردنهاي قدرتمندان جهاني بايستد و مصالح كشور و ملت را محاسبه كند و دنبال آن برود. امام رضوان اللَّه عليه بارها اسم «مدرّس» را مي آوردند. مگر خصوصيت مدرّس چه بود؟ از مدرّس عالِمتر هم داشتيم. مدرّس خصوصيت عمده اش اين بود كه هيچ عامل ارعاب و تهديد و تطميع و فريبگري در او اثر نمي كرد. همان وقتي كه علي الظّاهر فضا را بر ضدّ او آن چنان متشنّج كرده بودند كه عليهش شعار مي دادند، او ايستاد و حرف خودش را زد. اين خصوصيت يك نماينده خوب در مجلس است.

بعضيها زود مرعوب مي شوند! من بارها عرض كرده ام كه قدرتهاي استكباري - يعني همين قدرتهاي سلطه گرِ جهاني - كه مرتّب روي اين كشور و آن كشور دست مي اندازند و دولتها و ملتها را زير يوغ خودش مي كشانند، عمده كارشان از ترساندن مي گذرد. قدرت واقعيشان آن قدر نيست كه بر زبان مي آورند. بديهي است اين همه كه اينها با اين انقلاب و با اين كشور بدند، اگر قدرت داشتند، تاكنون اين انقلاب اين طور رشد نمي كرد و اين گونه نمي ماند. آيا اين خود دليل نيست كه سلطه گران امريكا و صهيونيستهاي عالم، آن چنان كه ادّعا مي كنند، قدرت ندارند؟! اينها عمده كارشان را از راه تهديد و مرعوب كردن پيش مي برند. نماينده بايد كسي باشد كه مرعوب نشود. چه كسي مرعوب نمي شود؟ آدمي كه دلش به خدا متّكي باشد. وقتي انسان به خدا متوكّل بود، از هيچ كس مرعوب نمي شود. ما يك نمونه زنده كساني را كه مرعوب نمي شوند در زمان خودمان ديديم - يعني امام (ره) - و هزاران نمونه ديگر را در ميدان جنگ و در ميدانهاي سياست ملاحظه كرديم. اين جوانان مؤمن و پاكباخته، از خدا ترسيدند؛ از هيچ كس غير خدا نترسيدند: «الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايماناً و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوكيل».(1) در گوشه و كنار، افراد و راديوها و عوامل دشمن، مرتّب به اينها مي گفتند: عليه شما توطئه مي كنند؛ بناست ضربه بزنند؛ بناست چنين كنند؛ بناست چنان كنند؛ براي اين كه اينها را بترسانند؛ اما اينها گفتند نه. ايمانشان بيشتر شد؛ گفتند: «حسبنااللَّه و نعم الوكيل»(2)؛ خدا ما را كافي است؛ ما به خدا اعتماد داريم و به

او اطمينان مي كنيم. آن وقت خداي متعال مي فرمايد: «فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم يمسسهم سوء».(3) بله؛ وقتي كسي به خدا اتّكا كند، اين گونه است. آن كساني كه دوران جنگ را ديدند و در آن صحنه ها بودند، مي دانند كه من چه مي گويم. تمام قدرتهاي مسلّح عالم، دست به دست هم دادند براي اين كه بتوانند يك وجب از خاك اين كشور را بگيرند؛ بتوانند بگويند مرز ايران از اين نقطه چند كيلومتر عقب آمد؛ اما نتوانستند. اين ملت در مقابلشان ايستاد؛ لذا نتوانستند. خدا كمك مي كند و نمي گذارد دشمن غلبه پيدا كند. مرعوب شدن، صفت خيلي بدي است. حالا يك وقت انسان در خانه خودش نشسته است و مرعوب مي شود - اين يك نفر آدم است - اما يك وقت انسان در مسند مسؤوليتي نشسته است - در مجلس است، در دولت است - او اگر مرعوب شد، واويلاست! مرعوب شدن او، يعني از دست دادن بسياري از امكانات اين ملت! نماينده نبايد مرعوب شود. از طرف ديگر، نماينده نبايد مفتون هم بشود. بعضيها مفتون و فريفته مي شوند و دهنشان باز مي ماند! اينها آدمهاي ساده لوحي هستند كه راه حلهاي خياليِ اقتصادي يا سياسي يا امنيتي اي كه با آب و تاب تمام و با رنگ و لعاب گوناگون عرضه مي شود، آنها را از خود بي خود مي كند! سالها تجربه مي كنند؛ اما آخرش خود و ديگران را به خاك سياه مي نشانند! بنابراين، مفتون هم نبايد بشوند؛ بلكه به دنبال راه حلّ صحيح، راه حلّ مستقل، راه حلّ برخاسته از شرايط خاص اين ملت و اين كشور و راه حلّ ارائه شده از سوي اسلام باشند. اسلام در همه مسائل، همه

راه حلها را داده است؛ ما بايد خودمان برويم و پيدا كنيم. اگر ما كج مي فهميم، اگر ما بد مي فهميم، اگر ما دنبالش نمي رويم و نمي رسيم، تقصير اسلام نيست؛ خودمان را بايد اصلاح كنيم. نماينده، طمع ورز هم نبايد باشد. بعضيها دهانشان كه به اندك چيزي از طرف دشمن شيرين شد، همه چيز را از دست مي دهند! اگر بخواهيد نماينده اي مرعوب نشود، مفتون نشود، دچار طمع نشود، سراغ آدم امين و متديّن برويد. معروف است آدمهايي كه خودشان هم امين نيستند، وقتي بخواهند مالشان را نگهدارند، دست يك آدم امين مي دهند! امانت، يك ارزش است. ممكن است انسانِ متديّن يك وقت اشتباه هم بكند؛ اما وقتي كه فهميد اشتباه كرده، برمي گردد. اين خيلي ارزش است. اينها مثل آن كساني نيستند كه اگر اشتباه مي كنند، پا روي لغزشگاه مي گذارند و به طرف جهنّم مي لغزند؛ وقتي هم فهميدند، سرِحرفشان مي ايستند كه نخير، همين است و تا آن اعماق مي روند! پس، انتخاب نماينده مهم است. البته تبليغات هست. متأسفانه اين روشهاي غربي در خيلي از چيزهاي زندگي - از جمله در تبليغات - غالباً به ضرر ملتهاست؛ خودشان هم حالا در آن مراكز به اين تبليغات خيلي اعتنا نمي كنند. در يكي از اين انتخاباتهاي اخيرِ كشور امريكا - با اين كه اين همه هم تبليغات انجام مي شود - گفتند سي و چنددرصد از مردم شركت كردند! خود آنها از اين تبليغات زده شده اند؛ اما حالا بعضيها همان سوغاتي را به اين جا آورده اند و براي پُر كردن چشم مردم، تبليغات سبك آنها را انجام مي دهند! اين تبليغات ارزشي ندارد. بايستي نگاه كرد، تحقيق كرد، از انسانهاي صالح جستجو و پُرسجو كرد و

به يك شخص رسيد؛ هركس بود، ديگر فرقي نمي كند. اگر شما تحقيق كرديد، ولو اشتباه هم كرده باشيد، خداي متعال اجر خواهد داد؛ خداي متعال مؤاخذه نخواهد كرد. بايد تحقيق كرد و اين كار را به بهترين وجهي انجام داد. اين آزمايشِ بزرگ ملت و دولت و دست اندركاران است. باز همين اخيراً بعضي از اين حضرات امريكاييها لحيه جنبانده اند و راجع به انتخابات حرف زده اند. يكي گفته است كه ما با دقّت نگاه مي كنيم و اميدواريم كه فلان طور آدمها به مجلس بيايند! مردم بايد توي دهان اينها بزنند. آن يكي گفته است كه ما مسأله ردصلاحيت شدگان را تعقيب مي كنيم! مسؤولان كشور خيلي بايد چشمشان باز باشد. چه اتّفاقي مي افتد كه دشمنان - اينهايي كه قطعاً دشمن ملت ايران و دشمن مصالح ايرانند و مي خواهند سلطه خودشان را مجدّداً براين كشور مستقر كنند - از اين كه كسي صلاحيتش رد شده يا نشده، نگران مي شوند؟ آيا اين نشانه آن نيست كه آنچه كه به عنوان ردصلاحيت در مراكز قانوني انجام مي گيرد، آن چيزي است كه درست با منافع قدرتمندان و سلطه گران اصطكاك دارد؟ بعضي از كساني كه نمي فهمند چه مي گويند و حرفهايشان را ملتفت نيستند، قدري بيشتر بايد دقّت كنند. دشمن دهان را باز كرده است. يك روز اين كشور با همه امكاناتش در اختيار امريكا و عوامل امريكا بود. انقلاب آمد، مسأله را به كلّي دگرگون كرد؛ ملت را مستقل كرد، كشور را مستقل كرد، منابع كشور را مستقل كرد. اينها كمين گرفته اند و سينه خوابانده اند، تا بلكه بتوانند مجدّداً كشور و منافع كشور و موارد حياتي كشور و اين ملت را در كام خودشان بگيرند.

ملت بايد بيدار باشد؛ و بيدار است. به فضل الهي، حضور مردم در انتخابات و انتخاب خوبي كه اين مردم خواهند كرد، يك بار ديگر امريكا و مستكبران و مراكز صهيونيستي را - در هر جاي دنيا كه هستند - ناكام خواهد كرد. اميدواريم كه خداوند متعال شما را در اين كاري كه شروع كرده ايد - خدمتگزاري به فريضه بزرگ حج - موفّق بدارد؛ ان شاءاللَّه حجّ شما را حجّ مقبولي قرار دهد؛ اين زحماتي را كه در اين راه مي كشيد، زحمات مقبول و مشكوري قرار دهد و بتوانيد - چه در رفتنتان، چه در آن جا و چه در بازگشت حُجّاج - فضاي معنوي كشور را هرچه بيشتر رنگينتر كنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 173 2) آل عمران: 173 3) آل عمران: 174

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار اقشار مختلف مردم

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري در ديدار اقشار مختلف مردم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم از همه برادران و خواهران تشكّر مي كنم و به يكايك شما عزيزان خوشامد مي گويم؛ مخصوصاً به كساني كه از راههاي دور تشريف آورده اند و بالاخص به خانواده هاي معظّم شهيدان و جانبازان و آزادگان و ايثارگران. اميدوارم كه همه شما عزيزان و همه ملت ايران، از تفضّلات الهي برخوردار و مشمول تفضّلات خاص حضرت بقيةاللَّه نيز باشيد. خداي متعال بر مردم ايران تفضّل كرد و اين ملت رشيد، انتخابات بزرگ و پُرشور و همه گيري را با موفقيّت انجام داد. نكاتي درباره اين حادثه بسيار خوب و مبارك وجود دارد كه همه مسؤولان كشور و آحاد مردم، با توجّه به اين نكات بايد خداي متعال را شكر كنند و سپاسگزار باشند و بخصوص مسؤولان، از اين ملت

عظيم و عزيز و مؤمن در عمل تشكّر كنند. يك نكته اين است كه انتخابات بيست و نهم بهمن امسال، يك حركت عظيم مردمي براي تثبيت نظام جمهوري اسلامي بود. به كوري چشم آن كساني كه از وراي اين مرزها دائماً ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي را مورد تهاجم تبليغاتي خودشان قرار مي دهند و اين نظام را به تهمتهاي واهي متّهم مي كنند، مردم در اين انتخابات نشان دادند كه نظام اسلامي، نظامي مردمي و متّكي به آرا و اراده مردم است و هدايت شونده به وسيله كساني است كه مردم آنها را قبول دارند. اين يك بيعت بزرگ مردمي با نظام اسلامي بود. اين انتخابات، دوستان شما را - كه قضاياي كشور ما را زير نظر دارند - در سرتاسر عالم خوشحال كرد؛ در عين حال مراكز استكبار و قدرت جهاني - اگرچه به رو نياورند و در زبان تصديق نكنند - از اين كه مردم در بعضي از نقاط كشور، حتّي تا بيش از نوددرصد در پاي صندوقهاي رأي حاضر شدند و مجموعاً در كلّ كشور بيش از شصت و پنج درصد در انتخابات شركت كردند - كه اين يك نصاب بالاي جهاني است - دستپاچه شدند و به فكر فرو رفتند. ملت ايران، كار بزرگي كرد. ملت ايران با انتخاباتِ خود نشان داد كه به نظام اسلامي و قانون اساسي - كه تبلور ارزشهاي اسلامي است - وفا دار است؛ نشان داد كه اسلام با جانش بستگي دارد؛ نشان داد كه خون شهيدان را پاس مي دارد. در هريك از اين شهرهاي كشور - چه تهران، چه شهرهاي بزرگ، چه شهرهاي كوچك، چه دورترين

نقاط روستايي اين كشور - چقدر جوان و نوجوان به ميدانهاي نبرد با دشمن رفتند و به شهادت رسيدند و خون پاكشان مظلومانه ريخته شد. مردم نشان دادند كه اين خونها را فراموش نخواهند كرد و به آنها وفا دارند. در درجه اوّل، مسؤولان بايد اين را به عنوان يك هديه عظيم به نظام اسلامي تلقّي كنند و از آن قدرداني نمايند. قدرداني در زبان هم كافي نيست؛ بايد عملاً قدرداني كنند. خودِ مردم هم بايد خدا را شكر كنند كه نظامشان، نظام تثبيت شده مستحكمي است و كشورشان آن طوري كه دشمن بخواهد با ايجاد اختلافات بحران بيافريند، نيست. مردم با متانتِ تمام پاي صندوقها رفتند و طبق تشخيص خودشان عمل كردند. من قبل از انتخابات گفتم، الان هم مي گويم: هركس كه به خاطر تثبيت نظام و به خاطر انجام وظيفه، رأي در صندوق انداخته است و نام هركسي را كه طبق تشخيص او درست بوده، روي آن ورقه نوشته است، پيش خدا مأجور است و امام زمان ارواحنا فداه - كه اين كشور و اين ملت در يدِ قدرت و قبضه اوست - مراقب اين كشور و اين ملت است و به يكايك آحادي كه در اين كار بزرگ سهيم شدند؛ پاي صندوق رأي رفتند، يا مردم را به پاي صندوق رفتن تشويق كردند، يا كاري براي اين مسأله انجام دادند، اجر خواهد داد و پيش خداي متعال از آنها تشكّر خواهد شد. نكته ديگر اين است كه اين انتخابات را اين ملتْ با امنيتِ كامل و آرامش انجام داد. شايد ما خودمان كه از اوّلِ انقلاب تاكنون بيست و يك انتخاباتِ آرام و همراه با امنيت

داشته ايم، درست ندانيم كه اين نعمت چقدر بزرگ است! عزيزان من! بدانيد كه در خيلي از كشورهاي دنيا براي اين طور انتخاباتي، پاي صندوقهاي رأي و در كشمكشهاي تبليغاتي، نزاعها درمي گيرد؛ بحرانها ايجاد مي شود؛ صدمه ها وارد مي گردد و نفوس بريئه اي به قتل مي رسند. اين ملت، ملتي است كه در هنگامي كه بايد شجاعت نشان داد - يعني در ميدانهاي نبرد، در مقابل دشمن - شجاعت نشان داده است و آن جا كه پاي مصالح ملي در ميان است، اين طور با امنيت، با آرامش و با متانت اين كار بزرگ را به انجام رسانيد. مسؤولان بايد از اين جهت هم از مردم تشكّر كنند. من به شما عرض كنم كه دشمنانْ اين آرامش و امنيت ما را نمي پسندند. يكي از هدفهاي محافل و مراكز تصميم گيري استكبار در سرويسهاي جاسوسيشان، ايجاد ناامني در اين كشور است. البته نمي گذارند نقشه هايشان افشا شود و وقتي نتيجه گرفتند، انسان مي فهمد؛ همچنان كه در تابستان امسال(1) ملاحظه شد كه دشمن چگونه درصدد آشوب و بحران سازي در كشور بوده است؛ بعد مسؤولان اين را فهميدند و برايشان مسلّم شد. حالا هم يكي از نظاميان مسؤول امريكايي بعد از اين انتخاباتِ باشكوه و با عظمت، باز مي گويد كه در دو، سه ماه آينده در ايران بحران و ناامني خواهد شد! معلوم مي شود كه چيزي در آستين دارند؛ نقشه اي در سر دارند؛ ملت عزيز! بيدار و هوشيار باشيد. البته اين فرد مسؤول نظاميِ امريكايي، پُرحرفي و بي عقلي كرده كه اين را با اين بيان بروز داده است. سياسيونشان نمي گويند و نمي گذارند معلوم شود؛ اما مشخص مي شود كه اينها نقشه اي دارند. امنيت اين ملت، خاري در چشم

آنهاست. اكثريت بزرگي در اين كشور، جوانان ما هستند. جوانان در جاهاي ديگر دنيا چه مي كنند؟ شما ببينيد در كشورهاي اروپايي جوانان چه كار مي كنند. در امريكا هر چند وقت يك بار خبر از ناامنيهاي داخل مجامع مدني و مردم به گوش مي رسد؛ روز روشن در مدرسه جوانان را مي كشند؛ در رستوان آدم مي كشند؛ در مجلس ميهماني آدم مي كشند! مي بينند كه در كشور ما اين خبرها نيست. اين جا امنيت و آرامش برقرار است؛ اما نمي توانند اين را تحمّل كنند! مي دانند كه ناامني، پايه يك نظام را متزلزل مي كند؛ در آرزوي آن هستند؛ يقيناً هم برايش طرّاحي مي كنند؛ اما مردم بايد هوشيار باشند. البته دشمنان بدانند كه اين ملت و مسؤولان كشور، در مقابل بحران سازي و آشوب، ساكت نمي نشينند. نظام اسلامي براي پاسداري از امنيت مردم و امنيت اين جوانان، با قدرت عمل خواهد كرد. گمان نكنند كه اجازه داده خواهد شد كه در داخل مردم بيايند و اين جوانان بي گناه و فرزندان اين مردم را در معرض تندباد ناامني بگذارند و نظام اسلامي هم بايستد و تماشا كند؛ مگر چنين چيزي ممكن است؟! اگر دشمنان خيال مي كنند كه با ايجاد ناامني و تشنّج در اين كشور خواهند توانست در اركان اين نظام نفوذ كنند، بدانند اين آرزو را به گور خواهند برد. نكته سوم در باب وظايف ما مسؤولان است. در درجه اوّل، خود اين بنده حقير، بعد هم مسؤولان دولتي، نمايندگان مجلس، مسؤولان قضايي و ديگران وظيفه دارند. اقدام مردم بايد پاسخ داده شود. براي مردم دو چيز در درجه اوّلِ اهميت است؛ يكي مسائل زندگي آنهاست كه برايشان خيلي مهمّ است، و دوم مسأله

دين و ارزشهاي اسلامي درنظر آنهاست. مردم حق هم دارند. طبقات ضعيف و مستضعف مردم گرفتاريهاي زيادي دارند. بعضيها بايد اين بحثهاي سياسيِ تشنّج آور را رها كنند و به كارهاي اساسي و عملي بپردازند؛ مردم از مسؤولان اين انتظار را دارند. مرتّب دعواي سياسي مي شود. انتخابات بود، تمام شد؛ اين اختلافات، اين دو دستگيها، اين به هم پريدنها، اين مچ گيريهاي دروغين و واهي، اين بهانه سازيِ اين عليه آن و آن عليه اين را رها كنند؛ بخصوص مسؤولان - چه نمايندگان مجلس، چه مسؤولان دولتي - اين موارد را كنار بگذارند و به كارهاي اساسي اين كشور و اين مردم بپردازند. ما در داخل كشورمان كم گرفتاري نداريم. ريشه گرفتاريها از دو چيز است: اوّل، از غفلتها و كوتاهيها و تنبليها و احياناً بدعمل كردنهاي خود ماست؛ در رابطه با اموال عمومي، در رابطه با تجمّل گرايي، در رابطه با پاسخگويي به مردم در دستگاههاي مختلف. ريشه دوم، دشمناني هستند كه از همين مايه ها و زمينه ها سوءاستفاده مي كنند؛ بر اين مردم تنگ مي گيرند؛ تهديد مي كنند؛ ايجاد اختلاف مي كنند؛ دو دستگي مي اندازند؛ محاصره اقتصادي مي كنند. مردم، يكپارچه و مؤمنند؛ اگر بزرگان و مسؤولان كشور هم يكپارچه و يك دست باشند، دشمن جرأت نمي كند. در اين صورت، ديگر هيچ تلاشي عليه اين ملت و اين كشور به ثمر نمي رسد. اين اختلافات را رها كنند. بزرگان بايستي كوچكترها را به طريق مستقيم و راه راست بكشانند. آنها اگر اشتباهي مي كنند، نبايستي آن اشتباه را برايشان توجيه كنند و خودشان هم دنبال سرِ آنها راه بيفتند، يا احياناً آنها را به اشتباه بكشانند. نتيجه اين اختلافات، همين چيزهاست. بعضيها هم همّشان اين

است كه بنشينند و ذهن و چشم و دست و قلم و زبان مصرف كنند، براي اين كه آتش اختلافي بيفروزند و به اسم مسائل خطّي و حزبي و گروهي و جناحي، دو دسته را به جان هم بيندازند! اين كارها را بايد رها كنند. مردم از مسؤولان توقّع بجا دارند. مسؤولان بايد به مسائل اقتصادي توجّه كنند و به مسأله گراني و بيكاري رسيدگي نمايند. اگر مسؤولان دور از غوغاها و جنجالها تلاش لازم را بكنند، به نتايج خوبي خواهند رسيد و مشكلات را حل خواهند كرد. اگر هم يك جا مشكلاتي بماند، بيايند صادقانه به مردم بگويند كه ما تلاش خودمان را كرديم؛ اما اين مشكل فعلاً حل نشده - در آينده حل خواهد شد - مردم از آنها مي پذيرند. نگراني آن جاست كه به جاي پرداختن به مسائل واقعي زندگي مردم، به مسائل سياسي با نامهاي جعلي و گوناگون بپردازند و با اختلاف افكني و متشنّج كردن فضاي سياسي كشور، دشمن را خشنود كنند؛ اينها بد است. بنده به همه كساني كه در هدايت افكار عمومي و ارائه راه درست نقش دارند، نصيحت مي كنم كه وظيفه الهي و وظيفه اسلامي خودشان را بدانند؛ وظيفه در مقابل اين ملت و اين كشور را بدانند. پاسخ درست به انتخابات اين است. مسأله دينِ مردم هم مهمّ است. اين مردم ديندارند؛ اما يك عدّه مي خواهند وانمود كنند كه مردم به دين اعتنايي ندارند! نه؛ اين طور نيست. اين مردم همان مردمي هستند كه رژيم پهلوي پنجاه سال تلاش خودش را در دين زدايي در اين كشور صرف كرد؛ اما نتوانست. بعد از پنجاه سال، همين مردم براي دين و به نام دين، پشت

سرِ يك مرجع ديني قيام كردند؛ نظام اسلامي را سرپا كردند؛ پرچم اسلام را بلند كردند؛ دنيا را متوجّهِ عزّت اسلام كردند و خودشان را در چشم مسلمانان دنيا - بلكه غيرمسلمانان - عزيز كردند. آيا اين ملت از دين دست برمي دارد؟! خيال مي كنند كه جوانان بي دينند! جوانان گاهي از پدرانشان ديندارترند! اين تظاهرات عظيمي كه به عنوان مسائل مذهبي انجام مي گيرد، اين مجالس عظيم مذهبي، اين دعاها، همه نشانه دينداري جوانان است. در اين چند سال اخير، در شهرهاي مختلف، دهها هزار جمعيت - كه اغلب آنها جوانند - دعاي امام حسين در روز عرفه را خواندند و زارزار اشك ريختند. دلهاي اين جوانان - دختر و پسر - پاك و روشن است؛ زود و راحت با خدا ارتباط پيدا مي كنند؛ آيا اينها بي دينند! سنّت اعتكاف در ميان مردم ما نبود؛ اما چند سال است كه در ايّام اعتكاف، در خيلي از شهرها مساجد عمده پُر از معتكفاني مي شود كه اغلب جوانند. نخير؛ جوانان ما اغلب متديّنند و آحاد ملت به دين و ارزشهاي ديني پايبندند. اين را همه بايد بدانند: مسؤولان بايد بدانند؛ نمايندگان مردم بايد بدانند؛ كساني كه تازه انتخاب شده اند، بدانند؛ مبادا كسي بر اثر اشتباه و براثر تبليغات واهي راديوهاي بيگانه، فهم مردم را عوضي بفهمد و برخلاف عقايد و خواستها و آرزوهاي ديني مردم حرفي بزند؛ آن وقت مردم چون با كسي دست خويشاوندي نداده اند، اينها را طرد خواهند كرد. من خداي متعال را صميمانه سپاسگزارم و آرزو مي كنم كه تفضّلات و الطاف و رحمت خودش را برسر شما مردم عزيز و ملت بزرگ ايران نازل كند. از حضرت بقيةاللَّه ارواحنا فداه

كه دست اقتدار و اراده او - كه پشت سر اراده خداست - همواره مراقب حال اين ملت بوده، به عنوان يك سرباز كوچك، صميمانه سپاسگزاري و تشكّر مي كنم. از شما آحاد ملت بزرگ كه اين طور در صحنه ها ايستاده ايد و از عزّت اين كشور و عزّت اين ملت و عزّت اسلام و مسلمين پاسداري مي كنيد، صميمانه تشكّر مي كنم و توفيق همه شما را از خداوند خواستارم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اشاره به حوادث كوي دانشگاه.

بيانات در سال 1379

بيانات مقام معظم رهبرى در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت رضا (ع) در مشهد مقدّس

بيانات مقام معظم رهبري در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت رضا (ع) در مشهد مقدّس بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. الحمدللَّه الّذي جعلنا من المتمسّكين بولاية اميرالمؤمنين والائمّة المعصومين عليهم السّلام. والصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الائمة الهداة المهديّين. سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً.(1)» عيد سعيد غدير را - كه در روايات ما از آن به «عيداللَّه الاكبر» تعبير شده است(2) - به همه شيعيان جهان، به ملت شريف ايران، به شما حضّار محترم و به همه كساني كه براي معارف اصيل الهي ارج و منزلتي قائل هستند، تبريك عرض مي كنم. ايام اوّلِ سال و روزهاي شادمانيِ عمومي مردم است: عيد نوروز، قبل از آن عيد قربان، امروز هم عيد غدير. در اين فضاي با نشاط و شاد و در كنار مرقد نوراني حضرت ابي الحسن امام علي بن موسي الرّضا عليه الصّلاةوالسّلام اولين مطلبي كه مي خواهم در جمع شما برادران و خواهران گرامي و عزيز عرض كنم، راجع به خودِ

مسأله غدير است. غدير يك مسأله اسلامي است؛ يك مسأله فقط شيعي نيست. در تاريخ اسلام، پيامبر اكرم يك روز سخني بر زبان رانده و عملي انجام داده است كه اين سخن و اين عمل، از ابعاد گوناگون داراي درس و معناست. نمي شود ما بگوييم كه از غدير و حديث آن، فقط شيعه استفاده كند؛ اما بقيه مسلمانان از محتواي بسيار غني اي كه در اين كلام شريف نبوي وجود دارد و مخصوص يك دوره هم نيست، بهره نبرند. البته چون در قضيه غدير، نصب اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام به امامت و ولايت وجود دارد، شيعه دلبستگيِ بيشتري به اين روز و اين حديث دارد؛ ولي مضمون حديث غدير، فقط مسأله نصب آن حضرت به خلافت نيست؛ مضامين ديگري هم دارد كه همه مسلمانان مي توانند از آن بهره ببرند. در مورد اصل واقعه غدير، خوب است همه افرادي كه به مسائل تاريخ اسلام علاقه مندند، بدانند كه قضيه غدير، يك قضيه مسلّم است. مشكوك نيست؛ فقط شيعيان نيستند كه آن را نقل كرده اند؛ بلكه محدثّان سنّي - چه در دوره هاي گذشته و چه در دوره هاي مياني و بعدي - اين ماجرا را نقل كرده اند؛ يعني همين ماجرايي كه در سفر حجّةالوداع پيامبر اكرم در غدير خم اتفاق افتاد. از كاروان بزرگ مسلمانان كه در اين سفر با پيامبر حج گزارده بودند، بعضي جلو رفته بودند. پيامبر پيكهايي را فرستاد تا آنها را به عقب برگردانند و ايستاد تا آنهايي كه عقب مانده اند، برسند. اجتماع عظيمي در آن جا تشكيل شد. بعضي گفته اند نود هزار، بعضي گفته اند صدهزار و بعضي هم گفته اند صدوبيست هزار نفر در آن اجتماع حضور داشتند. در

آن هواي گرم، مردم ساكن جزيرةالعرب - كه بسياري از آنها هم اهل بيابانها و روستاها بودند و به گرما عادت داشتند - طاقت نمي آوردند روي زمين داغ بايستند. لذا عباهايشان را زير پاهايشان مي گذاشتند تا طاقت بياورند و بايستند. اين نكته در روايت مربوط به اهل سنّت هم آمده است. در چنين شرايطي، پيامبر اكرم از جاي برخاست، اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام را از زمين بلند كرد و جلوِ چشم خلايق نگه داشت و فرمود: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه، الّلهم وال من والاه و عاد من عاداه».(3) البته اين جملات، قبل و بعد هم دارد؛ اما مهمترين قسمتش اين است كه پيامبر در اين جا مسأله ولايت - يعني حاكميت اسلامي - را به طور رسمي و صريح مطرح مي كند و اميرالمؤمنين را به عنوان شخص، معيّن و مطرح مي نمايد. اين را همان طور كه لابد شنيده ايد و من هم عرض كردم، برادران اهل سنّت ما در كتابهاي معتبر - نه يكي، نه دوتا؛ در دهها كتاب معتبر - نقل كرده اند. مرحوم علّامه اميني اينها را جمع كرده است، و غير از ايشان هم كتابهاي زيادي در اين خصوص نوشته اند. بنابراين، اين روز، اولاًّ روز ولايت است؛ ثانياً روز ولايت اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام است. در اين جمله اي كه پيامبر بيان كرده اند، معناي ولايت چيست؟ به طور خلاصه معنايش اين است كه اسلام در نماز و روزه و زكات و اعمال فردي و عبادات خلاصه نمي شود. اسلام داراي نظام سياسي است و در آن حكومتي بر مباني مقرّرات اسلامي پيش بيني شده است. در اصطلاح و عرف اسلامي، نام حكومت، «ولايت» است. ولايت، چطور حكومتي است؟ ولايت، حكومتي است كه در

آن، شخص حاكم با آحاد مردم داراي پيوندهاي محبّت آميز و عاطفي و فكري و عقيدتي است. آن حكومتي كه زوركي باشد؛ آن حكومتي كه با كودتا همراه باشد؛ آن حكومتي كه حاكم، عقايد مردمش را قبول نداشته باشد و افكار و احساسات مردمش را مورد اعتناء قرار ندهد؛ آن حكومتي كه حاكم حتي در عرف خود مردم - مثل حكومتهاي امروز دنيا - از امكانات خاص و از برخورداريهاي ويژه بهره مند باشد و براي او، منطقه ويژه اي براي تمتّعات دنيوي وجود داشته باشد، هيچكدام به معناي «ولايت» نيست و ولايت، يعني حكومتي كه در آن، ارتباطات حاكم با مردم، ارتباطات فكري، عقيدتي، عاطفي، انساني و محبّت آميز است؛ مردم به او متصّل و پيوسته اند؛ به او علاقه مندند و او منشأ همه اين نظام سياسي و وظايف خود را از خدا مي داند و خود را عبد و بنده خدا مي انگارد. استكبار در ولايت وجود ندارد. حكومتي كه اسلام معرفي مي كند، از دمكراسيهاي رايج دنيا مردمي تر است؛ با دلها و افكار و احساسات و عقايد و نيازهاي فكري مردم ارتباط دارد؛ حكومت در خدمت مردم است. از جنبه مادّي، حكومت براي شخص حاكم و وليّ و تشكيلات حكومتي، به عنوان يك طعمه نبايد محسوب شود؛ والّا ولايت نيست. اگر آن كسي كه در رأس حكومت اسلامي است، براي حكومت، براي خود، براي اين شأن و مقامي كه به او رسيده است يا مي خواهد به او برسد، كيسه مادّي اي دوخته باشد، آن شخص، وليّ نيست؛ آن حكومت هم ولايت نيست. در حكومت اسلامي، كسي كه وليّ امر است - يعني كار اداره نظام سياسي به او سپرده شده است -

از لحاظ قانون با ديگران يكسان است. او حق دارد بسياري از كارهاي بزرگ را براي مردم و كشور و اسلام و مسلمين انجام دهد؛ اما خودش محكوم قانون است. از روز اوّل تا امروز - بخصوص بعد از تشكيل نظام جمهوري اسلامي - در معناي ولايت تحريف كردند؛ به دروغ، ولايت را چيزي غير از آنچه كه هست، معرفي كردند. گفتند ولايت معنايش اين است كه مردم محجورند و به سرپرست و قيّم احتياج دارند. آدمهاي نام و نشان دار، اين را صريحاً در كتابها و مطبوعاتشان نوشتند! دروغ محض، تهمت به اسلام، تهمت به ولايت! در غدير، مسأله ولايت، به عنوان يك امر رسمي از سوي پيامبر مطرح شد و اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام به عنوان مصداق آن تعيين گرديد؛ كه البته تفاصيل زيادي دارد و شما آن را مي دانيد. و اگر كساني هم از تفاصيل آن اطّلاعي ندارند - بخصوص جوانان - بهتر اين است كه در نوشته ها و كتابهاي استدلالي و علمي آن را دنبال كنند. كتابهايي هم در اين زمينه نوشته شده و مفيد است. بنده در آغاز سال جاري، شعار «وحدت ملي» و «امنيت ملي» را مطرح كردم. امروز مايلم درباره اين دو شعار، به شما عزيزاني كه در اين جا تشريف داريد و نيز به همه ملت ايران، چند مطلب كوتاه را عرض كنم. همين مسأله غدير هم مي تواند مايه وحدت باشد؛ همچنان كه مرحوم آيةاللَّه شهيد مطهري مقاله اي با عنوان «الغدير و وحدت اسلامي» دارد. او كتاب الغدير را - كه درباره مسائل مربوط به غدير است - يكي از محورهاي وحدت اسلامي مي داند كه درست هم هست. ممكن است به

نظر عجيب بيايد، اما واقعيت مطلب همين است. خودِ مسأله غدير، غير از جنبه اي كه شيعه آن را به عنوان اعتقاد قبول كرده است - يعني حكومت منصوب اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام از طرف پيامبر كه در حديث غدير آشكار است - اصل مسأله ولايت هم مطرح شده است. اين ديگر شيعه و سنّي ندارد. اگر امروز مسلمانان جهان و ملتهاي كشورهاي اسلامي، شعار ولايت اسلامي سر دهند، بسياري از راههاي نرفته و گره هاي ناگشوده امت اسلامي باز خواهد شد و مشكلات كشورهاي اسلامي به حل نزديك خواهد گشت. مسأله حكومت و نظام سياسي و حاكميت سياسي، يكي از دشوارترين مسائل براي كشورهاست. بعضي كشورها دچار استبداد و ديكتاتوري اند؛ بعضي دچار حكومتهاي فاسدند؛ بعضي دچار حكومتهاي ضعيفند؛ بعضي دچار حكومتهاي دست نشانده اند. اگر حكومت اسلاميِ به معناي حقيقي - يعني همان ولايت - به عنوان شعار براي مسلمانان مطرح شود، علاج ضعف را هم مي كند؛ علاج اقتصاد را هم مي كند؛ علاج دست نشاندگي را هم مي كند؛ علاج ديكتاتوري را هم مي كند. بنابراين، پرچم ولايت، يك پرچم اسلامي است. من از همه برادران شيعه و سنّي در كشور خودمان دعوت مي كنم - فعلاً آن محدوده جغرافيايي خودمان را مطرح مي كنم - كه به مسأله غدير با اين چشم نگاه كنند و اين بخش از حديث غدير و مسأله غدير را مورد توجه قرار دهند. برادران سنّي ما هم مثل ما روز غدير را عيد بگيرند؛ عيد ولايت. براي اين كه اصل تولّد مسأله ولايت، اهميتش بسيار زياد است؛ مثل اهميت ولايت اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام كه اين ديگر بين ما و برادران سنّي مشترك است. هم در دوران بعد از پيروزي

انقلاب و هم پيش از پيروزي انقلاب، هميشه عقيده من بر اين بود كه امروز شيعه و سنّي بايد اختلافات ديرين خود را در تعامل روزمرّه خودشان كنار بگذارند. جنگ و دعوا را كنار بگذارند و مشتركات خود را بچسبند؛ كه اين يكي از مشتركات مي تواند باشد. امروز هم عقيده ام همين است. امروز در دنيا بسيار تلاش مي شود كه بين شيعه و سنّي اختلاف بيفتد. البته كساني كه اهل فكر و تحليلند، مي دانند كه استكبار از اين كار چه فوايد و منافعي مي برد. هدفشان اين است كه ايران را از مجموعه كشورهاي اسلامي جدا كنند؛ انقلاب اسلامي را مخصوص مرزهاي ايران كنند؛ فشار روي ايران را از سوي كشورهاي اسلاميِ ديگر زمينه سازي كنند و از درس آموزيِ ملتهاي ديگر از درسهاي ملت ايران جلوگيري نمايند. ما بايد درست نقطه مقابل عمل كنيم. هركس - چه در محيط سنّي و چه در محيط شيعه - به همدلي و ارتباطات حسنه و دوستانه بين شيعه و سنّي كمك كند، او به نفع انقلاب و اسلام و هدفهاي امت اسلامي كار كرده است. هر كس هم سعي در جدايي كند، درست نقطه مقابل آن حركت كرده است. بنده اطّلاعِ نزديك دارم كه امروز در بعضي از كشورهاي اسلامي - كه نمي خواهم از آنها اسم بياورم - از صندوقهايي كه مرتبط با اهداف و اميال بيگانگان است، پولهايي را مي گذارند و صرف مي كنند؛ مخصوص اين كه عليه شيعه، عليه عقايد شيعه و عليه تاريخ شيعه كتاب بنويسند و در دنياي اسلام پخش كنند! آيا آنها به تسنّن علاقه مندند؟ نه؛ آنها مي خواهند نه شيعه باشد، نه سنّي. نه با شيعه دوستند،

نه با سني؛ منتها چون امروز در ايران حكومت اسلامي و پرچم اسلام را يك مجموعه شيعي در دست گرفته است و همه پايبندي ملت ايران را به تشيّع مي دانند، لذا اينها هرچه دشمني با انقلاب هم دارند، بر سر شيعه خالي مي كنند! با شيعه مبارزه مي كنند، براي اين كه نگذارند حاكميت سياسي اسلام و اين پرچم افتخار و عزّت به جاهاي ديگر سرايت كند و مورد جذب جوانانِ كشورهاي ديگر شود. هيچكس نبايد به اين خيانتِ دشمنان كمك كند. نه در كشور ما، نه در محافل اسلامي، نه در مجموعه هاي شيعي، نه در كشور خودمان در بين برادران سنّي، هيچكس نبايد كاري كند كه به خواست استكبار - كه ايجاد نقار و دشمني است - كمك شود. البته ما با اين بيانمان، نه مي خواهيم بگوييم كه شيعه، سنّي شود؛ يا سنّي، شيعه شود و نه مي خواهيم بگوييم كه شيعه و سنّي به قدر توان و مقدورات خودشان، براي تحكيم عقايد خودشان كار علمي نكنند. اتّفاقاً كار علمي، بسيار خوب است و هيچ اشكالي ندارد. كتابهاي علمي بنويسند؛ در محيطهاي علمي، نه در محيطهاي غيرعلمي، آن هم با لحنهاي بد و غلط. بنابراين، اگر كسي مي تواند منطق خود را ثابت كند، ما جلوِ كار او را نبايد بگيريم. اما اگر كسي مي خواهد با حرف، با عمل و با شيوه هاي گوناگون، اختلاف ايجاد كند، اين را ما فكر مي كنيم كه در خدمت دشمن است. هم سنّيها بايد مراقب باشند و هم شيعه ها. «وحدت ملي» را كه ما گفتيم، شامل اين هم مي شود. البته من همين جا عرض كنم كه امروز كساني وحدت ملي را نه به

عنوان شعارهاي مذهبي، بلكه با شعارهاي سياسي خدشه دار مي كنند. ما قبلاً به اينها نصيحت كرديم؛ امروز هم نصيحت مي كنيم كه نگذارند وحدت اين ملت بزرگ و متّحد خدشه دار شود. جدا كردن بدنه هاي اين ملت بزرگ از يكديگر، خدمت به دشمنان اين ملت است. اگر اين ملت بزرگ و رشيد، وحدت ملي را در اين كشور حفظ كند، آن وقت اين وحدت، براي وحدت ملتهاي ديگر زمينه سازي مي شود. اگر يك امت اسلامي با حدود يك ونيم ميليارد نفر جمعيت، در مسائل اساسيِ خودشان متحد باشند، شما ببينيد چه قدرت عظيمي در دنيا به وجود مي آيد. اما اگر وحدت ملي خدشه دار شد، ديگر حرف زدن از وحدت جهان اسلام يك سخن افسانه گون است و همه مي خندند. عدّه اي مي خواهند اين را به وجود بياورند. وحدت ملي چگونه تأمين مي شود؟ يكي از عواملي كه وحدت ملي را تأمين مي كند، اين است كه آن كساني كه سخنشان در ميان مردم، حوزه تأثيري دارد - يا مسؤولند، يا چهره موجّه ديني اند؛ چهره روحاني اند، چهره سياسي اند - در اظهارات خودشان كاري نكنند كه يك گروه و جناح از مردم، دلهايشان نسبت به ديگران چركين شود. فتنه انگيزي نكنند. البته فتنه انگيختن و بد دل كردن مردم نسبت به يكديگر، يكي از مواد برنامه اي است كه دشمنان نسبت به اين ملت در نظر دارند. همين راديوهاي بيگانه و همين مراكز خبري، شايد بشود گفت نصف حرفهايشان طراحي شده است، براي اين كه بتوانند دلهاي گروهي از مردم را نسبت به گروه ديگري بدبين و مكدّر كنند. اصلاً مي نشينند طرّاحي مي كنند كه اين طور بگوييم كه اين اثر را بكند. كساني كه زبان و قلمشان كار مي كند،

در درجه اوّل بايد اين را رعايت كنند كه آنچه مي گويند، ايجاد بدبيني نكند. مردم نسبت به يكديگر بدبين شوند، يا مردم نسبت به مسؤولان بدبين شوند؛ اين باز يك نوع فتنه سازي و گناه ديگري است. بعضي افراد همه همّتشان اين است كه با شايعه پردازي، با جعل خبر و با پرداختهاي تقلّب آميزِ خبر - ممكن است يك خبر اصلش هم راست باشد، اما به نوعي آن را پردازش كنند تا مطلب دروغ و خلاف واقعي را در ذهن مخاطب القاء كند - دلهاي مردم، جوانان و خوانندگان و شنوندگان خودشان را نسبت به مسؤولان نظام بدبين و آنها را دچار ترديد كنند. اين كار چه فايده اي دارد؟ جز كُند كردن حركتِ پيشرفت ملت و كشور، هيچ فايده ديگري ندارد. جز اين كه مسؤولان را در اين كار مردّد كند، مردم را نسبت به آينده نااميد سازد و نيروي عظيم اميد را از مردم بگيرد، هيچ فايده اي ندارد. بعضي كسان سعي مي كنند افرادي را به همه نظام و يا به برخي از مسؤولان نظام بدبين كنند؛ در حالي كه اگر حقيقتاً سخن حقّي وجود داشته باشد، آن سخن حق ممكن است از طريقي به گوش مسؤول يا مسؤول مافوق او منتقل شود كه آثار بسيار بهتري هم داشته باشد. حادثه اي اتّفاق مي افتد، تروري مي شود، جنايتي در جايي انجام مي گيرد؛ آن قدر حرف خلاف، توهّم آميز و حيرت آور براي خواننده از زبان كساني كه هيچ احساس مسؤوليتي نمي كنند، شنيده مي شود! آن كساني كه از واقعيتها خبر دارند، مي بينند كه چقدر اينها يا دورند، يا خودشان را عمداً از واقعيت دور نگه مي دارند. اينها مسائلي است كه وحدت ملي

را خدشه دار مي كند. بنابراين، وحدت ملي يكي از اساسي ترين خواسته هاي يك ملت است. اگر ملتي با اتّحاد كلمه در ميدان اقتصاد وارد شود، پيشرفت مي كند. جنگي برايش پيش آيد و وارد شود، پيشرفت مي كند. با وحدت ملي، آبروي ملت را بهتر مي شود حفظ كرد. يك ملت، تمام آرمانهاي بزرگ خودش را در سايه وحدت ملي مي تواند به دست آورد. اختلاف، تفرّق كلمه، جدايي دلها از يكديگر، رودررو قرار دادن جناحها و گروهها و اشخاص و شخصيتها با يكديگر، نمي تواند هيچ خدمتي بكند. بنابراين، اين يك اصل است كه اميدواريم همه رعايت كنند. اين خواست و مطالبه ما از مسؤولاني است كه با افكار عمومي مردم سروكار دارند. مقوله دوم، مقوله «امنيت ملي» است. امنيت ملي بسيار مهم است. البته امنيت ملي، شامل امنيت داخلي و امنيت خارجي است. امنيت خارجي، يعني آن جايي كه امنيت يك كشور از ناحيه نيروهاي خارج از اين مرز تهديد مي شود؛ يا نيروهاي نظامي - مثل جنگهايي كه اتّفاق مي افتد - به مرزهاي يك كشور حمله كنند؛ يا تهاجم سياسي و تبليغاتي عليه يك كشور صورت گيرد؛ كه گاهي موجب اختلال و اغتشاش مي شود؛ كه اين هم مكرّر در كشورها ديده شده و مشكلاتي را به وجود آورده است. امنيت داخلي، يك طيف وسيع از تلاشي است كه اگر همه مسؤولان ذي ربط با همه توان كار كنند، خواهند توانست اين خواسته بزرگ را تأمين كنند. لذا امنيت چيز كمي نيست. همان طور كه من اوّلِ سال عرض كردم، اگر امنيت نباشد، فعاليت اقتصادي هم ديگر نخواهد بود. اگر امنيت نباشد، عدالت اجتماعي هم نخواهد بود. اگر امنيت نباشد، دانش و پيشرفت

علمي هم نخواهد بود. اگر امنيت نباشد، همه رشته هاي يك مملكت بتدريج از هم گسسته خواهد شد. لذا امنيت، پايه و اساس است. البته امنيت، مثالهاي مهمتر و مثالهاي كم اهميت تر هم دارد. مثال ناامني اي كه همه آحاد مردم ممكن است در زندگي روزمرّه خودشان، يا با آن برخورد كرده باشند، يا از ديگران شنيده باشند، چيزهايي است كه اگرچه حائز اهميت است، اما آن چنان تهديد كننده نيست - مثل سرقتها - كه البته دستگاهها بايد جلوِ اينها را هم بگيرند. سرقت، مقوله اي است كه دستگاههاي انتظامي بايد با جدّيت مقابل آن بايستند. عدّه اي براي اهداف پَست و حقير خودشان امنيت خانواده ها را به هم مي زنند. اين يك مثال براي ناامني است؛ اما يك مثال درجه اوّل نيست. ناامنيِ از قِبَل انسانهاي لاابالي و شرور و اوباش و اراذل كه طبعاً شرارت دارند و محيط زندگي را ناامن مي كنند؛ اين هم ناامني است. ما در گوشه و كنار گزارشهايي داريم كه حتماً هم بعضي از شما در جاهايي ديده يا شنيده ايد؛ آدمهايي كه پايبند به هيچ قانون و ضابطه اي نيستند؛ انسانهاي شريري كه در كوچه ها و محله ها براي ملت و نواميس و آبروي مردم ناامني درست مي كنند. اين هم به عهده دستگاههاي انتظامي و قضايي است كه با اين اراذل و اوباش و ناامن سازانِ محيط زندگي و كار مردم برخورد كنند، تا كساني كه به صرف اين كه يك وسيله بُرنده و يك حربه به دست مي آورند، خيال نكنند كه حق دارند هر غلطي و هر عمل نادرستي را انجام دهند. اينها بدانند كه ناامن كردن محيط زندگي مردم، سزا و مجازاتش فقط اين نيست

كه چهار صباح بروند در فلان زندان بخوابند. اسلام براي كساني كه محيط زندگي را ناامن مي كنند و مردم را مي ترسانند و اخافه مي كنند، مجازاتهاي سنگينتري گذاشته است. اگر، هم در مورد اينها، و هم در مورد سارقان، حكم الهي جاري شود - بخصوص كساني كه حرفه شان را اين قرار داده اند - مطمئناً به ميزان زيادي تأثير خواهد گذاشت. ملاحظه بعضي از رودربايستيهاي جهاني و امواج تبليغاتي را نكنند؛ ببينند حكم خدا چيست. حكم الهي، همه چيز را در جاي خود و با ميزان صحيح معيّن كرده است. ناامني اقتصادي، بخش ديگري از ناامني است. آن كساني كه محيطهاي اقتصادي را ناامن مي كنند؛ اگر كساني سرمايه هاي كوچكي دارند، اينها با كارهاي غيرقانوني، با زرنگي ها، اين سرمايه هاي كوچك و امكانات مردم را نابود مي كنند و به سود خودشان مصادره مي كنند. آنهايي كه بالاتر از اين، امكانات دولتي و عمومي را با زرنگيها، با تسلّط بر قوانين و مقررات و گريزگاههاي قانوني، به نفع خودشان مصادره مي كنند و هر جا كه بتوانند، از سوءاستفاده هاي شخصي نمي گذرند؛ اينها محيطهاي اقتصادي را ناامن مي كنند. شما ببينيد اگر در يك كشور وضع اقتصادي بيمار است، يكي از چند علت، وجود همين گريزگاههاي از قانون است كه كساني مي توانند با استفاده از اينها سوءاستفاده كنند و جيبهاي خودشان را پر كنند و امكانات مردم و دولت را به نفع و سمت خودشان بكشانند. از همه اينها بالاتر، ناامني اجتماعي است كه در حقيقت ناامني ملي، بيشتر متوجه به اين نمونه است. محيطهاي كار را ناامن كنند؛ محيطهاي علمي را ناامن كنند؛ محيطهاي دانشجويي را ناامن كنند. اين كه من قبلاً هم

اشاره كردم يك مقام امريكايي در يك ماه قبل از اين، خبر داد كه در ايران ناامني وجود خواهد داشت، اين ناامني است. اينها برنامه هايي دارند. بايستي، هم آحاد مردم هوشيار باشند، هم كساني كه بيشتر آماج توطئه هاي اينها هستند. از اوّلِ انقلاب تا كنون، بارها دشمن تلاش كرده است محيطهاي كار را دچار تشنّج كند و با ايجاد اعتصاب، نيروي كار را از فعاليت سازنده در كشور باز دارد. تا امروز نتوانسته است؛ اما دارند طرّاحي مي كنند. در دانشگاهها ناامني ايجاد مي كنند. اين كار را در يكي، دو مورد تجربه كردند، اما خود دانشجويان توي دهن دشمن زدند و نگذاشتند؛ البته در جاهايي هم ممكن است دشمن توفيقاتي به دست آورده باشد. سعي شان اين است كه در محيط دانشجويي و در دانشگاهها، با ايجاد تشنّج، با ايجاد ناامني، به اسم شعار، به اسم تظاهرات، به اسم فلان، كلاسها را از فعاليت و نشاط و تلاش بيندازند و استاد و دانشجو را بيكار كنند. همه مي بينند كه امروز دانشجويان ما استعدادهاي درخشاني را نشان مي دهند. ما در جاهايي در ميان كارهاي دانشجويي، چيزهايي را مشاهده مي كنيم كه حقيقتاً اميد بخش است و نشان دهنده آينده خوب و روشن است. يكي از كارهاي دشمن، ايجاد ناامني در محيط دانشگاههاست؛ يعني كاري كنند كه درس خواندن، كلاس رفتن، درس گفتن و آزمايشگاه، يك امر ناممكن و دشوار شود. يا ناامني هاي شهري به وجود آورند؛ مثل همان وضعيتي كه در 21 و 22 تيرماه سال 78 در تهران پيش آوردند؛ جان انسانها، جان جوانان و كودكان، جان زنان، جان رهگذران، جان آن كسي كه پشت پنجره اتاقش نشسته،

در معرض تهديد قرار گيرد؛ چرا؟ چون عدّه اي با يك حركت خشن و عنيد، ترجيح دادند به خيابان بيايند و ايجاد اغتشاش كنند؛ ماشين آتش بزنند، يا شيشه بشكنند؛ بهانه اي هم بالاخره برايش جور مي كنند! كدام بهانه مجوّز اين است كه مجموعه اي در يك كشور، در خانه خودش - اين جا خانه بيگانه كه نيست - ناامني و اغتشاش ايجاد كند؟ بديهي است وقتي چنين حادثه اي اتّفاق مي افتد، نيروهاي امنيتي، نيروهاي نظامي و نيروهاي بسيج، بيكار كه نمي مانند و ساكت نمي نشينند. كسي كه بايد در مقابل اين گونه ناامنيها هوشيار باشد، كيست؟ آن، خود مردمند؛ خودِ جوانانند؛ خود كارگرانند؛ خودِ دانشجويانند؛ خودِ آن محيطهايي هستند كه آماج چنين توطئه و سوءنيّتي قرار مي گيرند. بايد توجّه كنند، اگر ديدند يك نفر در تحريك، بسيار پيش مي رود، مچش را بگيرند؛ بدانند كه زبانِ دشمن است كه دارد حرف مي زند، صداي دشمن است كه از حنجره اين فرد دارد بيرون مي آيد؛ كمااين كه هر جا هم كاوش كردند، در هر موردي، همين طور چيزهايي را هم پيدا كردند. مسؤوليت ايجاد امنيت، پس از هوشياري آحاد مردم، دستگاههاي ذي ربطند؛ وزارت اطلاعات، وزارت كشور، نيروي انتظامي، دستگاه قضايي و ... مهمترين مطالبه مردم از دستگاه حكومت اين است و اين مهمترين مطالبه بنده از دستگاههاي ذي ربط است. همه بايد توجّه كنند و مراقب باشند. همه بايد با قضايا هوشيارانه برخورد كنند. ما كه نبايد اجازه دهيم دشمن هركاري كه مي خواهد، انجام دهد. اختلال در امنيت داخلي، گاهي به بيرون از مرزها وصل مي شود؛ مثل تحريكاتي كه دشمن مي كند. ببينيد؛ در همين چند روز قبل از اين، يك وزير امريكايي سخنراني كرد. امريكاييها بعد

از گذشت نزديك به نيم قرن، امروز اعتراف كرده اند كه كودتاي 28 مرداد را آنها راه انداخته اند! اعتراف كرده اند كه از حكومت سركوبگر و ديكتاتور و فاسد شاه پهلوي حمايت كرده اند! بعد از اين كه از كودتاي 28 مرداد، نزديك به چهل و هفت سال مي گذرد، اكنون اعتراف كرده اند كه آن كودتا را ما راه انداخته ايم و بيست و پنج سال حكومت ديكتاتور و سركوبگر و فاسد و وابسته شاه را حمايت و پشتيباني كرده ايم! اكنون اعتراف كرده اند كه ما صدّام حسين را در جنگ با ايران حمايت كرده ايم! به نظر شما ملت مظلوم ايران در مقابل اين موضع و اين اعترافات، چه احساسي پيدا مي كند؟ هشت سال جنگ از طرف رژيم عراق عليه ما تحميل شد؛ شهرها بمباران شد؛ منابع حياتي از بين رفت؛ جوانان به شهادت رسيدند؛ هزارها ميليارد ثروت ملي نابود شد؛ فرصتها مشغول شد؛ يك جنايت عظيم تاريخي اتفاق افتاد. همان روزها ما هميشه تكرار مي كرديم كه امريكاييها به صدّام حسين كمك مي كنند. در سخنرانيهاي همان ايّامِ جنگ، بارها اين مطلب را مي گفتيم؛ اما خودشان منكر بودند و مي گفتند ما بي طرفيم! حال بعد از آن كه از پايان جنگ، دوازده سال مي گذرد، اين وزير امريكايي در يك سخنرانيِ واضح در يك مركز، به طور رسمي اعتراف مي كند كه ما به صدّام حسين كمك كرده ايم! حال سؤال اين است كه اين اعترافات شما به چه درد ما مي خورد؟ حال كه بيست وپنج سال محمّدرضا پهلويِ ظالمِ سركوبگرِ فاسدِ دشمنِ ملت را بر اين ملت مسلط كرديد و آنها پدر اين ملت را درآوردند، شما اعتراف مي كنيد كه بله، ما آن وقت اين كار را

كرديم! «آن وقت ما اين كار را كرديم»، به درد امروز چه مي خورد؟! كسي بزند فرزند و عزيز انسان را نابود كند، بعد هم بگويد ببخشيد! اينها ببخشيد هم نمي گويند! امروز نمي گويند ما معذرت مي خواهيم. فقط اعتراف مي كنند! شما كودتاي 28 مرداد را راه انداختيد؛ بعد از آن، سالهاي متمادي اين كشور را اسير ظلم و فساد كرديد؛ حال مي گوييد كه بله، ما كرديم! اين اعتراف شما نسبت به آن روز، به درد امروز ما چه مي خورد؟! من حالا مي گويم كه ممكن است بيست سال ديگر، بيست وپنج سال ديگر، يك وزير ديگر امريكايي بيايد و اعتراف كند كه بله، ما در فلان اوقات - يعني همين سالهايي كه ما زندگي مي كنيم - عليه ايران اين توطئه را چيديم؛ اين حركت را كرديم؛ اين كار خلاف را انجام داديم؛ دشمنانشان را اين طور تجهيز كرديم؛ در داخل، مخالفانشان را اين طور سازماندهي كرديم و ... . بعد از آن كه سالها از جرم و جنايت گذشته است و امروز هم شما به جناياتِ شبيه آن سالها اشتغال داريد، اعتراف به چه درد ملت ايران مي خورد؟! شما در بياناتتان دو كلمه مي گوييد كه ايران داراي ملت بزرگ و فرهنگ كهني است؛ آيا همين كافي است كه اين همه خيانت و دشمني و حق كشي نسبت به اين ملت از ياد برود؟! بچه گول مي زنيد؟! اين ملت، ملت كهني است. خودِ اين ملت بسيار بهتر از شما مي داند كه ملت كهني است و مواريث فرهنگيِ با ارزشي دارد. ما خودمان قبل از شما اطّلاع داريم كه جايگاه جغرافيايي ما، جايگاه بسيار مهم و استراتژيك است؛ اما اينها را شما الان زحمت

كشيده ايد و تازه فهميده ايد؟! اين وضعيتِ كساني است كه با يك ملت، جز از موضع قلدري و قدرت طلبي نمي خواهند برخورد كنند. عيب بزرگ امريكا - كه بلاي بزرگ بشرّيت امروز است - اين است كه با ملتها و مردم دنيا مي خواهد از موضع قلدري و ارباب و رعيتي برخورد كند! با اوپك از موضع قلدري؛ با ملتها و با سياست خارجي فلان كشور از موضع قلدري! قلدري براي چه؟ آيا براي آرماني؟ نه؛ قلدري براي منافع خودشان! مي خواهند گردن كلفتي كنند كه منافع خودشان را تأمين كنند. ممكن است يك كشور و ملتي به هر دليلي زيربار اين قلدري برود؛ اما اگر ملتي مثل ملت ايران، مسؤولانش وامدار شما نيستند؛ دستشان زير كارد شما نيست؛ نقطه ضعف پيش شماها ندارند؛ كاري نكرده اند كه بترسند شما عليه شان افشاگري كنيد. با ملت ارتباط دارند؛ ملت ايران هم ملتي است كه عزّت و اسلام و ايستادگي براي عقيده و زندگيِ با اعتقاد راسخ و استقلال را آزمايش كرده است. اگر چنين ملتي نخواست زيربار قلدري شما برود، آيا جرمي كرده و گناهي مرتكب شده است؟ اگر ملتي نخواست اين قلدري را بپذيرد و گفت ما اساس قلدري و زورگويي شما را رد مي كنيم؛ اگر ملتي در چنين موضع صريحي ايستاد، شما با كدام وسيله و ابزار مي خواهيد آن را از پاي درآوريد؟ چطور مي توانيد؟ اصرار ابرقدرتها اين است كه چنين وانمود كنند كه ما هر كاري بخواهيم در دنيا انجام دهيم، آن كار انجام مي گيرد. در جاهايي نيز همين طور اتفاق مي افتد؛ اما چرا؟ به خاطر اين كه سران آن كشورها دست نشانده و ضعيفند. ابرقدرتها به دروغ ادعا مي كنند كه

هر كاري بخواهند، مي توانند انجام دهند. حكومت اسلامي و ملت ايران، با بيست سال ايستادگي و پيشرفتِ خود - با اين كه ابرقدرت امريكا با همه وجود با اين ملت و هدفهايش مخالف بود - ثابت كرد كه نه امريكا، نه هيچ ابرقدرت ديگري و نه همه ابرقدرتها روي هم، در مقابل ملتي كه بيدار و شجاع است و حق خود را مي شناسد و از حقِّ خود دفاع مي كند، هيچ غلطي نمي توانند بكنند! من مي گويم دولت امريكا، امروز هم كه اعتراف مي كند بيست وپنج سال از ديكتاتوري دفاع كرده است، باز از آن ديكتاتوري دفاع مي كند؛ منتها دفاع تبليغاتي و موذيانه! امروز آنها كه نيستند؛ آنها كه به جهنّم رفتند؛ اما تفاله ها و زباله هايشان در امريكا زير چتر حمايت دولت امريكا هستند. دست نشاندگان و مزدورانشان در هر نقطه از دنيا - اگر در گوشه و كنار كشور خودمان هم پيدا شوند - مورد حمايت امريكا هستند. امروز همين وزيره امريكايي(4) در همين سخنانش هم از رژيم شاه، تبليغ و تعريفِ دروغ كرده است. مي گويد رژيم شاه ديكتاتور و بد بود؛ منتها اقتصاد ايران را شكوفا كرد! اين بزرگترين و خنده آورترين دروغي است كه يك وزير خارجه مي تواند در شرايط فعلي بر زبان جاري كند! آيا اقتصاد ايران را آنها شكوفا كردند؟! اين نكته را مخصوصاً جوانان بدانند - كساني كه در آن زمان بوده اند، وقايع را از نزديك لمس كرده اند - در ايران قبل از انقلاب، نه فقط از لحاظ اقتصاد زمان پهلوي، بلكه از لحاظ حتي پايه هاي اقتصادي - كه تا سالها بعد هم اثرش باقي ماند - بزرگترين خيانت را رژيم پهلوي به اقتصاد

ايران كرده است! ايران را به انبار كالاهاي وارداتيِ كم ارزش و بي فايده غربي تبديل كردند؛ ابزارهاي بنجل و چيزهاي زيادي و غيرلازم را با پولهاي كلان خريدند! كشاورزي اين كشور را كه يك روز به كلّي خودكفا بود، به كلّي نابود كردند؛ به طوري كه بعد از گذشت سالها هنوز هم كه هنوز است، كشاورزي ما به حال اوّل برنگشته است، چون سيل مهاجرتهايي كه با تشويق آنها به سمت شهرها به راه افتاد، چيزي نبود كه به آساني بشود جلوش را گرفت. ملت را از لحاظ كشاورزي، وابسته به بيگانه كردند. آن روز گندم ايران را از امريكا مي خريدند؛ سيلوي گندم را هم شورويها مي ساختند! يعني هم از لحاظ گندم، هم از لحاظ جاي نگهداري گندم، وابسته بودند. آن روز روستاها را تخريب كردند. صنعت كشور را - كه وقتِ پيشرفت آن بود - متوقّف نگه داشتند. آن پيشرفتي كه بايد در صنعت پيش مي آمد، براي اين كه بتواند جلوِ واردات را بگيرد، ايجاد نشد. جلوِ صنعت فعّال در اين كشور گرفته شد و آن صنعتي ترويج شد كه وابستگي اش به خارج، به قدر كالاهاي توليد شده - يا حتي بيشتر بود. علم را متوقّف كردند. آن همه دم از دانشگاه و دانشجو زدند، اما عملاً دانشگاههاي كشور از كمترين فعاليت علمي برخوردار بودند! هركس مغز فعّال و استعداد درخشاني بود، اگر مي خواست كار كند، اگر در داخل كشور سركوبش نمي كردند، مجبور بود برود بيرون كار كند؛ اين جا نمي شد. كمپانيهاي خارجي را بر بيشترين منابع اقتصادي كشور مسلّط كردند و بيشترين ذخاير نفتي را به صورت رايگان از دست دادند. البته امروز هم قيمت نفت ارزان

است. امروز هم پولي كه توليد كنندگان نفت براي نفت مي گيرند، حقيقتاً شايد بشود گفت يك دهم پولي است كه بايد بگيرند. من اين را به شما عرض كنم، پولي كه امروز دولتهاي وارد كننده نفت به عنوان ماليات دريافت مي كنند، بيشتر از سودي است كه كشورهاي صادر كننده نفت از پولِ فروش نفت به دست مي آورند. امروز نيز همين طور است؛ اما آن روز با امروز قابل مقايسه نبود. سالهاي متمادي - تا اوايل دهه پنجاه - قيمت هر بشكه نفت زير يك دلار بود. بعد خودِ اروپاييها و امريكاييها براي اين كه بتوانند اجناس خودشان را به قيمت گران به اينها بفروشند، و چون اينها توان پولي نداشتند، به اراده خود آنها قيمت نفت تكاني خورد و به حدود هشت، نه دلار رسيد؛ تا اينها پولي پيدا كنند و بتوانند با آن، اجناس كارخانجات آنها را بخرند. همين طور هم شد. در ايرانِ زمان رژيم شاه، در صندوقهاي متعلّق به امريكاييها پولهايي بي حساب ريخته مي شد، تا در مقابل آنها قطعات يدكي هواپيما و چيزهايي كه لازم بود، باز بي حساب و كتاب به اينها بدهند و بفروشند و اصلاً مسأله ساخت مطرح نبود. اقتصادِ آن روز ايران، براي ملت ايران بدترين اقتصادها بود. البته براي غارتگران و امريكاييها چيز بسيار خوبي بود. اين جناب، امروز بعد از گذشت سالهاي متمادي كه هر تحليلگر و اقتصادداني مي داند - آن روز هم مي دانستند و برافرادِ وارد پنهان نبود - كه رژيم شاه چه بلايي بر سر اقتصاد كشور درآورده است، مي گويد كه آن رژيم، اقتصاد كشور ايران را شكوفا كرده است! چرا اين حرف را مي زند؟ براي اين

كه جواني كه امروز در اين كشور است و احياناً از شرايط اقتصادي موجود رنج مي برد، تصوّر كند كه در دوران رژيم گذشته، شرايط اقتصادي خوب بوده است! اين شيطنت را آن جناب سياسي، بسيار ساده با اين قصد بيان مي كند و نيّت اين است كه بگويد و شايع كند كه اقتصاد ايران در زمان گذشته، اقتصاد شكوفايي بود! بدترين دوران براي طبقات فقير، بدترين دوران از لحاظ غارتگري و چپاولگريِ منابع طبيعي توسط بيگانگان - بخصوص امريكا - در اين كشور، اين دوران بوده است؛ اما وي امروز مي گويد كه از لحاظ اقتصادي، شكوفا بوده است! قصد اين دشمنان خارجي، ايجاد ناامني و اختلاف و ايجاد ترديد و تزلزل است. اگر امروز ملت ايران و مسؤولان كشور به امريكا به چشم دشمن نگاه مي كنند، اين يك عملِ بي دليل نيست. گفتند بياييد ديوار بي اعتمادي را برداريم. آن جناب در آن جا گفت؛ در اين جا هم بعضي قلم بدستها فوراً از خدا خواستند! همينهايي كه به احتمال زياد بعضي شان وابسته به همان مراكز هم هستند و از آن جا پشتيباني مي شوند؛ فوراً اين مسأله را دنبال كردند! مسأله اعتماد و عدم اعتماد نيست؛ مسأله اين است كه ملت ايران به گذشته خود كه نگاه مي كند، تا اوّلِ انقلاب، از دولت امريكا يكسره دشمني نسبت به خودش مشاهده مي كند. بعد، از اوّلِ انقلاب هم تا امروز، يكسره دشمنيهاي امريكا را نسبت به خودش، نسبت به مصالح ملي و نسبت به حكومت مورد علاقه خودش ملاحظه مي كند. البته بعضي از اين دشمنيها را هنوز هم انكار مي كنند؛ اما به بعضي ديگر معترفند. كمك به صدّام را اعتراف كردند

و يقيناً در آينده نه چندان دوري اعتراف خواهند كرد كه بمبهاي شيميايي را با چه وسيله اي در اختيار دولت عراق گذاشتند! ما به خاطر اين حوادث، اين همه مجروح شيميايي داريم؛ اين همه افراد معلول داريم؛ اين همه ضرر ديديم. هرچه كه ملت ايران نگاه مي كند، از اين چيزها مي بيند. الان هم در زمان كنوني، وسايل تبليغاتي شان عليه ايران است؛ امكانات سياسي شان عليه ايران است؛ رسماً پول براي دشمنيِ امنيتي تصويب كردند، كه عليه ايران است؛ تلاش سياست خارجي شان دايماً عليه ايران است. ملت ايران نگاه مي كند، مي بيند كه يك دشمن آن طرف ايستاده است. بنابراين، تلقّي ملت ما از دولت امريكا اين نيست كه نسبت به او اعتماد ندارد؛ بلكه او را دشمن خود مي داند. اين بحث هم كه مي گويند ما مايليم با دولت ايران مذاكره كنيم، نوعي كار مقدّماتي است، براي اين كه بتوانند دشمنيهاي بيشتري بكنند. اينها فريب است. اين طور نيست كه عدّه اي بگويند ما برويم با امريكا مذاكره كنيم تا اين دشمنيها برطرف شود؛ نه. دشمني امريكا با مذاكره برطرف نمي شود. امريكا دنبال منافع خودش در ايران است. اگر در اين جا حكومت دست نشانده اي مثل حكومت رژيم شاه بود، آن طور به ملت ايران ضربه مي زند كه آن روز زد. اگر حكومت مستقلي باشد، اين طور دشمني مي كند كه امروز مي كند. اگر مقايسه كنيم، خواهيم ديد كه باز ضرر اين كه انسان با استقلال در مقابل امريكا بايستد، به مراتب كمتر از اين است كه تسليم زورگوييهاي امريكا شود. ملت ايران با اين برداشت، با روحيه شهامت و شجاعت و فداكاريِ خود، در مقابل توطئه و فريب، در مقابل

ايجاد ناامني، در مقابل دشمني، اتّكاء خودش به نيروي ذاتي خود، به عقل خود، به تدبير و خرد مسؤولان كشور و به شجاعت و ايستادگي خود است و مطمئن است كه خواهد توانست همه دشمنان خود را همچنان كه بعضي از دشمنان، ديروز دشمن بودند و بعد به ارتباط كننده عادي تبديل شدند، از جمله امريكا را، از دشمنيِ با خودش پشيمان كند. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد عليهم السّلام تفضلات خود را دم به دم بر اين ملت نازل كن. اين ملت را در راه رسيدن به هدفهاي بزرگي كه براي خود ترسيم كرده است، موفّق و پيروز فرما. پروردگارا! دشمنان اين ملت را سركوب و منكوب كن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد عليهم السّلام، عليه كساني كه عليه اين ملت توطئه و اقدام مي كنند، نيروهاي حقيقي و غيبي خود را به كار بينداز. پروردگارا! دفاع جانانه اين ملت را از حيثيت و استقلال و دين و شخصيت خود، يكي از انواع مجاهدات مقرّب راه خودت قرار بده. پروردگارا! جوانان ما را حفظ كن و دلهاي نوراني شان را بيشتر با خودت آشنا فرما. پروردگارا! گرفتاريهاي اين ملت را به زوديِ زود برطرف فرما. خدمتگزاران به اين ملت را كمك كن؛ خيانت كنندگان به اين ملت را به دست قهر و خشمِ خودت گرفتار كن. قلب مقدس وليّ عصر را از ما شاد و خشنود كن. روح مطهّر امام را از ما شاد و خشنود فرما. ارواح طيّبه شهدا را از ما خشنود و راضي بگردان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مائده: 3 2) بحارالانوار، ج 98، 303 3) كتاب سليم بن قيس، 644 4) مادلين آلبرايت

(وزير وقت امور خارجه ايالات متحده)

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى در خطبه هاى نماز جمعه تهران

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري در خطبه هاي نماز جمعه تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه. و نستغفره و نؤمن به. و نتوكّل عليه. و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه. و خيرته في خلقه. حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته. بشير نعمته و نذير نقمته. سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد. و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. و اصحابه المخلصين و صلّ علي بقيّةاللَّه في الأرضين و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. يك جمله در زيارت اربعينِ امام حسين عليه الصّلاةوالسّلام ذكر شده است كه مانند بسياري از جملات اين زيارتها و دعاها، بسيار پُرمغز و در خور تأمّل و تدبّر است. امروز به مناسبت روز تاسوعا و روز عزا، در خطبه اول قدري پيرامون همين جمله - كه ناظر به جهت قيام حسيني است - عرايضي عرض مي كنيم. آن جمله اين است: «و بذل مهجته فيك».(1) اين زيارت اربعين است؛ منتها فقره هاي اوّل آن، دعاست كه گوينده اين جملات خطاب به خداوند متعال عرض مي كند: «و بذل مهجته فيك»؛ يعني حسين بن علي، جان و خون خود را در راه تو داد؛ «ليستنقذ عبادك من الجهالة»؛(2) تا بندگان تو را از جهل نجات دهد؛ «و حيرة الضّلالة»؛(3) و آنها را از سرگردانيِ ناشي از ضلالت و گمراهي برهاند. اين يك طرف قضيه، يعني طرفِ قيام كننده؛ حسين بن علي عليه السّلام است. طرف ديگر قضيه، در فقره بعدي معرفي مي شود: «و قد توازر عليه من غرّته الدنيا و باع حظّه بالارذل الأدني»؛(4) نقطه مقابل، كساني بودند كه فريب زندگي، آنها را به خود

مشغول و دنياي مادّي، زخارف دنيايي، شهوات و هواهاي نفس، از خود بيخودشان كرده بود؛ «و باع حظّه بالارذل الأدني»؛ سهمي را كه خداي متعال براي هر انساني در آفرينش عظيم خود قرار داده است - اين سهم عبارت است از سعادت و خوشبختي دنيا و آخرت - به بهاي پست و ناچيز و غير قابل اعتنايي فروخته بودند. اين، خلاصه نهضت حسيني است. با مداقّه در اين بيان، انسان احساس مي كند كه نهضت حسيني در واقع با دو نگاه قابل ملاحظه است، كه هر دو هم درست است؛ اما مجموع دو نگاه، نشاندهنده ي ابعاد عظيم اين نهضت است. يك نگاه، حركت ظاهري حسين بن علي است؛ كه حركت عليه يك حكومت فاسد و منحرف و ظالم و سركوبگر - يعني حكومت يزيد - است؛ اما باطن اين قضيه، حركت بزرگتري است كه نگاه دوم، انسان را به آن مي رساند؛ و آن حركت عليه جهل و زبوني انسان است. در حقيقت، امام حسين اگرچه با يزيد مبارزه مي كند، اما مبارزه گسترده تاريخي وي با يزيدِ كوته عمرِ بي ارزش نيست؛ بلكه با جهل و پستي و گمراهي و زبوني و ذلّت انسان است. امام حسين با اينها مبارزه مي كند. يك حكومت آرماني به وسيله اسلام به وجود آمد. اگر بخواهيم ماجراي امام حسين را در سطوري خلاصه كنيم، اين طور مي شود: بشريت، دچار ظلم و جهل و تبعيض بود. حكومتهاي بزرگ دنيا، كه حكومت قيصر و كسراي آن زمان است - چه در ايران آن روز، چه در امپراتوري روم آن روز - حكومت اشرافيگيري و حكومت غيرمردمي و حكومت شمشير بي منطق و حكومت جهالت و فساد بود. حكومتهاي كوچكتر

هم - مثل آنچه كه در جزيرةالعرب بود - از آنها بدتر بودند و مجموعاً جاهليتي دنيا را فرا گرفته بود. در اين ميان، نور اسلام به وسيله پيامبر خدا و با مدد الهي و مبارزات عظيم و توانفرساي مردمي توانست اوّل يك منطقه از جزيرةالعرب را روشن كند و بعد بتدريج گسترش يابد و شعاع آن همه جا را فرا گيرد. وقتي پيامبر از دنيا مي رفت، اين حكومت، حكومت مستقري بود كه مي توانست الگوي همه بشريت در طول تاريخ باشد؛ و اگر آن حكومت با همان جهت ادامه پيدا مي كرد، بدون ترديد تاريخ عوض مي شد؛ يعني آنچه كه بنا بود در قرنها بعد از آن - در زمان ظهور امام زمان در وضعيت فعلي - پديد آيد، در همان زمان پديده آمده بود. دنياي سرشار از عدالت و پاكي و راستي و معرفت و محبّت، دنياي دوران امام زمان است كه زندگي بشر هم از آن جا به بعد است. زندگي حقيقي انسان در اين عالم، مربوط به دوران بعد از ظهور امام زمان است كه خدا مي داند بشر در آن جا به چه عظمتهايي نايل خواهد شد. بنابراين، اگر ادامه حكومت پيامبر ميسّر مي شد و در همان دوره هاي اوّل پديد مي آمد و تاريخ بشريت عوض مي شد، فرجام كار بشري مدتها جلو مي افتاد؛ اما اين كار به دلايلي نشد. خصوصيت حكومت پيامبر اين بود كه به جاي ابتناء بر ظلم، ابتناء بر عدل داشت. به جاي شرك و تفرقه فكري انسان، متّكي بر توحيد و تمركز بر عبوديت ذات مقدس پروردگار بود. به جاي جهل، متّكي بر علم و معرفت بود. به جاي كينه ورزي انسانها با

هم، متّكي بر محبّت و ارتباط و اتّصال و رفق و مدارا بود؛ يعني يك حكومتِ از ظاهر و باطن آراسته. انساني كه در چنين حكومتي پرورش پيدا مي كند، انساني باتقوا، پاكدامن، عالم، بابصيرت، فعّال، پُرنشاط، متحرّك و رو به كمال است. با گذشت پنجاه سال، قضايا عوض شد. اسم، اسم اسلام ماند؛ نام، نام اسلامي بود؛ اما باطن ديگر اسلامي نبود. به جاي حكومت عدل، باز حكومت ظلم بر سر كار آمد. به جاي برابري و برادري، تبعيض و دودستگي و شكاف طبقاتي به وجود آمد. به جاي معرفت، جهل حاكم شد. در اين دوره پنجاه ساله، هرچه به طرف پايين مي آييم، اگر انسان بخواهد از اين سرفصلها بيشتر پيدا كند، صدها شاهد و نمونه وجود دارد كه اهل تحقيق بايد اينها را براي ذهنهاي جوان و جوينده روشن كنند. امامت به سلطنت تبديل شد! ماهيت امامت، با ماهيت سلطنت، مغاير و متفاوت و مناقض است. اين دو ضدّ همند. امامت، يعني پيشواييِ روحي و معنوي و پيوند عاطفي و اعتقادي با مردم. اما سلطنت، يعني حكومت با زور و قدرت و فريب؛ بدون هيچ گونه علقه معنوي و عاطفي و ايماني. اين دو، درست نقطه مقابل هم است. امامت، حركتي در ميان امت، براي امت و در جهت خير است. سلطنت، يعني يك سلطه مقتدرانه عليه مصالح مردم و براي طبقات خاص؛ براي ثروت اندوزي و براي شهوتراني گروه حاكم. آنچه كه ما در زمان قيام امام حسين مي بينيم، دومي است، نه آن اوّلي. يعني يزيدي كه بر سر كار آمده بود، نه با مردم ارتباط داشت، نه علم داشت، نه پرهيزگاري و پاكدامني و

پارسايي داشت، نه سابقه جهاد در راه خدا داشت، نه ذرّه اي به معنويات اسلام اعتقاد داشت، نه رفتار او رفتار يك مؤمن و نه گفتار او گفتار يك حكيم بود. هيچ چيزش به پيامبر شباهت نداشت. در چنين شرايطي، براي كسي مثل حسين بن علي - كه خود او همان امامي است كه بايد به جاي پيامبر قرار گيرد - فرصتي پيش آمد و قيام كرد. اگر به تحليل ظاهري قضيه نگاه كنيم، اين قيام، قيام عليه حكومت فاسد و ضدّ مردمي يزيد است؛ اما در باطن، يك قيام براي ارزشهاي اسلامي و براي معرفت و براي ايمان و براي عزت است. براي اين است كه مردم از فساد و زبوني و پستي و جهالت نجات پيدا كنند. لذا ابتدا كه از مدينه خارج شد، در پيام به برادرش محمّدبن حنفيه - و در واقع در پيام به تاريخ - چنين گفت: «انّي لم اخرج اشرا و لابطرا و لامفسدا و لاظالما»؛(5) من با تكبّر، با غرور، از روي فخرفروشي، از روي ميل به قدرت و تشنه قدرت بودن قيام نكردم؛ «انّما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدّي»؛(6) من مي بينم كه اوضاع در ميان امت پيامبر دگرگون شده است؛ حركت، حركت غلطي است؛ حركت، حركت به سمت انحطاط است؛ در ضد جهتي است كه اسلام مي خواست و پيامبر آورده بود. قيام كردم براي اين كه با اينها مبارزه كنم. مبارزه امام حسين دو وجه دارد و ممكن است دو نتيجه به بار بياورد؛ اما هر دو نتيجه خوب است. يك نتيجه اين بود كه امام حسين عليه السّلام بتواند بر حكومت يزيد پيروز شود و قدرت را از چنگ كساني

كه با زور بر سر مردم مي كوبيدند و سرنوشت مردم را تباه مي كردند، خارج كند و كار را در مسير صحيح خود بيندازد. اگر اين كار صورت مي گرفت، البته باز مسير تاريخ عوض مي شد. يك وجه ديگر اين بود كه امام حسين نتواند به هر دليلي اين پيروزي سياسي و نظامي را به دست بياورد؛ آن وقت امام حسين در اين جا ديگر نه با زبان، بلكه با خون، با مظلوميت، با زباني كه تاريخ تا ابد آن را فراموش نخواهد كرد، حرف خود را مثل يك جريان مداوم و غيرقابل انقطاع در تاريخ به جريان مي اندازد. و اين كار را امام حسين كرد. البته كساني كه دم از ايمان مي زدند، اگر رفتاري غير از آن داشتند كه به امام حسين نشان دادند، شقّ اوّل پيش مي آمد و امام حسين مي توانست دنيا و آخرت را در همان زمان اصلاح كند؛ اما كوتاهي كردند! البته بحث اين كه چرا و چطور كوتاهي كردند، از آن بحثهاي بسيار طولاني و مرارتباري است كه بنده در چند سال قبل از اين تحت عنوان «خواص و عوام» آن را مقداري مطرح كردم - يعني چه كساني كوتاهي كردند، گناه و تقصير به گردن چه كساني بود؛ چطور كوتاهي كردند، كجا كوتاهي كردند - كه من نمي خواهم آن حرفها را مجدّداً بگويم. بنابراين، كوتاهي شد و به خاطر كوتاهي ديگران، مقصود اوّل حاصل نشد؛ اما مقصود دوم حاصل گرديد. اين ديگر چيزي است كه هيچ قدرتي نمي تواند آن را از امام حسين بگيرد. قدرتِ رفتن به ميدان شهادت؛ دادن جان و دادن عزيزان؛ آن گذشت بزرگي كه از بس عظيم است، هر

عظمتي كه دشمن داشته باشد در مقابلش، كوچك و محو مي شود و اين خورشيد درخشان، روزبه روز در دنياي اسلام به نورافشانيِ بيشتري مي پردازد و بشريت را احاطه مي كند. امروز بيش از پنج قرن و ده قرن پيش، حسين بن عليِ اسلام و شما، در دنيا شناخته شده است. امروز وضع به گونه اي است كه متفكّران و روشنفكران و آنهايي كه بي غرضند، وقتي به تاريخ اسلام بر مي خورند و ماجراي امام حسين را مي بينند، احساس خضوع مي كنند. آنهايي كه از اسلام سر در نمي آورند، اما مفاهيم آزادي، عدالت، عزّت، اعتلاء و ارزشهاي والاي انساني را مي فهمند، با اين ديد نگاه مي كنند و امام حسين، امام آنها در آزاديخواهي، در عدالت طلبي، در مبارزه با بديها و زشتيها و در مبارزه با جهل و زبوني انسان است. امروز هم هرجايي كه بشر در دنيا ضربه خورده است - چه ضربه سياسي، چه ضربه نظامي و چه ضربه اقتصادي - اگر ريشه اش را كاوش كنيد، يا در جهل است، يا در زبوني. يعني يا نمي دانند و معرفت لازم را به آنچه كه بايد معرفت داشته باشند، ندارند؛ يا اين كه معرفت دارند، اما خود را ارزان فروخته اند؛ زبوني را خريده اند و حاضر به پستي و دنائت شده اند! امام سجّاد و اميرالمؤمنين - بنابر آنچه كه از آنها نقل شده - فرموده اند: «ليس لانفسكم ثمن الّا الجنّة فلاتبيعوها بغيرها»؛(7) اي انسان! اگر بناست هستي و هويت و موجوديت تو فروخته شود، فقط يك بها دارد و بس و آن بهشتِ الهي است. به هرچه كمتر از بهشت بفروشي، سرت كلاه رفته است. اگر همه دنيا را هم به قيمتِ قبول پستي و ذلّت

و زبوني روح به شما بدهند، جايز نيست. همه كساني كه در اطراف دنيا تسليم زر و زور صاحبان زر و زور شده اند و اين زبوني را قبول كرده اند - چه عالم، چه سياستمدار، چه فعّال سياسي و اجتماعي و چه روشنفكر - به خاطر اين است كه ارزش خود را نشناختند و خود را فروختند. بسياري از سياستمداران دنيا خودشان را فروخته اند. عزّت فقط اين نيست كه انسان روي تخت سلطنت يا رياست بنشيند. گاهي يك نفر بر تخت سلطنت نشسته است، به هزاران نفر هم با تكبّر فخرفروشي مي كند و زور مي گويد؛ اما درعين حال زبون و اسير يك قدرت و يك مركز ديگر است؛ اسير تمايلات نفسانيِ خود است كه البته اسراي سياسيِ امروز دنيا به اين آخري نمي رسند، چون اسير قدرتها و اسير مراكزند! اگر امروز شما به اين كشور بزرگ نگاه كنيد، مي بينيد كه چهره جوانان اين كشور، از احساس استقلال و عزّت، برافروخته و شادمان است. هيچ كس نمي تواند ادّعا كند كه دستگاههاي سياسي اين كشور، از قدرتي در دنيا كمترين فرماني مي برند. همه دنيا هم اين را قبول دارند كه در همين كشورِ باعزّت و باعظمت، قبل از انقلاب حكومتي بر سرِ كار بود كه افرادش تفرعن و تكبّر داشتند و براي خود جاه و جلال و جبروت قائل بودند و مردم بايستي در مقابلشان تعظيم مي كردند و خم مي شدند؛ اما همانها اسير و زبون ديگران بودند! در همين تهران، هر وقت سفير امريكا مي خواست، مي توانست با شاه ملاقات كند و هر مسأله اي را بر او ديكته كند و از او بخواهد و اگر او انجام نداد، به او

تغيّر كند! ظاهرشان براي مردم و ضعفا، جلال و جبروت داشت؛ امّا زبون بودند. امام حسين خواست اين زبوني را از انسانها بگيرد. پيامبر در مقابل مردم مثل بندگان غذا مي خورد و مثل بندگان مي نشست؛ نه مثل اشراف زاده ها: «كان رسول اللَّه (ص) يأكل اكل العبد و يجلس جلوس العبد»؛(8) پيامبر جزو فاميلهاي اشراف زاده بود؛ اما رفتار او با مردم خود، رفتار متواضعانه اي بود. به آنها احترام مي كرد؛ به آنها فخر و تعنّد نمي فروخت؛ اما اشاره و نگاه مباركش بر تن امپراتوران آن روز عالم - در سالهاي آخر عمرش - لرزه مي انداخت. اين عزّت است. امامت، يعني دستگاهي كه عزّت خدايي را براي مردم به وجود مي آورد. علم و معرفت به مردم مي دهد. رفق و مدارا را ميان آنها ترويج مي كند. ابّهت اسلام و مسلمين را در مقابل دشمن حفظ مي كند. اما سلطنت و حكومتهاي جائرانه، نقطه مقابل آن است. امروز در بسياري از كشورهاي دنيا اسم زمامداران پادشاه نيست، اما در واقع پادشاهند. اسمشان سلطان نيست و ظواهر دمكراسي هم در آن جاها جاري است، اما در باطن، همان سلطنت است؛ يعني رفتار تعندآميز با مردم و رفتار ذلّت آميز با هر قدرتي كه بالاسر آنها باشد! حتي شما مي بينيد كه در يك كشور بزرگ و مقتدر، رؤساي سياسي آنها باز به نوبه خود مقهور و اسير دست صاحبان كمپانيها، مراكز شبكه اي پنهان جهاني، مراكز مافيايي و مراكز صهيونيستي هستند. مجبورند طبق ميل دل آنها حرف بزنند و موضعگيري كنند؛ براي اين كه آنها نرنجند. اين سلطنت است. وقتي كه در رأس، ذلّت و زبوني وجود داشت، در قاعده و بدنه هم ذلّت و زبوني وجود خواهد داشت.

امام حسين عليه اين قيام كرد. در رفتار امام حسين، از اوّلي كه از مدينه حركت كرد، تا مثل فردايي كه در كربلا به شهادت رسيد، همان معنويّت و عزّت و سرافرازي و درعين حال عبوديّت و تسليم مطلق در مقابل خدا محسوس است. در همه مراحل هم اين طور است. آن روز كه صدها نامه و شايد هزارها نامه با اين مضمون براي او آوردند كه ما شيعيان و مخلصان توايم و در كوفه و در عراق منتظرت هستيم، دچار غرور نشد. آن جا كه سخنراني كرد و فرمود: «خط الموت علي ولد آدم مخط القلاده في جيد الفتاة»،(9) صحبت از مرگ كرد. نگفت چنان و چنين مي كنيم. دشمنانش را تهديد و دوستانش را تطميع به تقسيم مناصب كوفه نكرد. حركت مسلمانانه همراه با معرفت، همراه با عبوديّت و همراه با تواضع، آن وقتي است كه همه دستها را به طرفش دراز كرده اند و نسبت به او اظهار ارادت مي كنند. آن روز هم كه در كربلا همراه يك جمعِ كمتر از صد نفر، توسط سي هزار جميعت از اراذل و اوباش محاصره شد و جانش را تهديد كردند، عزيزانش را تهديد كردند، زنها و حرمش را تهديد به اسارت كردند، ذرّه اي اضطراب در اين مرد خدا و اين بنده خدا و اين عزيز اسلام مشاهده نشد. آن راوي اي كه حوادث روز عاشورا را نقل كرده و در كتابها دهن به دهن منتقل شده است، مي گويد: «فواللَّه ما رأيت مكثورا».(10) مكثور، يعني كسي كه امواج غم و اندوه بر سرش بريزد؛ بچه اش بميرد، دوستانش نابود شوند، ثروتش از بين برود و همه امواج بلا به طرفش بيايد. راوي مي گويد

من هيچ كس را در چهار موجه بلا مثل حسين بن علي محكم دل تر و استوارتر نديدم؛ «اربط جاشا».(11) در ميدانهاي گوناگون جنگها، در ميدانهاي اجتماعي، در ميدان سياست، انسان به آدمهاي گوناگوني برخورد مي كند؛ كساني كه دچار غمهاي گوناگونند. راوي مي گويد هرگز نديدم كسي در چنين هنگامه اي با اين همه مصيبت، مثل حسين بن علي، چهره اي شاد، مصمّم، حاكي از عزم و اراده و متوكل به خدا داشته باشد. اين همان عزّت الهي است. اين جريان را امام حسين در تاريخ گذاشت و بشر فهميد كه بايد براي چنان حكومت و جامعه اي مبارزه كند؛ جامعه اي كه در آن پستي و جهالت و اسارت انسان و تبعيض نباشد. همه بايد براي چنان اجتماعي جهاد كنند كه به وجود بيايد و مي آيد و ممكن است. يك روز بود كه بشر مأيوس بود؛ اما انقلاب اسلامي و نظام اسلامي نشان داد كه همه چيز ممكن است. نظام اسلامي به آن حد نرسيده است، اما بزرگترين موانع را در راه رسيدن به آن مرحله از سر راه برداشت. وجود حكومت طاغوتي، حكومت ديكتاتوري، حكومت انسانهايي كه بر مردم شير بودند، ولي در مقابل قدرتها روباه مي نمودند؛ در مقابل مردمِ خودشان با تفرعن و تكبر بودند، اما در مقابل بيگانگان تسليم و خاضع بودند، بزرگترين مانع براي يك ملت است؛ آن هم حكومتي كه همه قدرتهاي جهاني از او حمايت مي كردند. ملت ايران نشان داد كه اين كار، عملي و ممكن است؛ اين مانع را برداشت و در اين راه حركت كرد. به لطف و فضل الهي، در اين راه گامهاي زيادي برداشته شده است. اما برادران و عزيزان! ما در نيمه راهيم. اگر

پيام امام حسين را زنده نگه مي داريم، اگر نام امام حسين را بزرگ مي شماريم، اگر اين نهضت را حادثه عظيم انساني در طول تاريخ مي دانيم و بر آن ارج مي نهيم، براي اين است كه يادآوري اين حادثه به ما كمك خواهد كرد كه حركت كنيم و جلو برويم و انگشت اشاره امام حسين را تعقيب كنيم و به لطف خدا به آن هدفها برسيم و ملت ايران ان شاءاللَّه خواهد رسيد. نام امام حسين عليه السّلام را خدا بزرگ كرده است و حادثه كربلا را در تاريخ نگه داشته است. اين كه مي گويم ما بزرگ نگه داريم، معنايش اين نيست كه ما اين كار را مي كنيم؛ نه. اين حادثه عظيمتر از آن است كه حوادث گوناگون دنيا بتواند آن را كمرنگ كند و از بين ببرد. امروز، روز تاسوعا و فردا، روز عاشوراست. روز عاشورا، اوج همين حادثه عظيم و بزرگ است. حسين بن علي عليه السّلام با ساز و برگ جنگ به كربلا نيامده بود. كسي كه مي خواهد به ميدان جنگ برود، سرباز لازم دارد؛ اما امام حسين بن علي عليه السّلام زنان و فرزندان خود را هم با خود آورده است. اين به معناي آن است كه اين جا بايد حادثه اي اتفاق بيفتد كه عواطف انسانها را در طول تاريخ همواره به خود متوجّه كند؛ تا عظمت كار امام حسين معلوم شود. امام حسين مي داند كه دشمن پست و رذل است. مي بيند كساني كه به جنگ او آمده اند، عدّه اي جزو اراذل و اوباش كوفه اند كه در مقابل يك پاداش كوچك و حقير، حاضر شده اند به چنين جنايت بزرگي دست بزنند. مي داند كه بر سر زن و فرزند او چه خواهند آورد. امام حسين از

اينها غافل نيست؛ اما درعين حال تسليم نمي شود؛ از راه خود برنمي گردد؛ بر حركت در اين راه پافشاري مي كند. پيداست كه اين راه چقدر مهم است؛ اين كار چقدر بزرگ است. من امروز چند جمله ذكر مصيبت كنم. البته شما از ساعتي پيش اين جا بوده ايد؛ ذكر مصيبت كرده اند و شنيده ايد. اين روزها هم در همه مجالس و محافل، ذكر مصيبت است. امروز، روز تاسوعاست و رسم بر اين است كه در اين روز، گويندگان و نوحه سرايان، راجع به شهادت اباالفضل العبّاس روضه بخوانند. آن طور كه از مجموع قراين به دست مي آيد، از مردان رزم آور - غير از كودك شش ماهه، يا بچه يازده ساله - اباالفضل العبّاس آخرين كسي است كه قبل از امام حسين به شهادت رسيده است؛ و اين شهادت هم باز در راه يك عمل بزرگ - يعني آوردن آب براي لب تشنگان خيمه هاي اباعبداللَّه الحسين - است. در زيارات و كلماتي كه از ائمه عليهم السّلام راجع به اباالفضل العبّاس رسيده است، روي دو جمله تأكيد شده است: يكي بصيرت، يكي وفا. بصيرت اباالفضل العبّاس كجاست؟ همه ياران حسيني، صاحبان بصيرت بودند؛ اما او بصيرت را بيشتر نشان داد. در روز تاسوعا، مثل امروز عصري، وقتي كه فرصتي پيدا شد كه او خود را از اين بلا نجات دهد؛ يعني آمدند به او پيشنهاد تسليم و امان نامه كردند و گفتند ما تو را امان مي دهيم؛ چنان بر خورد جوانمردانه اي كرد كه دشمن را پشيمان نمود. گفت: من از حسين جدا شوم؟! واي بر شما! اف بر شما و امان نامه شما!(12) نمونه ديگرِ بصيرت او اين بود كه به سه نفر از برادرانش هم كه

با او بودند، دستور داد كه قبل از او به ميدان بروند و مجاهدت كنند؛ تا اين كه به شهادت رسيدند. مي دانيد كه آنها چهار برادر از يك مادر بودند: اباالفضل العبّاس - برادر بزرگتر - جعفر، عبداللَّه و عثمان. انسان برادرانش را در مقابل چشم خود براي حسين بن علي قرباني كند؛ به فكر مادر داغدارش هم نباشد كه بگويد يكي از برادران برود تا اين كه مادرم دلخوش باشد؛ به فكر سرپرستي فرزندان صغير خودش هم نباشد كه در مدينه هستند؛ اين همان بصيرت است. وفاداري حضرت اباالفضل العبّاس هم از همه جا بيشتر در همين قضيه وارد شدن در شريعه فرات و ننوشيدن آب است. البته نقل معروفي در همه دهانها است كه امام حسين عليه السّلام حضرت اباالفضل را براي آوردن آب فرستاد. اما آنچه كه من در نقلهاي معتبر - مثل «ارشاد» مفيد و «لهوف» ابن طاووس - ديدم، اندكي با اين نقل تفاوت دارد. كه شايد اهميت حادثه را هم بيشتر مي كند. در اين كتابهاي معتبر اين طور نقل شده است كه در آن لحظات و ساعت آخر، آن قدر بر اين بچه ها و كودكان، بر اين دختران صغير و بر اهل حرم تشنگي فشار آورد كه خود امام حسين و اباالفضل با هم به طلب آب رفتند. اباالفضل تنها نرفت؛ خود امام حسين هم با اباالفضل حركت كرد و به طرف همان شريعه فرات - شعبه اي از نهر فرات كه در منطقه بود - رفتند، بلكه بتوانند آبي بياورند. اين دو برادر شجاع و قوي پنجه، پشت به پشت هم در ميدان جنگ جنگيدند. يكي امام حسين در سن نزديك به شصت سالگي است، اما از لحاظ

قدرت و شجاعت جزو نام آوران بي نظير است. ديگري هم برادر جوان سي وچند ساله اش اباالفضل العبّاس است، با آن خصوصياتي كه همه او را شناخته اند. اين دو برادر، دوش به دوش هم، گاهي پشت به پشت هم، در وسط درياي دشمن، صف لشكر را مي شكافند. براي اين كه خودشان را به آب فرات برسانند، بلكه بتوانند آبي بياورند. در اثناي اين جنگِ سخت است كه ناگهان امام حسين احساس مي كند دشمن بين او و برادرش عباس فاصله انداخته است. در همين حيص و بيص است كه اباالفضل به آب نزديكتر شده و خودش را به لب آب مي رساند. آن طور كه نقل مي كنند، او مشك آب را پر مي كند كه براي خيمه ها ببرد. در اين جا هر انساني به خود حق مي دهد كه يك مشت آب هم به لبهاي تشنه خودش برساند؛ اما او در اين جا وفاداري خويش را نشان داد. اباالفضل العبّاس وقتي كه آب را برداشت، تا چشمش به آب افتاد، «فذكر عطش الحسين»؛ به ياد لبهاي تشنه امام حسين، شايد به ياد فريادهاي العطش دختران و كودكان، شايد به ياد گريه عطشناك علي اصغر افتاد و دلش نيامد كه آب را بنوشد. آب را روي آب ريخت و بيرون آمد. در اين بيرون آمدن است كه آن حوادث رخ مي دهد و امام حسين عليه السّلام ناگهان صداي برادر را مي شنود كه از وسط لشكر فرياد زد: «يا اخا ادرك اخاك». نسئلك اللّهم و ندعوك. باسمك العظيم الاعظم. الاعزّ الاجلّ الاكرم و بالحسين و اصحابه و اهل بيته يا اللَّه يا اللَّه يا اللَّه يا رحمن و يا رحيم. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، اسلام و مسلمانان را

نصرت عطا كن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ملتهاي مسلمان، مردم مسلمان فلسطين و لبنان، در همه نقاط عالم هرجا مسلماني در مقابل دشمن است، بر دشمنش پيروز بگردان. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، امت اسلامي را قدردان اسلام بگردان؛ حاكميت اسلام و امامت اسلام را به مسلمين برگردان. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ملت ما را بر دشمنانش پيروز گردان و مشكلات را از كار او باز كن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ملت ما را به آرزوهاي بزرگش برسان و دشمنانش را مقهور و منكوب كن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، تو را سوگند مي دهيم، دلهاي مسلمانان را، دلهاي آحاد ملت ما را، دلهاي مردم و مسؤولان را هرچه بيشتر به هم نزديك كن. پروردگارا! ما را در راه امام حسين زنده بدار و در راه امام حسين بميران. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، قلب مقدس وليّ عصر را از ما راضي و خشنود كن و ما را از سربازان آن بزرگوار قرار ده. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ارواح مطهّر شهداي عزيزمان و روح مطهّر امام بزرگوار را از ما راضي و خشنود كن. پروردگارا! ما را بيامرز؛ پدر و مادر و گذشتگان و ذوي الحقوق ما را بيامرز. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد.(13) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه .و نستغفره و نؤمن به. و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه. سيّد الانبياء والمرسلين ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطهرين الأطيبين المنتجبين. سيّما عليّ اميرالمؤمنين و الصّديقة

الطّاهره سيّدة نساءالعالمين. والحسن والحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و علي بن الحسين و محمّدبن علي و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمّدبن علي و علي بن محمّد و الحسن بن علي والخلف القائم المهدي. حججك علي عبادك و امنائك في بلادك. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. همه شما برادران و خواهران عزيز و خودم را به تقواي الهي و رعايت پرهيزگاري و پاكدامني دعوت و توصيه مي كنم. مطلبي كه در خطبه دوم به نظر رسيد عرض كنم، ناشي از احساس نيازي است كه امروز ملت و جامعه ما به وحدت و يكپارچگي مي كند. از اين جهت، من اين مطلب را كه در ذهن دارم، عرض خواهم كرد. اوّلِ امسال ما عرض كرديم كه شعار امسال، «وحدت ملي» و «امنيت ملي» باشد. حقيقتاً با توجه به اوضاع و احوال كشور و مسائل جاري و مسائل بين المللي، آنچه كه بايد مسؤولان و مردم به سهم خود دنبال آن باشند، همين دو شعار مهم است. اگر وحدت ملي و امنيت ملي تأمين شد، دولت هم مجال پيدا مي كند كه كارهاي خود، مسؤوليتهاي خود، وظايف بزرگ خود و برنامه هاي سازنده خود را اجرا كند. مي تواند به اقتصاد مردم برسد، به اشتغال مردم برسد، به مسائل زندگي مردم رسيدگي كند، به مسأله فرهنگ كشور رسيدگي كند. اگر امنيت و يا وحدت نباشد، اختلافات و جنجال باشد، دائماً تشنّج سياسي باشد، اوّل كسي كه ضربه مي خورد، دولت است؛ چون نمي تواند وظايف خود را انجام دهد. وقتي دولت وظايف خود را انجام نداد، وضع مردم، وضع طبقات مستضعف، وضع جوانان، وضع كساني كه تشنه اقدامات دستگاههاي مسؤول هستند،

معلوم است كه چگونه خواهد شد. بنابراين، اين دو شعار مهم است. من بر روي «وحدت ملي» تأكيد بيشتري دارم؛ به خاطر اين كه امنيت هم ناشي از وحدت است. اگر وحدت نباشد، امنيت ملي هم به خطر مي افتد و ايجاد ناامني مي شود. منظور ما از وحدت چيست؟ يعني همه مردم يكسان فكر كنند؟ نه. يعني همه مردم يك نوع سليقه سياسي داشته باشند؟ نه. يعني همه مردم يك چيز را، يك شخص را، يك شخصيت را، يك جناح را، يك گروه را بخواهند؟ نه؛ معناي وحدت اينها نيست. وحدت مردم، يعني نبودن تفرقه و نفاق و درگيري و كشمكش. حتي دو جماعتي كه از لحاظ اعتقاد ديني مثل هم نيستند، مي توانند اتحاد داشته باشند؛ مي توانند كنار هم باشند؛ مي توانند دعوا نكنند. يكي از عواملي كه اين وحدت را خدشه دار مي كند، مفاهيم مشتبهي است كه دائماً در فضاي ذهني مردم پرتاب مي شود. هر كس هم به گونه اي معنا مي كند؛ يك عدّه از اين طرف، يك عدّه از آن طرف؛ جنجال و اختلافِ غيرلازم درست مي شود! البته دشمن در همه اين مسائل سود مي برد و به احتمال زياد در اين مسائل - يا در همه اش، يا در بعضي اش - دست هم دارد. اين را ما نمي توانيم نديده بگيريم. متأسفانه عدّه اي امروز حسّاسيت پيدا كرده اند؛ تا گفته مي شود دشمن، لجشان مي گيرد كه چرا مي گوييد دشمن! دشمن هست؛ نمي شود شما دشمن را نديده بگيريد. هيچ كس يك ملت و يك جماعت را براي اين كه دشمنِ خود را نديده است، خاكريزهاي دشمن را نديده است، اسلحه دشمن را نديده است، توطئه دشمن را نفهميده است، ستايش نخواهد كرد. خودِ دشمن

به طور صريح مي گويد كه من دشمني مي كنم. خودِ دشمن مي گويد كه من براي ايجاد اختلال در ايران بودجه مي گذارم؛ براي تشنّج افكار در ايران راديو درست مي كنم؛ مي خواهم مردم ايران دو دسته شوند. ولي ما بگوييم نيست؟! اين ساده لوحي نيست؟! بنابراين، دست دشمن هم در كار است. البته اگر ما بيدار باشيم و اشتباه نكنيم، دشمن نمي تواند كاري بكند. پس، اشتباه و غفلت و كوتاهي ما يقيناً يك جزء مهم و عنصر اساسي در موفقيت دشمن است. من با مراجعه به تاريخ دو نمونه را عرض كنم، براي اين كه شما توجه كنيد كه اين مفاهيم مشتبه چطور مي تواند يك جامعه را دچار دودستگي كند: يك نمونه، نمونه جنگ صفّين است. همان طور كه مي دانيد بعد از آن كه لشكر اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام بر لشكر معاويه غلبه ظاهري پيدا كرد، آنها قرآنها را سرِ نيزه كردند. ديدن قرآنها، در لشكر اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام دودستگي انداخت؛ چون معناي آن كار اين بود كه بين ما و شما قرآن قرار دارد. عدّه اي متزلزل شدند و گفتند نمي شود ما با قرآن بجنگيم! يك دسته ديگر گفتند اصل جنگ اينها با قرآن است! جلد قرآن و صورت ظاهر قرآن را آورده بودند، اما با معناي قرآن - كه اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام بود - مي جنگيدند! بالأخره در سپاه مسلمين دودستگي افتاد و تزلزل به وجود آمد. اين كارِ دشمن بود. يك نمونه ديگر، باز در همان جنگ اتّفاق افتاد. بعد از آن كه حكميّت بر اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام تحميل شد، عدّه اي از داخل اردوگاه آن حضرت - اينها ديگر خودي بودند؛ از بيرون نبودند - بلند شدند و شعار دادند: «لا حكم الّا لِلَّه»؛(14) يعني حكومت فقط

از آنِ خداست. آري؛ معلوم است و در قرآن هم هست كه حكومت از آنِ خداست؛ اما اينها چه مي خواستند بگويند؟ اينها مي خواستند با اين شعار، اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام را از حكومت خلع كنند. آن حضرت، نقشه آنها را افشاء كرد و گفت حُكم و حكومت مال خداست؛ اما اينها اين را نمي خواهند بگويند. اينها مي خواهند بگويند «لا امرة»؛(15) مي خواهند بگويند بايستي خدا بيايد مجسّم شود و امور زندگي شما را اداره كند. يعني اميرالمؤمنين نباشد! اين شعار، عدّه اي را از اردوگاه اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام خارج كرد و به آن جماعتِ بدبختِ نادانِ غافلِ ظاهربين و احياناً مغرض ملحق نمود و قضيه خوارج به وجود آمد. امروز هم، متأسّفانه اين كارها در جامعه ما مي شود. شعارهايي مطرح مي شود كه بعضي از آنها روشن و خوب است؛ اما دشمن از همان شعارها استفاده مي كند. من امروز درباره دو واژه توضيح مي دهم و اميدوارم دلهاي شما عزيزان و دلهاي ملت اسلام، چنان توجّهي به اين دو مسأله پيدا كند كه بعد از اين اگر چيزي هم گفتند و نوشتند، كساني كه دلشان مريض است، نتوانند دلها را از هم جدا كنند. يك واژه، واژه «خشونت» است؛ يك واژه، واژه «اصلاح» است. خشونت يعني چه؟ خشونت، يعني كشتن، كتك زدن، زنداني كردن، بداخلاقي كردن، تندي كردن. خشونت، يك امر واضح و يك معناي بديهي است. الان چند ماه است كه در بعضي از مطبوعاتِ ما دائم دنبال مي شود كه خشونت خوب است يا بد است؛ يا فلان كس طرفدار خشونت است، فلان كس مخالف خشونت است؛ يا اسلام خشونت را قبول دارد، يا قبول ندارد! آيا اين مسأله اين قدر مهم و

مشكل است؟! يا نه؛ پشت سر اين قضيه، نيّتهاي ديگري است؟! اسلام درباره ي مسأله خشونت نظر روشن و واضحي دارد. اسلام استفاده از خشونت را اصل قرار نداده؛ اما در مواردي كه خشونت قانوني باشد، آن را نفي هم نكرده است. ما دوگونه خشونت داريم: يك خشونت قانوني است؛ يعني قانون خشونتي را اعمال مي كند؛ مي نويسد كه اگر فلان كس اين كار را كرد، او را به زندان ببرند. اين خشونت است، اما اين خشونت بد نيست. اين خشونت در برابر تجاوز به حقوق انسانهاست. اين خشونت در مقابل آدمِ بي قانون است. اين خشونت در مقابل متجاوز است. اگر در مقابل متجاوز خشونت اعمال نشود، تجاوز در جامعه زياد خواهد شد. اين جا خشونت لازم است. يك خشونت هم خشونت غير قانوني است. مثلاً يك نفر بيجا، خودسر، خودرأي، بر طبق ميل خود، برخلاف قانون و بر خلاف دستور، نسبت به كسي اعمال خشونت مي كند؛ يك سيلي به گوش كسي مي زند. آيا اين خوب است يا بد است؟ معلوم است كه اين بد است. در اين شكّي نيست. اسلام درباره ي معاشرت و اخلاق فردي پيامبر مي فرمايد: «فبما رحمة من اللَّه لنت لهم ولو كنت فظّا غليظ القلب لانفضوا من حولك».(16) پيامبر را به خاطر نرمش او و به خاطر لينتش در برخورد با مردم، ستايش مي كند و مي گويد تو غليظ و خشن نيستي. همين قرآن در جاي ديگر به پيامبر مي گويد: «يا ايّها النّبي جاهد الكفّار والمنافقين و اغلظ عليهم»؛(17) با كفّار و منافقان با خشونت رفتار كن. همان ماده غلظ كه در آيه قبلي بود، در اين جا هم هست؛ منتها آن جا با مؤمنين است، در

معاشرت است، در رفتار فردي است؛ اما اين جا در اجراي قانون و اداره جامعه و ايجاد نظم است؛ آن جا غلظت بد است؛ اين جا غلظت خوب است. آن جا خشونت بد است؛ اين جا خشونت خوب است. پيامبر اكرم وارد مكه شد و با مردمي روبه رو گرديد كه سيزده سال او را اذيّت و تكذيب و شكنجه كرده و همه سختيها را بر سر او درآورده بودند؛ اما به همه آنها گفت شما آزاديد؛ از آنها انتقام نگرفت. ولي در همان سفر، پيامبر عدّه اي را به نام ذكر كرد و گفت هر كجا اينها را يافتيد، بكُشيد! در ميان آنها، چهار نفر زن و چهار نفر مرد بودند. اين جا خشونت لازم بود؛ اما آن جا نرمش لازم بود. اسلام در مورد تشخيص گناه مي گويد تجسّس نكنيد، دنبال نكنيد، در پي گناه اين و آن نگرديد، بيخودي افراد را متّهم و گناهكار نكنيد؛ اما آن جايي كه گناه ثابت مي شود، مي فرمايد: «و لا تأخذكم بهما رأفة في دين اللَّه»؛(18) شما بايستي اين گناهكاران را مجازات كنيد؛ مبادا نسبت به آنها رأفتي احساس كنيد. اسلام دين جامعي است؛ دين يك بعدي نيست. آن جايي كه حكومت اسلام در مقابل زور و تجاوز و اغتشاش و تعدّي از قانون قرار مي گيرد، بايستي با قدرت، با قاطعيت، با خشونت - از اسم خشونت كه نبايد ترسيد - رفتار كند؛ اما آن جايي كه در مقابل آحاد مردم و براي كمك به مردم است، نه؛ آن جا رفتار عمومي حكومت اسلامي با مردم خود، با رفق و مداراست؛ «عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رئوف رحيم»(19). در سختيهايي كه بر شما وارد مي شود، پيامبر رنج مي بيند. هميشه

همين طور است؛ هر سختي اي كه بر مردم وارد آيد، پيداست كساني كه دلسوز مردمند، داغدار مي شوند و رنج مي بينند. لذا آن جا، جاي آن است؛ اين جا هم جاي اين است. وقتي كه پيامبر در سال هشتم هجري براي حجّ آخر - حجّة الوداع - به مكه رفته بودند، اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام در يمن مأموريت داشت. پيامبر آن حضرت را به يمن فرستاده بود، براي اين كه در آن جا دين را به يمنيها ياد دهد؛ زكات آنها را بگيرد و كمكشان كند. وقتي اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام شنيد كه پيامبر به حج رفته است، به سرعت خود را به مكه رساند. از مردم يمن مبالغي زكات گرفته شده بود كه در بين آنها مقداري حُلّه يمني هم وجود داشت؛ يعني لباسهاي دوختِ يمنِ آن روز كه بسيار مطلوب و مقبول بود. اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام فرصت نداشت كه با اين كاروان حركت كند. او عجله داشت خودش را به پيامبر برساند؛ لذا يك نفر را در رأس كاروان گذاشت كه آن اموال را بياورد؛ خودش را هم به پيامبر در مكه رساند كه اوّلِ اعمال حج با پيامبر باشد. بعد كه آن كاروان رسيد، اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام سراغ آنها رفت؛ اما ديد حلّه هاي يمني را در غياب حضرت، بين خودشان تقسيم كرده و هر كدام يك حلّه زيبا پوشيده و آمده اند! فرمود چرا اينها را پوشيده ايد؟! گفتند غنيمت و زكات است؛ لذا متعلّق به ماست! فرمود تا قبل از آن كه به پيامبر برسد - به تعبير امروز، به خزانه واريز شود - قابل تقسيم نيست؛ اين خلاف مقررّات و خلاف دين است. لذا حلّه ها را از آنها گرفت. بعضي نمي دادند، به زور از آنها گرفت. طبيعي

است اگر از كسي امتيازي را بگيرند، چنانچه خيلي مؤمن نباشد، ناراحت مي شود. پيش پيامبر آمدند و از اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام شكايت كردند! پيامبر فرمود: چرا شكايت مي كنيد؛ مگر چه شده است؟ عرض كردند علي آمد و اينها را از ما گرفت. پيامبر در جواب آنها گفت: علي را بر اين كار ملامت نكنيد؛ «انّه خشن في ذات اللَّه»؛(20) او در مسأله مقرّرات خدايي، مرد خشني است. آن مرزي كه اسلام معيّن مي كند، همين است: خشونت قانوني. خشونت قانوني، امري است كه نه فقط خوب است، بلكه لازم است. خشونت غيرقانوني، نه فقط بد است، بلكه جنايت است و بايد با آن مقابله شود. اين نظرِ اسلام است. اين ديگر بحث و جدل ندارد كه كساني بيايند و بدون اطّلاع از مباني اسلامي و بدون آگاهي از حقايق امر، صفحات بعضي از مطبوعات را با تيترهاي محرّك و مهيّج و گمراه كننده پُر كنند! البته دشمناني كه مايلند مردم سر اين بحثها با هم درگير شوند، غرض ديگري دارند. آنها كه خشونت را يك امر كلّي مي دانند و بين خشونت قانوني و غيرقانوني فرق نمي گذارند، با خشونت قانوني مخالفند. آنها مي گويند اگر كسي در خيابانهاي تهران اغتشاش به راه انداخت، امنيت مردم را به هم زد، اموال مردم را تضييع كرد و بچه هاي مردم را به خطر انداخت، با او برخورد نشود؛ چون خشونت است. اما خود آنها در اطراف دنيا خشن ترين و فجيع ترين خشونتها را انجام مي دهند! امروز همين رژيم صهيونيستي كه راديوِ آن، يكي از مروّجان ضدّيت با خشونت است و مرتّب شعار ضدّ خشونت مي دهد، روزانه جنوب لبنان را بمباران مي كند و زن

و بچه و كوچك و بزرگ را از بين مي برد. رفقايشان هم در اطراف دنيا - اينهايي كه رسانه هاي جهان را دارند - همين طورند! من اين درد دروني خودم را فراموش نمي كنم كه در يك سال ونيم پيش، وقتي كه شهيد عالي مقام و سيّد عزيز و بزرگوار، شهيد لاجوردي به شهادت رسيد - كسي كه چهره بسيار درخشاني بود و بسيار كسان از مجاهدات او در دوران مبارزات و در دوران اختناق خبر ندارند كه اين مرد چه كرد و كجاها بود و چگونه زندگي كرد؛ چه زندانهايي كشيد و چه زحمتهايي متحمّل شد. بعد از انقلاب نيز بي تظاهرترين كارها را كه سخت ترين هم بود، بر دوش گرفت و آخر هم شهيد شد - يكي از روزنامه هاي آلمان نوشت ترور لاجوردي، ترور نيست! يعني آنها عنوان ترور را هم عوض كردند؛ چرا؟ چون به وسيله ناراضيان داخلي انجام گرفته است! تبليغات رسانه هاي دنيا اين است. امپراتوريِ استكباريِ خبريِ مسلّط بر افكار عمومي دنيا اين است. مبارزه مردم فلسطين براي پس گرفتن سرزمين خود تروريسم است؛ مبارزه مردم لبنان براي بيرون كردن اشغالگران صهيونيستي تروريسم است؛ اما آمدن جنايتكاران صهيونيست به داخل لبنان و ربودن و كشتن انسانها و ويران كردن روستاها تروريسم نيست! منطق آنها اين است. ما كه نبايد به آنچه كه دشمن در فضا پرتاب مي كند، فريب بخوريم. ما خودمان بايد فكر كنيم. يكي از بزرگترين مظاهر استقلال انسان، استقلال فكري است. ببينيد اسلام چه مي گويد؛ ببينيد منطق صحيح چه مي گويد. آيا خشونت بد است يا خوب؟ جواب اين است كه نه بد است، نه خوب؛ هم بد است، هم خوب. خشونت قانوني، خوب و

لازم است؛ اما خشونت غيرقانوني، بد و زشت و جنايت است. طرح اين گونه مطالب را به صورت يك مسأله روز درآورده اند. مسأله روز هم كه تمام شدني نيست. مرتّب از اين نقل مي كنند، از آن نقل مي كنند؛ حرفهاي بعضي از بزرگان را تحريف مي كنند، براي اين كه بتوانند جو متشنّجي در كشور درست كنند. جواني مي گويد خشونت خوب است، جوان ديگر مي گويد خشونت بد است. اين او را به خشونت متّهم مي كند، او اين را به خشونت متّهم مي كند! چرا اين كار را مي كنند؟ جوانان ما هم اهل خشونت نيستند؛ مؤمنين ما هم اهل خشونت نيستند؛ متديّنين ما هم اهل خشونت نيستند. آن جايي كه قانون خشونت را نسبت به كسي بخواهد، البته خشونت اعمال خواهد شد. قانون هم قانون است؛ قانون يك امر پنهاني نيست. آن روزي كه پيامبر دستور داد آن افراد را ترور كنند، درِ گوش كسي نگفت. علناً گفت هر كس هند را پيدا كرد، او را بكشد. هر كس فلان بن فلان را پيدا كرد، او را بكشد. امام رضوان اللَّه عليه گفت هر كس سلمان رشدي را پيدا كرد، او را بكشد. امروز هم رهبري اگر بر طبق احكام اسلام يك جا تكليفش اقتضا كند، علني خواهد گفت. مخفيانه و درِ گوشي نيست. واژه دوم، واژه «اصلاحات» است. اصلاحات يكي از واژه هايي است كه هميشه پُرجاذبه بوده است. دولت جديد از اوّلي كه آمد، مسأله اصلاحات را مطرح كرد. همه انسانهايي كه از هر فسادي رنج مي برند، دلشان با اين شعار مي تپد و طرفدار اصلاحاتند. اصلاحات چيز بسيار خوبي است؛ اما اصلاحات چيست؟ اين جاست كه باز دشمن پادرمياني مي كند. تبليغات امپراتوري خبري دشمن وارد ميدان

مي شود و كاري مي كند كه در داخل كشور عدّه اي پيدا شوند و شعار اصلاحات بدهند؛ عدّه اي پيدا شوند و شعار نفي اصلاحات بدهند. مگر ممكن است كسي با اصلاحات مخالف باشد؟ آري؛ كار دشمن اين گونه است. كار دشمن، شبهه انداختن و غبارآلود كردن فضا براي بهره گيري است. دشمن كه به اصلاحات علاقه اي ندارد. حرف قاطع در اين زمينه، يك كلمه است: اصلاحات، يا اصلاحات انقلابي و اسلامي و ايماني است و همه مسؤولان كشور، همه مردم مؤمن و همه صاحب نظران با آن موافقند؛ يا اصلاحات، اصلاحات امريكايي است و همه مسؤولان كشور، همه مردم مؤمن و همه آحاد هوشيار ملت با آن مخالفند. در زمينه اصلاح، دو جمله از امام حسين عليه السّلام نقل شده است. امام حسين عليه السّلام مي فرمايد: «خرجت لطلب الاصلاح في امّة جدّي».(21) او دنبال اصلاحات است و مي خواهد اصلاح به وجود آورد. يك جاي ديگر هم مي فرمايد: «لنري المعالم من دينك و نظهر الأصلاح في بلادك»؛(22) مي خواهيم اصلاح در ميان ملت اسلام و كشور اسلامي به وجود بيايد. اين شعارِ امام حسين عليه السّلام است. اصلاح چيست؟ اصلاح اين است كه هر نقطه خرابي، هر نقطه نارسايي و هر نقطه فاسدي، به يك نقطه صحيح تبديل شود. انقلاب، خودش يك اصلاح بزرگ است. اگرچه در اصطلاحات سياسي دنيا، «انقلاب» را در مقابل «اصلاح» قرار مي دهند، اما من با آن اصطلاح نمي خواهم حرف بزنم. من اصلاح با اصطلاح اسلامي را مطرح مي كنم. خود انقلاب، بزرگترين اصلاح است. تداوم اصلاحات، در ذات و هويّت انقلاب نهفته است. يك ملت انقلابي و هوشيار و شجاع، به طور دائم نگاه مي كند تا ببيند فسادهايي كه از قبل

در ميان او مانده - فسادهايي كه در طول زمان بر اثر غفلتها و سوء مديريّتها و سوء تدبيرها و تجاوزها به وجود آمده - كدام است تا آنها را اصلاح كند. اشتباهات و خطاها كدام است، تا آنها را اصلاح كند. انقلاب كه بدون اصلاح امكان ندارد. هيچ جامعه انساني، بدون اصلاح امكان ندارد. از اوّلِ انقلاب همه آرزو داشتند كه اصلاحات به وجود آيد. هر كس هم به قدر همّت خود كاري كرده است. امروز هم دولتي آمده و شعار خودش را «اصلاحات» قرار داده است. بسيار خوب؛ من مي دانم كه مسؤولان اين دولت - كساني كه شعار اصلاح دارند؛ از جمله رئيس جمهور محترم - مقصودشان از اصلاحات چيست. آنها همين اصلاحات اسلامي را مي خواهند. بديهي است كه در ميان جامعه مواردي وجود دارد كه بايد اصلاح شود. ما اصلاح اداري لازم داريم؛ اصلاح اقتصادي لازم داريم؛ اصلاح قضايي لازم داريم؛ اصلاح امنيتي لازم داريم؛ اصلاح در قوانين و مقرّرات لازم داريم. ما احتياج داريم كه دستگاه اداريمان مقرّراتي داشته باشد كه براي همه يكسان باشد و در آن تبعيض نباشد. اگر بود، نقطه فاسدي است و بايد اصلاح شود. بايد رشوه و ارتشاء وجود نداشته باشد؛ اگر بود، فساد است و بايد اصلاح شود. راههاي كسب ثروت بايد مشروع باشد. اگر كساني از راههاي نامشروع كسب ثروت كردند، اين فساد است و بايد اصلاح شود. اگر كساني از امتيازاتِ بيجا استفاده كردند، ثروتهاي بادآورده به دست آوردند و ديگران را به قيمت اين كه خودشان ثروتمند شوند، فقير كردند، اين فساد است و بايد اصلاح شود. اگر در جامعه امتيازاتِ انحصاري به

وجود آوردند و همه نتوانستند از فرصتهاي برابر استفاده كنند، اين فساد است و بايد اصلاح شود. اگر امنيت شغلي و ثبات مقرّرات نبود؛ اگر انساني كه مي خواهد در جامعه كار كند، دست و پايش را بستند و براي تلاش كردن، به او فرصت ندادند، اينها فساد است و بايد اصلاح شود. اگر در جامعه گرايش مصرفي رو به رشد است، اين فساد است. اگر در تلاشهاي اقتصادي، دلّالي بر توليد ترجيح دارد، اين فساد است. اينها را بايد اصلاح كرد. اصلاحات اينهاست. اگر مردم دچار حالت بي انضباطيند - بخصوص مسؤولان بخشهاي اداره كشور بي انضباطند - و انضباط اجتماعي نيست، اين فساد است. اگر احساس مسؤوليت نيست، اين فساد است. اگر در جوانان، ملكات انساني - يعني شجاعت، صفا، صدق، نشاط، فعاليت و كار - رشد پيدا نمي كند، اين فساد است. اگر روابط جنسيِ ناسالم در جامعه هست، اين فساد است. اگر اعتياد در جامعه هست، اين فساد است. اگر سطح معرفت و شعور عمومي در حدّ مطلوب نيست، اين فساد است. اگر وظيفه شناسي در مسؤولان نيست، اين فساد است. اگر كساني هستند كه خانواده ها را ناامن مي كنند؛ اگر كساني هستند كه شهرها و خيابانها و جاده ها و روستاها را ناامن مي كنند، اين براي كشور فساد است. اگر جرم و جنايت هست؛ اگر دسترسي به قضاوتِ عادلانه نيست؛ اگر رسيدگيهاي قضايي طولاني مي شود و پرونده ها مدتها مي ماند، اينها فساد است و بايد اصلاح شود. بايد از جرم و جنايت پيشگيري كرد. انقلاب، ما را به ايجاد اين اصلاحات امر مي كند و فرمان مي دهد. همه خوشحالند و دوست مي دارند كه اين گونه اصلاحات در جامعه انجام گيرد.

البته اين اصلاحات هم با تعارف انجام نمي گيرد؛ اين اصلاحات، با قاطعيّت و با اقدام انجام مي گيرد. ما ديديم كه مسؤولان كنوني - چه مسؤولان قوه مجريه و چه مسؤولان قضايي - در همين جهتهايي كه گفته شد، تلاشهايي كردند و برنامه هايي ريختند. بسيار خوب؛ اما يك نوع چيزهايي هست كه دشمن آن را اصلاحات مي داند. امريكاييها مي گويند حجاب شما از بين برود؛ مرزهاي اخلاقي و ديني شكسته شود؛ حكومت قرآن و انطباق قوانين با اسلام - كه جزو قانون اساسي است - نبايد باشد؛ اين يعني اصلاحات! اينها اصلاحات امريكايي است! ملت ايران آنچه را كه به دست آورده، ارزان به دست نياورده است. ملت ايران استقلال و رشد سياسي و شخصيتي و عزّتِ خود را به دست آورده است؛ اينها كه ارزان به دست نيامده است. قدرتمندان و قلدران دنيا همه تلاششان براي توسعه نفوذ و منافع خودشان است. اگر گفته شود كه شما در خليج فارس چه مي كنيد؛ كشور شما كجا، خليج فارس كجا؛ مي گويند ما در اين جا منافع داريم! عجب، پس منافع شما، اگر لشكركشي شما را هم اقتضاء كرد، بايد لشكركشي كنيد؟! آيا منافع شما مقدّم و مرجّح بر منافع ملتهاست؟! اين قدرتها هر چيزي را كه دنبال مي كنند، براي منافع خودشان است. اگر از شعار اصلاح طلبي حمايت مي كنند، اين دروغ است؛ آنها از اصلاحاتي كه به معناي حقيقي كلمه اصلاحات باشد، طرفداري نمي كنند. آنها با اصلاحات در اين كشور مخالفند. با اصل انقلاب هم مخالفند. آنها مي خواهند روحيه استقامت و استقلال اين ملت از بين برود. شعارهايي مي دهند و حرفهايي مي زنند؛ عدّه اي هم حرفهاي آنها را تكرار مي كنند. البته

خودِ اين واقعاً يك داستان غم انگيز است كه من نمي خواهم وارد آن شوم. اين كه بعضي افراد به دشمن بيشتر اعتماد مي كنند تا به دوست؛ به بيگانه بيشتر روي خوش نشان مي دهند تا به دوست؛ حرف بيگانه را تكرار مي كنند علي رغم دوست؛ اين داستانِ بسيار غم انگيز و ماجراي تلخي است كه من امروز نمي خواهم وارد اين قضيه شوم. اما نمي توانم هم بالأخره اين قضيه را با شما ملت ايران در ميان نگذارم. من يك وقت بالاخره خواهم گفت كه بعضي كسان در اين كشور، به نفع دشمن و عليه اين ملت، به نفع متجاوز و عليه مظلوم، چه دارند مي كنند؛ اما فعلاً نمي خواهم وارد اين بحث شوم. آنچه كه من امروز در پايان اين بحث مي خواهم عرض كنم، اين است كه اي ملت ايران! اي جوانان عزيز! اي روشنفكران! اي مجموعه هاي سياسي! «اتقوا اللَّه»؛ از خدا بترسيد و پرهيزگار باشيد. پيام بزرگ نماز جمعه در هر هفته، تقواست. تقواي خدا به اين است كه فريب دشمن را نخوريم و تسليم تحميل دشمن نشويم. دشمن مي خواهد بين ما اختلاف بيندازد. دشمن آرزو مي كند كه بين مسؤولان اختلاف باشد. دشمن آرزو مي كند كه در ايران جنگ داخلي باشد. دشمن نمي تواند ببيند كه جمهوري اسلامي توانسته است اين كشور را امن و آرام نگه دارد. در هرجايي و به هر بهانه اي، چه جهالت كسي يا كساني، چه غرض ورزي كسي يا كساني، اگر ماجرايي درست كند كه امنيت را به هم بزند، دشمن خوشحال مي شود. نمونه اش همين قضايايي است كه به مناسبت انتخابات، در يكي، دو شهر اتفاق افتاد كه البته يا ناشي از جهالت است، يا غرض. نبايد اين طور

مي شد. كسي كه به يك مسأله اعتراض دارد، يك راه قانوني وجود دارد. شيشه شكستن و آتش زدن و اموال دولتي و اموال خصوصي را نابود كردن، راه صحيح و عاقلانه اي نيست. هيچ كس او را براي اين كارها مدح نمي كند. هرجايي كه اندك چيزي از اين قبيل اتّفاق افتاد، دستگاههاي تبليغي دشمن آن را بزرگ و درشت و تكرار و تشويق كردند! آري؛ دشمن ناامني را تشويق مي كند. تابستان گذشته در خيابانهاي تهران اغتشاش و جنايت اتّفاق افتاد و ناامني ايجاد شد، كه دشمن آن را تشويق مي كرد! اگر دستگاه قضايي، با آن جنايتكار و با آن اغتشاشگر برخورد قاطع قضايي و قانوني بكند، اين را دشمن مورد بمباران تبليغاتي قرار مي دهد. ما كه نبايد فريب دشمن را بخوريم. من از همه گروهها، از همه جمعيتها، از همه آحاد مردم، از عموم ملت ايران و جوانان - كه البته خدا از ملت ايران و از جوانان راضي باشد؛ حقيقتاً بهترين نقش را شما هميشه در همه احوال نشان داديد - خواهش مي كنم كه مراقب فريب دشمن باشند. الان هم هيچ گله و شكوه اي از مردم نيست؛ شكوه از كساني است كه بايستي افكار مردم را جهت بدهند؛ اما گاهي به وظايفشان عمل نمي كنند و يا آشنا نيستند. وحدت مردم، اتّحاد قلبي مردم، اتّحاد روحي مردم، محبّت مردم، وفاق مردم حول نظام اسلامي، حول احكام مقدّسه اسلام، حول قانون اساسي - كه قانون اساسي هم منطبق بر احكام اسلامي است - حول قوانين كشور - كه لااقل اغلب آنها منطبق بر قوانين اسلامي است؛ اگر نگوييم همه اش منطبق است - «وحدت ملي» را تشكيل مي دهد.

اميدواريم كه خداي متعال تفضّل كند، بركاتش را نازل فرمايد. توجّهات ولي عصر ارواحنافداه ان شاءاللَّه شامل حال ملت شود و ملت بتواند اين تجربه هاي عظيم را به پيش ببرد و مسؤولان كشور بتوانند همين اصلاحات - يعني اصلاحات صحيح و اسلامي و انقلابي و ايماني - را به بهترين وجهي انجام دهند و مردم را برخوردار كنند. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الذين امنوا و عملوا الصّالحات. و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(23) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مصباح المتهجد: 788 2) مصباح المتهجد: 788 3) مصباح المتهجد: 788 4) مصباح المتهجد: 788 5) بحارالانوار، ج 44، 329 6) بحارالانوار، ج 44، 329 7) نهج البلاغه، حكمت 448 8) محاسن، ج 2، 244 9) بحارالانوار، ج 44، 366 10) بحارالانوار، ج 45، 50 11) بحارالانوار، ج 45، 50 12) ارشاد، ج 2، ص 89 13) توحيد: 1 - 4 14) نهج البلاغه، خطبه 40 15) نهج البلاغه، خطبه 40 16) آل عمران: 159 17) توبه: 73 18) نور: 2 19) توبه: 128 20) ارشاد: ج 1، 173 21) بحارالانوار، ج 44، 329 22) بحارالانوار، ج 100، 81 23) عصر: 1 - 3

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با جوانان در مصلّاى بزرگ تهران

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با جوانان در مصلّاي بزرگ تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين. سيّمابقيّةاللَّه في الارضين. اين مجلس، يك مجلس عظيم و استثنايي است. جمعيت متراكم و بزرگي - كه همه هم جوان هستند - در اين جا اجتماع كرده اند. اين مكان هم مصلّاست كه معنويت نماز و محل عبادت، فضا را معنوي و نوراني كرده

است. از طرفي بعد از روزهاي عزاداري است و جوانان ما در روزهاي تاسوعا و عاشورا و قبل و بعد از آن، با حضور در مراسم عزاداري و نمايشهاي بسيار زيباي عزاداري، از يك روحيه حسيني و معنوي برخوردارند. بنابراين، هم از لحاظ زمان، هم از لحاظ مكان، هم از لحاظ تركيب جمعيت، هم از لحاظ كميت جمعيت، اين مجلس، يك مجلس بي نظير است و من مي خواهم در درجه اوّل در اين مجلس، مسأله جوان و جوانان را مطرح كنم. علت اين كه اين مسأله را در اين سطح لازم دانستم مطرح كنم، اين است كه مسأله جوانان در كشور ما، بايد به يك مسأله حقيقتاً ملي تبديل شود. همه بايد در قبال اين مسأله احساس مسؤوليت كنند؛ هم دولت، هم روحانيت، هم بسيج، هم سازمانهاي ورزشي و هم صدا و سيما. همه دستگاههايي كه در زمينه هاي مربوط به جوانان مي توانند نقشي ايفا كنند، بايد درخصوص مسأله جوانان در اين كشور احساس مسؤوليت كنند. من مي خواهم امروز با حضور در اين مجلس و با طرح مسأله جوانان و با سخن گفتن رودررو با جوانان، اين پيام را به همه مسؤولان برسانم كه بايد مسأله جوانان، نيازهاي جوانان، آينده جوانان و برنامه ريزي براي جوانان را يك مسأله درجه يك و جدّي به حساب آورند. اين اجتناب ناپذير است. مطالبي مانند «اميد ملت» و «آينده كشور» مكرّر درباره جوانان گفته مي شود. اينها مطالب راستي است، اما تكراري است. من نمي خواهم وقت را به اين مطالب بگذرانم؛ بلكه مي خواهم درست سراغ اصل مطلب بروم. جواني، يك پديده درخشان و يك فصل بي بديل و بي نظير از زندگي هر انساني است.

در هر كشوري كه به مسأله جوان و جوانان، آن چنان كه حق اين مطلب است، درست رسيدگي شود، آن كشور در راه پيشرفت موفّقيتهاي بزرگي به دست خواهد آورد. اگر كشوري مثل كشور ما باشد كه در آن جمعيت جوان، يك جمعيت غالب و بزرگ و يك نسبت عظيم از جمعيت كلّ كشور را تشكيل مي دهد، اين قضيه اهميت بيشتري پيدا مي كند. من امروز مايلم قسمت اوّل صحبتم بيشتر مورد توجّه بزرگترها هم مسؤولان، هم پدران و مادران، هم معلّمان و هم متصدّيان مسائل مربوط به جوانان - قرار گيرد. در قسمت دوم، خطاب اصلي من به شما جوانان است كه مطالبي را با شما در ميان خواهم گذاشت. اما قسمت اوّل كه درباره مسؤوليتهايي است كه نسبت به جوان وجود دارد. بايد بگويم كه جواني - اين دوره مشعشع و درخشان - دوره اي است كه اگر چه چندان طولاني نيست، اما آثارش يك آثار ماندگار و طولاني در همه زندگي انسان است. جواني از بلوغ آغاز مي شود. در اين جا مي خواهم از منظر جوانان به مسأله نگاه كنم، تا بزرگترها، پدران و مادران و مسؤولان، فضاي جواني را كه خودشان هم يك روز در آن فضا بودند، به ياد آورند. جوان در دوره جواني - بخصوص در آغاز جواني - تمايلات و انگيزه هايي دارد. اوّلاً چون در حال تكوين هويّت جديد خود است، مايل است شخصيت جديد او به رسميت شناخته شود؛ كه غالباً اين اتّفاق نمي افتد و پدران و مادران جوان را در هويّت و شخصيت جديدش گويا به رسميت نمي شناسند. ثانياً جوان احساسات و انگيزه هايي دارد. رشد جسماني و روحي دارد و به دنياي تازه اي

قدم گذاشته است كه غالباً دوروبريها، خانواده، كسان و افراد در جامعه، از اين دنياي جديد بي خبر و بي اطّلاع مي مانند، يا به آن بي اعتنايي مي كنند؛ لذا جوان احساس تنهايي و غربت مي كند. من مايلم اين مطالب را بزرگترها بشنوند، مورد توجّه قرار دهند و دوره جوانيِ خودشان را به ياد آورند. ثالثاً جوان در دوره جواني - چه اوايل بلوغ و چه بعدها - با مجهولات زيادي روبه رو مي شود. مسائل جديدي براي او مطرح مي شود كه سؤال انگيز است. در ذهن او شبهه ها و استفهامهايي به وجود مي آيد كه مايل است به اين شبهه ها و سؤالها و استفهامها پاسخ داده شود؛ كه در بسياري از موارد، پاسخِ بهنگام و دلنشين داده نمي شود؛ لذا جوان احساس خلأ و ابهام مي كند. رابعاً جوان احساس مي كند در وجود او انرژيهاي متراكمي وجود دارد و تواناييهايي را هم از لحاظ جسماني و هم از لحاظ فكري و ذهني در خود احساس مي كند. حقيقتاً هم تواناييهايي كه در جوان هست، مي تواند معجزه كند؛ مي تواند كوهها را جابه جا كند؛ اما جوان احساس مي كند كه از اين نيروها و از اين انرژي متراكم و از اين تواناييهاي او بهره برداري نمي شود؛ لذا احساس بيهودگي و اهمال مي كند. خامساً جوان براي اولين بار با دنياي بزرگي در دوره جواني مواجه مي شود كه اين دنيا را تجربه نكرده و از اين دنيا چيزهاي زيادي نمي داند. بسياري از حوادث زندگي براي او پيش مي آيد كه تكليف خودش را در مقابل آنها نمي داند. احساس مي كند كه احتياج به راهنمايي و كمك فكري دارد و از آن جا كه پدران و مادران غالباً اشتغال دارند، به جوان نمي رسند و اين كمك فكري

به او داده نمي شود. مراكزي كه در اين زمينه مسؤولند، غالباً در جاي لازم و در نقطه نياز حضور ندارند؛ لذا اين كمك به او داده نمي شود و جوان احساس بي پناهي مي كند. اين احساسات در جوان ما به طور غالب وجود دارد؛ از يك طرف احساس تنهايي، از يك طرف احساس بي پناهي، از يك طرف احساس تواناييهاي فراوان و احساس اين كه از اين تواناييها استفاده نمي شود. وجود اين احساسات، مسؤوليتهايي را براي همه به وجود مي آورد و همه مسؤوليت دارند. مخصوصاً دولت، روحانيت، صداوسيما، بسيج، سازمان ورزش كشور و نهادها و مراكز فرهنگي، مسؤوليتهاي بزرگي در قبال نسل جوان دارند؛ بخصوص در كشوري مثل كشور ما كه نسل جوان از لحاظ كميّت، متراكم و گسترده؛ از لحاظ روحيه، داراي روحيه ايمان؛ از لحاظ آمادگي، آماده كارهاي بزرگ و از لحاظ استعداد، يك مجموعه بسيار با استعداد است. اين كه من بارها گفته ام متوسّطِ استعداد جوانان ايراني از متوسّطِ استعدادهاي جوانان دنيا بالاتر است، محصول يك كاوش و بررسي علمي و يك امر مسلّم است. اين استعداد، اين كميّت فراوان و اين تواناييها، مي تواند كشوري مثل ايران را در راههاي تكامل و تعالي و ترقّي كمك بزرگي كند. بعضي كسان نسبت به نسل جوان ايراني، از لحاظ اعتقادات و از لحاظ ايمان، به طور افراطي دچار قضاوتهاي غلط و انحرافي هستند. من اعتقادم اين است. كاوشها هم همين را نشان مي دهد كه جوان ايراني، جواني است مؤمن، پاكدامن، پاك گوهر، داراي زمينه هاي دينيِ بسيار زياد و مايل به جنبه هاي معنوي. البته توقّعي كه ما از يك جوان داريم، با توقّعي كه از يك آدم مسّنِ جاافتاده قوا از دست داده

داريم، به كلّي متفاوت است. جوانان ايراني - چه دخترانش، چه پسرانش - هم از لحاظ امكانات روحي، معنوي، ذهني و هم از لحاظ امكانات ايماني، در حدّ بسيار خوبي هستند. اين امر، مسؤوليت بزرگي را بر دوش مسؤولان مي گذارد. البته من بايد اعتراف كنم كه خوشبختانه امروز به مسائل جوانان توجّه و اهتمام مي شود. هم مراكزي كه مخصوص رسيدگي به امور جوانان است - مثل مركز ملي و سازمان جوانان - هم مراكزي كه از اوّل انقلاب توانسته است جوانان را در ميدانهاي بزرگ سازماندهي كند - مثل بسيج - و هم مراكز دولتيِ آموزش و پرورش، به اهميت مسأله جوانان توجّه كرده اند؛ ولي من بيش از اين توقّع دارم. من انتظار دارم كه مسأله جوانان و پرداختن به جوانان و برنامه ريزي براي هدايت درست و باز كردن راه تعالي و تكامل در مقابل جوانان، به يك مسأله ملي و حقيقي تبديل شود و همه بايد احساس مسؤوليت كنند. برگرديم به نظر اسلام. نظر اسلام درباره جوانان، دقيقاً منطبق بر همان امري است كه امروز پيشنهاد و نياز ما از نسل جوان و براي نسل جوان است. پيامبراكرم درباره جوانان توصيه كرده است، با جوانان انس گرفته است و از نيروي جوانان براي كارهاي بزرگ استفاده كرده است. امسال، سالِ اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السّلام معيّن شده است. شما اميرالمؤمنين عليه السّلام را فقط به عنوان يك چهره دوران چهل ساله و پنجاه ساله و شصت ساله نبينيد. درخشش آن حضرت در دوران جواني، همان الگوي ماندگاري است كه همه جوانان مي توانند آن را سرمشق خودشان قرار دهند. در دوره جواني در مكه، يك عنصر فداكار، يك عنصر با

هوش و يك جوان فعّال و پيشرو و پيشگام بود. در همه ميدانها، مانعهاي بزرگ را از سرِ راه پيامبر برمي داشت. در ميدانهاي خطر سينه سپر مي كرد و سخت ترين كارها را برعهده مي گرفت. با فداكاري خود، امكان هجرت پيامبر را به مدينه فراهم كرد و بعد در دوران مدينه، فرمانده سپاه، فرمانده دسته هاي فعّال، عالم، هوشمند، جوانمرد و بخشنده بود. در ميدان جنگ، سرباز شجاع و فرمانده پيشرو بود. در عرصه حكومت، يك فرد كارآمد بود. در زمينه مسائل اجتماعي هم يك جوان پيشرفته به تمام معنا بود. پيامبر اكرم نه فقط از كسي مثل علي، بلكه در دوران ده سال و چند ماه حكومت خود، از عنصر جوان و نيروي جوان حداكثر استفاده را كرده است. پيامبر اكرم در يكي از حسّاسترين لحظات عمر خود، مسؤوليت بزرگي را به يك جوان هجده ساله داد. در جنگها خود پيامبر اكرم فرماندهي را عهده دار مي شد؛ اما آن وقت كه در آخرين هفته هاي زندگي خود احساس كرد از اين عالم خواهد رفت و لشكركشي به سرزمين امپراتوري روم به وسيله خود او امكان ندارد - چون كار بسيار بزرگ و دشواري بود؛ لازم بود نيرويي براي اين كار برگزيده شود كه هيچ مانعي نتواند جلوِ آن را بگيرد - اين مسؤوليت را به يك جوان هجده ساله داد. پيامبر مي توانست يك نفر از اصحاب پنجاه ساله، شصت ساله و داراي سابقه جنگ و جبهه را بگذارد؛ اما يك جوان هجده ساله را گذاشت و او «اسامةبن زيد» بود. پيامبر از ايمان و از سابقه فرزند شهيد بودنِ او هم استفاده كرد. آن نقطه اي كه اسامه را فرستاد، همان نقطه اي

بود كه پدر اسامةبن زيد - يعني زيدبن حارثه - در دو سال قبل از آن در آن نقطه به شهادت رسيده بود. پيامبر فرماندهيِ سپاهي بزرگ و گران را به آن جوان هجده ساله داد كه همه اصحاب بزرگ و پيرمرد و سرداران سابقه دار پيامبر در آن سپاه عضو بودند. پيامبر به او گفت تا آن محلي كه پدرت در آن جا شهيد شد، مي روي - يعني در «موته» كه محلي در امپراتوري رومِ آن روز و در كشور شامِ امروز بود - و آن جا را اردوگاه مي كني. بعد دستورات جنگي را به او داد. از نظر پيامبر، نيروي جوان اين قدر حائز اهميت است. ما امروز در كشورمان اسامةبن زيدهاي زيادي داريم؛ جوانان زيادي داريم؛ دختران و پسران عظيم و جمعيت انبوهي از اين مجموعه ها داريم كه حاضرند در همه ميدانهاي فعّال - در ميدان درس، در ميدان سياست، در ميدان فعّاليتهاي اجتماعي، در ميدان مشاركتهاي گوناگون براي فقرزدايي، براي سازندگي، و در هر صحنه و عرصه اي كه براي آنها برنامه ريزي شود و امكان داده شود - شركت كنند. اين موقعيت بسيار مهمي براي كشور ماست. اين نسل، شبيه همان نسلي است كه توانست يكي از بزرگترين تجربه هاي اين كشور - يعني تجربه جنگ تحميلي - را با قدرت و با موفّقيت به پايان ببرد. بد نيست شما برادران و خواهران عزيز بدانيد؛ آن روز كه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تشكيل شد، بيشتر كساني كه در اين سپاه عضويت داشتند، جوانان و نوجوانان بودند. همين كساني كه امروز سرداران اين سپاه محسوب مي شوند و درجات بالا دارند، آن روز يا دانشجو بودند، يا تازه فارغ التحصيل شده بودند و يا

حتي قدم به دانشگاه هم نگذاشته بودند. آن روز كه امام فرمانده سپاه را - فرماندهي كه سالهاي متمادي ميدانهاي جنگ را اداره كرد - به فرماندهي منصوب كردند، او در حدود بيست و شش سال سن داشت. انقلاب از اين تجربه يك بار ديگر استفاده كرده و توانسته نقش عظيم و سازنده جوانان را اثبات كند. اين، آن بخشي بود كه مايل بودم بزرگترها و مسؤولان به آن توجّه كنند؛ يعني از منظر جوان به مسأله جواني نگاه كردن؛ آرزوها، توقّعات و احساسات جوان را ديدن؛ وظايف خود را در قبال اين توقّعات و خواسته هاي بحق فهميدن. همه دستگاههاي مسؤول، چه دولتي و چه غيردولتي، چه صدا و سيما، چه وزارتخانه هاي مربوط به جوانان - آموزش و پرورش و آموزش عالي - چه بخشهاي مربوط به ورزش، چه بخشهاي ويژه جوانان، چه بسيج، چه روحانيت و چه ارگانهاي تبليغ و ترويج دين، بايد احساس كنند كه در مقابل اين نسل، در مقابل اين جمعيت عظيم، در مقابل اين همه استعداد و اين همه انرژيِ متراكم مسؤولند. بخش بعدي، يك جمله خطاب به شماست: عزيزان من! با امكاناتي كه اين كشور در حال حاضر از آن برخوردار است، نتيجه منطقي، يك آينده روشن، رضايتبخش و افتخارآميز است. جمعيت كشور، اكثراً جوانند. امروز در دنيا كشورهايي هستند كه به كمبود جوان دچارند. سطح سنّي آنها بالاست و مجبورند نيروي جوان خودشان را از كشورهاي ديگر تأمين كنند. كشور ما از لحاظ جمعيت جوان كشور، يكي از پرفرصت ترين كشورهاست. به بركت انقلاب، روحيه جوانان و روحيه عموم مردم، روحيه كار و ابتكار و خلاقيّت است. قبل از

انقلاب، به جوان و غيرجوان فرصت ابتكار و خلاقيّت در زمينه علمي، در زمينه صنعتي و در زمينه ابتكارات گوناگون داده نمي شد و ابتكارات با بي اعتنايي مواجه بود. اما انقلاب نيروي استقلال و نيروي اتّكاء به نفس و اعتماد به خود را در جامعه ما زنده كرد؛ لذا اين روحيه هم يكي از فرصتهاي بزرگ است. ما جمعيتي با اين همه جوان و با چنين روحيه اي داريم. از طرفي، همين جمعيت جوان و آحاد ملت احساس مي كنند كه در سرنوشت كشور دخيلند. دولتهايي را انتخاب مي كنند؛ مسؤولاني را گزينش مي كنند و در واقع و حركت و اداره كشور به وسيله كساني است كه مردم در انتخاب آنها نقش دارند. امروز در بعضي از كشورهاي نزديك ما در همين منطقه، مردم كمترين نقشي در انتخاب مسؤولانشان ندارند. مسؤولاني بر آنها حكومت مي كنند كه مردم در آمدن و رفتنشان، مدت حكومتشان، ثروتشان، عياشيهايشان و استفاده هايشان كمترين نقشي و كمترين نظارتي ندارند. در بعضي از كشورها هم صورت ظاهر، دمكراسي است؛ اما در باطن، حضور مردم نيست. تسلّطِ مراكز قدرت بيگانه يا خودي در آنها به نحوي است كه مردم درواقع در اداره كشور هيچ نقشي ندارند. امروز واقعيت در كشور ما، يك واقعيت استثنايي است؛ لااقل در اين منطقه استثنايي است. مردم، دولتها و نمايندگان مجلس را با اراده و ميل و تشخيصِ خود انتخاب مي كنند و آنها را در معرض آزمايش مي گذارند. اگر از آنها راضي بودند، باز بار ديگر آنها را برسر كار مي آورند و اگر نخواستند، بار ديگر به سراغ ديگري مي روند. اين هم يك فرصت بسيار بزرگ است. نكته چهارم در فرصتهاي ما، راهنماييهاي

اسلام و اصول و ارزشهاي اسلامي است كه امروز در كشور ما رسميت دارد. در بسياري از مناطق دنيا ممكن است دمكراسي هم باشد، فعّاليت اقتصادي هم باشد؛ اما چيزي به نام عدالت اجتماعي و رفع تبعيض مطرح نيست. امروز در كشورهاي سرمايه داري و در ميان طبقات گوناگون، آنچه كه رسميت و اعتبار دارد، مبارزه و جنگ اشخاص براي حفظ منافع خودشان است و چيزي به نام عدالت اجتماعي، به عنوان يك وظيفه، به عنوان يك ارزش و به عنوان يك تكليف بر دوش برنامه ريزان آن كشورها، وجود ندارد. اسلام كه قانون اساسي ما را تشكيل مي دهد و قوانين ما را هدايت مي كند، عدالت اجتماعي جزو بزرگترين توصيه هايش آن است. اگر مسؤولاني در كشور براي عدالت اجتماعي، براي نفي فقر در جامعه و براي كم كردن شكاف ميان طبقات فقير و غني كار نكنند، از چشم مردم خواهند افتاد و مردم آنها را به عنوان مسؤولاني كه مورد علاقه و قبول آنها باشند، طبعاً نمي پذيرند. مردمي بودن حكومت هم يكي ديگر از ارزشهايي است كه حاكميت اسلام و معارف اسلامي به اين مملكت هديه كرده است. مردمي بودن، ارزشي بالاتر از انتخاب شدن به وسيله مردم است. بعضي افراد ممكن است در يك نظام دمكراتيك، به شكل دمكراتيك هم انتخاب شوند، اما با مردم رابطه اي نداشته باشند. اينها مردمي نيستند. در كشور اسلامي ما، مردمي بودن يك ارزش است. رئيس جمهور مردمي است؛ مسؤولان مردميند و مي خواهند مردمي باشند. هر كس بيشتر به مردم نزديك باشد، بيشتر احساسات مردم را درك كند و بيشتر با مردم احساس و ابراز همدردي كند، مردم به او علاقه

بيشتري نشان مي دهند. اين هم يكي از امتيازات بزرگ وضع كنوني ماست. علاوه بر اينها، امتيازات مادّي است؛ منابع انرژي در كشور، استعداد ايراني - كه گفتم از متوسّطِ استعدادهاي جهاني بالاتر است - اقليم متنوّع كشور، آب و هواهاي گوناگون و ساير امكاناتي كه در اين كشور وجود دارد. اگر منطقاً و استدلالاً براي اين نيروي عظيم جوان و اين انرژي متراكم، به نحو صحيحي برنامه ريزي شود و اين انرژي آزاد گردد؛ از نسل جوان كشور براي سازندگي كشور استفاده شود و براي تحصيلات و ارتقاء معلومات نسل جوان، كار و تلاش شود، بدون ترديد آينده كشور، يك آينده روشن است. اين شعار نيست؛ اين يك امر منطقي و استدلالي است؛ يك محاسبه است. كشوري با چنين جواناني، با چنين استعدادي، با چنين انرژي اي، با چنين امكانات طبيعي و اقليمي اي و با آن زمينه هاي معرفتي و مكتبي، اگر مسؤولانش درست كار كنند - كه مسؤولان كشورمان تصميم هم دارند كه كار كنند - بلاشك آينده اي كه در انتظار آنهاست، يك آينده بسيار درخشان است؛ آينده اي كه مي تواند براي دنياي اسلام در درجه اوّل، و براي ديگران در درجه بعد، به عنوان يك الگو مطرح شود. اما تهديدهايي هم هست. اين تهديدها را بايد شناخت. اين كه من اصرار دارم در همه گفته ها و اظهارات - چه در خطاب به نسل جوان و چه در خطاب به عموم ملت - تهديدهاي متوجّه به كشور و ملت و بخصوص نسل جوان را تذكر دهم، به اين خاطر است كه اهميت اين تهديدها بسيار زياد است. عزيزان من! گاهي يك غفلت، يك بي توجّهي، يك سستي و يا يك

سهل انگاري، ممكن است يك محصول عظيم را از دست ملتي بگيرد. نبايد اجازه داد. ملت ما نشان داده، آن جايي كه جاي كار و حركت و تلاش است، اگر فرماندهان و مسؤولان خوبي بالاي سرش باشند، خواهد توانست كارهاي بزرگ را به انجام رساند. بعد از اين هم خواهد توانست؛ مشروط بر اين كه تهديدها را بدانيم. اين جا ديگر خطاب من فقط به نسل غيرجوان نيست؛ بخصوص به خودِ شما جوانان هم توجّه مي دهم و مايلم به طور دقيق تهديدهايي را كه وجود دارد، بشناسيد و شما هم به سهم خودتان در مقابله با اين تهديدها كوشا باشيد. تهديدهايي كه متوجّه آينده درخشان ماست، دو نوع است: تهديدهاي خارجي؛ تهديدهاي داخلي. من ابتدا اين يك كلمه را بگويم كه اگر از داخل، اين ملت دشمن نداشته باشد؛ عامل نفوذي نداشته باشد و دو چهرگان در مسائل كشور تخريب نكنند؛ دشمن خارجي نمي تواند كار زيادي انجام دهد. البته توجّه كنيد كه بعضي از تهديدها از درون خود ما و در ميان نفس خودِ ماست. من مي گويم هرچيزي كه به سلامت و ايمان و عزم و نشاط لطمه بزند و كار و كوشش و تحصيل جوانان را معوّق بگذارد، تهديد است. ولنگاري تهديد است؛ بي بندوباري تهديد است؛ مواد مخدّر تهديد است؛ بي اهميتي به علم و درس و كار تهديد است؛ سرگرم شدن به مناقشات اجتماعيِ بيهوده تهديد است؛ درگيريهاي داخلي تهديد است؛ بي اعتمادي به نظام و مسؤولان تهديد است؛ البته غفلت مسؤولان هم تهديد است؛ برنامه ريزي دشمن بيروني هم تهديد است. يك ملت بيدار، يك ملت آگاه، يك ملت زنده، يك ملت جوان، يك ملت انقلابي مثل ملت ما، بايد

همه اين تهديدها را از سر راه خود بردارد. من وقتي به تهديد خارجي اشاره مي كنم، منظورم مراكز قدرت جهاني است. برادران و خواهران؛ فرزندان عزيز من! امروز تهديد مضاعفي نه فقط ايران، بلكه همه كشورهايي را تهديد مي كند كه در رديف كشورهاي پيشرفته اروپايي و امريكايي قرار ندارند. اين تهديد مضاعف چيست؟ از يك سو نفوذ مستقيم قدرتهاي بزرگ و در رأس آنها امريكا، و از سوي ديگر موج جهانيگري است؛ موجي كه امروز در خود امريكا، هم از طرف بخشي از مردم امريكا، عليه آن تظاهرات مي شود. جهانيگري يعني چه؟ يعني يك مجموعه از قدرتهاي جهاني؛ عمدتاً آن كساني كه در سازمان ملل هم نفوذ دارند؛ عمدتاً همان كساني كه استعمارگران ديروز دنيا بودند؛ چند كشوري كه درصددند فرهنگ و اقتصاد و عادات و آداب خودشان را به همه دنيا گسترش دهند؛ يك شركت سهامي درست كنند كه نود و پنج درصد سهمش در واقع مال آنهاست، پنج درصد بقيه هم مال همه كشورهاي ديگر. اختيار در دست آنها و تصميم گيري هم با آنهاست! اين معناي جهانيگري است كه امروز بسياري از كشورها، بسياري ازرجال سياسي جهان سوم و بسياري از روشنفكران دنيا، با آن مخالفت و مبارزه مي كنند و از آن مي ترسند. بعضي از مسؤولان ما نقل كردند كه در كنفرانسهاي جهاني، بسياري از كشورهاي مشترك در كنفرانس 77 و غير متعهّدها، از جهاني شدن مي ترسند؛ چون مي دانند كه جهاني شدن، يعني سلطه امريكا بر اقتصاد، فرهنگ، ارتش، سياست، حكومت و تقريباً بر همه چيز كشورهاي ديگر. اين تازه غير از اعمال نفوذ مستقيم است. اين كه شما مي بينيد بر روي بي اعتنايي ايران

به امريكا اين همه فشار مي آيد - امريكاييها از تمام وسايل استفاده مي كنند، براي اين كه اين چهره بي اعتنا و عبوسي را كه ملت ايران در مقابل امريكا گرفته، در هم بشكنند - براي اين است كه در اطراف دنيا همه زحمت خودشان را كشيده اند تا بتوانند سياسيّون سالم را وادار به تملّق و تواضع و تعظيم و تسليم كنند. امريكاييها به رؤساي كشورهاي آفريقايي، آسيايي و امريكاي لاتين اين طور تفهيم كرده اند كه براي زندگي كردن، هيچ چاره اي نيست، مگر تسليم شدن در مقابل امريكا و سياستهاي آن. بسياري از آنها هم اين را قبول كرده اند! تنها يك كشور، يك ملت و يك دولت در دنيا است كه زير اين بار نرفته و مي گويد ما كاري به كار امريكا نداريم؛ اما حاضر هم نيستيم تسليم زورگويي و فشار و تحميلِ سياستها و روابط امريكا شويم. آن كشور، جمهوري اسلامي ايران است. مسؤولان امريكايي، گاه در مقام بيان و خطابه اظهارات رياكارانه اي ابراز مي كنند. بعضي وقتها از ملت ايران يك تعريف نيمه كاره و يا از بخشي از مسؤولان و نظام ايران تعريفي بر زبان مي آورند. هدف آنها اين است كه بتوانند بر ايران سلطه سياسي و اقتصادي، و اگر بشود، سلطه نظامي پيدا كنند. بازارهاي ايران مورد طمع آنهاست. منابع ايران مورد طمع آنهاست؛ از همه بالاتر، چون ملت و نظام انقلابي و اسلامي ايران توانسته است خيزش عظيمي را در دنياي اسلام به وجود آورد - يك بيداري كه به آساني نمي توانند آن را از بين ببرند - مي خواهند با قانع كردن و خاضع كردن ايران، اين خيزش جهاني را از بين ببرند؛ يعني به دنيا اين طور

بگويند كه اينهايي كه خودشان شروع كننده بودند، آمدند در مقابل امريكا اظهار تسليم و خضوع كردند! بنابراين، هدف، روابط سالم نيست. آنها در تبليغاتشان آن حرفها را مي زنند؛ عدّه اي هم متأسّفانه در مطبوعات كشور و غيره، همان حرفها را تكرار مي كنند كه گويا ارتباط با امريكا خواهد توانست همه مشكلات اقتصادي كشور را حل كند. اين دروغ و خلاف است. امريكاييها براي ارتباطات و فعّاليتهاي خودشان در دنيا، يك وجهه نظر بيشتر ندارند - آن را هم مي گويند؛ پنهان و كتمان نمي كنند - و آن، منافع امريكاست. چنانچه با كسي رابطه برقرار كنند، اگر بپرسند چرا، مي گويند منافع ما ايجاب مي كند؛ چون براي آنها منافعشان مهم است! امريكا به هيچ كشوري سود نمي رساند. اگر چند ميليون دلار به كشوري وام بدهد، چند برابر از او امكانات مي گيرد! امروز اگر شما به اين منطقه نگاه كنيد، مي بينيد كه اين كشورهاي اطراف ما دچار فقر و ضعف و استبداد و فساد و مشكلات فراواني هستند. اينها مگر با امريكا روابط ندارند؟! همه اينها با امريكا روابط دارند. امريكاييها از آنها استفاده مي كنند، اما به آنها استفاده نمي رسانند! بارها امريكاييها اعلان كردند كه هدف آنها از ارتباط با كشورها، تأمين منافع دولت امريكاست! معناي اين حرف چيست؟ معنايش اين است كه از نظر امريكاييها، منافع يك شهروند امريكايي، بر منافع يك شهروند ايراني - هر كه باشد - ترجيح دارد؛ يك جوان امريكايي، بر جوان ايراني ترجيح دارد؛ يك عنصر امريكايي - هر كه باشد - بر يك عنصر ايراني و يا غيرايراني ترجيح دارد. سياست امريكا در مسائل جهانيش بر اين مبناست. هدف اصلي اين است.

البته با دروغ و فريب، اسم حقوق بشر را مي آورند! كشورهايي هستند كه امريكا از نفت آنها استفاده مي كند؛ در آنها يك بار يك مجلس منتخب مردم تا امروز تشكيل نشده است؛ يك حاكم منتخب مردم، يك رئيس جمهور منتخب مردم در آن كشورها وجود ندارد؛ اما امريكا اسمي از دمكراسي و حقوق بشر در آن كشورها نمي آورد! چرا؟ چون منافعش را از آنها تأمين مي كند. با رژيم صدام - در دوراني كه رژيم صدام با ايران مي جنگيد؛ چون بر طبق منافع آنها بود - كمال همكاري را كردند؛ بعد كه رژيم صدام به كويت حمله كرد و منافع آنها را تهديد نمود، با او مقابله كردند؛ آن وقت صدام شد ظالم و جنايتكار و عنصر غيرقابل اعتماد! مگر قبلاً نبود؟! همين امروز مؤسّساتِ متعدّدي در خودِ امريكا و در اروپا از طرف امريكاييها فعّاليت مي كنند تا روي دولت ايران، روي افكار عمومي ايران و روي فضاي ذهني ايران فشار وارد كنند. من گزارشي از اين مراكز به ظاهر تحقيقاتي دارم كه نشان مي دهد آنها در باطن براي اين درست شده اند كه فشار سياسي و تبليغاتي بياورند و افكار عمومي را عليه نظام اسلامي تجهيز كنند. من اسم اين مؤسسات را هم دارم؛ مي دانم كه فعّاليتهايشان چيست و چه كار مي كنند. اينها به زبان، اظهار دوستي مي كنند؛ اما فلان عنصر سياسيشان، عنصر نظاميشان، وزير دفاعشان، فرمانده نيروهايشان در خليج فارس، قلدرانه صحبت مي كند! دستگاههاي جاسوسيشان هم در خفا مشغول توطئه اند، كه چون مجال نيست، من در اين خصوص بيشتر صحبت نمي كنم. متأسّفانه بعضي از اينها توانسته اند از بعضي از اوضاع آشفته استفاده كنند؛ داخل ايران هم بيايند

و با اين و آن تماس بگيرند! يكي از اينها وقت برگشت از ايران در آن جا گزارشي داده و گفته همه چيز در مورد ايران تمام شده است؛ ما فقط بايد سفيرمان را به ايران معرفي كنيم! شخصي شنيد، گفت: خواب خوش ديديد، خير باشد! در اين جا به او چه گفتند كه او چنين برداشت كرده كه همه چيز تمام شده است؟! چه كسي با او حرف زده است؟! اينها چيزهايي است كه تهديدهاي داخلي را تشكيل مي دهد. عزيزان من! اگر ما در داخل متّحد و منسجم باشيم، اگر مردم با دولت و مسؤولانشان صميمي باشند و ارتباط داشته باشند، دشمن خارجي هيچ تأثير سوئي نمي تواند بگذارد و هيچ اقدامي نمي تواند بكند؛ اما متأسفانه در داخل، ايادي دشمن هستند. امروز در اين كشور «عبداللَّه بن ابي»هاي منافق هستند؛ كساني كه حتي يك روز حكومت امام و حكومت نظام اسلامي را از بن دندان قبول نكردند! در زمان پيامبر، يكي از منافقان بسيار فعال، «عبداللَّه بن ابي» بود كه با يهوديها و كفّار قريش و جاسوسهاي امپراتوري روم مي ساخت و از هر وسيله اي استفاده مي كرد، براي اين كه شايد بتواند حكومت پيامبر را از بين ببرد؛ چرا؟ چون قبل از آن كه پيامبر به مدينه بيايد، او تصوّر مي كرد كه در آينده، رئيس و حاكم و پادشاه مدينه خواهد شد! پيامبر در واقع مقام او را از او سلب كرده بود. امروز در اين كشور «عبداللَّه بن ابي»هايي هستند؛ كساني كه خيال مي كردند اگر انقلابي در اين كشور رخ دهد، حكومت وقف آنها و متعلّق به آنهاست. كساني كه نه فقاهت را قبول داشتند، نه امام را قبول داشتند، نه مردم را قبول

داشتند، نه احساسات ديني را قبول داشتند. پيامبر با «عبداللَّه بن ابي» خوشرفتاري كرد و او را مجازات ننمود. نظام اسلامي هم با اينها خوشرفتاري كرد و به مجازاتشان نپرداخت. اينها امروز به برخي از پديده هايي كه دست دشمن در آنهاست، مي نگرند؛ خيال مي كنند فرصتي پيدا كرده اند كه به نظام اسلامي ضربه بزنند. فعّاليتهاي منافقانه خودشان را مي كنند، به اين اميد كه بين مسؤولان اختلاف باشد؛ به اين اميد كه بين مردم اختلاف باشد؛ به اين اميد كه جوانان رابطه شان را با نظام اسلامي قطع كنند؛ به اين اميد كه جوانان با دين قهر كنند! شما جوانان عزيز بدانيد، در هر جايي كه يك تظاهرات اسلامي يا انقلابي يا ديني از خودتان نشان مي دهيد - وقتي در مجالس دعا شركت مي كنيد، وقتي در مجامع اعتكاف شركت مي كنيد، وقتي در تظاهرات بيست و دوم بهمن شركت مي كنيد، وقتي در روز قدس شركت مي كنيد، وقتي مسؤولان كشور مثل رئيس جمهور و ديگران را مورد احترام قرار مي دهيد - از هر حركتتان كه نشان دهنده دينداري و علاقه مندي شما به انقلاب باشد، منافقين به خودشان مي لرزند و ناراحت مي شوند! اينها همان كساني هستند كه با حرفهاي خود، با اظهارات خود، با موضعگيريهاي خود، با تبليغات خود، احياناً با دخالت خود در بعضي از اغتشاشها، دشمن خارجي را اميدوار مي كنند و دشمن خارجي خيال مي كند كه حال بايد به سمت تصرّف ايران، تسلّط بر ملت ايران و در هم شكستن مقاومتِ انقلابيِ بيست و يكساله ملت ايران بيايد. در واقع اينها مقصّرند؛ اينها به دشمن روحيه مي دهند. عزيزان من! هدف اصلي دشمنان - چه دشمنان خارجي، چه دشمنان دورو و منافق

داخلي - عبارت است از نفي حكومت ديني و حكومت اسلام. اصل قضيه براي اينها اين است و به كمتر از اين هم راضي نيستند. اينها مي دانند تا وقتي كه قدرت در دست دين و احكام ديني است، تا وقتي كه مقرّرات مجلس شوراي اسلامي بايد طبق دين باشد، تا وقتي اين قانون اساسي هست - كه اين قانون اساسي منطبق بر دين است - در اين كشور نمي توانند كاري بكنند. تا وقتي مسؤولان كشور به مباني دين و اسلام و فقاهت پايبندند، اينها كاري نمي توانند بكنند. مي خواهند اين پايبندي را از بين ببرند؛ هدف اين است. مي خواهند همان تجربه اي را كه در صدر اسلام به وجود آمد، دوباره تكرار كنند. من واقعاً به شما برادران و خواهران عزيز توصيه مي كنم كه با تاريخ آشنا شويد. تاريخ درس است؛ از تاريخ بسيار درسها مي شود آموخت و بسيار تجربه ها مي شود به دست آورد. عدّه اي سعي مي كنند حوادث روزگار ما را يك حوادث استثنايي - كه به هيچ وجه از تاريخ قابل استفاده نيست - وانمود كنند. اين غلط است. رنگهاي زندگي عوض مي شود، روشهاي زندگي عوض مي شود؛ اما پايه هاي اصلي زندگي بشر و جبهه بنديهاي اصلي بشر، تغييري پيدا نمي كند. در صدر اسلام بزرگترين و مهمترين ضربه اي كه بر اسلام وارد شد، اين بود كه حكومت اسلامي از امامت به سلطنت تبديل شد. حكومت امام حسن و حكومت علي بن ابي طالب عليهم السّلام به سلطنت شام تبديل شد! البته امام حسن مجتبي عليه آلاف التّحية والثناء آن روز به خاطر يك مصلحت بزرگتر - كه حفظ اصل اسلام بود - مجبور شد اين تحميل را به جان بپذيرد. حكومت را از

امام حسن گرفتند. وقتي حكومت از مركز دينيِ خودش خارج شد و در اختيار دنياطلبان و دنياداران گذاشته شد، بديهي است كه بعد هم حادثه كربلا پيش مي آيد. آن وقت حادثه كربلا حادثه اي نيست كه بشود جلوش را گرفت؛ اجتناب ناپذير مي شود. بيست سال بعد از آن كه حكومت اسلامي از دست محور اصلي آن - كه امامت است - گرفته شد، امام حسينِ فرزند پيامبر در كربلا با آن وضع فجيع به خاك و خون كشيده شد. اساس حمله و نقشه دشمن اين است كه حكومت را از محور اصلي - محور امامت، محور دين - خارج كند. بعد خاطرش جمع است كه همه كار خواهد كرد! من به شما عرض كنم كه امروز دشمن قادر نيست. امروز به بركت ملتِ هوشياري مثل ملت ايران، به بركت افكار برانگيخته اي مثل افكار ملت ايران، به بركت انقلاب بزرگي مثل انقلاب اسلامي ايران، نه امريكا و نه بزرگتر از امريكا - اگر در قدرتهاي مادّي باشد - قادر نيستند حادثه اي مثل حادثه صلح امام حسن را بر دنياي اسلام تحميل كنند. اين جا اگر دشمن زياد فشار بياورد، حادثه كربلا اتّفاق خواهد افتاد. من خدا را شكر مي كنم كه ملت ما بيدار و مسؤولان ما بحمداللَّه بر گرد محور دين و اسلام متّفق الكلمه اند. بسياري سعي مي كنند از زبان مسؤولان كشور، از زبان رئيس جمهور يا ديگران، حرفهايي بزنند. اينها زحمت بيهوده مي كشند. رئيس جمهور، يك عنصر روحاني، مؤمن، مريد امام، متكفّلِ ترويج دين و داراي احساس مسؤوليت در اين زمينه است. مسؤولان ديگر هم بحمداللَّه در سطوح بالا همين طورند. البته در مسؤولان مياني كساني هستند كه

ما از آنها گله داريم. دشمن در تحليل خود نسبت به ملت ايران و نسبت به جوانان ايران بسيار اشتباه كرد. بحمداللَّه ملت ايران، ملتي مقاوم، آگاه، هوشيار و آماده به كار است. وضع جوانان هم در همه جاي كشور همين طور است. مسؤولان هم كه بحمداللَّه مسؤولان مؤمن، پايبند به دين و داراي احساس مسؤوليتند. البته من آن روز در نمازجمعه گفتم قلباً از بعضي از پديده هايي كه در كشور هست، رنج مي برم. من نمي خواهم آنچه را كه برايم رنج آور است، با افكار عمومي مطرح كنم؛ اما اين نكته كه آن روز گفتم داستان غم انگيزي است. حقيقتاً همين طور است. بنده دو سال قبل از اين در يكي از خطبه هاي نمازجمعه گفتم كه دستگاههاي استكباري دنيا - و در رأس همه امريكا - از تبليغات براي ساقط كردن و ايجاد اغتشاش در كشورها استفاده مي كنند. بعد به آن مراكز تبليغاتي خطاب كردم و گفتم: ولي بدانيد اين توطئه كه شما بخواهيد به وسيله راديوهايتان در ايران اسلامي، همان برنامه هايي را كه در اروپاي شرقي و در بعضي از كشورهاي ديگر به وجود آورديد، به وجود بياوريد، اين نشدني است؛ اين خيال خامي است. متأسّفانه امروز مي بينم همان دشمني كه به وسيله تبليغات خود، همّتش اين بود كه افكار عمومي يك كشور را به سمتي متوجّه كند، به جاي راديوها آمده در داخل كشور ما پايگاه زده است! بعضي از اين مطبوعاتي كه امروز هستند، پايگاههاي دشمنند؛ همان كاري را مي كنند كه راديو و تلويزيونهاي بي.بي.سي و امريكا و رژيم صهيونيستي مي خواهند بكنند! من نه با آزادي مطبوعات مخالفم، نه با تنوّع مطبوعات. اگر به جاي بيست عنوان روزنامه، دويست عنوان روزنامه در

اين كشور در بيايد، بنده خوشحالتر هم خواهم بود و از اين كه روزنامه هاي كشور زياد شوند، هيچ احساس بدي ندارم. اگر مطبوعات، آن طوري كه در قانون اساسي هست، مايه روشنگري باشند؛ مصالح كشور را رعايت كنند، به نفع مردم قلم بزنند، به نفع دين قلم بزنند، هرچه بيشتر باشند، بهتر است. اما امروز مطبوعاتي پيدا مي شوند كه همه همّتشان، تشويش افكار عمومي و ايجاد اختلاف و بدبيني در مردم و خوانندگانشان نسبت نظام است! ده عنوان، پانزده عنوان روزنامه، گويا از يك مركز هدايت مي شوند؛ با تيترهاي شبيه به هم در قضاياي مختلف. قضاياي كوچك را بزرگ مي كنند و تيترهايي مي زنند كه هركس اين تيترها را مي بيند، خيال مي كند كه همه چيز در كشور از دست رفته است! اينها اميد را در جوانان مي ميرانند؛ روح اعتماد به مسؤولان را در آحاد مردم كشور تضعيف مي كنند و نهادهاي اصلي كشور را مورد اهانت و توهين قرار مي دهند! من نمي دانم مدل اينها كجاست و كيست!؟ مطبوعات غربي هم اين طور نيستند! اين يك نوع شارلاتانيزم مطبوعاتي است كه امروز بعضي از مطبوعات در پيش گرفته اند! در دنيايي كه براي بعضي از روزنامه هاي ما مدل روزنامه نگاري است، اگر مسؤولي، وزيري، حتي رئيس جمهوري دزدي كند، مي نويسند و افشا مي كنند؛ اگر جنايت كند، افشا مي كنند؛ اگر رشوه خواري كند، تيتر مي زنند و مي گويند؛ اما به قانون اساسي كشور حمله نمي كنند؛ به مجلس قانونگذاري حمله نمي كنند. ممكن است از قوانين مصوّب انتقاد كنند، تحليل كنند؛ اما در قبال يك قانون، هوچي بازي راه نمي اندازند. اينها از صاحبان اصلي اين روشها هم قدم جلوتر گذاشته اند! قانون اساسي، مورد اهانت؛ سياستهاي اصلي كشور، مورد اهانت؛

قضاياي كوچك، درشت نمايي شده! در هر حادثه اي، جوّ تهمت فضا را پر مي كند! تروري اتّفاق مي افتد. هنوز هيچ اطّلاعي در دست نيست؛ هنوز از اين كه اين حادثه را چه كسي انجام داده، هيچ كس سرنخي ندارد؛ اما مي بينيد كه در روزنامه تيتر مي زنند؛ سپاه را متهم مي كنند؛ بسيج را متهم مي كنند؛ روحانيت را متهم مي كنند! هدف از اين كارها چيست؟! چرا با بسيج اين قدر بدند؟! من در بخش اوّلِ صحبتم به شما عرض كردم كه جوان سرشار از انرژي است؛ جوان هيجان طلب است. روزي كه كشور دچار يك جنگ مسلّحانه باشد، جوانان با ميل و رغبت به ميدان مي روند. وقتي كه كشور در آرامش و صلح است، براي ارضاي سالمِ هيجان طلبي جوانان، چه چيزي بهتر از بسيج؟ اين ابتكار امام بود. روح هيجان طلب جوان، اگر بنا باشد در راه سازنده، در راه ايماني، در راه سالم، در راهي كه مي تواند براي كشور مفيد واقع شود، به كار بيفتد، چه سازماني مهمتر و مطمئن تر از سازمان بسيج است؟ چرا اين قدر با بسيج دشمني مي كنند؟! با چه دشمنند؟! چرا اين قدر بسيج را زير سؤال مي برند؟! اينهاست كه آن انگيزه هاي باطني را برملا مي كند. من مي دانم كه در بسياري از اين مطبوعات، آدمهاي خوب و مؤمني مشغول كارند - چه كساني كه قلم مي زنند، چه كساني كه اداره مي كنند - اما در لابلاي همينها اثرِ انگشت «عبداللَّه بن ابي ها» را مي بينم: تفرقه افكنيها، اختلاف افكنيها، تشنج آفرينيها، تشويش افكار عمومي، نا اميد كردنها، يأس پراكنيها، چهره سازي عناصر وابسته و مريد دشمن، از نظر انداختن عناصر مفيد و مؤمن و مخلص و دلسوز! البته اين كارها به جايي هم نخواهد رسيد؛ خداي متعال

رسوا مي كند. من البته مايل نبودم با اين صراحت و تفصيل درباره بعضي از مطبوعات حرف بزنم. در واقع ناگزير شدم. من با مسؤولان صحبت كردم. رئيس جمهور محترممان هم مثل من از اين مطبوعات ناراحت است؛ من با ايشان هم صحبت كرده ام. شنيدم ايشان بعضي از اينها را جمع كرده اند، نصيحت كرده اند و به آنها حرفهايي زده اند. من نمي دانم آيا كار با نصيحت پيش مي رود يا نه؟ بعيد مي دانم! وقتي كه دشمن براي اثرگذاري برروي اذهان عمومي و ايجاد مسأله روز برنامه ريزي كرده، فرصت نمي دهند كه مردم نفس بكشند. اگر مردم در جايي يك شادي هم پيدا كنند، بلافاصله مسأله اي را عَلَم مي كنند و دائم كشمكش راه مي اندازند! من بارها به مسؤولان دولتي تذكّر داده ام و به طور جدّي از آنها خواسته ام كه جلوِ اين وضعيت را بگيرند. اين اسمش محدود كردن مطبوعات نيست. اين اسمش جلوگيري از انتقال آزاد اطّلاعات نيست - انتقال سالم اطّلاعات مورد تأييد ماست. اين معنايش جلوگيري از نفوذ دشمن است. جلوگيري از به ثمر رسيدن توطئه تبليغاتي دشمن است. من وجود اين جريان تبليغاتي و مطبوعاتي را به حال كشور، به حال جوانان، به حال آينده، به حال انقلاب و به حال ايمان مردم مضر مي دانم. اين جريان، دائم درصدد قداست شكني از مسائل اساسي اسلامي است. مباحث اسلامي را زير سؤال مي برند؛ انقلاب را زير سؤال مي برند؛ نه با بيان منطقي، با روشهاي بسيار غلط كه جز در مطبوعات ناسالم در دوره هايي كه بوده، انسان نمي تواند نظير و شبيهش را پيدا كند! من به نظرم رسيد بعد از آن كه با مسؤولان در ميان گذاشتم و به رئيس جمهور

گفتم، اين را به عنوان يك درد دل و شِكوه - مثل پدري كه با فرزندانش مطلبي را در ميان مي گذارد - با شما در ميان بگذارم. البته من به شما عرض كنم كه يكي از هدفهاي دشمن اين است كه با تحريك احساسات، در كشور ايجاد ناامني كند. من قوّياً توصيه مي كنم كه به خاطر احساسات و به خاطر طرفداري از فلان كس، مبادا بر خلاف قانون اقدامي شود. من به هيچ وجه اجازه نمي دهم. دشمن وقتي بخواهد ايجاد اغتشاش و درگيري كند، برايش چندان مشكل نيست كه چهار نفر مزدور را در بين بچه هاي مؤمن، بچه هاي حزب الّلهي و بچه هاي صادق بفرستد؛ به عنوان طرفداري از رهبري، به عنوان اين كه رهبري مظلوم واقع شده، بياييد كمك كنيد؛ سپس جنجال درست كنند! مراقب نفوذيها باشيد. من مي خواهم فقط شما بدانيد؛ مي خواهم افكار عمومي بي خبر نماند از اين كه دشمن در زمينه مسائل فرهنگي در كشور چه مي كند و هدفهايش چيست. هدفهاي دشمن از اين كارها عبارت است از بي ايمان كردن، ايجاد گسست بين نسل كنوني و نسل گذشته و كوچك كردن افتخارات بيست سال اخير. همه مردمانِ با فرهنگ در كشورها سعي مي كنند افتخارات گذشته خودشان را بزرگ كنند. اين جنگ هشت ساله و اين دفاع مقدّس، از بزرگترين افتخارات ملت ايران بود. همه دنيا - ناتو، كشورهاي بلوك شرق، خودِ امريكا، كشورهاي مرتجع منطقه - با هم همدست شدند، به عراق كمك كردند و به ايران فشار آوردند؛ اما نتوانستند يك وجب از خاك اين كشور را اشغال كنند. عزيزان من! در دويست سال گذشته، قبل از اين جنگ تحميلي، هر وقت اين كشور با كشور ديگري درگيريِ نظامي داشت،

بخشي از كشور رفت؛ اما بعد از دويست سال، جنگي كه در آن دشمن نتوانست يك وجب از خاك اين كشور را بگيرد - با اين كه همه قدرتهاي نظامي و سياسي دنيا و پشتيبانيهاي بين المللي همراه او بود - همين جنگ هشت ساله است. اين جنگ يكي از مفاخر تاريخ ايران است؛ آن وقت مي آيند جنگ و رزمندگان و شهدا و سپاه و ارتش و بسيج را زير سؤال مي برند! اين گسستِ نسل كنوني از نسل گذشته و از افتخارات گذشته، اين جدا كردن مردم از مسؤولان و اين جدا كردن مردم از عقايد و باورهاي ديني، آيا جز از دشمن برمي آيد؟ اما مي بينيم كه فلان روزنامه هم اين كارها را مي كند! البته بعضي هم هستند كه واقعاً دشمن نيستند - من مي دانم اين طور است - اما غافلند. اين، آن شِكوه اي بود كه خواستم پيش شما بكنم. شما بدانيد، دستگاههاي مسؤول هم بدانند كه اين يك خطر بزرگ است. اگر جلوِ اين خطر را نگيرند، بدون شك دشمن يك قدم جلو خواهد آمد و روحيه جديدي پيدا خواهد كرد. البته جايي را كه دشمن هرگز نخواهد توانست از لحاظ معنوي و روحي تصرّف كند، عبارت است از جايي كه مردم هستند و آن جايي كه اين خدمتگزار مردم در آن جا قرار دارد. پروردگارا! ملت ايران را پيروز كن؛ دشمنانش را منكوب و سركوب كن. پروردگارا! جوانان ما را به راهي كه مورد رضاي خود توست، هدايت كن. پروردگارا! جوانان ما را موفّق و پيروز بگردان. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، دختران و پسران مؤمن را در اين كشور مشمول عنايات و تفضّلات خودت بگردان. پروردگارا! به

محمّد و آل محمّد، دلها را با هم مهربان كن و ما را با اسلام هرچه بيشتر آشنا و نزديك بگردان. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، توفيق مسؤولان كشور - مسؤولان دولتي، مسؤولان قوه قضاييه، قوه مقننه و ساير مسؤولان - را روزبه روز بيشتر كن. پروردگارا! قلب وليّ عصر را از ما راضي و خشنود كن؛ ما را از سربازان آن بزرگوار قرار ده؛ روح مطهّر امام و ارواح طيّبه شهدا را از ما راضي كن؛ تفضلات خودت را به ايثارگران و جانبازان و آزادگان انقلاب و كساني كه عمر و جواني خود را در اين راه مصرف كرده اند، نازل بفرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

متن بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار كارگران و معلمان به مناسبت روز جهانى كارگر و سالگرد شهادت استاد

متن بيانات مقام معظم رهبري در ديدار كارگران و معلمان به مناسبت روز جهاني كارگر و سالگرد شهادت استاد مطهري بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه برادران و خواهراني كه لطف كردند و تشريف آوردند، خوشامد عرض مي كنم و روز شريف معلم و روز شريف كارگر را به معلمان عزيز و به كارگران عزيز تبريك مي گويم. همچنين ياد استاد شهيدِ بزرگوار و معلم پيشروِ اين وادي - مرحوم آيةاللَّه شهيد مطهري - را كه حقّ بزرگي به گردن ملت و انقلاب ما دارند، گرامي مي دارم. درباره اين دو جامعه مهم - جامعه كارگري و جامعه معلمان - سخنان بحق و بجا و زيادي گفته شده است. شكّي نيست كه اين دو قشر جزو اثرگذارترين قشرهاي جامعه در حال و آينده كشورند. معلمان، سازندگان انسانند؛ انسان والا، انسان پيشرو، انسان تربيت شده، انسان باسواد. در واقع اين معلمان هستند كه ماده اصليِ درجه اول عالم خلقت را كه وجود آن براي همه پيشرفتها

و تعاليها - چه مادّي و چه معنوي - شرط اصلي و محوري است، پرداخت مي كنند، به ثمر مي رسانند و كارآمد مي سازند. اگر جامعه معلمان در يك كشور، عزيز و گرامي داشته شوند، اين فقط عزيز داشتن يك عدّه از مردم نيست؛ اين عزيز داشتن علم و تعالي و پيشرفت است؛ عزيز داشتن انسان است. اين كه در كشور از معلمان تجليل مي شود، صرفاً لفّاظي و تعارف نيست. معناي اين حرفها و اين گفتنها اين است كه فضاي عمومي كشور قدر علم و تعليم و آدم شدن و عالم شدن را بدانند. اين حرفها براي اين است كه كلاس درس، معلم درس و پديد آورنده علم و درس، گرامي داشته شود. ملتي كه قدر علم و آموزش و معلم و اهميت فرهنگ را نداند، به هركجا هم برسد، آسيب پذير است. از لحاظ مادّي هر رشدي هم بكند، قابل سرنگون شدن و شكست خوردن است. تجليل از كارگران هم از دو جهت است: يكي به خاطر اين است كه هر كشوري هرچه رشد مادّي و ثروت دارد، از سرانگشت كارگر دارد. كارگر است كه ثروت را توليد مي كند و رشد اقتصادي را به وجود مي آورد. اگر كارگر نباشد، همه طرّاحان و برنامه ريزان و متفكّران اقتصادي، كارشان بيهوده خواهد ماند. آن عنصر و عاملي كه همه فكر و هدفها و برنامه ها و پيشرفتهاي علم اقتصاد را در مقام عمل تحقّق مي بخشد، سرپنجه كارگر است. پس كارگر حقّ بزرگي به گردن همه آحاد ملت دارد؛ به خاطر اين كه محصول كار اوست كه زندگي مردم را به طور روزبه روز و عملي و فعلي سامان مي دهد. جهت دوم كه

از كارگر تجليل مي كنيم، اين است كه تجليل از كارگر، تجليل از كار است؛ كار بسيار مهم است. چقدر بيكاري به بشريت خسارت مي زند؛ چه بيكاري بر اثر تنبلي و عدم همّت شخص باشد، چه بر اثر اين باشد كه او قادر به كار نيست؛ چون كار وجود ندارد. پس، كار يك ارزش و يك عبادت حقيقي است. عامل حقيقي و واقعي براي پيشرفت يك كشور، كار است. بنابراين، ما از كارگر تجليل مي كنيم، تا از كار تجليل شود. معلمان و كارگران، دو قشر بسيار مهمند. نه اين كه قشرهاي ديگر اهميتي ندارند؛ چرا، هر مجموعه اي در درون خود، عناصر به وجود آورنده و زاينده و تشكيل دهنده دارد و همه در جاي خود مهمند؛ اما توجه به اين دو قشر، مانع از اين مي شود كه غفلت بزرگ و خسارتباري كشور و مردم را فرا گيرد. چه كسي بايد توجّه كند؟ در درجه اوّل، مسؤولان امر و در درجه دوم، همه آحاد مردم. قدر معلم را بدانند، قدر كارگر را بدانند؛ اينها ارزش است. معلمان و كارگران انسانهايي هستند كه عمر خود را در كاري صرف مي كنند كه آن كار پيش خداي متعال گرامي و عزيز است. اگر به سابقه بيست ويكساله انقلاب و همچنين سالهاي آخر قبل از انقلاب - بخصوص سال آخر آن - نگاه كنيم، مي بينيم كه نقش اين دو قشر در پديد آمدن انقلاب و نيز در ادامه راه انقلاب و پيروزيهاي آن، نقش تعيين كننده اي بوده است. اگر معلمان نبودند، اين همه دانش آموز و اين همه جوان، در جبهه ها و در صحنه هاي انقلاب و در كارهاي مربوط به سازندگي حضور پيدا

نمي كردند؛ معلمان بودند كه بچه ها را وادار كردند. در اين زمينه، بخشي از معلمان فداكاريِ واقعي كردند و خودشان براي شاگردانشان مقتدا شدند. همچنين كارگران، هم قبل از انقلاب، هم بعد از پيروزي انقلاب، در دوران جنگ تحميلي و در ميدانهاي مختلف امتحان خود را دادند. آنها در صحنه حضور پيدا كردند و به كم ساختند و نگذاشتند كارخانه ها تعطيل شود، تا ما توانستيم اين راه پر گردنه صعب العبورِ بيست ويكساله را طي كنيم و به اين جا برسيم. بنابراين، هر دو قشر امتحان خوبي دادند. يكي از كارهاي مهم هر دو قشر، مبارزه با كساني بود كه مي خواستند يا مدارس و كلاسها را تعطيل كنند، يا كارخانه ها و كارگاهها را به تعطيلي بكشانند. يقيناً بعضي از شما مي دانيد كه بسيار سعي و تلاش شد كه جمهوري اسلامي با اعتصابهاي كارگري مواجه شود. چه كساني در مقابل اينها ايستادند؟ خودِ كارگران. خواستند مدارس را تعطيل كنند؛ چه كسي در مقابلشان ايستاد؟ خود معلمان. اينها پيش خدا بسيار اجر و قيمت دارد. امروز هم همين طور است. امروز هم انسان زمزمه هايي را مي شنود كه به مناسبت فلان مسأله، فلان قانون، فلان بهانه، عدّه اي سعي مي كنند، يا بعضي از مراكز تلاشِ سازمان يافته مي كنند، شايد بتوانند به نحوي بدنه كارگري كشور را فلج كنند! مي دانيد چه بر سر كشور مي آيد؟ آنها اين را مي خواهند. آنها حقوق كارگر را دنبال نمي كنند. سعي آنها اين است كه اين راه سختي را كه امروز دولت و مسؤولان در پيش دارند و عرق ريزان و تلاش كنان و با توكّل به خدا در مقابل اين همه توطئه متراكم - محاصره هاي اقتصادي، خباثتهاي استكبار جهاني، كارشكنيها، مانع تراشيها -

پيش مي روند، متوقّف كنند. چگونه؟ نگذارند كار در كشور باقي بماند و بدنه كارگري را از كار منفك كنند تا فلج شود. اگر در جامعه رونق اقتصادي نباشد، اگر توليد كار و توليد ثروت نباشد، از جمله كساني كه در درجه اوّل بيشترين صدمه را خواهند ديد، باز هم همين قشرهاي مستضعف و محروم و بخصوص قشرهاي كارگري هستند. دشمن اين را مي خواهد. امروز عدّه اي ساده لوحانه سعي مي كنند چشمهاي خودشان را ببندند و دشمن را نبينند. ليكن واقعيت اين است كه دشمن دست به كار است و مي خواهد حركت جمهوري اسلامي را هر طور بتواند؛ با تبليغات، با جنجالهاي سياسي، با هياهو، با ادّعاي طرفداري از اين قشر و آن قشر متوقّف كند. همّتشان اين است كه در جمهوري اسلامي كارها فلج شود و كاري پيش نرود. امروز دولت و مسؤولان تلاش مي كنند. امروز مسأله اشتغال يكي از مهمترين مسائل كشور ماست. مسؤولان بايد سالي چند صد هزار فرصت شغلي به وجود آورند تا بتوانند جواناني را كه عازم و آماده ميدان كار هستند، به كار وادار كنند. توليدِ شغل كار آساني نيست؛ برنامه ريزي و تلاش و خيال راحت مي خواهد. عدّه اي مي خواهند نگذارند اين كارها انجام گيرد. اين عده چه كساني هستند؟ دشمنان و تحريك شدگان. اينها به جان قشرهايي مي افتند كه دچار نابسامانيهايي هستند. البته تا امروز نيّت غرض آلود دشمنان نتوانسته است بر جامعه فرهنگي و كارگري ما غلبه پيدا كند و آنها را ابزار دست سازد. آنها بدانند يقيناً بعد از اين هم نخواهند توانست؛ اما شرط اصلي هوشياري است. همه بايد هوشيار باشند. جوانان، معلمان، كارگران، دانش آموزان و دانشجويان بايد بيدار باشند و

بدانند كه دشمن در پي چيست. دولت و مسؤولان گوناگون هم بايد تلاش خود را بكنند. برنامه هايي هست؛ ان شاءاللَّه اين برنامه ها اجرا شود و پيش برود و بتدريج نابسامانيها برطرف گردد. يك جمله هم مي خواهم به بعضي از مسؤولان عرض كنم. امروز كشور ما در حال گذر از يك دوران سخت اقتصادي است، تا ان شاءاللَّه به يك دوران باز، آزاد، خوب و برخوردار از رفاه برسد كه مردم بتوانند از منافع و عطايا و هبات اين طبيعت عظيم و اين امكانات فراواني كه در كشور ما هست، استفاده كنند. ما تلاش همه را هم لازم داريم؛ ليكن يكي از آفاتي كه در همين دوران متوجه حركت رشد و توسعه عمومي كشور است، اين است كه به وسيله سوءسياستها در كشور، شكاف بين طبقات زياد شود. اين را بايد بسيار مراقب باشند. عدّه اي فقط به خود فكر مي كنند. اينها كساني هستند كه نه به قشر مظلوم و مستضعف، نه به فقرا و نه به آينده كشور فكر نمي كنند و فقط به جيب خودشان، به زندگي شخصي خودشان و به گردآوري هرچه بيشترِ ثروت مي انديشند. دستگاههاي مسؤول نبايد اجازه دهند كه اينها مرتّب فاصله ها و شكافها را بيشتر كنند. عدالت اجتماعي، اساس است. اگر رونق اقتصادي در كشور باشد، اما عدل اجتماعي نباشد، اين رونق اقتصادي به درد فقرا و مستضعفان نخواهد خورد و محروميت را برطرف نخواهد كرد؛ همچنان كه امروز در بسياري از كشورها شما ملاحظه مي كنيد كه توليد بالاست، كارخانه هاي بزرگ مشغول كارند، ثروت توليد مي شود؛ اما محروميت در آن كشورها هست؛ از جمله همين كشورهاي پيشرفته ي اروپايي و غربي. آنچه كه از اين

كشورها در تلويزيونها و از پشت دوربينها به من و شما نشان مي دهند، جاهاي خوبش است. محلّات فقيرنشين و زندگيهاي تلخ و گرسنگيها و محروميتها و حسرتها را كه نشان نمي دهند؛ ساختمانها و خيابانهاي عالي و باغهاي بزرگ و امثال اينها را نشان مي دهند! اگر پيشرفت صنعتي و رونق اقتصادي باشد، اما عدالت اجتماعي نباشد، مي شود همين وضعيت و وضعيت بعضي از كشورهايي كه از آنها هم بدترند. ما كه اين را نمي خواهيم. ما در جامعه فقط رونق اقتصادي را نمي خواهيم. ما رونق اقتصاديِ همراه با عدالت اجتماعي را مي خواهيم. البته نمي گوييم عدالت اجتماعي باشد، اما رونق اقتصادي نباشد؛ چون در آن جايي كه هيچ رونق اقتصادي نيست، عدالت اجتماعي عامل چندان مهمي نيست و در عين حال جامعه به رفاه و به برخورداريِ لازم نخواهد رسيد. اگر عدل اجتماعي همراه با پيشرفت اقتصادي باشد، جامعه شكوفا خواهد شد. نمي شود كه ما عدالت اجتماعي را رعايت نكنيم. مسؤولان سررشته دار امورند. از طرفي بايد اجازه بدهند كه كساني از مجاري صحيح، تلاش اقتصاديِ سالم و قانوني بكنند - چون توليد ثروت در اسلام مذموم نيست - اما بايد جلوِ استفاده از روشهاي غيرقانوني، استفاده از راههاي تقلّب و خدعه و مكر و سوءاستفاده از ثروتهاي عمومي را بگيرند. اينها ممنوع است. فاصله ها بايد كم شود. پاره اي از اين حقوقها، پاداشها و دريافتهايي كه بعضي افراد دارند - كه از بيت المال هم هست - اصلاً قابل توجيه و قابل فهم و قبول نيست. كساني كه از اموال دولتي و از بيت المال استفاده مي كنند، بايستي به قدر حقّ و ارزش كارشان برخوردار شوند. نمي شود كه عدّه اي برخورداريهاي زياد داشته

باشند. البته انقلاب اسلامي اين بُت تبعيض و طاغوت پروري را در اين كشور شكست. قبل از انقلاب، فاصله بين فقير و غني يك امر اجتناب ناپذير تلّقي مي شد. كسي جرأت نمي كرد بگويد بالاي چشمتان ابروست. انقلاب اسلامي آمد و راه عدالت اجتماعي را باز و مسير را هموار كرد. اما ما بايد عمل كنيم. آن كسي كه قانون مي گذارد، آن كسي كه تصميم مي گيرد و آن كسي كه برنامه ريزي مي كند، بايد ملاحظه عدالت اجتماعي را بكند. چند روز قبل از اين، سيماي جمهوري اسلامي مدرسه اي را در يكي از روستاهاي بوشهر نشان داد كه از مشاهده آن وضعيت، دل من به درد آمد! يك عدّه جوان در گوشه اي از همين كشور، با آن شرايط سخت به دبيرستان مي روند؛ آن وقت چند كيلومتر آن طرفتر در وسط دريا، شما ببينيد با ثروتهاي بادآورده چه كارهايي مي شود!در نظام جمهوري اسلامي، اين روش درست نيست؛ غلط است. مسؤولان بايد مراقبت كنند. هركس وظيفه اي دارد و بايد وظيفه اش را دقيق انجام دهد. مسؤولان بايد دنبال عدالت و دنبال آسان كردن زندگي براي طبقات مستضعف و محروم و پابرهنه باشند. مراد كساني است كه در روز خطر اين مملكت را نجات دادند و اگر خداي نكرده بار ديگر خطري اين مملكت را تهديد كند، باز هم همين جامعه كارگري، همين معلمان، همين قشرهاي محروم و همين كارمنداني كه از لحاظ درآمد در سطوح پاييني قرار دارند، مي روند دفاع مي كنند و سينه سپر مي سازند. همه قشرهاي گوناگون مردم - چه كارگران، چه معلمان، چه كارمندان ادارات، چه كارمندان بخشهاي مختلف - سعي كنند ان شاءاللَّه با هوشياري و دقّت، كار را به

بهترين وجهي انجام دهند؛ مسؤولان هم مسؤوليتهاي خودشان را درك كنند. ان شاءاللَّه اين جامعه براثر تلاش مسؤولان به آن جايي برسد كه حقّ اوست؛ آن جايي كه خدا براي او معيّن كرده است؛ يعني ان شاءاللَّه اوج رستگاري؛ هم دنيايي و مادّي و هم معنوي و الهي. اميدواريم خداوند ما را به وظايفمان آشنا سازد؛ در راه انجام آن وظايف ما را كمك كند؛ دست ما را بگيرد و از انحراف و كجروي باز بدارد. اميدواريم كه تفضّلات حضرت وليّ اللَّه الاعظم ارواحنافداه متوجّه شما باشد و ان شاءاللَّه ياري و دعاي آن بزرگوار شامل حال همه شما و ما گردد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى در خطبه هاى نمازجمعه تهران

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري در خطبه هاي نمازجمعه تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه. و نستغفره و نؤمن به. و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه. حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته. بشير رحمته و نذير نقمته. سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين و صحب المخلصين المجاهدين. و صلّي علي ائمّةالمسلمين و حماةالمستضعفين. و صلّي علي بقيّة اللَّه في الأرضين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. «يا ايّهاالّذين امنوا اتّقوا اللَّه و قولوا قولاً سديدا».(1) همه شما برادران و خواهران و خودم را به رعايت تقواي الهي، مراقبت از رفتار و گفتار و نيّات خود و استمداد از خداوند براي پيمودن راه او و راه حق، دعوت و توصيه مي كنم. امروز اگرچه روز ولادت موسي بن جعفر عليه الصّلاةوالسّلام است و جاي اين بود كه ما در خطبه اوّل به آن بزرگوار اظهار ارادت و خلوص كنيم، ليكن چون در مجموعه

مطالبي كه ما در خطبه ها و صحبتها بيان مي كنيم، ذكر نام مقدس نبي اكرم صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم و شرح گوشه هايي از زندگي آن بزرگوار انصافاً كم است و چهره نوراني آن درّةالتاج آفرينش و آن گوهر يگانه عالم وجود براي بسياري از افراد، آن چنان كه شايسته است، روشن نيست - نه تاريخ زندگي آن بزرگوار، نه اخلاق آن بزرگوار، نه رفتار فردي و سياسي آن بزرگوار - بنده قصد داشتم كه در ايام آخر صفر، به قدر گنجايش وقت و توفيق خودِ اين حقير، در يك خطبه نسبت به آن بزرگوار مطالبي عرض كنم؛ اما ترسيدم كه تراكم مطالب باز موجب شود كه اين ابراز ارادتِ لازم و واجب فوت شود و به تأخير افتد؛ لذا امروز قصد دارم كه در اين خطبه راجع به آن وجود مقدّس صحبت كنم. نبي مكرم اسلام جداي از خصوصيات معنوي و نورانيت و اتّصال به غيب و آن مراتب و درجاتي كه امثال بنده از فهميدن آنها هم حتّي قاصر هستيم، از لحاظ شخصيت انساني و بشري، يك انسان فوق العاده، طراز اول و بي نظير است. شما درباره اميرالمؤمنين مطالب زيادي شنيده ايد. همين قدر كافي است عرض شود كه هنر بزرگ اميرالمؤمنين اين بود كه شاگرد و دنباله رو پيامبر بود. يك شخصيت عظيم، با ظرفيت بي نهايت و با خلق و رفتار و كردار بي نظير، در صدر سلسله ي انبيا و اوليا قرار گرفته است و ما مسلمانان موظّف شده ايم كه به آن بزرگوار اقتدا كنيم؛ كه فرمود: «ولكم في رسول اللَّه اسوة حسنة»(2). ما بايد به پيامبر اقتدا و تأسي كنيم. نه فقط در چند ركعت نماز خواندن كه در رفتارمان، در گفتارمان، در

معاشرت و در معامله مان هم بايد به او اقتدا كنيم. پس بايد او را بشناسيم. خداي متعال شخصيت روحي و اخلاقي آن بزرگوار را در ظرفي تربيت كرد و به وجود آورد كه بتواند آن بار عظيم امانت را بر دوش حمل كند. يك نگاه اجمالي به زندگي پيامبر اكرم در دوران كودكي بيندازيم. پدر آن بزرگوار، بنابر روايتي قبل از ولادتش، و بنا بر روايتي ديگر چند ماه بعد از ولادتش از دنيا مي رود و آن حضرت پدر را نمي بيند. به رسم خاندانهاي شريف و اصيل آن روز عربستان كه فرزندان خودشان را به زنان پاكدامن و داراي اصالت و نجابت مي سپردند تا آنها را در صحرا و در ميان قبايل عربي پرورش دهند، اين كودك عزيزِ چراغ خانواده را به يك زن اصيل نجيب به نام حليمه سعديّه - كه از قبيله بني سعد بود - سپردند. او هم پيامبر را در ميان قبيله خود برد و در حدود شش سال آن كودك عزيز و آن درّ گرانبها را نگه داشت؛ به او شير داد و او را تربيت كرد. لذا پيامبر در صحرا پرورش پيدا كرد. گاهي اين كودك را نزد مادرش - جناب آمنه - مي آورد و ايشان او را مي ديد و سپس باز برمي گرداند. بعد از شش سال كه اين كودك از لحاظ جسمي و روحي پرورش بسيار ممتازي پيدا كرده بود - جسماً قوي، زيبا، چالاك، كارآمد؛ از لحاظ روحي هم متين، صبور، خوش اخلاق، خوش رفتار و با ديد باز، كه لازمه زندگي در همان شرايط است - به مادر و به خانواده برگردانده شد. مادر اين كودك را

برداشت و با خود به يثرب برد؛ براي اين كه قبر جناب عبداللَّه را - كه در آن جا از دنيا رفت و در همان جا هم دفن شد - زيارت كنند. بعدها كه پيامبر به مدينه تشريف بردند و از آن جا عبور كردند، فرمودند قبر پدر من در اين خانه است و من يادم است كه براي زيارت قبر پدرم، با مادرم به اين جا آمديم. در برگشتن، در محلي به نام ابواء، مادر هم از دنيا رفت و اين كودك از پدر و مادر - هر دو - يتيم شد. به اين ترتيب، ظرفيت روحي اين كودك كه در آينده بايد دنيايي را در ظرفيت وجودي و اخلاقي خود تربيت كند و پيش ببرد، روزبه روز افزايش پيدا كرد. ام ايمن او را به مدينه آورد و به دست عبدالمطلب داد. عبدالمطلب مثل جان شيرين از اين كودك پذيرايي و پرستاري مي كرد. در شعري عبدالمطلب مي گويد كه من براي او مثل مادرم. اين پيرمرد حدود صدساله - كه رئيس قريش و بسيار شريف و عزيز بود - آن چنان اين كودك را مورد مهر و محبت قرار داد كه عقده كم محبتي در اين كودك مطلقاً به وجود نيايد و نيامد. شگفت آور اين است كه اين نوجوان، سختيهاي دوري از پدر و مادر را تحمل مي كند، براي اين كه ظرفيت و آمادگي او افزايش پيدا كند؛ اما يك سرسوزن حقارتي كه احتمالاً ممكن است براي بعضي از كودكانِ اين طوري پيش بيايد، براي او به وجود نمي آيد. عبدالمطلب آن چنان او را عزيز و گرامي مي داشت كه مايه تعجب همه مي شد. در كتابهاي تاريخ و حديث آمده است كه در كنار

كعبه براي عبدالمطلب فرش و مسندي پهن مي كردند و او آن جا مي نشست و پسران او و جوانان بني هاشم با عزّت و احترام دور او جمع مي شدند. وقتي عبدالمطلب نبود يا در داخل كعبه بود، اين كودك مي رفت روي اين مسند مي نشست. عبدالمطلب كه مي آمد، جوانان بني هاشم به اين كودك مي گفتند بلند شو، جاي پدر است. اما عبدالمطلب مي گفت نه، جاي او همان جاست و بايد آن جا بنشيند. آن وقت خودش كنار مي نشست و اين كودك عزيز و شريف و گرامي را در آن محل نگاه مي داشت. هشت ساله بود كه عبدالمطلب هم از دنيا رفت. روايت دارد كه دم مرگ، عبدالمطلب از ابي طالب - پسر بسيار شريف و بزرگوار خودش - بيعت گرفت و گفت كه اين كودك را به تو مي سپارم؛ بايد مثل من از او حمايت كني. ابوطالب هم قبول كرد و او را به خانه خودش برد و مثل جان گرامي او را مورد پذيرايي قرار داد. ابوطالب و همسرش - شيرزن عرب؛ يعني فاطمه بنت اسد؛ مادر اميرالمؤمنين - تقريباً چهل سال مثل پدر و مادر، اين انسان والا را مورد حمايت و كمك خود قرار دادند. نبي اكرم در چنين شرايطي دوران كودكي و نوجواني خود را گذارند. خصال اخلاقي والا، شخصيت انسانيِ عزيز، صبر و تحمّل فراوان، آشنا با دردها و رنجهايي كه ممكن است براي يك انسان در كودكي پيش بيايد، شخصيت در هم تنيده عظيم و عميقي را در اين كودك زمينه سازي كرد. در همان دوران كودكي، به اختيار و انتخاب خود، شباني گوسفندان ابوطالب را به عهده گرفت و مشغول شباني شد. اينها عوامل مكمّل شخصيت است. به انتخاب

خود او، در همان دوران كودكي با جناب ابي طالب به سفر تجارت رفت. بتدريج اين سفرهاي تجارت تكرار شد، تا به دوره جواني و دوره ازدواج با جناب خديجه و به دوران چهل سالگي - كه دوران پيامبري است - رسيد. تمام خصوصيات مثبت يك انسان والا در او جمع بود؛ كه من بخشي از خصوصيات اخلاقي آن بزرگوار را بسيار مختصر عرض مي كنم. اما واقعاً ساعتها وقت لازم است كه انسان درباره خصوصيات اخلاقي پيامبر حرف بزند. من فقط براي عرض ارادت و براي اين كه به گويندگان و نويسندگان، عملاً عرض كرده باشم كه نسبت به شخصيت پيامبر قدري بيشتر كار شود و ابعاد آن تبيين گردد - چون درياي عميقي است - اين چند دقيقه را به اين مطالب صرف مي كنم. البته در كتابهاي فراواني راجع به نبي اكرم و به طور متفرّق راجع به اخلاق آن بزرگوار مطالبي هست. آنچه كه من در اين جا ذكر كردم، از مقاله يكي از علماي جديد - مرحوم آيةاللَّه حاج سيدابوالفضل موسوي زنجاني - است كه مقاله اي در همين خصوص نوشته اند و من از نوشته ايشان - كه جمعبندي شده و مختصر و خوب است - استفاده كردم. به طور خلاصه اخلاق پيامبر را به «اخلاق شخصي» و «اخلاق حكومتي» تقسيم مي كنيم. به عنوان يك انسان، خلقيّات او و به عنوان يك حاكم، خصوصيات و خلقيّات و رفتار او. البته اينها گوشه اي از آن چيزهايي است كه در وجود آن بزرگوار بود. چندين برابر اين خصوصيات برجسته و زيبا در او وجود داشت كه من بعضي از آنها را عرض مي كنم. آن بزرگوار، امين، راستگو، صبور و بردبار بود. جوانمرد

بود؛ از ستمديدگان در همه شرايط دفاع مي كرد. درستكردار بود؛ رفتار او با مردم، بر مبناي صدق و صفا و درستي بود. خوش سخن بود؛ تلخ زبان و گزنده گو نبود. پاكدامن بود؛ در آن محيط فاسد اخلاقي عربستانِ قبل از اسلام، در دوره جواني، آن بزرگوار، معروف به عفت و حيا بود و پاكدامني او را همه قبول داشتند و آلوده نشد. اهل نظافت و تميزي ظاهر بود؛ لباس، نظيف؛ سروصورت، نظيف؛ رفتار، رفتار با نظافت. شجاع بود و هيچ جبهه عظيمي از دشمن، او را متزلزل و ترسان نمي كرد. صريح بود؛ سخن خود را با صراحت و صدق بيان مي كرد. در زندگي، زهد و پارسايي پيشه او بود. بخشنده بود؛ هم بخشنده مال، هم بخشنده انتقام؛ يعني انتقام نمي گرفت؛ گذشت و اغماض مي كرد. بسيار با ادب بود؛ هرگز پاي خود را پيش كسي دراز نكرد؛ هرگز به كسي اهانت نكرد. بسيار با حيا بود. وقتي كسي او را بر چيزي كه او بجا مي دانست، ملامت مي كرد - كه در تاريخ نمونه هايي وجود دارد - از شرم و حيا سرش را به زير مي انداخت. بسيار مهربان و پر گذشت و فروتن و اهل عبادت بود. در تمام زندگي آن بزرگوار، از دوران نوجواني تا هنگام وفات در شصت و سه سالگي، اين خصوصيات را در وجود آن حضرت مي شد ديد. من بعضي از اين خصوصيات را مقداري باز مي كنم: امين بودن و امانتداري او چنان بود كه در دوران جاهليت او را به «امين» نامگذاري كرده بودند و مردم هر امانتي را كه برايش بسيار اهميت قائل بودند، دست او مي سپردند و خاطرجمع بودند كه

اين امانت به آنها سالم برخواهد گشت. حتي بعد از آن كه دعوت اسلام شروع شد و آتش دشمني و نقار با قريش بالا گرفت، در همان احوال هم باز همان دشمنها اگر مي خواستند چيزي را در جايي امانت بگذارند، مي آمدند و به پيامبر مي دادند! لذا شما شنيده ايد كه وقتي پيامبر اكرم به مدينه هجرت كرد، اميرالمؤمنين را در مكه گذاشت تا امانتهاي مردم را به آنها برگرداند. معلوم مي شود كه در همان اوقات هم مبالغي امانت پيش آن بزرگوار بوده است؛ نه امانت مسلمانان، بلكه امانت كفّار و همان كساني كه با او دشمني مي كردند! بردباري او به اين اندازه بود كه چيزهايي كه ديگران از شنيدنش بي تاب مي شدند، در آن بزرگوار بي تابي به وجود نمي آورد. گاهي دشمنان آن بزرگوار در مكه رفتارهايي با او مي كردند كه وقتي جناب ابي طالب در يك مورد شنيد، به قدري خشمگين شد كه شمشيرش را كشيد و با خدمتكار خود به آن جا رفت و همان جسارتي را كه آنها با پيامبر كرده بودند، با يكايكشان انجام داد و گفت هركدام اعتراض كنيد، گردنتان را مي زنم؛ اما پيامبر همين منظره را با بردباري تحمّل كرده بود. در يك مورد ديگر با ابي جهل گفتگو شد و ابي جهل اهانت سختي به پيامبر كرد؛ اما آن حضرت سكوت پيشه نمود و بردباري نشان داد. يك نفر رفت به حمزه خبر داد كه ابي جهل اين طور با برادرزاده تو رفتار كرد؛ حمزه بي تاب شد و رفت با كمان بر سر ابي جهل زد و سر او را خونين كرد. بعد هم آمد و تحت تأثير اين حادثه، اسلام آورد. بعد از اسلام، گاهي مسلمانان سر

قضيه اي، از روي غفلت و يا جهالت، جمله اهانت آميزي به پيامبر مي گفتند؛ حتي يك وقت يك نفر از همسران پيامبر - جناب زينب بنت جحش كه يكي از امّهات مؤمنين است - به پيامبر عرض كرد كه تو پيامبري، اما عدالت نمي كني! پيامبر لبخندي زد و سكوت كرد. او توقّع زنانه اي داشت كه پيامبر آن را برآورده نكرده بود؛ كه بعداً ممكن است به آن اشاره كنم. گاهي بعضي افراد به مسجد مي آمدند، پاهاي خودشان را دراز مي كردند و به پيامبر مي گفتند ناخنهاي ما را بگير! - چون ناخن گرفتن وارد شده بود - پيامبر هم با بردباريِ تمام، اين جسارت و بي ادبي را تحمل مي كرد. جوانمردي او طوري بود كه دشمنان شخصي خود را مورد عفو و اغماض قرار مي داد. اگر در جايي ستمديده اي بود، تا وقتي به كمك او نمي شتافت، دست برنمي داشت. در جاهليت، پيماني به نام «حلف الفضول» - پيمان زيادي؛ غير از پيمانهايي كه مردم مكه بين خودشان داشتند - وجود داشت كه پيامبر در آن شريك بود. يك نفر غريب وارد مكه شد و جنسش را فروخت. كسي كه جنس را خريده بود، «عاص بن وائل» نام داشت كه مرد گردن كلفتِ قلدري از اشراف مكه بود. جنس را كه خريد، پولش را نداد. آن مرد غريب به هركس مراجعه كرد، نتوانست كمكي دريافت كند. لذا بالاي كوه ابوقبيس رفت و فرياد زد: اي اولاد فهر! به من ظلم شده است. پيامبر و عمويش زبير بن عبدالمطلب آن فرياد را شنيدند؛ لذا دور هم جمع شدند و تصميم گرفتند كه از حق او دفاع كنند. بلند شدند پيش «عاص بن وائل» رفتند و

گفتند پولش را بده؛ او هم ترسيد و مجبور شد پولش را بدهد. اين پيمان بين اينها برقرار ماند و تصميم گرفتند هر بيگانه اي وارد مكه شد و مكي ها به او ظلم كردند - كه غالباً هم به بيگانه ها و غيرمكي ها ظلم مي كردند - اينها از او دفاع كنند. بعد از اسلام، سالها گذشته بود، پيامبر مي فرمود كه من هنوز هم خود را به آن پيمان متعهّد مي دانم. بارها با دشمنانِ مغلوب خود رفتاري كرد كه براي آنها قابل فهم نبود. در سال هشتم هجري، وقتي كه پيامبر مكه را با آن عظمت و شكوه فتح كرد، گفت: «اليوم يوم المرحمة»؛ امروز، روز گذشت و بخشش است؛ لذا انتقام نگرفت. اين، جوانمردي آن بزرگوار بود. او درستكردار بود. در دوران جاهليت - همان طور كه گفتيم - تجارت مي كرد؛ به شام و يمن مي رفت؛ در كاروانهاي تجارتي سهيم مي شد و شركايي داشت. يكي از شركاي دوران جاهليتِ او بعدها مي گفت كه او بهترين شريكان بود؛ نه لجاجت مي كرد، نه جدال مي كرد، نه بار خود را بر دوش شريك مي گذاشت، نه با مشتري بدرفتاري مي كرد، نه به او زيادي مي فروخت، نه به او دروغ مي گفت؛ درستكردار بود. همين درستكرداري حضرت بود كه جناب خديجه را شيفته او كرد. خود خديجه هم بانوي اوّل مكه و از لحاظ حسب و نسب و ثروت، شخصيت برجسته اي بود. پيامبر از دوران كودكي، موجود نظيفي بود. برخلاف بچه هاي مكه و برخلاف بچه هاي قبايل عرب، نظيف و تميز و مرتّب بود. در دوران نوجواني، سرشانه كرده؛ بعد در دوران جواني، محاسن و سر شانه كرده؛ بعد از اسلام، در دوراني كه از

جواني هم گذشته بود و مرد مسني بود - پنجاه، شصت سال سن او بود - كاملاً مقيّد به نظافت بود. گيسوان عزيزش كه تا بناگوشش مي رسيد، تميز؛ محاسن زيبايش تميز و معطر. در روايتي ديدم كه در خانه خود خُم آبي داشت كه چهره مباركش را در آن مي ديد - آن زمان چون آينه چندان مرسوم و رايج نبود - «كان يسوّي عمامته و لحيته اذا اراد ان يخرج الي اصحابه»؛(3) وقتي مي خواست نزد مسلمانان و رفقا و دوستانش برود، حتماً عمامه و محاسن را مرتب و تميز مي كرد، بعد بيرون مي آمد. هميشه با عطر، خود را معطّر و خوشبو مي كرد. در سفرها با وجود زندگي زاهدانه - كه خواهم گفت زندگي پيامبر به شدت زاهدانه بود - با خودش شانه و عطر مي برد. سرمه دان برمي داشت، براي اين كه چشمهايش را سرمه بكشد؛ چون آن روز معمول بود مردها چشمهايشان را سرمه مي كشيدند. هر روز چند مرتبه مسواك مي كرد. ديگران را هم به همين نظافت، به همين مسواك، به همين ظاهرِ مرتّب دستور مي داد. اشتباه بعضي اين است كه خيال مي كنند ظاهر مرتّب بايد با اشرافيگري و با اسراف توأم باشد؛ نه. با لباس وصله زده و كهنه هم مي شود منظّم و تميز بود. لباس پيامبر وصله زده و كهنه بود؛ اما لباس و سر و رويش تميز بود. اينها در معاشرت، در رفتارها، در وضع خارجي و در بهداشت بسيار مؤثر است. اين چيزهاي به ظاهر كوچك، در باطن بسيار مؤثر است. رفتارش با مردم، رفتار خوش بود. در جمع مردم، هميشه بشّاش بود. تنها كه مي شد، آن وقت غمها و حزنها و همومي كه داشت،

آن جا ظاهر مي شد. هموم و غمهاي خودش را در چهره خودش جلوِ مردم آشكار نمي كرد. بشّاش بود. به همه سلام مي كرد. اگر كسي او را آزرده مي كرد، در چهره اش آزردگي ديده مي شد؛ اما زبان به شكوه باز نمي كرد. اجازه نمي داد در حضور او به كسي دشنام دهند و از كسي بدگويي كنند. خود او هم به هيچ كس دشنام نمي داد و از كسي بدگويي نمي كرد. كودكان را مورد ملاطفت قرار مي داد؛ با زنان مهرباني مي كرد؛ با ضعفا كمال خوشرفتاري را داشت؛ با اصحابِ خود شوخي مي كرد و با آنها مسابقه اسب سواري مي گذاشت. زيراندازش يك حصير بود؛ بالش او از چرمي بود كه از ليف خرما پر شده بود؛ قوت غالب او نان جو و خرما بود. نوشته اند كه هرگز سه روز پشت سر هم از نان گندم - نه غذاهاي رنگارنگ - شكم خود را سير نكرد. امّ المؤمنين عايشه مي گويد كه گاهي يك ماه از مطبخ خانه ما دود بلند نمي شد. سوار مركب بي زين و برگ مي شد. آن روزي كه اسبهاي قيمتي را با زين و برگهاي مجهّز سوار مي شدند و تفاخر مي كردند، آن بزرگوار در بسياري از جاها سوار بر درازگوش مي شد. حالت تواضع به خود مي گرفت. با دست خود، كفش خود را وصله مي زد(4). اين همان كاري است كه شاگرد برجسته اين مكتب - اميرالمؤمنين عليه السّلام - بارها انجام داد و در روايات راجع به او، اين را زياد شنيده ايد. در حالي كه تحصيل مال از راه حلال را جايز مي دانست و مي فرمود: «نعم العون علي تقوي اللَّه الغني»؛(5) برويد از طريق حلال - نه از راه حرام، نه با تقلّب، نه

با دروغ و كلك - كسب مال كنيد، خود او اگر مالي هم از طريقي به دستش مي رسيد، صرف فقرا مي كرد. عبادت او چنان عبادتي بود كه پاهايش از ايستادن در محراب عبادت ورم مي كرد. بخش عمده اي از شبها را به بيداري و عبادت و تضرّع و گريه و استغفار و دعا مي گذرانيد. با خداي متعال راز و نياز و استغفار مي كرد. غير از ماه رمضان، در ماه شعبان و ماه رجب و در بقيه اوقات سال هم - آن طور كه شنيدم - در آن هواي گرم، يك روز در ميان روزه مي گرفت. اصحاب او به او عرض كردند: يا رسول اللَّه! تو كه گناهي نداري؛ «غفراللَّه لك ما تقدم من ذنبك و ما تأخّر» - كه در سوره ي فتح هم آمده: «ليغفر لك اللَّه ما تقدّم من ذنبك و ما تأخّر»(6) - اين همه دعا و عبادت و استغفار چرا؟! مي فرمود: «افلا اكون عبداً شكورا»؛(7) آيا بنده سپاسگزار خدا نباشم كه اين همه به من نعمت داده است؟! استقامت او استقامتي بود كه در تاريخ بشري نظيرش را نمي شود نشان داد. چنان استقامتي به خرج داد كه توانست اين بناي مستحكم خدايي را كه ابدي است، پايه گذاري كند. مگر بدون استقامت، ممكن بود؟ با استقامت او ممكن شد. با استقامت او، يارانِ آن چناني تربيت شدند. با استقامت او، در آن جايي كه هيچ ذهني گمان نمي برد، خيمه مدنيّت ماندگار بشري در وسط صحراهاي بي آب و علف عربستان برافراشته شد؛ «فلذلك فادع و استقم كما امرت».(8) اينها اخلاق شخصي پيامبر است. و اما اخلاق حكومتي پيامبر. آن حضرت عادل و با تدبير بود. كسي كه تاريخ ورود

پيامبر به مدينه را بخواند - آن جنگهاي قبيله اي، آن حمله كردنها، آن كشاندن دشمن از مكه به وسط بيابانها، آن ضربات متوالي، آن برخورد با دشمن عنود - چنان تدبير قوي و حكمت آميز و همه جانبه اي در خلال اين تاريخ مشاهده مي كند كه حيرت آور است و مجال نيست كه من بخواهم آن را بيان كنم. او حافظ و نگهدارنده ضابطه و قانون بود و نمي گذاشت قانون - چه توسط خودش، و چه توسط ديگران - نقض شود. خودش هم محكوم قوانين بود. آيات قرآن هم بر اين نكته ناطق است. برطبق همان قوانيني كه مردم بايد عمل مي كردند، خود آن بزرگوار هم دقيقاً و به شدّت عمل مي كرد و اجازه نمي داد تخلّفي بشود. وقتي كه در جنگ بني قريظه مردهاي آن طرف را گرفتند؛ خائنهايشان را به قتل رساندند و بقيه را اسير كردند و اموال و ثروت بني قريظه را آوردند، چند نفر از امّهات مؤمنين - كه يكي جناب امّ المؤمنين زينب بنت جحش است، يكي امّ المؤمنين عايشه است، يكي ام المؤمنين حفصه است - به پيامبر عرض كردند: يا رسول اللَّه! اين همه طلا و اين همه ثروت از يهود آمده، يك مقدار هم به ما بدهيد. اما پيامبر اكرم با اين كه زنها مورد علاقه اش بودند؛ به آنها محبت داشت و نسبت به آنها بسيار خوشرفتار بود، حاضر نشد به خواسته شان عمل كند. اگر پيامبر مي خواست از آن ثروتها به همسران خود بدهد، مسلمانان هم حرفي نداشتند؛ ليكن او حاضر نشد. بعد كه زياد اصرار كردند، پيامبر با آنها حالت كناره گيري به خود گرفت و يك ماه از زنان خودش دوري كرد كه از او چنان توقّعي

كردند. بعد آيات شريفه سوره احزاب نازل شد: «يا نساء النبي لستنّ كأحد من النّساء»(9)، «يا ايّها النّبي قل لازواجك ان كنتنّ تردن الحياة الدّنيا و زينتها فتعالين امتّعكنّ و اسّرحكن سراحا جميلا.(10) و ان كنتنّ تردن اللَّه و رسوله والدّار الاخرة فأن اللَّه اعدّ للمحسنات منكنّ أجرا عظيما».(11) پيامبر فرمود: اگر مي خواهيد با من زندگي كنيد، زندگي زاهدانه است و تخطّي از قانون ممكن نيست. از ديگر خلقيات حكومتي او اين بود كه عهد نگهدار بود. هيچ وقت عهدشكني نكرد. قريش با او عهدشكني كردند، اما او نكرد. يهود بارها عهدشكني كردند، او نكرد. او همچنين رازدار بود. وقتي براي فتح مكه حركت مي كرد، هيچ كس نفهميد پيامبر كجا مي خواهد برود. همه لشكر را بسيج كرد و گفت بيرون برويم. گفتند كجا، گفت بعد معلوم خواهد شد. به هيچ كس اجازه نداد كه بفهمد او به سمت مكه مي رود. كاري كرد كه تا نزديك مكه، قريش هنوز خبر نداشتند كه پيامبر به مكه مي آيد! دشمنان را يكسان نمي دانست. اين از نكات مهم زندگي پيامبر است. بعضي از دشمنان، دشمناني بودند كه دشمنيشان عميق بود؛ اما پيامبر اگر مي ديد خطر عمده اي ندارند، كاري به كارشان نداشت و نسبت به آنها آسانگير بود. بعضي دشمنان هم بودند كه خطر داشتند، اما پيامبر آنها را مراقبت مي كرد و زير نظر داشت؛ مثل عبداللَّه بن اُبي. عبداللَّه بن اُبي - منافق درجه يك - عليه پيامبر توطئه هم مي كرد؛ ليكن پيامبر فقط او را زير نظر داشت، كاري به كار او نداشت و تا اواخر عمر پيامبر هم بود. اندكي قبل از وفات پيامبر، عبداللَّه اُبي از دنيا رفت؛ اما پيامبر او

را تحمّل مي كرد. اينها دشمناني بودند كه از ناحيه آنها حكومت و نظام اسلامي و جامعه اسلامي مورد تهديد جدّي واقع نمي شد. اما پيامبر با دشمناني كه از ناحيه آنها خطر وجود داشت، به شدّت سختگير بود. همان آدم مهربان، همان آدم دلرحم، همان آدم پرگذشت و با اغماض، دستور داد كه خائنان بني قريظه را - كه چند صد نفر مي شدند - در يك روز به قتل رساندند و بني نضير و بني قينقاع را بيرون راندند. و خيبر را فتح كردند؛ چون اينها دشمنان خطرناكي بودند. پيامبر با آنها اوّلِ ورود به مكه كمال مهرباني را به خرج داده بود؛ اما اينها در مقابل خيانت كردند و از پشت خنجر زدند و توطئه و تهديد كردند. پيامبر عبداللَّه بن اُبي را تحمّل مي كرد؛ يهودي داخل مدينه را تحمّل مي كرد؛ قرشي پناه آورنده به او يا بي آزار را تحمل مي كرد. وقتي مكه را فتح كرد، چون ديگر خطري از ناحيه آنها نبود، حتي امثال ابي سفيان و بعضي از بزرگان ديگر را نوازش هم كرد؛ اما اين دشمن غدّار خطرناك غيرقابل اطمينان را به شدّت سركوب كرد. اينها اخلاق حكومتي آن بزرگوار است. در مقابل وسوسه هاي دشمن، هوشيار؛ در مقابل مؤمنين، خاكسار؛ در مقابل دستور خدا، مطيع محض و عبد به معناي واقعي؛ در مقابل مصالح مسلمانان، بي تاب براي اقدام و انجام. اين، خلاصه اي از شخصيت آن بزرگوار است. پروردگارا ! از تو درخواست مي كنيم كه ما را از امت پيامبر قرار بده. خود مي داني كه دلهاي ما لبالب از محبّت پيامبر است؛ ما را با اين محبّتِ نوراني و آسماني زنده بدار و با همين عشقِ بي پايان، ما را از اين دنيا ببر.

پروردگارا ! زيارت چهره پيامبر را در قيامت نصيب ما فرما. عمل به احكام پيامبر و تشبّه به اخلاق آن بزرگوار را نصيب ما بگردان. او را به معناي واقعي كلمه اسوه ما قرار بده و مسلمانان را قدردان آن بزرگوار قرار بده. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هواللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد.(12) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما علي اميرالمؤمنين و الصّديقة الطّاهره سيّدة نساءالعالمين. و الحسن والحسين سيّدي شباب اهل الجنّه و علي بن الحسين زين العابدين و محمّدبن علي الباقر و جعفربن محمّد الصادق و موسي بن جعفر الكاظم و علي بن موسي الرّضا و محمّدبن علي الجواد و علي بن محمّد الهادي و الحسن بن علي الزّكي العسكري و الحجّة الخلف القائم المهدي. حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداةالمؤمنين. در خطبه دوم بحثي در اين زمينه عرض مي كنم كه اين وحدت ملي كه شعار امسال ماست و به شدّت از طرف دشمنان و مغرضان تهديد مي شود، چگونه قابل تحقّق است؟ من اميدوارم همه كساني كه به نظام اسلامي و به اين قانون اساسي از بن دندان معتقدند، به عرايض امروز ما توجّه كنند. كساني هم كه معتقد نيستند - كه خوشبختانه در جامعه ما عددي نيستند - اگر توجّه كنند، شايد اين براي آنها وسيله اي باشد، كه هدايت الهي را براي خودشان فراهم كنند. البته امروز اين اجتماع، اجتماع عظيمي است. غير از مردم عزيز تهران كه در نماز جمعه شركت مي كنند، گروهي از جوانان مؤمن و خوب قم و جماعتي

از علما و ائمّه ي محترم جماعت تهران هم امروز در اين نماز حضور دارند. انقلاب، يك تحول بنيادين براساس يك سلسله ارزشهاست و يك حركت به جلو محسوب مي شود. آنچه در كشور ما واقع شد، انقلاب اسلامي است كه تحوّل عظيمي در اركان سياسي و اقتصادي و فرهنگي جامعه و يك حركت به جلو و يك اقدام به سمت پيشرفت اين كشور و اين ملت بود. البته در نظامي كه براساس انقلاب به وجود آمد، ما از شرق و غرب الگو نگرفتيم. اين نقطه بسيار مهمي است. ما نمي توانستيم از كساني الگو بگيريم كه نظامهاي آنها را غلط و برخلاف مصالح بشريت مي دانستيم. بحث تعصّب مذهبي و ديني و جغرافيايي مطرح نبود؛ بحث اين بود كه پايه هايي كه نظامهاي شرقي كمونيستيِ آن روز بر آنها بنا شده بود - كه امروز در دنيا ديگر چنين هويّتي وجود ندارد - همچنين پايه هايي كه نظامهاي غربي بر آنها بنا شده بود، پايه هاي غلطي بود؛ لذا ما نمي توانستيم و نمي خواستيم از آنها الگو بگيريم. الگوي ما ارزشهاي ديگري بود كه به مقداري از آن ارزشها اشاره كردم. اما چرا از آن دو رژيم جهاني - رژيم شرقيِ كمونيستي و رژيم غربيِ سرمايه داري - الگو نگرفتيم؟ چون رژيمهاي باطلي بودند. رژيمهاي كمونيست، رژيمهاي مستبدي بودند كه با شعار حكومت مردمي سرِ كار آمده بودند؛ اما اشرافي هم بودند! با اين كه دم از ضدّيت با اشرافيگري مي زدند، اما عملاً حكومتهاي اشرافي بودند. از لحاظ استبداد، در نهايت درجه استبداد بودند و حاكميت مطلق دولت بر اقتصاد، بر فرهنگ، بر سياست و بر فعاليتهاي گوناگون اجتماعي و غيره به چشم

مي خورد! در رژيمهاي شرقي، مردم هيچكاره محض بودند. بنده از نزديك رفته بودم و اين كشورها را در اواخر عمرشان ديده بودم. حتي در رأس بعضي از كشورهاي عقب افتاده و فقيرشان هم يك رژيم به اصطلاح و به قول خودشان كارگري سرِ كار بود؛ اما همان رفتارهاي اشرافيگري و همان كارهاي غلطِ دربارهاي قديم را تكرار مي كردند! نه انتخاباتي در اين كشورها بود، نه رأي مردمي در كار بود؛ اما به خودشان دمكراتيك هم مي گفتند و ادّعاي مردمي بودن مي كردند! مردم هيچكاره محض بودند: از لحاظ اقتصادي، صددرصد وابسته به دولت؛ از لحاظ كارهاي فرهنگي، صددرصد وابسته به دولت! معلوم بود كه چنين رژيمهايي محكوم به فنا بود. البته چون شعارهاشان، شعارهايشان برّاق و جذّابي بود، توانستند در اطراف دنيا جواناني را به سمت خودشان جذب كنند و حكومتهايي تشكيل دهند؛ اما ديگر نمي توانستند عمري بكنند. ديديد آخرش هم به كجا رسيدند؛ بعد از چند ده سال به كلّي زايل شدند. طبيعي بود كه آن رژيمها براي ما قابل الگو گرفتن نبود. آن روزي كه انقلاب ما پيروز شد - يعني بيست و يك سال قبل از اين - هيچ انقلابي در دنيا وجود نداشت كه وقتي پيروز مي شد، به همين حكومت شرقي - يا ماركسيستي و يا سوسياليستي كه مرتبه ي رقيقترش بود - گرايش نداشته باشد؛ ليكن اسلام و ملت ايران و رهبر اين ملت آن را رد كردند و قبول نداشتند و كنار گذاشتند. از غرب هم نمي خواستيم و نمي توانستيم الگو بگيريم؛ چون غرب چيزهايي داشت، اما به قيمتِ نداشتن چيزهاي مهمتري. در غرب، علم بود، اما اخلاق نبود؛ ثروت بود، اما عدالت

نبود؛ فناوري پيشرفته بود، اما همراه با تخريب طبيعت و اسارت انسان؛ اسم دمكراسي و مردم سالاري بود، اما در حقيقت سرمايه سالاري بود، نه مردم سالاري؛ امروز هم همين طور است. اين مطلبي كه عرض مي كنم، ادّعاي من نيست. من از قول فلان نويسنده مسلمانِ متعصّب نقل نمي كنم؛ از قول خود غربيها نقل مي كنم. امروز در كشورهاي غربي و در خود امريكا، آن چيزي كه به نام دمكراسي و انتخابات وجود دارد، صورت انتخابات است. باطن آن، حاكميت سرمايه است. من مايل نيستم كه از نويسندگان و كتابهايشان اسم بياورم؛ اما خود نويسندگان امريكايي تشريح مي كنند و مي نويسند كه انتخابات شهرداريها، انتخابات نمايندگي مجلس و انتخابات رياست جمهوري، با چه ساز و كاري انجام مي گيرد. اگر كسي نگاه كند، خواهد ديد كه در آن جا، آراء مردم تقريباً هيچ نقشي ندارد و آنچه كه حرف اوّل و آخر را مي زند، پول و سرمايه داري و شيوه هاي تبليغاتيِ مدرن و همراه با فريب و جذاب از نظر آحاد مردم سطحي نگر است! اسم دمكراسي هست، اما باطن دمكراسي مطلقاً نيست. پيشرفتهاي علمي در غرب بود، اما اين پيشرفتهاي علمي وسيله اي براي استثمار ملتهاي ديگر شده بود. غربيها به مجرّد اين كه يك قدرت علمي پيدا كردند، آن را به قدرت سياسي و اقتصادي تبديل نمودند و به طرف شرق و غرب دنيا راه افتادند. هرجا كشوري ممكن بود رويش دست بگذارند و آن را استثمار كنند، بي دريغ كردند. هر جا نكردند، ممكنشان نشد! در غرب، آزادي بود، اما آزادي همراه با ظلم و بي بندوباري و افسارگسيختگي. روزنامه ها در غرب آزادند و همه چيز مي نويسند؛ اما روزنامه ها در غرب متعلّق به

چه كساني هستند؟ مگر متعلّق به مردمند؟! اين كه امر واضحي است؛ بروند نگاه كنند. شما در همه اروپا و امريكا يك روزنامه قابل ذكر نشان دهيد كه متعلّق به سرمايه داران نباشد! پس روزنامه كه آزاد است، يعني آزادي سرمايه دار كه حرف خودش را بزند؛ هركس را مي خواهد، خراب كند؛ هركس را مي خواهد، بزرگ كند؛ به هر طرف مي خواهد، افكار عمومي را بكشد! اين كه آزادي نشد. اگر يك نفر پيدا شد و عليه صهيونيسم حرف زد - مثل آن آقاي فرانسوي(13) كه چند جلد كتاب عليه صهيونيستها نوشت و گفت اين كه مي گويند يهوديان را در كوره هاي آدم سوزي سوزاندند، واقعيت ندارد - طور ديگري با او رفتار مي كنند! اگر كسي وابسته به سرمايه داران نباشد و مراكز قدرت سرمايه داري نباشد، نه حرفش زده مي شود، نه صدايش به گوش كسي مي رسد و نه آزادي بيان دارد! آري؛ سرمايه داران آزادند كه به وسيله روزنامه ها و راديوها و تلويزيونهاي خودشان، هرچه را كه دلشان مي خواهد، بگويند! اين آزادي، ارزش نيست؛ اين آزادي، ضدّارزش است. مردم را به بي بندوباري و به بي ايماني بكشند؛ هرجا مي خواهند، جنگ درست كنند؛ هرجا مي خواهند، صلح تحميلي درست كنند؛ هرجا مي خواهند، اسلحه بفروشند. آزادي يعني اين! طبيعي بود كه براي ملتي كه با جانِ خود و عزيزانش قيام كرده بود و در رأسش يك عالم ربّاني و جانشين پيامبران قرار داشت. نظام غربي نمي توانست الگو باشد. پس، ما الگو را نه از رژيمهاي شرقي و نه از رژيمهاي غربي گرفتيم؛ ما الگو را از اسلام گرفتيم و مردم ما براثر آشنايي با اسلام، نظام اسلامي را انتخاب كردند. مردم ما كتابهاي اسلامي خوانده بودند؛ با

روايات آشنا بودند؛ با قرآن آشنا بودند؛ پاي منابر نشسته بودند. در اين دهه هاي اخير، روشنفكران مذهبي - از علما، روحانيون، فضلا و دانشگاهيان - كارهاي زيادي كرده بودند. براي مردم يك سلسله ارزشها جا افتاده بود و دنبال آنها بودند. در محيط رژيم گذشته هرچه نگاه مي كردند، از اين ارزشها خبري نبود. انقلاب براي دستيابي به آن ارزشها بود. و اما اين ارزشها چيست؟ من در اين جا تعدادي از اين ارزشها را عرض مي كنم. البته اگر بخواهيم اين ارزشها را در يك كلمه بيان كنيم، من عرض مي كنم اسلام؛ اما اسلام يك كلمه، مجمل است و تفاصيل گوناگوني از آن مي شود. ملت ما به دنبال ارزشهايي بود كه همه اش در داخل اسلام هست و من به بخشي از آنها اشاره مي كنم: ارزش اول، ايمان است. مردم از هُرهُري مسلكي و بي بندوباري و بي ايماني بيزار و ناراضي بودند و مي خواستند دلشان به ايماني قرص باشد. ارزش بعدي، عدالت است. مردم مي ديدند كه جامعه، جامعه غيرعادلانه اي است. بي دريغ از بالا تا پايين ظلم مي كردند؛ خودشان هم به خودشان ظلم مي كردند. در داخل رژيم طاغوت، آن جا هم نسبت به همديگر ظلم و بي عدالتي روا مي داشتند؛ به مردم هم بي نهايت ظلم مي شد. در قضاوت ظلم مي شد، در تقسيم ثروت ظلم مي شد، در كار ظلم مي شد، به شهرهاي دور دست ظلم مي شد، به آدمهاي ضعيف ظلم مي شد. همه جا ظلم محسوس بود و انسان با پوست و گوشتِ خودش ظلم را حس مي كرد. مردم به دنبال عدالت و رفع شكاف طبقاتي و رفع فقر بودند. اين هم يكي از ارزشهايي بود كه مردم دنبالش بودند. اين مقوله ديگري

غير از عدالت است. در جامعه، كسي يا مجموعه اي در اوج غنا و برخورداري؛ اما يك عدّه ديگر از اوّليات زندگي محروم. اين چيزي است كه هركسي از آن مشمئز مي شود و آن را نمي پسندد. مردم به دنبال رفع شكاف طبقاتي و نزديك كردن فاصله ها بودند. ما مثل كمونيستها ادّعا نمي كرديم كه همه بيايند نان خور دولت شوند و ما به همه حقوق مساوي بدهيم؛ نه. اما شكاف طبقاتي به اين صورت و با اين عمق، براي مردم و انقلابيون مسلمان و براي رهبر آنها قابل قبول نبود. رژيم طاغوت و رژيمهاي قبل از آن در ايران، مردمي نبودند. مردم هيچكاره بودند. يك نفر به كمك انگليسها آمده بود، در تهران كودتا كرده بود و خودش را پادشاه ناميده بود. بعد هم كه خواست از ايران برود - يعني خواستند او را ببرند؛چون پير شده بود و به دردشان نمي خورد - پسرش را جانشين خودش كرد! آخر اين پسر كيست و چيست؟! پس مردم چه كاره اند و رأي آنها چيست؟! اينها اصلاً مطرح نبود. قبل از آنها هم قاجاريه بودند. يك فاسد مي مرد، يك فاسد ديگر به جاي خودش مي گذاشت. مردم در اداره و تعيين حكومت، هيچكاره محض بودند. مردم اين را نمي پسنديدند. مردم مي خواستند كه حكومت متعلّق به آنها باشد؛ برخاسته از آنها باشد؛ رأي آنها در آن اثر داشته باشد. ارزش بعدي، دينداري است. مردم مي خواستند متديّن باشند. آن رژيم گذشته در همه جا - در محيط جامعه، در سربازخانه، در دانشگاه و در مدرسه - سعي مي كرد مردم را به بي ديني سوق دهد؛ اما مردم نمي خواستند. مردم متديّن بودند. مردم نشان دادند كه ايمان و

اعتقاد به اسلام، تا اعماق جان آنها نفوذ دارد. ارزش ديگر، دوري از اسراف و تجمّل در سطح زمامداران است. البته تجمّل و اسراف در همه جا بد است؛ اما آن چيزي كه مردم را وادار مي كرد كه نسبت به اين قضيه حسّاسيت نشان دهند، رفتارهاي مسرفانه و متجمّلانه و ولخرجيها با مال مردم در سطح حكومت بود. اين از آن چيزهايي بود كه مردم نمي خواستند. نظام اسلامي بر اساس اين ارزش به وجود آمد كه چنين چيزي نباشد. ارزش ديگر، سلامت ديني و اخلاقي زمامداران است. مردم مي خواستند كساني كه در رأس جامعه اند، متديّن باشند؛ فاسد نباشند؛ اخلاقشان فاسد نباشد؛ رفتارشان فاسد نباشد؛ خودشان فاسد نباشند؛ دوروبريهايشان فاسد نباشند، كه آن روز بودند! رواج اخلاق فاضله، يكي ديگر از ارزشها بود. مردم مايل بودند كه اخلاق نيك و خلقيّات اسلاميِ پسنديده در بين آنها شيوع پيدا كند و برادري، محبت، همكاري، صبر، اغماض، بخشش، دستگيري از ضعفا و كمك به ضعفا و گفتن حق بين آنها رايج شود. آزادي فكر و بيان هم يكي از ارزشهاي انقلاب بود. مردم مي خواستند آزادانه فكر كنند. آن روز، آزادي فكر، آزادي بيان و آزادي تصميم گيري هم نبود. مردم اين را نمي خواستند؛ مي خواستند اين آزاديها باشد. يكي ديگر از ارزشها، استقلال سياسي و اقتصادي و فرهنگي است. مردم مي خواستند كه اين كشور از لحاظ سياسي، محكوم فلان رژيم اروپايي يا امريكا نباشد؛ از لحاظ اقتصادي، اقتصادش وابسته به كمپانيهاي جهاني نباشد كه هر كاري مي خواهند، با اين كشور بكنند. از لحاظ فرهنگي، با فرهنگ عميق و غني اي كه دارد، كوركورانه تابع و دنباله روِ فرهنگ بيگانه نباشد. ارزشها كه مي گوييم،

يعني دين، ايمان، استقلال سياسي، استقلال اقتصادي، استقلال فرهنگي، آزادي فكر، رواج اخلاق فاضله، حكومت مردمي، حكومت صالح و انسانهاي برخوردار از دين و تقوا در رأس كارها. ابزار تحقق اين خواسته ها چه بود؟ روح ايمان و جهاد و فداكاري و ايثار همين مردم مؤمن. آن چيزي كه توانست اين بناي رفيع و اين بناي اسلامي را بعد از قرنها در اين مملكت استوار كند، چه بود؟ آن عبارت بود از اين كه ارزشهايي از اين قبيل - كه عرض كرديم - پايه بناي نظام جديد باشد و زندگي نويني در اين منطقه از عالم براساس اين ارزشها به وجود آيد. براي اينها مردم فداكاري كردند و جان خود و فرزندانشان را در معرض جهاد في سبيل اللَّه و شهادت قرار دادند و بسياري هم شهيد شدند. مردم مي دانستند چه مي خواهند؛ مردم دنبال اين ارزشها بودند. من بعداً عرض خواهم كرد كه همه اين ارزشها در جامعه قابل تحقّق است و آنچه به وسيله نظام اسلامي به وجود آمد، آن مقداري بود كه هيچ كس گمان آن را هم نداشت و تصوّر آن را هم نمي كرد. البته ما امروز چون خودمان را با وضعيت مطلوب مقايسه مي كنيم، بسيار عقبيم؛ اما اگر با آن وضعيتي كه در آن روز بود، با آن وضعيتي كه در جاهاي ديگر بود، مقايسه كنيم، آن وقت مي بينيم كه اين نظام بسيار با توفيق توانست در اين ميدان حركت كند و اين انقلاب حقيقتاً كارآيي نشان داد و مردم همين را مي خواستند. آن وقت بروند بنشينند بگويند كه مردم نمي دانستند چه مي خواهند! نخير؛ مردم مي دانستند. مردم اسلام را مي خواستند. اسلام، فقط نماز خواندن و سجده كردن نيست -

آنها هم جزو اسلام است - اسلام يعني بناي يك نظام اجتماعي و يك زندگي عمومي براي يك ملت، بر پايه هاي مستحكمي كه مي تواند سعادت دنيا و آخرت آنها را تأمين كند. مي تواند علم و پيشرفت و صنعت و ثروت و رفاه و عزّت بين المللي و همه چيز را براي آنها فراهم كند. مردم دنبال اين بودند. كساني كه خودشان اسلام را نه مي شناختند و نه تهِ دلشان چنان اسلامي را مي خواستند؛ حداقلش اين بود كه جرأت نمي كردند به رژيمهاي طاغوتي غربي پشت كنند يا بي اعتنايي كنند؛ امروز مي نشينند و اين طرف آن طرف مي گويند كه مردم در رفراندوم جمهوري اسلامي نمي دانستند چه مي خواهند! چطور نمي دانستند چه مي خواهند؟! مردم اگر نمي دانستند، چگونه هشت سال جنگ تحميلي را با فداكاريهاي خودشان پيش بردند؟! چيزي را كه نمي دانند، چطور برايش فداكاري مي كنند؟! مردم خوب مي دانستند چه مي خواهند؛ امروز هم خوب مي دانند چه مي خواهند. اين ارزشهايي كه در جامعه هست و پايه نظام اسلامي است، بايد اوّلاً يكجا پذيرفته شود. اگر بعضي از اينها را قبول داشته باشيم، بعضيها را قبول نداشته باشيم، كار ناقص است. اگر به بعضي اهميت دهيم، به بعضي اهميت ندهيم، مقصود حاصل نخواهد شد. ثانياً خود انقلاب، حركت و تحوّل و رفتن به جلوست. بر پايه اين ارزشها جامعه بايد حركت كند، تحوّل پيدا كند و به جلو برود. بايد روزبه روز روشهاي غلط را اصلاح كند و يك قدم جديد بردارد تا بتواند به نتيجه برسد. عزيزان من! انقلاب يك امر دفعي نيست؛ يك امر تدريجي است. يك مرحله انقلاب كه تغيير نظام سياسي است، دفعي است؛ اما در طول زمان، انقلاب بايد

تحقّق پيدا كند. اين تحقّق چگونه است؟ اين تحقّق به آن است كه آن بخشهايي كه عقب مانده و تحوّل پيدا نكرده است، تحوّل پيدا كند و روزبه روز راههاي جديد، كارهاي جديد، فكرهاي جديد و روشهاي جديد، در چارچوب و برپايه آن ارزشها در جامعه به وجود بيايد و پيش برود، تا آن ملت بتواند با نشاط و با قدرت به سمت هدفِ خودش حركت كند. برگشت، غلط است؛ عقبگرد، خسارت است؛ اما ايستادن هم غلط است؛ بايد حركت كرد و به جلو رفت. و اما اين پيشرفتها در كجاست؟ اين تحوّلي كه مي گوييم بايد به وجود بيايد و اين حركت به جلو در كجاست؟ در همه مناطق مربوط به زندگي جامعه. قوانين، تحوّل پيدا مي كند و بايد روزبه روز بهتر و كاملتر شود. در فرهنگ و در اخلاق عمومي مردم، روزبه روز بايستي تحوّل صورت گيرد و پيشرفت حاصل گردد. در نظام علمي و آموزشي كشور، در فعاليّتهاي اقتصادي، در هنر، در امور حكومت و اداره كشور، حتي در حوزه هاي علميّه، بايستي انسانهاي با فكر و شجاع و روشن بين، روزبه روز روشهاي جديد، كارهاي جديد، فكرهاي جديد و آرمانهاي جديد را دنبال كنند. اساس، همان ارزشهاست. در چارچوب همان ارزشها پيش بروند و تحوّلات را به وجود آورند. آن وقت انقلاب، يك انقلاب كامل و روزبه روز مي شود و تمام شدني هم نيست. اين تكامل، تمام شدني هم نيست؛ يعني هر ده سال، بيست سال يك بار، اگر انسان به كشور نگاه كند، خواهد ديد كه در بخشهاي مختلف، پيشرفت و ترقّي ايجاد شده است. پس، سه عنصر در اين جا لازم شد. دلم مي خواهد كه جوانان بيشتر به اين نكات توجّه كنند.

بخصوص عناصري كه در زمينه فعّاليتهاي سياسي تأثيرگذارند، درست توجّه كنند. سه عنصر در اين جا اساسي است: يكي اين كه ارزشهايي كه انقلاب براساس آنها پديد آمده است، مورد توجّه باشد و به شدّت از آنها حراست شود. دوم اين كه اين ارزشها را با هم ببينند. اين طور نباشد كه يكي به استقلال سياسي و فرهنگي و اقتصادي توجه كند، اما به دينداري توجّه نكند؛ يا به دينداري توجّه كند، اما به آزادي فكر توجّه نكند؛ يا به آزادي فكر و بيان توجّه كند، به حفظ دين و ايمان مردم توجه نكند. اگر اين طور باشد، كار ناقص انجام مي گيرد. بايد به همه مجموعه ارزشها توجّه شود. بالاتر از همه، دستگاههاي حكومتي هستند كه بايد به تمام اين ارزشها توجّه كنند و همه آنها را مورد حفاظت و حراست قرار دهند. عنصر سوم، حركت به جلو است. ركود و سكون و سكوت موجب مي شود كه جمود و تحجّر و كهنگي به وجود آيد و ارزشها كارآيي خودش را از دست بدهد. كهنگي، دنباله اش ويراني است. اگر بخواهند كهنگي به وجود نيايد، بايد پيشرفت و حركت به جلو باشد. اين حركت به جلو، هماني است كه من در روز تاسوعا از آن به «اصلاحات انقلابي» تعبير كردم. اگر اصلاحات، پيشرفت و نوآوري براساس ارزشهاي انقلاب نباشد، جامعه دچار ناكامي خواهد شد. اين، آن اصول اساسي است. به ارزشها توجّه كنيم؛ در ارزشها تبعيض قائل نشويم، در چارچوب ارزشها تحوّل و حركت به جلو را با جدّيت تمام دنبال كنيم. البته به طور طبيعي در جامعه كساني هستند كه به بعضي از اين سه ركن توجّه مي كنند، اما به بعضي ديگر توجه نمي كنند.

بعضي افراد هستند به ارزشها توجّه مي كنند، اما به پيشرفت و تحوّل توجه پيدا نمي كنند. بعضي هم بعكس، به تحوّل و پيشرفت توجّه پيدا مي كنند - از تغيير و نوآوري صحبت مي كنند - اما به رعايت ارزشها توجّه لازم را نمي كنند. نه اين كه قبول ندارند - قبول هم دارند - اما مسأله اوّلشان، مسأله ارزشها نمي شود؛ مسأله پيشرفت و تغيير و تحوّل مي شود. يك عده هم بعكس، نه اين كه به تحوّل عقيده نداشته باشند، اما مسأله اوّلشان حفظ ارزشهاست. در زمينه ارزشها، يكي به مسأله تديّن وايمان مردم بيشتر توجّه پيدا مي كند؛ يكي به مسأله استقلال كشور از كمند تصرّف قدرتها بيشتر توجّه مي كند؛ يكي به مسأله آزادي توجّه بيشتري پيدا مي كند؛ يكي به مسأله اخلاق توجّه بيشتري پيدا مي كند. البته اين امري طبيعي است كه اشكالي هم ندارد. بهترش اين است كه همه به همه اجزا توجّه كنند؛ اما اگر يك عدّه به يك بخش توجّه پيدا كردند، يك عده به يك بخش ديگر توجّه پيدا كردند؛ بسيار خوب، اينها مي توانند مكمّل هم باشند. كساني كه در جامعه به ارزشها اهميت مي دهند، اينها مكمّل كساني هستند كه به تحوّل و پيشرفت اهميت مي دهند. كساني كه به تحوّل و پيشرفت اهميت مي دهند، مكمّل كساني شوند كه به ارزشها توجّه پيدا مي كنند. البته اختلاف به وجود مي آيد، اما اين اختلاف مهم نيست. ممكن است كساني كه به ارزشها بيشتر توجّه دارند، به كساني كه به تحوّل بيشتر توجه دارند، بتازند كه شما به ارزشها بي اعتنايي و بي احترامي مي كنيد؛ يا آن كساني كه به تحوّل اهميت بيشتري مي دهند، به كساني كه به تحوّل كمتر توجّه مي كنند، ولي

به ارزشها توجّه بيشتري مي كنند، بگويند شما به پيشرفت و ترقّي و به جلو رفتن اعتنايي نداريد و ايستايي را ترويج مي كنيد. اينها در جامعه هست و يا ممكن است پيش بيايد؛ اما اشكالي ندارد و مهم نيست. بايد همديگر را تحمل و قبول كنند. وقتي كه اساس را - كه ارزشها و حركت در چارچوب اين ارزشهاست - همه به طور كلّي قبول دارند، اين كه حالا يك عدّه كمتر به يك بخش توجّه مي كنند و بيشتر به بخش ديگر توجّه مي كنند، چندان اهميتي پيدا نمي كند. دعوا نبايد بشود. مرزي كه بين اينها وجود دارد، يك مرز واقعي و يك مرز تعيين كننده نيست. مي توانند با هم يك وحدت عمومي را تشكيل دهيد؛ هويّت كلّي جامعه اسلامي و انقلابي را تشكيل دهند و در واقع مثل دو «جناح» عمل كنند. دو جناح، يعني دو بال يك پرنده. اگر هر دو بال يك پرنده خوب حركت كند، پرنده بالا و پيش خواهد رفت. كساني كه پايبند به ارزشهايند، اگر اين پايبندي را خوب حفظ كنند - البته به تحوّل هم بي اعتنا نباشند - كساني هم كه پايبند و دلبسته تحوّل و پيشرفت و روبه جلو رفتن و تغيير و تبديلند، اگر اين را حفظ كنند - البته به ارزشها هم توجّه داشته باشند - جامعه از هر دو سود خواهد برد و هر دو جناح به نفع جامعه عمل خواهند كرد و در واقع انقلاب را تكميل مي كنند و پيشرفت را در سايه ارزشها تحقّق مي بخشند و مي توانند خوب باشند. البته آن چيزي كه مي تواند همه اين ارزشها را مورد نظر قرار دهد و در همه

زمينه ها پيشرفت را شامل حال همه آنها كند، چيزي است كه در قانون اساسي و در فقه ما پيش بيني شده است و آن اين است كه يك فقيه عادلِ زمان شناسي در جامعه حضور داشته باشد كه انگشت اشاره و هدايت او بتواند كارها را پيش ببرد. چرا فقيه باشد؟ براي اين كه ارزشهاي دين و ارزشهاي اسلامي را بشناسد. بعضي ممكن است آدمهاي خوبي باشند، اما بادين آشنا نباشند و نتوانند آنچه را كه مفاد قرآن و سنّت و حديث و مفاهيم ديني است، درست درك كنند. ممكن است اشتباه كنند و غرضي هم نداشته باشند. پس، بايد فقيه باشد. چرا بايد عادل باشد؟ براي اين كه اگر او از وظيفه تخلّف كند، ضمانت اجرا از دست خواهد رفت. او اگر به فكر خودش باشد، به فكر دنياي خودش باشد، به فكر كامجويي خودش باشد، به فكر قدرت طلبي باشد، به فكر حفظ مسند باشد، آن وقت آن ضمانت لازم براي سلامت اين نظام باقي نخواهد ماند. لذا اگر از عدالت افتاد، بدون اين كه لازم باشد كسي او را عزل كند، خودش معزول است. چرا زمان شناس باشد؟ براي اين كه اگر زمان شناس نباشد و دنيا را نشناسد، فريب خواهد خورد. بايد زمان شناس باشد، تا دشمن را بشناسد، تا حيله ها و ترفندها را بشناسد، تا بتواند در مقابل ترفندها آنچه را كه لازمه وظيفه و مسؤوليت اوست، آن را تدارك ببيند و انجام دهد. اين ساز و كارهاي لازم، در قانون اساسي پيش بيني شده است. اين آن چيزي است كه مطلوب است. البته امروز در نظام اجتماعي ما، آن جناحهايي كه من عرض كردم

- كه بعضي بيشتر به ارزشها توجّه مي كنند، بعضي به تحوّل و پيشرفت توجّه مي كنند - همديگر را كمتر تحمّل مي كنند! اگر همديگر را بيشتر از آنچه كه امروز تحمّل مي كنند، تحمّل كنند، وجود دو جناح نه فقط مضر نيست، بلكه مفيد هم هست. مي توانند به هم كمك كنند و مكمّل يكديگر باشند. مطلوب اين است كه همه به همه اجزاي لازم توجّه داشته باشند و عمل كنند. اما اگر هم نشد و عدّه اي به اين بخش، عدّه اي هم به آن بخش توجّه كردند، لااقل با يكديگر دشمني نكنند. خطرهايي در اين جا وجود دارد. مهم اين است كه به خطرها توجّه شود. هر دو طرف قضيه را خطرهايي تهديد مي كند. آنهايي كه به ارزشها توجّه مي كنند و تحوّل و تغيير و پيشرفت را نديده مي گيرند، خطر تحجر تهديدشان مي كند؛ بايد مراقب باشند. آنهايي كه به تحوّل و تغيير توجّه مي كنند و ارزشها را در درجه اول قرار نمي دهند، خطر انحراف برايشان وجود دارد؛ اينها هم بايد مراقب باشند. هر دو طرف بايد مواظب باشند. مبادا گروه اوّل دچار جمود و تحجّر شود. مبادا گروه دوم دچار انحراف و زمينه سازي براي دشمن و مخالفان اساس ارزشها شود. اگر دو گروه اين توجه را داشته باشند، آن وقت جامعه مي تواند جامعه اي باشد كه با همان وحدتي كه مورد نظر و لازم است، زندگي خودش را به سمت تكامل و تعالي اي كه اسلام براي او در نظر گرفته، پيش ببرد. پس يك خطر، عبارت شد از اين كه دو جناح و دو طرف، خودشان غفلت كنند و دچار خطر شوند. اما خطر بزرگتر از اين هم وجود دارد. آن

چيست؟ آن خطرِ نفوذ است. از هر دو طرف ممكن است افرادي نفوذ كنند. گاهي يك دشمن از هر دو طرف نفوذ مي كند: از آن طرف به عنوان ارزش گرايي مي آيد و با هرگونه تحوّلي مخالفت مي كند؛ حتي با راههاي رفته هم مخالفت مي كند و مي خواهد حركت انقلابي را برگرداند. از اين خطرناكتر، اين طرف قضيه است؛ به عنوان تغيير و تحوّل و پيشرفت، كساني بيايند كه با اساس ارزشها و با اصل اسلام و با اصل تديّن مردم و با اصل عدالت اجتماعي مخالفند؛ دچار همان سرمايه سالاري غربي اند؛ دنبال كيسه دوختن اند؛ با اصل رفع تبعيض طبقاتي مخالفند؛ با نام دين هم مخالفند، ولو به زبان نياورند! اينها به نام تحوّل، به نام تغيير، به نام پيشرفت، به نام اصلاح، بيايند وارد ميدان شوند و ميدانداري كنند. اينها ممكن است در بدنه اقتصادي جامعه نفوذ كنند. اگر اين گونه آدمهاي بيگانه و غريبه در بدنه اقتصادي جامعه نفوذ كنند، البته خطرناك است؛ چون اقتصاد و مال و ثروت در جامعه مهم است و بايد دست انسانهاي امين باشد. اما از آن خطرناكتر اين است كه بيايند در مراكز فرهنگي نفوذ كنند؛ ذهن مردم، ايمان مردم، باورهاي مردم، خط سير صحيح مردم را قبضه كنند و در اختيار بگيرند. همان چيزي اتفاق بيفتد كه در صحنه مطبوعات و صدا و سيماي دنياي غرب اتفاق مي افتد؛ يعني سرمايه سالاري. همچنان كه راديوها و تلويزيونهاي بين المللي امپراتوري خبري دنيا در دست سرمايه دارهاست، اينها به داخل كشور ما بيايند و مراكز فرهنگي را هم تصرف كنند و از طريق فرهنگي بخواهند اثر بگذارند. اين همان چيزي است كه بنده چند سال قبل

از اين، نشانه هاي آن را در گوشه و كنار مشاهده كردم و «تهاجم فرهنگي» را گفتم. بعضي پذيرفتند، بعضي هم اصلش را انكار كردند و گفتند اصلاً تهاجم فرهنگي وجود ندارد! اگر كساني بيايند با عدم اعتقاد به اساس ارزشها، دم از تحوّل بزنند؛ معلوم است كه تحوّل مورد نظر آنها چيست! تحوّل مورد نظر آنها، يعني تحوّل نظام اسلامي به نظام غير اسلامي! تحوّل مورد نظر آنها، يعني حذف نام اسلام، حذف حقيقت اسلام و حذف فقه اسلامي! اتفاقاً ما بعضي از اينها را هم مي شناسيم. حالا بعضي كه از تفاله ها و پس مانده هاي رژيم گذشته اند كه در آن رژيم خوردند و چريدند و گوشت حرام بالا آوردند؛ بعد هم توانستند خودشان را در لابلاي جماعت مردم جا بزنند و حالا بتوانند نفسي تازه كنند و سر بلند كنند و ادّعاي آزادي و مردم سالاري و دمكراسي كنند؛ همان كساني كه عمله ظلم و جور دستگاهي بودند كه بيش از پنجاه سال بر اين مملكت حكومت كردند و يك ذره مردم سالاري در آن پنجاه سال نبود؛ حالا همين كساني كه با همه ي وجود براي آن رژيم كار كردند، بيايند شعار اصلاحات بدهند! اين اصلاحات معنايش چيست؟! اين اصلاحات، يعني همان اصلاحات امريكايي! يعني حالا كه شما ملت ايران دست امريكا را قطع كرديد، بياييد برگرديد و روشتان را اصلاح كنيد؛ اجازه بدهيد اربابان امريكايي به داخل تشريف بياورند و باز هم زمام اقتصاد و فرهنگ و اداره امور كشور را به دست گيرند! يك عدّه هم كساني هستند كه مال آن رژيم نيستند؛ اما از اوّل انقلاب، بلكه بعضي پيش از انقلاب، نشان دادند

كه به اداره كشور برطبق احكام اسلام از بن دندان عقيده اي ندارند. آنها اسم اسلام را مي خواهند و اسم اسلام را دوست مي دارند. دشمن اسلام به آن معنا هم نيستند؛ اما مطلقاً اعتقادي به فقه اسلامي، به احكام اسلامي و به حاكميت اسلامي ندارند. معتقد به همان روشهاي فردي اند. اوايل انقلاب هم يك عدّه از همينها توانستند امور را قبضه كنند و در دست گيرند. اگر امام به داد اين انقلاب نمي رسيد، همين آقايان، خشك خشك انقلاب و كشور را به دامن امريكا برمي گرداندند! اينها هم دم از اصلاح مي زنند؛ گاهي دم از اسلام هم مي زنند؛ اما در كنار كساني قرار مي گيرند كه صريحاً عليه اسلام شعار مي دهند و با آنها اظهار همبستگي مي كنند! گاهي دم از اسلام مي زنند، اما در كنار كساني قرار مي گيرند كه شعار ضدّيت با حكومت اسلامي، شعار سكولاريزم و حكومت منهاي دين و حكومت غيرديني و حكومت ضدّ ديني و لائيسم را مي دهند! پيداست كه اينها نفوذيند. اينها جزو آن دسته اي نيستند كه ارزشها را قبول دارند و معتقد به تحوّلند؛ نه. اينها نفوذيند؛ اينها بيگانه و غريبه اند. بنده چند ماه قبل از اين در همين منبر نماز جمعه بحث «خودي» و «غيرخودي» را مطرح كردم؛ اما فرياد بعضيها بلند شد كه چرا مي گوييد «خودي» و «غيرخودي»! بله، اينها غيرخودي اند؛ اينها انقلاب و اسلام و ارزشها را قبول ندارند؛ جناحهاي خودي بايد حواسشان را جمع كنند. من دو، سه نكته ديگر را در اين جا عرض مي كنم: نكته اوّل اين است كه هم آن بيگانه ها، هم پشتيبانان خارج از كشورشان، هم سرويسهاي جاسوسي، هم آنهايي كه در راديوها پشتيباني تبليغاتي

برايشان مي كنند، هم آنهايي كه احتمالاً به صورت آشكار يا پنهان پول حواله آنها مي كنند، اينها بدانند كه اين انقلاب اجازه نخواهد داد. بنده تا مسؤوليت دارم و تا نفس مي كشم، اجازه نخواهم داد كه اينها با مصالح اين كشور بازي كنند. بنده كسي نيستم؛ اين را هم بدانند؛ من هم كه نباشم، هركس ديگري در اين مقام و مسؤوليت باشد، همين طور است. غير از اين امكان ندارد. آن دست ملكوتي و الهي كه اصل ولايت فقيه را در قانون اساسي گذاشت، فهميد چه كار مي كند. آن كسي كه در اين مسند هست، اگر همين دفاع از مصالح انقلاب و مصالح كشور و مصالح عاليه اسلام و مصالح مردم و اين روحيه و اين عمل را نداشته باشد، شرايط از او سلب شده است؛ آن وقت صلاحيت نخواهد داشت؛ لذاست كه شما مي بينيد با همين اصل مخالفند؛ چون مي دانند كه مسأله، مسأله اشخاص نيست. زيدي با اين نام، اين مسؤوليت را به عهده گرفته است؛ البته با او دشمنند، اما مي دانند كه مسأله با او تمام نمي شود؛ او هم نباشد، يكي ديگر باشد، باز هم قضيه همين است؛ لذا با اصلش مخالفند. بدانند تا وقتي كه اين اصل نوراني در قانون اساسي هست و اين ملت از بن دندان به اسلام عقيده دارند، توطئه هاي اينها ممكن است براي مردم دردسر درست كند؛ اما نخواهد توانست اين بناي مستحكم را متزلزل سازد. حرف من خطاب به جناحها اين است: برادران عزيز! خويشاوندان! بياييد مرزهاي جديد و نويي را تعريف كنيد. نظام اسلامي به ايمان اين خيل عظيم مردم متّكي است. ممكن است از لحاظ سياسي، يك عدّه از مردم

به يك جناح، يك عدّه هم به يك جناح ديگر معتقد باشند - باشند - اما به اسلام معتقدند. خيال نكنند آن روزي كه آن جناح در انتخابات برنده مي شود، يك طور است؛ آن روزي كه آن جناحِ ديگر برنده مي شود، طور ديگري است؛ نه. اينها مذاقها و مسلكهاي سياسي و تشخيصهاي سياسي است. اعتقاد به اسلام متعلّق به اين مردم است. مردم آن كسي را انتخاب مي كنند، آن كسي را به آن مركز قدرت - چه مجلس، چه رياست جمهوري، چه جاهاي ديگر؛ هر جا كه جاي انتخاب است - مي فرستند كه معتقدند براساس ارزشهاي اسلامي مي خواهد اين مملكت را از فقر و تبعيض و بي عدالتي و بقيه ي ضعفهايي كه دارد، نجات دهد. مردم دنبال اسلامند. اين دو جناحي كه در داخل نظام قرار دارند، مرزهاي جديدي را تعريف كنند. اوّلاً مرز بين خودشان را كمرنگ كنند و قدري بيشتر با هم گرم بگيرند؛ ثانياً مرزشان را با آن بيگانه ها آشكارتر و واضحتر كنند. ببينيد، بحث اين كه حكومت و دولت با مخالفان نظام چگونه رفتار مي كند، يك بحث است؛ اما اين بحث كه فلان جناح سياسيِ داخل نظام، مواضع خود را در مقابل مخالف چگونه تعريف مي كند، يك حرف ديگر است. ما به عنوان حكومت، اين مخالفي كه در داخل جامعه وجود دارد - ولو مخالف نظام هم هست - تا وقتي كه توطئه و معارضه نكرده است، جان و مال و عِرض و ناموس و حيثيت او امانت است؛ ما بايد از او دفاع كنيم و مي كنيم. اگر دزدي در خيابان رفت و دزدي كرد،ما نمي پرسيم كه خانه موافق نظام را دزدي كرده است

يا خانه مخالف نظام را؛ از هركس دزدي كرده باشد، مجازاتش مي كنيم. كسي كه به طور غيرقانوني قتل نفس كند، ما نمي گوييم چه كسي را كشته است؛ اگر غيرقانوني كشته باشد، بايد مجازات شود؛ فرقي نمي كند. آن وقت كه مي خواهيم پليس و مأمور امنيت را مأمور كنيم كه برود امنيت را حفظ كند، نمي گوييم برو امنيت را در آن منطقه و خانه و شهري كه مردم آن بيشتر معتقد به نظامند، حفظ كن؛ نه. حكومت نسبت به همه آحاد مردم وظيفه اي دارد؛ مسلمان باشند، غيرمسلمان باشند؛ موافق نظام باشند، مخالف نظام باشند؛ تا وقتي به معارض و توطئه كننده و برخورد كننده و عامل دشمن تبديل نشده اند، رفتار حكومت با آنها، رفتاري مثل مؤمنين و مثل بقيه مردم است و هيچ تفاوتي ندارد. اين يك حرف است؛ اما رفتار جناحهاي سياسي، غير از رفتار حكومت است. جناحهاي سياسي بايد موضعشان را مشخّص كنند. بايد صريحاً نسبت به آن كسي كه با اسلام مخالف است، با انقلاب مخالف است، با راه امام مخالف است، با اساس اسلامي براي اين نظام مخالف است، موضع و مرزهاشان را روشن كنند. همين طور در مقابل كساني هم كه علي الظاّهر متديّنند، اما به تحوّل انقلاب و به اصل انقلاب هيچ اعتقادي ندارند - متحجّران و جامدان - بايد مرزهايشان را مشخّص كنند. نمي گوييم جنگ و دعوا و مبارزه كنند؛ اما موضع خود را مشخّص كنند. اين حرف ما به جناحهاي سياسي است. البته آحاد مردم مواضعشان روشن است. خطاب من، خطاب به آحاد مردم نيست؛ آحاد مردم مي دانند. من آن روز هم عرض كردم كه واقعاً هيچ شكوه اي از اين ملت

عظيم و شجاع و مؤمن و سلحشور و انقلابي و با وفا و پرگذشت و صميمي نيست. آنچه كه توقع هست، از اين اثرگذاران سياسي است؛ از كساني است كه مي نويسند؛ از كساني است كه مي گويند. نبايد بگذارند كه آنچه دشمن مي خواهد، انجام بگيرد. امروز اساس حركت دشمن عليه اين نظام، يك حركتِ باز هم فرهنگي و رواني است. مي خواهند مردم را به آينده اين كشور بدبين و نااميد كنند. مي خواهند مردم را به انقلاب بدبين كنند. مي خواهند مردم را به دولتمردان بدبين كنند. مي خواهند مردم را به مسؤولان متديّني كه در بخشهاي مختلف هستند - در قوّه مجريّه، در قوّه قضاييّه، در قوّه مقنّنه - بدبين كنند. مي خواهند بين مسؤولان جدايي بيندازند و نقار ايجاد كنند. مي خواهند تصوير تاريكي از آينده درست كنند. آنچه كه موجب شد من از مطبوعات گله و شكايت كنم، اين است. آن مطبوعات فاسد، درست همين كارها را مي كردند؛ تصوير از آينده: تصوير كج، معوج، نوميد كننده. تصوير از وضع فعلي: تصوير خلاف واقع، ايجاد جوّ تشنّج در جامعه، ايجاد بدبيني در قشرها نسبت به يكديگر. بعضيشان حتي در پي ايجاد اين فكر كه مسؤولان كارايي ندارند! اين هم از آن غلطهاست؛ نه. دولت كارايي دارد، امكانات دارد و مي تواند كارهايي را بكند و مشغول هم هستند و به فضل پروردگار وظايف خودشان را انجام مي دهند. خواست دشمن همينهايي بود كه عرض كردم. نبايستي هيچ كس به اين كمك كند. همه كساني كه در صحنه سياسي كشور حضور دارند، به ارزشها و پايه هاي اساسي اين انقلاب اعتماد كنند. بدانيد آن چيزي كه مي تواند اين كشور را نجات دهد، همان

چيزهايي است كه همه در اسلام مندرج است و اسلام است كه مي تواند. خوشبختانه امروز مسؤولان كشور انسانهاي كارآمد و مؤمني هستند. من باز هم مجدّداً عرض مي كنم كه مسؤولان كشور، رؤساي قوا، رئيس جمهور، بسياري از اجزاء دولت - البته من به بعضي از اجزاء دولت ايراد دارم و معتقدم كه وظايفشان را يا درست نمي شناسند و يا درست پايبندي نشان نمي دهند - اعضاي مجلس و ان شاءاللَّه به فضل الهي مجلس آينده، اينها كساني هستند كه مي توانند اين اميد را در مردم تقويت كنند كه آينده در اين كشور، آينده خوبي خواهد بود و نيروهاي اين مردم ان شاءاللَّه در خدمت به بنا و سازندگي مادّي و معنوي اين كشور به راه خواهد افتاد و به فضل پروردگار دشمن نخواهد توانست اين مردم را از ادامه اين مسير باز دارد و مردم نخواهند گذاشت كه تسلّط اهريمني و جهنّميِ بيگانگان متجاوز و پرتوقّع مجدّداً به اين كشور برگردد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات. و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(14) من چند جمله دعا كنم: نسئلك الّلهم و ندعوك. باسمك العظيم الأعظم و بالقران المستحكم و بالنبي الأعظم يا اللَّه، يا اللَّه، يا اللَّه. پروردگارا! اسلام و مسلمين را نصرت عطا فرما. پروردگارا! اين ملت مؤمن و شجاع را نصرت عطا كن. پروردگارا! دست دشمنان را از اين ملت كوتاه كن. پروردگارا! گره هاي ريز و درشتِ در كار اين ملت را با سرانگشت قدرت و حكمت خود باز كن. پروردگارا! دلها را با هم مهربان كن. پروردگارا! بركات خودت را بر اين ملت نازل كن؛ باران رحمتت را بر

اين ملت نازل كن. امروز ما راجع به پيامبر اكرم عرض كرديم و بخشي از وقت ما به ستايش از آن وجود نوراني و ملكوتي گذشت. درباره ي پيامبر، جناب ابي طالب شعري دارد كه مي گويد: و ابيض يستسقي الغمام بوجهه ثمال اليتامي عصمة للارامل(15) يعني آن بزرگوار كسي است كه به گل روي او، خداي متعال باران رحمت را بر بندگانش نازل مي كند. امروز ما نام آن بزرگوار را آورده ايم؛ پروردگارا! تو را به حق پيامبر قسم مي دهيم، بخشهايي از اين سرزمين را كه امسال دچار خشكسالي است، بلكه همه جاي اين كشور را به بركت آن وجود مقدّس از باران رحمت پرفيض و بركت خودت برخوردار كن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد ما را مشمول رحمت و غفران خود قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) احزاب: 70 2) احزاب: 21 3) نظير اين مطلب در بحارالانوار، ج 9، ص 307 آمده است؛ فوقف يسوّي لحيته و ينظر اليها. 4) نهج البلاغه، 76 5) كافي: ج 5، 71 6) فتح: 2 7) بحارالانوار، ج 10، 40 8) شوري: 15 9) احزاب: 32 10) احزاب: 28 11) احزاب: 29 12) توحيد: 1 - 4 13) روژه گارودي (نويسنده مسلمان فرانسوي). 14) عصر: 3 15) بحارالانوار، ج 20، 300

متن كامل بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در اجتماع بزرگ عزاداران در صحن مطهر امام خمينى(ره)

متن كامل بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع بزرگ عزاداران در صحن مطهر امام خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المعصومين. سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: «ولو قاتلكم الّذين كفروا لولوّا الأدبار

ثم لا يجدون وليّاً و لا نصيرا سنّةاللَّه الّتي قد خلت من قبل و لن تجد لسنّةاللَّه تبديلا».(1) اين روزها حوادث بزرگي كه خاطرات آنها براي ملت مسلمان و بخصوص مردم شيعه بسيار حائز اهميت است و حوادث مصيبت بار و دردناكي است - يعني رحلت حضرت خاتم الانبياء صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم، شهادت سبط اكبر، حضرت مجتبي عليه الصّلاةوالسّلام و شهادت حضرت ابي الحسن علي بن موسي الرضا عليه آلاف التّحيّةوالثّناء - با خاطره تلخِ مصيبت بار ديگري كه رحلت امام بزرگوار است، همزمان شده است. من امروز براي اين كه عظمت شخصيت امام بزرگوارمان را از يكي از ابعاد گوناگون مورد ملاحظه قرار دهم، بحثي را مطرح مي كنم و آن اين است كه در اين آيه اي كه تلاوت كردم - كه يكي از آيات سوره فتح است - قرآن كريم براي مسلمانان مؤمنِ آن زمان، حقيقتي را بيان مي فرمايد. اين حقيقت بر حسب اسباب ظاهري دور از ذهن است؛ امّا در تصوير الهي يك حقيقت مسلّم است. مطلب از اين قرار است كه جمعيتي از مسلمانان در سال ششم هجري، بدون سلاح و تجهيزات لازم و بدون آرايش جنگي، در مقابل كفّار كه مسلّح و مجهّز بودند، قرار گرفتند و بنابراين بود كه مسلمانان دست به اسلحه نبرند. اين در قضيه حديبيّه بود. اين قضيه را، هم «غزوه حديبيّه» گفته اند، هم «صلح حديبيّه». اگرچه جنگي واقع نشد، اما حركتي كه اتّفاق افتاد، از يك جنگ بزرگ داراي آثار بيشتري بود؛ بركات آن و كيفيّت رويارويي، يك بركت و كيفيّت استثنايي بود. در اين حادثه، كفّار قريش با تجهيزات، با سلاح، با مردان جنگي و با پيش بينيهاي لازم، به سراغ مسلماناني آمدند كه با خودشان سلاح بر

نداشته بودند و فقط به قصد مشرّف شدن به عمره و زيارت خانه خدا به راه افتاده بودند. نتيجه به جنگ نينجاميد و بركات زيادي بر اين رويارويي صلح آميز مترتّب شد. خداي متعال به مسلمانان اين طور مي فرمايد كه اگر سروكار شما با كفّار و مشركان، به جنگ و شمشير هم كشيده مي شد، شما آنها را مغلوب مي كرديد. اين سنّت الهي است؛ اين قانون لايتخلّف پروردگار در عالم آفرينش است؛ «ولو قاتلكم الّذين كفروا لولّوا الادبار ثمّ لا يجدون وليّا و لا نصيرا سنّةاللَّه الّتي قد خلت من قبل ولن تجد لسنّةاللَّه تبديلا». در اين جا اصل مهمي پديد مي آيد كه اين اصل، هم در صدر اسلام مكرّردرمكرّر تجربه شد، هم در انقلاب اسلامي تجربه شد، هم در حوادث گوناگون ديگر تجربه شده است؛ توجه به آن براي ملتهايي مثل ملت ما حائز اهميت است؛ ولي غالباً از چشم دور مي ماند. نقش امام بزرگوار ما - حضرت امام خميني كبير - اين بود كه اين حقيقت را ثابت كرد. اين حقيقت چيست؟ اين حقيقت اين است كه نيروهاي اثرگذار در تحوّلات اجتماعي و سياسي، عبارت از چيزهايي است كه به انسانها برمي گردد؛ مربوط به نيروهاي انساني و اراده انساني و ايمان انساني است. طبق اين اصل، آرايش قدرتها و نيروهاي اثرگذار در تحوّلات اجتماعي، غير از آن چيزي است كه هميشه قدرتمداران و مستكبران عالم خواستند آن را نشان بدهند. قدرتمندان و مستكبران عالم اين طور خواستند تفهيم و ثابت كنند كه نتايج و تحولات بزرگ، به پول و زور و شمشير و سلطه مطلقه و تبليغات آنها مربوط است؛ كار عالم در دست آنهاست؛ اختيارات تحولات

بشري در پنجه هاي قدرت آنهاست؛ اما اين اصل الهي ثابت مي كند كه بعكس؛ تحوّلات عالم، مسائل بزرگ بشري و انساني، انقلابهاي بزرگ، پيشرفتهاي بزرگ و حركتهاي عظيم، هيچكدام در دست قدرتمندان و زورمداران عالم نيست؛ در اختيار سلاح و پول و تبليغات آنها نيست - اگرچه آنها اين طور وانمود كنند - در اختيار عوامل ديگري است. همه اين عوامل به اراده انسانها، ايمان انسانها، فداكاري انسانها، حركت انسانها و تجمّع انسانها برمي گردد كه بر سرنوشت بشر مي تواند حكومت كند؛ مي تواند حوادث بزرگ را به وجود بياورد. اين را قرآن مكرّر بيان كرده است؛ حوادث تاريخي، آن را تبيين و اثبات كرده است؛ ولي بسياري از ملتها از اين حقيقت غافلند و چون غافلند، عقب مي مانند؛ مقهور قدرتهاي استكباري عالم مي شوند؛ از نيرويي كه در اختيار آنهاست، از امكان و ظرفيتي كه متعلّق به آنهاست، درست استفاده نمي كنند؛ قدرتمندان عالم هم از اين غفلت سوءاستفاده مي كنند و فرمان مي رانند و مقاصد حيواني و شهواني و شخصي خودشان را پيش مي برند. در اين جا نگاهي به آنچه كه در دنيا اتّفاق افتاده است و امروز اتّفاق مي افتد، بكنيم؛ چون ملت ايران به بازيابي اين حقيقت احتياج دارد. ملت ايران با رسالت عظيمي كه بر دوش دارد و با كار بزرگي كه امروز در مقابل خود دارد، بايد به اين حقيقت الهي بيشتر توجّه كند. ببينيد؛ برادران و خواهران عزيز من! قرن بيستم ميلادي - يعني اين قرني كه چند ماه قبل به پايان رسيد - قرن تحوّلات عظيم اجتماعي و سياسي است. ملتها هر كدام برحسب موقعيت، شرايط، استعداد و هوشياريشان، زودتر يا ديرتر، به تحوّلات عظيمي دست پيدا

كردند. البته همين جا عرض كنم كه ملت ايران جزو اولين ملتهايي بود كه در اين قرن ميلادي به يك تحوّل عظيم سياسي و اجتماعي دست پيدا كرد؛ يعني در سال 1905 يا 1906 ميلادي كه برابر است با 1324 يا 1325 قمري، ملت ايران زودتر از اغلب ملتهاي عالم به يك تحوّل سياسي و اجتماعي نزديك شد كه آن تحوّلي است كه در دوران مشروطيت اتّفاق افتاد. ملت ايران هوشياري و پيشروي و مجاهدت و شرايط مناسب خودش را با اين عمل ثابت كرد. علماي دين و دلسوزان جامعه، پيشوايان آن حركت بودند. يك غفلت از سوي سياستمداران وابسته به انگليسِ آن زمان موجب شد كه قدرتهاي غربي و خارجي بتوانند از اين حركت ملت مسلمان سوءاستفاده كنند؛ عدالتخواهي ملت ايران را در قالب از پيش ساخته اي مطابق نظريات خودشان بريزند و حركت ملت ايران را منحرف كنند؛ بعد از چند سال هم سلسله پهلوي را برسركار آورند. در واقع نزديك به شصت سال حركت ملت ايران و تحوّل كشور را عقب انداختند. اين كار را انگليسيها در حقّ ملت ايران كردند. در واقع دشمني اي كه در اين دوره شصت، هفتاد ساله با ملت ايران شد، يكي از دشمنيهاي فراموش نشدني و بسيار مهم است؛ والاّ قبل از كشور هند و روسيه و الجزاير و قبل از بقيه انقلابهاي بزرگ قرن بيستم، ما وارد ميدان تحوّل اجتماعي شديم؛ ما آمديم كشور و سازمان حكومت و نظام اجتماعيمان را متحوّل كنيم. ملت ما در تهران، در تبريز، در خراسان، در فارس، در بسياري ديگر از نقاط اين كشور، فداكاريهاي بزرگي هم كردند؛ منتها بيگانگان نگذاشتند؛ عامل

هم آن سياستمداران وابسته به غرب بودند. كساني كه آن روز با غربيها و با قدرت دولت انگليس ميانه صميمي و گرمي داشتند؛ حركت ملت ايران را منحرف كردند؛ بعد هم رضاخان را سرِ كار آوردند؛ لذا تحول ملت ايران شصت سال عقب افتاد! ملتهاي ديگر هم در اين قرن هر كدام به گونه اي وارد اين ميدان شدند. در هندوستان اين تحوّل اجتماعي به يك شكل انجام گرفت؛ در كشور روسيه اين تحوّل يك طور انجام گرفت؛ در كشور الجزاير اين تحوّل به يك شكل ديگر انجام گرفت؛ در دهها كشور، در آسيا و در آفريقا و در نقاط مختلف ديگر عالم، اين تحوّل اجتماعي به شكل خاصّي انجام گرفته است. همه اين تحوّلات در يك نقطه با هم مشتركند و آن اين است كه در همه اين تحوّلات، نيروهاي بشري و انساني بر نيروهاي استكباري غلبه كردند؛ منتها اين غلبه در يك جا غلبه واضح و قاطعي بود و اثر ماندگاري به جا گذاشت؛ اما در جاهاي ديگر نه، اثر آن زودگذر بود و به خاطر غفلتها از بين رفت. اين حقيقت روشني است كه هرجا ملتها به نيروهاي اثرگذار انساني خودشان تكيه كنند، مي توانند بر نيروهاي فشار و زوري كه از طرف قدرتهاي غاصب و ظالم و زورگو و غارتگر به ميدان آورده مي شود، غلبه كنند. مشكل امروز ملتها اين است كه وقتي در مقابل دشمنيِ قدرتمندان قرار مي گيرند، احساس ناتواني مي كنند. امروز شما به صحنه جغرافيايي عالم در تقسيمات سياسي و در تعاملات سياسي نگاه كنيد، ببينيد كساني كه در صحنه دنيا همه چيز را متعلّق به خود مي دانند و ملتها را به چيزي

نمي انگارند و منابع انساني و مادّي را به غصب در اختيار خود قرار مي دهند - يعني قدرتهاي استكباري - به چه چيزهايي تكيه مي كنند؟ مهمترين چيزي كه آنها به آن تكيه مي كنند، اين است كه به ملتها وانمود مي كنند كه قدرت آنها قدرتي است كه نمي توان با آن مقابله كرد. شما اگر امروز به سراغ روشنفكران كشورهاي عقب افتاده - از جمله كشورهاي اسلامي - يا به سراغ سياسيّون، يا به سراغ آحاد مردم آنها برويد و از آنها سؤال كنيد كه چرا شما براي احقاق حقوق مليِ خودتان حركتي انجام نمي دهيد، جوابي كه مي دهند اين است كه ما نمي توانيم و قدرت نداريم؛ قدرتها همه چيز را از ما گرفته اند و ما نمي توانيم در مقابل قدرتهاي ستمگر اظهار وجودي كنيم! اين منطق كساني است كه امروز در ميان كشورهاي عالم در موضع ضعف قرار دارند. حقيقت قرآني، عكس اين را بيان مي كند. حقيقت قرآني مي گويد كه اگر انسانها به نيروي دروني خودشان - يعني به ايمان و اراده و اتّحاد كلمه و فداكاريهاي خودشان - تكيه كنند، هيچ قدرتي در مقابل آنان ياراي ايستادگي ندارد. در دوران رژيم طاغوت، ما ملت ايران هم همين اشتباه را مي كرديم. آن روز اگر از ما سؤال مي كردند كه اين رژيم طاغوت نفت اين مملكت را برده است، منابع اين مملكت را برده است، امريكا را مسلّط كرده است، دين را از مردم گرفته است، اخلاق را گرفته است، فرهنگ ملي و اسلامي و بومي را گرفته است، تاريخ اين ملت را خراب كرده است، چرا شما در مقابل آن ايستادگي و مقاومت نمي كنيد، جوابي كه روشنفكران و سياسيّون

مي دادند، اين بود كه مي گفتند كاري از ما ساخته نيست و ما نمي توانيم اقدامي بكنيم! حركت امام، درس بزرگ امام، خدمت بزرگ امام به اين ملت و به ملتهاي ديگر اين بود كه عكس اين را ثابت كرد. به مردم گفت مي توانيد و قدرت داريد؛ قدرت در دست شما و متعلق به شماست؛ فقط بايد اين قدرت را اعمال كنيد؛ بايد اراده كنيد؛ بايد تصميم بگيريد؛ بايد خواص و اثرگذاران در ذهن مردم وارد ميدان شوند و مردم بايد آماده ي فداكاري باشند. در آن صورت همه كار خواهد شد و همه موفّقيتها به دست خواهد آمد. خودِ او اوّل كسي بود كه وارد ميدان شد. با ورود او به ميدان، خواص آمدند؛ علما آمدند؛ روشنفكران آمدند؛ طلاب آمدند؛ دانشجويان آمدند؛ طبقات گوناگون مردم آمدند و در مدت چند سال، همه قشرها بتدريج به اين نهضت عظيم پيوستند و در نتيجه، آن قدرت سياسي و نظامي و تبليغاتي كه در مقابل اين نيروي عظيم مردمي قرار داشت، نتوانست مقاومت كند. نيروي ايمان، نيروي اراده، نيروي رهبري حكيمانه و نيروي استقامت و صبر و پايداري، نه فقط بر قدرت رژيم طاغوت فائق آمد، بلكه بر قدرت امريكا هم كه پشت سر او بود، چيره شد. برادران و خواهران عزيز ما! مسأله به پيروزي انقلاب ختم نشد. بعد از آن كه انقلاب پيروز شد، در تجربه هاي گوناگون، در ميدانهاي مختلف، در حملات گوناگون سياسي و نظامي و اقتصادي كه به اين ملت شد، همين درس بزرگ و فراموش نشدني قرآن - كه امام عزيز و بزرگوار ما تجسّم اين درس بود و آن را براي ما تكرار مي كرد -

به كار ملت ايران آمد. در جنگ تحميلي، در مقابله با قدرتهاي استكباري و در همه مسائل سياسي، ملت ما از اين درس بزرگ استفاده كرد. امروز شما نگاه كنيد؛ در كشور لبنان يك بار ديگر همين درس تكرار شده است. روزي كه رژيم صهيونيستي وارد جنوب لبنان شد و اين منطقه را اشغال كرد، به قصد اين نيامد كه يك روز از اين جا بيرون برود. احتياطاً تا بيروت هم آمدند و خودشان را به بيروت هم رساندند؛ منتها نمي خواستند آن قسمتها را نگه دارند. تصميم قطعي رژيم صهيونيستي اين بود كه بخش جنوب لبنان را نگه دارد و جزو پيكره قلمرو غصبي خودش قرار دهد. همچنان كه يك روز بخش كوچكي از فلسطين را اشغال كردند، بعد بتدريج بخشهاي ديگر را هم به آن ملحق و منضم كردند و همه فلسطين را اشغال كردند؛ بعد قسمتي از كشور اردن را هم اشغال كردند؛ بعد قسمتي از لبنان را هم اشغال كردند؛ لذا قصدشان اين نبود كه از اين جا خارج شوند؛ تصميم قطعي داشتند كه بمانند. در مقابلشان چه بود؟ در مقابلشان نيروي مردميِ تهيدستِ بدون هيچ گونه تجهيزات در لبنان بود؛ يعني نيروي حزب اللَّه، نيروي مقاومت مسلمانان، نيروي آحاد مردمي كه بمبارانهاي روزمرّه رژيم صهيونيستي را تحمّل كردند. سالها طول كشيد، اما نتيجه به پيروزي نيروي انساني اي كه متّكي به ايمان و اراده بود، تمام شد. يك بار ديگر آن تصويري كه قدرتهاي استكباري مي خواستند از آرايش عوامل اثرگذار به ذهنها القاء كنند، باطل شد و معلوم گرديد كه نخير؛ اين طور نيست كه هركس سلاح و قدرت نظامي دارد، هركس قدرت تبليغات بين المللي و جهاني دارد، لزوماً موفّق

خواهد شد. اگر در دو، سه سالي قبل، به آحاد مردم و به خود صهيونيستها و پشتيبانانشان گفته مي شد كه همين جوانان مؤمن حزب اللَّه در لبنان بر شما صهيونيستها پيروز خواهند شد، شما را از اين جا بيرون خواهند كرد، سرزمين خودشان را از شما به زور پس خواهند گرفت، كسي باور نمي كرد؛ اما همين مطلبي كه باور نمي شد، اتفاق افتاد! يك جنگ سريع اتّفاق نيفتاد؛ اما يك مبارزه و مقاومت طولانيِ چند ساله اتّفاق افتاد. نيروي اراده و نيروي ايمان، بر آن چيزي كه زرق و برق آن چشمها را خيره مي كرد، فائق آمد. من عرض مي كنم ملت عزيز ايران! ملت شجاع و جوان و مؤمن و با اراده و مجرّب ما! به ملتهاي ديگر هم خطاب مي كنم و مي گويم كه اين حادثه، اين واقعه، اين تجربه عظيم قرآني و مكرّر اتفاق افتاده، باز هم ممكن است اتّفاق بيفتد. در كجا؟ در خود فلسطين. امروز تحليلگران سياسي اين مطلب را بسيار مستبعد مي شمارند. اگر كسي بگويد همين نيروي ايمان و اراده مردمي بر دولت غاصب و مستكبرِ ظالم صهيونيستي ممكن است فائق آيد، بعضي افراد اين را ممكن است بسيار بعيد بشمارند؛ بعضي حتي ممكن است آن را محال بدانند؛ اما نه، محال نيست؛ ممكن است اين اتفاق بيفتد. اين تكرار همان تجربه اي است كه در صدر اسلام مكرّر اتّفاق افتاد؛ در پيروزي انقلاب اسلامي اتفاق افتاد؛ در جنگ تحميلي اتفاق افتاد؛ در ثبات سياسي و اقتصادي و اجتماعي نظام جمهوري اسلامي در طول اين بيست و يك سال اتفاق افتاد؛ در لبنان هم اخيراً اتفاق افتاد. اين تكرار همين تجربه است. يك عامل هم بيشتر

ندارد؛ و آن اين كه ملت فلسطين به نيروي ذاتي خودش تكيه كند و خسته نشود. ايمان و اراده و انگيزه و اميد مردم فلسطين از آنها گرفته نشود. همچنان كه بعد از بيست و دو سال جنوب لبنان برگشت، بعد از گذشت چندين سال ممكن است بخشهايي از فلسطين اشغالي و در نهايت همه فلسطين اشغالي به مردم فلسطين برگردد. امروز عدّه اي اين را بسيار بعيد مي بينند؛ ديروز هم عدّه اي آزاد شدن جنوب لبنان را بعيد و محال مي دانستند؛ اما شد! اگر سي سال پيش در اين كشور كسي مي گفت ممكن است رژيم پهلوي به وسيله اين مردم نابود شود و از بين برود، هيچ كس باور نمي كرد. اگر مي گفتند به جاي رژيم طاغوتي پهلوي يك نظام اسلامي سر كار خواهد آمد، هيچ كس باور نمي كرد؛ اما اين چيزِ غيرقابل باور به حسب ظاهر، اتّفاق افتاد و معلوم شد كه آرايش حقيقي نيروهاي اثرگذار در تحوّل سياسي و اجتماعي انسانها، غير از آن چيزي است كه چشمهاي ظاهربين مي بينند و تبليغات استكباري مي خواهد آن را آن طور وانمود كند. نيروهاي اثرگذار، عبارتند از: اراده انساني، ايمان انساني، تصميم گيري، ايثار پيشروان و رهبران و خسته نشدن آنها. آري؛ اگر ملت فلسطين زمام كار خود را به دست كساني بدهد كه نشان دادند لايق صحنه فلسطين نيستند؛ نشان دادند كه حقيرتر از آنند كه بخواهند مسأله اي به عظمت مسأله فلسطين را بر دوش گيرند و بروند سازش كنند و نقش ايادي و مزدوران رژيم صهيونيستي و امريكا را ايفا كنند؛ البته نتايجي به دست نخواهد آمد. اما اگر همچنان كه امروز در صحنه فلسطين مشاهده مي كنيم، انسانهاي مؤمن، جوانان مؤمن، رهبران مؤمن،

آدمهاي خسته نشو، كساني كه دلهايشان به نور ايمان - ايمان به قرآن و ايمان به اسلام - روشن و منوّر است، وسط صحنه باشند و جوانان دور اينها جمع شوند و ايمانشان را از ايمان آنها تغذيه كنند - كما اين كه امروز چنين مي كنند - اين حركت پيش خواهد رفت و بدانيد كه يك روز مردم دنيا شاهد آن خواهند بود كه فلسطين به صاحبان اصلي آن - از مسلمان و مسيحي و يهودي - برخواهد گشت. من در پايان صحبتم به ملت عزيزمان عرض كنم: ملت عزيز ايران! اي ملت سرافراز! اي ملتي كه يك بار ديگر تجربه قرآني صدر اسلام را با وجود خود، با حضور خود، با اراده خود، با ايثار و فداكاري خود تكرار كرديد و تحقّق بخشيديد! اي ملتي كه به پشتيباني تو و با تكيه به تو، خميني بزرگ توانست مفاهيم سياسي دنيا را عوض كند؛ توانست معيارها را به هم بريزد؛ توانست راه نويي را در مقابل بشريت بگذارد و باز كند! اي ملت بزرگ! شما امروز به همان اراده و ايمان احتياج داريد تا بتوانيد آنچه را كه به دست آورده ايد، تثبيت كنيد. امروز نظام اسلامي بحمداللَّه تثبيت شده است؛ اما كساني كه با انقلاب شما ملت، تودهني خورده اند، سياستهايي كه با دست قدرتمند ملت ايران از صحنه غارت اين كشور كنار زده شدند، بيكار ننشسته اند؛ آنها از دشمني منصرف نشده اند؛ آنها نقشه هايي دارند. خدا را شكر مي كنيم كه بسياري از نيّتهاي سوء دشمنان ما، طرّاحان امنيتي و اطلاعاتي و سياسي امريكايي و صهيونيستي، براي ملت ما روشن شده است. البته هنوز گوشه هايي هست كه بعد از اين

براي مردم روشن خواهد شد و من به فضل پروردگار در فرصتي تصوير كلّي نقشه دشمن را نسبت به نظام خودمان براي ملت افشا خواهم كرد. خطري كه در مردم تداوم اين حركت سرافرازانه را تهديد مي كند، در درجه اوّل عبارت از نا اميدي است. اگر دشمن بتواند مردم ما را، جوانان ما را، قشرهاي ما را، نسبت به آينده اين حركتشان نااميد كند، ضربه خود را زده است. اين خطر عمده است. لذا شما مي بينيد با انواع و اقسام روشها، بيانها، زبانها و شيوه ها سعي مي كنند دلها را نسبت به تداوم اين حركت پُرافتخار اسلامي مردّد و مأيوس كنند و اميد را از آنها بگيرند. اين مهمترين خطر است. اما كساني كه روي مردم اثر مي گذارند - كساني كه حرفشان، اقدامشان، عملشان، منششان، نوشته شان، روي مردم اثر مي گذارد - چند خطر بزرگ آنها تهديدشان مي كند كه بايد بسيار مراقب باشند. يكي خطر خسته شدن است، يكي خطر راحت طلبي است، يكي خطر ميل به سازش است، يكي خطر چسبيدن به منافع نقد است؛ همان بلايي كه بر سر كساني كه انقلاب فلسطين را منحرف كردند، آمد؛ همان خطري كه بر سر همه رهبراني آمد كه ملتهاي خودشان را از مسير درست و راهي كه شروع كرده بودند، منحرف كردند و بازداشتند. بارهاي سنگين بر روي نيروهاي اثرگذار روي ذهنهاي مردم است. بايد ايمان و پارسايي خودشان را تقويت كنند؛ بايد اتكاي خودشان را به لطف و فضل خدا زياد كنند؛ بايد به دشمن لحظه اي خوشبين نباشند؛ دشمن درصدد ضربه زدن است. اگر خواص يك كشور - يعني نيروهايي كه با زبانشان، با قلمشان، با رفتارشان، با

امضايشان، بر روي مسير يك ملت اثر مي گذارند - ميل به سازش و راحت طلبي و زندگي مرفه و خوشگذراني پيدا كنند و از حضور در ميدانهاي خطر خسته شوند، آن وقت خطر تهديد مي كند. لذاست كه شما مي بينيد اميرالمؤمنين عليه السّلام در دوران خلافت كوتاه خود، بيشترين خطابش، بيشتري ملامتش، بيشترين توصيه اش و بيشترين تذكّرش، به كساني است كه به آنها مسؤوليت داده بود تا بخشهاي مختلفي را در آن كشور بزرگي كه در اختيار آن حضرت بود، اداره كنند. امام بزرگوار ما بارها و بارها به مسؤولان كشور، به ما، به شاگردان خودش، به دستپروردگان خودش، تذكّر مي داد. مضمون آن تذكّر اين بود كه مبادا به چرب و شيرين زندگي راحت، خودشان را عادت بدهند و از مجاهدت در راه خدا باز بمانند. پروردگارا! اين ملت بزرگ به تو ايمان آورد و در راه تو مجاهدت كرد. تو فرموده اي: «انّ اللَّه يدافع عن الّذين آمنوا».(2) تو وعده كرده اي كه از مؤمنان، از مجاهدان راه خودت و از پاكبازان دفاع خواهي كرد. پروردگارا! از اين ملت بزرگ، در راه آرمان بزرگش، در راه مقاصد افتخارآميزش، در مقابل دشمنان خطرناكش دفاع كن و به اين ملت نصرت و پيروزي عنايت فرما. پروردگارا! نام امام، راه امام، ياد امام، درسهاي ماندگار امام را در ذهن و دل و عمل ما هميشه زنده بدار. پروردگارا! روح مطهّر نبي اكرم و اوليايش، روح مطهّر شهيدان و روح مطهّر امام بزرگوار را از ما راضي كن. پروردگارا! چشمه اميد را در دلهاي ما بجوشان. پروردگارا! دشمنان ما را مغلوب و منكوب و منهدم بگردان. پروردگارا! وحدت كلمه ما، ايمان ما، اراده ما

و باورهاي ما را روزبه روز رساتر و روشنتر و مستحكمتر بگردان. پروردگارا! ما را به فضل خود، به كمك خود، به لطف خود، به وعده خود، به آنچه كه به مؤمنان و محسنان و صالحان وعده فرموده اي، روزبه روز نزديكتر بگردان. پروردگارا! ما را بندگان صالح خودت قرار بده؛ مرگ ما و زندگي ما را در راه خودت قرار بده. پروردگارا! ما را از جمله كساني كه به آنها سرباز دين و اسلام گفته مي شود، قرار بده. پروردگارا! به همه ملتهاي مسلمان نصرت عطا كن؛ به ملت لبنان و فلسطين نصرت كامل عنايت فرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) فتح: 22 و 23 2) حج: 38

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با نمايندگان دوره ششم مجلس شوراى اسلامى

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با نمايندگان دوره ششم مجلس شوراي اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران و خواهران عزيز! نمايندگان و منتخبان محترم و همكاران جديد و عزيز ما در اداره ي اين كشور بزرگ و اين انقلاب عظيم و رسيدن به هدفها و آرمانهايي كه خداي متعال براي ملت مسلمان و مجاهدان راه خودش وعده فرموده! خيلي خوش آمديد. اولين مطلبي كه هر مسؤولي در نظام اسلامي - از جمله شما برادران و خواهران عزيز - مناسب است كه در ذهن داشته باشد، شكر خداوند متعال به خاطر اين مسؤوليت بزرگ است. اين طور نيست كه هر وقت انسان بخواهد در خدمت مردم، در خدمت اسلام و در خدمت هدفهاي عالي قرار گيرد، اين كار برايش ميسّر باشد. زمانها و شرايط مختلف است و امكانات هميشه در دسترس نيست. اين شرف بزرگي براي يك انسان مؤمن و متعهّد است كه احساس كند در جايي قرار گرفته كه مي تواند براي مردم،

براي كشور، براي اسلام، براي هدفهاي والايي كه در عظمت آنها ترديدي نيست، تلاشي كند، زحمتي بكشد و قدمي بردارد. عزيزان من! اگر خداي متعال هم كمك نكند، قدم از قدم نمي شود برداشت. كمك الهي يك امر تصادفي و غيرمنطقي و بي محاسبه نيست؛ كمك الهي هم مترتب بر اين است كه انسان از خدا بخواهد، تلاش كند، استغاثه كند و او را به كمك بطلبد. پيامبر بزرگوار ما - كه اين روزها به نام آن بزرگوار مزيّن است و ايام ولادت با سعادت اوست و براي همه مؤمنين و براي همه مسلمانان اسوه است - در هنگامه هاي سخت، ملاحظه نمي كرد كه تضرّع او پيش خدا و كمك خواستن او از خدا ممكن است در ذهن مخاطبان و شاهدان و ناظران، اين تأثير را بگذارد كه او به خودي خود ناتوان است. به صراحت مي گفت من به خودي خود ناتوانم و بدون كمك خدا از من كاري برنمي آيد. در جنگ احزاب، در حالي كه همه دشمنان از اطراف، مدينه و پيامبر و گروه مؤمنين را محاصره كرده بودند، با اين نيّت كه اسلام و قرآن و پيام جديد را به كلّي از بيخ و بن بكَنند، پيامبر اكرم در كنار آرايش نظامي، در كنار تدابير بسيار هوشمندانه اي كه در آن جا به كار برد، در كنار تحريض مردم بر مقاومت، در مقابل چشم مردم بر زمين زانو گذارد! بارها اين كار تكرار شد كه در كتابهاي سيره هست. پيامبر دستش را بلند مي كرد، تضرّع مي كرد، اشك مي ريخت و مي گفت: پروردگارا! به ما كمك كن و نصرتت را به ما برسان و به ما توفيق بده. بدون كمك الهي

نمي توانيم كاري انجام دهيم؛ و كمك و رحمت الهي جز با توجّه و توسّل به او، جز با شستشوي دل، جز با خالص كردن نيّت، جز با كنار گذاشتن هدفهاي حقير و كوچك شخصي ميسّر نخواهد بود؛ و اين انقلاب، با اين روحيه و با اين حالت پيروز شد؛ و اين مجلس شوراي اسلامي - كه افتخاري براي نظام جمهوري اسلامي و برگ زرّيني بر شناسنامه انقلاب و نظام ماست - با اين ترتيب پيش آمد. ما قبل از انقلاب در اين كشور چيزي به نام مجلس شورا را تجربه كرده بوديم. هركس كه آن مجلس و آن اوضاع و آن تاريخ را ديده، يا لمس كرده، يا در آثار خوانده است، قدر اين مجلس و اين انقلاب را مي داند؛ قدر آن مجاهدتهايي را مي داند كه باعث شد در طول بيست و يك سال، يك روز مجلس شوراي اسلامي تعطيل نشود. البته آن مجلس هم فرآورده اسلام بود. اگر مبارزات اسلاميِ مؤمنينِ به اسلام و علماي بزرگ نمي بود، آن مجلس هم شروع نمي شد؛ منتها آن مجلس منحرف شد. دو آفت بر آن مجلس مسلط شد: يكي تعطيل و توقّف، يكي انحراف. انحراف مجلس هم اين بود كه نمايندگان به وظيفه نمايندگي خود عمل نكردند. بعد از مجلس سوم و چهارم به اين طرف، چهار، پنج دوره مجلسِ دو ساله تشكيل شد كه تقريباً براساس انتخاب مردم بود؛ اما بعد ديگر انتخاب و گزينشي نبود و مردم حضور نداشتند! هيچ كس به قدر كساني كه آن وضعيت را ديدند، يا لمس كردند، يا شنيدند و فهميدند، قدر اين مجلس شوراي اسلامي و اين محيط قانونگذاريِ آزاد و اين گزينش مردميِ

حقيقي را نمي داند. خدا را شكر بگزاريد كه شما را جزو كساني قرار داد كه بتوانيد در چنين جايگاه مهم و رفيعي حضور پيدا كنيد؛ براي او فكر كنيد و تصميم بگيريد و براي انجام وظيفه، كار و تلاش و مجاهدت كنيد. اين كشور به تلاش و مجاهدت، بسيار احتياج دارد. انقلاب اسلامي يك تجربه جديد و يك حرف نو در دنياست. نظام اسلامي يك حرف تازه در محيط سياسي عالم است. اين چيزي نيست كه نظامهايي كه منافع كلان قدرتهاي مستقر و مسيطر عالم به آن آنها وابسته است، حاضر باشند به آساني از سرش بگذرند. لذا مقابله و معارضه و كارشكني و تهديد مي كنند؛ براي اين كه بتوانند اين تجربه جديد را به شكست بكشانند. بنابراين، مشكلات، تحميلي است. علاوه بر ضعفها و فتورها و بي فكريها و عقب ماندگيهايي كه در طول زمان بر ملت و كشور ما تحميل شد، فشارهاي دشمن هم زياد است. در اين محيطِ حقيقتاً جنگ احزابي، مسؤولان نظام وظيفه دارند از همه توانشان استفاده كنند؛ براي اين كه بتوانند يك قدم جلو بروند و كاري انجام دهند و يكي از مشكلات را حل كنند و گره ها را بگشايند؛ و اين با اخلاص، با صفا، با همكاري، با حفظ آن مباني اي كه اين انقلاب براساس آن به وجود آمد، ممكن است. عمل به قانون اساسي، علاج اساسي دردهاي اين كشور است. و عمل هم متوقّف بر اين است كه عناصر عمل كننده؛ چه آنهايي كه مجاري اجراي قانون اساسي را معيّن مي كنند - مثل دستگاههاي قانونگذاري - چه كساني كه آن را اجرا مي كنند - مثل قوّه مجريّه - چه كساني كه

عدالت و تخلّفها را مورد ملاحظه قرار مي دهند - مثل قوّه قضاييّه - و همه دست اندركاران اين كشور، در مقام عمل، اخلاص و صفا و مسؤوليت و انجام وظيفه را ملاك خودشان قرار دهند. اين اساس قضيه است. اين مجلس بحمداللَّه مجلسي است كه طبق آمارهاي ارائه شده، عناصر بسياري از ايثارگران، رزمندگان و مجرّبان ميدانهاي گوناگون انقلاب، در آن جمع شده اند؛ كساني كه تلاش كرده اند و زحمت كشيده اند و جان خودشان را در معرض فداي در راه اهداف انقلاب گذاشته اند. بحمداللَّه سابقه داران و علاقه مندان به انقلاب در اين مجلس جمعند. مجلس هميشه براي همه - براي مردم و براي مسؤولان - نقطه اساسي اميد است. كار مهمِ ّ شما اين است كه نگذاريد اين اميد ضعيف شود. البته همان طور كه جناب آقاي كرّوبي اشاره كردند، كليّت قانون اساسي بايد مورد نظر و توجّه شما باشد. در يك برنامه ريزي بلندمدت و ميان مدت، تلاشتان اين باشد كه تا آن جايي كه بر عهده شماست و فرصتهاي شما اجازه مي دهد، اگر گيري در اجراي اين قانون هست، آن را برطرف كنيد. انتقادپذيري مسؤولان - كه جزو برنامه هاي اين مجلس ذكر شد - از اساسي ترين كارهاست. در گزينش و محاسبه مسؤولان، در ديوان محاسبات، در تنظيم بودجه، در تنظيم برنامه، در وضع قوانين، مُرّ حقيقت را در نظر بگيريد. اين اساس قضيه است. بسياري از قوانين ما خوب هستند؛ اما جواب نمي دهند؛ چون در اجرا اشكال دارند. اگر حقيقتاً چشم بيناي مجلس - البته با انصاف، با عدالت، با رعايت حدود الهي - متوجّه مجريان باشد، اين مشكل برطرف يا لااقل كم خواهد شد. اينها چيزهاي بسيار مهمّي است. البته

اولويّتها را در نظر بگيريد. من در پيامي هم كه به مناسبت افتتاح مجلس به شما عزيزان عرض كردم، اين نكته را متذكّر شدم كه همه كارها را دفعتاً نمي شود انجام داد؛ اولويّتها را در نظر بگيريد. امروز در بعضي از گفته ها و اظهارات، راجع به شأن و شخصيّت و شرف و كرامت انسان در جامعه حرف زده مي شود. اين بلاشك از اصول اسلامي است؛ اما كدام نقض كرامت انساني بالاتر از اين كه انساني، رئيس عائله اي، پدر خانواده اي، در جامعه اي كه در آن همه چيز هم هست، نتواند اوّليات زندگي فرزندان خودش را تأمين كند؟! كدام تحقير از اين بالاتر است؟! كدام نقض شخصيّت و شرف و كرامت انساني از اين بالاتر است؟! صبح تا شب كار كند، آخرش به من يا به شما يا به آن مسؤول ديگر نامه بنويسد كه من دو ماه است به خانه ام گوشت نبرده ام! يك وقت در جامعه گوشت و ميوه نيست، من و شما هم نمي خوريم؛ يك وقت در جامعه امكانات رفاهي نيست، من و شما هم استفاده نمي كنيم؛ يك وقت ايام عيد كه مي شود، فرزندان من و شما هم لباس نو بر تن نمي كنند. در اين حالت كسي احساس سرشكستگي نمي كند - البلية اذا عمت طابت - اما وقتي همه چيز هست، وقتي كساني در جامعه با استفاده از فرصتهاي نامشروع توانسته اند براي خودشان آلاف و الوف و زندگيهاي تجمّلي فراهم كنند، وقتي طبقاتي در جامعه هستند كه برايشان پول خرج كردن هيچ اهميتي ندارد، جمع كثيري از مردم كه در بين آنها رزمندگان و عناصر نظامي و كارمندان دولت و معلمان و روستاييان و مردم مناطق

محروم و دور و مناطق جنوب هستند، نتوانند نان و پنير بچه هايشان را فراهم كنند، كدام شكستن شخصيّت و شرف انساني از اين بالاتر است؟! شما مي خواهيد جواب چه كسي را بدهيد؟ شما مي خواهيد دل چه كسي را خوش كنيد؟ شما مي خواهيد چه كسي از شما راضي باشد؟ بله، مسأله معيشت قطعاً در اولويّت اوّل است. معيشت كه نبود، دين هم نيست؛ اخلاق هم نيست؛ حفظ عصمت و عفت هم نيست؛ اميد هم نيست. كسي را كه به موقعيتي دست پيدا كرده، به خاطر اين كه براي رفع نابساماني و فقر، تلاش و مجاهدت كند و شب و روزِ خودش را صرف نمايد، ملامت نخواهند كرد. اولويّتها را پيدا كنيد. مسائل اساسي جامعه اينهاست. عزيزان من! شما بدانيد كه دشمن شما، دشمن اين انقلاب، دشمن اين نظام، بُرنده ترين حربه اي كه در اختيار خواهد داشت، فقر و گرفتاري اقتصادي مردم است. روي اين مسأله بايد فكر كرد. گرفتاريهاي اقتصادي مردم، همين بيكاري اي است كه در كلمات شما تكرار مي شود و درست هم هست؛ همين كمبودها و همين مشكلات فراوان است. البته فسادهاي گوناگون، سوءاستفاده هاي گوناگون، تبعيضهاي گوناگون، مشكلات اداري و مشكلات قضايي هم در كنارش هست. اولويّت اوّل براي شما اين است كه اميد مردم را حفظ كنيد. اولويّت اوّل اين است كه شكم مردم را سير كنيد. مي شود نشست و حرفهاي روشنفكري زد: اگر فلان طور نشود، فلان طور نخواهد شد؛ اگر چنين نشود، چنان نخواهد شد؛ اما بايد ديد واقعيت چيست. اين مسؤوليتها امروز هست، فردا نيست. همه ما در گذريم. مجلس شوراي اسلامي به فضل الهي پايدار بوده و پايدار خواهد ماند؛ ليكن ما كه

پايدار نيستيم؛ ما چهار روز در اين جا هستيم و وظايفي داريم كه آن وظايف را بايستي انجام دهيم. در درجه اوّل بايد خدا را راضي كنيم. البته مردم را بايد راضي و دل آنها را شاد كرد؛ اما در درجه اوّل اين است كه فكر محاسبه الهي را بكنيم. عزيزان من! خداي متعال از هر ساعتِ عمر شما در مجلس، از هر تصميم گيريِ شما، از هر نشست و برخاست شما - كه اكنون مهم شده است - سؤال خواهد كرد. تا چندي پيش، شما مي نشستيد، برمي خاستيد؛ حركت و گفتار شما تأثيري نمي گذاشت؛ اما امروز شما يك كلمه حرفتان، يك نشست و برخاستتان، يك دست بلند كردن و موضعگيريتان مؤثّر است. اين يك امكان است و اين امكان با خودش مسؤوليت سنگيني را مي آرود. در درجه اوّل هم خداي متعال از ما سؤال مي كند. در تشخيصها، در گزينش اشخاص و در گزينش مسؤولان، بايد خدا را در نظر بگيريد. گزينش بايد گزينش هوشمندانه، عالمانه و دقيق باشد. اينها جزو وظايف حتمي است. آن كسي را كه شما سرِ كار مي آوريد، آن كسي را كه شما به او اعتراض مي كنيد، آن كسي را كه شما از او سؤال مي كنيد، آن كسي را كه شما استيضاح مي كنيد، يك مسؤول در نظام اسلامي است كه قدرت و توانايي و امكانات خود را از شما دارد. در اين كه اين توانايي را به چه كسي بدهيد، چگونه تصميم گيري كنيد، چگونه تشخيص بدهيد، بايستي دقيق، هوشمندانه و بدون ملاحظه اين و آن عمل كنيد. تقسيم بندي جناحها به چپ و راست و مدرن و سنّتي و غيره، حرف است. اينها حقايق

نيست. حقيقت عبارت است از آن تكليف و مسؤوليتي كه شما داريد. آن مهم است. آن چيزي است كه گريبان ما را مي گيرد. آن چيزي است كه ما را به پاسخگويي در مقابل خدا وادار مي كند. برادران عزيز! بعضي از كارها توبه دارد، بعضي از كارها توبه هم ندارد؛ چون اصلاحش ممكن نيست. شما ببينيد در قرآن كريم بعد از «الاّ الّذين تابوا»(1)، در موارد متعدّدي دارد: «واصلحوا».(2) گاهي توبه نسبت به كار شخصي ماست. در مسائل فردي، كار اشتباه و غلطي از ما سر مي زند، بعد هم به خداي متعال عرض مي كنيم: پروردگارا! اشتباه كرديم، غلط كرديم. اين تمام مي شود و مي رود. يك وقت است كه اين كار در صحنه جامعه تأثير مي گذارد؛ واقعيتي را به وجود مي آورد يا از بين مي برد؛ توبه اين، به اين است كه آن را اصلاحش كنيم. مگر ممكن است هميشه اصلاح كرد؟ مگر در همه موارد ممكن است آبِ رفته را به جوي بازآورد؟ لذا بسيار بايد دقّت كرد. بنده ضمن اين كه به خاطر اين مسؤوليت سنگيني كه داريد، بايد به شما عزيزان تبريك عرض كنم، بايد هشدار هم بدهم: مواظب باشيد؛ اين مسؤوليتِ بسيار سنگين و كار بسيار بزرگي است. همان قدر اين مسؤوليت سنگين است كه مسؤوليت بقيه كساني كه در مسؤوليت قبل از شما بودند يا بعد از شما خواهند آمد. از خداي متعال بايد كمك و حمايت بخواهيد. وامدار كسي هم نبايد بود؛ فقط وامدار آن سوگندي كه خورده ايد، باشيد. آن سوگند هم سوگند حقيقي است؛ يعني قسمي شرعي است كه اگر نقض شود، يقيناً خلاف شرع انجام شده است و پيش خداي

متعال مسؤوليتهاي سنگيني هم براي انسان دارد. وظيفه ما اين است كه از هويّت انقلاب، اساس انقلاب و اساس اين نظام دفاع كنيم و اين نخواهد شد، جز اين كه در نظر داشته باشيم كه وظايف ما در اين قانون اساسيِ بحمداللَّه مترقّي و جامع - نمي گوييم بي عيب و بي نقص؛ اما قطعاً جزو جامعترين و كاملترين قوانين اساسي اي است كه امروز در دنيا وجود دارد - چيست. همين قانون اساسي، مجلس را ركن مهم اين نظام قرار داده است. اصل قضيه اين است كه اين ركن، وابسته به اين نظام الهي است. كسانِ پُر كار و پُرتلاش و پُر فعاليتي هستند كه مايل نيستند اين نظام با كلّيت خودش يا با روحِ اسلامي خودش باقي بماند. وظيفه همه ما اين است كه در مقابل تسلّط مخالفان اين انقلاب و اين نظام، محكم و با قدرت باشيم. اگر خداي متعال به بنده هم - كه يك خدمتگزارِ داراي مسؤوليت هستم - توفيق دهد، مثل شما وظيفه من هم همين است. همه وظيفه دارند در مقابل كساني كه درصددند پايه هاي اين نظام را - چه پايه هاي ايماني آن را، چه پايه هاي فكري آن را، چه پايه هاي اجرايي آن را - سست كنند، بايستند. اين وظيفه اساسي همه مسؤولان نظام است؛ چه قوّه مجريّه و در رأس آن رئيس جمهور، چه قوّه مقنّنه كه شما برادران و خواهران عزيز هستيد، چه قوّه قضاييّه و چه بقيه مسؤولان كه اين حقير هم در مجموعه مسؤولان قرار دارم. سعادت ما در اين است كه در اين راه بايستيم. ما با خداي متعال تعهّد كرده ايم كه ايستادگي كنيم؛ ان شاءاللَّه به اين

تعهد عمل هم خواهيم كرد. ما نخواهيم گذاشت كه ضدّانقلاب و كساني كه از اساس با اين انقلاب مخالف بودند، بتوانند در مراكز اثر گذارِ برروي افكار عمومي و برروي ايمان مردم، مقاصد خودشان را عملي كنند. مردم هم اين را از شما مي خواهند؛ خدا هم اين را از شما مي خواهد. ان شاءاللَّه خداي متعال به شما كمك كند و توفيق دهد كه اين چهار سال را با عافيت دين و دنيا بگذرانيد و خداي متعال را از خودتان راضي كنيد و آن وقتي كه از اين مسؤوليت جدا خواهيد شد، با احساس اين كه كاري براي اين كشور و اين ملت كرده ايد، جدا شويد. از خداوند متعال مي خواهيم كه به همه شما عزيزان توفيق عنايت كند و روزبه روز بركات خودش را بر شما و بر اين ملت، مستمّر و مستدام بدارد. ان شاءاللَّه بركات حضرت بقيةاللَّه الاعظم ارواحنافداه و دعاي مستجاب آن بزرگوار هم شامل حال همه شما و ما باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 160 2) بقره: 160

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار كارگزاران نظام به مناسبت هفدهم ربيع الاوّل

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار كارگزاران نظام به مناسبت هفدهم ربيع الاوّل بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هم ميلاد مسعود نبي اكرم حضرت محمّدبن عبداللَّه صلّي اللَّه عليه وآله و ولادت با سعادت حضرت امام جعفر صادق عليه الصّلاةوالسّلام را به همه مسلمانان عالم، به همه حق طلبان و آزادگان؛ مخصوصاً به ملت شريف و بزرگوار ايران، همچنين به شما حضّار محترم، مسؤولان محترم كشور، ميهمانان عزيز كشورهاي اسلامي از سراسر جهان و سفراي محترم كشورهاي اسلامي تبريك عرض مي كنم. هم خود نبي اكرم از لحاظ شخصيت، در اوج قلّه عالم آفرينش است؛ چه در آن ابعادي كه براي بشر قابل فهم است،

مثل همين معيارهاي عالي انساني - عقل، تدبير، هوشمندي، كرم، رحمت، عفو، قاطعيت و از اين قبيل چيزها - چه در آن ابعادي كه از مرتبه ذهن انسان بالاتر است - ابعاد نشان دهنده تجلّي اسم اعظمِ حق در وجود پيغمبر اكرم و مقام قرب پيغمبر به خداي متعال - كه ما از اينها فقط نامي و صورتي مي شنويم و مي دانيم و حقيقت آن را خداي بزرگ و اولياي بزرگش مي دانند و هم پيام آن بزرگوار يك پيام بالاترين و بهترين براي سعادت انسان است؛ پيام توحيد، پيام ارتقاء مرتبه انسان و پيام تكامل وجود بشر. درست است كه بشريت، تا امروز توفيق پيدا نكرده است كه اين پيام را به طور كامل در همه ابعادش در زندگي خود پياده كند؛ وليكن بي گمان حركت تعالي و ترقّي انسان، يك روز به اين جا خواهد رسيد. اين يك نقطه اوج و يك تعالي براي انسان است. با فرض اين كه فكر و فهم بشريت و ادراكات عالي و دانش او رو به پيشرفت است و پيام اسلام، هم زنده است، شكّي نيست كه يك روز اين پيام، جاي خود را در زندگي جامعه بشري پيدا خواهد كرد. حقّانيت پيام نبوي، حقّانيت توحيد اسلام، درس اسلام براي زندگي و راه اسلام براي سعادت و پيشرفت انسان، بشر را به آن نقطه اي خواهد رساند كه اين جاده روشن و هموار را پيدا كند و در آن قدم بگذارد و پيش برود و تعالي و تكامل خود را بيابد. آنچه كه براي ما مسلمانها مهم است، اين است كه معرفت خود را نسبت به اسلام و پيغمبر گرامي اسلام، زياد كنيم. امروز در

دنياي اسلام يكي از دردهاي بزرگ، درد تفرقه و جدايي است. محور وحدت عالم اسلام، مي تواند وجود مقدّس پيغمبر - نقطه اعتقاد همه؛ نقطه تمركز عواطف همه انسانها - باشد. ما مسلمانها هيچ نقطه اي را به اين روشني و به اين جامعيت - مثل وجود مقدّس پيغمبر - نداريم؛ كه هم مسلمانها به او معتقدند، هم علاوه بر اعتقاد، يك پيوند عاطفي و معنوي، دلها و احساسات مسلمانان را به آن وجود مقدّس، متّصل كرده است. اين بهترين مركز وحدت است. تصادفي نيست كه ما مشاهده مي كنيم در اين سالهاي اخير، مثل دوران قرون وسطي و دوران تحليلهاي مغرضانه مستشرقين،نسبت به ساحت مقدس نبي اكرم اهانت روا مي دارند. در دوران قرون وسطي كشيشان مسيحي در نوشته ها، گفتارها و كارهاي هنريشان و در دوراني كه تاريخ نويسي مستشرقين باب شد، همانها در آثارشان به شخصيت پيغمبر اكرم اهانت مي كردند. در قرن گذشته هم باز ديديم كه مستشرقين غيرمسلمانِ غربي يكي از نقاطي را كه مورد تشكيك و در مواردي مورد اهانت قرار دادند، شخصيت مقدس و مبارك نبي اكرم بود! مدتها فاصله شده بود؛ ولي اخيراً باز شروع كردند. در چند سال اخير، انسان يك تهاجم مطبوعاتي و فرهنگي پليد و شومي را در اكناف عالم نسبت به شخصيت نبي اكرم صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم مشاهده مي كند. اين كار مي تواند حساب شده باشد؛ چون به اين نقطه توجّه شده است كه مسلمانان مي توانند برگرد محور وجود مقدّس نبي اكرم و اعتقاد و محبت و عشق به او جمع شوند. لذا آن مركز را مورد مناقشه قرار مي دهند. علماي اسلام، روشنفكران مسلمان، نويسندگان، شعرا و هنرمندان در دنياي اسلام، امروز وظيفه دارند تا آن جايي

كه توان آنها اجازه مي دهد، شخصيت نبي اكرم و ابعاد عظمت اين وجود بزرگ را براي مسلمانان و غير مسلمانان ترسيم كنند. اين امر به اتّحاد امت اسلامي و به خيزشي كه امروز در نسلهاي جوان امت اسلام به سوي اسلام مشاهده مي شود، كمك خواهد كرد. برادران و خواهران عزيز! امروز دنياي اسلام بيش از گذشته احتياج دارد به اين كه خود را با مباني و حقايق اسلام، مأنوس و نزديك كند. امروز زمينه براي حركت اسلامي در سرتاسر دنياي اسلام فراهم است. امروز در مقابل فساد دنياي مادّي غرب، فهمِ حقيقتِ توحيد اسلامي براي ملتهاي مسلمان، دشوار نيست. امروز روزي است كه بايد علما و متفكران اسلام، حركت و تلاش كنند تا دلها را با حقيقت اسلام آشنا نمايند؛ امت اسلامي را به زمينه تجديد حيات اسلامي كه بحمداللَّه مقدّمات آن فراهم شده و نمونه هايي از آن در اطراف عالم به وجود آمده است و نمونه بارزي از آن در اين كشور، در ميان ملت بزرگ ايران - با تشكيل نظام جمهوري اسلامي - تحقّق پيدا كرده است، نزديك كنند. هرجا كه ما با اسلام و حقايق اسلام و وظيفه اي كه اسلام برايمان معيّن كرده است، صادقانه برخورد كرديم، نصرت الهي و پيروزي و موفقيت، نصيب شد. ما، هم در مسائل داخل كشورمان اين را تجربه كرده ايم، هم در مسائل دنياي اسلام اين را ديده ايم. اگر مشاهده مي كنيد كه جوانان مؤمن در لبنان توانستند پيروزي بزرگي را براي خودشان و براي امت اسلامي و ملت عرب به ارمغان بياورند(1)، اين در سايه اسلام و در سايه آشنايي با اسلام و عمل كردن به حكم اسلامي در

اين مورد بود. هميشه همين طور است. علاج دردهاي امت اسلامي؛ علاج درد بزرگ امت اسلام و زخم عميق دنياي اسلام - يعني مسأله فلسطين - نيز همين است. كساني گمان نكنند كه قضيه فلسطين هم تمام و ملت فلسطين نابود و مسأله فلسطين در زير اين جنجالها و غوغاها دفن شد! اين خطاست؛ اين توهّم باطل است. گذشتِ زمان نمي تواند حقي مثل مسأله فلسطين را از طومار عالم محو كند. فلسطين و ملت فلسطين، زنده و آينده فلسطين، روشن است. شما ملاحظه كنيد، چندين كشور - چه در آسياي ميانه و چه در منطقه بالكان - بعضي پنجاه سال و بعضي هفتاد سال، جزو مجموعه شوروي بودند و كسي گمان نمي كرد كه يك روز آنها دوباره به هويّت خودشان برگردند؛ اما برگشتند! يك روز شوروي، شكست ناپذير و زوال ناپذير به نظر مي آمد و ظاهربينان خيال مي كردند مسأله كشورهايي كه در مجموعه شوروي، حل و گم شده بودند، براي ابد تمام شده است؛ اما اين طور نبود. فلسطين نيز همين است. فلسطين كه تمام شدني نيست. فلسطين كه از روي صحنه عالم، گم شدني نيست؛ همچنان كه جنوب لبنان، گم شدني نبود. صهيونيستها به لبنان نيامده بودند كه يك روز آن جا را تخليه كنند. آمده بودند كه آن جا براي هميشه بمانند! ديديد كه مجاهدت و صبر و استقامت مردم و جوانان مسلمان لبنان در طول بيست سال، عرصه را بر دشمن، تنگ و او را مجبور به عقب نشيني كرد. عين اين مسأله در مورد خودِ فلسطين، صادق است. مقاومت مردم مسلمان و تمسّك به اسلام مي تواند اين نقشه جعلي و دروغين امروز را به هم بزند و نقشه حقيقي - نقشه

فلسطين - و ملت فلسطين را دوباره به اين سرزمين برگرداند. به فضل پروردگار، اين كار شدني است. در سايه معرفت به اسلام و عمل به آن، بسياري از چيزها كه امروز ممكن است به چشمهايي محال و دشوار بيايد، هم شدني است، هم وقتي كه در عمل تحقّق پيدا كرد، ديده خواهد شد كه آن قدر هم دشوار و غيرعملي نبود. اميدواريم خداوند متعال امت اسلامي را بيدار كند، و ما را قدردان اسلام و قرآن و قدردان وجود مقدس پيغمبر قرار دهد. ان شاءاللَّه اختلافات و دوئيتها ميان مسلمانها، به وحدت و يگانگي و الفت تبديل شود. ان شاءاللَّه در سايه توجّهات پروردگار و ادعيه زاكيه حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه ما و همه امت اسلامي بتوانيم خودمان را به آن نقطه اي كه اسلام براي امت خود و براي آحاد بشر در نظر گرفته است، برسانيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) اشاره معظمٌ له به بيرون راندن صهيونيستها از جنوب لبنان است.

متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با مسؤولان قوّه قضاييّه و خانواده هاى شهداى هفتم تير

متن كامل بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با مسؤولان قوّه قضاييّه و خانواده هاي شهداي هفتم تير بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به شما حضّار محترم؛ مسؤولان عزيز قوّه قضاييّه و خانواده هاي محترم شهداي بزرگوار هفتم تير خوشامد عرض مي كنم. يك جمله درباره هفتم تير عرض كنم. مهمترين چيزي كه در اين حادثه همه دلها و چشمها را به خود مشغول كرد، اين بود كه ضربه هاي خصمانه دشمن بر پيكره انقلاب هرچه سنگين تر باشد، جوشش ايمان و صلابت صبر و استقامت در مردم بيشتر خواهد شد. هفتاد و چند نفر از مديران برجسته اي كه در ميان آنها شخصيتي مثل شهيد بهشتي حضور داشت، يكجا به وسيله دشمن از نظام

اسلامي گرفته شدند؛ آن هم با آن وضع فاجعه آميز و حزن انگيز. عكس العمل اين انقلاب و اين ملت چه بود؟ مردم، با ايمان و با صلابت صبر و استقامت خودشان و آن خانواده هاي معظّم با شكيبايي و بردباريِ مؤمنانه شان، توانستند چنان پاسخي به دشمن بدهند كه در محاسبات مادّي و در هيچ وضعيتي قابل گنجانيدن نبود و نيست. انقلاب را بيمه كردند، دشمن را مطرود كردند و نام ملت ايران را بلند آوازه كردند. هميشه همين طور است. تا وقتي كه ايمان و صبر و هوشياري و بردباري مردم ذخيره ارزشمند اين انقلاب و اين نظام است، دشمن از وارد آوردن ضربه به اين نظام و اين انقلاب هيچ طرفي نخواهد بست و هيچ سودي نخواهد برد و انقلاب مستحكم تر خواهد شد. شهيد بزرگوار ما - مرحوم آيةاللَّه بهشتي - يك شخصيت نمونه و ممتاز در نظام اسلامي بود كه در اين حادثه از دست ما گرفته شد؛ اما هم ياد او زنده ماند و هم خون او و يارانش انقلاب را پايدار كرد و اين درس بزرگ براي انقلاب ماند. اين هفته بسيار بجا به نام قوه قضاييّه نامگذاري شده است؛ چون تشكيلات جديد قضايي و نظام نوين قضايي اسلامي با فكر و ابتكار و پشتكار شهيد مظلوم بهشتي توانست منعقد شود و شكل بگيرد. البته اگر خود او زنده مي ماند، مسلّماً حركت اين نظام به سوي تكامل و رفع عيوب و جلب جهات مقوّي و مرجّح، سريعتر انجام مي گرفت. بعد از ايشان هم تلاشهاي مشكور مبذول شده است كه ان شاءاللَّه خداي متعال زحمات عزيزاني را كه در طول ساليان اخير، در اين راه زحمت كشيده و

تلاش كرده اند - در هر سطحي از سطوح قوّه قضاييّه كه بودند؛ چه در سطح مديريّت و چه در سطوح ديگر - قبول كند. آنچه امروز براي ما مطرح است، اين است كه قوّه قضاييّه در كشور ما نقش و جايگاه بي نظير و ممتازي دارد. همان طور كه جناب آقاي هاشمي شاهرودي بيان كردند، قوه قضاييّه ركني است كه با سلامت و استقامت و صلاح آن، تمام عيوب در دستگاههاي اجرايي و در بخشهاي مختلف مديريّت و سازماندهي اداره كشور و در سطح جامعه، به مرور از بين خواهد رفت. نقش قوّه قضاييّه در قانون اساسي اين طور پيش بيني شده است. نظارت قوه قضاييّه؛ پيشگيري از جرم، تأمين عدالت، تأمين امنيت. اينها قلمهاي بسيار درشتي است كه در نظام اسلامي جزو سرفصلهاي مهم اداره مطلوب كشور به حساب مي آيد. قوّه قضاييّه مي تواند مظهر عدالت در نظام اسلامي باشد. قوّه قضاييّه، با صلابت، با اقتدار و با تصميم گيري درست و بهنگام مي تواند جلوِ پيدايش و رشد جرايم و توسعه خلاف در دستگاههاي مختلف را سد كند؛ از ظلم به مظلومان و مستضعفان جلوگيري كند؛ از قدرت نمايي كساني كه به زر و زور مسلّحند، جلوگيري كند. آفت جوامع بشري اين است كه كساني با داشتن پول، با داشتن پشتيبان، با داشتن قوم و عشيره - چه قوم و عشيره به شكل قديمي آن، چه قوم و عشيره به شكل مدرن و امروزي آن؛ يعني حزب بازي و گروه بازي - حقوق عمومي را نديده بگيرند؛ حقّ مردم را تضييع كنند؛ فرصتها را منحصراً به اشغال خود در آورند و جلوِ عدالت را بگيرند. قوّه قضاييّه مقتدر، با صلابت، هوشمند

و عالم مي تواند جلوي اينها را بگيرد. من خدا را شاكرم كه بحمداللَّه بعد از آن كه اين قوّه به وسيله يك عالمِ روشن بينِ فاضل پايه گذاري شد، امروز هم به وسيله يك عالم روشن بين، فاضل، آگاه و نوگرا اداره مي شود. آنچه موجب اين مي شود كه بنده قلباً خداي متعال را سپاسگزاري كنم، اين است كه بحمداللَّه امروز ايشان(1) با برخورداري از علم و نگاه عالمانه به مسائل، تكيه به معلومات فقهي وسيع،گرايش به استخدام روشهاي نو و علمي براي پيشرفت امور، بعلاوه نگاه كلان به مسائل قوّه قضاييّه - كه اين امر بسيار مهمّي است كه ما قوه قضاييّه را مثل يك ركن و يك عنصر اصلي در كلّ نظام ببينيم و تأثير آن را در مديريّت كلان نظام در نظر بگيريم - و همچنين با شجاعت و قاطعيّت، مديريّت قوّه را در دست دارند و بنده با گذشت كمتر از يك سال، آثار اين انتصاب بجا و به موقع و مبارك را مشاهده مي كنم. البته اين به معناي آن نيست كه ما امروز همان چيزي را كه در قضاي اسلامي متوقّع هستيم، در قوّه قضاييّه مشاهده مي كنيم؛ نه، انتظارات ما زياد است. البته مطالبات اين طلبه حقير كه مسؤوليت سنگيني را در قبال هر حكم و هر اقدام و هر حركت شما، پيش خداي متعال بر دوش خودم احساس مي كنم، با مطالبات جناحها و گروهها و عناصر سياسي و امثال اينها نبايستي اشتباه شود؛ جناحهاي سياسي دنبال كار خودشان هستند. بعضي از جناحهاي سياسي دنبال اين هستند كه اقتدار و صلابت قوه قضاييّه را از آن سلب كنند تا اين قوّه قدرت اقدام نداشته باشد.

بعضي در پيِ ارعاب مسؤولان قوّه قضاييّه اند تا با آنها همخواني كنند. اگر جنجال و انتقادي مي كنند، انسان نشانه خيرخواهي را در آن جنجالها و انتقادها كمتر مشاهده مي كند. البته اين مسؤوليت سنگين، اين كار بزرگ و اين مأموريت الهي كه بر دوش مسؤولان قوه قضاييّه است، بايد در آنها اين آمادگي را هم به وجود بياورد كه اين طور مخالفتها و جنجال آفرينيها و ابراز توقّعها شود. اين خلافِ انتظار نيست. بالأخره افرادي دچار عقده هاي شخصي و حسادتند؛ افرادي دنبال مقاصد سياسي اند و با روشهاي سياسي كارهايي را مي كنند، حرفهايي را مي زنند و انتقادهاي ناواردي را گاهي با بعضي از انتقادهاي احياناً وارد مخلوط مي كنند. بنابراين آن مطالبات جداست. آنچه كه بنده به عنوان يك طلبه مسؤول از قوّه قضائيّه انتظار دارم، همان چيزي است كه ما چهره زيبا و منوّر آن را در قضاوت اميرالمؤمنين عليه سلام اللَّه الملك الحقّ المبين در تاريخ مشاهده مي كنيم: آن عدالت قاطع، آن عدالت بي ملاحظه، آن عدالت فراگير، آن عدالت اميدوار كننده، آن عدالتي كه در آن افراد ضعيف و معمولي جامعه در مقابل قانون و معامله قانوني، با افراد مقتدر و قدرتمند يكسانند. در اسلام اين گونه است؛ در قانون اساسي ما هم اين گونه است. در قانون اساسي، رهبري، رئيس جمهور، رئيس قوّه قضاييّه و ديگر مسؤولان كشور، با آحاد مردم در قبال قوانين هيچ تفاوتي ندارند. هيچ كس بالاتر از قانون نيست. قانون اساسي اختياراتي را به كساني مي دهد. قانون اساسي به قاضي مي گويد محكوم يا تبرئه كن؛ حكم قضايي صادر كن. به رهبري هم مي گويد با ملاحظه اين جهات، عفو كن. اين مافوقِ قانون حركت كردن نيست؛ اين متن و مُرّ قانون است. قانون

براي همه يكسان است. براي كساني كه گره هايي را باز كنند، راههايي را بگشايند و مشكلاتي را حل نمايند، مسؤوليتهايي وجود دارد. آن جايي كه قانون در ميان است، همه يكسانند. اين امر بسيار مهمّي در اسلام است. ديگران هم ادّعاي اين را مي كنند، اما اسلام اين را در عمل نشان داده است. ما دنبال آن هستيم؛ ما اين تصوير زيبا در ذهنمان است. من يك وقت به برادران عزيز قوّه قضاييّه عرض كردم كه شأن قوه قضاييّه اين است كه در هرگوشه از اين كشور اگر به كسي ظلم شد، در دل او نور اميدي باشد كه به دستگاه قضايي مراجعه مي كند و احقاق حق مي شود. آن روزي كه به اين نقطه برسيم، روزي است كه قضاي اسلامي تحقّق پيدا كرده است. همه بايد احساس كنند كه بدون هيچ ملاحظه اي، احقاق حق و ابطال باطل خواهد شد. شرط اوّل هم صلابت، استقلال قوّه قضاييّه، استقلال قاضي، عدم نفوذ جريانات سياسي و عدم دخالت دستگاههاي ديگر در قوّه قضاييه است. بحمداللَّه امروز اين معنا تأمين است و ما مشاهده مي كنيم كه رئيس محترم قوّه با آگاهي از فقه و مفاهيم ديني و با ديد عالمانه، همراه با رعايت جوانب شرعي، با مسائل قوّه قضاييّه برخورد مي كنند. دستگاه قضايي اسلام يكي از كارآمدترين دستگاههاست. ما احتياجي نداريم كه براي مواد قضايي يا قوانين لازم براي اداره دستگاه قضايي يا نحوه اجراي عدالت، از هيچ نظامي، از هيچ كشوري، از هيچ تمدّن ديگري چيزي وام بگيريم. در اسلام همه چيز پيش بيني شده است. قوانين بايد طبق مقررات اسلامي تنظيم و آماده شود و با جرم به هر شكلي

مقابله گردد. اين غلط است كه اگر مجرم به يك مجموعه سياسي وابسته باشد، بايد در مقابل او كوتاه آمد؛ آن هم با اين دليل غير محكمه پسند كه اگر مجرميّت او مورد تأكيد قوّه قضاييّه قرار گيرد، جنجال خواهد شد! قرآن كريم مي فرمايد «و ان يكن لهم الحقّ يأتوا اليه مذعنين»؛(2) اگر قضاوتي كه مي شود، برخلاف مصلحت آنها باشد، جنجال مي كنند؛ اما اگر برطبق ميل و نظر آنها باشد، آن وقت آن را مي پذيرند. بعد مي فرمايد: «افي قلوبهم مرض».(3) اين قضاوت قرآن است. دستگاه قضايي بايد مورد اعتماد عموم مردم قرار گيرد، نه اين كه در صلاحيت و اقتدار و صلابت آن خدشه شود. البته براي رسيدن به اين نقطه، تلاش، پيگيري، كار مداوم همراه با شجاعت و توكّل به خدا لازم است، كه انسان نشانه هاي آن را بحمداللَّه مشاهده مي كند. قوّه قضاييّه براي اداره خود، در درون خود دچار كمبود عناصر صالح نيست. بحمداللَّه در قوّه قضاييّه - بخصوص در اين بيست سال اخير - عناصر مؤمن، سالم، كارآمد، پُرنشاط و جوان هستند؛ به قدري كه بتوانند اين قوّه را به خوبي اداره كنند و براي مديريت قوّه، دستها و بازوها و سرانگشتهاي كارآمدي باشند و كارها را سامان ببخشند. بايد ان شاءاللَّه از عناصر جوان و مؤمن و پُرشور و با نشاط و با ايمان و معتقد به اسلام استفاده شود. بنده به آينده قوّه قضاييّه اميدوارم. البته از خداي متعال دائماً مي خواهم كه به رئيس محترم قوّه قضاييّه، مسؤولان عالي رتبه، قضات محترم، مسؤولان بخشهاي مختلفي كه كارهاي سنگين بر دوش آنهاست و بعضاً مشاهده مي شود كه بعضي از آنها در تبليغات مورد هجومهاي غيرعادلانه

و غيرمنصفانه اي هم قرار مي گيرند، صبر و قوّت بدهد و كمك كند تا بتوانند اين بار سنگين را بردارند و خدا را از خودشان راضي كنند. اساس قضيه اين است كه ما بتوانيم رضاي الهي را كسب كنيم. اگر رضاي الهي را تعقيب كرديم، آن وقت مصلحت مردم، خير مردم و اجراي عدالت به آساني براي ما ميسّر خواهد شد. اگر دنبال رضاي خدا نبوديم - دنبال رضاي اين و آن بوديم - آن وقت كارها نابسامان خواهد شد و سامان كارها حاصل نخواهد گرديد. اميدواريم كه ان شاءاللَّه ادعيّه زاكيّه حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه شامل حال همه شما باشد و مشمول كمك و اعانت الهي باشيد و توفيق خدا شامل حالتان گردد و روزبه روز ان شاءاللَّه شاهد پيشرفت و بهتر شدن و بهبود يافتن همه چيز در دستگاه قضايي باشيم. از اين طريق ان شاءاللَّه بسياري از مشكلات و مفاسد اصلاح خواهد شد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) منظور، آيت اللَّه سيدمحمود هاشمي شاهرودي است. 2) نور: 49 3) نور: 50

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران طرح فروپاشى شوروى

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران طرح فروپاشي شوروي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. الّذين قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوكيل فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم يمسسهم سوء واتّبعوا رضوان اللَّه واللَّه ذو فضل عظيم.»(1) برادران و خواهران عزيز؛ مسؤولان و مديران برجسته نظام جمهوري اسلامي! خيلي خوش آمديد. جلسه بسيار شيرين و مطلوب

و ان شاءاللَّه مفيدي است. بيانات جناب آقاي خاتمي، بيانات خوب و مفيد و حاكي از انگيزه هاي بسيار خوب و والا بود. اميدواريم كه ان شاءاللَّه همين مطالبي كه فرمودند - بخصوص بخش اوّلِ آن كه به سيره مولاي متّقيان و امام موحدان، اميرمؤمنان عليه الصّلاةوالسّلام معطوف بود - به ياد ما باشد و براي ما هميشه درس باشد. مقصود از اين جلسه، در درجه اوّل، ايجاد الفت و همدلي است. اگر هم سليقگي و همفكري هم در مسائل گوناگون به وجود آمد، چه بهتر؛ و اگر در برخي از مسائل، اختلاف سليقه هم وجود داشته باشد، همدلي، خلأها را پُر خواهد كرد. پس زبان محرمي خود ديگر است همدلي از همزباني بهتر است همدلي با ياد خدا ميسّرتر خواهد شد. ياد خدا در دل انسان چراغي روشن مي كند؛ دل را نوراني مي كند؛ غبارهاي كينه و نفرت و خودخواهي را از دلها مي زدايد؛ لنگري براي دلهاي متلاطم و مضطرب به وجود مي آورد؛ آرامش مي بخشد و اطمينان و اعتماد ايجاد مي كند. ياد خدا براي دلهاي پاك، هميشه در دسترس است؛ مگر دلي كه خود را مبتلاي به آلودگيها كرده باشد. براي چنين كسي ياد خدا دشوار است؛ چنين توفيقي براي او پيش نمي آيد و او را به حريم قدس الهي راه نمي دهند. دلي كه آلوده شهوت و آلوده به عشق به قدرت و آلوده به كينه به بندگان خدا و آلوده به حسد و خودخواهيها و آلوده به عشق به مال اندوزي است، به حريم قدس الهي راه پيدا نمي كند؛ مگر شستشو كند. شستشويي كن و آنگه به خرابات خرام تا نگردد ز تو اين دير خراب آلوده در حريم قدس ياد

الهي، دلِ آلوده را راه نمي دهند؛ بايد شستشو كنيم. اگر دل توانست با ياد خدا خود را معطّر و مزيّن كند، بدون ترديد اجابت الهي براي او ميسّر خواهد شد؛ «ادعوني استجب لكم».(2) هيچ دعايي بي استجابت نيست. استجابت به معناي اين نيست كه خواسته انسان حتماً برآورده خواهد شد - ممكن است برآورده بشود، ممكن است به علل و مصالح و موجباتي برآورده هم نشود - اما استجابت الهي هست. استجابت الهي، پاسخ و توجه و التفات خداست؛ ولو آن خواسته اي كه من و شما داريم - كه اي بسا خيال مي كنيم اين خواسته به نفع ماست، اما به زيان ماست - تحقق هم پيدا نكند؛ اما «يا اللَّه»ِ شما بي گمان لبّيكي به دنبال خود دارد. سعي كنيم دلها را معطّر كنيم؛ امروز ما به اين تطهير دلها بسيار نياز داريم. من بيش از همه شما به اين علاج الهي محتاجم؛ و مجموعه ما كه مسؤوليتهاي سنگيني بر دوش داريم، بيش از كساني كه اين مسؤوليتها را ندارند، محتاجيم. كار ما سنگين است. خداي متعال خودش آن عبادتهاي سنگين، آن بيداريهاي شبانه، آن گريه ها و آن تضرّعها را در همه ميدانها بر نبي اكرم لازم مي كند و از او مي خواهد؛ چون بار او سنگين است. هركس به تناسب سنگيني بار خود، به تقويت اين رابطه با خداي متعال احتياج دارد. اگر توانستيم اين رابطه را تقويت كنيم، كارهامان اصلاح خواهد شد؛ راهمان باز خواهد شد؛ ذهنمان روشن خواهد شد و افق در مقابل ما روشني خواهد يافت؛ اما اگر اين گره را باز نكرديم، كارهاي ما به سامانِ لازم نخواهد رسيد. ممكن است انسان در چيزهايي

موفّق شود، اما هدف در موفّقيتهاي دنيايي متوقّف نمي شود. هدف انسان موحّد بسيار فراتر از هر چيزي است كه در چارچوب عالم مادّه است؛ اگرچه آنچه در چارچوب عالم مادّه است، همه به عنوان مقدّمه و راه و صراط به سوي آن هدفها مطرح است. شما نمي توانيد از اين صراط عبور نكنيد، اما در اين صراط نبايد متوقّف شويد. هدف را بايد فراتر از خواسته هايي كه در چارچوب اين عالم است، تعيين كرد. اميدواريم كه خداوند متعال به من و شما توفيق دهد تا بتوانيم اين كارها را انجام دهيم. عزيزان من! در كشور ما - همان طور كه از بيانات جناب آقاي رئيس جمهور شنيديد - امكانات فراوان و آفاق روشني وجود دارد؛ البته مشكلاتي هم وجود دارد؛ از آن امكانات بايد استفاده و از اين مشكلات بايد عبور كرد. در چنين شرايطي، آن چيزي كه در عالم ارتباطات انساني خودمان به نظر من پيش از همه مهم است، همين وحدت و همدلي است. نبايد فضا غبارآلوده شود. اگر خداي متعال اين توفيق را بدهد كه مسؤولان نظام بتوانند با يكديگر همدلانه سلوك كنند - كه سلوك همدلانه لزوماً به معناي همفكرانه نيست؛ گاهي ممكن است سليقه ها متفاوت هم باشد؛ اما بناي بر ستيزه و مخاصمه و دشمني نباشد - بسياري از مشكلات برطرف خواهد شد. انقلاب و نظام اسلامي ما زمينه بسيار مساعدي براي اين پالايش درون و پالايش فضاي كاري كشور است. بايستي از اين فرصت حداكثر استفاده را بكنيم. البته تلاشهايي مي شود كه مسائل غيراصلي، مسائل اصلي وانمود شود؛ خواسته هاي غيرحقيقي - يا حقيقي، اما درجه دو - به عنوان گفتمان اصليِ

ملي وانمود شود؛ ليكن گفتمان اصلي اين ملت اينها نيست؛ گفتمان اصلي اين ملت اين است كه همه، راههايي را براي تقويت نظام، اصلاح كارها و روشها، گشودن گره ها، تبيين آرمانها و هدفها براي آحاد مردم، استفاده از نيروي عظيم ابتكار و حركت و خواست و انگيزه و ايمان اين مردم مؤمن و راه به سمت آرمانهاي عالي اين نظام - كه همه را به سعادت خواهد رساند - پيدا كنند. آن چيزي كه بايد ذهنها و دلها و فكرها بر روي آن متمركز شود، اين است. البته كارهاي زيادي داريم و وظايف و مسؤوليتهاي زيادي بر دوش همه ماست. هركس بايد كار خود را به بهترين نحوي كه براي او ممكن است، انجام دهد. من آنچه را كه امروز به نظرم رسيد مطرح كنم، اين است كه ما چگونه مي توانيم معايب و نواقص را برطرف كنيم؛ فسادها را بزداييم و به معناي درست كلمه، اصلاح را در كشور به وجود آوريم. اين سؤال بسيار مهمي است و جا دارد كه ذهنهاي همه كساني كه به سرنوشت اين كشور و اين ملت علاقه مندند، روي اين سؤال متمركز شود. امروز مسأله اصلاحات - كه يك موضوع روز براي همه است - در كشور مطرح است. افراد زيادي دم از اصلاحات مي زنند و براي آن تلاش مي كنند. اصلاحات چيست؟ راه رسيدن به اصلاحات كدام است؟ اولويتهاي اصلاحات چيست؟ اينها مسائل بسيار مهمي است. مسأله مهم ديگر در همين زمينه اين است كه دشمن در تبليغات خود - كه شعار اصلاحات را پيگيري مي كند - به دنبال چيست؟ اصلاحات مال ماست. اين كه شما ملاحظه مي كنيد تبليغات جهاني برروي اصلاحات در

ايران متمركز مي شود، علّتش آن چيست؟ اين تبليغات متعلّق به مراكزي است كه نمي توانند ادّعا كنند خير ملت ايران را مي خواهند. مگر وجود فساد و اختناق و خرابي وضع در اين كشور، غير از تسلّط و نفوذ قدرت استكباري انگليس در دوره اوّل، و امريكا در دوره بعد، علت ديگري دارد؟ چه قدرتي در اين مملكت اختناق به وجود آورد؟ چه قدرتي در اين مملكت دستگاههاي ملي و دولتي را برمبناي فساد پايه گذاري كرد؟ چه قدرتي در طول پنجاه سال با اخلاق عمومي و انساني مبارزه كرد؟ چه دستي رضاخان را به قدرت رساند؟ چه عواملي كودتاي 28 مرداد را راه انداخت؟ در طول اين پنجاه و چند سال، چه كساني زشت ترين تبليغات را در جهت كشاندن اين ملت به سمت فساد، بي بندوباري و ناباوري به اصول اخلاقي و دين انجام دادند؟ جوانان ما امروز چيزي از مطبوعات دوران رژيم پهلوي به ياد ندارند؛ اما شما كه به ياد داريد. آن مطبوعات فاسد و - به قول يك روشنفكر مسلمانِ معروف - آن رنگين نامه ها، به وسيله چه كسي تشويق مي شد؟ آنها از كجاها تغذيه و تشويق مي شدند؟ از چه كسي الگو مي گرفتند؛ غير از همين دستگاههاي قدرتي كه آن نظام را سر كار آورده بودند و با همه وجود آن را تقويت مي كردند؟ امروز ما براي اين كه با نام و ياد و سلطه استكباري دولت امريكا با همه وجود مخالف باشيم، محتاج چه دليلي باشيم، جز اين كه آن رژيم، پنجاه سال همه منابع انساني و مالي و اخلاقي و استعداديِ ما را ضايع و نابود كرد؟ دستاورد رژيم پهلوي در طول اين پنجاه سال

براي ايران چه بود؟ اين ويرانه اي كه اينها به وجود آوردند، چگونه، با كدام تلاش و در چه مدت قابل اصلاح است؟ چه كسي آن را زمينه سازي كرد؟ چه كسي كمك كرد؟ چه كسي هدايت كرد؟ چه كسي دستگاه جاسوسي شان را تقويت كرد؟ چه كسي به آنها خط داد؟ در عين حال همان دولت امريكا و انگليس، همان رؤسايشان، همان سياستمدارانشان، همان مراكز رسانه اي شان، امروز از چيزي به نام اصلاحات و آزادي در ايران دفاع و حمايت مي كنند! اين بايد هر هوشمندي را به فكر وادار كند و هر غافلي را بيدار و هوشيار نمايد. مسأله چيست؟ اين يك صحبت بسيار مهم و يك سؤال بسيار اساسي است. بنده به عنوان كسي كه از اوّلِ اين انقلاب تا امروز در مسائل گوناگون و در عرصه هاي مختلفِ اين نظام، با جوانب و جريانهاي گوناگون مواجه بوده ام؛ هم آدمها را مي شناسم، هم حرفها را مي شناسم و هم با تبليغات رسانه اي دنيا آشنا هستم؛ به يك جمعبندي رسيده ام كه به طور خلاصه اين است: يك طرح همه جانبه امريكايي براي فروپاشي نظام جمهوري اسلامي طرّاحي شد و جوانب آن از همه جهت سنجيده شد. اين طرح، طرح بازسازي شده اي است از آنچه كه در فروپاشي اتّحاد جماهير شوروي اتفاق افتاد. به نظر خودشان مي خواهند همان طرح را در ايران اجرا كنند. دشمن اين را مي خواهد. من اگر بخواهم قرائن و شواهد اين معنا را بگويم، الان در ذهنم هست؛ نه اين كه بخواهم دنبال نشانه هايش بگردم؛ شواهد آشكاري در اظهارات خودشان وجود دارد. در طول اين چند سال، از اظهارات مغرورانه و قدرتمندانه و احياناًحساب نشده آنها - كه خودشان هم

مي گويند فلان مصاحبه اي كه ما كرديم، عجولانه بود - صحّت اين ادعا كاملاً آشكار مي شود كه آنها به خيال خودشان طرح فروپاشي شوروي سابق را منطبق با شرايط ايران بازسازي كردند و مي خواهند در ايران پياده كنند. البته در چند مورد هم دچار اشتباه شدند كه اين هم از الطاف الهي است. دشمنان ما در مواقع حسّاس در محاسبات خود دچار اشتباه مي شوند. البته اينها اشتباهاتي نيست كه اگر من ذكر كردم، آنها بتوانند اصلاحش كنند؛ نه، اشتباه در شناختِ واقعيتها دارند. براساس اين اشتباه برنامه ريزي مي كنند و برنامه ريزي غلط از آب درمي آيد؛ لذا موفّق نمي شوند. آنها براي دفاع از رژيم پهلوي برنامه ريزي كردند و با همه قدرت هم ايستادند؛ منتها در شناختِ مسائل ايران، در شناختِ مردم، در شناختِ روحانيت و در شناختِ دين اشتباه كرده بودند؛ لذا شكست خوردند. اين جا هم سرنوشتشان جز اين نيست و شكست خواهند خورد. اينها در چند مورد اشتباه كردند: اشتباه اوّلشان اين است كه آقاي خاتمي، گورباچف نيست. اشتباه دومشان اين است كه اسلام، كمونيسم نيست. اشتباه سومشان اين است كه نظام مردميِ جمهوري اسلامي، نظام ديكتاتوري پرولتاريا نيست. اشتباه چهارمشان اين است كه ايرانِ يكپارچه، شورويِ متشكّل از سرزمينهاي به هم سنجاق شده نيست. اشتباه پنجمشان اين است كه نقش بي بديل رهبري ديني و معنوي در ايران، شوخي نيست. اين اشتباهات را بعداً توضيح خواهم داد. اشاره اي به طرح امريكاييِ فروپاشي شوروي بكنم. اين چيزي كه الان از اين تصوير در ذهن من هست، بخش عمده اش از يادداشتهايي است كه خود من روزبه روز در سال 1370 از خبرهاي ماجراي شوروي يادداشت كرده ام. البته بعداً با اطّلاعات

فراواني كه دوستان ما از منابع مهم روسي و غيرروسي فراهم كردند و به بنده دادند، تكميل شد كه حال نمي خواهم با تفصيل آنها را بيان كنم؛ اما ماجراي عظيمي است. وقتي مي گوييم طرح امريكايي فروپاشي شوروي، لازم است سه نكته را در كنار اين كلمه امريكايي عرض كنيم: نكته اول اين است كه وقتي مي گوييم طرح امريكايي، معنايش اين نيست كه بقيه بلوك غرب در اين زمينه با امريكا همكاري نداشتند؛ چرا، همه غرب و همه اروپا در اين زمينه به شدّت با امريكا همكاري مي كردند. مثلاً نقش آلمان و انگليس و بعضي كشورهاي ديگر به صورت بارز بود. اينها همكاري جدّي داشتند. نكته دوم اين است كه وقتي مي گوييم طرح امريكايي، معنايش اين نيست كه ما عوامل داخلي فروپاشي شوروي را نديده مي گيريم؛ نخير، عوامل فروپاشي در درون نظام شوروي وجود داشت و از آن عوامل دشمنشان بهترين استفاده را كرد. آن عوامل داخلي چه بود؟ فقر شديد اقتصادي، فشار بر مردم، اختناق شديد، فساد اداري و بوروكراسي. البته انگيزه هاي قومي و ملي هم در گوشه و كنار وجود داشت. نكته سوم اين است كه اين طرح امريكايي يا غربي - به هر تعبيري كه مي گوييم - يك طرح نظامي نبود. در درجه اوّل يك طرح رسانه اي بود كه عمدتاً به وسيله تابلو، پلاكارد، روزنامه، فيلم و غيره اجرا شد. اگر كسي محاسبه كند، مي بيند كه حدود پنجاه، شصت درصدِ آن مربوط به تأثير رسانه ها و ابزارهاي فرهنگي بود. عزيزان من! مسأله تهاجم فرهنگي را - كه من هفت، هشت سال پيش مطرح كردم - جدّي بگيريد. شبيخون فرهنگي، شوخي نيست. بعد از عامل رسانه اي و

تبليغي، در درجه دوم، عامل سياسي و اقتصادي بود. عامل نظامي هيچ نبود. و اما اين طرح چه بود؟ گورباچف وقتي در سال 1985 - حدود سالهاي 64 و 65 - سرِ كار آمد، يك عنصر جوان در قبال دبيركلهاي پير قديمي بود. روشنفكر و خوش برخورد بود؛ شعاري كه او مطرح كرد، شعار پروستريكا در درجه اوّل و گلاسنوست در درجه دوم بود. تعبير فارسي پروستريكا، بازسازي و اصلاحات اقتصادي است؛ و گلاسنوست يعني اصلاحات در زمينه مسائل اجتماعي، آزادي بيان و امثال اينها. در يكي، دو سال اوّل، به وسيله رسانه ها، آواري از حرف و تحليل و تفسير و تشويق و جهت دهي و پيشنهاد بر سر گورباچف فرو ريخت و كار به جايي رسيد كه توسط مراكز امريكايي، گورباچف به عنوان مرد سال معرفي شد! اين در همان دوران جنگ سرد هم بود؛ يعني در دوراني كه امريكاييها شبح هر موفّقيتي را در شوروي با تير مي زدند! قبل از گورباچف، اگر واقعيتهاي خوبي هم در شوروي وجود داشت، به شدّت آن را انكار مي كردند و عليه آن تهاجم تبليغاتي راه مي انداختند. اما ناگهان نسبت به گورباچف چنين وضعي را پيش گرفتند! اين آغوش باز غرب، به عنوان يك مشوّق بزرگ، گورباچف را فريب داد! من نمي توانم ادّعا كنم كه گورباچف كسي بود كه غربيها يا دستگاههاي سيا او را سر كار آورده بودند - آن چنان كه بعضي كسان در دنيا ادّعا مي كردند - من نشانه هاي اين را واقعاً نمي بينم و البته خبري هم از پشت پرده ندارم؛ اما آنچه كه مسلّم است، آغوش باز، چهره باز، چهره خندان، تجليل و تبجيل و تشويق و احترام غربيها، گورباچف

را فريب داد. او به غربيها و امريكاييها اعتماد كرد؛ اما فريب خورد. گورباچف كتابي به نام پروستريكا - انقلاب دوم - نوشته كه انسان نشانه هاي اين فريب خوردگي را در آن مشاهده مي كند. در محيط اختناق آن روز شوروي، اين شعارها به شدّت فضاشكن بود. حدوداً در همين سال 1369 يا 1370 است - من در يادداشتهاي خودم اين را نوشته ام - كه گورباچف قيد جواز عبور براي سفر از شهري به شهر ديگر در شوروي را برمي داشت! هفتاد و سه سال بعد از ايجاد شوروي، بعد از پايان يافتن دوره سي ساله استالين و دوره ي هجده، نوزده ساله برژنف و غيرذلك، آقاي گورباچف از جمله كارهايي كه در زمينه گلاسنوست كرد، اين بود كه جواز عبور را برداشت! در چنين جوّي شما ببينيد فكر و طرح مسأله آزادي بيان به چه معناست. وقتي مي گويد آزادي بيان، براي مردم چقدر شگفتي آور و چقدر فضاشكن است! در تمام اين دوران، روزنامه مهم قابل توجّه در تمام شوروي «پراودا»ست كه يك روزنامه عمومي است. يكي هم يك روزنامه مربوط به جوانان است. چند مطبوعه ديگر تخصّصي هم وجود داشت؛ اما تكثّر روزنامه ها و وجود كتابهاي چنين و چنان اصلاً به چشم نمي خورد. نويسنده اي كه از برخي از مباني سوسياليسم - نه همه آنها - انتقاد كرده بود؛ سالهاي متمادي اجازه ي خروج از شوروي را نداشت. البته امريكاييها روي او هم بسيار تبليغ مي كردند و بسيار حرف مي زدند كه بنده از دوره قبل از انقلاب اين قضيه در يادم مانده است. در چنين فضايي اين شعار توسط گورباچف داده شد؛ منتها اشتباهاتي كردند كه من نمي خواهم اين اشتباهات

را الان بگويم. در خلال صحبت، بعضي از اشتباهاتشان معلوم خواهد شد. مدتي گذشت، سيل تبليغات غربي و فرهنگ غربي و نمادهاي غربي - سمبلهاي لباس و «مك دونالد» و از اين چيزهايي كه در واقع جزو سمبلهاي امريكايي است - در شوروي راه پيدا كرد. اين كه من مي گويم، تفكّر يك طلبه گوشه نشين نيست؛ در همان روزها بنده در خود مجلات امريكايي - تايم و نيوزويك - خواندم كه از اين كه قهوه خانه هاي «مك دونالد» در مسكو رواج پيدا كرده، اينها به عنوان يك خبر مهم و به عنوان پيشاهنگ فرهنگ غربي و فرهنگ امريكايي در كشور شوروي ياد كرده بودند! شعارهاي گورباچف يكي، دو سال رو به اوج بود؛ اما بعداً ناگهان يك عنصر ديگر به نام يلتسين در كنار گورباچف پيدا شد. نقش يلتسين، نقش تعيين كننده است. نقش او اين است كه مرتب پا به زمين بكوبد و بگويد كه اين شعارها فايده اي ندارد؛ اين شتاب كم است؛ دير شد؛ اصلاحات عقب افتاد! اگر آدم عاقل مدبّري به جاي گورباچف بود، شايد در طول بيست سال مي توانست آن اصلاحات را بي دغدغه انجام دهد - همچنان كه اين كار در چين اتفاق افتاد - اما همين مقدار خودداري و خويشتنداري را هم از دست گورباچف بيرون كشيد. كار به جايي رسيد كه گورباچف معاون خود - يلتسين - را عزل كرد؛ اما رسانه هاي امريكايي و غربي نه فقط عزلش نكردند، بلكه تقويتش كردند! او حدود يك سال يا بيشتر، به عنوان يك چهره برجسته روشن بين اصلاح طلب مغضوب و مظلوم در تبليغات غربيها و امريكاييها مطرح شد. بعداً انتخابات رياست جمهوري روسيه پيش آمد. مي دانيد كه ديگر جمهوريها انتخابات جداگانه

داشتند. البته انتخابات كه نداشتند؛ بنا شد انتخابات داشته باشند. يكي از كارهاي گورباچف اين بود كه گفت انتخابات داشته باشيم. در كشور شوروي، از بعد از دوران تزارها، حتي يك انتخاب هم اتفاق نيفتاده بود. انتخابات در دوران تزارها هم شبيه انتخابات زمان شاه ما بود. اتفاقاً تاريخ مشروطيتشان هم - با يك سال اختلاف - دقيقاً منطبق با تاريخ مشروطيت ايران است. در دوره تزارها مجلس ملي - دوما - يك صورت بود؛ مثل مجلس شوراي ملي ما در دوران رژيم پهلوي. بعد هم كه كمونيستها سرِ كار آمدند، مجلس، بي مجلس؛ انتخابات، بي انتخابات؛ تمام شد! حال بعد از گذشت هفتاد و سه سال، بناست اولين انتخابات در جمهوري روسيه - نه همه شوروي - انجام گيرد. كانديدا كيست؟ آقاي يلتسين! با رأي بالايي يلتسين - يعني همان عنصر تندرو - رئيس جمهور شد. از اين جا داستانِ شيريني است. از روزي كه يلتسين در ژوئن 1991 - يعني 24/03/1370 - رئيس جمهور شد، تا حدود چهارم يا پنجم ديماه كه رسماً شوروي منحل شد، حدود هفت ماه طول كشيد. يعني اين چند سال صرف مقدّمات شد. بخشي از مقدّمات به دست گورباچف، برخي هم وقتي تاريخ مصرف گورباچف تمام شد، به دست يلتسين انجام شد و برنامه مورد نظر امريكا و غرب، تا رسيدن يلتسين به قدرت شتاب گرفت. به مجرّد اين كه يلتسين به قدرت رسيد و رئيس جمهور روسيه و نفر دوم شوروي شد، ابتكار عمل به دست او افتاد. در روز 24/03/1370 يلتسين رئيس جمهور شد و در روز 26/03/1370 - يعني سه روز بعد - جورج بوش رئيس جمهور امريكا

اعلام كرد كه سه جمهوري بالتيك - لتوني، استوني و ليتواني - متعلق به شوروي نيست و شوروي بايستي اين سه جمهوري را رها كند و استقلال آنها را به رسميت بشناسد؛ اگر به رسميت نشناسد، كمكهايي را كه امريكا قول داده است، قطع خواهد شد. البته من الان درست يادم نيست كه آيا كمكهايي بود كه در زمان رونالد ريگان قول داده شده بود، يا در زمان بوش؛ به هرحال به آقاي گورباچف قولِ كمك داده بودند. چندي بعد يلتسين اعلام كرد كه ما استقلال جمهوريهاي سه گانه را به رسميت مي شناسيم! دو ماه بعد براي اين كه يلتسين چهره اش برجسته تر شود، كودتاي معروف مردادماه شوروي اتفاق افتاد؛ كودتايي كه در همان اوان كاملاً مشكوك به نظر مي آمد. دوربين تلويزيونهاي امريكايي - سي.ان.ان و غيره - در مسكو فعّال شدند و روي يلتسين متمركز گرديدند. در اين جا تلويزيون خودمان تصوير سي.ان.ان را كه پخش مي كرد، ما ديديم كه يلتسين روي تانك رفته و در ميان مردم شعار مي دهد و مي گويد كه نخير، ما تسليم كودتاچيها نمي شويم! بعد هم به مجلس رفت، اما كودتاچيها با يلتسين كه دم دستشان در مجلس ملي - دوما - متحصّن شده بود، هيچ كاري نداشتند و به سراغ او نرفتند؛ ولي به سراغ گورباچف كه در شبه جزيره كريمه مشغول گذراندن روزهاي تعطيلاتش بود، رفتند و او را دستگير كردند! يلتسين هم رجزخواني مي كرد و شعار مي داد! يك جنجال رسانه اي در دنيا به وجود آوردند و البته از واقعيت هم چندان خبري نبود! يك تعداد تانك در خيابانهاي مسكو ظاهر شدند، اما سه روز هم نبودند؛ بعد از سه روز

هم گفتند كه كودتاچيها را درخواب دستگير كرده اند! نتيجه كودتا اين شد كه يلتسين - كه شخصيت دوم بود - در حقيقت شخصيت اول شد! در همان اوقات وزير امور خارجه ما سفري به جمهوريهاي آسياي ميانه كرد و برگشت. من از ايشان پرسيدم چه خبر؟ ايشان گفت واضح است كه رئيس شوروي يلتسين است نه گورباچف! در دنيا هم مشخص بود كه قضيه اين گونه است. بعد هم جمهوريها يكي يكي طالب استقلال شدند. مثلاً اوكراين ادّعا كرد كه مي خواهد مستقل شود. گورباچف مخالفت مي كرد، اما يلتسين مي گفت ما قبول داريم؛ بناچار بعد از دو، سه روز گورباچف هم قبول مي كرد! بنابراين مسأله اي درست شد كه گورباچف يا مجبور بود براي عقب نماندن، خودش را جلو بيندازد و همان شعارها را او هم بدهد؛ يا مجبور بود بعد از چند روز تبعيت كند؛ چون فشار تبليغات جهاني مجالي نمي گذاشت براي اين كه غير از آنچه كه يلتسين گفته، شود چيزي گفت. اين روند از اواخر خردادماه شروع شده بود. به دنبال آن، كناره گيري گورباچف از دبيركلي حزب مطرح شد؛ بعد پيشنهاد انحلال حزب كمونيست، سپس شكست كمونيزم اعلان شد - همان چيزي كه امريكاييها بسيار از آن كيف مي كردند - و بعد هم بالاخره شايعه استعفاي گورباچف منتشر شد. در همان زمان طي مصاحبه اي از گورباچف سؤال شد كه شما استعفا خواهيد كرد يا نه؟ گفت منتظرم وزير امور خارجه امريكا به مسكو بيايد تا ببينم چه مي شود! وزير امور خارجه امريكا به مسكو آمد و قبل از آن كه با گورباچف تماس بگيرد، رفت با يلتسين تماس گرفت؛ آن هم در كاخ اصلي ملاقاتهاي

كرملين. معناي كارش اين بود كه گورباچف تمام شد! سه روز بعد هم گورباچف استعفا كرد و انحلال شوروي اعلام شد! اين طرح موفّق امريكا در شوروي بود. يعني يك ابرقدرت را با يك طرح كاملاً هوشمندانه، با صرف مقداري پول، با خريدن برخي اشخاص و با به كار گرفتن رسانه هاي تبليغي، توانستند طي يك طرّاحي سه، چهار ساله و يك نتيجه گيري شش، هفت ماهه به كلّي منهدم كنند و از بين ببرند! البته همين جا به شما بگويم كه روسيه بعد از انحلال شوروي، آن طور كه آنها مي خواستند، تبديل به برزيل دوم نشد. آنها مي خواستند روسيه به يك برزيل - يعني يك كشور دست سوم دنيا - تبديل شود؛ توليد بالا، اما گرفتاري و فقر عميق و بدون هيچ گونه نقشي در سياست دنيا. شما ببينيد امروز در كجاي دنيا حرف و رأي و نظر و حضور برزيل كسي را به خود متوجّه مي كند؟ مي خواستند روسيه را اين طوري كنند، اما نشد؛ چرا؟ چون روسيه ملت خوب و قوي اي دارد؛ از لحاظ نژادي مردم مستحكمي هستند؛ بعد هم پيشرفت صنعتشان، اتمشان، دانشمندانشان، تحقيقاتشان و ساير امكاناتشان قابل توجّه است. طرّاحان اين قضايا كه نشستند خودشان بريدند و خودشان دوختند، براي جمهوري اسلامي نيز چنين خوابي ديده اند. آنها فكر نمي كنند كه جمهوري اسلامي ايران اگر به سرنوشت شوروي دچار شود، كشوري مثل روسيه امروز خواهد شد؛ نه، آنها فكر مي كنند كه ايران كشوري در سطح كشور دوره پهلوي خواهد شد؛ يعني در رديف دهم بعد از تركيه! چون تصور مي كنند كه در اين جا اتم كه نيست؛ پيشرفت علميِ آن چناني كه نيست؛ جمعيت سيصد ميليوني كه نيست؛ كشوري به

عظمت روسيه - كه امروز باز هم تقريباً بزرگترين كشور دنياست - كه نيست. اما اكنون واقعيت چيست؟ واقعيت با آنچه كه آنها طرّاحي كردند، به قدر زمين تا آسمان متفاوت است! اشتباه بزرگي را مرتكب شدند. من واقعاً دريغم مي آيد كه اسم خاتمي عزيزمان - اين سيد آقازاده شريف مؤمن دلباخته به معارف ديني و دلباخته به امام و طلبه اي مثل خود ما - را آن طوري كه غربيها مطرح كردند، مطرح كنم و ايشان را با گورباچف مقايسه كنم؛ ولي آنها اين مقايسه را كردند و صريحاً گفتند كه در ايران هم گورباچفي به قدرت رسيد! البته فراموش نكنيم كه متأسفانه يك عدّه هم در داخل خوششان آمد و اين اهانت را نفهميدند و آن توطئه اي را كه پشت اين اهانت هست، به طريق اولي نفهميدند! به مغرضان و آنهايي كه مي فهمند چه دارد اتفاق مي افتد و چه مي خواهند پيش بياورند، كاري ندارم؛ اما يك عدّه از آنهايي كه مغرض هم نبودند، نفهميدند كه چه شد و دشمن چه مي خواهد انجام دهد. به آن تفاوتها برگرديم. تفاوت اوّل، تفاوت رئيس جمهور ما با آقاي گورباچف است. گورباچف روشنفكري بود كه حتي به احتمال زياد به اصل و مباني ماركسيزم هم اعتقاد زيادي نداشت؛ آدمي بود كه اصلاً ساختار شوروي را قبول نداشت؛ خود او هم به زبانهاي مختلف اين را اظهار كرده بود. البته در آن وقتي كه سرِ كار آمد، چندان صريح نمي توانست اينها را بگويد؛ اما بالاخره اظهار مي كرد. رئيس جمهور ما، جمهوري اسلامي، دين و اعتقاد قلبي اوست؛ امام مراد و مقتداي اوست؛ يك روحاني است. آنها اول در خوش خياليهاي خود

حرفهايي زدند، هنوز هم سياستمدارترين و موذي ترينهايشان آن حرفها را مي زنند؛ اما عدّه اي از آنها از اين دو سال اخير به وحشت افتادند و بارها در تبليغات خودشان گفتند كه نه، اين هم از خودشان است؛ جزو همين بنيادگراهاست! اتفاقاً اين را درست فهميده اند! گورباچف به مباني ماركسيزم بي اعتقاد و دلباخته غرب بود؛ حرفهايي هم كه مي زد، حرفهاي غربيها بود؛ منتها با زبان روسي آنها را بيان مي كرد؛ والّا شعارهاي او هم غير از شعارهاي آنها نبود؛ او دلباخته آنها بود! البته در اين جا قضاياي بسيار ريزي - مثل سفرها، امتياز دادنهاي دروغين و بيخودي و ... - هست كه نمي خواهم آنها را بگويم؛ چون جاي اين جلسه نيست؛ خود شما هم مي توانيد آن قضايا را پيدا كنيد. تفاوت دوم اين است كه اسلام، ماركسيزم نيست. ماركسيزم مورد قبول مردم شوروي هم نبود. بله، دينِ حزب كمونيست شوروي بود. حزب كمونيست شوروي متشكل از چند ميليون عضو در مقابل جمعيت نزديك به سيصد ميليوني شوروي بود؛ شايد مثلاً ده ميليون، پانزده ميليون نفر عضو بودند. اعضاي حزب كمونيست هميشه از امتيازاتي برخوردار بودند؛ بنابراين مي توان حدس زد كه در بين همان جمعيت هم آنچه براي آنها در درجه اول اهميت قرار داشت، امتيازات بود؛ لذا ماركسيزم به عنوان يك دين برايشان مطرح نبود. اسلام، دين مردم و عشق مردم و ايمان مردم است. اسلام همان چيزي است كه اين ملت بزرگ براي خاطر آن، عزيزان و پاره هاي تن و جگرگوشه هايشان را به ميدان فرستادند و وقتي جسد آغشته به خون آنها برگشت، برايشان گريه نكردند و خدا را شكر كردند! آيا شما از اين گونه مادران

و پدران سراغ نداريد و نديده ايد؟ هر يك از ما شايد صدها مورد از اين قبيل را ديده ايم. البته بنده هزاران مورد از اين قبيل را از نزديك ديده ام. امروز هم كه پدر و مادر چهار شهيد پيش ما مي آيند، اگر از برخي از ناهنجاريها گله هم داشته باشند، از اين كه فرزندشان در راه اسلام شهيد شده، خوشحالند! اين ملت با همه وجود به اسلام پايبند است. بعد از پنجاه سال تلاش براي دين زدايي، يك ملت آن حركت عظيم را پشت سر امام بزرگوار و عالم دين و مرجع تقليدش به راه انداخت و اين نظام اسلامي را سرِ كار آورد. اسلام همان چيزي است كه وقتي نام و پرچم آن در ايران بلند شد، هرجا مسلمان مطّلع و آگاهي پيدا شد، احساس هويّت و شخصيت و عزّت كرد. اينها اين را با ماركسيزم يكي گرفتند! «الحمدللَّه الذي جعل اعدائنا من الحمقاء(3)». سوم اين كه نظام اسلامي، نظام كمونيستي نيست؛ نظام اسلامي است؛ نظامي جوان و منعطف و پُرتلاش و مردمي است. من آن روز به آقاي خاتمي عرض مي كردم كه هيچ نظامي در دنيا - حتي دمكراسيهاي غربي؛ چه در امريكا، چه در فرانسه، چه در جاهاي ديگر - نمي تواند ادعا كند كه مثل نظام ما مردمي است؛ براي خاطر اين كه در دمكراسيهاي غربي عدّه اي پاي صندوقهاي رأي مي آيند و رأي مي دهند. مثلاً حزب گفته به آقاي زيدبن عمرو رأي بده، او هم ورقه را كه انداخت، كار تمام مي شود! آنهايي هم كه شركت كننده اند، گاهي سي وهفت درصدِ واجدان شرايط را تشكيل مي دهند. مثلاً در انتخابات اخير امريكا، حدود سي وهفت درصد شركت كننده بيشتر نبود. هيچ

وقت به اندازه شصت وهفت درصد و هفتاد درصدي كه شما در انتخابات رياست جمهوري و مجلس - چه مجلس پنجم، چه مجلس ششم - ملاحظه كرديد، شركت نمي كنند. بالاخره همانهايي كه مي آيند، مي آيند رأي مي دهند و مي روند؛ اما در اين جا اين طوري نيست؛ در اين جا مردم به مسؤولان عشق مي ورزند و رابطه شان، رابطه عاطفي است؛ نه فقط رابطه رأي دادن. در اين جا وقتي يكي از مسؤولان كسالتي پيدا كند، همه مردم كشور دستها را به دعا بلند مي كنند كه خدا او را شفا دهد؛ مثل اين كه براي بچه خودشان دعا مي كنند! در اين جا وقتي كه مسؤول كشور اشاره مي كند، مردم در ميدانهاي خطر وارد مي شوند و جانشان را فدا مي كنند. اين حتي به دمكراسيهاي غربي ربطي ندارد، تا چه برسد به نظام ديكتاتوري پرولتاريا! خودشان مي گويند يكي از اصول حتمي شان ديكتاتوري است؛ يعني انتخابات بي انتخابات! در طول هفتاد و چند سال حكومت شوروي، تا قبل از انتخابات روسيه در اين اواخر، يك انتخابات اتفاق نيفتاده بود؛ ولي ما در ظرف بيست ويك سال، بيست ويك انتخابات داشته ايم! آيا اينها با هم قابل مقايسه است؟ در آن جا زندگي نمايندگان طبقه پرولتاريا زندگي كاخ كرمليني است؛ اما در اين جا ما روي زيلو مي نشينيم و افتخار هم مي كنيم. در اين جا مسؤولان كشور - آنهايي كه بتوانند - همّت و افتخارشان اين است كه خودشان را به زندگي مردم نزديك كنند. در نظام شوروي وقتي استاليني سرِ كار بود، تا نمي مرد، هيچ علاج ديگري نداشت! سي سال حكومت مي كرد، تا بالاخره با حادثه يا بي حادثه، يا از زور مصرف مسكرات قويِ روسي مي مرد و بعد مثلاً خروشچفي سر كار مي آمد؛ بعد هم

برژنفي روي كار مي آمد؛ برژنف هم بعد از هجده، نوزده سال مي مرد و يك نفر ديگر به قدرت مي رسيد! اين نظام، با نظام جمهوري اسلامي كه مبني بر انتخابات و رأي مردم است و هر چهار سال يك بار انتخابات مجلس و رياست جمهوري برگزار مي شود، متفاوت است. در سطح رهبري از اينها هم بالاتر است؛ براي خاطر اين كه رهبريِ معنوي، تعهّد معنوي دارد و خبرگان و مردم از او توقّع دارند كه حتي يك گناه نكند؛ اگر يك گناه كرد، بدون اين كه لازم باشد ساقطش كنند، ساقط شده است؛ حرفش نه درباره خودش حجّت است، نه درباره مردم. اين نظام منعطف، زنده، پُرنشاط و متحوّل، آيا با نظام بسته و غيرقابل انعطاف و شكننده ديكتاتوري پرولتاريا قابل مقايسه است؟! يك نكته را هم مي خواهم يادآوري كنم و آن نظام امر به معروف و نهي از منكر است. امر به معروف و نهي از منكر واجب حتمي همه است؛ فقط من و شما به عنوان مسؤولان كشور وظيفه مان در باب امر به معروف و نهي از منكر سنگين تر است. بايد از شيوه ها و وسايلِ مناسب استفاده كنيم؛ اما آحاد مردم هم وظيفه دارند. با چهار تا مقاله در فلان روزنامه، واجب امر به معروف نه از وجوب مي افتد، نه ارزش تأثيرگذاريش ساقط مي شود. قوام و رشد و كمال و صلاح، وابسته به امر به معروف و نهي از منكر است. اينهاست كه نظام را هميشه جوان نگه مي دارد. حال كه نظام ما بيست ويكساله و جوان است و در مقايسه با نظام فرتوت هفتاد و چند ساله پير كمونيستي در شوروي به طور طبيعي هم جوان

است؛ اما اگر صد سال هم بر چنين نظامي بگذرد، چنانچه امر به معروف باشد و شما وظيفه خودتان بدانيد كه اگر منكري را در هر شخصي ديديد، او را از اين منكر نهي كنيد، آنگاه اين نظام اسلامي، هميشه تر و تازه و با طراوت و شاداب مي ماند. طرف امر به معروف و نهي از منكر فقط طبقه عامه مردم نيستند؛ حتي اگر در سطوح بالا هم هستند، شما بايد به او امر كنيد؛ نه اين كه از او خواهش كنيد؛ بايد بگوييد: آقا! نكن؛ اين كار يا اين حرف درست نيست. امر و نهي بايد با حالت استعلاء باشد. البته اين استعلاء معنايش اين نيست كه آمران حتماً بايد بالاتر از مأموران، و ناهيان بالاتر از منهيان باشند؛ نه، روح و مدل امر به معروف، مدل امر و نهي است؛ مدل خواهش و تقاضا و تضرّع نيست. نمي شود گفت كه خواهش مي كنم شما اين اشتباه را نكنيد؛ نه، بايد گفت آقا! اين اشتباه را نكن؛ چرا اشتباه مي كني؟ طرف، هر كسي هست - بنده كه طلبه حقيري هستم - از بنده مهمتر هم باشد، او هم مخاطب امر به معروف و نهي از منكر قرار مي گيرد. اشتباه بعدي در مورد كشور است. كشور ايران يكپارچه است؛ حتي آن قسمتهايي هم كه در قرنهاي گذشته جدا شدند، اگر ته دلشان را بگرديد، مايلند با ما باشند؛ «هر كسي كو دور ماند از اصل خويش، باز جويد روزگار وصل خويش»؛ آنها هم دلشان مي خواهد كه به اين مادر بپيوندند. اين كجا، كشور اتّحاد جماهير شوروي كجا؟ ده، يازده كشور را با سنجاق - يا به تعبيري

با شلاق - به هم بستند و به اصطلاح يك كشور تشكيل گرديد! معلوم است كه تا شلاق برداشته شد، از هم جدا مي شوند و شدند. البته من همين جا بگويم؛ سعي بر اين است كه مسأله قوميتها در ايران عمده شود. عدّه اي با تحريك احساسات قومي و نفي عامل حقيقي وحدت - يعني اسلام و دين - دنبال اين قضيه هستند. كساني كه خيال مي كنند عامل وحدت كشور ما زبان فارسي است، دلبستگي شان به زبان فارسي يقيناً به قدر بنده نيست؛ يكصدم تلاشي هم كه بنده براي زبان فارسي كرده ام، آنها نكرده اند و نخواهند كرد! عامل وحدت ملت ايران زبان فارسي نيست؛ دين اسلام است؛ همان ديني كه در انقلاب و نظام اسلامي تجسّم پيدا كرد؛ نتيجه اين مي شود كه تُرك زبان هم با زبان تركيِ خودش مي گويد: «آذربايجان اُياختي، انقلابا داياختي»؛ كُردي هم با زبان كرديِ خودش همين را مي گويد؛ بلوچ هم با زبان بلوچيِ خودش همين را مي گويد؛ عرب هم با زبان عربيِ خودش همين را مي گويد. عدّه اي سعي مي كنند اهميت عامل پيوند مستحكم دلهاي ملت ايران - يعني ايمان اسلامي - را كم كنند؛ نه، كشور و ملت يكپارچه است؛ البته يكپارچگي اش به خاطر تاريخ و جغرافيا و سنتها و فرهنگ است؛ اما عمدتاً به خاطر دين و مسأله رهبري است كه اجزاي اين ملت را به هم وصل كرده و همه احساس يكپارچگي مي كنند. رهبري مسؤوليت دارد. مسؤوليت رهبري حفظ نظام و انقلاب است. اداره كشور به عهده شما آقايان مسؤولان كشور است. هر كدام از شما در بخش خودتان كشور را اداره مي كنيد و وظيفه اصلي رهبري اين است كه مراقب

باشد اين بخشهاي مختلف آهنگ ناساز با نظام و اسلام و انقلاب نزنند. هرجا چنين آهنگي به وجود بيايد، جاي حضور رهبري است. رهبري هم يك شخص نيست. يك آدم، يك طلبه، يك علي خامنه اي، يا علي خامنه اي هاي فراوان ديگري كه هستند، نيست. رهبري يك عنوان و يك شخصيت و يك حقيقت برگرفته از ايمان و محبت و عشق و عاطفه مردم و يك آبروست. صدها نفر مثل علي خامنه اي در راه اين حقيقت جان و آبرويشان را مي دهند؛ اهميتي هم ندارد. بنده كه چيزي نيستم؛ امام بزرگوار ما هم - كه به معناي حقيقي كلمه براي اين امت، امام دلها بود - همين طور بود. او حاضر بود براي حفظ نظام و حفظ رهبري نظام، آبرويش را بدهد. اين حقيقت حضور دارد. با اين حرفهايي كه مي زنند و با اين كارهايي كه مي كنند، نتوانسته اند و نخواهند توانست اين حضور را از بين ببرند. در دوران اختناق كه رهبري اين تجسّم را نداشت، دلهاي مردم متديّن در قبضه رهبري بود؛ منتها رهبري اي كه تشخّص و هويّت قابل اشاره در بيرون و جايگاه قانوني نداشت؛ به صورت مراجع تقليد و به صورت علماي بزرگ، تأثير خودش را بارها نشان داده بود؛ لذا آن وقتي كه به فلان قرارداد ننگين استعماري اشاره مي كرد، قرارداد از بين مي رفت؛ آن وقتي كه به يك حادثه نامناسب اشاره مي كرد، آن حادثه مورد تخاصم مردم قرار مي گرفت. پانزده خردادي كه بنابر آنچه نقل شده است، چند هزار نفر آدم در آن حادثه جان خود را فدا كردند و كشته شدند، آن وقتي بود كه امام بزرگوار ما رهبر به معناي قانوني خودش

نبود؛ يك روحاني برجسته بود. اين را نمي توانند نديده بگيرند؛ اين در شوروي نبود؛ اگر بود، آن طوري نمي شد؛ اگر بود، آن وقتي كه احساس مي كرد يلتسيني وارد ميدان شده تا به كار آينده حركت شتابنده غيرمعقول و بي رويه اي بدهد، گوش او را مي گرفت و از صحنه خارجش مي كرد و مورد حمايت مردم هم قرار مي گرفت؛ اما چنين چيزي نبود. بنده معتقدم كه اصلاحات، يك حقيقت ضروري و لازم است و بايد در كشور ما انجام گيرد. اصلاحات در كشور ما از سر اضطرار نيست كه فلان حاكمي مجبور شود مورد مطالبات سخت قرار گيرد و گوشه و كناري را اصلاح كند؛ نخير، اصلاحات جزو ذات هويّت انقلابي و ديني نظام ماست. اگر اصلاح به صورت نو به نو انجام نگيرد، نظام فاسد خواهد شد و به بيراهه خواهد رفت. اصلاحات يك فريضه است. ميدانهاي اصلاحات كجاست؟ آن بحث ديگري است. اصل اصلاحات يك كار لازم است و بايد انجام گيرد. وقتي اصلاحات نشود، برخي از نتايجي كه ما امروز با آنها دست به گريبانيم، پيش مي آيد: توزيع ثروت ناعادلانه مي شود؛ نوكيسه هايِ بي رحم بر گوشه و كنار نظام اقتصادي جامعه مسلّط مي شوند؛ فقر گسترش پيدا مي كند؛ زندگي سخت مي شود؛ از منابع كشور به درستي استفاده نمي شود؛ مغزها فرار مي كنند و از مغزهايي كه مي مانند، حداكثر استفاده نمي شود. وقتي كه اصلاحات باشد، اين آفتها و اين آسيبها و دهها مورد از قبيل آنها پيش نمي آيد. پس مطلب اول اين كه اصلاحات امري ضروري و لازم است. مطلب دوم اين است كه اصلاحات بايد تعريف شود. اولاً براي خود ما كه مي خواهيم اصلاحات كنيم، تعريف شود و مشخص باشد كه

مي خواهيم چه كار كنيم. ثانياً براي مردم تعريف شود كه منظور ما از اصلاحات چيست، تا هر كسي نتواند به ميل خودش اصلاحات را معنا كند. اين جزو كارهايي است كه مجموعه اي از مسؤولان دولتي، دستگاه قضايي و مجلس و غيره مي توانند انجام دهند. بايد تعريف مشخّصي از اصلاحات به وجود بيايد تا ترسيم آن چهره و وضعيتي كه ما در نهايتِ جاده اصلاحات مي خواهيم به آن برسيم، براي همه - هم مردم، هم مسؤولان - آسان شود و بدانند به كجا مي خواهند برسند. اشكال كار آقاي گورباچف اين بود كه عيوب و اشكالات را مي دانست؛ اما تصوير روشني از آنچه كه بايد انجام گيرد، نداشت؛ اگر هم داشت، مردمش آن تصوير را نمي دانستند. بنابراين اگر تعريف مشخصّي از اصلاحات نشود، الگوهاي تحميلي غلبه خواهد كرد؛ همان اتفاقي كه در شوروي افتاد؛ چون نمي دانستند چه كار مي خواهند بكنند؛ لذا به سراغ تقليد ناشيانه اصلاحات در الگوها و مدلهاي غربي رفتند و به آنها پناه بردند. امام بزرگوار ما هوشمندانه اين ضعف را در آنها تشخيص دادند؛ لذا در نامه اي كه ايشان به گورباچف نوشتند، اين نكته را متذكّر شدند. ايشان نوشتند شما اگر بخواهيد گره هاي كور اقتصاد سوسياليسم و كمونيسم را با پناه بردن به كانون سرمايه داري غرب حل كنيد، نه تنها دردي از جامعه خود را دوا نخواهيد كرد، بلكه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما را جبران كنند؛ چرا كه امروز اگر ماركسيسم در روشهاي اقتصادي و اجتماعي به بن بست رسيده است، دنياي غرب هم در اين مسائل - البته به شكلي ديگر - و نيز در مسائل ديگر گرفتار حادثه است. اين كه بنده مكرّر

مي گويم امام يك حكيم واقعي بود، به اين خاطر است. در آن جنجال تبليغاتي رسانه اي جهان، نكته اصلي را امام تشخيص داد. البته خوشبختانه برخي از مسؤولان، و بيش از همه رئيس جمهور عزيزمان، بارها گفته اند كه اصلاحات ما اصلاحات اسلامي و انقلابي است؛ هدف، رسيدن به مدينةالنّبي است. اينها خوب است، اما تعريفهاي دقيق تر و تصوير روشن تري لازم است. اينها از اين جهت خوب است كه انگشت اشاره غربيها و بيگانه ها را مي خواباند؛ معلوم مي شود آنچه كه آنها مي گويند، مراد نيست. همه اين را مي فهمند، اما بايد توضيح داده شود و بيشتر تصويرگردد. مطلب سوم اين است كه اصلاحات بايد از يك مركز مقتدر و خويشتندار هدايت شود تا دچار بي رويّگي نشود. اي بسا كاري كه مي تواند در ظرف ده سال به خوبي و سلامت انجام گيرد، اگر در ظرف دو سال بخواهيد آن را انجام دهيد، به ضايعات غيرقابل جبراني منتهي خواهد شد؛ مثل اتومبيلي كه در جاده دشوار و خطرناكي با سرعت بيش از حدّ معقول حركت كند؛ اگر تصادف نكند، تعجب است؛ اگر آسيب نبيند و نزند، تعجب است. بايد مركزي هوشيار، مقتدر و خويشتندار وجود داشته باشد كه نگذارد به آن حركتي كه مي خواهد انجام گيرد، شتاب بيش از حد مفيد داده شود؛ كار با ميزان و به طور صحيح انجام گيرد. در شوروي سابق وقتي كه اين كار را شروع كردند، درِ دروازه فيلمها و كتابها و روزنامه ها و لباسها و الگوهاي غربي باز شد؛ يعني آن ادّعاها در واقعيتها، مصداقهاي مشخّص غربي را مجسم مي كرد. اين حالت، حالت بسيار خطرناكي بود. در اين جا به نقش رسانه ها توجه كنيد. رسانه ها مسؤوليت

دارند؛ روزنامه ها حسّاسند. قسمت عمده حسّاسيت من برروي روزنامه ها از اين جا ناشي مي شود. بحث برسر روزنامه ها و مطبوعات، بحث بر سر آزادي نيست. بعضي افراد نخواهند آزادي را براي ما معنا كنند؛ حرفي نداريم، استفاده كنيم؛ اما ما معناي آزادي را مي دانيم؛ براي آزادي هم بسيار دلمان مي تپد. مراد از آزادي هم همان آزادي بيان و آزادي فكر است؛ منتها اگر شما رفتيد بر طبق وظيفه تان درِ دكان يك قاچاق فروش را بستيد، آن فرد نمي تواند بگويد شما با آزادي كسب و كار مخالفيد؛ نه، بحث آزادي كسب و كار نيست - كسب و كار آزاد است - قاچاق فروشي ممنوع است. بحث بر سر آزادي بيان نيست؛ بيان و فكر آزاد است؛ سمپاشي و اضلال وگمراه گري ممنوع است؛ آن هم در شرايط حسّاسي كه امروز كشور ما دارد. من به بعضي از مسؤولان تبليغاتي كشور بارها گفته ام، آن روزي كه شما توان و استعداد مقابله با تهاجم تبليغاتي دشمن را داشته باشيد، آن كسي كه بيش از ديگران ميداندار تكثّر مطبوعات و روزنامه ها و كتاب و فيلم و غيره باشد، بنده هستم؛ اما شما بگوييد ببينم در مقابل آن فيلمي كه پايه هاي فرهنگ مردم، اعتقاد مردم، دين مردم، روحيه انقلابي و ايثار و شهادت را در مردم متزلزل مي كند - كه نه يكي، نه دو تا، نه ده تاست - شما چند فيلم ساخته ايد؟! اين جاست كه من احساس خطر مي كنم. البته كار اساسي و بلندمدت اين است كه براي توليد آنچه كه خوب است، فكر كنيم؛ اما تا آنچه خوب است به ميدان بيايد، من نمي توانم قبول كنم و بپذيرم كه اين سيل لجن

بيايد و جوان و كودك و قشرهاي مختلف را در خودش غرق كند. از تمام شيوه هاي دشمن شادكن و دشمن آموز براي مقابله با تفكّر انقلاب استفاده شود؛ اگر كسي هم مخالفت و مقابله كند، فوراً انگ و تهمت بخورد! اين كه آزادي نشد؛ اين كه عاقلانه و خردمندانه نيست؛ اين كه مديريّت كشور نيست. شما مسؤوليد به نقش رسانه ها توجّه كنيد. اين بسيار بسيار مهم است. حساسيّت بر روي نقش رسانه هاي مكتوب و روزنامه ها - بخصوص در شرايط كنوني ما - بسيار مهم است. با اين تصويري كه عرض كردم، مشخّص مي شود كه آنها چقدر مي توانند به نفع دشمن نقش ايفا كنند. مدّعي آنها هم بايد همه دستگاه و همه جبهه متّحد طرفدار نظام و مسؤولان قوّه هاي مختلف و مسؤولان بخشهاي مياني گوناگون باشند. مدّعي آنها فقط دستگاه قضايي يا فلان روحاني نيست. همه بايد در اين قضيه مدّعي باشند. مطلب چهارم، حفظ ساختار قانون اساسي در زمينه اصلاحات است. البته در قانون اساسي، بيشتر از همه چيز، نقش اسلام و منبعيّت و منشأيّت اسلام براي قوانين و ساختارها و گزينشها مطرح است. ساختار قانون اساسي بايستي به طور دقيق حفظ شود. شما نگاه كنيد ببينيد دشمن چگونه با قانون اساسي ما برخورد مي كند: گوشه اي از قانون اساسي را نفي مي كند، گوشه اي را اثبات مي كند؛ يك جا به قانون اساسي تمسّك مي كند، يك جا عليه اش حرف مي زند! قانون اساسي ميثاق بزرگ ملي و ديني و انقلابي ماست. اسلام - كه همه چيز ما اسلام است - در قانون اساسي تجسّم و تبلور پيدا كرده است. اصل چهارم قانون اساسي تكليف همه چيز را روشن كرده است. اگر در قوانين

عادي - حتي در خود قانون اساسي - يك جا اصلي يا قانوني وجود داشته باشد كه در مقام اجرا يا در مقام قانونگذاري، با اين اسلاميّت معارضه پيدا كند، اين اصل بر آنها حاكم است؛ حكومت به معناي مصطلح اصولي و علميِ حوزه هاي علميّه. البته اين گفتن نداشت؛ اگر هم نمي گفتند، حكومتش واضح بود؛ اما به اين حكومت تصريح كرده اند. بنابراين ساختار قانون اساسي بايستي به طور كامل در اصلاحات حفظ شود. مطلب پنجم، مقابله جدّي با هرگونه تندروي و تندرواني است كه جاده صاف كن دشمنند؛ يعني مدلِ يلتسيني! همه دستگاهها بايد با مدل يلتسيني به شدّت مقابله كنند و نگذارند يك جاه طلب، يك فريب خورده، يك مغرض و يك غافل بيايد و حركت را از حالت صحيحِ خودش خارج كند و حالت مسابقه و حالت تعارض به وجود بياورد. مطلب ششم، مقابله جدّي با دخالت خارجيها و غربيها و بي اعتنايي به انگشت اشاره غربيها و سوءظن به آنهاست. البته بحث ديپلماسي و بحث ارتباطات خارجي، بحث ديگري است. انسان در مقام ديپلماسي، مي دهد، مي گيرد، قرارداد مي بندد و همه كار مي كند؛ اما در مسائل اساسي نظام، بايستي انگشت اشاره آنها را با سوءظن مورد ملاحظه قرار داد؛ بعكسِ آنچه كه آدم در وضعيت گورباچف مشاهده مي كند. آنها به هيچ وجه حسن نيّت ندارند. ما در جنگ هشت ساله ديديم كه تمام اروپا به صدّام كمك كرد؛ فرانسه كمك كرد، آلمان كمك كرد،انگليس كمك كرد، يوگسلاويِ سابق كمك كرد، بلوك شرقِ آن روز كمك كرد. البته ما هيچ وقت در مقام ديپلماسي نمي گوييم كه چون شما به صدّام كمك كرديد، ما با شما رابطه مان را قطع

مي كنيم؛ نه، عالم ديپلماسي يك عالم ديگر است. همين تشنّج زدايي اي كه امروز در بحث سياست خارجي ما مطرح مي شود، مورد تأييد ماست. بايد تشنّج زدايي شود؛ اما تشنّج زدايي غير از اين است كه كسي به آنها اعتماد پيدا كند؛ نه، او هم به ما اعتماد ندارد؛ ما هم به او اعتماد نداريم. كساني كه در زمينه مسائل ديپلماسي فعّالند، كاملاً مي فهمندكه بنده چه عرض مي كنم. اصلاً ميدان ديپلماسي، ميدان يك نبرد واقعي است؛ منتها نبردي كه پشت ميز و با لبخند وبا گفتن صبح بخير و شب بخير انجام مي گيرد! وجود ارتباطات ديپلماتيك، هرگز نبايد به معناي اعتماد به دشمن تلقّي شود؛ نبايد اعتماد كرد. مطلب هفتم، هماهنگي اصلاحات در بخشهاي مختلف است. اين نكته مهم است. ببينيد عزيزان من! در بعضي از بخشها، اصلاحات، پيچيده و دشوار و كُند است. مثلاً در بخش اقتصادي، كار بسيار كُند انجام مي گيرد؛ توزيع عادلانه درآمدها نيز همين طور است؛ كارِ بسيار سختي است؛ كار آساني نيست. ريشه كن كردن فقر و رسيدگي به مناطق محروم، همه اينها جزو اصلاحات است. اصلاح ساختار اداري، كار بسيار دشوار و پيچيده و سنگيني است؛ اينها دير پيش مي رود. در بخش معادل گلاسنوست آقاي گورباچف نه، كار آسان است؛ در يك روز هم مي شود به بيست روزنامه مجوز داد تا منتشر شوند. اين مي شود ناهماهنگ؛ اين طوري نمي شود؛ بايد هماهنگ حركت كنيم؛ بايد پابه پاي بخشهاي دشوار حركت كنيم. اين كه بنده تأكيد مي كنم مسأله معيشت اولويّت دارد، يك بخش عمده اش به خاطر اين است؛ چون بخش معيشت، بخش مشكلي است. همه نيرويتان را كه شما جمع كنيد، با همه صداقت و دلسوزي و

علاقه مندي هم كه كار كنيد، سرعت خاصي خواهيد داشت؛ بقيه بخشها را هم بايد با همان سرعتِ حركت دهيد. اگر اين سرعتِ برابر و هماهنگ را رعايت نكرديد، آن وقت مشكلاتِ بسيار اساسي اي پيش مي آيد كه البته بعضي از آنها قابل محاسبه است، برخي ديگر قابل محاسبه نيست؛ از آنهايي كه قابل محاسبه است، بعضي قابل پيشگيري است، برخي قابل پيشگيري هم نيست. مطلب هشتم، مقابله جدّي با عوامل تجزيه قومي در كشور است. من اين را عرض مي كنم؛ بخصوص خطاب من به كساني است كه در اين بخش صاحبان مسؤوليتند؛ چه در وزارت كشور، چه در جاهاي ديگر. توجّه كنيد؛ امروز انگيزه تحريك قوميتها جدي است. مسؤولان ذي ربط ما كه مي خواهند دنبال مسائل بگردند، اين را مي بينند. همه اقوام ايراني به ايران و جمهوري اسلامي علاقه مندند و ايران را ميهن خودشان مي دانند. بنده پيوندم با منطقه ي ترك نشين معلوم است. مدتها در منطقه بلوچ نشين زندگي كرده ام و از نزديك با عناصر بلوچ ارتباط داشته ام؛ با بعضي از بخشهاي ديگر هم ارتباطات دور و نزديك داشته ام؛ با آنهايي هم كه ارتباط نداشته ام، از آنها اطلاعاتي دارم كه كم نيست. مي دانم روحيه شان چيست. من در دوره مسؤوليتهاي مختلف، سفرهاي فراواني به ميان اينها كرده ام. اقوام ايراني مسلمانند و به اين آب و خاك دلبسته اند؛ عزّت و رفاه خودشان را در ايرانِ سربلند و آزاد مشاهده مي كنند؛ اما دشمن مشغول تحريكات است. تحريكات دشمن را نبايد دست كم گرفت. مراقب باشيد. اين از جمله مسائل بسيار مهم است و احساس مي شود كه دستهايي در جريان هستند براي اين كه زمام اين كار را از دست دولت

خارج كنند. البته در آن صورت اگر خداي نكرده چنين وضعي پيش بيايد، مشكلات پيش خواهد آمد؛ پول، همّت و وقت صرف آن خواهد شد و مسؤولان كشور از كارهاي اساسي باز خواهند ماند. عرايض من تمام شد. فقط اين نكته را عرض كنم كه بنده از تمام نهادهاي قانوني كشور به جدّ دفاع مي كنم. آنچه كه در مورد اشخاص و شخصيتها و نهادها براي من مهم است، دفاع از جايگاه و مسؤوليت آنها و كمك به حُسن انجام كارشان است. رئيس جمهور، رئيس قوّه قضاييّه، رئيس مجلس شوراي اسلامي و بدنه اينها، دستگاههاي قانوني گوناگون، از اين جهت براي من در سطح واحدي قرار دارند و من از مسؤوليت همه آنها پشتيباني و دفاع مي كنم. البته اين دفاع به خاطر اين هم هست كه بنده همه مسؤولان درجه بالا را از نزديك مي شناسم و خلوص و دين و پايبندي را در اينها مشاهده مي كنم. البته اين پشتيبانيها مطلق نيست. پيمان من با همه اين برادران عزيز، پيمان دين و انقلاب است. همان طور كه گفتم، هدف و هويّت و مسؤوليت اساسي رهبري، دفاع از كليّت نظام و حفظ نظام است. چيزي هم بنده ندارم؛ جان و آبرو متاع كمي است براي اين كه در اين راه بذل شود؛ و من كاملاً آماده ام اين دو عنصري را كه دارم، بذل كنم. دوره جواني ما - كه دوره لذّت بردن از زندگي است - در اين راه گذشته است. امروز هم در دوره پيري هستيم. بنده امروز در سنيني هستم كه زندگي برايم اين قدر لذّتي ندارد. لذايذ زندگي براي ما، امروز ديگر لذايذ نيست. در آخر

عمر، در فصل انحطاط عمر، در فصل ضعف قواي جسماني و بقيه قواي موجود بشري، دلبستگي اي به حيات نيست. آنچه بنده دارم - جان و آبرو - مال اين راه است؛ مال هم كه الحمدللَّه ندارم. بنده به اين مسؤوليت كنوني هم هيچ دلبستگي اي ندارم. ممكن است بسياري از شما اين را ندانيد، اما در اين جمع خيليها هستند كه مي دانند. بنده به اين مسؤوليت فعلي هيچ دلبستگي اي ندارم، جز به عنوان انجام وظيفه. الان هم كه مشغولم، فقط به خاطر انجام وظيفه است؛ از روز اول هم همين طور بود. از آن روزِ مجلس خبرگان، آقايان كه رأي دادند، با مقاومت و امتناع و مخالفت جدّي و پيگير خود بنده مواجه بودند؛ منتها وقتي مسؤوليت آمد، گفتم: «خذها بقوّة». آدمي نيستم كه اگر مسؤوليت بر دوش من گذاشته شد، بخواهم درباره انجام اين مسؤوليت، ضعف نشان بدهم؛ نه، اين وظيفه من است و اين وظيفه را به فضل الهي و به توفيق و هدايت او انجام خواهم داد. عزيزان من! آيه اي را كه من در اوّل عرايضم عرض كردم، مربوط به يكي از جنگهاي پيامبر است: «الّذين قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لكم فاخشوهم».(4) خبر مي دادند كه دشمن به صورت متراكم در انتظار شماست؛ بترسيد! در پاسخ به اين هشدار و بيم دهي - كه دشمن به صورت متراكم در انتظار شماست تا ضربه را وارد كند - اينها مي گفتند: «حسبنا اللَّه و نعم الوكيل»؛(5) خدا براي ما بس است و پشتيباني او براي ما كافي است. البته «حسبنا اللَّه و نعم الوكيل» را در پستوي اتاق و داخل بسترِ راحت نمي شود گفت. ما نه

كاري بكنيم، نه تلاشي بكنيم، نه حركتي بكنيم، نه جاني را به خطر بيندازيم، نه از آبرويي مايه بگذاريم، بعد هم بگوييم: «حسبنا اللَّه و نعم الوكيل»! نه، خداي متعال آدمي را كه در راه او مجاهدت نمي كند، كفايت نخواهد كرد. اين كفايت مربوط به ميدان جنگ است. ما امروز در يك ميدان نبرديم؛ اگرچه نه نبرد نظامي و نبرد مرگ و زندگي. مستكبران عالم چون با اسلام و نظام اسلامي به جدّ دشمنند، ما هر اقدام خوبي كه مي كنيم، هر قانون خوبي كه مي گذاريم، هر اجراي خوبي كه مي كنيم، هر قضاوت خوبي كه مي كنيم، هر منش خوبي كه از خودمان نشان مي دهيم، هر كاري كه به تقويت اين نظام و تقويت اسلام منتهي مي شود، اگر از ما سر بزند، در واقع داريم يك ضربه به دشمن مي زنيم. اين جاست كه آدم مي گويد: «حسبنا اللَّه و نعم الوكيل». پاسخ خدا هم اين است كه «فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم يمسسهم سوء واتّبعوا رضوان اللَّه واللَّه ذو فضل عظيم».(6) البته ما در داخل كشورمان خوشبختانه از همزيستي اديان گوناگون برخورداريم؛ يهوديان، مسيحيان، زردشتيان؛ اينها هم در كنار مسلمانان و در ظلّ نظام اسلامي زندگي مي كنند؛ با ما همكاري و همزيستي دارند و نقش ايفا مي كنند. البته وظيفه هم دارند؛ دولت اسلامي هم نسبت به آنها به عنوان شهروندان ايراني داراي وظايفي است كه اين وظايف را بايد انجام دهد و انجام هم مي دهد. ما هيچ گله اي از شهروندان اقليتهاي مذهبيِ خودمان نداريم. ملاحظه مي كنيد كه وقتي تبليغات دشمنان عليه جمهوري اسلامي شكلهاي موذيانه اي پيدا مي كند، كليميان ايران اعلاميه مي دهند. در قضيه ديگري ارامنه ايران يا

برخي گروههاي ديگر مسيحي اعلاميه دادند و از جمهوري اسلامي دفاع و حمايت كردند و اين جزو افتخارات جمهوري اسلامي است. فكر مي كنم آن عذرخواهي اي كه آقاي خاتمي در انتهاي سخنان خود كردند، بنده بايستي به شكل مضاعفي آن عذرخواهي را بكنم؛ چون بسيار طولاني شد. اينها حرفهايي است كه لازم بود شما مسؤولان عزيز كشور بشنويد. مخاطبانِ اوّلي ما در اين قضايا شما هستيد و اين حرفها را اگر به شما نگوييم، به چه كسي بگوييم؟ اميدوارم ان شاءاللَّه آنچه گفتيم و آنچه شنيديم، مورد رضا و تفضّل و قبول الهي قرار گيرد و اين جلسه - همان طور كه در ابتداي صحبت عرض كردم - دلهاي ما را به هم نزديك كند؛ الفت بين برادران و خواهران و عزيزاني كه همه مسؤولند، بيش از پيش به وجود آيد و جبهه متّحد كاركنان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي را در مقابل دشمن هرچه متّحدتر كند و ان شاءاللَّه بركات الهي و توجّهات حضرت بقيةاللَّه الاعظم ارواحنافداه شامل حال همه شما باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 174 2) غافر: 60 3) جمله اي از امام سجّاد عليه السّلام. 4) آل عمران: 173 5) آل عمران: 173 6) آل عمران: 174

مشروح بيانات مقام معظم رهبرى در جمع مردم استان اردبيل

مشروح بيانات مقام معظم رهبري در جمع مردم استان اردبيل بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين. سيّما بقيةاللَّه في الأرضين. براي من ديدار مردم مؤمن، باوفا، پُرشور، انقلابي و بسيار عزيز شهر و استان اردبيل، بسيار مغتنم است. در طول سالهاي انقلاب و قبل از انقلاب، شهر و منطقه شما در چشم

ما داراي مقامي ارجمند و برجسته بوده. و همه حوادث و قضايايي كه در طول اين دوران، پيش آمده است، اين ديد درست در مورد اردبيل و مردم اردبيل را تقويت كرده است. اين ديدار صميمي و پرشور را مغتنم مي شمارم و عرايضي را در دو، سه بخش به شما برادران و خواهران عزيز، عرض مي كنم. بخش اوّل، در مورد شهر شما و سابقه شماست. اگرچه مردم اردبيل - بلكه بسياري از مردم كشور - نقش اردبيل و سابقه اردبيل و بزرگان اين شهر و منطقه را تا حدود زيادي مي شناسند؛ اما من مايلم از زبان من، اين گفته شود كه اردبيل در طول دورانهاي گذشته و در دوران انقلاب و در دوران نهضت اسلامي، نقشي مؤثّر و پايدار در آن راههايي كه به صلاح ملت و اين كشور منتهي مي شده، ايفا كرده است. در تاريخ گذشته، در دوران طلوع صفويّه، سرزمين اردبيل توانست دو خدمت بزرگ به اين كشور بكند. اوّل اين كه توانست از كشوري كه بخشهاي آن از هم جدا و با هم در حال اختلاف و درگيري بودند، يك كشور متّحد، بزرگ و مقتدر، به وجود آورد. قبل از طلوع صفويّه و بعد از دوران سلجوقيان، ايران كشوري بود كه هر بخشي از آن آهنگ جداگانه اي مي نواخت و از عزّت و عظمت ايران در آن دورانها خبري نبود. اين عزّت را صفويّه دادند. و صفويّه از اردبيل طلوع كردند و خاندان عرفاي مجاهد و مبارز - يعني اولاد شيخ صفي الدّين اردبيلي - توانستند اين زمينه را به وجود آورند، تا فرزندان آنها ايران را به همه عالميان در دنياي آن روز، متّحد،

مقتدر، عزيز، سربلند و پيشرفته معرفي كنند. خدمت دوم، عاملي بود كه در واقع پشتيباني معنويِ عامل اوّل محسوب مي شود؛ يعني احياي مذهب شيعه، مذهب اهل بيت و ارادت به خاندان پيامبر. مردم - همين مردم شجاع، همين عشاير غيور - از اين سرزمين با نام اميرالمؤمنين، با نام امام حسين، با نام شهداي كربلا، با نام ائمه معصومين عليهم السّلام توانستند بروند و نام خدا، ياد اهل بيت و آئين مقدس اسلام و فقه متين جعفري را در سرتاسر اين كشور، مستقر كنند و كشوري يكپارچه، محكم و مقتدر به وجود آورند. اين اقتداري بود كه از معنويت، از دين و از تعاليم اهل بيت به وجود آمد. بزرگاني كه در اين مدت - در طول چند قرن - در اردبيل پرورش پيدا كرده اند، همه همين خط مستقيم را نشان مي دهند. خودِ شيخ صفي الدّين اردبيلي، برخلاف آنچه كه بعضي گمان مي كنند، يك صوفي مسلك از قبيل آنچه كه ادّعا مي شود، نبود. يك عالم، يك عارف، يك مفسّر و يك محدّث بود. آن گونه كه مرحوم علاّمه مجلسي - بنا بر آنچه از او نقل كرده اند - ذكر مي كند، شيخ صفي الدّين اردبيلي در رديف سيدبن طاووس و ابن فهد حلّي - علماي فقيه و درعين حال عارف - قرار داشت و كسي بود كه در كنار علاّمه حلي - در دستگاه شاه خدا بنده - توانستند جوانه هاي شيعه را در قرن هفتم و هشتم در اين كشور به وجود آورند و پايه فقهي و متين و استدلالي آن را در حوزه هاي علميه، رايج كنند. بعد هم فرزندان او عرفاي مجاهد بودند؛ لذا گفته اند اردبيل «دارالارشاد» است. يعني اين جا كساني هستند كه ارشاد به دين مي كنند. بحث،

بحث دارالارشاد است؛ بحث صوفي گري و كارها و سخنها و دعويهايي از اين قبيل نيست. بحث بر سر معنويّت دين و معنويّت شيعه و خاندان اهل بيت است. لذا بعد از گذشت يكي دو قرن، در اوايل صفويّه - در قرن دهم - خورشيد درخشان فقاهت شيعه - اوّل كس از بزرگاني كه بعد از چند قرن در دنياي فقاهت اسلامي و شيعي از ايران درخشيد - يعني مرحوم ملااحمد محقّق اردبيلي - از اين شهر سر بلند كرد. قرنها، فقهاي شيعه از بلاد لبنان، شام، حِلّه و عراق بودند و علمايي از ايران در رديف بزرگان فقهاي شيعه، از بعد از قرون اول، تا قرنهاي متوسط نداشتيم. اوّل كسي كه در اين ميدان قدم گذاشته است، يك فحل اردبيلي است؛ يك عالم بزرگ، يك زاهد، يك عارف و يك محقّق. خدا را شكر مي كنيم كه سلسله ديانت و شجاعت مردم و قوّت معنوي اين مردم، در كنار سلسله پيشرفت علم و تقوا در طول زمان در اين سرزمين امتداد پيدا كرده است. مردم اردبيل از قبل از دوران صفويّه هم جزو معدود مردمي در كشور ايران هستند كه توانستند لشكريان مغول را دو مرتبه شكست دهند. لشكريان مغول، هرجا مي رفتند، مردم را با ارعاب وادار به عقب نشيني مي كردند. در اردبيل، لشكريان مغول، دو مرتبه از مردم شكست خوردند و عقب نشيني كردند. بعد هم اين طوايف و ايلات شجاع و مردم مؤمن توانستند اين جا را نقطه شروعي قرار دهند كه ايران بزرگ شيعي و مقتدر - در دوران صفويّه - به وجود آيد. البته به شما بگويم در دوران حكومت قاجاريه و حكومت پهلوي، صفويّه

مورد بغض بودند و به دلايل معيّني اردبيل هم مورد بي اعتنايي قرار گرفت. همان قدري كه صفويّه به اردبيل پرداختند، قاجاريه و بعداً پهلوي، در اين نقطه مرزي و دوردست، بي اعتناي كردند. آن چيزي كه به ياد آنها نيامد، اردبيل بود! لذا اين شهر و اين منطقه سرسبز، حاصلخيز و بااستعداد كه هم استعداد كشاورزي دارد، هم استعداد صنعتي، هم امكان بازرگاني سالم خارجي، يكي از مناطق فقير و محروم، شمرده مي شود. چرا؟ به خاطر انتقامي است كه بعضي از حكام بعد از صفويّه، مي خواستند از اين منطقه، از اين مردم و از قبايل قزلباشي آن روز - كه از آنها دل پُري داشتند و بخشي از آنها در اردبيل بودند - بگيرند. خدا را شكر مي كنيم كه در دوران حكومت اسلامي، توجّه به اردبيل، همان توجّه شايسته شده است. حكومت و دولت اسلامي، وارث ويرانگريهاي طولاني گذشته و مورد هجوم دشمنيهاست. درعين حال در اين سالهاي دو دهه گذشته، در همه مناطق محروم اين كشور، از جمله در منطقه اردبيل، استان شدن، راه افتادن مراكز آموزشي عالي، احداث راهها و بسياري از خدمات فراوان براي روستاها، به وجود آمده است. البته همان طور كه امام جمعه محترم - كه فرمايشات ايشان كاملاً متين است - نكاتي را گفتند، من هم اشاره خواهم كرد كه هنوز بايد كارهاي بسياري در اين استان انجام گيرد. من فراموش نكنم، از علماي بزرگ اين استان ياد كنم؛ از مرحوم حاج ميرزا محسن آقا مجتهد، از مرحوم حاج ميرزا علي اكبر مجتهد - مردان بزرگ - از مرحوم حاج سيد يونس اردبيلي، كه خود من در دوران جواني در مشهد مقدس، آن

مرد را از نزديك مي شناختم كه عالم طراز اوّل بي معارض در خراسان بود. اينها بزرگاني هستند كه همگي در مقابل ظلم، در مقابل فساد و در مقابل سلطه حكومتهاي ظالم، مقاومت و ايستادگي كردند. مرحوم حاج سيد يونس يك به گونه اي، مرحوم حاج علي اكبر آقا به نحوي و ديگران به انحاء ديگر. اين، شهر و استان شماست. به فضل پروردگار، اين جا استان شد و امكان جذب كمكهاي دولتي براي اين جا به وجود آمد. من فراموش نكنم و عرض كنم كه در دوران جنگ تحميلي، جوانان اين مرز و بوم در قالب لشكرها و يگانهاي مربوط به اين منطقه، مجاهدت كردند و هزاران شهيد و جانباز و آزاده و ايثارگر، از اين منطقه، تقديم انقلاب شد؛ همان كساني كه با شجاعت خودشان - مانند جوانان غيور در همه جاي كشور - جلوِ دشمن را گرفتند و استقلال كشور و نظام اسلامي خود را با قدرت، حفظ كردند. همچنان كه مردم اردبيل دهها سال قبل و در قرن گذشته، در مقابل روسهاي تزاري، در مقابل بلشويكها، در مقابل عثمانيها - آن وقتي كه لازم بود - ايستادند؛ در مقابل مفسدين داخلي و دموكراتهاي بي وطن نيز همين مردم بودند - مردم اردبيل و ساير شهرهاي آن روز آذربايجان - كه ايستادگي كردند. البته ديگران به نام خودشان تمام كردند؛ اما در حقيقت هنر شما مردم بود. دين، وفاداري، غيرت، شجاعت و عشق و اخلاص به خاندان رسالت، از جمله خصوصيات شما مردم عزيز است كه من آن را خوب مي شناسم. بسياري از مردم كشورمان هم عشق و ارادت شما به خاندان پيامبر، بخصوص به سيدالشهداء و حسين بن علي عليه السّلام را

مي شناسند. بخش دوم عرض من، در مورد مسائل اين استان است كه مناسب است مسؤولان، مورد توجّه قرار دهند. اين سفرهاي ما اصلاً به همين خاطر است كه با آمدن ما، توجّه مسؤولان كشور و مسؤولان خدمتگزار در دولت، به مسائل مناطق محروم جلب شود. من قبل از سفر - از يك ماه، دو ماه قبل - هيأتهايي به اطراف اين استان فرستادم؛ آمدند و گزارشهايي از نزديك براي ما آوردند. دو چيز در اين استان، برجسته است: يكي استعدادهاي فراوان طبيعي و انساني؛ يكي محروميتها! اين جا آن نقطه اي نيست كه ما بتوانيم بگوييم كمبود آب، يا زمين، يا كمبود امكانات و كمبود انسانِ بااستعداد است؛ نه، اين جا مردم با استعدادند، زمين بااستعداد است، شرايط جوّي بااستعداد است، اعماق زمين هم با استعداد است و معادن و امكانات وجود دارد؛ اما درعين حال، محروميت هم در اين جا هست! البته مسؤولان، خلأها و كمبودها را مطالعه كرده اند. انصافاً تلاشهاي فراواني هم شده است؛ يعني آن كاري كه در اين بيست سال دوران اسلامي انجام گرفته است، با همه دوران پهلوي و قاجار، قابل مقايسه نيست و به مراتب بيشتر از آنهاست. آنها اردبيل را فراموش كرده بودند، همچنان كه بسياري از نقاط ديگر كشور را فراموش كرده بودند! نقاط دورافتاده و محروم، مورد توجّه آنها نبود؛ نقاط نمايشي، مورد توجّه آنها بود؛ مثل مركز و مراكز نزديك به مركز! در دوران اسلامي - به فضل پروردگار - كارهاي زيادي شده، خلأها را سنجيده اند، مشكلات را ديده اند؛ اما آنچه بايد بشود، چندين برابر آن چيزي است كه تاكنون انجام گرفته است. ما در اين سفر، فرصت پيدا مي كنيم كه

هم به مسؤولان استان توصيه هاي لازم را بنماييم، هم به فضل پروردگار به مسؤولان كشور. تربيت نيروي انساني مستعد، جزو كارهاي مهم است. پرداختن به كشاورزي در اين استان، جزو كارهاي مهم است. اين زمينهاي حاصلخيز و اين مراتع سرسبز، مي تواند كشاورزي و دامداري اين استان را در اوج قابليتهاي خود مورد بهره برداري قرار دهد. تجارت حلال و قانوني با آن سوي مرز، مي تواند راهگشاي بسياري از بن بستها باشد؛ بعلاوه جلوِ تجارتهاي حرام و غيرقانوني و قاچاق و كارهاي خلافي را هم كه متأسّفانه در بخشي از گوشه و كنارها انجام مي گيرد، بگيرد. مطمئناً مسؤولان استان و مسؤولان كشور، با احساس مسؤوليتي كه دارند، به اميد خدا اين كارها را با جدّيت دنبال خواهند كرد. در اين چند سال اخير، كارهاي بسيار با ارزشي هم شروع شده است؛ اگر آن كارهايي كه وعده آن داده شده، يا كارهايي كه نيمه كاره مانده است، با همت مسؤولان شروع شود - كه ما هم تأكيد و توصيه خواهيم كرد - اينها خدمت واقعي به مردم اين استان است. من يك نكته از مسائل كلّي كشور و انقلاب را هم عرض كنم؛ درباره آن چيزي كه امروز كشور ما، مردم ما، جوانان و فرزانگان كشور به آن احتياج دارند و بايد فكر آنها روي آن متمركز شود. من دو هفته گذشته، صحبتي با مسؤولان كشور كردم - كه احتمالاً شما آن را از راديو و تلويزيون شنيديد و ديديد - مي خواهم اين نكته را بگويم كه اگر مسؤولان كشور به پشتيباني اين مردم و به كمك اين افكار عموميِ بسيار مستعد و علاقه مند، يك مبارزه خستگي ناپذير را با عوامل

انحطاط و عقب ماندگي شروع كنند، هم موفّق خواهند شد، هم مردم را به هدفهاي خودشان خواهند رساند، هم خدا را از خود راضي خواهند كرد و اصلاحات به معناي واقعي - به همان معنايي كه دشمنان، آن را دوست ندارند؛ به آن معنايي كه رسانه هاي بيگانه، از آن متنفر و بيزارند، اما دلهاي مؤمن و مسؤول به آن علاقه مند است - اتّفاق خواهد افتاد. مسؤولان هم دلشان براي اين مبارزه مي تپد. كسي گمان نكند كه مسؤولانِ بالاي كشور نمي خواهند اين مبارزه طولاني و دشوار را يا شروع كنند، يا ادامه بدهند؛ نه، همه مي خواهند. آماج اين مبارزه، سه چيز است: يكي فقر است، يكي فساد است و يكي تبعيض. اگر با فقر و فساد و تبعيض در كشور، مبارزه شود، اصلاحات به معناي حقيقي - اصلاحات انقلابي و اسلامي - تحقّق پيدا خواهد كرد. مشكلات ما از اين سه پايه شوم و از اين سه عنصر مخرّب است. ناامني هم كه داريم، به خاطر همين است. بسياري از ناامني، به خاطر فقر است و بسياري به خاطر فساد است. با فقر، بايد مبارزه شود؛ هم با فقر شخصي افراد و با كمبود مناشي درآمد و هم با فقر عمومي. انساني كه امكان زندگي در حدّ نياز و ضروري را ندارد، مصداق حديثي است كه از قول پيامبر نقل شده است كه «كاد الفقر ان يكون كفرا»!(1) فقر، انسان را به فساد، به خيانت و به بسياري از راهها مي كشاند. البته انسانهاي مؤمن، هميشه مقاومت مي كنند؛ اين مجوّزي نيست براي اين كه افرادي بخواهند به اين بهانه از مسير صحيح، منحرف شوند. اما فقر، اين خطر را

دارد. فقر عمومي هم موجب مي شود كه شهري مثل اردبيل، دچار كمبود فرهنگستان، كمبود كتابخانه، كمبود ورزشگاه و كمبود سالنهاي فرهنگي باشد و جوانها از اين جهت دچار فقر عمومي باشند. اينها همه، ناشي از فقر است. مبارزه با فقر، يعني تلاش براي اين كه ثروت ممكني كه مي شود از منابع ملي استخراج گردد و به دست آيد، اوّلاً به شكل بهينه استخراج شود، و بعد به شكل بهينه مصرف شود و اسراف نگردد. فساد، يعني فساد اخلاقي، فساد كاري، عدم احساس وجدان در تقديم خدمات عمومي، عدم احساس مسؤوليت در مواجهه با افكار عمومي و با ذهنهاي مردم. اينها شاخه ها و شعبه هاي فساد است. مسؤولان، فرزانگان، دلسوزان و كساني كه با افكار عمومي، مواجهند، نبايد بگذارند كه دستهاي بدخواه بيايد و ميكربهاي اختلاف را در فضاي ذهني تزريق كند. چه فايده اي براي مردم دارد؟! چه كمكي به مردم است كه شعارهاي اختلاف آميز و شعارهاي تفرقه انگيز در ميانشان رواج پيدا كند؟! نياز واقعي مردم، اينها نيست؛ نياز واقعي مردم چيز ديگري است. يك كار مهم ديگر، مبارزه با تبعيض است. تبعيض، يعني به جاي ملاحظه قابليتها، به جاي ملاحظه استحقاق، به جاي ملاحظه خدا و قانون، ملاحظه رابطه ها بشود! نتيجه، اين بشود كه اگر به اهل يك روستا چند ميليون داده شود، زندگي يك روستا متحوّل مي گردد و آن روستا محروم نمي ماند؛ اما اشخاصي هم پيدا مي شوند كه ميليونها را صرف خواسته هاي حقير و كوچك، صرف يك ميهماني، صرف يك كار تجمّلي، صرف يك كار غيرضروري - و احياناً مضر - بكنند! بايد هدف مبارزه، اينها باشد. اصلاحات حقيقي در كشور، اينهاست. آن اصلاحاتي كه هر

كسي در كشور - بخصوص در كشوري مثل كشور ما كه مردم مؤمنند و پايبند به اصول و مباني اعتقادي و اخلاقي هستند - دنبال آن است، جلو بيفتد و خود را آماده تحمّل مشكلات آن كند، مردم دنبال او خواهند بود و به او كمك خواهند كرد. هر دولتي، هر مسؤول دولتي اي، هر انسان روشن بيني، هر عالم ديني و هر فرزانه اي، اگر اين گونه اصلاحات را - مبارزه با فقر و فساد - دنبال كند، مردم ياري خواهند كرد. اينها كارهاي پيچيده اي است؛ كارهاي ساده اي نيست؛ اما كارهايي است كه دستگاههاي بزرگ كشوري مي توانند دنبال آن بروند و هدف خودشان قرار دهند. بايد مطالبات انسانهاي دلسوز و مسؤول، اينها باشد. اگر اينها شد، آن وقت بسياري از مشكلات، حل و بسياري از گرفتاريها و گره ها باز خواهد شد. اختلاف افكني، ايجاد دغدغه و دلهره ميان مسؤولان و ميان مردم، خدمتي به مردم نمي كند. اين انقلاب و اين نظام اسلامي و اين ملت بزرگ، از عوامل حقيقي اقتدار و بقاء برخوردارند. شما نگاه كنيد به اين كشورهاي منطقه ما و بسياري از كشورهاي ديگر دنيا، ببينيد آن كشوري كه پايه هاي مردمي بودنش به اين استحكامي است كه امروز در ايران اسلامي مشاهده مي كنيد، كجاست؟ در جاهاي ديگر، بين مسؤولان و مردم، رابطه عاطفي و احساسي، رابطه عشق و محبت و رابطه ايمان ديده نمي شود. در ايران اسلامي، چون مردم مسؤولانشان را مي شناسند و با آنها رابطه قلبي، رابطه ايماني و رابطه عاطفي دارند، در انتخابات شركت مي كنند؛ در مبارزات و در سازندگي شركت مي كنند؛ در هرجا كه مسؤولان كشور از آنها استمداد كنند، با ميل و رغبت

شركت مي كنند. خوشبختانه كشور و جامعه ما هم كشور جواني است. هم نظام ما جوان است، هم ترتيب جمعيتي ما جوان است و اين فرصت بسيار بزرگي است. خداي متعال به اين ملت در همه جاي اين كشور، بزرگترين لطف را كرده است. مايه هاي وحدت در بين ما زياد است. من اين جا لازم است عرض كنم بسيار كسان تلاش مي كنند كه بين قوميتهاي اين كشور، اختلاف بيندازند، به خيال اين كه مي توانند وحدت اين ملت را خدشه دار كنند؛ غافل از اين كه همين انقلاب بزرگ و همين نظام اسلامي، يكي از مستحكمترين پايه هايش در همين مناطق آذري زبان - در آذربايجان، در اردبيل، در آذربايجان غربي - نهاده شده است. فداكاريهاي اين مردم، ايستادگي اين مردم، شعارهاي زنده اين مردم و آن چيزي كه امروز در زبان اين مردم به عنوان شعار است، اوّل، از آذربايجان شروع شد و آمد - نام امام، نام ولايت و بيزاري از دشمنان - و اين مردم آذربايجان بودند كه در امتحانهاي گوناگون توانستند دشمن را از خودشان مأيوس كنند. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، تفضّلات و مراحم خود را نسبت به اين مردم، روزبه روز زيادتر كن. پروردگارا ! اين مردم مؤمن و باوفا را جزو ياران اسلام، جزو ياران اهل بيت و جزو ياران حقيقت، هميشه پايدار بدار. پروردگارا! لطف و تفضّل خود را بر اين مردم نازل كن. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، گره ها را از كار اين مردم باز كن. پروردگارا ! مسؤولان را توفيق خدمتگزاريِ هرچه بيشتر به اين مردم عنايت كن. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد تو را سوگند مي دهيم كه رابطه

قلبي و اين اخلاص و ارادتي كه من به اين مردم دارم و محبتي كه اين مردم به من دارند، روزبه روز بيشتر كن و ما را قدردان عواطف و محبتهاي اين مردم قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) امالي صدوق: 243

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار گروه كثيرى از جوانان استان اردبيل

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار گروه كثيري از جوانان استان اردبيل بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين. سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين براي من يكي از شيرين ترين ديدارها و لحظات، ديدار با جوانان پاك نهاد و نوراني است. اين طبيعت باصفاي جوان و گوهر جواني است كه فضا را معطّر و شاداب و پُرنشاط و سرشار از صفا مي كند. همه جا همين طور است؛ اما در بعضي از نقاط، جوانها نورانيّت و درخشندگي ديگري دارند. من شما جوانان عزيز استان اردبيل را اين گونه يافتم و اين طور ديدم. شما فرزندان عزيزي هستيد كه آينده و سعادت و سرنوشتتان، تشكيل دهنده بزرگترين بخش اميد و ايمان ماست. از اظهاراتي كه نسبت به اين پدر پير خودتان ابراز كرديد، صميمانه متشكّرم. اين جوان عزيز گفتند كه ما اشك را ترجيح داديم؛ اما من چهره جوان شما را شاداب و پُرنشاط دوست دارم و بر چهره شما عزيزان، لبخند را ترجيح مي دهم. يك بيت از شاعر معاصر اردبيلي خودمان براي شما بخوانم. مي گويد: گوزونده غم تب و تابين گوره نميرم يارب گوزنده ژاله حُبابين گوره نميرم يارب نشاط و شور بر چهره شما كه مظهر صفا و لطافت جواني شماست، براي ما زيباتر است. با همين نشاط است كه ايمان و پايه هاي

اعتقادي مستحكم شما خواهد توانست سالهاي متمادي - دهها سال - شما جوانان را به سمت آرمانها حركت بدهد. من امروز مطالبي را كه فكر كردم با شما در ميان بگذارم، به سه قسم تقسيم كردم: قسم اوّل، چند جمله معنوي است؛ براي اين كه همين فضاي لطيف روحاني - كه شما خودتان آن را خلق كرده ايد - ادامه پيدا كند. يك جمله درباره مسأله ي سياسي امروز و هميشه انقلاب؛ يك جمله درباره نگاه به دين؛ يك نصيحت هم در پايان به همه جوانان - هم به شما، هم به جواناني كه بعداً اين سخن را خواهند شنيد - عرض خواهم كرد. آن جمله معنوي را از شيخ صفي الدّين اردبيلي اقتباس كردم؛ همين عارفِ عالمِ مفسّر و داناي معارف دين كه قرنهاست در شهر شما خفته است. از شيخ صفي الدّين پرسيدند: شيخنا! پيغمبر فرموده است كه من هر روز هفتاد بار استغفار مي كنم؛ چرا؟ پيغمبر كه گناه نمي كرد؛ و حتّي خدا در سوره ي فتح در مورد ترك اولاي پيغمبر فرمود: «ليغفرلك اللَّه ما تقدّم من ذنبك و ما تأخّر»؛(1) او كه بار وزر و وبالي بر دوش ندارد؛ استغفار چرا؟ شيخ در جواب گفت: پيغمبر با مجاهدت خود، با ذكر و با تلاش عظيم معنوي خود، هر روز مرحله اي از مراحل قرب به خدا را طي مي كرد. پيغمبر هم با اين كه انسان كامل است، متوقّف نيست؛ اما ساحت قدس قرب الهي پايان ندارد. او هم بايد هر روز يك مرحله پيش برود و هر روز يك مرحله جلو مي رفت. پيغمبر وقتي به مرحله ديروز نگاه مي كرد، آن را به صورت حجابي، بُعدي و دوري اي

مشاهده مي كرد؛ لذا از دوريِ ديروز استغفار مي كرد. هر روز يك مرحله نو مي گشود و از حضور در مرحله قبلي - كه نسبت به موضع امروز، دوري بود - از خدا آمرزش مي طلبيد. اين درس بزرگي است؛ عمق معنا و بطن اين سخن مثل اقيانوسهاست. يك لحظه توقّف در راه كمال انساني جايز نيست. در اين اقيانوس عظيم كه بعضي از ما در آغاز راه تا قوزك پا و بعضي تا زانوانمان وارد شديم، كساني «دل به دريا زده» شنا مي كنند و كساني مرحله ها پيش رفتند، خود را نوراني كرده اند، از فراز مادّيات عالم و از فراز خواستهاي حقير و آرزوهاي كوچك پرواز مي كنند. دنيا را نديده نمي گيرند، اما دنيا را هدف قرار نمي دهند. آن بلندپروازان اين آسمان لايتناهي هم هر روز براي پروازي بلندتر، همّت تازه تري را به خرج مي دهند. جوانها همان طور كه جسمشان نشاط و تازگي و نيرو دارد، روحشان هم سرشار از نشاط است. اين موجود را - با قدرت فكر او، با قدرت خِرد او، با توان جسمي او، با توان عصبي او، با نيروهاي ناشناخته وجود او - خداي متعال خلق كرده است تا از اين طبيعت، از اين خور و خواب و از اين دنياي مادّي، همچون وسيله اي استفاده كند و خود را به مقامات قرب الهي برساند. نبايد تصوّر كرد كه اين نگاه، نگاه منزوي و منعزلِ از دنياست؛ نه. راه قرب الهي از وسط همين مادّيات عبور مي كند؛ اما در مادّيات متوقّف نمي شود. گناه بزرگ بشريتي كه خود را در مادّيت غرق كرده است، اين نيست كه به دنيا پرداخته است؛ گناه او اين است كه فراتر از

خواستهاي مادّي، آرماني را، ستاره درخشاني را، هدف و سرمنزل بلندي را تصوّر نكرده است. شما جوانان - پسران و دختران - در آغاز راهيد؛ هم توان داريد، هم قدرت انتخاب داريد و مي توانيد اين راه را طي كنيد؛ و اين راه در جمهوري اسلامي و در هر نظام اسلامي و الهي، پيش پاي انسانها باز است. راه معنويّت و صفا، كوچه بن بست نيست. از همين جا وارد مسأله دوم مي شوم. اين حركت و اين راه، دشمناني دارد؛ مانعها و عايقهايي دارد؛ هم در محدوده درون خود انسان، هم در محدوده زندگي اجتماعي و هم در آفاق وسيع سياسي. من در صحبتهاي خود بارها از دشمن اسم آورده ام و راجع به دشمن صحبت كرده ام. بعضي نسبت به اين رويكرد، حسّاسيت نشان دادند؛ گفتند يا فهماندند كه شما چرا مرتّب به دشمن مي پردازيد. من در جواب آنها هميشه گفته ام و اكنون هم مي گويم كه اگر فرض كنيم دشمني بر سر هر راهي وجود دارد، خردمندانه نيست كه انسان دشمن را نبيند و وجود او را عدم فرض كند. اگر فرض كنيم كه دشمن در كمين ما نيست، اين لزوماً به اين معنا نيست كه او در كمين ما نباشد. اگر دشمني فرض مي شود، بايد او را شناخت و از او برحذر بود. ما در زمينه مسأله سياسي بزرگ كشورمان - يعني پيدايش نظام نو، نظام بي سابقه، نظامي كه داراي پيام و سخن تازه اي است؛ يعني نظام جمهوري اسلامي - از روز اوّل تا به حال با دشمناني مواجه بوده ايم. اگر ما چشم خودمان را بر اين دشمنها ببنديم، اين دشمنها از بين نمي روند. اگر ما به خودمان

تلقين كنيم كه او دشمن ما نيست، او از دشمني منصرف نخواهد شد؛ بايد دشمن را شناخت. بعضي گفتند: شما توهّمِ توطئه مي كنيد؛ توطئه اي وجود ندارد! من در پاسخ، نشانه هاي توطئه و نشانه هاي خصومت را از اوّل انقلاب تا امروز در يك فهرست طولاني معرفي مي كنم و نشان مي دهم. چطور توطئه عليه ما نيست؟! در اوّل پيروزي انقلاب، آشكارا با انقلاب مخالفت شد؛ در سطح سرويسهاي امنيتي، مجامع سياسي، تشكّلهاي سياسي برخي كشورها و عمدتاً در آن مناطقي كه اين انقلاب و تشكيل اين نظام در اين كشور، منافع آنها را از بين برده بود. اين سلسله تا امروز ادامه دارد. ما امروز به معناي حقيقي كلمه در دنيا دشمن داريم. آيا مي توانيم دشمن را از دشمني منصرف كنيم؟ اين يك سؤال است. آيا مي توانيم با دشمن مقابله كنيم؟ اين هم سؤال ديگري است. پاسخ به اين سؤالها را بايد داد. هر انسانِ صاحبِ آگاهي از مسائل سياسي عالم، مي تواند پاسخ اين سؤالها را با تأمّلي نه چندان دشوار پيدا كند. بحث من بر سر اين نيست كه ما حالا بياييم دشمن را به طور مشخص با نشانه ها و با خصوصيات معرفي كنيم؛ نه. شناسايي دشمن دشوار نيست. آنچه مسلّم است، اين است كه يك نظام سلطه جهاني وجود دارد كه امروز در رأس آن، رژيم امريكاست. در گذشته ديگراني بودند، ممكن است در آينده هم قدرتهاي ديگري باشند. امروز امريكا منافع خودش را در دنيا تعريف كرده - پنهاني هم نيست - در مقالاتشان نوشته اند؛ در تحليلهاي سياسيشان، منافع خودشان را تعريف كرده اند. منافع آنها عبارت است از ايجاد دنياي يك قطبي؛ يعني در

رأس مجموعه كشورهاي عالم، دولتي به نام دولت امريكاست و در بدنه، انواع و اقسام دولتها هستند؛ بعضي داراي قدرت علمي و پيشرفتهاي علمي و داراي توان نظامي اند؛ بايد با آنها به نحوي ساخت و در معارضه با آنها، منافع آنها را بر منافع خود ترجيح داد - اين تحليل امريكايي است - دولتهايي هم هستند كه از اقتدار نظامي يا اقتدار اقتصادي برخوردار نيستند؛ اسمهايي براي آنها گذاشته مي شود: كشورهاي در حال توسعه، كشورهاي - در اصطلاح قبلي - جهان سوم. از همه ي فرصتهاي اينها كه مي توان براي توسعه اقتدار امريكا استفاده كرد، بايد استفاده كرد. اگر به انرژي آنها احتياج داريم - نفت آنها، گاز آنها - بايد راه را به سمت نفت و گاز آنها به هر كيفيّتي باز كرد. اگر به بازار مصرف آنها احتياج داريم، به هركيفيّتي كه ممكن است، بايد اين راه را به سوي بازار مصرف آنها باز كرد. اگر به حضور سياسي و اقتصادي در ميان آنها نياز است، بايد اين راه را گشود. اگر دولتهاي مزاحمي در آن كشورها بر سرِ كارند، بايد آن دولتها را كنار زد. اگر انديشه هاي مزاحمي در آن كشورها وجود دارد، بايد آن انديشه ها را از فضاي ذهني جامعه زدود. اگر شخصيتهايي در آن كشورها هستند كه مي شود آنها را خريد، بايد خريد. اگر نيروهايي در آن كشورها هستند كه مي شود از آنها به عنوان نيروي فشار عليه دولتهايي كه با اين سياست مخالفند، استفاده كرد، بايد خرج كرد و به كار برد. اين سياست استكباري است. امروز امريكا اين سياست را دارد. يك روز انگليس داشت؛ آن روزي كه در

شرق و غرب دنيا حاكميت پادشاهي انگليس تثبيت شده بود؛ در آسيا، در شبه قارّه هند، در استراليا، در كانادا و در جاهاي ديگر. قبل از آن هم روسيه تزاري نسبت به همان منطقه محدودي كه روي آن نفوذ و فشار داشت، اين سياست را اعمال مي كرد. البته امروز ابزارها مدرنتر و وسايل پيشرفته تر شده است. آيا اين سياست فقط عليه نظام جمهوري اسلامي است؟ نه. اين سياستِ همه جايي است. ما در جمهوري اسلامي با اين سياست مواجهيم، دولتهاي ديگر هم مواجهند؛ منتها دولتها متفاوتند. بعضي از دولتها و دولتمردان، مصلحت خودشان را در اين مي دانند كه در مقابل اين خواسته هاي افزون طلبانه تسليم شوند؛ بعضي از دولتها برايشان منافع ملتها مطرح نيست و بعضي از دولتها از نفوذ و سلطه دستگاههاي خبري و جاسوسي امريكا با همه وجود مي ترسند. من در دوره رياست جمهوري در اجلاس غيرمتعهدها شركت كردم و يك نطق بسيار پُرشور در آن جا ايراد كردم - حدود صد و يك كشور آن جا جمع بودند - بعد غالباً سران كشورها آمدند و - به قول ما - طيّب اللَّه گفتند و تأييد كردند. در بين آنها كه غالباً كشورهاي جهان سومي و آفريقايي و آسيايي بودند، يك رئيس جمهوري آفريقايي كه نسبتاً هم جوان و بسيار فعّال بود، آمد و گفت: اين حرفهايي كه شما زديد، همه حرفهاي ما هم هست. در سازمان وحدت آفريقا و در جاهاي ديگر، ما هم عيناً همين حرفها را داريم. فرق ما و شما اين است كه شما جرأت مي كنيد اين حرفها را بر زبان مي آوريد، ولي ما از امريكا مي ترسيم! اتفاقاً بعد از چندي همان

بيم و ترسي كه اين جوان داشت، تحقّق هم پيدا كرد. چون ضدّ استكباري بود، عليه او كودتا كردند و او را كشتند. بعد از يكي، دو سال اين اتفاق افتاد. بعضي از كشورها مي ترسند؛ بعضي از كشورها ملاحظه مي كنند؛ سران بسياري از كشورها از اين سياست سلطه طلبي امريكا دلشان خون است؛ راهي ندارند؛ ارتباطشان با مردم قطع است و پشتيباني مردمي ندارند كه بتوانند بايستند؛ مجبورند همصدايي كنند. بعضي هم وابسته اند؛ خود امريكاييها آنها را سرِ كار آورده اند. رژيم پهلوي نه اين كه اين سياست را نمي فهميد، نه اين كه نمي دانست؛ خوب مي فهميد كه امريكا در اين كشور چه مي خواهد؛ منتها چه كسي مي خواست با اين مقابله كند؟ شاه را خود امريكاييها سرِ كار آورده بودند؛ كودتاي مرداد سال 32 به وسيله امريكاييها در ايران راه افتاد و محمّدرضا را كه از ايران گريخته بود، برگرداندند و پادشاه كردند. او مي تواند با امريكا مبارزه كند؟! بسياري از اين كشورهايي كه مي بينيد - من نمي خواهم اسم بياورم - امروز در مقابل افزون طلبي و زياده خواهي امريكا تسليم مي شوند. كساني هستند كه سرانشان راضي نيستند؛ منتها يا شجاعت و جسارت لازم را ندارند، يا پشتيباني ملي را ندارند، يا منافعشان اجازه نمي دهد، يا به مقامشان چسبيده اند. ما در جمهوري اسلامي هيچيك از اين مشكلات را نداريم. ما انقلاب و نظاممان اساساً بر عليه امريكا شكل گرفت. درست است كه انقلاب اسلامي ايران رژيم پهلوي را از بين برد، اما اين مبارزه، فقط مبارزه با رژيم پهلوي نبود؛ مبارزه با حضور امريكا و با سلطه و نفوذ امريكاييها بود كه تا مغز استخوان اين ملت نفوذ كرده بودند. لذا از

اوّل هم همه دنيا فهميدند كه در صف مقدّم دشمنان اين نظام و اين انقلاب، امريكاست. حالا ما چشم خودمان را ببنديم، سر خودمان را كلاه بگذاريم و بگوييم: نه، امريكا با ما دشمن نيست؟! چه كار كرده كه نشان بدهد دشمن نيست؟ اموال ما را بلوكه نكرده است؟ الان ميلياردها دلار متعلّق به اين ملت در امريكا بلوكه است. اموال و ابزار فراواني در رژيم گذشته از امريكا خريده بودند و هنوز منتقل نشده بود كه انقلاب شد. اينها در انباري نگهداري مي شود؛ ما چند سال دنبال كرديم كه آنها را برگردانيم، قبول نكردند. اموال ما را كه در انبارهاي آنهاست، به ما ندادند؛ با اين كه پولش را گرفته بودند؛ و جالب اين است كه انبارداري هم براي خودشان حساب كردند و شروع كردند از طلبهاي ما كم كردن! يك دشمن چه كار كند كه آدم باور كند او «دشمن» است؟! جنگ هشت ساله عليه ما شروع شد. البته چند نفر از سران كشورهاي منطقه خاورميانه و بيرون خاورميانه در طول سالهاي متمادي به من گفته اند كه حمله عراق به ايران، با هماهنگي قبلي بود و امريكاييها مي دانستند چه دارد اتفاق مي افتد؛ اين طور نبود كه در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته باشند؛ بلكه تشويق و زمينه سازي هم كردند! البته من سندي ندارم؛ اما قرائن، همه همين را نشان مي دهد؛ كما اين كه ما چيزهاي ديگري را بدون اين كه سند مكتوبي داشته باشيم - قرائن شهادت مي داد - ادعا كرديم؛ بعد از چند سال كه جنگ تمام شد، خودشان اعتراف كردند! مثلاً ما گفتيم كه امريكاييها اطّلاعات ماهواره اي را از مراكز نظامي ما، از تحرّكات،

از تجمّعات و از مواضع عدّه هاي نظامي ما مي گيرند و به عراق مي دهند - عراق كه خودش وسيله نداشت - ما اين را آن وقت فهميديم؛ قرائن اين را نشان مي داد. بعد از گذشت چند سال كه جنگ تمام شده بود، بعضي از مراكز غربي - چه اروپايي و چه امريكايي - خودشان همين را صريحاً گفتند! در واقع جنگ را زمينه سازي كردند، به وجود آوردند، تشويق كردند و در تمام دوران جنگ به صدّام حسين كمك كردند. آن روزي كه معلوم شد برنده جنگ، جمهوري اسلامي خواهد بود، صريحاً ايستادند و گفتند: ما راضي نمي شويم كه اين جنگ برنده داشته باشد! اگر بنا بود صدّام بيايد خوزستان را بگيرد - به قول خودش سه روزه تا تهران بيايد! - آن وقت برنده داشتن جنگ مانعي نداشت! بعد از جنگ هم در همه جاهايي كه ممكن بود به عنوان يك ابرقدرت با اين نظام و با اين ملت دشمني كنند، دشمني كردند! با اين همه، ما چشممان را روي هم ببنديم؟! اين خردمندانه است؟! بگوييم نخير، ان شاءاللَّه گربه است؟! البته دشمن، فقط امريكا نيست؛ اسرائيل هم دشمن اصلي است؛ آن هم دلايل خاص خودش را دارد. اسرائيل - همان طور كه من بارها گفته ام - يعني يك وجود جعلي، يك ملت جعلي و يك ملت دروغين. از روسيه، از اروپاي شرقي، از امريكا، از كشورهاي اسلامي و از ايران خود ما چند ميليون يهودي را برده اند يك جا اسكان داده اند و اسم آنها را گذاشته اند يك ملت! آنها يك ملت نيستند؛ هر كدام مال يك ملتند. اگر به توفيق خدا دولت صهيونيستي متلاشي شود - كه اين روز يقيناً

در پيش است؛ حالا كِي، نمي توانم بگويم؛ اما يقين دارم كه چنين روزي پيش خواهد آمد - آن وقت شما جوانها ان شاءاللَّه حتماً خواهيد ديد - ما ممكن است ببينيم، ممكن است نبينيم - اكثريت اين جمعيتي كه امروز در اسرائيل هستند، از آن جا به مناطق خودشان خواهند رفت. سؤال دوم مطرح مي شود: آيا امكان رفع اين دشمني هست يا نه؟ اين سؤال مهمي است. اگر انسان بتواند يك دشمن را - هرچه هم بدخواه و بددل - از دشمني منصرف كند، اين يك پيروزي است. آيا امكان رفع اين دشمني هست يا نه؟ من دو پاسخ به اين سؤال دارم: يك پاسخ اين است: آن طور كه من نگاه مي كنم، به طور طبيعي چنين امكاني را نمي بينم. البته اين يك نگاه سياسي است؛ ممكن است يك آدم سياسيِ ديگر عقيده ديگري داشته باشد؛ اما من در حدّ معرفت خودم، با شناختي كه از اين كشور، از اين انقلاب و از اين ملت از يك سو، و شناختي كه از استكبار، از حكومتهاي استكباري، از روابط دولتهاي استكباري با ملتهاي ضعيف، از گذشته تاريخ، از سرنوشت ملتها و از سخن متفكران سياسي دنيا در ياد دارم از سوي ديگر، اعتقاد ندارم به اين كه اين دشمني از بين خواهد رفت. البته اگر بخواهم به دليل اشاره كنم، در يك جمله كوتاه مي توانم عرض كنم: دشمني امريكا از بين نخواهد رفت؛ چون حكومت اسلامي صرفاً ايجاد يك نظام و رژيم جديد در يك كشور نيست؛ ايجاد يك الگوست. عيب كار براي امريكاييها اين است. يك وقت هست كه در كشوري يك رژيم جديد سرِ كار مي آيد، با فلان دولت، با

فلان سياست هم مخالف است؛ بالاخره مذاكره مي كنند، يك قدم اين عقب مي رود، يك قدم آن عقب مي رود و با هم مي سازند. در اين جا قضيه اين طور نيست. اين نظام به عنوان يك الگو براي ملتهاي مسلمان مطرح است. البته به رو نمي آورند، در روزنامه ها نمي نويسند و بخصوص آدمهاي عميق ترشان به شدّت كتمان مي كنند؛ اما اين حقيقتي است كه امروز ملتهاي مسلمان در دنياي اسلام - در مصر، در شمال آفريقا، در خاورميانه و در منطقه شرقي ما - تب و تابي دارند؛ جوش و خروشي دارند و چشمشان به ايران است. اين تجربه از نظر مسلمانهاي دنيا، تجربه موفّقي بود. شعارهايي كه دشمنان ما مي دادند، اين بود كه اين تجربه پنج سال هم دوام نمي آورد؛ مي گفتند دو سال هم دوام نمي آورد! بيست و يك سال است كه از عمر نظام اسلامي مي گذرد و در دنيا همه اعتراف دارند كه امروز از ده سال پيش، و ده سال پيش از اوّل انقلاب، به مراتب قويتر است؛ اعتماد مردمي و رابطه با مردم را حفظ كرده، تلاش فراوان كرده، استقلال خودش را حفظ كرده و شعارهايش را به ميزان زيادي تحقّق بخشيده است. البته تحقّق شعارها در هيچ جاي دنيا و در هيچ شرايطي، در زمانهاي كوتاه امكانپذير نيست؛ بخصوص با اين همه مخالفت و دشمني؛ ليكن پيشرفت خوبي كرده است؛ اين مي شود يك الگو؛ اين الگوي موفّقي است. اگر با اين كنار بيايند و اين را همين طور كه هست، بپذيرند، در واقع براي كشورهاي ديگر پاي اين الگو مهر امضاء زده اند. آنها حاضرند كنار بيايند، اما به شرط اين كه جمهوري اسلامي، ديگر «جمهوري اسلامي» نباشد؛ «جمهوري» نباشد؛

«اسلامي» هم نباشد؛ نه متّكي به مردم و نه بر محور اسلام باشد. اگر اين طور شد، آن وقت با كمال ميل حاضرند جلو بيايند؛ در رأس حكومت هم هر كه باشد! اگر يك روز انساني مثل من هم حاضر شود خودش را از اوج سعادت به حضيض ذلّت پرتاب كند و از همه آرمانهايش بگذرد و قبول كند كه سر كار بماند - ولو اسلاميّت و مردمي بودن هم نباشد - آنها با او مي سازند! آنها با اشخاص به عنوان اشخاص طرف نيستند؛ با جهتها، با آرمانها و خطها طرفند. تا وقتي «جمهوري» است و «مردمي» است - آن هم مردم مسلمان پُرشور اين خطّه عظيم و ايران بزرگ - و تا وقتي بر محور اسلام است، من نمي بينم كه بتوانند دشمني را متوقّف كنند. پاسخ دوم: اگر فرض كنيم كه رفع دشمني ممكن باشد، فقط با اقتدار و عزّت و استقلال ايران ممكن است؛ نه با ذلّت، نه با احتياج. اگر ايران اسلامي به همّت شما جوانها و به همّت اين نسلِ رو به رشد امروز، مدارج علمي را طي كند و از لحاظ صنعت و صنعت برتر، فنآوري و فنآوري برتر و علمي كه امروز مورد نياز است، بتواند سهم وافري را به خودش اختصاص دهد كه نتوانند به او زور بگويند؛ بتواند قدرت نظامي خودش و پايه هاي اقتصادي كشور را مستحكم كند، بتواند اين محروميتها را برطرف كند، بتواند از منابع سرشار و غني اين كشور در همه جا بهره برداري كند، بتواند معرفت سياسي را در آحاد مردم بالا ببرد، آن وقت ممكن است دشمني آنها كم شود. بنابراين اگر ممكن باشد، آن روز

ممكن خواهد بود. اين كه بعضي بردارند طبق ميل دل كارشناسان سياي امريكا، دم از نزديكي و مذاكره و ارتباط بزنند و فضا را عادّي سازي كنند، اين بزرگترين توهين و خيانت به اين مردم است. اگر قرار است سخن از رفع دشمنيِ دشمنان سوگند خورده بر زبان آورد، بايد آن روزي باشد كه اين كشور از لحاظ اقتصادي پايه هاي خودش را مستحكم كرده باشد؛ محروميتها را رفع كرده باشد؛ اين نسبت بيكاري را از بين برده باشد؛ آينده جوانها را روشن كرده باشد؛ جوان تحصيل كرده و فارغ التحصيل دغدغه معاش و دغدغه كار نداشته باشد؛ از لحاظ مسائل فرهنگي اين كشور بتواند هنرمنداني تربيت كند كه بر طبق منافع و مصالح ملي، سينماي كشور را اداره كنند؛ هنر كشور را اداره كنند؛ مطبوعات كشور را اداره كنند. اگر اين طور شد، آن وقت نوبت اين خواهد رسيد كه براي رفع دشمني فكر كنيم؛ والّا در غير آن صورت، هرگونه نزديك شدن به دشمن، هرگونه نرمش نشان دادن در مقابل دشمن، تيز كردن آتش دشمني و ستمگري دشمن است. سؤال سوم: آيا اكنون كه ما با چنين دشمناني در اين سطح مواجهيم، امكان دفاع از خود، يا ضربه به دشمن، يا جلوگيري از ضربه دشمن را داريم يا نه؟ اين هم سؤال مهمي است. پاسخ من اين است كه آري، داريم. نه اين كه بخواهم شعار بدهم. امروز در ميان كشورهايي كه من در اين منطقه مي شناسم - كشورهاي خاورميانه، كشورهاي خليج فارس، كشورهاي شرق آسيا، كشورهاي آسياي ميانه و تازه استقلال يافته - هيچ كشوري جز ايران اين توان را ندارد. البته كشورهاي بزرگي هم هستند كه

آنها هم به دلايل ديگري اين توانايي را دارند؛ اما دلايل ما ويژه خود ماست؛ ما كاملاً اين امكان را داريم. يك فهرست طولاني از اين نقاط مثبت و از عناصر تشكيل دهنده اين حقيقت را مي شود شمرد؛ ليكن من به تعدادي از آنها اشاره مي كنم: اولاً يك دليل بزرگ اين است كه تا امروز ما توانسته ايم از خودمان دفاع كنيم. معروف است كه مي گويند «قويترين دليل بر امكان هر شيئي، وقوع آن شي ء است». هيچ كس نبايد گمان كند كه اين دشمنانِ سوگند خورده نمي خواستند با انقلاب و نظام اسلامي بجنگند؛ چرا مي خواستند؛ همه تلاششان را هم به كار بردند؛ اما ما زنده ايم و هستيم و قويتر هم شده ايم. امروز روحيه و نشاطمان از گذشته هم بيشتر است؛ تر و تازگي و طراوت عمومي و ملي مان هم از گذشته بيشتر است؛ اين دليل بر اين است كه نتوانسته اند. اما منهاي اين، چند دليل اساسي هست كه من مايلم شما جوانها روي اينها فكر كنيد. يك دليل، آسيب پذيري دشمن است؛ يك دليل، استحكام بنيان جمهوري اسلامي است؛ يك دليل، عقبه عاطفي و احساسي اي است كه جمهوري اسلامي به صورت طبيعي از آن برخوردار است. آسيب پذيري دشمن را مختصراً بگويم: امروز حتّي قدرتي مثل قدرت امريكا - كه البته از لحاظ اقتصادي، از لحاظ ثروت ملي، از لحاظ پيشرفت علمي و نظامي در سطح بالاست - به شدّت آسيب پذير است و از درون تهديد مي شود. در تظاهرات امريكايي اين را نمي شود ديد؛ ما كه از بيرون نگاه مي كنيم، نمي توانيم اين را درست ببينيم؛ اما انديشمندان و فيلسوفان سياسي خودِ امريكا اين هشدار را مي دهند و در كتابهاي متعدّد نوشته اند.

امروز را در امريكا تشبيه مي كنند به دهه 60 امريكا - از 1960 تا 1970؛ دهه جنگ ويتنام - و معتقدند دهه 1960، دهه تزلزل امريكا بود؛ دوراني كه جنگ ويتنام بود و دانشگاههاي امريكا، خيابانهاي امريكا و محيطهاي مردمي امريكا در يك چالش دائمي با دولت بود. جنگ تمام شد، آن آتش هم تا حدودي فرو نشست؛ چون مظهري نداشت. امروز و در دهه اوّلِ هزاره سوّم، مي گويند شرايط براي آنها، شرايط دهه 60 است؛ منتها ويراني از درون است - ويراني اخلاقي است، ويراني ايماني است - نقطه تمركز ايمان براي مردم و جوانها نيست. علم پيشرفت مي كند، آزمايشگاهها كار مي كنند، ساخت و ساز علمي و صنعتي و اتمي و غيره پيش مي رود؛ اما روزبه روز هويّت ملي ضعيفتر مي شود. اين را آنها مي گويند؛ اين آسيب پذيريِ مهمي است. انتظار نيست كه ما اين را در ژستهاي رئيس جمهور امريكا مشاهده كنيم، يا در حرفهاي آنها اقرار به آن را بشنويم؛ اما واقعيتي است. اگر بخواهيم مظهر اين ضعف را در دنياي بيروني مشاهده كنيم، ضعف نفوذ امريكا در دنيا يكي از مظاهر آن است. تحريمهاي امريكا در دنيا با عكس العمل شديد مواجه مي شود. تصميمهاي امريكا در زمينه مسائل جمعي، با امتناع دولتهاي ديگر در اروپا و غير اروپا مواجه مي شود. انتخابهاي اقتصادي امريكا در مسائل جهاني، با چالش عظيم قدرتهاي مردمي و سياسي در دنيا مواجه مي شود. نفوذ امريكا رو به افول است. بعد از دوران جنگ سرد، بعد از افول و انحلال شوروي، آنها ادّعا كردند كه ما بايد رئيس امپراتوري بزرگ دنيا باشيم؛ اما دنيا حتّي به عنوان يك ابرقدرت نافذالكلمه هم ديگر

از آنها حرف شنوي ندارد. شركت نفتيِ قرارداد بسته با مناطق توليد گاز ايران را ممنوع كردند از اين كه به كارش ادامه بدهد؛ بلافاصله يك شركت فرانسوي جاي آن را گرفت. قانون گذراندند، فرياد كردند و نوشتند؛ فايده اي نكرد. مسأله اين گونه است. نفوذ سياسي امريكا افول كرده است؛ اين يكي از مظاهر عقب رفت قدرت امريكاست. اينها آسيب پذيرند. نمونه اخيرِ همين چند روزه آن، مسأله «كمپ ديويد 2» است. ياسر عرفات و رئيس رژيم صهيونيستي را پانزده روز تمام بردند در «كمپ ديويد» نگه داشتند تا شايد بتوانند چيزي از آن در بياورند كه براي امريكا يك تحرّك سياسي، يك تجديد حيات سياسي و يك مظهر نفوذ سياسي باشد. نتوانستند؛ اعتراف كردند كه شكست خوردند. امريكاييها در قضيه «كمپ ديويد 2» شكست فضاحتباري خوردند؛ هيچ طرف تسليم آنها نشد. شكست در «كمپ ديويد 2» كه مربوط به همين روزهاست، شكست يك حادثه امروزي نيست؛ اين شكست ايده امريكاييِ سازش خاورميانه است. اينها مظاهر و نمونه هاي آن است. بنابراين آسيب پذيري دشمن - آسيب پذيري رژيم امريكا - يك طرف قضيه است. طرف ديگر قضيه، استحكام پايه هاي جمهوري اسلامي است. اين جا نظام سياسي به گونه اي است كه بر ايمان و عقيده و دين و عواطف استوار است. اين رابطه اي كه امروز بين اين خدمتگزار شما و شما جوانها در اين منطقه و در ديگرِ مناطق كشور وجود دارد، اين پيوند مستحكمي كه بين مسؤولان و مردم در سرتاسر كشور وجود دارد، يك چيز بديع و جديد و بي سابقه و بي نظيري است. هيچ جا اين طور نيست. اين پيوند، يك پيوند تعارف آميز نيست؛ يك پيوند ديني است؛ علت دشمني عميق آنها با اصل «ولايت

فقيه» همين است. اصل «ولايت فقيه»، يعني ايجاد ميليونها رابطه ديني ميان دلهاي مردم با محور و مركز نظام. بحث شخص در ميان نيست؛ بحث هويّت و معنا و شخصيت در ميان است؛ لذا مي بينيد كه با آن دشمني مي كنند. البته اين دشمنيها فايده اي هم ندارد. امروز بحمداللَّه نسل جديدي از متفكّران اسلامي - نسل جوان متفكّران اسلامي - در حوزه هاي علميه و در بعضي از دانشگاهها و مراكز ديگر به وجود آمده اند كه علي رغم دشمن، مطالب را مي شكافند، تحليل و تبيين مي كنند. همان كاري كه مي خواستند نشود، شد. شاخه هاي نوي نهال اسلامي روييده؛ كاري هم با آن نمي توانند بكنند. امروز در پاسخ شبهه هاي دشمن ساخته، سخنانِ راهگشا و شفابخش عرضه مي شود. اين رابطه همچنان خواهد ماند. عنصر ديگري كه اشاره كردم، عقبه سياسي جمهوري اسلامي است. شما ببينيد در كدام كشور ممكن است اين اتّفاق بيفتد كه رهبر كشوري، رئيس جمهور كشوري به يك كشور ديگر برود، مردم آن جا آنچنان از او استقبال كنند كه از رئيس و از رهبر خودشان استقبال نمي كنند. كجا چنين اتّفاقي مي افتد؟ ببينيد كجا را اين طور مي شناسيد. اين اتّفاق درباره ي رؤساي جمهوري اسلامي در كشورهاي ديگر، مكرّر و بارها اتفاق افتاده و مي افتد. من در دوران رياست جمهوري به پاكستان رفتم. استقبالي كه در پاكستان شد، حادثه اي عظيم بود. علي رغم اين كه رسانه هاي جهاني مي خواستند چيزي در اين باره نگويند، مجبور شدند. در همه رسانه هاي جهاني، چند روز اظهار شگفتي از اين حادثه عظيم بود. ميليونها انسان در اسلام آباد و در لاهور و ديگر مناطقي كه رفتيم، از ما استقبال كردند؛ همانند استقبالي كه شما امروز در مشگين شهر و پريروز در

اردبيل مشاهده كرديد. رئيس جمهور ما به سودان رفت؛ رئيس جمهور ديگر ما به پاكستان رفت؛ چنين رفتاري را كردند. و امروز هرجا كه مسلمانهاي آن جا - چه شيعه و چه سنّي - بخواهند آزادانه ابراز احساسات كنند، اگر از مسؤولان جمهوري اسلامي بروند، همين طور ابراز احساسات مي كنند. البته طبيعي است كه خلقيّات ملتها مختلف است؛ بعضي شديدتر، بعضي ضعيفتر؛ اما اين عقبه سياسي در همه جا هست. امريكا مي خواهد اين طرفداري كشورها را با پول بخرد و گيرش نمي آيد. در همان پاكستاني كه گفتم - پاكستان زمان ضياءالحق بود كه من رفتم - امريكاييها و بعضي رژيمهاي وابسته به امريكا در آن جا خرجهاي ميلياردي مي كردند؛ اما فايده اي نداشت. دو، سه سال بعد از رفتن من، يك رئيس جمهور امريكا مي خواست به پاكستان برود؛ مردم در آن منطقه جنوبي پاكستان تظاهرات كردند و او مجبور شد نرود! اين عقبه سياسي، خاص جمهوري اسلامي است. راجع به اسرائيل هم مطلب واضحتر است. ببينيد عزيزان من! نهضت بيداري فلسطينيان و مبارزه با دولت غاصب، امروز نهضتي شده است كه به اين آسانيها نمي شود شكستش داد. چيزي نيست كه وابسته به كسي مثل عرفات باشد كه بروند او را يا خسته كنند يا بخرند؛ نه. نهضت فلسطين به دست مردم و جوانهاي مؤمن افتاد. شكست در جنوب لبنان، بعد شكست مذاكرات سازش در «كمپ ديويد 2»، و در آينده شكستهاي فراوان براي اسرائيل - تحت تأثير حضور قوي و مؤمنانه جوانان فلسطيني و لبناني - ادامه خواهد داشت. اين قلاّب نهضت ضد صهيونيستي در دهان اين كوسه ماهي خاورميانه افتاده، گير كرده و نمي توانند كاري بكنند. اين قلاّب

وقتي به داخل دهان ماهي افتاد، ماهي هر حركتي بكند، قلاّب او را بيشتر اسير خواهد كرد. هر كار بكنند، خواهند خورد: نرمش نشان دهند، به گونه اي مي خورند؛ سختي و شدّت نشان دهند، به گونه اي مي خورند؛ مذاكرات سازش را دنبال كنند، به گونه اي ضربه مي بينند؛ متوقّف و تعطيل كنند، به گونه اي ضربه مي بينند. اين قلاّب، گير كرده است. بنابراين، آنها آسيب پذيرند و نظام جمهوري اسلامي مستحكم است. اين موضعگيريها، اين تحليلها و اين نگاه، ناشي از چيست؟ اگر بنده و نظام جمهوري اسلامي و دستگاههاي تصميم گير در جمهوري اسلامي، اين مواضع را اتّخاذ و اعلان مي كنند، ناشي از چيست؟ ناشي از يك رؤيت سياسي صرف است؟ نه. اين ناشي از نگاه دين است. اين جا، منتقل مي شوم به مسأله و بخش سوم. عزيزان من! عدّه اي از روي كج فهمي يا از روي غرض، اين طور وانمود مي كنند كه دين عبارت است از يك سلسله ممنوعيتها و محدوديتها - بكن، نكن؛ بخور، نخور - دين را اين گونه معرفي مي كنند. دين اين است؟! اين غيرمنصفانه ترين و عاميانه ترين نگاه نسبت به هر ديني، بخصوص دين اسلام است. معرفت روشن، شادابي ناشي از ايمان، حركت برخاسته از معرفت، به كار انداختن روح خردمندي و آن وقت جهان بيني روشن و شفّاف نسبت به همه پديده هاي عالم؛ اين پايه دين است. دين در درجه اوّل، يك معرفت و يك شناخت است؛ شناخت نسبت به اين عالم، نسبت به انسان، نسبت به مسؤوليت، نسبت به مسير و راه و هدف؛ مجموعه اين معرفتها پايه دين است. دين، انسان را محور جهان مي داند؛ جهان را مجموعه و مظهري از صنع قدرت و لطف و رحمت الهي مي داند؛ در بناي جهان

و مهندسي عظيم عالم وجود، دست قدرت و صنع خدا را دخيل و همه كاره مي داند. هرچه علم پيشرفت كند، پايه هاي ايمان ديني متسحكم تر خواهد شد. آن روزي كه شما به يك ذرّه خاك يا ذرّه سنگ به صورت يك جسم بسيط نگاه مي كنيد و مي گوييد خدا اين را خلق كرده، يك نوع ايمان داريد؛ اما آن وقتي كه تمام ملكولها و تمام ذرّات و عناصر اتمي موجود در اين جسم را مشاهده كرديد - نظم آن را، حركت آن را، مهندسي پيچيده آن را، تأثيرات آن را، خواص آن را - و گفتيد خدا خالق اين است، معرفت و ايمان شما نوع ديگري خواهد بود. هرچه علم بيشتر پيشرفت كند، هرچه كهكشانها بيشتر شناخته شود، هرچه درياها و صحراها و ذرّات، بيشتر در زير دقّت علم قرار گيرد، هرچه نيروهاي فشرده در وجود انسان بيشتر شناخته شود، ايمان به خدايي كه آفريننده و فراهم كننده اين دستگاه عظيم و پيچيده است، پايگاه مستحكم تري پيدا خواهد كرد. ممكن است بعضي به يك كاغذ فشرده و مچاله شده به صورت يك زائده كوچك نگاه كنند؛ اما يكي ممكن است اين كاغذ را باز كند، چينهاي اين كاغذ را برطرف كند، به صورت صفحه بزرگي در بيايد؛ بعد خطوطي را كه در آن هست، دانه دانه بخواند و كلمات آن را بفهمد. امروز قواي عظيمي را كه در وجود محدود انسان هست، علم كشف مي كند؛ در سلسله اعصاب، در ذرّات وجود، در تمام ملكولهاي سرتاپاي اعضا و در مغز؛ كه اعتراف مي كنند هنوز مغز انسان را به درستي نشناخته اند؛ قواي انسان را نشناخته اند و قدرت تمركز انسان را به درستي نشناخته اند و ندانسته اند. وقتي

انسان اينها را نگاه مي كند، ايمانش قويتر مي شود. دين در آغاز، يك جهان بيني است. شناخت جهان به معناي اين كه اين مهندسي عظيم، با دست صنع و قدرت لايزال الهي به وجود آمده است و انسان به عنوان يكّه سواري است كه مي تواند در اين محدوده عظيم، تلاش فكري كند؛ خرد را به كار اندازد؛ مناطق ناگشوده را فتح كند. به عنوان كسي است كه مي تواند تكامل حقيقي خودش و رسيدنش به مرتبه قرب را در اين دنيا به دست آورد؛ و نگاه كردن به اشياي عالم، به عنوان ابزارهايي است كه در دست انسان است براي اين تكامل. اين پايه است. بعد بر اساس اين، يك مجموعه بناي زندگي به وجود مي آيد؛ زندگي فرد، زندگي جمع. البته در زندگي فرد، تكليف هست؛ در زندگي جمع هم تكليف هست. تكليف، از «كُلفَت» است؛ يعني سختي. هر تكليفي، نوعي سختي دارد. انسان مي تواند سختي ورزش را بر تن خودش هموار نكند. بسياري از اين ورزشكارها سختيهايي را تحمّل مي كنند. رفتن به قلّه سبلان، كوهنوردي، يا كُشتي، يا بقيه رشته هاي ورزش، همه سختيهايي را دارد. يك نفر هم اين سختي را بر خودش هموار نمي كند؛ اما محصول آن ورزش هم ديگر گيرش نمي آيد؛ آن قدرت جسمي، آن توانايي عصبي، آن زيبايي اندام و بقيه چيزهايي كه ممكن است از ورزش حاصل شود. تكاليف ديني نيز همين طور است: انسان ممكن است نماز نخواند، روزه هم نگيرد، صدقه هم ندهد، تلاش هم نكند؛ راحت تر خواهد بود؛ اين كُلفَت را نخواهد داشت؛ اما آن محصولهايي را هم كه براي زندگي و سرنوشت انسان لازم است، نخواهد داشت. نظام اسلامي، نظامي است كه اساس آن

بر تأمين خواستهاي جسمي، روحي، مادّي و معنوي انسان است. وقتي اين برداشت را از نظام اسلامي داريم، آن وقت براي ايجاد اين نظام و براي حفظ اين نظام، بزرگترين ارزش را در همه ي كارهاي ديني قائل مي شويم. لذا امام فرمودند: «حفظ نظام اسلامي از واجب ترين واجبات است»؛ حقيقت نيز همين است. من نمي خواهم صحبت را ادامه دهم؛ طولاني شد. شما هم جايتان تنگ است و اين جا هم گرم است. بخصوص از دختران عزيزم كه در چادر هستند و گرماي بيشتري تحمّل مي كنند، حقيقتاً عذرخواهي مي كنم. اما مي خواهم يك جمله را به عنوان توصيه به شما و همه جوانها عرض كنم: عزيزان من! امروز كشور به نشاط شما، به نيروي شما، به ابتكار شما، به ايمان شما و به صفاي شما به شدّت نيازمند است. امروز جوانها بايد خردمندي خودشان را، معرفت و دانش خودشان را، ايمان خودشان را، همبستگي و يكپارچگي خودشان را هرچه ممكن است، تقويت كنند؛ درست همان مناطقي كه دشمن مي خواهد تقويت نشود. دشمن مي خواهد دانش ما پيشرفت نكند؛ دانشگاههاي ما به جاي درس خواندن، به كارهاي ديگر بپردازند؛ ايمان نسل جوان تقويت نشود و جوان مؤمن تبديل شود به جوان هوسران. دشمن مي خواهد وحدت بين نيروهاي ما نباشد و برادران تبديل شوند به دشمنان. دشمن مي خواهد ما صفا و نورانيّت و معنويّت نداشته باشيم و جوان ما به يك عنصر مادّي و بي عاطفه تبديل شود؛ اين چيزي است كه دشمن مي خواهد. امروز همه وظيفه دارند در مقابل اين حركت كنند. من در مورد وحدت و يكپارچگي اين يك جمله را عرض كنم: دوستي به من گفت بعضي از دستهاي سياسي در كشور سعي

مي كنند ميدان سياست را هم مثل ميدان ورزش به «آبي پوش» و «قرمزپوش» تبديل كنند. يك عده «قرمزپوش»اند و يك عده «آبي پوش». بايد هم با هم در ميدان سياست رقابت داشته باشند. من گفتم در ميدان ورزش، «قرمزپوش» و «آبي پوش»، هر دو در تيم ملي شركت مي كنند. وقتي هم كه «قرمزپوش» و «آبي پوش» در تيم ملي شركت كردند، يكي دروازه بان مي شود، يكي مدافع مي شود، يكي مهاجم مي شود؛ با هم همكاري مي كنند. اگر در ميدان سياست كساني «قرمزپوش» و كساني «آبي پوش» و كساني «سبزپوش» و كساني «زردپوش» شدند، بشوند؛ اما آن جايي كه پاي تيم ملي در ميان است، آن جايي كه منافع ملت و مواجهه با دشمن مطرح است، مواظب باشند اختلافات را كنار بگذارند و مثل يك تيم كار كنند. آن طور نباشد كه در تيم ملي، آن جايي كه منافع ملت مطرح است، به دروازه خودي گل بزنند! اگر اين مي شود، عيبي ندارد؛ نامها مختلف باشد، اما دلها يكي باشد. دلها يكي؛ بر محور دين، بر محور نظام، بر محور اسلام و بر محور منافع ملي باشد. اميدواريم كه ان شاءاللَّه اين گونه باشد. پروردگارا ! فضل و رحمت و نورانيّت روزافزون خودت را بر دلهاي اين جوانها نازل كن. پروردگارا ! نسل جوان كشور ما را آينده ساز عظمت و عزّت اين كشور قرار بده. پروردگارا ! مشكلات نسل جوان را برطرف كن. پروردگارا ! به مسؤولان ما اين فرصت، اين توفيق و اين آگاهي را بده كه بتوانند مشكلات نسل جوان را به بهترين وجهي برطرف كنند. پروردگارا ! دعاي وليّ عصر ارواحنا فداه را شامل حال جوانهاي ما قرار بده؛ همه آنان را در راه خود هدايت و دستگيري كن؛

همه شان را به آرزوهاي بزرگ و آرزوهاي انساني خودشان برسان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) فتح: 2

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با گروه كثيرى از بانوان

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با گروه كثيري از بانوان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً به همه شما بانوان محترم و عزيز، بخصوص به خانواده هاي معظّم شهيدان - به مادران و همسران شهداي گرانقدرمان - به خاطر اين اجتماع صميمي و پرشور خوشامد مي گويم و از بياناتي كه مادر محترمه سه شهيد گرانقدر ايراد فرمودند تشكّر مي كنم. فرصت يادبود ولادت فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها فرصت مغتنمي براي زنان مسلمان است تا هويّت زن مسلمان و ارزش والاي زنان در نظر اسلام و در پرتو نظام اسلامي مورد توجه و مداقّه قرار گيرد. مثل همه موضوعات ديگر، موضوع زن هم دستمايه اي در دست سوداگران همه ارزشهاي انساني شده است. در دنيا و در رسانه هاي جمعي عالم، در طول سالهاي متمادي، كساني كه نه براي زن، نه براي جنس انسان و نه براي كرامتهاي انساني، جز در محاسبه با پول ارزشي قائل نيستند - كه متأسّفانه در تمدن كنوني مغرب، نقش مهمي را در همه عرصه ها ايفا مي كنند - مسأله زن را هم براي خودشان در ميدانهاي مختلف به صورت يك سرمايه و يك وسيله سوداگري درآوردند؛ روي آن بحث مي كنند، فرهنگ سازي مي كنند، تبليغ مي كنند و ذهنهاي مرد و زن همه دنيا را در سر دو راهيِ يك وسوسه و گمراهيِ بزرگ قرار مي دهند. در چنين شرايطي، جا دارد زن مسلمان با تأمّل در مفاهيم اسلامي و ارزشگذاريهاي اسلامي و با دقّت در خطوطي كه در نظام اسلامي براي پيشرفت زنان و مردان پيش بيني شده است، هويّت خود را بازيابي

كند و قامت رساي استدلال را در مقابل سفسطه ها و وسوسه هاي عوامل صهيونيسم و سرمايه گذاري و زراندوزي به نمايش درآورد. اسلام در مقابل جاهليتي كه به زن ظلم مي كرد، ايستادگي كرد؛ هم در ميدان معنويت و فكر و ارزشهاي انساني، هم در ميدان حضور سياسي و هم از همه بالاتر در عرصه خانواده. زن و مرد، ناگزير اجتماع كوچكي به نام خانواده دارند كه اگر در جامعه اي ارزشگذاريِ درست صورت نگيرد، اوّلين نقطه اي كه به زن ستم مي شود، داخل خانواده است. در هر سه عرصه، اسلام ارزشگذاري كرده است. در زمينه مسائل معنوي، زنان جزو پيشگامان حركت معنوي انسان به سوي پيشرفتها هستند. در قرآن وقتي مي خواهد براي انسانهاي مؤمن مثال بزند، مي فرمايد: «و ضرب اللَّه مثلا للذين امنوا أمرأة فرعون»؛(1) از يك زن مثال مي زند. آن جايي كه بحث ايمان و اسلام و صبر و صدق و مجاهدت در راه به دست آوردن ارزشهاي انساني و اسلامي و معنوي است، مي فرمايد: «انّ المسلمين والسلمات و المؤمنين و المؤمنات و القانتين و القانتات و الصادقين و الصادقات و الصابرين و الصابرات».(2) در اين آيه ده عنوان براي ارزشهاي معنوي ذكر مي شود؛ اسلام، ايمان، قنوت، صدق، صبر، خشوع و ديگر چيزها. زن و مرد در اين ميدان، دوش به دوش حركت مي كنند و پيش مي روند؛ هر دو را ذكر مي كند. اين بتِ مردگرايي را كه در جاهليّتها هميشه به وسيله مردان و حتي به وسيله زنان پرستيده مي شد، اسلام در اين آيات مي شكند. در ميدان مسائل سياسي و اجتماعي، بيعت زن را يك امر لازم و يك مسأله زنده معرفي مي كند. شما ملاحظه كنيد كه در دنياي

غرب و همين كشورهاي اروپايي كه اين همه مدّعي دفاع از حقوق زنان هستند - كه تقريباً همه اش هم دروغ است - تا دهه هاي اوّل اين قرني كه تمام شد، زنان نه فقط حقِ ّ رأي نداشتند، نه فقط حقِ ّ گفتن و انتخاب كردن نداشتند، حقِ ّ مالكيت هم نداشتند. يعني زن مالك اموال موروثي خودش هم نبود؛ اموال او در اختيار شوهر بود! در اسلام بيعت زن، مالكيت زن، حضور زن در اين عرصه هاي اساسي سياسي و اجتماعي، تثبيت شده است: «اذا جائك المؤمنات يبايعنك علي ان لا يشركن باللَّه».(3) زنها مي آمدند با پيغمبر بيعت مي كردند. پيغمبر اسلام نفرمود كه مردها بيايند بيعت كنند و به تبع آنها، هرچه كه آنها رأي دادند، هرچه كه آنها پذيرفتند، زنها هم مجبور باشند قبول كنند؛ نه. گفتند زنها هم بيعت مي كنند؛ آنها هم در قبول اين حكومت، در قبول اين نظم اجتماعي و سياسي شركت مي كنند. غربيها هزار و سيصد سال در اين زمينه از اسلام عقبند و اين ادّعاها را مي كنند! در زمينه مالكيت نيز همين طور؛ و در زمينه هاي ديگري كه مربوط به مسائل اجتماعي و سياسي است. خودِ الگوء فاطمه ي زهرا سلام اللَّه عليها كه در دوران كودكي، در بعد از هجرت پيغمبر به مدينه، در داخل مدينه و در همه ي قضاياي عمومي آن روز پدرش - كه مركز همه حوادث سياسي اجتماعي بود - حضور داشت، نشان دهنده نقش زن در نظام اسلامي است. البته فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها قلّه اين فضائل است. زنان برجسته ديگري هم در صدر اسلام بودند؛ بامعرفت، باخرد، باعلم، حاضر در ميدانها، حتي حاضر در ميدانهاي جنگ؛ حتي تعدادي كه نيروي بدني داشتند، حاضر

در ميدان دلاوري در جنگ؛ شمشيرزني و سربازي. البته اين را اسلام براي بانوان واجب نكرده و از دوش آنها برداشته است؛ چون با طبيعت جسمي و نيز با عواطف آنها سازگار نيست. در داخل خانواده هم، از نظر اسلام مرد موظّف است كه زن را مانند گلي مراقبت كند. مي فرمايد: «المرأة ريحانة»؛(4) زن گل است. اين مربوط به ميدانهاي سياسي و اجتماعي و تحصيل علم و مبارزات گوناگون اجتماعي و سياسي نيست؛ اين مربوط به داخل خانواده است. «المرأة ريحانة و ليست بقهرمانة»؛(5) اين چشم و ديد خطابيني را كه گمان مي كرد زن در داخل خانه موظّف به انجام خدمات است، پيغمبر با اين بيان تخطئه كرده است. زن مانند گلي است كه بايد او را مراقبت كرد. با اين چشم بايد به اين موجود داراي لطافتهاي روحي و جسمي نگاه كرد. اين نظر اسلام است. هم خصوصيت زنانگي زن كه همه احساسات و خواستهاي او بر اساس اين خصوصيت زنانگي است، حفظ شده است، بر او تحميل نشده است، از او خواسته نشده است، كه در حالي كه زن است، مثل مرد فكر كند، مثل مرد كار كند، مثل مرد بخواهد - يعني خصوصيت زن بودن كه يك خصوصيت طبيعي و فطري و محور همه احساسات و تلاشهاي زنانه است، در ديد اسلامي حفظ شده - هم درعين حال، ميدان علم، ميدان معنويت، ميدان تقوا، ميدان سياسي، بر روي او باز شده است و او، هم به كسب علم تشويق شده است، هم به حضور در ميدانهاي گوناگون اجتماعي و سياسي. آن وقت در داخل خانواده هم به مرد گفته اند كه حقّ تكليف، تحميل،

زياده روي، اعمال قدرتهاي جاهلانه و غير قانوني ندارد. اين، آن نگاه اسلامي است. با همين نگاه بود كه وقتي نهضت اسلامي به مرحله انقلاب اسلامي رسيد و زنان با همان برداشت طبيعي كه از اسلام در جامعه زنانه بود، جلو افتادند؛ امام فرمودند - و درست هم فرمودند - كه: اگر زنان در اين نهضت همكاري نمي كردند، انقلاب هم پيروز نمي شد. يقيناً اگر زنها در داخل خيابانها و در راهپيماييهاي عظيم حضور پيدا نمي كردند - آن حضور عظيم و باشكوه زنان در دوران انقلاب - انقلاب پيروز نمي شد. در جنگ تحميلي اگر امثال همين مادر گرامي سه شهيد و مادران شهيدان و همسران شهيدان - كه من افتخار داشته ام با هزارها نفرِ اينها از نزديك نشست و برخاست و گفتگو كنم و خصوصيات آنها را مشاهده كنم - ايمان خود، صبر خود، ايستادگي خود، معرفت خود و روشن بيني خود در قبال ضايعات جنگ و فداكاريهاي جوانان و مردان را نشان نمي دادند، جنگ پيروز نمي شد. اگر مادران و همسران شهدا بي صبري نشان مي دادند، شوق جهاد در راه خدا و شهادت در دل مردها مي خشكيد؛ اين گونه نمي جوشيد؛ اين گونه به جامعه طراوت نمي داد. در ميدان جنگ هم زنان نقشهاي درجه اوّل را ايفا كردند. اگر در طول انقلاب، وفاداري زنان، عواطف زنان، حضور زنان در ميدانهاي مختلف، در راهپيماييها و در انتخاباتها نمي بود، يقيناً اين حركت عظيم مردمي نمي توانست اين گونه شكل پيدا كند و ادامه يابد. اين نظر اسلام است، اين نظر نظام اسلامي است. غربيها درباره جنس زن بايد پاسخگو باشند؛ چون آنها به زن خيانت كردند. تمدّن غربي به زن هيچ نداده است. اگر پيشرفت علمي،

سياسي و فكراي هم در زنان ديده مي شود، مال خود زنهاست. در هر كشوري چنين پيشزفتهايي نصيب زنان شود - كه در ايران اسلامي و در كشورهاي ديگر هم شده است - مال خود زنهاست. آنچه كه غربيها به آن دامن زدند و تمدّن غربي پايه گذار خشت كج و بناي كجش بود، بي بندوباري و ابتذال زنانه است. زن را به ابتذال كشانده اند و داخل خانواده او را هم اصلاح نكرده اند. مكرّر در مطبوعات امريكايي و اروپايي، ميزان بالاي زن آزاريها و شكنجه ها و بي مهريها منتشر شده است. فرهنگ غربي در مورد زن و بي بندوباري و به ابتذال كشاندن زنان آن مناطق، موجب شده است كه بنيان خانواده، سُست و متزلزل گردد و خيانت زن و مرد به يكديگر، در داخل خانواده چندان مهم شمرده نشود. اين گناه نيست؟ اين خيانت به جنس زن نيست؟ با اين فرهنگ، از همه دنيا هم طلبكارند؛ در حالي كه بايد بدهكار باشند! فرهنگ غربي در مورد زنان بايد در موضع مدافع قرار گيرد؛ بايد از خودش دفاع كند؛ بايد توضيح بدهد؛ اما غلبه و سلطه سرمايه داري و رسانه هاي مستكبرِ جبّارِ غربي قضيه را بعكس مي كنند؛ آنها مي شوند طلبكار؛ آنها مي شوند مدافع حقوق زن به قول خودشان و به اصطلاح خودشان! در حالي كه چنين چيزي نيست. البته در بين غربيها هم مسلّماً متفكّراني، فلاسفه اي و انسانهاي صادق و صالحي هستند كه صادقانه فكر مي كنند و حرف مي زنند. آنچه كه من مي گويم، گرايش عمومي فرهنگ و تمدّن غربي به زيان زن و عليه زن است. زن ايراني در ايران اسلامي، بايد كوششش اين باشد كه هويّت والاي زن اسلامي را آن چنان

زنده كند كه چشم دنيا را به خود جلب كند. اين امروز وظيفه يي است بر دوش زنان مسلمان؛ بخصوص زنان جوان و دختران دانش آموز و دانشجو. هويّت اسلامي اين است كه زن در عين اين كه هويّت و خصوصيت زنانه خود را حفظ مي كند - كه طبيعت و فطرت است و براي هر جنسي خصوصيات آن جنس ارزش است - يعني آن احساسات رقيق را، عواطف جوشان را، آن مهر و محبت را، آن رقّت را، آن صفا و درخشندگي زنانه را براي خود حفظ مي كند، درعين حال، هم بايد در ميدان ارزشهاي معنوي - مثل علم، مثل عبادت، مثل تقرّب به خدا، مثل معرفت الهي و سير واديهاي عرفان - پيشروي كند، هم در عرصه مسائل اجتماعي و سياسي و ايستادگي و صبر و مقاومت و حضور سياسي و خواست سياسي و درك و هوش سياسي، شناخت كشور خود، شناخت آينده خود، شناخت هدفهاي ملي و بزرگ و اهداف اسلامي مربوط به كشورهاي اسلامي و ملتهاي اسلامي، شناخت توطئه هاي دشمن، شناخت دشمن، شناخت روشهاي دشمن بايد روزبه روز پيشرفت كند و هم در زمينه ايجاد عدل و انصاف و محيط آرامش و سكونت در داخل خانواده بايد پيشرفت داشته باشد. اگر قوانيني لازم است، اگر تصحيح و اصلاحي در مسائلي كه به اين جا منتهي مي شود، لازم است، زنان، زنان باسواد، زنان آگاه، زنان بامعرفت، در همه اين ميدانها بايستي پيشروي كنند؛ الگوي زن را نشان بدهند؛ بگويند زن مسلمان زني است كه هم دين خود را، حجاب خود را، زنانگي خود را، ظرافتها و رقّتها و لطافتهاي خود را حفظ مي كند؛ هم از حق خود دفاع مي كند؛

هم در ميدان معنويت و علم و تحقيق و تقرّب به خدا پيشروي مي كند و شخصيتهاي برجسته اي را نشان مي دهد و هم در ميدان سياسي حضور دارد. اين مي شود الگويي براي زنان. شما بدانيد زنان مسلمان در بسياري از نقاط دنيا امروز به شما نگاه مي كنند و از شما ياد مي گيرند. اين كه مي بينيد در بعضي از كشورهاي غربي، در بعضي از كشورهاي مسلمان اما با حكومتهاي غير اسلامي، اين طور حجاب اسلامي مورد تهاجم دشمنان دين قرار مي گيرد، اين نشان دهنده گرايش زنان به حجاب است. در كشورهاي همسايه ما، آن جاهايي كه به حجاب اهتمام نمي شد؛ در كشورهاي اسلامي كه بنده خودم از نزديك بعضي جاها را ديدم كه هرگز اسمي از حجاب در آن جا آورده نمي شد؛ در مدت بيست ساله بعد از انقلاب، زنان؛ بخصوص زنان روشنفكر و بخصوص دختران دانشجو، به حجاب گرايش پيدا كردند؛ علاقه پيدا كردند؛ رو آوردند و حجاب را حفظ كردند؛ كه نمونه هايش علاوه بر اينها در كشورهاي غربي هم مشاهده شده است. شما الگوييد، شما نمونه ايد. بدانيد امروز در هيچ جاي دنيا زناني كه مثل اين مادران شهداي ما، مادر دو شهيد، مادر سه شهيد، مادر چهار شهيد باشند، نيستند. در جامعه ما، مادراني با اين خصوصيات كه از پدرها بهتر و قويتر و آگاهانه تر ايستادند، در اين ميدان بسيارند. اين همان تربيت اسلامي است؛ اين همان دامان پاك و مطهّر و نوراني فاطمه زهرا سلام اللَّه عليهاست. شما دخترانِ فاطمه هستيد؛ فرزندان فاطمه زهرا هستيد؛ دنباله روان فاطمه زهرا هستيد. اميدوارم كه انوار مقدّس ولايت و معنويت و معرفت، دلهاي همه شما را روشن كند و روزبه روز در جهت حفظ هويّت

اسلامي، زنان مسلمان گامهاي بلندتر و بهتري بردارند و روح مطهّر امام راحل - كه اين راه را به روي زنان ما باز كرد - مشمول الطاف و تفضّلات الهي باشد و ان شاءاللَّه ادعيّه زاكيّه حضرت ولي عصر ارواحنافداه شامل همه شما خواهران گرامي و عزيز من باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) تحريم: 11 2) احزاب: 35 3) ممتحنه: 12 4) تحف العقول، 87 5) تحف العقول، 87

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مديران و هنرمندان دفاع مقدس

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مديران و هنرمندان دفاع مقدس بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً به برادران و خواهران عزيز و رزمندگان جبهه فرهنگي دفاع مقدّس و عزيزاني كه علاوه بر تن و جسم خود كه به صحنه اين آزمايش بزرگ ملت ايران بردند؛ جان خود، فكر خود، هنر خود، دل خود و توان فرهنگي خود را هم به اين عرصه كشاندند و سرمايه ملت ايران را هرچه ارزشمندتر كردند، خوشامد عرض مي كنم. مخصوصاً به خانواده هاي معظّم شهيدانِ اين جمع عزيز و جانبازان و ديگر ايثارگران. اميدوارم كه خداوند متعال زحمات و تلاشهاي باارزش شما را مقبول درگاه خود قرار دهد و ادامه اين راه پُر افتخار را نصيب همه كساني كه مايه اي از هنر و ادب و سرمايه هاي فرهنگي دارند، بكند. جنگ، يكي از محيطترين حوادث براي يك ملت است. ما همگي اين را با وجود خودمان، با گوشت و پوست و احساس و ادراك خودمان مشاهده كرديم. اين نيست كه فقط در تاريخ چيزي خوانده، يا به آمارها مراجعه كرده باشيم. ليكن نكته مهم اين است كه ملتها مي توانند اين حادثه پُرخسارت را به يك فرصت و به يك سرمايه تبديل كنند. مي دانيد؛ خسارت جنگ

هم فقط اين نيست كه عزيزان ملت به كام مرگ كشانده مي شوند يا ويرانيهايي به بار مي آيد و سرمايه هايي بر باد مي رود. اگر در جنگي عزم ملي و خردمندي سردمداران كشور به كمك كشور نيايد، آن سرافكندگي و ذلّت و هزيمت معنوي اي كه بر دوش آن ملت سنگيني خواهد كرد، شايد از همه اين خسارتها بالاتر است. امروز بيش از صدوپنجاه سال و نزديك به دويست سال از قرارداد ننگين تركمانچاي مي گذرد. هر ايراني كه آن تاريخ را بخواند، بعد از گذشت نزديك به دو قرن، در روح خود احساس شرمساري، حقارت و شكست مي كند و از خود مي پرسد: چطور در حادثه اي به آن عظمت، سردمداران كشور قادر نشدند عزم ملي و سرمايه هاي مادّي و معنوي كشور را به كمك هويّت ملي اين كشور به ميدان بياورند؟! لشكر مهاجم دشمن تا قلب كشور آمد؛ بعد با التماس و درخواست و پيشكش دادن و وساطت دشمنانِ دوست نما و خسارتهاي فراوان ملي و آن اهانتهايي كه به ملت ايران شد، قبول كرد كه قدري عقب بنشيند، در حالي كه هفده شهر قفقاز را از ايران گرفته و كشور را از بخشي از پاره تن خودش محروم كرده بود! امروز هم كه شما اين حادثه را در ذهن خودتان يا در كتاب تاريخ مرور كنيد و ببينيد بر ملت ايران در آن حادثه تلخ چه گذشت، احساس خجلت و احساس سرافكندگي و ذلّت مي كنيد. همين طور شبيه اين، در حوادث جنگ بين الملل دوم، همين شهر تهران محل خودنمايي و پُز دادن افسران كشورهاي مختلف شد كه در خيابانها راه بروند، به ايراني با چشم تحقير نگاه كنند، از او

كار بكشند، به او اهانت و به نواميس او تجاوز كنند. اين يك نوع بود، آن نوع ديگري بود. اينها نشانه يك خسارت بزرگ براي يك ملت در يك جنگ است. در جنگي كه در سال 1359 در اين كشور رخ داد، همه اين حوادث ممكن بود. آنهايي كه مي خواستند قطعه اي از خاك ايران را از ايران جدا كنند، هدفشان فقط اين نبود كه ايران را از آنچه كه هست، قدري كوچكتر كنند. هدف اين بود كه اين ملت را براي قرنها - حداقل يك قرن، دو قرن - با احساس حقارت سرِ جاي خود بنشانند. و در مردمي كه جرأت كرده بودند مقابل امپراتوري عظيم استكبار جهاني قيام كنند؛ برخلاف همه عرفهاي بين المللي، يك حكومت صددرصد مردمي را كه به هيچ قدرتي در دنيا باج نمي دهد، سر كار بياورند، روحيه شجاعت و خودباوري را بميرانند. آنچه كه براي آنها غايت مطلوب بود، اين بود. و اين مي شد. اگر آن كاري كه رزمندگان كردند، آن كاري كه خانواده ها كردند، آن كاري كه بسيج عمومي ملت كرد، آن كاري كه گزارشگران اين صحنه هاي شرف كردند و در مقابل چشم مردم قرار دادند و آن كاري كه آن سلسله جنبان همه اين افتخارها كرد؛ نمي بود، همين مي شد؛ ترديد نداشته باشيد. قطعه اي از خاك ايران را مي گرفتند، بعد با قدري چك و چانه مقداري از آن را پس مي دادند و منّت هم سر ملت ايران مي گذاشتند - البته در طول سالهاي متمادي و قطعاً بيش از هشت سالي كه جنگ طول كشيد اين كار را مي كردند - بعد ملت ايران هر وقت به آن منطقه از كشور خود مي نگريست،

احساس حقارت مي كرد! اين كه شما ديديد پشت سرِ عراق، غرب يكپارچه قرار گرفت؛ شوروي و تمام اروپاي شرقي يكپارچه قرار گرفتند؛ عربهاي خليج فارس و حكومتهاي خليج فارس كه تابع اشاره امريكا بودند، يكپارچه قرار گرفتند و همه به عراق كمك كردند؛ هدفشان اين نبود كه چند شهر را از ايران بگيرند و به عراق بدهند يا يك دولت مستقل درست كنند. هدف، نابود كردن ملت ايران بود. هدف، صاف كردن آن حفره هايي بود كه ملت ايران در دستگاه اقتدار امپراتوري استكبار به وجود آورده بود. اما خدا نخواست. «خدا نخواست»، يعني چه؟ يعني اگر آحاد ملت ايران غفلت مي كردند و مي خوابيدند؛ رزمندگان به جبهه نمي رفتند؛ امام نمي غُرّيد و سينه سپر نمي كرد و نمي ايستاد و اين همه استعداد و نيرو در اين راه بسيج نمي شد؛ باز هم خدا همين طور مي خواست؟ نه، اراده خداي متعال به نفع يك ملت، تابع اراده آن ملت است. هيچ حقيقت و واقعيتي در متن زندگي يك ملت به اراده ي الهي تغيير پيدا نمي كند؛ مگر وقتي كه خودِ آن ملت بر آن همت بگمارد. اين صريحِ آيات قرآني و جزو معارف قطعي ديني است. اين خسارتي كه بنا بود به وجود آيد - و اگر عزم ملي و تدبير و خردمندي سردمداران و مسؤولان كشور و اخلاص و جدّيت كساني كه در اين راه قدم گذاشتند، نمي بود، قطعاً اين پيش مي آمد - با اين عزم ملي و با اين ايمان، تبديل به يك فرصت شد. آري؛ ما در جنگ، بسيار جانهاي عزيز را از دست داديم و خسارتهاي مادّي و معنوي زيادي هم تحمل كرديم؛ اما چيزي در دل اين

ملت جوشيد كه بركات و ارزشش براي امروز و فرداي اين ملت، از همه چيز بالاتر است و آن، احساس اتّكاء به نفس، احساس عزّت، احساس استقلال، احساس خودباوريِ مليِ عظيم و احساس اعتقاد به اين بود كه اگر يك ملت حول محور ايمان به خدا و عمل صالح جمع شوند، معجزاتِ نشدني يكي پس از ديگري قابل شدن خواهد شد. اين در زندگي ما اتّفاق افتاد. عزيزان من! آنچه كه اين قضيه را تمام مي كند، اين است كه روايت اين حادثه به درستي صورت گيرد. نقش شما اين جا معلوم مي شود. شما هر كدامتان - شايد اكثرتان يا همه تان - به اين ميدانهاي جنگ رفتيد و در آن جا حضور پيدا كرديد. آنهايي هم كه سنشان آن وقت اقتضاء نمي كرده است، از مسائل آن آگاه شده اند. اگر اين حادثه بزرگ، درست روايت شود، اين اثرات ماندگار خواهد شد. اگر غلط روايت شود، يا روايت نشود، اين تأثيرات بسيار كم خواهد شد. نه اين كه به كلّي از بين برود؛ ليكن بسيار كم خواهد شد. اگر خداي نكرده مغرضانه روايت شود، قضيه بعكس خواهد شد. اين هشت سال دوره دفاع مقدس، شامل هزاران هزار حادثه است. من مي خواهم اين را از جامعه فرهنگي و هنري كشور مطالبه كنم كه از اين هزاران هزار حادثه، لااقل يك فهرست تهيه كنند. بنشينند فكر كنند و در حوادث جنگ، دقّتِ نظر هنرمندانه به خرج دهند؛ يك فهرست از اين حوادث به وجود آورند؛ بعد اين را بگذارند در قبال كارهاي هنري اي كه تا امروز درباره ي جنگ شده است - كه البته بسيار هم ارزشمند است - ببينند كه چقدر از اين

فهرست را ما پُر كرده ايم. من اعتقادم اين است كه اگر اين كار صورت گيرد، خواهيم فهميد كه ما يك هزارم آنچه را كه درباره اين جنگ مي بايد تبيين كرد و مي توان تبيين و موشكافي كرد، هنوز بيان نكرده ايم! من غالب آثار هنري جنگ را يا ديدم يا شنيدم؛ البته در اين سالهاي اخير كمتر. در دوره جنگ و سالهاي اوايل بعد از جنگ، غالب اين نوشته ها و روايتهاي تصويري و روايتهاي سينمايي و غيره را غالباً يا ديدم يا گزارشي از آنها به دست آوردم. قطعاً آثار باارزشي در بين اينها وجود دارد؛ ليكن همه اينها در مقابل آن گنجينه عظيمي كه در اين دفاع هشت ساله به وسيله ملت ايران به وجود آمد، چيز كمي است. همه جنگ، داخل جبهه ها نيست. بسياري از مسائل جنگ، داخل خانه هاست؛ در راههاست؛ داخل دلهاست؛ در مجموعه هاي تصميم گيري است؛ در مجامع بين المللي است. ببينيد؛ ما در دوره جنگ، از طرف مجامعي كه ادّعا مي كردند در مسائل جهاني بيطرفند، در مقابل يك اعمال غرض واضحي قرار گرفتيم. ادعاهاي بسيار بزرگي هم مي كردند. كساني كه امروز شما مي بينيد درباره سلاحهاي كشتار جمعي و سلاحهاي شيميايي و ميكروبي و از اين حرفها داد سخن مي دهند و جزو مسائل واضح مي شمرند، اينها به رژيم عراق و ارتش عراق سلاح شيميايي دادند؛ برايش ساختند و يا امكان ساخت آن را برايش فراهم كردند. دو قطب بزرگ دنياي آن روز - يعني قطب امريكا و قطب شوروي سابق - مشتركاً با همه ساز و برگشان به كمك عراق آمدند. اينها كجا و در كداميك از اين آثار هنري ما درست تبيين و تشريح

شده است؟ من بارها گفته ام، ما يك وقت مي خواستيم براي جبهه ها سيم خاردار - كه در داخل كشور نداشتيم و توليد نمي شد - از جايي وارد كنيم. همين شوروي سابق اجازه نداد ما سيم خاردار را از داخل كشورش عبور دهيم و به ايران بياوريم. گفت اين وسيله جنگي است! يعني ادّعا اين بود كه آنها به دو طرف جنگ كمك نمي كنند! اين در حالي بود كه هواپيماي روسي، موشك روسي، كارشناس روسي، افسر روسي، مواد منفجره روسي و تمام امكانات روسي، آن طرف جبهه در اختيار دشمن و طرف مقابل ما در اين جنگ بود! همين اروپاي به اصطلاح طرفدار حقوق بشر و در مقام صحبت، با نزاكت و ادب و اتو كشيده - چه قسمت شرقي شان؛ همين يوگسلاوي فعلي و بقيه كشورهاي بلوك شرق آن روز، و چه قسمت غربي شان؛ يعني همين آلمان و بقيه - آنچه توانستند، به عراق كمك كردند، ولي حاضر نبودند ساده ترين چيزها را به ايران بفروشند. اگر يك وقت هم از طرقي دولت جمهوري اسلامي مي توانست چيزهايي را از اينها بگيرد، با چند برابر قيمت و با زحمت مي توانست به دست آورد! البته هدفشان معلوم بود - من اوّل عرض كردم - بحث بر سر اين بود كه اين عزّت ملي كه به وسيله حركت عظيم انقلابي مردم ايران به وجود آمده است، بايد از بين برود. رخنه اي كه به وسيله انقلاب در اقتدار فرهنگ غربي و سلطه غربي و نظام سلطه جهاني به وجود آمده است، بايد پُر شود. هدف آنها اين بود؛ به هرحال به اين سياست رسيده بودند. اينها كجاي آثار هنري ما، در كدام فيلم

يا نمايشنامه يا بقيه آثار هنري منعكس شده است؟ آيا قابل انعكاس نيست؟ آيا براي نسلهاي آينده ايران تجربه آموز نيست؟ امروز ما مي بينيم وقتي كه راجع به دفاع مقدّس و جنگ هشت ساله و اين عظمت مطلقي كه ملت ايران آفريد، صحبت مي شود - كه مهمترين موضوع هنري است و يك هنرمند درباره اين گونه شكوه هاي ملي، خوب مي تواند قلمفرسايي يا ميدانداري كند - بعضي از آثار در گوشه وكنار پيدا مي شود كه نه فقط عظمت را نمي بينند؛ مي گردند يك نقطه ضعفي، يا واقعي، يا حتي پنداري، پيدا مي كنند و آن را مورد مداقّه قرار مي دهند! هدف از اين كارها چيست؟ چرا بايد ما اين فرآورده ي عظيم ملت ايران را نديده بگيريم؟! اين خدمت به ملت ايران است كه در تهاجمي كه به مرزهاي او، به شخصيت او، به عزّت او، به تاريخ او، به هويّت ملي او شده است - اين گونه مردانه ايستاده و اين طور شجاعانه دفاع كرده - ما بياييم آن را زير سؤال ببريم؛ آن هم با زبان هنر؟! اين كارها را مي كنند. اينها به نظر من تصادفي هم نيست؛ يعني نمي شود گفت حالا يك هنرمند به اين فكر افتاده كه مي شود اين گونه عمل كرد؛ نه. به نظر من غيرعادي مي آيد. البته تقصير از مسؤولان و سردمداران مسائل هنري و فرهنگي كشور است؛ آنها هم بايد سازماندهي كنند؛ بايد كار كنند. اين ملت آنچه كه داشت، در طبق اخلاص گذاشت و آمد. مرد روستايي و زن روستايي، مرد و زن مسضعف شهري، خانواده هاي گوناگون، جوانهاي فراوان، قشرهاي مختلف، سازمانهاي رزمنده كشور - ارتش، سپاه، حتي نيروي انتظامي و بسيج عظيم مردم - همه

اينها آمدند وارد ميدان شدند. حقيقتاً ملت ايران در آن هشت سال، كار بزرگي را انجام داد. در تاريخ اين چندين قرني كه مي تواند به مسائل امروز ما متّصل شود، بنده سراغ ندارم كه ملت ايران اين گونه با طوع و رغبت وارد يك ماجراي عظيم نظامي شده باشد و از دل و جان مايه گذاشته باشد؛ با ايمان خود، با عاطفه خود، با دست خود. در دورانهاي مختلف، حتي در دوران صفويّه كه جنگهاي بزرگ و كارهاي بزرگي هم شد، اين چيزهايي كه امروز ما مشاهده مي كنيم، اصلاً وجود نداشته است. دلايل روشني هم دارد؛ نه اين كه نشود اينها را تحليل كرد؛ معلوم است چرا. به هرحال اين پديده در تاريخ ايران ما يك پديده حقيقتاً بي نظير؛ يا اگر احتياط كنيم، بگوييم كم نظير بود. اين پديده به اين بزرگي، آن هم با اين همه شكوه و با اين همه زيبايي. چه موضوعي براي يك هنرمند از اين جذابتر؟ آثار بزرگ هنري دنيا را نگاه كنيد؛ بسياري از آنها برروي قهرمانيهاي ملتها متمركزند؛ حتي آن جايي كه شكست خوردند. در لشكركشي ناپلئون به روسيه، دو نفر روايتگر بزرگ هنري، اين ماجرا را روايت كردند: يكي فرانسوي است كه ويكتور هوگوست؛ يكي روسي است - طرفِ شكست خورده، كه اول كار شكست خورد - كه تولستوي است. آن طرفِ پيروز طبعاً گزارشهايي را ممكن است بدهد؛ اما شما ببينيد، در اين كتابِ آن طرفِ شكست خورده، شكست را آن چنان تصوير مي كند كه مايه غرور و سربلندي ملت است. يعني در حركت ملت، آن نقاط ارزشمندي را كه يك هنرمند مي تواند ببيند، اينها را بيرون مي كشد،

برجسته مي كند، رنگ و روغن مي زند و جلوِ چشمها مي گيرد. ما در اين ماجراي هشت ساله، يك پيروزي مطلق به دست آورديم. ما كه جنگ را شروع نكرده بوديم كه بگوييم فلان جا را مي خواستيم بگيريم، نتوانستيم، پس ناكام شديم؛ قضيه اين نبود. قضيه اين بود كه دشمني به ما حمله كرده بود و مي خواست بخشي از خاك ما را بگيرد؛ همه دنيا هم به او كمك كردند؛ ما هم مردانه ايستاديم؛ ناكام شد و بيني اش به خاك ماليده شد و برگشت. پيروزي از اين بالاتر؟ اين پيروزي را با همين ابعاد، با همه خصوصياتي كه در آن وجود دارد، با همه آن هزاران هزار ماجرايي كه آن را به وجود آورده است، ما بايد روايت كنيم. اين كارِ هنرمندان عزيز ماست؛ كار نويسندگان است؛ كار سينماگران است؛ كار شاعران است؛ كار نقّاشان است؛ كار اصحاب فرهنگ و هنر است. امروز كار عدّه اي كه به ميدان جنگ رفتند و در اين هشت سال، آن حماسه را آفريدند - چه شهدايشان، چه ايثارگرانشان، چه رزمندگانشان - ديگر تمام شد. آنها كار خودشان را كردند. پس از پايان كار آنها، كار يك خيل عظيم ديگري آغاز مي شود؛ علاوه بر گزارشهايي كه در دوران جنگ دادند. همين دوره جنگ، چقدر براي ما هنرمند درست كرد؛ چقدر شخصيتهاي برجسته درست شدند! غير از آن، بعد از پايان جنگ، نوبت اين خيل عظيمي است كه اين ديگر مسأله اش هشت سال نيست؛ هشتاد سال هم اگر طول بكشد، جا دارد. بحث را طولاني نكنم. از همه عزيزاني كه در عرصه فرهنگ و هنر، به اين ملت، به اين كشور و به

خاطره باشكوه جنگ خدمت كرده اند، صميمانه و مخلصانه تشكّر مي كنم. اميدوارم كه خداوند از همه شما قبول كند و شما را موفّق بدارد و همه ي خواهران و برادران عزيز مشمول هدايت و توفيق الهي باشند و آن دينْ عظيمي كه بر دوش همه ماست، ان شاءاللَّه بتوانيم در مقابل اين ملت و در مقابل اين تاريخ آن را ادا كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در اجتماع بزرگ مردم قم

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع بزرگ مردم قم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين. سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. خداوند متعال را سپاسگزارم كه بار ديگر اين توفيق را به اين جانب بخشيد كه در ميان شما مردم پُرشور، باايمان، انقلابي و آگاه شهر قم - شهر علم و جهاد - حضور پيدا كنم. قم، شهر محبوب، شهر قيام و انقلاب، شهر علم و اجتهاد، شهر ولايت و امامت، شهر حوزه علميه، شهر علماي بزرگ، پرورشگاه تاريخي و فراموش نشدني امام بزرگوار ما حضرت آيةاللَّه العظمي خميني، شهر مراجع عظيم الشّأن، شهر محدّثان و فقيهان و عالمان و مفسّران و مؤلّفان بزرگ اسلام، شهري با افتخارات استثنايي، شهري با سابقه فراموش نشدني، هم در علم، هم در انقلاب و جهاد. در اين شهر عزيز، سه نقطه برجسته در ميان اين همه نقاط روشن، چشم را به خود جلب مي كند: اوّل، حرم مطهّر و مضجع شريف حضرت فاطمه معصومه عليها سلام است؛ آن بزرگواري كه اين سرچشمه جوشان و خروشان نخستين بار از كنار مرقد او جوشيد و بركاتش به همه عالم و

بخصوص به دنياي اسلام رسيد. دوم، علم و فقاهت و حديث است كه اين شهر پرچمدار آن بوده است؛ حوزه علميه اي كه از هزار و دويست سال قبل تا امروز در اين شهر مقدّس هميشه پابرجا و برپا بوده است. علماي بزرگ، فقهاي بزرگ، فلاسفه باارزش، محدّثان عالي مقام و مؤلّفان عالي قدر از اين شهر برخاستند يا به اين شهر پناه آوردند و در زير پرتو مطهّر پاره تن امامت و ولايت - يعني حضرت معصومه عليها سلام - اقامت گزيدند. نقطه سوم، برجستگي شما مردم مؤمن و شجاع و آگاه و زمان شناس اين شهر است. در اوّلي كه اين نهضت پا به عرصه وجود گذاشت، مردم اين شهر بودند كه پاسخ گفتند و دست ياري به سوي امام دراز كردند. من فراموش نمي كنم، در همين مسجد اعظم قم، در هنگامي كه تازه اوّلين هفته هاي مبارزه و نهضت عظيم روحانيت آغاز شده بود، مردم شهر قم از قشرهاي مختلف به محل درس امام بزرگوار ما آمدند، صدايشان را بلند كردند و گفتند ما از شما پشتيباني كرديم و پشتيباني مي كنيم؛ چرا اين كار پيش نمي رود؟ مسأله انجمنهاي ايالتي و ولايتي بود. يعني از قدم اوّل، مردم قم امام را و مبارزه را تنها نگذاشتند. آن روزي هم كه قلمهاي مزدور و خائن، به امام بزرگوار اهانت كردند، باز اين شهر بود؛ همين مردم بودند؛ همين جوانها بودند؛ همين مادران و خواهران و همسران بودند كه قيام كردند؛ همين جوانها بودند كه به خيابانها آمدند؛ شهيد دادند، كتك خوردند، زير فشار قرار گرفتند؛ اما ايستادند. مبارزه مردم قم، مبارزه ملت ايران را به دنبال داشت. حضور شما

در خيابانهاي شهرتان، به مردم شهرهاي ديگر درس داد؛ راه را به آنها نشان داد؛ فهميدند بايد وارد ميدان شوند، بي تفاوتي را كنار بگذارند و كنار گذاشتند و اين توفان عظيم و اين كوره آتشفشان شروع به فعّاليت كرد و دنيا را تكان داد و ملت ايران را آزاد نمود. بعد هم كه دفاع از نظام نوپاي اسلامي پيش آمد، باز شما مردم قم در صفوف مقدّم بوديد. لشكر شما، جوانهاي شما، بسيجيهاي شما، خانواده هاي شما، مادرهاي شما، پدرهاي شما؛ اينها بودند كه جوانمردانه و پُر از گذشت وارد ميدان شدند و توانستند سهم بسيار درخشاني را ايفا كنند. من از اين كه در ميان شمايم، خوشحالم، و از اين كه يكي از مسائل بسيار مهم و فراوان انقلاب را با شما در ميان مي گذارم، احساس آرامش مي كنم. آنچه را كه من امروز با شما مردم عزيز در ميان مي گذارم، اين است كه شعار اصلي انقلاب ما اين سه كلمه بود: استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي. جمهوري اسلامي، همان نظامي است كه وارد ميدان شد؛ با تلاشهاي خود و چالشهايي كه با آن روبه رو بوده است، پيش مي رود و راه را باز مي كند. شعار آزادي، جزو شعارهاي بسيار جذّاب است؛ تكرار شده است؛ درباره آن حرف زده اند؛ مقاله نوشته اند؛ كتاب نوشته اند و شعار داده اند. درباره آزادي، سخنها گفته شده است؛ بعضي با اعتدال، بعضي با افراط، بعضي با تفريط. شعار آزادي، زنده مانده است؛ اما شعار استقلال برخلاف آن دو شعار ديگر، در انزوا قرار گرفته است. شعار استقلال، يكي از مهمترين شعارهاست. اگر استقلال نباشد، يك ملت به آزادي خود و به شعار آزادي خود هم نمي تواند

خوشبين باشد. استقلال را بعضي عمداً، بعضي سهواً، بعضي از روي غفلت و بعضي از روي خباثت، مي خواهند به دست فراموشي بسپارند. من امروز درباره ي مسأله استقلال - در وقتي كه گنجايش اين سخن را داشته باشد - در برابر شما برادران و خواهران عزيز مطالبي را عرض مي كنم. معني استقلال چيست؟ براي يك ملت، استقلال چه مفهوم و چه ارزشي دارد؟ استقلال، يعني اين كه يك ملت بتواند بر سرنوشت خود مسلّط باشد؛ بيگانگان دست دراز نكنند و سرنوشت او را خائنانه و مغرضانه رقم نزنند. اين معناي استقلال است. اگر از ملتي استقلال او گرفته شد؛ يعني اگر بيگانگان - كه يقيناً دلسوز او نيستند - بر سرنوشت او مسلّط شدند، دو چيز را از دست مي دهد: اوّل، عزّت نفس خود را، افتخارات خود را، احساس هويّت خود را؛ دوم، منافع خود را. دشمني كه بر سرنوشت يك ملت مسلّط شود، دلسوز آن ملت نيست و منافع آن ملت براي او اهميت ندارد. آن كه مي آيد يك ملت را مسخّر سرپنجه قدرت خود مي كند، در درجه اوّل - در حقيقت، در اوّل و آخر - به فكر منافع خود است. آنچه براي او كمترين اهميتي ندارد، منافع آن ملتي است كه استقلال خود را از دست داده است. ما در اين زمينه نمونه هاي فراواني در قرن نوزدهم و سپس به دنبال آن در قرن بيستم، داريم. استعمارگران اروپايي آمدند و بر مناطق بسياري از آسيا، آفريقا و امريكاي لاتين تسلّط پيدا كردند؛ ملتهاي آن مناطق را ذليل كردند؛ فرهنگ آنها را، هويّت آنها را، ثروت آنها را به تاراج بردند؛ حتي زبان آنها را، خطّ

آنها را، سابقه و سنّت آنها را زير پا له كردند. ملتها را ذليل كردند؛ آنها را دوشيدند؛ ثروت آنها را غارت كردند؛ فرهنگ آنها را نابود كردند؛ تا آن وقتي كه ممكن بود، ماندند، بعد هم رفتند. من نمونه هايي از اين قبيل، بعضي را به چشم خود ديده ام، بعضي را شنيده ام و بعضي را خوانده ام. يك نمونه، كشور بزرگ و پهناور هندوستان است. انگليسيها از راه دور آمدند؛ اوّل با تزوير و فريب و بعد با سلاح و قوّت نظامي، سرزمين هند را گرفتند. سالهاي متمادي بر اين سرزمين مسلّط ماندند؛ مردم را ذليل كردند؛ بزرگان را نابود كردند و ثروتهاي هند را از بين بردند. انگليس، خزانه خود و جيب سرمايه داران خود را از سرمايه ها و فرآورده هاي هند پر كرد؛ اما هند را در فقر و مسكنت و بدبختي باقي گذاشت. فقط ثروت مادّي نبود؛ ثروت معنوي آنها را هم گرفتند و زبان خود را بر آنها تحميل كردند. زبان رسمي امروز دولتهاي هند و پاكستان و بنگلادش - كه مجموعاً شبه قارّه هند قديم است كه مستعمره انگليس بود - انگليسي است! آن منطقه دهها زبان محلي داشته است؛ اين زبانها را تا آن جايي كه توانستند، منسوخ كردند و از بين بردند. يك ملت، زبان خود را كه از دست داد، يعني از گذشته خود، از تاريخ خود، از سنّتهاي خود و از ميراثهاي گرانقدر خود منقطع و جدا مي شود و از آنها بي خبر مي ماند. يك نمونه ديگر عرض مي كنم. رئيس جمهور كشور پرو در امريكاي لاتين، در زماني كه بنده رئيس جمهور بودم، به من گفت: ما اخيراً يك تمدّن

بسيار باشكوه را در حفّاريهاي خود در كشورمان پيدا كرده ايم. او مي گفت: سالها استعمارگران بر كشور پرو مسلّط بودند؛ اما نگذاشتند مردم و روشنفكران و صاحب نظران پرو بفهمند كه در گذشته چنين تمدّني داشتند! يعني اينها حتي از اين كه مردم، تاريخ خودشان را بدانند و به گذشته خودشان افتخار كنند، مانع مي شدند! يك نمونه ديگر، الجزاير، اين كشور عربي و مسلمان است. فرانسويها آمدند و دهها سال بر آن كشور مسلّط شدند؛ با سلاح آن جا را قبضه كردند؛ در آن جا حكومت تشكيل دادند؛ حكّام و افسران خودشان را به حكومت و فرماندهي آن كشور گماشتند؛ اوّلين چيزي كه كمر به آن بستند، از بين بردن آثار اسلامي و حتي از بين بردن زبان عربي بود. باز زماني كه من رئيس جمهور بودم، يكي از بلندپايگان دولت الجزاير در آن روز، به تهران آمد و با من ملاقات كرد. در اثناي صحبت مي خواست مطلبي را بيان كند؛ اما تعبير عربي آن مطلب را بلد نبود! عرب زبان، مي خواست مفهومي را به من منتقل كند، نمي دانست با زبان عربي چگونه مي شود آن را منتقل كرد! رو كرد به وزير خارجه اش، به زبان فرانسوي از او پرسيد كه اين به عربي چه مي شود؟ او هم در جواب گفت به عربي اين مي شود؛ بعد لغت عربي را به كار برد! يعني زبدگان و نخبگان يك ملت، به خاطر تأثير استعمار، از زبان خودشان دور ماندند. دلسوزان الجزايري بعد از آن با ما صحبت كردند و گفتند ما همت گماشته ايم كه بعد از ازاله استعمار، بتوانيم زبان عربي را برگردانيم. عزيزان من! برادران و خواهران من! نبودن استقلال، با يك

كشور اين طور عمل مي كند. هويّت ملي را از مردم آن كشور مي گيرد؛ افتخارات را از آنها مي گيرد؛ سابقه تاريخي را از آنها مي گيرد؛ منافع مادّي آنها را چپاول مي كند؛ هويّت فرهنگي و زبان آنها را هم مي گيرد. اين وضع تسلّطِ يك قدرت بر يك كشور است. در دوران استعمار اين گونه بود. در دوران بعد از استعمار - كه معروف به دوران استثمار است - طور ديگري بود. البته كشور ما هرگز استعمار نشد؛ يعني بيگانگان نتوانستند به اين كشور بيايند و يك حكومت غير ايراني - حكومت مثلاً انگليسي؛ چون انگليسيها اين جا مسلّط بودند - تشكيل دهند. ملت ايران اين را اجازه نداد؛ اما هرچه توانستند - در آن جايي كه مي توانستند و در دوراني كه قادر بودند - نفوذ خودشان را در ايران توسعه دادند. من چهار نمونه را از تاريخِ نزديكِ خودمان - تاريخ صد سال پيش به اين طرف - به شما عرض كنم. اين چهار نمونه به ما نشان مي دهد كه وقتي يك قدرت بيگانه بر دستگاههاي سياسي و فرهنگي يك كشور مسلّط شود، بر سر آن كشور و آن ملت چه مي آيد. يك نمونه، نمونه مشروطيت است. مي دانيد، دوران استبداد حكومت قاجار مردم را به جان آورده بود. مردم قيام كردند، دلسوزان جامعه قيام كردند؛ پيشرو آنها هم علماي دين بودند. در نجف، مرجع تقليدي مثل مرحوم آيةاللَّه آخوند خراساني؛ در تهران سه نفر عالم بزرگ - مرحوم شيخ فضل اللَّه نوري، مرحوم سيد عبداللَّه بهبهاني، مرحوم سيد محمّد طباطبايي - پيشوايان مشروطه بودند. پشتوانه ي اينها هم دستگاه حوزه علميه در نجف بود. اينها چه مي خواستند؟ اينها مي خواستند كه در ايران عدالت

برپا شود؛ يعني استبداد از بين برود. وقتي كه جوش و خروش مردم ديده شد، دولت انگلستان كه آن وقت در ايران نفوذ بسيار زيادي داشت و از عواملي در ميان روشنفكران برخوردار بود، اينها را ديد و نسخه خودش را به اينها القاء كرد. البته در بين همان دلسوزان هم عدّه اي از روشنفكران بودند. حقّ آنها نبايد ضايع شود؛ ليكن يك عدّه روشنفكر هم بودند كه مزدور و خود فروخته و از عوامل انگليس محسوب مي شدند. باري؛ مشروطه، قالب و تركيب حكومتيِ انگليس بود. اين روشنفكران به جاي اين كه دنبال دستگاه عدالت باشند و يك تركيب ايراني و يك فرمول ايراني براي ايجاد عدالت به وجود آورند، مشروطيت را سر كار آوردند. نتيجه چه شد؟ نتيجه اين شد كه اين نهضت عظيم مردم كه پشت سرِ علما و به نام دين و با شعار دين خواهي بود، بعد از مدّت بسيار كوتاهي منتهي به اين شد كه شيخ فضل اللَّه نوري را - كه اين شهيد بزرگوار همين جا مدفون است - در تهران به دار كشيدند. اندك زماني بعد، سيد عبداللَّه بهبهاني را در خانه اش ترور كردند. بعد از آن هم سيد محمّد طباطبايي در انزوا و تنهايي از دنيا رفت. آن وقت مشروطه را هم به همان شكلي كه خودشان مي خواستند برگرداندند؛ مشروطه اي كه بالاخره منتهي به حكومت رضاخاني شد! نمونه دوم، خودِ حكومت رضاخان است. انگليسيها قراردادي را با دولت قاجاريه در ميان گذاشتند كه براساس آن قرارداد، تمام مسائل مالي و تمام مسائل نظامي كشور ايران در قبضه انگليسيها قرار مي گرفت. مرحوم سيد حسن مدرّس، آن عالم آگاه، با اين قرارداد مخالفت كرد و

نگذاشت اين لايحه در مجلس شوراي مليِ آن روز تصويب شود. بعد كه انگليسيها از اين جا محروم شدند و ديدند نمي شود اين طوري عمل كرد، به فكر تازه اي افتادند. فهميدند بايد در ايران يك ديكتاتور را بر سرِكار بياورند تا امثال مدرّسها را قلع و قمع كند؛ با مردم با كمال خشونت رفتار كند؛ خواسته هاي انگليس را اعمال كند. لذا رضاخان را بر سرِ كار آوردند. ماجراي به سلطنت رسيدن رضاخان در ايران، يكي از ماجراهاي بسيار عبرت انگيز تاريخ ماست. ماجرايي است كه همه جوانهاي اين كشور، امروز بايد بدانند. هرج و مرج قبل از رضاخان، به وسيله مشت پولادين رضاخان و با كمك دولت انگليس از بين رفت و يك نظم تحميلي و استبدادي در كشور به وجود آمد كه پنجاه و پنج سال ادامه پيدا كرد. نفوذ انگليس در دستگاههاي سياسي و فرهنگي كشور ما، مردم را تحت فشار قرار داد. نمونه سوم، نمونه شهريور 1320 است كه رضاخان به وسيله حاميان قبلي خود از سلطنت عزل شد و از ايران بيرون رفت. محمّدرضا را بر سرِ كار آوردند؛ با قرار تسليم محض در مقابل انگليسيها! هر كاري آنها مي خواستند، انجام مي داد؛ ديگر احتياج به استعمار نبود! وقتي كه يك خائن ايراني حاضر است در مقابل كمكِ بيگانه، بر ملت ايران سلطنت و حكومت كند و خواسته آن بيگانه را در ايران اِعمال نمايد، ديگر چه لزومي دارد زحمت استعمار را به خودشان بدهند!؟ اين كار را كردند. بعد، نمونه چهارم پيش آمد. و آن مرداد سال 1332 هجري شمسي بود. بعد از آن كه حكومت مصدّق را سرنگون كردند - البته قبلاً مرحوم

آيةاللَّه كاشاني را با ترفندهاي خودشان منزوي كردند، كنار زدند و با بي تدبيريهايي كه انجام گرفت كنار گذاشتند - باز سرِ كار آمدند و وارد ايران شدند و توانستند با نفوذ خود، با ايادي خود، با فعاليت خود، كودتاي 28 مرداد را به وجود آورند و محمّدرضا را كه از ايران فرار كرده بود، به ايران برگردانند. بيست و پنج سال بعد از آن، حكومت ديكتاتوري سياه پهلوي ادامه پيدا كرد. اين چهار مقطع است؛ اينها همه عبرت انگيز است. يك ملت وقتي اجازه بدهد كه يك قدرت بيگانه در دستگاههاي سياسي او يا در دستگاههاي فرهنگي او نفوذ كند، سرنوشت اين ملت همين است. اگر انقلاب اسلامي پيش نيامده بود، اگر اين ملت پشتِ سر امام بزرگوار، اين حركت عظيم تاريخي را به وجود نياورده بود، مي دانيد امروز ملت ايران چگونه بود؟ ملتي كه هيچيك از پيشرفتهاي علمي غرب را فرا نگرفته بود. نه اختراعي، نه اكتشافي، نه سازندگي اي. منابعش را از دست داده بود؛ نفتش را از آب رودخانه ها هم ارزانتر به همان دشمنها فروخته و در اختيار آنها گذاشته بود. نفت مال آنها، پالايش از آنها، قراردادهاي طولاني مدت براي آنها! دشمنان اين كشور، براي بقيه معادن و منابع كشور هم برنامه ريزي كرده بودند. مي خواستند مغزهاي اين ملت را ببرند و دستگاه علمي كشور را در سطح پايين نگه دارند. در روزهاي نفوذ امريكا و انگليس در ايران، ملت ايران روزهاي سختي را گذراند. صد سال، اوّل انگليسيها و بعد امريكاييها با نفوذ خود اين كشور را عقب انداختند. ما امروز هر مرحله اي را كه وارد مي شويم، نشانه هاي كوتاهيهاي آنها، خيانتهاي آنها و

بدعملي آنها را به چشممان مشاهده مي كنيم. انقلاب اسلامي از بزرگترين كارهايي كه كرد اين بود كه دست امريكا را كوتاه كرد. انقلاب اسلامي جزو افتخاراتش اين بود كه نفوذ امريكا، دست امريكا و ريشه هاي امريكا و بند و بست هاي امريكايي را در اين كشور از بين برد. البته عدّه اي كه در اوّلِ كار بر مسند حكومت در اين كشور نشسته بودند و دل در گرو امريكا و امريكايي داشتند، مي خواستند نگذارند. من در شوراي عالي دفاعِ سال 58 از نزديك خودم شاهد بودم. داشتند مصوّبه اي مي گذراندند كه بر اساس آن مصوّبه، هيأتهاي مستشاريِ نظاميِ امريكايي - همانهايي كه آن همه جنايت و خيانت كرده بودند - با نام ديگري در ارتش جمهوري اسلامي باقي بمانند! بنده مانع شدم، گفتم اين چه كاري است كه شما مي كنيد؟! قدري بحث شد، مطلب را متوقّف گذاشتند. بعد هم خداي متعال به آنها توفيق نداد اين كار را بكنند و رفتند. يك بار ديگر هنوز يك سال از پيروزي انقلاب اسلامي نگذشته بود كه همان آقايان، در الجزاير طرح گفتگوي با امريكاييها - دشمنان خوني اين ملت - را ريختند؛ ولي امام مانع شدند و نگذاشتند. انسان وقتي از اين گونه افراد، نام «اصلاح» و «آزادي» را مي شنود، حق دارد بدبين شود. كساني كه پس از يك چنين انقلاب باشكوهي - كه لبه تيز اين انقلاب هم عليه سلطه امريكا بود - مي خواستند با تدابير گوناگون، امريكاييها را كه از در رفته بودند، از پنجره برگردانند، اكنون دم از «آزادي» و «اصلاح» بزنند و كساني از تفاله ها و از مزدوران رژيم گذشته به آنها كمك كنند! هر آدم

هوشمندي حق دارد نگران شود و سوءظن پيدا بكند. استقلال، بيت الغزل انقلاب اسلامي بود؛ يعني نفوذ بيگانه در اين كشور ممنوع؛ يعني امريكا و انگليس و ديگران حق ندارند در مسائل سياسي و فرهنگي كشور هيچ گونه اعمال نفوذي بكنند. برادران و خواهران عزيز من! مسأله استقلال را مطرح كردم، براي اين كه قانون اساسي ما تصريح مي كند، نه استقلال مي تواند جلوِ آزادي را بگيرد، نه آزادي مي تواند جلوِ استقلال را بگيرد؛ و اين بسيار مبناي متين و مستحكمي است. اگر كساني به نام آزادي و با شعار آزادي بخواهند پاي دشمن را باز و نفوذ او را برقرار كنند، اين آزادي نيست. اين آن چيزي است كه دشمن مي خواهد. اين همان دامي است كه دشمن مي گستراند. امروز، روز حسّاسي است. اين روزگار، روزگار حسّاسي است. من به شما عرض كنم، خداي متعال را شاكريم كه مسؤولان كشور، مسؤولان طراز اوّلِ كشور، مسؤولان سه قوّه و رؤساي سه قوّه، با قوّت و قدرت در مقابل دشمنان ايستاده اند؛ براي استقلال اين مملكت حاضرند همه تلاش خودشان را مبذول كنند و ملت هم بيدار است. اما در اين ميان كساني هستند كه دلشان راضي نمي شود اين استقلالي را كه اين ملت با خون اين همه شهيد و با مجاهدت اين همه انسان به دست آورده است، به دشمن اين ملت تقديم نكنند! وقتي انسان مي بيند دستگاههاي تبليغاتي دشمن - دستگاه تبليغاتي مزدور امريكا و سازمان سيا، دستگاه تبليغاتي دولت انگليس، دستگاه تبليغاتي دولت غاصب صهيونيست - براي فلان لايحه در مجلس يقه مي درانند، جنگ رواني مي كنند؛ به خاطر فلان زنداني، به خاطر فلان مسؤول، دلسوزيهاي دايه مهربانتر از

مادر را نشان مي دهند، انسان حق دارد به شك بيفتد؛ حق دارد در صدق بسياري از ادّعاهايي كه مي شود، ترديد كند. دشمن امروز اميدوار است شايد بتواند از ضعفها استفاده كند؛ از ساده انديشيها استفاده كند؛ جاي پاي خود را در دستگاههاي سياسي كشور و دستگاههاي فرهنگي كشور باز هم باز كند؛ اما من عرض مي كنم، اين ملت بيدار است؛ مسؤولان بيدارند و جواب زياده طلبي دشمن را با قدرت به او خواهند داد. قانون اساسي ما يك قانون مترقّي، بسيار مستحكم و بسيار هوشمندانه نوشته شده است. براساس اين قانون، همه چيز در جاي خود قرار دارد و قرار گرفته است. توصيه من به همه مسؤولان، به همه مراكز قانونگذاري، به همه مراكز قانوني و به همه آحاد ملت، رعايت قانون است. اگر ما قانون را رعايت كنيم، دشمن نمي تواند به طمع ورزي خود ادامه دهد. قانون بايد رعايت شود. قانون، راه نفوذ دشمن را هم بسته است. اگر ديده مي شود در مواردي اغتشاشگراني از سوي دستگاههاي تبليغاتي دشمن تأييد مي شوند، اين جا بهترين پاسخ به دشمن اين است كه قانون اجرا شود. اگر اغتشاشگرانِ حوادثي از قبيل حوادث خرم آباد، با قوّت و قدرت به وسيله دستگاههاي قانوني به مجازات خود برسند - هر كه هستند - دشمن ديگر جرأت نمي كند. با رعايت قانون، با رعايت انصاف، بدون تن دادن به اختلافات جزئيِ سياسي - كه همراه با هوچيگراييها، بزرگ نشان داده مي شود - دشمن نمي تواند به طمع ورزي خود ادامه دهد. من به شما عرض كنم؛ عزيزان من! اين اختلافات سياسي و جناحي كه گاهي بسيار بزرگ نشان داده مي شود، به اين بزرگي نيست؛ به اين اهميت نيست.

مردم راه خودشان را مي روند. راه مردم، راه اسلام، راه انقلاب، راه خدا و راه امام بزرگوار است. مردم با اين خطكشيهاي تصنّعي و مصنوعي كاري ندارند. دشمن دوست مي دارد جناحها را بيشتر به جان هم بيندازد. بنده از روي دلسوزي كامل، بارها در نماز جمعه - كه مقدّسترين مكانهاست - و در ساير جاها، جناحهاي سياسي را دعوت كردم؛ گفتم بياييد بنشينيد با هم صحبت كنيد، با هم مذاكره كنيد. بياييد مواردي را كه بر روي آن با هم اتفّاق نظر داريد، اصل قرار دهيد و اختلافات را براساس اينها حل كنيد. اگر بر روي اصول پافشاري كنيد، موارد جزئيِ اختلافي و سياسي اهميتي هم ندارد. عدّه اي قبول كردند؛ عدّه اي لجاجت كردند و مي كنند. اين لجاجت چه معنا دارد؟! چرا بايد كساني وحدت ملت را، وحدت ملي را، امنيت ملي را، منافع ملي و مصالح اين كشور را قرباني اغراض جناحي كنند؛ كه اگر بدون نفوذ دشمن باشد، بسيار بد است و اگر با نفوذ دشمن باشد، چند برابر بدتر است؟ بنده باز هم همه را دعوت مي كنم به وحدت كلمه براساس اصول اساسيِ نظام اسلامي؛ بر اساس بيّنات قانون اساسي؛ بر اساس اسلام؛ براساس راه امام؛ براساس منافع مردم؛ براساس ستيزه با هر كسي كه با اين ملت ستيزه گري مي كند. اين خطّ روشني است كه همه خيرخواهان و دلسوزان و افراد صادق مي توانند براساس آن جمع شوند. امروز رؤساي كشور، بحمداللَّه همه به همين دعوت مي كنند. رئيس جمهور هم همين را مي گويد؛ رئيس قوّه قضايّيه هم همين را مي گويد؛ رئيس مجلس هم همين را مي گويد؛ برجستگان نظام، همه همين را مي گويند. آنها مي فهمند

كه اداره اين كشور بزرگ با اين جمعيت مؤمن، چه افتخار بزرگي است كه خدا به آنها داده است. مي دانند كه اگر بتوانند به اين نيروهاي عظيم، به اين ملت شجاع، به اين ملت باوفا و به اين مردمي كه در طول اين بيست سال هر جا كه حضور آنها لازم بود، با قدرت حضور پيدا كردند، كمك كنند، مشكلات آنها را برطرف كنند، از منافع آنها دفاع كنند، از آرمان عزيز و بزرگ آنها - كه حاكميت قرآن و اسلام است - دفاع كنند، اين افتخار بسيار بزرگي براي آنها خواهد بود؛ هم پيش خداي متعال، هم پيش فرشتگان خدا، هم پيش مردم تاريخ و هم پيش مردم امروز دنيا. امروز جمهوري اسلامي در دنيا عزيز است. مسؤولان جمهوري اسلامي به خاطر همين پيوندي كه با مردم دارند، عزيزند. اين را رؤسا و مسؤولان كشور مي دانند و به فضل پروردگار به آن پايبندند؛ اما بعضي افراد با ظرفيتهاي كم، با شخصيتهاي كوچك، با دلبستگيهاي گوناگون مادّي و احياناً با كج سليقگي - كج سليقگي را هم در خلال انگيزه ها بگوييم كه راهي براي حُسن ظن باقي بماند - راه ديگري را مي روند. آنچه امروز براي اين ملت اهميت دارد، اين است كه مسؤولان كشور با همه قدرت و توان، شاخصهاي اصلي را براي اصلاح امور كشور در نظر بگيرند؛ همان سه شاخص عمده اي كه گفته شد: مبارزه با فقر، مبارزه با فساد، مبارزه با تبعيض. اين اساس قضيه است. اگر فقر و فساد و تبعيض به وسيله مسؤولان كشور تحمّل نشود؛ رضاي الهي، توفيق الهي، هدايت الهي، شامل حال همه خواهد شد؛ گره ها باز خواهد شد.

اين ملت در ميدان است؛ اين ملت باوفاست؛ اين ملت به قرآن دل داده است. اگر بخواهيم اين كارها انجام گيرد، راهش اين است كه جلوِ نفوذ دشمن با كمال قدرت بسته شود. امام بزرگوار ما، قاعده اي پيش خودشان داشتند و بارها هم آن را بر زبان مي آوردند. مي گفتند هرجا كه ديديد دشمنانِ سوگند خورده اين ملت و اين كشور، آن جا توجّه و علاقه مندي نشان مي دهند و از آن جا دفاع مي كنند، به كار آنها سوءظن پيدا كنيد. گاهي براي اين كه شخصيتي را خراب كنند، از او جانبداري مي كنند. گاهي براي اين كه يك دست نشانده خود را بزرگ كنند، از او حمايت مي كنند و جنگ رواني به راه مي اندازند. خوشبختانه ملت ما سياسي است؛ ملت ما هشيار و بيدار است و فريب اين چيزها را نخواهد خورد. توصيه آخر من اين است كه مراكز قانوني بايد مورد اعتماد باشند. قوّه قضايّيه مورد اعتماد، دولت مورد اعتماد، شوراي نگهبان و مجلس مورد اعتماد، مجمع تشخيص مصلحت مورد اعتماد؛ اينها مراكز قانوني اند. تبليغات دشمن، هر وقتي براي هر دسته از مخاطبان سعي مي كند يكي از اين مراكز را بمباران تبليغاتي كند؛ براي اين كه رابطه و اميد و اطمينان مردم را از آنها سلب كند. من عرض مي كنم، همه اين دستگاهها بايد مورد اعتماد مردم باشند؛ ملت به آنها اعتماد كنند؛ آنها امين مردمند. نمي گويم خطا نمي شود؛ ممكن است خطا بشود؛ اما هر خطايي راه جبراني دارد. اگر پيوند ميان مردم و دستگاههاي قانوني گسسته شود، راه جبران ندارد. دشمن اين را مي خواهد. البته دستگاههاي مسؤول - هم مجلس، هم شوراي نگهبان، هم قوّه قضاييّه، هم دولت

و هم مجمع تشخيص مصلحت و ديگرها - بايد مراقب و كوشا باشند و آن راه دقيقي را كه اسلام و قانون - شرع و قانون - برايشان معيّن مي كند، بدون رودربايستي، بدون ملاحظه و بدون رعايت جنبه هاي غيرلازم بپيمايند. خدا را رعايت كنند، مردم را رعايت كنند، مصالح ملي را رعايت كنند؛ خدا هم به كار آنها بركت خواهد داد. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، بركات خودت را بر اين ملت نازل كن. پروردگارا! اين ملت را بر دشمنانش پيروز كن. پروردگارا! حصار استقلال اين ملت را كه با اين شجاعت از آن دفاع كرده اند، براي آنها مستحكم و باقي بدار. پروردگارا! مسؤولان اين كشور را زنده و پاينده و موفّق بدار كه به اين مردم خدمت كنند. پروردگارا! شهداي عزيز ما را با اوليايشان محشور كن. پروردگارا! امام بزرگوار ما را با اجداد طاهرينش محشور فرما. پروردگارا! همه ما را در راه خدا، در راه ائمّه هدي در راه امام بزرگوارمان زنده بدار و در همين راه بميران. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر انقلاب و فرماندهى معظّم كلّ قوا در مراسم فارغ التحصيلى جمعى از پرسنل نيروى انتظامى

بيانات رهبر انقلاب و فرماندهي معظّم كلّ قوا در مراسم فارغ التحصيلي جمعي از پرسنل نيروي انتظامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هم ميلاد باسعادت حضرت امير مؤمنان عليه الصّلاةوالسّلام و هم فارغ التحصيليِ فارغ التحصيلان و سردوشي بگيريِ سردوشي بگيران اين دانشگاه را به همه شما جوانان عزيز، به اساتيد، فرماندهان و مسؤولان محترم اين دانشگاه و نيروي انتظامي صميمانه تبريك عرض مي كنم. شما، نهالهاي به خوبي باليده و به ميوه نشسته نيروي انتظاميِ نظام جمهوري اسلامي و اميدهاي آينده اين نيروي پُرافتخار محسوب مي شويد. نسل جواني كه با همه توان و نشاط خود، مسؤوليت عظيم امنيت در

كشور را با آگاهي و با معرفت بر دوش گرفته و خود را به سلاح علم و دين و روحيه تقوا و انقلابيگري آراسته است، بي شك خواهد توانست خواسته مردم عزيز ما را در اين مقوله بسيار پُراهميت برآورده كند. امنيت، يكي از اساسي ترين و اصلي ترين نيازهاي يك ملت و يك كشور است. مهمترين مشكل براي يك كشور وقتي به وجود مي آيد كه در محيط كار، در محيط زندگي، در محيط تحصيل و در فضاي عمومي جامعه، مردم احساس امنيت نكنند. اين جاست كه مغزهاي فعّال، دستهاي توانا و سرانگشتان ماهر، هيچيك نخواهند توانست مسؤوليت مهمّي را كه هر كدام بر دوش دارند، به انجام برسانند. در فضاي امنيت است كه هم تلاش علمي، هم تلاش اقتصادي، هم روحيه و نشاط و هم همه فعاليتهاي يك كشور مي تواند به درستي برنامه ريزي شود و با دقّت دنبال گردد و به نتايج خود برسد. نيروي انتظامي، آن سازمان رشيد، آن بازوان توانا و آن شانه هاي پُرتحمّلي است كه مي تواند و مي خواهد اين بار سنگين را بر دوش بگيرد و اين خدمت بزرگ را براي مردم انجام دهد. جوانان عزيز! كساني كه خود را براي خدمات بزرگ در نيروي انتظامي آماده مي كنيد! با اين نگاه و با اين روحيه در اين ميدان قدم بگذاريد. جوانان ايراني در دوران مبارك انقلاب اسلامي به اثبات رساندند كه كار ناممكن براي آنها وجود ندارد. نشان دادند كه اراده و همت آنان مي تواند بر همه مشكلات فائق آيد. همت كنيد، اراده كنيد، سعي كنيد، خود را آماده كنيد؛ براي اين كه بتوانيد آنچه را كه اين ملت بزرگ و شجاع از شما انتظار دارد -

يعني استقرار امنيت كامل - به او هديه كنيد. اين يك وظيفه بزرگ است و بازوان توانايي كه اين كار را متعهّد است، نيروي انتظامي است. خدا را سپاسگزاريم كه نيروهاي مسلّح - چه سازمانهاي نظامي و چه نيروي انتظامي - از فرماندهان لايق و مؤمن و كارآمد و از عناصر پاك تشكيل شده است و مي تواند اين وظايف بزرگ را كه به عهده اوست، تحقّق بخشد. ملت ايران در ميدانهاي مختلف، شايستگي خود را نشان داده است. تهديدهاي جهاني، تهديدهاي بين المللي و اخمهاي مراكز قدرت استكباري تا به امروز نتوانسته است و در آينده نيز نخواهد توانست اين ملت بزرگ را از راه عزّت و افتخار و استقلال و آزادي - يعني راه نظام اسلامي و انقلاب اسلامي - منصرف كند. ايران عزيز ما و نظام مقدّس جمهوري اسلامي و ملت بزرگي كه در اين منطقه پُرافتخار زندگي مي كنند، مي توانند براي دنيا الگو باشند؛ همچنان كه از بعد از انقلاب تا امروز در ميدانهاي مختلف الگو بوده اند. اين را بدون هيچ ترديدي بدانيد كه ملت فلسطين همين امروز كه با شجاعت كامل در حال مبارزه است، ملت ايران را و درس ايران را، درس فراموش نشدني خود و الگوي فراموش نشدني خود به حساب مي آورد و اين را، هم دوستان شما در سراسر عالم كه بسيارند، و هم دشمنان شما كه مراكز قدرت استكباري اند، به خوبي مي دانند. فلسطين، امروز با نام خدا به مبارزه بابركت و پُرشكوه خود ادامه مي دهد. يك بار ديگر غلبه اراده انسانهايي كه دل در گرو ايمان به خدا و اعتقاد به خود دارند، بر همه قدرتهاي مادّي، بارز و واضح

خواهد شد. دنيا خواهد ديد كه ملت فلسطين در سايه استقامت، گام به گام به سمت هدفهاي خود پيش خواهد رفت. فلسطين متعلّق به ملت فلسطين است. امروز اين ملت در ميدان است. در دنياي اسلام هم غوغايي است از هيجاني كه اين ملت در فضاي بين المللي با ايستادگي شجاعانه خود آفريده است. البته ملتهاي مسلمان وظيفه سنگين تري دارند؛ دولتهاي مسلمان هم وظايف بزرگي دارند. ايران اسلامي، ملتش و دولتش، همدوش، هم آوا و هماهنگ با ملت فلسطين همدردي مي كند؛ با آنها همراهي مي كند؛ در ميدانهاي مختلف، در ميدانهاي گوناگون، اين ملت را مورد حمايت قرار مي دهد. اين وظيفه همه ي دولتهاست. امروز ملت فلسطين بحق از امت اسلامي انتظاراتي دارد؛ از دولتهاي اسلامي هم توقّعاتي دارد. امروز امت بزرگ اسلامي هم از دولتهاي اسلامي - بخصوص دولتهاي عربي - انتظار دارد كه روابط خود را با صهيونيسمِ غاصب و ظالم و گستاخ، قطع كنند. صهيونيسم چهره واقعي خود را يك بار ديگر آشكار كرد؛ يك بار ديگر نشان داد كه جز زبان زور، جز منطق زور، جز فكر زور و زورگويي، چيزي بر او حاكم نيست. ملت ايران به فضل پروردگار توانسته است در سطح دنياي اسلام انديشه استقلال و ايستادگي و اتّكاي به نفس را در ملتها يا به وجود بياورد و يا تقويت كند. عزيزان من! شما به چنين ملتي خدمت مي كنيد؛ براي چنين ملتي درس مي خوانيد و آموزش مي بينيد و خود را آماده مي كنيد. امنيت، يك مقوله اساسي است. امنيت اجتماعي، امنيت فردي، امنيت در همه محيطهاي زندگي، امنيت فكري و معنوي و رواني، همه اينها جزو انتظارات مردم است. بخش مهمي از

اين وظيفه بر دوش نيروي انتظامي است. جوانهاي بااستعداد، جوانهاي مؤمن، بحمداللَّه در اين نيرو خود را آماده مي كنند كه به اين وظايف بزرگ برسند. براي همه شما عزيزان دعا مي كنم و اميدوارم بتوانيد خود را آن چنان كه شايسته اين ملت بزرگ است، آماده كنيد؛ وظايف خود را آن چنان كه شايسته شماست و متناسب با انتظارات از شماست، به بهترين وجهي به انجام برسانيد؛ اتّكاء به خود، پرداختن به روشهاي علمي در همه بخشهاي مختلف، ظهور در چهره يك نيروي امين، عزيز، سربلند و محبوب. نيروي انتظامي، هم بايد با عزّت، هم با امانت، هم با كارايي خود، در محيط زندگي مردم بدرخشد. آن ملتي كه نيروي انتظامي خود را عزيز مي داند، او را با خود يگانه مي شمارد و به او اعتماد مي كند، ملت خوشبختي است. مردم، نيروي انتظامي را بايد از خود بدانند و شما بايد با رفتار خود، با شيوه هاي خود، با امانت خود، با سلامت و صداقت اخلاقيِ عملي خود، اين اطمينان و اعتماد را از خود در دل مردم به وجود آوريد. مردم احساس آرامش مي كنند كه ببينند جوانان و مردان و زنان در اين سازمان بزرگ و كارآمد، با انجام صحيح وظايفِ خود مي توانند آنچه را كه از آنها متوقّع است، تحقّق بخشند. اميدواريم خداوند متعال همه شما را موفّق بدارد؛ ارواح مطهّر شهيدان نيروي انتظامي و همه شهداي عزيز نيروهاي مسلّح و همه شهداي ملت ايران را با اوليا و پيغمبران و ائمّه عليهم السّلام محشور كند و روح مطهّر امام بزرگوار را شاد بدارد و عزيزان جانباز را مشمول رحمت و لطف و تفضّل خود قرار دهد. والسّلام عليكم

و رحمةاللَّه و بركاته

سخنرانى رهبر معظم انقلاب و فرمانده كلّ قوا در اجتماع بزرگ بسيجيان شركت كننده در اردوى فرهنگى، رزمىِ

سخنراني رهبر معظم انقلاب و فرمانده كلّ قوا در اجتماع بزرگ بسيجيان شركت كننده در اردوي فرهنگي، رزميِ ياران امام علي(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين. سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. بر اين توفيق بزرگ كه توانستم در جمع جوان و پُرنشاط شما بسيجيان عزيز شركت كنم، خداي متعال را سپاسگزارم. وجود بسيج بايد ما را وادار به شكر الهي كند؛ نشاط جوانان بسيجي بايد ما را وادار به شكر الهي كند؛ توسعه روزافزون كيفي و كمّي بسيج، جداگانه بايد ما را وادار به شكر و سپاس الهي كند. امروز كه در دنياي اقتدار سياسي و استكبار اقتصادي و سياسي در سراسر عالم، همه عوامل در سمت و سوي آن است كه از جوانان دنيا، بخصوص از جوانان كشورهاي اسلامي موجوداتي بي حال و بي انگيزه بسازند؛ نسل جوان كشورهاي اسلامي را به انسانهاي كم خاصيت و بي خطر براي خودشان تبديل كنند - كه اين كار را هم در كشورهاي گوناگون جهان سوم و بخصوص در كشورهاي اسلامي مي كنند؛ و البته خود كشورهاي مقتدر سياسي دنيا هم چه بخواهند، چه نخواهند، گريبانشان در دست بلاي فساد و اعتياد و انحراف نسل جوانشان هست - در چنين دنيايي، انسان ببيند نسل جوان كشور ما در ميان خود، انبوه عظيمي از دختران و پسران را پرورش مي دهد كه با انگيزه، در ميدان علم، در ميدان دين، در ميدان جهاد، در ميدان حضور سياسي، در ميدان نشان دادن اقتدار و نشاط به چشمهاي حيرت زده و دلهاي ناباور دنيا حضور دارند؛ اين

جاي شكرگزاري دارد. من خداي متعال را به خاطر وجود بسيج، وجود شما، نشاط و نيرو و ايمان شما و آمادگي شما فرزندان عزيزم سپاسگزارم. امروز اين اردوي رزمي، فرهنگي در حالي تشكيل شده است كه جمع كثيري از جوانان امّتِ اسلام، در خودِ فلسطين و در خودِ قدس شريف، پرچم جهاد را برافراشته اند و با جان خودشان، با تن خودشان، با سرمايه حيات خودشان؛ از عزّت خود، از هويّت خود و از هستي خود دفاع مي كنند و به مجاهدت مي پردازند و در خارج از كشور فلسطين عزيز - در ديگر كشورهاي اسلامي - به نام و ياد آنها و به عنوان همدردي با آنها شعار مي دهند و حضور خودشان را اعلام مي كنند. در چنين شرايطي است كه اردوي بزرگ شما در اين جا تشكيل شده است. يك مطلب درباره بسيج عرض مي كنم، يك مطلب درباره فلسطين. درباره بسيج سخن من اين است كه سياستِ مراكز اقتدار بين المللي از اوايل اين قرن تا امروز، هميشه اين بوده است كه ملتها را از معادله قدرت جدا كنند؛ يعني از آن روزي كه كشورهاي اروپايي و بعد امريكا برنامه ريزي كردند كه بخصوص اختيار كشورهاي اسلامي اين منطقه را در دست گيرند؛ از نفتشان استفاده كنند، از موقعيت سوق الجيشي شان استفاده كنند، از بازارهاي مصرفشان استفاده كنند، از نيروي كار ارزانشان استفاده كنند؛ يك تصميم اساسي و حياتي ديگر هم در كنار اين گرفته شد و آن تصميم اين بود كه ملتهاي اين منطقه را از معادلات قدرت كنار بگذارند؛ چون اگر ملتها در معادله قدرت وارد شوند، دستگاه اقتدارطلبِ استكبار، شكست خورده است. ملتها را چطور كنار بگذارند؟

راه اين كه ملتها در قضاياي اين منطقه سخني و نقشي و عزمي نداشته باشند، اين بود كه در رأس كشورها، عناصر طرفدار خود را كه با مردم هيچ نسبتي و در ميان مردم هيچ محبوبيتي نداشتند، سركار بياورند. نمونه اش در ايران ما، آدمي مثل رضاخان بود؛ بعد هم پسر رضاخان. اينها هيچ ارتباطي با مردم نداشتند. وقتي در يك كشور مثل ايران يا مثل بعضي كشورهاي شمال آفريقا و يا كشورهاي ديگري در اين منطقه، ملتها مواجه با قدرت، با حكومت و زمامداريِ چنان انسانهايي مي شوند، بديهي است كه از آنها پشتيباني نمي كنند. وقتي ملت از زمامدار پشتيباني نكرد، اختيار اين زمامدار در دست آن مركز اقتدار خارجي است. بگويد بكن، مجبور است بكند؛ بگويد نكن، مجبور است نكند؛ بگويد صلح خاورميانه را به رسميت بشناس، مجبور است بشناسد؛ بگويد قيمت نفت را اين قدر پايين بياور، مجبور است پايين بياورد؛ بگويد فلان فرد را از دولت خود كنار بگذار، يا فلان فرد را در داخل دولت خود به فلان كار بگمار، مجبور است بكند! چرا مجبور است؟ چون اگر نكند، با خشم مركز اقتدار جهاني مواجه مي شود و ملتي هم ندارد كه از او پشتيباني كند. نتيجه اين مي شود: تصميم گيري در اين كشورها به وسيله زمامداران فاسد و خود فروخته، مي شود تصميم گيريِ دستگاههاي اقتدار جهاني؛ يعني همان چيزي كه ما از اوّل انقلاب به آن «استكبار» گفته ايم؛ آن كه ملتها را خُرد مي شمارد؛ آن كه به حقوق ملتها اعتنا نمي كند؛ آن كه منافع ملتها را در نظر نمي گيرد. اين سياست استكبار بوده؛ اين كار را هم كرده اند. در ايران عزيز ما، قبل از انقلاب

دهها سال اين سياست دنبال شد. در كشورهاي ديگر هم اگر نگاه كنيد - من اسم نمي آورم و زمان معيّن نمي كنم - مي توانيد نمونه هاي متعدّدي را ببينيد. نقطه مقابل اين چيست؟ نقطه مقابل اين است كه ملت در يك كشور، در معادله قدرت وارد شود؛ «آري» و «نه» بگويد؛ خواست خود را علني كند؛ حقوق خود را مطالبه كند؛ در مسائل كشورش با چشم باز، با عزم راسخ، با قدم ثابت و استوار دخالت كند. اين كار را انقلاب عظيم اسلامي ما و رهبر بي نظير اين انقلاب، در اين كشور - كه مانند طلسمي بسته شده بود - باز كردند؛ اين كار را راه انداختند. قبل از انقلاب، دهها سال در اين كشور نام مجلس و انتخابات و از اين رقم چيزها بود. اين مردم در آن دوران يك مرتبه پاي صندوق انتخابات نمي رفتند؛ انتخابات نمي شناختند؛دولت را نمي شناختند؛ از تصميمها خبر نداشتند؛ همه چيز در غياب ملت رقم مي خورد و تصميم گرفته مي شد و عمل مي شد. از اوّلِ انقلاب، اين ملت است كه در وسط ميدان است. مسؤولان كشور اگر تصميمي مي گيرند، اگر شجاعتي به خرج مي دهند و اگر اقدام راسخي مي كنند، به پشتيباني اين ملت است. ملت وقتي در يك كشور وسط ميدان باشد، در معادله قدرت، شريك و سهيم مي شود. ديگر نه قدرتهاي زورگوي بين المللي مي توانند چيزي بر او تحميل كنند يا كسي را بر گُرده ي او سوار كنند؛ نه زمامداران مي توانند ضعف نشان دهند و تسليم خواست بيگانگان شوند؛ چون ملت مطالبه مي كند. آحاد ملت ايران اسلامي در ميدانند. البته انگيزه ها همه جا يكسان نيست؛ نشاطها و اراده ها، مانند هم نيست؛ همه

يكسان حاضر نيستند در راه هدفهاي عالي كشور و ملتشان سرمايه گذاري و اقدام كنند. يكي حاضر است جان بدهد، يكي حاضر است مالش را بدهد، يكي حاضر است مقداري وقتش را بدهد، يكي حاضر است چند كلمه حرف زدنش را بدهد، يكي حاضر است تماشاچي باشد و تحسين كند. همه يكسان نيستند. در ميان آحاد عظيم ملتِ شصت و پنج ميليوني ما، كساني كه اگر جان لازم باشد، مي دهند؛ اگر مال لازم باشد، مي دهند؛ اگر حضور به تن و جسمشان لازم باشد، آن را حاضر مي كنند؛ اگر بحث سازندگي باشد، پا وسط ميدان مي گذارند؛ اگر بحث دفاع باشد، در وسط ميدان مي آيند؛ اگر لازم باشد براي هدفهاي كشور، خود را از لحاظ علمي آماده كنند، اين كار را مي كنند؛ هرچه هدفهاي والا از آنها بخواهند، حاضرند آن را تقديم بكنند؛ آن جمعي كه اين خصوصيت را دارند، اسمشان بسيج است. بسيج معنايش اين است كه دستگاههاي مسؤول كشور براي باز كردن گره هاي بزرگ، براي برداشتن قدمهاي بلند و براي دفاع از كشور، فقط به سازمانهاي رسمي و دولتي تكيه نكنند. در جنگ، ما سازمانهاي مسلّح نيرومندي داريم؛ ارتش و سپاه را داريم؛ اما آن روزي كه ميدان دفاع از مرزهاي كشور يا از استقلال كشور يا از سربلندي كشور مطرح باشد و باز بشود، اين فقط سازمانهاي رسمي نيستند كه وارد ميدان مي شوند؛ بلكه آحاد ملت به اينها كمك مي كنند و وارد ميدان مي شوند؛ همچنان كه در طول اين بيست سال در دوران جنگ و قبل از جنگ و بعد از جنگ وارد شدند. اين معناي بسيج است. بسيج، يعني حضور بهترين و با نشاطترين

و باايمان ترين نيروهاي عظيم ملت در ميدانهايي كه براي منافع ملي و براي اهداف بالا، كشورشان به آنها نياز دارد. هميشه بهترين و خالصترين و شرافتمندترين و پُرافتخارترين انسانها، اين خصوصيات را دارند. بسيج در يك كشور، معنايش آن زمره اي است كه حاضرند اين پرچم افتخار را بر دوش بكشند و برايش سرمايه گذاري كنند؛ كه آسان هم نيست. خدا را شكر مي كنيم كه از روز اوّلِ انقلاب، نيروي خود جوش مردم در همه ميدانها حاضر بود و امام، قدر اين نيرو را دانست و آحاد ملت قدر اين جريان جوشنده عظيم را در ميان خودشان دانستند؛ آنهايي كه خودشان حاضر نبودند، يا آمادگي نداشتند كه در اين ميدانهاي خطر وارد شوند، آن جوانان آماده و عناصر از خود گذشته را تحسين و تشويق كردند. اين آن چيزي است كه دستگاههاي اقتدار جهاني را، دستگاههاي استكبار را، آن كساني را كه مي خواهند سرنوشت كشورها و ملتها را بناحق در دست گيرند، خشمگين مي كند. اين جاست كه بايد راز حمله تبليغاتي به بسيج را فهميد. چرا در تبليغات جهاني و راديوها به بسيج اهانت مي شود؟ چرا كساني كه هميشه چشم به دهان بيگانگان دارند تا حرف آنها را تكرار كنند، نسبت به بسيج زبان به ناسزا مي گشايند و بسيج را كه در خور تشريف و تعظيم و تحسين است، مورد اهانت و بي مهري قرار مي دهند؟ چون نقش بسيج را در حفظ استقلال ملي، در حفظ غرور ملي، در حفظ افتخارات ملي، در تأمين منافع ملي و بالاخره و بالاتر از همه در اعلاء پرچم اسلام و نظام جمهوري اسلامي مي دانند؛ به جدّ با بسيج دشمنند؛ اما دشمني آنها

فايده اي ندارد. امروز بحمداللَّه جوانان ما از قشرهاي مختلف، در بسيج احساس حيات و نشاط مي كنند؛ نسل جوان ما قدر مي شناسد. امروز در انبوه عظيم جوانان بسيجي ما، برجستگان حوزه و دانشگاه، طلبه فاضلِ ممتاز، دانشجوي درجه يك ممتاز، برنده مدالهاي بالاي مسابقات علمي جهان، دانش آموز ممتاز دبيرستانها، كارگر ممتاز كارخانه ها، فرد ممتازِ در بخشهاي مختلف، قاري ممتاز، هنرمند ممتاز، استاد ممتاز و ممتازان قشرهاي مختلف، حضور دارند و اجتماع كرده اند. مگر دشمن مي تواند اين ارزش والا را با اين تبليغات خصمانه و بيهوده در چشم مردم پايين بياورد؟ من به شما جوانان عزيز، به شما پسران و دختران بسيجيِ مؤمن، از هر قشري هستيد، عرض مي كنم: عزيزان من! كشور مال شماست؛ كشور متعلق به نسل جوان است؛ شما بايد اين كشور را بسازيد؛ شما بايد پايه هاي مجد و عظمتي را كه اين انقلاب و دست تواناي معمار انقلاب بنا گذاشته است، حفظ كنيد و بالا ببريد؛ شما بايد با نيروي خود، با اراده خود، با دانش خود و با ايمان خود، عقب ماندگيهاي چندده ساله دوران قبل از انقلاب را جبران كنيد. در ميان جوانان، هركس كه اين احساس مسؤوليت و اين احساس علاقه به اهداف را، همراه با اخلاص در وجود خود حس مي كند، او بسيجي است. چه در نيروي مقاومت باشد، چه نباشد؛ چه رسماً كارت بسيج گرفته باشد، چه نگرفته باشد. آن كسي كه با ايمان است، آن كسي كه دنبال اهداف والاست، آن كسي كه حاضر است از وجود خود براي كشورش، براي اسلامش، براي نظام اسلامي و براي آحاد ملتش، با وجود خود، با استعداد خود، با جان و تن خود

سرمايه گذاري كند، او بسيجي است؛ در هر كجا كه باشد. افتخار كنند جوانان عزيز بسيجي ما در گردانهاي مخصوص بسيج - گردانهاي عاشورا و يازهرا در نيروي مقاومت، در بخشهاي مختلف بسيج - كه توانسته اند با حضور سازمانيِ در بسيج، اين احساس را مجسّم كنند. و اين جا بپردازم به مسأله بسيار مهم اين روزهاي ما؛ يعني مسأله فلسطين. عزيزان من! در فلسطين هم بسيج هست؛ بسيج فلسطيني كه دنيا را امروز متوجّه به خود كرده است. آن وقتي كه سرنوشت قضيه فلسطين، دستِ چند نفر سياستمدار باشد، مردم در آن نقشي نداشته باشند، جوانان در آن حرفي نداشته باشند؛ سرنوشت همان مي شود كه ديديد: ذلّت پشت سرِ ذلّت؛ عقب نشيني پشت سرِ عقب نشيني؛ ميدان دادن به دشمن؛ سنگرها را يكي پس از ديگري به نفع دشمن زورگو، متجاوز، پُر رو و وقيح، خالي كردن. اين آن وقتي است كه مردم در صحنه نيستند. مردم را كنار گذاشتند؛ انگيزه هاي حقيقي اي كه مردم را جذب مي كند - يعني انگيزه ايماني - فراموش كردند و دهها سال مسأله فلسطين را عقب انداختند. من اوّلِ انقلاب به يكي از اين سران فلسطيني كه اين جا آمده بود، گفتم چرا شما شعار اسلام را مطرح نمي كنيد؟ عذرهاي بيهوده اي آورد. نمي خواستند بكنند؛ دلشان به اسلام باور نداشت. امروز بيش از دوازده، سيزده سال است كه ملت مسلمان فلسطين، با نام اسلام و با شعار اسلام به ميدان آمده است. دشمن فوراً فهميد قضيه چيست. وقتي كه در دهه قبل، انتفاضه در فلسطين شروع شد، دشمنان - يعني صهيونيستها و رفيقهاي امريكايي شان - زودتر از همه احساس خطر كردند. ديدند بايد اين را

نابود كنند؛ چون به نام اسلام است. درصدد علاج برآمدند؛ اما قادر به علاج نيستند؛ چون طبيعتاً زورگويند. رژيم صهيونيستي در سرزمين مغضوبِ فلسطين، يك رژيم نژادپرست است. مگر از يك رژيم نژادپرست مي شود انتظار عدالت داشت؟! رژيمي كه به وسيله قدرتمندان سياسي و اقتصادي دنيا به وجود آمده است، اصلاً براي اين به وجود آمده است كه نگذارد دنياي اسلام، اتّحادي به خود ببيند؛ عزّتي به خود ببيند؛ نگذارد مسلمانها يك واحد عظيم تشكيل دهند كه مبادا خطر بشوند. براي اين اصلاً به وجود آمده است. از او مي شود انتظار انصاف و عدالت داشت؟! ساده لوحند كساني كه خيال مي كنند مي شود با اين رژيم گفتگو كرد. هر گفتگويي براي رژيم صهيونيستي به منزله باز كردن يك ميدان براي جلو آمدن اوست. ديروز او را در گفتگوها كمك كردند، امروز آمدند مدّعي مسجدالاقصي شدند! وقتي انسان نداند كه با چنين موجود زورگويي چگونه بايد رفتار كرد و بخواهد تحت تأثير فشارهاي امريكا و صهيونيستهاي قدرتمند و پولدار دنيا تصميم بگيرد، همين مي شود؛ آحاد ملت بالأخره خودشان به ميدان آمدند. سه هفته قبل، حضور عنصر نجس و منفور صهيونيست در مسجدالاقصي مردم را بي تاب كرد. اگر همان روز، سران مدّعيِ مسأله فلسطين يا سران كشورهاي عربي، معترض مي شدند، مردم احساس مي كردند كسي هست كه حرف آنها را بزند؛ و شايد قضايا اين طور نمي شد؛ اما مردم ديدند خودشان بايد به ميدان بيايند و به ميدان آمدند. الان سه هفته است كه شعله مقاومت در سرزمين فلسطين برافروخته است. من به اين جوانان فلسطيني گفتم، شما بدانيد، يك نسل بيدار شده؛ يك نسل به ميدان آمده است؛ مگر

مي توانند آن را با اين حرفها خاموش كنند؟ تعدادي با ارتكاب جنايت و ارهاب، تعدادي از جوانان و مظلومين را به قتل مي رسانند؛ اما خونهاي اينها درخت نهضت فلسطين و انقلاب فلسطين را آبياري مي كند. مسأله به شكلي نيست كه قدرت استكباري امريكا يا دست نشانده او - حكومت صهيونيستي - بتوانند آن را علاج كنند؛ علاج پذير نيست. ملتي را از خانه خود، از ميهن خود، از كشور خود بيرون كرده اند و كساني كه مانده اند، محكوم بيگانه هايي هستند كه به آن جا كشانده شدند؛ اين ملت را مگر مي شود ساكت كرد؟ دستگاههاي استكبار از ايران اسلامي گله مي كنند كه شما با روند صلح مخالفيد. ما البته مخالفيم؛ اما شما بدانيد، اگر ايران اسلامي هم مخالف نبود، اگر هيچيك از ملتها و دولتهاي دنيا هم كمك نمي كرد، اين خيال خامي است كه شما خيال كنيد يك ملت را مي شود از صفحه تاريخ محو كرد و به جاي آن يك ملت جعلي به وجود آورد! ملت فلسطين فرهنگ دارد، تاريخ دارد، سابقه دارد، تمدّن دارد. هزاران سال اين ملت در اين كشور زندگي كرده است؛ آن وقت شما بياييد اين ملت را از خانه خودش، از شهر خودش، از تاريخ خودش جدا كنيد و بيرون برانيد و بعد يك عده مهاجر را، ولگرد را، آدمهاي جورواجور را، سودطلبها را از كشورهاي دنيا جمع كنيد و يك ملت جعلي به وجود آوريد؟! مگر اين شدني است؟! چند صباحي با زور و با فشار كار را انجام مي دهيد؛ مگر اين كارها ممكن است ادامه پيدا كند؟! همچنان كه ادامه پيدا نخواهد كرد و امروز نشانه هايش بُروز كرده است. من حرف

اوّلم در باب فلسطين اين است كه هيچ قدرتي در دنيا وجود ندارد كه بتواند انگيزه آزادي و بازگشت فلسطين به صاحبان آن را در دنيا و در دل ملتهاي مسلمان و به طور ويژه در دل ملت فلسطين خاموش كند. راه علاج هم يك راه بيشتر نيست. من به كساني كه مسأله خاورميانه را يك مسأله بحرانيِ دنيا مي دانند و مي گويند بايستي سعي كنيم بحران خاورميانه مهار شود، مي گويم تنها راه مهار كردن يا از بين بردن بحران خاورميانه اين است كه ريشه بحران خشك شود. ريشه بحران چيست؟ رژيم تحميلي صهيونيستي در منطقه. تا وقتي كه ريشه ي بحران هست، بحران هم هست. راه حل اين است كه آوارگان فلسطيني از لبنان و هر نقطه ديگري كه هستند، به فلسطين برگردند. اين چند ميليون فلسطيني اي كه در بيرون فلسطين زندگي مي كنند، به فلسطين برگردند. مردم اصلي فلسطين - چه مسلمان، چه مسيحي، چه يهودي - رفراندوم كنند و تصميم بگيرند كه چه رژيمي بر كشورشان حاكم باشد. اكثريت قاطع مسلمانند؛ تعدادي هم يهودي و مسيحي اند كه اينها ساكنان اصلي سرزمين فلسطين اند و پدرانشان در اين جا زندگي كرده اند. نظامي را كه مطلوب اين جمعيت است، سرِ كار بياورند؛ بعد آن نظام تصميم بگيرد با كساني كه در طول اين چهل سال، چهل و پنج سال و پنجاه سال به فلسطين آمده اند، چه كار كند. نگهشان دارد، برشان گرداند، در نقطه خاصي اسكان داده شوند؛ اين ديگر با آن نظام حاكم بر فلسطين است؛ اين راه حلِ ّ بحران است. تا وقتي اين راه حلِ ّ اجرا نشود، هيچ راه حل ديگري كارايي نخواهد داشت؛ امريكاييها هم با

همه قدرت نمايي شان كاري نمي توانند بكنند. آنها هر كاري مي توانسته اند، كرده اند؛ نتيجه اين است كه مشاهده مي كنيد. البته آنها از اوضاع اين سه هفته فلسطين اشغالي، از قيام جوانان، از شجاعت مردان و زنان، از عزم و اراده والاي آن مردم مظلوم و خشمگين، به شدّت عصبانيند و مرتّب مي خواهند گناه را به گردن اين و آن بيندازند. نه آقا! عامل قيام فلسطين جمهوري اسلامي نيست؛ عامل قيام فلسطين مردم لبنان نيستند؛ عامل قيام فلسطين خود فلسطينيها هستند؛ عامل قيام و انتفاضه فلسطيني، رنجها و غمهاي متراكم شده در وجود اين نسل جواني است كه امروز با اميد و نشاط به ميدان آمده است. ما البته آنها را تحسين مي كنيم؛ ما آنها را از خودمان مي دانيم؛ ما فلسطين را پاره تن اسلام مي دانيم و با ملت فلسطين، با جوانان فلسطين احساس برادري و همخوني مي كنيم؛ اما آنها هستند كه انتفاضه را راه مي برند. اين قراردادهايي هم كه در «شرم الشّيخ» و ديگر مناطق، بين اطرافِ بي مسؤوليتِ قضيه بسته شده است، هيچ تأثيري ندارد. مايه شرمندگي قراردادكنندگان و كساني كه اين قراردادها را بسته اند، خواهد شد. هيچ فايده اي ندارد؛ هيچ تأثيري نخواهد داشت. در آينده بسيار نزديكي اجلاس سران عرب تشكيل مي شود. من لازم مي دانم به سران كشورهاي عربي مسؤوليت بزرگي را كه امروز متوجّه آنهاست، يادآوري كنم. امروز امت اسلام از سران عرب انتظار دارد. امريكاييها سعي كردند در اجلاس «شرم الشّيخ» كاري كنند كه اجلاس سران عرب تحت تأثير قرار گيرد. نبايد تحت تأثير قرار گيرند. امروز هر تصميمي كه در اجلاس سران عرب گرفته شود، مورد قضاوت هميشگي تاريخ خواهد بود. سران عرب مي توانند با تصميمهاي

درست، براي خودشان در اين اجلاس افتخار ابدي كسب كنند. البته مسأله فلسطين با اين اجلاسها حل نمي شود؛ اما اين اجلاسها مي توانند مطالبات ملت فلسطين را به دنيا عرض كنند. نقدترين و فوري ترين مطالبات ملت فلسطين اين است كه عاملان كشتار فلسطيني در اين سه هفته بايد در يك دادگاه اسلامي يا عربي، محاكمه و مجازات شوند. آن موجود پليدي كه با حضور خود در مسجدالاقصي احساسات مردم مسلمان را جريحه دار كرد، بايد مجازات شود. قدس شريف و شهر بيت المقدس بايد از وجود صهيونيستها به كلّي پاكسازي شود؛ اجازه داده شود كه ملت فلسطين آزادانه نسبت به آينده و سرنوشت خود تصميم بگيرد. اينها مطالبات نقدي است كه سران كشورهاي عربي مي توانند مطرح كنند. من به برادران و خواهران فلسطيني عرض مي كنم: جهادتان را ادامه دهيد. ايستادگيتان را ادامه دهيد. بدانيد هيچ ملتي جز به وسيله ايستادگي و مبارزه نمي تواند شرف خود و هويت خود و استقلال خود را به دست آورد. به هيچ ملتي، دشمن با التماس چيزي نخواهد داد. هيچ ملتي به خاطر ضعيف بودن و گردن كج كردن در مقابل دشمن، به چيزي نمي رسد. هر ملتي كه در دنيا به جايي رسيده است، به خاطر عزم و اراده و ايستادگي و سينه سپر كردن و سر را بالا نگه داشتن رسيده است. بعضي از ملتها اين توان را ندارند؛ اما آن ملتي كه به اسلام معتقد است، آن ملتي كه به قرآن معتقد است، آن ملتي كه به وعده خدا معتقد است، آن ملتي كه معتقد است «لينصرنّ اللَّه من ينصره(1)» - هركه خدا و دين خدا را ياري كند، خدا با تأكيد او

را ياري خواهد كرد - اين توانايي را دارد. توصيه ي ديگر من اين است كه امروز همه همّت دشمن اين است كه ميان صفوف فلسطيني اختلاف بيندازد. حتي آن عناصر خائن فلسطيني هم كه با دشمن همكاري مي كنند، همّتشان ايجاد اختلاف است. تسليم اين توطئه دشمن نشويد. عناصر حماس، جهاد اسلامي، فتح - جوانان فتح كه تازه وارد اين ميدان شده اند - اين ميدان را رها نكنند و همه با هم باشند. رئيسان و سركردگاني كه به نفع دشمن حرف بزنند و دستور بدهند، دستورشان گوش كردني نيست. آحاد ملت فلسطين بر محور عناصر با اخلاص و مؤمن و فداكار جمع شوند. ملت فلسطين - كه امروز چشم دنياي اسلام متوجّه به اوست، - بداند كه دلهاي امّت اسلامي او را تحسين و براي او دعا مي كند؛ و اگر براي كمك راه باز بود، امروز امّت اسلامي كمكهاي خود را روانه مي كرد؛ چه دولتها موافق و مايل مي بودند و چه نمي بودند. امّت اسلام از فلسطين نمي گذرد، از ملت فلسطين نمي گذرد، از جوانان فلسطين چشم نمي پوشد. به ملت عزيز خودمان هم عرض مي كنم، اين حماسه حمايت و فداكاري نسبت به برادران عزيز فلسطيني را - كه شما بحمداللَّه در دنياي اسلام به حمايت آشكار و همه جانبه از برادران فلسطيني تان سرافراز و برجسته ايد - قدر بدانيد. اين بسيار با ارزش است. همه دنيا مي دانند كه كشور ايران اسلامي عزيز ما، ملت و دولت، آحاد مردم، زن و مرد، نسبت به مسأله فلسطين علاقه مند، حسّاس، عازم و جازمند و اگر بتوانند، كمك مي كنند. چقدر خوب است كه كمكهاي مالي مردمِ متمكّن جمع شود و كساني كه مي توانند، از

لحاظ مالي كمك كنند. اگر از لحاظ تسليحات نمي توانيم كمك كنيم؛ اگر از لحاظ نيروي انساني، اين امكان وجود ندارد كه ملت و جوانان ملت به آن جا بروند؛ اما از لحاظ مالي مي شود به آنها كمك كرد؛ بعضي از دردهايشان را درمان نمود؛ بعضي از زخمهايشان را مرهم گذاشت و دلهاي مادران آنها و عزم پدران آنها را تحت تأثير اين محبّتها قرار داد. ديديد نوجواني را كه در آغوش پدرش به قتل رسيد؟! اين تنها مورد نبود؛ موارد ديگري هم وجود داشته است. عظمت اين حركت آن قدر زياد است كه اين گونه فداكاريها به چشم خود آنها بزرگ نمي آيد؛ همچنان كه در دوران جنگ تحميلي، شما آن قدر فداكاري كرديد كه به چشم خودتان نمي آمد؛ اما فداكاريهاي شما دنيا را خيره كرد. امروز هم ملت فلسطين همين طورند؛ به چشم خودشان نمي آيد، اما دنيا را خيره مي كند. يك شهادت - مثل شهادت آن نوجوان در آغوش پدرش - توفاني در دلهاي ملتهاي دنيا برمي انگيزد. اينها بسيار ارزشمند است. پروردگارا! در اين پيش از ظهر جمعه، در اين روزي كه متعلّق به وليّ تو و عبد صالح تو، حضرت حجّةبن الحسن ارواحنافداه است، تو را به آن بزرگوار و به خاندان پيغمبر و به وجود مقدّس نبيّ اكرم و به همه اوليا سوگند مي دهيم، نصرت خود را بر مردم فلسطين و بر همه مسلمانان مبارز در سراسر دنيا نازل فرما. پروردگارا! ملت ايران را سربلند و منصور و مظفّر بگردان. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، جوانان بسيجي ما را با نشاط، پُرانگيزه، در همه ميدانها موفّق و مؤيّد بدار. پروردگارا! دشمنان اسلام و مسلمين را نابود كن. وحدت

امّت اسلامي را روزبه روز مستحكم تر بگردان. قلب مقدّس وليّ عصر ارواحنافداه را از ما، از اين جمعيت، از همه ملت ايران، بخصوص از بسيجيان عزيز، راضي و خشنود بگردان. پروردگارا! روح مطهّر امام را از آنچه در اين كشور به وسيله اين جوانان مؤمن پيش مي آيد و مي گذرد، راضي و خشنود بگردان و دعاي آن بزرگوار را شامل حال همه ما بكن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) حج - 40

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى و سفراى كشورهاى اسلامى در سال

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي و سفراي كشورهاي اسلامي در سالروز مبعث پيامبر گرامي اسلام بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم عيد بزرگ مبعث را به همه مسلمانان سراسر جهان، به همه آزاديخواهان عالم، به همه عدالت طلبان روي زمين، به ملت بزرگ و شجاع ايران و به شما حضّار محترم - مسؤولان و مديران بخشهاي مختلف كشور و ميهمانان كشورهاي اسلامي - تبريك عرض مي كنم. مبعث حقيقتاً يك عيد است؛ يك جشن بزرگ است؛ هم براي مسلمانان در همه ادوار و عهدها، هم براي همه انسانها؛ اگر درست در پيام اسلام بينديشند. حركت بعثت نبوي، راه نويي در مقابل بشر گذاشت؛ «هوالّذي يصلّي عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظّلمات الي النّور»(1). بعثت براي اين است كه انسانها را از ظلمات خارج و به نور هدايت كند. اين ظلمات شامل همه تاريكيهايي است كه در سطح جهان، در فضاي زندگي انسانها و در همه تاريخ به وجود مي آيد؛ ظلمات شرك و كفر، ظلمات جهل و حيرت، ظلمات ستم و بي عدالتي و تبعيض، ظلمات دوري از اخلاق اسلامي و آلوده شدن به لجنزار فساد اخلاقي، ظلمات برادركشي، ظلمات بدفهمي و كج فهمي و

انواع و اقسام تاريكيها. اسلام انسانها را براي خروج از اين ظلمتها هدايت مي كند و بتدريج بشر با فراگيري، با حركت، با تصميم، با درست انديشيدن و موانع را شناختن، اين راه را پيدا خواهد كرد. امروز ظرفيت عالم براي فهم پيام نبوي، از گذشته بسيار بيشتر است. هرچه علم بشر بيشتر شود، توفيق پيام اسلام محتملتر مي شود. هرچه قدرتمندان عالم - در هر كجاي دنيا - از ابزارهاي حيواني و سبع گونه بيشتر استفاده كنند براي سركوب كردن احساسات انساني، براي به تسخير كشيدن انسانها - كه ظلم قدرتها به بشر، به اين ترتيب آشكارتر شود - جا براي شناسايي نور اسلام بيشتر باز خواهد شد و انسانها بيشتر تشنه خواهند شد. امروز ما آثار تشنگي بشريّت را به پيام اسلام - كه پيام توحيد است، پيام معنويت است، پيام عدالت است، پيام كرامت انسان است - احساس مي كنيم؛ انسانها مشتاقند. البته وظيفه ي ما مسلمانهاست كه با رفتار خود، با گفتار خود، با عزم و اراده خود، اين پيام را در مقابل چشم مردم جهان قرار دهيم. هرجا كه انسانهاي مؤمن به اسلام در درون امّت اسلامي يك حركت همراه با فضيلت از خود نشان دهند، اسلام در چشم مردم دنيا نوراني تر و مطلوبتر خواهد شد. هرجا كه از آحاد امّت اسلامي، ضعفها و زبونيها و ذلّتها و پستيها و عقب ماندگيها به چشم برسد، اين براي شأن اسلام موجب فروافتادن و كاهش خواهد شد. امروز اگر از امّت اسلامي و قدرتمندان امّت اسلامي - كساني كه مي توانند كاري بكنند - سخن و عملي سربزند كه نشانه انحطاط باشد، اين در چشم مردم دنيا، اهانت

به اسلام است.لذا وظيفه سياستمداران مسلمان، امروز بسيار سنگين است؛ وظيفه علماي اسلام، بسيار سنگين است؛ وظيفه روشنفكران و هنرمندان و نويسندگان و اديبان مسلمان، بسيار سنگين است؛ وظيفه آحاد مردمي كه در كشورهاي اسلامي مي توانند در محيط خود اثر بگذارند، بسيار سنگين است. امروز روزي است كه مي شود در مقابل جهان ، در مقابل انسانيّت مظلوم و انسان حيرت زده، پيام اسلام را بر سر دست گرفت و گفت: اين است راه نجات شما؛ اينها واقعيات است. امروز براي امت اسلام روز عيد است؛ ليكن عيد مبعثِ امسالِ ما متأسّفانه آميخته شده است با خون مظلومان فلسطين. حادثه فلسطين، حادثه بزرگي است. بيش از نيم قرن است كه دنياي اسلام در قبال اين حادثه عظيم قرار دارد. در اين دهها سال، زمانهايي پيش آمد كه مسؤولان دنياي اسلام و كساني كه مي توانستند تصميمي بگيرند، اگر تصميم خوبي مي گرفتند، شايد اين مشكل يا برطرف مي شد يا لااقل برطرف كردنش آسانتر مي نمود. در طول اين سالهاي متمادي، كوتاهيهاي زيادي شده است. امروز يكي از همان فصلهاي تعيين كننده است. امروز از آن دوره هايي است كه سرنوشت ملت فلسطين مي تواند يك زاويه پيدا كند به سمت آنچه كه مطلوب دنياي اسلام است. چرا؟ چون يك نسل در فلسطين بيدار شده است. يك حزب را مي شود سركوب كرد، يك مجموعه را مي شود از ميدان خارج كرد، تعدادي انسان را مي شود از مجاهدتشان يا از شجاعت ورزيدنشان پشيمان كرد؛ اما يك نسل رو به رويش را به هيچ قيمتي نمي توان از راهي كه شناخته است و به آن روآورده است، منصرف كرد. امروز مسأله اين است. اين نسلي كه

امروز بار مسأله فلسطين را بر دوش گرفته است، بيدار شده و حقيقت را فهميده است. حقيقت به چيست ؟ حقيقت اين است كه قدرتمندان، سياستمداران و ثروتمندان دنيا، در برهه اي از زمان تصميم گرفتند يك ملت را از روي زمين محو و يك كشور را از نقشه جغرافيا خارج كنند و به خيال خودشان توانستند اين كار را بكنند. عدّه اي را كشتند، عدّه اي را بيرون كردند، عدّه اي را سركوب كردند؛ خيال كردند قضيه تمام شد؛ در حالي كه يك ملت را، آن هم ملتي مثل ملت فلسطين؛ ملتي با سابقه درخشان، با فرهنگ غني و عميق اسلامي ، با استعدادهاي درخشاني كه درميان اين ملت وجود دارد - فلسطينيها ملت برجسته اي هستند و مردمان با استعداد و شخصيتهاي بزرگ در ميانشان كم نيستند - قدرتهاي دنيا؛ انگليس و امريكا و صهيونيستها و فلان كمپاني دار و فلان محفل قدرتمند جهاني بخواهند از عرصه وجود خارج كنند، اين شدني نيست؛ كمااين كه نشد. آنها اشتباه كردند كه خيال كردند ملت فلسطين و كشور فلسطين تمام شد. فلسطين باقي مانده است؛ ملت فلسطين باقي مانده است. در كنار وجود ملت فلسطين، يك غصب بزرگ هم وجود دارد. عدّه اي را از اطراف دنيا جمع كردند، يك ملت جعلي و دروغين تشكيل دادند، اسمي هم روي آن گذاشته اند، با ابزارهاي قدرت هم آن را مجهّز كرده اند؛ اين در كنار واقعيت ملت فلسطين، امروز خودنمايي مي كند؛ اين حقيقت را نسل فلسطيني، امروز با همه وجودشان درك كرده اند؛ اوّلين قدم معرفت است؛ اين معرفت را پيدا كرده اند و فهميده اند كه آن موجود جعلي، با همه پشتيبانيهاي جهاني، غيرقابل شكست نيست؛ درست هم

فهميده اند؛ لذا وارد ميدان شده اند. امروز وظيفه همه دولتهاي اسلامي و همه ملتهاي اسلامي اين است كه هر چه مي توانند، به اينها كمك كنند. من ادّعا نمي كنم كه قضيه فلسطين در كوتاه مدت تمام خواهد شد؛ اما ادّعا مي كنم بدون شك فلسطين به فلسطينيها برخواهد گشت. زمان، ممكن است كوتاه يا بلند شود؛ بهايي كه پرداخته مي شود، ممكن است سنگين يا سنگين تر باشد؛ اما اين واقعه اتفاق خواهد افتاد. آنچه كه تأثير مي گذارد، رفتار ما مسؤولان كشورهاي اسلامي و ما ملتهاي مسلمان است. اگر ما خوب رفتار كنيم، اين زمان كوتاهتر و اين هزينه كمتر خواهد شد. اگر ما بد رفتار كنيم، اين زمان طولاني تر خواهد شد؛ اين هزينه سنگين تر خواهد شد و اين هزينه فقط بر دوش ملت فلسطين بار نخواهد شد؛ بر دوش همه دنياي اسلام بار خواهد شد. همان كساني كه كوتاهي مي كنند، همان كساني كه به ظالم كمك مي كنند، خودشان هزينه اين كار را خواهند پرداخت؛ خودشان خسارت اين را خواهند داد و تلخيش را خواهند چشيد. لذا امروز همه مسلمانها وظيفه دارند. اين وظيفه چيست ؟ اين وظيفه عبارت است از كمك. كمك چگونه است ؟ اين البته شكلهاي مختلفي دارد؛ كمكهاي سياسي، كمكهاي مالي، كمكهاي بين المللي؛ انواع و اقسام كمكها را مي شود به آنها كرد. اين بايستي در مجامع بالاي دنياي اسلام تصميم گيري شود. اين بايد در بين مسؤولان و مقتدران دنياي اسلام رويش تصميم گيري شود. اگر آنها تصميم گيري نكردند، آن وقت ملتهاي مسلمان احساس خواهند كرد كه وظيفه مستقيم متوجّه آنهاست. يقيناً در اين جرائم، رژيم صهيونيستي تنها نيست. بلاشك شريك جرم او دولت ايالات متحده امريكاست. هر كسي

امروز به آن ظالم كمك كند، در جرم او شريك است. ممكن است امروز اثري بر اين مترتّب نشود، اما از حافظه ملتها و حافظه تاريخ پاك نخواهد شد. ملت عزيز ما مسأله فلسطين را با همه وجود درك كرده است؛ ظلمي را كه به دنياي اسلام شده، احساس كرده است؛ وظيفه اي را كه خودش در اين زمينه دارد، درك كرده است. دولت جمهوري اسلامي، هميشه در اين قسمت پيشتاز بوده است؛ احساس وظيفه كرده است و آنچه را كه مي توانسته، انجام داده است. يقيناً اين، نتايج بزرگي به دنبال خواهد داشت و ما اميدواريم - نشانه هايش را هم مي بينيم - كه تدريجاً دولتهاي اسلامي بعضي حقايق را بيشتر لمس مي كنند؛ بعضي به متن قضيه نزديكتر مي شوند و راه را به سمت آنچه كه وظيفه امت اسلامي است، نزديكتر مي كنند. اميدواريم كه خداوند به همه مسؤولان كشورهاي اسلامي و به همه ملتهاي مسلمان كه درباره اين قضيه بزرگي كه امروز در جريان است و نمي توان نسبت به آن بي تفاوت بود، احساس مسؤؤليت مي كنند، توفيق دهد. همه ما را در اين راه هدايت و كمك كند و ان شاءاللَّه مشكل مردم فلسطين را - كه مشكل دنياي اسلام است - با قدرت بالغه خود، با عزّت و قوّت خود، به حلّ نهايي نزديك كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) احزاب - 43

سخنرانى رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم اختتاميه مسابقات حفظ و قرائت قرآن كريم

سخنراني رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم اختتاميه مسابقات حفظ و قرائت قرآن كريم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً به همه حضّار محترم؛ بخصوص به قاريان عزيز و كساني كه با تلاوت قرآن، با حفظ قرآن و تفسير قرآن توانسته اند يك شأن معنوي براي خودشان

ايجاد كنند؛ و همچنين به همه ميهمانان عزيزي كه از كشورهاي مختلف تشريف آورده اند - چه اساتيد محترم، چه قرّاء عزيز و حافظان و مفسّران - خوشامد عرض مي كنم. حمد و شكر مي كنيم خداي متعال را كه به ما توفيق انس با قرآن را داد. اگر ملتي بتواند از طريق انس با قرآن، خود را در فضاي قرآني قرار دهد، در فضاي معرفتي قرآن قرار دهد، خواهد توانست مشكلات خود را برطرف كند. مشكل بزرگ مسلمانان دنيا دوري از قرآن است؛ علاج هم برگشت به قرآن است. قرآن فقط براي تلاوت كردن در كنج و زوايا نيست؛ قرآن براي عمل است؛ قرآن براي شناخت و معرفت است؛ قرآن براي اين است كه جامعه اسلامي تكليف خود را بفهمد؛ وظيفه خود را بفهمد؛ از حيرت نجات پيدا كند؛ از ظلمات نجات پيدا كند. جلسه قرآن، تلاوت قرآن و صوت قرآن، مقدّمه براي معرفت مفاهيم قرآني است. عيب بزرگ كار ما مسلمانها، ما امت اسلامي اين جاست كه دم از قرآن مي زنيم، اما به قرآن عمل نمي كنيم؛ دم از محبت خدا مي زنيم، اما از دين خدا پيروي نمي كنيم. «قل ان كنتم تحبون اللَّه فاتّبعوني يحببكم اللَّه».(1) اگر كسي خدا را دوست مي دارد، دليل صدق او تبعيّت از پيغمبر است؛ تبعيت از قرآن است. عزيزان من! ملت ايران به همان اندازه اي كه به قرآن نزديك شده است، به عزت نزديك شده است؛ به نجات نزديك شده است؛ به رستگاري نزديك شده است؛ به نصرت نزديك شده است. راه نجات همه ملتهاي دنيا نزديكي به اسلام و به قرآن است. راه نجات فلسطين نيز همين است. شما ببينيد؛ پنجاه سال

است كه يك حكومت غاصب در كشور فلسطين تشكيل شده است. در طول اين مدّت، مبارزاتي هم انجام گرفت، ليكن به نهايت نرسيد. چرا؟ چون در اين مبارزات، دين خدا، ايمان اسلامي و حكم قرآني ملاك نبود. امروز ملت فلسطين با نام اسلام عليه دشمن مبارزه مي كند و اين مبارزه در اركان دشمن تزلزل ايجاد كرده است. اگر مسلمانها به آنها كمك كنند - كه اين وظيفه قرآنيِ همه است - يقيناً اين راه كوتاه خواهد شد. اگر مسلمانها هم كمك نكنند، خود آنها مقاومت و ايستادگي كنند، باز هم پيروز خواهند شد؛ منتها پيروزي در حال غربت و تنهايي سخت تر است؛ مثل ملت ما كه تنها ايستادگي كرد و شرق و غرب با او مخالفت كردند. در جنگ تحميلي عليه ما، همه مراكز قدرت عليه ما شدند. ما غريبانه مقاومت كرديم؛ غربت را تحمل كرديم؛ اما از مقاومت دست برنداشتيم و خداي متعال ما را پيروز كرد. ملت فلسطين نيز همين طور است. براي رفتنِ در فضاي زندگي شايسته انسان، مبارزه لازم است. وظيفه همه مسلمانهاست كه در اين مبارزه سهيم شوند و به آن قطعه از پيكر اسلامي كه در دست دشمن است، ياري برسانند تا بتوانند آن را پس بگيرند. يك مصداق از عمل به قرآن اين است. اگر مسلمانها به همين يك قانون و به همين يك دستور عمل كنند، بسياري از كارها اصلاح خواهد شد. عزيزان من! جوانان عزيز! تلاوت قرآن يك فضيلت بزرگ و يك ثواب است؛ اما اين تلاوت وسيله اي براي رسيدن به معرفت است. اين قرآن يك اقيانوس عظيم است. هرچه بيشتر جلو برويد، تشنه تر مي شويد و علاقه مندتر

مي شويد و دل شما روشنتر مي شود. در قرآن بايد تدبّر كرد. من باز هم از شما جوانان خواهش مي كنم كه با معاني قرآن انس پيدا كنيد و ترجمه قرآن را بفهميد. من بارها اين را از جوانان خواسته ام و بسياري هم اقدام كرده اند. قرآن را كه هر روز تلاوت مي كنيد. هرچه تلاوت كرديد، ترجمه آن را هم نگاه كنيد؛ بگذاريد اين مفاهيم در ذهن جوان شما حك شود. در آن صورت فرصت تدبّر پيدا خواهيد كرد. امروز مكتبهاي فلسفي و مكتبهاي معرفتي دنيا، در كار بشريّت درمانده اند. باور كنيد مكاتب اجتماعي دنيا در كار انسان درمانده اند و راه پيدا نمي كنند. آن ماركسيسم بود كه آن طور شكست خورد و نابود شد. مكاتب غربي نيز همين طورند؛ درمانده اند. دليل درماندگيشان اين است كه در غرب علم هست، پول هست، قدرت نظامي هست؛ سعادت نيست؛ سكينه و طمأنينه نيست؛ آرامش معنوي نيست. پس آن نسخه، نسخه ناكامي است؛ نسخه شكست خورده اي است. اما قرآن و آيين اسلام، به انسان، هم علم مي دهد، هم رفاه مي دهد، هم عزّت مي دهد، هم سكينه مي دهد: «هو الّذي انزل السّكينة في قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم»؛(2) «فانزل اللَّه سكينته علي رسوله و علي المؤمنين و الزمهم كلمة التّقوي».(3) علاوه بر لذّت دنيوي، رفاه مادّي و قدرت علمي، سكينه و طمأنينه مي دهد و آرامش مي بخشد؛ و اين در تاريخ تجربه شده است؛ امروز هم قابل تجربه شدن است. در ايران اسلامي، ما يك قدم كوچكش را برداشتيم؛ آثارش را هم مشاهده كرديم؛ بركاتش را هم ديديم؛ و هرچه جلوتر برويم، بيشتر خواهد شد. امروز علاج امت اسلامي اين است؛ مقدّمه و صراط مستقيمش

همين قرآن كريم است. در اين محفل قرآني چند جمله دعا مي كنم، شما آمين بگوييد. پروردگارا ! اسلام و مسلمانها را در هر جاي دنيا كه هستند، منصور و سرافراز كن. پروردگارا ! امت اسلامي را متّحد و يكپارچه كن. پروردگارا ! همه ما را، همه ملت ايران را، همه امت اسلامي را با قرآن مأنوس و از قرآن قدردان فرما. پروردگارا ! دلهاي ما را كه از محبّت قرآن پُر است، از معارف قرآن هم پُر كن. پروردگارا ! به مبارزه مردم فلسطين بركت عنايت كن. پروردگارا ! به آنها پيروزي عنايت كن. پروردگارا ! به مردم مبارز لبنان و به مبارزان لبنان كه توانستند با ايمان و ايستادگي خودشان، طعم شكست را به دشمن جسور بچشانند، بركت عنايت كن؛ به آنها توفيق عنايت كن. پروردگارا ! همه ما مسلمانها را از خوابهاي غفلتمان بيدار كن. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، آينده امّت اسلامي را، آينده اي روشن و تابناك قرار بده. پروردگارا ! قلب مقدّس ولي عصر ارواحنافداه را از ما راضي و خشنود كن. روح مطهّر شهدا، روح امام عزيزمان را از ما راضي و خشنود كن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 31 2) فتح: 4 3) فتح: 26

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار گروه كثيرى از پاسداران، جانبازان، دانشجويان و دانش آموزان در

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار گروه كثيري از پاسداران، جانبازان، دانشجويان و دانش آموزان در گراميداشت روز پاسدار، روز جانباز و روز دانش آموز بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ولادت باسعادت سرور آزادگان جهان، حضرت اباعبداللَّه الحسين عليه السّلام و روز پاسدار؛ همچنين روز ولادت حضرت ابوالفضل العبّاس، پرچمدار گذشت و فداكاري و جانبازي در صحراي كربلا؛ و همچنين ميلاد باسعادت امام سجّاد،

سرور عابدان و نيايشگران؛ و همچنين روز سيزدهم آبان كه روز تجلّي دوباره آزادگي و شجاعت و غيرت انقلابي در ملت مسلمان ماست، بر همه شما حضّار عزيز و بر همه ملت ايران مبارك باد. امسال مناسبت اين ميلادهاي سه گانه و روز پاسدار، با مناسبت سيزدهم آبان، روز اشغال لانه جاسوسي و روز مبارزه با استكبار مصادف شده است. مناسبتهاي گوناگوني است كه همه تقريباً در چند روزِ نزديك به هم متراكم شده است. جلسه امروز ما هم جلسه اي است متشكّل از عناصري كه هر كدام به نحوي نشانه و نماد اين مناسبتهاي عظيمند: جمعي از پاسداران عزيز ما - چه پاسداران مُنسلك در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و چه پاسداران كميته ها كه امروز در نيروي انتظامي هستند - حضور دارند. جمعي از دانشجويان عزيزمان، جمعي از دانش آموزان عزيزمان و جمعي از جانبازان عزيزمان هم حضور دارند. جلسه معطّر و متبرّكي است و ان شاءاللَّه مورد لطف الهي و نگاه مشفقانه حضرت ولي اللَّه الاعظم ارواحنافداه قرار گيرد. يك جمله درباره پاسداران عرض كنم؛ و يك جمله درباره دانشجويان و دانش آموزان و يك جمله در باب جانبازان، تا پيوند اين سه قشر اجتماعي و سه جمع موجود در جامعه ما روشن شود؛ بعد هم مطلبي را عرض خواهم كرد. دانشجويان و دانش آموزان كه جوانان فعّال در عرصه علم و دانش و معرفت و آگاهي اند و خود را براي آينده اداره كشور در لايه هاي مختلف آماده مي كنند، در واقع اميدهاي آينده ملت و جامعه اند. يعني اين كشور و اين ملت و اين نظام براي آينده خود نياز به اين جوانان دارد. پس يكي از عناصر اصلي براي عزّت

هر كشور و تأمين آينده هر كشور، جواناني هستند كه امروز مشغول تحصيلند. هرچه تحصيل اينها، كاركرد اينها، پرورش فكري و اخلاقي و ديني اينها بهتر و بيشتر باشد، آينده كشور از همه نظر بيشتر تأمين است؛ علاوه بر اين كه در هر برهه اي از زمان هم، دانشجويان و دانش آموزان مي توانند به تناسب آن برهه و نيازي كه كشور در آن برهه و مقطع زماني دارد، نقش ايفا كنند. پاسداران، كساني هستند كه در حسّاسترين لحظات تاريخ ملي ما، از همين دانشگاهها و از همين دبيرستانها و از لابلاي قشرهاي مردم بيرون آمدند، در صف مستحكمي قرار گرفتند و مردانه و شجاعانه نقش ايفا كردند. يعني آن جمعي از دانشجويان و دانش آموزان كه در يك دوره اي - مثل دوره انقلاب، مثل دوره بسيار حسّاس و خطرناك بعد از انقلاب، مثل دوران جنگ تحميلي - آماده شدند و همّت كردند كه نقش سازنده و قوي ايفا كنند، همين پاسدارانند. همين سرداراني كه امروز شما ملاحظه مي كنيد، در اوايل انقلاب جواناني بودند در همين سنيني كه امروز دانشجويان ما و بعضاً دانش آموزان ما هستند؛ جواناني پُرشور، آگاه، شجاع، داراي احساس سرشار ديني و انقلابي، همراه باگذشت. در همان دوران، جوانان ديگري هم بودند - اينها تنها جوانان كشور كه نبودند - كه يا اين شجاعت را نداشتند، يا به اين اندازه ايمان در آنها قوي نبود و يا به كارهاي ديگري از كارهاي كشور سرگرم بودند و در اين ميدان خطيري كه اين سربازان حقيقي اسلام و انقلاب و جان بركفان وارد شدند، نيامدند. پس اين جوانان شجاع و آگاه يكي از اصلي ترين عناصر عزّت ملت و كشور و

سربلندي و تأمين آينده كشور و نظام ما محسوب مي شوند؛ كه در حساسترين برهه ها، حقيقتاً مردانگي هم نشان دادند. كاري هم كه كردند، فقط اعمال و ابراز يك ايمان پُرشور و عاشقانه نبود - البته اين بود، اما فقط اين نبود - بلكه در همان حال، با فكر خودشان، با مغز خودشان، با تلاش استعدادي و انساني خودشان، توانستند كارهاي شگفت آوري را بيافرينند. بسياري از اين تاكتيكهاي نظامي ما، خيلي از كارهاي بسيار وسيع عملياتي ما در ميدان جنگ، خيلي از كارهاي اطّلاعاتي ما كه منجر به انهدام دشمن شد - چه در بخش جنگ و چه در بخش اطّلاعات و كارهاي ضد امنيّتي دشمن - كار همين جوانها بود. اينها نه معلّمي، نه دوره هاي آموزشي اي در اين زمينه ها نداشتند؛ اما با احساس نياز و فشارآوردن بر استعدادهاي دروني خودشان، ناگهان مثل چشمه اي جوشيدند و كارهاي شگفت آوري كردند. البته خطرات زيادي هم تهديدشان كرد؛ اما آن خطرها نتوانست اينها را از ميدان خارج كند. در واقع مي توان گفت، براي هر نسل جواني، پاسداران ما - كه خودشان جواناني بودند در دوره هاي جنگ و در اين ميدان پُرخطر - يك الگوي زيبا و جذّابند. جانبازان ماهم عمدتاً از همين مجموعه فداكار تشكيل شده اند؛ يعني كساني كه با همين احساس و با همين روحيه از محيطهاي شغلي و درسي و كاري و خانوادگي خودشان بيرون آمدند؛ در همان ميدان خطر وارد شدند و تا مرز شهادت هم پيش رفتند؛ منتها شهادت نصيبشان نشد و به زندگي برگشتند؛ ليكن با نقص جسماني. اينها سلامت خودشان را فداي اين راه كردند؛ بعد هم صبر پيشه نمودند. وقتي جانباز صبر

مي كند، وقتي پاي خدا حساب مي كند، وقتي يك جوان نيرومندِ زيباي برخوردار از محسّنات طبيعي، با كوري يا از دست دادن پا، دست، كبد، سلامتي و محروم از بسياري از خيراتي كه انسان بر اثر سلامت جسماني از آنها برخوردار مي شود، درميان ساير مردم راه مي رود، اما شاكر است، اما احساس سرافرازي و سربلندي مي كند كه در راه خدا كاري كرده؛ اين قيمت و ارزشش از شهداي ما كمتر نيست و گاهي هم بيشتر است. اين سه تعريف عمومي از سه قشري كه امروز در اين جا حضور داريد و اين فضا را معطّر كرده ايد. من به شما عرض كنم، براي يك ملت اگر عزّت سياسي و اجتماعي مطرح است، اگر رفاه مادّي و رفاه در زندگي مطرح است، اگر رسيدن به آرزوها و آرمانهاي بزرگِ معنوي و دنيايي و آخرتي - هر دو - مطرح است، اگر دنبال علم است، اگر دنبال قدرت جهاني و بين المللي است - و هرچه كه اين ملت به دنبال آن است - اين در صورتي تأمين مي شود كه اين ملت بتواند عناصر و حالاتي را در خود به وجود بياورد. اوّل از همه هم ايمان است؛ ايمان به همان هدف و ايمان به همان راه. بي ايماني و ولنگاري و باري به هر جهتي و دمدمي مزاج بودن، با آينده روشن و افتخارآميز نمي سازد. شما اگر تاريخ را نگاه كنيد، خواهيد ديد هر ملتي هم كه به جايي رسيده است، اوّلين چيزي كه داشته، ايمان و اعتقاد بوده است. اگر سير تاريخ را مطالعه كنيد - نه تاريخ هزار سال و پنج هزار سال قبل؛ همين تاريخ معاصر؛ تاريخ همين

كشورهايي كه امروز در دنيا هستند؛ - مي بينيد آنچه كه دارند - حالا هرچه هست - امور مثبت و ايجابي اي كه از آن برخوردارند، در فصلي به آنها داده شده است كه در آن فصل، اين خصوصيات را داشته اند؛ اوّل ايمان. آن وقت جامعه اي كه با فكر و تشخيص درست خود، عزّت و افتخار و سعادت زندگي را در راه خدا يافته است و مي داند كه اگر به دين خدا عمل كند، هم دنيا و هم آخرت، هم مادّيت و هم معنويت با هم نصيب او خواهد شد، اين را هم بايد بداند كه اولين شرط اين راه اين است كه به اين فكر، به اين مبنا و به اين راه ايمان داشته باشد. ببينيد؛ خداي متعال در قرآن مي فرمايد: «انّا ارسلناك شاهدا و مبشّرا و نذيرا لتؤمنوا باللَّه و رسوله»؛(1) اي پيغمبر! ما تو را به عنوان شاهد، به عنوان بشارت دهنده و به عنوان بيم دهنده فرستاديم تا تو و همه كساني كه با تو هستند، ايمان بياورند به خدا و پيامبر. خود پيغمبر هم داخل در اين خطاب است؛ «لتؤمنوا باللَّه و رسوله و تعزّروه و توقّروه و تسبّحوه بكرة و اصيلا»،(2) يعني تا اين ايمان نباشد، هيچ چيز پيش نخواهد رفت. اين نكته را در ذهنتان بگنجانيد؛ آن وقت نگاه كنيد ببينيد كساني كه در رخنه به ايمان عمومي تلاش مي كنند - و هميشه تلاش داشته اند - دنبال چه هستند. مي دانيد كه اين ايمان پايه اصلي سعادت و افتخار ملت است. هر عامل و هر مبلّغي كه پايه اين ايمان را سست كند - به هر نحوي كه باشد؛ يا او را دچار

وسوسه و ترديد كند، يا او را به حالت بي قيدي و لااباليگري و باري به هرجهتي و ولنگاري بكشاند - آن هدف پليد را دنبال مي كند؛ يعني با عزّت ملي، با افتخار ملي و با سعادت ملت به مقابله مي پردازد. يك عنصر ديگر، احساس مسؤوليت است. اين ايمان بايد همراه با احساس مسؤوليت شود؛ يعني انسان وظيفه اي را متوجّه به خود بداند؛ بداند وظيفه دارد. بدون احساس مسؤوليت، اين ايمان كارايي خود را از دست خواهد داد. اين دو عنصر بايد با شجاعت، رشادت، روحيه آمدن به ميدان و توجّه به قدرت دروني خود همراه شود. چون يكي از چيزهايي كه هر مجموعه اي را، هر ملتي را، هر سپاهي را دچار انهزام مي كند، غافل ماندن از قدرت خود است. امروز نفوذ معنوي و اقتدار سياسي ملت ايران در سرتاسر اين منطقه - چه در قسمت كشورهاي خاورميانه، چه در قسمت شرق و چه تا آفريقا و بسيار جاهاي ديگر - گسترده است. اين به خاطر همين كارهاي بزرگي است كه ملت ايران كرده است. امروز نظام جمهوري اسلامي يكي از مقتدرترين نظامهاست. اين معنا البته در تحليلهاي سياسيِ سطح بالاي موجود در حتي كشورهاي دشمن ما مورد اعتراف قرار گرفته است؛ اين را نوشته اند و گفته اند و ثبت شده است. اين اقتدار و نفوذ معنوي و سياسي اي كه شما نمونه ها و نشانه هايش را امروز در فلسطين و در بسياري از كشورهاي غيراسلامي مي بينيد، سعي مي شود در چشم خود ملت ايران - بخصوص در چشم نسل جوان - مورد اغفال و تغافل قرار گيرد و انكار شود. يعني وانمود شود كه ملت ايران، ملتي منزوي و كنار افتاده

است؛ كسي هم به او توجّه ندارد! اين كارِ آن دشمن است. چرا؟ براي اين كه ملت از هويّت حقيقي خود و از آن نيروي عظيم و تواناييهايي كه در اختيار دارد، غافل بماند. اين يكي از نقشه هاي دشمن است. پس شجاعت و رشادت و آگاهي از تواناييهاي خود و اقتداري كه به خاطر ايمان در اين ملت وجود دارد هم، يكي از شرايط رقم زدن آن آينده است. اتّحاد كلمه نيز همين طور. همه با هم متّحد باشند. اختلافاتي در ميان هر جمع بشري هست. شما هيچ جمع بشري را پيدا نمي كنيد كه بين آنها در مسائل گوناگون اتفاق و اتحاد نظر باشد؛ اما اين اختلاف نظر نبايد رشته و پيوند اتّحاد را در يك ملت و يك مجموعه به هم بزند. حال شما ملاحظه كنيد ببينيد توطئه هاي دشمن چگونه است. گروههايي هستند كه در اساسي ترين مسائل، فكرشان يكي است؛ در اعتقاد به اسلام، در اعتقاد به شريعت، در اعتقاد به نظام جمهوري اسلامي، در تديّن، گاهي در رعايتِ حتي مستحبّات، فكرشان، عقيده شان، راهشان، حتي عملشان يكي است؛ اما با تلقين دشمن اينها احساس جدايي و نفرت از هم مي كنند؛ در مراكز مربوط به نظام، جلوِ هم صف آرايي مي كنند؛ در بين مردم، جلوِ هم صف آرايي مي كنند؛ در بخشهاي مختلف، جلوِ هم صف آرايي مي كنند! در ميان اين مجموعه ها، هر كدام كه نسبت به ديگران سختگيرتر، با اعلام دشمنيِ صريح، تُندكننده تر و تيزكننده ترِ آتش اختلاف باشد، اين چه بداند و چه نداند، بيشتر در خدمت دشمنان اين ملت و اين نظام است. اتّحاد و وحدت هم يكي از شرايط لازم است. اين ساختن و تأمين كردن آينده اين نظام

است. البته حرف دراين باره زياد است. اين را هم به شما عرض كنم: موفّقيت هر ملتي در پيشرفتهاي خود، نسبت معكوس با نفوذ بيگانگان و دشمنان در آن كشور دارد. اينها نسبتشان متعاكس است؛ يعني هرگاه بيگانه و يك قدرت خارجي - ولو آن قدرت خارجي علناً اظهار دشمني نكرده باشد - نفوذش در بين مردم، قشرهاي مختلف و فضاي سياسي بيشتر باشد، اين ملت از آينده اي همراه با عزّت و همراه با افتخار و تأمين شده، فاصله اش بيشتر است. نه اين كه با هر بيگانه اي بايد ستيزه گري كرد؛ نه، گاهي هم انسان به خاطر مصالح، با بيگانه اي دوستي مي كند؛ اما به همان بيگانه دوست هم نبايد اجازه داد كه در امور داخل اين خانه، اين خانواده، اين كشور و اين جامعه بتواند نقش ايفا كند. از اوّلِ انقلاب كه به كلّي رشته هاي نفوذ امريكا و ديگر قدرتمندان - فقط هم امريكا نبود؛ منتها بدترينشان امريكا بود - در اين كشور گسسته شد، اينها دائم در فكر بودند كه به نحوي در داخل كشور نفوذ كنند و به پياده كردنِ فكر خودشان، حرف خودشان، كار خودشان و مقاصد و هدفهاي خودشان بپردازند. از همه راهها هم براي اين كار استفاده مي كنند و در اين بيست ويكي، دو سال استفاده كرده اند. امروز بيشترين كاري كه از آن استفاده مي كنند، مانور سياسي است. اين مانور سياسي به شكلهاي مختلف جلوه مي كند. يك سياسي كار، وقتي مي خواهد مقصود خود را عملي سازد، گاهي اخم مي كند، گاهي لبخند مي زند، گاهي بغض نشان مي دهد، گاهي تهديد مي كند، گاهي جلو مي آيد و گاهي پشت مي كند. اينها مانور سياسي است. يك روز مي گويند ما به ملت ايران

بسيار بدي كرديم و مثلاً يعني متأسفيم! يك روز مي آيند عليه ملت ايران در مجلس سناي خود قانون تصويب مي كنند. يك روز مي آيند خائنين و روسياهترين گروهكهاي ضدّ انقلاب را مورد تمجيد قرار مي دهند. يك روز به خاطر اين كه ايران با صهيونيسم صريحاً و علناً - به خاطر غصبي كه در فلسطين كرده - مخالف است، عليه او تبليغات مي كنند. يك روز پول مي گذارند براي اين كه نظام جمهوري اسلامي را سرنگون كنند. اينها يعني مانور سياسي؛ اينها يعني سياسي كاري. از هر شيوه اي هم استفاده مي كنند؛ در راديوهايشان، در تبليغاتشان، در تماسشان با شخصيتهاي داخلي، در فريب دادنشان. هر گوشه از اين خاكريز عظيمي را كه ملت ايران در مقابل نفوذ دشمن ايجاد كرده، ببينند قدري نرم و نفوذ پذير است، همان جا متمركز مي شوند تا نفوذ كنند؛ شخصيت سياسي باشد، حزب سياسي باشد، مسؤول دولتي باشد. براي همين است كه خداي متعال در سوره سراسر حماسه و درس فتح، بعد از آن كه همه آيات حماسه را بيان مي كند، درباره اصحاب پيغمبر مي فرمايد « اشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم»؛(3) اينها در مقابل كفّار - يعني همان دشمناني كه صف بسته اند - شديدند. مراد از كفّار، آن يهودي يا مسيحي نبود كه زير سايه پيغمبر در مدينه زندگي مي كرد. همان وقت بودند، مسيحيان و يهودياني كه داخل مدينه زندگي مي كردند و پيغمبر و اصحابش با آنها روابط خوبي داشتند. آنها را «اشدّاء علي الكفّار» نمي گويد. «اشدّاء علي الكفّار» به كفاري مي گويد كه يا مثل كفّار قريش به طور دائم عليه اسلام و مدينه اسلامي در حال تحرّكات نظامي بودند؛ يا مثل يهوديهاي بني قريظه و خيبر و بقيه مناطق

دائم كارشكني مي كردند - بروند اين طرف و آن طرف سفر كنند، اين گروه و آن گروه را عليه اسلام جمع كنند؛ لشكركشي كنند، تحريك كنند، شايعه درست كنند - و يا كساني كه در چهره مسلمان اما با دل و باطن كافر در داخل مدينه زندگي مي كردند و دائم هم يا با كفّار دسته اول و يا با كفّار دسته دوم ارتباط داشتند. «اشدّاء علي الكفّار»، يعني اشدّاء بر اين سه دسته. اما «رحماء بينهم»؛ بين خودشان رحيم و مهربان بودند. ببينيد؛ اين روش اسلامي است. اين براي اين است كه دشمن به هيچ طريقي در مقابل اين اشدّاء نمي تواند نفوذ كند. اشدّاء يعني چه؟ اشدّاء، يعني با استحكام مطلق. درباره آهن مي گويد: «فيه بأس شديد».(4) شديد است؛ يعني مستحكم است. شدّت در اين جا به معناي ظلم نيست، به معناي حتماً خونريزي هم نيست. به معناي استحكام است؛ يعني اين خاكريز نبايد شل و نرم باشد؛ اين ديوار نبايد رخنه داشته باشد. حرف امروز و حرف هميشه من به جناحها و شخصيتهاي سياسي در اين كشور اين است كه در مقابل دشمن به گونه اي نباشيد كه او احساس كند از اين طريق مي تواند در دل انقلاب رخنه كند و نفوذ خودش را گسترش دهد. اگر من گاهي از بعضي از اشخاص يا بعضي از مطبوعات در اين كشور گله كردم، به خاطر اين است. كاري نكنند كه اين احساس را به دشمن بدهند كه مي شود از اين جا در داخل نظام رخنه كرد و نفوذ خود را گسترش داد؛ كه گفتيم هرچه دشمن نفوذش بيشتر بشود، عزّت ملي، اقتدار ملي، عظمت ملي و تأمين آينده كشور

ضعيفتر خواهد شد. نسبت اينها، نسبت معكوس است. اگر كسي به دشمن ميدان مي دهد؛ اگر كسي روز سيزده آبان را - كه روز اعلام خصومتهاي امريكاست - تبديل به روز ذلّت در مقابل امريكا مي كند و اگر كسي به جاي استحكامِ وحدت ملي، دائم در فكر تفرقه است، يقين بدانيد مي خواهد نفوذ دشمن را زمينه سازي كند. پس اين شخص نمي تواند ادّعا كند كه طرفدار وحدت ملي و مصالح ملي است. اين بسيار بد است كه در نظام اسلامي عدّه اي دل به دشمن بدهند؛ اكتفا به اين هم نكنند، به تكرار حرفهاي دشمن بپردازند؛ به اين هم اكتفا نكنند، مقدّسات نظام را زير سؤال ببرند؛ به اين هم اكتفا نكنند، همان كاري را كه دشمن مي خواهد، عيناً انجام دهند؛ يعني آن ايمان را - كه شرط اوّلي بود - در مردم متزلزل كنند؛ آن شجاعت و اعتماد به نفس را در دل جوانها از بين ببرند؛ تيشه بردارند به ديواره اين نظام بزنند، تا رخنه ايجاد كنند! اين كارها را بكنند، بعد نظام با آنها برخورد كند و طبق قوانين، مجرمشان بشناسد؛ كه مجرم شدن در نظام اسلامي، يك لكّه ننگ ابدي است، مگر آن كه «الّا الّذين تابوا و اصلحوا و بيّنوا»؛(5) كسي توبه كند؛ چيزي را كه افساد كرده، اصلاح كند؛ ابهامي را كه ايجاد كرده، تبديل به تبيين كند؛ خطاي گذشته خودش را روشن كند؛ آن وقت خداي متعال از او خواهد گذشت و جرمش تبديل به صلاح مي شود. ولي مادامي كه اين كارها را نكرده، يك مجرم است؛ آن وقت كساني برخلاف قانون، به حمايت از اين مجرم بپردازند كه اين جزو بدترين

كارهاست! بدترين عادتها در يك كشور همين است كه دستگاههاي مختلف كشور، يكديگر را متّهم كنند. اين معني ندارد؛ اين اصلاً انسجام و اتّحاد دستگاههاي اداره كننده كشور را مختل مي كند. يك مجموعه وقتي كامل است و وقتي مي تواند كار كند كه دستگاههايش يكديگر را تكميل و به هم كمك كنند. نه اين كه فلان دستگاه همه اش به فكر اين باشد كه بهمان دستگاه را از حيّز اعتبار بيندازد؛ بهمان دستگاه هم همه اش به فكر اين باشد كه فلان دستگاه را نابود و بدنام كند. اين كه نمي شود. كسي كه مجرم است، مجرم است؛ البته به قدر جرم خود مجرم است نه بيشتر. جرمها يك اندازه نيستند. اين طور نيست كه وقتي كسي جرمي انجام داد، يك سيئه همه حسنات را از بين ببرد؛ نه، آن هم نيست؛ اما جرم بايد جرم محسوب شود. آن رفتار و عملي كه طبق قانون و طبق قاعده و روش صحيح، تشخيص داده شده كه جرم است و صاحبش مجرم است، ديگر نبايد مورد تشويق و تقدير و احسنت و آفرين چهار نفر آدم بي توجّه قرار گيرد. همين بي توجّهي هاست كه به آينده كشور لطمه مي زند. كسي اين كارها را بكند، بعد بگويد من به عزّت ملي هم عقيده دارم؛ به سعادت ملت هم عقيده دارم؛ آينده ملت را هم مي خواهم! اينها با هم نمي سازد. آنچه كه من به شما جوانان - چه شما پاسداران، چه شما دانشجويان، چه شما دانش آموزان و چه شما جانبازان - عرض مي كنم، اين است كه: عزيزان من! شماها جواناني هستيد كه، امروز و فرداي نظام بر دوشتان است. زماني يك عدّه جوان در اين كشور بودند، كارهايي كردند،

تا اين جا رساندند؛ از اكنون به بعد مال شما، روز شما، تكليف شماست. من به شما جوانان عرض مي كنم: عزيزان من! ايمان، پايه اصلي است. شجاعت و اعتماد به نفس، يكي از پايه هاي اصلي است. احساس مسؤوليت، يكي از پايه هاي اصلي است. اتّحاد و همبستگي ميان نيروهاي مؤمن، يكي از پايه هاي اصلي است. البته پايه هاي ديگري هم وجود دارد كه من حالاً روي اين چند امر تكيه كردم. اگر همين مسائل را مورد توجّه قرار دهيد، بدانيد اين كشور كه به بركت اين انقلاب و به بركت اين نظام، امروز يكي از مستحكمترين و عزيزترين كشورهاي دنياست، در آينده هم يكي از مقتدرترين و سربلندترين و پيشروترين كشورهاي دنيا خواهد بود. مسؤولان بايد به وظايف خودشان عمل كنند؛ نيازهاي مردم را بفهمند، درك كنند و تأمين كنند. مشكلاتي كه امروز در بين مردم وجود دارد - محروميتها، نابسامانيها، تبعيضها و بيكاريها كه تذكّر مشفقانه ما به مسؤولان دائماً درباره اين چيزهاست - موانع راهند. برطرف كردن اينها هدف نيست؛ برطرف كردن اينها براي رسيدن به هدف لازم است. هدف عبارت است از ساختن كشوري كه بتواند در دنيا الگو باشد؛ «لتكونوا شهداء علي النّاس».(6) آن چنان بالا قرار گيريد كه بتوانيد ناظر بر همه عالم باشيد؛ بر همه روشها، بر همه تمدّنها و مدنيّتها. اين مراحلي دارد كه من ان شاءاللَّه در صحبتي خواهم گفت كه ما الان در كداميك از اين مراحل هستيم. ما راهي را شروع كرديم، حسابي هم پيش آمديم. برخلاف آن پنداري كه دشمن مي خواهد تلقين كند، اين ملت، حسابي جلو رفته و به جاهاي خوبي هم رسيده است؛ ليكن ادامه راه

احتياج دارد به اين كه اين موانع برداشته شود. اين فقر، اين بيكاري، بعضي از اين فسادهايي كه گوشه و كنار مشاهده مي شود، بعضي از اين اختلاف افكنيها و مخالف خوانيها و امثال اينها، مزاحم حركت عظيم ملي است. اينها بايستي از سر راه برداشته شود تا اين ملت بتواند پيش ببرد. ان شاءاللَّه اگر اين ملت بتواند همچنان كه موانع و كوههاي بزرگ را از سر راه خود برداشته است، اين خارهاي دامنگير را هم از سر راه خود بردارد، بدانيد ملت ايران و كشور ايران اسلامي عزيز و نظام مقدّس جمهوري اسلامي در آينده اي كه براي شما جوانان ان شاءاللَّه ديدني و دست يافتني است، در قلّه كشورهاي جهان و تعيين كننده براي مسير انسانها قرار خواهد گرفت. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، توجّهات و توفيقات و كمك خود را براي رسيدن به اين آينده، به اين ملت و به اين جوانان عزيز عنايت كن. پروردگارا ! توجّهات و ادعيه زاكيّه مولاي و ولي غائب ما ارواحنافداه را شامل حال همه ما بگردان. پروردگارا ! ارواح مطهّر شهيدان عزيز و روح مقدّس امام راحل را از ما راضي كن. پروردگارا ! ما را قدردان كساني كه جان خود، تن خود، سلامت خود و فرصتهاي خود را در راه اين انقلاب مصرف كردند، قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) فتح: 8 و 9 2) فتح: 8 و 9 3) فتح: 29 4) حديد: 25 5) بقره: 160 6) بقره: 143

بيانات مقام معظم رهبرى در سالروز ميلاد خجسته امام زمان (عج)

بيانات مقام معظم رهبري در سالروز ميلاد خجسته امام زمان (عج) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً روز مسعود اين ميلاد بزرگ را به همه تبريك عرض مي كنم. ان شاءاللَّه

كه خداوند متعال اين عيد را بر همه آحاد ملت ايران، بر يكايك شما حضّار عزيزي كه در اين جا تشريف داريد و بر همه آزادگان عالم مبارك و ميمون فرمايد. ثانياً از عزيزاني كه برنامه اجرا كردند و جلسه را به نام و ياد ولي اعظم الهي، حضرت بقيةاللَّه ارواحناله الفداء معطّر كردند، تشكّر مي كنم. همچنين از شما برادران و خواهراني كه احساسات و شور و ايمان قلبي خودتان را به انواع مختلفي ابراز فرموديد، صميمانه متشكّرم و اميدوارم خداوند متعال نظر لطف و عنايت ويژه خود را بر شما جوانان عزيز، مردان و زنان مؤمن و باصفا، مبذول كند و دلهايتان را از آنچه كه هست، نوراني تر و شفّافتر فرمايد. اين ميلاد و اين ياد بزرگ بايد به ما درس بدهد. احساسات، بسيار خوب است؛ عواطف، پشتوانه بسياري از اعمال نيكوي انسانهاست؛ ايمان و عقيده قلبي به وجود اين منجي عظيم عالم، شفابخش بسياري از بيماريها و دردهاي معنوي و روحي و اجتماعي است؛ ولي فراتر از همه اينها، ما بايد از اين ياد، از اين خاطره و از اين حادثه عظيم، درس بگيريم. هر سال اين جشنها برپا مي شود و دلها را معطّر مي كند. اگر درسهاي عميقي كه در تجديد اين خاطره وجود دارد، براي رفتار ما و عمل ما بتواند يك آموزنده و معلّم به حساب آيد، يقيناً پيشرفت جامعه ما به سمت كمال، روانتر و سريعتر خواهد شد. يك درس از اين درسها اين است كه همه بدانند و همه اذعان و باور كنند كه حركت عالم به سمت صلاح و به سمت آفاق روشن است. مستكبران عالم هرچه مي خواهند، بگويند؛ تظاهر

به قدرت نمايي بكنند؛ اما لشكر حق و حقيقت و كارواني كه بشريت را به سمت سرمنزل عدل و داد پيش مي برد، روزبه روز در حال افزايش يافتن است. گذشتِ سالها نمي تواند اين اميد را در دلها از بين ببرد يا كم فروغ كند كه در آينده - كه اميدواريم آن آينده چندان دور نباشد - همه آحاد بشر طعم عدالت را به معناي واقعي كلمه خواهند چشيد. حقّانيت آن دولت الهي و حكومت ربوبي در زمين در اين است كه همه آحاد بشر سهم خود را از معرفت حقيقت و عمل به حقيقت خواهند گرفت. قدرتمندان و مستكبران و زورگويان و زراندوزان و زورمداران عالم هرچه تلاش كرده اند و بكنند، نخواهند توانست اين حركت و اين رفتار طبيعي بشر را به سمت صلاح متوقّف كنند. البته در كار خدا در زمين طفره نيست و كارها بر طبق روال طبيعي انجام مي گيرد؛ اما طبيعت و فطرت عالم اين است؛ كه به سمت كمال برود و مي رود. شعارهايي كه امام زمان عليه الصّلاةوالسّلام وعجّل اللَّه تعالي فرجه بر سر دست خواهد گرفت و عمل خواهد كرد، امروز شعارهاي مردم ماست؛ شعارهاي يك كشور و يك دولت است. اين خودش يك گام بسيار بلندي به سوي اهداف امام زمان است. روزي شعار توحيد، شعار معنويت و شعار دينداري، در دنيا منسوخ شده بود؛ سعي كرده بودند به طور كلّي آن را به دست فراموشي بسپارند؛ اما امروز در اين منطقه عالم، اين شعارها، شعارهاي رسمي حكومت است؛ شعارهاي رسمي اداره كشور و آحاد ملت است؛ علاوه بر اين، اين شعارها آرزوي ملتهاي مسلمان در بسياري از كشورهاي دنياست؛ و اين شعارها يك روز تحقّق پيدا

خواهد كرد. اين زمينه ها وقتي آماده شد؛ آن وقت كه معلوم شد در مقابل قدرت مادّي مستكبران عالم، زمينه اين وجود دارد كه آحاد بشر بتوانند بر روي حرف حق خود بايستند، آن روز، روز ظهور امام زمان است؛ آن روز، روزي است كه منجي عالم بشريت به فضل پروردگار ظهور كند و پيام او همه دلهاي مستعد را كه در همه جاي جهان هستند، به خود جذب كند و آن وقت ديگر قدرتهاي ستمگر، قدرتهاي زورگو، قدرتهاي متّكي به زر و زور نتوانند حقيقت را - آن چناني كه قبل از آن هميشه كرده اند - با فشار زر و زور خود به عقب بنشانند يا مكتوم نگه دارند. شما مردم عزيز - بخصوص شما جوانان - هرچه كه در صلاح خود، در معرفت و اخلاق و رفتار و كسب صلاحيتها در وجود خودتان بيشتر تلاش كنيد، اين آينده را نزديكتر خواهيد كرد. اينها دست خود ماست. اگر ما خودمان را به صلاح نزديك كنيم، آن روز نزديك خواهد شد؛ همچنان كه شهداي ما با فدا كردن جانِ خودشان آن روز را نزديك كردند. نسلي كه براي انقلاب آن فداكاريها را كردند، با فداكاريهاي خودشان آن آينده را نزديكتر كردند. هرچه ما كار خير و اصلاح دروني و تلاش براي اصلاح جامعه انجام دهيم، آن عاقبت را دائماً نزديكتر مي كنيم. اميدواريم خداي متعال ادعيه زاكّيه و توجّهات حضرت ولي عصر را در حقّ ملت ايران و در حقّ شما عزيزان، هميشگي قرار دهد؛ دعاهاي آن بزرگوار را در حقّ همه ما مستجاب كند؛ ديدار آن بزرگوار را نصيب اين دلها و چشمها فرمايد؛ ما را جزو ياران و

همراهان و دوستداران و شيعيان واقعي آن بزرگوار قرار دهد؛ ما را در دنيا با آل محمّد، و در آخرت با آن بزرگواران محشور فرمايد؛ ما را مسلمان و مؤمن واقعي زنده بدارد و بميراند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات مقام معظم رهبرى در اجتماع بزرگ مردم اراك

بيانات مقام معظم رهبري در اجتماع بزرگ مردم اراك بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين المكرّمين. سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. خداي متعال را سپاسگزارم كه اين توفيق بزرگ را به اين بنده حقير و ضعيف داد تا امروز بتوانم در جمع شما مردم مؤمن و پُرشور و غيور و بامحبّت و سرشار از احساسات پاك و صميمانه حضور پيدا كنم. خداي متعال را سپاسگزارم كه يك بار ديگر به من توفيق داد تا با شما مردم اراك و استان مركزي، در شهري كه سرزمين رشد شخصيتهاي بزرگ محسوب مي شود، ملاقات كنم. من قبلاً - در دوران جنگ تحميلي - چند بار به اين استان سفر كرده ام. امروز جنگ و حملات نظامي و بمباران شهرها و خانه ها - كه در يك نمونه آن، هفتاد كارگر اراكي به شهادت رسيدند - نيست؛ اما همان شور و احساسات، همان غيرت و ايمان، همان محبّت و احساس صميميّت در شما مردم عزيز، در شما مرد و زن مؤمن و بامحبّت كاملاً مشهود و محسوس است. من از اجتماع عظيمي كه در اين جا تشكيل داده ايد، تشكّر مي كنم. از برادران و خواهران و جوانان پُرشوري كه در اين مسيرِ چند كيلومتري، با تحمّل زحمت و فشار، لطف خودشان را به اين

بنده حقير ابراز كردند، تشكّر مي كنم. به خاطر تراكم جمعيت، براي مردمي كه در مسير بودند، احساس خطر كردم؛ لذا مسير را تغيير داديم و از راه ديگري كه مردم انتظار ما را نداشتند، به اين جا رسيديم. بنابراين از برادران و خواهراني كه در بخش پاياني مسير، منتظر ما بودند و ما از ميان آنها عبور نكرديم، عذرخواهي مي كنم. برادران و خواهران عزيز! استان مركزي در حقيقت سرزمين رشد فرهنگي و فكري و خدمات بسيار با ارزش فرهنگي و سياسي است. سرتاسر استان همين خصوصيت را دارد. البته استان، شهرهاي قديمي و كهني دارد؛ اما اراك چندان قديمي نيست و حدود دويست سال بيشتر از بناي آن نمي گذرد و در مقايسه با بسياري از شهرهاي كهن، شهر جواني است؛ اما در همين مدت شخصيتهاي برجسته اي از آن برخاسته اند و هر كدام منشأ آثاري شده اند. ظهور شخصيتها و مردان بزرگ از اين خطّه، نشان دهنده حقيقتي است و آن حقيقت اين كه اين منطقه از لحاظ استعداد انساني، يك منطقه ممتاز و كم نظير است. از همين شهر بود كه مرحوم آيةاللَّه حائري - مؤسّس حوزه علميه قم - به قم سفر كرد و در قم ساكن شد. مردي كه جاذبه اراك او را از نجف و سامرا به اين شهر كشانده و سالها در اين شهر بساط علم و تحقيق و روحانيت گسترده بود، از شهر اراك به قم رفت و حوزه قم را تأسيس كرد. با اين حساب، شهر شما مادر حوزه ي علميه ي قم است. حوزه قم در دوره اخير به دست مردي تأسيس شد و به وجود آمد كه جاذبه شهر شما توانسته بود او را از مركز

تحصيلات - يعني نجف و سامرا - به اين جا بكشاند. بزرگان اراك در نجف هم كه بودند، برجسته بودند؛ در قم هم كه بودند، ممتاز بودند. مرحوم آقا ضياءالدّين عراقي محقّق بزرگي است كه امروز اگر كسي سخنان و تحقيقات او را در مباحث فقهي و اصولي بتواند عميقاً درك كند، به آن افتخار مي كند. مرحوم آيةاللَّه اراكي نيز كه در قم ساكن بود، از افتخارات شهر شما بود. در ميان پرورش يافتگان اين استان و اين شهر، علماي بزرگي بودند كه در رأس آنها شخصيتي است كه ايران بزرگِ كهنِ ريشه دارِ تاريخي ما به عظمت او، به بزرگي و نفوذ او، به تأثيرگذاري او كمتر كسي را در تاريخ خود سراغ دارد؛ و او امام بزرگوار ما، امام روح اللَّه الموسوي الخميني است. استخوانبندي علمي امام عزيز ما در همين شهر شما به وجود آمد؛ در همين مدرسه اي كه امروز به نام شريف او مزيّن است، درس خواند و دوره جوانيش را چند سالي در اين جا گذراند. اين مرد بزرگ از اين استان به حوزه بزرگ قم هديه شد و حوزه قم اين گوهر تابناك را پرورش داد و به ملت ايران هديه كرد. بنابراين، اين هديه الهي را اوّل بار شما اراكيها و مردم استان مركزي در درون خود پرورش داديد و به جهان اسلام هديه كرديد. اين خصوصيت اين شهر بزرگ است. در همين مدت، شهر شما قطب صنعتي شد. امروز اراك و ساوه از بزرگترين مجموعه هاي صنعتي كشورند. با اين كه اراك در صنعت توانسته است پيشرو باشد، اما از لحاظ كشاورزي و دامداري هم عقب نمانده است. گندم مازاد و لبنيات توليدشده شما، هداياي

اين استان به مردم كشور است. شخصيتهاي انساني شما، استعدادهاي برجسته اين استان، فرآورده هاي طبيعي اين استان، همه حكايت از اين مي كند كه خداوند متعال در اين مجموعه انساني كه در اين بخشِ كشور تمركز يافته است، از الطاف و تفضّلات خود چيز بسيار زيادي به وديعه نهاده است. هدف من از اين سفر در درجه اوّل احترام به مردم اين استان است - مردان و زنان و جوانان از قشرهاي مختلف - كه استعدادهاي انساني آنها را از فرآورده هاي اين استان مي شود مشاهده كرد. اميدواريم اگر بتوانيم، در خلال اين سفر، با كمك مسؤولان كشور گره هايي را از كارهاي جاري اين استان باز كنيم و اين سفر بركات بيشتري پيدا كند. آنچه را كه من امروز به شما عرض مي كنم، بخصوص خطاب به جوانان است. شما جوانان اراك و استان مركزي در اين جا جمع شده ايد؛ اما اين سخن خطاب به همه جوانان كشور است كه جمعيت بزرگي را در كشورمان تشكيل مي دهند. آن سخن اين است كه امروز هركس به جغرافياي سياسي و فرهنگيِ عالم نگاهي بيندازد، حقيقتي را مشاهده مي كند. آن حقيقت اين است كه امروز جهان از قطبهاي سلطه تشكيل شده است؛ مجموعه هايي كه بر روي هم متأسّفانه يك نظام سلطه جهاني را در اين دوران به وجود آورده اند. نظام سلطه چيست؟ نظام سلطه اين است كه بعضي از كشورهاي دنيا سلطه گر و بعضي از كشورهاي دنيا سلطه پذيرند. رسم بر اين است كه امروز كشورهاي جهان را به شمال و جنوب تقسيم مي كنند. كشورهاي شمال يعني كشورهاي ثروتمند و كشورهاي جنوب يعني كشورهاي مثلاً فقير يا كشورهاي توسعه يافته و كشورهاي رو

به توسعه. در دوره هاي قبل هم تقسيماتِ ديگري مي كردند. من در آن زمان كه شوروي سابق هنوز بود و دنيا را به بخشهاي سه گانه تقسيم مي كردند، در يك مجمع جهاني اين حرف را زدم؛ امروز هم كه شوروي اي وجود ندارد و قطبهاي دوگانه متضاد قدرت در دنيا به آن صورت نيست، همان عقيده را دارم. هر چه زمان مي گذرد، اين حرف بيشتر تأييد مي شود؛ و آن حرف اين است كه جهان دو بخش دارد: يك بخشِ سلطه گر، يك بخشِ سلطه پذير. بخش سلطه گر لزوماً كشورهايي نيستند كه از ثروتهاي طبيعي برخوردار باشند؛ بخش سلطه پذير هم لزوماً كشورهايي نيستند كه همه فقير باشند. كشورهاي آفريقايي بر روي درياهايي از منابع طبيعيِ بسيار لازم براي مردمانشان زندگي مي كنند. در آن جا الماس هست، مواد معدني بسياري هست كه بشر به آن احتياج يا اشتياق دارد. اين ثروت طبيعي مال آنهاست؛ بنابراين فقير نيستند؛ اما ابزار سلطه از اين جادوگريها بسيار مي كند؛ يك ملت فقير را به صاحب ثروت كلان تبديل مي كند؛ اما ملتهايي را كه از ثروتهاي بزرگ طبيعي برخوردارند، به كشورهايي كه به نان شبشان محتاجند، تبديل مي نمايد! امروز در آفريقا، در بسياري از مناطق آسيا، در بسياري از مناطق امريكاي لاتين، در خود اروپا، از اين گونه ملتها هستند. اين تقسيم دوگانه است؛ يك بخش، قدرتهاي سلطه گرند كه در كشورهايي حكومت مي كنند؛ يك بخش، سلطه پذيرند. من نمي خواهم بگويم همه كساني كه سلطه گر نيستند، سلطه پذيرند؛ نه، كشورهايي هستند كه سعيشان بر اين است كه سلطه پذيري نكنند و سلطه سلطه گران را نپذيرند؛ اما اگر بتوانند، بيشتر در جنبه اقتصادي از تسلّط بيگانه فرار مي كنند؛ يا اگر بتوانند، در جنبه

سياسي از تسلط بيگانگان مي گريزند؛ اما در جنبه فرهنگي، سلطه سلطه گران را پذيرفته اند. اين واقعيتي است كه بايد انسان آن را درست درك كند. با انكار واقعيتها هيچ كس نمي تواند به نتيجه برسد. من به شما عرض كنم: تسلّط فرهنگي از تسلّط اقتصادي و از تسلّط سياسي هم خطرناكتر است. چرا؟ چون وقتي يك ملت بر ملت ديگر تسلّط فرهنگي پيدا كرد، هويّت ملتي كه زير سلطه است، از بين مي رود. شما فرض كنيد يك انسان اصيلِ نجيبِ خانواده داري كه داراي نياكان و خانواده بسيار باشرافتي است. اگر كسي بخواهد از او نوكري بگيرد، به آساني نمي تواند؛ چون او به شرافت خانوادگي خود متّكي است و حاضر نيست كارهاي پست انجام دهد. راه اين كه بتوانند او را به كارهاي پست وادار كنند و از او نوكريِ بي مزد و منّت بگيرند، اين است كه شخصيت او را، خانواده او را، سابقه او را، هوّيت او را و تاريخ او را از ياد او ببرند تا فراموش كند كيست و چه شخصيتي دارد. آن گاه همه گونه مي توانند در او تصرّف كنند؛ همه گونه مي توانند بر سر او دست دراز كنند. يك ملت نيز همين طور است. اگر يك ملت را از تاريخش، از گذشته اش، از فرهنگش، از شخصيتش، از مفاخر علمي و ديني و سياسي و فرهنگي اش جدا كردند و از يادش بردند - زبانش را از او گرفتند، الفبايش را از او گرفتند، كتابش را از او گرفتند، سابقه فرهنگي اش را از او گرفتند - اين ملت آماده خواهد شد كه هر چه مي خواهند بر سرش بياورند. اين ملت ديگر جان پيدا نمي كند؛ مگر اين كه شخصيتهاي برجسته اي در آن ظهور

كنند. اين بلا را بر سر بسياري از كشورها آورده اند. محور سلطه در دنيا، امروز دستگاههاي بسيار خطرناك و بسيار بي رحمي هستند كه مجموعه كارتلها و تراستها - يعني شركتها و كمپانيهاي اقتصادي - را در سرتاسر دنيا تشكيل مي دهند و بيشترين تسلّط را هم اينها بر دولت امريكا دارند. اين كه ما امريكا را يك دولت مستكبر مي دانيم؛ اين كه ما وقتي مي گوييم استكبار جهاني، به ذهن همه دولت امريكا خطور مي كند؛ اين به خاطر آن است كه تسلّط دستگاههاي استكباريِ سودجويِ قدرت طلبِ زرسالارِ عالم بر آن حكومت از همه جا بيشتر است و همه ابزارهاي علمي و تسليحاتي و سياسي آن دولت در راه استثمار ملتها به كار مي رود. نكته اصلي اي كه مورد نظر من است، اين است: برادران و خواهران عزيز من! بخصوص جوانان عزيز! توجّه داشته باشيد، امروز در دنيا دولتي كه در كنار ملت خود با سلطه اقتصادي و سياسي و فرهنگيِ استكبار مقابله و در مقابل آن مقاومت مي كند، دولت و ملت جمهوري اسلامي ايران است. امروز همه خصومت و منازعه اي كه شما عليه ايران در مراكز قدرت جهاني مشاهده مي كنيد، به خاطر همين است. بقيه حرفها بهانه است؛ حقوق بشر بهانه است؛ حرفهايي كه با تبليغاتِ خودشان در داخل منتشر مي كنند، بهانه است؛ ميل به دمكراسي و اشاعه مردم سالاري - كه آنها ادّعا مي كنند - دروغ و بهانه است. اصل قضيه همين است؛ دستگاه سلطه در دنيا نمي تواند ببيند كه دولتي در كنار ملت خود با سلطه سياسي و فرهنگي و اقتصادي استكبار مبارزه مي كند. البته ملتها در همه جاي دنيا همين احساسات شما را كم و بيش دارند. ملتهايي كه

آگاهي داشته باشند، همين احساسات را دارند؛ مگر اين كه آگاه نباشند يا بسيار غرق در فساد باشند؛ والّا اين احساسات در بسياري از ملتها هست. بعضي از دولتها هم مي خواهند با ملتهاي خودشان همراهي و همكاري كنند؛ اما نمي توانند و جرأت نمي كنند. حكومتهايي كه از پشتوانه مردم برخوردار نيستند، به وسيله همين دستگاه سلطه جهاني تهديد مي شوند. به آنها مي گويند عليه تان تبليغات مي كنيم، شما را ساقط مي كنيم. آنها هم براي حفظ قدرت خود - چون به ملتهايشان متّكي نيستند - تسليم خواسته هاي استكبار مي شوند. امروز خصوصيت ايران اسلامي اين است كه ملت و دولت و مسؤولان و همه آحاد كشور با يكديگر در يك جهت حركت مي كنند. نظام جمهوري اسلامي چون متّكي به مردم است، لذا نه از امريكا و نه از هيچ قدرت استكباري ديگري هيچ واهمه اي ندارد. سؤال اوّل اين است كه چرا در مقابل سلطه گران ايستادگي و مقاومت مي كنيم؟ چرا تسليم آنها نمي شويم؟ البته جواب اين سؤال ساده است. جواب اين است كه اگر استكبار و دستگاه سلطه توانست بر كشوري تسلّط يابد و در آن نفوذ پيدا كند، منافع آن ملت، ديگر ناديده گرفته خواهد شد. منافع مادّي، منافع اقتصادي، خواسته هاي معنوي و رشد و اعتلاي فرهنگي از بين خواهد رفت و مثل وضعيت دوران قبل از انقلاب خواهد شد كه يك حكومت دست نشانده در اين جا حاكم بود. بنابراين ملت ايران ناگزير است براي آينده و براي سعادت خود، در مقابل دشمن سلطه گر، مقاومت و ايستادگي كند و راهي را كه به سوي كمال و سعادت اوست، با قدرت بپيمايد. سؤال بعدي اين است كه آيا ملت ايران اين قدرت را

دارد يا نه؟ آيا ملت ايران مي تواند بي اعتنا به فشارهاي مراكز سلطه ي جهاني، با تكيه بر هوّيت و بر تواناييهاي خود ايستادگي كند و راه كمال و تعالي مادّي و معنوي خود را بپيمايد؟ اين سؤال مهمي است. جواب اين سؤال از نظر ما بسيار مسلّم و قطعي است و در آن ترديد نداريم. جواب اين است كه بله، مي تواند. علي رغم تبليغاتي كه دشمن به وسيله دهها رسانه مكتوب و مسموع و تصويري در سرتاسر دنيا مي كند و مي خواهد اصرار بورزد بر اين كه ملت ايران و هيچ ملتي نمي توانند در مقابل ما بايستند؛ ملت ايران مي تواند. به چه دليل؟ به دو دليل: اوّل اين كه تواناييهاي ذاتي و استعدادهاي دروني اين ملت بسيار زياد است كه من به بعضي از آنها مختصراً اشاره خواهم كرد. دليل دوم اين است كه دشمن با همه تظاهر به قدرت نمايي، ضعيف است؛ دليل اين را هم خواهم گفت و به نمونه هاي ضعف دشمن اشاره خواهم كرد. اوّلاً ملت ايران نيرومند و تواناست؛ چرا؟ چون ملتي است داراي هوش، داراي استعداد، داراي نسل بزرگي از جوانان در اين دوران معاصر؛ كه اين خود، يك سرمايه بسيار عظيم است. علاوه بر اينها، داراي استعدادهاي طبيعي در سرتاسر كشور است. امروز ملت ايران در كشوري زندگي مي كند كه از لحاظ منابع طبيعي يكي از بزرگترين كشورهاي دنياست. منابع گاز ما در دنيا دومين منابع گاز است. منابع نفت ما در اين منطقه يكي از بزرگترين منابع نفتي است و باز هم منابع جديدي كشف مي شود، همچنان كه در همين اواخر يك منبع بسيار غنيِ جديدي كشف شد. منابع فلزات ما فراوان است.

زمينهاي وسيع كشاورزي در كشور ما زياد است. شما به همين استان مركزيِ خودتان نگاه كنيد؛ نظير اين دشتها و اين خاك حاصلخيز در بسياري از نقاط اين كشور وجود دارد. اگرچه از لحاظ آب كمبود داريم، اما با روشهاي علمي، با پيگيري و با صرفه جويي، همين نزولات آسماني كه امروز در كشور ما وجود دارد، به فضل الهي كافي است چهار برابر جمعيت كنوني امروز ايران را از لحاظ مواد غذايي بي نياز از ديگران كند. كشوري با اين استعدادهاي طبيعي، با اين استعدادهاي انساني، با اين نسل جوان پُرشور و باهوش و بااستعداد، علاوه بر اينها داراي يك انگيزه ي بسيار قوي معنوي هم هست. اين آخري بسيار مهم است. اگر ملتي همه چيز داشته باشد، اما انگيزه دروني و معنوي نداشته باشد، نمي تواند از موجوديهاي خود درست استفاده كند. براي همين است كه در بعضي از كشورها براي اين كه انگيزه اي به مردم بدهند - انگيزه ايماني كه نيست، انگيزه فكري و يك انديشه حركت ساز كه نيست - مجبورند حسّ ناسيوناليزم را، حسّ قوم گرايي را، حسّ وطن پرستي را در آنها تقويت كنند تا شايد بتوانند خلأ آن انگيزه معنوي را پُر كنند. البته ملت ما به ميهن خود و به گذشته تاريخ خود عشق مي ورزد؛ زبان خود را به شدّت دوست دارد؛ اما علاوه بر اينها يك انگيزه معنوي حقيقي - نه جعلي و قراردادي - دارد و آن ايمان است. ملت ما ملت مؤمني است. عدّه اي دوست مي دارند جوانان اين كشور را به لااباليگري متّهم كنند. من موافق نيستم؛ من اين را قبول نمي كنم. ممكن است در يك گوشه اي يك جوان، دو جوان، صد جوان

حركاتي هم داشته باشند كه نشان دهنده احياناً نوعي خطاكاري باشد؛ اما خطاكاري از جوانان ما را نبايد در اين حدود و آن چنان بزرگ شمرد كه نسل جوان با ايمانِ با احساس مسؤوليتِ اين كشور را كسي به بي ديني متّهم كند. عدّه اي جوانان ما را به ضعف ايمان ديني متّهم مي كنند و از اين بابت متأسّفند. عدّه اي هم آنها را به ضعف ايمان ديني متّهم مي كنند و از اين بابت خوشحالند! هر دو گروه اشتباه مي كنند. شما اگر نگاه كنيد در آن جايي كه جاي نشان دادن ايمان مذهبي و جاي ابراز عشق به معنويت است؛ مي بينيد بيشترين جمعيت و پُرشمارترين و پُراحساس ترين انسانها را نسل جوان پرشور تشكيل مي دهند. من معتقدم در قضاوت درباره جوانان نه بايد افراط كرد، نه بايد تفريط نمود. بعضي هستند جوان را متهم مي كنند به لااباليگري؛ من موافق نيستم. بعضي سعي مي كنند اين طور بگويند كه جوان ما هيچ خطايي ندارد؛ با اين هم موافق نيستم. با جوان بايستي صميمي و صادقانه سخن گفت. جوانان ما جواناني هستند با ايمان، علاقه مند، داراي دلهاي پاك؛ البته خطاها و اشتباهاتي هم ممكن است داشته باشند. آنچه كه درباره جوانان بايد گفت، در مجموعه ديدار با خود جوانان ان شاءاللَّه به تفصيل صحبت خواهيم كرد؛ در اين جا خواستم فقط اشاره اي بكنم. وجود نسل جوان در ميان كشور ما يك نعمت الهي است. اين جوان ماست؛ آن استعدادهاي انساني ماست؛ آن ذخاير طبيعي و آن وضعيت جغرافياي سياسي ماست. موقعيت جغرافياي طبيعي ما در ميان كشورها - جايگاه ما از لحاظ ارتباط شرق و غرب - اين هم يك خصوصيت است. امروز همه اين امكانات براي ملت

ايران جمع است؛ بنابراين ما توانايي داريم و مي توانيم. اگر برنامه ريزي دقيق و پيگير و دلسوزانه اي - همچنان كه در بعضي از بخشها انسان مشاهده مي كند - ان شاءاللَّه از طرف مديران كشور به طور جدّي و پيگير اعمال شود، بسيار بسيار اميدواري هست كه اين ملت بتواند اين راهي را كه راه پافشاري بر هويّت و شخصيت اصيل و واقعي خود اوست، بپيمايد و به سمت تعالي خود پيش برود. امروز مهمترين بخش اصلاح در اين كشور عبارت است از مبارزه با فقر و فساد و تبعيض، كه چند ماه قبل از اين صحبت كردم و مسؤولان نشستند درباره اين سه موضوع مطالعه كردند. اخيراً لايحه پيشنهادي دولت درباره مبارزه با فقر را براي ما فرستاده اند تا براساس اين لايحه كار پيش برود. نقاط مثبت و خوبي هم در اين لايحه هست. من اميدوارم كه دنباله اين مبارزه با فقر را به طور همه جانبه - يك بُعدي نمي شود - بگيرند، دنبال كنند و عوامل ايجاد فقر را در كشور شناسايي كنند؛ ببينند چه چيزهايي موجب مي شود كه ما نتوانيم احياناً در مواردي از ثروتهاي طبيعي خودمان در اين كشور به نفع پيشرفت كشور استفاده كنيم. اين انتظار را ما از مديران داريم و ان شاءاللَّه مديران ما نشان مي دهند كه در اين راه جدّي هستند. يك حكومت متّكي به مردم، يك مردم سرشار از انگيزه معنوي، يك جمعيت جوان بسيار وسيع، يك سرزمين سرشار از منابع طبيعي؛ چه معدني، چه كشاورزي، چه زمينه هاي صنعتي؛ يك موقعيت جغرافيايي بسيار خوب - هنوز هم كشور ما چهارراه ميان شرق و غرب است و هم قدرتهاي آسيايي، هم قدرتهاي غربي

و اروپايي و غيره، براي دسترسي به نقاط مختلف احتياج دارند كه از اين جا عبور كنند - به ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي اين فرصت و امكان را مي دهد كه به آينده خود، به پيشرفت خود و به امكان مقاومت خود در مقابل فشارهاي سلطه، كاملاً اطمينان داشته باشد. پس ما قدرتمنديم و مي توانيم؛ اين دليل اوّل. دليل دوم، ضعف دشمن است. دشمن، يعني همان مركز استكبار و سلطه جهاني، كه امروز يك مظهر بزرگ و اساسي آن امريكاست. البته وقتي مي گوييم امريكا، با مردم امريكا كاري نداريم. مردم امريكا مثل بقيه مردم دنيا همان خصوصيات و همان نقاط مثبت و منفي را دارا هستند. ما با آنها سر دشمني نداريم. مخاطب ما رژيم حاكم بر امريكاست كه نيّت سلطه جهاني، تعيين كننده سياستهاي اوست. هدف ما از اصطلاح «سلطه امريكايي»، رژيم امريكاست. اين رژيمي كه امروز مركز سلطه جهاني است و در همه نقاط عالم سعي مي كند حضور قدرتمندانه و مداخله جويانه خود را نشان دهد، علي رغم اين تظاهرات، در درون و باطن خود دچار ضعفهاي اساسي است. انسان اين ضعفهاي اساسي را، هم در زمينه هاي اخلاقي و هم در زمينه هاي اجتماعي و سياسي مي بيند. امروز شما يكي از علامتهاي اين ضعف ساختاري آن رژيم را در همين دعواهايي كه بر سر انتخابات رياست جمهوري در كشور امريكا در جريان است، مشاهده مي كنيد. اينها مي خواهند الگوي دنيا باشند! اينها مي خواهند دمكراسي را به خيال خودشان به مردم دنيا ياد بدهند؛ دمكراسيِ مبتني بر تبليغات دروغين و تزوير تبليغاتي! اين اخيراً معلوم شد؛ البته براي بسياري از پيش معلوم بود. آنچه كه امروز به طور

مسلّم مي شود فهميد، اين است كه اين دمكراسي اي كه سردمداران رژيم امريكا از آن دم مي زنند، افسانه اي بيش نيست؛ اين يك چيز حقيقي نيست؛ نشانه اش اين است كه اين دمكراسي در سر راه خود با اين گونه موانع مواجه مي شود؛ يعني با تقلّبهاي بزرگ و تعيين كننده اي كه راه حل و علاجي هم براي آن وجود ندارد. البته سر و ته قضيه را به گونه اي به هم خواهند آورد و نخواهند گذاشت حقايق قضايا معلوم شود؛ اما حقيقت قضيه، يك فساد دروني و همه گير در سطوح مختلف است. ملت امريكا در انتخابات شركت ضعيف مي كند؛ بعد هم كه شركت مي كند، نتيجه انتخابات اين گونه مي شود! اينها ضعف ساختاري است. الان چند سال است كه رژيم امريكا عليه نظام جمهوري اسلامي ايران همه تلاش خود را براي محاصره اقتصادي و براي تحريم تجاري شركتهاي ممالك ديگر به كار مي برد؛ اما كسي به حرف او گوش نمي كند! اوايل مدتي توفيقي پيدا كردند براي اين كه بتوانند اروپا يا بعضي كشورهاي آسيايي را با خودشان همراه كنند؛ اما اكنون چند سال است كه ديگر اين حناي امريكايي رنگي ندارد! يك نمونه ديگر، قضاياي فلسطين اشغالي است. رژيم امريكا در پنجاه سال گذشته - بخصوص در دهه هاي اخير - چقدر براي باقي ماندن و بي خطر زندگي كردنِ رژيم غاصب صهيونيستي در سرزمين فلسطين خرج كرد؛ هم خرج پولي، هم خرج سياسي، هم خرج آبرويي! امروز شما ببينيد كه اين هزينه گزاف با يك مانع بسيار عمده مواجه شده است؛ آن مانع چيست؟ آن مانع، ملت فلسطين است؛ همان ملتي كه اينها مي خواستند انكارش كنند؛ مي خواستند بگويند چيزي به نام ملت فلسطين ديگر وجود ندارد.

پنجاه سال است كه صهيونيستها با همه توان سعي كرده اند ملت فلسطين ديگر وجود نداشته باشد. يك عدّه آواره در كشورهاي عربي، يك عدّه عرب هم به عنوان شهروند درجه دو در سرزمين به اصطلاح اسرائيل - سرزمين جعلي و دروغين - زندگي كنند. همه كارهاي لازم را كرده اند؛ كار تبليغاتي كرده اند؛ كار سياسي كرده اند؛ فشار بسيار شديد و غيرانساني بشري را بر اينها وارد كرده اند؛ اما مي بينيد كه بعد از گذشت اين مدت طولاني، حقيقت، خود را نشان مي دهد؛ يعني ملت فلسطين قيام مي كند. گذشت آن روزي كه صهيونيستها در مقابل وحشيگريهاي خودشان نسبت به ملت فلسطين عكس العملي دريافت نكنند. امروز اگر ضربه اي مي زنند، ضربه اي هم از طرف ملت فلسطين به آنها زده خواهد شد. امروز اگر دولت غاصب احساس مي كند كه در مقابل مردم فلسطين بايد صف آرايي كند، مردم فلسطين هم احساس مي كنند كه در مقابل او بايد صف آرايي كنند. من نمي دانم چه موقع اين اتفاق خواهد افتاد، اما شك ندارم كه ملت فلسطين هميشه به سنگ و مشت اكتفا نخواهد كرد؛ ملت فلسطين ناگزير خواهد شد از وجود خود، از شرف خود، از هستي خود، از باقي ماندن در خانه خود - ولو با سلاحهاي آتشين - دفاع كند. البته همين جا من عرض كنم، ملتهاي مسلمان در سرتاسر دنيا دلبسته اين حادثه بسيار مهمي هستند كه امروز در سرزمين اشغال شده و مغصوب و مظلوم فلسطين در جريان است. اگرچه در قطعنامه كنفرانس اسلامي حرفهاي نسبتاً خوبي زده شده است - كه البته بخش مهمي از آن به خاطر اين است كه كشور جمهوري اسلامي ايران در اين قضايا كاملاً صريح و قاطع

اظهار نظر مي كند و بعضي از كشورهاي اسلامي هم به دنبال شعارهاي جمهوري اسلامي حركت مي كنند - اما به دنبال اين حرفها حتماً بايد عمل باشد. بايد دولتهاي مسلمان نسبت به مبارزان فلسطيني، نسبت به مردم فلسطين و نسبت به كساني كه در خيابانهاي فلسطين مورد فشار صهيونيستهايند، احساس مسؤوليت كنند؛ هر گونه كمكي كه مي توانند، بايد به آنها برسانند. جمهوري اسلامي ايران در اين زمينه سخن خود را گفته است، اما از سوي كشورهاي مختلف اسلامي و كشورهاي عربي، «عمل» بايد هماهنگ گردد تا بشود به آن مردم مظلوم كمكي كرد. ماجراي امروز فلسطين يكي از نشانه هاي ضعف استكبار - يعني ضعف دشمن ملت ايران - است. جوانان عزيز! ملت عزيز! مردم عزيز اراك و استان مركزي و ساير نقاط اين كشور! شما داراي امكانات هستيد؛ هم امكانات مادّي، هم امكانات معنوي. كساني كه در مقابل حركت ملت ايران تا امروز كارشكني كردند، دچار ضعفند؛ هم ضعف ساختاري، هم ضعف سياسي، هم گرفتاريهايي كه امروز برايشان پيش آمده است و ان شاءاللَّه روزبه روز اين گرفتاريها براي آنها بيشتر خواهد شد. بنابراين آينده ملت ايران و آينده جوانان اين كشور، آينده روشني است. جوانان عزيز! اين راه را با قدرت بايد طي كنيد. من به جوانان چند توصيه دارم؛ اولين توصيه خود را عرض مي كنم: جوانان عزيز! اين نيروي جواني، اين نشاط جواني و اين قدرتي را كه يك كشور مي تواند به آن ببالد، كسي كه بايد حفظ كند، در درجه اوّل شما هستيد. البته مسؤولان - بخصوص مسؤولان فرهنگي كشور - هم مسؤوليت دارند. اگرچه من از عملكرد بعضي از مسؤولان فرهنگي كشور هيچ رضايتي

ندارم و معتقدم كاري را كه بايد انجام بدهند، انجام ندادند؛ بعضي از آن كارهايي را كه نبايد انجام بدهند، انجام دادند! آري؛ دولت هم مسؤوليت دارد؛ اما خودِ شما جوانان هم در درجه اول مسؤوليت داريد. اين كه شما مي بينيد ما در زمينه هاي اخلاقي و پرهيز و حذر كردن از برخي از آلودگيهايي كه بعضي از جوانان به آن دچار مي شوند، گاهي زياد اصرار مي كنيم، يك علت عمده اش همين است كه آن گونه ابتلائات و آلودگيها، جوان را از قابليت سازندگي آينده اش و آينده كشورش خارج مي كند. و دشمن همين را مي خواهد. آن عاملي كه شما را تقويت مي كند، علم است - يعني درس خواندن و دانستن - ايمان است - يعني معرفت ايماني و عمل مذهبي و ايماني - همبستگي است؛ آگاهي سياسي است؛ آشنايي با مسائل كشور و مسائل جهان است؛ پرهيز از بعضي از هيجانهايي است كه دشمن سعي مي كند آنها را به وجود آورد. جوانان، امروز مي توانند در دوره جوانيِ خودشان مسؤوليت ايفا كنند؛ علاوه بر اين كه فرداي اين جوانان و فرداي اداره اين كشور بزرگ با دستهايي است كه در محيط اسلامي تربيت شده و تقويت يافته است. البته من خواستم اين سفارش را بخصوص در اين استان و در شهر اراك به مسؤولان استان هم بكنم - كه يادداشت كردم و در جلسه به خود آنها هم خواهم گفت؛ اما اين جا هم اشاره اي بكنم - كه از نيروي جوانان در اين استان بايد استفاده شود. اين استان داراي امكانات دانشگاهي زيادي است؛ دهها هزار دانشجو امروز در اين استان وجود دارد؛ اين يكي از امكانات است. در اين استاني كه

از لحاظ صنعتي، كشاورزي و زمينه هاي فكري و فرهنگي، داراي قابليتهاي بزرگي است، با برنامه ريزيِ خوب مي شود از اين نيروي جوان استفاده كرد و بايد استفاده شود. توصيه بعدي من، توصيه به مسؤولان و آحاد مردم به طور برابر است. اين توصيه اين است كه عزيزان من! اگر كشور بخواهد به سمتي كه براي آن مطلوب است - چه از لحاظ اقتصادي، چه از لحاظ سياسي، چه از لحاظ معنوي يا سطح علم و سواد - پيشرفت كند، به محيط آرام و بي تشنّج احتياج دارد. كساني كه به پيروي از تبليغات راديوهاي بيگانه سعي مي كنند فضاي سياسي جامعه را متشنّج كنند، به كشور خدمت نمي كنند. كساني كه سعي مي كنند با انتقادهاي پوچ و عاري از حقيقت، نظام كاملاً مردم سالار اسلامي اين كشور را به تهمتهايي متّهم كنند كه فرسنگها با اين نظام فاصله دارد، آنها به مردم، به آينده كشور و به نسل جوان هيچ خدمتي نمي كنند. زماني اين كشور خواهد توانست به آرزوهاي بزرگ خود برسد كه در مسائل گوناگون، همه - هم جوانان، هم آحاد مردم و هم مسؤولان - به اين دو خصوصيت عمل كنند. آن دو خصوصيت عبارت است از اين كه خردمندانه و مؤمنانه عمل كنند. امروز اسلام عزيز در كشور ما پرچم عزّت را برافراشته است. اين جا همان ايراني است كه امريكاييها و اروپاييها آن را ملك طلق خودشان مي دانستند؛ براي ملت ايران كمترين احترامي قائل نبودند؛ منافع اين كشور را مال خودشان مي دانستند؛ مسؤولان اين كشور دست نشاندگان آنها بودند و دستور آنها را اجرا مي كردند. اين جا كشوري بود كه دستگاههاي مسلّط بر كشور، بزرگترين غارتگران و دزدان اموال عمومي

بودند؛ رئيس اين دزدها هم خود شخص شاه بود! اين جا كشوري بود كه ثروتمندترين آدمش از لحاظ سياسي، شخص اوّل اين مملكت محسوب مي شد - يعني شاه مملكت - اما اين ثروت را از كجا آورده بود؟ مگر از اجدادش ارث رسيده بود؟! اجداد اينها چه كساني بودند؟ اين انسانهاي پست و بي شخصيت و بي حسب و نسبي كه با پشتوانه انگليس و بعد امريكا پنجاه سال بر اين مملكت حكومت كردند، اين ثروت را از كجا آوردند؛ جز از جيب مردم، از ثروت مردم، از ذخايري كه متعلق به مردم بود؟ وقتي از اين مملكت فرار كردند، غير از آنچه كه از جواهرات و اشياء نفيس از اين جا بردند، هر كدامشان در بانكهاي خارجي ميلياردها دلار موجودي ثروتشان بود. اين مملكت، مسؤولانش دزد و فاسد و ثروتمندترين افراد بودند؛ سياستش در دست امريكاي خائن و جنايتكار و دشمن بود؛ منابعش در اختيار كساني كه غارتگران ثروتهاي ملتها هستند، بود. اين كشور را اسلام عزيز كرد؛ اين كشور را دين، ايمان ديني مردم و انگيزه معنوي اين ميليونهاي عظيم توانست به اين جا برساند. به فضل پروردگار مسؤولان اين كشور جزو آحاد مردمند؛ از همين آحاد مردم برخاسته اند و اگر خدمتي انجام مي دهند، كيسه اي نمي دوزند. ممكن است در بخشهايي در درجات پايين تر آدمهايي پيدا شوند كه به اين وظيفه بزرگ و به اين اهميتي كه زهد مسؤولان دارد، خداي نكرده بي توجّهي نشان دهند - البته در گوشه و كنار هستند - اما مسؤولان بالاي كشور انسانهايي هستند كه دستشان پاك، دلشان پاك، چشمشان پاك، نظرشان بلند و مقصودشان خدمت به اين ملت و اين كشور است. اينها

را اسلام به ما داده است. اسلام به اين ملت و اين دولت اين قدرت را بخشيد كه بتوانند در مقابل سلطه گران متنفّذ در همه جاي عالم، «نه» بگويند و پشت در نگهشان دارند. كساني كه سعي كنند اين حالت امتناع را از اين مردم بگيرند، به اين مردم خيانت مي كنند. اين ملت و اين جوانان، همان كساني هستند كه در اين بيست ويك سال حماسه آفريدند. كساني كه بخواهند اين حماسه ها را در چشم مردم كوچك كنند يا از ياد مردم ببرند، به اين مردم خيانت كرده اند. آن عاملي كه مي تواند اين ملت را در راه كمال خود - در راهي كه به بهبود معنوي و مادّي اش منتهي مي شود - پيش ببرد، همين ايمان معنوي است. جوانان عزيز من! اين نگاه مؤمنانه و خردمندانه به مسائل كشور را هرگز از دست ندهيد. در پايان، يك سفارش ديگر هم مي خواهم عرض كنم: امروز راديوهاي بيگانه همه تلاششان اين است كه اختلافات جناحي را مرتّب تشديد كنند. اگر كسي راديوهاي بيگانه را گوش كرده باشد - براي ما تقريباً همه مضامين راديوها را هر روز مي آورند؛ مي دانيم اينها چه كار مي كنند - و به شگرد تبليغ آنها آشنا باشد، خواهد ديد همه تلاششان اين است كه جناحهاي سياسي را به جان هم بيندازند؛ كساني را كه متعلّق به انقلابند - همه متعلّق به انقلابند؛ همه متعلّق به اسلامند؛ همه دلسوز اين ملتند؛ همه دنبال امام عزيز و بزرگوارمان هستند و راه او را دنبال مي كنند - سعي مي كنند به جان هم بيندازند و فاصله بين آنها را زياد كنند؛ اما متقابلاً فاصله بين جناحهاي اسلامي را با

افراد معدود مخالف و دشمن انقلاب و بي علاقه به نظام جمهوري اسلامي كم كنند. من عكس اين را به شما توصيه مي كنم: من توصيه مي كنم برادران مسلمان، برادران انقلابي، برادران معتقد به ارزشهاي انقلاب، هرچه مي توانند فاصله بين خودشان را كم كنند؛ با هم دوست و رفيق باشند؛ با هم همكار باشند؛ عليه يكديگر جوسازي و فعاليت نكنند؛ اما فاصله را با دشمنها زياد كنند. اينها توصيه هايي است كه علي رغم دشمنان اين ملت، در دل جوانان جا گرفته است. هر جا ما اين توصيه ها را كرديم، احساس كرديم و ديديم و تجربه كرديم كه اين نسل جوان مؤمن، با دلهاي روشن و پاك و صافشان و با روحهاي صميمي شان، آن لُبّ مطلب را فهميدند و به كار گرفتند و فوايدش براي كشور آشكار شد. اين جا نيز همين طور خواهد بود. توصيه من اين است: در راه خدا، براي خدا و با وحدت كامل، تلاش خودتان را - هم مسؤولان، هم مردم - دنبال كنيد و به شما مي گويم كه پروردگار متعال با شماست و آينده متعلّق به شماست و شما جوانها روزي را خواهيد ديد كه ايران اسلاميِ شما به فضل پروردگار براي كشورها و ملتها و دولتها يك الگوي تقليدكردني خواهد بود. پروردگارا ! تو را به قرآن و حرمت پيامبر و حرمت اين ماه عظيم سوگند مي دهيم، ملت ايران و جوانان عزيز ما را در همه ميدانها سرافراز و سربلند كن. پروردگارا ! ملت ايران را ياري كن و دشمنانش را سركوب و منكوب فرما. پروردگارا ! اسلام و مسلمين را در همه جاي دنيا نصرت بده و ملت مسلمان و مظلوم فلسطين را

بر صهيونيستها و همراهان آنها نصرت كامل عنايت فرما. پروردگارا ! دلهاي جوانان و نيز دلهاي آحاد ملت را روزبه روز به يكديگر نزديكتر كن. پروردگارا ! به مسؤولان كشور توفيق خدمتگزاري به اين ملت عزيز و به اين مردم مؤمن و خوب و باصفا عنايت بفرما. پروردگارا ! رضايت خود، لطف خود و تفضل خود را بر ما مستدام بدار؛ ما را مشمول ادعيه زاكيّه حضرت بقيّةاللَّه الاعظم قرار بده و روح مطهّر امام بزرگوار را با اوليايش محشور كن. پروردگارا ! ارواح مطهّر شهيدانمان؛ مخصوصاً شهيدان لشكر علي بن ابي طالب را كه متعلّق به اين استان و در ميدانهاي گوناگون، خطشكن و شگفت آفرين بودند، با اوليايت محشور فرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى و فرمانده كل قوا در مراسم اعطاى سردوشى در دانشگاه افسرى امام على (ع)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي و فرمانده كل قوا در مراسم اعطاي سردوشي در دانشگاه افسري امام علي عليه السّلام بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اين روز را به همه فارغ التحصيلان عزيزِ اين دوره و همچنين سردوشي بگيران و استادان و مسؤولان و مربيان اين دانشگاه تبريك عرض مي كنم و اميدوارم همواره اين دانشگاه و برنامه ها و فارغ التحصيلان آن، مشمول لطف پروردگار باشند. بسيار خوشحالم كه در اين دوره هم توفيق حضور در اين مراسم نمادين و پُرمغز و پُرمعنا را پيدا كردم. مجموعه اي از جوانهاي پاكيزه و پاك نهاد اين كشور، در يك مركز علمي و آموزشي، خود را آماده مي كنند كه در طول زندگي آينده خودشان، در صفوف خطرناك دفاع از هويّت ملي و مرزهاي اين كشور قرار گيرند و از ملت و كشور و تاريخ و حيثيّت و شرفشان دفاع كنند. اين چيز بسيار باارزش و بااهميتي است. اين مراسم، سر تا پا حكايت كننده از همين

حقيقت بسيار باشكوه و باارزش است. در حقيقت، نيروهاي مسلّح در هر كشوري بايد نماد غيرت و عزّت مردم آن كشور باشند؛ اما همه جا اين حقيقت تحقّق خارجي ندارد. در بسياري از كشورها و ميان خيلي از ملتها، نيروهاي مسلّحشان نه فقط مظهر عزّت ملي و غرور ملي و غيرت ملي نيستند، بلكه نقطه مقابل آن هم قرار مي گيرند. يك روز در كشور ما هم متأسفانه مطلب از اين قرار بود؛ يعني نيروهاي مسلّح نه فقط عزّت اين ملت را نشان نمي دادند، بلكه سعي و تلاش و برنامه ريزي مي شد كه نيروهاي مسلّح، حافظ منافع بيگانگان و ديگران باشند. بدنه نيروهاي مسلّح خون دل مي خوردند؛ افسران شريف و پاكدامني آن روز هم رنج مي بردند؛ اما اين برنامه ريزيها مي شد؛ چون قدرت متمركزِ مداخله جويِ مستكبرِ جهاني اين طور خواسته بود و با پشتوانه زر و زور و سلاح و انواع روشهاي تزويرآميز، خواسته ي خودش را بر خيليها تحميل كرده بود. امروز هم در بسياري از جاهاي دنيا اين طور است. خدا را شكر مي كنيم كه ملت بزرگ و نيرومند ما توانسته است در همه بخشهاي داراي نشان حيات و زندگي، استقلال و اراده قوي خود را به همه نشان دهد؛ از جمله در بخش نيروهاي مسلّح. نيروهاي مسلّح ما امتحان خوبي دادند و دفاع خوبي كردند. براي هر جواني، حضور در صفوف نيروهاي مسلّح جمهوري اسلامي - چه ارتش، چه سپاه و چه بخشهاي ديگرِ نيروهاي مسلّح - يك افتخار است. امروز انگيزه هاي استقلال طلبي در ميان ملتهاي دنيا بسيار شده است. يك بار ديگر اين حقيقت خود را نشان مي دهد كه ملتها نمي توانند براي هميشه تسليم و مطيع قدرتهاي

مداخله گر جهاني و بين المللي باشند. يقيناً ملت ايران و نيروهاي مسلّح در دفاع جانانه هشت ساله و نيز حضور اين فكر شجاعانه در ميان ملتها، نقش بسياري داشته اند. امروز نيز همين گونه است. اگر شما مي بينيد كه ملت لبنان توانست به دست جوانان شجاع خود، افسانه شكست ناپذيري و غيرقابل عقب نشيني بودن نيروهاي صهيونيستي را باطل كند و بشكند، و امروز در داخل سرزمينهاي اشغالي، مردم مظلوم فلسطين، با وجود تهي بودن دستشان از سلاح، مقاومت مي كنند و جانانه ايستاده اند و نيروهاي ظالم و قسيّ القلب صهيونيست را دچار محذور و مشكل كرده اند، به خاطر اين است كه در دوران بيست ساله گذشته، فرياد رساي ملت ايران در ميدانهاي مختلف به گوش همه رسيد و علي رغم اين كه مي خواستند صداي ملت ايران را خاموش و در گلو خفه كنند، اما نتوانستند و نخواهند توانست. ملت بحمداللَّه قوي است؛ كشور نيرومند است؛ فكري كه اين نظام و اين ملت و اين جوانان و شما عزيزان به اتّكاي آن در اين ميدانها وارد شده ايد، فكر استوار و نافذ و انديشه اي مبتني بر منطقِ مستحكم است؛ ايمانها و عواطف را مي تواند جلب كند و نيروها را در اين راه به حركت بيندازد. از شما جوانهاي عزيزي كه تازه وارد ارتش شده ايد، اين انتظار بحق هست كه با ابتكار خودتان، با طراوت و شادابي خودتان، با حضور جوانانه و پُرشور خودتان، سازمان عظيم ارتش جمهوري اسلامي ايران را هرچه بيشتر كامل كنيد. هم ايستادگي شما، هم ايمان شما، هم روح تعبّد و ارادت و عشق به مبادي معنوي در شما، هم تواناييها و پيشرفتهاي علمي و تحصيلي شما، هم آمادگيهاي نظامي و رزمي شما،

هم انضباط و نظم شما در اين مراسم، در گزارشها و عملكردها نشان داده شده است. اينها علامتهاي بسيار خوبي است. جوانان مؤمن، مصمّم، باسواد، تحصيلكرده، متديّن و عميقاً مؤمن به آرمانهاي اسلام و ارزشهاي الهي وارد ميدان مي شوند و سازمان ارتش را غني تر، سرشارتر و پُربارتر خواهند كرد. چشم اميد و انتظار به شما جوانهاست كه بتوانيد اين امانت را - كه نسل قبل از شما با مجاهدت و تلاش فداكارانه خود به اين نقطه رساند - جلوتر و پيشتر ببريد. براي همه شما و همه مسؤولان محترم اين دانشگاه و كساني كه با تلاش و زحمت خود توانسته اند اين ثمرات باارزش را فراهم آورند، توفيق الهي مسألت مي كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. قال اللَّه تبارك و تعالي: «يا ايّها النّبي انّا ارسلناك شاهدا و مبشّرا و نذيرا. و داعيا الي اللَّه بأذنه و سراجا منيرا. و بشّر المؤمنين بأنّ لهم من اللَّه فضلا كبيرا. و لاتطع الكافرين و المنافقين ودع اذاهم و توكّل علي اللَّه و كفي باللَّه وكيلا.(1) فرصتي براي طرح برخي از مسائل بسيار خرسندم و خدا را شكرگزارم كه در فاصله نزديكتري از فواصل قبلي، اين توفيق را به من داد كه در جمع شما دوستان عزيز، برادران و خواهران گرامي، مسؤولان بلندمرتبه نظام جمهوري اسلامي ايران و كِشندگان بار اين مأموريت و مسؤوليت بزرگِ زمانِ ما، حضور پيدا كنم و فرصتي براي

طرح برخي از مسائلي كه احساس مي شود ان شاءاللَّه مفيد باشد، پيش آيد. از جناب آقاي خاتمي - رئيس جمهور عزيزمان - هم متشكّرم؛ بياناتشان مفيد بود. آنچه كه در زمينه مبارزه با تبعيض و فقر و فساد و گشايش امور اقتصادي مردم بيان كردند كه دولت و مسؤولان در صدد تعقيب آنها هستند، اينها حقيقتاً جزو كارهاي مهم است. اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند توفيق دهد و دست اندركاران بخشهاي مختلف به سهم خودشان بتوانند در وصول به اين هدفها، وظايفشان را انجام دهند؛ بخصوص انتظار عمده از بخشهاي اقتصادي، وزارت اقتصاد و دارايي، بانك مركزي، سازمان مديريّت و برنامه ريزي و بخشهاي نزديك به اينهاست كه اميدواريم خداوند متعال همه را موفّق كند. يك موقعيت استثنايي در اختيار ماست آنچه كه من امروز يادداشت كرده ام عرض كنم، اين است كه اين مجموعه اي كه ما باشيم - كه اين جمع حاضر تقريباً مسؤولان بخشهاي كليدي و اساسي جمهوري اسلامي به حساب مي آيند - يك فرصت استثنايي در اختيارمان قرار گرفته است تا بتوانيم اهداف الهي و اسلامي را در يك بخش مهم از جهان - كه كشور بزرگ و عزيز ايران است - تحقّق بخشيم و آنها را پياده كنيم. اين دست يافتن به قدرت كه امروز براي شما جمع حاضر در بخشهاي مختلف پيدا شده است، فرق مي كند با دست يافتن به قدرت در عرفهاي سياسي عالم. در آن جاها ادّعا هم ندارند كه در صدد اين هستند كه فلاح و صلاح انسان و پيشرفت بشريت و امثال اينها را تحقّق بخشند و به بشر سعادت و خوشبختي دهند. مراكز فرهنگي و سياسي عالم رسماً اعلام كرده اند كه با

جوامع مبتني بر ايدئولوژي و مكتب و تفكّر پايه اي مخالفند. بديهي است وقتي كه مبنا، يك تفكّر و يك انديشه منظم و مدوّن نباشد، هدفها هم به همان نسبت تابع حوادث و پيشرفتهاي عالم و اميال مردم و گروهها خواهد بود. بنابراين نمي شود كسي ادّعا كند كه من به دنبال آرمانهاي والاي مورد نياز بشر هستم؛ ادّعا هم نمي كنند. ما چرا؛ ما اين را ادّعا مي كنيم. مسؤولان اين نظام با اين اميد هم وارد اين ميدان شده اند كه بتوانند از اهداف الهي كه مورد اعتقاد آنهاست، چيزي را تحقّق بخشند و در زندگي پياده كنند. از بعد از صدر اسلام تا امروز هم، چنين فرصتي پيش نيامده است. موقعيت بسيار استثنايي و بخصوصي است. بايد اين موقعيت را مغتنم بشماريم و هر كجا هستيم - در قواي سه گانه و در همه بخشهاي مديريّتي اين كشور - سعي كنيم حقيقتاً اهداف و آرمانهاي اسلامي را در حدّ توانِ جمعِ اداره كننده و مسؤول امور كشور - كه توان بالايي هم هست - پيش ببريم. بر اين اساس، وظايفي برعهده همه است. اين وظايف چيست؟ من در همين زمينه رؤوس مطالبي را يادداشت كرده ام كه البته نمي خواهم جزئيات و ريز قضايا را بحث كنم؛ تقريباً فهرست گونه اي را عرض خواهم كرد. مباني فكريِ وظايف ما به طور كلي وظايفي برعهده ماست؛ هم ما به عنوان دولت و حكومت، هم ما به عنوان يك فرد مسلمان. اما اين وظايف يك مبناي فكري دارد. خصوصيت تفكّر اسلامي و مكتب اسلامي و ديني اين است. اگر از اين بحث مي كنيم كه بايد آزادي باشد، يا انتخاب و اختيار در جامعه براي

مردم وجود داشته باشد، يا هر يك از سياستهاي عمومي و كلّي را مورد بحث قرار مي دهيم، براي هر كدام از اينها مبنايي وجود دارد. اگر از ما بپرسند چرا مردم بايد حق رأي داشته باشند، يك استدلال فكري و منطقي پشت سرش وجود دارد؛ معلوم است چرا. همه آنچه كه در زمينه برنامه ريزيها، خطوط اصلي برنامه ها را تشكيل مي دهد، يك سر اين برنامه هاي اصلي وصل است به آبشخور انديشه اسلامي، جهان بيني اسلامي، تلقّي و برداشت اسلامي؛ كه اين ايمان ماست، اعتقاد ماست، دين ماست؛ براساس آن برداشت و آن تلقّي است كه وظايف خودمان را مشخّص مي كنيم و مي خواهيم به آنها عمل كنيم. آن مبناي فكري چيست؟ به طور كوتاه و خلاصه از اين جا بايد شروع كنيم و ببينيم كه آن خطوط اصليِ تلقّي و بينش اسلام از كائنات، از عالم و از انسان چيست. البته اين مخصوص اسلام هم نيست. همه اديان - اگر تحريف نشده باشند - در مبناي صحيح و ريشه اصليِ خودشان همين بينش را دارند. اسلامِ سالم و دست نخورده و متّكي به منابع متقن، در اختيار ماست. بقيه اديان ممكن است اين خصوصيات را نداشته باشند. آن مجموعه معارفي كه خطوط اصلي عملكرد و وظايف ما از آنها به دست مي آيد - يعني جهان بيني و بينش اسلامي - فصول متعدّدي دارد؛ همه هم در عمل و اقدام فرد و دولت داراي تأثير است؛ كه من پنج نقطه مؤثّرتر و مهمتر را انتخاب كرده ام و عرض مي كنم. توحيد، جهان بيني مشترك همه اديان از اين پنج نقطه، يكي توحيد است. توحيد، يعني اعتقاد به اين كه اين تركيب پيچيده بسيار عجيب

و شگفت آور و قانونمند كائنات و عالم آفرينش، از كهكشانها و سحابيها و حفره هاي عظيم آسماني و كرات بي شمار و ميليونها منظومه شمسي بگيريد، تا سلول كوچك جزء فلان پيكر، فلان جسم و تركيب ريز شيميايي - كه آن قدر نظم در اين تركيب عظيمِ متنوّع و پيچيده وجود دارد كه هزاران قانون از آن استنباط كرده اند؛ چون وقتي نظم غيرقابل تخلّف شد، از آن قوانين تكويني و بي تخلّف استفاده مي شود - ساخته و پرداخته يك فكر و انديشه و تدبير و قدرت است و تصادفاً به وجود نيامده است. اين اعتقاد امري است كه هر ذهن سالم و هر انسان عاقل و صاحب تفكّر و دور از شتابزدگي در فكر يا بي حوصلگي در تصميم گيري يا پيشداوري در قضايا اين را قبول مي كند. نقطه بعدي اين كه اين فكر و تدبير و انديشه و قدرت عظيم و بي نهايت و توصيف ناپذيري كه اين تركيب عجيب و پيچيده را به وجود آورده، فلان بت ساخته بشر، يا فلان انسانِ محدودِ مدّعيِ خدايي، يا فلان سمبل و نمادِ افسانه اي و اسطوره اي نيست؛ بلكه ذات واحد مقتدر لايزالي است كه اديان به او «خدا» مي گويند و او را با آثارش مي شناسند. بنابراين، هم اثبات اين قدرت و اراده و مهندسيِ پشت سر اين هندسه عظيم و پيچيده است؛ هم اثبات اين كه آن مهندس بي نظير و غيرقابل توصيف، اين چيزهاي كوچكِ دم دستِ بي ارزشي كه بشر يا خودش مي سازد، يا مثل خودش كسي آنها را مي سازد، يا از قبيل خودش يك موجود زايل شدني است، نيست؛ بلكه «هواللَّه الّذي لا اله الّا هو الملك القدّوس السّلام المؤمن المهيمن العزيز الجبّار المتكبّر سبحان اللَّه

عمّا يشركون».(2) همه اديان در اين بخش از جهان بيني مشتركند؛ اديان قديم، اديان ابراهيمي، اديان پيش از اديان ابراهيمي؛ حتي همين اديان شرك آلود هندي فعلي. اگر كسي وِداها را نگاه كند، عرفان توحيدي خالصي در كلمات وِداها موج مي زند كه نشان دهنده اين است كه سرمنشأ، سرمنشأ شفّاف و زلالي بوده است. بنابراين، توحيد ركن اصلي بينش و نگاه و تلقّيِ اين اسلامي است كه ما مي خواهيم براساس آن اين حكومت و اين نظام و اين حركت را راه بيندازيم. تكريم تكويني و تشريعي انسان ركن دوم، تكريم انسان است؛ يا مي توانيم به آن بگوييم انسان محوري. البته انسان محوري در بينش اسلامي، به كلّي با اومانيسم اروپاي قرون هجده و نوزده متفاوت است. آن يك چيز ديگر است، اين يك چيز ديگر است. آن هم اسمش انسان محوري است؛ اما اينها فقط در اسم شبيه همند. انسان محوريِ اسلام، اساساً اومانيسم اروپايي نيست؛ يك چيز ديگر است. «الم تروا انّ اللَّه سخّر لكم ما في السّموات و ما في الأرض».(3) كسي كه قرآن و نهج البلاغه و آثار ديني را نگاه كند، اين تلقّي را به خوبي پيدا مي كند كه از نظر اسلام، تمام اين چرخ و فلك آفرينش، بر محور وجود انسان مي چرخد. اين شد انسان محوري. در آيات زيادي هست كه خورشيد مسخّر شماست، ماه مسخّر شماست، دريا مسخّر شماست؛ اما دو آيه هم در قرآن هست كه همين تعبيري را كه گفتم - «سخّر لكم ما في السّموات و ما في الارض»؛(4) همه اينها مسخر شمايند - بيان مي كند. مسخّر شمايند، يعني چه؟ يعني الان بالفعل شما مسخّر همه شان هستيد و نمي توانيد تأثيري روي آنها بگذاريد؛

اما بالقوّه طوري ساخته شده ايد و عوالم وجود و كائنات به گونه اي ساخته شده اند كه همه مسخّر شمايند. مسخّر يعني چه؟ يعني توي مشت شمايند و شما مي توانيد از همه آنها به بهترين نحو استفاده كنيد. اين نشان دهنده آن است كه اين موجودي كه خدا آسمان و زمين و ستاره و شمس و قمر را مسخّر او مي كند، از نظر آفرينش الهي بسيار بايد عزيز باشد. همين عزيز بودن هم تصريح شده است: «و لقد كرّمنا بني آدم».(5) اين «كرّمنا بني آدم» - بني آدم را تكريم كرديم - تكريمي است كه هم شامل مرحله تشريع و هم شامل مرحله تكوين است؛ تكريم تكويني و تكريم تشريعي با آن چيزهايي كه در حكومت اسلامي و در نظام اسلامي براي انسان معين شده؛ يعني پايه ها كاملاً پايه هاي انساني است. زندگي انسان با مردن تمام نمي شود سومين نقطه اصلي و اساسي در جهان بيني اسلامي، مسأله تداوم حياتِ بعد از مرگ است؛ يعني زندگي با مردن تمام نمي شود. در اسلام و البته در همه اديان الهي - اين معنا هم جزو اصول جهان بيني است و تأثير دارد. همان طور كه گفتم، تمام اين اصول جهان بيني، در تنظيم روابط زندگي و در تنظيم پايه هاي حكومت اسلامي و اداره جامعه و اداره عالم مؤثّر است. بعد از مرگ، ما وارد مرحله جديدي مي شويم. اين طور نيست كه انسان نابود شود؛ از جوي جَستن و رفتن به يك مرحله ديگر است؛ و بعد در آن مرحله، مسأله حساب و كتاب و قيامت و اين چيزهاست. استعداد بي پايانِ كمال جويي انسان چهارمين نقطه اصلي اين جهان بيني، عبارت است از استعداد بي پايان انسان در دارا بودن تمام چيزهايي

كه براي تعالي كامل انسان لازم است. انسان استعداد دارد كه تا آخرين نقطه تعالي حياتِ ممكنات بالا برود؛ اما بقيه موجودات اين امكان را ندارند. در آيه شريفه «لقد خلقنا الأنسان في احسن تقويم»(6)، «احسن تقويم» معنايش اين نيست كه ما جسم انسان را طوري آفريده ايم كه مثلاً سرش با دستش با چشمش با تنش تناسب دارد؛ اين كه مخصوص انسان نيست؛ هر حيواني نيز همين طور است. در بهترين تقويم، يعني در بهترين اندازه گيري انسان را آفريده ايم؛ يعني آن اندازه گيري اي است كه رشد او ديگر نهايت و اندازه اي ندارد؛ تا آن جايي مي رود كه در عالم وجود، سقفي بالاتر از آن نيست؛ يعني مي تواند از فرشتگان و از موجودات عالي و از همه اينها بالاتر برود. اگر بشر بخواهد اين سير را داشته باشد، جز با استفاده از امكانات عالم ماده ممكن نيست. اين هم جزو مسلّمات است؛ لذا مي گويد «خلق لكم ما في الأرض جميعا».(7) بنابراين سير تعالي و تكاملي انسان در خلأ نيست؛ با استفاده از استعدادهاي ماده است؛ بنابراين با هم سير مي كنند؛ يعني شكوفايي انسان، همراه با شكوفايي عالمِ ماده و عالمِ طبيعت است؛ اين در شكوفايي او اثر مي گذارد، او در شكوفايي اين اثر مي گذارد و پيشرفتهاي شگفت آور را به وجود مي آورد. جريان عالم به سمت حاكميت حقّ است آخرين نقطه اي كه در اين زمينه از بينش اسلامي عرض مي كنم، اين است كه از نظر اسلام و بينش اسلامي، جريان عالم به سمت حاكميت حق و به سمت صلاح است؛ اين بروبرگرد هم ندارد. همان طور كه يك بار به اشاره گفتم - و الان هم جز به اشاره نمي توانم بگويم، چون مجال تفصيل

نيست - همه انبيا و اوليا آمده اند تا انسان را به آن بزرگراه اصلي اي سوق دهند كه وقتي وارد آن شد، بدون هيچ گونه مانعي تمام استعدادهايش مي تواند بُروز كند. انبيا و اوليا اين مردم گمگشته را مرتّب از اين كوه و كمر و دشتها و كويرها و جنگلها به سمت اين راه اصلي سوق دادند و هدايت كردند. هنوز بشريّت به نقطه شروع آن صراط مستقيم نرسيده است؛ آن در زمان ولي عصر ارواحنافداه محقّق خواهد شد؛ ليكن همه اين تلاشها اصلاً براساس اين بينش است كه نهايت اين عالم، نهايت غلبه صلاح است؛ ممكن است زودتر بشود، ممكن است ديرتر بشود؛ اما بروبرگرد ندارد. قطعاً اين طوري است كه در نهايت، صلاح بر فساد غلبه خواهد كرد؛ قواي خير بر قواي شر غلبه مي كنند. اين هم يك نقطه از نقاط جهان بيني اسلامي است كه در آن هيچ گونه ترديدي نيست. حال براساس اينها يك نتايج عملي به دست مي آيد و وظايفي برعهده انسانهايي كه معتقد به اين مباني اند، قرار مي گيرد. فرق نمي كند؛ چه حكومت اسلامي باشد و حاكميت و قدرت در دست اهل حق باشد، چه حكومت اسلامي نباشد - فرض كنيد مثل دوران حكومت طاغوت باشد، يا انساني باشد كه در بين كفّار زندگي مي كند - اين وظايفي كه عرض مي كنم، در هر دو حالت بر دوش يكايك انسانها هست. اين وظايف چيست كه اينها نتايج عملي آن بينش است؟ من چند نقطه از اين وظايف را يادداشت كرده ام كه در اين جا مطرح مي كنم: بشر موظّف به عبوديت و اطاعت از خداوند است يك وظيفه عبارت است از عبوديت و اطاعت خداوند. چون عالَم مالك و

صاحب و آفريننده و مدبّر دارد و ما هم جزو اجزاء اين عالَميم، لذا بشر موظف است اطاعت كند. اين اطاعت بشر به معناي هماهنگ شدن او با حركت كلي عالم است؛ چون همه عالم «يسبّح له ما في الّسموات و الأرض»(8)؛ «قالتا اتينا طائعين».(9) آسمان و زمين و ذرات عالم، دعوت و امر الهي را اجابت مي كنند و بر اساس قوانيني كه خداي متعال در آفرينش مقرّر كرده است، حركت مي كنند. انسان اگر برطبق قوانين و وظايف شرعي و ديني كه دين به او آموخته است - عمل كند، هماهنگ با اين حركتِ آفرينش حركت كرده؛ لذا پيشرفتش آسانتر است؛ تعارض و تصادم و اصطكاكش با عالم كمتر است؛ به سعادت و صلاح و فلاحِ خودش و دنيا هم نزديكتر است. البته عبوديت خدا با معناي وسيع و كامل آن مورد نظر است؛ چون گفتيم توحيد، هم اعتقاد به وجود خداست، هم نفي الوهيّت و عظمت متعلق به بتها و سنگها و چوبهاي خودساخته و انسانهاي مدّعيِ خدايي و انسانهايي كه اسم خدايي كردن هم نمي آورند، اما مي خواهند عمل خدايي كنند. پس در عمل، دو وظيفه وجود دارد: يكي اطاعت از خداي متعال و عبوديت پروردگار عالم، و دوم سرپيچي از اطاعت «انداد اللَّه»؛ هر آن چيزي كه مي خواهد در قبال حكمروايي خدا، بر انسان حكمروايي كند. ذهن انسان فوراً به سمت اين قدرتهاي مادّي و استكباري مي رود؛ البته اينها مصاديقش هستند؛ اما يك مصداق بسيار نزديكتر دارد و آن، هواي نفس ماست. شرط توحيد، سرپيچي كردن و عدم اطاعت از هواي نفس است؛ كه اين «اخوف ما اخاف» است و بعداً آن را عرض

مي كنم. تعالي انسان، يك هدف مهم دوم، هدف گرفتن تعاليِ انسان است؛ تعاليِ خود و ديگران. اين تعالي شامل تعاليِ علمي، تعاليِ فكري، تعاليِ روحي و اخلاقي، تعاليِ اجتماعي و سياسي - يعني جامعه تعالي پيدا كند - و تعاليِ اقتصادي است؛ يعني رفاه امور زندگي مردم. همه موظّفند براي اين چيزها تلاش كنند: گسترش و پيشرفت علم براي همه؛ حاكميت انديشه سالم و فكر درست؛ تعاليِ روحي و معنوي و اخلاقي، خُلق كريم و مكارم اخلاق؛ پيشرفت اجتماعيِ بشري - نه فقط جنبه هاي معنوي و علمي و اخلاقي يك فرد، بلكه جامعه هم مورد نظر است - و پيشرفت امور اقتصادي و رفاهي انسانها، و بايستي مردم را به سمت رفاه و تمتّع هرچه بيشتر از امكانات زندگي پيش ببرند. اين يكي از وظايف همه است؛ مخصوص دوره قدرت و حكومت هم نيست؛ در دوره حكومتِ غير خدا هم اين وظيفه وجود دارد. ترجيح هدفهاي اُخروي بر سود دنيوي سوم، ترجيح فلاح و رستگاري اُخروي بر سود دنيوي، اگر با هم تعارض پيدا كردند. اين هم يكي از وظايف عملي هر انساني است كه معتقد به آن جهان بيني است. يعني اگر در موردي پيش آمد كه يك سود دنيوي در جهت هدفهاي اُخروي قرار نگرفت، تا آن جايي كه ممكن است، انسان بايد سعي كند اين سود دنيوي را در جهت هدفهاي اُخروي قرار دهد. اگر يك جا با هم سازگار نبود، انسان يا بايستي از يك سود چشم بپوشد - چه سود مالي، چه سود قدرت و مقام و محبوبيّت و... - يا بايستي گناهي را مرتكب شود كه موجب وزر اُخروي است. لازمه

اعتقاد به آن جهان بيني اين است كه انسان جنبه اُخروي را ترجيح دهد؛ يعني از آن سود صرف نظر كند و آن گناه را مرتكب نشود. برعهده هر مسلماني است كه اين گونه عمل كند. انسان بايد فعاليتهاي خودش را برنامه ريزي كند؛ به نحوي كه با تلاشهاي عظيم دنيوي كه ناگزير است آنها را انجام دهد، منافاتي پيدا نكند و برخلاف فلاح اُخروي و وظايفي كه تخلّف از آنها ممكن است در آخرت براي انسان وزر و وبال به بار آورد، نباشد. انسان بايد دائماً تلاش و مجاهدت كند چهارم، اصل مجاهدت و تلاش و مبارزه است. يكي از كارهاي واجب و اصلي براي هر انساني - چه در موضع يك فرد، چه در موضع يك جمع؛ كه حكومت و يا يك قدرت باشد - اين است كه مبارزه كند؛ يعني دائم بايد تلاش كند و به تنبلي و بي عملي و بي تعهّدي تن ندهد. گاهي انسان عمل هم دارد، اما نسبت به وظايف اصلي تعهّد ندارد؛ مي گويد به ما چه! كجرويهاي برخاسته از هوس نيز همين طور است. انسان به اينها نبايد تن بدهد. بايستي حتماً با تنبلي و بي عمليِ خودش مبارزه كند؛ تلاش و مجاهدت كند و در اين راه قبول خطر كند. اين يكي از وظايف است. البته اين مجاهدت بايد مجاهدت في سبيل اللَّه باشد كه آن را در بند بعدي عرض مي كنم. جهاد في سبيل اللَّه و اميد به پيروزي در همه شرايط پنجمي و آخري، اميد به پيروزي در همه شرايط است؛ به شرط آن كه جهاد في سبيل اللَّه باشد. كسي كه مشغول مجاهدت است، حق ندارد نااميد شود؛ چون يقيناً پيروزي در انتظار اوست. آن مواردي

كه پيروزي به دست نيامده و نا كامي حاصل شده است، به اين خاطر بوده كه مجاهدت في سبيل اللَّه نبوده است؛ يا اگر مجاهدت بوده، في سبيل اللَّه نبوده؛ يا اصلاً مجاهدت نبوده است. شرط مجاهدت في سبيل اللَّه چيست؟ اين است كه انسان به سبيل اللَّه ايمان و باور و معرفت داشته باشد و آن را بشناسد؛ بنابراين مي تواند در راه آن مجاهدت كند. وظايف فردي و جمعي ما مخصوص دوران قدرت نيست اينها وظايف يك انسان به عنوان يك فرد و وظايف يك مجموعه به عنوان حكومت است. عرض كردم، اينها مخصوص دوران قدرت نيست كه چون امروز حكومت در دست مجموعه مؤمنين باللَّه و مؤمنين به اسلام است، ما اين وظايف را داريم. آن وقتي هم كه قدرت در دست اين مجموعه نبود، در دست دشمنانشان بود، در دست طاغوت بود، در دست مفسدين في الارض بود، همه اين وظايف وجود داشت. بعضي عمل مي كردند، بعضي عمل نمي كردند؛ بعضي بيشتر عمل مي كردند، بعضي كمتر عمل مي كردند. اين وظايف الان هم برعهده همه مسلمانهاست؛ البته بعضي وظايفشان بيشتر است، بعضي كمتر است. وظيفه اصلي همه انبيا و ائمّه و اوليا اين بوده است كه مردم را به همين وظايف آشنا كنند؛ چه در دوراني كه مي توانستند قدرت را كسب كنند - بگويند برويد مجاهدت كنيد و قدرت را به دست آوريد و اين گونه اداره كنيد - چه آن وقتي كه نمي شد قدرت را به دست بياورند. همه هم تلاش و مبارزه كرده اند؛ «و كأيّن من نبيّ قاتل معه ربّيون كثير».(10) جنگ و مبارزه سياسي و معارضه با دشمنان، چيزي نيست كه اول بار در اسلام آمده باشد؛ نه. در

زمان پيغمبران گذشته - انبياي بزرگ الهي، از زمان ابراهيم به اين طرف - هم بوده است. شايد قبل از ابراهيم هم بوده كه من اطّلاعي ندارم. بنابراين، اين وظايف، وظايفي است كه انبيا ما را به آن سمت مي كشانند. البته در حكومت حق، در آن جايي كه قدرت در دست بندگان خدا - مؤمنين باللَّه و مؤمنين به سبيل اللَّه - قرار دارد، اين وظيفه سنگين تر است. چرا؟ چون توانايي شما به عنوان جزئي از مجموعه حكومتِ دولت، با توانايي فردي مثل شما در بهترين حالات حكومت طاغوت قابل مقايسه نيست. فرض كنيم در حكومت طاغوت، آن اختناق و آن شدّتها و آن گمراهيها و آن اضلال وسايل ارتباط جمعي و ... وجود نداشته باشد؛ امكانات بدهند و معارضه آن چناني هم نكنند؛ از قدرتشان عليه شما هم استفاده نكنند. وضع كنوني - يعني وضع وجود يك قدرت اسلامي - شايد هزار مرتبه از بهترين حالاتي كه در حكومت طاغوت ممكن است يك فرد براي ترويج و پيگيري و تحقّق آرمانهاي الهي داشته باشد، بهتر باشد. پس بايستي اين را قدر دانست. انقلاب اسلامي، آسان ايجاد نشد ايجاد اين قدرت الهي و اسلامي، امر بسيار دشواري است. اين چيزي كه الان پيش آمده و شما مي توانيد از طريق آن، اين هدفها را تحقّق ببخشيد، آسان به دست نيامده است. صدها شرط و صدها موقعيت بايد رديف شوند و كنار هم قرار گيرند تا حادثه اي مثل انقلاب اسلامي بتواند رخ دهد. اين طور نبود كه در هر زماني، در هر شرايطي، در هر كشوري، چنين حادثه اي بتواند پيش بيايد؛ نه. در تاريخ ما، در وضع زندگي ما، در مردم

ما، در ارتباطات اجتماعي ما، در اعتقادات ما، در وضع حكومت ما، در وضع جغرافيايي ما، در ارتباطات سياسي و اقتصادي عالم، آن قدر حوادثِ فراوان كنار هم قرار گرفت تا شرايط آماده شد براي اين كه انقلاب اسلامي به وجود آيد و پيروز شود. اين شرايط، آسان به دست نمي آيد. اين همه شرايط با همديگر مجتمع شوند تا چنين چيزي پيش آيد؛ چيز بسيار مستبعدي است. البته نه اين كه ممكن نيست - قطعاً اگر شرايط را پيش بياورند، در همه جا ممكن است - ليكن در كشور ما به هرحال اين شرايط پيش آمد و شد؛ و اين پديده بسيار مغتنم و ديرياب و عجيبي است، بايد قدر اين را دانست. فرآيند طولاني و دشوار تحقّق هدفها ما مي خواهيم آن نظامي، آن تشكيلاتي و آن حكومتي را كه بتوان اين هدفها را در آن محقّق كرد، به وجود آوريم. اين يك فرآيند طولاني و دشواري دارد و شروعش از انقلاب اسلامي است. البته انقلاب كه مي گوييم، حتماً به معناي زد و خورد و شلوغ كاري و امثال اينها نيست؛ برخلاف آن برداشتهايي است كه مي بينيم در بعضي از نوشته ها خوششان مي آيد با كلمه ي انقلاب بازي كنند! گاهي مي خواهند انقلاب را به معناي شورش، اغتشاش، بي نظمي و بي ساماني وانمود كنند و بگويند ما انقلاب نمي خواهيم؛ يعني انقلاب چيز بدي است! اين برداشتهاي غلط از انقلاب است. انقلاب يعني دگرگوني بنيادي. البته اين دگرگوني بنيادي در اغلب موارد بدون چالشهاي دشوار و بدون زورآزمايي، امكانپذير نيست؛ اما معنايش اين نيست كه در انقلاب حتماً بايستي اغتشاش و شورش و امثال اينها باشد؛ نه، ولي هر شورش و هر اغتشاش

و هر تهيّج عام و توده اي هم معنايش انقلاب نيست؛ هر تحولي هم معنايش انقلاب نيست؛ انقلاب آن جايي است كه پايه هاي غلطي برچيده مي شود و پايه هاي درستي به جاي آن گذاشته مي شود. اين قدمِ اوّل است. انقلاب كه تحقّق پيدا كرد، بلافاصله بعد از آن، تحقّق نظام اسلامي است. نظام اسلامي، يعني طرح مهندسي و شكل كلّي اسلامي را در جايي پياده كردن. مثل اين كه وقتي در كشور ما نظام سلطنتيِ استبداديِ فرديِ موروثيِ اشرافيِ وابسته برداشته شد، به جاي آن، نظام دينيِ تقواييِ مردميِ گزينشي جايگزين مي شود؛ با همين شكل كلّي كه قانون اساسي برايش معيّن كرده، تحقق پيدا مي كند؛ يعني نظام اسلامي. بعد از آن كه نظام اسلامي پيش آمد، نوبت به تشكيل دولت اسلامي به معناي حقيقي مي رسد؛ يا به تعبير روشن تر، تشكيل منش و روش دولتمردان - يعني ماها - به گونه اسلامي؛ چون اين در وهله ي اول فراهم نيست؛ بتدريج و با تلاش بايد به وجود آيد. مسؤولان و دولتمردان بايد خودشان را با ضوابط و شرايطي كه متعلق به يك مسؤول دولت اسلامي است، تطبيق كنند. يا چنان افرادي - اگر هستند - سر كار بيايند؛ يا اگر ناقصند، خودشان را به سمت كمال در آن جهت حركت دهند و پيش ببرند. اين مرحله سوم است كه از آن تعبير به ايجاد دولت اسلامي مي كنيم. نظام اسلامي قبلاً آمده، اكنون دولت بايد اسلامي شود. دولت به معناي عام، نه به معناي هيأت وزرا؛ يعني قواي سه گانه، مسؤولان كشور، رهبري و همه. مرحله ي چهارم - كه بعد از اين است - كشورِ اسلامي است. اگر دولت به معناي واقعي كلمه

اسلامي شد، آن گاه كشور به معناي واقعي كلمه اسلامي خواهد شد؛ عدالت مستقر خواهد شد؛ تبعيض از بين خواهد رفت؛ فقر بتدريج ريشه كن مي شود؛ عزّت حقيقي براي مردم به وجود مي آيد؛ جايگاهش در روابط بين الملل ارتقاء پيدا مي كند؛ اين مي شود كشور اسلامي. از اين مرحله كه عبور كنيم، بعد از آن، دنياي اسلامي است. از كشور اسلامي مي شود دنياي اسلامي درست كرد. الگو كه درست شد، نظايرش در دنيا به وجود مي آيد. نمي توانيم ادّعا كنيم كه ما يك دولت اسلامي هستيم ما در كدام مرحله ايم؟ ما در مرحله ي سوميم؛ ما هنوز به كشور اسلامي نرسيده ايم. هيچ كس نمي تواند ادّعا كند كه كشور ما اسلامي است. ما يك نظام اسلامي را طرّاحي و پايه ريزي كرديم - «ما»، يعني همانهايي كه كردند - و الان يك نظام اسلامي داريم كه اصولش هم مشخّص و مبناي حكومت در آن جا معلوم است. مشخّص است كه مسؤولان چگونه بايد باشند. قواي سه گانه وظايفشان معيّن است. وظايفي كه دولتها دارند، مشخّص و معلوم است؛ اما نمي توانيم ادّعا كنيم كه ما يك دولت اسلامي هستيم؛ ما كم داريم. ما بايد خودمان را بسازيم و پيش ببريم. ما بايد خودمان را تربيت كنيم. البته اگر در رأس كار يك امام معصوم مثل اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام باشد كه قولش، فعلش و منشش الگوست، كار براي كارگزاران نظام آسانتر است؛ چون نسخه كامل را در اختيار دارند و در همه چيزش هدايت هست. وقتي آدمي مثل من در رأس كار باشد، البته كارِ كارگزاران مشكلتر است؛ ولي ثوابشان هم بيشتر است. اگر توانستند در اين راه حركت كنند، اجر الهي شان بيشتر خواهد شد. هر كدام از

شما تلاش كنيد كه براي اين مسؤوليتها خودتان را با الگوي اسلامي منطبق سازيد؛ يعني دينتان، تقوايتان، رعايتتان نسبت به حال مردم، رعايتتان نسبت به شرع، رعايتتان نسبت به بيت المال، اجتنابتان از خودخواهيها و خودپرستيها و رفيق بازيها و قوم وخويش پرستيها و اجتنابتان از تنبلي و بيكارگي و بي عملي و هوي و هوس و اين چيزها مطابق با الگوي اسلام باشد. هر كدام از شما بتوانيد در اين زمينه ها كار خودتان را بكنيد و پيش برويد و خودتان را بسازيد، البته ثواب شما از آن كسي كه در زمان اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام اين كار را مي كرد، يقيناً بيشتر است؛ چون او به اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام نگاه مي كرد و آن حضرت الگوي كامل بود؛ اما شما چنين كسي را نداريد كه آن طور به او نگاه كنيد و برايتان الگو باشد؛ ليكن ضوابط در دست همه ما هست و امروز همه مان وظيفه داريم. خطر عمده؛ هوي پرستي و آرزوهاي طولاني عمده ترين خطر چيست؟ من در پاسخ به اين سؤال يك روايت مي خوانم. فرمود: «انّ اخوف ما اخاف عليكم اثنان اتّباع الهوي و طول الأمل».(11) خطر عمده دو چيز است: اوّل، هوس پرستي و هوي پرستي است. تعجّب نكنيد؛ از همه خطرها بالاتر، همان هواي نفسي است كه در دل ماست؛ «انّ اعدي عدوّك نفسك الّتي بين جنبيك»؛(12) از همه دشمنها دشمن تر، همان نفس، همان «من» و همان خودي است كه در وجود توست؛ آن منيّتي كه همه چيز را براي خود مي خواهد. اين جا هم از زبان پيغمبر همين را مي فرمايد: «انّ اخوف ما اخاف عليكم اثنان اتّباع الهوي و طول الأمل فأمّا اتّباع الهوي فيصدّ عن الحق»؛(13) يعني پيروي از هواي نفس، شما را

از راه خدا گمراه مي كند. غالب اين گمراهيها به خاطر هواي نفس است. البته ما براي خودمان هزار رقم توجيه درست مي كنيم، براي اين كه از راه خدا منحرف شويم و حرف و عملمان غير از آن چيزي باشد كه شرع و دين براي ما معيّن كرده است. هواي نفس خصوصيتش اين است كه شما را از سبيل اللَّه - كه جهاد در سبيل اللَّه لازم است - گمراه مي كند. «و امّا طول الأمل فينسي الأخرة». طول امل، يعني آرزوهاي دور و دراز شخصي: تلاش كن، براي اين كه فلان طور، خانه براي خودت درست كني؛ تلاش كن و مقدّمات را فراهم كن، براي اين كه به فلان مقام برسي؛ تلاش كن، زيد و عمرو را ببين و هزار نوع مشكل را پشت سر بگذار تا اين كه فلان سرمايه را براي خودت فراهم آوري و فلان فعاليت اقتصادي را در مشت بگيري. اين طول الأمل - يعني آرزوهايي كه يكي پس از ديگري مي آيند و تمام نشدني اند - جلوِ چشم انسان صف مي كشند؛ براي انسان هدف درست مي كنند و هدفهاي حقير در نظر انسان عمده مي شود. خاصيت اين هدفها «ينسي الأخرة»(14) است؛ آخرت را از ياد انسان مي برند؛ انسان دائماً مشغول هدفهاي حقير مي شود؛ براي انسان وقتي باقي نمي ماند؛ دلِ انسان را مي ميرانند؛ ميل به دعا، ميل به انابه، ميل به تضرّع و ميل به توجّه را براي انسان باقي نمي گذارند. مردم سالاري ديني؛ بهترين ملاك براي تصحيح اخلاق و رفتار ما آنچه كه من در پايان مطالبِ امروز مي خواهم عرض كنم اين است: امروز بهترين چيزي كه ممكن است ما بتوانيم براي تصحيح اخلاق و رفتار و منش خودمان - يعني مسؤولان

كشور - ملاك قرار دهيم، مردم سالاري ديني است؛ همين چيزي كه بارها گفته ايم و تكرار شده است. نبايد اشتباه شود؛ اين مردم سالاري به ريشه هاي دمكراسيِ غربي مطلقاً ارتباط ندارد. اين يك چيز ديگر است. اوّلاً مردم سالاري ديني دو چيز نيست؛ اين طور نيست كه ما دمكراسي را از غرب بگيريم و به دين سنجاق كنيم تا بتوانيم يك مجموعه كامل داشته باشيم؛ نه. خودِ اين مردم سالاري هم متعلّق به دين است. مردم سالاري هم دو سر دارد كه من در يك جلسه ديگر هم به بعضي از مسؤولان اين نكته را گفتم. يك سرِ مردم سالاري عبارت است از اين كه تشكّل نظام به وسيله اراده و رأي مردم صورت گيرد؛ يعني مردم نظام را انتخاب مي كنند، دولت را انتخاب مي كنند، نمايندگان را انتخاب مي كنند، مسؤولان اساسي را به واسطه يا بي واسطه انتخاب مي كنند؛ اين همان چيزي است كه غرب ادّعاي آن را مي كند و البته در آن جا اين ادّعا واقعيت هم ندارد. بعضي كسان لجشان مي گيرد از اين كه ما بارها تكرار مي كنيم كه ادّعاي دمكراسي در غرب، ادّعاي درستي نيست. خيال مي كنند كه يك حرفِ تعصّب آميز است؛ در حالي كه نه، اين حرف، حرف ما نيست؛ تعصّب آميز هم نيست؛ ناشي از ناآگاهي هم نيست؛ متّكي به نظرات و حرفها و دقّتها و مثال آوردنهاي برجستگان ادبيات غربي است. آنها خودشان اين را مي گويند. بله؛ در تبليغات عمومي، آن جايي كه با افكار عمومي سر و كار دارند، اعتراف نمي كنند. آن جا مي گويند آراء مردم وجود دارد و هرچه هست، متّكي به رأي و خواست مردم است؛ اما واقعيت قضيه اين نيست. خودشان هم در سطوح و مراحلي به اين معنا اعتراف مي كنند؛

در نوشته هايشان هم هست و ما هم از اين قبيل اعترافها را فراوان ديده ايم؛ امروز هم كه شما در كشور ايالات متحده امريكا نمونه اش را مي بينيد؛ اين به اصطلاح مردم سالاري است! ما آن را نمي گوييم. آن بخش انتخاب مردم، يكي از دو بخش مردم سالاري ديني است كه البته آن هست. مردم بايستي بخواهند، بشناسند، تصميم بگيرند و انتخاب كنند تا تكليف شرعي درباره آنها منجز شود. بدون شناختن و دانستن و خواستن، تكليفي نخواهند داشت. ما در قبال مردم وظايف جدّي و حقيقي داريم سرِ ديگر قضيه مردم سالاري اين است كه حالا بعد از آن كه من و شما را انتخاب كردند، ما در قبال آنها وظايف جدّي و حقيقي داريم. بعضي دوستان اين روايات را از نهج البلاغه و غير نهج البلاغه جمع كردند كه البته مجال نيست كه من همه آنها را بخوانم؛ دو سه نمونه اش را مي خوانم. «و ايّاك والمنّ علي رعيتك باحسانك او التّزيّد فيما كان من فعلك او ان تعدهم فتتبع موعدك بخلفك فانّ المنّ يبطل الاحسان و التّزيّد يذهب بنور الحقّ والخلف يوجب المقت عنداللَّه و النّاس».(15) مي فرمايد: نه سر مردم منّت بگذاريد كه ما اين كارها را براي شما كرديم يا مي خواهيم بكنيم؛ نه آنچه را كه براي مردم انجام داديد، درباره اش مبالغه كنيد؛ - مثلاً كار كوچكي انجام داديد، آن را بزرگ كنيد - و نه اين كه وعده بدهيد و عمل نكنيد. بعد فرمود: اگر منّت بگذاريد، احسانتان باطل خواهد شد. مبالغه، نور حق را خواهد برد؛ يعني همان مقدار راستي هم كه وجود دارد، آن را در چشم مردم بي فروغ خواهد كرد. اگر خلف وعده كنيد، «يوجب المقت اللَّه

و النّاس»؛(16) در نظر مردم و در نظر خدا اين مقت و گناه است. «قال اللَّه تعالي: كبر مقتا عنداللَّه ان تقولوا ما لاتفعلون».(17) هرچند اينها كلام اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام خطاب به مالك اشتر است، اما خطاب به ما هم هست. منع امتيازهاي ويژه در نظام مردم سالاري ديني نكته دوم از همين قبيل وظايف، مربوط به مردم سالاري ديني است: «انصف اللَّه و انصف النّاس من نفسك و من خاصة اهلك و من لك فيه هوي من رعيتك»؛(18) يعني درباره خودت، درباره دوستان و خويشاوندان و رفقاي خودت، رعايت انصاف را در قبال مردم و خدا بكن؛ يعني اختصاص و امتياز به آنها نده؛ يعني همين چيزي كه دوستان عزيز فرنگي مآب ما به آن «رانت خواري» مي گويند؛ يعني امتياز ويژه. امكانات استفاده از يك شركت و يك منبع مالي را در اختيار جمع خاصي قرار دادن، به مناسبت اين كه اينها دوست يا خويشاوند يا رفيق ما هستند. اين كار جزو كارهاي ضدّمردم سالاري است. هر كس كه اين كارها را بكند، همان فسادي ايجاد خواهد شد كه الان آقاي رئيس جمهور به آن اشاره كردند. بله، بايد با اين فسادها مبارزه شود. برادران و خواهران عزيز! تا اين فسادها در مجموعه كارگزاران كشور وجود داشته باشد، توانايي كار وجود نخواهد داشت و پيشرفت امكان ندارد؛ هر كار هم بكنيد، امكان نخواهد داشت. اينها شكافها و دره ها و حفره هايي است كه وقتي به وجود آمد، هرچه شما دستاورد داشته باشيد و در آن بريزيد، آنها را پُر نمي كند؛ دستاورد هم از بين مي رود. لذا اوّل بايد اينها را علاج كرد. اين فرمايش اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام است: «من لك فيه هوي من

رعيتك»؛ به رفقا و نزديكان و آدمهايي كه دوستشان داري، نبايد امتياز ويژه بدهي؛ همه بايد يكسان امتياز ببرند. امتيازي كه هست، بايد در اختيار همه قرار گيرد. اگر بناست قرعه كشي شود، اگر بناست سقف باشد، در عين حال نبايد براي كسي امتيازي وجود داشته باشد. توجّه به گسترش عدالت و جلب خشنودي توده هاي مردم سوم: اين هم يك نشانه ديگر مردم سالاري است؛ «و ليكن احبّ الامور اليك اوسطها في الحقّ و اعمها في العدل و اجمعها لرضي الرعيّة»؛(19) دنبال كارهايي باش كه از افراط و تفريط دور باشد و عدالت را در سطح وسيعتري شامل حال مردم كند؛ يعني سطح تماسش با مردم و منافع آنها هرچه وسيعتر باشد و رضايت و خشنودي عامّه و توده هاي مردم را بيشتر جلب كند. دنبال اين نباش كه رضايت گروههاي خاص - يعني صاحبان ثروت و قدرت - را به دست آوري. من و شما مخاطب اين خطابيم. الان شما اگر وزيريد، اگر نماينده ايد، اگر از مسؤولان مربوط به نيروهاي مسلّحيد، اگر مربوط به رهبري هستيد، اگر مربوط به قوّه قضايّيه هستيد، هرجا هستيد، بايد توجّه داشته باشيد كاري كه انجام مي دهيد، در جهت ميل صاحبان ثروت و قدرت نباشد؛ كه اينها در اين فرمايش اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام به «خاصّة» تعبير شده است. بعد مي فرمايد: «فانّ سخط العامة يجحف برضي الخاصة»؛(20) اگر دل صاحبان ثروت و قدرت را به دست آورديد و مردم را ناراضي كرديد، نارضايتي مردم اين گروههاي خشنودشده خواص - يعني صاحبان ثروت و قدرت - را مثل سيلابي خواهد برد. «و انّ سخط الخاصة يغتفر مع رضي العامة»؛(21) اما اگر رعايت ميل دل صاحبان

ثروت و قدرت را نكرديد، از شما ناراضي مي شوند؛ بگذار ناراضي شوند. وقتي مردم از شما راضي اند و براي آنها كار كرديد، بگذار اينها ناراضي باشند. «يغتفر»؛ اين نارضايي بخشوده است. در نظام مردم سالاري، مسؤول، پاسخگوست مردم سالاري فقط اين نيست كه انسان تبليغات و جنجال كند و بالأخره عدّه اي را به پاي صندوقها بكشاند و رأيي را از مردم بگيرد، بعد هم خداحافظ؛ هيچ كاري به كار مردم نداشته باشد! بعد از آن كه اين نيمه اوّل تحقّق پيدا كرد، نوبت نيمه دوم است؛ نوبت پاسخگويي است. درباره همين گروههاي خاص، باز اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام در اين بيان مطالبي دارد: «لا تقولنّ انّي مؤمّر آمر فاطاع»؛(22) اين جمله باز در همين نامه مالك اشتر است. فرمود: نگو به من مأموريت داده شده، به من مسؤوليت داده شده و من صاحب فلان مسؤوليت شده ام - «آمر فاطاع»؛ بنده مسؤولم، دستور مي دهم و شما بايد اطاعت كنيد؛ اين طور حرف نزن - «فانّ ذلك ادغال في القلب»؛(23) اين دلِ تو را خراب و نابود مي كند؛ واقعش نيز همين است. بعد چند خصوصيت ديگر را ذكر مي كند: «و تقرّب من الفتن»؛(24) اين، برگشت خشم آلودِ مردم را به تو نزديك مي كند. وقتي اين طور حرف بزني، مردم از خودخواهي و مَن مَن گفتن تو و خود را محور همه چيز دانستن و مسؤوليتي براي خود قائل نبودن، براي هميشه ناخشنود مي شوند. اوّلين قدم، اصلاح دروني خود ماست عزيزان! روز ماه رمضان است؛ روزها و ساعات متبرّكي است. همه بايد از اين ساعات و روزها استفاده كنند. استفاده حقيقي من و شما از اين ساعات و از اين روزها و شبها اين است كه

از خدا بخواهيم و خودمان هم مجاهدت كنيم تا بتوانيم مانند يك كارگزار اسلاميِ واقعي، يك مسؤول حقيقيِ مؤمن و اسلامي، در هر بخشي كه هستيم، عمل كنيم. بايد اين طور شود و چاره اي هم نيست؛ يعني اصلاً نمي شود تحمّل و قبول كرد كه ما اجازه دهيم اين فسادها در بين ما رواج پيدا كند؛ نه، آن كارها بايد بشود و همه هم مسؤولند. بايد تلاش شود، اين مجاهدتها بايد بشود، اين اصلاحها بايد صورت گيرد. اوّلين قدم اصلاح - كه اصلاحات گفته مي شود - اصلاح درونيِ خود ماست؛ يعني اين مجموعه مسؤولان نظام بايستي خودشان را از اين روشها و منشها و خُلقيّات و رفتارهاي غير اسلامي خلاص كنند و نجات دهند. اگر اين كار صورت گرفت، آن گاه پيشرفت كارها ممكن خواهد شد. در اين ماه رمضان از خداي متعال توفيق بخواهيد و دعا كنيد تا بتوانيم اين مرحله را نيز بگذرانيم. ان شاءاللَّه مرحله بعد تشكيل كشور اسلامي است كه اگر اين كشور به وجود آمد، به فضل پروردگار همان الگويي خواهد شد كه دشمنها هرگز نمي خواستند چنين الگويي به وجود آيد. خداوند ان شاءاللَّه همه شما را موفّق بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) احزاب: 45 - 48 2) حشر: 23 3) لقمان: 20 4) جاشيه: 13 5) اسراء: 70 6) تين: 4 7) بقره: 29 8) حشر: 24 9) فصلت: 11 10) آل عمران: 146 11) خصال: 51 12) بحارالانوار، ج 70، 36 13) خصال: 51 14) خصال: 51 15) نهج البلاغه، نامه 53 16) نهج البلاغه، نامه 53 17) صف: 3 18) نهج البلاغه، نامه 53 19) نهج البلاغه، نامه 53 20) تحف العقول، 128

21) تحف العقول، 127 22) تحف العقول، 127 23) تحف العقول، 127 24) تحف العقول، 127

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در خطبه هاى نماز جمعه تهران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نماز جمعه تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه، و نؤمن به و نستغفره، و نتوكّل عليه، و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه، حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته، سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. همه برادران و خواهران عزيز نمازگزار و خود را به رعايت تقوا و ورع و توجّه به خداي متعال در همه فعل و تَركي كه در امور زندگي - چه فردي، چه اجتماعي - بر سر راه خويش مشاهده مي كنيم، توصيه مي كنم. خدا را در نظر بگيريم؛ رضايت او را بر همه چيز ترجيح دهيم و تكليف او را براي خود فوز عظيمي بشماريم. ان شاءاللَّه روزه اين ماه - كه ماه تقواست - كمك كند تا يكايك ما، هر جا هستيم و هر كه هستيم، بتوانيم مايه و زاد و توشه تقوا را در نفس و در عملِ خودمان افزايش دهيم. اين روزها متعلّق به اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام است؛ علاوه بر اين كه امسال هم به عنوان سال اين بزرگوار نامگذاري شده است. ياد و نام و خاطرات اميرالمؤمنين عليه السّلام براي چيست؟ در درجه اوّل براي اين است كه ما اين فرصت را براي خود به وجود آوريم كه از او تبعيت كنيم. شيعه، يعني تابع. اگر تبعيّت و پيروي از او نباشد، نسبت دادن خود به او، ظلم به او خواهد بود. علاوه

بر اين، با معرفي چهره آن بزرگوار مي توانيم مسأله اصلي اسلام را كه اداره جوامع بشري با نظام اسلامي و با دستور اسلامي است - در ذهن و دل مردمِ اين زمان روشن كنيم. محور همه چيز، حكومت چند ساله اميرالمؤمنين است؛ لذا ما از آنچه كه درباره آن بزرگوار مي گوييم، بايد قصدمان تبعيّت باشد. البته اين را بايد تأكيد كنم كه در روزگار ما كه نظام اسلامي به پيروي از دستورات اسلام بر سرِ كار آمده است، آن كساني كه در درجه اوّل وظيفه دارند از اميرالمؤمنين پيروي كنند، مسؤولان و صاحبان مناصب در نظام اسلامي اند. اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، هم خطاب به مسؤولان مطالبي را فرموده است و هم خطاب به آحاد مردم. آنچه كه خطاب به آحاد مردم است، عمدتاً خطاب به مسؤولان هم هست؛ اما آنچه كه خطاب به مسؤولان است، فقط خطاب به خود آنهاست؛ كه اين در نامه هاي اميرالمؤمنين - چه نامه معروف آن حضرت به مالك اشتر،(1) چه بقيه نامه هايي كه به استانداران و كارگزاران نظامِ خودشان مي نوشتند - منعكس است. امروز ما - هم مسؤولان و صاحبان مناصب در جمهوري اسلامي و هم آحاد مردم - به شدّت احتياج داريم كه اين دستورات و توصيه ها را بشناسيم و به آنها عمل كنيم. اگر به اين دستورات عمل كرديم، آنگاه «كنتم خير امّة اخرجت للنّاس»(2) تحقّق پيدا خواهد كرد؛ يعني امّتي خواهيم شد كه وقتي همه دنيا به ما نگاه مي كنند، مي توانند از ما سرمشق بگيرند و ما را اسوه خودشان قرار دهند. اگر به آن روشها و دستورها عمل نكرديم، بتدريج ممكن است خداي نخواسته كار مردم و مسؤولان ما

به جايي برسد كه نه تنها به اسلام هيچ آبرويي ندهند، بلكه از شأن اسلام هم كم كنند. اگر ما از اسلام و از دستورات اميرالمؤمنين در عمل فاصله بگيريم، اين خطر وجود دارد. چون هواي امروز مناسبِ تفصيل در گفتار نيست، من مايلم در خطبه اوّل مختصراً دو بخش را عرض كنم: يكي بخشِ مربوط به حكومت است؛ يكي بخشي است كه مسؤوليت آن با مردم است، اما حوزه كارِ آن شامل حكومت و مردم - هر دو - است. خلاصه آن بخش ِ مربوط به حكومت در كلمات اميرالمؤمنين اين است: در نظر اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام منصب حكومتي نبايد وسيله اي براي راحتي و عيش و كسب دنيا براي خود باشد. اين يك كاسبي مثل بقيه كاسبيها نيست؛ اين يك مسؤوليت پذيري است. اشتغال به اين مسؤوليت نمي تواند براي اين باشد كه انسان چيزي به دست آورد، مالي جمع كند، آينده خود و فرزندانش را از اين راه تأمين كند و يا در دنيا خوش بگذراند. پس هدف از قبول مناصب دولتي در نظام جمهوري اسلامي و نظام اسلامي چه بايد باشد؟ هدف بايد اجراي عدالت، تأمين آسايش مردم، فراهم كردن زمينه جامعه انساني براي شكفتن استعدادها، براي تعالي انسانها و براي هدايت و صلاح بني آدم باشد. وقتي كه در نظر اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام هدف اين شد، آن گاه اين بياناتي كه از آن بزرگوار مي شنويم، همه معنا پيدا مي كند. اميرالمؤمنين مي فرمايد: من آماده ام كه سخت ترين شرايط زندگي را براي خودم به وجود آورم؛ اما خدا را در حالي كه به يكي از بندگان او ظلم كرده ام، ملاقات نكنم؛ «واللَّه لان ابيت علي حسك السّعدان مسهّدا و

اجرّ في الاغلال مصفّدا»؛(3) اگر مرا با بدن برهنه بر روي خارها بيندازند، يا با زنجيرهاي گران، دست و پايم را ببندند و روي زمين بكشانند، اين شكنجه جسماني براي من قابل قبولتر و محبوبتر است از اين كه «القي اللَّه و رسوله يوم القيامه ظالما لبعض العباد و غاصباً لِشي ءٍ من الحطام»؛(4) خدا را در حالي ملاقات كنم كه به يك نفر ظلم كرده ام، يا مال دنيا را براي خود جمع كرده ام. آن حضرت در جايي ديگر از نهج البلاغه مي فرمايد: «ان اللَّه تعالي فرض علي ائمّة الحق ان يقدّروا انفسهم بضعفة النّاس»؛ يعني صاحبان مناصب در نظام حق، حق ندارند خودشان را با اعيان و اشراف مقايسه كنند و بگويند چون اشراف و اعيان اين گونه خانه و زندگي دارند و اين طور گذران مي كنند، پس ما هم كه صاحب اين منصب و اين مسؤوليت در جمهوري اسلامي يا در نظام اسلامي و حاكميت اسلامي هستيم، سعي كنيم مثل آنها زندگي كنيم؛ يا اين كه چون رؤسا و مسؤولان و وزراي كشورهاي ديگر در نظامهاي غير الهي و غير حق اين طور زندگي مي كنند، اين طور خوشگذراني مي كنند و اين گونه از امكانات مادي استفاده مي كنند، ما هم بايستي همان طور زندگي كنيم؛ نه. حق ندارند زندگيشان را با اعيان و اشراف و متمكّنان و يا با منحرفان اندازه گيري كنند. پس با چه كساني بايد زندگيِ خودشان را اندازه بگيرند؟ «ان يقدّروا انفسهم بضعفة النّاس»؛(5) با مردم معمولي، آن هم ضعيفها و پايين ترهايشان. در اين عبارت، اين تعبير نيست كه مثل آنها زندگي كن - ممكن است هر كسي نتواند آن گونه زندگي را بر خودش تنگ بگيرد - اما اين هست كه خودت

را با او اندازه بگير و با او مقايسه كن؛ نه با اعيان و اشراف و با فلان پولدار و فلان سرمايه دار. مسؤول و صاحب يك منصب در نظام اسلامي و نظام حق، نبايد طوري زندگي كند كه باب اعيان و اشراف و متمكّنان و برخورداران جامعه، يا مسؤولان كشورهاي غير اسلامي است. اين فرهنگ غلطي است كه هركس در مسؤوليتهاي دولتي به مقام و مسؤوليتي رسيد، بايد فلان طور خانه، يا فلان طور وسيله رفت و آمد، يا فلان طور امكانات زندگي داشته باشد؛ نه، دستور اميرالمؤمنين اين نيست؛ فقط مربوط به آن زمان هم نيست؛ مربوط به همه زمانهاست. آن زمان هم اين گونه نبود كه همه مردم فقير باشند. فتوحات اسلامي شده بود؛ در كشور اسلامي ثروتهايي وجود داشت و ثروتمندان و تجّاري بودند كه - از راه حرام يا حلال، فعلاً كاري نداريم - زندگيهايشان، زندگيهاي برخوردارانه بود. اميرالمؤمنين در همين زمان مي فرمايد نبايد زندگي شما، زندگي برخوردارانه باشد.؛ اين مربوط به مسؤولان و صاحبان مناصب در نظام اسلامي است كه بايد خودشان را با مردمِ ضعيف بسنجند، نه با برخورداران جامعه. آن حضرت در نامه ديگري به اشعث بن قيس مي فرمايد: «وانّ عملك ليس لك بطعمة ولكنّه في عنقك امانة»؛(6) يعني اين مسؤوليت و منصبي كه در نظام اسلامي داري، طعمه و سرمايه و كاسبي نيست - اشتباه نشود - مسؤوليت در نظام اسلامي باري بر دوش انسان است كه بايد آن را به خاطر هدف و نيّتي تحمّل كند. برداشت صحيح از دولت اسلامي و مسؤوليت اسلامي اين است. مسؤولان اسلامي نبايد در رفتار و عملِ خودشان مسرفانه و متجمّلانه زندگي

كنند. بالاتر از آن، نبايد طوري زندگي كنند كه روش اسراف آميز و تجمّل آميز به يك فرهنگ تبديل شود. اين هم نقطه بعدي است كه اهميتش از اوّلي بيشتر است، يا لااقل كمتر نيست. فرض بفرماييد اگر به وسيله يك نفر در سطح عالي و در ميان صاحبان مناصب حكومت اسلامي، كيفيّت آرايش محلّ زندگي و محلّ كار، كيفيّت زندگي خانوادگي، چگونگي ازدواج فرزندان، مهريه ها و جهيزيه ها و از اين قبيل، به شكل غير اسلامي آن - به معناي مسرفانه - انجام گيرد، اين به فرهنگ تبديل مي شود؛ به اين معنا كه بقيه نگاه مي كنند و ياد مي گيرند؛ مهريه ها بالا مي رود، ازدواجها مشكل مي شود، زندگي سخت مي شود و همين رفتار بتدريج آثارش در طول مدتي كوتاه يا بلند، در متن جامعه منعكس مي گردد. بنابراين مهمترين مطلب اصلي اميرالمؤمنين در باب حكومت اين است: حاكم نبايد حكومت را براي خود وسيله اعاشه و زندگي و كسب درآمد و اندوختن ثروت قرار دهد، بلكه بايد آن را يك مسؤوليت بداند. باري است بر دوش او؛ بايد همه همّت خود را بگذارد كه اين بار را به منزل برساند. نقطه محوري همين مسؤوليت هم رعايت حدود و حقوق مردم، رعايت عدالت در ميان مردم، رعايت انصاف در قضاياي مردم و تلاش براي تأمين امور مردم است. براي حاكم اسلامي، حوائج و نيازهاي مردم اصل است. چند روز قبل از اين، بنده در صحبتي به مسؤولان كشور همين را گفتم. يك روي مسأله مردم سالاري اين است كه مردم مسؤولان را انتخاب مي كنند. آن روي ديگر اين است كه وقتي مسؤولان بر سرِ كار آمدند، همه همّتشان رفع نيازهاي مردم و

كار براي آنهاست. اين معنا در كلمات اميرالمؤمنين موج مي زند. در نامه به مالك اشتر از آن حضرت نقل شده است: «من ظلم عباداللَّه كان اللَّه خصمه دون عباده و من خاصمه اللَّه ادحض حجته و كان للَّه حربا»؛(7) اگر كسي به مردم ظلم كند، خدا طرف حساب اوست؛ خدا وكيل مدافع بندگان مظلوم در مقابل اوست؛ اصطلاحاً خصم اوست؛ «و كان للَّه حربا»؛ او در حال جنگ و مقابله با خداست. البته فرق نمي كند؛ اگرچه اميرالمؤمنين عليه السّلام اين نامه ها را خطاب به استاندارانش - مالك اشتر، اشعث بن قيس، عثمان بن حنيف و ديگران - نوشته است؛ اما همه رده هاي مسؤول كه كاري در دستشان هست، مشمول اين خطاب هستند. اگر حاكمان و صاحب منصبان اسلامي بخواهند اين وظايف را انجام دهند، به يك نقطه ديگر احتياج دارند و آن، اخلاص و براي خدا كار كردن و با خدا رابطه خود را نگه داشتن است. مسؤول امور و صاحبِ منصب در نظام اسلامي، مسأله اش فقط مواجهه با مردم نيست؛ اگر با خدا متّصل نباشد، كارِ براي مردم و خدمت براي آنها - يعني همان مسؤوليت اصلي اي كه دارد - لنگ خواهد ماند. پشتوانه اين مأموريت و مسؤوليت، همين ارتباط با مردم است؛ لذا باز اميرالمؤمنين - طبق روايت نهج البلاغه - در همين نامه به مالك اشتر مي فرمايد: «واجعل لنفسك فيما بينك و بين اللَّه افضل تلك المواقيت»؛(8) اوقات خودت را كه براي كارهاي گوناگون صرف مي كني، بهترين و بانشاطترينش را بگذار براي خلوت بين خودت و خدا؛ يعني حالت ارتباط با خدا و انابه به او و تضرّع را براي اوقات خستگي و كسالت نگذار. بعد مي فرمايد: «وان كانت كلّها

للَّه»؛(9) اگرچه وقتي كه تو صاحبِ منصب در حكومت اسلامي هستي، همه كارهايت متعلّق به خداست - به شرطي كه «اذا صلحت فيها النّيّة و سلمت منها الرّعيّة»؛(10) نيّتت خالص باشد و كاري كه مردم را بيازارد، از تو سر نزند - اما درعين حال در بين تمام اين تلاشهايي كه همه اش هم عبادت است، وقتي را بگذار براي اين كه بين خودت و خدا خلوت كني. اين چهره صاحبان مناصب در نظام اسلامي و در قاموس اميرالمؤمنين است. آنچه كه ما از آن بزرگوار داريم، غالباً مربوط به دوران حكومت اوست؛ آنچه كه از دوران بيست و پنج ساله مابين وفات پيغمبر و خلافت آن بزرگوار داريم، بسيار معدود است؛ آن چيزي هم كه در مورد زندگي در دوران پيغمبر است، غالباً جهاد است و تحت الشّعاع نيّرِ اعظم وجود نبيّ اكرم است. بنابراين آنچه كه از اميرالمؤمنين نقل مي شود، بيشتر مربوط به همين دوران قريب پنج ساله حكومت اوست كه از زبان يك حاكم، منش يك حاكم را ترسيم مي كند و بخش اوّلِ آن مربوط به وظيفه مسؤولان است و خلاصه آن اين است: مسؤول نظام اسلامي، مسؤولي است كه براي مردم و در راه خداست؛ براي هوي و هوس و منافع شخصيِ خود نيست. بخش ديگري كه باز آن را مختصر عرض مي كنم - كه مربوط به عموم مردم است - در درجه اوّل عبارت است از امر به معروف و نهي از منكر در مسائل اجتماعي. البته در مسائل فردي، تقوا بسيار زياد مورد توصيه اميرالمؤمنين است؛ اما در زمينه مسائل اجتماعي شايد هيچ خطابي به مردم شديدتر، غليظتر، زنده تر و پُرهيجان تر از خطاب

امر به معروف و نهي از منكر نيست. امر به معروف و نهي از منكر، يك وظيفه عمومي است. البته ما بايد تأسّف بخوريم از اين كه معناي امر به معروف و نهي از منكر درست تشريح نمي شود. امر به معروف، يعني ديگران را به كارهاي نيك امر كردن. نهي از منكر، يعني ديگران را از كارهاي بد نهي كردن. امر و نهي، فقط زبان و گفتن است. البته يك مرحله قبل از زبان هم دارد كه مرحله قلب است و اگر آن مرحله باشد، امر به معروفِ زباني، كامل خواهد شد. وقتي كه شما براي كمك به نظام اسلامي مردم را به نيكي امر مي كنيد - مثلاً احسان به فقرا، صدقه، راز داري، محبّت، همكاري، كارهاي نيك، تواضع، حلم، صبر - و مي گوييد اين كارها را بكن؛ هنگامي كه دل شما نسبت به اين معروف، بستگي و شيفتگي داشته باشد، اين امر شما، امر صادقانه است. وقتي كسي را از منكرات نهي مي كنيد - مثلاً ظلم كردن، تعرض كردن، تجاوز به ديگران، اموال عمومي را حيف و ميل كردن، دست درازي به نواميس مردم، غيبت كردن، دروغ گفتن، نمّامي كردن، توطئه كردن، عليه نظام اسلامي كار كردن، با دشمن اسلام همكاري كردن - و مي گوييد اين كارها را نكن؛ وقتي كه در دل شما نسبت به اين كارها بغض وجود داشته باشد، اين نهي، يك نهي صادقانه است و خود شما هم طبق همين امر و نهي تان عمل مي كنيد. اگر خداي نكرده دل با زبان همراه نباشد، آن گاه انسان مشمول اين جمله مي شود كه «لعن اللَّه الامرين بالمعروف التّاركين له».(11) كسي كه مردم را به

نيكي امر مي كند، اما خود او به آن عمل نمي كند؛ مردم را از بدي نهي مي كند، اما خود او همان بدي را مرتكب مي شود؛ چنين شخصي مشمول لعنت خدا مي شود و سرنوشت بسيار خطرناكي خواهد داشت. اگر معناي امر به معروف و نهي از منكر و حدود آن براي مردم روشن شود، معلوم خواهد شد يكي از نوترين، شيرين ترين، كارآمدترين و كارسازترين شيوه هاي تعامل اجتماعي، همين امر به معروف و نهي از منكر است و بعضي افراد ديگر درنمي آيند بگويند «آقا! اين فضولي كردن است»! نه؛ اين همكاري كردن است؛ اين نظارتِ عمومي است؛ اين كمك به شيوعِ خير است؛ اين كمك به محدود كردنِ بدي و شرّ است؛ كمك به اين است كه در جامعه اسلامي، گناه، هميشه گناه تلقّي شود. بدترين خطرها اين است كه يك روز در جامعه، گناه به عنوان ثواب معرفي شود؛ كار خوب به عنوان كار بد معرفي شود و فرهنگها عوض شود. وقتي كه امر به معروف و نهي از منكر در جامعه رايج شد، اين موجب مي شود كه گناه در نظر مردم هميشه گناه بماند و تبديل به ثواب و كار نيك نشود. بدترين توطئه ها عليه مردم اين است كه طوري كار كنند و حرف بزنند كه كارهاي خوب - كارهايي كه دين به آنها امر كرده است و رشد و صلاح كشور در آنهاست - در نظر مردم به كارهاي بد، و كارهاي بد به كارهاي خوب تبديل شود. اين خطرِ بسيار بزرگي است. بنابراين اوّلين فايده امر به معروف و نهي از منكر همين است كه نيكي و بدي، همچنان نيكي و بدي بماند. از

طرف ديگر، وقتي در جامعه گناه منتشر شود و مردم با گناه خو بگيرند، كار كسي كه در رأس جامعه قرار دارد و مي خواهد مردم را به خير و صلاح و معروف و نيكي سوق دهد، با مشكل مواجه خواهد شد؛ يعني نخواهد توانست، يا به آساني نخواهد توانست و مجبور است با صرف هزينه فراوان اين كار را انجام دهد. يكي از موجبات نا كامي تلاشهاي امير مؤمنان - با آن قدرت و عظمت - در ادامه اين راه، كه بالاخره هم به شهادت آن بزرگوار منجر شد، همين بود. روايتي كه مي خوانم، روايتِ تكان دهنده و عجيبي است. مي فرمايد: «لتأمرنّ بالمعروف و لتنهون عن المنكر او ليسلّطنّ اللَّه عليكم شرار كم فيدعو خياركم فلا يستجاب لهم»؛(12) بايد امر به معروف و نهي از منكر را ميان خودتان اقامه كنيد، رواج دهيد و نسبت به آن پايبند باشيد. اگر نكرديد، خدا اشرار و فاسدها و وابسته ها را بر شما مسلّط مي كند؛ يعني زمام امور سياست كشور به مرور به دست امثال حَجّاج بن يوسف خواهد افتاد! همان كوفه اي كه اميرالمؤمنين در رأس آن قرار داشت و در آن جا امر و نهي مي كرد و در مسجدش خطبه مي خواند، به خاطر ترك امر به معروف و نهي از منكر، به مرور به جايي رسيد كه حَجّاج بن يوسف ثقفي آمد و در همان مسجد ايستاد و خطبه خواند و به خيال خود مردم را موعظه كرد! حَجّاج چه كسي بود؟ حَجّاج كسي بود كه خون يك انسان در نظر او، با خون يك گنجشك هيچ تفاوتي نداشت! به همان راحتي كه يك حيوان و يك حشره را بكشند،

حَجّاج يك انسان را مي كشت. يك بار حَجّاج دستور داد و گفت همه مردم كوفه بايد بيايند و شهادت بدهند كه كافرند و از كفرِ خودشان توبه كنند؛ هر كس بگويد نه، گردنش زده مي شود! با ترك امر به معروف و نهي از منكر، مردم اين گونه دچار ظلمهاي عجيب و غريب و استثنايي و غير قابل توصيف و تشريح شدند. وقتي كه امر به معروف و نهي از منكر نشود و در جامعه خلافكاري، دزدي، تقلّب و خيانت رايج گردد و بتدريج جزو فرهنگ جامعه شود، زمينه براي روي كار آمدن آدمهاي ناباب فراهم خواهد شد. البته امر به معروف و نهي از منكر حوزه هاي گوناگوني دارد كه باز مهمترينش حوزه مسؤولان است؛ يعني شما بايد ما را به معروف امر، و از منكر نهي كنيد. مردم بايد از مسؤولان، كارِ خوب را بخواهند؛ آن هم نه به صورت خواهش و تقاضا؛ بلكه بايد از آنها بخواهند. اين مهمترين حوزه است. البته فقط اين حوزه نيست؛ حوزه هاي گوناگوني وجود دارد. در مسأله امر به معروف و نهي از منكر، فقط نهي از منكر نيست؛ امر به معروف و كارهاي نيك هم هست. براي جوان، درس خواندن، عبادت كردن، اخلاق نيك، همكاري اجتماعي، ورزش صحيح و معقول و رعايت آداب و عادات پسنديده در زندگي، همه جزو اعمال خوب است. براي يك مرد، براي يك زن و براي يك خانواده، وظايف خوب و كارهاي بزرگي وجود دارد. هر كسي را كه شما به يكي از اين كارهاي خوب امر بكنيد - به او بگوييد و از او بخواهيد - امر به معروف است. نهي از منكر

هم فقط نهي از گناهان شخصي نيست. تا مي گوييم نهي از منكر، فوراً در ذهن مجسّم مي شود كه اگر يك نفر در خيابان رفتار و لباسش خوب نبود، يكي بايد بيايد و او را نهي از منكر كند. فقط اين نيست؛ اين جزء دهم است. نهي از منكر در همه زمينه هاي مهم وجود دارد؛ مثلاً كارهايي كه افراد توانا دستشان مي رسد و انجام مي دهند؛ همين سوء استفاده از منابع عمومي؛ همين رفيق بازي در مسائل عمومي كشور، در باب واردات، در باب شركتها و در باب استفاده از منابع توليدي و غيره؛ همين رعايت رفاقتها از سوي مسؤولان. يك وقت دو نفر تاجر و كاسبند و با هم همكاري و رفاقت مي كنند، آن يك حكم دارد؛ يك وقت است كه آن كسي كه مسؤول دولتي است و قدرت و اجازه و امضاء در دست اوست، با يك نفر رابطه ويژه برقرار مي كند؛ اين آن چيزي است كه ممنوع و گناه و حرام است و نهي از آن بر همه كساني كه اين چيزها را فهميده اند - در خود آن اداره، در خود آن بخش، بر مافوق او، بر زيردست او - واجب است؛ تا فضا براي كسي كه اهل سوء استفاده است، تنگ شود. در محيط خانواده هم مي شود نهي از منكر كرد. در بعضي از خانواده ها حقوق زنان رعايت نمي شود؛ در بعضي از خانواده ها حقوق جوانان رعايت نمي شود؛ در بعضي از خانواده ها، بخصوص حقوق كودكان رعايت نمي شود. اينها را بايد به آنها تذكّر داد و از آنها خواست. حقوق كودكان را تضييع كردن، فقط به اين هم نيست كه انسان به آنها محبّت نكند؛ نه.

سوء تربيتها، بي اهتماميها، نرسيدنها، كمبود عواطف و از اين قبيل چيزها هم ظلم به آنهاست. منكراتي كه در سطح جامعه وجود دارد و مي شود از آنها نهي كرد و بايد نهي كرد، از جمله اينهاست: اتلاف منابع عمومي، اتلاف منابع حياتي، اتلاف برق، اتلاف وسايل سوخت، اتلاف مواد غذايي، اسراف در آب و اسراف در نان. ما اين همه ضايعات نان داريم؛ اصلاً اين يك منكر است؛ يك منكر ديني است؛ يك منكر اقتصادي و اجتماعي است؛ نهي از اين منكر هم لازم است؛ هر كسي به هر طريقي كه مي تواند؛ يك مسؤول يك طور مي تواند، يك مشتري نانوايي يك طور مي تواند، يك كارگر نانوايي طور ديگر مي تواند. طبق بعضي از آمارهايي كه به ما دادند، مقدار ضايعات نان ما برابر است با مقدار گندمي كه از خارج وارد كشور مي كنيم! آيا اين جاي تأسّف نيست؟! همه اينها منكرات است و نهي از آنها لازم است. طبق نهج البلاغه، اميرالمؤمنين نهي از اينها را يكي از محورهاي اصلي توصيه هاي خود قرار داده است. در باب مسؤولان، آن طور مشي كردن و عمل كردن و دستور دادن و قاعده معيّن كردن؛ در باب عموم مردم هم آنها را وادار كردن به حضور، به فعاليت و به احساس مسؤوليت در مسائل اجتماعي، با همين امر به معروف و نهي از منكر. وظيفه بزرگي بر دوش ما قرار دارد. اميرالمؤمنين جان مبارك خود را بر سر اين كار گذاشت؛ همچنان كه تمام عمر خود را از وقتي كه مي توانست تلاشي بكند - از همان وقتي كه اسلام آورد، از اوان كودكي تا آخر عمر؛ چه دوران مكه، چه دوران مدينه،

چه دوران بعد، چه در دوران خلافت - در همين راه مصرف كرد و يك آن از مجاهدت و تلاش در راه خدا باز نايستاد. براي انسان والايي كه مي خواهد برفراز همه پديده هاي عالم وجود پرواز كند و هيچ چيزي پابند او نباشد و او را اسير نكند، اسوه حقيقي، اميرالمؤمنين است. در اين روزهاست كه جامعه بشري به مصيبت او مبتلا مي شود. وقتي كه آن بزرگوار را ضربت زده بودند و در خانه بود، اصبغ بن نباته روايت مي كند(13) و مي گويد وارد شدم و خدمت اميرالمؤمنين رسيدم. ديدم حضرت دستمالي به سرشان پيچيده اند و رنگشان به شدّت پريده و زرد شده است و استراحت مي كنند. حالِ حضرت خوب نبود؛ درعين حال به مردمي كه پشت در نگران حال آن بزرگوار بودند، اجازه دادند و گفتند بياييد. مي آمدند يكي يكي سلام مي كردند و حضرت در همان حالِ ناتواني كه اثر زهر در همه بدن، حتي تا پاهاي آن بزرگوار آشكار بود، خطاب به مردم مي گفت: «سلوني قبل ان تفقدوني»؛(14) از من بپرسيد، از من بخواهيد! حتي در لحظات آخر زندگي، از تلاش و مجاهدت باز نمي ماند. البته در دنباله جمله سلوني فرمود: «لكن خفّفوا عليّ»؛ اما كوتاه بپرسيد؛ حال امامتان، حالِ خوبي نيست. صلّي اللَّه عليك يا اميرالمؤمنين! پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد تو را سوگند مي دهيم، ما را از پيروان حقيقي آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، رفتار و كردار ما را مايه وهن اسلام و وهن مسير اميرالمؤمنين قرار نده؛ در همه ي زندگي، به ما توفيق حركت در همين راه را عنايت فرما؛ ما را در آن راه زنده بدار

و در آن راه بميران و به اسلام و مسلمانان نصرت كامل عنايت كن. پروردگارا ! ما را بيامرز؛ گره هاي زندگي مردم را باز كن و دولت اسلامي و مسؤولان كشور اسلامي را به انجام وظايف و خدماتشان موفق گردان. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد.(15) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما عليّ اميرالمؤمنين و الصّديقة الطّاهرة سيّدة نساءالعالمين و الحسن و الحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و عليّ بن الحسين و محمّدبن عليّ و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن عليّ و عليّ بن محمّد و الحسن بن عليّ و الخلف القائم المهدي حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه و استغفر اللَّه لي و لكم. مجدداً همه شما برادران و خواهران نمازگزار را به تقواي الهي توصيه مي كنم. حرف عمده ما در اين خطبه، مربوط به مسأله فلسطين است. علّت هم اين است كه امروز مسأله فلسطين، مسأله اوّل جهان اسلام است. امروز همه امّت اسلامي، بخصوص كشورهاي نزديكتر - مثل ملت و كشور ما - بايد به اين نكته توجّه كنند كه هم صهيونيستهاي حاكم بر فلسطين و غاصب فلسطين و هم پشتيبانان آنها، سعي مي كنند ماجراهاي داخل فلسطين را مسأله داخلي دولت غاصب اسرائيل وانمود كنند، كه به هيچ وجه اين گونه نيست. اگر در داخل فلسطين يك نفر هم قيام نمي كرد، به خاطر خود مسأله فلسطين، دنياي اسلام، خصم صهيونيستها و حاميانشان بود؛ حال كه ديگر مردم فلسطين هم

قيام كرده اند و خودشان آگاهانه وارد ميدان شده اند. فلسطين از دو نظر مسأله دنياي اسلام است: يكي از نظر اين كه فلسطين قطعه اي از خاك اسلامي است. در بين همه مذاهب رايج اسلامي، هيچ اختلافي نيست و فقها همه بر اين اتّفاق دارند كه اگر قطعه اي از خاك اسلامي به وسيله دشمنان اسلام جدا شد و حاكميت دشمنان اسلام بر آن قطعه به وجود آمد، همه بايد وظيفه خودشان را مجاهدت و تلاش براي برگرداندن آن قطعه به سرزمين اسلامي بدانند. لذا ملتهاي مسلمان در هر جاي دنيا كه هستند، اين را وظيفه خودشان مي دانند. البته خيليها نمي توانند اقدامي بكنند؛ اما هركسي بتواند و هر طوري كه بتواند، بايد اقدام كند و اقدام مي كند. براي همين هم هست كه شما ملاحظه مي كنيد همه دنياي اسلام از روز قدسي كه امام بزرگوار در جمعه آخر ماه رمضانِ هر سال معيّن كردند - كه جمعه آينده است - استقبال مي كنند و شما امسال خواهيد ديد كه به فضل الهي و با توفيق پروردگار، روز قدس از هر سال، پُرشورتر و كوبنده تر در همه دنياي اسلام برگزار خواهد شد. جهت دوم اين است كه اساساً تشكيل دولت يهودي - يا به تعبير درست تر، دولت صهيونيست - در اين نقطه از دنياي اسلام، با يك هدفِ بلند مدتِ استكباري به وجود آمد. اصلاً به وجود آوردن اين دولت در اين نقطه حسّاس كه تقريباً قلب دنياي اسلام است - يعني قسمت غرب اسلامي را كه آفريقاست، به قسمت شرق اسلامي كه همين خاورميانه و آسيا و مشرق است، متّصل مي كند و يك سه راهي است بين آسيا و آفريقا و اروپا

- براي خاطر اين بود كه در بلند مدت، تداوم سلطه استعمارگرانِ آن روز - كه در رأسشان دولت انگليس بود - بر دنياي اسلام باقي بماند و اين طور نباشد كه اگر يك وقت دولت اسلاميِ مقتدري - مثل دورانهايي از حكومت عثماني - به وجود آمد، بتواند جلوِ نفوذ استعمارگران و انگليس و فرانسه و ديگران را در اين منطقه بگيرد. لذا يك پايگاه براي خودشان درست كردند. بنابراين طبق اسناد تاريخي، تشكيل حكومت صهيونيستي در آن جا، بيش از آنچه كه آرزوي مردم يهود باشد، يك خواست استعماري دولت انگليس بود. شواهدي وجود دارد كه در همان زمان بسياري از يهوديها اعتقادشان اين بود كه احتياجي به اين دولت نيست؛ اين دولت به نفعشان نيست؛ لذا گريزان بودند. بنابراين، اين يك آرزو و ايده يهودي نبود؛ بيشتر يك ايده استعماري و يك ايده انگليسي بود. البته بعد كه به وسيله امريكا گوي سياست دنيا و گوي استكبار از دست انگليس ربوده شد، اين هم جزو همان ابواب جمع مواريث استعماري بود كه به امريكا رسيد و امريكاييها حداكثر استفاده را كردند و الان هم استفاده مي كنند. بنابراين نجات فلسطين و محو دولت غاصب صهيونيستي، مسأله اي است كه با مصالح ملتهاي اين منطقه - از جمله با مصالح كشور عزيز ما ايران - سرو كار دارد. كساني كه از روز اوّلِ انقلاب، يكي از برنامه ها را مقابله و معارضه با نفوذ و اقتدار صهيونيستها قرار دادند، با محاسبه اين كار را كردند. اين برنامه، طبق مصالح كشور و مصالح عمومي جمهوري اسلامي و مردم ايران انتخاب شده است. در كشورهاي ديگر نيز همين طور است. همه

روشنفكران كشورهاي اسلامي، همه سياستمداران آزادانديش، همه آنهايي كه دستشان در حناي استكباريِ امريكا رنگ نگرفته است، معتقدند كه بايد با اسرائيل مقابله كرد؛ يعني اين را جزو مصالح كشورشان مي دانند. براي آن دولت غاصبِ دروغيِ جعلي، مسأله فلسطين، يك مسأله داخلي نيست؛ يك مسأله ي اساسيِ بين المللي است. آنچه كه اهميت دارد، اين است كه نسل جديد فلسطيني حقيقت را دريافته است. كدام حقيقت را؟ اين حقيقت را كه اگر بخواهد بر اين زبوني و خواري و تحقير و فشاري كه بر او تحميل مي شود، فائق آيد، راهش مبارزه و مقابله است؛ راهش رفتن پشت ميز مذاكره نيست، كه مذاكره كننده گان هم چيزي گيرشان نيامد. از طرفي رفتار صهيونيستها آن قدر وحشيانه و دور از موازين رحم و مروّت انساني است كه به طور طبيعي اين نسل جوانِ روي كارآمده فلسطيني را به ستوه آورده؛ ديگر طاقتشان تمام شده است و نمي توانند تحمّل كنند. صهيونيستها خيال مي كنند كه اگر شدت عمل به خرج دادند و تانك آوردند و توپ زدند و شيميايي زدند، مردم را ساكت خواهند كرد. بله، ممكن است فشار را زياد كنند و در برهه اي مردم را ساكت كنند؛ اما آن عقده هاي گره شده در گلو را كه نمي توانند از بين ببرند؛ آنها كه از بين رفتني نيست؛ آن چنان رعد و غرّشي در فضا به وجود خواهد آورد كه همه كاخهايشان را فرو خواهد ريخت. اين طور نيست كه بتوانند اين حركت را ريشه كن كنند. نكته دوم كه بسيار اهميت دارد، اين است كه با اين قيام، تمام محاسبات دولت غاصب صهيونيست به هم ريخته است؛ چون اساس محاسبات آنها بر اين استوار بود كه ملت

فلسطين بعد از آن فشارهاي اوّلِ كار و بعد از تبعيد بيش از نيمي از مردم اصلي فلسطين به خارج از كشورشان و گذشتن سالهاي متمادي، ديگر حال و حوصله و عزم و نشاط و جانِ مقابله را نخواهد داشت. در حال حاضر اين محاسبات، غلط از آب درآمده و اين پايه به هم ريخته است. وقتي هزاران هزار مردمي كه در خودِ فلسطين هستند - نه گروههاي فلسطينيِ خارج از مرزهاي اصلي فلسطين كه در لبنان يا اردن يا جاهاي ديگر هستند - مصمّم باشند با آن نظام مبارزه كنند، ديگر آن فضاي امني كه براي خودشان به عنوان بهشت موعود در نظر گرفته بودند و مهاجران غيرفلسطيني - يعني يهوديان سرتاسر دنيا - را به آن جا كشانده بودند، وجود نخواهد داشت. امروز محاسبات به هم خورده است؛ لذا مي بينيد كه دولتشان مجبور شد استعفا دهد. اين، اجبار و ناگزيري است. البته كساني كه بيشترين فشار را براي اين استعفا داشتند، ممكن است در محاسباتشان اين طور خيال كنند كه بايستي شدت عمل بيشتري به خرج داد و حكومت سنگدل تري را بر سر كار آورد؛ اما اشتباه و خطاست. مسأله، مسأله كوچكي نيست؛ مسأله عظيمي است؛ سرنوشت دنياي اسلام و سرنوشت همه كشورهاي اسلامي - بخصوص كشورهايي كه به اين كانون خطر و به اين غدّه فساد نزديكترند - به سرنوشت آنها بستگي دارد. در اين ماه رمضان هم، صهيونيستها حداكثر فاجعه آفريني را كردند. شما مي بينيد كه از بچه كوچكِ شايد يكساله و دو ساله تا نوجوان و جوان و پيرمرد و مريض، جزو قربانيان اين حوادثند. اين، ضديّتِ دشمن اسلام و مسلمين - يعني گروه

حاكم بر اين بخش از ميهن اسلامي - را با موازين بشري و با حقوق بشر نشان مي دهد. درعين حال سناتورها و سياستمداران و زبدگان سياسي امريكا از اينها صريح حمايت مي كنند. اين كار را بكنند؛ ميل خودشان است؛ سياستشان اين است؛ جوهره آنها همين است كه بايد از اين مفسدان و شيطان صفتها و سبعها حمايت كنند. بيش از اين هم توقّعي نيست؛ ليكن مردم دنيا بايد از اين عبرت بگيرند. خوشبختانه ملت ما چشم و گوشش باز است. مردم دنيا كه هميشه در قضاياي مختلف، شعار طرفداري از حقوق بشر، طرفداري از حقوق اكثريت و به قول خودشان طرفداري از دمكراسي را، از زبان امريكاييها شنيده اند كه به آن تفاخر مي كردند، بايد در آينه فلسطين، چهره زشت واقعيِ سياستهاي امريكايي را مشاهده كنند. و اما جمهوري اسلامي ايران از روز اوّل، موضعش را در مقابل اين پديده زشت، روشن كرده است. موضع جمهوري اسلامي ايران كه امام فرمودند، بارها مسؤولان گفته اند و ما هم بارها تأكيد كرده ايم، اين است كه اساساً اين غدّه سرطانيِ اسرائيل بايد از اين منطقه كنده شود. اين يك فرمولِ كاملاً انسانيِ قابل قبول هم دارد و آن اين است كه همه مردم فلسطين - نه مردمي كه از جاهاي ديگرِ دنيا به فلسطين مهاجرت كرده اند - از اردوگاهها و از همه جاي دنيا به فلسطين برگردند و تكليف حكومت خودشان را - كه از آنها بايد تشكيل شود - تعيين كنند. البته بديهي است كه هرگز هيچ فلسطيني اي - چه مسلمان باشد، كه اكثريت قاطعشان مسلمانند؛ چه مسيحي و يهودي باشد، كه اقليت كوچكي هم مسيحي و يهودي در آن جا

هستند - راضي نيست و اجازه نخواهد داد كه يك عدّه از كوچه گردهاي لندن، يا از خانواده هاي توسري خورده مسكو، يا از هرزه هاي امريكا بيايند و در كشور آنها يك دولت تشكيل دهند و بر آنها حكومت كنند. كساني كه روزي چاقوكشي و قدّاره كشي مي كردند و فقط هنرشان اين بود كه مي توانستند خوب بزنند، خوب بكُشند و بر طبق خواسته سرمايه داران صهيونيست و يهودي خوب عمل كنند، اگر بيايند و بر فلسطين حكومت كنند؛ بديهي است كه ملت فلسطين و دنياي اسلام چنين چيزي را اجازه نخواهد داد. اين فرمول، فرمول دنياپسندي است. كساني كه مي گويند ما معتقد به آراء مردم و معتقد به دمكراسي هستيم، بسيار خوب؛ بفرماييد اين دمكراسي! بالاخره اين قطعه از دنيا كه در اين جا قرار دارد، مردمي داشته است؛ اين مردم امروز هم هستند و زنده اند؛ چند ميليون نفر در همان جا زندگي مي كنند، چند ميليون نفر هم در خارج از آن جا - در لبنان و اردن و نقاط ديگر - زندگي مي كنند؛ اينها بيايند در همان جا اجتماع پيدا كنند و خودشان حكومت خود را انتخاب كنند؛ اين روشِ بسيار درستي است. آنچه كه مسلّم است، اين است كه حكومت صهيونيستي كه امروز حاكم است و هر حكومت صهيونيستي ديگر، حق بقاء و حاكميت در سرزمين فلسطين را ندارد. به برادران عزيز فلسطيني مان كه در آن جا با زحمات مواجه هستند، عرض مي كنيم: اگر مقاومت و صبر كنيد، هم ثواب الهي و هم پيروزي را به دست خواهيد آورد. پيروزي هميشه با صبر و با حركت در راه خدا همراه است؛ «ولينصرنّ اللَّه من ينصره(16)»؛ ترديدي در اين نيست. بنابراين، پيروزي وجود

خواهد داشت؛ منتها بايد صبر كنند و تحمّل داشته باشند. به همه كشورهاي اسلامي و ملتهاي مسلمان هم عرض مي كنيم كه امروز وظيفه شرعي همه ملتها و دولتهاست كه به آن جماعت مؤمن و آن ملت مظلوم كمك برسانند و آنها را وسط ميدان، تنها رها نكنند. البته كمكهايي هم مي شود كه اميدواريم اين كمكها به جاي خود برسد و ان شاءاللَّه بتواند براي كم كردنِ آلام مردم فلسطين، مفيد و مؤثّر واقع شود. از خداوند متعال مي خواهيم كه مشكلات اسلام و مسلمين و مشكلات مردم فلسطين را برطرف كند. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اذا جاء نصراللَّه و الفتح. و رأيت النّاس يدخلون في دين اللَّه افواجا. فسبّح بحمد ربّك و استغفره انّه كان توّابا.(17) --------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، نامه 53 2) آل عمران: 110 3) نهج البلاغه، خطبه 224 4) نهج البلاغه، خطبه 224 5) نهج البلاغه، خطبه 200 6) نهج البلاغه، نامه 5 7) نهج البلاغه، نامه 53 8) نهج البلاغه، نامه 53 9) نهج البلاغه، نامه 53 10) نهج البلاغه، نامه 53 11) تفسير الصادقي، ج 1، ص 339 12) تهذيب الاحكام، ج 6، ص 176 13) بحارالانوار، ج 40، ص 45 14) كتاب سليم بن قيس، 802 15) توحيد: 1 - 3 16) حج - 40 17) نصر: 1 - 4

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مسؤولان نظام به مناسبت عيد سعيد فطر

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان نظام به مناسبت عيد سعيد فطر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم عيد سعيد فطر را به همه مسلمانان و ملتهاي اسلامي، به ملت عزيز و عظيم الشّأن ايران و به شما حضّار گراميِ اين مجلس - مسؤولان، بلندپايگان و ميهمانان و سفراي كشورهاي اسلامي - تبريك عرض مي كنم. اميدوارم خداوند متعال عبادات شما، روزه شما و مجاهدت شما با نفس در

ماه رمضان را مورد قبول و تفضّل خود قرار دهد و اين را براي شما، براي همه ملت عزيز ما و همه امّت بزرگ اسلامي ذخيره كند. عيد سعيد فطر شايد برجسته ترين خصوصيتش اين است كه مراسمي معنوي و بين المللي است. برخلاف بسياري از رسوم بين المللي كه جنبه سياسيِ محض دارد، اين رسم بين المللي جنبه معنويِ بارز و نماياني دارد. در دعاي قنوت عيد فطر مي خوانيم: «اسئلك بحقّ هذا اليوم الّذي جعلته للمسلمين عيدا و لمحمّد صلّي اللَّه عليه و آله ذخرا و شرفا و كرامة و مزيدا»؛ اين روز، عيد همه مسلمانان و مايه شرف اسلام و پيامبر اسلام و عزّت اسلام و ذخيره اي تمام نشدني در طول تاريخ است. با اين چشم به عيد سعيد فطر نگاه كنيم. امروز ملت اسلاميِ بزرگ ما به اين ذخيره نيازمند است. از اين ذخيره، دو چيز بايد مورد استفاده مسلمانان قرار گيرد: اوّل، وحدت و نزديكي مسلمين است و دوم، توجّه به معنويت در دنياي اسلام است. در دنياي اسلام، هر دو عاملِ تكامل بخش و پيشبرنده، مورد خدشه قرار گرفته است. امروز وحدت مسلمانان با ايجاد تفرقه هاي مذهبي، فرقه اي، نژادي، ناسيوناليسمهاي گوناگون، قوميتهاي مختلف و شعارهاي انحرافي، مخدوش شده است. مسلمانان برفراز همه شعارهاي خود - چه شعار قوميّت، چه شعار مذاهب اختصاصي خودشان، چه شعارهاي مربوط به سياستهاي خودشان - بايد شعار وحدت و يكپارچگي امّت اسلامي را قرار دهند. امروز براي آنها يكي از كارآمدترين شعارها اين است. مي دانيم كه استعمار و استكبار و دست قدرتهاي بيگانه هميشه سعي كرده است با انواع و اقسام حيَل، اين وحدت را درهم بشكند؛ كه يكي

از خبيث ترين حيله ها، حيله غصب سرزمين فلسطين و كاشتن شجره خبيثه صهيونيسم در سرزمين اسلامي فلسطين - يعني در قلب ملتهاي مسلمان و كشورهاي اسلامي - بوده است. نقطه دوم هم معنويت است. استعمارگراني كه آمدند سرمايه هاي ما را - نفت ما را، استقلال ما را، عزّت ما را، وحدت و يكپارچگي ما را - به دست چپاول و غارت سپردند، معنويت ما راهم به يغما بردند و در دنياي اسلامي، ماديّتِ خودشان را به صورت فرهنگهاي گوناگون و مباني باطل گستراندند. امروز بايد بازگشت به معنويت اسلام، به حقيقت اسلام و روحانيت دين، شعار مسلمانان باشد. امروز مسلمانان به اين احتياج دارند. اگر ما امروز وحدت مي داشتيم و اگر به معنويت اسلام تكيه مي كرديم، دشمن نمي توانست با اين وضوح ملت فلسطين را در خانه خودش اين گونه مورد شكنجه و فشار و تعقيب و آزار قرار دهد. قضاياي فلسطين دل هر انسان غيرتمندي را - ولو زياد تديّن هم نداشته باشد - خون مي كند و راحت و آرام را از او مي گيرد. كيست كه منظره حمل پُراحساس كودكِ يكي دو ساله اي را كه كشته شده است، ببيند و بتواند راحت بخوابد؟ كيست كه محاصره مردم را در خانه ها و كوچه ها و خيابانها و شهرهايي كه متعلّق به آنهاست و زميني كه استخوان اجداد آنها قرنهاست در آن دفن است، ببيند و متأثّر نشود؟ امروز مردم بيت المقدّس و الخليل و غزّه و بقيه مناطق سرزمين مغصوب را محبوس كرده اند؛ آنها را در خانه خودشان مي كُشند؛ در خانه خودشان پدران و مادران را به داغ فرزندانشان مي نشانند؛ به آنها گرسنگي مي دهند و آنها را محاصره اقتصادي

مي كنند. اگر امّت اسلامي متّحد بود، مگر چنين چيزي ممكن بود؟ امروز هم واجبترين فرايضِ ما ملتها و دولتهاي مسلمان اين است كه در اين قضيه با هم وحدت كلمه پيدا كنيم. آلام مردم فلسطين، آلام و دردها و رنجهاي ماست. امروز فرياد ملت فلسطين بلند است كه ياللمسلمين! جواب اين فرياد، بر تك تك مسؤولان دولتهاي اسلامي واجب و لازم است؛ خداي متعال آنها را مؤاخذه خواهد كرد. همه ما وظيفه داريم. اين بالاتر از ملاحظات سياسي است؛ اگرچه عقل سياسي هم اقتضاء مي كند كه امروز همه دنياي اسلام پشت به پشت و دست در دستِ هم در مقابل صهيونيسمِ غاصب و متجاوز بايستند. اين خطر براي همه دنياي اسلام است. حتّي دولتهايي كه خيال مي كنند ارتباطاتشان با دولت غاصب صهيونيست به نفع آنهاست، وجود صهيونيستها بيشتر به ضررشان است. اين غدّه سرطاني و شجره خبيثه اي كه در آن جا گنجانده شده است، امروز تهديدي عليه موجوديّت و هويّت همه كشورها و دولتهاي اسلامي است. كمك به فلسطين بايد صورت گيرد؛ چاره اي نيست. اگر ما نكنيم، بلاشك كساني پيدا خواهند شد كه اين كار را خواهند كرد؛ «فسوف يأتي اللَّه بقوم يحبّهم و يحبّونه»؛(1) اين سنتِ الهي است. امروز ملت فلسطين قيام كرده است. آن روزي كه ملت فلسطين خواب بود، سرنوشت و تقديرش همان چيزي بود كه اتّفاق افتاد؛ اما امروز كه ملت فلسطين بيدار شده است، سرنوشت و تقدير او پيروزي است. ممكن است اين جهاد، جهادي طولاني باشد؛ اما پيروزي، غير قابل ترديد است. اگر ما نكنيم، خداي متعال بندگان ديگرش را به كار وادار خواهد كرد. اين وظيفه امروز ماست؛ اميدواريم

كه بتوانيم اين وظيفه را انجام دهيم. امروز دولتهاي اسلامي وظيفه دارند به آنها كمك كنند - كمك سياسي، كمك مالي، كمك تبليغاتي - روز قدسِ امسال بحمداللَّه نشان داد كه در همه دنياي اسلام، ملتها تا آن جايي كه مي توانند، به اين وظيفه پايبندند. از خداوند متعال خواستاريم كه ما را در انجام تكاليفمان كوشا كند؛ به ما توفيق دهد؛ راه را براي ما روشن كند و ما را در پيمودن اين راه، از عزم و اراده لازم برخوردار كند. از خداي متعال مي خواهيم كه شهداي مردم فلسطين را، همه شهداي راه استقلال و عزّت اسلام را و همه شهداي صادق ملتها را با اوليايش محشور كند. از خداي متعال مي خواهيم كه روح مطهّر امام بزرگوار ما را - كه اوّل بار او اين فرياد رسا را در دنياي اسلام به طنين انداخت - با اوليايش محشور كند و توجّهات حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه و دعاي مستجاب آن بزرگوار را شامل حال ما فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) مائده: 54

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در خطبه هاى نماز عيد سعيد فطر

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. الحمدللَّه خالق الخلق و باسط الرّزق و فالق الأصباح، ديّان الدّين، ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نؤمن به و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه، سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين. سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. در خطبه اول نماز عيد فطر، فقط دو مطلب را به شما برادران و خواهران عزيز نماز گزار عرض مي كنم. اوّل، تبريك اين عيد بزرگ

اسلامي است. تبريك عيد فطر، به معناي تبريكِ گذراندنِ موفّقيت آميز ماه مبارك رمضان است. خدا را شكرگزاريم كه ملت ما را موفّق كرد كه امسال هم ماه رمضانِ حقيقتاً مباركي را بگذراند. فضاي كشور در سرتاسر ماه رمضان، با توجّهات مؤمنان و احساسات پاك جوانان مؤمن و انفاس قدسيّه روزه داران معطّر بود. امسال بحمداللَّه ماه رمضان از لحاظ توجّهات و توسّلات و موفّقيتهاي مردم در زمينه هاي خودسازي معنوي، از سال گذشته و سالهاي قبل از آن بهتر بود. اين را قدر بدانيم و اثرات مباركش را براي خود و ملتمان حفظ كنيم. ماه رمضان، ماه خودسازي است و خودسازي براي حركت به سمت جلو است. ان شاءاللَّه اين راه و اين سير و اين حركت مبارك را - كه ملت بزرگ ايران در طول اين بيست ويكي دو سال دنبال مي كند - با موفّقيت ادامه دهيم، و اين همان نكته دومي است كه خواستم عرض كنم؛ قدرداني از بركات الهي و توفيقاتي كه در اين ماه بر ملت ايران نازل فرموده است. روز عيد فطر - همچنان كه در روايت اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام هست - به روز قيامت تشبيه شده است؛(1) يعني روز پاداش. ان شاءاللَّه اين اجتماع عظيم شما در اين مراسم معنوي و عبادي و سياسي، توجّه و رحمت الهي را به سوي شما جلب كند و ملت ايران و مسؤولان كشور و همه كساني كه در هر نقطه اي از كشور و در هر بخشي از بخشهاي عظيمِ تلاشِ اين ملت مسؤوليتي دارند، بتوانند با توكّل به خداوند متعال، با توجّه به راهنماييهاي الهي در قرآن و در كلمات اهل بيت عليهم السّلام و به دنبال انگشت اشاره

مرد بزرگِ معنوي دوران ما و جانشين پيامبران - امام بزرگوارمان - اين راه را ادامه دهند و ان شاءاللَّه سعادت ملت و آينده اين كشور را تأمين كنند. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، ملت ايران را در پيمودن راه سعادت و تعالي و كمال، موفّق و مؤيّد فرما. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الذين امنوا و عملوا الصّالحات. و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(2) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين. سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. و استغفراللَّه لي و لكم. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. مجدّداً همه برادران و خواهران عزيز نمازگزار را به رعايت تقواي الهي توصيه مي كنم. در اين خطبه، دو سه مطلب به اختصار درباره مسائل جاري جهان و جامعه اسلامي و ملت عزيز ايران عرض مي كنيم. اوّلاً ميلاد حضرت مسيح عليه السّلام - پيغمبر بزرگ الهي - را به همه مؤمنان عالم، به همه مسيحيان و مسلمانان، صميمانه تبريك عرض مي كنم. ارزش حضرت مسيح عليه السّلام از نظر مسلمانان، بلاشك كمتر از ارزش و قدر و قيمت آن حضرت در چشم مسيحيانِ مؤمنِ به مسيحيت نيست. اين پيغمبر بزرگ الهي، همه دوران حضور در ميان مردم را با مجاهدت گذرانيد تا بتواند در مقابل ظلم و تعدّي و فساد و كساني كه با تكيه به زر و زور، ملتها را به زنجير كشيده بودند و آنها را به جهنّم دنيا و آخرت مي كشاندند، ايستادگي كند. رنجهايي كه اين پيغمبر بزرگ از دوران كودكي - كه خدا نبوّت را از همان دوران كودكي به او داد

- متحمّل شد، همه در اين راه بوده است. انتظار اين است كه پيروان حضرت مسيح و همه كساني كه آن بزرگوار را از عظمت و معنويتِ والا و متناسبِ جايگاه رفيع او برخوردار مي دانند، در اين راه به او تأسّي كنند. امروز بسياري از كساني كه دم از پيروي از حضرت مسيح مي زنند، راهي غير از راه حضرت مسيح مي روند. هدايت حضرت عيسي بن مريم علي نبيّناوعليه السّلام، هدايت به سوي عبوديّت خدا و مقابله با فرعونيّت و طغيان است. امروز كساني با ادّعاي پيروي از آن پيامبر بزرگ الهي، در جايگاه فرعونيان و طواغيتي نشسته اند كه عيسي بن مريم با آنها مبارزه مي كرد. اميد است آغاز سال مسيحي، بر مسيحيان و بر مسلمانان - بخصوص بر مسيحيانِ هم ميهن ما - مبارك باشد. مسأله مهمِ اين دوران، مسأله فلسطين است كه انتفاضه بزرگ فلسطين و بيت المقدّس همچنان ادامه دارد. كساني كه گمان مي كردند مي توانند با اِعمال زور و فشار، ملت فلسطين را از مطالبه حقِ ّ مسلّمِ خودش منصرف كنند، اشتباه كرده بودند؛ نتوانستند و نخواهند توانست ملت فلسطين را از ادامه اين راه برگردانند. ممكن است با سركوب و فشار و ارعاب، چند صباحي اين نسل را به سكوت تحميلي و اجباري وادار كنند؛ اما اين خوابِ خوشِ بي تعبيري است كه صهيونيستها گمان كرده اند خواهند توانست از اين پس به راحتي بر سرزمين غصب شده فلسطين حكومت كنند. مردم دنيا و ملتهاي مسلمان از مبارزان مظلوم فلسطيني پشتيباني كردند. ملت عزيز ما با همه فرياد خود، پشتيباني خويش را از حركت مردم فلسطين نشان داد. من لازم است از همّت شما مردم عزيز كه در راهپيمايي عظيم روز قدس و اجتماع پُرشكوه

نماز جمعه، با شكوه و عظمت فراواني متجلّي شد، با همه وجود تشكّر كنم. ملت عزيز ما مثل هميشه به كشور خود، به تاريخ خود و به مسؤولان كشور آبرو داد. امسال در همه دنياي اسلام، روز قدس با كيفيّت ويژه اي برگزار شد؛ همچنان كه پيش بيني مي شد اين طور بشود؛ و اين به خاطر حقّانيت فرياد مظلومانه ملت فلسطين است. اميدواريم كه دولتها هم با ملتهاي خودشان همين طور همكاري كنند و ملت فلسطين را كمك نمايند. آن مردم مظلوم و مقهور و محاصره شده به وسيله سنگدل ترين و سبع خوترينِ دشمنان، احتياج به كمك دارند. هم ملت ما، هم دولت ما، هم ملتها و دولتهاي مسلمانِ ديگر وظيفه دارند تا آن جا كه مي توانند، به اين ملت مظلوم كمك كنند. اين يك وظيفه ديني و انساني و خردمندانه است كه عقل به آن حكم مي كند و يك وظيفه تاريخي است كه تاريخ درباره آن قضاوت خواهد كرد. درباره مسائل كشور و مسائل ملت عزيزمان، دوسه نكته كوتاه عرض مي كنم. عزيزان من! آنچه كه ملت و كشور ما را در مقابل توطئه هاي بي حسابِ دشمنان و توطئه گران مصونيّت بخشيده است، چند عامل مهم بوده است كه يكي از مهمترين آنها وحدت كلمه آحاد ملت است. هر ملتي كه متّحد باشد، هر ملتي كه ميان خود تنازع و جدالِ ويرانگر نداشته باشد، هر ملتي كه با مسؤولان خود يكدل و يكزبان باشد و مسؤولانش را از خود بداند و مسؤولان هم به وظايفشان در مقابل ملت عمل كنند و خود را خدمتگزار مردم بدانند، آن ملت در مقابل همه دشمنيها شكست ناپذير خواهد شد. اين يك امر قهري است؛ ملت ما اين را

در طول اين بيست ودو سال تجربه كرده است؛ ما در ميدانهاي سخت، اين شكست ناپذيري را نشان داديم. هر كس با ملت ايران دشمني مي كند، يكي از بزرگترين دشمنيهايش عبارت است از اين كه اين وحدت عظيمِ ملي و اين همدليِ ملت با مسؤولان را از بين ببرد يا در آن خدشه اي به وجود آورد. اين دشمني است؛ بعضيها اين دشمني را مي كنند. ما از دشمني كه ميليونها دلار خرج مي كند و كساني را مسؤول اين كارها قرار مي دهد - مسؤول جنگ رواني، مسؤول شايعه پراكني، مسؤول توطئه، مسؤول تفرقه افكني - نه تعجّب مي كنيم و نه گله؛ دشمن است ديگر. اما از كساني كه در داخل كشور فريب آن دشمن را بخورند، كار او را دنبال نمايند و به او كمك كنند، گله مي كنيم. البته اگر يك وقت لازم شود، به گله هم اكتفا نمي كنيم. همكاري با دشمن، دشمني است؛ البته دشمني با شخص نيست؛ دشمني با يك مسؤول يا يك جمع مسؤول نيست؛ دشمني با مصالح ملت است و اين دشمني را هيچ كس نمي تواند تحمّل كند و نبايد تحمّل كند. من مي بينم كه بعضي بر طبل دشمنيها مي كوبند. ملت ما بحمداللَّه متّحد است. هر كس در هر مجموعه اي بخواهد دلهاي ملت را نسبت به يكديگر بدبين و چركين كند، يقيناً از چشم ملت مي افتد و ملت او را دوست خود به حساب نمي آورد. به مسؤولان در سطوح مختلف هم عرض مي كنم كه يكي از راههاي موفقيتِ عملي و جاگرفتن در چشم مردم، همكاري دستگاههاي مختلف و همكاري قواي سه گانه است؛ نبايد همديگر را تضعيف كنند. هيچ كس نبايد قواي مسؤول مملكت را تضعيف كند. هيچ كس

نبايد مجلس شوراي اسلامي را تضعيف كند. ممكن است شما از اظهارات يا از موضعگيري يك يا چند نماينده خرسند و خشنود نباشيد، اما نبايد مجلس را تضعيف كرد. مجلس نهاد قانونيِ معتبري است، مثل نهادهاي قانونيِ معتبرِ درجه يك ديگر. قوّه قضايّيه را نبايد تضعيف كرد. اگر كسي با حكم فلان دادگاه در فلان قضيه مخالف است، نبايد قوّه قضايّيه را تضعيف كند. بالاخره هر حكمي يك عدّه موافق و يك عدّه مخالف دارد. دولت را نبايد تضعيف كرد. ممكن است شما عملكرد فلان مسؤول را نپسنديد يا چند ايراد بر او وارد بدانيد؛ اما نهاد دولت و قوّه مجريّه نبايد تضعيف شود. نهادهاي قانوني كه هر كدام در زير اين بناي شامخ، يك ستون هستند، باري را بر دوش دارند. مجموعه اينهاست كه اين بناي باعظمت را سرِ پا نگاه داشته است و يك ميليارد و چند صد ميليون مسلمان در اطراف عالم - كساني كه قوّه فهميدن و ادراك كردن دارند - به آن مي نگرند و احساس غرور مي كنند. بعضي شوراي نگهبان را تضعيف مي كنند؛ بعضي مجلس را تضعيف مي كنند؛ بعضي قوّه قضايّيه را تضعيف مي كنند؛ بعضي دولت را تضعيف مي كنند؛ بعضي مجمع تشخيص را تضعيف مي كنند. اشكال داشتن به يك كار يا دو كار يا ده كار - كه بعضي از اين اشكالها هم طوري است كه اگر توضيحي داده شود، ممكن است برطرف هم بشود؛ ولو برطرف هم نشود - موجب نمي شود كه ما نهادها را تضعيف كنيم. عدّه اي در دوره مجلس قبلي شعار مي دادند كه مجلس بايد منحل شود! انسان مي بيند گاهي همان صداها، همان حرفها و همان انگيزه ها،

يك روز به مجلس، يك روز به قوّه قضايّيه و يك روز به قوّه مجريّه مي پيچند؛ بدون اين كه استدلال درستي داشته باشند. البته آنچه كه من درباره حفظ شأن قوا توصيه مي كنم و آن را وظيفه خود و همه مي دانم، با اعتراض و اشكالي كه ممكن است بر بعضي از عملكردهاي اين قوا وارد باشد، منافاتي ندارد. بله؛ بنده باز هم با صداي بلند اعلام مي كنم كه مسؤولان كشور - چه در قوّه مجريّه، چه در قوّه قضايّيه و چه در قوّه مقنّنه - بايد با فقر و فساد و تبعيض در اين مملكت مبارزه كنند. اگر بخواهند وضع امنيت كشور را، وضع معيشت مردم را، وضع عزّت بين المللي ما را تأمين كنند، راهش مبارزه با همينهاست. انواع و اقسام فسادها را بايد شناسايي كنند و با آن مبارزه جدّي نمايند؛ نه در حرف و زبان. البته بعضي هستند كه در زبان هم طاقت نمي آورند اين حرفها گفته شود؛ با اصل مبارزه با فساد و تبعيض و فقر مخالفت مي كنند! اين افرادي كه در مقابلِ مبارزه با فقر و فساد و تبعيض موضعگيري مي كنند، بدون اين كه خودشان متوجّه باشند، خود را متّهم مي كنند. چه كسي با مبارزه با فساد مخالف است؟ آن كسي كه يا بايد فاسد باشد و يا بايد فريب فاسدي را خورده باشد. چه كسي با مبارزه با تبعيض مخالف است؟ آن كسي كه يا بايد از تبعيض منتفع باشد و يا فريب كسي را كه از تبعيض منتفع است، خورده باشد؛ والّا چرا بايد مخالفت كند؟ البته خدا را سپاسگزاريم كه مسؤولان قواي سه گانه، با علاقه و با دنبالگيري،

اين مسائل را با چشم اهميت نگاه كردند و درباره آن بحث و گفتگو و تصميم گيري كردند. ان شاءاللَّه اجراي اين تصميمات و عمل به آنچه را كه گفته شده است، شاهد باشيم و به لطف و توفيق الهي شاهد خواهيم بود. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، پيوند ميان مردم و مسؤولان را روزبه روز مستحكم تر كن. پروردگارا ! روح مطهّر امام بزرگوار را مشمول رحمت و فضل و مغفرت خود قرار بده. پروردگارا ! سلام و صلوات و درود و عرض اخلاص و خاكساري ما را به پيشگاه وليّ عصر و زمان - حجّةبن الحسن عجّل اللَّه فرجه الشّريف - برسان. پروردگارا ! در فرج آن بزرگوار تعجيل فرما. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد.(3) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 9، ص 362 2) عصر: 1 - 3 3) توحيد: 1 - 4

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار جمع كثيرى از مردم قم

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جمع كثيري از مردم قم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه شما برادران و خواهران عزيز خوشامد عرض مي كنم و تشكّر مي كنم از اين كه متحمّل زحمت شديد و از شهر مقدّس قم اين راه را طي كرديد و فضاي حسينيه ما را با انفاس گرم و برخاسته از ايمان و صميميتِ خود معطّر نموديد. از خداوند متعال مسألت مي كنم كه شهداي ارزشمند و پيشروِ نوزدهم دي را - كه جزو «سابقون» و «اوّلون» اين راه محسوب مي شوند - مشمول رحمت و مغفرت ويژه خود قرار دهد. نوزدهم دي يك نقطه درخشنده است؛ نه فقط در تاريخ قم، بلكه در تاريخ كشور ما و تاريخ انقلاب.

جوانان قم، مرد و زن، طلبه و غير طلبه، در اين روز يك پاسخِ مؤمنانه و قهرمانانه به نياز زمان دادند. مهم اين است كه هر ملتي، هر شخصي و هر مجموعه اي بتواند به نياز زمانه خود پاسخ دهد. البته مردم قم اوّلين بار در نوزدهم دي نبود كه اين هوشياري و هوشمندي و شجاعت را از خود نشان دادند؛ هزارودويست سال است كه شهر قم پايگاه اشاعه افكار منوّر اهل بيت عليهم السّلام است. آن وقتي كه حكومتهايِ مخالف اهل بيت هم بر سرِ كار بودند، مردم قم اين موضع را حفظ كردند و اگر سختيهايي هم داشت، آن را تحمّل كردند. هفتاد سال هم هست كه قم مركز و پايتخت فكري و علمي دنياي اسلام است. از زمان ورود مرحوم آيةاللَّه حائري به قم - سال 1340 قمري - اين شهر به مركز اصليِ علميِ عالم اسلام و تشيّع تبديل شد و بعد در زمان مرحوم آية اللَّه بروجردي به اوج خود رسيد؛ و محصول آن دوره ها پيدايش شخصيت عظيم القدر و كم نظيري مثل امام بزرگوار بود. اين سابقه درخشان براي قم وجود دارد كه هميشه به نياز زمان پاسخ گفته است. نوزدهم دي هم از اين قبيل بود. اشكال كار ملتها و اشخاصي كه توسري خور زمانه باقي مي مانند و مغلوب حوادث دورانِ خود مي شوند، اين است كه زمان و جريانات خود را نمي شناسند؛ آنچه را كه اقتضاء و نياز زمان است، درك نمي كنند؛ اگر هم درك مي كنند، گاهي شجاعت ابراز آن را ندارند. لذا زمانه و عوامل مخالف و معاند بر آنها غلبه مي كند. اگر مردم قم در نوزدهم ديماه سال 1356 قيام نمي كردند و آن

حوادث عظيم را پي درپي به وجود نمي آوردند، احتمالاً حوادث به سمت و سوي ديگري مي رفت؛ اما آنها ابتكار به خرج دادند و مرد و زن و جوان و پير و روحاني و غير روحاني، در اين حركت سهيم شدند؛ هرچند نقطه اصلي ثقل اين كار بر دوش جوانها بود؛ چون فطرت پاك و پايبند نبودن به تعلّقات مادي، جوان را راحت تر به وسط ميدانِ انجام وظيفه مي بَرَد. همه ملت ايران در دوران انقلاب، اين منش و كار بزرگ را نشان دادند؛ يكي زودتر، يكي ديرتر؛ اما جلوتر از همه قم بود. نتيجه اين شد كه دژ تسخيرناپذيري كه دربست در اختيار دشمنان ملت ايران و غارتگران و زورگويان و راهزنان بين المللي بود - دژ حكومت ايران - به وسيله مردم از دست آنها خارج شد و مردم آن را فتح كردند. گاهي بعضي افراد دژي را فتح مي كنند، ليكن به سرعت آن را از دست مي دهند. در ميان جمع حاضر يقيناً عدّه زيادي در جنگ تحميلي حضور داشتند و ديده اند كه گاهي انسان يك دژ را، يك منطقه را، يك شهر را، يك روستا را مي گيرد؛ اما در نگهداري آن غفلت مي كند. يعني اوّل انگيزه دارد، اما بعد انگيزه خود را از دست مي دهد؛ دشمن هم بدون درنگ مجدداً حمله مي كند - به اصطلاح نظاميها، پاتك مي كند - و آنچه را كه با زحمت، جانفشاني، انگيزه و ايمان از او گرفته شده، پس مي گيرد. هنر ملت ايران تا امروز اين بوده كه پاتك دشمن را در همه جا خنثي كرده است. نه اين كه دشمن نمي خواسته پاتك كند؛ دشمن هميشه درصدد ضربه زدن به ما بوده است. دشمن كيست؟

هر كس كه با حاكميت نظام مستقل مردمي ديني مخالف است، دشمن است. طمع ورزان، غارتگران، سودجويان، زراندوزان، زورگويان، وابستگان، مايلين به فساد و كساني كه از حاكميت فرهنگ ديني زيان شخصي مي بينند، دشمنند. البته در رأس اينها دشمنان خارجي هستند كه بيش از همه ضرر ديده اند. امريكا بيش از همه از تشكيل حكومت اسلامي خسارت ديد و هنوز هم مي بيند - آنها جلوتر از همه اند - صهيونيستها همين طور، كمپانيهاي بزرگ جهاني همين طور، بي بندوبارهاي گوناگون در بخشهاي مختلف همين طور، كيسه دوخته هاي براي ثروت ملي همين طور. همه ي اينها دشمنند. درجات دشمن، مختلف است؛ ولي در مجموع، يك جبهه دشمن به وجود آمده است. اين جبهه مرتّب از اوّلِ انقلاب سعي كرده اين قلعه را پس بگيرد. هدف اين است كه حكومت مردميِ دينيِ متّكي به ايمان و عشق و اراده مردم - كه امروز در ايران وجود دارد - به يك حكومت وابسته انحصاري تبديل شود كه امريكا راحت بتواند با آن مذاكره كند؛ به آن امتياز شخصي بدهد و از آن امتياز بگيرد. اما امروز نمي توانند اين كار را بكنند. آن گروهان يا گردان يا لشكر سربازي كه در جبهه جنگ، قلعه و دژي را فتح مي كند و بعد دچار غفلت مي شود، اين غفلت از كجا حاصل مي شود؟ عواملي وجود دارد كه اين غفلت را به وجود مي آورد. اوّلين عامل، بي انگيزگي، ضعيف شدن انگيزه و غيرت، ضعيف شدن ايمان و ضعيف شدن همبستگي و شجاعت است. براي اين كه در انقلاب و نظام اسلامي، جبهه عظيم مردمي را دچار انفعال كنند، همين عوامل به وسيله دشمن تزريق مي شود. مي دانند كه جنگ نظامي علاج كار ايران نيست؛ چون مردم را

متّحدتر مي كند؛ لذا از راه ديگري وارد مي شوند. اين كه من اين قدر روي مسأله فرهنگ و فضاي فرهنگي كشور تكيه و تأكيد مي كنم، به خاطر اين است. در سفرِ دو سه ماه قبل به قم، يك بار ديگر به شما مردم عزيز قم اين نكته را عرض كردم؛ الان هم عرض مي كنم؛ چون اساس كار اين است. وقتي محيط زيستِ جسماني آلوده مي شود، همه احساس خطر مي كنند و هشدار مي دهند - مثلاً مي گويند آلاينده هاي هواي تهران يا فلان شهرِ ديگر اين قدر زياد شد - البته اين آلاينده ها مضرّ است و تنفّس مردم در اين فضا، به زيان جسم آنها، ريه، خون و اعصاب آنها تمام مي شود؛ اين درست؛ اما محيط زيست فرهنگي چه؟ آيا محيط زيست فرهنگي اهميت ندارد؟ جوان مسلمان در محيطي رشد كند كه در آن، انواع و اقسام تحريك به شهوت، تحريك به فساد، تشويق به بيكارگي و بي عاري، تشويق به اعتياد و گرفتاريهاي گوناگون، تشويق به وابستگيِ سياسي و فرهنگي به بيگانگان موج بزند و در اين فضاي فرهنگي معلّق باشد. آيا اين براي كسي كه در فضاي فرهنگي كشور تنفّس مي كند، مضر نيست؟ چه عاملي براي دشمن - همان جبهه دشمني كه گفتم؛ هر كس هست - بهتر از اين است كه در داخل جامعه اسلامي، مردم و جوانها بالاخره به اين نتيجه برسند كه چرا بايد با كيسه دوخته هاي خارجي كه مي خواهند منابع ايران را غارت كنند، مخالف باشند؟! نخير، بفرمايند تشريف بياورند؛ حكومت را خودشان تنظيم كنند؛ اداره امور را خودشان به عهده بگيرند؛ از منابع هم هرچه مي خواهند، ببرند؛ لطف كنند فقط چيزي به ما بدهند تا

بخوريم و گرسنه نمانيم! همچنان كه در دوران قبل از انقلاب اين گونه بود. البته آن جا اين قسمت آخر ديگر نبود كه «بدهيم بخورند تا گرسنه نمانند»؛ نخير، گرسنگي و فقر و ناتواني و بي خونيِ عمومي ملت بيداد مي كرد. اگر اين فكر را در بين مردم ترويج كنند و به صورت يك باور درآورند، آيا خطري براي يك ملت بالاتر از اين هست؟ اسلام، ملت و جوانهاي ما را بيدار كرد. اسلام، اوّلاً نشان داد كه اگر ملت اراده كند روي پاي خود بايستد و امور خود را اصلاح كند، مي تواند؛ ثانياً چشم مردم را هم باز كرد تا بفهمند كساني كه بر سرنوشت كشور حاكمند، از مردم منقطع و جدايند. اين را مردم حس كردند و ديدند. كسي كه مي خواهد حكومت كند، يا بايد به مردم متّكي باشد، يا بايد به بيگانه متّكي باشد، يا بايد به زورگويي و شمشيرِ خود متّكي باشد. آنها به مردم كه متّكي نبودند، به بيگانه متّكي بودند؛ بيگانه هم به آنها كمك مي كرد كه به زور و شمشير متّكي باشند. نظام اسلامي آمد و همه اين بساط را به هم زد. امروز نظام اسلامي و حكومت اسلامي به معناي واقعي كلمه متّكي به مردم و مباني اسلامي است. ما ادّعا نمي كنيم كه احكام اسلامي پياده شده است؛ نه، بسياري از احكام اسلامي، هنوز مانده است تا پياده شود؛ ليكن چه كسي مي تواند پياده كند؟ كسي كه مؤمن به اسلام و متّكي به مردم باشد. بنابراين، حركت، حركتِ درستي است. دشمن با تبليغات خود سعي مي كند فضاي سياسي را مسموم كند. امروز حكومت امريكا و مرتجعترين و فاسدترين دولتها و

حكومتها راحت مي نشينند و با صميميت با هم حرف مي زنند و هيچ شكايتي هم از يكديگر ندارند - از قبيل حكومت فاسد پهلوي در گذشته، و امروز هم بعضي از حكومتهاي ديگر - اما همينها ملت و حكومت ايران را كه در تكيه به آراء مردم، از همه كشورهاي اين منطقه - بلكه از اغلب كشورهاي دنيا - جلوتر است، به نقض موازين دمكراسي متهم مي كنند! دمكراسي چيست؟ دمكراسي يعني تكيه به آراء مردم؟ نه؛ انتخابات اخير امريكا نشان داد كه اين گونه نيست. در ايران مردم سالاريِ واقعي وجود دارد. در بيست و يكي دو سال بعد از انقلاب، به طور متوسط هر سال يك انتخابات در اين كشور واقع شده است و مردم در همه امور كشور دخالت كرده اند. درعين حال ايران را به نقض حقوق بشر متهم مي كنند! امروز زشت ترين نقض حقوق بشر به وسيله همين قدرتهاي مستكبر جهاني و دنباله ها و ايادي و همپيمانانشان در دنيا اتفاق مي افتد؛ خودشان هم در همه كارهايي كه برايشان پيش مي آيد، از نقض حقوق بشر ابايي ندارند! هدف آنها از تهمت و بدگويي نسبت به ما چيست؟ هدف همين است كه فضاي فكري و فرهنگي و سياسي كشور را مسموم كنند تا هر كس در اين فضا تنفّس مي كند، ذهن و فكرش مسموم شود. آنچه كه امروز بر دوش همه مردم است - و در درجه اوّل بر دوش مسؤولان و دولتمردان و نمايندگان مجلس و علما و خطبا و مسؤولان بلندپايه دولتي - اين است كه تشخيص دهند و بدانند كه اين نظام اسلامي، همچنان كه در آغازِ ولادت خود با سرسخت ترين و وحشي ترين دشمنان مواجه بود،

در ادامه كار خود هم با همان دشمنان روبه روست. از مسؤولان كشور - چه دولت، چه قوّه قضايّيه، چه نمايندگان مجلس - هيچ گونه حرف و عملي صادر نشود كه گرايش به اين دشمنِ غدّار را نشان دهد؛ هشيار باشند. مبادا مسؤولي - چه مسؤول فرهنگي، چه مسؤول اقتصادي، چه مسؤول سياسي، چه در قوّه مقننه، چه در قوّه مجريّه، چه در قوّه قضايّيه - حرفي بزند، موضعگيري اي كند و عملي انجام دهد كه به نفع دشمن تمام شود. دشمن بيدار است؛ شما هم بايد بيدار باشيد. مردم بايد رفتار مسؤولان، دولتمردان، برگزيدگان و كساني را كه در جامعه اثرگذار هستند، زير نظر داشته باشند. خطاست اگر خيال كنيم كه ما مسؤوليت را به دست كساني سپرده ايم و آنها مسؤولند؛ پس برويم مشغول كار و زندگي خودمان باشيم و به كار آنها كاري نداشته باشيم؛ نخير، اگر اين طور شد، ملت ضرر خواهد كرد؛ اگر غفلت واقع شد، حوادث غلبه خواهد كرد. كار درست و بجا، آن چيزي است كه پاسخِ نياز زمان است. امروز نياز زمانه در درجه اوّل، هوشياري و بيداري و آگاهي و حفظ جرأت و قدرت اقدام است؛ در آن جايي كه اقدام لازم است. مسؤولان نبايد از اقدام به كارهاي بزرگي كه براي كشور لازم است؛ بترسند. به پشتوانه و امداد مردم، به كمك اين افكار عمومي و اين علقه و ارتباطي كه بين مردم و مسؤولان وجود دارد، مي توانند كارهاي بزرگ را انجام دهند. هرجايي كه اين جرأت همراه با ايمان بود، ما پيشرفت داشته ايم. نهادهاي انقلابي اين گونه بودند. نهادهاي انقلابي به خاطر اتّكاي به نفس، به خاطر جرأت در اقدام، به

خاطر توكّل به خدا، به خاطر باور به نيروي ذاتي خود، در هرجا وارد شده اند، توانسته اند كارِ خوب انجام دهند. نيروهاي مؤمني كه در ميدان دفاع هشت ساله، آن همه ابتكار به خرج دادند - چه سپاه پاسداران، چه نيروهاي مؤمن ارتش، چه اين بسيج عظيم مردمي - كارهاي معجزه آسايي كردند. جهاد سازندگي نيز همين طور است. البته جهاد سازندگي با وزارت كشاورزي ادغام شده است؛ اما توقّع و انتظار اين است كه همان خصوصيات مثبت و قوي، همان تكيه به نيروي ذاتي خود - كه يقيناً نيروهاي مؤمن و متعهد وزارت سابق كشاورزي هم از آن استقبال مي كنند - همان روحيه اي كه جهاد سازندگي را به وجود آورد، اين وزارت جديد را - كه وزارت جهاد كشاورزي است - شكل دهد تا بتواند مشكلات كشاورزي، مشكلات روستاها، مشكلات صنايع جنبي در روستاها و مشكل مهاجرت را حل كند. در همه بخشها - چه بخشهاي اقتصادي، چه بخشهاي فرهنگي - آن چيزي كه مي تواند گره ها را باز كند، حضور عناصر مؤمن، عازم، خودباور، متّكي به خدا و معتقد به مردم در رأس كار است. همينها مي توانند مشكلات اقتصادي را هم برطرف كنند. هرجا مشكلي براي ما باقي مانده، به خاطر اين است كه خودباوري و اتّكاي به خدا و باور ايمان و محبت مردم در آن جا ضعيف شده است. مسؤولان - چه در مجلس و چه در دولت - نبايد بگذارند اين باورها در بخشهاي فرهنگي و اقتصادي ضعيف شود. عزيزان من! مردم شجاع و هوشيار و آگاه قم! جوانان پيشروِ قم! به شما عرض كنم، امروز زمام كار از دست قدرتهاي بزرگ خارج شده است. علي رغم همه

تلاش متمركزي كه عليه اسلام و موج اسلامي و خيزش اسلامي مي كنند - چه در آسيا و چه در آفريقا - اين موج اسلامي و بيداري اسلامي همين طور روزبه روز گسترش پيدا مي كند و آنها ديگر نمي توانند كاري بكنند. اين به بركت انقلاب و قيام مردانه و مؤمنانه و شجاعانه شماست. يك نمونه اش همين انتفاضه فلسطين است كه زمام اين كار از دست قدرتهاي بزرگ خارج شده است. ملت فلسطين، يك ملت محاصره شده در خيابانها و شهرهاي خودش است كه با وحشي ترين دشمنها مواجه است. آن جا هر سربازي، دشمن آن فلسطيني است؛ اين طور نيست كه سرباز از خود آنها باشد تا بتوانند با عواطف و با محبت و با گل دادن و گل گرفتن، مشكل را حل كنند؛ خود آن سرباز، دشمن شخصيِ آن جوان فلسطينيِ انتفاضه كننده است. چنين مردمي در يك فضاي بسته، با اين همه مشكلات گوناگون اقتصادي، با اين همه خسارتها و شهادتها، ايستاده اند و عقب نشيني نكرده اند. اين نشان دهنده چيست؟ نشان دهنده اين است كه رشته كار از دست قدرتمندانِ زورگويِ گُنده گو خارج شده است. شما ملت عزيز ايران در محور و مركز اصلي اين حركت عظيم جهاني قرار گرفته ايد. آنها به شما نگاه مي كنند و حرفها و شعارها و كارهاي شما را تقليد مي كنند و ياد مي گيرند. توكّل خودتان به خدا را حفظ كنيد؛ شجاعت و قدرت اقدام را در خودتان حفظ كنيد؛ بيداري و عدم غفلت را - كه امروز بحمداللَّه در ملت ايران وجود دارد - در خودتان حفظ كنيد؛ پيوند و اتّصال ميان خودتان و ميان ملت و مسؤولان را حفظ كنيد. بدانيد كه خداي متعال نصرت خود

را بر شما خواهد فرستاد و به فضل پروردگار، بيني متجاوز و طمعكار و غارتگر را به خاك خواهد ماليد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى و فرمانده كلّ قوا در ديدار گروه كثيرى از پرسنل نيروى هوايى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي و فرمانده كلّ قوا در ديدار گروه كثيري از پرسنل نيروي هوايي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم عزيزان من! خيلي خوش آمديد. ان شاءاللَّه اين روزِ به يادماندني بر همه آحاد نيروي هوايي و شما حضّار محترم مبارك و فرخنده باشد. خاطره روز نوزدهم بهمن ماه، از آن قبيل خاطره هايي است كه كهنه نمي شود. بيست ودو سال از آن خاطره گذشته، اما كهنه نشده است. آن خاطره ها و حادثه هايي كهنه نمي شود كه حامل يك پيام باشد؛ و اين پيام مخصوص يك دوره نيست؛ مربوط به هميشه است. به تاريخ هم كه نگاه كنيد، ميلياردها حادثه بزرگ و نيمه بزرگ اتّفاق افتاده، ولي امروز هيچ كس از آنها چيزي نمي داند؛ اما بعضي از حوادث هم اتفاق افتاده كه هرگز گمان كهنه شدن هم در آنها نمي رود. اين حادثه - يعني آمدن عناصري از نيروي هوايي، از حاشيه ها و از محيطهاي دور به مركز دايره انقلاب - از آن حادثه هاست. جالب اين جاست كه اين افتخار براي نيروي هوايي - كه يك نيروي رزمي است - از راهي جز راه تحرّك رزمي به دست آمد. ارتشها معمولاً افتخارات خودشان را در ميدانهاي كاركرد وسايل رزمي به دست مي آورند؛ اما نيروي هوايي ما با يك حركت عظيم انقلابي، افتخار جداگانه اي را كسب كرد. البته نيروي هوايي ما از جهت رزم و وسايل رزمي هم هيچ كم و كسر ندارد. در دوران دفاع مقدّس و قبل و بعد از آن - بخصوص در آن مواقع حسّاس

- نيروي هوايي چه بر روي آسمان، چه بر روي زمين، چه در داخل صفوف نزديك به صفوف مقدّم، چه در پشت جبهه ها و چه در داخل پايگاهها، حامل افتخار بود. هزاران ساعت پرواز افتخارآميز در پرونده نيروي هوايي ثبت است. ساخت وسايل زميني - رادارها و وسايل هدايت شونده زميني - و به كارگيري بسيار دشوار و پيچيده آنها جزو افتخارات نيروي هوايي است، كه شهيد ستّاري قبل از آن كه فرمانده نيروي هوايي شود، يكي از قهرمانهاي اين ميدان بود. او و بسياري ديگر كه امروز در بين شما هستند و من آنها را مي شناسم، از همان زمان و بعد از آن زمان، در داخل جبهه ها لحظه به لحظه مشغول تحرّك و فعّاليت جانكاه، اما شيرين براي يك انسان متعهّد بودند. اين افتخارات هم در پرونده نيروي هوايي ما هست، اما آن كار نيروي هوايي در ابتداي انقلاب، افتخاري جداگانه است؛ افتخاري نه از شيوه معمول افتخارات نيروهاي نظامي، بلكه افتخار به وسيله يك حركت عظيم انقلابي. آن جوانها - كه شايد بعضي از آنها امروز در بين همين جمعيت باشند - به مركز اقامتگاه امام - كه من خودم آن جا بودم - آمدند. اينها سلاح و تجهيزات نظامي نداشتند؛ اما جان خودشان را كف دست گرفته و آمده بودند. براي اين كه اشتباه نشود، كارتهاي شناسايي خودشان را در خيابان ايران سرِ دست گرفته بودند و جلو مي آمدند. اين حركت، حركت بزرگي بود. چه عاملي اين حركتها را به وجود مي آورد؟ اول، احساس تعهّد است؛ نقطه مقابل ولنگاري، بي تعهّدي و وادادگي. يك انسان زنده در هر جا كه هست - چه در

مسؤوليت بالايي در فلان سازمان يا فلان نيرو يا در هر نقطه ديگر و چه در بدنه - بايد احساس كند كه بر دوش او يك تكليف بزرگ هست كه بايد آن را به انجام برساند. دوم، موقع شناسي است. اگر نيروي هوايي مي خواست همين كار را فرضاً ده روز بعد انجام دهد، ديگر اين ارزش را نداشت. ده روز بعد مسأله اي نبود كه نيروي هوايي بخواهد به آن جا بيايد و اعلام حضور كند؛ وقتش همان موقع بود. سوم، دشمن شناسي است. همه كارهاي ما، يك نوع مبارزه است. زندگي، ميدان مبارزه است. شما در خانه خودتان هم كه نشسته باشيد، مجبوريد چالشي را بر خودتان تحميل كنيد تا بتوانيد تنفّس كنيد و ادامه حيات دهيد. مبارزه ها فرق مي كند؛ كوچك و بزرگش فرق مي كند؛ شخصي و عمومي اش فرق مي كند؛ جهتگيري انساني و ضدّانساني اش فرق مي كند؛ همه در حال مبارزه اند. اين كه گفته اند « انّما الحياة عقيدة و جهاد(1)»، يك واقعيت است. انسان راهي را انتخاب مي كند و در آن راه مشغول چالش و مبارزه مي شود. زندگي اين است. اين مبارزه عليه كيست؟ فلش اين مبارزه را به سمت چه كسي بايد قرار داد و جهت مبارزه كدام است؟ يعني در اين مبارزه، عبارت اُخراي اين كه دشمن كيست مهم است. اين عنصر سوم هم در كار آن روز نيروي هوايي وجود داشت؛ دشمن معلوم بود. دستگاههاي مسلّط بر اين كشور كه با فريب و نيرنگ و فشارهاي گوناگون، با ادامه سلطه ظالمانه رژيم طاغوت نتوانسته بودند كاري انجام دهند و همه چيز از دستشان در رفته بود، يك راه بيشتر نداشتند و آن، كودتاي نظامي بود. ژنرال

امريكايي را به ايران فرستادند تا زمينه كودتاي نظامي را بررسي كند. اگر قرار بود اين كودتاي نظامي انجام گيرد، به وسيله چه كساني انجام مي گرفت؟ به وسيله سران خود فروخته و خائني كه در نيروهاي مسلّحِ آن روز جا گرفته بودند. پس در واقع چه كسي مي توانست دشمن اين ملت و دين و انقلاب و اين حركت عظيم باشد؟ همان بدنه مسلّحي كه آنها غصبش كرده بودند. اما عناصر مؤمن نيروي هوايي دشمن را شناختند. از درون حصار نيروهاي مسلّح، انسانهاي پاك، خوب، با اخلاص، مسلمان، مؤمن و متعهّد، خواستند اين تهمت و ننگ را به خود آنها برگردانند. حركت نيروي هوايي ما در آن روز، دشمن شناسي آنها را نشان مي داد. آيا امروز هم اين سه عنصر مهم است يا نه؟ آيا امروز هم احساس تعهّد مهم است يا نه؟ آيا آدم ولنگار و بي اعتناي به مسؤوليت و بدون احساس تعهّد، ممكن است وجودش اندك فايده اي براي نيروي هوايي، براي ارتش، براي كشور و براي هر مجموعه ديگري - جز خودش - داشته باشد؟ پس، اوّل، احساس تكليف است. امروز نيز همان احساس تكليف براي يكايك ما لازم است. حال كه احساس تكليف كرديم، مي خواهيم كاري كنيم. بنابراين بايد موقعيت و فضا و زمينه ها و امكانات را بشناسيم تا بدانيم كدام كار، بهين و برتر است و ما بايد آن را انجام دهيم. اين مبارزه ي بهينه در برابر كيست؟ دشمن ما كيست؟ ببينيد؛ امروز هم هر سه عنصر، اساسي است. روز نوزدهم بهمنِ شما پرسنل نيروي هوايي، فراموش شدني نيست؛ هميشه مهم است و هميشه زنده خواهد ماند. آن دشمني كه جهت اين مبارزه

بايد عليه او باشد، با هر سه نقطه در وجود يكايك افراد در كشور ما مخالف است. جوانهاي امروز در نيروي هوايي و در ارتش و در همه نيروهاي مسلّح و در سراسر كشور و در دستگاههاي مختلف، با يك احساس پاكِ مسؤوليت و تعهّد به ميدان مي آيند. اين استعداد ايراني، اين زمينه هاي فراوان كار، اين امكاناتي كه امروز در كشور و پاي كار وجود دارد، آينده خوبي را نويد مي دهد. دشمن چگونه مي تواند از پديد آمدن آن آينده جلوگيري كند؟ راه اوّلش اين است كه اين احساس تعهّد را در هر انسانِ كاري و فعّال بميراند و از بين ببرد؛ احساس تكليف را به لااباليگري، بي مبالاتي، ولنگاري و وادادگي تبديل كند. از راههاي مختلف هم وارد مي شوند. از راه ترويج شهوات و از راه طعمه هاي مالي و ساير راهها وارد مي شوند و انسانهاي متعهّد را به يك انسان بي تعهّد و بي فايده و خنثي و ازدست رفته تبديل مي كنند. نقطه دوم - يعني موقع شناسي - نيز همين طور است. بسياري از اين جنجالهاي سياسي و تبليغات كه عمدتاً به وسيله بوقهاي اجنبي در داخل كشور ما فضا را آلوده مي كنند و آلودگي فرهنگي و آلودگي صوتيِ معنوي به وجود مي آورند، براي اين است كه موقعيتها شناخته نشود؛ يعني افراد ندانند كه در چه موقعيتي قرار دارند. مي بينيد كه گاهي اوقات جنجالهاي سياسيِ موسمي به وسيله گروهها و عناصر مختلف و بعضي از دستجات و جناحهاي گوناگون سياسي در كشور راه مي افتد. اينها بلندگو هستند. گوينده ها غالباً مربوط به دشمنان آن سوي مرزها هستند كه مسأله اي را وسطِ ذهنيّت مردم پرتاب مي كنند تا ذهن آنها را مشغول كنند و

به دنبال آن، موقع شناسي از بين برود و جايگاه زمانه، نياز زمانه، موقعيت فعّاليت و عمل - اين كه امروز كشور به چه كاري احتياج دارد - به دست فراموشي سپرده شود. بسياري از نقشهاي فرهنگي دشمن در اين زمينه است. دشمن شناسي نيز همين طور است. مي بينيد بعضي كسان ترويج مي كنند كه ما دشمن خارجي نداريم! انسان از غفلت بعضي افراد تعجّب مي كند. من به شما عرض كنم، اين انقلاب و اين كشور و اين حركت عظيم، بزرگترين ضربه را بر منافع چپاولگران و غارتگران بين المللي وارد كرده است. اگر اين حرف حقيقت دارد كه انقلاب اسلامي و نظام اسلامي جلوِ منافع غارتگرانه بيگانگان را در اين كشور گرفته است - كه حقيقت دارد و راست است - ديگر كدام توضيحي براي اثبات وجود دشمن لازم است؟! معلوم است كه دشمن كيست و چه كسي با اين نظام مخالف است. اكثر رسانه هاي دنيا در دست همان غارتگران است. راديوها و تلويزيونها و مطبوعات و سازمانهاي خبررساني متعلق به آنهاست. غالباً در بيشتر نقاط عالم، جنگ فرهنگي و سياسي عظيمي را عليه جمهوري اسلامي شروع كرده اند؛ كه دنبال اين جنگ فرهنگي، جنگ سياسيِ همراه با موذيگريهاي اقتصادي و فشارهاي گوناگون است. اگر كسي اين دشمنِ با اين وضوح را نبيند، آيا چنانچه بدخواه نباشد، غافل نيست؟! من به شما عرض كنم، هر كس امروز سعي كند نقش دشمن را در ذهنهاي مردم، بي اهميت و كوچك جلوه دهد - چه بداند، چه نداند - براي دشمن كار مي كند. پس امروز هم اين سه عنصر، سه عنصر اساسي است. امروز هم ما به همين سه عنصر احتياج داريم. شما

هم در نيروي هوايي به اين سه عنصر احتياج دارد. نيروي هوايي سرمايه هاي عظيمي در اختيار دارد؛ هم سرمايه هاي تجهيزاتيِ بسيار عظيم و گرانقيمت و هم از آن بالاتر سرمايه هاي انساني. در نيروي هوايي، سرمايه هاي انساني بسيار ارزنده است. شما بايد روزبه روز نيروي هوايي را جلو ببريد. اين مطالبي كه فرمانده عزيز نيروي هوايي گفتند، در سخن و گزارش، آسان است؛ اما در عمل بايد نشان دهيد كه نيروي هوايي روزبه روز در حال پيشرفت، تحوّل و سير مثبت است و مي تواند اين كار را بكند. سازمانهاي ديگر هم مي توانند اين كار را بكنند؛ نيروهاي ديگر ارتش هم مي توانند اين حركت سريع و عميق را به وجود بياورند؛ سپاه پاسداران و همه بخشهاي ديگر اين كشور هم مي توانند با اتّكاي به خود، با اراده قوي، با استفاده از امكانات انسانيِ فراواني كه در كشور ما بحمداللَّه به وفور وجود دارد و با استفاده از نيروي جواني كه امروز در كشور ما چشم را پُر مي كند - اكثر مردم ما جوانها هستند؛ اين پديده بسيار چشمگير و باارزشي است - روزبه روز ان شاءاللَّه پيشرفتها را بيشتر كنند. ما همه اينها را به بركت خيزش عظيم مردم و اين انقلاب بزرگ تاريخي داريم، كه همه طبقات ملت ما، بخصوص سازمانهاي وابسته به نظام و بالاخص نيروهاي مسلّح را از حالت ركود، خواب آلودگي، عقب ماندگي، تخدير و ذلّت زير سلطه بيگانگان بيرون آورد و به آنها عزّت بخشيد. بنابراين مردم ايران علي رغم دشمن، بحمداللَّه قدر اين انقلاب را مي دانند و امسال كه تبليغات دشمنان عليه ملت ايران، عليه ما، عليه انقلاب و عليه نظام اسلامي از هميشه بيشتر بوده است، به

فضل پروردگار خواهيد ديد كه روز بيست و دوم بهمن ملت ايران با حضور خودش مشت محكمي به دهان دشمنان خواهد زد. اميدوارم ان شاءاللَّه همه شما مشمول الطاف بي پايان پروردگار و مورد توجّه و مشمول ادعيه زاكيّه حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه باشيد و خداوند شهداي عزيز نيروي هوايي و ديگر شهيدان عزيز كشورمان را با اوليايشان محشور كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) .

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اعضاى شوراى تأمين استانها

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي شوراي تأمين استانها بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران عزيز و مسؤولان زحمتكش و محترمِ امر بسيار مهم امنيت! خيلي خوش آمديد. بنده به عنوان برادري كوچك ولي گرانبار از مسؤوليتي عظيم، به خاطر زحمات و رنجهايي كه متحمّل مي شويد - كه جناب آقاي موسوي لاري بخشي از آنها را به اشاره بيان كردند - از همه شما تشكّر مي كنم. البته تشكّر من و امثال من چيز ارزشمندي نيست، اعتباريِ محض است؛ اما آنچه كه پيش خداست، حقيقيِ محض است؛ هم بهتر و هم ماندگارتر است؛ «و ما عنداللَّه خير و ابقي».(1) ان شاءاللَّه مشمول تشكّر و پاداش الهي باشيد. به نظر من مقوله امنيت، در درجه اوّلِ حقوق مردم است. احساس خود مردم نيز همين است. اگر محيط ناامن باشد، هيچ خواسته و خوشي اي براي مردم باقي نمي ماند. لذا شما ديده ايد كه گاهي در بعضي از ادوار تاريخ، مردم تن به قلدريِ يك قلدر - با همه ي رنجها و سختيهايش - داده اند، براي اين كه امنيت را در اختيار آنها بگذارد. امنيت اين قدر مهم است. امنيت مقوله اي است كه هم كاملاً واقعي و ملموس و هم بسيار گسترده است. وقتي امنيت وجود دارد، ممكن است كسي آن

را احساس نكند؛ مثل سلامتي كه وقتي هست، شما آن را احساس نمي كنيد؛ اما به مجرّد اين كه خداي نكرده سرتان درد گرفت، آن گاه مي فهميد كه سلامتي يعني چه. فرمود: «نعمتان مكفورتان الصّحّة و الأمان».(2) به مجرّد اين كه گوشه اي از امنيت مخدوش شود، اثر آن در زندگي مردم منعكس مي گردد. بنابراين امنيت، كاملاً عيني و واقعي است و با ذهنيّات نمي شود آن را تأمين كرد. اين فلسفه بافيهاي ذهني اي كه گاهي مشاهده مي شود، باب محافل روشنفكري، يا حداكثر باب جلسات كارشناسي است كه بنشينند راجع به ابعاد ذهني يك مسأله بحث كنند. مردم واقعيت امنيت را مي خواهند؛ آن هم در همان پهنه ي گسترده؛ يعني امنيت در محيط كار، در خانه، براي بچه هايشان در مدرسه، براي بچه هايشان در ميدان فوتبال، امنيت براي جاده ها، روستاها، شهرها و خيابانها. تأمين امنيت، باري كاملاً سنگين و بسيار جدّي است و اين بار متوجّه شماست. البته عوامل ناامني به اين چند دستگاهي كه ذكر شد، برنمي گردد. بعضي از عوامل ناامني اصلاً مربوط به دستگاههاي ديگر است؛ اما شما مجبوريد جمعش كنيد. وقتي اشتغال نباشد يا كم باشد - در جامعه بيكاري باشد - اين خودش يكي از عوامل ناامني است. وقتي اعتياد و مواد مخدّر رواج داشته باشد، از عوامل ناامني است. وقتي سياست بازيهاي جاه طلبانه و غيرمسؤولانه كساني جريان داشته باشد، از عوامل ناامني است. وقتي دخالت و تحريكات دشمن خارجي وجود داشته باشد، از عوامل ناامني است. هيچكدام از اينها به شما ربطي ندارد؛ اما آن كس كه بايد شانه استوار و مستحكم خودش را زير اين بار دهد، شماييد. بايد به ميدان بياييد و با همه ابعاد ناامني مبارزه كنيد؛

بخش خاصي مورد توجّه نيست. امنيت، حقّ عمومي و متعلّق به همه مردم در سرتاسر كشور است و اقوام مختلف، زبانهاي مختلف، عادات مختلف و اديان مختلف از آن بهره مي برند؛ چه برسد به سلايق مختلف سياسي. حتّي كسي كه با يك نهاد مهم و با اساس نظام مخالف است، شما بايد امنيت محيط زندگي اش را تأمين كنيد. تنها عنصري كه از اين چتر عمومي خارج است، خودِ مجرم در حال ارتكاب جرم يا در جهت ارتكاب جرم است؛ ولي ساير افراد - همه كساني كه هستند - مشمول اين چتر عمومي اند و شما بايستي آن را بر سر تمام اين ملت بگسترانيد. نكته ديگر اين است كه براي ايجاد امنيت بايد هدفگذاري كنيد؛ براساس هدفگذاري، برنامه ريزي كنيد؛ بر اساس برنامه ريزي، عمل كنيد؛ بعد عمل خودتان را اندازه گيري كنيد؛ آن هم نه اندازه گيريِ زباني، بلكه اندازه گيري با شاخص. در مقام حرف، همه مي توانند بگويند ما امنيت را برقرار كرديم، يا ناامني مستقر است؛ اما شما با آمارهاي دقيق و صحيح، اوّل براي خودتان مشخّص كنيد تا بفهميد كجاي راه و كجاي ميدان قرار داريد. از طرف ديگر براي مقابله با ناامني بايد هوشياري و قاطعيت و سرعت اقدام و پيگيريِ خستگي ناپذير و نگاه يكسان به همه عوامل ناامني داشت. اگر هوشياري نباشد، دچار غفلت مي شويد؛ ناامني وارد خانه ي شما مي شود و وجود آن را احساس نمي كنيد. ناهوشياري، اوّلين مصيبت است. اگر قاطعيت نداشته باشيد و دچار ترديد و تزلزل در اقدام شويد، خودِ شما عامل ناامني مي شويد؛ چون دستگاهي كه مسؤول امنيت است، اگر دچار تزلزل شود، بزرگترين مشوّق براي به وجود آورندگان ناامني است.

پس از قاطعيت، پيگيري است. پيگيري نكردن، بلايي است كه من آن را در بسياري از جاها مي بينم. خوب شروع مي كنند، اما تا چند قدم؛ بعد ناگهان مي بينيد قدمها سست شد؛ بعد هم توقّف؛ گاهي هم برگشت! اين عيب است؛ با اين روش نمي شود ناامني را برطرف كرد. نگاه يكسان به همه عوامل ناامني هم مهم است. كسي كه موجد ناامني است، هر كه مي خواهد باشد؛ چه در كسوت يك آشوبگر حرفه اي - اوباش و الواط و امثال اينها - چه در كسوت يك عنصر اتوكشيده ي سياسي، چه در كسوت يك فرد حزب اللّهي، چه در كسوت يك عضو عالي رتبه وابسته به فلان سازمان، دستگاه مربوطه بايد كار او را تا آخر پيگيري كند. اگر اين قاطعيت و پيگيري و هوشياري و بي ملاحظگي در اجراي حقّ و عدالت وجود داشته باشد، آن گاه اقتدار نظام مثل خورشيدي مي درخشد. مجروح كردن امنيت، مجروح كردن اقتدار نظام است. آن روز كه به قضاياي تأسّفبار و گريه آور تيرماه سال گذشته نگاه مي كرديم، مي ديديم كه مطبوعاتِ آن روز چه مي نوشتند. من به بعضي از مسؤولان عالي رتبه كشور اين روزنامه ها را نشان دادم و گفتم اينها چيست؟ گفتند كار آنها زير سؤال بردن اقتدار نظام است. همين طور هم بود. تيترهايي انتخاب و درج مي شد كه معنايش تشويق به ناامني و لازمه واضح و روشن آن، ناتواني دستگاه در استقرار امنيت بود. چه دشنامي از اين بالاتر؟! چه ضربه اي از اين بدتر و ناجوانمردانه تر؟! اين خودش عامل ناامني مي شود. برخورد با عامل ناامني بايستي قاطع، هوشمندانه، بخردانه و از موضعي فراتر از همه بازيهاي جناحي اي كه متأسّفانه در دست و بال خيليها رايج

است، باشد. آقاي موسوي لاري به مسأله امنيت ملي - كه بنده اوّل سال گفتم - اشاره كردند. من وحدت عمومي را هم گفته بودم. مردم به وحدت جواب مي دهند؛ مردم در ميدانند؛ مردم از ما جلويند عزيزان من! من به شما صريح بگويم؛ من به خودم و به آن مقداري كه شعاع ديدم در مسائل كشور به من اجازه مي دهد تا نگاه كنم، مي بينم كه مردم از ما جلويند. بيست ودوم بهمن امسال را نگاه كنيد؛ اين همه عليه نظام، عليه انقلاب، عليه امام و عليه بيست ودوم بهمن، از آن سال تا اين سال، با هدفِ تحت تأثير قرار دادن مخاطب ايراني، در دنيا حرف زده شده است؛ اما آن جايي كه محلِ ّ حضور مردم است، حضور آنها استوار، مقتدر، عازم و بي ملاحظه است. باز از همه قشرها آمدند و خيابانها را پُر كردند و مثل يك شطِّ خروشان، همه اين زباله ها و زياديها را شستند و با خودشان بردند. بنابراين مردم اهل وحدتند و همه آنها مي آيند و در مظهر وحدت شركت مي كنند؛ اما متأسّفانه دستجات و جناحهاي سياسي و رؤسايشان و تعداد معدودي آدم، پُرادّعا و كم عمل و حرف ناپذير و حق ناپذيرند. آقايان را خواستيم، آمدند و جلسات متعدّدي برگزار و با اين و آن صحبت شد؛ اما «لم يكن شي ء مذكورا(3)»؛ انگار با اينها هيچ حرفي زده نشده است! يكي از عوامل ايجاد امنيت، اتّحاد مردم است. در اين خصوص، همه عناصرِ مسؤول وظيفه دارند - عناصر تبليغاتي وظيفه دارند، ائمّه جمعه وظيفه دارند، صدا و سيما وظيفه دارد - منتها در اين زمينه، ميدان عمل در بخش عمده اي در دست شماست. در اين

مورد تلاش كنيد. به نظر من غير از مسائلي از قبيل قاچاق و عوارضي كه در اين زمينه وجود دارد و در بعضي از مرزها و جاهاي گوناگون ديده مي شود، عمده آن چيزي كه بايد آماج ذهن و فكر و عمل شما قرار گيرد، مسأله براندازي است. كساني كه اين امر خباثت آميز را دنبال و براي آن پول خرج مي كنند، درصددند اين را از ذهن مسؤولان رده هاي مختلف، از رده هاي بالا تا پايين، دور كنند - در اين زمينه مردم را چندان مورد خطاب قرار نمي دهند - تا مسؤولان ملتفت نشوند كه قضيه چيست و اينها بتوانند كارشان را انجام دهند. لذا هر كس از تلاش براي براندازي و اين كه توطئه اي عليه انقلاب و ملت ايران وجود دارد، بحث كند و يا از دشمن خارجي صحبت كند، جنجال عظيمي راه مي اندازند. امروز مسؤولان سياسي و امنيتي دستگاههاي ضدّ نظام جمهوري اسلامي در امريكا و اروپا در گفتارهاي خودشان تصريح مي كنند و براي ايجاد راديو پول مي دهند و مي گويند اين براي مقابله با نظام جمهوري اسلامي است - اين را تصادفاً بنده خودم از يكي از همين راديوهايي كه مي دانيد با پول سرويسهاي امنيتي امريكا به وجود آمد، شنيدم - تصريح هم نكنند، همه مي فهمند؛ اما تصريح مي كنند كه ما مي خواهيم با اساس نظام و استوانه هاي آن مقابله كنيم؛ تصريح مي كنند كه بايد قانون اساسي نظام عوض شود؛ تصريح مي كنند كه بايد براندازي انجام گيرد؛ منتها لطف مي كنند و مي گويند براندازيِ آرام بايد انجام گيرد! آيا اين بخردانه و هوشمندانه است كه ما چشم خود را ببنديم و بگوييم نه، چنين چيزي وجود ندارد؟! واقعاً وجود

دارد؛ نشانه هايش را مي بينيم و احتياج نداريم كه دنبال شواهد احتمالي بگرديم. امروز يكي از كارهاي امنيتي مسؤولان اطّلاعات عبارت است از شناسايي نفوذيهايي كه از خارج وارد كشور مي شوند و خمپاره و مواد منفجره و امثال اينها را به داخل مي آورند. از آن طرف هم نمايندگان كنگره امريكا و فلان بخش ِ دولتي اروپا به اينها امضاء مي دهند! معناي اين كارها چيست؟ آيا اينها به هم ربط ندارد و به يكديگر متّصل نيست؟ كساني كه اينها را راه مي اندازند و به داخل مي فرستند، همان كساني هستند كه در كنگره امريكا يك طور و در فلان كشور اروپايي يك طور، از رئيس جمهور، از نخست وزير و از نماينده مجلس تأييد و امضاء و كمك و تشويق و پول مي گيرند. مگر معناي ارتباط با خارج چيست؛ چرا ما بايد چشمان خود را ببنديم؟ اگر ما دشمنِ خود را نبينيم و به فكر مقابله با او نباشيم، چه كسي ما را تشويق و تحسين مي كند؟ ما در داخل كشور، دشمن فرضي درست مي كنيم؛ جناحها همديگر را دشمنِ عمده مي كنند؛ اين جناح عليه آن جناح، آن جناح عليه اين جناح! آيا اين عقلايي است؟! آيا اين لازمه ي اداره درست كشور است؟! يكي از وظايف اصلي شما حفظ همديگر است. دستگاهها بايد همديگر را حفظ كنند. نگذاريد دستگاهها يكديگر را تضعيف كنند؛ همچنين نگذاريد ديگران از بيرون، دستگاهها را تضعيف كنند. شما ببينيد اگر نيروي انتظامي و سپاه پاسداران خوب كار كنند، اما مثلاً قوّه قضايّيه نتواند خوب كار كند، كار به پايان نمي رسد. اگر قوّه قضايّيه خوب كار كند، وزارت كشور خوب كار كند، سپاه پاسداران خوب

كار كند، اما نيروي انتظامي نتواند خوب كار كند، باز هم كار به سامان نمي رسد. بنابراين، اين چند عنصرِ تشكيل دهنده و به وجود آورنده امنيت، بايد با هم خوب كار كنند. خوب كار كردن اينها مستلزم اين است كه تضعيف نشوند. چرا قوّه قضايّيه را اين قدر تضعيف مي كنند؟ من نمي فهمم چه انگيزه اي در اين كار وجود دارد. يك روز هم نيروي انتظامي را به شدّت تضعيف مي كردند. چرا؟ يك روز هم وزارت اطّلاعات را به شدّت تضعيف و خُرد و خمير كردند. اينها به ضرر امنيت كشور است. دستگاهها بايد همديگر را حفظ و تقويت كنند و با عوامل تضعيف كننده مقابله و برخورد نمايند. بنده معتقدم كه نظام جمهوري اسلامي در بخشهاي مختلف - هم در زمينه هاي اقتصادي، هم در زمينه هاي اجتماعي، هم در زمينه هاي سياسي و هم در زمينه هاي بين المللي - نشان داده كه قدرت اقدام دارد. بنيه و استخوان بندي اين نظام، مستحكم است. مهمتر از اين مسأله اين است كه پشتوانه مردمي اين نظام، يك پشتوانه عظيم و بي نظير است. من به جد اعتقاد دارم و قرائن و شواهد فراوان نيز همين را نشان مي دهد؛ با اطّلاعاتي كه ما از نقاط مختلف دنيا داريم، گمان مي كنم بشود اين طور گفت كه اگر ما كشورها و دولتها و حكومتها را در سراسر عالم اين گونه تقسيم كنيم: 1) از حداكثر كمك و حمايت مردم برخوردارند 2) از مقداري از كمك مردم برخوردارند 3) از حداقل كمك مردم برخوردارند 4) از كمك مردم برخوردار نيستند؛ نظام جمهوري اسلامي جزو ستاره دارهاي رديف اوّل است؛ يعني از حداكثر حمايت مردم برخوردار است. اين گونه اجتماعاتي كه مردم برگزار مي كنند، اين گونه تشويقها

و محبتهايي كه مردم ابراز مي كنند، اين پيوند عواطف و ايمان ميان مردم و مسؤولان؛ بنده در جايي از دنيا اينها را سراغ ندارم. البته ممكن است در گوشه و كنار شبيه آن ديده شود، اما تا آن جايي كه من مطّلعم، جايي را با اين استحكام سراغ ندارم. پس ببينيد دو عامل عمده در اين جا در اختيار ماست: يكي هندسه و استخوان بندي اساسي و تشكيلاتي نظام، كه از قويترين و منطقي ترين استخوان بنديهاست؛ يكي هم پشتوانه مردمي. يك چيز ديگر هم در اين جا اضافه شده و آن، احساس مسؤوليت خدايي است. مثلاً خيلي اوقات هست كه اگر شما پرونده اي را كه تا دير وقت روي آن كار مي كنيد، روي هم ببنديد و بقيه اش را براي فردا صبح بگذاريد و به خانه برويد، نه هيچ كس مي فهمد و نه هيچ كس شما را ملامت مي كند؛ اما تنها چشم ناظري كه شما از او انديشناكيد، چشم ناظر پروردگار عالم است؛ به خاطر خدا مي گوييد من اين كار را تمام مي كنم. اين احساس نظارت الهي، اين احساس مسؤوليت در مقابل خدا، اين انگيزه ايماني در دلهاي شما مسؤولان، چيز بسيار گرانبها و عزيزي است. اين را هم عنصر سوم به حساب آوريد. اين سه عنصر مي توانند همه مشكلاتي را كه در سرِ راه يك حكومت وجود دارد - از جمله مشكلات اقتصادي - برطرف كنند. من گاهي در سفرهايي كه به استانها مي كنم، مي بينم بعضي از استانداران و مسؤولان، برنامه هاي بسيار خوبي دارند و تلاشهاي بسيار خوبي در بخشهاي استاني مي كنند. در داخل دولت و رده هاي بالاي دولت هم تلاشهاي فراواني وجود دارد. اگر با روشن بيني اي كه موجب مي شود

هر كاري بموقع انجام گيرد و در آن تأخير نشود و با پيگيري و به كار گرفتن عناصر شايسته و مناسب، بسياري از كارها دنبال گردد، مي توانند مشكلات اقتصادي مردم را هم حل كنند. مسأله ايجاد اشتغال و مبارزه با فسادهايي كه در گوشه و كنار وجود دارد، اموري است كه همه از عهده مسؤولان نظام برمي آيد و مي توانند اين كار را انجام دهند. همه ما بايد به خداي متعال توكّل كنيم و از او كمك بخواهيم و به هدايت او اميدوار باشيم و وارد ميدان كار شويم. هيچ كس نبايد به خود اجازه دهد كه از نيرو و توانش چيزي كم بگذارد. همه ي تلاش و نيرو را بايد گذاشت. عزيزان من! امروز بار سنگين مسؤوليتي بر دوش ماست كه اگر بتوانيم آن را به سلامت به منزل برسانيم، در تاريخ كشور ما تأثير طولاني و ماندگاري خواهد گذاشت. مسأله فقط اداره امروزِ كشور - كه امروز را بگذرانيم و به فردا برسانيم - نيست. اين كشور، كشوري است كه از زير بار استبداد حكومتهاي فاسدِ دورانهاي طولاني خارج شده و با حضور مردم، با پيام اسلام و با مجاهدتهاي خستگي ناپذيري كه انجام گرفته، دوران جديدي را آغاز كرده است. اين دوران جديد به دلايل گوناگوني كه خودِ شما با آن آشنا هستيد، دچار مشكلات است. مشكلات، يعني چالشهاي فراوان. مخصوص ما هم نيست؛ هر حكومت ديگري هم در اين شرايط، اين چالشها را دارد؛ منتها بسياري از حكومتها عقبگرد مي كنند، تسليم مي شوند، شكست مي خورند و زمينگير مي شوند؛ اما نظام جمهوري اسلامي به فضل پروردگار توانسته با همين آرمانها، با همين روحيه و با همين پشتيبانيِ

عظيم مردمي، بر همه اين معارضات فائق آيد و اين راه را بيست ودو سال با قدرت طي كند و امروز هم در كمال نشاط و تندرستي و شادابي به سر بَرَد. عظمت اين نظام اين جاست؛ منتها بايد هوشيارانه به مبارزه ادامه دهد و اين ان شاءاللَّه تحقّق پيدا خواهد كرد. اميدوارم كه خداي متعال همه شما را مشمول لطف و تفضّلِ خودش قرار دهد و به شما كمك كند؛ همه دلهاي ما را با نور هدايتِ خودش روشن كند؛ امام بزرگوار و شهداي عزيز و عظيم القدر انقلاب را - كه همه چيز را مرهون آنها هستيم - در درجات عاليه خودش قرار دهد و به همه شما توفيق دهد تا بتوانيد اين راه را با قدرت طي كنيد. بنده مجدّداً از همه شما عزيزان، هم به خاطر تلاشها و زحمات شبانه روزي تان و هم به خاطر اين كه زحمت كشيديد و به اين جا تشريف آورديد و توانستيم ساعتي را با هم باشيم، تشكّر مي كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

--------------------------------------------------------------------------------

1) قصص: 60 2) الكشكول، ج 3، ص 45 3) انسان - 1

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي مجلس خبرگان رهبري بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خدمت آقايان محترم خوشامد عرض مي كنم و اميدوارم كه خداوند متعال اين تلاشهاي خالصانه اي را كه در اين مجامع و از طرف حضرات محترم صورت مي گيرد، مشمول قبول و رحمت خود قرار دهد و به همه اجر عنايت كند. از بيانات آقايان هم بهره مند شديم؛ بخصوص نصايح بسيار گرانقيمتي كه حضرت آقاي مشكيني بيان فرمودند، براي ما بسيار مغتنم و عزيز محسوب مي شود. اميدواريم كه خداوند ما را اهل قرار دهد تا بتوانيم

از اين نصايح كافيه و وافيه استفاده كنيم. بنده هم در آغاز عرايضم لازم مي دانم، هم اين ايام مباركه دهه فجر را به آقايان محترم تبريك عرض كنم، و هم از مردم عزيزمان به خاطر حركت عظيمي كه در روز بيست ودوم بهمن از خود نشان دادند، تشكّر كنم. اين راهپيمايي در واقع شادابي انقلاب و حضور حقيقي مردم را - كه در طول سالهاي متمادي گره گشاي بسياري از مشكلات بوده است - نشان داد و طمع كنندگان را خاسر و ناكام كرد. در مورد اين انقلاب عظيم، به نظر من بايد يك نكته همواره مورد توجّه باشد و آن اين است كه اين انقلاب حرف نويي را در جهان بشريت مطرح كرد. سعي بر اين است كه اين حرف تازه و نو را كه در دنياي امروز كاملاً بديع و جديد است، از صحنه خارج كنند و ذهنهاي مردم، بخصوص جوانان را در همه عالم از اين مقوله منصرف نمايند. آن حرف نو اين بود كه انقلاب، عليه حكومتهاي مبتني بر ناپرهيزگاري و ظلم قيام كرد. قرنهاي متمادي در همه جاي عالم - چه در ايران و چه در نقاط ديگر - ما شاهد بوديم و امروز هم هستيم كه ملتها عادت كرده اند حكومتهاي ناپرهيزگار و حكومتهايي را كه انواع و اقسام ظلم از آنها سر مي زند، مشروع بدانند و قبول كنند و تسليم آنها شوند؛ چه حكومتهاي موروثي كه هيچ مبناي اعتقادي و فكري ندارند و هيچ منطقي دنبال آنها نيست؛ چه حكومتهاي مبتني بر كودتا و زورگويي و قدرت نماييهاي نامشروع كه آن هم هيچ منطقي دنبالش نيست و چه حكومتهاي علي الظّاهر مبتني بر آراء

مردم كه اوّلاً علي الباطن و في الحقيقة مبتني بر آراء و ميل و خواست مردم نيست و ثانياً آنهايي هم كه در آغاز ورودشان چنين خصوصيتي را دارند، از انواع و اقسام تجاوزها و ظلمها پرهيز نمي كنند. شما به صحنه عالم در دو قرنِ نوزدهم و بيستم نگاه كنيد و ببينيد چقدر ظلم و استعمار و نسل كشي و شايع كردن انواع و اقسام فسادها در ميان ملتهاي گوناگون به چشم مي خورد. هميشه دست همين قدرتها پشت چنين كارهايي بوده است؛ همين قدرتهايي كه در كشورهاي خودشان احياناً ممكن است يك پوشش ظاهري موسوم به دمكراسي هم داشته باشند؛ اما دمكراسي همه چيز نيست و در آن، عدل - كه اساس حكومت صحيح است - وجود ندارد. حكومت اسلامي و انقلاب اسلامي اين حرف نو را مطرح كرد كه حاكم و حكومت و قدرت سياسي بايد مبتني بر پرهيزگاري، عدالت و حقيقت باشد. قانون اساسي بر اين مبنا شكل گرفت. اين حادثه بسيار مهمي در عالم است. اين همان چيزي است كه سالهاي متمادي، از زمان «سيد جمال» به اين طرف، روشنفكران و نوآوران ديني درباره آن حرف مي زدند و آن را مي خواستند و آرزو مي كردند؛ و همين حرف زدن و مطلب نوشتن و شعار دادن، خواب قدرتمندان عالم را برمي آشفت و آنها را عصباني و وادار به عكس العمل مي كرد. شما ببينيد با روشنفكران اسلامي در همه مناطق اساسي اسلامي - اعم از مصر و هند و ايران و عراق و جاهاي ديگر - در طول اين صد سال، صدوپنجاه سال و دويست سال چه كردند. استكبار و استعمار، هم به طور مستقيم و هم غيرمستقيم اعمال

قدرت مي كردند. كسي مثل مرحوم آيةاللَّه كاشاني را انگليسيها گرفتند و از ايران تبعيد كردند؛ يعني برايشان هيچ اهميتي نداشت كه در يك كشور ديگر اعمال قدرت كنند و يك نفر را بگيرند و او را به نقطه اي تبعيد كنند و يا به زندان بفرستند. همين طور در بسياري از مناطق ديگر به طور غيرمستقيم به وسيله ايادي و دست نشانده هاي خودشان - يعني قدرتهاي محلي كه منافع آنها را تأمين مي كردند - اعمال قدرت مي كردند. اينها از شعارهاي اسلامي، اين گونه مي ترسيدند. در حال حاضر اين شعارها به واقعيت تبديل شده است؛ يعني به يك انقلاب تبديل گرديده كه بلافاصله پشت سر آن هم حكومت اسلامي بر سر كار آمده است. البته مثل بسياري از انقلابهاي ديگر، انتظار آنها اين بود كه اين انقلاب هم اگرچه با حول و قوّه دين شروع شده است، اما اهل دين آن را كنار بگذارند و بروند؛ كما اين كه در بسياري از نقاط عالم نيز همين اتّفاق افتاد. بسياري از اين نهضتهاي آزاديبخش و مبارزات ضدّ استعماري، به وسيله علما و اهل دين به وجود آمد؛ ليكن اهل دين بعد از آن كه يك مقدار جلو رفتند، اندكي قبل از پيروزي يا پس از آن، كنار كشيدند. علل كنار رفتن آنها چه بود؟ انواع و اقسام عوامل وجود داشت. گاهي ساده انديشي بود؛ گاهي از ميدان خارج شدنِ به زور بود؛ گاهي از ميدان خارج شدنِ با تبليغات دشمن بود - كه اينها را تمسخر مي كردند و مورد تهاجم قرار مي دادند - گاهي با سرگرم كردن اينها به مسائل گوناگون بود؛ كه ما نمونه اش را در الجزاير و بعضي از كشورهاي شمال آفريقا ديديم،

كه حتّي حكومت ديني هم در آن جا تشكيل شد - مثل كشور تونس - اما بعد از اندك مدتي به خاطر اشتباهاتي كه مي شد، آن حكومتهاي ديني از هم پاشيد و يك عدّه از افرادي كه خودشان عامل استعمار در همان كشورها بودند، بر سرِ كار آمدند. در هند نيز همين طور شد؛ يعني رهبران مذهبي در وسط راه، كار را رها كردند. در مصر هم كم و بيش همين وضعيت پيش آمد؛ در عراق هم نظير اين وضعيت اتّفاق افتاد. اميدوار بودند كه در ايران هم اين گونه شود؛ حتّي يكي از همين كساني كه به بركت انقلاب وارد ميدان شده بود، ولي پرورش يافته فكر غربي بود، در همان اوايل انقلاب به امام توصيه كرد كه شما به قم برويد و مشغول كارهاي خودتان باشيد، ما هم در اين جا مملكت را اداره مي كنيم! آنها اين اميد را داشتند، اما نشد. ديدند عزم راسخ و كوه استواري پشت سرِ اين حركت وجود دارد؛ مردم هم رها نمي كنند و با معرفت و آگاهي آمده اند. طبعاً انواع و اقسام توطئه ها شروع شد، كه تا امروز هم ادامه دارد. بنابراين، اين حرف نو در دنيا رايج شد؛ اگرچه هجوم تبليغات هم از همه طرف شروع گرديد. اين تبليغات فرنگي و اين تهاجم فرهنگي چيز جديدي نيست؛ آنچه كه جديد بود - كه ما در اين چند سال بر روي آن تكيه كرديم - روشهاي نويي بود كه در داخل كشور شروع شد و هنوز هم ادامه دارد. در دنيا تهاجم فرهنگي عليه انقلاب، از تهاجم سياسي و اقتصادي سريعتر و همه گيرتر و همه جايي تر بود. انواع و اقسام كارها را كردند؛ چقدر

عليه اسلام و انقلاب و مباني اسلامي و مباني شيعي، كه فكر مي كردند در پديد آمدن اين انقلاب نقش داشته، فيلم ساختند - كه امروز آن را به رايانه و اينترنت هم كشانده اند - و همه كارهايي را كه مي توانستند، انجام دادند؛ براي اين كه جلوِ اين سخن نو را - يعني اين كه بايد قدرت سياسي در كشور در دست انسانهاي پرهيزگار و عادل باشد و شرط اين اقتدار سياسي، پرهيزگاري و عدالت باشد - بگيرند. اين سخن نو چيزي است كه هر صاحب قدرتي را در دنيا تكان مي دهد و هر دستگاهي را كه از قدرت، انتفاع مادّي مي برد، دچار وحشت مي كند. لذا همه جاي دنيا با اين فكر مخالفند. چه كساني با اين فكر موافقند؟ انسانهاي مظلوم و محروم و طبقات مختلف مردم؛ كساني كه از رنج ظلمها و ناپرهيزگاريها، مدت عمرشان را در انواع سختيها مي گذرانند. به طور طبيعي پشتوانه و عقبه انقلاب اسلامي و حكومت اسلامي، توده هاي عظيم مردمند؛ در درجه ي اوّل در كشورهاي اسلامي و سپس در همه جاي دنيا؛ آن جايي كه اين حقيقت معلوم شود. در خطّ مقدّمِ دشمنان اين انقلاب و اين حكومت هم، قدرتمداران سياسي اي هستند كه نمي توانند كارشان را بر اساس پرهيزگاري و عدالت پيش ببرند. اين حرفِ نويي است كه انقلاب آورده؛ اين سخنِ نويي در دنياست؛ ما نبايد اين سخن نو را رها كنيم. امروز ما تجربه هاي زيادي داريم. بيست ودو سال از پيروزي انقلاب گذشته است؛ اما نبايد هميشه از اين منظر نگاه شود كه چون از مبدأ انقلاب دور شده ايم، پس انگيزه ها و ايمانها در ما و مردم ضعيف شده است. البته اين هم

بايد به عنوان بخشي از مجموعه عوامل تأثيرگذار بر روي كلّ قضايا مورد توجّه قرار گيرد؛ اما در كنار اين، مسائل بسيار مهم ديگري هم وجود دارد كه آنها هم بايد مورد توجّه قرار گيرد. ما امروز تجربه هاي زيادي داريم؛ مديران خوبي داريم؛ جوانان خوبي داريم؛ صاحب فكرهاي خوبي داريم؛ طلاّب و فضلاي جوانِ آماده به كاري در داخل ميدان داريم؛ نسل عظيم جوانان تشنه اسلام را داريم. درباره جوانان بايد درست قضاوت كرد. نبايد فقط چهار نفر جواني را ديد كه فرضاً تظاهر ضدّ ديني مي كنند؛ گو اين كه تظاهر ضدّ ديني هم همه جا به معناي بي ديني و بي ايماني نيست؛ بالأخره فَلته(1) است و پيش مي آيد؛ در موارد زيادي لَمم(2) است. وقتي يك ميدان ديني پيش بيايد، اگر شما همين جوان را مورد ملاحظه قرار دهيد، مي بينيد كه به خاطر مظاهر ديني، سينه چاك مي كند و به سمت اصالتهاي ديني مي رود. اينها واقعيت است؛ خيالات نيست. ما نبايد آن نقطه منفي را در كنار نقطه مثبت ننهاده، محاسبه كنيم. نه اين كه ما نقطه منفي را انكار مي كنيم؛ نه، نقاط مثبت فراوان است. امروز جوانهاي فراواني در اين كشور هستند كه بدون اين كه من و شما بدانيم و از آنها خواسته باشيم، بدون اين كه يك ريال كمك مالي به آنها بكنيم و يا يك آفرين به آنها بگوييم، در گوشه و كنار - در مساجد، در پايگاههاي مقاومت، در مجموعه دانشگاههاي كشور، در دانشگاههاي تهران، در بخشهاي مختلف كارگري و غيره - تلاش ديني مي كنند و از همان معنويتي كه وجود دارد، الهام مي گيرند. عزيزان! حضرات محترم! ما به هر حال در انقلاب و در نظام

جمهوري اسلامي نقاط قوّت و ضعفي داريم. بايد اين نقاط قوّت را تقويت و آن نقاط ضعف را بتدريج كم كنيم. مي توان فهرستي از نقاط قوّت را در مقابل خود گذاشت و در كنارش هم نقاط ضعف را چيد. غالباً هم روي اين مسائل، كار و فكر شده است؛ يعني چيزهايي نيست كه نشود اينها را شناخت. ساز و كار حركتِ عالَم و حركتِ جوامع، يك ساز و كار كاملاً پيچيده است؛ يعني صِرف اين كه ما مشكلات را بدانيم، دليل بر اين نيست كه اين مشكلات رفع شود؛ نه، همه ما انسان هستيم؛ انسان هم در حالِ يك مجاهدت دائمي است و به آن احتياج دارد. هميشه بايد با شيطان نفس و با شيطان خارجيِ موجود كه راه خلاف را ترويج مي كند، مبارزه كرد؛ يعني هميشه يك مبارزه و يك مجاهدت دائمي و آگاهانه و هوشيارانه لازم است. سعي كنيم كمتر اشتباه شود. زمينه هاي پيشرفت بسيار زياد است. يكي از نقاط قوّتي كه بايد بر روي آن زياد تكيه كرد، گسترش اسلام در همه زمينه هاي زندگي است. اين مسأله بسيار مهمي است. همين چيزي كه در قانون اساسي ما وجود دارد و امروز مبنا و قرار اصلي حكومت ماست - كه همه چيز از منبع اسلام سرچشمه مي گيرد - اين را بايد تقويت كرد. البته تقويت اين نقطه قوّت، با تبليغات و گفتن و اصرار ورزيدن و مجاهدت كردن براي اين كه نتوانند آن را از بين ببرند يا مخدوش كنند، تا حدود زيادي حاصل مي شود؛ اما مجاهدت فقط اين نيست. بايد در ميدانهاي عظيم زندگي، نظرات و فتاواي اسلام از ميان آثار اسلامي گرفته شود.

ما مجتهدان بزرگي داريم؛ فكرها و مغزهاي فعّالي داريم؛ زمينه هاي خوبي براي اجتهاد داريم؛ لذا در همه زمينه ها، اجتهاد بايد هرچه بيشتر فعّال بشود. ما امروز در بسياري از زمينه ها احتياج داريم كه وارد ميدان اجتهاد شويم و حكم آنها را از اسلام بگيريم. بايد علماي بزرگ، علماي حوزه ها، اعضاي مجلس خبرگان و دبيرخانه خبرگان در زمينه هاي مربوط به خودش، به صورت دقيق و كاملاً عالمانه و فنّي اين كارها را بكنند تا كار دست نااهل نيفتد. اگر شما در همه زمينه ها، آن فكر ناب اسلامي را از منابعِ صحيح استخراج كنيد و در معرض افكار مردم، جويندگان، خواهندگان و بخصوص جوانان قرار دهيد، فلان آدمي كه نه خبرويّتي دارد، نه آگاهي اي دارد و نه خودش در باطنِ خودش ادّعايي دارد، ديگر درنمي آيد يك كلمه حرفي بزند تا افراد مغرض برايش كف بزنند و او هم به ريش بگيرد كه بله، ما هم در اين زمينه حرفي زده ايم، و از اين طريق مسأله يي درست شود! ما نقاط قوّت فراواني داريم. يكي ديگر از نقاط قوّت ما همين ايمانِ همراه با عواطف مردم است. ايمان مردم، ايمان عميقي است. البته اين مخصوص ملت ما نيست؛ شما اگر به كشورهاي مسلمان شوروي سابق نگاه كنيد، مي بينيد بعد از هشتاد سال كه در اين كشورها دائماً عليه مذهب كار شد، وقتي اينها از زير بار حكومت كمونيستي شوروي خارج شدند، به طور طبيعي همه به طرف اسلام گرايش پيدا كردند. البته اين كه بعداً داعيان و مبلّغان اسلام بتوانند كار كنند، نتوانند كار كنند، چگونه كار كنند و يا با چه عمقي كار كنند، مسأله بعدي است. بنابراين ايمان

مردم، ايماني نيست كه با اين چيزها از بين برود. در كشورِ خود ما سالهاي متمادي عليه ايمانِ مذهبي با دو شيوه متنوّع مبارزه كردند. يك شيوه، شيوه رضاخاني، با قلدري و زور و سر نيزه؛ و يك شيوه، شيوه مدرنِ فرهنگيِ دوره محمدرضا شاهي. انواع و اقسام روشها را به كار بردند، براي اين كه مردم را از دين منصرف كنند؛ اما شما ببينيد بعد از گذشت پنجاه سال از حكومت ظالمانه آنها، آن حركت عظيم اسلامي اتفاق افتاد. ايمان مردم اين گونه عمل مي كند. ما بايد روي ايمان مردم اين طور حساب كنيم. اين يكي از نقاط قوّت ماست. اين ايمان هرچه آگاهانه تر شود و هرچه با مشاهده رفتار و گفتار و عمل ما پايه اش محكمتر گردد، براي اين انقلاب پشتوانه بهتري خواهد بود. كمتر كشوري هم وجود دارد كه توانسته باشد ايمان را اين طور به صحنه بياورد. شايد از اختصاصيات كشور ما اين باشد كه در اين جا ايمان با عواطف و عشق و شور و هيجان همراه است؛ عواطفِ نسبت به اهل بيت و بزرگان دين. نتيجه ايمانِ همراه با عواطف اين است كه مردم آن چنان محكم پايه هاي اين انقلاب و اين نظام را نگه داشتند كه دستگاههاي خارجي با همه ثروت علمي شان نتوانستند كار زيادي بكنند. لذا به اين خرده كاريها رو آورده اند، كه شما بعضي از مظاهرش را هم مشاهده مي كنيد. البته مقصود من از اين حرف اين نيست كه بخواهم نگراني كساني را از مسائل فرهنگي كشور كاهش دهم؛ نخير، من از همه شما نگرانترم؛ از زمان حيات مبارك امام هم من هميشه نگران مسائل فرهنگي بوده ام. بنابراين لازم است نگراني باشد؛ اما علاج

نگراني مبارزه است؛ مبارزه ي در خور و شايسته، ورود در ميدان، فكر كردن - اين ميدان، ميداني است كه بيش از همه ميدانها، فكر در آن اهميت دارد - مطالعه كردن، كار خبره وار انجام دادن، بموقع وارد ميدان شدن، دشمن را كاملاً شناختن و روشهاي او را سنجيدن. امروز دشمن از همه روشها استفاده مي كند. من ديروز در جمع جوانها مي گفتم كه امروز صدها سايت اصلي و هزاران سايت فرعي در اينترنت وجود دارد كه هدف عمده شان اين است كه تفكّرات اسلامي و بخصوص تفكّرات شيعي را مورد تهاجم قرار دهند. تهاجم هم تهاجم استدلالي نيست؛ از روشهاي تخريبي و از روشهاي روانشناسانه و غيره استفاده مي كنند. همه اينها پاسخ دارد؛ پاسخهايش هم مشكل نيست؛ بايستي از اين وسايل استفاده كرد. بايد از آنچه كه در اختيار داريم، حداكثر استفاده را بكنيم. ما نه از صدا و سيمايمان، نه از مطبوعاتمان و نه از بسياري ا?نابر عظيم عمومي مان، چنان كه بايد و شايد، استفاده نمي كنيم. اين ضعفهاي ماست؛ اين ضعفها را بايستي كم كنيم. بايد روزبه روز نقاط ضعف را كم و نقاط قوّت را زياد كرد؛ و اين ممكن است. مسائل كشور ما دو نوع است: مسائل عام و هميشگي و مسائل موسمي. دشمن براي ضربه زدن به كشور و نظام اسلامي، هم از وسايل عام و هميشگي و هم از وسايل موسمي استفاده مي كند. دشمن در هر فصلي ملاحظه مي كند كه چه كار بايد كرد؛ مثلاً نزديك فصل انتخابات چه كار بايد كرد. البته دشمن كه مي گوييم، هميشه دستگاه جاسوسي امريكا نيست. گاهي سر نخ در دست آنهاست، اما بازيگران كساني هستند كه گاهي

خودشان هم نمي فهمند بازي خورده اند و نمي دانند به اشاره دست چه كسي حركت مي كنند. به نظر من آنچه كه امروز بيش از هر چيز مورد توجّه آنهاست - تا قبل از انتخاباتي كه چند ماه ديگر در پيش داريم - مسأله آفريدنِ التهاب سياسي است. مردم را از لحاظ سياسي دچار التهاب كردن، نگران كردن، سرگرم مسائل كوچك كردن، به جان همديگر انداختنِ جناحها، مسائل كوچك را بزرگ كردن. اين جزو برنامه هاست؛ مي خواهند كاري كنند كه فضاي كشور، فضاي تب آلود شود. مبارزه ي با اين برنامه، سعي در آرام نگه داشتنِ فضاي عمومي و فضاي سياسي كشور است. همه بايد در اين جهت حركت كنند. به هيچيك از حركات و اظهاراتي كه به معناي التهاب آفريني باشد، نبايد ميدان داده شود. بخصوص مطبوعات بايد به اين نكته توجّه كنند. دستگاههاي مختلف و قواي سه گانه بايد حيثيت، شخصيت و حدود قانونيِ هم را حفظ كنند و همديگر را تضعيف نكنند؛ كه متأسفانه گاهي در گوشه و كنار چيزهايي در اين زمينه ديده مي شود. البته به گمان زياد، ناشي از غفلت است؛ اما بايد توجّه داشت كه اين غفلتها بسياري از اوقات در اختيار و مورد استفاده دشمنان قرار مي گيرد. اميدواريم كه خداوند متعال به همه ما توفيق دهد تا بتوانيم آنچه را كه وظيفه ماست و اين مسؤوليت سنگين بر دوش ما مي گذارد، در وقت خود و به بهترين وجهي انجام دهيم و ان شاءاللَّه در پيشگاه سؤال الهي و در مقابل اولياي بزرگ الهي روسفيد باشيم و همه شما و ما و همه مسؤولان و همه مردم عزيز ايران، مشمول ادعيه زاكيّه حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه باشند. والسّلام عليكم

و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) سهو و خطا و از روي بي فكري. 2) گناه كوچك، سبك مغزي.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اعضاى اتحاديه هاى انجمنهاى اسلامى دانش آموزان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي اتحاديه هاي انجمنهاي اسلامي دانش آموزان و مسؤولان امور تربيتي سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امروز جلسه ما به جمع پُرشور و پُرمهرِ جوانان عزيزي مزيّن است كه دلهايشان از ايمان روشن بينانه سرشار است؛ هم عزيزان امور تربيتي و مسؤولان تربيت جوانان دانش آموز در دبيرستانها، و هم جوانان انجمنهاي اسلامي دانش آموزي؛ دو نقطه ي بسيار مهم با گستره بسيار عظيم و مسؤوليت بسيار بزرگ. موضوع كار هر دو نهاد - هم نهاد انجمنهاي اسلامي و هم نهاد امور تربيتي - جوانان هستند؛ آن هم در مقطع دانش آموزي در دبيرستانها، كه بسيار حائز اهميت است. جوان، يك نهال بالنده و مركز اغلب نيكيها و درخشندگيها و نورانيّتهاست. اين صفا و محبّتي كه در شما جوانان عزيز مشاهده مي شود، خاستگاهش همين دل پاك و نوراني جواني است. من البته به شما عرض كنم: عزيزان من! اين محبّت، دو طرفه است. من هم به عنوان پدر پير شما، دلم سرشار از محبّت شما جوانان است. در هر جامعه اي مسأله جوانان يك مسأله بسيار مهم است. يكي از گرفتاريهاي بزرگ كشورهاي غربي - كه گاهي مي گويند، گاهي هم كتمان مي كنند - مسأله جوانان آنهاست. شما خيال نكنيد كه مسأله جوان - چه دختر و چه پسر - در جوامع غربي حل شده است؛ نه. در بين هزار نفر جوان در آن جا، شايد نتوان يك نفر را پيدا كرد كه اين همه صفا و نورانيّت و پاكي و طهارت در او مشاهده شود. خاصيت نظامهاي مبتني بر مادّيت

و متّكي به ارزش و اهميت سرمايه و پول و آزادي شهوات، جز آنچه كه امروز دارند آن را تجربه مي كنند، چيز ديگري نيست. سقوط ملتها هميشه يك امر ناگهاني نيست؛ يك امر تدريجي است. اين امر تدريجي را چشمهاي تيزبينِ متفكّران غربي در امريكا و اروپا مشاهده مي كنند. در آن جوامع، جوان به طور معمول مايل به بي بندوباري، نابرخوردار از حيا و مايل به ارتكاب جنايت و تجاوز و تعدّي تربيت مي شود و در فساد اخلاقي غرق است. چنين نسل جواني براي هر جامعه اي، در هر حدّي از علم و معرفت و ثروت هم كه باشد، مثل موريانه اي پايه هاي آن جامعه و نظام را مي جود و از بين مي برد. نقطه مقابل آن را شما امروز در كشور خودمان مشاهده مي كنيد؛ شوق جواني، نورانيّت جواني، صفاي جواني، دينداري و ايمان در جوانان؛ پديده اي كه از اوّل انقلاب تا امروز به طور مستمر مثل يك رودخانه زلال و پُرخروش در جريان بوده است. جوانان و نوجوانان كشور ما، در دوران جنگ و پس از جنگ توانستند پاكي خودشان را حفظ كنند. بعضي از آمارهايي كه عكس اين را ادّعا مي كند، آمارهاي واقعي نيست. نه اين كه من از وجود جريانها و حركات بدآموز در ميان جوانان بي اطّلاع باشم - نه، من مي دانم چه مي گذرد - اما در زير اين كفها و اين گل و لايها، من جريان عظيم و خروشان نجابت و ديانت و اصالت و نورانيّت را هم مشاهده مي كنم. اين نسل جوان، امروز مخاطب شما مسؤولان امور تربيتي و شما عزيزان انجمنهاي اسلامي است. در مورد جوانان گرايشهاي افراطي و تفريطي مشاهده مي شود. بعضي كسان عادت كرده اند

شخصيت و اراده و فهم و تواناييهاي بيكرانه جوان را نديده بگيرند و او را به ندانستن يا به هرگونه چيزي كه از نظر آنها ناپسند است، متّهم كنند. اين عادتِ غلطي است. جوان، مظهر تحرّك و سرشار از استعداد و داراي ذخيره ارزشمندي است - يعني نشاط جواني، قدرت جواني، استعداد جواني و حوصله جواني - كه مي تواند معجزه ها بيافريند. آن بي اعتنايي، يك رفتار و برداشت غلط و منحرفانه است. در نقطه مقابل، عدّه اي سعي مي كنند جوان را بازيچه مطامع و اهداف سياسيِ خودشان قرار دهند و او را به عنوان ابزار به كار گيرند؛ آنچه را كه براي جوان لازم است - چون ممكن است خاطر او را آزرده كند - به او نگويند؛ آنچه كه او را به آنها خوش بين و از آنها دلخوش مي كند - اگر خلاف واقع هم هست - به او بگويند؛ براي اين كه در ميدانهاي سياسي و حزبي و براي اهداف گوناگون و بعضاً نا مقدّس لشكركشي كنند. اين هم غلط و انحراف و خيانت و تضييع نعمت الهي است. جوان يك انسان سرشار از استعداد و داراي حقوق فراواني بر پدر و مادر، بر مدرسه، بر حكومت و بر مسؤولان بخشهاي گوناگون است. اينها بايد وسايل رشد و كمال او را فراهم آورند و به او كمك كنند تا بتواند راه درست را انتخاب كند. اين كمك كردن هم به ميزان زيادي با رفتار و عمل ممكن مي شود. گفتار و حرف، هميشه اثري ندارد؛ گاهي ممكن است مؤثّر واقع شود؛ اما گاهي عمل، حرف را تخطئه مي كند. همه كساني كه با جوانان مواجهند - از جمله شما

جوانان عزيزي كه در انجمنهاي اسلامي هستيد، يا عزيزاني كه در امور تربيتي هستند - سعي كنند رفتار خودشان را عاقلانه، حكيمانه، خيرخواهانه، صلاح جويانه، صميمانه و سرشار از محبت و صفا قرار دهند. اين مي تواند دلهاي جوانان را - هرجا و هر طور كه باشند؛ ولو فرض كنيم بر روي احساسات پاك آنها خاكستري از خطا هم نشسته باشد - از آنچه كه در معرض آن است، نجات دهد. من اكنون خطابم به شما جوانان عزيز است: شما ذخيره ارزشمندي از زندگي را در دست و در پيش رو داريد. جوان، در آغازِ زندگي است. فرض كنيد كشاورزي تازه محصول را به دست آورده و انبارش پُر از محصول است؛ با اين محصول فراوان و وافر و سالم چگونه عمل خواهد كرد؟ دوگونه ممكن است عمل كند: يك طور، كشاورزِ خردمند و هوشمند و عاقبت انديشي است كه سعي مي كند اين محصول را سالم نگه دارد؛ در آن تفريط نكند؛ اجازه فاسد شدن به آن را ندهد؛ آن را به قدر لازم براي روز نياز خود حفظ كند؛ به قدر لازم از آن مصرف كند و آنچه را كه براي بذر مفيد است، انتخاب كند تا سالهاي آينده از بذر آن استفاده نمايد. يك نفر ديگر هم ممكن است پيدا شود كه قدر اين انبار پُر را نداند و خيال كند كه هميشه پُر خواهد ماند؛ نه براي حفظ و نگهداري آن، نه براي مصرفِ برنامه ريزي شده آن و نه براي فكر روزهاي نياز و احتياج خود، هيچ گونه تلاش و مجاهدتي انجام ندهد. اين ناخردمندانه است. البته كساني هم كه ذخيره انبارشان به آخر رسيده است - يعني پيرمردان و

پيرزنان؛ انسانهايي كه در سنين بالا هستند - حس نمي كنند كه اين انبار در حال تمام شدن است. اين گرفتاريِ بزرگ بشر است عزيزان! آنها هم عاقلانه نمي انديشند؛ آنها هم اگر خردمندانه بينديشند، رفتارها تصحيح، خطاها جبران و راه درست انتخاب خواهد شد؛ اما افسوس! آنها هم گاهي درست فكر نمي كنند. ما در آموزش تاريخ و در تجربه زمانِ خودمان يافته ايم كه جوانان بيشتر مي توانند، بيشتر مي خواهند و بيشتر عمل مي كنند. در دوران حكومت صالحان، وضع اين گونه است. جوان در موارد بسياري، علاوه بر اين كه تواناييش بيشتر است، همّت و اراده اش هم از كساني كه عمري را گذرانده اند، بهتر و بيشتر است. شما در دوران جواني هستيد؛ اين انبار هنوز پُر است. بخشي از اين انبار بايد به صورت بذر از آن استفاده شود؛ آن بخش، مربوط به همين سالهاي جواني شماست؛ اين، بذرِ آينده است. براي زندگيتان برنامه ريزي صحيح كنيد. چيزهايي هست كه تا آخر عمر براي انسان مفيد است؛ چيزهايي هست كه براي انسان تا بعد از آخر عمر - يعني در دوران نشئه زندگيِ بعد - هم مفيد است؛ چيزهايي هست كه براي انسان در دورانهاي حوادث مهم، مفيد واقع مي شود. شما دهها سال در اين دنيا زندگي خواهيد كرد؛ بنابراين خودتان را از لحاظ علم مجهّز كنيد. علم از جمله ي چيزهايي است كه تا آخر عمر براي انسان مفيد است. اگر بر اين علم، عمل خوب و ماندگاري مترتّب شود، براي بعد از مرگ هم مفيد خواهد بود. درس خواندن، يك فريضه اصلي براي شماست. براي جوانان ورزش كردن يك سرمايه اندوزي است. من اعتقاد دارم ورزش براي همه يك

فريضه عمومي است. البته منظورم ورزش حرفه اي نيست. ورزش حرفه اي را هم رد نمي كنم، اما توصيه نمي كنم كه همه جوانان سراغ ورزش حرفه يي بروند؛ نه. ورزش براي سلامت و حفظ نشاط است. اين هم سرمايه اي است كه تا اواخر عمر، براي شما مي ماند. تن پروري و بيكارگي، ضايع كردن آن سرمايه عظيم است. يك خصوصيت ديگر هست كه اگر در شما باشد، هم در دوران عمر شما مفيد است، هم براي ديگران مفيد واقع خواهد شد و هم براي نشئه آخرت و دوران بي پايان زندگيِ بعد از مرگ مفيد است. آن تهذيب نفس است؛ خودتان را پاكيزه كنيد. جوانان عزيز ما با معارف ديني، با معارف الهي، با معارف بشري و با عمل صحيح ديني مي توانند اين كار را بكنند. امروز ميدان مسائل اجتماعي هم ميدان مسائل ديني است. حضور در مراسم عظيمي كه در جمهوري اسلامي به طور مكرّر وجود دارد؛ از نماز جمعه ها بگيريد تا راهپيمايي بيست و دوم بهمن؛ همه اينها كارهاي ديني است. با اين روشها و با اين اعمال، نفس خودتان را - آن دل پاك و نورانيتان را - هرچه بيشتر ثابت قدم كنيد. من بعكس كساني كه احساس مي كنند جوان نمي تواند طرف خطاب قرار گيرد - مسؤوليتي ندارند و براي جوهر وجود جوان احترام و ارزشي قائل نيستند - معتقدم كه امروز يكي از سنگين ترين بارهاي مسؤوليت بر دوش شما جوانان است. امروز سيلي خوردگان از انقلاب و كساني كه با پديد آمدن نظام جمهوري اسلامي بساط غارتگريشان از اين كشور برچيده شد، روي جوانان متمركز شده اند. بارها گفته اند و تكرار كرده اند كه كارشان در ايران، كار فرهنگي است؛

كار سياسي هم نيست. كار فرهنگي يعني چه؟ يعني مي خواهند كاري كنند كه همين ايمان، همين شور و عشق، همين نورانيّت و صفايي كه امروز در شما جوانان وجود دارد، در نسل جوان ايران از بين برود. نقشه آنها اين است و البته من به طور قاطع مي گويم موفّق نخواهند شد. جوان ما بيدار است. پسر و دختر ما هوشيارند؛ دانش آموزمان، دانشجويمان، جوانان ديگرمان در حوزه هاي علميه بيدارند. اين آگاهي را هم اسلام و انقلاب به اين كشور و به جوانان داده است. سعي مي كنند در داخل مدارس و دانشگاهها نفوذ كنند. اوّلين اقدام آنها هم اين است كه جوان را به بي بندو باري و فساد سوق دهند و فروغ حيا را در او بميرانند. شما حتماً بيشتر از من مي دانيد كه آنها با عوامل ناآگاه و غافلِ خودشان در مدارس چه كارهايي مي كنند. جوانِ هشيارِ مؤمن و متديّنِ امروز، در مقابل اين توطئه ها بيدار است و آن جايي كه نشانه حضور و سرانگشت دشمن را ببيند، او را در زير پاي خودش لگد و له مي كند. به برادران و خواهران و عزيزان امور تربيتي عرض مي كنم: همه تلاش شما بايد اين باشد كه جوان مسلمان و مؤمن و بيدار تربيت كنيد. رحمت خدا بر شهيد رجايي و شهيد باهنر كه اين نهال را در زمين آموزش و پرورش نشاندند. خوشبختانه امروز آموزش و پرورش از مديريّت خوب و مؤمني برخوردار است و به اين مسائل اهميت داده مي شود. البته عدّه اي كار شكني مي كنند؛ اين را ما مي بينيم و غافل نيستيم. همّت شما عزيزان امور تربيتي در درجه اوّل اين باشد كه جوان را مؤمن، آگاه،

روشن بين در مسائل ديني و پايبند به معارف و عمل اسلامي بار بياوريد. آينده كشور اين گونه تأمين خواهد شد. وسوسه دشمنان براي ايجاد تشكيك در اعتقادات جوانان را، زمزمه ي خصمانه به حساب آوريد و نگذاريد در كارشان موفّق شوند. سرگرم كردن جوانان به چيزهايي كه جوانان دنيا پيش از جوانان ما به آنها سرگرم شدند و امروز تاوانش را پس مي دهند، كمك به نسل جوان اين كشور نيست. عدّه اي سعي مي كنند جوان ايراني را با بهانه هاي گوناگون، به سمت مسائل سرگرم كننده، موسيقيهاي مضر، سرگرميهاي جنسي و از اين قبيل سوق دهند. اين همان لجنزاري است كه جوان غربي و جوان امريكايي و اروپايي را در خودش غرق مي كند؛ اين چيز تقليد كردني اي نيست. در مقابل اين بايستيد. به شما عزيزان انجمنهاي اسلامي هم عرض مي كنم: هر كدام از شما يك نيرو از نيروهاي اسلاميد؛ خودتان را نگه داريد، بسازيد و رشد دهيد؛ براي ورود در دانشگاه يا حوزه و بعد ورود در ميدان كار و ميدان اجتماع در نظام جمهوري اسلامي آماده كنيد تا بتوانيد مثل نورافكني بدرخشيد. هر مجموعه انجمن اسلامي در هر كجاي اين كشور، يك سنگر است. دانش آموز دبيرستان بايد بتواند در اين سنگر قرار گيرد تاكيد و حمله دشمن را خنثي كند. اين يك سنگر فرهنگي و فكري است؛ سنگري است كه سلاح در آن، سلاح دين و تدبير و علم و فكر و فرهنگ است. اگر اين سنگرها مستحكم باشد، دشمن نه در حمله نظامي، نه در حمله اقتصادي، نه در حمله سياسي و نه در خطرناكترين اين حمله ها - يعني حمله فرهنگي - توفيقي در اين كشور به

دست نخواهد آورد. تا امروز هم ناموفقيتها و شكستهاي دشمن، به خاطر حضور همين جوانان مؤمن و خوب در عرصه هاي مختلف بوده؛ بعد از اين هم همين طور خواهد بود و روز به روز هم بايد گسترش پيدا كند. تك تك شما و تك تك دانش آموزان تصميم بگيرند آن چنان خودشان را بسازند كه آن روزي كه وارد دانشگاه يا حوزه شدند يا به هر نقطه و مركزي منتقل شدند، در آن جا چراغي باشند تا ديگران را راهنمايي كنند. خداي متعال از زبان مؤمنين مي فرمايد: «واجعلنا للمتّقين اماما».(1) هر انساني بايد اين صلاحيت را در خودش به وجود آورد كه در هر نقطه اي كه هست، ديگران بتوانند به او اقتدا كنند؛ نه فقط اقتداي در نماز جماعت، بلكه اقتداي در عمل، اقتداي در فكر، اقتداي در رفتار. امروز بحمداللَّه فضا براي اين كار آماده است. علي رغم دشمنيها و خباثتهايي كه در عرصه فرهنگي و سياسي در كشور از سوي دشمنان داخلي و خارجي صورت مي گيرد، بحمداللَّه فضا، فضاي دين، فضاي انقلاب و فضاي اسلام است؛ و اين بر اثر نورانيت شما جوانان است. از خداي متعال مي خواهم كه همه شما را مشمول توجّهات حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه قرار دهد. من شك ندارم كه بسياري از شما جوانان، مورد نظر و منظور ديد مقدّس وليّ عصر ارواحنافداه هستيد. مي دانم كه دلهاي پاك شما مورد توجّه آن بزرگوار است. ان شاءاللَّه آن فرزند فاطمه و آن عبد صالح الهي براي شما دعا كند و دعاي آن بزرگوار در حقّ همه مستجاب خواهد بود. اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند روح مطهّر امام بزرگوار و ارواح مطهر شهيدان را از همه ما خشنود و راضي

فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) فرقان: 74

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جمع دانشجويان و اساتيد دانشگاه صنعتى امير كبير

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در جمع دانشجويان و اساتيد دانشگاه صنعتي امير كبير بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم حضور در جمع شما جوانان عزيز؛ جواناني كه بدون هيچ مبالغه و اغراقي، بايد بگويم ستارگان درخشاني هستيد كه آسمان آينده اين كشور را نورباران كرده ايد، بسيار شيرين و زيباست. اميدوارم هر كدام از شما در طول دهها سالي كه ان شاءاللَّه در اين دنيا و در اين كشور و در ميان مردمتان زندگي موفّقي خواهيد داشت، بتوانيد همچنان نوراني تر، به دلها و جانهاي مردم خوب اين كشور مدد برسانيد. براي يك مجموعه جوان، انسان نمي تواند هيچ آميزه اي را زيباتر از آميزه علم و معرفت و تحقيق و روشنفكري و دين و احساسات معنوي و شور ديني و انقلابي فرض كند. و اما من براي اين دانشگاه احترام زيادي قائلم. سابق هم به اين دانشگاه زياد رفت و آمد كرده ام. اين جا در واقع مادر دانشگاههاي صنعتي كشور است؛ قديمي ترين و شايد پُركارترين دانشگاه صنعتي در دورانهاي مختلف. اندكي پيش در جلسه اساتيد عزيزمان، آقاي رئيس محترم دانشگاه از پيشرفتها و توسعه كمّي و كيفي دانشگاه در سالهاي بعد از انقلاب گزارشي دادند كه حقيقتاً مايه خرسندي و خشنودي است. البته من در نفسِ خود به اين قانع نيستم؛ اين دانشگاه و همه دانشگاههاي كشور را برخوردار از توسعه بيشتر علمي و عملي و تحقيقي آرزو مي كنم و اميدوارم كه به اين آرزو هم برسيم. براي شروع مطلب، بد نيست دو خاطره از اين دانشگاه را براي شما عرض كنم. البته صحبت امروز من دو بخش است: يك بخش، عرايضي را

عرض مي كنم؛ يك بخش هم به سؤالات پاسخ خواهم داد. در بخش اوّل، مطالبي كه عرض خواهم كرد، عمدتاً مربوط به دانشگاه و مسائل مورد علاقه دانشگاه و دانشجو خواهد بود. آن دو خاطره مربوط به سالهاي اوّلِ انقلاب است. يك خاطره مربوط به جلسات متعدّدي است كه با جمعي از دانشجويان در اين دانشگاه گذاشته بوديم. تعدادي از آن دانشجويان امروز هم هستند و بعضي از آنها جزو مسؤولان كشور و از چهره هاي نسبتاً معروفند. جلساتي را گذاشته بودند و از بنده از يك طرف، و از بني صدر - كه آن وقت هنوز رئيس جمهور هم نبود - از سوي ديگر دعوت كرده بودند تا ما درباره ماهيت خطِّ امام بحث كنيم. عدّه اي از همان روز اوّل منكر بودند كه چيزي به نام خطِّ امام وجود دارد. مي گفتند خطِّ امام چيست!؟ براي تبيين ماهيت و حدود خطِّ امام، جلسات متعدّدي در اين جا تشكيل شد كه براي من فراموش نشدني است. يك خاطره ديگر هم آن حرفي است كه از قول بنده مكرّر نقل شده است. در اين دانشگاه بود كه بنده آن مطلب را گفتم. در زمان رياست جمهوري در اين دانشگاه سخنراني داشتم و به سؤالات پاسخ مي دادم. يكي از دانشجويان در سؤال كتبي خود از من پرسيد كه شما بعد از رياست جمهوري قصد داريد چه شغلي انتخاب كنيد؟ - چون همه نوع حدسي زده مي شد - من گفتم براي خودم شغلي در نظر نگرفته ام و نمي دانم چه پيش مي آيد؛ اما همين قدر بگويم كه اگر امام مرا مأمور عقيدتي، سياسي گُردان انتظامي زابل كنند و بگويند به آن جا برو، من دست زن

و بچه ام را مي گيرم و به زابل مي روم و در آن جا مسؤول عقيدتي، سياسي آن گردان مي شوم. يعني من هيچ خواسته مشخصي در اين زمينه براي خودم قائل نيستم. بنده خوشبختانه از سابق نسبت به دانشجو و فضا و محيط علمي اين دانشگاه گرايش قلبي داشته ام و امروز هم دارم. اين دانشگاه، دانشگاهِ بسيار خوب و مغتنمي است و اميدوارم ان شاءاللَّه اين فرصت را پيدا كند كه نقش بارز خود را در وظايفي كه برعهده اش هست، همواره ايفا كند. و اما مطلبي كه مي خواهم با شما در ميان بگذارم: من مي خواستم به برادران عزيز در جلسه اساتيد اين مطلب را بگويم، اما فرصت نشد. لذا آن را ابتدا عرض مي كنم، و آن اين است كه يكي از وظايف مهم دانشگاهها عبارت است از نوانديشي علمي. مسأله تحجّر، فقط بلاي محيطهاي ديني و افكار ديني نيست؛ در همه ي محيطها، تحجّر، ايستايي و پايبند بودن به جزمي گراييهايي كه بر انسان تحميل شده - بدون اين كه منطق درستي به دنبالش باشد - يك بلاست. آنچه كه براي يك محيط علمي و دانشگاهي وظيفه آرماني محسوب مي شود، اين است كه در زمينه مسائل علمي، نوانديش باشد. معناي واقعي توليد علم اين است. توليد علم، فقط انتقال علم نيست؛ نوآوري علمي در درجه اوّلِ اهميت است. اين را من از اين جهت مي گويم كه بايد يك فرهنگ بشود. اين نو انديشي، فقط مخصوص اساتيد نيست؛ مخاطب آن، دانشجويان و كلّ محيط علمي هم است. البته براي نوآوري علمي - كه در فرهنگ معارف اسلامي از آن به اجتهاد تعبير مي شود - دو چيز لازم است: يكي قدرت علمي و ديگري

جرأت علمي. البته قدرت علمي چيز مهمي است. هوش وافر، ذخيره علميِ لازم و مجاهدت فراوان براي فراگيري، از عواملي است كه براي به دست آمدن قدرت علمي، لازم است؛ اما اين كافي نيست. اي بسا كساني كه از قدرت علمي هم برخوردارند، اما ذخيره انباشته علمي آنها هيچ جا كاربُرد ندارد؛ كاروان علم را جلو نمي برد و يك ملت را از لحاظ علمي به اعتلاء نمي رساند. بنابراين جرأت علمي لازم است. البته وقتي از علم صحبت مي شود، ممكن است در درجه اوّل، علوم مربوط به مسائل صنعتي و فنّي به نظر بيايد - كه در اين دانشگاه هم بيشتر مورد توجّه است - اما من به طور كلّي و مطلق اين را عرض مي كنم. علوم انساني، علوم اجتماعي، علوم سياسي، علوم اقتصادي و مسائل گوناگوني كه براي اداره يك جامعه و يك كشور به صورت علمي لازم است، به نو آوري و نو انديشي علمي - يعني اجتهاد - احتياج دارد. آن چيزي كه در فضاي علمي ما مشاهده مي شود - كه به نظر من يكي از عيوب بزرگ محسوب مي گردد - اين است كه دهها سال است كه ما متون فرنگي و خارجي را تكرار مي كنيم، مي خوانيم، حفظ مي كنيم و بر اساس آنها تعليم و تعلّم مي كنيم؛ اما در خودمان قدرت سؤال و ايجاد خدشه نمي يابيم! بايد متون علمي را خواند و دانش را از هركسي فرا گرفت؛ اما علم بايد در روند تعالي خود، با روحهاي قوي و استوار و كارآمدي كه جرأت پيشبرد علم را داشته باشند، همراه شود تا بتواند پيش برود. انقلابهاي علمي در دنيا اين گونه به وجود آمده است.

عزيزان من! ما امروز در كشورمان به پيشرفت علم نياز داريم. امروز اگر براي علم سرمايه گذاري و مجاهدت و تلاش نكنيم، فرداي ما، فرداي تاريكي خواهد بود. كساني تلاش مي كنند كه روند كار علمي را كُند يا متوقّف كنند و يا مورد بي اعتنايي قرار دهند. اين كار، پسنديده نيست. امروز در كشور، يكي از فرايض حتمي براي اين نسل - كه در درجه اوّل هم اين فريضه بر دوش شما دانشگاهيهاست - عبارت از تقويت بنيه علمي كشور است. ما اگر علم نداشته باشيم، اقتصادمان، صنعتمان، حتي مديريّت و مسائل اجتماعيمان عقب خواهد ماند. امروز كساني كه بر دنيا خدايي مي كنند؛ آن دستهاي مرموزي كه اختيار منابع عظيم انساني و مادّي دنيا را در دست گرفته اند و همه اقيانوسها و همه تنگه هاي حسّاس دريايي زير چشمشان است و هرجا مي خواهند دخالت مي كنند، با ابراز علم بود كه توانستند بشريت را به اين خاكستر بنشانند! لذا براي مقابله با كار آنها، علم لازم است. اگر بخواهيد از لحاظ علمي پيش برويد، بايد جرأت نوآوري داشته باشيد. استاد و دانشجو بايد از قيد و زنجيره جزميگريِ تعريفهاي علميِ القاء شده و دائمي دانستن آنها خلاص شوند. البته اشتباه نشود؛ من كسي را به آنارشيزم علمي و به مهمل گويي علمي توصيه نمي كنم. در هر زمينه اي، كساني كه از دانشي برخوردار نيستند، اگر بخواهند به خيال خودشان نوآوري كنند، به مهمل گويي مي افتند. ما در زمينه برخي از علوم انساني و معارف ديني اين را مي بينيم. آدمهاي ناوارد بدون اين كه از ذخيره و سواد كافي برخوردار باشند، وارد ميدان مي شوند و حرف مي زنند و به خيال خودشان نوآوري مي كنند؛

كه در واقع نوآوري نيست، مهمل گويي است. بنابراين در زمينه مسائل علمي، من اين را توصيه نمي كنم. بايد فراگرفت؛ اما نبايد صرفاً مصرف كننده فرآورده هاي علمي ديگران بود. بايد علم را به معناي حقيقي كلمه توليد كرد. البته اين كار، روشمندي و ضابطه لازم دارد. مهم اين است كه روح نوآوري علمي در محيط دانشگاه زنده شود و زنده بماند. خوشبختانه من اين شوق و ميل را در دانشجويان احساس كرده بودم و در اساتيد هم آن را مي بينم. اينها بايد دست به دست هم بدهد و سطح علمي كشور را بالا ببرد. آن وقتي كه علم با هدايت ايمان، عواطف صحيح و معرفت روشن بينانه و آگاهانه همراه شود، معجزه هاي بزرگي مي كند و كشور ما مي تواند در انتظار اين معجزه ها بماند. من درباره تعبّد علمي و تسليم جزميگريِ علمي در علوم مختلف شدن، اين اشاره را كردم. به طور علمي معتقدم كه يك خود آگاهي جمعي بايد در همه محيطهاي علمي نسبت به فرهنگ وارداتي و تحكّم آميز و زورگويانه غربي به وجود آيد. اين مسأله تهاجم فرهنگي اي كه ما مطرح كرديم، بعضي كسان به شدّت از آن آزرده شدند و گفتند چرا مي گوييد تهاجم فرهنگي!؟ در حالي كه تهاجم فرهنگي، وسط ميدان مشغول مبارز طلبيدن است، بعضي كسان سعي كردند آن را در گوشه و كنار پيدا كنند! اين تهاجم فرهنگي، مخصوص برخي از پديده هاي ظاهري و سطحي نيست؛ مسأله اين است كه يك مجموعه فرهنگي در دنيا با تكيه به نفت، حقّ وتو، سلاح ميكروبي و شيميايي، بمب اتمي و قدرت سياسي مي خواهد همه باورها و چارچوبهاي مورد پسند خودش براي ملتها و كشورهاي ديگر را

به آنها تحميل كند. اين است كه يك كشور گاهي به تفكّر و ذائقه ترجمه اي دچار مي شود. فكر هم كه مي كند، ترجمه اي فكر مي كند و فرآورده هاي فكري ديگران را مي گيرد. البته نه فرآورده هاي دست اوّل؛ فرآورده هاي دست دوم، نسخ شده، دستمالي شده و از ميدان خارج شده اي را كه آنها براي يك كشور و يك ملت لازم مي دانند و از راه تبليغاتي به آن ملت تزريق مي كنند و به عنوان فكر نو با آن ملت در ميان مي گذارند. اين براي يك ملت از هر مصيبتي بزرگتر و سخت تر است. بايد مغزهاي متفكّرِ استاد و دانشجوي ما بسياري از مفاهيم حقوقي، اجتماعي و سياسي را كه شكل و قالب غربي آنها در نظر بعضي مثل وحي مُنزل است و نمي شود درباره اش اندك تشكيكي كرد، در كارگاههاي تحقيقاتيِ عظيمِ علوم مختلف حلاجي كنند؛ روي آنها سؤال بگذارند؛ اين جزميتها را بشكنند و راههاي تازه اي بيابند؛ هم خودشان استفاده كنند و هم به بشريت پيشنهاد كنند. امروز كشور ما محتاج اين است؛ امروز انتظار كشور ما از دانشگاه اين است. دانشگاه بايد بتواند يك جنبش نرم افزاريِ همه جانبه و عميق در اختيار اين كشور و اين ملت بگذارد تا كساني كه اهل كار و تلاش هستند، با پيشنهادها و با قالبها و نوآوريهاي علميِ خودي بتوانند بناي حقيقي يك جامعه آباد و عادلانه مبتني بر تفكّرات و ارزشهاي اسلامي را بالا ببرند. امروز كشور ما از دانشگاه اين را مي خواهد. دانشگاه را مشغول چه كاري كنند كه دانشجو و استاد را از اين راه باز بدارند؟ يقين بدانيد يكي از چيزهايي كه امروز مورد توجّه سرويسهاي اطّلاعاتي است، اين

نكته است كه ببينند چگونه مي توانند دانشجوي بيدار و دانشگاه آگاه ايراني را از آن راهي كه مي تواند به اعتلاي كشور بينجامد، منصرف كنند و مانعش بشوند. من البته درباره تفكّر و فرهنگ وارداتي غرب بارها صحبت كرده ام. بعضي ممكن است اين را حمل بر نوعي تعصّب و لجبازي كنند. نه؛ اين تعصّب و لجبازي نيست. براي به زنجير كشيدن يك ملت، هيچ چيزي ممكن تر و سهلتر از اين نيست كه قدرتمندان عالم بتوانند باورهاي آن ملت و آن كشور را بر طبق نيازهاي خودشان شكل دهند. هر باوري كه يك ملت را به اتّكاي به خود، اعتماد به نفس، حركت به جلو و تلاش براي استقلال و آزادي وادار كند، دشمن خوني آن، كساني هستند كه مي خواهند با قدرت متمركز، همه دنيا را در اختيار بگيرند و به نفع خودشان همه بشريت را استثمار كنند. لذا با آن فكر مبارزه مي كنند. در نقطه مقابلش، سعي مي كنند با راهها و شيوه هاي مختلف، افكار و باورها و جهتگيريهايي را در ميان آن ملت ترويج كنند كه به گونه اي بينديشد كه آنها مي خواهند. وقتي آن طور انديشيد، آن گونه هم عمل و حركت خواهد كرد. اين يك ابزار بسيار رايج است؛ تئوري سازي استعماري. اين كار را از اوّلِ انقلاب در ايران كرده اند و امروز هم مي كنند. در جاهاي ديگر دنيا هم انجام داده اند؛ مخصوص اين دوران هم نيست. در قرن نوزدهم، انگليسيها جنگها و لشكركشيهاي استعماري را شروع كردند. آنها به آفريقا و آسيا و هند و جاهاي ديگر مي رفتند و كشورها را تصرف مي كردند و انسانها را به بردگي مي گرفتند. امروز دهها ميليون سياهپوست امريكايي كه در آن

شرايط زندگي مي كنند، از اولاد همان بردگاني هستند كه همين آقاهاي متمدّن قرن نوزدهم، آنها را از آفريقا و از ميان خانواده ها و از آغوش پدران و مادرانشان بيرون كشيدند و براي كارگري و مزدوري و نوكري به آن جا بردند. اين كارها جنايتهاي آشكار بود. براي اين كه بتوانند اين كارهاي خلاف عقل و خلاف شرع و خلاف همه قوانين بشري را به گونه اي توجيه كنند، برايش تئوريهاي به اصطلاح روشنفكري و روشنفكرپسند درست مي كردند. خود نام «استعمار» يكي از همين تئوريهاست؛ يعني براي آبادي اين مناطق مي رويم! عيناً همين مطلب امروز در دنيا وجود دارد. كساني كه مي خواهند بر روي زندگي و منابع انساني ملتها كار كنند و از آن بهره برداري نمايند، يكي از كارهايشان تئوري سازي براي ملتهاست. من مي خواهم محيط دانشگاه و جوان دانشجوي خودمان را توجّه بدهم كه مواظب تئوريهاي وارداتي غربي كه هيچ هدفي جز حفظ آن روابط تحكّم آميز غرب با كشورهايي از قبيل كشور ما را ندارد، باشند. البته تحت نامهاي مختلف، بسيار حرفها زده مي شود؛ اما هدف يك چيز بيشتر نيست. اين انقلاب و اين نظام و اين حركت عظيم مردمي آمده و اين سلطه و اتوريته تحكّم آميز غربي را در اين كشور شكسته است. امروز در كشور ما ارزشهاي غربي به صورت قانوني و رايج وجود ندارد. امروز دادن منافع كشور به بيگانگان، در كشور ما يك امر مذموم محسوب مي شود. امروز سفره اي را كه با هزاران طمع در اين كشور پهن كرده بودند - بخصوص امريكاييها - جمع شده مي بينند. اين براي مراكز قدرت و تسلّط جهاني، خسارت كمي نيست. براي برگرداندن اوضاع به صورت قبلي چه كار

كنند؟ اوايل انقلاب ناشيانه آمدند و جنگِ روبه رو راه انداختند؛ ولي وقتي بيني شان به خاك ماليده شد، فهميدند راهش اين نيست. لذا به جنگ فرهنگي متوسّل شدند. جنگ فرهنگي كار آساني نيست؛ كار زبدگان است. لذا زبدگان مي نشينند فكر مي كنند و نسخه مي نويسند و متأسفانه عدّه اي هم در داخل همانها را رله مي كنند! آنها حرفهايي را مي زنند، عدّه اي هم فارسيِ آن را مي گويند و شكل بومي به آن حرفها مي دهند! بايد مراقب اينها بود. من در اين زمينه حرفهاي زيادي با محيط دانشگاه و جوان دانشگاهي و استاد دانشگاهي دارم. اين حرفها، حرفهاي جدّي است؛ بايد با اينها مواجه شد. نمي شود صورت مسأله را پاك كرد و رفت خاطرجمع يك گوشه نشست. بعضي افراد مي خواهند صورت مسأله را پاك كنند. وقتي مي گوييم دشمن، مي گويند دشمن چيست؟ وقتي مي گوييم توطئه، مي گويند شما بدبين هستيد! نمي شود با پاك كردن صورت مسأله، قضيه را تمام كرد. قضيه كه حل نمي شود؛ بايد فكر كرد. البته علّت اين كه من اين را با قشر دانشگاهي در ميان مي گذارم، به خاطر اين است كه براي دانشگاهي احترام قائلم. من ارزش دانشگاه را براي كشور با همه وجود حس مي كنم. دانشگاه نقطه اوج خدماتي را كه مي تواند به يك كشور ارائه شود، تأمين مي كند. دانشگاه براي كشور، بسيار مهم است. البته انقلاب و دانشگاه خدمات متقابل فراواني دارند. اگر بنا باشد ما فهرستي از خدمات متقابل انقلاب و دانشگاه تهيه كنيم، يك فهرست طولاني خواهد شد. دانشگاه خدمات بزرگي به انقلاب كرده است. از سال 42 كه نهضت اسلامي به ميدان آمد، دانشگاه جزو اوّلين جاهايي بود كه تجاوب كرد. البته آن روز

فضاي دانشگاه، فضاي كاملاً نامطلوبي بود؛ اما عناصر دانشگاهي، از استاد و دانشجو، به صورت تك و در اقليّت مطلق، از فضا نهراسيدند و پاسخ دادند. در طول دوران مبارزه، از سال 42 تا 57 - پانزده سال - يكي از عناصر صفوف مقدم، دانشگاه بود، كه بنده از نزديك شاهد آن فعّاليت بودم. امروز عدّه اي هستند كه تفسيرها و تعبيرهاي مطلوبِ خودشان را ارائه مي كنند. در دانشگاه نبودند، بعضيشان حتّي در ايران هم نبودند؛ در اروپا از دور تماشا مي كردند؛ گاهي حوصله تماشا هم نداشتند و از خبرها هم مطّلع نبودند. اينها امروز مي آيند و راجع به خدمات دانشگاه مي گويند! مطّلع نبودند كه دانشجو در آن موقع چه كسي بود، چه كار مي كرد، در دانشگاه چه كار مي شد و چه احساسات و چه تلاش و چه مجاهدتي وجود داشت. گفت: مؤذّن بانگ بي هنگام برداشت نمي داند كه چند از شب گذشته است درازيِ شب از چشمان من پرس كه يك دم خواب در چشمم نگشته است در آن دوران، ما دانشگاه را از نزديك ديديم. وقتي كه نهضت به دوْر افتاد، دانشگاه بتدريج گداخته شد؛ تا اين كه سال آخر، حضور دانشگاه بسياري از محيطهاي ديگر را تحت تأثير و تحت الشّعاع قرار داد. انقلاب هم كه پيروز شد، جزو اوّلين كساني كه در قدمهاي اوّلِ پيروزي انقلاب، نقشهاي بسيار مؤثري را برعهده گرفتند، عناصري از دانشگاهيان بودند، كه من همين امروز در بين اساتيد محترمي كه در جلسه حضور داشتند، ناگهان بعضي از اين دوستان را ديدم و خاطراتي از همان روزهاي ورود امام و نقش اينها در ذهنم زنده شد؛ در جاهايي كه نه نام،

نه نان و نه شهرت كاذب مطرح بود؛ فقط مجاهدت خالصانه و مخلصانه ديده مي شد. بعد هم در دوران جنگ، سه هزار شهيد دانشجو تقديم انقلاب و اسلام شد، كه از اين تعداد، نود نفر متعلّق به دانشگاه شماست. اينها چيزهاي كمي نيست؛ اينها خدمات دانشگاه است. انقلاب هم به دانشگاه خدمات بزرگي كرد. به نظر من بزرگترين خدمت انقلاب به دانشگاه دو چيز بود: يكي اين كه احساس هويّت مستقل ملي را به دانشگاه داد و دانشگاه را از رو به بيگانه داشتن و مجذوب و مبهوت بيگانه بودن و منفعل در مقابل بيگانه بودن نجات داد. قبل از انقلاب اين گونه بود. دوم اين كه دانشگاه را با مردم آشتي داد. دانشگاهِ قبل از انقلاب، يك جزيره تك افتاده در ميان اقيانوس خروشان مردم بود. از عناصر استثناييِ استاد و دانشجوي مؤمن و متعهّد و خوب كه بگذريم، در آن موقع محيط غالب دانشگاه اين گونه بود كه اگر شما به دانشگاه وارد مي شديد، بايد به فرهنگ عمومي، به ايمان عمومي، به باورهاي عمومي و به دلبستگيهاي مردمي پشت مي كرديد. محيط دانشگاه براي اكثريت بزرگي از استاد و دانشجو، محيط دغدغه هاي صرفاً شخصي بود. غير از عدّه اي كه سياسي و مبارز بودند، دغدغه ساير افراد، دغدغه هاي شخصي بود. دغدغه هاي اجتماعي نداشتند و دردهاي جامعه خودشان را حس نمي كردند. مهمترين آرزو براي يك دانشجو در آن هنگام اين بود كه بتواند وسيله اي به دست آورد و خودش را به خارج از مرزها برساند. دانشگاه مجذوب غرب بود و نمي خواست نوآوري كند. نه اين كه استاد و دانشجو ميل به اين معنا نداشتند؛ فرهنگ غالب بر دانشگاه، اين فرهنگ نبود. فرهنگ وابستگي

بود كه رژيم شاه هم آن را به شدّت ترويج مي كرد. كساني هم كه در داخل دانشگاه داعيه روشنفكري داشتند، روشنفكران مردمي نبودند؛ روشنفكرهاي كافه اي و بريده از مردم بودند! بسياري از آنها بعد از انقلاب رفتند و امروز در كشورهاي اروپايي باز هم كافه اي اند و بيشترين محيطشان، محيط كافه هاست! دانشگاه چنين وضعي داشت. انقلاب، دانشگاه را از اين دو آفت بزرگ نجات داد؛ دانشگاه را خودانديش، مستقل، داراي اعتماد به نفس، داراي قدرت توليد - توليد فكر و توليد علم - مرتبط با قشرهاي مختلف مردم، مرتبط با فرهنگ مردمي و متّصل به دلبستگيها و عشقها و جاذبه هاي موجود ميان مردم قرار داد. اين اهميت بسيار زيادي دارد. من به شما بگويم، اين دو نكته، نكات مهمي هستند كه اگر از طرف بيگانگان و دشمنان خطري دانشگاه را تهديد كند، بمباران همين دو مركز اساسي و مهم است؛ اعتماد به نفس را از دانشگاهي بگيرند، بخواهند فكرها و تئوريهاي ترجمه اي را وارد محيط دانشگاه كنند و به مغز دانشجو و استاد رسوخ دهند و آنها را از ايمان و دلبستگيهاي مردم جدا كنند. اين، آن خطر اساسي است. علاج هم عبارت است از حفظ اتصّال فكري با توده هاي مردم و به شدّت چسبيدن و متمسّك شدن به ريشه هاي اصولي انقلاب. عزيزان من! ارتباط با انقلاب را هرچه بيشتر بايد مستحكم كرد. ما ملت ايران، در محيط بين المللي، شأن و جايگاه و هويت خودمان را گم كرده بوديم. انقلاب اين هويّت و جايگاه و شأن را به ملت ايران برگرداند. امروز تئوريسينها و تبليغاتچيهاي غربي درصددند خطّ ارتجاع به غرب - خط برگشتِ به همان تحميل پذيري غربي

- را دوباره برگردانند. البته همان طور كه گفتم، تحت عنوان يك تئوري شبه روشنفكرانه؛ به عنوان يك حرف نو؛ تئوري جهاني شدن و تئوري تغيير گفتمان. مي گويند دانشجوي اين دوره ديگر نمي تواند دانشجوي دوران ضدّاستعماري باشد. مي گويند دوران ضدّيت با استعمار و استكبار و مرگ بر استكبار گفتن، گذشته است؛ دوران عدالت خواهي و مبارزه ي با سرمايه داري سرآمده است؛ دوران آرمان خواهي و تبرّي و تولّاي سياسي تمام شده است؛ گفتمان جديد دانشجويي عبارت است از گفتمان جهاني، جهاني شدن، گفتمان واقع بيني، گفتمان پيوستن به نظم نوين جهاني؛ يعني سياهي لشكر امريكا شدن! اين جهاني شدن، اسمش جهاني شدن است؛ اما باطنش امريكايي شدن است. معنايش اين است كه ملت ايران علي رغم مجاهدتهايي كه كرده، علي رغم پرچمهايي كه بر قلّه هاي پيروزي كوبيده، علي رغم بيداري عظيمي كه در ملتهاي مسلمان به وجود آورده، بايد دوباره مثل دوران قبل از انقلاب، سياهي لشكر و عمله و ابزار تأمين منافع امريكاييها شود. هدف به صورت لخت و پوست كنده جز اين چيز ديگري نيست؛ اما مي خواهند در زير نامهاي زيبا - جهاني شدن و تحوّل و پيشرفت - اين هدف را پنهان كنند. البته بيست سال است كه دستگاهها و تئوريسينهاي غربي اين حرفها را تكرار مي كنند. چند سالي هم هست كه در داخل كشور ما، يك عدّه آدمهاي غافل و نادان، يا مغرض و مجذوب، با زبانهاي مختلف آن حرفها را بيان مي كنند. مسأله اي كه براي نظام به اصطلاح ليبرال دمكراسي - كه نه ليبرال است، نه دمكراسي؛ يعني نظام استكبار و استثمار جهاني - و كمپانيهاي صهيونيستي و همپيمانان و همراهانشان مطرح است، هيچ چيز نيست جز اين كه بتوانند

از مراكز قدرت خودشان، كاملاً انحصارطلبانه و تمامت خواهانه، كنترل همه مراكز اساسي منافع جهاني را در اختيار داشته باشند. انقلاب را به انحصارطلبي متّهم مي كنند، براي اين كه انقلاب از سر راه انحصارطلبي آنها برخيزد. دنيا را به عنوان دهكده جهاني معرفي مي كنند، براي اين كه كدخدايي اين دهكده را در اختيار بگيرند. شعار وحدت فرهنگي و جهاني گري فرهنگي مي دهند، براي اين كه فرهنگ خودشان را بر تمام فرهنگهاي عالم مسلّط كنند. در زمينه مسائل مربوط به خودشان، در زمينه فرهنگ غربي، در زمينه فرهنگهايي كه زمينه ساز استعمار بوده، اجازه كوچكترين خدشه و مناقشه اي در سطح بين المللي به هيچ كس نمي دهند؛ اما از شما مي خواهند كه در فرهنگ و باورها و عواطف و اصولِ خودتان معتقد به تكثّر و چندقرائتي باشيد؛ اجازه بدهيد در ايمان و فكر و فرهنگ و پايه هاي مستحكم اصولي شما هر كس طبق برداشت خودش حرف بزند و اظهارنظر كند؛ اما نسبت به خودشان چنين چيزي را اجازه نمي دهند! هيچ كس در سطح دنيا اجازه ندارد نسبت به منافع امريكا نگاه چند قرائتي داشته باشد. هر جا منافعشان اقتضاء كند، با قاطعيت وارد مي شوند. اگر بپرسند بر چه اساس وارد شده ايد، يك مبناي فكري هم برايش درست مي كنند! همين چند روز قبل از اين، گفته شد كه طرحي در كنگره امريكا مطرح شده كه رئيس جمهور اين كشور حق داشته باشد مخالفان خودش را در هر نقطه اي از دنيا ترور كند! اگر بپرسند چرا، استدلالي براي آن مطرح مي كنند؛ استدلالي كه توجيه كننده منافع امريكاست؛ اما از من و شما مي خواهند ما هم با همان ديد به آن استدلال نگاه كنيم و با همه

وجود و با همه ايمان آن را بپذيريم. زورگويي از اين بالاتر؟! چهار پنج سال قبل از اين، در الجزاير انتخابات آزادي برگزار شد؛ اما تا ديدند اين انتخابات به پيروزي چند نفري كه آنها را نمي پسنديدند، منتهي خواهد شد، سازماندهي و كمك كردند و يك كودتاي نظامي به راه انداختند و مردم را سركوب كردند. همه هم در دنيا اعتراف مي كردند كه آن انتخابات، آزاد بود؛ مظهري از مردم سالاري - و به قول آنها دمكراسي - بود؛ اما درعين حال كوبيدند و سركوب كردند! اگر كسي سؤال مي كرد چرا سركوب مي كنيد، برايش استدلالي مطرح مي كردند: چون اسلامگراها سر كار مي آيند و آنها با نظرات ما در زمينه مسائل جهاني و دمكراسي مخالفند! يعني براي خودشان پايه هاي اصوليِ فرهنگي و فكري را تعريف مي كنند؛ به هيچ كس هم در دنيا اجازه نمي دهند كه در اين پايه ها مناقشه و خدشه اي كند و حرف مخالفي بزند؛ اما پايه هاي فكري شما و اصول و مباني و ارزشها و دلبستگيهاي مستحكم و اثبات شده فكري اسلامي را مورد مناقشه قرار مي دهند و اگر بگوييد چرا، اعتراض مي كنند: چند قرائتي است؛ اين يك قرائت است، آن هم يك قرائت است؛ لذا به پلوراليزم فرهنگي معتقد مي شوند! اگر بگوييد چرا، شما را به دُگم بودن و تحجّرگرايي متّهم مي كنند كه چرا شما با پلوراليزم فرهنگي مخالفيد؛ در حالي كه خودشان در زمينه تعريف منافع و مفاهيمي كه اين منافع بر آن مبتني است، به هيچ وجه معتقد به پلوراليزم نيستند و آن را قبول نمي كنند! اينهاست كه بايستي جوان مسلمان و جوان دانشجو، از سر آگاهي نسبت به اين اهداف و مطامع فكر كند، تصميم

بگيرد، حرف بزند و اقدام كند. عدّه اي به عنوان حرف نو، همان حرفها را به فارسي برمي گردانند و درباره اش حرف مي زنند و مقاله مي نويسند و همه ارزشهاي يك انقلاب و پايه هاي مستحكم فكري يك ملت را مورد خدشه و مناقشه قرار مي دهند. در حالي كه اينها حرف نو نيست؛ اينها حرفهاي شناخته شده است؛ منشأ اين حرفها و انگيزه گويندگانشان هم معلوم است. كساني كه اين فكر و فرهنگ را توليد كرده اند، براي همين مقصود بوده است كه بر ملتها و كشورها و فرهنگهاي ديگران مسلّط شوند. آيا اين درست است كه ما بياييم حرف آنها را ترجمه و تكرار كنيم؟! البته دانشگاه در اين زمينه مي تواند نقش مهمي داشته باشد. بنده طرفدار دانشگاهي هستم كه اصولي، اعتلاطلب، روبه مردم، فعّال و از لحاظ علمي و فكري پُرنشاط باشد. هرگز من دانشگاه و دانشگاهي را به محافظه كاري و اكتفا به آنچه كه امروز از فكر و فرهنگ و معرفت در دست دارند، توصيه نمي كنم؛ نه، دانشگاه بايد دائم نردبان تعالي را طي كند و پيش برود. من معتقدم محافظه كاري و اكتفاي به آنچه كه داريم و نداشتن همت و بلندپروازي در همه زمينه هاي فكر و فرهنگ، قتلگاه انقلاب است. انقلاب اساساً يعني گام بلند، كه پشت سرش بايد گامهاي بلند ديگري برداشته شود. بايد مفاهيم را درست فهميد و دانست و با حيطه بندي درست مفاهيم بايد حركت كرد. امروز يكي از واژه هاي رايج، واژه «اصلاح طلبي» است. من در نماز جمعه هم گفتم، بارها هم تكرار كرده ام؛ بنده معتقدم اصلاح طلبي جزو ذات انقلاب است. اصلاً انقلاب، يعني يك حركت بزرگ و رو به جلو، كه اين حركت

هرگز ايستايي ندارد و به طور دائم پيشرونده است. اين پيشروندگي يعني همان اصلاح طلبي. البته اگر امريكاييها بخواهند بيايند به ما درس اصلاح طلبي بدهند و بگويند شما اين كارها را بكنيد تا اصلاح طلب باشيد، بديهي است كه ما قبول نمي كنيم؛ زيرا آن چيزي كه آنها اصلاح طلبي مي دانند، عين ارتجاع به گذشته است. اگر امروز به جاي حكومت مردميِ پُرنشاطِ مستقّلِ شجاعِ جمهوري اسلامي در اين كشور، يك حكومت پادشاهيِ مرتجعانه مطيع غرب بود، اينها آن را اصلاح طلب مي دانستند. آن گونه اصلاح طلبي براي خودشان خوب است. اگر آن نوع اصلاح طلبي خوب است، بروند براي خودشان عمل كنند. اصلاح طلبي - با معناي درست اين كلمه - جزو لاينفك انقلاب است و يك دانشجوي مسلمان نمي تواند اصلاح طلب نباشد. اصلاح طلبي يك پُز سياسي نيست؛ از اين به عنوان يك پُز سياسي و وسيله اي براي جذب دل اين و آن نبايد استفاده كرد؛ از آن براي موجّه كردن چهره نبايد استفاده كرد. اصلاح طلبي، يك تكليف و يك مجاهدت است. دولت و ملت موظّفند اصلاح طلب باشند؛ البته اجازه ندهند كه اصلاح طلبي را ديگران براي آنها تعريف كنند. خودشان بايد اصلاح خودشان را بشناسند، جستجو كنند، تشخيص دهند و تعريف كنند. نقطه مقابلش هم اصلاح طلبيِ امريكايي و اصلاح طلبيِ بيگانه پسند است. يكي از حرفهايي كه امروز محور جنگ رواني دشمن است - كه لازم است آن را بگويم - اين است كه مي گويند نسل سوم انقلاب از ايده هاي انقلاب جدا شده است! بعد به دنبالش يك فلسفه هم مي گذارند - مثل همه فلسفه هاي قلاّبي و دروغين و جعلي كه فقط براي توجيه يك حرف دروغ و غلط درست مي كنند - تا كسي جرأت نكند

بگويد اين حرف غلط است. مي گويند اين حرف متّكي به يك فلسفه است! آن فلسفه چيست؟ آن فلسفه اين است كه همواره در همه ي انقلابها، نسل سوم از آن انقلاب رو برگردانده اند! حرف دروغ، حرف غلط، حرف چرند! كدام انقلابها را مي گوييد؟ در سال 1789 در فرانسه انقلاب شده؛ اما نه نسل سوم، نه نسل دوم، بلكه همان نسل اوّل از انقلاب برگشتند! بعد از چهار، پنج سال، يك حركت عليه انقلابيّونِ اول به وجود آوردند و سه، چهار سال قدرت را قبضه كردند؛ باز بعد از چهار، پنج سال عليه آنها فعّاليت شد. به سال 1802 كه رسيد، چنان ماهيّت اين انقلاب دگرگون شده بود كه كسي مثل ناپلئون توانست بيايد و تاج پادشاهي را روي سرش بگذارد! يعني كشوري كه عليه سلطنت مبارزه كرده بود و لويي شانزدهم را زير گيوتين گذاشته بود، بعد از ده، دوازده سال وضعش به گونه اي شد كه ناپلئون بناپارت آمد و تاج شاهي را بر سرش گذاشت و خودش را امپراتور ناميد و سالها هم در آن كشور حكومت كرد؛ بعد هم تا نزديك به هشتاد، نود سال رژيمهاي سلطنتي - البته سلطنتهاي گوناگون و سلسله هاي مختلف - در فرانسه پابرجا بود، كه دائماً در حال جنگ و ابتذال و فساد بودند! آن انقلاب به نسل سوم كه هيچ، به نسل دوم هم نرسيد؛ چون پايه هاي انقلاب، پايه هاي سستي بود. امروز بعد از گذشت دو قرن، بعضي كسان در جمهوري اسلامي خجالت نمي كشند؛ مي آيند ايده هايي كه در زمان خودش يك انقلاب را نتوانسته بود به سامان برساند، با تيتر درشت به انقلابيّون ايران تقديم مي كنند؛ انقلابيوني كه

توانسته اند عظيم ترين انقلاب را با پايه هاي مستحكم به وجود آورند و سالهاي متمادي آن را در مقابل توفانها حفظ كنند. انقلاب اكتبر شوروي هم به نسل سوم نرسيد. هنوز شش، هفت سال از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه استالينيسم بر سرِ كار آمد. استاليني بر سرِ كار آمد كه امروز در دنيا هر كس را بخواهند به گردن كلفتي و زورگويي و ظلم و بي ملاحظگي و دوري از انسانيت متهم كنند، به استالين تشبيه مي كنند! درست هم هست؛ استالين واقعاً مظهر اين صفات بد بود. حكومت به اصطلاح كارگري، كه براي طبقات ضعيف تشكيل شده بود، به حكومت استبدادِ مطلق فردي تبديل شد! استالين حتّي به حزب كمونيست هم كه در نظام شوروي همه كاره بود، اجازه نمي داد كه در زمينه هايي تصميم گيري كند. با آن وضعيت خشن و عظيم، استالين يك حكومت مطلقه سي وچند ساله را ادامه داد؛ هيچ كس هم جرأت نداشت اعتراض كند. شايد شما ماجراي آن تبعيدهاي عجيب را شنيده باشيد. اولين كتابي كه بعد از فروپاشي حكومت شوروي در تشريح اوضاع اختناق آميز دوران اتحاد جماهير شوروي منتشر شد، يك رمان است - كه الان اسمش يادم نيست - دو جلدش به فارسي ترجمه شده كه من آن را خوانده ام؛ بسيار هم قشنگ نوشته و اوضاع آن زمان را تشريح كرده است. اين تازه مربوط به اوضاع بعد از استالين است كه وضعيت كاملاً فرق كرد، اما روش آن استبداد باقي ماند. بنابراين مسأله نسل دوم و سوم و اين حرفها نبود؛ همان اوايل كار، همه چيز از دست رفته بود. اين كدام فلسفه است، با كدام انقلاب تطبيق شده و در كجا تجربه

شده كه نسلهاي سوم انقلاب، از انقلاب برمي گردند؟ نخير، اين بسته به اين است كه ايده آن انقلاب چه باشد. اگر ايده هاي يك انقلاب بتواند نسل دوم و سوم و دهم را به خاطر اصالت و صحّت خود قانع كند، آن انقلاب عمر ابدي خواهد داشت. ايده هاي انقلاب اسلامي، ايده هايي هستند كه عمر ابد دارند. عدالتخواهي هيچ وقت كهنه نمي شود؛ آزادي خواهي و استقلال خواهي هيچ وقت كهنه نمي شود؛ مبارزه با دخالت بيگانگان هيچ وقت كهنه نمي شود. اينها ايده هايي است كه هميشه براي نسلها جاذبه دارد. تئوريسينهايشان نشستند بافتند، ساده لوحان هم در اين جا باور كردند؛ گفتند نسل سوم انقلاب ايده ها را پس مي زند و چون جاذبه ي انقلاب كم مي شود، ما مي توانيم برويم انقلاب را از دست انقلابيون خارج كنيم و به دست خودمان بگيريم! «خودمان» يعني چه كساني؟ يعني كساني كه قبل از انقلاب، سالها بر اين كشور مسلّط بودند! من مي گويم اين فكر، بسيار ساده لوحانه و ابلهانه است. مطمئن باشند همان شور و هيجان و ايمان و عواطفي كه در نسل جوانِ آن روز وجود داشت و توانست آن كار را بكند، در اين نسل جوان هم موجود است. بدانند هر سنگي به سمت انقلاب پرتاب كنند، كمانه مي كند و به سر و روي خودشان برمي گردد. انقلاب كهنه نمي شود و آتش انقلاب آن گاه كه با انبار پنبه پوسيده آنها درگير شود، باز هم تازه خواهد بود و خواهد سوزاند. و اما در خصوص دانشگاه. من معتقدم كه دانشگاه پايگاه اصلي انقلاب بوده و باز هم خواهد بود. نسل جوان دانشجو اجازه نخواهد داد كه دانشگاه خانه امن دشمنان اين ملت و فريب خوردگان بيگانه شود. يك روز

محاسبات غلطي كردند، از دست خود دانشجويان تودهني خوردند. امروز هم مثل اين كه باز عدّه اي دوباره مي خواهند همان محاسبات غلط را بكنند؛ ولي مطمئن باشند كه از دست خود دانشجويان باز هم تودهني خواهند خورد. البته من معتقدم كه دانشگاه خودكفاست و به تزريق نيروي كمكي از بيرون احتياج ندارد. امتيازي كه دانشگاه سال 79 بر دانشگاه سال 59 دارد، اين است : امروز نسل اساتيد نيز همان نسل مؤمن و متعهّدي است كه ما آن را در سال 59 بسيار كم داشتيم. نمي گويم نداشتيم،اما بسيار كم داشتيم. امروز بحمداللَّه دانشگاههاي ما از استاد مؤمن، از دانشجوي مؤمن و از مديران مؤمن سرشار است. بنابراين من از دانشگاهها نگراني ندارم. البته به شما دانشجويان مي گويم، سنگربان اين سنگر شماييد. مواظب باشيد خاكريزهايتان سست نشود. دائم خاكريزها را ترميم كنيد. خاكريزها، خاكريزهاي فرهنگي و فكري است؛ اينها را ترميم كنيد. خودسازي فكري و اخلاقي و انقلابيِ درونيِ دانشجويان يك فريضه است - چه هر دانشجويي نسبت به خودش، چه به معناي درون دانشگاه و محيط دانشگاه - اين خودسازي، همان ترميم خاكريزها و سنگرهاست. امروز در دانشگاه بحث آزادي، بسيار تكرار مي شود. بعضي مي گويند آزادي دادني نيست، گرفتني است. من مي گويم آزادي، هم دادني است، هم گرفتني است، هم آموختني است. «آزادي دادني است» يعني چه؟ يعني مسؤولان حكومتها اجازه ندارند حق طبيعي آزادي - يعني آزاديهاي قانوني - را از كسي سلب كنند. البته اين لطفي نيست كه حكومتها مي كنند؛ بايد آزادي را بدهند و اين يك وظيفه و تكليف است. «آزادي گرفتني است»، يعني هر انسان آگاه و باشعوري در جامعه بايد با

حقِّ آزادي و حدود خودش آشنا باشد و آن را مطالبه كند و بخواهد. و اما «آزادي آموختني است»، يعني آزادي آداب و فرهنگي دارد كه بايد آن را آموخت. بدون فرهنگ و ادب آزادي، اين نعمت بزرگ براي هيچ كس و هيچ جامعه اي - چنان كه شايسته است - فراهم نخواهد شد. اگر در جامعه، ادب آزادي وجود نداشته باشد و افراد چگونگي استفاده از آن را ندانند، مطمئن باشند آزادي را - كه براي يك جامعه فعّال و كوشا و پيشرو يك ضرورت است - از دست خواهند داد و از نظر اسلام اين براي يك جامعه فاجعه است. آزادي كه از دست برود، فاجعه است. از نظر اسلام هر نوع استبداد و ديكتاتوري - چه ديكتاتوري فردي، چه ديكتاتوري دستجمعي؛ ديكتاتوري دستجمعي هم مثل ديكتاتوري فردي است، فرقي نمي كند؛ ديكتاتوري حزبي هم مثل ديكتاتوري فردي است؛ گاهي بدتر هم هست - و اين كه يك نفر بخواهد با رأي برخاسته از نفسانيّاتِ خودش سرنوشت مردم را به دست بگيرد، مردود است و اگر در جايي پيش بيايد، فاجعه است. اگر ندانيم چگونه بايد با آزادي معامله كنيم و فرهنگ و ادب آزادي را نشناسيم، اين گونه خواهد شد. عدّه اي مي خواهند اين گونه شود. عدّه اي مي خواهند با آشنا نبودن ما با فرهنگ آزادي، هرج و مرج به وجود آورند تا مردم، تشنه يك استبداد قدرتمند شوند. در بعضي از جوامع، كار هرج و مرج و اغتشاش و بي انتظامي و بي انضباطي به جايي مي رسد كه مردم آرزو مي كنند كاش آدم مستبد و قلدري بيايد و نظم را برقرار كند! عدّه اي مي خواهند كار اين جامعه را به آن جا

بكشانند. به قدري از آزادي بد و غلط استفاده كنند و غيرمتعهّدانه با افكار و احساسات و ايمان و دلبستگيهاي مردم و نيازهاي جامعه بازي كنند تا جامعه را به خروش آورند. اينها دشمنان آزادي اند. آزادي را نبايد بدنام كرد. از آزادي نبايد دشنه اي ساخت و سينه حافظان آزادي را هدف قرار داد. با آزادي نبايد بازي كرد. كساني كه نام آزادي را مي آورند، ولي به فرهنگ آزادي مطلقاً پايبند و متعهّد نيستند، به آزادي ضربه مي زنند. اينها طرفدار آزادي نيستند. اينها به آزادي خيانت مي كنند. آزادي نبايد وسيله قانون شكني و تيشه زدن به ريشه نظام جمهوري اسلامي باشد. در شرق و غرب عالم، هيچ نظامي كساني را كه تيشه برمي دارند و به ريشه آن نظام مي زنند، پذيرايي نمي كند؛ اما جمهوري اسلامي اين كرامت را كرد. مدتي طولاني كساني به نام آزادي، با ايمان و دلبستگيهاي مردم هر كار خواستند، كردند. جمهوري اسلامي هم - حال به هر دليلي - سكوت كرد؛ نظام هم تحمّل و به تعبيري كرامت كرد. من به عنوان خدمتگزار شما و برادر مجموعه جمع حاضر و به عنوان كسي كه دلبسته و علاقه مند به حيثيّت شماست و مجموعه دانشجويان را دوست مي دارد، به شما عرض كنم: جمهوري اسلامي و مسؤولان آن بعد از اين نه حق دارند و نه تصميم دارند كه در مقابل كساني كه مي خواهند با شعار آزادي عليه منافع مردم، عليه خود آزادي و عليه سرنوشت اين ملت اقدام و حركت كنند، مماشات كنند. در محافلِ خودشان نشستند و گفتند ما مي خواهيم براندازي قانوني كنيم! چيز عجيبي است! ما چيزي به اسم براندازي قانوني نمي شناسيم. هر حركت

و تلاشي كه به قصد براندازي صورت گيرد، شروع به محاربه است. حكم محارب هم در اسلام معلوم است. اين مخصوص ما هم نيست؛ ما كه اين همه دشمن و معاند داريم و اين گونه در دنيا محاصره اقتصادي و تبليغاتي شده ايم، بايد بيشتر به فكر باشيم؛ اما ديگران نيز همين طور فكر مي كنند. ما از اوّلِ انقلاب دوگونه انقلابي داشتيم و انقلابيّون ما دو گونه نقش ايفا كردند. بعضي از انقلابيّون، انقلابيّونِ مثبت بودند؛ بعضي از انقلابيّون هم انقلابيّون منفي بودند. در اوايل انقلاب، انقلابيِ منفي به آن انقلابي اي مي گفتيم كه از ميدان كار و تلاش و حركت، آن جايي كه دردسري داشت، عقب مي كشيد. انقلابي بود، اما انقلابيِ وجاهت طلب و راحت خواه؛ انقلابي اي كه مي گفت من مبارزه ام را قبل از انقلاب كرده ام، اكنون ديگر مي خواهم احترام شوم. بنابراين، چنين كساني به ميدان خطر و دردسر و آن جايي كه چهار نفر آدم از انسان گله مند مي شوند، وارد نمي شدند. يك عدّه هم انقلابيِ مثبت بودند. حاضر بودند آبرويشان را هم خرج كنند. آن جايي كه فكر مي كردند وجودشان مي تواند كمكي بكند، با همه وجود حاضر بودند. اگر جبهه بود، يك طور؛ اگر دانشگاه بود، يك طور؛ اگر ميدان فرهنگي يا سياسي بود، وارد ميدان مي شدند. انقلابيِ منفي، خودش را از كار كنار مي گيرد؛ اما اگر يك وقت كاري هم به دستش افتاد، مثل آدمهايي كه هيچ كاري در دستشان نيست، حالت منفي بافي و شكل اپوزيسيون به خودش مي گيرد؛ كأنّه در هيچ كاري مسؤوليت ندارد! انقلابيِ مثبت حتّي اگر هيچكاره هم باشد، خودش را مسؤولترين افراد مي داند و وارد ميدان مي شود. من مي خواهم به شما عرض كنم: عزيزان من! جوانان! انقلابيِ مثبت باشيد.

دانشگاه بايد انقلابيّون مثبت پرورش دهد؛ اين ملت و اين تاريخ به شما نياز دارد؛ بايد خودتان را آماده كنيد. اگر شما در ميدان باشيد، آينده بسيار درخشاني در انتظار اين كشور است. ما امروز از لحاظ بعضي از امتيازات در دنيا بي نظيريم؛ از لحاظ بعضي از امتيازات هم كم نظيريم. ما از لحاظ موقعيت سوق الجيشي، از لحاظ ارتباط و اتّصالِ اين دو بخش عالم و از لحاظ وقوع در منطقه اي كه از لحاظ اقليمي داراي شرايط بسيار متنوّعي است و براي انواع و اقسام كار آماده است، جزو كشورهاي كم نظيريم. از لحاظ بعضي از منابع در دنيا بي نظيريم؛ حداقل از لحاظ اجتماع اين همه منابع گوناگون زير زميني در دنيا بي نظيريم؛ نفت و گاز و امثال اين منابع از يك طرف، منبع نيروي انساني از طرف ديگر. ما اين همه جوان داريم، آن هم نه جوان گيجِ بي استعداد. جوان ايراني، جوان بااستعداد و هوشيار و آگاه است. اگر ملت و دولت با همكاري هم، با اميد به آينده، با اتّحاد و همدلي، با دور ريختن بعضي از حرفهايي كه دشمن مي خواهد به زور در مغز اين ملت تزريق كند، وارد ميدان شوند - كمااين كه الحمدللَّه وارد ميدان هستند - و تلاششان را منسجمتر كنند، شما بدانيد در آينده نه چندان دوري - كه شما قطعاً آن آينده را خواهيد ديد - كشور ما به اوج اعتلاء خواهد رسيد. اين حق و سهم ما از امكانات بشري دنياست. ما استعداد داريم، ما تاريخ داريم، ما در قرن چهارم هجري - يعني قرن دهم ميلادي - دوران شكوفايي داشتيم. مي دانيد كه قرن دهم ميلادي، تقريباً قرن آغاز قرون

وسطاي معروف اروپاست كه شش، هفت قرن هم طول كشيده است. البته قرون وسطي از قرن دهم هم شروع نشده است - قبل از آن شروع شده بود - اما قرن دهم اوج تاريكي اروپاست. مي دانيد قرن دهم ميلادي و قرن چهارم هجري در ايرانِ شما و در محيط اسلامي چه خبر بود؟ قرن چهارم هجري، قرن شكوفايي علم و فلسفه در كشور شما و در دنياي اسلام است؛ قرن ابن سينا؛ قرن فارابي؛ قرن رازي؛ قرن حكماي بزرگ الهي؛ قرن شخصيتهايي كه بعضي از آثار علمي آنها دنيا را تا همين روزهايي كه من و شما زندگي مي كنيم، هنوز در تسخير خود دارد. امروز ايران بلاشك از دوراني كه ابن سينا و فارابي و خوارزمي و رازي و شيخ طوسي و ساير دانشمندان را پروراند، براي پرورش چنين شخصيتهاي بزرگي به مراتب آماده تر است. چرا نمي خواهند بگذارند؟ اگر آنها نمي خواهند بگذارند، چرا من و شما تسليم شويم؟ چرا من و شما طبق ميل آنها عمل كنيم؟ چرا بايد جوان يا سياستمدار يا فرهنگيِ ايراني درست همان كاري را بكند كه طرّاحان سياسي امريكا و صهيونيستها و ديگران براي تسلّط مجدّد خودشان بر ايران به آن احتياج دارند؟! اين ننگ است! هيچ كس هم نفهمد، در دل خودمان ننگ است. بايد محصول دانشگاههاي ما، انقلابيِ مثبت، انقلابيِ فعّال، انقلابيِ مسؤول، انقلابيِ متعهّد و اميدوار باشد؛ كه من اميدوارم چنين هم باشد. من به محيط دانشگاهها كه نگاه مي كنم - از جمله محيط اين دانشگاه عزيز - همين را مشاهده مي كنم. نكته آخر مربوط به دانشجويان المپيادي و دانشجويان برجسته علمي است كه در اين دانشگاه و بعضي

دانشگاههاي ديگر هستند. من دو نكته را راجع به اينها بگويم: نكته اوّل اين است كه دولت و مسؤولان بايد قدر اينها را بدانند و برايشان امكانات فراهم كنند. برجسته هاي ذهني و فكري، فقط هم آنها نيستند؛ در ميان دانشجويان و اساتيد جوان و غيرجوان، افراد زيادي داريم كه اين گونه اند - كه در امتحانها و تجربه ها و مسابقه هاي گوناگون، اين برجستگي كاملاً آشكار شده است - دولت بايد قدر اينها را بداند و وسايل را براي پيشرفت علمي شان فراهم كند تا نيازي احساس نكنند كه از محيط خودشان دور شوند. نكته دوم اين است كه خودِ آنها اين ضريب هوشي و حافظه و استعدادشان را ملي بدانند؛ اينها ثروتهاي ملي است؛ ثروتهاي شخصي كه نيست. از آن براي كشور و ملت و خانواده شان استفاده كنند؛ اينها امانت و سرمايه هاي خداداد است؛ ملك خصوصي نيست. نگويند دولت به ما نرسيد. اگر هم دولت نرسيده باشد، اين عذر نمي شود. اين را گفتم تا اين جوانانِ خوبي كه ان شاءاللَّه پانزده سال، بيست سال ديگر چهره هاي علميِ برجسته اي خواهند شد، حرف امروز ما يادشان باشد. پرسش و پاسخ نظر شما درباره نشريات و مطبوعات چيست؟ آيا نحوه برخورد قضايي را تأييد مي كنيد؟ اين سؤال را خيلي از من مي پرسند. پاسخ من اين است: من مطبوعات را يك پديده ضروري و لازم و اجتناب ناپذير براي جامعه خودمان و هر جامعه اي كه بخواهد خوب زندگي كند، مي دانم. براي مطبوعات هم سه وظيفه عمده قائلم: وظيفه نقد و نظارت، وظيفه اطّلاع رساني صادقانه و شفّاف، وظيفه طرح و تبادل آراء و افكار در جامعه. معتقدم كه آزادي قلم و بيان، حقِ ّ

مسلّم مردم و مطبوعات است. در اين هم هيچ ترديدي ندارم و اين جزو اصول مصرّحه قانون اساسي است. معتقدم اگر جامعه اي مطبوعات آزاد و داراي رشد و قلمهاي آزاد و فهميده را از دست بدهد، خيلي چيزهاي ديگر را هم از دست خواهد داد. وجود مطبوعات آزاد، يكي از نشانه هاي رشد يك ملت و حقيقتاً خودش هم مايه رشد است؛ يعني از يك طرف رشد و آزادگي ملت، آن را به وجود مي آورد؛ از طرف ديگر،آن هم به نوبه خود مي تواند رشد ملت را افزايش دهد. البته معتقدم در كنار اين ارزش، ارزشها و حقايق ديگري هم وجود دارد كه با آزادي مطبوعات و آزادي قلم، آن ارزشها نبايد پامال شود. هنر بزرگ اين است كه كسي بتواند هم آزادي را حفظ كند، هم حقيقت را درك كند، هم مطبوعات آزاد داشته باشد، هم آن آسيبها دامنش را نگيرد. بايد اين گونه مشي كرد. در مورد برخورد قضايي بايد بگويم، در كار دادگاه و حكم قضايي، هيچ كس - كه اين شامل بنده هم مي شود - نه حق دارد دخالت كند و نه دخالت مي كند. قاضي بايد بتواند آزادانه تصميم بگيرد. نبايد فشاري عليه و له قاضي وجود داشته باشد. عليه اين حكم يا آن حكم نبايد فشاري وجود داشته باشد. عليه قاضي نبايد جوّسازي شود. قاضي بايد بتواند فارغ از فشار جوّ، طبق قانون حكم صادر كند. بنابراين دخالت نبايد بشود و تا آن جايي كه من اطّلاع دارم، در كار دادگاههايي كه مربوط به نشريات بوده، دخالتي هم نشده است. من معتقدم كه نظارت بر مطبوعات، يك وظيفه و يك كار لازم است. اين مُرّ قانون

اساسي و قانون مطبوعات و قانون عادي هم هست. بدون نظارت، يقيناً خواسته ها و مصالح ملي از مطبوعات تأمين نخواهد شد. بعضي افراد خيال مي كنند كه افكار عمومي، منطقه آزاد و بي قيد و بندي است كه هر كار خواستند، با آن بكنند! افكار عمومي موش آزمايشگاهي نيست كه هركس هر كار خواست، بتواند با آن بكند. با تحليلهاي غلط و شايعه سازي و تهمت و دروغ، به ايمان و عواطف و باورها و مقدّسات مردم آسيب مي زنند. اين كه درست نيست. بنابر اين نظارت لازم است تا اين كارها نشود. اين يك وظيفه است و اگر انجام نگيرد، جاي سؤال دارد كه چرا انجام نمي گيرد. چه كسي موظف است ؟ در درجه اوّل دستگاههاي دولتي و بعد دستگاههاي قضايي. اگر دستگاههاي دولتي وظيفه خود را انجام دهند، نوبت به دستگاه قضايي نمي رسد. اگر دستگاههاي دولتي به هر دليلي نتوانستند كاري را كه بر عهده آنهاست، انجام دهند، قاضي بايد وارد ميدان شود. قاضي هم مثل داور است؛ از قاضي نبايد انتظار داشت كه حكم نكند. يك داور در ميدان ورزش، به بازيكن خطا كار تذكّر مي دهد و اخطار مي كند. اگر تذكّر فايده اي نكرد، به او كارت زرد نشان مي دهد. اگر فايده اي نكرد، كارت قرمز نشان مي دهد. آن كسي كه به او تذكّر مي دهند، اما قانع نمي شود و عمل نمي كند؛ دوباره تذكّر مي دهند. فايده اي نمي كند؛ كارت زرد نشان مي دهند. فايده اي ندارد؛ طبيعي است كه قانون كارت قرمز به او نشان مي دهد. چاره اي نيست. از قاضي اصلاً نبايد شِكوه داشت. كسي كه غير مسؤولانه مي خواهد هدايت افكار مردم را به دست گيرد، صلاحيت اين كار را ندارد.

افكار عمومي بايد با مطبوعات هدايت شوند. اگر كسي غير مسؤولانه و خداي نكرده مغرضانه بخواهد اين هدايت را در دست گيرد، يقيناً خطا خواهد كرد. هيچ كس به راننده مست و خواب آلوده اجازه رانندگي نمي دهد. اگر اجازه رانندگي هم بدهند، شما سوار ماشين او نمي شويد. كسي كه قلم به دست مي گيرد، بايد تقوا، صداقت، عفاف و انصاف نسبت به ديگران جزو طبيعت ثانوي اش بشود. من در صحبتي كه اوايل امسال كردم، گفتم كه بعضي از روزنامه ها پايگاه دشمنند. بعضي افراد تعجب كردند! من اخيراً شنيدم كه اسناد سازمان سيا در خصوص نقش آن سازمان در مطبوعات قبل از 28 مرداد منتشر شده است. البته من خودم آن را نديدم؛ اما آنچه كه نقل كردند، بسيار جالب است. نشان مي دهد كه چه روزنامه هايي با پول و هدايت و تغذيه سازمان سيا براي زمينه سازي كودتاي 28 مرداد در همين تهران پخش مي شد. البته در جاهاي ديگر هم نمونه هايش را ديده ايم: در شيليِ دوران سالوادور آلنده، يكي از نقشهاي مهم را روزنامه ها داشتند؛ براي اين كه حكومت دو ساله آلنده را ناموفّق جلوه دهند و تمام افكار را عليه او بسيج كنند و بالاخره آن بلا را بر سرش بياورند. البته آن روز كسي اعتراف نكرد؛ اما بعد همه فهميدند كه چه كساني بوده اند و آنهايي كه بر سرِكار آمدند، انگيزه هايشان چه بود و از كجا دستور گرفته بودند و آنهايي كه زمينه سازي كردند، چه كساني بودند. نمي شود صبر كرد تا فاجعه اتفاق بيفتد، بعد آن را كشف بكنيم. امروز بايد ديد و با چشم باز حركت كرد. آيا نهادها و دستگاههاي مربوط به رهبري تحت نظارت

و بازرسي هستند يا فوق نظارتند؟ آيا نمايندگان شما در نهادها و استانها نظارت مي شوند؟ من عرض مي كنم، هيچ كس فوق نظارت نيست. خودِ رهبري هم فوق نظارت نيست؛ چه برسد به دستگاههاي مرتبط با رهبري. بنابراين همه بايد نظارت شوند. نظارت بر كساني كه حكومت مي كنند - چون حكومت به طور طبيعي به معناي تجمّع قدرت و ثروت است؛ يعني اموال بيت المال و اقتدار اجتماعي و اقتدار سياسي در دست بخشي از حكّام است - براي اين كه امانت به خرج دهند و سوء استفاده نكنند و نفسشان طغيان نكند، يك كار لازم و واجب است و بايد هم باشد. البته اين تقسيم بندي - نهادهاي زير نظر رهبري و نهادهاي غير زير نظر رهبري - تقسيم بنديِ غلطي است؛ ما چنين چيزي نداريم. طبق قانون اساسي، سه قوّه مجريّه و قضايّيه و مقنّنه زير نظر رهبري اند. دستگاههاي ديگر نيز همين طورند. زير نظر رهبري بودن به معناي اين نيست كه رهبري، دستگاهي را مديريّت مي كند؛ اما به هرحال فرقي نمي كند؛ لازم است نظارت شوند. البته نظارتها در كشور ما متأسفانه هنوز تخصّصي، علمي و كارآمد نيست. در مواردي، بيطرفانه هم نيست؛ اين را بايستي اعتراف كنيم. البته همه نهادهاي دولتي و عمومي بايد از محاسبه باكي نداشته باشند. گفت: «آن را كه حساب پاك است، از محاسبه چه باك است». حسابشان را پاك كنند تا از محاسبه باكي نداشته باشند. بنابراين چنين نيست كه دستگاههاي مربوط به رهبري از نظارت معاف باشند؛ نه، به نظر ما بازرسيها لازم است. البته الان هم هستند و نظارت هم مي شوند. البته معناي اين حرف اين نيست كه هيچ خطايي اتفاق نمي افتد؛ اما بنابر

مسامحه كردن و اجازه خطا دادن نيست. شما از چه كانالهايي و چگونه در جريان امور و مسائل جامعه قرار مي گيريد؟ آيا همه چيز را به شما مي گويند؟ من از طُرق رسمي و غير رسمي سعي مي كنم با واقعيّات در تماس باشم. گزارشهايي كه به من داده مي شود، بسيار متنوّع است. هم گزارشهاي دستگاههاي مختلف اطّلاعاتي است - چه اطّلاعات مربوط به وزارت اطّلاعات، چه آنچه كه مربوط به اطّلاعات نيروهاي مسلّح است، چه آنچه كه مربوط به بعضي از دستگاههاي خبر رسانيِ دستگاههاي دولتي است - هم بخشي از دفتر ما كارش اطّلاع رساني است؛ مثل دفتر ارتباط مردمي و دفتر بازرسي، كه اينها از طريق نامه و تلفن مرتباً با مردم در تماسند. با اشخاص و تيپهاي مختلف اجتماعي هم ملاقاتهاي فراواني دارم و نامه هم زياد دريافت مي كنم. به هرحال گوش من، گوش فعّالي است؛ اما در عين حال مدّعي نيستم كه همه چيز را مي دانم. ممكن هم نيست كه همه چيز را بدانم؛ البته ممكن است چيزهايي را بدانم و چيزهايي را هم ندانم. معتقدم كه براي يك مسؤول در دستگاه حكومتي - اعم از مسؤوليتي كه بنده دارم يا مسؤوليتي كه ديگر مسؤولان دارند - انقطاع از واقعيّات و دوري از مردم، عامل انحطاط است. معتقدم كه يك مسؤول نبايد اجازه دهد كه از واقعيّات جامعه و از خبرهايي كه در جامعه جاري است، دور بماند. البته انقطاع از مردم - كه در تعبير اميرالمؤمنين عليه السّلام احتجاب از مردم است؛ يعني حجاب داشتن و با مردم هيچ مواجه نشدن - چيز بسيار خطرناكي است. حضرت به مالك اشتر فرموده اند: «قلّة علم

بالأمور»؛ به خاطر احتجاب از مردم، آگاهي انسان از همه چيز كم مي شود. البته من به خانه هاي اشخاص هم مي روم. يكي از كارهايي كه بحمداللَّه من از اوايل رياست جمهوري تا به حال انجام داده ام - البته گاهي بيشتر است، گاهي كمتر - اين است كه به منازل اشخاصي از آحاد و توده هاي مردم مي روم، روي فرششان مي نشينم، با آنها حرف مي زنم و زندگيشان را از نزديك لمس مي كنم. البته به شما عرض كنم، اطّلاع از مردم، يك بخش از اطّلاع است؛ بخش ديگرش اطّلاع از دشمن است. كسي از من نپرسيد كه شما از دشمن هم اطلاعي داريد يا نه؟! ولي من خودم عرض مي كنم: بله، بنده از دشمنان هم بي اطّلاع نيستم. خيليها خيال مي كنند كه ما گاهي تير به تاريكي مي اندازيم و از دشمن صحبت مي كنيم. نه؛ تير به تاريكي انداختن نيست؛ مي دانيم و حس مي كنيم كه دشمن حضور دارد. اتّفاقاً همين چند روز قبل بعضي از مطبوعات امريكا خبر از اظهارات رئيس سازمان سيا دادند كه در بعضي از روزنامه هاي ما هم منعكس شد. او گفته بود ما در فلان تعداد كشور - از جمله ايران را هم اسم آورده بود - مأموران سازمان خودمان را فعّال كرده ايم كه زبان مادريشان، زبان آن كشورهاست. بعد بخصوص اسم ايران را آورده بود و گفته بود ما مأموراني داريم كه زبان مادريشان فارسي است و متوسّط سنّي شان هم سي سال است. ممكن است براي بعضي اين سؤال پيدا شود كه چرا اين حرفها را مي گويند. وقتي اطّلاعاتي زياد و سرريز مي شود، براي صاحب آن اطّلاعات اهميتش كم مي شود؛ لذا از گوشه و كنارِ حرفها خيلي

چيزها مي شود فهميد. بله، نديدنِ دشمن هنر نيست. در زمان حافظ، چهار امير پشت سر هم بر شيراز حكومت كردند كه يكي از آنها شاه شيخ ابواسحاق است - البته اسمش شيخ است، اما شيخ نبوده - حافظ هم در چند جا اسم او را آورده؛ چون به او بسيار علاقه مند بوده است. شاه شيخ ابواسحاق، هم جوان، هم زيبا و هم بسيار عيّاش بوده است. امير مبارزالدّين - كه يكي از پادشاهان آن منطقه بود - از كرمان حركت كرد و به طرف شيراز آمد و قصد داشت اين شهر را بگيرد. براي حمله به شيراز، آرام مي آمد تا شيرازيها نفهمند و او ناگهان شيراز را محاصره كند و فرصت دفاع به آنها ندهد. بعضي از مردم از ماجرا آگاه شدند، مأموران حكومت هم قضيه را فهميدند؛ اما كسي اصلاً جرأت نمي كرد موضوع را به شاه شيخ ابواسحاق خبر دهد. دشمن نزديك شيراز رسيد و تمام منطقه جلوِ حصار شيراز را اردو زد. وزير شاه شيخ ابواسحاق بالاخره ديد اين طوري نمي شود؛ فردا دشمن به شهر حمله مي كند و پادشاه خبر ندارد كه دشمن پشت شهر است. آيا اين براي يك مسؤول هنر است كه نداند دشمن كجاست؟! وزير پيش شاه شيخ ابواسحاق آمد، اما ديد جرأت نمي كند مستقيم به او بگويد! لذا از راهش وارد شد؛ گفت هوا خيلي خوب و بهاري است و صحرا سبزه زار است؛ آيا ميل نداريد بالاي پشت بام قصر برويد و بيرون را تماشا كنيد؟ به اين بهانه پادشاه را از داخل قصر بيرون كشيد و بالاي قصر برد. وقتي پادشاه روي پشت بام رفت و نگاه كرد، ديد

كساني در بيابان اردو زده اند. پرسيد اين اردو مربوط به كيست؟ گفت متعلّق به امير مبارزالدّين است. گفت چه موقع آمده اند؟ گفت - مثلاً - ده روز است. اين پادشاه بي غيرت و بي عرضه به جاي اين كه بلافاصله بيايد و لباس جنگ بپوشد - البته بعد هم جنگ كرد و ابتدا اسير و سپس كشته شد - گفت اينها حيفشان نيامد در اين هواي خوشِ بهاري به جنگ آمدند! اين گونه نمي شود انسان مسؤوليتهاي مهم جامعه را بر عهده گيرد. نظر شما راجع به خشونت چيست؟ شما از رحمت و منطق و گفتگو مي گوييد، اما همچنان كساني از جناحهاي گوناگون بر طبل خشونت مي كوبند. اين را چگونه بايد علاج كرد؟ درباره خشونت از دو منظر مي شود نگاه كرد؛ يا به عبارتي اين طور بگوييم: در دو فاز مي شود مسأله ي خشونت را مورد ملاحظه قرار داد. يك فازِ اخلاقي و حقوقي است، يك فازِ تبليغاتي و جنگ رواني است. اينها را نبايد با هم مخلوط كرد. در زمينه حقوقي و اخلاقي، تكليف ما با خشونت معلوم است. بارها هم گفته ايم كه هر كس به صورت غير قانوني به حقوق افراد تعدّي مي كند و خشونت مي ورزد، محكوم است. اسلام هم عقيده اش همين است. در اسلام حتّي مجازاتهايي مثل حد و قصاص و امثال اينها، براي جلوگيري از خشونت است. كسي كه آدمكشي و دزدي در سرشت اوست، براي اين كه جلوِ او را بگيرند، حد و قصاص و مجازاتي معيّن كرده اند. دراين باره هيچ بحثي نيست. بنده بارها گفته ام، در نماز جمعه هم گفته ام كه با يكي دانستن معناي خشونت و مجازات اسلامي مخالفم؛ از هر جناحي هم باشد، فرق نمي كند.

وقتي كار بدي صورت گرفت، نمي شود گفت كه مثلاً فلان جوانِ خوب، يا فلان جوانِ فلان جناح، يا فلان جوان وابسته به فلان جا اين كار را كرده، پس از بدي آن كار يك مقدار كم مي شود؛ نه. وقتي بد است، بد است؛ در اين هيچ بحثي نيست. اما يك فاز تبليغاتي هم وجود دارد كه يك جنگ رواني عليه انقلاب راه انداخته است. اوّلين بار چه كساني اسم خشونت را به عنوان يك نقطه منفي براي كشور ما در دنيا مطرح كردند؟ همان كساني كه دستشان تا مرفق در خون بيگناهان فرو رفته است - يعني امريكاييها - همان كساني كه تا به حال هر كسي را مي خواستند، در دنيا غيرقانوني ترور مي كردند؛ اما حالا مي خواهند آن را قانوني كنند! اينها هستند كه از خشونت دم مي زنند و خشونت را تقبيح مي كنند. راديوي صهيونيستي و صهيونيستها هستند كه راجع به خشونت بحث مي كنند. اينها به صورت مسائل سياسي و تبليغاتي مطرح مي شود. چيزي نيست كه انسان بتواند آن را به عنوان يك واقعيت در نظر بگيرد، تا بخواهد درباره آن اظهارنظري كند. از اين هم نبايد غفلت كرد. عدّه اي تشنه قدرتند، يا مريضند و يا سفيه اند؛ لذا همان حرفها را مجدّداً تكرار مي كنند. امام بزرگوار را كه مظهر رحمت و عطوفت بود، به خشونت متّهم مي كنند. امام يك انسان عارف و حقيقتاً مظهر رحمت بود؛ مردي كه آن گونه با صلابت انقلاب را پيش مي برد، در مقابل مسائل عاطفي آن قدر دقيق بود. من چند بار اين را در شخص امام تجربه كردم. در يكي از سفرهاي من به يكي از استانهاي كشور، مادر اسيري كه

بعد، فرزندش به شهادت رسيد، پيش من آمد و جمله اي را كه حاكي از ارادت به امام بود، گفت و تأكيد كرد كه من آن را به ايشان بگويم. من آمدم به امام گفتم، ديدم ايشان مثل يك انسانِ به شدّت رنجور، درهم شد و اشك چشمش را پُر كرد. در زمان جنگ نيز كه بچه ها قلّكهاي پولشان را براي كمك به جبهه به نماز جمعه آورده بودند و هديه مي كردند، من فرداي آن روز خدمت امام رفتم. ايشان اين منظره را از تلويزيون ديده بود و به قدري به هيجان آمده و متأثّر به نظر مي رسيد كه من واقعاً تعجّب كردم! امام مظهر احساس بود. انساني عطوف، مهربان و به شدّت عاطفي بود. چنين انساني را به قساوت متّهم كنند. چرا؟ چون در زمان او - در قضيه عمليات مرصاد - حكم قانون نسبت به يك عدّه محارب و آدمكشِ جنايتكار اجرا شده بود. عدّه اي با اين مردم جنگيده بودند، كه مجازات مشخّصي هم در قانون دارد. امام هم مُرّ قانون را اجرا كرده بود. البته امام كه اين كار را نكرده بود؛ دستگاههاي مسؤولِ آن موقع انجام داده بودند؛ اما امام را به قساوت متّهم مي كردند! امروز هم يك عدّه آدم غافل، يا سفيه، يا بي اطّلاع از نقشه دشمن، اينها را در داخل تكرار مي كنند. اينها واقعاً ظلم است. كسي بيايد اين را - كه يك دعواي تبليغاتي و يك جنگ رواني عليه انقلاب و امام و ارزشهاي اسلامي است - به عنوان مبارزه با خشونت مطرح كند. اين به مسأله خشونت چه ربطي دارد؟ نظر همه درباره خشونت معلوم است. همان وقتها امام عليه كساني كه

گاهي در بعضي از برخوردها با آدمهايي كه ظواهر را رعايت نمي كردند، قدري تندي به خرج مي دادند، اطلاعيّه تندي صادر كرد. آنها نيروهاي انقلاب بودند، اما امام حتي عليه آنها اطّلاعيه صادر كرد؛ چون خشونت به خرج مي دادند و كارشان غيرقانوني و غيرمنطقي بود. چه تسهيلاتي براي اشتغال و ازدواج دانشجويان در نظر گرفته شده است؟ در ديداري كه چندي پيش با شوراي عالي انقلاب فرهنگي داشتم، مجدّداً درباره اشتغال فارغ التّحصيلان - كه به نظر من بسيار مسأله مهمّي است - تذكّر دادم و دنبال آن هستم. اخيراً هم به بعضي از مسؤولان بلندپايه كشور، بخصوص به شوراي عالي اشتغال توصيه كردم، كه بحمداللَّه ترتيب اثر هم داده شد و كارهايي را انجام مي دهند. اميدواريم كه بخشي از مشكل اشتغال نيروهاي متخصّص - كه بسيار مهم است - به همّت مجلس و دولت و شوراي عالي انقلاب فرهنگي و مسؤولان ذي ربط حل شود. البته يك مقدار آن هم مربوط به وضع كلّي اقتصاد كشور است كه نمي توان به رفع تمام مشكل در كوتاه مدت اميدوار بود؛ اما يقيناً كارهاي مهمّي را مي شود انجام داد. البته مسأله اشتغال با مسأله ازدواج ارتباط هم دارد و يكي از موانع ازدواج، همين مسأله اشتغال است؛ ليكن در مورد ازدواج، من عرض كنم: عزيزان من! موانع فرهنگي ازدواج را دست كم نگيريد. ازدواج براي جوانان لازم است و جوانان هم آن را مي خواهند. البته موانعي هم وجود دارد، ولي همه موانع، اقتصادي نيست. موانع اقتصادي بخشي از مشكل است. عمده، موانع فرهنگي است - عادتها، تفاخرها، تكاثرها، چشم و هم چشميها، تجمّل طلبي ها - اينهاست كه يك مقدار نمي گذارد آن كاري كه بايد انجام

گيرد، صورت پذيرد. بايد شما و خانواده هايتان اين گره ها را باز كنيد. من از ازدواجهاي دانشجويي كه هرسال برگزار مي شود، بسيار خشنود و خرسندم. اگر عادت كنند كه ازدواجها را ساده، بي پيرايه و بي تشريفات انجام دهند، فكر مي كنم كه بسياري از مشكلات حل خواهد شد. اساس ازدواج در اسلام بر سادگي است. در اوايل انقلاب نيز همين طور بود؛ منتها متأسفانه اين فرهنگِ تكاثر و تفاخر و سرمايه داري يك خرده كار را مشكل كرد. متأسفانه بعضي از مسؤولان هم با ازدواجهاي كذايي خانواده هايشان، مشكلاتي را درست كردند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در جلسه پرسش و پاسخ دانشجويان دانشگاه صنعتي اميركبير

بيانات در جلسه پرسش و پاسخ دانشجويان دانشگاه صنعتي اميركبير

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم عزيزان من! خيلي خوش آمديد. اوّلاً از اين كه مجدّداً توفيق پيدا كردم تا با شما دانشجويان و برخي از اساتيد عزيز ملاقات كنم؛ ثانياً از اين كه موفّق شدم اين وقت را براي پاسخ به سؤالات روز سه شنبه ي هفته ي گذشته بگذارم، بسيار خوشحالم. البته آن روز تصميم جدّي داشتم كه بعد از نماز بيايم و - همان طور كه گفته بودم - به سؤالات جواب بدهم؛ منتها دوستان طبق تشخيصِ خودشان به اين نتيجه رسيده بودند كه زمان، طولاني شده و چون من از ساعت 9 به دانشگاه آمده بودم، فكر كرده بودند كه ممكن است بنده خسته شده باشم. غرض؛ از روي دلسوزي و محبّت مانع از اين شدند كه من بيايم پاسخ بدهم؛ ولي آن روز من حقيقتاً هيچ احساس خستگي نمي كردم. به هرحال نتوانستم به آن وعده اي كه در آن جا به شما داده بودم، عمل كنم. خدا را شكر مي كنم كه امروز فرصتي فراهم شد تا به اين وعده عمل شود. سؤالهايي را

كه عزيزان در آن جلسه داده بودند، در اين جا دوستان ما نگاه كردند. بعضي از نوشته ها اظهار محبّت به من است؛ در تعداد بسيار كمي هم پاره اي درخواستهاي شخصي و خصوصي مطرح شده است، كه من اينها را جدا كردم. تعداد نزديك به سيصد ورقه هم سؤال است. اگر ما بخواهيم سيصد دقيقه هم صرف اين كار بكنيم، پنج ساعت طول مي كشد و در واقع براي من عملي نيست كه بخواهم همه ي سؤالها را جواب بدهم. درعين حال گفتم به هيچ وجه سؤالها را گزينش نكنند؛ لذا آنها را همين طور در اين جا گذاشته اند و من يكي يكي آنها را بر مي دارم و پاسخ مي دهم. اميدوارم در اين فرصتي كه تا اذان ظهر در خدمت شما هستم، بتوانم مقدار قابل توجّهي از اين سؤالها را پاسخ بدهم. البته از نظر من همه ي سؤالها، سؤالهاي فرزندان از پدرشان است. اين سؤالها بسيار هم گسترده است؛ مسائل كشور، مسائل دانشگاه، مسائل سياسي، مسائل اقتصادي؛ همه چيز در اين پرسشها ديده مي شود. در يك ورقه از پرسشهايي كه من نگاه كردم، اين سؤال مطرح شده بود كه شما چرا ساعت 9 به ما وعده داده بوديد؛ اما ساعت 30/10 آمديد؟ قرار من با دانشجويان اصلاً ساعت 9 نبود. من مي خواستم ساعت 9 به دانشگاه بيايم؛ در همين ساعت هم ما در دانشگاه بوديم؛ ولي قبل از ديدار با دانشجويان، با اساتيد ديدار داشتيم. البته قبلش به هنگام ورود به دانشگاه، در محل يادبود شهيدان عزيز آن دانشگاه ايستاديم و نسبت به آنها عرض احترام و اخلاص كرديم. بعد به سالن طرحهاي گزينش شده ي تحقيقاتي دانشگاه رفتيم و آن طرحها را از نزديك ديديم

و با صاحبان آن طرحها آشنا شديم، كه اطّلاعات بسيار خوبي براي من داشت. سپس با اساتيد محترم جلسه گذاشتيم. همه ي اين ديدارها تا همان وقتي بود كه من پيش شما آمدم؛ بنابراين اوّلِ قرار خودمان، در جلسه ي دانشجويان حاضر بوديم. من حتّي در اين طور جاها سعي مي كنم يك دقيقه هم وقت را هدر ندهم. عدّه اي از دانشجوياني كه در آن جلسه حضور داشتند، از دانشگاههاي ديگر آمده بودند؛ چرا؟ به هرحال آن جمع، جمع دانشجويي بود. اين هم طبيعي است؛ چون از پيش اعلام شده بود كه من به اين دانشگاه مي آيم؛ لذا بعضي از دانشجويان از دانشگاههاي ديگر بلند شدند و به آن جا آمدند. من كه نگاه مي كردم، به نظرم مي رسيد كه جوّ كاملاً دانشجويي و با همان صفا و نورانيّت مجامع دانشجويي است كه من از ديرباز با آنها آشنا بوده ام و خدا را شاكرم. اميدواريم امروز هم جلسه ي خوبي باشد. چرا با توجه به فرمايشهاي شما در زمينه ي عدالت اجتماعي و رفع تبعيض و فساد طبقاتي، مسؤولان كشوري اين نكته را كمتر مدّ نظر قرار مي دهند و حتّي در زندگي شخصي خود هم به آن جامه ي عمل نمي پوشانند، چه برسد در سطح كشور؟ برداشت من از مجموعه ي مسؤولان عالي رتبه ي كشور اين نيست. برداشت من اين است كه آنها حقيقتاً مايلند عدالت اجتماعي در جامعه اجرا شود. همچنان كه بارها هم گفته ام - البته اين نگاهِ عام و يك قاعده است؛ هر قاعده اي ممكن است استثناهايي هم داشته باشد - آنها مي خواهند كار كنند؛ اما در تشخيص راههاي كار، ممكن است نظرات، مختلف باشد. ارزيابي كار مسؤولان هم چنان كه بايد براي همه ي

مردم تبيين شده نيست. در هر سه قوّه و در همه ي بخشها، كارهاي مثبتِ خوب، بسيار انجام گرفته است؛ كارهايي كه حقيقتاً به عدالت اجتماعي كمك مي كند. البته اگر از من بپرسند كه به اين حد راضي هستيد، يقيناً جوابم منفي است و اصرارم بر اين است كه همه ي وقت و تلاش و همّت و امكانات مسؤولان در راه اجراي عدالت اجتماعي باشد، كه يكي از بزرگترين هدفهاي انقلاب و از آرزوهاي بزرگ ملت ماست. بايد به اين سمت برويم. ان شاءاللَّه در اين جهت، حركت، تندتر و سريعتر هم خواهد شد. در اين راه نبايد توقّف كرد. ما به هر حدّي هم پيشرفت كرده باشيم، تا رسيدن به آرزوهاي بزرگ انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي فاصله وجود دارد؛ لذا بايد تلاش ادامه پيدا كند. با اين كه شما از اوضاع مملكت خبر داريد و وضع مردم را خوب درك مي كنيد، ولي چرا كاري انجام نمي دهيد؟ اگر مسؤولان گوش نمي كنند، چرا با آنها برخورد نمي كنيد و افراد لايق و قابل اعتماد و دلسوز براي ملت را جايگزين آنها نمي كنيد؟ چرا بايد بعضي اشخاص مصونيت آهنين داشته باشند و بعضي ديگر نه؟ از نظر من، هيچ كس مصونيت آهنين ندارد. همه در مقابل قانون و مسؤوليتهاي خودشان پاسخگو هستند و بايد جواب بدهند. اما اين كه چرا من افرادي را نمي گمارم؛ پاسخ اين است كه طبق قانون عمل مي كنم. گماشتن افراد، به عهده ي رهبري نيست. مهمترين و بيشترين بخشهاي كشور، بخشهايي هستند كه مسؤوليت گماشتن افراد در رأس آنها با رهبري نيست. طبق قانون، روالي وجود دارد؛ بايد آن روال عمل شود. اعتراض به آنها هم، باز روال

قانوني دارد كه اگر مسؤولي كم كاري داشت و اين ثابت شد، چگونه بايد با او برخورد كرد. مجلس يك طور برخورد مي كند، دستگاه قضايي هم يك طور برخورد مي كند. بنابراين، كارها بايد بر اساس روال قانون پيش برود. مسائل كشور هم اين گونه ساده و يكدست و قابل اندازه گيري با يك نگاه نيست كه ما بگوييم فلان مسؤول توانست، يا فلان مسؤول نتوانست. مسائل كشور - چه كارهاي اقتصادي، چه كارهاي سياسي و چه كارهاي فرهنگي - پيچيده است. آن جايي كه شما مي بينيد بنده به كسي اعتراضي مي كنم، هنگامي است كه جمعبندي همه جانبه اي نسبت به آن كار صورت گرفته؛ والّا اين طور نيست كه انسان بتواند از دور نسبت به كار مسؤولي، ارزيابي اي كند و او را محكوم يا تأييد نمايد. البته نتايج كارها بايستي در عمل ديده شود. چيزي كه من هميشه به مسؤولان - چه مسؤولان قوّه ي مجريّه و چه مسؤولان قوّه ي قضايّيه - توصيه مي كنم، عمدتاً اين است كه در برخورد با تخلّف، هيچ گونه رودربايستي اي با كسي نكنند. به همين چند وزير جديدي هم كه اخيراً انتخاب شدند، مجدّداً همين نكته را گوشزد كردم. مسؤولان قوّه ي قضايّيه هم همين طور؛ در حوزه ي كارِ خودشان نبايد به هيچ وجه دچار رودربايستي و ملاحظه كاري شوند. اگر اين احساس مسؤوليتِ بدون رودربايستي در مسؤولان بالا باشد، اين اميد وجود خواهد داشت كه بسياري از آن چيزهايي كه به نظر ناهنجار مي آيد، برطرف شود. اگر شما مثل من يك فرد عادي جامعه بوديد، چه كسي و با چه خصوصياتي را براي رهبري و مقام واجب الاطاعه ي خود انتخاب مي كرديد؟ من طبق قانون اساسي مي گشتم و كسي را كه به نظرم فقيه بود -

يعني به دين و معارف ديني آشنايي داشت - و عادل و پرهيزگار و شجاع بود و از ورود در ميدانهاي گوناگون واهمه نمي كرد و با مسائل كشور هم آشنا بود، به عنوان رهبر در نظر مي گرفتم. البته او هم بايد طبق قانون انتخاب مي شد؛ چون رهبري هم طبق قانون انتخاب مي شود. اين طور نيست كه ما بتوانيم هركسي را به عنوان رهبر بياوريم و بگوييم رهبر ما اين است؛ يك نفر ديگر هم بگويد نه، رهبر ما آن است. بالاخره قانوني وجود دارد و طبق اصول قانون اساسي و مقرّراتي كه هست، رهبر انتخاب مي شود. به نظر شما رهبري چه مسؤوليتهايي دارد؟ اين هم دنباله ي سؤال قبلي است. البته وظايف و مسؤوليتهاي رهبري، همان چيزي است كه در قانون اساسي آمده است. رهبري، سياستگذار كلّيِ نظام محسوب مي شود؛ يعني همه قواي سه گانه بايد در چارچوب سياستهاي رهبري برنامه ريزي كنند و سياستهاي اجراييِ خودشان را تنظيم نمايند. حركت و قواره ي كلّي نظام بايد در چارچوب سياستهايي باشد كه رهبري معيّن مي كند. اين مهمترين مسؤوليت رهبري است. البته در قانون اساسي مسؤوليتهاي ديگري هم وجود دارد كه اگر مراجعه كنيد - و من توصيه مي كنم مراجعه كنيد - آنها را مشاهده خواهيد كرد. چرا نسبت به معضلات متعدّدي كه در جامعه وجود دارد و باعث آزار و رنجش و نااميدي مردم و فرار نخبگان و شايستگان اداره ي امور مملكت شده - كه از جمله ي آنها، هرج و مرج در ادارات و پستهاي موروثي است و به وفور ديده مي شود - سكوت كرده ايد؟ اگر من به چيزهايي كه اين برادر يا خواهر عزيزمان روي اين كاغذ نوشته اند، برخورد كنم،

قطعاً سكوت نخواهم كرد. من جايي را كه پست موروثي وجود داشته باشد، سراغ ندارم. البته ممكن است كساني با ارتباط و اتّصال به كسي يا شخصيتي، تلاشهايي بكنند و كارهاي اقتصادي اي انجام دهند - كه البته با اينها بايد طبق قانون برخورد شود - اما اين كه پست موروثي در جامعه وجود داشته باشد كه پدر بميرد، پسر از او ارث ببرد؛ يا برادر بميرد، برادر از او ارث ببرد؛ من حقيقتاً چنين چيزي را سراغ ندارم؛ والّا اگر باشد، مطمئن باشيد كه بنده سكوت نخواهم كرد. پايين بودن سطح كيفي مسائل آموزشي و رفاهي در دانشگاه اميركبير و ضعف مديريّت امور رفاه دانشجويان در دانشگاه ما، موجب نارضايتي دانشجويان اين دانشگاه شده است. من بايد بگويم كه دوستان ما - رئيس محترم دانشگاه و اساتيدي كه آن جا بودند - در جلسه ي قبل از ديدار با دانشجويان، بيشترين حرفشان همين بود. آنها هم در چارچوب محدوديتهايي قرار گرفته اند. در آن جلسه، در خصوص گسترش فضاي دانشگاه و مسائل مربوط به سلف سرويس صحبت شد. آنها اين مشكلات را با من مطرح كردند؛ در حالي كه اين مسائل بايستي با وزارت علوم يا با سازمان مديريّت و برنامه ريزي مطرح شود. البته من اين مسائل را دنبال خواهم كرد و به دفتر هم گفته ام كه دنبال كنند. به مسؤولان هم سفارش كرده ام و باز هم سفارش خواهم كرد؛ ليكن منظورم اين است كه اين مشكلات رفاهي و دانشجويي و تحصيلات و اينترنت و كامپيوتر و اين چيزهايي كه شما در دانشگاه داريد، اتّفاقاً مشكلات همين آقايان هم هست و همينها را با من مطرح كردند. مي خواهم بگويم كه

آنها به فكر اين مشكلات هستند و اميدواريم كه ان شاءاللَّه برطرف شود. در حال حاضر با توجه به شبهه افكنيها و رياكاري بعضي از مسؤولان و در نتيجه آلوده كردن چهره ي نظام اسلامي، چه راهكارهايي را براي در امان ماندن از غفلت يا تندرويهاي بيجا، و تصميم گيريهاي خداپسندانه و مبتني بر اسلام پيشنهاد مي كنيد؟ من كلّاً به جوانها و بخصوص به دانشجويان و طلاّب توصيه مي كنم كه آگاهيهاي خودشان را افزايش دهند. بسياري از اين كجرويهايي كه شما ملاحظه مي كنيد، ناشي از كمبود آگاهي است. نسل امروز - به ويژه نسل جوان ما - بايد از تاريخ كشورش اطّلاع داشته باشد؛ بخصوص از زمان مشروطيت به اين طرف را بداند. شما در هر رشته اي كه تحصيل مي كنيد، چون جزو نخبگان جامعه هستيد - بعد از اين هم ان شاءاللَّه جزو نخبگانِ برتر خواهيد بود - بايد بدانيد كه كشور شما در چه موقعيتي قرار داشته و دارد. شما بايد بخصوص تاريخ رژيم گذشته را بدانيد. نسل امروز ما درست نمي داند كه انقلاب اسلامي چگونه اين كشور را از چنگال آن رژيم خلاص كرده است. اين را ما كه با همه ي پوست و گوشت و همه ي هستيِ خود آن رژيم را حس كرديم، خوب مي دانيم. اينها بايد منعكس و گفته شود. البته در اين زمينه، چيزهايي هم نوشته شده است. رژيم گذشته، رژيمي فاسد و صددرصد وابسته و به كلّي دور از عدالت بود. براي آن رژيم مسأله ي مردم در كشور به هيچ وجه مطرح نبود. براي آن رژيم ارزش يك مستشار امريكايي يا يك سياحتگر صهيونيست، به مراتب بيشتر بود تا جمعيت عظيمي از مردم ايران! عناصر آن رژيم به مفتخوري،

زيادي خوري، غارت منابع ملي و استفاده ي نامشروع از همه ي امكانات كشور عادت كرده بودند. آن رژيم بر پايه ي نامشروعي بنا شده بود؛ يعني كسي كه در آن زمان در رأس قدرت بود - كه تقريباً سي وپنج سال هم حكومت كرد - فقط با اين اعتبار به حكومت رسيده بود كه پدرش قبل از او حاكم بوده است! شما ببينيد چه منطق غلطي براي حاكميت يك نفر وجود داشت. همه ي قدرتها و ثروتها در اختيار او بود و اگر گفته مي شد كه شما با چه استدلالي روي كار آمده اي، پاسخ اين بود كه چون پدرم قبل از من در اين جا حاكم بوده است! او با پشتوانه و خواستِ مستقيم انگليسيها بر سرِ كار آمد و سي وپنج سال هم حكومت كرد؛ بديهي است كه مملكت متعلّق به آن كساني باشد كه او را بر سر كار آوردند يا از او حمايت كردند. ما چنين رژيمي را پشت سر گذاشتيم. پدر او چرا روي كار آمده بود؟ چون يك كودتاي انگليسي شده بود و آنها اين طور خواسته بودند. شما بايد اينها را بدانيد. شما بايد تاريخ كودتاي رضاخان در اسفند 1299، بعد رسيدنش به سلطنت در 1303، بعد جانشين شدن محمدرضا را بدانيد. البته در تلويزيون هم برنامه هاي خوبي گذاشتند و اينها را تشريح كردند. در كتابهايي هم اين مطالب نوشته شده است. آگاهيهاي شما از مسائل جهان بايد بالا برود. من گمانم اين است هر كسي، هر جواني و هر دانشجويي كه بداند اين انقلاب و اين نظام، كشور را از دست چه گرگهاي خون آشامي گرفته و چه زحماتي را در اين بيست ودو سال تحمّل كرده تا

به اين جا رسيده و چه دشمنيهايي با آن شده و الان هم در كمين آن است، كاملاً مي فهمد كه در اين نظام چه بايد بكند. يعني وظيفه ي خودش را حس مي كند و تشخيص مي دهد. جوان ايراني، هم روشن بين و باهوش است، هم سياسي است. لذا جاي ابهام باقي نمي ماند. بنابراين، علاجي كه من پيشنهاد مي كنم، كتابخواني، افزايش مطالعه و كشاندن اجتماعات دانشجويي به بحثهاي صحيح و حقيقي - نه بحثهاي انحرافي - است. البته بحث خودسازي و درون سازي و نوراني كردن دل و امثال اينها هم بحثهاي مفصّلي است كه در جاي خود بايد مورد تأكيد قرار گيرد. شما خود را در پيشگاه خداوند چگونه ارزيابي مي كنيد؟ من در پيشگاه خداوند خودم را بنده ي ضعيفي ارزيابي مي كنم. اين چيزي كه مي گويم، نه تعارف است، نه مجامله. حقيقت مطلب اين است. من بنده ي ضعيفي هستم كه مسؤوليت سنگيني بر دوشم گذاشته شده است و تلاش مي كنم ان شاءاللَّه آنچه را كه بر عهده ي من است، انجام دهم. در آغاز انقلاب اسلامي، اين انقلاب ادّعاهايي داشت. در حال حاضر بعد از گذشت حدود بيست سال، چقدر به آن ادّعاها رسيده ايم؟ اين سؤال مهمي است. اين انقلاب بيش از ادّعا، آرمانهايي داشت. انقلاب نيامده بود كه براي مردم ايران پاسخگويي كند. انقلاب، انقلابِ خود مردم بود. مردم براي تحقّق آرمانهايي انقلاب كردند. اين آرمانها عبارت بود از ساختن يك ايران آباد و آزاد، داشتن مردمِ آگاه و برخوردار از عدالت اجتماعي، نجات از وابستگي و عقب ماندگيِ علمي و استبداد و قهري كه آن روز بر اين مملكت حكمفرما بود. مي پرسيد ما چقدر به اين اهداف رسيده ايم؛ من عرض مي كنم

كه تحقّق اين اهداف، تدريجي است؛ چيزهايي است كه بايد براي آن تلاش و مجاهدت كرد و قدم به قدم پيش رفت. نظام اسلامي، يك نظام پيش ساخته - مثل خانه هاي پيش ساخته - نيست؛ نظامي است كه بايد آجر آجر و سنگ سنگ روي هم چيد و آن را بالا برد. در اثناي اين كار، طبيعي است كه مشكلاتي پيش بيايد. اين مفاهيمي هم كه من گفتم - عدالت اجتماعي، آزادي، آگاهي، معنويت؛ كه جزو مباني اين نظامند - مفاهيم ايستا و متحجّري نيستند. اينها چيزهايي هستند كه بر حسب پيشرفت و اقتضائات زمان، ممكن است مصاديقشان تغيير پيدا كند. در اثناي اين كار بسيار پُرتلاش و پُرزحمت، بسيار طبيعي است كه مشكلاتي پيش آيد؛ چون به طور پيوسته و دائم بايستي مهندسي و معماري كرد و مراقب بود كه هيچ نقطه اي از اين بنا برخلاف جهتِ صحيح ساخته نشود. البته ممكن است گاهي اختلاف نظر و كمبود مصالح و كمبود نيروي كار پيش بيايد و دشمن اين بنا را به منجنيق ببندد و گوشه اي از آن را ويران كند. گاهي ممكن است فلان بنّا يا عمله، در گوشه ي اين بنا، كاري را نادرست انجام دهد، كه بايد رفت و آن را ترميم كرد. گاهي ممكن است در كساني كه خودشان معمار و سازنده ي بنا هستند، ضعفها و تنبليهايي وجود داشته باشد. همه اش هم اين طور نيست كه بگوييم ضعفها تحميلي و از ناحيه ي ديگران است. بنابراين در اين راه، مشكلات فراواني وجود دارد. كمبود مصالح، رفيق نيمه راه و آدمهاي طمّاع و قدرت طلب، بخشي از اين مشكلات است. ما بايد اين نظام را بسازيم و ذرّه ذرّه

و قدم به قدم پيش برويم. البته اگر از من بپرسيد كه چقدر پيش رفته ايم، خواهم گفت ما زياد پيش رفته ايم. همان طور كه گفتم، اگر كسي با گذشته ي اين كشور آشنا باشد، خواهد ديد كه ما بسيار پيشرفت كرده ايم. در اين كشور مردم به حساب نمي آمدند، اما امروز مردم محور تصميم گيريهايند. معنويت در اين كشور به شدّت مورد تهاجم بود؛ سعي مي شد معنويت ازاله شود؛ اما امروز چراغ معنويت در بين مردم روشن و پُرفروغ است. آن روزها جوانها عمداً به فساد كشانده مي شدند. شايد شما شنيده ايد كه رؤساي كشور و خانواده هايشان، مهمترين شركاي باندهاي مواد مخدّر در اين كشور بودند! اوّل بار آنها هروئين را به اين كشور آوردند و پخش كردند. فساد و اعتياد و بدبختي را به دست خودشان ترويج مي كردند. امروز شما مي بينيد كه نظام، با همه ي وجود و با تلاش فراوان، در مقابل اين مشكلات ايستاده - كه همه ي دنيا هم كار او را تصديق مي كنند - اما آن روز براي مسؤولان كشور كارهاي نمايشي در درجه ي اوّل بود. به روستاها، به جاده هاي روستايي، به برق رساني روستايي، به بقيه ي چيزهايي كه در شهرهاي دور بود، مطلقاً اعتنايي نمي شد. اسم مي آوردند كه ما مي خواهيم زبده پرورش بدهيم؛ اما در طول پنجاه سال، آنها توانسته بودند حدود صدوپنجاه هزار دانشجو در اين كشور داشته باشند. من در استان سيستان و بلوچستان تبعيد بودم - آن روز دقيقاً آمارش را مي دانستم، اما الان درست يادم نيست - گمانم در همه ي استان كه آن روزها حدود ششصد، هفتصد هزار نفر جمعيت داشت، سه نفر ليسانسيه بودند! تعداد ديپلمه هاي آن استان بسيار كم بود؛ مثلاً بيست

نفر بودند! امروز شما مي بينيد كه تمام شهرهاي كشور دانشگاه دارند. حتّي در بسياري از شهرها دانشگاههاي متعدّد و دانشجويان فراوان و رشته هاي متنوّع و پيشرفتهاي علميِ فراواني دارند. من اين مطلب را بارها گفته ام كه امريكاييها هواپيماهاي جنگي و بقيه ي ابزارهاي خودشان را به ما مي فروختند؛ ولي اجازه ي تعمير آنها را به ما نمي دادند! البته داستان آن فروشها هم داستان عجيبي است. آن روز صندوق مشتركي بين ايران و امريكا وجود داشت كه بنده اوايل انقلاب كه به وزارت دفاع رفتم و در آن جا مشغول كار شدم، اين را كشف كردم؛ بعد به مجلس رفتم و آن را پيگيري كردم، كه متأسفانه تا امروز هم امريكاييها جواب نداده اند! صندوقي با نام اختصاري F.M.S داشتند كه دولت ايران پول را در آن صندوق مي ريخت؛ اما قيمت جنس و نوع جنس و برداشت پول را امريكاييها به عهده داشتند! وقتي انقلاب پيروز شد، ميلياردها دلار در اين صندوق پول بود كه هنوز هم امريكاييها جوابي نداده اند و آن پولها را به ملت ايران برنگردانده اند. وقتي همين وسيله ي پرنده به ايران مي آمد، بعد از مدتي محتاج تعمير مي شد. شما خيال مي كنيد اين جا تعميرگاه و كارگاه و امثال اينها داشتند؟ ابداً. آن قطعه اي كه خراب شده بود و آن را از داخل هواپيما بيرون آورده بودند - چون قطعه هاي بزرگي وجود دارد كه گاهي مركّب از دهها قطعه است - اجازه نمي دادند كه در اين جا باز شود و روي آن تعميري صورت گيرد. با هواپيما به امريكا مي بردند و آن را با قطعه اي جديد عوض مي كردند و مجدداً به ايران باز مي گرداندند! با اين ملت، اين گونه رفتار كرده

بودند. امروز ملت ايران، مثل همان هواپيما را مي سازد. هواپيماي «تندر»ي كه پرسنل ما ساخته بودند، پرواز كرد. اين وضعيت اصلاً با آن دوره قابل مقايسه نيست. بنابراين ما پيشرفتِ زيادي كرده ايم؛ منتها اگر از من بپرسيد كه آيا به اين حد قانعم، پاسخ من اين است: ابداً. ما هنوز راه زيادي داريم؛ هم به عدالت اجتماعي يي كه اسلام از ما خواسته است - و اسلام در اين خصوص بسيار سختگير است - هم به آن سطحي از آزادي كه ملت ايران مستحق و شايسته آن است، هنوز نرسيده ايم. ما هنوز كار داريم؛ اين راه، راهي طولاني است. اين كه من بارها به جوانها مي گويم خودتان را آماده كنيد، براي همين است. شما بايد اين راه را طي كنيد. اين راه هم راهي است كه در هر كيلومترش تابلوي «توقّف ممنوع» نصب شده است؛ لذا در اين راه نبايد توقّف كرد. سربازانِ عدالت اجتماعي بايد خستگي ناپذير باشند. كساني كه در اين راههاي طولاني و آرمانهاي بزرگ حركت مي كنند، بايد خستگي حس نكنند. يك ملت، اين گونه به سيادت و آقايي و آرمانهاي خودش مي رسد. هيچ ملتي با تنبلي به سيادت و سعادت نمي رسد. بزرگترين مصيبت براي يك ملت اين است كه بگويد چون ما نتوانستيم همه ي هدفهاي خود را تأمين كنيم، پس ولش! نخير؛ بايستي هدفها را دنبال كرد. من به شما بگويم، سرمايه هايي كه ملت ايران دارد - هم سرمايه هاي مادي، هم سرمايه هاي انساني - بي نظير است. من در اوايل انقلاب از دوستان قابل اطميناني كه در كشورهاي خارجي تحصيل كرده بودند، شنيدم كه مي گفتند در مجامع درجه ي يك علمي دنيا و در بين دانشجويان، ايرانيها

از لحاظ هوش هميشه امتياز دارند؛ البته متأسفانه بسياري از آنها بنا به دلايلي كه آن روز وجود داشت، كار و راه را تا آخر ادامه نمي دادند. غير از اين سرمايه هاي عظيم انساني و مادّي - كه بسيار مهم است - سرمايه ي بسيار بزرگِ «انقلاب اسلامي» را داريم كه ما را بيدار كرده، به خود آورده، به ارزشهاي انساني آشنا نموده و با اهميت جايگاه مهم سياسي و جغرافياييِ كشورمان در جهان، آشنا كرده است. مي دانيم كه كشور ما كشور بزرگي است و بايد در سهم عظمت جهاني - از لحاظ علمي و توسعه ي سياسي و اقتصادي - به حقِ ّ خودش نايل شود. اين سرمايه ي ماست. نظام ما امروز بدون مبالغه، مردمي ترين نظام دنياست؛ يعني ارتباط بين مردم و مسؤولان در هيچ جاي دنيا اين گونه نيست. همين جلسه اي كه الان من و شما داريم و مسؤولانِ ديگر هم دارند؛ در هيچ جاي دنيا چنين صميميت و ارتباطي وجود ندارد. دمكراسيهاي معروف دنيا در واقع حكومت كارتلها و تراستها و كمپانيهاي بزرگ است - كه يك گوشه ي آن در انتخابات اخير امريكا خودش را نشان داد - آنها هستند كه كار مي كنند. در واقع مردم هيچكاره اند؛ ولو خيال كنند كه در ميدان هستند. ما چنين سرمايه هاي عظيمي داريم. البته خيليها سعي مي كنند اين سرمايه ها را در نظر من و شما كم اهميت جلوه دهند. اينها كساني هستند كه مي خواهند اين سرمايه ها را از دست ما بربايند. هميشه براي بيرون آوردن يك كالاي پُرارزش از دست كسي، يكي از راههاي رايج - كه همه ي دلّال صفتها و آدمهاي ناباب عالم از آن استفاده كرده اند - اين است كه توي سر

جنس بزنند و مرتّب بگويند اين جنس ارزش و قيمتي ندارد؛ برو خودت را از دست آن راحت كن! اين به خاطر آن گفته مي شود كه من و شما سرمايه ي عظيمي را كه در اختيار داريم، به آنها نداده ايم. بنابراين توصيه ي من به شما جوانان اين است: بايد تلاش و كار كرد. البته بنده در سنين شما كه بودم - كه دوران مبارزه و دوران انقلاب بود - شب و روز نداشتم. خدا را شكر مي كنم كه دوره ي جواني ما با تلاشِ دائم گذشت؛ اما الان هم كه سن من از شصت سال گذشته و جزو پيرمردها به حساب مي آيم، خدا را شكر مي كنم كه هنوز هم آسايش و آرامشي براي خودم قائل نيستم. من دائم مشغولم و تا زنده باشم و بتوانم، همين طور كار خواهم كرد. توصيه ام به همه اين است كه مشغول باشند و كار كنند. جناب عالي آينده ي اين انقلاب و نظام را چگونه مي بينيد؟ با اين حرفهايي كه گفتم، پاسخ اين سؤال معلوم است. من آينده را بسيار روشن مي بينم. حضور اين خيل عظيم جوان در كشورمان را بسيار مبارك مي دانم؛ اين خيلي باارزش است. مسؤولانمان هم مسؤولان خوبي هستند. البته معنايش اين نيست كه بي عيب هستند؛ نه، بالاخره در گوشه و كنار عيبهايي وجود دارد؛ اما امروز خوشبختانه مجموعاً انسانهاي خوبي بر سرِ كارند؛ لذا آينده خوب است. به نظر شما با مسؤولان رده بالاي دنيازده، چگونه بايد برخورد كنيم؟ شما بايد يك طور برخورد كنيد، بنده هم طوري ديگر. دستگاه قضايي هم طور ديگر بايد برخورد كند. به نظر من شما تا آن جايي كه مي توانيد، نصيحت كنيد؛ «النّصيحة لأئمّة المسلمين». هر كسي

را كه احساس مي كنيد دنيازده است، به هر طريقي مي توانيد، نصيحت كنيد و بدانيد كه نصيحت به هرحال مؤثّر است. مسأله اي كه اين روزها زياد مطرح مي شود، ولي عملاً مخاطبان واقعي كمتر به آن توجّه مي كنند، فرار مغزهاست. من نمي دانم چطور مي توان از مهاجرت جوانان بااستعدادي كه با اين همه زحمت و تلاش تحصيل كرده اند، جلوگيري كرد. براي نمونه، من خودم در يكي از دانشگاههاي پيشرو - يعني دانشگاه اميركبير - و در سطح فوق ليسانسِ يكي از رشته هاي سنگين تحصيل كرده ام؛ اما با اين همه تلاش علمي، هيچ كار مناسبي پيدا نمي كنم. مشكل فقط در نبودِ پارتي نيست؛ بلكه اصولاً كار مناسبي وجود ندارد. غالب شركتها و كارخانه ها به يك سري فنآوريهاي قديمي بسنده كرده اند و مسؤولان امر كه بايد مديريّت كنند، مشغول باندبازي و قدرت طلبي هستند. رئيس جمهور منتخب مردم اين گونه در فشار است و مردم آن را مي بينند و هيچ فردي هم جرأت صحبت ندارد؛چرا كه روانه ي زندان مي شود. ما براي چه كساني همّت و تلاش كنيم؟ براي كساني كه در لباس مقدّس روحانيت به دنبال مطامع دنيوي هستند؟ به نظر مي رسد با استناد به آيات متعدّدي كه در قرآن براي هجرت آمده، وظيفه ي ما براي سالم ماندن، رفتن است! اوّلاً فساد، روحاني و غير روحاني ندارد. اگر روحانيون فاسد شوند، ضرر فسادشان بيشتر است و من حرف اين دوست محترممان را تأييد مي كنم كه اگر روحانيون خداي نكرده به فساد گرايش پيدا كنند، ضررشان بيشتر از ديگران است. اما اين كه گفته مي شود شركتها و كارخانه ها به فنآوريهاي قديمي بسنده كرده اند؛ در واقع همين طور است و در خيلي از جاها هم اين گونه است.

راه علاج نيز همان چيزي است كه من آن روز، هم به شما گفتم، هم به مسؤولان دولتي هميشه گفته ام - و اين كار بايد بشود و خواهد شد - بايد دستگاه علمي كشور به بدنه ي صنعتي كشور وصل شود. در اين صورت، هم دستگاه علمي به جريان خواهد افتاد - يعني علمش با عمل توأم خواهد شد - و هم دستگاههاي صنعتي كشور متطوّر و متحوّل خواهند شد؛ اما اين كار نشده است. البته من، هم در دولت قبلي به رئيس جمهور محترم قبلي سفارش كردم، هم در دولت فعلي به رئيس جمهور محترم فعلي توصيه ي مؤكّد كرده ام و گفته ام اين كار - يعني وصلِ دستگاه علمي به بدنه ي صنعتي كشور - كار وزارتخانه نيست كه ما بگوييم يك وزارتخانه - مثل وزارت صنايع يا وزارت علوم - اين كار را بكند. اين فقط كارِ رياست جمهوري است؛ يعني بايد در نهاد رياست جمهوري دفتري ايجاد كرد و كار آن دفتر فقط اين باشد كه دانشگاهها را به صورت ستادي - نه به صورت ميداني و اجرايي - به دستگاههاي صنعتي متّصل كند. البته مسؤولش هم معيّن شد، اما هنوز ظاهراً اجرا نشده است. اين كار قطعاً خواهد شد و بايد بشود. علاج، اين است. امروز امكانات صنعتي در كشور بسياري زياد است - دوستي كه اين مطلب را نوشته اند، من مطمئنم از بسياري از مراكز صنعتي كشور اطّلاع ندارند - امروز كارهاي بسيار خوب و پيشرفته صورت مي گيرد. اگر شما براي نمونه، سالي يك بار به نمايشگاههاي صنعتي اي كه برگزار مي شود، برويد، اين واقعيت را خواهيد ديد. حقيقتاً خوشحال كننده و بعضاً خيره كننده است.

من نمي خواهم ايران را با فلان كشور اروپايي كه دويست سال است در كار صنعت پيشرو است، مقايسه كنم. ما تازه بيست سال است كه وارد ميدان شده ايم؛ چون قبل از انقلاب اين حرفها معنا نداشت. مهمترين كارخانه ي كشور، قبل از انقلاب عبارت بود از كارخانه ي ايران خودرو؛ يك كارخانه ي مونتاژ صِرف! اصلاً اين همه توليد و سازندگي و نوآوري نبود. ما تازه بيست سال است كه شروع كرده ايم؛ از اين بيست سال هم هشت سالش دوره ي جنگ بوده است. اگر واقعاً بخواهيم محاسبه كنيم، ده، دوازده سال است كه ما وارد اين ميدان شده ايم؛ لذا خيلي نبايد توقّع را بالا برد. نمي خواهم خودمان را با آن كشورها مقايسه كنم؛ اما در اين جهت به سرعت پيشرفت كرده ايم و ان شاءاللَّه پيشرفت خواهيم كرد. اگر همين مطلبي كه من به رؤساي محترم جمهور - آن دولت و اين دولت - گفتم، زودتر عمل مي شد، يقيناً آثار بهتري مي داشت؛ اما حالا خود من هم وارد اين قضيه شده ام. همين ديروز كه با جماعتي كار مشتركِ لازمي داشتيم، باز من روي اين مسأله تكيه و تأكيد كردم. اين كه گفته شود براي سالم ماندن، ناچاريم برويم؛ نخير، بنده اين را قبول ندارم. سالم ماندن يعني چه؟ شما خيال كرده ايد كه در خارج از كشور به مهاجران كشورهاي ديگر چندان بهايي داده مي شود؟ شما فكر مي كنيد در هر كشوري از اين كشورها، ارزش و شخصيت و شرف شما را به عنوان يك جوان ايراني رعايت خواهند كرد؟ شما پاي صحبتها و درد دلهاي كساني كه رفته اند، بنشينيد تا ببينيد چه مي گويند. انسان در خانه ي خودش بماند، براي خانواده ي خودش مفيد باشد،

سخت تلاش كند، همه ي همّت خودش را به كار گيرد، يك مقدار هم زندگيش پايين تر باشد، اين براي يك انسانِ باوجدان به مراتب خرسند كننده تر و شادمان كننده تر است تا اين كه به يك كشور ديگر برود و به ميهن و خانه ي خودش و به خاكي كه او را پرورش داده و اين استعداد و معلومات را به او داده و به همين دانشگاه اميركبيري كه شما شانه تان زير بار منّت آن است، پشت كند و در خانه ي بيگانه، با منت و با اخم و تَخم كار كند، براي اين كه يك مقدار بيشتر به او پول مي دهند. اين شد هجرت؟! هجرت اسلامي اين است؟! نخير؛ به هيچ وجه. هجرت اسلامي اين نيست؛ اين «تعرّب بعد الهجرة» است؛ اين فرار كردن از ميدان كار و مسؤوليت و وظيفه و رفتن به جايي است كه انسان مي خواهد زندگي شخصي خودش را يك مقدار بهتر كند. من به هيچ وجه به اين كار معتقد نيستم. البته من آن روز هم اين نكته را گفتم؛ من حق را به جوانهاي بااستعداد خودمان مي دهم. اينها حق دارند انتظار داشته باشند و مسؤولان بايد براي اينها كار كنند. در اين ترديدي نيست؛ اما اگر آنها كوتاهي كرده اند، معنايش اين نيست كه جوان ما هم براي خودش توجيهي درست كند. البته اگر انسان براي افزايش معلومات به خارج از كشور برود و برگردد، يا تحقيقي بكند و برگردد، اين فرار نيست و اشكالي ندارد؛ اما اين كه انسان كوله بارش را ببندد و پشت كند و بگويد خداحافظ، ما رفتيم؛ نه، اين را من قبول ندارم. وقتي امام رحمةاللَّه عليه در نجف از جايي عبور مي كردند، مردم ساعتهاي خود را

با ساعت عبور ايشان تنظيم مي كردند؛ اما درست نبود ما يك ساعت براي ديدن رهبر خود انتظار بكشيم! البته بنده مدّعي آن نظم و ترتيب ساعتي اي كه شما در اين جا نوشته ايد، نيستم؛ اما من به وعده هايي كه بخصوص به اجتماعات مي دهم، بسيار اهميت مي دهم؛ يعني دقيقه را حساب مي كنم. آن روز من سر ساعت آمدم، بلكه شايد دو، سه دقيقه اي هم زودتر وارد جلسه شدم و قرار ما همان ساعت 30/10 بود. اگر شما يك ساعت انتظار كشيديد، بالاخره من در اين زمينه مسؤول نيستم. امسال كه سال امام علي عليه السّلام است، شايسته است سيره ي آن حضرت در همه ي شؤون پياده شود. در اين خصوص مي خواستم بگويم، وقتي امام علي عليه السّلام در دوره ي حكومت خود با يك يهودي در يك دادگاه حضور پيدا مي كنند و هيچ امتيازي براي خود قائل نمي شوند، جايگاه دادگاه ويژه ي روحانيت در كشوري كه ادّعاي پيروي از آن حضرت را دارد، چيست؟ وجود دادگاه ويژه ي روحانيت اصلاً امتيازي براي روحانيون نيست. شما بايد بدانيد كه يكي از منتقدان سرسخت دادگاه ويژه ي روحانيت، عدّه اي از روحانيونند؛ بنابراين امتيازي نيست. اين دادگاه، اوّل از طرف امام به عنوان سختگيري بر كار روحانيون تأسيس شد. علّت تشكيل اين دادگاه اين بوده كه هميشه تصوّر مي شده است روحانيون وقتي وارد يك دادگاه معمولي مي شوند، ممكن است به طور طبيعي امتيازي برايشان وجود داشته باشد. بالاخره روحانيِ محترمي است و اتّهامي هم دارد؛ ممكن است بين او و يك آدم معمولي تفاوت قائل شوند. وقتي دادگاه ويژه ي روحانيت باشد، ديگر اين تفاوت وجود ندارد. دادگاه ويژه ي روحانيت هم دادگاهي مثل بقيه ي دادگاههاست و با يك شعبه ي دادگاه

دادگستري تهران تفاوتي ندارد. اين كه شما خيال كنيد براي آنها امتيازي وجود دارد، به هيچ وجه اين طور نيست. اين يك نوع سختگيري براي آنهاست. من به عنوان يك روحاني - كه خودم هم نسبت به مسأله ي فساد در روحانيت بسيار حسّاسم - به شما عرض كنم، اين دادگاه به نفع است؛ مُضر نيست. البته بعضي افراد جنجال سياسي به راه مي اندازند و چون فلان روحانيِ متعلّق به فلان خطّ و ربط سياسي به آن جا برده شده است، عليه دادگاه ويژه ي روحانيت جنجال درست مي كنند؛ والّا اين دادگاه به هيچ وجه امتيازي براي روحانيون نيست و چيز خوب و مفيدي است. امام اين دادگاه را تأسيس كردند و از جمله كساني كه به اين كار نظر موافق داد، من بودم. ايشان با بعضي از اشخاص - از جمله با من - مشورت كردند. من گفتم اين كار بسيار خوبي است. الان هم اعتقادم همين است كه چيز خوبي است و امتيازي محسوب نمي شود. چرا با اين كه در جريان كوي دانشگاه، قلبتان جريحه دار شده بود، در قبال تبرئه ي عوامل حمله به كوي دانشگاه سكوت كرديد؟ آيا سكوت شما ناشي از رضايت شما نبود؟ واقعه ي كوي دانشگاه، حقيقتاً قلب بنده را جريحه دار كرد. اين نه شوخي بود، نه تعارف؛ منتها مي دانيد واقعه ي كوي دانشگاه، يك واقعه ي كاملاً پيچيده و مركب بود. فقط اين نبود كه چهار نفر به كوي دانشگاه رفتند و كاري را انجام دادند. دستگاه قضايي به پرونده رسيدگي كرد. در مقابل قضاوت دستگاه قضايي، همه بايد تسليم باشند. من چه از آن حكم راضي باشم، چه راضي نباشم، غلطترين كار اين است كه بگويم بنده حكم را قبول ندارم.

اين، قابل قبول و درست نيست. بالاخره كدام دادگاه در دنيا تشكيل مي شود كه همه ي اطراف قضيه از آن راضي باشند؟ شما هر دادگاهي را نگاه كنيد، بالاخره يك طرف راضي است، يك طرف راضي نيست. اين دادگاه و ساير دادگاهها به وسيله ي قضاتي كه البته من اغلب آنها را از نزديك نمي شناسم و فقط در تلويزيون آنها را ديده ام و اسمشان را شنيده ام، اداره مي شوند؛ ليكن دستگاه قضايي به اينها اعتماد دارد. اينها قضاتي هستند كه گزينش و انتخاب شده اند، عادلند و با موازين و مقرّرات دستگاه قضايي منطبقند. بعد هم قوانين و دستگاهي در آن جا وجود دارد كه اگر هر قاضي اي برخلاف قانون عمل كند، آن دستگاه يقه ي او را مي گيرد. بنابراين دادگاهي تشكيل شده و حكمي داده است. ما بايد در مقابل حكم دادگاه تسليم باشيم. وقتي كه دادگاه مي گويد فلان آدم در اين واقعه مجرم نيست، پس مجرم نيست. من و شما كه آن جا نبوده ايم تا بدانيم اين شخص مجرم است يا نه. نتيجه را بايد دادگاه بگويد. من به طور كلّي نه تنها نسبت به اين قضيه ي بخصوص، بلكه نسبت به همه ي قضايا، معتقدم زير سؤال بردن قوّه ي قضاييه در يك كشور، نقطه ي شروع فساد در آن كشور است. بنابراين نبايد قوّه ي قضايّيه را زير سؤال برد. نه اين كه قوّه ي قضاييّه هميشه درست عمل مي كند، يا همه ي آدمهايش درستند، يا همه ي كارهايش درست است؛ نه. يقيناً در قوّه ي قضايّيه تخلّفاتي وجود دارد. اخيراً قوّه ي قضايّيه رئيس دادگاهي را به محاكمه كشيد و الان هم در زندان است. بنابراين آنها برخورد مي كنند. يقيناً اگر آن شخص به يك باند سياسي وابسته

بود، امروز جنجالش دنيا را گرفته بود؛ اما وقتي وابسته نيست، سروصدايش بلند نمي شود! قوّه ي قضايّيه با فساد در درون خودش قاطع برخورد مي كند. با اين كه نمي خواهم بگويم كلاًّ قوّه ي قضايّيه بي عيب يا بي اشكال است يا همه ي آدمهايش خوبند؛ اما همه موظفند پيكره ي قوه ي قضاييه را به رسميت بشناسند؛ ملاحظه كنند و آن را زير سؤال نبرند. اگر قوّه ي قضايّيه زير سؤال برود، هر مجرمي مي تواند با دستاويزي، از بار مؤاخذه و محاكمه فرار كند و ديگر نمي شود كسي را تعقيب كرد. بنابراين در مقابل حكم دادگاه همه بايد تسليم باشند. به نظر شما علّت كاركرد ناموفّق دستگاههاي فرهنگي در طول بيست سال گذشته چه بوده است؟ البته نمي شود گفت كاركرد دستگاههاي فرهنگي، كلاًّ ناموفق بوده است؛ نه، موفقيتهاي زيادي هم داشته اند. معمولاً آدمها، نيمه ي خالي ليوان را مي بينند، ولي به نيمه ي پُر چندان توجّه نمي كنند. دستگاههاي فرهنگي كشور كاركردهاي موفّق هم داشته اند؛ اما آن جاهايي كه موفقيتي نبوده، ناشي از چند عامل بوده است كه كم كاري و كم ابتكاري از جمله ي آنهاست. اينها به مديريّتها مربوط مي شود. مديريّتهاي ضعيف، معمولاً كارشان، ابتكارشان و گزينش انسانهاي كارآمدشان كم است؛ يا اين كه در مقابل امواج فرهنگي غرب تسليم مي شوند. اين را دست كم نگيريد. من هفت، هشت سال پيش، مسأله ي تهاجم فرهنگي را مطرح كردم؛ اما خيليها با اين قضيه برخورد تندي كردند و گفتند تهاجم فرهنگي چيست؛ در حالي كه يك واقعيت بسيار مهم، حسّاس و خطرناك است. غربيها سعي مي كنند عرفهاي فرهنگيِ خودشان را بر كشورهاي مختلف تحميل كنند. يك مدير اگر در مقابل اينها حالت وادادگي پيدا كرد، همين چيزهايي كه پيش آمده، پيش مي آيد.

وادادگي مديران، يكي از مهمترين و مؤثّرترين و مضرترين عواملي است كه دستگاههاي فرهنگي را به انحراف مي كشاند. وقتي كه دستگاه فرهنگي منحرف شد، نتيجه اش در بيرون معلوم مي شود. آن دستگاهي كه بايد در جهت رشد فكري و فرهنگي و عملي انسانها فيلم بسازد و كتاب توليد كند و تمام ابزارهاي فرهنگي را در اين جهت به كار بيندازد، وقتي مي بينم كه در اين زمينه ها كم كاري دارد، طبيعتاً مورد عتاب من قرار مي گيرد. اين را نبايد حمل بر يك جهتگيري سياسي كرد؛ همين چيزي است كه اين خواهر يا برادرمان اين جا نوشته اند. آيا تغييرات در سرپرستي و رياست دستگاهها و رسانه ها جهت خلّاقيت و ارائه ي راهكارهاي جديد، ضروري به نظر نمي رسد؟ چرا. در هر دستگاهي كه ما در مديريّت آن ضعفي احساس مي كنيم، چنانچه انسان كارآمد و بهتري را سراغ داشته باشيم و جاي او بگذاريم، يقيناً تأثيرات زيادي خواهد داشت. حرف من هم به مسؤولان كشور - چه به وزرا، و چه به مسؤولان بالاتر از وزرا - هميشه همين بوده است. آيا به نظر شما نماز جمعه در جهت تبديل شدن به تريبوني براي دفاع آقايان از عملكرد خودشان نشده است؟ نه؛ من چنين اعتقادي ندارم. در نماز جمعه مگر چه كساني مي آيند و از عملكرد خودشان دفاع مي كنند؟ ممكن است در مسند امامت جمعه ي تهران يك نفر، دو نفر از مسؤولان باشند؛ اما بقيه كه جزو مسؤولان نيستند. البته چرا، بخشي از افراد ممكن است بيايند و بعضي از خدماتِ خودشان را بگويند - چه ائمّه ي جمعه، چه آن كساني كه سخنران قبل از خطبه ها هستند - اما اين هم ايرادي ندارد

كه مسؤولي بيايد و عملكرد خودش را با مردم درميان بگذارد؛ چون بالاخره يكي از وظايف تريبون نماز جمعه اين است كه مستمعان و مخاطبان را در جريان اوضاع كشور قرار دهد. به نظر شما انگيزه ي شركت ما در نماز جمعه چگونه تقويت مي شود؟ من دلم مي خواهد كه جوانها شركت كنند؛ چون معتقدم كه نماز جمعه مفيد است. در طول هفته يك ساعت را صرف اين كار كردن، زمان زيادي نيست. هم عبادت است، هم ذكراللَّه است، هم شنيدن حرفهاي خوب است؛ منتها شما همه ي حرفهايي را كه از بنده يا ديگران مي شنويد - نه فقط صحبتهاي نماز جمعه را - در كارگاه ذهنِ خودتان تحليل كنيد؛ بگوييد اين بخش آن درست بود، اين بخش آن غلط بود. اشكالي هم ندارد. بنابراين شما و ديگر مستمعان نماز جمعه اگر به اين توصيه عمل كنيد، از بخش مفيد حرفهاي آن گوينده استفاده مي كنيد، بخش مضرّش هم به شما ضرري وارد نمي كند. به نظر من براي شركت نكردن در نماز جمعه، اين را موجب و عذري قرار ندهيد. نظارت بر عملكرد ولي فقيه چگونه است؟ در شرايط امروز، مجلس خبرگان سالي دو بار جلسه مي گذارد و بيشتر به دادن بيانيه اكتفا مي كند. آيا با اين رويه، مجلس خبرگان مي تواند نظارتي روي ولي فقيه داشته باشد؟ مجلس خبرگان يك هيأت تحقيقي دارد؛ مسؤول رسيدگي به كارهاي رهبري، آن هيأت تحقيق است. كار آن هيأت سالي يك بار نيست؛ آنها كار خودشان را مي كنند، كار رهبري هم جلوِ چشم همه است. خوشبختانه دستگاه رهبري و كارهاي رهبري چيزهاي پنهاني نيست؛ چون وظايف رهبري و كاركردهاي او مشخّص است. آن هيأت مي آيد،

تحقيق و پرس وجو مي كند. پشت سر هيأت تحقيق، مجلس خبرگان است كه اين هيأت مي رود به آنها گزارش مي دهد. اعضاي مجلس خبرگان در يكي دو روزي كه جلسه دارند، بحثهاي زيادي مي كنند. اين طور نيست كه فقط يك بيانيه بدهند. بله؛ بيانيه اش در رسانه ها منعكس مي شود؛ اما در آن جا بحثهاي زيادي مي شود و نظرات گوناگوني ابراز مي گردد. بنابراين آنها كار خودشان را انجام مي دهند. سالي دو بار جلسه هم براي آن مجموعه ي سنگين، چيز كمي نيست. جلسات مجلس خبرگان قبلاً سالي يك بار برگزار مي شد، اما اخيراً چند سالي است كه سالي دو مرتبه تشكيل جلسه مي دهد. پشت سر مجلس خبرگان هم مردم هستند. نظارت هم بايد جدّي و بدون رودربايستي باشد. اين نظر خود من است و بارها هم به اعضاي خبرگان و غيرخبرگان و ديگران اين را گفته ام. من نظارت را دوست مي دارم و از گريز از نظارت - اگر در كسي و در جايي باشد - به شدّت گله مندم. بر خود من هم هرچه بيشتر نظارت كنند، خوشحالترم؛ يعني هيچ احساس نمي كنم كه نظارت، براي من سنگيني اي داشته باشد. بنابراين خرسندم كه اين نظارت انجام گيرد. البته اگر كسي نظارتي كرده باشد و چيزي بداند؛ راهش اين است كه به مجلس خبرگان اطّلاع دهد؛ آنها يقيناً استفاده خواهند كرد. مي خواستم به طور خلاصه نظر شما را در مورد «نيهيليسم» در دنياي معاصر و خاستگاه اين تمايل و گرايش نفساني بدانم. «نيهيليسم» يعني پوچ گرايي. پوچ گرايي، مقوله ي محكومي است. البته اين مكتب جزو فرآورده ها و ميوه هاي زندگي مادّي در غرب است؛ يعني فقد و فقر معنويت، عمدتاً جوانها را به پوچي مي كشاند و اين مربوط به

امروز هم نيست؛ از زمان جواني، من اين جريان را به ياد دارم. آن موقع گروهي به نام «بيتلها» بودند كه زلفهايشان را به گونه ي مخصوصي مي آراستند و مي رفتند موسيقي اجرا مي كردند. چندي قبل هم در يكي از مجلّات خارجي عكسهاي اينها را ديدم كه پيرمرد شده بودند. عدّه اي هم در كشورهاي مجذوب و منفعل در برابر غرب - كه به زبانم نمي آيد بگويم كشورهاي جهان سوم يا عقب افتاده؛ اين تعبيرات درست نيست - دنباله روِ اينها مي شدند. من در جلسه ي قبلي گفتم، عدّه اي ذائقه و فكر ترجمه اي دارند. مردمي كه چنين حالتي دارند، هر كاري كه آنها بكنند، تقليد مي كنند. همان زمانِ جواني ما، تا «بيتلها» در يك كشور اروپايي ظاهر شدند، اين جا فوراً ديديم كه عدّه اي از جوانها زلفهايشان را مثل آنها آرايش مي كنند! اين چيز بدي است؛ خاستگاه آن هم زندگي مادّي غرب و فقد معنويت است. اگر بخواهيم پوچ گرايي در جامعه ي ما نباشد، راهش اين است كه معنويت و انگيزه ها را تقويت كنيم. خوشبختانه امروز در جامعه ي ما همين هم وجود دارد و من به شدّت توصيه مي كنم كه نگذاريد اين روحيه ي پُرانگيزگي و اين شور و هيجان و ميل به آرمانها در شما اندكي كاهش پيدا كند. چندي است كه شما در سخنرانيهايتان مكرّر از فقر و فساد و تبعيض نام مي بريد و خواستار رفع آنها مي شويد. سؤال من اين است: آيا فقر و فساد و تبعيض فقط در طي سه ونيم سال اخير بوده است و قبل از آن مردم در رفاه بوده اند؟ اگر جواب منفي است، پس چرا در دوران سازندگي، شما از اين مقولات سخني به ميان نمي آورديد؟ اين دوستمان

يقيناً دوست بسيار جواني هستند؛ چون اگر در جريان حرفهاي ما در اين چند سال مي بودند؛ مي ديدند كه نه، ما هميشه اينها را مورد تأكيد قرار مي داديم. من در همين جايي كه الان نشسته ام، در روز تنفيذ دوره ي دوم رئيس جمهور محترم قبلي، راجع به رشد يك طبقه ي جديد هشدار و تذكّر دادم و نكات بسيار مهمي را در همين زمينه ها گفتم. اين هشدارها و تذكّرها هميشه در حرفهاي ما هست. اين گونه نيست كه من فقط در چند سال اخير مسأله ي فقر و فساد و تبعيض را مطرح كرده باشم؛ نه. با طرح شعار رفع فقر و فساد و تبعيض در اين ايام، خواستم نكته ي اساسي اي را كه مورد نظر من است، بيان كنم و آن اين است كه طرح مسأله ي اصلاحات در كشور - كه بسيار هم خوب است؛ اصلاحات يك امر بسيار پُرجاذبه و بسيار لازم براي هر كشوري است كه دائم در حال اصلاحِ خودش باشد - يك وسيله ي سياسي در دست عدّه اي شد كه نه نظام، نه اسلام، نه قانون اساسي، نه اين دولت، نه رئيس جمهور، نه رهبري، نه وزرا، و خلاصه هيچ كس را قبول ندارند؛ يعني كلّ نظام را قبول ندارند. اينها بدون اين كه كلمه ي اصلاحات را معنا كنند، شروع به استفاده ي سياسي از اصلاحات كردند. من مطرح كردم كه اصلاحات در كشور - كه يك امر بسيار لازم است و همه بايد متوجّه اصلاحات شوند و سه قوّه بايد در جهت اصلاحات حركت كنند - در درجه ي اوّل اين سه چيز است. من در واقع يك مفهوم روشن را براي اصلاحات مطرح كردم و آنها هم نتوانستند

آن را نفي كنند؛ چون چه كسي است كه رفع فقر و تبعيض و فساد را در جامعه لازم نداند يا آن را اصلاح نداند؟ اما به هرحال براي اين گونه اصلاحات تلاش نمي كنند. براي يك خواسته ي مبهم و مجهول، مرتّب در فضاي كشور توفان سياسي راه مي اندازند و مردم را به اين طرف و آن طرف مي كشانند و دانشگاه را مورد هدف خود قرار مي دهند. آيا اين درست است؟ من خواستم به اين تلاشي كه بعضي افراد مي خواهند بكنند، جهت داده شود؛ كه خوشبختانه همين طور هم شد. قبل از آن كه من اين مسأله را مطرح كنم و بعد از آن كه مطرح كردم، رؤساي سه قوّه را اين جا خواستم و با آنها صحبت كردم. آنها قول دادند كه برنامه ريزي كنند؛ برنامه ريزي هم كردند و الان كارهايي مي كنند. بنابراين من از سابق و در دولت گذشته هم بخصوص در زمينه ي مسأله ي فساد و تبعيض و فقر، تلاش مسؤولان را خواسته ام. آنها هم بر اساس همان خواسته ي ما لايحه ي فقرزدايي را درست كردند. منتها به عمر دولت گذشته نرسيد؛ اما بعد همان لايحه را دولت فعلي تنظيم و مرتّب كرد؛ بعضي از مراحلش هم پيش رفته؛ كه همين مسأله ي اشتغالي كه شما در اين چند روز شنيده ايد، به دنبال آن مسأله است؛ چون مسأله ي اشتغال، مهمترين مسأله است. آيا فكر نمي كنيد كه عملكرد مسؤولانِ روحانيِ حكومت باعث ايجاد فقر شده است؟ اگر منظور اين است كه چون روحانيون مصدر كار قرار گرفته اند، باعث فقر شده اند؛ نه، اين غلط است. الان بخشهايي كه مربوط به اين كارند، هيچكدام روحاني نيستند. وزراي اقتصاد و دارايي، بازرگاني، كشاورزي، صنايع، كار و تعاون،

در طول اين چند سال كداميك روحاني بوده اند؟ روحانيوني هم كه به عنوان رئيس جمهور به كار مشغول بوده اند - چه رئيس جمهور فعلي، چه رئيس جمهور قبلي - كساني بوده اند كه مردم آنها را انتخاب كرده بودند. بنابراين روحانيت در كار اقتصادي و در برنامه ريزيهاي اقتصادي اصلاً دخالتي ندارد كه بگوييم وجود اين فقر مربوط به آنهاست؛ نه، اين مربوط به چيزهاي ديگر است. البته عوامل موروثيِ فقر در جامعه زياد است؛ تلاش سازمان يافته ي مفيد و اهتمام لازم، تحت تأثير بعضي از جريانهاي ديگر قرار گرفته است. در دوره ي سازندگي، مسأله ي سازندگي كشور اهميت پيدا كرد و عمده شد. البته سازندگي به معناي از بين رفتن فقر نيست. سازندگي به معناي ايجاد فرصتهاي جديد و رونق اقتصادي است؛ اما ممكن است فقر هم در گوشه اي از جامعه باقي بماند. البته اگر سازندگي ادامه پيدا كند، بتدريج فقر را از بين خواهد برد؛ اما اين طور نيست كه تلاش براي سازندگي، در همان مقدّمات كار، به معناي نابود كردن فقر باشد. سازندگي بايد استمرار پيدا كند؛ وقتي استمرار پيدا كرد، بتدريج فقر هم برطرف خواهد شد. آيا براي مبارزه با فقر و فساد برنامه اي داريد؟ البته مسؤوليت رهبري، برنامه ريزي براي اين كارها نيست؛ ولي بله، من برنامه دارم. من اگر خودم مي خواستم اجرا كنم، برنامه هاي قابل تكيه و قابل قبولي دارم كه با مسؤولان هم آنها را در ميان گذاشته ام و تا آن جايي كه لازم و ممكن بوده، در جهتهاي مورد نظرِ خودم آنها را راهنمايي هم كرده ام - هم دولت قبلي و هم دولت فعلي را - بسياري از اين تلاشهايي كه شده، خوشبختانه ناشي

از همين كمكهاي فكري بوده است. اين چيزي نيست كه دولتها آن را قبول نداشته باشند. خودشان هم قبول دارند و بارها هم آن را گفته اند. بله، من برنامه دارم؛ منتها برنامه ريزي به عهده ي دولتهاست. هر دولتي در چارچوب سياستهاي اجراييِ خودش بايد برنامه ريزي كند و پيش برود. ما هم بايد كمك كنيم، كه ان شاءاللَّه مي كنيم و تا به حال هم كمك كرده ايم. نظر شما در مورد مصوّبه ي اخير مجلس در خصوص جلوگيري از حضور نيروي انتظامي در دانشگاه چيست؟ من نسبت به اين گونه مصوّبه هاي مجلس، اصلاً اعلام نظر نمي كنم؛ چون نظر دادن - در هر طرفش - ممكن است براي گروهي محدوديتهايي ايجاد كند. هر مصوّبه اي كه قانوني شد، من از آن حمايت مي كنم. زماني دانشگاه «پلي تكنيك» از لحاظ صنعتي و علمي در رده ي اوّلِ بهترين دانشگاههاي كشور بود؛ ولي چندي است كه اوضاعِ وخيم دانشگاه - امكانات تحقيقي، سرويس دهي، اينترنت و ... - فضا را براي حركت علمي دانشجويان سخت كرده است. من اين نكته را در ابتداي صحبتم عرض كردم. مسؤولان دانشگاه همين چيزها را با من در ميان گذاشتند و دغدغه هاي آنها نيز همينهاست و من اميدوارم كه ان شاءاللَّه اين مشكلات را بتدريج حل كنند. البته من از دوستي كه اين نامه را نوشته اند، گله مي كنم. مي دانيد كه پلي تكنيك يك كلمه ي فرنگي است؛ واقعاً چه امتيازي دارد كه آن را بر «دانشگاه صنعتي اميركبير» ترجيح بدهيم؟! خواهش مي كنم بعد از اين بگويند «دانشگاه اميركبير». حضرت عالي در بيانات خود راجع به قتلهاي زنجيره اي، از نقش بيگانه در اين موضوع سخن گفتيد؛ ولي در بررسي پرونده به اين جنبه هيچ اشاره اي نشد؛ بلكه ظاهراً

كاملاً بعكس مي نمود. لطفاً توضيح دهيد. من در همان ابتدا كه راجع به اين مسأله ي پُرجنجال و واقعاً مضر بحث كردم، همين اظهار نظر را كردم؛ الان هم جز اين اعتقادي ندارم. من دلم نمي خواهد كه اين بحث را دوباره زنده كنم؛ چون اين بحث براي كشور بسيار ضرر داشت. حادثه اي اتفاق افتاده بود، بايد دستگاه اطلاعاتي و دستگاه قضايي اين مسأله را حل مي كردند؛ اما كشاندنِ آن به افكار عمومي، هيجانهاي كاذب درست كردن و اظهارنظرهاي غيرواقعي و بعضاً صددرصد دروغ از اطراف و اكناف، فضاي بسيار بدي درست كرد. بنابراين من هيچ خشنود نيستم كه اين بحثها مجدّداً مطرح شوند. خوشبختانه كار دادگاه هم تمام شد و اين بحثها خاتمه پيدا كرد؛ ليكن چون سؤال شده، عرض مي كنم. من باز هم اعتقادم همان چيزي است كه گفتم. ببينيد؛ اين مسأله جنبه هاي مختلفي دارد: يك جنبه، جنبه ي جنايي مسأله است. چند نفر وابسته ي به يك تشكيلات دولتي رفته اند و تعدادي را به قتل رسانده اند. اين كار، يك جنايت است و از اين جنبه بايد به آن رسيدگي شود. اين دادگاهي هم كه تشكيل شد، مطرح كرد كه من فقط از جنبه ي جنايي به اين مسأله رسيدگي مي كنم؛ از جنبه هاي ديگر رسيدگي نمي كنم؛ يعني صلاحيت اين دادگاه همين اندازه بود و رسيدگي هم كرد. از طرف ديگر وقتي ما نگاه مي كنيم، مي بينيم كه اين قاتلها نسبت به آن مقتولها هيچ دشمني و كينه ي شخصي و تزاحم منافعي نداشتند كه بگوييم با آنها بد بودند و به همين دليل آنها را كشته اند. از طرف ديگر مگر آن افراد از لحاظ سياسي براي كشور بسيار مضر و

خطرناك بودند تا فرض كنيم كه اين افراد براي دفاع از نظام رفتند و آنها را كشتند؟ اين طور نبود. من در خطبه ي نماز جمعه گفتم كه يكي از اين مقتولان، دوست قديمي دوران مبارزات و همكار دوره ي بعد از انقلاب اسلامي و در اين اواخر هم دشمنِ بي ضرر ما بود. او از مخالفاني بود كه واقعاً كمترين ضرري براي نظام نداشت. بنابراين، اين طور نبود كه ما فرض كنيم يك انگيزه ي طرفدارانه ي از نظام موجب شد كه اينها بروند و فلان كس را كه هيچ ضرري براي نظام نداشت، بكُشند. از طرفي سنگيني اين كار بر نظام بسيار زياد بود؛ يعني يك حالت ناامني و بي اطميناني ايجاد كرده بود. از همه بدتر، مورد تهاجم قرار گرفتن و زير سؤال رفتن دستگاه امنيتي كشور بود. در اين جا يك ذهن عادي - ولو هيچ قرينه اي هم وجود نداشته باشد - به طور طبيعي چه چيزي به نظرش مي رسد؟ آيا غير از اين است كه دستي مي خواهد دستگاه اطّلاعاتي را خراب و نظام را بدنام كند و حالت ناامني به وجود آورد و تهمت فشار بر مخالفان نظام را در دنيا و عليه جمهوري اسلامي شايع كند؟ هر ذهن ساده اي به اين نكته پي مي برد. البته بنده در اين زمينه قرائن زيادي هم داشتم و فقط اين نكته نبود. اعترافهايي هم كه بعداً كردند، اين را ثابت كرد. اگر رسيدگي امنيتيِ دقيقي بشود و محاكمه ي دقيقي صورت گيرد، هيچ بعيد ندانيد كه در اين زمينه قرائن و شواهد روشنگري پيدا شود و در معرض ديد قرار گيرد؛ منتها اين دادگاهي كه تشكيل شد، فقط از جنبه ي جنايي به اين مسأله

رسيدگي كرد. * * * بسياري از اين سؤالها باقي ماند؛ چون حجم آنها زياد بود و تعدادي را هم بعداً آوردند. الان ظهر شده است و اذان را هم گفته اند؛ بنابراين از اين كه براي پاسخ دادن به سؤالهاي باقي مانده فرصت نيست، از شما معذرت مي خواهم. ان شاءاللَّه خداوند همه ي شما را موفّق و مؤيّد بدارد و دلهاي پاك و جانهاي نوراني شما روزبه روز در صراط مستقيم الهي رشد كنند و ان شاءاللَّه شما بتوانيد آينده ي بسيار خوب و روشني را براي كشور و خانه ي عزيز خودتان - كه ايران است - و براي نسلهاي آينده فراهم كنيد و اسلام را عزّت ببخشيد؛ چون شما فرزندان اسلام هستيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در سالروز عيد سعيد غدير خم

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز عيد سعيد غدير خم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اين عيد سعيد و مبارك را به همه حضّار محترم، به همه ملت عزيز ايران، به همه مؤمنين عالم و به همه آزادگان، تبريك عرض مي كنم. همچنين به شما برادران و خواهران عزيز، بخصوص به خانواده هاي مكرّم شهيدان و نيز دوستاني كه از راه دور تشريف آورده اند، خوشامد عرض مي كنم. امسال، اين دومين عيد غدير است. عيد غدير اوّل در روزهاي آغاز سال 79 بود و غدير دوم در روزهاي پاياني امسال است. البته عيد غدير، عيد بسيار بزرگ و خاطره عظيم تاريخي است؛ ليكن در مضمون عيد غدير درسهايي وجود دارد كه هرگاه ملت اسلام اين درسها را به گوش جان بشنود، حقيقتاً از اين روز بهره خواهد برد. در واقعه غدير، درسهاي بزرگي وجود دارد: اوّلاً اين واقعه جزو وقايع مسلّم تاريخ اسلام است. اين طور نيست كه فقط شيعه

حديث غدير را نقل كرده باشد. در بين علما و محدّثان اهل سنّت، تعداد بسياري اين حديث را نقل كرده اند و همان طور كه شيعه اين حادثه را بيان كرده است، آنها هم بيان كرده اند. فهم علما و دانشمندان - همانند فهم خود حضّار آن حادثه - از اين عمل پيغمبر، كه دست اميرالمؤمنين را بلند كرد و فرمود:«من كنت مولاه فهذا علي مولاه»(1) اين بود كه پيغمبر، اميرالمؤمنين را براي جانشينيِ خود نصب كرد. نمي خواهيم وارد مسأله شيعه و سنّي و اختلافات و درگيريهاي اعتقادي شويم - دنياي اسلام تا امروز هرچه از دعواي شيعه و سني كشيده، بس است! - ولي معرفتي كه در اين كلام عميق پيغمبر وجود دارد، بايد درست فهميده شود؛ پيغمبر اميرالمؤمنين را منصوب كرد. پيغمبر براي اين مبعوث شده بود كه مردم را تعليم دهد و تزكيه كند؛ «يعلّمهم الكتاب و الحكمة و يزكّيهم»؛(2) يا در جاي ديگر «يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة».(3) بايد انسانها، هم آموزش داده شوند و هم تزكيه شوند، تا اين كره خاكي و اين جامعه بزرگ بشري بتواند مثل يك خانواده سالم، راه كمال را طي كند و از خيرات اين عالم بهره مند شود. هدف همه نبوّتها و بعثتها اين است. هركدام از انبيا به نبوّت مبعوث شدند، اين اقدام بزرگِ تعليم و تربيت را تا آن حدّي كه امكانات زمان اجازه مي داد، پيش بردند؛ اما دين خاتم و نبيّ خاتم بايد اين حركت عظيم الهي را ابديّت بخشد؛ چون پيغمبرِ ديگري مبعوث نخواهد شد تا بشر به آن سر منزل نهايي خود در اين عالم - كه زندگي در كره خاكي و

در خانواده بشري، بايد همراه با صلح و صفا و عدالت و با بهره مندي از خيرات عالم باشد - نزديك شود و بالأخره به آن برسد. چگونه مي شود بشريت را به آن سرمنزل نهايي نزديك كرد؟ آن وقتي كه اين تربيت مستمر باشد. بايد تعليم و تربيت مستمرّي از موضع حكومت و قدرت سياسي - آن هم قدرت سياسيِ كسي مثل پيغمبر؛ يعني معصوم - اين جامعه بشري را بتدريج پيش ببرد و تربيت كند و ناهنجاريها را در ميان آنها كاهش دهد تا بشريت بتواند به آن نقطه اي كه شروع زندگي سعادتمندانه همه انسانهاست - كه ما آن دوره را، دوره حضرت وليّ عصر ارواحنافداه مي دانيم - برسد. دوره وليّ عصر ارواحنافداه، دوره آغاز زندگي بشر است؛ دوره پايان زندگي بشر نيست. از آن جا حيات حقيقي انسان و سعادت حقيقي اين خانواده عظيم بشري تازه شروع خواهد شد و استفاده از بركات اين كره خاكي و استعدادها و انرژيهاي نهفته در اين فضا، براي انسان - بدون ضرر، بدون خسارت، بدون نابودي و ضايع كردن - ممكن خواهد شد. درست است كه امروز بشر از چيزي استفاده مي كند، اما به يك چيز ديگر ضرر مي زند. امروز نيروي اتم را كشف مي كند، اما نيروي اتم را براي نابودي انسان به كار مي برد؛ نفت را از اعماق زمين استخراج مي كند، اما اين نفت در راه تضييع و تخريب محيط زيست انسان به كار مي رود؛ كمااين كه در اين صد سال اخير اين گونه بوده است. بشر نيروهاي محرّكه و انرژيهاي پنهان و قوّه بخار و ساير نيروها را كشف مي كند،اما انسانها را به انواع و اقسام گرفتاريهاي جسماني از ناحيه

اين مشكلاتي كه زندگي مادّي براي انسانها به وجود مي آورد، آلوده مي كند. به بشر سرعت و سهولت داده مي شود؛ اما خيلي چيزها از او گرفته مي شود. از آن طرف هم تخريب ارزشهاي اخلاقي است كه امروز انسان دچار آنهاست؛ ليكن در دوران ظهور حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه قضيه اين گونه نيست. بشر از خيرات عالم، از انرژيهاي پنهان و از نيروهاي نهفته در طبيعت، استفاده بي ضرر و بي خسارت مي كند؛ استفاده اي كه مايه رشد و پيشرفت انسان است. همه پيغمبران آمده اند تا ما را به آن نقطه اي برسانند كه زندگي بشر تازه شروع مي شود. پيغمبر خاتم اگر بخواهد انسانها را به مقتضاي دين خاتم به اين جا برساند، بايد چه كار كند؟ بايد اين تربيتي كه او ارزاني انسانها كرده است، مستمر و طولاني باشد و چندين نسل را پي درپي شامل شود. خود پيغمبر اكرم كه از دنيا خواهد رفت - «انّك ميّت و انّهم ميّتون»(4) - پس بايد كسي را نصب كند كه بعد از خود او دقيقاً همان راه و همان جهت و همان شيوه ها را مورد استفاده قرار دهد، و او علي بن ابي طالب است. معناي نصب غدير اين است. اگر آن روز امّت اسلامي، نصب پيغمبر را درست و با معناي حقيقيِ خودش درك مي كرد و تحويل مي گرفت و دنبال علي بن ابي طالب عليه السّلام راه مي افتاد و اين تربيت نبوي استمرار پيدا مي كرد و بعد از اميرالمؤمنين هم انسانهاي معصوم و بدون خطا، نسلهاي بشري را مثل خودِ پيغمبر، پي درپي زير تربيت الهيِ خويش قرار مي دادند، بشريت بسيار زود به آن نقطه اي مي رسيد كه هنوز به آن نقطه نرسيده است. علم و فكر بشري پيشرفت مي كرد؛ درجات روحي

انسانها بالا مي رفت؛ صلح و صفا در بين انسانها برقرار مي شد و ظلم و جور و ناامني و تبعيض و بي عدالتي از بين مردم رخت برمي بست. اين كه فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها - كه در آن زمان عارف ترين انسانها به مقام پيغمبر و اميرالمؤمنين بود - فرمود اگر دنبال علي راه مي افتاديد، شما را به چنين سرمنزلي هدايت مي كرد و از چنين راهي مي برد، به همين خاطر است. ولي بشر زياد اشتباه مي كند. در تاريخ، اشتباهات بزرگ هميشه سرنوشت انسانها را با مشكلات بزرگ دچار كرده است. ماجراي سير انسان در دوران نبوت نبيّ خاتم صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم، ماجراي بسيار پُرحادثه و داستان بسيار مهم و حامل فلسفه بسيار عميقي است. در سال اميرالمؤمنين - كه امسال و سالهاي ديگر هم متعلّق به ايشان است - شايسته است كه اين فلسفه مورد مدّاقه قرار گيرد. امروز هم بشر بايد همان حركت و تلاش را انجام دهد. جوامع بشري هرچه با عدالت و معنويت همراه شوند و هرچه انسانها از رذايل اخلاقي، خودخواهيها، بدانديشيها، بددليها، شهوترانيها و خودپرستيها دور شوند، آن آينده نزديكتر خواهد شد. بشر در طول تاريخ در كجراهه هايي قرار گرفته و به راه افتاده كه او را از سرمنزل نهاييِ خودش بسيار دور كرده است. امروز انقلاب اسلامي فرصت دوباره اي است كه به بشريت داده شده است. اين بيداري اسلامي يك فرصت دوباره است. از اين فرصتها در طول تاريخ پيش آمده، منتها كم؛ در طول تاريخ اسلام هم پيش آمده، باز هم كمتر. در درياي متلاطمي از امواج گوناگون مادّي و نابودي ارزشهاي اخلاقي و معنوي، ناگهان اين كشتيِ مستقرِّ ثابتِ نجات دهنده - كشتي اسلامي با

ناخداييِ اسلام و با رهبريِ قرآن، ظاهر شده و انسانها را به سمت خودش دعوت كرده است. بحثِ يك حادثه كوچك نيست. يك ملت به اين كشتي نجات چسبيده اند و ملتهاي ديگر هم ديدند كه يك ملت چگونه مي تواند از زير بار حكومت زور و فساد و وابستگي و دنباله رويِ طاغوتها و مستكبران عالم، با پيروي از سفينه نجات اسلام، نجات پيدا كند. همه بدانند و بخصوص جوانها بيشتر توجه كنند؛ امروز آوازه و نشانه ها و انعكاسهاي بسيار مؤثّر و كار آمد فرياد انقلاب در دنيا بسيار عميق شده است. البته از تبليغات مخالفاني كه از فرياد اسلام به وحشت افتاده اند، انتظاري نيست كه اين بازتابهاي جهاني را منعكس كنند. آنها عكسش را منعكس مي كنند؛ ليكن حقيقت قضيه اين است كه عرض مي كنم: تا اعماق جان انسانها - آن هم در چهار گوشه عالم؛ نه فقط در دنياي اسلام - بازتاب حركت ملت ايران منعكس شده است. در بسياري از كشورها - و در كشورهاي اسلامي، بيشتر - جوانها به نداي اسلام دل بسته اند. در دوره قبل از انقلاب اسلامي و قبل از تشكيل حكومت اسلامي در اين جا، اين دلبستگي وجود نداشت. اين تداومِ راه غدير است. اين مطرح كردنِ يك خطّ روشن براي بشريت است تا در سايه اين خطّ روشن، هر چه زودتر به آن سرانجامي كه همه پيغمبران مژده اش را داده اند، برسد. همه پيغمبران و مصلحان عالم اين نويد را به بشريت داده اند كه يك روز نجات خواهد يافت. امروز ما - هم مسؤولانمان، هم مردممان - در قبال مسأله غدير مسؤوليم. مسؤولان كشور بايد سعي كنند اعمال و رفتار و حركات

و سكنات و برنامه ريزيهايشان را به گونه اي تنظيم كنند كه با هدفهاي اسلام - كه همان هدفهاي غدير است - تطبيق كند. اگر چه همه دنيا، بخصوص كمپانيهاي صهيونيستي و قدرتمندان و زرسالاران عالم، ناراحت شوند و هجمه تبليغاتي كنند، باكي نيست. امروز پايه انقلاب مستحكم است و اين توفانها نمي تواند اين بناي شامخ را متزلزل كند. از چه چيزي مي ترسند؟ ملاحظه چه چيزي را مي كنند؟ بعضي كسان در برنامه ريزيهايشان، در اجرايشان، در تصميم گيريهايشان، در حرف زدنهايشان و در موضعگيريهايشان، دائماً مواظبند كه نكند فلان راديوي گوشه دنيا - كه به فلان دستگاه جاسوسي وابسته است - عليه اين صحبت يا عليه اين شخص حرفي بزند! خوب؛ بزند. امروز پيام اسلام، پيام جذّابي است. پيام ما، پيام عدالت است؛ پيام ما، پيام نجات انسانها و نجات جوانهاست. وقتي ما اسم جوان را مي آوريم، فقط به جوانهاي جامعه خودمان نگاه نمي كنيم. امروز نسل جوان در دنيا غرق در بدبختي و نابساماني است. رنجها، فشارهاي روحي و عصبي و ابهام آينده، امروز نسلهاي جوان را در سرتاسر دنيا بر اثر دوري از معنويت، زير فشار قرار مي دهد. مسؤولان، به نام اسلام، براي اسلام، با پيام اسلام، شجاعانه، قدرتمندانه و بدون ملاحظه اين و آن، هم موضعگيري كنند، هم حرف بزنند و هم عمل كنند. مردم عزيزمان و بخصوص جوانها هم به بركت غدير، بدانند اين راهي كه اسلام و قرآن و خطّ غدير ترسيم كرده، يك راه روشن است؛ راهي است كه با استدلال و فلسفه مستحكمي ترسيم شده و روندگان بسيار بزرگ و عظيم المنزلتي پيدا كرده است. امروز هم خوشبختانه اين راه در دنيا مطرح است و

ديگر ما در تنهايي و عزلت نيستيم. امروز ما در مركز و محور توجّه مردم جهان - بخصوص كشورهاي اسلامي - هستيم. راه، راه خوش عاقبت و روشني است؛ با تلاش مسؤولان و با اميد و پشتيباني قشرهاي مختلف مردم بايستي قدم به قدم اين راه را طي كنيم و پيش برويم. اين راه گرچه كوتاه مدت نيست، اما همان راهي است كه بالأخره به نجات بشريت منتهي خواهد شد. همان راهي است كه ان شاءاللَّه زمينه هاي ظهور مهدي موعود صلوات اللَّه عليه وعجّل اللَّه فرجه را فراهم خواهد كرد. اميدوارم كه خداوند متعال اين عيد را بر شما عزيزاني كه در اين جلسه تشريف داريد، بر همه ملت عظيم الشّأن ايران و همه مؤمنين در سرتاسر عالم مبارك كند و همه شما را مشمول بركاتِ خود و ادعيه زاكيّه حضرت بقيةاللَّه قرار دهد و ان شاءاللَّه شما را جزو منتظران واقعي و واصلان به لقاي آن بزرگوار محسوب فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) امالي طوسي، 247 2) بقره: 129 3) جمعه: 2 4) زمر: 30

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در خطبه هاى نماز جمعه تهران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نماز جمعه تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه. و نؤمن به و نستغفره. و نتوكّل عليه و نصلّي علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه. حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته. بشير رحمته و نذير نقمته. سيّدنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين. سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. همه برادران و خواهران نمازگزارِ عزيز و همچنين خودم را به رعايت تقوا و پرهيزگاري دعوت و توصيه مي كنم. توشه ما از هر يك از اجتماعات نماز جمعه، در درجه اوّل بايد اين باشد

كه يك گام به زيور تقوا نزديكتر شويم. تقوا عبارت است از مراقبت دائم از خود؛ در رفتار و گفتارمان، حتّي در انديشه ها و واردات ذهني مان؛ كه مبادا در گفتار يا رفتار يا حتّي در ذهنيّات خودمان، به آنچه كه مورد خشم الهي است، نزديك شويم. اميد است خداي متعال به بركت اجتماع نورانيِ نماز جمعه و به بركت اين ايام كه به امير مؤمنان عليه الصّلاةوالسّلام - آن مجسّمه تقوا - متعلّق است، در نزديك شدن ما به آن دستور عمومي پيغمبران و اوليايش، كمك كند. امروز در خطبه اوّل راجع به امير مؤمنان - كه امسال به نام آن بزرگوار مزيّن بود - مطالبي را عرض مي كنم. اين روزها سال اميرالمؤمنين به پايان مي رسد. البته همه سالها، همه روزها و همه تاريخ، متعلّق به امير مؤمنان و به خط و راه روشن اوست. در اين سال كه به نام اميرالمؤمنين موسوم و مزيّن شد، كارهاي فكريِ خوبي در باب معرفت اميرالمؤمنين به وسيله علاقه مندان به آن بزرگوار انجام گرفت. از اين جهت، اين نامگذاري بجا بود و محصول قابل توجّهي هم داشت: دلها متوجّه اميرالمؤمنين است؛ از اين امر استقبال كردند و ياد آن بزرگوار در سرتاسر سال، در مجامع و مراكزي كه براي آگاهي بخشيدن است و نيز در دل مردم، زنده ماند. اين خوب بود. اما آنچه كه مهم است و امروز براي ما از معرفت و آگاهيها مهمتر است، عبارت است از نزديك شدن عملي به اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام؛ زيرا او اسوه است. شناختن علي كافي نيست؛ شناختن بايد مقدّمه نزديك شدن به جايگاه اميرالمؤمنين باشد. اگر حكومتي خير و صلاح مردم را

مي طلبد، بايد علي بن ابي طالب عليه السّلام را اسوه و الگوي خود قرار دهد. اين جاست كه انسانها احساس خواهند كرد كه سعادت در زندگي آنها حضور دارد. هم امروز اين طور است و هم در آينده تاريخ هميشه همين گونه خواهد بود. اگر جامعه اي در انتظار سعادت است، راه عملي آن است كه حكومتها، زندگي و حكومت اميرالمؤمنين را اسوه قرار دهند و به آن سمت حركت كنند. حرف و عملِ رياكارانه حكومتهاي غربي - كه امروز تبليغات دنيا در دست آنهاست - نمي تواند انسانها را سعادتمند كند و جامعه را از طعم واقعي عدالت شيرين كام نمايد. در زندگي و شخصيت اميرالمؤمنين، واژه و مفهوم «عدالت» برجستگي خاصي دارد. بسياري از خصوصيات در آن بزرگوار بود، اما يكي از برجسته ترين اين خصوصيات - كه هميشه با نام آن بزرگوار همراه است - مسأله عدالت است. مفاهيم گوناگوني كه شُعب مختلف عدالت دارد، در وجود اميرالمؤمنين درهم تنيده است. اميرالمؤمنين مظهر عدل الهي هم هست. عدل به آن معنايي كه ما جزو اصول دين مي دانيم، اقتضاء مي كرد كه خداوند متعال شخصيتي مثل اميرالمؤمنين را براي رهبري و هدايت مردم انتخاب كند؛ و اين كار را خداي متعال كرد. وجود اميرالمؤمنين، شخصيت او، تربيت او، اوج مقام او، و بعد نصب او به خلافت، اينها مظهر عدل الهي است؛ اما در وجود خود او، عدالت به معناي انسانيِ آن هم به طور كامل متجلّي است. عدالت انساني در دو قلمرو فردي و اجتماعي، خود را نشان مي دهد: عدالت يك انسان در قلمرو فردي او، و عدالت يك انسان در زمينه حكومت و فرمانروايي او، كه به آن عدالت اجتماعي مي گوييم. هر دوي اينها

در زندگي اميرالمؤمنين برجسته است. اينها را ما بايد به قصد عمل كردن بدانيم؛ بخصوص كساني كه در جامعه مسؤوليتهايي بر دوش دارند و در قلمرو حكومت، صاحب شأني هستند. در اميرالمؤمنين عدالت شخصي در حدّ اعلي بود؛ همان چيزي كه از آن به تقوا تعبير مي كنيم. همين تقواست كه در عمل سياسي او، در عمل نظامي او، در تقسيم بيت المال توسط او، در استفاده او از بهره هاي زندگي، در هزينه كردن بيت المال مسلمين، در قضاوت او و در همه شؤونِ او خودش را نشان مي دهد. در واقع در هر انساني، عدالت شخصي و نفساني او، پشتوانه عدالت جمعي و منطقه تأثير عدالت در زندگي اجتماعي است. نمي شود كسي در درون خود و در عمل شخصيِ خود تقوا نداشته باشد، دچار هواي نفس و اسير شيطان باشد، اما ادّعا كند كه مي تواند در جامعه عدالت را اجرا كند. چنين چيزي ممكن نيست. هركس كه بخواهد در محيط زندگي مردم منشأ عدالت شود، اوّل بايد در درونِ خود تقواي الهي را رعايت كند. تقوا - به همان معنايي كه در ابتداي خطبه عرض كردم - يعني مراقبت براي خطا نكردن. البته معناي اين حرف آن نيست كه انسان خطا نخواهد كرد؛ خير. بالأخره هر انسانِ غير معصومي دچار خطا مي شود؛ اما اين مراقبت، يك صراط مستقيم و يك راه نجات است و از غرق شدن انسان جلوگيري مي كند و به انسان قدرت مي بخشد. انساني كه مراقب خود نيست و در عمل و كلام و زندگي شخصيِ خود دچار بي عدالتي و بي تقوايي است، نمي تواند در محيط جامعه منشأ عدالت اجتماعي باشد. اين جاست كه اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام درس

هميشگي خودش را به همه كساني كه در امور سياسي جامعه خود نقشي دارند، بيان كرده است: «من نصب نفسه للنّاس اماما فليبدأ بتعليم نفسه قبل تعليم غيره»؛(1) هر كس كه خود را در معرض رياست، امامت و پيشواييِ جامعه مي گذارد - در هر محدوده اي - اوّل بايد شروع به تأديب و تربيت خود كند؛ بعد شروع به تربيت مردم كند. يعني اوّل خودش را اصلاح كند، بعد به سراغ ديگران برود. مي فرمايد: «وليكن تأديبه بسيرته قبل تأديبه بلسانه»؛(2) اگر مي خواهد ديگران را تربيت كند، بايد با سيره و روش و رفتارِ خود تربيت كند؛ نه فقط با زبان خود. به زبان بسيار چيزها مي شود گفت؛ اما آن چيزي كه مي تواند انسانها را به راه خدا هدايت كند، سيره و عمل كسي است كه در محدوده اي - چه در آفاق يك جامعه و، چه در محدوده هاي كوچكتر - او را به عنوان پيشوا و معلّم و كسي كه مردم بناست از او پيروي كنند، منصوب كنند. بعد مي فرمايد: «و معلّم نفسه و مؤدّبها احقّ بالأجلال من معلّم النّاس و مؤدّبهم»؛(3) كسي كه خود را تعليم مي دهد و تأديب مي كند، بيشتر مستحقِ ّ اجلال و تكريم است، از آن كسي كه مي خواهد ديگران را تأديب كند، در حالي كه خودش را تأديب نكرده است. اين، منطق و درس اميرالمؤمنين است. حكومت، فقط فرمانروايي نيست. حكومت، نفوذ در دلها و مقبوليت در ذهنهاست. كسي كه در چنين موقعيتي قرار مي گيرد يا خود را قرار مي دهد، اوّل بايد در درونِ خود به صورت دائمي مشغول تأديب باشد؛ خود را هدايت كند، به خود تذكّر دهد و خود را موعظه

نمايد. اميرالمؤمنين درباره كسي كه سزاوار امارت بر مردم يا به دست گرفتن بخشي از كارهاي مردم است؛ كه البته اين از موضع رياست يك كشور شروع مي شود و تا مديريّتهاي پايين تر و كوچكتر ادامه پيدا مي كند - اميرالمؤمنين اين توصيه ها را براي فرمانداران و استانداران خود مي فرمودند؛ اما براي قاضي يك شهر و مسؤول يك بخش و مدير گوشه اي از گوشه هاي اين دستگاه عريض و طويل هم صادق بود - مي فرمايند: «فكان اوّل عدله نفي الهوي عن نفسه»؛(4) اوّلين قدم او در راه عدالت اين است كه هوي و هوس را از خودش دور كند. «يصف الحق و يعمل به»؛(5) حق را بر زبان جاري و توصيف كند و نيز به آن عمل نمايد. به همين خاطر است كه در اسلام، قدرت با اخلاق پيوسته است و قدرت عاري از اخلاق، يك قدرت ظالمانه و غاصبانه است. روشهايي كه براي كسب قدرت و حفظ آن به كار گرفته مي شود، بايد روشهاي اخلاقي باشد. در اسلام، كسب قدرت به هر قيمتي، وجود ندارد. اين طور نيست كه كسي يا جمعي حق داشته باشند به هر روش و وسيله اي متشبّث شوند، براي اين كه قدرت را به دست آورند - همان گونه كه امروز در بسياري از مناطق دنيا رايج است - نه 4 قدرتي كه از اين راه به دست آيد و يا حفظ شود، قدرتِ نامشروع و ظالمانه است. در اسلام، روشها بسيار مهمّند؛ روشها مثل ارزشها هستند. در اسلام همچنان كه ارزشها بسيار اهميت دارند، روشها هم اهميت دارند و ارزشها بايد در روشها هم خودشان را نشان دهند. امروز اگر مي خواهيم حكومت ما به معناي

حقيقي كلمه اسلامي باشد، بدون ملاحظه بايد در همين راه حركت كنيم. مسؤولان بخشهاي مختلف، قواي سه گانه، مديران مياني، همه و همه بايد سعي شان اين باشد كه براي كارها و پيشبرد اهدافشان، از روش سالم و اخلاقي استفاده كنند. استفاده از اين روش ممكن است در جايي ناكاميها و دردسرهايي را هم به لحاظ كسب قدرت به وجود آورد؛ اما درعين حال اين متعيّن است كه از نظر اسلام و از نظر اميرالمؤمنين، تشبّث به روشهاي غير اخلاقي به هيچ وجه صحيح نيست. راه علي اين است و ما بايد اين گونه حركت كنيم. اين مطالبي كه عرض كردم، در زمينه عدالت در قلمرو مسائل شخصي علي بن ابي طالب عليه الصّلاةوالسّلام بود. و اما عدالت علي عليه السّلام در قلمرو جامعه؛ يعني تأمين عدالت اجتماعي. در اين جا اميرالمؤمنين نسخه كامل اسلام است. حكومت اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام يك حكومت صددرصد اسلامي است، نه 99 درصد يا 99/99 درصد؛ نه. صددرصد يك حكومت اسلامي است. تا آن جايي كه به اميرالمؤمنين و دامنه اختيار و قلمرو قدرت او ارتباط پيدا مي كند، يك لحظه حركت و تصميم غير اسلامي در او نيست؛ يعني عدالت مطلق. البته در مناطق گوناگوني از حكومت اميرالمؤمنين كاملاً ممكن بود و اتّفاق هم افتاد، كه كارهاي غير عادلانه اي انجام گيرد؛ اما اميرالمؤمنين به عنوان يك فرد مسؤول، هرجا كه با چنين چيزي مواجه شد، احساس تكليف كرد. نامه ها و هشدارها و خطبه هاي جانسوز و جنگهاي اميرالمؤمنين، همه در راه اجراي اين عدالت بود. امروز تكليف ما نيز همين است. من نمي خواهم اين گمان حتّي در ذهنها به وجود آيد كه ممكن است انسانهايي مثل ما، يا حتّي بالاتر از ما، بتوانند شبيه اميرالمؤمنين شوند؛

نه. اميرالمؤمنين يك مثال اعلي و يك نمونه ناب است. اين نمونه براي آن است كه همه به آن سمت حركت كنند؛ والّا اميرالمؤمنين قابل تشبيه نيست و هيچ كس را نمي شود به او تشبيه كرد. اين بزرگواراني كه خداي متعال آنها را انتخاب كرد و به آنها عصمت بخشيد - چه انبياي عظام الهي و چه ائمّه اطهار عليهم السّلام - ستارگان آسمان بشريت و مُلك و ملكوتند. اينها كساني نيستند كه افراد عادي - امثال ما - با نفسهاي حقير و ظرفيتهاي كوچك بتوانند آن گونه حركت كنند يا به آن جا برسند؛ اما آنها راهنمايند. انسان، با ستاره، راه را پيدا مي كند. بنابراين ما بايد در آن سمت حركت كنيم. امروز وظيفه ي ما اين است. امروز در نظام جمهوري اسلامي هيچ كس حق ندارد بگويد چون ما نمي توانيم مثل اميرالمؤمنين عمل كنيم، پس تكليفي نداريم؛ نه. بين آنچه كه ما مي توانيم عمل كنيم و آن جا كه اميرالمؤمنين بود، مراتب بسياري فاصله است. ما هرچه مي توانيم، بايد اين مراتب را طي كنيم و پيش برويم. عدالت بايد واقعيتِ خودش را در جامعه نشان دهد؛ و اين ممكن است؛ كمااين كه انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي بخشهايي از عدالت را كه در دوره اي اجراي آن در ايران جزو محالات شمرده مي شد، محقّق كرد. يك روز بود كه در كشور ما امكان دستيابي به مراكز سياسي براي كساني كه وابسته به امريكا نبودند، قبل از آن وابسته به انگليس نبودند، وابسته به قدرتهاي فاسد نبودند، وابسته به آن دربار فاسد نبودند، جزو محالات بود. مردم عادي كاره اي نبودند. كسي به ذهنش هم خطور نمي كرد كه بتواند بدون اين آلودگيها و

وابستگيها، در مجموعه فلك سياست و قدرت در اين كشور تأثيري بگذارد؛ اما امروز همه آحاد اين كشور مي بينند كه اگر بخواهند و اگر شرايط لازم را در خودشان فراهم كنند، به بالاترين مقامات سياسي اين نظام نايل مي شوند. يك روز بود كه در اين كشور عدالت اجتماعي براي كسي قابل تصوّر نبود؛ اما امروز بخشي از آن محقّق شده است. پس ما مي توانيم. با همّت مردم، مي شود كارهاي زيادي كرد. مسؤولان بايد همّت كنند تا بتوانند اين عدالتِ مورد نظر اسلام را در همه ابعاد - در ابعاد قضايي، در ابعاد اقتصادي، در تقسيم منابع ثروت ملي و فرصتهاي گوناگون و در همه چيزهايي كه در كشور براي انسانها اهميت دارد - اجرا كنند. در هزينه بيت المال، در استفاده شخصي، در عزل و نصب و در همه كارهايي كه يك مسؤول در قواي سه گانه - چه در قوّه مجريّه، چه در قوّه قضايّيه و چه در قوّه مقنّنه - مي تواند انجام دهد، بايد هدف، اجراي عدالت؛ و روش، روشِ عادلانه باشد. اگر اين طور شد - كه در هر بخشي از بخشهاي اين كشور و اين نظام به تحقّق عدالت همت گماشته شد و كساني دنبالش را گرفتند و عدالت در دسترس بود و مردم طعم آن را چشيدند؛ در همه بخشهاي زندگي بايد سعي كنيم اثري از بي عدالتي نماند - آن روز است كه جمهوري اسلامي خواهد توانست به همه مردم دنيا و به همه امتهاي اسلامي، به عنوان الگوي حقيقي اسلام، خودش را نشان دهد. امروز كشورهاي مسلمان، مجذوب حاكميت اسلامند و آن روزي كه تحقّق واقعي حاكميت اسلام را ببينند، اين جاذبه

ده برابر خواهد شد. يعني ببينند حدود الهي در جامعه اي رعايت مي شود؛ ببينند حقوق مردم در يك جامعه به طور كامل رعايت مي شود؛ ببينند هيچ كس به خاطر برخورداريهاي گوناگون، ديگران را در دامان بي عدالتي و ظلم نمي اندازد؛ ببينند هيچ كس به خاطر شخصيت و مقام، از اجراي عدالت حقيقي و واقعي در حقّ او بركنار نمي ماند؛ ببينند تخلّف از همه كس جرم است؛ ببينند به همه آحاد مردم به خاطر شأن انساني و برادريِ اسلامي، يكسان نگاه مي شود. اگر ما اين طور عمل كرديم، اين امانت الهي را كه در دست ماست، پاسداري كرده ايم؛ اما اگر اين گونه عمل نكنيم، آن گاه اميرالمؤمنين قضاوت سختي دارد: «اعلم يا رفاعة انّ هذه الأمارة امانة(6)»؛ اميرالمؤمنين مي فرمايد: اين رياست و مديريّتي كه در اختيار من و شماست، يك امانت است؛ «فمن جعلها خيانة»؛ هر كس اين را به خيانت تبديل كند و به هوي و هوس آلوده نمايد و در خدمت مطامع شخصي و وسيله اجراي مقاصد غيرالهي و غيرعادلانه خود قرار دهد، «لعنه اللَّه الي يوم القيامة»؛ تا روز قيامت لعنت خدا بر او خواهد بود. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، همه ما و مسؤولان نظام جمهوري اسلام را به اجراي احكام نوراني اسلام موفق گردان. پروردگارا ! ما را كه به نام علي حرف مي زنيم و با ياد او حركت مي كنيم، در عمل هم در راه مستقيم اميرالمؤمنين قرار بده. پروردگارا ! عدالت را - كه يادگار اسلام و اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام است - در جامعه ما بر پا بدار. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا

بالصّبر.(7) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما عليّ اميرالمؤمنين و الصّدّيقة الطّاهرة سيّدة نساء العالمين والحسن والحسين سبطي الرّحمة و سيّدي شباب اهل الجنّة و علي بن الحسين زين العابدين و محمّدبن علي و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمّدبن علي و علي بن محمّد و الحسن بن علي و الخلف القائم المهدي حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. همه برادران و خواهران عزيز و همچنين خود را به رعايت تقوا و گزينش اين راه نوراني و پُربركت دعوت و توصيه مي كنم. امروز به مناسبت سالگرد ارتحال يادگار ارزنده امام بزرگوارمان - مرحوم آقاي حاج احمد آقا رضوان اللَّه تعالي عليه - اجتماع نمازمان را در كنار مرقد او و مرقد امام بزرگوارمان قرار داده ايم. تجليلِ از اين عزيز سفركرده ما از دو نظر برعهده ماست و به عنوان يك فريضه، هميشه وجود دارد: يكي به خاطر امام، يكي به خاطر خود او. اما به خاطر امام: اين مرد صبور و پُركار و بسيار جدّي، به معناي حقيقي كلمه، بيشتر عمر مفيد خود را در خدمت امام و براي امام و هدفهاي امام گذرانيد. امام هم قدر اين فرزند باكفايت خود را مي دانستند. حداقل دو مرتبه بنده خودم از امام شنيدم كه فرمودند: احمد عزيزترين افراد براي من است. امام از آن آدمهايي نبودند كه به عنوان يك كار احساساتي و شخصي، بخواهند به نزديكان خود اظهار علاقه كنند؛ آن جمله را فرمودند كه ما هم بگوييم؛ نفرمودند كه فقط خود ما بدانيم. در موارد متعددي امام نسبت به حاج

احمد آقا اظهار اعتماد كردند. من فراموش نمي كنم جلسه بسيار پُرهيجاني را كه امام رضوان اللَّه عليه به طور صريح جلوي من و چند نفر ديگر اظهار كردند كه به حاج احمد آقا اعتماد كامل دارند. پس به خاطر امام، خوب است كه ما هميشه از يادگار فقيد امام تجليل كنيم. اما به خاطر خود او: او حقيقتاً رنج كشيد و تلاش و فعاليت كرد. در آن راهي كه تشخيص مي داد راه انقلاب و راه اسلام و راه مورد نظر امام است، بي ملاحظه حركت كرد و خيليها را هم با خودش دشمن كرد. بعضي از اين دشمنيهايي كه ولو با نام اسلام و با نام بعضي از دلسوزيها نسبت به مفاهيم زيبا انجام مي گيرد، دشمنيهاي شخصي است؛ عقده هايي است كه از شخص اين عزيز مظلوم در دل داشتند؛ چون او در مواضع امام متصلّب بود و تسليم نمي شد و زير بار خيليها نمي رفت. كساني كه براي دلخوشي دشمنان انقلاب و اسلام، زبان به هجو و بدگويي از مرحوم آقاي حاج احمد آقا باز كردند، اينها در واقع پشت سر حاج احمد آقا، از امام و انقلاب عقده دارند. دشمنيِ شخصي آنها با آن مرحوم به خاطر اين است كه او به معناي حقيقي كلمه مدافع بود: مدافع امام و انقلاب در زمان حيات امام و بعد از حيات امام. ايشان از ارزشها و اصول دفاع كرد و ايستاد و خلاف انتظار و توقّع خيليها رفتار نمود. خود ايشان در يك سال آخر عمرش، دوسه مرتبه پيش من از بعضي كسان كه از او توقّعات ديگري داشتند و چيزهاي ديگري مي خواستند، درد دل كرد. پروردگارا ! به محمّد و

آل محمّد، رحمت و مغفرت و رضوان خود را بر روح آقاي حاج احمد آقا و بر روح امام بزرگوارمان - كه منشأ وجود و تربيت او بودند - فرو بريز. مطلبي كه من امروز لازم مي دانم در جمعه آخر سال و در آستانه يك سال جديد در زمينه مسائل عمومي كشور عرض كنم، اين است كه امروز اگرچه ما همه مردم را به دقّت و هوشياري در مقابل توطئه هاي پيچيده دشمن توصيه مي كنيم، اما كساني را كه با مسؤوليتهاي گوناگون سروكار دارند، بيشتر توصيه مي كنيم؛ چون امروز دشمن با ملاحظه شوكت و اقتدار روزافزون جمهوري اسلامي، آهنگ حملات خود را نسبت به اين نظام، پُرشتابتر و تندتر كرده است. از دو سه طريق حمله به نظام جمهوري اسلامي را پيش مي برند، شايد بتوانند ضربه اي بزنند؛ و چون مي بينند كه ضربه ها كاري نيست و اثري نمي كند، مرتّب در روشهايشان تجديد نظر مي كنند. اقتدار اين نظام كه به عواطف و آراء عمومي و ايمان مردم متّكي است، دشمن را سراسيمه كرده؛ اما هنوز از ميدان خارج نشده است. دشمن هنوز توطئه مي كند و تا مدتها توطئه خواهد كرد. ما بايد بيدار باشيم و همچنان كه دشمن روشهاي دشمنيِ خود را تغيير مي دهد، هوشياريهاي خودمان را زياد كنيم؛ هم همه آحاد اين مردم عزيز - خوشبختانه مردم ما، جوانهاي ما، قشرهاي مختلف ما، همه آگاه و هوشيار و حسّاسند؛ كه اين حسّاسيتِ عمومي در كشور ما، امر بسيار مهمي است و خيلي چيزهاي ريز به چشم مردم مي آيد - و هم مسؤولان. بنده در ابتداي سال 79 از مردم و مسؤولان خواهش كردم كه تلاششان را در

دو جهتِ وحدت عمومي و امنيت ملي قرار دهند؛ البته تلاشهايي هم شد و من از همه كساني كه در طول سال در اين زمينه تلاش كردند، صميمانه و قلباً سپاسگزاري مي كنم. بخصوص در زمينه امنيت كارهاي خوبي انجام گرفته، در زمينه وحدت هم كارهايي شده است؛ اما من مي خواهم همان حرف اوّلِ سال را در آخر سال هم تكرار كنم؛ با اين توضيح كه دشمن وقتي مي تواند به هدفهاي خودش برسد كه بتواند در بدنه حاكميت نظام و در مسؤولان بخشهاي مختلف، اختلاف و شكاف ايجاد كند. دشمن دنبال اين قضيه است. چگونه مي شود شكاف ايجاد كرد؟ مي توان دو راه را در پيش گرفت: اينها از يك راهِ آن تقريباً مأيوس شده اند؛ البته نمي گويم كامل، اما از آن راه نتوانسته اند عمل كنند. راهي كه آنها نتوانستند در آن خيلي مانور كنند و تحرّك نشان دهند، راه نفوذ در اركان حاكميت بود. اينها نمي توانند در مراكز بالاي حاكميت نفوذ كنند و هنوز هم نتوانسته اند. راه ديگري كه هميشه از اوّل انقلاب آن را طي كرده اند و بنده از دوران رياست جمهوري و بعد از آن، در اين زمينه بسيار خاطره ها و نمونه ها در ذهن دارم، اين است كه جمعي يا شخصي از حاكميت را مورد توجّه خود قرار دهند؛ از او تمجيد و حمايت كنند و خود را طرفدار او نشان دهند؛ شايد بتوانند از اين طريق، هم ديگران را به او بدبين كنند، هم او را به خودشان خوش بين نمايند؛ يعني در حاكميت شكاف به وجود آورند. اين جزو برنامه هاي هميشگي تبليغات دشمنان بوده است؛ هم قبلاً بوده، هم امروز وجود دارد؛ بارها هم

اين را تجربه كرده اند و در موارد متعدّدي هم شكست خورده اند. لازم است به عنوان شكرانه اين نعمتِ خداي متعال، من اين نكته را به شما عرض كنم: خداي متعال يكي از بزرگترين نعمتهايي كه به ما داده، همين است كه بسياري از مسؤولان ما با مسائل، هوشيارانه و خردمندانه برخورد كردند و فهميدند زبان چرب دشمن، يك دام دشمنانه است. نسبت به رئيس جمهور محترم فعلي و رئيس جمهور محترم قبلي، همين نقشه را عمل كردند و ناكام شدند. قبل از انتخاب رئيس جمهور محترم فعلي ما و بعد از انتخاب ايشان، تبليغات جهاني را پُر كردند از اين كه دستگاههاي مختلف غربي از ايشان حمايت مي كنند. البته ايشان از همان اوّلين مصاحبه اي كه بعد از شروع مسؤوليت انجام دادند، دشمن را مأيوس كردند. تا امروز هم الحمدللَّه همين طور بوده است. ليكن دشمن در مواردي موفّق شد و در مواردي توانست از اين ترفند استفاده كند. به مجرّد اين كه بر سر مسأله اي در داخل كشور اختلاف نظري به وجود مي آيد، بنا مي كند يك طرف را كوبيدن، به نفع يك طرف ديگر؛ يك طرف را تعظيم و تجليل و تكريم كردن، عليه يك طرف ديگر! ما بايد هوشيار باشيم، حواسمان جمع باشد و بفهميم كه دشمن در چه فكر و چه خيالي است. خيليها اين ترفند را مي فهمند، بعضيها هم نمي فهمند و فريب مي خورند. امام رضوان اللَّه عليه در اين گونه موارد يك قاعده كلّي ابراز مي كردند. بنده در طول اين بيست ودو سال تجربه اي كه از آغاز جمهوري اسلامي تا امروز داشته ام، همه جا ديده ام كه اين روش و منطقي كه امام به كار مي زدند، درست بوده است. امام مي گفتند كه هر

وقت دشمنان از شما تعريف كردند، بدانيد طمعي در شما دارند؛ لذا مراجعه كنيد و زمينه آن طمع را از بين ببريد. هرچه كه آنها مردم را، جماعت را، جوانان و قشرهاي مختلف را به آن دعوت كردند، بدانيد كه آن به ضرر شماست. ما هرجا تاكنون تجربه كرده ايم، همين طور بوده است؛ بنابراين بسيار بايد مراقب بود. دشمن روشهاي تبليغاتيِ بسيار فعّالي دارد. امروز تقريباً همه رسانه هاي تبليغاتي مهمّ دنيا در انحصار دستگاههاي زرسالارِ قدرتمندي است كه بر بسياري از حكومتها تسلّط دارند. بسياري از آنها صهيونيست و يا از همپيمانهاي صهيونيستهايند. اينها بي حساب و بي هدف تبليغ نمي كنند، كسي را مورد تهاجم قرار نمي دهند يا كسي را بالا نمي كشند. يا طمع دارند، يا هدفي دارند؛ بنابراين بايد مراقب بود. راه علاجش نيز همين چيزي است كه عرض كردم - همچنان كه از رئيس جمهور محترممان و همچنين رئيس جمهور محترم قبلي نقل كردم - يعني انسان طوري حرف بزند و موضعگيري و مشي كند كه آن كسي كه با تعريف از او چاله اي كنده است، خودش بفهمد كه ناكام شده و به نتيجه نرسيده است. گاهي اتّفاق افتاده كه راديوهاي بيگانه به مناسبتي از مسؤولان بلندپايه كشور و مديران سطح بالا - از شخصشان، از مجموعه شان، از جناحشان، از حزبشان - تمجيد و تعريف و طرفداري كرده اند. من به آنها گفته ام كه شما كاري كنيد كه با آنها اشتباه نشويد؛ يعني فاصله خودتان را با آنها صريحاً روشن كنيد. اگر اين كار انجام گيرد، آنها به هدف خود نمي رسند و توطئه شان خنثي خواهد شد؛ حال هر چه مي خواهند تعريف كنند، بكنند. وقتي در خصوص مسأله اي بين دو

جناح و دو گروه فكري در جامعه ما، اختلاف وجود دارد - البته اختلافهاي فكري و سليقه اي يك امر طبيعي است و اشكالي هم ندارد - آنها يك طرف را مورد حمايت قرار مي دهند و يك طرف ديگر را مي كوبند. راه خنثي كردن توطئه آنها اين است كه آن طرفي كه مورد حمايت آنها قرار گرفته، صريحاً و علناً از آنها برائت بجويد. اگر اين كار را بكنند، دشمن به هدف خود - كه ايجاد شكاف است - نمي رسد. اگر اين كار نشد، دشمن به هدف خود اميدوار مي شود. عزيزان من! بدانيد كه اگر در حاكميت شكاف افتاد، هيچ كار اساسي اي پيش نخواهد رفت؛ هر كاري كه جمعي انجام دهند، يك جمع ديگر روي آن علامت سؤال مي گذارند و مانع از پيشرفت كار مي شوند، كه شما در موارد متعدّدي نمونه هايش را ملاحظه كرده ايد. دستگاهي اقدامِ مثبتِ خوبي را انجام مي دهد؛ ولي هنوز هيچ چيز معلوم نشده، ناگهان مي بينيد كه عدّه اي در مقابل آن موضعگيري و عليه آن انتقاد و به آن حمله مي كنند! اين طوري، كاري پيش نمي رود. وقتي يك شعار و يك حرفِ خوب از دهاني خارج مي شود، يك عدّه ديگر از آن طرف به او حمله مي كنند و نمي گذارند اين شعار به نتيجه برسد. دو دستگي در مراكز اصلي حاكميت، اين اشكالات بزرگ را دارد؛ والّا اختلاف فكري اشكالي ندارد. شكاف و دوئيّت و دشمني و تخاصمِ به نفع دشمن است كه اشكال دارد. من گاهي از بعضي موضعگيريهايي كه بعضي از اشخاص - چه در قوّه مقنّنه و چه در بعضي جاهاي ديگر - مي كنند، گله مندم. نبايد به گونه اي موضعگيري كرد كه دشمن

آن را به نفع خود و در جهت اهداف و مقاصدش مشاهده كند. بايد بگذاريم دستگاههاي كشور - چه قوّه مجريّه، چه قوّه قضايّيه، و چه قوّه مقنّنه - با قدرت و جسارتِ لازم و اعتماد به نفس، كارهايشان را انجام دهند. درگيري در سطوح بالاي حكومت، همان چيزي است كه دشمن آن را مي خواهد و آن را به جدّ تعقيب مي كند. همان چيزي كه قبلاً عرض كردم: اگر توانستند كسي را نفوذ دهند، اين كار را مي كنند - كه خوشبختانه تاكنون در مراكز بالا چنين توفيقي پيدا نكرده اند و ان شاءاللَّه بعد از اين هم توفيق پيدا نخواهند كرد - اما راه ديگري كه در دسترس آنهاست، اين است كه خودشان را به بعضي نزديك نشان دهند و عليه بعضي و به نفع بعضي دعوا را تشديد كنند. يكي از سياستهاي واضح و روشن ضدّ انقلاب در چند سال اخير همين نكته بوده است. اگر حرف مي زنند، با اين هدف است؛ اگر موضعگيري مي كنند، با اين هدف است؛ اگر راديو به راه مي اندازند، با همين هدف است. در داخل هم دنباله هاي ضدّ انقلاب و عوامل سرويسهاي جاسوسيِ خارجي هستند - اين طور نيست كه نباشند - اينها نيز همان طور موضعگيري مي كنند، همان طور حرف مي زنند و همان هدف را تعقيب مي كنند. فقط ايجاد شكاف در دستگاههاي بالاي حكومتي، هدف آنها نيست؛ ايجاد شكاف در حوزه علميه هم هدف ديگر آنها بود. سعي شان اين بود كه بين مراجع و بزرگان و علماي نامدار در سطح حوزه علميه، اختلاف ايجاد كنند، كه خوشبختانه نتوانستند و اميدواريم در هيچ جا نتوانند. من در اين جمعه آخر سالِ اميرالمؤمنين، به نام و

به ياد آن بزرگوار، در درجه اوّل خودم را - كه از همه بيشتر به توصيه به تقوا احتياج دارم - و سپس مسؤولان كشور و آحاد مردم و شما نمازگزاران عزيز را دعوت مي كنم كه به توصيه اميرالمؤمنين، تقوا را رعايت كنيم؛ با همان معناي مراقبتِ هوشيارانه از رفتار و حركات و اعمال خود؛ براي اين كه دشمن اميدوار نشود و احساس نكند كه مي تواند در حاكميت شكاف ايجاد كند و مانع از پيشرفت كارهاي صحيح شود. از خداي متعال مي خواهم كه اين سال را - كه به نام اميرالمؤمنين مزيّن بود - ذخيره اين ملت قرار دهد و ان شاءاللَّه سال آينده را براي اين ملت، سال موفّقيتهاي بزرگي قرار دهد. البته در زمينه مسائل سال آينده و مسأله انتخابات - كه در اوايل سال آينده است - مطالب متعدّد ديگري با مردم عزيز دارم، كه در هنگامِ خود عرض خواهم كرد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم انّا اعطيناك الكوثر. فصلّ لربّك و انحر. انّ شانئك هو الأبتر.(8) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، حكمت 70 2) نهج البلاغه، حكمت 70 3) نهج البلاغه، حكمت 70 4) نهج البلاغه، خطبه 86 5) نهج البلاغه، خطبه 86 6) . 7) عصر: 4 - 1 8) كوثر: 1 - 3

بيانات در سال 1380

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در اجتماع بزرگ مردم مشهد و زائران حرم مطهر امام رضا (ع)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع بزرگ مردم مشهد و زائران حرم مطهر امام رضا (ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين. سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. عيد نوروز و عيد غدير و توفيق تشرّف به زيارت حضرت اباالحسن الرضا عليه الصّلاةوالسّلام را به همه برادران و خواهران

عزيز - چه مردم عزيز و گرامي مشهد و چه زائران عزيزي كه در اين روزها از شهرهاي ديگر به اين آستان مقدّس تشرّف پيدا كرده اند - تبريك و تهنيت عرض مي كنم. اميد است كه اين سال نو و اين اعياد مبارك، براي همه ملت ايران منشأ بركات و بهروزي باشد و آغاز اين سال، آغاز حوادث و تحرّكاتي در جهت نفع و صلاح اين ملت و موجب آسايش عمومي و جلب كننده رضاي الهي باشد. بنده هم خداي متعال را شكرگزارم كه يك بار و يك سال ديگر اين توفيق را ارزاني فرمود كه در جوار اين آستان مقدّس و معلّي توفيق زيارت شما برادران و خواهران عزيز را داشته باشم. از خداي متعال مي خواهيم كه اين مجلس و اين ديدارها و آنچه كه مي گوييم و مي شنويم، همه را براي خود و در جهت خير و صلاح اين ملت عظيم الشّأن قرار دهد. آنچه كه من امروز به شما حضّار محترم عرض مي كنم، نكاتي است كه اساس آن، همان چيزي است كه در پيام نوروزي هم به آن اشاره كردم. از نظر ما سال 80 هم مانند سال 79، سال امام علي بن ابي طالب عليه الصّلاةوالسّلام است. سال علوي براي ملت علوي و مخلص علي بن ابي طالب عليه الصّلاةوالسّلام مي تواند حامل پيامهاي بسيار مهمّي باشد. سال گذشته هم به نام آن بزرگوار مزيّن شد؛ اما آرزوي قلبي اين جانب اين است كه امسال ما به شعار اكتفا نكنيم. شعار علوي، عزيز است؛ اما شعار بايد مقدّمه رفتار باشد. اگر سال گذشته شعار علوي داديم، امسال رفتار علوي پيشه كنيم. علي بن ابي طالب عليه الصّلاةوالسّلام، هم داراي شخصيت فردي به عنوان يك مسلمان و يك انسان است،

هم به عنوان يك شهروند در جامعه اسلامي است، و هم به عنوان يك حاكم، يك سياستمدار، يك تدبيركننده امور و يك مجاهد في سبيل اللَّه مطرح است. او از همه اين جهات قابل تأسّي است. ما به تأسّي و پيروي كردن از اميرالمؤمنين احتياج داريم. اميرالمؤمنين در شخصيت خود، مظهر خصوصياتي است كه امروز اگر ما مردم و مسؤولان اين خصوصيات را در رفتار و گفتارِ خودمان منعكس كنيم، جامعه اسلامي مان اوج و اعتلاء پيدا خواهد كرد. راه تعالي و پيشرفت و اصلاح دنيا و آخرت يك ملت، يك راه پيمودني است. در مقابل انسان مؤمن و معتقد به خدا و به رسالت انسان، بن بست وجود ندارد. يك ملت مي تواند همه مشكلات و همه سنگِ راهها و خارِ راهها در طريق كمال را از جلوِ پاي خود بردارد؛ به شرط آن كه خصوصياتي را كه براي اين حركت عظيم و همه جانبه لازم است، در خود به وجود آورد، و اميرالمؤمنين مظهر اين خصوصيات بود. اميرالمؤمنين، هم مظهر تقوا و امانت و هم داراي صدق و صراحت بود. آن بزرگوار با اين كه يك سياستمدار و رئيس دنياي اسلام بود و تدبير امور يك جمعيت عظيمِ چند ده ميليوني آن زمان، با نبود وسايل امروزي براي ارتباط، بر دوش او بود و جامعه و امّت اسلامي را اداره مي كرد، اما سياستمداريِ علي موجب اين نمي شد كه از جاده صداقت و صراحت كنار رود. علي، صادق و صريح بود؛ آنچه مي گفت، به آن معتقد بود و براي او راهنماي عمل بود. براي اين است كه كلمه كلمه گفتار اميرالمؤمنين در طول تاريخ مثل نورافكني براي زبدگان و نخبگان فكري عالم درخشيده

است. كاري را كه سياستمداران دنيا - چه امروز و چه در طول قرنهاي گذشته - انجام مي دادند و حرفي را كه بر زبان مي آوردند و به آن اعتقاد قلبي نداشتند و چهره و قيافه اي را كه به خود مي گرفتند و با باطن آنها به كلّي متفاوت بود، در اميرالمؤمنين وجود نداشت. امروز شما نگاه كنيد؛ حرفهاي زيبا و قشنگ بر زبان سياستمداران عالم بسيار جاري مي شود - نام انسان، نام حقوق بشر، نام مردم سالاري، نام صلح، نام قداست - اما در دلها و در عملها، از اين حقايق هيچ گونه خبري وجود ندارد. اين وضعيت، قبل از دوران اميرالمؤمنين هم بود؛ امروز هم وجود دارد. اميرالمؤمنين - آن قلّه بلند انسانيت - در اين جهت برخلاف اغلب سياستمداران عمل كرده است. خصوصيت او اين بود كه اگر اسم مردم را مي آورد، براي آنها حقيقتاً ارزش قائل بود؛ نه مثل كساني كه در سطح بين المللي از هرچه تروريست حرفه اي است - كه امروز حكّام صهيونيست در دنيا تروريستهاي حرفه اي هستند - از هرچه غارتگر بين المللي است - كه امروز پشت صحنه قدرتهاي استكباري، زرسالاران و چپاولگران بين المللي هستند - از هرچه انسان نانجيب و متجاوز به حقوق انسان است، عملاً حمايت و پشتيباني مي كنند و خجالت هم نمي كشند و بر زبان نام حقوق بشر و انسان و مردم سالاري را جاري مي كنند و طلبكار ملتها هم مي شوند! نظام جمهوري اسلامي را كه يقيناً يكي از مردمي ترين نظامهاي عالم و متّكي به آراي قشرهاي عظيم مردم و گره خورده با عواطف و احساسات و ايمان آنهاست، به عنوان نظام مردم سالار قبول ندارند؛ اما نظامهاي حكومت مطلقه فردي و سلطنتهاي موروثي

و نظامهاي كودتا و آن جايي كه بچه هاي دبستانيِ آن از آسيب نيروهاي امنيتي شان در امان نيستند و به دست آنها به قتل مي رسند، آنها را به عنوان نظامهاي معتقد به حقوق بشر مي شناسند! اين يك مضحكه سياسي و جهاني است. سياستمداران نظامهاي غيرالهي مايلند همه انسانهاي عالم، دستخوش چنين بازيچه هايي باشند. اميرالمؤمنين نام مردم را مي آورد، اما به معناي حقيقي كلمه طرفدار مردم و ضعفا بود. توجه به ضعفا، قدرت و قاطعيت در مقابل زورگويان و ناحق طلبان و بهره مندي كم از منابع اموال عمومي، خصوصيات ديگر اميرالمؤمنين است. هر كس كه بيت المال مسلمين را مِلك خود به حساب مي آوَرَد - يا به زبان بگويد، و يا اگر نمي گويد، در عمل اين طور وانمود كند كه ما اين قدرها حق داريم - و با بيت المال مثل اموال شخصي خود رفتار كند - يا بخورد يا ببخشد يا در راه اغراض شخصي از آن استفاده كند - نمي تواند دنباله روِ علي به حساب آيد. رفتار علوي در همه اين ابعاد، وظيفه ماست؛ كارِ زياد، بهره منديِ كم. اميرالمؤمنين، هم در آن زماني كه وظيفه حكومت بر دوش او بود و هم در آن زماني كه انزوا و كنار بودن از حكومت را بر او تحميل كرده بودند، وسط ميدان بود و كار مي كرد. هيچ وقت علي نرفت در خانه بنشيند و با مردم و جامعه و كشور قهر كند. اين خصوصيتِ اميرالمؤمنين نيست. خصوصيت ديگر آن بزرگوار، ارتباط با خداست. البته زبان انسانهاي كوچك و قاصري مثل من بسيار نارساتر از اين است كه حتي بتواند تفوّه كند و كلياتي از عبادت آن بزرگوار را بيان نمايد. وقتي امام سجاد -

كه زِين عابدين است - در مقابل عبادت اميرالمؤمنين به شگفتي وادار شود، امثال ما اصلاً بايد سخني بر زبان نياوريم. بسيج نيروها در راه حق و در برابر ناحق، خصوصيت ديگر اميرالمؤمنين است. نگويند چرا مردم را نسبت به استكبار و مظالم آن و عوامل و ايادي دشمنان خدا حسّاس و بسيج مي كنيد. اميرالمؤمنين هم اين خصوصيت را داشت. ما هم بايد مانند اميرالمؤمنين، همه نيروها و همه دلها و همه تن ها و همه توانها را در مقابل ناحق و در راه حق بسيج كنيم. هم بايد خودمان آماده باشيم؛ هم بايد دلها و جانهاي آماده و جوانهاي نوراني را - كه امروز جامعه ما به وجود جواناني كه دلهايشان پاك است، داراي نشاط و طراوت است - در راه خدا و در راه حقيقت و در راه تلاش مخلصانه - كه در اين دوران، ايران اسلامي به آن نيازمند است - بسيج كنيم. مبارزه با مقدّس مآبيهاي متحجّرانه و بي مبنا هم يكي ديگر از خصوصيات اميرالمؤمنين است. همان اميرالمؤمنينِ عابدِ پارساي ذاكر خداوند - كه نخلستانهاي كوفه انعكاس فرياد دعا و تضرّع او را تا ابد در سينه خود حفظ كرده اند - با كساني كه با تنسّك و تعبّدِ متحجّرانه و بي مبنا مي خواستند شخصيت فرديِ خودشان را به رخ مردم بكشند، و اگر اخلاص هم داشتند، ابعاد گوناگون شخصيت خود و ديگران را معطل گذاشته بودند، مقابله كرد. اميرالمؤمنين انساني است كه مُرّ حقيقت را بيان مي كرد؛ چه به مذاق جناحهاي مختلف خوش بيايد يا نيايد؛ چه به مذاق كساني كه مي خواهند به ظواهر بچسبند و باطن را رها كنند، خوش بيايد يا نيايد؛

چه به مذاق كساني كه مي خواهند با سلايقِ شخصيِ خودشان دين خدا را تعبير و تفسير كنند، خوش بيايد يا نيايد. همه اينها در زمان اميرالمؤمنين بودند. اينها شخصيتهاي مشخصي هستند كه در تاريخ نمونه دارند؛ در زمان اميرالمؤمنين هم نمونه داشتند. اسلام اميرالمؤمنين، اسلامي است كه در آن، ذكر و شور و حال و طراوت و حركت و سازندگي و جهاد و فداكاري و ايثار هست. امروز كه ما نمونه هايي از آن انسانهاي جورواجور را مي بينيم، وظيفه پيدا مي كنيم. هيچ كس نمي تواند خودش را با علي مقايسه كند؛ اما همه مي توانند به سمت آن قلّه حركت كنند. اميرالمؤمنين شاخص است. در درجه اول، ما مسؤولان وظيفه و تكليف داريم كه خودمان را با رفتار اميرالمؤمنين تطبيق دهيم و جهت حركتِ خودمان را با او بسنجيم. آحاد مردم نيز همين تكليف را دارند. عرض كرديم، اميرالمؤمنين، هم يك سياستمدار و يك مدبّر امور است، هم يك شهروند معمولي است. همه ابعاد در زندگي اميرالمؤمنين وجود دارد. پير و جوان، زن و مرد و قشرهاي مختلف مي توانند از اميرالمؤمنين درس بگيرند؛ ولي وظيفه مسؤولان سنگين تر است. من آن روز گفتم، امروز هم مي گويم؛ وظيفه مسؤولان سنگين است. بايد رفتار علوي در ميان ما مسؤولان نظام جمهوري اسلامي نهادينه شود. آن روز است كه هيچ گونه آسيب و خطري اين نظام را تهديد نخواهد كرد. انقلاب اسلامي بر اساس الگو قرار دادن همين شخصيتِ همه جانبه كامل به وجود آمد. آنهايي كه خواستند از انقلابهاي گذشته و از بعضي حوادث كشورهاي ديگر براي انقلاب اسلامي شبيه سازي كنند، به اين نكته توجّه نكردند. انقلاب اسلامي الگو و نمونه خود را

از اميرالمؤمنين گرفت و نظام جمهوري اسلامي به وجود آمد. امام بزرگوار ما كه يك شاگرد و رهرو مكتب اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام بودند، در رفتار و گفتار خود، همين توصيه ها را مي كردند. اگر نگاه كنيد، در تعاليم امام بزرگوار، جابه جا شاخصهاي علوي را مشاهده مي كنيد. به خاطر همين بوده است كه دشمنان، نقطه مقابل راه امام را هدف فعاليت خودشان قرار داده اند. تبليغات دشمنان انقلاب و نظام جمهوري اسلامي - كه دشمنان ملت ايرانند - هدف خود را همين قرار داده اند كه نقطه مقابلِ راهي را كه امام بزرگوار با شاخصهاي معيّن ترسيم كرده بودند، در ميان مردم ترويج كنند. البته متن ملت عزيز ما، تسليم فشار تبليغاتي دشمن نشده و نخواهد شد؛ اما كساني كه خودشان اشتباه كردند، در بين ما هستند. اينها راه غلطي رفتند و بعضي از مجموعه ها را هم با خودشان به راه غلط كشاندند. امام به ملت ما ياد دادند كه بايد مسؤولان در فكر ضعفا و پابرهنه ها باشند و به نيازهاي مردم توجّه كنند. آنها در تبليغات و در تهاجم فرهنگي خود، توجّه به خواست قدرتهاي استكباري را ملاك قرار دادند؛ ببينند امريكا از چه چيزي بدش مي آيد، از آن پرهيز كنند؛ ببينند قلدران و زورگويان عالم به چه چيزي تمايل دارند، به طرف آن حركت كنند. اين نقطه مقابل تعاليم جمهوري اسلامي است كه در گفتار امام بزرگوار ما تجلّي مي كرد. امام به ما ياد دادند كه هرچه فرياد داريد، بر سر امريكا بكشيد؛ اما عدّه اي فريادهاي خود را بر سر خوديها كشيدند؛ به ديگران هم ياد مي دهند كه بر سر همديگر فرياد بكشند! امام در وصيت نامه و در

تعليمات دوران حيات بابركت خود تكرار مي كردند كه از غريبه ها و نامحرمها و نفوذيها برحذر باشيد. مراقب باشيد تا كساني كه با اين انقلاب و اين نظام و اين اسلام و با منافع مردم هيچ ميانه خوبي ندارند، در اركان تصميم گيري كشور نفوذ نكنند. مسأله غريبه ها و نااهلها و نامحرمها را، اوّل امام مطرح كردند. اينها در مقابلِ آن جهت و آن خطِّ روشن، مي گويند از دوستان و از خوديها برحذر باشيد و پرهيز كنيد. اينها را با نامهاي گوناگون و چپ و راست مطرح مي كنند. اگر شما هر كدام از اين راديوهاي بيگانه را باز كنيد، در هر يك از برنامه هايشان، حداقل چند بار اسم جناح محافظه كار و نوگرا را مطرح مي كنند؛ تعبيراتي كه ملت ايران و علاقه مندان به انقلاب و مؤمنان و وفاداران به مصالح عمومي اين ملت و اين كشور را به جبهه هاي مختلفي تقسيم مي كند. امام مي گفتند ايرانِ يكپارچه، ملتِ متّحد و همزبان؛ اما عدّه اي سعي مي كنند طبق خواست و ميل و صلاحديد دشمنان اين ملت، جهات غيرعمومي را - قوميتها و مذاهب و دسته دسته كردن مردم و بازي با الفاظي از قبيل حزب و امثال آن را - در ميان مردم رايج كنند و يكپارچگي مردم و آن وحدتي را كه مي تواند ايران اسلامي را از لابلاي توفانها عبور دهد، به هر شكلي دچار انشقاق و پراكندگي كنند. جمهوري اسلامي، همان الگوي اميرالمؤمنين - الگوي ايمان، تقوا، پاكدامني، توجّه به ضعفا و خواست طبقات محروم جامعه و توجه به مصالح عمومي ملت - را مورد توجّه قرار داد. بديهي است كه عدّه اي با چنين نظام و حكومت و كشوري

كه باج نمي دهد، تسليم دشمنِ مداخله گر نمي شود، فرش قرمز در مقابل پاي چپاولگران پهن نمي كند، مصالح كشور را به بيگانگان نمي سپارد و مي ايستد و از حقِّ خود دفاع مي كند، مخالف و دشمن مي شوند. چرا بعضي افراد از آوردن اسم دشمن بدشان مي آيد؟! مي گويند نفهميد، ندانيد و به ياد نياوريد كه دشمن داريد! انقلاب و نظام جمهوري اسلامي اين راه روشن را به ما نشان داد و اين خطِّ صلاح و فلاح را در مقابل پاي ملت گذاشت. انقلاب احتياج به تجديدنظر ندارد؛ احتياج به عمل كردن دارد. عدّه اي دائماً دم از تجديدنظر مي زنند. در چه چيزي مي خواهيد تجديدنظر كنيد؟! انقلاب، يك حركت عظيم در مقابل فساد و بي كفايتيِ رژيمي بود كه تا خرخره در لجنزارهاي فساد و وابستگي گرفتار شده بود. انقلاب، يك اصلاح بزرگ است. بايد به انقلاب عمل كرد؛ بايد به قانون اساسي عمل كرد؛ بايد به مباني نظام جمهوري اسلامي وفادار بود و عمل كرد. انقلاب و جمهوري اسلامي عيبي ندارد. بنده و امثال بنده با ضعفها و كم بصيرتي و ترس و جبنِ ذاتي و دلدادگيِ خود به امور مادّي و عشرت دنيايي مي خواهيم انقلاب را تفسير كنيم. ما ضعفهاي خود را به حساب انقلاب مي گذاريم؛ در حالي كه انقلاب، قوي و كارآمد است و نظام جمهوري اسلامي، همان قلّه بلندي است كه مي تواند ملت ايران و كشور عزيز ما را از همه گرفتاريهاي مادي و معنوي اش بيرون بياورد؛ به شرطي كه بنده و امثال بنده به آنچه كه نظام جمهوري اسلامي و اسلام عزيز بر دوش ما گذاشته، عمل كنيم و ضعفهاي خودمان را به پاي نظام جمهوري اسلامي نگذاريم. لذا

من امسال - كه سال امام علي در رفتار، نه فقط در گفتار است - دو شعار اصلي را براي عملكرد دستگاههاي مختلف كشور مطرح كردم، كه بايد آن را در مقابل چشم داشته باشند: يكي اقتدار ملي و ديگري اشتغال مفيد و مولّد؛ و حتي اوّلي از دومي مهمتر است. با اين كه امروز مسأله اشتغال در كشور ما يك مسأله بسيار مهمّ و اساسي است و اگر برنامه ريزيِ خوب و كارآمد و عمل جدّي دنبال اين عنوان وجود داشته باشد، به وضوح مشكلات بتدريج كاهش پيدا خواهد كرد - كه البته خوشبختانه از سال 79 برنامه ريزي را شروع كرده اند و امسال بايد مسؤولان كشور به طور جدّي وارد ميدان شوند - اما مسأله اقتدار ملي از اين مهمتر است. يك ملت مثل ملت ايران، با همه وجودش، با سابقه تاريخي اش، با ريشه هاي فرهنگي اش، با امكانات جغرافيايي و اقليمي اش و با تواناييهاي فراوان بشري، اقتدار و عزّت و توانايي و آبروي خود را در چهره مسؤولان كشور مشاهده مي كند. مسؤولان كشور و قواي سه گانه مي توانند مظهر اقتدار ملي باشند. اقتدار ملي يعني چه؟ اقتدار ملي دست قدرتمندي است كه مجموعه نيروهاي فعّالِ قواي سه گانه در تشكيل آن سهم دارند و بايد وظيفه خودشان را با شجاعت و اقتدار و اميد و بدون رودربايستي و با همكاريِ كامل انجام دهند. يك ملت اگر اقتدار ملي داشته باشد - اقتدار در زمينه اقتصاد، سياست، فرهنگ و سازماندهي دولتي - مشكلات مادّي و معنوي اش حل خواهد شد. اگر فرضاً مسؤولي در بخش امنيت، كار خود را خوب انجام دهد، مردم احساس عزّت و اقتدار مي كنند. اگر مسؤولي در بخش

اقتصاد تلاش كند و كارآمديِ خود را نشان دهد - پول ملي را تقويت كند، تورّم را مهار كند، در جامعه رونق اقتصادي به وجود آورد و طبقات محروم را از حقوقي كه متعلّق به آنهاست، برخوردار نمايد - مردم احساس اقتدار و توانايي مي كنند. خودشان را در آن مسؤول، مشاهده و ملاحظه مي كنند و او را مظهر خودشان به حساب مي آورند. وقتي در عرصه بين المللي، مسؤولان كشور، با عزّت و سربلندي و استغناء در مجامع جهاني شركت مي كنند و حرف حقِ ّ خودشان را با شجاعت بر زبان مي آورند و در معامله و مبادله با دولتها، منافع ملي را مدّ نظر مي گيرند و مصالح را ملاحظه و به نفع كشور كار مي كنند، ملت كه در جريان اين كارها قرار مي گيرد، احساس اقتدار مي كند. اقتدار ملي به دو عنصر اصلي نياز دارد: يكي اين كه همه افراد وظايف خودشان را با قاطعيت انجام دهند. دوم اين كه قواي سه گانه با هم همكاري كنند. باز من ناچارم به تبليغات دشمنان اشاره كنم كه در راديوهاي مزدور، عليه انقلاب تجلّي پيدا كرده است. اگر شما هر كدام از اين راديوها را باز كنيد، مي بينيد كه يك قوّه را مي كوبند، يك قوّه را تا عرش بالا مي برند؛ يك دسته را مورد حمايت و دسته ديگر را مورد اهانت قرار مي دهند. مي خواهند قوا در هم تنيده نشوند؛ مي خواهند دستها در هم گره نخورند؛ مي خواهند در بناي حاكميت مليِ نظام جمهوري اسلامي شكاف به وجود آيد و دلهاي مسؤولان با هم مهربان نشود. طبق قانون اساسي، رهبري وظيفه هماهنگي قوا را برعهده دارد. ضدّ انقلاب به وسيله خيل و حشم تبليغاتي خود، نقطه

مقابل اين وظيفه را برعهده دارد؛ وظيفه ي جدا كردن و دور كردن قوا از يكديگر. آن روز من در حرم امام گفتم، امروز هم در حرم علي بن موسي الرضا عليه السّلام اين نكته را به ملت ايران عرض مي كنم: كسي فريب نخورد كه فلان مسؤولِ يك كشور بيگانه بگويد ما از فلان جناح، فلان گروه، و فلان شخصيتها حمايت مي كنيم. حمايت آنها ننگ است، افتخار نيست. اخيراً باز يك نفر از دولتمردان رژيم امريكا گفته كه ما از فلان جريان در داخل ايران حمايت مي كنيم! شما كه از شاه هم حمايت مي كرديد! حمايت شما فايده اي به حال كسي ندارد. امريكا بيشترين حمايت را از رژيم شاه كرد. مردم همين پيوستگي با امريكاي دشمنِ ملت ايران را ديدند كه واقعيتهاي آن رژيم فاسد برايشان آشكار شد. شما از هر كس حمايت كنيد، او منفور ملت مي شود. من از اين پايگاه معنوي و روحاني به همه مسؤولان عالي رتبه كشور پيام مي دهم كه سال 80 را سال تفاهم، سال اُنس، سال همكاري و سال كمك به يكديگر قرار دهند. قوّه مجريّه و قضاييّه دو قوّه اي هستند كه بايد مثل بازوان فعّال در عرصه ي كشور كار كنند. وظايفي بر دوش قوّه مجريه است؛ وظايفي هم بر دوش قوّه قضاييّه است؛ قوّه مقنّنه هم بايد به عنوان پشتيبان و حامي اين دو قوّه، قوانين لازم را براي اجراي خوب و مشكل پيدا نكردن در راه عمل و اجرا، در اختيار اينها قرار دهد تا دچار كمبود قانون نشوند. در مجلس شوراي اسلامي قانون بايد طبق مصالح كشور، مصالح ملت و مطابق با اسلام باشد تا قوّه مجريّه و قوّه قضاييّه بتوانند با استفاده

از قانون و مجراي صحيح قانوني، وظايف خودشان را انجام دهند. اين مي شود اقتدار ملي. اقتدار ملي به كار جدّي و قاطعانه از سوي همه مسؤولانِ بخشهاي مختلف كشور و هماهنگي دستگاههاي مختلف در راه مصالح ملت احتياج دارد. همديگر را تخريب نكنند، آن گونه كه دشمن مي خواهد. و اما درباره مسأله اشتغال. عزيزان! كار در اسلام عبادت است. اسلام از تنبلي و تن پروري و بيكارگي بيزار است. كار، فقط پشت ميزنشيني نيست؛ همه نوع كاري در وضع كنوني كشور مورد نياز است. كارهاي فكري هم كار است، كارهاي جسماني هم كار است، كارهاي اداري هم كار است؛ كارهاي گوناگون در بخشهاي مختلف، كار است. دو طرف بايد به طور جدّي در اين قضيه هماهنگ باشند: يك طرف، طرف مردم است - جوانان كشور ما با تواناييها و استعدادهاي گوناگون - يك طرف هم مسؤولان و برنامه ريزان قرار دارند. ميدان براي كار در كشور زياد است. من به استانهايي كه مسافرت مي كنم و از نزديك بعضي از مسائل آنها را از مسؤولاني كه با اين مسائل، مماس و مجاور هستند، پرس و جو مي كنم، مي بينم خوشبختانه زمينه و ميدان كار و اشتغال مفيد در كشور زياد است. حتي براي جوان دانشجو يا دانش آموز در دوران تعطيلات تابستاني مي شود كارهاي موقّت به وجود آورد. سال گذشته ما تجربه كوچكي كرديم. قبل از تابستان، من از سازمان بسيج سپاه پاسداران و از جهاد سازندگي مشتركاً خواستم براي تابستان جوانان يك برنامه ريزي فوري بكنند. خيلي هم نخواستيم به تبليغات بپردازيم و سر و صداي آن را مطرح كنيم. بعد از تابستان، گزارشي كه به من دادند، شگفت آور بود. نيروهاي

بسيج با نيروهاي جهاد سازندگي - كه امسال با وزارت كشاورزي ادغام شدند و وزارت جهاد كشاورزي را به وجود آوردند - همكاري كردند و عنوان آن را «بسيج سازندگي» گذاشتند. از چندي پيش سفارش كردم و الان هم به اين دو سازمان - يعني جهاد كشاورزي و بسيج - و نيز به آموزش و پرورش از همين جا توصيه مي كنم كه برنامه ريزي كنند. مي توانند براي جوانها به ميزان زيادي كارهاي موقّت - حتي در دوره تابستان - پيدا كنند. زمينه اشتغال در اين كشور زياد است. همّت و تلاش پيگيرِ مسؤولان لازم است تا بتواند اين خيل عظيم جوانان را به كارهاي مولّد و پيشبرنده سرگرم و مشغول كند. زندگي مادّي و معنويِ يك ملت به كار و عمل وابسته است. برنامه هاي خوبي در سال 79 - بخصوص در اين يكي دو ماه آخر سال - طرّاحي شده و نشستهاي خوبي داشته اند. بنده هم مؤكّداً توصيه كرده ام كه اين مسأله به طور جدّي دنبال شود. بحمداللَّه رئيس جمهور محترم و مسؤولان دولتي در اين قضيه به طور جدّي وارد شده اند. بنابراين امسال مي تواند سال اشتغال باشد. توجّه كنيد كه ما در اوايل سال، انتخابات بسيار مهم رياست جمهوري را داريم. همه مراقب باشند - هم مردم، هم مسؤولان، هم عناصر سياسي - كه بهانه ها موجب چركين شدن دلهاي مردم از يكديگر نشود. انتخابات برگزار شود، رقابتهاي انتخاباتي در جاي خود صورت گيرد، مردم آزادانه رأي خود را در صندوقها بريزند؛ در حالي كه هيچ گونه نقار و نفرت و جدايي هم وجود نداشته باشد. اين ممكن است. عدّه اي تصور مي كنند كه انتخابات بدون كدورت و نفرت

و بدگويي به يكديگر امكان برگزاري ندارد! اين طور نيست؛ مي توان انتخابات سالم و پُرشوري برگزار كرد. البته درباره انتخابات، در زمان خود، آنچه را كه وظيفه من باشد، به مردم عزيزمان عرض مي كنم؛ اما آنچه كه امروز عرض مي كنم اين است كه خودِ انتخابات، مظهر اقتدار ملي است. اگر ملت عزيز ايران بتواند در اين انتخابات، آراي فراوان خود را به ميدان آورد و حضور مردمي، حضور چشمگيري باشد، اين بزرگترين مظهر اقتدار و عزّت ملي است. اميدوارم كه خداوند متعال اين توفيق را به مسؤولان بدهد تا انتخابات خوبي را برگزار كنند و ملت عزيزمان در اين انتخابات، با شور و هيجان و شعور كامل - كه بحمداللَّه از آن برخوردار هستند - شركت كنند و يك بار ديگر عزّت و رشادت خود را به دنيا نشان دهند. پروردگارا ! قلب مقدّس وليّ عصر را از اين ملت و از حركات عظيمي كه به وسيله او انجام گرفته است و مي گيرد، خشنود فرما. پروردگارا ! اين ملت و مسؤولان كشور را مشمول ادعيه زاكيّه حضرت بقيةاللَّه قرار بده. خدايا ! ما را به وظايفمان آشنا و به آنها عامل فرما. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، زندگي و مرگ ما را براي خودت و در راه خودت قرار بده. پروردگارا ! شهيدان عزيز ما و امام شهيدان را در پيشگاه خود با اوليايت محشور فرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى و فرمانده كلّ قوا در ديدار با فرماندهان و گروهى از پرسنل ارتش

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي و فرمانده كلّ قوا در ديدار با فرماندهان و گروهي از پرسنل ارتش به مناسبت روز ارتش جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم روز ارتش را به همه كاركنان عزيز

اين سازمان خدمتگزار و همچنين به ملت ايران تبريك عرض مي كنم. روز ارتش، يك روز تاريخيِ پُر مضمون و جزو خاطره هاي ماندگار و معنادار به حساب مي آيد. مضمون اين روز از اين جهت مهمّ است كه بقا و اعتلاي ارتش در كشور ما مبدأ تاريخ شد. شايد براي جوانهاي ارتش اين سخن آموزنده باشد كه خيليها در صدد بودند در آغاز انقلاب سرمايه هاي ملي را به بهانه هاي مختلف از بين ببرند؛ كمااين كه نسبت به بعضي از سازمانها اين كار را هم كردند. يكي از سرمايه هايي كه به نابودي آن كمر بسته بودند، سازمان ارتش بود؛ اما امام بزرگوار ما در جهت خنثي كردن اين توطئه، هشيارانه قيام كرد. لذا ارتش به عنوان يك سازمان انقلابي و مؤمن، وسط ميدان آمد. نكته مهم اين است كه براي نوسازي ارتش و براي جهت دهيِ انقلابي به آن، هيچ عنصر غير ارتشي داخل ارتش نشد؛ بلكه عناصر مؤمن ارتش و انسانهاي آگاه و هوشياري كه در بدنه ارتش كم نبودند، آستين بالا زدند و اين كار بزرگ را انجام دادند. علي رغم اين كه رژيم فاسد پادشاهي سعي داشت ارتش را به طور كامل به بيگانگان وابسته كند و با وجود اين كه مهره هاي بي وفاي به مردم و وفادار به دشمنان، آن روز در رأس اين ارتش قرار گرفته بودند، اما بدنه - كه متشكّل از مردم مؤمن و مردم معمولي ايران بود - خود را سالم نگه داشته بودند. عناصري از ارتش - كه امروز بعضي از آنها بحمداللَّه حضور دارند، بعضي هم به شهادت رسيده اند يا به لقاي الهي رفته اند - به وسط ميدان قدم گذاشتند؛ طرح نوسازي

و انقلابي سازي ارتش را خودشان طرّاحي كردند، خودشان هم دنبال كردند، خودشان هم به نتيجه رساندند. بنابراين نسل جوان امروز ارتش ما مديون آنهاست. پيوند بين نسل جوان ارتش و آن نسلي كه توانست ارتش را از دست بيگانگان و بيگانه پرستان خارج كند و در اختيار ملت ايران بگذارد، يك پيوند هميشگي و دائمي است. جوانها بايد قدر اين پيشكسوتها را بدانند. به هر حال ارتش جمهوري اسلامي ايران با موازين يك ارتش كارآمد شكل گرفت؛ توانست تجربه هاي باارزشي را در ميدانهاي جنگ نشان دهد و براي خود افتخار كسب كند. يك ارتش، بزرگترين افتخارش اين است كه مدافع ملت و كشور باشد و در ميدان خطر از خود كارايي نشان دهد. ارتش جمهوري اسلامي اين دو خصوصيت را از خود نشان داد. امروز ميدان براي تعالي ارتش باز است. سال رفتار علوي، در هر جايي مصداقي دارد. جوانهاي ارتش جمهوري اسلامي ايران مي توانند به اميرالمؤمنين به عنوان الگوي رفتاريِ يك انسان فداكار و بااخلاص نگاه كنند و رفتار علوي را در رفتار خود منعكس نمايند: كار خستگي ناپذير، تلاش مخلصانه و سعي در تعاليِ هرچه بيشتر علمي و عملي. مسؤولان سطوح بالاي سازمان ارتش هم به عنوان سرداران شجاع و پاكدامن مي توانند رفتار علوي را الگوي خودشان قرار دهند. وجود اميرالمؤمنين به عنوان يك رئيس، يك فرمانده و يك مسؤول، مظهر پاكي و شفّافيت و صداقت بود. او آسودگي را به خودش راه نداد؛ نسبت به زيردستان تفرعن نفروخت؛ خود را همه جا بنده خدا و خدمتگزار مردم دانست و مخلصانه - بدون چشمداشت به دنيا - كار كرد. اين مي تواند در رفتار ما و

رفتار هر كسي كه در هر مجموعه اي مسؤول است، به عنوان رفتار علوي خود را نشان دهد. يك پايه اقتدار ملي، در نيروهاي مسلح است. اقتدار ملي، يعني اقتدار ملت. اقتدار ملت در عملكرد مسؤولان يك كشور خود را نشان مي دهد. اگر عملكرد مسؤولان در گذاردن و اجراي قانونها، در صداقت و پاكدامني، در تلاش و خستگي ناپذيري، در به ميان آوردن ابتكارهاي خلاق و كارساز، در الگو قرار دادن انسانهاي برجسته و نمونه، در طرد كردن انسانهاي فاسد - كه اين زمينه ها هم جز با ايمان مخلصانه ي به خدا به طور كامل ميسر نيست - عملكرد خوبي باشد، ملت احساس اقتدار مي كند. اقتدار ملي، هم زمينه نظامي دارد، هم زمينه اقتصادي دارد، هم زمينه سياسي دارد، هم زمينه سازماني دارد. در همه ي زمينه ها مسؤولان مي توانند كاري كنند كه ملت احساس اقتدار كند. وقتي كه دشمني به مرز حمله مي كند، اگر مسؤولانِ دفاع از مرزها وظيفه خودشان را خوب به انجام رسانند، ملت احساس اقتدار مي كند. هنگامي كه سياستمداران زورگوي جهاني با انواع بازيهاي سياسي خواستند بر كشور و ملتي چيزي را تحميل كنند، اگر دستگاه سياسي آن كشور توانست هوشيارانه و مدبّرانه تحميل دشمن را پس بزند، ملت احساس اقتدار مي كند. وقتي كه همه سرمايه اندوزان بين المللي سعي مي كنند يك ملت و يك كشور را در چنبره اختاپوس اقتصاديِ خودشان درآورند و با نامهاي فريبنده و بناحق، منابع يك ملت را جذب كنند، اگر مسؤولان اقتصادي كشور توانستند با تدبير و هوشياري و با سرعت عمل متناسب، تدابير لازم را پيش گيرند و مانع از نفوذ پنجه دشمن در اقتصاد كشور شوند و اقتصاد ملي را

شكوفا كنند، ملت احساس اقتدار مي كند. اقتدار ملي يك مفهوم و مقوله كاملاً پيچيده و مركّب است كه نه به معناي نظاميگري است و نه نظاميگري نبودن آن بايد بهانه اي براي منزوي كردن كار نظامي شود. نظاميان هم به نوبه خود در اقتدار ملي شريكند. در يك مجموعه نظامي، اقتدار ملي با كارايي نظامي و رشد خُلقيّات جوانمردانه در آنها، خود را نشان مي دهد. من بر وحدت بين نيروهاي مسلّح - چه سازمانها و چه نيروهاي داخل يك سازمان - تأكيد مي كنم. وحدت به معناي يكي شدن نيست؛ وحدت به معناي هماهنگي و همدل بودن است. سازمان ارتش و سپاه و نيروي انتظامي، هر كدام در وظايف مقرّر و تعريف شده خودشان، هم خوب كار كنند و خود را از لحاظ كيفيّت بالا ببرند و هم ديگران را به رسميّت بشناسند و براي آنها احترام و ارزش قائل شوند و با آنها همدل باشند. اين مي شود مظهر اقتدار ملي. امروز شما مي بينيد همان كساني كه دم از صلح و حقوق بشر مي زنند، بيشترين ضربه ها را به صلح و حقوق بشر وارد مي كنند. چرا سازمانهاي مدافع صلح، كشور متجاوزي را كه به همسايه خود تجاوز مي كند، محكوم نمي كنند؟ چرا سازمانهاي مدّعي دفاع از حقوق بشر، از حقوق ملت فلسطين دفاع نمي كنند؟ آيا ملت فلسطين جزو بشر نيست، يا آن مدّعا، دروغ و پوچ و در خدمت هدفهاي استكبار جهاني است؟ امروز دستگاههاي پنهان و آشكار قدرت - چه در زمينه هاي اقتصادي، چه در زمينه هاي نظامي و چه در زمينه هاي امنيتي - كار مي كنند، براي اين كه ميلياردها انسان را به زير سلطه خودشان درآورند. اينها در

جاهايي موفّق مي شوند، در بعضي جاها هم ناكام مي مانند. يكي از جاهايي كه ناكام ماندند - و به فضل پروردگار و به همّت شما ملت ايران باز هم ناكام خواهند ماند - كشور بزرگ و ملت عظيم الشّأن ايران است. بدون ترديد در مورد ملت و كشور ايران، استكبار جهاني و دستهاي قدرت طلبِ بين المللي ناكام خواهند بود. خدا را شكر مي گوييم كه ملت ايران بيدار است؛ خدا را شكر مي گوييم كه نيروهاي مسلّح ما، هوشيار و آگاهند؛ خدا را شكر مي گوييم كه دلها با ايمان به خدا نوراني است. اين ايمان به خدا را قدر بدانيد و رابطه خودتان را با خدا بيشتر كنيد. اميدوارم ان شاءاللَّه هميشه مشمول ادعيه زاكيّه حضرت بقيةاللَّه ارواحنا فداه باشيد و در شمار خدمتگزاران و سربازان آن حضرت به حساب آييد. خداوند ارواح مطهّر شهيدان را از همه شما راضي و خشنود كند و روح مطهّر امام بزرگوار را دعاگوي شما قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

متن كامل سخنرانى رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم گشايش كنفرانس بين المللى حمايت از انتفاضه فلسطين

متن كامل سخنراني رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم گشايش كنفرانس بين المللي حمايت از انتفاضه فلسطين بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه الّذي منّ علينا بهداية الأسلام و شرّع لنا الجهاد الّذي هو باب من ابواب الجنّه، فتحه اللَّه لخاصّة اوليائه. و «سبحان الّذي اسري بعبده ليلا من المسجد الحرام الي المسجد الأقصي الّذي باركنا حوله لنريه من اياتنا، انّه هو السّميع البصير».(1) والصّلاة والسّلام علي نبيّه البشير النّذير محمّد و آله الطّيّبين الطّاهرين و صَحبه المنتجبين والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته ميهمانان و حضّار گرامي! به همه شما خوشامد مي گويم و رحمت و هدايت الهي را براي خود و شما مسألت مي كنم. تصميم به

تشكيل چنين اجلاسي، امري مبارك است و ان شاءاللَّه در بسيج جوامع اسلامي براي حمايت از قيام مردم مسلمان فلسطين، اثرات مثبت و سازنده اي خواهد داشت. اين نوع گردهماييها عملاً اثبات مي كند كه فلسطين يك موضوع اسلامي و متعلّق به كلّ جهان اسلام است و اشغال آن، يكي از اركان توطئه هاي شيطاني سلطه گران جهاني - در گذشته انگليس و اكنون امريكا - براي تضعيف و ايجاد تفرقه در جهان اسلام بوده است. دشمنان اسلام همواره سعي كرده اند با تقسيم بنديهاي قومي مانع از وحدت كلمه مسلمانان شوند تا بتوانند بر آنها سيطره پيدا كنند. در ابتداي اشغال فلسطين، علماي مجاهدي چون شيخ عزّالدين قسّام و حاج امين الحسيني از مسلمانان براي نجات فلسطين استنصار كردند و مرجع بزرگ ديني مرحوم شيخ محمد حسين آل كاشف الغطاء حكم جهاد عليه صهيونيستها صادر فرمود؛ ولي متأسّفانه بتدريج شكل اسلاميِ مبارزات تضعيف و شكل قومي آن پُررنگ شد. پيروزي انقلاب اسلامي در ايران به رهبري امام خميني، مردي فرزانه از تبار پيامبر اكرم صلّي اللَّه عليه وآله و سلّم، نقش اساسي در بيداري اسلامي در همه جهان، به ويژه در كشورهاي منطقه داشت. پيروزي مسلمانان در روياروييِ به ظاهر نابرابر با دشمنان اسلام در جنوب لبنان، نشان ديگري از اصالت و حقّانيت مبارزات اسلامي و تأكيدي است بر اين كه اگر مسلمانان به وعده خداوند اعتماد كنند و براي خدا مجاهده نمايند، پيروزي آنها حتمي است. بي ترديد پيروزي خيره كننده مقاومت اسلامي در جنوب لبنان از يك سو و شكست فضاحت بار طرحهاي سازشكارانه از سوي ديگر، از عبرتهاي اصلي منطقه است كه موجب شده مردم مسلمان فلسطين يك بار ديگر به انتفاضه رو كنند؛ ولي اين بار ديگر

نغمه هاي سازشكاري در داخل فلسطين و يا منطقه، بر روي فلسطينيانِ صبور، شجاع و مقاوم اثري ندارد و آنها مصمّم هستند كه ان شاءاللَّه مبارزات خويش را تا پيروزي ادامه دهند. انتفاضه اول، تحت تأثير القائات صهيونيستها و حاميانشان، با وعده دستيابي فلسطينيان به امتيازات از طُرق صلح آميز و با اِعمال نفوذ سازشكاران و فشار امريكا و غرب متوقّف شد؛ ولي گذشت ده سال از آن تاريخ، نشان داد كه همه تلاشهاي حاميان صهيونيسم در جهان، براي نجات رژيم اسرائيل از فشارهاي ناشي از مبارزات مسلمانان بوده و آنچه را كه به مذاكره كنندگان فلسطين وعده داده بودند، سرابي بيش نبوده است. اشغالگري، توسعه طلبي و سبعيتي كه امروز اسرائيل از خود نشان مي دهد، از ابتدا براي اهل بصيرت و دلسوزان جوامع اسلامي قابل پيش بيني بود. از ابتداي شكل گيري اسرائيل، اين رژيم غاصب و دروغين، همواره به حقوق مسلّم فلسطينيان تجاوز كرده و بعضي از حكومتهاي غربي - بخصوص امريكا - آن را توجيه و حمايت كرده اند و مجامع بين المللي هم با توجيه اقدامات اين رژيم، سعي كرده اند به هويّت آن و تجاوزاتش مشروعيت بخشند. سرزمين فلسطين و قدس شريف، همواره مورد طمعِ بعضي از قدرتهاي غربي بوده است و تحميل جنگهاي طولاني صليبي ها عليه مسلمانان، نشان بارز اطماع آنها نسبت به اين سرزمين مقدّس است. بعضي از فرماندهان ارتش متّفقين، پس از شكست عثماني و ورود به بيت المقدّس گفتند: «امروز جنگهاي صليبي به پايان رسيد.»! اشغال اين سرزمين براساس يك طرح چندجانبه، پيچيده و با هدف جلوگيري از اتّحاد و پيوستگي مسلمانان و پيشگيري از تأسيس مجدّد حكومتهاي قدرتمند مسلمان بود. دلايلي در دست است كه نشان

مي دهد صهيونيستها با نازيهاي آلمان روابط نزديك داشتند و ارائه آمارهاي اغراق آميز از كشتار يهوديان، خود وسيله اي براي جلب ترحّم افكار عمومي و زمينه سازي براي اشغال فلسطين و توجيه جنايات صهيونيستها بوده است. حتّي دلايلي در دست است كه عدّه اي از اراذل و اوباشِ غيريهوديِ شرق اروپا را به نام يهودي به فلسطين كوچانيدند تا با پوشش حمايت از بازماندگان قربانيان نژادپرستي، يك حكومت معاند اسلام را در قلب جهان اسلام نصب كنند و پس از سيزده قرن، يك گسستگي بين مشرق و مغرب اسلامي ايجاد نمايند. در آغاز، مسلمانان غافلگير شدند؛ چون از كُنه طرح صهيونيستها و حاميان غربي آنها مطّلع نبودند. عثماني شكست خورد؛ قرارداد «سايكس - پيكو» به طور محرمانه براي تقسيم كشورهاي اسلاميِ خاورميانه بين فاتحين جنگ منعقد شد؛ جامعه ملل قيموميت فلسطين را به عهده انگليسيها گذاشت؛ آنها هم به صهيونيستها وعده مساعدت دادند و با مجموعه اي از طرحهاي حساب شده، يهوديان را به فلسطين آوردند و مسلمانان را از خانه و كاشانه خويش آواره كردند. در اين مصاف طولاني كه يك طرف غرب و صهيونيسم بود و طرف ديگر دولتهاي عربِ تازه تأسيس شده، دشمنان اسلام براي مقابله، از ابزارهاي گوناگون و پيچيده اي استفاده كردند كه از جمله آنها رسانه هاي تبليغاتي و مجامع بين المللي بود. آنها از يك سو مسلمانان را به صبر، خويشتنداري، گفتگوهاي صلح و سازش دعوت مي كردند و از سوي ديگر اسرائيل را مسلّح مي نمودند. اهداف راهبردي آنها از تعامل نابرابر و تبعيض آميز بين كشورهاي مسلمان و اسرائيل اين بود كه همواره برتري نظامي اسرائيل را بر كشورهاي اسلامي حفظ كنند و در مجامع بين المللي از

آن رژيم حمايت كنند و با به كار گرفتن رسانه هاي تحت نفوذ خود، جنايات اسرائيل را توجيه نمايند و در بين مسلمانان تبليغ كنند كه فكر پيروزي بر اسرائيل، خيال خامي بيش نيست. رژيم اسرائيل از زماني كه رسماً توسط سازمان ملل تأييد شد - يعني بيش از نيم قرن قبل - تا سال گذشته يكّه تازي مي كرد و هيچ چيز و هيچ كس جلودارش نبود؛ ولي مقاومت اسلامي لبنان كه مركّب از چند هزار جوان مسلّح به سلاح ايمان است، خواب اين رژيم و حاميانش را پريشان كرد. اين جوانان عزيز بدون دادن هيچ گونه امتيازي به اسرائيل، آن رژيم غاصب را با خواري از جنوب لبنان بيرون كردند. پيروزي اين عزيزان، چراغ راهِ ديگر مبارزان مسلمان شد و امروز شاهد انتفاضه مسجدالاقصي هستيم كه از نوع مقاومت اسلامي لبنان در ابعادي وسيع است. اكنون كه شما عزيزان به عنوان يك وظيفه اسلامي، براي حمايت از انتفاضه گرد هم آمده ايد، وظايف بس سنگيني را بر دوش داريد. قبل از هر چيز بايد نشان دهيد كه جهان اسلام در سايه بيداري اسلامي، مصمّم به بازگشت به سنّتهاي حسنه تاريخ شكوهمند اسلام است و همان سنّتها و در رأس همه، وحدت مسلمانان است كه در گذشته موجب شد مسلمانان در نبردهاي سرنوشت ساز عليه متجاوزان صليبي پيروز شوند. در آن واقعه عظيم تاريخي، از همه جهان اسلام، مجاهدين جهت پيوستن به كارزار سرنوشت ساز و طولانيِ نبرد كفر و ايمان روانه شدند. امروز همه مسلمانان جهان به اين مبارزات سرنوشت سازِ مردم فلسطين چشم دوخته و بيش از انتفاضه اوّل به آن دل بسته اند؛ زيرا در آن زمان - يعني ده

سال پيش - فضاي سازش بتدريج در منطقه فراگير شده بود؛ عدّه اي دل در گرو امريكا داشتند و گروهي ديگر نيز معتقد بودند نمي توان در برابر آن فشار سياسي و جوسازي بين المللي ايستادگي نمود و راهي جز پذيرش سازش - آن هم با شرايط امريكا و اسرائيل - وجود ندارد. پس از تحوّلاتي كه در آن هنگام در منطقه صورت پذيرفت، زمينه تثبيت اين نظريّه بيشتر فراهم شد. اما امسال، در شرايطي اين كنفرانس شكل گرفته است كه راه حلِ ّ سازش در منطقه با بن بست مواجه شده است و حتّي آنهايي كه دل در گرو امريكا داشته و دارند، به اين بن بست اعتراف مي كنند. در سال 1370، اعراب و مسلمانان در پي يك سلسله شكستهاي متوالي - در جريان جنگ خليج فارس - دچار سرخوردگي بودند. وحدت دروني آنان نيز در معرض فروپاشي جدّي قرار داشت و چنددستگي بر آنان حاكم بود؛ ولي در شرايط كنوني و به ويژه در پرتو پيروزي تاريخي و عظيم مقاومت اسلامي در جنوب لبنان، اميدهاي تازه و حيات بخشي در دل مسلمانان پيدا شده است. آن زمان در مورد نحوه برخورد با اسرائيل، همواره دو روش مطرح مي شد: مقابله نظامي ارتشهاي عرب با اسرائيل - كه گفته مي شد همه تجربه ها در آن با شكست مواجه شده است - و روش سازش كه منجر به تحقّق خواسته هاي اسرائيل از طُرق مسالمت آميز مي گرديد و در ازاي عقب نشيني از بخشي از اراضي اشغال شده، عدم رشد توان نظامي كشورهاي عربي را تضمين مي كرد؛ نظير آنچه كه در كمپ ديويد شاهد آن بوديم. در آن روزها، الگوي مقاومت مطرح نبود و گفته مي شد از پذيرش

عمومي برخوردار نيست؛ اما اينك يك الگوي موفّق پيش روي ماست كه توانست براي نخستين بار سرزمينهاي اشغال شده را بدون دادن هرگونه امتيازي به اسرائيل، آزاد كند و مانع از تحقّق خواسته رژيم صهيونيستي در به جاي گذاشتن پرچم خود در پايتخت اين كشور عربي - يعني لبنان - گردد. در كمپ ديويد، شرط عقب نشيني اسرائيل، عدم اعزام ارتش مصر به شمال سينا بود؛ ولي در جنوب لبنان، اين اسرائيل است كه با نگراني از قدرت مقاومت اسلامي، ملتمسانه خواستار اعزام ارتش لبنان به مرز فلسطين و لبنان است؛ يعني مقاومت توانست حاكميت را به طور كامل به جنوب لبنان و ديگر مناطق اشغالي باز گرداند. اين انتفاضه، قيام مردمي است كه از همه روشهاي سازشكارانه نااميد شده و دريافته اند كه پيروزي صرفاً در گرو مقاومت خود آنان است. مردم فلسطين در انتفاضه قبليِ خود متحمّل خسارتهاي فراوان شدند و شهدا و جانبازان بسياري را در راه اسلام و آزادي سرزمين اسلامي تقديم كردند؛ اما در نهايت مذاكرات اُسلو آن را متوقّف كرد. نتيجه اسلو چه بود؟ امروز حتّي طرّاحان و مدافعان فلسطينيِ اسلو هم ديگر از آن دفاع نمي كنند؛ زيرا عملاً فهميدند كه اسرائيل فقط مي خواست مشكل خود را حل كند؛ يعني از روياروييِ مبارزين سنگ به دست خلاص شود و ضربه پذيري خود را كم كند. اگر چيز اندكي به طرف فلسطيني داد و نام آن را اعطاي امتياز گذاشت، صرفاً براي خاموش كردن آتش انتفاضه و كم كردن آسيب پذيريِ خودش بود. به محض آن كه مشكل خود را حل شده ديد و به غلط احساس كرد كه مردم فلسطين ديگر توان از سرگيريِ

انتفاضه و مقاومت و رويارويي با آنها را ندارند، اعطاي همان امتيازات اندك را هم متوقف كرد و فزون طلبي ذاتي خود را آشكار ساخت. فرايند روند سازش و طرح اسلو، مردم فلسطين را در حالتي قرار داد كه دريافتند راهي جز قيام ندارند. محور اصلي انتفاضه اقصي بيت المقدّس است؛ يعني جرّقه اي كه به انفجار خشم مردم فلسطين انجاميد، اسائه ادب صهيونيستها به مسجدالاقصي بود. مردم فلسطين با دريافت رسالت خطيري كه در حراست از يكي از مقدّس ترين مكانهاي مذهبي مسلمانان بر دوش دارند، به صحنه آمدند و با ايثار و فداكاري، شعله مقدّس مقاومت و مبارزه عليه اشغالگران صهيونيست را برافروختند. روند سازش - و به طور مشخّص طرح اسلو - موجب تفرقه فلسطينيان گرديد؛ اما اين انتفاضه مبارك توانست وحدت ملي را به صحنه فلسطين بازگرداند. ملاحظه مي فرماييد كه همه اقشار مردم در اين مبارزه حضور دارند و جريانات اسلامي و ملي در كنار يكديگر قرار گرفته اند. حتّي كساني كه همچنان دلشان در جاي ديگري است، ناگزير از همراهي با اين حركت عظيم شده اند. خيزش اسلامي و يا به تعبير ديگر جنبش بيداري اسلامي، پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و ظهور حركت امام خميني رضي اللَّه عنه در دو دهه اخير، با قدرتِ تمام در صحنه منطقه و جهان اسلام ظاهر شده است. امروز محور اصلي اين جنبش و حركت، مسأله فلسطين است. انتفاضه اقصي توانست حتّي در خارج از مرزهاي جغرافيايي فلسطين و برون از ملت فلسطين، عموم ملتهاي مسلمان و عرب را به صحنه بكشاند. تظاهرات ميليوني ملتهاي مسلمان - از غرب تا شرق جهان اسلام - نشان داد كه مردم فلسطين

مي توانند بر روي حمايتهاي آنان حساب كنند و در عين حال نقش قابل توجّهي در ايجاد وحدت مسلمانان ايفا نمايند. روزي كه مقاومت اسلامي در لبنان به همّت دلاورمردان لبناني و با توصيه و حمايت امام راحل شكل گرفت، اسرائيل، بيروت - يعني پايتخت لبنان - را در اشغال خود داشت و بر مقدّرات سياسي اين كشور چنگ انداخته بود. آن روز وقتي مقاومت اسلامي شعار «زحفاً زحفاً نحوالقدس(2)» را سر داد، گروهي از بي خبران، آنان را ساده انديش خواندند و به طعنه سؤال كردند: آيا مي شود به سوي قدس حركت كرد، حال آن كه شما لبنانيها از ورود به پايتخت كشور خود ناتوان هستيد؟ از آن تاريخ تا پيروزي تاريخي مقاومت اسلامي بر اسرائيل، فقط هجده سال به درازا كشيد. تصديق مي فرماييد كه هجده سال، در تاريخ مبارزات ملتها زمان زيادي نيست. بي ترديد، مبارزه، خسارتهاي تأسّفباري را نيز به همراه دارد. مردم كشته مي شوند؛ خانه ها ويران مي گردد؛ فشار اقتصادي بر دوش مردم سنگيني مي كند و دهها مصيبت ديگر كه ملال و تأثّر آن هرگز دلهاي ما را رها نخواهد كرد؛ ولي بايد ببينيم نتيجه اين ايثار و فداكاري چيست؟ پيروزي آن قدر باارزش است كه ناگزير بايد بهاي آن نيز پرداخته شود. اسرائيل كه روزي در اين منطقه عربده مي كشيد و همه خواسته هاي خود را بر ملتهاي عربي ديكته مي كرد، اينك ناتوان و افسرده در برابر عظمت مقاومت اسلامي، بر زمين زانو زده است؛ اين بخشِ كوچكي از تواناييهاي ملتهاي مسلمان و عرب است. يقين بدانيد كه اگر همه امكانات جهان اسلام و حتّي بخشي از آن در اين مسير به كار گرفته شود، ما شاهد

زوال و نابودي رژيم صهيونيستي خواهيم بود. اسرائيل در جنوب لبنان از يك مقاومت چند هزار نفره شكست خورد. درست است كه حزب اللَّه، امتداد مردميِ عميقي داشته و به هنگام ضرورت توانسته است هزاران، بلكه دهها هزار نيرو را بسيج كند؛ ولي به طور مستمر فقط از چند هزار، بلكه گاه از چند صد نيرو در محورهاي رويارويي با اشغالگران صهيونيست بهره برده است. يعني اسرائيل و همه امكانات نظامي آن و فنآوري تسليحاتي و پيشرفته اش - كه به زرّادخانه امريكا متّصل است - از چند صد جوانِ باايمان و پُرشور كه از سلاحهاي بسيار ابتدايي در جنگ بهره مي برند، شكست خورد. البته سلاح قوي و شكست ناپذير آنها، سلاح ايمان بود. پس، الگوي مقاومت و مبارزه پيش روي ماست؛ يعني مي توان با مقاومت و مبارزه و البته تحمّل خسارت، به پيروزي رسيد. درعين حال الگوي شكست نيز پيش روي ماست و آن دل بستن به روشهاي سازشكارانه و كاسه گدايي صلح در دست گرفتن است. نتيجه آن نيز تحقير، به ذلّت كشاندن و در نهايت تحميل يكطرفه خواسته هاي اسرائيل است كه اين را نيز عيناً مشاهده كرديم. امروز حزب اللَّه و پيروزي تاريخي اش، پشتوانه انتفاضه مردم فلسطين است، كه البته پشتوانه بسيار نيرومندي است. رژيم صهيونيستي به هيچ وجه توانايي لازم براي يك رويارويي مستمر و درازمدت با فلسطينيها را ندارد. يهوديان را فريب داده و به فلسطين آورده اند، با اين اميد كه اعراب با آنها نخواهند جنگيد و اگر تصميم به مقابله داشته باشند، فشار غرب مانع از ايستادگي درازمدت آنها خواهد بود. افرادي كه با اين اميد واهي به فلسطين آمده اند، آمادگي اين را ندارند

كه هستي خود را فداي هدفهاي سياسيِ بنيانگذاران صهيونيسم كنند. طبق گزارشها، توريسم صهيونيستها به شدّت ضربه خورده و حتّي روند مهاجرتِ معكوس آغاز شده است. كنفرانس گذشته فلسطين كه در تهران تشكيل شد، يك نقش اساسي و مثبت ايفا كرد؛ به اين معني كه كانون اميدي را براي مخالفان روند سازش فراهم كرد و درعين حال به مردم فلسطين روحيه و اميد بخشيد. مواضع ايران اسلامي و پايداري منحصر به فرد آن در ميان دولتهاي اسلامي نيز توانست به اين مردم قهرمان اميد بخشد. اينك نيز مردم فلسطين بيش از هر چيز به حمايت معنوي و پايداري در مواضع نياز دارند. درست است كه نياز مالي نيز دارند و بايد براي آن، اقدامات جدّي نمود؛ ولي خود آنها در مصاحبه هاي مختلف مي گويند كه ما بيش از هر چيز به موضعگيري نيرومند عربي - اسلامي نيازمنديم. كنفرانس شما بايد زمينه تحقّق چنين امري را فراهم نمايد و مردم فلسطين را دلگرم به حمايتهاي بي دريغ و فراگير امت اسلامي كند. شما نمايندگان كشورهاي مختلف اسلامي مي توانيد با تلاش در اين مسير، امكانات ملتهاي خودتان را براي آزادي فلسطين بسيج كنيد. دفاع از ملت مظلوم فلسطين و قيام شجاعانه و مظلومانه آنان، وظيفه اسلامي همه ماست. امروز يك ملت مسلمان با چهره خون آلود، از وسط ميدان نبرد، امت اسلامي را به ياري مي طلبد. من فرياد آن زن فلسطيني را كه در مقابل دوربين خبرنگار با صداي گرفته خود فرياد مي زد: «يا للمسلمين ...»، از ياد نمي برم. همه مسلمانان و اعراب بايد از مشروعيت مبارزات مردم فلسطين حمايت كنند. در مجامع بين المللي بايد اين نكته مورد تأكيد قرار گيرد كه

مردم بي دفاعي كه حقوق آنان سلب شده و تحت اشغال قرار گرفته اند، حق دارند براي احقاق حقوق خود مبارزه كنند. لذا استمرار انتفاضه و مقاومت مردم فلسطين حقّ مشروع آنان است و قوانين بين المللي نيز آن را محترم شمرده است. هرچند كه متأسّفانه اين قوانين معمولاً در جهت خواسته استكبار و قدرتهاي جهاني تفسير مي شود. حضّار محترم! مطمئن باشيد كه رژيم اسرائيل از درون پوسيده و نسل كنوني به هيچ وجه آمادگي ايثار و فداكاري براي حفظ آن را ندارد. بحمداللَّه ملتهاي عرب و مسلمان، امروزه بيش از هر وقت ديگري در پنجاه سال گذشته، نيرومند و قوي هستند؛ آنها در زمينه هاي مختلف قدرتمند شده اند. مسلمانان، ديگر نمي توانند شاهد سركوبي روزانه ملت فلسطين باشند و ساكت بنشينند. به اسرائيل بايد بفهمانيد كه استمرار سركوبي ملت فلسطين و مناطق فلسطيني نشين، با عكس العمل شديد، جدّي و عملي همه اعراب و مسلمانان مواجه خواهد شد. مردم فلسطين را بايد به ادامه مقاومت دلگرم كنيد. مردم فلسطين خوب مي دانند كه آنچه بر اقدامات سركوبگرانه ي اسرائيل در لبنان لگام زده است، توان مقاومت اسلامي در پاسخگويي به اسرائيل و وارد آوردن ضربات سهمگين به آن مي باشد و نه اتّكاء به تلاشهاي مسالمت آميز و ميانجيگري اين و آن. وحدت دروني مردم فلسطين و جريانات مختلف فلسطيني يك نكته اساسي است. هرچيزي كه موجب انحراف مسير و عدم توجّه به دشمن اصلي شود، يقيناً در خدمت آرمان فلسطين نخواهد بود. الحمدللَّه فلسطينيها در طول اين پنجاه سال از اين امتحان سربلند بيرون آمده و پختگي خود را نشان داده اند. ديديم كه همه تلاشهاي اسرائيل براي دامن زدن به اختلافات مجاهدين، ناكام ماند

و تمامي جريانهاي اصيل و جنبشهاي مجاهد و مبارز، علي رغم گرايشهاي متفاوت، با صبر انقلابي مانع از تحقّق خواسته دشمن شدند. از اين پس نيز بايد چنين باشد. امروز ديگر كاملاً روشن شده است آنهايي كه گمان مي كردند قضيه فلسطين يك امر مقطعي و محدود به بخش كوچكي از جهان اسلام است، كاملاً اشتباه مي كردند. ذخاير عظيم سلاحهاي هسته اي و كشتار جمعيِ ذخيره شده در زرّادخانه هاي رژيم صهيونيستي، براي مقابله با مردم بي دفاع فلسطين نيست؛ بلكه براي برقراري سلطه بر جهان اسلام و بخصوص منطقه خاورميانه است. اين كه حزب اللَّه براي آزادي سرزمين اشغالي تلاش مي كند و اسرائيل در تلافي به نيروهاي سوريه حمله ور مي شود، نشان بارزي از چنين نيّت شيطاني اسرائيل و حاميان غربي آن است. خطِّ كلّي مبارزه با رژيم غاصب بايد اين باشد: الف - زنداني كردن رژيم غاصب در درون مرزهاي سرزمين اشغالي و تنگ كردن فضاي تنفّس اقتصادي و سياسي آن و گسستن پيوندهاي آن با محيط پيرامونش. ب - تداوم بخشيدن به مقاومت و مبارزه ملت فلسطين در داخل كشورشان و رساندن هرگونه كمكي كه به آن نياز دارند، تا تحقّق پيروزي نهايي. برادران و خواهران! علت اساسي فشارهاي همه جانبه اي كه استكبار جهاني - و در رأس آنها رژيم امريكا - به ايران وارد مي كند، حمايت ما از فلسطين است. آنها در اظهارات صريحتري گفته اند كه مشكل اصلي امريكا با ايران، مخالفت جمهوري اسلامي ايران با طرحهاي ذلّت بار سازش در فلسطين است؛ و بقيه امور نظير ادّعاهاي مضحكِ نقض حقوق بشر و ساخت سلاحهاي كشتار جمعي، بهانه اي بيش نيست؛ و اگر ايران دست از حمايت خود از مبارزين و مردم

لبنان و فلسطين بردارد، آنها دست از روش خصمانه خويش عليه ايران برمي دارند! البته ما به روشني مي دانيم مشكل اصلي آنان، اسلام و حكومت اسلامي است كه مانع از بازگشت غارتگرانه و سلطه طلبانه آنان به اين كشور پهناور شده است و آنها هم حقيقتاً اين رويكرد سياستهاي جمهوري اسلامي را به خوبي مي شناسند. ما به آنها جواب رد داده ايم و حمايت از مردم فلسطين و لبنان را از وظايف مهم اسلامي خويش مي دانيم. لذا آنها از هر سو فشارهاي خود را وارد مي كنند. سياست اصلي و راهبردي آنان در مورد كشور ما، شكاف افكندن در صفوف متّحد و يكپارچه مردم مسلمان و انقلابي ايران است. گروهي را «محافظه كار» و گروهي را «اصلاح طلب» مي نامند؛ از يك گروه حمايت مي كنند و برعكس، حملات تبليغي خويش را عليه گروه ديگر متمركز مي كنند. آنها با بزرگ كردن بعضي اشكالات، سعي مي كنند نظام اسلامي را غيركارآمد جلوه دهند و مردم را از نظام ديني مأيوس نمايند و جدايي دين از سياست را تبليغ مي كنند. ايمان عميق ديني مردم ما، بزرگترين سدّ راه آنهاست. آنها با برنامه هاي تبليغاتي خويش، مي خواهند جوانان را در كشور مأيوس كنند و مشكلات اقتصادي را - كه كم و بيش در همه جاي دنيا متعارف و رايج است - جزو مسائل لاينحل نظام جمهوري اسلامي قلمداد نمايند. آنها با تبليغات خود مي خواهند امام و اركان انقلاب را زير سؤال ببرند. علّت اين است كه آنها از اسلام ضربه خورده و از انقلاب اسلامي صدمه ديده اند؛ از بيداري اسلامي در جهان، احساس خطر مي كنند و از احياء و توسعه مبارزات اسلامي لبنان و فلسطين عميقاً نگرانند. لذا در صدد

برآمده اند كه ريشه تفكر اسلامي را بخشكانند و تيرهاي زهرآگين تبليغاتي خود را متوجّه اسلام و دين كرده اند. هرچه دامنه مبارزات لبنان و فلسطين گسترده تر مي شود، برآشفتگي و عصبانيت صهيونيسم و امريكا از نظام جمهوري اسلامي بيشتر و توطئه آنها گسترده تر مي گردد؛ ولي آنها بدانند علي رغم تبليغاتشان، ملت عظيم الشّأن ايران و مسؤولان و رؤساي كشور، همگي منسجم هستند. مردم مسلمان ايران يكپارچه از آرمانهاي انقلاب و اسلام حمايت مي كنند و حمايت از فلسطين، انتفاضه و مبارزه با صهيونيسم و حاميانش از اركان اصلي سياستهاي راهبردي جمهوري اسلامي ايران است. ما يقين داريم با ادامه مبارزات مردم مسلمان فلسطين و حمايت جهان اسلام، فلسطين به فضل الهي آزاد مي شود و بيت المقدّس و مسجدالاقصي و ساير نقاط آن سرزمين اسلامي به آغوش جهان اسلام باز مي گردد؛ ان شاءاللَّه. واللَّه غالب علي امره(3). والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) اسراء: 1 2) پيكارگران ميدان جهاد، پيش به سوي قدس! 3) يوسف - 21

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جمع كثيرى از مردم استان گيلان در استاديوم شهيد عضدى شهرستان رشت

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در جمع كثيري از مردم استان گيلان در استاديوم شهيد عضدي شهرستان رشت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين. سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين خدا را سپاسگزارم كه بار ديگر اين توفيق را يافتم كه در ميان مردم عزيز گيلان و جوانان پُرشور و مؤمن اين خطّه مردپرور حضور پيدا كنم و آنچه را كه در ذهن خود از گيلان و گيلاني - چه در گذشته تاريخ اين كشور، چه در دوران انقلاب و چه در دوران حاضر - شناخته و دانسته ام، يك بار

ديگر در ديدار رويارو، آن را تجربه كنم. از شما برادران و خواهراني كه در اين مجمع عظيم گرد آمده ايد، همچنين از مرد و زنِ پُرشور و عزيزي كه در خيابانها - با اين كه دچار زحمت شدند - با گل لبخند و احساساتِ پاكشان خدمتگزار خود را استقبال كردند، صميمانه تشكّر مي كنم. گيلان موقعيتي ممتاز نه فقط از لحاظ اقليمي و جغرافيايي، بلكه از لحاظ تاريخي و انساني دارد. هر چه در مدّ نگاه خود به اين سرزمين دقّت مي كنيم، نشانه هاي عظمت بيشتري را در آن مي بينيم. گيلان سرزميني نابغه پرور است. علماي بزرگ، فقيهان، فيلسوفان، شاعران و اديبان، صنعتگران و دانشمندان، مردان و زنانِ از خود گذشته شجاعِ در تجربه هاي گوناگون اين كشور، سرتاسر تاريخ اين خطّه عزيز و پُربركت را انباشته اند. از لحاظ اعتقادات مذهبي، اين منطقه پُربركت و پُرطراوت، يكي از نخستين مناطق كشور ماست كه دروازه هاي ناگشودني خود را بر روي خاندان پيغمبر و آل علي گشود. سالهاي متمادي بني اميّه و بني عبّاس سعي كردند از ديواره عظيم البرز عبور كنند و لشكريان خود را به اين منطقه بياورند؛ اما موفّق نشدند. اين معبر، با شمشير و زور باز نشد؛ با عشق و ايمان باز شد. روزي كه فرزندان مظلوم علي و فاطمه از جور بني اميّه و بني عبّاس، در اين كوههاي سر به فلك كشيده به دنبال دلهاي مهربان و دستهاي كارآمد مي گشتند، به مردم گيلان و خطّه شمال كشور دست يافتند. اين جا بود كه دروازه البرز باز و اسلام علوي وارد شد. اين مردم از روز اوّل كه مسلمان شدند، آل علي را قبله اسلامي و معلّم خود انتخاب كردند. از

همين منطقه چند هزار مرد شجاع و دلاور، براي ياري فرزندان زيدبن علي به يمن رفتند. حكومت علوي يمن، با بازوي دلاورمردان اين خطّه بر سر كار آمد. زيديها در يمن هيچ نيرويي نداشتند؛ گيلانيها به آن جا رفتند و حكومت فرزندان زيدبن عليِ شهيد را سرِ پا كردند. اين آغاز تاريخ اسلامي اين منطقه است. در طول تاريخ، رنگهاي گوناگون بر سياست اين كشور پهناور سايه افكند؛ اما رنگ ثابت اين مردم، ايمان بود. در دوران مشروطيت، در دوران استبداد صغير، در دوران دست اندازي انگليسيها و ديگر بيگانگان متجاوز به ايران - در همه اين تجربه ها - گيلانيها نشان دادند كه پيشروند. ميرزاكوچكِ شجاع جنگلي، يك نمونه و يك مسطوره(1) است؛ والّا وقتي مرحوم ميرزا كوچك جنگلي در اين منطقه دلش با احساسات شجاعانه اسلامي بيدار شد، آن روز نغمه اتّحاد اسلام در سرتاسر گيلان و در بين خواصِ اين مرز و بوم پيچيده بود. گيلانيها پيشروِ مبارزات سياسي و فعّاليتهاي مطبوعاتي بودند. از جمله قديمي ترين روزنامه هاي كشور و قديمي ترين فعّاليتهاي سياسي، در اين منطقه بوده است. در دوران رژيم ستمشاهي چون اين جا خطّه سرسبز و با بركتي بود و آن را براي خودشان مي خواستند - نه براي مردم - انواع و اقسام جاذبه هايي را كه براي آنها جاذبه محسوب مي شد، در اين استان ايجاد كردند؛ شايد بتوانند دين را از اين مردم جدا كنند. من در آن سالها به گيلان آمدم و رشت و مناطق مختلف اين استان را از نزديك مشاهده كردم. ديدم دستهاي استعماري و مغرض، با فكر و دل و جان اين مردم چه مي كند؛ شايد بتواند اينها را از دين و دينداري

جدا كند. اما بعد از آن كه شعله انقلاب برخاست و انقلاب پيروز شد، همه ديدند يكي از نقاطي كه آن چنان پاي مردانگي و استقامت فشرد كه همه را متوجّه خود كرد و هويّت و شخصيت خود را نشان داد، منطقه شمال كشور، از جمله منطقه گيلان بود؛ چه در انقلاب، چه در جنگ، چه در روزهاي قبل از جنگ در آغاز انقلاب؛ وقتي كه هر كدام از گروهكهاي گوناگون مي خواستند يارگيري و سربازگيري كنند و از فضايي كه با خون مردم مسلمان و با همّت جوانان مؤمن و تحت رهبري امام بزرگوار پديد آمده بود، سوءاستفاده كنند. من همان روزها وارد رشت شدم، براي اين كه در محافل دانشگاهي و ميان جوانان سخنراني كنم. فراموش نمي كنم، در ميدان بزرگ شهر آن قدر پلاكارد و اعلاميه هاي بزرگ و پرده هاي عظيم از طرف گروهكها زده شده بود كه انسان متحيّر مي ماند! با مرحوم شهيد دكتر عضدي به قبرستان شهر رفتيم تا بر مزار ميرزا كوچك فاتحه اي بخوانيم. آن جا هم عناصر گروهكها خودشان را رساندند براي اين كه ما را تهديد كنند؛ براي اين كه ميرزاكوچك خان را تحقير كنند؛ براي اين كه حركت عظيم اسلامي مردم ايران را يك حركت مادّي و جداي از انگيزه هاي معنوي بنمايانند، كه البته موفّق نشدند. در آن شرايط، انسان گمان نمي كرد كه پنجه متجاوز آن بيگانه پرستها از اين شهر و از اين استان كنده شود؛ اما دين و ايمان و عشق و معنويت و جوهر ذاتي مردم اين منطقه، دستها و انگشتان بيگانه را قطع كرد و اسلام و انگيزه هاي ايماني و خواستِ برخاسته از دل و جان مردم مؤمن اين استان را بر هوسهاي فاسد و

مفسد بيگانگان غلبه داد. گيلان نشان داد كه از اعماق جان به اسلام و قرآن و مكتب اهل بيت عليهم السلام معتقد است. بعد هم دوران جنگ تحميلي شد. در اين دوران، لشكر گيلان يكي از لشكرهاي خطشكن بود. سرداران و شهيدان و جانبازان گيلاني، ستارگان درخشاني شدند كه از يادها هرگز نخواهند رفت. اين يك تصوير بسيار كوچك و بسيار كمرنگ از مناقب مردم گيلان است. اين جا يك خطّه بسيار پُر بركت است. آنچه كه من امروز مي خواهم با شما جمعيتِ پُرشور و مؤمن و زن و مرد امتحان داده و تجربه شده در راه خدا در ميان بگذارم، مقداري به مسائل استان شما، مقداري هم به مسائل كشور و مسائل اساسي اي كه تك تك مرد و زنِ امروز ما نسبت به آن حساسيت دارند و بايد داشته باشند و مسؤوليت دارند و بايد آن مسؤوليت را حس كنند - همچنان كه حس مي كنند - اشاره دارد. و اما آنچه كه در مورد مسائل استان است. استان شما مجموعه اي از بركات الهي و طبيعي را در خود دارد؛ استاني برخوردار از دريا، جنگل، بندر؛ برخوردار از محصولات مهم و تعيين كننده - مثل برنج و چاي و ابريشم و مركّبات و غيره - منطقه اي برخوردار از آبهاي طبيعي و منطقه اي برخوردار از بسياري از نعم الهي. البته كساني كه وارد اين شهر يا اين استان مي شوند، فضاي سرسبز، درياي زيبا، كوههاي پوشيده از درخت و چهره شاداب و روحيه با نشاط مردم را مشاهده مي كنند. اينها واقعيّاتي است كه به اين استان زيبايي مي دهد. ثروت استان هم به جاي خود؛ اما پشت سر اين زيباييها و

بركات عظيمي كه در اين استان وجود دارد، مشكلات و محروميتها و كم كاريها و نقصهايي هست كه معمولاً جلو چشم بينندگاني كه از بيرون مي آيند، نيست؛ اما دلسوزان استان و دلسوزان اين استان در مركز و كساني كه در فكر مسائل اساسي كشور هستند، به اين نكات توجّه دارند. در وراي بركاتي كه خداي متعال به اين منطقه داده است، ضعفها و مشكلاتي هم - كه عمدتاً ناشي از كم كاري و بي توجّهي است - مشاهده مي شود. آنچه را كه من در دل آرزو مي كنم، عبارت است از اين كه مردم و جوانان اين استان - به معناي واقعي كلمه - اين توانايي را بيابند كه از امكانات عظيمي كه خداي متعال در اين استان قرار داده است، استفاده كنند. در اين استان نرخ بيكاري - به تعبير رايج - يا نسبت بيكاري - به تعبير درست - نبايد جزو نسبتهاي بالا باشد؛ بلكه بايد جزو نسبتهاي پايين باشد و يا اصلاً وجود نداشته باشد. زمينه زياد است؛ اين همه نيروي كار، اين همه جوان، اين همه استعداد انساني و اين همه استعداد طبيعي در سرتاسر اين استان وجود دارد. مسؤولان كشور بايد به كمك خداي متعال و با برنامه ريزي و تدبير لازم، ترتيبي دهند كه از اين امكانات طبيعي استفاده شود و اين استعدادها و نيروها در جهت درست به كار گرفته شوند. اگر سياستهاي اجرايي در جهت اين چيزها نيست، آن سياستها تغيير پيدا كند؛ چه در زمينه واردات و چه در زمينه طرحهاي بزرگ ملي يا طرحهاي استاني. البته آن گونه كه من اطّلاع پيدا كردم و اطّلاع دارم، مسؤولان استان، مسؤولان زحمتكش و علاقه مند

به مسائل و سرنوشت اين استانند. مطمئنم كه در مركز هم مسؤولان امر در قوّه مجريّه، استان بسيار پُر بركت گيلان و اين مردم مؤمن را ارج مي نهند و قدر مي دانند. آنچه كه لازم است ما نقطه نگاه خود را به آن متمركز كنيم ، اين است كه اهتمام ويژه اي به مسائل اين استان مبذول شود. اميدواريم فرصت سفر كوتاه من بتواند مسؤولان را متوجّه اين استان كند. يكي از هدفهاي من در سفرهايي كه مي كنم، همين است كه مسؤولان دولتي و ذي ربط به آن نقطه متوجّه شوند و به مسائل آن استان اولويّت بخشند و اهتمام ويژه اي به آن مبذول كنند. مسؤولان كشور به اين معنا اذعان مي كنند كه يكي از فوايد مهم اين سفرها همين است. ما مايل هستيم كه به مسائل استان گيلان - كه كاملاً حل شدني است؛ اين استان بحمداللَّه مشكلات لاينحل ندارد - پرداخته شود. اگر تخريب جنگل يكي از مشكلات اين استان است؛ اگر مشكلات مربوط به كشت برنج يا كشت چاي يا ابريشم و امثال اينها جزو مشكلات اين استان است؛ اگر مسأله بنادر و مسأله فاضلابهاي شهري جزو مشكلات اين استان است؛ اگر مسأله آب شُرب جزو مشكلات اين استان است - كه هست - اينها چيزهايي نيست كه مسؤولان دولتي در حل آنها دربمانند. اينها چيزهايي است كه قابل حلّ است؛ ولي اهتمام ويژه لازم دارد. نگاهها بايستي متمركز و متوجّه شود؛ همچنان كه در بعضي از موارد كه اين كار صورت گرفته، مي بينيم كه آثار و بركاتي هم داشته است. البته در اين سفر، عدّه اي از وزراي محترم كه نسبت به مسائل استان ذي ربطند،

همراه ما خواهند بود - يا به ما ملحق خواهند شد - و اين جا مسائل را مورد بحث قرار خواهند داد. من در اين جا از همين تريبون به همه كساني كه به نحوي مسؤوليت مسائل اين استان به حوزه مديريت آنها متوجّه است، عرض مي كنم؛ بايد اهتمام كنند. اين استان، استان بسيار عزيز و پُر بركتي است و مردم بسيار خوب و سرزمين بسيار آماده اي دارد؛ « بلدة طيّبة و ربّ غفور».(2) امروز، روز ولادت موسي بن جعفر عليه الصّلاةوالسّلام است. به ميمنت و مباركي اين ولادت، مسؤولان بايد به خودشان - نه به مردم گيلان - اين مژده را بدهند كه بتوانند براي حلّ مشكلات اين استان يك اقدام جدّي و پيگيرانه بكنند. در نظام اسلامي، آن چيزي كه از همه عناصر، بيشتر اهميت دارد و مي تواند مثل كليدي قفلهاي بسته را در همه موارد و مسائل باز كند، عبارت است از ايمان عميقي كه هم همّت را برمي انگيزد، هم بازوان و گامها را محكم مي كند و هم دلها را استحكام مي بخشد و انسان اميد پيدا مي كند. وقتي كه مسؤول كشوري - وزيري كه در كابينه است، مسؤولي كه در استان است، مديري كه در بخشي از بخشها كار مي كند - قلبش با چنين ايماني مستحكم باشد و بداند كه با تلاش و كار عالمانه و مدبّرانه او، بلاشك از سوي خداي متعال بر اين كار نتيجه اي مترتّب مي شود، هرگز نااميد نمي شود. البته هميشه به مسؤولان كشور توصيه كرده ام، امروز هم توصيه مي كنم كه در مسائل كشور و گشودن گره هاي مردم بايد جدّي باشند و اين را كار اصليِ خود بدانند. اگر مسؤولان كشور در هر نقطه اي

- چه در مركز و چه در شهرستانها - كار اصلي خود را رسيدگي به مشكلات مردم بدانند؛ سرگرميهاي سياسي و پرداختن به مسائل شعاري، دلهاي آنها را به اين طرف و آن طرف نكشاند و نيروهاي آنها را به هدر ندهد و هرز نبرد؛ مجموعه كاري، كابينه كاري، وزير كاري و مدير كاري داشته باشيم؛ و اگر آن ايمان با اين احساس مسؤوليت همراه شود، همه مشكلات قابل حلّ است. مملكت ما را هم از لحاظ علمي و هم از لحاظ وضع زندگي مردم، دهها سال عقب نگه داشته بودند. با همه اينها، بيداري و نشاط و سرزندگي ناشي از انقلاب اسلامي و اميدي كه همين ايمان اسلامي به تك تك دلهاي مردم داد، در كشور تحوّل ايجاد كرده است. كساني كه اوضاع دانشگاه و صنعت و مسائل علمي و تجربي كشور و اوضاع زندگي مردم را، آن روز و امروز، مشاهده و با هم مقايسه مي كنند، درمي يابند كه انقلاب به بركت ايمان اسلامي و به بركت استفاده از حضور مردم در صحنه، توانسته است زندگي را در كشور ما با تحوّل همراه كند. ما از قافله زندگي، فرسنگها عقب افتاده بوديم؛ دور از همه پيشرفتهاي زندگي بوديم؛ فقط قشر مرفّهي استفاده كننده و مصرف كننده محصولات خارجي بودند؛ اما آنچه كه به بركت انقلاب ايجاد شده، كشور را در جادّه ترقّي و تعالي انداخته؛ راه تحوّل را باز كرده؛ دلها را اميدوار كرده و پايه هاي علمي و فكري را مستحكم كرده است؛ اما اينها كافي نيست. هيچ وقت نبايد تصوّر كرد كه راههاي انحراف بسته است؛ نخير. ممكن است انسان امين و شرافتمندي بر اثر غفلت

و بي توجّهي دچار لغزش شود. اگر آن لغزش را جبران نكند - و به زبان دين، اگر توبه نكند - آن لغزش به لغزش ديگر و لغزش بعدي منتهي مي شود و او را تا درّه سقوط مي كشاند. اين ممكن است؛ در تاريخ و در زمان ما هم اتّفاق افتاده است. اين كه ديشب خطاب به رؤساي محترم سه قوّه آن تذكّرات را دادم، به خاطر اين است كه من نقش فساد را در نابود كردن همه دستاوردها، نقش بسيار خطرناكي مي بينم. در هر جايي كه نابساماني وجود دارد، يكي از محتملهاي بسيار بالا وجود فساد است. البته ممكن است در جايي بي تدبيري و سوء مديريّت باشد؛ اما يكي از محتملاتي كه به هيچ وجه قابل اغماض نيست، وجود فساد است. با فساد بايد مبارزه شود؛ همه بايد مبارزه كنند؛ مخصوص قوه ي قضاييه هم نيست؛ قوّه مجريّه و قوّه مقنّنه هم نقش دارند؛ البته هر كدام نقش جداگانه اي دارند؛ منتها بايد با هم همكاري كنند. من اوّلِ سال به همه گفتم، اقتدار ملت ايران هنگامي تأمين خواهد شد كه دستگاههاي مسؤول كشور با هم همكاري كنند. اگر در جايي نقطه اي هست كه براي سرنوشت كشور و ملت خطراتي را با خود دارد، مسؤوليتِ همه مسؤولان كشور است كه با نهايتِ احساس مسؤوليت و باكمال اتّكال و اتّكاء به خدا و با قدرتي كه ملت به دست آنها داده است، با آن نقطه برخورد كنند. همكاري بين سه قوّه، يكي از شرايط اصلي براي رفع مشكلات عمومي مردم است. ناهماهنگي هايي كه گاهي ديده مي شود، به ضرر مردم است. من به هيچ وجه نپسنديدم كه وقتي قوّه قضاييّه بر اساس احساس قانوني مسأله اي

را تشخيص مي دهد و اقدام مي كند، قوّه مقنّنه در مقابل او قد علم كند! معني ندارد. ممكن است دستگاهي در كشور بر اساس مسؤوليتِ خود تشخيص دهد كه در امري اقدام كند و دستگاه ديگري نداند كه آن دستگاه بر اساس چه مصلحتي اين كار را كرده است. اين كاملاً ممكن است؛ اما اين نبايد موجب شود كه هر دستگاهي اگر كار دستگاه ديگري را درست نفهميد، آشكارا و علني با آن دستگاه برخورد كند! اين كه معني ندارد. اگر اين روال بخواهد در كشور ادامه پيدا كند، هماهنگي قوا مختل خواهد شد. قوا بايد با هم هماهنگ عمل كنند. مسائل سياسي نبايد جلوِ چشمهايي را كه بايد در مسائل كشور دقيق باشند، بگيرد و آنها را از فهم و شناخت حقيقت غافل كند. همه بايد با هم همكاري كنند تا اقتدار ملت ايران تأمين شود. بنده گفتم اقتدار ملي. توقّعم اين است كه همه مسؤولان در راه تحقّق اقتدار ملي فعّاليت و تلاش كنند؛ نه اين كه به لفّاظي و بحثهاي نظري بپردازند؛ يكي بگويد اقتدار ملي اين است، ديگري بنويسد نخير، آن است. اين بحثها به درد مردم نمي خورد. معلوم است اقتدار ملي چيست. ملت، زماني احساس اقتدار ملي مي كند كه ببيند مسؤولانش بجا و درست عمل مي كنند؛ درست مي انديشند و درست حرف مي زنند؛ از منافع او در مقابل دشمنان و گرگها دفاع مي كنند؛ براي نيازهاي او وقت صرف مي كنند؛ براي او دل مي سوزانند و از خودشان توانايي و كارايي نشان مي دهند. اقتدار ملي، اقتدار ملت ايران است؛ اما با تلاش مسؤولان. رؤسا و مسؤولان بخشهاي مختلف كشور، با عملِ خود اقتدار ملي را به

وجود مي آورند. شما مردم وقتي ببينيد مسؤولي در مقابله با متجاوزانِ به حقوق شما سينه سپر مي كند، احساس اقتدار مي كنيد. شما وقتي ببينيد كساني هستند كه از منافع ملت، قدرتمندانه، با گذشت و با صرف كردن همه توان و نيروي خود دفاع مي كنند، احساس اقتدار مي كنيد. يك ملت وقتي احساس ضعف مي كند كه ببيند مسؤولانش يا نمي فهمند، يا دير مي جنبند، يا خداي نكرده به اشاره انگشت ديگران مي جنبند! اين جاست كه اين ملت احساس بي پناهي و ضعف مي كند. خدا را شكر مي كنيم كه مسؤولان كشور سالمند. مسؤولان كشور براي انجام وظيفه، عمرشان را دارند صرف مي كنند. اين مسأله بسيار مهمّي است. فرق مي كند كه كساني طبق تبليغات راديوهاي بيگانه، براي مقاصد شخصي خودشان تلاش كنند؛ يا نه، براي خاطر خدا كار كنند. آنچه كه براي يك ملت اهميت دارد، اين است كه در همه رده ها - از بالا تا پايين - مسؤولاني كه انگشت آنها مي تواند گره ها را باز كند، با احساس مسؤوليت و با عقل و تدبير كار كنند. آنچه كه بنده - كه خدمتگزار ديگران هستم - انتظار دارم، اين است كه وقتي بحث اقتدار ملي مطرح مي شود، به جاي بازي با الفاظ و به جاي بحثهاي تهي، همه سعي كنند - به معناي حقيقي كلمه - با كار و تلاش و زحمتكشي خود، اقتدار ملي را تحقّق و واقعيّت بخشند. وقتي بحث اشتغال جوانان در كشور مطرح مي شود، كساني كه مسؤوليت اين كار را برعهده دارند، به طور جدّي آن را دنبال كنند. اين مسأله بسيار مهمّي است. البته من با جوانها حرفهاي زيادي دارم. يك جلسه هم ان شاءاللَّه با جوانها خواهيم داشت

و در آن جا آنچه كه در ذهنم هست، به جوانها عرض خواهم كرد. الان نمي خواهم وارد آن مباحث شوم؛ اما مسأله اشتغال، مسأله جوانها، مسأله اين همه سرمايه انساني انباشته بر روي هم، يكي از مسائل بسيار مهمّ است. مسؤولان كشور بايد به فكر اين باشند. از جمله مسائل مهم كشور، همين مسأله انتخابات رياست جمهوري است. من درباره انتخابات رياست جمهوري ان شاءاللَّه حرفهايي خواهم زد و توصيه هايي خواهم كرد؛ اما چون اين روزها فرصت ثبت نام داوطلبان رياست جمهوري است، چند مطلب را عرض مي كنم: اوّل، كساني كه در خودشان اين توانايي و همّت را مي يابند كه بتوانند در آن موقعيت قرار گيرند، بايد بروند و خودشان را در معرض قرار دهند. اين يك وظيفه است. وظيفه آحاد عظيم ملت هم اين است كه در اين حادثه بسيار مهمّي كه به سرنوشت كشور مربوط مي شود، دلسوزانه و مسؤولانه شركت كنند. در هر نوبت از انتخابات رياست جمهوري - البته انتخابات ديگر نيز همين طور است؛ منتها انتخابات رياست جمهوري مهمتر است - بوقهاي تبليغاتي دشمنان پيشاپيش مشغول سمپاشي و آلوده كردن و زهرآگين نمودن فضا مي شوند تا شايد بتوانند به انتخابات لطمه اي بزنند. شما و همه ملت عزيز ايران بدانيد - و مي دانم كه مي دانيد - دشمن چشم دوخته است كه انتخابات رياست جمهوري، انتخابات بي رونقي شود. براي آنها اين مهمّ است. در درجه اوّل، دشمن مايل است كه انتخابات بي رونق شود - البته در درجه دوم ممكن است كسي را بر كسي ترجيح دهند؛ اما آن درجه بعدي است؛ نقطه مقابل آن، براي دلسوزان نظام و شخص اين جانب، در درجه اوّل اين مهم

است كه انتخابات، انتخابات پُررونق و پُرشوري شود و آحاد عظيم مردم، شركت در انتخابات را وظيفه خودشان بدانند. نكته بعدي در باب انتخابات اين است كه مردم بايد به فكر شناخت اصلح باشند؛ چون امر كوچكي نيست. مسأله انتخابات، مسأله سپردن سرنوشت بخش عمده امكانات كشور به يك نفر و يك مجموعه است. سرنوشت مسائل اقتصادي، مسائل فرهنگي، روابط خارجي و مسائل گوناگون ديگر تا حدود زيادي به اين قضيه وابسته است. درست است كه قواي ديگر هم هر كدام وظايفي دارند، اما مهمترين مسائل و فعاليتهايي كه در بخشهاي مختلف كشور به جريان مي افتد، به قوّه مجريّه مربوط است كه سرنوشت آن در اين انتخابات معلوم مي شود. البته ما هنوز درست نمي دانيم چه كساني نامزد خواهند شد؛ از فردا معلوم خواهد شد. كساني مي روند نامزد مي شوند؛ بعد هم شوراي نگهبان طبق وظيفه قانوني خود، كساني را كه از لحاظ معيارهاي قانوني صلاحيت دارند، مشخص خواهد كرد. سپس من و شما بايستي در بين اين مجموعه نگاه كنيم و كسي را كه اصلح است، انتخاب كنيم. اين هم وظيفه بسيار مهمي است. نكته سوم در اين زمينه، خطاب به نامزدهاي انتخابات است. انتخابات در كشور ما بايد مسابقه اي براي خدمت باشد، نه مسابقه اي براي كسب قدرت. انتخابات اسلامي اين گونه است. آن جايي كه دعوا بر سر قدرت است، آن طوري مي شود كه شما در بعضي از انتخابات دنيا مشاهده مي كنيد. يك نمونه اش را هم در انتخابات اخير امريكا ديديد. آن جا دعوا بر سر قدرت است؛ دست به يقه اند؛ هر طرف مي خواهد قدرت را به حزب و مجموعه خودش منتقل كند. مسأله، مسأله كسب قدرت است. صريحاً

هم مي گويند: تلاش مي كنيم تا به قدرت و مقام برسيم. در منطق اسلامي، قدرت و عزّت و آبرو و خوشنامي و امكانات، فقط و فقط براي خدمت به مردم و حركت دادن خود و جامعه و كشور در راه نظام مقدّس اسلامي و رسيدن به آرمانهاي بلندي است كه انسانها نيازمند آنند. اين مسند، مسابقه براي خدمت و زحمتكشي است. هر كس كه آماده است تا بيش از ديگران زحمت بكشد و توقّعي را كه مسؤولان كشورهاي ديگر از مقام و موقعيت خود دارند، نداشته باشد، داخل اين ميدان شود. نبايد كساني تصوّر كنند كه رسيدن به رياست يا فلان مقام - همچنان كه در دنيا معمول و رايج است - بايد با برخورداريهاي فراوان همراه باشد. ما امسال را به عنوان سال رفتار علوي نامگذاري كرديم. ما كجا، رفتار علوي كجا؟ اما بالاخره وظيفه داريم. چاره اي نداريم، جز اين كه در اين راه حركت كنيم. ما بايد فاصله خود و رفتار علوي را كم كنيم و تا آن جايي كه مي توانيم، جدّ و جهد نماييم. يكي از اوّلين قدمها در اين راه، همين است. افزون طلبي براي مسؤولان ممنوع است. مشي اشرافيگرايانه براي مسؤولان كشور، نقطه ضعف به شمار مي آيد. اگر ديگران اين را لازمه رسيدن به مقامات عاليه كشور مي دانند، در نظام اسلامي، اينها نه تنها لازمه اش نيست، بلكه نقطه ضعف هم محسوب مي شود. بنابراين داوطلبان بدانند كه اين راه، راه خدمت است؛ مسابقه و رقابت در اين راه هم رقابت براي خدمت كردن هرچه بيشتر است. اگر اين طور شد، آن گاه در تبليغات، در بيان مطالب نسبت به يكديگر يا نسبت به خود، حدود رعايت

خواهد شد. آخرين نكته اي كه در باب انتخابات عرض مي كنم، اين است كه فضاي انتخابات بايد سالم باشد. نبايد عدّه اي با قلم و بيان و مطبوعات، و عدّه اي هم با ابراز مخالفت با فلاني يا طرفداري از اين نامزد يا آن نامزد، فضا را آلوده كنند. كساني كه به اسلام احترام مي گذارند، كساني كه قدر و ارزش جمهوري اسلامي را ارج مي نهند، كساني كه از ما حرف شنوي دارند، در هر جاي كشور هستند، از همين اوّلِ كار مراقب باشند. كارشكني نسبت به ديگران، لجن پراكني عليه اين نامزد يا آن نامزد، بدگويي كردن و افشاگريهاي بي پايه و اساس نسبت به اشخاص، همه اينها كارهاي ممنوع و ضدّ ارزش و خلاف مشي جمهوري اسلامي و خلاف حق است. از اين كارها اجتناب كنند. البته من به شما عرض كنم، امروز در عرصه جهاني و در فضاي بين المللي، مسائل ايران يكي از برجسته ترين مسائل و مقابل چشمهاست. اگر صهيونيستها و امريكاييها از مواضع مستقل ايران، از ايستادگي ملت ايران، از اين پيوند مستحكمي كه ميان ملت و مسؤولان وجود دارد، رنج مي برند - كه مي برند - عصباني مي شوند - كه مي شوند - اما بسياري هم در سطح عالم، با نگاه ستايش به اين ملت و مواضع آن و به اوضاع اين كشور نگاه مي كنند. همين گردهمايي مربوط به انتفاضه مردم مظلوم فلسطين، يكي از نشانه هاي افتخار و سربلندي و استقلال ملت ايران بود. ديگران هم اين حرفها در دلشان هست، اما جرأت نمي كنند بر زبان جاري كنند. در سطح دنياي اسلام، ملتها دلشان خون است از اين كه مي بينند وحشيگريهاي رژيم صهيونيستي مورد حمايت دولت امريكاست. مي بينند كساني با

وقاحتِ هرچه تمامتر ادّعاي طرفداري از حقوق انسان را مي كنند؛ اما در مقابل يك رژيم سفّاك كه حقوق يك ملت را در خانه خودش اين طور پايمال مي كند، نه تنها سكوت مي كنند، بلكه به حمايت از آن متجاوز و ظالم هم مي پردازند و مي خواهند آن ملت مظلوم را زير پا له كنند. باور كنيد كه دل ملتهاي مسلمان خون است از اين كه مي بينند بعضي از دولتها ساكتند؛ بعضي از دولتها بدتر از سكوت، با همان متجاوزان همراهي مي كنند! البته از حق نبايد گذشت؛ بعضي از دولتهاي اسلامي شجاعانه در اين ميدان وارد شده اند؛ اما همه، ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي را ستايش مي كنند كه با اين شجاعت و صراحت، مواضع خود را بيان مي كند. روزي كه اين گردهمايي در تهران تشكيل شد، مردم مظلوم و شجاع فلسطين اشغالي در خانه هاي خود تلويزيونها را روشن كرده بودند و اجلاس تهران را - كه مستقيم از ماهواره پخش مي شد - مي ديدند. احساس مي كردند كه از همه دنياي اسلام كساني در مركز برافراشتن پرچم حاكميت اسلام جمع شده اند و از آنها حمايت مي كنند؛ لذا روحيه آنها بالا رفت و احساس قدرت كردند. افتخار اين پديده ستايش برانگيز متعلّق به شما ملت عزيز، شما جوانان مؤمن و شما انسانهاي غيوري است كه در اين استان و در نقاط ديگر كشور از مسؤولان پشتيباني مي كنيد. اين پشتيبانيها، اين ارتباط قلبي و عاطفيِ بسيار صميمانه مي تواند گره گشاي بسياري از مشكلات باشد و ان شاءاللَّه راه آينده اين ملت را روشن و افقها را شفّاف كند. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، فضل و رحمت و خير و حمايت خود را بر اين

مردم عزيز نازل كن. پروردگارا ! ملت ايران را سربلند و سرافراز كن. پروردگارا ! پرچم اسلام را در همه جاي جهان به اهتزاز درآور. پروردگارا ! دشمنان اسلام و جمهوري اسلامي، دشمنان اين مرز و بوم و اين ملت و دشمنان اين جوانان مؤمن را منكوب فرما. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، با همت مسؤولان اين كشور، آن چنان كه شايسته اين كشور و اين ملت است، همه مشكلات را برطرف فرما. پروردگارا ! روح مطهّر شهيدان عزيز ما - بخصوص شهيدان بزرگوار اين سرزمين - را با روح اولياي خودت محشور بگردان؛ جانبازان و ايثارگران عزيز را مشمول رحمت و فضل خود فرما و روح مطهر امام بزرگوار را با اوليايت محشور كن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) نمونه 2) سبأ: 15

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار جوانان و فرهنگيان در مصلّاى رشت

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جوانان و فرهنگيان در مصلّاي رشت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم جلسه امروز ما، جلسه اي سرشار از صفا و صميميّت است. فضاي جلسه، فضاي محبّت است. شما به من لطف داريد؛ من هم به شما عشق مي ورزم. اميدوارم كه اين فضاي پُرطراوت و پُرنشاطِ امروز زمينه اي باشد تا بتوانيم درباره مهمترين مسائلي كه هم براي شما و هم براي من در مركز و كانون توجّهات قرار دارد، با هم گفتگو كنيم. در ابتدا تشكّر مي كنم؛ هم از شما كه در اين جمع متراكم، با زحماتي كه متحمّل شده ايد، نشسته ايد؛ هم از برادراني كه اين جلسه را تدارك ديدند؛ هم از كساني كه برنامه اجرا كردند؛ هم از اين دختر عزيزم كه آن نامه را خواندند - كه آن را مي گيرم و ان شاءاللَّه با دقت

نگاه مي كنم و اميدوارم بتوانم آن را دنبال نمايم - هم از پسران عزيزي كه غزل حزين لاهيجي را براي ما خواندند. براي هر قدمي كه در راه هدفهاي اين ملت بر مي داريم، در صورت اخلاص داشتن، خداي متعال ان شاءاللَّه به ما اجري خواهد داد. بنابراين يكايك شما مأجوريد. امروز، روز معلّم است و اين جلسه، جلسه جوانان است. بين معلّم و جوان يك رابطه منطقي و دائمي برقرار است. من با همه دل، احترام و تكريم خودم را به معلّمان عزيز عرض مي كنم. معلّمان و استادان در سرتاسر كشور بدانند كه من يكي از قدرشناس ترين مخلصان آنها هستم. كار آنها و زحمتي كه بر دوش گرفته اند، به قدري باارزش است كه هيچ بياني - از قبيل بيانهاي امثال من - قادر نيست آن را توصيف كند. امروز، روز شهادت شهيد مطهّري هم هست. او يك روحانيِ معلّم بود و شهيدِ معلميِ خود شد. او معلّمي را منحصر به سر كلاس درس نكرد؛ درس هم مي داد، دانشكده هم مي رفت، ساعتها تدريس مي كرد، در حوزه هم تدريس مي كرد؛ اما تعليم او يك دايره بسيار وسيع تر داشت. او مي نوشت و سخن مي گفت و شاگردانش در اين بخشِ نوشتاري و گفتاري، هزاران برابر شاگردان او در داخل كلاس بودند. آن سخني را هم كه نياز زمان بود، انتخاب مي كرد. الان فرصت اين كه به شرح كارهاي آن شهيد كم نظير بپردازم، نيست. توصيه مي كنم با سخن شهيد مطهّري - كه همچنان سخن روز است - ارتباط برقرار كنيد. يك روز همه عناصري كه شهيد مطهّري به عنوان يك استوانه فكري در مقابل آنها قد علم كرده بود، سرِ او ريختند؛

و از لحاظ فكري بمبارانشان كردند و از لحاظ حيثيّت اجتماعي نيز وي را مورد تهاجم قرار دادند؛ اما او يك تنه ايستاد. آن مهاجمان چه كساني بودند؟ مبلّغان فرهنگهاي وارداتيِ بيگانه گمراه كننده و دامهايي بر سر راه افكار جوانان. آن روز عمدتاً كمونيزم و برخي تفكرات ليبراليزم غربي مطرح بود؛ امروز هم آن سخنان همچنان پابرجاست. امروز علي الظّاهر كمونيزم مرده است، اما آن سخنان - كه معرف پايه هاي تفكّر اسلامي در جوانب مختلف است - همچنان زنده است. من وارد بحث اصليِ خودم - مسأله جوانان - مي شوم. درباره اين مسأله، هم بنده عرايض زيادي كرده ام، هم ديگران حرف و گفتِ فراوان صادر كرده اند؛ اما امروز اين مسأله همچنان با اهميتِ خود در فضاي ذهني و علمي جامعه ما موجود است و بايد با آن مواجه شد. شما همان قشري هستيد كه موضوع جوانان را تشكيل مي دهد. مي خواهم در اين زمينه قدري با شما صحبت كنم. كميّت جوانان و نسبت جمعيتيِ آنها با كلّ كشور، يك پديده شگفت آور است. امروز بيش از نيمي از جمعيت كشور ما كساني هستند كه كمتر از سي سال دارند. اتّفاق كم نظيري كه افتاده، اين است، كشوري كه از جوانترين كشورهاست، يكي از بزرگترين انقلابهاي تاريخ و جوانترين انقلاب موجود جهان و مستقل ترين نظام سياسي در همه دنيا را تجربه مي كند. اين تقارن، تقارن شگفت آوري است. اين جمعيت عظيم جوان در كشوري زندگي نمي كند كه نظام سياسي آن تابع امريكا و كمپانيهاي ماليِ بزرگ جهان و شركتهاي چند مليتي يا تابع فلان كشور و فلان سياست است؛ بلكه در كشوري زندگي مي كند كه نظام سياسي اش جوان پسند است. جوان مايل

به استقلال است. جوان طبيعتاً سرش را بالا مي گيرد و مايل نيست كه اسير و دنباله رو باشد. نظام سياسي امروز كشور شما، نظامي است كه سرش را بالا گرفته، در مقابل هيچ كس آن را خم نكرده و از توپ و تشر امريكاييها و تهديدهاي گوناگون هم در طول اين بيست و دو سال لحظه اي بيم به دل راه نداده است. كشور ما با يك انقلاب نو و جوان مواجه است؛ لذا به يك سرعت عملِ همراه با برنامه ريزيِ صحيح در جهت خودسازي و پيشرفت احتياج دارد تا بتواند زبان دشمنان را كوتاه كند و حضور خود را - چه از جنبه علمي و چه از جنبه عملي - بر همه آنها تحميل نمايد. با يك مشت انسان از كار افتاده بالاي پنجاه، شصت سال، چنين چيزي در رديف محالات است؛ اما جمعيتي كه نيمي از آن جوانند و قافله جوانان همين طور با سرعت وارد ميدان مي شوند، اين ممكن خواهد بود و افق و چشم انداز در اين زمينه كاملاً روشن است. من در اين جا دو حرف دارم: يك حرف با مديران و برنامه ريزان كشور است؛ حرف ديگر با خود شما جوانان است. در پايان صحبتم استنتاجي هم دارم كه حرف دل من است و آن را عرض خواهم كرد. البته سخن من با مديران، سخني نيست كه امروز آن را بر زبان جاري مي كنم؛ اين را در جلساتِ كاريِ گوناگون با مسؤولان برجسته كشور، و حتّي گاهي در اجتماعات عمومي بر زبان آورده ام؛ اما احساس مي كنم كه اين سخن بايد بار ديگر و شايد بارهاي ديگر گفته شود تا طنين آن در فضا، هر مانعي

را از سر راه اقدام بردارد؛ لذا باز هم عرض مي كنم. حرف من به مديران، برنامه ريزان و مسؤولان كشور اين است: اين جمعيت عظيم جوان در كشور را يك رودخانه موّاج و پُرفيض بدانيد. اين رودخانه به طور مستمر جريان دارد و سالها بعد از اين هم جريان خواهد داشت. دوگونه مي توان با اين رودخانه برخورد كرد: يك برخورد اين است كه شما بنشينيد عاقلانه، خردمندانه و با شيوه علمي، اوّلاً اهميت اين رودخانه را بشناسيد؛ ثانياً نقاط و مراكزي را كه به آب اين رودخانه احتياج دارند، شناسايي كنيد؛ ثالثاً برنامه ريزي و كانال كشي كنيد و آب را به آن جايي كه نياز است، هدايت نماييد؛ آن گاه هزاران مزرعه و باغستان از اين نعمتِ بي دريغ الهي سرسبز، و هر نقطه ويراني آباد خواهد شد. شما مي توانيد اين رودخانه موّاج را به پشت سدهاي انرژي ساز هدايت كنيد و يك منبع عظيم انرژي به وجود آوريد و كلّ كشور را به فعاليّت و تلاش واداريد. اگر با اين موضوع، اين گونه برخورد كنيد، آن گاه اين پديده، يك پديده پُربركت، بي نظير و استثنايي مي شود كه اگر يك يك مردم ايران هر روز صد بار خدا را به خاطر آن شكر كنند، شكرِ لازم و شايسته را ادا نكرده اند. مشخّصه اين نوع برخورد، برنامه ريزي كردن، هدايت كردن، راه را باز كردن، نقطه ي نياز را مشخص كردن و اين متاع گرانبها و اين هديه الهي را درست در نقطه نياز قرار دادن است؛ كه نتيجه آن، سرسبزي، خرّمي، آباداني، نشاط و بركت خواهد بود. برخورد ديگر اين است كه اين رودخانه فيّاضِ موّاج را به حال خود رها كنيد؛ روي آن فكر نكنيد؛ براي

آن برنامه ريزي نكنيد و قدر آن را ندانيد. نتيجه چه مي شود؟ نه تنها مزارعي خشك خواهد شد و باغستانهايي از بين خواهد رفت، بلكه خود اين آب هم هدر خواهد رفت. در بهترين شكل، آب اين رودخانه وارد آبهاي شور خواهد شد و هرز خواهد رفت. شكل ديگرش اين است كه به باتلاق و مركز تجمّع انواع و اقسام آفتها تبديل شود. شكل بدترش اين است كه به يك سيل تبديل شود و همه دستاوردهاي ملت را تخريب كند. اگر برنامه ريزي و دقّت و كار نشد، اين نتايج را به دنبال خواهد داشت. خداي متعال اين نعمت را به ملت و كشور ما بخشيده است. كسي كه بايد اين نعمت را در جاي خود مصرف كند - كه معناي شكر نعمت هم اين است - كيست؟ مديران و برنامه ريزان - از بالا تا پايين - هستند. امروز كشورهايي هستند كه جوان ندارند و از بالا بودن سنّ نسلهاي موجودشان رنج مي برند. ما وقتي به كشور خودمان نگاه مي كنيم، مي بينيم كه چهره ها جوان، لبخندها جوانانه، سرها برافراخته و بازوان و نيروي بدني، تواناست. هم وقتي فكر جوان بود، مي درخشد؛ هم وقتي جسم جوان بود، كارايي نشان مي دهد. بنابراين بايد قدر جوان را دانست. بعضي با اين پديده، چنان كه شايسته آن است، برخورد نمي كنند. گاهي به جاي برنامه ريزي براي جوانان، تملّق آنها گفته مي شود. من دوست ندارم وقتي با جوانان مواجه مي شويم، دائم بَه بَه و چَه چَه كنيم و از محسّنات آنها بگوييم. اين فقط امواج هوا و لفّاظي است؛ به اين احتياجي نيست. متأسّفانه جمعي به اين اشكال دچارند. هر جا كم مي آورند، اسم جوانان را

مي آورند؛ هرجا درمي مانند، عنوان و تابلوي جوانان را بلند مي كنند. تملّق گويي و اسطوره سازي از جوان، بدون اين كه واقعيت جوان و دغدغه جوان و كيفيّت حركت جوان و برنامه ريزي براي جوان به درستي مورد توجّه باشد، يك اشكال است. اشكال ديگر اين است كه گاهي از جوانان به عنوان يك كالاي مصرفي استفاده شود؛ از آنها صرفاً براي حضور در انتخابات و براي بلند كردن نام زيد و عمرو استفاده شود. همه اينها منفي است. كاري كه بايد بشود، اينها نيست. كاري كه بايد بشود، اين است كه برنامه ريزان فرهنگي، اقتصادي و سياسي كشور بنشينند و اين پديده عظيم را به درستي برآورد و برايش برنامه ريزي كنند. كشور به اين نياز دارد. كشور ما زمين پهناور و امكانات فراواني دارد. البته دشواريهاي زيادي هم دارد. كشور ما جزو كشورهاي پُر آب نيست. برخي كمبودهاي طبيعي هم دارد؛ يك كوير بزرگ هم در وسط آن قرار گرفته است؛ اما اگر اين دستهاي انساني از مغزهاي تربيت يافته و غني شده اي فرمان بگيرند، همه اين كمبودها را مچاله مي كنند و دور مي اندازند و كشور رشد خواهد كرد؛ مشروط بر اين كه برنامه ريزي، عالمانه و مدبّرانه باشد. اين جوان عزيز از قول من مطلبي نقل كردند؛ بله، من بارها اين را گفته ام كه يك عزم ملي و همگاني در سطوح مختلف - از سطوح كشوري تا سطوح استاني تا برسد به شهرستان و روستا - بايد دنبال مسأله جوان باشد. جوانِ شهر با جوانِ روستا، جوانِ تهران با جوانِ دورترين شهر كشور تفاوتي ندارد. خصلتهاي جواني در همه يكسان است؛ گاهي استعداد او بيشتر هم هست. ما اين را لازم داريم. البته نمي خواهم به

شما جوانان بگويم كه خودتان هيچ مسؤوليتي نداريد؛ نه. اين حرف را هرگز نخواهم گفت - بعداً مي گويم كه يك پايه مسؤوليت، خود شماييد - همچنين نخواهم گفت كه همه اين مشكلات بايد در كوتاه مدت و زمان بسيار محدودي برطرف شود؛ نه. اينها برنامه ريزي مي خواهد و برنامه ريزيها بلندمدت است. بعضي از مقاصد در ظرف سه سال، بعضي در ظرف پنج سال و بعضي در ظرف ده سال برآورده خواهد شد. منتها اگر برنامه ريزي نشود، نه تنها ده سال، بلكه اگر دهها سال ديگر هم بگذرد، فايده اي نخواهد بخشيد. من هيچ كس را به شتابزدگي دعوت نمي كنم؛ نه شما را، نه مسؤولان را. نه شما پا به زمين بكوبيد كه چه شد، نه مسؤولان شتابزده و بلغورشده چيزي درست كنند و بگويند اين هم در جواب فلاني كه در فلان جا چنين مطلبي گفته؛ بفرماييد اين هم برنامه ما! هيچكدام فايده اي ندارد. جوان بايستي صبورانه كار خودش را - كه امروز مشخص است كار او چيست - دنبال كند و مسؤولان بايد مسؤولانه و مدبّرانه بنشينند و روي اين مسأله، مثل يك مسأله اساسي فكر كنند. ما گاهي مي بينيم كه براي مسائل جزئي، زودگذر و احساسي، هيأتهايي تشكيل مي شود - هيأت رسيدگي به فلان قضيه! - كه اصل قضيه اش چيزي نيست تا يك نفر يا هيأتي بخواهد آن را تعقيب كند. بايد كساني مخصوص اين فكر بنشينند و كار كنند. تشكيل سازمان ملي جوانان اقدام بجايي بود. من از مسؤولانش ناراضي نيستم؛ اما اين كاري كه من مطرح مي كنم، صرفاً كار سازمان ملي جوانان نيست؛ كار كلّ دولت است؛ كار برنامه ريزان اقتصادي و سياسي است.

همه بايد خودشان را درگير كنند؛ سازمان ملي جوانان هم در جنبه هاي ستادي و اجرايي نقش دارد؛ آن هم بايد كار خودش را انجام دهد. بنابراين برنامه ريزي كلان لازم است. در اين زمينه هم بايد تعاون و همكاري ميان قوا خودش را نشان دهد. اين كه من اين همه روي تعاون و همكاري سه قوّه تكيه مي كنم - در سخنراني مي گويم؛ در نامه به رؤساي سه قوّه مي گويم - براي اين است كه با تعارض قوا با يكديگر - به ابتكار چهار نفر آدمي كه فقط به مسائل زودگذرِ فصلي و سياسي و جناحي مي انديشند - ضررهاي بزرگي براي كشور به وجود مي آيد. قوّه مقنّنه و قوّه مجريّه و قوّه قضاييّه بايد با يكديگر همكاري كنند. البته بيشترين مسؤوليت در اين باب متوجه قوّه مجريه است كه در همه سطوح بايد تلاش و فعّاليت و پيگيري كند. اين يك مسأله اساسي كشور است؛ شوخي نيست. اگر اين پيگيري صورت گيرد، ما شاهد كشوري با يك نسل پُرنشاط و پُراميد و كارآمد خواهيم بود. يك دهه كه بگذرد، اگر كسي به كشور ما نگاه كند، يك لشكر انبوه از دستها و مغزها و دلهاي كارآمد در همه زمينه ها مشاهده خواهد كرد. آن روز هيچ كس رغبت نمي كند خانه پدري و سرزمين مقدّس و ايران عزيزِ خودش را رها كند؛ به اميد يك طعمه كوچك و كم اهميت، برود تحقير يك كشور و يك ملت خارجي را بپذيرد، كه اگر تا آخر عمرش آن جا بود، به او بگويند تو بيگانه اي، تو اهل اين آب و خاك نيستي! يك روز هم اگر اوضاعي پيش بيايد، نئونازيهاي آلمان - مثل همين

روزها - بر سر خارجيهايي كه در آن كشور هستند، بريزند. من بارها گفته ام كه اينها وحشيهاي كراوات بسته ادكلن زده اي هستند كه اسمشان را متمدّن گذاشته اند! جوانان كدام كشور مي ريزند و بيگانه ها را اين طور مي زنند و لت و پار مي كنند كه در كشور آلمان و اخيراً در اتريش و ايتاليا كردند؟! جوان ايراني به خيال اين كه در فلان مسابقه رتبه بالايي به دست آورده است، به آن جا برود؛ به اميد آن كه قدرش را مي دانند! نه آقا، آن جا تا وقتي مي تواني براي آنها كار كني، از تو كار مي كشند؛ شيره ات را مي كشند و چيزي هم به تو نمي دهند. آخرش هم در خانه خودت نيستي؛ بيگانه و غريبه اي! يك روز هم ممكن است جوانان آن كشور مست شوند و بر سرت بريزند و بگويند تو بيگانه اي؛ مي خواهيم تو را بيرون كنيم! بنابراين اگر آن پيگيري صورت گيرد، كسي رغبت نمي كند از ايران عزيزش، از خانه خودش و از اين ميدان عظيم كار و مجاهدت دل بكَند. اين همه جوان وارد بازار كار مي شوند - كار علمي، كار صنعتي، كار كشاورزي، كار خدماتي، توليد و ابتكار - و يك كشورِ از همه جهت كامل را به وجود مي آورند. اين نتيجه آن برنامه ريزي خواهد بود. اگر اين عزم ملي به وجود آيد و اين برنامه ريزي صورت گيرد، چشم انداز اين است. جواني هم كه آن روز تازه وارد محوطه درس و بحث مي شود، آن چشم انداز را مي بيند؛ با شوق و رغبت درس مي خواند و رتبه علم را در كشور بالا مي برد. اما جانب منفي قضيه. اگر به اين مسأله نپردازند، اگر به برنامه ريزيِ لازم فكر نكنند و براي نسلي كه

از راه مي رسد، در جامعه جا باز نكنند، چه پيش مي آيد؟ يك لشكر بيكار و بي توان روي دست ملت مي ماند. نه احساس اميدي، نه احساس شوق و شوري، نه آينده اي، نه زباني براي ابراز غرور نسبت به ميهن خود و نه اصلاً غروري. البته اين كمترينش است كه گفتم؛ از اين بدتر هم فرضهايي وجود دارد. همه مسؤولند؛ هم برنامه ريزان، هم مجريان و هم متصدّيان رسانه ها. صدا و سيما هم مسؤول است؛ روزنامه ها هم مسؤولند. صدا و سيما و روزنامه ها نبايد همواره براي جوان الگوي يك جوان اشرافيِ بي دردِ تن به راحت داده عيّاش را مطرح كنند. بعضي از مطبوعات نبايد در فلسفه بافيهاي خود طوري حرف بزنند كه جوان خيال كند همه هدف انسان اين است كه از هر راهي شد، يك مشت پول به دست آورد. اگر توانست يك گواهي علمي براي خودش فراهم كند، وسيله اي براي پول در آوردن در دستش هست؛ اگر نشد، هر راه ديگري كه شد؛ ولو قاچاق، ولو تن دادن به ذلّت و خفت و اهانت، ولو با دستبرد زدن به اين و آن! نبايد پول را عمده كرد؛ پول ارزش نيست. هدف، درآوردن پول نيست؛ پول يك وسيله براي گذراندن زندگي است. پول بسيار كوچكتر از اين است كه هدف انسان شود. براي جوان، الگو را يك الگوي غلط قرار ندهند تا او احساس كند كه به جاي استعداد و ابتكار و تلاش فراوان و كسب تخصص و علم، بايد سراغ پول رفت! از يك جوان مي پرسيم: چرا درس نمي خواني؟ مي گويد: پدرم آن قدر پول و ثروت دارد كه به درس خواندن احتياج ندارم! پس معلوم شد كه درس براي پول است!

با اين پول اگر بشود بيكار و عيّاش و مصرف كننده محض بود، باز هم از نظر او مانعي ندارد! آيا اين طرز فكر درست است؟! اين طرز فكر، غلطترين طرز فكرهاست. بنابراين رسانه هاي جمعي هم متعهّد و مسؤولند. ما مي توانيم چنان روزي را - نه در زمان طولانيِ دست نيافتني، بلكه در همين آينده نزديك - براي خودمان تصوير كنيم و اميدوار باشيم. چرا نتوانيم؟ جوان اين مملكت در دهه هاي پنجاه و شصت معجزه آفريد؛ جوان اين مملكت كاري كرد كه تا آن روز هيچ ملتي نتوانسته بود چنين كاري بكند؛ جوان اين مملكت با تن و جسم خود به خيابانهاي اين كشور آمد - در همين شهر رشتِ شما، در شهرهاي ديگر استان، در شهرهاي ديگر كشور - و چنان اين حضور را با همين جسم خود برجسته كرد كه آن نظامِ تا دندان مسلّحِ متّكي به پشتيباني همه سياستهاي استعماري دنيا، ديد ديگر جاي نفس كشيدن ندارد؛ لذا مجبور شد فرار كند و برود. اين تجربه، بعد از ما تكرار شد؛ قبل از ما هيچ جاي ديگر نبود. انقلابهايي كه در جاهاي ديگر رخ مي داد، نتيجه كارهاي چريكي و پارتيزاني و پرتاب ترّقه و شليك گلوله بود؛ اما اين تجربه، تجربه ملت ايران بود كه به وسيله جوانان ايجاد شد. «نلسون ماندلا» قبل از آن كه در آفريقاي جنوبي به پيروزي برسد - زماني كه تازه از زندان آزاد شده بود - به ايران آمد و با من ملاقات كرد. راجع به اوضاع آفريقاي جنوبي از او سؤال كردم، چيزهايي گفت. من به او گفتم، ما تجربه اي داريم كه گمان مي كنم در كشور شما هم

قابل عمل باشد؛ و آن تجربه عبارت است از اين كه انسانهاي داوطلب - كه اكثريت جمعيت كشور ما را تشكيل مي دادند - زن و مرد، با جسمِ خودشان به خيابانها آمدند، نه با مشتشان، نه با سلاحشان، نه با نارنجكشان، نه با خانه ي تيمي شان، بلكه با تنِ خودشان آمدند؛ روي خود را هم نبستند، با صورتِ باز آمدند؛ لذا نظام را منفعل كردند و او هم ديد نمي تواند بايستد. واقعاً بر چه كسي مي خواست حكومت كند؟ گفتم به نظر من اين الگو در آفريقاي جنوبي قابل عمل است. او سري تكان داد. بعد از رفتن او، يكي دو ماه طول نكشيد كه خبرهاي تظاهرات عظيم مردمي در آفريقاي جنوبي را در روزنامه ها خوانديم! من فهميدم كه اين بذر، سبز شد؛ عين همان وضعيت ايران. تمام خيابانهاي شهرهاي بزرگ آفريقاي جنوبي از سياهان پُر شد و يك عدّه از سفيدپوستها هم آمدند و همراه با آنها راهپيمايي كردند و گفتند ما هم با حكومت تبعيض نژادي مخالفيم! نتيجه نيز همان شد؛ يعني كسي كه در رأس بود، ديد اصلاً نمي تواند كاري بكند. اوّل رفت و كس ديگري را جاي خودش گذاشت؛ او هم ديد نمي تواند؛ لذا در يك انتقال قدرت آرام، حكومت را به دست سياهپوستان دادند و خود «ماندلا» هم رئيس جمهور شد! اين حادثه تقليدشدني و اين الگوي ملتها براي آزاديخواهي، به وسيله جوان ايراني در دهه هاي پنجاه و شصت اتّفاق افتاد. معجزه انقلاب اسلامي در دهه پنجاه، و معجزه جنگ هشت ساله در دهه شصت اتّفاق افتاد. اوايل جنگ، بعضي از برادرانِ عادت كرده به بخشنامه ها و دستورالعملهاي سنّتيِ نظامي، مي گفتند شما چه مي گوييد؟! در

مقابل پنجاه تانك، پنجاه تانك لازم است. عراق وقتي پنجاه تانك به ميدان مي آورد، بايد با پنجاه تانك با او مقابله كرد؛ ولي ما نداريم! راست هم مي گفتند؛ نداشتيم. من خودم يك شب رفتم تعداد تانكهاي تيپي را كه به طور سازماني بايد در حدود صدوبيست دستگاه تانك مي داشت، شمردم؛ ديدم هفده تانك دارد! يك تيپ ارتشي در دُبّ حردان جلوِ نيروهاي عراقي مستقر شده بود؛ اما به جاي صدوبيست تانك، هفده دستگاه تانك داشت! مي گفتند نمي شود؛ اما جوان ايراني نشان داد كه مي شود. جوان بسيجي، جوان سرباز، جوان افسر - چه ارتشي و چه سپاهي - معجزه آفريد و نشان داد كه مي شود. آن نيروي مجهّز به همه ابزارهاي مدرن جنگي، نيامده بود كه برود. مگر ارتش عراق به ايران آمده بود كه برگردد؟ اگر مي خواست برگردد، نمي آمد. آمده بود كه خوزستان را از آنِ خود كند؛ منابع نفت را از جمهوري اسلامي بگيرد و اين ننگ و ذلّت را بر پيشاني جمهوري اسلامي ابدي كند و بگويد جمهوري اسلامي نتوانست يك استان ثروتمند و نفت خيز خودش را حفظ كند. اما پس از مدتي آنها مجبور شدند بعد از تحمّل آن همه خسارت و دادن پنجاه، شصت هزار اسير، راهشان را كج كنند و از زير تازيانه خشم و اراده جوانان ما بيرون بروند و به كشور خودشان برگردند. بعد نيز همه دنيا تصديق كردند كه آنها متجاوز بوده اند؛ يعني هم از لحاظ نظامي مغلوب شدند، هم از لحاظ سياسي شكست خوردند. چه كساني اين كار را كردند؟ جوانان ما كردند. اين معجزه بود. جوان ايراني كه در دهه هاي پنجاه و شصت آن معجزه ها

را آفريد، چرا در دهه هاي هشتاد و نود نتواند معجزه كند؟ چرا نتواند آن معجزه عظيم را نهادينه كند و در سطح جهان گسترش دهد؟ چرا نتواند الگو شدن جوان ايراني را براي همه جوانان دنيا به طور ترديدناپذير ثبت كند؟ چه دليلي داريد؟ اين شدني است. من به مسؤولان عرض مي كنم، به جوانان ما مناعت طبع و عفّت اخلاقي و اطمينان به نفس و اعتماد به خود و صداقت و شجاعت بياموزيد؛ در آنها اراده پولادين و انضباط اجتماعي و وجدان كاري به وجود آوريد؛ بعد هم برايشان برنامه ريزي كنيد. اين كارها شدني است و اين آينده محقّق خواهد شد. آن كساني كه توانستند در طول بيست ودو سال اين كشور را از اين همه گردنه و گذرگاهِ دشوارِ پُرخطر عبور دهند، باز هم مي توانند. چرا در خودتان يأس مي پرورانيد؟ چرا يأس درونيِ خودتان را به ديگران تراوش مي دهيد؟ اگر تو مأيوسي، كنار بنشين؛ ميدان بده تا اين همه جمعيت در راهِ خودشان بروند. يأسِ يك شخص يا يك مجموعه آدم، نبايد بتواند جلوِ راه يك ملت عظيم الشّأن را بگيرد. من مي گويم به جاي تملّق گفتن از جوانان، با آنها با صراحت و صداقت حرف بزنيد؛ مشكلات و امكانات را بگوييد؛ بعد هم در خدمت فراهم كردن امكانات و برداشتن مشكلات قرار گيريد. آن گاه خود اين جوانان لشكر شما مي شوند و به شما كمك خواهند كرد تا مشكلات را برطرف كنيد. در روابط انساني، جوان از هيچ چيز بيشتر از صداقت خوشش نمي آيد. به نظر من خود شما جوانان بزرگترين مسؤوليت را داريد؛ مسؤوليتي كه مي توانيد آن را انجام دهيد. عزيزان من! هر جواني دوست

مي دارد كشوري كه در آن زندگي مي كند و خاكي كه از آن روييده، عزيز، سربلند، مقتدر و برخوردار از همه زيباييها و نيكيها باشد؛ دلش مي خواهد جامعه متمدّني داشته باشد؛ دلش مي خواهد از پيشرفتهاي علمي و عملي برخوردار باشد. اين آرزوي هر جواني است. براي اين، دو راه در پيش است: يك راه واقعي، يك راه كاذب و بدلي. راه واقعي را بايد پيدا كرد، زحمات آن را پذيرفت و هزينه اش را هم بايد پرداخت. راه واقعي چيست؟ اين است كه جوان ايراني تصميم بگيرد در زمين خود، بذر خود را بپاشد؛ از اندوخته و ثروت فرهنگي خود استفاده كند؛ اراده ي خودش را به كار گيرد؛ براي شخصيت و استقلالِ خود ارزش قائل شود؛ جامه عاريت نخواهد و دنبال تقليد و عاريه گيريِ الگوهاي بيگانه نباشد. تمدّن واقعي براي مردم ما تمدّن ايراني است؛ تمدني است كه متعلّق به خود ماست؛ از استعدادهاي ما جوشيده وبا شرايط زندگي ما در هم آميخته و چفت شده است. راه حلّ حقيقي، راه حلّ بومي است. بايد بذر سالمِ خودمان را بپاشيم و مراقبت كنيم تا سبز شود؛ دنبال تقليد از اين و آن نباشيم؛ دنبال سخن گفتن با زبان و لغت بيگانه و عاريه گرفتن از تجربه هاي دست چندم آنها نباشيم. نه اين كه از فرآورده هاي علمي ديگران بهره نبريم؛ چرا،صددرصد معتقدم كه بايد از همه تجربه هاي علميِ بشري بهره برد. پنجره ها را نمي بنديم؛ هركس كه در دنيا كار خوبي كرده، آن را انتخاب مي كنيم. من يك وقت گفتم كه فرق تهاجم فرهنگي و تبادل فرهنگي چيست. تهاجم فرهنگي، يك امر منفي است؛ اما تبادل فرهنگي، يك امر مثبت

است. يك وقت هست كه يك انسان براي اين كه كمبودي را در بدن خودش برطرف كند، مي گردد و غذا و داروي مناسب را - آن چيزي كه به دردش مي خورد - از هر جايي كه گيرش آمد، پيدا مي كند و با ميل خود آن را داخل كالبدش مي ريزد. يك وقت هم هست كه نه، ما انتخاب نمي كنيم؛ دست و پاي ما را مي گيرند، يا بيهوشمان مي كنند، يا مستمان مي كنند و چيزي را كه خودشان مي خواهند - نه آن چيزي كه ما لازم داريم - در بدن ما تزريق مي كنند. آيا اينها با هم فرق ندارد؟! من مي گويم ملت ايران نبايد خودش را لَخت بيندازد تا دشمن با مدرنترين شيوه ها، آنچه را كه خودش مي خواهد، از تفاله هاي دست دومِ فرهنگش به جسم ملت ايران تزريق كند. يك روز عدّه اي غربزده چشمهاي خود را بستند و گفتند ما بايد همه چيز را از غرب بگيريم. آنها چه چيزي را از غرب گرفتند؟ يكي از خصوصيات خوبي كه اروپاييها دارند، خطرپذيري است. منشأ عمده موفقيتهاي آنها اين بوده است. آيا غربزده هاي ما اين را گرفتند و به ايران آوردند؟ آيا ايرانيها ريسك پذير شدند؟ خصوصيت خوب ديگر آنها عبارت از پشتكار و از كار نگريختن است. آيا آن را به ايران آوردند؟ بزرگترين و ماهرترين مكتشفان و دانشمندان غربي كساني اند كه سالهاي متمادي با زندگيهاي سخت در اتاق خود نشستند و چيزي را كشف كردند. انسان وقتي زندگي آنها را مي خواند، مي بيند چگونه زندگي كردند. آيا اين روحيه تلاشِ خستگي ناپذيرِ فقط براي علم را به ايران آوردند؟ اينها بخشهاي خوب فرهنگ غربي بود. اينها را كه نياوردند؛ پس چه

چيزي را آوردند؟ اختلاط زن و مرد و آزاديِ عيّاشي و پشت ميز نشيني و ارزش كردن لذّات و شهوات را آوردند! رضاخان قلدر وقتي خواست از غرب براي ما سوغات بياورد، اولين چيزي كه آورد، عبارت از لباس و رفع حجاب بود؛ آن هم با زور سر نيزه و همان قلدريِ قزّاقيِ خودش! لباسها نبايد بلند باشد؛ بايد كوتاه باشد؛ كلاه بايد اين طوري باشد؛ بعد همان را هم عوض كردند: اصلاً بايد كلاه شاپو باشد! اگر كسي جرأت مي كرد غير از كلاه پهلوي - كلاهي كه آن موقع با اين عنوان شناخته مي شد - كلاه ديگري سرش بگذارد، يا غير از لباس كوتاه چيزي بپوشد، بايد كتك مي خورد و طرد مي شد. اين چيزها را از غرب گرفتند! زنها حق نداشتند حجابشان را حفظ كنند؛ نه فقط چادر - چادر كه برداشته شده بود - اگر روسري هم سرشان مي كردند و مقداري جلوي چانه شان را مي گرفتند، كتك مي خوردند! چرا؟ براي اين كه در غرب، زنها سربرهنه مي آيند! اينها را از غرب آوردند. چيزي را كه براي اين ملت لازم بود، نياوردند. علم كه نيامد، تجربه كه نيامد، جِدّ و جهد و كوشش كه نيامد، خطرپذيري كه نيامد - هر ملتي بالاخره خصوصيات خوبي دارد - اينها را كه نياوردند. آنچه را هم كه آوردند، بي دريغ قبول كردند. فكر و انديشه را آوردند، اما بدون تحليل قبول كردند؛ گفتند چون غربي است، بايد قبول كرد. فرم لباس و غذا و حرف زدن و راه رفتن، چون غربي است، بايستي پذيرفت؛ جاي بروبرگرد ندارد! براي يك كشور، اين حالت بزرگترين سمّ مهلك است؛ اين درست نيست. راه حلّ

واقعي اين است كه يك ملتْ خودش باشد؛ با مغزِ خودش فكر كند؛ با چشمِ خودش ببيند؛ با اراده خودش انتخاب كند؛ آنچه را هم انتخاب مي كند، چيزي باشد كه برايش مفيد است. ما بايد با حفظ تمدّنمان، با دست و بازوي خود كار كنيم و فقط ترجمه، كارِ منحصر ما نباشد. بعضي افراد، حتّي فكر را هم ترجمه شده قبول مي كنند؛ حاضر نيستند آن را با معيارها بسنجند؛ مي گويند چون فلان روان شناس يا فلان جامعه شناس يا فلان اقتصاددان اين طور گفته و اين فرمول را داده، ديگر بروبرگرد ندارد. اگر كسي برخلاف او حرف زد، مثل اين كه كفر گفته است! چهار صباح ديگر آنها از حرف خودشان بر مي گردند و حرف ديگري مي زنند؛ باز اين آقا همان حرف دوم آنها را بدون تحليل قبول مي كند! براي يك كشور، اين بدبختي است. راه حلّ واقعي اين است كه يك ملت با دست خود، كار كند؛ براي خود، كار كند؛ با فكر و مغزِ خود بينديشد و اجتهاد كند و با ابتكار خود پيش برود؛ ضمن اين كه از همه تجارب هم استفاده كند. راه حلّ كاذب چيست؟ راه حلّ كاذب اين است كه يك ملت به تغيير ظاهري دل خوش كند و از حركت عميق رو برگرداند. يك وقت مي بينيد آدمي هست كه نه معلوماتي دارد، نه سوادي دارد، نه اراده اي دارد، نه تجربه اي نشان داده، نه كاري از او برمي آيد؛ لباس و آرايش و شكل خودش را شبيه فلان هنرپيشه يا فلان جوان غربي كرده است. اين راه حلِّ كاذب است. آيا شما با اين كار، متمدّن شديد و تحولّ پيدا كرديد؟! در دوران رژيم گذشته،

شاهِ دست نشانده و خائن مي خواست اين راه حلّ كاذب را با عنوان «دروازه تمدّن بزرگ» براي اين مردم به ارمغان بياورد. البته سالها روي اين زمينه كار شده بود؛ فلاكت اخلاقي در حد اعلي بود؛ ورشكستگيِ معنوي و روحي و علمي در اين كشور، بي نظير بود. با نام «دروازه تمدّن بزرگ» و با نام مدرنيزم ايراني مي خواستند به بقيه موجودي معنويت كشور چوب حراج بزنند. شاهِ عيّاشِ بي سوادِ مفلوك در مقابل بيگانه و مقهورِ پنجه امريكا و صهيونيسم، و ملتي كه تحقير شده و مورد اهانت قرار گرفته بود؛ اين مدرنيزم ايراني مال همانهاست. اين كه مدرن شدن و به تمدّن واقعي رسيدن نيست. مظهر آن راه كاذب اين بود كه در اين جا هر نقطه اي كه مي شد از آن پول ساخت، لانه اي براي عوامل و ايادي كمپانيهاي خارجي بود. البته به وسيله ي شركاي داخليشان اين كار را مي كردند كه شركاي داخلي هم به همان دستگاههاي دربار و رجال سياسيِ وابسته خائنِ آن روز مربوط مي شدند. اين مدرنيزم به درد نمي خورد؛ اين براي يك ملت، بدبختي و بيچارگي و فنا شدنِ همه چيز را به بار مي آورد. اگر اين انقلاب اتّفاق نيفتاده بود، اگر آن فرياد رعدگونه همه چيز را در اين مملكت به جنب و جوش نياورده بود و دلها را از جا نكنده بود، خدا مي داند كه امروز كشور ما در چه وضعي بود. شما به بعضي از كشورهاي عقب افتاده - چه در آسيا، چه در آفريقا - نگاه كنيد؛ يقين بدانيد با اين موقعيت ممتاز جغرافيايي و اقليمي و تاريخي ايران، وضع ما از آنها بدتر بود. انقلاب به داد اين كشور رسيد

و اين ملت را از اين كه در قعر دريايي فرو رود كه ديگر نتواند از آن بيرون بيايد، نجات داد. بنابراين، چنان راه حلّي، راه حلّ كاذب است و جوان نبايد دنبال آن باشد. جوانان عزيز من! فرزندان من! دنبال تقليد نباشيد. بر روي شيوه و راهي كه در آن ذهن و اراده و ايمان شما قوي مي شود و اخلاق شما پاك و آراسته مي گردد، فكر كنيد. آن گاه شما عنصري خواهيد بود كه مثل يك ستون، سقف مدنيّت اين كشور و تمدّن حقيقي اين ملت بر روي آن قرار مي گيرد. من به شما عرض كنم، امروز دستگاههاي تبليغاتيِ فوق مدرن غربي - بخصوص امريكايي و صهيونيستي - براي ذهنها و فعّاليتها و احساسات و اراده شما طرح عملياتي تهيه مي كنند. خيال نكنيد آنها غافل نشسته اند و اين سي ميليون جوان را در كشور ما نمي بينند. آنها اين سي ميليون جوان را مي بينند؛ آنها براي كار و هدفِ خودشان مشغول برنامه ريزي هستند؛ آنها براي اخلاق و فكر و عقيده و ايمان جوان ما برنامه ريزي مي كنند. خيلي از حرفهايي كه گاهي در فضاي مطبوعاتي يا فرهنگي كشورمان زده مي شود، تفسيرش اين است و با اين ديد قابل تحليل است. آنها مي خواهند نسلي كه الگوي جوانان فداكارِ برجسته دنيا شد، به يك نسل بي خاصيت تبديل شود. شما امروز فلسطين را نگاه مي كنيد و به هيجان مي آييد. اين دختر عزيز ما مي گويد كه اي كاش مدّ نگاه ما به فلسطين مي رسيد. مي دانيد فلسطينيها از چه كسي ياد گرفتند؟ پنجاه سال است كه فلسطين اشغال شده است؛ بيست سال و پنجاه سال پيش هم فلسطين جوان داشت. اين جوان فلسطيني

كه اين گونه به ميدان آمده، از چه كسي ياد گرفته و الگوي او كيست؟ الگوي او جوانِ مبارزِ مؤمنِ بااخلاصِ لبناني است. اين را من نمي گويم، خودشان مي گويند. در تظاهراتي كه در نوار غزّه و ساحل غربي رود اردن - كه منطقه فلسطيني نشين است - راه مي اندازند، عكس رهبر حزب اللَّه لبنان - سيد حسن نصراللَّه - را سر دست بلند مي كنند و راه مي برند. آنها پرچم حزب اللَّه لبنان را روي گنبد مسجدالاقصي نصب كردند. البته صهيونيستها نگذاشتند آن جا بماند، اما آنها آمدند نصب كردند. بنابراين او شد الگوي جوان فلسطيني. تلويزيون «المنار» حزب اللَّه لبنان - كه به نظرم روزي بيست ساعت برنامه پخش مي كند - بيشترين بينندگانش در داخل فلسطين اشغالي هستند! نه فقط برنامه هاي آن را مي بينند، بلكه مثل تشنه، جرعه، جرعه اش را مانند آب گوارا مي نوشند. الگوي جوان لبناني چه كسي است؟ حزب اللَّه لبنان از كجا جوشيد؟ او روي كدام سرزمين روييد؟ الگوي او شماييد. او همين شعارهاي شما را مي دهد؛ همين كارهاي شما را مي كند؛ همان پيشاني بند شما را به پيشاني اش مي بندد؛ مثل رژه نظامي بسيج، رژه مي رود. بنابراين الگوي آن جوان، سرداران و رزمندگان شهيدي هستند كه در خود گيلان امثال آنها را كم نداريم. آنها فداكاري و براي خدا حرف زدن و براي خدا كاركردن را از اينها ياد گرفتند. شهيد املاكيِ شما - جانشين فرمانده لشكر گيلان - وقتي در ميدان جنگ در معرض بمباران شيميايي بود و بسيجيِ بغل دستش ماسك نداشت؛ او ماسك خودش را برداشت و به صورت بسيجيِ همراهش بست! قهرمان يعني اين. البته هر دو شهيد شدند؛ اما اين قهرماني ماند؛ اينها كه

از بين نمي رود؛ «ولا تحسبنّ الّذين قتلوا في سبيل اللَّه امواتا بل احياء»؛(1) اينها زنده اند؛ هم پيش خدا زنده اند، هم در دل ما و در فضاي زندگي و ذهنيّت ما زنده اند. پدر شهيدي از همين شهرهاي گيلانِ شما، وقتي جوانش را با گلوي بريده از جبهه برگرداندند، گلوي بريده بچه اش را بوسيد؛ اما آه نكشيد! اينها الگوست. اين الگوها را از من و شما بگيرند و قدر اين چهره ها را در چشم من و شما بشكنند، بعد به جايش الگوهاي دروغين و جعليِ خودشان را بياورند؛ ارزشهاي ما را بگيرند، ارزشهاي خودشان را جايگزين كنند. امروز رسانه هاي غربي با برنامه ريزيهاي ميلياردي، در تبليغات رسانه اي خود - چه در تلويزيونشان، چه در راديوشان، چه در مصاحبه هايي كه دائماً مي كنند و متأسّفانه بعضي از عناصر داخلي هم فريب آنها را مي خورند و اسير و نوكر آنها مي شوند؛ حرفهايي كه آنها مايلند، اينها بر زبان جاري مي كنند - مي كوشند تا به شما جوانان ايراني تفهيم كنند كه يك ظرف خالي هستيد و مظروف نداريد؛ مظروف شما را ما بايد بدهيم؛ ما بايد اين ظرف را پُر كنيم؛ شما امروز اين مايه را نداريد، ديروز هم نداشتيد، طبعاً فردا هم نخواهيد داشت! تاريخ شما را هم منكر مي شوند؛ مي خواهند گذشته شما را هم زير پا لگد كنند؛ نه فقط تاريخِ قديمِ چند صدساله را، بلكه تاريخِ بيست ساله اخير را هم مي خواهند زير پا لگد كنند و آن را انكار نمايند. آنها مي خواهند فرهنگ سازي و الگوسازي كنند؛ آنها مي خواهند جوان ايراني و نسل نوي ايراني، يك نسل تحقيرشده توسري خور باشد تا بتوانند روي او سوار شوند و به او ديكته

كنند و آن كاري را كه آنها مي خواهند، انجام دهد. براي اين كه كسي را به زير مهميز بكشند، بهترين راه اين است كه بگويند تو چيزي نيستي، تو كسي نيستي و گذشته اي نداري. مفاخر يك ملت را انكار مي كنند، براي اين كه او احساس كند چيزي نيست. ميرزا كوچك، مرد تنهايي بود كه به دو قدرت بزرگ آن روز دنيا - يعني روسها و انگليسيها - يك «نه»ي بزرگ گفت. نه با روسها ساخت، نه با انگليسيها؛ اما در كنار او كساني بودند كه مي خواستند با دستگاه حكومتِ آن روز - بعد هم با رضاخان كه تازه مي خواست سرِ كار بيايد - مبارزه كنند، اما به روسها پناه مي بردند؛ به باكو رفتند و بند و بستهايشان را كردند و به ايران برگشتند و سرسپرده آنها شدند. اما ميرزاكوچك خان قبول نكرد و حاضر نشد سازش كند؛ او، هم با انگليسيها جنگيد، هم با قزّاقهاي روس جنگيد، هم با لشكر رضاخاني - و قبل از رضاخان، آن كساني كه بودند - مبارزه كرد؛ با احسان اللَّه خان و ديگران هم كنار نيامد. وقتي جوان گيلاني سرِ قبر ميرزاكوچك خان مي رود و مي بيند اين مرد تنها، اين مرد باايمان و باصفا، اگرچه در وسط جنگلهاي گيلان در مظلوميت مُرد، اما شخصيت خودش را در تاريخ ايران تثبيت كرد؛ مُرد، اما يك مشعل شد. ما در دوران مبارزه خودمان، هر وقت نام ميرزاكوچك خان را به ياد مي آورديم و شرح حال او را مي خوانديم، نيرو مي گرفتيم. او از همت و اراده و شخصيت و هويّت خود خرج كرد، براي اين كه به يك نسل هويّت و شخصيت و نيرو و اراده ببخشد. اين بسيار ارزش

دارد. امثال او تعدادي بودند كه در غربت مبارزه كردند، در غربت هم مُردند؛ اما مي بينيد كه امروز غريب نيستند. جريان تاريخ، جريان عجيبي است. نگذاشت و نخواهد گذاشت شيخ فضل اللَّه ها و ميرزاكوچك خان ها و خياباني ها و امثال اينها، همچنان كه غريب مُردند، غريب بمانند. دشمنان مي خواهند اين مفاخر را از دست جوان ايراني بگيرند. راجع به نيازهاي جوانان، زياد صحبت مي شود. من گفته ام، قبل از من هم گفته اند؛ اما مي دانيد از نظر من مهمترين نياز جوان چيست؟ نياز عمده جوان، هويّت است؛ بايد هويّت و هدف خودش را بشناسد؛ بايد بداند كيست و براي چه مي خواهد كار و تلاش كند. دشمن مي خواهد هويّت جوان ايراني را از او بگيرد؛ اهداف را از بين ببرد؛ افقها را تيره كند؛ به او بگويد تو يك موجود حقير و محدود هستي؛ پيش من بيا تا تو را زير بال بگيرم. معلوم است؛ كشور ثروتمند ايران و منطقه بسيار مهم و راهبردي ما و تأثيرات فراواني كه اين ملت از همه سو مي تواند بگذارد، همه از طريق تحقير شخصيت جوانها، در مشت دشمن مي آيد. امروز برنامه دشمن نسبت به شما جوانها اين است؛ خيلي بايد بيدار باشيد. اين حرفها را به شما نمي زنم تا معنايش اين باشد كه مسؤولان كشور در قبال نسل جوان مسؤوليتي ندارند؛ چرا، آن را قبلاً گفتم؛ آنها هم مسؤولند؛ مسؤوليتهاي آنها به جاي خود؛ اما شما هم مسؤوليد. و اما حرف آخر: كساني اين طور وانمود مي كنند نسلي كه روي كار مي آيد - كه اصطلاحاً به آن «نسل سوم انقلاب» مي گويند - پُشتكرده به انقلاب و رويگردان از ارزشهاي ديني است؛ يا اگر هم نيست،

به طور اجتناب ناپذيري اين گونه خواهد شد! بنده صددرصد حرف آنها را رد مي كنم. نه اين كه من عوامل فسادبرانگيز فرهنگي را نمي بينم يا نمي شناسم يا از آنها خبر ندارم؛ نخير، بنده از ماهواره و اينترنت و رمانها و فيلمها و آهنگها و حرفهاي فاسد كاملاً خبر دارم و آنها را دست كم نمي گيرم. من عمرم را در ميان جوانان گذرانده ام. از دوراني كه خودم جوان بودم، با جوانان دانشگاهي كه خارج از محيط ما بودند، ارتباط برقرار كردم؛ تا امروز هم ارتباط من با جوانان قطع نشده است. بنابراين مي دانم حال و هواي جواني چيست و امروز در فضاي جوانيِ ما چه مي گذرد؛ اما معتقدم نسل كنونيِ امروز اين قدر هم آسيب پذير و شكننده نيست؛ اين را بد فهميده اند. اين نسل در محيطي بار آمده كه از محيط سي سال و سي وپنج سال قبل به مراتب پاكيزه تر و بهتر است. كساني كه در اين محيط متولّد شده اند، به بركت هدايت ديني توانستند آن كار عظيم را انجام دهند و آن ايمانهاي پولادين و استوار را عرضه كنند. من معتقدم كه اين نسل نسبت به آن نسل، در محيط بهتري پرورش يافته و آمادگيها و آگاهيهاي به مراتب بهتر و بالاتري دارد. بنده وقتي حدود بيست سالم بود، هرگز آگاهيهايي كه امروز شما جوان بيست ساله داريد، نداشتم. امروز جوان ايراني، آگاه و بامعرفت و بصير و سياسي و اهل تحليل است و از همه بالاتر باايمان است. چه چيزي موجب مي شود كه با اين بمباردمان فرهنگي اي كه سال گذشته در مجموعه اي از مطبوعات زنجيره اي عليه مذهب و عليه فكر مذهبي و عليه انقلاب و عليه امام

و عليه همه چيز صورت گرفت، وقتي روزهاي اعتكاف ماه رجب فرا رسيد، مسجد دانشگاه تهران جزو شلوغترين مراكز اعتكاف شود؟ چه كسي به جوانان گفت برويد اعتكاف كنيد؛ سه روز روزه بگيريد و از مسجد بيرون نرويد و وقتتان را در آن جا به عبادت و ذكر و دعا و تضرّع و توسّل بگذرانيد؟ چه كسي به جوانان بخشنامه كرده بود؟ من خبر دارم كه در رشت هم مساجد و مجامعي وجود دارد كه قبله اميد جوانان است؛ به آن جا مي روند و استفاده معنوي مي برند. جواني كه پرورش يافته دوران انقلاب است، از معرفت ديني برخوردار است؛ ايمانش هم ايمان عميقي است؛ البته احتياج دارد كه تغذيه معنوي و فكريِ دائمي شود. بله، اين چيزي را كه در نامه خطاب به بنده نوشته بودند و مقداري از آن خوانده شد، تصديق مي كنم. ابزارها و فعّاليتها و كارهاي فرهنگي بايد در اختيار جوانان قرار گيرد. روحانيون خوشفكر و دانشگاهيان مؤمن بايد در مقابل ايمان جوانان احساس مسؤوليت كنند. مسؤولان كشور - بخصوص مسؤولان فرهنگي، و بالأخص مسؤولان آموزش و پرورش - نبايد روي جوانان كار سياسي را تجربه كنند؛ اين خيانت است. هر مسؤول و مديري كه وظيفه فرهنگي دارد، اگر كار فرهنگيِ خودش را در خدمت سياستهاي خطّي و جناحي قرار دهد، خيانت كرده است. هم آن كساني كه خيال مي كنند نسل جوان فاسد شده - چون چهار نفر پسر و دختر را با لباسي كه آنها نمي پسندند، مي بينند؛ كه لزوماً هم معلوم نيست آن چنان منفي باشد - اشتباه مي كنند؛ هم آن كساني كه خيال مي كنند از جوان بايد استفاده سياسي كرد و به عنوان يك

كالاي سياسي او را مصرف كرد، اشتباه مي كنند. دسته سومي هم هستند كه اشتباه مي كنند. آنها كساني هستند كه دل بسته اند تا پايان دوران نظام اسلامي را به چشمشان ببينند؛ به اميد اين كه جوانان ديگر از نظام اسلامي دفاع نمي كنند. آنها هم سخت در اشتباه اند. دشمنان ما در مورد اين كشور و اين انقلاب بسيار اشتباه كردند؛ هر بار هم كه اشتباه كردند، سرشان به سنگ خورد. نتيجه طبيعي اشتباه كردن، ناكام شدن است. چون ملت و انقلاب و مسؤولان و جوانان ما را نمي شناسند، اشتباه تحليل مي كنند و عمل اشتباه مرتكب مي شوند؛ لذا سرشان به سنگ مي خورد و اين بارِ چندم است. وقتي انقلاب پيروز شد، مي گفتند دو ماه بيشتر دوام نمي آورد! اين در حالي بود كه اين انقلابِ باعظمت را ملتي كه آن طور در دنيا غوغا به راه انداخته بود، به پيروزي رسانده بود. وقتي دو ماه گذشت، ضدّ انقلابهاي ساده لوحي كه در داخل كشور بودند، پرسيدند پس چه شد؟ گفتند شش ماه ديگر حتماً قضيه تمام خواهد شد! همين طور شش ماه، شش ماه آن را تمديد كردند! اين انقلاب، اين نظام، اين ملت و اين نسل، مشمول لطف و تفضّل پروردگار است. من و شما و مسؤولان كشور هستيم كه بايد قدر لطف الهي را بدانيم و شكر نعمت خدا را ادا كنيم. من از ديدار و صحبت با شما، نه خسته مي شوم و نه سير؛ اما چون وقت گذشته است، به عرايضِ خودم پايان مي دهم و شما را به خدا مي سپارم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) آل عمران: 169

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در خطبه هاى نماز جمعه ى تهران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نماز جمعه ي تهران

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه، حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته، بشير رحمته و نذير نقمته، سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين همه برادران و خواهران نمازگزار عزيز و خودم را به رعايت تقوا و مراقبت از اعمال و رفتار و حتّي تصوّرات و پندارهاي خود توصيه مي كنم. خدا را در همه حال در نظر داشته باشيد؛ در همه حال از او كمك بخواهيد؛ به او توكّل كنيد؛ از او راهنمايي بخواهيد و به مدد او اميدوار باشيد. اين روزها با رحلت پيامبر عظيم الشّأن اسلام - كه برگزيده همه بشريّت در طول تاريخ و پدر معنوي مسلمانها و همه انسانهايي است كه به ارتقاء و رشد انسانيت عقيده دارند - مصادف است. در سالگرد رحلت آن بزرگوار، يكي از وظايف ما اين است كه در دل و زبان، از زحمات و مجاهدات بي نظير و خستگي ناپذير اين زبده عالم و آدم، سپاسگزار باشيم. همچنين اين ايام با سالگرد شهادت سبط اكبر پيغمبر، حضرت امام حسن مجتبي و همچنين امام هشتم ما، حضرت ابي الحسن الرّضا عليهماالصّلاةوالسّلام مصادف است. خطبه اول را به شرح مختصري از سيره نبيّ اكرم در دوران ده ساله حاكميت اسلام در مدينه اختصاص داده ام كه يكي از درخشانترين - و گزافه نيست اگر بگوييم درخشانترين - دوره هاي حكومت در طول تاريخ بشري است. بايد اين دوره كوتاه و پُركار و فوق العاده تأثيرگذار در تاريخ بشر را شناخت. البته به همه برادران و خواهران - بخصوص به جوانان - توصيه

مي كنم كه به تاريخ زندگي پيغمبر مراجعه كنند و آن را بخوانند و فرا گيرند. دوره مدينه، فصل دوم دوران بيست وسه ساله رسالت پيغمبر است. سيزده سال در مكه، فصل اوّل بود - كه مقدمه فصل دوم محسوب مي شود - و تقريباً ده سال هم دوران مدينه پيغمبر است كه دوران شالوده ريزي نظام اسلامي و ساختن يك الگو و نمونه از حاكميّت اسلام براي همه زمانها و دورانهاي تاريخ انسان و همه مكانهاست. البته اين الگو، يك الگوي كامل است و مثل آن را ديگر در هيچ دوراني سراغ نداريم؛ ليكن با نگاه به اين الگوي كامل، مي شود شاخصها را شناخت. اين شاخصها براي افراد بشر و مسلمانها علامتهايي است كه بايد به وسيله آنها نسبت به نظامها و انسانها قضاوت كنند. هدف پيغمبر از هجرت به مدينه اين بود كه با محيط ظالمانه و طاغوتي و فاسد سياسي و اقتصادي و اجتماعي اي كه آن روز در سرتاسر دنيا حاكم بود، مبارزه كند و هدف، فقط مبارزه با كفّار مكه نبود؛ مسأله، مسأله جهاني بود. پيامبر اكرم اين هدف را دنبال مي كرد كه هرجا زمينه مساعد بود، بذر انديشه و عقيده را بپاشد؛ با اين اميد كه در زمان مساعد، اين بذر سبز خواهد شد. هدف اين بود كه پيام آزادي و بيداري و خوشبختي انسان به همه دلها برسد. اين جز با ايجاد يك نظام نمونه و الگو امكانپذير نبود؛ لذا پيغمبر به مدينه آمد تا اين نظام نمونه را به وجود آورد. اين كه چقدر بتوانند آن را ادامه دهند و بعديها چقدر بتوانند خودشان را به آن نزديك كنند، بسته به همّت آنهاست.

پيغمبر نمونه را مي سازد و به همه بشريت و تاريخ ارائه مي كند. نظامي كه پيغمبر ساخت، شاخصهاي گوناگوني دارد كه در بين آنها هفت شاخص از همه مهمتر و برجسته تر است: شاخص اوّل، ايمان و معنويّت است. انگيزه و موتور پيشبرنده حقيقي در نظام نبوي، ايماني است كه از سرچشمه دل و فكر مردم مي جوشد و دست و بازو و پا و وجود آنها را در جهت صحيح به حركت در مي آورد. پس شاخص اوّل، دميدن و تقويت روح ايمان و معنويت و دادن اعتقاد و انديشه درست به افراد است، كه پيغمبر اين را از مكه شروع كرد و در مدينه پرچمش را با قدرت بالا برد. شاخص دوم، قسط و عدل است. اساس كار بر عدالت و قسط و رساندن هر حقّي به حقدار - بدون هيچ ملاحظه - است. شاخص سوم، علم و معرفت است. در نظام نبوي، پايه همه چيز، دانستن و شناختن و آگاهي و بيداري است. كسي را كوركورانه به سمتي حركت نمي دهند؛ مردم را با آگاهي و معرفت و قدرتِ تشخيص، به نيروي فعّال - نه نيروي منفعل - بدل مي كنند. شاخص چهارم، صفا و اخوّت است. در نظام نبوي، درگيريهاي برخاسته از انگيزه هاي خرافي، شخصي، سودطلبي و منفعت طلبي مبغوض است و با آن مبارزه مي شود. فضا، فضاي صميميّت و اخوّت و برادري و همدلي است. شاخص پنجم، صلاح اخلاقي و رفتاري است. انسانها را تزكيه و از مفاسد و رذائل اخلاقي، پيراسته و پاك مي كند؛ انسانِ با اخلاق و مزكّي مي سازد؛ «و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة».(1) تزكيه، يكي از آن پايه هاي اصلي است؛ يعني

پيغمبر روي يكايك افراد، كار تربيتي و انسان سازي مي كرد. شاخص ششم، اقتدار و عزّت است. جامعه و نظام نبوي، توسري خور، وابسته، دنباله رو و دست حاجت به سوي اين و آن درازكن نيست؛ عزيز و مقتدر و تصميم گير است؛ صلاح خود را كه شناخت، براي تأمين آن تلاش مي كند و كار خود را پيش مي برد. شاخص هفتم، كار و حركت و پيشرفتِ دائمي است. توقّف در نظام نبوي وجود ندارد؛ به طور مرتّب، حركت، كار و پيشرفت است. اتفاق نمي افتد كه يك زمان بگويند: ديگر تمام شد؛ حال بنشينيم استراحت كنيم! اين وجود ندارد. البته اين كار، كارِ لذّت آور و شادي بخشي است؛ كار خستگي آور و كسل كننده و ملول كننده و به تعب آورنده اي نيست؛ كاري است كه به انسان نشاط و نيرو و شوق مي دهد. پيغمبر وارد مدينه شد تا اين نظام را سرِ پا و كامل كند و آن را براي ابد در تاريخ، به عنوان نمونه بگذارد تا هر كسي در هر جاي تاريخ - از بعد از زمان خودش تا قيامت - توانست، مثل آن را به وجود آورد و در دلها شوق ايجاد كند تا انسانها به سوي چنان جامعه اي بروند. البته ايجاد چنين نظامي، به پايه هاي اعتقادي و انساني احتياج دارد. اوّل بايد عقايد و انديشه هاي صحيحي وجود داشته باشد تا اين نظام بر پايه آن افكار بنا شود. پيغمبر اين انديشه ها و افكار را در قالب كلمه توحيد و عزّت انسان و بقيه معارف اسلامي در دوران سيزده سال مكه تبيين كرده بود؛ بعد هم در مدينه و در تمام آنات و لحظات تا دم مرگ، دائماً اين افكار و اين معارف

بلند را - كه پايه هاي اين نظامند - به اين و آن تفهيم كرد و تعليم داد. دوم، پايه ها و ستونهاي انساني لازم است تا اين بنا بر دوش آنها قرار گيرد - چون نظام اسلامي قائم به فرد نيست - پيغمبر بسياري از اين ستونها را هم در مكه به وجود آورده و آماده كرده بود. يك عدّه، صحابه بزرگوار پيغمبر بودند - با اختلاف مرتبه اي كه داشتند - اينها معلول و محصول تلاش و مجاهدت دوران سخت سيزده ساله مكه بودند. يك عدّه هم كساني بودند كه قبل از هجرت پيغمبر، در يثرب با پيام پيغمبر به وجود آمده بودند؛ از قبيل سعدبن معاذها و ابي ايّوب ها و ديگران. بعد هم كه پيغمبر آمد، از لحظه ورود، انسان سازي را شروع كرد و روزبه روز مديران لايق، انسانهاي بزرگ، شجاع، با گذشت، با ايمان، قوي و بامعرفت به عنوان ستونهاي مستحكم اين بناي شامخ و رفيع، وارد مدينه شدند. هجرت پيغمبر به مدينه - كه قبل از ورود پيامبر به اين شهر، يثرب ناميده مي شد و بعد از آمدن آن حضرت، مدينةالنّبي نام گرفت - مثل نسيم خوش بهاري بود كه در فضاي اين شهر پيچيد و همه احساس كردند كأنّه گشايشي به وجود آمده است؛ لذا دلها متوجّه و بيدار شد. وقتي كه مردم شنيدند پيغمبر وارد قُبا شده است - قُبا نزديك مدينه است و آن حضرت پانزده روز در آن جا ماند - شوق ديدن ايشان روزبه روز در دل مردم مدينه بيشتر مي شد. بعضي از مردم به قُبا مي رفتند و پيغمبر را زيارت مي كردند و برمي گشتند؛ عدّه اي هم در مدينه منتظر بودند تا ايشان بيايد. بعد كه

پيغمبر وارد مدينه شد، اين شوق و اين نسيم لطيف و ملايم، به توفاني در دلهاي مردم تبديل شد و دلها را عوض كرد. ناگهان احساس كردند كه عقايد و عواطف و وابستگيهاي قبايلي و تعصّبات آنها، در چهره و رفتار و سخن اين مرد محو شده است و با دروازه جديدي به سوي حقايق عالم آفرينش و معارف اخلاقي آشنا شده اند. همين توفان بود كه اوّل در دلها انقلاب ايجاد كرد؛ بعد به اطراف مدينه گسترش پيدا كرد؛ سپس دژ طبيعي مكه را تسخير كرد و سرانجام به راههاي دور قدم گذاشت و تا اعماق دو امپراتوري و كشور بزرگِ آن روز پيش رفت؛ و هرجا رفت، دلها را تكان داد و در درون انسانها انقلاب به وجود آورد. مسلمانان در صدر اسلام، ايران و روم را با نيروي ايمان فتح كردند. ملتهاي مورد هجوم هم به مجردي كه اينها را مي ديدند، در دلهايشان نيز اين ايمان به وجود مي آمد. شمشير براي اين بود كه مانعها و سركرده هاي زر و زورمدار را از سر راه بردارد؛ والّا توده ي مردم، همه جا همان توفان را دريافت كرده بودند و دو امپراتوري عظيم در آن روزگار - يعني روم و ايران - تا اعماقِ خودشان جزو نظام و كشور اسلامي شده بودند. همه اينها چهل سال طول كشيد؛ ده سالش در زمان پيغمبر بود؛ سي سال هم بعد از پيغمبر. پيغمبر به مجرّد اين كه وارد مدينه شد، كار را شروع كرد. از جمله شگفتيهاي زندگي آن حضرت اين است كه در طول اين ده سال، يك لحظه را هدر نداد. ديده نشد كه پيغمبر از فشاندن

نور معنويت و هدايت و تعليم و تربيت لحظه اي باز بماند. بيداري او، خواب او، مسجد او، خانه او، ميدان جنگ او، در كوچه و بازار رفتن او، معاشرت خانوادگي او و وجود او - هرجا كه بود - درس بود. عجب بركتي در چنين عمري وجود دارد! كسي كه همه تاريخ را مسخّرِ فكر خود كرد و روي آن اثر گذاشت - كه من بارها گفته ام، بسياري از مفاهيمي كه قرنهاي بعد براي بشريت تقدّس پيدا كرد؛ مثل مفهوم مساوات، برادري، عدالت و مردم سالاري، همه تحت تأثير تعليم او بود؛ در تعاليم ساير اديان چنين چيزهايي وجود نداشت و يا لااقل به منصه ظهور نرسيده بود - فقط ده سال كار حكومتي و سياسي و جمعي كرده بود. چه عمر بابركتي! از اوّلِ ورود، موضعگيري خود را مشخص كرد. ناقه اي كه پيغمبر سوار آن بود، وارد شهر يثرب شد و مردم دور آن را گرفتند. در آن زمان، شهر مدينه، محلّه محلّه بود؛ هر محلّه اي هم براي خودش خانه ها، كوچه ها و حصار و بزرگاني داشت و متعلّق به قبيله اي بود: قبايل وابسته به اوس و قبايل وابسته به خزرج. وقتي شتر پيغمبر وارد شهر يثرب شد، جلوِ هر كدام از قلعه هاي قبايل كه رسيد، بزرگان بيرون آمدند و جلوِ شتر را گرفتند: يا رسول اللَّه! بيا اين جا؛ خانه، زندگي، ثروت و راحتيِ ما در اختيار تو. پيغمبر فرمود: جلوِ اين شتر را باز كنيد؛ «انّها مأمورة»؛(2) دنبال دستور حركت مي كند؛ بگذاريد برود. جلوِ شتر را باز كردند تا به محلّه بعدي رسيد. باز بزرگان، اشراف، پيرمردان، شخصيّتها و جوانان آمدند جلوِ ناقه پيغمبر را گرفتند:

يا رسول اللَّه! اين جا فرود بيا؛ اين جا خانه توست؛ هرچه بخواهي، در اختيارت مي گذاريم؛ همه ما در خدمتت هستيم. فرمود: كنار برويد؛ بگذاريد شتر به راهش ادامه دهد؛ «انّها مأمورة». همين طور محلّه به محلّه شتر راه مي رفت تا به محلّه بني النجار - كه مادر پيغمبر جزو اين خانواده است - رسيد. مردان بني النجار دايي هاي پيغمبر محسوب مي شدند؛ لذا جلو آمدند و گفتند: يا رسول اللَّه! ما خويشاوند توييم؛ هستي ما در اختيار توست؛ در منزل ما فرود بيا. فرمود: نه؛ «انّها مأمورة»؛ كنار برويد. راه را باز كردند. شتر به فقيرنشين ترينِ محلّات مدينه آمد و در جايي نشست. همه نگاه كردند ببينند خانه كيست؛ ديدند خانه ابي ايّوب انصاري است؛ فقيرترين يا يكي از فقيرترين آدمهاي مدينه. خودش و خانواده مستمند و فقيرش آمدند و اثاث پيغمبر را برداشتند و داخل خانه بردند. پيغمبر هم به عنوان ميهمان، وارد خانه آنها شد و به اعيان و اشراف و متنفّذان و صاحبانِ قبيله و امثال اينها دست رد زد؛ يعني موضع اجتماعي خودش را مشخّص كرد؛ معلوم شد كه اين شخص، وابسته به پول و حيثيت قبيله اي و شرفِ رياست فلان قبيله و وابسته به قوم و خويش و فاميل و آدمهاي پُررو و پشت هم انداز و امثال اينها نيست و نخواهد شد. از همان ساعت و لحظه اوّل مشخّص كرد كه در برخورد و تعامل اجتماعي، طرف كدام گروه و طرفدار كدام جمعيت است و وجود او براي چه كساني بيشتر نافع خواهد بود. همه از پيغمبر و تعاليم او نفع مي برند؛ اما آن كس كه محرومتر است، قهراً حقّ بيشتري مي برد و بايد جبران محروميتش بشود. جلوِ خانه

ابي ايّوب انصاري، زمينِ افتاده اي بود. فرمود اين زمين مال كيست؟ گفتند متعلّق به دو بچه يتيم است. پول از كيسه خود داد و آن زمين را خريد. بعد فرمود در اين زمين مسجد مي سازيم؛ يعني يك مركز سياسي، عبادي، اجتماعي و حكومتي؛ يعني مركز تجمّع مردم. جايي به عنوان مركزيّت لازم بود؛ لذا شروع به ساختن مسجد كردند. زمين مسجد را از كسي نخواست و طلب بخشيدگي نكرد؛ آن را با پول خود خريد. با اين كه آن دو بچه، پدر و مدافع نداشتند؛ اما پيغمبر مثل پدر و مدافع آنها، حقّشان را تمام و كمال رعايت كرد. وقتي بنا شد مسجد بسازند، خود پيغمبر جزو اوّلين كسان يا اوّلين كسي بود كه آمد بيل را به دست گرفت و شروع به كندنِ پي مسجد كرد؛ نه به عنوان يك كار تشريفاتي، بلكه واقعاً شروع به كار كرد و عرق ريخت. طوري كار كرد كه بعضي از كساني كه كناري نشسته بودند، گفتند ما بنشينيم و پيغمبر اين طور كار كند!؟ پس ما هم مي رويم كار مي كنيم؛ لذا آمدند و مسجد را در مدت كوتاهي ساختند. پيغمبر - اين رهبر والا و مقتدر - نشان داد كه هيچ حقّ اختصاصي براي خودش قائل نيست. اگر بناست كاري انجام گيرد، او هم بايد در آن سهمي داشته باشد. بعد، تدبير و سياست اداره آن نظام را طرّاحي كرد. وقتي انسان نگاه مي كند و مي بيند قدم به قدم، مدبّرانه و هوشيارانه پيش رفته است، مي فهمد كه پشت سر آن عزم و تصميم قوي و قاطع، چه انديشه و فكر و محاسبه دقيقي قرار گرفته است كه علي الظّاهر جز با

وحي الهي ممكن نيست. امروز هم كساني كه بخواهند اوضاع آن ده سال را قدم به قدم دنبال كنند، چيزي نمي فهمند. اگر انسان هر واقعه اي را جداگانه حساب كند، چيزي ملتفت نمي شود؛ بايد نگاه كند و ببيند ترتيب كار چگونه است؛ چطور همه اين كارها مدبّرانه، هوشيارانه و با محاسبه صحيح انجام گرفته است. اوّل، ايجاد وحدت است. همه مردم مدينه كه مسلمان نشدند؛ اكثراً مسلمان شدند و تعداد بسيار كمي هم نامسلمان ماندند. علاوه بر اينها، سه قبيله مهمّ يهودي - قبيله بني قينقاع، قبيله بني النضير و قبيله بني قريظه - در مدينه ساكن بودند؛ يعني در قلعه هاي اختصاصيِ خودشان كه تقريباً به مدينه چسبيده بود: زندگي مي كردند. آمدنِ اينها به مدينه به صد سال، دويست سال قبل از آن برمي گشت و اين كه چرا آمده بودند، خودش داستان طولاني و مفصّلي دارد. در زماني كه پيغمبر اكرم وارد مدينه شد، خصوصيّت اين يهوديها در دو، سه چيز بود: يكي اين بود كه ثروت اصليِ مدينه، بهترين مزارع كشاورزي، بهترين تجارتهاي سودده و سودبخش ترين صنايع - ساخت طلاآلات و امثال اين چيزها - در اختيارشان بود. بيشتر مردم مدينه در موارد نياز به اينها مراجعه مي كردند؛ پول قرض مي گرفتند و ربا مي پرداختند؛ يعني از لحاظ مالي، ريش همه در دست يهوديها بود. دوم اين كه بر مردم مدينه برتري فرهنگي داشتند. چون اهل كتاب بودند و با معارف گوناگون، معارف ديني و مسائلي كه از ذهن نيمه وحشيهاي مدينه، بسيار دور بود، آشنا بودند؛ لذا تسلّط فكري داشتند. در واقع اگر بخواهيم به زبان امروز صحبت كنيم، يهوديها در مدينه يك طبقه روشنفكر محسوب مي شدند؛ لذا مردم آن جا را

تحميق و تحقير و مسخره مي كردند. البته آن جايي كه خطري متوجّه شان مي شد و لازم بود، كوچكي هم مي كردند؛ ليكن به طور طبيعي اينها برتر بودند. خصوصيت سوم اين بود كه با جاهاي دوردست هم ارتباط داشتند؛ يعني محدود به فضاي مدينه نبودند. يهوديها واقعيتي در مدينه بودند؛ بنابراين پيغمبر بايد حساب اينها را مي كرد. پيغمبر اكرم يك ميثاقِ دستجمعيِ عمومي ايجاد كرد. وقتي آن حضرت وارد مدينه شد، بدون اين كه هيچ قراردادي باشد، بدون اين كه چيزي از مردم بخواهد و بدون اين كه مردم دراين باره مذاكره اي كرده باشند، روشن شد كه رهبريِ اين جامعه متعلّق به اين مرد است؛ يعني شخصيت و عظمت نبوي به طور طبيعي همه را در مقابل او خاضع كرد؛ معلوم شد كه او رهبر است و آنچه مي گويد، بايد همه بر محورش حركت و اقدام كنند. پيغمبر ميثاقي نوشت كه مورد قبول همه قرار گرفت. اين ميثاق درباره تعامل اجتماعي، معاملات، منازعات، ديه، روابط پيغمبر با مخالفان، با يهوديها و با غيرمسلمانها بود. همه اينها نوشته و ثبت شد؛ مفصّل هم هست؛ شايد دو سه صفحه كتابهاي بزرگ تواريخ قديمي را گرفته است. اقدام بعديِ بسيار مهم، ايجاد اخوّت بود. اشرافيگري و تعصّبهاي خرافي و غرور قبيله اي و جدايي قشرهاي گوناگون مردم از يكديگر، مهمترين بلاي جوامع متعصّب و جاهلي آن روز عرب بود. پيغمبر با ايجاد اخوّت، اينها را زير پاي خودش له كرد. بين فلان رئيس قبيله با فلان آدم بسيار پايين و متوسّط، اخوّت ايجاد كرد. گفت شما دو نفر با هم برادريد؛ آنها هم با كمال ميل اين برادري را قبول كردند. اشراف و بزرگان را در

كنار بردگانِ مسلمان شده و آزادي يافته قرار داد و با اين كار، همه موانع وحدت اجتماعي را از بين برد. وقتي مي خواستند براي مسجد، مؤذّن انتخاب كنند، خوش صداها و خوش قيافه ها زياد بودند، معاريف و شخصيتهاي برجسته متعدّد بودند؛ اما از ميان همه اينها بلال حبشي را انتخاب كرد. نه زيبايي، نه صوت و نه شرف خانوادگي و پدر و مادري مطرح بود؛ فقط اسلام و ايمان، مجاهدت در راه خدا و نشان دادن فداكاري در اين راه ملاك بود. ببينيد چطور ارزشها را در عمل مشخّص كرد. بيش از آنچه كه حرف او بخواهد در دلها اثر بگذارد، عمل و سيره و ممشاي او در دلها اثر گذاشت. براي آن كه اين كار به سامان برسد، سه مرحله وجود داشت: مرحله اول، شالوده ريزي نظام بود كه با اين كارها انجام گرفت. مرحله دوم، حراست از اين نظام بود. موجود زنده روبه رشد و نموي كه همه صاحبان قدرت اگر او را بشناسند، از او احساس خطر مي كنند، قهراً دشمن دارد. اگر پيغمبر نتواند در مقابل دشمن، هوشيارانه از اين مولود طبيعيِ مبارك حراست كند، اين نظام از بين خواهد رفت و همه زحماتش بي حاصل خواهد بود؛ لذا بايد حراست كند. مرحله سوم، عبارت از تكميل و سازندگي بناست. شالوده ريزي كافي نيست؛ شالوده ريزي، قدم اوّل است. اين سه كار در عرض هم انجام مي گيرد. شالوده ريزي در درجه اوّل است؛ اما در همين شالوده ريزي هم ملاحظه دشمنان شده است و بعد از اين هم حراست ادامه پيدا خواهد كرد. در همين شالوده ريزي، به بناي اشخاص و بنيانهاي اجتماعي نيز توجّه شده است و بعد از اين هم ادامه پيدا خواهد

كرد. پيغمبر نگاه مي كند و مي بيند پنج دشمن اصلي، اين جامعه تازه متولّد شده را تهديد مي كنند: يك دشمن، كوچك و كم اهميت است؛ اما درعين حال نبايد از او غافل ماند. يك وقت ممكن است يك خطر بزرگ به وجود آورد. او كدام است؟ قبايل نيمه وحشي اطراف مدينه. به فاصله ده فرسخ، پانزده فرسخ، بيست فرسخ از مدينه، قبايل نيمه وحشي اي وجود دارند كه تمام زندگي آنها عبارت از جنگ و خونريزي و غارت و به جان هم افتادن و از همديگر قاپيدن است. پيغمبر اگر بخواهد در مدينه نظام اجتماعيِ سالم و مطمئن و آرامي به وجود آورد، بايد حساب اينها را بكند. پيغمبر فكر اينها را كرد. در هر كدام از آنها اگر نشانه صلاح و هدايت بود، با آنها پيمان بست؛ اول هم نگفت كه حتماً بياييد مسلمان شويد؛ نه، كافر و مشرك هم بودند؛ اما با اينها پيمان بست تا تعرّض نكنند. پيغمبر بر عهد و پيمانِ خودش، بسيار پا فشاري مي كرد و پايدار بود؛ كه اين را هم عرض خواهم كرد. آنهايي را كه شرير بودند و قابل اعتماد نبودند، پيغمبر علاج كرد و خودش سراغ آنها رفت. اين سريه هايي كه شنيده ايد پيغمبر پنجاه نفر را سراغ فلان قبيله فرستاد، بيست نفر را سراغ فلان قبيله، مربوط به اينهاست؛ كساني كه خوي و طبيعت آنها آرام پذير و هدايت پذير و صلاح پذير نيست و جز با خونريزي و استفاده از قدرت نمي توانند زندگي كنند. لذا پيغمبر سراغ آنها رفت و آنها را منكوب كرد و سر جاي خودشان نشاند. دشمن دوم، مكه است كه يك مركزيّت است. درست است كه در مكه حكومتِ به

معناي رايج خودش وجود نداشت؛ اما يك گروه اشرافِ متكبّرِ قدرتمندِ متنفّذ با هم بر مكه حكومت مي كردند. اينها با هم اختلاف داشتند، اما در مقابل اين مولود جديد، با يكديگر همدست بودند. پيغمبر مي دانست خطر عمده از ناحيه آنهاست؛ همين طور هم در عمل اتّفاق افتاد. پيغمبر احساس كرد اگر بنشيند تا آنها سراغش بيايند، يقيناً آنها فرصت خواهند يافت؛ لذا سراغ آنها رفت؛ منتها به طرف مكه حركت نكرد. راه كاروانيِ آنها از نزديكي مدينه عبور مي كرد؛ پيغمبر تعرّض خودش را به آنها شروع كرد، كه جنگ بدر، مهمترينِ اين تعرّضها در اوّلِ كار بود. پيغمبر تعرّض را شروع كرد؛ آنها هم با تعصّب و پيگيري و لجاجت به جنگ آن حضرت آمدند. تقريباً چهار، پنج سال وضع اين گونه بود؛ يعني پيغمبر آنها را به حال خودشان رها نمي كرد؛ آنها هم اميدوار بودند كه بتوانند اين مولود جديد - يعني نظام اسلامي - را كه از آن احساس خطر مي كردند، ريشه كن كنند. جنگ اُحد و جنگهاي متعدّد ديگري كه اتّفاق افتاد، در همين زمينه بود. آخرين جنگي كه آنها سراغ پيغمبر آمدند، جنگ خندق - يكي از آن جنگهاي بسيار مهم - بود. همه ي نيرويشان را جمع كردند و از ديگران هم كمك گرفتند و گفتند مي رويم پيغمبر و دويست نفر، سيصد نفر، پانصد نفر از ياران نزديك او را قتل عام مي كنيم؛ مدينه را هم غارت مي كنيم و آسوده برمي گرديم؛ ديگر هيچ اثري از اينها نخواهد ماند. قبل از آن كه اينها به مدينه برسند، پيغمبر اكرم از قضايا مطّلع شد و آن خندق معروف را كَند. يك طرف مدينه قابل نفوذ بود؛

لذا در آن جا خندقي تقريباً به عرض چهل متر كَندند. ماه رمضان بود. طبق بعضي از روايات، هوا بسيار سرد بود؛ آن سال بارندگي هم نشده بود و مردم درآمدي نداشتند؛ لذا مشكلات فراواني وجود داشت. سخت تر از همه، پيغمبر كار كرد. در كندن خندق، هرجا ديد كسي خسته شده و گير كرده و نمي تواند پيش برود، پيغمبر مي رفت كلنگ را از او مي گرفت و بنا مي كرد به كار كردن؛ يعني فقط با دستور حضور نداشت؛ با تنِ خود در وسط جمعيت حضور داشت. كفّار، مقابل خندق آمدند، اما ديدند نمي توانند؛ لذا شكسته و مفتضح و مأيوس و ناكام مجبور شدند برگردند. پيغمبر فرمود تمام شد؛ اين آخرين حمله قريش مكه به ماست. از حالا ديگر نوبت ماست؛ ما به طرف مكه و به سراغ آنها مي رويم. سال بعد از آن، پيغمبر گفت ما مي خواهيم به زيارت عمره بياييم. ماجراي حديبيّه(3) - كه يكي از ماجراهاي بسيار پُرمغز و پُرمعناست - در اين زمان اتّفاق افتاد. پيغمبر به قصد عمره به طرف مكه حركت كرد. آنها ديدند در ماه حرام - كه ماه جنگ نيست و آنها هم به ماه حرام احترام مي گذاشتند - پيغمبر به طرف مكه مي آيد. چه كار كنند؟ راه را باز بگذارند بيايد؟ با اين موفّقيت، چه كار خواهند كرد و چطور مي توانند در مقابل او بايستند؟ آيا در ماه حرام بروند با او جنگ كنند؟ چگونه جنگ كنند؟ بالاخره تصميم گرفتند و گفتند مي رويم و نمي گذاريم او به مكه بيايد؛ و اگر بهانه اي پيدا كرديم، قتل عامشان مي كنيم. پيغمبر با عالي ترين تدبير، كاري كرد كه آنها نشستند و با او قرارداد

امضاء كردند تا برگردد؛ اما سال بعد بيايد و عمره بجا آورد و در سرتاسر منطقه هم براي تبليغات پيغمبر فضا باز باشد. اسمش صلح است؛ اما خداي متعال در قرآن مي فرمايد: «انّا فتحنا لك فتحا مبينا»؛(4) ما براي تو فتح مبيني ايجاد كرديم. اگر كساني به مَراجع صحيح و محكم تاريخ، مراجعه كنند، خواهند ديد كه ماجراي حديبيّه چقدر عجيب است. سال بعد پيغمبر به عمره رفت و علي رغم آنها، شوكت آن بزرگوار روزبه روز زياد شد. سال بعدش - يعني سال هشتم - كه كفّار نقض عهد كرده بودند، پيغمبر رفت و مكه را فتح كرد، كه فتحي عظيم و حاكي از تسلّط و اقتدار آن حضرت بود. بنابراين پيغمبر با اين دشمن هم مدبّرانه، قدرتمندانه، با صبر و حوصله، بدون دستپاچگي و بدون حتّي يك قدم عقب نشيني برخورد كرد و روزبه روز و لحظه به لحظه به طرف جلو پيش رفت. دشمن سوم، يهوديها بودند؛ يعني بيگانگانِ نامطمئني كه علي العجاله حاضر شدند با پيغمبر در مدينه زندگي كنند؛ اما دست از موذيگري و اخلالگري و تخريب برنمي داشتند. اگر نگاه كنيد، بخش مهمي از سوره بقره و بعضي از سوره هاي ديگر قرآن مربوط به برخورد و مبارزه فرهنگي پيغمبر با يهود است. چون گفتيم اينها فرهنگي بودند؛ آگاهيهايي داشتند؛ روي ذهنهاي مردم ضعيف الايمان اثرِ زياد مي گذاشتند؛ توطئه مي كردند؛ مردم را نااميد مي كردند و به جان هم مي انداختند. اينها دشمن سازمان يافته اي بودند. پيغمبر تا آن جايي كه مي توانست، با اينها مدارا كرد؛ اما بعد كه ديد اينها مدارابردار نيستند، مجازاتشان كرد. پيغمبر، بيخود و بدون مقدّمه هم سراغ اينها نرفت؛ هر كدام از اين سه قبيله عملي انجام دادند

و پيغمبر بر طبق آن عمل، آنها را مجازات كرد. اوّل، بني قينقاع بودند كه به پيغمبر خيانت كردند؛ پيغمبر سراغشان رفت و فرمود بايد از آن جا برويد؛ اينها را كوچ داد و از آن منطقه بيرون كرد و تمام امكاناتشان براي مسلمانها ماند. دسته دوم، بني نضير بودند. اينها هم خيانت كردند - كه داستان خيانتهايشان مهم است - لذا پيغمبر فرمود مقداري از وسايلتان را برداريد و برويد؛ اينها هم مجبور شدند و رفتند. دسته سوم بني قريظه بودند كه پيغمبر امان و اجازه شان داد تا بمانند؛ اينها را بيرون نكرد؛ با اينها پيمان بست تا در جنگ خندق نگذارند دشمن از طرف محلاتشان وارد مدينه شود؛ اما اينها ناجوانمردي كردند و با دشمن پيمان بستند تا در كنار آنها به پيغمبر حمله كنند! يعني نه فقط به پيمانشان با پيغمبر پايدار نماندند، بلكه در آن حالي كه پيغمبر يك قسمت مدينه را - كه قابل نفوذ بود - خندق حفر كرده بود و محلات اينها در طرف ديگري بود كه بايد مانع از اين مي شدند كه دشمن از آن جا بيايد، اينها رفتند با دشمن مذاكره و گفتگو كردند تا دشمن و آنها - مشتركاً - از آن جا وارد مدينه شوند و از پشت به پيغمبر خنجر بزنند! پيغمبر در اثناي توطئه اينها، ماجرا را فهميد. محاصره مدينه، قريب يك ماه طول كشيده بود؛ در اواسط اين يك ماه بود كه اينها اين خيانت را كردند. پيغمبر مطّلع شد كه اينها چنين تصميمي گرفته اند. با يك تدبير بسيار هوشيارانه، كاري كرد كه بين اينها و قريش به هم خورد - كه ماجرايش را در تاريخ نوشته اند

- كاري كرد كه اطمينان اينها و قريش از همديگر سلب شد. يكي از آن حيله هاي جنگيِ سياسيِ بسيار زيباي پيغمبر همين جا بود؛ يعني اينها را علي العجاله متوقف كرد تا نتوانند لطمه بزنند. بعد كه قريش و همپيمانانشان شكست خوردند و از خندق جدا شدند و به طرف مكه رفتند، پيغمبر به مدينه برگشت. همان روزي كه برگشت، نماز ظهر را خواند و فرمود نماز عصر را جلوِ قلعه هاي بني قريظه مي خوانيم؛ راه بيفتيم به آن جا برويم؛ يعني حتّي يك شب هم معطل نكرد؛ رفت و آنها را محاصره كرد. بيست وپنج روز بين اينها محاصره و درگيري بود؛ بعد پيغمبر همه مردان جنگي اينها را به قتل رساند؛ چون خيانتشان بزرگتر بود و قابل اصلاح نبودند. پيغمبر با اينها اين گونه برخورد كرد؛ يعني دشمنيِ يهود را - عمدتاً در قضيه بني قريظه، قبلش در قضيه ي بني نضير، بعدش در قضيه يهوديان خيبر - اين گونه با تدبير و قدرت و پيگيري و همراه با اخلاق والاي انساني از سر مسلمانها رفع كرد. در هيچكدام از اين قضايا، پيغمبر نقض عهد نكرد؛ حتّي دشمنان اسلام هم اين را قبول دارند كه پيغمبر در اين قضايا هيچ نقض عهدي نكرد؛ آنها بودند كه نقض عهد كردند. دشمن چهارم، منافقين بودند. منافقين در داخل مردم بودند؛ كساني كه به زبان ايمان آورده بودند، اما در باطن ايمان نداشتند؛ مردمان پست، معاند، تنگ نظر و آماده همكاري با دشمن، منتها سازمان نيافته. فرق اينها با يهود اين بود. پيغمبر با دشمن سازمان يافته اي كه آماده و منتظر حمله است تا ضربه بزند، مثل برخورد با يهود رفتار مي كند و به آنها امان نمي دهد؛ اما دشمني را

كه سازمان يافته نيست و لجاجتها و دشمنيها و خباثتهاي فردي دارد و بي ايمان است، تحمّل مي كند. عبداللَّه بن ابيّ، يكي از دشمن ترين دشمنان پيغمبر بود. تقريباً تا سال آخر زندگي پيغمبر، اين شخص زنده بود؛ اما پيغمبر با او رفتار بدي نكرد. درعين حال كه همه مي دانستند او منافق است؛ ولي با او مماشات كرد؛ مثل بقيه ي مسلمانها با او رفتار كرد؛ سهمش را از بيت المال داد، امنيتش را حفظ كرد، حرمتش را رعايت كرد. با اين كه آنها اين همه بدجنسي و خباثت مي كردند؛ كه باز در سوره بقره، فصلي مربوط به همين منافقين است. وقتي كه جمعي از اين منافقين كارهاي سازمان يافته كردند، پيغمبر به سراغشان رفت. در قضيه مسجد ضرار، اينها رفتند مركزي درست كردند؛ با خارج از نظام اسلامي - يعني با كسي كه در منطقه روم بود؛ مثل ابوعامر راهب - ارتباط برقرار كردند و مقدّمه سازي كردند تا از روم عليه پيغمبر لشكر بكشند. در اين جا پيغمبر به سراغ آنها رفت و مسجدي را كه ساخته بودند، ويران كرد و سوزاند. فرمود اين مسجد، مسجد نيست؛ اين جا محلّ توطئه عليه مسجد و عليه نام خدا و عليه مردم است.(5) يا آن جايي كه يك دسته از همين منافقين، كفر خودشان را ظاهر كردند و از مدينه رفتند و در جايي لشكري درست كردند؛ پيغمبر با اينها مبارزه كرد و فرمود اگر نزديك بيايند، به سراغشان مي رويم و با آنها مي جنگيم؛ با اين كه منافقين در داخل مدينه هم بودند و پيغمبر با آنها كاري نداشت. بنابراين با دسته سوم، برخورد سازمان يافته قاطع؛ اما با دسته چهارم، برخورد همراه با ملايمت داشت؛ چون اينها سازمان يافته نبودند و

خطرشان، خطر فردي بود. پيغمبر با رفتار خود، غالباً هم اينها را شرمنده مي كرد. و اما دشمن پنجم. دشمن پنجم عبارت بود از دشمني كه در درون هر يك از افراد مسلمان و مؤمن وجود داشت. خطرناكتر از همه دشمنها هم همين است. اين دشمن در درون ما هم وجود دارد: تمايلات نفساني، خودخواهيها، ميل به انحراف، ميل به گمراهي و لغزشهايي كه زمينه آن را خود انسان فراهم مي كند. پيغمبر با اين دشمن هم سخت مبارزه كرد؛ منتها مبارزه با اين دشمن، به وسيله شمشير نيست؛ به وسيله ي تربيت و تزكيه و تعليم و هشدار دادن است. لذا وقتي كه مردم با آن همه زحمت از جنگ برگشتند، پيغمبر فرمود شما از جهاد كوچكتر برگشتيد، حالا مشغول جهاد بزرگتر شويد. عجب! يا رسول اللَّه! جهاد بزرگتر چيست؟ ما اين جهاد با اين عظمت و با اين زحمت را انجام داديم؛ مگر بزرگتر از اين هم جهادي وجود دارد؟ فرمود بله، جهاد با نفس خودتان.(6) اگر قرآن مي فرمايد: «الّذين في قلوبهم مرض»،(7) اينها منافقين نيستند؛ البته عده اي از منافقين هم جزو «الّذين في قلوبهم مرض»اند، اما هر كسي كه «الّذين في قلوبهم مرض» است - يعني در دل، بيماري دارد - جزو منافقين نيست؛ گاهي مؤمن است، اما در دلش مرض هست. اين مرض يعني چه؟ يعني ضعفهاي اخلاقي، شخصيتي، هوسراني و ميل به خودخواهيهاي گوناگون؛ كه اگر جلويش را نگيري و خودت با آنها مبارزه نكني، ايمان را از تو خواهد گرفت و تو را از درون پوك خواهد كرد. وقتي ايمان را از تو گرفت، دل تو بي ايمان و ظاهر تو باايمان است؛ آن

وقت اسم چنين كسي منافق است. اگر خداي نكرده دل من و شما از ايمان تهي شد، در حالي كه ظاهرمان، ظاهرِ ايماني است؛ پابنديها و دلبستگيهاي اعتقادي و ايماني را از دست داديم، اما زبان ما همچنان همان حرفهاي ايماني را مي زند كه قبلاً مي زد؛ اين مي شود نفاق؛ اين هم خطرناك است. قرآن مي فرمايد: «ثمّ كان عاقبة الّذين اسائوا السوأي ان كذّبوا بايات اللَّه»؛(8) آن كساني كه كار بد كردند، بدترين نصيبشان خواهد شد. آن بدترين چيست؟ تكذيب آيات الهي. در جاي ديگر مي فرمايد: آن كساني كه به اين وظيفه بزرگ - انفاق در راه خدا - عمل نكردند، «فاعقبهم نفاقا في قلوبهم الي يوم يلقونه بما اخلفوا اللَّه ما وعدوه»؛(9) چون با خدا خلف وعده كردند، در دلشان نفاق به وجود آمد. خطر بزرگ براي جامعه اسلامي اين است؛ هرجا هم كه شما در تاريخ مي بينيد جامعه اسلامي منحرف شده، از اين جا منحرف شده است. ممكن است دشمن خارجي بيايد، سركوب كند، شكست دهد و تار و مار كند؛ اما نمي تواند نابود كند بالاخره ايمان مي ماند و در جايي سر بلند مي كند و سبز مي شود. اما آن جايي كه اين لشكرِ دشمن دروني به انسان حمله كرد و درون انسان را تهي و خالي نمود، راه منحرف خواهد شد. هرجا انحراف وجود دارد، منشأش اين است. پيغمبر با اين دشمن هم مبارزه كرد. پيغمبر در رفتار خود مدبرانه عمل كرد و سرعت عمل داشت. نگذاشت در هيچ قضيه اي وقت بگذرد. قناعت و طهارت شخصي داشت و هيچ نقطه ضعفي در وجود مباركش نبود. او معصوم و پاكيزه بود؛ اين خودش مهمترين عامل در اثرگذاري

است. ما بايد ياد بگيريم؛ مقدار زيادي از اين حرفها را بايد به بنده بگويند؛ من بايد ياد بگيرم؛ مسؤولان بايد ياد بگيرند. اثرگذاري با عمل، به مراتب فراگيرتر و عميقتر است از اثرگذاري با زبان. او قاطعيت و صراحت داشت. پيغمبر هيچ وقت دو پهلو حرف نزد. البته وقتي با دشمن مواجه مي شد، كار سياسيِ دقيق مي كرد و دشمن را به اشتباه مي انداخت. در موارد فراواني، پيغمبر دشمن را غافلگير كرده است؛ چه از لحاظ نظامي، چه از لحاظ سياسي؛ اما با مؤمنين و مردم خود، هميشه صريح، شفّاف و روشن حرف مي زد و سياسي كاري نمي كرد و در موارد لازم نرمش نشان مي داد؛ مثل قضيه ي عبداللَّه بن ابيّ كه ماجراهاي مفصّلي دارد.(10) او هرگز عهد و پيمان خودش را با مردم و با گروههايي كه با آنها عهد و پيمان بسته بود - حتّي با دشمنانش، حتّي با كفّار مكه - نشكست. پيغمبر عهد و پيمان خود را با آنها نقض نكرد؛ آنها نقض كردند، پيغمبر پاسخ قاطع داد. هرگز پيمان خودش را با كسي نقض نكرد؛ لذا همه مي دانستند كه وقتي با اين شخص قرارداد بستند، به قرارداد او مي شود اعتماد كرد. از سوي ديگر، پيغمبر تضرّع خودش را از دست نداد و ارتباط خود را با خدا روزبه روز محكمتر كرد. در وسط ميدان جنگ، همان وقتي كه نيروهاي خودش را مرتّب مي كرد، تشويق و تحريض مي كرد، خودش دست به سلاح مي برد و فرماندهيِ قاطع مي كرد، يا آنها را تعليم مي داد كه چه كار كنند، روي زانو مي افتاد و دستش را پيش خداي متعال بلند مي كرد و جلوِ مردم بنا مي كرد به اشك ريختن و

با خدا حرف زدن: پروردگارا ! تو به ما كمك كن؛ پروردگارا ! تو از ما پشتيباني كن؛ پروردگارا ! تو خودت دشمنانت را دفع كن. نه دعاي او موجب مي شد كه نيرويش را به كار نگيرد؛ نه به كار گرفتن نيرو، موجب مي شد كه از توسل و تضرّع و ارتباط با خدا غافل بماند؛ به هر دو توجه داشت. او هرگز در مقابل دشمن عنود دچار ترديد و ترس نشد. اميرالمؤمنين - كه مظهر شجاعت است(11) - مي گويد هر وقت در جنگها شرايط سخت مي شد و - به تعبير امروز ما - كم مي آورديم، به پيغمبر پناه مي برديم. هر وقت كسي در جاهاي سخت، احساس ضعف مي كرد، به پيغمبر پناه مي برد. او ده سال حكومت كرد؛ اما اگر بخواهيم عملي را كه در اين ده سال انجام گرفته، به يك مجموعه پُركار بدهيم تا آن را انجام دهند، در طي صد سال هم نمي توانند آن همه كار و تلاش و خدمت را انجام دهند. اگر ما كارهاي امروزمان را با آنچه كه پيغمبر انجام داد، مقايسه كنيم، آنگاه مي فهميم كه پيغمبر چه كرده است. اداره آن حكومت و ايجاد آن جامعه و ايجاد آن الگو، يكي از معجزات پيغمبر است. مردم ده سال با او شب و روز زندگي كردند؛ به خانه اش رفتند و او به خانه شان آمد؛ در مسجد با هم بودند؛ در راه با هم رفتند؛ با هم مسافرت كردند؛ با هم خوابيدند؛ با هم گرسنگي كشيدند؛ با هم شادي كردند. محيط زندگي پيغمبر، محيط شادي هم بود؛ با افراد شوخي مي كرد، مسابقه مي گذاشت و خودش هم در آن شركت مي كرد. آن

مردمي كه ده سال با او زندگي كردند، روزبه روز محبت پيغمبر و اعتقاد به او در دلهايشان عميقتر شد. وقتي در فتح مكه، ابوسفيان مخفيانه و با حمايت عبّاس - عموي پيغمبر - به اردوگاه آن حضرت آمد تا امان بگيرد، صبح ديد كه پيغمبر وضو مي گيرد و مردم اطراف آن حضرت جمع شده اند تا قطرات آبي را كه از صورت و دست ايشان مي چكد، از يكديگر بربايند! گفت: من كسري و قيصر - اين پادشاهان بزرگ و مقتدر دنيا - را ديده ام؛ اما چنين عزّتي را در آنها نديده ام. آري؛ عزّت معنوي، عزّت واقعي است؛ «وللَّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين»؛(12) مؤمنين هم اگر آن راه را بروند، عزّت دارند. در مثل چنين روزهايي - روز بيست وهشتم صفر - اين نور آسماني، اين انسان والا و اين پدر مهربان از ميان مردم رفت و آنها را غمگين و داغدار كرد. روز رحلت پيغمبر و قبل از آن، روزهاي بيماري آن حضرت، روزهاي سختي براي مدينه بود؛ به ويژه با آن خصوصياتي كه اندكي قبل از رحلت پيغمبر پيش آمد. پيغمبر به مسجد آمد و روي منبر نشست و فرمود: هر كس به گردن من حقّي دارد، آن حق را از من بگيرد. مردم شروع به گريه كردند و گفتند يا رسول اللَّه! ما به گردن تو حق داشته باشيم؟! فرمود رسوايي پيش خدا سخت تر از رسوايي پيش شماست؛ اگر به گردن من حقّي داريد، اگر از من طلبي داريد، بياييد و بگيريد تا به روز قيامت نيفتد. ببينيد چه اخلاقي! كيست كه دارد اين حرف را مي زند؟ آن انسان والايي كه جبرئيل به مصاحبت با او

افتخار مي كند؛ اما درعين حال با مردم شوخي نمي كند؛ جدّي مي گويد تا مبادا در جايي به وسيله او، ندانسته حقّي از كسي ضايع شده باشد. پيغمبر اين مطلب را دو بار، سه بار تكرار كرد. البته در تاريخ ماجراهايي را آورده اند كه من خيلي نمي دانم كدامش و چقدرش دقيق است؛ اما آن مطلبي كه غالباً نقل كرده اند، اين است كه يك نفر بلند شد و عرض كرد: يا رسول اللَّه! من به گردن تو حقّي دارم. تو يك وقت با ناقه از پهلوي من عبور مي كردي؛ من هم سوار بودم، تو هم سوار بودي. ناقه من نزديك تو آمد و تو با عصا، هي كردي؛ ولي عصا به شكم من خورد و من اين را از تو طلبكارم! پيغمبر پيرهنش را بالا زد و گفت همين حالا بيا قصاص كن؛ نگذار به قيامت بيفتد. مردم حيرت زده نگاه مي كردند و مي گفتند آيا اين مرد واقعاً مي خواهد قصاص كند؟ آيا دلش خواهد آمد؟ ديدند پيغمبر كسي را فرستاد تا از خانه، همان چوبدستي را بياورند. بعد فرمود: بيا بگير و با همين چوب به شكم من بزن. آن مرد جلو آمد. مردم، همه مبهوت، متحيّر و شرمنده از اين كه نكند اين مرد بخواهد اين كار را بكند؛ اما يك وقت ديدند او روي پاي پيغمبر افتاد و بنا كرد شكم پيغمبر را بوسيدن. گفت: يا رسول اللَّه! من با مسّ بدن تو خودم را از آتش دوزخ نجات مي دهم!(13) پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، به عزّت و جلالت، برترين درودها و الطاف و تفضّلات خود را، امروز تا ابد بر روح مطهّر پيغمبر عزيز ما بفرست. پروردگارا !

او را از اسلام و مسلمين و از بشريّت جزاي خير عنايت كن؛ ما را امّت او قرار بده؛ ما را رونده راه و صراط مستقيم او قرار بده؛ جامعه ما را شبيه جامعه او كن؛ همّت پيروي از او را به همه ما عنايت كن. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد.(14) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين. سيّما عليّ اميرالمؤمنين و الصّدّيقة الطّاهرة سيّدة نساءالعالمين والحسن والحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و علي بن الحسين و محمّدبن علي و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمّدبن علي و علي بن محمّد و الحسن بن علي والخلف القائم المهدي. حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين همه برادران و خواهران عزيز نمازگزار را به رعايت تقوا، رعايت امر و نهي الهي و برحذر بودن از عذاب خدا و اميدواري به رحمت و نعمت و تفضّل او توصيه مي كنم. در خطبه دوم، موضوعي كه لازم است به آن اشاره كوتاهي كنم، مسائل جاري فلسطين است. سالگرد اشغال اين سرزمين موجب اين شده است كه دشمنان، بغض و كين توزي خودشان را با مردم فلسطين مضاعف كنند. از صهيونيستهاي حاكم بر فلسطين، انتظاري نيست. از اوّلي كه آنها آمدند، با همين جنايتها و شدّت عملها شروع كردند و تا امروز هم آن را ادامه دادند؛ تا وقتي هم باشند، وجود آنها جز شرّ و فساد، چيزي به وجود نخواهد آورد. از ملتهاي مسلمان در همه جاي دنيا انتظار

مي رود كه ملت فلسطين را فراموش نكنند؛ هميشه در مقابل چشمِ خود، اين ملت را قرار دهند و از حال آن غافل نمانند. نمي شود ملتهاي مسلمان از حال يك ملت مسلمان غافل بمانند. از دولتهاي مسلمان اين توقّع وجود دارد كه امكانات لازم را به منظور دفاع، به آن ملت بدهند. از دولتهاي مسلمان همچنين انتظار مي رود كه بر كساني كه در دنيا از منافع صهيونيستها حمايت مي كنند، فشار سياسي وارد كنند. اين كار را مي توانند در روابط دوجانبه شان، در مجامع بين المللي، در گفتارهاي عمومي و در مذاكرات خصوصي انجام دهند. علاوه بر اين - همان طور كه عرض شد - حال كه مهاجم و متعرّض حاضر نيست از جنايت خود دست بكشد، اقلاً ملت فلسطين - كه حق با اوست و از حق خود دفاع مي كند - بتواند از خودش دفاع كند. انتظار از دولتهاي غير مسلمان - عمدتاً دولتهاي اروپايي - اين است كه در مقابل جناياتي كه عليه يك ملت - عليه مردان، عليه پيرمردان، عليه زنان، عليه نوجوانان، عليه بچه چندماهه و شيرخوار - انجام مي گيرد، سكوت نكنند. چرا سكوت مي كنند؟ چطور با وجود اين همه جنايت، باز از آن دولت غاصب و اشغالگر حمايت مي كنند؟ مگر ادّعا نمي كنند كه طرفدار حقوق انسانند؟ اگر اين حرف، دروغ و فريب و بازي سياسي و وسيله اي براي چاپيدن ملتها نيست، اين جا ميدان امتحان آن است. اين جا حقوق انسان پامال مي شود؛ موضع بگيرند، حرف بزنند، كارهاي اسرائيل را تقبيح كنند و روي او فشار آورند. همچنان كه براي چند مجرم يهودي كه در فلان جاي دنيا به خاطر يك جُرم جاسوسي محاكمه مي شوند، بسيج مي گردند و

وظيفه خودشان مي دانند كه دخالتي بكنند و حرفي بزنند - در حالي كه آن جا مجازات مجرم و كار قانوني صورت مي گيرد - اين جا هم كه يك ملت مظلوم واقع مي شود، دخالت كنند. چرا دخالت نمي كنند؟ براي دولتهاي اروپايي و غيره ننگ است كه تحت تأثير عوامل صهيونيست و كمپانيهاي وابسته به صهيونيستها و ثروتمندان صهيونيست باشند. ما به امريكا چيزي نمي گوييم و از او توقّعي نداريم؛ او نه خواهد كرد و نه مي تواند بكند؛ چون هيأت حاكمه امريكا در مشت صهيونيستها قرار دارد. موضوع دوم، آمدن كاروان شهداست. اين موضوع مهمّي است. نه فقط اين دفعه؛ هر دفعه كه اين كاروانها مي آيند، مي بينيد كه مردم ما واقعاً قدرشناسند. اين كه من عرض مي كنم، به عنوان قدرشناسي خودم عرض مي كنم؛ والّا مي دانم شما مردم منتظر توصيه نيستيد و خودتان احترام مي كنيد. اگر امروز اين ملت، عزّت و ا قتدار و امنيّتي دارد و اگر دانشگاه و كارخانه و دولت و دستگاههاي گوناگون كشور اين فرصت را دارند كه به كارهاي روزمرّه معموليِ خودشان برسند؛ اين به بركت همين جنازه هاي از راه رسيده اي است كه در تفحّصها پيدا شده اند. اينها رفتند دشمن را بيرون كردند؛ اينها رفتند عزّت ملي را تأمين كردند؛ اينها رفتند ننگ تسلّط چكمه پوشان دشمن بر مرزها را از چهره اين ملت عزيز ستردند و پاك كردند. بنابراين قدرشناسي از اينها لازم است. هر كس كه در اين كشور زندگي مي كند، بايد خودش را مديون شهداي عزيز بداند. اين كارواني كه مي آيد، جزئي از اين مجموعه عظيم شهداست؛ همه ما وظيفه داريم به اينها احترام كنيم. مسأله اصلي اي كه امروز در نظر دارم عرض كنم،

مسأله انتخابات است كه مسأله بسيار مهمّي است. انتخابات را يك حادثه كوچك نگيريد. همه انتخابهاي كشور همين طور است؛ اما انتخاب رياست جمهوري مهمتر است. انتخابات رياست جمهوري، مظهر آزادي و قدرت انتخاب و رشد ملت ايران است. براي يك ملت - مثل بعضي از ملتهايي كه شما مي بينيد با همه باد و بروتي كه دارند - ننگ است كه در انتخابات رياست جمهوري اش، سي وپنج درصد يا چهل درصد حائزان شرايط شركت كنند. پيداست كه مردم به نظام سياسيِ خود نه اعتماد دارند، نه اعتنا مي كنند و نه اميد دارند. با بعضي از شهروندان امريكايي، قبل از همين انتخابات اخيرشان مصاحبه كرده بودند و گفته بودند به چه كسي رأي مي دهيد؟ گفته بودند چه فايده، چه فرقي مي كند؛ به هيچ كس! همين طور هم شد؛ عملاً سي وچند درصد شركت كردند. در ايران اسلامي، هفتاد درصد، هفتادوپنج درصد، هشتاد درصد واجدان شرايط شركت كردند. اين خيلي افتخار است؛ اين نشان دهنده آن است كه اين ملت روي پاي خودش ايستاده و به مسائل خودش نگاه مي كند و مي خواهد در اين مسأله تصميم بگيرد. حضور مردم در انتخابات، يكي از مهمترين مظاهر اقتدار ملي است. اين كه ما ابتداي سال عرض كرديم كه امسال را سالِ اقتدار ملي بدانيد و دنبال آن باشيد، وظيفه همه ماست كه اين كار را بكنيم؛ منتها هر كدام به سهم خودمان. يكي از پايه هاي اقتدار ملي همين است كه مردم پاي صندوقهاي رأي بروند و رأي بدهند و رئيس جمهور را انتخاب كنند. البته سلايق مردم مختلف است؛ نامزدها هم متعدّدند؛ هر كدام از آنها هم سليقه و نظري دارند و مردم هم به يك

نفر رأي مي دهند؛ اين مسأله بعدي است. مسأله اوّل اين است كه همه در اين آزمون عمومي ملت ايران شركت كنند و نشان دهند كه ملت ايران زنده است و به سرنوشت كشورش علاقه دارد. تحليلگران گوناگون در اطراف دنيا، روي اين موضوع حساب مي كنند؛ خيلي از آنها مي دانند و بعضي هم ديده اند و بعضي نيز در پرونده ها خوانده اند كه در اين مملكت، از اوّل مشروطيت تا قبل از انقلاب - كه حدود شصت سال فاصله بود - جز موارد بسيار معدودي، مردم به صندوقهاي رأي مجلس اعتنا نكردند. زمامداري كشور هم كه در اختيار خانواده دست نشانده بود. آنها مي بينند كه امروز مردم ايران وارد ميدان مي شوند و خودشان مسؤولان كشور را انتخاب مي كنند. اين شرف و عزّت بزرگي براي ملت ايران است. نكته بعدي اين است كه آحاد ملت ما بايد بدانند آنچه بكارند، مي دروند. بعضي ممكن است در رأي گيري شركت نكنند؛ بعد بگويند چرا فلان كار نشد. شما بايد شركت مي كرديد و آن كسي را كه فكر مي كنيد مي تواند اين كار را انجام دهد و مي پسنديد، انتخاب مي كرديد تا آن طور كه مي خواهيد، بشود. نمي شود ما در انتخابات شركت نكنيم؛ بعد نتيجه انتخابات احياناً آن طور كه ما مي پسنديم، نشود؛ سپس بگوييم چرا نشد! بله، وقتي انسان شركت نكند، همين است. همه بايد شركت كنند؛ اين يك وظيفه است؛ هم وظيفه اسلامي است، هم وظيفه ميهني و ملي است و حفظ عزّت و شوكت كشور به اين وابسته است، هم وظيفه سياسي است - كساني كه فهم و تشخيص سياسي دارند، وظيفه دارند وارد شوند - هم وظيفه اخلاقي است؛ حقوق مردم اقتضاء مي كند كه

در اين ميدان وارد شوند. كارهايي كه بايد در اين كشور انجام گيرد، اقتضاء مي كند كه انسان در اين ميدان وارد شود. انتخابات را مغتنم بشماريد و قدر بدانيد و در آن شركت كنيد؛ حادثه بسيار مهمّي است. در قانون اساسي ما، رئيس جمهور مقام والايي است. در قانون اساسي، هم وظايف سنگيني بر دوش رئيس جمهور گذاشته شده - كه در اصول مختلف آن مطرح گرديده است - هم اختيارات و امكانات زيادي در اختيار رئيس جمهور است. در مجموعه نظامِ قانون اساسي ما، اين اختيارت و امكانات و وظايف، منحصر به فرد است. رئيس جمهور اختيارات فراواني دارد: قوّه مجريّه و بودجه كشور و وزارتخانه هاي گوناگون در اختيار اوست. حقّاً و انصافاً جا دارد كه آحاد مردم نسبت به اين قضيه احساس مسؤوليت كنند. خوشبختانه كساني كه وارد اين ميدان شده اند، افراد متعدّدي هستند و مي توانند سلايق مختلفي را به خودشان جذب كنند. در اين جا افراد بايد با دقّت و تعقّل و محاسبه وارد شوند و از خداي متعال هم بخواهند آنچه كه خير و صلاح اين ملت است، به آنها توفيق دهد تا انجام دهند. افرادي كه از تأييد شوراي نگهبان عبور كرده اند، قانوناً صالحند. البته صلاحيتها يك اندازه نيست؛ صالح داريم، اصلح داريم؛ تشخيصها مختلف است؛ يكي چيزي را ملاك قرار مي دهد و كسي را اصلح مي داند و كسي چيز ديگر را ملاك قرار مي دهد. اشكالي ندارد؛ اينها نبايد موجب اختلاف شود. مبادا به خاطر علاقه مندي يك دسته به يك نامزدِ رياست جمهوري و دسته ديگر به يك نامزد ديگر، بين آحاد مردم شقاق و اختلافي پيدا شود. چه مانعي دارد؟ قانون همين را خواسته

است كه مردم طبق سلايقِ خودشان بگردند و انتخاب كنند. البته كسي كه در اين ميان، حائز اكثريت آراء خواهد شد، رئيس جمهورِ همه ملت ايران است؛ فقط رئيس جمهورِ آن كساني كه به او رأي داده اند، نيست. يعني همه ملت ايران بايد او را رئيس جمهور بدانند و خودشان را موظّف بدانند كه مقام رياست جمهوري او را حفظ كنند و شأن او را نگه دارند. البته او هم بايد متقابلاً خود را موظّف بداند كه حقوق همه آحاد مردم را - چه آنهايي كه به او رأي دادند، چه آنهايي كه به او رأي ندادند، چه آنهايي كه رقيب انتخاباتي او بودند - رعايت كند. ساز و كار قانوني، اين است. البته كسي كه انتخاب شود، مورد حمايت رهبري هم خواهد بود. از اوّل انقلاب هم تا به حال همين گونه بوده است. رئيس جمهور مورد حمايت رهبري است، براي اين كه بتواند كارهاي خودش را انجام دهد. تا آن جايي كه خلاف قانون نباشد، به او كمك مي شود تا بتواند كارهاي خودش را انجام دهد و پيشرفت كند. وظايف فراواني بر عهده رئيس جمهور است. عمده اين وظايف دو چيز است. البته از همه ظرفيتها و قابليتها و استعدادهايي كه در اين كشور وجود دارد، بايد استفاده شود. همه نيازهاي اين كشور - نيازهاي امروز، حتّي زمينه نيازهاي فردا - بايد در تصميم گيريها ديده شود. بايد عدالت، محور و اساس باشد. بايد امنيتِ همه جانبه مورد توجّه باشد؛ امنيّت اجتماعي، امنيّت اقتصادي، امنيّت فرهنگي، امنيّت آبرويي. مردم در نظام جمهوري اسلامي بايد احساس كنند كه جان و مال و فرزندان و ناموس و فكر و عقيده و سرمايه گذاري و

فعّاليت اقتصادي شان برخوردار از امنيّت است. بهداشت مردم، عزّت و هويّت ملي مردم، ارتقاي علمي كشور، كارآمدي دستگاه اداري و فسادزدايي از آن، در قانون اساسي وجود دارد. اينها وظايف مهمي است كه بايد وجهه همّت قرار گيرد. البته همه اين وظايف در چهار سال رياست جمهوري قابل عمل نيست؛ بسياري از اينها در بلند مدّت محقّق مي شود و در دوره هاي متعدّد، افرادي بايد اين كارها را پي بگيرند تا به نتايجي برسد؛ منتها جهتگيري بايد اينها باشد. در ميان اينها دو چيز از همه مهمتر است كه ان شاءاللَّه در فرداي رأي گيري، هر كس با انتخاب اكثريت مردم، به سلامت و با عافيت و امنيّت و آرامش رأي آورد و رئيس جمهورِ قانوني اين كشور شد، در برنامه ريزيها بايد به اين دو چيز اهميت بدهد: يكي از اين دو چيز عبارت است از گشايش اقتصادي و ايجاد غنا در كشور - رفع مشكلات و اصلاح امور اقتصادي - ديگري ارتقاء فرهنگ ديني. مسائل اقتصادي، بسيار مهم است. ما از اقتدار ملي صحبت كرديم؛ همه هم قبول دارند؛ يعني آحاد ملت و مسؤولان كشور، اقتدار ملي را شعار و پرچمي مي دانند كه بايد همه به آن توجّه كنند. حقيقتش هم همين است؛ چون اقتدار ملي، اقتدار زيد و عمرو نيست؛ اقتدار يك ملت و يك كشور است. اين اقتدار چگونه به دست مي آيد؟ فرض بفرماييد يك ركن اقتدار ملي، اقتدار اقتصادي است؛ يعني كشور از لحاظ اقتصادي بتواند پول ملي خودش را تقويت كند؛ در بازارهاي اقتصادي دنيا حضور تأثيرگذار داشته باشد؛ در بهبود وضع اقتصادي كشور از امكانات خودش استفاده كند؛ فقر را در كشور ريشه كن

و يا حداقل كم كند و بتواند به عنوان يك كشور ثروتمند و غني، در مقابل چشم دنيا، كارايي نظام خودش را نشان دهد. اين مي شود اقتدار اقتصادي، كه مسؤولان اقتصادي كشور موظّفند اين كارها را انجام دهند. اقتدار اقتصادي همچنين به معناي اين است كه در كشور، بيكاري وجود نداشته باشد؛ اشتغال وجود داشته باشد؛ توليد صنعتي و كشاورزي در حدّ مطلوب باشد؛ از منابع و معادن كشور به نحو بهينه استفاده شود. اين هم اقتدار اقتصادي است كه بخشهاي گوناگون نسبت به آن مسؤوليت دارند. اقتدار سياسي هم، پايه اي از اقتدار ملي است. اقتدار سياسي چيست ؟ اقتدار سياسي اين است كه كشور و دولت بتوانند در ميدان سياست در دنيا حضور فعّال داشته باشند؛ به آنها تحميل سياسي نشود؛ كسي نتواند به آنها زور بگويد؛ كسي نتواند در اوضاع سياسي آنها دخالت كند؛ كسي نتواند در اوضاع داخلي كشور آنها انگشت ايذاء دراز كند. اقتدار سياسي - كه بخشي از اقتدار ملي است - اين است كه گروهها و مجموعه هاي سياسي در داخل كشور - چه آنهايي كه اسم حزب و گروه دارند، چه آنهايي كه اسم گروه و حزب ندارند؛ بسياري از مجموعه هاي دانشجويي و روحاني و ساير مجموعه هاي گوناگون در كشور ما سياسي اند؛ گرچه حزبي هم ندارند - بتوانند آگاهيهاي سياسي و تشخيصهاي درست سياسي پيدا كنند تا در مواقع لازم قادر باشند پشت سرِ دولت بايستند. اقتدار سياسي اين است كه ملت، پشتيبان دولت و تصميمات مسؤولان كشور باشد. اين گوشه اي از اقتدار سياسي است. اقتدار فرهنگي هم همين طور است؛ يعني از لحاظ فرهنگي، فرهنگِ كشور اثرگذار باشد و

اثرپذير نباشد و تهاجم فرهنگي به شكل صحيحي دفع شود. همه اينها متوقّف به اين است كه دستگاه اداره كننده اينها از توانايي مالي برخوردار باشد. متوقّف بر اين است كه آحاد مردم در كشور - كه مي خواهند پشتيبان دولت باشند - احساس گشايش اقتصادي كنند. پس مسأله اقتصادي در امنيّت و فرهنگ و عزّت و برجستگي حرف سياسي در كشور و در حضور جهاني تأثيرگذار است. مسأله اقتصادي بسيار مهم است. در اسلام پرداختن به امور اقتصادي مردم جزو اوجب واجباتِ حكومتهاست. پيغمبر اكرم - طبق روايت - فرمود: «كاد الفقر ان يكون كفرا».(15) مضمون اين حرف، آن است كه ما آمده ايم به مردم ايمان بدهيم؛ اگر نتواني نانشان را به راحتي به دستشان برساني، ايمانشان از آنها گرفته خواهد شد. واقع قضيه هم همين است. مسأله فقرزدايي و روان كردن كار اقتصادي در كشور، از جمله مسائل بسيار مهم است؛ مسأله اي است كه هر كس ان شاءاللَّه رئيس جمهور شد، بايد گشايش و پيشرفت امور اقتصادي كشور و بر طرف كردن مشكلات مردم را سرلوحه برنامه هاي خود قرار دهد. دوم هم ارتقاي فرهنگ و فكر و عمل ديني است؛ كه اين - همان طور كه در خطبه اول عرض كرديم - سرچشمه اي نيروزا براي همه فعّاليتهاست. اگر ايمان مردم مستحكم شد، از آنها موجوداتي آسيب ناپذير، خستگي ناپذير، فعّال و پُرنشاط به وجود مي آورد؛ اما وقتي ايمان ضعيف شد، همه آفتها به دنبالش مي آيد. پس تقويت ايمان مردم هم يكي از دو كار اصلي اي است كه دولت و رئيس جمهور آينده - كه بعد از انتخابات تعيين خواهند شد - بايد به آن همّت گمارند. البته عرض كرديم، چهار سال زمان

كمي نيست؛ اما اين طور هم نيست كه همه كارها را بشود در چهار سال انجام داد؛ نه، بايد همّت كنند - اين نكته را بارها با مسؤولان در ميان گذاشته ايم - كه در همين زمينه هاي اقتصادي، يك موضوع، دو موضوع، سه موضوع را از اوّل مورد اهتمام قرار دهند - مثلاً ايجاد اشتغال - و آن را به نتيجه برسانند. ابتداي سال عرض كرديم كه امسال را سال ايجاد اشتغال مفيد بدانيم. اين نكته بسيار مهمّي است. نبايد نيروي جوانها هدر برود. علاوه بر اين، براثر نبودن كار و اشتغال و درآمد، نبايد به حقّ جمع كثيري از مردم - كه دچار اين آفتند - ظلم شود و از خيرات جامعه محروم شوند؛ چون بيكاري، فاصله بين طبقات و فاصله بين فقير و غني را روزبه روز بيشتر مي كند. عدّه اي را روزبه روز بيشتر به ته درّه هاي فقر مي راند؛ در مقابل، عدّه اي هم از راههاي گوناگون به طرف قلّه هاي ثروت پيش مي روند؛ اين كه نمي شود. اگر هر دولتي همّت بگمارد - نه اين كه از بقيه چيزها غافل باشد - و تكيه گاه اصلي اش را مثلاً مسأله اشتغال يا سروسامان دادن به توليد صنعتي و كشاورزي در كشور قرار دهد، يقيناً مردم در طول چهار سال اثرش را مي بينند. البته مسأله فساد هم كه ما گفتيم، بسيار مهم است. مردم عزيز ما بدون اين كه بنده هم بگويم، اين را مي دانند؛ اما من هم تأكيداً عرض مي كنم، اگر در جامعه اي پول و ثروت باشد، اما بد خرج شود، بدتر از اين است كه ثروت نباشد؛ چون هم محروميتها به جاي خود باقي خواهد ماند، هم عدّه اي با آن ثروتهاي ناصحيح به دست آمده

ناحق و توأم با فساد، فساد را به وجود مي آورند. تهيدست بودن قشرهايي از جامعه، خودش فسادآور است - فساد و اعتياد و هرزگيهاي گوناگون بر اثر فقر پيش مي آيند - ثروتمند شدن عدّه اي از راه فساد هم خودش باز مرداب فساد ديگري زير پاي مردم است؛ لذا با فساد بايد مبارزه شود. البته من از مسؤولان قواي سه گانه كه به اين مسأله پاسخ گفتند، تشكّر مي كنم؛ ولي بايد جدّي دنبال شود. به صِرف گفتن بنده و قبول كردن رؤسا، مطلب تمام نمي شود. من در آن نامه، به رؤساي محترم سه قوّه نوشتم كه مبارزه با فساد، دشمن تراش است. هر كس بخواهد با فساد مبارزه كند، يك صف طولاني دشمن جلويش به وجود مي آيد. اين دشمنان چه كساني هستند؟ فاسدها و لشكرهايشان؛ چون فاسدهاي دانه درشت، لشكرهايي هم دارند؛ اينها در مقابل مي ايستند و انواع كارشكنيها را مي كنند. كارشكني هم، همه اش اين نيست كه كسي چاقو بكشد و به كسي حمله كند. امروز از چاقوكشيدن خطرناكتر هم هست: تهمت مي زنند، شايعه درست مي كنند، كار فرهنگي مي كنند و به كساني كه از اين حرفها بزنند و بخواهند اين اقدامات را بكنند، برچسبهاي نادرست و ناحق مي زنند. بايد با اينها مقابله كرد و صريح و صادق وارد ميدان شد. بايد آن تلاش و فعاليت اقتصادي انجام گيرد؛ بايد به آن ارتقاي فرهنگ ديني و ايماني همت گماشته شود؛ بايد مبارزه با فساد از همه طرف - چه از طرف رئيس جمهوري كه ان شاءاللَّه مردم انتخاب خواهند كرد، چه از طرف بقيه قوا - دنبال شود. طوري شود كه ان شاءاللَّه مردم حركت به سمت صلاح را حس كنند. چند

توصيه هم به نامزدهاي محترم رياست جمهوري عرض كنيم. در مقام قضاوت و نظردادن درباره اين افراد، ما به همه نگاه يكساني داريم. البته انسان در دلش يكي را درجه يك مي داند، يكي را درجه دو مي داند. اين مسأله قلبي و شخصي است؛ ولي نگاه ما به اين مجموعه ده نفري كه امروز در ميدان هستند، و به حسب قانون، صلاحيتشان ابراز شده، نگاه برابري است و هيچ كس را بر ديگري ترجيح نمي دهيم. البته بنده هم مثل شما بايد بگردم و در بين اينها، اصلح را تشخيص دهم و شخصاً به او رأي دهم؛ شما هم بايد كار را خودتان بكنيد. اگر مي توانيد، تشخيص بدهيد؛ اگر نمي شناسيد، از ديگري كه مي تواند امين باشد، سؤال كنيد. به هرحال ما به آقايان محترمي كه در اين ميدان هستند، اين چند توصيه را عرض مي كنيم: در تبليغاتشان ارزشهاي نظام را نديده نگيرند؛ همديگر را تخريب نكنند و از دادن آمارهاي سست بپرهيزند. اگر قرار شد به مردم آماري بگويند و حرفي بزنند، آمارهاي دقيق ارائه كنند. با مردم با كمال صداقت حرف بزنند؛ هرچه عقيده شان هست، به مردم بگويند. اگر بخواهند در دل مردم اثر بگذارند، اين صداقت، بيشتر در دل مردم اثر مي گذارد. آن چيزي كه حقيقتاً عقيده و نيت آنهاست، آن را به مردم بگويند؛ اختيار با مردم است كه چيزي را انتخاب كنند. وحدت ملي را خدشه دار نكنند. طوري نباشد كه به خاطر جذب يك دسته يا يك گروه، حرفي بزنند كه وحدت ملت خدشه دار شود. وعده هايي كه معلوم است نمي توانند به آنها عمل كنند، به مردم ندهند. آنچه كه در چارچوب قانون اساسي است

و امكانات مملكت از امكانِ آن حكايت مي كند، آن را به مردم بگويند. بله، به مردم قول بدهند كه اگر رأي آوردند، با همه قوا و قدرتِ خودشان و با اتّكال به خدا و با اتّكاي به مردم، مديريّت عالي و كلان كشور را در دست مي گيرند و پيش مي برند؛ «خذها بقوّة»؛ با قوت اين مأموريت را به دست بگيرند و پيش بروند و در هيچ جا ضعف نشان ندهند. تبليغات پُرخرج هم نكنند. يكي از كارهايي كه بنده - چه در تبليغات انتخابات مجلس و چه در انتخابات رياست جمهوري - هميشه نگران آن هستم، اين است. نه خودشان تبليغات پُرخرج كنند، نه به طرفدارانشان اجازه دهند. بعضي افراد ممكن است بگويند به ما ربطي ندارد؛ اين كار پُرخرج را ديگران مي كنند. شما بگوييد نكنند. خوشبختانه آن گونه كه اطّلاع پيدا كردم، ساعتهاي فراواني براي نامزدها وقت گذاشته اند كه از طريق تلويزيون و راديو با مردم حرف بزنند. شايد سيزده، چهارده ساعت هر كدام از اين حضرات وقت دارند كه با مردم حرف بزنند. خيلي خوب؛ اين بهترين تبليغات است. راديو و تلويزيون همه جا وجود دارد؛ چه نيازي هست كه براي تبليغات گوناگونِ رنگيني كه بعضي جاها مي كنند، پول زيادي مصرف شود كه احياناً بعضي افراد هم نتوانند خودشان آن خرج را كنند و مجبور باشند از كساني بگيرند و خداي نكرده وامدار شوند؟ از خداي متعال مي خواهيم كه اين آزمايش را براي ملت ما يكي از بهترين و شيرين ترين و زيباترين و مباركترين آزمايشها قرار دهد. از خداي متعال مي خواهيم، آنچه كه به خير و صلاح و نفع ملت و كشور و مورد رضاي اوست،

با سهولت هرچه تمامتر تحقّق پيدا كند. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم انّا اعطيناك الكوثر. فصلّ لربّك و انحر. انّ شانئك هو الأبتر.(16) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) جمعه: 2 2) بحارالانوار، ج 19، 116 3) تفسير علي بن ابراهيم قمي، ج 2، 310 4) فتح: 1 5) بحارالانوار، ج 21، 263 6) امالي شيخ صدوق، 377 7) بقره: 10 8) روم: 10 9) توبه: 77 10) بحارالانوار، ج 41، 65 11) نهج البلاغه، خطبه 122؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 7، ص 301 12) منافقون: 8 13) امالي شيخ صدوق، 506 14) توحيد: 1 - 5 15) الخصال: 12 16) كوثر: 1 - 3

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در اجتماع زائران مرقد مطهّر امام خمينى (ره)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع زائران مرقد مطهّر امام خميني (ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمّدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الهداة المهديّين المعصومين، سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. و جعلناهم ائمّة يهدون بأمرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصّلوة و ايتاء الزّكوة و كانوا لنا عابدين(1) خداوند متعال در توصيف پيامبران و راهنمايان بشر و كساني كه پرچم هدايت و ارشاد نسلهاي انساني را بر دوش داشتند، از جمله اين خصوصيات را بيان مي كند: اينها - طبق خصوصيات ذكر شده در قرآن - امام و پيشواي هدايتند و از سوي خداوند، كار نيك و عمل به خيرات به آنها وحي مي شود؛ اقامه ي صلات و ايتاء زكات مي كنند و افتخار بزرگشان اين است كه بنده خدا هستند و با عمل خود، راه بندگي را به بشريّت تعليم مي دهند. امروز در دوازدهمين سالگرد غروب خورشيد درخشان

امامت و ولايت در دوران معاصر - يعني رهبر عظيم الشّأن و بزرگوار ما، امام خميني - وقتي در سيره و عملكرد اين مرد بزرگ و جانشين پيامبران دقّت مي كنيم، خصوصيات امامِ هدايت را در زندگي و سيره و تعاليم او به وضوح مي يابيم. آنچه كه امروز براي همه ما بسيار اهميت دارد، اين است كه با راه و رسم و تعاليم امام - كه در واقع تشكيل دهنده حقيقي شخصيت اوست - آشنا شويم؛ اگرچه ملت ما بحمداللَّه اين سرمايه معنوي را براي خود حفظ كرده است. امروز من در اين مجمع عظيم، يك بُعد از شخصيت امام را به عرض شما برادران و خواهران و همه ملت ايران مي رسانم. چون سيره امام بزرگوار فقط بيان شخصيت يك انسان نيست؛ بلكه راهنماي عمل همه ملت ايران و مسلمانان جهان است؛ راهنماي عمل همه كساني است كه مي خواهند در سايه اسلام، براي خود زندگي شايسته انساني فراهم كنند. البته ملت ايران بيش از ديگران مخاطب اين سخنان است؛ زيرا بار امانتي كه بر دوش ماست - يعني حفظ دستاورد عظيم اين انقلاب - يك ويژگي براي ملت ايران است. با حفاظت از اين ذخيره عظيم، بايد شكر اين نعمت را بگزاريم. اين بُعد از شخصيت امام عبارت است از اين كه امام در ساخت و مهندسيِ نظام جمهوري اسلامي، همه عناصر و اجزايي را كه مي توانست اين نظام را استوار و ماندگار كند، مورد ملاحظه قرار داد و با مهارتِ تمام اين عناصر اصلي را در درون اين بناي شامخ و مستحكم كار گذاشت. اين عناصر اصلي عبارت است از اسلام، مردم، قانونگرايي و دشمن ستيزي. امام بزرگوار در بناي

نظام شامخي كه به جاي رژيم پوسيده سلطنتي در ايران بر سر كار آورد، اين عناصر و اجزا را با دقّتِ تمام كار گذاشت؛ در عملِ خود به آنها پايبند و متعهّد ماند و در پيام و بيان و تعاليمِ خود بر آنها پافشاري كرد. امروز هم مثل بيست ودو سال گذشته، همه كساني كه وجود نظام اسلامي را با منافع نامشروع خودشان ناسازگار مي بينند و با آن دشمني مي كنند، بيش از همه با همين چهار عنصر مقابله مي كنند. عمده تلاش آنها اين است كه يا عنصر اسلاميّت را از نظام بگيرند؛ يا تكيه بر مردم را - با همان معناي وسيع و بديعي كه امام به آن توجّه داشت - از نظام سلب كنند؛ يا در بناي قانوني نظام خدشه كنند؛ يا هشياري و بيداريِ دائمي در مقابل دشمن را از نظام بگيرند و بيداري را به خواب آلودگي و غفلت تبديل كنند. لذا براي ما اين چهار عنصر اهميت پيدا مي كند. من امروز درباره هر كدام از اينها، نكات كوتاهي را به عرض شما مي رسانم: نكته اوّل - كه اصلي ترين عنصر تشكيل دهنده نظام است - عبارت است از اسلام گرايي و تكيه بر مباني مستحكم اسلامي و قرآني. خيليها از اين حقيقتِ بسيار مؤثّر غفلت كردند؛ اما راز پيروزي انقلاب در اين نكته بود؛ چون ملت ايران از اعماق قلب به اسلام معتقد و مؤمن و وابسته بود و هست. اغلب ملتهاي مسلمان همين گونه اند و اگر موانع از سر راهشان برداشته شود، ايمان عميق آنان به اسلام آشكار خواهد شد. لذا وقتي مردم پرچم اسلام را در دست امام مشاهده كردند و باور كردند كه امام

براي احياي عظمت اسلامي و ايجاد نظام اسلامي وارد ميدان مبارزه شده است، گِرد او را گرفتند. بعد هم كه انقلاب پيروز شد، با همين انگيزه، از روي طوع و رغبت در ميدانهاي خطر حاضر شدند؛ چون ايمان آنها به اسلام، عميق بود. بعضي از كساني كه خودشان را در شمار زبدگان و نخبگان و احزاب سياسي و صاحب نظران مسائل سياست به حساب مي آوردند، اين را نمي پسنديدند. جداي از كساني كه به اسلام عقيده نداشتند، بعضي كسان به اسلام عقيده داشتند، اما نظام اسلامي را قبول نمي كردند. لذا از اوّلِ انقلاب، در عرض و به موازات خطِّ امام، جرياني پيدا شد كه به يك نظام لائيك و الگوبرداري شده از نظامهاي غربي دعوت مي كرد؛ منتها با رنگ و لعاب اسلامي؛ اسمِ اسلامي، اما باطنِ غيراسلامي؛ ساختِ اسلامي، اما جهتگيريِ غيراسلامي. البته آنها بي ميل نبودند كه در كنار چنين نظامي، آخوند وجيه الملّه اي هم براي مقبول جلوه دادن نظام در چشم مردم وجود داشته باشد - چون مردم به اسلام دلبسته بودند - بدشان نمي آمد روحانيِ مورد قبولي در كنار نظام قرار گيرد تا نظام را در چشم مردم، اسلامي جلوه دهد؛ دولتمردان نظام هم به همان شكلي كه خودشان مي پسندند و تشخيص مي دهند، نظام را به همان صورت غيراسلامي - و در حقيقت، شكل بازسازي شده رژيم سلطنتي، منتها طبق قبول سياستمداران و قدرتمندان دنيا - اداره كنند. ظاهر و رنگ و لعاب دين هم اين فايده را براي آنها داشته باشد كه نيروهاي مردم را در خدمتشان قرار دهد؛ هرجا به حضور مردم احتياج است - در هنگام جنگ و دفاع و دادن ماليّات و غيره

- همين ظاهر اسلامي، مردم را به همكاري با آن نظام وادار كند؛ اما اگر حقوق شرعي مردم تأمين نشد، نشد؛ اگر با سلطه گران مبارزه نشد، نشد؛ اگر استقلال كشور و فرهنگ و اقتصاد مردم در قبضه دشمنان قرار گرفت، گرفت! لذا از اوّلي كه امام دستور داد قانون اساسي به وسيله خبرگان منتخب مردم تدوين شود، هرجا كه نام اسلام و نشاني از حضور واقعي اسلام بود، اينها مقابله كردند. آن جايي كه اصل مربوط به «ولايت فقيه» مطرح شد، اينها بي تابانه مبارزه كردند. البته با ولايتش مخالف نبودند - ولايت يعني حكومت؛ آنها تشنه قدرت و حكومت كردن بودند - با فقيه اش مخالف بودند؛ چون به معناي حضور حقيقي دين در جامعه بود؛ اين را برنمي تافتند و تحمّل نمي كردند. هرجا كه نشانه حضور واقعي اسلام بود، اينها معترض بودند. امام در مقابل اين جريان - كه بسيار هم مدعي بود - ايستاد؛ روي مباني اسلام تكيه كرد؛ روي تركيب و ساخت اسلامي نظام، با جديت اصرار ورزيد؛ چون امام مانند هركسي كه با اسلام آشناست، معتقد بود - و امروز هم ما معتقديم - كه سعادت و رفاه و آزادگي و عزّت يك ملت و نيز عدالت و تكيه به مردم - به معناي واقعي كلمه - در سايه احكام اسلام تأمين مي شود. آنهايي كه شعار عدالت و مردم سالاري دادند، نشان دادند كه نمي توانند حقوق و منافع مردم را عادلانه تأمين كنند؛ اما اسلام مي تواند اين كار را بكند. تكيه بر اسلام، به معناي ايمان عميق امام بزرگوار به رسالت اسلام بود؛ يعني امروز اسلام مي تواند ملتها را نجات دهد. لذا هم در تدوين

قانون اساسي و هم در تمام رهنمودهايي كه امام در طول ده سال زندگي مبارك خود به ملتهاي مسلمان داد، بر روي اسلام تكيه كرد و همين موجب شد كه نظام جمهوري اسلامي با وجود دشمنيهاي بي اندازه قدرتهاي جهاني، در ميان ملتهاي مسلمان، هم طرفداران بي شماري پيدا كند و هم در آنها شوق و اميد و انگيزه به وجود آورد و حركت اسلامي را در سرتاسر جهان اسلام زمينه سازي كند. امروز هم اگر نظام جمهوري اسلامي و مسؤولان و رؤساي اين نظام در دنيا عزّت و آبرويي دارند، به بركت اسلام است. چه آنهايي كه در دنيا به اسلام معتقدند و چه حتّي آنهايي كه به اسلام معتقد نيستند، عزّتي كه براي جمهوري اسلامي و مسؤولان آن قائلند، به خاطر اسلام است. آنهايي هم كه به اسلام معتقد نيستند، نقش و نفوذ و تأثير و اقتدار اسلامي را مي شناسند و مي دانند و آن كسي كه مظهر اين اقتدار است، در چشمشان داراي عظمت و جلال است. امام بر روي اسلام تكيه كرد؛ به اسم اسلام قانع نشد؛ بر اين اصرار ورزيد كه بايد قوانين اسلامي در تمام گوشه و كنار دستگاههاي دولتي و حكومتي حاكم شود. البته اين كار، يك كار بلندمدّت بود. امام هم اين را مي دانست كه در كوتاه مدّت، اين مقصود تحقّق پيدا نمي كند؛ اما راه را باز كرد و حركت را شروع نمود و جهت را نشان داد و همه فهميدند كه بايد به معناي حقيقي كلمه به سمت احكام و تعاليم اسلام و ساخت اسلامي براي نظام و جامعه حركت كنند تا بتوانند عدالت را تأمين، فقر را برطرف و فساد را

ريشه كن كنند؛ تا بتوانند دردهاي مزمني را كه بر اين ملت تحميل شده است، جبران كنند. امروز بنده به عنوان كسي كه با آمار و ارقام و واقعيّات دستگاههاي حكومتي از نزديك آشناست، به شما مردم عزيز عرض مي كنم: هرجا كه ما با قاطعيّت، معرفت و روشن بيني، احكام اسلام را بر سر دست گرفتيم، دنبال آن حركت كرديم و صادقانه خواستيم اسلام را پياده كنيم، موفّق شديم؛ اما هرجا ناكامي و ضعفي وجود دارد، بر اثر اين است كه ما در آن مورد، از اسلام و حكم اسلامي و ترتيب اسلامي غفلت كرده ايم. هم در زمينه اقتصادي، هم در زمينه سياسي، هم در زمينه بين المللي و هم در زمينه تربيتهاي صحيح مردمي، امروز هرجا كه ضعف و ناكامي اي مشاهده مي شود، اگر كسي دقّت و ريشه يابي كند، به اين جا مي رسد كه در اين نقطه، دستور اسلام و حكم اسلامي مورد توجّه قرار نگرفته است. امام مي دانست كه اگر ما به اسلام متمسّك شويم، هم عزّت دنيا، هم رفاه مادّي، هم قدرت سياسي، هم آسايش و هم امنيت عمومي براي مردم پديد خواهد آمد؛ لذا امام اسلاميّت را - به معناي حقيقي كلمه - در بافت نظام اسلامي و اين بناي مستحكم و شامخ گذاشت. عنصر دومي كه امام به آن حدّاكثر توجّه را كرد، عنصر «مردم» بود. تقريباً در همه نظامهاي حكومتي در دنيا، از مردم صحبت مي شود و هيچ كس نمي گويد كه من مي خواهم برخلاف مصلحت مردم كار كنم. حتّي در رژيمهاي استبداديِ سلطنتيِ موروثي، هيچ كس نمي گويد كه من مي خواهم بر خلاف ميل مردم عمل كنم. بنابراين ادّعاي مردم گرايي وجود دارد؛ اما مهم اين است كه

حقيقتاً در كجا براي مردم شأن و منزلت و حقّ و نقش قائل مي شوند. وقتي امام بر روي عنصر «مردم» تكيه مي كرد، لفّاظي نمي كرد؛ به معناي حقيقي كلمه به اصالت عنصر «مردم» در نظام اسلامي معتقد بود و مردم را در چند عرصه مورد توجّه دقيق و حقيقي خود قرار داد. عرصه اوّل، عرصه تكيه نظام به آراء مردم است. تكيه نظام به آراء مردم، يكي از ميدانهايي است كه مردم در آن نقش دارند. حضور مردم و اعتقاد به آنها بايد در اين جا خود را نشان دهد. در قانون اساسي ما و در تعاليم و راهنماييهاي امام، هميشه بر اين نكته تأكيد شده است كه نظام بدون حمايت و رأي و خواست مردم، در حقيقت هيچ است. بايد با اتّكاء به رأي مردم، كسي بر سر كار بيايد. بايد با اتّكاء به اراده مردم، نظام حركت كند. انتخابات رياست جمهوري، انتخابات خبرگان، انتخابات مجلس شوراي اسلامي و انتخابات ديگر، مظاهر حضور رأي و اراده و خواست مردم است. اين يكي از عرصه هاست. لذا امام بزرگوار، هم در دوران حيات خود به شدّت به اين عنصر در اين عرصه پايبند باقي ماند و هم در وصيّت نامه خود آن را منعكس و به مردم و مسؤولان توصيه كرد. در حقيقت انتخابات و حضور مردم در صحنه انتخابِ رئيس جمهور، نمايندگان مجلس و يا ساير انتخابهايي كه مي كنند، هم حقّ مردم است، هم تكليفي بر دوش آنهاست. در نظام اسلامي، مردم تعيين كننده اند. اين هم از اسلام سرچشمه مي گيرد. مسأله اساسي اي كه بنده بارها بر آن تأكيد كرده ام، اين است كه اسلام گرايي در نظام اسلامي، از مردم گرايي جدا نيست.

مردم گرايي در نظام اسلامي، ريشه اسلامي دارد. وقتي ما مي گوييم «نظام اسلامي»، امكان ندارد كه مردم ناديده گرفته شوند. پايه و اساسِ حقّ مردم در اين انتخاب، خود اسلام است؛ لذا مردم سالاري ما - كه مردم سالاري ديني است - داراي فلسفه و مبناست. چرا بايد مردم رأي دهند؟ چرا بايد رأي مردم داراي اعتبار باشد؟ اين متّكي بر احساسات توخالي و پوچ و مبتني بر اعتبارات نيست؛ متّكي بر يك مبناي بسيار مستحكم اسلامي است. پس يكي از عرصه هايي كه امام همواره بر آن تأكيد مي كرد و آن را در ساخت نظام اسلامي كار گذاشت و براي هميشه آن را ماندگار كرد، مسأله حضور مردم در انتخاب مسؤولان نظام و منتهي شدن مسؤوليتها به اراده و خواست مردم است. عرصه دوم، عرصه تكليف مسؤولان در قبال مردم است. وقتي ما مي گوييم «مردم»، معنايش اين نيست كه مردم بيايند رأي بدهند و مسؤول يا نماينده اي را انتخاب كنند؛ بعد ديگر براي آن مردم هيچ مسؤوليتي وجود نداشته باشد؛ صرفاً همين باشد كه اگر كسي مي خواهد براي مردم كاري بكند، به اين خاطر باشد كه مردم بار ديگر به او رأي دهند؛ مسأله اين نيست. در اسلام و نظام جمهوري اسلامي، فلسفه مسؤوليت پيدا كردنِ مسؤولان در كشور اين است كه براي مردم كار كنند. مسؤولان براي مردمند و خدمتگزار و مديون و امانتدار آنها هستند. مردم، محورند. كسي كه در نظام جمهوري اسلامي مسؤوليتي به دست مي آورد، بايد همه همّ و غمّش براي مردم باشد؛ هم براي دنياي مردم، هم براي ماديّت مردم، هم براي معنويّت مردم، هم براي ايجاد عدالت در ميان مردم، هم براي

احياي شأن انساني مردم، هم براي آزادي مردم. اينها جزو وظايف اصلي حكومت است. البته وقتي مي گوييم «مردم»، منظور همه طبقات مردمند؛ ليكن بديهي است كساني از مردم بايد بيشتر مورد توجّه قرار گيرند كه بيشتر مورد محروميت قرار گرفته اند؛ لذا امام دائماً روي طبقات محروم و پابرهنگان كشور تكيه مي كردند. اين فريب است كه كسي ادعا كند براي مردم كار مي كند؛ اما در عمل، كار او براي طبقات مرفّه باشد، نه براي طبقات مستضعف و محروم. نه اين كه نبايد براي طبقات مرفّه كار كرد؛ آنها هم از حقوق عمومي كشور بايد بهره مند شوند؛ اما به آن كسي كه محروميت دارد و دستش از حقوق خود خالي مانده است، بايد بيشترِ توجّه و همّت و تلاش را اختصاص داد. لذا امام به طور دائم بر حقوق مستضعفان و محرومان و پابرهنگان تكيه مي كرد. عملاً هم در تمام مدت پيروزي انقلاب تا امروز و قبل از آن، كساني كه بيش از همه سينه سپر كردند، از نظام دفاع كردند، سختيهاي نظام را به جان خريدند و در مقابل دشمنان ايستادند، طبقات محروم و پابرهنه و مستضعفان جامعه بوده اند. اينها بايد بيش از ديگران مورد توجّه قرار گيرند. عرصه سوم - كه باز بر محور مردم حركت مي كند - عبارت است از بهره برداري از فكر و عمل مردم در راه اعتلاي كشور؛ يعني استعدادها را شكوفا كردن و معطل نگذاشتن. از اوايل انقلاب، هميشه امام خطاب به جوانان، دانشجويان، متفكّران كشور و كساني كه داري استعداد بودند، مي گفت كه به خودتان ايمان بياوريد؛ نيروي خودتان را باور كنيد و بدانيد كه مي توانيد. اين درست در مقابل تعاليمي

بود كه در دوران طولاني استبداد در اين كشور، تلقين مي شد كه مردم ايران نمي توانند. ما در دوران انقلاب هم ديديم همان كساني كه اسلام را به معناي حقيقيِ خود باور نداشتند، به اين معنا هم باور نداشتند. هميشه چشم آنها به بيرون مرزهاي كشور بود و به مردم و تواناييهاي آنها اعتقاد نداشتند. اين فكر و اين توجّه را هم، امام در اين نظام نهادينه كرد، كه استعدادهاي جوان اين كشور، احساس توانايي كنند؛ و شما بعد از انقلاب هرچه از نشانه هاي علم و پيشرفت علمي و صنعتي در كشور مشاهده مي كنيد، ناشي از اين است. هرجا كه نشانه هاي وابستگي مشاهده مي شود - كه به معناي تحقير ملت ايران و استعدادهاي اوست - ناشي از نقطه مقابل اين تفكّر است. عرصه چهارم در خصوص توجه امام به مردم، عبارت است از لزوم آگاه سازي دائمي مردم. خود امام در سنين بالاي عمر - با حال پيرمردي - از هر فرصتي استفاده كرد براي اين كه حقايق را براي مردم بيان كند. در دستگاههاي تبليغاتي جهاني، نقش تحريف و گمراه سازي، نقش فوق العاده خطرناكي است كه امام به آن توجّه داشت. وسايل ارتباطيِ فكريِ نامطمئن و وابسته به دشمنان كشور و ملت، امام را وادار مي كرد كه هم خود او به طور دائم در موضع تبيين و ارشاد و هدايت مردم قرار گيرد و هم به ديگران دائماً توصيه كند كه حقايق را به مردم بگويند و افكار آنها را نسبت به حقايقي كه دشمن سعي مي كند آنها را مكتوم نگه دارد، آشنا كنند. اين كه ما دائماً به صاحبان بيان و قلم و تريبونهاي مختلف توصيه مي كنيم كه هدف

و همّت خود را بر تبيين صحيحِ حقايق قرار دهند، براي اين است. امروز دشمن، درست در موضع مقابل اين نقطه اساسيِ اسلامي كار مي كند. از اوايل انقلاب، يكي از اهداف مهمّ دشمن، تحريف حقايق و تاريخ بود. اگر يك وقت در داخل كشور حنجره يا قلم مزدوري پيدا مي شد كه حقايق جنگ و انقلاب و اسلام را تحريف مي كرد، مي ديديد فريادهاي تشويق از اطراف دنيا بلند مي شود. امروز نيز همين طور است. امروز هم اگر در داخل كشور كساني به خاطر خوش كردن دل استكبار و راضي كردن دشمنان اسلام و اين ملت و اين كشور چيزي بگويند و بنويسند كه در آن تحريف اسلام و تاريخ انقلاب و چهره هاي انقلاب باشد، مي بينيد كه در دنيا از طرف دستگاههاي تبليغاتي استكبار براي او هورا مي كشند و او را تشويق مي كنند! تبيين، موضوع بسيار مهمّي است. انسانها تابع بينش و ديد خودشان هستند. اگر كسي بتواند حقايق را در چشم مردم تحريف كند، يعني در واقع عمل و بازو و اراده مردم را به سمت گمراهي كشانده است. اين همان چيزي است كه دشمن مي خواهد. امروز اگر كساني عليه اسلام و مقدسات و مجاهدتهاي اين ملت قلمفرسايي كنند و چيزي بنويسند؛ اگر كساني عليه بهترين فرزندان اين كشور - يعني شهيدان ما و مجاهدان راه خدا - اظهارنظري كنند و ريشي بجنبانند؛ اگر كساني عليه بسيج و جهاد و شهادت حرفي بزنند و چيزي بنويسند؛ مي بينيد مورد تشويق راديوها و سياستمداران و نويسندگان خارجي قرار مي گيرند. امروز همه افراد - چه كساني كه بياناتشان در حوزه هاي وسيع كاربُرد دارد، چه كساني كه در حوزه هاي كوچكتر سخنانشان

مؤثّر واقع مي شود؛ مثل مدرسه و كلاس و دانشگاه و محيطهاي كارگري و غيره - مسؤولند و اگر ديدند حقايق و محكمات اسلام و انقلاب مورد تحريف قرار مي گيرد، وظيفه دارند تبيين كنند؛ نبايد سكوت كنند. امام به اين نكته بسيار توجه مي كرد. و اين يكي از چيزهايي است كه راز استحكام و ماندگاري و پايداري نظام در آن مندرج است. عنصر سومي كه براي امام اهميت داشت، نظم و قانون بود. لذا حتّي قبل از آن كه انقلاب به پيروزي برسد، امام دولت معيّن كرد. انقلابهاي دنيا يا كودتاهايي كه به اسم انقلاب در دنيا به وجود مي آمدند - كه دهه هاي مياني قرن گذشته ميلادي از اين گونه انقلابها پُر بود - هيچكدام اين طور نبودند. وقتي در كشوري انقلاب مي شد - يا انقلاب حقيقي، يا كودتايي به اسم انقلاب - مدتها از دولت و تشكيلات دولتي و نظم دولتي خبري نبود. يك گروه به نام مسؤولان انقلاب، زمام كشور را در دست مي گرفتند و طبق ميل و تشخيص خودشان - هرطور بود - عمل مي كردند. در انقلاب اسلامي، امام اجازه نداد اين طور بشود؛ حتّي از قبل از پيروزي انقلاب دولت تعيين كرد تا نظم وجود داشته باشد. با اين كه آن وقت شوراي انقلاب هم بود، اما امام خواست با شكل قانوني و منطقي، كشور اداره شود. اصل تشخيص اين كه چه نظامي در كشور بر سر كار بيايد، اين را امام به عهده رفراندم و آراء عمومي گذاشت. اين هم در دنيا سابقه نداشت. در هيچ انقلابي در دنيا، ما نشنيديم و نديديم كه انتخاب نوع نظام را - آن هم در همان اوايل انقلاب - به

عهده مردم بگذارند. هنوز از پيروزي انقلاب دو ماه نگذشته بود كه امام همه پرسي درباره نظام اسلامي را اعلان كرد، كه مردم به نظام جمهوري اسلامي رأي دادند. چند ماه از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه امام گفت بايد قانون اساسي نوشته شود. آن كار هم نه به وسيله جمعي كه خود امام معيّن كند، بلكه باز به وسيله منتخبان مردم صورت گرفت. مردم اعضاي مجلس خبرگان را - كه منتخبان مردم بودند - انتخاب كردند تا قانون اساسي تدوين شود؛ باز مجدداً همان قانون را به رأي مردم گذاشتند. هنوز يك سال از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه مردم در انتخابات رياست جمهوري شركت كردند؛ بعد از مدت كوتاهي هم مجلس شوراي اسلامي به راه افتاد. بنابراين از اوّل، مبناي كارِ انقلاب بر نظم و قانون بود. كساني كه با اين ترتيب منطقي انقلاب نمي توانستند كنار بيايند، يا نمي توانستند تحمّل كنند كه اين انقلاب اين گونه قدم به قدم منطقي حركت كند، در همه اين موارد اخلال كردند. تفاله هاي آنها امروز هم انقلاب را به بي قانوني متّهم مي كنند! اين انقلاب، مظهر نظم و قانون بود؛ در هيچ جاي ديگر دنيا، در اين انقلابهايي كه اتّفاق افتاده است - چه در انقلابهاي اين قرن و چه قبل از آن - چنين چيزي ديده نشده است. اين را بايد مغتنم شمرد. پايبندي به نظم و قانون و مسؤوليتهاي قانوني قوا بايد مورد احترام همه باشد. اگر شما امروز مي بينيد كه با تبليغات و تحريك دشمنان، در هر برهه اي از زمان، قواي قانوني كشور مورد تعرّض تبليغاتي قرار مي گيرند، اين دنباله همان دشمني اي است كه از اوّل با اساس نظم

و قانون در جمهوري اسلامي وجود داشت و امام مقابل آن ايستاد. ما هميشه اين را تأكيد كرده ايم و باز هم تكرار مي كنيم، وظايفي كه در قانون اساسي براي قواي سه گانه و مسؤولان قانوني معيّن شده، معتبر و محترم است و همه بايد در مقابل اين قانون، حالت تسليم داشته باشند. بي قانوني به شكلهاي مختلفي خود را نشان مي دهد. يكي از آنها همين است كه عليه اساس و ترتيبات قانون اساسي مبارزه تبليغاتي شود و لجن پراكني صورت گيرد و به مسؤوليتهاي قانوني در هر بخشي از بخشها بي احترامي گردد. اين آن چيزي است كه از اوّلِ انقلاب، دشمنان امام و اسلام بر روي آن پافشاري مي كردند و امام در مقابل آن ايستاد. عنصر اساسي چهارم كه امام آن را در پايه هاي نظام جمهوري اسلامي كار گذاشت - و بحمداللَّه مايه ماندگاري نظام شد - مسأله دشمن ستيزي و سلطه ستيزي است. امام يك لحظه نه خود از كيد و مكر و حيله دشمن غفلت كرد و نه گذاشت كه مسؤولان غفلت كنند. نظامي مثل نظام جمهوري اسلامي كه منافع دستگاههاي استكباري دنيا را در اين نقطه از عالم و در بسياري از كشورهاي اسلامي تهديد كرده است، بديهي است كه مورد دشمني است. در ايران عزيز ما، اينها سالهاي متمادي مثل ماري بر روي منابع ملي و دستگاههاي سياسي كشور چنبره زده بودند. در نظام سلطنتيِ غاصب و وابسته، مگر كسي جرأت داشت به كساني كه وارد اين كشور شده بودند تا ملت را تحقير و فقير و منابع او را غارت كنند و او را عقب مانده نگه دارند، اندك اهانتي كند؟! كسي جرأت نداشت به آنها بگويد

بالاي چشمتان ابروست! امريكاييها و صهيونيستها و ديگر غارتگران و چپاولگران دنيا، در كمال امنيت و آرامش به ايران مي آمدند، مي رفتند و مي بردند. سياست كشور، در دست آنها؛ آمدن و رفتن حكومتها، در دست آنها؛ آوردن و بردن شاه مملكت، در اختيار آنها؛ تعيين نخست وزيران، با صوابديد آنها؛ و موضعگيريهاي سياسي كشور، تماماً در جهت خواسته ها و منافع آنها بود. نظام جمهوري اسلامي آمد و اين بساط را به كل به هم ريخت. امام مي دانست كه اين دشمن ساكت نمي نشيند و تعرّض مي كند. اگر در برهه اي تعرّض كرد و تودهني خورد، موقّتاً عقب نشيني مي كند تا باز تعرّض كند؛ لذا بايد هشيار و بيدار بود. امروز من متأسفانه مي بينم كه كساني طبق خواسته آن دشمنان، تبليغ مي كنند كه اين توهّم است! دشمن همين را مي خواهد كه مردم، مسؤولان، كارگزاران حكومت، اداره كنندگان كشور و طرّاحان و قانونگذاران امور زندگي مردم، از تهديد دشمن غفلت كنند. نبايد اجازه داد؛ بايد دشمن و شيوه هاي دشمنيِ او را شناخت. اين آن چيزي است كه بايد براي هميشه به ياد ما بماند و امام بر روي اين نكته تأكيد مي كرد. اين كه مي ديديد امام مي فرمود: «هرچه فرياد داريد، بر سر امريكا بكشيد»، به خاطر اين است. برادران و خواهران عزيز! جوانان عزيز من! ملت عزيز ايران! اينها چهار نقطه قوّت اساسي است. هم مردم و هم مسؤولان بايد قدر اينها را بدانند. اين چهار عنصر موجب پايداري نظام است. اين چهار عنصر موجب آن است كه هيچ وقت دشمن نتواند به اين نظام ضربه بزند. هر جا ما از اين چهار عنصر غفلت كرديم، ضربه خورديم. اگر ضربه اقتصادي خورديم، اگر عقب ماندگي اقتصادي

پيدا كرديم، اگر در زمينه هاي سياسي دچار ضعفي شديم، بر اثر غفلت از اين عناصر بوده است. آن جايي كه پيشرفت كرديم، آن جايي كه عزّت به دست آورديم، آن جايي كه توانستيم موانع را از سر راه برداريم، آن جايي كه دشمن را ناكام كرديم، به خاطر تكيه بر اين عناصر بوده است. نگذارند و نگذاريد اين عناصر از دست مردم برود و مورد تهاجم قرار گيرد. نگذاريد دشمن به ميل خود، راه را براي تسلّط مجدّد بر اين كشور هموار كند. هشياري مسؤولان كشور و آحاد مردم لازم است. من به همين مناسبت در پايان عرايضم به مسأله بسيار مهمّ انتخابات اشاره كنم. انتخابات، مظهر حضور مردم است. انتخابات، هم حقّ مردم و هم وظيفه آنهاست. حقّ مردم است؛ براي اين كه بيايند و مدير اجرايي كشور را انتخاب كنند. تكليف مردم است؛ چون با حضور شما، نظام تقويت پيدا مي كند؛ اسلام عزيز مي شود؛ حاكميت اسلام در دنيا سرافراز مي گردد و توطئه دشمن - كه اسلام را به جدايي از آراء مردم متّهم مي كند - باطل مي شود. حضور شما مي تواند دفاع از اسلام و كشور و انقلاب محسوب شود. هر مقدار اين حضور وسيعتر و قويتر باشد، نشانه اقتدار بيشترِ نظام اسلامي است. نظام اسلامي در مقابل چشمهاي دوستان و دشمنان خود در دنيا به اين مي بالد كه تعداد حاضر شوندگان در پاي صندوقهاي رأي، زياد است. اين مايه افتخار نظام اسلامي است. همه كساني كه در مقابل اسلام و آينده اين كشور احساس مسؤوليت مي كنند، وظيفه دارند كه در اين آزمايش الهي شركت كنند. البته اين حضور بايد آگاهانه و از روي تحقيق و با به

دست آوردن حجّت بين خود و خدا باشد. كسي كه رأي مي دهد و فردي را انتخاب مي كند، بايد برطبق تشخيص باشد. اين تشخيص را به دست آوريد و ان شاءاللَّه با قاطعيّت در اين آزمايش الهي شركت كنيد. بحمداللَّه در طول اين بيست ودو سال، همه انتخابات مختلفِ ما در محيط آرام برگزار شده است. كساني كه از خارج از اين مرزها مي خواهند خواست و اراده شوم خودشان را بر اين كشور و اين مردم حاكم كنند، اوّلاً خواسته اند مردم در انتخابات شركت نكنند و انتخابات بي رونق باشد؛ ثانياً اگر انتخابات صورت مي گيرد، با آشوب و دعوا و تنازع و درگيري همراه باشد. اما مردم در طول اين بيست ودو سال هر وقت انتخاباتي بوده است، با آرامش خود توي دهن دشمن زده اند و اين بار هم به اميد خدا و با همّت شما مردم عزيز، بايد همين طور باشد. ان شاءاللَّه دولتي كه براساس اين انتخاب تشكيل مي شود، خود را خادم اسلام و مردم و در صفِ اوّل مقابله با دشمنان بداند و اين كشور و اين ملت را يك قدمِ بلند به آرمانهاي اسلامي - كه مايه سعادت و خوشبختي مردم است - نزديك كند. هم همّت كنيد و هم از خداي متعال بخواهيد كه به شما و مسؤولان كمك كند تا بتوانند اين وظايف بزرگ را انجام دهند. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، رحمت و مغفرت و رضوان و فضل خود را بر روح مطهّر امام بزرگوار ما نازل و او را با اولياي خود محشور كن. پروردگارا ! فرزند خدمتگزار و مطيع او - مرحوم آقاي حاج احمد آقا - و فرزند بزرگوار ديگر

ايشان - مرحوم آقاي حاج آقا مصطفي - را با اوليايت محشور كن. پروردگارا ! شهداي عزيز ما را كه پيروان امام و دلبستگان به آن بزرگوار بودند، با شهداي كربلا و امامِ آنان محشور كن. پروردگارا ! خير و لطف و رحمت و فضل خود را بر اين ملت نازل كن و آنها را در تجربه انتخابات و در همه امتحانات بزرگ، موفّق و پيروز و سربلند بگردان. پروردگارا ! قلب مقدّس ولي عصر را از ما راضي و خشنود كن و ما را مشمول دعاي آن بزرگوار قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) انبيا: 73

مصاحبه با رهبر معظم انقلاب اسلامى در روز انتخابات هشتمين دوره رياست جمهورى

مصاحبه با رهبر معظم انقلاب اسلامي در روز انتخابات هشتمين دوره رياست جمهوري با توجه به اين كه حضرت عالي در اوّلين دقايق، رأي خود را به صندوق انداختيد، بفرماييد چه توصيه و رهنمودي براي ملت عزيزمان داريد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. امروز ان شاءاللَّه براي ملت ايران و كشور عزيزمان روز مباركي است. به توفيق الهي، مردم در پاي صندوقهاي رأي حاضر خواهند شد و مثل هميشه كه با حضور خودشان توانسته اند در مقابل دشمنيها، به كشور آبرو و مصونيت ببخشند، اين بار هم ان شاءاللَّه همين طور خواهد شد. امروز هر برگه رأيي كه به صندوقها انداخته مي شود، در حقيقت رأي به نظام جمهوري اسلامي و قانون اساسي است و اين براي كشور بسيار باارزش و بااهميت است. لذا شما مي بينيد كه بوقهاي بيگانه، همه سعي خودشان را مي كنند تا شايد بتوانند انتخابات را كم رونق كنند؛ اما نخواهند توانست؛ چون ملت ما در طول چندين سال گذشته و در انتخابهاي متعدّد، همواره توانسته است در دنيا ركورد حضور در پاي صندوقهاي

رأي را بشكند و حضورش در پاي صندوقها و نشان دادن مردم سالاري در اين كشور، تقريباً از همه كشورهاي غربي و كشورهاي لائيك بيشتر بوده و اين دفعه هم به فضل الهي همين طور خواهد شد. البته من مجدّداً به مردم توصيه مي كنم كه اين كار را كوچك نشمرند. مسأله اين است كه امروز ان شاءاللَّه مدير اجرايي كشور انتخاب خواهد شد. در نظام جمهوري اسلامي، رياست جمهوري شأن مهمّي است. بازوي اجرايي نظام، دولت و رئيس جمهور است. مردم نشان داده اند كه هر كاري ممكن بوده و مي توانسته اند، براي نظام كرده اند؛ نظام هم بايد هر كاري مي تواند، براي مردم بكند. اميدواريم كه ان شاءاللَّه دولت جديدي كه روي كار خواهد آمد، بتواند مردم و كشور را با طعم عدالت اجتماعي، بيشتر آشنا كند؛ چون امسال، سال «رفتار علوي» نام گرفته و اميدواريم در آخر سال از مردممان، خيلي شرمنده نباشيم. توصيه اي هم به مسؤولان و دست اندركاران مي كنم و آن اين است كه هم هيأتهاي اجرايي و هم هيأتهاي نظارت بايد كمال دقّت خودشان را به كار ببرند تا از آراء مردم صيانت شود و اين آراء با امانت كامل شمارش و قرائت گردد؛ كمااين كه بحمداللَّه همين طور هم بوده است. امروز، روز رأي گيري و پايان رقابتهاست. من مي خواهم به ملت عزيزمان - بخصوص به دست اندركاران مسائل سياسي - توصيه كنم كه وقتي از امروز عبور كرديم، مسائل رقابت و بَرنده و بازنده و خطّ و خطوط و امثال اينها را كنار بگذارند. امروز هر كس كه بر اثر آراء مردم به رياست جمهوري انتخاب شد، رئيس جمهورِ همه است. همه بايد با او همكاري و احترام او را

حفظ كنند؛ او هم بايد حقوق همه را به طور يكسان رعايت كند. همه بايد دست به دست هم دهند و به دولت كمك كنند تا ان شاءاللَّه بتواند گره هاي زندگي مردم را باز كند و كشور را هرچه بيشتر به سمت هدفهاي والا پيش ببرد.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي به مناسبت ولادت نبي اكرم (ص) و امام جعفر صادق (ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اين عيد سعيد و مبارك را - كه ميلاد مسعود پيغمبر معظّم اسلام، حضرت محمّدبن عبداللَّه صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم و همچنين ولادت امام جعفربن محمّد الصّادق عليه الصّلاةوالسّلام است - به همه حضّار محترم، ملت عزيز ايران و مسلمانان جهان تبريك عرض مي كنم. يقيناً آن روزي كه دنياي ظلمانيِ زمان ولادت پيغمبر، با نور الهيِ اين وجود مقدّس منوّر شد، بايد مبدأ تاريخ جديدي براي بشريت محسوب شود. همان طوري كه اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام در بياناتشان فرمودند، در آن روز بر اثر حاكميت قوانين و سلطه هاي ظالمانه، نور سعادت از ميان جوامع بشري رخت بربسته بود؛ «والدّنيا كاسفة النّور، ظاهرة الغرور».(1) نور وجود پيغمبر از همان آغاز، نشانه هاي حاكميت حق و دلايل حضور برهان الهي را در ميان مردم آشكار كرد. عجايبي كه در هنگام ولادت پيغمبر اكرم رخ داده است، در حقيقت هشداري به بشريت و تاريخ محسوب مي شود. اين كه كاخ كسري در هنگام اين ولادت آسيب ببيند، يا آتشكده هايي خاموش شود،(2) يك معناي نمادين هم دارد. معناي نمادين اين حقايق و حوادث اين است كه با ظهور اين مولود مبارك، راهي در مقابل پاي بشر گذاشته خواهد شد و بشريّت بايد از ظلماتِ اوهام و نظامهاي ظالمانه نجات پيدا كند. اين كه

چه كساني اين راه را انتخاب كنند و با قدرت بپيمايند و چه كساني از آن اعراض كنند و به خيرات آن نرسند، به اراده و خواست انسانها بستگي دارد. خود آنها هستند كه سرنوشت و آينده خودشان را به دست خود انتخاب مي كنند؛ ليكن اين راه در مقابل انسانها گذاشته شده است. علاوه بر اين، سنّت الهي هم بر اين است كه حركت عمومي بشر، به سمت همين هدفهاي والا ترتيب داده شود. اين چيزي است كه به طور قهري و طبيعي، جامعه بشريّت به سمت آن حركت مي كند. همچنان كه همه حوادث تاريخ هم اين را نشان داده است؛ تعالي علمي بشري و پيشرفت معرفتي انسان، همه در جهت تعاليم نبيّ اكرم اسلام و به سوي نهايتِ اين راه است. امروز هم بيش از هميشه، انسانها به تعاليم روشنگر پيغمبر اسلام احساس نياز مي كنند. ملت ما مفتخر است كه بحمداللَّه با اراده و تصميم و ايستادگي و مقاومت خود، اوّلاً اين راه را آگاهانه انتخاب كرد؛ ثانياً بر پيمودن اين راه استقامت ورزيد و پافشاري كرد. براي ملت ايران افتخار بزرگي است كه پرچمدار دعوت نبوي در همه عرصه هاي حيات باشد. اسلام فقط براي اين نيامد كه اعتقادي را در زواياي قلب و ذهن انسانها به وجود آورد؛ ولو آن اعتقاد، در عمل و زندگي آنها هيچ گونه اثري نگذارد. اسلام آمد تا زندگي را متحوّل كند و راه بشر را تصحيح نمايد. اعتقاد به اسلام، سرچشمه عمل بشر است. احكام و قوانين اسلام، فراگيرِ همه عرصه هاي زندگي انسانهاست - زندگي اجتماعي، زندگي فردي، زندگي سياسي و مشي اقتصادي - و اسلام براي همه آنها برنامه

و راهنمايي دارد. امروز بحمداللَّه ملت ايران مفتخر است كه همه عرصه هاي زندگي خود را تحت تعليم اسلام گذاشته است. البته واقعيّت زندگي ما، با آن چيزي كه اسلام از ما مي خواهد، فاصله بسيار زيادي دارد؛ ليكن جهتگيري نظام اسلامي به سمت پُر كردن اين فاصله است و بحمداللَّه به فضل انقلاب و با راهنمايي امام بزرگوار و با همّت مجاهدانه ملت ايران، در اين سالها اين جهتگيري را داشته ايم و روزبه روز ملت ايران در اين راه راسختر شده است. به مناسبت صحنه پُرشكوه انتخابات رياست جمهوري در روز جمعه گذشته و حضور مردم و ورود آگاهانه آنها در ميدان انتخاب، لازم است صميمانه از همه ملت ايران تشكّر كنم. حقّاً ملت عظيم الشّأن ما بعد از گذشت سالهاي متلاطمِ ابتداي انقلاب تا امروز، توانسته است آگاهي و هوشياري خود را در زمينه هاي مختلفِ مورد علاقه يك ملت ارتقاء بخشد. خداي متعال را بسيار سپاسگزاريم كه اين توفيق را به ملت ما داده است. هرچه در طول سالهاي متمادي، بدخواهانِ اين ملت و اين كشور خواسته اند كه مردم را از حضور در صحنه هاي عمومي كشور دور كنند، موفّق نشده اند و علي رغم آنها، مردم شركت گسترده و افتخارآفريني در تعيين سرنوشت كشور داشته اند و اين موجب تحسين هر بيننده اي است. اميدواريم كه خداي متعال اين ملت بزرگ و فهيم و هوشيار و مؤمن و نجيب را مشمول تفضّلات ويژه خود قرار دهد. همان گونه كه بارها عرض كرده ايم، اين ملت در حدّ توان خود، براي تحكيم نظام اسلامي و موفّقيت مسؤولان تلاش كرده است. مسؤولان هم بايد متقابلاً نسبت به اين ملت، با همين ديد و با همين

احساس دِين وارد صحنه هاي كار شوند. همه كساني كه مسؤوليتي در اين نظام بر عهده گرفته اند، بايد قدر اين ملت را بدانند و تلاش كنند وظايفي را كه در قبال اين ملت مؤمن و شجاع و آگاه بر دوش آنهاست، با همه كوشش و وسعِ خود به انجام رسانند. ما اميدواريم كه ان شاءاللَّه رئيس جمهور محترم - كه براي نوبت دوم انتخاب شده اند - با همين احساس و دلسوزي در قبال اين ملت و با شناسايي دقيق نيازهاي مادّي و معنوي مردم، در اين ميدان از همه توان خود استفاده كنند. همه كساني كه در دولت جديد حضور پيدا خواهند كرد، بايد خود را در مقابل مردم، مسؤول و خدمتگزار بدانند و آنها را ولي نعمت خود محسوب كنند. همين طور هم هست؛ مردم ولي نعمت مسؤولان هستند. اين حضور و اراده مردم است كه اين نظام را اقتدار بخشيده است. مردم نشان داده اند كه آگاهانه و هوشيارانه در صحنه هاي گوناگون حضور خواهند داشت. آنچه كه بدخواهان و دشمنان اين ملت در پي آن هستند، سلب اين انگيزه و ايمان از مردم است. همه بايد در مقابل آن اقدام كنند. تلاش دشمن اين است كه مردم را از نظام اسلامي دلسرد كند؛ اما تلاش مسؤولان نظام اسلامي بايد اين باشد كه با عمل خود - نه فقط با زبان خود - مردم را نسبت به خويش دلگرم و اميدوار كنند. تلاش دشمن اين است كه پايه هاي ايمان و عقيده و عمل ديني را در مردم سست كند؛ اما مسؤولان بايد بعكس، خود را موظّف و متعهّد بدانند كه پايه هاي ايمان ديني را در دلها محكم كنند. در كشور

ما با اين جمعيت عظيم جوانان، يكي از اولويّتهاي اساسي اين است: همه مسؤولان - در درجه اوّل، مسؤولان دولتي و همچنين ديگران - بايد همّتشان بر اين باشد كه دلهاي پاك اين جوانان را با نور اسلام منوّر كنند؛ پايه هاي ايمان را در دل آنها مستحكم نمايند و نگذارند بر اثر سوء رفتار، سوء تشخيص، سوء تبليغ، بد فهميدن حقايق، بد ادا كردن حقيقتهاي روشن و ميدان دادن به افكار مخرّب، دلهاي اين جوانان از جاده حقيقت منحرف شود. اين مسؤوليت بزرگي بر دوش ماست. عمق بخشيدن به ايمان مردم و هدايت قلبي و معنوي انسانها در يك جامعه، اولين وظيفه مسؤولان امر است. «انّا ارسلناك شاهدا و مبشّرا و نذيرا و داعيا الي اللَّه بأذنه و سراجا منيرا»؛(3) اين وظيفه پيغمبر است؛ همين پيغمبري كه امروز روز ولادت اوست. ما مي خواهيم همان راه را برويم. «هو الّذي بعث في الأميّين رسولا منهم يتلو عليهم اياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة»؛(4) تزكيه و تعليم، جزو وظايف اصلي پيغمبر است. در جوامع اسلامي، مسؤولان بايد همان راه را بروند؛ بايد تعليم دهند و تربيت كنند؛ بايد ايمان ديني را در ذهنها تقويت و راسخ كنند. اين جزو وظايف ماست؛ اين سپاسگزاري ما در مقابل اين ملت است؛ اين شكرانه ما در مقابل خداي متعال است كه اين نعمتهاي بزرگ - اين حضور مردمي - را به ما داده است. اين دلها دست خداست. توجّه و اقبال و حضور و عزم و اراده و شوق مردم، نعمتهاي بزرگ الهي است كه ارزاني ما كرده است. بايد اينها را شكر بگوييم. شكرانه اين نعمت به

اين است: در راه اصلاح امور زندگي و تقويت ايمان ديني مردم بايد همه تلاش خودمان را بكنيم. بنده اميدوارم كه خداي متعال به همه مسؤولان - بخصوص به آقاي رئيس جمهور محترم و ديگر مسؤولان تراز اوّلِ كشور - اين توفيق را بدهد تا بتوانند ان شاءاللَّه وظايف سنگين و كارهاي بزرگ و تكاليفي را كه بر دوش آنهاست، به بهترين وجه به انجام رسانند. از خداوند متعال مي خواهيم همه ما را هدايت كند و به ما توفيق دهد و كمك كند و ان شاءاللَّه توجّهات حضرت وليّ عصر ارواحنافداه و دعاي مستجاب آن بزرگوار شامل حال ما بشود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، خطبه 88 2) كمال الدين، 192 3) احزاب: 45 4) جمعه: 2

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مسؤولان قوّه قضاييه، خانواده هاى شهداى هفتم تير

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان قوّه قضاييه، خانواده هاي شهداي هفتم تير و جمعي از قُضات بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه برادران و خواهران عزيز - چه مسؤولان محترم قوّه قضايّيه و چه خانواده هاي محترم شهداي عزيز فاجعه ي خونبار هفتم تير سال شصت - خوشامد عرض مي كنم. اين اتّفاق پُرمعنايي است كه هفته قوّه قضاييّه، هفته شهادت است و نام قوّه قضاييّه با نام يك شهيد بزرگ و فراموش نشدني گره خورده است. سختي كار قوّه قضاييّه و عظمتِ مسؤوليتي را كه اين قوّه بر دوش گرفته است، از اين جا مي شود حدس زد. اگر كسي قضاياي كشور ما را از آغاز دنبال كرده باشد، اين را مي فهمد كه يكي از نقاطي كه از اوّلِ تشكيل نظام اسلامي، دشمنان اسلام و اين نظام را به مخالفت بر مي انگيخت، همين مسأله قوّه قضاييّه و قضاي اسلامي بود. در رأس قضاء

كشور، يك شخصيت فاضل، روشنفكر، آگاه، مدير، باتدبير و از عمق جان معتقد به احكام و قضاي اسلام قرار داشت. اين چيزي بود كه بسياري از مخالفتها را عليه شهيد بهشتي و قوّه قضاييّه در آن روز سازماندهي مي كرد. امام فرمودند شهيد بهشتي مظلوم بود. ما هم يادمان هست كه او چقدر مظلوم بود؛ اما اين مظلوميت از سوي چه كساني بر او تحميل مي شد؟ از جمله كساني كه بايد پاسخ مظلوميت اين شهيد عزيز را بدهند، اينهايي هستند كه حاضر نبودند قضاي اسلامي را در جامعه ايران اسلامي تحمّل كنند. اينها مايل بودند كه قضاوت كشور، همچنان با الگوهاي ناقص، نارسا، كاملاً كهنه شده و منسوخِ غربي ادامه پيدا كند؛ آن هم با همان فسادهايي كه قبل از انقلاب چنان در دستگاه قضاء رسوخ كرده بود كه شبيه آن را در كمتر جايي مي شد پيدا كرد. اين كه بناي قضاي اسلامي به دست يك معمار توانا و شجاع و بااراده، آن هم درست بر پايه هاي اسلامي تشكيل و بنيانگذاري شود، براي آنها غير قابل تحمّل بود. مي خواستند مسؤولان قضاي اسلامي را با هو و جنجال و تهمت زدن از ميدان خارج كنند. كساني كه آن زمانها را به ياد دارند، جزئيات را مي دانند. شهداي هفتم تير، شهداي حاكميت ارزشهاي اسلامي و اساس جمهوري اسلامي اند. اين طور نبود كه كُشندگان و تروركنندگان و حمله كنندگانِ ناجوانمرد به شهداي عزيز هفتم تير، با شخص و جناح و گروهي مخالف باشند؛ آنها با اصل نظام اسلامي و استقلال ايران مخالف بودند. نامها تأثيري نمي گذارد؛ حقايق را بايد در نظر گرفت. حقيقت مخالفت با شخصيتهايي مثل شهيد بهشتي و ديگر

بزرگاني كه در هفتم تير به شهادت رسيدند، در همين جمله خلاصه مي شود: مقابله با حاكميت اسلام و قوانين و ارزشهاي اسلامي. لذا اين عزيزان در تاريخ ما جاي برجسته اي دارند؛ هم شهيد بهشتي و هم ديگر عزيزان شهيدشده در آن ماجراي خونبار. يك ركن اساسي از نظام كشور ما، قوّه قضاييّه است. سازوكاري هم كه در قانون اساسي براي اين قوّه پيش بيني شده است، از جهات مختلف بسيار متقن و اطمينان بخش است. وظايفي كه براي قوّه قضاييه معيّن شده، نوع تكاليفي كه بر دوش اين قوّه گذاشته شده، شرايطي كه براي مسؤولان گوناگون در اين قوّه در قانون اساسي و ديگر قوانين و مباني اسلامي معيّن شده، تضمين كننده اين معناست كه دستگاه قضاء بتواند به وظيفه خود عمل كند. وظيفه اساسي دستگاه قضايي چيست؟ عبارت است از دفاع شجاعانه و قدرتمندانه از عدالت. روحِ كار، اين است. اجراي قوانين، وظيفه همه است؛ اما تخلّف از قوانين، جرمي است كه دستگاه قضاء به آن رسيدگي مي كند. مجموعه قوانين در نظام جمهوري اسلامي بايد به يك قلّه منتهي شود و آن عبارت است از عدالت؛ «بالعدل قامت السّموات والأرض(1)»؛ عدالت در بنيان عالم و آفرينش، نقش اساسي دارد؛ يعني سنّت آفرينش، عدل است و هر نظام اجتماعي اگر به دنبال اين سنّت طبيعي و قانون الهيِ آفرينش حركت كرد، ماندگار و موفّق و كامياب است. انسان زماني كامياب است كه خود را با قوانين آفرينش و سنّتهاي الهي - كه تغيير و تبدّل ناپذير است - تطبيق دهد. بنابراين، بنا بر ديدگاه الهي، در مجموع آفرينش، عدالت يك ريشه تكويني و طبيعي دارد. چه مرجعي

بايد اين عدالت را تضمين كند؟ قوّه قضاييّه. چه مراكزي بايد آن را اجرا كنند؟ همه دستگاهها. درعين حال اگر دستگاهها در اجراي عدالت تخلّف كردند، آن ترازوي دقيقي كه مي تواند اين تخلّف را بدون اغماض تشخيص دهد و بعد آن دست و پنجه قدرتمندي كه مي تواند متخلّف را به سزاي تخلفش برساند، كيست؟ قوّه قضاييّه. بنابراين اگر قوّه قضاييّه حضور نداشته باشد، يا قدرت نداشته باشد، يا شجاعت نداشته باشد، يا امكان كار نداشته باشد، يا خداي نكرده دچار ضعفهاي داخلي باشد، مطلقاً در جامعه عدالت تضمين ندارد. اهميت قوّه قضاييّه از اين جا ناشي مي شود. پس دفاع شجاعانه و قدرتمندانه از عدالت در جامعه، وظيفه قوه قضايّيه است. البته اين عدالت، عرضِ عريضي دارد: گاهي در يك مرافعه خصوصي است؛ دعوا سر فلان مقدار پول، چند متر زمين، وقوع يك جنايت، ضرب و جرح و از اين قبيل چيزها. گاهي در يك مسأله مهمتر است؛ آن جايي است كه به سرنوشت و حقوق و مسير زندگي مردم ارتباط پيدا مي كند. گاهي يك امر ماليِ بزرگ است؛ كساني دست تطاول به سوي اموال متعلّق به مردم و فقرا مي گشايند؛ فرض بفرماييد هزاران انسان يا هزاران خانواده در روستا و يا در شهر بايد با صرف مبلغي جاده دار و كارخانه دار شوند، امكانات زندگي و شغل و مزرعه و غيره برايشان فراهم شود؛ بعد يك انسان زياده طلب و متجاوز مي آيد و همين پولي را كه بايد صرف اين همه كار شود، يكجا به كيسه مطامع شخصي خود مي ريزد. اين جرم، بسيار بزرگتر است از اين كه يك نفر مثلاً به صورت ديگري سيلي بزند؛ البته آن هم جرم است و

از آن هم نبايد گذشت؛ اسلام حتّي «ارش الخدش» را ناديده نمي گيرد - اگر با ناخن، اثري بر روي پوست كس ديگري گذاشتيد، چنانچه طرف، مدّعي باشد، اسلام از اين هم نمي گذرد - اما جرائم، عرض عريضي از زمين تا آسمان دارد. بعضي جرائم در اوج جنايتند؛ لذا اهميت اينها بيشتر است. وقتي شما مي خواهيد با كسي كه بيت المال و اموال عمومي را با كمال وقاحت و بي رحمي به كيسه مطامع شخصي خود ريخته است، مقابله كنيد، اين كار شجاعت و اقتدار و حيثيّت قضايي در ميان مردم مي خواهد. كساني كه با بهانه هاي جزئي، مرتّب دستگاه قضايي را مورد تهاجم قرار مي دهند، فكر اين جاها را مي كنند يا نه؟! خدشه وارد آوردن به حيثيّت دستگاه قضايي، يكي از مضرترينِ ضربه ها بر نظام زندگي مردم است و مي شود گفت يك جنايت است. فرقي نمي كند؛ گاهي ممكن است خداي نكرده اين خدشه از درون قوّه قضاييّه اتفاق بيفتد؛ گاهي هم از بيرون قوّه قضاييّه. پس دفاع از عدالت، چنان مصاديق سنگيني دارد. گاهي قضيه از اين هم بالاتر است. امروز نظام جمهوري اسلامي - كه مستقل و داراي اعتماد به نفس است - در مقابل زياده خواهي نظام استكبار جهاني ايستاده است. امروز براي ناديده گرفتن حقِ ّ ملت فلسطين، امريكا و دستيارانش و صهيونيستهاي دنيا و پولدارهاي درجه يك عالم، همه نيروي رسانه اي و سياسيِ خود را صرف مي كنند، براي اين كه چند ميليون انسان فلسطيني را به كلّي خفه و از صحنه معادلات جهاني و انساني حذف كنند. هر جا هم كه دستشان رسيده است، اعمال نفوذ كرده اند و دولتها را با خودشان همراه كرده اند؛ اما وقتي به ايران مي رسند، شمشيرشان

با صخره برخورد مي كند و مي بينند هيچ فايده اي ندارد. بنابراين با نظام جمهوري اسلامي مخالفت مي كنند و مي خواهند اين مانع را از سر راه بردارند. اگر دستگاه استكباري، با انگيزه شوم و خباثت آميز و با تكيه به پول و ارتباطات سياسي و قدرت پوشش رسانه ايِ خود توانست در داخل كشور پايگاهي درست كند و انسانهاي فريب خورده و زبوني را عليه مصالح كشورشان به خدمت گيرد و اينها در جهت خواست دشمن، عملي انجام دهند، اين جنايت از آن جنايتِ مالي به مراتب بالاتر است. چه كسي مي خواهد در مقابل اين بي عدالتي عليه ملت ايران بايستد؟ اين كار، شجاعت و اقتدار و انگيزه لازم دارد. عزيزان! كار بزرگي برعهده گرفته ايد. هر تلاشي در راه اعتلاي قوّه قضاييّه، قدمي در راه اعلاي كلمه اسلام و يك جهاد في سبيل اللَّه است. البته هر قضاوتي به طور طبيعي يك دسته مخالف و ناراضي دارد. ناراضيهايِ از قضاوت دو گونه اند: بعضي كسان آداب و اصول و قواعد زيست اجتماعي را رعايت مي كنند؛ يعني اگر از حكم ناراضي هستند، ليكن به صورت قاضي پنجه نمي كشند؛ اما بعضي كسان هم رعايت نمي كنند؛ از قضاوت ناراضي اند، ولي به صورت قاضي شجاع - كه بايد دستش را بوسيد - به خاطر حكمي كه امضاء كرده، پنجه مي زنند! از قضاوت ناراضي اند، ولي از مجرمِ محكوم شده دفاع مي كنند! دفاع از مجرم، جرم است؛ دفاع از مجرمِ محكوم شده طبق قانون، مبارزه با قانون است. بعضي كسان بايد اينها را بفهمند. ما بارها گفته ايم و باز هم تكرار مي كنيم كه قاضي بايد مستقل باشد و تحت تأثير كسي قرار نگيرد. با تلفن و امرِ كسي نمي شود قضاوت كرد؛

بايد با وجدان و علم و حجّت شرعيِ خود قضاوت كند. اين دستوردهنده تحميل كننده كيست؟ شكل عاديِ معموليِ ساده قديميِ آن اين است كه يك نفر بگويد آقا اين گونه حكم كن؛ والّا چنين و چنان! اين روشِ چندان رايجي نيست. طور ديگر هم مي شود قاضي را زير فشار قرار داد: با تيتر روزنامه، با فشار سياسي و انواع و اقسام جوسازي. از يك طرف قاضي بايد تحت تأثير اين جوسازيها قرار نگيرد - دستگاه قضا؛ چه مديران ارشد، چه قضات شريف و محترم، به هيچ وجه نبايد تحت تأثير كار غير منطقي كساني قرار گيرند كه مي خواهند مقاصد خودشان را با جوسازي عليه قوّه قضاييّه ساماندهي كنند و پيش ببرند - از طرف ديگر خود آن افراد بايد بدانند كه كار خلافي مي كنند. البته كار خلاف از طرف مسؤولان كشور قابل اغماض است؛ اما نه آن وقتي كه به صورت رويّه درآيد. همه قضات شجاع و همه بخشهاي دستگاه قضايي، آن روزي كه به وظيفه خودشان عمل كنند و خدا را حاضر و ناظر بدانند و با چشم باز قضاوت كنند، بايد به خودشان ببالند؛ چون «اولئك عليهم صلوات من ربّهم و رحمة(2)». در شرايط دشوار، صبر بر يك عمل بزرگ و انقلابي، صلوات و رحمت الهي را در بر دارد. بنابراين بايد به خودشان ببالند. آنها بايد بدانند كه كارشان زير مراقبت كرام الكاتبين قرار دارد. بهترين يادداشت كنندگانِ جزئيات اعمال ما، مأموران الهي اند. با اين روحيه، كار را دنبال و عمل كنند. البته همه دستگاهها وظيفه دارند به قوّه قضاييّه كمك كنند؛ مجلس و دولت وظيفه دارند كمك كنند. مشكلات مالي و پولي و برنامه اي امثال اينها

- كه جناب آقاي هاشمي اشاره فرمودند - مشكلات مهمّي است. يقيناً بايد همه دستگاهها كمك كنند؛ بنده هم بلاشك سفارش خواهم كرد. قوّه قضاييّه وظايف سنگيني بر دوش دارد. من بارها خداي متعال را به خاطر نعمت وجود رئيس فاضل، عالم، فقيه، روشنفكر و شجاع در رأس اين قوّه شكرگزاري كرده ام. بسياري از اوقات وقتي به بعضي از مطالبي كه مطرح مي شود و برنامه هايي كه دنبال مي گردد، نگاه مي كنم، به ياد همان دوره مرحوم شهيد بهشتي مي افتم. قوّه قضاييّه حقيقتاً به اين مايه و مبلغ علمي و فكري و سلامت نفساني و شجاعت و روشن بيني و روشنفكري احتياج دارد. بايد تلاش كرد و همه اين سرمايه ها را در راه اعتلاي قوّه قضاييّه به كار برد. اگر ادّعا كنيم كه امروز قوّه قضاييّه ما در حدّ نصاب است، ادّعاي درستي نكرده ايم. قوّه قضاييّه به طور مداوم بايد در خود اصلاحات كند، مشكلات را برطرف كند، راهها را هموار كند، عناصر را توجيه كند و تخلّفات را كم كند. بنده مكرّر در گذشته گفته ام، آن روزي مي توان درباره قوّه قضاييّه نفس راحتي كشيد كه اين حالت در جامعه پيش آيد كه هر كسي در هرجاي كشور مورد ستمِ كوچك يا بزرگي - از هر نوع - قرار گرفت، در دل او چراغ اميدي روشن باشد كه سراغ قوّه قضاييّه خواهد رفت و تظلّم خواهد كرد و بدون هيچ گونه لكنت و درنگ و كندي در كار، حقِ ّ خود را خواهد گرفت. بايد سعي كنيد قوّه قضاييّه به اين جا برسد. اين هم فقط با عمل شما ميسّر است؛ به گفتنِ به مردم و وعده دادن و «مردم اميدوار

باشيد» و امثال اينها درست نمي شود. بايد اين قدر اين تجربه در ميان مردم تكرار شود تا همه به اين باور برسند. هر وقت به اين جا رسيديم، مي توانيم سرافرازانه بگوييم كه نظام قضاي اسلامي در كشور ما كامل شده است. خوشبختانه در اين جهت، حركت محسوس است. اميدواريم كه خداي متعال به شما كمك كند تا بتوانيد اين حركت را روزبه روز تسريع كنيد و ان شاءاللَّه با برنامه ريزيِ مرتب و مدوّني به پيش برويد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار گروه كثيرى از اصناف

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار گروه كثيري از اصناف بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه برادران و خواهران عزيز خوشامد عرض مي كنم و ولادت باسعادت حضرت عسكري - امام يازدهم - عليه الصّلاةوالسّلام را به همه شما تبريك مي گويم و اميدوارم كه حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه به مناسبت اين ولادت مسعود، به ملت ايران عيدي عنايت كند. جمع شما، مجموعه قابل توجّهي از دست اندركاران اقتصاد كشور است. مسأله اقتصاد - كه ما مكرّراً بر روي آن تكيه كرده ايم - امروز بيش از دوره بيست و دو ساله گذشته حائز اهميت است. از يك طرف به خاطر امكاناتي كه امروز وجود دارد - جنگ نداريم؛ آرامش و استقرار سياسي در كشور برقرار است؛ ذخاير ارزي كشور بحمداللَّه معتنابه است؛ نيروي كار به قدر نياز كشور وجود دارد و مسؤولان كشور تجربه هاي فراواني دارند؛ چون انواع و اقسام روشهاي مختلف اقتصادي را به صورت آزمون و خطا در اين چند سال تجربه كرده اند - اگر مجموعه اي از مسؤولان، از اين گونه امكانات يك دولت استفاده نكند، جفا كرده است. از طرف ديگر وضع نامساعد اقتصادي مي تواند براي كشور يك تهديد جدّي محسوب

شود و دشمن از اين استفاده مي كند. ما در بخشهاي گوناگون، توفيقات فراواني به دست آورده ايم. در اين بيست ودو سال، كشور ما حجم تلاش مثبت و سازنده بيش از صد سالِ معمولي خود را شاهد بوده است؛ ليكن دشمنان انقلاب و نظام اسلامي، براي اين كه افكار عمومي را اغوا كنند، همه آن نقاط مثبت را ناديده مي گيرند و چون بيكاري و تورّم و ركود تورّمي و مشكلات گوناگون اقتصادي در كشور وجود دارد؛ اينها را به رخ مي كشند و سعي مي كنند با اين شيطنت، نظام اسلامي را ناكارآمد جلوه دهند. اين هم بايد يك عامل و انگيزه مهم براي دست اندركاران اقتصاد كشور - بخصوص مسؤولان و مديران دولتي - باشد. پس مسأله اقتصاد از اين جهت هم مهم است. ما اگر بخواهيم در اين زمينه جمله كوتاهي عرض كنيم، اين است كه ايران اسلامي مي تواند شكوفايي متناسب اقتصادي را به وجود آورد. ما به اين كار قادريم؛ اما شرايطي دارد. مطالبي كه آقايانِ مسؤولان و مديران گفتند، بخشي از شرايط لازم است كه بايد مورد توجّه قرار گيرد. اين كه كساني خيال كنند نمي شود كار كرد، نمي شود پيش رفت، نمي شود گره ها را باز كرد؛ اين خطايِ در ديد و ضعف نفس است. ما با مديريّت دلسوز و كارآمد، بااحساس تعهّد و به كار گرفتن ابتكارها و استعدادهاي انساني، مي توانيم همه بن بستها را باز كنيم. ما در اين زمينه چيزي كم نداريم. من مكرّر عرض كرده ام كه هر جا مديريّتهاي متعهّد، مؤمن و دلسوز بر سركار بودند و با عقل و درايت و ايمان و تعهّد نسبت به مردم و نظام اسلامي كار كردند، ما توفيق پيدا

كرديم. شما به عرصه كشور نگاه كنيد؛ ما در زمينه بخشي از پيچيده ترين صنايع - كه يك روز صنعتگران اين كشور حتّي فكرش را نمي كردند - به خاطر مديريّتهاي كارآمد، به حدّ مطلوب رسيديم. بسياري از بيگانگان، دشمنان و رقيبان حتّي حاضر نيستند اين واقعيت را باور كنند؛ ولي بالاخره باور مي كنند؛ چون آثارش را در گوشه كنار مي بينند. ما در بخشهاي صنعت دفاعي از كجا به كجا رسيده ايم؟ در دوران جنگ، ما در توليد ساده ترين مهمّات اين كشور مشكل داشتيم؛ اما امروز بخشي از ابزارهاي بسيار پيچيده - كه خيلي از كشورهايي كه نسبت به ما سابقه بيشتري در صنعت دارند، از آن محرومند - به وسيله همين جوانان متعهّد و مديران دلسوز، در بخشهاي دفاعي ما ساخته مي شود. توانايي صنعتي، قابل انحصار نيست. اگر در جايي استعداد و ظرفيتي وجود دارد، به كل بخش صنعت قابل تعميم است. در بخشهاي توليديِ ديگر نيز همين طور است. ما دهها سد در اين كشور ساختيم. بنده به ياد مي آورم كه اوايل انقلاب در يكي از سدها نشت آب وجود داشت. آن روز بعضي افراد جمع شدند و گفتند: همان مهندسهايي كه اين سد را ساخته اند، بايد بگوييم از فلان كشور اروپايي بيايند و جلوِ نشت آب را از اين سد بگيرند. اما همين جوانان و نيروهاي مؤمن و متعهّد و همين مديران دلسوز ما در اين چند سال، دهها سد ساخته اند. امروز بزرگترين سدّ منطقه را - كه سدّ كرخه است - بچه هاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ساخته اند. چهار، پنج سال قبل از اين، هنگامي كه سدّ كرخه را مي ساختند، من رفتم از آن بازديد كردم؛

ديدم روي كوه روبه روي سد با خط درشت - كه از چند كيلومتري خوانده مي شد - اين فرمايش امام را نوشته اند كه «ما مي توانيم». بله، مي توانيم. هم در بخش بازرگاني و ساير بخشهاي خدمات، هم در بخش صنعت و معدن و هم در بخش كشاورزي، بايد مديريّت دلسوز و متعهّد زمام كار را در دست گيرد. سياستهاي كلّيِ اعلام شده در اين بخشها هيچ ابهامي ندارد. من نمي دانم مسؤولان بخشهاي گوناگون صنعت آيا اين سياستها را مورد توجّه قرار داده اند و مطالعه مي كنند يا نه؟ برنامه ها اگر طبق اين سياستها تدوين و با مديريّت اجرا شود، ما به طور محسوس شاهد گشايش كارها و راهها خواهيم بود. در بخش كشاورزي و دامداري - كه يكي از بخشهاي مهمّ ماست - اساس توجّه بايد به اين باشد كه ما در محصولات اصليِ مصرفي كشور، به خودكفايي برسيم؛ همچناني كه در يك وقت اين كار تجربه شد و جهاد سازندگي در چند سال گذشته، كشور را از واردات مواد لبني بي نياز كرد. مردم ما ناچار بودند پنير و بقيه مواد لبني وارد شده از خارج را مصرف كنند؛ اما امروز احتياجي ندارند؛ چون خودكفايي پيدا شد و ما امروز صادر هم مي كنيم. اخيراً مسؤولان بخش كشاورزي به بنده اطّلاع دادند كه قادرند كشور را در زمينه موارد مصرفيِ اصلي كشور به خودكفايي برسانند؛ يعني ما گندم و برنج و روغن نباتي و ذرّت وارد نكنيم. ما اين توانايي را داريم؛ اما همّت و تعهّد و ايمان و اعتقاد به نظام اسلامي و ترس از مؤاخذه الهي در مدير لازم است تا اين كارها بشود. اگر مديران اين چيزها

را در خود رعايت كنند، آن موفقيّت حاصل خواهد شد. ما بايد به جايگاه بخش صنعت در كشور توجّه كنيم؛ چون - همان طور كه اشاره كردند و درست هم هست - پيشقراول توسعه اقتصادي كشور، بخش صنعت است. بخش صنعت را بايد با تدبير، مديريّت و امكان دادن و ميدان دادن به سرمايه هاي مردم - كه بتوانند در بخش صنعت سرمايه گذاري كنند - پيش برد. ما اين را در سياستها هم آورده ايم. اين اقدام بايد به دور از هرگونه حركتِ امتيازجويانه و امتيازخواهانه باشد؛ چه براي بخش دولتي و چه براي عناصري كه از امتياز استفاده مي كنند. ما قويّاً معتقديم كه فساد مالي و اقتصادي در تشكيلات مسؤولانِ موظّف و در ميان آنها، به بدنه اقتصادي كشور سرايت مي كند؛ لذا بايد جلوِ آن گرفته شود. اين مبارزه اي كه ما در پيام اخير، مسؤولان قواي سه گانه را به آن دعوت كرديم، بايد جدّي گرفته شود. اين وسيله اي براي احساس امنيّت و اطمينان سرمايه گذارِ سالم است؛ سرمايه گذاري كه قصد سوء استفاده ندارد؛ قصد استفاده دارد. البته هر كس كه سرمايه گذاري مي كند، براي سود سرمايه گذاري مي كند؛ اشكالي هم ندارد؛ سود مشروع است. بايد بين سود مشروع و نا مشروع فاصله ايجاد كرد. بايد جلوِ سودهاي نامشروع - كه عمدتاً به خاطر عدم تعهّد و دلسوزي و همچنين لغزشهاي گوناگون از سوي بعضي از مسؤولان و مديران است - گرفته شود و با پديده قاچاق - به معناي حقيقي كلمه - مبارزه گردد. من اخيراً به مسؤولان محترم اين نكته را گفته ام، به رئيس جمهور محترم هم آن را مؤكّداً گفتم كه پديده قاچاق و قاچاق فروشي، ضربه به اقتصاد

و هويّت ملي كشور و همه برنامه ريزيهاست. اين از لحاظ شرعي، يك عمل ممنوع و حرام قطعي است؛ چون موجب افساد است. جاي مقابله با فساد قاچاق، فقط مرزها نيست. جنس قاچاق را بايد دنبال كرد، تا آنجايي كه در معرض فروش قرار داده مي شود. جنس قاچاق، توليد داخلي را تضعيف، اشتغال ناسالم را ترويج و اشتغال سالم را محدود مي كند. بخش بازرگاني و بخش توليد و صنعت مي توانند به هم كمك كنند. بازرگاني كشور مي تواند در خدمت ترويج توليدات داخلي قرار گيرد. ما بحمداللَّه در بخشهاي مختلف اقتصادي و در اصناف مختلف، انسانهاي مؤمن، خدوم، علاقه مند و دلسوز زياد داريم؛ چرا بايد به اين انگيزه هاي پاك و مطهّر بدبين بود؟ همين اصناف و بازار كساني بودند كه در دوران اختناق به اين نهضت كمك كردند. امام فرمود، اصناف بازوي قدرتمندِ نهضتند. همين طور هم بود؛ اينها تلاش و مجاهدت كردند. تاجر و كاسب بازاري سرمايه خودش را در معرض تطاول مأموران بي انصاف رژيم سفّاك گذشته قرار داد، براي اين كه به مرجع تقليد و به دين خود و نهضت اسلامي كمك كند. اينها را نبايد فراموش كرد. در ماههاي قبل از پيروزي انقلاب، صنعتگران و كارگران كشور بزرگترين ضربه را بر پيكر رژيمِ پوسيده سفّاك پهلوي وارد كردند. اينها را نبايد فراموش كرد. در دوران جنگ، كارگران و بسياري از صنعتگران ما، با فداكاري توانستند حركت صنعتي را در كشور از توقّف و ركود و مرگ نجات دهند. مردم، مؤمن و متعهّدند. مسؤولان بايد با همان روحيه تعهد، علاقه مندي به مصالح مردم، توجه به مصالح عاليه انقلاب و پاكدامني و پاكدستي، اين حركت عظيم را

ادامه دهند. اميدواريم دولتي كه بر سر كار خواهد آمد، با همكاري مجلس، به اقتصاد سالم كشور، اهميت حقيقي دهد. اينها به نشستن و بررسيِ علمي كردن و راهكارها را پيدا كردن احتياج دارد. با گفتن نمي شود؛ بايد اقدام و پيگيري كند و موانع توليد بهينه و تكميل چرخه صنعتي و موانع صادرات و سرمايه گذاريهاي داخلي كشور را بشناسد و آنها را بر طرف كند. اگر امكان جذب سرمايه هاي خارجي در كشور فراهم مي شود، به معناي حقيقي كلمه منافع ملت و هويّت ملي را در نظر بگيرد و مصالح كشور را قرباني نكند. اين طور نباشد كه يك جهت را مورد توجه قرار دهيم و جهات ديگر را فراموش كنيم. جذب سرمايه هاي خارجي بايد به شكلي باشد كه اقتصاد كشور از آن سود ببرد، نه زيان. ما بعضي از رشدها و شكوفاييهاي بادكنكي را در برخي از كشورهاي شرق آسيا ديديم. نخست وزير مالزي در تهران به من گفت كه ما در مدّت چند روز، از يك كشور ثروتمند به يك كشور فقير تبديل شديم! اين خوب است؟! يعني سرنوشت اقتصاد كشور در دست يك تاجر فرنگي باشد كه اگر اراده كرد، بتواند كشوري را با ميلياردها دلار گردش سرمايه اي، در ظرف چند روز به خاك سياه بنشاند و فلج كند! او وقتي اين مطلب را به من مي گفت، چهره اش پُر از غم و افسردگي بود. ما اين رشدهاي بادكنكي را پيشرفت اقتصادي نمي دانيم. كشور به سرمايه هاي انساني و طبيعي و هويّت ذاتي متّكي است و مستوجب رشد و شكوفايي واقعيِ اقتصادي است؛ اما نه آن گونه كه بانك جهاني و صندوق بين المللي پول براي ما

نسخه بنويسند و ما هم طبق همان نسخه، اقتصاد خودمان را تدوين كنيم؛ نه. ما برنامه و سياست داريم و - همان طور كه گفتم - ما مي توانيم. اگر كسي بگويد ما جز با تسليم در مقابل اين برنامه ها، نمي توانيم حركت اقتصادي كنيم، قضاوت خوش بينانه در مورد او اين است كه بگوييم كشور و ملت و سرمايه هاي داخلي را نشناخته است؛ البته قضاوتهاي بدبينانه هم مي شود كرد. مسؤولان كشور و شما برادران و خواهراني كه در بخشهاي مختلف مشغول هستيد، با اميد و توكّل به پروردگار، با اعتماد به مباني فكري و عملي اسلامي و با همّت والا و عالي، تلاش خود را شروع كنيد و ان شاءاللَّه به فضل الهي اين كشور شاهد رشد و شكوفايي در همه عرصه ها خواهد بود؛ مشروط بر اين كه مسؤولان وظايف خود را انجام دهند. بنده، هم به مسؤولان اقتصادي دولت و هم به مجلس شوراي اسلامي توصيه مؤكّد مي كنم كه از مسائل حاشيه اي، درجه دو و غيرضروري و غيرفوري كم كنند و به مسائل اصلي بپردازند. براي خود، سرگرمي و مشغوليّت درست نكنند؛ به آن چيزي كه امروز نياز كشور و مردم است و خداي متعال از ما سؤال خواهد كرد، بپردازند. اين وظيفه ي همه است و مطمئناً بايد آن را دنبال كنند. ما هم وظيفه داريم كه اين را از مسؤولان بخواهيم و خواهيم خواست. كساني كه در اين راه بتوانند توفيق كسب كنند، پيش مردم روسفيد خواهند بود؛ والّا بدون ترديد مردم از آنها مؤاخذه خواهند كرد. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند متعال به مسؤولان و دولت محترم و مجلس شوراي اسلامي و بقيه كساني كه مي توانند در

اين زمينه ها وظايف بزرگي را انجام دهند، توفيق عنايت كند؛ به خاطر تلاشهايي كه كردند، به آنها اجر بدهد و راه را براي تلاشهاي بعدي آنها هموار فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اصحاب فرهنگ و هنر

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اصحاب فرهنگ و هنر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه شما عزيزان صميمانه خوشامد عرض مي كنم. خوشحالم كه اين توفيق براي من حاصل شد تا در جمع فرزانگان اهل هنر - ولو به صورت محدود - شركت كنم. در جمع شما، هنرمندان برجسته در رشته هاي مختلف و انسانهاي والايي حضور دارند. من فعلاً به همين خوشامد بسنده مي كنم و منتظرم تا دوستان - كه براي اين جلسه برنامه ريزي كرده اند - برنامه ي خودشان را اجرا كنند؛ بعداً من عرايضي عرض خواهم كرد. متشكّرم براي من فرصت باارزشي بود؛ نه فقط به خاطر اين كه حقايقي را در باب مسائل گوناگونِ مربوط به هنر و جامعه هنرمندان از زبان خود آنها شنيدم؛ بلكه علاوه بر اين، به خاطر اين كه جلسه ما نشان دهنده اين است كه برخلاف تصوّر بعضي از دوستان، فرهنگ و هنر و ادب در كشور به هيچ وجه در حاشيه قرار ندارد؛ بلكه كاملاً در متن است. نفس حضور شما در اين جا، كه من از آن استقبال كردم و اين جلسه ي نسبتاً طولاني اي كه با هم داشتيم و مطالبي كه شما بر زبان آورديد، همه تأييد كننده اين حقيقت است. به هرحال خيلي خرسندم كه اين فرصت پيش آمد و من از اين جلسه بهره بردم. مطالبي كه دوستان فرمودند - كه نمونه هايي بود و انسان مي تواند برخي از ناگفته ها را هم در پرتو اين گفته ها حدس بزند - بعضاً از

مسائل اساسي ماست كه خود من بلاشك بايد در پرداختن به آنها سهمي به عهده بگيرم؛ البته بعضي هم جزو مسائل اجرايي است. خوشبختانه وزير محترم ارشاد و همكارانشان در اين جا حضور دارند و مطالب را شنيدند؛ من هم تأكيد خواهم كرد كه به پاره اي از مشكلات و مسائلي كه در مقام اجرا مورد توجه است، بپردازند و ان شاءاللَّه آنها را حل كنند. البته سؤالات فقهي - بحث راجع به مجسّمه يا حدود و ضوابط موسيقي محلّي و غيره - بحث ديگري است كه فرصت خاص خود را مي طلبد. آنچه كه مجموعاً به نظرم مي رسد عرض كنم، اين است كه مسأله هنر و هنرمند، جزو مسائلي است كه هم ظريف است، هم به شدّت حساس و دقيق است و مرزهاي دشواري در اين زمينه وجود دارد. اگر ما به اين مرزها بي توجّه باشيم، ممكن است خطا كنيم و برخلاف آنچه كه شايسته است، عمل نماييم؛ البته اين مربوط به ماست. سخن درباره مرزهايي كه هنرمند بايد رعايت كند، نيست؛ آن ماجراي ديگري است. ما كه با مسأله هنر و هنرمند - با اين موضوع مهم در اداره كشور - مواجهيم، بايد مرزها را درست بشناسيم تا بتوانيم درست قضاوت كنيم و براساس قضاوت عمل نماييم. البته هر هنرمندي به تنهايي يك دنياست و اين خاصيتِ هنري است كه در وجود اوست. اگر انسان فرصت مي كرد تا غمگسارانه پاي دل هنرمندان بنشيند، دنياي عجيب و زيبايي مي ديد؛ آميخته اي از غمها و شاديها؛ آرزوها و نگرانيها و آرمانها؛ ولي متأسّفانه اين مجال وجود ندارد. يكي از دوستان از هنر به عنوان جواهر سفيد تعبير كردند. آري؛ هنر گوهر

بسيار گرانبهايي است كه ارزش و گرانبهاييِ آن فقط بدين جهت نيست كه دلها و چشمهايي را به خود جذب مي كند - خيلي از چيزهايي كه هنري نيست، ممكن است چشمها و دلهايي را به خود جذب كند - نه، اين يك موهبت و عطيه الهي است. حقيقت هنر - هر نوع هنري - يك عطيّه الهي است. اگرچه بُروز هنر در چگونگيِ تبيين است، اما اين، همه حقيقت هنر نيست؛ پيش از تبيين، يك ادراك و احساس هنري وجود دارد و نكته اصلي آن جاست. بعد از آن كه يك زيبايي، يك ظرافت و يك حقيقت ادراك شد، از آن هزار نكته باريكتر ز مو كه گاهي آدمهاي غير هنرمند نمي توانند يك نكته اش را هم درك كنند، هنرمند با همان روح هنري و با آن چراغ هنر كه در درون او برافروخته شده است، ظرايف و دقايق و حقايقي را ابراز مي كند. اين مي شود هنر واقعي و حقيقي كه ناشي از يك ادراك و يك بازتاب و يك تبيين است. در واقع هنر يك موهبت الهي و يك حقيقت بسيار فاخر است. به طور طبيعي كسي كه اين موهبت از سوي پروردگار - مثل همه ثروتهاي ديگر - به او داده شده است، بايد بار مسؤوليتي را هم براي خودش قائل باشد؛ يعني داده هاي خدا همراه با انجام تكليفهاست. اين تكليفها لزوماً همه ديني و شرعي نيست؛ تكليفهايي است كه بسياري از آنها از دل انسان بر مي خيزد. وقتي شما چشم داريد، اين نعمتي است كه بعضي افراد آن را ندارند؛ اما اين چشم به طور طبيعي غير از لذّتها و برخورداريهايي كه به شما مي دهد،

تكليفي را هم بر دوش شما مي گذارد - «چو مي بيني كه نابينا و چاه است» - اين تكليف به خاطر چشمي است كه شما داريد. لازم نيست كه دين به آدم بگويد، يا يك آيه قرآن درباره اش نازل شده باشد؛ اين را دل شما مي فهمد. يا هيچ كس در دنيا نيست كه ثروتمندي را - ولو آن برخورداري، با كدّ يمين و عرق جبينِ خودش به دست آمده باشد - ملامت نكند، هنگامي كه ببيند او نسبت به مستمندان، بي خيال و بي تفاوت و طعنه زن است. در حالي كه آن ثروتمند ممكن است به شما بگويد خودم اين ثروت را به دست آوردم و مال خودم است؛ اما شما از او نمي پذيريد. وقتي ثروت و موهبت و دستاوردي وجود دارد، در قبال آن تكليفي هم خواهد بود. البته هنر از ثروتهايي نيست كه يكسره با كدّ يمين و عرق جبين به دست آمده باشد. تا قريحه و استعداد هنري در شما نباشد، هر قدر هم كه زحمت بكشيد، باز همچنان در آن خَم اوّل باقي خواهيد ماند. آن قريحه، كار و دستاورد شما نيست؛ آن را به شما داده اند. خدا همه نعمتها را به انسان مي دهد؛ هرچند مجراي آن، جامعه و پدر و مادر و محيط و چيزهاي ديگر است. شما زحمت كشيده ايد، اما فرصت و همّت زحمت كشيدن را هم خدا به شما داده است، تا توانستيد در وجود خودتان هنر را به اعتلاء برسانيد. بعضي كسان مي گويند در هنر متعهّد، كلمه اوّل با كلمه دوم تناقض دارد. هنر، يعني آن چيزي كه مبتني بر تخيّل آزاد انسان است و متعهّد، يعني زنجير شده؛ اين

دو چگونه با هم مي سازد!؟ اين يك تصوّر است؛ البته تصوّر درستي نيست. بحث مسؤوليت و تعهّد هنرمند، قبل از هنرمند بودن او به انسان بودن او برمي گردد. بالأخره يك هنرمند قبل از اين كه يك هنرمند باشد، يك انسان است. انسان كه نمي تواند مسؤول نباشد. اوّلين مسؤوليتِ انسان در مقابل انسانهاست. اگرچه انسان در مقابل طبيعت و زمين و آسمان هم تعهد دارد، اما مسؤوليت بزرگ او در قبال انسانهاست. درعين حال هنرمند به خاطر ويژگي بسيار ممتازش، تعهّد جداگانه اي غير از آن بياني كه قبلاً گفتم، دارد. هنرمند، هم در باب فرم و قالب هنرِ خودش و هم در قبال مضمون تعهّد دارد. كسي كه قريحه هنري دارد، نبايد به سطح پايين اكتفا كند. اين يك تعهّد است. هنرمند تنبل و بي تلاش، هنرمندي كه براي تعالي كار هنريِ خودش و ايجاد خلاقيت تلاش نمي كند، در حقيقت به مسؤوليتِ هنري خودش در قبال قالب عمل نكرده است. هنرمند بايد دائم تلاش كند. البته ممكن است انسان يك وقت به جايي برسد كه بيش از آن نمي تواند تلاش كند - بحثي نيست - اما تا آن جايي كه مي تواند، بايد براي اعتلاي قالب هنري تلاش كند. اين تعهّد در قبال قالب، بدون يك احساس شور و عشق و مسؤوليت - البته اين شور و عشق هم مسؤوليت است؛ آن هم يك دست قوي است كه انسان را وادار به كاري مي كند و نمي گذارد كه احساس تنبلي و تن آسايي، او را از كار باز بدارد - به دست نمي آيد. علاوه بر اين، تعهّد در قبال مضمون است. ما چه مي خواهيم ارائه بدهيم؟ اگر انسان محترم و عزيز است، دل

و ذهن و فكر او هم عزيز و محترم است. نمي شود هر چيزي را به مخاطب داد، فقط به صرف اين كه او نشسته و به حرفهاي ما گوش مي دهد. بايد ببينيم به او چه مي خواهيم بدهيم. البته بحث اين كه ما وارد كدام دسته بنديِ سياسي بشويم يا نشويم - اين حرفهايي كه بعضي از دوستان مي زنند - مسائلي است كه شما بايد از اينها عبور كرده باشيد. اينها محلِ ّ كلام نيست؛ محلِ ّ كلام، اخلاق و فضيلت است. من مطلبي را - به گمانم - از قول «رومن رولان» خواندم كه گفته بود در يك كار هنري، يك درصد هنر، نودونه درصد اخلاق؛ يا احتياطاً اين گونه بگوييم: ده درصد هنر، نود درصد اخلاق. به نظرم رسيد كه اين حرف، حرف دقيقي نيست. اگر از من سؤال كنند، من مي گويم صددرصد هنر و صددرصد اخلاق. اينها با هم منافات ندارند. بايد صددرصد كار را با خلاّقيت هنري ارائه داد و صددرصد آن را از مضمون عالي و تعالي بخش و پيشبرنده و فضيلت ساز پُر كرد و انباشت. آن چيزي كه دغدغه برخي آدمهاي دلسوز در زمينه مسائل هنري است، اين است كه ما به بهانه آزادي تخيّل يا آزادي هنري، فضيلت سوزي و هتك اخلاق نكنيم. اين بسيار مهمّ است. بنابراين هنرِ متعهّد يك واژه درست است. هنرمند بايد خود را به حقيقتي متعهّد بداند. آن حقيقت چيست؟ اين كه هنرمند در چه سطحي از انديشه قرار دارد تا بتواند همه و يا بخشي از آن حقيقت را ببيند و بشناسد، بحث ديگري است. البته هرچه انديشه و فكر و درك عقلاني بالاتر باشد، مي تواند به آن درك ظريف هنري كيفيّت

بيشتري بدهد. حافظ شيرازي صرفاً يك هنرمند نيست؛ بلكه معارف بلندي نيز در كلمات او وجود دارد. اين معارف هم فقط با هنرمند بودن به دست نمي آيد؛ بلكه يك پشتوانه فلسفي و فكري لازم دارد. بايد متّكا يا نقطه عزيمت و خاستگاهي از انديشه والا، اين درك هنري و سپس تبيين هنري را پشتيباني كند. البته همه در يك سطح نيستند؛ توقّع هم نيست كه چنين باشند. اين در مورد همه ي رشته هاي هنري صادق است. شما از معماري بگيريد تا نقاشي و طرّاحي و مجسمه سازي و تا كارهاي سينما و تئاتر و شعر و موسيقي و بقيه رشته هاي هنري؛ همين معنا در آنها وجود دارد. يك وقت شما معماري را مي بينيد كه انديشه اي دارد؛ يك وقت يك معمار از لحاظ انديشه، لُخت و بي هويّت است و متّكي به فكري نيست. اينها اگر بخواهند بنايي را ايجاد كنند، دو گونه طرّاحي مي كنند. اگر ساخت يك شهر را به دست دو نفر آدمِ اين طوري بدهند، يك نيمه آن با نيمه ديگر به كلّي متفاوت خواهد بود. به هرحال اين تعهّد، لازم است. هنرِ ملتزم و متعهّد، يك حقيقت است و ما بايد به آن اقرار كنيم. نمي توان رها و يله و بي هوا و با انگيزه هاي روزبه روز و احياناً پايين و پست يا ناسالم، دنبال هنر رفت و سرافراز بود؛ چون آن ابتهاجي كه در هنرمند وجود دارد - هنرمند بهجت ويژه اي دارد كه با شاديهاي معمولي فرق دارد و در غيرهنرمند اصلاً ديده نمي شود - در صورتي حقيقتاً به وجود خواهد آمد كه بداند دنبال چه چيزي مي رود و چه كار مي خواهد بكند، تا با هنرمنديِ خودش احساس رضايت

و بهجت كند كه آن كار را انجام مي دهد. در اين صورت بايد اخلاق انساني، فضيلتها و معارف والاي ديني و الهي مورد توجّه باشند. نكته ديگري كه آن را يادداشت كرده ام و در بيانات آقايان هم مطرح شده بود، بحث هنر ديني است. من مي خواهم اين را عرض كنم كه هنر ديني به هيچ وجه به معناي قشريگري و تظاهر رياكارانه ي ديني نيست و اين هنر لزوماً با واژگان ديني به وجود نمي آيد. اي بسا هنري صددرصد ديني باشد، اما در آن از واژگان عرفي و غيرديني استفاده شده باشد. نبايد تصوّر كرد كه هنر ديني آن است كه حتماً يك داستان ديني را به تصوير بكشد يا از يك مقوله ديني - مثلاً روحانيت و غيره - صحبت كند. هنر ديني آن است كه بتواند معارفي را كه همه اديان - و بيش از همه، دين مبين اسلام - به نشر آن در بين انسانها همت گماشته اند و جانهاي پاكي در راه نشر اين حقايق نثار شده است، نشر دهد، جاودانه كند و در ذهنها ماندگار سازد. اين معارف، معارف بلند ديني است. اينها حقايقي است كه همه پيامبران الهي براي آوردن آنها به ميان زندگي بشر، بارهاي سنگيني را تحمّل كردند. نمي شود ما اين جا بنشينيم و تلاشهاي زبده ترين انسانهاي عالم را - كه مصلحان و پيامبران و مجاهدان راه خدا بودند - تخطئه كنيم و نسبت به آن بي تفاوت بگذريم. هنر ديني اين معارف را منتشر مي كند؛ هنر ديني عدالت را در جامعه به صورت يك ارزش معرفي مي كند؛ ولو شما هيچ اسمي از دين و هيچ آيه اي از قرآن و هيچ حديثي در

باب عدالت در خلال هنرتان نياوريد. مثلاً هيچ لزومي ندارد كه در محاورات سينمايي يا در تئاتر، نام و يا شكلي كه نماد دين است، وجود داشته باشد تا حتماً ديني باشد؛ نه. شما مي توانيد در باب عدالت، رساترين سخن را در هنرهاي نمايشي بياوريد. در اين صورت به هنر ديني توجّه كرده ايد. آن چيزي كه در هنر ديني به شدّت مورد توجّه است، اين است كه اين هنر در خدمت شهوت و خشونت و ابتذال و استحاله هويّت انسان و جامعه قرار نگيرد. جامعه ما بعد از پيروزي انقلاب اسلامي احساس هويّت كرد؛ يعني شخصيت خودش را باز يافت. ما به عنوان جزء نودونهم در امواج حركات جهاني، غرق و گم بوديم. انقلاب ما را زنده كرد و به ما شخصيت داد. انقلاب به ما آموخت كه يك ملت مي تواند در اساسي ترين مسائل جهاني، سخن و موضعي داشته باشد و آن را با صراحت و بدون توجّه به اين كه قدرتمندان و قلدرهاي عالم چه مي خواهند، ابراز كند و پاي آن بايستد. ارزش يك ملت در جامعه بين الملل به اين چيزهاست، نه به دنباله روي كوركورانه؛ آن هم نه از چيزهاي خوب، بلكه از نقاط منفي. براي يك ملت، بله قربانگوي دولتهاي گردن كلفت تر و قويتر و ثروتمندتر بودن، ارزش نيست؛ اين را انقلاب به ما داد؛ اين به بركت اسلام به ما رسيد. امروز هم با قدرتِ تمام، نظام جمهوري اسلامي و ملت ايران در صحنه جهاني به عنوان يك ملت شجاع كه در زمينه مسائل گوناگون صاحب ايده اند، مطرحند. درعين حال ما بياييم با كمك هنر خود، دائماً از كنار اين معنا بساييم، يا آن را به

انواع حرفها و لجنها آغشته كنيم. اين درست است؟ هنر نبايد در اين جهت قرار گيرد. هنر ديني را نبايد با هنر قشري و تحجّرگرا - و به تعبير دوستمان، پيروي از روشهاي فلان مجموعه جاهل و نادان - اشتباه كرد. بي خود به خودتان تهمت نزنيد. هنر ديني عبارت است از هنري كه بتواند مجسّم كننده و ارائه كننده آرمانهاي دين اسلام - كه البته برترين آرمانهاي اديان الهي است - باشد. اين آرمانها همان چيزهايي است كه سعادت انسان، حقوق معنوي انسان، اعتلاي انسان، تقوا و پرهيزگاري انسان و عدالت جامعه انساني را تأمين مي كند. البته هيچ الزام و اجباري وجود ندارد كه اين گونه عمل بشود يا نشود. كساني كه با نظرات من در اين زمينه ها آشنا هستند، مي دانند كه بنده معتقد نيستم كه هنر با بخشنامه و دستور و فرمان و حكم و اين طور چيزها درست مي شود.اين از آن چيزهايي است كه با حكم درست نمي شود؛ بايد انگيزه وجود داشته باشد؛ هرچند انگيزه هاي ناپاك هم وجود دارد. البته آنچه كه من عرض مي كنم، نظرات خودم است و به معناي اين نيست كه اگر وزارت ارشاد در زمينه اي بخشنامه اي صادر كرد، به آن توجّهي نشود. مقوله ديگري كه من مختصراً آن را عرض مي كنم، هنر انقلابي است. توقّع انقلاب از هنر و هنرمند، مبتني بر نگاه زيباشناختي در زمينه هنر است، كه توقّع زيادي هم نيست. ملتي در يك دفاع هشت ساله با همه وجود به ميدان آمد. جوانان به جبهه رفتند و از فداكاري در راه ارزشي كه براي آنها وجود داشت، استقبال كردند - البته عمدتاً به خاطر دين رفتند؛ هرچند ممكن

است عدّه اي هم براي دفاع از ميهن و مرزهاي كشور دست به فداكاري زده باشند - مادران و پدران و همسران و فرزندان و كساني كه پشت جبهه تلاش مي كردند نيز طور ديگري حماسه آفريدند. شما خاطرات هشت سال دفاع مقدّس را مرور كنيد، ببينيد براي يك نگاه هنرمندانه به حالت و كيفيّت يك جامعه، چيزي از اين زيباتر پيدا مي كنيد؟ شما در عاليترين آثار دراماتيك دنيا، آن جايي كه به فداكاري يك انسان برخورد مي كنيد، او را تحسين و ستايش مي كنيد. وقتي فيلم، آهنگ، تابلوي نقاشي، زندگي فلان انقلابي - مثلاً ژاندارك - يا سرباز فداكار فلان كشور را براي شما به تصوير مي كشند، در دل و باطن وجدان خودتان نمي توانيد كار او را تحسين نكنيد. هزاران حادثه به مراتب باارزشتر و بزرگتر از آنچه كه در اين اثر هنري نشان داده شده، در دوران هشت سال دفاع مقدّس و در خود انقلاب، در خانه شما اتفاق افتاد. آيا اين زيبايي نيست؟ هنر مي تواند از كنار اين قضيه بي تفاوت بگذرد؟ توقّع انقلاب اين است و توقّعِ زياده خواهانه اي نيست. مي گويند چرا زيبايي ديده نمي شود! كسي كه به اين مقوله بي اعتناست، نمي خواهد اين زيبايي را ببيند؟ عزيزان من! عدّه اي از شما با تاريخ به خوبي آشنا هستيد. من هم با تاريخ آشنا هستم. من سطرسطر ورقهاي تاريخ هفتاد، هشتاد سال گذشته و قبل از آن را مكرّر در مكرّر خوانده ام. ما حقيقتاً يكي از گرفتارترين ملتها در پنجه گردن كلفتي و قلدري قدرتهاي جهاني بوده ايم. بنده در باب شبه قارّه هند مطالعات مفصّلي داشته ام و كتابي هم در اين زمينه نوشته ام. وقتي وضعيت ايران را با شبه قارّه مقايسه

مي كنم، مي بينم با اين كه آن جا استعمار مستقيمِ انگليسيها وجود داشت، اما به لحاظ فشار انساني بر يك كشور از ناحيه قدرتهاي اهريمني دنيا، وضع ما از آنها بدتر بود. آنها از طرف نيروهاي خودي و ميهنيِ خودشان دچار خيانت و نفاق و فساد و وابستگي نبودند. يك مشت انگليسي به آن كشور وارد شده بودند. خوديهاي آنها عبارت بودند: از گاندي و نهرو و مولانا محمد علي و مولانا شوكت علي و جناح و غيره. آنها با انگليسيها جنگيدند و بسيار هم زجر كشيدند؛ اما وضع ما اين گونه نبود. انگليسيها رضاخان را به عنوان يك عامل دست نشانده بر سرِ كار آوردند تا كار مورد نظر آنها را انجام دهد. اين حرفها جاي انكار نيست؛ حرفي نيست كه من بزنم؛ اين حرفها جزو واضحات تاريخ است كه هم گزارشگران نوشته اند و هم اسنادي كه بعد از سي، چهل سال منتشر شده، گوياي آن است. همين چند روز پيش در سندي از همين قبيل مي خواندم كه در جلسه اي كه سيد ضياء و رضاخان و مأموران انگليسي بودند، رضاخان گفته بود كه من سياست سرم نمي شود و وارد نيستم؛ هرچه شما دستور بدهيد؛ من گوش به فرمانم! همين طور هم بود؛ اما لحظه اي كه احساس كردند يك ذرّه حالت گوش به فرماني اش متزلزل شده و گرايشي، آن هم نه به سمت استقلال حقيقي، بلكه به سمت آلمان هيتلري پيدا كرده است - طبيعتاً وقتي رضاخان به هيتلر نگاه كند، به هيجان مي آيد و لذّت مي برد - او را كنار زدند و پسرش را بر سرِ كار آوردند. اينها جزو واقعيّات كشور است. كشور ايران با همه اين خصوصيات فرهنگي

عميقي كه شما مي گوييد و راست هم مي گوييد و من هم به همينها اعتقاد دارم، تحقير شد. پنجاه، شصت سال كساني بر ما حكومت كردند كه آورنده آنها، نه اين كه ما نبوديم - چون در ايران حكومت مردم به اين صورت اصلاً سابقه نداشت - بلكه دلاوريِ خودشان هم نبود. اي كاش اگر ديكتاتور بودند، اقلاًّ مثل نادرشاه با زور بازوي خودشان، يا مثل آقامحمدخان با حيله گري خودشان بر سر كار آمده بودند؛ اما اين طور نبود. ديگران آمدند و آنها را بر اين ملت مسلّط كردند و تمام منابع مادّي و معنوي اين ملت را به غارت بردند. با رنجها و محنتهاي بسياري، حركت عظيمي در مقابل اين پديده شوم اتّفاق افتاد و توانست با فدا كردن جانها و با عريان كردن سينه ها در مقابل دشنه ي دشمن غدّار، به جايي برسد. اين زيبا نيست؟ هنر چگونه مي تواند از كنار اينها بي تفاوت بگذرد؟ اين توقّعِ انقلاب است. هنر انقلابي كه ما از اوّل انقلاب همين طور گفتيم و آن را درخواست كرديم، اين است. آيا اين توقّعِ زيادي است؟ موسيقي و فيلم و تئاتر و نقاشي و ساير رشته هاي هنريِ شما بايد به اين مقوله بپردازد؛ اينها چيزهاي لازمي است. توقّعِ انقلاب از هنر و هنرمند، يك توقّعِ زورگويانه و زياده خواهانه نيست؛ بل مبتني بر همان مباني زيباشناختي هنر است. هنر آن است كه زيباييها را درك كند. اين زيباييها لزوماً گل و بلبل نيست؛ گاهي اوقات، انداختن يك نفر در آتش و تحمّل آن، زيباتر از هر گل و بلبلي است. هنرمند بايد اين را ببيند، درك كند و آن را با زبان هنر تبيين نمايد.

البته من انكار نمي كنم كه بعد از انقلاب در زمينه هنر ديني - تا آن جايي كه بنده مجال دارم و درك مي كنم؛ چيزهايي هم وجود دارد كه ما به عنوان يك مستمع شايد درست نمي فهميم - آثار باارزشي درست شده است كه من از كساني كه در اين زمينه ها كار كردند، از اعماق دل سپاسگزاري مي كنم؛ چه بازيگرهايي كه نقشهاي عالي را، عالي بازي كردند؛ چه آنهايي كه كارگرداني كردند؛ چه آنهايي كه متن فيلمنامه ها را نوشتند؛ چه بقيه دست اندركاراني كه در زمينه هاي گوناگونِ كارهاي هنري واقعاً وارد بودند. در نقّاشي، خطّاطي، طرّاحي و غيره، كارهاي باارزشي شده كه به هيچ وجه روا نيست انسان آنها را ناديده بگيرد؛ ولي انتظاري كه عرض كردم، هميشه بوده، الان هم وجود دارد. چند جمله اي هم در خصوص هنر و سياست عرض كنم. اين دوست عزيز - كه مثل فرزند ماست - مي گويد من نه مي خواهم در اين جناح باشم، نه در آن جناح؛ اما از سر من دست برنمي دارند! هميشه توصيه من به هنرمندان و كساني كه با كار هنري سر و كار دارند، اين است كه اينها را به بازيهاي خطّي و سياسي نكشانيد. بحث حالا هم نيست؛ از زماني كه بنده رئيس جمهور بودم، هر گاه با وزراي ارشاد وقت و مسؤولان گوناگون مواجه مي شدم، اين نكته را مي گفتم. توصيه هاي خاصي هم نسبت به اشخاص گوناگون داشتم كه همه در اين جهت بوده كه نگذاريد خطوط سياسي و جناحهاي سياسي و شبه حزبها بيايند و وارد اين مقوله شوند و آن را قبضه كنند؛ زيرا در اين صورت همه چيز تباه خواهد شد. اما اشتباه نكنيد؛ آن جايي كه

پاي حفظ ارزشها و تداوم بخشيدن به آنهاست، يا صحبت از استحاله ارزشهاست، يك خط كشي وجود دارد؛ شما نمي توانيد بگوييد من نه اين طرف هستم، نه آن طرف. مگر مي شود؟ اين مي شود بي هويّتي. مگر مي شود آدم به يك ارزش، هم معتقد باشد، هم نباشد؛ يك ارزشي را، هم پاس بدارد، هم ندارد؟ اين جا آدم بايد موضع انتخاب كند و پاي آن بايستد. البته من هيچ نفي نمي كنم؛ ممكن است كسي اشتباه كند؛ در اين صورت انسان خطا را جبران مي كند؛ كمااين كه در مواردي به بعضي از دوستاني كه آثار خودشان را به من ارائه كردند يا از طريق ديگري من آن آثار را ديدم و به نظرات نقّادانه اي رسيدم - چه در بازيها، چه در محاوره ها و به قول شما ديالوگها، چه در برخي از صحنه پردازيها - به آنها گفتم. البته بعضي اصلاح كردند، بعضي هم اصلاح نكردند. ما از آنهايي كه اصلاح كردند، تشكّر كرديم؛ اما از آنهايي كه اصلاح نكردند، هيچ وقت گله نكرديم كه چرا اصلاح نكرديد؛ چه برسد بالاتر از گله. به هرحال در اين جا حدودي وجود دارد. مگر مي شود نسبت به اين حدود بي تفاوت بود؟ همان طور كه در ابتدا گفتم، نمي شود نسبت به ارزشها بي تفاوت بود. اين را نبايد به حساب خطّ و جناح سياسيِ «الف» و «ب» گذاشت. من در زمان رياست جمهوري در يك سخنراني كه هر دو جناح حضور داشتند، گفتم شما مثل دو قبيله ايد - قبيله «الف»، قبيله «ب» - دعواهاي شما قبيله اي است. امروز همان قبيله گرايي - البته با شكلهاي بدش - ادامه پيدا كرده كه جاي صحبتش اين جا نيست؛ من با خود آنها در

ميان مي گذارم و مي گويم. اما يك نكته وجود دارد و آن اين است كه ببينيد عزيزان من! سياست در دنياي امروز از هنر استفاده ناشايسته مي كند. اگر بگوييم نمي كند، دليل بي اطّلاعي است. نه فقط امروز استفاده مي كند، بلكه از سابق استفاده مي كرده است. چند روز پيش سندي از اسناد منتشر شده وزارت خارجه امريكا درباره جريان كودتاي 28 مرداد را ترجمه كرده و براي من آوردند. البته به هنگام وقوع اين حادثه، سنّ من زياد نبود - چهارده، پانزده سال داشتم - چيزهاي اندكي يادم هست؛ اما از زبانها بسيار شنيده ام و در آثار هم زياد خوانده ام؛ ولي به اين تفصيل هيچ جا وجود ندارد. آنهايي كه خودشان دست اندركار اين جريان بودند، اين اسناد را نوشتند و براي وزارت خارجه و سازمان سيا فرستادند. اين اسناد متعلّق به امريكاييهاست. البته عمليات، بين امريكاييها و انگليسيها مشترك بوده كه در اين گزارش كاملاً منعكس شده است. آن بخش مورد توجّه من اين است: «كيم روزولت» مي گويد وقتي ما به تهران آمديم، يك چمدان بزرگ پُر از مقاله هايي كه نوشته شده بود و بايد ترجمه مي شد و در روزنامه ها به چاپ مي رسيد، و نيز كاريكاتورهايي را با خودمان آورديم! شما فكرش را بكنيد، دستگاه سي. آي. ايِ امريكا براي ساقط كردن حكومتي كه با آنها ناسازگار بود و منافع آنها را تأمين نمي كرد؛ حكومتي كه به آراء مردم متّكي بود - برخلاف همه حكومتهاي دوران پهلوي، اين يك حكومت ملي بود كه قانوني و با آراء مردم بر سر كار آمده بود - تحت عنوان اين كه ممكن است پشت پرده آهنين شوروي برود، از همه ابزارها - از

جمله از ابزار هنر - عليه آن استفاده كرد. البته آن روز كاريكاتوريستي كه هم به درد اينها بخورد و هم بتواند مورد اعتمادشان قرار گيرد، لابد نبوده است؛ لذا با خودشان كاريكاتورهاي آماده را آورده بودند! در آن اسناد آمده است كه ما به بخش هنري سازمان سيا سفارش كرديم كه اين چيزها را تهيه كند! اتفاقاً دو، سه سال پيش نيز ايتالياييها كتابي نوشتند كه به فارسي هم ترجمه شده است؛ آن جا هم به وجود بخش هنري سازمان سيا و فعّاليتهاي گوناگونش اشاره شده است. سياست، اين گونه از هنر استفاده مي كند. شما در اين جا مي خواهيد چه كار كنيد؟ اگر همه ي سياستمداران و مستكبران و قلدران و صاحب اختياران دنيا مي آمدند در مقابل كتاب مقدّس خودشان قسم جلاله مي خوردند كه از هنر استفاده نكنند، مي شد آدم نسبتاً خيال راحتي پيدا كند و بگويد بسيار خوب، الحمدللَّه، هنر خلاص شد؛ اما آنها از هنر استفاده مي كنند. شما مي خواهيد چه كار كنيد؟ آيا شما مي خواهيد در مقابله با مطامعي كه آنها به وسيله هنر به آن مي رسند، از اين ابزار بهره نبريد؟ اين خردمندانه است؟ نه؛ اين خردمندانه نيست. شما اين را بدانيد كه تا اين تاريخ، هيچ حكومتي مثل حكومت فعلي ايران، در اين سرزمين نبوده كه به رأي و خواست و عاطفه مردم متّكي باشد؛ من اين را به طور يقيني مي گويم و آن را ثابت مي كنم. البته حكومتهايي بوده اند كه ستايش كننده داشته اند؛ اما ستايش كردن، يك حرف است؛ ايمان و باور و عاطفه مردمِ در اختيار يك حكومت بودن، يك حرف ديگر است. اين متعلق به جمهوري اسلامي است؛ اين به بركت انقلاب و

تكيه به مردم است. الان نيز همين طور است؛ اين را بنده با افتخارِ تمام عرض مي كنم. در اين جا اقبال مردم، با فرعونيّت و احساس خودبرتربينيِ زمامداران همراه نشده است. بنده كه الان با شما حرف مي زنم، يك سر سوزن در خودم احساس كبريايي ندارم - الحمدللَّه ربّ العالمين - ساير مسؤولان كشور هم اين گونه اند؛ رئيس جمهور هم ندارد، رئيس مجلس هم ندارد، رئيس قوّه قضايّيه هم ندارد؛ اصلاً و ابداً چنين چيزي وجود ندارد. مسؤولان ما مي دانند كه امانت خدا در دست آنهاست؛ امروز چند صباحي وجود دارد، اما فردا نيست. مسؤولان برعهده خودشان وظايفي قائلند؛ اين مربوط به اين كشور است. اين نظامي كه مردمي و متواضع و در خدمت اهداف مردم است، يك گناه بزرگ و نابخشودني دارد و آن اين است كه تسليم خواستهايي كه تأمين كننده منافع قدرتهاي بزرگ در اين منطقه است، نمي شود. اين كه مي گويم تسليم منافع آنها نمي شود، حرفي است كه آنها بصراحت آن را مي گويند. شما مي بينيد كه امريكا مثلاً در خليج فارس يا در فلان نقطه، نيرو مستقر مي كند. اگر گفته شود چرا اين كار را مي كني؟ مي گويد منافع من در گرو اين كار است! يعني منافع او با چند هزار كيلومتر فاصله بايد در خليج فارس تأمين شود؛ ولو منافع كشوري كه در همين منطقه زندگي مي كند، تأمين نشود! اينها در هر كشوري هر اقدامي مي كنند، به خاطر اين است كه آن منافعِ فرامرزي بايد تأمين شود. جرم جمهوري اسلامي اين است كه برخلاف همه كشورهاي دنيا، زير بار اين منافع نمي رود و آنها را تأمين نمي كند. مي گويد مي خواهم منافع خودم را تأمين كنم؛ به منافع شما

هم كاري ندارم. اين كه گفته مي شود جمهوري اسلامي سرِ جنگ دارد، اين طور نيست؛ امريكا با ما وضع قابل جنگي ندارد؛ ما يك طور ديگريم، آنها يك طور ديگرند. ما بناي جنگيدن با امريكا را نداشتيم؛ هيچ وقت هم چنين چيزي را نگفتيم؛ ولي ما بناي تسليم شدن نداريم و مي گوييم با هيچ قيمتي در مقابل شما تسليم نمي شويم. اين جرم جمهوري اسلامي است. در زمينه مسائل گوناگون و قضيه فلسطين و غيره نيز همين طور است. به جرم تسليم نشدنِ يك ملت در مقابل تمايل مستكبرانه قدرتهاي جهاني، اين ملت محكوم مي شود كه با همه ابزارها - از جمله ابزار هنري - با او به شدّت مبارزه شود. همان گونه كه عرض كردم، سازمان سيا بخش هنري دارد و فيلمهايي كه بعد از انقلاب عليه ما و عليه شيعه و اسلام درست كردند، بسيار زياد است. شما كه يك فيلمساز و سينماگر و بازيگر سينما و تئاتر و موسيقيدان و آهنگساز ايراني هستيد و اين واقعيّت و مظلوميت را ادراك مي كنيد، تكليفتان چيست؟ آيا هيچ تكليف مردمي وجود ندارد؟ من شنيده ام كه در قضاياي جنگ جهاني در روسيه، شورِ علي اف - آهنگ معروفي است كه البته من نه آهنگش را شنيده ام، نه درست مي دانم چيست؛ آقايان مي دانند - در تهييج مردم براي وارد شدن به ميدان جنگ، بيشترين تأثير را داشت؛ يعني در خدمت اهداف مردمي قرار گرفت. به طور طبيعي اين توقّع از هنرمندِ هر كشوري وجود دارد؛ بنابراين چطور مي تواند نسبت به اين قضيه بي تفاوت بماند؛ در حالي كه دشمن از ابزار هنر استفاده مي كند؟ اين نكته را هم به شما بگويم؛ اين حرفهايي كه گاهي

آدم مي شنود كه در دنيا ما را به خشونت طلبي متّهم مي كنند، حرفهايي نيست كه آدمهاي هوشمند و زيرك آن را بپذيرند يا بر زبان جاري كنند. براي از رو بردن يك ملت، بهترين راه اين است كه با انبوه تبليغات متراكم او را از ميدان خارج كنند؛ دائماً او را متهم كنند و در موضع دفاع قرار دهند؛ اين يك شيوه شناخته شده است. ما را به خشونت متهم مي كنند. چه كساني اين كار را مي كنند؟ يكي، دو سال پيش، يكي از رؤساي كشورهاي اروپايي به اين جا آمده بود. مي دانيد كه در ديدارهاي بين الملليِ سطوح بالا، بسياري از حرفها، كليّات و نوعاً تعارف آميز و ايده پراكني است. او راجع به صلح صحبت كرد كه بله، ما طرفدار صلح هستيم. من خارج از پروتكلهاي معموليِ اين گونه ملاقاتها، حالت طلبگي به خودم گرفتم و گفتم شما اروپاييها جنگ را به راه مي اندازيد، خودتان هم دم از صلح مي زنيد! بزرگترين جنگهاي تاريخ بشر را شما اروپاييها به راه انداختيد و آن همه آدم كشته شدند. ما كه اين طرف دنيا بوديم، باد جنگِ شما اين همه به ما خسارت وارد كرد؛ حالا هم آمده ايد و دم از صلح مي زنيد! «خود گويي و خود خندي، خود مرد هنرمندي». گفتم ما مشكلي به نام جنگ نداريم. هيچكدام از كشورهاي اسلامي، طالب جنگ نيستند. شما از جنگ حرف مي زنيد، خودتان هم مي آييد شعار صلح مي دهيد! آنها اين همه سلاح توليد مي كنند و به همه دنيا مي دهند. بنابراين حقيقت قضيه اين است كه خود آنها بيشترين خشونت را مرتكب مي شوند. از تروريسم صحبت مي كنند؛ ولي مرادشان اين است كه چرا جمهوري اسلامي از

مبارزان فلسطيني كه از وطن خودشان دفاع مي كنند، حمايت مي كند. از نظر رسانه هاي جهاني، حمايت از تروريسم، يعني حمايت از مبارزان فلسطيني! خراب كردن خانه فلسطيني روي سرش توسط تانك اسرائيلي و كشتن بچه چند ماهه، تروريسم نيست؛ اما وقتي نظاميِ خشنِ جنايتكاري در حادثه اي كشته مي شود، در مطبوعاتِ خودشان عكس زنش را جدا، عكس بچه اش را جدا - در حال گريه كردن و شيون زدن - و عكس خاكسپاري اش را جدا منتشر مي كنند؛ براي اين كه نشان دهند اين طرف خشونت مي ورزد! اينها كارهاي تبليغاتي اي است كه مي كنند. غرض اين است كه به هنر و سياست بايد قدري عميقتر نگاه كنيم؛ نمي شود ساده انديشي كرد. اميدوارم كه ارزش هنر در همان جايگاه حقيقي خودش، اوّل مورد توجّه اهل هنر قرار گيرد و آنها به ارزش محموله باارزشي كه در وجودشان است، توجّه كنند و آن را احترام نمايند. احترام كردنش هم به اين است كه آن را در جاي شايسته اي خرج كنند. امام سجاد (عليه السّلام) در حديثي مي فرمايند: جان و وجود انسانيِ تو ارزشمندترين چيزهاست؛ هيچ چيزي جز بهشت موعود خدا نمي تواند بهاي اين جان قرار گيرد؛ اين را به غير بهشت خدا ندهيد.(1) هنر، بخشي از آن فاخرترين و ارزشمندترين قسمتهاي جان انساني است؛ بايد براي اين ارزش قائل شد و آن را براي خدا خرج كرد. البته وقتي مي گوييم براي خدا خرج كنيد، فوراً ذهن به طرف همان حالت قشريگري و رياكاري نرود. مسأله اقتصاد در هنر، مسأله مهمي است؛ نكته اي است كه به دستگاههاي اجرايي مربوط مي شود و من بخصوص تكيه مي كنم بر اين كه دوستان وزارت ارشاد به آن توجّه كنند. راست مي گويند -

هم فيلمسازها، هم بقيه بخشهاي هنري - علاوه بر اين كه وضع خود هنرمندان از لحاظ زندگي، چندان ممتاز نيست و در خيلي جاها در حدّ قابل قبولي نيست؛ كساني هم كه در رشته هاي هنري سرمايه گذاري مي كنند، غالباً وقتي به چيزهايي پايبند هستند، نمي توانند بازده مالي داشته باشند. يقيناً بايد به اينها كمك شود؛ اگر كمك نشد، به سمت هر چيزي كه بتواند پول را به سمت آنها بياورد و آنها را تأمين كند - به قول اصحاب سينما، «گيشه گرايي» - مي روند، كه طبعاً اين هم در همه وقت چيز خوبي نيست. گرايش به مسائل جنسي و شهواني و امثال اينها در سينما، يك مقدار عاملش همين است. مي خواهند فيلم جاذبه پيدا كند، لذا يك مشت افرادِ بخصوصي را جمع مي كنند. متأسّفانه اين عيب بزرگي است كه در بسياري از فيلمهاي ما ديده مي شود. آن نمونه هايي كه دوستان گفتند، اصلاً قابل قبول نيست؛ كاملاً مردود است. البته اين چند فيلمي كه آقايان به آن اشاره كردند، من هيچكدام را نديده ام. بحثِ سانسور نيست؛ بحثِ اين است كه ما نبايد به ذهن و دل جوان چيزي را بدهيم كه او را به سمت گناه و فساد مي لغزاند. اين غير از آزاد گذاشتن فكر براي انتخاب در مسأله اي است. شما مي دانيد كه مسائل احساساتي به كسي فرصت انتخاب نمي دهد؛ انسان را به سمتي مي كشاند، بدون اين كه قدرت انتخاب داشته باشد. اينها را من نمي پسندم. انسان در بسياري از فيلمها و كارهاي نمايشي مشاهده مي كند كه براي جلوه دادن به كار، از جاذبه هاي جنسي استفاده مي كنند؛ در موسيقي يك طور ديگر؛ در بعضي از هنرهاي ديگر، طور ديگر. بايد به گونه اي

باشد كه هنرمند بتواند آزادانه هنر خودش را بدون اين اجباري كه گفتم - اجبار به سمت مشتري طلبي - عرضه كند تا هنر، صحيح و كامل از آب درآيد. اميدواريم كه ان شاءاللَّه، هم من و هم همه مسؤولان و هم شما هنرمندان عزيزي كه در اين جا تشريف داريد، مشمول هدايت و رحمت الهي باشيم و دست كمك خداوند ما را پشتيباني و ياري كند. من دوباره از شما دوستان عزيز و برادران و خواهراني كه زحمت كشيديد و به اين جا آمديد، تشكّر مي كنم. اين فرصت مغتنم را به من داديد كه از نزديك با شما مواجه شوم و اگرچه محدود و كم، اما از نظرات برخي از شما استفاده كنم. من احترام و ستايش خودم را نسبت به كساني كه در عرصه هنر، دلسوزانه، مسؤولانه و متعهّدانه بذلُ تلاش و همّت مي كنند، عرض مي كنم و از آنها تشكّر مي كنم و همچنين از كساني كه كارهاي درخشان و باارزشي ارائه كرده اند - چه پيشكسوتهاي باارزش ما، چه جوانان نوباليده ما - سپاسگزارم. ان شاءاللَّه همه شما موفّق و مؤيّد باشيد. از برادران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي هم كه اين فرصت را تدارك كردند، صميمانه متشكّرم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 1، 144

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار پرستاران، در آستانه سالروز ميلاد فرخنده حضرت زينب (س)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار پرستاران، در آستانه سالروز ميلاد فرخنده حضرت زينب سلام اللَّه عليها) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم پرستاران عزيز، خواهران و برادران! خيلي خوش آمديد. اميدوارم كه به بركت نام مبارك حضرت زينب سلام اللَّه عليها و سالگشت ولادت اين بزرگوار، جامعه پرستاري كشور - كه خود را منتسب به اين نام كرده است - مشمول لطف و عنايت ويژه

الهي قرار گيرد. لازم است دو مطلب در خصوص پرستار و پرستاري مورد توجّه قرار گيرد: مطلب اوّل اين است كه چون اين شغل، يكي از سخت ترين مشاغل است؛ بايد با همين خصوصيت، از نظر مسؤولان و برنامه ريزان شناخته شود. پرستار، انسان مهرباني است كه با رفتار و اخلاق و خدمات خود، سلامت بيمار را به او هديه مي كند. اگر طبيب، درمان خود را به انجام رساند، اما خدمات پرستاري نباشد، تأمين سلامت بيمار دشوار است. هر كس كه از خدمات پرستارانِ مهربان برخوردار شده باشد، مي فهمد و مي داند كه نقش پرستاران در هديه كردن سلامت به بيماران، چقدر مؤثّر است. اين موجود بشري - كه كار فرشته گون انجام مي دهد - با سختيهاي زيادي روبه روست. بيمارهاي گوناگون، اخلاق تند و به ستوه آمده بيمار در بستر و روي تخت بيماري، مشكلات ناشي از وضع بيمار، بيماريهاي سخت و احياناً واگير، فضاي گرفته بيمارستان؛ همه اينها چيزهايي است كه اين حرفه را با همه شرافت و قداستش، در شمار يكي از سخت ترين مشاغل قرار مي دهد. فرق است بين كسي كه فقط با جسم خود خدمت مي كند، و آن كسي كه علاوه بر اين كه جسم و بازوان و نيروي بدني خود را در خدمت كار قرار مي دهد، ناگزير است با روح و اخلاق و عواطف خود هم كار كند؛ به روي بيمار لبخند بزند، او را دلگرم كند، تندي و تلخي را از او تحمّل كند و فضاي دشوار بيماري را براي او آسان نمايد. اين حقيقتاً يكي از سخت ترين كارهاست. كساني كه در زمينه هاي مختلف، برنامه ريز و تصميم گيرند، بايد به اين شغل با اين چشم نگاه كنند

و برطبق اين خصوصيت، درباره آن تصميم بگيرند. مردم هم كه به خدمتگزاران جامعه در همه رده ها، به چشم احترام نگاه مي كنند، بايد با اين چشم به اين شغل و شاغلان زحمتكش آن نگاه كنند. احترام پرستار لازم است. پرستار بايد اين را احساس كند كه براي شغل و مسؤوليت و تلاش او، مردم و جامعه و مسؤولان اهميت قائلند. اين، سختيها را براي او آسان مي كند. نكته دوم اين است كه بدانيد خداي متعال پاداش زحمات سخت را چنان كه حق و شايسته آن است، ادا مي كند. كار را براي خدا و به حساب او بگذاريد. بله، مردم و مسؤولان بايد به وظيفه خودشان عمل كنند؛ اما پرستار، طرف خود را خدا بداند. اگر اين احساس در پرستار بيدار شود كه كار او براي خداست، به بنده خدا و به انسانِ نيازمند كمك مي كند تا رضاي الهي را جلب كند. بنابراين كار او نورانيّت پيدا مي كند و از سطح يك كار بشري فراتر مي رود؛ آن گاه اجر كار او «لاتعدّ و لاتحصي» است. هر لحظه دشوار شما در كنار تخت بيمار و در مواجهه با سختيهاي اين كار دشوار - كه اين لحظه ها را هيچ كس نمي تواند درك كند؛ فقط خود شما درك مي كنيد و كسي كه كار شما را انجام مي دهد - از چشم تيزبين مأموران الهي بيرون نيست. آن دقيقه بيشتري كه كار مي كنيد، آن چهره مهربان و پُرعطوفت و لبخندي كه نشان مي دهيد و به حسب ظاهر هيچ كس از آن قدرشناسي نمي كند - نه مسؤولِ شما آن را مي بيند، نه مأموران عالي رتبه دولتي از آن حركت كوچك مهربانانه شما مطلع مي شوند،

و نه خود آن مريض مجال تشكّر پيدا مي كند - در دفتر انصاف و عدل الهي ثبت مي شود. «فمن يعمل مثقال ذرّة خيرا يره(1)»: اگر شما به قدر سنگيني يك ذرّه - يعني ذرّاتي كه شما در تابش نور خورشيد به درون اتاق مشاهده مي كنيد و اصلاً نمي شود سنگيني آنها با ابزارهاي معمولي اندازه گيري كرد - كار نيك بكنيد، آن را در قيامت به چشم خودتان خواهيد ديد؛ پاداش آن به شما برمي گردد و ضايع نمي شود. فرق تفكّر الهي با تفكّر مادي همين جاست. بنا بر معارف والاي الهي، در عالم طبيعت و وجود، هيچ حركتي، هيچ رفتاري و هيچ احساسي ضايع نمي شود. وقتي نسبت به بيمار احساس ترحّم مي كنيد و انگيزه مهرباني در دلتان نسبت به آن بيمار مي جوشد، همان هم اجر دارد. آن را چه كسي مي بيند و احساس مي كند؟ خداي متعال كه عالم السّرّ و الخفيّات است - «يعلم خائنة الأعين و ما تخفي الصّدور»(2) - و هر آنچه كه در دلها و خاطره هاي ما مي گذرد، مي داند و به آن آگاه مي شود، پاداش خواهد داد. قدر اين شغل را بدانيد. حسابها را از هم جدا كنيد. اين كه جامعه پرستاري به خاطر خدمات و زحمات خود، از بخش دولتي يا از بخشهاي ديگر مطالباتي دارد و آنها بايد صورت گيرد، به جاي خود محفوظ و بايد بشود؛ همه بايد وظيفه خودشان را در مقابل پرستار و جامعه پرستاري بدانند؛ اما در كنار اين بخش، اين را هم فراموش نكنيد كه كار شما به مقتضاي سختي و ظرافت و نامحسوس بودنِ بسياري از تلاشهايش در چشم مردم، خصوصيتي دارد كه مي تواند آن را در پيشگاه عدل

الهي مورد توجّه ويژه قرار دهد. اينها مهم است. البته اين توصيه هايي كه به شما عرض مي كنيم، مربوط به شما و دل شما و خداست. توصيه ما به مسؤولان اين است كه وظايف خودشان را در مقابل اين مجموعه انجام دهند. نام مبارك حضرت زينب نشان دهنده تلاشي از اين نوع است. تلاش حضرت زينب سلام اللَّه عليها فقط اين نيست كه از امام بيماري در كربلا حراست و پرستاري كرده است. حضرت زينب از روح كلّي اسلام و جامعه آن روز مسلمين پرستاري كرد؛ پرستاري بزرگ او آن جاست. حضرت زينب در مقابل يك دنيا بدي، ظلم، بي انصافي، حيوان صفتي و قساوت، يك تنه ايستاد. و با اين ايستادگي، توانست از روح كلّي اسلام حراست و پرستاري كند. همچنان كه مي گوييم امام حسين عليه السّلام اسلام را حفظ كرد، مي توانيم دقيقاً ادّعا كنيم كه حضرت زينب سلام اللَّه عليها هم با ايستادگي خود، اسلام را حفظ كرد. اين ايستادگي، يك رمز و راز و يك عامل اصلي است. ملتهايي كه براي هدفهاي خود ايستادگي مي كنند، موفّقند. ممكن است اين موفّقيت، در كوتاه مدت به چشم آدمهاي كوتاه بين نيايد؛ اما بدون ترديد اين موفقّيت، تثبيت شده است و برو برگرد ندارد. شما به همين قضيه فلسطينِ مجروحِ مظلومِ غصب شده نگاه كنيد؛ مردمي كه در آن جا هستند، الان يك سال است كه ايستادگي كرده اند. اگر بخواهيم با چشم مادّي به آمارهاي ظاهري نگاه كنيم، مي بينيم اينها يك سال كتك خوردند، ضربت ديدند، كشته و مجروح دادند؛ اما در واقع مسأله فلسطين را زنده كردند؛ دشمن را پا در گل گذاشتند و او را به اعتراف به عجز وادار كردند. هرچه كه رژيم صهيونيستيِ ظالم

و غاصب، سختگيري خود را بيشتر مي كند، به عجز خود بيشتر اعتراف مي كند. اين نشان مي دهد كه درمانده است. الان هم شروع به عربده كشي و تهديد به جنگِ در منطقه و بيرون منطقه كرده است؛ اين براي چيست؟ براي اين است كه همان مردان مظلوم، همان زنهايي كه بچه هاي چند ماهه شان هدف گلوله ظلم صهيونيستها قرار گرفتند، همان نوجواناني كه با سنگ به جنگ نيروهاي تا دندان مسلّح دشمن رفتند، دشمن را ضايع و عاجز كرده اند. موازنه قدرت در دنيا، همه اش به يال و كوپال ظاهري و به چهره ابرقدرتي نيست؛ ايستادگي لازم است. ملت ما هم ايستادگي كرد و پيروز شد - هم در انقلاب، هم در جنگ، هم در دوران بعد از جنگ - امروز هم ايستادگي مي كند و پيروز مي شود. اين فشارهايي كه شما مشاهده مي كنيد - فشار تبليغاتي، سياسي، اقتصادي، يارگيريهاي خائنانه و رذالت آميز از درون كشور به وسيله دشمن - به خاطر اين است كه ملت ايران طبق آيه شريفه ي «قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا»،(3) سخن حق و خواسته ي مشروع و منطقي خود را - كه در دست گرفتن امور خود و قطع دخالت بيگانگان و تكيه به حكم و دين الهي است - با صداي رسا اعلام كرده و پاي آن محكم ايستاده است. اما چه كسي در اين خصوص پيروز خواهد شد؟ ملت و ايستادگي اوست كه پيروز خواهد شد. البته اينها ميدان امتحان است. در دنيا آبروي خيليها رفت. در قضيه فلسطين و ايران، آبروي قدرتهاي بزرگ جهاني بر زمين ريخت؛ ملتهاي دنيا شناختند كه در اظهارات اينها، ادّعاهاي پوچ حقوق بشر و ضدّيت با تروريسم چقدر

حقيقت دارد. شما ببينيد امروز دولت امريكا ادّعا مي كند كه با تروريسم مخالف است؛ در همين حال رژيم صهيونيستي در سطح دولت تصميم مي گيرد كه افراد مشخصي را - بيست و چند نفر را معيّن كرده است - ترور كند! اين يك تروريسم رسمي دولتي است؛ درعين حال دولت امريكا از اينها حمايت مي كند! آيا اين، دروغگويي رژيم امريكا را اثبات نمي كند؟! ادّعا مي كنند كه طرفدار حقوق بشر و حقوق كودكان و حقوق زنانند؛ اما در داخل فلسطين، ناگهان با بلدوزرهاي صهيونيستها، سقف روي سر كودك چندماهه و زن بي پناهِ در خانه خود نشسته، فرود مي آيد و اينها لب نمي جنبانند و اخم نمي كنند! اين كار، آبروي اينها را در برابر ملتهاي دنيا مي برد. من به شما عرض كنم؛ خدا را سپاسگزاريم كه روند كارها را چنان پيش آورده - البته همّت ملت عزيز و بزرگوار ايران بيشترين نقش را در اين كار داشته است - كه روزبه روز پشتوانه جهاني و افكار عمومي نسبت به قدرتهاي بزرگ ضعيفتر مي شود و فرياد ملتها عليه نظام سلطه جهاني، بلندتر و رساتر مي گردد. اميدواريم كه خداوند متعال به ملت ايران، عظمت و اقتدار و آن چيزي را كه شايسته فداكاري و ايثار اوست، عنايت كند و به شما جامعه پرستاران كشور اجر جزيلي مرحمت كند و ان شاءاللَّه بتوانيد با دلگرمي، اين شغل بسيار مهم و حساس و دشوار را پيش ببريد و اجرتان را از خداي متعال بگيريد. اميدواريم همه شما مشمول ادعيه زاكيّه حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) زلزال: 7 2) غافر: 19 3) فصلت: 30

بيانات در مراسم تنفيذ حكم آقاى خاتمى سال 80

بيانات در مراسم تنفيذ حكم آقاي

خاتمي سال 80 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم جلسه اي بسيار مهم و نمايشگر يك نقطه حسّاس در حركت تاريخ جمهوري اسلامي است. اين مجلس و مراسمي كه امروز انجام گرفت، حاكي از يك حقيقت زنده و درخشان در نظام جمهوري اسلامي است و آن حقيقت مردم سالاري ديني و حاكميتِ احكام نوراني اسلام و حضور و انتخابگري آحاد ملت است. از خداي متعال مسألت مي كنيم كه به بركت نام و ياد حضرت صديقه طاهره، فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها - كه ايام شهادت آن بزرگوار نزديك است - و به بركت مجاهدتها و ايثارگريهايي كه در طول ساليان گذشته تا امروز براي اعلاي كلمه اسلام و برافراشتن اين پرچم نثار شده است، اين آغاز را، آغازي مبارك و منشأ بركات و آثار خير قرار دهد؛ هم براي مردم عزيزمان كه در انتخابات شركت كردند و وظيفه خودشان را انجام دادند و هم براي رئيس جمهور محترم كه اعتماد مردم را كسب كردند و دوره جديدي از مسؤوليت را بر دوش گرفتند. در منطق اسلام، اداره امور مردم و جامعه، با هدايت انوار قرآني و احكام الهي است. در قوانين آسماني و الهي قرآن، براي مردم شأن و ارج معيّن شده است؛ مردم هستند كه انتخاب مي كنند و سرنوشت اداره كشور را به دست مي گيرند. اين مردم سالاري، راقي ترين نوع مردم سالاري اي است كه امروز دنيا شاهد آن است؛ زيرا مردم سالاري در چارچوب احكام و هدايت الهي است. انتخاب مردم است، اما انتخابي كه با قوانين آسماني و مبرّاي از هرگونه نقص و عيب، توانسته است جهت و راه صحيحي را دنبال كند. در همه آنچه كه در دنيا به نام دمكراسي و مردم سالاري شناخته

مي شود، چارچوب وجود دارد. در دمكراسيهاي غربي، چارچوب عبارت است از منافع و خواست صاحبان ثروت و سرمايه دارانِ حاكم بر سرنوشت جامعه. تنها در آن چارچوب است كه رأي مردم اعتبار پيدا مي كند و نافذ مي شود. اگر مردم چيزي را كه بر خلاف منافع سرمايه داران و صاحبان قدرت مالي و اقتصادي - و براثر آن، قدرت سياسي - است بخواهند، هيچ تضميني وجود ندارد كه اين نظامها و رژيمهاي دمكراتيك، تسليم خواست مردم شوند. يك چارچوب محكم و ناشكننده بر همه اين خواستها و دمكراسيها حاكم است. در كشورهاي سوسياليستي سابق - كه آنها هم خودشان را كشورهاي دمكراتيك مي ناميدند - اين چارچوب، حزبِ حاكم بود. در خارج از چارچوبِ تمايلات و سياستها و انگيزه هاي حزبِ حاكم، رأي مردم هيچ توانايي و كاربُردي نداشت. به هرحال چارچوب وجود دارد. امتياز نظام اسلامي در اين است كه اين چارچوب، احكام مقدّس الهي و قوانين قرآني و نور هدايت الهي است كه بر دل و عمل و ذهن مردم پرتو افشاني و آنها را هدايت مي كند. مسأله هدايت مردم يكي از مسائل بسيار مهمّي است كه در نظامهاي سياسي رايج دنيا - بخصوص در نظامهاي غربي - ناديده گرفته شده است. معناي هدايت مردم اين است كه بر اثر تعليم و تربيت درست و راهنمايي مردم به سرچشمه هاي فضيلت، كاري بشود كه خواست مردم در جهت فضايل اخلاقي باشد و هوسهاي فاسد كننده اي كه گاهي به نام آراء و خواست مردم مطرح مي گردد، از افق انتخاب مردم دور شود. امروز شما ملاحظه مي كنيد در بسياري از دمكراسيهاي غربي، زشت ترين انحرافات - انحرافات جنسي و امثال آن -

به عنوان اين كه خواست مردم است، صبغه قانوني پيدا مي كند و رسمي مي شود و به اشاعه آن كمك مي گردد. اين، غيبت عنصر معنوي و هدايت ايماني را نشان مي دهد. در نظام اسلامي - يعني مردم سالاري ديني - مردم انتخاب مي كنند، تصميم مي گيرند و سرنوشت اداره كشور را به وسيله منتخبان خودشان در اختيار دارند؛ اما اين خواست و انتخاب و اراده در سايه هدايت الهي، هرگز به بيرون جاده صلاح و فلاح راه نمي برد و از صراط مستقيم خارج نمي شود. نكته اصلي در مردم سالاري ديني اين است. اين هديه انقلاب اسلامي به ملت ايران است. اين تجربه جديد و جواني است؛ اما تجربه قابل تأمّل و پيگيري و قابل تقليدي است براي همه كساني كه دلشان براي فضيلتها و جامعه پاك و پاكيزه ي انساني مي تپد و از جرائم و رذائل اخلاقي و رواج زشتيهاي خُلقيّات بشري رنج مي برند. ملت ايران در طول قرنهاي متوالي، همواره در مقابل خود حاكماني را مشاهده كرده بود كه يا خود يا اجدادشان به ضرب شمشير، حكومت را به دست آورده بودند و با اتّكا به قبضه شمشير و سرنيزه قدرت، آن را براي اعقابشان گذاشته بودند. حكومت و حقّ حاكميت بر مردم، بدون خواست و ميل و انتخاب مردم، مثل مال شخصيِ حاكمان به فرزندان و اعقابشان، تا نسلهاي متعدّد به ارث مي رسيد. در دوره هاي اخير - يعني از اواسط دوره قاجار و سرتاسر دوره پهلوي - عنصر زشت ديگري وارد عرصه حاكميت كشور شد و آن عنصر دخالت بيگانه بود. انگليسيها رضاخان پهلوي را با انتخاب و گزينشِ خودشان بر سرِكار آوردند و پشتيباني كردند؛ بعد پسر او

را بر سرِكار آوردند و بعد پس از كودتاي 28 مرداد، نقش آفرين مسائل ايران و قدرت حكومت در كشور ما امريكاييها بودند و ملت در اين ميان هيچكاره بود. يك ملت در اساسي ترين مسائل زندگيش، در امر تعليم و تربيتش، در امر اقتصادش، در امر سياستش، در ارتباطات جهاني اش و در نظم معمولي زندگي اش، هيچ گونه اختياري نداشته باشد و كساني بر سرنوشت او و بر اين همه حكومت كنند كه براي تصدّي اين مسؤوليت، هرگز از مردم اجازه نگرفته باشند. ما هرگز حضور مردم و رأي آنها را - جز در يك دوران كوتاه، آن هم به صورت بسيار ناقص - تجربه نكرده بوديم. اين اسلام و انقلاب و مجاهدت و ايثار اين ملت و عظمت و شخصيت كم نظير امام بزرگوار بود كه زمينه ساز لطف و رحمت الهي شد و اين هديه بزرگ به ملت ايران داده شد. اين مراسم، هشتمين مراسمي است كه در آن رئيس جمهور منتخب مردم، به طور رسمي رئيس جمهور مي شود و اختيار اداره كشور و زمام امور قوّه مجريّه را در دست مي گيرد. اين را انقلاب به ما داد. البته دستگاههاي تبليغاتي دنيا با تبليغات بسيار رذيلانه سعي مي كنند اين گونه وانمود كنند كه حضور مردم و مردم سالاري نظام اسلامي، از انتخابات سال هفتادوشش به اين طرف است؛ يعني مي خواهند گذشته انقلاب را نفي كنند! اين هم ادامه همان دشمنيهايي است كه هميشه با اين انقلاب داشته اند. نه؛ ما ملت ايران در اين بيست ودو سال، هشت مرتبه پاي صندوق انتخاب رئيس جمهور رفته ايم و با رأي خود، او را انتخاب كرده ايم و نشان داده ايم كه در كشور ما به بركت

نظام اسلامي، محور تصميم گيري، مردمند و چارچوب تصميم گيري - هم براي مردم و هم براي مسؤولان - احكام و شريعت اسلامي است. اين، وظايف سنگيني را بر دوش همه ما مي گذارد. من از رئيس جمهوري عزيزمان تشكّر مي كنم كه اين مطالب را - كه حاكي از احساس مسؤوليت است - در نطق خودشان بيان كردند. بله؛ مطلب همين است؛ رئيس جمهور و يكايك اعضاي تصميم گير در اين نظام، مسؤولند. اعتبار آنها عبارت از اين است كه به وظيفه خود در مقابل خدا، مردم و قانون اساسي عمل كنند. در نظام اسلامي، اعتبار همه مسؤولان به اين است كه خود را كمربسته دين خدا و مجري قوانين و متعهّد به قانون اساسي بدانند. مردم اين را مي خواهند و انتخاب كرده اند. اگر كسي قدم را كج بگذارد و از اين راه منحرف شود - چه رهبري باشد، چه رئيس جمهور باشد و چه ديگر مسؤولان - قبل از آن كه ساز و كار اجرايي براي كنار گذاشتن آنها به كار بيفتد؛ چون فاقد شرط مي شوند، خودشان منعزل و كناررفته اند. بنابراين مسؤوليت، سنگين است. اگر ما بخواهيم سعادت اين مردم را تأمين كنيم، بايد در اجراي احكام الهي كوشا باشيم. سعادت دنيا و آخرت مردم در اجراي احكام الهي و اسلامي است. اين آن چيزي است كه مي تواند كشور و ملت ما را به آرمانهاي والا و برجسته خود برساند. اين آن چيزي است كه مي تواند اين كشور را در مقابل مطامع روزافزون قدرتهاي بزرگ مصونيّت بخشد. اين آن چيزي است كه مي تواند اين ملت را با همان ايمان و شوري كه در پيروزي انقلاب و دوران جنگ تحميلي

و در همه توفانها نشان داد، در صحنه نگه دارد. آن عاملي كه مي تواند ملت ايران را - با فقدان بسياري از تجهيزاتي كه قدرتهاي بزرگ از آن برخوردارند - اين طور محكم و باثبات نگه دارد، ايمان ديني است. بايد ايمان ديني را در مردم حفظ كرد تا اين مردم بتوانند مقاومت خود را حفظ كنند و بايستند و از مسؤولان پشتيباني كنند و در مقابل خطرها سينه سپر نمايند. ما مسؤولان، بدون حمايت مردم چيزي نيستيم و نمي توانيم كاري بكنيم. ارزش و اقتدار و توانايي ما در صحنه بين المللي و در مقابل توفانها، به پشتيباني مردم است و اين نظام بحمداللَّه امروز مردمي ترين نظامِ دنياست. نسبت و ارتباط بين مسؤولان و اين مردم، ارتباط ايمان، عاطفه و اعتماد است. اين ارتباط و اين گونه رابطه و پيوند، در دنيا نظير ندارد. اگر بخواهيم اين مردم از دولتها و مسؤولاني كه مي آيند و مي روند و از نظامي كه به وسيله اين مردم بر سركار آمده است، حمايت كنند، بايد ايمان مردم را حفظ كنيم و جلوِ تهاجم به ايمان آنها را بگيريم. من به رئيس جمهور عزيزمان دو، سه توصيه عرض مي كنم. البته اينها حرفهايي است كه در خلوت و جلوت، بين بنده و ايشان و ديگر مسؤولان بارها گفته شده است؛ بنابراين اينها را براي تذكّر به خودم و شما مسؤولاني كه در اين جا حضور داريد، عرض مي كنم. يك مسأله اين است كه در موقعيت حسّاس كنوني، كارِ مجموعه دستگاه دولت بايد بي وقفه شروع شود و بدون اندكي لنگي و سستي، با جدّيت كامل ادامه پيدا كند. اين چند ماهي كه معمولاً از هنگام انتخابات

- يا حدود انتخابات - تا تشكيل دولت جديد، وقفه گونه اي در امور پيدا مي شود، بسيار خسارتبار است. حتّي المقدور بايد اين زمان را كوتاه كرد. اميدواريم ان شاءاللَّه مجلس شوراي اسلامي هم نهايت همكاري را با رئيس جمهور محترم بكند و هر چه زودتر كابينه دولت تشكيل شود و به كارهاي مهمّي كه برعهده آنهاست، بپردازند. ما در موقعيّت حسّاسي هستيم. به اعتقاد من امروز فوري ترين كار اين است كه به مسائل اقتصادي و مسأله معيشت و در رأس همه مسأله اشتغال، با جديّت پرداخته شود. هيچكدام از اينها معضلات و گره هاي كوري نيستند كه دستهاي توانا و فكرهاي كارآمد، نتوانند آنها را حل كنند. همه اينها كارهاي ممكن و رواني هستند؛ منتها تلاش، جديّت، ابتكار و پشتكار لازم است تا اين كارها انجام گيرد. امروز اگر اندكي سستي و كوتاهي شود، دير خواهد شد. فرصت كوتاه است؛ فرصتهاي دولتها مثل برق مي گذرد. چهار سال به سرعت گذشت، اين چهار سال هم به سرعت خواهد گذشت. بنابراين بايد اولويّت را در نيازها جستجو كرد و با آگاهي و شتاب لازم و تدبير مقتضي، آن نيازها را برآورده ساخت. امروز اين امرِ لازمي است. شما اگر به تبليغات جهاني - كه بي گمان از مركزيّتهاي حساب شده سياسي و امنيّتي هدايت مي شود - نگاه كنيد، مي بينيد يكي از نقاط اميد دشمنان ما براي فلج كردن نظام اسلامي، همين مسأله اقتصاد است. ما منابع ثروت و درآمد و نيروي كار فراوان و زمينه هاي متعدّدي براي شكوفايي اقتصادي داريم. ما مي توانيم بسياري از كارها را انجام دهيم. ما مي توانيم چهره زشت فقر را از كشور بزداييم. پس مسؤولان دولتي، پيش و بيش از هر

كار به اين مسأله همت بگمارند. بخش اقتصادي دولت در واقع بزرگترين بخش از بدنه دولت است. چه مسؤولان ستادي اقتصادي و چه مسؤولان اجرايي بخشهاي گوناگون توليدي و خدماتي، همه بايد يك جهت و يكدل مشغول كار شوند. در اين قضيه هيچگونه درنگي جايز نيست. اعتقاد من اين است كه با زمينه هاي فراواني كه ما داريم، مسؤولان خواهند توانست در مدتي نه چندان طولاني، به همه آحاد ملت بقبولانند و نشان دهند كه در وضع معيشتي و وضع عمومي اقتصادي، دگرگوني حاصل شده است. اين مژده را بدون اين كه دائماً بر زبان جاري كنند، در عمل به مردم بدهند. اين عملِ صالحِ بزرگي است كه مسؤولان اجرايي كشور بايد به آن بپردازند. به وسوسه هاي دشمن اعتنايي نكنيد. شكّي نيست كه امروز دستگاههاي استكباري جهاني از طُرق مختلف در فكر قبضه كردن همه منابع ثروت و امكانات در همه جاي دنيا هستند و اگر لازم باشد يك وقت تبليغ خلافي به صورت وسوسه در دلهاي كساني بيفكنند، حرفي ندارند و اين كار مي كنند. شما به واقعيّتهاي كاريِ خودتان نگاه كنيد و با جديّت و تكيه بر بيّناتي كه قانون اساسي براي ما معيّن كرده است - كه به احكام اسلامي و مقررات اسلامي متّكي است - در زمينه هاي پولي و مالي و توليدي و خدماتي و همه آن چيزهايي كه به اقتصاد مردم وابسته است، نوآوري و تلاش كنيد. خداي متعال به اين تلاش بركت خواهد داد. مسأله دوم، توجّه به فرهنگ عمومي كشور است. من به دوستان - از جمله به رئيس جمهور محترم - قبلاً اين را عرض كرده ام. يكي از مسائلي كه دشمن

به طور جدّي در كشور تبليغ مي كند، مسأله اباحيگري است. اباحيگريِ اعتقادي و عملي، يعني پايبنديها و تقيّدات و تكيه گاههايي كه يك انسان را در حركت خود به سمت هدف مشخصي عازم و مصمم مي كند، از او گرفتن و او را سرگردان و لنگ كردن. اين را بايد جدّي بگيريد. يكي از سياستهاي دشمنان اسلام اين است كه ايمان مردم را بگيرند و اعتقاد آنها به انقلاب را سلب كنند. چند سالي است كه اين را در تبليغاتشان شروع كرده اند. بنده از همان اوايلي كه اين تبليغات در رفتارهاي دشمنان كشور، اجرايي و عملياتي شده بود - حدود ده، يازده سال پيش - متوجّه اين نكته شدم و به همه، بخصوص به مسؤولان فرهنگي هشدار دادم و گفتم اينها مي خواهند اصل اعتبار انقلاب را زير سؤال ببرند؛ انقلابي كه يكي از افتخارات تاريخ بشري در زمان ماست؛ انقلابي كه يك ملت با دست خالي و به بركت ايمان، آن هم در مقابل يك دژ علي الظّاهر تسخيرناپذيرِ استكبار در اين منطقه آن را بر پا كرد و موفّق شد؛ انقلابي به نام خدا؛ انقلابي در راه ارزشهاي اسلامي؛ انقلابي كه ملتهاي مسلمان را به اسلامشان اميدوار و به هويّت اسلاميشان دلگرم كرد؛ انقلابي كه در همه نقاط جهان ملتها را خودباوري بخشيد و آنها احساس كردند كه يك ملت - وقتي كه عزم و اراده اي از خود نشان دهد - مي تواند بر بزرگترين موانع پيروز شود و فائق آيد. دشمنان مي خواستند پيام آزادي، معنويّت، ارزش و فضيلت و كرامت انساني اي را كه در اين انقلاب بود، نديده بگيرند. اين كاري بود كه به صورت برنامه ريزي شده و

با انواع و اقسام طُرق تبليغاتي، آن را دنبال كردند. البته - متأسفانه - يك عده غافل، به صورت پادو در داخل هم همانها را تبليغ كردند و هنوز هم مي كنند. اين براي آن است كه پشتوانه فكري - كه در واقع تكيه گاه اراده و عزم راسخ مردم است - از آنها گرفته شود و مردم احساس كنند پشتشان خالي است. مگر بدون ايمان و اعتقاد و بدون باور به راهي كه انسان در آن قدم گذاشته، مي شود آن راه را ادامه داد؟ همه بايد مسائل فرهنگي را جدّي بگيرند. مظهر اين تهاجم، همان اباحيگري است كه از راه خدشه در اعتقادات، تشويق جريانهاي خلافِ اخلاق در جامعه و تشويق و ترويج انواع و اقسام فسادها ايجاد مي شود. اينها چيزهايي است كه همه مسؤولان كشور بايد به آن بسيار توجّه كنند و فقط مخصوص مسؤولان فرهنگي نيست. فساد انواع و اقسامي دارد كه فسادهاي مالي و اقتصادي از جمله آنهاست. يكي از بزرگترين مسؤوليتهاي مسؤولان كشور - از جمله رئيس جمهوري محترم - تعقيب مفاسد مالي و اقتصادي است كه بايد در برنامه دولت قرار گيرد. البته قوّه قضايّيه و قوّه مقنّنه هم در اين زمينه مسؤولند و خوشبختانه همكاريهايي هم مي كنند. اين مبارزه بايد جدّي شود و خود را در مرحله عمل نشان دهد. مبارزه با مفسده اقتصادي و مالي يكي از كارهايي است كه به گشايش اقتصادي كشور هم كمك خواهد كرد. يكي از موانع پيشرفت اقتصادي كشور، وجود گلوگاههاي فساد است كه به شدّت بايد از آن ترسيد و با آن مقابله و مبارزه كرد. البته كار سختي هم هست. من در جريان

آن نامه هشت ماده اي كه نوشتم، هم به رئيس جمهور محترم، هم به رئيس محترم قوّه قضايّيه و هم به رئيس محترم مجلس گفتم كه بدانيد مبارزه با فساد، يك مبارزه جدّي و واقعي است. مفسدين تهاجم خواهند كرد و فشار خواهند آورد؛ لذا كار سختي است. براي مقابله با شيوع فساد اقتصادي و مالي، بايد لباس مبارزه به تن كرد. يك جريان فساد هم فسادهاي اخلاقي و رواج منكرات است. با اين هم بايد مقابله و مبارزه كرد. ما خوب مي دانيم، اين جزو تعاليم اسلام است كه با زبان و تبيين بايد مردم را با فضايل اخلاقي آشنا كرد و از منكرات دور نگه داشت. اين به جاي خود درست؛ اما با شيوع منكرات و با تظاهرِ به آن بايد مقابله كرد. اسلام مرتكبِ منكر را نصيحت و هدايت مي كند؛ اما حد هم براي او مي گذارد. با صِرف زبان و توصيه نمي شود كاري كرد. قدرت نظام بايد جلوِ سيرِ فحشا و فساد را بگيرد. اجازه ندهيد كه هوسهاي يك عدّه معدود و يك گروه كوچك و اندك در داخل جامعه، موجب اغواي ذهن و فكر دختر و پسر جوان و مرد و زن مؤمني شود كه هيچ انگيزه فسادي ندارند. شما بايد جلوِ آن گونه افراد را بگيريد. همه مسؤولان بخشهاي مختلف كشور در اين زمينه مسؤولند. اجازه ندهيد عدّه اي با تكيه به نام آزادي - كه واقعاً بايد بر عنوان مظلوم آزادي گريست كه چه سوء استفاده هايي از اين نام مي شود - منكرات و فحشا و بي بندوباري را در جامعه رايج كنند. عكس العملِ آن اين است كه عدّه اي به نظام بدبين شوند؛ مثل اوّل مشروطه.

يكي از عواملي كه موجب شكست مشروطيت در ايران شد، اين بود كه متديّنين بعد از مدتي احساس كردند كأنّه كار به سمت بي ديني پيش مي رود. جنجال زياد مطبوعاتي كه آن وقت همه انگيزه خودشان را اين قرار داده بودند كه به مقدّسات ديني حمله كنند - البته كساني كه در مشروطيت با اساس دين و مظاهر ديني و اعتقادات ديني و روحانيت و با اين طور چيزها در مجامع به صورت قلمي و شعاري مقابله و اهانت مي كردند، عدّه زيادي نبودند، اما جنجالشان زياد بود - موجب شد كه متديّنين و علما كه در صفوف اول مبارزه مشروطيت بودند، بتدريج دلسرد شدند و كنار نشستند. وقتي چنين شد، نهضت شكست مي خورد؛ و مشروطيت شكست خورد. بعد از پانزده، شانزده سال از عمر مشروطيت، ديكتاتوريِ رضاخاني به وجود آمد. اين بسيار عبرت انگيز است. رضاخانِ قلدر و چكمه پوش كجا، شعار مشروطيت كجا؛ چقدر اينها با هم فاصله دارند! چرا اين طور شد؟ چون اطمينان و اعتماد مردم مؤمن سلب شد؛ كنار نشستند و از صحنه بيرون رفتند. مسؤولان نبايد بگذارند چنين حالتي در مؤمنين به وجود آيد. البته اين هيچ مجوّز آن نيست كه كساني به بهانه اين كه اطمينانشان سلب شده، قانون شكني كنند. قانون شكني جرم است. تخلّف از قانون و خروج از مدار قانوني براي مقابله با هر چيزي كه به نظر انسان منكر مي آيد - بدون اجازه حكومت - خودش يك جرم است؛ مگر نهي از منكر زباني، كه بارها گفتيم نهي از منكر زباني جايز و واجب و وظيفه همه است و در هيچ شرايطي هم ساقط نمي شود؛ اما آن جايي كه نوبت اجرا و عمل برسد،

همه بايد طبق قوانين عمل كنند. هيچ چيزي مجوّز اين نيست كه بگويند چون نيروي انتظامي و قوّه قضايّيه عمل نكردند، خودمان وارد ميدان شديم؛ نخير، آن روزي كه لازم باشد مردم براي حادثه اي خودشان وارد عمل شوند، رهبري صريحاً به آنها خواهد گفت. يك توصيه هم به بقيه مسؤولان و فعّالان سياسي عرض كنم؛ مخصوصاً به كساني كه تريبونهايي در اختيارشان هست - هر تريبوني؛ از منبرها و روزنامه ها و صدا و سيما و مجلس و نماز جمعه و امثال اينها بگيريد تا هر تريبوني در هر گوشه كشور - مراقب باشيد كه تهيّج سياسي براي كشور مضرّ است. فضا بايد آرام و متعادل باشد تا دولت و مسؤولان بتوانند به وظايف خود عمل كنند. در شرايط متهيّج و متشنّج سياسي، آسانترين كارهاي جاري هم دشوار خواهد شد. هيچ كس به تهيّج سياسي كمك نكند. يكي از بدترين عيوب براي فعّالان سياسي اين است كه درصدد انشقاق و جدايي و بهانه گيري از يكديگر باشند. وحدت كلمه را حفظ كنيد. يكي از بدترين كارها اين است كه مسؤولانِ موظّف نظام، به وسيله اشخاص ديگر - صرفاً به خاطر اين كه تريبوني در اختيارشان قرار گرفته - مورد تخريب واقع شوند. انتقاد كردن غير از تخريب كردن است. انتقاد، خوب و نعمت است. اگر دولت يا مسؤولان ديگر، مورد انتقاد قرار نگيرند، عيوب خودشان را نمي فهمند. انتقاد در واقع هديه كردن عيوب آنها به خود آنهاست. ممكن است گاهي انتقاد درست باشد، ممكن هم هست نادرست باشد؛ اما انتقاد كردن غير از تخريب كردن است. نه قوّه مجريّه و دولت را تخريب كنيد؛ نه قوّه قضايّيه را

تخريب كنيد؛ نه قوّه مقنّنه را تخريب كنيد؛ بخصوص كساني كه خودشان جزو اين مجموعه هستند؛ تخريب آنها يك عيب مضاعف است. بايد يكپارچه باشيد؛ كمااين كه هدف و خاستگاه فكري شما يكي است. اين معني ندارد كه اگر كمبود و ضعفي در كار دولت و در بخشي ايجاد شد، كليّت دولت مورد اهانت قرار گيرد و يا اگر كسي به يك حكم قضايي اعتمادي ندارد، قوّه قضايّيه را تخريب كند. بدترين رفتار با قوّه قضايّيه يك كشور همين است كه كسي به خاطر نپسنديدن صدور و اجراي حكمي از صدها و هزاران حكم، بنا كند كلّ قوّه قضايّيه و دادگستري كشور را زير سؤال بردن و مورد اهانت قرار دادن. يكي هم يك حكم ديگر را قبول ندارد، ديگري هم حكم سومي را قبول ندارد؛ اين كه مجوّز اهانت نمي شود. اهانت كردن و تخريب كردن و زير سؤال ناشايست بردنِ قوّه مقنّنه - چه مجلس و چه شوراي نگهبان كه جزو قوّه مقنّنه است - برخلاف مصالح ملت و ناسپاسي نسبت به رأي ملت است. همه بايد مراقب باشند. امروز وظيفه بزرگي بر دوش مسؤولان است و آن اين است كه اين نعمت عظيم خداوندي را كه به آنها داده شده - نعمت خدمت به مردم - شكرگزاري كنند و متوجّه باشند كه دشمن پشت سر است. آينده هم آينده خوبي است؛ حرم در پيش است و حرامي در پس! اگر حركت كنيد، به اهداف والا خواهيد رسيد؛ اما اگر خداي نكرده سستي و تنبلي و كُندي و بدعملي كنيم، مورد تهاجم دشمن قرار خواهيم گرفت؛ حدّ وسط ندارد. امروز تلاش همه جانبه، وظيفه مضاعف و

بزرگي است كه بر دوش همه ماست. اميدواريم خداوند متعال، الطاف خودش را مثل هميشه شامل حال اين ملت بزرگ كند؛ روح مطهّر امام بزرگوار را - كه باني و مهندس اين بناي شامخ است - با اوليايش محشور فرمايد؛ شهداي عظيم الشّأن و عظيم القدر ما و همه ايثارگران، جانبازان، آزادگان و خانواده هايشان را - كه بزرگترين حق را به گردن ملت ايران و بخصوص به گردن مسؤولان دارند - با پيغمبر و آل او محشور كند و ان شاءاللَّه اين روز و اين مرحله جديد از مسؤوليت اجرايي كشور را براي ملت ما و كساني كه مسؤوليتي برعهده گرفته اند، مبارك قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار رئيس جمهور و اعضاى هيأت دولت

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار رئيس جمهور و اعضاي هيأت دولت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در ابتدا به همه شما خوشامد عرض مي كنم و از خداي متعال متضرّعانه و مبتهلانه، مكرّر درخواست كرده ام و مي كنم كه به شما كمك كند. بدون كمك الهي نمي شود وظايف سنگيني را كه امروز بر دوش مديران ارشد نظام - از قبيل شما - قرار دارد، انجام داد. ان شاءاللَّه مشمول ادعيه زاكيه حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه هم باشيد و روزبه روز رابطه قلبي شما با آن بزرگوار تقويت شود و از آن حضرت فيض بگيريد. همچنين نام و ياد شهيد رجايي و شهيد باهنر و خاطره ماندگار آنها را تجليل و تكريم مي كنم. حضور و شاهد بودن اينها - به معناي حقيقيِ كلمه - در جوّ ذهنيِ دولت و مسؤولان محسوس است. اگرچه بعضي حضور اينها را حتّي در ذهنيّتهاي امروز نمي پسندند، اما خوشبختانه وجود دارد و وعده الهي است. «احياء عند ربّهم»؛(1) اينها به معناي

حقيقيِ كلمه زنده اند و ما امتداد حضورشان را در همين مطالبي كه آقاي رئيس جمهور بيان كردند و در بسياري از گفته هاي دوستانِ مسؤول مشاهده مي كنيم. همچنين از شهيد عراقي - آن مرد پاكباز - تجليل كنيم كه مثل ديروز به شهادت رسيد. هميشه سنّت بر اين بود كه ياد آن شهيد عزيز هم زنده نگه داشته شود. من هم به نوبه خود لازم مي دانم از دوستاني كه در دولت بودند و همكاري طولانيِ چهار ساله و بيشتر داشتند، تشكّر كنم. از جناب آقاي دكتر حبيبي صميمانه تشكّر مي كنم. يكي از محسّنات كار آقاي حبيبي اين است كه كار پُرحجم و پُرمنفعت ايشان هيچ گونه تظاهري ندارد؛ يعني آدم مغرض مي تواند آن را نبيند؛ اگرچه آدم منصف حضور و سود آن كار را در طول عمر اين دو دولت - به مدت دوازده سال - مشاهده مي كند و من جزو كساني هستم كه اين تأثير مفيد را مشاهده كردم. ان شاءاللَّه اجرتان را از خدا مي گيريد. از اين كه ندانند و نفهمند و انكار كنند، در ذهنتان برنياشوبيد؛ زيرا هرچه چشم و دل بيگانه ها به حريم كارِ مخلصانه انسان وارد نشود، انسان بيشتر بايد آن را مغتنم بشمارد. همچنين از بقيه دوستانمان، جناب آقاي مظفّر - برادر بسيار خوب، ارزشي و ارزشمند - جناب آقاي كمالي، جناب آقاي دكتر فرهادي و جناب آقاي دكتر نمازي - همكار قديمي ما از اوّلِ انقلاب - تشكّر مي كنم. همان طور كه آقاي رئيس جمهور فرمودند، واقعاً اين تعريفها بجا بود. همچنين طلب رحمت و مغفرت و رضاي الهي مي كنم براي مرحوم دكتر دادمان، وزير بانشاط و پُرهمّت و بااراده مان كه متأسّفانه نتوانستيم از

ظرفيتهاي پُرارزش وجود او استفاده كنيم و كارهايش نيمه كاره ماند. البته از آقاي خُرّم هم همان انتظارات و نسبت به ايشان همان ديد را داريم. من آقاي خُرّم را هم مي شناسم. بيش از ديدار و ملاقات، من از سوابق و دوره دانشجويي شان خبرهايي دارم و مي دانم كه ايشان هم عنصر مؤمن و ارزشي و غيور در كار هستند.ان شاءاللَّه آن رشته ادامه پيدا خواهد كرد. امسال را سال رفتار علوي نامگذاري كرديم. چه كسي بايد رفتار علوي داشته باشد؟ در درجه اوّل، من و شما؛ چون ما رفتار علوي را در دوران حاكميت آن حضرت مورد توجّه قرار داديم، نه در داخل خانه يا در مزرعه كه چاه مي كَند. پس ما مخاطبان اصلي هستيم. كار خوبي كه روابط عمومي دولت كرد، اين بود كه امسال همه روزهاي هفته دولت را به نام اميرالمؤمنين گذاشت. كار بسيار درست و منطقي اي بود. امسال، سال رفتار علوي است و مسؤوليتهاي ما هم سنگين است. مسؤوليت بنده كه روشن است چقدر سنگين است؛ مسؤوليت شما آقايان وزرا و معاونان رئيس جمهور هم بسيار سنگين است. اگر كار شما قوي باشد، مملكت را پيش خواهد برد و مردم را نسبت به نظام خوشبين خواهد كرد؛ اما اگر كار شما خداي نكرده ضعيف يا معيوب باشد، براي مردم دردسر و مشكل ايجاد خواهد كرد و آنها را به نظام بدبين مي كند. بنابراين بيش از آنچه كه يك وزير يا حتّي مجموعه هيأت وزيران، مورد محاكمه و مطالبه مردم قرار گيرد، اصل نظام به چالش كشيده مي شود و مثلاً مي گويند چرا وضع ترافيك، امنيّت و اقتصاد نظام اين گونه است؛ نمي گويند چرا هيأت وزيران

اين طوري است. مي بينيد كه در تبليغات دنيا هم بخصوص روي اين نكته تكيه مي شود. بنابراين تأثير ضمني آن همين است. امروز براي شما فرصتي پيش آمده است؛ هم اين فرصت براي شما به عنوان وزير پيش آمده، هم اين فرصت براي نظام به عنوان يك تغيير و تبديلِ هيجان انگيز و شوق انگيز پيش آمده است. تغيير دولت، يكي از حوادث سياسي جامعه است كه باهيجان و شوق و اميد همراه است و مقطع مغتنمي است و مردم از اين كه مي بينند جماعت جديدي، روز جديدي و نفس جديدي وارد ميدان شده است، احساس اميدواري مي كنند. بايد از اين حالت رواني حدّاكثر استفاده را كرد. خوشبختانه دولت در موسم قانوني خود تشكيل شد و من لازم مي دانم از مجلس شوراي اسلامي تشكّر كنم. مجلس كه به همه ي وزرا رأي موافق داد، واقعاً به كشور خدمت كرد. اگر خداي نكرده آن طور مي شد كه بعضي اشخاص پيش بيني مي كردند و مي گفتند چند نفر از وزراي پيشنهادي رأي نمي آورند، شما بدانيد ما نمي توانستيم امروز كار خود را شروع كنيم. امروز شما راحت مي توانيد كارتان را شروع كنيد. اين كمك مجلس بود و بنده، هم از آنها متشكّرم؛ هم آنها را به خاطر كاري كه انجام دادند، دعا كردم. الان ما بايد چه كار كنيم؟ من عرض مي كنم كه دولتهاي گذشته و وزرايي كه قبل از شما بودند، نقاط قوّت و ضعفي داشتند. نقاط قوّت و ضعف آنها را به درستي پيدا كنيد و بنا را بر افزودن بر قوّتها و كاستن از ضعفها بگذاريد؛ به شرطي كه در شناخت نقاط قوّت و ضعف، اشتباه پيش نيايد. من باز به برخي از امواج تبليغاتيِ فرهنگيِ

مصنوعي و عمدتاً وارداتي اشاره مي كنم كه سعي مي كنند برخي از نقاط قوّت دولتهاي قبلي را نقاط ضعف وانمود كنند. اگر ما در دوره جنگ يا در دوره مرحوم شهيد رجايي در زمينه هاي اقتصادي، فلان تصميمها را گرفتيم و در زمينه هاي امنيتي فلان كارها را كرديم كه نياز كشور بود، امروز بعضي سعي مي كنند اينها را به عنوان يك نقطه ضعف معرفي كنند. اگر ما در آن زمان وزرايي داشتيم كه بعد از آن كه دوره وزارتشان تمام شد، وقتي مي خواستند روز جمعه به نماز بروند، همراه با زنشان سوار موتورسيكلت شدند و به نماز جمعه رفتند، اين نقطه قوّت است؛ اينها جزو افتخارات ماست؛ اينها تابلوست و بايد بماند. اگر ما وزرايي داشتيم كه مقيّد بودند در نماز جمعه شركت كنند و در ميان مردم بنشينند و حرف آنها را بشنوند، اينها نقطه قوّت است. مرحوم شهيد كلانتري به من گفت در نماز جمعه نشسته بودم، يك نفر به من رو كرد و گفت ببين چقدر زمانه عوض شده است. گفتم چطور؟ آن شخص به كسي كه در صفِ جلو نشسته بود، اشاره كرد و گفت: او وزير است. مرحوم شهيد كلانتري مي گفت به صف جلو نگاه كردم، ديدم عباسپور - وزير نيرو - است. به او گفتم پس من يك چيز عجيبتر به تو بگويم؛من هم وزيرم! خدا شهيد كلانتري را رحمت كند. آنهايي كه او را ديده بودند و مي شناختند، مي دانند كه آدم بسيار پُرتحرك، پُرخون، پُرعزم و خيلي به دردبخوري بود. او هم واقعاً از جمله كساني بود كه از دستمان رفت. اگر وزرا به مناطق محروم سركشي مي كردند، اگر در

كارتابلها غرق نمي شدند و به ميان مردم مي آمدند، اينها نقاط قوّت بوده است. نقاط ضعف هم وجود داشته است. اگر ما انضباط اداريِ كم و كاربلديِ اندك و تجربه ناچيزي داشتيم، اينها نقاط ضعف است؛ بايد اينها را برطرف كنيم. نبايد در شناخت نقاط قوّت و ضعف اشتباه كنيم. اگر آن زمان وزيري مثلاً به خودش حق مي داده كه در زمينه كارهاي مالي برخلاف قانون عمل كند، به خيال اين كه دوران انقلاب است، كارش نقطه ضعف محسوب مي شده است. اوايل انقلاب وزيري به من گفت من فلان چيز را از فلان جا مي آورم؛ اما اگر اجازه ندهند، ديوار را سوراخ مي كنم و آن را مي آورم! البته آن روز شايد كسي او را به خاطر آن كار مذمّت نمي كرد؛ اما اين نقطه ضعف است. نقاط ضعف را كم كنيم، نقاط قوّت را اضافه كنيم و در شناخت نقاط قوّت و ضعف، اشتباه نكنيم. دولت بايد دولت كريمه باشد. معناي «اللّهم انّا نرغب اليك في دولة كريمة»(2) اين است كه پروردگارا! ما دستهاي خود را بلند و دلهايمان را به سوي تو عرضه مي كنيم و از تو دولت كريمه را مي خواهيم. اين دولت كريمه شرايطي دارد. البته ما از اوّلِ انقلاب تا كنون همواره خواسته ايم دولتها را دولت كريمه بناميم. يكي از آرزوهاي ما اين است و بنده آن را دوست مي دارم. شما هم دولت عزيز و دولت انقلابيد؛ اما حقيقت قضيه اين است كه دولت كريمه شرايطي دارد. دولت كريمه، دولتي است كه عزيز و سربلند و داراي اعتقاد راسخ به آن راهي است كه قانون اساسي و وظايف و سياستهاي نظام در مقابل او گذاشته

است. نفوذناپذير است و متاع خودش را به خاطر سبك كردن ديگران سبك نمي بيند؛ همان نكته اي كه امام صادق - قريب به اين مضمون - به شيعه خود فرمودند كه اگر گوهري در دست تو باشد و همه ي دنيا بگويند اين خزف است، آيا عقيده ي تو برمي گردد و احساس حقارت مي كني؟ گفت نه؛ گفتند پس گوهرت را نگه دار. دولت كريمه داراي پيام است و براي دنيا حرف نو دارد. ما اين حرف نو را داريم. امروز مردم سالاري ديني اي كه ما در كشور خود مطرح مي كنيم، يك حرف نو است؛ نه فقط به خاطر اين كه ما شاخه اي از مردم سالاري را ارائه مي دهيم؛ نخير، ما در واقع در مردم سالاريهاي دنيا شبهه مي كنيم. من حقيقتاً در مردم سالاريهاي دنيا خدشه دارم؛ براي خاطر اين كه انتخابات و گزينشها در دنيا تحت تأثير عوامل تبليغاتي اي است كه يكسره دست سرمايه دارهاست. چه كسي است كه از تأثير عوامل ارتباطاتي امروز يكسره غافل باشد؟ مي گويند روزنامه ها در امريكا يا در انگليس آزاد است. من سؤال مي كنم كدام روزنامه متعلّق به قشرهاي متوسط و پايين مردم است تا آدم از آزادي روزنامه، آزادي آن قشر را كشف كند؟ روزنامه ها متعلّق به چه كساني است؟ كارتلها و تراستهاي بزرگ و سرمايه دارها. بله، روزنامه ها آزادند؛ يعني آنها آزادند كه هرچه مي خواهند، بگويند. آنها برخلاف مصلحت خودشان حرفي نمي زنند. اين مربوط به آنهاست كه مظهر و مادر و آورنده دمكراسي اند و به آن افتخار هم مي كنند. شما ملاحظه كنيد، دولتهايي هستند كه از آنها دمكراسي را گرفتند. مثلاً در ميان همسايه هاي ما - من نمي خواهم اسم بياورم - دولتهايي هستند كه عنوان دمكراسي را با خود دارند، اما

در حقيقت، حاكميت با نظاميان است. يك وقت كسي وسط ميدان مي آيد و بدون اين كه اعتنايي بكند كه انتخاباتي وجود دارد، همه را كنار مي زند و بر سرِ كار مي آيد و مي شود حاكميت نظامي! يا حاكميت انحصاري احزاب است و كسي جرأت ندارد غير از نامزد آن حزب، نامزدي معرفي كند؛ انتخاباتي با يك نامزد براي رياست جمهوري! امروز در ميان كشورهاي اسلامي و در مجموعه هايي كه ما در آن زندگي مي كنيم و با آنها تعامل داريم، كدام كشور است كه مثل جمهوري اسلامي، آحاد مردم، قشرهاي گوناگون و طبقات متوسط آن بيايند و در انتخابات شركت كنند؟ اگر يك وقت سرمايه دارها هم بخواهند در حزب و جناح و تشكيلاتي اعمال نفوذ كنند، از ترس، اين كار را مخفيانه مي كنند؛ چون بدنام هستند. من به شما عرض كنم، در كشور ما اگر قرار شد مردم سالاري اي وجود داشته باشد و حاكميت در دست مردم باشد، جز در سايه اسلام و جمهوري اسلامي اين كار ممكن نيست. اگر سايه اسلام و جمهوري اسلامي در اين مملكت بود، به بركت اسلام و نفوذ روحانيت و به بركت چيزهايي كه در قانون اساسي وجود دارد، مي شود مردم سالاري را در اين جا نگه داشت؛ والّا اگر اين عوامل نباشد، همان كساني كه كودتاي 28 مرداد و قبل از آن كودتاي سوم اسفندِ رضاخان را راه انداختند، مي آيند و زير كاسه كوزه داعيه هاي روشنفكري و مردم سالاري مي زنند و آنها را مي برند. اگر خيلي همّت و لطف كنند، زايده اي از مردم سالاريهاي خودشان را - كه متعلّق به كمپانيها و امثال اينهاست - در اين جا درست خواهند كرد. بيش از اين نخواهد بود؛ اگر

نگوييم نظاميان و احزابِ خودساخته آن چناني را بر سرِ كار مي آورند. من براي شما برادران و خواهران نصايحي دارم و ديدِ من اين است كه اين نصايح مي تواند براي حركت كلّي دولت در چهار سالي كه شما در رأس كاريد، شاخص باشد. اين چهار سال هم مانند برق مي گذرد. مثل همين ديروز بود كه آقاي خاتمي بعد از اوّلين انتخاب آمدند و در اين جا نشستند. خيلي از شما همان روز بوديد. ايشان صحبتي كردند و ما هم صحبتي كرديم. چهار سال مثل برق مي گذرد؛ بنابراين فرصت عمل كم است. من جمله اي را از اميرالمؤمنين عرض كنم: «فبادروا العمل و خافوا بغتة الأجل»؛(3) به عمل مبادرت ورزيد و از وارد شدنِ ناگهاني اجل بترسيد. اين اجل، يا به معناي اجل زندگي است - يعني سرآمدنِ زندگي - يا اجل كار. گاهي براي انسان پيش مي آيد كه كارش به دليلي متوقّف مي ماند و فرصت از دست او مي رود. از اين بترسيد؛ هرساعت ممكن است اين طور پيش بيايد. الان همه ما الحمدللَّه سالم و سلامت در اين جا نشسته ايم؛ اما تا يك ساعت ديگر معلوم نيست از همين جمع حاضر، چه كسي زنده و چه كسي مرده است. خيلي تعجّب نكنيد؛ در يك لحظه ممكن است حادثه اي پيش بيايد و ما نباشيم؛ ديگر اصلاً به كل پرونده بسته مي شود. از اين فرصتها استفاده كنيد و يك لحظه را هدر ندهيد. نصيحت اوّل من اين است كه دولت را، دولت كار و عمل قرار دهيد. ببينيد عزيزان من! جمهوري اسلامي آمد تا حرفهاي خوب را به عملهاي خوب تبديل كند؛ والّا هميشه حرفِ خوب مي زديم و بلد هم بوديم. ما در

دوران اختناق، آن همه سخنراني داشتيم؛ نگاه كنيد چقدر حرفهاي خوب در آنها وجود دارد. در جمهوري اسلامي و حاكميت اسلام، اين حرفها بايد به اعمال خوب تبديل شود. اين اعمال خوب چيست؟ همان عمل صالح است؛ «الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات»؛(4) اينها ديگر خسران ندارند. بايد همان ايده ها و آرمانها و خواسته ها به واقعيت تبديل شود و تبلور پيدا كند و عملِ صالح شود. هر مقدار توانستيد در اين زمينه پيش برويد، براي خودتان ذخيره اي درست كرده ايد. اميرالمؤمنين فرمود: «فليكن احبّ الذخائر اليك ذخيرة العمل الصّالح»؛(5) ذخيره عمل صالح، بايد محبوبترين ذخيره ها پيش تو باشد؛ يعني از ذخيره پول، ذخيره خواسته ها و تنخواههاي زندگي - مثل خانه و ... - و حتّي ذخيره اعتبار و آبرو براي تو محبوبتر باشد. از فرصتِ زودگذر، حدّاكثر استفاده را بكنيد و براي مردم كار كنيد تا بتوانيد هم رضاي الهي را كسب كنيد - كه بايد باور كنيم اين بسيار مهمتر است - و هم البته نام نيك دنيوي و مردمي را كسب كنيد و مردم بگويند خدا پدرش را بيامرزد؛ وقتي اين وزير آمد، اين بخشِ كار و اين قسمت اصلاح شد؛ يا وقتي اين دولت آمد، اين مجموعه كارها درست شد. شرايط براي كار فراهم است. من اين مطلبي را كه آقاي رئيس جمهور گفتند، صددرصد تأييد مي كنم. امروز شرايط اين دولت نسبت به شرايط دولت اوّلِ آقاي خاتمي، به مراتب مساعدتر و مناسبتر است؛ هم از جهات داخلي، هم از جهات سياستها و امواج خارجي، هم از جهات امكانات. امروز براي شما شرايط فراهم تر است؛ يك قلمش همين ذخيره تجربه است كه مورد

تأييد من است. لااقل خودِ آقاي رئيس جمهور بعد از چهار سال كاملاً با فنون و رموز اين كار آشنا هستند. علاوه بر اين، خيلي از وزرا هم اين تجربه ها را دارند و مجموعه هيأت دولت در حدّ خوبي از نصابِ تجربه است. پس شرايط براي شما آماده است؛ مردم هم تشنه خدمت رسانيِ دولت هستند. مردم، نظام و مسؤولان نظام را دوست دارند. شما نشانه هاي دوست داشتن مردم را مي بينيد. كسي نمي تواند چشمش را روي هم بگذارد و اينها را نبيند. مردم دوست مي دارند كه از مسؤولان كار نيك ببينند تا حُسن ظن و محبّت خودشان را به آنها حفظ كنند و در تناقض قرار نگيرند. مردم تشنه خدمتند؛ واقعاً هم احتياج دارند؛ بنابراين دولت بايد كارآمدي خودش را نشان دهد. اين كارآمدي را چگونه بايد به دست آورد؟ البته از لحاظ علمي، بعضي از شما دوره هايي را گذرانده ايد كه درباره كارآمدي مديران و نقش مديريّت در كارآمديِ يك دستگاه، مطالبي را به شما گفته اند كه بسياري از آنها درست هم هست. بعضي از شما هم بر اثر تجربه به اين نكته رسيده ايد. دو سه نقطه اساسي در مورد كارآمدي وجود دارد كه من به آنها اشاره مي كنم. يكي اين كه عناصر نزديك به خودتان را - كه در واقع دستها و بازوهاي شما هستند - از آدمهايي انتخاب كنيد كه كار را بشناسند. ممكن است يك وزير با كار، چندان آشنا نباشد، اما معاونانش اگر با كار آشنا باشند، اين خلأ پُر خواهد شد. اگر بنا شد معاون - كه مشاور و بازوي وزير است - كاري را كه در معاونت به او سپرده اند، نشناسد،

واويلا خواهد شد. همه جاي دنيا معمول است كه با آمد و رفت دولتها، وزرا عوض مي شوند؛ ليكن در بسياري از كشورها اين گونه است كه يك معاون وزير هميشه ماندگار است. من اين را در پاكستان ديدم، بعد به من گفتند كه اين شيوه انگليسي است كه يك معاون وزير را در هر وزارتخانه اي هميشه نگه مي دارند؛ چون او ناقل تجربه هاي گذشته به افراد جديدي است كه احياناً جزو تيم وزير جديد هستند. اين افراد بايد كارشناس باشند. عامل مؤثّر ديگر در كارآمدي، زير نظر داشتن دائمي مديران است. وزير، كار اجرايي به معناي تحرّك فيزيكي خيلي ندارد؛ با نامه و مكاتبه هم شايد چندان سروكار نداشته باشد و چه بهتر كه نداشته باشد و غرق در كارتابل نشود. يك وقت مرحوم رجايي به من گفت كه به محل كار يكي از وزراي خود در دوره نخست وزيري اش رفته و در آن جا ديده كه وزير پشت ميز پنهان است؛ از بس روي ميز او كارتابل چيده بودند! ايشان مي گفت رفتم وزير را از آن جا بيرون كشيدم و به او گفتم كارت را بكن. اين كارتابل دادن و گزارش دادن هم يكي از آن شگردهاست؛ اين را بنده تجربه دارم؛ هم در دوره ي رياست جمهوري، هم قبل از آن در تشكيلات نظامي و وزارت دفاع. بعضي اشخاص، عمداً مدير برتر را به مسائل روي ميز سرگرم مي كنند تا او اصلاً فرصت سر خاراندن پيدا نكند. حواستان باشد؛ گاهي اوقات شگردهاي ظريف هم اعمال مي شود. كار وزير اين نيست. مهمترين كار وزير اين است كه به طور دائم حركات مجموعه مديران خودش را زير نظر داشته باشد؛

درست مثل مربّيِ كهنه كارِ يك تيم ورزشي كه بيرون يا نزديك ميدان ايستاده و دائم بازيكنانِ خودش را زير نظر دارد: يكي خسته شده، او را از بازي بيرون مي آورد؛ يكي بد بازي مي كند، يكي ناهماهنگ بازي مي كند - بازي شخصي و فردي مي كند - فوري اينها را اخراج مي كند و يكي ديگر را به جايشان مي فرستد؛ يكي هست كه بازي اش بد نيست، اما الان در ميدان به يك كار برجسته نياز است؛ لذا بازيكن ذخيره اي را كه روي نيمكت نشسته، وارد ميدان مي كند و مي داند كه او مي تواند آن حركت برجسته را بكند. البته موارد بسيار كمي هم اتّفاق مي افتد كه بازيكن قبلاً از طرف مربّي تيم مقابل سبيلش چرب شده است - كه در كشور ما الحمدللَّه چنين چيزي نبوده، اما در دنيا وجود داشته است - مربّي اين را هم فوراً مي فهمد؛ چون پيداست كه او بازي واقعي نمي كند. مربّي با كسي رودربايستي ندارد؛ هيچ بازيكني هم از هيچ مربّي اي گله مند نمي شود. مربّي اين ملاحظه را نمي كند كه اگر خواست فلان بازيكن را بيرون كند، او مي گويد من هنوز مي توانم بازي كنم؛ چرا نگذاشتي. اين حرفها وجود ندارد. شما همين گونه به مديرانتان نگاه كنيد و تيمتان را زير نظر داشته باشيد. يكي خسته شده، يكي كار را بلد نيست، از يكي گاهي اشكالات بزرگي سر مي زند، يكي خوب است اما براي اين مرحله خوب نيست - يعني كار بزرگي كه شما مي خواهيد انجام دهيد، كار او نيست؛ يكي ديگر لازم است - فوراً تيم را عوض كنيد. البته هميشه ذخيره داشته باشيد. من يك وقت به مسؤولان يك بخشي گفتم كه وظيفه

اوّل شما اين است كه هر كدام براي خودتان يك جانشين يا تربيت كنيد، يا فكر كنيد و پيدا كنيد؛ چون اگر يك روز خداي نكرده در راه، پاي شما وارد چاله اي شد و شكست، كار ما لنگ نماند. بعضي كسان اين كار را نمي كنند تا مبادا براي خودشان هوو درست شود! غافل از اين كه اگر قرار شد هوو درست شود، يكي از موجبات آن همين است كه آدم نتوانسته اين كار را بكند. پس افراد ذخيره داشته باشيد و آنها را روي نيمكت بنشانيد. اگر ديديد بازيكن تيم يك خرده كج و معوج حركت مي كند، بلافاصله او را عوض كنيد. بايد دائم افراد خود را زير نظر نگه داريد. هم در دوره رياست جمهوري، در خودم، در نخست وزيرم و در وزرايم اين عيب را ديدم؛ هم امروز اين عيب را مي بينم كه پيگيري ما، چندان خوب نيست؛ بايد پيگيري كنيم. آقاي خاتمي چيزي را براي فلان جا پي نوشت كرده اند كه چرا فلان كار نشده است - ايشان گاهي مفصّل هم پي نوشتها را مي نويسند - دو ماه گذشته، اما ترتيب اثر داده نشده است. ايشان بايد پيگيري كنند كه چرا نشد؛ مگر من گفته بودم كه سال ديگر اين كار بشود؟! من گفته بودم همين حالا صورت بگيرد. او بايد بيايد جواب بدهد؛ حداقل اين است كه بيايد توجيه كند و بگويد اين كار نشدني است؛ اما اين كه نيمه كاره بماند، درست نيست. از مجموعه مديران ارشدتان گزارش بخواهيد و به گزارشها صددرصد اعتماد نكنيد. لازم نيست ابراز بي اعتمادي كنيد؛ اما در دلتان جايي براي بي اعتمادي بگذاريد؛ چون باز هم تجربه ما مي گويد كه بسياري از

گزارشها با واقعيت تطبيق نمي كند. آن مدير بيچاره نمي داند؛ يك نفر آمده كاري كرده و كاغذي را روي ميز لغزانده؛ او هم برداشته تحويل شما داده و شده گزارش مستند؛ در حالي كه دستگاه بازرسي شما بايد هميشه مراقب باشد. دستگاه بازرسي را از نزديكترينها انتخاب كنيد. من،هم زمان رياست جمهوري آقاي هاشمي اين نكته را به ايشان گفتم، هم به آقاي خاتمي عرض كردم. به ايشان گفتم آقاي علي خاتمي - برادرتان - را براي بازرسي بگذاريد، كه ايشان هم گذاشتند و چقدر هم خوب بود. بايد نزديكترين آدمها - خاطر جمع و صميمي - را براي كار بازرسي گذاشت تا انسان ببيند چه مي گذرد؛ يعني غير از گزارشي كه از طريق معمول مي آيد، اطّلاع ديگري هم وجود داشته باشد. مسأله كار و اشتغال مهم است. بعد از انتخاب مجدّد آقاي خاتمي، در يك جلسه مفصّل با ايشان صحبت كردم؛ بعداً در جلسه ديگري ايشان باز در همان زمينه مطالبي گفتند. من مي گويم غير از كارهايي كه معمولاً شما در وزارتخانه ها انجام مي دهيد - به قول فرنگي مآبها، كارهاي روتين - چند كار عمده را انتخاب كنيد و تصميم بگيريد كه اين دولت آنها را راه بيندازد. من در آن موقع به ايشان سه نكته را عرض كردم: اوّلين نكته، ايجاد اشتغال بود. كاري كنيد كه وقتي دوره چهار ساله دولت دوم آقاي خاتمي تمام شد، دولت بيايد بگويد كه من نسبت اشتغال را از اين مقدار به اين مقدار آورده ام؛ مثلاً نسبت بيكاري را از سيزده درصد به شش درصد آورده ام؛ يعني بتواند اين آمار را قرص و محكم به مردم ارائه دهد. اين

كار در تاريخ ثبت خواهد شد و از آن كارهاي ماندگار خواهد بود. دومين نكته اي كه به ايشان عرض كردم، مسأله نوسازي صنعت كشور بود. الان صنعت ما فرسوده است - ضمناً اين نكته قابل توجّه آقاي ستّاري فر و آقاي جهانگيري است - واقعاً نوسازي صنعت كشور را جدّي بگيريد. كاري كنيد كه بعد از چهار سال بتوانيد بگوييد ما صنعت كشور را اين مقدار از فرسودگي نجات داديم. اين هم از آن كارهاي بسيار مهم و ماندگار است. هر رئيس جمهوري، هر وزيري و هر مديري بعد از شما سرِ كار بيايد، سپاسگزار شما خواهد بود؛ چون شما براي او و كشور كار كرده ايد. سومين نكته اي كه گفتم، وصل كردن دانشگاه و صنعت كشور به يكديگر بود؛ كه اين كار جز در دفتر رئيس جمهوري، در جاي ديگر امكانپذير نيست و من خواهش مي كنم كه اين كار را هر چه زودتر انجام دهيد. البته وزارت علوم و وزارت صنايع، هر كدام نقش خود را خواهند داشت؛ اما اين اتّصال بايد در دفتر رئيس جمهوري و زير نظر شخص ايشان باشد. بايد يك نفر مورد اعتماد و آشناي با علم و صنعت - كه ايشان مرحوم دكتر ابتكار را براي اين كار درنظر گرفته بودند، كه نشد - به دفتر رئيس جمهور بيايد و دانشگاه را به صنعت كشور وصل كند. اين كار، هم صنعت كشور را جهش خواهد داد، هم سدّي را كه جلوِ جوي آب علم كشور را گرفته - آزمايشگاه ندارند، كارگاه ندارند - يكباره برخواهد داشت و حركت عظيمي به وجود خواهد آمد. هر دو طرف تشنه اند. در نهايت، كمك مالي

هم به صنعت كشور مي شود. من امروز بر آن سه نكته اي كه به ايشان عرض كردم، مسأله كشاورزي را اضافه مي كنم؛ همان چيزي كه آقاي حجّتي در اين جا قولش را به من دادند و من توقّع داشتم كه ايشان در مجلس هم آن را بگويند - كه متأسفانه نگفتند - و آن اين است كه ما در مواد اصلي غذايي كشور، يعني گندم و برنج و احتمالاً روغن، خودكفا شويم. ايشان به من قرص و محكم گفتند كه مي توانيم خودكفا شويم؛ اما هرچه گوش تيز كردم ببينم ايشان در مجلس كلمه «خودكفايي» را مي آورند، ديدم نه! ايشان گفتند ما مي توانيم اينها را پيش ببريم. پيش بردن كجا، خودكفايي كجا؟! البته اين آقاي حجّتي اي كه من شناخته ام، مي تواند اين كار را بكند. الان كشور براي اين كار آماده است. ايشان بايد همّت كند و ان شاءاللَّه سازمان مديريّت و برنامه ريزي به ايشان كمك كند و آقاي رئيس جمهور هم حتماً كمك خواهد كرد؛ من هم با همه وجود كمك خواهم كرد. اين كار جزو كارهاي اساسي است كه اگر صورت گيرد، ديگر آن دغدغه اي كه آقاي رئيس جمهوري در مجلس اسم آوردند و آن كم خوابي و يا بي خوابيِ دو سه شبه ايشان و آقاي شريعتمدار پيش نخواهد آمد. البته آقاي حجازيِ ما هم در آن دغدغه شريك بودند، فقط به بنده نگفته بودند. البته نه اين كه مثلاً تا ده روز نگفتند؛ نه، همان دو سه روزِ اوّل نگفتند؛ اما بعد كه قدري مشكل برطرف شد، اين قضيه را به ما گفتند. ما بايد مشكل گندم را از دوش وزارت بازرگاني برداريم و روي دوش كشاورز خودمان و

وزارت جهاد كشاورزي بگذاريم. دولت اين چهار كار را در محور برنامه هاي خود قرار دهد. اينها كارهايي است كه به بعضي از بخشها ارتباط مستقيم و به بعضي بخشها ارتباط غير مستقيم دارد. زمان پروژه ها، بسيار طولاني است. يكي از خصوصيات دولتِ كار بودن اين خواهد بود كه ما تلاش كنيم زمان پروژه ها را كوتاه كنيم، و اين مي شود. باز من در اين جا ذكر خيري از مرحوم دادمان بكنم. من وقتي در سفر گيلان، به بندر انزلي رفتم و آن پل قديمي را - كه خود من حدود چهل سال قبل از آن عبور كرده بودم - ديدم، در دل شرمنده شدم. غازيانِ امروز شايد ده برابر غازيانِ آن روز شده؛ بندر انزلي هم چند برابر بندر پهلويِ آن روز شده؛ اما پل بين اين دو از روي آن رودخانه عريض، يك پل قديمي با عرضِ بسيار كم است. بعد هم كه رفتيم، ديديم مردم و به تبع آنها آقاي امام جمعه، همه از ما ساخت پل را مي خواهند. من وقتي به رشت برگشتم - در خانه آقاي صوفي، آقايان وزرا جمع شدند؛ آقاي عارف و ديگران هم بودند - مسأله پل را مطرح كردم و به مرحوم دادمان گفتم شما اين پل را مي سازيد؟ ايشان فكري كرد و گفت بله، ما سه ساله آن را تحويل مي دهيم. من گفتم آن را دوساله تحويل دهيد. ايشان سري تكان داد و من فكر كردم كه تلقّي به قبول كرده كه دوساله تحويل دهد. گفتم من دلم مي خواهد دو سال ديگر رئيس جمهور بيايد و در همين موقع اين پل را افتتاح كند. وقتي دادمان از دنيا

رفت، كساني از دوستان ما كه با خانواده ايشان مرتبطند، گفتند دادمان در خانه گفته بود كه فلاني به من گفت دو ساله پل را بسازيد؛ اما من آن را يكساله تمام مي كنم! همت آن مرد، اين گونه بود. ببينيد انسان از فقدان چنين آدمهايي چقدر مي سوزد. او مي توانست اين كار را بكند؛ من معتقدم آقاي خُرّم هم مي تواند. البته هميشه ما وقتي از وزرا مي پرسيم چرا زمان پروژه ها اين قدر طولاني است؛ بايد سه سال طول بكشد، اما هشت سال طول مي كشد و اين براي كشور خسارت دارد؛ همه تقصيرها را گردن سازمان مديريّت و برنامه ريزي و بانك مركزي مي اندازند و مي گويند اينها نكردند. شايد هم واقعاً حق با آنهاست. بالاخره روز از نو و روزي از نو؛ بايد كاري بشود كه هرچه ممكن است، اين زمانها را كوتاه كنيد. نصيحت دوم من، مسأله عدالت پروري است. ما براي اجراي عدالت آمده ايم. قشر محروم مردم، بلندگو و تريبون ندارند؛ اما قشر مرفه و زرمند و زورمند، هم از تريبونها بناحق استفاده مي كنند؛ هم هرجا بخواهند، در بدنه ها اعمال نفوذ مي كنند و كارشان را پيش مي برند؛ ولي آن قشر محروم زمين مي مانند. اهتمام اصلي دولت در همه سياستهاي اجرايي و بخشي، بايد رفع محروميت به نفع ايجاد عدالت باشد. اين بايد اوّلين چيزي باشد كه مورد نظر قرار مي گيرد. با اين كار، چقدر ما رفع محروميت مي كنيم و چقدر كشور را به عدالت نزديك مي كنيم. البته اين كه چه چيزهايي در رفع محروميت بيشتر مؤثّرند، شما آنها را خيلي خوب مي دانيد. اشتغال، مسكن، درمان، بيمه و موارد گوناگون ديگر، در كاهش و رفع محروميت مؤثّرند. مثلاً اگر مي خواهيم يك

پروژه صنعتي يا معدني يا ارتباطاتي را اجرا كنيم، در درجه اوّل بايد ببينيم تأثير آن در ايجاد عدالت اجتماعي چقدر است؛ بر اين اساس كار كنيم. عزيزان من! اين نكته را در اين جا بگويم: از جمله چيزهايي كه روند حركت به سمت عدالت را در جامعه كُند مي كند، نمود اشرافيگري در مسؤولان بالاي كشور است؛ از اين اجتناب كنيد. اشرافيگري دو عيب دارد؛ عيب دومش از عيب اوّلش بزرگتر است. عيب اوّلِ اشرافيگري، اسراف است - اشرافيگريِ حلال را مي گوييم؛ يعني آن چيزي كه پولش از راه حلال و بحق به دست آمده - اما عيب دوم بدتر است و آن اين است كه فرهنگ سازي مي كند؛ يعني چيزي براي مسابقه دادن همه درست مي كند. البته در اين زمينه مسؤولان درجه يك بسيار نقش دارند؛ تلويزيون بسيار نقش دارد؛ منش من و شما هم بسيار نقش دارد. من يك وقت شنيدم كه يكي از وزراي معادن - نمي گويم در چه سالي - انواع و اقسام سنگهاي گرانقيمتي را كه ما در كشور داريم، آورده و در وزارتخانه اش كار كرده است! من در اين جا او را خواستم و به او گفتم: شما چرا اين كار را كردي؟ گفت: وقتي مسافران خارجي به وزارتخانه مي آيند، اين سنگها جلوِ چشمشان قرار گيرد و مشتري پيدا شود! شما را به خدا، اين منطق، قابل قبول است؟! ما اين همه خرج كنيم و سنگهاي وزارتخانه را - كه دارد يا ندارد - جمع كنيم و سنگ جديد نصب كنيم، براي اين كه مشتري پيدا كنيم! شما مي توانيد در سالن اصلي وزارتخانه خود چارچوب بزرگي را به طول پنج و عرض سه

متر درست كنيد و انواع و اقسام سنگهايتان را به شكل بسيار بديع و زيبا در آن جا بچينيد - كساني هستند كه كارشان همين چيدنهاست - بعد هر ميهماني آمد، به عنوان اداي احترام، او را به آن جا ببريد تا سنگها را تماشا كند؛ هم تماشاست، هم مشتري يابي؛ اين كه بهتر است. بهانه براي تجمّل سازي، واقعاً مناسب نيست. به نظر من زرق و برق در زندگي شما وقتي به بيرون منعكس شود، آن اشكال دوم را دارد: فرهنگ مي سازد و يك عدّه نوكيسه و تازه به دوران رسيده را به خرجها و تجمّل بازيِ زيادي تشويق مي كند. بعد هم مي بينند رؤساي نظام هستند؛ همه به آن طرف حركت مي كنند؛ آن وقت از شما تندتر هم مي روند؛ چون شما بالاخره ملاحظاتي داريد كه بسياري از آنها ندارند. البته من در اين زمينه ها قبلاً سفارشهايي به عزيزان كرده ام. در همين چند ماه قبل دو گزارش جداگانه از بوشهر و اصفهان به من رسيد كه به معناي حقيقيِ كلمه خواب را از چشم من ربود؛ هر دو هم مربوط به دستگاههاي دولتي بود. گزارش اصفهان مربوط به محل سدّ است؛ مظهر فاصله و درّه بين وضع زندگي قشرهاي فقير و قشرهاي دولتي. در آن جا خانه ها و ويلاهايي ساخته اند - البته بخش خصوصي هم هست، اما دولت هم در آن جا از اين كارها كرده است - كنارشان هم مردم زندگي عادي اي ندارند؛ نان ندارند كه شكمشان را سير كنند؛ دروازه هم گذاشته اند كه كسي حق ندارد از آن جا عبور كند و به آن طرف برود! در يكي از جزاير بوشهر هم همين اتفاق افتاده و مربوط به يك بخش دولتي است. اينها

اصلاً قابل قبول نيست. بنده خبر نداشتم؛ اما اگر اطلاع داشتم كه مي خواهند چنين جايي را در اصفهان و يا بوشهر بسازند، با اين كه بنا ندارم در كار اجرايي دخالت كنم، قطعاً به آن استاندار يا آن وزير، كتباً و يا شفاهاً مي گفتم شما حق نداري اين كار را بكني. به هرحال اين كار را كرده اند؛ ساخته اند و تمام كرده اند. تأثير اين كارها خيلي بزرگ است. نصيحت سوم ما اين است كه اين دولت بايد شعار خودش را امانت و درستكاري قرار دهد. البته شما درستكاريد. من بارها از وزرا - چه شما، چه كساني كه قبل از شما بودند - با همين عنوان و صفت، تمجيد و تجليل كرده ام؛ چون عقيده ما اين است. بالاخره نمي شود وزراي ما درستكار و امين نباشند. اين جمله اميرالمؤمنين معروف است كه فرمود: «انّ عملك ليس لك بطعمة»؛(6) اين طعمه اي نيست كه تو به دست آورده باشي و بخواهي از آن، لقمه ي چربي بزني؛ «ولكنّه في عنقك امانه(7)»؛ اين يك امانت و مسؤوليت بر دوش شماست. از فرصتهاي شغلي نبايد استفاده ي شخصي شود. نبايد ريخت و پاش صورت گيرد. اين نامه هشت مادّه اي كه من به آقايان رؤساي سه قوه نوشته ام، جدّي است. ما گذاشته ايم آقايان اقدام كنند؛ اما اگر اقدام نكنند، بنده خودم وارد ميدان مي شوم و اقدام مي كنم؛ بعد هم اينها مي آيند گله مي كنند، اما گله شان به جايي نخواهد رسيد؛ چون بالاخره بايد كار بشود. شما اين همه زحمت مي كشيد؛ من واقعاً مي بينم كه اين همه غصّه و جوش خورده مي شود؛ خود رئيس جمهور و ديگران كار مي كنند؛ بعد يك نفر آدم بيايد از اين اوضاع و

احوال استفاده كند و پولي به جيب بزند و همه را بدنام و دولت را خراب و مردم را نااميد كند. مگر اين قابل اغماض است؟ تخلّفاتي كه به من گزارش مي شود، غالباً از شركتهاي وابسته است. اوايل رياست جمهوريِ آقاي خاتمي، گزارشي راجع به شركتها به ايشان دادند، به من هم دادند. البته انتظار من اين بوده و هست كه نسبت به اين مسائل تصميم گيري شود. در بعضي از اين شركتها كارهايي صورت مي گيرد؛ مثل خريدهاي كلان، بدون توجيه اقتصادي؛ احداث ساختمان، حتّي همراه با تخلّف؛ سرمايه گذاري، بدون توجيه اقتصادي؛ سفرها و مأموريتهاي خارج، بدون توجيه واقعي و بدون تخصّص لازم - براي يك كارِ بيخود و كم اهميت، هيأتي را به خارج مي فرستند - توزيع امكانات، غيرعادلانه و بدون توجيه؛ يك بار خودرو را به آنها مي فروشند، يك بار خودروي دولتي به آنها مي دهند؛ يك بار پول مي دهند كه خانه رهن كنند، يا خانه سازماني به آنها مي دهند، در حالي كه خانه دارند؛ پرداختهاي كلان و هدايا و جوايزِ بي مورد هم ديده مي شود. يكي از كارهاي بسيار بدي كه مي خواست رايج شود و خوشبختانه به نحوي جلوِ آن گرفته شد، مسأله هدايا بود. كسي مي خواهد از مسؤوليتي برود، هداياي فراواني به او داده مي شود! كسي كه هديه مي دهد، از كجا مي دهد؟ از جيب خودش؟ نه، از بيت المال. به چه مناسب؟! اين هديه چيست؟! استخدامهاي بي ضابطه وابستگان و تنظيم اسناد صوري را هم به ما گزارش كرده اند. دفتر ارتباط مردمي ما اين اسناد را به وزارت اطّلاعات فرستاد؛ جوابيه وزارت اطلاعات را هم براي من فرستادند. آنها در همه موارد اسناد را تصديق كردند و

گفتند درست همين طور است. بايد برخورد شود؛ نگذاريد اينها به قوّه قضايّيه برسد؛ خودتان با اينها در داخل دولت برخورد كنيد. آن دستگاه مربوط به اين شركت، بي ملاحظه با اينها برخورد كند. آقا مي آيد جنسي را كه متعلّق به اين شركت است، يك بار مي فروشد، يك بار اجاره مي دهد! اين كار معنا ندارد؛ چرا؟! چون در فلان شركت وابسته، چند نفر از خويشاوندانش هستند. اين طور كارها اصلاً قابل قبول نيست؛ اينها با امانت و درستكاري، بسيار منافات دارد. از جمله مصاديق امانت، رعايت اولويّتها در هزينه كردن است. گاهي هزينه ها، هزينه هاي درستي است؛ اما اولويّت دار نيست. شما نگاه كنيد، اولويّتها را با امكانات تطبيق كنيد. امكانات ما محدود است؛ لذا اولويّتها را با امكانات چِفت كنيد. البته در اين كار، سازمان مديريّت و برنامه ريزي و دستگاههاي دولتي مي توانند نقش زيادي داشته باشند. خلاصه اين كه بايد براي بيت المال، بسيار اهميت قائل شد. من در همين جا بگويم: يكي از چيزهايي كه واقعاً اولويّت ندارد، برگزاري بعضي از سمينارهاست. امسال به نظرم ايران ركورد سمينار را شكست! هر روز در راديو و تلويزيون خبر برگزاري سميناري درباره فلان مسأله اي كه چندان اهميت ندارد، منعكس مي شود. يك وقت هست كه عدّه اي در اين جا جمع مي شوند تا تبادل نظر علمي كنند. در اين سمينارها اين طور نيست؛ بايد پول هواپيما و هتلشان را بدهند؛ بعد كه آنها به اين جا مي آيند، مي گويند به به، شما ايرانيها چقدر ميهمان نوازيد؛ ما مي خواهيم دو روز ديگر هم بمانيم! چنين چيزهايي در دنيا معمول نيست. به طور جدّي جلوِ اينها را بگيريد؛ مگر اين كه سمينار لازمي باشد كه براي برگزاري آن، واقعاً يك نياز حقيقي وجود داشته باشد.

نصيحت چهارم ما، پاسخگو بودن است. پاسخگو بودن در مقابل مجلس و قانون، يك روال معمولي دارد. من مي خواهم از اين يك قدم بالاتر بروم؛ مي خواهم بگويم هر كاري مي كنيد، بايد طوري باشد كه براي آن استدلال و توجيه قانع كننده اي داشته باشيد. اگر از شما پرسيدند چرا اين سرمايه گذاري را كرديد، چرا آن اقدام را كرديد، چرا آن اقدام را نكرديد، بگوييد با اين استدلال. البته ممكن است آن استدلال، غلط باشد و همه آن را نپسندند؛ اما شما استدلال داشته باشيد. پاسخگو بودن، يعني اين. در پيشگاه خداي متعال نيز همين طور است. اگر ما پيش خداي متعال استدلال داشته باشيم، چنانچه استدلال ما غلط باشد، خداي متعال اغماض مي كند. البته گاهي مي شود كه انسان استدلال خودش را قبول ندارد؛ اين را خدا مي فهمد؛ مردم هم مي فهمند. آن جايي كه استدلال را صوري درست كرديم، ديگران مي فهمند. پس بايد استدلالي باشد كه واقعاً خود ما را قانع كند. عدّه اي مي گويند شما جرأت را از مديران مي گيريد! نه آقا، بنده خودم آدم باجرأتي هستم و از كارهاي بزرگ اصلاً واهمه ندارم و وارد كارهاي بزرگ شده ام و مي شوم و از آدم باجرأت هم لذّت مي برم. هر آدمي را هم ببينم كه با مشاهده كار عظيم به شوق مي آيد تا جلو برود، در دلم تحسينش مي كنم و قدر او را مي دانم. نخير، نمي خواهيم جرأت مديرها را بگيريم؛ منتها آن مديري كه پشت كارش استدلال هست، جرأت دارد؛ اما آن مديري كه استدلال ندارد، خودش جرأت ندارد. كارش «يقدّم رجلا و يؤخّر اخري» است؛ يك قدم جلو، يك قدم عقب؛ آخر هم كار را ضايع و خراب مي كند. پاسخگو

بودن به اين معناست. من مي بينم گاهي اوقات بعضي اشخاص كارهاي زيادي مي كنند، اما اصلاً توجيه ندارند. بامزه اين است كه بعد هم در موضع معترض و اپوزوسيون مي نشينند! آقا سيزده، چهارده سال در رأس يك وزارتخانه بوده؛ محصول كار، مطلقاً غيرقابل قبول است؛ حالا به جاي اين كه ما برويم بگوييم آقا شما بعد از سيزده، چهارده سال چرا محصول كارتان اين است، او طلبكار است كه به من كمك نكردند! اين حرف معنا ندارد. جايي داشته باشيد براي اين كه اين معنا را سؤال و مشخص كنند، كه ببينيم چرا اين گونه حرف مي زنند. به نظر من، هم مجلس و هم ديوان محاسبات بايد فعّال شوند. من خواهش مي كنم كه سازمان مديريّت و برنامه ريزي و وزارت امور اقتصادي و دارايي، با ديوان محاسبات چِفت شوند. ديوان محاسبات، چيز خيلي خوبي است؛ كمك به شماست. من ديده ام دستگاههاي دولتي از ديوان محاسبات خوششان نمي آيد. ديوان محاسبات جاي خوبي است؛ هم مجلس است، هم مؤاخذه كننده است. نصيحت پنجم، پرهيز از تشنّج سياسي است. گاهي بعضي از اعضاي دولت يك كلمه حرف مي زنند يا موضعي اتّخاذ مي كنند، بعد مي بينيد كه يك مسأله سياسي در كشور درست مي شود. يك حرف بيخودي كه لزومي نداشت گفته شود، گفته مي شود؛ بعد همان را راديوي خارجي و راديوي داخلي و فلان روزنامه بنا مي كنند به كش دادن. هرچه كه فضاي كشور از تهيّج سياسي دورتر باشد، شما بهتر مي توانيد كار كنيد. شما نگذاريد آن فضا به وجود آيد. در وزارتخانه ها هم آدمهايي را كه اين طور حركت مي كنند، نياوريد. من به بعضي از دوستان راجع به اين قضيه سفارش كرده بودم، اما گوش

نكردند؛ لذا نتايج خوبي به بار نيامد. البته در اين زمينه ها بنايِ بر الزام و تأكيد ندارم. به بعضي از افراد يك نصيحت دوستانه و برادرانه مي كنم كه اگر عمل كنند، به نفع خودشان است. بعضي عمل مي كنند، بعضي هم متأسفانه عمل نمي كنند. آدمهاي مسأله دارِ جنجاليِ وابسته به فلان جناح و فلان حزب را نياوريد؛ اينها بروند كار خودشان را جاي ديگر بكنند. دولت نبايد به جايي تبديل شود كه احزاب مي خواهند ديدگاهها و گرايشهاي خودشان را در آن جا رسمي و پرچمش را بلند كنند. اين درست نيست؛ نتيجه اش اين خواهد شد كه از كار مي مانيد و آن وظيفه اي كه بر عهده شماست، به بار نخواهد نشست. به نظر من آقايانِ وزرا هم نبايد وقت خود را در كارهاي حزبي صرف كنند. زمان آقاي هاشمي وقتي حزب آقايان كارگزاران درست شد، يكي از اشكالات اساسي اي كه من به كار آنها گرفتم و به آنها گفتم، اين بود كه براي حزب بايد وقت صرف كنيد - دور هم بنشينيد و حرف بزنيد، تبادل نظر كنيد، بلي و خير بگوييد، بحثهاي سياسي و روشنفكري كنيد - كه ولو در كار شما هيچ اثري هم نگذارد، بايد بدانيد كه اين مقدار همّت و وقت، متعلّق به دولت است. وزير كه در وزارتخانه هشت ساعت كار ندارد؛ وزير، تمام وقت در اختيار وزارتخانه است. اگر شما همّت و نشاط حرف زدن و فكر كردنتان را جاي ديگري صرف كرديد، در حقيقت وقت وزارتخانه را غصب كرده ايد. اين فعلِ حرام است. من عرض مي كنم، اين كه ما مي گوييم سياست ما عين ديانت ماست و ديانت ما عين سياست ماست - كه

مرحوم مدرّس حرف درستي زد و امام آن را تأييد كرد - معناي واضحي دارد؛ اما يك روي ديگرش اين است كه سياست ما بايد ديندارانه و پرهيزگارانه باشد. هر كار سياسي اي خوب نيست. بعضي كسان هستند كه به كار سياسي، فقط مثل يك كار سياسي اي كه هيچ گرايشي به دينداري ندارد، نگاه مي كنند. هدف اين است كه اين كار، سياسي پيش برود. اين درست نيست؛ كار سياسي بايد متديّنانه باشد. همه چيزهايي كه در شرع حرام است، به توانِ دو در كار سياسي بايد مورد توجّه قرار گيرد و معتبر شمرده شود. كار سياسي بايد به دور از بي پروايي باشد. نصيحت ششم، هماهنگي و همنواختي است. من بارها گفته ام، در جلسه هيأت دولت قبل هم گفته ام كه دولت مثل چهارراهي است كه رئيس جمهور، پليس راهنمايي است؛ يك راه را مي بندد، يك راه را باز مي كند. مقصود اين است كه همه بتوانند از اين مركز، بدون تصادف عبور كنند. لذا بايد با هم هماهنگي داشته باشيد - هم ميان دولت و هم در ديگر مجموعه هاي نظام - يعني همه بايد يك آهنگ را بنوازيد؛ تك نوازي و جدا شدن، معنا ندارد. سياستهاي اجرايي كلّي دولت را ملاك قرار دهيد و همه با هم كار كنيد. مثلاً من مي بينم گاهي اوقات وزارت خارجه ما در عالم سياست، با دولتي مشكلي پيدا كرده و مي خواهد روي آن فشار سياسي بياورد. وزارت خارجه ما نمي تواند تانك بردارد و به آن كشور ببرد؛ ما يك معامله اقتصادي داريم، از آن بايد استفاده كند؛ يا معامله را قطع كند يا معامله را اجرا كند يا شرط بگذارد. وزارت خارجه كار

خودش را مي كند؛ وزارت بازرگاني، وزارت صنايع و وزارت بهداشت و درمان هم - كه مي خواستند چيزهايي بخرند - در آن جا كشك خودشان را مي سابند! با فلان كمپاني وارد مذاكره مي شوند و چيزي را مي خرند. اين طور جدا از هم كه نمي شود. البته آنها هم متقابلاً گله مي كنند و مي گويند ما وقتي مي خواهيم با وزارت خارجه هماهنگي كنيم، ما را محدود مي كند. بسيار خوب؛ اين راه حل دارد. مشكلش بايد در دولت حل شود. هيچ تحرّكي در خارج از كشور - تحرّك عمراني، اقتصادي، معامله و ... - نبايد از پشتوانه بودن براي سياست خارجي ما منفك شود؛ بايد در جهت سياست خارجي و در خدمت آن باشد. شما الان مي بينيد امريكاييها اعتراف دارند كه بهترين مسير براي خط لوله آسياي ميانه، ايران است - اين را همه شركتها هم قبول دارند - اما سياست به اين كار اجازه نمي دهد؛ يعني اينها به يك كار غيرصرفه جويانه گردن نهاده اند؛ براي اين كه سياست را تقويت كنند. البته خدا لعنتشان كند؛ اين كارشان خيلي بد است؛ اما از ديدگاه آن دولت، اين كار، منطبق با منطق است و بايد همين كار صورت گيرد. همچنين بايد هماهنگي با بقيه دستگاههاي نظام صورت گيرد، كه خوشبختانه آقاي خاتمي هم در بياناتشان به آن اشاره كردند. آخرين نصيحت من - كه مهمترينش هم هست - توجه به معنويّت و اخلاق است. عزيزان من! همه شما - پيرتان، جوانتان، روحانيتان، غير روحانيتان، بخشهاي اقتصاديتان، بخشهاي فرهنگيتان، بخشهاي مربوط به جهات انساني - بايد خودتان را سرباز دين بدانيد و همّت شما اين باشد كه مردم متديّن شوند.البته اعتقاد من اين است كه بخشهاي

اقتصادي ما اگر مي خواهند مردم متديّن شوند، معاش مردم را تأمين كنند؛ چون «من لامعاش له لامعادله»(8). اگر بخشهاي اقتصادي دولت، معاش مردم را تأمين كردند، مردم متديّن خواهند شد. اما از اين گذشته، مسأله استقرار معنويّت و جلوگيري از مظاهر فساد يا شيوع فساد يا شيوع بي ديني و بخصوص تظاهر به اين معنا، جزو كارهاي واجب است. خداي متعال در قرآن مي فرمايد: «و اذا اردنا أن نهلك قرية أمرنا مترفيها ففسقوا فيها»؛(9) وقتي مي خواهيم جامعه اي را نابود كنيم - ساز و كار و طبيعتش در سنّت الهي اين است - مترفين و پولدارهاشان فسق مي كنند؛ «فحقّ عليها القول فدمّرناها تدميرا»؛(10) بعد عذاب الهي بر اينها نازل مي شود. لازمه فسق آنها، ورود عذاب الهي است؛ برو برگرد هم ندارد؛ يعني اين ساز و كار روي همه جوامع اثر مي كند؛ منتها تفاوت مي كند به اين كه آن جامعه از لحاظ عناصر نگاهدارنده در چه حدّي باشد. جامعه اي هست كه اين عنصر نابود كننده و مضمحل كننده را دارد؛ اما در مقابل، عناصر حفظ كننده هم دارد - علم زيادي دارد، ثروت زيادي دارد، سياستمداران عاقلي دارد، موقعيت خوب جغرافيايي يا تاريخي دارد - اين موجب مي شود كه آن عنصر نابود كننده، نه اين كه اثر نكند؛ ديرتر اثر كند. شما اگر امروز نگاه كنيد، مي بينيد كه جامعه امريكا به خاطر همين «ففسقوا فيها» و بسياري عوامل ديگر، رو به اضمحلال است؛ اما بعضي از جوامع هستند كه امكانات نگهدارنده را ندارند - نه علم را دارند، نه ثروت را دارند، نه سياستمداران مجرّب و پخته اي دارند - اين امكان ويران كننده را هم دارند؛ اينها اگر در اين

گنداب و لجنزار وارد شوند، زود از بين خواهند رفت. از بين رفتنشان هم به اين معنا نيست كه چند ميليون آدم ناگهان مي ميرند؛ معنايش اين است كه اين ملت با هويّت ملي اش نابود مي شود؛ ضعيف مي شود، توسري خور مي شود، مورد بي اعتنايي دنيا قرار مي گيرد و دچار ابتلائات و فلاكتهاي فراواني مي شود. بنابراين مسأله معنويّت بسيار مهم است. من از دولت و يكايك شما دوستاني كه در دولت هستيد، بي حدّ و مرز - اما مشروط - حمايت مي كنم؛ يعني اگر بنا شد - كه بنا هست - از وزارتخانه اي يا از دولت به طور عام حمايت كنم، اين حمايت حدّ و مرز ندارد. زبان، عمل، اقدام و به كارگيري همه امكاناتي كه در اختيار من است، مشمول اين حمايت خواهد بود؛ تا الان نيز همين طور بوده است. بنابراين من هيچ حدّي براي حمايت خودم از دولت و يكايك وزرا نمي گذارم؛ اما اين حمايت، مشروط به اين است كه اين جهات را رعايت كنيد. اگر من ببينم و تشخيص دهم - كه من دير هم جزم مي كنم - وزارتخانه اي راهي برخلاف راه صحيح حق - كه قانون اساسي و سياستهاي نظام و اسلام براي ما معيّن كرده - حركت مي كند، ديگر از او حمايت نخواهم كرد؛ اگر لازم شد، با او مقابله هم مي كنم. اين وظيفه شرعي و قانوني من است. ولي مادامي كه اين طور نباشد، بنده از همه دوستان حمايت بي حدّ و مرز خواهم كرد؛ از رئيس جمهور محترم كه معلوم است حمايت مي كنم؛ ايشان مورد حمايت هميشگي و دعاي هر شب من هستند. ان شاءاللَّه خداوند ايشان و شما را موفّق و مؤيّد بدارد و تأييد و

كمكتان كند تا بتوانيد اين بار سنگين را برداريد. ... مسأله اشتغال را جدي بگيريد. در ستاد اشتغال، خود آقاي خاتمي با آن مجموعه وزرا شركت مي كنند. هم وزارت امور اقتصادي و دارايي، هم وزارت كار و امور اجتماعي، هم وزارت صنايع - اينهايي كه بيشتر مباشر اين امر هستند - هر چه ممكن است، اين مسأله را جدّي بگيرند. البته من با يكايك آقايان وزرا هم در زمينه ي مسائل خودشان حرفهاي زيادي دارم؛ از جمله با آقاي صوفي در مورد تعاون. ما با آقاي حاجي راجع به تعاون، بسيار صحبت كرديم؛ با آقاي صوفي هم ان شاءاللَّه صحبتهايي خواهيم داشت. شما برويد كارتان را با جدّيت شروع كنيد تا ان شاءاللَّه بعد توفيق ديدار جداگانه هم با دوستان دست بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 169 2) مفاتيح الجنان/دعاي افتتاح. 3) نهج البلاغه، خطبه 113 4) عصر: 3 5) نهج البلاغه، نامه 53 6) نهج البلاغه، نامه 5 7) همان. 8) . 9) اسراء: 16 10) همان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اعضاى مجلس خبرگان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي مجلس خبرگان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در ابتدا ايام ولادت با سعادت حضرت صدّيقه طاهره سلام اللَّه عليها را به همه آقايان محترم تبريك عرض مي كنم. اجلاس شما با اين ايام متبرّك مصادف شد؛ ان شاءاللَّه اين نشستنها و گفتنها و شنيدنها، مشمول توجّهات آن بانوي معظّمه قرار گيرد. از بيانات حضرت آقاي مشكيني و حضرت آقاي اميني تشكّر مي كنم. آنچه را كه حضرت آيةاللَّه مشكيني از نصايح و تبيين اهميت حاكميت اسلام و نظام اسلامي در كشور ما بيان كردند، همه مطالب درست و متين و مورد تأييد ماست؛ ايشان حرف دل ما را فرمودند.

بد نيست بنده هم چند جمله اي در همين زمينه ها عرض كنم. در آن بخشي كه راجع به اهميت حادثه بزرگ تشكيل نظام اسلامي مطالبي بيان فرمودند، بايد عرض كنم كه بزرگي و عظمت اين حادثه به قدري است كه مهمترين دستگاههاي سياسي دنيا، سالهاست كه مشغوليت مهمّشان پرداختن به اين قضيه است. علّت هم اين است كه با انقلاب اسلامي و تشكيل نظام اسلامي، افق جديدي در زندگي محيط اسلامي - مجموعه كشورها و ملتهاي مسلمان - به وجود آمد و انقلاب و نظام اسلامي، آرمانهاي جديدي به آنها داد. طبيعت اين آرمانها به گونه اي است كه نظام استكباري را سراسيمه مي كند؛ چون بناي نظام استكباري، بر تسلّط و سيطره اقتصادي و فرهنگي و سياسي بر مناطقي است كه كشورهاي اسلامي در آن مستقرّند. حيات نظام استكباري به اين مناطق وابسته است؛ چون هم به منابع و هم به بازارهاي فروش آن احتياج دارد. وقتي در اين كشورها تفكّر اسلام و آرمان اسلامي احياء شد، نظام استكباري احساس خطر كرد؛ چون آرمان اسلامي با سلطه اين نظام، به شدّت مخالف است. در كشورهاي اسلامي، ما عملاً بازتاب و انعكاس نظام اسلامي را مشاهده مي كنيم و مي بينيم كه جوانان و روشنفكران و عامه مردمشان تحت تأثير پيام طبيعي تشكيل نظام اسلامي قرار گرفته اند. اگر انسان حوادث دنياي اسلام را در اين بيست سال تعقيب كند، علّت نگراني و سراسيمگي امريكا و بقيه دستگاههاي استكباري را به خوبي مي فهمد. آنها احساس خطر مي كنند و حق دارند كه احساس خطر كنند. البته اين به آن معنا نيست كه نظام اسلامي تصميم به جنگ با كشوري يا با نظام خاصّي در دنيا

دارد؛ بلكه به اين معناست كه آوردن اين فكر در ميدان زندگي مردم، براي آنها خطرآفرين است. آنها توانستند با شعار دمكراسي، نظام ماركسيستي را در عالمِ نظريّه محكوم كنند؛ اما نمي توانند نظام اسلامي را با اين موج محكوم كنند؛ چون نظام اسلامي، يك نظام مردمي است و مردم سالاري در نظام اسلامي، حقيقي تر، واقعيتر، اصيلتر و ريشه دارتر از نظامهاي غربي است. امروز نظامهاي غربي كه خودشان مدّعي مردم سالاريند، دچار تناقضند. با تحليلهايي كه خودشان ارائه مي كنند، مردم سالاري شان مخدوش است؛ در حالي كه نظام اسلامي، نظامي است كه به رأي و فكر و اعتقاد مردم متّكي است. تبليغات زيادي مي كنند تا شايد بتوانند اين حقيقت و اين جانبِ مهمِ از جوانب جمهوري اسلامي را انكار كنند. اين امواجي كه امروز در دست و دهان تبليغاتچيهاي استكبار ملاحظه مي شود - مثل نفي جمهوريّت - به خاطر مقابله با اين حقيقت است. نظامي را كه از اوّلِ پديدآمدنش به آراء مردم متّكي بوده، نمي توانند انكار كنند. اصل نظام را مردم انتخاب كردند؛ تدوين كنندگان قانون اساسي را مردم انتخاب كردند؛ قانون اساسي را مردم تصويب كردند؛ در دوره هاي متعدّد، مردم پاي صندوقهاي رأي رفتند و رؤساي جمهور و نمايندگان مجلس را آزادانه انتخاب كردند. اين واقعيّتي است كه وجود دارد. مجبورند به تأويلها و اشكال تراشيهاي گوناگوني متشبّث شوند، بلكه بتوانند ذهنيّتها و افكار عمومي دنيا يا افكار عمومي داخل كشور را منحرف كنند. نظام مردمي - كه مردمي بودنش، از دمكراسيهاي رايج دنيا هم روشنتر و بارزتر و حقيقي تر و اصيلتر است - درعين حال توانسته آن خلأ بزرگي را كه امروز دنيا با آن دست به گريبان است - يعني

خلأ معنوي - پُر كند. از اوّلِ انقلاب تا امروز، بسيار طبيعي بود كه همه امكاناتِ مخرّب و بازدارنده خودشان را سرِ اين نظام بريزند؛ براي اين كه يا آن را از ميدان خارج كنند، يا مانع از پيشرفت آن شوند، يا در آن نفوذ كنند. اين كارها و تلاشها را كرده اند و در همه موارد هم ناموفّق بوده اند. البته اين به معناي آن نيست كه نظام اسلامي ما چنان كه بايد و شايد - طبق انتظاري كه از يك نظام اسلامي هست - پيش رفته؛ نه، اين اشكالات بر مجموعه كساني كه در نظام دست اندركارند - بخصوص كساني كه داعيه دين و معنويّت و روحانيّت دارند - وارد است. واقعاً اشكالاتي كه ذكر مي شود، در رفتارهاي شخصي ما، در ممشاي ما و در زمينه هاي گوناگون، همه وارد است. اگر اين اشكالات نبود، امروز جلوه نظام و موفّقيتهايش در زمينه هاي مختلف، بيش از اين بود. با اين همه، اصالت نظام اسلامي و تأثير احكام نوراني اسلام طوري است كه به همان اندازه اي كه خداي متعال توفيق داده است و مسؤولان اين نظام توانسته اند عمل و حركت كنند و مردم هم در هر زمينه اي كه ما وارد شده ايم، با ايمان و رغبت، اين مشي اسلامي را دنبال كرده اند، توفيقات بزرگي نصيب ما شده است. ما بايد توفيقات عظيمي را كه اين نظام به دست آورده است، ببينيم؛ نظامي مستقل، نظامي متّكي به احكام نوراني اسلام، نظامي مبتني بر شايسته سالاري حقيقي، نظامي كه در آن مردم احساس دينداري مي كنند. آينده به گونه اي است كه ان شاءاللَّه تحقّق كامل احكام اسلامي بايد در آن خودش را نشان دهد. همه، مسؤوليتهاي بزرگي

را برعهده داريم. مطلبي كه در ذهنم بود در اين جلسه عرض كنم - كه با همين مطالب هم پيوند مي خورد - اين است كه امروز آن طوري كه از حرف دلسوزان نظام فهميده مي شود، اين معنا مسلّم است كه دشمنان، هم در حال حمله هستند و هم در تدارك حملات آينده اند. اين را ديگر امروز كسي نمي تواند انكار كند. صريح مي گويند كه مي خواهند ريشه هاي نظام اسلامي را بكَنند! در اظهارات دشمنان ما در بيرون از اين مرزها، اين نكته به صراحت وجود دارد و نمي شود آن را انكار كرد. اين كه ما چشم خود را روي هم بگذاريم و همه اشكالات را به ساختار نظام اسلامي و به اسلامي بودن نظام برگردانيم - كاري كه دشمنان آن را تلقين و القاء مي كنند - و دشمنيها و تأثير اين دشمنيها را از سوي ابرقدرتها و مراكز مؤثّر و نافذ مالي و اقتصادي و سياسي دنيا نديده بگيريم، امروز حرف پذيرفته اي نيست. اگرچه تا چندي قبل، كساني واقعاً اين طور فكر مي كردند و حرف مي زدند؛ اما امروز روشن است. بايد ببينيم توجّه حملات دشمن به كجاست؛ به چه چيزي دل و اميد بسته است و آماج حملاتش چيست. در نگاه واضحي كه انسان به مسائل مي كند، مي تواند چند نقطه را به روشني پيدا كند. يك نقطه، نظريّه حكومت اسلامي است. اين، يكي از موارد آماج حملات دشمن است. يا به مباني اسلام، يا به قانون اساسي و يا به برخي از بخشهاي برجسته نظام اسلامي كه علامت و شاخصه نظام است، تهاجم فكري و نظري مي شود. اين تهاجم از تهاجم عملي كم اهميت تر نيست. چون - همان طور كه آقايان اشاره كردند

- تكيه نظام اسلامي به قدرت مردم است. قدرت مردم هم با ايمان آنهاست؛ اگر مؤمن باشند، دفاع خواهند كرد؛ اما اگر پايه ايمان سست شد، اين پشتيباني و اين دفاع به مرور از بين خواهد رفت. بنابراين چيزي كه ايمان و اعتقاد راسخ مردم را هدف گرفته است، نبايد دست كم گرفت. علاج اين كار، پيكار نظري است. يك حركت علمي در اين زمينه لازم است. البته ما دولت را از اين مسؤوليت بركنار نمي كنيم. خطاب و عتاب ما در طول اين سالها تا امروز به وزارت ارشاد و دستگاههايي كه تبليغات رسمي را برعهده دارند، به خاطر همين جهت بوده است. بالأخره دولت يكي از مهمترين مسؤوليتها را برعهده دارد؛ كمااين كه صدا و سيما بخش مهمي از اين مسؤوليت را بر عهده دارد؛ كمااين كه همه دستگاههاي هنري كه به نظام اسلامي وابسته اند، مسؤولند؛ ليكن مسؤوليتهاي دولتي را نبايد نافي مسؤوليتهاي علما و حوزه هاي علميه گرفت. بالاخره توليد و تبيين و تدوين فكر، كار حوزه هاي علميه است و حوزه هاي علميه بايد در اين زمينه وارد ميدان شوند. البته امروز خيلي كار مي شود. بنده از جمله كساني هستم كه تقريباً بيشترين اطّلاع را از آنچه كه در سطح حوزه ها در اين زمينه صورت مي گيرد، دارم. از گوشه و كنار مي آيند و ما كارهاي آنها را مي بينيم. البته حجم مطلق كارها خوب، اما حجم نسبي آنها كم است؛ يعني نسبت به آنچه كه بايد باشد، هم از لحاظ كميّت و هم از لحاظ كيفيت، كم است. امروز حكومت اسلامي و ولايت فقيه جزو واضحاتِ فقه اسلامي و اعتباراتِ عقلايي است؛ يعني اگر انسان بخواهد با تكيه به

اعتبارات عقلايي حرف بزند، اين نظريّه جزو روشنترين و واضحترين و قابل دفاعترين نظريه هاست؛ اما اين را با شيوه هاي گوناگون - با تشبيه آن به حكومت كليسا و حكومت سلطنتي و غيره - در ذهنها مخدوش مي كنند. اينها مبارزه لازم دارد. من بارها اين نكته را به دوستان گفته ام، به شما هم عرض مي كنم: حجم مقابله و دشمنيِ دشمنان با ما، بسيار بالاست؛ اما قدرت و توانِ مقابله و مبارزه ما - چه مبارزه تهاجمي ما با دشمن و چه مبارزه دفاعي ما - نيز بسيار بالاست. اگر ما به مبارزه با تهاجم دشمن تصميم داشته باشيم - بر اين معنا تصميم بگيريم و به خداي متعال اتّكال و از ظرفيت خودمان استفاده كنيم - توان دشمن بسيار كمتر از توان ماست. ما در بين مردمِ خودمان هستيم؛ ما با مردمِ خودمان مواجهيم، ما با زبان مردمِ خودمان حرف مي زنيم؛ اما دشمن اين امكانات را ندارد يا به قدر ما ندارد. لذا ما مي توانيم حتّي روي افكار عمومي دنيا اثر بگذاريم. امروز كساني كه عليه ما و نظريّات اسلامي تبليغات مي كنند، در دنيا رسوايند. شما ملاحظه كنيد ببينيد امريكا چقدر در دنيا مطرود است. دستگاههاي مالي و اقتصادي و همينهايي كه امروز براي بيشتر بلعيدن دنيا، دنبال تفكّر جهاني شدن هستند، چقدر در دنيا محكوم و منفورند. تبليغاتشان نيز همين طور است؛ اما وقتي در خلأ وارد مي شوند و در فضاي بي معارض، تبليغات مي كنند، تأثيراتي را مي گذارند. بنابراين ما مي توانيم روي افكار عمومي دنيا هم اثر بگذاريم. پس در درجه اوّل، يكي از كارهاي مهم، كار نظري است كه برعهده حوزه هاي علميه و انديشمندان است؛ چه

توليد و چه هدايت كنند. امروز خوشبختانه گروههاي دانشگاهيِ زيادي هستند كه آنها هم از اسلام و انقلاب و مباني اسلامي، جانانه دفاع مي كنند. مي شود حوزه هاي علميه به آنها توجّه و كمك كنند؛ با آنها همكاري داشته باشند و از آنها حمايت نمايند؛ براي اين كه در تأمّل و نظر، از خطِّ صحيح انحراف پيدا نكنند. يك نقطه ديگر، اختلال در عمل و كارِ نظام جمهوري اسلامي است كه مقابله با آن عمدتاً با دولت است. ما در ديدار با مسؤولان دولتي، اين نكته را به جدّ به آنها تفهيم كرديم و هشدار داديم. وقتي ما با دوستاني كه مسؤول امور اجرايي هستند، مواجه مي شويم - البته بخش اجرائيات شامل بخش قضا هم مي شود؛ فقط مخصوص قوّه مجريه نيست - اين نكته را متذكّر مي شويم كه آنها بايد در عمل، ابتكار و جدّيت و دنبالگيري و شوق و ذوقِ كار را در نظر داشته باشند. در همين زمينه، مواجهه با انحراف و خطا بايد جدّي باشد. هم دولتيها و هم دستگاه قضايي اگر در جايي ديدند كه انحراف و خطايي وجود دارد، بايد با آن برخورد كنند. البته ما در آن نامه اي هم كه به رؤساي محترم سه قوّه نوشتيم، بر اين نكته تأكيد كرديم كه خطاهاي كوچك را نبايد بهانه برخوردهاي سنگين قرار داد و اصلاً مي شود از خيلي خطاهاي كوچك اغماض كرد. خطاي بزرگ است كه در كارها اختلال ايجاد مي كند؛ مثل قلوه سنگي كه در مسير كارخانه و كارگاهي بيندازند؛ علاوه بر اين كه كار را متوقّف مي كند، چرخ و پَرِ آن كارخانه را هم نابود مي كند و از بين مي برد. بزرگ بودن خطا به

دو چيز است: يكي اين كه خودِ خطا بزرگ باشد - مثلاً فسادهاي مالي بزرگ، خيانتهاي بزرگ - يكي اين است كه خطاكننده، مسؤول يا مؤتمن باشد. گاهي سر زدن خطاهاي كوچك از انسانهايي كه از آنها امانت انتظار مي رود، ضررش بسيار بيشتر از خطاهاي بزرگ ديگران است. امين بودن موجب مي شود كه خطاي صادر شده، بزرگ باشد. بايد با اين خطاها برخورد شود؛ اين در كارايي نظام تأثير دارد. اگر مسؤولان دولتي در جاي خود و مسؤولان قضايي در جاي خود، هر كدام با اين انحرافات و خطاها برخورد كنند، هم كارايي مسؤولان دولت در زمينه هاي مختلف زياد خواهد شد و هم اين معضل اقتصادي - مشكل اشتغال، مشكل صادرات و واردات، مسائل مربوط به پول و غيره - عمدتاً حل خواهد شد. يعني برخورد با فساد، هم موجب مي شود كه افراد، دقّت بيشتري بكنند، هم موجب مي شود كه دستهاي خيانتكار بترسند و عقب بكشند. اين دو عامل موجب خواهد شد كه در كارهاي اقتصادي و جاري كشور و دولت، پيشرفت به وجود آيد. بنابراين علاج تهاجم به ناكارآمدي نظام، اثبات كارآمدي است؛ كه اثبات كارآمدي هم اين گونه است. نقطه ديگرِ مورد توجّه اين است كه با تبليغات، ناكارآمدي نظام را به صورت يك اصل مسلّم درآورند كه به نظر من اين از آن چيزهاي خطرناكي است كه گاهي دوستها و خوديها هم در اين جا اشتباه مي كنند. در مقامِ انتقاد از دستگاه و سازمان و مسؤولي، گاهي طوري حرف زده مي شود كه انعكاس آن در بيرون و در ذهن مخاطباني كه نشسته اند و به حرف ما گوش مي كنند، به مراتب بيش از آن واقعيّت است!

اين را بايد توجّه داشت. ما نبايد با دشمنانِ نظام همصدا شويم. آنها مرتّب روي ناكارآمدي نظام تكيه مي كنند و ما هم چه به صورت ناكارآمد جلوه دادن قوّه قضايّيه، چه به صورت ناكارآمد جلوه دادن دولت و چه به صورت ناكارآمد و يا بد جلوه دادن اشخاص امين و سالمي كه در نظام مشغول خدمتند، دائماً آن را تكرار مي كنيم! هر كدام از كارها بايد در جاي خود صورت گيرد: دنبالگيري فساد با روش صحيحِ قانوني در جاي خود انجام گيرد؛ اين طور فضاسازيهاي كاذب هم نشود. اينها با هم منافاتي ندارند؛ لازم و ملزوم هم نيستند كه اگر ما خواستيم با فساد مبارزه كنيم، پس حتماً بايد فضايي نامطمئن و ناامن و همراه با سوءظن به همه به وجود آيد. بعكس، بنده معتقدم اگر ما با فساد و مفسدِ واقعي برخورد حقيقي و جدّي كنيم، اين كار بايد به مردم احساس آرامش بدهد. اين نبايد تعميم داده شود و بگويند پس همه اين طورند! در بيان هم نبايد چنين چيزي گفته شود. نقطه ديگر، مسأله اتّحاد بين نيروهاي مؤمن به اسلام و نظام جمهوري اسلامي است. البته ما بارها اين را گفته ايم. از اوّلِ انقلاب، اين مسأله مهمِّ نظام بوده است و امام رضوان اللَّه تعالي عليه بارها و بارها مي فرمودند؛ دلسوزان نظام هم هميشه اين را گفته اند؛ اما در عمل آنچه كه بايد صورت گيرد، صورت نگرفته است. ما بايد حقيقتاً مرز دوستي و دشمني را مشخّص كنيم. امروز كساني با هم مقابله و معارضه مي كنند كه به اصل اسلام، به حاكميت اسلام، به برخاسته بودن دولت از دين - يعني اتّحاد دين و سياست - به

اصول مبنايي قانون اساسي - مثل اصل چهارم و پنجم و مسأله ولايت فقيه - و ديگر چيزها حقيقتاً معتقدند. اينها با همديگر سرِ جزئيات و قضاياي كوچك، آن چنان معارضه اي مي كنند و چنان جنجالي عليه هم راه مي اندازند كه دشمنيهاي اصلي در حاشيه امن و دشمنان اصلي در سايه قرار مي گيرند! دشمنان اصلي چه كساني اند؟ كساني كه با اصلِ نظام اسلامي مخالفند. همان طور كه فرمودند(1)، بزرگترين نعمت خدا وجود اين نظام است و بزرگترين معروف، دفاع از اين نظام است. اين بزرگترين كاري است كه بايد انجام گيرد. عدّه اي براي مقابله با اين نظام كمر بسته اند - چه از راه نظريّه پردازي و چه از راه تبليغات سياسي و موذيگريهاي گوناگون - و در نظام خدشه وارد مي كنند. مسأله آنها، انتقاد به نظام يا به مسؤولان نظام نيست؛ از نظر آنها انتقاد وسيله اي براي نابود كردن خودِ نظام است. كساني كه اهل فهم و درك موقعيّت هستند، اين را به روشني مي فهمند و بايد بفهمند. البته كسي كه دشمن نظام است، اين طور نيست كه نمي تواند در اين نظام زندگي كند؛ نه. مخالفان اسلام مي توانند در اين نظام زندگي كنند؛ كساني هم كه اسلام را اصلاً قبول ندارند، مي توانند در اين نظام زندگي كنند. اسلام نگفته كه هر كس در ظلِ ّ نظام اسلامي زندگي مي كند، بايد معتقد به اسلام و مباني اسلام باشد؛ نه. زندگي كنند و، از حقوق شهروندي و امنيّت هم برخوردار باشند. اگر دزدي درِ خانه يك غير مسلمان را بشكند و برود دزدي كند، آن دزد را هم مجازات مي كنند. در مجموع، بين كساني كه به نظام معتقدند و كساني كه مخالف نظامند، در

حقوق شهروندي تفاوتي نيست. مي توانند زندگي كنند؛ اما حقِ ّ معارضه و مبارزه با نظام را ندارند. حقِ ّ تيشه برداشتن و زدن به ريشه نظام را ندارند. در اين جا نظام بايد جلوِ آنها را بگيرد. حال ما بنشينيم بحث كنيم كه معناي براندازي چيست؟ آيا فلان مرحله جزو براندازي هست يا نه؟ كلمه براندازي كه از آسمان نازل نشده است. كسي كه با نظام معارضه مي كند، بايد در اين معارضه به او كمك نكرد و جلوِ او را گرفت و اگر عمل او مصداق يكي از عناوين جرائم قانوني است، او را مجازات كرد. همه بايد در اين معنا متّفق باشند. آن گاه ما بياييم با كساني كه نظام را قبول ندارند و عازم بر معارضه با نظامند، روزبه روز مرزهاي خود را كمرنگ كنيم و دائماً با خوديها به جان هم بيفتيم! اين درست نيست. اين بحث خودي و غيرخودي را كه ما دوسه سال پيش مطرح كرديم و عدّه اي را هم نگران كرد، معنايش همين است. معناي غير خودي اين نيست كه او نبايد در اين كشور زندگي كند؛ نه. غير خودي هم زندگي كند؛ منتها معلوم شود كه او با نظام ميانه اي ندارد؛ براي اين كه او در مواردي منشأ اثر خواهد بود. مرز حفظ شود، حرف او تكرار نشود، كار او مورد تأييد قرار نگيرد. اين اساسِ قضيه است. جالب اين جاست، خيلي از كساني كه گله مي كنند كه چرا گفتيد خودي و غيرخودي، خودشان مسؤولان نظام و مردم مؤمن را خودي نمي دانند - غير خودي مي دانند - و به آنها اعتماد نمي كنند! عملاً خودِ آنها عامل به تقسيم افراد به خودي و غير خودي اند! مي گويند

چرا به مردم مي فهمانيد كه ما غير خودي هستيم؟! من علاج كار را در اين مي بينم: امروز نيروهاي اسلامي و مؤمن كم نيستند؛ بحمداللَّه فراوانند. ما نمي توانيم امروز را با اوّلِ انقلاب مقايسه كنيم. امروز چند برابر اوّلِ انقلاب، نيروي كارآمدِ مؤمنِ ارزشيِ اصيل داريم. آن روز خيليها به نام نظام اسلامي و جمهوري اسلامي وارد ميدان شده بودند كه نه تجربه و نه اطّلاعات عميقي داشتند. امروز ما چقدر جوانان مؤمن، مديران خوب و نيروهاي مخلص و علاقه مند در سرتاسر نظام داريم؛ پشت سر اينها هم نيروي عظيم مردم است. شما اين نيروي عظيم مردمي و تظاهرات مذهبي آنها را ببينيد؛ اقبال جوانان به مجالس ديني و تبليغات ديني را ببينيد. هرجا يك پرچم تبيين ديني بلند مي شود، مي بينيد جوانان به آن جا هجوم مي آورند. هرجا انسان فرزانه و دانشمندي وارد ميدان بحث و صحبت مي شود، مي بينيد جوانان مي آيند و مي نشينند. جوانان پاك، مؤمن و آينه وارند. بنابراين نيرو زياد است؛ مردم هم بحمداللَّه پشتيبان اين نظام هستند. امروز در كشورهايي كه ما مي شناسيم، جمهوري اسلامي از لحاظ پشتيباني مردم از نظام و مسؤولان، انصافاً يا بي نظير است يا كم نظير. از اين فرصت بايد استفاده كرد. هم در زمينه نظريّه پردازيها و تحكيمِ نظريّه و هم در زمينه عمل، همّت و تلاش كنيم. خداي متعال وعده داده كه ما را نصرت خواهد كرد. وعده الهي راست است و با تأكيد و قسم همراه است. او تخلّف نخواهد كرد. اگر ما خدا را نصرت كنيم - كه همه ما بر اين كار عزم داريم - جدّي و بي رودربايستي باشيم؛ ملاحظات غيرلازم نداشته باشيم و وارد شويم،

بدون شك خداي متعال نصرت و حمايت خواهد كرد. به فضل پروردگار، آينده بسيار روشن و زمينه هم آماده است. اميدواريم ان شاءاللَّه همه آقايان محترم، همه مسؤولان و همه ما مشمول ادعيه زاكيّه حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه باشيم و خداي متعال كمك كند تا بتوانيم به وظايف مهمّي كه بر زبان مي آوريم و در دلهاي ماست، آن چنان كه مورد رضاي اوست، عمل كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) اشاره به بيانات آيت اللَّه مشكيني است.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار جمعى از مدّاحان اهل بيت به مناسبت سالروز ميلاد حضرت زهرا (س)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جمعي از مدّاحان اهل بيت به مناسبت سالروز ميلاد حضرت زهرا سلام اللَّه عليها بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً به همه حضّار عزيز، اين عيد بسيار بزرگ و اين روز نوراني و اين خاطره فراموش نشدني و بي نظير تاريخ بشري را - كه ولادت حضرت صدّيقه طاهره سلام اللَّه عليها است - تبريك عرض مي كنم. ان شاءاللَّه اين عيد بر شما مبارك باشد و همه شما منظور نظرِ بانوي دو عالم - اين برجسته ترين چهره زن در تاريخ بشر و برترين بنده خدا - قرار گيريد و از شما قبول كنند. از دوستان عزيزي هم كه برنامه اجرا كردند - چه مدّاحان عزيز، چه شعراي عزيز - و همچنين از كساني كه اين همخوانيِ بسيار خوب و خوش مضمون و خوش آهنگ را اجرا كردند، صميمانه تشكّر مي كنيم. امروز مثل خيلي از دورانهاي ديگر تاريخ، ما - جريان ولايت و دوستداران ائمّه عليهم السّلام - به تبيين احتياج داريم؛ گفتن، بيان كردن، روشن كردن و حقايق را در معرض بينايي و دانايي انسانها قرار دادن. اگر اهميتِ تبيين نبود، امام صادق عليه السّلام شاعري مثل «كُميْت» را آن گونه مورد عنايت قرار نمي داد؛ يا امام

هشتم عليه السّلام «دِعبل» را؛ يا امام چهارم عليه السّلام «فرزدق» را. شعراي معروفي كه شما اسمهايشان را شنيده ايد - مثل فرزدق، كُميْت و ديگران - اينها سلمان زمان خودشان نبودند؛ اينها در مقايسه با اصحاب عالي مقام ائمّه، خيلي متوسّط بودند. نه معرفتشان به قدر معرفت «زراره» و «محمدبن مسلم» و امثال اينها بود؛ نه فعّاليتشان در محيط اهل بيت زياد بود. اما شما مي بينيد امام از اينها تجليلي مي كند كه از خيلي از اصحاب بزرگوار خودش نمي كند؛ چرا؟ به خاطر تبيين. چون اينها در يك جا حرفي زدند و نكته اي را روشن كردند كه مثل خورشيدي بر ذهنها و دلها تابيده و حقيقتي را براي مردم روشن كرده است. اين كه فرمودند: «من قال فينا شعراً و بكي أو أبكي وجب له الجنّة»(1) - كسي شعري درباره ما بگويد و چشمي را بگرياند، بهشت بر او واجب مي شود - معنايش چيست؟ معنايش اين است كه بهشت را ارزان كرده اند؟ بهشتي كه اين همه بايد عبادت كرد تا به آن رسيد، آيا آن را اين طور دم دستي كرده اند؟ يا نه؛ آن كار، آن شعر گفتن و تسخير دل با آن شعر و انتقال يك مطلب در آن روز، آن قدر مهم بوده كه به خاطر آن اهميت، جا داشته است كه در مقابل يك بيت شعري كه اين گونه تأثير مي گذارد، بهشت را به او وعده دهند. هر وقت شعر شما اين اثر را داشته باشد، بدون بروبرگرد، همان وعده بهشت در مقابلش وجود دارد. اين يك محاسبه ي كاملاً منطقي و روشن است. در زمان ما كه شما مي خواهيد شعر بگوييد يا شعر بخوانيد و مايليد در مقابلش اجر و منزلت «دِعبل»

و «فرزدق» را هم داشته باشيد، راهش چيست؟ راهش اين است كه همان خلأيي را كه آن روز «دِعبل» يا «فرزدق» يا «كُميْت» يا بقيه شعراي اهل بيت با شعر خود پُر مي كردند، پُر كنيد. اين مطلبي است كه من هميشه به مدّاحان و شعراي عزيز مذهبي تذكّر داده ام. شما مدّاحان عزيزي كه اين جا هستيد - جمعي از جماعت حاضر، يا مدّاحيد يا شوق مدّاحي داريد؛ احتمالاً بعضي از جوانها در آينده مدّاحان بسيار خوبي هم بشوند - بدانيد كه مدّاحي و ستايشگريِ ائمّه عليهم السّلام در حقيقت ستايشگري نيكي و معنويت و جهاد است؛ ستايشگري خورشيد امامت و ولايت است؛ خورشيد حقيقتي كه سعي شد آن را بپوشانند؛ اما همين زبانهاي گويا نگذاشتند. نه فقط مدّاحان و شعرا نگذاشتند، بلكه همه كساني كه در راه معرفت ديني كار كرده اند و همه دلهاي فروزنده از محبّت اهل بيت عليهم السّلام در اين سيزده، چهارده قرن، نگذاشتند اين خورشيد پوشيده بماند. روزبه روز ابرها را از مقابل آن خورشيد، بيشتر كنار زدند تا امروز به اين جا رسيده ايم. اين كار بايد ادامه پيدا كند و حقايق اهل بيت عليهم السّلام روشن شود. مدّاحيِ رايج در بين ما، يك حرفه دو جانبه است؛ فقط آوازه خواني و شعرخواني نيست؛ تركيب هنرمندانه اي از اين دو مقوله است. البته من نمي دانم اين شيوه از چه زماني باب شده؛ از زمان صفويّه است، از قبل از اوست، از بعد از اوست. به هرحال امروز در جامعه ما رواج دارد. صداي خوش، آهنگ مناسب و شعر، سه ركن كار است. خودِ اين شعر هم دو بخش دارد: يك بخش لفظ، يك بخش مضمون. اگر چهار پايه اصليِ مدّاحي

- يعني صداي خوش، آهنگ درست، لفظ خوب و مضمون حقيقي متناسب با نياز - كامل باشد، بهترين وسيله تبيين است و تأثيرش از منبر و درس فقهي اي كه ما مي گوييم بيشتر است. صوت و آهنگ به وسيله خود آقايان مدّاحان تأمين مي شود؛ اما لفظ و معنا بايد به وسيله ي شاعر تأمين شود. بعضي از الفاظ، زيبا و پُرطمطراقند؛ اما حاصلي ندارند و چيزي از آنها دست مستمع را نمي گيرد. بعضي از معاني،خوب و بلندند؛ اما با الفاظ رسايي بيان نمي شوند. اينها همه مي شود عيب. كسي كه مدّاحي مي كند، بايد خودش را در روي منبر ببيند و مستمعان را كساني مشاهده كند كه مي خواهند از او چيزي بياموزند. با اين نيّت و انگيزه پشت تريبون يا منبر مدّاحي قرار گيرد. صداي بعضي از آقايانِ مدّاحان خوب است، ولي با خواندن آنها انسان چيزي ياد نمي گيرد؛ اما بعضي نه؛ وقتي شعر مي خوانند، معرفتي را به ما مي آموزند. آنچه كه مي آموزيم، بهترينش آن چيزي است كه ما به آن نياز داريم. گاهي كلمات مدح آميزي از ائمّه عليهم السّلام پشت سر هم مي آوريم كه نه درست مستمع به عمق اين كلمات مي رسد، نه با فهميدن آن كلمات چيزي بر معرفت او اضافه مي شود. اينها ارزش چنداني ندارد. اما گاهي مدّاحي كه شعر مي خواند، درس فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها، درس اميرالمؤمنين و درس امام حسين عليهماالسّلام را به ما منتقل مي كند؛ در نتيجه راه ما روشن مي شود. اين بسيار ارزش دارد. ما بايد بدانيم كه اگر فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها امروز در بين ما ظاهر مي شدند و يك ساعت، دو ساعت و يا يك روز در بين مردم مي آمدند، ما را به

چه چيزي امر مي كردند؟ انگشت اشاره به كدام راه از راههايي كه در مقابل ما گشوده است، دراز مي كردند و به ما مي گفتند كه از اين راه برويد؟ ما بايد آن را دنبال كنيم و در تبيين و تعليم و معرفتي كه مي خواهيم به مستمع بدهيم، آن را ملاحظه كنيم و نياز زمان را پُر كنيم. نكته ديگري كه بعضي از آقايان بحق اشاره كردند، اين است كه از برخي تعبيرات درباره ائمّه عليهم السّلام نبايد استفاده كرد؛ اينها سبك است. براي فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها - آن موجود قدسيِ والا، آن انسان برتر و آن معلّم بشر - از آن تعبيري كه هر شاعري - چه شاعر درست و حسابي گوي و چه شاعر هرزه گوي - براي محبوب و معشوق خودش ذكر مي كند، نبايد استفاده كرد؛ بايد از تعبيرات متناسبي استفاده كرد. اعتقاد من اين است كه اگر شعراي عزيز ما - همچنان كه امروز خوشبختانه، هم در سرود دستجمعي و هم در بعضي از شعرهايي كه قبلاً آقايان خواندند، همين معنا انصافاً تأمين شده است - لفظ و معنا را براي بيان معرفتي كه امروز جامعه ما نياز دارد تا از مكتب فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها تعليم بگيرد، به كار گيرند و آن را مدّاح با صداي خوش و آهنگ مناسبِ با اين كار عرضه كند، يكي از بهترين انواع تبليغ و ترويج صورت گرفته است؛ يعني همان «دعبل» و «فرزدق» و «كُميْتِ» تاريخ در اين جا ظهور و تجلّي پيدا كرده است. ارزش، همان ارزش خواهد بود و مي تواند اجرهاي بزرگ الهي را به دنبال خود داشته باشد. امروز خوشبختانه اقبال مردم به اين حرفه و هنرِ

چند پهلو و چندجانبه زياد است. جوانان در تهران و شهرستانها به جلسات مدّاحي علاقه و توجّه دارند. اين، مسؤوليت شما آقايان مدّاح را مضاعف مي كند. مبادا پانصد نفر، هزار نفر، گاهي ده هزار نفر در جلسه اي جمع شوند و يك ساعت براي آنها نغمه سرايي شود؛ اما چيزي به آنها داده نشود. شما در اين يك ساعت مي توانيد نكات زيادي را با شعر خوب منتقل كنيد. البته شعر خوب - همان طور كه گفتيم - تنها شعري نيست كه معانيِ خوبي دارد؛ بلكه بايد شعر هنرمندانه باشد و الفاظ خوب و كلمات مناسب هم در آن به كار رفته باشد. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداي متعال همه شما را مشمول لطف و رحمت خودش قرار دهد و منظور نظر حضرت زهرا سلام اللَّه عليها و مشمول توجهات حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) .

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار جمعى از حافظان و قاريان قرآن نونهال و نوجوان كشور

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جمعي از حافظان و قاريان قرآن نونهال و نوجوان كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اولاً ولادت حضرت باقرالعلوم، امام پنجم عليه الصّلاةوالسّلام را به همه شما عزيزانم - جوانان، نوجوانان، دختران و پسران قرآن و اساتيد و معلّمانتان - تبريك عرض مي كنم. خيلي خوشحاليم كه بحمداللَّه امواج بابركت تعليم و تعلّمِ قرآن در كشور فراگير شده است. شما عزيزان بدانيد، سالهاي سال در كشور ما با گسترش قرآن مبارزه كردند؛ به خيال خودشان كاري كردند كه قرآن متروك و فراموش شود. سالهاي متمادي، درس قرآن را از مراكز تعليمات برداشتند و آهنگ قرآن و پخش آن را محدود كردند. چه كساني اين كار را كردند؟ همان كساني كه با زور بيگانگان بر اين كشور مسلّط شده

بودند؛ يعني رژيم فاسد و گنهكار و آلوده پهلوي. قصد آنها اين بود كه اين كشور را با همه منابع انساني و مادّي اش، دودستي در اختيار قدرتهاي جهانخوار غربي قرار دهند. آنها بودند كه اين كار را برنامه ريزي و اجرا كردند. مي دانستند تعاليم قرآن، فكر قرآني و تربيت قرآني نمي گذارد خائنان، كار خود را به راحتي انجام دهند؛ لذا با قرآن مبارزه مي كردند. خداي متعال در قرآن فرموده است: «انّا نحن نزّلنا الذّكر و انّا له لحافظون».(1) حفظ قرآن، حفظ معارف الهي، حفظ آيات نازل شده بر قلب مقدّس پيغمبر، چيزي نيست كه وسوسه ها و توطئه هاي بشري بتواند با آن مبارزه كند. حفظ قرآن، كارِ خداست و تدبير الهي، قرآن را رايج خواهد كرد. البته شرط دارد. مثل همه نعمتهاي الهي شرطش اين است كه مردم، با تلاش و همه وجود و تواناييشان به دنبال كسب اين نعمت الهي باشند. مردم ما با همه وجود و با همه تلاش، به دنبال اسلام و قرآن راه افتادند؛ خداي متعال هم اين نعمت را به آنها ارزاني داشت. امروز بحمداللَّه امواج آموزش و تعليم و تعلّمِ قرآن، بسياري از نقاط جامعه ما را فراگرفته است و من خوشحالم از اين كه مي بينم جوانان، نوجوانان و كودكان، در راه آموزش قرآن تلاش مي كنند. شما جوانان و نوجواناني كه قرآن را فرا مي گيريد، اين را بدانيد كه يك ذخيره مادام العمر براي انديشيدن و فكر كردن را براي خودتان فراهم مي كنيد. اين چيز بسيار باارزشي است. ممكن است در سنين جواني، معاني و معارف عميقي را از آيات قرآن استنباط نكنيد و نتوانيد درست بفهميد - فقط چيزهاي سطحي و اندكي از

معارف را بفهميد - اما به موازات بالا رفتنِ سطح معلومات و پيشرفت علمي، از آيات قرآن كه در حافظه و ذهن شما قرار دارد، بيشتر استفاده مي كنيد. حضور قرآن در ذهن انسان، نعمت بسيار بزرگي است. فرق است بين كسي كه براي مطلبي، بارها آيات قرآن و فهرستهاي قرآني را جستجو مي كند تا ببيند در اين باره آيه اي وجود دارد يا نه، با آن كسي كه آيات قرآن در ذهن و دل و جلوِ چشم اوست و نگاه مي كند، آنچه را كه در هر بخشي از معارف اسلامي به آن نياز دارد، از قرآن استنباط و استخراج مي كند و روي آن فكر و تأمّل مي كند و از آن استفاده مي برد. اُنس با قرآن در دوران كودكي و نوجواني، تا دوران جواني، يك نعمت بسيار بزرگ است. البته آشنايي با الفاظ و ظواهر قرآن، گام اوّل است؛ اما گام اوّلِ لازم. اگر دانش پژوهانِ ديني و قرآني، اين قدم را برندارند، قدمهاي بعدي دشوار و گاهي هم ناممكن خواهد شد. امروز مي بينيد كساني در گوشه و كنار درباره اسلام حرف مي زنند و چيزهايي را ادّعا مي كنند كه هيچ ارتباطي با اسلام ندارد؛ چرا؟ چون آنها با معارفِ متون قرآن و سنّت آشنا نيستند. انسان بايد با متن قرآن و سنّت - يعني حديث نبوي و ائمه عليهم السّلام - آشنا شود تا بتواند معارف ديني را بفهمد؛ ولو بخواهد در اعماق آن غور كند. پس اين قدم، قدمِ اوّل و درعين حال لازم است. البته بعد، فكر كردن، معلومات فراوان براي خود فراهم كردن و از آن معلومات براي درك معارف قرآن و حديث استفاده كردن، لازم است.

هرچه معلومات انسان بيشتر شود، فهمش از قرآن و حديث روشنتر خواهد شد. تجربه ها نيز همين طور است. هرچه تجربه انسان در زندگي بيشتر شود، وقتي حوادث گوناگون دنيا را نگاه مي كند، معرفتش نسبت به قرآن بيشتر و مطالب قرآن براي او واضحتر خواهد شد. امروز كه حكومت اسلامي تشكيل شده و نظام جمهوري اسلامي به وجود آمده است، ما معناي بسياري از آيات قرآن را مي فهميم، كه قبل از تشكيل حكومت اسلامي، تصوير گنگ و مبهمي از آن آيات داشتيم. امروز كه دشمنيهاي استكبار و قدرتهاي ظالم و ستمگر و افزون طلب در مقابل چشم ماست و صف آراييهاي آنها را مشاهده مي كنيم - توطئه ها و نقشه هاي آنها و نوع فريب افكار عمومي يا فريب بعضي ذهنهاي آلوده برخي از خواص - براي ما آشكارمي شود كه عمق معناي آيه قرآن چيست و به كجا اشاره مي كند و چه آسيبهايي را براي ذهن خوانندگان و متدبّران در قرآن مجسم مي كند. قدر اين را بايد دانست. ما در جامعه خودمان مبالغ زيادي از آموزش قرآن عقب افتادگي داريم. بايد اينها را جبران كنيم. اگر جوان مسلمان با قرآن اُنس پيدا كند و فرصت تدبّر در قرآن را به خود بدهد، بسياري از شبهات دشمنان بي اثر خواهد شد. البته همه دستگاههاي فرهنگي كشور بايد كمك كنند. بايد مفاهيم قرآني به وسيله خبره هاي اين كار دسته بندي شود و به تناسب در جاي خود و در كتابهاي درسي - چه در مدرسه ها و چه در دانشگاهها - گنجانده شود. اين ارتباط بايد دائمي باشد. ما بسيار خوشحاليم از اين كه بحمداللَّه اين مجموعه قرآنيِ منظّم و مرتّب و با برنامه تشكيل شده است

و اين همه جوانان خوب در اين مجموعه ها مشغول استفاده هستند. از خداي متعال مي خواهيم دست اندركاران اين سازماندهي و آموزش قرآني را - در هر نقطه كشور كه هستند و با هر نامي كه تلاش مي كنند - مشمول رحمت و فضل خود قرار دهد. ان شاءاللَّه سعي شما جوانان اين باشد كه هم در علم، هم در عمل، هم در تربيت ديني و هم در رفتار و معاشرت، خودتان را نمونه كنيد - همچنان كه در فراگيري قرآن الحمدللَّه نمونه هستيد - و مردان و زنان نمونه آينده كشور باشيد تا ان شاءاللَّه در هدايت عمومي كشور، ايمانهاي شما نقش داشته باشد. براي مواجهه با كساني كه حاضر نيستند شكوه و عظمت اسلام عزيز و مسلمانان و كشور ما - ايران - را ببينند، خود را از همه جهت بسازيد و آماده كنيد. اينها ضربه مي زنند و شبهه ايجاد مي كنند؛ اما شما مثل كوه بايد خود را در مقابلشان مستحكم نماييد و بايستيد و دشمن را ناكام كنيد. از خداوند متعال مسألت مي كنم كه همه شما را مشمول لطف و فضل و رحمت خود قرار دهد و ان شاءاللَّه توجّهات حضرت وليّ عصر ارواحنافداه در حقّ شما هميشه مستمرّ و مستدام باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) الحجر: 9

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار خانواده هاى شهداى نيروهاى مسلح

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار خانواده هاي شهداي نيروهاي مسلح بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم در ابتدا به همه حضّار محترم - خانواده هاي معظّم شهيدان - خوشامد عرض مي كنم. اميدوارم پروردگار متعال به بركت ايام و ليالي متبرّك ماه رجب، همه دلهاي پُر از ايمان و همه شما خانواده هاي معظّم و بازماندگان شهيدان عزيز ما را مشمول لطف و رحمت

ويژه خود قرار دهد. اين روزها و شبها بسيار مغتنم است؛ روزهاي ماه متبرّكِ خداوند است. ماه رجب، فرصت مغتنمي است براي همه دلهاي مؤمن كه رابطه خود را با خدا مستحكم كنند. انسان به اين ارتباط معنوي و روحي نيازمند است. دل غافل در معرض هجوم شيطان قرار مي گيرد و وقتي شيطان بر دل و جان آدمي تسلّط پيدا كرد، شرّ و فساد در دنيا به وجود مي آيد. راه علاج عميق و حقيقي در برخورد با هرگونه شرّ و فسادي در عالم، ارتباط با خدا و مصونيت بخشيدن به دل و جان خود از نفوذ و چيرگي شيطان است. اگر شيطان بر دلهاي انسانهايي كه منشأ آثار بزرگي در جوامع جهاني هستند، مسلّط نمي شد، دنيا روي آرامش به خود مي ديد و انسانها از امنيّت و سلامت برخوردار بودند. همه بدبختيهاي بشر، ناشي از دوري از خداست. لذا در اسلام فرصتهايي براي ارتباط ويژه با خداوند متعال معيّن شده است. يكي از اين فرصتها ماه رجب است. ماه رجب را قدر بدانيد. همه دعاهايي كه در اين ماه وارد شده، درس است؛ صِرف لقلقه زبان نيست. اين دعاها را با حضور قلب و با آگاهي از عمق معناي آنها، بر دل و زبانتان جاري كنيد. اگر انسان مسلمان - جوان و پير، زن و مرد - در ماه رجب و سپس ماه شعبان، رابطه خود را با خداي متعال روان و نزديكتر كند، با آمادگي به ماه رمضان مي رسد؛ آن گاه ماه رمضان ضيافت الهي مي شود. انسان بايد آماده شود و سپس وارد ضيافت گردد: شستشويي كن و آنگه به خرابات خرام انسان بايد اين شستشو

را در ماه رجب و شعبان بكند تا بتواند در ماه رمضان بر سرِ سفره الهي وارد شود و از آن سفره متنعّم گردد و فيض ببرد. اگر از ماه رمضان فيض برديم، آن گاه اعمال و اخلاق و نگرش و افكار خود ما نشان خواهد داد كه پيشرفت كرده ايم؛ خودمان محك زنِ خويش مي شويم و پيشرفت را تشخيص مي دهيم. ما اين امتحانها را نمي كنيم، آن گاه بدبختيها و گرفتاريهايش را در وجود خودمان و در فضاي جامعه لمس مي كنيم. همه - بخصوص خانواده هاي شهيدان - بايد ماه رجب را مغتنم بشمارند. شهادت و شهيد، يكي از برجسته ترين موضوعات اسلام است. شهداي ما كساني نيستند كه در يك جنگِ توسعه طلبانه كشته شده باشند. آنها با كساني كه كشته شدگانِ جنگهاي معمولي در بسياري از مناطق دنيا هستند و براي تعرّض به خاك و حريم ديگران جنگيده اند، فرق مي كنند. اين كجا، شهداي ما كجا!؟ به كشور و استقلال و آبروي اين ملت حمله ور شدند؛ عليه ما عربده كشي كردند؛ همه قدرتهاي بزرگ عليه ما دست به دست هم دادند؛ همين كساني كه هميشه دم از صلح مي زنند و امروز بيش از هميشه حرف صلح و امنيّت را بر زبان جاري مي كنند، يكي از جبّارترين حكومتها را عليه ما تجهيز كردند؛ به خانه و شهر و روستا و جاده ها و تأسيسات ما حمله كردند و مرز ما را شكستند. اگر نيروهاي مسلّح، خودشان را در مقابل دشمن تجهيز و سينه سپر نمي كردند؛ اگر آحاد ملت ايران در كنار نيروهاي مسلّح و در قالب بسيج به ميدان نمي رفتند و خودشان را آماده فداكاري نمي كردند، مي دانيد بر سر كشور چه مي آمد؟ مي دانيد آبرو

و ناموس و شخصيت و غرور اين ملتِ بزرگ چگونه لگدمال دشمنان مي شد؟ رزمندگان و بخصوص شهداي عزيز ما به گردن اين ملت و به گردن همه ما حقِ ّ حيات دارند. شهدا كساني هستند كه از ديگران شجاعت و دليريِ بيشتري نشان دادند؛ سينه را سپر كردند، از خطر نهراسيدند و به شهادت رسيدند؛ بعضي به بهشت الهي پَر كشيدند، بعضي هم جانباز شدند؛ در واقع - همان طور كه گفته مي شود و تعبير درستي است - اينها شهيد زنده اند. در اين روزها و سالها كه به بهاي خون شهدا و آسيب ديدن سلامتي جانبازان و به بركت مجاهدت رزمندگان، كشور ما از امنيّت و آسايش برخوردار است، كساني كه عليه نيروهاي مسلّح و بسيج حرف مي زنند، بدانند به مصالح و آينده كشور هيچ خدمتي نمي كنند. نيروهاي مسلّح - چه نيروهاي سازماني مسلّح و چه آحاد بسيج كه براي حضور در ميدان خطر و دفاع از يكايك مردم و از مرزهاي ميهن آمادگي دارند - جزو عزيزترين قشرهاي جامعه اند. همه به اينها احتياج دارند؛ روز خطر معلوم خواهد شد. دشمن در تهاجم فرهنگي خود سعي مي كند مقاومت را در ميان مردم ما از حيثيّت و اعتبار بيندازد؛ در واقع مقاومت شكني كند و سنگرها را از بين ببرد. مهمترين سنگر يك انسان، ايمان و انگيزه و عشق اوست. نبايد اجازه دهيد اين سنگر را در دلها فرو بريزند و از بين ببرند. شهادت، گل خوشبو و معطّري است كه جز دستِ برگزيدگان خداوند در ميان انسانها، به آن نمي رسد و جز مشامِ آنها آن را بو نمي كند. خانواده هاي شهدا به شهدايشان افتخار كنند. همسرانِ رنج كشيده، پدران و

مادران داغديده و فرزندانِ سايه پدر بر سر نديده، اين رنجها را كشيده اند؛ اما اكنون احساس مي كنند سربلندند. پدران و شوهران و فرزندان شما بودند كه توانستند اين كشور را - كه امروز بحمداللَّه عزيز است - به اين عزّت برسانند. اگر آنها نبودند، وضع ما طور ديگري بود. امروز تحت تأثير حوادثي كه در بعضي از شهرهاي امريكا پيش آمد، مسائلي در دنيا مطرح است. امواج تبليغات جهاني و تحرّكات سياسي دنيا مرتّباً در كوره تبليغاتِ يكجانبه مي دمد. وسايل ارتباط جمعي در اختيار عدّه مخصوصي است. روزنامه ها، راديو و تلويزيونها در دنيا، در اختيار سرمايه داران و زرمندان و زورمندان است؛ در اختيار آحاد مردم و انسانهاي روشن بين و صالح و حكيم نيست. هرچه را دلشان مي خواهد و طبق منافع آنهاست، وارد كانالهاي ارتباطاتيِ راديوها و تلويزيونها و خبرگزاريها و روزنامه ها مي كنند و در اعماق عالم منتشر مي سازند. عدّه اي، بي توجّه آنها را مي گيرند و جذب مي كنند؛ عدّه اي هم متأسفانه به اين امواج يكجانبه و برخاسته از خودخواهي و استكبار، كمك مي كنند؛ در حالي كه براي آنها هيچ سودي ندارد. البته در اين دو سه هفته اي كه مسائل انفجارهاي امريكا در سطح جهان مطرح بود، خوشبختانه مسؤولان كشور حرفهاي خوبي بر زبان آوردند و مواضع خوبي اتّخاذ كردند؛ درعين حال بنده لازم مي دانم براي آگاهي ذهن ملت عزيزمان - كه بحمداللَّه هوشيارند - نكاتي را عرض كنم: نكته اوّل اين است كه رفتار و اظهارات دولت امريكا و مسؤولان امريكايي در اين قضيه، بسيار متكبّرانه و مغرورانه و برخاسته از روح استكبار بود و هست. اظهاراتي مي كنند كه با هيچ منطقي سازگار نيست. البته به حيثيّت

آنها خيلي لطمه خورده و آبروي امنيّتي شان در دنيا به شدّت خدشه دار شده است؛ اما اين دليل نمي شود كه براي جبران يك تحقير، باز چهره استكباري و قيافه خشمگين به خود بگيرند؛ يعني مردم دنيا ! ما عصباني هستيم؛ روي حرف ما حرفي نزنيد! يعني كسي جرأت نكند در مقابل حرفي كه آنها مي زنند، حرفي بر زبان جاري كند؛ به خيال اين كه مي شود ملتها و انسانها و دولتهاي مستقل را با اين شيوه ها از ميدان خارج كرد. از جمله اين حرفها اين است كه هر كسي با ما - يعني با امريكاييها - نباشد، با تروريستهاست! اين حرفِ بسيار غلطي است؛ نخير، اين طور نيست. خيليها در كنار امريكا هستند، اما از همه تروريستهاي عالم خطرناكترند. امروز دولت اسرائيل خطرناكترين تروريستها را در خود دارد. آنهايي كه در رأس اين دولتند، كساني هستند كه در فاجعه بارترين قضاياي تروريستي، خودشان شخصاً دستور داده اند و شركت داشته اند؛ الان هم هر روز ترور مي كنند و در كنار امريكا هم هستند. بنابراين، اين طور نيست كه هركس با شما بود، با تروريستها نيست. نخير؛ سرسخت ترين و خبيث ترين تروريستها الان در كنار شمايند. نقطه مقابل نيز همين طور است؛ هركس با ما نباشد، با تروريستهاست؛ نخير، ما با شما نيستيم، با تروريستها هم نيستيم. مطلب دوم اين است كه اينها از اوّلين ساعات حادثه، فضاي عمومي كشورشان را ضدّ اسلام كردند! شما چطور در همان ساعات اوّل تشخيص داديد كه مسلمانان اين كار را كرده اند؟! اگر اين قدر دستگاه اطّلاعاتي شما قوي است - در همان ساعات اوّل، راديو و تلويزيونها در امريكا طوري حرف زدند كه همه باور كردند اين كارِ مسلمانان است -

چرا نتوانستيد عمليات به اين وسعت را كه حتماً ماهها - بعضي مي گويند سالها - احتياج به كار كردن دارد، تشخيص دهيد؟! از كجا فهميديد كار مسلمانان است؟ فضاي عمومي را طوري ساختند كه مردم در امريكا و بعضي كشورهاي اروپايي به برخي مساجد حمله كردند؛ به مسلماناني كه ظاهر اسلامي داشتند، حمله و تيراندازي و چاقوكشي كردند. رئيس جمهور امريكا در اوّلين اظهارش گفت: اين جنگِ صليبي است! جنگهاي صليبي، جنگهايي است كه مسيحيان براي گرفتن بيت المقدّس، از اروپا راه افتادند و آمدند و اين جنگها دويست سال طول كشيد. البته مسيحيان - اروپاييها - مغلوب و مسلمانان پيروز شدند و آنها را از آن جا بيرون راندند. جنگ صليبي است؛ يعني جنگ اسلام و مسيحيّت است! چرا يك مسؤول عالي رتبه - اگر غرضي نيست - اين طور بدون تسلّط بر خود، بي ملاحظه حرف مي زند؟! چرا مسلمانان دنيا را به يك عمل تروريستي و فاجعه آميز متّهم كرديد؟ افكار عمومي را ضدّ اسلام مي سازند، بعد رسماً مي روند و مي گويند: مردم! به مسلمانان حمله نكنيد! مگر مي شود؟! شما فضا را طوري درست كرديد كه همه، مسلمانان و عربها را متّهم مي كنند؛ مرتّب اسمهاي اسلامي و عربي را منتشر كرديد؛ مرتّب چهره هاي با چفيه و عقال را در روزنامه هايتان معرفي كرديد. يعني در بين اين همه متّهم، يك نفر نبود كه امريكايي و غربي باشد و اسم فرنگي داشته باشد؟! چرا آنها را منتشر نكرديد؟ اين، يك حركت بسيار زشت، يك كار بسيار بد و داراي آثار بسيار بلند مدتي است كه به اين زوديها و آسانيها جبران نخواهد شد. مطلب سوم اين است كه در اين قضايا، امريكاييها

از خودشان پُرتوقّعي نشان دادند. به امريكاييها حمله شده است؛ توقّع كرده اند كه همه دنيا بايد با آنها همكاري كنند؛ چرا؟ چون منافع آنها ضربه ديده است. مگر شما منافع ديگران را هرگز رعايت كرده ايد كه حال توقّع داريد همه، منافع شما را رعايت كنند؟! مگر در دنياي امروز، صِرف داشتن توپ و تفنگ و موشك، مجوّز مي شود كه دولتي اعلام كند هرچه من مي گويم عمل شود و لاغير؟! مگر مردم دنيا اين را قبول مي كنند؟ همين چيزهاست كه امريكا را منفور كرده است. امروز شما نگاه كنيد ببينيد در كدام كشورهاي دنيا، مردم پرچم امريكا را آتش مي زنند. همه جا، ايران نيست. كنفرانسي كه اخيراً در آفريقاي جنوبي تشكيل شد، احساسات مردم و سازمانها و دولتهاي مختلف دنيا را نشان داد. امريكا با اين زورگوييها و پُرتوقّعي ها خودش را منفور كرده است. اگر منافع امريكا در خليج فارس به خطر بيفتد، همه بايد همراهي كنند؛ اما اگر منافع كشورهاي خليج فارس به خطر افتاد، بيفتد! اين همه منافع كشورهاي گوناگون - از جمله كشور ما - را پامال كرده اند، حال مي گويند همه دنيا بايد با ما همكاري كنند؛ چون منافع ما مورد تهاجم قرار گرفته است! اين پُرتوقّعي است. مطلب بعدي اين است كه در ذهن مسؤولان امريكا، مفهوم تروريسم، مفهوم غلطي است. آنها تروريسم را بد معنا مي كنند؛ به گونه اي معنا مي كنند كه كشتار دستجمعي و قتل عامِ مردم صبرا و شتيلا - كه دو اردوگاه فلسطيني بودند - در يك شب به دستور همين كسي كه امروز در رأس حكومت غاصب صهيونيستي است(1)، تروريسم به حساب نمي آيد! چند سال قبل از اين، گروه

زيادي از مردم قاناي لبنان جلوِ دفتر نمايندگي سازمان ملل در اين كشور براي شكايت جمع شده بودند؛ اما هليكوپترهاي اسرائيلي آمدند و چند صد نفر آدم را - كه در ميانشان زن بود، مرد بود، بچه بود، گرسنه بود، تشنه بود - به رگبار بستند و همه را كشتند! امريكاييها اين را تروريسم نمي دانند! بارها به لبنان آمده اند و افرادي را ربوده اند و يا كشته اند؛ اما هيچكدام از اينها مصداق تروريسم نيست! دولت غاصب صهيونيستي در يكي دو ماه پيش رسماً تصويب كرد كه بايد عناصري از فلسطينيها ترور شوند - حتّي اسم ترور را آوردند - ترور هم كردند؛ ماشين شان را منفجر كردند و افراد متعدّدي را كشتند؛ اما هيچكدام از اينها مصداق تروريسم نيست؛ ولي مردم فلسطين كه براي دفاع از سرزمين و استنقاذ حقِّ پامال شده خودشان قيام مي كنند، فرياد مي كشند و سنگ در دست دارند، اسلحه هم ندارند، تروريستند! منطق امريكاييها اين است. اين منطقِ غلطي است و دنيا آن را قبول نمي كند. مطلب بعدي اين است كه مي گويند تروريستِ خوب و تروريستِ بد نداريم؛ همه تروريستها بدند؛ اما خودشان عملاً تروريسم را به تروريسمِ خوب و تروريسمِ بد تقسيم مي كنند! در آسمان خليج فارس، هواپيماي ايران را با صدها نفر مسافر، بدون هيچ دليل و بهانه اي منفجر مي كنند؛ افراد را در دريا تكّه پاره و غرق مي كنند؛ بعد فرمانده آن ناو را نه فقط محاكمه و توبيخ نمي كنند، و نه فقط از ايران عذرخواهي نمي كنند، بلكه به فرمانده آن ناو جايزه مي دهند! اين شد تروريسمِ خوب! منطق، منطقِ غلطي است. مفهوم، مفهومِ نادرستي است كه توقّع دارند براي همين مفهوم

نادرست، همه دنيا بسيج شوند و پشت سر آنها راه بيفتند و هر كاري كه آنها مي خواهند بكنند، بقيه نه فقط اعتراض نكنند، بلكه همه بايد به آنها كمك هم بكنند! مجموعه قرائن و شواهد نشان مي دهد كه پشت اين نمايشي كه امروز در قضيه افغانستان وجود دارد، چيز ديگري است. افغانستانِ مظلوم و بدون حامي، در مقابل و دمِ چَكِ اينها قرار گرفته است؛ به خاطر اين كه يك نفر، يا ده نفر، يا صد نفر، يا هزار نفر در داخل اين كشور متّهمند كه قضاياي انفجارهاي نيويورك و واشنگتن را آنها راه انداختند؛ اما پشت اين صحنه، مسأله ديگري است. اوّلاً قرائن نشان مي دهد كه دولت امريكا در صدد است همان كاري را كه در خليج فارس كرد، در اين منطقه هم بكند؛ يعني بيايند در آسياي ميانه و شبه قارّه مستقر شوند و دست و پاي خود را باز كنند و به بهانه اين كه در اين جا امنيّت نيست، حضور داشته باشند. ثانياً قصدشان اين است، با كساني كه در قضيه فلسطين، از اين مردمِ مظلوم دفاع كردند، تسويه حساب كنند. بقيه مسائل، صورت ظاهر قضاياست؛ باطن قضايا اينهاست. نكته ديگر اين است كه اينها در اظهارات خود تكرار كردند كه ايران در اين قضيه بايد به ما كمكهاي گوناگوني بكند! من تعجّب مي كنم كه اينها چطور رويشان مي شود از دولت جمهوري اسلامي و از ملت ايران تقاضاي كمك كنند!؟ بيست وسه سال است كه شما هرچه در توان داشتيد، به اين ملت و اين كشور ضربه زديد؛ حال توقّع داريد به شما كمك كنند؟! چه كمكي؟! اگر ملت افغانستان، ملت مسلماني هم نبود، مظلوم هم

نبود، همسايه ما هم نبود، اين درخواستِ كمك بيجا بود؛ چه برسد به اين كه اين ملت، ملت مظلوم و محرومي است. واقعاً دل انسان به حال ملت افغانستان مي سوزد. توقّع كمك از جمهوري اسلامي؟! نه؛ در حمله امريكا و متّحدانش به افغانستان، ما هيچ گونه كمكي نخواهيم كرد. حاصل كلام اين است كه ما دولت امريكا را در مبارزه با تروريسم، صادق نمي دانيم. آنها صداقت ندارند و راست نمي گويند؛ اهداف ديگري دارند. ما امريكا را براي هدايتِ حركتِ جهاني عليه تروريسم، صالح نمي دانيم. دست امريكا به همه جناياتي كه رژيم صهيونيست در اين چند سال انجام داده، آلوده است و در اين روزها هم با كمال قساوت و وحشيگري، جنايات خود را دنبال مي كند. همه بدانند - مسؤولان كشور ما در مجالس خصوصي و در ديدارها همين مطلب را گفته اند، بنده هم براي افكار عمومي ملت ايران و دنيا آن را تكرار مي كنم - كه ايران اسلامي در هيچ حركتي كه رهبري آن با امريكا باشد، شركت نخواهد كرد. البته مبارزه با تروريسم و ناامنيِ فضاي زندگي انسانها، يك مبارزه واجب و لازم و يك جهاد است. هر كس بتواند در اين مبارزه شركت كند، بايد اين كار را بكند؛ منتها اين يك حركت جهاني است و بايد رهبريِ صالحي داشته باشد. مسؤولان ما در اين چند روز تكرار كردند كه ما در قالب سازمان ملل حاضريم به اين حركت كمك كنيم و با آن همراه شويم. من عرض مي كنم: بله؛ سازمان ملل خوب است؛ منتها يك شرط دارد و آن، اين است كه سازمان ملل زير نفوذ امريكا و ديگر قدرتهاي بزرگ قرار نگيرد؛ والّا

اگر قرار باشد سازمان ملل - چه شوراي امنيّت و چه بخشهاي ديگر آن - زير نفوذ آنها قرار گيرد، نمي شود به آن اعتماد كرد. ما در گذشته تجربه خوبي در اين مورد نداشته ايم. دولتهاي اسلامي در اين خصوص وظيفه بزرگي برعهده دارند. هم به عنوان يك حركت عظيم انساني و جهاني عليه تروريسم و تعرّض به جان انسانها و خشونت عليه زندگي عادّي و روزمرّه شهروندان بشري بايد وارد ميدان شوند - كه اين خودش وظيفه ي بزرگي است و سازمان كنفرانس اسلامي در اين مورد وظيفه دارد و ما نيز به عنوان عضو سازمان كنفرانس اسلامي، يكي از وظايف حتمي اين سازمان را حضور مستقل در اين ميدان مي دانيم - و هم چون ملت افغانستان، يك ملت مسلمان و جزو امّت اسلامي است، بايد در اين زمينه فعّال باشند. مردم مظلوم افغانستان گناهي نكرده اند. مگر خون كساني كه در ساختمان تجارت جهاني در نيويورك كشته شدند، رنگينتر از خون مردم افغانستان است؟! چرا و به چه دليل؟ چون يقه اينها چركين است؟ چون از بهداشت و غذا و آسايش و امنيّت محروم مانده اند؛ آن هم به خاطر تسلّط كساني كه در طول سالهاي متمادي، دست پرورده قدرتهاي بزرگ بوده اند؟ قبل از كودتاي بيست وچند سال پيش، كساني كه در رأس قدرت بودند، وابسته به قدرتهاي بزرگ بودند. بعد هم كه كمونيستها بر سرِكار آمدند، وابسته به شوروي بودند. بعد هم كه خود مردم مي دانند و مي بينند. در اين اواخر، هميشه سرنوشت مردم افغانستان را دخالت قدرتها رقم زده است. دليل فقر و عقب ماندگي مردم افغانستان اينهاست؛ والّا مردم افغانستان، آزاده، شجاع و بسيار بااستعدادند و از

فرهنگ بسيار عميق و قديمي برخوردارند. ما مردم افغانستان را مي شناسيم و قرنها با هم زندگي كرده ايم. ما مي دانيم اينها مردم بسيار بااستعدادي هستند. هيچ چيزِ اينها از مردم ديگر دنيا كمتر نيست؛ خيلي چيزهايشان بيشتر هم هست. اين مردم چه گناهي كرده اند كه بايد قرباني اهداف و سياستهاي گوناگون شوند؟ در اين زمينه، سازمان كنفرانس اسلامي و دولتهاي اسلامي وظيفه دارند. بايد عاقلانه و مدبّرانه وارد ميدان شوند و نگذارند به اين مردم لطمه بخورد. گيرم كه چند تروريست در آن جا لانه كرده باشند - ما راست يا دروغِ اين را نمي دانيم؛ ادّعاي امريكاييهاست - چرا بايد گناه آنها به مردم افغانستان تسرّي پيدا كند؟ چرا مردم اين كشور بايد پايمال شوند؟ از خداوند متعال مي خواهيم كه روزبه روز عزّت اسلام و مسلمين را بيشتر فرمايد و ملتهاي مسلمان را از آسيب دشمنانشان محفوظ بدارد. خوشبختانه ملت و دولت ما با متانت و عقل و آرامش و سكونت، راه صحيح خود را طي كرده است. بعد از اين هم اين ملت و دولت، در همان راهِ صحيح و متين طي طريق خواهد كرد و مشمول بركات و لطف الهي و دعاي حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه خواهد بود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) مقصود «آريل شارون» نخست وزير رژيم صهيونيستي است كه به قصّاب فلسطينيها شهرت يافته است.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى به مناسبت عيد عيد مبع

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي به مناسبت عيد عيد مبعث بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم عيد شريف مبعث را كه در حقيقت عيد تاريخ انسانيّت است، به همه ملتهاي مسلمان، بخصوص به ملت عزيز ايران و به شما حضّار محترم كه در اين

مجلس تشريف داريد، تبريك عرض مي كنم. البته امسال عيد ما در اين روز به خاطر فجايع افغانستان، عيد كاملي نيست. جمع كثيري از اجزاي همين امّت بزرگ اسلامي و پيروان همين نبيّ مكرم، امروز دستخوش برخورد تعصّب آميز، كينه آميز و انتقام آميزِ قدرتهاي ظالم و ستمگرند. اميدواريم كه ان شاءاللَّه به بركات نبيّ اكرم و بركات امروز، خداوند متعال براي همه امّت اسلامي - از جمله و بالأخص براي مردم افغانستان و مردم مظلوم فلسطين - فرجي حاصل كند. مبعث در حقيقت روز برافراشته شدن پرچم رسالتي است كه خصوصيات آن براي بشريّت، ممتاز و بي نظير است. مبعث در حقيقت پرچم علم و معرفت را برافراشت. بعثت با «إقرء» شروع شد: «إقرء باسم ربّك الّذي خلق»(1) و با «ادع إلي سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة»(2) ادامه يافت؛ يعني دعوت همراه با حكمت. دعوت اسلامي در حقيقت گسترش و پراكندن حكمت در سراسر عالم و در طول تاريخ است؛ همچنان كه بعثت، پرچمداري و برافراشته شدن پرچم عدل است؛ يعني در ميان مؤمنين، بندگان خدا و آحاد بشر، عدالت استقرار پيدا كند؛ همچنان كه رسالت، برافراشتن پرچم اخلاق والاي انساني است؛ «بعثت لأتمّم مكارم الاخلاق».(3) خداي متعال خطاب به پيغمبر مي فرمايد: «و ما أرسلناك الّا رحمة للعالمين»؛(4) يعني همه چيزهايي كه بشر - در همه زمانها، در همه شرايط و در هر نقطه عالم - به آن نياز دارد، در اين بعثت گنجانده شده است؛ يعني علم و معرفت، حكمت و رحمت، عدل و برادري و برابري؛ چيزهاي اساسي اي كه جريان زندگيِ سالم انسان به اينها وابسته است. حتي با اين كه در اسلام، جهاد مقرّر شده است، و

جهاد يعني مبارزه با زورگويي و تجاوز - البته بعضي كسان به طور بدخواهانه، اسلام را به خاطر حكم جهاد، دينِ شمشير معرفي كردند - اما همين اسلام مي فرمايد: «و إن جنحوا للسّلم فاجنح لها و توكّل علي اللَّه»؛(5) يعني باز آن جايي كه شرايط اقتضا مي كند، صلح را بر جنگ ترجيح مي دهد. امروز بشر به اين معارف محتاج است. ما مسلمانها تقصير داريم و بايد به تقصير خودمان اقرار كنيم. ما مسلمانها تقصير داريم؛ اوّلاً در ارائه معارف حقيقي اسلام در سطح جهان؛ ثانياً در نشان دادن الگوهاي درست از اسلام در سطح عالم. اگر مسلمانها عمل و رفتارهاي اجتماعي و فردي و الگوهاي حكومتي و سياسي خود را بر طبق اين معارف تنظيم كنند، بزرگترين تبليغ اسلام است. البته شكّي نيست كه امروز امواج تبليغاتيِ پيچيده و درهم تنيده عالَم، عليه اسلام متمركز شده است. شما ديديد در همين حوادثي كه در شهرهاي امريكا به وقوع پيوست، مديران شبكه هاي تبليغاتي از اين فرصت براي متّهم كردن اسلام سوء استفاده كردند؛ يعني هيچ فرصتي را از دست نمي دهند. البته اين گناهي است كه سيّئه و تبعه و اثر و لكّه ننگ آن بر دامن سياستمدارانِ قدرتمندِ بسياري از كشورهاي غربي ماند. طوري حرف زدند و عمل كردند كه مسلمانهاي بيگناه و بي خبر را كه شهروندان خود آنها بودند، در معرض تهمت قرار دادند و بالاتر از آن، اسلام و خورشيد معرفت و نورانيّت و صفا و رحمت را مورد تهمت قرار دادند. علي ايّ حال امروز بشريت محتاج اسلام است. در مورد قضايايي كه در منطقه ما اتّفاق مي افتد، نكات مهمي وجود دارد كه خوب است دنياي اسلام

به آنها توجّه كند. دو اتّفاق مهم در حال رخ دادن است: يك اتفاق كه بسيار تلخ و خطرناك است، اين است كه با عملكرد و سياستهايي كه مسؤولان و سياستمداران و قدرتمندان - عمدتاً امريكايي - اتّخاذ كردند، صلح منطقه و به احتمال زياد صلح جهاني تهديد مي شود. اينها هميشه شعار صلح و طرفداري از صلح را مي دهند، اما عملاً صلح را تهديد مي كنند و دنيا را به جنگ مي كشانند. آيا مصلحت كمپانيهاي اسلحه سازي اين طور ايجاب مي كند؟ آيا مصلحتهاي سياسيِ استعماري و استكباري اين گونه ايجاب مي كند؟ آيا جهالتها و غرورها و بي توجّهي به حقايق عالم اين وضع را پيش مي آورد؟ همه اينها محتمل است. آنچه كه واقعيت دارد و انسان در حرفهاي مسؤولان كشورهاي قدرتمند - و عمدتاً مسؤولان امريكايي - مي شنود، حرفهاي تهديد كننده اي است. اينها صلح را تهديد مي كنند؛ دنيا را به جنگ تهديد مي كنند. جنگ بين چه كساني؟ جنگ بين فرقه ها؟ جنگ بين كشورها؟ جنگ بين ظالم و مظلوم؟ همه اينها محتمل است. اسم صلح تكرار مي شود. همه جا شعار مي دهند كه ما صلح مي خواهيم. در مذاكرات سياسي، مرتّب صلح را مطرح مي كنند؛ اما در عمل آتش جنگ را برمي افروزند! اين حادثه، حادثه اي بسيار مهمّ و تلخ است. همه جا تهديد به جنگ، تلخ است؛ اما وقتي يك بهانه غيرمنطقي به دنبال يك جنگ باشد، بسيار تلختر و سنگينتر است. منطق امريكا براي حمله به افغانستان، منطق بسيار ضعيفي است. هيچ كس را در دنيا قانع نكرد؛ حتّي سياستمدارهايي كه طرفدار امريكا هستند، تصريح كردند كه قانع نشدند. اين چه منطقي است كه ما بگوييم چون در كشوري متّهماني وجود دارند، پس

به اين كشور بايد حمله كرد! آن متّهمان در كوهها، غارها و نقاط نامعلومند؛ اما اين آتشها بر سر كساني فرود مي آيد كه هيچ گونه اتّهامي در اين مسأله ندارند. اين واقعيتي است. از اين ظلم بالاتر چيست؟ اينها پيكر امّت اسلامي را مجروح كردند. حقيقتاً امروز دنياي اسلام، دردمند و داغدار است. اين قضيه افغانستان است، آن هم قضيه فلسطين. امروز متأسفانه صهيونيستها از همين حادثه هم سوء استفاده مي كنند و فشارها را بر مردم مظلوم فلسطين، مضاعف كرده اند. اتّفاق ديگري كه در حال رخ دادن است - كه آن هم عمدتاً به دست امريكاييها و بعضي همكارانشان است - اين است كه تمدّن غرب، حقيقت و هويّت خود را نشان مي دهد و تجربه اي براي بشريّت به وجود مي آورد. جنگها تمام مي شوند، اما تجربه ها مي مانند. حوادث بزرگ، براي ملتها درس دارند. اين درس در سينه و حافظه زوال ناپذير بشريّت خواهد ماند كه تمدّني با اين زرق و برق و با اين همه ادّعا، اين طور در بوته امتحان، ناموفّق از آب درآمد. در كاري كه اينها مي كنند، جنگ افروزي و ظلم و بي عدالتي و غرور و سرمستي و رفتارهاي غيرخردمندانه وجود دارد. به راه انداختن جنگ، تهديد كردن صلح، كشتن مردم بي دفاع، مصرف كردن سرمايه هاي زياد براي آتش افروزي، آن هم به يك بهانه غيرقابل اعتماد؛ اينها تجربه هاي يك تمدّن است. اين را شما تطبيق كنيد با تمدّن اسلامي كه وقتي در زمان خلفاي راشدين، مسلمانها مناطق غرب دنياي اسلام - يعني مناطق روم و سوريه فعلي - را فتح كردند، با يهودي و مسيحي شان چنان رفتاري كردند كه بسياري از آنها به خاطر رفتار مسلمانان به اسلام

گرويدند. در همين كشور ما، ايران، بسياري از مردم بدون مقاومت تسليم شدند؛ چون مروّت و رحمت و مداراي مسلمانها را با دشمنان مشاهده كردند؛ بنابراين خودشان آمدند مسلمان شدند. در روم - آن چنان كه در تاريخ نوشته شده است - وقتي مسلمانها آمدند، يهوديها گفتند: «والتّوراة»؛ قسم به تورات، ما در طول زندگي خود، مثل امروز، روز خوشي را نديده بوديم. حكومت مسيحي بود و بر آنها ستم روا مي داشت؛ وقتي اسلام آمد، عطوفت اسلامي را احساس كردند. اينهاست كه در تاريخ مي ماند؛ اينهاست كه جهتگيريِ تاريخ را مشخص مي كند؛ اينهاست كه ماندگاريِ يك فكر و تمدّن و فرهنگ را تضمين مي كند. اينها اين گونه جنگ افروزي مي كنند و من نمي دانم آيا هدفشان جنگيدن با اسلام و مسلمانهاست!؟ يك وقت، دو سه سال قبل از اين، يك سياستمدار برجسته غربي در تهران جمله اي با اين مضمون به من گفت كه ما قصد ايجاد جنگ بين اسلام و مسيحيّت نداريم! من گفتم مگر چنين صحبتي هست؟! چرا بايد اسلام و مسيحيّت با همديگر بجنگند؟ بنا بر اين نيست كه اديان و مذاهب در دنيا با هم جنگ داشته باشند؛ در كنار هم زندگي مي كنند. بعد به او گفتم شما اروپاييها دم از صلح مي زنيد، اما بزرگترين جنگهاي دنيا را شما راه انداختيد. در طول مدت چند دهه، دو جنگ جهاني را شما راه انداختيد و جنگيديد. البته تبعاتش شامل حال ما مسلمانها هم شد، ليكن شما اهل جنگ بوديد. به اين ترتيب، ما مسلمانها بناي بر جنگ نداريم. من از خودم سؤال مي كنم؛ آيا اين كه مطرح بشود « مسأله جنگ اسلام و مسيحيّت»، سياستي است كه

طرّاحانِ پشت پرده بسياري از قضاياي جهاني نشسته اند و آن را طرّاحي كرده اند؟ اگر اين باشد، براي دنيا تهديد بزرگي است. اين، آن لكّه ننگي است كه از دامان غرب هرگز پاك نخواهد شد. امروز دنيا مثل هميشه به آرامش و صلح و امنيّت احتياج دارد. يكي از نيازهاي اساسي بشر، صلح است. البته ما همواره گفته ايم كه صلح بايد با عدالت همراه باشد. براي يك ملت، صلحِ تحميلي و غيرعادلانه، از جنگ هم بدتر است. بشر به امنيّت و صلح احتياج دارد. هركس اين را تهديد كند، بشريّت را تهديد كرده است. امروز كساني كه صلح را تهديد مي كنند، بشريّت را تهديد مي كنند. جامعه اسلامي بايد به فكر خود باشد. امروز دنياي اسلام بايد به طور جدّي نسبت به سرنوشت خود فكر كند. اختلافات را كنار بگذارند؛ روي نقاط وحدت - كه همان عظمت امّت اسلامي است و همه اين را مي خواهند - برنامه ريزي و تفاهم و تلاشِ مشترك كنند. امروز تقريباً يك ونيم ميليارد نفر مسلمان در دنيا هست. اين همه كشورهاي اسلامي، اين همه سرمايه هاي عظيم؛ اينها نبايد در خدمت سرنوشت امّت اسلامي واقع شود؟ اين نيازِ امروز است. تهديدها و جفاها و ظلمهايي را كه به هر بهانه اي به گوشه و كنار دنياي اسلام مي شود، مي بينيد. اين، وظيفه بزرگي را بر دوش همه مسلمانان مي گذارد. ما هيچ كس را به آتش افروزي و جنگ دعوت نمي كنيم؛ ما همه را به صلح و آرامش و رفتارهاي عاقلانه دعوت مي كنيم. ما كمكِ به آتش افروزي اي كه امروز در افغانستان وجود دارد، كمكِ به بشريّت نمي دانيم؛ آتش افروزي عليه مصالح بشريت است. هرگونه كمكي به اين آتش افروزي، برخلاف

و ضدّ مصالح بشريّت و بخصوص امروز بر خلاف مصالح امّت اسلامي است. اميدواريم خداوند متعال همه ما را هدايت و دستگيري كند و در راه راست، ما را ثابت قدم بدارد. ان شاءاللَّه امّت اسلامي را روزبه روز عزيزتر و سربلندتر كند؛ كشورهاي اسلامي را هرچه بيشتر به هم نزديك و مهربان كند؛ و شرّ اشرار و ستمگران را از سر امّت اسلامي - بخصوص مردم مظلوم افغانستان و مردم مظلوم فلسطين - كوتاه كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) علق: 1 2) نحل: 125 3) بحارالانوار/ ج 70/ 372 4) انبياء: 107 5) انفال: 61

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم اختتاميه ى هجدهمين دوره مسابقات حفظ، قرائت و تفسير قرآن كريم

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم اختتاميه ي هجدهمين دوره مسابقات حفظ، قرائت و تفسير قرآن كريم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به حضّار محترم خوشامد عرض مي كنم؛ مخصوصاً به ميهمانان عزيز و قرّاء و حفّاظِ محترمي كه از كشورهاي گوناگون اسلامي در اين مراسم شركت كرده اند. همچنين به كساني كه در اين مسابقات رتبه برجسته اي را حائز شدند، تبريك عرض مي كنم. از دست اندركاران اين مراسم هم تشكّر مي كنم و اميدوارم كه تلاشِ شركت كنندگان، ميهمانان و دست اندركاران، مورد قبول خداوند متعال قرار گيرد و مجدّداً به شما توفيق ادامه دادن به فعاليت و خدمات قرآني را عنايت كند. من فقط يك كلمه عرض مي كنم و آن اين است كه مسلمانهاي عالم بايد با توجه به اين همه دشمني اي كه با آنها مي شود، به قرآن بيشتر توجّه كنند. علاج دردهاي ما قرآن است. ما هرچه ضعف و ذلّت و عقب افتادگي در دنياي اسلام مشاهده مي كنيم، ناشي از دوري از قرآن است. بايد همه - هم ما و هم ديگر كشورهاي اسلامي

- به قرآن نزديكتر شويم. اوّلين توصيه قرآن، توحيد و توجّه به خدا و شكستن بتهاي زر و زور - به هر شكل كه هستند - است. توصيه ديگر قرآن به مسلمانها، اتّحاد كلمه آنهاست. اگر ما نهي قرآن را - كه مي گويد «و لا تفرّقوا»(1) - مورد توجّه قرار ندهيم و به بهانه هاي مختلف بين خود اختلاف و تفرقه ايجاد كنيم و امّت اسلامي را قطعه قطعه و جدا جدا كنيم، نتيجه همين وضعي مي شود كه ملاحظه مي كنيد: دشمن به قطعه اي از پيكر اسلامي حمله مي كند، ديگر قطعه ها انگار نه انگار! در حالِ خواب خوش هستند! اين جدايي است. بايد به قرآن برگرديم. برگشتن به قرآن، فقط به تلاوت و حفظ آن نيست. تلاوت و قرائت و حفظ قرآن، مقدّمه فهم و عمل است. البته تلاوتهايي كه شما با اسلوب زيبا و خوب اجرا مي كنيد، شوق انگيز است و ارزش دارد و جوانها را به سمت قرآن هدايت مي كند. لذا ما طرفدار اين مسابقات هستيم و بايد اين مسابقات قرآني را هرچه گرمتر و پُرشورتر برگزار كنيم. از خداوند متعال مي خواهيم كه امور امّت اسلامي را اصلاح كند؛ ما را متوسّل به قرآن كند؛ دلهاي ما را منوّر به نور قرآن كند و ان شاءاللَّه در زندگي و مرگ، در اين دنيا و آن نشئه، ما را از قرآن جدا نكند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 103

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در اجتماع بزرگ مردم اصفهان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع بزرگ مردم اصفهان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الهداة المهديّين المعصومين، سيّما بقيّةاللَّه

في الارضين. اللّهم سدّد السنتنا بالصّواب و الحكمة اوّلاً عيد سعيد نيمه شعبان، ولادت حضرت بقيّةاللَّه الأعظم روحي له الفداء را به شما مردم عزيز و مؤمن و ولايتيِ اصفهان تبريك عرض مي كنم. تفاوت عيد ولادت حضرت بقيةاللَّه با بقيه اعياد اسلامي اين است كه اعياد بزرگ، همه از گذشته حكايت مي كنند؛ اما عيد ولادت حضرت بقيةاللَّه به آينده نويد مي دهد. براي همين است كه دلهاي مؤمنين، به اين روز بزرگ و اين ولادت عظيم وابسته است. ثانياً از شما مردم عزيز و صميمي و خونگرم، به خاطر اجتماع بزرگي كه تشكيل داديد و به خاطر استقبال گرم و پُرشوري كه از اين خدمتگزار كوچك كرديد، تشكّر مي كنم. خدا را شاكرم كه سرانجام - ولو با تأخير - ديدار شما مردم عزيز و حضور در اين شهر عزيز، از طرف پروردگار به من ارزاني شد. لازم است به خاطر تأخير - كه اختياري نبود - عذرخواهي كنم. هيچ چيز ديگري نمي توانست مانع سفر من بشود، مگر اين كه نتوانم با شما حرف بزنم. خدا را شكر مي كنم كه امروز اين فرصت حاصل شده است. چند جمله درباره شهر اصفهان و هويّت انساني و تاريخي آن عرض كنم. البته اصفهانيها و حتّي بسياري از مردم كشور، هويّت علمي و ادبي و هنري و برجستگي و نبوغي كه در طول تاريخ تا امروز در اصفهان خود را نشان داده است، مي شناسند؛ ولي براي اين كه من هم اجمالي از شناسنامه اين شهر بزرگ و اين مردم بافرهنگ را ذكر كرده باشم، عرض مي كنم كه اصفهان داراي خصوصيات متعدّدي است؛ اما برجسته ترين آنها، علم و ايمان و جهاد شجاعانه و هنر و صنعت

است. پانصد سال است كه هر كس در هر دوره اي به اين شهر نگاه مي كند، اين خصوصيات را مي بيند. شخصيتهاي علميِ برجسته اين شهر، امثال مجلسي و وحيد بهبهاني - كه البته اصفهاني است - و فقهاي بزرگ و فلاسفه عالي قدر و نامداري كه يا متعلّق به اين شهر و يا فرآورده و تربيت شده حوزه هاي علمي اين شهرند، در يك شمارش معمولي و در مدّت كوتاه قابل احصاء نيستند. ايمانِ مردم اصفهان هميشه زبانزد بوده است. در دوران ستمشاهي من مكرّر به اصفهان آمده بودم. حتّي در همان دوران كه همه دستگاهها و دستها سعي مي كردند مظاهر ديني را كمرنگ و محدود كنند، در اصفهان پرچمهاي دينداري به شكلهاي مختلف و در بخشهاي متعدّد برافراشته بود. در دوره كسادي بازار دين و رواج غربگرايي و غربزدگي، عوامل فرهنگيِ مخرّب نتوانست روي مرد و زن اصفهان اثر منفي بگذارد. از لحاظ جهاد شجاعانه، اصفهان نمونه است. جنگ هشت ساله و دوره دفاع مقدّس، نام اصفهان را در سرلوحه افتخارات انساني خود دارد. فقط هم دوره دفاع مقدّس نيست؛ شهداي اصفهاني و نام آوران جانباخته از اين مردم، در ميدانهاي مختلف اين فداكاريها را كرده اند؛ شهيد آيةاللَّه مدرّس در يك ميدان، شهيد آيةاللَّه بهشتي در يك ميدان و شهيد خرّازي و شهيد همّت و امثال اين عزيزان در ميدان ديگر. اين شهداي نامدار - كه فهرست طولاني ستارگان شهيد اين شهر و اين استان را نمي شود به اين آساني فراهم كرد - آن چنان نام اصفهان را ابدي ساختند و در شمار برجسته ترين مناطق كشورمان از لحاظ جهاد شجاعانه ثبت كردند كه هيچ نقطه ديگري در اين جهت،

با اين شهر و اين استان رقابت نمي كند. هنر و صنعت اين شهر هم زبانزد همه و در برخي از بخشها، در دنيا يگانه و نمونه است. امروز اصفهان بحمداللَّه مركز عمده اي از مراكز صنايع كشور است؛ ديروز هم اين طور بود، آينده هم اين طور خواهد بود. در فرداي تاريخ و آينده شما جوانان اين كشور نيز بايد همين خصوصيات برجسته، ان شاءاللَّه با قوّتِ بيشتر رشد كند. از گذشته نام مي بريم تا وظيفه خود را براي آينده بدانيم. اين جا بايد همچنان شهر علم، ايمان، جهاد شجاعانه و هنر و صنعت باقي بماند و من مي دانم كه با اين همه استعداد درخشان در اين شهر و استان، با اين روحيه هاي شاد و دلهاي درخشان از نور معرفت و با اين احساسات جوشان، به فضل خدا همين طور خواهد شد. ان شاءاللَّه در طول روزهاي اقامت در اصفهان، با گروهها و اجتماعات مختلف عرايض متعدّدي خواهم داشت؛ اما آنچه در اين جا عرض مي كنم، بخشي مربوط به مسائل عمده كشور است؛ بخشي هم به مسأله اي از مسائل خارجي كشور ارتباط پيدا مي كند. البته به مشكل آب كشاورزي، مشكل صنايع نسّاجي و ديگر مشكلاتي كه وجود دارد، اشاره كردند(1). از همه اين مشكلات، گزارشهايي براي من فراهم شده است. جمعي از وزراي محترم و اعضاي هيأت دولت در اين سفر حضور دارند. برنامه آنها اين است كه همه اين مشكلات را - كه البته براي دولت هم معلوم بوده است - بازنگري و ملاحظه كنند و هر كاري كه در وسع دولت است، انجام گيرد. البته ما تأكيد و سفارش كرده ايم و با مسؤولان صحبت كرده ايم، باز هم ان شاءاللَّه دنبال خواهيم كرد،

تا در حد مقدورات كنوني كشور، مشكلات برطرف شود. البته همه اين مشكلات، با پيگيري مسؤولان و صبر و تحمّلي كه لازمه روحيه بلند مردم مسلمان ماست، برطرف خواهد شد. مسأله اوّلي كه مي خواهم عرض كنم، اين است كه در مقطع كنوني كشور - كه يك مقطع بسيار حسّاس است - وظيفه حراست از نظام مقدّس جمهوري اسلامي، به همان اندازه حسّاس و خطير است. چرا مي گوييم مقطع كنوني حسّاس است؟ زيرا بعد از گذشت مدتي از وقوع انقلاب اسلامي و رسيدن اين فكر و نظام نو به بيست ودو سالگي، هم سرمايه ها، هم تجربه ها و هم تهديدها عليه ما افزايش پيدا كرده است. سرمايه هاي ما افزايش پيدا كرده است؛ زيرا مهمترين سرمايه يك كشور و يك نظام، نيروي انساني است. امروز ما صدها برابرِ اوايل انقلاب، انسانهاي متخصّص و متعهّد و كارآمد در بخشها و نقاط مختلف كشورمان داريم كه اينها محصول دوران انقلابند؛ انسانهاي باايماني كه حاضرند همه وجود و توان علمي و انساني خود را براي كشور و انقلاب و مردم نثار كنند. اوّلِ انقلاب، نيروهايي كه در بخشهاي مختلف داراي تخصّص باشند، بسيار معدود بودند؛ اما امروز در دانشگاهها و حوزه هاي علميه و نيروهاي نظامي و در بخشهاي مختلف مديريّت كشوري ما، انسانهاي فراواني از اين قبيل هستند. اين افزايشِ سرمايه است. امروز نسل جوان ما چند برابر نسل جوان اين كشور در اوّل انقلاب است. اين يك سرمايه است و بايد به چشم افزايشِ سرمايه به آن نگاه شود. البته سرمايه وسيله اي است كه كارآمدان و مديران لايق و قابل مي توانند به سود مردم و كشور از آن استفاده كنند. سرمايه

، شرط لازم است؛ اما شرط كافي نيست . تجربه هاي ما هم افزايش پيدا كرده است. ما در اوّلِ انقلاب، بسياري از مسائل مهم مربوط به كشور و دفاع از نظاممان را نمي شناختيم؛ اما امروز مديران و مسؤولان كشور، تجربه جنگ تحميلي و محاصره اقتصادي امريكا و روگرداني برخي از دولتهاي سلطه طلب و نفوذگر را پشت سر گذاشته اند. اينها تجربه هاي ماست. عقب نشيني نيروهاي شوروي از افغانستان، حمله عراق به كويت، برگشتن ورق دفاع جهاني از رژيم عراق به حمله جهاني به رژيم عراق، تجربه ها و درسهايي است كه مسؤولان و مديران كشور در عملكردشان، و هوشمندان جامعه و آحاد مردم در قضاوتهايشان، از آنها استفاده مي كنند. به نسبت افزايش سرمايه و تمكّن و امكانات ما، تهديد عليه كشور و نظام اسلامي هم افزايش پيدا كرده است. امروز دشمنان نظام و كشور از شيوه هايي براي برخورد استفاده مي كنند كه در گذشته در اختيارشان نبود يا مطرح نبود؛ اما امروز با كيفيّتهاي بالا و روشهاي پيچيده، توطئه هاي خود را به مرحله عمل مي رسانند. البته اگر كسي گمان كند كه توطئه دشمن براي ضربه زدن به نظام كافي است، اشتباه بزرگي مرتكب شده است. دشمن توطئه مي كند، نظام اسلامي هم ضدّ توطئه درست مي كند؛ «و مكروا و مكراللَّه». آنها روشهايي را براي ضربه زدن به نظام اسلامي اتّخاذ مي كنند، نظام اسلامي هم ضد ضربه آماده را در مقابل آنها به كار مي زند؛ ولي به هرحال هوشياري لازم است. چرا و به چه دليل تهديدها افزايش پيدا كرده است؟ هر قدرت سلطه گر و نفوذطلبي، از اين كه نيروي محلّيِ قويِ ممتنعي در كشورِ محلِ ّ نفوذ او به وجود آيد و دست

نفوذ او را قطع كند، خشمگين مي شود. اين اتّفاقي است كه در ايران افتاد. دولت امريكا در اين كشور ريشه دوانده بود؛ نفوذش سطحي نبود و منافع فراواني را نيز براي خود از كشور عزيز ما تأمين مي كرد و به آنها دل بسته بود؛ اما نظام اسلامي جلوِ اين منافع نامشروع را گرفت. بعضي از دولتهاي ديگر نيز همين حالت را داشتند. از نظر آن قدرت جهاني، اين كار، نظام اسلامي را به صورت يك عنصر نامطلوب در مي آورد. براي اين كه نظام اسلامي از شكل نامطلوب درآيد، از نظر قدرت سلطه طلب، يك راه بيشتر وجود ندارد و آن اين است كه راه را باز كنند تا بتواند همان منافع نامشروع را دوباره تأمين كند! نظام اسلامي يك الگوي اسلامي را هم در دنيا مطرح كرد؛ يعني نشان داد كه بدون امريكا مي شود زندگي كرد؛ بدون رفتن زير بار يك قدرت بزرگ مي توان يك كشور بزرگ شصت وپنج ميليوني را اداره كرد و پيش برد. پس علت اصلي تهديد، هويّت نظام اسلامي است. البته دلايلي وجود دارد كه انگيزه دشمن براي تهديد و دشمني كردن، به اين زوديها از بين نرود و ادامه پيدا كند يا گاهي تشديد شود. يكي از آنها اين است كه ميلياردها دلار خرج كرده اند. البته دلشان نمي آيد به خودشان بباورانند كه خرجهايي كه براي ضربه زدن به نظام اسلامي كرده اند، همه بيهوده بوده است. يك دليل اين است كه اميدوارند روح ديني در جوانان ما زايل شده باشد. اگر خبرنگارشان در منطقه اي از شهرهاي ايران چهار نفر جوان را پيدا كرد و توانست از آنها حرفهايي را ضبط كند كه معنايش بي اعتنايي

به دين باشد، اين را بزرگ مي كنند و به همه جوانان كشور تعميم مي دهند و خودشان را دلخوش مي كنند و به خود اميد مي دهند كه روح ديني، روح ايمان و روح پايبندي به حفاظت از ايمان مذهبي در ايران ضعيف شده است! البته اشتباه مي كنند. امروز اگر حادثه اي به وقوع بپيوندد كه در آن، ملت ايران احساس خطر كند، تعداد جواناني كه فداكارانه و داوطلبانه حاضرند براي خدا، نظام اسلامي و منافع ملتشان سينه سپر كنند و جلو بروند، يقيناً بيشتر از دوران جنگ تحميلي است. جوانان ما همان شور و هيجان، همان ايمان و همان آمادگي اي كه چشم دنيا را در دوران جنگ تحميلي خيره كرد، امروز هم دارند. البته دشمنان، خود را به چيزهاي موهومي دلخوش مي كنند؛ براي اين كه افكار عمومي و مردمِ غافلِ بي خبرِ خودشان را به سياستهاي خود توجيه كنند. واقعه كوچكي را پيدا مي كنند و آن را بزرگ جلوه مي دهند. يك اجتماع كوچك صد نفري يا چند صد نفري را كه عليه مقدّسات مردم در گوشه اي تشكيل شده و به مناسبتي شعار مي دهند، بزرگ مي كنند؛ اما اجتماعات عظيم مردمي را در دفاع از انقلاب، اسلام و حمايت از آرمانهاي بلند نظام اسلامي كوچك مي كنند! اينها شگردهاي تبليغاتي است. جوانان ما همان جوانانند. ما جوانان مؤمن و مخلص و پُرشورِ خودمان را از اين كه در مجامع گوناگون در مقابل كجرويهايي - اگر يك وقت از كساني ديدند - عكس العمل نشان دهند، نهي كرده ايم؛ الان هم نهي مي كنيم؛ اما وقتي در شاديِ پيروزي تيم ورزشي ايران، در ميان چند هزار نفر جمعيت، تعداد صد نفر، صدوپنجاه نفر، بقيه را بدنام مي كنند و

دست به كارهاي خلاف و اغتشاش و كارهايي كه جرم حتمي است، مي زنند، اگر ما جوانان خود را نهي نكنيم، قبل از اين كه نيروي انتظامي بخواهد وارد ميدان شود، خودشان حساب آن عدّه معدود را تسويه مي كنند. مردم، مردم خوبي هستند. جوانان، جوانانِ پُرشور و بااخلاصي هستند. البته وظايفي بر دوش همه هست؛ دولتمردان و مسؤولان كشور يك طور، آحاد مردم يك طور، بخصوص جوانان يك طور. البته من ان شاءاللَّه در يك جلسه خاص با جوانان، حرفهايي دارم كه در آن جا به آنها عرض خواهم كرد؛ نمي خواهم وقت اين اجتماع بزرگ را بگيرم. بايد هوشيار بود؛ همه در اين زمينه وظيفه دارند؛ من هم كه خدمتگزار ناچيز و كوچكي هستم و دوشم حامل بار سنگيني است، از همه بيشتر تكليف دارم. مسؤولان كشور هم هرچه مسؤوليت و مقامشان سنگينتر و حوزه كاري شان وسيعتر باشد، تكليفشان بزرگتر و سنگينتر است. آحاد مردم هم وظايفي دارند. مطلبي كه لازم مي دانم در مورد مسؤولان كشور تأكيد كنم، در درجه اوّل، انسجام و اتّحاد كلمه است. مسؤولان كشور بايد متّحد باشند و حرفشان يكي باشد. يكي از توطئه هاي دشمن در چند سال اخير اين بوده است كه بتواند آدمهاي نامعتقد به آرمان اسلامي را در صفوف مسؤولان بالاي كشور نفوذ دهد؛ براي اين كه انسجام مديران ارشد كشور به هم بخورد. اين خطرِ بزرگي است. البته مديران كشور هم مثل بقيه مردم در هر مسأله اي آراء و عقايدي دارند و عقايد آنها براي خودشان محترم است؛ ولي دو نكته وجود دارد: يكي اين كه اگر كسي در نظام جمهوري اسلامي در مسؤوليتي مشغول كار است، ولي آرمانهاي نظام جمهوري اسلامي را

آن گونه كه امام بزرگوار ترسيم كرده است و در قانون اساسي تجسّم پيدا كرده، در دلش قبول ندارد، اشغال آن پست براي او حرام شرعي است. آن جايي كه صحبت از مسائل اساسي نظام اسلامي است، آن جايي كه وحدت دين و سياست مطرح است، آن جايي كه اصول قانون اساسي مورد نظر است، آن جايي كه الزام به تبعيّت از دين و شريعت مطرح است، اگر يك مسؤول عقيده اي غير از اين دارد، مي تواند شهروند جمهوري اسلامي باشد - مانعي ندارد - اما نمي تواند مسؤول باشد؛ بخصوص در مسؤوليتهاي بالا. مديران ارشد، نمايندگان مجلس و مسؤولان عالي مقام قوّه قضايي، درعين حال كه مسؤوليت مهمّي در نظام جمهوري اسلامي دارند، نمي توانند به آرمانهاي نظام جمهوري اسلامي و اصول قانون اساسي اعتقادي نداشته باشند؛ چون اعتقاد انسان در عمل و گفتار او اثر مي گذارد. نكته دوم اين است كه آن جايي كه مسؤولان در غير مسائل اصلي نظام - در مسائل كاري، اداري، فهم يك قانون - با هم اختلاف نظري دارند، نبايد اين اختلاف نظر جلوِ چشم مردم قرار گيرد و به كوي و بازار كشيده شود. اختلاف نظر نبايد نشان دهنده اختلاف مسؤولان باشد. چرا؟ چون مردم را مأيوس و نگران و دشمن را خوشحال مي كند. البته اختلاف بين مسؤولان در فهم يك وظيفه، يك امر متوقّع است. مثلاً ممكن است رئيس جمهور محترم و رئيس محترم قوّه قضايّيه درباره نقطه اي از نقاط، داراي دو ديد و دو بينش باشند و هر كدام هم براي خود استدلالي داشته باشند. بسيار خوب؛ اين راه حل دارد. در قانون اساسي، راه حلّ اينها معيّن شده است. هماهنگ كننده سه قوّه، رهبر است و

رهبري مي تواند اين مشكلات را برطرف كند. معيار همكاري، قانون اساسي است؛ كه وظايف، حُكم موارد اختلاف و تنازع، و حَكم و مرجع را هم معلوم كرده است. در قانون اساسي، قوّه مجريّه وظايفي دارد كه مشخّص است. مديريّتهاي عمده كشور، اداره همه امور اجرايي كشور و هزينه كردن بودجه كلان كشور، برعهده قوّه مجريّه است. وظيفه قوّه مقنّنه عبارت است از قانونگذاري و نظارت بر عملكرد مسؤولان دولتي. وظيفه ي قوه قضايّيه عبارت است از تعقيب متخلّفان از قانون و احقاق حق، تا كسي به كسي ظلم و تعدّي و تجاوز نكند. اگر هر كدام از قوا بخواهند وظايف خود را انجام دهند، آن قدر كار و جهادِ خداپسند در اين مجموعه كارها وجود دارد كه ديگر وقتي باقي نمي ماند. وظيفه رهبري هم در قانون معلوم شده است. رهبري در كارهاي اجرايي كشور هيچ دخالت مستقيمي نمي كند؛ نه در قوّه مجريّه، نه در قوّه قضايّيه و نه در قوّه مقنّنه. مهمترين كار رهبري عبارت است از تعيين سياستهاي كلان كشور؛ يعني آن چيزهايي كه جهتگيري كشور را مشخّص مي كند؛ كه همه قوانين، مقرّرات و عملكردها بايد در اين جهت باشد. حضور رهبري در همه بخشهاي كشور، به معناي حضور سياستهاي رهبري است كه بايد با دقّت اجرا شود. و من به شما عرض كنم، هرجايي كه اين سياستها اجرا شده، كشور سود كرده است؛ اما در طول سالهاي گذشته - از ده، دوازده سال پيش تاكنون - هر جا از اين سياستها تخلّف شده، كشور ضرر كرده است؛ كه گاهي ضررش را فهميده اند، گاهي هم بعد از گذشت مدتي ضررش را فهميده اند. بنابراين حضور رهبري، جدّي

است. البته ممكن است در بخشي از مسائلي كه اين سياستها متضمّن آن است، مسؤولاني نظرات دگرگونه اي داشته باشند. ايرادي ندارد، اينها مي آيند و نظرات خود را مطرح مي كنند. اتّخاذ اين سياستها هم يك روند بسيار معقول و منطقي دارد. در دستگاهِ موظّفِ اين كار در دولت، طرّاحي مي شود و بعد درجه درجه بالا مي آيد تا به مجمع تشخيص مصلحت مي رسد. بنابراين تمام جوانب مراعات مي شود. درعين حال ممكن است يك نفر مخالف باشد. ايرادي ندارد؛ ليكن همچنان كه يك قانون تا وقتي قانون است، مخالفت با آن جايز نيست؛ سياست هم كه مضمون قانون اساسي است - مرتبه سياستها از قانون بالاتر است؛ در حدّ قانون اساسي است - تا وقتي تغيير پيدا نكرده است، ولو كسي نظر ديگري داشته باشد، نبايد بر طبق نظرِ خود عمل يا تبليغ كند. بحث در مجامع علمي و فنّي و تخصّصي، بسيار خوب است؛ اما فضاسازي در كشور به شكلي كه اغواي افكار عمومي شود، غلط و برخلاف مصالح كشور است. ما با ملاحظه همه جوانب، با مطالعه همه تجربه هاي كشورِ خود و كشورهاي همسايه و با مشورت با صاحب نظران عمده و داراي رأي، به اين نتيجه مي رسيم كه نه فقط رابطه با امريكا، بلكه مذاكره با دولت امريكا امروز برخلاف مصالح ملي و منافع ملت است. اين يك نظرِ متعصّبانه نيست؛ اين يك انديشه و فكر است؛ بررسي شده و با ملاحظه همه ي جوانب است. مذاكره با امريكا - چه در قضاياي كنوني و چه در مسائل ديگر - به معناي باز كردن باب توقّعات و طلبكاريهاي امريكاست. كساني كه دم از مذاكره مي زنند - كه البته

سوء نيّت ندارند، دچار غفلتند - توجّه ندارند كه مذاكره با امريكا در هريك از قضايايي كه اين دولت در آن براي خودش ايده و منفعتي تعريف كرده است - مثل همين قضيه افغانستان - هيچ فايده اي ندارد. چرا؟ چون او مستكبر است و تسليم نمي شود. مذاكره امريكا با يك دولت، به معناي اين نيست كه مي خواهد نظرات آن دولت را قبول كند؛ حتّي نظرات مجامع جهاني را قبول نمي كند! همين حالا كه در آفريقا در يك كنفرانس، بحث گرم شدن زمين و مسأله گازهاي گلخانه اي در دنيا مطرح است و همه دنيا لازم دانستند در اين خصوص تلاش كنند، امريكا زير بار نمي رود؛ يعني حتّي با رفقاي اروپايي خودش هم كنار نمي آيد! چند روز پيش در خبرها خواندم كه رئيس جمهور پاكستان از امريكاييها درخواست مي كند كه براي حمله به افغانستان، از فلان فرودگاه استفاده نكنند؛ از بقيه ي فرودگاهها استفاده كنند؛ اما امريكاييها خواسته او را رد مي كنند! يعني به نظرِ مشورتيِ رئيس آن كشور در مورد يك فرودگاه اعتناء نمي كنند! كداميك از كشورهايي كه با امريكا رابطه دارند، توانسته اند در يك مسأله مهم، نظرشان را به امريكا تحميل كنند؟ بعضي از كشورهاي عربي تملّق امريكا را مي گويند؛ بعضي از آنها هرچه مي توانند، نظرات امريكا را در همه بخشها رعايت و به آن عمل مي كنند؛ اما امريكا به كدام خواسته اين كشورها در مقابل رژيم صهيونيستيِ غاصب يا در مسائل مهم جهان عرب ترتيب اثر داده است؟ اين غفلت بزرگي است كه بعضي كسان دارند. سياستي كه مطرح كردم، يك سياستِ مهمّ كشور است. مسؤولان بايد به سياستها عمل كنند و منسجم باشند. انسجام،

مهمترين شرط پيشرفت است. من به شما عرض كنم، اگر دشمن ملاحظه كند كه در كشور ما يك گروه مؤمن، متعهّد، منسجم، همدل و كارآمد بر سر كار هستند، نااميد مي شود و انگيزه او براي دشمني كم خواهد شد. كساني كه تفرقه بين مسؤولان را تشويق مي كنند، بفهمند چه كار مي كنند. امروز سياست دشمنان كشور اين است كه بين مسؤولان اختلاف بيندازند. ما از گروهكهايي كه يك سرشان در داخل است، يك سرشان در خارج، خبرهاي ويژه داريم. برنامه عمده اينها اين است كه بين مسؤولان كشور، با عنوانهاي چپ، راست و عناوين ديگر، اختلاف بيندازند. مردم وحدت مسؤولان را مي خواهند. مردم هرجا ببينند مسؤولان با هم هستند و همدل و همزبانند و يكديگر را تخريب نمي كنند، خوشحال و اميدوار مي شوند؛ اما دشمن بعكس، نااميد مي شود. البته ما هميشه به مسؤولان كشور توصيه هاي ديگري هم داشته ايم و لزومي ندارد كه آنها را در فضاي عمومي مطرح كنيم. درباره مسائل خاص اصفهان - مسأله آب و غيره - هم با مسؤولان صحبت كرده ايم. البته از اين كه زمان اجراي بسياري از پروژه ها طولاني تر از حدّ معمول است، من اعتراض دارم. به دولتهاي قبلي هم اعتراض كرديم. اين دولت قول داده است كه زمان اجراي پروژه ها را كوتاه كند. درباره تونل سوم كوهرنگ و همچنين آب چشمه لنگان، من بخصوص تذكّر داده ام. خوشبختانه وزير نيرو هم جوانِ مؤمن و كارآمدي است. اميدوارم كه ان شاءاللَّه بتوانند اين كار را در مدتي كمتر از آنچه كه گفته شده است، به نتيجه برسانند. مسأله مربوط به مسائل خارجي، فاجعه افغانستان است. البته من حرفهاي خود را در باب مسأله افغانستان عرض

كرده ام؛ اما آنچه كه در اين جا به شما مردم عزيز مي خواهم عرض كنم، چند نكته است: نكته اوّل اين است كه سعي امريكاييها اين بود كه پاي ايران را به اين مناقشه بكشانند. البته نفس اين كه متّهم كردن آن مجموعه افغان يا عرب چقدر درست و چقدر غلط است، چه دليلي دارد يا ندارد، به كنار - كه امريكاييها تاكنون به هيچ كس دليل قانع كننده اي نشان نداده اند - اما بر فرض كه اين تهمت راست باشد، آنها به جاي اين كه با متّهمانِ خودشان روبه رو بجنگند و مبارزه كنند، ملت افغانستان را هدف قرار داده اند! الان هم بيست ودو سه روز است كه مرتّب شهرها و مردم مظلوم افغانستان را مي كوبند. اصرار داشتند ما را وارد اين مناقشه كنند: فضايتان را بدهيد و زمينتان را در اختيار بگذاريد تا ما بتوانيم عبور كنيم! اگر دولت ايران از اوّل آن موضع قاطع را نمي گرفت، توقّعاتشان روزبه روز بيشتر مي شد. يكي از هدفهاي آنها اين بود كه به توده هاي عظيمي كه در سرتاسر دنياي اسلام براي ملت ايران و نظام اسلامي احترام قائلند، بگويند آن قدري هم كه شما خيال مي كنيد، ايران به اصول اسلامي پايبند نيست. هدف ديگرشان اين بود كه براي مسلمان كُشي مجوّز كسب كنند. ملت افغانستان را قتل عام مي كنند؛ چه مجوّزي از اين بهتر كه بگويند ايران هم خبر دارد و با ما همراه است؟ ما اصرار ورزيديم كه مواضع خود را بدون هيچ گونه ابهامي براي دنيا بيان كنيم. من به مسؤولان كشور گفتم بايد در موضعگيريها هيچ گونه دو پهلويي وجود نداشته باشد. صريح و روشن بايد بگوييد ما با تروريسم مخالفيم؛ با حمله امريكا به افغانستان

هم مخالفيم؛ در هيچ ائتلافي هم كه رهبر آن امريكا باشد، شركت نخواهيم كرد. نكته بعد اين است كه امريكاييها با حمله به افغانستان ضرر كردند. آنها چه به مقاصد نظامي خود در اين جا برسند، چه نرسند، دو ضرر عمده كرده اند كه يكي مخصوص خود امريكاييهاست، يكي هم ضرري است كه دنياي غرب در آن با امريكا شريك است. آن ضرر عمده اي كه خود امريكا و دنياي غرب - مشتركاً - در اين قضيه تحمّل كردند، اين است كه چهره ليبراليزم غربي يك بار ديگر افشا شد. در دنيا اين قدر با افتخار از ليبرال دمكراسي غرب نام مي آورند و مي گويند در غرب، آزادي و تمدّن و دمكراسي و احترام به آراء مردم وجود دارد. بله، زبان جاي نرمي است و هرطور بخواهند، مي توانند آن را بگردانند؛ اما در ميدان آزمايش معلوم مي شود كه هر كس چه كاره است! افغانستان ميدان آزمايش جديدي براي ليبراليزم غرب شد تا نشان داده شود اينها آن جايي كه منافع و خواست استكباري شان اقتضا كند، از هيچ عملي فروگذار نمي كنند و حاضرند يك كشور و ملت را بدون هيچ دليلي به خاك و خون بكشند. در قضيه حمله به عراق، دولت امريكا دليل گونه و بهانه اي داشت؛ مي گفت عراق به كويت حمله كرده است؛ البته آن دليل هم كافي نبود. اگر عراق به كويت حمله كرده است، چرا بايد به شهرهاي عراق حمله كنند؟! به نيروهاي نظامي بايد حمله مي كردند. بنابراين آن جا اين دليل، كاملاً قانع كننده نبود؛ اما اين جا همان هم نيست. اينها خودشان هم اعتراف مي كنند كه مردم هرات، قندهار، كابل و جلال آباد هيچ تقصيري ندارد؛ بلكه يك گروه يا چند نفر

انگشت شمار مسؤوليت دارند. پس چرا مردم را مي كوبيد؟! براي اين كه بتوانند به ملت امريكا جوابي بدهند، براي خود مجوّز درست كرده اند و از روي خشم، چنين حركت وحشيانه اي را مرتكب مي شوند و مردم افغانستان را قتل عام مي كنند. بنابراين چهره ليبراليزم غربي يك بار ديگر افشا شد و معلوم گرديد در زير دسته گلي كه نشان مي دهند، چماق مخفي كرده اند و در زير اين ظواهر ادكلن زده كراوات بسته منظّمِ و مرتّب، يك چهره مخوف پنهان است؛ اين را دنيا فهميده است. اما آن ضرري كه مخصوص امريكاست، اين است كه نهضت جهاني اسلام با شعار «مرگ بر امريكا» تسريع شد و نشان داده شد «استكبار»ي كه ايران تكرار مي كند، يعني چه. وقتي گفته مي شود دليل بياوريد كه اين اشخاصي كه شما مي گوييد، متّهم قضيه بيستم شهريور نيويورك و واشنگتن اند، دليل نمي آورند؛ مي گويند اينها مجرمند! وقتي گفته مي شود به مردم افغانستان حمله نكنيد، حمله مي كنند. حتّي دوستان اروپايي شان هم كه صريحاً حاضر نيستند حمله را محكوم كنند، ولي با زبانهاي گوناگون اين كار را زشت مي شمرند. درعين حال باز امريكاييها دست برنمي دارند! وقتي به آنها مي گويند مردم در افغانستان كشته مي شوند، آقا (!) مصاحبه مي كند كه نه، اين عكسهايي كه شما از بچه ها و زنهاي مجروح در تلويزيون نشان داديد، جعلي است؛ ما هيچ كس را نكشته ايم! اين همه خانه را خراب كردند، مراكز هلال احمر را زدند، مراكز غيرنظامي را به طور آشكار نابود و ويران كردند؛ اما مثل آدمي كه «ان رأه استغني» است، با يك حالت تكبّر مي گويد نه؛ همين چيزي است كه من مي گويم! وقتي به آنها مي گويند ماه رمضان نزديك است، به مناسبت

اين ماه حملات خود را قطع كنيد، مي گويند نه؛ ما براي ماه رمضان حملات را متوقّف نمي كنيم! وقتي به آنها مي گويند بمبها و موشكهاي آن چناني در افغانستان جنايت به بار مي آورد، با خونسرديِ تمام مصاحبه مي كنند و مي گويند ما تصميم داريم اين نوع بمبها و موشكها را همچنان بر سر اين كشور ببارانيم! استكبار يعني همين كه گوششان بدهكار هيچ حرف حسابي در دنيا نباشد. اينها توقّع دارند پاي كشورهاي اسلامي و ايران اسلامي به مناقشه اي كه به هيچ وجه نمي شود موضع اين مستكبر ظالم متجاوز را در آن تأييد كرد، كشانده شود. سعي دولت جمهوري اسلامي و مسؤولان كشور بر اين بوده است كه كشور را از اين مناقشه دور نگه دارند؛ اما درعين حال مواضعشان را به همه دنيا بگويند. و من به شما عرض كنم، نشانه رشد نظام اسلامي و انگيزه هاي اسلامي در دنيا همين بود كه اين پيام از سوي ملتهاي مسلمان گرفته شد. خيليها دلشان مي خواست در روزهاي اوّل چيزي بگويند؛ اما تهديدها اجازه نمي داد. وقتي جمهوري اسلامي حرف خود را بيان كرد، ديگران هم جرأت پيدا كردند و حرفشان را گفتند. ملت عزيز! مردم مؤمن و باصفاي اصفهان! اين، نظام و كشور شماست. اين، پرچمِ برافراشته دست شماست. اين، نتيجه فداكاريهاي شهداي عزيز شماست. اين، نتيجه اخلاص و صفايي است كه ملت ايران در اين مدّت نشان داده است. مشكلات وجود دارد، اما همه اش قابل حل است. هيچ مشكل و گره كوري در مسائل كشور وجود ندارد. ان شاءاللَّه مسؤولان با همان اتّحاد و انسجامي كه گفته شد و با رعايت موازين اسلامي كار را پيش ببرند، كه اسلام نجاتبخش است. عزيزان من!

بدانيد صلاح و پيشرفت دنيا و آخرت، عزّت و استقلال، رفاه مادّي، رفع ظلم و بي عدالتي و تبعيض، همه و همه در كشور ما فقط زير سايه اسلام و نظام جمهوري اسلامي فراهم شدني است و بس. به اسلام تمسّك كنيد و اتّحاد و روحيه خود را حفظ نماييد و بدانيد به فضل پروردگار آينده متعلّق به شما ملت ايران است و شما جوانان روزهاي شكوفايي و عزّتي را خواهيد ديد كه براي نسلهاي گذشته تان حتّي در رؤيا هم قابل تصوّر نبود. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، ايران، اسلام و مسلمين را سربلند كن. پروردگارا ! رحمت و فضل و بركت خودت را بر ملت عزيز ايران، بر مردم عزيز اصفهان و بر اين جمع حاضر فرو ببار. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد تو را سوگند مي دهم، ما را با محمّد و آل محمّد زنده بدار و با محمّد و آل محمّد بميران. پروردگارا ! در اين عيد نيمه شعبان، عيدي بزرگي به ملت ايران عنايت كن و آن تعجيل در فرج مولاي ما امام زمان عجّل اللَّه فرجه الشّريف باشد. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، آنچه را كه گفتيم، آنچه را كه مي كنيم و آنچه را كه در دلهاي ماست، به فضل و كرمِ خودت قبول كن و آنها را براي خودت و در راه خودت قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) -

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار جوانان استان اصفهان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جوانان استان اصفهان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. اللّهم سدّد

السنتنا بالصّواب والحكمة. از نظر من، ديدار با شما جوانان، ديدارِ بسيار جذّاب و زيبايي است؛ بخصوص كه جمع قابل توجّهي از شما حتماً اصفهاني هستيد؛ فرزندان علم و ايمان و هنر و زاده محيط مفاخر بزرگ ملي و اسلامي. برنامه هايي كه عزيزان من اجرا كردند، خوب و جالب بود و از همه آنها تشكّر مي كنم. يك نكته را در مورد اين همخوانيها عرض كنم. البته اين برادران عزيز، بسيار خوب اجرا كردند. شعري هم كه خواندند، شعر خوبي بود؛ شعرِ «ها عَليٌّ بَشَرٌ َكْيَف بَشَر». در حالي كه آنها اين شعر را با آهنگها و لهجه عربي مي خواندند، اين نكته به ذهنم خطور كرد كه اي كاش به جاي اين شعر، شعر شهريار را مي خواندند: علي آن شير خدا شاه عرب الفتي داشته با اين دل شب اتّفاقاً بلافاصله ديدم كه اين شعر را هم شروع به خواندن كردند. در اين همخوانيها علاوه بر جنبه هنري، بايد جنبه پيام هم كاملاً محفوظ باشد و هنر در اين جا هم مثل بقيه جاها، در خدمت ابلاغ و تبيين قرار گيرد. البته من خودم از چند سال قبل، اين همخوانيهاي عربي را تشويق كرده ام؛ ليكن عقيده دارم در غير مواردي كه شعر عربي يك شعر فوق العاده يا برجسته است و خصوصياتي دارد، نيكو اين است كه از شعر فارسي با مضامين عالي استفاده شود. اتّفاقاً شاعر شعرِ«ها عَليٌّ بَشَر» هم مثل خود شهريار، يك شاعر ترك تبريزي است؛ ملا مهرعلي تبريزي كه در حدود صد يا صدوپنجاه سال پيش زندگي مي كرده است: ها عَليٌّ بَشَرٌ َكْيَف بَشَر رَبُّهُ فيه تَجَلّي و ظَهَر شعر فارسي را با آهنگهاي

زيباي فارسي و با شيوه جذّاب هنري و با انتخاب مضاميني كه اين جمعيت كثير از آن درس بگيرند، بخوانيد؛ كه البته در بخش فارسي كه عزيزانِ من آن را خواندند، تا حدود زيادي اين مقصود تأمين شد. اين را گفتم، تا كساني كه اين سخن را در سرتاسر كشور مي شنوند، سراغ گزينش نمونه هاي هنريِ پُرمغز و پُرمعنا بروند. امروز نياز ما به فهميدن و فهماندن، از هميشه بيشتر است. جمع عزيزي هستيد؛ غالباً دانشجو يا دانش آموز؛ اهل علم و سرشار از صفا. كار خوبي كه دانشجويان اصفهان در اين جلسه كردند - كه من قلباً از آنها متشكّر شدم - اين است كه پوستر مشتركي منتشر كردند كه هم بسيج دانشجويي، هم انجمن اسلامي دانشجويان، هم جامعه اسلامي دانشجويان و هم انجمن اسلامي دانشجويي، عناوينشان در كنار يكديگر قرار گرفته است. بله، اين درست است. ممكن است در ده مسأله اختلاف نظر داشته باشيد، اما در مسائل بسياري هم و حدت نظر داريد. آن جايي كه وحدت نظر داريد، اين اتّحاد را نمايان كنيد. راهش نيز همين است. لزومي ندارد كه اگر دو نفر در چند مسأله از مسائل بي شمارِ فكري و سياسي با هم اختلاف نظر دارند، آن را حتّي در مسائلي كه مورد اتّفاق نظر آنهاست، دخالت دهند؛ مثلاً اگر مي خواهند مجلس جشن يا روضه خواني يا سخنراني و از اين قبيل تشكيل دهند، حتماً دو جريان در مقابل هم قرار گيرند. كاري كه شما كرديد، بسيار خوب بود و من صميمانه از شما فرزندان عزيزم تشكّر مي كنم. طولِ مدّت چهل و چند ساله معاشرت من با گروههاي جوان موجب شده كه

من قلباً و عميقاً جوانان را ستايش كنم. البته ستايش كردن جوانان با خوشامدگويي آنها تفاوت دارد. من با خوشامدگويي موافق نيستم؛ چيزي بگويم كه شما خوشتان بيايد، يا چيزي را كه ممكن است شما از آن ناراحت شويد و بدتان بيايد، بر زبان جاري نكنم؛ نه. من به اين چيزها عقيده ندارم؛ بلكه معتقدم كه ستايش جوان به جاي خود درست است و ستايشي واقعي و حقّ است و نقاط مورد ستايش هم از نظر من مشخّص و روشن است و بعضي از آنها را خواهم گفت؛ اما ستايشگري جوان نبايد به خوشامدگويي او تبديل شود. شما فرزندان من هستيد. انسان فرزند خودش را خواه و ناخواه دوست دارد؛ چه آن فرزند بداند، چه نداند؛ چه بخواهد، چه نخواهد؛ چه از محبّت پدر يا مادر متشكّر شود، يا نشود. اين دوست داشتن موجب اين نيست كه اگر در كار او خطايي وجود دارد، گفته نشود تا مبادا بدش بيايد؛ نه. اتّفاقاً انسان با فرزند خودش بسيار راحت تر از ديگران است. بنابراين من جواني و ويژگيهاي عمده جواني را در شما از ته دل دوست دارم و با همه وجود آن را ستايش مي كنم؛ اما به خدا پناه مي برم از اين كه به دام خوشامدگوييِ جمعي كه در مقابل من هستند يا جماعتهاي فراواني كه من به محبّت آنها احترام مي گذارم، بيفتم. نقاط ستايش برانگيز جوانان كدام است؟ اگر ما يك فهرست صد نقطه اي را هم فراهم كنيم، باز زيادي نرفته ايم. من در اين جا چند نقطه از نقاط ستايش برانگيز جوانان را عرض مي كنم. جوان، حق را آسان مي پذيرد. اين بسيار مهم است. جوان، راحت و صادقانه اعتراض

مي كند و بي دغدغه و بدون هيچ گونه گرفتاري دروني، اقدام مي كند. اين هم بسيار مهم است. پذيرش آسان، اعتراض صادقانه و اقدام بي دغدغه را شما كنار هم بگذاريد، ببينيد چه حقيقت زيبايي به وجود مي آيد و چه كليدي براي حلِ ّ مشكلات است. جوان به طور طبيعي طالب اصلاح است. البته من به تعبيرهاي رايج اصلاح طلب و محافظه كار و امثال اينها هيچ كاري ندارم؛ اصلاح طلبي به عنوان يك پُز سياسي، مورد نظر من نيست. بعضي كسان دم از اصلاح طلبي مي زنند، در حالي كه اصلاً نمي دانند چه مي خواهند و دنبال چه هستند. بعضي كسان دم از اصلاح طلبي مي زنند، در حالي كه آن چيزي كه ته ذهنشان قرار دارد، در واقع اصلاح طلبي نيست؛ نوعي ارتجاع و برگشت به عقب است. مي بينيد كه بعضي كسان زير نام زيبا و جذّاب اصلاح طلبي، دنبال اين هستند كه به دوراني برگردند كه دين فقط جنبه تشريفات در زندگي انسان داشته باشد و نه بيشتر! اين ديگر اصلاح طلبي نيست؛ اين نقطه مقابل اصلاح طلبي است. اصلاح طلبي با تكامل و پيشرفت همراه است، نه با عقبگرد. البته بعضي افراد هم هستند كه اسم اصلاح طلبي را مي آورند؛ اما مقصودشان اصلاحات امريكايي است! من يكي دو سال پيش در نماز جمعه مطرح كردم كه ما اصلاحات انقلابي داريم و اصلاحات امريكايي. اصلاح امريكايي مظهرش اين است كه جرثومه فسادي مثل محمّدرضاي پهلوي، دوباره به ايران برگردد و امور را در قبضه خود بگيرد؛ بعد هم كليد طلايي سلطه اجنبي بر كشور را در سيني نقره به اربابان امريكايي تقديم كند! اين كه شما مي بينيد رسانه هاي امريكايي و انگليسي و سياستمدارانشان دم از اصلاحات در ايران مي زنند، منظورشان چنين چيزي است؛

يعني جرثومه فسادي كه تابع و مريد و آلت دست و كوچك اَبدال آنها باشد، در كشور بر سرِ كار بيايد و همه چيز را در خدمت آنها قرار دهد. البته بعضي هم هستند كه صادقانه اصلاح طلبند؛ در اين شكّي نيست. واقعاً از كمبودها، نارساييها، عقده ها و انحرافها رنج مي برند و دنبال اصلاح آنها هستند، كه اين به جاي خود مطلوب است. جوان، اين گونه اصلاح طلب است؛ يعني به طور طبيعي طالب عدالت، آزاديهاي مشروع و تحقّق آرمانهاي اسلامي است. حقايق و آرمانهاي اسلامي، او را به هيجان مي آورد و در او جاذبه ايجاد مي كند. تصويري كه در ذهن او از سيماي اميرالمؤمنين عليه السّلام نقش بسته، او را به هيجان مي آورد؛ نواقص موجود را با او تطبيق و مقايسه مي كند و طالب اصلاح مي شود. اين ويژگي بسيار برجسته اي است. از جمله نقاط ستايش برانگيز جواني، نيرو، قدرت، ابتكار و نشاط در وجود جوان است. اينها در شما به طور طبيعي وجود دارد. اينها بخشي از فهرست طولاني امتيازات جواني است. آيا جوان اين امتيازات را كسب كرده است؟ نه. شما براي اين كه امتياز حق طلبي، نيرو، نشاط، حوصله و همّت جواني را به دست آوريد، تلاش بخصوصي نكرده ايد. اين يك مرحله طبيعي از عمر و زندگي است. پس يك موهبت است و در مقابل آن، تكليف وجود دارد و بايد جواب داد. در اين جا مغالطه اي وجود دارد كه جزو همان خوشامدگوييهاي به قصد عوامفريبي است؛ و آن اين است كه منطق اسلامي همه اش مي گويد «تكليف». در حالي كه گفتمان جديد دنيا مي گويد «حق»؛ چرا همه اش از تكليف مي گوييد؟ بعضي كسان اين حرف را رايج كردند و قصدشان اين است

كه عدّه اي كه از تكليف گريزانند، از خوشامدگوييهاي اغواگرانه و غيرصادقانه خوششان بيايد. اوّلاً حقّ و تكليف، دو روي يك سكّه اند. هيچ حقّي بدون تكليف وجود ندارد. هر كس حقّي دارد و در قبال آن، تكليفي هم برعهده دارد. بنابراين، اين كه از حق بگوييد؛ اما از تكليف نگوييد، حرف سخيف و بي محتوا و بي منطقي است. ثانياً در اين جا صحبت از حق نيست. تكليفي كه ما در اين جا مطرح مي كنيم، در مقابل يك حق نيست؛ در مقابل يك امتياز است. شما امتيازي داريد و اين امتياز تكليفي را به طور طبيعي بر دوش شما بار مي كند. من كه امتياز جواني شما را ندارم، برخي از تكاليف شما را هم ندارم. البته ممكن است در بخشي ديگر، من از امتيازاتي برخوردار باشم؛ لذا در مقابل آن تكاليفي هم دارم. بنابراين در اين جا تقابل حقّ و تكليف نيست؛ تلازم امتياز و تكليف است. تكليف، ناشي از امتيازي است كه شما در اين مرحله از عمر داريد؛ ناشي از موهبتي است كه خدا به شما داده است. توجّه كنيم كه اين تكليف در دوران كنوني، سنگينتر از هميشه است. چرا؟ چون قشر جوان به طور ويژه در جامعه نقش آفرين شده است؛ چون جمعيت جوان افزايش پيدا كرده است؛ چون كفّه جوان در معادلات سياسي و اجتماعي و فرهنگي كشور، يك كفّه سنگين است. بنابراين در اين جا مسأله اين نيست كه جوان در رابطه با شخصِ خود تكليفي دارد يا ندارد؛ نه. مسأله اين است كه جمعيت عظيم جوانان و حضور آنها در صحنه و بخصوص آگاهي اي كه امروز جوانان متعهّد كشور ما از آن برخوردارند - كه در كمتر

جايي در دنيا، اين آگاهي، حسّاسيت و برانگيختگي وجود دارد - تكاليف آنها را سنگين و مهم مي كند. البته به شما بگويم؛ اين تكليف، از جمله تكاليفي است كه اتّفاقاً براي جوان هيجان انگيز هم هست. از آن تكليفهاي خسته كننده كسل كننده نيست. تكليفي است كه با طبيعت جواني هم همراه است و براي جوان، مشوّق و پيشبرنده است. ما مي خواهيم جوانان را به چه چيزي دعوت كنيم؟ نمي خواهيم شعارهاي كلّي بدهيم. بعضي از شعارها، بسيار كلّي و مبهم است. مثل دعوت كردن به ميداني است كه راه ورودي آن معلوم نيست يا بسته است. البته بخشي از تكاليفي كه ما متوجّه جوانان مي دانيم، تكاليف شخصي آنهاست. خودسازي علمي، خودسازي اخلاقي، خودسازي جسمي. اينها تكاليف مهمي است؛ مطالباتي است كه ما حق داريم از جوان بكنيم و جوان هم به اين خودسازيها احتياج دارد. فعلاً بحث ما اين نيست. آنچه را كه من امروز به عنوان يك تكليف براي جامعه جوان كشور حس مي كنم، اين است كه جوانان بايد از سرمايه هويّت ملي و جمعي كشور، با همه وجود و همّتِ خود دفاع كنند. هر مجموعه ي انساني به يك هويّت جمعي احتياج دارد و بايد احساس اجتماع و بستگي و هويّت جمعي كند. در كشورهاي دنيا معمولاً روي مفهوم مليّت تكيه مي كنند. بعضي جاها هم روي قوميّت تكيه مي كنند. مليّت چيست؟ يك هويّت جمعي است كه با برخورداري از آن، هر كشور مي تواند از همه امكانات خود براي پيشرفت و موفقيّت استفاده كند. اگر اين احساسِ هويّت جمعي وجود نداشته باشد، بسياري از مشكلات براي آن مجموعه پيش مي آيد و بسياري از موفقيّتها براي آنها حاصل نخواهد

شد؛ يعني پاره اي از موفقيّتها در يك كشور، جز با احساس هويّت جمعي به دست نخواهد آمد. اين هويّت ملي و جمعي در كشور ما حتّي از مليّت هم فراتر است. ما با اين كه مليّت را محترم و مقدّس مي شمريم و بسيار هم روي مليّت - به معناي مثبت آن، نه به معناي منفي آن؛ همان چيزي كه در عرف سياسي دنيا به آن «ناسيوناليسم» گفته مي شود - تكيه مي كنيم؛ اما هويّت جمعي و ملي ملت ايران، نظام اسلامي است كه حتّي از مليّت ايراني، كارايي و جذابيّت بيشتر و حوزه تأثيرِ وسيعتري دارد. اهميت اين هويّت جمعي به اين است كه هم در مقياس ايراني داراي بازده و تأثير است، هم در مقياس اسلامي چنين تأثيري دارد و هم در مقياس جهاني مؤثر است؛ يعني چيزي كه ديگر مليّتها هيچكدام اينها را ندارند؛ يك چيز فراملّي است. دايره بعضي از شعارهاي فراملّي، محدود است. مثلاً عربها به هويّت عربي و ناسيوناليسم يا قوميّت عربي تكيه مي كنند؛ اما اين هويّت اوّلاً محدود در دايره عربهاست و فراتر از آنها را شامل نمي شود؛ ثانياً چون عربيّت يك واقعيت است، حاوي و متضمّنِ يك آرمان فرامليّتي نيست كه براي ديگر ملتهاي جهان جاذبه اي داشته باشد. لذا در يك كمربند، محصور مي ماند و حتّي با افرادي كه آن سوي مرز هستند، تعارض هم پيدا مي كند - عرب و غير عرب، عرب و فارس، عرب و ترك - چون آرماني در آن نيست كه بتواند يك دايره وسيعتر از اين هويّت را فرا بگيرد. اما نظام اسلامي اين گونه نيست. نظام اسلامي، هم داراي كاربُرد ملي است، هم داراي كاربُرد

اسلامي است، هم داراي كاربُرد جهاني است؛ يعني فرااسلامي است. اهميت ايرانيِ نظام اسلامي به خاطر اين است كه نظام سياسيِ مستقرِّ پايدارِ ريشه داري است كه به دست خود مردم به وجود آمده است. يك نظام تحميل شده بر مردم نيست؛ ضدِّ ايدئولوژي سلطنت است. سلطنت يك ايدئولوژي دارد. ايدئولوژي سلطنت همان چيزي است كه شما در همه سلطنتهاي دنيا با انواع و اقسامش مشاهده مي كنيد؛ يعني استبداد، بهره منديهاي اختصاصي و زورگويي؛ آن جايي كه به زورگويي نياز داشته باشند. يك روز هم پيدا مي شود كه همين انوشيروان - كه سعي كردند اسم او را عادل بگذارند - به خاطر يك كينه شخصي از دوره جواني، در يك روز دهها هزار مزدكي را به قتل مي رساند! نقل مي كند كه در دوره جواني، پدرم - قباد - گفت به پاي مزدك بيفت (چون قباد، مريدِ مزدك بود)؛ هنوز بوي گند پايِ مزدك در شامّه من هست و اكنون كه به سلطنت رسيده ام، انتقام مي گيرم؛ نه از خودِ مزدك، از دهها هزار مزدكي! پادشاهان صفوي، مايه افتخار ما هستند - مي دانيد، ما براي پادشاهان صفوي ارزش و اعتباري قائليم؛ چون پيرو مكتب اهل بيت بودند و استقلال و تماميّت ارضي ايران را حفظ كردند - اما شما ببينيد همين شاه عباس كه يك چهره برجسته است، چقدر ظلمِ ناشي از خودكامگيِ محض كرده است. آن قدر از خويشاوندان خود را كُشت و كور كرد كه بعضي اشخاص مجبور شدند برخي از شاهزاده هاي صفوي را به گوشه اي ببرند و گم و گور كنند تا شاه از وجود آنها مطّلع نباشد! مثلاً دستور داد چهار پسر امام قلي خان را سر ببُرند و جلوِ او

بگذارند؛ در صورتي كه امام قلي خان جزو افرادي بود كه به صفويه خيلي خدمت كرده بود؛ جزو خدّامِ قديمي صفويه و سرداران و سياستمداران صفويه بود؛ اما به خاطر وجود روح ديكتاتوري و استبداد در شاه، اين بلا سرِ او آمد. ظلم و جور، مخصوص محمّدرضا و رضاخان نبود. در ايدئولوژي سلطنت، ظلم و جورِ ناشي از استبداد، قدرت مطلقه و متعهّد نبودن به هيچ مسؤوليتي و هيچ عهد الهي و مردمي وجود دارد. نظام اسلامي در مقابل ايدئولوژي سلطنت قيام كرد؛ در حالي كه كشور ما قرنهاي متوالي دچار اين حالت بود؛ چه قبل از اسلام، چه حتّي بعد از آمدن اسلام. اسلام در مدينه به معناي واقعي كلمه، متضمّن آزادي و - به تعبير امروز ما - مردم سالاري بود. در مدينه و زادگاه و پايگاه نبوّت، اين طور بود؛ اما در مناطق دوردستي كه فلان سردار اموي در خراسان يا اصفهان يا فارس مشغول حكومت بود، اين خبرها وجود نداشت؛ بلكه هر سرداري براي خود يك پادشاه مستبد بود و هر كاري مي توانست، مي كرد. البته ايمان مردم ايران به اسلام، به خاطر اين شخصيتها و اين سردارها نبود؛ به خاطر پيام اسلام بود، كه خود داستان و ماجراي ديگري دارد. از ايدئولوژي سلطنت كه استبداد يك ركن ذاتي آن است، از صد سال پيش به اين طرف، آفتهاي ديگري هم در كشور ما بروز كرد كه يكي از آنها وابستگي بود؛ ديگري فساد سلطنت و اطرافيان و درباريان بود؛ فساد جنسي، فساد اخلاقي و فسادهاي فراوان مالي. اينها براي مردم، شاه و قدرت مطلقه بودند؛ اما در مقابل بيگانگان تسليم و مطيع: «اسد عليّ

و في الحروب نعامة»(1)! در مهمترين مسائل، مطلبي به آنها ديكته مي شد؛ نه به وسيله يك رئيس جمهور، بلكه به وسيله سفير! سفير انگليس به دربار مراجعه مي كرد و مي گفت مصلحت شما اين است كه اين طور باشد؛ شاه هم مي فهميد «مصلحت شما اين است» يعني چه! در كنار وابستگي مطلق و مطيع بودن در مقابل بيگانگان، بي كفايتي هم الي ماشاءاللَّه وجود داشت. من به شما عرض كنم؛ در صد سال اخير، به معناي حقيقي كلمه، براي اين كشور هيچ كار اساسي اي قبل از انقلاب انجام نگرفته است. امروز در محيط دانشگاه چشم شما به حقايق علمي باز شده است؛ مي بينيد كه ما چقدر كارِ نكرده و راهِ نرفته داريم. مي شد اين راهها را رفت، مي شد با كاروان علم همراه شد، مي شد علم و عالم و دانشمند و تحقيق و استقلال در علم و تحقيق را در كشور آزمايش كرد؛ اما اين كار را نكردند؛ بلكه بعكس عمل كردند. در دوران ورود دانش جديد به كشور ما، آنچه كه وارد شد، عبارت بود از تقليد و ترجمه. البته منظورم ترجمه يك اثر ارزشمند نيست - كه يك كار لازم است - منظورم فكر و ذائقه و روحيه ترجمه اي است؛ يعني قدرت ابتكار را از يك ملت گرفتن؛ شجاعت حرف نو را از يك ملت گرفتن؛ همه اش توي سر او زدن؛ به او اين طور تلقين كردن كه اگر مي خواهي به جايي برسي و آدم شوي، بايد همان كاري را بكني كه غربيها كردند و از آن سر سوزني تخطّي نكني! به مردم ما و محيطهاي علمي، اين گونه ياد دادند. اجازه ابتكار و نوآوري و خلاقيت علم را

ندادند. علم و فكر را بايد توليد كرد. اينها نه در علوم تجربي، نه در علوم انساني و نه در علوم سياسي و اجتماعي، براي آفرينش علمي ميدان ندادند. لذا وضع اين گونه است كه امروز ملاحظه مي كنيد. البته در اين بيست سال بعد از انقلاب، با همه گرفتاريهايي كه وجود داشته، ورق برگردانده شده است؛ والّا قبل از آن كه انقلاب به ميدان بيايد و شجاعتِ خواستن، انديشيدن، اعتماد به نفس و اتّكاء به استعداد ايراني در كشور مطرح شود - كه اينها از بركات انقلاب بود - غايت آمال و آرزوي يك انسان اين بود كه بتواند بر طبق نسخه اي كه غربيها عمل كرده اند، عمل كند؛ يعني افراد اصلاً به خود اجازه نمي دادند كه از آن روند تخطّي كنند! پس استبداد، وابستگي، فساد، عدم ابتكار، عدم پيشرفت و بي كفايتي وجود داشت؛ اما انقلاب و نظام اسلامي در مقابل همه اينها قد علم كرد و شورشي عليه همه اينها بود. اين انقلاب و اين نظام، كار يك دسته و يك گروه خاص نبود؛ كار ملت بود. قرن بيستم، قرن تحوّلات كوچك و بزرگ سياسي در دنياست و انقلابها و كودتاها و تحوّلات زيادي در آن صورت گرفته است. در قرن بيستم هرچه كه شما چشم بگردانيد، هيچيك از اين تحوّلات را نمي بينيد كه تحت تأثير ساخت و پاختهاي پشت پرده و اعمال نفوذ قدرتهاي بيگانه نباشد. البته در بين همه اينها، انقلاب اكتبر شوروي مستثناست - كه آن، نوع ديگري بود - اما بقيه تحوّلات سياسي كه در دنيا اتّفاق افتاد، يا تحت تأثير گروههاي حزبي و پشت سرش شوروي بود، يا يك كودتاي قدرت طلبانه

چند نفر نظامي بود. بنابراين كار مردم نبود؛ به شكلي كه در ايران، انقلاب اتّفاق افتاد. انقلاب اكتبر شوروي هم مردمي نبود، و عرض كردم كه تحليل و تفسير آن انقلاب، داستان مفصّل ديگري دارد. انقلاب اسلامي ايران صددرصد مردمي بود. در دوران انقلاب، شما وقتي به هر روستايي از روستاهاي اين كشور مي رفتيد، مي ديديد كه در آن جا مردم برانگيخته اند، حرف دارند، مطالبه دارند، شعار دارند و همه اين مطالبات و حرفها هم حول محور واحدي حركت مي كرد؛ حول پيام اسلام كه مظهر آن را در امام عزيز و بزرگوار ما مي ديدند. اهميت نظام اسلامي از لحاظ ابعاد ايراني در اينهاست: اوّلاً صددرصد مردمي است؛ ثانياً نقطه مقابل چيزي است كه قرنهاي متمادي كشور ما از آن رنج برده بود؛ يعني ايدئولوژي سلطنت و كارگزاران سلطنتي. شما هيچ مليّتي را پيدا نمي كنيد كه بتواند چنين انگيزه هاي عميقي را در دلهاي تك تك مردم به وجود آورد. يكايك آحاد مردم، اين انقلاب و اين نظام را با همه وجودِ خود مطالبه و دنبال مي كردند؛ بي تفاوت ترين آدمها در اين حركت سهيم بودند. اين در ابعاد ايراني است. و اما در ابعاد اسلامي. يك مليّت معمولاً در داخل مرزهاي خود زنداني است و بيرون مرز، هيچ گونه ارزش و جاذبه و احترامي ندارد؛ اما نظام اسلامي در سرتاسر دنياي اسلام و هرجا كه مسلماني وجود داشت، هويّت اسلامي و احساس شخصيت را هم در افراد و هم در ملتها زنده كرد. اقليتهاي مسلمان كه در دنيا متفرّق بودند، احساس شخصيّت كردند. ملتهاي مسلمان، بخصوص در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا - يعني در واقع اجزاي امپراتوريِ متلاشي شده قديمي عثماني

كه سالهاي سال رنج استعمار را تحمّل كرده بودند - احساس كردند مجدّداً نسيمي وزيده است. البته ما امپراتوري عثماني را اصلاً تأييد نمي كنيم؛ يك حكومت سلطنتي بود مثل بقيه حكومتهاي سلطنتي، با همان مشكلات و گرفتاريها؛ اما اروپاييها - فاتحان جنگ بين الملل اوّل - وقتي اين حكومت بزرگ را كه از منطقه بالكان تا تمام آسياي صغير و خاورميانه و شمال آفريقا گسترش داشت - از بوسني و هرزگوين تا مصر و تركيه كنوني و عراق و سوريه و فلسطين - متلاشي نمودند، به اين اكتفا نكردند كه حكومت را زايل كنند؛ از ملتها انتقام كشيدند و آنها را تحقير كردند! قطعه قطعه بخشهاي اين حكومت به دست يكي از دولتهاي اروپايي افتاد و همان داستان غمبار استعمار تكرار شد؛ داستاني كه هرگز از ياد اين ملتها نخواهد رفت و از تاريخ آنها زايل نخواهد شد. در يك كشور، بيگانه اي بيايد حكومت كند و تمام امكانات آن كشور در خدمت شخص بيگانه و دستگاه بيگانه و نظام بيگانه باشد و مردم آن كشور مجبور باشند از بيگانه اي كه بر آنها حكومت مي كند، اطاعت كنند و جرأت نكنند اندكي برخلاف مصالح او حرف بزنند يا حركت كنند. واقعيت استعمار اين بود. آن جاهايي كه استعمارِ مستقيم نكردند - مثل عراق - حكومت پادشاهي درست كردند و آدم غير عراقي را (خانواده فيصل، خانواده سلطنتيِ عراقي نبودند) آوردند و بر مردم حاكم كردند؛ اما در واقع انگليسيها حكومت مي كردند. سياست، سياست انگليسيها بود؛ خواست، خواست انگليسيها بود و مردم عراق تسليم و مقهور سرپنجه يك حكومت بيگانه بودند. شما ببينيد براي يك ملت، كدام تحقير از اين

بالاتر است؟ همه چيزشان را تحقير كردند و دين و دنيا و شخصيت و ادب و فرهنگ و استقلالشان را به كلّي از بين بردند. آن روزي هم كه به اصطلاح موج مدرنيته را وارد اين منطقه كردند، در واقع بايد گفت فاضلابهاي مدرنيته را به اين منطقه فرستادند! علم و ابتكار و اختراعات جديد و پيشرفت فكري و دانشگاههاي پيشرو را كه به كشورهاي الجزاير و مصر و عراق و بقيه مناطق تحت استعمار نياوردند. اوّل چيزي كه آوردند، ابتذال فرهنگي، كشف حجاب و كالاهاي مصرفي پس مانده بود؛ يا حدّاكثر نظامهاي نسخ شده درجه دو و سه آموزش و پرورش خود را آوردند؛ يعني مردم را از همه جهت تحقير كردند. وقتي موج چپ در دنيا بلند شد، بسياري از روشنفكران در دنياي اسلام، شعارهاي چپ - شعارهاي سوسياليستي و ماركسيستي - مي دادند و در واقع مي خواستند از غرب انتقام بگيرند؛ اما وقتي نظام اسلامي و انقلاب اسلامي پديد آمد، غوغا به پا شد و تمام كشورهاي اسلامي از اين كه ديدند يك ملت آمده و پرچم اسلام را بلند كرده و در مقابل سخت ترين تهديدها ايستاده است؛ نه فقط در مقابل غرب، بلكه در مقابل شرق و غرب، شعار «نه شرقي، نه غربي» مي دهد و در مقابل جذّابترين تطميعها، بي اعتنايي نشان مي دهد، يكپارچه هيجان شدند. عزيزان من! عكس العمل امريكا و غرب در مقابل انقلاب اسلامي، ناشي از چنين حقايقي بود. انقلاب در ابتدا آن چنان انفجاري در دنياي اسلام به وجود آورد كه همه را به وحشت فرو برد. تحليل كردند و گفتند اگر جلوِ اين انقلاب را سد نكنيم و اين نظام را از پا نيندازيم،

دنياي اسلام را تسخير و منافع غرب را در دنياي اسلام تهديد خواهد كرد. راست هم مي گفتند؛ لذا توطئه ها عليه انقلاب اسلامي شروع شد. پس، نظام اسلامي و انقلاب اسلامي همان كاري را كرد كه مليّت براي يك ملت مي كند؛ يعني همه احساس خودماني گري كردند و شعار دادند. در كشورهاي دوردست، نام فرزندان خود را، نام شخصيتهاي انقلاب گذاشتند. شعراي بزرگ عرب كه ما نام آنها را نشنيده بوديم و مطلقاً با ايران ارتباطي نداشتند، در وصف تهران، ايران و مردم ايران قصايد غرّايي سرودند. نزار قبّاني(2) - كه شاعر بسيار برجسته اي بود و سه چهار سال پيش فوت شد - به اين معروف بود كه شعرش دائم با قدرتهاي عربي گلاويز است. او در شعرهايش - كه بسيار هم جاذبه داشت - خاندانهاي سلطنتي و حرمسراهاي آنها را تحقير مي كرد. البته او هيچ وقت به ايران نيامده بود و هيچ رگ ايراني هم نداشت؛ اما درباره تهران - تهراني كه نديده بود و نمي شناخت، و ايراني كه ناسيوناليسم عربي هميشه با آن مقابله كرده است - قصيده مفصّلي دارد. و اما در ابعاد جهاني. در ابعاد جهاني - حتّي در دنياي غير اسلام - هم انقلاب اسلامي تأثير گذاشت و توجّه به قدرت مذهب در بسيج انسانها را در دنيا مطرح كرد. مذهب - كه يك پديده منزوي و تشريفاتيِ محض بود - ناگهان آن چنان يك ملت را بسيج كرد كه توانست يك نظام متّكي به حمايتهاي بين المللي را به كلّي به خاك سياه بنشاند و اجازه ندهد بر روي ويرانه هاي آن، خلأ به وجود آيد؛ بلكه نظامي با حرفهاي نو بر سر پا كند.

قائلين همه حرفهايي كه براي بشريّت ايده آل بود - مسأله عدالت، انسانيّت و تكريم انسان، برابري انسانها، برابري نژادها، لزوم مبارزه و مقابله با زورگوييهاي بين المللي - و كساني كه در دلهايشان حرفهايي بود، ولي جرأت نمي كردند آنها را ابراز كنند و يا ميداني براي ابراز نمي يافتند، ديدند نظام سياسيِ مستقرّيِ در يك گوشه از دنيا به وجود آمده، اين حرفها را روي پلاكارد نوشته و در مقابل چشم جهانيان بلند كرده است. اين براي آنها، بسيار فوق العاده بود. در زمان جنگ ويتنام كه عليه امريكا تبليغات زياد بود، اما كسي گوشش بدهكار نبود و اعتنا نمي كرد، ژان پل سارتر(3) نويسنده و فيلسوف فرانسوي و برتراندراسل(4) فيلسوف و نويسنده انگليسي و چند نفر ديگر دور هم جمع شدند و گفتند بياييم عليه امريكا دادگاهي تشكيل دهيم و جنايات اين رژيم در ويتنام را در اين دادگاه محاكمه كنيم. آن طور كه به ذهنم مي آيد، برتراندراسل به عنوان دادستان، ژان پل سارتر به عنوان رئيس دادگاه، و چند نفر ديگر هم از متفكران سياسي دنياي غرب بودند. آنها در دنيا هيچ نقطه اي را پيدا نكردند كه اين دادگاه را در آن جا تشكيل دهند! كشورهاي غربي - از جمله فرانسه و انگليس - كشورهاي خودِ اينها بود و شريك جرم امريكا بودند؛ بنابراين معنا نداشت چنين دادگاهي در اين كشورها تشكيل شود. در كشورهاي كمونيستي هم اگر اين دادگاه تشكيل مي شد، صبغه كمونيستي پيدا مي كرد و چون اينها ضدّ ماركسيسم بودند، نمي خواستند در اين كشورها برگزار شود. بنابراين هيچ نقطه آزادي در دنيا وجود نداشت كه اينها دادگاه را در آن جا تشكيل دهند. راه حلّي كه به نظرشان

رسيد، اين بود كه رفتند يك كشتي اجاره كردند و در آبهاي آزاد اقيانوسها اين دادگاه نمايشي را تشكيل دادند! بنابراين وقتي عدّه اي متفكّر مي خواستند به جنايات آشكار امريكا در ويتنام اعتراض كنند، يا بايد به اعتراضات خياباني متوسّل مي شدند - مثل همين كارهايي كه امروز در دنيا عليه جهاني گري مي شود. هرجا كنفرانس جهاني سازي (گلوباليسم تحت رهبري امريكا) تشكيل مي شود، تظاهرات خياباني شكل مي گيرد و عدّه اي شعار مي دهند و چهار نفر پليس هم با باتوم مي آيند؛ ولي اين تظاهرات چندان اهميتي ندارد و تأثيرگذار نيست؛ صرف يك ابراز اعتراض است - يا اگر مي خواستند كاري بكنند كه بتواند در افكار عمومي دنيا اثر بگذارد، هيچ نقطه اي در دنيا وجود نداشت كه آنها بتوانند به آن متّكي باشند؛ لذا يك كشتي انتخاب كردند و وسط آبها رفتند و بدون اتّصال به هيچ مردمي و بدون داشتن امتداد ملّي اي، اين كار را كردند. در چنين دنيايي؛ در قحط يك فضا و محيط مناسب براي زدن يك حرف حساب، ناگهان بر روي خاك، روي همين زمين، آن هم نه در يك زمين اجاره اي يا ميدان فوتبال؛ بلكه در يك كشور، آن هم نه در يك نقطه دورافتاده دنيا؛ بلكه در خاورميانه و حسّاسترين منطقه جغرافياي سياسي دنيا، يك ملت چند ده ميليوني، با يك انگيزه تمام نشدني، ناگهان وسط ميدان آمد و نه فقط به امريكا و پشتيبانان او اعتراض كرد و به همه انگيزه هاي استكباري امريكا «نه» گفت كه حتّي به شوروي هم كه قطب مقابل امريكا بود، اعتراض مي كرد! من در زمان رياست جمهوري، در كنفرانس غير متعهّدها در زيمباوه شركت كردم. كنفرانس غير متعهّدها عمدتاً

در اختيار چپ ها بود. البته دولتهاي متمايل به غرب و امريكا هم در آن جا بودند؛ اما كارگردان عمده، يكي رابرت موگابه و يديگري فيدل كاسترو بود - كه اينها چپ بودند - بقيه رؤساي جمهورِ چپ دنيا هم كه طرفدار شوروي بودند، حضور داشتند و عمده كارگرداني در دست اينها بود. من رفتم در آن جا سخنراني كردم. سخنراني من صددرصد ضدّ امريكايي و ضدّ استكباري بود. حقايق انقلاب، حقايق كشور، جرايم امريكا، جرايم عليه ملت ايران، مسائل مربوط به جنگ تحميلي و امثال اينها را گفتم. بعد با همان صراحت و شدّت، به تجاوز شوروي به افغانستان حمله كردم. اينها مبهوت مانده بودند! يكي از همان رؤساي جمهور چپ به من گفت، تنها غير متعهّد در اين كنفرانس، ايران است. ببينيد؛ نظام اسلامي در ابعاد جهاني، اين طور اهميت و جلوه پيدا مي كند و حتّي دشمنانش مجبور مي شوند به آن احترام كنند. علاوه بر اينها، آن چيزي كه بخصوص براي توده هاي مردم در جهان غير اسلامي جاذبه داشت، معنويّت بود. درست است كه معنويّت را از زندگي مردم زدوده اند؛ اما همان مردمي كه از معنويّت محرومند و در زندگي مادّي غوطه ورند، احساس خلأ و كمبود مي كنند. مثل آدم معتادي كه حاضر نيست ترك اعتياد كند؛ اما اگر به او بگويند يك نفر با زور تو را وادار مي كند تا اعتيادت را ترك كني، خوشحال مي شود و از خدا مي خواهد كه با زور دستش را ببندند و به او مواد نرسانند تا راحت شود! بسياري از جوامع غربي در چنين حالتي بودند و هستند. آري؛ آنها در ماديّت غرق و از معنويت دورند؛ اما احساس خلأ و

كمبود مي كنند. آنها ديدند كه نظامي با اين قدرت سياسي، با اين روحيه بالا، با اين همه حرفهاي نو براي دنيا و با اين نَفَس تازه به ميدان آمده و معنويّت هم همراه اوست؛ كار را با نام خدا آغاز مي كند و براي خدا به پايان مي برد؛ مي خواهد دنيا را با نام خدا بسازد و از دنيا هم مثل دستگاه رهبران كليسايي عبور نمي كند. ببينيد؛ هويّت جمعي ملت ايران - يعني نظام اسلامي - داستانش اين است. چيزي است كه هم از لحاظ ملي، هم از لحاظ اسلامي و هم از لحاظ جهاني اهميت دارد. اين نظام در آغاز پيدايش، آن چنان دنيا را به خودش جذب كرد كه به همان اندازه كه دلهاي بي طرف و بي غرض جذب آن شدند، كارگردانان و سردمداران و نگهبانان سلطه بين المللي و جهاني از آن نگران و ناراحتند و در مقابلش ايستادگي مي كنند. عزيزان من! راجع به دشمني سلطه گران و نظام استكبار با جمهوري اسلامي خيلي حرف زده ام و خيلي تكرار كرده ام. دلم مي خواهد روي اين جمله قدري تأمّل و فكر كنيد؛ مسأله بسيار مهم است. كار مهمّي در اين جا صورت گرفته و مي گيرد. حقيقتاً سردمداران سلطه جهاني كه همه دنيا و منافع آن را براي خود مباح مي دانند، احساس مي كنند در دردسر بزرگي افتاده اند. نمونه اي كه همه دنيا را مال خودشان مي دانند، همين چيزي است كه ملاحظه مي كنيد. امريكاييها مي گويند ما ناوگان خود را به خليج فارس آورديم، چون منافع ما در آن جاست! سلطه و استكبار جهاني، خود را محتاج اين نمي بيند كه از روشهاي متداول و قانوني و متعارفِ كسب منفعت استفاده كند. همه دنبال منافع خودشان هستند؛

منتها به دنبال منافع رفتن، راه دارد. انسان مي رود چيزي مي دهد و چيزي مي گيرد؛ مذاكره اي مي كند و امتيازي مي دهد؛ اما اينها حاضر نيستند از اين قوانين پيروي كنند؛ كشتي جنگي مي فرستند! هر جا منافع نظام سلطه اقتضاء كند، بايد در آن جا حضور قدرتمندانه پيدا كند! اگر اندكي اين منافع تهديد شود، چنانچه بتوانند، همان كاري را مي كنند كه در افغانستان كردند؛ بدون هيچ گونه اشكال و مانع و رادعي براي خودشان. هيچ فكر نمي كنند. مگر سرشان به سنگ بخورد؛ والّا مانعي در راه خودشان نمي بينند و آن را حس نمي كنند؛ اصلاً احتياجي نمي بينند. به امريكا مي گويند آيا شما در قضيه حمله به افغانستان، از شوراي امنيّت مجوّز داريد؟ وزير محترمشان(!) مصاحبه مي كند و مي گويد احتياجي به شوراي امنيّت نيست! شما كه ادّعا مي كنيد فلان كس يا فلان گروه يا فلان سازمان، برجهاي دو قلوي عزيزتان را در نيويورك هدف قرار داده و نابود كرده و به خاك سياه نشانده است، آيا دليل و شاهد و مدركي هم به كسي ارائه كرده ايد؟ مي گويند احتياج به ارائه مدرك نيست! يعني ديكتاتوري در سطح بين المللي. ملتها با ديكتاتورهاي كشور خود مبارزه مي كنند و جان مي دهند، براي اين كه ديكتاتور را از بين ببرند و يك حاكم مردمي بر سرِكار بياورند؛ بعد همين مردم مجبور باشند ديكتاتوري بين الملليِ بيگانه امريكا را در امور كشور خود قبول كنند. اين كه من بارها دشمنيِ سلطه جهاني با ايران را تكرار كرده ام، با توجّه به اين حقايق است. امروز نظامي وجود دارد كه هم مستقرّ است، هم مستحكم است و هم پشتوانه عظيم مردمي دارد. با پشتوانه عظيم مردمي هم بسيار مبارزه كرده اند. براي دستگاه

استكبار غير قابل تحمّل است كه مي بيند جمعيتهايي مثل شما جوانان مي نشينيد و به سخن يك مسؤول در كشورتان صميمانه گوش مي دهيد. نظامي كه به افكار و آراء و عواطف و همّت و انگيزه و آگاهي مردم متّكي است، در يك نقطه بسيار حسّاس جغرافيايي نشسته و بدون هيچ گونه ترس و بيمي، حرف خود را مي زند و كار خودش را مي كند. اگر با اين نظام دشمني نكنند، چه كنند؟! بايد دشمني كنند. من و شما هستيم كه بايد اين دشمني را بشناسيم. همان طور كه آن روز در ميدان امام به آن جمعيت عظيم عرض كردم، آنها مكر و توطئه مي كنند؛ ما بايد در مقابل آنها ضدّ مكر، ضدّ توطئه و ضدّ حمله كنيم؛ «و مكروا و مكراللَّه»؛(5) «انّهم يكيدون كيدا و أكيد كيدا».(6) اگر از دشمني آنها غفلت كرديم، باخته ايم. اگر براي ضدّ حمله آنها چاره اي نينديشيم، دشمن را به دست خود موفّق كرده ايم. اين كه من مرتّب به مسؤولان، به مردم و بخصوص به جوانان هشدار مي دهم، به اين خاطر است. ما امروز در دوران حساسي هستيم. آيا جوان مي تواند بي تفاوت بماند؟ حمله دشمن به ما يك امر طبيعي است. هيچ لازم نيست كه ما دستگاههاي ويژه اي داشته باشيم تا از اعماق كارهاي آنها براي ما خبر بياورند - كه البته خبرهاي ويژه هم داريم؛ اين طور نيست كه نداشته باشيم - اما اگر آن خبرها را هم نداشتيم، خيلي واضح و منطقي و طبيعي است كه دشمن عليه ما توطئه كند. عدّه اي مي آيند و بحث توهّم توطئه را مطرح مي كنند. در دانشگاه و محيط روشنفكري كشور، انساني خجالت نكشد و بگويد توطئه توهّم است؛ دشمن

عليه ما توطئه نمي كند؛ امريكا عليه ما توطئه نمي كند! گفت: مادر من چه اشتباه كند به خيالش كه گربه هم لولوست! امريكاييهاي به اين نازنيني! در دوره جنگ تحميلي، شخصيّتهاي متعدّدي به ايران مي آمدند و مي رفتند. يكي از شخصيّتهايي كه من او را فراموش نمي كنم، احمد سكوتوره است. او رئيس جمهور گينه كوناكري در غرب آفريقا و يكي از شخصيّتهاي برجسته و بسيار محترم در قارّه آفريقا بود. متأسفانه مطالعات تاريخي، سياسي جوانان ما ضعيف است. اينها را بايد شما خيلي مطالعه كنيد و بدانيد. در كشور غنا در غرب آفريقا انقلاب شد و شخصيت آفريقاييِ بسيار برجسته اي به نام قوام نكرومه بر سر كار آمد كه بعد عليه او توطئه هاي زيادي - توطئه هاي غربي و امريكايي و غيرامريكايي - صورت گرفت. در يكي از سفرهايي كه قوام نكرومه به خارج رفته بود، در غياب او يك كودتاي دستِ راستيِ غربي در اين كشور راه انداختند كه او ديگر مجبور شد به كشورش نيايد. همان موقع احمد سكوتوره از قوام نكرومه دعوت كرد و گفت به كشور من بيا و تو رئيس جمهور كشور من باش. چنين شخصيتي، قوام نكرومه را به كشور خودش آورد. در زمان رياست جمهوري و آن دوره اي كه بنده در سياست خارجي به طور اجرايي و عملي فعّال بودم، از رجال سياسي دنيا، كمتر شخصيتي را به قوّت او ديدم. او تقريباً سه مرتبه به ايران آمد. البته فشار آورده بودند تا براي ميانجيگري جنگ به ايران بيايد. او در ديدارهاي خصوصي - داخل اتومبيل و در رفت و آمدها - حرفهاي خوبي مي زد. مي گفت اگر بعد از انقلاب به

شما حمله نظامي نمي شد، من تعجّب مي كردم؛ بنابراين تعجبي ندارد كه به شما حمله كرده اند. تصريح مي كرد كه حمله عراق عليه شما، سازمان يافته، از پيش طرّاحي شده و كار بين المللي است، نه كار كشور عراق. راست هم مي گفت، همين طور بود. حمله نظامي كردند، به خيالشان قضايا تمام مي شود، اما نشد. محاصره اقتصادي كردند، اما نشد. اين بيست ودو سال مرتّب فشار مي آورند و اذيّت مي كنند. اين دشمنيها طبيعي است. راه مقابله با اين دشمنيها تسليم شدن نيست. اين نكته را داخل پرانتز بگويم؛ عدّه اي نگويند دشمني كه اين قدر اذيّت مي كند، شما چه داعي اي داريد؟ برويد با او كنار بياييد! در قضاياي مهم سياسي كه به سرنوشت ملتها ارتباط پيدا مي كند، كنار آمدن يعني تسليم شدن؛ يعني همان چيزي را كه دشمن مي خواهد، عمل كردن. مثل يك نفر كه مي خواهد خانه شما را بگيرد و شما زير بار نمي رويد؛ مرتّب سنگ مي اندازد و شيشه ها را مي شكند و اذيّت مي كند. آن وقت يكي به شما بگويد با دشمني كه اين قدر اذيّت مي كند، كنار بياييد! كنار آمدن اين است كه شما از خانه بيرون برويد و كليد خانه را به او بدهيد! كنار آمدن، يعني تحقير و به اسارت دادن يك ملت؛ يعني تأمين خواسته دشمن درباره يك ملت. نجات از اين دغدغه ها و مشكلات، يك راه بيشتر ندارد و آن، فكر كردن، انديشيدن، ضدّ حمله فراهم كردن و دشمن را به ستوه آوردن است. نسل جوان در چنين ميداني است كه تكليف و مسؤوليت دارد. اگر كسي در مقابل جوانان ادّعا كند و بگويد نظام اسلامي ما هيچ عيبي ندارد و همان قالبي را كه اسلام خواسته، ما

پياده مي كنيم، گزاف گفته است. به هيچ وجه اين طور نيست. خود ما انسانهاي ضعيفي هستيم. وقتي كساني اسم مبارك اميرالمؤمنين عليه السّلام يا اسم مبارك وليّ عصر روحي فداه را مي آورند، بعد اسم ما را هم دنبالش مي آورند، بنده تنم مي لرزد. آن حقايق نور مطلق، با ما كه غرق در ظلمتيم، بسيار فاصله دارند. ما گياه همين فضاي آلوده دنياي امروزيم؛ ما كجا، كمترين و كوچكترين شاگردان آنها كجا؟ ما كجا و قنبرِ آنها كجا؟ ما كجا و آن غلام حبشيِ فداشده در كربلاي امام حسين عليه السّلام كجا؟ ما خاك پاي آن غلام هم محسوب نمي شويم. اما آنچه كه حقيقت است، اين است كه ما به عنوان مسلماناني كه راهمان را شناخته ايم، تصميم خود را گرفته ايم و نيروي خود را براي اين راه گذاشته ايم؛ با همه وجود در اين راه حركت مي كنيم و ادامه خواهيم داد. نواقصي در كار ما وجود دارد؛ همه اين نواقص هم قابل حلّ است. البته وقتي اين نواقص را حل كنيم، اين طور نيست كه به غايت مطلوب رسيده ايم؛ نه، راه كمال تمام نشدني است. در اين جاده اي كه ما حركت مي كنيم، هر كيلومتر به كيلومترِ آن توقّف ممنوع است؛ نبايد توقف كرد؛ همچنان بايد جلو رفت. بسياري از مشكلات كنوني كه ملت و كشور ما با آنها دست به گريبان است، قابل حلّ است. مقداري از آنها برعهده من و امثال من و برعهده دولتمردان است؛ يك مقدار از آن هم برعهده مردم است. مهمترين نقاط ضعفي كه در زمينه مسؤولان وجود دارد - كه من آن روز هم در ميدان امام اشاره مختصري به آن كردم و الان آن را براي شما جوانان بيشتر باز

مي كنم - چند مورد است: يكي مسأله سستي بينش و ايمان انقلابي و اسلامي در بعضي از مسؤولان است. اينها مجذوب نسخه هاي سياسي غربند؛ آن هم نسخه هاي غلط از آب درآمده. ليبرال دمكراسي غرب كه يك روز گفته مي شد اوج تكامل فكر و عمل انسان است و بالاتر از آن چيزي وجود ندارد - كه به نظر من خود اين حرف نشانه كوته فكري است كه آدم نقطه اي را پيدا كند و بگويد از اين بالاتر ممكن نيست انسان حركت كند؛ نه. انسان در حركت خود بي نهايت است - امروز به دست خود، خودش را رسوا كرده است. اين ليبراليسم، همان چيزي است كه امروز ماجراي افغانستان و سالهاست مسأله فلسطين را به وجود آورده است. اين اومانيسمِ دروغينِ غرب، همان چيزي است كه پنجاه سال ملت فلسطين را نديده مي گيرد و مي خواهد آن را به كلّي حذف كند. از خودشان سؤال نمي كنند كه اصلاً ملت فلسطين در دنيا وجود داشته يا دروغ است. اگر قبول داريد سرزميني به نام فلسطين وجود دارد، پس كو آن ملت؟ خواستند يك ملت و يك نام جغرافيايي را به كلّي از روي كره زمين حذف كنند. امروز اومانيسم و ليبراليسم و دمكراسيِ آنها به اختناق و خفقاني رسيده است كه حتّي نمي خواهند به يك رسانه خارجي اجازه دهند كه اخبار افغانستان را پخش كند! اين، جريان آزاد خبر از نظر غرب است. اين نسخه، رسواشده و غلط از آب درآمده است؛ درعين حال فلان مسؤول ما كه به بركت انقلاب اسلامي عزّت و احترامي پيدا كرده و به خاطر اظهار طرفداري از اسلام و امام و انقلاب، ممكن است چهار نفر به

او احترامي بگذارند، ناگهان طرفدار ليبرال دمكراسي غربي بشود كه نقطه مقابل مردم سالاري اسلامي است! اصلاً مردم سالاري اسلامي و آزادي در اسلام، آن نيست؛ يك حقيقت ديگر است. گاهي چنين مواردي به ندرت پيدا مي شود. البته من خدا را شكر مي كنم كه مسؤولان طراز اوّلِ كشور، عميقاً معتقد به مباني اسلامي اند. دشمن نتوانسته است نفوذ فكري و سياسي خود را به جاهاي حسّاس برساند. امروز رؤساي سه قوّه و مسؤولان طراز اوّل، عميقاً به آرمان امام و انقلاب معتقدند؛ اما در بعضي از دستگاهها چنين مواردي پيدا مي شود كه من آن روز هم اشاره اي كردم. در حوزه انديشه، قانون شكني مي كنند. حوزه انديشه و فكر هم قوانيني دارد و بايد از آن قوانين پيروي كرد. اگر كسي درباره يك مبناي فكري شبهه اي دارد، قانونش اين است كه آن را در مراكز تخصّصي و محافل علمي مطرح كند. يا بايد شبهه را برطرف كرد و از ذهن خود زدود، يا اگر شبهه اشكال واقعي است، آن را به يك نظريّه تبديل كرد و ذهنهاي اهل علم و اهل نظر را نسبت به آن منقاد نمود. اين حضرات از اين قانون پيروي نمي كنند. شبهه اي به ذهن آنها مي آيد، خودشان دچار بي اعتقادي مي شوند و بر اثر هزار گونه ابتلاء و گرفتاري، پايه هاي ايمان عميق قلبي شان را موريانه هوي و هوس و رفاه زدگي و دنياطلبي مي جود و مي خورد و شبهه دار مي شوند؛ آن گاه مي آيند شبهه را در افكار عمومي مطرح مي كنند و اسمش را هم تجديدنظر مي گذارند! اين خيانت به افكار عمومي است. تجديدنظر يعني چه؟ يك وقت معناي تجديدنظر اين است كه انسان از خطايي، انديشمندانه و منصفانه برمي گردد. اين امر

بسيار خوبي است؛ اما تجديدنظرهاي سياسي، مصلحتي و ناشي از تغيير موقعيّتها و تطميع دشمن، تجديدنظر نيست؛ اينها هُرهُري مسلكي است. ما در اسلام اجتهادِ دائم داريم. اجتهاد دائم، يعني انسانِ صاحب نظر هميشه در صدد تكميل فكر خود است. در راه تكامل، گاهي انسان خطايي را تصحيح مي كند؛ اين درست و خوب است. در طريق فكر اسلامي، صاحب نظران، انديشمندان و انسانهايي كه قدرت اجتهاد و استنباط در مباني فكري و نظري انقلاب را دارند - نه هر كسي كه ادّعا دارد، نه كسي كه صلاحيتهاي علمي و فكري لازم را كسب نكرده است - دائم بايد فكر كنند و انديشه را تكميل نمايند. اين امر خوبي است. نبايد تابع حزب باد باشيم و هر روز، باد به هر طرف كه وزيد، آن گونه تصميم بگيريم؛ يا نگاه كنيم ببينيم دشمن چه ژستي مي گيرد، ما هم ژست خود را با او تطبيق كنيم؛ اگر او اخم كرد، ما چهره ترس آلود بگيريم؛ اگر او حرف تندي زد، ما چهره معذرت طلبانه به خود بگيريم! اين كه نشد. انسان اگر زندگي سياسي بعضي افراد را از اوّلِ انقلاب تا به حال نگاه كند، مي بيند ملغمه عجيبي از انواع و اقسام فكرهاست! يك روز بود كه چنين آدمهايي به اين اكتفا نمي كردند كه در شعارها، مردم فقط «مرگ بر امريكا و مرگ بر شوروي» بگويند. مي گفتند بايد بگوييم «مرگ بر شرق و غرب»! ما مي گفتيم شوروي سمبل يك تفكّر و يك راه غلط است؛ امريكا سمبل جنايت و ستم است؛ چه دليلي دارد شما بگوييد «مرگ بر شرق و غرب»؟! مي گفتند شما محافظه كار و سازش طلبيد! از جمله همين حضرات، امروز كساني هستند كه حاضرند

بروند رسماً در مقابل امريكا و انگليس عذرخواهي كنند و بگويند ما غلط كرديم، اشتباه كرديم به شما بدگويي كرديم؛ ما را ببخشيد! بعضي از همين افراد، آن روز در اوايل انقلاب، روي تنديهاي بي رويّه، چنان نظرات عجيب و غريب اقتصادي اي مطرح مي كردند كه انسان شاخ درمي آورد! مي گفتيم اينها كجايش اسلامي است؟ مي خواستند تفكّرات بسيار تندِ چپِ سوسياليستي را به اسم اسلام تحميل و پياده كنند. بعضي از آنها كه مسؤوليت داشتند، كارهاي بدي هم در آن روز انجام دادند. من فراموش نمي كنم، ما در شوراي انقلاب - سالهاي 57 و 58 - قانوني داشتيم كه سرمايه داران قبل از انقلاب را به چهار دسته تقسيم كرده بود: بند (الف)، بند (ب)، بند (ج)، بند (د). بند (ب) كساني بودند كه سرمايه هاي آنها از طريق نامشروع و غيرقانوني به دست آمده بود؛ حكمش هم اين بود كه دولت بايد آن سرمايه ها را تصرّف كند. بند (ج) كساني بودند كه سرمايه هاي آنها از راه نامشروع به دست نيامده بود؛ ليكن وامهاي كلاني از بانكها گرفته بودند، تقلّب كرده بودند و پول را پس نداده بودند. بنابراين آنها مي بايست وامهاي خود را ادا مي كردند. اگر ادا مي كردند، كارخانه ها مال خودشان مي شد؛ اما اگر پرداخت نمي كردند، كارخانه هاي آنها تصرّف مي شد. اوايل رياست جمهوريِ من گروهي مسؤول تشخيص بند (ب) و (ج) و اين طور كارها بودند. البته اين كارها دست بنده به عنوان رئيس جمهور نبود؛ دست نخست وزير و دستگاه هيأت دولت بود. من اطّلاع پيدا كردم يك عدّه در اين هيأت هستند و اصرار دارند كه بند (ج) را به بند (ب) تبديل كنند؛ يعني كارخانه اي كه مي شد صاحب

آن بدهكاري اش را به بانك بدهد، بعد كارخانه اش را راه بيندازد و كار كند و كارگرانش هم بي كار نباشند، مي خواستند نگذارند اين كار انجام گيرد. در آن موقع، چنين گرايش چپ ضدّ سرمايه داري افراطيِ نابحق وجود داشت. همان آدمها امروز كساني هستند كه حاضرند در مقابل كمپاني داران و سرمايه داران صهيونيستي فرش قرمز پهن كنند تا به ايران بيايند و سرمايه گذاري كنند! انسان از چپ ترين ايده ماركسيستي، به افراطي ترين ايده دست راستيِ اقتصادي متحوّل شود؛ اسمش را هم تجديدنظر بگذارد! اين تجديدنظر نيست؛ اين هُرهُري مسلكي است. آن روز افراط بود، امروز هم افراط است. وجود اين آدمهاي تجديدنظرطلب در برخي از دستگاههاي گوناگون، اسباب زحمت و خطر است. اگر در دانشگاه باشند، ضرر مي رسانند؛ اگر در دولت باشند، ضرر مي رسانند؛ اگر در مجلس باشند، ضرر مي رسانند؛ هرجا و در هر نقطه اي باشند، ضرر مي رسانند. يكي از آسيبهاي ما اين است. يك آسيب ديگر، دنيازدگي است. خيلي از ما - آنهايي كه قدرت و پست را طعمه دانستند - متأسفانه دچار دنيازدگي شده ايم. پنج، شش سال پيش از اين، در پيامي به انجمن اسلامي دانشجويان - چون آن روز چيزهايي را حس مي كردم - به اين نكته تصريح كردم و گفتم بعضي افراد بايد مواظب باشند اسير چرب و شيرين دنيا نشوند. كسي كه براي خود مسؤوليتي قائل است، اگر دنيازده و رفاه زده شد، كارش زار خواهد شد و كار مردم را هم زار خواهد كرد. بعضي از مشكلات ما ناشي از ضعف بعضي از مديريّتهاست كه به كارهاي جزئي و فعّاليتهاي سياسي و حزبي سرگرم و مشغول مي شوند. اين قدر كه من در اين خصوص تأكيد

مي كنم، بعضي كسان مي گويند فلاني با حزب و تحزّب مخالف است؛ در صورتي كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، اوّلين حزب را ما درست كرديم. اگر تحزّب به معناي واقعي كلمه وجود داشته باشد، من طرفدار آن هستم. منتها من تحزّب را اين نمي دانم كه عدّه اي از داعيه داران سياسي، به دنبال كسب قدرت، دور هم جمع شوند - ده نفر، پانزده نفر، بيست نفر - و با شعار و ايجاد هيجان و جذّابيتهاي دروغين، مردم يا گروههايي از مردم را به اين طرف و آن طرف بكشانند و مرتّب دعوا و اختلاف راه بيندازند و براي اين كه بي كار نمانند، يك مسأله كوچك را بزرگ كنند؛ يك چيز كم اهميت را پُراهميت جلوه دهند و روزها و هفته ها درباره اش بحث و تحليل كنند؛ بر اساس آن، دوست و دشمن معيّن كنند؛ فلان كس، فلان طرفي است، پس دشمن است؛ فلان كس، فلان طرفي است، پس دوست است. بنده اينها را تحزّب نمي دانم. اينها روشهاي غلط سياسي است كه در دنيا هم رايج است. دل ما خوش بوده است كه در ايران اين چيزها رايج نباشد؛ اما متأسفانه بعضي كسان به اين چيزها دلبستگي دارند. بسيار خوب؛ اما اگر كسي مسؤوليتي را قبول كرد، چنانچه بنا شد چنين دلبستگي اي پيدا كند، به آن مديريّت ضربه خواهد زد. من يك وقت به بعضي از مسؤولان دولتي پيغام دادم و گفتم ساعاتي را كه شما در جلسه حزبيِ خود صرف مي كنيد - البته نمي گويم پول و امكانات مي گيريد - متعلّق به دولت و مردم است. شما حق نداريد آن را صرف مسائل حزبي و جناحي و گروهي و امثال اينها

بكنيد. يك مقدار ضعفهاي ما ناشي از اينهاست؛ والّا ما مديران خوبي داريم. بعضي افراد به مديران دولتي ايراد مي گيرند؛ نه. مديران ما در بخشهاي مختلف بر روي هم خوشبختانه مديران خوبي هستند. بعضي از آنها حقيقتاً در جاهايي همّت مي گمارند، كه من نمي خواهم از آنها اسم بياورم؛ والّا جا داشت اين كار را بكنم. از همين مسؤولان دولتي افرادي هستند كه مي شود اسمشان را آورد و به عنوان آدمهاي موفّق به مردم معرفي كرد. منتها اسم آوردن از بعضي، ممكن است نفي بعضي ديگر تلقّي شود؛ بنابراين اسم نمي آورم؛ اما خوشبختانه از اين گونه افراد داريم؛ به شرطي كه آن كارهايي كه گفتم، نباشد. يكي ديگر از عيوب و آفتها، عدم اتّحاد كلمه است. اتّحاد كلمه هم لازم است، كه من چون آن روز در ميدان امام، بيشتر روي اين نكته تكيه كردم، ديگر نمي خواهم آن را در اين جا تكرار كنم. لازم است مسؤولان مواضع واحدي اتّخاذ كنند؛ بخصوص در مسائل جهاني و مسائل عمده كشور. وقتي اندك اختلافي در حرف مسؤولان پيدا مي شود، شما مي بينيد راديوهاي بيگانه چگونه اينها را بزرگ و چند برابر مي كنند. حتّي آن جايي كه اختلافي نيست، اختلاف را جعل مي كنند؛ براي اين كه نشان دهند بين مسؤولان اتّحاد كلمه نيست. آنها از جمع منسجمي كه با هم كار كنند و همدل باشند، خيلي مي ترسند. خوشبختانه تركيب قانون اساسي ما، راه حلّ مشكلات را معيّن كرده و رهبري را به عنوان محور، در نقطه مركزي همه مسؤولان قرار داده است. اين امكان و فرصتِ بسيار بزرگي است تا مسؤولان بتوانند با وحدت كلمه، با همديگر كار كنند. از جوان چه انتظاري وجود

دارد؟ ما از جوان مي خواهيم راه را گم نكند. نقد، اشكالي ندارد؛ اما نفي، بزرگترين ظلم به اين ملت است. بعضي كسان به زبان نقد، نظام اسلامي را نفي مي كنند. بعضي كسان انتقادي كه بر فلان مدير و مسؤول وارد است، انتقاد به نظام مي دانند. اين غيرمنصفانه است. نظام اسلامي يعني تركيب قانون اساسي. روشهاي اجرايي و عملياتي اين نظام، در خود قانون اساسي هست و به طور واضح در وصيت نامه و سيره و بيانات امام بزرگوار وجود دارد. مهمترين وظيفه اين است كه از كمربند تأمينيِ بسيار مستحكم ملت ايران كه هويّت جمعي ما را به وجود مي آورد - يعني نظام اسلامي - با همه وجود پاسداري كنيم. جوان، با هوشياري و حوصله و همت جواني اش بايد در محيط كار و تحصيل و مسؤوليتهاي آينده، همه همّتش اين باشد كه از نظام حراست كند. تكميل و برطرف كردن عيوب نظام يك حرف است؛ مقابله و نفي و همراهي با براندازان نظام حرف ديگري است. انسان از ته دل غمگين مي شود كه بشنود در يك محفل دانشگاهي، يك وقت يك عنصر به اصطلاح دانشگاهي بگويد: مرد كسي است كه در كشور بماند و با اين نظام مبارزه كند تا ريشه آن را بخشكاند! كسي كه تلاش مي كند ريشه اين نظام اسلامي و الهي و مردمي را خشك كند، مَرد است؟! آن هم نظامي كه اين همه تلاش انساني و مردمي در راهش به كار رفته؛ نظامي كه اين همه جوان براي آن فداكاري كرده اند؛ نظامي كه خونهاي اين همه شهيد در راهش بر زمين ريخته شده است؛ نظامي كه دلسوزان اين كشور، اين همه سختي و

ناهمواري و ناگواري را در راه استحكام آن تحمّل كرده اند؛ نظامي كه يك ملت بزرگ با همه وجود خود، آن را سر پا نگه داشته است؛ نظامي كه در دنيا مايه عزّت اسلام و شرف و سربلندي ايران شده است. تلاش براي خشكاندن ريشه اين نظام، مردانگي است؟! اين بزرگترين نامردي است. البته اين پندارهاي كاملاً كوته نظرانه، جز از دلهاي معلول و معيوب صادر نمي شود. ريشه اين نظام، بسيار مستحكم است؛ جزو عميق ترين ريشه هاست و دشمنيهاي بزرگ هم به فضل الهي نتوانسته آن را تكان دهد. نقاط كليدي كه بايد مورد توجّه شما عزيزان قرار گيرد، اينهاست: حفظ قانون اساسي و خطّ امام - كه در وصيت نامه آن بزرگوار مجسّم و متبلور است - و شعارهاي اساسي و سياستهاي كلي كشور. اينها چيزهايي است كه بايد با همه وجود از آنها پاسداري كرد و آنها را گرامي داشت. از جوانان اين انتظار وجود دارد كه عدالتخواهي را از ياد نبرند. آزادي را با همان مفهوم بسيار والاي اسلامي - چه آزادي فردي، چه آزادي اجتماعي و سياسي، چه آزادي معنوي و روحي - جزو خواستهاي هميشگي خود بدانند و از ياد نبرند. مبارزه با فقر و ايجاد رفاه عمومي را جزو مطالبات خود بدانند. امر به معروف و نهي از منكر هم جزو مهمترين مسائلي است كه جوانان بايد به آن اهتمام كنند. همچنين در برابر فريب رسانه ها در واژگونه جلوه دادن حقايق، تسليم نشوند. امروز مهمترين تلاش دشمن اين است كه از پيشرفته ترين ابزار و روشهاي ارتباطاتيِ مدرن و فوق مدرن استفاده كند؛ براي اين كه حقايق كشور ما را واژگونه جلوه دهد. تسليم خواسته

آنها نشويد و انديشمندانه با مسائل برخورد كنيد. تسليم اختلافاتي كه بين بعضي از مسؤولان وجود دارد و متأسفانه بعضي از مطبوعات هم به آن دامن مي زنند، نشويد. بين دو نفر مسؤول، مسأله اي پيش مي آيد؛ چنان به آن پر و بال مي دهند كه به يك مسأله اجتماعي و عمومي تبديل مي شود و ذهنها را به خود مشغول مي كند. آن روز من اشاره كردم كه سر قضيه اي، رئيس قوّه مجريّه و رئيس قوّه قضايّيه نظرات مختلفي دارند كه هم در قانون راه حلّ آن مشخّص است و هم راه حلّ نظري و عملي آن مشخّص است. من شنيدم كه رئيس جمهور محترم از اين كه نامه شان به رئيس قوّه قضايّيه در رسانه ها پخش شده، نگران و ناراحت بوده اند. آن طور كه به من خبر دادند، از طرف دفتر ايشان پخش نشده بود. شما ببينيد همين را دستمايه اختلاف قرار دادند و جنجال به پا كردند. در مجلس بارها آن را تكرار كردند و مطبوعات هم مكرّراً به آن دامن زدند و به يك مسأله اساسي مملكت تبديل كردند؛ در حالي كه مشكل مملكت، اين نيست. مشكل مملكت، مسأله ايجاد اشتغال، آباداني كشور، آب كشاورزي و امثال اينهاست. ما در كشور اين همه مشكل داريم؛ پرداختن به اين مسائل كوچك چه اهميتي دارد؟ در جريان همكاري قوا با همديگر، از اين گونه مواردِ اختلاف بارها پيش مي آيد. آيا بايد روزنامه ها و افراد سياسي كار اين را به مشغله عمده ذهني جوانان تبديل كنند؟! شما تسليم نشويد و اين چيزها را مشغله عمده خود ندانيد. مشغله عمده اي كه بايد جوان را به خود متوجّه كند، همينهايي است كه گفتم: عدالت طلبي، حفظ

نظام اسلامي، دشمن شناسي، اهميت دادن به استقلال كشور، اهميت دادن به پيوند و ارتباط بين مسؤولان و مردم. البته چيزهايي هم هست كه مخصوص جوانان عزيز ماست؛ بخصوص جواناني كه مشغول تحصيل علم هستند؛ و آن پرداختن به خود است. عزيزان من! كمبود علم و عقب افتادگي علمي ما را جبران كنيد؛ و اين با درس خواندن، فكر كردن، كار كردن و شجاعت علمي داشتن حاصل مي شود. ايمان خود را تقويت كنيد. احساسات پاك و دلهاي روشن و نوراني و صفاهاي شما، بهترين فرصت براي شماست تا پايه هاي ايمان را در دلهاي خود مستحكم كنيد، كه بحمداللَّه وجود دارد. خدا را شكر مي كنيم كه بسياري از جوانان ما - شايد بشود گفت اكثريت بزرگي از آنها - پاكدامنند. مواظب باشيد آلوده دامن طلبانِ عالم - كه مي خواهند همه جوانان دنيا آلوده دامن باشند - نتوانند به آرزوي خود در مورد شما برسند. نيروي اراده خود را تقويت كنيد. به ورزش اهميت دهيد. من بخصوص روي ورزش تأكيد مي كنم. من ورزش را به عنوان يك كار بين المللي، نمايشي و هيجاني، در درجه دوم مي دانم؛ در درجه اوّل، ورزش براي تقويت و سلامت جسم است، كه اين را براي همه جوانان كشورمان - از زن و مرد - لازم مي دانم. خود را براي رساندن اين بار به منزل آماده كنيد. اين بار مربوط به شماست؛ اين كشور و اين نظام متعلّق به شماست. بخشي از راه را نسل قبل از شما طي كرده است. كسي كه بايد بخشِ بيشتر اين راه را ان شاءاللَّه با آگاهي وسيعتر طي كند، شما هستيد. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، روزبه روز بر نورانيت

اين جوانان بيفزا. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، آينده روشن و سربلند و پيروز ايران را به دست مقتدر اين جوانان رقم بزن. پروردگارا ! سعادت دنيا و آخرت را به آنها عنايت كن و همه آنها را سربازان وليّ عصر عجّل اللَّه له الفرج قرار بده و دعاي آن بزرگوار را در حقّ ما و همه اين جوانان مستجاب فرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) . 2) ابونواس (نزار قبّاني) از شاعران معاصر عرب كه در سال 1923 ميلادي در دمشق به دنيا آمد و در سال 1998 ميلادي درگذشت. 3) ژان پل سارتر (1980 م - 1905 م) برنده جايزه نوبل در سال 1964 كه از قبول آن امتناع كرد. 4) آرتور ويليام برتراندراسل (1970 م - 1872 م) برنده جايزه نوبل در سال 1950. 5) آل عمران: 54 6) الطارق: 15 و 16

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار خانواده هاى شهداى كاشان، آران و بيدگل

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار خانواده هاي شهداي كاشان، آران و بيدگل بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خداوند متعال را سپاسگزارم كه توفيق داد در اوّلين لحظات ورود به اين دارالمؤمنين و شهر سرشار از محبّت و معرفت، در اين جمع معطّر به عطر شهادت حضور پيدا كنم و با شما خانواده هاي عزيز شهيدان، جانبازان، آزادگان و ايثارگران عزيز كاشان و آران و بيدگل اين ديدار صميمانه را داشته باشم. اين مجلس، مالامال از عواطف و احساساتي است كه يكسره از معنويّات سرچشمه مي گيرد. معمولاً جمع منسوب به ايثارگران و شهيدان، همين طور است. آن جا كه احساسات وجود دارد، منشأ آن، منشأ معنوي و الهي و ديني و ملكوتي است؛ چون شهدا وابسته به ملكوت الهي هستند. اين احساسات، بسيار شريف و

عزيز است و خدا كند مسؤولان ما قدر عواطف اين مردم عزيز و بخصوص خانواده هاي شهدا و ايثارگران را بدانند و در مقابل اين نعمت بسيار ارجمند و والا، قدرشناسي كنند. نكته مهمي كه در باب شهيدان ما وجود دارد، اين است كه شهداي ما اگرچه با بال و پَر احساسات پرواز كردند؛ اما راهنماي آنها عقل و منطق و استدلال بود. براي همين است كه حركت عظيم ايثار، شهادت، جهاد و فداكاري در كشور ما توانست در همه اقشار جامعه، در ميان برترين فكرها و ذهنها و استعدادها، جاي خود را باز كند. اعتقاد من اين است كه فرزندان شهدا بايد به پدران خود افتخار كنند؛ هم از اين جهت كه اينها نشانه هاي ايثار و فداكاري و سربلندي و افتخار يك ملتند، هم از اين جهت كه چشمه هاي گشوده و جاري شده معرفت و شناختِ حقيقتند. نبايد خيال كرد كه جوان و دلاور ميدان نبرد و رزم ما از شهر و روستا خود را به ميدان جنگ مي رسانيد و زحمات را تحمّل مي كرد، فقط به خاطر غلبه احساسات. اين طور نيست. البته احساسات الهي و اسلامي و انقلابي و معنوي، بسيار مبارك و مغتنم است؛ اما فقط احساسات نبود؛ هدايت عقلاني بود؛ مي فهميدند چه كار مي كنند. جواناني كه يادگاران شهدا هستيد! پدران و مادراني كه پرورش دهندگان شاهدان و ايثارگران بوديد! همسراني كه زماني را با شهدا سپري كرديد! شهيدان عزيز جزو كساني بودند كه نور حقيقت را در لابلاي ظلمتهاي متراكم زمانه ديدند و به سوي آن شتافتند. مهم اين است. خيليها حقيقت را نمي بينند و نمي فهمند؛ خيليها حقيقت را مي بينند، ولي شهامت و جرأت

اقدام براي حقيقت را ندارند؛ اما كسي كه هم توانايي آن را دارد كه حقيقت را بيابد و ببيند و هم جرأت و دليري اين را دارد كه به سوي حقيقت بشتابد و وظيفه خود را در اين راه انجام دهد، او در هر برهه اي از زمان كه باشد، يك انسان برجسته است؛ پير باشد، جوان باشد، نوجوان باشد، زن باشد، مرد باشد؛ در هر قشري از قشرهاي اجتماعي باشد. نظام اسلامي ما در دنيايي، در محيطي، در برهه اي از زمان خود را مطرح و درميان بشريّت حضور پيدا كرد كه سلطه گريِ ظالمانه، تمام ابعاد وجود بشر را فرا گرفته بود. مسأله اين نبود كه حكومت ظالمي در اين جا وجود داشت و فقط مي خواستند آن را بركنار كنند. حكومت ظالمي كه در كشور ما با سلطه و زور و خشونت و جهالت خود بر مردم حكومت مي كرد، از سوي نظام بين المللي و سردمداران قدرت جهاني مورد تأييد و حمايت بود و مبارزه با او، مبارزه با تمام مراكز قدرت بين المللي در آن زمان بود. هنگامي كه انقلاب پيروز شد و اين مانع از سر راه ملت ايران برداشته شد، همان مراكز قدرت جهاني، كارشكني عليه ملت ايران را آغاز كردند. نشان دادند كه اين شبكه اختاپوسيِ قدرتِ ظالمانه كه از رژيم خونخوار پهلوي حمايت مي كرد، همچنان مدّعي حقيقت است؛ مدعي ملت ايران است؛ مدعي و مخاصم هر حرف حقّي است كه از دهان و حنجره كسي خارج شود. لذا در جنگ تحميلي هشت ساله، همان مراكز قدرت عليه ملت ايران همدست شدند. چه كسي مي تواند اين حقايق را كه در زمان خود او اتّفاق مي افتد،

علي رغم تبليغات وسيع جهاني، از بن دندان بفهمد، به طور عميق درك كند، در او ايمان به وجود بيايد و اين ايمان او را به حركت وادار كند؟ آن انساني كه دل او منوّر به نور معرفت و فكر او روشن و زنده است. جوانان شما - عزيزاني كه به جبهه رفتند و شهيد شدند - از اين قبيل بودند. جبهه هاي نبرد حقّ و باطل در ايران، به ظاهر جنگ با يك كشور همسايه و دفاع از سرزمينهاي ايران بود؛ اما در باطن، دفاع از جبهه عدالت و حق در همه عالم بود. هرجاي دنيا مظلومي وجود داشت، هر نقطه اي از عالم كه گوينده اي حق را فرياد مي كرد، جوان شما از او دفاع مي كرد؛ براي او سينه سپر كرده بود و جان خود را در اين راه داد. شما جوانان و فرزندان عزيز شهدا بدانيد، اين شهادتها و ايثارگريها و فداكاري پدران شما، خيل عظيمي از مردم را در دنيا با اسلام و ايمان و حقيقت آشنا كرد و آنها حق را شناختند. شهداي ما مظهر عقلانيّت ديني و مدافع حقانيّت و عدالت بودند. اين يك افتخار بزرگ است. بزرگترين خيانت به يك ملت اين است كه كساني بخواهند با ابرهاي تبليغات، جلوِ خورشيدهاي فروزاني كه زندگي و تاريخ ملت را روشن مي كنند، بگيرند. امروز هركس كه نام شهدا را كوچك بدارد و حركت عظيم شهادت در كشور ما را - كه به وسيله جوانان عزيز ما در آن دوران اتّفاق افتاد - ناديده بگيرد و تحقير كند، به تاريخ اين ملت خيانت كرده است. من به پدران و مادراني كه عزيزان خود را در ميدان نبرد

طولاني حقّ و باطل در اين چند سال از دست داده اند، به فرزنداني كه پدران شهيد خود را هرگز نديدند، به همسراني كه سنگيني فراق همسر و يار و غمخوار خود را تحمّل كردند، عرض مي كنم: عزيزان من! با شهادت عزيزانتان، شما خسارت و ضرر نكرديد. عزيزانِ شما اگر از دست شما رفتند، اما در خزانه گرانبهاي شهادت الهي، شخصيت شان همچنان محفوظ و حاضر و ناظر است. اين زندگي مي گذرد و همه كس خواهد رفت؛ اما آن كسي سرافراز است و بُرد كرده است كه رفتن او از اين دنيا، براي مردم و دين و تاريخ و كشورش دستاوردي داشته باشد. چنين انساني است كه خداي متعال او را از ملائكه هم بالاتر دانسته است. من بارها با همه وجود و از ته دل به بازماندگان شهدا عرض كرده ام، دعا كنيم خدا ما را با عزيزان و شهداي شما محشور كند؛ اينها هستند كه پيش خدا مقام دارند. عزيزان شما به بهترين دستاوردي كه يك انسان ممكن است دست پيدا كند، دست پيدا كردند. البته اجر شما هم بلافاصله پشت سر اجر شهيد قرار دارد. بارها من گفته ام، خاكريز شهدا در مقابل دشمنان دين و حقيقت، خاكريز اوّل است؛ خاكريز دوم، خانواده هاي شهدايند. پشت سرِ آنها شما هستيد. اين رنجهاي شما و اين فراقها و غصّه ها و محروميت از ديدن و احساس كردن حضور عزيزانتان، پيش خداي متعال اجر دارد. خداي متعال به خانواده هاي شهيدان اجر بسيار بزرگي مي دهد؛ بخصوص كه آنها ناسپاسي هم نكردند. در تمام طول جنگ، خانواده هاي شهدا با سرافرازي، آن چنان از شهادت عزيزشان سخن گفتند كه ديگران را هم تشويق كردند

تا جوانانشان را به ميدان شهادت بفرستند. اين شهر، شهيدان برجسته و عزيزي دارد. سرداران شهيدي از اين شهر برخاستند. نمي شود نام آورد؛ فهرستشان طولاني است؛ شهيد كريمي، شهيد زجاجي؛ شهداي بزرگ، فرماندهان؛ كساني كه توانستند با حضور خود در جبهه، كار بزرگي انجام دهند. برجستگاني از كاشان و آران و بيدگل و مناطق پيراموني اين شهرستانها كارهاي بزرگي كرده اند و استعدادهاي بزرگي را در اين راه از خود نشان داده اند. آنچه كه امروز برعهده مردم است، قدرداني از شما و شهيدان است. آنچه كه بر عهده مسؤولان است، قدرداني عملي از خانواده ها و بازماندگان شهيدان و همچنين جانبازان و آزادگان است. آنچه بر عهده خود شماست، اين است كه نام و ياد شهيدان را با عمل و روحيه و زبان خود، همچنان عزيز و ارجمند بداريد. دشمن بايد از زبان فرزندان شهدا چيزي را بشنود كه مثل گلوله اي در دلش اثر كند. فرزندان شهدا امروز در همه جا هستند؛ در دانشگاهها، در مدارس، در مراكز كار و مسؤوليت، در سطوح مختلف. عزيزان من! هرجا هستيد، نگذاريد درخشندگي نور شهادت كه در خميره شماست، به وسيله ترفندهاي دشمنان خاموش شود و افول پيدا كند. به شهادت و راهي كه پدران و عزيزان شما در آن به شهادت رسيدند، افتخار كنيد و بدانيد اگر شهدا و جانبازان نبودند، اگر آن ايثارگريها و فداكاريها نبود، اين ملت امروز تيره روزترين ملتهاي منطقه بود. اين كه مي بينيد مردمِ بعضي از كشورها با داشتن دين و احساسات و حرف، جرأت و ميدان ابراز آن را ندارند و مسؤولاني بر آنها حكومت مي كنند كه اجازه نمي دهند مردم عقايد و احساسات اسلامي خود

را ابراز كنند، اين وضعيت در اين كشور به خاطر سلطه طولاني امريكا به مراتب از آن كشورها بدتر مي شد؛ زندگي مادّي و معنوي مردم لگدمال اهواء و اطماع دشمنان مي شد. آن عنصري كه به اين ملت عزّت و آبرو داد و در واقع حيثيّت و حرمت ملت ايران را حفظ كرد، عزيزان شما - همين شهيدان و ايثارگران - بودند. من اعتقاد دارم همچنان كه در دهه 60 جوانان اين مملكت توانستند نام و پرچم اسلام را بلند و عزيز كنند، جوانان امروز هم با آگاهي و روشن بيني و صفايي كه دارند، به فضل پروردگار خواهند توانست پرچم اسلام و عدالت و حقّانيت جمهوري اسلامي را در جهان به اهتزاز در آورند. پروردگارا ! شهيدان عزيز ما را با اولياي خودت محشور كن. پروردگارا ! اين خونهاي پاك بر زمين ريخته را - كه مايه عزت اين ملت شد - تا قيام بقيةاللَّه الأعظم، در نهايت مباركي و ميمنت و سربلندي قرار بده. پروردگارا ! بازماندگان شهدا - پدران و مادران، همسران، فرزندان، برادران و خواهران - را مشمول رحمت و لطف ويژه خود قرار بده. پروردگارا ! ما را قدردان مقام شهدا و منزلت خانواده هاي آنها قرار بده. پروردگارا ! اين جمع ما و گفته ها و شنيده ها را مشمول لطف و قبول خود قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در اجتماع بزرگ مردم شهرستان كاشان و آران و بيدگل

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع بزرگ مردم شهرستان كاشان و آران و بيدگل بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا أبي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الهداة المهديّين المعصومين، سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين.

خدا را سپاسگزارم كه اين توفيق را به اين خدمتگزار حقير عطا فرمود تا - هر چند با تأخير - در اين جمع پُرشورِ مرد و زن و پير و جوان - مردم عزيز شهرهاي كاشان و آران و بيدگل - حضور پيدا كنم و با شما عزيزان ديدار داشته باشم. اميدوارم مشمول لطف و فضل و قبول الهي قرار گيرد. البته بنا بر اين بود كه ما پيرو سفر اصفهان و در ضمن همان سفر، با شما عزيزان هم ملاقات كنيم؛ اما طول سفر و برنامه هاي متراكم آن اجازه نداد؛ ليكن بحمداللَّه قبل از پايان ماه مبارك شعبان اين توفيق نصيب شد. آنچه كه من از فرصت استفاده مي كنم و عرض مي كنم، اولاً اظهار ارادت و علاقه به مردم اين شهر و قدرداني و مباهات به گذشته مشحون از افتخارات اين شهر است. شهرستان كاشان از جمله مناطق معدودي در كشور ماست كه از اوايل قرون اسلامي با محبّت اهل بيت عليهم السّلام و شناختن حقيقت آنها معروف شد و از آغاز توانست در بين امواج متراكم و متلاطم سياستهاي اموي و عباسي، حقيقت را بشناسد. آن طوري كه معروف است، امام باقر عليه الصّلاةوالسّلام فرزند خود جناب علي بن محمّدالباقر را كه در مشهد اردهال مدفون است، براي توجّه دادن مردم و پاسخگويي به احساسات ارادتمندانه آنان به ساحت اهل بيت عليهم السّلام، به اين منطقه گسيل كردند. در جمع علما و دانشمندان - چه فقها و محدّثان، چه دانشمندان علوم رياضي، چه فيلسوفان و حكيمان و متكلّمان - نام كاشان برجستگي دارد. اين سوابق را ما براي اين تكرار نمي كنيم كه خود را به گذشته دلخوش كنيم و

از حال غافل بمانيم؛ نه. سوابق و افتخارات علمي و فرهنگي و هنري و ساير افتخارات تاريخي يك شهر، نشان دهنده استعدادهايي است كه در حال حاضر از آن استعدادها بايد كمال استفاده بشود. به مردمِ داراي چنين ريشه تاريخي اي نگويند كه شما گذشته و تاريخ نداريد؛ چرا، همه جاي كشور ما همين طور است. من مقيّدم در هر منطقه اي روي نام پُرافتخار مفاخر و چهره هاي علمي و فرهنگي آن شهر تكيه كنم. از زمان ائمه عليهم السّلام در سلك روات، علي بن محمّد قاساني بود كه در طريق بسياري از روايات، نام شريف اين محدّثِ بزرگ وجود دارد. در قروني كه تأليفات اسلامي رواج داشت، بزرگان و شخصيّتهاي برجسته علمي در فقه و حديث - مثل قطب راوندي، يا قبل از او، سيدابوالرّضا فضل اللَّه راوندي - بودند. يا غياث الدّين جمشيد كاشاني، رياضيدان برجسته و معروف قرون گذشته، متعلّق به اين منطقه بوده است. در دوره هاي بعد، فقها و حكما و متكلّمان بزرگ، مفسّران برجسته و نام آور، شخصيّتهاي سياسي و مؤلّفان نامدار - امثال فيض كاشاني، ملامهدي نراقي و پسرش ملااحمد نراقي - در اين منطقه استمرار پيدا كرده اند و انسان هيچ زماني را نمي بيند كه اين زنجيره قطع شده باشد. مرتّب علماي بزرگ، مفسّران، مؤلّفان و شخصيتهاي برجسته و عظيم القدر حضور داشتند، تا نزديك زمان ما مي رسد: مرحوم ملا حبيب اللَّه كاشاني، مرحوم آيةاللَّه حاج مير سيد علي يثربي كاشاني - كه من تأسف مي خورم از اين كه اين بزرگان علم و معرفت به قدر ظرفيّت علمي شان شناخته شده نيستند - در عالم سياست، مرحوم سيد ابوالقاسم كاشاني، و همين طور فهرست طولاني شعراي گذشته و حتّي زمان ما، عرفا و انواع و

اقسام معرفتها و دانشها. اينها براي يك شهر افتخار است. من به جوانِ امروز نمي گويم بنشين به نام گذشتگان افتخار كن؛ اما به جوان اهل كاشان مي گويم تو بازمانده آن سلسله پُرافتخار دانش و معرفتي. آنها در زمان خود توانستند فقط شخص خود يا شهر كاشان و بلكه دانش را به مرحله بالايي برسانند. امروز هم جوان كاشاني، دانشجوي اهل كاشان، طلبه اهل كاشان، صنعتگر اهل كاشان، زن و مرد بااستعداد اهل كاشان، بايد همان خط و همان راه و همان سلسله تمام نشدني معرفت و دانش و استعداد را دنبال كند. كاشان، مقصود همه اين منطقه است. امروز كاشان اسم يك شهرستان است كه در كنارش شهر آران و بيدگل قرار دارد؛ اما در تاريخ، نام كاشان شامل مجموعه اين مناطق مي شود. منطقه از همه جهت سرشار از استعداد است؛ به طوري كه اين منطقه همسايه كوير، با كم آبي سنّتي و تاريخي، امروز با گسترش صنايع و جمعيت محسوس شده است؛ والاّ كم آبي كه عارضه جديد براي كاشان نيست. با وجود كم آبي و همسايگي كوير، اين شهر، چند هزار سال سرِ پاست. آثار تمدّن قبل از اسلام با حضور مجتمع انساني و زندگي بشري بر روي اين سرزمين، تا رسيدن به اوج فعّاليتهاي اقتصادي و سياسي و اجتماعي و غيره، نشان دهنده اين استعداد تمام نشدني و تاريخي است. همه جاي كشور ما سرشار از همين گنجينه هاي استعداد است. اين كه من به مسؤولان كشور و آحاد مردم - هر دو - بارها تأكيد كرده ام كه امروز وظيفه ما كار است و كار است و كار، به خاطر اين است كه اين سرزمين، اين منطقه عظيم و اين

نقطه جغرافياييِ فوق العاده حسّاس، به قدري استعداد دارد كه اگر سالهاي متمادي، كار شبانه روزي و خستگي ناپذير بشود، باز زمينه كار در اين كشور باقي است. به بعضي از شخصيّتهاي تاريخي كاشان ظلم شده است؛ يعني حقّ آنها چنان كه بايد، شناخته نشده است. يكي از آنها مرحوم فيض كاشاني است. فيض كاشاني، يكي از شخصيّتهاي كم نظير و انساني است كه در چندين علم مختلف، جزو سرآمدان است. يك حكيم و فيلسوف بزرگ، يك متكلّم برجسته، يك محدّث نام آور، يك رجاليِ صاحب مبنا و مكتب، يك فقيه صاحب آراء برجسته، يك شاعر و يك عارف است. همه اين خصوصيات در اين مرد جمع است. در كتيبه شخصيّتهاي برجسته مملكت و در چشم خواص و عوام، فيض كاشاني اين جلوه را ندارد كه در واقع در مقابل چشم كساني كه او را مي شناسند، دارد. حتّي شنيدم مقبره اين عالم بزرگ و فنّان در كاشان از آن آبادي و عمراني كه شايسته آن است، برخوردار نيست. البته گويا فيض وصيت كرده است كه روي مقبره او سقف نباشد. به هر حال ستايش بزرگاني از قبيل فيض، ستايش علم و معرفت است. نمونه ديگري كه من فرصت حضور در كاشان را براي طرح آن مناسب مي دانم، مرحوم آيةاللَّه كاشاني است. آيةاللَّه كاشاني كسي است كه اگر او نبود، نهضت ملي شدن صنعت نفت يقيناً در اين كشور به وقوع نمي پيوست. من به جوانان عرض مي كنم، با تاريخ گذشته نزديك كشورتان آشنا شويد؛ چون يكي از راههاي فريب و اغواگري، تحريف تاريخ است كه امروز متأسفانه اين كار به وفور صورت مي گيرد. مرحوم كاشاني كسي است كه به

كمك او دكتر مصدّق و ديگر سرانِ نهضت ملي شدن صنعت نفت توانستند حمايت مردم را به اين حركت جلب كنند؛ والاّ حمايت مردم جلب نمي شد. كسي مصدّق را نمي شناخت؛ كسي معناي ملي شدن صنعت نفت را نمي دانست؛ توده هاي عظيم مردم كه رأي و حضور و اقدام آنها در تحوّلات اجتماعي تعيين كننده است، در جريان وارد نبودند و براي آنها توضيح داده نشده بود. دستگاه دربار كه مخالفت چيزفهميِ مردم بود، خودش هم عامل دست انگليسيها بود. روشنفكران و سياسيّوني كه جهت حركتشان اين بود، وسيله و راهي نداشتند و مردم به آنها اعتماد نمي كردند. مرحوم آيةاللَّه كاشاني وارد ميدان شد. سابقه اين مرد را، علما مي شناختند و مردم ايران هم به او ارادت داشتند. او كسي بود كه به وسيله قشون غاصبِ مداخله گرِ انگليس در ايران، از كشور تبعيد شده بود. شما ببينيد آن روز وضع كشور چگونه بود. امروز به استقلال سياسي ملت ايران نگاه كنيد، ببينيد هيچ قدرتي در دنيا نمي تواند هيچ گونه موضع گيري اي - حتّي موضعگيري زباني - را بر دولتمردان ما تحميل كند؛ اما آن موقع چنين بود كه يك دولت بيگانه در دنباله جنگ بين الملل دوم - كه انگليسيها و امريكاييها و روسها در زمان حكومت محمد رضاي پهلوي از چند طرف وارد كشور ما شده بودند - به خودش جرأت مي داد كه يك عالم ديني را به خاطر مخالفت با سياست انگليس بگيرد و به خارج از كشور تبعيد كند! البته قبلاً او را در قلعه فلك الافلاك خرم آباد زنداني كردند، كه من رفتم آن سلولي را كه مي گفتند مرحوم آقاي كاشاني در آن جا زنداني بود، از نزديك ديدم.

وقتي كه از تبعيد به تهران برگشت، امواج احساسات و ارادت مردم نسبت به اين روحاني مجاهد و مبارز، چنان توفاني به راه انداخت كه همه دشمنان را پس زد و انگليسيها و ديگران حساب كار خود را كردند و فهميدند كه مبارزه با اين عالم روحاني به جايي نخواهد رسيد. بعد، مرحوم آيةاللَّه كاشاني به عنوان نماينده مردم تهران و رئيس مجلس آن روز، پشتيبان طرح ملي شدن صنعت نفت شد. نمايندگان مرحوم آيةاللَّه كاشاني به سرتاسر كشور مسافرت مي كردند. من خودم آن وقت نوجوان بودم. نماينده مرحوم آيةاللَّه كاشاني به مشهد آمد و منبر رفت. او چنان دلهاي مردم را مثل مغناطيس به خود جذب مي كرد كه هيچ عامل ديگري نمي توانست جاي اين حركت را بگيرد. و به اين ترتيب در سال 1329 شمسي - يعني پنجاه و يك سال قبل كه شروع نهضت ملي شدن صنعت نفت ايران است - مردم طرفدار ملي شدن صنعت نفت ايران شدند و علي رغم اين كه محمدرضا موافق نخست وزيري مصدّق نبود، به پشتيباني حمايت مردمي، مصدّق نخست وزير شد. اگر مرحوم آيةاللَّه كاشاني اين حمايت عظيم مردمي را براي مصدّق به وجود نمي آورد، او نخست وزير نمي شد. بعد در سال 1331 كه ضدّ حمله دربار عليه مصدّق شروع شد و او از نخست وزيري بركنار گرديد، فقط يك عامل توانست مجدّداً قدرت را به مصدّق برگرداند و او مرحوم آيةاللَّه كاشاني بود. اينها جزو واضحات تاريخ است؛ جزو حوادثي است كه كساني كه آن روز بودند، ديده اند و از قضاياي آن خبر دارند و به روشني مي دانند چه گذشته است؛ ليكن عدّه اي عمداً اينها را كتمان مي كنند و نمي گذارند اين حرفها به

گوش نسل حاضر برسد؛ كه البته مقاصدشان معلوم است. وقتي شاه، قوام السلطنه را به جاي مصدّق به نخست وزيري انتخاب كرد، مرحوم آيةاللَّه كاشاني در مقابل قوام السلطنه اعلاميه داد؛ مردم كفن پوشيدند و در تهران و شهرهاي ديگر به خيابانها آمدند؛ لذا قوام السلطنه سه روز بيشتر نتوانست به عنوان نخست وزير بماند. اصلاً مگر مي شد در مقابل امواج عظيم مردم كه آيةاللَّه كاشاني راه انداخته بود، مقاومت كرد؟ لذا قوام السلطنه كنار رفت و دوباره مصدّق بر سرِ كار آمد. انگليسيها نفت ايران را مِلك شخصي خود به حساب آورده بودند و دهها سال استفاده غاصبانه مي كردند و مال ملت ايران را تقريباً مفتِ مفت مي بردند و دربار سلطنت هم براي اين كه چهار روز بيشتر به حكومت ننگين خود ادامه دهد، با انگليسيها همكاري مي كرد. اما اين بساط را نهضت ملي شدن صنعت نفت به هم زد، كه عامل و سرچشمه اصلي جوشش در اين نهضت، همين مرد بزرگ و شجاع بود: مرحوم آيةاللَّه سيد ابوالقاسم كاشاني. بخش بسيار مهم اين ماجرا اين است كه الان عرض مي كنم و اين مطلبي است كه مي خواهم بخصوص جوانان ما به آن توجّه كنند. دشمن فهميد كه راز پيروزي ملت ايران چيست؛ لذا درصدد برآمد تا سياسيّون و سردمداران دولتي را از روحانيت و دين جدا كند. آنها را از آيةاللَّه كاشاني جدا كردند و بينشان فاصله انداختند و متأسفانه موفّق هم شدند. از سي تير 1331 كه مرحوم آيةاللَّه كاشاني توانست ملت ايران را آن طور به صحنه بياورد، تا 28 مرداد 1332 كه عوامل امريكا در تهران توانستند مصدّق را سرنگون و تمام بساط او را جمع كنند و مردم

هيچ حركتي از خود نشان ندادند، يك سال و يك ماه بيشتر طول نكشيد. در اين يك سال و يك ماه، با وساطت ايادي ضدّ استقلال اين كشور و با توطئه دشمنان اين ملت، دكتر مصدّق مرتّب فاصله خود را با آقاي كاشاني زياد كرد، تا اين كه مرحوم آيةاللَّه كاشاني چند روز قبل از ماجراي 28 مرداد نامه نوشت - همه اين نامه ها موجود است - و گفت من مي ترسم با اين وضعي كه داريد، عليه شما كودتا كنند و مشكلي به وجود آورند. دكتر مصدّق گفت: من مستظهر به پشتيباني مردم ايران هستم! اشتباه او همين جا بود. ملت ايران را سرانگشت روحانيت - كسي مثل آيةاللَّه كاشاني - وادار مي كرد كه صحنه ها را پُر كند و به ميدان بيايد و جان خود را به خطر بيندازد. در 28 مرداد كه كاشاني منزوي و خانه نشين بود - و در واقع دولت مصدّق او را منزوي و از خود جدا كرده بود - عدم حضور او در صحنه موجب شد كه مردم نيز در صحنه حضور نداشته باشند؛ لذا كودتاچيهاي مأمور مستقيم امريكا توانستند بيايند و به راحتي بخشي از ارتش را به تصرّف درآورند و كودتا كنند. يك مشت اوباش و الواط تهران را هم راه انداختند و مصدّق را سرنگون كردند. پس از آن، ديكتاتوريِ محمدرضاشاهي به وجود آمد كه بيست وپنج سال اين ملت زير چكمه هاي ديكتاتوري او لگدمال شد و ملي شدن صنعت نفت هم در واقع هيچ و پوچ گرديد؛ چون همان نفت را به كنسرسيومي دادند كه امريكاييها طرّاحي آن را كردند. هرچه دشمن خواست، همان شد؛ به خاطر جدا شدن از

روحانيت و دين. اينها عبرت است. شبيه همين قضيه در صدر مشروطيت اتفاق افتاد. آن جا هم كار را مردم كردند و حضور آنها بود كه مشروطيت را بر حكّام مستبد قاجار تحميل كرد؛ والّا مظفرالدين شاه كسي نبود كه مشروطيت را قبول كند؛ حضور و فشار مردم او را مجبور كرد كه مشروطيت را بپذيرد. روحانيون و علماي بزرگ، مردم را به صحنه آورده بودند. بعد از آن كه مشروطيت به وجود آمد، جمعي از روشنفكران خودباخته در مقابل انگليس، با تبليغات و روزنامه ها و روشهاي خود، كاري كردند كه روحانيت و مردم متديّن را نسبت به نهضت مشروطيت بدبين و مأيوس كردند. نتيجه اين شد كه در ابتدا يك ديكتاتوري توأم با هرج و مرج، چند سال بعد هم ديكتاتوري سياه دوران رضاخان بر اين ملت مسلّط شد. اين دو واقعه، دو تجربه است كه البته هر كدام تحليل و داستان جداگانه اي دارد. من از اين كه مي بينم جوانان ما از اين قضايا بي اطّلاعند، رنج مي برم. هميشه اطّلاع از آنچه كه دشمن در گذشته عمل كرده است، موجب مي شود كه انسان ترفندهاي دشمن را در زمان خودش هم بداند. البته روشها عوض مي شود. شما مي بينيد كه در مبارزات ورزشي هم مربّيان مي نشينند و عملكرد فلان تيم رقيب را با دقّت نگاه مي كنند تا روشهاي او را بشناسند. ملت ايران در طول صد سال اخير اقلاً در دو قضيه مهم قبل از انقلاب اسلامي با امريكا و انگليس روبه رو شده است. يك قضيه، قضيه مشروطيت است؛ يك قضيه، قضيه نهضت ملي شدن صنعت نفت است. در هر دو قضيه، آنها ترفندي زدند و ملت ايران را از

لذت بردن از پيروزي خود محروم كردند و يك ديكتاتوريِ سخت و سياه را در هر كدام از اين دو مقطع در كشور به وجود آوردند. ماجراي سوم، ماجراي انقلاب اسلامي بود كه امام هشياري به خرج داد و نگذاشت. عدّه اي اوّلِ انقلاب به تلقينِ همان دشمنان، تبليغ مي كردند كه بسيار خوب، امام آمد، انقلاب را پيروز كرد، مردم را به صحنه آورد و دولت جمهوري اسلامي تشكيل شد؛ كار امام ديگر تمام شد؛ امام به قم برود و مشغول درس و بحث و كارهاي خود باشد! معنايش اين بود كه همان كاري كه در مشروطيت شد، در انقلاب اسلامي هم بشود. امام بزرگوار ما، ملت مؤمن، مبارزان آبديده اي كه تجربه هاي تاريخي را داشتند و بزرگان سياستمدار انقلاب كه مي فهميدند چه مي كنند و دشمن از كدام منفذ ممكن است هجوم و حمله اي دوباره به اين كشور بكند، ترفند دشمن را فهميدند. قانون اساسي تدوين شد و امام بزرگوار در همه جريان كار، بر استحكام اين پايه اشراف و نظارت داشت. در طول اين مدت، مردم در كنار حقايق ديني و پرچمداران معرفت ديني باقي ماندند. جوانان ما به جاي اين كه طبق خواسته دشمن، به حقايق و زيباييهاي معرفت ديني و به برجستگيهاي اسلامي كه پرچم عدالت را در دنياي امروز بلند كرده است، پشت كنند، از همه قشرهاي ديگر آگاهانه تر و با اصرار بيشتر، پرچم اسلام و اسلام خواهي را در كشور برافراشته و به دست گرفته اند. مردم و جوانان ما نگذاشتند فرمول قديمي دشمن، در انقلاب اسلامي تحقّق پيدا كند. اين فرمول چيست؟ قدم اوّل، جدايي دستگاه سياست و نهضت از دين و روحانيت است. قدم

دوم، مأيوس شدن مردم از تحوّلي كه به وجود آمده است؛ مثل مشروطيت و نهضت ملي شدن صنعت نفت. مأيوس شدن مردم موجب مي شود كه در صحنه حضور نداشته باشند. قدم سوم، در غياب مردم، پديد آمدن يك ديكتاتوري ظالمانه و بي رحم و در مشت دشمن و استكبار و استعمار قرار گرفتن است. در تحوّلاتي كه دين نقشي نداشته است، راحت توانسته اند اين فرمول را پياده كنند: مردم را مأيوس كنند؛ آنها را از صحنه دور كنند؛ در غياب آنها هر كاري كه مي خواهند بكنند و عوامل مورد نظر خود را سر كار بياورند. در ايرانِ پس از انقلاب اسلامي نتوانستند اين كار را بكنند؛ نتوانستند عنصر دين را از اساس حكومت جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي جدا كنند؛ نتوانستند مردم را مأيوس كنند؛ مردم در صحنه ماندند و تا مردم در صحنه هستند، دشمن مجال هيچ تحرّك واقعي و حقيقي را در كشور ما ندارد. چالش عمده امروز كشور ما چيست؟ هم جوانان كشور، هم همه آحاد مردم، هم كارگران، هم كشاورزان، هم صنعتگران، هم روحانيون و هم دانشجويان بايد به اين نكته توجّه داشته باشند كه امروز مهمترين كار اين است كه ما در زير سايه اسلام و حكومت اسلامي كه به آراء و عواطف مردم متّكي است، بتوانيم كشور را از لحاظ اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اخلاقي، آن چنان بسازيم كه زبان بدخواهان و بدگويان و بوقهاي تبليغاتي گسترده دشمن به خودي خود بريده شود. بزرگترين تبليغ براي يك نظريه سياسي چيزي است كه در ميدان عمل اتّفاق مي افتد. من در اصفهان خطاب به جوانان و مردم اين مطلب را تكرار كردم و

گفتم امروز بزرگترين ضربه اي كه به اعتبار ليبرال دمكراسي رايج در دنياي غرب وارد مي شود، اين دنياي آغشته از كشته و خون و جسد و ظلم است كه براساس ليبرال دمكراسي در دنيا به وجود آمده است. مركز و اطراف هر دو جنگ جهاني، اروپا بود؛ يعني مركز ليبرال دمكراسي. استعمار، دخالت در كشورها، قضاياي كشورهاي امريكاي لاتين، از همه مهمتر قضاياي فلسطين و حال قضيه افغانستان، در همين ارتباط به وجود آمد. در مقابل اين حوادث، نظريه ليبرال دمكراسي پاسخي ندارد. به بحث نظري و فلسفي و نشستن پشت ميز مناظره احتياجي نيست؛ مردم دنيا وقتي نگاه مي كنند، مي بينند اين نظريه سياسي نتيجه اش اين است و كارايي ندارد. در اين شرايط، شما مي خواهيد نظريه سياسي اسلام و نظام جمهوري اسلامي - يعني مردم سالاري ديني - را به دنيا معرفي كنيد. جمهوري، يعني مردم سالاري؛ اسلامي، يعني ديني. بعضي خيال مي كنند ما كه عنوان مردم سالاري ديني را مطرح كرديم، حرف تازه اي را به ميدان آورديم؛ نه. جمهوري اسلامي يعني مردم سالاري ديني. حقيقت مردم سالاري ديني اين است كه يك نظام بايد با هدايت الهي و اراده مردمي اداره شود و پيش برود. اشكال كار نظامهاي دنيا اين است كه يا هدايت الهي در آنها نيست - مثل به اصطلاح دمكراسيهاي غربي كه اراده مردمي علي الظّاهر هست، اما هدايت الهي را ندارند - يا اگر هدايت الهي را دارند يا ادّعا مي كنند كه دارند، اراده مردمي در آن نيست؛ يا هيچكدام نيست، كه بسياري از كشورها اين گونه اند؛ يعني نه مردم در شؤون كشور دخالت و رأي و اراده اي دارند، نه هدايت الهي وجود دارد. جمهوري اسلامي، يعني آن جايي

كه هدايت الهي و اراده مردمي توأم با يكديگر در ساختِ نظام تأثير مي گذارند. بر اين نظريه، هيچ گونه خدشه و اشكالي در بحثهاي دانشگاهي و محافل تحقيقاتي وارد نمي شود؛ اما اگر شما بخواهيد حقّانيت اين نظريه را براي مردم دنيا ثابت كنيد، در عمل بايد ثابت كنيد. چالش عمده نظام جمهوري اسلامي اين است. عزيزان من! بدانيد همه تلاش دشمنان جمهوري اسلامي اين است كه اين كار اتّفاق نيفتد؛ يعني اين سازندگي بر اساس نظام جمهوري اسلامي تحقّق پيدا نكند. اين محاصره اقتصادي كه مي شنويد، براي اين است. اين كارشكنيهاي گوناگون در قضيه نفت و بقيه مسائل ديگري كه از سوي دشمنان براي كشور ما پيش مي آيد، به خاطر اين است. مي خواهند نگذارند نظام جمهوري اسلامي و كشور ايران در پرتو اين نظام به نقطه مورد نظر خود از آباداني و عمران و پيشرفت و ترقّي و توسعه برسد، تا براي كشورهاي ديگر الگو نشود و نظريه سياسي اسلام در دنيا رواج پيدا نكند. وظيفه ما چيست؟ وظيفه ما اين است كه درست نقطه مقابل خواست آنها عمل كنيم. مسؤولان دولتي بايد يك لحظه از كار براي مردم و تلاش پيگير براي آبادسازي مملكت و توسعه همه جانبه كشور غفلت نكنند. من هميشه هشدار داده ام كه منازعات سياسي نمي گذارد مسؤولان كار كنند. آن مسؤولي كه سرگرم «آري» يا «نه»هاي حزبي و گروهي و جناحي و سياسي است، فرصت ندارد وقت خود را صرف امور مردم كند. البته ما پيشرفتهاي فراواني داشته ايم. من مخالفم كه كسي پيشرفت دولتهاي متوالي جمهوري اسلامي را از اوّل انقلاب تا امروز نديده بگيرد و تحقير كند. خود كوچك بيني، درست مثل خود

بزرگ بيني، يك بيماري ملي است. همواره دشمنان سعي كرده اند تا ما خود را تحقير كنيم؛ پيشرفتهاي خود را نديده بگيريم و كارهايي را كه شده است، با چشمِ كم نگاه كنيم، يا اصلاً به حساب نياوريم. اين كشور بعد از انقلاب در همه شؤون عمراني و آباداني و فرهنگي، آن چنان به جلو حركت كرده است كه اگر به سالهاي متماديِ عمر آن رژيمهاي ظالم و سلطه گر نگاه كنيد، بخشي از آنچه را كه در اين بيست سال اتّفاق افتاده است، نمي بينيد. بنابراين نبايد اينها را نديده گرفت. نگاه مسؤولان دولتي در رژيم پهلوي و قبلش در رژيم قاجار به كشور، نگاه يك مالك به ملك خود بود؛ يعني هر مقدار براي جيبشان فايده مي داشت، براي آن تلاش مي كردند. مالكي را فرض كنيد كه هزاران هكتار زمين دارد؛ يك جا حاصل بيشتري دارد، زحمت كمتري دارد، لذا اعتبار بيشتري براي او مي آورد و در آن جا سرمايه گذاري مي كند؛ يك جا اين طور نيست، نه جلوِ چشم است و نه براي او محصول چنداني دارد، لذا در آن جا سرمايه گذاري نمي كند. در كشور ما مسأله اين بود: هر جا جلوِ چشم دشمن بود، هرجا مربوط به اشخاص خودشان بود، هرجا مربوط به منافع درباريان و وابستگان بود، هرجا مربوط به شركتهاي متعلّق به مراكز اقتصادي دنيا بود، هرجا مربوط به صهيونيستها بود، آباد بود، از امكانات دولتي برخوردار بود، از تلاش برخوردار بود، از بودجه كشور برخوردار بود؛ اما هرجا اين گونه نبود، اصلاً به چشم نمي آمد؛ نه جاده، نه سد، نه كارهاي زيربنايي ديگر، نه دانشگاه، نه دانشجو، نه علم، نه فرهنگ، نه صنعت، نه هنر و نه هيچ چيز

ديگري به آنها معطوف نمي شد. امروز با گذشت دو دهه از انقلاب اسلامي، سرتاسر كشور از لحاظ كارهاي زيربنايي، عمراني، رسيدگي به عميقترين و دورترين بخشهاي اين كشور، از لحاظ فرهنگ و دانشگاه و از همه جهاتي كه براي آينده يك كشور مورد اهتمام است، كارهاي فوق العاده اي شده است. اينها را نبايد نديده گرفت. من يك بار به يكي از رؤساي كشورهاي خارجي كه در تهران به ديدن من آمده بود، گفتم الان در آنِ واحد هفتاد سد در برنامه ساخت قرار دارد. گفتم شما اين را تصوّر مي كنيد كه از دولت قبل مبالغي از ساخت سد براي اين دولت ماند؛ اين دولت هم تعدادي را تمام كرد و تعدادي را در برنامه آورد؛ در حدود هفتاد سد در آنِ واحد؟ تعجّب كرد و گفت آيا اين واقعيّت دارد؟! گفتم بله، اينها چيزهايي است كه نمي شود نديده گرفت. تحقير دستاوردهاي انقلاب چيزي نيست كه به نفع ملت باشد؛ بلكه موجب نااميدي و يأس مردم خواهد شد و اين كاري است كه دشمنان مي خواهند آن را انجام دهند. ضعفها را بزرگ و كمبودها را برجسته كنند؛ اما پيشرفتها را مورد نظر قرار ندهند. درعين حال من معتقدم همچنان كه پيشرفتها و موفقيّتها را نبايد نديده گرفت، مسؤولان بايد كارهاي نشده، كارهاي ضعيف، كارهاي تأخير شده و فراموش شده را با توجّه مضاعف و با اهتمامِ دو برابر در برنامه كار خود قرار دهند؛ و اين نمي شود، مگر اين كه مسؤولان همه همّت خود را براي كار بگذارند. آب شرب، آب كشاورزي، صنايع نساجي، صنايع قاليبافي و مخملبافي - كه جزو افتخارات قديمي كاشان است و هميشه با اين

شهر همراه بوده است - دچار مشكلات جدّي است؛ اما همه اين مشكلات به نحوي قابل حلّ است. مسؤولان با پيگيري مي توانند اين گره ها را باز كنند. نمي گوييم در كوتاه مدت اين گره ها باز خواهد شد؛ نه. ممكن است زمان ببرد؛ اما مهم اين است كه اين زمان مدتي تمام مي شود. مشكلات يكي پس از ديگري حل خواهد شد و اين تلاش مسؤولان را مي خواهد. بخش مربوط به مردم اين است كه آنها با ديدن كمبودها و نقاط ضعف، يأس به خود راه ندهند. به همه چيز بدبين شدن و همه كارهاي مثبت را نديده گرفتن، درست همان چيزي است كه دشمن مي خواهد. چالش عمده ي امروز كشور ما اين است. كشور امكانات فراواني دارد. ما امروز بحمداللَّه از امكانات انسانيِ شگفت آوري برخورداريم؛ اين همه جوان، اين همه نيروي تازه نفس، اين همه بازوي كار، اين همه استعداد، اين همه فكر. از اينها مي شود براي پيشرفت كشور و باز كردن گره ها استفاده كرد. ما اين همه دانشجو و محصّل داريم. همان طور كه اشاره كردند(1)، در شهري مثل كاشان، كسي تصوّر نمي كرد كه چهارده هزار دانشجو مشغول تحصيل باشند؛ اما امروز واقعيت پيدا كرده است. در همه جاي كشور همين طور است. امروز در دورترين نقاط كشور، مراكز عالي تحصيلي وجود دارد؛ يا دانشگاه هست، يا كلاسهاي عالي رتبه دانشگاهي. اينها سرمايه هاي كشور است. بنابراين امروز وظيفه مسؤولان كشور، كار بي وقفه است. وظيفه مردم هم مأيوس نشدن و دنبال كارها را گرفتن و تلاش كردن و از مسؤولان به نحو منطقي مطالبه كردن است. هر كس هر چه مي تواند، بايد كار و تلاش كند. اگر همه ما - هم مردم،

هم مسؤولان - به وظيفه خود عمل كنيم، اين كشور به نقطه اي خواهد رسيد كه پرچم جمهوري اسلامي، خواه و ناخواهِ قدرتهاي مداخله گر و سلطه طلب، در دنيا به اهتزاز در خواهد آمد. امروز دنيا به عدالت و معنويتي كه ايران اسلامي پرچم آن را به اهتزاز در آورده است، نهايت احتياج را دارد. امروز مهمترين خلأ دنيا، خلأ معنويت و عدالت است. مردم دنيا صلح را دوست دارند. سياستمداران غربي و پيروان آنها، رياكارانه دم از صلح مي زنند؛ اما خودشان آتش جنگ را برمي افروزند. امروز در فلسطين و افغانستان چه خبر است؟ مسأله فلسطين چيست؟ جز اين كه ملتي مي خواهد در خانه خود زندگي كند؟ ملتي مي خواهد در وطن خود زندگي كند؛ اما نمي گذارند و خانه او را خراب مي كنند. دولت غاصبِ اسرائيل از امريكا چك سفيد امضاء دارد؛ از پيش، همه جنايات او تأييد شده است و مي داند كه امريكا هيچ اعتراضي به او نمي كند. خيليهاي ديگر هم به ملاحظه امريكا، اعتراضي نمي كنند. به همين خاطر است كه دنيا هر روز خبر جنايتها را در شهرهاي فلسطين مي شنود؛ اما هيچ اقدامي نمي كند. افغانستان هم نمونه ديگري است. مردم افغانستان چه گناهي كرده اند؟ مردم افغانستان به كدام دولت يا ملتي تعرّض كرده اند كه بايد اين گونه مورد تهاجم قرار گيرند؟ دنيا اين حوادث را مي بيند، اعتراض هم مي كند، حرف هم مي زند؛ اما مقابله اي نمي كند. ملتها وقتي اين چيزها را مشاهده مي كنند، احساس مي كنند كه در اين دنيا يك كمبود بزرگ وجود دارد و آن كمبود عدالت است. جمهوري اسلامي ايران نبايد فرياد عدالتخواهي و معنويت طلبي خود را از دست بدهد. شما جوانان عزيز - كه امروز

بخش عمده ملت ايران را همين نسل تشكيل مي دهد - بايد بدانيد اين راهي كه در پيش داريد، راهي بسيار پُرافتخار است و اگر با ثبات قدم، با اميد، با اراده قاطع، با تصميم خلل ناپذير و با به كارگيري دانش و تجربه خود و گذشتگان آن را ادامه دهيد، دنيا پشت سر شما به راه خواهد افتاد. عزيزان من! ماه رمضان در پيش است. تا چند روز ديگر مؤمنان - كساني كه لياقت آن را دارند - در پاي سفره ضيافت الهي حاضر مي شوند. خودِ روزه، توجّه به خداي متعال، ذكرها و دعاهايي كه در اين ماه غالباً دلها به آنها متمايل و متوجّه مي شوند، جزو سفره ضيافت الهي است. از اين سفره حداكثر استفاده را بكنيد و خود را آماده نماييد. ماههاي رجب و شعبان، ماههاي آماده شدن دل انسان براي ماه رمضان است. از ماه شعبان چند روز بيشتر نمانده است. عزيزان من! فرزندان من! جوانان عزيز! از همين چند روز هم استفاده كنيد. از خداوند بخواهيد، دلهاي باصفاي خود را متوجّه خدا كنيد و با او حرف بزنيد. زبان حرف زدن با خدا، زبان مخصوصي نيست؛ اما معصومين ما - كساني كه پايگاههاي قرب الهي را يكي پس از ديگري طي كردند - با زبانهاي خوبي با خدا حرف زدند. آنها راه سخن گفتن با خدا را به ما ياد دادند. اين مناجات شعبانيّه، اين دعاهاي ماه رجب و ماه شعبان، اين مضامين عالي، اين معارف رقيق و نوراني با الفاظ زيبا و معجزه گون، وسيله اي براي دعاكردن ماست. من همه شما عزيزان را به توجّه به دعا در اين ايام، توجّه به نماز،

اقبال به روزه و استفاده از روزها و شبهاي ماه رمضان دعوت مي كنم. اميدوارم خداي متعال همه شما را مشمول فضل و لطف خود قرار دهد. از اجتماع عظيم شما مردم عزيز كاشان و آران و بيدگل و از احساسات پاك و صميمانه شما مرد و زن عزيز، صميمانه متشكّرم و همه شما را به خدا مي سپارم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) .

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى و فرمانده كلّ قوا در دانشگاه افسرى امام على عليه السلام

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي و فرمانده كلّ قوا در دانشگاه افسري امام علي عليه السلام بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خوشوقتم كه يك بار ديگر در اين مراسم بسيار شيرين و مطلوب شركت كردم و موفقيّت جوانان عزيزمان را در ارتش جمهوري اسلامي ايران، در كار دانش و معرفت و دين و جهاد، بار ديگر از نزديك ديدم. ان شاءاللَّه موفقيّتهاي شما جوانان عزيز - چه فارغ التّحصيلان اين دانشگاه در دوره هاي كارشناسي و كارداني و چه جواناني كه تازه وارد اين دانشگاه شده اند و سردوشي گرفته اند - برايتان مبارك باشد و حضورتان در مجموعه عظيم و كارآمد ارتش جمهوري اسلامي ايران، بر كارآمدي و پيشرفت هرچه بيشتر و نشاط و سرزندگي اين مجموعه بيفزايد. برداشت و تلقّي من از اين دانشگاه هميشه به اين صورت بوده كه اين جا در آنِ واحد، هم كانون علم است، هم جهاد است، هم خودسازي جسم و جان است و هم مركز تمرين تقوا و پرهيزگاري است. در عمل هم اين را ديده ايم. دوره هاي درسي و كار تحصيلي شما، براي برخوردار كردن اين نسل از دانش، دوره هاي خوب و كارآمدي است. حضور در مجموعه نظاميِ جوان و استفاده از نظرات و تجربيّات كاركُشتگان رزم در ميدان واقعي جنگ - نه

فقط در كلاس درس - براي به ثمر رساندن قوّه نظامي و آمادگيهاي دانش رزم، كارآمد و مفيد است. حضور تربيتهاي اسلامي و وجود فرماندهان مؤمن و عميقاً معتقد به مباني اسلام، در پرورش روحي جوانان عزيز ما در اين دانشگاه، بسيار مفيد و مؤثّر و كارآمد است. بنابراين، دانشگاه افسري امام علي، مجموعه دانش و پرهيزگاري و جهاد و تربيت جسم و جان است. اين تلقّي من از اين دانشگاه بوده است و ان شاءاللَّه بعد از اين هم روزبه روز همين احساس و تلقّي افزايش خواهد يافت. بعضي گمان مي كنند انتظار تقوا و پرهيزگاري و پاكدامني و دينداري و معرفت ديني از يك مجموعه علمي و آموزشيِ نظامي، امري غير متعارف است. البته ممكن است بر حسب عرفهاي غلط رايج - چه در گذشته در همين كشور و چه امروز در بسياري از كشورهاي عالم - غير متعارف باشد؛ ليكن منطقي نيست كه ما ميان مجموعه جواني كه در يك كشورِ آرمانگرا و پيشرو و در يك نظام منادي عدل و معنويّت، به كار نظاميگري اشتغال دارد و آموزش رزمي و تربيت معنوي و روحي و فكري، تفكيك قائل شويم. اين غير منطقي است. نظام جمهوري اسلامي، راه نويي را در دنيا به روي بشريّت باز كرد؛ راه نوي طلبِ آرمانهايي كه هميشه بشر مشتاق و تشنه آنها بوده است و هميشه قدرتمندان مانع شده اند كه دست بشر به آنها برسد. از ديرباز تا امروز، بشريّت آرمان عدالت، انصاف و برابري بين انسانها و برچيده شدن بساط زورگويي از سطوح مختلف زندگي مردم را در دل پرورانده است؛ اما اين آرمان در كمتر برهه اي از

زمان محقّق شده است. انسانها هميشه تشنه آرمانهاي انساني اند و آرمانها در طول زمان يكسان است. دانش پيشرفت مي كند و وضعيّت زندگي و روابط اجتماعي دچار دگرگوني و تحوّل مي شود؛ اما آرزوهاي بزرگ بشر در طول زمان و اوضاع و احوال گوناگون، يكي است. بشر هميشه تشنه صفا و يكرنگي و عدل و انصاف و معنويّت و حقيقت و برادري است و از تزوير و دروغ و زورگويي و حق پوشي و ظلم و بي عدالتي بيزار است. اين آرمانها هرگاه در بخشي از عالم منادياني پيدا كرد، زورگوياني پيدا شدند كه يا آنها را سركوب و يا موانعي در راهشان ايجاد كردند. البته اين آرمانها چون فطري انسان است، از بين رفتني نيست و تا امروز از بين نرفته و نخواهد رفت؛ بلكه روزبه روز آگاهي و ظرفيّت بشر براي پذيرش و عمل به آنها بيشتر شده است. امروز در دنيا نظامي به وجود آمده است كه براساس رهنمودهاي قرآني و هدايت اسلامي، براي بشريّت عدالت مي خواهد و مي طلبد و صريحاً اعلام مي كند با ظلم مخالف است و با آن كنار نمي آيد. اسلام پرچمي را برافراشت كه تمام آرمانهاي انساني در پاي اين پرچم، قابل برآورده شدن است. اين پرچم امروز در نظام جمهوري اسلامي برافراشته شده است. كساني با اين نظام مخالفت مي كنند كه در طول تاريخ با دعوت پيامبران مخالفت مي كردند و با سخن مصلحان، شيوه كج تابي و كج انديشي پيش مي گرفتند. همه اركان اين نظام متوجّه همان آرمانهاست. نيروي نظامي اش نيز همين طور است. جوان نظامي ما امروز با برخورداري از جواني، با لباس عزّت و شوكت نظامي و با محبوبيتي كه امروز نظاميان به خاطر تلاشهاي

خود در دوران جنگ تحميلي در ميان مردم ما دارند و مردم به آن مجاهدتها احترام مي گذارند؛ شيوه پارسايي و پاكدامني و رعايت تقوا و دين را جزو وظايف خود مي شمرد. اين ويژگي بسيار مهم و باارزشي است. اين جا يك عبادتگاه نيست؛ اما دلهاي ذاكر شما هركدام به تنهايي يك عبادتگاه است. دهان روزه شما نظاميان جوان در روز ماه رمضان و صف نماز جماعت شما - كه من در گذشته از نزديك خودم آن را ديده بودم - و مراسم معنوي شما در كنار نشاط و شادابي روحيه و در كنار دانشي كه فرامي گيريد، تركيب بسيار زيبا و شگفت انگيزي را فراهم مي آورد. عزيزان من! اين تركيب را روزبه روز كاملتر كنيد؛ دانش را در كنار دين و معنويّت و تقوا و پرهيزگاري، همه را در كنار تجربه نظامي، همه را در كنار انضباط كامل - كه براي يك سازمان نظامي لازم است - در هم تنيده و مجتمع، براي خودتان كسب كنيد. آينده اين كشور، متعلّق به شما جوانان است. اين ارتش هم متعلّق به شماست. هرجا كه شما قدم مي گذاريد، از همه نورانيّتهايي كه كسب كرده ايد، بايد مثل چراغي محيط خود را روشن كنيد. جوانيِ شما در خوب دوراني مي گذرد؛ آن را قدر بدانيد. ملت ايران امروز حرف تازه اي را وارد ميدان مفاهيم جهاني كرده است. براي همين است كه در هر يك از قضاياي بزرگ دنيا، آن جايي كه انسانها و ملتها حق دارند موضع و فهم خود را مطرح و عرضه كنند، ملت ايران با زبان و موقعيت و منش و صراحت مسؤولان كشور خود - كه نمايندگان آنها هستند - موضع صريح

و مستقل و عادلانه و منطقي و معقولش را بدون هيچ گونه بيم و ملاحظه اي از كسي ابراز مي كند. اين رويّه اي بسيار كمياب در دنياست؛ و بسيار هم عزّت آفرين و مغتنم است. ان شاءاللَّه روزبه روز پايه هاي اين نظام، پايه هاي اين فكر و راههاي تحقّقِ هرچه بيشتر اين آرمانها، روشنتر، بازتر و مستحكم تر خواهد شد. از خداوند متعال توفيقات شما عزيزان را مسألت مي كنم و از همه كساني كه دست اندركار اداره نيكوي اين مجموعه علمي و فرهنگي و نظامي هستند - مسؤولان ارتش و نيروي زميني و اين دانشگاه - صميمانه تشكّر مي كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در خطبه هاى نماز جمعه 21 رمضان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نماز جمعه 21 رمضان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. قال اللَّه تعالي في محكم كتابه: «و من النّاس من يشري نفسه ابتغاء مرضات اللَّه واللَّه رؤوف بالعباد».(1) امروز، روز شهادت اميرالمؤمنين و روز يادآوري عظمت مقام آن پيشواي پرهيزگاران و متّقين است. در ابتدا، هم خودم و هم همه شما شنوندگان و نمازگزاران عزيز را به رعايت تقوا دعوت مي كنم. اگر مي خواهيم اميرالمؤمنين امام ما باشد، بايد مؤمن و متّقي باشيم. او امام المتّقين و اميرالمؤمنين است. آنچه درباره آن بزرگوار هرگز فراموش نشدني است، عبارت است از برجستگيهاي عملي و رفتاري اي كه در حكومت كوتاه اميرالمؤمنين در آن قلمرو وسيع اسلامي ظاهر شد و در تاريخ

ماند. مقامات معنوي و خصوصيات رفتاريِ شخصيِ بي نظير آن بزرگوار به جاي خود - كه اگر به كتابها مراجعه كنيد، فصول زيادي را در بيان برجستگيهاي اميرالمؤمنين خواهيد ديد؛ علم او، تقواي او، شجاعت او، سبقت او به اسلام، زهد او و امثال اينها، كه واقعاً از حد شمارش معمولي بالاتر است و همه اينها هم عظيم و شگفت آور است و هر كدام مثل خورشيد تابناكي مي درخشد - اما به گمان من آنچه از همه بالاتر است، سيره آن بزرگوار در حكومت است. جاي امتحانِ اساسي اين جاست. قدرت در قبضه اختيار اميرالمؤمنين باشد؛ آن هم در آن رقعه عظيم حكومت. اين رفتارِ به شدّت بي نظير و شگفت آور، بايد الگوي ما باشد. اين كه همه كساني كه اميرالمؤمنين را در حدّ اين رفتار حكومتي مي شناسند، از كوتاهي دوران حكومت آن بزرگوار تأسّف مي خورند، به خاطر اين است كه اگر اين روش در سالهاي متمادي ادامه پيدا مي كرد، شايد مسير تاريخِ عالم عوض مي شد. اگر اين الگو ادامه پيدا مي كرد و چند سالي در اختيار مردم قرار مي گرفت، شايد سرنوشت بشريّت عوض مي شد و اين قدرتهاي متّكي بر فساد و پول و شهوت و زورگويي و بي انصافي - كه در طول تاريخ در دنيا مشاهده شده و سرنوشت بشر را به تاريكي و سياهي رقم زده اند - به وجود نمي آمدند. در حال حاضر اين الگو در مقابل ماست. آنچه كه بيش از همه مورد توجّه و نظرم هست، اين است كه ما امروز در نظام جمهوري اسلامي بايد خود را به اين الگو نزديك كنيم. اگر اين گونه شد، جامعه ايراني ما و براثر آن، سرتاسر دنياي اسلام و همه

بشريّت، از حكومت ما منتفع خواهد شد. بايد همه سعي و تلاش ما اين باشد كه خود را به آن الگوها نزديك كنيم. حكومت اميرالمؤمنين در زمينه اقامه عدل، حمايت از مظلوم، مواجهه با ظالم و طرفداري از حق در همه شرايط، الگويي است كه بايد از آن تبعيّت شود. اين كهنگي بردار هم نيست و در همه شرايط گوناگون علمي و اجتماعي دنيا، مي تواند براي خوشبختي و سعادت انسانها الگو باشد. ما نمي خواهيم از روش اداري آن دوره تقليد كنيم و بگوييم اينها مشمول تحوّل زماني است و مثلاً روزبه روز روشهاي نويي مي آيد. ما مي خواهيم از جهتگيريِ آن حكومت كه تا ابد زنده است، تبعيّت كنيم. دفاع از مظلوم، هميشه يك نقطه درخشان است. كنار نيامدن با ظالم، رشوه نپذيرفتن از زورمند و زرمند و پا فشردن بر حقيقت، ارزشهايي است كه هيچ وقت در دنيا كهنه نمي شود. در شرايط و اوضاع و احوال گوناگون، اين خصوصيات هميشه باارزش است. ما اينها را بايد دنبال كنيم؛ اصول اينهاست. اين كه مي گوييم حكومت اصولگرا، يعني پيرو و پايبند به چنين ارزشهاي ماندگاري كه هرگز كهنگي پذير نيست. اتّفاقاً زورگوها و قلدرهاي دنيا از همين پايبندي ناراحتند. آنها هم از همين خشمگين مي شوند كه چرا حكومت اسلامي در ايران طرفدار مظلومان فلسطين يا طرفدار ملت افغانستان است يا با فلان دولت قلدر و ظالم در دنيا سازش نمي كند. اين كه شما مي بينيد بنيادگرايي و اصولگرايي مثل يك دشنام، در دست و دهان دشمنان اين ملت مي چرخد، به خاطر همين است. اين اصول، همان چيزهايي است كه قلدرها و زورگوهاي دنيا از آن متضرّر مي شوند و با آن مخالفند.

آن روز با اميرالمؤمنين هم بر سر همين چيزها جنگيدند. تلاش ما به عنوان حكومت بايد اين باشد. البته ممكن است كسي بپرسد چرا اينها را با مردم در ميان مي گذاريد؛ برويد بخشنامه كنيد تا مسؤولان حكومت رفتارشان را اين گونه كنند؛ يا برويد مسؤولان را نصيحت كنيد. اوّلاً همه يا اغلب اين چيزها بخشنامه اي و دستوري نيست. اينها مسائلي است كه با ايمان و باور و دلبسته بودن به يك حقيقت و با عزم و اراده پولادينِ ناشي از ايمان تحقّق پذير است. البته آن چيزهايي كه بخشنامه اي است، بخشنامه مي كنيم؛ آن چيزهايي كه دستوري است، به مسؤولان دستور هم مي دهيم؛ اما دستور و بخشنامه، حل كننده همه چيز نيست. به مسؤولان نصيحت هم مي كنيم، اما اين هم كافي نيست. اين حقايق بايد در جامعه به صورت عرف درآيد و مطالبات جامعه را تشكيل دهد. در نظام جمهوري اسلامي، مردم بايد از مسؤولانشان مقابله با ظلم و ظالم و مفسد را بخواهند. بايد معيارشان براي پذيرش يك حاكم و يك مسؤولِ بالا و والاي نظام، اين چيزها باشد: مبارزه با ظلم، كنار نيامدن با ظالم، تسليم نشدن در مقابل زورگويي، حفظ حرمت انسان و انسانيّت، سعي در احقاق حق در همه قالبها و شكلها و ميدانهايش. بنابراين من اينها را در محضر عامِ مردم مطرح مي كنم؛ كمااين كه اميرالمؤمنين نيز همين بيانات را خطاب به مردم گفته است. نامه هاي آن بزرگوار اگرچه خطاب به اشخاص است، اما همه مطّلع مي شدند. خطبه ها هم كه در مقابل چشم مردم مطرح مي شد. نمونه هايي را ملاحظه كنيد: در اوايل حكومت، اميرالمؤمنين بين همه آحاد مردم در اعطاي بيت المال تساوي برقرار كرد؛

چون قبل از اميرالمؤمنين تقريباً بيست سالي بود كه در اسلام رسم شده بود بعضي اشخاص را به خاطر سبقت در اسلام و مهاجر و انصار بودن و ... بر بعضي ديگر ترجيح دهند. پولي را كه در بيت المال جمع مي شد - كه از غنايمِ جنگها و يا شايد از زكوات بود - وقتي تقسيم مي كردند، به صورت سرانه به اشخاص مي دادند. رسم ماليِ آن روزگار اين گونه بود؛ مثل رسوم ادارات دولتيِ جهان امروز نبود. در آن زمان رسم شده بود كه به بعضي بيشتر بدهند. اميرالمؤمنين آمد و گفت نه؛ هر كس متديّن تر و مؤمن تر است، اجرش با خداست. هر كس توانايي بيشتري دارد، در زندگي تلاش مي كند و اگر دنبال مال است، مال كسب مي كند؛ اما من بيت المال را بالسّويه تقسيم مي كنم. بعضي اشخاص آمدند نصيحت كردند و گفتند يا اميرالمؤمنين! اين كار، شما را شكست مي دهد و عدّه اي را وادار مي كند در مقابل شما بايستند. حضرت چنين فرمود: «اتأمروني ان اطلب النّصر بالجور فيمن ولّيت عليه من اهل الاسلام واللَّه لا اطور به ما سمر سمير و ما ام نجم(2)»؛ شما از من مي خواهيد كه در حوزه حكومتِ خود، پيروزي را با ظلم به دست آورم؟! آري؛ من پيروز خواهم شد و عدّه اي مخالفت نمي كنند؛ ولي من اين پيروزي را نمي خواهم. اگر بناست به خاطر ظلم و جور از اميرالمؤمنين طرفداري شود، اميرالمؤمنين آن را نمي خواهد. فرمود: «واللَّه ما اطور به ما سمر سمير»؛ من هرگز چنين كاري را نخواهم كرد. در جاي ديگر، در آن نامه معروف به عثمان بن حنيف مي فرمايد: «الا و انّ لكلّ مأموم اماما، يقتدي به و يستضي ءُ بنور

علمه»؛(3) هر مأمومي امامي دارد كه بايد از دانش او استفاده و از نور او استضائه كند و به او اقتدا و از او پيروي نمايد. بعد فرمود: «الا و انّ امامكم قد اكتفي من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه(4)». اميرالمؤمنين خوراك و لباس خود را كه شبيه فقيرترين مردم آن روزگار بود، مطرح فرمود و گفت: من كه امام شما هستم، اين گونه زندگي مي كنم. به عثمان بن حنيف فرمود: شما نمي توانيد مثل من زندگي كنيد؛ يعني اين توقّع هم وجود ندارد؛ «ولكن اعينوني بورع و اجتهاد»؛(5) اما از گناه پرهيز كنيد و در راه رسيدن به اين جا تلاش نماييد. اين همان مطلبي است كه امروز اميرالمؤمنين به ما هم مي گويد. از آنچه خلاف و گناه و نامشروع است، بپرهيزيد و تلاش هم بورزيد خود را نزديك كنيد؛ هرچه رسيديد و هرچه توانستيد. اين پذيرفته نيست كه ما جهتي را انتخاب كنيم كه نقطه مقابلِ جهت اميرالمؤمنين باشد. او به سمت سختگيريِ بر خود مي رفت، حال هدف مسؤول عاليِ دولتي و حكومتي ما از قبول مسؤوليت و مأموريت، عمران و آباد كردن دنياي خود باشد؟ اين نمي سازد و ممكن نيست. من در سال گذشته هم در چنين ايامي عرض كردم، پذيرفته نيست كه مأمور عالي رتبه نظام جمهوري اسلامي، مثل بقيه كاسبيها، مسؤوليت خود را يك كاسبي حساب كند. مسؤوليتهاي والا در نظام جمهوري اسلامي، كاسبي و سرمايه نيست كه انسان براي اداره دنياي خود به دنبال آن برود. مسؤول نظام جمهوري اسلامي حق ندارد به اعيان و اشراف و پولدارها نگاه كند و زندگي خود را با آنها بسنجد؛ حق ندارد خود را با نظاير و

اشباه خود در حكومتهاي طاغوتي بسنجد. آري؛ در دستگاههاي طاغوتي، يك وزير، يك مدير كل و يك رئيس، از زندگيهاي آن چناني برخوردارند؛ ما هم امروز بياييم و خود را با آنها بسنجيم و بگوييم ما هم وزير و مديريم!؟ نه؛ در نظام اسلامي اين گونه نيست. در نظام اسلامي، اين مأموريت، طعمه نيست؛ يك مسؤوليت و يك خدمت و يك وظيفه بر گردن انسان است. اميرالمؤمنين اين را تعليم مي دهد.(6) در يك جا به ابن عباس نوشت: «فلايكن حظّك في ولايتك مالا تستفيده و لا غيظا تشتفيه»(7). بهره اي كه مي خواهي از حكومت و استانداري خود در آن منطقه اي كه تو را فرستاده ايم، ببري، اين نباشد كه مالي به دست آوري و يا خشمي را عليه كسي فرو بنشاني - فرضاً از قدرت، عليه فلان كس يا فلان جمع يا فلان قشري كه با آنها بديم، استفاده كنيم. چنين چيزي جايز نيست - «ولكن اماتة باطل و احياء حقّ»؛(8) اما حظّ تو از اين حكومت بايد اين باشد كه باطلي را نابود كني، يا حقّي را زنده و برپا داري. كسي خدمت اميرالمؤمنين آمد و از او پولي مي خواست؛ حضرت فرمود: «انّ هذا المال ليس لي و لا لك»؛ اين مال، نه متعلّق به من است، نه مال توست؛ اين بيت المال متعلّق به مردم است. «و انّما هو في ءٌ للمسلمين و جلب اسيافهم فان شركتهم في حربهم»؛ تو هم اگر در فتوحات اسلامي شركت داشته باشي، سهم خودت را داري. «كان لك مثل حظّهم والّا فجناة ايديهم لاتكون لغير افواههم»؛(9) چيزي كه مردم با دسترنج خود به دست آورده اند، متعلق به خودشان است. اين منطق اميرالمؤمنين در برخورد

با چنين درخواستهايي است. براي اميرالمؤمنين اجراي عدالت و دفاع از مظلوم و سرسختي با ظالم - هركه مي خواهد، باشد؛ يعني ظالم، هر كه باشد و مظلوم، هر كه باشد - مهم بود. اميرالمؤمنين براي دفاع از مظلوم، شرط اسلام را نگذاشته است. آن اميرالمؤمنينِ پايبند به اسلام، آن مؤمن درجه يك، آن بزرگترين سردار فتوحات اسلامي، براي اين كه از مظلوم دفاع كند، شرط مسلماني را قرار نداده است. در قضيه «انبار» - كه از شهرهاي عراق است - عدّه اي از طرف حكومت شام رفتند حاكم منصوبِ اميرالمؤمنين را در اين شهر به قتل رساندند، به مردم حمله كردند، به غارت خانه هاي آنها پرداختند و عدّه اي را كشتند و برگشتند. اميرالمؤمنين در خطبه(10)اي كه به اين مناسبت خوانده است - كه يكي از خطبه هاي تكان دهنده نهج البلاغه، همين خطبه جهاد است؛ «فانّ الجهاد باب من ابواب الجنّة»؛ مي خواهد مردم را به حركت كردن در راه مقابله با اين ظلم بزرگ تحريك كند - اين طور مي فرمايد: «ولقد بلغني انّ الرّجل منهم كان يدخل علي المرأة المسلمة والأخري المعاهدة»؛ به من خبر رسيده است كه مردان غارتگر آن گروه، وارد خانه هايي مي شدند كه زنان مسلمان يا زنان يهودي و مسيحي و مجوسي - معاهد - در اين خانه ها بودند. براي اميرالمؤمنين فرقي نمي كند زني كه مورد تهاجم قرار گرفته، اهل كتاب است - يهوديّه است يا مسيحيّه است يا مجوسيّه است - يا زن مسلمان است. با يك زبان از اينها ياد مي كند. «فينتزع حجلها و قلبها و قلائدها و رعثها»؛ آن فرد مهاجم مي آمد گوشواره و دستبند و سينه بند و طلاها و خلخالهاي زنان را بيرون مي كشيد؛

«ما تمتنع منه الّا بالاسترجاع و الاسترحام»؛ كه اين زن مسلمان يا غيرمسلمان، در مقابل اين مهاجم، هيچ وسيله دفاعي جز التماس كردن نداشت. اميرالمؤمنين بعد مي فرمايد: «فلو انّ امرأً مسلما مات من بعد هذا اسفا ما كان به ملوما»؛ اگر يك انسان مسلمان از تأسّف و غصّه اين حادثه بميرد، نبايد او را ملامت كرد؛ «بل كان به عندي جديرا»؛ به نظر من شايسته است كه هر غيرتمندي، از چنين حوادثي دق كند و بميرد! به مالك اشتر در آن نامه معروف(11) مي نويسد كه با مردم چنين باش، چنان باش و مثل گرگ درنده اي به جان آنها نيفت. دنبالش اين را مي گويد: «فانّهم صنفان»؛ مردم دو دسته اند: «امّا اخ لك في الدّين و اما نظير لك في الخلق»؛ يا برادر ديني تو هستند و يا در انسانيّت، شريك تو؛ يعني مثل تو انسانند. بنابراين براي اميرالمؤمنين، در دفاع از مظلوم و در احقاق حقوق انسان، اسلام مطرح نيست؛ مسلمان و غيرمسلمان داراي اين حق هستند. ببينيد اين چه منطق والا و چه پرچم سربلندي است كه اميرالمؤمنين در تاريخ برافراشته است! حال عدّه اي در دنيا اسم حقوق بشر را مي آورند؛ دروغ محض، رياي محض؛ هيچ جا، حتّي در كشورهاي خودشان هم حقوق بشر را رعايت نمي كنند، چه برسد به سرتاسر دنيا! حقوق بشر به معناي حقيقي را، اميرالمؤمنين اين گونه بيان و به آن عمل كرد. ما امروز وظيفه داريم در سالي كه به عنوان «سال رفتار علوي» نامگذاري شده است، رفتار اميرالمؤمنين را دنبال كنيم. امروز اگر شعار مبارزه با فساد مالي و اقتصادي داده مي شود، هر كس پيرو اميرالمؤمنين است، بايد از اين

شعار پيروي كند. هر كس به معناي واقعي كلمه، دنبال صلاح و اصلاح است، بايد دنبال اين كار، حركت كند. دستگاههاي مسؤول - اعم از قوّه قضايّيه يا قوّه مجريّه يا قوّه مقنّنه - خود را موظّف بدانند اين شعار را تحقّق بخشند و نگذارند در حدِّ يك شعار توخالي و يك لفّاظي، باقي بماند. مبارزه با فساد، يكي از پايه هاي اصلي حكومت و نظام اسلامي است. اين روش اميرالمؤمنين است. اميرالمؤمنين از مردم ملاحظه نكرد؛ حتّي از كساني كه از او توقّع داشتند، ملاحظه نكرد. آن جايي كه ديد فساد وجود دارد، با آن مبارزه كرد. ما نمي توانيم مثل اميرالمؤمنين عمل كنيم؛ ادّعايش را هم نداريم. ما قابل اين نيستيم - بنده خودم را عرض مي كنم - كه بخواهيم پشت سر اميرالمؤمنين حركت كنيم، ليكن بايد تلاشمان را بكنيم. اين را همه بايد وظيفه خود بدانند؛ نه اين كه اگر دستگاهي با فاسد و مفسدي مقابله كرد، باز همان اهرمهاي فشار به حركت درآيند و جنجال و هياهو كنند و دست و پاي كساني را كه در اين راه حركت مي كنند، بلرزانند. البته نبايد دست و پاي كسي بلرزد. بايد قاطع در اين راه حركت كنند؛ خدا هم كمك مي كند و مردم هم پشتيباني مي كنند. آنچه كه من فهميده ام، اين است كه هيچ چيزي مردم را به قدر اين خوشحال نمي كند كه نظام جمهوري اسلامي در راه احقاق حقِ ّ عامه مردم، با زورگوها و مفسدها و زياده خواه ها و مفتخوارها مقابله كند. مجلس و دولت و قوّه قضايّيه هم وظيفه دارند و بايد همه آنها در اين جهت حركت كنند و به راه بيفتند. امروز خوشبختانه انسان

اقداماتي را مشاهده مي كند؛ ليكن در گوشه و كنار، كساني كه بايد همكاري كنند، گاهي كوتاهي مي كنند، كه اميدواريم اين كوتاهي ادامه پيدا نكند. وقتي ما نام اميرالمؤمنين را گرامي مي داريم، بايد براي عمل كردنمان باشد. ما نمي توانيم مرتّب به مردم بگوييم شما مثل اميرالمؤمنين عمل كنيد. ما كه امروز در نظام جمهوري اسلامي مسؤوليم، بيشترين مسؤوليت را داريم و بيشترين تكليف بر دوشمان سنگيني مي كند. اميدوارم مسؤولان جمهوري اسلامي مثل اميرالمؤمنين اين توفيق را پيدا كنند و دنبال آن راه، به خطّ و نشانِ اشاره سرانگشت آن بزرگوار حركت كنند. البته اميرالمؤمنين در اين راه، بسيار سختي تحمّل كرد. امروز، روز شهادت آن بزرگوار است. شايد در دوران حيات آن بزرگوار، شكايتهاي اصلي او را كسي از زبان مباركش نشنيد. البته اميرالمؤمنين بارها در منبر از مردم شِكوه و آنها را ملامت مي كرد؛ اما شكايتهاي اميرالمؤمنين فقط اين نبود كه به مردم بگويد چرا در ميدان جهاد حاضر نمي شويد؟ دل اميرالمؤمنين پُر از درد بود.(12) اميرالمؤمنين در دعاي معروف كميل - كه انشاء آن حضرت است - خطاب به پروردگار عالم مطالبي را عرض مي كند: «الهي و سيّدي و مولاي و مالك رقّي». از جمله، اين خطاب به گوش و ذهن من، بسيار حسّاس كننده آمد: «يا من اليه شكوت احوالي»؛(13) اي كسي كه من شكايتهاي خود را به او مي كنم. او به خدا شكايت مي كرد؛ دل آن حضرت پُر از درد بود. نگراني اميرالمؤمنين، هم وضعيت جامعه و مردم بود؛ هم وضعيت مسير دين و جهتگيري ديني در نظام اسلاميِ تازه پاي آن روز بود و هم احساس مسؤوليت سنگين خودِ او. البته اميرالمؤمنين

يك هزارم از اين مسؤوليت را نيز كم نگذاشت. آن هنگام كه در محراب عبادت، بر فرق مبارك اميرالمؤمنين شمشير فرود آمد، جمله اي كه از آن حضرت شنيده شد - آن طور كه در كتابها نقل شده است - اين بود: «بسم اللَّه و باللَّه و علي ملّة رسول اللَّه فزت و ربّ الكعبة»؛ به نام خدا، براي خدا، در راه خدا؛ و به پروردگار كعبه، من پيروز و فائز و موفّق شدم. آن شب عظيم كه براي همه مردم مسلمان عزا و مصيبت شد، براي اميرالمؤمنين، شب پيروزي و شادي و موفقيّت شد. خود حضرت هم در انتظار بود. علي الظّاهر آن شب، شب جمعه بوده است. البته در بعضي از روايتها اين است كه شب نوزدهم، شب جمعه بوده است؛ اما در بعضي ديگر از روايتها اين است كه شب بيست ويكم، شب جمعه بوده است. آن شب در خانه امّ كلثوم، آن بزرگوار افطار را به همان كيفيّتي كه شنيده ايد، صرف كرد. افطارِ با نان و نمك - يعني در واقع نان خالي - شير را از سر سفره برداشت و با نان خالي، آن شب افطار كرد. شب را تا صبح به عبادت گذرانيد. قبل از اذان صبح وارد مسجد شد و مردم را كه در گوشه و كنار مسجد متفرقاً خوابيده بودند، بيدار كرد؛ اذان گفت و وارد محراب عبادت شد. در وسط نماز، ناگهان فرياد منادي بلند شد: «تهدّمت واللَّه اركان الهدي»؛ پايه هاي هدايت ويران شد. حتماً مردمِ آن وقت مي فهميدند كه ويران شدن پايه هاي هدايت يعني چه؛ اما آن گونه كه نقل شده است، منادي پشت سر مفهوم آن جمله را روشن كرد؛ ندا

سر داد و صيحه بلند شد كه: «قتل عليّ المرتضي».(14) صلّي اللَّه عليك يا اميرالمؤمنين. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد.(15) پروردگارا ! تو را به محمّد و آل محمّد سوگند مي دهيم، برترين درودها و رحمتها و فضل خود را بر روح مطهّر اميرالمؤمنين فرود بياور. پروردگارا ! ما را از پيروان آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا ! پيروان اميرالمؤمنين را در هر جاي دنيا و در هر سَمتي از سَمتها كه هستند، موفق و پيروز بگردان. دوستداران اميرالمؤمنين را در هر نقطه اي از دنيا و در هر لباس و زير هر نامي كه هستند، روزبه روز به آن بزرگوار نزديكتر كن. پروردگارا ! اسلام و مسلمانان را سربلند كن. دشمنان اسلام و مسلمين و دشمنان راه اميرالمؤمنين را از سر راه دوستان اميرالمؤمنين بردار. تدابير آنها و آنچه را كه عليه دنياي اسلام مكر مي كنند، باطل فرما. پروردگارا ! ملت عزيز ما را سربلند و عزيز فرما. پروردگارا ! مشكلات و گره ها را از كار اين مردم مؤمن و فداكار باز كن. پروردگارا ! هر كس كه براي اين مردم و در راه اسلام و مسلمين خدمت مي كند، او را مشمول رحمت و لطف و كمك و ياري خود قرار بده. پروردگارا ! دلهاي مردم را روزبه روز به يكديگر نزديكتر كن. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، لاسيّما عليّ اميرالمؤمنين والصّدّيقة الطّاهرة سيّدة نساء العالمين و الحسن والحسين سبطي الرّحمة و امامي الهدي و عليّ بن الحسين زين العابدين و محمّدبن عليّ باقر علم

النّبيّين و جعفربن محمّد الصّادق و موسي بن جعفر الكاظم و عليّ بن موسي الرّضا و محمّدبن عليّ الجواد و عليّ بن محمّد الهادي والحسن بن عليّ الزّكيّ العسكري والحجّةبن الحسن القائم المهدي صلوات اللَّه عليهم اجمعين و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداةالمؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. همه نمازگزاران عزيز را به رعايت تقوا و بهره گيري از فيوضات اين روزها و باقيمانده اين ماه مبارك - كه معدن فيض و فضل پروردگار است - توصيه مي كنم. اميدوارم همه ما بتوانيم در روزهاي باقيمانده اين ماه، رضا و مغفرت الهي را جلب كنيم. در مسائل اساسي دنياي اسلام، دو مسأله از همه مهمتر است كه اتّفاقاً هر دو هم در ارتباطِ نزديك با ملت ايران و مصالح كشور ماست: يكي مسأله افغانستان است، ديگري مسأله فلسطين است. در هر دو جا تهاجمي عليه مردم مسلمان مشاهده مي شود. مسأله افغانستان به نحوي به طرف حل پيش رفته است. اميدواريم آنچه خير و صلاح مردم مسلمان افغانستان است، هرچه زودتر براي آنها پيش آيد؛ ليكن در ماه رمضان، اين دو ملت مظلوم مورد تهاجم قرار گرفتند. در اوايل ماه رمضان، بمبارانهاي امريكا و انگليس، عليه مردم افغانستان با بيرحمي و شدّتِ تمام ادامه پيدا كرد. به دهان روزه دار مردم، به كودكان و زنها و پيرمردها رحمي نكردند؛ غير نظاميها را مورد تهاجم قرار دادند؛ در مواردي، كارهايي كردند كه جزو جنايات جنگيِ فراموش نشدني است و اينها ثبت خواهد شد؛ مثل حمله به زنداني كه چند صد نفر در آن كشته شدند و مثل حمله به غيرنظاميها در جاهاي مختلف. از سوي ديگر در چند روز اخير، چنين تهاجمي را همدست امريكا - يعني دولت غاصب صهيونيستي -

در شهرهاي فلسطين عليه مردم مسلمان اين سرزمين به راه انداخته است و با تانك و هواپيما و چرخبال و ناوچه جنگي، به خانه هاي بي دفاع مردم، غير نظاميان، كودكان، مدرسه ها و بيمارستانها حمله كرده است. اوضاع عجيبي است! امّت اسلامي بايد خيلي زود استنتاج كند و از اين غفلت خارج شود. گوشه گوشه دنياي اسلام مورد تهاجم است. آقايان مژده هم مي دهند كه ما به اين جا اكتفا نخواهيم كرد؛ به بعضي كشورهاي ديگر هم حمله مي كنيم! اسم عراق و سومالي را مي آورند. بناست دنياي اسلام مورد تهاجم كساني باشد كه به نام مبارزه با تروريسم، وارد ميدانهاي گوناگوني مي شوند تا منافع خود را تأمين كنند و با بزرگترين دستگاه تروريستي عالم - يعني حكومت صهيونيستي - نه فقط مبارزه نمي كنند، بلكه از آن پشتيباني نيز مي كنند. اگر حمله كردن با تانك به خانه هاي مردم، تروريسم نيست، پس تروريسم چيست؟! اگر موشكباران خانه هاي مردم به وسيله ي هواپيماهاي اف - 16 و چرخبالهاي جنگي، تروريسم نيست، پس تروريسم چيست؟! به هرحال اين دو مسأله، مسائل بسيار مهمي است و من راجع به هر كدام چند جمله اي عرض مي كنم. در مورد افغانستان: اوّلاً از اين كه احساس مي شود يك دولتِ مورد اتّفاق گروهها و قبايل و طوايف افغاني بناست تشكيل شود و صلح و ثبات در افغانستان برقرار گردد، ما خوشحاليم. اين كه مردم مظلوم افغانستان از درگيريهاي خونين و پُر از خسارتِ بيست وچند سال گذشته راحت شوند، براي ما يك مژده بسيار بزرگ است؛ هم به خاطر اين كه مردم مسلماني هستند و غم آنها، غم ماست؛ هم به خاطر اين كه همسايه ما هستند و وضعيت و ثبات و امنيت

افغانستان، با ثبات و امنيت كشور ما ارتباط نزديك دارد. از همه جهت، از اين كه اينها آسوده شوند، ما خرسنديم. البته بايد به نكاتي توجّه شود: اوّلاً امريكا سقوط حكومت طالبان را به عنوان يك پيروزي سياسي و يك فتح نامدار و قدرتمندانه، به حساب خود ننويسد. اگر مردم افغانستان و نيروهاي گوناگون افغاني كه در گوشه و كنار بودند، وارد ميدان نمي شدند، بمباران نمي توانست حكومتي را ساقط كند. در حقيقت مردم افغانستان سهمي ايفا كردند؛ سهمشان هم، سهم بسيار بزرگي بود؛ والّا اگر آنها وارد ميدان نمي شدند، امريكا هفته ها و ماهها مي بايست بمب و موشك مصرف و جنايت مي كرد؛ اما بي فايده. نكته بعدي اين است: درست است كه علي الظّاهر بناست ان شاءاللَّه يك حكومت مورد اتّفاق در افغانستان بر سرِ كار بيايد، اما اين موجب نمي شود كه جنايات امريكا در افغانستان فراموش شود. اين خواهد ماند؛ اين فقط مربوط به مردم افغانستان نيست؛ همه انسانها و همه كساني كه نسبت به رفتار حكومتها قضاوت مي كنند و درباره آنها نظري دارند و بر آن نظر ترتيب اثر داده مي شود، اين كار را محكوم مي كنند و اين خواهد ماند و فراموش نخواهد شد. نكته سوم اين است كه ما هيچ دخالتي در كارهاي افغانستان نمي كنيم - كه چه كسي بيايد، چه كسي نيايد؛ چه كسي در رأس كار باشد، چه كسي نباشد - اما از ملت افغانستان حمايت مي كنيم؛ همچنان كه در بيست وچند سال گذشته، دولت و ملت ايران هرچه توانسته اند، انصافاً در قبال مردم مسلمان افغانستان كوتاهي نكرده اند. اين كمك رساني اي كه در هفته قبل صورت گرفت، حقيقتاً جاي تشكّر و سپاس از ملت عزيز ما را

دارد و من وظيفه خود مي دانم از همه كساني كه اين كمكها را به مردم افغانستان هديه كردند؛ كساني كه دست اندركار بودند و كساني كه اين فكر را به ميان آوردند و مطرح كردند، صميمانه تشكّر كنم. در طول بيست ويكي دو سال گذشته همين طور بوده است. افغانها - چه مردم افغانستان در داخل كشورشان، چه آنهايي كه در اين جا بودند - از سوي دولت و ملت ايران مورد حمايت قرار مي گرفتند. ما مردم افغانستان را حمايت مي كنيم. حكومت آن كشور بايد مورد قبول مردم افغانستان باشد. اين نكته را هم عرض كنيم؛ هر حكومتي در افغانستان اگر مي خواهد اين مردم - كه كوله بار بيست وپنج سال مبارزه را بر دوش دارند - او را حمايت كنند، بايد دو چيز را مورد توجّه قرار دهد: اسلام و استقلال را. مردم افغانستان مسلمان و به پايه هاي اسلامي پايبندند. بنابراين اصول اسلامي براي آنها بسيار مهم است. هر حكومتي كه بخواهد براي دلخوشي غربيها و امريكاييها، اسلام و اسلام گرايي را كمرنگ كند، بداند كه از چشم مردم افغانستان خواهد افتاد. مردم افغانستان، اسلام و استقلال را مي خواهند. اين مردم، مردمي هستند كه با نيروي مداخله گر خارجي كنار نمي آيند. ضربه اي كه شورويها در افغانستان خوردند، از كشورهاي اروپاي شرقي نخورده بودند. در مجارستان و چكسلواكي و لهستان، شبيه قضيه افغانستان اتّفاق افتاد - يعني شوروي در آن جاها نيروي نظامي وارد كرد - ليكن هيچكدام از اين ملتها كه آن روز شوروي سابق، نيروي نظامي وارد كشورشان كرد و آن جاها را تصرّف نظامي كرد، چنين ضربه اي را به شوروي نزده بودند كه افغانها زدند. اخيراً هم ملاحظه كرديد كه افغانها با

دستهاي نفوذي و مداخله هاي بعضي از كشورهاي مداخله گرِ ديگر هم برخورد خوب و قاطعي كردند و نشان دادند كه از مداخله بيگانگان خوششان نمي آيد. كساني كه در رأس حكومت قرار خواهند گرفت و بناست اداره افغانستان را برعهده گيرند - منهاي اين كه چه كساني هستند و چگونه كشورشان را اداره خواهند كرد - بايد اسلام و استقلال را در افغانستان رعايت كنند تا بتوانند ثبات و امنيت را به اين كشور برگردانند. نكته ديگري كه عرض مي كنم، اين است كه اقوام افغانستان - پشتونها، تاجيكها، هزاره ها، هراتيها، ازبكها، قزلباشها و گروهها و قبايل كوچكي كه هستند - بايد با هم متّحد شوند و اختلافات گوناگون قبيله اي و قومي و مذهبي و شيعه و سنّي را كنار بگذارند؛ با همديگر زندگي كنند و يكديگر را تحمّل كنند تا بتوانند كشوري را كه دشمنان، آن را به ويرانه تبديل كردند و تعصّبها و معارضه هاي داخلي و قدرت طلبيها هم اين معنا را تشديد كرد، ترميم كنند و بسازند. آنها بايد به يكديگر كمك و با هم همكاري كنند. البته امريكاييها و انگليسيها و غربيها هم بدانند كه نمي توانند آن چنان كه اهداف و اطماع آنها اقتضاء مي كند، در افغانستان حضور داشته باشند. اگر بخواهند تحت هر عنوان و نامي، حضور نظاميِ بلندمدت پيدا كنند، بدانند با مردم افغانستان طرف خواهند شد و اين مردم با آنها مبارزه خواهند كرد و به آنها ضربه خواهند زد. ما به هيچ وجه دخالت سياستهاي قدرت طلب و متجاوز و توسعه طلب را در افغانستان قبول و تأييد نمي كنيم. البته براي آبادسازي افغانستان بايد كمكهاي جهاني واريز شود؛ اما اين كمكها بايد پشت سرِ خود، سياستها و

اعمال نفوذها را نداشته باشد. در مورد مسأله فلسطين، آنچه كه بايد دنياي اسلام را بسيار به خود متوجّه كند، اين است كه بعد از قضاياي 20 شهريور و حمله به مراكز امريكايي در نيويورك و واشنگتن و بعد از توجّه مردم به آن قضايا و دنباله اش قضاياي افغانستان، غفلتي كه از مسأله فلسطين شد، باعث گرديد رژيم صهيونيستي حدّاكثر سوء استفاده را از اين غفلت و بي توجّهي بكند. رژيم صهيونيستي بعد از سختگيريهاي شديد و جنايتهاي پي درپيِ چند ماه اخير، كار را به آن جا رسانده است كه در شهرهاي فلسطيني، با وسايل جنگي و تانك وارد خانه هاي مردم فلسطين مي شود و بي محابا جنايت مي كند. صهيونيستها حداكثر سوء استفاده را از آن حوادث كردند. بايد دنياي اسلام متوجّه شود و احساس مسؤوليت كند. البته هيچ كس نمي تواند شركت دولت امريكا را در مسؤوليت اين جنايات انكار كند. امريكاييها با شعار مبارزه با تروريسم، به ملت افغانستان حمله كردند. در افغانستان چند نفر را به عنوان تروريست معرفي كردند؛ اما با ترور مردم فلسطين و حملات وحشيانه عليه آنها، نه فقط مخالفت نكردند؛ بلكه تأييد هم كردند! واقعاً براي مردم و افكار عمومي دنيا، بسيار مايه عبرت است. اينها چه مي گويند؟ چه طور رويشان مي شود دم از حقوق بشر و آزادي و حقوق ملتها بزنند؟! با ملتي در خانه خودش، اين گونه رفتار خشن و سبعانه و بيرحمانه اي بشود؛ اما نه فقط مخالفتي صورت نگيرد، بلكه همراهي هم بشود! متأسفانه هم دولت امريكا و هم دولت انگليس، در مقابل افكار عمومي، بسيار بد امتحان دادند. به نظر من مسؤولان امريكا، ملت امريكا را در تاريخ شرمنده كردند.

مسؤولان انگليس، ملت انگليس را در تاريخ منفعل و شرمنده و خجالت زده كردند. اينها در رأس حكومتها و ملتهايي قرار دارند و با اين همه ادّعا، در مقابل اين جنايت عظيم بشري حتّي بي تفاوت نمي مانند؛ بلكه حمايت هم مي كنند! متأسفانه امروز دولت انگليس نقش جاده صاف كن و دلّال سياسي امريكا را بر عهده گرفته است. اين رژيم فرتوت استعماري كه در منطقه ما هيچ دولتي مثل او چنين سوابق ننگيني ندارد - در شبه قارّه هند، در همين افغانستان، در كشور خود ما، در عراق، در فلسطين و در همه اين مناطق، جاي پاي استعمار انگليس و جناياتش از صدوپنجاه سال پيش به اين طرف مشهود است و از حافظه تاريخي اين ملتها محو نخواهد شد - حال كه از آن اوج اعتبار سياسي كه مربوط به دوران استعماري اش بوده، افتاده است، به كوچك ابدال و دلاّل و واسطه و دنباله روِ سياسي امريكا تبديل شده است و هرچه او مي گويد، اين هم بلافاصله از آن حمايت مي كند. دولت امريكا و دولت انگليس در اين جنايتها و در مسؤوليت آن شريكند؛ به خاطر اين كه آنها عملاً حكومت جنايتكار را تشويق مي كنند. البته اين تلاشها، گرهِ كار صهيونيستها را باز نخواهد كرد؛ اين هم معلوم باشد. امروز دولت صهيونيستي، آن چنان پادرگل و فرومانده در كار است كه نمي داند چه كار كند. غصب و ظلم و زورگويي، عاقبت خوشي ندارد. همين چيزها بايد براي دولت غاصب صهيونيستي پيش مي آمد؛ روزهاي بدتري هم در پيش است. آنچه كه آنها را خشمگين مي كند، همين انتفاضه است. همه زحمتها و تلاشها و تماسها و دوندگيهاي صهيونيستها و دولت امريكا و سياستهاي

آنها براي اين است كه بلكه بتوانند انتفاضه را فرو بنشانند. انتفاضه يعني چه؟ يعني قيام يك ملت براي احقاق حقّ خود؛ ملتي كه سرزمينش را گرفته اند، خانه اش را گرفته اند، اموالش را گرفته اند، مزارعش را گرفته اند، تحقيرش كرده اند، در داخل كشور خود مثل يك اقليت توسري خور با او رفتار مي كنند. اين ملت مدتي كوتاهي كرده است؛ اما امروز جوانانش وارد ميدان شده اند. در ميدان مبارزه، اين جوانان جري شده اند و با سنگ به مبارزه يك ارتشِ تا دندان مسلّح رفته اند؛ درعين حال آنها را عاجز كرده اند. رژيم صهيونيستي در اين يك سال و چند ماه اخير كه انتفاضه مسجدالاقصي آغاز شده است، حقيقتاً در كار خود درمانده است. همه سعي آنها اين است كه بتوانند اين شعله مقدّس و اين قيام بحق را خاموش كنند. بنابراين به مردم فشار مي آورند. در اين چند روز، بر مردم بيچاره فلسطين و مدارس كودكان، انواع و اقسام فشارها را وارد كرده اند. همه وظيفه دارند؛ در درجه اول، دولتهاي اسلامي و مقدّمِ بر همه، دولتهاي عرب وظيفه دارند. ظاهراً قرار است چند روز ديگر كنفرانسي از اتّحاديه عرب تشكيل شود. ما تشكيل اين كنفرانسها را تأييد مي كنيم. هم سازمان كنفرانس اسلامي و هم اتّحاديه ي عرب بايد بنشينند و براي اين مسائل فكر كنند. راه مقابله اين است كه از نيرو و ثروت و جمعيت عظيم و امكانات جهان اسلام و قدرت رأي آن در مجامع بين المللي، براي دفاع از ملت فلسطين استفاده كنند. به صِرف يك قطعنامه و دو كلمه حرف، اكتفا نكنند؛ بلكه امريكا را به قطع مناسبات گوناگون و به اتّخاذ مواضع قاطع تهديد كنند و از رژيمهاي

اروپايي بخواهند كه وارد ميدان شوند. امروز براي اروپاييها و غربيها هم روز امتحانِ بزرگي است. بايد امتحانشان را در دفاع از حقوق بشر و آزادي - كه اين همه ادّعايش را مي كنند - پس بدهند. چطور از يك ملت با اين ميزان از مظلوميت نمي شود دفاع كرد؟! البته بعضي از دولتهاي اروپايي، زباني چند كلمه چيزي گفته اند، اما اينها كافي نيست. سازمان كنفرانس اسلامي و دولتهاي اسلامي وظيفه دارند. و اما من به شما عرض مي كنم: عزيزان من! ملت عزيز ايران! و به همه ملتهاي مسلمان هم عرض مي كنم: عاملي كه مي تواند در اين زمينه - مثل همه زمينه هاي ديگر - تعيين كننده باشد، تصميم ملتها و افكار عمومي است. ملتها هستند كه با فشارِ خواست و مطالبه خود مي توانند دولتها را به اين حركت وادار كنند. روز قدس در پيش است. امسال روز قدس، ملتهاي مسلمان بايد نشان دهند كه نسبت به رژيم صهيونيستي و حاميانش خشمگينند و هر كس در اين زمينه بي تفاوت باشد و هر سياستي كه در آن جهت باشد، با او خشمگينند و خشمگين برخورد خواهند كرد. البته علماي اسلام در سرتاسر دنياي اسلام و همچنين روشنفكران دنياي اسلام مسؤوليتهاي ويژه اي دارند. به صِرف اين كه امريكاييها از حركتي ناراضي هستند، نبايد فلان عالم و فلان مفتي را در فلان كشور عربي و اسلامي به اتّخاذ يك موضع ضدّ اسلامي وادار كند؛ كه متأسفانه در قضيه اخير، يكي دو موردِ چنين در دنياي اسلام مشاهده شده است. علماي اسلام، علماي كشورهاي اسلامي، روشنفكران دنياي اسلام، شاعران، گويندگان، نويسندگان، هنرمندان و قشر دانشجو در سرتاسر دنياي اسلام، همه بايد امروز در حمايت

از مردم فلسطين نقش ايفا كنند - وظيفه آنهاست - و اين نقشها مؤثّر است و مي تواند به اين ملت مظلوم ياري برساند. زبان و حرف، كافي نيست. موضعگيريهاي قاطع مردم، از بسياري از كمكها بالاتر و تأثيرش بيشتر است. اين وظيفه است و اميدواريم خداوند متعال توفيق دهد تا همه بتوانند اين وظيفه را انجام دهند. من مطمئنم ان شاءاللَّه امسال هم روز شريف قدس، كه يادگار فراموش نشدني امام بزرگوار ماست، پُرشورتر و وسيعتر از هميشه - همچنان كه پارسال هم پُرشورتر از سالهاي قبل بود - انجام خواهد گرفت و دنياي اسلام موضع خود را در مقابل صهيونيسم غاصب، روشن خواهد كرد و صهيونيستها روزبه روز نفسهايشان بيشتر به شماره خواهد افتاد. اين قدرتمنديها، دليل قدرت واقعي نيست. دولت غاصب، روزبه روز و بتدريج به پايان عمرِ ناشي از استبداد و زورگويي خود نزديك مي شود و ان شاءاللَّه دنياي اسلام روزي را خواهد ديد كه فلسطين به دست ملتِ فلسطين اداره شود. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اذا جاء نصراللَّه والفتح. و رأيت النّاس يدخلون في دين اللَّه افواجا. فسبّح بحمد ربّك واستغفره انّه كان توّابا.(16) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 207 2) تحف العقول، 185 3) نهج البلاغه، نامه 45 4) همان 5) همان 6) نهج البلاغه، نامه 5؛ «ان عملك ليس بطعمة و لكنه في عنقك امانة» 7) بحارالانوار، ج 40، 328 8) همان 9) نهج البلاغه، خطبه 232 (در پاسخ به عبداللَّه بن زمعه) 10) نهج البلاغه، خطبه 27 11) نهج البلاغه، نامه 53 12) نهج البلاغه، خطبه 25 13) مفاتيح الجنان، دعاي كميل 14) بحارالانوار، ج 42، 282 (با اندكي اختلاف در عبارت اوّل) 15) توحيد: 4 - 1 16) النصر: 3

- 1

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار با كارگزاران نظام جمهورى اسلامى به مناسبت عيد سعيد فطر

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با كارگزاران نظام جمهوري اسلامي به مناسبت عيد سعيد فطر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هم اين عيد سعيد را به همه امّت بزرگ اسلامي، بخصوص به ملت عزيز و قهرمان كشورمان، و همچنين به حضّار محترم و ميهمانان عزيز و نمايندگان كشورهاي اسلامي در كشورمان كه در اين مجلس حضور دارند، تبريك عرض مي كنم. عيد فطر، يكي از عظيمترين مناسبتهاي اسلامي است. دنياي اسلام، روز عيد فطر را به معناي حقيقي عيد مي داند و عيد مي گيرد؛ و اين چيزي است كه اسلام براي امّت اسلامي خواسته است: «جعله اللَّه لكم عيدا و جعلكم له اهلا»؛(1) خداي متعال امروز را براي امّت اسلامي عيد قرار داد و آنها را شايسته اين عيد دانست. آنچه مهم است، بخش دوم قضيه است. ما بايد از اين هديه الهي استفاده كنيم؛ هم استفاده شخصي، به معناي راه دادن نور معرفت و توبه و انابه به دلهاي خودمان، كه اگر از عالم معرفت و محبّت الهي دريچه اي بر روي دلهاي خودمان باز و اندرون خود را نوراني كنيم، بسياري از تاريكيها و گرفتاريهاي دنياي بيرون هم حل خواهد شد؛ چون دل انسانهاست كه سرچشمه خوبيها و بديهاست - در اعمال و رفتار و مناسبات اجتماعي و بين المللي آنها - و هم استفاده عمومي بكنيم. دنياي اسلام از عيد فطر به عنوان يك نقطه اتّحاد، تنبّه و بازگشت به خود و خدا استفاده كند. اين چيزي است كه امروز دنياي اسلام به آن نيازمند است. بعد از همه تحليلها و فراتر از همه سلسله علل و عوامل براي گرفتاريهايي كه امروز دنياي اسلام با

آن مواجه است، انسان اساس را در تفرّق مسلمين مشاهده مي كند. مسلمين اگر با هم مجتمع باشند، دل آنها هم گرم خواهد شد و مرعوب دشمنان خود قرار نمي گيرند. هر كس كه مرعوب قدرتهاي مسلّط بين المللي است، به خاطر اين است كه احساس تنهايي و بي پشتيباني مي كند. اگر دولت و ملتي مرعوبند، علّت، همين است؛ اگر افرادي مرعوبند، علّت، همين است. اگر ملتها و دولتهاي اسلامي به يكديگر احساس دلگرمي كنند؛ دولتها ببينند كه ملتهايشان پشت سر آنها ايستاده اند؛ ملتها ببينند كه دولتها عازم بر احقاق حقّند؛ ملتها ببينند كه ملتهاي برادر، با آنها همدل و همصدايند؛ آن گاه رعبي كه استكبار در دلهاي بعضي از ملتها و رؤساي دولتها انداخته است، ديگر جايي نخواهد داشت. اوّلين اثر اتّحاد اين است كه انسان احساس قدرت مي كند. اولين اثر تفرّق اين است كه باطن انسان را تهي مي كند؛ «و تذهب ريحكم(2)»؛ طراوت و نشاط يك انسان و يك ملت را از آنها مي گيرد. ما بايد اين درس را در درون كشور خود رعايت كنيم. همه آحاد ملت و بخصوص مسؤولين كشور بايد نعمت وحدت و اتّفاق و همدلي را - كه خداي متعال آن را به ما ارزاني داشت - براي خود حفظ كنند و آن را به خطر نيندازند: «واذكروا نعمة اللَّه عليكم اذ كنتم اعداء فالّف بين قلوبكم فأصبحتم بنعمته اخوانا(3)». برادري، احساس همگامي و همدلي، نعمت بزرگ خداست. در داخل كشور، در صفوف مختلف مردم، در صفوف مسؤولان، در جمع سياستمداران، در ميان كساني كه حرف و جايگاه آنها در نظر مردم وقعي دارد، اين احساس بايد احساسِ مسلّط باشد. بر تفرّقها و مايه هاي

تفرّق غلبه كنند؛ به يكديگر نزديكتر شوند؛ موارد جزئي اختلاف را در موارد كلّي وحدت و اشتراك حل و هضم كنند؛ نه اين كه آن جزئي ها را عمده كنند و مشتركات بزرگ را نديده بگيرند. برادري اسلامي، علاقه به كشور، پرورش يافتن در دامان انقلاب، برخورداري از نعمت بزرگ نظام اسلامي، دلسوزي نسبت به آينده، علاقه مندي به مردم؛ اينها مشتركات است و بايد آنها را حفظ كرد. به خاطر اختلافات جزئي نبايد به اينها خدشه وارد كرد. اين براي ما يك فريضه و ضرورت است. اين فقط امري نيست كه «بهتر است» آن را مراعات كنيم. نه، «بايد» آن را مراعات كنيم؛ هركس مراعات نكند، به منافع كشور و مردم و به سرنوشت انقلاب ضربه زده است. در سطح جهان اسلام نيز همين طور است. دولتها بايد به هم نزديك شوند؛ بايد احساس قدرت اسلامي به وجود آيد. اگر استكبار بتواند تك تك دولتها و حكومتهاي اسلامي را با مسائل جزئي و با وعده هاي فريبگر، از بدنه مجموعه دنياي اسلام جدا كند، وضع همين چيزي مي شود كه ملاحظه مي كنيد. اين وضع فلسطين است. مسأله فلسطين، شوخي و سرسري نيست. امروز اساسي ترين مسأله دنياي اسلام است و به سرنوشت غير فلسطينيها در سرتاسر دنياي اسلام بستگي دارد. مسؤولان كشورهاي اسلامي خيال نكنند كه اگر مردم فلسطين را در چنگال خونريز دشمنانشان رها كردند، اسرائيل پس از بلعيدن و هضم كردن آنها - كه البته چنين چيزي هرگز پيش نخواهد آمد - دولتهاي مسلمان را راحت خواهد گذاشت. البته ملت فلسطين قوي و نيرومند است؛ اين را نشان داده است. ملت فلسطين نشان داد كه قدرت مقاومت دارد و انگيزه ها

در او عميق است و بلاشك دندانهاي مهاجم خونريزِ سفّاك را خواهد شكست؛ و تا امروز هم با مقاومت و پايداري خود، مشكل عظيم و لاينحلي را براي دولت جعلي و غاصب صهيونيستي به وجود آورده است كه در طول پنجاه سال اخير براي اين دولت پيش نيامده بود. فشاري كه صهيونيستها و پشتيبانان آنها بر مردم فلسطين - اين مردم مظلوم و به ستوه آمده - وارد مي كنند، به خاطر اين است كه حركت و قيام آنها در چرخ و پَرِ دستگاه استكبار و استعمار، چنان قلوه سنگي انداخته است كه همه محاسبات را به هم زده است. البته دنياي اسلام به اين مسأله بايد با چشم جدّ نگاه كند؛ آن را از نظر دور ندارد؛ وظيفه خود را در قبال آن بشناسد و به آن عمل كند. آن گاه كار با روش صحيح، دنبال و ان شاءاللَّه افق روشن خواهد شد. اميدواريم خداوند متعال به بركات اين روز شريف و اين عيد بزرگ، همه مسلمانان را از بندهاي اسارت آزاد كند و همه امت اسلامي و ملت عزيز ما را مشمول رحمت و بركت خود در اين روز بزرگ قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) مصباح المتهجّد، 661 2) انفال: 46 3) آل عمران: 103

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در خطبه هاى نماز عيد سعيد فطر

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الهداة المهديّين المعصومين المكرّمين، سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: «واستعينوا بالصّبر

والصّلاة و انّها لكبيرة الّا علي الخاشعين».(1) عيد سعيد فطر را به همه ملت عزيز ايران، به شما نمازگزاران مكرّم و معزّز و به همه ملتهاي مسلمان و امّت بزرگ اسلامي در سراسر جهان تبريك عرض مي كنم؛ اگرچه جنايات صهيونيستها در فلسطين، براي مسلمانان عيدي باقي نگذاشته است. عيد فطر، روز پاداش گرفتن و رؤيت رحمت الهي بعد از ماه رمضان است. بحمداللَّه ماه رمضان را - كه ماه صبر و صلاة بود - با عافيت گذرانديد و خداي متعال، با دعا و ذكر و مناجات، شما را به اداي فريضه روزه و توسّل و خشوع در مقابل حضرت حق موفّق كرد. امروز، روزي است كه ان شاءاللَّه خداي متعال پاداش شما را عنايت خواهد كرد. شايد يكي از بزرگترين پاداشهاي الهي اين باشد كه خدا همه ما را موفّق كند تا بتوانيم وسيله رحمت الهي را تا ماه رمضان آينده براي خودمان باقي بداريم. رحمت الهي در ماه رمضان، ناشي از حسناتي است كه شما در اين ماه مبارك توفيق آن را پيدا مي كنيد. در ماه رمضان، توجّه به خدا و احسان به مستمندان و صله رحم و توجّه به ضعفا و پاكدامني و پارسايي هست؛ آشتي با كساني كه از آنها دوري گزيده ايد، هست؛ انصاف با كساني كه با آنها دشمني داشته ايد، هست. ماه رقّت و توجّه و توسّل است؛ دلها نرم و جانها با نور فضل و رحمت الهي نوراني مي شود و انسان نسبت به انجام اين حسنات توفيق پيدا مي كند. اين را تا سال آينده ادامه دهيد؛ درس ماه رمضان را براي دوره سال فرا گيريم. اين مي شود يكي از بزرگترين پاداشهاي

خداوند، كه چنين توفيقي را به ما بدهد. رضا و رحمت و قبول و عفو و عافيت را از خداي متعال طلب كنيم. اين در حقيقت عيد واقعي خواهد شد. آنچه كه من به مردم عزيزمان در اين خطبه عرض مي كنم، اين است كه بزرگترين درس ماه رمضان، خودسازي است. اوّلين و مهمترين قدمِ خودسازي هم اين است كه انسان به خود و به اخلاق و رفتار خود با نظر انتقادي نگاه كند؛ عيوب خود را با روشني و دقّت ببيند و سعي در برطرف كردن آنها داشته باشد. اين از عهده خود ما برمي آيد و اين تكليفي بر دوش ماست. به مردم عرض مي كنم: به هم رحم كنيد تا خداي متعال به شما رحم كند. كساني كه دستشان باز است، دست تعدّي به سمت منافع و مصالح ديگران دراز نكنند. كساني كه زرنگي و هوش و امكانات و قدرت و مسؤوليت و تواناييهاي گوناگون فردي و اجتماعي دارند، از اين تواناييها در راه تعدّي به ديگران استفاده نكنند. خود را بنده خدا بدانيم؛ در مقابل بقيه بندگان خدا، خود را موظّف به همراهي، احسان، نيكي و رعايت انصاف بدانيم؛ آن گاه باران رحمت و فضل خدا بر سر ما خواهد باريد؛ ما را شستشو خواهد داد و بركات خود را بر ما نازل خواهد كرد. البته اين وظيفه همه است؛ ولي كساني كه در جامعه تمكّن و قدرت و مقام و ثروت و نفوذ كلمه اي در ميان مردم دارند، بيش از ديگران در مقابل اين بار سنگين - بار خودسازي و محدود كردن قواي خود از تجاوز به ديگران - مسؤولند. يكي از بزرگترين وظايف

انسان اين است كه در هر جا قرار دارد، حدّ قانوني خود را بشناسد و از آن تجاوز نكند. تجاوز از حد، عبارت است از همان مفهوم زشت و ننگين استبداد و استكبار. بزرگترين خطر براي انسان اين است كه دچار استبداد و استكبار شود. همه هم مي توانند به اين آفت مبتلا شوند؛ بايد مواظب خودشان باشند. البته كساني كه تمكّن اجتماعي آنها بيشتر است، بيشتر در معرض اين آفت قرار دارند. كسي كه روح استكبار دارد، اگر قدرت و پول بيشتر و مقامِ بالاتر داشته باشد، خطرش براي خود و براي مردم بيشتر است؛ لذا بايد بيشتر مواظب خود باشد. كساني كه در جامعه دچار فساد مي شوند - فساد مالي، فساد اخلاقي، فساد سياسي - هم خودشان را تباه مي كنند، هم به مردم ضرر مي زنند؛ كه عامل اصليِ آن همين است كه انسان در مقابل حدود قانون و شرع، احساس تنگيِ جا كند؛ بخواهد هر مانعي را از سر راه خود بردارد. وقتي انسان خداي نكرده به اين حالت دچار شد، ديگر هيچ حدّي را نمي شناسد؛ در مقابل هر چيزي كه مانع دستيابي او به منافعش شود، سرِ ستيزه گري دارد و جبهه مخالفت و دشمني به خود مي گيرد. اين گونه است كه خطر در جامعه به وجود مي آيد. اين كه من هشدار دادم و از مسؤولان درخواست كردم كه با فساد مالي مبارزه كنند، به خاطر همين است. كسي كه دچار فساد مالي مي شود، مشكل او فقط اين نيست كه مال مردم را مي خورد و بالا مي كشد؛ مشكل اين است كه يك جرثومه فساد، هر چيزي كه در مقابل او بايستد، مي خواهد با آن مبارزه كند

و از همه نيروي خود براي برداشتن اين مانع بهره بگيرد. حال اين مانع اگر شرع باشد، با شرع مي جنگد؛ اگر قانون اساسي باشد، با قانون اساسي مي جنگد؛ اگر قوانين عادّي باشد، با قوانين عادّي مي جنگد. بحمداللَّه قوّه قضايّيه و بخشي از قوّه مجريّه به دنبال درخواست ما، به طور جدّي وارد ميدان شده اند. همه بايد به اينها كمك كنند. هيچ كس نبايد از فاسد و فساد دفاع كند. هركس اين حركت قانوني و منطقيِ ضدّ فساد را تضعيف كند، از فساد حمايت و به آن كمك كرده است؛ دچار نوعي استبداد و استكبار شده است؛ يعني سركشي در مقابل قانون. البته من، هم به قوّه قضايّيه و هم به قوّه مجريّه توصيه مي كنم كه در عمل مراقب باشند، حدود را رعايت كنند. مبادا به كسي ظلم شود؛ مبادا آبروي كسي بدون اين كه استحقاق مجازات را داشته باشد، خدشه دار شود. مطبوعات هم بايد مراقب اين معنا باشند. به هرحال، اين حركت، يك حركت صحيح و اصولي است و بايد دنبال شود. پروردگارا ! تو را به اين روز شريف و به اوليايت و به پيامبر بزرگوارت، به خاندان پيغمبر و ائمّه هدي و به همه نيكان و صالحان و به خون شهداي اسلام از آغاز تا امروز، سوگند مي دهيم ما را در راه خودت ثابت قدم بدار. كساني را كه براي تو و در راه تو تلاش و مجاهدت مي كنند، موفّق و مؤيّد بگردان. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد.(2) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نستغفره و نؤمن به و نتوكّل عليه و نصلّي

و نسلّم علي حبيبه و نجيبه، سيّد الأنبياء و المرسلين، ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الهداة المعصومين، سيّما عليّ اميرالمؤمنين و الصّدّيقة الطّاهرة سيّدة نساءالعالمين و الحسن و الحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و علي بن الحسين سيّد العابدين و محمّدبن عليّ باقر علم النّبيّين و جعفربن محمّد الصّادق و موسي بن جعفر الكاظم و عليّ بن موسي الرّضا و محمّدبن علي الجواد و عليّ بن محمّد الهادي و الحسن بن علي الزّكيّ العسكري و الحجّةبن الحسن القائم المهدي صلوات اللَّه عليهم اجمعين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. همه برادران و خواهران عزيز را به رعايت تقواي الهي توصيه مي كنم و اميدوارم در اين روز شريف، پروردگار عالم با لطف خود گرفتاريهاي دنياي اسلام را برطرف كند. در اين خطبه به جهان اسلام نگاه مي كنيم. امروز گرفتاريهاي بزرگي در جهان اسلام وجود دارد. همه مسلمانان دنيا مسؤولند. دولتها، علما، روشنفكران، دانشگاهيان و هنرمندان در سرتاسر دنياي اسلام، و همه كساني كه از نفوذ كلمه برخوردارند، مسؤولترند. امروز بعضي از دولتهاي بزرگ، به عنوان شرورِ بين المللي، از حدود خود تجاوز كرده اند؛ براي پيشبرد سياستهاي خود، از اِعمال هرگونه زوري دريغ نمي كنند؛ عليه ملتهايي كه مي خواهند آزاد زندگي كنند و دست چپاولگران را از سفره ي گسترده منافع ملي خود قطع كنند، فشار نظامي و سياسي و تبليغاتي وارد مي كنند. امروز فاجعه فلسطين در اوج زشتي و تكان دهندگي است. امروز مردم مظلوم فلسطين بدون اين كه هيچ جرمي داشته باشند، جز اين كه مي خواهند در خانه و در ميهن خود آزادانه زندگي كنند و تحقير نشوند، تروريست خوانده مي شوند! اين يكي از ظلمهاي بزرگ تاريخي است. ملت فلسطين در خانه خود، غاصبان را مشاهده مي كند؛ زندگي او به تاراج رفته است؛ خانه او

از او گرفته شده است؛ منابع ثروتش در اختيار دشمنان اوست؛ علاوه بر اينها، در خانه و شهر و ديار خود او، او را تحقير مي كنند. اگر جوان مسلمان در فلسطين بخواهد به نماز جمعه برود، سر تا پاي او را مورد بازرسي قرار مي دهند؛ او را تحقير مي كنند؛ به او اهانت مي كنند و نمي گذارند به نماز جمعه برود. اگر در خيابان اندك سوء ظنّي به جوان و مرد و زن مسلمان پيدا كنند، آنها را در خانه شان مورد تحقير و اهانت قرار مي دهند. اگر حرفي بزنند و يا از گوشه اي شعله خشم آنها بلند شود، بدون هيچ مانع و رادعي وسايل جنگي را به داخل كوچه و خيابان مي كشانند و خانه آنها را با تانك ويران مي كنند. اين ملت مظلوم اگر از خود دفاع كند، اگر داد بكشد، اگر دنياي اسلام را به كمك بخواهد، تروريست است؟! رژيم صهيونيست، اعمال تروريستي را با زشتي و وقاحتِ هرچه بيشتر، روزبه روز شديدتر انجام مي دهد. چشمان خود را روي اعمال او مي بندند؛ ولي اين ملت مظلوم را تروريست معرفي مي كنند! اين بزرگترين ظلمي است كه صورت مي گيرد. دنياي اسلام بايد به خود بيايد و احساس وظيفه كند. من از ملت عزيزمان به خاطر حضور قدرتمندانه و پُرشورشان در روز قدس، با همه دل تشكّر مي كنم. ملتهاي دنيا تا آن جايي كه مي توانند و تا آن جايي كه به آنها اجازه داده مي شود، اظهار نفرت مي كنند؛ اما اين بايد در تصميم دولتها، به عمل تبديل شود. دولتهاي مسلمان بايد احساس كنند كه در مقابل اين قضيه مسؤوليت دارند. افكار عمومي دنياي اسلام هم بداند: امريكا و دولتهاي مستكبر نمي توانند از

موضع دلسوز و خيرخواه و ميانجي وارد قضاياي كشورهاي ما شوند. موضع آنها، موضع دشمني و حمايت از ظالم و متجاوز است. وظيفه ما تمام نمي شود. اين وظيفه، وظيفه اي ماندني و به عهده همه است. بايد ملت مسلمان فلسطين را تجهيز كنند، به او كمك كنند و به او دلگرمي دهند تا بتواند جهاد شجاعانه خود را دنبال كند. البته به شما بگويم: امروز ملت فلسطين با مقاومت و ايستادگي و شجاعت و خستگي ناپذيري خود ثابت كرده است كه خون در مقابل شمشير مي تواند بايستد و ان شاءاللَّه ثابت خواهد كرد كه خون بر شمشير پيروز است. ما نگران مسأله افغانستان هم هستيم. شرايط ملت همسايه و مسلمان و هم فرهنگ ما، شرايط خطرناكي است. وضعي كه الان وجود دارد - كه مورد استقبال ما هم قرار گرفته است - مي تواند با دخالت قدرتهاي بزرگ و نفوذ دستهاي خارجي در افغانستان به هم بخورد. اين آرامشي كه علي العجاله بعد از گذشت سالهاي متمادي به وجود آمده است، اگر دولتها بخواهند دخالت كنند و منافع خودشان - نه مصالح مردم افغان - را در ميان كشور افغانستان دنبال كنند، به همراه نتيجه مجاهدت مردم افغان و آن همه رنجها و مرارتها از بين خواهد رفت. تشكيل دولت افغانستان بايد از نفوذ بين المللي دور باشد. كساني بايد زمام كار افغانستان را در دست داشته باشند كه از خود مردم و آشنا با رنجهاي مردم افغانستان باشند. چهار نفر آدم را از آن طرف بردارند بياورند؛ آدمهايي كه افغانستان را درست نمي شناسند؛ دهها سال است كه افغانستان را نديده اند؛ سالهاي سختي كه مردم افغانستان گذرانده اند، اينها زندگي خود را در

كشورهاي اروپايي و غيره گذرانده اند؛ اينها چه مي فهمند درد مردم افغانستان چيست!؟ كساني بايد زمام كار را برعهده داشته باشند كه دردشناس باشند؛ براي مردم افغانستان دلسوزي كرده باشند؛ رنجهاي مردم را با پوست و گوشت و استخوان خود لمس كرده باشند. افغانستان در بيست وپنج سال اخير هرچه كشيده، از نفوذ خارجيها بوده است. اگر خود اين ملت بر كار خود مسلط باشد، اين رنجها ان شاءاللَّه تمام خواهد شد. از خداي متعال مي خواهيم سعادت و نيكروزي را نصيب مردم مسلمان افغانستان كند. پروردگارا ! به محمّد و آل محّمد، ملت افغانستان، ملت فلسطين و همه ملتهاي مسلمان را مشمول رحمت و فضل خود قرار بده؛ آنها را پيروز كن و دست دشمنان و بدخواهانِ آنها را از آنها كوتاه فرما. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات. و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(3) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 45 2) توحيد: 4 - 1 3) عصر: 3 - 1

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار با كشاورزان، به مناسبت هفته كشاورزى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با كشاورزان، به مناسبت هفته كشاورزي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه برادران و خواهران عزيز از شهرهاي مختلف، بخصوص به خانواده هاي معظّم شهيدان و ديگر ايثارگران خوشامد عرض مي كنم. هفته كشاورزي كه يادآور مسأله مهمّ كشاورزي در كشور ماست، بايد گرامي داشته شود. به اين مناسبت به كشاورزان سراسر كشور و همچنين به مسؤولان جهاد كشاورزي كه بار اين مسؤوليت سنگين را بر دوش گرفته اند، تبريك عرض مي كنم. يك مطلب درباره قشر عظيم كشاورز و مسأله كشاورزي در كشور عرض مي كنيم؛ يك مطلب هم براي عموم مردم عزيزمان و مسؤولان محترم درباره

نياز كنوني كشور و ملت. درباب كشاورزي و كشاورزان آنچه كه در كشور ما بسيار مهم است، اين است كه اين ملت عزيز و سربلند، در امر تغذيه و تهيه مواد غذايي اصلي خود، نبايد به بيرون مرزها هيچ احتياجي داشته باشد. از اوّل انقلاب تا امروز، تكيه بر مسأله كشت و زرع، براي تأمين اين منظور بوده است. اگر يك ملت به دست خود و با ابتكار و نيروي خود، توليد و مصرف كند و حتّي بتواند شعاع مصرف توليدات خود را در بيرون مرزهايش گسترش دهد، به مفهوم خاص و مهمّي از اقتدار دست خواهد يافت. اين نياز كشور ماست. تأكيد جمهوري اسلامي از آغاز تا امروز بر روي مسأله كشاورزي، عمدتاً به اين خاطر است. ما براي گندم و برنج و روغن و لبنيات و خوراك دام و بقيه مصارف عمده و اصلي كشورمان نبايد نيازمند ديگران باشيم. بحمداللَّه امكانات طبيعي و انساني در كشور وجود دارد و من اميدوارم حركت اساسي و صحيحي در اين باره انجام گيرد، كه البته مقدّمات آن شروع شده است. همه بايد تلاش كنند؛ هم مسؤولان و هم آحاد مردم. بايد علم و تجربه و امكانات فنّي و استفاده بهينه از موجودي طبيعي و انساني را به احساس مسؤوليت و ابتكار و پيگيري و دلسوزي بياميزند. اميدواريم در مجموعه وزارت جهاد كشاورزي، اين آميزه مهمِ ّ چندگانه بتواند كارساز باشد. ادغام اين دو وزارتخانه بايد اين اميد را در دلها زياد كند كه جنبه هاي مثبت را تعميم دهد؛ هم جهاد سازندگي كه از اوّل انقلاب ميداندار كارهاي بسيار باارزش و مهم بود، و هم وزارت كشاورزيِ سابق

كه مجموعه اي از تجربه ها و امكانات فراوان در آن متراكم بود. همه اينها به كارِ ادامه اين راه مهم مي آيد. كارهاي بزرگ، به همّتهاي بزرگ و به ايمانهاي عميق - ايمان به كار، ايمان به مردم و پشت سر و مهمتر از همه اينها، ايمان به خداوند و پاداش الهي - احتياج دارد و يك كار جهادي لازم است؛ جهاد يعني همين. اگر بخواهيم كشاورزي سروسامان واقعي پيدا كند، بايد اين جهاد را انجام دهيم. اگر اين تلاشِ ارزنده صورت گيرد، يك فايده بزرگ ديگر هم بر آن مترتّب مي شود و آن برخورداريِ قشر عظيم كشاورز در سرتاسر كشور از دسترنج و محصول كار و تلاش طاقت فرساي خود است. كشاورزان ما خيلي زحمت مي كشند و تلاش مي كنند؛ اين دسترنج باارزش آنها بايد محصول متناسبي را براي خود آنها و براي كشور به وجود آورد. سياست كلّي بايد اين باشد: روستاها را آباد كنيد؛ زندگي را در روستاهاي كشور آسان كنيد؛ دسترسي روستاييان عزيز را - كه از قشرهاي محروم كشور هستند - به امكانات زندگي ممكن كنيد؛ براي آنها وسيله ارتباط، راه و جاده و امكان حمل و نقل و بقيه امكاناتي كه براي يك زندگي راحت لازم است، به طور كامل فراهم كنيد. از اوّلِ انقلاب، اين كارها با شدّت و انگيزه خاصّي در اقصي نقاط كشور شروع شد؛ اما بايد كار ادامه پيدا كند و برنامه ريزي كامل بشود. اينها وظايف بزرگي است. همه اينها همّتهاي بلند، ايمانهاي عميق و انگيزه هاي صادق و راستين لازم دارد. البته مسؤولان داراي ايمان و انگيزه اند؛ لذا همه ابزار و وسايل كار را بايد جمع كنند. كشور ما به

طور طبيعي فقير نيست؛ ما امكانات فراوان طبيعي كم نداريم؛ از لحاظ نيروي انساني هم كشور ما بالقوّه ثروتمند است؛ لذا مسؤولان بايد از اين امكانات استفاده كنند و چهره زشت فقر و نياز و عدم استقلال در زمينه هاي اقتصادي را از اين كشور پاك كنند و بزدايند. اين كار - همان طور كه عرض كرديم - احتياج دارد به اين كه در داخل اين مجموعه، ايمان و تخصّص و تجربه و كارايي و انگيزه و خلاصه كارِ جهادي تحقّق پيدا كند. آن نكته اي كه مي خواهم به عموم مردم و بخصوص به مسؤولان عرض كنم، اين است كه ملاحظه كنيد توجّه به كشاورزي، يكي از نيازهاي كشور است. در همه بخشهاي كشور - صنعت، مسكن، راه، توليدات زيربنايي، خدمات گوناگون، علم و آموزش و پرورش و امثال اينها - مجموعه اي از وظايف سنگين بر دوش همه ما قرار دارد. فقط دولت مسؤول نيست؛ قواي سه گانه، مسؤولان گوناگون و آحاد مردم هم مسؤوليت دارند. همه ما مسؤوليت داريم كه اين كارهاي بزرگ را بكنيم تا كشور را به نقطه مطلوب آباداني برسانيم و آبروي اسلام و كشور و اين ملت را در مقابل چشم جهانيان حفظ كنيم. امروز اين يك وظيفه همگاني است. در طول سالهاي متمادي و در حكومت فاسد و مستبد پادشاهان ظالم و جائر و وابسته، همه پايه ها و مباني اين پيشرفت، ويران و مورد تطاول واقع شده بود. ما بايد اينها را جبران كنيم. ما راه طولاني اي را در پيش داريم؛ اما اين راه بسيار افتخارآفرين است. اين وظيفه، به چه چيزي احتياج دارد؟ در درجه اوّل به اين احتياج دارد كه مسؤولان كشور

و آحاد مردم، با وحدت كلمه وارد ميدان كار شوند. ما بايد با هم باشيم؛ همه بايد با هم باشند و به سوي يك جهت حركت كنند تا بتوانند كار انجام دهند. با اختلاف كلمه، كاري صورت نمي گيرد. جماعتي كه در يك جاده اسفالته راه افتاده اند تا به مقصدي بروند - ولو جاده اسفالته است و خطر و مهلكه اي هم در راه نيست - اگر در وسط جاده، سرِ يك بهانه به جان هم بيفتند و با هم اختلاف كنند، از راه خواهند ماند؛ چه برسد به اين كه موانع بسياري هم در راه باشد؛ چه برسد به اين كه دشمناني هم در كمين باشند؛ چه برسد به اين كه راه، طولاني هم باشد. در اين گونه مواقع، راهروان بايد بيش از معمول دامنها را به كمر بزنند؛ كمرها را ببندند؛ به هم كمك كنند و هيچ چيزي جز حركت به سمت جلو را در نظر نداشته باشند تا بتوانند اين مسير مهم و افتخارآفرين و البته دشوار را طي كنند. اين شرط اوّلِ هر پيروزي و موفقيّت است. ببينيد كشورهايي كه دچار اختلاف شدند، بر سرشان چه آمد. من به شما عرض كنم، عزيزان من! ملت عزيز ايران و بخصوص جوانان عزيز! امروز مهمترين اميد دشمنان ملت ايران و نظام اسلامي و انقلاب يك چيز است و آن اين است كه دولت و نظام جمهوري اسلامي نتواند خواسته هاي طبيعي ملت را برآورده كند. همه تلاش سياسي و تبليغاتيِ آنها تا امروز خنثي و بي اثر شده است. چشمِ اميد دوخته اند كه نظام اسلامي نتواند نيازهاي مردم را برآورده كند، تا بگويند نظام اسلامي و اسلام نمي تواند؛ تا همان كساني

كه دهها سال بر اين مملكت حكمرانيِ همراه با ظلم و فساد كردند، دوباره به پشتيباني قدرتهاي چپاولگر بتوانند اين كشور را در كام خود ببلعند. مي خواهند نگذارند نظام اسلامي كار كند. راهِ نگذاشتن چيست؟ در درجه اوّل، ايجاد اختلاف و تضعيف نيروهايي است كه مي خواهند براي استقلال و سربلندي اين كشور كار كنند. ايجاد فساد - كه فساد در اركان هر جامعه اي به وجود بيايد، در حركت آن اختلال ايجاد مي كند - و نابود كردن منابع كشور، جزو كارهايي است كه دشمن روي آنها برنامه ريزي مي كند. هميشه در هر جمعيت و هر كشوري عناصري پيدا مي شوند كه دشمن بتواند روي اينها سرمايه گذاري كند و اينها را مثل ابزارِ خود در دست گيرد؛ مسؤولان و مردم بايد هوشيار باشند. امروز علاج دردهاي اين كشور اين است كه قواي سه گانه با وحدت كلمه و با همكاري با يكديگر، برنامه هاي منظّم و مرتّبي را كه براي رسيدن به هدفهاي اين نظام و آسايش مردم مورد نظر است، تعقيب كنند. امروز اين وظيفه است. قواي سه گانه نبايد يكديگر را تضعيف كنند. مطبوعات و رسانه ها نبايد قواي سه گانه كشور را - كه اركان كشور و پايه هاي اين نظامند - تضعيف كنند. مطبوعات و رسانه ها هم مراقبت كنند؛ اگر به گوشه اي از يك قوّه اعتراضي هست، اين را نبايد مجوّز قرار دهند و همه آن قوّه را تضعيف كنند. اگر فرضاً اعتراضي به يكي دو نماينده وجود داشته باشد، نبايد مجلس را تضعيف كرد. اگر اعتراضي به يك حكم قضايي وجود داشته باشد، نبايد قوّه قضايّيه را تضعيف كرد. اگر اعتراضي به بخشي از دولت وجود داشته باشد، نبايد دولت

را تضعيف كرد. تضعيف اين پايه ها، تضعيف انقلاب و نظام و به تأخير انداختن اهداف والاي اين نظام است. اين را همه متوجّه باشند. گويندگان، نويسندگان و كساني كه افكار عمومي به آنها متوجّه است، بدانند كه چه مي كنند و چه مي گويند. وظيفه سنگين است. در اين زمينه ها اگر كسي خداي نكرده خلافي مرتكب شود، خداي متعال از اين خلاف نخواهد گذشت. توبه اين گونه خلافها آسان نيست؛ چون مسائل شخصي نيست. ما در طول اين بيست ودو، سه سال هميشه به بركت اتّحاد كلمه توانسته ايم بزرگترين موانع را از سر راه خود برداريم. امروز هم مي توانيم به بركت اتّحاد كلمه ميان مردم و مسؤولان، بزرگترين موانع را از مقابل راهِ حركت اين ملت برداريم. هر ملت و كشوري كه هدف و حرفي دارد، دشمن هم دارد. اين طبيعي است. انسان اگر بخواهد دشمن نداشته باشد، بايد به يك موجود عقيم و بي خاصيت و خنثي كه هيچ گونه تأثيري نداشته باشد، تبديل شود. منافعش را ببرند، حرف نزند؛ به او هجوم كنند، اعتراض نكند؛ والّا اگر انسان بخواهد در اين دنياي بزرگ و پُرآشوب راهي را برود و در همه دورانهاي زندگي هدفي را تعقيب كند و حرفي داشته باشد، به طور طبيعي يك عدّه دشمن هم دارد. ما توقّع نداريم دشمن نداشته باشيم؛ توقّع هم نداريم كه دشمن، دشمني نكند. آنچه كه انتظار داريم، از خودمان است. ما بايد بتوانيم با اميد و شجاعت و عزم و اراده و وحدت و توكّل به خدا، به فضل الهي همه دشمنها و دشمنيها را از سر راهِ اين ملت برداريم و دشمن را از دشمني كردن پشيمان كنيم. به اميد

خدا و به فضل الهي ما مي توانيم و خواهيم كرد و ان شاءاللَّه آينده اين را نشان خواهد داد. اميد ما به ايمان و عزم و غيرت مردم و به بزرگواريِ كم نظيري است كه ملت ايران در دورانهاي مختلف نشان داده است و با تلاش و حضور و ايستادگي و هوشياري خود توانسته توطئه هاي دشمن را خنثي كند. ان شاءاللَّه در آينده نيز همين طور خواهد بود و مسؤولان با تكيه به ذخيره عظيم و تمام نشدني اقيانوسِ پُربركت انسانهاي بزرگ در كشور ما، خواهند توانست به بهترين وجهي به وظايف خود عمل كنند. خداوند همه شما را موفّق بدارد و دعاي حضرت وليّ عصر را در حقّ شما مستجاب كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اقشار مختلف مردم، به مناسبت 19 دى ماه، سالروز قيام مردم

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اقشار مختلف مردم، به مناسبت 19 دي ماه، سالروز قيام مردم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً به شما برادران و خواهران عزيز كه از قم تشريف آورديد و قبول زحمت كرديد و فضاي مجلس ما را با ياد شهيدان عزيز قمي منوّر و خوشبو نموديد، خيرمقدم عرض مي كنم. امروز، هم مصادف است با حادثه بزرگ نوزدهم دي - كه مبدأيي براي يك تحرّك عظيم در صحنه نهضت و انقلاب شد - و هم مصادف است با روز حادثه اثرگذار و فراموش نشدني فيضيّه در بيست وپنجم شوّال سال 1342. اين دو حادثه، نشان دهنده عظمت و اهميت شهر قم، حوادث قم و مردم قم در تحوّلات اين كشور است. قميها - چه حوزه علميّه در شهر مقدّس قم و چه آحاد مردم قم - به لطف خداوند در مسائل عظيم و فراموش نشدني اين كشور در دوران انقلاب و قبل و بعد از

آن، نقشهاي مؤثّر ايفا كردند. ياد شهيدان؛ آن فداكاران و كساني كه با جان و فكر و بيداري خود، اين صحنه هاي درخشان را به وجود آوردند، گرامي مي داريم و از خداوند متعال مي خواهيم كه ما را نسبت به اين عزيزان، ناسپاس قرار ندهد و ان شاءاللَّه همان راه و اهداف را ادامه دهيم. راهي كه در نوزدهم دي به وسيله مردم و جوانان قم آغاز شد، راه پُرمخاطره اي بود؛ اما هدف بزرگي هم در پايان اين راه وجود داشت و آن، ايجاد نظام اسلامي بود؛ يعني نظامي كه به بركت احكام و شريعت الهي، نظام عدالت و تقوا باشد. هدف همه پيغمبران هم ايجاد چنين دنيايي بوده است؛ دنيايي كه در آن عدالت و تقوا باشد. چه موقع دنيا از عدالت و تقوا برخوردار خواهد شد؟ وقتي كارگردانان حوادث عالم - يعني مسؤولان كشورها و رؤساي ملتها - داراي عدالت و تقوا باشند؛ والّا در هر كشوري اگر مسؤولان آن - مثل رژيم طاغوت - از تقوا و عدالت فرسنگها فاصله داشته باشند، در آن كشور نه عدالت معنا پيدا مي كند و نه تقوا. بنابراين، اساس بايد درست باشد. اساسِ درست، آن نظام و حكومتي است كه بر پايه احكام الهي بنياد شده باشد و مسؤولان آن از عدالت و تقوا برخوردار باشند. مردم دنبال اين موضوع بودند. امروز نيز همين طور است. اگر بخواهيم مشكلات دين و دنياي ما برطرف شود، بايد بر اين نقطه - يعني اقامه عدل و تقوا - پافشاري كنيم. اوّلين كساني كه از اين حركت و تحوّل عظيم اجتماعي زيان مي كردند، چه كساني بودند؟ كساني كه بر اين كشور سلطه غاصبانه خود

را برقرار كرده بودند؛ بر مردم حكومت مي كردند؛ به مردم زور مي گفتند و منابع ثروت مادّي و معنوي آنها را به غارت مي بردند. آنها اوّلين دشمنان اين حركت و تحوّل بودند؛ همان چيزي كه ما در اصطلاح انقلاب اسلامي، به آن استكبار جهاني مي گوييم. چون امروز ملتها و كشورهاي دنيا مسائلشان با هم مرتبط و متّصل و فاصله ها كم است، غارتگرانِ منابع ثروت و قدرت در دنيا به پيرامون خود اكتفا نمي كنند و در صدد دست اندازي به همه دنيا هستند. شما امروز مي بينيد كه قدرتهاي استكباري براي تسلّط بر دنيا و ملتها و كشورها چه مي كنند. اگر در كشوري يك ملت توانست اين سلطه جهنّمي و شيطاني را از خود دور و براي اقامه حق و عدل قيام كند، اوّلين دشمنِ او همين مراكز جهاني هستند. تا آن جايي كه بتوانند، مانع مي شوند كه آن ملت بساط ظلم و ستم را از بين ببرد؛ كمااين كه در دوران انقلاب - كساني كه بودند و هستند، به ياد دارند - و در مقابل حركت مردم، همين مراكز جهاني، با همه قوا سعي كردند ملت ايران را از اين راه منصرف كنند؛ چه با سلاح، چه با توپ و تانك، چه با تبليغات و چه با وسوسه ها. اگر توانستند مردم را منصرف كنند، به مقصود خود رسيده اند و سلطه غاصبانه خود را ادامه خواهند داد؛ اما اگر به مقصود نرسيدند و مردم توانستند بساط ظلم و ستمِ طاغوت را از كشوري برچينند، آن گاه شكل دشمنيِ مراكز استكباري و استعماري عوض مي شود. همّت آنها اين مي شود كه نگذارند اين ملت به هدف و آرمان خود - كه استقرار عدالت و

تقوا در كشور است - دست پيدا كند. انواع مختلف كارشكنيها و دشمنيها و مخالفتها را به وجود مي آورند، كه اين را هم در اين بيست وسه سال شاهد بوده ايد. جنگ را تحميل كردند، بمباران كردند، حمله تبليغاتي كردند، محاصره اقتصادي كردند، تبليغات سراسريِ جهاني عليه اين انقلاب به راه انداختند؛ همه براي يك هدف. آن هدف چيست؟ نگذارند نظام اسلامي به پشتيباني ملت ايران - اين پشتوانه قوي - به هدفها و آرمانهاي خود دست پيدا كند. كاري كنند كه ملت خسته شود و مسؤولان به ستوه آيند. وقتي ملت و مسؤولان از ادامه راه خسته شوند، آن گاه اوّلِ تجديد سلطه دشمني است كه او را بيرون كرديد. برگردد، سلطه جهنّمي خود را دوباره شروع كند و وضع را به همان شكلي برگرداند كه مردم آن را به هم زده و از بين برده بودند. آنها در بسياري از نقاط دنيا موفّق شدند. قرن بيستم، قرن انقلابها و تحوّلات اجتماعي و سياسي در دنيا بود. در همه نقاط دنيا - در آسيا، آفريقا، امريكاي لاتين - تحوّلات بزرگ اجتماعي به وجود آمد. استكبار، استعمارگران و قدرتمندان متمركز جهاني، با همين فشارها توانستند آنها را برگردانند و وضع را به صورت اوّل و به همان شكل مطلوب خود درآورند. اما در ايران نتوانستند؛ چون در اين جا عواملي وجود داشت كه نگذاشت آنها موفّق شوند. در درجه اوّل ايمان عميقي بود كه در دلهاي اين مردم وجود داشت. در كنار اين ايمان، رهبري قاطع و آگاه و هوشمند امام بزرگوار بود كه مثل كوه در مقابل دشمن ايستاد. مردم با حضور امام، دلگرم و مطمئن شدند. در دوران امام،

سخت ترين ضربات بر اين كشور وارد شد؛ اما مردم را نشكست. عامل ديگري كه نگذاشت دشمن موفّق شود، زيربناي محكم و متين نظام اسلامي - يعني قانون اساسي - بود. در قانون اساسي ترتيبي داده شده است كه حضور و اراده و رأي و خواست مردم را با جهتگيري اسلامي، در همه اركان نظام، ظهور و بروز مي دهد. اين نظامِ مستحكم، انتخاب مردمي، مجلس مردمي و دولت مردمي كه بر پايه اسلام بود، مانع نفوذ دشمن شد. البته دشمن به دشمني خود ادامه داده و خواهد داد. همه ارزشهايي كه عوامل بقاي اين انقلاب بوده است، مورد تهاجم دشمن است. ايمان مردم، به طريقي مورد تهاجم شديد همان دشمناني است كه مي خواهند برگردند، اراده و اختيار را در اين كشور در دست گيرند، دست نشاندگان خود را بر سر كار بياورند و بساط ظلم و فساد خود را دوباره در اين كشور پهن كنند. اينها از پا ننشسته اند؛ منتها در مقابل اين عوامل بقا و در مقابل عناصر مقتدري كه در اين كشور وجود دارد، تودهني خوردند و نتوانستند كار خود را انجام دهند. اگر ملت ما بيدار باشد و اين گوهر گرانبها - يعني ايمان - را در وجود خود حفظ و اين پايه و زيربناي مستحكم را حراست كند، حتّي اگر دشمن بخواهد تا دهها سال ديگر هم معارضه كند، باز اين ملت به او تودهني خواهد زد. هم مردم نقش تعيين كننده دارند و هم مسؤولان؛ اين را به شما عرض كنم. نقش آحاد مردم از قشرهاي مختلف، تعيين كننده است. هر نظام و كشوري كه مردمش بيدار باشند، باايمان باشند، در صحنه

باشند، آماده باشند و بخواهند از حقّ خودشان دفاع كنند، هيچ قدرتي نمي تواند بر آنها و كشورشان تسلّط پيدا كند - نه قدرت اتم، نه قدرت موشك، نه تجهيزات نظامي و نه غير آن - بنابراين نقش مردم بسيار مهمّ است. نقش مسؤولان هم بسيار مهمّ است. مسؤولان كشور بايد بتوانند نه فقط پا به پاي مردم حركت كنند، بلكه جلوتر از آنها گام بردارند. سه خصوصيت در مسؤولان كشور لازم است، كه اگر اين سه خصوصيت در آنها وجود داشت، آن گاه اين نيروي عظيم ملي مي تواند جلوِ هرگونه خباثت و دشمني دشمنان را بگيرد. اين سه خصوصيت، تقوا و شجاعت و خودآگاهي است. مسؤولان كشور - فرق نمي كند؛ در همه قوا؛ چه يك مدير دولتي، چه يك قاضي دادگستري، چه يك نماينده مجلس، چه عضو شوراي نگهبان، چه عضو مجلس خبرگان، چه مسؤولان نيروهاي مسلّح - بايد اين سه خصوصيت را داشته باشند تا كشور آسيب ناپذير باشد. اگر تقوا نباشد، همه كارها خراب است. وقتي تقوا بود، هر تصميمي كه انسان مي گيرد و هر حرفي كه مي زند، براي مصلحت مردم و رضاي خداست. در اين صورت صراط مستقيم پيموده خواهد شد. وقتي تقوا نباشد، انسان از روي عصبانيت و كينه ورزي و طمع حرف مي زند يا اقدام مي كند يا دستور مي دهد يا حكم مي كند. اگر تقوا بود، اما شجاعت نبود، باز كافي نيست. چه بسا آدمهاي باتقوا كه به خاطر نداشتن شجاعت لازم، در آن وقتي كه بايد اقدامي بكنند، نمي كنند و حرفي بزنند، نمي زنند. وقتي امام بزرگوار اين حركت عظيم را به وجود آورد، يك عامل عمده آن، شجاعت امام بود؛ والّا خيليها بودند كه

تقوا داشتند و مردمان مؤمن و باخدا بودند؛ اما شجاعت لازم را نداشتند. اگر شجاعت نباشد، انسان مرعوب مي شود و دشمن از همين نقطه ضعف استفاده مي كند. به مجرّد اين كه يك مسؤول در هر نقطه از نقاطي كه گفتم - چه در مجلس، چه در دولت، چه در قوّه قضايّيه، چه در مجمع تشخيص مصلحت نظام، چه در شوراي نگهبان و چه در ساير مراكز مهم - شجاعت نداشت و آن صفت مهم و مؤثر در او نبود، او را مرعوب مي كنند. اين تهديدها، اين حرفها و اين خط و نشان كشيدنها، اغلب براي مرعوب كردن مسؤولان كشورهاست. بسياري از ملتها بدبخت شدند، به خاطر اين كه رؤسا و مسؤولانشان شجاعت نداشتند. ملت، شجاع و آماده حضور در صحنه بود؛ اما مسؤولاني كه بايد زمامها را در دست گيرند و پيشرو باشند و حركت كنند، شجاعت لازم را نداشتند. شما اگر اهل تاريخ باشيد، وقتي به تاريخ نگاه مي كنيد، مي بينيد هرجايي كه مسؤولان و رؤسا و كارگزاران و دست اندركاران اداره كشور از شجاعت برخوردار نبودند، آن جا يك پاي زندگي مردم لنگيد. اگر همه آنها دچار بي شجاعتي و ترس شدند، مردم بدبخت شدند. بسياري از تحليلهايي كه راديوهاي بيگانه درباره مسائل گوناگون در فضاي كشورها مي پراكنند، براي اين است كه نخبگان كشورها را مرعوب كنند؛ آنها احساس كنند كه نمي توانند كاري بكنند و دستشان بسته است. نيروي عظيم مردم را نبينند؛ قدرت جغرافيايي و تواناييهاي فرهنگي خود را نبينند؛ همه اش چشمشان به دست دشمن و قدرت دشمن و موشك دشمن و اقتدار دشمن باشد. اين بي شجاعتي، بسيار خطر بزرگي است. صفت سوم، خودآگاهي است. مسؤولان بايد آگاه باشند و

بفهمند پيرامون آنها چه مي گذرد؛ والّا اگر مسؤولان و مديران كشور، نمايندگان مردم، مؤثّرينِ در دستگاه قضايي و ديگر جاها، آدمهاي خوبي باشند؛ باتقوا باشند و شجاعت هم داشته باشند، اما ندانند امروز صف بندي دنيا كجاست و دشمن كجا نشسته است و از كجا حمله مي كند، ضربه خواهند خورد. جواناني كه در دوران جنگ تحميلي در جبهه بودند، خوب مي فهمند من چه مي گويم. گاهي انسان در صحنه صداي شليك توپ را مي شنيد؛ اگر مي فهميد كه اين شليك از طرف دشمن است، مي توانست مسير خود را معيّن كند و وظيفه خود را بفهمد. اگر مي دانست اين شليك از طرف خودي به طرف دشمن است، باز مسيرش معيّن مي شد؛ اما اگر شليك خودي را با دشمن و دشمن را با خودي اشتباه مي كرد، گمراه مي شد و نمي فهميد بايد چه كار كند. وقتي توپخانه دشمن عليه شما مرتّب آتش مي بارد، اگر ندانيد دشمن است كه آتش مي بارد، در مقابل او حسّاسيت به خرج نمي دهيد. گاهي هم خودي عليه دشمن شليك مي كند؛ اگر اين را هم نشناختيد، باز اشتباه خواهيد كرد؛ به طرف خودي برمي گرديد و مي گوييد چرا شليك مي كنيد!؟ امروز خودآگاهي يكي از مهمترين نيازهاي مسؤولان كشور ماست. بايد بفهمند دشمن از كجا حمله مي كند. سالها پيش، من يك روز راجع به تهاجم فرهنگي صحبت كردم و گفتم دشمن از روزنه هاي فرهنگي به ما حمله مي كند؛ اما متأسفانه عدّه اي اين را نفهميدند. بعضي صريح و بعضي هم در پرده گفتند فلاني به چه چيزي حمله مي كند؟! كدام تهاجم، چه تهاجمي؟! امروز بعد از گذشت چند سال، آدمهاي ديرفهم كم كم مي فهمند كه تهاجم فرهنگي يعني چه! موج حملات فرهنگي

دشمن كه ايمان جوانان را هدف قرار داده، حالا به چشمشان مي آيد و ابراز نگراني مي كنند! مي بينند در همه ي محيطهايي كه جوانان حضور دارند، دشمن مي خواهد جاپايي از خود به جا بگذارد و عقيده آنها را به انقلاب و دين و امام برگرداند؛ حتّي عدّه اي در اين كه اين ملت استقلال مي خواهد، خدشه مي كنند! يعني درست همان خواست دشمن؛ يعني تهاجم فرهنگي. مسؤولان كشور اين خودآگاهي را لازم دارند تا بدانند دشمن از كجا حمله مي كند. اگر فهميدند، بيدار خواهند بود. آن گاه شجاعت و تقوا و پاكدامنيِ آنها به كار اين ملت خواهد آمد. امروز يكي از مهمترين مسائل ما، مبارزه با فساد است. اين را بايد همه مسؤولان كشور بفهمند. فساد يعني چه؟ فساد يعني اين كه كساني با زرنگي، با قانونداني، با زبان چرب و نرم و با چهره حق به جانب، به جان بيت المال اين ملت بيفتند و كيسه هاي خود را پُر كنند. اين كار چند ضرر دارد: يكي اين كه خزانه اين كشور كه بايد صرف مردم شود - صرف ساختن پُل و راه و سد و آبرساني و آباد كردن روستاها و سامان دادن به زندگي مردم شود - به جيب يك نفر يا يك جمع خاص مي رود. وقتي شما مي بينيد يك نفر آدم در طول مدت كوتاهي - سه، چهار سال - دهها ميليارد تومان از پول بيت المال را در صندوق شخصي خود قرار مي دهد، معنايش چيست؟ معنايش اين است، آن پولي كه با آن مي شد مثلاً هزار روستا را آباد كرد كه مردم از زندگي لذّت ببرند و مزه فقر را نچشند، مزه زندگي راحت را بچشند، يك نفر بتواند با زرنگي، با

زبان چرب و نرم، با چهره ي حق به جانب و با استفاده از كمك افراد غافل، همه اين پولها را به چنگ آورد. بنابراين اوّلين ضرر اين است كه بيت المال خالي مي شود و پول مردم به جيب يك شخصِ طمّاع و حريص و خودخواه و زياده طلب مي رود. ضرر دوم اين است: كساني كه مي خواهند با پول خود در كشور فعّاليت اقتصادي كنند - كارخانه تأسيس كنند، مزرعه راه بيندازند و توليد كنند - وقتي ديدند از راههاي نامشروع مي شود اين همه ثروت به دست آورد، آنها هم تشويق مي شوند كه بروند كار نامشروع كنند. عدّه اي مي گويند مبارزه با مفاسد اقتصادي موجب مي شود كه سرمايه دار، سرمايه گذاري نكند؛ اما من مي گويم قضيه عكس است؛ اگر با فساد اقتصادي مبارزه نشود، هر سرمايه داري وسوسه و تشويق مي شود كه به جاي وارد شدن به كار پُردردسر توليد و مقدّمات آن و راههاي طولاني ديگر، برود مشغول بند و بست و كارهاي فساد انگيز شود. يك فاسد، ديگران را هم به فساد مي كشاند و تشويق مي كند. بنابراين ضرر دوم اين است كه كشور از فعّاليت اقتصادي باز خواهد ماند. ضرر سوم اين است كه آدم فاسد وقتي بخواهد از بيت المال مسلمانان استفاده كند، به طور مستقيم كه او را راه نمي دهند؛ مجبور است به مديران و مسؤولان و هر كسي كه سر راهِ او قرار دارد، رشوه بدهد. هر كسي هم نمي تواند در مقابل رشوه مقاومت كند. البته بعضي افراد مقاومت مي كنند، بعضي هم دانسته يا ندانسته تسليم مي شوند. بنابراين آدم فاسد براي رسيدن به هدف خود، با رشوه دادن و شيريني دادن، عدّه اي را فاسد مي كند؛ مديران را فاسد مي كند، مأموران

را فاسد مي كند، مأمور بانك را فاسد مي كند، مأمور فلان وزارتخانه را فاسد مي كند. ضرر چهارم اين است كه وقتي پول و لقمه حرام در بين مردم و نخبگان و زبدگان رايج شد، گناه رايج مي شود؛ «امرنا مترفيها ففسقوا فيها(1)». وارد شدن در ميدان فساد مالي، مقدّمه ورود به ميدان فساد اخلاقي و فساد جنسي و فساد شهواني و انواع و اقسام فسادهاست. ضرر پنجم اين كه وقتي مديران و مردمي فاسد شدند، به پايگاه دشمن خارجي تبديل مي شوند. دشمن خارجي از آدمهاي فاسد، براي اهداف سياسي خود در كشور، خوب استفاده مي كند. مبارزه با فساد، يك جهاد همه جانبه است. من از مسؤولان كشور خواهش مي كنم اين جهاد عظيم را به اغراض سياسي آلوده نكنند. اگر مسؤولان كشور آن خودآگاهيِ لازم را داشته باشند، آن گاه مي فهمند كه امروز مبارزه با فساد لازم است و يك جهاد است. نشناختن موقعيّت و خطر، همان ناخودآگاهي است كه اين خود خطر بسيار بزرگي است. من امروز احساس مي كنم مردم ما داراي خودآگاهي اند؛ اما بعضي از نخبگان ما خودآگاهي ندارند! امروز يكي از ضرورتهاي مهم اين است كه مسؤولان و نخبگان سياسي و دست اندركاران اداره امور در همه قواي سه گانه و ساير اركان اين كشور، خودآگاهي داشته باشند؛ بفهمند كجا قرار دارند؛ دشمن كجاست و هدف او چيست و راهِ مقابله با آن كدام است. مردم ايستاده اند و در اين راه، محكم حركت مي كنند. با اين كه به خاطر دشمنيهاي دشمنان، بسياري از خواسته هاي مردم برآورده نشده است؛ درعين حال مردم ايستاده اند؛ چرا؟ چون مي دانند در صورت ادامه دادن به اين راه - يعني استحكام نظام اسلامي - دنيا و آخرت

آنها آباد خواهد شد. اين را مردم از اسلام شناخته اند و فهميده اند و دشمن مي خواهد نگذارد همين كار صورت گيرد. امروز هدف سياستهاي استكباري و در رأس همه شياطين عالم امريكا اين است كه نگذارند نظام اسلامي - كه به اراده و اختيار و ميل مردم متّكي است - به اهداف خود برسد. از اين طرف مانع از كارايي نظام بشوند، از آن طرف هم وسوسه كنند كه مشكل شما اين است كه با امريكا رابطه نداريد؛ و اگر رابطه برقرار كنيد، همه مشكلات شما حل خواهد شد! با اين كار، مي خواهند راه را براي سلطه مجدّد بر اين كشور باز كنند. خوشبختانه مسؤولان طراز اوّل كشور آگاهند و مي فهمند چه كار مي كنند. ملت هم بحمداللَّه مثل كوه ايستاده است. مسلماً اين مسير و اين حركت، با اين ايماني كه امروز در مردم وجود دارد و با اين عزم و اراده اي كه در مسؤولان هست، به آباداني اين كشور منتهي خواهد شد و امريكا نخواهد توانست سلطه مجدّد خود را - كه آرزوي اوست - بر اين كشور مستقر كند. در اين راه، در درجه اوّل اميد ما به توفيق و كمك الهي است. اگر كمك خدا نباشد، هيچ كار به سامان نخواهد رسيد. متوسّل به ذيلِ عنايتِ پروردگار و درگاه عزّت ربوبي و چشم به راه رحمت پروردگار و توجّهات حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه و دعا و حمايت آن بزرگوار و در درجه بعد - كه اين هم از لطف و رحمت الهي است - متّكي به ايمان مردم هستيم؛ بخصوص ايمان پُرشور جوانان عزيز در سرتاسر كشور كه بحمداللَّه جوانان ما پُرحماسه، پُرشور و همراه با

ايمان و آگاهي در اين ميدان حضور دارند. اين نكته را هم عرض كنم كه مردم، با ايمان خود، توقّعي از مسؤولان دارند. به مردم هم عرض مي كنم كه مسؤولان كشور و خود اين حقير - كه خدمتگزار كوچك مردم هستم - از اين راه پُرافتخار ذرّه اي عقب نشيني نخواهيم كرد. اميدواريم خداوند متعال با رضا و قبول خود، زحمات كساني را كه در اين راه تلاش مي كنند، مشمول لطف و قبول خود قرار دهد و بركات خود را بر اين ملت نازل كند و روزبه روز ما را در راه حركت به سمت اهداف اسلامي، موفّقتر فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) اسراء: 16

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار كارگزاران حج و مسؤولان برگزاركننده مراسم دهه فجر

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار كارگزاران حج و مسؤولان برگزاركننده مراسم دهه فجر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه حضّار محترم خوشامد عرض مي كنم؛ هم دوستان و عزيزاني كه در مسائل مربوط به واجبِ بسيار مهمِ ّ حج مشغول خدمتگزاري هستند، هم دوستان و عزيزاني كه دست اندركار برگزاري مراسم بسيار مهم و حسّاس دهه مبارك فجرند، و هم به همه برادران و خواهراني كه تشريف دارند؛ بخصوص كساني كه تحمّل زحمت كردند و از راههاي دور به اين مجلس آمدند. همه بخشهاي فعّاليت براي بهتر اداره شدن مسائل مردم و كشور، داراي اهميت است. هر كس در هر جايي به خدمت به نظام و كشور و مردم اشتغال دارد، بايد مباهات كند و توفيق و كمك الهي را بطلبد و به معناي حقيقي كلمه شكرگزار نعمت بزرگ الهي باشد كه امروز با برافراشته شدن پرچم اسلام، خداي متعال بر مردم اين كشور منّت گذاشته و اين نعمتها را به آنها بخشيده

است. خدمت كردن به مردم، حقيقتاً نعمت بزرگي است. مسأله حج از اين جهت يك مسأله حسّاس و مهم و باعظمت است كه كمك مي كند تا مردم بتوانند از اين واجب عظيم الهي به معناي حقيقي كلمه استفاده كنند. از ظرفيّت عظيمي كه حج براي مردم دارد - كه خداي متعال مي فرمايد: «ليشهدوا منافع لهم»(1) - آنها را برخوردار كنيد. خدمت در اين راه، حقيقتاً باارزش است. اگر حج، به گونه اي كه طبيعتِ اين واجب اقتضا مي كند، تحقّق پيدا كند، بسياري از مشكلات مسلمانها حل خواهد شد. حج، حامل معنويت و وحدت و آگاهي و معرفت است. اينها براي ملتهاي اسلامي چيز كمي نيست. امروز شما ببينيد از تفرّق دنياي اسلام و همدل نبودن دست اندركاران كشورهاي اسلامي، بخشي از دنياي اسلام چه مي كشد. امروز فلسطين با سبعانه ترين روشها لگدكوب مي شود و مردم فلسطين در سخت ترين روزهاي ممكن براي يك ملت، روزگار مي گذرانند. با همه امكاناتي كه دنياي اسلام دارد و با وجود ميل و علاقه اي كه بسياري از مردم جهان اسلام براي كمك دارند، عملاً كمكي به اين قضيه نمي شود. اين بسيار دردناك است. با نصيحت نمي شود رژيم صهيونيستي را وادار كرد تا ظلم نكند. پنجاه سال است كه اين ظلم ادامه دارد و اين روزها به اوج خود رسيده است. جوانها و نوجوانها و زنها و فرزندها و خانه ها و خانواده ها در كوچه ها و خيابانها با تانكها و اسلحه هاي مرگبار روبه رو شوند و بي هيچ ملاحظه اي اين طور سركوب شوند؛ اينها چيز كمي است؟! آن هم نه يك روز و پنج روز و يك ماه؛ بيش از يك سال است اين وضعيت كم و بيش ادامه

دارد. حج مي تواند دنياي اسلام را متوجّه مسؤوليت سنگين خود كند. حج مي تواند اين معرفت را به ملتهاي اسلامي بدهد كه حضور در صحنه و داشتن موضع قاطع در اين قضيه، با منافع خود آنها پيوستگي دارد. بعضي خيال مي كنند حمايت از مردم فلسطين، خارج از منافع ملي كشورهاست. اين اشتباه بسيار بزرگي است. وقتي يك ملت مسلمان به ملتهاي ديگر متّكي نباشد و از طرف آنها حمايت نشود، اين گونه راحت در معرض تطاول دشمن قرار مي گيرد. اگر دنياي اسلام متحّد بود، يك ملت اين طور مظلوم نمي شد. اين قضيه ممكن است براي ملتهاي مسلمان ديگر هم پيش بيايد؛ كمااين كه ديديد در مواردي براي ملتها پيش آمده است. همبستگي اسلامي، براي دشمنان جهان اسلام و دشمنان ملتهاي اين منطقه و غارتگران بين المللي، كار را مشكل مي كند و اجازه نمي دهد آنها طبق ميل خود، هرطور خواستند و انتخاب كردند و مصلحت ديدند، به يك كشور و ملت اسلامي تعرّض كنند. پس حمايت عمومي دنياي اسلام از ملت فلسطين، در حقيقت حمايت دنياي اسلام از يك يك كشورهاي مسلمان است؛ اين ضامن و حامل منفعت همه ي آنهاست؛ اين چيز كمي نيست. حج، اين معرفت و وحدت و عزم و تصميم را به آنها مي دهد. بنابراين مسأله حج و استفاده از همه ظرفيتهاي اين واجب عظيم الهي، براي بهبود حال مسلمين جهان و همه كشورهاي اسلامي، بسيار مهم است. هرچه بتوان در اين زمينه، كار و تلاش و خدمت كرد، باارزش است. مسأله دهه فجر نيز همين طور است. بحمداللَّه آحاد مردم در طول اين بيست ودو سه سال، در همه سالها و در همه نواحي كشور نشان دادند و ثابت

كردند كه به دهه فجر به عنوان يادبود روزهاي عظيم انقلاب دلبستگي دارند. مردم دهه فجر را قدر مي دانند. كساني هم كه موجب مي شوند حركت و حضور و ابراز احساسات مردم، ممكن و آسان شود - كه همين ستادهاي بسيار فعّال و مفيد دهه فجر هستند - كارشان بسيار باارزش است. دهه فجر براي كشور ما يك فرصت تاريخي بود و ملت ما را از يك حصار بسيار خطرناك خارج كرد. تا وقتي يك ملت در حصار استبدادِ يك حكومت وابسته و فاسد و ضدّ مردم و ضدّ فرهنگ و دين قرار دارد، هيچ چيز زيبا و مطلوبي كه زندگي آنها را از لحاظ مادّي و معنوي اعتلاء بخشد و پيش ببرد، نمي تواند در بين آنها پا بگيرد. در آن چنان رژيمي، همه جا، پاي بيگانه و منافع چپاولگران و اهانت به دين و فرهنگ و هويّت ملي و تضعيف كشور پيدا بود؛ و اين طبيعتِ آن رژيمهاست. انقلاب، ملت ايران را از آن حصار خارج كرد و ميدان و فرصت داد تا ملت بتواند در فضاي آزاد، با اتّكاي به خود، با قدرداني از استعدادهاي دروني خود و با به كارگيري همه آحاد مردم در ميدانهاي عظيم كشور، خود را نشان دهد. البته نمي توانيم ادّعا كنيم از همه فرصتهايي كه انقلاب به ما داد، توانستيم درست استفاده كنيم؛ اما مي توانيم ادّعا كنيم كه انقلاب براي كشور ما يك فرصت تاريخيِ بي نظير به وجود آورد و اين فرصت همچنان در اختيار ملت ايران است. دشمنان ملت ايران و هويّت ملي و پيشرفت اين كشور مي خواهند ملت ايران را از اين فضاي مستعدِّ بالندگي و رشد خارج

كنند و باز هم استيلاي بيگانگان را بر اين كشور برگردانند. يادبود دهه فجر، خود مانع بزرگي در راه تحقق اين هدف است. سعي مي كنند انقلاب را از ياد مردم ببرند؛ اما دهه فجر، انقلاب را به ياد مردم مي آورد. سعي مي كنند امام را از ياد مردم ببرند؛ اما دهه فجر، تجسّم اراده و عظمت امام بزرگوار ماست. البته شما برادران و خواهراني كه مسؤول اين ستادها هستيد، بايد با دادن آگاهيهاي لازم و انجام فعّاليتهاي فرهنگيِ ضروري، مردم را به بهترين وجه از دهه فجر بهره مند كنيد. امروز موج سياسي، فرهنگيِ دشمنان بشريّت - كه البته دشمنان اسلام و بخصوص ملتهاي مستقل هم هستند - به صورت بسيار وسيع در همه جاي دنيا گسترده شده است؛ مخصوص كشور ما هم نيست. آن ملتي مي تواند روي پاي خود بايستد و خود را از كمند تسلّط مراكز استكباري نجات دهد كه بتواند در مقابل اين امواج بايستد و با آنها مقابله كند. وقتي ملت، بيدار و هشيار و متّحد باشد و معرفت و آگاهي لازم را كسب كرده باشد؛ وقتي مسؤولان در خدمت منافع مردم باشند و خالصانه و مخلصانه و مجدّانه و پيگير، به دنبال اين باشند كه اهداف عاليه اين انقلاب و نظام را برآورده كنند و مردم را از اين هدفها برخوردار كنند؛ آن گاه هيچ دشمني نمي تواند مقاصد شوم خود را در اين كشور پياده كند. مسؤولاني با جدّيت و صداقت مشغول خدمتگزاري هستند؛ مردم هم به معناي حقيقي كلمه در راه اسلام و انقلاب ايستاده اند. ايمان و استقامت و آگاهي مردم، حقيقتاً مثال زدني است. البته دستهايي هم سعي مي كنند نگذارند. اين كه ما

اصرار مي كنيم بايد با فساد و سوء استفاده مالي و اقتصادي با جدّيت برخورد شود، به خاطر همين است؛ چون اگر دستهاي سودجو بتوانند فساد اقتصادي را در ميان مسؤولان رايج كنند، ضربه اي به كشور مي خورد كه با هيچ چيز جبران نمي شود. لذا عرض كرده ايم، باز هم تكرار مي كنيم: مبارزه با فساد، يك جهاد واقعي و البته كار بسيار دشواري است. اگر اين جهاد بزرگ بخواهد موفّق شود و پيش برود - كه ان شاءاللَّه به فضل الهي و به پشتيباني شما مردم، اين كار خواهد شد - يك شرط مهم و اصلي آن اين است كه همه مسؤولان كشور با يكديگر همدل و شريك باشند. البته رؤساي قوا بحمداللَّه در اين كار همكاري و همدلي مي كنند؛ اما در همه ي سطوح، مسؤولان كشور و قواي سه گانه بايد در اين راه با يكديگر همكاري كنند و عزم جدّي نشان دهند. هر كدام از قوا در اين زمينه سهمي دارند و بايد نقش خود را ايفا كنند. در ميان مسؤولان - چه در دولت، چه در قوّه قضايّيه و چه در مجلس - هيچ كس نمي تواند نسبت به اين كار بزرگ، كه براي سرنوشت كشور و ملت و نظام اسلامي تعيين كننده است، خود را كنار بكشد و شانه از اين كار خالي كند. همه بايد در اين زمينه فعال باشند. لازم است در اين خصوص هيچ تبعيضي وجود نداشته باشد. دستگاههايي كه با فساد مبارزه مي كنند، نبايد بگويند فساد در فلان جا بد است؛ اما در جاي ديگر - اگر باشد - به آن بدي نيست. فساد، فساد است؛ در هركس فساد وجود داشته باشد، بايد با او مبارزه

كنند. كساني كه با فساد مبارزه مي كنند، بايد قاطعانه و بدون مجامله مبارزه كنند و در حقّ فاسد و مفسد، مُرّ قانون را اعمال كنند. من به شخص يا پرونده يا موضوع خاصّي نظر ندارم. براي من اشخاص مطرح نيستند؛ اين كار بايد به نحو صحيح و قاطع انجام گيرد و دنبال شود. كسي كه وسوسه مي شود وارد ميدان فساد مالي شود، بايد بداند دردسر اين كار زياد است. بفهمد مردم و مسؤولان كشور با اين قضيه برخورد مي كنند. اين يكي از شرايط بسيار مهم است. از جمله مسائلي كه در اين مبارزه وسيع حتماً بايد مورد توجّه قرار گيرد، اين است كه تنها با كسي كه فساد كرده و فسادي كه تحقّق پيدا كرده است، برخورد نشود؛ مواظب باشند فساد به وجود نيايد. بنده به مسؤولان دستگاههاي اجرايي و قضايي تأكيد كرده ام، بگردند ببينند جاهايي كه گلوگاه فساد است، كجاست؛ آن جا را تحت نظارت قرار دهند و نگذارند از اوّل فسادي به وجود بيايد. البته مواظب باشند تمايلات و احساسات و بازيهاي سياسي و خطّي و جناحي و غيره - كه دشمنان از اين كه اين چيزها در بين مسؤولان ما رواج پيدا كند، خوشحال مي شوند - به ميان نيايد؛ جلوِ حق را نگيرد و مانعِ ديدن و نظر كردن و فهميدن چشمها نشود؛ بلكه بايد بي نظرانه و براي خدا عمل شود. اگر اين طور شد، به مملكت سود خواهد رسيد. بعضي مي گويند مبارزه با فاسد و مفسد موجب مي شود در كشور سرمايه گذاريهاي مالي صورت نگيرد. اين حرف، غلط و از لحاظ علمي رد شده است. كساني كه متخصّص اين كارها هستند و دانش اين كارها

را دارند، مي دانند و مي گويند اگر در يك كشور فساد وجود داشته باشد، نسبت سرمايه گذاري در آن كشور پايين مي آيد. اينها ثابت شده است. هر چه فساد بيشتر باشد، نسبت سرمايه گذاري كمتر مي شود؛ اما هر چه فساد كمتر باشد، نسبت سرمايه گذاري رشد پيدا مي كند. من خواهش مي كنم كساني كه به اين مسائل آگاهند، بيايند اينها را براي افكار عمومي تشريح و بيان كنند تا عدّه اي نتوانند با جنجالي كردن مسائل، اين حركت عظيم را تحت الشّعاع قرار دهند. من شك ندارم، كساني كه نمي خواهند اين كشور به سامان اسلامي خود برسد، سعي مي كنند جلوِ اين حركت را بگيرند. البته مسؤولان ما خوشبختانه قاطع و عازم و جازمند؛ اما ممكن است آن افراد، گرفتاري و جنجال درست كنند. اين نكته را هم به همه ملت عزيزمان عرض كنم: مواظب و مراقب باشيد؛ مبادا با ايجاد يك جنجال در گوشه اي، اين حركت عظيم را تحت الشّعاع قرار دهند و به دست فراموشي بسپارند. اينها هوشياري ملت عزيز ما را مي طلبد. البته مسؤولان هم بايد مواظب باشند و بهانه ها را از دست دشمنان بگيرند. اگر مشكلاتي در بعضي از قشرها وجود دارد، تا آن جايي كه امكانات مملكت اجازه مي دهد، اين مشكلات را برطرف كنند و نگذارند دشمنان بهانه به دست آورند و جلوِ حركت مبارزه با فساد را بگيرند. در سالهاي گذشته، شعار مبارزه با فساد، مكرّر مطرح شد؛ در جلسات، به برخي مسؤولان تأكيد شد؛ در محافل عمومي، براي مردم بيان شد؛ اما با همين گونه جنجالها و مغلطه كاريها نگذاشتند پيش برود. مسؤولان عاليِ كشور به كساني كه زندگي آنها در لجنزار فساد و رشدشان با فساد است، نبايد اجازه

دهند با بهانه هاي گوناگون، جلوِ اين كار بزرگ را بگيرند. در درجه اوّل، وحدت و هماهنگي و همدلي بين مسؤولان قوا مطرح است. قوّه مجريّه، قوّه قضايّيه، قوّه مقنّنه، نمايندگان محترم مجلس، وزراي محترم، قضات محترم، همه كارگزاران نظام اسلامي و كارگزاران حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه و در واقع خدمتگزاران اين مردمند. همه خود را خدمتگزار مردم بدانند. امروز مردم از مبارزه با فساد خرسند مي شوند و آن را مطالبه مي كنند. هر كس به مردم علاقه دارد، هر كه از زبان مردم حرف مي زند و براي آنها كار مي كند، بايد در اين مبارزه پيشقدم باشد. البته همه دست اندركاران هم بايد سعي كنند كه در اين زمينه، ظلم و ناروايي به وجود نيايد. با فساد و فاسد و مفسد مبارزه كنند، نه با بي گناه. اين هم بايد مراقبت شود. تبعيض هم نبايد باشد - همان طور كه عرض كرديم - با يك چشم به افراد نگاه كنند. اگر اين طور شد - كه به لطف و فضل الهي ان شاءاللَّه همين طور هم هست و خواهد بود - آن گاه الطاف الهي شامل حال خواهد شد و خداي متعال كمك خواهد كرد تا اين حركت پيش برود و ان شاءاللَّه در همه بخشها مسؤولان بتوانند به وظايف خود به درستي عمل كنند. از خداوند متعال مي خواهيم كه الطاف خود را بر اين ملت عزيز نازل كند و ان شاءاللَّه اين ايام - اين ماه مبارك و ماه ذي حجّه و دهه مبارك فجر - را روزها و ماههاي لطف و مرحمت و بركات خود براي ملت و كشور قرار دهد و قلب مقدّس حضرت وليّ عصر را از ما راضي و خشنود و دعاي آن بزرگوار

را شامل حال ما كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) حج: 28

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار شركت كنندگان در همايش بين المللى رسانه هاى جهان اسلام حمايت

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار شركت كنندگان در همايش بين المللي رسانه هاي جهان اسلام حمايت از انتفاضه فلسطين بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه برادران عزيز خوشامد عرض مي كنم و اميدوارم كه گردهمايي شما براي عالم اسلام، بخصوص براي مردم مظلوم فلسطين، بركاتي داشته باشد. دو مطلب را عرض مي كنم: يك مطلب درباره مسأله فلسطين - كه امروز مهمترين مسأله جهان اسلام است - و مطلب ديگر در باب رسانه ها و نقش و مسؤوليت آنهاست. بايد شك نكنيم كه اين روزها، روزهاي سرنوشت سازي براي فلسطين است. البته فلسطين صحنه درگيريهاي اسلام و دشمنانش در طول تاريخ ما بوده و در صد سال اخير - بخصوص در پنجاه سال اخير - خطّ مقدّم مبارزه با دشمنان اسلام بوده است. در واقع مي شود فلسطين را تابلويي از حوادث مهم تاريخ اسلام در قرنهاي متمادي دانست. ولي آنچه كه امروز در فلسطين مي گذرد - با توجه به جوانب قضيه - تقريباً استثنايي است. اوّلاً فشارهايي كه امروز بر مردم فلسطين وارد مي آيد، بي سابقه است؛ ثانياً فداكاري و مبارزه جانانه اي هم كه امروز مردم فلسطين مي كنند، بي سابقه است. ما هرگز ملت فلسطين را با اين جدّيت، با جسم و جان و مال و فرزند و عزيزانشان در صحنه مشاهده نكرده ايم. اين خصوصيت مربوط به اين انتفاضه مبارك است. البته امريكا و بسياري از كشورهاي غربي از اسرائيل حمايتي بي دريغ و آشكار مي كنند و ميثاقهاي بين المللي را زيرپا مي گذارند و يك بار ديگر براي همه دنيا به اثبات مي رسد كه نگاه قدرتهاي بزرگ به معاهدات و مجامع بين المللي،

يك نگاه ابزاري است. آنها از اين معاهدات و از اين مجامع بين المللي، فقط در جهت منافع و هدفهاي خود استفاده مي كنند و براي معاهدات و مجامع مذكور، احترامي قائل نيستند. يقيناً اسرائيل بدون پشتيباني اقتصادي و سياسي و تبليغاتي و رسانه ايِ قدرتهاي بزرگ، امروز و هميشه، نمي توانست و نمي تواند بر سر پا بماند. مجرم در اين قضيه، فقط اسرائيل نيست؛ در درجه اوّل، امريكا هم در همه فجايع اسرائيل شريك جرم است. غرب و قدرتهاي غربي، از آغاز پيدايش غدّه سرطاني صهيونيسم در اين منطقه، تعامل دوجانبه اي را با هم داشتند. وظيفه اسرائيل اين بوده است كه منافع قدرتهاي متجاوز غربي را در منطقه اسلامي حفظ كند؛ يعني هميشه روبه روي كشورهاي اسلامي و كشورهاي منطقه، تهديد دائميِ بالفعلي قرار داشته باشد و كشورهاي اسلامي را در يك دغدغه دائمي نگه دارد تا آنها نتوانند با هم متّحد شوند و يك مجموعه همدل و همجهت را به وجود آورند و از امكانات و ثروت و نيروي انساني خود براي منافعشان استفاده كنند. متقابلاً وظيفه آنها هم اين بوده است كه اين غدّه سرطاني را در اين منطقه با همه وجود نگه دارند. البته امروز اين نقش بيشتر از همه برعهده امريكاست. در آغاز پيدايش اين مشكل و مصيبت بزرگ براي دنياي اسلام، غفلتهايي صورت گرفت و تدبير درستي براي مقابله با اين مشكل ديده نشد و به كار نرفت. البته شخصيتهاي برجسته اي در فلسطين و بيرون از فلسطين بودند كه نبايد زحماتشان ناديده گرفته شود - از قبيل مرحوم عزّالدين قسّام، مرحوم حاج امين الحسيني، مرحوم شيخ محمد حسين كاشف الغطاء - همه اينها خطر وجود

دولت و حكومت صهيونيستي را در اين منطقه شناختند و آن را گوشزد كردند و مبارزاتي انجام دادند؛ ليكن دنياي اسلام و موظّفان دنياي اسلام نتوانستند نقش خود را درست ايفا كنند؛ لذا در مبارزه مردم فلسطين با اين پديده بسيار خطرناك، افت و خيزهايي در طول زمان وجود داشته است. ولي مبارزه امروز دو خصوصيت دارد كه در هيچيك از زمانها اين دو خصوصيت در مبارزات فلسطينيها و مبارزه براي فلسطين، با هم وجود نداشته است: يك خصوصيت، اسلامي بودن اين مبارزه است؛ و خصوصيت دوم، مردمي شدن و همه گير شدن آن است. اجتماع اين دو خصوصيت با هم، زانوان رژيم صهيونيستي را به لرزه درآورده است. احساس خطر در سراسر كيان صهيونيستي وجود دارد. مي فهمند و درست تشخيص مي دهند كه خطر عمده و اساسي، امروز به وجود آمده است. كسي كه امروز در مقابل كيان صهيونيستي قرار گرفته، يك گروه نيست؛ شخصيتهاي سياسي اي نيستند كه بشود پشت ميز مذاكره آنها را مجاب كرد. شما مي دانيد كه پشت ميز مذاكره، با شيوه هاي گوناگون مي شود افراد را مجاب كرد - با تهديد، تطميع و وعده هاي دروغ - اما وقتي مبارزه در دامن ملت افتاد و خودآگاهي در ميان مردم به وجود آمد و آنها با همه وجود احساس كردند كه وظيفه دارند در مقابل وضعيّت بايستند، والّا يكسره نابود و پامال خواهند شد؛ از طرفي هم هنگامي كه تدبير مبارزه، از ايمان اسلامي سرچشمه گرفت و به دلها و جانها متّكي شد، در اين صورت، مبارزه براي دشمن، بسيار خطرناك مي شود. امروز چنين وضعي پيش آمده است. سردمداران رژيم مستكبر امريكا هم به همين دليل

عصباني اند و باطن خود را نشان مي دهند. آنچه در دل آنها وجود دارد و هميشه پشت پرده هاي ضخيم رياكاري، آن را پنهان مي كنند، امروز در اظهاراتشان نشان داده مي شود. امروز امريكاييها نه فقط از رژيم سفّاك صهيونيستي، بلكه از جنايتهاي صريحِ آن هم بدون هيچ پوشش و شرمي حمايت مي كنند. فقط مسأله ترور نيست؛ يك جنايت بزرگ و آشكار صورت گرفته است؛ از اين حمايت مي كنند؛ از آوردن تانكها در كوچه ها و خيابانها حمايت مي كنند؛ از ويران كردن خانه هاي مردم حمايت مي كنند. اين باطن رژيم استكبار است. «استكبار»ي كه در واژه هاي انقلاب اسلامي تكرار مي شود، يعني اين. حماس و جهاد اسلامي و حزب اللَّه را به عنوان تروريست معرفي مي كنند. چرا؟! مگر اينها چه كرده اند؟! جرم اينها اين است كه از شرف و ميهن و خانه و مردمِ خود دفاع كرده اند. ميل امريكاييها اين است كه اسرائيل با جلاّدان خود، بچه هاي كوچك؛ بچه هايي مثل پسر اين مرد(1) را جلوِ چشم پدرانشان به قتل برساند و كسي اعتراض نكند، چيزي نگويد، در صدد پاسخ برنيايد و خشمگين نشود. گناه حماس و جهاد اسلامي و حزب اللَّه لبنان و همه مبارزان حقيقي صحنه نبرد فقط اين است كه در مقابل اين گونه تجاوزات قساوت آميز و كم نظير، به پاسخ عملي دست مي زنند و اقدام مي كنند. جرم جمهوري اسلامي هم اين است كه آشكارا و صريح از حقّ و عدالت دفاع مي كند. ما هرگز دفاع از حقّ و عدالت را به خاطر ميلِ دل قدرتهاي استكباري كنار نگذاشتيم. ما هرگز در اين زمينه، سازش و رياكاري نكرديم. ما صريحِ حقّ و عدالت را مطرح و از آن دفاع كرديم. اين جرم ماست.

امريكاييها باطن خود را نشان دادند. رئيس جمهور امريكا در نطق اخيرش، مثل كسي حرف مي زند كه تشنه خون انسانهاست! كشورها و ملتها را تهديد و متّهم مي كند. همه دنيا مي دانند كه شيطان بزرگ، امريكاست؛ اين يك حرف متّكي به دليل است. اين عنوان «شيطان بزرگ» براي امريكا، يك نامگذاري بي دليل نبود. شما به تاريخ سي، چهل سال گذشته نگاه كنيد؛ بيشترين كار شكني را نسبت به نهضتهاي مردمي و مستقل، امريكا كرده است. بيشترين ترور شخصيتهاي مؤمن پاكدامن را در دنيا، دستگاه جاسوسي سياي امريكا كرده است. بيشترين حمايت را از رژيمهاي ضدّمردمي در دنيا، امريكا كرده است. بيشترين فروش اسلحه و سلاحهاي مرگبار را در دنيا امريكا كرده است. بيشترين چپاول و غارت را نسبت به ثروتهاي ملتها، امريكا كرده است. اينها شيطنت است؛ پس بزرگترين شيطانهاست. البته اين كارها را شيطانهاي ديگري هم در دنيا مي كنند، اما هيچكدام به شيطنت امريكا نيستند؛ پس او حقّاً شيطان بزرگ است. اين شيطان بزرگ كه همه ملتها - نمي گويم همه دولتها و حكومتها - شيطنتش را قبول دارند، جمهوري اسلامي را به شيطنت متهم مي كند! ما افتخار مي كنيم كه منفورترينِ شيطانهاي دنيا، با ما با اين لحن حرف بزند. ما از تعريف و تجليل سردمداران رژيم امريكا هرگز خشنود نمي شويم. او مسؤولان كشور ما را متّهم مي كند كه منتخب مردم نيستند! در جمهوري اسلامي، همه سران كشور، منتخبان ملتند؛ آن هم نه يك انتخاب خشك و صرفاً براي اين كه كاري كرده باشند؛ يك انتخاب حداكثريِ مطلق و همراه با عواطف شديد است. اين بي تجربگيها و بي معرفتيهاي نسبت به حقايق ملتها، همان چيزهايي است كه امريكا

تا به حال سيلي و چوب آنها را خورده و بعد از اين هم خواهد خورد. مسؤولان بي تجربه امروز امريكا، كشور بزرگ خود را با اين حرفها و با اين كارها لحظه به لحظه به لبه پرتگاه سقوط نزديكتر مي كنند. اينها از معنويّت و انسانيت و حقوق انساني بويي نبرده اند. با ملتهاي مظلوم، اگر بتوانند، در نهايت شدّت و خشونت عمل مي كنند. با ملتهايي كه در مقابل آنها تسليم نشوند و به زانو در نيايند؛ اگر بتوانند، همان كاري را مي كنند كه امروز رژيم صهيونيستي با مردم فلسطين مي كند. ولي نمي توانند و در ارزيابي قدرت خود هم اشتباه مي كنند. رژيم صهيونيستي با پشتيباني امريكا - دو عنصرِ به كلّي دور از معنويت و حقيقت و عدالت و انسانيت - در صدد است ملت فلسطين را به زانو درآورد و او را وادار كند كه حرف حقّ خود را بر زبان نياورد و پس بگيرد؛ و البته نخواهد توانست. خصوصيت مبارزه امروز و انتفاضه فلسطين اين است كه ملت فلسطين به معناي حقيقي كلمه به پاخاسته است. به نقش رسانه ها و تبليغ مي رسيم. اين صحنه مبارزه، يك صحنه عمومي است. هر كس به قدر توانايي خود در سرتاسر دنياي اسلام وظيفه اي دارد و بايد نقشي ايفا كند. امروز دنيا، دنياي رسانه ها و تبليغ و تبيين است. امروز در مقابل شما امپراتوري خبري دشمنان دنياي اسلام قرار دارد كه غالباً در كنترل صهيونيستهاست. امروز يك اتوبان يكطرفه خبر و تحليل از طرف رسانه هاي خبري به سمت افكار عمومي دنيا - از جمله افكار عمومي كشورهاي عربي و اسلامي و خود مسلمانان - جاري است. صهيونيستها از آغاز شروع كار خود،

به سمت رسانه هاي خبري و تبليغي رفتند. يكي از سياستهاي آنها اين بود كه رسانه هاي تبليغي دنيا را قبضه كنند. امروز اين گونه است. آنها از اوّلِ كار، يك شگرد تبليغي را انتخاب كردند كه بسيار مهمّ و تعيين كننده بود و تا امروز تأثيرگذار بوده است؛ آن شگرد تبليغي عبارت است از مظلوم نمايي. براي مظلوم نمايي، داستانها و افسانه هاي فراواني جعل شد؛ خبرهايي ساخته شد و تلاشهاي بي وقفه اي انجام گرفت. امروز هم در نهايت سفّاكي، باز همان تبليغات ادامه دارد؛ يعني باز هم مهمترين كار صهيونيستها در دنياي تبليغات، مظلوم نمايي است. اينها مسأله نگراني رواني يهوديان را مطرح كردند و گفتند چون يهوديان در طول قرنهاي متمادي زير فشار بودند، از لحاظ رواني دچار نگراني اند و به امنيّت رواني احتياج دارند. صهيونيستها در مذاكرات با سران كشورهاي غربي و بعدها در گفتگوهاي خود با كشورهاي اسلامي و عربي، مسأله امنيّت رواني را مطرح كردند و گفتند ما به امنيّت رواني احتياج داريم و بايد امنيّت رواني ما تأمين شود. اين امنيّت رواني يعني چه؟ هيچ معناي مشخّص و هيچ پاياني ندارد. هر اقدامي بخواهد انجام بگيرد، اگر به سودشان نباشد، به بهانه امنيّت رواني، مي توانند آن را خنثي كنند. بسياري را در دنيا قانع كردند كه به امنيّت رواني احتياج دارند و بايد امنيّت رواني آنها تأمين شود. برآوردن نياز اسرائيل در مورد امنيّت رواني، مشكلتر است از چشم پوشيدن از سرزمين. شما وقتي سرزمين را از دست مي دهيد، مي دانيد چه چيزي را از دست داديد؛ اما وقتي مي خواهيد خواسته اسرائيل را در مورد امنيّت رواني برآورده كنيد، نمي دانيد تا كجا بايد تسليم شويد و تا

كجا بايد امتياز بدهيد. اين امتياز دهي، پاياني ندارد؛ مرتّب بايد امتياز داد. تجربه اروپا در اين مورد، عبرت آموز است. دولت آلمان صد و پنجاه ميليارد مارك به عنوان خسارت به يهوديان داد؛ اما خسارت يهوديان از آلمان هنوز تمام نشده است؛ باز هم خسارت طلبكارند و بايد به آنها داده شود! آنچه يهوديان با آلمان كردند، كم و بيش با برخي كشورهاي اروپايي ديگر - مثل اتريش، سوئيس، فرانسه، حتّي تا چند سال قبل با واتيكان - نيز انجام دادند. همه بايد خسارت بدهند؛ اين خسارت تمام شدني نيست! در بعد رواني، اسرائيليها فعّاليتهاي بسيار مهمّي دارند. همه سياستمداران، خبرنگاران، روشنفكران، كارگزاران و نخبگان غرب بايد در مقابل بناي يادبود كوره آدم سوزي سر تعظيم فرود بياورند؛ يعني همه، داستاني را كه اصل صحّت آن معلوم نيست، مورد تأكيد قرار دهند و خود را بدهكار آن داستان قلمداد كنند. اينها روشهايي است كه در تبليغ دارند و همه معطوف به «مظلوم نمايي» است. البته در بخش ديگري از دنيا، با تكيه بر داستانهاي ذكر شده در تورات و اين كه اين جا سرزميني است كه به فرزندان اسرائيل بخشيده شده، بسياري از مسيحيان را هم با خود همفكر و همدل كردند. آن طوري كه من در آماري ملاحظه كردم، اينها توانسته اند در برخي كشورها - از جمله عمدتاً در امريكا - به عنوان پشتوانه افكار عمومي، با همين تبليغات، ميليونها صهيونيست غير يهودي درست كنند! اينها سالهاست كه اين كار تبليغاتي را مي كنند. امروز هم با شدّت هر چه تمامتر همين تبليغات در دنيا ادامه دارد. البته از حوادثي هم كه پيش آمد - مثل حادثه بيستم

شهريور (يازده سپتامبر) در نيويورك و واشنگتن - حداكثر سوء استفاده را كردند و توانستند مسأله فلسطين را از متن قضاياي دنياي اسلام به حاشيه برانند. از اين جهت هم صهيونيستها صددرصد مورد كمك امريكا قرار گرفتند. اما در مقابل، هيچ كس حق ندارد و نبايد در كشورهايي كه ادّعاي آزادي مي كنند، آتش زدن زندگي زنان و كودكان فلسطيني را مورد سؤال و اعتراض قرار دهد و قساوتهايي را كه امروز عليه ملت فلسطين به كار مي رود، ذكر كند. با توجه به اين روش تبليغي و شناخت رواني اي كه انسان از دشمن پيدا مي كند، مجموعه مسؤولان و كارگزاران رسانه هاي كشورهاي اسلامي بايد مسؤوليت خود را احساس و راه خود را تنظيم كنند. اين يك كار حياتي و مهمّ است. امروز نه فقط براي ملت فلسطين، بلكه براي دنياي اسلام، اين يك كارِ حياتي و يك وظيفه سنگين است. به عنوان يك مثال، من تجربه جنوب لبنان را - كه دوستان در جريان آن هستند - به عنوان يك الگو مي توانم مطرح كنم. مؤمنين و جوانان مبارز لبنان توانستند از اهرم و عامل تبليغات به بهترين وجه و به صورت شايسته، در حركت عظيمي كه عليه صهيونيستها كردند، استفاده كنند؛ توانستند عنصر مقاومت و فداكاري را به دنياي اسلام درست منعكس كنند؛ به اين ترتيب است كه دشمن به ستوه مي آيد. همه دنياي اسلام فهميد كه مقاومت در جنوب لبنان چه مي كند و چه كار مي خواهد بكند و هدفش چيست. در آن جا تبليغات به شيوه خوب و درستي به كار رفت. خودي روحيه پيدا كرد، دشمن روحيّه اش ضعيف شد و به ستوه آمد. اين كاري است

كه ما هميشه بايد بكنيم. دنياي اسلام هميشه در حال مبارزه و مورد حمله است. اين قطعه اي از بدن دنياي اسلام است كه امروز در چنگال صهيونيستهاست؛ شب و روز به آن حمله مي كنند؛ لذا بايد از رسانه ها حداكثر بهره برداري به نفع اين قضيه به عمل آيد. لازم است براي استراتژي تبليغي عليه صهيونيستهاي غاصب، يك طرّاحي بنيادين صورت گيرد. اين كه ما به صورت تاكتيكي در هر موقعيّتي بخشي از مظلوميتها را بيان كنيم، كافي نيست. بايد يك راهبرد عمومي، تبليغي در همه دنياي اسلام به صورت مشترك تعيين و به آن عمل شود. ما رسانه هاي بزرگ دنيا را در اختيار نداريم؛ اما آنچه را هم كه در اختيار داريم؛ چيز كمي نيست. ما بايد از سرمايه و موجودي خود - كه متعلّق به دنياي اسلام است - حداكثر استفاده را بكنيم. همه در اين زمينه مسؤول و موظّفند. روشنفكران و سياستمداران و شاعران و نويسندگان و هنرمندان و دانشگاهيان مسؤولند. اينها قشرهاي اثرگذارند؛ اينها كساني اند كه مي توانند رسانه ها را به درستي تغذيه كنند. شما كه در اين جا جمع شده ايد، همين اجتماعتان يك حادثه بزرگ است. در اين اجتماع، شما مي توانيد اين را پايه اي براي يك حركت هماهنگِ رسانه اي در همه دنياي اسلام قرار دهيد. اين كارِ ممكني است. چرا ما از ابزارهاي خود استفاده نمي كنيم؟ بسياري از نويسندگان و روشنفكران دنياي اسلام به سردمداران برخي از كشورهاي اسلامي و دولتهايي كه رفتار مناسبي در مقابل صهيونيستها ندارند، اعتراض مي كنند و مي گويند چرا از نفت و ثروت و از امكان سياسي خود عليه صهيونيستها استفاده نمي كنيد؟ البته اين اعتراض وارد است و به نظر ما اين

اشكال، اشكال درستي است؛ اما عيناً مي شود همين سؤال را در دنياي روشنفكري، نويسندگي و دنياي دانشگاهها مطرح كرد: چرا از سرمايه عظيم علمي و روشنفكري، چنان كه بايد و شايد، استفاده نمي شود؟ گاهي يك شعر و يك قصيده تأثيري مي گذارد كه بسياري از پولها و ثروتها نمي تواند آن اثر را به وجود آورد. يك روز يك شاعر فلسطيني قصيده اي گفت و دلهاي دنياي عرب را به شورش وادار كرد - اين مربوط به سال 67 يا 68 است - گاهي يك شگرد خوب رسانه اي يا يك حركت هماهنگ تبليغاتي، از بستن شيرهاي نفت اثرش بيشتر مي شود. آنچه كه ما امروز احتياج داريم، اين است كه كساني كه مشغول مبارزه هستند، روحيه پيدا كنند و بدانند آينده آنها اميدبخش است. متأسفانه گاهي عكس اين ديده مي شود. دستگاههاي تبليغاتي غرب تلاش مي كنند تا اين اميد را در هم بشكنند. در همين ماههاي اخير كه انتفاضه حداكثر احتياج را به حمايت و كمك داشت، ديده شد كه در دنياي اسلام بعضي از قلمها به مطالبي كشانده شد كه براي انتفاضه سم بود. از ناتواني و ضعف انتفاضه حرف زدند؛ اينها سم است. معناي اين مطالب اين است كه ملت فلسطين هيچ راهي جز تسليم و به خاك افتادن در مقابل صهيونيستها ندارد. البته امريكا و اسرائيل هم به چيزي كمتر از تسليمِ مطلق فكر نمي كنند، اما آنها دشمنند و البته اشتباه مي كنند. اين چيزي است كه پيش نخواهد آمد. آنها جز به تسليم مطلق از طرف فلسطينيها قانع نيستند؛ رفتار آنها با طرف فلسطيني، يك بار ديگر اين را ثابت كرد. آنها حاضر نيستند هيچ امتيازي به

طرف فلسطيني بدهند. آنها مي خواهند از طرف فلسطيني هم به عنوان يك ابزار براي نابود كردن انتفاضه فلسطين استفاده كنند. به كمتر از اين قانع نيستند. ما نبايد به تسليم كردن و نوميد كردن ملت فلسطين كمك كنيم؛ ما بايد حقيقت را بيان كنيم. حقيقت، اميد و افق تازه و به لرزه درآمدن زانوان صهيونيستها و محتاج شدن و مستأصل شدن قدرتهاي حامي صهيونيستها در مقابل حركت عمومي ملتي است كه متّكي به ايمانش حركت مي كند. آن ملتي كه يكپارچه حركت مي كند و به ايمان خود متّكي است، شكست پذير نيست. ما بايد اين حقايق را براي ايجاد اميد بيشتر در دلهاي كساني كه وسط ميدان و صحنه اند، روشن كنيم و زمينه رواني مقاومت را فراهم نماييم. وظيفه رسانه ها اين است كه كاري كنند تا زمينه روانيِ مقاومت پيدا شود. امروز در دنيا رسانه هاي صهيونيستي تجاوزهاي مكرّر و همه روزه اسرائيل را به صورت گذرا مطرح مي كنند. اگر مي توانستند همين را هم مطرح نكنند، نمي كردند؛ منتها مصالح رسانه اي آنها ايجاب مي كند كه مطرح كنند؛ ولي خيلي گذرا، خيلي سطحي، خيلي ناقص و گزينشي؛ اما عمليات فلسطينيها را كه دفاع از وجود و شرف و ميهن و سرزمينشان است، طوري منعكس مي كنند كه گويا اسرائيل مظلوم است! مظلوم واقعي را كه ملت فلسطين است، تروريست و جنايتكار جلوه مي دهند؛ اما متجاوزِ سفّاكِ جنايتكار را مظلوم نشان مي دهند. امروز رسانه هاي دنيا اين كار را مي كنند؛ سياستمدارها هم در اظهارت خود، همين حرفها را تكرار مي كنند. سيستم رسانه اي اسلام و سيستم رسانه اي عرب بايد طوري رفتار كند كه معنايش اين نباشد كه از معركه دور است. شما وسط ميدانيد؛

چه بخواهيد و چه نخواهيد. امروز، روزي است كه هر اقدام ما، در آينده تاريخ اثر مي گذارد و ثبت خواهد شد. ما اميدواريم كه همه دنياي اسلام اين قضيه را با همه ي ابعادش به روشني درك كند و بر طبق آنچه وظيفه اوست، عمل كند. اميدواريم خداي متعال بركات و فضل خود را بر ملت فلسطين و بر دنياي اسلام نازل كند و آنها را مشمول لطف و نصرت خود قرار دهد. ما آفاق را روشن مي بينيم. ما با ايستادگي، آينده خوبي را براي دنياي اسلام و فلسطين پيش بيني مي كنيم. ما معتقديم كه مرگ دنياي اسلام و ذلّت و تحقير نهايي او روزي است كه در مقابل فزون طلبي استكبار و صهيونيسم عقب بنشيند و تسليم آن شود. اميدواريم خداوند چنين روز و چنين وضعيّتي را هرگز براي دنياي اسلام پيش نياورد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) جمال الدّره، پدر شهيد محمدالدّره.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار پرسنل نيروى هوايى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار پرسنل نيروي هوايي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم دوستان عزيز و كاركنان گرامي نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران! خيلي خوش آمديد. روز نوزدهم بهمن مشمول مرور زمان نشد و نخواهد شد. با اين كه بيست وسه سال از آن روز مي گذرد، اين خاطره همچنان مثل گوهر تابناكي در پيشاني نيروي هوايي ما مي درخشد. اهميت اين حادثه در آن روز، از چند جهت بود؛ اما مهمترين جهت اين بود كه اين بخش از ارتش اعلام كرد كه براي تحقّق بخشيدن به آن آرمان بزرگ، به صورت علني در كنار ديگر آحاد و قشرهاي ملت ايران ايستاده است؛ و نشان داد كه در پُست خود حاضر است همه وظايفي را كه عقل و

دين و وجدان و احساسات و عواطف او بر دوشش مي گذارد، با رشادت تمام ايفا كند. در عمل هم اين را ثابت كرد. در دوران بعد از پيروزي انقلاب، حتّي پيش از شروع جنگ تحميلي و بعد از آن تا پايان جنگ و تا امروز، نيروي هوايي سرِ پُست خود حاضر بود و وظايفي را كه شرع و عقل و وجدان و عواطف بر دوش او مي گذاشت، به انجام رسانيد. نيروي هوايي كوتاهي نكرد. يك نكته اين است كه در آن روز حضور نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران - كه در واقع نماد نيروهاي مسلّح هم محسوب مي شد - وحدت ملت را تكميل كرد و همين وحدت، كارساز شد. امروز نيز همين طور است. امروز هم وحدت و همدلي و يگانگي همه قشرهاي ملت، از نظامي و غير نظامي و بخشهاي مختلف نيروهاي مسلّح، كارساز خواهد بود. امروز تهديد، آن تهديد نيست. شكلها و انواع تهديدها و وظايف، در طول زمان تغيير پيدا مي كند؛ اما روح مسأله، يكي است. امروز هم وحدت كارساز است و ملت ما به آرمانهاي بزرگ خود، با وحدت مي تواند دست پيدا كند. آن روز نيروي هوايي نشان داد كه حاضر است سرِ پُست خود بايستد و وظايفش را انجام دهد؛ امروز هم عيناً بايد در يكايك افراد ما در قشرهاي مختلف، از جمله در نيروهاي مسلّح و از جمله در نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران، اين احساس وجود داشته باشد. نيروي هوايي بايد مأموريت خود را با همه وجود، گرامي بشمارد و خود را براي ايفاي آن مأموريت، هميشه آماده نگه دارد. نفس آمادگي و هوشياري و حسّاس بودن

يك ملت در قبال شرايط، مي تواند او را از بسياري از آسيبها محفوظ نگه دارد. ملتها چوب غفلتهاي خود را مي خورند؛ همچنان كه چوب اختلافهاي خود را مي خورند. امروز امّت اسلامي اگر در مقابل تهديد قرار مي گيرد و اگر به جنگ صليبي تهديد مي شود، اين ناشي از غفلتي است كه متأسفانه در بسياري از بخشهاي اين امّت بزرگ به چشم مي خورد؛ همچنين ناشي از يكپارچه نبودن اين حجم عظيم و اين پيكره بزرگ است. ما به سهم خود به عنوان ملت ايران، به عنوان پرچمداران اسلام، به عنوان مناديان استقلال و عزّت و شرف يك ملت، بايد اين آسيبها را به درون خود راه ندهيم. ملت ما امروز در دنيا به عنوان ملتي كه استقلال و شرف ملي و آرمانها و خواستهاي خود را قرباني خواستهاي قدرتهاي استكباري نخواهد كرد، شناخته شده است. از اوّلِ انقلاب اسلامي، آن چيزي كه بيش از همه، قدرتهاي زياده خواه و سلطه طلب دنيا را نسبت به اين انقلاب و اين نظام حسّاس كرد و به موضعگيري انداخت، همين روحيه بود. احساس كردند اين نظام، اين حكومت و اين ملت، آن حكومت و ملتي نيست كه با اشاره يك قدرت بزرگ - چه امريكا و چه شورويِ آن روز - حاضر باشد از حرف و راه و منافع و عزّت خود دست بكشد؛ چون اين روحيه را اسلام به آنها داده بود؛ چون ايمان آنها پشتوانه آن بود. آن قدرتها، با اسلام و ايمان اين مردم دشمني كردند؛ والّا اگر اسلامشان، اعتقاد خشك و بي روحي بود كه در عمل و رفتار و انگيزه ها و هدفگيريها و رفتار سياسي و ملي اينها اثر

نمي گذاشت، مي توانستند از اسلام هم به راحتي اغماض كنند. مسأله براي ابرقدرتها، سيطره بر عالم است. امروز قدرتهاي بزرگ جهان، چه به خاطر انرژي - نفت و گاز - چه به خاطر بازارها، چه به خاطر فروش محصولاتشان و چه به خاطر پشتوانه سياسي و اقتدار نظامي شان، ناچارند دامنه سيطره و نفوذ خود را در دنيا توسعه دهند. اگر ملتها پامال مي شوند و منافع ملي شان نابود مي گردد، براي آنها هيچ اهميتي ندارد. آنها فقط به منافع خود - كه در بسياري از موارد، نامشروع هم هست - مي انديشند. البته هر ملتي - از جمله، ملتهاي قدرتهاي بزرگ - حق دارند به منافع خود بينديشند؛ آن منافعي كه به خاطر پامال كردن منافع ملتهاي ديگر، نامشروع نباشد؛ ولي آنها اين حدّ و مرز را قائل نيستند. پرچمي كه برمي دارند، پرچم حقوق بشر و آزادي و دمكراسي است. بر روي پرچمهاي خود، عناوين فريبنده را نقش مي كنند؛ اما آنها، هم به مردم دنيا دروغ مي گويند، هم به مردم خود دروغ مي گويند. هدف آنها سيطره بر دنياست. شما به كشورهاي اين منطقه نگاه كنيد - كشورهايي كه به حمله نظامي تهديد نمي شوند و مورد تهاجم امريكا و امثال آن قرار نمي گيرند - دولتهايي بر اين كشورها حكومت مي كنند كه كشور و ملتشان را يكپارچه و يكسره در اختيار سياستهاي امريكا قرار داده اند. فقط اينها هستند كه خوبند! فقط اينها هستند كه بايد تهديد نشوند! توقّع آنها از ملت بزرگ و دولت مردمي ايران و نظام سر تا پا شرف جمهوري اسلامي اين است كه مثل آن كشورها، دست نشانده، مطيع امر، گوش به فرمان و مجري سياستهاي آنها شوند؛ و

اين نشدني است. آنها در دفاع از آزادي و دمكراسي دروغ مي گويند؛ به دليل اين كه در طول تاريخ سي، چهل سال گذشته سيطره امريكا بر بسياري از كشورهاي دنيا، هميشه پشتيبان دولتها و قدرتهاي مستبد - ولي مطيع آنها - بوده اند. در ايران هم اين گونه بود. حكومت شاه، حكومتي مستبد و غيرانساني بود كه بويي از مفاهيم دمكراسي و امثال اينها نبرده بود؛ اما تسليم آنها و در اختيارشان بود. نفت ايران متعلّق به آنها بود؛ سياستهاي نفتي صددرصد منطبق با اراده آنها بود؛ حضور آنها در سرتاسر مراكز قدرت در ايران، محسوس بود؛ ارتش در پنجه اقتدار آنها قرار داشت؛ منابع مالي، صددرصد مورد استفاده آنها و در اختيارشان بود؛ لذا شاه مستبد، فاسد، رشوه بگير و بي اعتناي به مصالح ملي، از نظر آنها مطلوب و مقبول بود. آنها اين را مي خواهند. آنها حكومتي را كه به خاطر منافع ملي به آنها پاسخ نمي دهد، به خاطر شرف ملي تسليم آنها نمي شود، به خاطر عزّت ملي و هدفهاي ملت خود به آنها اعتنا نمي كند، دوست نمي دارند؛ بنابراين با او كينه ورزي مي كنند؛ آن گاه خود را پشتِ پرچم دمكراسي و آزادي پنهان مي سازند. اين منطق در دنيا، شكست خورده است. چنين منطقي، منطقي نيست كه امروز دنيا آن را بپذيرد و بپسندد و هواداران آن منطق بتوانند به توفيق خود اميدوار باشند. قدرتهاي پوشاليِ تهي از معنويّت و فكرِ درست و جهتگيريهاي انساني، اگر به بيش از اسلحه اي كه امروز با آن مجهّزند، مجهّز باشند، راه به جايي نخواهند برد. سردمداران امريكا گله مي كنند كه چرا ملت ايران از ما متنفّر است. فقط ملت ايران از شما

متنفّر نيست. همه دنيا از شما نفرت دارند؛ ملتها از شما نفرت دارند. شما در امريكاي لاتين مورد تنفّر نيستيد؟! شما در سرتاسر آسيا ميان ملتها مورد تنفّر نيستيد؟! شما حتّي در خود اروپا مورد تنفّر ملتهاي اروپا هستيد! شما براي خودتان چه گذاشته ايد تا ملتهاي جهان و انسانها از شما متنفّر نباشند؟ يك رژيم مستكبر، متكبّر، زورگو و مزوّر، چه توقّعاتي دارد كه ملتهاي دنيا به او محبّت بورزند؟! مگر چنين چيزي ممكن است؟! بله؛ ملت ايران با كسي ابتدائاً سرِ جنگ ندارد؛ اما از مداخله گر و سلطه طلب متنفّر است. از مركز قدرتي كه بخواهد منافع اين ملت را در مقابل منافع نامشروع خود ناديده بگيرد و لگدمال كند، متنفّر است. از كساني كه پرچم دمكراسي و آزادي و حقوق بشر را بلند مي كنند، اما از رژيمي مثل اسرائيل كه صد در صد ضدّ حقوق بشر است، اين گونه دفاع مي كنند و در افغانستان آن رفتار را مي كنند و با اسراي جنگيِ خود آن رفتار را مي كنند و با ملتهاي دنيا آن رفتار را مي كنند، متنفّر است. ملت ايران بيدار است. دلهاي پُر از ايمان اين ملت، به يكديگر متّصل و مرتبط است. ملت ايران داراي آرمانها و هدفهاي بلند است. ملت ايران در طول سالهاي متمادي، طعم ذلّت و تحقيرشدگي را در دوران رژيم وابسته پهلوي چشيده است. براي ملت ايران بازگشت به دوران تحقير به وسيله قدرتهاي بزرگ، امكان پذير نيست. اين ملت بيدار شده است و طعم عزّت را در سايه انقلاب اسلامي و نظام اسلامي چشيده است. بله؛ هر كس بخواهد حيثيّت و هويّت ملت ايران را مخدوش كند، مورد تنفّر

ملت ايران است. همه در دنيا بدانند، ملت ايران ابتدائاً متعرّض نمي شود؛ چون ما سلطه طلبي را هم مثل سلطه پذيري زشت مي دانيم. نه سلطه مي پذيريم و نه خودمان طالب سلطه ايم؛ اما هر كس به اين ملت تعرّضي كند و منافع او را تهديد نمايد، مورد عكس العمل تند و پشيمان كننده اين ملت قرار خواهد گرفت. به همه شما عزيزانم توصيه مي كنم، در جايگاهي كه كار اساسي را مأموريت و قانون و حكم عقل و دين و وجدان شما بر دوش شما نهاده، با كمال قدرت و عزّت و هوشياري حاضر باشيد. نگذاريد غفلت، شما را از پرداختن به كار اساسي اي كه بر دوش شماست، باز بدارد. اين فقط وظيفه شما نيست؛ وظيفه همه ماست. همه ملت بايد هوشيار باشند. البته نيروهاي مسلّح نقش ويژه خود را دارند و نيروي هوايي هم در اين ميان نقش ويژه خود را دارد. مراقب باشيد، دقّت كنيد و كار نيكو و بهنگام و دقيق انجام دهيد و بدانيد خداي متعال مردمي را كه با ايمان و جديّت و پشتكار و كوشش و عقل و هوشمندي خود در راهي قدم مي گذارند، هميشه كمك مي كند. اين سنّت تاريخ است. كسي كه ضربه مي خورد، از غفلت و بدكاري و سستي و بي حاليِ خود ضربه مي خورد. ملتي كه سرِ كار خود و در پُست خود و در انجام وظيفه خود كوشاست، پيروز است و كارها را پيش خواهد برد. اين چيزي است كه ما فقط در كتابها نخوانده ايم و فقط به حكم استدلال عقلي به آن پايبند نشده ايم؛ آن را در عمل مشاهده كرده ايم. بيست و سه سال است كه ما هر جا به

خود پرداخته ايم و كوشش و جدّ و ايمان و توكّل و هوشمندي و عقل خود را به كار گرفته ايم، پيروز شده ايم؛ اما هر جا ضربه خورده ايم، يكي از اين اركان را كم داشته ايم. هر جا شكست خورده ايم، يك گوشه كار را خودمان لنگ كرده ايم. اين درس بزرگي است كه اگر ديگران در كتابها آن را خوانده اند، ما در تجربه عملي آن را ديده ايم و لمس كرده ايم. نيروي هوايي در اين مدت تجربه هاي گرانبهايي داشته است. روز نوزدهم بهمن سال 57، من خودم در كنار جماعتي از نيروي هوايي كه به مدرسه علوي آمدند و امام را زيارت كردند، حضور داشتم. امروز هم من در كنار شما هستم و خدا با ماست. در آن راه و خطّ روشن و افتخارآميزي كه پيش پاي ما نهاده شده است، همه ما بايد كوشا باشيم. بدانيد روزي فرا خواهد رسيد كه به چشم خود ببينيد دشمن متكبّر و مستكبر، در مقابل شما زبون و عاجز و ضعيف شده است. از خداوند متعال، دوام و افزايش توفيقاتش را براي همه شما و همه نيروهاي مسلّح و همه ملت ايران مسألت مي كنم و اميدوارم توجّهات حضرت بقيةاللَّه اعظم ارواحنافداه و ادعيه زاكيّه او شامل حال همه شما باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در پايان درس خارج فقه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در پايان درس خارج فقه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امروز من مي خواهم در بخشي از وقت مباحثه، راجع به حادثه ي بسيار مهم بيست ودوم بهمن - كه در آستانه آن قرار داريم - چند جمله اي عرض كنم. درباره حادثه ي پيروزي انقلاب و بيست ودوم بهمن، خيلي حرف زده شده و سالهاست كه مطالبي گفته شده است؛ اما

حقيقت اين است كه هنوز اهميت و عظمت و ابعاد اين حادثه براي خود ما درست روشن نيست. ما مي دانيم و مي بينيم اين حادثه، خيلي عظيم است؛ اما تا وقتي نزديك هستيم، درست نمي توانيم ابعاد آن را درك كنيم. تاريخ قضاوت خواهد كرد. كساني كه اين حادثه را از دور مي بينند و مي توانند آن را در مجموعِ حوادث تاريخي مشاهده كنند، به عنوان يك لحظه تاريخي مي فهمند اين حادثه چقدر عظيم است. حادثه بيست ودوم بهمن و پيروزي انقلاب، پايان تحقير ملت ايران بود. ملت ايران در طول قرنهاي متمادي تحقير شده بود. يك مدت به وسيله سلاطين مستبد تحقير مي شد؛ يعني در دورانهاي قديم كه هنوز استعمار و سلطه و نفوذ خارجي نبود، پادشاهاني بودند؛ بعضي مقتدر، بعضي هم ضعيف و بي كفايت؛ اما بدون استثناء همه آنها اين ملت را تحقير مي كردند. اگر شما به خاطراتي كه بعضي از سلاطين يا فرزندان و شاهزادگانشان نوشته اند، مراجعه كنيد، به خوبي مي بينيد كه تلقّي آنها اين بوده كه ايران، مِلكي متعلّق به آنهاست؛ يك مشت رعيت هم در اين مِلك براي آنها كار مي كنند. حقوقي داشته باشند؟ نه. اراده آنها معتبر باشد؟ نه. بنابراين تلقّي آنها از ملت و كشور و خودشان، اين قدر تلقّي غلط و مفتضحي بود. واقعاً تصوّر مي كردند كه اين جا مال آنهاست؛ اگر كسي از آحاد ملت خدمتي مي كند و كاري انجام مي دهد، طبق وظيفه اش عمل مي كند. كساني هم كه كوتاهي مي كنند، سركشاني هستند كه به منافع حاكمِ زورمند و مستبد ضربه وارد آورده اند! در دوره ديگري هم كه تقريباً بعد از مشروطيت شروع شد، اين تفكّر به كلّي برنيفتاد و تا آخر دوران سلطنت وجود

داشت. مثلاً سلاطين پهلوي علي رغم اين كه ادّعاي مدرنيته مي كردند و مي خواستند خود را با مفاهيم دنيا آشنا نشان دهند، در ذهنشان جز اين، چيز ديگري نبود؛ كشور را متعلّق به خودشان و خود را مالك كشور و صاحب سرنوشت اين ملت مي دانستند. در دوره اخير، يك بخش ديگر هم اضافه شد و آن نفوذ خارجي بود؛ كه اين از اواخر دوره قاجار شروع شد و در دوره پهلويها به اوج خود رسيد؛ زيرا رضا خان را انگليسيها بر سرِ كار آوردند و مقدّمات كارش را فراهم كردند؛ آنها اطراف كارش را نگه داشتند و به او ديكته كردند كه چگونه حركت كند. بعد از او هم، پسر او را باز انگليسيها بر سرِ كار آوردند، كه اينها جزو مسلّمات تاريخ است و ادّعا نيست. ما گاهي در گذشته، اين چيزها را به صورت حدس و تحليل مي گفتيم؛ ليكن بعد اسناد و مدارك فراواني رو شد و معلوم گرديد كه اين افراد را به دست خودشان آورده اند. اينها مجري سياستهاي خارجي بودند؛ يك مدت عمدتاً مجري سياستهاي انگليس، بعد هم پس از دوره مصدّق، مجري سياستهاي امريكا. گاهي هم ممكن بود در بعضي از قضايا، به خاطر برخي از منافع خود - نه به خاطر منافع ملت - از اين كه سياستي را امريكا به آنها ديكته مي كند، در دل خود ناراحت هم باشند؛ اما بالاخره مجري سياستهاي آنها بودند؛ بروبرگرد نداشت. دولت را آنها معيّن مي كردند و نخست وزيرها بايد مورد تأييد آنها قرار مي گرفتند. آنها گاهي براي اين كه گوش شاه را مقداري بتابانند تا مبادا به فكر سركشي بيفتد، نخست وزيري را كه با او ميانه چنداني

نداشت، بر او تحميل مي كردند، كه اين مكرّر اتفاق افتاد؛ يعني شخصي را كه او خيلي نمي پسنديد، اينها مي گفتند بايد نخست وزير باشد؛ او هم مجبور بود و عمل مي كرد. مملكت، اين گونه در اختيار بيگانه و سياستهاي امريكايي بود. اين، مخصوص سياستهاي نفتي هم نبود؛ در همه شؤون مملكت، سياستهاي آنها حاكم و غالب بود و اجرا مي شد؛ چه در مسائل نفتي، چه در زمينه مسائل صنعتي كردن كشور، چه در اداره سياست خارجي و موضعگيري در مقابل كشورهاي دنيا. اگر در داخل كشور، كسي در ميان مسؤولان دولتي، يك وقت به اين فكر مي افتاد كه به نحوي خود را به جاي ديگري هم متّكي كند - مثلاً به بلوك شرق در آن روز، يا به يك قدرت ديگر - چنانچه امريكاييها مي فهميدند و مي دانستند، يا او را از قدرت خلع يد مي كردند، يا به نحوي او را به آن مركزي كه خودشان مي خواستند، برمي گرداندند. بنابراين بين قدرتها ميدان رقابت بود كه نفوذ كداميك در اين كشور بيشتر باشد؛ كه البته قدرت مسلّط، قدرت امريكا بود. ملت در اين بين، اراده و خواست و قدرتي نداشت. بالاترين مصيبت براي يك كشور و يك ملت اين است كه ناديده گرفته شود و در خانه خود مورد اهانت قرار گيرد و تحقير شود. همه چيز دنبال اين وجود دارد: مشكل اقتصادي هست، مشكل فرهنگي هست، بي اعتنايي به عقايد و آرمانها و فرهنگ ملي هست. اينها چيزهايي است كه جزو نتايج قهري سلطه بيگانه بر كشور است. يكي از مهمترين هدفگيريهاي قيام مردم و انقلاب شكوهمند اسلامي، قطع اين سلطه بود؛ لذا در همان ايام شما ملاحظه مي كنيد كه

شعارهاي مردم به مسائل خارجي هم متوجّه بود و عليه امريكا و انگليس و حاميان شاه و عليه اسرائيل شعار مي دادند. در طول زمان، هميشه وجدان عمومي مردم از تسلّط خارجيها متأذّي بود؛ اما اين انقلاب عظيم كه با مطرح كردن شعارهاي اسلامي و برافراشتن پرچم اسلام و بازگشت به دين و هويّت ديني آغاز شد و پيشقراول آن هم مراجع و بزرگان علما بودند، روح استقلال طلبي را در مردم اشباع و ارضاء كرد. مردم فهميدند كه با تكيه به اسلام و تمسّك به آن خواهند توانست پوشش تحقير را كنار بزنند؛ لذا اين يكي از جهات مبارزه شد. البته مردم اسلام را دوست داشتند.اگر از مردم، فداكاري و ازخودگذشتگي سر زد، به خاطر اسلام بود؛ والّا اگر فقط مسأله استقلال بود و انگيزه اسلامي در كار نبود، يقيناً اين فداكاريها و ايثارگريها و مجاهدتهاي بزرگ تحقّق پيدا نمي كرد و معلوم نبود سرنوشت نهضت به كجا برسد؛ لذا از روز اوّل، با اين حركت و نتايج و آثار و بركات آن - كه نظام جمهوري اسلامي است - و با آنچه كه آنها تشخيص دادند ريشه اين حركت است - يعني ايمان اسلامي و اعتماد به خداوند و دلبستگي به حاكميت دين - مبارزه سرسختانه اي شروع شد. نبايد خيال كرد كه اين مبارزه سازمان يافته براي براندازي نظام جمهوري اسلامي، مربوط به اين اواخر است؛ نه، از روز اوّلِ بروز اين فكر - يعني از همان لحظه اي كه فهميدند اين نظام به اسلام متمسّك است - اين مبارزه به صورت فعّال شروع شد. منتها مشكل دشمنان ما هميشه اين بوده و امروز هم تا حدود

زيادي اين مشكل را دارند كه با مسائل ملت ايران آشنا نيستند و مردم را نمي شناسند. نمي توانند چگونگي تأثير و تأثّر تفكّرات معنوي و اسلامي را در مردم، درست كشف كنند. نمي توانند عنصر روحانيت، جايگاه و تأثير آن و چگونگي اين تأثير را درست بفهمند. بنابراين بيگانگيِ آنها از اين حقايق، براي آنها مشكل ساز بوده و تا امروز هم هست. در اين چند سال، همه كارهايي را كه مي توانستند بكنند، كردند؛ كارهايي كه براي آنها كم هزينه باشد و هزينه هاي سنگين را بر آنها تحميل نكند و مقاصدشان را برآورده كند. واقعاً انسان وقتي نگاه مي كند، مي بيند اينها هر كاري مي توانستند، كردند؛ از ترتيب دادن كودتا، از تحريك كردن عناصري در داخل، از راه انداختن جرياناتي عليه نظام، از مطرح كردن شعار، از دادن پول، از پشتيباني فكري و نرم افزاري؛ حمله نظامي هم كردند و از مهاجم نظامي هم سالها حمايت كردند. آنچه در اين اواخر پيش آمده است و اينها به حالت تهديد زباني و تهديد به جنگ باز گشته اند، از يك جهت مايه مژده است. پيداست كه فعّاليتهاي سياسي و امنيتي و تبليغاتي آنها، مقصود مورد نظرشان را تأمين نكرده است؛ والّا اگر اينها با كار سياسي و تبليغاتي و پوششهاي گوناگون خبري و اين همه كارهايي كه در آنها استاد و مجرّب هم هستند، توانسته بودند به مقصود خود دست پيدا كنند، مسلّم به سمت كارهاي پُرهزينه نمي آمدند؛ چون براي هر دولتي در دنيا، برخورد نظامي، كار بسيار پُرهزينه و خطرناكي است. اين كه لحن را خشن كردند و رئيس جمهور امريكا اين طور عليه ايران و ملت ما و نظام جمهوري اسلامي حرف مي زند،

از ناكامي در آنچه كه مي خواستند در طول سالهاي متمادي با روشهاي سياسي و تبليغاتي و امنيتي انجام دهند، حكايت مي كند. هدف از همه اينها اين است كه آن بساط برچيده گذشته را دوباره سر پا كنند؛ آن سلطه و نفوذ نامشروع و جهنّمي را بار ديگر بر ملت و كشور ايران، با اقتضائات اين زمانه برقرار كنند. اميدشان به اين است كه شايد مسؤولان جمهوري اسلامي مرعوب شوند. اميدشان به اين است كه شايد بين آنها اختلاف به وجود آيد؛ اميدشان به اين است كه شايد بتوانند مردم را دچار ترديد و تزلزل كنند. تهديد، هميشه به معناي اقدام نيست. يكي از فوايد تهديد اين است كه بلكه بتوانند طرف مقابل را مرعوب و از ميدان خارج و وادار به تسليم كنند و يا بتوانند در صف يكپارچه مسؤولان، يا در صف مسؤولان و مردم، يا در دل مردم ايجاد ترديد كنند. به همين خاطر است كه فردا - يعني بيست ودوم بهمن - تظاهرات مردمي در حركت ملت ايران اهميت بسيار فوق العاده و تعيين كننده اي دارد. بنده ترديد ندارم و به فضل الهي شاهد خواهيم بود كه مردم و در كنارشان مسؤولان، در اين ميدان هم - ميدان حضور در راهپيمايي فردا - مثل همه ميدانهاي ديگر، با صلابت، با اتّحاد و با نشاط و قدرت، حضور پيدا خواهند كرد و يك بار ديگر توي دهن دشمنان ايران خواهند زد. اميدواريم خداي متعال، به ما كه مسؤوليتهايي را در قبال اين ملت قبول كرده ايم، اين آگاهي و هوشياري را بدهد كه قدر اين مردم و فهم و تشخيص و اقدام آنها را بدانيم و

به وظايف خود در قبال آنها عمل كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت على بن موسى الرّضا عليه السّلام

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت علي بن موسي الرّضا عليه السّلام در روز عيد سعيد غدير خم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الهداة المهديين المعصومين، سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: «اليوم يئس الّذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم واخشون اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الأسلام دينا».(1) روز بسيار بزرگ و پُركرامتي است. خدا را سپاسگزارم كه اين توفيق را عنايت فرمود تا در روز عيد مبارك غدير، در زير سايه مرقد مطهّر حضرت علي بن موسي الرّضا عليه الصّلاةوالسّلام با شما برادران و خواهران عزيز - از مردم مشهد و زوّار اين آستان بلندپايه - در اين جا اجتماع كنيم و به بزرگداشت غدير بپردازيم. عيد سعيد غدير را به همه شما عزيزان، به همه ملت عظيم الشّأن ايران و به همه شيعيان و مسلمانان جهان تبريك عرض مي كنم. ملت عزيز ما در طول امسال و سال گذشته، ياد مبارك امير مؤمنان، علي بن ابي طالب عليه الصّلاةوالسّلام را گرامي داشته و اين دو سال به نام «سال امام علي» و «سال رفتار علوي» موجب شده است تا دلها به سمت آن كعبه محبوب قلوب عارفان و عدالت دوستان عالم، توجّه بيشتري پيدا كند. من در اين جا در آغاز عرايض خود لازم مي دانم اشاره گذرايي به مفهوم غدير بكنم. به حادثه تاريخي و عظيم غدير كه ما امروز آن را عيد گرفته ايم، نبايد فقط به چشم يك خاطره فرقه اي نگاه كرد. غدير

در حقيقتِ معناي خود، مخصوص شيعه نيست. اگرچه شيعيان به ميمنت نصب مولاي متّقيان به مقام امامت و ولايت، در اين روز عيد مي گيرند و شكرگزاري مي كنند؛ اما در حقيقت، روز غدير امتداد خطّ همه رسالتهاي الهي و اوج اين خطّ روشن و نوراني در طول تاريخ است. اگر به مضمون رسالتهاي الهي نگاه كنيم، مي بينيم كه در طول تاريخ نبّوتها و رسالتها، اين خطّ روشن دست به دست گشته، تا به نبيّ مكرم خاتم رسيده و در پايان حيات آن بزرگوار، تجسّم و تبلور آن به شكل حادثه غدير خود را نشان داده است. در اين جا لازم مي دانم به اهميت دعاي ندبه اشاره اي بكنم، كه در حقيقت خطابه غرّايي در تبيين باورها و آرزوها و شِكوه هاي فرقه اماميّه و شيعه در طول تاريخ خود است. اگر نگاه كنيد، همين خطّ روشن را در اوّلِ دعاي ندبه ملاحظه مي كنيد: «الحمد علي ما جري به قضائك في اوليائك».(2) از ابتداي تاريخ رسالتها تا دوران نبوّت خاتم، اين خطّ روشن ادامه دارد. مضمون رسالت كه عبارت است از دين خدا، در حقيقت شكل دادن و جهت دادن و قالب بخشيدن به همه تلاشهاي انساني است. دين، يعني صراط زندگي. اگر شما به يك جامعه انساني و به يك كشور نگاه كنيد، مي بينيد انسانها در اين جامعه، براي مسائل شخصي و عاطفي و معيشتي و عمومي خود، فعّاليتهاي متنوّع و گوناگوني دارند. دين، همه اين فعّاليتها را جهت مي دهد؛ آنها را هدايت مي كند و به كمك خرد انساني مي شتابد تا انسان بتواند اين فعّاليتها را طوري تنظيم كند و كنار هم بنشاند تا سعادت او را در دنيا

و آخرت تأمين كند. تلاشهايي كه انسانها مي كنند، بعضي مربوط به مسائل شخصي آنهاست كه بخش كوچكتري از فعّاليتهاي انساني را شامل مي شود - مثل معيشت و معنويّت و عواطف و ارتباطات شخصي آنها با اين و آن - اما بخش بزرگتر فعّاليتهاي انساني، فعّاليتهايي است كه در صحنه جامعه با تلاش جمعي صورت مي گيرد، كه به آن «سياست» مي گويند؛ سياستهاي اقتصادي، سياستهاي اجتماعي، سياستهاي نظامي، سياستهاي فرهنگي، سياستهاي مدني، سياستهاي بين المللي. اينها بخش عمده تلاش انسانها در زندگي خود است. چرا عمده است؟ چون اين سياستها در واقع افراد را در فعّاليتهاي شخصي خود به سمت و سوي خاصّي مي كشاند. عمده تلاش انسان، تلاش كلاني است كه جهتگيريهاي كلّي فعّاليتهاي شخصي و ريز و كوچك را هم جهت مي دهد. دين، به هر دو صحنه مربوط مي شود؛ هم صحنه تلاشهاي فرديِ انسان، هم صحنه سياست كه صحنه بسيار گسترده و وسيعي براي زندگي انسان است. دو آفت، هم دينداري را تهديد مي كند و هم سياست را. يكي از آفتهاي دينداري اين است كه دينداريِ يك جامعه يا يك شخص، با انحراف يا بي مبالاتي يا تحجّر و جمود يا فراموش كردن نقش عقل يا التقاط و از اين چيزها همراه شود. آفت ديگر دينداري اين است كه دين به زندگي شخصي محدود شود؛ عرصه وسيع زندگي جمعي انسانها و جامعه را فراموش يا درباره آن سكوت كند و از آن كناره بگيرد. دو خطر هم سياست را تهديد مي كند: يكي اين است كه سياست از اخلاق فاصله بگيرد و از معنويّت و فضيلت خالي شود؛ يعني شيطنتها بر سياست غلبه پيدا كند؛ هواهاي نفساني اشخاص، سياست

را قبضه كند؛ منافع طبقات زورگو و زرسالاران جوامع، سياست را به دست گيرد و به اين سمت و آن سمت بكشاند. اگر اين آفت به سياست خورد، آن گاه همه صحنه اجتماعي انسانها دچار عيب و آفت مي شود. آفت ديگرِ سياست اين است كه انسانهاي كوته بين، كودك منش و ضعيف، سياست را در دست گيرند و زمام سياست از دستهاي پُرقدرت خارج شود و به دست انسانهاي بي كفايت بيفتد. راهِ كار چيست؟ بهترين شكل و راهِ كار اين است كه در رأس سياست و اداره امور جوامع، كساني قرار گيرند كه دينداري و سياستگذاري آنها اين دو آفت را نداشته باشد؛ يعني كساني اداره امور جوامع را بر عهده گيرند كه ديندار و داراي معنويّت باشند؛ فكر ديني آنها بلند باشد؛ از انحراف و خطا و التقاط و كج بيني در دين مصون باشند؛ از تحجّر و جمود و متوقّف ماندن در فهم دين بركنار باشند؛ دين را ملعبه دست زندگي خود نكنند؛ از لحاظ سياست، انسانهاي باكفايت و باتدبير و شجاعي باشند و سياست را از معنويّت و اخلاق و فضيلت جدا نكنند. چنين كساني اگر زمام امور يك جامعه را به دست گرفتند، آن گاه جامعه از بيشترين خطراتي كه ممكن است براي آن پيش آيد، محفوظ خواهد ماند. اوج چنين وضعيّتي كجاست؟ آن جاست كه يك انسان معصوم از خطا و اشتباه در رأس قدرت سياسي و ديني قرار گيرد. امام يعني اين. امامِ معصوم، انسان والايي است كه از لحاظ ديني، قلب او آيينه تابناك انوار هدايت الهي است؛ روح او به سرچشمه وحي متّصل است؛ هدايت او، هدايت خالص است؛ از لحاظ اخلاق انساني،

رفتار و اخلاق او صددرصد همراه با فضيلت است؛ هواي نفس در او راهي ندارد؛ گناه بر او چيره نمي شود؛ شهوت و تمايلات انساني، او را مغلوب خود نمي كند؛ خشم و غضب، او را از راه خدا دور نمي كند؛ از لحاظ سياسي، بينش وسيع او آن چنان است كه آرامترين حركات و ريزترين حوادث را در صحنه ي زندگي جامعه، با چشم تيزبين خود مي بيند - كه اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام فرمود: «واللَّه لا اكون كالضبع تنام علي طول اللدم»؛(3) يعني من كسي نيستم كه بشود با لالايي او را خواب كرد - در مواجهه با حوادث زندگي و وقايع كمرشكن، از خود شجاعت و اقتدار روحي و معنوي نشان مي دهد؛ جانش براي او ارزشي ندارد، اما براي جان انسانها، حتّي مردم دور دست، حتّي زناني كه جزو پيروان دين او نيستند، ارزش قائل است و مي گويد اگر كسي از غصّه دق كند، حق دارد. اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام در مقابله با خطرها آن چنان شجاعانه عمل مي كند كه مي گويد كسي نمي توانست با فتنه اي كه من چشم آن را درآوردم - منظور، فتنه خوارج است - يا فتنه ناكثين درافتد. آن معنويّت و دين و اخلاق و فضيلت از يك طرف، آن بينش عميق و شجاعت و فداكاري و عواطف رقيق انساني در كنار صلابت و استحكام معنوي و روحي از طرف ديگر؛ همه اينها ناشي از عصمت است؛ چون خداي متعال او را به مقام عصمت برگزيده است و گناه و اشتباه در كار او وجود ندارد. اگر چنين كسي در رأس جامعه باشد، اوج مطلوب همه رسالتهاست. اين معناي غدير است. در غدير، چنين كاري اتّفاق افتاد. غدير را فقط

در حدّ يك نصب يا معرفي ساده كه پيغمبر اكرم كسي را معرفي كرد، تلقّي نكنيد. البته پيغمبر، اميرالمؤمنين را در حضور جمعِ چند ده هزار نفري مسلمانها به خلافت منصوب كرد. در اين ترديدي نيست و اين مطلبي نيست كه فقط شيعه آن را نقل كند. حادثه غدير را برادران اهل سنّت ما و محدّثان آنها در كتابهاي خود با همان خصوصيّاتي كه شيعه نقل مي كند، نقل كرده اند.(4) اين چيزي نيست كه كسي بتواند آن را انكار كند؛ اما قضيه در اين حد متوقّف نمي ماند. مسأله اين است كه از دوران حضرت آدم كه رشته نبوّتها و رسالتها شروع شد و بارها و بارها حكومتهاي نبوي در طول تاريخ تشكيل گرديد - مثل سليمان و داوود و كسان ديگري از بني اسرائيل تا زمان پيغمبر ما - آن جايي كه تركيبِ بديع و شيواي دين و سياست در اوج خود به صورت يك سنّت ماندگار درآيد و هدايت جامعه را تضمين كند، در قضيه غدير اتّفاق افتاد. لذا در همين دعاي ندبه اي كه عرض كردم، مي خوانيم: «فلمّا انقضت ايّامه اقام وليّه عليّ بن ابي طالب صلواتك عليهما و الهما هاديا اذ كان هو المنذر و لكلّ قوم هاد».(5) چقدر خوب است كه ما به معارفي كه به بركت هدايت اهل بيت عليهم السّلام اين طور ارزان در اختيار افكار ما قرار گرفته است، با دقّت و تأمّل، توجّه كنيم. دعاي ندبه - همان طور كه عرض كردم - يك خطبه غرّاست و تاريخچه اين فكر و ريشه اين حركت را از دوران رسالتها بيان مي كند. اگر دقّت كنيد، در اين دعا هيچ نقطه اختلاف انگيزي بين شيعه و سنّي - كه

جنگ تاريخيِ برافروخته شده به دست انسانهاي با انگيزه هاي مختلف است - وجود ندارد و مسأله امامت و ولايت به صورت استدلالي بيان مي شود. «اذ كان هو المنذر و لكلّ قوم هاد»؛(6) يعني پيغمبر داراي مقام رسالت و انذار و تبشير است؛ آغاز كننده يك راه و باز كننده افق در مقابل بشريّت است. اما پيغمبر، ابدي و دائمي نيست. جوامع، هدايت كننده لازم دارند. اين هدايت كننده را اسلام پيش بيني كرده است: معصومين در نسلهاي متعدّد پشت سر هم بيايند، زمام امور را به دست گيرند، جامعه را با تعليمات قرآنيِ ناب و خالص در طول چند نسل و چند قرن هدايت كنند و در واقع همه افكار و خصوصيات و رفتارها و خُلقيّات اسلامي را در جامعه اسلامي نهادينه كنند. البته بعد از آن، باز حجّت خدا در ميان مردم زنده مي ماند؛ چون دنيا و بشريت بدون قيام حجّت امكان ندارد؛ اما بشريّت راه خود را پيدا مي كرد، كه اين البته اتّفاق نيفتاد. نقشه و طرح كلّيِ اسلام اين است و اين معناي غدير است. امامت، يعني همان اوج معناي مطلوب اداره جامعه در مقابل انواع و اقسام مديريّتهاي جامعه كه از ضعفها و شهوات و نخوت و فزون طلبيِ انساني سرچشمه مي گيرد. اسلام شيوه و نسخه امامت را به بشريّت ارائه مي كند؛ يعني اين كه يك انسان، هم دلش از فيض هدايت الهي سرشار و لبريز باشد، هم معارف دين را بشناسد و بفهمد - يعني راه را درست تشخيص دهد - هم داراي قدرت عملكرد باشد - كه «يا يحيي خذ الكتاب بقوّة»(7) - هم جان و خواست و زندگي شخصي برايش

حائز اهميت نباشد؛ اما جان و زندگي و سعادت انسانها براي او همه چيز باشد؛ كه اميرالمؤمنين در كمتر از پنج سال حكومت خود، اين را در عمل نشان داد. شما مي بينيد كه مدّت كوتاهِ كمتر از پنج سال حكومت اميرالمؤمنين، به عنوان يك نمونه و الگو و چيزي كه بشريّت آن را هرگز فراموش نخواهد كرد، در طول قرنها همچنان مي درخشد و باقي مانده است. اين نتيجه درس و معنا و تفسير واقعه غدير است. ما دو سال با عنوان نام اميرالمؤمنين، جامعه و دلهاي خود را به عظمت اين مقام شامخ و اين چهره فراموش نشدنيِ تاريخ متوجّه كرديم؛ اما معناي آن اين نيست كه وقتي امسال - كه سال 80 است - تمام شود، ديگر رفتارهاي علوي و پرداختن به زندگي اميرالمؤمنين براي ما لازم نيست و تاريخ مصرف آن مي گذرد؛ نخير، ما هر لحظه احتياج داريم كه به آن نقطه الگو و خطِّ نشان و انگشت اشاره اي كه در زندگي اميرالمؤمنين وجود دارد، نگاه كنيم؛ از آن الگو بگيريم و فاصله طولاني بين خودمان و او را هر چه ممكن است، قدم به قدم كم كنيم. بزرگترين خطر براي نظام و حكومتي مثل نظام و حكومت ما كه با نام اسلام به وجود آمده، اين است كه ما فراموش كنيم الگوي حكومت ما، اميرالمؤمنين است؛ به الگوهاي رايج دنيا و تاريخ نگاه كنيم و خود را با آنها مقايسه كنيم؛ به روش حكومتهاي منحرفي كه در طول تاريخ روزبه روز به بشريّت ضربه زدند، نگاه كنيم كه اگر يك جنبه از زندگي انسان را رونقي بخشيدند، جنبه ديگري را دچار ضايعات جبران ناشدني

كردند. همّت جمهوري اسلامي بايد اين باشد كه خود را به آن الگويي كه در غدير معرفي شد و در دوران پنجساله حكومت اميرالمؤمنين، نمونه آن نشان داده شد، نزديك كند. اگر دقّت كنيد، مي بينيد جنگهاي اميرالمؤمنين در اين مدّتِ كوتاه، همه در راه جلوگيري از تبديل امامت و ولايت اسلامي به آن شكلهاي منحرف است؛ تبديل امامت به سلطنت؛ تبديل حكومت معرفت به حكومت جهالت؛ تبديل حكومت مبتني بر ناديده گرفتن منافع شخصي به حكومتي كه در رأس آن كساني باشند كه بيش از همه چيز، به منافع شخصي خود و جمع كردن مال و منال دنيوي مي انديشند. امروز در جمهوري اسلامي اگر بخواهيم سعادت اين كشور تأمين شود و مردم عزيز ايران با تواناييهايي كه خداي متعال در جوهر اين كشور و اين ملت قرار داده، به تمنيّات و آرزوهاي مشروع خود برسند، بايد همان خط را دنبال كنيم و دين و دنياي خود را از روي آن حكومت، الگو بگيريم: سياست ناآلوده به اغراض و اميال و شهوات؛ سياست الهام گرفته از دين و اخلاق؛ سياستي كه در شكل دهي آن، منافع عمومي ملت بر منافع شخصي و گروهي و قومي و منافع بيگانگاني كه همه دنيا را براي خود مي خواهند، ترجيح پيدا كند؛ سياستي كه در آن، دنيا و زندگي و معيشت مردم، در كنار عزّت، اقتدار ملي، آبروي جهاني، فرهنگ متعالي، پيشرفت علمي، معنويّت، فضيلت، دين و اخلاق تأمين شود. ما امروز اين را لازم داريم و اين به وسيله حاكمان و زمامداراني تأمين مي شود كه با ميل و انتخاب و خواست و عاطفه جوشان و بر طبق عقيده مردم بر

مسند مسؤوليت نشسته اند و كارها را دنبال مي كنند. اين مي شود نمونه كامل. اگر ما در جمهوري اسلامي اين خط و اين راه را دنبال كنيم - كه به توفيق الهي، اين كار، هم عملي است؛ هم نمونه ها و تجربه آن را در طول اين بيست و سه سال، مسؤولان كشور به دست آورده اند و هم مورد علاقه مردم است - آن گاه خدا راضي مي شود؛ مردم اعتماد بيشتري پيدا مي كنند و اقتدار نظام دنبال مي شود. البته در دو سالِ گذشته، بخصوص در همين سال جاري - كه سال رفتار علوي است - به بركت نام اميرالمؤمنين در اين كشور، فعّاليتهايي در جهت نزديك شدن به همان الگوي درخشان انجام گرفت. يك نمونه آن، همين مبارزه با مفاسد اقتصادي است. از اطراف و اكناف دنيا بلندگوهاي تبليغاتي با كمال تعجّب نسبت به اين جهتگيريِ نظام جمهوري اسلامي حسّاسيت نشان دادند و با عصبانيت خود، براي ما بيش از پيش روشن و ثابت كردند كه اين حركت، حركت درستي است. مبارزه با مفاسد اقتصادي و گرايش به سمت بي بندوباري در امور مالي و مسائل بيت المال، از جمله اوّلين خطوط برنامه اميرالمؤمنين بوده است. ما در نظام جمهوري اسلامي بايد افتخار كنيم كه اين راه را دنبال مي كنيم. بعضي مي گويند شما كه مي گوييد مبارزه با فساد اقتصادي، معنايش اين است كه مديران و مسؤولان زحمتكش نظام، مورد اتهام قرار گيرند! نه؛ اين غلط است. اگر فساد در بين دستگاههاي مختلف جايگزين شود، اصلاً اسم مبارزه و فكر مبارزه مطرح نخواهد شد. مبارزه، با آن پديده اي است كه به صورت عارضي و تحميلي، بر نظام وارد مي شود. دليل سلامت نظام

همين است كه وقتي مبارزه با مفاسد اقتصادي آغاز مي شود، مسؤولان طراز اوّل و مديران مياني نظام، با شور و شوق حقيقي وارد اين ميدان مي شوند. معناي آن اين است كه نظام به فضل پروردگار و به بركت اسلام و نام اميرالمؤمنين توانسته است جريان كلّي و اصلي خود را در بستر صلاح و سداد ادامه دهد. هر رودخانه تميزِ سالمي هم ممكن است چند جريان آلوده از اين طرف و آن طرف واردش شوند. ما مي خواهيم جلوِ اين را بگيريم. مديران ارشد و مسؤولان پيكره اصلي نظام، مثل آحاد مردم، از مبارزه با فساد خوشحال مي شوند. دشمنان اين ملت و كساني كه مي خواهند ما اين مبارزه را نكنيم تا فساد در جامعه جايگير شود، مبارزه با فساد را حمل مي كنند بر اين كه جامعه فاسد شده است! نخير؛ ما در دستگاه نظام اسلامي و جمهوري اسلامي با چيزهايي مبارزه مي كنيم كه در بسياري از نظامهاي جهاني، امروز به صورت يك عرف و كار رايج درآمده است؛ فساد در آن جا نهادينه شده است. مبارزه با فساد، يك حركت و رفتار علوي است و قاطعيّت علوي را لازم دارد و به فضل پروردگار مسؤولاني كه دست اندركار اين مبارزه هستند، با الهام از اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام بايد اين قاطعيّت را اعمال كنند و اعمال خواهند كرد. براي تلاش در جهت زندگي محرومان جامعه هم كه باز يكي از خطوط اصلي برنامه علوي است، امسال - كه سال رفتار علوي است - كار شد. البته مسؤولان، بسياري از كارها را انجام مي دهند، اما تبليغاتي روي آن نمي كنند كه همين هم خوب است. ما معتقديم وعده ها نبايد تبليغ شود. «خواهيم

كرد» نبايد عمده و درشت شود. البته مردم بايد بدانند كه دستگاه در اين صدد هست. آنچه را كه اتّفاق مي افتد و تحقّق پيدا مي كند، بايد به مردم بگويند كه البته در اين زمينه هم متأسفانه تبليغات ما تا حدود زيادي ناقص است. تلاشي كه امسال در مجموعه دولت و دستگاههاي مختلفِ آن براي ايجاد اشتغال شد، يك نمونه از همين فعّاليتهايي بود كه در جهت رفتار علوي صورت گرفت. البته اينها كافي نيست. من به برادران و مسؤولان در بخشهاي گوناگون اجرايي و دولت بارها تأكيد كرده و گفته ام كار بايد استمرار پيدا كند تا به نتيجه برسد و اثر آن در زندگي مردم ديده شود؛ اما شروع كار و آغاز حركت، خودش مبارك است. البته اين گونه حركات، جزو برنامه هاي معمولي دولت است؛ اما دور برداشتن اين حركت و برجسته شدن فعّاليتها، جزو بركات سال رفتار علوي است و اميدواريم ان شاءاللَّه به نتايجي برسد. پيمودن اين راه، دشمن و مزاحم دارد. بزرگترين دشمن اين راه عبارت است از دشمني كه در درون خود ماست و آن دشمن عبارت است از: راحت گرايي، غفلت گرايي، تنبلي گرايي، آسان گرايي و تمايل به پرهيز كردن از ميدانهاي دشوار. اين راه، جدّ و جهد و مجاهدت لازم دارد. تمايلات انحرافي انسانها - تمايل به مال دنيا، تمايل به منطقه هاي انحصاري زندگي، تمايل به شهوات گوناگون - موانع اين راه است كه بخصوص ما مسؤولان و برادران و خواهراني كه در بخشهاي مختلف كشور مسؤولند، بايد به خداي متعال پناه ببريم و مراقب باشيم و به همديگر تذكّر دهيم. اين دشمن دروني، البته خطرناكتر از دشمن بيروني است. اين راه، دشمنان

خارجي هم دارد. دشمنان بيروني كساني هستند كه نگاه مي كنند، مي بينند ايران اسلامي در حال تبديل شدن به يك الگو در دنياي اسلام است و آنها نمي خواهند اين طور شود. مي دانند كه اگر جمهوري اسلامي بتواند مسائل زندگي و مسائل مادّي و گره هاي گوناگون را - كه در هر كشوري كم و بيش وجود دارد - برطرف و باز كند و به زندگي مردم رونق و شكوفايي بخشد، آن گاه مسلمانها گرم و گيراتر به سمت اين الگو حركت مي كنند. لذا مرتب مانع ايجاد مي كنند. الان چند سال است كه به طور آشكار، در پيشرفت مسائل اقتصادي كشور، دشمنان ما از خارج به شيوه هاي گوناگون مانع ايجاد مي كنند. البته اين موانع به هيچ وجه نمي تواند يك ملت و يك دولت و يك نظام مصمّم و دولتمردان قاطع و شجاع را از ادامه كار باز بدارد. الان هم كه راههاي مختلف را براي جلوگيري از حركت و پيشرفت جمهوري اسلامي تجربه كرده اند و به نتيجه نرسيده اند، تهديد نظامي مي كنند. معناي تهديد نظامي اين است كه مانع تراشيهاي گوناگون در طول سالهاي متماديِ بعد از انقلاب تا كنون نتوانسته مقصود آنها را برآورده كند. البته من به شما عرض كنم، تهديد نظامي هم نمي تواند مقصود آنها را برآورده كند. البته من به فضل پروردگار در آينده نزديك پيرامون صحبتهاي رئيس جمهور امريكا و بيانيه روشنفكران وابسته به نظام استكباري اين كشور، صحبت مفصّلي خواهم كرد و ان شاءاللَّه اگر زنده بودم، آنچه را كه نظر ما در اين زمينه است، خواهيد شنيد. نمي خواهم الان وارد آن مقوله شوم؛ اما اگر بخواهيد خلاصه مطلب را بدانيد، اين است: سياستمداران امريكا و روشنفكران وابسته،

امروز در عمل و زبان خود، برخلاف همه ادّعاهاي صلح طلبي گذشته شان، جنگ را به صورت يك امر مقدّس جلوه مي دهند؛ اصول و ارزشهاي امريكايي را يك امر مطلق و مقدّس جلوه مي دهند. درست نقطه مقابل آن چيزي كه در طول سالهاي متمادي، تبليغاتچيهاي اينها تبليغ مي كردند و مي گفتند ما به تكثّرگرايي و احترام به عقايد انسانها قائل هستيم؛ دائم ادّعا مي كردند ما طرفدار صلحيم؛ ورود ما به فلان جا به خاطر صلح است؛ اقدام ما در فلان جا به خاطر صلح است. امروز در اظهارات خود به اين جا كشانده شده اند كه مجبورند جنگ را تقديس كنند و آن را يك امر مقدّس جلوه دهند. اين خطاي بزرگ و فراموش نشدني آنهاست كه همه ادّعاهاي گذشته شان را در چشم افكار عمومي دنيا بتدريج باطل مي كند. نمي فهمند هواي نفس، برداشتن چه گامهاي خطايي را بر آنها تحميل كرده است. اين گامهاي خطا را يكي پس از ديگري برداشته اند و باز هم برمي دارند. در دنيا چهره نظامي و جنگ طلب و خشني از خود نشان مي دهند كه براي قضاوت افكار عموميِ امروز و فرداي دنيا به شدّت محكوم كننده است. چاره اي هم ندارند. ادّعا مي كنند ما طرفدار دمكراسي و حكومت متّكي به آراء مردم هستيم؛ درعين حال از حكومتهاي متعدّدي كه با كودتا روي كار آمده اند، يا از حكومتهاي استبدادي اي كه در تشكيل آنها حتّي يك رأي مردمي دخالت نداشته است، حمايت مي كنند. اين رسوا شدن در مقابل افكار عمومي است. بدون اين كه بدانند و بفهمند چه كار مي كنند، اين خطاها يكي پس از ديگري آنها را وارد مراحل خطاي جديدتري كرده و مي كند. اينها مقدّمه سقوط است. با وقاحت و

بدون اين كه بدانند چه مي گويند، به يك ملت بزرگ و بافرهنگ و شجاع، ملتي كه كفايت خود را در طول سالهاي متمادي در ميدانهاي متعدّد نشان داده است، خطاب مي كنند و مي گويند شما بايد وابسته و ضعيف باشيد تا ما با شما دشمني و شما را تهديد نكنيم! ملت ايران اگر مقتدر و مستقل و متّحد و يكپارچه باشد، مورد رضايت و خوشايند آنها نيست. رضايت آنها در اين است كه ملت ايران اوّلاً در درون خود اختلاف پيدا كند، يكپارچگي از بين برود و افراد به جان هم بيفتند؛ يك عدّه، عدّه ديگر را به دليلي؛ و آن عدّه، عدّه اوّل را به دليل ديگري، نامشروع بدانند؛ ثانياً كشور به امريكا وابسته شود؛ مثل برخي از كشورهاي ديگر در منطقه، كه ملتهاي بيچاره شان بر اثر سوء سياست حاكمان، به امريكا وابسته اند؛ ثالثاً ملت ايران از لحاظ نظامي و سياسي ضعيف باشد و قدرت دفاع از خود و مرزهايش را نداشته باشد. اگر اين طور شد، آن گاه رئيس جمهور امريكا از مردم ايران راضي است. پاسخ ما اين است كه ملت ايران به بركت اسلام، عزّت و استقلال و يكپارچگي و وحدتي را كه به دست آورده و راه روشني را كه انتخاب كرده است، از دست نمي دهد؛ با اتّكاي به همين يكپارچگي و وحدت و قدرت دروني و ملي و تاريخ كهن و ارزشهاي ماندگار و پايدار اسلامي و با توكّل به خداي متعال، اين راه را ادامه مي دهد؛ در مقابل تهديدها مي ايستد و مي داند كسي كه بخواهد تيغ خود را با اين صخره مستحكم تجربه كند، جز شكسته شدن آن تيغ، سرنوشتي

براي او متصوّر نيست. بيش از دو هفته ديگر، شروع سال جديد شمسي، با شروع سال جديد قمري - يعني آغاز محرّم الحرام - همراه است. من مطمئنم ملت ايران با اين كه به سنّتهاي خود اهميت مي دهد و به آنها دلبسته است و با اين كه عيد نوروز را دوست مي دارد - و ما هم در طول سالهاي بعد از انقلاب تا امروز، هميشه عيد نوروز را يك عيد ملي و فرخنده دانسته ايم - اما امسال به خاطر تقارن با عاشوراي حسيني و ايام محرّم، به امام حسين و عاشورا و خونهاي شهداي كربلا احترام مي گذارد و حرمت محرّم را حفظ خواهد كرد. البته توجّه داريد، كساني هستند كه مايلند بين انگيزه هاي گوناگون در داخل كشور ما جنگ راه بيندازند. دلشان مي خواهد مردم را دچار دودستگي و اضطراب كنند. به آنها اعتنايي نكنيد. در كشور ما، شيعه و سنّي و مسلمان و غير مسلمان مطرح نيست؛ عاشورا را همه احترام مي كنند. در كشور ما حتّي افرادي هم كه غير مسلمان هستند، براي عاشورا احترام قائلند؛ آدمهايي هم كه حتّي پايبنديهاي مذهبي آنها چندان زياد نيست، براي امام حسين، اباالفضل، علي اكبر، علي اصغر، زينب كبري عليهم السّلام و آن خونهاي پاك، احترام و ارزش قائلند. كشور ما، كشور اهل بيت و كشور امام حسين است. اميدوارم كه آغاز سال نوي شمسي و شروع فروردين و بهار، چون با ايام عاشورا همراه است، طوري برگزار شود و مردم و مسؤولان و دستگاهها و رسانه هاي جمعي به گونه اي عمل كنند كه احترام عاشورا و امام حسين حفظ شود. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، سايه امام حسين و اهل بيت

و سايه غدير را از سر ما كم مكن. پروردگارا ! ملت ايران را در همه صحنه ها، عزيز و سربلند و موفّق بگردان و دست دشمنان را از اين كشور روزبه روز كوتاهتر فرما. پروردگارا ! بدخواهان اين ملت را ذليل كن. پروردگارا ! دلهاي آحاد اين ملت و مسؤولان و فعّالان سياسي را روزبه روز به حقايق و به يكديگر نزديكتر بگردان. پروردگارا ! دعاي ولي اللَّه الأعظم، حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه را شامل حال ما فرما و ما را از سربازان حقيقي آن حضرت قرار بده. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، اين عيد سعيد غدير و اين روز بزرگ را براي ملت ايران، مسعود و مبارك بگردان. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، به مناسبت اين عيد سعيد، به ملت ايران عيدي و شيرينيِ حقيقي عنايت كن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 160; 160;

-------------------------------------------------------------------------------- 160; 1) مائده: 3 2) مفاتيح الجنان، دعاي ندبه 3) نهج البلاغه، خطبه 6 4) براي آگاهي بيشتر مراجعه شود به كتاب الغدير علاّمه اميني 5) مفاتيح الجنان، دعاي ندبه 6) همان 7) مريم: 12

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا أبي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. محرّم، داراي اهميت تاريخي، معنوي و انساني جلسه بسيار پُرمغز و پُرمعنايي است و اميدواريم كه بركات و رحمت و هدايت الهي شامل حال اين جلسه بزرگ باشد و ان شاءاللَّه همه ما را محظوظ كند. بيانات رئيس جمهور عزيزمان، بسيار شافي و وافي و حامل بسياري از مكنونات

قلبي بنده بود. مطالب خوب و نكات مهمي را با بيان خوبي ادا كردند. ان شاءاللَّه همه مردم در جريان اين مفاهيم خوب و برجسته قرار گيرند و مثل ما بهره ببرند. اين روزها، هم آغاز سال هجري قمري و روزهاي محرّم است؛ هم در آستانه شروع سال جديد شمسي هستيم. ايام محرّم براي ما اهميت تاريخي و معنوي و انساني دارد؛ و حادثه محرّم، حادثه اي نيست كه با گفتن و برگزار كردن، تكراري شود. ذكر و يادآوري است، هميشگي است و هميشه لازم است. بنده در آغاز عرايضم، پرداخت كوتاهي به مسأله قيام امام حسين عليه الصّلاةوالسّلام مي كنم. مقابله با طواغيت، مهمترين كار انبياء بشر در طول تاريخ، بيشترين خطا و گنهكاري و بي تقوايي خود را در عرصه حكومتداري نشان داده است. گناهاني كه از سوي حاكمان و زمامداران و مسلّطانِ بر سرنوشت مردم سرزده است، با گناهان بسيار بزرگِ افراد معمولي و عادّي قابل مقايسه نيست. در اين عرصه، بشر كمتر از خرد و اخلاق و حكمت بهره برده است. در اين عرصه، منطق خيلي كمتر از عرصه هاي ديگر زندگي بشري حاكم بوده است. كساني كه خسارت اين بي خردي و بي منطقي و فساد و گناه آلودگي را پرداخته اند، آحاد افراد بشر - گاهي مردم يك جامعه و گاهي مردم جوامع متعدّد - بودند. اين حكومتها در آغاز به شكل استبداد فردي بودند؛ بعد با تحوّل جوامع بشري، به صورت استبداد جمعي و سازمان يافته درآمدند. لذا مهمترين كار انبياي عظام الهي مقابله با طواغيت و كساني است كه نعمتهاي خدا را ضايع كردند: «و اذا تولّي سعي في الأرض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل»(1). آيه

قرآن، از اين حكومتهاي فاسد، با اين تعبيرات تكان دهنده ياد مي كند؛ سعي كردند تا فساد را جهانگير كنند. «ألم تري الي الّذين بدّلوا نعمة اللَّه كفراً و احلّوا قومهم دارالبوار جهنّم يصلونها و بئس القرار»(2)؛ نعمتهاي الهي و انساني و طبيعي را به كفران تبديل كردند و انسانها را كه بايد از اين نعم برخوردار مي شدند، در جهنّم سوزاني كه از كفران خود به وجود آوردند، سوزاندند و كباب كردند. انبياء در مقابل اينها صف آرايي كردند. اگر انبياء با طواغيت عالم و طغيانگران تاريخ برخورد نداشتند، احتياج به جنگ و جدل نبود. اين كه قرآن مي گويد: «و كأيّن من نبيّ قاتل معه ربيّون كثير»(3)، چه بسيار پيامبراني كه همراه با مؤمنان خداپرست، به قتال و جنگ دست زدند؛ اين جنگ با چه كساني بود؟ طرف جنگ انبياء، همين حكومتهاي فاسد، قدرتهاي ويرانگر و طغيانگر تاريخ بودند كه بشريت را بدبخت و نابود كردند. انزال كتب و ارسال رسل براي حاكميت قسط و عدل انبياء نجات دهندگان انسانند؛ لذا در قرآن، يك هدف بزرگ نبوتها و رسالتها، اقامه عدل معرفي شده است: «لقد ارسلنا رسلنا بالبيّنات و أنزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم النّاس بالقسط»(4). اصلاً انزال كتابهاي الهي و ارسال رسل براي اين بوده است كه قسط و عدل در ميان جوامع حاكم شود؛ يعني نمادهاي ظلم و زورگويي و فساد از ميان برخيزد. حركت امام حسين عليه السّلام، چنين حركتي بود. فرمود: «انّما خرجت لطلب الأصلاح في امّة جدّي»(5). همچنين فرمود: «من رأي سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله او تاركا لعهداللَّه مخالفا لسنة رسول اللَّه فعمل في عباداللَّه بالاثم والعدوان ثمّ لم يغيّر عليه بقول و لا

فعل كان حقا علي اللَّه أن يدخله مدخله»(6)؛ يعني اگر كسي كانون فساد و ظلم را ببيند و بي تفاوت بنشيند، در نزد خداي متعال با او هم سرنوشت است. فرمود: من براي گردنكشي و تفرعن حركت نكردم. دعوت مردم عراق از امام حسين عليه السّلام براي اين بود كه برود و حكومت كند؛ امام هم به همين دعوت پاسخ دادند. يعني چنين نيست كه امام حسين عليه السّلام به فكر حكومت نبود، امام حسين عليه السّلام به فكر سركوب كردن قدرتهاي طاغوتي بود؛ چه با گرفتن حكومت و چه با شهادت و دادن خون. سكوت داعيه داران حق در مقابل ظلم امام حسين عليه السّلام مي دانست كه اگر اين حركت را نكند، اين امضاي او، اين سكوت او، اين سكون او، چه بر سر اسلام خواهد آورد. وقتي قدرتي همه امكانات جوامع و يا يك جامعه را در اختيار دارد و راه طغيان پيش مي گيرد و جلو مي رود، اگر مردان و داعيه داران حق در مقابل او اظهار وجود نكنند و حركت او را تخطئه نكنند، با اين عمل، كار او را امضا كرده اند؛ يعني ظلم به امضاي اهل حق مي رسد، بدون اين كه خودشان خواسته باشند. اين گناهي بود كه آن روز بزرگان و آقازادگان بني هاشم و فرزندان سردمداران بزرگ صدر اسلام مرتكب شدند. امام حسين عليه السّلام اين را برنمي تافت؛ لذا قيام كرد. قيام امام حسين عليه السّلام، احياكننده خرد و منطق نقل شده است بعد از آن كه امام سجاد عليه السّلام پس از حادثه عاشورا به مدينه برگشت - شايد از آن وقتي كه اين كاروان از مدينه بيرون رفت و دوباره برگشت ده، يازده ماه فاصله شده بود - يك نفر خدمت

ايشان آمدو عرض كرد: يابن رسول اللَّه! ديديد رفتيد، چه شد! راست هم مي گفت؛ اين كاروان در حالي رفته بود كه حسين بن علي عليه السّلام، خورشيد درخشان اهل بيت، فرزند پيغمبر و عزيزِ دل رسول اللَّه، در رأس و ميان آنها بود؛ دختر اميرالمؤمنين با عزت و سرافرازي رفته بود؛ فرزندان اميرالمؤمنين - عباس و ديگران - فرزندان امام حسين، فرزندان امام حسن، جوانان برجسته و زبده و نامدار بني هاشم، همه با اين كاروان رفته بودند؛ حالا اين كاروان برگشته و فقط يك مرد - امام سجّاد (عليه السّلام) - در اين كاروان هست؛ زنها اسارت كشيده، رنج و داغ ديده اند؛ امام حسين نبود، علي اكبر نبود، حتي كودك شيرخوار در ميان اين كاروان نبود. امام سجّاد عليه السّلام در جواب آن شخص فرمود: فكر كن اگر نمي رفتيم، چه مي شد! بله، اگر نمي رفتند، جسمها زنده مي ماند، اما حقيقت نابود مي شد؛ روح ذوب مي شد؛ وجدانها پايمال مي شد؛ خرد و منطق در طول تاريخ محكوم مي شد و حتي نام اسلام هم نمي ماند. ايمان به مبارزه، تنها شعله گرمابخش دلها در دوران ما حركت انقلاب اسلامي و نظام اسلامي در اين راه بود. كساني كه اين حركت را شروع كردند، ممكن بود در ذهنشان بگذرد كه يك روزي بتوانند حكومت و نظامِ مورد نظر خود را تشكيل دهند؛ اما كاملاً در ذهن آنها اين معنا هم وجود داشت كه ممكن است در اين راه شهيد شوند يا تمام عمرشان را در مبارزه و سختي و ناكامي به سر ببرند. هر دو راه وجود داشت، درست مثل حركت امام حسين عليه السّلام. در سال 41 و 42 و بعد سالهاي سخت و سياه اختناق در اين زندانها، تنها شعله اي

كه دلها را گرم نگه مي داشت و آنها را به حركت وادار مي كرد، شعله ايمان به مبارزه بود؛ نه عشقِ رسيدن به حكومت. اين راه، همان راه امام حسين عليه السّلام بود؛ منتها دو طرف دارد، شرايط زماني و مكاني متغيّر است. يك وقت امكانات به وجود مي آيد، حكومت اسلامي پرچمش برافراشته مي شود؛ يك وقت هم راه بدون اين امكانات است و با شهادت تمام مي شود. از اين قبيل در طول تاريخ زياد داشته ايم. دانش پيچيده بشري در خدمت انگيزه هاي ناپاك در آن دوراني كه امام در اين راه قدم گذاشت، زمانه و روابط انساني، به مراتب از آن دوراني كه امام حسين عليه السّلام در اين راه قدم گذاشت، پيچيده تر بود؛ و امروز هم روابط انسانها همچنان پيچيده تر مي شود. راهها نزديك شده، ارتباطات آسان شده، اما رابطه ها دشوارتر و پيچيده تر شده است؛ عوامل گوناگون براي يك حادثه متراكم تر شده است. امروز كساني كه در جايگاه آن روز يزيدبن معاويه قرار دارند، مي توانند همّت خودشان را متوجّه به همه دنيا كنند؛ يعني طغيان و فساد را به سمت همه بشريّت سوق دهند. اين كاري است كه امروز با ارتباطاتِ نزديك، عملي است و متأسفانه اين طغيان در دنيا وجود دارد و رشد كرده است. فنآوري پيشرفته و دانش پيچيده بشري همان قدر كه سهولت و سرعت را در اختيار مردم عادي گذاشته، به همان اندازه و بيشتر، امكانات و سهولت و سرعت را در اختيار انگيزه هاي ناپاك قرار داده است. امروز قدرتهاي طاغوتي دنيا مي توانند هدف خودشان را سلطه بر جهان، همه بشريت و بر همه ثروتهاي بشري قرار دهند؛ مي توانند هدف خودشان را كوبيدن همه ي موانعي كه آنها

را از اين راه باز مي دارد، قرار دهند؛ و متأسفانه در مواردي طغيانهاي بزرگ كه نشانگر يك چنين اهداف پليد و خبيثي است در دنيا مشاهده مي شود. امروز وظيفه خيلي سنگين است. نظم نوين جهاني، هدف برنامه هاي كاري امريكا آن روزي كه بعد از فروپاشي اردوگاه كمونيزم، رئيس جمهور وقت امريكا - پدر رئيس جمهور فعلي - نظم نوين جهاني را اعلام كرد، هدف استكباريِ ديرين امريكا را آشكار كرد؛ ما في الضّمير خودش و دستگاه سياستگذار امريكايي را نشان داد و آشكار كرد. البته اين مخصوص آن روز نبود؛ از دهها سال پيش تصميم گرفتند و اعلان كردند كه اجازه نخواهند داد هيچ قدرت ديگري وارد امريكاي لاتين شود. امريكاي لاتين به عنوان يك منطقه اختصاصي دولت ايالات متحده امريكا به حساب آمد. بعد بتدريج اين به همه دنيا توسعه داده شد؛ منتها اين را به عنوان يك هدف اعلام شده ذكر نمي كردند و بر زبان نمي آوردند. بعد از آن كه احساس كردند در مقابلشان رقيب بزرگي مثل شوروي وجود ندارد، اين هدف را تقريباً به صراحت اعلام كردند: دنياي تك قطبي؛ نظم نوين جهاني با يك قدرت واحد و مسلّط بر همه عالم. هدفي كه برنامه هاي كاري امريكا در طول اين دهها سال گذشته، همه همين را نشان مي دهد. هدف، گسترش سلطه نظامي و به دنبال آن، سلطه سياسي و اقتصادي است؛ و تماماً در جهت منافع كمپانيهايي كه در واقع سياست دولت امريكا را آنها تعيين مي كنند؛ جهتگيريها را آنها به وجود مي آورند. اينها واقعيّاتي است كه بشرِ امروز اگر اين واقعيات را بداند، به موقع تصميم خواهد گرفت. انسانها اگر بفهمند در دنياي آنها چه مي گذرد،

قدرت تصميم گيري و موضعگيري دارند. آحاد ملتها كارهاي بزرگي مي توانند انجام دهند. نقش دولت امريكا در سرنگوني چهل دولت مستقل به من آماري دادند كه دولت امريكا از سال 1945 تا امروز در سرنگوني چهل دولت مستقل، كه تابع امريكا نبودند، نقش ايفا كرده و در بيست و چند مورد دخالت نظامي داشته است! اين دخالتها بدون استثناء با كشتار عمومي و با فجايع بزرگ همراه بوده است. البته در مواردي موفّق شده و در مواردي هم ناكام مانده و موفّق نشده است. آنچه كه در ذهن خود ماست و از ياد ماها دور نيست، مثالهاي روشني است؛ از جمله بمباران اتمي ژاپن در پايان جنگ جهاني دوم، كه آقاي رئيس جمهور اشاره كردند؛ مثال ويتنام، آن جنگهاي خونين، آن فجايع فراموش نشدني كه بالاخره هم با ناكامي امريكا تمام شد؛ مثال شيلي؛ مثال خود ايران در كودتاي 28 مرداد - كه مأمور امريكايي به تهران آمد و مشغول برنامه ريزي و اقدام شد؛ و بعد هم خودشان اين موضوع را اعلام كردند و اسنادش نيز منتشر شد كه الان در دسترس همه است - و همچنين در جاهاي متعدّد ديگر. عامل همه اينها، كمپانيهاي بزرگ اقتصادي، سردمداران مالي بزرگ امريكا، احزاب اقتدارطلب، دستجات پُرنفوذ صهيونيستي، شخصيتهاي معيوب از لحاظ فكري و اخلاقي - كه در رأس كارها هستند - مي باشند. اين پرونده بسيار سنگين و گذشته بسيار ننگيني است. اينها چيزهاي كوچكي نيست. براي اينها نابودي انسانها مهم نيست، نابودي ثروتها مهم نيست، نابودي عدالت مهم نيست، فاجعه هاي بشري مهم نيست؛ اين مسائل هيچ كدام مانع سر راه اينها محسوب نمي شوند. البته براي حفظ ظاهر،

امكانات فراوان تبليغي و رسانه اي را هم در اختيار دارند. تعبير كردند به «صداي بلندتر»، تعبير درستي است. سعي مي كنند با صداي بلندتري فضاي دنيا را آن طور تنظيم كنند كه اين فاجعه آفريني را بپوشاند؛ چهره آنها را باز هم طرفدار صلح، طرفدار مردم سالاري و دموكراسي، طرفدار حقوق بشر نشان دهد. معرفي اصول ظاهرالصّلاح به عنوان اصول امريكايي امروز سعي مي شود اصولي ظاهرالصّلاح به عنوان اصول امريكايي معرفي شود. در سخنراني اي كه رئيس جمهور امريكا در كنگره آن كشور كرد، به اين موضوع اشاره اي نمود و بعد متأسفانه جمعي از روشنفكران امريكايي براي ايجاد پشتوانه نظريِ اين حرف، بيانيه مفصّلي تنظيم كردند كه به بشريت خلاف واقع گفتند؛ به مخاطبان خودشان دروغ گفتند. سعي كردند اصل قضيه را، كه همان آزمندي و قدرت طلبي و هوس سلطه بر جهان است، پوشيده نگه دارند. البته براي آنها افكار عمومي خودِ امريكا هم خيلي مهم است - شيشه حيات اينها دست مردم امريكاست - كه شنيدم چون در اين بيانيه به برخي از نقاط ضعف امريكا اشاره شده بود - البته به نقاط ضعف بسيار كوچكي در قبال نقاط ضعف بزرگي كه امريكا دارد - همان كساني كه مدّعي آزادي بيان و فكرند، آن بخش از بيانيه را در خود امريكا منتشر نكردند! در همين بيانيه كه كاملاً پيدا و مشخّص است كه بدون ترديد با هماهنگي دستگاههاي اطّلاعاتي و امنيتي و نظامي امريكا تنظيم شده، چون بعضي از بخشهايش مورد علاقه آنها نبوده و اندكي - نه زياد، خيلي كم - در آن افشاگري بوده - اگر بيانيه را ديده باشيد، پي مي بريد - نگذاشتند همان بيانيه در

داخل امريكا منتشر شود و در ساير نقاط دنيا منتشر كردند. آن قسمتهاي مربوط به جنگ را در خود امريكا منتشر كردند كه اثبات كنند بوش دنبال يك جنگ عادلانه است! جنگي كه دفاع از منافع ملي امريكا در آن هست. فقط اين قسمتش را منتشر كردند. مواجه با تهديدي كه پايه هاي تئوريك براي آن ترتيب داده شده ما امروز با يكي از اين تهديدها مواجهيم كه براي فريب افكار عمومي، پايه هاي نظري و تئوريك هم براي آن ترتيب داده شده و در ويترين گذاشته شده است. هم سياستمداران و هم برخي از روشنفكران با هم همدست شدند تا اين واقعيّت تحريف شده را به دنيا منعكس كنند. پشت سر اين حرفها همان هدفهاي هميشگي است؛ طمعِ سلطه بر جهان، تسلّط بر همه ثروتها، تحمّل نكردن يك كشور و يك حكومت مستقلي كه حاضر نيست سياستهاي امريكا و دستورات ديكته شده او را بپذيرد و چشم بسته قبول كند. خواستند اين هدف را در پشت اين ظواهر فريبنده پوشيده نگه دارند. اين مسأله بسيار مهمي است. شما مسؤولان و عناصر تأثيرگذار در مسائل كشور هستيد. ضرورت شناخت زمينه و انگيزه هاي تهديد البته ما بارها گفته ايم كه به هيچ وجه نمي توانيم ادّعا كنيم كه ايران قطعاً مورد حمله قرار خواهد گرفت، نه؛ چنين چيزي معلوم نيست؛ اما قطعاً تهديد متوجّه ماست. اين ما هستيم كه بايد بتوانيم اين تهديدي را كه متوجّه ماست، خنثي كنيم و از بين ببريم و اين احتياج دارد به اين كه زبدگان و نخبگان كشور، مسؤولان و خواص كه عمدتاً شما هستيد - كه در اين مجلس جمع شده ايد - موقعيت را درست بشناسيد؛

وظيفه را درست تشخيص دهيد؛ بار سنگين مسؤوليت را بر دوش خودتان درست حس كنيد. ما امروز حق نداريم اشتباه كنيم. اين تهديدي كه وجود دارد - چون رئيس جمهور امريكا علناً و صريحاً اسم آورد؛ البته شصت كشور را مورد اشاره قرار داد؛ منتها سه كشور، از جمله كشور ما را اسم آورد - از لحاظ زمينه و انگيزه هايش يك قضيه مركّب و چند عنصري است كه بايد عناصر آن را شناخت. ايران، عنصر اصلي تشكيل دهنده ي تهديد عنصر اوّل، خودِ ايران، كشور عزيزمان است. كشوري كه نيمي از سواحل خليج فارس - يعني عظيمترين و پُربركت ترين منبع انرژي امروز و فرداي دنيا - در اختيارش است. موقعيت جغرافيايي، همسايگي خليج فارس و ساحل داري نيمي از آن، علاوه بر ذخاير فراوان مادّي كه در كشور است، و همچنين ذخاير بسيار زياد نيروي انساني، خودش يك عنصر اصلي تشكيل دهنده اين قضيه است. عنصر دوم: نظام جمهوري اسلامي عنصر دوم، نظام جمهوري اسلامي است. نظام مستقل، نظام عزّت مدار، نظام شجاع، نظامي متّكي به مردم، آن هم مردمي امتحان داده، مردمي حامل يك ايمان عميق كه نه در زبان بلكه در عمل و نه در يك عرصه بلكه در عرصه هاي گوناگون، اين ايمان را تجسّم بخشيدند و نشان دادند؛ مردمي به شدّت متنفّر از سلطه خارجي و داراي خاطرات بسيار تلخ از آنها. همان نكته اي كه امام سجاد عليه السّلام فرمود كه «اگر نمي كرديم چه مي شد»، اين را يك روز مردم ايران در زندگي خودشان تجربه كردند. آن روزي كه كشور به كودتاي امريكايي 28 مرداد تهديد شد، اگر حضور مردم در صحنه تأمين مي شد و مردم به صحنه مي آمدند،

بيست وپنج سال آن ديكتاتوري سياه و از دست رفتن آن دوران بسيار حسّاس و مهم و هدر رفتن آن همه ثروت مادّي و معنوي را تجربه نمي كردند. مردمي كه نقطه مقابل اين را هم تجربه كردند؛ يعني در انقلاب اسلامي به صحنه آمدند، حضور پيدا كردند و ديدند چطور مي توان با حضور در صحنه بدون سلاح، مستحكم ترين دژ استكبار را در منطقه تصرّف كرد؛ مي توان امريكا را از يك نقطه بسيار مهم و اساسي اخراج كرد؛ مي توان امريكا را از ايران بيرون راند؛ پايگاه قدرت و نفوذ امريكا عليه تمام منطقه را تبديل كرد به پايگاهي عليه منافع و سلطه گري امريكا. اين را مردم امتحان كردند و ديدند. هرگونه عزّت و عظمتي، از راه فداكاري، شجاعت و اقدام مي گذرد در جنگ نيز همين طور بود. در جنگ هم عدّه اي ترديد مي كردند كه چطور مي خواهيم دفاع كنيم. آن وقتي كه هزاران كيلومتر مربع از خاك ما زير چكمه دشمن بود و دشمن در آن شرايط به ما پيشنهاد آتش بس و گفتگو و مذاكره مي داد، عدّه اي بر امام و مسؤولان ديگر فشار مي آوردند كه آتش بس را قبول كنند. امام ايستاد؛ مردم ايستادند؛ مسؤولان ايستادند و نتايج شيرين اين ايستادگي را ديدند. بله، هرگونه عزّت و عظمتي، از راه فداكاري، شجاعت و اقدام مي گذرد. با تسليم شدن، با تن پروري، با تن ندادن به مشكل، هيچ قلّه اي به دست نمي آيد. همين هايي كه امروز شما مي بينيد در دنيا دانش و ثروت را جمع كرده و در اختيار مطامع خودشان قرار داده اند، اينها هم روزهاي سختي را پشت سر گذاشتند؛ راههاي دشواري را طي كردند. بزرگترين جرم حكومتهاي خودكامه و مستبد در

طول تاريخ ما اين است كه نگذاشتند ملت در آن وقتي كه بايد با حضور خود، با شجاعت خود، منافع خود را تأمين كند، در ميدان حاضر شود. اشرف افغان و محمود افغان و لشكريانشان اطراف اصفهان را گرفته بودند. مردم دلشان وَل وَل مي زد براي اين كه بروند دفاع كنند؛ اما حاكمان تن پرورِ خودباخته ترسيده، نگذاشتند مردم از خودشان دفاع كنند. آنها تسليم شدند و در واقع مردم را هم تسليم كردند. نتيجه اين شد كه بعد از سالهاي سخت و سياه، وقتي كه مهاجمان مجبور شدند از ايران خارج شوند، صدها و شايد دويست هزار نفر از زنان و دختران و نوجوانان ايراني را با خودشان به اسارت بردند؛ يعني حتي وقتي كه مي رفتند نيز اين گونه با مردم رفتار كردند. مهمترين كار امام، ميدان دادن به انگيزه ها و احساسات مردم مردم، مردمي آماده اند. مهمترين كاري كه امام بزرگوار ما كرد، اين بود كه به انگيزه ها و احساسات مردم ميدان داد؛ حضور مردم را ممكن كرد. امام در جنگ هيچ وقت الزام و اجبار نكرد كه بروند، جوانان مي آمدند التماس مي كردند كه بروند. نتيجه اش را ملت ايران ديد؛ سربلندي خودش را مشاهده كرد؛ خفّت و ذلّت دشمن را به چشم خود ديد؛ اقرار دنيا را به حقانيّت و مظلوميّت خودش - البته بعد از گذشت چند سال - به گوش خود شنيد. ملتي مجرّب، متّكي به فرهنگي غني، سرشار از سرچشمه هاي معنويّت اسلام، با مسؤولاني بحمداللَّه آگاه، مستحكم و قوي. بنابراين يك عنصر، «ايرانِ» با آن خصوصيات است؛ يك عنصر، اين نظام و اين مردمند با اين خصوصيات، كه به دام انداختن اينها، تسليم كردن و

به دنبال خود كشيدن اينها، كار آساني نيست. تطميع كردن و فريفتن اينها، انداختن يك گروه دست نشانده به جان اين مردم - همچنان كه در خيلي از كشورها اين كار را مي كنند - كار آساني نيست. عنصر سوم: خوي استكباري امريكا عنصر سوم، خوي استكباري طرف مقابل است. امريكا احتياج دارد به اين كه در سطح دنيا، دولت و حكومت و كشوري وجود نداشته باشد كه عملاً ابرقدرتيِ او را زير سؤال ببرد. اين براي نظم نويني كه تعريف و تصوير كردند، لازم است. نمي تواند ملتي را كه از تهديدش نمي ترسد، از تطميعش فريب نمي خورد و دنبال سياستهاي ديكته شده اش راه نمي افتد، سياست مستقلي دارد، قيموميت و آقابالاسري او را نمي پذيرد، تحمّل كند. عنصر چهارم: پوشاندن مشكلات داخلي عنصر ديگري كه در اين قضيه و تهديد تأثير حتمي دارد، مشكلاتي است كه طرف مقابل دچار آن است. نبايد تصوّر كرد كه امريكاييها از سر سيري و بي نيازي دنيا را تهديد مي كنند، نه؛ اين طور نيست. مشكلات داخلي هست، ركود اقتصادي هست، تهديدهاي جدّي عليه حكومت صهيونيستي در فلسطين اشغالي هست - كه سرنوشت اين حكومت بسيار مرتبط و نزديك به سرنوشت امريكاست - رونق دادن به وضع اقتصادي كشور از طريق معامله سلاح بين كمپانيها و دولت امريكا هست. اينها مسايل بسيار مهمي است كه آنها را وادار مي كند به اين كه چنين موضعي بگيرند، تا مشكلات داخلي را بپوشانند. در اين سخنرانيِ كنگره، رئيس جمهور امريكا به مردم وعده مي دهد كه مالياتها را كم مي كند و براي هر كلاس يك معلم كارآمد مي گذارد. اينها مشكلات آنهاست. از اين بالاتر، مشكلات اخلاقي است؛ مشكلات دروني است؛ توسعه روزافزون

خشونت است؛ توسعه روزافزون بي بندوباري و فساد اخلاقي است؛ نابودي روزافزون خانواده در داخل امريكاست. اينها مشكلات كوچكي نيست. اينها درياهايي از لجن است كه هر موجودي در آنها بيفتد - ولو به حجم امريكا - در آن غرق و خفه خواهد شد. در مواجهه با اينها، متوجّه كردن افكار عمومي امريكا به يك دشمن و حادثه بيروني، بسيار مهم است. اين، جزو عناصر اصلي اين قضيه است. عنصر پنجم: گسترش موج بيداري اسلامي عنصر پنجم، گسترش موج بيداري اسلامي در دنياست. اين كه متظاهرانه بگويند ما اسلام را قبول داريم، بنيادگرايي را قبول نداريم، اين ناشي از همان سطحي نگري و تحليلهاي ناشيانه اي است كه اينها غالباً از دنياي اسلام داشتند و چوبش را هم خورده اند. امروز موج بيداري اسلامي يك واقعيت جدّي و يك حقيقت غيرقابل انكار است. امروز مسلمانها احساس مي كنند كه مي توانند در دنيا، در وضعيت بشر، در سرنوشت خود، اثرگذار باشند. وقتي اين احساس در ملتها به يك نقطه معيّني برسد، تبلور و تجسّم خواهد يافت و تبديل به واقعيتها خواهد شد. اين را مي دانند و از اين نگرانند. يك نمونه اش همين حادثه بسيار بي سابقه انتفاضه فلسطين است. شوخي است؟! مردمي بدون سلاح، بدون امكانات، در مقابل يكي از مجهّزترين قدرتهاي اين منطقه، بدون هيچ قيد و شرطي مورد كشتار و قتل عام و فشارهاي گوناگون جسمي و روحي و اقتصادي قرار مي گيرند؛ درعين حال ايستاده اند و هفده ماه است كه اين انتفاضه را ادامه مي دهند. با كدام تحليل عادي و معمولي و سياسي مي شود اين را تحليل كرد؟ چرا ايستاده اند؟ چرا تسليم نمي شوند؟ چرا دشمن با همه فشارش نمي تواند اين ملتِ به جان آمده فلسطين

را به زانو درآورد؟ اين ملت كوچك و محدود و محاصره شده را، كه از هيچ جا به اينها كمكي نمي رسد. آن انگيزه و چشمه جوشاني كه در دلهاي اينها وجود دارد كه نمي گذارد اينها خسته شوند، كدام است؟ از كجا سرچشمه گرفته؟ آن عاملي كه مادر فلسطيني را وادار مي كند كه فرزند خودش را ببوسد و براي كشته شدن بفرستد و بعد بگويد اگر صد تا بچه هم داشتم آنها را مي فرستادم، اين عامل چيست؟ اين عامل، عامل بسيار مهمي است. اين چه عاملي است كه در محاسبات سياسي، در گفتگوها، در مذاكرات ديپلماتيك و در معادلات كمپانيها نمي گنجد؟ اينها مي بينند اين را و از آن به شدّت واهمه دارند. دنبال خشك كردن آن سرچشمه اند؛ دنبال نابود كردن آن عامل برانگيزاننده و به وجود آورنده اند. تهديد جدّي امريكا، متوجّه ايران اسلامي بايد قضيه را با همه ابعادش ديد. مسأله حالا اين نيست كه ادّعا مي شود چهار نفر از فلان كشور فرار كرده و به فلان كشور پناه آورده اند، تا امريكا با همه حجمش به جنگ اين كشور بيايد، كه ما مي خواهيم با شما بجنگيم؛ چون چهار نفر به اين جا فرار كرده اند. قضيه اين نيست. اين، ساده انگاري است. ابعاد قضيه بسيار عميقتر است، كه من به بعضيش اشاره كردم. حاصل جمع اين عناصر همين مي شود كه تهديد جدّي اي متوجّه ايران اسلامي و نظام جمهوري اسلامي كنند. نقطه سياه فراموش نشدني براي جامعه روشنفكري امريكا البته طرّاح اين سياست، رئيس جمهور امريكا نيست؛ مختص به زمان او هم نيست. مردان پشت پرده سياست در امريكا هستند كه اين كار را مي كنند. البته موقعيّتها مي تواند خواستهاي بزرگ را دور

يا نزديك كند. به توجيه عوام فريبانه هم احتياج دارند كه اين بيانيه روشنفكران امريكا متأسفانه متصدّي اين كار شده است كه من نمي خواهم به آن بپردازم. اين كار روشنفكران خودِ ماست؛ وظيفه اساتيد و زبدگان و نخبگان سياسي و فرهنگي كشور است كه لابه لاي اين كلمات را بشكافند و آن حقيقت تلخي را كه در بيانيه اي به نام روشنفكري وجود دارد، بر ملا كنند. اما من همين قدر بگويم كه با امضاي اين بيانيه از طرف تعداد معدودي - پنجاه و چند يا شصت نفر - از روشنفكران امريكايي، روشنفكري امريكا يك نقطه سياه فراموش نشدني پيدا كرد. روشنفكراني كه بايد علناً و صريحاً با جنگ، با تعرّض، با تجاوز، با كشتار بي حساب، مخالفت كنند و روشنفكران در امريكا در طول سالهاي متمادي اين كار را كرده اند، حالا بيايند حركت كمپانيهاي امريكايي را كه مي خواهند با نوك پيكان دستگاه سياسي و رياست جمهوري به پيش برود، توجيه كنند و فتواي قتل عام صادر كنند؛ فتواي روشنفكري! بر سر سفره كمپانيهاي صهيونيستي نشستن و فتواي قتل ملتها را صادر كردن، چيزي است كه لكّه ننگ آن از دامن هيچ روشنفكري - اگر مرتكب شود - پاك نخواهد شد و متأسفانه اين روشنفكران اجاره اي، مرتكب چنين خطاي بزرگي شدند. اصول امريكايي، نمي تواند اصولي جهان شمول باشد امريكاييها اصولي را به عنوان اصول امريكايي معرفي مي كنند و مي گويند اين اصول، جهان شمول است. اين اصول، آزادي انسان، آزادي فكر، كرامت انسان، حقوق بشر و از اين قبيل چيزهاست. اينها اصول امريكاييند؟! مشخّصه جامعه امريكاييِ امروز اينهاست؟! مشخّصه حكومت امروز امريكا اينهايي است كه شما ذكر كرديد؟! آيا اين حكومت نبود

كه بوميان اصلي سرزمين امريكا را قتل عام كرد؟ سرخپوستان امريكا را نابود كرد؟ آيا اين حكومت و عوامل مؤثّر در اين حكومت نبودند كه ميليونها آفريقايي را از داخل خانه هايشان به بردگي گرفتند و دختر و پسر جوان آنها را براي بردگي ربودند و سالهاي متمادي با سخت ترين فاجعه ها با اينها رفتار كردند؟ امروز يكي از تراژدي ترين آثار هنري، اثري است به نام «كلبه عموتام»(7) كه زندگي برده داري را در امريكا نشان مي دهد كه شايد قريب دويست سال است كه اين نوشته هنوز زنده است. واقعيّتهاي امريكا اين است؛ حكومت امريكا اين است؛ آن مشخّصه و مميّزه اي كه نظام امريكايي به دنيا نشان داده، اين است؛ نه آزادي انسان، نه برابري انسان. كدام برابري؟! شما هنوز هم بين سياه و سفيد برابري قائل نيستيد. همين امروز هم از نظر شما رگه سرخ پوستي در يك نفر آدم در هر يك از مراحل گزينش اداري يك نقطه ضعف براي او محسوب مي شود. برابري انسانها؟! آزادي فكر؟! شما حاضريد همين سخنراني، يا سخنراني آقاي رئيس جمهور را در رسانه هايتان در امريكا پخش كنيد؟ اگر آن جا آزادي فكر و آزادي بيان هست، همين سخنراني نيم ساعته آقاي خاتمي را برداريد پخش كنيد. كدام آزادي فكر؟! رسانه ها متنوّع است، اما بند ناف همه متّصل به دستگاه سرمايه داري و سرمايه داران بزرگ امريكاست كه اكثريّتشان در اختيار صهيونيستهاست! اين معني آزادي رسانه ها در امريكا است؟! چرا به مردم دنيا دروغ مي گوييد؟ اينها اصول امريكايي است؟! آن وقت مي گويند اصول امريكايي جهان شمول است. شما كي هستيد كه به خودتان حق مي دهيد كه براي بشريّت، اصول جهان شمول وضع كنيد؟ خوب؛ قبل از شما هم

كمونيستها، اصول جهان شمول داشتند؛ استالين هم اصول جهان شمول داشت؛ مي گفت همه دنيا بايد از من اطاعت كند؛ از اين اصول بايد پيروي كند. فاشيستهاي دنيا هم به نظر خودشان اصول جهان شمول داشتند. اين چه منطقي است كه اين اصول ماست؛ اين اصول جهان شمول است، هر كه در دنيا قبول نكند، بايد برويم با بمب اتم او را بكوبيم. اين منطق، منطق يك ملت آزاد است؟! اين منطق، منطق يك دولتي است كه حقيقتاً معتقد به كرامت انسان است؟! اين طور به بشريت دروغ مي گوييد؟! بدترين جلوه روح استكباريِ يك قدرت آن آقا(8) در سخنراني اش گفت هر كه با ما نيست، بر ماست! چند بار اين جمله تكرار شده است. اين، بدترين جلوه روح استكباري يك قدرت و يك حكومت است. كي گفته كه در مقابله با تروريسم شما حق داريد جلودار باشيد؟ اگر ملاك، كشته شدگان شما به وسيله ترور است، بياييد ببينيد در ملتهاي ديگر چقدر انسان با ترور كشته شده اند. همين امروز روزانه مردم فلسطين در خانه خودشان به وسيله غاصبان آن خانه صريحاً و علناً ترور و كشته مي شوند. مگر حمله شما به ويتنام يك حركت تروريستي نبود؟ مگر حمله شما به هيروشيما و ناكازاكي يك حركت تروريستي نبود؟ مگر آن جا انسانهايي عمداً و با محاسبه و بدون اين كه شما آنها را بشناسيد، با آتش قهر شما نسوختند؟ به چه حقّي شما بايد جلودار قافله مبارزه با تروريسم باشيد؟ و به چه حقّي شما بايد تروريسم را معنا كنيد؟ اين چه استكباري است؟ اين جاست كه وقتي اين حرفها در دنيا پخش مي شود و مردم دنيا اين حرفها را از آنها مي شنوند، آن وقت مي فهمند

به چه علّت انقلاب اسلامي از اوّل، استكبار و مستكبر را جزو واژه هاي منفي خود قرار داد و رويش تبليغ كرد. معنيِ استكبارِ مورد نظر انقلاب اسلامي را مردم دنيا مي فهمند. مواضع روشن ما: تفاهم، همدلي و سياست تنش زدايي وجه بارز جامعه امريكايي - يعني خشونت، سكس، رواج بي بندوباري، زورگويي افراد به يكديگر، ناامني در سايه زور - همه اينها را نديده مي گيرند و نگفته مي گذارند. همچناني كه آن دولت به حقِ ّ زورمندي خود اتّكا مي كند و به خودش حق مي دهد كه تجاوز كند، در خيابانهاي نيويورك و بعضي شهرهاي ديگر امريكا نيز همين طور است؛ هر كه زور داشته باشد، بتواند پول را از جيب ديگري به زور دربياورد، در مي آورد. هر كس سلاح دست داشته باشد و بتواند در مدرسه چهارتا همشاگردي خودش را بكُشد، به خودش حق مي دهد اين كار را بكند. نتيجه اين منطق همين است. اينها مشكلات بزرگي است كه گريبانگير آنهاست. آن وقت رئيس جمهور امريكا خطاب به ملت ايران مي گويد به خانواده جهاني برگرديد؛ به خانواده جهاني متّصل شويد! يعني شما با همه دنيا طرفيد. جمهوري اسلامي ايران با همه دنيا طرف است؟! امروز اين شما هستيد كه با تكروي خود، با قلدري خود، بتدريج از جامعه جهاني و خانواده جهاني فاصله مي گيريد. ايران با دنيا مشكلي ندارد. ما با آسيا، اروپا، آفريقا و اكثر كشورهاي دنيا روابطمان نزديك، دوستانه و همراه با همكاري است. من خيلي دوست مي داشتم امروز آقاي رئيس جمهور فرصت مي كردند گزارشي از سفر خودشان - اين سفر اخير كه بسيار سفر موفّقي بوده است - و از مذاكراتي كه داشته اند در اين جلسه بيان مي كردند

كه گويا وقت نشد.(9) تفاهم و همدلي ما با دنيا و سياست تنش زدايي كه با هر كسي كه در صدد تنش با ما نباشد، ما با او در صدد تنش نيستيم و با هر كسي كه ميل به همكاري با ما داشته باشد، همكاري مي كنيم، چيزي است كه همه دنيا اين را مي دانند. مواضع ما مواضع روشني است. تهديد امريكا به چند كشور محدود نخواهد ماند البته اين را امروز خيليها در دنيا فهميده اند كه اگر اين روند قلدرمآبانه و تكروانه ادامه پيدا كند، اين تهديد به چند كشور محدود نخواهد ماند؛ به دنياي اسلام هم محدود نخواهد ماند؛ همچناني كه اخيراً تهديد اتمي آنها به شكل غيررسمي اي نسبت به روسيه و چين بروز كرد.(10) اينها اگر بتوانند اروپا را هم تهديد مي كنند. اين روند و اين فرايند غلط و معيوب حدِّ يقف ندارد. همه دنيا با او طرفند؛ هر كس كه قدرت مطلقه او را انكار كند، با او طرف خواهد بود. اين مخصوص يك كشور و دو كشور نيست. اين فرايند معيوب بايد متوقّف شود. وظيفه نخبگان، شناختن واقعيت ما حالا در مقابل اين پديده قرار داريم. اوّلين وظيفه نخبگان كشور، شناختن واقعيّت است؛ گزينش بهترين راه براي كشور و ملت و نظام؛ اين وظيفه نخبگان است. بعضي ممكن است هيچ تهديدي را متوجّه نظام ندانند، بگويند نه، هيچ تهديدي متوجه نظام نيست. بعضي ممكن است تهديد را قبول كنند، اما آن را متوجّه به بخشي از نظام بدانند، نه به همه نظام و خود را خارج از آن بخشِ مورد تهديد بپندارند. بعضي نيز ممكن است تهديد را جدّي بدانند، اما راه

حلّ آن را تسليم و پوزش خواهي گمان كنند. همه اين راهها غلط است. تهديد هست، متوجّه به همه نظام هم هست. هيچ كس خيال نكند كه متجاوزِ مستكبرِ سركش به چيزي كمتر از سلطه كامل قانع خواهد شد و به كسي ابقاء خواهد كرد. البته از تاكتيكهاي شناخته شده و معروف و كهنه شده دنيا اين است كه سعي كنند در بين يك گروه دشمن، عدّه اي را علي العجاله از دايره دشمني، خارج وانمود كنند تا بتوانند آن بخش ديگر را از بين ببرند، بعد هم به سراغ اينها بيايند. تهديد هست؛ تهديد، عمومي است. راه حلّ آن هم حفظ و افزايش عناصر قدرت در درون نظام است. در مقابل اقدام به جنگ، دفاع همه جانبه ما عناصر قدرت فراواني داريم. اينها را بايد حفظ كنيم و روزبه روز افزايش دهيم. ما ضعيف نيستيم، بايد در مقابل تهديد آمادگي داشته باشيم. اگر نداريم، بايد آمادگي ايجاد كنيم و اگر داريم، حفظ كنيم و افزايش دهيم. در مقابل اعلان جنگ، اعلان دفاعِ همه جانبه - روي «همه جانبه» تكيه و تأكيد مي كنم - و در مقابل اقدام به جنگ، اقدام به دفاع و ضربه متقابل. عدم استقبال از جنگ موضع ما چيست؟ ما از هيچ جنگي استقبال نمي كنيم؛ اين را همه بدانند. اين موضع متّحد و يكپارچه همه مسؤولان نظام است؛ اجتناب از جنگ را وظيفه خودمان مي دانيم. معتقديم رويكرد كنوني امريكا، منطقه و دنيا را به بي ثباتي مي كشد. درعين حال معتقديم كه امريكا در برآورد تواناييهاي خودش دچار مبالغه است. همه عناصر لازم براي آنچه كه آنها مي خواهند به دست بياورند، موشك و اتم نيست؛ خيلي چيزهاي ديگر لازم است كه

آنها ندارند. در مورد تواناييهاي ملت بزرگ، منطقه حسّاس و مسؤولان هوشيار ما هم دچار غفلتند. ما تواناييهاي انساني داريم، تواناييهاي جغرافيايي داريم. منطقه ما، منطقه بسيار حسّاسي است. بي ثباتي در اين منطقه دنيا را بي ثبات مي كند. اينها حقايق بسيار مهمي است كه بايد به آن توجّه داشته باشيم. جمهوري اسلامي ايران هم «طالبان» نيست كه بند نافش به يك كشور بيگانه وصل بود، لذا وقتي كه بند ناف را قطع كردند، به خودي خود از بين رفت. جمهوري اسلامي كشوري بزرگ، با مردمي بزرگ، با امكاناتي فراوان، با سرزندگي و نشاط فراوان، با عقبه طولاني در همه دنياي اسلام و با قدرت بازدارندگي بسيار بالاست. جمهوري اسلامي قابل مقايسه با جاهاي ديگر نيست. پاي فشاري بر حق و به كارگيري عقل و تدبير و حزم آنچه كه جان كلام طرفِ امريكايي است اين است؛ به ما مي گويد ضعيف باشيد، وابسته باشيد، دست نشانده باشيد، تا به شما حمله نكنيم و اين چيزي است محال. ما ضعيف نيستيم، قوي هستيم، عزيز هستيم، سربلند هستيم. نه ملت ما، نه دولت ما، نه تاريخ ما و نه فرهنگ ما اجازه تسليم در مقابل هيچ دشمني را نمي دهد و اين ملت به هيچ وجه تسليم نخواهد شد. موضع ما پاي فشردن بر حق و به كار گرفتن عقل و حزم و تدبير است و تنها راه حفظ كشور را همين مي دانيم. بايد مواضع برحقِ ّ خودمان را حفظ كنيم و بايد عقل و تدبير و حزم را در همه مراحل به كار بنديم. در اين دوره نخبگان وظايف سنگيني دارند و اين دوره، دوره آزمايش مهمّي است: روزگاري شد و كس مرد ره عشق

نديد حاليا چشم جهاني نگران من و توست چشم تاريخي، نگران من و توست. امروز شما صحنه گردانان و قهرمانان و كارگردانانِ اصلي يكي از مقاطع مهمِ ّ تاريخ كشور هستيد؛ بايد حواستان را خوب جمع كنيد. خوشبختانه اصلي ترين بخشهايي كه اين مسائل به آنها ارتباط پيدا مي كند - يعني شوراي عالي امنيت ملي و همه جريانهايي كه از بخشهاي گوناگون دولتي و حكومتي به اين شورا وصل مي شود - فعّالند و مشغول فعّاليتهاي خوبي هستند. دستگاههاي ديگر هم بايد بر تلاش و جديّتشان بيفزايند. انجام وظايف قانوني به بهترين وجه يك «بايدِ» حتمي داريم و يك «نبايدِ» حتمي. بايدِ حتمي اين است كه همه بايد آن وظايفي را كه به صورت قانوني برعهده آنهاست، به بهترين وجه انجام دهند. اين، اساس كار است. يعني بخشهاي گوناگون دولتي اگر مي خواهند وظيفه حقيقي خود را انجام دهند، آن كاري را كه برحسب قانون برعهده آنهاست، خوب، كامل و سالم انجام دهند. همه بخشهاي گوناگون كار خود را درست انجام دهند. بخشهايي هم هستند كه مخصوص دوراني شبيه اين دورانند. آنها هم بايد كار خودشان را به بهترين وجه انجام دهند. اين، آن بايدِ حتمي است؛ متعلّق به همه ما هم هست. اين لحظه هاي حسّاس در تاريخ كشورها و ملتها براي خودِ آن كساني كه در اين لحظه ها زندگي مي كنند، ممكن است عادّي جلوه كند؛ اما براي كساني كه در آينده قضاوت خواهند كرد، امروز هر كدام از اين حركات مهم است. هر اظهار و سكوتي، هر حركت و اقدامي زير ذرّه بين آيندگان خواهد بود؛ همچنان كه امروز هم زير ذرّه بين كرام الكاتبين هست؛ مأموران الهي مواظب اعمال ما هستند:

«و كنت انت الرّقيب عليّ من ورائهم و الشّاهد لما خفي عنهم».(11) هر حركتِ امروز شما مي تواند تأثيرگذار باشد. پس بايستي با دقّت، مراقب هر حرفي، هر اقدامي، هر موضعگيري اي؛ هر گفتني و هر نگفتني باشيم. اين، آن بايدِ لازم است. مرعوب دشمن نشويد يك نبايدِ لازم هم داريم و آن مرعوب نشدن است. بزرگترين خطا و زيان و خطر براي يك كشور در چنين شرايطي اين است كه دشمن احساس كند كه توانسته است او را مرعوب كند. اصلاً يكي از ابزار ابرقدرتها مرعوب كردن است. گاهي اوقات هيبت ابرقدرتي در مقابل ضعفا تأثيرش از سلاح بيشتر است. بعضي كسان از ترس ابرقدرت همان بلايي را سر خودشان مي آورند كه آن ابرقدرت ممكن است سر آنها در بياورد. مرعوب نشويد! بعضي كسان در گفتگوهاي گوناگوني كه اين روزها وجود دارد، طوري حرف مي زنند، به گونه اي عمل مي كنند كه آن انضباط لازمي را كه در اين شرايط، كشور به آن احتياج دارد، بر هم مي زنند. به نظر ما برخي از روي كج سليقگي است و برخي نيز نتيجه همين مرعوب شدن است. مذاكره با ظالم و زورگو، برطرف كننده هيچ مشكلي نيست چنين نيست كه كسي خيال كند كه حالا ما در اين شرايط راه حلّمان اين است كه به خود اين ظالمِ زورگويِ تهديدكننده مراجعه كنيم؛ با خود او صلاح مشورت و مذاكره كنيم! مذاكره راه حل نيست؛ مذاكره برطرف كننده هيچ مشكلي از اين قبيل مشكلات نيست. اين كشورهاي ديگري كه مورد تهديد قرار گرفته اند، باب مذاكره شان با امريكا باز است؛ روابط هم دارند؛ درعين حال مورد تهديدند. ممكن است مذاكره باشد، جنگ هم باشد؛ ممكن

است مذاكره نباشد، جنگ هم نباشد؛ ممكن است جنگ باشد، اما همراهش عزّت و پيروزي باشد؛ ممكن است جنگ نباشد، اما همراهِ نبودنِ جنگ، ذلّت و اسارت باشد. اين طور نيست كه كسي خيال كند حالا اگر چنانچه رفتيم و گفتيم شما چه مي فرماييد، شما كه اين قدر عصباني هستيد، يك چيزي بگو، مسأله حل خواهد شد. عزم و توكّل، عاملِ تعيين كننده است. خودباختگي و رعب نيز از آن طرف عامل تعيين كننده است. ما در دنيا اهل مذاكره ايم ما در دنيا اهل مذاكره ايم. بنده از زمان رياست جمهوري هميشه به وزارت خارجه و دستگاههاي گوناگون تأكيد مي كردم كه برويد با دولتها و كشورها صحبت كنيد، در مجامع جهاني شركت كنيد. به رؤساي جمهور بعد از رياست جمهوري خودم هميشه تأكيد مي كردم كه مسافرت كنيد؛ در مذاكرات شركت كنيد و ارتباط داشته باشيد؛ رفت و آمد داشته باشيد. مبنائاً به مذاكره معتقدم؛ اما مذاكره با كه و بر سر چه؟ مذاكره براي رسيدن به يك قدر مشترك؛ دو طرف بايد همديگر را قبول داشته باشند؛ يك حدّ وسطي هم وجود داشته باشد؛ مذاكره كنند تا به اين حدّ وسط برسند. آن طرفي كه شما را اصلاً قبول ندارد، با اصل وجود شما به عنوان جمهوري اسلامي طرف است، با او چه مذاكره اي مي توانيد بكنيد؟! او صريحاً مي گويد كه با نظام ديني مخالف است؛ با نظام جمهوري اسلامي بخصوص، مخالف است؛ چون منشاء حركت بيداري مسلمانان در دنيا شده است. او صريحاً حركت اصلاح طلبي را در ايران به معناي حركتي بر ضدّ نظام اسلامي مي داند؛ اين مجموعه برادران و خواهران ما را كه تحت نام اصلاح طلب هستند، اصلاً

اصلاح طلب نمي داند! او كساني را اصلاح طلب مي داند كه مي خواهند نه سر به تن اين جناح باشد، نه سر به تن آن جناح؛ اصلاً مي خواهند نظام اسلامي نباشد. بنابراين با كسي كه با اصل نظام اسلامي مخالف است و چنانچه يك حركتي بكند، يك دوستي اي با كسي ابراز كند، حتماً از روي تاكتيك و براي فريب است، با اين چه مذاكره اي مي شود كرد؟ اين مذاكره به چه نتيجه اي ممكن است منتهي شود؟ مذاكره بايد از موضع قدرت و قوّت باشد مذاكره بايد از موضع قدرت و قوّت باشد. كساني كه در شرايط تهديد به فكر مذاكره مي افتند، ضعف خودشان را با صداي بلند اعلام مي كنند. اين حركتِ بسيار غلطي است. امام بالاتر از مذاكره را گفتند، فرمودند: اگر امريكا آدم شود، ما با او رابطه هم برقرار مي كنيم؛ يعني اگر از خوي استكباري دست بردارد؛ مانند يك طرف برابر، و نخواهد اهداف خودش را در داخل ايران تعقيب كند، در آن صورت او هم مثل بقيه دولتها خواهد بود. اما واقعيّت اين نيست؛ واقعيّت غير از اين است. آنها هنوز خوابِ دوران سلطه زمان پهلوي را مي بينند؛ به فكر بازگشتن همان دوره و سلطه هستند. آنها با يك نظامي كه مستقل است و مي خواهد سياست خودش را داشته باشد، حرف خودش را بزند، از دين خودش، از عقايد خودش، از فرهنگ خودش الهام بگيرد، با همه وجود مخالفند؛ گرچه امروز به صراحت اين را نمي گويند، اما در گوشه و كنارِ حرفهايشان هست. امريكا از اصل تفكّر اسلامي عصباني است امريكا با اسلام، ولو اسلام غيرحكومتي - همان اندازه اي كه امروز در عربستان سعودي و مصر هست -

هم مخالف است. اگر به فرض محال، امريكاييها مقاصدشان را در اين جا بتوانند تحقّق ببخشند، آن وقت معلوم خواهد شد كه موضعگيريشان در مقابل آنها چيست. به من گزارشي دادند كه مأموران امريكايي به يكي از وزراي يكي از كشورهاي اسلاميِ معروف گفته بودند شما بايد در كتابهاي درسيتان مسائل دين و جهاد را كمتر ياد بدهيد؛ چرا اين مطالب را در كتابهاي درسيتان مي آوريد؟ قضيه اين طوري است. اينها با اصل اسلام، با اصل تفكّر اسلامي، تفكّري كه دارنده خودش را وادار مي كند كه از هيچ قدرت مادّي مرعوب نشود و واهمه پيدا نكند، ناراحت و عصبانيند. و اين خاصيت قرآن و اسلام است. اتّفاق نظر مسؤولان در مقابل قلدري دشمن عناصر قدرت را بايد حفظ كنيم. مهمترين عنصر قدرت ما، مردم هستند و بزرگترين عاملي كه اين مردم را در صحنه و فعّال نگه مي دارد، ايمان و اتّحاد آنهاست. من خواهش مي كنم دوستان ما در مذاكراتشان، در حرفهايشان طوري حرف نزنند كه در دل مردم شبهه عدم اتّحاد و وحدت به وجود آيد. رئيس جمهور محترم به درستي گفتند كه امروز بحمداللَّه بين مسؤولان كشور در اين زمينه هاي مورد بحث، هيچ اختلافي نيست؛ همه يكسان فكر مي كنند؛ همه به ايستادگي، مقاومت، تسليم نشدن و پاي فشردن بر موضع حق فكر مي كنند؛ كسي جز اين فكر نمي كند؛ مردم هم همين را مي خواهند؛ مردم از ديدن موضعِ متّحدِ مسؤولان لذّت مي برند و شاداب مي شوند؛ چرا كه مردم، مؤمنند. فريب تبليغات دشمن را نبايد خورد كه مي گويند مردم از نظام جدا شده اند؛ اين طور نيست. مردم علاقه مند و مؤمن به نظام اسلامي اند و حقّاً و انصافاً در تمام مراحل، وفاداريشان

را نشان داده اند. ما مسؤولان كوتاهيهاي زيادي كرده ايم؛ اما مردم كوتاهي نكرده اند؛ باز هم نمي كنند؛ ما هم بايد كوتاهي نكنيم. مسؤولان بخشهاي مختلف بايستي وظايفي را كه در قانون براي آنها مقرّر شده است، كامل، سالم و به بهترين وجه تقديم مردم كنند. اين حقِ ّ مردم ماست؛ اين يكي از مهمترين عناصر وحدت ماست. اختلاف بين مسؤولين، مهمترين مشوّقِ دشمن هر گونه بروز اختلافي، دشمن را تشويق به حمله مي كند. كساني هستند كه مي گويند: دشمن را تشويق به حمله نكنيد، بنده هم موافقم؛ دشمن را نبايد تشويق به حمله كرد؛ اما مي دانيد چه چيزي دشمن را تشويق به حمله مي كند؟ مهمترين مشوّقِ دشمن به حمله اين است كه احساس كند در بين مسؤولان كشور اختلاف وجود دارد؛ در بين سياستمداران و زبدگان سياسي اختلاف وجود دارد. اين اتّحاد و وحدتي كه بنده و همه مسؤولان اين همه روي آن تأكيد مي كنيم، اين اتّحاد و اتّفاق نظر در مسائل گوناگون سياسي نيست. ممكن است در زمينه هاي اقتصادي و سياسي بين مسؤولان اختلاف نظر باشد؛ اما در مورد لزوم مقاومت و ايستادگي ملت ايران در مقابل زورگويي و قلدري دشمن، اتّفاق نظر است. همه بايستي بر اين موضع اتّفاق نظر داشته باشند كه دارند؛ بايد اين را ابراز هم بكنند؛ بايد اين اتّفاق نظر و وحدت نظر را صريحاً بگويند. هر چيزي كه اين اتّحاد را به هم بزند و نشان دهنده اختلاف باشد، دشمن را تشويق خواهد كرد. آن كساني كه صداي خودشان را با استفاده از كانالهاي نامشروع و نامبارك دستگاههاي وابسته به سازمانهاي اطّلاعاتي دشمن در دنيا پخش مي كنند و جمهوري اسلامي را به رضاخان قلدر و كلّه

مناره سازي نادر تشبيه مي كنند، اينها مشوّق دشمنند؛ اينها كساني هستند كه دشمن را تشويق مي كنند. زنده بودن درسهاي امام در دلهاي ما البته خدا را شكر مي كنيم كه دلهاي ما را با ايمان به خودش قرص كرده است؛ خدا را شكر مي كنيم كه درسهاي امام بزرگوار ما را در دلهاي ما زنده نگه داشته است؛ خدا را شكر مي كنيم كه آن شخصيت را كه تجسّم تقوا و شجاعت و توكّل به خدا بود، تجسّم قدرت خدا در وجود انسان بود، او را به ما نشان داد؛ او را ديديم و حجّت بر ما تمام شد؛ خدا را شكر مي كنيم كه دلها به اين حقايق متوجّهند. روزبه روز اين حقايق را با توجّه به خدا در دلهايتان عميقتر كنيد. بايستيد كه حق با شماست و پيروزي هم متعلّق به شماست. پروردگارا! بركات و رحمت و هدايت خودت را بر ما نازل كن. پروردگارا! اين حضور و موقف ما در اجتماع امروز را و آنچه كه گفتيم و شنيديم، براي خودت و در راه خودت، مقبول درگاهت قرار بده. پروردگارا! اسلام و مسلمانان را سربلند كن؛ دشمنان اسلام و مسلمين را منكوب كن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد قلب مقدّس وليّ عصر ارواحنافداه را از ما راضي و خشنود كن؛ كمك خودت و ياري آن بزرگوار را شامل حال ما بگردان. والسّلام عليكم ورحمةاللَّه وبركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) بقره: 205 2) ابراهيم: 29 - 28 3) آل عمران: 146 4) حديد: 25 5) بحارالانوار: ج 44، ص 329 6) رجال نجاشي: ص 144 7) هريت بيچر استو (1896-1811 م)، ترجمه ي منير جزني 8) جورج بوش. 9) سفر آقاي خاتمي به كشورهاي اتريش و يونان

(20 الي 24 اسفندماه 1380) 10) گزارش محرمانه پنتاگون كه در روزنامه لس آنجلس تايمز منتشر شد و خبر از تهيه طرحي اضطراري به منظور استفاده احتمالي از سلاحهاي هسته اي عليه ايران، چين، روسيه، سوريه، عراق، كره شمالي و ليبي مي داد. 11) مفاتيح الجنان، دعاي كميل

بيانات در سال 1381

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جمع دههاهزار نفر از راهيان نور و قشرهاى مختلف مردم در پادگان دوكوه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در جمع دههاهزار نفر از راهيان نور و قشرهاي مختلف مردم در پادگان دوكوهه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم مصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين. سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. اجتماع عظيمي كه در اين نقطه برجسته تاريخي تشكيل شده است، نشانه بزرگي از قدرشناسي ملت ايران است. از اطراف كشور، مردان، زنان، پيران و جوانان به اين نقطه و ديگر نقاطي كه در تاريخِ جنگ تحميلي، نقاط برجسته و فراموش نشدني بوده اند، شتافته اند و در حقيقت، ياد آن جوانان، رزمندگان، دلاوران و مؤمناني را كه كشور و تاريخ و ملت ما همواره مديون آنهاست، گرامي داشته اند. البته لازم است با قلب و زبان از مردم عزيزي كه امروز از شهرهاي دزفول، انديمشك و شوش در اين جلسه بزرگ شركت كرده اند و همچنين از بقيه هم ميهنان ايراني مان كه از سرتاسر نقاط كشور به اين جا آمده اند، سپاسگزاري كنم. هم زمان و هم مكان، بسيار حسّاس است. زمان، يادآور نهضت عظيم و فراموش نشدني حسين بن علي عليه السّلام است. امروز روز پنجم شهادت آن حضرت است؛ روزهاي داغِ تازه خاندان پيامبر است. در مثل چنين روزهايي تاريخ صدر اسلام شاهد يكي از بزرگترين حوادثِ دورانِ تاريخ بشر بود. اين روزها با آن روزهاي حسّاس و تاريخ ساز مصادف است. مكان هم پادگان دوكوهه است كه

عاشوراييانِ زمان ما - جوانان از جان گذشته و دلاور ما - در طيّ سالهاي متماديِ دفاع مقدّس، در همين جا اجتماع كردند و در همين حال و هوا، عزم و تصميم مردانه و مؤمنانه خود را بر دفاع از اين كشور به مرحله عمل درآوردند. اين پادگان و سرزمين، شاهد فداكاريها، اخلاصها، ايمانها و روحيه هاي مالامال از امواج صفا و طراوتي است كه از جوانان مؤمن بسيجي و فداكار بروز كرده است. از طرفي آغاز سال جديد شمسي و فصل بهار نيز هست. امسال بهار طبيعت - كه آغاز سال ايراني ماست - با بهار معنويت همراه شده است. بجاست اين روزها را از لحاظ تقارن زماني از جمله پديده هاي كمياب دوران خودمان به حساب آوريم. بنده هم مثل قطره اي در اين درياي خروشان، به قصد اظهار ارادت و اخلاص به آن دلها و جانها و روحهاي پاكي كه بعضي شهيد شدند و بعضي بحمداللَّه زنده اند و در اين فضا و منطقه، آزمايشهاي بزرگ صدر اسلام را دوباره تكرار كردند، به اين جا آمده ام. بعضي از انسانها از حقايق غفلت مي كنند و بعضي از دلهاي ناپاك، از غفلت دلها سوء استفاده نموده و مقاصد شيطاني و اهداف پليد را در فضاي غفلت از حقايق، منتشر مي كنند. هر دلي كه براي حقيقتْ احترام قائل است، هر انساني كه براي معنويت، صفا، اخلاص و انسانيت ارزش قائل است، بايد اين طور مكانها و خاطره ها را هميشه عزيز بدارد. اين وظيفه همه ماست و اميدوارم كه اين تجمّع شما برادران و خواهران در اين مكان - كه نموداري از احساسات ملت ايران است - پاسخ ياوه گويان را بدهد و بدانديشان

و كج رُوان را متنبّه كند. امسال به عنوان سال «عزّت و افتخار حسيني» شناخته شد. اين عنوان و نامي است كه مي تواند به رفتار ما در طول سال جهت بدهد. اين عناويني كه براي سالها در نظر گرفته مي شود و ملت ايران، هر سالي را به اين نامها مي نامد، شعارهاي هميشگي ملت ايران است و مخصوص يك سال نيست. همان طور كه در آغاز سال جديد به عرض ملت ايران رساندم، سال «رفتار علوي» كه عنوانِ سال گذشته بود، به اين معنا نيست كه با پايان سال، وظيفه رفتار علوي از دوش ما برداشته شد؛ نه. مسؤولان كشور براي هميشه وظيفه دارند رفتار علوي را سرلوحه همه كارها و برنامه هاي خودشان قرار دهند. زماني نظام اسلامي دچار اختلال واقعي خواهد شد كه فراموش كند نماد و سرمشق بزرگي مثل علي بن ابي طالب عليه السّلام دارد. حكومت علوي بايد هميشه در مقابل چشم ما باشد و در آن جهت حركت كنيم و آن را بخواهيم و براي آن تلاش نماييم. آرزوهاي انسانهاي ستمديده تمام قرون در حكومتي برآورده خواهد شد كه با رفتار علوي اداره شود، و لاغير. بشر در طول قرونِ تاريخِ طولاني خود از چه دردهايي بيشتر رنج برده است؟ از بي عدالتي، تبعيض، زورگويي و تحكّم قدرتهاي غاصب. همچنين از بيرحمي و برادركُشي رنج برده است؛ بشر از جهالتهايي كه اختيار زندگي مردم را در قبضه قدرتهاي ظالمانه گرفتند، رنج برده است؛ بشر همواره از جهل، ستم و تبعيضِ ناروا ناليده است. عمده محروميتهاي انسان در طول تاريخ، ناشي از سلطه ظالمان و نااهلان، خوي وحشيگري، بيرحميها و جنگ افروزيهاست؛ بشر از حقوق اصلي و طبيعي خود محروم

مانده است. حكومت علوي بشر را به عدالت، آرامش، ايمان به معنويت، صفا و برادري، صلح و دوستيِ حقيقي مي رساند؛ نه مثل آن كساني كه نام و شعار صلح را در دنيا مطرح مي كنند، اما خودشان آتش همه جنگها را روشن و همه فتنه ها را هم در ميان انسانها برپا مي كنند. نظام و حكومت علوي به بركت عدل همگاني و فراگير، انسانها را در امنيت و آرامش واقعي نگه مي دارد. اگر به اميرالمؤمنين عليه السّلام فرصت داده مي شد، آن حضرت دنياي آبادي از جهت مادّي و معنوي و مالامال از عدالت، آرامش و صلحِ حقيقي كه بشر قبل از آن هرگز نديده بود، به وجود مي آورد. امروز هم جز در سايه چنين رفتاري، نمي شود به اين آرزوها رسيد. بنابراين رفتار علوي براي ما يك درس هميشگي است و مختص يك سال نيست؛ البته هدفهاي بزرگ، در زمانهاي متناسب و طولاني و با تلاش و مجاهدت، قابل حصول است. هدفهاي بزرگ را نمي توان با راحت طلبي، مفت و مجّاني، بدون تلاش و مجاهدت به دست آورد؛ بايد تلاش و برنامه ريزي كرد. همان طور كه عرض كردم، در سال گذشته دو حركت از سوي مسؤولان در جهت رفتار علوي شروع شده است: يكي مسأله اشتغال و ديگري مسأله مبارزه با فساد است. اين شروع، مبارك است و بايد هردو ادامه پيدا كند. معناي اشتغال اين است كه جوانِ مستعدِّ آماده به كار، فرصت تلاش و فعاليت به دست آورد تا هم نياز شخصي خود را از اين راه برطرف كند و هم به پيشرفت و آباداني كشور و رونق اقتصادي آن كمك نمايد. اين امر برنامه ريزي مي خواهد كه اين كار

را مسؤولان دولتي ما شروع كرده اند و بايد با جدّيت ادامه پيدا كند؛ هيچ چيز نبايد مانع از اجراي آن شود. اگر تهديد امريكا است، اگر امواج سياسي است، اگر درگيريهاي جناحي است، اگر خودخواهيهاي اين و آن است، هيچ كدام از اينها نبايد مانعِ اين شود كه مسؤولان ذي ربطِ دستگاههاي دولتي در اين قضيه اشتغال - كه يك قضيه بسيار اساسي است - كار خودشان را باجديّت دنبال نكنند. من در چند ماهِ قبل از اين، به مسؤولان بلندپايه اين بخش از دولت گفتم آن مجموعه اي كه براي ايجاد اشتغال در كشور كار مي كند، بايد مثل اتاق جنگِ دوران دفاع مقدّس كه شب و روز نمي شناخت، كار كند. در دوران جنگ و دفاع مقدّس براي آن مجموعه هايي كه مشغول طرّاحي جنگ بودند، شب و روز، تعطيل و غير تعطيل، اوّلِ هفته و آخرِ هفته معنا نداشت؛ مرتّب مشغول كار بودند. امروز بايد براي ايجاد اشتغال به همان نحو تلاش شود. جوان ما بايد بتواند از نيرويش، براي اداره زندگي خود و پيشرفت كشور به معناي حقيقي استفاده كند؛ كشور هم اين ظرفيت را دارد. خوشبختانه مسؤولان - تا آن جايي كه من ديده ام و مي شناسم - به اين امر معتقد و علاقه مندند و بايد همّت كنند. همه بدانند تهديد دشمنان اين ملت و كشور - چه تهديد نظامي و چه تهديد سياسي - براي اين كشور چندان حائز اهميت نيست و براي اين ملت تهديد واقعي به حساب نمي آيد. اين ملت يك ملت شجاع است كه طعم عزّت و استقلال را چشيده است. اين جوانان - كه عمده نسل امروز ما را تشكيل مي دهند -

هرگز بيگانه اي را بر كشور خودشان مسلّط نديده اند؛ ليكن زمان ما اين گونه نبود. نسل ما در دوراني چشم باز كرد كه براثر ضعف حكومتها در داخل كشور، نيروهاي اشغالگر خارجي همه كاره بودند. در مشهدِ ما نيروي بيگانه اي از يك دولت، در آذربايجان نيروي بيگانه اي از دولت ديگر؛ در خودِ تهران هم نيروهاي بيگانه ديگري از دولتهاي مختلف حضور داشتند. بعد هم كه به ظاهر نيروهاي نظاميشان را خارج كردند، نفوذهاي سياسيشان را بجا گذاشتند. نسل گذشته شما فضاي كشور را اين چنين ديده بود؛ مسؤولان كشور، سرسپرده و مطيع بيگانگان بودند؛ ليكن نسل امروز اين طور نيست. نسل امروز، ملت، كشور، مسؤولان، حكومت و نظام خود را هميشه آزاد، سربلند، مستقل و عزيز مي بيند؛ همه نمادهاي كشور را داراي نشانه هاي استقلال ديده و به خود مي بالد؛ اين نسلي است كه از تهديد دشمن نمي هراسد. لذا اين تهديدها براي كشور خطر جدّي نيست. خطر جدّي براي كشور عبارت است از آن مسائلي كه ما به دست خودمان به وجود آوريم. ايجاد اختلاف، ايجاد بي ايماني، ايجاد نااميدي نسبت به آينده، القاي وجود اختلاف و دوئيّت، القاي احساس ضعف در مقابل دشمن - كه بعضيها متأسّفانه از روي ناداني يا غرض ورزي اين كارها را مي كنند - احساس ناتواني در مسؤولان كشور - كه بعضي اين احساس را عملاً و بعضي قولاً ترويج مي كنند - براي كشور منشأ خطر است. مسؤولان بايد توجّه داشته باشند و مردم عزيز ما هم هوشيارانه متوجّه باشند و القائات دشمن را بشناسند. مسأله بعدي، مبارزه با فساد است. در مورد برخورد با فساد دو گرايش افراطي و تفريطي هست. بعضيها وقتي صحبت از مبارزه

با فساد مي شود، تصوّر مي كنند كه مبارزه با فساد، يك بهانه سياسي براي برخورد با اين و آن است؛ اين غلط است. مبارزه با فساد، مبارزه با فساد است! در هر جامعه اي اگر نقطه فاسد، شناسايي، كنترل و قلع و قمع شد، فساد متوقّف مي ماند، والّا رشد پيدا مي كند. فرق نظام اسلامي و نظام صالح با نظامهاي فاسدي كه در مقابل گسترش فساد بي دفاعند، اين است كه در اين جا مسؤولان اصلي كشور و دلسوزانِ جامعه، برخوردار از صلاحند؛ برنامه و رفتار كشور، برنامه صلاح است. البته آدم فاسد هم پيدا مي شود، منتها بايد با او برخورد شود. بعضي تصوّر مي كنند كه مبارزه با فساد يك حركت سياسي است؛ اين تصوّر غلطي است. مبارزه با فساد حركت سياسي نيست؛ يك حركت حقيقي و كاريِ لازم است. بعضي هم در نقطه مقابل، از آن طرف افراط مي كنند؛ يعني وقتي گفته مي شود «فساد» خيال مي كنند همه جا را فساد گرفته است؛ خير، اين چنين نيست. آنچه كه ما را برمي انگيزد، وجود فساد، ولو در يك بخش، در يك گوشه و به وسيله افراد معدودي است. ما مي دانيم اگر با اين پديده مبارزه نشود، فساد نهادينه و ريشه دار مي شود و در آن صورت قلع و قمعش مشكل مي گردد. اين مبارزه معنايش آن نيست كه عناصر فاسد و مفسد همه زمامهاي كار را در بخشهاي مختلف به دست گرفته اند. عناصر صالح، مؤمن و دلسوز، در دستگاههاي داخل كشور - چه قوّه مجريّه و چه قوّه قضاييّه - بسيار هستند كه اجرا هم دست آنهاست و با كمال صلاح، كار خودشان را انجام مي دهند و خوشبختانه اينها اكثريت و چهره غالبِ دستگاهند.

منتها يك مفسد و فاسد، چهره ديگران را هم خراب مي كند. اين دو حركت، يعني ايجاد اشتغال و مبارزه با فساد بايد ادامه پيدا كند. اين سال، سال «عزّت و افتخار حسيني» است. اين عزّت، چگونه عزّتي است؟ اين افتخار، افتخار به چيست؟ آن كسي كه حركت حسين بن علي عليه السّلام را بشناسد، مي داند كه اين عزّت، چگونه عزّتي است. از سه بُعد و با سه ديدگاه، اين نهضت عظيم حسيني را كه در تاريخ اين طور ماندگار شده است، مي شود نگاه كرد. در هر سه بُعد، آنچه كه بيش از همه چشم را خيره مي كند، احساس عزّت و سربلندي و افتخار است. يك بُعد، مبارزه حق در مقابل باطلِ مقتدر است كه امام حسين عليه السّلام و حركت انقلابي و اصلاحيِ او چنين كرد. يك بُعد ديگر، تجسّم معنويت و اخلاق در نهضت حسين بن علي است. در اين نهضت عرصه مبارزه اي وجود دارد كه غير از جنبه اجتماعي و سياسي و حركت انقلابي و مبارزه علنيِ حق و باطل است و آن، نفس و باطن انسانهاست. آن جايي كه ضعفها، طمعها، حقارتها، شهوتها و هواهاي نفساني در وجود انسان، او را از برداشتن گامهاي بلند باز مي دارد، يك صحنه جنگ است؛ آن هم جنگي بسيار دشوارتر. آن جايي كه مردان و زنان مؤمن و فداكار پشت سر حسين بن علي عليه السّلام راه مي افتند؛ دنيا و مافيها، لذّتها و زيباييهاي دنيا، در مقابلِ احساس وظيفه از چشم آنها مي افتد؛ انسانهايي كه معنويتِ مجسّم و متبلور در باطنشان، بر جنود شيطاني - همان جنود عقل و جنود جهلي كه در روايات ما هست - غلبه پيدا كرد و به عنوان يك عدّه انسان نمونه، والا

و بزرگ، در تاريخ ماندگار شدند. بُعد سوم كه بيشتر در بين مردم رايج است، فجايع، مصيبتها، غصّه ها، غمها و خونِ دلهاي عاشوراست؛ ليكن در همين صحنه سوم، باز هم عزّت و افتخار هست. كساني كه اهل نظر و فكر و تأمّلند، بايد هر سه بُعد را دنبال كنند. در آن بُعدِ اوّل كه امام حسين عليه السّلام يك حركت انقلابي به راه انداخت، مظهر عزّت و افتخار بود. نقطه مقابلِ حسين بن علي چه كسي بود؟ آن حكومت ظالمِ فاسدِ بدكاره اي بود كه «يعمل في عباداللَّه بالاثم و العدوان»(1). نمودار اصلي اين بود كه در جامعه اي كه زير قدرت او بود، با بندگان خدا و انسانها با ستم، عدوان، غرور، تكبّر، خودخواهي و خودپرستي رفتار مي كرد؛ اين خصوصيت عمده آن حكومت بود. چيزي كه برايشان مطرح نبود، معنويت و رعايت حقوق انسانها بود. حكومت اسلامي را به همان حكومت طاغوتي كه قبل از اسلام و در دورانهاي مختلف در دنيا وجود داشته است، تبديل كرده بودند. در صورتي كه بارزترين خصيصه نظام اسلامي، حكومت است؛ برجسته ترين بخشهاي آن جامعه ايده آلي كه اسلام مي خواهد ترتيب دهد، شكل و نوع حكومت و رفتار حاكم است. به تعبير بزرگان آن روز، امامت را به سلطنت تبديل كرده بودند. امامت يعني پيشواييِ قافله دين و دنيا. در قافله اي كه همه به يك سمت و هدف والا در حركتند، يك نفر بقيه را راهنمايي مي كند و اگر كسي گم شود، دست او را مي گيرد و برمي گرداند؛ اگر كسي خسته شود، او را به ادامه راه تشويق مي كند؛ اگر كسي پايش مجروح شود، پاي او را مي بندد و كمك معنوي و مادّي به همه

مي رساند. اين در اصطلاح اسلامي اسمش امام - امام هدايت - است و سلطنت نقطه مقابل اين است. سلطنتِ به معناي پادشاهيِ موروثي، فقط يك نوعِ از سلطنت است. لذا بعضي سلاطين در دنيا هستند كه اسمشان سلطان نيست، اما باطنشان تسلّط و زورگويي بر انسانهاست. هر كس و در هر دوره اي از تاريخ - اسم او هرچه مي خواهد باشد - وقتي به ملت خود يا به ملتهاي ديگر زور بگويد، اين سلطنت است. اين كه رئيس جمهور يك دولتي - كه در همه زمانها، دولتهاي مستكبر بوده اند و امروز مظهر آن، امريكاست - به خود حق بدهد كه بدون هيچ استحقاق اخلاقي، علمي و حقوقي، منافع خود و كمپانيهاي پشتيبان خود را بر منافع ميليونها انسان ترجيح دهد و براي ملتهاي دنيا تكليف معيّن كند، اين سلطنت است؛ حالا اسمش سلطان باشد يا نباشد! در دوران امام حسين عليه السّلام امامت اسلامي را به چنين چيزي تبديل كرده بودند: «يعمل في عباداللَّه بالاثم والعدوان». امام حسين عليه السّلام در مقابل چنين وضعيتي مبارزه مي كرد. مبارزه او بيان كردن، روشنگري، هدايت و مشخّص كردن مرز بين حقّ و باطل - چه در زمان يزيد و چه قبل از او - بود. منتها آنچه در زمان يزيد پيش آمد و اضافه شد، اين بود كه آن پيشواي ظلم و گمراهي و ضلالت، توقّع داشت كه اين امام هدايت پاي حكومت او را امضاء كند؛ «بيعت» يعني اين. مي خواست امام حسين عليه السّلام را مجبور كند به جاي اين كه مردم را ارشاد و هدايت فرمايد و گمراهي آن حكومت ظالم را براي آنان تشريح نمايد، بيايد حكومت آن ظالم را امضا

و تأييد هم بكند! قيام امام حسين عليه السّلام از اين جا شروع شد. اگر چنين توقّع بي جا و ابلهانه اي از سوي حكومت يزيد نمي شد، ممكن بود امام حسين همچون زمان معاويه و ائمّه بزرگوارِ بعد از خود، پرچم هدايت را برمي افراشت؛ مردم را ارشاد و هدايت مي كرد و حقايق را مي گفت. منتها او بر اثر جهالت و تكبّر و دوري از همه فضايل و معنويات انساني يك قدم بالاتر گذاشت و توقع كرد كه امام حسين عليه السّلام پاي اين سيه نامه تبديل امامت اسلامي به سلطنت طاغوتي را امضاء كند؛ يعني بيعت كند. امام حسين فرمود «مثلي لا يبايع مثله»(2)؛ حسين چنين امضايي نمي كند. امام حسين عليه السّلام بايد تا ابد به عنوان پرچم حق باقي بماند؛ پرچم حق نمي تواند در صف باطل قرار گيرد و رنگ باطل بپذيرد. اين بود كه امام حسين عليه السّلام فرمود: «هيهات منّا الذّلّة(3)». حركت امام حسين، حركت عزّت بود؛ يعني عزّت حق، عزّت دين، عزّت امامت و عزّت آن راهي كه پيغمبر ارائه كرده بود. امام حسين عليه السّلام مظهر عزّت بود و چون ايستاد، پس مايه فخر و مباهات هم بود. اين عزّت و افتخار حسيني است. يك وقت كسي حرفي را مي زند، حرف را زده و مقصود را گفته است، اما پاي آن حرف نمي ايستد و عقب نشيني مي كند؛ اين ديگر نمي تواند افتخار كند. افتخار متعلّق به آن انسان، ملت و جماعتي است كه پاي حرفشان بايستند و نگذارند پرچمي را كه آنها بلند كرده اند، توفانها از بين ببرد و بخواباند. امام حسين عليه السّلام اين پرچم را محكم نگه داشت و تا پاي شهادتِ عزيزان و اسارتِ حرم شريفش ايستاد. عزّت و

افتخار در بُعد يك حركت انقلابي اين است. در بُعد تبلور معنويت هم همين طور است. بارها اين را گفته ام كه خيليها به امام حسين عليه السّلام مراجعه و او را بر اين ايستادگي ملامت مي كردند. آنها مردمان بد و يا كوچكي هم نبودند؛ بعضي جزو بزرگان اسلام بودند؛ اما بد مي فهميدند و ضعفهاي بشري بر آنها غالب شده بود. لذا مي خواستند حسين بن علي را هم مغلوب همان ضعفها كنند؛ اما امام حسين عليه السّلام صبر كرد و مغلوب نشد و يكايك كساني كه با امام حسين بودند، در اين مبارزه معنوي و دروني پيروز شدند. آن مادري كه جوان خود را با افتخار و خشنودي به طرف اين ميدان فرستاد؛ آن جواني كه از لذّات ظاهري زندگي گذشت و خود را تسليم ميدان جهاد و مبارزه كرد؛ پيرمرداني مثل «حبيب بن مظاهر» و «مسلم بن عوسجه» كه از راحتي دوران پيرمردي و بستر گرم و نرم خانه خودشان گذشتند و سختي را تحمّل كردند؛ آن سردار شجاعي كه در ميان دشمنان جايگاهي داشت - «حُرّبن يزيد رياحي» - و از آن جايگاه صرفنظر كرد و به حسين بن علي پيوست، همه در اين مبارزه باطني و معنوي پيروز شدند. آن روز كساني كه در مبارزه معنوي بين فضايل و رذايل اخلاقي پيروز شدند و در صف آرايي ميان جنود عقل و جنود جهل توانستند جنود عقل را بر جنود جهل غلبه دهند، عدّه اندكي بيش نبودند؛ اما پايداري و اصرار آنها بر استقامت در آن ميدان شرف، موجب شد كه در طول تاريخ، هزاران هزار انسان آن درس را فراگرفتند و همان راه را رفتند. اگر آنها در وجود خودشان فضيلت را بر رذيلت پيروز نمي كردند،

درخت فضيلت در تاريخ خشك مي شد؛ اما آن درخت را آبياري كردند و شما در زمان خودتان خيليها را ديديد كه در درون خود فضيلت را بر رذيلت پيروز و هواهاي نفساني را مقهور احساسات و بينش و تفكّر صحيح ديني و عقلاني كردند. همين پادگان دوكوهه و پادگانهاي ديگر و ميدانهاي جنگ و سرتاسر كشور، شاهد دهها و صدها هزار نفر از آنها بوده است. امروز هم ديگران از شما ياد گرفته اند؛ امروز در سرتاسر دنياي اسلام آن كساني كه حاضرند در درون خود و در صف آرايي حقّ و باطل، حق را بر باطل پيروز كنند و غلبه دهند، كم نيستند. پايداري شما - چه در دوران دفاع مقدّس و چه در بقيه آزمايشهاي بزرگ اين كشور - اين فضيلتها را در زمانه ما ثبت كرد. زمانه ما زمانه ارتباطات نزديك است؛ اما اين ارتباطات نزديك هميشه به سود شيطان و شيطنتها نيست؛ به سود معنويتها و اصالتها هم هست. مردم دنيا خيلي چيزها را از شما ياد گرفته اند. همين مادري كه در فلسطين جوان خودش را مي بوسد و به طرف ميدان جنگ مي فرستد، يك نمونه است. فلسطين سالهاي متمادي، زن و مرد و پير و جوان داشت؛ اما براثر ضعفها و به دليل آن كه در ميدان صف آرايي معنوي، جنود عقل نمي توانست بر جنود جهل پيروز شود، فلسطين دچار ذلّت شد و اين وضعيت برايش پيش آمد و دشمنان بر آن مسلّط شدند. اما امروز وضعيت فلسطين، به گونه ديگري است؛ امروز فلسطين به پا خاسته است؛ امروز ملت فلسطين - زن و مرد - در صف آرايي معنوي در درون خود توانسته است جانب معنويت

را غلبه دهد و پيروز كند؛ و اين ملت پيروز خواهد شد. در آن صحنه سوم هم كه صحنه فاجعه آفرينيهاي عاشوراست، آن جا هم باز نشانه هاي عزّت مشاهده مي شود؛ آن جا هم سربلندي و افتخار است. اگر چه مصيبت و شهادت است؛ اگرچه شهادت هر يك از جوانان بني هاشم، كودكان، طفلان كوچك و اصحاب كهنسال در اطراف حضرت ابي عبداللَّه الحسين عليه السّلام يك مصيبت و داغ بزرگ است؛ اما هركدام حامل يك جوهره عزّت و افتخار هم هست. اين جا جمعي كه شما اجتماع كرده ايد، اغلب جوانيد. در اين پادگان دوكوهه هم دهها و صدها هزار جوان آمدند و رفتند. مظهر جوانِ فداكار در كربلا كيست؟ علي اكبر، فرزند امام حسين عليه السّلام؛ جواني كه در بين جوانان بني هاشم برجسته و نمونه بود؛ جواني كه زيباييهاي ظاهري و باطني را باهم داشت؛ جواني كه معرفتِ به حقّ امامت و ولايت حسين بن علي عليه السّلام را با شجاعت و فداكاري و آمادگي براي مقابله با شقاوت دشمن همراه داشت و نيرو و نشاط و جواني خود را براي هدف و آرمان والاي خود صرف كرد. اين خيلي ارزش دارد. اين جوان فوق العاده و برجسته به ميدانِ دشمن رفت و در مقابل چشم پدر و چشمان زناني كه نگران حال او بودند، جسد به خون آغشته اش به خيمه ها برگشت. اين چنين مصيبت و عزايي چيز كوچكي نيست؛ اما همين حركت او به سمت ميدان و آماده شدن براي مبارزه، براي يك مسلمان، تجسم عزّت، بزرگواري، افتخار و مباهات است. اين است كه خداوند مي فرمايد: «و للَّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين»(4). حسين بن علي عليه السّلام نيز به نوبه خود با فرستادن اين جوان به ميدان جنگ، عزّت

معنوي را نشان داد؛ يعني پرچم سربلندي و حاكميت اسلام را كه روشن كننده مرز بين امامتِ اسلامي و سلطنتِ طاغوتي است محكم نگه مي دارد، ولو به قيمت جان جوان عزيزش باشد. شنيده ايد - در اين روزها، بارها هم تكرار شده است - كه هر كدام از اصحاب و ياران امام حسين عليه السّلام براي رفتن به ميدان جنگ و مبارزه كردن اجازه مي خواستند، امام به سرعت اجازه نمي داد. بعضيها را ممانعت مي كرد؛ به بعضي مي گفت كه اصلاً از كربلا برگرديد و برويد. او با جوانان بني هاشم و اصحاب خود، چنين رفتار مي كرد. اما علي اكبر - جوان محبوب و فرزند عزيزش - كه اجازه ميدان خواست، امام يك لحظه هم درنگ نكرد و به او اجازه داد. اين جا مي شود معرفت پسر و عظمت مقام پدر را فهميد. تا وقتي اصحاب بودند، مي گفتند جانمان را قربان شما مي كنيم و اجازه نمي دادند كسي از بني هاشم - فرزندان اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم السّلام - به ميدان جنگ بروند. مي گفتند اوّل ما مي رويم و كشته مي شويم، اگر بعد از كشته شدن ما خواستيد، آن وقت به ميدان برويد. وقتي كه نوبت به جانبازي و شهادت بني هاشم رسيد، اوّل كسي كه درخواست اجازه براي ميدان مي كند، همين جوان مسؤوليت شناس است؛ او علي اكبر، پسر آقا و پسر امام و از همه به امام نزديكتر است، پس براي فداكاري از همه شايسته تر است. اين هم يك مظهر امامت اسلامي است؛ اين جا جايي نيست كه دنيا، منافع مادّي، سود اقتصادي و شهوات نفساني تقسيم كنند؛ اين جا مجاهدت و سختي است؛ اوّل كسي كه داوطلب مي شود علي بن الحسين، علي اكبر است. اين، معرفتِ اين جوان

را مي نماياند و امام حسين هم عظمت روحي اش را در مقابل اين كار نشان مي دهد و به مجرّد اين كه او درخواست مي كند، امام حسين عليه السّلام هم اجازه مي دهد كه به ميدان برود. اينها براي ما درس است؛ همان درسهاي ماندگار تاريخ، همان چيزهايي كه امروز و فردا، بشريت به آنها نيازمند است. تا وقتي كه خودخواهيهاي انسان بر او حاكم است، هرچه قدرتِ اجراييش بالاتر باشد، خطرناكتر است؛ تا وقتي كه هواهاي نفساني بر انسان غالب است و تا وقتي انسان همه چيز را براي خود مي خواهد، هرچه قدرتش بيشتر است، خطرناكتر و سبعتر و درنده تر است. نمونه هايش را در دنيا مي بينيد. هنر اسلام همين است كه به كساني اجازه مي دهد از نردبان قدرت بالا روند كه توانسته باشند لااقل در بعضي از اين مراحل امتحان داده و قبول شده باشند. شرطي كه اسلام براي مسؤوليتها مي گذارد، خارج شدن از بسياري از اين هواها و هوسهاست. ما مسؤولان بايستي بيش از همه مراقب خود باشيم؛ بيش از همه دست، زبان، فكر، چشم و عمل خود را كنترل كنيم؛ بيش از همه تقوا در ما لازم است. وقتي بي تقوايي بر انساني حاكم شد، هرچه قدرت او بيشتر باشد، خطرش براي بشريت بيشتر است. وقتي اختيارِ فشردن تكمه بمب اتم در دست شخصي باشد كه نه جان انسانها و نه حقوق ملتها برايش مهم است و نه اجتناب از شهوات نفساني براي او يك امتياز و ارزش محسوب مي شود، براي بشريت خطرناك است. اين كساني كه امروز در دنيا از نيروي اتم و سلاحهاي مرگبار برخوردارند، بايد بر نفس و احساسات خود غلبه داشته و مسلّط باشند

كه متأسفانه اين طور نيست. اسلام اين مسائل را تبليغ مي كند و علّت دشمني قدرتمندان با اسلام هم همين است. پروردگارا! در راه زنده نگه داشتن آرمانهاي اسلامي ما را روزبه روز ثابت قدم تر فرما. ما را در پيمودن اين صراط مستقيمِ الهي و اسلامي - كه در مقابل پاي ما قرار داده اي - روزبه روز عازم و جازمتر گردان. پروردگارا! ملت ايران را در رسيدن به هدفهاي بزرگ خود موفّق و پيروز فرما. مسؤولان را كه خدمتگزاران اين ملت هستند در خدمتگزاري به اين ملت موفّق گردان. پروردگارا! دشمنان اين ملت را مغلوب و منكوب فرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد قلب وليّ عصر را از ما شاد كن؛ روح شهداي عزيز را از ما خشنود كن. پروردگارا! آن جوانان نازنين، آن دلاورمرداني كه در سالهاي دفاع مقدّس و قبل و بعد از آن در اين جبهه هاي طولانيِ نبرد، در راه اهداف عاليه اسلام، جان خودشان را فدا كردند، با پيغمبر محشور كن؛ ملت ايران را روزبه روز بيشتر قدردان آنها گردان. پروردگارا! لطف و خير و رحمت و فيض خود را بر اين مردم نازل كن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار: ج 44، ص 382 2) بحارالانوار: ج 45، ص 83 3) بحارالانوار: ج 45، ص 83 4) منافقون: 8

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در خطبه هاى نماز جمعه تهران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نماز جمعه تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. الحمدللَّه قاصم الجبّارين. مبير الظّالمين. مدرك الهاربين. نكال الظّالمين. صريخ المستصرخين. موضع حاجات الطّالبين. معتمد المؤمنين. نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه، حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته، سيّدنا ابي القاسم

المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين. سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. همه برادران و خواهران عزيز نمازگزار و خود را به رعايت تقوا و پرهيزكاري توصيه مي كنم. خداوند متعال وعده مي دهد كه اگر تقوا پيشه كنيد؛ يعني مراقب رفتار خود، گفتار خود و مواظب حركات خود در زندگي باشيد و از امر و نهي الهي تخطّي نكنيد، خداوند هدايت، نور، فَرَج و رزق خود را و سعادت دنيوي و اخروي را به شما عطا خواهد كرد. اوّلين و آخرين حرف ما رعايت تقواست. بخصوص شما جوانان عزيز كه دلهاي نوراني و پاكتان، آماده پذيرش حق و آماده رابطه با خداي متعال است؛ اين آمادگي و اين صفا را قدر بدانيد و رابطه خود را با خدا مستحكم تر كنيد. همه ما بخصوص كساني كه مسؤوليتي بر دوش دارند، عقلاً وظيفه داريم كه در همه حركات، گفتارها، نوشتارها و همه موضعگيريها و توصيه هاي خود به كساني كه از ما توصيه مي پذيرند، خدا را و وظيفه را در نظر داشته باشيم. راه نجات در دنيا و آخرت اين است و بس. بنده در خطبه اوّل لازم مي دانم از مردم عزيزمان به خاطر احترامي كه به حسين بن علي عليه السّلام در عمل و زبان نشان دادند، صميمانه تشكّر كنم. امسال كه ايّام سال نو با ايّام عاشورا همزمان بود، از مدّتي پيش از ايّام فروردين، دستگاههاي تبليغيِ دشمن، در مراكزي كه همه فكرشان اين است كه مردم ما را، ملت شجاع و مؤمن ما را از مواضع حقيقي خود منصرف كنند، همه تلاششان را

به كار انداختند تا محرّم و عاشورا را در چشم مردم كمرنگ كنند. لكن مردم با حضور خود در مجالس و مراسم عزاداري و بزرگداشت عجيبي كه امسال در مراسم عاشورا نشان دادند، يك بار ديگر به همه ثابت كردند كه ملت ايران از روي معرفت و آگاهي راه خود را انتخاب كرده است. امسال آن طوري كه از نقاط مختلف به بنده گزارش شد، مجالس و مراسم عزاداري اگر از سالهاي ديگر پرشورتر و پرجمعيت تر نبود خلوت تر هم نبود. اين معنايش اين نيست كه مردم، آغاز بهار، فروردين و اوّل سال را مورد اعتنا قرار نمي دهند؛ خير، امسال نوروز ما رخت عزا به تن داشت؛ امسال اوّل سال ما عاشورايي بود. خود عاشورا هم مراسمي است كه در انسانها شور و تحرّك و رويش و تفكّر و انديشه به وجود مي آورد. عاشورا يك مراسم خشك و خالي نيست، مراسمي است كه در آن فكر، برنامه، هدف، آگاهي بخشي و معرفت دهي هست. مردم از مراسم مربوط به سيدالشهدا عليه الصّلاةوالسّلام قدرداني كردند. بهار هم هست، رويش طبيعت و رويش انسان هم هست، نشاط و شادابي جسمي هم هست. اينها با هم كاملاً در رفتار مردم عزيز ما منطبق و متعامل شدند. لذا بجاست از مردم مؤمن و بزرگوار ما تشكّر شود. اين را هم اضافه كنم كه اهميت دادن به نماز در ظهر عاشورا و در ميان مراسم سينه زني و عزاداري، خود يك نقطه برجسته ديگر بود. ما هميشه از اين كه مي ديديم جوانان و مردممان، سينه زنيِ روز عاشورا را مي كنند و نمازشان به نزديك غروب مي افتد رنج مي برديم. مردم اهميت نماز و ذكر خدا و ياد الهي

را در لابه لاي مراسم عاشورا نشان دادند؛ لذا جاي سپاسگزاري و تشكّر دارد. يك تذكّر هم در باب مسائل مربوط به فروردين عرض كنيم: اوّلاً اين تعطيلات طولاني و بي دليل، هيچ منطق عقلايي ندارد. وضع خوبي نيست كه اوّلِ سال، روزهاي متوالي - گاهي دو هفته و گاهي بيشتر - همه چرخهاي فعّاليت در كشور از حركت بيفتد. خلاف مقرّرات هم هست، طبق مقرّرات تعطيليها محدود است. ما در ايّام سال، تعطيلي زياد داريم كه اين به زيان كشور است. در بعضي از كشورهاي دنيا، طبق فهرستي كه مشاهده مي كردم، همه تعطيلات رسمي در طول سال از پنج، شش روز تجاوز نمي كند. لكن ما تعطيليهايمان بسيار زياد است. علاوه بر آن هم عدّه اي با بي توجّهي و بي اعتنايي خود به كار، علم، تحصيل و به اشتغالات روزمرّه زندگي و كارهاي اداري و سازندگي، بر اين تعطيلات اضافه هم مي كنند؛ آن هم در آغاز سال. بالاخره در اوّلِ سال، اوّلِ يك دوره جديد مالي و كاري است. توصيه مؤكّدِ بنده اين است كه هم مسؤولين و هم آحاد مردم عزيزمان تصميم بگيرند اين تعطيلات را كم كنند. اين همه تعطيلاتِ پي درپي، زيانهايي به بار مي آورد كه هر چند در اوّل كار محسوس نيست، لكن نتايج آن براي همه زيانبار است. يك سفارش هم به مناسبت همين آغاز دوره جديد مالي و كاري كه اوّلِ سال است به مردم عزيزمان عرض مي كنم. مردم عزيزمان در ميدانهاي مختلف، امتحانهاي خوبي داده اند. لذا لازم است اين تداوم به سمت بهتر شدن و ارتقاي زندگي روحي و روابط اجتماعي و فضاي اجتماعي و سياسي جامعه همچنان در طيّ سال به وسيله خود

مردم مورد توجّه قرار گيرد. در روايات ما وارد است كه مؤمنين با يكديگر تراحم و تعاطف دارند؛ يعني به هم رحم مي كنند و با يكديگر عطوفت مي ورزند.(1) اين يك وظيفه اخلاقي است و اين امر در پيشرفت و بناي اجتماعي ما تأثير دارد. به هم رحم كنيد. مردم به هم رحم كنند تا خدا هم به آنها رحم كند. وقتي كه در دلِ مردم نسبت به يكديگر ترّحم و عطوفت و حُسن ظن و محبّت هست، فضاي جامعه، فضاي بهشت مي شود. آن گاه كه در دلِ افراد، با انگيزه هاي سياسي يا شخصي، كينه، بددلي و سوءظن وجود داشته باشد، فضاي جامعه فضايي تاريك و تلخ مي شود. با هم همكاري كنيم، به هم كمك كنيم، نسبت به يكديگر گذشت داشته باشيم. مجادلات سياسي براي كشور زيانبار است. نه فقط امروز كه دشمن ما را تهديد مي كند، بلكه هميشه مضرّ است؛ براي سازندگي و راه انداختن چرخهاي اقتصادي مضرّ است. اگر بعضيها هر روزي به نحوي مسأله جديدي درست كنند و افكار عمومي را متوجّه به يك مسأله موهوم كنند، اينها به ضرر كشور است. امسال همه، بخصوص گويندگان، نويسندگان، سياسيّون، منبردارها و تريبون دارها، تصميم بگيرند فضا را، فضاي محبّت و عطوفت قرار دهند؛ ذهنها و دلها را نسبت به يكديگر تحريك نكنند؛ در اين مملكت كار زياد داريم. مسؤولين كار دارند، دولت كار دارد، دستگاه قضاييه كار دارد، مجلس كار دارد؛ همه كارهاي مهم و اساسي دارند؛ همه بايد با همه توان و با همه وجود تلاش كنيم تا بتوانيم كشور را به سرمنزل امن و سعادت برسانيم و اين كاري است ممكن؛ اين كاري است ممكن.

ما يك ملت بزرگ، داراي عناصر فراوان قدرت در ميان خودمان هستيم، ما ايمان داريم، عزم و همّت داريم؛ ملت ما اين گونه است و اين را در ميدانهاي مختلف نشان داده است. جوانان ما هوش و استعداد و ابتكار دارند؛ مسؤولين ما علاقه و اخلاص و كارايي دارند. ما بايد خيلي زودتر از اين و بهتر از اين مي توانستيم كارهايمان را راه بيندازيم. آنچه كه به اين امر كمك مي كند عبارت است از آرامش فضاي جامعه از لحاظ سياسي و از لحاظ اجتماعي. اين آرامش را حفظ كنيم، اين كمك را به خودمان بكنيم، اين كمك به خود است و اين مصداقي از همان تقوايي است كه در صدر عرايضم عرض كردم تقواي الهي را پيشه كنيم؛ اين مصداق آن تقواست. خدا را شكر مي كنيم كه دل ملت ما را با معرفت خود و با معرف اولياي خود نوراني كرده است. خدا را شكر مي كنيم كه ملت ما را ملتِ آگاه و حسّاسي قرار داده است كه مسائل مهم جهاني براي او مطرح است؛ مسائل را مي فهمد و نسبت به حوادث جهاني بي تفاوت نيست. اين، قدرت تصميم گيريِ ملت را بالا مي برد. از اين فرصتهاي بزرگ بايستي استفاده كنيم. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد و به مقام و مرتبت و منزلت سيّد شهيدان و سرور آزادگان عالم، حسين بن علي عليه الصّلاةوالسّلام - كه اين روزها روزهاي عزاي اوست - تو را سوگند مي دهيم، ما را هميشه در راه خودت و در راه هدفهاي خود ثابت و پابرجا بدار. پروردگارا ! عزم و اراده ملت عزيز ما را در اين راه پُرافتخار و پُرعزّت، همواره مستقر و مستحكم

نگهدار. پروردگارا ! ملت ايران را بر دشمنانش پيروز كن. پروردگارا ! بدخواهان ملت ايران را هرجا و در هر لباسي هستند و زير هر پوشش و شعاري، خود را مخفي مي كنند، ناكام و ذليل فرما. پروردگارا ! ملت عزيز ايران را به هدفهاي بزرگ خود برسان؛ شهيدان عالي مقام ما را با پيغمبر محشور كن؛ امام عالي مقام ما را با اوليايش - با پيغمبر - محشور كن. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. إنّ الانسان لفي خسر. إلّا الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(2) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما علي اميرالمؤمنين و الصّدّيقة الطّاهرة سيّدة نساء العالمين والحسن و الحسين سبطي الرّحمة و امامي الهدي و علي بن الحسين زين العابدين و محمّدبن علي باقرالعلوم و جعفربن محمّد الصّادق و موسي بن جعفر الكاظم و علي بن موسي الرّضا و محمّدبن علي الجواد و علي بن محمّد الهادي و الحسن بن علي الزّكيّ العسكري والحجّة الخلف القائم المهدي. اللّهم صلّ عليهم صلاة دائمة زاكيّة متواترة متواصلة و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. مسأله امروزِ ما كه مايلم در خطبه دوم به آن بپردازم، مسأله بسيار مهمّ فلسطين و فاجعه اي است كه اين روزها در سرزمينهاي فلسطيني نشين از كشور عزيز اسلامي فلسطين، جريان دارد. قبل از شروع اين بحث، مجدّداً همه را به تقواي الهي توصيه مي كنم. در همين بحثي كه مي كنيم، خدا را همه مان در نظر مي گيريم كه آن چه وظيفه ماست، آن را بر زبان آوريم و در عمل بدان اقدام كنيم. آنچه كه امروز در سرزمينهاي فلسطيني نشينِ كشور فلسطين جريان دارد، يك فاجعه انسانيِ كم نظير است.

در طول تاريخ فلسطين هم ما شبيه اين را با اين شدّت، با اين خشونت و با اين قساوت سراغ نداريم. جناياتي كه در فلسطين اتّفاق مي افتد، حقيقتاً تكان دهنده است. دولت جعليِ صهيونيست با امكانات نظامي، با تانك، با سرباز - شنيده ام حدود سي هزار نيرو و صدها تانك وارد كرده است! - وارد شهرها و خيابانها مي شوند و فاجعه آفريني مي كنند. شهرهاي «رام اللَّه»، «نابلس»، «غزّه»، «خان يونس»، «بيت اللّحم»، «رفح» و ديگر مناطق فلسطيني نشين، همه دچار اين مصيبتند. كاري مي كنند كه شبيه اين كار را ما در دوره هاي نزديك به خودمان با اين شدّت و خشونت در هيچ جا سراغ نداريم! خانه ها را ويران مي كنند، با تانك و بولدوزر به جان خانه هاي محقّر فلسطينيها مي افتند - چه در اين شهرها و چه در اردوگاهها - خانواده ها را آواره مي كنند. مرد و زني را كه دم تيغشان بيايد، مي كُشند و هيچ ملاحظه نمي كنند. شنيده ام جوانان و مردان را - از سنين سيزده سال تا پنجاه سال - دستگير مي كنند و تعداد زيادي از مردان اين خانواده ها بخصوص جوانان و نوجوانان را دستگير كرده و به مناطقي برده اند كه معلوم نيست كجاست! خبرهايي كه از داخل بازداشتگاهها بعضاً به بيرون درز كرده و در مطبوعات دنيا منعكس شده است، خبر مي دهد كه اينها را شكنجه و آزار مي كنند و حتّي در داخل اين بازداشتگاهها هم به آنها دستبند مي زنند. به مسجدها و كليساها در بيت اللّحم حمله كرده اند و از رساندن آمبولانس، آذوقه و دارو به مردمي كه مجروح مي شوند جلوگيري مي كنند. آن طوري كه نقل كرده اند، حتّي آمبولانسها را تيرباران مي كنند و بسياري از مجروحان اين حوادث براثر خونريزي و بي دارويي

از بين رفته و به شهادت رسيده اند. حتّي بيمارستانها و داروخانه ها را مورد تهاجم قرار مي دهند و به غارت مراكز و مغازه هايي كه در آنها مواد غذايي است مي پردازند. مردم در «رام اللَّه» و بعضي شهرهاي ديگر جرأتِ بيرون آمدن از خانه هاي خودشان را ندارند. زنان، بچه ها، اين خانواده هاي آواره شده و كساني كه مجبورند چون سقف خانه شان فرو ريخته است، به خانه خويشاوندانشان و ديگران بروند، خدا مي داند با چه مصيبت و سختي اي زندگي مي كنند. آب و برق را در بعضي از اين شهرها قطع كرده اند. وقاحت را به جايي رسانده اند كه در شهر «رام اللَّه» به مقرّ اقامتگاه رئيس حكومت خودگردان حمله كرده و آن جا را تصرّف نموده اند؛ يعني همان حكومتي كه خودشان آن را به رسميت شناخته اند، خودشان قرارش را بسته اند و خودشان امضاء كردند! خلاصه وضع عجيبي به وجود آورده و صداي دنيا را در آورده اند! سياستمداراني كه به خاطر رودربايستي از صهيونيستها حاضر نبودند يك كلمه عليه دولت صهيونيستي حرف بزنند، امروز صريحاً اعتراض مي كنند. ملتهاي مسلمان در همه جا خشمگينند و مي جوشند. اگر جلوِ ملتهاي مسلمان و ملتهاي عرب را حكومتهايشان نمي گرفتند، آن وقت ديده مي شد كه اين يك ميليارد مسلمان چه مي كند و چه مي تواند بكند! مسأله اين است كه نماد خونخواري و وحشي گري و درّندگي و بي اعتنايي به همه موازين بشري، حقوق بشر و ارزشهاي بشري - كه همين نظاميان صهيونيستند - در يك طرف و نماد مقاومتِ قهرمانانه و مظلومانه - كه ملت مظلوم فلسطينند - در طرف ديگر مقابل هم ايستاده اند. من وجدان جهاني را به داوري و قضاوت دعوت مي كنم. همه حرفهايي كه به عنوان تحليل سياسي،

راه حل، توصيه مي زنند، در مقابل اين واقعيت، افسانه و موهوم است. واقعيت اين است كه ملتي در خانه خود تحقير مي شود، دستگير مي شود، كشته مي شود، جوانش از او گرفته مي شود، امنيتِ جان و مال و مسكنش به وسيله غاصبان همان سرزمين تهديد مي شود. حال وجدان جهاني قضاوت كند؛ اين جا حق با كيست و وظيفه انسانها چيست؟ ما به هيچ چيز ديگري احتياج نداريم؛ همين واقعيت را مقابل خودشان بگذارند ببينند چه اتّفاقي در حال وقوع است؟ در اوّلِ كار كه همين صهيونيستها بر سرِ كار آمدند - پنجاه وچهار سال قبل - نگذاشتند دنيا بفهمد كه اينها چه فجايعي انجام مي دهند؛ اما امروز دنيا مي بيند. البته تلويزيونها و دوربينها قادر نيستند حقيقت را نشان دهند. فقط بخشي از حقيقت؛ يك تصوير و شبحي از حقيقت را نشان مي دهند؛ حقيقت خيلي بيشتر از اينها و خيلي تلختر از اينهاست. واقعيت را از روي همين فيلمهاي تلويزيوني كه در دنيا پخش مي شود - آن جاهايي كه پخش مي شود - قضاوت كنند. البته صهيونيستها كه بسياري از دستگاههاي ارتباط جمعي و رسانه ها در قبضه قدرتشان است و يا زير نفوذ و متعلّق به آنهاست، نمي گذارند حقايق روشن شود. اما مردم جستجو كنند؛ ملتهاي دنيا جستجو كنند. اين، واقعيتِ قضيه است. اين، مسأله اي است كه اين روزها اتّفاق مي افتد؛ مربوط به تاريخِ گذشته نيست، متعلّقِ همين زماني است كه من و شما اين جا با هم حرف مي زنيم. به كليساها حمله كرده اند. خوب؛ مسيحيان دنيا حدّاقل از آن كشيش مسيحي دفاع كنند كه در همين روزهاي گذشته در حين انجام مراسم عبادي خودش كشته شد. او در محاصره كليسا در «بيت اللّحم»

و حمله صهيونيستها به كليسا در مقابل چشم كساني كه در آن كليسا پناه آورده بودند؛ جان خود را از دست داد. اين جا مسأله، مسأله اسلامي نيست، مسأله بشري است، مسأله انساني است؛ اين جا ملاك قضاوت، انسان بودن است، فهميدن ارزشهاي انساني است. خوب؛ اين، واقعيت. البته بعضي از دولتها در اروپا و غيراروپا موضعگيري كرده اند. اين موضعگيري هر چند ضعيف هم بوده است ولي بالاخره اخم مختصري نسبت به اسرائيل كردند و اما موضع امريكا: امريكا در اين قضيه بدترين موضعگيري را كرد؛ ديگر از اين بدتر، امكان ندارد. در اين هفت هشت ده روزي كه اين حوادث شدّت فوق العاده اي گرفته است، تا به حال رئيس جمهور امريكا دو سه مرتبه صحبت كرده است. آخرين مرتبه همين صحبتِ ديروز بود؛ سخنراني اي مفصّل، تقريباً يك سره در حمايت از عمليات و كارهاي اسرائيل! وي براي خالي نبودن عريضه، در خلال اين سخنراني، پس از حمايتهاي فراواني كه از جنايتكاران صهيونيست كرد، اين را هم گنجاند كه «دولت اسرائيل در مناطق فلسطيني نشين، شهركهاي يهودي نسازد.» خوب؛ خودش مي داند، همه دنيا هم مي دانند كه اين يك توصيه دروغين و صوري و سطحي است. سالهاست مجامع جهاني تصويب كرده اند و مراكز قدرت جهاني و سياست جهاني گفته اند كه اسرائيليها حق ندارند در مناطق فلسطيني نشين، شهرك يهودي نشين بسازند. همين درنده اي(3) كه امروز در فلسطين اشغالي در رأس قدرت است، زماني كه وزير مسكن بود، مقابل همه اينها ايستاد و گفت من مي سازم و ساخت و تا الان هم ادامه دارد. چه كسي اين حرفها را گوش مي كند؟ خودش هم مي داند كه گوش نمي كنند. يكسره حمايت از صهيونيستها، آن هم با منطق

ضعيف، با منطق غلط و غيرقابل قبول براي افكار مردم جهان. اين رئيس جمهور كنوني آمريكا(4) متأسّفانه از اوّلي كه سرِكار آمده تا كنون با هر سخنراني و با هر اقدام خود ضربه اي به صلح و امنيت جهاني زده است. تصميمهايي كه گرفته است همه بر ضدّ صلح و امنيت جهاني است. از پيمان حفظ محيط زيست كه يك پيمان جهاني در كيوتو بود و رئيس جمهور قبلي امريكا آن را امضا كرده بود، خارج شد. از پيمان محدود كردن سلاحهاي ضدّ موشكي خارج شده، كارهاي اتمي و فعّاليتهاي ساخت اتميش را توسعه داده و علناً و صريحاً هم آن را اعلان مي كند. بعد از قضيه بيستم شهريورِ نيويورك، هر مرتبه كه سخنراني كرده است يا دنيا را تهديد كرده و يا ملتها را تحقير كرده، يا ملت امريكا و ملتهاي غربي را به تنفّر از مسلمين و عموم شرقيها دعوت كرده و يا خبر از حملات آينده خودش به اين جا و آن جا داده و يا كشورها را به حمله اتمي تهديد كرده است. حرفها و موضعگيريهاي او دقيقاً نقطه مقابل صلح و امنيت جهاني است. چه كسي اينها را اداره مي كند؟ جاي تأمّل و تفكر است. چه كسي اين آدمهاي تازه وارد در ميدان سياست و جاه طلب و بي خبر از معنويت را به سوي اين وضعيتي كه پيش مي آورند هدايت مي كند؟ خيلي در خور تأمّل است. همين رئيس جمهور امريكا از حركات حكومت غاصب اسرائيل دفاع كرده و مي گويد اسرائيل از خودش دفاع مي كند! اسرائيل اين كشتارها را انجام مي دهد و او مي گويد اسرائيل از خودش دفاع مي كند و كار او را مبارزه

با تروريسم به حساب مي آورد! آيا كشتن زن و كودك و جوان و خراب كردن خانه هاي گِلي فلسطينيان با بولدوزر، اين دفاع از خود است؟! آن كسي كه از خود دفاع مي كند ملت فلسطين است. آن كسي كه از جور و ستم غاصبِ اشغالگر به جان آمده است، همين زن و مرد فلسطيني است كه ديگر قدرت تحملّش را از دست داده و راه چاره را در اين دانسته كه به صحنه بيايد. كي حاضر است جوانش برود در يك واقعه خونين و يك ساعت ديگر به قتل برسد! اين است كه يك مادر، جوان خودش را در آغوش مي گيرد، مي بوسد اما گريه نمي كند. مي گويد من اين را مي فرستم. ببينيد شما بر سر اين مادر چه آورده ايد؟! شما ببينيد بر سر اين ملت چه آورده ايد كه حاضر است به اين نحو جوانش را به ميدان بفرستد و مي گويد اگر صد جوان هم داشته باشم مي فرستم كه اين گونه كشته شوند. شما با اين ملت چه كرده ايد كه يك دختر هفده، هجده ساله حاضر است به خودش بمب ببندد، در بين دشمنان صهيونيست برود و خودش را از بين ببرد كه آنها از بين بروند. شما همه راهها را جلوِ اينها بسته ايد. آن وقت مي گويد دولت اسرائيل از خودش دفاع مي كند! دفاع اين است؟! اين حرف منطقي است؟ اين حرف شايسته يك رئيس جمهور است؟ اين حرف شايسته آن دولتي است كه خودش را رهبر دنيا مي داند و مي گويد همه دنيا بايد از من اطاعت كنند؟ مردم دنيا بيايند از اين برهان سخيف و از اين منطق ضعيف پشتيباني و اطاعت كنند؟ يك ملت را تحقير

كرده ايد، با حيله و خشونت خانه اش را از او گرفته ايد، زندگيش را تباه و سياه كرده ايد، روزانه او را تحقير مي كنيد، از اين شهر به آن شهر كه مي رود، در خانه خود و در كشور خود بايد به وسيله بيگانه ها كنترل شود. يك وقت اگر هجوم بياورند يكي را بكشند، هيأت دولتشان مي نشيند تصويب مي كند كه اين آدمها را هر جا ديديد ترور كنيد! دنيا چنين چيزي را ديگر كجا سراغ دارد، غير از اين صهيونيستها؟ آن وقت به اين ملت مي گويد تروريست و در دفاع از اين تروريستهاي وقيح و درنده و مفتضح مي گويد: از خودشان دفاع مي كنند. آيا مي شود دولت امريكا موضعي بدتر از اين بگيرد؟ اقدام اسرائيل هم با همين تأييدهاي آمريكا شروع شد. اگر آمريكا تأييد نمي كرد، اگر چراغ سبز نشان نمي داد، اگر قول حمايت نمي داد، اينها جرأت نمي كردند اين طور وارد شوند. پشتشان به حمايتهاي بي منطق امريكا گرم است، لذا اين همه جنايت مي كنند. بنابراين امريكا در همه جناياتي كه امروز در فلسطين اتّفاق مي افتد، شريك جرم است. توجّه كنيد! انتفاضه ملت فلسطين، قيام يك ملت است. ملت فلسطين دست خود را از آستين بيرون آورده است؛ اين را به گردن اين و آن نيندازيد. يك ملت قيام كرده، شرف او و عزّت او و هويّت و آگاهي او، او را به ميدان كشانده، حال به اينها مي گوييد تروريست؟! اينها تروريستند؟! اگر دولت اسرائيل ادّعا مي كند كه با يك گروه معدود مواجه است پس چرا وارد خانه مردم مي شوند؟ چرا خانه ها را ويران مي كنند و چرا در كوچه و بازار اين همه جنايت مي آفرينند؟ برويد با همان گروه معدود روبرو

شويد. زن و بچه مردم چه گناهي كرده اند؟ منطق غلط اندر غلط، مقدّمات غلط، استنتاج غلط؛ آن وقت چنان حرفهايي را يك رئيس جمهور جلوِ چشم مردم دنيا بر زبان مي آورد و براي خالي نبودن عريضه هم اين دولت و آن دولت - جمهوري اسلامي، عراق، سوريه و ديگران - را متّهم مي كند. اين ادّعاها امريكا را در چشم مردم جهان منفور مي كند؛ اينها توجّه ندارند. امروز در دنياي اسلام هيچ دولتي منفورتر از دولت امريكا نيست. همين رئيس جمهور امريكا كه در يك سخنراني با مردم خودش صحبت مي كرد - آن زمان كه مي خواستند به افغانستان حمله كنند - گفت كساني هستند كه دچار نفرتند. بله؛ مخصوص مردم افغانستان هم نبود. بعد خودشان آمارگيري و نظرخواهي كردند و در مطبوعات هم منتشر شد: در همه كشورهاي اسلامي و عربي تقريباً معلوم شد كه اكثريت قاطع مردم از امريكا متنفّرند؛ اما اين نفرت بر خلاف آنچه كه او ادّعا مي كرد، نفرت از علم نيست، نفرت از تمدّن نيست. مي گويد اينها با تمدّن طرفند، با علم طرفند. نه خير؛ يا بد فهميده اي يا خلاف واقع بيان مي كني. مردم از علم و تمدّن متنفّر نيستند. مردم كشورهاي اسلامي از مردم آمريكا هم متنفّر نيستند. اين تنفّر به هيأت حاكمه امريكا - رئيس جمهور امريكا و كساني كه پشت سر او سياستهاي امريكا را تنظيم مي كنند - متوجّه است. مردم از اينها متنفّرند. خوب؛ منطق امروزِ امريكا اين است كه دنيا را بايد با زور اداره كرد! مي گويند زور داريم، سلاح داريم؛ دنيا را با زور وادار مي كنيم آنچه كه ما مي خواهيم همان را بپذيرند و عمل كنند؛

اما در اشتباهند؛ نمي شود، چنين چيزي امكان ندارد. قبل از اينها هم در طول تاريخ در دنيا و حتّي در زمان خود ما كساني بودند كه خيال مي كردند با زور و سرنيزه مي شود بر ملتهاي خودشان يا ملتهاي ديگر سوار شد و حكمراني كرد. دنيا هيتلرها را ديده است، رهبرانِ اوايل كارِ شوروي را ديده است؛ دنيا بعضي از قدرتهاي ديگر را هم اين زمان و قبل از اين زمان ديده است؛ اينها شكست خوردند. خودِ امريكاييها در ويتنام همين را تجربه كردند. آن روزي كه بعد از خارج شدن فرانسويها، امريكا وارد ويتنام شد، قدرتمندان و سياستمداران امريكا شك نداشتند كه با پيروزي خارج خواهند شد. هفت، هشت، ده سال آن جا با قدرت نمايي ظاهري مردم را كشتند، اذيّت كردند، مزارع را نابود كردند؛ آخر هم با خجالت و فضاحت در سال 1354 شكست خورده از ويتنام خارج شدند. همه دنيا هم گفتند و پذيرفتند و اعتراف كردند كه اينها شكست خوردند. ويتنام يكپارچه در اختيار مردم ويتنام ماند و اينها مجبور شدند بيرون بروند. اينها نمي دانند قدرتي وجود دارد كه بالاتر از قدرت سلاح آنهاست و آن قدرت ملتهاست، قدرت انسانهاست. هر ملتي كه به يك مبدأ و به يك منطق و به يك مبناي فكري اعتقاد داشته باشد و با عزم راسخ پاي آن منطق بايستد، هيچ قدرتي - چه قدرت اتمي و چه بالاتر و پايين تر از اتم - نمي تواند مقهورش كند. اينها قدرت ملتها و قدرت خداوند قادر متعال را كه پشت سر اراده و عزم و اقدام ملتهاست دستِ كم گرفته اند: «كلاً نمدّ هؤلاء و هؤلاء»(5)؛ هر گروهي براي اهدافي

كه به آن ايمان دارد كار كند، خداي متعال كمك و مددش خواهد كرد. اگر گروهي مؤمن به خدا باشد، آن وقت در آويختن با آن و شكست دادنش ده برابر مشكلتر هم مي شود؛ مگر آسان است؟! هر كس با اين نيرو - نيروي ملتها و انسانها - درافتاد خُرد مي شود. امريكا هم خُرد خواهد شد. اينها مي خواهند قدرت مقاومت ملت فلسطين را نابود كنند و نمي توانند. خوب؛ حالا بالاخره چه خواهد شد؟ اين حادثه اي كه امروز اتّفاق افتاده است، ظواهري دارد و بواطني. ظواهرش همين است كه گفتيم: گروهي با زور و سرنيزه و تفنگ و تانك و پشتيباني سياسي امريكا به جان زن و مرد و پيرزن و كودك و غيره افتاده است. آنها را مي كشد، خانه شان را ويران مي كند، دستبند به دستشان مي زند، تحقيرشان مي كند؛ آنها را با اهانت از خانه و زندگيشان دور مي كند، خانواده ها را آواره مي كند. اين ظاهر قضيه است. اما باطن قضيه اين است كه همين قدرتِ به ظاهر مسلّط، در درون خود ذوب مي شود، آب مي شود. ملت فلسطين تصميم گرفته است؛ سازمانهاي مبارز فلسطيني اعم از سازمان فتح، سازمان حماس، جبهه خلق، جهاد، حزب اللَّه و ديگران، دستشان را روي هم گذاشته و تصميم گرفته اند. همه به يك نتيجه رسيده و راه فداكاري را پيدا كرده اند؛ فهميده اند كه راه نجات فلسطين آماده شدن براي فداكاري است. شهادت را تجربه كرده و فهميده اند كه دشمن در مقابل شهادت و شهادت طلبي و نترسيدن از مرگ ناتوان است. «ياسر عرفات» هم پيغام داده است كه من آماده شهادتم؛ اين تصميم خوبي است. اميدواريم ايشان از اين تصميم منصرف نشود و پاي اين

حرف بايستد. آن كسي كه در راه خدا شهيد مي شود مي ماند - فكر او و شخصيت او مي ماند - اما آن كسي كه با اختيار خود به سمت فداكاري براي آرمانش نمي رود، ممكن است كه جسمش چند صباحي زنده بماند اما شخصيت و هويّت او از بين مي رود. شهادت؛ اين را مردم فلسطين پيدا كرده اند، اميدواريم كه مسؤولان حكومتِ خودگردان هم همان طور كه گفتند پاي اين حرف بايستند و با مردم خودشان در اين راه همراهي كنند و تسليم نشوند؛ دشمن روزبه روز رو به ضعيفتر شدن است. همه اميد تندروان صهيونيست به همين درنده اي بود كه امروز در رأس قدرت و در رأس دولت و در آن حكومت جعلي و دروغين است(6). اميدشان به اين بود كه اين با چكمه آهنين بيايد و با مشت پولادين و سرنيزه بتواند مردم فلسطين را كه به پا خاسته اند به زانو درآورد و انتفاضه را خاموش كند؛ لكن از روزي كه اين آمده است روزبه روز انتفاضه شعله بيشتري پيدا كرده است. اين آخرين اميدشان بود. در داخلِ خودشان الان اختلاف است. آن كساني كه از راههاي دور آمده بودند تا در اين سرزمين و كشورِ مغصوب با امنيت زندگي كنند، امروز در فكر برگشتنند. بسياري از آنها در حال بازگشتنند و ديگر كسي جرأت نمي كند بيايد. بي روحيه اند، احساس ضعف مي كنند و بين خودشان اختلاف است. از آينده خودشان نااميدند و افق روشني در آينده خود نمي بينند. اين صهيونيستهاي غاصب، سراسيمه و شتابزده اند و كارها و حرفهايشان اين را نشان مي دهد. اگر اين حوادث براي ملت فلسطين تلخ و اندوهبار است، براي دشمن آنها هم خيلي تلخ است. اين

آيه شريفه قرآن چقدر گوياست: «إن تكونوا تألمون فانّهم يألمون كما تألمون و ترجون من اللَّه ما لا يرجون»(7)؛ اگر شما در اين مبارزه دچار درد و الم مي شويد، دشمن هم دچار درد و الم مي شود؛ او هم زخم مي خورد، سخت تر از شما. تفاوت در اين است كه ملت فلسطين افق روشني در مقابل دارد؛ لكن غاصب صهيونيست اين افق روشن را ندارد. ملت فلسطين افق روشني دارد كه مي تواند خودش را به آن جا برساند؛ با تلاش و سعي و كوششي كه همه بكنند. خوب؛ حالا راه حل چيست؟ ما براي اين قضيه راه حل داريم. اين راه حلهايي كه ارائه مي شود، راه حل نيست. فلسطين در پنجاه سال اخير يك مسأله مهمِ ّ دنيا و خاور ميانه بوده است. براي اين كه اين مسأله مهم و اين مشكل بغرنج حل شود دو نوع راه حل هميشه پيشنهاد شده است: يك راه حلِ ّ غلط، يك راه حلِ ّ درست. راه حلِ ّ غلط اين است كه با همين غاصبي كه نه به ارزشهاي انساني پايبند است و نه به قوانين بين المللي، و به قطعنامه هاي سازمانهاي بين المللي گردن نمي نهد، مذاكره كنند و با او به يك نقطه توافق برسند. اين راه حل، راه حلِ ّ غلطي است؛ اين به هر شكلش ظاهر شود غلط است. اسرائيل نشان داده است كه به هيچ امضاي خود پايبند نيست؛ اگر توافق هم بكنند، امضاء هم بكنند، پايبند نمي ماند. بزرگترين و قويترين استدلال بر اين معنا هم همين وضع امروز رام اللَّه است. خوب؛ خودشان نشستند در اسلو امضا كردند؛ حكومت خودگردان را به رسميت شناختند. حالا بفرماييد؛ اين رفتاري است كه با حكومت خودگردان و با طرف مذاكره شان - يعني ياسر عرفات

- انجام مي دهند. اينها به امضاي خودشان پايبند نيستند. هر امضايي كه طرف مقابل به اينها بدهد، پايشان را روي آن امضاء مي گذارند يك قدم جلو مي آيند. طبيعتشان اين است. اين راه حل، راه حلِ ّ درستي نيست. البته من اين مطلبي كه مي گويم، طرفِ خطابم كساني نيستند كه مي خواهند به هر قيمتي شده، اين غدّه سرطاني را حفظ كنند. آنها اين حرف را قبول نمي كنند؛ ما اين را مي دانيم. لكن طرفِ خطاب من، دولتهاي عربي، دولتهاي اسلامي، ملتهاي مسلمان و وجدانهاي بيدار در همه جاي دنياست؛ من با آنها حرف مي زنم. اين راه حل كه طعمه اي در دهن اين متجاوز بيندازند و او را فربه تر كنند تا قادر شود قدم بعدي را بردارد، راه حل نيست؛ اين تجربه پنجاه ساله فلسطين است. قطعنامه ها در سازمان ملل صادر شد. هر چند امريكا هم كه مدافع صهيونيستها بوده به ظاهر پاي آن قطعنامه ها را امضا كرد، اما اين غاصب به اين قطعنامه ها عمل نكرد و كسي هم نگفت بالاي چشمت ابروست! با چنين دولتي و با چنين طرفي، انسان چه مذاكره اي بكند؟! اين راه حل راه حلّ غلطي است؛ اين راه حلِ ّ درستي نيست. اما براي اين مسأله، راه حلِ ّ منطقي وجود دارد. راه حلِ ّ منطقي راه حلّي است كه همه وجدانهاي بيدار دنيا و همه كساني كه به مفاهيم امروزِ دنيا معتقدند، ناچارند آن را قبول كنند. ما يك سال و نيم قبل هم اين راه حل را گفتيم و دولت جمهوري اسلامي بارها در مجامع و در مذاكرات بين الدولي آن را تكرار كرده است. الان هم ما همان را مي گوييم و بر آن هم اصرار مي ورزيم: راه

حلّ نظرخواهي از خودِ مردم فلسطين؛ همه كساني كه از فلسطين آواره شده اند؛ البته آنهايي كه مايلند به سرزمين فلسطين و به خانه خودشان برگردند. اين يك امر منطقي است. اين كساني كه در لبنان و در اردن و در كويت و در مصر و در بقيه كشورهاي عربي سرگردانند، به كشور و به خانه خودشان فلسطين برگردند - آنهايي كه مايلند؛ نمي گوييم كسي را به زور بياورند - و از كساني كه قبل از سال 1948 كه سال تشكيل دولت جعلي اسرائيل است، در فلسطين بوده اند - چه مسلمانشان، چه مسيحي شان، چه يهودي شان - نظرخواهي شود. اينها در يك نظرخواهي عمومي، رژيم حاكم بر سرزمين فلسطين را تعيين كنند. اين دمكراسي است. چطور براي همه دنيا دمكراسي خوب است، براي مردم فلسطين دموكراسي خوب نيست؟! چطور همه مردم دنيا حق دارند در سرنوشت خود دخالت كنند، اما مردم فلسطين حق ندارند؟! هيچ كس شك ندارد رژيمي كه امروز در فلسطين بر سرِ كار است، رژيمي است كه با زور، با حيله و ترفند و با فشار روي كار آمده است؛ در اين كسي شك ندارد. صهيونيستها با مسالمت نيامده اند؛ مقداري با حيله و ترفند و مقداري با زور سلاح و فشار بر سركار آمدند ؛ لذا يك رژيم تحميلي دارند. خيلي خوب؛ مردم فلسطين جمع شوند، رأي بدهند و نوع رژيمي را كه در اين كشور بايد حاكم باشد، انتخاب كنند. آن رژيم و آن دولت، تشكيل شود و درباره كساني كه بعد از سال 1948 به سرزمين فلسطين آمده اند، تصميم گيري كند؛ هر چه تصميم گرفت. اگر تصميم گرفت بمانند، پس بمانند، اگر هم

تصميم گرفت بروند، پس بروند. اين، هم آراءِ مردم است، هم دمكراسي است، هم حقوق بشر است، هم منطبق با منطق فعلي دنياست. اين راه حل. خوب؛ اين راه حل بايد اجرا شود. غاصب كه با زبان خوش اين راه حل را قبول نمي كند! اين جاست كه همه اطراف قضيه بايد خودشان را مسؤول بدانند؛ هم دولتهاي عربي، هم دولتهاي اسلامي، هم ملتهاي مسلمان در همه دنيا، هم بخصوص خود ملت فلسطين و هم مجامع جهاني. هركدام مسؤوليتي دارند كه اصرار بورزند اين راه حلّ منطقي بايد تحقّق پيدا كند و مي شود تحقّق پيدا كند. بعضيها نگويند آقا! چنين چيزي خواب و خيال است و ممكن نيست؛ نخير! مي شود. كشورهاي درياي بالتيك بعد از گذشتِ چهل سال و اندي كه جزو شوروي سابق بودند، برگشتند و مستقل شدند. كشورهاي منطقه قفقاز بعضي در حدود صد سال قبل از اين كه شوروي تشكيل شود در اختيار روسيه تزاري بودند؛ بعد برگشتند و مستقل شدند. الان قزّاقستان، آذربايجان، گرجستان و بقيه مستقلند؛ خودشان هستند. پس اين ممكن است. اين طور نيست كه اين يك امر نشدني باشد؛ نخير، شدني است. منتها اراده و عزم لازم دارد، جرأت و دليري لازم دارد. كي بايد دليري به خرج دهد؟ ملتها يا دولتها؟ ملتها دليرند، ملتها نمي ترسند؛ ملتها نشان داده اند كه آماده اند. پس دولتها اين جا وظيفه دارند؛ در رأس همه و مقدّم بر همه، دولتهاي عربي. نشست اخير سرانِ عرب در بيروت، نشست خوبي نبود. اينها مي توانستند از اين اجلاس استفاده هاي خيلي بزرگي بكنند كه فقط به سود فلسطين نبود؛ به سود خود دولتهاي عرب هم بود. امروز دولتهاي عرب مي توانند جلو

بيفتند و محبوبيت و حمايت ملتهاي خودشان را در قضيه فلسطين كسب كنند. اگر دولت و حكومتي مورد حمايت مردم خود باشد، ديگر امريكا نمي تواند با او كاري بكند، ديگر از امريكا نخواهد ترسيد، ديگر لازم نمي داند كه ملاحظه امريكا را بكند. در اين قضيه، دولتهاي عرب خيلي كارهاي خوب مي توانستند بكنند و مي توانند بكنند. من اين طور به نظرم مي رسد، از جمله كارهاي مهمّي كه دولتهاي عرب مي توانند بكنند اين است كه صادر كنندگان نفت از نفت استفاده كنند. اين حرفي كه غربيها در دنيا به راه انداخته اند كه از سلاح نفت استفاده نكنيد، حرف درستي نيست. نفت مال ملتهاست و بايد به سود خودشان از آن استفاده كنند. امريكاييها از گندم و از محصولات غذايي به عنوان سلاح استفاده كردند؛ در خيلي جاهاي دنيا هم مي كنند. چرا كشورهاي اسلامي و عربي اين حق را نداشته باشند؟ يك ماه - فقط يك ماه - به صورت نمادين و سمبليك، صادرات نفت را به همه كشورهايي كه با اسرائيل روابط حسنه دارند قطع كنند. امروز دنيا حركت را - حركت كارخانه ها - روشنايي و انرژي را - انرژي برق - و حرارت را، كه سه عنصر اصلي زندگي اش است از نفت ما دارد. اگر نفت ما در اختيار آنها قرار نگيرد، حركت كارخانجات، روشنايي و حرارت متوقّف خواهد شد. مگر اين چيز كمي است؟ دولتهاي عرب به خاطر خودشان اين كار را بكنند. يك ماه - نه اين كه دائم - به صورت نمادين به عنوان حمايت از ملت فلسطين اين كار را بكنند، دنيا تكان مي خورد. اين از كارهايي است كه مي توانند بكنند. كار ديگري كه مي توانند بكنند

اين است كه تمام روابط و قراردادهاي سياسي و اقتصادي خودشان را با دولت صهيونيست قطع كنند و هيچ همكاري نكنند. ملتهاي عرب از اين خوشحال خواهند شد. ملتهاي عرب پشت سر آن دولتهايي قرار خواهند گرفت كه اين اقدام شجاعانه را بكنند؛ واي به حال آن دولتي كه ملتش بفهمد از پشت سر با اسرائيل رابطه اطّلاعاتي و امنيتي و غيره دارد! دولتهاي اسلامي هم موظّفند. آنها هم وظيفه شان كمتر از دولتهاي عربي نيست؛ چون اين قضيه قضيه عربي نيست؛ اين قضيه فراتر از اينهاست؛ يك قضيه انساني و اسلامي است. دولتهاي اسلامي هم هر كدام كه تواناييهاي نفتي و امثال آن را دارند، همين طور مي توانند عمل كنند. اين كنفرانسي هم كه وزراي خارجه كشورهاي اسلامي در مالزي داشتند، كنفرانس خوبي نبود. البته اظهار موضع و اظهار وجودي كردند؛ اما ضعيف بود. بايستي از اين قويتر اقدام مي كردند. اين همه دولت اسلامي، اين همه كشور اسلامي، برادران مسلمانشان آن طور گرفتار؛ بايد اينها اقدام قويتري مي كردند. همه ملتها هم مي توانند در اثرگذاري بر اين قضيه تأثير داشته باشند و در آن شركت كنند. همه ملتهاي مسلمان مي توانند كمك كنند. كمك مالي به فلسطينيها، مخصوص به دولتها نيست كه فلان دولت بگويد «آقا! من ده ميليون دلار، بيست ميليون دلار، پنجاه ميليون دلار داده ام» معلوم هم نيست كجا داده اند، چه طوري داده اند، به كي داده اند. امروز ملت فلسطين محتاج غذاست، محتاج داروست. ملت فلسطين گدا نيست، آقاست، اما زير سلطه دشمن است. همه موظّفند به آن كمك كنند. فرض بفرماييد اگر در همه دنياي اسلام - در كشور ما و كشورهاي ديگر - هر فردي

از افراد مردم فقط هزار تومان به مردم فلسطين كمك كند، ببينيد چه اتّفاقي مي افتد! يك ميليارد هزار تومان، چه تأثيري در مردم فلسطين و زندگي مردم فلسطين مي گذارد! هر خانواده اي به عدد افراد خانواده، هر كدام هزار تومان، در اين كار خير سهيم شود - حدّاقلش اين است؛ هر كس هم خواست بيشتر بدهد، بيشتر بدهد - و اين را به ملت فلسطين برسانند. برايشان آذوقه، دارو، امكانات و هر چه كه براي ايستادگي و مقاومت لازم دارند، تهيه كنند و بفرستند. اين كار را ملتها مي توانند بكنند؛ ديگر احتياج نباشد كه فلان دولت بگويد «من فلان قدر مي دهم». حالا چقدر مي دهد، چه طور مي دهد، آيا مي دهد يا نمي دهد؛ بعد هم مورد تهديد قدرتي قرار گيرد. ملتها در اين جهت سهيم شوند؛ با ملتها چه كار مي توانند بكنند؟! در كشور ما اگر مردم دوست داشته باشند اين كار را بكنند، مي توانند همين هزار تومانها را در همين مراكز امدادي مثل هلال احمر و كميته امداد و اين مجامع امدادي كه هست جمع كنند. اين ثروت هنگفتي مي شود و مي تواند كمكي به مردم فلسطين باشد. و بالاتر از كمك مادّي، كمك معنوي است؛ چرا كه فلسطينيان احساس مي كنند دل ملتها با آنهاست. اين تظاهراتي كه اين روزها در دنياي اسلام اتّفاق افتاد خيلي با ارزش بود. اين حركتي كه امروز شما مي خواهيد بكنيد و تا ميدان فلسطين و مقابل سفارت فلسطين راهپيمايي كنيد، بسيار كار با ارزشي است. اينها خيلي ارزش دارد؛ اينها خبرش منعكس مي شود و مردم مظلوم فلسطين احساس مي كنند كه ملتها پشت سرشان هستند. البته ملت ما بحمداللَّه در اين زمينه ها هيچ

وقت كم نگذاشته است؛ هر وقت كه براي اين قضيه فرا خوانده شده، حضور پيدا كرده و اعلام موضع كرده است. و بالاخره مجامع جهاني و سازمان ملل بايد فعّال شوند. اين مجامع حقوق بشر كه هميشه يا غالباً در خدمت هدفهاي استكباري اند، ولو يكبار هم شده، برخلاف خواسته دستگاههاي استكباري، به نفع ملتها وارد شوند؛ افكار عمومي را در دنيا به خودشان متوجّه كنند، ظالم و متجاوز را محكوم و ملت مظلوم فلسطين را تأييد كنند. اگر اين فشارها انجام گيرد، طرح ايران در مورد فلسطين عملي خواهد بود و متجاوز مجبور خواهد شد. اگر دولتهاي عربي، دولتهاي اسلامي، ملتهاي مسلمان و مجامع جهاني، همه در اين راه فعّال شوند، آن كار، عملي است. هر كس كه در اين زمينه كوتاهي كند، مسلّماً در نظر ملتها، در نظر تاريخ و بالاتر از همه در پيشگاه خداوند متعال مؤاخذ و مسؤول است. همه وظيفه داريم. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد فَرَج اسلام و مسلمين و بخصوص فَرَج ملت مظلوم فلسطين را نزديك فرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد اين ظالمين متجاوز و زورگو و قلدرصفت را با بأس و عذاب خود، بر سر جاي خودشان بنشان. پروردگارا! اسلام و مسلمين را عزّت عنايت فرما و روز به روز بر عزّت و افتخار ملت مسلمان ايران بيفزا. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم انّا اعطيناك الكوثر. فصلّ لربّك وانحر. انّ شانئك هو الابتر.(8) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) بحارالانوار، ج 74، ص 234 2) والعصر: 3-1 3) مقصود «آريل شارون» رئيس دولت صهيونيستي است. 4) جورج بوش» 5) اسراء: 20 6) آريل شارون» 7) نساء: 104

8) كوثر: 3-1

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار گروه كثيرى از كارگران و معلّمان به مناسبت روز كارگر و هفته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار گروه كثيري از كارگران و معلّمان به مناسبت روز كارگر و هفته معلّم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً به همه برادران و خواهران عزيز، بخصوص خانواده هاي معظّم شهيدان و همچنين دوستان، برادران و خواهراني كه از راههاي دور و شهرهاي ديگر تشريف آورده اند، خوشامد عرض مي كنم. به نظر من اين جلسه، جلسه بسيار باعظمتي است؛ چون دو قشر معلّم و كارگر با عظمتند. معلّمانِ امروز و معلّمانِ فردا، مرشدان و راهنمايان نسل ما هستند و كارگران، پايه ها و استوانه هاي اساسي پيشرفت كشورند. بنابراين جمع شما از نظر من يك جمع برجسته و ممتاز است. روز كارگر و روز معلّم - يعني يازدهم و دوازدهم ارديبهشت - از جهات مختلف حقيقتاً بايد از روزهاي برجسته و ممتاز شناخته شود. ما حرفهاي زيادي با شما و ملت عزيزمان داريم. يك ماه است كه من به خاطر ابتلا به كمردرد و عوارض جسميِ اين چنيني، توفيق پيدا نكرده ام تا با مردم عزيزمان صحبت كنم. حرفهاي متراكمي وجود دارد و شما بهترين مخاطبان هستيد. مسائل فراواني قابل طرح است؛ هم مسائل داخل كشور، مثل اهميت مسأله كار و كارگر و جامعه كارگري؛ هم مسأله معلّمان و مسائل گوناگون ديگري كه آگاهي مردم عزيز ما از اينها لازم است. ملت ما ملتي است كه تاكنون با نيروي آگاهيِ خود حركت كرده است. وقتي ايمان با آگاهي همراه شد، معجزه مي كند. دشمنان ما هرجا توانستند، از ناآگاهيها استفاده كردند. مسائل جهان اسلام هم مسائل مهمّي است. تصوّر نشود كه مسائل جهان اسلام، مسائل فلسطين و مسائل خاور ميانه، با مسائل داخلي و سرنوشت ما ارتباطي

ندارد. امروز مسائل جهاني در هم تنيده است و مسائل ملتها به هم مرتبط است. سياستهايي كه در دنيا مشكلات ملتها را طرّاحي مي كنند، در پيشرفت اهداف و اغراض خود، اين ملت و آن ملت را نمي شناسند. براي هر كدام از اين مسائل، در حدّ فرصت و وقت، چند جمله اي عرض مي كنيم . مهمترين مسأله در مسائل خارجي ما - كه به مسأله كنوني كشور ما هم ارتباط مستقيم دارد - فلسطين است. مسأله فلسطين فقط مسأله يك ملت نيست؛ مسأله حاكميت ديكتاتوري بين المللي و حاكميت زور است. شما ببينيد امروز در اراضي فلسطين چه مي گذرد! امروز ما فاجعه بارترين حوادث خونين را در فلسطين شاهديم. دولت غاصب و جعلي اسرائيل با نيروي نظامي خود، با تانك و هواپيما و آتش بيرحمي و ظلم خود، شهرهاي فلسطين را محاصره كرده است و يكي پس از ديگري وارد اين شهرها مي شود؛ مردم را قتل عام و خانه ها را ويران مي كند؛ يك روز رام اللَّه، يك روز نابلس، يك روز جنين و امروز الخليل و شهرهاي ديگر. فاجعه هايي كه در اين شهرها به وجود آمده است، قابل وصف نيست. نيروي نظامي وارد شهري شود، زن و مرد و كودك را دستگير كند و بكُشد و يا زخمي كند! ده هزار مجروح و هزاران شهيد در اين شهرها امروز وجود دارد. هزاران جوان را از خانه هايشان ربودند و به نقاط نامعلوم بردند و خانه هاي بي شماري را ويران كردند. شنيدم در شهر جنين، هفتاد درصد خانه ها ويران شده است! هفتاد درصد خانه هاي يك شهر را تانكها بيايند ويران كنند! اين جنايات، مقابل چشم بشريت است. معناي اين كارها چيست؟ معناي اين كارها اين

است كه يك دولت ظالمِ بي اعتناي به همه مقرّرات بشري، انساني، ديني و خدايي، به خاطر طمعها و ادامه ظلم چندين ده ساله خود، اين فاجعه ها را به بار مي آورد؛ دولتي هم مثل امريكا به طور كامل و صددرصد از او حمايت مي كند و همه شعارهاي حقوق بشر و دفاع از ملتها و دمكراسي و آزادي و همه و همه فراموش مي شود. وجدان جهاني به حركت درآمد، اما وجدان سران امريكا و كاخ سفيد اندك تأثّري هم پيدا نكرد! اينها مي خواهند دو چيز را براي دنيا مشخّص كنند: يكي اين كه اين غدّه سرطاني به هر قيمتي بايد بماند؛ دوم اين كه مي خواهند به دنيا بگويند و تفهيم كنند كه امروز سرو كار شما با اِعمال زور است و مي خواهيم زور بگوييم؛ هر كس هم هر چه مي خواهد بگويد، بگويد؛ يعني مردم دنيا را قانع كنند كه هيچ حرف و هيچ اقدامي در مقابل زور سرنيزه و زور نظامي امريكا قادر به هيچ كاري نيست. البته تا الان شكست خورده اند و علي رغم همه اين تظاهرات قدرتمند، به هدفهاي خود نرسيده اند. چرا؟ چون فلسطين تسليم نشده است. آنها مي خواهند با فشار و كشتار و بيرحمي و لگدكوب كردن همه نشانه هاي انساني، ملت فلسطين را وادار به تسليم كنند و اين ملت دربست زير بار آنها برود و از خواسته هاي بحقّ خود دست بردارد؛ اما تاكنون نتوانسته اند. برخلاف تصوّر امريكا و اسرائيل، اين قدرت زور نيست كه پيش مي رود؛ قدرت اراده و ايمان انسانهاست كه حرف آخر را در همه مسائل مي زند؛ در اين مسأله هم همين طور است. براي مواجهه با ظلم فجيعي كه اين روزها نسبت به

مردم فلسطين اعمال مي شود، دو راه علاج وجود دارد. اين دو راه علاج اجتناب ناپذير است و بايد همه آن را قبول كنند و از اين دو راه بروند: راه اوّل، ادامه انتفاضه و ايستادگي مردم فلسطين است، كه بحمداللَّه تاكنون ايستاده اند. اوج اين ايستادگي، همين عمليات استشهادي است. اين كه يك مرد، يك جوان، يك پسر و يك دختر حاضر مي شود براي منافع و مصالح ملت و دينش جان خود را فدا كند، اوج افتخار و شجاعت و شهامت است. اين همان چيزي است كه دشمن از آن مي ترسد. لذا شما ملاحظه كرديد، از رئيس جمهور امريكا گرفته تا همه كساني كه در سراسر دنيا در خطّ امريكا كار مي كنند و حرف مي زنند، سعي كردند با شماتت و ملامت و فلسفه بافي، عمليات استشهادي را متوقّف كنند. نه؛ عمليات استشهادي اوج عظمت يك ملت و اوج حماسه است. آن جايي كه يك نيروي نظامي با كمال فداكاري از ميهن خود دفاع مي كند، مگر عمليات استشهادي نيست؟ آن جايي كه يك ارتش ظالم و ستمگر به يك كشور تجاوز مي كند و مردم آن كشور در مقابل آن ارتش مي ايستند، مگر آن جا عمليات استشهادي نيست؟ كيست كه بتواند چنين كاري را محكوم كند؟ كيست كه بتواند از عظمت و ارزش اين كار در چشم انسانهاي باوجدان و باانصاف بكاهد؟ عمليات استشهادي، اوج عظمت آنهاست. حالا عدّه اي بنشينند براي خودشان بگويند و بنويسند و ملتي را كه پنجاه سال است به خاطر كوتاهي گذشتگانش و به خاطر عدم توجّه نسل قبلي خودش به منافع بلند مدت، الان مجبور است با جان خود به ميدان بيايد تا حقوق خود را زنده كند، ملامت

كنند؛ مگر اين در حال آن ملت تأثير دارد؟ ملت فلسطين، زنده و بيدار است و پيش مي رود. راه دوم، حمايتهاست. همه دنيا بايد از اينها حمايت كنند. البته ملتها حمايت كردند. در اروپا هم ملتها حمايت كردند، دست به راهپيمايي زدند و با انواع و اقسام راهها و شيوه ها، خواست قلبي خود را نشان دادند. حتّي در داخل كشور ايالات متّحده امريكا هم اين حمايتها ابراز شد. بعد از اين هم اين چيزها ادامه خواهد داشت؛ ليكن دولتها بايد به وظيفه خود عمل كنند. از همه واجبتر، دولتهاي اسلامي و بالاخص دولتهاي عربي هستند. اين مسأله قطع يكماهه نفت كه ما گفتيم، يك مسأله اساسي است. با اين مسأله نمي شود سطحي برخورد كرد. البته يك مسأله نمايشي هم نيست كه دولتي تنها بايستد و بگويد من نفت خود را قطع مي كنم؛ معلوم نيست چه طوري قطع مي كند يا نمي كند. اين يك مسأله جدّي و واقعي است و بايد همه تصميم بگيرند. آمدند گفتند كه قطع نفت به ضرر كشورهاي قطع كننده است؛ در حالي كه اين طور نيست؛ اين خطاي در محاسبه است. قطع نفت به ضرر ملتها نيست؛ به سود آنهاست. همين الان شما مي بينيد در نوسانات قيمت نفت، چند صباح قيمت به بيست و چهار دلار، بيست و پنج دلار مي رسد؛ اما بعد از چند روز به پانزده دلار، شانزده دلار كاهش پيدا مي كند. از بالا رفتن و پايين آمدن قيمتها ملتها اين همه ضرر مي بينند؛ چون اختيار در دست ديگران است. با قطع يك ماهِ نفت، اين قدرت تصميم گيري در ملتهاي اسلامي آشكار خواهد شد. ملتها و دولتهاي اسلامي نشان مي دهند

كه مي توانند عليه ديكتاتوريِ بين المللي و عليه خواستِ زورگوياني كه فقط به سرنيزه متّكي هستند، اقدام كنند. بايد اين كار را بكنند؛ اين اجتناب ناپذير است. البته بعضي از دولتها مواضع خوبي اتّخاذ كردند. دولت سوريه و دولت لبنان شجاعانه ايستادند؛ مواضعشان، مواضع خوبي است؛ ليكن همه دولتهاي عربي، همه دولتهاي اسلامي و دولتهاي صادر كننده و توليد كننده نفت بايد به اين وظيفه تاريخي خود اهميت دهند. تاريخ در آينده روي اين اقدامهاي تعيين كننده قضاوت خواهد كرد؛ امروز هم ملتها قضاوت مي كنند. امروز ملتها بر اين اساس نسبت به دولتهاي خود و نسبت به صداقت و دلسوزي و پاكدامني آنها تصميم گيري مي كنند. البته اين يكي از راههاي كمك است و راه بسيار مؤثّري است. راههاي كمك ديگري هم وجود دارد؛ ملتها كمكهاي مالي كنند. همان طور كه در نماز جمعه به مردم خودمان و ديگر ملتها عرض كرديم، بايد كمك كنند. بايد از اين مردم مظلومي كه از وطن خود، از دين خود، از بيت المقدّس و از هويّت يك ملت اسلامي دفاع مي كنند و مي خواهند تداوم نفوذ استكبار را در اين منطقه قطع كنند، دفاع كرد. دولتهايي هم كه همسايه فلسطينند، همچنين نيروهاي مردمي و مقاومتها و ديگران، بايد دفاع كنند و دفاع هم مي كنند. هر كس بتواند به آنها كمك كند، بايد اين كار را بكند؛ اين وظيفه همه است. دولت امريكا با همه ادّعاهاي دهان پركني كه تبليغات و رسانه هاي وابسته به او به طور دائم در زمينه لزوم رهبري جهان و حقوق بشر و غيرذلك بر زبان مي آورند، پشت سر دولت اسرائيل ايستاده است. واقعاً انسان از تصوّر وقاحت و بي شرميِ بعضي از

دولتمردان مستكبر عالم به تعجّب وادار مي شود! اين را دفاع از عدالت مي دانند؛ كساني كه معناي عدالت را نمي فهمند. دولت امريكا معناي عدالت را درك نمي كند. كدام كارِ اينها با عدالت همراه بوده است؟ اين جنايات را يك جنگ عادلانه و جنگ با تروريسم به حساب مي آورند؛ در حالي كه از فجيعترين كارهاي تروريستي آشكارا دفاع مي كنند. واقعاً پيشاني بشريت از شرم عرق مي كند. البته امروز امريكاييها به خاطر اين رفتار نامعقول خود در دنيا از چشم ملتها به كلّي افتاده اند و منفور شده اند و نفرت دلهاي پاك و وجدانهاي سالم را در همه دنيا به خود جلب كرده اند. هر دولتي كه اين مواضع بحق را بگيرد، از نظر دولت امريكا مطرود است. بغض آنها نسبت به جمهوري اسلامي، به خاطر حقگويي جمهوري اسلامي است؛ چون تحت تأثير ترس قرار نمي گيرد؛ از امريكا نمي ترسد؛ راه و اراده خود را قرباني خواست و اراده سردمداران امريكا نمي كند و استقلال خود را از دست نمي دهد. در گذشته وقتي مي خواستند عليه جمهوري اسلامي حرف بزنند، شعار مي دادند كه اين جا حقوق بشر رعايت نمي شود. امروز همه چيز برملا شده است و معلوم است علّت مخالفت آنها با جمهوري اسلامي چيست؛ چون جمهوري اسلامي تسليم منطق زور و قلدري آنها نشده است و نخواهد شد. مواضع جمهوري اسلامي، واضح و روشن و صددرصد منطقي است؛ همين مواضعي است كه مسؤولان كشور بارها بر زبان آورده اند؛ رئيس جمهور محترم هم در همين روزها مكرّر در مقابل چشم ملتهاي ديگر و مجامع بين المللي، آنها را تكرار كرد و بر زبان آورد. اگر شما در دنياي اسلام حركت كنيد، خواهيد ديد اين مواضع در

دل يكايك آحاد ملتها مورد تمجيد و ستايش است؛ ملتها حق طلبند. بناي استكبار و زورگويي در عالم اين است كه همه دولتها و به تبع آنها همه ملتها را وادار كند تا منطق زور و ظلم و بي انصافي او را بپذيرند و از همان راه حركت كنند. بناي عالم را بر ظلم گذاشتند و مي خواهند به نفع كمپانيها و سرمايه داران بزرگ و گردانندگان صهيونيستي و غيرصهيونيستيِ منابع مالي بزرگ دنيا و عليه ملتها، عالم را اداره كنند و توقّع دارند همه دولتها و ملتها از اين مواضع پيروي كنند. مگر چنين چيزي مي شود؟ ممكن است بعضي از دولتها به خاطر منافع شخصي مسؤولانِ خود تسليم شوند؛ اما دولت و ملتي كه به نام اسلام سخن مي گويد، به نام استقلال و هويّت ملي خود موضع مي گيرد و حق مي گويد و دنبال حق مي رود، مگر ممكن است تسليم شود؟ الان ورد و ذكر عدّه اي مذاكره با امريكا شده است! چه مذاكره اي؟! مي گويند با امريكا مذاكره كنيد تا موذيگري نكند؛ فشار وارد نياورد؛ تهديد نكند و منافع ملي ما را رعايت نمايد. مگر كشورهايي كه امروز مورد تهديد امريكا هستند - غير از جمهوري اسلامي - با امريكا مذاكره نمي كنند؟ مگر آنها با امريكا رابطه ندارند؟ مذاكره و رابطه، مانع فشار آوردن و تهديد كردن و بدجنسي كردن و افزون طلبي نيست؛ مذاكره مشكلي را حل نمي كند. دولت امريكا صريحاً با نظام اسلامي، هويّت اسلامي و ايمان اسلاميِ مردم ما اعلام مخالفت كرده است. علّتش اين است كه اسلام موجب شده تا اين ملت در مواضع خود مستقر و ثابت باشد و پابرجا بايستد و تسليم آنها نشود.

هدف امريكا اين است كه سيطره خود را كه در دوران رژيم منحوس پهلوي - بخصوص در سي سال آخر آن رژيم - بر همه جاي كشور گسترده بود، دوباره برقرار كند. معلوم است كه ملت ايران بعد از اين انقلاب عظيم، بعد از اين همه فداكاري و قهرماني و بعد از اين همه شهادتها، تسليم چنين زورگويي نخواهد شد. نخير، مذاكره هيچ مشكلي را حل نمي كند. مذاكره با امريكا، البته براي دولت امريكا مفيد است. با مذاكره، او جاي پايي پيدا مي كند تا بتواند خواسته هاي خود را بيشتر تحميل كند و توقّعات خود را انبوهتر بر سر اين ملت و دولت بريزد. مذاكره موجب مي شود كه دولت امريكا بتواند همين تهديدهايي را كه الان از دور مي كند، همين توقّعات بيجا و قلدرانه اي را كه در مصاحبه ها و سخنرانيها مي گويد، پشت ميز مذاكره، با حجم بيشتر و با قدرت چانه زني بيشتر، بر سر مسؤولان كشور ما بريزد. معناي مذاكره اين نيست كه امريكا حاضر باشد هويّت اين ملت را، نظام جمهوري اسلامي را، ايمان اين مردم و مواضع آنها را به رسميت بشناسد. آنها با اين اساس مخالفند؛ آنها با حضور اين مردم مؤمن مخالفند؛ آنها دنبال اين هستند كه همان روشهايي را كه در دوران حكومت پهلوي اعمال مي شد - همان فساد، همان تسلّط و همان قاهريّت - دوباره در اين مملكت ايجاد كنند. اين كه با مذاكره حل نمي شود. مگر اين ملت اجازه خواهد داد كه مسؤولي در اين كشور - از رهبري گرفته تا همه مسؤولان - از مواضع اسلامي و منافع اساسيِ سرنوشت سازش يك قدم عقب بنشيند؟ ما نبايد ضعفهاي خود را

به پاي اين ملت بگذاريم. اين ملت، قوي و زنده و مؤمن است؛ جوانان ما مؤمن هستند؛ قشرهاي مختلف اين كشور، قدر اين انقلاب و اين نظام مردمي را مي دانند. با تبليغات دشمن كه مرتّب بگويد اين نظام تحميلي است، اين نظام مردمي نيست؛ اگر هر كس ديگر در دنيا باور كند، اين مردم كه خود مي بينند در اين مملكت چه مي گذرد؛ مي بينند كه اين نظام، متّكي به رأي و عاطفه و ايمان و اراده مردم است. چنين نظامي، مستحكم است. اين نظام، نظامي نيست كه تهديد فلان قدرت و فلان مقام، اخم كردن فلان رئيس جمهور يا فلان سياستمدار بتواند آن را تكان دهد و متزلزل كند. راه علاج، ايستادگي ملت و دولت در مقابل فزونخواهي امريكا و طمع ورزي هر قدرت دست انداز و مستكبري است. يك روز در دنيا دو قدرت بزرگ بودند - امريكا و شوروي - هر دو هم با ايران مخالف بودند - در جنگ تحميلي - مخالف بودند؛ اما جمهوري اسلامي به هيچكدام باج نداد؛ روي پاي خود ايستاد و به مقاصد خود رسيد و هيچ كس هم نتوانست هيچ غلطي بكند. بعد از اين هم همين خواهد بود. ملت ما، ملت زنده و بيدار و آگاهي است. بهترين كاري كه مسؤولان و دست اندركاران بخشهاي مختلف كشور مي توانند بكنند، اين است كه به اين ملت خدمت كنند. الان مسائل گوناگون قشرهاي مختلف - قشر معلّمان و قشر كارگران - مطرح است. قشرهاي ديگر هم هر كدام مطالباتي دارند. ببينيد عزيزان من! اين ملت ثروتهاي فراواني دارد؛ ثروت مادّي دارد، ثروت زيرزميني دارد، ثروت انساني دارد كه از همه اينها بالاتر است.

ما دهها ميليون جوان داريم، كه اين يك ثروت بسيار عظيم است؛ ما استعدادهاي برجسته داريم. آن مجموعه اي كه بتواند از اين استعدادها استفاده كند و آنها را در راه مصالح ملي به كار بيندازد، بزرگترين خدمت را به اين كشور كرده است. ما هيچ احتياجي به بيگانه نداريم. البته ما با همه دنيا ارتباط داريم؛ ما درهاي اقتصاد و تحرّكات گوناگون كشور را بر روي ملتها و كشورهاي ديگر نبسته ايم؛ ما از تجربه ها استفاده مي كنيم و مبادلات داريم؛ اما بر اصول و ارزشها و مصالح ملي و هويّت اسلاميِ اين ملت تكيه مي كنيم. اين نبايد مورد تهديد قرار گيرد؛ اين رمز قدرت ماست. دشمن مي خواهد عناصر اقتدار را از درون اين كشور بگيرد؛ ملت را بي دفاع كند؛ ايمان و فهم و آگاهي را بگيرد؛ مراكز اساسي نظام جمهوري اسلامي را بي اثر و خنثي نمايد تا اگر يك وقت خواست به اين ملت تعرّض كند، اين ملت نتواند از خود دفاع كند. بعكس، ما بايد بر ارزشها و مواضع و مصالح ملي خود پافشاري كنيم. امروز مسأله اقتصاد كشور از مسائل بسيار مهمّي است كه بايد همه مسؤولان به آن بپردازند. من در مورد مسأله اشتغال بارها مطالبي را گفته ام. البته مسؤولان تلاش مي كنند؛ من مي توانم اين را با اطمينان كامل به شما بگويم. رئيس جمهور محترم در هيأت دولت و جمعهاي گوناگون ديگر، در اين زمينه تلاش و پيگيري مي كنند. در همه رده ها و همه بخشها بايد همين خط دنبال شود. راه رسيدن اين ملت به هدفهاي والاي خود، كار خستگي ناپذير و مخلصانه و خالصانه مسؤولان كشور است؛ چه دولت، چه مجلس شوراي اسلامي،

چه بقيه بخشهايي كه به اين كارها ارتباط دارند و مي توانند در اين تصميمها تأثيري بگذارند. ما احتياج داريم كه جامعه معلّمان ما - همان طور كه وزير محترم اشاره كردند - جامعه اي باشد كه بتواند با خيال آسوده و فارغ از دغدغه هاي گوناگون، به امر تعليم و تربيت بپردازد. ما احتياج داريم كه كارگران ما مورد ارزشيابيِ درست قرار گيرند و همه بفهمند كه قوام پيشرفت كشور بر روي استوانه هايي است كه يكي از مهمترين آنها، قشر كارگر است؛ كارگرِ كاردان، مؤمن، وظيفه شناس؛ كارگري كه اگر به او كاري سپرده شده است، مي خواهد آن را به بهترين وجه انجام دهد؛ كارگري كه جزو ارزشمندترين عناصر يك جامعه است. اين دو قشر و قشرهاي گوناگون ديگر، هر كدام خواستها و نيازهايي دارند كه بايد در حدّ امكانات و مقدورات كشور - ما توقّع زيادي هم از مسؤولان نداريم - به آنها رسيدگي شود. بايد اسراف نشود. هزينه كردن اعتبارات و پولهاي كشور در جاهاي غيرلازم و تشريفاتي و زيادي، حرام است. امروز پرداختن به كارهايي كه به جنبه هاي عملي زندگي مردم ارتباطي ندارد، يك كار مسرفانه است. اين كه بعضيها فضاي كشور را آن قدر سياسي كنند كه مسائل اصلي كشور تحت الشّعاع قرار گيرد، يك غفلت بزرگ است. البته گروه معدودي اين غفلت را عمداً انجام مي دهند؛ آنها خيانت مي كنند؛ يك عده هم غفلت مي كنند. هر روز مسأله سياسيِ جديدي را در كشور ايجاد كردن - به مجلس شوراي اسلامي نگاه مي كنيم، يك طور؛ به مجموعه هاي گوناگون ديگر نگاه مي كنيم، يك طور - و ذهنها و فكرها را از كاري كه بايد براي مردم انجام گيرد، منصرف كردن،

هيچ مصلحت نيست. همه بايد ذهنهاي خود را به كارهايي كه براي پيشرفت و حلّ مشكلات كشور لازم است - مسائل معيشتي مردم، مسائل اقتصادي مردم، مسأله اشتغال - منعطف كنند. دستگاهها بايد به هم كمك كنند و اين كارها را انجام دهند. كار صورت مي گيرد، اما بايد شتاب بيشتري پيدا كند و همه جانبه شود. بايد از شعارهاي انحرافي پرهيز شود. عدّه اي اصلاً كأنّه مزد گرفته اند براي اين كه ذهن مسؤولان كشور را از كارهاي اصلي منصرف كنند و به جاي ديگري ببرند؛ متأسفانه بعضي از مطبوعات هم در اين زمينه خيلي تأثير دارند. هر چيزي را مي نويسند، برخلاف ايمان و اعتقادات و مصالح مردم و برخلاف واقعيت مي نويسند و آزادانه منتشر مي كنند؛ آخرش هم داد مي كشند كه آزادي نيست! از آزادي استفاده مي كنند براي اين كه به دروغ ادّعا كنند آزادي نيست! اگر آزادي نيست، پس اين همه فريادهايي كه مي كشيد، اين همه شايعه پراكني و دروغگويي در مطبوعات و غيرمطبوعات و دستگاههاي مختلف چيست؟! البته ما از اين اظهارات بيمي به دل راه نمي دهيم؛ اين ملت، ملت مؤمني است. سعي كردند جامعه كارگري را از كارش منصرف كنند؛ سعي كردند خواستهاي بحقّ معلّمان را سياسي كنند؛ سعي كردند جامعه معلّمان را به ايستادگي در مقابل نظام وادار كنند؛ اما نتوانستند و باز هم نخواهند توانست. معلّمان و كارگران ما مؤمن و متعهّدند و از اوّل انقلاب بارهاي سنگيني را بر دوش گرفته و تحمّل كرده اند. در طول سالهاي گذشته هم بارها دشمن خواسته است از احساسات اينها سوءاستفاده كند؛ اما بحمداللَّه نتوانسته و ايستادگي و آگاهي و ايمان اين قشرها، به سينه نامحرم زده و دشمن را

عقب نشانده است و باز هم همين طور خواهد بود. مسؤولان بايد اين را احساس كنند و قدر بدانند. مطبوعات هم سعي نكنند فضا را تيره و تار نشان دهند. يك وقت تذكّر به دولت و تذكّر به مسؤولان و نصيحت كردن است، اينها خوب است؛ اما يك وقت تيره و تار جلوه دادن افق و فضاست، اين بد و خطاست. اگر عمداً صورت گيرد، خيانت است. فضا و افق آينده كشور، تيره و تار نيست؛ روشن است. ملت ما زنده و بيدار و عازم و مصمّم است و مسؤولان ما علاقه مند و وظيفه شناس و خودي اند. اگر چند صباحي در گوشه اي در رده هاي دوم يا سوم، آدمهاي نامطمئن و غريبه اي هم باشند، بايد با آنها برخورد شود؛ بايد خود مسؤولان و دستگاههاي مختلفي كه مسؤولند، با آنها برخورد كنند. از خداوند متعال مي خواهيم اين ملت را آن چنان كه شايسته اوست، مشمول رحمت و بركت خود قرار دهد؛ هدايت و بركات خود را بر اين ملت نازل كند؛ توجهات حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه را روزبه روز و بيشتر از پيش شامل حال ما گرداند و ما را مشمول دعاي آن بزرگوار قرار دهد. از خداوند متعال مي خواهيم درجات امام بزرگوار و شهداي گرانقدر ما را روزبه روز متعاليتر فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اقشار مختلف مردم به مناسبت سالروز آزادى خرّمشهر

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اقشار مختلف مردم به مناسبت سالروز آزادي خرّمشهر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه شما برادران و خواهران عزيزي كه در اين جلسه صميمي و باصفا حضور داريد، خوشامد عرض مي كنم و سالگرد حادثه بسيار مهم و ماندگار پيروزي در جبهه خرمشهر و برگرداندن اين شهر به پيكر خونين كشور به

وسيله دلاوران مؤمن ارتش و سپاه و نيروهاي جان بر كف بسيج را به همه رزمندگان و ايثارگران و خانواده هاي همه شهيدان و جانبازان تبريك مي گويم. امروز اين سالگرد مبارك، مباركتر و فرخنده تر شده است؛ به خاطر اين كه با روز آغاز امامت و ولايت مولا و سيّد ما حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه وعجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف مقارن شده است. اميدواريم اين ملت و اين كشور، هميشه مشمول بركات ادعيّه زاكيّه آن بزرگوار و توجّهات عطوفانه آن مولاي كريم بوده باشند. واقعه خرمشهر از دور فقط يك حادثه تاريخي است كه براي ملت ايران هيجان آور و افتخارآميز است؛ ولي از نزديك، اين قضيه شبيه يك معجزه بزرگ بود. وقتي رژيم عراق با تشويق دولتهاي دشمنِ انقلاب به مرزهاي ما حمله كرد، هدفگيري دقيقي كرده بود. خرمشهر، قدمِ اوّل و بسيار مؤثّر از اين هدفگيري بود. هدف آنها به طور خلاصه اين بود: با خود فكر كرده بودند با پيروزي انقلاب، ايران اوّلاً نيروي مسلّحي ندارد كه از مرزها دفاع كند؛ ثانياً سامان اداري و اجتماعيِ درستي ندارد تا بتواند به دفاع از كشور و منافع ملي بپردازد؛ ثالثاً در دنيا انقلاب طرفداري ندارد. يك طرف امريكا بود، دشمنِ پر از حقد و كينه عليه انقلاب - چون انقلاب سلطه امريكا را بر اين كشور از بين برده بود، بنابراين از غضب و كينه بر انقلاب و نظام اسلامي پُر بودند - يك طرف هم شوروي سابق بود؛ آن هم با دلايل ديگري عليه انقلاب اسلامي. اين دو ابرقدرت كه در دهها مسأله با هم اختلاف داشتند، در دشمني با ايران با يكديگر اتّحاد كلمه داشتند و هر دو به رژيم عراق

صميمانه و با همه وجود كمك و از آن دفاع مي كردند! ناتو و قدرتهاي اروپايي به عراق كمك كردند؛ هواپيما دادند، بمب دادند، تانك دادند، وسايل شيميايي دادند، هليكوپتر دادند، موشك دادند. اروپاي شرقي نيز كه آن روز زير سيطره حكومت شوروي و وابسته به آن بود، هرچه عراق مي خواست، به او داد. بنابراين يك طرف عراق بود با حمايت امريكا و شوروي و ناتو و ورشو - كه همان پيمان اروپاي شرقي و كشورهاي بلوك كمونيست بود - و همچنين دولتهاي عربي منطقه كه پول و سلاح و امكانات و مشاور نظامي و هرچه دولت بغداد براي رسيدن به هدفهاي خود در اين حمله احتياج داشت، بي دريغ در اختيار او قرار مي دادند؛ يك طرف هم نظام جمهوري اسلامي بود. امريكا با اين نظام بد بود و براي اين كه اين نظام از بين برود، لحظه شماري مي كرد. شوروي هم با اين نظام بد بود؛ اروپاييها هم با آن هيچ گونه رابطه اي نداشتند و هيچ دلسوزي اي براي آن نمي كردند؛ دولتهاي مرتجع هم به گونه ديگر. امكانات مالي كشور، بسيار ضعيف؛ نيروهاي مسلّح، نامنسجم؛ وسايل نظامي، بعضي كهنه و فرسوده و بعضي منتظر قطعه اي بود كه به ما نمي فروختند. هواپيما داشتيم، قطعه نداشت؛ تانك داشتيم، قطعه نداشت و دنيا به ما نمي فروخت؛ در داخل هم از اين وسايل هيچ چيز توليد نمي شد. در چنين وضعيتي، طبيعت قضيه چيست؟ طبيعت قضيه همان چيزي است كه عراق پيش بيني كرده بود: با يك حمله بيايد ابتدا خرمشهر را بگيرد، بعد اهواز را بگيرد، بعد دزفول را بگيرد و در نهايت خوزستان را از ايران جدا نمايد؛ سپس شروع به چانه زني كند. خوزستان

را تا آخر پس ندهد، منابع نفتي كشور را در اختيار بگيرد و بعد هم دولت انقلاب را از موضع ضعف و ذلّت پاي ميز مذاكره بنشاند. اين، نقشه رژيم عراق و در حقيقت نقشه امريكا و شوروي بود. در قدمِ اوّل، نيروهاي عراقي پيشرفتهايي كردند و تا سيزده چهارده كيلومتري اهواز هم رسيدند؛ اما وقتي خواستند به خرمشهر - كه مرزِ نزديكتر بود - حمله كنند، دچار مانع شدند. علّت هم اين بود كه نيروهاي مردمي، جوانان مؤمن و مرد و زن انقلابي وارد ميدان شدند؛ يعني در اين جا انقلاب شروع كرد خود را نشان دادن؛ بنابراين دشمن نزديك اهواز زمينگير شد. آن جا نيروهاي مسلّح و ارتش و نيروهاي مردمي پشت سر هم مثل كوه در مقابل دشمن ايستادند و اين اوّلين تودهني اي بود كه به آنها زده شد. اما غم، دل ملت ايران را گرفته بود؛ چون هزاران كيلومتر از خاك كشور زير چكمه دشمن قرار داشت. بنده در ماههاي اوّلِ جنگ، در همان مناطق بودم؛ هم وضع مردم و هم وضع نيروهاي مسلّح را مي ديدم. نيروهاي مسلّح، عازم و جازم بودند؛ اما غم سنگيني بر دلشان نشسته بود. بتدريج عظمت نيروهاي مردمي، خود را نشان داد. سپاه پاسداران به سرعت خود را سازماندهي كرد و نيروهاي مردمي و بسيج مردمي بتدريج سازمان پيدا كردند؛ يعني جوهر انقلاب و ايمان در اين ميدان خطر، خود را در اراده و عمل و قدرت مديريّت انسانها نشان داد. دنياي سياسي - مثل سازمان ملل و امثال آن - با ما چه كرد؟ دنيا از همه طرف فشار آورد كه بنشينيد با عراق مذاكره كنيد و جنگ

و مقاومت را متوقّف سازيد. اين يكي از نقاط عبرت است؛ جوانان ما روي اين نقاط خيلي تكيه كنند. ما دولتِ تازه كاري داشتيم كه دو سال روي كار آمده و با چنين حمله سنگيني مواجه شده بود و دشمن در هزاران كيلومتر زمين ما، از جنوبي ترين نقطه تا شمالي ترين نقطه همسايگي با عراق، مستقر شده بود؛ اما در اين حال به ما مي گفتند بياييد مذاكره كنيد! مذاكره از موضع ضعف و ذلّت و همراه با دست پُر حريف در چانه زني. آن روز اگر مذاكره صورت مي گرفت - كه يك عدّه از سياسيّون، همان روز به امام فشار مي آوردند كه بنشينيد مذاكره كنيد - مطمئنّاً عراق از بخش عمده خاك ما خارج نمي شد و تا امروز خوزستان و خرمشهر و شايد بسياري از مناطق ديگر همچنان زير چكمه نيروهاي متجاوز بيگانه بود. اما امام ايستاد. منطق امام اين بود كه وقتي متجاوز در خاك ماست و با دست پُر ما را تهديد مي كند، ما مذاكره نمي كنيم. مذاكره آن وقتي صورت مي گيرد كه دشمن از تمام خاك ما خارج شود. امروز عدّه اي ناجوانمردانه اين حقيقت را نديده مي گيرند. آن روز عدّه اي، از جمله همان روسياهان فراري از كشور كه امروز به دامن امريكا و اروپا و جاهاي ديگر پناه برده اند، از طريق محافل سياسي و روزنامه ها و راديو و تلويزيون - كه در دست آنها بود - مرتّب فشار مي آوردند كه امام بايد مذاكره كند. هيأتهاي بين المللي هم مرتّب به ايران مي آمدند و مي گفتند مذاكره كنيد. امام با الهام از همان بينش روشن، ايمان راسخ، توكّل به خدا و قدرت اراده ايستاد و گفت اگر ما

توانستيم سرزمينهاي خود را پس بگيريم، آن گاه وقت مذاكره است؛ امروز وقت مذاكره نيست؛ عملاً هم همين طور شد. در چنان شرايطي كه غم، دلها را فرا گرفته و رجزخوانيهاي عراق همه دنيا را پُر كرده بود، نيروهاي ما از كمترين امكانات مادّي برخوردار نبودند. اين كه مي گويم كمترين امكانات مادّي، يك حقيقت است. من فراموش نمي كنم، يكي از سرداران و فداكاران آن روز - كه امروز بحمداللَّه در همين جلسه حضور دارند - به اتّفاق چند نفر در اهواز پيش ما آمدند و چند قبضه خمپاره انداز مي خواستند تا بتوانند قدري در مناطقِ جلوتر ايستادگي و مبارزه كنند؛ اما كسي نبود به اينها اين چند قبضه خمپاره انداز را بدهد! ما براي سيم خاردار و گلوله و آر.پي.جي مشكل داشتيم؛ تانك و نفربر و امثال اينها كه به جاي خود. آنچه در اختيار ملت ايران بود، عبارت بود از يك اراده قوي و نشاط همه جانبه كه برخاسته از ايمان و آگاهي بود. اين كه امام فرمودند «خرمشهر را خدا آزاد كرد»، يعني اين. خوب است در اين جا ياد شهيد عزيزمان «صيّاد شيرازي» را گرامي بداريم. خيلي از فرماندهانِ آن روز بحمداللَّه امروز زنده و سر حال و مشغول انجام وظيفه اند و بعضي هم به شهادت رسيدند. اين شهيد و همكارانش در سپاه و ارتش مجموعه توانايي را تشكيل دادند و عمليات امام رضا، فتح المبين و سپس بيت المقدّس را طرّاحي و اجرا كردند و بتدريج كارايي انقلاب و اسلام و يك ملت مؤمن را در اين منطقه بسيار خطير، مقابل چشم همه گرفتند. هيچ كس در دنيا باور نمي كرد كه نيروهاي مسلّح ما بتوانند خرمشهر را پس بگيرند؛ چون

خرمشهر رفته بود. همين مناظري كه شما امروز مي بينيد اسرائيليها با تانك در جنين به وجود مي آورند، شبيه همين را در خرمشهر ما به وجود آوردند. البته - همان طور كه پدر عزيز شهيد «جهان آرا» گفتند - جوانان ما مقاومت كردند و مدّتي دشمن را پشت در نگهداشتند. حدود چهل روز يا بيشتر، جوانان مؤمن و نيروهاي مسلّح ما توانستند به ارتش عراق تودهني و او را پس بزنند؛ ولي بالاخره بسياري شهيد شدند و خرمشهر از ملت ايران غصب شد. وقتي نيروهاي مسلّح ما در عمليات بيت المقدّس با تدبير، روشن بيني، اراده برخاسته از ايمان، توكّل به خدا، استفاده ي از همه امكانات - يعني نگذاشتند جزئي از امكانات هدر برود - و با تكيه به نيروي خود و اعتماد به خداي متعال حركتشان را شروع كردند، هيچ كس در دنيا باور نمي كرد اينها بتوانند خرمشهر را آزاد كنند؛ اما توانستند. وقتي ما اعلام كرديم خرمشهر را پس گرفته ايم، تا يكي دو روز خبرگزاريهاي دنيا حاضر نبودند اين خبر را پخش كنند - با چشم ترديد به آن نگاه مي كردند - اما اين اتّفاق افتاد و آخر هم همه مجبور شدند به اين پيروزي اذعان كنند. در اين عمليات، رزمندگان ما بيش از پانزده هزار اسير عراقي گرفتند و به اردوگاههاي اسرا به عقب جبهه فرستادند. البته خرمشهر آزاد شد؛ اما بسياري از سرزمينهاي ما همچنان در زير پاي دشمن بود. مهران و نفت شهر و صدها شهر و روستاي ما در طول مرز مغصوب بود. در همين خلال، كساني كه حاضر نبودند براي انقلاب و منافع اين كشور يك قدم بردارند، بلكه فقط بلد بودند نق بزنند و

عليه انقلاب بهانه گيري كنند، باز فشار مي آوردند كه جنگ را تمام كنيد. اگر اراده قوي و مصمّم و ايستادگي امام نبود، مطمئنّاً جنگ جز با پيروزي دشمن تمام نمي شد. همين نفسهاي خبيثي كه آن روز اين وسوسه ها را در كشور مي دميدند، امروز هم بعضي شان سر بلند كرده اند و همان حرفها را تكرار مي كنند و مي گويند چرا بعد از فتح خرمشهر آتش بس را قبول نكرديد؟! بعد از فتح خرمشهر، هنوز بخش عظيمي از سرزمينهاي ما - مرزها و شهرهاي ما - و نيز گروه كثيري از مردم ما در اختيار رژيم متجاوز بودند. تهديد بالاي سرِ مرزهاي ما بود و دشمن از همه طرف تجهيز مي شد. بايد شرّ دشمن از سر مرزها كم مي شد؛ اين يك بينش خردمندانه بود. آن روز همه دلسوزان كشور، از مسؤولان نظامي و غيره، اين منطق را براي همه اثبات مي كردند. امام يك انسان منطقي بود و تصميم گرفت و عمل كرد و به فضل پروردگار توانست ملت ايران را سرافراز كند. كساني كه به عزّت مردم ايران و استقلال كشور و شرف و كرامتي كه اين ملت براي آن ارزش قائل است، اهميت نمي دهند، آن روز و امروز و در طول سالها، هميشه با توصيه هاي ناجوانمردانه و بُزدلانه خود سعي كرده اند ملت ايران را ذليل و ضعيف كنند؛ هميشه هم تكيه شان به اين است كه ما نمي توانيم! در دل خودشان ضعف موج مي زند؛ اما اين را به ملت ايران نسبت مي دهند. در دل خودشان فروغ ايمان نيست؛ اين را به مردم مؤمن نسبت مي دهند. اين جفاي به مردم مؤمن است. ملت ما ثابت كرده آن جايي كه پاي شرف، كرامت و

دفاع از ارزشهاي كشور و ارزشهاي والاي اسلامي در ميان است، از همه توان خود استفاده و دشمن را مغلوب مي كند. بعضي خيال مي كنند وقتي گفته مي شود تكيه به ايمان و ايثار، معنايش اين است كه خود را براي فدا شدن آماده كنيد؛ نه. تكيه به ايمان و ايثار معنايش اين است كه با ايماني كه در دل انسان وجود دارد و با اتّكال و اتّكايي كه به خدا هست، همه نيروهاي انسان به كار بيفتد. اين نيروها مي توانند علم بيافرينند، تجربه بيافرينند، توليد كنند و پيچيده ترين صنعتها را به وجود آورند؛ همچنان كه به وجود آوردند. ما از اوّلِ انقلاب هر جا به ايمان خود تكيه و به احكام اسلام عمل كرديم، پيروز شديم؛ چه در جبهه علم، چه در جبهه سياست، چه در كارهاي اقتصادي و چه در كارهاي نظامي. آن جايي كه شكست خورديم و پا در گِل مانديم و ضعيف شديم، وقتي بوده است كه از اسلام فاصله گرفته ايم. اين را دشمن خوب فهميده است. دشمن راز پيروزي ما در خرمشهر و خرمشهرها را به چشم ديد و فهميد اين ملت اگر پرچم اسلام و ايمان را برافراشته نگهدارد، در همه ميدانها پيروز خواهد شد؛ بنابراين سعي كردند اين پرچم را سرنگون كنند. امروز همه تلاش امريكا و دستگاه و جبهه استكبار اين است كه عنصر قدرت و قوّت و مقاومت را از ما بگيرد؛ يعني مي خواهد ايمان و اتّكاءِ به نفس و اميد و اتّحاد را در ما تضعيف كند. ملتي كه ايمان و اتحّاد نداشته باشد و نسبت به آينده مأيوس باشد، پيداست كه در همه ميدانها شكست خواهد خورد؛

در سياست هم شكست مي خورد، در اقتصاد هم شكست مي خورد، در سازندگي كشور هم شكست مي خورد. آنها مي خواهند اينها را از ما بگيرند. اوّلين ضربه اي كه مي زنند، اين است كه ملت را از خود مأيوس كنند. امروز عدّه اي متأسفانه كارشان اين شده است كه مرتّب دشمن را بزرگ و خود را كوچك كنند، عظمت دشمن را به رخ همه بكشند و دائماً بگويند ما نمي توانيم! يعني ما هم مثل خيلي از كشورها و دولتها بايد برويم در هاضمه استكبار جهاني هضم شويم! اينها اشتباه مي كنند؛ خودشان ضعيف و از درون پوكند - يا پوك بودند يا پوك شدند - لذّتهاي دنيا آنها را پوك كرده است؛ دنياطلبي آنها را بي ارزش و بي هويّت كرده است؛ بنابراين خيال مي كنند همه مثل آنهايند. نخير؛ اين ملت توانا و اميدوار است؛ بيخود دل ملت را نلرزانند و مرتب نگويند ما نمي توانيم و قدرت حركت نداريم. چرا، اين ملت قدرت حركت دارد؛ اين ملت اسلام دارد؛ اين ملت ابزار و وسيله بسيار مؤثّر ايمان را دارد؛ اين ملت اتّحاد حقيقي و قلبي خود را با مسؤولان كشور دارد. اين رشته اتّحاد مقدّسي كه با پيوندهاي ايمان و عاطفه محكم شده است، در كمتر جايي از دنيا شبيهش مي شود پيدا كرد. ما به فضل پروردگار مشكلات را برطرف مي كنيم و مي توانيم دشمن را سر جاي خود بنشانيم. دشمن هر چه هم از لحاظ ابزار نظامي قوي باشد، در مقابل يك ملت منسجم و مؤمن و داراي اميد به آينده، هيچ غلطي نمي تواند بكند. البته ما مسؤولان بايد به وظايف خود عمل كنيم؛ دولت و قوّه قضاييّه و مجلس بايد به وظايف

خود عمل كنند. هر كس امروز از وظيفه اصلي خود سرپيچي كند و خود را به كار ديگري مشغول و سرگرم سازد و از انجام وظيفه شانه خالي نمايد، خيانت كرده است و دچار لعنت ابدي خواهد شد. ما مسؤولان بايد روح اسلامي را در خود زنده نگهداريم؛ روح اشرافيگري را دور بيندازيم و رشته سودجويي و ثروت طلبي و دنبال منافع شخصي دويدن و تجمّل پرستي و امثال اينها را از دست و پاي خود باز كنيم. اگر گرفتاريهاي ما در بخشي حل نشده است، علّتش اينهاست؛ اينها را بايد اصلاح كنيم. عدّه اي با دستشان به پاي خود رشته هايي را مي بندند و گره هايي را به وجود مي آورند؛ خود را از قابليت استفاده براي اين ملت و آرمانهاي او مي اندازند و بعد هم اسلام و نظام اسلامي و احكام اسلامي را متّهم مي كنند. ناجوانمردي از اين بيشتر؟! بعضي در دلِ خود احساس ضعف مي كنند، يا چشم غرّه هاي امريكا آنها را مي ترساند، يا وعده هاي امريكا و امثال امريكا دل ضعيف و ناتوانشان را به خود جذب مي كند؛ لذا به سمت امريكا مي كشند. آن گاه ملت و جوانان مؤمن و مديران باايمان و باصفاي كشور را متّهم مي كنند كه اينها نمي توانند؛ بنابراين ناچاريم برويم تسليم امريكا شويم! كساني كه دم از مذاكره با امريكا مي زنند، يا از الفباي سياست چيزي نمي دانند، يا الفباي غيرت را بلد نيستند؛ يكي از اين دو تاست. در حالي كه دشمن اين طور اخم مي كند، اين طور متكبّرانه حرف مي زند، اين طور به ملت ايران اهانت مي كند، تصريح هم مي نمايد كه مي خواهد عليه اين نظام و اين كشور و منافع آن اقدام كند، عدّه اي در اين جا ذليلانه و

زبونانه مي گويند: چه كار كنيم؛ برويم، نرويم، نزديك شويم، با آنها صحبت كنيم، در خواست كنيم، خواهش كنيم؟! اين اهانت به غيرت و عزّت مردم ايران است؛ اين نشانه بي غيرتي است؛ اين سياستمداري نيست. سعي مي كنند رنگ و لعابي از فهم سياسي به كار خود بدهند؛ نه، اين درست ضدِّ فهم سياسي است. ملت ايران آرمانها و مقاصدي دارد كه در دنيا هر كس به اين مقاصد و نيز به ملت ايران احترام گذاشته و نظام جمهوري اسلامي را قبول كرده، ملت ايران در طول زمان با او مثل يك طرفِ برابر و مساوي وارد ميدان مذاكره و معامله شده است. ما با شوروي هم ارتباطات داشتيم، با اروپا و همه دنيا هم ارتباطات داريم. مسأله امريكا اين است كه هويّت اسلامي و ملي ما را قبول ندارد و اين را به زبان مي آورد. چرا عدّه اي از مدّعيان سياست و فهم، نمي فهمند؟! واقعاً جاي تأسّف است. حكومتي كه اين طور صريحاً مي گويد مي خواهم عليه نظام اسلامي و خواستِ ملت ايران عمل كنم و براي براندازي اين نظام بودجه مي گذارد، ارتباط و مذاكره با آن، هم خيانت و هم حماقت است! از خداوند متعال مي خواهيم كه همه ما را هدايت فرمايد و دلهاي ما را به نور معرفتش روشن كند؛ بركات وجود مبارك وليّ عصر ارواحنافداه را بر سر همه ما بگستراند و ما را از سربازان و جانبازان و فداييان و خدمتگزاران آن بزرگوار قرار دهد؛ ملت ايران را سربلند فرمايد و رزمندگان و ايثارگران عزيز را مشمول بركات خود قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار هيأت رئيسه و نمايندگان مجلس شوراى اسلامى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار هيأت رئيسه

و نمايندگان مجلس شوراي اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هم اين ايام سعيد و ميلاد نبيّ اكرم و امام صادق عليهماالصّلاةوالسّلام را به شما عزيزان و نمايندگان محترم مردم تبريك عرض مي كنم و به خاطر حضورتان در اين جمع صميمي و باصفا خوشامد مي گويم. اميدوارم خداوند متعال به ما و شما اين لطف را بفرمايد كه در همه حركات و سكناتمان راه خدا را برويم و براي رضاي خدا و انجام تكليف عمل كنيم. از بيانات جناب آقاي «كرّوبي» هم تشكّر مي كنيم؛ بيانات خوب و مفيدي داشتند. لازم است همين آمارها به اطّلاع مردم برسد و در دل آنها اين اطمينان و آرامش به وجود آيد كه نمايندگانشان دلسوزانه در پي حلّ مشكلات آنها هستند. بنابراين گفتن اين چيزها را لازم بدانيد و در ارائه اين گزارشها به مردم امساك نكنيد؛ اين براي فضاي جامعه و آرامش دلهاي مردم بسيار مؤثّر و مفيد است. همچنين لازم مي دانم از تلاش دوستان در مجلس و بخصوص زحمات توانفرساي رئيس محترم مجلس - جناب آقاي كرّوبي - تشكّر كنم. ما شاهد بارهاي سنگين و طاقت فرسايي هستيم كه بر دوش ايشان و بقيه دوستان در مجلس وجود دارد. خدمت، خيلي سخت است؛ خيلي هم شيرين است. هر چه سختيِ خدمت بيشتر باشد، آسايش معنوي و روحي انسان پس از انجام دادن آن خدمت، بيشتر خواهد بود. ان شاءاللَّه همان قدر كه زحمت مي كشيد و تلاش مي كنيد و سنگينيها و فشارهايي را كه به طور طبيعي براي مسؤولان - در هر جا باشند - وجود دارد، تحمّل مي كنيد، اميدواريم خداوند متعال به شما اجر و پاداش دهد و دلها و چشمهاي شما را با

لطف خود روشن كند. اين يك سال هم گذشت. مثل همه چيزهاي ديگر، عمر خدمتها و عمر ما كوتاه است و مانند برق و باد اين فرصتها مي گذرد. در هر مسؤوليتي هستيم، آنچه براي ما بايد مهم شمرده شود، اين است كه سعي كنيم گذر عمر و ايّام مسؤوليت، براي ما ذخيره اي داشته باشد؛ والّا وقتي انسان از اين مرز عبور كند، از اين اعتبارات و حيثيّات هيچ چيزي در دست او نيست. عمر، چيزِ بي اعتباري است؛ هيچ نمي شود اطمينان داشت كه ما تا فردا، تا آخر دوره و تا يك دوره ديگر هستيم و اين فرصت را داريم. در اوّلِ تشكيل اين مجلس كه ما شما برادران و خواهران عزيز را در همين حسينيه زيارت كرديم، جمعي در بين ما حضور داشتند كه الان نيستند. آنها هستند و عملشان؛ آنها هستند و نيّاتشان؛ آنها در محضر خداي متعال هستند. اميدواريم خداوند متعال با آنها با نهايت رحمت و مغفرت و فضل خود رفتار كند و مقاماتشان را ان شاءاللَّه عالي گرداند. به هر حال ما، هم فرصت استغفار و هم فرصت عمل داريم. آنهايي كه رفتند، ديگر اين فرصتها را ندارند: «و في الاخرة عذابٌ شديدٌ و مغفرةٌ من اللَّه و رضوان(1)»؛ بايد براي يكي از اين دو، هدفگيري كرد؛ از اين دو حالت خارج نيست. يا مغفرت و رضوان الهي است، يا خداي نخواسته خشم و سخط الهي. تأمين كننده هم جز خود ما كس ديگري نيست. اگر قرار است فضل الهي شامل ما شود، يا رحمت و مغفرت الهي ما را دريابد، باز با خواست خود ماست؛ بايد خودما آن رحمت را بخواهيم: «ليس

يردّ غضبك الّا حلمك و لا يرّد سخطك الّا عفوك و لا يجير من عقابك الّا رحمتك و لا ينجيني منك الّا التّضرع اليك(2)». بايد به خداي متعال متوسّل و متضرّع شد. برادران و خواهران عزيز! ما كه در جمهوري اسلامي مشغول خدمت هستيم، فراتر از همه فكرها و سليقه ها و گرايشها و انگيزه ها و تفاوتهايي كه قهراً وجود دارد، همه بايد در يك چيز مشترك و به آن مهتم باشيم و آن حفظ رابطه خودمان با خداست؛ ذكر نعمت الهي است؛ به ياد داشتن لطف و فضل پروردگار است به خاطر فرصتي كه به ما داده است. اين به اختلاف سلايق، بينشهاي سياسي و گرايشهاي گوناگون سياسي و جناحي و حزبي و غيره ارتباطي ندارد؛ اين مربوط به همه است. هر كس مسؤوليتش بيشتر است، به اين بيشتر احتياج دارد. بنده ضعيف و ناتواني كه مسؤوليتم سنگين است، بيش از شما احتياج دارم. مخاطب اين موعظه در درجه اوّل خود من هستم. دلها را بايد با خدا آشنا نگهداشت. آنچه در اين راه مهمّ است، نيّت خدمت و تلاش براي خدمت است. اين نيّت را بايد حفظ كرد؛ نيّت مقدّسي است. خود انسان هم خوب مي تواند بفهمد در كجا، كدام موضعگيري، كدام حرف، كدام تسليم و كدام رد - مثلاً در مجلس - با نيّت خداست و براي خدا كار مي كند يا انگيزه ديگري دارد. ممكن است ديگران نيّت ما را تشخيص ندهند؛ براي ديگران مي شود طور ديگري واقعيتها و باطنها را جلوه گر كرد؛ اما انسان براي خود نمي تواند اين كار را بكند. اگر انسان با دقّت و تأمّل نگاه كند، همه چيز در

مقابل او باز و افشا شده است. مهم اين است كه نيّت خدمت و حركت در راه انجام وظيفه را حفظ كنيم؛ آن گاه همه كارها داراي اجر خواهد بود. ممكن است در خصوص مسأله اي، دو موضعگيري كاملاً متضاد وجود داشته باشد؛ اما هر دو هم مشمول لطف و مغفرت و قبول الهي باشد؛ به شرطي كه نيّت خوب باشد و عمل بر طبق آنچه انسان احساس وظيفه مي كند، انجام گيرد. براي شما اين فرصت خيلي فراهم است؛ چون نقش شما مهمّ است. همان طور كه جناب آقاي كرّوبي اشاره كردند، هم مسأله قانونگذاري، هم مسأله نظارت، هر دو مهمّ است؛ البته مسأله قانونگذاري اساسيتر است. قانون، جاده اي است كه شما به سمت هدفهايي كه كشور و مديران اجرايي و مسؤولان بايد به آن جا برسند، باز مي كنيد. قانون اساسي براي ما در همه بخشهاي خود هدفهايي را معيّن كرده است؛ هم در بخش حقوقِ مردم، هم در بخش تشكيلات دولتي، هم در ساير بخشها. هر اصلي از اصول قانون اساسي در واقع هدف و سرمنزلي است كه بايد به آن رسيد. براي رفتن به اين سمت، حتماً لازم است جاده اي وجود داشته باشد؛ بدون جاده نمي شود حركت كرد. دستگاه اجرايي كشور بايد به سمت آن هدفها برود. دستگاه اجرايي، اعم از قوّه مجريّه و قوّه قضاييّه و نيروهاي مسلّح و همه دستگاههايي است كه نهادهاي دولتي هستند و بخشي از اداره كشور بر عهده آنهاست؛ اينها بايد به سمت اين هدفها حركت كنند. شما با وضع قانون، راههاي صحيح را معيّن مي كنيد و دستگاههاي پيشرونده را از غلتيدن در ورطه هاي خطرناك باز مي داريد. عظمت و اهميت قانون،

اين گونه معلوم مي شود. بنابراين قانونگذاري، بسيار بسيار مهمّ است و هر چه قانون با نگاه آگاهانه تر و خبره تر و شناخت موضوعات و مصالح كشور بيشتر همراه باشد، استحكام آن بيشتر است. وقتي استحكام قانون بيشتر بود، كارايي آن بيشتر خواهد بود و مدّت زمان بيشتري مي تواند مورد استفاده قرار گيرد. بنابراين نقش قانون خيلي مهمّ است. البته اعتقادم اين است كه امروز مسائل اصلي كشور فراتر از مسائل درون جناحها و گروههاي مختلف كشور است. بحثهاي جناحي و خطّي و سليقه اي و گرايشي وجود دارد كه نه مي شود آنها را كاملاً متوقّف كرد و نه مي شود به كلّي آنها را مضر دانست. مقداري از اين اختلافات و مباحثات به جستجوگري و آگاه شدن و تفحّص فكري و ذهني جامعه و مردم كمك مي كند. اگر به شكل سالمي انجام گيرد، اشكالي هم ندارد؛ اما همه مسائل كشور اينها نيست. مسائل اساسي كشور فراتر از چيزهايي است كه در چارچوب گرايشها و خواستها و تمايلات و تشخيصهاي جناحي و گروهي محدود شود. به نظر مي رسد هر كس دلسوز و آگاه است، مي تواند مسائل اساسي كشور را ببيند. شكّي نيست كه امروز در بخش قدرتمندي از جهان يك انگيزه قوي وجود دارد كه متوجّه فتح و تسخير همه امكانات جهاني و روي زمين است. وجود ابرقدرتها هميشه به همين معنا بوده است. انحصار ابرقدرتي در يك ابرقدرت، به طور طبيعي اين گرايش را شديدتر و بيشتر مي كند. مجموعه دستگاههاي اقتصادي و كانونها و بنگاههاي فعّال در شكل دادن اقتصاد كشورها و اقتصاد جهان كه به دنبال افزايش ثروت و كسب ثروت هستند، كارشان به طور طبيعي اين را ايجاب

مي كند و دنبال آن، حالت تسخيرطلبي وجود دارد و امروز اظهار هم مي شود و چيزي نيست كه مكتوم بماند. اين كه قدرتهاي سلطه گر در دنيا در صدد هستند كه منافع خود را در هر نقطه اي از دنيا تأمين كنند، چيزي نيست كه كسي امروز آن را كتمان كند و پوشيده بدارد. منافعي كه بناست تأمين شود و مربوط به فلان ابرقدرت است - البته نمي خواهم فقط امريكا را بگويم؛ امريكا برترين و پُرتوقّعترينشان است؛ مجموعه اي هستند كه امريكا در رأس آنها قرار گرفته است - منافعي نيست كه با منافع كشورها و ملتها و صاحبان سرزمينها تضاد نداشته باشد؛ چنين قيدي براي آن ذكر نكرده اند؛ مي گويند منافع ما. اين منافع اگر با منافع فلان ملت يا فلان كشور يا فلان منطقه در تضاد بود چه؟ آنها نمي گويند اگر در تضاد بود، ما در اين صورت از منافع خود چشم مي پوشيم؛ نه. منافع، منافع است؛ آن را مي خواهند. امروز در دنيا لازمه اين طلب استكباري - كه واقعاً جاي كلمه استكبار همين جاست - اين شده است كه حركت تند پُرشتابي براي تسخير زمينه هاي متعدّد - كه عمده اش سه زمينه است: اقتصاد، سياست و فرهنگ - از بالا آغاز شود؛ مثل سيل بنيان كني كه به سمت دامنه مي آيد. اين سيل سرازير شده؛ مربوط به امسال و پارسال هم نيست. منتها بر حسب شرايط گوناگون عالم تشديد مي شود. بعضي معتقدند در مقابل اين سيل چاره اي جز تسليم نيست! امروز انسان اين را مشاهده مي كند. بعضيها در سطح كشورهاي در حال توسعه يا به تعبير ديگر جهان سوم - كشورهايي كه در قلّه قرار ندارند، در دامنه هاي پايين قرار

دارند - صريحاً مي گويند چاره اي نيست، بايد غرق و هضم و همشكل شد. بعضيها هم صريحاً اين را نمي گويند، اما عملاً اين طور رفتار مي كنند. آيا واقعاً واقعيت همين طور است؟ يعني امروز در مقابل سيلي كه براي قبضه كردن همه منابع و تلاشهاي اقتصادي عالم از يك نقطه خاص شروع شده است، هيچ مقاومتي نمي شود كرد؟ آيا در مقابل سيلي كه سرازير شده و همّتش اين است كه هويّت سياسي كشورها را به يك هويّت جمعي - كه در رأس آن، مراكز اقتدار بين المللي هستند - تبديل كند، واقعاً نمي شود مقاومت كرد؟ آيا بايد در هاضمه افزون طلب و قناعت ناپذير فرهنگ سلطه گر هضم شد؟ آيا واقعاً سرنوشت بشريت اين است؟ بعضي اين طور تصوّر مي كنند. ما معتقديم كه نه؛ اين، سرنوشت محتوم كشورها نيست و دلايل متعدّدي دارد: امكانات و تواناييها و ظرفيتهاي مستكبران و مقتدران و سلطه طلبانِ عالم محدود است. اين طور نيست كه ما تصوّر كنيم هر چه مقتدران عالم بخواهند، ناگزير تحقّق پيدا خواهد كرد؛ نه. مي توان فرض كرد كه اينها ناكام شوند؛ كما اين كه در موارد فراواني ناكام شدند؛ امروز هم خواهند شد. ما در جمهوري اسلامي به عنوان كساني كه متصدّي و متعهّد يك تكليف و وظيفه هستيم، چه تكليفي داريم؟ اين كه مي گويم ما متعهّد و موظّفيم، به خاطر اين است كه جمهوري اسلامي بر اساس يك فكر، يك آرمان و يك هدف بزرگ و والا و مقدّس به وجود آمده است و كساني كه معتقد به نظام جمهوري اسلامي و پيام انقلاب هستند، فكر نمي كنم از اين معنا تخلّفي داشته باشند. ما فكر مي كنيم يك وظيفه و تكليف الهي و

مسؤوليت خدايي را انجام مي دهيم. به همين دليل است كه بنده معتقدم اگر مسؤولان - چه شما كه در مجلسيد و چه آنهايي كه در دستگاههاي اجرايي كشورند - كاري را كه بر عهده آنهاست، انجام دهند، ثوابش پيش خداي متعال از بسياري از عبادات بالاتر است؛ چون اين بنا براي اعلاي كلمه حق و احياي كلمه توحيد ساخته شده است. ما به عنوان كساني كه در اين مجموعه چنين وظيفه اي داريم و اين مسؤوليت را احساس مي كنيم، در مقابل اين سيل جهاني بايد مقاومت كنيم. البته واقعيت جهاني سازي هم يكي از بخشهاي مهم و بارز همين سيل است. فعلاً مسأله اقتصاد مطرح است؛ اما گفته و ناگفته، نوشته و نانوشته، جهاني سازي در زمينه سياست و فرهنگ هم حتماً وجود دارد و عمل مي شود. آيا در مقابل اين سيل مي شود مقاومت كرد؟ ما معتقديم بله، مي شود مقاومت كرد؛ اين وظيفه اصلي ماست. مقاومت، تنها با استحكام بخشيدن به بنيانها صورت مي گيرد. هر سيل بنيان كني وقتي به يك صخره استوار برسد، نمي تواند در آن اثر بگذارد. ما بايد خود را استوار و مستحكم كنيم و بنيانهاي فرهنگي و اقتصادي و سياسي خود را استحكام ببخشيم. هر كاري كه در جهت استحكام بخشيدن باشد، مقدّس و خوب و مورد اجر و ثواب الهي است. هر چيزي كه در جهت متزلزل كردن اين پايه ها و بنيانها باشد، بد است؛ اين ديگر ربطي به جناح و حزب و گروه و تشكيلات ندارد. به نظر من معيار و ملاك، اين است. براي اين كه ما بنيانهاي سياسي و اقتصادي و فرهنگي خود را مستحكم كنيم، پيش نياز اوّليِ قطعي ما، ايجاد وفاق

و وحدت كلمه است. براي وفاق بايد همه تلاش كنند. معناي وفاق اين نيست كه گروهها و تشكيلات و جناحهاي گوناگون اعلام انحلال كنند؛ نه، هيچ لزومي ندارد. معناي وفاق اين است كه نسبت به هم خوشبين باشند؛ «رحماء بينهم(3)» باشند؛ همديگر را تحمّل كنند؛ در جهت ترسيم هدفهاي والا و عالي و براي رسيدن به آنها به يكديگر كمك كنند و از ايجاد تشنّج، بداخلاقي، درگيري، اهانت و متّهم كردن بپرهيزند. امروز به نظر من وظيفه ما اين است. مجلس شوراي اسلامي نبايد تضعيف شود. بنده با اين كه كساني به هر كيفيّتي و با هر بهانه و مستمسكي مجلس شوراي اسلامي را تضعيف كنند، مخالفم. مجلس يكي از نهادهاي اساسي كشور است؛ نبايد آن را تضعيف كرد. به صرف اين كه نقطه اي مورد قبول كسي نيست، نبايد مجلس و هيچيك از دستگاهها تضعيف شود. قوّه مقننّه، قوّه قضاييّه و قوّه مجريّه به عنوان قوّه و يك نهاد و يك دستگاه و يك ركن، نبايد تضعيف شوند؛ هيچ كس نبايد اينها را تضعيف كند. دستگاهها بايد در جهت تقويت يكديگر تلاش كنند. بنده به آينده كشور بسيار خوشبينم. البته معناي اين حرف اين نيست كه مشكلات و ضعفها و كاستيها و ناتوانيهاي موجود را نمي بينم و از آنها اطّلاع ندارم. من وقتي با مسؤولان مواجه مي شوم، بسياري از مشكلاتي را كه در بخشهاي آنهاست، به آنها مي گويم. گاهي اطّلاعات من كمتر از اطّلاعات آنها نيست؛ شايد گاهي هم بيشتر است. من ضعفها را مي دانم؛ منتها ضعفها بنياني نيست. بنيان و پايه سياسي كشور مستحكم است. بر اساس قانون اساسيِ بسيار خوب و مترقّي و جامع و

همه جانبه ما، بنيان سياسي كشور بسيار مستحكم است. اشكال كار، در عملكردها و كوتاهيهاست؛ اين كوتاهيها بايد برطرف شود. به نظر من آنچه امروز وظيفه اصلي ماست، اين است كه در بخشهاي سه گانه - يعني سياسي، اقتصادي و فرهنگي - پايه ها را مستحكم كنيم. اگر پايه هاي فرهنگي بخواهد مستحكم شود، شرط اصلي اين است كه ايمان مردم به دين و مواريث فرهنگي خودشان روزبه روز استحكام پيدا كند و تضعيف نشود. ما نمي خواهيم در يك جزيره زندگي كنيم و فكر نمي كنيم در دنياي امروز مي شود در يك جزيره زندگي كرد. ما مي خواهيم مردم به مواريث و ثروت فرهنگي خود ببالند و احساس حقارت نكنند. تلاش بعضيها اين است كه در مقابل ثروت فرهنگي مردم - كه بسيار عظيم است - يك حالت گله گذاري و بدهكاري به وجود آورند؛ اين خطاست. ثروت فرهنگي ما بسيار عظيم است و بخش عمده آن، ايمان به خدا و اسلام و توكّل به خدا و مفاهيم اسلامي است كه بحمداللَّه در مردم ما كاملاً نافذ و راسخ است؛ بخشي از آن هم مربوط به مسائل فرهنگي ماست. اينها را بايد قدر دانست و حفظ كرد. قوانين بايد در اين جهت باشد. استقلال اقتصادي كشور نيز در كنار كاراييِ بخشهاي اقتصادي، بسيار مهمّ است. در گزارش هم اشاره شد كه بحمداللَّه در بخشهاي اقتصادي، قانونگذاريهاي زيادي شده است. البته من الان از تفاصيل قانونگذاريها استحضاري ندارم. نفس اهتمام به اين مسأله، مهمّ است. امروز اين بايد جزو مسائل اساسي ما به حساب آيد. مردم در زمينه هاي اقتصادي، مشكلات فراواني دارند. يكي از مشكلات عبارت است از شكاف اقتصادي و تبعيض در مسائل

اقتصادي و برخورداريهاي ناروا در مقابل محروميتهاي سخت و سنگين. اين، مردم را آزار مي دهد. بيش از فقر، تبعيض براي مردم گزنده است. در قوانين، شما بايد اينها را مراعات كنيد؛ با قانون مي توانيد جلوِ اينها را تا حدّ زيادي بگيريد. البته قانون، همه چيز نيست؛ بايد مديريّت اجراييِ خوب حتماً وجود داشته باشد تا قانون كاراييِ خود را نشان دهد؛ ليكن قانون هم سهم بسيار زيادي دارد. در زمينه سياسي هم همين طور است: محافظت از پايه سياسي كشور - يعني نظام جمهوري اسلامي - و قدرداني از اين نظام كه حقيقتاً يك پديده والا در دنياي امروز است. اين كه راديوهاي بيگانه و سياسيّون دنيا و رندهاي سياسي عالم، مرتّب تحقير و توهين كنند، از اهميت مسأله و عظمت اين پديده نمي كاهد. اين پديده عظيم، در دنيا كار خود را كرده است. دشمنان ما با اين كه نمي خواهند به اهميت و تأثيرگذاري جمهوري اسلامي اعتراف كنند، در عين حال خواه و ناخواه به آن اعتراف مي كنند. اين كه امروز دنياي اسلام به اسلام خواهي خود مي بالد؛ اين كه قشرهاي جوان، دانشگاهي و زبدگان فكري در دنياي اسلام اين گونه اند؛ اين كه امروز مسأله فلسطين با اين حجم و عظمت، به خاطر توجّهِ مردم به اسلام، حالت تازه اي پيدا كرده و اصلاً مسائل خاور ميانه يك تحوّل اساسي يافته است، ناشي از همين اثرگذاري بسيار عميق و دنباله دار و مستمّر است. علّت دشمني آنها با جمهوري اسلامي همين است. مي خواهند سرچشمه را خشك كنند؛ چون مي دانند سرچشمه اين بيداري در دنياي اسلام، به پا شدن جمهوري اسلامي است. نفس اقامه جمهوري اسلامي، براي آنها مهم بود. اين پايه را بايد

مستحكم و حفظ كرد و حقيقت آن را درست تبيين نمود. خداي متعال نعمتهاي زيادي به ما داده است. شكرگزاري اين نعمتها بر ما واجب است. شكرگزاري به اين است كه در هر جا هستيم - بنده، شما، دولت، مسؤولان گوناگون اجرايي و مسؤولان قضايي - به وظيفه خود عمل كنيم و آنچه را كه احساس مي كنيم بيننا و بين اللَّه وظيفه ماست، انجام دهيم. «ولينصرنّ اللَّه من ينصره(4)»؛ بدون ترديد نصرت الهي پشت سر چنين حركت و انگيزه اي وجود دارد؛ كمااين كه تا امروز هم وجود داشته و بعد از اين هم اين طور خواهد بود. اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند متعال به همه شما توفيق دهد؛ ما و شما را تأييد كند؛ رحمت خود را شامل حال ما گرداند و دعاي وليّ عصر ارواحنافداه و همچنين رضايت آن بزرگوار را شامل حال ما كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) حديد: 20 2) صحيفه سجاديه: دعاي 48. 3) محمّدٌ رسولُ اللَّه، والّذين معهُ اشّداءُ علي الكفّار رحماءُ بينهم» فتح: 29 4) حج: 40

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جمع مسؤولان و كارگزاران در سالروز ولادت فرخنده نبى اكرم(ص)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در جمع مسؤولان و كارگزاران در سالروز ولادت فرخنده نبي اكرم(ص) و امام جعفر صادق (ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ميلاد مسعودِ حضرت نبيّ اكرم، محمّدبن عبداللَّه صلّي اللَّه عليه وآله را به همه امّت بزرگ اسلامي، به همه آزادگان عالم، به ملت شريف و مؤمن ايران و به شما حضّار محترم و عزيزي كه در اين مجلس تشريف داريد - بخصوص ميهماناني كه از ديگر كشورها تشريف آورده اند - تبريك عرض مي كنم. اين روزِ بزرگ كه هم ميلاد پيغمبر اكرم و هم ميلاد امام جعفر صادق عليه الصّلاةوالسّلام است، يكي از مقاطع عظيم تاريخ بشر را به

وجود آورده است. در مثل چنين روزي، خداوند متعال بزرگترين ذخيره الهي را كه وجود مقدّس پيامبر گرامي بود، به عرصه وجود آورد؛ اين شروعِ يك مقطع تعيين كننده در سرنوشت بشر بود. در آيات ولادت پيامبر گفته اند، وقتي آن بزرگوار متولّد شد، كنگره هاي كاخ كسري ويران گرديد؛ آتشكده آذرگشسب كه قرنها روشن بود به خاموشي گراييد؛ درياچه ساوه كه در نظر عدّه اي از مردم در آن وقت، مقدّس شمرده مي شد، خشك شد و بتهايي كه بر گِرد كعبه آويخته بودند، سرنگون شدند. اين نشانه ها كه كاملاً رمزي و نمادين است، نشان دهنده جهتِ اراده و سنّت الهي در پوشاندن خلعت وجود به اين موجود عظيم و اين شخصيت والا و بي نظير است. معناي اين حوادثِ نمادين اين است كه با اين قدوم مبارك، بساط ذلّت بشر، چه به وسيله حاكميت جبّاران و حاكمان مستبد - از قبيل آنچه در آن روز در ايران و روم قديم وجود داشت - و چه به وسيله عبادت غير خدا، بايد برچيده شود. بشر بايد به وسيله اين مولود مبارك، آزاد شود؛ هم از قيد ستمي كه به وسيله حكّامِ جور بر انسانهاي مظلوم در طول تاريخ تحميل شده است، و هم از قيد خرافه ها و اعتقادات نادرستِ ذلّت آفرين كه انسان را در مقابل موجوداتِ پست تر از خود او يا در مقابل انسانهاي ديگر، خاضع و ذليل و ستايشگر مي كند. لذا آيه قرآن در باب بعثت نبيّ اكرم مي فرمايد: «هو الّذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحقّ ليظهره علي الدّين كلّه و كفي باللَّه شهيدا(1)» . «ليظهره علي الدّين كلّه» زمان بندي نشده است؛ اين، جهت را نشان مي دهد. بشريت به

وسيله اين حادثه، بايد به سمت آزادي معنوي، اجتماعي، حقيقي و عقلاني حركت كند. اين كار شروع شد و ادامه اش دست خودِ ما انسانهاست. اين هم يك سنّت ديگر در عالم آفرينش است. اگر انسانها تلاش و كار و همّت خود را بيشتر به كار گيرند، به اهداف الهي - كه در برنامه الهي تعيين شده است - زودتر خواهند رسيد؛ اما اگر به كار نگيرند و ضعف نشان دهند، در اين راه ساليان درازي معطّل خواهند شد؛ مثل تيهِ بني اسرائيل: «اربعين سنةً يتيهون في الارض(2)»؛ بني اسرائيل به دست خود دچار سرگرداني و بيابانگردي شدند. بني اسرائيل مي توانستند مانع بروز آن سختي و تلخي شوند؛ مي توانستند مدّت آن را كوتاهتر كنند؛ مي توانستند مدّت آن را با ضعفهاي خود طولانيتر كنند. سرنوشت ما هم همين است. براي مسلمانان هم، جهت آفرينش بشر، بعثت و فلسفه اعزام رسل و انزال كتب از سوي پروردگار، هم بيان و هم تعيين شده است. خود انسانها هستند كه مي توانند اين راه را طولاني يا كوتاه كنند؛ مي توانند خود را زودتر يا ديرتر به مقصد برسانند. در سنّت الهي، اراده انسان تعيين كننده است. اين كه اسلام انسانها را به مجاهدت دعوت مي كند - «و جاهَدوا في سبيل اللَّه(3)» يا «و جاهِدوا في اللَّه حقّ جهاده(4)»؛ يعني همه ظرفيت خود را در راه مجاهدت مصرف كنيد - به خاطر اين است كه اگر به اين توصيه الهي عمل كرديم، به هدف الهي زودتر خواهيم رسيد. هدف الهي، ثابت و قطعي و تخلّف ناپذير است. اگر ما عمل نكنيم، ديگران مي آيند و عمل مي كنند: «من يرتدّ منكم عن دينه فسوف يأتي اللَّه بقومٍ يحبّهم و يحبّونه(5)». خداي متعال اين

راه و اين سرمنزل و اين سرنوشت را قطعي قرار داده است. آنچه قطعي نيست، عبارت است از زمان و مردمي كه سعادتِ بردن اين گوي را از اين ميدان داشته باشند. اين بسته به اراده من و شماست. ملت ايران با رهبري امام بزرگوار همّت كردند و توانستند يك قدم جلو بروند و پرچم اسلام را در اين جا بلند كنند. امروز در اين كشور، پرچم شريعت محمّدي صلّي اللَّه عليه وآله برافراشته شده است. ممكن بود اين اتّفاق نيفتد يا ده سال و صد سال ديگر اتّفاق افتد. آنچه اين مهم را در اين مقطع تحقّق بخشيد، اراده و تصميم اين ملت بر فداكاري و اعمال مجاهدت بود. اين در همه جا ساري و جاري است. امروز مسأله فلسطين يك زخم دردناك و عميق در پيكر جامعه اسلامي است. آيه اي كه تلاوت كردند، درباره نبيّ مكرّم اسلام مي فرمايد: «عزيزٌ عليه ما عنتّم(6)»؛ رنج شما براي او سخت و دشوار است؛ «حريصٌ عليكم بالمؤمنين رؤوفٌ رحيم(7)». امروز رنج دنياي اسلام - كه برجسته ترين بخش آن، مسأله فلسطين است - قلب مقدّس پيغمبر را مي آزارد؛ «عزيز عليه ما عنتّم». با وضعي كه امروز ملت فلسطين دارد، روح مقدّس پيغمبر در عوالم بالاي آفرينش الهي مملو از غم مي شود. راه علاج چيست؟ تلاش و مجاهدت است. امروز مسأله فلسطين، مسأله دنياي اسلام است. چه ما مسلمانان كشورهاي اسلامي بدانيم و چه ندانيم، چه بفهميم و چه نفهميم، سرنوشت فلسطين، سرنوشت همه ماست. اگر فلسطين در اين صحنه روياروييِ شجاعانه اي كه امروز براي خود به وجود آورده است، موفّق شود، موفّقيت همه دنياي اسلام است؛ اما هرچه رنج آن ملت ادامه

پيدا كند، مايه ذلّت روزافزون دنياي اسلام است. دنياي اسلام بايد به معناي واقعي كلمه، اين مسأله را مسأله خود بداند. درست است كه همه ما وظيفه شرعي داريم و اسلام بر ما واجب كرده است به مردم فلسطين كمك كنيم؛ اما حرف من امروز فراتر از وظيفه شرعي است. مي گويم امروز هر حادثه اي كه در فلسطين رخ دهد و اين قضيه به هر جا منتهي شود، به طور مستقيم به سرنوشت كشورهاي اسلامي - چه آنهايي كه نزديكند و چه آنهايي كه دورند - مربوط است و بر آنها هم اثر مي گذارد. امروز ملتهاي مسلمان براي فلسطين هر كار بكنند، براي خود و به نفع خود كرده اند. وقتي با نقشه استعمار بريتاني و كمك دنياي استكبار، اين قطعه خونين از پيكره دنياي اسلام جدا شد، آن روز نظرشان فقط فتح همين قطعه نبود؛ آن روز هم نظر استعمارگران تسلّط بر كلّ منطقه - كه قلب دنياي اسلام است - بود. بنابراين امروز همه ما وظيفه داريم. البته ملت فلسطين در انجام دادن وظيفه خود، آنچه حق و شايسته يك ملت شجاع و غيرتمند است، انجام داده و ايستاده است. همه بايد بدانيم اين دولتِ غاصبِ ظالمِ كنوني صهيونيست، در عمليات خود تا اين لحظه شكست خورده و هيچ گونه موفّقيتي به دست نياورده و مغلوب اراده فلسطينيها شده است. هدف از اين عمليات اين بوده است كه انتفاضه بيت المقدّس را خاموش كنند؛ فلسطينيها دستهاي خود را به علامت تسليم بالا ببرند و انگيزه آزادي خواهي و غيرت مردم فلسطين را خاموش كنند؛ اما آنچه به دست آمده، درست عكس اين قضيه است. امروز عزم و تصميم

و فهم ملت فلسطين از مسأله فلسطين، بيش از آن وقتي است كه انتفاضه هنوز شروع نشده بود. امروز عمق دشمني و خباثت و وحشيگريِ اين رژيم غاصب و شريكش - امريكا - براي مردم فلسطين روشن شده است. يك ملت وقتي كارش به جايي برسد كه ببيند هيچ چاره اي ندارد جز اين كه مردن شجاعانه را به جان بخرد، ديگر هيچ چيز در مقابل او تاب ايستادگي ندارد. نه قدرت صهيونيستها - كه تانك و توپ و همين ابزارهاي ظاهري است - و نه قدرت سياسي و ماليِ پشتيبان آنها - كه امريكاست - نمي تواند تأثيري بگذارد. آن روزي كه ملت فلسطين را به نشستن در پشت ميز مذاكره و به اصطلاح، گرفتن امتياز، دلخوش مي كردند، ديگر تمام شد؛ معلوم گرديد كه نشستن در پشت ميز مذاكره و گفتگو با دشمن، هيچ اثري ندارد. امروز ملت فلسطين فهميده است و كار خود را مي كند. مادران فلسطيني، جوانان فلسطيني، زنان و مردان فلسطيني و نوجوانان فلسطيني در صحنه اند. آنچه مهم است، اين است كه دنياي اسلام به وظيفه خود عمل كند. دنياي اسلام، يعني ملتها و دولتها. دولتها ممكن است براي خود محاذيري فرض كنند، اما ملتها اين محاذير را ندارند؛ علما، روشنفكران، سياسيّون و مؤثّرينِ در فكر مردم، اين محاذير را ندارد؛ بايد اقدام كنند. اين اقدام، به دولتهاي آنها هم كمك خواهد كرد. امروز اگر ملتهاي مسلمان و بخصوص ملتهاي عرب در داخل كشورهايشان عزم و اراده خود را در حمايت از ملت فلسطين به طور واضح و مستمر نشان دهند، براي دولتهايشان هم خوب است؛ زيرا دولتها در صحنه ديپلماسي مي توانند از اين

وسيله براي فشار آوردن روي دشمن استفاده كنند. امام بزرگوار ما، حقيقت مسأله را خوب شناخته و ديده بود. از شروع اين نهضت از سال 1341 - يعني چهل سال قبل - آن وقتي كه هنوز در ايران مسأله فلسطين حتّي در بين خواص هم منتشر نشده بود، حرف امام اين بود كه در مقابل سلطه اسرائيل بايد همه احساس خطر كنند؛ همه بايد بايستند و مقابله كنند. بعد هم همين راه را ادامه داد و اين يكي از شعارهاي بزرگ آن مرد الهي و آسماني بود. اميدواريم خداوند متعال همه ملتهاي اسلامي را بيدار كند؛ ما را به وظايفمان آشنا و در راه پيمودن اين وظايف كمك كند؛ امّت اسلامي را هرچه بيشتر به هم نزديك گرداند و عناصر تفرقه را از ميان آنها بزدايد و عناصر وحدت و الفت را در ميان آنها روزبه روز زيادتر فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) فتح: 28 2) مائده: 26 3) بقره: 218 4) حج: 78 5) مائده: 54 6) توبه: 128 7) توبه: 128

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در اجتماع بزرگ زايران حرم امام خمينى(ره)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع بزرگ زايران حرم امام خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين المعصومين. سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. از شما برادران و خواهران عزيز كه راههاي دور را طي كرديد و در اين مجلسِ باشكوه و پُرمعنا شركت جُستيد، خيلي تشكّر و سپاسگزاري مي كنم. مناسبت سالگرد امام رضوان اللَّه تعالي عليه، هم وسيله اي است براي ملت ايران تا محبّت و ارادت و احترام خود را نسبت به امام عزيز و بزرگوار بار ديگر تجديد كند،

و هم فرصتي است براي اين كه دلهاي شيفته امام و اصول و راهبردهاي آن بزرگوار، وفاداري خود را به اصول و خطّ امام و اهدافي كه ايشان ترسيم كردند، نشان دهند. براي همين است كه هر سال روز چهاردهم خرداد، در چشم تحليلگران سياسي عالم، خصوصيت ويژه اي دارد. امروز در سرتاسر كشور، مردم همان شور و حال و اخلاص و مودّت و صميميّتي را نشان مي دهند كه از ملت ايران نسبت به امام بزرگوار هميشه ديده شده است. در اين مناسبت، من راجع به امام و انقلاب عظيم و بي مانندي كه ايشان آن را در دنيا و تاريخ معاصر مثل قلّه اي برافراشتند، صحبت مي كنم. در حقيقت، سخن گفتن از امام و انقلاب، با يكديگر تفاوتي ندارد. شخصيت امام فقط خصوصيات ممتازي نبود كه در او وجود داشت و شخصيت ايشان را تشكيل مي داد. شكّي نيست كه امام بزرگوار ما از ابعاد مختلف، يك شخصيت برجسته و ممتاز، يك عالمِ بزرگ، يك فقيه صاحب مكتب، يك فيلسوف برجسته، يك سياستمدار، يك مصلح بزرگ اجتماعي و از لحاظ روحيّات، صاحب خصلتها و خصوصيات ممتاز و كم نظير بود. همه اينها شخصيت امام را در چشم مردمِ دوران خود او و دورانهاي بعد برجسته مي كند؛ ليكن شخصيت امام بزرگوار ما در اين خصوصيات منحصر نيست. بُعد ديگر شخصيت او عبارت است از اصول و خطوط روشني كه او در اين كشور، در اين منطقه و در مقابل چشم همه مردم جهان آنها را بنياد كرد؛ براساس آن يك نظام سياسي و اجتماعي به وجود آورد و اميدهاي بزرگي را در دل مستضعفان عالم و امّت اسلامي ايجاد نمود. شخصيت

امام از اصول اساسي او جدا نيست. در حقيقت، هويّت و اصول انقلاب ما خطوط برجسته شخصيت امام را هم تشكيل مي دهد. هر چه راجع به انقلاب بگوييم، در واقع درباره امام سخن گفته ايم. خصوصيت انقلاب عظيم اسلامي كه آن را به عنوان يك پديده بي نظير در تاريخ قرنهاي اخير در چشم تحليلگران و صاحب نظران معرفي كرده است، قبل از آن در هيچيك از انقلابهاي بزرگ عالم ديده نشده بود؛ نه در انقلاب فرانسه، نه در انقلاب كمونيستي در شوروي و نه در انقلابهاي كوچك ديگري كه به تبع اين دو انقلاب و در خط آنها حركت مي كردند. البته به اين نكته توجّه داشته باشيد كه دأب سياستهاي مسلّطِ عالم اين بوده و هست كه جنبشهاي عدالتخواهانه مردم نقاط مختلف دنيا را در هاضمه سياسي و فرهنگي خود بريزند و در واقع هويّت آن جنبشها و حركتهاي مردمي و عدالتخواهانه را از بين ببرند؛ اين كار در ايران هم اتّفاق افتاده بود. نهضت عدالتخواهي اي كه صد سال پيش در مشروطه ايران پيش آمد، يك حركت مردمي و ديني بود. آن روز جريان سياسيِ مسلّطِ عالم - يعني انگليسيها - اين حركت عدالتخواهانه مبتني بر اصول اسلامي را در هاضمه سياسي و فرهنگي خود ريختند؛ آن را استحاله كردند و از بين بردند و به يك حركت مشروطه از نوع انگليسي آن تبديل نمودند. نتيجه آن هم اين شد كه جنبش مشروطه - كه يك جنبش ضدّ استبدادي بود - آخر كار به ديكتاتوري رضاخاني منتهي شد كه از استبدادهاي قاجار، بدتر و شقاوت آميزتر و قساوت آميزتر بود. همين طور نهضت ملي شدن صنعت نفت به وسيله كساني

كه آن را اداره مي كردند، به ليبرال دمكراسيِ امريكايي ملحق شد. نتيجه اين شد كه همان امريكاييها به نهضت ملي شدن صنعت نفت خيانت كردند. با انگليسيها كه طرف مقابلِ نهضت عدالتخواهي در ايران بودند، همدست شدند و نهضت ملي را از بين بردند و دنباله آن، ديكتاتوريِ خشن و سياه دوره محمدرضا در طول سي و چند سال، سايه سنگين خود را بر اين كشور انداخت و اين ملت را زير فشار قرار داد. نهضتهاي عدالتخواهانه ملتهاي آفريقا و آسيا در طول دهها سال به وسيله كمونيستها و سياست مسلّط شوروي سابق مصادره شد و به ديكتاتوريهاي گوناگوني كه در جهت مصالح شوروي كار مي كردند، منتهي گرديد. اين رسمِ جاري دنيا با نهضتهاي عدالت طلبانه ملتهاي جهان بوده است. هنر بزرگِ امام بزرگوار ما اين بود كه چارچوب محكمي را براي اين انقلاب به وجود آورد و نگذاشت اين انقلاب در هاضمه قدرتها و جريانهاي سياسيِ مسلّط هضم شود. شعار «نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي»، يا شعار «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» كه تعاليم امام و خطّ اشاره انگشت ايشان در دهان مردم انداخت، معنايش اين بود كه اين انقلاب متّكي به اصول ثابت و مستحكمي است كه نه به اصول سوسياليزمِ اردوگاه آن روز شرق ارتباطي دارد، نه به اصول سرمايه داريِ ليبرال اردوگاه غرب. علّت اين كه شرق و غرب با اين انقلاب دشمني كرده اند و سرسختي نشان داده اند، همين بود. اين انقلاب بر پايه اصول مستحكمي بنا شد؛ هم اجراي عدالت را مورد نظر قرار داد، هم آزادي و استقلال را - كه براي ملتها از مهمترين ارزشهاست - مورد توجّه قرار داد، هم

معنويت و اخلاق را. اين انقلاب، تركيبي از عدالتخواهي و آزاديخواهي و مردم سالاري و معنويت و اخلاق است؛ منتها اين عدالت را نبايد با آن عدالت ادّعايي و موهومي كه كمونيستها در شوروي سابق يا در كشورهاي اقمارِ خود شعارش را مي دادند، اشتباه كرد؛ اين عدالتِ اسلامي است با تعريف خاص خود. همچنين آزادي در نظام جمهوري اسلامي را با آزادي غربي - كه به معناي مهارگسيختگيِ صاحبان قدرت و سرمايه و همچنين به معناي بي بندوباري انسانها در هر گونه رفتار و عمل است - نبايد اشتباه كرد. اين آزاديِ اسلامي است؛ هم آزادي اجتماعي است، هم آزادي معنوي است و هم آزادي فردي با قيد اسلامي و با فهم و هدايت و تعريف اسلام است. اين معنويت و اخلاقي را هم كه جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي جزو اصول خود قرار داده است، نبايد با دينداريهاي متحجّر، بي منطق و ايستا در بسياري از جوامع اشتباه كرد. آن دينداريها، به ظاهر و در زبان ديندار، اما با ايستايي و تحجّر و عدم فهم مسير سعادت براي جامعه و انسان همراه است. اين پسوند اسلامي بعد از عدالت و آزادي و معنويت، بسيار پُرمعناست و بايد به آن توجّه كرد. امام اين اصول را قبل از پيروزي انقلاب، براي ملت و آگاهان تشريح كرد؛ بعد از پيروزي انقلاب، براساس آن، جمهوري اسلامي را پايه گذاري نمود و تا وقتي كه زنده بود، پاي اين اصول ايستاد و براي آن مجاهدت كرد. لذاست كه جمهوري اسلامي به عنوان يك پديده نوين و بي نظير توانست اميدها را در دل جوامع مسلمان زنده كند. همه در سرتاسر دنياي اسلام و بيرونِ

دنياي اسلام فهميدند كه اين يك شكل تقليدي از آنچه كه شعارش را از زبانهاي نامطمئنِّ رژيمهاي شرقي و غربي شنيده بودند، نيست؛ اين يك پديده نو و داراي حيات و قدرت تحرّكِ جديد است. بنابراين در سرتاسر دنياي اسلام، با برپا شدن جمهوري اسلامي، ملتهاي مسلمان به تحرّك و اميد جديدي دست پيدا كردند. الان هم همين طور است. الان علي رغم اين كه بوقهاي تبليغاتي استكبار در سرتاسر دنيا عليه جمهوري اسلامي سمپاشي و لجن پراكني مي كنند، اميدي كه نظام اسلامي در دل مسلمين دنيا به وجود آورده، همچنان زنده است. روشنفكران مسلمان، جوانان مسلمان و نسلهاي رو به رشد در كشورهاي اسلامي، اين نقطه روشن و پُر از اميد را در مقابل چشم خود دارند. علّت اين كه جريانهاي مسلّطِ عالم و سياستهاي استكباري - و در رأس آنها امريكا - عليه جمهوري اسلامي اين همه تلاش مي كنند، اين است كه مي خواهند اين كانون و سرچشمه را در اين جا از بين ببرند. مي دانند تا اين چشمه مي جوشد و تا كانون اين فكر نو در اين جا زنده است، در دنيا نمي توانند ملتها را از عدالتخواهي و حق طلبي شان مأيوس كنند. بنابراين سعي مي كنند يكي از دو كار را بكنند: يا اين سرچشمه را در اين جا به كلّي از بين ببرند؛ يا چون مي دانند كه با بيداري و زنده بودن اين ملت اين كار ممكن نيست، مي خواهند محتواي جمهوري اسلامي را از بين ببرند؛ جهتگيريها را عوض كنند و در مفاهيم مسلّم و بيّنات انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي خدشه ايجاد كنند؛ ولو صورت آن محفوظ بماند. البته در سرتاسر دنيا، مرتّب تبليغ مي كنند كه انقلاب اسلامي رو به زوال و

ضعف است! اين جزو تبليغات هميشگي دشمنان اين انقلاب و نظام است. عدّه اي ساده لوح هم ممكن است اين را باور كنند. اين تبليغات ممكن است بعضي دوستان را در سرتاسر دنيا دچار افسردگي و غم و دشمنان را خوشحال كند؛ اما اين يك پيشگويي تاريخي يا يك پيش بيني علمي نيست؛ اين يك ترفند تبليغاتي است. اگر انقلاب اسلامي، ضعيف و پير و ناتوان شده بود، چرا براي مقابله با آن ميلياردها دلار خرج مي كنند؟! اگر انقلاب اسلامي از نفس افتاده بود، چرا امريكا با همه ساز و برگ سياسي و تبليغاتي خود به ميدان مبارزه با اين انقلاب مي آيد و روزبه روز لحن خود را خشنتر مي كند؟ نخير؛ اين انقلاب، زنده و توفنده و رو به پيش است و حركت انقلاب و خطوط اساسي آن همچنان زنده است. آنچه ملت ايران بايد به آن توجّه داشته باشد - كه بحمداللَّه در طول اين بيست وسه سال نشان داده است كه به آن توجّه دارد - يك نكته است كه آن را عرض مي كنم. آنچه دشمنان اين انقلاب و اين ملت هم بايد بدانند، يك نكته است كه مي گويم: آنچه ملت ما مي داند و بايد به درستي روي آن پافشاري كند - كه بحمداللَّه تاكنون پافشاري كرده - اين است كه نجات اين كشور و رسيدن آن به نقطه اي كه شايسته اين ملت است، فقط در سايه اسلام و جمهوري اسلامي و نظام اسلامي امكانپذير است و بس. جواناني كه دوران پيروزي انقلاب را درك نكرده اند و سالهاي قبل از پيروزي را نديده اند، اين نكته را بدانند كه اگر انقلاب اسلامي و امام بزرگوار ما نبود و اگر اسلام

پرچمدار انقلاب و تحوّل در اين كشور نبود، هيچ اميدي وجود نداشت كه سلطه جهنّميِ تحقيرآميز امريكا و حكومت ديكتاتوريِ قسيّ القلب پهلوي از اين مملكت بركنده شود. همه راههاي ممكن در اين كشور تجربه شد و همه ناكام و ناموفّق از آب درآمد. احزاب گوناگون سياسي، جريانهاي وابسته به شرق و غرب و حركتهاي مسلّحانه، همه و همه در اين كشور در برهه اي از زمان سر بلند كردند؛ اما هيچكدام نتوانستند براي اين ملت كاري انجام دهند. لذا اختناق و سركوب در اين كشور روزبه روز شديدتر شد. حتّي در سالهاي آخرِ قبل از پيروزي انقلاب، وقتي جواناني به مبارزه مسلّحانه رو آوردند، آن حركتهاي مسلّحانه به شدّت سركوب شد؛ تسلّط رژيم پهلوي هم بيشتر گرديد و بتدريج يأس دلها را فرا گرفت. آن نيرويي كه مي توانست در مقابل رژيم پهلوي به معناي واقعيِ كلمه بايستد، ملت بود؛ يعني بايد همه ملت به صحنه مي آمد تا مي توانست رژيم فاسد و وابسته و ديكتاتور و ظالم پهلوي و پشت سرش امريكا را شكست دهد. هيچ كانون و مركزي در ايران وجود نداشت كه بتواند ملت را بسيج كند؛ مگر روحانيت و پرچمداران دين، با شعار دين. در كشور ما اين يك تجربه طولاني است؛ اينها را بايد با چشم دقّت نگاه كرد. در قضيه مشروطه اگر علما نبودند، مشروطيت به وجود نمي آمد و به پيروزي نمي رسيد. وقتي هم كه غربزده ها و نوچه هاي انگليسي در ايران، علماي دين و شعارهاي ديني را كنار زدند، باز استبداد و تسلّط و نفوذ خارجي مسلّط شد. در نهضت ملي شدن صنعت نفت هم همين طور بود. تا وقتي روحانيت وسط ميدان بود -

كه مرحوم آيةاللَّه كاشاني يكي از اصلي ترين محورهاي اين مبارزه بود - ملت در ميدان حضور داشت؛ اما وقتي با سوء رفتارها، كج سليقگيها و انحصارطلبيها، دستِ روحانيِ روشنفكر و آگاه و شجاعي مثل مرحوم كاشاني كوتاه شد، ملت هم كنار كشيد و رؤساي دولت نهضت ملي تنها ماندند. لذا دشمن آمد و با آنها هر كار مي خواست كرد. در ايران هميشه ملت با نداي دين به ميدان آمده است؛ عدالت را در سايه دين ديده است؛ به خاطر اعتماد به روحانيت، هر جايي كه آنها پيشگام در تحوّلي شده اند، آنها را تنها نگذاشته است. بنابراين وقتي امام بزرگوار ما به عنوان يك مرجع، يك عالِم دين و يك انسان آزمايش شده پاك و صديق، با آن عزم راسخ وارد ميدان شد و روحانيت پشت سر او وارد ميدان شدند، همه ملت به ميدان كشيده شدند و دشمن ديگر نتوانست مقاومت كند. آن روز، حضور ملت توانست ريشه استبداد را از اين كشور بكَند. برادران و خواهران عزيز! در كشور ما استبداد هميشه به پشتيباني قدرتهاي سلطه گرِ خارجي متّكي بوده است. استبداد و ديكتاتوري و خودكامگي حكومت پهلوي و قبل از آن به شكل ديگري حكومت قاجار، به خاطر اتّكاي آنها به قدرتهاي بيگانه بود. رضاخان، متّكي به انگليس؛ محمدرضا، اوّل متّكي به انگليس و بعد متّكي به امريكا بود. او منافع و نفوذ امريكا را بر طبق ميل آنها تأمين مي كرد؛ آنها هم از او حمايت مي كردند و هر كاري مي خواستند، با اين كشور و اين ملت مي كردند. پنجاه سال اين ملت را زير فشار اختناق نگه داشتند و پيشرفت علمي و صنعتي و فرهنگي و

اخلاقي او را در دوراني كه از لحاظ جهاني بهترين و آماده ترين دورانها براي اين پيشرفت بود، متوقّف كردند و اين ملت و اين كشور را عقب نگه داشتند. همّت آنها عيش و نوش، جمع كردن ثروت و خدمت دادن به اربابان خارجي بود. آنها به اتّكاي همان قدرت خارجي، به طور كامل خود را در ايران مستقر كرده بودند و كندن اينها و نابود كردن اين بناي كج و مضر و سرشار از لعنت و نفرت و شوم، كار هر كسي نبود. امام بزرگوار با پرچم هدايت اسلامي آمد؛ لذا اصول امام، اصول اسلامي است؛ عدالت امام، عدالت اسلامي است؛ مردم سالاري امام، مردم سالاري اسلامي است. يكي از بزرگترين بي انصافيها درباره امام بزرگوار و نظام اسلامي ما اين است كه تبليغات بيگانه، امام و نظام اسلامي و جمهوري اسلامي را به استبداد و دوري از مردم سالاري متّهم مي كنند. اين انقلاب با اين عظمت و توفندگي در ايران به وجود آمد و پس از پيروزي انقلاب اوّلين نظرخواهي از مردم به وسيله امام انجام گرفت كه در هيچ انقلابي سابقه نداشت. شما نگاه كنيد، يك كودتا، يك تحوّل كوچك و يك جابه جايي مختصر در كشوري صورت مي گيرد؛ دو سه سال انتخابات تأخير مي افتد. در كشور، مردم صندوق رأي را نمي شناختند. انتخابات دوره رژيم طاغوت، صوري و دروغين بود. هيچ وقت مردم پاي صندوق رأي نرفته بودند تا به معناي واقعيِ كلمه رأي دهند. هر كس را براي مجلسِ دست نشانده مي خواستند، از صندوقها بيرون مي آوردند. در چنين زمينه اي، دو ماه بعد از پيروزي انقلاب، امام مردم را پاي صندوقهاي رأي كشاند و مردم به جمهوري اسلامي

رأي دادند. در يك سال، مردم پنج بار پاي صندوقهاي رأي رفتند. در طول بيست وسه سالي كه از انقلاب مي گذرد، ملت ما بيست وسه مرتبه براي انتخاب نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، نمايندگان مجلس خبرگان، رئيس جمهور و اعضاي شوراي شهر و نيز تعيين قانون اساسي و نظام جمهوري اسلامي پاي صندوقهاي رأي رفت و رأي داد. در كدام نظام - حتّي به ظاهر دمكراتيك - اين همه تكيه به رأي و خواست مردم وجود دارد؟ دشمنان وقيح و بي شرمِ اين انقلاب و اين ملت، اين بي انصافي را مي كنند كه اين انقلاب و نظام و باني و معمار و بنيانگذار بزرگ آن را به ضدّيت با مردم سالاري متّهم مي كنند. مردم سالاري در نظام اسلامي، مردم سالاري ديني است؛ يعني به نظر اسلام متّكي است؛ فقط يك قرارداد عرفي نيست. مراجعه به رأي و اراده و خواست مردم، در آن جايي كه اين مراجعه لازم است، نظر اسلام است؛ لذا تعهد اسلامي به وجود مي آورد. مثل كشورهاي دمكراتيك غربي نيست كه يك قرارداد عرفي باشد تا بتوانند به راحتي آن را نقض كنند. در نظام جمهوري اسلامي، مردم سالاري يك وظيفه ديني است. مسؤولان براي حفظ اين خصوصيت، تعهّد ديني دارند و پيش خدا بايد جواب دهند. اين يك اصل بزرگ از اصول امام بزرگوار ماست. اصل عدالت اجتماعي، اجراي عدالت، در نظر گرفتن حقِ ّ توده هاي وسيع مردم و پُركردن فاصله طبقاتي، يكي از اصول اصلي نظام اسلامي است. مبارزه با فساد اداري و فساد اقتصادي و سوءاستفاده از امكاناتي كه قدرت در اختيار افراد مي گذارد - چه سوءاستفاده مالي و چه سوءاستفاده سياسي - از اصول انقلاب است و بايد رعايت شود. خدمت

به مردم، از اصول انقلاب است. حفظ استقلال كشور در همه زمينه ها و جلوگيري از نفوذ و رخنه دشمنان، جزو اصول تغييرناپذير انقلاب است. اصول و خطوط اصلي انقلاب قابل تغيير نيست. مظهر همه اينها قانون اساسيِ مترقي ماست. البته دولتها و مسؤولان در دوره هاي مختلف براي اجراي اين اصول مي توانند تاكتيكها و روشهاي گوناگوني را انتخاب كنند. اساس انقلاب، مثل خود اسلام بر احكام ثابت و احكام متغيّر استوار است. يك سلسله احكام، تغييرناپذير است؛ يك سلسله احكام در شرايط گوناگون تغيير پيدا مي كند. انقلاب هم همين طور است. اجتهاد، خصوصيتي است كه اين امكان را به يك مسؤول مي دهد تا بتواند به اقتضاي شرايط، روشها و راهها و تاكتيكهاي درست را انتخاب كند. البته انتخاب روش و اجتهاد براي پيدا كردن روش نو و مناسب، كار مجتهد است. اين غير از بدعتگذاريِ يك انسان ناوارد و تجديدنظر طلب است؛ اين كارِ كسي است كه قدرت اجتهاد در اين كار را داشته باشد. نقش اجتهاد و مجتهد در نظام اسلامي به همين خاطر است. از آن طرف، به بهانه تمسّك به اصول، تحجّر را نفي مي كنيم و مي گوييم نمي شود به بهانه تمسّك به اصول، تحجّر و ايستايي را بر انقلاب تحميل كرد - اصولگرايي وجود دارد؛ اما اين، تحجّر و جزم انديشي و نشناختن شرايط مختلف نيست - از اين طرف، به بهانه اجتهاد و تحوّل، نبايد به بدعتگذاريهاي ناشيانه و تجديدنظرطلبانه اجازه فعاليت و تحرّك مضر و مخرّب داد. خطِّ روشن امام بزرگوار اين است. بنابراين، اصول، اصول ثابتي است. عدالت، مردم سالاري، استقلال، دفاع از حقوق ملت در همه زمينه ها، دفاع از حقوق مسلمانان عالم،

دفاع از هر مظلومي در هر نقطه عالم؛ اينها جزو اصول ماست. مبارزه با فساد، ظلم و زورگويي جزو اصول ماست - اينها تغييرناپذير است - اما ممكن است روشهاي گوناگوني در اوضاع و احوال مختلف وجود داشته باشد. امام اصول انقلاب و چارچوبها را آن چنان مستحكم و دقيق و روشن ترسيم كرد تا جريانهاي مسلّطِ عالم نتوانند اين انقلاب را مثل بقيه تحوّلات سياسي در هاضمه فرهنگي خود هضم كنند و از بين ببرند. آنچه ملت ما بايد بر آن پافشاري كند، همين اصول تغييرناپذير است. البته ممكن است دولتها، مجلسها و قوّه قضاييّه، در بخشهاي مختلف ناتواني نشان دهند و آنچه كه مقصود و مراد انقلاب و نظام اسلامي است، برآورده نشود؛ اما اين ضعف مربوط به كارگزاران و مجريان است. متأسّفانه دشمنان نظام هر جا ضعفي مربوط به يك دستگاه باشد، آن را به نظام نسبت مي دهند. نظام پايه هاي مستحكم و خطوط روشني دارد. استدلال و منطقي كه پشت سر خطوط اصلي نظام وجود دارد، غيرقابل خدشه است. مسؤولان و كارگزاران بخشهاي گوناگون نظام اسلامي - اعم از قوّه مقنّنه يا مجريّه يا قضاييّه يا نيروهاي مسلّح يا هر كس در هر گوشه اي مشغول كار است - بايد ضعفهاي خود را برطرف كنند. راه به سعادت رساندن اين ملت، اجراي اصولي است كه امام بزرگوار ترسيم كرد؛ در قانون اساسي تثبيت شد و ملت وفاداري خود را به آنها بارها اعلام كرد. معلوم شد دشمن با اين اصول و با هر چيزي كه بتواند راه نفوذ او را ببندد، مخالف است.دشمن در صدد آن است كه از منافذ گوناگون وارد شود. ملت

ايران و بخصوص مسؤولان بايد هشيار باشند، كه بحمداللَّه ملت عزيزمان در طول اين سالها نشان داد كه آگاه است و به اين نكات توجّه دارد. آنچه دشمن بايد بداند، اين است كه با تشر زدن و به كار بردن ادبيّات زورمدارانه و قلدرمآبانه نمي تواند ملت ايران را وادار به تسليم كند. آن چيزي كه براي ملت ما روشن و مسلّم است، اين است كه هر گونه سلطه خارجي در اين كشور، سعادت دين و دنياي او را تهديد و ذلّت و تحقير را بر او تحميل خواهد كرد. امروز امريكا نه فقط با ما، بلكه با دنيا با ادبيّات قلدرمآبانه حرف مي زند و براي گسترش نفوذ و سلطه خود در دنيا، صحبت از جنگ مي كند. هر ملت و دولتي كه مرعوب اين ادبيّات و اين نحوه برخورد شود و تسليم گردد، قطعاً گور خود را كنده و به ضرر خود اقدام كرده است. رژيم امريكا امروز در دنيا حقّ خود مي داند كه با ملتها و دولتها با زبان زور حرف بزند. مي بينيد، دولتهاي عرب را تحقير مي كند؛ ملتهاي عرب را مورد فشار قرار مي دهد؛ از هرچه بتواند، استفاده مي كند؛ در مقام عمل، از رژيم غاصب اسرائيل در مقابل دنياي اسلام و دنياي عرب بي دريغ حمايت مي كند و در صدد توسعه نفوذ خود است. اين پديده نفرت انگيزي در دنياست؛ لذا امريكا امروز در دنيا روزبه روز منفورتر مي شود. در سفري كه رئيس جمهور امريكا به اروپا كرد، تظاهرات چند ده هزار نفري مردم در شهرهاي اروپا عليه رئيس جمهور امريكا، در گذشته نظير و سابقه اي نداشته است! اينها به معناي چيست؟ در دنياي اسلام - طبق

نظرخواهيِ خودشان - رژيم امريكا منفورترين رژيمهاست. البته الان معلوم شده است كه اين نفرت، مخصوص دنياي اسلام نيست؛ در روسيه و كشورهاي مختلف اروپا نيز نفرت عمومي عليه رژيم امريكا و سردمداران آن روزبه روز زيادتر مي شود. اينها با نفرت عمومي مردم مي خواهند چه كار كنند؟ ملت ما يك ملت باعزّت است؛ به استقلال و عزّت و كرامت خود اهميت مي دهد و تحقير و اهانت را از كسي قبول و تحمّل نمي كند. هيچ رژيمي در دنيا حق ندارد ملت ايران را به خاطر مواضع مستقلّش مورد اهانت و تحقير قرار دهد. تهديد هم فايده اي ندارد. البته دشمن خشن است. امريكا در افغانستان و بعضي نقاط ديگر نشان داد كه ملاحظه هيچ نكته انساني را در عمليات خود لازم نمي داند. در كشور فقير و مظلوم افغانستان، اينها به عنوان مبارزه با يك گروه و يك جريان، بلكه مبارزه با اشخاص معدودي، وارد ميدان شدند. به آن اشخاص دست پيدا نكردند؛ اما آحاد بسياري از مردم مظلوم را بمباران كردند و به قتل رساندند! بنابراين اينها خشن اند؛ اما اين اعمال خشونت نمي تواند امريكا را به هدفهاي خود برساند و موفّق كند؛ مطمئنّاً از سوي ملتها و با استقامت آنها تودهني خواهد خورد. اين نكته را هم به ملت عزيزمان و به مسؤولان محترم كشور و به جريانهاي سياسي عرض كنم: آن چيزي كه مي تواند جلوِ تهاجم گستاخانه امريكا را بگيرد، فقط و فقط وحدت ملي و وحدت كلمه است. آنها در هر جا بخواهند قدم بگذارند، اوّل بايد ايجاد تفرقه كنند. وسيله موفّقيت آنها، وجود اختلاف در صفوف داخلي ملتهاست. هر جا توانسته اند زورگويي و اعمال خشونت

كنند، اگر دقّت كنيد، مي بينيد بين صفوف ملت شكاف وجود داشته است. آن جايي كه وحدت كلمه باشد، اينها جرأت نمي كنند نزديك شوند. علاج مقابله با تهديدهاي امريكا عبارت است از وحدت ملت، وحدت مسؤولان، مراعات جناحهاي مختلف سياسي و گردآمدن حول همان محورهايي كه امام بزرگوار ما به عنوان اصول اين انقلاب و نظام معيّن كرده و مورد قبول اين ملت است؛ همان چيزهايي كه ملت براي آن فداكاري كرد. شما ببينيد در هر نقطه دنيا وقتي كسي به عنوان نامزد رياست جمهوري شعارهايي مي دهد و بعد اكثريتي - ولو ضعيف - به او رأي مي دهند، صِرف آمدن آنها پاي صندوقهاي رأي، به عنوان طرفداري از اين شعارها به حساب مي آيد. در انتخابات اخير فرانسه اين را ملاحظه كرديد؛ در همه جاي دنيا هم اين معمول است. ملت ايران براي اصول امام بزرگوار ما و خطوط اصلي اين انقلاب - كه عمده آنها را برشمردم - اين طور نبود كه فقط پاي صندوقهاي رأي بيايد؛ بلكه جان بر كفِ دست گرفت و وسط ميدان آمد. اين ملت با خون خود، اين انقلاب و اين خطوط و اين اصول را كه در قانون اساسي امروز مجسّم و متبلور است، امضاء كرد. نه فقط در اوّلِ انقلاب، بلكه در دوران جنگ تحميلي، هشت سال مردم در مقابل متجاوز ايستادند و با جان و جوان و همه وجود خود از اين نظام مقدّس دفاع كردند. اين غير از آن است كه مردم براي تأييد شخصيتي پاي صندوقهاي رأي بيايند؛ اين دهها بار بالاتر از آن است. اين اصول، اصولي است كه ملت ايران براي آن جان داده است؛

جوان داده است؛ خون داده است؛ الان هم ايستاده است. الان هم اگر معركه اي پيش آيد كه مردم ايران احساس كنند بايد با جسم و جان خود وسط ميدان بيايند، همه چشمهاي دنيا خواهند ديد كه استقبال و شور و هيجان مردم حتّي از دوران جنگ تحميلي هم بيشتر خواهد بود. اين اصول، مورد اعتقاد و اعتماد و عشق و علاقه مردم و محور وحدت است. بعضي دنبال محور وحدت نگردند! اين اصول، محور وحدت است. همه - چه مسؤولان و چه عناصر سياسي - وفاداري خود را به اين اصول، بارها و بارها به زبان، به قلم، با نطق و با رفتار ثابت كنند؛ اين مي شود محور وحدت. وحدت ملي يعني اين. ما نمي گوييم اختلاف سليقه هاي مردم و جريانهاي سياسي از صحنه سياست كشور برداشته شود. اين نه ممكن است، نه مفيد؛ اما اين اختلاف نظرها نبايد به جدال و شقاق منتهي شود. همه بايد اين وحدت را رعايت و حفظ كنند. اين وسيله دفاع از كشور و حصاري در مقابل تهاجم گستاخانه دشمن است كه دائماً تهديد و آن را مرتّب تكرار مي كند. البته اگر دشمن دست از پا خطا كند، اين ملت خواهد توانست از حقّ خود دفاع كند و بيني دشمن را به خاك بمالد. در كنار اين، وظيفه بسيار بزرگي بر عهده مسؤولان كشور است و آن، خدمت به مردم و كار خستگي ناپذير و پُرتلاش و شبانه روزي براي آنهاست. فرق نمي كند؛ چه قوّه مجريّه و دستگاه دولت، چه قوّه مقنّنه و نمايندگان مجلس، چه قوّه قضاييّه و هسته هاي قضايي در سرتاسر كشور؛ اينها بايد به طور جدّي در جهت اجراي

همين اصول و خطوط انقلاب و امام - كه در واقع اجراي قانون اساسي است - بدون ملاحظه كار و تلاش كنند و نگذارند وقتشان صرف كارهاي ديگر شود. اگر كسي در اين دوران كوتاهي كند، هم در چشم مردم و قضاوت آنها محكوم خواهد شد، هم پيش خداي متعال مؤاخذ خواهد بود. در اين دوران كه مردم نهايت احتياج را به خدمات مسؤولان دارند، نبايد كوتاهي كنند. راه براي خدمت و باز كردن گره هاي اقتصادي و معيشتي مردم باز است؛ راه براي اجراي عدالت و پُركردن شكاف طبقاتي - كه در جامعه ما كه اسلامي است و نبايد باشد، ولي متأسّفانه وجود دارد - باز است. راههاي عاقلانه و منطقي وجود دارد؛ مسؤولان بايد همّت كنند. اين چيزي است كه روح مطهّر اين بزرگوار از ما و همه مسؤولان مي خواهد؛ همچنان كه اين ملت از ما مي خواهد. يكي از مسائل مهمِ ّ اين روزها - كه بحمداللَّه در كشور ما به آن خوب پرداخته شد - مسأله فلسطين است. اين روزها به مناسبت سالگرد ارتحال امام بزرگوار، دوستان همّت كردند و كنفرانس بين المللي فلسطين را تشكيل دادند و در آن جا حرفهاي لازم و مفيدي گفته شد. مسأله فلسطين، مهمترين مسأله دنياي اسلام است. هيچ مسأله بين المللي اي در دنياي اسلام از اين بالاتر نيست؛ چون تسلّط غاصبانِ سرزمين فلسطين و قدس بر اين بخش از پيكر امّت اسلامي، منشأ بسياري از ضعفها و دشواريها در دنياي اسلام است. البته امروز امريكا شريك جرمِ اسرائيل است. رئيس جمهور امريكا كه خود را به عنوان ميانجي معرفي مي كند، صريحاً مي گويد حمايت از اسرائيل جزو سياست خارجي ماست! او

در مقابل دنياي عرب، سران عرب و امّت اسلامي، اين طور آشكار و وقيحانه، جانبداري خود را از اسرائيل - كه غاصب سرزمين فلسطين است - نشان مي دهد. برادران و خواهران! امروز مبارزه مردم فلسطين روي محور خود قرار گرفته است؛ همان محوري كه اميد پيروزي در پيمودن آن است؛ يعني ملت به صحنه آمده است. اسرائيل، يك رژيم جعلي و غيرقانوني و غاصب است. با زور و ظلم و ترفند آمدند يك كشور را از دست مردمش گرفتند. بنابراين هر گونه مذاكره اي كه براساس اعتراف به وجود اين رژيم باشد، نامشروع و ناپايدار است. البته امروز ملت فلسطين واقعيت صحنه را خوب درك كرده و فهميده است كه زبان زور، تنها زباني است كه اشغالگران بيت المقدّس و كشور فلسطين به آن معتقدند. ملت فلسطين مي داند هر گونه مذاكره و قراردادي، براي او خسارت به بار خواهد آورد؛ لذا وارد ميدان شده است. مبارزه اي كه امروز ملت فلسطين شروع كرده است، مبارزه يك ارتش با يك ارتش ديگر نيست تا ما بگوييم او چند دستگاه تانك دارد، اين چند دستگاه تانك دارد؛ او بيشتر دارد يا اين بيشتر دارد. مبارزه تن ها و جسمها و جانهاي افرادي است كه از مرگ نمي ترسند. هر جوانِ فداكاري كه در مقابل رژيم اشغالگر قرار مي گيرد، به قدر يك لشكر آنها را تهديد مي كند. جواب اين انسان را ديگر تانك و موشك و هواپيما و هليكوپترِ آپاچي نمي دهد. وقتي يك انسان - ولو يك نفر - از مرگ نترسيد و خود را براي فداكاري در راه خدا و در راه وظيفه آماده كرد، براي دنيادارانِ بي انصاف بزرگترين خطر مي شود. لذا

شما ديديد در مقابل اين جوانانِ شهادت طلب، امريكاييها در بالاترين سطح، صريحاً موضعگيري كردند. من مي گويم اين موضعگيريها فايده اي ندارد. اين شهادت طلبي از روي احساسات نيست؛ از روي اعتقاد به اسلام و روز قيامت و ايمان به زندگيِ بعد از مرگ است. هرجا اسلام به معناي حقيقي خود وجود داشته باشد، اين خطر عليه استكبار وجود دارد. استكبار براي تسلّط بر فلسطين مجبور است با اسلام مبارزه كند. مبارزه با اسلام، يعني مبارزه با دنياي اسلام و اين مبارزه به جايي نخواهد رسيد. راه حلّ مسأله فلسطين، راه حلهاي تحميلي و دروغين نيست. تنها راه حلّ مسأله فلسطين اين است كه مردم واقعي فلسطين - نه مهاجران غاصب و اشغالگر - چه آنهايي كه در داخل فلسطين ماندند، چه آنهايي كه در بيرون فلسطين هستند، خود نظام حاكم بر كشورشان را تعيين كنند. اگر اتّكاء به آراءِ يك ملت از نظر مدّعيان دمكراسي در دنيا حرف راستي است، ملت فلسطين هم يك ملت است و بايد تصميم بگيرد. رژيم غاصبي كه امروز در سرزمين فلسطين بر سرِ كار است، هيچ حقّي بر اين سرزمين ندارد؛ يك رژيم جعلي، دروغين و ساخته دست قدرتهاي ظالم است. بنابراين از مردم فلسطين نبايد بخواهند اين رژيم را به رسميت بشناسند. اگر كسي در دنياي اسلام اين اشتباه را بكند و اين رژيم ظالم را به رسميّت بشناسد، علاوه بر اين كه براي خود روسياهي و ننگ به وجود خواهد آورد، كار بي فايده اي هم كرده است؛ چون اين رژيم قابل دوام نيست. صهيونيستها خيال مي كنند توانسته اند بر فلسطين مسلّط شوند و تا ابد فلسطين متعلّق به آنهاست! نخير؛ اين طور نيست.

سرنوشت فلسطين اين است كه قطعاً يك روز كشور فلسطين خواهد شد. ملت فلسطين در اين راه قيام كرده است. وظيفه ملتها و دولتهاي مسلمان اين است كه اين فاصله را هر چه بيشتر كم كنند و كاري كنند كه ملت فلسطين به آن روز برسد. پروردگارا ! تو را به اسماءِ مقدّست و به اسم اعظمت و به اوليايت سوگند مي دهيم، دشمنان اسلام را سركوب و منكوب كن؛ امّت اسلامي را سربلند و پيروز كن؛ ملت فلسطين و ديگر ملتهاي مظلوم و مسلمان را نجات بده؛ دشمنان آنها را از سوي ملتهاي مسلمان و با دست قدرتِ خود مجازات كن. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، ملت عزيز و سرافراز ما را كه ايمان و صدق خود را ثابت كرده است، پيروز كن؛ او را در همه صحنه ها سربلند و موفّق گردان و روح مطهّر امام بزرگوار را شاد فرما. پروردگارا به محمّد و آل محمّد، قلب مقدّسِ وليّ عصر را از ما راضي و خشنود كن و دعاي آن بزرگوار را شامل حال ما گردان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار رئيس، معاونان و كاركنان قوّه قضاييّه، در آستانه سالروز هفتم

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار رئيس، معاونان و كاركنان قوّه قضاييّه، در آستانه سالروز هفتم تير بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به حضّار محترم، مسؤولان خدوم و زحمتكش قوّه قضاييّه و همچنين خانواده هاي محترم كه به شهداي عزيز و عالي قدر هفتم تير منتسب هستند، خوشامد عرض مي كنم. اين هم يكي از نقاط برجسته در سرگذشت قوّه قضاييّه ماست كه روزهاي تجليلِ سالانه آن با هفتم تير مصادف است و برگرفته و برخاسته از حادثه پُرشكوه شهادت است. خداوند درجات شهيد عزيزمان، مرحوم آيةاللَّه «بهشتي»

را رفيع فرمايد و آن بزرگوار را با اوليايش محشور كند كه مجاهدت بزرگي را، چه در عرصه سياسي و اداري كشور و نظام انقلابي و چه بخصوص در عرصه قضايي آغاز كرد، كه بحمداللَّه بعد هم به وسيله آقايان ادامه پيدا كرده است. شهداي هفتم تير در موقعيّت بسيار حسّاسي هدف تهاجم كينه ورزانه دشمنان انقلاب قرار گرفتند. هدف، فقط شهيد بهشتي نبود؛ در واقع مجموعه باارزشي از مديران نظام اسلامي هدف بودند و مقصود اين بود كه نظام اسلامي را فلج كنند. اين تلاشهايي كه شما امروز مي بينيد يا مي شنويد عليه نظام اسلامي صورت مي گيرد، از سالهاي اوّل شروع شده است كه بحمداللَّه با مقاومت مردم تاكنون ناكام مانده است. يكي از مظاهر آن، همين مسأله هفتم تير بود. و اما راجع به قوّه قضاييّه: اوّلاً لازم است بنده از زحماتي كه در همه سطوح قوّه قضاييّه - از سطوح عالي و هيأت رئيسه قوّه تا بخشهاي كارگزار و مجري و عامل و دادگاهها و قضات محترم و ديگران - كشيده مي شود و خدماتي كه صورت مي گيرد، صميمانه تشكّر كنم. حجم كار سنگيني كه در اين قوّه در جريان است، حقّاً جاي سپاسگزاري و تشكّر دارد؛ بخصوص تلاشها و اقداماتي كه رياست محترم قوّه در بياناتشان به آنها اشاره كردند و گفتند اين تلاشها به آينده نگاه مي كند و به وظايف خطير قوّه قضاييّه ناظر است، كه ان شاءاللَّه اين كارها بايد با قوّت و قدرت پيش برود. بخصوص لازم مي دانم از رئيس محترم قوّه قضاييّه تشكّر كنم. بحمداللَّه مقام علمي و ديني و عملي ايشان، مقام رفيعي است و يكي از بركات الهي براي

كشور اين است كه چنين شخصيتهايي، اين گونه مسؤوليتهاي خطير و حسّاسي را بر عهده داشته باشند. اميدواريم ان شاءاللَّه روزبه روز توفيقات الهي بر ايشان و ديگر عزيزان و همكارانشان بيشتر شود. قوّه قضاييّه در پيشرفت كشور به سمت هدفهاي اسلامي، نقش تعيين كننده دارد. بارها تكرار شده است كه اگر بخواهيم حركتي كه به سمت اهداف الهي و اسلامي و رعايت حقوق مردم ترسيم شده است، تعقيب شود، بدون ضمانت اجرا ممكن نيست و اين ضمانت اجرا عمدتاً در دست قوّه قضاييّه است. اين، قوّه قضاييّه است كه با تخلّف و كجروي و انحراف - عمدي اش را به يك نحو، خطئي اش را به نحو ديگر - برخورد و از تكرار آن جلوگيري مي كند. در واقع قوّه قضاييّه ضامن صحّت عمل مسؤولان نظام و آحاد مردم و تأمين حقوق آنها در نظام اسلامي است. اگر ما تشنه عدالتيم، تضمين تحقّق عدالت، با سلامت و كارآمدي قوّه قضاييّه ميسّر است. اگر ما براي مردم و حقوق آنها ارزش درجه يك قائليم، تأمين اين حقوق، در گرو اين است كه قوّه قضاييّه بتواند كار خود را با قوّت، شجاعت و بصيرت انجام دهد. نقش قوّه قضاييّه، اين چنين بي بديل و عظيم است. بنابراين، عضويّت و كار كردن در اين قوّه، حقيقتاً يك افتخار است. هر تلاشي كه در اين قوّه يا در جهت همكاري و همراهي و كمك به اين قوّه صورت گيرد، يك حسنه و يك كار برجسته و نيكِ عنداللَّه است. مسأله قوّه قضاييّه، مسأله كمي نيست؛ لذا همه وظيفه دارند كمك كنند تا اين قوّه تعيين كننده بتواند نقش ممتاز و بي بديل خود را به انجام

برساند. اگر خداي نكرده اين قوّه فلج باشد، هر چه دستگاههاي ديگر خوب كار كنند، نخواهند توانست خلأهاي ناشي از تجاوزها و سوء استفاده ها و قصورها و تقصيرها را پُر كنند؛ يعني تماميّت نظام جز به تماميّت و كمالِ قوّه قضاييّه تحقّق پيدا نخواهد كرد. بنابراين شما مي بينيد شأن قاضي و قوّه قضاييّه در اسلام چقدر بالاست. تعبيراتي كه در باب قضاء و قاضي وارد شده است خيلي عجيب و عظيم است؛ مثل «قد جلست مجلساً لا يجلسه الّا نبيّ أو وصيّ نبيّ او شقيّ(1).» به قاضي مي فرمايد: اين جايي كه تو نشسته اي، يا يك پيغمبر مي نشيند، يا منصوب پيغمبر و وصيّ او مي نشيند، يا يك انسان شقي مي نشيند! امر، داير بين اين دو تاست. اين جايگاه، آن قدر جايگاه والايي است كه جز پيغمبر يا منصوب از قِبل پيغمبر و وصيّ او نمي تواند اين جا بنشيند. سلسله مراتب قضا، اين گونه تعيين مي شود. اگر اين طور نشد، آن گاه مسأله شقاوت است. بنابراين اهميت اين جايگاه است كه اين چيزها را براي آن لازم دانسته اند. در اين زمينه، وظايفي بر دوش قوّه قضاييّه است و وظايفي هم بر دوش كساني است كه بيرون از قوّه قضاييّه اند؛ آنها هم در قبال قوّه قضاييّه وظايفي دارند. بنده امروز مي خواهم در كلماتي كوتاه، مطلبي را به قوّه قضاييّه و مطلبي را هم به منتقدان قوّه قضاييّه عرض كنم. اما مطلب مربوط به منتقدان اين است كه انتقاد در جامعه چيز خوبي است؛ زيرا انتقاد موجب مي شود انتقاد شونده بتواند نقاط قوّت و ضعف خود را بفهمد و همچنين ناظران صحنه بتوانند بفهمند. اين به پيشرفت كار كمك مي كند. ليكن انتقاد، غير از عيبجويي،

آن هم عيبجوييِ خصمانه است. نبايد قوّه قضاييّه را تضعيف كرد. قاضي براي اين كه بتواند در جايگاه پيغمبر، درست و با استقرار بنشيند و عمل كند، احتياج دارد كه مورد حمايت نظام باشد؛ بايد احساس كند كه حمايت و تقويت مي شود و در چشم مردم داراي منزلت است. قاضي، منزلت در نظر عموم و حمايت از سوي مسؤولان را لازم دارد. اگر باب انتقادهاي غير منطقي و خصمانه و عيبجويانه و احياناً با انگيزه هاي سياسي به سمت قوّه قضاييّه باز شد به اين هر دو نياز ضربه خواهد خورد: قاضي و دستگاه قضاء از چشم مردم مي افتد و حمايت مسؤولان را هم از دست مي دهد. آن وقت ما چطور در اين فضا توقّع داشته باشيم كه قاضي بيايد با شجاعت بايستد و يك ظالم و متخلّف از قانون را - كه هم زور و هم زر دارد - به پاي ميز محاكمه بكشاند و هيچ گونه تحت تأثير او قرار نگيرد؟ اين كار، آسان نيست. اگر ما بخواهيم قاضي اين شجاعت و صلابت و اقتدار را داشته باشد كه چنين بارهاي سنگيني را كه از او توقّع داريم، بردارد، بايد او و دستگاهي را كه حامي اوست، اوّلاً مورد حمايت قرار دهيم؛ ثانياً منزلتش را در چشم مردم حفظ كنيم. شما مي بينيد در تبليغات دنيا معمول اين است - البته نه اين كه خلافش نباشد؛ كم است - كه از دستگاه قضاييِ خود تجليل و تعريف مي كنند؛ حتّي در تبليغات گوناگون و در فيلمها. به قاضي مَنشي مي دهند كه آدم وقتي از بطون دستگاههاي قضايي آنها اطّلاع پيدا مي كند، مي بيند با اين تصويري كه ارائه مي دهند، چقدر فاصله

دارد؛ اما سعي مي كنند قاضي را داراي جايگاه تأثيرناپذير، نفوذ ناپذير، عاقل، عادل و بصير معرفي كنند. خيلي اوقات هم اين گونه نيست؛ اما تبليغات اين گونه است. اين براي آن است كه كسي كه به دستگاه قضايي مراجعه مي كند، با اطمينان خاطر مراجعه كند؛ كسي كه دستگاه قضايي يقه او را مي گيرد، حساب ببرد و در كل، هيبت دستگاه قضايي، و پشت سر آن، عمل دستگاه قضايي بتواند نقش خود را ايفا كند. ما كه نبايد برخلاف اين روشِ عاقلانه عمل كنيم؛ دائماً دستگاه قضايي را تضعيف كنيم و مورد انتقادهاي نابجا و ناوارد قرار دهيم. عرض كرديم: انتقاد يعني سره و ناسره و قوّت و ضعف را در كنار هم ديدن. معناي انتقاد اين نيست كه انسان نقاط قوّت را نبيند و نقاط ضعف را هم حتّي گاهي با انگيزه هاي گوناگون ملاحظه كند. غرض؛ نبايد قوّه قضاييّه را تضعيف كرد؛ اين به ضرر همه است. هيچ كس از تضعيف قوّه قضاييّه در كشور سود نمي برد. بله؛ دشمنان نظام سود مي برند؛ آنهايي كه مي خواهند هيچ كارِ نظام سامان پيدا نكند و نظام اسلامي به صورت مطلوب شكل نگيرد. بنابراين عرض ما به منتقدانِ از قوّه قضاييّه اين است كه در اين زمينه با انصاف، هوشمندي، بدون انگيزه هاي سياسي و بدون غرض ورزي عمل شود. در غير اين صورت لطمه آن به همه وارد خواهد آمد. البته در كنار اين، بايد به قوّه قضاييّه كمك شود تا بتواند امكاناتي را در اختيار گيرد و كارهاي لازم را انجام دهد. عرض ما به قوّه قضاييّه اين است كه اگر ما مي گوييم قوّه قضاييّه تضعيف نشود، اين تضعيف هميشه

از بيرون قوّه نيست؛ گاهي تضعيف از درون قوّه است. كسي كه داخل قوّه قضاييّه است، مسؤوليتي دارد. اگر با روش و رفتار و گفتار خود كاري كند كه قوّه قضاييّه تضعيف شود، اين هم يكي از انواع تضعيف است. قوّه قضاييّه با مسؤوليت عظيمي كه دارد، در همه سطوح - از بالا تا پايين - خيلي بايد با دقّت و مراقبت حركت كند. چيزي كه اسلام مي خواهد اين است كه قاضي، باتقوا و عالم و اهل اجتهاد باشد. البته اين جا اجتهاد، يك اجتهاد مصطلح فقهي است كه حدّي از تخصّص علمي و فقهي را مي طلبد. ممكن است در اين حد، امروز براي كلّ دستگاه قضايي ميسّر نباشد - كه نيست - و قضات منصوب هستند؛ ليكن در كنار اين، مي توان معناي ديگري هم براي اجتهاد فرض كرد؛ يعني ابتكار در شناخت صحنه قضاء و نوع برخورد با جرم در چارچوب قانون. ممكن است يك قانون همه جا نسبت به همه مجرمان اقتضاي مشابهي نداشته باشد؛ اين جا هوشمندي قاضي لازم است. قاضي همچنين بايد از طهارت و اخلاص و شجاعت كافي برخوردار و فهيم و بصير باشد. در قضاء، تا آن جايي كه ممكن شود، ما به اين خصوصيّات احتياج داريم. ما نبايد سطح توقّع خود را از عرصه دادگاه پايين آوريم؛ عرصه دادگاه بايد رفيع باشد. بنده بارها به مسؤولان عزيز و محترم قوّه قضاييّه در بخشهاي مختلف گفته ام كه حُكم بايد آن چنان مستحكم و مستدل باشد كه در همه سطوح قابل دفاع باشد. البته اين به معناي آن نيست كه در ديوان عالي كشور نقض نخواهد شد؛ چرا، ممكن است در عين حال فتوري

داشته باشد؛ اما بناي قاضي در انشاءِ حُكم و رعايت قانون و استدلال در حكم - كه ذهن او را به اين حكم رسانده است - بايد به قدري متين باشد كه هر كس حُكم را ديد، در دل تصديق كند كه درست است؛ هر چه عقل و سواد انسان بيشتر باشد، بيشتر تصديق كند. در حُكم به هيچ وجه نبايد وهم و ضعف و فتور وجود داشته باشد. البته اين كار اقتضائاتي دارد: استفاده از كارشناسان، استفاده از دستگاههاي جرم شناسي، استفاده از انسانهاي فكور و عاقل، دقّت و صبر و بي نظري و بي طرفي، و در داخل دادگاه و هنگام طرح دعوا، نداشتن هيچ پيشداوري. اينها خيلي مهمّ است. اگر ما اين چيزها را در دستگاه قضايي رعايت كنيم، بخش مهمّي از آنچه كه وظيفه مسؤولان و كاركنان قضايي است، در كنار اين وظيفه بزرگ و حفظ حرمت قوّه قضاييّه، صورت خواهد گرفت. يك نكته بسيار مهمّ ديگر اين است كه از نفوذ پول و پولدار در داخل قوّه قضاييّه بايد به شدّت برحذر باشيد و پرهيز كنيد. يكي از خطرات بسيار بزرگ اين است. در دنيا ثابت شده است كه زورِ پول از خيلي چيزهاي ديگر بيشتر است. امروز خيلي از هدفهاي صهيونيستي در دنيا با قدرت پول اعمال مي شود. يكي از بزرگترين خطرات حكومتهايي كه معتقد به مبنايي هستند، اين است كه صاحبان پول بتوانند در اركان حكومت اعمال نفوذ كنند. اينها همه چيز را خراب مي كنند. هر بخشي از نظام اگر تحت تأثير زرمندان و ثروتمندان قرار گرفت، ضايع خواهد شد. در اين زمينه، از همه بدتر قوّه قضاييّه است. بايد خيلي مراقب

باشيد خداي نكرده چنين چيزي براي اين قوّه پيش نيايد و پول و پولدار و ثروتمند، با روشهايي كه دارند، نتوانند اعمال نفوذ كنند. اين هم يكي از وسايل استحكام است. نفوذهاي سياسي هم همين طور است. دستگاههاي سياسي، انگيزه هاي سياسي و جريانات سياسي نبايد بگذارند نفوذ ايجاد شود. دستگاه قضايي اگر به دانش و بصيرت و پاكي و طهارت در عمده ترين اركان خود متّكي باشد، همان مقصودي را كه دستگاه قضايي به دنبال آن است، به ميزان زيادي تأمين خواهد كرد. به اين نكته بايد توجّه داشت. البته دستگاه قضايي محتاج تعامل با دستگاههاي ديگر - با قوّه مجريّه و قوّه مقننّه - است. همچنان كه ما قوّه مجريّه و قوّه مقننّه را به همكاري با دستگاه قضايي و كمك به رفع نيازهاي آن توصيه مي كنيم، قوّه قضاييّه را هم به همكاري و همراهي با آن دو قوّه توصيه مي كنيم. اين غير از اين است كه كسي تحت تأثير ديگري قرار گيرد؛ بلكه بايد سياستها و همبستگي كلّي نظام را در اركان و بخشهاي كلان خود همواره مورد توجّه قرار دهند. بايد بسيار پرهيز كرد از اين كه خداي نكرده جرائم كوچك در چشم افراد يا مؤثّرينِ قوّه قضاييّه بزرگ جلوه كند و جرمهاي بزرگ، كوچك به نظر آيد. يكي از چيزهايي كه ملتهاي گذشته و امّتهاي سلف را مورد انتقام الهي قرار داده است - طبق روايت از معصوم عليه السّلام - همين است كه گاهي جرمهاي بزرگ را نديده گرفتند و جرائم كوچك به نظرشان بزرگ آمد. البته جرم، جرم است؛ فرقي نمي كند و بايد طبق قانون، هر جرمي - چه كوچك و چه بزرگ

- تعقيب شود؛ ليكن خيلي مهمّ است كه اهتمام دستگاهها به چه چيزهايي باشد. يك سال پيش بود كه ما مبارزه با مفاسد اقتصادي را عرض كرديم و دستگاهها را ترغيب نموديم كه در اين مبارزه جدّي باشند. اهتمام به اين كار به خاطر آن است كه مفاسد اقتصادي، جريان آلوده اي است كه اگر جلوگيري و با آن مبارزه نشود، كلّ فضا را آلوده خواهد كرد. بحثِ يك جرم منفرد و تك افتاده نيست؛ برخورد با مفاسد اقتصادي براي نظام اهميت حياتي دارد. البته در آن نامه اي كه به رؤساي محترم سه قوّه نوشتم، عرض كردم مراقب باشيد تخلّفات مديريّتي را كه غالباً به اشتباه بر مي گردد، با جرائمي كه كسي از روي عمد مرتكب مي شود، مخلوط نكنيد. مراقب باشيد اوّل، كار انجام گيرد و بعد مردم از كاري كه انجام گرفت، مطّلع شوند. جنجال تبليغاتي نسبت به كاري كه هنوز انجام نگرفته است، نه فقط مفيد فايده نيست، بلكه ضررهايي هم ايجاد مي كند. كار را بكنيم، بعد اطّلاع دهيم اين كار شد - مثلاً اين پرونده رسيدگي و مختومه شد، يا اين طور احقاق حق گرديد - نه اين كه قبل از آن كه كاري صورت گيرد، جنجال كنيم كه مي خواهيم اين كار را بكنيم؛ بعد هم نتوانيم، يا اشكالي پيش آيد، يا معلوم شود فلان گوشه اش را اشتباه كرده بوديم. بنده معتقد به خبررساني و اطّلاع رساني ام؛ مكرّر هم به رئيس محترم قوّه و دوستان ديگر در اين زمينه عرض كرده ام. بايد افكار عمومي را مطّلع كرد و اطّلاع رسانيِ صحيح و درست انجام داد؛ ليكن اطّلاع رسانيِ بهنگام، بجا و به شكل متين و صحيح.

امروز شما ببينيد دنيا از چه ابزاري استفاده مي كند؛ ابزارهاي تبليغاتيِ پيشرفته عليه نظام و اهداف اسلامي و عليه اصل اسلام. يك روز مي گفتند با اسلامِ سياسي مخالفيم؛ اما امروز اصل اسلام هم اگر در گوشه اي پيدا شود، براي آنها قابل تحمّل نيست! دشمن، اين گونه از ابزارهاي مختلف استفاده مي كند. ما بايد در اين زمينه ها خيلي هوشيارانه حركت كنيم. در دنيايي كه بر پايه ظلم مي چرخد، اگر ما بتوانيم عَلمِ عدالت را در اين جا برافراشته نگهداريم، شما بدانيد دلهاي ملتها - حتّي ملتهاي غير مسلمان - مجذوب خواهد شد؛ چون همه تشنه عدالتند. امروز دنيا تشنه عدالت است. شما حرفهاي ديروز رئيس جمهور امريكا را ملاحظه كنيد! يك ملت را كه از تمام حقوق انساني خود بر طبق همه عرفهاي بين المللي محروم شده، تروريست مي خواند؛ اما دستگاه و رژيمي را كه براي سركوب و ادامه محروميت اين ملت، از تمام وسايل استفاده كرده است، مظلوم معرفي مي كند! ظلم از اين بالاتر؟! بي انصافي از اين بيشتر؟! جلوِ چشم مردم دنيا مي ايستند و خجالت هم نمي كشند؛ صريح اين طور حق را ناحق و ناحق را حق جلوه مي دهند. در بيانات اين شخص، ملت فلسطين مي شود تروريست؛ اما رژيمي كه اين ملت را از تمام حقوق انساني خود - حقوق شناخته شده در ميان همه عرفهاي عالم - محروم كرده، مي شود مظلوم و مورد تهاجم تروريسم! شما خيال مي كنيد مردم دنيا اينها را نمي فهمند؟ ممكن است چند صباحي با تبليغات رنگين، بتوان افكار عمومي را تحت تأثير قرار داد؛ ليكن ديديد در اروپا و خيلي از مناطق ديگر دنيا و در قارّه امريكا و حتّي در خود كشور

امريكا در اين چند ماه كساني به اين روش و منش اعتراض كردند. معناي آن اين است كه بالأخره افكار عمومي از اين زورگوييها و بي انصافيها و بي عدالتيها به جان مي آيد. افكار عمومي را مي شود براي مدت كوتاهي از خود بي خود كرد؛ اما نمي شود به كلّي و براي بلند مدّت منحرف نمود. بنابراين ترفند اينها از پرده بيرون خواهد افتاد؛ كمااين كه الان هم در دنيا بيرون افتاده است. هر كس پرچم عدالت اسلامي را بلند كند و هر كشور و نظامي كه پاي آن بايستد، مورد توجّه مردم است. اميدواريم خداي متعال كمك كند تا ملت عزيز و شجاع و دلاور و برومند و فداكار ايران همچنان كه امروز توانسته است اين پرچم را برافراشته نگهدارد، روزبه روز توفيقاتش افزايش پيدا كند و توجّهات وليّ عصر ارواحنافداه شامل حال ملت ايران و مسؤولان و همه ما باشد و ان شاءاللَّه بركات و رحمت و فيوضات الهي به روح مطهّر امام بزرگوار و ارواح طيّبه شهدا، بخصوص شهداي هفتم تير، نازل شود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) الكافي، ج 7، ص 406

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار جمعى از مديران و مسؤولان وزارت آموزش و پرورش

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جمعي از مديران و مسؤولان وزارت آموزش و پرورش بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به برادران و خواهران عزيزِ مسؤول در آموزش و پرورش خوشامد عرض مي كنم. شايد اغراق نباشد اگر بگوييم حسّاسترين و مهمترين بخش اداره كشور، آموزش و پرورش است. اين هم نعمتي است كه خداي متعال بر شما ارزاني داشته است كه اشتغال معمول زندگيتان در خدمت علم و معرفت و تربيت و پرورش كودكان و نوجوانانِ امروز - كه اداره كنندگانِ فرداي كشورند - باشد. خيلي جاها انسان مي تواند مشغول

كار شود و ناني هم به دست آورد؛ شايد ناني خيلي چربتر از ناني كه انسان در آموزش و پرورش به دست مي آورد؛ اما اين افتخار و قداست در همه جا نيست. از اين جهت آموزش و پرورش يك نقطه ممتاز است. خداي متعال را شكر كنيد كه اين مسؤوليت را به شما داده است و از او بخواهيد كه توفيق دهد ان شاءاللَّه اين كار را كما هو حَقّه انجام دهيد. دو قشر با شما سر و كار دارند كه هر دو هم از قشرهاي بسيار حسّاس كشور و جامعه ما و هر جامعه اي هستند: يكي قشر كودكان و نوجوانان و جوانان - دانش آموزان - يكي قشر معلّمان. وقتي شما قشر جوان را پرورش مي دهيد، در واقع نيروي انساني كشور را تربيت مي كنيد.هيچ كشوري بدون برخورداري از نيروي انسانيِ كارآمد، عالم، عاقل و متعهّد، قادر نيست به پيشرفت نائل شود؛ ولو منابع زيرزميني و ثروتهاي گوناگون داشته باشد. ثروت اصلي براي هر ملتي، نيروي انساني است. شما اين ثروت را از حالت بالقوّه به بالفعل در مي آوريد؛ ببينيد چقدر اين كار حائز اهميت است! قشر ديگري كه شما مديران و مسؤولان آموزش و پرورش با آنها سر و كار داريد، معلّمانند، كه ادامه سلسله پيامبرانند. معلّمي را نبايد دستِ كم گرفت. شما با قشر وسيع و بزرگ معلّمان كه مستقيماً با دلها و مغزها و روحهاي جوانان ما مواجهند و اين عناصر بسيار گرانبها در دستان آنها قرار دارند، سرو كار داريد. مسؤوليت عمده آموزش و پرورش اين است كه بتواند با اين دو قشر، آن چنان كه شايسته آنهاست، تعامل كند. در مورد معلّمان، تلاشهاي

خوبي شده است - من وقتي گزارش وزير محترم را نگاه مي كردم، ديدم فعّاليتها و تلاشهايي شده است - ليكن هرچه براي معلّمان تلاش شود، جا دارد. اين تلاش هم فقط مسأله معيشت نيست - اگر چه مسأله معيشت هم ركن مهمي است كه بايد به آن توجّه كرد - بلكه كرامت و حرمت هم مطرح است. حرمت معلّمي در جامعه بايد احياء شود؛ آن چنان كه اسلام براي معلّم معيّن كرده است. گمان نمي كنم هيچ فرهنگ و مجراي فكري و ديني اي، به قدر اسلام براي معلّم اهميت و ارزش و كرامت قائل شده باشد. ما بايد كاري كنيم كه معلّم در دلهاي خانواده ها و آحاد مردم و جوانان و دانش آموزانمان همان كرامت و ارزش را داشته باشد. البته اين، تدابيري لازم دارد. بايد كارهاي فرهنگي در اين زمينه انجام گيرد؛ همچنان كه در بخش تربيتِ معلّم بايد سرمايه گذاري معنوي و مادّي شود و افراد براي معلّمي پرورش پيدا كنند و علم و تعهّد و تديّن و روحيه انقلابي به عنوان ذخيره هاي حقيقي و مؤلّفه هاي اصلي شخصيت آنها به وجود آيد و اين افراد به مدارس بروند. در اين صورت، تأثير كار اين گونه معلّمان چشمگير خواهد بود و در چنين حالتي، كرامت و حرمت معلّم در چشمها بيشتر آشكار خواهد شد. معلّمي كه عالِم و وارد است، كار خود را بلد است، در علمي كه تدريس مي كند، متبحّر است و به شيوه تعليم آگاهي دارد، كرامت و حرمت پيدا مي كند. اين، نيمي از تلاشي است كه بايد انجام گيرد. نيمي ديگر از تلاش هم براي اداره زندگي اينها صرف شود. بايد همين روشهايي كه

جناب آقاي «حاجي» در آن گزارش براي من نوشته اند، در حدّ ممكن براي دولت - كه ما توقّعِ بيشتر از حدّ امكان هم نداريم - ادامه پيدا كند. در مورد دانش آموز هم عرض مي كنم: تعليم كاري بسيار ظريف و دقيق است. تعليم فقط اين نيست كه ما مجموعه اي از معلومات را در كاغذ بگذاريم و به دانش آموز بدهيم و بگوييم بخوان؛ بعد هم برهه اي از سال را معيّن كنيم تا بيايند امتحان دهند؛ اين، تعليم حقيقي نيست. تعليم بايد طوري باشد كه ذهن را بسازد، مغز را فعّال كند و در درجه اوّل، شوق به دانستن را در دل متعلّم ايجاد نمايد. كساني كه بدون شوق، رشته اي را مي خوانند، هر چه در آن رشته معلوماتشان زياد شود، كارايي آن كسي را پيدا نخواهند كرد كه با شوق و ذوق به سمت آن رشته رفته است. در همه رشته هاي علمي همين طور است؛ بايد اين شوق و ذوق، چه در اساس معلومات، چه در رشته هاي خاص معلومات - كه بناست شما پايه آن را از دوره راهنمايي بريزيد و آماده كنيد - در دل متعلّم ايجاد شود تا در درون او، اين فعّاليت فكري و مغزي و اين شوق قلبي و نيز تلاشي كه معلّم شما پيش دست دانش آموز مي گذارد، او را به يك عالمِ واقعي تبديل كند. فقط «علم »نيست؛ «تربيت» كنار علم حتماً هست، لذا شما آموزش و پرورشيد. امور تربيتيها كه از اوّل انقلاب مطرح بود و بنده هم به وزير محترم سفارش كردم و حالا هم عرض مي كنم، بايد جدّي گرفته شود. خدا رحمت كند شهيد «رجايي» و شهيد «باهنر» را كه

عالمانه اين بخش را فعّال كردند. نمي شود در همه سطوح اين بخش را از آموزش و پرورش حذف كرد؛ بايد به آن توجّه نمود. حدّاقل نيمي از كار آموزش و پرورش، پرورش و تربيت است. لذا شما مي بينيد در قرآن وظيفه انبيا، تزكيه و تعليم است. بعضيها از جلو قرار گرفتن «يزكّيهم» در دو آيه قرآن بر «يعلّمهم»، استفاده كرده اند كه تزكيه از تعليم هم بالاتر است. مي تواند اين طور باشد. حدّاقل اين است كه تزكيه در كنار تعليم است؛ «يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة(1)»؛ آن هم تعليم كتاب و حكمت، نه تعليم چيزهاي پيش پا افتاده. اين در كنار تزكيه است؛ بنابراين تزكيه خيلي والاست. تزكيه، يعني تربيت. گنجينه هاي ملت - يعني كودكان و نوجوانان و جوانان - در دست شماست؛ هيچ گنجي از اين بالاتر نيست. اگر از استعداد اينها در راه پرورش فكري و رشد علمي استفاده نشود؛ يا رشد علمي پيدا كنند، اما از لحاظ انساني و اخلاقي و تربيتي انسانهاي منحرف و معوجي بار بيايند؛ انساني بي اعتقاد و بي اعتناي به همه موازين اخلاقي باشند؛ نه به ملت، نه به كشور، نه به مردم، نه به اسلام و انقلاب، نه به خدمتگزاران و مسؤولان كشور و نه به سرنوشت و تاريخشان هيچ اعتنايي نداشته باشند؛ اينها هر چه هم عالم باشند، اين علم ارزش منفي دارد؛ يعني ميزان علم هر چه بيشتر شد، ضربه و ضررش هم بيشتر خواهد بود؛ مصداق همان شعر معروف خواهند بود: چو دزدي با چراغ آيد گُزيده تر برد كالا بنابراين بايد براي تربيت دانش آموزان هم خيلي اهميت قائل شد. البته شنيدم در آموزش و پرورش

مطرح شده است كه بخش تربيت را با تعليم همراه كنيم تا معلّم در كلاس، تربيت هم بكند. اين حرف بسيار درستي است؛ بنده هم معتقدم كه معلّم فيزيك، معلّم زيست شناسي، معلّم رياضي، يا هر معلّم ديگري، مي تواند با يك كلمه و تلنگر، آن چنان تأثيري روي ذهن دانش آموز بگذارد و چنان تربيتي بكند كه گاهي با يك كتاب نشود آن تأثير را گذاشت؛ اما اين منافاتي ندارد با اين كه بخش تربيت با همان استحكام، در آموزش و پرورش باقي بماند و مورد اعتنا قرار گيرد. البته اين را تطوّر و پيشرفت دهيد و تكميل كنيد. پيشرفت در همه حال خوب است. ايستايي و جمود در هيچ كاري خوب نيست. بايد پيشرفت كرد؛ اما بايد قاعده را حفظ نمود. مسؤولان آموزش و پرورش، از وزير تا سطح معلّم و مدير مدرسه، به معناي حقيقي كلمه براي بنده عزيزند. اين كه عرض مي كنم، تعارف نيست. بنابراين يك مطلب به عرايض قبلي خودم اضافه كنم: اگر بخواهيد در كارتان موفّق باشيد، بايد بعد از توكّل به خداي متعال و مستقيمتر كردن و مستحكم تر كردن رابطه قلبي خودتان به طور دائم با ذات مقدّس ربوبي، از ورود در مناقشات جناحي و حزبي - كه عدّه اي مي خواهند در كشور ما اينها را روزبه روز بيشتر كنند - پرهيز كنيد. راز موفقيّت شما اين است. دستهايي در كار است تا سرِ مسائل هيچ و پوچ، عدّه اي را به جان هم بيندازد و سر موضعگيريهاي گوناگونِ حزبي و جناحي و گروهي و گاهي گروهكي، افراد را با همديگر مسأله دار كند؛ درست نقطه ي مقابل «انّما المؤمنون اخوةٌ فاصلحوا بين اخويكم(2)». قرآن بعد از آن

كه بحث «و إن طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما(3)» را مي كند، مي فرمايد: «انّما المؤمنون اخوة»؛ مؤمنين به خدا، مؤمنين به دين، مؤمنين به راه انبيا با هم برادرند. دو برادر ممكن است با هم دعوا كنند، اما تكليف ما چيست؟ «فاصلحوا بين اخويكم»؛ بين دو برادرتان اصلاح ايجاد كنيد. درست نقطه مقابل اين، عدّه اي دائم مي خواهند با جناح بندي و اظهارات حزبي و ايجاد ولايت حزبي(!) به تنور اختلاف افكني و آتش افروزي بدمند. در مفهوم و معناي ولايت كه جزو تعاليم اصلي دين و قرآن و جزو مصرّحات قانون اساسي است، شبهه مي اندازند و خدشه ايجاد مي كنند؛ ولي به جاي آن، ولايت حزبي به وجود مي آورند و اين تناقض وحشتناك را ايجاد مي نمايند. خودتان را از اين مسائل بركنار بداريد. البته هر كسي در مسائل گوناگون سياسي، مجاري سياست كشور و موضعگيريها و گفتارهاي اشخاص ديدي دارد و نظر پيدا مي كند. اين هيچ اشكالي ندارد؛ بايد هم انسان صاحب نظر باشد؛ بنده هم هميشه روي اين مسأله تأكيد مي كنم كه بايد سياستدان بود و قدرت تحليل سياسي داشت. اين يك ملت را مصونيّت مي بخشد كه بفهمد جريان سياسي در دنيا چيست؛ يعني مي خواهند چه بر سر او بياورند و او را به كجا بكشانند و او بايد به كجا برود و چه بايد اراده كند. اينها جزو چيزهاي لازم براي ملت است و خوشبختانه ملت ما از جهت آگاهي سياسي جزو ملتهاي پيشرفته است؛ اما اين غير از جناح بندي و موضعگيري و جنجال و مناقشه سياسي است. از اين پرهيز كنيد و به كار اصلي كه آينده كشور در گرو آن است و در اختيار شماست،

بپردازيد. شما بايد كاملاً بتوانيد اين را تدارك كنيد. چند جمله اي هم درباره خصومتهايي كه با جمهوري اسلامي مي شود، عرض كنم. اين خصومتها به خاطر اين است كه ملت ايران به بركت اسلام و انقلاب خواسته است روي پاي خود بايستد، به ديگران تكيه نكند و تسليم چشم و گوش بسته قدرتهاي جهاني نباشد. بيانيه اخير رئيس جمهور امريكا براي ملت ما و ملتهاي جهان و بخصوص آگاهان و صاحبان مدّاقه سياسي در پديده هايي از اين قبيل، بسيار هشيار كننده است. ببينند، عبرت بگيرند و بفهمند كه دشمنان، بيگانگان و طمع ورزان درباره اين ملت چه فكر مي كنند. جرم اين ملت فقط همين است كه عرض كرديم؛ چون مي خواهد مستقل و خارج از كمند سلطه اين و آن، روي پاي خود بايستد و زندگي كند - كه اين هم به بركت ايمان به خداست - «و ما نقموا منهم الاّ أن يؤمنوا باللَّه العزيز الحميد(4)»؛ مي خواهند از اين ملت انتقام بكشند. اين بيانيه نشان دهنده سر در گمي مسؤولان و سياستمداران و طرّاحان سياسي امريكا در مقابل اين ملت و اين انقلاب است. آنها حقيقتاً سردرگمند و نمي دانند چه كار كنند. به آب و آتش مي زنند، اين طرف و آن طرف مي چرخند، لحن خود را عوض مي كنند و به خيال خود براي اغواي فكر جمعي ملت ايران، ترفندهاي سياسي به كار مي زنند؛ اما همه اش بي نتيجه است. اوّلين نكته اي كه از اين بيانيه به دست مي آيد، اين است كه رژيم امريكا - ما با مردم امريكا كاري نداريم؛ بحث رژيم و قدرت امريكاست - هنوز اشتهاي سيري ناپذير خود را براي تسلّط بر اين كشور از دست نداده است. هنوز

به فكرند كه تسلّط بيست و پنج ساله شوم و ننگين خود را كه از 28 مرداد سال 32 با شدّت شروع شد و تا انقلاب اسلامي در سال 57 ادامه داشت، داشته باشند. هنوز دست بردار نيستند و خواب خوشِ روزهايي را مي بينند كه رئيس اين مملكت - يعني محمّدرضاي خائن و فاسد - اگر مي خواست تصميمي بگيرد، تا با امريكاييها مشورت نمي كرد، آن تصميم را نمي گرفت! حتّي درباره يك وزير، يك نخست وزير و يك اقدام بين المللي، بايد با سفير امريكا مشورت مي شد و او مي گفت چه كار كنيد. علي رغم ادّعاي طرفداري از دمكراسي و آزاديخواهي ملتها كه مرتّب از لب و زبان مسؤولان امريكايي صادر مي شود و مي گويند ما طرفدار دمكراسي و حكومت مردمي و انتخاب هستيم، همين الان اميد آنها بيشتر از همه به تفاله هاي رژيم فاسد پادشاهي است. هنوز كه هنوز است، از خاندان فاسد و وابسته پهلوي قطع اميد نكرده اند و دنبال همان فرمولها هستند. انتخاب و دمكراسي و مردم سالاري و امثال اينها كه بر زبان آنها جاري مي شود، جزو حرفهايي است كه هيچ به آن باور ندارند. البته از آنها توقّعي نيست؛ آنها به ملت خودشان هم دروغ مي گويند، چه توقّعي هست كه به ملت ايران راست بگويند و دروغ نگويند؟ نكته دومي كه در اين بيانيه قابل توجّه است، باز همان اشتباهات فاحش اينهاست كه هميشه سعي كرده اند بين عناصر اصلي در كشور ما اختلاف ايجاد كنند. گويا راههاي امنيتي و جاسوس مآبانه و ترفندهاي ديگر، كارگر نشده و توي دهنشان خورده است. لذا رئيس جمهورشان را وارد ماجرا كرده اند كه او بيايد بين عناصر اداره كننده كشور تفكيك

قائل شود و بگويد ما اين بخش را قبول داريم، آن بخش را قبول نداريم. كأنّه ملت ايران منتظر نشسته ببيند آنها چه كسي را قبول دارند، چه كسي را قبول ندارند! البته دروغ مي گويند؛ آنهايي را كه مي گويند قبول داريم، قبول ندارند، والّا اگر ملت ايران واقعاً بداند كه آنها به جد دنبال اين هستند كه اشخاص و جناحي را در كشور سرِ كار بياورند، از لجِ آنها با آن جناح اگر مخالف هم نباشد، مخالفت خواهد كرد. البته اين حيله هم كارگر نشده و نخواهد شد. رئيس جمهور محترممان در موضعگيري خود توي دهن رئيس جمهور امريكا زد. جناحهاي مختلف كشور هم با اين كه در مسائل گوناگوني با هم اختلاف دارند، در اين مسأله همه يك حرف زدند؛ همه به امريكاييها گفتند: فضولي موقوف! دخالت ممنوع! در امور داخلي كشور ما دخالت نكنيد! ان شاءاللَّه روز جمعه هم مردم نمايش وحدتي خواهند داد كه امريكاييها را باز هم بيشتر پشيمان كند. ان شاءاللَّه به فضل الهي مشاهده خواهيد كرد كه در اين روز از همه جناحها به ميدان مي آيند و راهپيمايي مي كنند. هم مسؤولان، هم جناحهاي مختلف سياسي و هم آحاد مردم، عليه اين حرف ايستادگي كردند و توقّع هم همين است. نكته ديگر اين است كه اينها دم از دوستي مردم و محبّت به ملتها مي زنند! واقعاً اين بخش از قضيه خيلي وقاحت لازم داشت. امريكاييها در كشورهاي مختلف دنيا جنايت مي كنند، كه آخرين آن در افغانستان است. غير از فجايع و جناياتي كه اينها در هنگام حمله به افغانستان به نام مبارزه با طالبان يا يك گروه خاص انجام دادند، پس از آن هم

به طور مرتّب فاجعه آفريني مي كنند؛ بمباران مي كنند، دهها نفر را مي كشند، بيش از صد نفر را مجروح مي كنند؛ بعد هم مي گويند اشتباه شد، ولي ما عذرخواهي نمي كنيم! كاروان مردم را كه براي شركت در مراسم سياسي خود راهيِ كابل بودند، بمباران مي كنند، بعد مي گويند ما خيال كرديم اينها جزو فلان گروه هستند كه براي خرابكاري مي آيند! اين، مردم دوستي آنهاست. فجايع اينها در فلسطين، فجايعي است كه ما نظير آن را در قضاياي دوران استعمار هم كمتر سراغ داريم. اين كشتار و فاجعه آفريني و جنايت در فلسطين - كه بلاشك در اين جنايات، امريكا شريك قطعي است - در دوران سياه استعمارِ مستقيم هم كمتر ديده شد. خيلي جاها استعمارِ مستقيم بود - هند، الجزاير و كشورهاي ديگر - اما كاري كه امروز صهيونيستهاي وحشي و دور از انسانيّت و دور از مفاهيم اخلاقي و انساني با مردم فلسطين مي كنند، از همه اينها بالاتر است. بلاشك حدّاقل نيمي از اين فجايع مربوط به امريكاييهاست؛ وزر و وبالش به گردن امريكاييهاست؛ آنها هستند كه تشويق مي كنند؛ آنها هستند كه مرتّب حق را به اينها مي دهند و اعلام مي كنند كه ما از اينها حمايت مي كنيم. در چنين شرايطي، رئيس جمهور امريكا كه عملاً در رأس فتنه قرار دارد - البته اين كه واقعاً او در سياستهاي پشت پرده امريكا چقدر تأثير دارد، ما نمي دانيم - مي آيد و از مردم دوستي و علاقه به ملتها و پيشرفت آنها دم مي زند! اين واقعاً وقاحت مي خواهد. نكته ديگر اين است كه مي گويد مردم ايران تمايل به پيشرفت و ترقّي دارند. در اين شكّي نيست و سخت هم كار مي كنند. مردم و مسؤولان

ايران بعد از انقلاب، ميدان را براي پيشرفت و ترقّي باز ديدند و تلاش مي كنند؛ اما اين شما هستيد كه نمي خواهيد؛ شما كه دشمن ملت ايران هستيد، به هيچ وجه اين پيشرفت را برنمي تابيد؛ لذا مانع تراشي مي كنيد. ببينيد در صحنه بين المللي و در زمينه هاي اقتصادي، سياسي و امنيتي چقدر رژيم ايالات متّحده امريكا عليه ملت و نظام مردمي ايران دسيسه چيني كرده است. مي گويد ملت ايران مثل بقيه ملتهاي دنيا پيشرفت مي خواهند. بله؛ پيشرفت مي خواهند. فقط اين هم نيست؛ ملت ايران مثل اكثر ملتهاي دنيا از شما متنفّر است؛ اين هم يك واقعيت است. يكي دو ماه قبل از اين، نظرخواهيها را منتشر كردند؛ معلوم شد در كشورهاي اسلامي و كشورهاي منطقه آسيا و خاورميانه، منفورترين دولتها در چشم مردم، دولت امريكاست. اين ديگر مخصوص ملت ايران نيست؛ ملت ايران در نفرت از شما با ديگر كشورها شريك است. شما ببينيد يك روز بود كه فقط در ايران پرچم امريكا يا آدمك رئيس جمهور امريكا و يا نماد امريكايي را آتش مي زدند؛ اما امروز كجاي دنيا اين كار را نمي كنند؟ حتّي در اروپا و كشورهاي آسيايي هم پرچم امريكا را آتش زدند. شما در دنيا بدناميد. رژيم ديكتاتور و مستبد بين المللي امريكا در دنيا بدنام و منفور است؛ اين ابراز نفرت، مخصوص ملت ايران نيست. البته خيلي از ملتها جرأت نمي كنند؛ به خاطر اين كه بعضي از حكومتها مانعند. ملت و حكومت ايران به فضل پروردگار شجاعند؛ لذا آزادانه و بدون هيچ قيد و بندي، احساسات خود را عليه امريكا ابراز مي كنند و «مرگ بر امريكا» را جزو شعارهاي اصلي خود قرار داده اند. رئيس جمهور امريكا

ادّعا مي كند طرفدار جناحي به نام اصلاح طلب در ايران است. دروغ مي گوييد! اوّلاً شما طرفدار هيچ جناحي از جناحهاي معتقد به انقلاب نيستيد. ثانياً طرفدار اصلاح هم نيستيد. هر اصلاحي بخواهد در اين كشور انجام گيرد، يقيناً برخلاف نظر رژيم ديكتاتور و مستبد و سلطه جوي بين المللي امريكاست. ثالثاً اگر بر فرض چيزي به نام اصلاحات باشد كه نسخه آن را شما براي مردم ايران بنويسيد، آنها اين اصلاحات را اصلاحات امريكايي خواهند دانست و آن را در زباله دان مي اندازند. بزرگترين حركت اصلاحي را در اين كشور، انقلاب اسلامي و امام بزرگوار اين ملت انجام دادند. امروز هم هر حركتي كه در جهت تحكيم پايه هاي انقلاب و اعمال قانون اساسيِ مترقّي و مدرن ما انجام گيرد، بلاشك يك حركت اصلاحي است و مردم از آن حمايت مي كنند. هر كاري كه از لحاظ علمي، ديني، عملي، اخلاقي، اجتماعي و سياسي در جهت پيشرفت مردم ايران باشد، يك حركت اصلاحي است و مردم از آن حمايت مي كنند. اساس اصلاحات اين است كه ما با فقر و فساد و تبعيض مبارزه كنيم. هر اصلاحاتي - اگر واقعاً اصلاحات باشد - بر محور اين مي چرخد. بدترين فسادها در جامعه، رواج فقر و افزايش شكاف بين فقير و غني است. بدترين فسادها در جامعه اين است كه كساني دچار فساد مالي و اقتصادي شوند و از بيت المالِ مردم براي منافع شخصي و پُركردن جيب خود تغذيه كنند. بزرگترين فسادها اين است كه در اجرا و اعمال قانون در جامعه تبعيض باشد و به شايستگيها و صلاحيتها و قابليتهاي افراد توجّه نشود. همان فقر و فساد و تبعيضي كه بارها عرض كرده ايم،

مردم تأييد كردند كه مبارزه با اينها، همان اصلاحات واقعي است. اين را مردم مي خواهند؛ اما امريكاييها اين را نمي خواهند؛ رئيس جمهور امريكا به هيچ وجه چنين چيزي را در داخل كشور نمي خواهد. آنچه امروز در مواجهه با اين خصومتها براي ملت ايران مهم است، در درجه اوّل، اخوّت و برادري است. هر چه مي توانند، اين اختلافات را كم كنند؛ مردم را در علاقه و اميدي كه به نظام اسلامي دارند، راحت بگذارند و اميد آنها را مخدوش نكنند. متأسّفانه عدّه اي زمينه هايي را درست مي كنند براي اين كه دشمن اميدوار شود. رئيس جمهور امريكا خيال مي كرد كه روز 18 تير در تهران عليه نظام اسلامي قيام خواهد شد؛ اما دانشجويان ما با آگاهيِ خود اميد دشمن را نااميد كردند. در كشور ما، دانشجو و مسؤولانش آگاهند. آحاد ملت با آگاهي خود نمي گذارند دشمن سوءاستفاده كند.دشمن، بد و اشتباه فهميده است. برادران و خواهران عزيز! آنچه صلابت اين ملت را حفظ خواهد كرد، عبارت است از وحدت حول محور ايمان و انقلاب؛ اين چيزي است كه دشمن را نااميد مي كند. آنها خيال مي كنند ما براي استحكام نظام خود دنبال سلاح كشتار جمعي و دنبال اتم و اين چيزها هستيم. اشتباه مي كنند؛ اين هم تحليل غلط و اطّلاعات نادرستي است. ما مي دانيم آن چيزي كه بمب اتم هم در آن كارگر نمي شود، عبارت است از يك ملت مصمّم، عازم، مؤمن، متّحد و يكپارچه؛ اين است كه كسي نمي تواند بر آن فائق شود و غلبه پيدا كند، والّا مگر از اوّل انقلاب تا به حال با ما دشمني كم بوده است؟ مگر ما از اوّل انقلاب تا الان بمب اتم

داشته ايم؟ آنچه عزّت و كيان اين ملت را حفظ كرد؛ نظام اسلامي را سربلند و نام امام را جاودانه كرد، ايمان و عزم راسخ اين مردم و ايستادگي و وحدت و يكپارچگي آنها بود. نكند بعضيها برخي از ساده لوحيها و نسنجيده كاريها را مرتكب شوند و بعضي حرفهاي نسنجيده را بگويند و بعضي موضعگيريهاي نسنجيده را اتّخاذ كنند و مردم را نااميد سازند! ضعفي در فلان دستگاه وجود دارد، فوراً نظام اسلامي را زير سؤال ببرند كه چرا اين ضعف در اين دستگاه هست. دستگاهها، دولتها و مجموعه هاي كاري، كارِ خوب دارند؛ اشتباه و خطا و كار بد هم دارند كه بايد اصلاح شود؛ اين چه ربطي به تركيب و هندسه نظام اسلامي دارد كه بعضي نسنجيده گويي مي كنند؟ خيلي اوقات در اين نسنجيده گوييها، غرض هم نيست؛ بلكه ناداني است؛ نادانيهايي است كه دشمن از آن استفاده مي كند. اين «نادانِ دوست» كه در ادبيات و اشعار ما وجود دارد، يعني همين. ممكن است دوست هم باشند، اما نادانند. حرفي مي زنند كه نظام اسلامي را زير سؤال مي برد؛ حرفي مي زنند كه مردم را نسبت به آينده خود نااميد كنند؛ چرا آخر؟! اين مردمِ با نشاط، پُراميد و پُرتوان كه اين همه گردنه ها را پشت سرگذاشته اند، مي توانند به قلّه برسند؛ چرا اينها را نااميد مي كنيد؟! اگر به قويترين كوهنوردها هم در وسط راه بگويند كمرت مي شكند، پايت مي شكند، سرت مي شكند، چشمت كور مي شود، نمي تواني و مي لغزي، در حقيقت مردّدش مي كنند. چرا بايد ملت ايران را در پيمودن راه شرف و عزّت و اعتلايي كه در پيش گرفته، مردّد كرد؟! اين قدر مسؤولان دلسوز و علاقه مند تلاش و كار مي كنند؛

بدنه عظيم مسؤولان در سطوح مختلف تلاش مي كنند؛ چقدر اخلاصها وجود دارد كه بنده و امثال بنده كوچكتر از آن هستيم كه بتوانيم به اين همه اخلاص و كار مخلصانه احاطه پيدا كنيم؛ فقط خدا مي داند. انسان همه اينها را نديده بگيرد و روي آنها خط بطلان بكشد و تمام دستگاه را زير سؤال ببرد! اينها ديگر همان چيزهايي است كه خداي متعال بايد انسان را از بعضي از لغزشها محفوظ بدارد. بايد از خدا خواست كه انسان دچار لغزش نشود. هر چه آدم بالاتر باشد، لغزش او خطرناكتر است. با هم خوب و مهربان باشيد؛ به هم حُسن ظن داشته باشيد؛ به مسؤولان نظام حُسن ظن داشته باشيد. ما گفتيم با فساد مبارزه مي كنيم - اين يك نقطه روشن در نظام است - اما عدّه اي مي خواهند اين را به نقطه تاريك تبديل كنند و بگويند فساد همه جا را گرفته است. نه آقا ! فساد همه جا را نگرفته است. بايد با فسادِ كم هم - هر جا بود - مبارزه كرد. ممكن است روزنامه اي بردارد يك مورد فساد را درشت كند؛ مگر همه جا فساد هست؟ فساد در گوشه هايي وجود دارد. انسانها لغزش دارند و دچار گناه مي شوند؛ بايد با اين گناه مبارزه كرد. ما وقتي گناهكاريم كه با فساد - ولو كمِ آن - مبارزه نكنيم؛ چون گسترش پيدا خواهد كرد. مبارزه با فساد لازم است؛ اما نااميد كردن مردم كه بگوييم فساد همه جا را گرفته، يك خطاي واضح و ناشي از ناداني و فريب خوردگيِ كساني است كه آدم مي داند خودشان آدمهاي مغرضي نيستند؛ مغرضان كه جاي خود دارند. از خداوند

متعال مي خواهيم توجّهات خود را روزبه روز بر اين ملت بزرگ افزايش دهد. از خداوند متعال مي خواهيم دعاي بقيةاللَّه ارواحنافداه را شامل حال اين ملت بزرگ كند و دعاي آن بزرگوار و ادعيّه صالحان و نيكان را در حق مسؤولان خدمتگزار و اين ملت بزرگ مستجاب فرمايد. پروردگارا ! به همه ما توفيق خدمتگزاري به دين، انقلاب و اين را ملت عنايت كن. پروردگارا ! دشمنان اين ملت را ناكام و منكوب كن. پروردگارا ! كساني كه بدخواه اين ملت و اين كشور و انقلابند، اگر قابل هدايتند، آنها را هدايت كن، والّا از سرِ راه اين ملت بردار. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران: 164 جمعه: 2 2) حجرات: 10 3) حجرات: 9 4) بروج: 8

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اعضاى ستادهاى نماز جمعه سراسر كشور

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي ستادهاي نماز جمعه سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه شما برادران و خواهران عزيز كه از نقاط مختلف كشور تشريف آورده ايد، خوشامد عرض مي كنم. خدمتگزاري در اين نقطه و شغلي كه شما در خدمت به دين و مسلمين براي خود انتخاب كرده ايد، افتخار بزرگي است. بنده هم خدا را شكرگزارم كه امروز توفيق پيدا كردم با شما برادران و خواهران خدمتگزار، اين ديدار صميمانه را داشته باشم. ايّام شهادت صدّيقه كبري سلام اللَّه عليهاست و اميدواريم همه شما و همه ما و ملت ايران مشمول توجّهات و عواطف آن بانوي بزرگ دو عالم قرار گيريم. خدمت به نماز جمعه، خدمت به دين و تقواست؛ چون نماز جمعه براي گسترش تقوا و روح ديني در مردم است؛ همچنان كه خدمت به نماز جمعه، خدمت به آگاهيِ سراسري ملت ايران است؛ چون

نماز جمعه يك عملِ صرفاً عبادي نيست؛ عملي است كه در ذات و تركيب خود، آگاهي بخش است؛ هم اجتماع عظيم مسلمانان را هر هفته تشكيل مي دهد و به رخ دوست و دشمن مي كشد و هم به وسيله خطيب جمعه، اوضاع و احوال سياسي براي آنها تشريح و تبيين مي شود. حقيقتاً نماز جمعه در اسلام تركيب عجيبي است؛ از يك طرف، توصيه مردم به تقوا و پاكدامني و اعراض از هواهاي نفساني است و از طرف ديگر، آگاه كردن مردم از جريانهاي سياسي و توطئه هاي دشمنان و نيازهاي دوستان و اوضاع دنياي اسلام است. قدر اين فريضه عظيم را بايد خيلي دانست. امروز به بركت انقلاب اسلامي و با هشياري امام بزرگوارمان، نماز جمعه به يك سنّت پايدار در كشور تبديل شده است. قبل از نظام اسلامي، مردم ما با معنا و حقيقت نماز جمعه آشنا نبودند. اين لطف خدا بر ملت ما بود - و يكي از بركات انقلاب اسلامي محسوب مي شود - كه ما توانستيم اين دريچه دلگشا به سمت معنويّت و آگاهي را به روي خود باز كنيم. البته ائمّه محترم جمعه و دست اندركاران اقامه نماز، بيشترين نقش را در خدمت رسانيِ اين فريضه به مردم دارند و همه اين خدمات هم مشكور است. هم شما كاركنان و زحمتكشان و خدمتگزاران ستادهاي نماز جمعه در فيض رسانيِ اين فريضه بزرگ به مردم سهيم هستند و هم ائمّه محترم جمعه و مسؤولاني كه در مراكز به امور نمازهاي جمعه رسيدگي مي كنند، در اين فيض رساني سهيمند. اين را بايد قدر دانست. مردم هم بايد نماز جمعه را قدر بدانند و ائمّه جمعه و ديگر دست اندركاران هم

بايد جاذبه هاي نماز جمعه را روزبه روز بيشتر كنند. نسل جوان ما تشنه حقيقت، فهميدن و آگاه شدن است. نمازهاي جمعه بايد بتواند اين تشنگي را به نحو نيكوتر رفع كند. بايد به نياز عمومي نسل جوان پاسخ داد. اگر با نگاه متدبّرانه اي به اوضاع كشور خود و گذشته و آينده آرماني آن نگاه كنيم، نقش نماز جمعه و اهميت اين فريضه را بيشتر درك خواهيم كرد. پايه همه خيرات در جامعه، تقواست. تقواي فردي؛ يعني هر كس بين خود و خدا سعي كند از جاده صلاح و حق تخطّي نكند و پا را كج نگذارد. تقواي سياسي؛ يعني هر كس كه در كار سياست است، سعي كند با مسائل سياسي صادقانه و دردمندانه و از روي دلسوزي برخورد كند. سياست به معناي پشت هم اندازي و فريب و دروغ گفتن به افكار عمومي مردم، مطلوب اسلام نيست. سياست يعني اداره درستِ جامعه؛ اين جزو دين است. تقواي سياسي، يعني انسان در ميدان سياست، صادقانه عمل كند. تقواي اقتصادي؛ يعني اگر هر كس براي گذران زندگي و ضمناً آباد كردن محيط خود مجبور است تلاش اقتصادي داشته باشد، راه درست را انتخاب كند. غصب كردن، حرام خوري، دست اندازي به مال ديگران - بخصوص به اموال عمومي - از دستاورد عمومي مردم به نفع جيب خود استفاده كردن و احياناً زرنگيهايي كه علي الظّاهر در چارچوب قانون هم مي گنجد، اما خود انسان مي داند كه باطن آن چقدر فاسد و تباه است، اينها خلاف تقواي اقتصادي است. تقواي اجتماعي؛ يعني برخورد با مردم در محيطهاي مختلف - چه محيط كسب، چه محيط معاشرت، چه محيط خانواده، چه محيط مدرسه و

دانشگاه، چه محيط اداري - همراه با انصاف و خدا ترسي و امانت و صداقت باشد. اگر اين نمونه ها در جامعه تحقّق پيدا كند و عملي شود، اكثر مشكلات مادّي و معنوي مردم برطرف خواهد شد. تقوا و پرهيزكاري، يعني گستره وسيع عملهاي خوب، اقدامهاي خوب، فعلهاي خوب و تَركهاي خوب. يكي از مهمترين سرفصلهاي نماز جمعه، توصيه به تقواست. البته اين گونه تقوا، فقط با گفتن و توصيه كردن تحقّق پيدا نمي كند. هر چند گفتن و توصيه كردن، نقش مهمّي دارد و نبايد از نقشِ بيان و نصيحت و انذار و تبشير كه شغل پيغمبران است، غافل بود؛ اما توصيه واقعي به خود ما - چه ما به عنوان خطيب جمعه، چه ما به عنوان كاركنان و خدمتگزاران نماز جمعه، چه ما به عنوان طرّاحان و راه اندازان بخشهاي مختلف نماز جمعه - اين است كه در عمل و رفتار خود حدّاكثر تلاش را بكنيم كه اين تقوا فقط در زبان ما ظاهر نشود؛ بلكه در عمل ما هم ظاهر شود. ببينيد؛ در اسلام عزيز اينها راههاي خيلي طبيعي براي هدايت و اداره درست جامعه و كشور است. در بخش آگاهي رساني هم مسأله بسيار مهمّ است. در نماز جمعه، مردم بايد با جريانات و مسائل جهان اسلام آشنا شوند و حقيقت را بفهمند. اين مطلب هميشه همين طور بوده است، اما امروز از هميشه مهمتر است؛ چرا؟ چون دستگاههاي سلطه طلب و مستكبران دنيا پول خرج مي كنند براي اين كه بتوانند حرف دروغ و شايعه پراكني و فريب و ترفندهاي گوناگونِ تبليغي خود را به گوش مردم دنيا برسانند و افكار آنها را از راه حق منحرف كنند. چقدر

در دنيا خلاف حق گفته مي شود! راديوهايي كه اين طور پول خرج مي كنند و بودجه هاي دولتي براي آنها مي گذارند، براي اين است كه افكار مردم را در نقطه يا نقاطي از دنيا از جاده حقيقت منحرف كنند و مطالب را به آنها وارونه تحويل دهند و چون انسان دنبال تشخيص و فهم خود راه مي افتد، فهم مردم را عوض كنند تا مسير آنها عوض شود. در چنين شرايطي، آگاه كردن مردم خيلي مهمّ است. اين كه بنده مكرّر به مطبوعات و رسانه ها توصيه مي كنم كه با مسائل كشور مسؤولانه برخورد كنند، به خاطر همين است. دشمن مي خواهد مطالب خود را در بين مردم به دروغ و فريب منتشر كند. ما نبايد عامل دشمن شويم و كار دشمن را آسان كنيم و همان چيزي را كه او مي خواهد در فضاي فكري و فرهنگي جامعه ما به وجود آورد، در داخل كشور به وسيله مطبوعات، رسانه ها و تريبونها به خورد مردم دهيم. اين خطاي بسيار بزرگي است. اگر عمداً و با توجّه صورت گيرد، خيانت بزرگي است و اگر از روي غفلت باشد، خطاي بزرگي است. بايد خيلي آگاه و مراقب بود. امروز شگرد سلطه طلبي امريكا و دستگاههاي جهنّميِ صهيونيستي در دنيا همين است. شما ببينيد در فلسطين اشغالي بدترين جنايتها و هولناكترين كشتارها را عليه مردم مظلوم و مغصوب فلسطين انجام مي دهند؛ اما در افكار عمومي، فلسطيني را ظالم، و مهاجم و جلّادِ فلسطيني را مظلوم جلوه مي دهند! امروز اين گونه از تبليغات بهره مي برند. دشمنان عليه هر چيزي كه با سلطه طلبي و منافع نامشروع آنها تقابل داشته باشد، تبليغات مي كنند. در داخل كشور ما هم همين طور است. راهي

كه اينها براي مقابله با اين ملت بزرگ و عظيم الشّأن و اين نظام و كشور عزيز ما در پيش گرفته اند و تشخيص داده اند، همين تبليغات است. اينها مي دانند كه اگر در اين كشور مداخله نظامي كنند، اين ملت آن چنان توي دهنشان خواهد زد كه پشيمان شوند. مي دانند كه محاصره اقتصادي و تلاشهاي اقتصادي هم كه تقريباً بيست وسه سال است عليه ما اعمال مي كنند، اثر چنداني ندارد. محاصره اقتصادي موجب مي شود كه نيروهاي مؤمن و با اخلاص و پُراستعدادِ داخل كشور، بيشتر به تحرّك وادار شوند و تلاش كنند؛ كمااين كه در دوران جنگ تحميلي كه ما را محاصره كردند و ملت ما به ابزارهاي جنگي احتياج داشت، جوانان و مغزهاي متفكّر ما دنبال ساخت ابزارهاي جنگي رفتند و چيزي را كه آن روز لازم داشتند، توليد كردند. در بخشهاي گوناگونِ ديگر هم همين طور است. وقتي ملتي را محاصره كنند، آن ملت بيشتر به خود و درون خود متوجّه مي شود و سعي مي كند از استعداد دروني خود استفاده نمايد. پس محاصره اقتصادي هم فايده آن چناني ندارد. البته به ملت لطمه مي زنند؛ ليكن آن چيزي كه آنها مي خواهند، تأمين نمي شود. به طور خلاصه، دشمنان به چند چيز اميد بسته اند كه هم ملت ايران و هم عناصر سياسي بايد به آن توجّه كنند. اوّلين هدف آنها اين است كه ملت را نسبت به نظام اسلامي دلسرد و نااميد كنند؛ بيشترِ تبليغات و شايعه پراكني آنها متوجّه به اين هدف است. نقطه دومي كه به آن اميد بسته اند، اين است كه بتوانند اعتقادات و ايمان مردم را كه موتور حركت آنها در گردنه هاي سخت بوده است، خاموش كنند و از مردم

بگيرند. هدف سوم اين است تا آن جايي كه مي توانند، كاري كنند كه مشكلات معيشتي مردم - كه دستگاههاي اجرايي و مسؤولان دولتي و غيره تلاش مي كنند آنها را برطرف كنند - حل نشود. از يك طرف با شايعه پراكني و تبليغات سوء عليه نظام و انقلاب و امام و ارزشهاي انقلابي، مردم را بدبين و نااميد كنند؛ از طرف ديگر با تلاشهاي گوناگون مانع از اصلاح امور مردم شوند و نگذارند مشكلات مردم برطرف گردد؛ از يك طرف هم هر ضعفي كه در كشور وجود داشته باشد - ولو ضعفهايي كه مديران اجرايي و دولتها دارند - آن را به نظام اسلامي نسبت دهند. با مجموع اين كارها مي خواهند اين ملت را كه پشتوانه واقعي و حقيقي اين انقلاب و نظام است، از انقلاب و نظام جدا كنند. البته سعي خود را كرده اند، ولي مسلّم است كه نخواهند توانست. مردم، ايمان و پايبندي خود را به دين، اعتقادات و ارزشهاي والاي اسلامي نشان داده اند و امروز از الفاظ به ظاهر زيبايي كه دشمنان اين ملت بر زبان جاري مي كنند، فريب نمي خورند. شما مي بينيد امروز در تبليغات امريكاييها و اظهاراتشان - نه فقط در سطح رسانه ها، بلكه در سطح رؤسا و نمايندگان و رئيس جمهورشان و ديگران - از اصلاحات در ايران اسم آورده مي شود. اصلاحات، كلمه قشنگي است. آن اصلاحي كه امريكاييها مي خواهند در ايران انجام گيرد، عين فساد است. آنها مي خواهند نظام جمهوري اسلامي را كه تبلور ايمان مردم و استقلال خواهي آنهاست، از بين ببرند. اصلاحات به نظر امريكاييها يعني از بين رفتن نظام جمهوري اسلامي. آنها مي خواهند ملت ايران روي خون شهداي خود قدم

بگذارد، ايمان و عقايد و باورهاي خود را لگدمال نمايد، به تاريخ و گذشته خود پشت كند و در مقابل فشار سياسي و تبليغاتي تسليم شود. آنها با هر اصلاح واقعي در اين كشور مخالفند. شما ببينيد وقتي مبارزه با فساد مطرح مي شود و دستگاههاي اجرايي و قضايي در راه مبارزه با فساد اقدام مي كنند، از طرف همين دستگاههاي تبليغاتيِ دشمنان و عواملشان در داخل، عليه اين حركت، جنجال و هياهو شروع مي شود. اينها طرفدار اصلاحند؟! مبارزه با فساد را با انواع تهمتها متّهم مي كنند، براي اين كه انجام نگيرد؛ چرا؟چون اين، يك كار اساسي در كشور است. ما سال گذشته مسأله اشتغال را مطرح كرديم؛ امسال هم روي آن تأكيد نموديم و جلسات متعدّدي تشكيل شد و مسؤولان دولتي با جدّيت دنبال اين كار را گرفتند. اما دشمنان براي اين كه حواس مسؤولان را پرت و ذهنها را به جاهاي ديگر منعطف كنند، انواع و اقسام كارهاي خباثت آميز و رذالت بار را در تبليغات خود انجام دادند تا موضوع اشتغال، اصلاح معيشت مردم و رفع بيكاري از جوانان كشور تحقّق پيدا نكند. از نظر امريكا، اصلاح طلبان، نقابداراني هستند كه به خيابانهاي تهران بيايند و شيشه هاي مغازه مردم را بشكنند يا اتومبيل مردم را آتش بزنند! هركس در هر گوشه اي از كشور عليه مصالح اين ملت، انقلاب و امام حرفي بزند، از نظر آنها اصلاح طلب است! من اصرار دارم كه جناحهاي سياسي، حساب خود و شعارهاي خود را از حساب امريكا جدا كنند و روشن نمايند كه آنچه امريكاييها مي گويند، چيست و آن چيزي كه آنها مي خواهند، چيست. اصلاحات بايد تعريف شود. اصلاح واقعي در اين كشور اين

است كه فقر ريشه كن شود؛ تبعيض وجود نداشته باشد و فساد اداري و اقتصادي نباشد. در راه اين چيزها مانع تراشي مي كنند؛ آن گاه براي ملت ايران دل مي سوزانند! امروز مردمي ترين حكومتي كه ما مي شناسيم، حكومت جمهوري اسلامي است. پايه هاي اين حكومت، فقط آراء مردم نيست؛ آراء و عواطف و ايمان مردم پايه هاي نظام مقدّس جمهوري اسلامي است. مقدّس است به خاطر اين كه با ايمان مردم سروكار دارد و با آن پيوند و گره خورده است. درعين حال مي گويند اين نظام، غير مردمي است! همينها هستند كه از نظامهاي كودتايي، استبدادي و كشورهايي كه هرگز هيچ مجلس و آراء و انتخاباتي به خود نديده اند، حمايت مي كنند. همينها هستند كه از اسرائيل غاصب، با اين همه جلّادي، حمايت مي كنند. امروز امريكا صلاحيت ندارد راجع به مردم سالاري حرف بزند. دولت امريكا صلاحيت ندارد راجع به اصلاح كشورها سخني بر زبان جاري كند؛ خود آنها كانون فسادند. امروز بزرگترين مبارزه با امريكا، كار كردن و تلاش نمودن و مجاهدت براي اصلاح امور كشور است؛ امريكاييها اين را نمي خواهند. مسؤولان دولتي و بخشهاي مختلف بايد براي ايجاد اشتغال و مبارزه با فساد و باز كردن گره هاي امور معيشت مردم و رونق دادن به اقتصاد كشور، حقيقتاً كار و تلاش كنند. هر كس در اين زمينه ها مجاهدت و كار كند، بزرگترين مبارزه را با امريكا كرده است؛ چون امريكاييها نمي خواهند گره هاي اين كشور و اين ملت باز شود؛ آنها مي خواهند اين مشكلات بماند. مسؤولان دولتي بايد فرصت كار را خيلي مغتنم بشمارند؛ فرصت حقيقي اين است. تأمين كردن كشور در مقابل تهديد امريكا به اين است كه مسؤولان دولتي هرچه مي توانند، براي مردم

صادقانه كار كنند و اين فرصت را مغتنم بشمارند. گاهي انسان از بعضيها مي شنود كه اسم فرصت را مي آورند، اما مرادشان فرصت تسليم در مقابل امريكاست: آقا! فلان فرصت را از دست داديم(!) چه فرصتي؟ تسليم شدن در مقابل زورگويي و زياده طلبيِ يك جهانخوار و يك قدرت متكبّر، هيچ افتخاري ندارد و هيچ وقت فرصت محسوب نمي شود. هر چيزي كه براي اين كار فرصت تلقّي شود، براي منافع ملي يك تهديد است؛ فرصت نيست. فرصت، يعني فرصت كار براي مردم. فرصت، يعني فرصتِ مقابله كردن با عوامل و ايادي و ابزارهاي امريكا و دشمنِ در داخل كشور. نمونه اي از آن را شما ملاحظه كرديد و از رسانه ها شنيديد(1)؛ اينها ايادي مرموز دشمنند. اين همان چيزي است كه من از هفت، هشت سال قبل مرتّب به مسؤولان فرهنگي هشدار داده و گفته ام كه سرانگشتان دشمن براي تسخير فرهنگي كشور و استحاله فكري مردم تلاش مي كنند. الان ببينيد اعترافها و حقايق آشكار مي شود. مسؤولان دولتي و قضايي بايد با كساني كه شايعه پراكني مي كنند و دروغ به خورد مردم مي دهند، برخورد كنند. تعجّب اين است؛ بعضيها با حركت مبارزه با فساد هيچ همراهي نمي كنند، بلكه با آن معارضه هم مي كنند. همينها شايعه فسادِ فراگير را منتشر مي كنند؛ يعني هم مردم را بدبين مي نمايند، كه گويا الان موج فساد همه جا را گرفته است؛ هم عملاً در مبارزه با فساد - در همان جاهايي كه فساد هست - اخلال مي كنند. اين ديگر نمي تواند قابل گذشت باشد. هم دستگاههاي دولتي - قوّه مجريه - هم قوّه قضاييّه و هم مجلس بايد به وظايف خود بيشتر توجّه كنند. مسؤوليت رهبري

در قبال مردم اين است كه مسؤولان قواي سه گانه را به وظايف حقيقي خود توجّه دهد و اگر يك وقت خواستند حركتي بكنند كه به انحراف نظام و كشور منتهي مي شود، به آنها هشدار و تذكّر دهد. مسؤوليت امور جاري كشور به عهده دستگاههاي ذي ربط است - دولت، قوّه قضاييه و مجلس - اما مسؤوليت رهبري فراتر از اينهاست؛ مسؤوليت بسيار سنگيني هم هست. آن جايي كه مسؤولان و مديرانِ قوّه مجريّه، قوّه قضاييّه و نمايندگان مجلس شوراي اسلامي بخواهند حركتي را شروع كنند كه با اهداف نظام اسلامي معارض است، رهبري بايد در مقابل آنها سد شود و به فضل الهي خواهد شد. اين كه بوقهاي تبليغاتي استكباري عليه رهبري بسيج شوند و بعضي از عوامل داخلي از روي غفلت يا خداي نخواسته از روي آگاهي با آنها همصدا شوند، موجب نمي شود كه انسان اين مسؤوليت عظيم الهي را از ياد ببرد. ما به قيامت و سؤال الهي و مؤاخذه الهي اعتقاد داريم؛ مؤاخذه زيد و عمرو اهميتي ندارد. ملت بزرگ ما نشان داده كه پاي اسلام و انقلاب و ارزشهاي اسلامي ايستاده است؛ درست هم فهميده است. امور اين كشور را جز اجراي مقرّرات عادلانه و فاخر اسلامي چيز ديگري حل نخواهد كرد. جلوِ سلطه دشمن و تسلّط ديكتاتوريِ ظالمانه اي را كه دشمن مي خواهد در اين كشور برقرار شود، هيچ چيزي جز اسلام نمي گيرد. دشمن مي خواهد در كشور هرج و مرج شود؛ بي ايماني باشد؛ بي اعتمادي به حكومت باشد و در سايه اين هرج و مرج و اغتشاش، يك ديكتاتوري مثل ديكتاتوريِ رضاخان را سرِ كار بياورد؛ همان چيزي كه يك بار در اوايل اين قرن

در دوره رضاخان و يك بار هم در 28 مرداد در ايران تجربه شد. 28 مرداد هم همين طور شد؛ گروهي از ايادي داخلي آنها تبليغات و جنجال و هياهو راه انداختند و اغتشاشگران به خيابانها ريختند. به دنبال آن، كنار زدن روحانيت و نااميدي مردم و آمدن امريكا بود و ديكتاتوريِ سخت و سياه دوران محمّدرضا آغاز شد. امروز مي خواهند آن كارها را بكنند. البته مردم بيدارند و امروز آن روزها نيست. امروز، روزي نيست كه امريكا بتواند مثل 28 مرداد، يا انگليس مثل دوران رضاخان عمل كند. جواناني كه در اين كشور براي دفاع از اسلام آماده هستند، اين خانواده ها، اين پدر و مادرها، اين زن و مرد مؤمن و آگاه و غيور، امروز ملتي را تشكيل داده اند كه اسوه و نمونه ملتهاست. ملتهاي ديگر به شما نگاه مي كنند و از شما تعليم و پيام مي گيرند. تا شما سرِ پا ايستاده ايد - كه ان شاءاللَّه به فضل الهي هميشه همين طور خواهد بود - اميد و شوق ملتهاي مسلمان به اسلام روزبه روز بيشتر خواهد شد و ان شاءاللَّه پايه هاي استكبار به دست ملتهاي اسلامي متزلزل خواهد شد و فرو خواهد ريخت. از خداوند متعال مي خواهيم لطف و فضل خود را بر شما عزيزاني كه از نقاط مختلف تشريف آورده ايد و بر همه ملت ايران نازل كند و توجّهات وليّ عصر ارواحنافداه را شامل حال شما قرار دهد و روح مطهّر امام بزرگوار و ارواح طيّبه شهدا را با اوليايش محشور كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) اشاره به حوادث هجدهم تيرماه 1381

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اعضاى هيأت دولت، به مناسبت هفته دولت

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي هيأت دولت، به مناسبت

هفته دولت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ايّام ولادت با سعادت حضرت صدّيقه طاهره سلام اللَّه عليها و همچنين حلول هفته دولت را به شما دوستان عزيز كه سنگيني بار اين مسؤوليت بزرگ را بر دوش خود احساس مي كنيد و مشغول فعاليت و تلاش هستيد، تبريك عرض مي كنم. بياناتي كه دوستان كردند و گزارشي كه داده شد، خيلي خوب و براي بنده هم مفيد بود. تفصيل و تشريح اين گزارشها و ارائه اطّلاعات دقيق و آمارهاي صحيح به افكار عمومي، بسيار مفيد و كار لازمي است. از اين كه دوستان اين گزارشها را تهيه و بيان كردند تشكّر مي كنيم؛ مخصوصاً بيانات جناب آقاي «خاتمي» بسيار خوب، درست و روشن بود. آنچه من مي خواهم عرض كنم اين است كه دولت در واقع فعّالِ اصلي در صحنه كشور است و هر گونه موفّقيتي كه براي دولت به وجود آيد، موفّقيت نظام اسلامي است. اگر خداي نكرده براي دولت در فعّاليتهاي گوناگونش، ركود يا توقّف يا ناكامي پيش آيد، اين ناكامي و عدم موفّقيت هم براي اصل نظام تلقّي خواهد شد. اين حقيقت چند بُعد پيدا مي كند. نمي شود بين نظام و دستهاي اجراييِ نظام تفكيك كنيم؛ نمي شود بگوييم ما دولتي بي توفيق و بي برنامه داريم؛ اما نظاممان كارآمد و موفّق است. توفيقات نظام، در توفيقات دولت - به عنوان بخش اصلي اداره كننده كشور - تجسّم پيدا مي كند. يك بُعد اين مسأله اين است كه هيچ كس نبايد از اين حقيقت غفلت كند كه آرزوي موفّقيت دولت، يك آرزوي انقلابي و ملي است. همه كساني كه دلسوزند و به سرنوشت كشور و نظام علاقه مندند، بايد آرزو و دعا و تلاششان اين باشد كه دولت در بخشهاي مختلف، توفيقاتي

را كه شايسته زمان و شايسته نياز كشور است، به دست آورد. اگر فرض كنيم كسي به خاطر اختلاف سليقه يا اختلاف فكر يا برخي تحليلها و استنتاجهاي سياسيِ طبعاً غلط، آرزو كند دولت در كار خود موفّق نشود، يا در عمل براي عدم موفّقيت دولت كاري بكند و حركتي انجام دهد، اين به هيچ وجه پذيرفته نيست. البته معناي اين حرف آن نيست كه ما بگوييم هيچ كس حق ندارد از دولت انتقاد كند؛ چون انتقاد به معناي تضعيف نيست. انتقاد اگر دلسوزانه و منصفانه باشد، كمك هم مي كند. اگر انتقادي دلسوزانه هم نبود، بالاخره دانسته مي شود. در مقابل حركت دولت، اگر يك وقت عيبجوييِ غيرمنصفانه اي هم بشود، نخواهد توانست افكار عمومي و واقعيّتهاي بيروني را تحت تأثير قرار دهد. بنابراين من نمي خواهم انتقاد را منع كنم؛ اما تخريب را چرا. تخريب به هيچ وجه مصلحت نيست. با هيچ توجيهي كسي نمي تواند خود را قانع نمايد كه دولت را تخريب كند. البته شما مسؤولان دولت هم كه بخشهاي گوناگون در اختيارتان است، از انتقاد نه بترسيد، نه خشمگين و نااميد شويد. اين طور هم نباشد كه اگر روزنامه يا شخصي به بخشي از بخشهاي دولت يا به كاري كه دولت پديد مي آورد، انتقاد مي كند، مسؤولان آن بخش يا مسؤولان دولتي سراسيمه شوند. گاهي اوقات انسان مي بيند يك حالت سراسيمگي در اينها پيدا مي شود؛ نه، به هيچ وجه سراسيمه نشويد؛ بالاخره انتقاد وجود دارد. معروف است مي گويند: «من صنّف استهدف(1)»؛ كسي كه يك كتاب بنويسد، هدف قرار مي گيرد. حالا يك كتاب نوشتن كجا و دهها كتاب فعّاليت كردن و حركت كردن و اقدام كردن كجا؟ بالاخره راهِ مورد انتقاد قرار نگرفتن اين است

كه انسان به كنج انزوايي بخزد و هيچ اقدامي نكند، يا اگر مسؤوليتي مي پذيرد، خداي نكرده به لوازم آن مسؤوليت عمل نكند تا مثلاً كسي به انتقاد از او نپردازد و برخلاف توقّع او كاري صورت نگرفته باشد. نه؛ بالاخره حركتي صورت مي گيرد؛ ممكن است مخالفان و منتقداني داشته باشد. ممكن است يك اقدام شما كساني را بحق يا بناحق عصباني كند و آنها چيزي بگويند. وقتي كار شما مبتني بر مقدّمات منطقي است، بايد آن را ادامه دهيد. البته موانعي هم سرِ راهِ دولت و سرِ راهِ هر كار سازنده اي وجود دارد؛ كمااين كه از اوّل انقلاب تا امروز موانعي سرِ راهِ كلّ نظام وجود داشته است. موانع نبايد كسي را بترساند. هنر مديريّت همين است كه از موانع عبور كند. موانع نه بايد انسان را متوقّف كند - فضلاً از اين كه به قهقرا بكشاند و به عقب برگرداند - نه بايد انسان را مأيوس نمايد و بگويد چون در مقابل ما اين مانع به وجود آمد، پس نمي شود جلو رفت. نه؛ بايد مانع را از بين برد يا از مانع عبور كرد يا يك راه غيرمواجه با مانع جستجو نمود. نبايد مانع را بزرگ كرد و گفت نمي شود كار كنيم. نه؛ بايد كار و تلاش كرد. به نظر من اصلِ قضيه اين است كه ما اگر در كار خود احساس مسؤوليت داشته باشيم و كار را بر مباني منطقي استوار كنيم، چنانچه نقصي هم در كار به وجود آيد، علاوه بر اين كه خداي متعال ما را مؤاخذه نخواهد كرد - چون «لا يكلّف اللَّه نفساً الّا وسعها(2)» - مردم هم ما را مؤاخذه نخواهند كرد؛

مردم هم خلاف توقّعشان نخواهد بود. ما بايد تلاش خود را بكنيم و كار را بر پايه منطقي استوار سازيم. وقتي مي گوييم پايه منطقي، معنايش اين نيست كه حتماً و صددرصد درست است؛ نه، ممكن است منطق ما درست هم نباشد؛ اما بايد تلاشمان را براي جستجو از يك منطقِ درست آغاز كنيم و كار را بر پايه درستي استوار سازيم و مشورتهاي لازم را هم بكنيم. البته نقش هيأت وزيران در اين زمينه خيلي مهمّ است. من مكرّر، هم به جناب آقاي خاتمي، هم قبل از ايشان به رئيس جمهور محترم قبلي و دوستان ديگر گفته ام: هيأت وزيران در زمينه بحثهاي منطقي و كارآمد و منجر و منتهيِ به تصميم گيري، خيلي مي تواند نقش داشته باشد. بايد قدر هيأت وزيران را دانست. البته گاهي هم موانع قانوني اي وجود دارد؛ يعني يا نقص قانون داريم - كه طبعاً بايد مراكز قانونگذاري اين را برطرف كنند - يا اصطكاك قانوني وجود دارد. مثلاً فرض بفرماييد يك جا يك اقدام، وظيفه قوّه قضاييّه است كه بايد انجام دهد؛ اقدامي هم وظيفه وزير يا مجموعه هيأت دولت يا فلان مركز دولتي است كه بايد انجام دهد؛ اينها در اين جا با هم اصطكاك پيدا مي كنند. در قانون بشري، از اين قبيل اصطكاكها كم نيست؛ اين هم راه حل دارد؛ اين طور موانع را هم مي شود برطرف كرد. مي شود با تفاهم بين قوا، گفتگوي بين مسؤولان قوا و تنظيم صميمانه و واقعي روابط - نه تنظيم شكلي و براي از سر باز كردنِ آنچه در قانون اساسي آمده - موانع را برطرف كرد. تجربه ما اين است كه در مواردي، حتّي آن جايي

كه به نظر مي رسيده گره هاي دشوار و كوري وجود دارد، وقتي مسؤولان بالا و ارشد، با صداقت و مسؤوليت پذيري وارد ميدان شدند، مشكلات بتدريج حل شده و مي تواند حل شود. بعضي از موانع از نوع اصطكاكهايي است كه به وجود مي آيد. اينها را مي شود برطرف كرد. تصوّر من اين است كه امروز چيزي كه در كشور ما از هر طرف نگاه مي كنيم، مورد نياز است، مضاعف كردن و بهينه كردن تلاشهاست. ما سرمايه خوبي داريم. مسؤولان دولتي - يعني شما برادران و خواهراني كه اين جا حضور داريد - افراد مؤمن، انقلابي و علاقه مند به كار و علاقه مند به انقلابند و رئيس جمهور محترم هم بحمداللَّه شخصيتي هستند كه همّت ايشان اين است كه اهداف نظام اسلامي را تحقّق ببخشند. كار هم صورت مي گيرد؛ يعني واقعاً دولت در مدّت مسؤوليت خود - چه اين دولت با اين تركيب، چه با تركيبِ اندك متفاوتي كه در دولت اوّلِ آقاي رئيس جمهور وجود داشت - كارها و تلاشهاي زيادي كرده است. البته من باز هم تكرار مي كنم: كارهايي كه شما كرديد، خيلي از آنها به اطّلاع مردم نرسيده است. از اظهاراتي كه مردم مي كنند، از شكايتهايي كه مي نويسند و از مراجعاتي كه دارند، انسان مي فهمد خيلي از آنها از بسياري كارها در صحنه فعّاليت عظيم و همه جانبه اي كه اين كارخانه بزرگ - كه اسمش دولت است - انجام مي دهد، واقعاً مطّلع نيستند. حتّي بعضي از افراد صاحب نظر، نخبه و كساني كه نظراتشان مورد اعتنا و اعتماد است، اظهاراتي مي كنند كه نشان مي دهد از خيلي كارها خبر ندارند؛ اين نقصِ تبليغات شماست. با اين كه روي روابط عموميها كار شده،

اما به نظرم مي رسد اطّلاع رسانيِ درستي از كارهاي فراواني كه صورت گرفته، انجام نمي گيرد. اعتقادم اين است همين تلاشي را كه انجام مي گيرد، با كم كردن اصطكاكهاي ميان بخشي كه در داخل دولت وجود دارد و همكاريهاي فراوان و لازمِ بخشهاي مختلف دولتي، بايد مضاعف و در واقع بهينه كرد، والّا شما زحمت مي كشيد، كوشش مي كنيد، ساعات زيادي وقت مي گذاريد و كار را دنبال مي كنيد. بايد ديد آن جايي كه ناهماهنگي بين بخشهاي مختلف وجود دارد، كجاست؛ آن جايي كه سياستِ بخشي يك قسمت، اقدام يا سياست بخش ديگر را كُند و يا احياناً خنثي مي كند، كجاست. انسان چنين مواردي را مشاهده مي كند. مواردي را من، هم از اظهارات جناب آقاي خاتمي، هم از اظهارات دوستان مشترك در دولت - در ملاقاتهايي كه با من دارند - و هم در گزارشهاي گوناگون مي بينم كه بايد اين طور چيزها به حداقل برسد؛ يعني در بين بخشهاي مختلف بايد هماهنگي باشد. صداقت و مسؤوليت پذيري بايد در مديران وجود داشته باشد. هنر يك مدير اين است كه مسؤوليت پذيري داشته باشد. بر مبناي يك پايه منطقي، كار را انجام دهيد و مسؤوليتش را هم به گردن بگيريد؛ بگوييد اين كار را كردم، مسؤوليتش هم با من است. از مسؤوليت نبايد هراس داشت. آن چيزي كه پيش خداي متعال و پيش مسؤولان ارشد نظام و پيش مردم عذر واقعي شمرده مي شود، همين است كه انسان بگويد من اين اقدام را بر اين اساس منطقي كرده ام. پس بايد يك اساسِ منطقيِ قانوني وجود داشته باشد، كه ملاك هم قانون است. بنابراين هيچ مشكلي نبايد وجود داشته باشد. امروز يك جريان تبليغاتيِ آشكار در دنيا وجود

دارد كه عمده تلاش آن براي اين است كه نظام و به تبع نظام، دولت را ناكارآمد جلوه دهد. همين تبليغاتچيهايي كه گاهي اوقات بخشهاي مختلف نظام را به محافظه كار و اصلاح طلب تقسيم مي كنند و مي گويند ما طرفدار اين بخش هستيم، مخالف آن بخش هستيم؛ اين را تأييد مي كنيم، آن را چه مي كنيم؛ هرگز شنيده نشده كه مثلاً بيايند بگويند وزارت صنايع ايران اين اقدامات موفّق را انجام داده است. آيا شما در راديوها و تبليغات بيگانه، چنين چيزي شنيده ايد؟ يا بيايند بگويند در ايران مثلاً صدوبيست سد در دست بررسي يا اجراست. هرگز نمي آيند بگويند آمار دانشجو در كشور اين تزايد عجيب را داشته يا كشور داراي موفّقيتهاي علمي بوده است. اينها را هيچ وقت بيان نمي كنند؛ با اين كه اينها كار همان مجموعه اي است كه آنها مي خواهند در يك حصّه جداگانه بگذارند و بگويند ما از آن حمايت مي كنيم. هدف چيست؟ هدف اين است كه از مجموع، به سود نيّات پليد و اهداف خصمانه خود و عليه نظام اسلامي استفاده كنند. اگر در يك بخش حتّي موفّقيتي هم وجود داشته باشد، اينها حاضر نيستند به آن اعتراف كنند؛ اما اگر نقطه ضعفي وجود داشته باشد، همان را بزرگ مي كنند - متعلّق به هر جناحي باشد - و به نظام نسبت مي دهند. بنابراين امروز يك جريان تبليغاتي وجود دارد و هدفش اين است كه نظام و دولت و قوّه قضاييّه و مسؤولان بخشهاي گوناگون را ناكارآمد جلوه دهد؛ مي خواهد مردم را مأيوس و دست اندركاران و مديران نظام را در سطوح مختلف دلسرد و دلمرده كند. شما بايد با اين جريان مبارزه كنيد. در

درون تشكيلات خود به مديراني كه زيردست شما هستند، نشاط و اميد بدهيد و آنها را وادار كنيد كار را زياد كنند. البته يك مقدار هم با پيگيري، كارها درست مي شود. خوشبختانه در مجموع دستگاه دولت، بخشهايي براي پيگيري وجود دارد كه اطّلاع پيدا كردم جناب آقاي «عارف» بعضي از پيگيريها را انجام مي دهند. اينها خيلي لازم است. اگر از طرف شما دستوري صادر مي شود، اگر بايد اقدامي صورت گيرد، اگر بايد مصوّبه اي اجرا شود، نبايد بگذاريد شما را از پيشرفت آن بي خبر بگذارند؛ يعني بايد دائم سؤال و پيگيري كنيد. اين خودش ايجادِ نشاط مي نمايد و در رگهاي دولت خون جاري مي كند. يكي از نكاتي كه مي خواهم بار ديگر روي آن تأكيد كنم - البته در جلسات خصوصي با مسؤولان مختلف قوّه مجريّه اين را مطرح كرده ام، ولي الان هم باز مي خواهم مجدّداً تكرار كنم - اين است كه مسأله مبارزه با فساد را جدّي بگيريد. ببينيد! شما مي نشينيد براي كارهاي سازنده برنامه ريزي مي كنيد، تأمين سرمايه مي كنيد، صرفه جويي مي كنيد، براي اين كه بتوانيد تعدادي شغل در فعّاليتهاي صنعتي يا كشاورزي يا خدماتي يا ساختماني و غيره به وجود آوريد؛ اما بعد از گوشه اي نقبي زده شود، يك شخص يا يك باندِ سودجو وارد ميدان شود و همه يا بخش مهمي از چيزي را كه شما به عنوان سرمايه ملي مي خواهيد استحصال كنيد و به سود كشور به كار بزنيد، بمكد واز بين ببرد و به سود خودش استحصال و مصادره كند. اين چيز خيلي خطرناك و واقعاً نگران كننده اي است و اين وجود دارد. در بخشهاي مختلفِ كاري كشور، عدّه اي مي خواهند مقابله با فساد را

توجيه كنند؛ يك عدّه هم متقابلاً مي خواهند فساد را بزرگ نمايند. به نظر من هر دو غلط است. بالأخره در همه جاي دنيا انسان فسادپذير است. هر انساني اگر مراقب خود نباشد، فسادپذير است. اين كه اين همه در قرآن، نهج البلاغه و روايات روي تقوا تكيه شده، به خاطر همين است. تقوا يعني مراقبت از خود، براي اين كه انسان فاسد و منحرف نشود. وقتي مراقبت از خود نباشد، هر انساني قابليّت اين را دارد كه لغزش و فساد پيدا كند. بنابراين در گوشه و كنار بايد وجود فساد را محتمل دانست. البته در جاهايي هم روشن است كه وجود دارد. ما نبايد فساد را توجيه و يا در بيان آن مبالغه كنيم. عدّه اي خيال مي كنند فساد همه جا را گرفته؛ اين چيزي است كه متأسّفانه باز دستهاي تبليغاتي بيگانگان آن را دنبال مي كند. وقتي بحث مبارزه با فساد مطرح مي شود، يك فصل در اين باب صحبت مي كنند - مي گويند اين كار سياسي است، هدف سياسي دارد و سياسي كاري است - تا اصل مبارزه با فساد را زير سؤال ببرند. فصل ديگر، تبليغات دروغين در باب تعميم و گسترش فساد است. پيداست كه هدف اين است كه هم افكار عمومي دلسرد و مأيوس شود و هم مبارزه با فساد واقعاً صورت نگيرد. وقتي نهضتِ مبارزه با فساد شروع مي شود، هر كس بيايد در مقابل آن بايستد و بگويد نخير، چنين چيزي نيست و اين كار، سياسي است و اگر در جايي برخورد شد، اين را به سياسي گري متّهم كند، به نظرم به اين جريان تبليغاتي كمك كرده است. من مي خواهم اين كار را خود دولت بكند. به مناسبت

هفته دولت، يكي از دوستان براي من يادداشتي نوشته - يادم نيست از كجا و كي بود - و گفته بودند در همه جاي دنيا مبارزه با فساد، كار دولت است؛ چرا ما قوّه قضاييّه را مسؤول اين كار مي كنيم؟ من به اين حرف معتقدم. معتقدم مبارزه با فساد، در درجه اوّل كار خود دولت است؛ بخصوص كه دولتمردان سطح بالاي ما - يعني شما وزراي محترم، معاونان محترم رئيس جمهور و بقيه مسؤولان سطح بالاي كشور - افراد پاكي هستند. شما مي خواهيد پاك كار بكنيد؛ بنابراين مي توانيد خودتان مبارزه كنيد و بكنيد. بخش قضا مربوط به مرحله آخرِ كار است. در قديم مي گفتند: آخرين دارو، داغ كردن است: «آخر الدّواء الكيّ(3)». قبل از آن كه به داغ كردن برسد، انسان انواع و اقسام دواها را به كار مي برد؛ اگر خوب نشد، آن وقت محل زخم را داغ مي كند، والّا تا وقتي مي تواند با مرهم و مراقبت و تنظيف، بيمار را معالجه كند، محل زخم را داغ نمي كند. در بخشهاي اقتصادي، پولي، صنعتي، خدماتي و ديگر بخشهاي توليدي و آن جايي كه بخصوص معاملات خارجي و كلان وجود دارد، حضور شما حقيقتاً به عنوان مدّعي و معارضِ فساد و مفسد تلقّي شود. وقتي با اين جديّت دنبال رفع فساد رفتيد، در جايي مي بينيد بايد به قوّه قضاييّه بگوييد ما از شما مي خواهيم به اين قضيه رسيدگي كنيد. در اين صورت با ميل و خواست و مطالبه شما، قوّه قضاييّه وارد ميدان خواهد شد. وقتي شما مبارزه نكنيد، طبعاً وضع طور ديگري خواهد شد. من مي خواهم خواهش كنم كه حتماً مسأله مبارزه با فساد را جدّي بگيريد و

دنبال كنيد. اين كه ما دو سه سال قبل گفتيم اصلاحات واقعي در كشور، مبارزه با فقر و فساد و تبعيض است، هر روز كه مي گذرد، اعتقاد بنده به اين مسأله راسختر مي شود. هيچ اصلاحي در كشور بدون پرداختن به اين سه مقوله اساسي و بنياني ممكن نيست صورت گيرد؛ اينها مادرِ همه اصلاحات است و بايد بالاخره در كارها به اين قضيه بپردازيد. نكته آخري كه مي خواهم عرض كنم، اين است كه حضور دشمن را در پشت پرده فرهنگ و سياست جدّي بگيريد. اين يك واقعيّت است و هرچه مي گذرد، اين حقيقت كه دشمن در مقاصد پليد خود، اميد زيادي به مقوله فرهنگ و مسائل سياسي دارد، بيشتر واضح و آشكار مي شود. نبايد غافلانه و ساده لوحانه بعضي از پديده ها را جداي از علّت و بريده از عامل اصلي اش تلقّي كرد و به اين و آن نسبت داد. حقيقتاً دشمنان مي خواهند از فضاي فرهنگي كشور عليه انقلاب، نظام و دولت استفاده كنند. باز مجدّداً تأكيد مي كنم: هم به مردم اطّلاع رساني كنيد، خبر دهيد و پيشرفتها را بگوييد؛ هم اگر واقعاً موانعي وجود دارد، آنها را هم شفّاف با مردم در ميان بگذاريد. صرف اين كه ما بگوييم موانعي در كار هست، مردم را قانع نمي كند و آنها نمي پذيرند. اگر واقعاً موانعي وجود دارد و كساني هستند و جرياني موجود است كه نمي گذارد شما كار كنيد، اين را شفّاف و صريح به مردم بگوييد. يا اين است كه حقيقتاً معلوم مي شود اين شخص يا اين افراد يك حركت مجرمانه انجام مي دهند و نمي گذارند مسؤولان يا دولت كار كنند، كه در اين صورت بايد به اين جرم رسيدگي شود،

يا اين است كه آن طرف هم منطقي دارد. بالاخره يا بايد او را متقاعد كرد يا او شما را متقاعد كند. اين را در معرض افكار عمومي بگذاريد و صريح و روشن و شفّاف با مردم در اين زمينه ها صحبت كنيد. به نظر من اين به پيشرفت كار كمك مي كند. خداي متعال قدرت و اراده لايتخلّف خود را بر پيروزي اسلام و مسلمين قرار داده است؛ نشانه ها همه حاكي از اين است. ملت عزيز ما با تلاش و مجاهدت خود و با گذشت و فداكاري اي كه كرد، توانست رحمت الهي را هم در پيروزي انقلاب و هم در تداوم انقلاب و گسترش و تقويت روزافزون نظام تا امروز، جلب كند. همه قرائن اين را نشان مي دهد. اگر ما در خود، ضعف و نقص و خللي مشاهده كنيم كه خداي نكرده مانع جلب رحمت الهي شود، در اخلاص اين مردم هيچ ترديدي نداريم كه اين موجب جلب رحمت الهي است. مردم ما، خوب و مؤمن و بااخلاصند. اراده الهي بر اين است كه ان شاءاللَّه پرچم اسلام روزبه روز در چشمهاي مردم بيشتر جلوه كند. من از افراد مطّلع - كساني كه در محافل فرهنگي و دانشگاهي و علمي دنيا و بخصوص در كشورهاي اسلامي حضور دارند - مكرّر اين مطلب را شنيده ام كه بدون مبالغه و بدون اين كه بخواهند خوشامد بگويند، اين حقيقت را مي گويند كه امروز در دنيا - بخصوص در دنياي اسلام - جلوه نظام اسلامي روزبه روز بيشتر مي شود. قدرتهاي غول پيكر جهاني اين همه عليه انقلاب رجزخواني و آن را تخريب مي كنند؛ درعين حال شما نگاه كنيد ببينيد اقبال مجموعه آحاد ملت و جوانان به

انقلاب و علاقه آنها به مباني انقلاب چقدر زياد است؛ به مسؤولان چقدر اظهار ارادت و علاقه مي كنند؛ در ميدانهايي كه حضورشان لازم است، حضور پيدا مي كنند. اينها همه نعمتهاي بزرگ الهي است؛ بايد اينها را شكر كرد و قدر دانست و در جهت اراده و سنّت الهي حركت كرد و همه نيروي خود را شكرگزارانه مصرف نمود. من از يكايك شما دوستان به خاطر زحماتي كه مي كشيد و تلاشي كه مي كنيد و دلسوزيهايي كه داريد، تشكّر مي كنم. اميدوارم خداي متعال به شما قوّت دهد و كمك كند تا بتوانيد ان شاءاللَّه هرچه بيشتر و متمركزتر تلاش خود را در جهت اهداف انقلاب به حركت درآوريد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) مستدرك الوسائل: ج 1، ص 62 2) بقره: 286 3) نهج البلاغه: خطبه 168: «و اذا لم اجد يدّا فآخر الدّواء الكيّ.»

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار گروه كثيرى از اعضاى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار گروه كثيري از اعضاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بسم اللَّه الرحمن الرحيم اوّلاً به شما برادران و خواهران عزيز، فرماندهان ايثارگر و با اخلاص سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كه از سراسر كشور زحمت كشيديد و تشريف آورديد و همچنين علماي محترم و معزّزي كه در يگانهاي سپاه به خدمات تعليمي و دينيِ خود مشغول هستند، خوشامد عرض مي كنم. همچنين حلول ماه مبارك رجب را كه ماه اولياي خداست و اعياد مباركي در اين ماه وجود دارد، به يكايك شما و به خانواده هاي محترمتان تبريك مي گويم. آنچه در ديدار اين مجموعه كم نظير و كمياب كه اين جا حضور داريد، در درجه اوّل به ذهن انسان متبادر مي شود، احساس قدرداني و ستايش است. اين همان مجموعه اي است كه در كنار برادران شهيدش،

در طول هشت سال بلكه بيشتر، اين كشور را از تهاجم زورگويانه و ظالمانه و متجاوزانه دشمنان مصون نگه داشت. نيروهاي مسلّح ما اين كارنامه درخشان را در پرونده خود دارند و اين هرگز كهنه نخواهد شد. شما سپاهيان و همچنين بسيج و ارتش و همه نيروهاي فعّال، اگر جز همان حضور هشت ساله، هيچ نقطه درخشان ديگري در سابقه خود نداشتيد، براي افتخار و سربلندي و احساس عزّت، كافي بود. چه تن هاي پاك، چه جانهاي منوّر، چه زبانهاي ذاكر، چه دستهاي بخششگر و چه انسانهاي والا و فرشته گون كه در طول اين هشت سال، از ميان جمع شما، با همه وجود خود، اين كشور و اين ملت و ناموس تاريخيِ اين ملت را محفوظ نگه داشتند و پاداششان را هم گرفتند: به ملكوت اعلي عروج كردند؛ بعضي هم به شرف جانبازي نائل آمدند؛ جمع كثيري هم امروز بحمداللَّه در جامعه ما حضور دارند كه شما و بقيه برادران مبارز و مجاهدِ دوران دفاع مقدّس هستيد. اين اوّلين احساسي است كه انسان به ذهنش مي رسد. نكته اين جاست كه تجليل از سپاه، تجليل از يك شي ءِ تاريخي و موزه اي نيست. بعضي اين طور مي خواهند. بعضي مي خواهند از سپاه تجليل و به آن احترام كنند؛ اما مثل شيئي كه متعلّق به دوران گذشته است و در موزه نگهداري مي شود. چنين تجليلي از سپاه، غلط اندر غلط است. سپاه يك موجود زنده است؛ متعلّق به دوران تاريخيِ ويژه هم نيست. همين است كه در يك دوران تاريخيِ ويژه كه پاي امتحان به ميان آمد، سپاه امتحان خوبي داد. اين يك پلّه از يك نردبان تكامل و تعالي معنوي است. از

اين حوادث، هميشه براي يك ملت مي تواند پيش آيد. هيچ وقتي نيست كه يك ملت بتواند مطمئن و خاطر جمع باشد كه امتحانِ دشوار براي او پيش نمي آيد. يك انسان هم همين طور است. انسانها هم هيچ وقت نبايد خاطرجمع باشند كه همين الان در صراط بسيار حسّاس و دقيقِ يك امتحان قرار ندارند. اين است كه دائم بايد مراقب بود. تقوا يعني همين؛ مراقبت دائمي. جمع سپاه هم همين طور است. اين كه ما هميشه سفارش مي كنيم آمادگيها را حفظ كنيد، فقط آمادگي رزمي نيست. عامل اساسي تر، آمادگيهايي است كه مي تواند آمادگي رزمي را به خدمت گيرد: دلها، انگيزه ها، ايمانها، معرفتها و عشقي كه همه وجود انسان با آن حركت مي كند. اين را بايد آماده نگهداشت. اگر اين آمادگي بود، آن گاه آمادگي رزمي به كار مي آيد. اگر اين آمادگيها نبود؛ نه سلاح، نه تجهيزات، نه انضباط، نه ساير آمادگيهاي پادگاني و استقراري و غيره به كار نخواهد آمد. اصل، اين است و اين همان نقطه اي است كه سپاه را در آن دوره ممتاز كرد و بحمداللَّه هميشه اين امتياز را حفظ كرده است و به فضل الهي حفظ خواهد كرد. چيزي كه شما پاسدار آن هستيد، چيست؟ سپاه پاسداران انقلاب اسلامي. انقلاب، يك حرف و يك حركت دفعي نيست؛ يك حركت مستمرّ است و اقتضائاتش در زمانهاي مختلف، متفاوت است. كساني كه با انقلاب دشمني مي كنند، با آنچه در بهمن ماه 1357 اتّفاق افتاد، دشمن نيستند؛ آن كه گذشت و رفت؛ آنها با يك موجود زنده حيّ و حاضر دشمن و مخالفند. پس انقلاب تداوم و حضور دارد. وقتي انقلاب را مثل يك كتاب باز كنيد، در درون آن،

فصول و سطور معرفت وجود دارد: معرفت ديني، معرفت سياسي و معرفت اخلاقي. همه اينها در ذيل كلمه انقلاب وجود دارد. در عرصه سياسي، انقلاب تازه ترين و جذّابترين سخن را نه فقط براي ملت ايران كه براي بشريّت دارد. بعضي كسان خيال مي كنند اصطلاحات و تعبيرات معرفتيِ فراهم آمده در اردوگاهِ به اصطلاح ليبرال دمكراسي غرب كه وارد كشور مي شود، سوغاتهاي جديد و حرفهاي تازه اي است كه انقلاب آنها را نشنيده است و حالا بايد انقلاب و انقلابيّون اين حرفها را بشنوند؛ اين خطاست. انقلاب در خلأ متولّد نشد. انقلاب اسلامي و اين كتاب قطور معرفتي وقتي تدوين شد كه همه اين حرفها در دنيا بود؛ هم حرف و هم تجسّم و عينيّتش وجود داشت. علاوه بر اردوگاه غرب و اردوگاهي كه رأس آن امريكاست و مردم امروز از روش و سياست امريكا به باطنِ آنچه در آن اردوگاه است - تعابير معرفتي و مكتب معرفتي - پي مي برند، آن روز دستگاه وسيع ديگري به اسم ماركسيزم و كمونيزم و سوسياليزم وجود داشت كه داعيه آن خيلي بيشتر از ليبرالهاي غربي بود. هرچه هم از مبانيِ بايدهاي اسلامي و بايدهاي سياسي يا معرفتي اسلام مي گفتيم، اينها مي گفتند: «بايد چيست؟ ما بايد نداريم. ماركسيزم علم است؛ شما مي گوييد بايد بشود؟! ما مي گوييم چه بخواهيد، چه نخواهيد، مي شود.» تعبير آنها از مسائل ماركسيستي، اين بود؛ اين قدر آن را مسلّم مي دانستند. در طول صد سال و يا بيشتر، نشسته بودند كلمه كلمه چيزهايي را كه بايد پشت سر هم بيايد تا نظام سوسياليستي و بعد نظام كمونيستي در دنيا به وجود آيد، تدوين كرده بودند و مي گفتند: «بروبرگرد ندارد؛

همين است كه هست. چه شما بخواهيد، چه نخواهيد؛ چه بگوييد بايد، چه بگوييد نبايد؛ روال ماركسيزم به خودي خود پيش مي آيد و همه دنيا را مي گيرد!» امروز از آن قضاءِ لايردّ و لايبدّلي كه ماركسيستها تصوير مي كردند، در دنيا هيچ چيز باقي نيست. خودش كه رفت، اسم و اعتبار و آبرويش هم رفت. امروز همان بايدها و همان قضاءِ لايردّ و لايبدّل را غربيها نسبت به مفاهيمِ خودشان تكرار مي كنند: «چاره اي نيست؛ جهاني شدن، سرنوشت ناگزير بشري است. چه بخواهيد، چه نخواهيد، خواهد شد!» البته آنها واقعيّتهاي زندگي خود را در وسط يك پرده آهنين حبس كرده بودند تا كسي آن را نبيند و از باطنِ كارشان سر درنياورد؛ لذا جوانان بسياري به همين الفاظ فريب مي خوردند؛ اما اينها باطن كارشان هم آشكار است؛ درعين حال خجالت نمي كشند و گستاخانه ادّعا مي كنند كه آنچه ما مي گوييم، شدني است و بروبرگرد هم ندارد! يك عدّه بيچاره هاي ساده لوح - كه به نظر من خوشبينانه ترين تعبير هم همين است كه آدم بگويد ساده لوح - اين الفاظ را مي گيرند، به خيال اين كه اينها اصلاً قابل خدشه و مناقشه نيست. اين مفاهيم را در محيط فكري و معرفتي جوان و غيرجوان مي آورند و ترويج مي كنند؛ برايش سينه مي زنند و خودشان را مي كُشند، براي اين كه اين مفاهيم را در ذهن افراد وارد كنند. انقلاب روزي متولّد شد كه همه اين حرفها بود و انقلاب همه اين حرفها را باطل كرد. دنياي جذّابي را كه غربيها تصوير مي كنند - كه در آن، حقوق بشر و آزادي و رأي وجود دارد - ما در طول دوران پهلوي در زندگي خود ديديم. معناي دمكراسي

و حقوق بشرِ آن روز را فهميديم. خود امريكاييها، براي ايجاد وحشتگاههاي ساواك و شكنجه گاهها و ابزارهاي شكنجه و روشهاي شكار جوانان مردم و سركوب ملت، با رژيم پهلوي همكاري كردند! اين آن ليبرال دمكراسي اي است كه امروز به مردم دنيا وعده مي دهند و راديوهايشان تبليغ مي كند كه بشتابيد به سوي اين؛ اي ملتهاي جهان سوم! از جمله اين را به ما مي گويند. ما اين را در زندگيِ خود آزمايش و تجربه كرده ايم؛ براي ما نديده نيست. ما حكومت سياه ديكتاتوري پهلوي را كه از پنجه هايش خون مي ريخت و از سر و پايش فساد مي تراويد و در زير سايه امريكا و با كمك امريكا و با تكيه به آن كشور، همه اين جنايتها را مي كرد، از نزديك لمس كرده ايم؛ اين قضايا براي ما نديده نيست. حقوق بشر امريكايي را اين جا ديده ايم - گوشه زندانها و در شكنجه گاهها - و با گوشت و پوستمان آن را لمس كرده ايم. مگر ملت ايران اين چيزها را فراموش مي كند؟ آنچه انقلاب به عنوان معرفت سياسي در دنيا مطرح كرد، در شرايطي بود كه همه اين حرفها در دنيا وجود داشت و پيام انقلاب در دنيا زلزله ايجاد كرد. آنچه آنها را وادار كرده است عليه اين انقلاب موضع بگيرند، آن زلزله است. همه ملتها و روشنفكران، در آن مفاهيمِ پوشالي تشكيك كردند. امروز هم همه حرفهايي كه به اصطلاح روشنفكران غربيِ وابسته به دستگاه وزارت خارجه و سيا و دستگاههاي گوناگون امريكا بر زبان جاري مي كنند يا در مطبوعاتي كه نام آزاد دارند و به هيچ وجه آزادِ به آن معنا نيستند، مي نويسند و منتشر مي كنند، در نظر نسل

جوان و روشنفكران و تيزبينان سراسر دنيا - چه در دنياي اسلام، چه حتّي بيرون دنياي اسلام - كاملاً زير سؤال رفته و مورد ترديد قرار گرفته و بسياري از آنها به طور قاطع رد شده است. البته سياستمداران به رو نمي آورند و همين حرفها را از موضع سياسي و با روش قدرتمدارانه تكرار مي كنند؛ اما اسلام و انقلاب اسلامي كار خود را كرد. انقلاب اسلامي در معرفت سياسي اي كه ارائه داد، با استبداد مخالفت كرد. استبدادِ به رأي، با هر نامي و از سوي هر كس، از نظر اسلام ممنوع است. انقلاب اسلامي با استكبار و دست اندازي و دخالت و تجاوز به ملتهاي مظلوم و جنگ طلبيهاي خشن و قهرآميز و قبضه كردن منافع ملتها زير نامهاي خوش ظاهر هم مخالفت كرد. اينها مفاهيمي است كه از دل اسلام جوشيد؛ به عنوان مكتب سياسيِ نظام اسلامي و جمهوري اسلامي در دنيا تابلو و عرضه شد و همه در مقابل آن سر تعظيم فرود آوردند. علت رواج نام امام بزرگوار، اينها بود. اين كه در اقصي نقاط دنيا به هر كشوري رفتيد و ديديد مردم در مقابل نام امام خميني تعظيم مي كنند، علّت، وجود مفاهيمي بود كه ملتها آن را، هم مي فهميدند و با همه وجود درك و لمس مي كردند، هم احساس مي كردند كه تنها درمان دردهايشان همين است كه از اين راه بروند. منتها شرايط براي بعضي ملتها فراهم بود و توانستند به اين نسخه عمل كنند؛ بعضي هم نتوانستند و سركوب شدند. خيلي از جاهاي دنيا، در بخشهايي به اين نسخه عمل كردند و اثر گرفتند. امروز مشكل دنيا، دست اندازي و تجاوز ديكتاتورانه قدرتهاي بزرگ است؛ مگر

غير از اين است؟ قدرتهاي بزرگ اراده مي كنند، يك يا دو كشور را ظرف چهل وهشت ساعت از همه فعّاليتهاي اقتصادي اش محروم مي كنند و به خاك سياه مي نشانند؛ همچنان كه چند سال پيش ديديد در اندونزي و مالزي اين كارها را كردند. با تسلّطي كه بر پول و اقتصاد اين كشورها داشتند، با بيرون كشيدن پولهاي خود از اين كشورها، ظرف چند روز، رتبه اقتصادي آنها را چهل، پنجاه درجه پايين آوردند. مردم اين سلطه ظالمانه را احساس مي كنند. در جاهايي مثل افغانستان، مناطق مسلمان نشين اروپا و جاهاي ديگر، مردم ديدند كه يك قدرت مستكبر و زورگو، به بهانه اي وارد كشوري مي شود و هر كاري دلش مي خواهد، مي كند. مردم احساس مي كنند مكتب و انقلابي كه پيام معارضه و مهار كردن چنين قدرتهايي را دارد، بحقّ است و آن اسلام است و حامل آن، جمهوري اسلامي است. مردم در آفريقاي جنوبي از تبعيض نژادي رنج مي بردند. همان روزها با اين كه هنوز حكومت تبعيض نژادي بر سر كار بود، روشنفكران آفريقاي جنوبي نسبت به امام و مبارزانِ اين جا اظهار ارادت مي كردند و در مقابل اينها تعظيم مي نمودند. همين كسي كه بعداً از زندان آزاد و رئيس جمهور آن جا شد، آن موقع در زندان بود. بنده براي ديداري به زيمبابوه رفته بودم؛ او از داخل زندان به من پيغام داد كه سلام مرا به امام برسانيد. بعد هم با همان روشي كه اينها از امام خميني ياد گرفته بودند، وارد ميدان شدند و توانستند حكومت را از دست فعّالان و حكومت تبعيض نژادي بگيرند و قبضه كنند. كشور همسايه آنها و بسياري از جاهاي ديگر دنيا هم همين طور

عمل كردند. بنابراين انقلاب زنده است. يكي از چيزهايي كه از اوّل انقلاب از طرف دشمنان شروع شد، همين بود كه رواج سكّه انقلاب را در دنيا انكار كنند؛ بگويند انقلاب منزوي است و كسي آن را قبول ندارد. الان هم همان حرفهايي را مي زنند كه بيست سال پيش مي گفتند. آن روز دروغ بود، امروز هم دروغ است. مفاهيم انقلاب در دنيا زنده است. آنچه را كه ما به آن معتقديم - مردم سالاري ديني، خضوع در مقابل دين حق و ارزشهاي ديني و اخلاقي، نفرت و معارضه با قدرتهاي زورگو، قائل بودن حق براي همه انسانها و انسانيت - مفاهيمي است كه همه ملتها آنها را قبول دارند؛ مي پسندند و مي پذيرند. البته تبليغات دشمنان، قوي است. من بارها گفته ام: امروز زر و زور و تزوير با هم در اختيار استكبار است و تزويرشان به وسيله همين بوقهاي تبليغاتي است. انقلاب، زنده و پوياست. پاسدار انقلاب، پاسدار چنين موجود زنده و پويا و متحرّك و پيشرونده اي است. اگر اين نبود، تا كنون انقلاب اسلامي و نظام اسلامي بايد ده كفن پوسانده باشد. اما موجود زنده را نمي شود دفن كرد و از تحرّك باز داشت؛ زنده است و زنده خواهد ماند. ملت ما هم اين مفاهيم را قبول دارد؛ زبدگانِ بي نظر و منصف هم اين مفاهيم را قبول دارند. با اين خصوصيات، اين انقلاب و اين نظام، قدرت ايستادگي دارد؛ اين را دشمنان ما هم فهميده اند. تنها اميدي كه آنها دارند، اين است كه اين مفاهيم و اين مباني در دل مردم و پيش از آنها در دل مسؤولان دچار ترديد و وسوسه شود. سعي مي كنند در

دل كساني كه دستي در گوشه اي از گوشه هاي اين نظام دارند، اين وسوسه ها و ترديدها را ايجاد كنند. ترديد، صفت بسيار بد و عنصر خطرناكي است. اين ترديد را با استدلال القاء نمي كنند؛ استدلالي وجود ندارد. امروز نظامي كه مدّعيِ رهبري دنياست - كه در رأسش هم امريكاست - جز ظلم، خونريزي، خشونتهاي بي نظير، تضييع حقوق و تبعيض، چيز ديگري از خود نشان نمي دهد و نمي تواند اطميناني در دل كسي به وجود آورد؛ بنابراين استدلالي ندارند. با تبليغات، با خريدن اشخاص و با شيرين كردن دهن اين و آن، سعي مي كنند در درون كالبد نظام اسلامي اختلال ايجاد كنند. بايد مراقب اين بود. نه تنها شما، بلكه همه ما بايد مراقب اين خطر باشيم. هر كس در درجه اوّل بايد مراقب دل خود و سپس مراقب دل مجموعه و مرتبطانِ به خود باشد. دلهاي سرشار از ايمان و معرفت و روشن بيني، هرگز مغلوب و مرعوب نمي شوند. براي مرعوب شدن، مغلوب شدن، تسليم شدن و وادادگي، اوّل بايد در دلها ترديد ايجاد كرد. اين ترديدها هميشه از راه مغز وارد نمي شود؛ گاهي از راه جسم هم وارد مي شود.خواسته ها و هوسهاي جسماني، ميل به پول - كه در بخشي از دعاي صحيفه سجاديه(1)؛ همان دعايي كه در ايّام جبهه، خيلي از جوانان ما آن را مي خواندند: «و حصّن ثغور المسلمين»(2)، آمده است كه فكر مالِ فتون (مال فتنه انگيز) را از دل آنها ببر - مالِ فتنه انگيز، جاه طلبي، مقام طلبي، راحت طلبي، عيش طلبي و تجمّل طلبي چيزهايي است كه ترديد را از طريق جسم و شهوات، وارد دل و مغز انسان مي كند. مراقب اينها باشيد. بنده نمي خواهم كسي را به زهد علوي

دعوت كنم؛ زهد علوي بزرگتر از دهن و ذهن ماست (ضمناً من فراموش نكنم؛ اوّلِ صحبت مي خواستم بگويم. تشبيهايي كه خواهران عزيزم آوردند، حقيقتاً بنده را منكسر مي كند؛ اين كارها را نكنند. امثال بنده را به آن بزرگانِ در مُلك و ملكوت - نبيّ مكرّم اسلام و اميرالمؤمنين - تشبيه نكنيد. بحمداللَّه ما باورمان نمي آيد، اما اصلاً ذكرش هم خوب نيست) اما به قناعت و به اين كه نگذاريد زياده طلبي و افزون طلبي به سمت شما هجوم آورد، دعوت مي كنم. اينها مراقبت مي خواهد. راحت طلبي، رفاه طلبي و عيش طلبي، چيزهايي است كه بتدريج در انسان اثر بد مي گذارد و خود انسان هم اوّل نمي فهمد. يك وقت مي خواهد حركت كند، مي بيند نمي تواند؛ مي خواهد پرواز كند، مي بيند نمي تواند. مراقب باشيد مجموعه را حفظ كنيد؛ ذهنها و دلها و فكرها و ايمانها را مورد پاسداريِ دقيق قرار دهيد؛ اين سفارش هميشگي من است. بدانيد در اين صورت، هيچ عامل و نيرويي زير اين آسمان وجود ندارد كه بتواند بر شما غلبه كند. حرفهايي كه مي زنند، لشكركشيها و تهديدهايي كه مي كنند، چيزهايي نيست كه بتواند يك ملت مؤمن را - كه در ميان خود، چنين مجموعه هايي پولادينِ دارد - به عقب نشيني وادار كند و آن را شكست دهد. تأثير سلاح مخرّب، معلوم است؛ اما هيچ شكستي براي يك ملت از اين طريق به وجود نمي آيد. شكستها اوّل در دلها به وجود مي آيد و آن است كه انسانها را منهزم مي كند. در اوّلِ جنگ، با ضعف تداركاتي اي كه ما داشتيم، بعضيها مي گفتند در مقابل صد دستگاه تانك، صد دستگاه تانك لازم است؛ بدون آن نمي شود مبارزه كرد. همين جوانان ما و همين شماها نشان

داديد كه نخير، در مقابل صد دستگاه تانك، صد دل و صد نفر فداكار لازم است كه جان خود را كف دست گيرند. صدها تانك به وسيله صدها جوانِ دلدار كه يا با يك «آر.پي.جي» يا سلاح مشابهِ آن جلو رفتند، عقب نشيني كردند - اين مكرّر اتّفاق افتاد - آخر هم دشمن را ناكام گذاشتند. دشمني كه با آن همه تجهيزات و پشتيبانيهاي بين المللي آمده بود - كه امروز يواش يواش به آن اعتراف مي كنند - مجبور شد ناكام از اين مرزها عقب بكشد و ذليل شود. اين موفّقيت به خاطر همين شجاعتها و ايمانها بود؛ اينها را بايد زنده نگه داريد. بحمداللَّه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، يك موجود زنده، فعّال، مؤمن و مراقب معنويّات و ارزشهاي خود است؛ اين را قدر بدانيد. زياد وسوسه مي كنند؛ بعضي اهانت مي كنند؛ بعضي به زبانِ تجليل، اهانت مي كنند؛ بعضي منكر فضيلتها مي شوند. اينها نمي تواند واقعيّتها را تغيير دهد و ارزش حقيقيِ يك مجموعه را كه ذرّه ذرّه با مجاهدتها جمع شده و تبلور پيدا كرده، از بين ببرد. اينها يكروزه به دست نيامده است كه بتوانند آن را با نوشتن چند سطر از بين ببرند. واقعيتي است كه روي هم جمع و متبلور شده و نابود شدني نيست؛ اما بايد خودتان آن را حفظ كنيد و مراقبش باشيد. وحدت خود را حفظ كنيد. يكي از چيزهايي كه مورد طمع دشمنان و شبه دشمنان است، به هم خوردن وحدتِ بين عناصر سپاه است. وحدت و يگانگي و همدلي خود را حفظ كنيد. اگر در جايي اختلافات جزئي وجود داشته باشد، بايد كنار گذاشته شود. جهت حركت را تنظيم كنيد

و با شجاعت و قدرت و اتّكال به خدا پيش برويد؛ اين وظيفه عمده شماست و پاسداري انقلاب از اين راه تأمين مي شود. اميدواريم خداوند متعال ان شاءاللَّه الطاف و توجّهات مخصوص خود و ادعيّه زاكيّه حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه را شامل حال شما كند و همه ما و شما را به آرزوي بزرگ خودمان - كه مجاهدت در راه خدا و در ركاب حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه است - برساند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) صحيفه سجّاديه: دعاي 27 2) صحيفه ي سجاديه، دعاي 27، دعاي مرزداران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار با اقشار مختلف مردم به مناسبت ميلاد اميرالمؤمنين على(ع)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با اقشار مختلف مردم به مناسبت ميلاد اميرالمؤمنين علي(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امروز روز ولادتِ امام پرهيزكاران و سيّدِ مجاهدان راه خداست. ابتدا اين ميلاد مسعود را كه عيد بزرگي است، به شما حضّار عزيز اين جلسه و به همه ملت ايران و به همه حق طلبان عالم تبريك عرض مي كنم. يك دسته از خصوصيّات اميرالمؤمنين، خصوصيّات معنوي و ملكوتيِ آن بزرگوار است كه ما حتّي به فهميدن آنها هم دسترسي نداريم. آن مقام علمي، آن مقام نوراني و قدسيّتي كه آن بزرگوار داشت؛ آن حقايقي كه درون وجود او و در قلب نوراني او مي جوشيد و به صورت حكمتهايي بر زبان مباركش جاري مي شد؛ آن قرب به خدا و آن ذكراللّهي كه بر همه كردار او و گفتار او و حالات او حاكم بود، چيزهايي است كه مثل فطرت نوري او، براي ما به درستي قابل فهم نيست؛ اما به آنها اعتقاد داريم و افتخار مي كنيم؛ چون آنها را از صادق مُصدَّق شنيديم. لكن يك دسته ديگر از خصوصيّات اميرالمؤمنين است

كه او را به عنوان يك الگو و يك نمونه در مدّ نظر همه انسانهاي تاريخ نگه مي دارد كه اينها براي پيروي كردن است. الگو يك وسيله و معيار و ميزاني است براي اين كه آن كاري كه انسان مي خواهد انجام دهد، با آن الگو تطبيق داده شود. اين الگو ديگر مخصوص جمعي خاص نيست؛ حتّي مخصوص مسلمانان هم نيست. اين كه مي بينيد چهره اميرالمؤمنين، اين قدر در تاريخ جذّاب است، به خاطر همين خصوصيّات است. لذا كسي كه دين اسلام را هم قبول ندارد يا امامت آن بزرگوار را هم تصديق نكرده است، او هم در مقابل عظمت اين خصوصيّات، در وجود خود احساس تعظيم مي كند و خواه ناخواه زبان به ستايش او مي گشايد. بنابراين، اين خصوصيّات براي همه الگوست و ما كه امروز يك حكومت اسلامي داريم و يك حكومت علوي را ادّعا مي كنيم، اين الگو براي ما از همه حتمي تر و فوريتر و غيرقابل اغماضتر است. ما بايد ببينيم در اين نقطه عالم كه پرچم ولايت علوي را بلند كرديم، حرفمان چيست و چه مي خواهيم به بشريت عرضه كنيم. آن چهارچوبي را كه ما براي سعادت بشر تعيين مي كنيم و سرِ دست مي گيريم و نشان مي دهيم، چيست؟ اميرالمؤمنين اين جا برترين الگوست. نمي شود فقط به زبان گفت «اميرالمؤمنين، علي» و اظهار عشق و علاقه كرد؛ اما در عمل با رفتار او و با درسي كه با زبان و در عملِ خود به ما داده است، مخالفت كرد. بنده و امثال بنده كه كارگزاران حكومتيم وظيفه مان سنگينتر است؛ چون ما بايد عمل كنيم و از آن راهي كه او رفته است برويم. ممكن

است بعضي بگويند: شما كجا، اميرالمؤمنين كجا؟ قدرت او، توانايي او، ايمان او، صبر او، آن استخوان بندي مستحكم روحي او؛ اينها كجا، شما كجا؟ اين حرف البته درست است. ما هيچ كداممان قابل مقايسه با او نيستيم. نمي شود گفت او بهتر است، او بالاتر است و ما پايين تريم؛ نه، اصلاً اين مقايسه غلط است. او در اوج فلك است و ما در خاك تيره، دورْ خودمان مي چرخيم. فاصله ها خيلي زياد است؛ اما جهتگيري را مي شود انتخاب كرد؛ يعني ما بايد خودمان را به آن سمت و به آن هدفي كه او نشان مي داد، نزديك كنيم - هر كسي به قدر توان خود؛ هر كسي بر حسب اقتضاي زمان خود - چون راه همان راه و هدف همان هدف است. اين نكته بسيار مهمّي است. شايد در طول دوازده، سيزده قرن، در همين دنياي اسلام، حكومتهايي سرِ كار آمدند كه اسم پيغمبر اكرم را با عظمت مي آوردند و خودشان را خليفه پيغمبر مي دانستند. اگر كسي مي گفت شما خليفه پيغمبر نيستيد، حاضر بودند حتّي او را به قتل برسانند. مي گفتند ما خليفه پيغمبريم. از خلفاي بني اميّه بگيريد تا خلفاي بني عبّاس كه حدود پانصد، ششصد سال حكومت كردند، تا خلفاي فاطمي در مصر و شمال آفريقا؛ بعد هم خلفاي عثماني كه تا همين جنگ بين الملل اوّل در آسياي صغير - يعني تركيه فعلي - حكومت مي كردند و مركز حكومتشان آن جا بود و همه اين كشورهاي عربي هم تقريباً تحت حكومت آنها بودند، همگي خود را خليفه پيغمبر مي خواندند. بعضي از آنها از اين هم قدم بالاتر مي گذاشتند و مي گفتند خليفةاللَّه: ما خليفه خداييم؛ جانشين خداييم! اين اسمشان

بود؛ اما عملشان چه بود؟ عملشان، عمل به همان رسوم حكومتهاي پادشاهيِ ستمگرانه اي بود كه قبل از آنها هم در دنيا بود؛ در زمان آنها هم در نقاط ديگر دنيا بود؛ بعد از آنها هم تا امروز در همه جاي دنيا چنين حكومتهايي بوده است. اسم، خلافت پيغمبر بود، اما رسم و عمل و رفتار، چيز ديگري بود. اينها چه كساني هستند؟ اسم مناسب اينها چيست؟ منافق؛ يعني كسي كه ادّعاي چيزي را مي كند، وعده چيزي را مي دهد، پرچم چيزي را بلند مي كند؛ اما در رفتار خود، در عمل خود و در راه خود، ملتزم و پايبند به آن چيز نيست. يك چيز ديگر، يك راه ديگر و يك عمل ديگر بر رفتار و گفتار او حاكم است؛ اين مي شود منافق. ما مي خواهيم اين طوري باشيم؟ آيا ما مي خواهيم پرچم ولايت علوي و حكومت علوي و پيروي اميرالمؤمنين را بلند كنيم، اما حكومت خود را با مكتبهايي كه با راه علي، با فكر علي و با منطق اميرالمؤمنين صد در صد مخالفند، تطبيق دهيم؟ حالا بعضي صد در صد، بعضي نود درصد، بعضي هشتاد درصد، مخالفند و اساس كارشان اساس ديگري است. لذا ما بيش از همه بايد پايبند به آن باشيم كه الگوي علوي را بشناسيم و آن را ملاك قرار دهيم. الگوي علوي در حكومت چيست؟ شاخصه هايي دارد كه اين شاخصه ها بايستي رعايت شود. مردم هم بايد به ما نگاه كنند، ببينند اگر شاخصه هاي حكومت علوي را رعايت مي كنيم - حالا به قدر توانايي خودمان - آن وقت قبول كنند كه ما حكومتي در راه علي هستيم. اگر ديدند ما آن شاخصه ها را

رعايت نمي كنيم يا عكس آنها عمل مي كنيم - بحث اين نيست كه قدرت ما كمتر از علي است و اراده دنبال كردن آن راه را نداريم - آن وقت گفتار ما و ادّعاي ما را قبول نكنند و بگويند نه، اين حكومت علوي نيست؛ اين حكومتِ ولايت اميرالمؤمنين نيست. ملاك اينهاست. اينها را بايستي مورد توجّه قرار داد. حالا اين شاخصه ها چيست؟ البته اگر بخواهيم شاخصه هاي حكومت اميرالمؤمنين را بيان كنيم، شايد ده شاخصه مهم را بشود بيان كرد. چند شاخصه اينهاست كه من عرض مي كنم: اوّل، پايبنديِ كامل به دين خدا و اصرار بر اقامه دين الهي. اين شاخصه اوّل است. هر حكومتي كه اساس كارش بر اقامه دين خدا نباشد، علوي نيست. در وسط جنگ - آنهايي كه در دوران دفاع هشت ساله، در ميدان بودند مي فهمند من چه مي گويم - در آن بحبوحه رزم كه هر رزمنده و هر سربازي همّتش اين است ببيند چطور مي تواند حمله كند و چطور مي تواند از خودش دفاع نمايد، يك نفر نزد اميرالمؤمنين آمد و مسأله اي راجع به توحيد پرسيد. گفت در «قل هواللَّه احد» اين كلمه «احد» يعني چه؟ حالا اين يك مسأله اصلي هم نيست. از اصل وجود خدا سؤال نكرد؛ يك مسأله فرعي را سؤال كرد. دوروبريهاي اميرالمؤمنين آمدند جلو كه مرد حسابي، حالا وقت اين سؤالهاست!؟ حضرت فرمود: «نه؛ بگذاريد جوابش را بدهم. ما براي همين مي جنگيم.» يعني جنگِ اميرالمؤمنين، سياستِ اميرالمؤمنين، جبهه بنديِ اميرالمؤمنين، خون دلهاي اميرالمؤمنين و همه خطوط اصلي اي كه در حكومت خود انتخاب مي كند، براي اين است كه دين خدا اقامه شود. اين يك شاخصه است. اگر در نظام

اسلامي و در جمهوري اسلامي كه به نام حكومت علوي خود را معرّفي مي كند، اقامه دين خدا هدف نباشد؛ مردم به دين خدا عمل بكنند يا نكنند؛ اعتقاد داشته باشند يا نداشته باشند؛ اقامه حقّ الهي بشود يا نشود و بگوييم به ما چه ربطي دارد - اگر اين طور باشد - اين حكومت علوي نيست. اقامه دين الهي، اوّلين شاخصه است و اين مادرِ همه خصوصيّات ديگرِ زندگي اميرالمؤمنين و حكومت اميرالمؤمنين است. عدالت او هم ناشي از اين است. مردم سالاري و رعايت مردم در زندگي اميرالمؤمنين هم مربوط به همين است. خصوصيت دوم و شاخصه دومِ حكومت اميرالمؤمنين عدالت است؛ عدالتِ مطلق. يعني هيچ مصلحت شخصي و هيچ سياست مربوط به شخص خود را بر عدالت مقدّم نمي كند. «أتأمرونّي ان اطلب النصر بالجور لا واللَّه(1)»؛ من حاضر نيستم پيروزي را از راه ظلم به دست آورم. ببينيد چقدر اين تابلو، تابلوِ درخشاني است؛ چه پرچم بلندي است. به شما مي گويند ممكن است در اين ميدان سياست، در اين ميدان مسابقه علمي، در اين ميدان انتخابات، در اين ميدان جنگ، پيروز شويد؛ اما متوقّف به اين است كه اين ظلم را انجام دهيد. كدام را انتخاب مي كنيد؟ اميرالمؤمنين مي گويد من اين پيروزي را نمي خواهم. من شكست بخورم عيبي ندارد، اما ظلم نمي كنم. همه اين حرفهايي كه راجع به اميرالمؤمنين درباره عدالت شنيده ايد، محورش همين عدالت طلبي مطلقِ اميرالمؤمنين است. عدالت براي همه و عدالت در همه شؤون؛ يعني عدالت اقتصادي، عدالت سياسي، عدالت اجتماعي و عدالت اخلاقي. اين يكي ديگر از معيارهاي حكومت اميرالمؤمنين است. تحمّلِ ظلم را نمي كند؛ خودش هم به ظلم تسليم نمي شود،

ولو مصالحش از دست برود. يكي از ظلمهاي بزرگ، تبعيض است؛ چه تبعيضِ در اجراي احكام، چه تبعيضِ در اجراي مقرّرات. اينها به هيچ وجه براي اميرالمؤمنين قابل قبول نيست. يك نفر از طرفداران پروپا قرص او كه تبليغاتچيِ بسيار ماهري است و دائماً به نفع او تبليغاتِ حق مي كند، مرتكب عمل خلافي مي شود و اميرالمؤمنين حدّ الهي را بر او جاري مي كند. طرفدار مذكور كه چنين انتظاري ندارد، مي گويد: يا اميرالمؤمنين! مني كه اين قدر طرفدار شمايم؟ مني كه اين قدر از شما دفاع مي كنم؟ حضرت مي فرمايد: بله، حُكمِ خداست. آن طرفداري اي كه از ما مي كني، ان شاءاللَّه قبول باشد، خيلي هم متشكّر؛ اما حكم خدا اين است. حدّ خدا را برايش جاري كرد؛ او هم گفت: خيلي خوب؛ حال كه اين طور است، سراغ دربار معاويه مي روم كه قدر مرا مي دانند! و رفت. يكي ديگر از خصوصيّات و شاخصه هاي حكومت اميرالمؤمنين تقواست. ببينيد؛ اينها هر كدام يك پرچم است، هر كدام يك علامت است. تقوا يعني چه؟ يعني آن شدّت مراقبتي كه انسان در اعمال شخصي خود از راه حق هيچ تخطّي نكند؛ اين معني تقواست. يعني كاملاً مراقب خود باشد. در دست زدن به پول مراقبت كند؛ در دست زدن به آبروي انسانها مراقبت كند؛ در گزينشها مراقبت كند؛ در طرد كردنها مراقبت كند؛ در حرف زدن مراقبت كند كه برخلاف حق سخني نگويد. يعني شدّت مراقبت. شما نهج البلاغه را نگاه كنيد، پُر است از اين مطالب. حالا متأسفانه در بين بعضيها معمول شده كه هر غلطي مي خواهند بكنند، به اسم اين كه اميرالمؤمنين اين گونه بود و اميرالمؤمنين اين طوري عمل مي كرد، انجام مي دهند.

به چه دليل؟ از كجا؟ اميرالمؤمنين در نهج البلاغه است. اميرالمؤمنين در روايات فراواني است كه از آن بزرگوار و اولاد طاهرينش باقي مانده است. كو اين چيزهايي كه بعضي مي گويند علي اين طور بود، علي آن طور بود!؟ نخير؛ علي آن است كه در نهج البلاغه است. شما نهج البلاغه را از اوّل تا آخر نگاه كنيد! سرتاپاي نهج البلاغه تحريضِ بر تقواست؛ دعوت به تقوا و پرهيزكاري است. تا انسان پرهيزكار نباشد نمي تواند اقامه دين خدا كند. آلوده داماني بد دردي است. آلوده بودنِ دل انسان به گناه، نمي گذارد انسان حقيقت را درك كند، چه برسد به اين كه دنبال حقيقت حركت كند.

يكي از شاخصه هاي حكومت اميرالمؤمنين، برخاسته از اراده مردم و خواست مردم است. «تغلّب» - يعني از راه غلبه و زور بر مردم حاكم شدن - در منطق اميرالمؤمنين نيست. با اين كه خود را بر حق مي دانست، اما كنار نشست، تا وقتي مردم آمدند، اصرار كردند، ابرام كردند، شايد گريه كردند، التماس كردند كه آقا شما بيا زمام امور ما را در دست بگير. آن وقت آمد و زمام امور مردم را در دست گرفت. خودش گفت كه اگر مردم نيامده بودند؛ اگر مردم اصرار نمي كردند، اگر اين طلب جدّي مردم نبود، من علاقه اي به اين كار نداشتم. قدرت در دست گرفتن و اعمال اقتدار، براي اميرالمؤمنين جاذبه اي ندارد. قدرت طلبي براي كساني جاذبه دارد كه مي خواهند خواهشهاي نفساني و هواهاي نفساني خودشان را ارضا كنند، نه براي اميرالمؤمنين. او دنبال تكليف شرعي است؛ دنبال اقامه حقّ است. مردم قدرت را به او سپردند، او هم قدرت را گرفت و بعد با اقتدار آن

قدرت را نگه داشت. آن جايي هم كه كساني با قدرت اسلامي او، با حكومت اسلامي او معارضه كردند، هيچ مجامله و ملاحظه اي نكرد. صحابه پيغمبرند، باشند! موجّهينند، باشند! سابقه جهاد در راه اسلام دارند، داشته باشند! با حكومت حق معارضه و مقابله كرده اند و بايد در مقابلشان با اقتدار ايستاد؛ و ايستاد! اين سه جنگ اميرالمؤمنين از اين قبيل بود. اينها شاخصه يك حكومت صحيح است. ما امروز اگر جمهوري اسلامي هستيم، اگر حكومت علوي هستيم، بايد اينها را رعايت كنيم. شما مردم هم اينها را بايد از ما بخواهيد. اقامه دين خدا را بايد بخواهيد. اين كه ما نگاه كنيم ببينيم شرق و غرب در مفاهيم حكومتي و مفاهيم سياسي حرفشان چيست، آنها چه مي گويند، ما هم سعي كنيم خودمان را آن طور تطبيق دهيم، اين مثل همان خلافت عثمانيهاست، مثل خلافت بني اميّه و بني عبّاس است. آنها هم اسمشان خليفه پيغمبر بود؛ اسمشان حاكم اسلامي بود؛ اما رسم و عملشان حكومت كسري و قيصر و حكومت پادشاهان بود. همان طور كه آنها عمل مي كردند، اينها هم همان طور عمل مي كردند. اسممان حكومت علوي و حكومت اسلامي باشد، بعد برويم سراغ سرمايه داري غرب، سراغ حكومتي كه سرمايه داران و كمپاني داران و زشت روترين ظالمان و ستمگران عالم آن را اداره مي كنند؟! اين درست است؟ اين همان نفاق خواهد شد. پرچمي را با يك نامي بلند كنيم، آن وقت در زير اين پرچم سراغ چيزهاي ديگر برويم!؟ امروز در نظام اسلامي، همه كارگزاران حكومت، از پايين تا بالا؛ از رهبري - كه خدمتگزار همه است - از رئيس جمهور، از وزرا، از مسؤولين قضايي، از نمايندگان مجلس

و از مديران گوناگوني كه در اكناف كشور هستند، بايد همّتشان اين باشد كه دين خدا را اقامه كنند، عدالت را احيا كنند، تبعيض در اجراي مقرّرات را از ميان بردارند، بيشترين توجّهشان به طبقه محروم و مستضعف و فقير باشد - همچنان كه اميرالمؤمنين بود - شعار تقوا را شعار شخصي و عمومي خودشان قرار دهند؛ اين وظيفه ماست. اين كه دنيا اين طور حكومت را مي پسندد يا نمي پسندد، اين براي ما معيار و ملاك نيست. جهت، اين است، سمت و سو، اين است. البته زمانه روز به روز پيچيده تر مي شود؛ ارتباطات انساني روز به روز دشوارتر و پيچيده تر مي شود؛ اِعمال عدالت و اقامه حق كار آساني نيست؛ اما هدف اين است و اين است كه مردم را خوشبخت مي كند؛ اين است كه سعادت مردم را تأمين مي كند؛ اين است كه فقر و تبعيض را از بين مي برد؛ اين است كه ريشه فساد را در جامعه مي كَند. والّا اگر اين نباشد، حكومتهاي جائرِ دنيا دم از حقوق بشر مي زنند ولي زشت ترين كارها را عليه حقوق بشر انجام مي دهند. عراق را به جرم اين كه سلاح شيميايي مصرف كرده است، مورد تهاجم قرار مي دهند؛ در حالي كه سلاح شيميايي را خودشان به او دادند! خودشان او را تشويق كردند! آن وقت كه او سلاح شيميايي مصرف كرد، چشم را روي هم گذاشتند! اينها عادلند؟! اينها طرفدار حقوق بشرند؟! اينها از انسانيت چيزي سرشان مي شود؟! به نام مبارزه با ترور، مي خواهند دنيا را به آتش بكشند. زشت ترين و فجيعترين نوع ترور، امروز در اراضي مقدّس فلسطين جاري است؛ نه فقط اخم نمي كنند بلكه تشويق هم مي كنند؛

از آن دفاع مي كنند؛ آن را لازم مي دانند! اينها حكومتهايي هستند كه انسان از اينها تقليد كند؟! اينها همان مفاهيمي است كه در زير نام دمكراسي، در زير نام ليبراليزم، در زير نام حقوق بشر و در زير نام آزادي، در حال جريان است. ما بياييم دنباله رو آنها شويم، همان مفاهيم را بگيريم، آن وقت چه كار كنيم؟! مثل خودِ آنها به ظلم عمل كنيم و آن وقت اسم عدالت را بياوريم؟! اين غير از نفاق چيز ديگري است؟! امروز بشريت در رنج است؛ امروز بشريت از يك تبعيض بزرگ رنج مي برد؛ بشريت از يك ظلم بزرگ به جان مي آيد. اين ظلم بزرگ را همين قدرتمندان مي كنند؛ دستشان هم پرچم حقوق بشر است! يعني نفاق محض. از اينها بايد تقليد كرد؟! در مقابل اينها بايد رودربايستي داشت؟! مفاهيم اينها را بايد گرفت و به جاي مفاهيم علوي و اسلامي گذاشت؟! نه؛ اين غلط است. راه درست براي كسي كه پيرو اميرالمؤمنين است، اين است كه شاخصه هاي حكومت علوي را در نظر داشته باشد؛ همان اندازه اي كه مي تواند و قدرت دارد، طبق آنچه كه ساز و كارهاي جهاني اقتضاء مي كند - دوران صنعت و صنعتهاي پيچيده و روشهاي فوق مدرن صنعتي و اينها اقتضائاتي دارد - اينها را رعايت كند تا آن جهتگيري يك سر سوزن منحرف نشود. اين مي شود يك انسان والا؛ مي شود يك حاكم علوي. چنين جامعه اي قدرتمند مي شود؛ چنين جامعه اي پولادين مي شود؛ جامعه اي كه مردمش راست بگويند و از مسؤولانشان راست بشنوند؛ آنچه را كه وعده مي دهند، آنچه را كه مي گويند، آنچه را كه به عنوان پرچم بلند مي كنند، همان را عمل مي كنند

و «لِم تقولون مالاتفعلون(2)» نباشند. اين، آن روش درست است و اين به بركت اميرالمؤمنين ممكن است. ادّعاي من اين است كه ما توانسته ايم در حدّ قدرت معقولِ انسانهايي در حدّ انسانهاي ضعيفي مثل ما، علي رغم همه دشمنيهاي جهاني، اين راه را ترسيم كنيم و اين شاخصها را به دنيا نشان دهيم. علّت جاذبه اي كه امروز نام مبارك امام رضوان اللَّه عليه و نام جمهوري اسلامي در دنيا دارد، همينهاست؛ چون توانسته ايم اين شاخصه ها را در رفتار حكومت اسلامي ثبت كنيم. البته مزاحمت مي كنند، مخالفت مي كنند، اذيّت مي كنند؛ اما تنها راه مقابله با مزاحمتها و اذيّتها و كارشكنيها، استقامت و ايستادگي است. ملت ايران بحمداللَّه ايستاده است. بخصوص جوانان با اراده و مؤمن ما ايستاده اند؛ ما هم به فضل الهي ايستاده ايم. اين امواج جهاني و اين تبليغات گمراه كننده نخواهد توانست ما را تسليم خواسته هاي آنها كند. آنها مي خواهند اين نظام هم مثل نظامهاي دست نشانده آنها تسليم خواست آنها شود و براي اِعمال سلطه ديكتاتوري بين المللي امريكا و اشباه امريكا راه را باز كند. اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند به بركت روح مطهّر اميرالمؤمنين و شأن و مقام والاي آن بزرگوار، اين ملت عزيز را روزبه روز به اهداف علوي نزديكتر كند؛ حكومت ما را روز به روز به حكومت علوي نزديكتر كند. خداوند ان شاءاللَّه ادعيّه حضرت بقيةاللَّه ارواحنا فداه را شامل حال شما و همه ملت ايران گرداند و ما را از سربازان آن حضرت در حضور و غيبتش قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) تحف العقول، ص 185 2) صف: 2

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار جمعى از برگزيدگان المپيادهاى جهانى و كشورى و افراد ممتاز

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جمعي از برگزيدگان المپيادهاي جهاني و

كشوري و افراد ممتاز آزمونهاي سراسري سال 80 و 1381 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اين جلسه كه جمعي از جوانانِ هوشمند و نخبه ما در يك فضاي صميمي گرد آمده اند و شايد مهمترين مطالبي كه به نظرشان مي رسيده تا در اين جلسه مطرح كنند، آنها را بر زبان مي آورند، براي من جلسه خيلي شيريني است. از نظر من، تشكيل اين جلسه، بر اساس يك هدف نمادين است. ما مي خواهيم با اين كار، به علم و هوشمندان و نخبگان جامعه احترام كنيم تا شاخصِ ميان يك فكر و ذهنِ با ضريب هوشي بالاتر، يك شاخص ممتاز در كشور محسوب شود و در واقع يك حالت مسابقه، شوق، حركت عمومي و از سويي تكريم و احترام نسبت به اين پديده و اين حقيقت، به وجود آيد. شما نمونه اي از كساني هستيد كه ما مي خواهيم در جامعه اعلام شود كه نظام اسلامي و مسؤولان و حركت كلّي كشور به اينها احترام مي گذارد. اين همان فرهنگ سازي اي است كه در زبان و ذهن بعضي از شما عزيزان بود. البته اين جلسه براي من فوايد بزرگ ديگري هم داشت و دارد؛ همچنان كه در اغلب جلساتي كه من با جوانان دارم، اين بهره را مي برم. من با دقّت به حرفهاي شما گوش كردم. شما الان به مسائلي توجّه مي كنيد كه دغدغه هاي اصلي من هم همانهاست. شما به اهميت دادن به علوم پايه، به علوم محض، به پژوهش، به فراهم آوردن بستر مناسب براي رشد علمي و فكري، به استفاده دانش در همه جاي جهان و مخلوط نكردن بهره مندي از دانش ديگران با بهره مندي از همه فرآورده هاي فرهنگي آنها اشاره كرديد. اينها همان حرفهايي است

كه در مواجهه با جوانان و دانشجويان و قشر دانا و هوشمند جامعه، دغدغه هاي اصلي مرا تشكيل مي دهد. خدا را شكر مي كنم كه مي بينم همان چيزهايي كه در ذهن من وجود داشته و در مجامع دانشگاهي و با مسؤولان دانشگاهي و با جوانان با اين نيّت مطرح مي كردم كه در ذهنها گسترش پيدا كند و به مطالبات عمومي تبديل شود، نتيجه بخش شده است. يعني شما هوشمندان، همان چيزهايي را مي خواهيد كه ما مي خواستيم شما آنها را بخواهيد. در مورد كارهايي كه بايد براي نخبگان جامعه انجام گيرد، يك نكته را عرض كنم. البته در همه مجموعه هاي اجتماعي، برنامه ريزيهايي براي قشر متوسّط و عمومي مي شود و چاره اي هم نيست. برنامه ريزيهاي عمومي را نمي شود با محاسبه نخبگان انجام داد؛ ليكن اين حركت تحصيلي و كاري، بتدريج به نقطه اي مي رسد كه بايد براي نخبگان حساب ويژه اي باز كرد. در برنامه ريزي براي نخبگان، هدف ما بايد چه باشد؟ البته هدف نبايد به هيچ وجه تحقيرِ غيرنخبگان باشد؛ چون غيرنخبگان ممكن است كارهايي انجام دهند كه بسيار برجسته و ممتاز و والا باشد؛ اين بديهي است. اما يك جامعه بدون دارا بودن استخوان بنديهاي ذهنيِ قوي، در حركت جهاني نخواهد توانست از سربالاييهاي دشوار و پيچهاي سخت عبور كند. بنابراين، جامعه همچنان كه به بدنه فكري نياز دارد، به نقطه ممتاز فكري هم نياز دارد. بنابراين اگر هوشمنداني در جامعه هستند كه از لحاظ ذهني نخبه اند، اينها مي توانند به پيشرفت علم و فرهنگ و هنر و كار و پيشرفت هر چيزي كه جامعه به آن نياز دارد، كمك كنند. بنابراين، منهاي اين كه ما بخواهيم غيرنخبه را مورد تغافل قرار دهيم، بايد براي نخبگان،

حسابي باز كرد. ممكن است به نظر بيايد اين يك تبعيض است؛ اما تبعيض همه جا غيرعادلانه نيست؛ گاهي اوقات تبعيض، عين عدالت است. اين حساب باز كردن براي نخبگان، عين عدل است؛ به خاطر اين كه ما بايد نخبه و هوشمند را در حدّي كه مي تواند رشد كند، رشد بدهيم. هدف ديگري كه در خصوص برنامه ريزي براي نخبگان وجود دارد، اين است كه اينها احساس كنند مي توانند از استعداد خود استفاده نمايند؛ احساس بن بست نكنند. صحبت فرار مغزها مي شود. فرار مغزها ابعاد گوناگوني دارد. يك بُعد بسيار زشت و بد آن اين است كه بيگانگاني مي خواهند بيايند از ثروت مليِ انسانيِ يك كشور سوء استفاده كنند. كشوري انسانهايي را پرورش دهد و استعدادهايي را - با همه عوامل به وجود آورنده استعدادهاي درخشان - به وجود آورد و به قول دوستمان اين را در طبق اخلاص بگذارد و به ديگران بدهد؛ ديگران هم بيايند با صرف پول - كه غالباً زحمت ديگري هم نمي كشند - اين ثروت را به ثَمَن بَخْس از اين ملت بگيرند و او را محروم كنند؛ اين، بُعد بسيار بد و دردناك قضيه است. بُعد ديگري هم وجود دارد كه البته به اين بدي نيست؛ اما آن هم في نفسه خوب نيست. آن اين است كه جوان نخبه اي احساس كند كه در محيط خارج از كشور، زندگي به او راحت تر و خوشتر مي گذرد و دغدغه اش كمتر است؛ شغل بهتري پيدا مي كند و امكانات تحصيليِ بهتري دارد. بنابراين، اين جا را رها كند و برود. اين هم بُعدي از ابعادِ نامطلوب اين كار است. بُعد ديگري در اين كار وجود دارد و آن، عشقِ

به علم است. من يكي دو سال پيش از اين به جماعتي از جوانان كه اين جا بودند، در خصوص رفتنِ نخبگان به خارج از كشور گفتم: مي شود اسم اين را مهاجرت نخبگان براي تكميل خود و استفاده از امكانات موجود دنيا گذاشت؛ منتها با اين نيّت كه اين تكميل، براي كشورشان و مردمي كه آنها را پرورش دادند و به آنها خدمت كردند، باشد. برخي از دوستان گفتند كه اسلام افراد را به طلبِ علم تحريض كرده و بايد طلبِ علم كرد. هر جاي دنيا كه علمي وجود دارد و مي توان از آن استفاده كرد و براي رفتن ما محذوري وجود ندارد، بايد رفت و علم را براي ملت و كشوري كه متعلّق به آن هستيم، به دست آورد. بنابراين تلاش براي نخبگان، يك هدفش بايد اين باشد كه آنهايي كه احساس مي كنند نمي توانند در اين جا دست و پاي علمي بزنند، پر و بال علمي باز كنند و ببينند مي توانند. بايد براي اينها كارهايي انجام گيرد و - به قول يكي از شما - برنامه ريزي شود. با برنامه ريزيِ منظّمي بروند معلومات را ياد بگيرند و برگردند. اينها كارهايي است كه بايد صورت گيرد؛ ما اين را از دوستانمان در دولت خواسته ايم؛ خود آنها هم اظهار كرده اند كه به اين كارها، هم در زمينه پژوهش و هم در زمينه حمايت و پشتيباني نخبگان، علاقه مندند. شما كه از استعدادي برخوردار هستيد و فرض هم مي كنيم كه ان شاءاللَّه امكانات براي تكامل و تعاليِ علمي و فكري شما فراهم شود و بتوانيد در همان رشته هايي كه مورد علاقه تان است، كار علمي بكنيد، همّتتان بايد به چه چيزي گماشته شود؟

آن چيزي كه به نظرم از همه مهمتر مي آيد، اين است كه همّت جامعه علمي ما بايد به توليد علم گماشته شود. ما نبايد به ترجمه و فراگيري اندوخته هاي ديگران اكتفا كنيم. نه اين كه فرا نگيريم؛ هيچ كس نمي گويد از ديگران فرا نگيريم؛ چرا، بايد فرا گرفت؛ ليكن علم را بايد توليد كرد. ما اين مشكل تاريخي را داريم و متأسّفانه اين مشكل در حكومتهاي وابسته و فاسد پيشينِ اين كشور ريشه دارد و بلايي است كه از صدوپنجاه سال پيش بر سرِ ما آمده و بايد خود را بتدريج از اين بلا رها كنيم. آن اين است كه از اوّلي كه پرتو علمِ جديد در اين كشور افتاد، نخبگان آن روز كشور، به فكر ترجمه افتادند. نه فقط ترجمه آثار علمي، بلكه حتّي فكر و انديشه ترجمه اي؛ همه چيز به صورت ترجمه از آنچه ديگران انجام دادند و خود را در چارچوب قالبهاي آنها درآوردن. اين گروه، مطلقاً جرأت ايجاد يك فضاي جديد علمي را به خود ندادند. نه فقط گفتند علم را از آنها بگيريم، بلكه معتقد بودند بايد فرهنگ و اخلاق و تفكّرات و عقايد سياسي و اجتماعي را هم از آنها بگيريم! بدترين مشكلِ يك كشور اين است كه تمدّن و هويّت خود را فراموش كند. ما بايد امروز در صدد ساختن تمدّن خود باشيم و باور كنيم كه اين ممكن است. در تبليغات گذشته اين كشور در خصوص ناتواني ايراني و توانايي غربيها آن قدر مبالغه شده كه امروز اگر كسي بگويد ما كاري كنيم كه غربيها به علم ما احتياج پيدا كنند، مي بينيد كه در دلها يك حالت ناباوري به

وجود مي آيد: مگر چنين چيزي ممكن است؟ بله؛ من عرض مي كنم مي شود. شما همت كنيد پنجاه سال ديگر اين طوري شود. البته اين چيزها در كوتاه مدّت اتفاق نمي افتد؛ اما اگر شما امروز در راه درست قدم برداريد، هيچ اشكالي ندارد كه پنجاه سال ديگر، جهت اتوبان علم - كه امروز يكطرفه و از يك سو به سوي ديگر است - يا دو طرفه شود، يا يكطرفه و از اين سو به آن سو شود؛ چه مانعي دارد؟ مگر يك روز اين طور نبود؟ يك روز علم را غربيها از شرق و از همين ايران گرفتند. پايه گذار بسياري از علومي كه امروز در دنيا رايج است، ايرانيها هستند. در رياضي، فيزيك، پزشكي، نجوم و بسياري از علوم ديگر، ايرانيها پايه گذار بودند. اصلاً رنسانسِ اروپا بر اساس ترجمه هايي كه در كشورها و مناطق اسلامي انجام گرفته بود، صورت گرفت. ما مي توانيم اين را تصوّر كنيم كه يك روز ايران توليد كننده خلاقّ علم شود. امروز همه همّت ما اين است كه نه فقط علم را، بلكه فرآورده هاي علمي و فناوري و خرده فناوري را از آنها ياد بگيريم و آن را در اين جا تقليد كنيم. اين كاري نيست كه يك ملت بايد به آن همّت بگمارد. البته اين كارها بايد بشود و چاره اي نيست. وقتي انسان چيزي را ندارد، آن را از كسي كه دارد، مي گيرد. وقتي ساخت آن را بلد نيست، از كسي كه آن را بلد است، ياد مي گيرد - در اين شكّي نيست - اما بايد راه نو و فكر نو و بن بست شكني را وجهه همّت خود قرار دهد. من دو سه سال پيش در يك اجتماع

دانشجويي در يكي از دانشگاهها گفتم: امروز ما به جنبش نرم افزاري احتياج داريم. يك جنبش و يك حركت و يك تلاش عمومي لازم است. اين تلاش عمومي، فقط وابسته به مديريّتها نيست. شما ناگهان با خودتان فكر نكنيد كه مديريّتها نمي كنند، پس چطور مي شود؛ همه اش مربوط به مديريّتها نيست. خواست و اراده شما - يكي از شما بچه هاي عزيز گفتيد عشق؛ بله، عشق - عاشقانه كار كردن و با عشق دنبال علم و تحقيق رفتن و خواستن، اينها نقش دارد. اين قلّه هاي علمي اي كه شما در دنيا مشاهده مي كنيد، هميشه با رفاه همراه نبوده است. البته علم با خودش رفاه و سيادت سياسي و برتري نظامي مي آورد؛ در همه بخشهاي اقتصادي و سياسي نفوذ كلمه ايجاد مي كند؛ پول يك كشور را تقويت مي كند و اقتصاد يك كشور را رونق مي دهد. اينها همه هنرهاي علم است؛ اما وقتي خود علم مي خواهد به وجود آيد، لزوماً در بستري از رفاه و راحتي و لذّت و چرب و شيرينهاي دنيا به وجود نمي آيد. يكي از دوستان اسم ژاپن را آوردند. مي دانيد ژاپن در چه شرايطي به دنبال علم رفت و دانشمندان و صنعتگران ژاپني در چه شرايط سختي كار كردند؟ امروز ژاپن در دنيا در قلّه علمي قرار دارد. الان خيلي از كارهايي كه شما مي بينيد امريكا در اين منطقه مي كند - مسأله عراق و امثال آن - و ظاهر صددرصد سياسي دارد، باطنش در جهت رقابت با امثال ژاپن و چين است كه مثل يك غول جلو مي آيند؛ يعني در واقع، دعوا، دعواي اصولي و بنياني است؛ منتها ميدانهاي دعوا، به اقتضاي زمان تغيير پيدا مي كند. حضور

در يك منطقه نفت خيز و تصرّف نفت يك كشور غنيِ نفتي - كه عراق باشد - و سررشته داري امور نفت در آينده، كه در صنعت دنيا خيلي مؤثّر است، چيزهايي است كه مي تواند به دست آوردن ثروت را به دنبال داشته باشد. امريكاييها هميشه از جنگ براي به دست آوردن پول استفاده كرده اند. هميشه جنگ و حالت جنگي در دنيا براي آنها پول آور و پولساز بوده است؛ براي اين كه بتوانند عقب ماندگيهاي علميِ نسبيِ خود را در مقابل رقباي بالقوّه و تازه نفس جبران كنند! وقتي بنا باشد علم در جامعه رشد پيدا كند، البته مسؤولان بايد امكانات را فراهم كنند. حرفي كه من مي زنم، به شما مي گويم؛ من به آقاي دكتر «معين» و دوستان دولت و وزارت، چيز ديگري مي گويم؛ به آنها مي گويم بايد كمك كنند؛ بارها هم صحبت كرده ايم. اما به شما عزيزان خودم كه مثل فرزندان من هستيد، عرض مي كنم: دنبال توليد علم، ژرف بيني و ژرف يابي در علم باشيد. حال كه هوش و استعداد و آمادگي ذهني داريد، همّت را به اين كار بگماريد. به اين كه چارچوبهاي عادّي را ياد بگيريد، يا در فلان چيز - به قول شما - نمره بياوريد، فكر نكنيد؛ به علم فكر كنيد. البته اين، فرهنگ حمايت از علم و پژوهش و كارهاي مديريّتي را لازم دارد. اما عامل ديگري كه ممكن است حتّي بر عوامل قبلي غلبه كند، ميل و علاقه و اراده و خواست شماست. همّت كنيد كشور را از لحاظ علمي بسازيد. مخاطب من، جمع معدود شما نيست. نخبگاني در رديف شما در كشور هستند كه يا قبل از شما بوده اند و يا بعد از شما

خواهند آمد. نخبگان علمي در هر رشته اي كه هستند، بايد براي تقويت و توليد علم در داخل تلاش كنند. اين كشور بحمداللَّه از اين امكانات برخوردار است. امروز به بركت انقلاب، راه انديشيدن باز شده است؛ اما يك روز بود كه اصلاً چنين اجازه اي داده نمي شد. شما ببينيد قبل از انقلاب، در همين محيط دانشگاهي كشور، اصلاً اين فكر راه نداشت كه يك ايراني ممكن است بتواند در ساختن علمي كشور خود، با استقلال حركت كند. بعضي از شما دوستان گفتيد و درست هم گفتيد كه برنامه هاي علمي و تحصيلي و آموزشي در كشور ما چيزي بود كه ديگران براي كشوري كه بايد هميشه از آن استفاده كنند و آن را استثمار نمايند، طرّاحي كرده بودند و همان عمل مي شد. فرهنگي هم در كنارش وجود داشت؛ فرهنگ وابستگي علمي و عملي به غرب و بزرگ انگاشتن غرب؛ به طوري كه اصلاً نمي شود به سايه او رسيد؛ چه برسد كه به خود او رسيد و اصلاً او را عقب گذاشت. انقلاب آمد اينها را به هم زد. امروز در اين كشور، نخبه پروري و راه يافتن به المپيادهاي جهاني مشاهده مي شود. البته اينها ضايعاتي هم دارد كه دوستمان اشاره كردند: معرفي كردن چهره ها و آسان كردن كار دستگاههاي پولساز و كمپانيهايي كه دنبال فكر و ذهن و مغزِ كارآمد هستند تا آنها را بربايند؛ اما اين حركت به خودي خود يك حركت علم پروري در جامعه ما بود؛ نشان دهنده جرأت و جسارت كشور و طبقه جوان ما بود؛ براي اين كه بتوانند در ميدانهاي علمي، خود را نشان دهند و اثبات كنند كه مي توانند. نكته آخر اين است كه

پيشرفت علمي و اقتباس علمي - كه من به اقتباس معتقدم؛ اما به ترجمه محض و اكتفاي به ترجمه، معتقد نيستم - كاري لازم است و اسلام هم ما را به اين، امر مي كند. به هرحال گرفتن علم از ديگران، با گرفتن فرهنگِ ديگران اشتباه نشود. اين مغالطه بزرگي است كه كسي بگويد علم غربيها خوب است، پس فرهنگ و سيستم زندگي و اخلاقشان هم خوب است؛ نه، اينها با هم ملازمه اي ندارد. علمشان خوب است؛ اما اين علم، پروريده و ساخته اين فرهنگ نيست؛ حتّي اين فرهنگ به اين علم ضرر هم مي زند. علم، موّلدها و عناصر به وجودآورنده خاص خود را دارد؛ بايد آنها را پيدا كرد. فرهنگ بي بندوباري، بي ديني، خودپرستي، گرايش به پول و مادّه و اصيل دانستن مادّيگري و ارزشهاي مادّي، فرهنگهاي غلطي است كه امروز غرب دچار اينهاست. اگر آن مردم، پارسا و صالح و نيكوكار و كم اعتنا به زخارف دنيا بودند، اين دانش براي دنيا مفيد مي شد؛ همچنان كه در دوره شكوفايي اسلامي در قرن چهارم و پنجم و ششم هجري، برجستگان علمي اي به وجود آمدند و دانش را به اوج قلّه آن روز رساندند و به هيچ وجه فرهنگي كه امروز در غرب رايج است - فرهنگ بي بندوباري و بي ديني و امثال اينها - بر آنها حاكم نبود؛ مثل ابن سيناها، محمّدبن زكريّاي رازيها، خوارزميها و ديگران. اينها در فرهنگي مثل فرهنگ غرب رشد نكردند؛ همچنان كه دانشمندان بزرگ غرب و كساني كه دانش غرب را پايه گذاري كردند، هرگز در چنين فرهنگي رشد نكردند. بنابراين پيشروي و برتري علمي غرب را به هيچ وجه به معناي برتري فرهنگ غرب ندانيد. فرهنگ اسلامي، فرهنگ ارزشمندي است

كه براي يك جامعه و يك مجموعه انساني، بالاترين ارزشها را دارد و مي تواند يك جامعه را حقيقتاً سرافراز، خوشبخت، عزيز و پيشرو كند؛ منتها ما در قرنهاي متمادي به فرهنگ اسلاميِ خود عمل نكرديم. از اسلام، يك مشت عمليّات فردي را - كه بعضي از آنها آميخته به چيزهاي غلط و احياناً خرافي بود - رايج كرديم. مسؤولان و مديران كشور هم در آن دوران انسانهاي شهوتران، عيّاش، فاسد و بي فكري بودند؛ اگر عرضه اي هم به خرج دادند، عرضه شان در اين بوده كه بتوانند كمربند حكومتيِ خود را محكم نگه دارند؛ اما كاري نكردند. ما چند قرن به اين مشكل مبتلا بوديم. در يكي دو قرن اخير نيز از همه جهت وضع ما بد بود؛ به خاطر اين كه رقيب قدرتمندي مثل غرب و اروپاي استعماري به وجود آمد كه به اين اكتفا نكرد كه بنشيند و نگاه كند؛ تهاجم كرد و تهاجم او با مانعي مواجه نشد؛ وضعي پيش آمد كه همه شاهد آن هستيم. اميدوارم ان شاءاللَّه خداوند شما را موفّق بدارد. از خداي متعال كمك بخواهيد. مشكلاتي كه در مورد مسائل رفاهي و كمك آموزشي و كمك پژوهشي ذكر كرديد، رسيدگي مي شود. پيشنهادهايي هم كه مطرح شد، پيشنهادهاي خوبي است. ديدم آقاي دكتر معين يادداشت مي كنند. آقاي دكتر معين در مجموعه وزارت و دولت، اينها را مورد ملاحظه جدّي قرار دهند. آن نكته اي هم كه يكي از دوستان درباره سربازي مطرح كردند، به نظرم فكر خوبي است. شما همين پيشنهاد را مكتوب كنيد و به من بدهيد تا بگويم روي آن كار كنند؛ شايد همان طور بشود. خلاصه آن پيشنهاد اين است كه نخبه هايي كه بناست

به سربازي بروند، در بخشهاي پژوهشيِ موجود در نيروهاي مسلّح - چه ارتش و چه سپاه - مشغول كارهاي پژوهشي شوند. البته پيشنهادهاي ديگري هم شبيه اين قبلاً به من شده بود. من شنيدم در اردوي شما هم پيشنهادهايي مطرح شده است. به هرحال من آماده هستم كه در اين زمينه به دانشجويان - كه البته اين مربوط به دانشجويان پسر است - كمك لازم را بكنم. بقيه چيزهايي هم كه مطرح كرديد، بايد به دست اهتمام و پيگيري سپرده شود و دنبال گردد تا ان شاءاللَّه اين كارها صورت گيرد. شما در واقع در زمينه پژوهش و مانند آن، پيشنهادهاي سازنده اي را به طور مدوّن به من نداديد. البته بحثهاي خوبي كرديد؛ اما اين كه چه كار مي شود كرد، فقط يكي از دوستان پيشنهادي كردند و آن اين بود كه يك جمع مشاوره اي به وجود آيد. البته اين جمع مشاوره اي خوب است. من الان هم در زمينه هاي مختلف، بخصوص در زمينه مسائل دانشگاهها و مسائل علمي كشور، از اشخاص صاحب صلاحيت، خيلي مشورت مي گيرم. البته مشاوره خيلي معجزه نمي كند؛ شما بياييد خودتان فكر كنيد. براي همين جنبش نرم افزاري اي كه من گفتم، بنشينيد پيشنهاد تدوين كنيد. عجله هم نمي كنيم - يعني نمي گوييم ظرف يك يا دو ماه به ما پيشنهاد بدهيد - بنشينيد فكر كنيد و يكي دو سال ديگر قراري بگذاريد و باز پيش ما بياييد و بگوييد پيشنهاد ما اينهاست؛ يعني حقيقتاً به راهكارهاي عملي برسيد. از آنچه كه به عنوان پيشنهادِ ناشي از لمس واقعيّتها به ما داده شود، كاملاً استقبال مي كنيم و همّت مي كنيم كه ان شاءاللَّه آنچه ممكن است، تحقّق پيدا كند. اميدواريم خداوند

به شما كمك كند تا بتوانيد براي آينده كشورتان مفيد واقع شويد و همان كساني باشيد كه گردونه علم را در كشور پيش مي برند و آن را به نقطه مطلوب خود مي رسانند. ان شاءاللَّه مسؤولان هم بتوانند هرچه بيشتر امكان پيشرفت شما را فراهم كنند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مسؤولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اكرم(ص)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اكرم(ص) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اين عيد بزرگ را به همه امّت اسلامي و به ملت شريف ايران و به حضّار محترم اين مجلس، بخصوص ميهماناني كه از كشورهاي اسلامي ديگر در اين جلسه تشريف دارند، تبريك عرض مي كنم. بعثت نبيّ اكرم براي بشر آغاز راه نوي بود. دنياي محيطِ بر آن پيام و محل پيدايش اين پيام، دنياي بسيار بد و غير قابل تحمّلي بود؛ دنياي گرايش و جذب مادّيات شدن، دنياي خوي حيواني، دنياي بي مهاريِ قدرتمندان و زورمندان و زورگويان، دنياي تبعيض و فساد و ظلم و شهوترانيِ بي بندوبار. اين وضعيت، مخصوص منطقه حجاز نبود؛ آن دو دولت بزرگي هم كه منطقه عربستان را احاطه كرده بودند - يعني ايران ساساني و امپراتوري روم - دچار همين مشكلات بودند. جاهليّتي كه در زمان ظهور اسلام، زندگي مردم را زير فشار قرار داده بود، جاهليّت فراگيري بود. در آن روز، فتنه هاي طاقت فرسا براي انسان، در همه مناطقي كه محيط به منطقه عربستان بود، وجود داشت. علم هم بود، تمدّن هم - به فراخور زمان خودشان - بود، نظم و ترتيب حكومتهاي سلطنتي و تشريفات هم بود، انضباطهاي ناشي از قدرت مطلقه هم در آن كشورها وجود داشت؛ اما آنچه نبود، نور انسانيت و

فضيلت بود. آنچه نبود، درست همان چيزي بود كه بشر به آن نياز قطعي دارد؛ يعني محيط فضيلت انساني، محيط رحم و مروّت و محيط عدالت. آنچه مردمِ آن روز كم داشتند، عدالت بود؛ اين بود كه ضعيف زيرِ دست و پاي قوي لگد مال نشود؛ اين بود كه خيراتِ روي زمين در دست يك عدّه از افراد خاص و قدرتمند متمركز نشود و ديگران از آن محروم بمانند. دردهاي بزرگ بشر اينها بود. زير نام حكومت ساساني هم كه بود، همين بود؛ زير نام امپراتوري روم هم كه بود، همين بود؛ منتها هر كدام به شكلي. در حجازِ آن روز هم كه زندگي بدوي وجود داشت، به شكل ديگري بود. بعثت اسلامي، در مقابل همه اينها ظهور و طلوع كرد. اين بعثت، مخصوص آن مجموعه نبود؛ متعلّق به همه بشر بود: «ان هو الّا ذكرٌ للعالمين(1)». پيغمبر توانست در مقابل آن واقعيت تلخ بايستد و آن را دگرگون كند. پيغمبر توانست در ديوارهاي بي عدالتي و نابسامانيِ بشري، شكافهاي عميق به وجود آورد؛ بعضي از آنها را فرو ريزد و بعضي از آنها را آماده فرو ريختن كند. پيغمبر سخت ترين و دشوارترين واقعيتها را در مقابل خود داشت. وقتي زشتي و نابساماني و فساد، مجهّز به قدرت و شمشير و اراده و سياست هم بشود، خطر عظيمي براي بشريت است. امروز بشرِ قرن بيست و يكم با همه داعيه ها، براثر بعضي از ضعفهايي كه نشان داده مي شود، به اين سمت حركت مي كند كه قدرت يا مجموعه قدرتي بي مهار به اتّكاي زور و سرپنجه پولادين و قدرت اسلحه خود بايستند و براي خودشان حق خلق كنند؛

حقّي كه وجود ندارد. اين همان وضعيّتي است كه آن روز در دوران شروع بعثت وجود داشت. پيغمبر ايستاد؛ نفرمود اين يك واقعيّت است و با اين واقعيّت چه مي شود كرد. بعضي كسان ضعفها و بي همّتيهاي خود را اين طور توجيه مي كنند: واقعيّتي است، چه كار كنيم؟ واقعيّتي كه بايد در مقابل آن تسليم شد، اين نيست. واقعيّتهاي طبيعي، واقعيّتهاي غيرقابل علاج، واقعيّتهايي كه بر انسانها تحميل نشده است؛ اينها واقعيّتهايي است كه انسان بايد با آنها كنار بيايد و بسازد؛ اما واقعيّتهايي را كه عدّه اي با تكيه به سرنيزه و زور عليه عدّه اي ديگر به وجود آورده اند، بايد به هم زد. اين منطقي نيست كه بگوييم قدرت استكبار امروز يك واقعيّت است، چه كار كنيم. اين واقعيّت، تحميلي است. در مقابل اين واقعيّت، انسانهاي بزرگ، اديان الهي و صاحبان فكرهاي بزرگ مي ايستند و مقابله مي كنند تا آن را عوض كنند و عوض هم مي شود. حقيقت بعثت، اين بود. روزي كه اين پيام واردِ فضاي مكه شد، فرمود: «قولوا لااله الّااللَّه تفلحوا(2)». كسي اگر اهل انصاف نيز بود، به خود جرأت نمي داد كه احتمال بدهد اين حرف يك روز پيروز خواهد شد؛ چون اصلاً زمينه اي وجود نداشت. آن همه بتِ با عظمت بر ديوارهاي كعبه آويخته؛ پشتوانه بتها، تعصّبهاي عميق جاهلي؛ آن اشراف مكه و خانواده هاي قدرتمند و با نفوذ كه «لااله الّااللَّه» همه اينها را به هم مي زد؛ پشت سر اينها، حكومتهاي مقتدر ساساني و امپراتوري روم. مگر كسي به خود جرأت مي داد در وهله اوّل بپذيرد كه اين پيام، قابل طرح و تعقيب است؟! انسانهاي ضعيف، از همين جا عقب نشيني مي كنند. اما وظيفه و رسالت و بعثت،

پيغمبر را جلو آورد. بعثت يعني برانگيختگي و اين بعثت آمد فضا را اوّل در محيط حجاز، بعد در همه دنياي متمدّن آن روز، در ظرف بيست و چند سال تغيير داد. هنوز نيم قرن از ظهور اسلام و اصل بعثت نگذشته بود كه بيش از نيمي از دنياي متمدّن تحت تأثير اسلام قرار گرفت. خيال نكنيد حكومتهايي مثل امپراتوريهاي قدرتمند، علم و عقل و تشكيلات و نيروي نظامي و ادّعا و غرور و تكبّر نداشتند؛ چرا، ليكن ايمانِ صريح، روشن و متّكيِ به منطق قوي وقتي در دل انسانهاي با همّت و با اخلاص و فداكار قرار گيرد، همه اين موانع برداشتني است. امروز هم همان طور است: ايمان اسلامي، ايماني است كه متّكي به منطق و استدلال و متضمّنِ خير و سعادت بشر است. شايد اگر چهل، پنجاه سال پيش كسي اين ادّعا را مي كرد، خيلي قابل قبول نبود. آن روز سوسياليزم با حجم عظيمِ خود همه را تهديد مي كرد و با همه بر سر تحدّي بود. اين طرف هم در مقابل، ليبرال دمكراسي غربِ پُر ادّعا بود. آن سرنوشت سوسياليزم است كه به آن روز دچار شد؛ اين هم واقعيّتهاي ليبرال دمكراسي غرب است. يك نمونه اش را شما در هياهوي لشكركشي به عراق مي بينيد كه حكومتي مثل حكومت امريكا به خود حق مي دهد در امور منطقه حسّاسي مثل خاورميانه دخالت كند و اين را حق خود بداند. اين يعني زورگويي و ديكتاتوري. به عنوان مقابله با ديكتاتوري، اينها بدترين شكل ديكتاتوري را اعمال مي كنند؛ به سر وقت ملتها رفتن، به بهانه ي وجود كسي در رأس حكومت! در افغانستان هم به شكل ديگر، ملتها

را زير فشار اسلحه قرار مي دهند و بعد براي آينده خود، براي نفت خود، براي پايگاه نظامي و براي قدرت سياسي خود، زمينه درست مي كنند. اين امروز عمل ليبرال دمكراسيِ حاكمِ بر دنياي غرب است. ممكن است بوقهاي تبليغاتي فضا را تحت تأثير قرار دهند، اما در بلندمدّت حقايق از چشم بشر پنهان نخواهد ماند. نمونه ديگرش، حمايت از رژيم غاصب صهيونيست است. اين هم يكي از آثار و ثمرات همان ليبرال دمكراسي است. اصرار دارند كشورهاي اسلامي اين رژيمِ غاصبِ ظالمِ بي اعتقادِ به همه ارزشهاي انساني را به رسميت بشناسند؛ رژيمي كه نه خاك، خاكِ اوست؛ نه ملت، ملتِ اوست و نه كوچكترين حقّي دارد؛ اما اين همه نيز به صاحبان آن سرزمين ظلم و اهانت مي كند. شما ببينيد الان دو سال است در سرزمينهاي فلسطين چه مي گذرد و آنها با مردم چه مي كنند! امريكا پشت سرِ رژيم صهيونيستيِ غاصب و مفسد و زياده طلب قرار گرفته است. همين جسارتي كه ديروز به مسجدالاقصي كردند، يك نمونه آن است. اين ثمره اي از ثمرات ليبرال دمكراسي است. مكتب اسلام، يعني مكتب حمايت از انسانيت و ارزشهاي انساني؛ مكتب ترويج رحم و مروّت؛ مكتب ترويج اخوّت و برادريِ انساني؛ مكتبي كه معيارش در حقوق اجتماعي اين است: «لن تقدس امّة لايؤخذ للضّعيف فيها حقّه من القوي غير متعتع(3)»؛ در يك جامعه، فردي كه دستش از زر و زور تهي است، بتواند حق خود را بدون هيچ گونه مشكل، از قوي - كه زر و زور هم دارد - بگيرد. اين پيامِ اسلام است؛ اين جامعه درست اسلامي است؛ امروز اين پيام است كه ملتها را مجذوب مي كند.

كجاي دنياي امروز اين طور اداره مي شود؟ كدام دمكراسي، كدام ليبراليسم، كدام حقوق بشرِ ادّعايي امروز مي تواند چنين چيزي را مطرح و دنبال آن حركت كند؟ امروز نقطه مقابل آن عمل مي كنند. اسلام، همان پيام زنده و نافذ و متّكي به منطقِ قوي را امروز هم دارد. اسلام توانايي خود را نشان داده است؛ در ايران اسلامي نشان داد، در تجربه هاي گوناگون اين منطقه نشان داد، در پايداري مردم فلسطين نشان داد. امروز نوبت ما مسؤولان اين كشور اسلامي و مسؤولان دنياي اسلام است كه نشان دهيم عميقاً به اسلام معتقديم؛ پيام اسلام را درك كرده ايم و آن را قبول داريم و حاضريم براي آن كار كنيم. وظيفه مسؤولان خيلي سنگين است. اوّلين قدمي كه مسؤولان برمي دارند، بايد اين باشد: خودشان را اسير هوي ها و هوسها و شهوترانيها و زياده خواهيها و آن چيزهايي كه بلاي جوامع است، نكنند؛ اين يك قدمِ اساسي است. ما بايد همّت كنيم. ملتها نشان دادند كه آماده اند. ملت بزرگ ما در تجربه هاي انقلاب و بعد از انقلاب تا امروز اين طور نشان داد كه شجاعانه آماده فداكاري است؛ امروز هم همان گونه است. ملت فلسطين، ملت لبنان و ملتهاي مسلمان همه جا نشان داده اند كه آماده اند. ما مسؤولان هستيم كه بايد به عهد خود وفا كنيم. بعثت و روز مبعث و ياد مبعث براي ما درس و مايه تذكّر به مسؤوليت عظيم الهي است. خداوند درجات امام بزرگوار ما را كه گشاينده اين راه به روي ما و به روي امّت اسلامي بود، روز به روز متعالي كند و شهداي عزيز و ارزشمند ما را كه در اين راه جان خود را

فدا كردند، با اوليايشان محشور فرمايد و ان شاءاللَّه به امّت اسلامي توفيق پيشرفت و حركت و اقدام در راه مصالح خود با اتّحاد كلمه عطا كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) ص: 87 2) . 3) بحارالانوار، ج 74، ص 259

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار گروه كثيرى از پاسداران به مناسبت سالروز ميلاد امام حسين (ع)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار گروه كثيري از پاسداران به مناسبت سالروز ميلاد امام حسين (ع) و روز پاسدار بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه حضّار عزيزي كه اين جلسه پُرشور و صميمي در اين جا به بركت حضور آنها تشكيل شده است؛ چه برادران و خواهران عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، چه پاسداران كميته هاي قبلي انقلاب اسلامي - كه امروز در نيروي انتظامي مشغول خدمت هستند - و چه جانبازان عزيز كه فداكاران ديروز و امروزِ انقلاب و دوران دفاع مقدّس محسوب مي شوند، خوشامد عرض مي كنم. اميدواريم خداوند متعال نظر لطف و قبول خود را به همه اين مجاهدتها و تلاشهاي مخلصانه بيفكند و نور رستگاري و سعادت را كه به فضل مجاهدتهاي شما در اين كشور پديد آمد و به سراسر دنياي اسلام تابيد و در دلها و جانها منعكس شد، روزبه روز درخشنده تر و نمايانتر فرمايد. همچنين حلول ماه شعبان و اعياد شريف اين ماه پُربركت را تبريك عرض مي كنم. ماه شعبان يكي از فرصتهاي مغتنمي است كه در اختيار ماست. اين سه ماه - ماه رجب و شعبان و رمضان - ايّام بسيار مغتنمي است و بايد از بركات الهي در اين سه ماه استفاده كنيم و به قول نظاميها، بارِ مبناي معنويت خود را تكميل نماييم. اگر ذخيره معنوي در وجود انسان از حدّ لازم پايينتر رود، انسان دچار لغزشها و

گمراهيهاي بزرگي خواهد شد. معنويت در وجود يك انسان، براي او مايه هدفدار شدن است؛ زندگيِ او را معنا مي كند و به آن جهت مي دهد. همچنان كه آرمانهاي معنوي و اخلاقي، زندگي يك جامعه و يك كشور و يك ملت را جهتدار مي كند؛ به تلاش و مبارزه آنها معنا مي دهد و براي انسان هويّت مي سازد. وقتي يك ملت و يك كشور از آرمانهاي اخلاقي و معنوي تهي شد، هويّت حقيقي خود را از دست مي دهد و مثل پَر كاهي مي شود؛ گاهي به اين طرف، گاهي به آن طرف مي رود، گاهي دست اين، گاهي هم دست آن مي افتد. اين ماه شريف و دو ماهِ قبل و بعد از آن، فرصتهايي است براي اين كه ما در وجود خود، ذخيره هاي معنوي را تكميل كنيم. ما سايش و فرسايش پيدا مي كنيم. دل و جان ما در برخورد با حوادث روزمرّه زندگي، به طور دائم در حال فرسايش است. بايد حساب اين فرسايشها را كرد و جبران آن را با وسايل درست، پيش بيني نمود، و الّا انسان از بين خواهد رفت. ممكن است انسان از لحاظ مادّي و صوري، تنومند و فربه هم بشود؛ اما اگر به فكر جبران اين سايشها نباشد، از لحاظ معنوي نابود خواهد شد. قرآن مي فرمايد: «انّ الّذين قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا تتنزّل عليهم الملائكة(1)». «ربّنا اللَّه» يعني اعتراف به عبوديّت در مقابل خدا و تسليم در مقابل او. اين چيز خيلي بزرگي است؛ اما كافي نيست. وقتي مي گوييم «ربّنا اللَّه»، براي همين لحظه اي كه مي گوييم، خيلي خوب است؛ اما اگر «ربّنا اللَّه» را فراموش كرديم، «ربّنا اللَّه» امروزِ ما ديگر براي فرداي ما كاري

صورت نخواهد داد. لذا مي فرمايد: «ثمّ استقاموا»؛ پايداري و استقامت كنند و در اين راه باقي بمانند. اين است كه موجب مي شود «تتنزّل عليهم الملائكة»، والّا با يك لحظه و يك برهه خوب بودن، فرشتگان خدا بر انسان نازل نمي شوند، نور هدايت و دست كمك الهي به سوي انسان دراز نمي شود و انسان به مرتبه عباد صالحين نمي رسد. بايد اين را ادامه داد و در اين راه باقي ماند؛ «ثمّ استقاموا». اگر بخواهيد اين استقامت به وجود آيد، بايد به طور دائم مراقبت كنيد كه اين بارِ مبناي معنويت از سطح لازم پايين نيفتد. اين ماهها، فرصت بازبيني است. اولياي خدا و ائمّه هدي عليهم السّلام - آن طور كه در روايت آمده است - بر مناجات شعبانيّه مواظبت مي كردند. من يك بار از امام بزرگوار پرسيدم: در بين دعاها به كداميك بيشتر علاقه داريد؟ ايشان اسم دو دعا را بردند: يكي مناجات شعبانيّه، ديگري هم دعاي كميل. اين دو دعا مضامين فوق العاده اي دارند. اين دعاها فقط براي خواندن نيست؛ يعني فقط براي اين نيست كه انسان موجي در فضا ايجاد كند و اين كلمات را بر زبان جاري نمايد - اين خيلي سطحي و خيلي كم است - اين مفاهيم را بايد با دل آشنا كرد؛ بايد دل را وارد اين حريم نمود. اين معاني بلند و مضامين برجسته با اين الفاظ زيبا، براي اين است كه در دل انسان جايگزين شود. «الهي هب لي كمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك(2)»؛ پروردگارا! به طور كامل مرا به خودت متّصل و پيوسته كن؛ مرا وابسته حريم عزّ و شأن خود قرار بده؛ چشم دل

مرا نوراني و بينا كن؛ آن چنان كه بتواند به تو نظر كند: «حتّي تخرق ابصار القلوب حجب النّور(3)»؛ نگاه من بتواند همه ي حجابها - حتّي حجابهاي نوراني - را بشكافد و از آنها عبور كند و به تو برسد؛ تو را ببيند و تو را بخواهد. بعضي حجابها ظلماني است. حجابهايي كه ما گرفتار و اسيرش هستيم و در آنها دست و پا مي زنيم - حجاب نام، حجاب نان، حجاب حسادتها، حجاب منيّتها - حجابهاي ظلماني و حيواني است؛ اما كساني كه خود را از اين حجابها خالص مي كنند، باز حجابهاي ديگري هم سر راهشان وجود دارد كه حجابهاي نوراني است. ببينيد گذر از اين حجابها چقدر براي انسان، بالا و والاست! يك ملت اگر با اين مفاهيم آشنا شد و دل خود را در اين فضا وارد كرد و حركت خود را با اين ميزان تنظيم نمود، پيش خواهد رفت و كوهها را در مقابل خود ناچيز خواهد ديد. ملت ما در يك لحظه تاريخي، چنين حالتي پيدا كرد و اين انقلاب به وجود آمد. شما خيال نكنيد اين انقلاب حتّي قابل پيش بيني بود؛ خير، قابل پيش بيني هم نبود؛ اين قدر عظيم بود. اين كه ملتي با دست خالي بتواند يك نظام پوسيده فاسد، اما مورد حمايت صددرصدِ همه قدرتهاي ظالم دنيا را كه با سخت ترين روشهاي استبدادي حكومت مي كرد و كسي جرأت نفس كشيدن نداشت، از بين ببرد و عقيده و آرمان خود - يعني اسلام - را جاي آن بگذارد، اصلاً متصوّر نبود. حتّي به ذهن آدمهاي خوشبين هم نمي رسيد كه چنين چيزي ممكن باشد؛ اما ملت ما اين كار را كرد. آرمانهاي معنوي

و اخلاقي و آرزوهاي بزرگ، آن چنان نيرويي به اين ملت داد كه هيچ فشار و تحميل و تهديد و حادثه تلخي نتوانست او را وسط راه نگه دارد و متوقّف كند. لذا تا آخر رفت. نمونه دوم، دوران جنگ تحميلي بود. اكثر شما شايد جنگ تحميلي را درك كرده ايد؛ اما من نمي دانم چقدر خاطرات روزهاي اوّلِ جنگ در ياد شما زنده است. يك ملت در مقابل تهاجمي قرار گرفته بود؛ اما در واقع از ابزارهاي متعارف هيچ چيز نداشت. سراغ تانك مي رفتيم، نبود، يا كم بود، يا ناقص بود؛ سراغ سلاح مي رفتيم، همين طور؛ سراغ هواپيما مي رفتيم، همين طور. كساني هم كه آن روز در رأس بعضي كارهاي مؤثّر بودند، دائم آيه يأس مي خواندند؛ اما همين بارقه الهي و انگيزه اخلاقي و معنوي و ديني و همين خداجويي، دلهاي جوانان - همين پاسداران، همين نيروهاي مردمي و بسيج از همه قشرها، همين عناصر بسيار مؤمن و خالص ارتش - را آن چنان آماده كرد كه جانها توانستند ضعف جسمها را جبران كنند. «لبسوا القلوب علي الدّروع(4)»؛ درباره اصحاب كربلاست: دلهايشان را روي زره هايشان پوشيدند! زره ها جسمها را نگه مي دارد، اما دلها جسمها و زره ها را نگه مي دارد. دلهاي با ايمان و نوراني آماده شد و همّتهاي بلند به جنبش درآمد و جبهه عظيم و وسيعي را كه يك سرش در دستگاههاي جاسوسي و وزارت دفاع امريكا بود، يك سرش در ناتو بود؛ يك سرش در شوروي سابق بود، يك سرش در خزانه دولتهاي نفتي منطقه، و سوگلي همه اينها هم رژيم بعثي بود كه از همه طرف كمكها را به او مي رساندند؛ شكست داد و ناكام كرد. اين

شوخي است؟ اين همان معنويت است. وقتي آرمانها و نقطه اتّكاءِ معنوي در كشور و ملتي وجود داشت، از اين گونه معجزات به وجود مي آيد. من هميشه به مسؤولان مربوط در بخشهاي گوناگون - چه در بخش اقتصاد و چه در بخش كارهاي علمي - توصيه كرده ام و الان هم مي گويم: اگر همين همّتها، همين روحيه ها و همين دلهاي قرص و محكم، در هر ميداني محور تلاش و كار باشند، مشكلات را از سر راه برمي دارند. چه كارهاي عظيمي كه نيروهاي مؤمن و حزب الّلهي و انقلابي، با تكيه به همين ايمان، در زمينه هاي سازندگي، فناوريهاي پيچيده و نظامي به وجود آوردند، كه اكثر شما مي دانيد من چه مي گويم. در همه ي زمينه ها اين نقطه اتّكاءِ معنوي مي تواند چنين معجزه اي بكند. يك عدّه، ساده لوحانه بعضي از كشورهاي ثروتمند دنيا را مورد نظر قرار مي دهند و مي گويند اينها ثروت دارند، اما دين و اخلاق ندارند؛ ما هم به همان راه برويم. خيال مي كنند ثروتمند شدن آنها، ناشي از دين نداشتن و اخلاق نداشتن آنهاست! اين اشتباه است. هر كشوري اگر ثروتمند و قدرتمند شده است، به خاطر عوامل خاصّ ايجاد قدرت و ثروت است. هر جا تدبير و كار و تلاش باشد، محصولي خواهد داد؛ اين سنّت الهي است. حتّي كساني هم كه دنبال ماديّات صرفِ بدون معنويت مي روند، اگر مديريّت و تدبير درستي داشته باشند و تلاش و مجاهدت هم بكنند، البته به آن خواهند رسيد: «كلّاً نمدّ هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربّك(5)». اين صريح قرآن است؛ بحث در اين نيست. بحث در اين است كه وقتي فقط براي ماديّات كار و تلاش شد، ثروت و قدرت به

دست مي آيد؛ اما سعادت به دست نمي آيد. ما مي خواهيم جامعه اي داشته باشيم كه ثروت و قدرت و سعادتِ همه جانبه و عدالت را با هم داشته باشد. اين نقطه اي است كه ملتها آرزوي آن را مي كشند؛ والّا در كشورهاي ثروتمند و قدرتمند، بي عدالتي و ظلم و فقر و محروميت و تلخي خيلي وجود دارد؛ ما كه دنبال آن نيستيم. جامعه اي مي تواند تصوير آرماني يك ملتِ زنده، بيدار و باهوش قرار گيرد كه در آن، معنويت و عدالت و عزّت و قدرت و ثروت و رفاه باشد. اگر بخواهيم اين مجموعه با هم باشد، بدون معنويت و آرمان معنوي و اخلاق و درنظر گرفتن خدا و بدون مجاهدت في سبيل اللَّه ممكن نيست. اين چيزي است كه پاسدار را عزيز مي كند. پاسداران براي خدا مجاهدت كردند. روز پاسدار، روز ولادت حسين بن علي عليه الاسّلام است؛ يعني مظهر مجاهدت خالص و پاك براي خدا. اين مجاهدت اگر از سوي مردم جواب داده شد، مثل مجاهدت نبيّ اكرم مي شود كه حكومت اسلامي را به وجود آورد و تاريخ را عوض كرد؛ اما اگر با كمك و همراهي دلهاي مؤمن مواجه نشود، مانند واقعه عاشورا مي شود كه امام حسين به شهادت مي رسد. جوشش معنويِ او، تاريخ را هدايت مي كند. بالفعل نمي تواند موفّقيت ظاهري پيدا كند، اما در طول تاريخ، موفّقيت حتمي متعلّق به اوست؛ همان طور كه همه نبوّتها و همه راهنمايان بشر و راهنمايان الهي در طول تاريخ، اين را داشته اند. لذا شما مي بينيد با گذشت سيزده، چهارده قرن، نام حسين بن علي پرچم عدالت و فضيلتهاي معنوي است و همين نام توانسته است اين انقلاب را به وجود آورد. اين انقلاب - كه از اين حيث، شبيه

نهضت نبيّ اكرم است؛ يعني به موفّقيت رسيد و دلها و جانها و نيروها و انسانها با آن همراهي كردند و امام را تنها نگذاشتند - توانست پرچم شوكت و عزّت را سرِ پا كند. اين را از حسين بن علي الهام گرفت و مظهر تجديد حيات اسلام شد. راهي كه انقلاب اسلامي و فداكاران اين راه و شما پاسداران در طول اين سالها رفتيد، راه درستي بود؛ همان راهي بود كه دنياي اسلام را بيدار كرد؛ بسياري از غير مسلمانان را مسلمان كرد؛ حقانيت ملت ايران را اثبات كرد و آبروي ابرقدرت درجه يك دنيا را ريخت. امروز ببينيد در دنيا عليه امريكا چه خبر است! مي دانيد اينها براي حفظ آبرويشان چقدر خرج مي كنند و براي فريب افكار عمومي چقدر مايه مي گذارند؟ اين كه در مقابل افكار عمومي دنيا اين طور عريان و رسوا، انگشت اشاره ي ملتها به طرف آنها دراز باشد و اين قدر به آنها اهانت كنند، مي دانيد چقدر برايشان مهمّ است؟ اينها اثرات آن ايستادگيها و مجاهدتها و توكّلِ به خداست. امروز بيداري دنياي اسلام و رسوايي دشمنان اسلام اتّفاق افتاده است؛ بايد اين راه را ادامه داد. اين راه، راهي است كه مي تواند اين ملت را به آرمانهاي حقيقي خود برساند؛ يعني به همان مجموعه آرمانيِ عزّت، معنويت، قدرت، رفاه و عظمت علمي؛ همان چيزهايي كه براي يك ملت، مطلوب و محبوب است. راه صحيحي كه فرزندان اين انقلاب و فرزندان امام پيموده اند، ما را به آن جا خواهد رساند؛ منتها شرطش استقامت است. استقامت، يعني راه را گم نكردن؛ فريب جلوه هاي مادّي را نخوردن؛ اسير هوي و هوس نشدن؛ دستورها و فرايض اخلاقي و معنوي و

ادب اسلام را رها نكردن و به لذّت طلبي و عشرت طلبي رو نياوردن. اينها اساس كار است. البته در درجه اوّل بايد مسؤولان طراز اوّل و طراز دوم كشور و مديران ارشد و فرماندهان، مراقب اين چيزها باشند؛ بعد هم عناصر مؤمني كه مي خواهند افتخار پيشرفت نظام اسلامي و آرمان اسلامي را در نزد خدا و خلق و تاريخ براي خود حفظ كنند. البته معارضه و مخالفت و مزاحمت، زياد است. همان اتّهامها و اهانتهايي كه از اوّلِ پديد آمدن حركت و فرهنگ پاسداري در كشور وجود داشت، در سالهاي اخير هم بعضاً توسّط همان آدمها تكرار مي شود؛ ليكن اين مزاحمتها نبايد بتواند راه مردان خدا را سد كند. پاسداري، يك فرهنگ است؛ يك فرهنگ عزّت و افتخار است. پاسداري از دين و انقلاب - كه امروز اين معنا در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مجسّم است - صرفاً يك حركت نظامي نيست؛ پاسداري، يك فرهنگ است؛ جنبه عقيدتي و سياسي و فداكاري و مجاهدت دارد. البته جنبه نظامي هم دارد؛ يعني بازوي نظامي انقلاب بوده است و خواهد بود. همان طور كه ديروز انقلاب به اين پاسداري نياز داشت، امروز هم نياز دارد، فردا هم نياز خواهد داشت؛ هميشه نياز دارد. بعضيها نادانسته - كه مايليم اميدوار باشيم نادانسته است - ريشه اصل مجاهدت و شهادتِ في سبيل اللَّه را مي زنند. اينها نمي فهمند چه مي كنند؛ كارشان مثل همان نشستن بر سر شاخ و بُن بريدن است. اينها نمي فهمند كه يك ملت وقتي به جهاز عظيمِ جهاد و شهادتِ في سبيل اللَّه مجهّز باشد، چه معجزاتي مي كند و چه موفّقيتهاي بزرگي را به دست مي آورد. اين را مي خواهند از اين ملت

بگيرند. اينها مي خواهند انقلاب و نظام اسلامي را مثل يك موجود بي دفاع، در دسترس قدرتها بگذارند تا آنها با همه امكانات سياسي و نظامي و اقتصادي خود آن را بدرّند و تكّه پاره كنند. البته وقتي دشمنان اين حرفها را مي زنند، كاملاً جهتدار، فهميده و دانسته مي زنند؛ اما بعضي هم علي الظّاهر بدون اين كه بدانند چه مي كنند، حرفهاي دشمنان را تكرار مي كنند. شما اين راه و اين افتخار و اين هويّتِ چندجانبه را با دقّت حفظ كنيد. نسل اوّلِ جهاد و شهادت، خوب امتحاني داد؛ نسلهاي دوم و سومِ جهاد و شهادت هم به فضل پروردگار با نورانيّتي كه امروز انسان در نسل جوان مشاهده مي كند، آن روزي كه لازم باشد، امتحان بسيار خوبي خواهند داد. خداوند شما را محفوظ بدارد. ان شاءاللَّه توجّهات حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه و ادعيّه زاكيّه آن بزرگوار شامل حال همه شما و همه فرزندان برومند اين نظام و اين انقلاب باشد و ان شاءاللَّه با همّت و نيرو و نشاط شما، اين كشور و اين ملت بتواند راههاي دشوار را طي كند و موانع بزرگ را از سر راه خود بردارد و به آرمانهاي الهي خود برسد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) فصّلت: 30 2) 2. الاقبال، ج 3، ص 299 3) الاقبال، ج 3، ص 299 4) شفاءالصدور، ج 1، ص 540 5) اسراء: 20

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اقشار مختلف مردم به مناسبت نيمه شعبان در مصلّاى تهران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اقشار مختلف مردم به مناسبت نيمه شعبان در مصلّاي تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم جشن ميلاد حضرت مهدي؛ درس گرفتن از يك خاطره تاريخي به همه برادران و خواهران عزيز خوشامد عرض مي كنم؛ بخصوص عزيزاني كه از شهرهاي دوردست تشريف آورده اند. همچنين به همه شما حضّار

محترم اين عيد سعيد و ميلاد بزرگ را تبريك عرض مي كنم و اميدوارم همه ساعات عمر و تلاش و فعّاليت شما، مشمول لطف و نظر محبّت آميز آن بزرگوار باشد. جشن ميلاد حضرت حجّت عجّل اللَّه فرجه وارواحنافداه براي عموم شيعيان، بلكه همه عدالتخواهان عالم، يك عيد بزرگ است؛ لذا مردم ما در اين جشن با همه وجود و با دل و جان، محبّت و ارادت خود را به آستان حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه ابراز مي كنند. آنچه براي ما به عنوان دوستداران و معتقدان به امامت و ولايت حضرت مهدي سلام اللَّه عليه مهم است، اين است كه علاوه بر اظهار ارادت و شادي، از اين خاطره تاريخي، يا از اين اعتقاد شيعي درس بگيريم. اعتقاد به ظهور حضرت مهدي، مخصوص شيعه نيست البته اعتقاد به ظهور مهدي در دوراني از تاريخ، مخصوص شيعه نيست؛ همه مسلمانان، اعم از شيعه و سنّي به اين معنا معتقدند؛ بلكه غيرمسلمانان هم به يك صورت معتقدند. منتها امتياز شيعه در اين است كه اين شخصيت نجاتبخش بشريت را با نام و نشان و خصوصيّات مي شناسد و معتقد است او همواره براي دريافت دستور الهي، حاضر و آماده است. هر وقت پروردگار عالم به او دستور دهد، او آماده شروع آن كار عظيمي است كه بناست بشريت و تاريخ را متحوّل كند. آنچه ما به عنوان يك درس و تعليم معرفتي و عملي از اين قضيه بايد بگيريم، مهمّ است. عدالت؛ برجسته ترين شعار مهدويّت شما برادران و خواهران توجّه داريد كه برجسته ترين شعار مهدويّت عبارت است از عدالت. مثلاً در دعاي ندبه وقتي شروع به بيان و شمارش صفات آن بزرگوار مي كنيم، بعد از نسبت او

به پدران بزرگوار و خاندان مطهّرش، اوّلين جمله اي كه ذكر مي كنيم، اين است: «اين المعدّ لقطع دابر الظّلمه، اين المنتظر لاقامة الأمت و العوج، اين المرتجي لأزالة الجور و العدوان(1)»؛ يعني دل بشريت مي تپد تا آن نجاتبخش بيايد و ستم را ريشه كن كند؛ بناي ظلم را - كه در تاريخ بشر، از زمانهاي گذشته همواره وجود داشته و امروز هم با شدّت وجود دارد - ويران كند و ستمگران را سر جاي خود بنشاند. اين اوّلين درخواست منتظران مهدي موعود از ظهور آن بزرگوار است. يا در زيارت آل ياسين وقتي خصوصيات آن بزرگوار را ذكر مي كنيد، يكي از برجسته ترين آنها اين است كه «الّذي يملأ الارض عدلاً و قسطاً كما ملئتت جوراً و ظلماً».(2) انتظار اين است كه او همه عالم - نه يك نقطه - را سرشار از عدالت كند و قسط را در همه جا مستقر نمايد. در رواياتي هم كه درباره آن بزرگوار هست، همين معنا وجود دارد. بنابراين انتظار منتظران مهدي موعود، در درجه اوّل، انتظار استقرار عدالت است. درد بزرگ بشريت؛ فقدان عدالت درد بزرگِ بشريت، امروز همين مسأله فقدان عدالت است. هميشه دستگاههاي ظلم و جور در سطح دنيا به شكلهاي مختلف بر مردم جفا كرده اند؛ بشريت را زير فشار قرار داده اند و انسانها را از حقوق طبيعي خود محروم كرده اند؛ اما امروز اين معنا از هميشه تاريخ بيشتر است و رفع اين را انسان از ظهور مهدي موعود مي طلبد و انتظار مي برد. بنابراين، مسأله، مسأله طلبِ عدالت است. نابودي بناي ظلم، حتمي است اوّلين درس عملي از اين موضوع اين است كه نابود كردن بناي ظلم در

سطح جهان، نه فقط ممكن است، بلكه حتمي است. اين، مطلب بسيار مهمّي است كه نسلهاي بشري امروز معتقد نباشند كه در مقابل ظلم جهاني، نمي شود كاري كرد. امروز وقتي ما با نخبگان سياسي دنيا از ظلمهاي مراكز قدرت بين المللي و سيستم جهانيِ ظلم - كه امروز به سركردگي استكبار در همه دنيا وجود دارد - صحبت مي كنيم، مي بينيم آنها مي گويند بله؛ چيزي كه شما مي گوييد، درست است؛ واقعاً ظلم مي كنند؛ اما كاري نمي شود كرد! يعني مجموعه بزرگي از نخبگان كه سررشته كار در دنيا در دست آنهاست، اسير يأس و نااميدي اند و اين يأس و نااميدي را به ملتهاي خود سرريز مي كنند و آنها را از اين كه بتوان نقشه ظالمانه و شيطاني امروز دنيا را عوض كرد، مأيوس مي كنند. بديهي است كه انسانهاي مأيوس نمي توانند هيچ حركتي در راه اصلاح انجام دهند. آن چيزي كه انسانها را وادار به كار و حركت مي كند، نور و نيروي اميد است. اعتقاد به مهدي موعود، دلها را سرشار از نور اميد مي كند. براي ما كه معتقد به آينده حتمي ظهور مهدي موعود عليه السّلام هستيم، اين يأسي كه گريبانگير بسياري از نخبگان دنياست، بي معناست. ما مي گوييم نخير، مي شود نقشه ي سياسي دنيا را عوض كرد؛ مي شود با ظلم و مراكز قدرت ظالمانه درگير شد و در آينده نه فقط اين معنا امكانپذير است، بلكه حتمي است. وقتي ملتي معتقد است نقشه ظالمانه و شيطانيِ امروز در كلّ عالم قابل تغيير است، آن ملت شجاعت مي يابد و احساس مي كند دست تقدير، تسلّط ستمگران را براي هميشه به طور مسلّم ننوشته است. امام خميني يأس را از دلها پاك كرد انسانها

مي توانند تلاش كنند و پرچم عدالت را - ولو در يك نقطه محدود - بلند كنند. شما ببينيد ملتهايي كه امروز در گوشه و كنار عالم زير فشارِ ظلم و ستم زندگي مي كنند، اگر اين اميد را در دل خود بپرورانند كه مي شود با ظلم مبارزه كرد، چه اتّفاقي در دنيا مي افتد و چطور ملتها بيدار مي شوند! يك روز ملت ايران هم در پنجه اقتدار رژيم طاغوتي دچار همين يأس بود؛ ولي امام بزرگوار ما با تعاليم اسلامي، اين يأس را از دلها پاك كرد و به مردم اميد و شجاعت داد. نتيجه اين شد كه اين مردم به پا خاستند، نهضت كردند، تن به سختي دادند، مبارزه كردند، از جان خود دريغ نكردند و توانستند در اين نقطه از عالم، با عوامل ظلم و نظام ظالمانه و شيطاني مبارزه و آن را ريشه كن و سرنگون كنند. نظم ظالمانه جهاني، ابدي نيست امروز دستگاههاي تبليغاتيِ مراكز استكباري دنيا و روشنفكرانِ وابسته به آنها، در سطح عالم اين طور تبليغ مي كنند كه هيچ حركتي در مقابل نظم ظالمانه كنوني ممكن نيست. با فكر انقلاب و آرمانگرايي مبارزه مي كنند و مي خواهند ملتها را متقاعد كنند كه به همين وضعيت كنونيِ ظالمانه دنيا بسازند و در مقابل آن هيچ عكس العملي نشان ندهند. فكر اعتقاد به مهدي، نقطه مقابل اين تبليغات غلط و ظالمانه است. جوانان و روشنفكران و عموم ملت ما با اعتقاد به ظهور مهدي عليه الصّلاةوالسّلام اين اعتقاد راسخ را در دل خود پرورش مي دهند كه نظم ظالمانه جهاني، قابل زوال است و ابدي نيست؛ مي شود با آن مبارزه و در مقابل آن ايستادگي كرد. عدالت با موعظه

و نصيحت به دست نمي آيد درس ديگري كه اعتقاد به مهدويّت و جشنهاي نيمه شعبان بايد به ما بدهد، اين است: عدالتي كه ما در انتظار آن هستيم - عدالت حضرت مهدي عليه السّلام كه مربوط به سطح جهان است - با موعظه و نصيحت به دست نمي آيد؛ يعني مهدي موعودِ ملتها نمي آيد ستمگران عالم را نصيحت كند كه ظلم و زياده طلبي و سلطه گري و استثمار نكنند. با زبان نصيحت، عدالت در هيچ نقطه عالم مستقر نمي شود. استقرار عدالت، چه در سطح جهاني - آن طور كه آن وارث انبيا انجام خواهد داد - و چه در همه بخشهاي دنيا، احتياج به اين دارد كه مردمان عادل و انسانهاي صالح و عدالت طلب، قدرت را در دست داشته باشند و با زبان قدرت با زورگويان حرف بزنند. با كساني كه سرمست قدرت ظالمانه هستند، نمي شود با زبان نصيحت حرف زد؛ با آنها بايد با زبان اقتدار صحبت كرد. آغاز دعوت پيغمبران الهي با زبان نصيحت است؛ اما بعد از آن كه توانستند طرفداران خود را گرد آورند و تجهيز كنند، آن گاه با دشمنان توحيد و دشمنان بشريت، با زبان قدرت حرف مي زدند. طرفداران عدالت بايد خود را به قدرت مجهّز كنند شما ببينيد در همين آيه كريمه قرآن كه راجع به قسط صحبت مي كند و مي گويد خداي متعال همه پيغمبران را فرستاد، «ليقوم النّاس بالقسط(3)»؛ براي اين كه قسط و عدالت را در جامعه مستقر كنند، بلافاصله مي فرمايد: «و انزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للنّاس(4)»؛ يعني پيغمبران علاوه بر اين كه با زبان دعوت سخن مي گويند، با بازوان و سرپنجگان قدرتي كه مجهّز به سلاح هستند و با

زورگويان و قدرت طلبان فاسد، معارضه و مبارزه مي كنند. پيغمبر اكرم وقتي به مدينه آمد و نظام اسلامي را تشكيل داد، آيات قرآن را بر مردم مي خواند، به گوش دشمنان هم مي رسانيد؛ اما به اين اكتفا نمي كرد. كساني كه طرفدار عدالت هستند، در مقابل زورگويان و زياده طلبان و متجاوزان به حقوق انسانها بايد خود را به قدرت مجهّز كنند. لذا شما مي بينيد از روزي كه نظام اسلامي به وجود آمد - يعني اسلام مجهّز به قدرتِ يك ملت بزرگ و امكانات يك كشور و دولت بزرگ شد - دشمنان اسلام حركت اسلام را جدّي گرفتند و علاقه مندان و طرفداران اسلام هم در اطراف و اكناف عالم اميدوار شدند. بسياري از پيغمبران در ميدان مبارزه و جهاد مقدّس و قتال قدم مي گذاشتند: «و كأيّن من نبيٍ ّ قاتل معه ربّيون كثيرٌ(5)». واهمه استكبار از تشكيل نظام اسلامي كساني كه خيال مي كنند اسلام بايد برود و در گوشه اي بنشيند و مردان اسلام و دين فقط زبان نصيحت را به كار گيرند، اينها دانسته يا ندانسته همان چيزي را مي گويند كه مراكز قدرت جهاني آن را مي خواهند و آرزو مي كنند. مراكز قدرت استكباري از اين كه رهبران اسلامي در گوشه اي از دنيا بنشينند و گاهي پيامي بدهند و يك كلمه حرفي بزنند - همچنان كه رهبران مسيحي در هر قضيه اي پيامي مي دهند، نصيحتي مي كنند و جمله اي مي گويند - هيچ ترسي ندارند؛ مي دانند اين خطري براي آنها نيست. از اين كه ملتهاي مسلمان بيدار شوند و تشكيل حكومت دهند؛ از اين كه ايمان اسلاميِ آحاد مردم در قالب يك نظام و يك دولت و يك حكومت تجسّم پيدا كند، واهمه دارند و مي ترسند. نظام

اسلامي و ملت مسلمان ايران و دولت جمهوري اسلامي بزرگترين قدم را در اين راه برداشت و به بركت مجاهدت جوانان و مردان و زنان مؤمن و فداكار اين ملت، اسلام در دنيا به عنوان يك قدرت ظاهر شد. هرچه اين قدرت بتواند خود را مستقرتر و پايدارتر كند، نظم ظالمانه و شيطانيِ دنيا بيشتر تهديد مي شود. قدرت اسلامي، جلوِ ظلم و فساد را مي گيرد بعضيها بي توجّه، از جدايي دين و سياست حرف مي زنند؛ يعني دين را به گوشه هاي خلوت برانند و انسان ديندار، فقط به نصيحت اكتفا كند! در اين جا نصيحت نمي تواند كاري بكند. آنچه مي تواند قدرتها را مهار و تهديد كند و در برابر ظلم و فساد مقاومت نمايد و ريشه آن را بَركند يا آن را متزلزل سازد، قدرت الهي و اسلامي است؛ قدرت سياسي اي است كه در اختيار احكام اسلامي باشد. امام زمان ارواحنافداه با اقتدار و قدرت و تكيه بر توانايي اي كه ايمان والاي خودِ او و ايمان پيروان و دوستانش، او را مجهّز به آن قدرت كرده است، گريبان ستمگران عالم را مي گيرد و كاخهاي ستم را ويران مي كند. سربازي امام زمان، كار آساني نيست درس ديگرِ اعتقاد به مهدويّت و جشنهاي نيمه شعبان براي من و شما اين است كه هر چند اعتقاد به حضرت مهدي ارواحنافداه يك آرمان والاست و در آن هيچ شكّي نيست؛ اما نبايد مسأله را فقط به جنبه آرماني آن ختم كرد - يعني به عنوان يك آرزو در دل، يا حدّاكثر در زبان، يا به صورت جشن - نه، اين آرماني است كه بايد به دنبال آن عمل بيايد. انتظاري كه از

آن سخن گفته اند، فقط نشستن و اشك ريختن نيست؛ انتظار به معناي اين است كه ما بايد خود را براي سربازيِ امام زمان آماده كنيم. سربازيِ امام زمان، كار آساني نيست. سربازيِ منجي بزرگي كه مي خواهد با تمام مراكز قدرت و فساد بين المللي مبارزه كند، احتياج به خودسازي و آگاهي و روشن بيني دارد. عدّه اي اين اعتقاد را وسيله اي براي تخدير خود يا ديگران قرار مي دهند؛ اين غلط است. ما نبايد فكر كنيم كه چون امام زمان خواهد آمد و دنيا را پُر از عدل و داد خواهد كرد، امروز وظيفه اي نداريم؛ نه، بعكس، ما امروز وظيفه داريم در آن جهت حركت كنيم تا براي ظهور آن بزرگوار آماده شويم. شنيده ايد، در گذشته كساني كه منتظر بودند، سلاح خود را هميشه همراه داشتند. اين يك عمل نمادين است و بدين معناست كه انسان از لحاظ علمي و فكري و عملي بايد خود را بسازد و در ميدانهاي فعّاليت و مبارزه، آماده به كار باشد. اعتقاد به امام زمان، به معناي گوشه گيري نيست اعتقاد به امام زمان به معناي گوشه گيري نيست. جريانهاي انحرافي قبل از انقلاب تبليغ مي كردند، الان هم در گوشه و كنار تبليغ مي كنند كه امام زمان مي آيد و اوضاع را درست مي كند؛ ما امروز ديگر چه كار كنيم! چه لزومي دارد ما حركتي بكنيم! اين مثل آن است كه در شب تاريك، انسان چراغ روشن نكند؛ چون فردا بناست خورشيد عالمتاب بيايد و روز شود و همه دنيا را روشن كند. خورشيدِ فردا، ربطي به وضع كنوني من و شما ندارد. امروز اگر ما مي بينيم در هر نقطه دنيا ظلم و بي عدالتي و تبعيض

و زورگويي وجود دارد، اينها همان چيزهايي است كه امام زمان براي مبارزه با آنها مي آيد. اگر ما سرباز امام زمانيم، بايد خود را براي مبارزه با اينها آماده كنيم. منتظران امام زمان بايد صالح باشند بزرگترين وظيفه منتظران امام زمان اين است كه از لحاظ معنوي و اخلاقي و عملي و پيوندهاي ديني و اعتقادي و عاطفي با مؤمنين و همچنين براي پنجه درافكندن با زورگويان، خود را آماده كنند. كساني كه در دوران دفاع مقدّس، سر از پا نشناخته در صفوف دفاع مقدّس شركت مي كردند، منتظران حقيقي بودند. كسي كه وقتي كشور اسلامي مورد تهديد دشمن است، آماده دفاع از ارزشها و ميهن اسلامي و پرچم برافراشته اسلام است، مي تواند ادّعا كند كه اگر امام زمان بيايد، پشت سر آن حضرت در ميدانهاي خطر قدم خواهد گذاشت. اما كساني كه در مقابل خطر، انحراف و چرب و شيرين دنيا خود را مي بازند و زانوانشان سست مي شود؛ كساني كه براي مطامع شخصي خود حاضر نيستند حركتي كه مطامع آنها را به خطر مي اندازد، انجام دهند؛ اينها چطور مي توانند منتظر امام زمان به حساب آيند؟ كسي كه در انتظار آن مُصلحِ بزرگ است، بايد در خود زمينه هاي صلاح را آماده سازد و كاري كند كه بتواند براي تحقّق صلاح بايستد. حكومت حضرت مهدي، يك حكومت مردمي درس مهمّ ديگري كه وجود دارد، اين است كه حكومت آينده حضرت مهدي موعود ارواحنافداه، يك حكومت مردميِ به تمام معناست. مردمي يعني چه؟ يعني متّكي به ايمانها و اراده ها و بازوان مردم است. امام زمان، تنها دنيا را پُر از عدل و داد نمي كند؛ امام زمان از آحاد

مؤمن مردم و با تكيه به آنهاست كه بناي عدل الهي را در سرتاسر عالم استقرار مي بخشد و يك حكومت صددرصد مردمي تشكيل مي دهد؛ اما اين حكومت مردمي با حكومتهاي مدّعي مردمي بودن و دمكراسي در دنياي امروز از زمين تا آسمان تفاوت دارد. آنچه امروز در دنيا اسم دمكراسي و مردم سالاري را روي آن گذاشته اند، همان ديكتاتوريهاي قديمي است كه لباس جديد بر تن كرده است؛ يعني ديكتاتوري گروهها. اگر رقابت هم وجود دارد، رقابت بين گروههاست و مردم در اين ميان هيچكاره اند. يك گروه به قدرت دست پيدا مي كند و در سايه قدرت سياسي اي كه همه زمامهاي امور را در كشور در اختيار او مي گذارد و با سوءاستفاده از اين قدرت، ثروت و پول و سرمايه به نفع خود گردآوري مي كند و آنها را در راه به دست آوردن دوباره قدرت مصرف مي كند. دمكراسيهاي امروز دنيا بر پايه تبليغات دروغ و فريبنده و مسحور كردن چشمها و دلهاست. امروز در دنيا هرجا شعار دمكراسي مي دهند، شما ببينيد براي تبليغات كانديداهاي رياست جمهوري و يا نمايندگان مجلس چه كار مي كنند! پول خرج مي كنند. دمكراسي در پنجه اقتدار پول اسير است. مردم سالاري امام زمان - يعني مردم سالاري ديني - با اين روش، به كلّي متفاوت است. پول در خدمت قدرت و قدرت در خدمت پول اين كه بنده تأكيد مي كنم بايد مراقب سوءاستفاده هاي مالي در دستگاههاي قدرتِ وابسته به حكومت بود، به خاطر اين است. زيان بزرگ فساد اقتصادي در دستگاههاي دولتي اين است كه پول را در خدمت قدرت و قدرت را در خدمت پول به كار مي گيرد و دور باطلي به وجود مي آيد. از قدرت

و داشتن مسؤوليت و مديريّت در بخشهاي مختلف براي جمع آوري ثروت و پول سوءاستفاده شود؛ بعد همان پول مجدّداً در خدمتِ خريدن آراءِ رأي دهندگان قرار گيرد؛ حالا يا خريدن آشكار - كه در خيلي جاها در دنيا معمول است پول بدهند - يا خريدن پنهان با شيوه هاي گوناگون؛ يعني با خرج كردنهاي گوناگون، جلب محبوبيّت كنند. وقتي با تبليغات فريبنده پُرخرج، آراءِ مردم را به سمت خود جلب كنند، اين مردم سالاري و دخالت مردم در امور نيست؛ رأي مردم در اين جا بازيچه شده است. در نظام اسلامي كه مظهر كامل آن، حكومت حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه است، فريب و حيله گري براي جلب آراء مردم، خودش جرم است؛ استفاده از قدرت براي به دست آوردن پول، يكي از بزرگترين جرائم است. آن جا ياران حضرت مهدي موظّفند در سطوح پايين زندگي كنند. نظام اسلاميِ ما پرتو كوچكي از آن حقيقت درخشان است. ما هرگز اين ادّعا را نكرديم و نمي كنيم؛ اما بايد نشانه اي از او داشته باشيم. جمع آوري ثروت با استفاده از مسؤوليت؛ يك گناه در نظام اسلامي، مراكز قدرت و كساني كه دستگاههاي مختلف و مديريّتها و امضاءها را در اختيار دارند، بايد به جمع ثروت شخصي براي خود، به عنوان يك گناه نگاه كنند. اگر اين طور شد، آن گاه دستها و دامنها پاك خواهد ماند؛ والّا اگر مسؤولي كه فلان تجارت خارجي و فلان مناقصه بزرگ در اختيار اوست؛ فلان پروژه مهم و پُرخرج زير امضاي اوست و فلان صندوق پول زير كليد اوست، به خودش اجازه دهد براي منافع شخصي و جمع آوري ثروت براي خود يا نزديكانش، از اين امكان - كه متعلّق به كشور و مردم

است - استفاده كند، همان چيزي اتّفاق خواهد افتاد كه در كشورهاي دچار سيستمهاي ظالمانه در گذشته و امروز در دنيا اتّفاق افتاده است؛ يعني ثروت در يك نقطه متمركز خواهد شد و جمع كثيري دچار محروميّت و فقر خواهند گرديد. اين تبعيض است؛ اين چيزي است كه اسلام براي مبارزه با آن آمده است. ما هم كه مدّعيِ اسلام هستيم، بايد با آن مبارزه كنيم. اين كه اميرالمؤمنين عليه السّلام مي فرمايد: «ما رأيت نعمة موفورة الّا و في جانبها حقّ مضيّع(6)»؛ يعني هرجا شما ديديد ثروت انباشته اي به وجود آمده، بدانيد در كنارش حقوق ضايع شده فراواني وجود دارد؛ مظهر اصلي و مصداق عمده اش همين است كه كارگزاران و مسؤولان حكومت، با استفاده از نفوذ و قدرت، راحت بتوانند از امكانات عمومي استفاده كنند؛ بانكها راحت وام بدهند؛ مراكز گوناگون، امكان استفاده از زمين، آب، هوا، تجارت و وارد كردن و صادر كردن را در اختيار آنها بگذارند؛ ناگهان ببينيد كساني كه دستشان از مال دنيا تا اندكي پيش خالي بود، ثروتهاي گزاف پيدا كرده اند؛ ظاهر كار هم قانوني است. قانوندانهاي قانون شكن؛ خطرناكتر از همه من يك وقت گفتم قانوندانهاي قانون شكن، خطرناكتر از همه اند؛ كساني كه قانون را خوب بلدند، پيچ و خمها و دالانهاي تودرتوي قانون را خوب مي شناسند، اما خودشان قانون شكنند؛ بدون اين كه معلوم شود كارشان قانون شكني است. اگر خداي نكرده چنين چيزي براي ملت ما رواج پيدا كند، يك فاجعه است. اين چيزي است كه با نظام اسلامي و با انتظار مهدي موعود كاملاً منافات دارد. اين حدّي است كه من از مسؤولان خواسته ام. مبارزه با فساد در دستگاههاي دولتي به مسؤولان بارها گفته ام،

تأكيد هم كرده ام، باز هم مي گويم و پاي اين مطلب ايستاده ام: بايد با فساد در دستگاههاي دولتي و ديگر دستگاههاي حكومتي مبارزه شود. متعهّدِ اين مبارزه، خودِ مسؤولان قواي مختلف هستند. در درجه اوّل، براي جلوگيري از فساد در دولت، خودِ مسؤولان دولتي، خودِ وزرا و خودِ مديران ارشد مسؤولند. نگذارند در مجموعه هاي آنها فساد به وجود آيد. اگر آنها بخواهند مبارزه كنند و اگر اين مبارزه را جدّي بگيرند، بهتر از هر كس خواهند توانست مبارزه كنند. البته بايد حواسشان جمع باشد كه دامنهاي خود را پاكيزه نگهدارند. اين را همه بدانند: كسي كه خودش آلوده به فساد باشد، قادر نخواهد بود با فساد مبارزه كند. خودِ مسؤولان بايد با هشياري و دقّت، با اين پديده مبارزه كنند. اگر خداي نكرده مديران در مقابله با فساد در دستگاههاي خود كوتاه بيايند، ناگزير بايد قوّه قضاييّه وارد ميدان شود. دستگاه قضايي هم بايد بي اغماض و بدون ملاحظه، هرجا فساد و يا عملي را برخلاف قانون و در جهت سوءاستفاده ملاحظه كرد، با آن مقابله كند. عدالت؛ نياز عمده امروز كشور برادران و خواهران عزيز! نياز عمده امروزِ كشور ما عدالت است. مردم از تبعيض رنج مي برند. مسؤولان كشور - كه بحمداللَّه مسؤولان ارشد كشور مؤمن و پاكيزه اند - اگر مي خواهند آنچه را كه نياز حقيقي مردم است، اعمال كنند، بايد به عدالت بينديشند. اگر فكر و انگيزه عدالت در دلها زنده باشد، آن گاه فرصت، كار و توفيق براي بازكردن گره ها يكي يكي به وجود خواهد آمد؛ بيكاري و مسائل اقتصادي و مشكلات گوناگوني كه در زمينه هاي فرهنگي وجود دارد، حل مي شود و رشد علم در

دستگاههاي علمي و در دانشگاهها ممكن خواهد شد. ملت عزيز ما با ايمان ناب و پاكي كه دارد و با اعتمادي كه به نظام اسلامي در سرتاسر وجود او بحمداللَّه موجود است، خواهد توانست در مقابل تهديدهاي جهاني همچنان با استقامت و سرافرازي و با قدرت و شهامت بايستد و متجاوزان سلطه طلب و سيطره طلب جهاني را از نزديك شدن به مرزها و حريم اين ملت برحذر دارد. پروردگارا ! ملت ما را سرافراز كن؛ جوانان ما را حفظ كن؛ دلهاي همه ملت ما را به نور معرفت خود نوراني كن. پروردگارا ! قدرت اين ملت را روزبه روز بيشتر كن؛ قلب مقدّس وليّ عصر را از ما راضي كن؛ همه ما را شايسته سربازي آن بزرگوار قرار بده و روح مطهّر امام خميني و شهداي بزرگوار را با اوليايت محشور فرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) الاقبال، ص 297 2) كمال الدين، ج 1، ص 287 3) حديد: 25 4) همان 5) آل عمران: 146 6) .

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دانشكده افسرى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در دانشكده افسري بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خدا را سپاسگزاريم كه امسال هم اين توفيق را پيدا كرديم تا در جمع شما دانشجويان عزيز و افسران جوان و مسؤولان زحمتكش اين دانشگاه و نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران شاهد ثمره تلاش و موفقيّت شما باشيم. به جوانان عزيز فارغ التّحصيلِ اين دانشگاه و همچنين دانشكده فارابي و به جواناني كه از امروز رسماً كسوت نظامي گري را با گرفتن سردوشي به تن كردند و در صف خدمت قرار گرفتند، تبريك عرض مي كنم. البته همه كساني كه علم را تحصيل مي كنند، باارزشند و هركدام از جوانان ما در

هر رشته اي، دانش را زيور وجود و فعّاليتهاي دوران زندگي خود قرار مي دهند، براي كشور يك ذخيره و مغتنم است؛ اما بعضي از دانشجويان و بعضي از مراكز تحصيلي از جهاتي ارزش و امتياز دارند و شما از اين قبيل هستيد. فرق است ميان كسي كه دانش را تحصيل مي كند و از آن براي تأمين زندگي خود بهره مي برد - كه اين هم البته باارزش است - و كسي كه دانش را تحصيل مي كند تا براي كشور و در خدمت امنيت ملت، آن را به كار ببرد. در ميان كساني هم كه دانش را براي مصلحت كشور و امنيت ملت به كار مي برند، آنهايي كه صفوف پُرخطرتر را انتخاب كرده اند، بيشتر مورد ستايش قرار مي گيرند. علاقه و محبّت من به افسران جوان و دانشجويان رشته هاي نظامي بدين خاطر است. براي يك ملت، درس عزّت و افتخار از حسين بن علي عليه السّلام درس گرانبهايي است. ميدانهاي گوناگوني هم براي بروز دادن عزّت و افتخار ملي وجود دارد؛ اما جوانمرداني كه در نيروهاي مسلّح همچون حصارهاي مستحكمي از كشور و ملتشان حراست مي كنند، چهره هاي زيباتري از عزّت و افتخارات ملي را به نمايش مي گذارند. شما جوانان عزيز قدر اين موقعيت والا را بدانيد. همه كساني هم كه جسم و جان و نيرو و استعداد خود را براي سربلندي كشور و اسلام و نظام اسلامي مصرف مي كنند، قدردان اين موقعيت والا را باشند. نكته ديگر اين است كه فرماندهيِ نظامي مثل مديريّتهاي غيرنظامي نيست. فرق است بين يك فرمانده نظامي و مدير يك سازمان يا يك كارخانه يا يك اداره. در فرماندهي، رهبري وجود دارد. جوهر فرماندهي، رهبري است. فرمانده نظامي فقط

به ابلاغ آيين نامه و دستور نمي پردازد، بلكه مجموعه تحت فرماندهي خود را رهبري مي كند؛ يعني فكر و جان و دل آنها را هم مانند جسم آنها هدايت مي نمايد. براي اين كار، خود را آماده كنيد. مجموعه تن ها و جانها و دلهايي كه تحت فرماندهي شما بايد كار بزرگ دفاع از عزّت و افتخار را انجام دهند، محتاج دانش و خرد و صفات والاي انساني شما هستند. پرهيزكاري و تقوا و حلم و بردباري و صبر و پافشاري و استقامت شما در مقابل دشواريها و غلبه بر موانع ميان راه؛ توكّل شما به خداي بزرگ و اعتماد به حمايت و كمك او و ديگر خصال والاي انساني، چيزهايي است كه شما براي رهبريِ مجموعه هاي تحت فرماندهيِ خود به آنها نياز داريد. جوانان عزيز! جواني، بهترين دوران براي فراگيري است. به تعبير بهتر ، جواني بهترين زمان و موقعيت براي صيرورت واقعي انساني است. اين فراگيري، فقط فراگيري مغز شما نيست؛ فراگيري دل و جان شما نيز هست. بسياري از خصوصيّات والاي انساني فقط در جواني قابل كسب است. آنچه مي تواند پشتوانه شما در تمام دوران خدمت و دوران زندگي تان باشد، شرف انساني و اسلامي شماست كه متّكي به همان ايمان راسخ و خصال معنوي و ملكوتي است؛ اينها را در خودتان به وجود آوريد. اين دوران براي شما بسيار مغتنم است؛ اين نيازِ امروز است؛ نه فقط نياز ارتش يا نيروهاي مسلّح و نه فقط نياز مجموعه هاي نظامي، بلكه نياز ملت و كشور شماست. من مي خواهم به شما بگويم: اين امروز نيازِ انسانيت است. در طول تاريخ، بشريت همواره از استكبار و قدرت گراييِ قدرتمندان و زرمندان و

زورمندان، لطمه و آسيب ديده است. هرچه شما نگاه كنيد، مي بينيد آسيبها و بدبختيها و تيره روزيهاي بشريت در طول زمان، ناشي از خصلت فرعوني و خوي استكباري قدرت طلبان و زرمندان و زورمنداني است كه حدّي براي اشتهاي سيري ناپذير آنها وجود ندارد. امروز هم همين طور است. امروز مي بينيد قدرت استكبار با چهره نظامي گرانه و با زبان زور با دنيا حرف مي زند. حتّي لعاب ضخيم تبليغات فريبنده رسانه هاي غربي هم ديگر نمي تواند اين چهره زشتِ زورمداري و قدرت طلبي را بپوشاند. با زبان زور حرف مي زنند. براي اين زورگويي، از هيچ كارِ بر خلاف شرافت هم ابا نمي كنند؛ مفاهيم انساني را تحريف مي كنند، واژه هاي شريف انسانيت را قلبِ معنا مي كنند، به ملتها دروغ آشكار مي گويند و دم از خصلتهايي مي زنند كه به كلّي از آنها تهيدستند. هر ملتي اگر تن به تسليم در مقابل اين زورگويي دهد و ذلّت را بپذيرد، در طول تاريخ و پيش انسانهاي باوجدان، مورد ستايش قرار نخواهد گرفت. هيچ كس ملت يا بزرگان و سرداران ملتي را به خاطر تسليم در مقابل دشمن و پوشيدن لباس ذلّت، مدح و ستايش نكرده است. همه از ملت و سرداران و سربازان و مسؤولاني كه در مقابل زورگوييها مقاومت كرده اند - حتّي اگر به قيمت جان آنها تمام شده باشد - مدح و ستايش كرده اند. البته امروز استكبار، علي رغم هاي و هويِ فراوانش، از قدرت معنوي اي كه بتواند خواسته هاي خود را در سطح دنيا و اين منطقه برآورده كند، تهي است. سلاحهاي نظاميِ مدرن وجود دارد؛ اما اينها تعيين كننده نهايي نيست. حقّ و راستي هم براي خود قدرتي دارد كه در مقابل آن، بسياري از سلاحهاي مدرن

و فوق مدرن ناتوان است. ملتها هم براي خود سلاحهايي دارند. انسانهاي باشرف و سرافراز هم قدرت بزرگ و ناشناخته اي را در اختيار دارند. آنچه وظيفه ملتها و ملت ما و مسؤولان ماست، اين است كه خود را براي دفاع شرافتمندانه از آرمانها و مرزهاي خود آماده كنند. مسأله ما فقط دفاع از مرزها نيست. ممكن است دشمن به درستي فهميده باشد كه تهاجم به مرزهاي جمهوري اسلامي، براي او هيچ دستاوردي ندارد؛ اما تهاجم به مرزهاي آرماني و عقيدتي ما - كه مرزهاي هويّت اصلي و ملي ماست - در برنامه دشمنان قرار دارد. همه بايد خود را آماده كنند. نظامي و غيرنظامي در اين جهت موظّفند. جوانان عزيز! به خدا توكّل و اعتماد كنيد. به نيروي ذاتيِ خداداده اي كه در وجود شماست، تكيه كنيد. استعدادهاي خود را به منصه ظهور آوريد. از خود، انسانهاي والا و شرافتمندي بسازيد كه نيروهاي مسلّح و اين ملت به آنها افتخار مي كنند. در محيط زندگي و خدمت، عنصر رهبري را در وجود خود تقويت كنيد. مجموعه هاي همجوار و زير فرمان و دوستان و معاشران خود را با عمل و زبان خود به صراط مستقيم الهي هدايت كنيد؛ خدا هم با شماست. اميدوارم خداوند متعال شهداي عزيزِ اين دانشگاه و نيروي زميني و ديگر نيروهاي ارتش جمهوري اسلامي ايران و شهداي عزير سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و شهداي عزيز بسيج و همه شهيدان راه حق را مشمول رحمت و مغفرت خود قرار دهد و امام راحل بزرگوار را با سرافرازان اوليا و انبيا محشور فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانشجويان و دانش آموزان به مناسبت گراميداشت سالروز 13 آبان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار دانشجويان

و دانش آموزان به مناسبت گراميداشت سالروز 13 آبان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه جوانان عزيز و حضّار محترم خوشامد عرض مي كنم. البته روز سيزدهم آبان به عنوان يك عيد شناخته نمي شود؛ اما به عنوان يك روز ملي شناخته مي شود. يادبودها و خاطره هايي كه در طول سال، ملتها آنها را به عنوان روز ملي يا جشن ملي بزرگ مي شمارند، بايد در خود مضموني نهفته داشته باشند. هرچه اين مضمون عميقتر باشد، آن روز براي آن ملت از جنبه نمادين اهميت بيشتري دارد. با اين حساب، روز سيزدهم آبان حقيقتاً يك روز مهمّ است. اين روز به عنوان «روز ملي مبارزه با استكبار» نامگذاري شده است. مسأله، مسأله استكبار است؛ بحث يك دولت يا يك رژيم خاص نيست. البته امروز در دنيا مظهر استكبار - با همان معناي زشت و نفرت انگيزش - امريكاست، والّا مسأله دشمني با يك نژاد يا با يك ملت يا با يك كشور نيست. مسأله اين است كه هر ملتي براي خود عزّت و شخصيّتي دارد و مايل نيست قدرتهاي بيروني، با اتّكاء به زور يا فريب، آن عزّت را بازيچه قرار دهند. هر ملتي ثروتي دارد و مايل نيست كه آن ثروت چپاول شود. قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، كشور ما جزئي از مجموعه امپراتوري امريكا در اين منطقه محسوب مي شد و خيلي هم وفادار به امريكا بود. سياستهاي امريكا در ايران و به وسيله اين كشور، در هر جايي كه در آن دستي داشت، اعمال مي شد. ثروتهاي ملي به صورت رايگان در اختيار امريكا بود. عناصر سياسي، دولت، مجلس فرمايشي و نمايشي و دستگاه قضايي وابسته آن روز، همه در اختيار اراده امريكاييها

بود. كشورهاي همسايه ما هم غالباً كم و بيش همين طور بودند. البته آن روز رقيب بزرگ امريكا در دنيا شوروي بود، كه آن هم در همسايگي ما قرار داشت و به همين جهت امريكاييها پنجه سلطه ي خود را در كشور ما خونينتر و بي محاباتر فرو كرده بودند. در اين كشور اوضاعي بود! كشور ما كه زيرِ سلطه امريكا بود - با اين همه غارتي كه امريكا از اين كشور كرد - حتّي يك قدم به سمت پيشرفت برنداشت. در آن دوره نه پيشرفت علمي كرديم، نه پيشرفت اقتصادي كرديم و نه يك كار صنعتي انجام داديم. يك كشور صد در صد وابسته و مصرف كننده بازار مصنوعات امريكايي و غيرامريكايي بوديم. نه فقط مصرف كننده مصنوعات و فرآورده هاي صنعتي، بلكه مصرف كننده محصولات كشاورزي و فرهنگي و غيره هم بوديم! يك منطقه ثروتمند مثل ايران، مِلك طلقِ سياستهاي امريكايي و در اختيار كمپانيهايي بود كه دولت امريكا را هم در حقيقت همانها اداره مي كردند و مي كنند. وقتي نهضت اسلامي از سال چهل ويك شروع شد، خطر اين نهضت را پيش از همه، دستگاههاي جاسوسي و اطّلاعاتي امريكا احساس كردند. لذا در سال چهل وسه امام را از ايران تبعيد كردند - البته دولت ايران تبعيد كرد؛ اما پشت سرِ قضيه، اراده امريكاييها بود - و به كشور همسايه ما بردند، كه آن جا هم تحت سلطه نظاميان و دولتهاي وابسته به امريكا بود. اوّلين مضمون سيزده آبان عبارت است از رويارويي رژيم امريكا با نهضت اسلامي و بيداري اسلامي. علّت هم اين بود كه آنها حدس مي زدند اگر اسلام در دل مسلمانان احياء شود و در عمل آنان تجلّي پيدا كند،

اين قضيه منحصر به ايران نخواهد ماند و دنياي اسلام را فراخواهد گرفت؛ همچنان كه بعد از پيروزي انقلاب، در فلسطين، لبنان و بسياري از كشورهاي اسلامي و عربي، همين معنا تجربه شد. با گذشت چند سال، نهضت اسلامي در ايران اوج گرفت. در سيزده آبان سال پنجاه وهفت - قبل از پيروزي انقلاب - كشتار دانش آموزي پيش آمد؛ يعني باز چهره خشن رژيم كه پشت سرش دستگاههاي اطّلاعاتي امريكاييها بود، نمايان شد. اين هم باز مقابله با نهضت اسلامي بود؛ البته با خشونت حيواني. همان روزها رئيس جمهور امريكا و دست اندركاران رسانه ايِ امريكايي، از ايران به عنوان يك نقطه ايده آل و جزيره ثبات و امنيت اسم مي آوردند و به آن تفاخر مي كردند و از حرفهاي حقوق بشر و چيزهايي كه الان مي شنويد امريكاييها دائم تكرار مي كنند، هيچ خبري نبود! اما سيزده آبان سال پنجاه وهشت آن روي سكّه بود و ورق برگشته بود؛ يعني اين نهضت با پايداري ملت مسلمان و رهبري امام بزرگوار به پيروزي رسيده بود. بنابراين موذيگري و دسيسه امريكايي عليه كشور به شكل ديگري صورت مي گرفت. در اين جا سفارتخانه خودشان را به مركزي براي خرابكاري تبديل كرده بودند؛ چه خرابكاري سياسي، چه جاسوسي، چه خريدن اشخاص و شخصيّتهايي كه در انقلاب وارد بودند. يكي از ابزارها همين است كه شخصيّتها و افراد مؤثّر و بانفوذ را بخرند. همه جا و هميشه هم آدمهاي بي ايمان و بي وجدان يا سست بنياد پيدا مي شوند كه يك دستِ ثروتمند و قدرتمند بتواند آنها را خريداري كند. قيمت آدمها هم متفاوت است؛ بعضيها را ارزان مي خرند، بعضيها را يك خرده گرانتر مي خرند! اگر شما به اسناد لانه جاسوسي - كه

ظاهراً شصت، هفتاد جلد كتاب يا بيشتر منتشر شده است - مراجعه كنيد، جاي پاي اين خيانتها را مي بينيد. اينها عكس العمل ملت ايران را به همراه داشت. مظهر شهامت و سرعت عملِ ملت ايران هم دانشجويان بودند؛ آن هم دانشجوياني كه پيرو خطّ امام بودند، نه دانشجوي وابسته به فلان حزب سياسي يا فلان تشكيلات گوناگون و بي ايمان؛ نه، دانشجويي كه خطِّ امام را قبول داشت و به آن مؤمن بود. آنها شهامت لازم را يافتند و رفتند سفارتخانه را تصرّف كردند و اين اسناد را بيرون كشيدند. مضمون سيزدهِ آبان، اينهاست؛ يعني مقابله با زورگويي، دسيسه و استكبار. استكبار، يعني روح تكبّر و بي اعتنايي به ارزشهاي ملتهاي ديگر و دخالت در امور ملتها و به خود حق دادن؛ همين چيزي كه الان در كلمات رؤساي امريكايي ملاحظه مي كنيد. راجع به دخالت خودشان در عراق يا هرجاي ديگر طوري حرف مي زنند، مثل اين كه اينها صاحبان دنيايند! واقعاً انسان كمتر دولتي را مي تواند پيدا كند كه با لحني حرف بزند كه اينها راجع به كشورهاي خاورميانه حرف مي زنند! اين كشورها را مال خودشان مي دانند. استكبار يعني اين. عليه نظام جمهوري اسلامي خيلي فشار آوردند؛ اما نتوانستند كاري بكنند. عربده جوييهايي كه شما امروز ملاحظه مي كنيد، قدرت نماييهايي كه امريكاييها مي كنند، اينها طبيعت قدرتهاي استكباري است؛ بايد فرياد بكشند و تهديد كنند؛ اصلاً بخش مهمّي از قدرت آنها ناشي از همين تهديدهاست! ملت و مسؤولان يك كشور را مرعوب كنند و خواسته هاي خود را در سايه مرعوب شدنشان، به آنها تحميل كنند؛ قضيه اين است. والّا اين طور نيست كه امريكا اين قدرت را داشته باشد كه بدون هزينه هاي سنگينِ

غيرقابل تحمّل، به كشوري حمله نظامي كند؛ نخير، هروقت لازم باشد، اينها حمله نظامي را به كار مي گيرند؛ منتها شرط اوّلِ آن اين است كه بدانند در آن حمله نظامي ناكام نخواهند شد و توي دهنشان نخواهد خورد. آن جايي كه احتمال دهند قدرت مقاومتي وجود دارد، هرگز چنين خطري را متحمّل نمي شوند. ثانياً حمله نظامي را وقتي انجام مي دهند كه خواسته هاي خود را از طريق ديگري نتوانند به آن كشور تحميل كنند. با تهديد و فرياد و جنجال و جوّسازي سياسي و قدرت رسانه اي سعي مي كنند خواسته هاي خود را بر آن كشور تحميل كنند. در مورد كشور عزيز و ملت شجاع و مقاوم ولي مظلوم ما، امريكاييها همه چيزها را تجربه كرده اند. اين هم يك تجربه است كه فرياد بكشند، تهديد كنند، بترسانند و در سايه ترساندن، كارهاي خود را پيش ببرند. آنچه آنها در مورد كشور عزيز ما و شما ملت شجاع و مؤمن ايران - بخصوص شما جوانان - آرزو دارند، مجموعه چند چيز است كه در كنار هم آن را دنبال مي كنند: يكي اين است كه با ايجاد اختلاف و دلسردي و نااميدي و خداي نكرده با خريدن بعضيها، عزم دولتمردان را براي اقدامات اساسي و سازنده در كشور متزلزل كنند و نگذارند دولت ايران - كه يك دولت اسلامي است و پرچم اسلام را بلند كرده است - به مطالبات حقيقي و بحقّ مردم رسيدگي كند. نظامي كه مي خواهد سلطه خود را در كشور ما مثل گذشته دو مرتبه برقرار كند و پنجه خود را در جسم اين ملت فرو ببرد، اين يكي از كارهاي لازم براي اوست. اگر در اين كار

موفّق شوند، نتيجه اين خواهد شد كه مردم را از نظام اسلامي دلسرد كنند. لذا مي بينيد در تبليغات رسانه ايِ بسيار وسيع خود، به طور دائم تبليغ مي كنند كه مردم به خواسته هاي خود نرسيدند و ناراضي و دلسردند. كار دومي كه آنها مي خواهند تحقّق پيدا كند، اين است كه دلبستگيها و انگيزه هاي اساسي اي كه مي تواند اين ملت را مقاوم و به صورت يكپارچه در مقابل آنها نگه بدارد، ضعيف كنند؛ باورها را برگردانند، ايمانها را عوض كنند، اميدها را كور كنند و آينده و افق را تيره و تاريك و مبهم جلوه دهند. ابزار كار آنها هم رسانه است. رسانه ها در دنيا خيلي قدرت دارند و به نفع صاحبان خود، كارهاي خيلي بزرگي را انجام مي دهند. بدانيد و مي دانيد كه مهمترين رسانه هاي دنيا - چه خبرگزاريها، چه راديو و تلويزيونها، چه روزنامه هاي بزرگ - متعلّق به سرمايه داران است؛ يعني همان پايه هاي اصلي استكبار جهاني. در خبرهايي كه در دنيا پخش مي كنند، همه چيز بر طبق منافع و مصالح آنها تنظيم مي شود. بنابراين، اين هم يك خواسته است كه مردم و جوانان را از جانمايه اميد و توان و تلاشي كه آنها را در مقابل دشمنِ متجاوز و متعرّض نگه مي دارد، تهيدست كنند. يكي ديگر از كارها و آرزوهايي كه آنها دنبال مي كنند، اين است كه وحدت ملي و وحدت بين مسؤولان را از بين ببرند؛ آحاد و گروههاي مردم را با نامهاي مختلف از هم جدا كنند و ميان آنها ديوار بكشند؛ بين جمعيت عظيم ملت ايران، ديوارهاي بلند قومي، مذهبي، حزبي، سياسي و بحثهاي مجادله آميز بكشند و وحدت و يكپارچگي را محو سازند. انقلاب اسلامي

آمد ديوارها را برداشت و ملت را يكپارچه كرد؛ اما اينها درست عكس آن را دنبال مي كنند. با طرح مسائل انحرافي، از طرف ديگر وحدت مسؤولان كشور را از بين ببرند؛ بين آنها دائم اختلاف بيندازند؛ يكي را تضعيف و يكي ديگر را تقويت كنند. اين اهداف را دنبال مي كنند. من مي خواهم اين را بگويم: آنچه آنها انجام مي دهند، كارهايي است كه خودشان هم نااميدند كه به نتيجه برسد و مي دانند به نتيجه نخواهد رسيد. اگر ما هوشيار باشيم و وظيفه خود را بدانيم و به آن عمل كنيم، همه تدابير دشمن، ناموفّق خواهد بود. يكي ديگر از كارها اين است كه ملت را مرعوب نشان دهند؛ در حالي كه ملت و جوانان ما مرعوب نيستند. امتياز ملت ما اين است كه بيشترين نسبت جوان را در بين ملتهاي دنيا دارد. جوان، سرشار از اميد و نشاط است و مايل است كاري به او محوّل كنند و آن را با شجاعت و خطرپذيري انجام دهد. اينها سعي مي كنند ملت را مرعوب كنند؛ اگر نتوانستند مرعوب كنند، با جوّسازي و نظرسازي مجعول، وانمود كنند كه ملت مرعوب شده است. با نظرسازيهايي كه عواملشان از طريق بعضي از تيترهاي روزنامه ها و بعضي از نوشته هاي انسانهاي واداده و مرعوب درست مي كنند، خود آنها هم دچار اشتباه مي شوند و خيال مي كنند واقعاً اميدي برايشان هست؛ در حالي كه اميدي نيست و تيزبينانشان مي دانند كه در اين جا اميدي نيست؛ لذا سعي مي كنند شايد بتوانند براي مقاصد خود جاپايي پيدا كنند. ملت بايد وحدت خود را حفظ كند. دو بسيج عمده در اين كشور لازم است: اوّل، بسيج مردم، بخصوص جوانان

است. بايد براي آماده سازي خود و احياي عزّت كشور و ملت و برافراشته نگهداشتن پرچم اسلام بسيج شوند؛ چون همه مشكلات اين كشور در سايه اسلام و عمل به قوانين اسلام حل خواهد شد. جوانان خودسازي كنند - هم خودسازي علمي، هم خودسازي اخلاقي و معنوي و ديني، هم خودسازي جسمي - و روحيه و اميد خود را براي دفاع از اين كشور حفظ نمايند كه اين سرمايه بسيار بزرگي است؛ نقطه مقابلِ آن چيزي است كه دشمن مايل است در ايران اتّفاق بيفتد. در اجتماعات مختلف و در برخوردهايي كه بحمداللَّه با نسل جوان و قشر جوان دارم و آنچه از مسائل جوانان منعكس مي شود، مي بينم كه در جوانان ما بحمداللَّه اين استعداد و آمادگي وجود دارد. برخلاف خواست دشمن، اكثريت جوانان ما آماده هستند كه هروقت و هرطور لازم باشد، از كشور و نظام و دين و شرف و عزّت ملي خود دفاع كنند. اجتماعات مردمي، همين را نشان مي دهد. در آخر ماه مبارك رمضان - كه در آستانه اين ماه قرار داريم و ان شاءاللَّه از بركات آن بايد همه استفاده كنيم و وارد سفره ضيافت الهي شويم - روز قدس است؛ دفاع مردم از ملت مظلوم و مقاوم فلسطين در آن روز روشن خواهد شد. الان فلسطينيها، دست تنها و بدون سلاح و امكانات، مجهّزترين رژيم منطقه را كه پشتيبانش امريكاست - يعني رژيم صهيونيستي - در داخل خانه خودشان عاجز كرده و به ستوه آورده اند. نتوانستند با اين ملت مقاوم كاري كنند؛ مقاومت ملتها اين گونه است. استكبار و امريكا اين را مي دانند. مي دانند كه اگر ملتها ايستادگي كردند، هيچ نيروي نظامي اي

نمي تواند بر ملتي كه مرعوب نيست و حاضر است از شخصيّت و هويّت و عزّت و آينده خود دفاع كند، مسلّط شود. اوضاع رژيم صهيونيستي دائماً در حال تلاطم است؛ اما ملت فلسطين محكم ايستاده و مقاومت مي كند و پُراميد است و به ملتهاي ديگر اميد مي دهد. آنها نمونه شجاعت را از خود نشان مي دهند. البته ملت عظيم و كشور پهناور و گسترده ايران و قدرت سياسي اي كه امروز در دست ملت است، قابل مقايسه با هيچ كشور و هيچ ملتي نيست؛ عظمت اين ملت خيلي بيش از اينهاست. ملت و جوانان بايد آماده باشند و ترس از دشمن را در دل خود جاي ندهند؛ چون دشمن مي خواهد در سايه اين رعب، خرده فرمايشها و تحميلهاي خود را بر گردن اين ملت سوار كند؛ بدون اين كه هزينه يك كار بزرگ و يك دخالت نظامي را متحمّل شود. اين مربوط به ملت است. مسؤولان هم بايد بسيج دوم را بكنند؛ بسيج در راه خدمت. مسؤولان اجرايي كشور بايد توانايي خود را در گشودن گره هاي كار مردم نشان دهند. همين مسأله اشتغال را كه از سال گذشته بارها گفته شد - امسال هم مكرّر گفته شده و دنبال شده و فعّاليتهايي هم بحمداللَّه شروع كرده اند - بايد به سرانجامي برسانند. بايد مبارزه با چپاولگريِ مفسدان اقتصادي را - هرجا لانه كرده باشند - به طور جدّي دنبال و سفره هاي فساد اقتصادي را جمع كنند. بايد توانايي خود را در اين كار نشان دهند؛ مردم اين را متوقّعند و اين توقّعي است بحق. تمام مسؤولان كشور - اعم از قوّه مجريّه، قوّه مقنّنه و قوّه قضايّيه - در

اين زمينه ها مهمترين مسؤوليتهاي خود را دارند؛ نگذارند دشمن اميدوار بماند. ما مي توانيم. امكانات به اندازه كافي در اختيار مسؤولان كشور هست براي اين كه بتوانند كارها را انجام دهند. شرطش اين است كه كار را وجهه همّت اصلي قرار دهند. سرگرميهاي سياسي، طرح مسائل غيرلازم و خيالي، بزرگ كردن مسائل كوچك و در سايه بزرگ كردن آنها، پوشاندن مسائل اصلي كشور، مضرّ است. مسائل اصلي كشور، مسأله اقتصاد و مسأله علم و ارتقاي پايه علمي دانشگاهها و همان جنبش نرم افزاري است كه ما بارها در دانشگاهها و در ديدار با دانشجويان و اساتيد در ميان گذاشته ايم؛ همچنين مسأله حفظ روحيه و فرهنگ ديني جوانان است. اينهاست كه مي تواند يك ملت و بخصوص ملت ما را سرِ پا و مستحكم نگهدارد و توطئه هاي دشمن را خنثي كند. بنابراين مسؤولان اوّلاً در زمينه هاي فرهنگي، اقتصادي، علمي و در زمينه مبارزه ي با مفسدان و مخرّبان تلاش كنند و كار را وجهه همّت خود قرار دهند. دوم اين كه اختلافات را كنار بگذارند. اين اختلافات و دوگانگيها براي مصالح كشور و منافع مردم و نيروي مقاومت در مقابل دشمن، زيانبار است. قانون اساسي با اتقان كامل، ساختار سياسي كشور را مشخّص كرده و هر كس در جاي خود وظيفه اش معلوم است. همه، وظايف خود را انجام دهند؛ با هم معارضه نكنند؛ وحدت كلمه را حفظ كنند و مرعوب دشمن هم نشوند. البته بحمداللَّه مسؤولان عالي رتبه كشور ما مرعوب دشمن نيستند؛ خوب مي فهمند و مي دانند؛ تكيه شان به قدرت ملي - كه قدرت خدا و قدرت ايمان مردم است - خيلي بالا و قوي است؛ مي دانند دشمن نمي تواند كاري بكند؛ اما

بعضي در گوشه و كنار ممكن است مرعوب شوند. مرعوب شدن از دشمن، خيلي مضرّ است؛ تحليلها و ديدگاهها را عوض مي كند، تصميم گيريها را خراب و عمل را دچار اختلال مي كند. هم ملت و هم مسؤولان بدانند، قدرت بزرگي كه اين ملت در انقلاب عظيم اسلامي نشان داد و توانست استكبار جهاني را مات و مبهوت كند، همچنان در اين ملت به قوّت خود باقي است. به اين قدرت اعتماد كنند، آن را قدر بدانند و در سايه اين قدرت و با توكّل به خداوند بزرگ، كارهاي كشور را دنبال كنند. اسلام به فضل الهي با همّت و تلاش مسؤولان و ملت عزيزمان خواهد توانست در دنيا امّت بزرگ اسلامي را روسفيد كند. از خداوند متعال مي خواهيم ادعيّه زاكيّه حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه را در حقّ ملت عزيزمان و در حقّ شما جوانان مستجاب فرمايد و همه ما را خدمتگزار راه اسلام و انقلاب و سربلندي اين كشور قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اساتيد دانشگاههاى سراسر كشور

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اساتيد دانشگاههاي سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم از اين كه امسال هم اين توفيق را پيدا كرديم كه در جمع علما و اساتيد دانشگاه - كه فرزانگان ملت و كشور هستند - ساعتي را در ماه مبارك رمضان بگذرانيم، خيلي خوشحالم. براي بنده اين جلسه از چند جهت مغتنم است: يكي اين كه نفس حضور در جمع اهل علم و كساني كه سروكار با دانش و تحصيل و مدرسه و شاگرد دارند، براي ما يك حادثه شيرين و لذّتبخش است. در زندگي معمولي ما و در اين راه پُرماجرا و سنگلاخِ سياست و مديريّت، اين، فرصت و

فرجه اي است؛ يك نفس كشي است. شايد بهترين ساعات تفريح براي بنده در شبانه روز - كه بخواهم كار موظّف انجام ندهم - آن ساعاتي است كه به كارهاي علمي خودم مي پردازم. اوّلاً از اين جهت، حضور در جمع اهل علم براي ما مغتنم و محظوظكننده است. ثانياً چون در جمع شما بنده مستمعم و طبق معمولِ اين جلسات، غالباً از زبان اساتيد و زبدگان دانشگاهي مسائل عمده مربوط به علم و دانشگاه و جريان علمي در كشور مطرح مي شود، خشنودم و اين هم براي بنده مغتنم است؛ زيرا در مورد مسأله علم و تحقيق و دانشگاه و ... ذهنيّتِ درستي به مسؤولان مي بخشد و ديگر اين كه برخي از اين مسائلي كه مطرح مي گردد، قهراً حل مي شود؛ همان طور كه مطالب سالهاي گذشته، پيگيري شد و به نتايج خوبي رسيد. بنابراين، اين جلسه براي من جلسه مطلوب و مغتنمي است. ان شاءاللَّه در اين فرصتي كه فرمودند، بتوانيم از بيانات آقايان و خانمها استفاده كنيم و مجموعاً جلسه براي همه و بخصوص دانشگاه مفيد باشد. A A A مطالبي كه فرموديد، اين باور را در بنده تقويت مي كند كه ارتباط دستگاههاي دولتي با مراكز دانشگاهي يك ضرورت است. بايد اين ارتباط را به صورت سازماني، با ساز و كار مشخّص، برقرار كرد. البته بنده بيشتر تأكيدم در گذشته مربوط به بخش صنعت و فنآوري بوده است؛ به بخشهاي دولتي توصيه مي كردم كه با دانشگاه ارتباطشان را تقويت كنند، لكن مي توان گفت كه در همه بخشها اين ارتباط بايد تقويت شود. اگر دستگاههاي مديريّتي كشور بتوانند ارتباط سازمان يافته اي با دانشگاه در زمينه هاي سياسي و مسائل فرهنگي و تربيتي و همچنين

ارتباط حوزه و دانشگاه پيدا كنند، بدون شك حضور ذهنهاي برجسته دانشگاهي در مجموعه تصميم گير و تصميم سازِ نظام مي تواند تأثيرات بزرگي بگذارد. اين باورِ من است، و اين باور در اين جلسه با بحثهايي كه دوستان كردند، تقويت هم شد و جا دارد كه تقويت هم بشود. آنچه بنده به دانشگاهيان عزيز مي خواهم عرض كنم، همان چيزي است كه بارها در جمع اساتيد و دانشگاهيان گفته ام و باز هم مي خواهم تكرار كنم: ما از لحاظ علمي از دنيا عقبيم؛ آيا راهي براي اين كه اين فاصله را بپيماييم، وجود ندارد؟ اعتقاد راسخ بنده اين است كه چرا، ما مي توانيم از راههاي ميانبر استفاده كنيم؛ مي توانيم اين فاصله اي را كه با يك نگاه سطحي به نظر مي رسد كه هرگز قابل پُر شدن نيست - چون آن كسي كه با فاصله زياد در جلو حركت مي كند و با ابزارهايي كه روزبه روز پيشرفته تر مي شود، حركتش سرعت هم پيدا مي كند، مرتّب فاصله اش بيشتر مي شود - ترميم كنيم. بنده اعتقاد راسخ دارم كه مي توان تصوّر كرد اين فاصله پيموده شود و كمبود علمي - در كشور ما و كشورهاي مشابه ما - و شكاف و زخمي كه به وجود آمده، ترميم شود. آنچه ما را تشجيع مي كند كه اين فكر را دنبال كنيم، وجود استعدادها در داخل كشور است. اما دوستان! استعداد به تنهايي كافي نيست. تأكيد بنده اين است: استعداد شرط لازم است، نه شرط كافي. در كنار استعداد، تلاش و مجاهدت عالمان، انديشمندان و استادان هم لازم است. اين به معناي نفي وظيفه دستگاههاي دولتي در زمينه هايي كه وظيفه دارند نيست؛ به معناي ناديده گرفتن مشكلات اساتيد هم نيست.

اين خود يك حقيقت و توقّع بجايي است كه بايد اهل علم در محيط دانشگاه به توليد علم، به نگاه مبتكرانه و سازنده در زمينه علم - به همان چيزي كه بنده از آن به نهضت نرم افزاري در محيط علمي تعبير كردم - بپردازند؛ ما نياز به اين موضوع داريم. البته دستگاههاي دولتي بزرگترين مسؤوليت را دارند. در اظهاراتي كه دوستان در زمينه اعتبارات رو به كاهشِ تحقيقات و پژوهش يا بعضي از مطالب ديگر كردند، از بنده خواستند كه در اين زمينه كمك كنم. مطمئنّاً اگر تقسيم بودجه كشور يا اولويّتهاي آن در اختيار رهبري بود، بدون شك بنده جزو اولين اولويّتها، اولويّت تحقيق و علم را معيّن مي كردم. همين حالا هم بنده به دوستان در مركز سياستگذاري (مجمع تشخيص) - به خود وزير محترمي كه تشريف دارند و رئيس جمهور - در زمينه اعلام سه يا چهار اولويّت درجه يك كشور، مسأله علم را اعلام كردم. اعتقاد راسخ بنده اين است كه مشكلات كشور ما از اين راه براي بلند مدّت قابل حلّ است ولاغير؛ يعني ما بايستي در زمينه علم و تحقيق پيش برويم. براي روييدن علم و ارتقاء علمي هم حتماً تحقيق لازم است؛ بدون تحقيق امكان ندارد. بنابراين كمكي كه بنده مي توانم در اين زمينه بكنم، تأكيدي است كه به مسؤولان دولتي بايد بكنم و حتماً خواهم كرد و ان شاءاللَّه، هم وزارت علوم، هم سازمان مديريّت و برنامه ريزي و هم بخشهاي مربوط ديگر - بخشهايي از رياست جمهوري - حتماً بايستي نسبت به اين مسأله به طور جدّي تصميم گيري كنند؛ مجلس شوراي اسلامي هم بر اساس اين نياز بايد اداي تكليف

كند. خيلي از بودجه هايي كه در كشور هست، بودجه هاي اولويّت دار نيست. بسياري از اين سمينارها، گردهماييها و اجتماعها، بي فايده محض است. بنده به نظرم سال گذشته يا دو سال پيش بود كه در همين جا گفتم اين جلسه، سمينار واقعي است؛ هيچ خرجي هم ندارد. عدّه اي از دانشمندان و علما، دور هم جمع شده ايد و لُبّ مطلب را در زمينه مسأله ي مهمّي از مسائل كشور - كه مسأله آموزش عالي است - بيان مي كنيد. اگر آن مقداري كه براي سمينارها - چه از لحاظ پول و چه از لحاظ وقت - هزينه مي شود، فايده نداشته باشد - كه خيلي از اوقات هم ندارد - بايد كنار گذاشته شوند. خيلي از اين مراكزي كه بودجه هاي نسبتاً قابل توجّهي هم مي گيرند، هيچ اولويّتي ندارند. همان بودجه ها بدون شك بايد به بخشهاي تحقيقات، انستيتو پاستور و بعضي جاهاي ديگر سرازير شود. اين موضوع را دستگاههاي دولتي بايد دنبال كنند؛ بنده هم تأكيد مي كنم و ان شاءاللَّه آن را مكتوب خواهم كرد. البته - انصافاً - بخش مربوط به خودِ دانشگاه و درون دانشگاه هم خيلي نقش دارد. تأكيد و تكيه بنده اين است كه اساتيد محترم، به عنوان پرچمداران علم در كشور، در برهه كنوني خودشان را واقعاً مسؤول بدانند. بعضي از اين جواناني كه با بنده به تناوب و در مناسبتهاي مختلف ملاقات دارند - اين نخبگان يا گروههاي دانشجويي - گله ها و حرفهايي دارند. از جمله مطالبي كه در اظهاراتشان وجود دارد اين است كه جزوه هاي بعضي از اساتيد به روز نيست؛ يعني چيزي كه دانشجو در آن دانشِ مربوط نيازمند است، در آن جزوه نيست! گله ديگر آنها

اين است كه اساتيد به دانشجويان نمي پردازند و فقط درس مي دهند. اين اتّفاقاً نكته اي است كه بنده آن را دو سه مرتبه در ديدار با اساتيد محترم بيان كردم. البته بنده توجّه دارم كه برخي از استادان، ناگزيرند براي مسائل معيشتي و تنگناهايشان درس زياد بگيرند - اين را قبول دارم و مي دانم - اما همه موارد اين طوري نيست. من خواهش مي كنم اوّلاً يكي از موضوعاتي كه در ذهن خودتان نگه مي داريد و به آن اهميت مي دهيد، اين باشد كه با دانشجو فراتر از درس كار كنيد - با او ارتباط برقرار كنيد؛ او را وادار به كار كنيد و زمينه هاي تحقيقي را با او در ميان بگذاريد - ثانياً مذاكره علمي هم بين استاد و دانشجو مطلب بسيار مهمّي است. البته برخي از اين كارها به شكل كلان بايد در مراكز تصميم گيري تصويب شود؛ از جمله مطالبي كه آقاي دكتر «شريعتمداري» فرمودند - كه درست هم هست: مسأله تربيت و اهميت آن، يا ارتباطي كه آموزش عالي با آموزش و پرورش بايد داشته باشد - بايستي در شوراي عالي انقلاب فرهنگي مطرح شود؛ زيرا آن جا مركز تصميم گيري است و شوراي عالي انقلاب فرهنگي به همين دليل مركز لازمي است. گاهي از گوشه و كنار شنيده مي شود كه در نياز به شوراي عالي انقلاب فرهنگي ترديد مي شود؛ نه، اتّفاقاً همين موضوعهايي كه بعضي از دوستان اشاره كردند كه بايستي سياستگذاري شود، بايد در مركزي انجام گيرد كه آن مركز، مركز قانونگذاري نيست - قانون، آن چيزي است كه به طور روزمرّه دستگاه خرج مي كند؛ مثل پول خُرد كه براي خرج كردن است - بلكه مركز سياستگذاري

است. مركز سياستگذاري، مركزي است فراتر از مراكز قانونگذاري و با برنامه ريزيهاي كلان سروكار دارد، كه شوراي عالي انقلاب فرهنگي مركز مناسبي براي اين كار است. به نظر من در آن جا بايستي اين مسائل مورد مطالعه قرار گيرد. بنده رؤوس آنچه را كه دوستان فرمودند، يادداشت كردم. عين بيانات اساتيد محترم هم ضبط شده كه اينها را مي گويم پياده كنند و پيشنهادها و نكات عمده را از آن استخراج مي كنيم. ان شاءاللَّه آنچه را كه مربوط به خود ماست - يعني مربوط به سياستگذاري است - كه بايستي به مجمع تشخيص يا به شوراي عالي انقلاب فرهنگي ابلاغ يا به رؤساي سه قوّه گفته شود، مي گوييم و توصيه مي كنيم. آنچه را هم كه مربوط به دستگاههاست، به آنها منتقل مي كنيم تا ان شاءاللَّه دنبال كنند. فكر و علاج جويي براي مسائل دانشگاه و آموزش عالي كشور را بنده مغتنم مي شمرم و از دوستان هم خواهش مي كنم در همين زمينه هايي كه بيان كردند - يا دوستاني كه مطالبي مي خواستند بگويند و فرصت نشد - فكر كنند و با ما درميان بگذارند. بنده استقبال مي كنم و آن مقداري كه مي تواند در سياستگذاريهاي كلان كشور قرار گيرد، بدون شك از طرف ما اقدام خواهد شد و انجام خواهد گرفت. بعضي از دوستان اظهاراتي كردند كه به نظر بنده مبالغه آميز بود: اين كه هيچ كاري با برنامه انجام نمي گيرد، يا هيچ هدفي وجود ندارد، يا هيچ ... اين گونه نيست؛ اين مقداري مبالغه آميز است. البته ضعفهايي وجود دارد، كمبودهايي هست، در اين زمينه ها غفلتهايي گاهي صورت مي گيرد؛ اما اين طور كلّي هم نمي شود گفت؛ نه، مراكزي هستند كه واقعاً كار مي كنند و در جلسه امروز

هم بعضي از دوستان در خصوص ارتباط دستگاههاي صنعتي كشور و مصرف كننده علم با دستگاههاي تحقيقاتي و علمي مطالبي بيان كردند كه راجع به دانشكده هوافضا بود كه سالهاي گذشته هم گفته بودند. من اين مطالب را تصديق مي كنم. البته بنده به بعضي از مسؤولان در اين زمينه سفارشهاي اكيد كرده ام و اطّلاع دارم - هم در بخشهاي نظامي، هم در بخشهاي غيرنظامي - اثر هم كرده است. يكي از وزراي محترمي كه سروكارشان با مسائل صنعت است، راجع به مسأله اي با بنده صحبت مي كردند كه مي خواهيم فلان كار را بكنيم. من گفتم شما به دانشگاه اميركبير كه به مركز دولت هم خيلي نزديك است، برويد - بنده به اين دانشگاه رفته ام و كارگاه صنعتي و محصولات كاري شان را ديده ام - و ببينيد چقدر مي توانيد مشكلتان را حل كنيد. اين دوست مسؤول ما كاملاً به دلشان نشست و رفتند اين كار را - به گمان زياد آن طور كه به ذهنم مي آيد - دنبال كردند و به نظرم به نتايجي هم رسيدند يا در آينده نه چندان دور خواهند رسيد. اگر مسؤولان، راهِ دانشگاه را پيدا كنند و با مراكز علم و تحقيق اُنس بگيرند، بدون شك كار اين مراكز روان خواهد شد و كار مراكز علمي و تحقيقي هم پيش خواهد رفت. اميدواريم ان شاءاللَّه هرچه پيش مي رويم، به اين هدفها نزديك شويم. از دوستان - برادران و خواهران - مجدّداً تشكّر مي كنم كه اين دعوت را قبول كرديد، اين جلسه خوب را تشكيل داديد، اين مطالب خوب را بيان نموديد و ان شاءاللَّه آنچه كه گفتيم و شنيديم، مورد رضاي الهي و مورد قبول پروردگار قرار

گيرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى و فرمانده كلّ قوا در مراسم صبحگاه نيروى زمينى ارتش جمهورى اسلامى ايران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي و فرمانده كلّ قوا در مراسم صبحگاه نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اين بازديد، بسيار شيرين و به ياد ماندني و زنده كننده خاطرات بسياري است كه با فرماندهان و عناصر فداكار نيروي زميني در سالهاي دفاع مقدّس داشتيم. بخش مهمّي از افتخارات ارتش جمهوري اسلامي ايران بدون شك مربوط به نيروي زميني ارتش است كه بدنه اصلي و مهمتر ارتش جمهوري اسلامي ايران را تشكيل مي دهد و من مايلم كه اين ديدارِ امروز ترجمان عملي احساسات بنده نسبت به نيروي زميني و ارتش جمهوري اسلامي ايران تلقّي شود. هيچ چيز براي يك سازمانِ مسلّح از اين باارزشتر نيست كه توانسته باشد در لحظه نياز، وظيفه خود را به درستي انجام داده باشد. به طور طبيعي در يك كشور، مردم به نيروهاي مسلّح به چشم كساني نگاه مي كنند كه در هنگام بروز حادثه دهشتناك و تلخ مي توانند مثل حصار مستحكمي از آنها دفاع كنند. در دوران دفاع مقدّس اين آزمايشِ افتخارآميز براي ارتش پيش آمد. در طول هشت سال دفاع مقدّس، در سرتاسر جبهه هاي طولانيِ جنگ، نيروي زميني به قدر توان و همّتي كه براي دوست و دشمن در موارد بسياري شگفت آور بود، توانست وظايف بزرگي را انجام دهد. شهيدان سرافراز نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران و جانبازان اين نيرو و عناصر دلسوز و مؤمني كه در طول اين سالها لحظات دشوار و پرزحمتي را گذراندند، شاهدان صادقي بر تلاش همه جانبه و صادقانه نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران در طول اين ساليان بوده اند. من خودم هم در مواردي، شاهد اين تلاش

صادقانه و مؤمنانه بوده ام. آن روزي كه دشمنان جمهوري اسلامي گمان مي كردند از سوي نيروهاي مسلّح كشورِ ما هيچ گونه تهديد، يا تهديد مهمّي عليه نيروي متجاوز وجود نخواهد داشت، نيروهاي مسلّح مثل سدّ مستحكمي در مقابل تهاجم دشمن ايستادند. هشت سال تلاشِ نيروي مهاجم كه از سوي همه مراكز قدرتِ نظامي و پشتيباني و تسليحاتي حمايت مي شد به جايي نرسيد و با قدرت نيروهاي مسلّح و پشتيباني مردم ما، مرزهاي كشور سالم ماند و دشمنان متجاوز ناچار شدند با اعتراف به ناكامي خودشان از مرزهاي ما فاصله بگيرند؛ اين افتخار بزرگي است. در دو قرن اخير اين اوّلين بار بود كه نيروهاي مسلّح ما در يك آزمايش نظامي توانسته بودند با سرافرازي كامل در مقابل دشمن بايستند و دشمن را ناكام كنند؛ آن هم در يك جنگ طولاني و با مهاجمي كه از سوي همه ي دنيا تقريباً حمايت مي شد. نيروهاي مسلّحِ كشور ما، ارتش جمهوري اسلامي ايران و همچنين سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و بسيج، مجموعه توانا و مؤمني را تشكيل داده اند كه هركدام در جايگاه ويژه خود و با مسؤوليت مخصوص به خود توانسته اند و خواهند توانست در آينده، به فضل الهي تهديدها را از اين كشور دور كنند. در دوراني كه خواستِ قدرتمندان مستكبر بين المللي اين است كه همه صحنه زندگي بشر را به يك عرصه جنگ تبديل كنند و زير لواي نامهاي زيبا و جذّابِ آزادي، دمكراسي و حقوق بشر، جنگ براي قدرت، نفت و توسعه مناطق نفوذ استكباري و توسعه ي منافع نامشروع بين المللي خود به راه بيندازند، ملتها بايد خيلي هوشيار باشند و در تقويت دروني خود بكوشند و نيروهاي مسلّح سهم

عمده اي را مي توانند در اين مسؤوليت بزرگ ايفا كنند. امروز ملاحظه مي كنيد منطقه نفت خيز و ثروتمند خاورميانه به جرم ثروتمند بودن، به جرم دارا بودن منابع نفتي - كه قدرتهاي صنعتي دنيا به آن نياز دارند - مورد تعرّض، تجاوز و دخالت سياستهاي گوناگون قرار گرفته است و هرروز در يك بخش از آن، تهديدي را به وجود مي آورند. از ضعف ملتها، از اختلاف ميان دولتها و قدرتها در اين منطقه - كه منطقه اسلامي است و متعلّق به مسلمانان است - استفاده مي كنند. قربانيِ اين افزون طلبي و استكبار، ملتهاي مظلومي هستند كه نتوانند از هويّت و قدرت معنوي خودشان دفاع كنند. شما ببينيد در اين چند سال، در همسايگي ما با ملتهاي عراق و افغانستان چگونه عمل شد! چه كساني قرباني سياستهاي پيچيده بين المللي شدند، جز آحاد مردم غير مسلّح و بي پناه؟ البته ملتها با اين فشارها نابود نمي شوند و اگر بتوانند هويّت ملي خودشان را حفظ كنند، اين فشارها نمي تواند آنها را به زانو در آورد. هرچند در كوتاه مدّت صدماتي را تحمّل مي كنند؛ اما در بلند مدّت با همّت بلند و با جمع كردن نيروهاي خود خواهند توانست جبران كنند. اگر بخواهند و اراده كنند؛ دست خودِ ملتهاست. در چنين شرايط بسيار حسّاسي، ملت ما بيش از هميشه احتياج به اين دارد كه خود را از لحاظ معنوي و مادّي آسيب ناپذير و مقتدر كند. بخشي از اين اقتدار به مسائل اقتصادي و فرهنگي و سياسي ارتباط پيدا مي كند و بخش مهمّي از آن هم مرتبط با مجموعه هاي نظامي است كه بايد روزبه روز تواناييهاي خود را در درون از همه جهت افزايش دهند؛ استحكام سازماندهي،

ارتقاءِ قدرت رزمي، توانايي لازم براي توليد، تهيه، تكميل و نگهداري تجهيزات، بالا نگهداشتن روحيه مسؤوليت نظامي و همه چيزهاي ديگري كه با ابتكار و مديريّتِ مديران خوب و مسؤول امكان پذير است. امروز خوشبختانه نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي از فرماندهي و مسؤولان اداره كننده خوب و مؤمن برخوردار است؛ همچنان كه از هزارها عنصر باشرف و مؤمن در سرتاسر كشور در يگانهاي مختلف برخوردار است. خدا را بر اين وضعيت، كه رو به هرچه بهتر شدن است، سپاسگزاريم. توصيه من اين است كه براي آمادگي، هيچ فرصتي را از دست ندهيد. آماده شدن لزوماً به معناي اين نيست كه اين آمادگي در زمان كوتاهي به كار گرفته خواهد شد؛ اما آماده نبودن همواره خطر بزرگ و دهشتناكي را بر كشور و بر آبروي نيروهاي مسلّح تحميل مي كند. هميشه بايد آمادگيها را حفظ كرد و افزايش داد؛ آمادگيهاي معنوي و مادّي. از خداوند متعال مسألت مي كنم كه همه شما عزيزانم را مشمول لطف و هدايت و رحمت خود قرار دهد و همه ما را بر انجام وظايف بزرگ و افتخارآميزي كه بر دوش داريم، توانا و متمكّن سازد و هر روزِ ما را بهتر از روزِ قبل قرار دهد و شهيدان عالي مقام ارتش جمهوري اسلامي ايران و نيروي زميني و همه سازمانهاي مسلح نظام جمهوري اسلامي را با اوليايشان محشور كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در خطبه هاى نماز جمعه ى تهران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نماز جمعه ي تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نؤمن به و نتوكّل عليه و نستغفره و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه و حافظ سرّه

و مبلّغ رسالاته سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماةالمستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم و نفسي بتقوي اللَّه. همه برادران و خواهران نمازگزار و خود را به رعايت تقوا و مراقبت از رفتار و گفتار و حتّي مراقبت از پندارها و واردات ذهني توصيه مي كنم. ماه رمضان، ماه ذخيره سازي تقواست. از خداي متعال كمك بخواهيم تا بتوانيم در اين ماه براي دوره سال و براي همه عمر خود، ذخيره ارزشمندِ تقوا را فراهم كنيم. امروز در خطبه اوّل، جمله اي را از اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام مطرح مي كنم كه به وصيّت آن بزرگوار به اولاد و بازماندگانشان مربوط است و آن گونه كه خود ايشان - بنا به نقل نهج البلاغه(1) - در آن نوشته مرقوم كرده اند، مخاطب اين وصيّت، همه كساني هستند كه اين نامه و اين وصيّت به آنها مي رسد؛ يعني ما هم مخاطب كلمات اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام هستيم. اين همان وصيّت معروف است كه بعد از يكي دو سطر مي فرمايند: «اوصيكما و جميع ولدي و اهلي و من بلغه كتابي بتقوي اللَّه و نظم امركم و صلاح ذات بينكم(2)». تقريباً بيست مطلب در اين وصيّت ذكر شده است. بديهي است وصيّت يك انسان بزرگ، آن هم وقتي كه در آخرين ساعات عمر او اين وصيت نوشته مي شود، شامل حسّاسترين مطالب به نظر اوست. اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام اين وصيت را بعد از ضربت ابن ملجم نوشته اند؛ «لمّا ضربه ابن ملجم(3)». تقريباً بيست مطلبي كه در اين وصيت آمده، مهم است. مطالب، درباره دنياطلبي، قرآن، حج، جهاد، يتيمان،همسايگان و... است. دو مطلب از تقريباً بيست مطلب را

انتخاب كرده ام تا امروز عرض كنم: يكي «نظم امركم» و دوم «صلاح ذات بينكم»؛ يعني ايجاد الفت ميان برادران. از اين جا مي شود فهميد كه اين دو مطلب جزو مطالب بسيار مهم در نظر اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام است. نظم از جمله موضوعاتي است كه وقتي انسان در معنا و مفهوم و كاركرد آن در زندگي خود غور مي كند، اهميت آن را بيشتر درك مي كند. نظم يعني هر چيزي در جاي خود قرار گيرد. جهان كه در پيرامون ما انسانها و در زمين و آسمان گسترده شده است، يك مجموعه قانونمند است. قانون و نظم، بر جميع جريانات و حوادث عالم و حركات دنياي مورد احساس و ديد و جهان پيرامون ما حاكم است. انسان هم يكي از اجزاي همين عالمِ برخوردار از نظم است. زندگي طبيعي انسان هم داراي نظم است. گردش خون، ضربان قلب، دميدن ريه ها و بقيه تحرّكات و فعل و انفعالاتي كه در بدن انسان و جسم آدمي وجود دارد، همه تابع نظم است. اگر عمل و رفتار انسان از نظم برخوردار باشد، هماهنگي ميان او و دنياي پيرامونش تأمين خواهد شد. نظم به انسان اين فرصت را مي دهد تا بتواند از هر چيزي به نحو شايسته آن استفاده كند و چيزي معطّل نماند. اگر در جسم انسان بي نظمي پديد آيد، با بيماري همراه است، يا نامش بيماري است. عيناً همين مطلب در رفتارهاي انسان - چه در زندگي فردي و چه در رفتارهاي اجتماعي - وجود دارد؛ بنابراين نظم داراي اهميت است. البته قلمرو نظم، وسيع است. از زندگي خصوصي انسان و درون اتاقي كه در آن زندگي يا كار مي كند، نظم

مطرح مي شود - اتاق منظّم، اتاق نامنظّم - تا رفتارهاي فردي او در محيط كار و درس و تحصيل و تا محيط اجتماعي و ساخت جامعه و بناي نظام اجتماعي؛ يعني همان ساختي كه از نظم ويژه اي كه تابع فلسفه خاصّي است، سرچشمه گرفته است. همه اينها مشمول «و نظم امركم» است كه اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام در اين قطعه از وصيّتشان آن را بيان فرمودند. آن حضرت قبل از آن كه نظم را مطرح كنند، تقوا را مطرح كرده اند. اوّلِ وصيت هم تقوا آمده است - «اوصيكما بتقوي اللَّه و ان لا تبغيا الدّنيا و إن بغتكما(4)» - ولي بعد از دو سطر، باز مي فرمايند: «اوصيكما و جميع ولدي و اهلي و من بلغه كتابي بتقوي اللَّه و نظم امركم(5)»؛ اين جا تقوا را مجدداً تكرار مي كنند. اين شايد اشاره به اين نكته باشد كه نظمي در زندگي فردي و نظام زندگي عمومي و اجتماعي انسان مطلوب است كه از تقوا سرچشمه گيرد و با تقوا همراه و هماهنگ باشد. پس، اين يك وصيّت كلّي است براي همه ما كه در زندگي شخصي و خانوادگي و در كارهاي تحصيلي و اداري و در مشاغلي كه در جامعه داريم، نظم و برنامه ريزي را مراعات كنيم. اينها نظمهاي عمدتاً فردي است؛ اما در سطح جامعه هم بايد نظم را مراعات كنيم. هر كس در هر جايي قرار دارد، خود را موظّف بداند كه نظم اجتماعي را رعايت كند. اين يك ادب عمومي براي ما در سطح جامعه است؛ همه هم در اين جهت شريك هستند. رعايت قوانين و رعايت برادري و مروّت و زياده خواهي نكردن و تجاوز به حقوق ديگران نكردن

و رعايت وقت را كردن - چه وقت خود، چه وقت ديگران - رعايت مقرّرات در عبور و مرور و رفت و آمد و مسائل مالي و تجاري و امثال اينها، همه مصاديق نظم است. يك مصداق مهمِ ّ نظم هم اين است كه ميان كاركرد ما در جامعه و افكار و عقايد و شعارهاي ما هماهنگي برقرار باشد. از بي نظميهاي بسيار خطرناك يكي همين است كه در جامعه اي مباني فكري و عقيدتي و باورهايي كه جامعه به آن ايمان و اعتقاد دارد، يك چيز باشد؛ اما رفتارهايي كه براساس همين قواعد و باورها بايد شكل بگيرد و هنجار عمومي اجتماعي را تشكيل دهد، با آن باورها و فكرها و مباني منطبق نباشد. اين نوعي دورنگي و دورويي و نفاق عمومي را به وجود مي آورد و بسيار خطرناك است. اسم اسلام را آوردن و تكرار كردن، اما در عمل هيچ به مباني اسلامي باور نداشتن؛ اسم حقوق بشر را به عنوان مبنا و قاعده فكري مطرح كردن، اما در عمل هيچ رعايت حقوق بشر را نكردن - كه امروز در سطح بين المللي متأسّفانه يكي از بلاهاي بزرگ جامعه بشري اين است - اسم آزاديخواهي را آوردن، اما در عمل رعايت آزادي ديگران را نكردن؛ اسم قانون و قانون طلبي را آوردن، اما در عمل پايبند به قانون نبودن، از جمله خصوصيّات بسيار بد و يكي از مصداقهاي بارز و خطرناك بي نظمي است. البته مسؤولان كه مي خواهند مقرّرات و قوانين را به وجود آورند يا اجرا نمايند، بايد بيشتر رعايت كنند؛ آحاد مردم هم در رعايتهاي عمومي خودشان بايد به اين موضوع توجّه كنند. مطلب دوم، «صلاح ذات

بينكم» است. صلاح ذات البين كه اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام در وصيّت مهم خود آن را بيان مي كنند، فقط ائتلاف و اتّحاد ظاهري نيست كه دو گروه و دو جماعت بر سر يك چيز، قراردادي ببندند و ائتلاف ظاهري تشكيل دهند؛ از اين بالاتر است؛ يعني في مابين همديگر، دلها با هم صاف شود؛ ذهنها نسبت به يكديگر خوشبين شود و هيچ گونه تعرّض و ايذايي از كسي و از جناحي به يك مجموعه ديگر صورت نگيرد. در همين جمله، بعد از اين كه مي فرمايند «و صلاح ذات بينكم»، به سخن پيغمبر اكرم استشهاد مي كنند و مي فرمايند: «فانّي سمعت جدّكما صلّي اللَّه عليه واله وسلّم يقول صلاح ذات البين افضل من عامّة الصّلاة و الصّيام»؛ يعني فضيلت اصلاح ذات البين مردم - دلها را به هم نزديك كردن و ذهنها را نسبت به هم خوشبين نمودن - از هر نماز و روزه اي بيشتر است. اگر كسي نماز مستحبّي بخواند يا روزه مستحبّي بگيرد، يا برود براي اصلاح ذات البين تلاش كند؛ دومي افضل است. اين هم از چيزهايي است كه ما امروز به آن خيلي احتياج داريم. يكي از كارهايي كه دشمنان ملت ايران از اوّلِ انقلاب تاكنون به طور جدّي دنبال آن بوده اند، همين دل چركين كردن گروههاي جامعه نسبت به يكديگر است؛ چه گروههاي سياسي، چه گروههاي مذهبي و ديني و چه قشرهاي مختلف. در طول زمان، استعمار و بخصوص استعمار انگليس - آن زمان كه بر تمام مناطق خاور ميانه و كشور ما و كشورهاي ديگر مسلّط بود - اين سياست را دنبال مي كرد؛ بعد هم ديگران ياد گرفتند. امريكاييها هم امروز همين كار را مي كنند؛ دشمنان ملت ايران هم نسبت

به كشور ما همين كار را در برنامه خود دارند: دلها را نسبت به هم چركين و قشرها را از يكديگر روگردان كنند. اوّلِ انقلاب به بركت فريادِ اصلاح طلبِ امام و حركت اصلاحي انقلاب، دلها و قشرها به هم نزديك شدند. سالهاست آن شكافهايي كه قبل از انقلاب بين قشرها وجود داشت، ديگر وجود ندارد. بين روحاني و دانشجو، بين نظامي و غير نظامي، بين روشنفكر و مجموعه كاسب و تاجر، شكافهاي سنّتي اي وجود داشت كه سالها روي آن كار شده بود؛ اما اين شكافها بعد از انقلاب ترميم گرديد، از بين رفت و يا كم شد. امروز بار ديگر مي خواهند اين شكافها را به وجود آورند؛ همچنان كه شكافهاي مذهبي را زياد مي كنند و گروههاي مذهبي را وادار به تظاهر به دشمني با يكديگر مي نمايند، براي اين كه شكاف ايجاد شود. شكافهايي كه بين بدنه يكپارچه مردم به وجود مي آيد، راه را براي دشمن باز مي كند و دشمن با اين اختلافها مي تواند در داخل يك جامعه و يك كشور نفوذ كند و سياستهاي خود را دنبال نمايد. همه بايد خيلي مراقب باشند. شما مي بينيد امروز تبليغات جهاني روي چند چيز متمركز است: يكي از آنها اين است كه در داخل نظام جمهوري اسلامي، مجموعه متصدّيان و خدمتگزاران نظام و كارگزاران كشور را به دو دسته تقسيم مي كنند و براي هر دسته اسم مي گذارند؛ البته يك عدّه هم ساده لوحانه در داخل كشور همان حرفي را كه آنها مي زنند، تكرار مي كنند كه در واقع حرف اينها نيست، حرف آنهاست. همان دشمن خارجي وقتي متصدّيان نظام را به دو دسته تقسيم كرد، اعلام مي كند ما با اين دسته

موافق و با آن دسته مخالفيم؛ يك دسته اسمشان اصلاح طلب است، يك دسته اسمشان محافظه كار است. اينها دام دشمنان است؛ همه بايد متوجّه باشند در دام دشمن قرار نگيرند. اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام به ما مي فرمايند: «صلاح ذات بينكم»؛ دلها را با هم صاف و به هم نزديك كنيد. اختلاف سليقه ها را به معناي دشمني تلقّي نكنيد. اختلاف نظر و اختلاف سليقه، حتّي اختلاف عقايد سياسي و ديني و غيره، تا آن جايي كه به مباني عملي نظام ارتباطي ندارد، مي تواند موجب دشمني و جدايي و خصومت با يكديگر نشود. اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام زندگي خود را - زندگي اي كه هر ساعتش به قدر عمرها ارزش داشت - وقف كردند براي اين كه جامعه را در زمان خود، و جامعه اسلامي و بشري را در طول تاريخ هدايت كنند و بسازند. خوشبختانه ملت ما، ملت علوي است و معتقد و مريد و عاشق اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام است. لازمه اين محبّت اين است كه كلمات آن بزرگوار را آويزه گوش كنيم؛ اينها را فقط يك توصيه خشك و خالي به حساب نياوريم؛ براي عمل، آنها را در پيش روي خود قرار دهيم و تصميم بگيريم. آن بزرگوار در اين راه مجاهدت كردند و در همين راه هم به شهادت رسيدند. «قتل في محراب عبادته لشدّة عدله(6)»؛ عدالت او موجب شهادت او شد. پايبندي واقعي و صادقانه و صميمي او به عدالت و مبناي اصيلي كه آن بزرگوار در همه دوران حكومتشان آن را دنبال مي كردند موجب شد جانشان در معرض اين تهديد قرار گيرد و خون مباركشان در محراب عبادت ريخته شود. ما در زيارت عاشورا به امام حسين عليه الصّلاةوالسّلام عرض مي كنيم: «السّلام

عليك يا ثاراللَّه و ابن ثاره»؛ يعني مثل خون اباعبداللَّه عليه الّسلام، صاحب خون اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام هم خداوند متعال است؛ چون اين خون هم در راه احقاق حق و احياي عدالت بر زمين ريخته شد. همه بايد به احترام اين خون پاك و آن شخصيت عظيم و قدسي و آن وليّ اعظم الهي سعي كنيم اين فرمايشها و توصيه ها را كه خطاب به ما هم هست، در عمل خودمان رعايت كنيم. پروردگارا! ما را جزو پيروان واقعي اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام قرار بده. پروردگارا! ما را با محبّت و ولايت آن بزرگوار زنده بدار و با محبّت و ولايت آن بزرگوار بميران و در راهي كه آن حضرت پيمودند ما را ثابت قدم بدار. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الأنسان لفي خسر. الّا الذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(7) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين. سيّما عليّ اميرالمؤمنين و الصدّيقة الطّاهرة سيّدة نساء العالمين والحسن والحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و عليّ بن الحسين زين العابدين و محمّدبن عليّ و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن عليّ و عليّ بن محمّد والحسن بن عليّ والخلف القائم المهدي. حججك علي عبادك و امنائك في بلادك. و صلّ علي أئمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه و نفسي بتقوي اللَّه. بار ديگر همه برادران و خواهران عزيزِ نمازگزار را به رعايت تقوا و مراقبت از رفتار و گفتار و پندار و كردار خويش در همه احوال دعوت و توصيه مي كنم. آنچه در اين خطبه لازم است مطرح شود، نگاهي به تحوّلات جهان اسلام و مسائل مهمّي است

كه امروز مسلمانان با آن مواجهند. همچنين اشاره اي كوتاه به مسائل خودِ ما در داخل كشور است كه البته اينها با مسائل جهاني بي ارتباط هم نيست. در جهان اسلام آنچه امروز به روشني به چشم مي خورد، روش خصومت آميز و جبهه گيريِ خشونت باري است كه از سوي مراكز قدرت استكباري و عمدتاً از سوي امريكا نسبت به مسلمانان عالم ديده مي شود. البته گاهي سعي مي كنند با روشها و شيوه هاي سطحي بگويند ما با مسلمانان مسأله اي نداريم؛ اما اين روشها فايده اي ندارد؛ چون در عمل و گفتار، بخصوص در يكي دو سال اخير، بارها نشان داده اند كه در دلشان كينه عميقي نسبت به مسلمانان و جوامع اسلامي وجود دارد. امروز شايد در سطح دنياي اسلام هيچ كشور اسلامي اي را نشود پيدا كرد كه از تحريكات و آسيبهاي گوناگون امريكا و قدرت استكباري محفوظ و مصون باشد. كشورهاي عربي، حتّي كشورهايي هم كه سوابق دوستيِ سنّتي با امريكا دارند، امروز به انحاء مختلف زير فشار و مورد آزارند. آن طور كه از حرفهاي مسؤولان امريكايي بر مي آيد - كه در گفتارها و مصاحبه ها و در گوشه و كنار، اين حرفها از آنها بروز مي كند - هدفشان اين است منطقه اي را كه اتّفاقاً دنياي اسلام در آن قرار دارد و از لحاظ سوق الجيشي و موقعيّت جغرافيايي و همچنين از لحاظ منابع طبيعي - بخصوص نفت - بي نظير و درجه يك است، از وجود مزاحمي به نام اسلام و فكر اسلامي و انگيزه هاي اسلامي به كلّي خلاص كنند و آن را صد در صد در مشت و قبضه خود بگيرند. اين مطالب، تحليل نيست. البته يك روز ما همين مطالب را به عنوان

تحليل مطرح مي كرديم و مي گفتيم اينها با اسلام مخالفند؛ اما امروز اين مطالب در واقع خبرهايي است از آنچه وجود دارد و اتّفاق مي افتد و به آن اقرار مي كنند. علّت واقعي اين دشمني اين است كه امروز قدرت استكباري امريكا با حرص روزافزوني در صدد توسعه قدرت و نفوذ خود است و همان طور كه گفتيم منطقه خليج فارس - به طور خاص - منطقه خاور ميانه و تقريباً عمده مناطق اسلامي و به يك معنا همه مناطق اسلامي جزو مناطقي است كه اگر قدرت استكباري امريكا توانست آنها را تحت نفوذ خود درآورد، از لحاظ نفت و گاز - كه در واقع رگ حيات دنياي صنعتيِ كنوني است - و از لحاظ موقعيّت سياسي و جغرافيايي، ديگر درد سري نخواهد داشت. ادّعاي حقوق بشر و گسترش دمكراسي و آزادي در دنيا و حرفهايي را كه سران امريكا در سخنرانيهاي رسمي خود مي زنند، هيچ كس در دنيا باور نمي كند. اينها شعارهايي است كه خيلي كم اثر شده است. شعار طرفداري از حقوق بشر يا شعار گسترش دمكراسي در دنيا كه امروز رئيس جمهور امريكا و ديگران در حرفهاي خود آنها را تكرار مي كنند، براي جهانيان قابل باور نيست. آن قدر اينها با ديكتاتورهاي خونخوار همكاري كرده اند و براي تأمين منافع خود به آنها كمك رسانده اند كه ديگر اين حرف امريكا امروز در دنيا براي همه - نه تنها براي ما، كه سالهاست ملت ايران اين مطالب را مي داند - كاملاً غير قابل قبول است. حتّي زياده خواهي و توسعه طلبي امريكا موجب شده است كشورهاي اروپايي هم در خصوص برخي از مسائل، به طور واضح با امريكا مقابله كنند؛

چون آنها هم متوجّه اين هدف هستند و احساس خطر مي كنند. در همين قضيه عراق - كه من بعداً مختصري راجع به آن عرض خواهم كرد - امريكاييها مي خواستند بدون قيد و شرط، جنگ خونين و پُرضايعه اي را در اين منطقه به وجود آورند. البته باز هم از اين فكر منصرف نيستند؛ منتها آن طوري كه اوّلِ كار مي خواستند مهارگسيخته وارد شوند، پيش نيامد و نتوانستند آن گونه عمل كنند. هدف آنها اين بود كه به عراق حمله كنند و به هر قيمتي براي مردم اين كشور وضعيت خونيني ايجاد نمايند و به اين بهانه بر منابع نفتي عراق مسلّط شوند. اوّل، هزينه هايي را كه خودشان در اين حمله متحمّل شده اند، از محل نفت عراق بگيرند - يعني جنگ را خودشان تحميل كنند، كشتار را خودشان راه بيندازند، اما پولش را از مردم عراق بگيرند! - بعد هم اختيار نفت عراق را در دست داشته باشند و نفت اين كشور زير كليد آنها باشد و جاي پاي ديگري را در منطقه خليج فارس اضافه كنند. هدفهاي امريكا كاملاً استعماري، استكباري، زياده طلبانه، ضدّ حقوق بشر و ضدّ حقوق ملتهاست. اروپاييها متوجّه اين معنا هستند و با روشهايي كه ممكن بود آنها در سازمان ملل و غيره به كار بزنند، فعلاً جلوِ امريكا را تا برهه كوتاهي گرفته اند. بنابراين عامل و موجب اصليِ تحرّكي كه امروز عليه اسلام در منطقه ما وجود دارد، همين است كه اينها با اسلام مخالفند و از آن مي ترسند؛ احساس مي كنند با وجود فكر اسلامي، تسلّط فرعوني و مستبدّانه اي كه مي خواهند بر اين مناطق پيدا كنند و ثروت مادّي و معنوي آنها را بمكند

و نابود كنند، ممكن نيست. لذا اسلام را به عنوان معارض واقعي خودشان احساس و با آن مبارزه مي كنند. عامل اصلي دشمني آنها با كشور و ملت ما هم همين نكته است. اين كه ملاحظه مي كنيد بعد از پيروزي انقلاب تاكنون - كه قريب بيست و چهار سال مي گذرد - امريكاييها از دشمني با ملت و كشور و نظام جمهوري اسلامي هرگز دست نكشيده اند و يك لحظه از دشمني باز نايستاده اند، علّت همين است. اين جا پايگاه سياسي و اقتصاديِ امن و امان امريكاييها بود؛ اما فكر اسلامي و ايمان اسلامي اين ملت را بيدار كرد و آنها توانستند به بركت اسلام، دست اين سلطه طلبِ زياده خواهِ زورگوي چپاولگر را كوتاه كنند. در حقيقت، اسلام در كشور ما بزرگترين ضربه را به استكبار امريكايي زده است. بنابراين آنها هم بزرگترين كينه را دارند و بي مهار اقداماتي مي كنند. البته توجّه داشته باشيد امروز امريكاييها هم مثل همه انسانها و مجموعه هايي كه مست قدرتند - كه معمولاً مستيِ قدرت، اشتباه پذيري مي آورد؛ يعني انسان دچار اشتباه و خطاي فاحش مي شود - دچار خطاهاي فاحشي مي شوند. آنها مست قدرتند و درست نمي فهمند چه مي كنند؛ لذا اشتباهات بزرگي را مرتكب مي شوند و همين اشتباهات، زير پايشان را به كلّي خالي خواهد كرد. در آينده اي كه چندان هم دور نيست، همين اشتباهات فاحش، امريكا را به زانو درخواهد آورد. وضعيت آن طور كه آنها قلمداد مي كنند نيست. بلندگوها و تبليغاتچيهايشان در گوشه و كنار چنين وانمود مي كنند كه «ديگر چاره اي نيست؛ امريكا يك قدرت قاهر است و بايد با آن ساخت و به نحوي با آن كنار آمد»؛ اما اين گونه نيست. اين قدرت قاهر به

خاطر مستي قدرت، اشتباه مي كند و اين اشتباه هم زير پاي او حفره و گودال بسيار خطرناكي را به وجود مي آورد. البته در نماز جمعه و در ديدار با شما نمازگزاران عزيز، نمي خواهم به تحليل سياسي بپردازم؛ بلكه مايلم حقيقت و لُبّ مطلب را براي ملت عزيزمان روشن كنم. دشمني آنها با ايران اسلامي به خاطر اين است كه در اين جا بزرگترين ضربه را از اسلام خورده اند. اين ضربه ممكن بود در كشورهاي ديگر هم تكرار شود؛ كما اين كه بيداري در دنياي اسلام، به بركت بيداري مسلمانان در كشور ما به وجود آمد. امروز همين مسأله بسيار مهمِ ّ بيداري ملت فلسطين كه در حقيقت امريكا و اسرائيل را در بن بست كامل قرار داده است، بر اثر بيداري ملت ايران به وجود آمده است، والّا قبل از آن كسي تصوّر نمي كرد كه به وسيله ملت فلسطين بشود كاري كرد كه اسرائيل و صهيونيستهاي غاصب و امريكا به چالش كشيده شوند. تا اين دوره، چنين چيزي اتّفاق نيفتاده است كه امروز در فلسطين اشغالي مي گذرد. بيداري ملتهاي مسلمان در كشورهاي ديگر هم همين طور است. امروز روح نفرت از امريكا و مداخلات امريكا و از دست نشاندگان امريكا در كشورها، در دنياي اسلام روزبه روز بيشتر توسعه پيدا مي كند. ميل به عزّتي كه از ناحيه اسلام عايد ملتها مي شود، امروز در ملتها روزبه روز زنده مي شود و رشد پيدا مي كند. چيزي كه از آن مي ترسيدند، اين بود كه انقلاب اسلامي ايران عيناً در كشورهاي ديگر هم تكرار شود. با روشهاي مختلف جلوِ اين را گرفتند؛ اما نتوانستند جلوِ گسترش فكر اسلامي و بيداري اسلامي را بگيرند. بيداري اسلامي در

همه دنياي اسلام گسترش پيدا كرده است؛ ما بايد به اين نكته توجّه داشته باشيم. ملت ايران بايد بداند چه كار بزرگي انجام داده است. طبيعي است كه در چنين شرايطي، دشمنان همه همّت خود را عليه نظام جمهوري اسلامي متمركز كنند. چگونه اين كار را بكنند؟ با حمله نظامي كاري از پيش نمي برند؛ خودشان هم مي دانند. كودتا و روشهاي براندازي را تجربه كردند و ديدند كاري از پيش نمي برند. يك راه براي آنها بيشتر باقي نمي ماند و آن اين است كه در درون ملت نفوذ كنند؛ افكار و انگيزه هاي مخالف با اسلام را همراه با تهمت و اهانت و ناروا گويي نسبت به انقلاب اسلامي گسترش دهند؛ بتدريج دلهاي مردم را نسبت به سرچشمه جوشان و فيّاضي كه آنها را در طول سالها وادار به حركت و مقاومت كرده است، سرد كنند. اين جزو كارها و برنامه ريزيهاي اصلي آنهاست. خود آنها از اين حركت به «فروپاشي» تعبير كرده اند و گفته اند ما مي خواهيم نظام اسلامي فروبپاشد! فروپاشي يعني چه؟ يعني ملت را نسبت به آرمانهاي انقلاب دچار ترديد و تزلزل و دودلي كنند و مردم پشتيبانيِ لازم را از نظام نداشته باشند. اين، سياست دشمن است. بنده به ملت ايران مكرر عرض كرده ام؛ در همين نماز جمعه هم يكي دو سال پيش عرض كردم كه مهمتر از شناختن دشمن، شناختن دشمني و روش دشمني كردنِ اوست. اگر انسان بداند دشمن از چه راهي وارد مي شود، حواس خود را جمع خواهد كرد. همه، دشمن را مي شناسند. امروز دشمن ملت ايران و دشمن استقلال و آزادي او، دولت استكباري و متكبّر امريكاست. در اين شكّي نيست؛ به

اين موضوع، خودشان هم اعتراف مي كنند. البته گاهي چاپلوسانه و رياكارانه مي گويند ما با ملت ايران مخالف نيستيم؛ اما اتّفاقاً مخالفت اصلي آنها با ملت ايران است؛ چون ملت ايران است كه اين قيام عظيم را به راه انداخت؛ ملت ايران است كه اين پشتيبانيِ صادقانه و غيرتمندانه را از اسلام مي كند؛ ملت ايران است كه موجب شده امريكا نتواند طمع بورزد؛ والّا اگر ملت ايران پشتيبان نظام و مسؤولان نبود، مگر مسؤولان مي توانستند در مقابل اين زياده خواهيها بايستند؟ ما اين دشمن را مي شناسيم؛ اما روش دشمني را هم بايد شناخت. امروز روش دشمني، ايجاد اختلاف و نفرت و كينه ميان آحاد مردم است؛ ايجاد دلسردي نسبت به آرمانهاي اسلامي است؛ منحرف كردن شعارهاي مردم و طرح شعارهايي است كه با حركت عظيم مردم هيچ همخواني ندارد. در خيلي از كشورهاي دنيا - همه جا را نمي دانيم - نخبگاني هستند كه دست آموز مراكز استكباري اند. اينها زمان انگليسيها هم بودند، شورويها هم داشتند، امروز هم امريكاييها دارند. نخبگان و درس خواندگان و تحصيلكردگاني را انتخاب مي كنند و آنها را با تطميع و با روشهايي كه خودشان مي دانند، به عنوان سخنگويان خود در داخل كشورها قرار مي دهند. كار اينها اين است كه حرف آنها را بزنند و تكرار كنند و براي ايده هاي آنها استدلال نمايند. چنين كساني در كشور ما هم بوده اند؛ امروز هم هستند و از اوّلِ انقلاب هم بوده اند. اينها بلندگوهايي دارند كه براي آنها حرف بزنند و نظرات و يا حرفهاي آنها را تكرار كنند. ملت ما به روشني بيان كرده است كه دنبال چيست. ملت ما آن روزي كه پشت سر امام قرار گرفت -

چه در دوران انقلاب، چه در دوران هشت سال دفاع مقدّس - و چند صد هزار جوان خود را در اين راه داد، مشخص كرد كه دنبال چه چيزي است. ملت دنبال دمكراسي غربي نبود. ملت مسلمان ما و كساني كه در دوران مبارزات زمان رژيم طاغوت، در زندانها آن رنجها را كشيدند و آن شلّاقها را خوردند، دنبال جمهوري غربي و فرهنگهاي ملحد غربي و دمكراسي دروغين غرب و شرق نبودند. مادراني كه فرزندان خود - گاهي دو پسر، سه پسر، چهار پسر - يا داماد و شوهر خود را قرباني كردند و خم به ابرو نياوردند و احساس افتخار نمودند، دنبال دمكراسي غربي و جمهوري دمكراتيك و امثال اينها نبودند. منشور واقعي انقلاب و خواست حقيقي مردم همان چيزي است كه در قانون اساسي ما - بخصوص در اصول اوّل آن - منعكس شده است. مردم، رشد معنوي و رفاه مادّي را در سايه اسلام و به بركت اسلام و حاكميت مقرّرات اسلامي خواستند؛ الان هم همين را مي خواهند. ما هيچ ملتي را مثل ملت ايران سراغ نداريم كه پاي آرمانهاي معنوي و الهي خودش را با خونِ چند صد هزار شهيد امضاء كرده باشد. ملت خود ما هم در گذشته چنين كار بزرگي را انجام نداده است كه در اين دوره انجام داد. كشورهايي كه دمكراسي غربي را تجربه كرده اند، ما ديديم به چه فلاكت و ذلّتي افتادند و چگونه به نام دمكراسي، پنجه هاي طمّاعان غرب و بخصوص امريكا در دوره اخير در جسم و جانشان فرو رفت و همه چيز آنها را به يغما برد. مردم ما دنبال اين نوع دمكراسي

نبودند. امروز هم ملت ما به دنبال تحقّق آرمانهاي اسلامي است كه در درجه اوّل، عدالت و معنويت و آزادي - به معناي حقيقي اسلامي - و استقلال كشور از شرّ قدرتهاي بيگانه و متجاوز خارجي است. اينها چيزهايي است كه ملت ما دنبال آن است، براي آن فداكاري كرد و بعد از اين هم براي آن فداكاري خواهد كرد. ملت بايد مراقب و هوشيار باشد تا دشمن نتواند با روشهاي موذيانه - چه امنيتي، چه سياسي و چه تبليغاتي - در صفوفش نفوذ كند. منشور رسمي و قانونيِ انقلاب و كشور عبارت است از قانون اساسي ما. همه چيزهايي كه براي اداره امور ملت لازم است، به شكل متين و مستحكمي در اين منشور وجود دارد. منشور معنوي انقلاب هم وصيّتنامه امام و وصيّتنامه هاي شهداست. اين وصيّتنامه ها را بخوانيد و ببينيد شهدا كه در ميدان جنگ جان خود را فدا كردند، براي چه فدا كردند و دنبال چه بودند. مگر مي شود از مجموعه فداكاريها و آرمانهاي يك ملت، كسي به اين آساني دست بشويد؟! اينها راه ماست؛ اينها مايه هاي سعادت ماست كه بايد دنبال كنيم. بنده وقتي به قضاياي دو سه سال اخير در داخل كشور خودمان نگاه مي كنم، مي بينم بحمداللَّه ملت ما ملت وفادار و با اخلاص و مؤمن و غيرتمندي است و در اين چيزها حقيقتاً جزو ملتهاي نمونه است و با وجود اين كه در مسؤولان كشور هم در گوشه و كنار نقصها و خطاهايي وجود دارد - كه البته هر مجموعه اي خالي از خطا و نقص نيست - ليكن در مجموع در جهت همين آرمانها حركت و برنامه ريزي و كار و

تلاش مي كند. با وجود همه اينها، مي بينم دشمن به بخشهايي از كشور ما - عمدتاً هم به جوانان ما - دل بسته است؛ چون نسل جوان در كشور ما يك نسل كاملاً گسترده است و اين از نقاط قوّت ماست كه اين همه جوان داريم؛ چه جوانان دانشجو، چه كساني كه قبل از دانشجويي اند، چه كساني كه فارغ التّحصيل شده اند، چه كساني كه مشغول كارند و درس نمي خوانند. نسل جوان ما يكي از مايه هاي قوّت كشور و انقلاب ماست. دشمن هم به همين نسل و به تحريك پذيري و احساساتي بودن جوانان چشم دوخته است. جوانان بايد خيلي مراقب باشند. دو سه سال قبل از اين ديديد در همين دانشگاه تهران و بعضي از نقاط ديگر، يك عدّه آدمهاي مفسد به معناي واقعي كلمه، با تعدادي دانشجو چه كردند! احساسات را تحريك كنند، شايعات دروغ در دست و بال آنها بيندازند، حقايق را قلب كنند و نظام و اسلام را متّهم نمايند. آن روز خيلي هم اميد بسته بودند كه بتوانند در كشور جنجالي به وجود آورند و آشوب و غوغايي درست كنند. آن موقع ملت ايران با متانت كامل و با اقتدار - اقتدار ملت، يعني اين - به ميدان آمد و نگذاشت؛ اما باز هم از اين كارها مي كنند. گاهي بهانه اي پيدا مي كنند و گاهي هم بدون بهانه اين كارها را انجام مي دهند. همه بايد مراقب باشند. نبايد براي دشمن بهانه ايجاد كرد تا بتواند سوء استفاده كند. نبايد با تحريك دشمن، متحرّك شد. امروز نظام اسلامي در مقابل زياده طلبي و فزون خواهي و سلطه طلبيِ مستكبرترين مستكبران عالم ايستاده است. جوان، طبيعتش عدالت طلبي و ميل به اجرا

و تحقّق آرمانهاست. هر جواني به طور طبيعي موضعش در كنار موضع نظام اسلامي است - چه جوانان داخل كشور خودمان، چه جوانان كشورهاي ديگر - كمااين كه مي بينيم همين طور هم هست. كسي كه نظام اسلامي را - كه عليه فساد و ظلم و بيدادگري و تبعيض در دنيا قيام كرده است - به استبداد و ضدّيت با آزادي و ضدّيت با حقوق بشر متّهم كند، يا خودِ دشمن است، يا فريب دشمن را خورده است. اين را بايد همه - بخصوص جوانان - توجه داشته باشند. در كنار اين مطلب، اين هم هست كه هر وقت حركت سازنده اي در كشور به وجود مي آيد، از آن طرف دشمن براي اين كه جمهوري اسلامي نتواند حركات سازنده را انجام دهد، تحريكاتي در كنارش به راه مي اندازد. الان چندي است كه راجع به علم و تحقيق و اهميت آن، حرفهايي جدّي وجود دارد. در ملاقات با بنده - چه استاد، چه دانشجو، چه رؤساي مراكز علمي و دانشگاهي - هر كدام كه درباره مسائل دانشگاه حرف مي زنند - كه مكرّر هم اتفاق مي افتد - راجع به اهميت علم صحبت مي كنند و از عقب ماندگيهاي ما در مسائل مربوط به علم و تحقيق و پژوهش و امثال اينها گله و شكوه مي كنند. بنده هم به مسؤولان بارها تذكّر داده ام و تصميمهاي خوبي هم گرفته اند و كارهايي را هم كرده اند. بنابراين حركت به سمت رونق دادن به بازار علم و تحقيق و زبده پروري و ذهنها را در دانشگاهها و مراكز علمي پرورش دادن، چندي است كه جدّي تر از گذشته شروع شده است؛ اما يك وقت شما مي بينيد در دانشگاه بهانه اي پيدا مي شود

براي اين كه نه تنها علم و تحقيق، بلكه اصل جريان و روال معمول دانشگاهها هم به خطر بيفتد و دچار وقفه و تعطيل شود! اين كارِ كيست؟ اين كارِ دشمن نيست؟ همان وقتي كه كشور نهايت احتياج را دارد به اين كه جوانان دنبال علم و تحقيق و پرورش نيروي فكري خود باشند و نظام هم براي اين كار برنامه ريزي مي كند و جدّي تر از گذشته آن را دنبال مي نمايد و اين يك نياز طبيعي است و همه آن را احساس مي كنند، ناگهان عدّه اي پيدا شوند و دانشگاه و دانشجو و استاد و محقّق را از كار معمولي خود باز بدارند يا مزاحت ايجاد كنند. البته معلوم است كه اين حركات به جايي نخواهد رسيد. كساني كه اميد بسته اند تا بتوانند با تحريكات و موذيگريهاي اين گونه، نظام را دچار مشكل كنند، بايد بدانند موج اراده و عزم مردمي آن قدر قوي است كه اين چيزها را به راحتي در خود حل خواهد كرد؛ ولي بالاخره فضاي تشنّج و هرج و مرج در كشور، به ضرر مردم و مسؤولان و نظام تمام مي شود. كساني كه ندانسته اين چيزها را زمينه سازي و تشديد مي كنند و هرج و مرج به وجود مي آورند و بار سنگينِ وزر اين كار را بر دوش مي گيرند، بايد بدانند مسؤوليتشان خيلي سنگين است. ملت، امروز به وحدت كلمه، كار، تلاش پيگير، عدم وقفه در همه كارهاي سازنده - بخصوص كارهاي علمي - و مبارزه با فساد و تبعيض و بي عدالتي احتياج دارد. اينها جزو كارهاي واجبي است كه بر عهده همه مسؤولان است؛ چه مسؤولان دولتي، چه مسؤولان قضايي. امروز براي مردم ما، روز كار

و تلاش است؛ روز اين نيست كه بنشينند و بازتاب امواج دشمنيهاي دشمن را در اين جا تماشا كنند و به هم حواله دهند؛ بايد خيلي هوشيار باشند. در زمينه مسائل جهاني - همان طور كه عرض كرديم - استكبار اشتباهات بزرگي مرتكب مي شود. يكي از اين اشتباهات، وضعيتي است كه امروز امريكا در حمايت از رژيم صهيونيستي دارد. امروز دو پديده را مي شود در رژيم صهيونيستي ديد: يكي خشونت و سبُعيّتِ از حد گذشته است. سبُعيّتي كه امروز صهيونيستها در برخورد با صاحبان سرزمين فلسطين به خرج مي دهند، واقعاً داستان عجيب و حيرت انگيز و بي سابقه اي است. دومين نكته اين است كه رژيم صهيونيستي در بن بست كامل قرار گرفته و هيچ راهي ندارد. اشتباه امريكا اين است كه در اين وضعيت، به طور واضح و آشكار از رژيم صهيونيستي حمايت مي كند و به اسرائيل و به مسؤولان آن، چك سفيد داده تا هر غلطي بخواهند بكنند، بكنند و هر جنايتي مي خواهند مرتكب بشوند، بشوند! اين جزو اشتباهات جبران ناپذير امريكاييهاست و چوب آن را خواهند خورد. ملت فلسطين نشان داده است كه ملت لايق و مقاومي است؛ نشان داده است كه با دست خالي مي توان در مقابل يك رژيم مسلّط و مسلّح و بي رحم و خشن مثل رژيم اسرائيل، ايستادگي و مقاومت كرد. اين هم درسي است به ملتهاي ديگر. امروز همه ما وظيفه داريم از مردم فلسطين حمايت معنوي و مادّي كنيم. فعلاً نزديكترين فرصت براي حمايت، جمعه آينده است كه جمعه آخر ماه رمضان است. اين را هم عرض كنيم كه امروز، روز شانزدهم ماه است. بنابراين اگر پنجشنبه، اوّل ماه باشد - كه فعلاً

شرعاً اين است، چون غير از اين ثابت نشد و تكليف شرعي اين است كه پنجشنبه را اوّل ماه به حساب آوريم - روز دوشنبه اي كه مي آيد، نوزدهم ماه است و شب دوشنبه - شب نوزدهم - شب احياء است كه ان شاءاللَّه مؤمنين به وظايف خودشان در شبهاي قدر عمل مي كنند. روز جمعه آينده هم روز بيست و سوم ماه خواهد بود كه جمعه آخر ماه و روز قدس است. ان شاءاللَّه حضور ملت ما در جمعه آينده - كه روز قدس است - دشمن شكن خواهد بود. هفته بسيج هم در پيش است و همه مردم ايران تجليل از بسيج را ان شاءاللَّه جزو وظايف خودشان خواهند دانست. بسيج عظيم مردمي، يكي از نعمتهاي بزرگ الهي است. اميدواريم خداوند متعال ما را به آنچه وظيفه ماست و از ما سؤال خواهد كرد، آشنا كند و ما را بر انجام آن موفق بدارد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هواللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً احد.(8) --------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه، نامه ي 47 2) نهج البلاغه: نامه 47 3) و من وصيّةٍ له عليه السّلام للحسن و الحسين عليهماالسّلام لمّا ضربه ابن ملجم لعنةاللَّه» / عنوان انتخابي نامه 47 در نهج البلاغه. 4) نهج البلاغه: اوّلين عبارتِ وصيتنامه امام علي (ع) / نامه 47 5) - 6) - 7) عصر: 3 - 1 8) اخلاص: 3 - 1

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانشجويان نمونه و ممتاز دانشگاهها

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار دانشجويان نمونه و ممتاز دانشگاهها بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اين جلسه براي بنده جلسه بسيار شيرين و مطلوبي است. البته بناي اين جلسه نمادين است؛ يعني اين كه در اين چندين ساله كه يك روز از ماه رمضانِ

هر سال را با جمعي از پسران و دختران دانشجو مي نشينيم و افطار مي كنيم، في نفسه يك كار نمادين است. من مايلم با اين كار، ارزشِ قشر دانشجو و نقش آفريني بسيار مهمّي را كه اين قشر مي تواند در حال و آينده كشور داشته باشد، در افكار عمومي منعكس كنم. همچنين دوست دارم نشان داده شود كه نظام اسلامي از رشد جريان دانشجويي و همه خصوصيّاتي كه متعلّق به اين جريان است، استقبال مي كند. اين خصوصيّات، همين چيزهايي است كه خود شما گفتيد و مي دانيد: جوشش شوق و استعداد، انگيزه هاي جوانانه، خواستهاي آرمانگرايانه، دلبستگي به آرمانهايي كه براي غيرجوانان حتّي گاهي دست نيافتني به نظر مي رسد، اما جوان به هيچ وجه اين طور نمي انديشد و در راه آن تلاش مي كند و همين تلاش است كه ملتها و كشورها را از حالت ركود خلاص مي كند. اين، هدف اصلي جلسه است. اين كه شما بلند شويد صحبت كنيد و مطالبي را بگوييد، اين هم براي من فايده ويژه دوم است كه بنده به اين هم اهميت مي دهم. البته بعضي از دوستان گفتند كه سؤال مطرح كنند؛ معنايش اين است كه بنده پاسخ دهم. اين جلسه براي اين كار نيست، چون اگر بنده بخواهم جلسه پرسش و پاسخ تشكيل دهم، با اين نيم ساعت - حالا كه تا اذان، يك ربع هم بيشتر نيست - تمام نمي شود. جلسه پرسش و پاسخ، طولانيتر از اين است. بنده در گذشته جلسه پرسش و پاسخ داشته ام و بعد از اين هم ان شاءاللَّه خواهم داشت. اين جلسه براي اين است كه بنده از شما بشنوم. مايلم شما بگوييد و بنده بشنوم ؛ يعني همين كاري كه حالا

با آن كه زمان كم بود، تا حدودي شد: تعدادي از شما گفتيد و بنده شنيدم ؛ چيزهايي هم يادداشت كردم. مطالبي را كه تعدادي از برادران و همچنين آن خواهر محترممان بيان كردند، ضبط شده و مي گويم پيگيري كنند. بنده فقط دو سه نكته عرض مي كنم: يك نكته اين است كه اين جانب نسبت به محيط دانشگاه و حركت دانشجويي خوشبينم؛ بر خلاف اظهارات بعضي از دانشجويان كه فاقد اين خوشبيني هستند. اين خوشبيني ناشي از خوشخيالي نيست ؛ بالاخره ما عمرمان را با همين كارها گذرانده ايم. در اين سنين و با وضعيت بنده، خوشخيالي خيلي محتمل نيست. بنده اطّلاعات مبسوطي را هم - چه علمي، چه فرهنگي و چه اخلاقي و معنوي - از وضع دانشگاهها دريافت مي كنم كه برايند همه اين اطّلاعات، هميني است كه گفتم: خوشبينم. در زمينه علمي، همين كمبودهايي كه گفتيد، هست: مشكل استاد، مشكل مديريّت، مشكل برنامه ريزي، مشكل كمبود اعتبار، بودجه و ... اينها را مي دانم؛ اينها حرفهايي است كه بنده در ده سال اخير آنها را در ديدار با دانشگاهيان - اعم از استاد، دانشجو يا مديريّت - دائم تكرار و دنبال گيري مي كنم. البته مقدار زيادي از اين كارها بهبود پيدا كرده است. منتها علي رغم همه اين مشكلات، شور و شوق علمي و شكوفايي استعدادها در دانشگاههاي ما محسوس است؛ اين را ما نمي توانيم نديده بگيريم و همه اش آيه يأس بخوانيم. اين عزيزِ آخري ما هم گفت: «من مي خواهم بشارت بدهم، ديگران انذار كردند»؛ اما آن يك كلمه بشارت هم در انذارهاي ايشان گم شد! هرچند كه آن بشارت، واقعي است. اين بشارتي كه بنده عرض مي كنم، حقيقي

است. حركت علمي و شكوفايي استعدادها در دانشگاههاي ما رو به پيشرفت است. شما ملاحظه كنيد كه داوطلبان شركت در المپيادهاي داخلي و خارجي در رشته هاي مختلف علمي رو به افزايش هستند. به بنده گزارشي داده شد كه اگر اشتباه نكنم، صدهزار نفر در سال گذشته داوطلب بودند تا در المپياد رياضي شركت كنند؛ اين رقم بالايي است. كساني كه آشنا و خبره هستند، گفتند كه از اين صدهزار نفر، اقلاً چهل هزارنفر در وضعيت درسي و تحصيليِ ايده آل قرار دارند. يا در علوم پايه، ما در المپيادهاي جهاني هميشه جزو ده كشور اوّل دنيا محسوب مي شويم. حتّي در رشته رايانه - كه يك رشته صددرصد وارداتي است؛ يعني ما هيچ سابقه اي از اين رشته نداشته ايم - نيز توانسته ايم رتبه هاي بالا را در المپيادهاي جهاني كسب كنيم. استعداد ايراني در اين محصول گيري نقش دارد كه همين استعداد را هم انكار مي كردند. بنده چند سال است كه مرتّب فرياد مي كشم: «استعداد ايراني»؛ اكنون پس از اين همه سال تازه تبديل به فرهنگ شده است! حالا همه معتقدند كه ايراني مستعدّ است؛ والّا در سابق همين را هم انكار مي كردند و مي گفتند: «از ايراني كاري برنمي آيد؛ از ايراني قطع اميد بايد كرد.» اين گونه به ذهنها القاء مي كردند. استعداد دخيل است، اما كافي نيست؛ تلاش هم شده، هم از سوي كننده كار - دانشجو -، هم از سوي مديريّت، استاد و ... . اين روند، روند خوبي است؛ چرا اين را نديده بگيريم و همه اش براي خودمان آيه يأس بخوانيم؟ اين، جنبه علمي قضيه. اين عزيزمان گفتند بنده در نماز جمعه گفته ام كه توقّعم از جامعه علمي كشور

اين است كه تا پنجاه سال ديگر صادركننده علم به دنيا باشيم و اين امري است كه محال نيست. الآن شما به خودتان مراجعه كنيد؛ اگر ديديد كه اين حرف به نظرتان ناممكن و محال مي آيد، بدانيد كه هنوز آن فرهنگ تحميلي در ذهنتان هست كه بگويند: شما نمي توانيد، عرضه نداريد. اين فرهنگ تحميلي را بايد بزداييم؛ كاملاً ممكن است. ما دچار زمامداران فاسد، حكومت استبداد و دولتهاي وابسته به غرب و آمريكا بوديم. هرجا خواستيم استعداد خود را در طول صد و پنجاه و دويست سال اخير - كه دوران تولّد و رشد علم است - شكوفا كنيم، بر سرش كوبيدند. اگر مي خواستيم همين صنايع كوچك را كه از غرب مي آمد - شيشه، پارچه، شيشه هاي عكاسي و ... - درست كنيم، توطئه مي كردند و كمپانيهاي جهاني هم كه مي خواستند مصرف كننده در دنيا داشته باشند، نمي خواستند چنين چيزي وجود داشته باشد و بنابراين جلوش را مي گرفتند. حكومتهاي گذشته ما هم حكومتهاي وابسته، فاسد، ناباب يا بي عرضه و بي كفايت بودند. بعد از انقلاب، آن سدها شكسته شد. البته اگر جنگ تحميلي نبود؛ اگر بعضي از مسائل ديگر نبود، مديريّتهاي انقلابي خيلي بهتر از اين مي توانستند عمل كنند. ان شاءاللَّه به فضل الهي و به بركت نظام اسلامي و انقلاب، در آينده اين كارها خواهد شد؛ اين سرنوشت قطعي كشور ماست. در زمينه اخلاقي هم همين گونه است. بعضيها نسبت به مسائل و مشكلات اخلاقي در دانشگاه خيلي مبالغه مي كنند. حالا بنده هرگز نمي خواهم كلمه اي بر زبان جاري كنم كه اگر كسي دچار مشكل اخلاقي است، از اين حرف بنده تشويق شود كه آن مشكل را سهل و كوچك

بشمارد؛ اما مي خواهم به شما بگويم كه نسل جوان دانشجوي ما در بين كشورهاي غربيِ مبتلا به مشكلات اخلاقي كه هيچ، حتّي در بين كشورهاي اسلامي هم با فاصله زيادي از لحاظ اخلاقي و معنوي، و از لحاظ احساسات انساني لطيف، بي نظير و بالاتر است. در دانشگاهي - شايد خيلي از شما مي دانيد و بعضي هم مسلّماً از آن دانشگاهيد - دانشجوها قرار مي گذارند كه روز اوّل شعبان را روزه بگيرند و ژتون غذاشان را جمع كرده و براي فقرا مصرف كنند. بحث كمك به فقير نيست؛ بحث روزه گرفتن است؛ بحث توجّه به خداست؛ بحث سلوك و راه عبادت الهي است. در دانشگاه ما اين مسائل است كه خوشبختانه كم، مهجور و غريب هم نيست. حتّي اختلافات سياسي و خطّي و جناحي و بداخلاقيهايي هم كه گوشه و كنار مشاهده مي شود، نمي تواند غلبه گرايش معنوي را از بين ببرد. برداشت و توقّع بنده و نظام اسلامي از جماعت دانشجو اين است كه فكر مي كنيم دانشجو يك روشنفكر تمام عيارِ مسلمان است؛ متديّن است. در سطح دنيا جرياناتي وجود دارند - بعضيشان در ايران شعبه هم دارند كه دانشجو را نه روشنفكر مي پسندند، نه مسلمان. روشنفكر نمي پسندند، زيرا او را دچار تعصّبها و تحجّرهاي حزبي و سياسي و وارداتي مي كنند. ما وقتي مي گوييم تحجّر، فوراً ذهنمان مي رود به تحجّر مذهبي؛ بله آن هم يك نوع تحجّر است، اما تحجّر فقط تحجّر مذهبي نيست، بلكه خطرناكتر از آن، تحجّر سياسي است؛ تحجّرهاي ناشي از شكل بندي تحزّب و سازمانهاي سياسي است كه اصلاً امكان فكر كردن به كسي نمي دهند. اگر ده دليل قانع كننده براي حقّانيت يك موضع

ذكر كنيم، قبول مي كند، اما در عمل طور ديگري نشان مي دهد! چرا؟ چون حزب، آن تشكيلات سياسي بالاي سر - مثل پدرخوانده مافيا - از او اين گونه خواسته است. اين را انسان متأسّفانه در برخي از گوشه كنارهايِ حتّي محيط دانشگاهي مي بيند. پس، آن مجموعه اي كه دچار چنين تحجّري باشد، ديگر روشنفكر نيست؛ چون روشنفكري لازمه اش حق طلبي، چشم باز و تكيه به منطق و استدلال است. اين كه مسلمان هم نمي خواهند باشد، براي اين است كه مي دانند مسلماني، خطرناك است. امروز عمده دردسرهايي كه اردوگاه استكبار و مشخّصاً آمريكا و صهيونيسم دچارش هستند - كه اين دردسرها خيلي زياد هم هست - به خاطر اين است كه مسلمانان به خودآگاهي اي رسيده اند كه در اين خودآگاهي، امام بزرگوار و ملت ايران و انقلاب و نظام ما نقش فراواني داشته اند. عمده دردسر آنها از اين ناحيه است؛ لذا مي خواهند اين را بكوبند. به همين جهت از مسلمان بودنِ دانشجو به شدّت ناراضي و ناخشنودند. بنده اعتقادم اين است كه اتّحاد تشكّلهاي دانشجويي - كه اشاره شد - چيز خوبي است؛ منتها نه به اين معنا كه همه تشكّلها از بين بروند و يك تشكّل به وجود آيد؛ اين تجربه درستي نيست. چيزي نخواهد گذاشت كه همان تشكّل هم دچار مشكلات فراوانِ خيلي از تشكّلها خواهد شد. راه درست اين است كه اين تشكّلهاي دانشجوييِ موجود، با تفاهم، حق بيني و آن چيزي كه خاصيت دانشجوست، خودشان را به يكديگر نزديكتر كنند؛ حرف حق را وسط بگذارند و جانبداريها و مخالفتها از استدلال و منطق ناشي شود. عزيزان من! دانشگاه مركز علم و آگاهي است. هر چيزي كه مزاحم علم و آگاهي باشد، جايش

در دانشگاه نيست. دانشگاه ضربه اساسي را از همين دخالتها و نقش آفريني متحجّران سياسي در محيطهاي دانشجويي مي خورد. دانشگاه بايد محيط كارِ علمي و تحقيقي باشد. دانشگاه بايد جايي باشد كه در آن امكان فريب، تقلّب و مغلطه بازي يا وجود نداشته باشد يا كم وجود داشته باشد. بايد آن كساني كه غوغا زيستند و اصلاً در فضاي غوغا مي توانند زندگي كنند و بدون فضاي غوغا زندگي برايشان مشكل است، نتوانند در دانشگاه نقش ايفا كنند. اين انتظار از دانشگاه و جوانان دانشجو و اساتيد و مديران دانشگاه هست كه آن را عملي كنند. راهش هم اين است كه كار را با تكيه به همان پايه آگاهي انجام دهيم. مثلاً فرض كنيد بحث سياسي مطرح است، خيلي خوب؛ اختلافات سياسي و مناقشات سياسي، چيزي است كه طبيعي است و عيبي هم ندارد. اصلاً نه فقط در زمينه هاي سياسي، حتّي در زمينه هاي مذهبي نيز اختلاف نظر و اختلاف ديدگاه به پيشرفت كمك مي كند و هيچ مانعي ندارد. بنده كه خودم طلبه هستم و عمرم را در عالم طلبگي گذرانده ام و در حوزه هاي علميه بوده ام، ديده ام كه در حوزه علميه هرگز طرح مطلبي كه مخالف نظر مشهور است، گناه شمرده نمي شود؛ منتها شرط دارد. شرطش اين است كه مطرح شدن و پرداختن، هر دو علمي باشد. فرض كنيد در دانشگاه يك مسأله سياسي مطرح مي شود كه مورد اختلاف نظر است. چه مانعي دارد؟ از انسانهاي صاحب انديشه و فكر درخواست شود كه بيايند و در يك محيط آرام با همديگر بحث و صحبت كنند. از آنها خواسته شود كه به مسأله، علمي نگاه كنند. در زمينه هاي مذهبي نيز

چنين چيزي ممكن است. از طرفي خيلي از مسائلي كه براي دانشجويان مطرح است، با مسائل اسلامي و مذهبي ارتباطات نزديك دارد. اين باعث مي شود كه علما، دانشمندان، و انديشمندان حوزه وادار شوند كه به اين ميدان بيايند، و اين ارتقاء فكري و فكر اسلامي را به دنبال خواهد داشت. اين را بايد بخواهيم و هر كاري كه برخلافش است، مناسب محيط دانشگاه و دانشجو نيست. غوغاگري و مشت گره كردن سرِ هيچ و پوچ و جنجال آفريني و به قول بعضي از دوستان - كه زياد هم غصّه مي خورند - اهانت كردن به مقدّسات، مناسب نيست. البته بنده به اندازه برادراني كه غصّه مي خورند، غصّه نمي خورم؛ چون يك خُرده اش به خاطر جواني شماست. شما جوانيد و اين چيزها را نديده ايد؛ زود دستپاچه مي شويد. ما عمري را گذرانده ايم و از اين چيزها خيلي ديده ايم؛ مي دانيم كه اينها چيزي نيست. جهتگيريِ آنارشيستي، صددرصد مخالف با آن چيزي است كه شايسته دانشگاه است. ضدّيت با نظم و با هرچه مي خواهد باشد - كه بعضي اين گونه اند - شايسته دانشگاه نيست. البته وظيفه عمده همه - دانشجو و غيردانشجو ندارد - در درجه اوّل، دفاع از نظام اسلامي است. اين را هم به شما بگويم: من به خاطر اين كه خودم عضو نظام و مسؤولي در نظام هستم، اين را نمي گويم؛ نه، بنده همان طلبه ام، اين را گفته باشم. احساس و روحيه بنده با همان احساس و روحيه اي كه سالها دوران اختناق را با آن گذراندم و مبارزه كردم، هيچ فرق نكرده و الان هم همان انسان هستم؛ البته با نشاط كمتر و تجربه بيشتر. اين را از باب اين كه امروز اين نظام

اسلامي تنها سنگر مبارزه با ظلم و استكبار در دنياست و هيچ جاي ديگر اين چنين سنگري وجود ندارد، مي گويم. امروز خيلي از دولتها علي رغم ملتها و روشنفكران و احساسات باطني و قلبي خود، عتبه آمريكا و حتّي عتبه صهيونيسم را بوسيده اند! خيلي از پارلمانهاي اروپايي هم عتبه صهيونيستها را بوسيده اند و غلام پولشان شده اند؛ به قول معروف نوكر بندِ جيب آنها شده اند! آن مركز و قدرتي كه به عنوان يك دستگاه رسمي سياسيِ شناخته شده در دنياست - با تريبونهايي كه براي چنين دستگاهي وجود دارد - و به يك ملت شصت ميليوني متّكي است و همچنان سنگر دفاع از آزادي خواهي و عدالت و آرمانهاي بشري و انساني و بين المللي شمرده مي شود، ايران اسلامي امروز است. دفاع از اين نظام، وظيفه همه است؛ مخصوص كسي كه عضو نظام هست و جزو تشكيلات دولتي يا غيره هست يا نيست، نمي باشد؛ همه بايد دفاع كنيم. اگر كسي بر خلاف اين عمل كرد، لازم نيست كه كسي سند بياورد كه اين مثلاً وابسته فلان دستگاه و سيستم جاسوسي دنياست؛ لازم هم نيست رسماً وابسته باشد؛ اما همان حرف را مي زند و همان كار را مي كند. اگر پولي هم از آنها نمي گيرد، در واقع نوكر بي جيره و مواجب آنهاست. امروز «سيا»ي امريكا و «موسادِ» اسرائيل مهمترين هدفشان اين است كه منفذي در داخل نظام اسلامي ايجاد كنند تا بتوانند ضربه اي بزنند و از اين استحكام و اقتداري كه امروز اين نظام در دنيا به عنوان سنگر دارد، بكاهند. حالا يك نفر در داخل، همين را ولو با مشتِ گره كرده، ولو از سنگرِ دانشگاه، ولو از پشتِ يك تريبون

رسمي فرياد كند؛ اين كه هنر نيست، اين كه افتخار ندارد. همراهي با قلدرترين قلدرهاي عالم و ضدّ عدالت ترين دولتها و مراكز قدرت چه افتخاري دارد؟! آن روزي كه ما با نظام طاغوت مي جنگيديم، هر حركتِ يك مبارز، افتخارآفرين بود؛ آن مبارزات افتخار داشت. امروز بعضي از قشرها با رژيمهاي طاغوتي و وابسته و فاسد در دنيا مي جنگند، كه آن افتخار دارد؛ اما مقابله كردن با نظامي كه سرِپا در مقابل مراكز قدرت استكبار ايستاده، افتخار براي كسي ندارد. من البته معتقدم اين جريانات، تحميل به دانشگاه است؛ اين جريانات مزاحم و معارض علم و آگاهي در دانشگاههاست. دانشگاهها اينها را پس مي زنند، همچنان كه كيفيّت رفتار اينها و سياست بازي شان به گونه اي شده و كار را به جايي رسانده كه خيلي از دانشجويان ما را حتّي از سياست زده كرده، به طوري كه آنها به كار سياسي بي علاقه شده اند. البته برخي از مسؤولان دانشگاهها هم بي تقصير نيستند. آن نكاتي كه يكي از برادرانمان در باب عدالت به عنوان سؤالات مطرح كرد، نكات بسيار خوبي بود. اين سؤالات بايد پاسخگويي شود. البته گفتم جايش در اين جلسه نيست و لزوماً هم من نبايد پاسخ بدهم. پاسخهايش را خودتان بايد فكر كنيد. در همين جلسات و ديدارهاي خوب با اساتيد و برجستگان فكري و اسلامي جامعه، جواب اين سؤالها را بيابيد و حتّي به ما در اين زمينه ها كمك كنيد و نظر بدهيد؛ اين نظردادنها به ما خيلي كمك مي كند. البته حركت ضدّفساد براي ريشه كني آن و حركت براي عدالت، به فضل الهي ادامه پيدا خواهد كرد. كارِ سختي است؛ اما اين كارِ سخت در نظام اسلامي ادامه پيدا

مي كند. معناي نظام و روح نظام همين است و بايد ادامه پيدا كند و ان شاءاللَّه به فضل الهي ادامه هم پيدا خواهد كرد؛ دشمن هم زياد خواهد داشت. اين را هم بدانيد. اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمودند - طبق آنچه كه نقل مي شود - : «العدل اوسع الأشياء في التواصف و أضيقها في التناصف(1)»؛ عدالت اين گونه است كه در شعار و در گفتن خيلي شيرين و جالب است و همه مي گويند و خوششان مي آيد؛ اما وقتي بناي عمل و انصاف دادن شد، آن وقت خيلي مشكل مي شود. خيلي از كساني كه مي بينيد گاهي به نفع عدالت شعار هم مي دهند، وقتي كه پاي عمل برسد، لنگ مي مانند و شايد از شعار دادن هم پشيمان شوند. به هرحال شما در محيطهاي خودتان هم در حرف زدن، هم در تصميم گيري و هم در قضاوت، عدالت را رعايت كنيد. ان شاءاللَّه خداي متعال هم فضل خودش را شامل حال همه شما و ما خواهد كرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) نهج البلاغه: خطبه 216( ...فالحقّ اوسع الاشياء في التواصف...)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در خطبه هاى نماز عيد فطر

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نماز عيد فطر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. بارئ الخلائق اجمعين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين. سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. عيد سعيد فطر را به همه مسلمانان عالم و به ملت شريف ايران و به شما نمازگزاران عزيز تبريك مي گويم و همه نمازگزاران عزيز و خودم را به رعايت تقوا توصيه مي كنم. نتيجه روزه ماه رمضان، ذخيره تقوا در دل و جان ماست

كه بايد ما را در راههاي پُر پيچ و خم زندگي در طول سال مدد كند و صراط مستقيم را براي ما تضمين نمايد. ماه رمضان با همه عظمت و كرامت و فضاي انباشته از رحمتش سپري شد و مردم مسلمان در سراسر عالم در اين ماه به بركت روزه روزها و توسّل و دعا و ذكر و تلاوت قرآن، دلها و جانهاي خود را نورانيتر و به خدا نزديكتر كردند. به بركت ماه رمضان، براي مسلمان فرصتي پيش مي آيد كه بايد از آن در جهت تقويت حيات معنوي و نشاط مادّيِ خود استفاده كند. يكي از درسهاي بزرگ ماه رمضان كه در خلال دعا و روزه و تلاوت قرآن در اين ماه بايد آن را فرا بگيريم و استفاده كنيم، اين است كه با چشيدن گرسنگي و تشنگي، به فكر گرسنگان و محرومان و فقرا بيفتيم. در دعاي روزهاي ماه رمضان مي گوييم: «الّلهم اغن كلّ فقير. الّلهم اشبع كلّ جائع. الّلهم اكس كلّ عريان(1)». اين دعا فقط براي خواندن نيست؛ براي اين است كه همه خود را براي مبارزه با فقر و مجاهدت در راه ستردن غبار محروميت از چهره محرومان و مستضعفان موظّف بدانند. اين مبارزه، يك وظيفه همگاني است. در آيات قرآن مي خوانيم: «أرايت الّذي يكذّب بالدّين. فذلك الّذي يدعّ اليتيم. و لايحضّ علي طعام المسكين(2)». يكي از نشانه هاي تكذيبِ دين اين است كه انسان در مقابل فقر فقيران و محرومان بي تفاوت باشد و احساس مسؤوليت نكند. در ماه رمضان، به بركت روزه، طعم گرسنگي و تشنگي و نرسيدن به آنچه اشتهاي نفس انسان است را درك كرديم و چشيديم. اين بايد

ما را به احساس مسؤوليتي كه اسلام در قبال مسأله مهمّ فقر و فقير از يكايك مسلمانان خواسته است و بر دوش آنان وظيفه نهاده است، نزديك كند. البته علاج فقر به شكل اصولي در هر جامعه اي، از راه استقرار عدالت اجتماعي و نظام عادلانه در محيط جامعه است، تا كساني كه اهل دست اندازي به حقوق ديگرانند، نتوانند ثروتي را كه حقّ همگان است، به سود خود مصادره كنند. اين يك وظيفه دولتي و حكومتي است؛ اما مردم هم به نوبه خود وظيفه سنگيني بر دوش دارند. اجراي برنامه هاي اجتماعي فقط در بلندمدّت و ميان مدّت و بتدريج امكانپذير است؛ اما نمي شود منتظر ماند تا برنامه هاي اجتماعي به ثمر برسد و شاهد محروميت محرومان و فقر گرسنگان در جامعه بود. اين وظيفه خودِ مردم و همه كساني است كه مي توانند در اين راه تلاش كنند. همه بايد خود را موظّف به مواسات بدانند. مواسات يعني هيچ خانواده اي از خانواده هاي مسلمان و هم ميهن و محروم را با دردها و محروميتها و مشكلات خود تنها نگذاشتن؛ به سراغ آنها رفتن و دست كمك رساني به سوي آنها دراز كردن. امروز اين يك وظيفه جهاني براي همه انسانهايي است كه داراي وجدان و اخلاق و عاطفه انساني هستند؛ اما براي مسلمانان، علاوه بر اين كه يك وظيفه اخلاقي و عاطفي است، يك وظيفه ديني است. به همسايه ها و فقرا رسيدگي كنيد. يكي از عواملي كه نمي گذارد دست كساني كه توانايي كمك دارند، به ياري فقرا دراز شود، روحيه مصرف گرايي و تجمّل در جامعه است. براي جامعه بلاي بزرگي است كه ميل به مصرف، روزبه روز در آن زياد شود و همه به

بيشتر مصرف كردن، بيشتر خوردن، متنوّعتر خوردن، متنوّعتر پوشيدن و دنبال نشانه هاي مُد و هر چيز تازه براي وسايل زندگي و تجمّلات آن رفتن، تشويق شوند. چه ثروتها و پولهايي كه در اين راهها هدر مي رود و از مصرف شدن در جايي كه موجب رضاي خدا و رفع مشكلات جمعي از مردم است، باز مي ماند! مصرف گرايي براي جامعه بلاي بزرگي است. اسراف، روزبه روز شكافهاي طبقاتي و شكاف بين فقير و غني را بيشتر و عميقتر مي كند. يكي از چيزهايي كه لازم است مردم براي خود وظيفه بدانند، اجتناب از اسراف است. دستگاههاي مسؤولِ بخشهاي مختلف دولتي، بخصوص دستگاههاي تبليغاتي و فرهنگي - به ويژه صدا و سيما - بايد وظيفه خود بدانند مردم را نه فقط به اسراف و مصرف گرايي و تجمّل گرايي سوق ندهند؛ بلكه در جهت عكس، مردم را به سمت قناعت، اكتفا و به اندازه ي لازم مصرف كردن و اجتناب از زياده روي و اسراف دعوت كنند و سوق دهند. مصرف گرايي، جامعه را از پاي درمي آورد. جامعه اي كه مصرف آن از توليدش بيشتر باشد، در ميدانهاي مختلف شكست خواهد خورد. ما بايد عادت كنيم مصرف خود را تعديل و كم كنيم و از زياديها بزنيم. جوانان اجتماعات خانوادگي تشكيل دهند و كمكهاي افراد خانواده را جمع كنند و در درجه اوّل به مصرف فقرا و نادارهاي همان خانواده و فاميل برسانند و اگر نيازي نبود، به فقراي ديگر رسيدگي كنند. امروز در جامعه ما فقر وجود دارد. وظيفه ما به عنوان نظام اسلامي، ريشه كن كردن فقر در جامعه است. نبايد در جامعه محروميت باشد. اين تكليف ماست به عنوان دولت، به عنوان نظام اسلامي، به

عنوان آحاد مردم. «كلّكم راع و كلّكم مسؤول عن رعيته(3)»؛ اين وظيفه همه است. هر كدام به نحوي تجمّل و اسراف و زياده روي را كم كنيم. اين درس ماه رمضان است. اين كار، همّت و گذشت و بصيرت و آگاهي مي خواهد. از خداي متعال كمك بخواهيم. خانواده هاي بسياري هستند كه نه از روي تن پروري و تن به كار ندادن، بلكه به معناي واقعي كلمه محروم و مستمندند. بايد اينها را شناسايي و پيدا كنيد - كار مشكلي هم نيست - و به اينها كمك نماييد. پروردگارا ! ما را در انجام دادن اين وظيفه بزرگ و اساسي ياري كن. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد ضررهاي اسراف و مصرف گرايي و منافع مواسات و رسيدگي به محرومان و مستمندان را براي يكايك افراد جامعه ما روشن بكن و آنها را به اين كار موفّق فرما. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(4) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما علي اميرالمؤمنين والصدّيقة الطّاهرة سيّدة نساء العالمين والحسن والحسين سبطي الرّحمة و امامي الهدي و عليّ بن الحسين و محمّدبن عليّ و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمّدبن عليّ و عليّ بن محمّد والحسن بن عليّ والخلف القائم المهدي. حججك علي عبادك و امنائك في بلادك. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداةالمؤمنين. و استغفراللَّه لي و لكم. همه برادران و خواهران نمازگزار را به رعايت تقواي الهي و پرهيز از آنچه موجب سخط و خشم الهي بر يك امّت است، دعوت و توصيه مي كنم. امروز

وظايف مربوط به جامعه و امّت اسلامي، به يكايك مسلمانان جهان متوجّه است. امروز دنياي اسلام بيشتر از هميشه به همگرايي و نزديكي، احساس نياز مي كند. علّت اين است كه دشمن اسلام و نظام اسلامي و امّت اسلامي چنگ و دندان نشان داده است؛ نه فقط به يك كشور و يك جامعه و جمعي از مسلمانان، بلكه به امّت اسلامي. اگرچه ايادي استكبار و سردمداران آنها در تعبيرات خود سعي مي كنند اشتباهاتي را كه موجب شد راز آنها براي امّت اسلامي از پرده بيرون بيفتد، بپوشانند - مي گويند ما با مسلمانان دشمني نداريم - اما اين جمله، سخني بي پشتوانه و بي معناست. امروز عمل و نقشه هاي استكبار، صهيونيسم و امريكا - كه چندان هم پوشيده و پنهان نيست - نشان مي دهد كه با اسلام و امّت اسلامي دشمنند. منطقه اي كه امّت اسلامي در آن ساكن است، يكي از مهمترين مناطق روي كره زمين است. استكبار به ثروت زيرزميني و ثروت ملي و بازار مصرف و مغزهاي آنها احتياج دارد و بايد آنها را تصرّف كند و اين آرزو، با بودنِ اسلام و احكام نوراني اسلام و آيات و تعاليم حياتبخش قرآن عملي نيست. لذا با اصل اين تعاليم، دشمن و مخالفند. يك روز سردمداران استكبار جهاني خيال مي كردند از اسلام چيزي باقي نمانده است. با سيلاب و گنداب شهوتراني اي كه در دنيا راه انداخته بودند، خيال مي كردند از تعاليم اسلامي و روحيه اسلامي و غيرت اسلامي و پارسايي اسلامي و انگيزه اسلامي چيزي در ميان مسلمانان باقي نمانده است؛ اما بعد ديدند اشتباه كرده اند. اوّلاً برافراشته شدن پرچم اقتدار اسلامي در ايران بزرگ و ميان اين ملت

باشرف و پُرافتخار؛ ثانياً بيداري اسلامي در همه دنياي اسلام، آنها را از غفلت بيرون آورد و فهميدند اسلام يك حقيقت بسيار درخشان و پُرصلابت است. لذا با آن مبارزه مي كنند. امروز دنياي اسلام و ملتهاي اسلامي اين حقيقت را درك كرده اند. لذا شما مي بينيد اطّلاعاتي كه خود آنها دارند، به آنها مي گويد در كشورهاي اسلامي، امريكا و صهيونيسم و استكبار و سردمداران آن منفورند. امروز دنياي اسلام احساس مي كند به يكپارچگي احتياج دارد. سران اسلامي بايد همّت كنند. ما در جمهوري اسلامي وظيفه سنگيني بر دوش داريم. امروز چشم دنياي اسلام به ملت ايران است. هر حادثه اي كه در ايران به وجود آيد - اعم از حوادث مثبت يا منفي - ملتهاي مسلمان به سوي آن گردن مي كشند و با دقّت آن را مورد مطالعه قرار مي دهند؛ از آنچه نشانه پيروزي و موفّقيت ملت ايران است، عميقاً شادمان و از آنچه از آن احساس خطر شود، به شدّت نگران مي شوند. اين امروز تقريباً در همه جاي دنياي اسلام - بخصوص ميان قشرهاي آگاه و روشنفكر - عمومي است. استكبار، هم در ايران و هم در كشورهاي اسلامي ملتهايي را مي خواهد كه اسير و زبون و سربه زير و مطيع و به مفاخر و ميراثهاي فرهنگي شان بي اعتنا باشند؛ ملتهايي كه در مقابل غارت منابع معنوي و مادّي شان حسّاسيتي نشان ندهند. اين توقّعي كه آنها دارند كجا و سربلندي و افتخار و همّت والاي ملت ايران كه پرچم پُرافتخار اسلام را با اقتدار در دست گرفته است و در مقابل تهديدهاي دشمنان، راه مستقيم خود را مي رود، كجا! امروز ملت ايران بزرگترين ملتي است كه هيچ تهديد و تطميعي

از سوي قدرتمندان جهاني، روي او و سرنوشت او اثري ندارد. من بايد از عموم ملت ايران به خاطر راهپيمايي روز قدس امسال كه بسيار باشكوه و باعظمت برگزار شد، صميمانه تشكّر كنم. همينهاست كه نشان دهنده اقتدار ملت ايران و عزم جوانان اين ملت بر ادامه راه امام بزرگوار و پيگيري اهداف و آرمانهاي انقلاب اسلامي و نظام اسلامي است. دشمن سعي مي كند اين اقتدار را درهم بشكند. هرجا و هر چيزي كه نشانه اي از اقتدار ملت در آن وجود دارد، براي دشمن يك آماج و يك هدفِ حمله است. اقتدار نظام، اقتدار دولت، اقتدار مسؤولان كشور - كه خلاصه اقتدار ملت و انعكاس اقتدار ملي است - براي آنها يك هدف براي حمله است. هر چيزي كه اقتدار معنوي و مادّيِ شما ملت را تضمين مي كند، دشمن با آن مخالف است. دشمن، با بسيج و پيگيري احكام اسلامي و مبارزان راستين و ثابت قدم و روحانيت و جوانان مؤمن در دانشگاهها و مسؤولان پارسا و پيگير و جدّي مخالف است. كساني كه در داخل با انگيزه هاي مختلف گاهي حرفهاي دشمن را تكرار مي كنند - كه ان شاءاللَّه نادانسته و ناخودآگاه و از روي بي اطّلاعي است - بايد خيلي مراقب باشند. هر نقطه اي را كه دشمن هدف مي گيرد و استكبار و صهيونيسم آن را آماج قرار مي دهند، شما بدانيد آن نقطه يكي از نقاط اصلي اقتدار ملت ايران است؛ مي خواهند اين اقتدار را درهم بشكنند. جوانان ما بايد خيلي هوشيار باشند؛ دانشجويان ما بايد خيلي آگاه و متوجّه باشند؛ عموم ملت هم كه بحمدللَّه هميشه آگاه بوده اند، بايد خيلي مراقب و مواظب باشند. دشمن نبايد بتواند سوءاستفاده

كند. يك اختلاف نظر جزئي را بزرگ مي كنند و يك نابساماني را چند برابر نشان مي دهند، براي اين كه وحدت و يكپارچگي ملت و مسؤولان را مخدوش كنند. اختلافات جزئي و نظري را به شكافهاي عميق اعتقادي تبديل مي كنند؛ يا اگر نمي توانند تبديل كنند، اين طور وانمود مي كنند. اينها هدفهاي دشمن است؛ همه بايد مراقب باشند؛ مسؤولان و رؤسا هم مراقب باشند؛ يكديگر را تضعيف نكنند، وظايف قانوني يكديگر را مورد اهانت قرار ندهند و كارهاي قانوني يكديگر را زير سؤال نبرند. قوا، يكديگر را تضعيف نكنند. قواي سه گانه و مسؤولان در جاي خود وظايف سنگيني دارند و بايد به آن وظايف با جدّيت رسيدگي كنند. وقتي ملت ببيند مسؤولان با يكديگر متّحد و متّفقند؛ يك حرف را مي زنند و يك راه را دنبال و يك هدف را تعقيب مي كنند، در دلش نور اميد فروزانتر مي شود. دشمن با اين مخالف است و نمي خواهد بگذارد. اميدواريم پروردگار عالم همه ما و ملتهاي اسلامي را بيدار كند و مسؤولان كشورهاي اسلامي را به انجام وظايف بزرگشان وادار نمايد. بسم اللَّه الّرحمن الّرحيم قل هواللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً احد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه --------------------------------------------------------------------------------

1) مفاتيح الجنان: دعاي يوميه ماه مبارك رمضان 2) ماعون: 3 - 1 3) صحيح بخاري: ج 1 ص 304 (حديث نبوي) 4) عصر: 3 - 1

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در پادگان شهيد ستّارى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در پادگان شهيد ستّاري بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نيروي هوايي يك مجموعه باشكوه و زيباست؛ آميزه اي است از نظامي گري، دانش، فناوري، شجاعت و هنر. به همين دلايلِ روشن است كه چهره نيروي هواييِ ارتش جمهوري اسلامي ايران در دوران جنگ تحميلي

و دفاع مقدّس، همواره در چشم ملت ايران، يك چهره درخشان و افتخارآميز بوده است. شهيداني كه در اين نيرو جان خود را - كه جزو قيمتي ترين جانها بود - در راه دفاع از نظام و انقلاب اسلامي و ميهن عزيز فدا كردند، ستاره هاي درخشاني هستند كه چشمها و دلها را به سوي نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران مجذوب مي كنند. البته اين مردان شجاع و مؤمن، اين طور نبود كه فقط در جنگ با دشمنان در برهه اي، از خود شجاعت نشان دهند و به شهادت برسند؛ اين جوانان و جوانمردان از اوّلين روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي و از هنگامي كه ارتش جمهوري اسلامي ايران احساس كرد با مردم و در كنار مردم و براي مردم است و از آن لحظه اي كه ملت انقلابي و مؤمن ايران احساس كرد نيروهاي مسلّحي از او دفاع مي كنند كه مي تواند به طور كامل به آنها اعتماد كند، تلاش خود را آغاز كردند. من فراموش نمي كنم آن چهره هاي پُراميد و دلهاي شجاع و آن مجموعه جوانان نيروي هوايي را كه در تهران و ساير مراكزي كه پايگاههاي نيروي هوايي در آن مستقر بودند، با تلاشي مؤمنانه و مجاهدانه، كارها را پيش بردند؛ حتّي بدون آن كه در بسياري از موارد، مسؤولان انقلاب در روزهاي اوّل، از سرمايه هاي ارزشمند خود در مجموعه نيروهاي مسلّح، مطّلع باشند. همين جوانان مؤمن، نيروي هوايي را به قابليتها و كاراييهايي رساندند كه توانست تجهيزات جنگي را آماده و به روز كند؛ آنها را در دفاع از مردم به كار بيندازد و جبهه جنگ را كه به طور نابرابر از يك سو به وسيله مراكز قدرت در دنيا تقويت

مي شد و از سوي ديگر در غربت كامل بود، به نفع ملت ايران - يعني جبهه غريب و مظلوم جنگ - بيارايد. افتخار نيروي هوايي در دوران دفاع مقدّس و پس از آن تا امروز، بر بسياري از ملتهاي ديگر هم مخفي نماند. براي هر ملتي مقاطعي از تاريخ پيش مي آيد كه براي او سرنوشت ساز است. در اين مقاطع، بعضي از ملتها با عزم و اراده راسخ، با آگاهي و هوشمندي لازم و با تحرّك بجا و بموقع، خود را به قلّه هاي شرف و افتخار مي رسانند و با استفاده از اين موقعيّتها، دورانهاي سخت و ضعف را پشت سر مي گذارند. متقابلاً ملتهايي هم هستند كه در چنين مقاطعي، با نشان دادن ضعف و به كار نبردن هوش و اراده لازم، خود را از مجموعه ملتهاي پيشرفته و در حال پيشرفت، به طور جبران ناپذيري عقب مي اندازند. ملت ايران تا كنون در اين مقاطع توانسته است در ذهنيّت جامعه جهاني، ارزش و احترامي براي خود به وجود بياورد كه كم نظير است. ملت ايران در مقاطع دفاع مقدّس، محاصره اقتصادي و فشار سياسي و تبليغاتي، به طور جامع توانست وضعيتي را براي خود به وجود آورد كه دشمنانش هم اقرار و اعتراف كنند كه ملتي است بزرگ و قدرتمند و پُراستعداد و شايسته عزت و سربلندي. من به شما جوانان عزيز و افسران و فرماندهان نيروي هوايي و به همه كساني كه در قبال ملت و كشور و تاريخ خود احساس مسؤوليت مي كنند، عرض مي كنم: عزيزان من! بهوش باشيد؛ اين مقاطعِ حسّاس و تعيين كننده، از پيش خود را معرفي نمي كنند؛ غالباً بعد از گذر از پيچهاي خطرناك است كه يك ملت مي فهمد

چه مسيري را طي كرده است. لازمه اين حقيقت اين است كه هميشه هوش و دانش و عزم و ايمان و جدّيت را در همه بخشها به كار گيريم. مجموعه نيروهاي مسلّح در دل ملت جا دارند و مدافع مرزهاي استقلال و آبرو و حيثيّت ملتند. همه بايد به وظايف خود عمل كنند. مسؤولان بخشهاي مختلف، هر كدام مسؤوليتي دارند و بايد اين مسؤوليت را به درستي بشناسند و به آن عمل كنند. نيروهاي مسلّح از جمله حسّاسترين بخشهايي هستند كه بايد مسؤوليتهاي خود را به درستي بشناسند و به آن عمل كنند. همه اين خصوصيّات مثبت - نظامي گري، دانش، فناوري، شجاعت، اخلاق و ايمان - را در خود تقويت كنيد. جواناني كه در اين دانشگاه مشغول گذراندن دوره هاي تحصيلي هستند و جواناني كه از اين دانشگاه، پس از گرفتن ذخيره هاي لازم، به سوي يگانهاي گوناگون گسيل شدند و مأموريتهايي را بر عهده گرفتند؛ همچنين مسؤولان و مديراني كه اين فرآيند زيبا و جذّاب را هدايت مي كنند، همه بايد اهميت مقطع كنوني و لزوم حفظ آمادگيها و افزايش آنها و آمادگي و عزم لازم را براي به كار بردن آنها در هنگام مناسب، در ياد داشته باشند. اين آمادگيها فقط توجّه به تجهيزات نيست؛ تجهيزات بخشي از ضرورتهاست. مهمتر از تجهيزات، نيروي انساني است كه اين تجهيزات را به شكل شايسته به كار مي برد؛ آنها را نگه مي دارد و تعمير و بهسازي مي كند و بر پايه آنها فرآورده هاي برتر و والاتري را به وجود مي آورد. از فرصت جواني، فراغت و مسؤوليت استفاده كنيد و همچنان كه شايسته نيروهاي مسلّح و شايسته نيروي هوايي است، در چشم و دل ملت

ايران بدرخشيد. سلام بر شهيدان عزيز اين نيرو و ارتش جمهوري اسلامي و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و نيروهاي بسيج مردمي و سلام بر همه فداكاران نيروهاي مسلّح جمهوري اسلامي ايران. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مردم قم

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مردم قم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم برادران و خواهران عزيز قمي، مخصوصاً علماي اَعلام، فضلا و دانشمندان، خانواده هاي معزّز شهيدان و جانبازان و همه جوانان عزيزي كه حضورتان، دل و جانتان و گرماي وجودتان در همه حال رونق بخش فضاي عمومي جامعه است؛ خيلي خوش آمديد. اين ايّام شريف را كه با ولادت فاطمه معصومه سلام اللَّه عليها در اوّل ماه ذيقعدةالحرام آغاز و با ولادت برادر بزرگوارش حضرت ابي الحسن الرّضا عليه الصّلاةوالسّلام در يازدهم اين ماه انجام مي يابد تبريك عرض مي كنم. اين جلسه گرم و صميمي نيز مثل بقيه ابتكاراتي كه مردم قم و حوزه علميه قم در دوران انقلاب و نهضت عظيم اسلامي و در دوران جنگ تحميلي از خود بروز دادند، مشحون از صفا و صميميّت و نشانه هاي ايمان است. بسياري از شما جوانان عزيز كه در اين جلسه حضور داريد، حادثه پُرحماسه نوزدهمِ دي را نديديد؛ كمااين كه اكثر شما شايد حادثه بزرگ و تعيين كننده فيضيه قم را در سال چهل ويك نديديد. شما از اين حوادث فقط خبري شنيده ايد و در آنها حضور نداشتيد؛ ليكن حوادث بزرگ و مقاطع تاريخي، براي همه شيوا و مهم و درس آموز است، نه فقط براي كساني كه در آنها حضور داشتند؛ چون حادثه بزرگ شروع يك حركت و آغاز يك راه و بهار يك مجموعه از زندگيِ جامعه و انسان است. شايد اكثر آن كساني هم كه در ماجراي بيعت

اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام، گرد آن بزرگوار را گرفتند و با او بيعت كردند و پاي فشردند و فداكاري نمودند، واقعه غدير و به طريق اولي ظهور اسلام و جنگهاي اميرالمؤمنين را نديده بودند. اما اسلام و هدايت و نور آن فقط براي كساني نيست كه در آن وقت حضور داشتند، بلكه براي همه و براي هميشه است: «و اخرين منهم لمّا يلحقوا بهم(1)». انقلاب اسلامي شروع يك راه پُرافتخار و سعادت بخش بود. همه كساني كه از بي عدالتي رنج برده اند و تشنه عدالتند، اين پديده را به جان دوست دارند و براي آن تلاش مي كنند. همه كساني كه سنگيني و فشار نظام ديكتاتوري و اختناق و زورگويي و قدرت فردي را احساس كرده يا درباره آن فكر كرده اند، از انقلاب اسلامي، از حركت ملت مسلمان و از مبارزه فراگير اين ملت استقبال كرده اند و مي كنند. مخصوص امروز نيست، در آينده هم همين طور خواهد بود. سربازان انقلاب فقط كساني نيستند كه در هنگام بروز انقلاب حضور داشتند و مي توانستند سربازي كنند. جوانان مؤمن و نوانديش و آزادفكر و پاك دامنِ امروز ما و نسلهاي بعد هم سربازان انقلابند؛ چون انقلاب يك حقيقت هميشه جاويد است؛ انقلاب پرچم عدالت و آزادي و استقلال و عزّت است؛ انقلاب پرچم اسلام است. چنين چيزي هرگز كهنه نمي شود، هميشه طرفدار و سرباز دارد و هميشه در ميان انسانهاي آگاه، داراي دلباخته است. آن كساني كه سعي مي كنند جوانان امروز ما را به عنوان نسل سوم و نسل چهارم و امثال اين تعبيرات، پشت كرده به اسلام و انقلاب وانمود كنند، خودشان دلهاي افسرده و درمانده و وامانده دارند و حال خودشان را به

ديگران تعميم مي دهند، در حالي كه حقيقتِ قضيه اين نيست. همچنان كه اسلام 1400 سال پيش ظهور كرد؛ اما حقايق اسلام در تمام دورانهاي تاريخ دلهايي را مجذوب خود نمود، جسمها و فكرها و نيروهايي را به حركت درآورد و تحوّلات عظيمي را در همه عرصه هاي زندگي بشريّت ايجاد كرد. انقلاب يكي از همان تحوّلات است و نام و حقيقت و روح اسلام عنصر اصلي اين انقلاب است؛ لذا هميشه زنده است. البته انقلاب زنده است و به همين دليل دشمن هم دارد. همچنان كه پيروزي انقلاب و ولادت آن با مقاومت دشمنان روبه رو شد، تداوم انقلاب، برپا ماندن و اثربخش شدن آن هم با دشمن و دشمنيها مواجه است. دشمن هم فقط دشمن بيروني نيست. ما دو دشمن داريم: دشمنِ اوّل در درون خود ماست. شايد اين دشمن دروني از دشمن بيروني خطرناكتر هم هست. آلوده شدن به شهوات، حرصِ به دنيا، دلبسته شدن به منافع فردي، مرعوب دشمنان بيروني شدن، مأيوس شدن از وعده الهي و تحقّق آرمانهاي الهي، دشمنان دروني ما هستند. همه كساني كه در جبهه هاي عظيم مثل جبهه انقلاب اسلامي به دشمن پشت كرده و فرار مي كنند، اوّل در جبهه دلِ خود شكست مي خورند. يا مرعوب مي شوند يا مجذوب جلوه هاي دنيا يا آلوده به شهوات مي گردند يا پول و مقام آنها را فريب مي دهد و يا چهره چاپلوس دشمن دچار گمراهيشان مي كند. انسان اوّل در دلِ خود شكست مي خورد و هزيمت مي كند، بعد هزيمت او در جبهه بيروني آشكار مي شود. دوم، دشمن بيروني است. دشمن بيروني عبارت است از آن قدرتهاي سلطه طلب جهاني كه براي تحقّق مقاصد خود حاضرند همه دنيا را به

خاك و خون بكشند و جنگهاي خونين راه بيندازند، براي اين كه به منافع خود دست پيدا كنند.امروز تهديدهاي امريكا عليه عراق، ديروز عليه افغانستان، در طول اين ساليان عليه مردم فلسطين و مردم لبنان را نگاه كنيد! عربده كشيهاي مستكبران عالم را ببينيد! اينها جلوه هاي همان دشمن بيروني است. در هرجاي دنيا كه ملتي بيدار شود، حكومتي خودآگاهي پيدا كند، مردمي به فكر تأمين منافع خود و قطع دست زورگويان باشد، دستگاه مركزيِ قدرت طلب جهاني - كه مجموعه اي از همين سرمايه داران بزرگ و صهيونيستها هستند - مشغول مي شود تا آن مركز، آن كانون و آن حركت را از سرِ راه خود دور كند. خيلي اوقات موفّق مي شوند، در مواردي هم موفّق نمي شوند؛ كمااين كه در مورد ملت ايران و انقلاب اسلامي، با اراده و ايمان مردم و با الگوهاي ماندگاري كه ملت ما از جوانان مبارز و پارساي خود نشان داد، موفّق نشدند و تا امروز شكست خورده اند. بعضي ناخشنود مي شوند از اين كه ما در هشدارهاي عمومي مردم را به دشمن بيروني متوجّه كنيم. اين ناخشنودي ناشي از سطحي نگري است. وقتي ما مي گوييم دشمن بيروني داريم، معنايش اين نيست كه ضعفها، اشتباهات، لغزشها و كوتاهيهاي ما در ناكاميابيهاي نظام اسلامي بي تأثير بوده است. نخير؛ اين طور نيست. قرآن به ما ياد داده است كه هميشه از اشتباهات خود ياد كنيم: «ربّنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا في امرنا(2)». نبايد اسراف، زياده روي، كوتاهيها و افراط و تفريط خودمان را از ياد دور كنيم؛ بايد به فكر اصلاح آنها باشيم. اما اين نبايد ما را از عامل تشديدكننده اشكالات كه همان دشمن بيروني است، غافل كند. در همين آيه شريفه كه به

ما تعليم مي دهد از گناه و اسراف خود استغفار كنيم، بلافاصله مي فرمايد: «و ثبّت اقدامنا و انصرنا علي القوم الكافرين(3)»؛ يعني دشمن بيروني را هم مورد غفلت قرار ندهيد. اوست كه از اشتباهات شما حدّاكثر بهره را مي برد. لذا دشمن بيروني اشتباهات را تشديد مي كند. در داخل كشور ممكن است خيلي از چيزها به طور طبيعي زمينه داشته باشد. فرض كنيد فساد و رواج فساد در بخشهايي - چه بخشهاي دولتي و چه بخشهاي غيردولتي - يا آلودگيهاي شهواني در بين بعضي از مردم يا بخشهايي از جوانان ممكن است وجود داشته باشد - زمينه هاي طبيعي هم دارد - اما وقتي كه دشمن به فكر اين است كه يك ملت را زمينگير كند، همين عوامل ابزاري در دست دشمن مي شود و آنها را تشديد مي كند. امروز شما وقتي سرنخ بسياري از قضاياي داخل كشور و مشكلات را دنبال كنيد، به سرانگشتِ بيگانه مي رسيد؛ به دستهاي مزدور دشمنان و به تدبير دستگاههايي كه همه نيروي خودشان را عليه نظام اسلامي تجهيز كرده و مي كنند. انقلاب به فضل الهي و به نيروي اين ملت در سال پنجاه وهفت پيروز شد. جبهه مقابل انقلاب و اسلام كه وابسته به همان دشمنان بيروني بود، سرشكسته و مأيوس شد و عقب نشست؛ اما آيا از معارضه و دشمني كردن و از انتقام كشيدنِ از انقلاب و ملت ايران منصرف شد؟ ابداً. دشمن در يك رويارويي ممكن است شكست بخورد و عقب نشيني كند؛ اما كمين خواهد گرفت، مواظبت خواهد كرد و حوادث را رصد خواهد نمود تا در يك فرصت مناسب حمله كند و انتقام بگيرد. جوانان غيور و مؤمنِ اين مرز و

بوم از هر قشري، از روحاني و دانشجو و كاسب و كارگر و كشاورز همه بايد متوجّه باشند. همه آنهايي كه دلبسته دين و شرف خود و عزّت ملي و استقلال كشور هستند، بايد مراقب و مواظب باشند. دشمن ممكن است در يك برهه شكست خورده باشد و خورد. دشمن در مراحل متعدّد شكست مفتضحانه اي هم خورد؛ اما اين دشمن كمين مي گيرد، از غفلتها استفاده مي برد و حمله مي كند. حمله دشمن هم هميشه نظامي نيست. دشمن ممكن است حمله فرهنگي، اخلاقي، اقتصادي و حمله امنيتي كند يا در دستگاههاي حسّاس نفوذ نمايد. لذا ملت بايد هميشه هشيار باشد. مسؤولان به طور مضاعف بايستي هشيار باشند. بخصوص كه اميد دشمنان اسلام و اين انقلاب به اين بوده و به اين است كه مردم را از نظام اسلامي مأيوس كنند و اين طور قلمداد نمايند كه نظام اسلامي نمي تواند. در حالي كه نظام اسلامي بهتر از همه نظامها مي تواند مشكلات و گره ها را برطرف كند. نظام اسلامي بود كه به اين ملت كه در طول قرنهاي متمادي همواره زير پنجه نظامهاي استبدادي دست و پا مي زد، آزادي داد بدون اين كه اين آزادي حقوق عمومي و آسايش عمومي را از بين ببرد و پايمال كند. كساني كه تاريخ انقلابهاي دنيا را خوانده اند، مي دانند كه انقلابها در كشورهايي كه انقلابهاي بزرگ در آنها به وجود آمد، چه فجايعي ايجاد كرد. همه آن انقلابها يا بيشترين و مهمترين آنها هم به ديكتاتوريهاي سياه منتهي شدند. انقلاب فرانسه در دو قرن قبل، انقلاب روسيه شوروي در يك قرن قبل و انقلابهايي كه به شكل كودتا و امثال آن به وجود آمدند، حقوق مردم را پايمال كردند،

دمكراسيها را متوقّف كرده و آراي مردم را به كلّي ناديده گرفتند. انقلاب اسلامي توانست آزادي را به اين ملت بدهد و در كمترين فاصله - كه موجب حيرت دنيا شد - همين مردم را كه قرنها معناي رأي دادن و معناي دخالت كردن در امور كشور را نتوانسته بودند به طور ملموس بچشند، پاي صندوقهاي رأي بياورد و آنها را با همان شيوه اي كه دنياي مدرن آن را معتبر مي داند و نمي تواند كمترين خدشه اي در آن وارد كند، در امور كشور دخيل نمايد. اين همه انتخابات در اين كشور اتّفاق افتاده است، مردم بدون هيچ ضايعه اي شركت و دخالت كرده اند. اين هنر بزرگ نظام اسلامي بود. در كشورهاي به اصطلاح دمكراتيك هم گاهي در انتخابات حوادث خونين و تلخ به وجود مي آيد. ملت ما با كمال متانت در انتخابات گوناگون شركت كرد. راه را بر استعداد، روشن بيني و جهان نگري اين ملت بسته بودند. رفاه اين ملت در رفاه هزار فاميل خلاصه مي شد. ملت رها شده بود. نظام اسلامي همه اين مشكلات بزرگ را با شيوه هاي صحيح دنبال كرد و به موفّقيتهاي بسياري دست يافت. هرجا اشكالي وجود دارد - چه در زمينه اقتصادي و چه در زمينه فرهنگي و اخلاقي - اگر كسي دقّت كند، آن اشكال برمي گردد به اين كه يك شيوه مخالف با اسلام مورد عمل قرار گرفته و به آن جا منتهي شده است. ما هرجا موفّق شديم، ناشي از تبعيّت از اسلام بود؛ هرجا ناموفّق مانديم، ناشي از سرپيچي از اسلام بود. اين كه امام بزرگوار اين همه بر تحقّق اسلام در قوانين ما، در عمل مسؤولان ما و در رفتار دولت و مسؤولان قضايي ما تأكيد مي كرد، براي

اين بود. هرجا نابساماني وجود دارد، ناشي از بي توجّهي به اسلام است. من وقتي در مجموعه اين مباحث نگاه مي كنم، تدبير، تبليغ و دست دشمن و جنگ رواني او را به روشني مي بينم. مي خواهند از يك طرف از اجراي احكام اسلامي با طرق مختلف مانع شوند و فشار اقتصادي جهاني و تحريم اقتصادي را بر اين ملت تحميل كنند، براي اين كه نگذارند كارهاي درست به آساني به سامان برسد؛ از يك طرف هم تبليغ كنند كه ديديد نظام اسلامي نتوانست! اين همان جنگ رواني دشمن است. البته مردم ما نشان دادند كه با ايستادگي خود، با حضور خود، و با همه وجود خود، اين دشمن را ناكام كرده و در همه مراحل، مشت محكم به دهان دشمن كوبيده اند. معارض ملت ايران قدرتهاي جهاني مستكبرند. دشمني آنها با ملت ايران به خاطر چيست؟ دشمني آنها با ملت ايران به خاطر همين گناه بزرگ است: طرفداري از اسلام و ايستادگي در پاي نظام اسلامي و دفاع جانانه از آن. با جوانان ما هم به همين دليل دشمنند. با هر كس كه بيشتر تلاش كند و بيشتر به اسلام، نظام اسلامي و به مردم مسلمان خدمت كند، بيشتر دشمنند. اهداف پليد دشمنان هم امروز آشكار شده است. روزي بود كه مي توانستند زير نام طرفداري از دمكراسي حرف بزنند؛ اما امروز ديگر نمي توانند. امروز افكار عمومي دنيا شعارهاي امريكايي را مطرود مي داند و با بدبيني به آنها نگاه مي كند. به نام مبارزه با تروريسم، جنگ راه مي اندازند. شما ببينيد امروز در قضيه آمادگي جنگي امريكا براي حمله به عراق، كدام ملت، كدام مجموعه مردمي و كدام دولت مردمي با اين اقدام ظالمانه موافق

است؟ همه متنفّرند و همه امريكا را در ادّعاهايش دروغگو مي دانند. امريكا براي مخالفت با تروريسم به كشور عراق حمله مي كند يا براي چاههاي نفت سرشار عراق؛ براي تسلط بر منطقه؛ براي دفاع از اسرائيل و براي اشراف بر جمهوري اسلامي ايران؟ امروز همه مي دانند كه اينها ديگر رازهاي برملاشده استكبار جهاني است. ملتها و دولتهاي عرب هم به وعده ها و حرفهاي امريكا به كلّي بي عقيده شده اند. حالا ممكن است بعضي به خاطر مصالح كوتاه مدّت ناچار باشند همراهي نشان دهند؛ اما به طور كلّي حرفهاي دولتمردان امريكايي و مستكبران را ديگر كسي قبول ندارد. اين تجربه تاريخي ملتهاي عرب است كه حافظه تاريخيشان آن را ضبط كرده است. در جنگ بين الملل اوّل، بعضي از همين جريانهاي عربي براي اين كه استقلال به دست آورند، با انگليسيها - كه مستكبران و مستعمران آن روز دنيا بودند - همراهي كردند. نتيجه اين شد كه بعد از جنگ بين الملل اوّل بلافاصله زمينه هاي پيدايش رژيم صهيونيستي به وجود آمد. زمينه را آماده كردند و بعد از جنگ دوم، كشور فلسطين را غصب و حكومت و دولت صهيونيستي را اعلام نمودند. در طول اين مدّت، علي رغم حمايتهايي كه بعضي از دولتهاي عربي از غرب - روزي از انگليس، بعداً از امريكا - كردند و همراهيهايي كه با آنها نموده اند، هميشه و در همه جريانها طرف عربي به سود طرف صهيونيستي تحقير شده، به او ظلم شده و فشار وارد آمده است. حالا ملت فلسطين، اين ملت مظلوم كه در مبادلات جهاني محكوم به قرباني شدن بود، به كنار و به جاي خود؛ امّت و جامعه عرب و همه حكومتها و كشورهاي عربي را تحقير و تذليل كردند. در رقابت بين

امريكا و شوروي سابق در طول سالها، بسياري از كشورهاي عربي طرف امريكا را گرفتند. روزبه روز فشار امريكا عليه عربها بيشتر شد. آن روز كه وقت امتحان و وقت نشان دادن پاداشِ اين حمايتها بود، درست بعكس، عليه منافع ملتهاي عرب موضعگيري كرد! در جنگ خليج فارس در ده سال قبل و در قضاياي اخير هم همين طور. امروز كشورها، ملتها، روشنفكران و بسياري از حكومتهاي عربي مي دانند كه اگر چهره امريكا به آنها لبخند هم بزند، در پشت اين نقابِ لبخند، جز خشم و نفرت چيز ديگري نيست. همه دنياي اسلام و همه ملتهاي مسلمان به همين شكل از حضور امريكا در اين منطقه متنفّرند. امريكاييها خيال مي كنند كه مي توانند در اين منطقه بيايند، چاههاي نفت عراق را راحت تصرّف كنند و اين كشور را ببلعند و به منافع خود برسند. آنها اشتباه مي كنند؛ نخواهند توانست. ممكن است ظاهراً بيايند و مستقر شوند، اما ملتهاي اسلامي نخواهند گذاشت آب راحتي از گلوي اينها پايين برود. آنچه كه دنياي اسلام از ما ملت ايران توقّع دارد اين است كه ما پرچم اسلام را - كه پرچم عزّت امّت اسلامي است و ما آن را برافراشته ايم - محكم نگه داريم. اين چيزي است كه دنياي اسلام از ما توقع دارد. پرچم اسلام در كشور ما به ملتها اميد مي دهد، آنها را زنده مي كند و به آنها روحيه مي بخشد. برافراشتن و نگه داشتنِ مستحكم اين پرچم براي استحكام و نيرومندي ملت ما هم عامل بسيار بزرگي است. در واقع ما اسلام را نگه نمي داريم، اسلام است كه ما را نگه مي دارد. هر ملتي كه به پاي اسلام بايستد، خود او زنده،

سرافراز و عزيز خواهد شد. اسلام عزيز است. اسلام داراي علوّ است. ما به اسلام احتياج داريم براي اين كه از تحقير قدرتهاي استكباري - تحقير علمي، تحقير سياسي و فرهنگي - آنها نجات پيدا كنيم. جوانان عزيز؛ مردم عزيز قم و همه ملت عزيز ايران! آنچه كه امروز شما در اختيار داريد، يعني نظام اسلامي، آرزوي بزرگ ملتهاي مسلمان است. به تبليغات دشمن و لجن پراكنيهاي بوقهاي تبليغاتي آنها نگاه نكنيد. آنها ناچارند اين طور تبليغ كنند. امروز نظام اسلامي، جمهوري اسلامي، ملت و جوانان ايران در دنياي اسلام مثل ستاره مي درخشند. به شما نگاه مي كنند و از شما الهام مي گيرند.مراقب خودتان باشيد. وحدت خودتان را حفظ كنيد. اميد خودتان را به آينده حفظ كنيد. مسؤولان قدر اين ملت را بدانند. دستگاههاي مختلف نظام اسلامي با وحدت و همدلي كارهايي را كه برعهده آنهاست، به خوبي انجام دهند و ملت را از كاركرد و تلاش خود خشنود و راضي كنند. همه بدانند كه دست خدا با آنهاست و ان شاءاللَّه دعاي حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه پشتيبان و ياورشان است. اميدواريم خداوند متعال شهداي عزيز قمي و همه شهداي عزيزمان و روح مطهّر امام بزرگوار و ديگر بزرگان اين راه را با اوليايش محشور كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) جمعه: 4 2) آل عمران: 147 3) همان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار كارگزاران مراسم حج

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار كارگزاران مراسم حج بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اوّلاً خوشامد عرض مي كنم. ثانياً ولادت با سعادت حضرت امام اباالحسن علي بن موسي الرّضا عليه الصّلاةوالسّلام را - كه به بركت وجود قبر مطهّر آن بزرگوار در سرزمين ما، حضور معنوي ايشان در سرتاسر كشور و در دل آحاد مردم ما آشكار

است - تبريك مي گويم. امام هشتم عليه الصّلاةوالسّلام وليّ نعمتِ معنوي و فكري و مادّي ملت ماست. اميدوارم به بركت اين ولادت عظيم و شريف و به بركت وجود آن بزرگوار و معنويتِ ساطع از قبّه مطهّر ايشان، خداوند شما را كه خدمتگزارانِ ميهمانان و زائران بيت اللَّه هستيد، مشمول الطاف الهي قرار دهد و دلهاي شما را به نور هدايت الهي منوّر كند. حرمت ماههاي ذيقعدةالحرام و ذيحجّةالحرام و محرّم الحرام، به معناي عظمت اين ماهها و احترام بزرگي است كه اين روزها و شبها و ساعات در تكوين و اراده الهي دارد. ايّام حج، اوج اين كرامت و عظمت است و حضور حُجّاج در مناسك و در مركز توحيد دنياي اسلام - يعني مكه مكرّمه - از بزرگترين بركات ماههاي حرام است. بي جهت نبود كه اسلام در ميان احكامي كه قبل از اسلام بين مردم رايج بود، حرمت ماههاي حرام را تقرير فرمود. اين طور نبود كه فقط پيغمبر اكرم با عرب جاهليِ آن روزگار مماشات كرده باشد، كه چون آنها حرام دانسته اند، اسلام هم اينها را حرام بداند؛ نه. اين به معناي آن است كه چهار ماه حرام - «منها اربعةٌ حُرُم(1)» - حقيقتاً امتيازي دارند؛ كما اين كه در طول سال، روزها، شبها، هفته ها و دهه هاي مشخّصي امتيازاتي دارند. اين ماهها امتياز دارند و همه ما بايد قدرداني كنيم؛ بخصوص حُجاج بيت اللَّه الحرام. كساني كه امسال به اين سعادت عظمي فائز خواهند شد و همچنين شما كه خدمتگزاران آنها هستيد، بايد اين ايّام را به عنوان مقدّمه تشرّف به آن سعادت عظمي مغتنم بشماريد. اميدواريم خداوند متعال، توجّهات و هدايات ويژه خود را شامل همه شما فرمايد و

ان شاءاللَّه دلهاي شما را منوّر كند. حقيقت اين است كه حج يك واجب استثنايي و يك مراسم عجيب و پُر رمز و راز است. اگرچه در باب حج بسيار گفته اند و همه گفته اند و مطالب شيوا و زيبايي هم بيان كرده اند؛ اما مسأله حج خيلي عميقتر از چيزي است كه ما تا امروز فهميده ايم. حج، يك حركت عبادي خالصِ عميق - خضوع، خشوع، ذكر، عبادت، تضرّع و توسّل - و با حالت اجتماع است. در كنار هم قرار دادن اين دو ويژگي، مسأله را خيلي پُرمعنا مي كند. اگرچه در اسلام عبادات اجتماعي، مثل نماز جماعت و نماز جمعه و نماز عيد وجود دارد؛ اما اين اجتماع عظيم و اين مركزيّت دادن به ذكر و توحيد و كشاندن همه مسلمانان از آفاق عالم اسلامي به يك نقطه واحد، خيلي معنا دارد. اين كه همه ملت مسلمان و امّت اسلامي با وجود اختلاف لهجه ها و نژادها و عادات و سنن و سلايق و اختلاف مذاهب موظّفند در يك نقطه جمع شوند و اعمال ويژه اي را با هم انجام دهند و اين اعمال هم صرفاً عبادت و تضرّع و ذكر و توجّه است، خيلي پُرمعناست. معلوم مي شود بنا بر نظر اسلام و ديد اسلامي، اتّحاد دلها و جانها فقط در ميدان سياست و در جهاد نيست؛ حتّي رفتن به درِ خانه خدا و كنار هم قرار گرفتن دلها و با هم بودن تن ها و جانها نيز داراي اهميت است. لذا ملاحظه بفرماييد در قرآن كريم مي فرمايد: «واعتصموا بحبل اللَّه جميعاً(2)». اعتصام به حبل اللَّه، تنها فايده اي ندارد؛ «جميعاً» مهم است. با هم اعتصام به حبل اللَّه كنيد؛ با هم به نقطه اطمينان بخش

تعليم و تربيت و هدايت الهي چنگ بزنيد. با هم بودن مهمّ است؛ دلها با هم، جانها با هم، فكرها با هم، تن ها در كنار هم. طوافي كه مي كنيد - اين حركت دايره وار بر گرد يك مركز - نماد حركت مسلمانان بر گرد محور توحيد است. همه كارها و اقدامات و همّتهاي ما بايد بر گردِ محور وحدانيّت الهي و توجّه به ذات اقدس ربوبي باشد. اين درس، مربوط به همه زندگي است. كساني كه مي خواهند احكام اسلامي را به كنج خانه ها و عبادتگاهها و دلها منحصر كنند و فعّاليت عرصه اجتماع را از دين عاري كنند، به اين نكات اسلامي توجّه ندارند. سعي بين صفا و مروه اي هم كه همه آحاد مسلمان بايد آن را طي كنند، همين طور است. سعي، حركت با همّت، با شدّت، با توجّه، با اراده و آگاهانه است و همه بايد با هم حركت كنند؛ بروند و بيايند. اجتماع عظيم در عرفات و مشعر و منا هم همين طور است. اين كارهاي دستجمعيِ عظيم كه نظير آن را در هيچ مذهب و مكتبي و در هيچيك از احكام ديگر اسلامي نمي شود پيدا كرد، نشان دهنده عظمت اين واجب است. اين جا يك ذخيره الهي گذاشته شده است كه هركس توفيق پيدا مي كند دستي به سمت اين ذخيره دراز كند، بايد حدّاكثر استفاده را بكند. هرچه مي توانيد، در ايّام حج از اين ذخيره استفاده كنيد. اين اوقات، هم روزها و زمان، متبرّك است و هم مكان، متبرّك است. هم از لحاظ زمان، در اوج حرمت ماههاي حرام قرار دارد؛ هم از لحاظ مكان، در نقطه اعلاي مناطق متبرّك - كه خانه خدا و مركز

توحيد و توجّه نفوس همه مسلمانان در همه شبانه روزهاست - قرار دارد. حاجي در آن جا بايد رابطه خود را با خدا قوي و مستحكم كند؛ با قرآن اُنس پيدا كند و تضرّع و ذكر و حضور را وظيفه دائمي خود بداند. انسان گاهي خيلي متأسّف مي شود كه بعضي به آن جا بروند و دنبال كالاهايي بگردند كه اين كالاها را همه جا مي شود پيدا كرد! بعضي، عمر و پول و آبرو و وقت عزيزشان را صرف مي كنند تا به بازارهاي گوناگون بروند و اين كالاها را بياورند؛ اينها كالاهاي معمولي زندگي است و همه جا وجود دارد. در آن جا كالايي هست كه در هيچ جاي ديگر نيست: كالاي رضاي الهي، زيارت خانه خدا، زيارت قبر مطهّر پيغمبر؛ اين كجا ديگر پيدا مي شود؟ اين مكان و اين زمان را ديگر كجا مي شود پيدا كرد؟ از اين فرصت بايد همه استفاده كنند. شما كه ميزبانان و ميهمانداران و خدمتگزاران حُجّاج هستيد، اين نكات را بايد دائم به يكايك آنها يادآور شويد. زلال معنويت و هدايت به وسيله اين مجموعه هاي مؤمن و علاقه مند، بايد دائماً به سوي دلهاي تشنه حُجّاج روانه شود. خيلي از اين فرصتها در اختيارات امّت اسلامي هست كه اگر از آنها استفاده شود، امّت اسلامي همان چيزي خواهد بود كه قرآن براي او خواسته است: «فلا تهنوا و تدعوا الي السّلم و انتم الاعلون(3)» يا «ولا تهنوا ولا تحزنوا و انتم الاعلون(4)»؛ شما برترين هستيد. البته نه برترين به خاطر نژاد، نه برترين به خاطر اين كه با خدا خويشاوندي اي داريد - هيچ كس از آحاد آفرينش، نسبتِ ويژه اي با خدا ندارد - اما شما برترين هستيد، به خاطر انتساب به

مكتبي كه مي تواند بشريت را در عصر حيرتش نجات دهد؛ مي تواند در طول قرون، مشعل هدايت را به دست انسانها بدهد و آنها را خوشبخت كند و به نقطه امن و امان و تكامل برساند؛ اين امتياز شماست. بقيه اديان، مقدّمه ورود اين دين در معرض انديشه بشريّت بود - «انتم الاعلون» - به خاطر اين كه اين ايمان در اختيار شماست؛ از اين بايد استفاده كنيد. همين ايمان است كه مي تواند قدرتهاي شياطين و فراعنه را خرد كند و در هم بشكند؛ همچنان كه شكست. روزهاي ظهور اسلام، چه كسي خيال مي كرد جمع معدودِ مظلومِ كم قوتّي در يك گوشه مكه، به بركت اين آيات الهي بتوانند بزرگترين تمدّن زمان خود را به وجود آورند و مدنيّت بشري را ارتقاء و رشد دهند و اين قلمرو عظيم و اين رمعه وسيع را به وجود آورند و اين طور در عمود زمان، با عزّت و افتخار باقي بمانند؟ عدّه اي خيال مي كردند به زودي همه چيز از بين خواهد رفت: «الظّانين باللَّه ظنّ السّوء(5)»؛ خيال مي كردند پيغمبر در هر يك از حوادثي كه برايش پيش آمد، موفّقيتي به دست نخواهد آورد: «بل ظننتم ان لن ينقلب الرّسول و المؤمنون الي اهليهم ابدا(6)». «و ظننتم ظنّ السّوء و كنتم قوماً بورا(7)»؛ آنهايي كه به خداي متعال سوءظن دارند؛ آنهايي كه اهميت و ارزش گوهر گرانبهاي دين را نمي دانند، همان «قوماً بورا» هستند؛ ما مسلمانان نبايد به آن جا برسيم. قرآن مي تواند انسان را هدايت كند؛ از انسانِ «لفي خسر» برساند به انساني كه «انّك كادحٌ الي ربّك كدحاً فملاقيه(8)»؛ به سوي خدا حركت و صيرورت پيدا كند و با او ملاقات نمايد. اين حج، مظهر اين

قرآن است. ايمان خالصانه مؤمنين طول تاريخ اسلام، از اين قرآن ناشي شده است؛ اين را بايد قدر دانست. مثل همه ذخاير ديگر ما، اين ذخيره هم مورد تهاجم است. اينهايي كه مي بينيد در مراسم حج دنبال اختلاف افكني، فتنه انگيزي و ترويج افكار موهوم و خرافي و متحجّر خود هستند، همان سرانگشتهاي دانسته يا نادانسته اي هستند كه اين ذخيره را نابود مي كنند و از بين مي برند. كساني كه نمي گذارند شوكت و شكوه و عزّت و عظمت اين وحدت به چشم امّت بزرگ اسلامي منعكس شود و بازتاب پيدا كند، جزو كساني هستند كه اين ذخيره را نابود و ضايع مي كنند. كساني كه نمي گذارند وحدت و شكوه عظيم امّت اسلامي، آن هم در راه خدا - نه عظمت به عنوان تفاخر، نه عظمت به عنوان استعمار و تحقير ديگر ملتها، نه عظمت به عنوان جنگ افروزي عليه ضعفاي عالم؛ بلكه عظمت در جهت ارزشهاي الهي و در راه توحيد - به دنياي اسلام منعكس شود، به بشريت ظلم مي كنند. امروز دنياي اسلام براثر ناديده گرفتن اين ذخيره عظيم الهي ضربه مي خورد. شما ببينيد مستكبران و فراعنه عالم، امروز در منطقه خاورميانه با مسلمانان و كساني كه اين گوهر عظيم را در بغل خود دارند - كه متأسّفانه درست استفاده نمي كنند - چه مي كنند! ببينيد با ملت فلسطين چه مي كنند! ببينيد براي عراق چه نقشه هايي مي ريزند! ببينيد براي تصرّف منابع مادّي و معنوي و ثروتهاي اين منطقه چه خوابهاي خوشي ديده اند! امت اسلام مي تواند جلوِ اينها بايستد و اين حركات سُبعانه را خنثي كند؛ به شرط اين كه به ريسمان مستحكم و عروةالوثقاي الهي توجّه كند. شرط دشواري است؛ اما ممكن

است. همه آرمانها - از جمله اين آرمان - با گفتن و شنيدن و فهميدن و پاي فشردن، تحقّق پيدا مي كند. يك روز بود كه در كشورهاي عربي و ميان ملتهاي مسلمان هيچ نامي از عظمت و شوكت اسلام نبود؛ اما امروز به بركت پافشاري ملت ايران بر روي آرمان اسلام و فداكاري و قبول مجاهدت، وجود دارد. ملت ايران به نفع امّت اسلامي بار سنگيني را بر دوش گرفت. البته بزرگترين بهره را خودِ ملت ايران و مجاهدان في سبيل اللَّه مي برند؛ اما دنياي اسلام هم از مجاهدت آنها بهره مند مي شوند. نظام مقدّس جمهوري اسلامي كه خود را زير پرچم برافراشته اسلام قرار داده است، به همه موازين اسلام پايبند است. ما همه مسائل جهاني را با معيار اسلام مي سنجيم و اين دقيقترين معيار و بهترين ملاك مصلحت است. نبايد خيال كرد چون ما از ديد اسلامي به حوادث نگاه مي كنيم، نمي توانيم حوادث را تحليل كنيم يا در حوادث، راهبردِ درست بيابيم؛ بعكس، اسلام به دست ما مشعلي مي دهد كه جلوِ راهمان را ببينيم. كساني كه در مقابل زورگويي امريكا و سُبعيّت و وحشيگري بي نظير صهيونيستها خود را باخته اند، تسليم شده اند و حتّي به آنها كمك كرده اند، به خاطر اين كه ملاحظه اسلام را نكرده اند، به اين بليّه بزرگ دچار شده اند؛ نه دنيايشان درست شد و نه توانستند براي خود شرف و عزّت انساني درست كنند؛ پيش خداي متعال هم مؤاخذند. دولتها و كشورهايي كه حاضر نشدند از مظلوميت ملت فلسطين دم بزنند و به طور جدّي از آن ملت مظلوم دفاع كنند و الان هم حاضر نيستند در مقابل زياده خواهي و زياده خواري امريكا در اين منطقه انتقاد كنند

و جلوِ او بايستند، دنيايشان هم دنياي خوبي نيست. ساده لوحي است اگر خيال كنيم اينها چهار قدم با امريكا راه مي آيند، اما عوضش راحت زندگي مي كنند. كدام زندگي راحت؟! تجربه هاي حول و حوش ما در دنياي اسلام، پُر از ناكامي كساني است كه نوكر و معاون و همراه شيطان شدند. اينها تا وقتي براي آنها و سرمايه داران و شركتهايي كه پشتوانه آن سياستها هستند، مفيدند، مورد استفاده قرار مي گيرند؛ بعد مثل سنگ استنجاي شيطان - به قول مولوي - دورشان مي اندازند. اين تجربه موجود ماست. اسلام به امّت اسلامي و حكّام اسلامي عزّت و قدرت و شجاعت مي بخشد تا بتوانند اقدام كنند، بفهمند و راهشان را ببينند. حج فرصت بزرگي است كه اين حقايق و حقايق فراواني از اين قبيل - كه به بركت معرفت اسلامي و هدايت اسلامي در اختيار ما ملت مسلمان ايران است - در اختيار افكار عمومي مردم دنيا گذاشته شود و آنها بيدار شوند. خيلي از دلهاي دنياي اسلام بيدارند؛ بايد احساس كنند كه در سرتاسر جهان اسلام، فكرِ آنها طرفدار دارد تا جرأت و شهامت و شجاعت لازم را پيدا كنند. همه اينها در سايه معنويت حجّ است؛ از معنويت حج و بهره برداري از مفاهيم عالي ادعيّه و زيارات و آيات كريمه قرآن غفلت نكنيد. هرچه مي توانيد، از اين ذخيره عظمي استفاده كنيد. ان شاءاللَّه با دست پُر از اين سفر برگرديد. از خداي متعال مي خواهيم به همه شما برادران و خواهران عزيز كه در خدمت حُجّاج هستيد و بخصوص مسؤولان محترم اين كارِ بزرگ كه حقّاً و انصافاً زحمات زيادي مي كشند و مشكلات بزرگي را متحمّل مي شوند و آنها

را حل مي كنند، توفيق دهد. همچنين از بقيه دوستاني كه از دارالحديث و دانشكده مربوط به اين كار، در اين جا تشريف دارند، تشكّر مي كنيم. اميدوارم همه شما مشمول رحمت و لطف و هدايت الهي باشيد و ان شاءاللَّه بتوانيد در اين ايّام متبرّك و در اين سفر متبرّك، بيشترين بهره را از سوي پروردگار متعال به دست آوريد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------

1) توبه: 36 2) آل عمران: 103 3) محمد: 35 4) آل عمران: 139 5) فتح: 6 6) فتح: 12 7) فتح: 12 8) انشقاق: 6

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اعضاى انجمن اهل قلم

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي انجمن اهل قلم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اين جلسه شما دوستان عزيز و نيز اين مطالبي را كه بيان كرديد، خيلي مغتنم مي شمارم. بعضي از شما هم ملاحظه كرديد و آن چيزي را كه مي خواستيد بگوييد، قدري روتوش شده و كوتاه بيان كرديد. لكن آن ابعاد ناگفته و در سايه مانده فرمايشهاي آقايان هم براي من قابل حدس است. همچنان كه خيلي از حرفها را هم كه در ذهنتان بود، نگفتيد: «گوش كن با لب خاموش سخن مي گويم». در واقع با لب خاموش آنچه را كه بايد تفهيم مي كرديد، تفهيم كرديد. تقريباً همه بياناتتان هم درست است و ما قبول داريم. البته سؤالهايي هم مطرح كرديد كه چون من يادداشت نكردم، شايد نتوانم به همه آنها پاسخ دهم. بعلاوه مسائل كلّي تري هست كه شايد مطرح شدن آنها مهم باشد؛ از جمله اين كه آقاي «نوري زاد» در باب شاهنامه پرسيدند. بله؛ من موافقم كه از «فردوسي» تجليل شود، شاهنامه تحليل شود و حكمت فردوسي استخراج گردد تا همه بدانند كه اين حكمت، اسلامي

است يا غيراسلامي. اين بزرگداشتي هم كه برگزار شد، اصلاً به دستور و خواست من بود؛ منتها چون اواخر رياست جمهوري ام بود، به آقاي مهندس «حجت» گفتم كه دنبال نماييد و فردوسي را بزرگ كنيد. فردوسي بايد هم بزرگ شود. فردوسي در قلّه است. اميدواريم كم كاري - كه دوستان اشاره كردند - گريبان ما را نگيرد تا حكمت فردوسي را بيان كنيم. ما هستيم كه اسم او را «حكيم ابوالقاسم فردوسي» گذاشتيم؛ دشمنان دين كه اين اسم را نگذاشته اند. خوب؛ اين حكيم چه كسي است و حكمت او چيست؟ آيا حكمت زردشتي است، حكمت بي ديني است، حكمت پادشاهي است يا حكمت اسلامي؟ اين را مي شود در آورد. اگر كسي به شاهنامه نگاه كند، خواهد ديد كه يك جريانِ گاهي باريك و پنهان و گاهي وسيع، از روح توحيد، توكّل، اعتماد به خدا و اعتماد به حق و مجاهدت در راه حق در سرتاسر شاهنامه جاري است. اين را مي شود استخراج كرد، ديد و فهميد. مخصوصاً بعضي از شخصيتهاي شاهنامه خيلي برجسته هستند كه اينها را بايد شناخت و استخراج كرد. من يك وقت گفتم كه «اسفنديار» مثل اين بچه حزب اللّهيهاي امروز خودِ ماست! در فرهنگ شاهنامه يك حزب اللّهي غيورِ دين خواهِ مبارز وجود دارد. بله؛ اين كارها را شما بكنيد تا ديگران نكنند. شما كه نكرديد، ديگران مي كنند. من نمي دانم مراد از اين سؤال كه آيا در مسائل سياسي بايد وارد شد يا نه، چيست؟ هر آنچه كه اين جمع فرزانه پخته صاحبِ معرفتِ عميق و وقار و متانت طبيعي را از اين حالت درآورد و به تلاطمهاي هيجاني بيندازد، بد است. خوب؛ مسائل گوناگوني مطرح

مي شود: مسائل بين المللي از قبيل مسأله جنگ عراق، بالكان و غيره تا مسائل داخلي گوناگون. بعضي از اين مسائل، مثل شعله يك پوشال است، اما شعله پوشال در واقع هيچِ محض است. حالا شما هم بياييد وارد اين شعله شويد كه چه بشود؟! معناي اين حرف اين نيست كه شما از سياست دوريد يا دين و فرهنگ از سياست جداست. امروز ماهيّت كار شما - چه بخواهيد و چه نخواهيد - اصلاً سياسي است. امروز هر كس كه از اسلام، استقلال كشور و آزادي به معناي درست، حمايت مي كند، يك كار سياسي محض انجام مي دهد؛ زيرا كساني كه با ارزشها، مباني و اصول ما مخالفت مي كنند، با اغراض سياسي مخالفت مي كنند و اغراض سياسي هم خيلي معلوم است؛ يعني شيوه ها پيچيده است، اما اغراض پيچيده نيست. خوب؛ يك تاجر، يك كمپانيدار و يك استثمارگر در دنيا چه مي خواهد؟ هدف اينها در عراق در درجه اوّل غير از نفت چيست؟! اين واضح است. روشهايي كه به كار مي گيرند تا اين را با هزينه و بهاي كم به دست آورند، پيچيده است؛ اما هدف روشن و مسلّم است. كارهاي سياسي آنها هم براي اين مقصود و هدفِ معلوم است. طبيعت كار شما هم كه در مقابل آنها مثل كوه و كاملاً استوار و ستبر ايستاده ايد، سياسي است. ناگزير اين طور است و لزومي ندارد كه شما براي اينكه مبادا بگويند آقايان سياسي نيستند يا عافيت طلب، يا فلانند، دستپاچه شويد و درباره فلان قضيه داخلي، فلان حزب، فلان انتخاب و فلان حادثه، موضعي بگيريد. بنده اين را لازم نمي دانم. هر كس به مقتضاي جاي خود ممكن است موضعي بگيرد؛ اما لزومي

ندارد كه «انجمن قلم» موضع بگيرد. اما اين كه اين انجمن چقدر مهمّ است؛ به نظر من، كار شما در حدّ اعلاي اهميت است. من به شما عرض كنم - نه اين كه چون اسم شما انجمن قلم است و اين شكلِ بخصوص را داريد - هر آنچه كه يك جمع متعهّدِ صاحب انديشه و هنر را دور هم جمع كند و بتواند مثل نخ تسبيح اينها را مجتمع نمايد، يكي از بزرگترين رحمتها و نعمتهاي الهي است. شما اين كار را كرده ايد و اين دلايلي دارد كه بر شما آشكار است و من هم به طور مختصر اشاره خواهم كرد. كاري كه شما بايد بكنيد اين است كه اوّل اين انجمن را محكم نگه داريد؛ يعني مانعِ لق شدن خشتها و پايه هاي اين تشكيلات شويد. كار دوم اين است كه براي نگهداشتنِ آن بلاشك احتياج داريد به اين كه مرتّب نفَس و خون جديد وارد آن كنيد؛ چون يك مجموعه بسته و بدون تبدّل خون و هواي آزاد، بعد از مدّتي به طور طبيعي فرسوده و كهنه خواهد شد. شما بايد خونهاي جديد را وارد كنيد. البته خون سالم وارد كنيد و حواستان جمع باشد كه خون هپاتيتي يا ايدزي وارد نكنيد! البته بنده نمي خواهم معيارهايي را كه شما گفتيد، رد يا قبول كنم - لابد بررسي و تصميم گيري كرده ايد و من درباره آنها نظري نمي دهم - اما به هر حال صافي داشته باشيد و بدانيد كه خون هپاتيتي و ايدزي هم هست و وارد مي شود! ولو نشاطي هم ايجاد مي كند؛ لكن آدم را در بلندمدّت دچار بيماريهاي مهلك و علاج ناپذير مي كند. براي اين كار دوم - كه وارد كردن

خون جديد و پاك است - احتياج است به اين كه شما بعضيها را رشد دهيد. پس كار سومي به وجود مي آيد كه عبارت است از جستجو كردن استعدادهاي خوب و تابناك، گزينش كردن صحيح و عادلانه، آوردن و وارد مجموعه كردن آنها. در اين هيچ ترديدي نكنيد. الان در سرتاسر كشور يك حركت عموميِ عجيبي شروع شده است؛ از همين جمعيتهاي كوچك دانش آموزي گرفته تا دانشجويي و بالاتر از دانشجويي. الان هزارها نقطه و كانون در اين كشور به وجود آمده است. در همين تهران و در شهرستانهاي گوناگون خيلي هست. شايد در همان كنگاور هم - كه آقاي نوري زاد را آن طور متأثّر و عصباني كرده - يكي باشد. همه اينها محض احساس تكليف مبارزه مي كنند. اين تابلوِ تهاجم فرهنگي را كه ما چند سال پيش بلند كرديم و عده اي سنگبارانش كردند، خوشبختانه اينها قبول و بلند كرده اند. الان در همه اين تشكّلهاي كوچك ناشناخته و احصانشده، جهتِ واحدي وجود دارد و آن مبارزه با تهاجم فرهنگي است. از بچه ها مي پرسيد شما مي خواهيد چه كار كنيد؛ اين كتاب، نمايشنامه، جزوه، بروشور و شعر را براي چه نوشتيد و اين انجمن را براي چه درست كرديد؟ مي گويند مي خواهيم با تهاجم فرهنگي مبارزه كنيم. اين كار خيلي مبارك است و اين را دست كم نگيريد. در بين همينهاست كه شما آن معدنهاي الماس و طلا را پيدا مي كنيد: «النّاس معادن كمعادن الذّهب والفضّة(1)». برويد و آنها را شناسايي و گزينش كنيد و به شكل حساب شده اي وارد مجموعه نماييد. البته مي توانيد مجموعه را داراي دهليزها و گردونها و گيتيهاي گوناگون كنيد تا اينها را راحت و بي دغدغه وارد كنيد؛ يعني

از يك قرنطينه ناآشكاري بگذرانيد و بعد وارد اصل مجموعه كنيد. از اين كارها بايد بكنيد. خوب؛ به سراغ حرفهاي حقّي كه آقاي «زرشناس» گفتند، بياييم. بنده شبيه همين حرفها را غالباً با دوستان فرهنگي مطرح مي كنم. خوب؛ ما قدرت توليد، جرأت توليد، قدرت فروش و پخش و تبليغات كم داريم و اينها از كمبودهاي ماست. اين كمبودها چطور حل مي شود؟ جنابعالي چند راه به بنده پيشنهاد كرديد. مثلاً به پژوهشگاه فلان، دفتر تبليغات قم، سازمان تبليغات، بسيج و غيره مطالبي را بگويم. گفتن اين حرفها كار آساني است؛ يعني با دو خط نوشته اين حرفها گفته خواهد شد. آنها هم قطعاً مي خواهند كاري بكنند، اما چگونه بكنند؟ اوّلين نياز اين است كه يك جمع فرزانه در حدّ بلوغِ لازم براي اين كار را بتوانند جمع كنند، مطلب را به آنها تفهيم نمايند، آنها اين مطلب را بپذيرند، به آن ايمان پيدا كنند و حاضر شوند در مقابل ما به ازايي يا بدون ما ازا بنشينند و توليد كنند تا آنها كار كنند. خوب؛ ببينيد كه اهميت و تأثير اين كارهايِ پيش نياز، از اصل سفارش كردنِ من بيشتر و زمانش طولانيتر است! من مي گويم اين كارها را انجمن قلم بكند، يعني همه كارها را شما بكنيد. شما نگاه كنيد به اين مجموعه هايي كه اسم آورديد و در خدمت شما قرار دارد. از اينها هر چيزي كه من بتوانم در خدمت شما قرار دهم، بدانيد كه در خدمت شما قرار مي گيرد. شما كاري كنيد كه آنها مثل چاپخانه باشند؛ يعني شما مطلب را توليد كنيد، حروف چيني و صفحه آرايي را هم خودتان بكنيد و بدهيد آنها برايتان چاپ

و توزيع كنند. سعي كنيد كارها اين طور از آب در آيد تا آنها مجبور نباشند براي چاپ يك كتاب ديني به سراغ عوامزدگي و عوامگرايي بروند و مثلاً يك كتاب پُرفروشِ كم مايه را پخش كنند. برگشتيم به مسأله اوّل كه انجمن قلم بايد حفظ شود. من با اين چشم به اين مجموعه نگاه مي كنم. ... بله؛ من با اين چشم به اين انجمن و امثال آن و به شما دوستان نگاه مي كنم. بعضي از شما را از نزديك و با خاطره هاي خيلي خوش مي شناسم. اسم بعضي را شنيده يا كارهايشان را خوانده و ديده ام. اغلب شما را مي شناسم و حقيقتاً به جمع شما اعتقاد دارم و به اين معنا اعتقاد دارم كه مي دانم شما براي اين كار صلاحيت و قدرت داريد: شما هم صلاحيت روحي و فكري و هم صلاحيت كاري داريد. بسم اللَّه! وارد شويد و اين كارها را بكنيد و اصلاً تشكّل را براين اساس پيش ببريد. كار يك مجموعه هر چه تندتر و پُرمعناتر باشد، ماندگارتر خواهد شد. اصلاً سازمانهاي بشري با كار زنده اند. مثلاً اگر شما به يك يگان نظامي، تحرّك و برنامه و دستور ندهيد، يك ماه كه در يك جا بماند به خودي خود منحل مي شود. لازم نيست كسي آن را منحل كند؛ به خودي خود منحل مي شود! قدرت و نفوذ فرماندهي در سراسر تمام اجزاي اين مجموعه است كه آنها را به حركت و نشاط در مي آورد و حيات جمعي شان را حفظ مي كند. شما اين كار را بكنيد؛ يعني در اين مجموعه خودتان كار را چنان بدميد كه تحرّك آن دائمي باشد و اصلاً اين فكر به ذهن كسي نيايد كه

ممكن است روزي اين مجموعه منشعب يا منحل شود. البته مشكلات مالي شما جدّي است و اين هفت ميليون توماني كه ايشان گفتند، حقيقتاً معجزه است؛ يعني ما هم قبول مي كنيم كه اين يك معجزه است. خوب؛ با معجزه كه نمي شود، و مصلحت نيست كه انسان دائماً با معجزه زندگي كند. ما موافقيم كه هرطور شده و از هر راهي به شما كمك شود. البته اين احتياج دارد به اين كه دوستان فكر كنند و راههاي معقولي را پيشنهاد نمايند. من هر چه بتوانم، در اين زمينه همكاري مي كنم؛ لكن مجموعه را به كار فرهنگي بكشانيد. عزيزان! فرهنگ، اساس كار ماست. در واقع، فرهنگ با همه شعب آن، يعني علم و ادبيّات و غيره، روحِ كالبد هر جامعه است. بدون شك، فرهنگ مثل روح است. بلاشك فرهنگ است كه جامعه را به اصل كار يا بيكاري، به كار تند يا كُند و به جهتگيري خاص يا به ضدّ آن جهتگيري وادار مي كند. بنابراين نقش فرهنگ، نقش روح در كالبد اجتماع - كالبد بزرگ انساني - است. تسخير ملتها از طريق تزريق و تحميل فرهنگ بيگانه، كار تازه شناخته اي نيست، بلكه از قديم بوده است؛ منتها در يك دو قرن اخير بر اثر علمي كه غربيها به دست آورده اند و همه كارهاي خودشان را منظّم و مرتّب و با فرمول و برنامه انجام داده اند، اين كار را هم با فرمول و برنامه كرده اند و مي كنند. آنها مي دانند كه اين كار را چگونه بايد بكنند و كجاها را بيشتر هدف بگيرند. آنها تجربه هم پيدا كرده اند و انصافاً در كار تبليغات، فرهنگ سازي و فرهنگ دهي به كشورها و ملتها

فوق العاده اند. شما الان نگاه كنيد؛ اگر به اغلب كشورهاي اسلامي بگويند كه بناست شما از لحاظ اقتصادي به فلان نقطه اوج برسيد، قبول مي كنند؛ اما اگر بگويند كه بناست در رقابت با امريكا، امريكا را به زانو درآوريد، هيچ كدام قبول نمي كنند! اين يك فرهنگ و فهمي است كه به آنها داده شده است. نبايد اين را نشانه واقع بيني آنها گرفت؛ چون واقع قضيه اين نيست. ملتي مثل ملت مالزي اگر آدم با عرضه اي در رأس امورش باشد، حداقل با يارگيري مي تواند اين كار را بكند. آن جلسه ديگر هم به شما گفتم كه الان امريكا در كار عراق درمانده است. به اين عربده كشيها كه نبايستي نگاه كرد. اينها سياست است و با اينها نمي شود قضايا را محاسبه كرد. معلوم مي شود كه بمب اتم هم در اين جاها كارساز نيست. امكانات تبليغي و وجود دستگاههاي حرفه ايِ شبانه روزيِ سياست در امريكا و كشورهاي همراهش هم كارساز نيست. در قضيه عراق درمانده اند. اگر فرصت مي بود، براي شما بيان مي كردم و شما هم تصديق مي كرديد كه درمانده اند. ممكن است حمله كند؛ اما حمله اش ناخواسته خواهد بود. الان ايده آل امريكاييها اين است كه بدون جنگ بر عراق مسلّط شوند. اگر اين همه تبليغات براي جنگ نكرده بودند و با هزار و يك دليل ثابت نكرده بودند كه «صدّام» بايد از بين برود و عراق تسخير شود، حتماً دُمشان را روي كولشان مي گذاشتند و برمي گشتند! منتها با اين همه تبليغات، ديگر راه برگشت هم ندارند. مسأله اين است. خوب؛ اين واقعيّتي است كه وجود دارد. بنابراين يك ابرقدرت در توان و اندازه و حجم و مقدار امريكا در قضيه اي مثل قضيه عراق - كه

يك حاكميت صددرصد تحميلي بر مردم آن جا وجود دارد - نمي تواند بي هزينه هاي زياد اين كار را بكند. البته مي تواند؛ اما هزينه هاي فراواني دارد كه آن هزينه ها برايش خيلي گرانتر از عراق تمام خواهد شد. اهدافي كه اينها در عراق دارند، به شدّت ضربه پذير است. الان قضيه فلسطين، قضيه جمهوري اسلامي ايران، قضيه بيداري اسلامي در دنياي اسلام، قضيه عراق و نيمه قضيه افغانستان - حالا اين را نيمه قضيه به حساب آوريم! - مشكلات زيادي براي امريكا به وجود آورده است. به قول مرحوم «حاج شيخ حسين لنكراني» امريكا مثل كسي است كه روي گنبدي با يك دستمالِ گردو در دستش نشسته و گوشه اين دستمال باز شده، گردوها از گنبد مي ريزد و او در بالاي گنبد مي خواهد گردوها را بگيرد! يكي از اين طرف و يكي از آن طرف به پايين مي افتد؛ اگر او بخواهد دست و پا بزند، خودش هم مي افتد! الان وضع امريكا حقيقتاً اين طور است. پس ببينيد، فرهنگ در يك كشور و در يك ملت اين اثر را به وجود مي آورد كه امريكاييها احساس كنند، بفهمند و باور كنند كه كاري از آنان ساخته نيست. فرهنگ اين معجزه را دارد. ما امروز وقتي به گذشته و آينده خودمان نگاه مي كنيم، مي بينيم كار بزرگ ما در پيش است. مسأله ما اين نبود كه يك حكومت فاسد كه بر سرِ كار بود، برود و ما چند نفر غيرفاسد بر سرِكار بياييم. اين مسأله مقدماتي بود. مسأله اساسي، انقلاب است؛ يعني تحوّل حقيقي در اركان، بنيادها و زيرساختهاي جامعه در جهت ايجاد عدالت، ايجاد آزادي، ارتقاي فكري و علمي و خلاصه بارور شدن شخصيت انساني و از حالت نازايي علمي و

فرهنگي و اقتصادي بيرون آمدن. ما كه به اين جا نرسيديم. مي خواهيم برويم تا برسيم. اين راجع به بخش مقدّماتي كار. در بخش نهايي كار، هدف انقلاب گسترده كردن اين قضيه در همه دنياي اسلام بود. هدف كساني كه درباره انقلاب فكر و كار و بحث كردند و هدف خود امام - كه تجسّم انقلاب بود - اين بود. حال ممكن است كسي بگويد كه اگر ما خودمان را با اهداف بين المللي درگير كنيم، در داخل از اهداف كوتاه مدّت خود باز مي مانيم. خيلي خوب؛ تاكتيك اتّخاذ كنيد. ما در جاده اي كه به دنبال هدفي حركت مي كنيم، به جاهايي مي رسيم كه جاده به طور طبيعي به جهت عكس پيچ مي خورد، مثلاً به طرف جنوب مي رويم، برمي گردد به طرف شرق يا شمال؛ ولي اين موقّتي است. اتّخاذ تاكتيك هيچ منافاتي ندارد با اين كه انسان آن راهبرد اساسي را به هيچ وجه فراموش نكند. اين راهبرد و هدف، جلوِ چشم ماست. ما نمي توانيم از اين هدف بگذريم و اين به يك بنيه سالم و قويِ فرهنگي احتياج دارد. همه عناصر فرهنگي از جمله شما برادران انجمن قلم و ديگر كساني كه در اين زمينه ها كار مي كنند، بايستي اين را يك بار و وظيفه بر دوش خود بدانند. اگر بخواهيم در زمينه گسترش و توسعه واقعيِ فرهنگ و انديشه و علم حقيقتاً كار كنيم، احتياج داريم به اين كه از مواهب خدادادي و در درجه اوّل آزادانديشي استفاده كنيم. آزادانديشي در جامعه ما يك شعار مظلوم است. تا گفته مي شود آزادانديشي، عدّه اي فوري خيال مي كنند كه بناست همه بنيانهاي اصيل در هم شكسته شود، و آنها چون به آن بنيانها دلبسته اند، مي ترسند. عدّه اي

ديگر هم تلقّي مي كنند كه با آزادانديشي بايد اين بنيانها شكسته شود. هر دو گروه به آزادانديشي - كه شرطِ لازم براي رشد فرهنگ و علم است - ظلم مي كنند. ما به آزادانديشي احتياج داريم. متأسّفانه گذشته فرهنگ كشور ما فضا را براي اين آزادانديشي بسيار تنگ كرده بود. همين مطلبي كه راجع به ترجمه فرمودند، درست است. منظور از ترجمه فقط ترجمه كتاب نيست، بلكه ترجمه فرهنگ، ترجمه فكر، ترجمه نظريات بيگانه، آنها را به شكل وحي مُنزل تلقّي كردن و در يك جايگاه غيرقابل خدشه قرار دادن، بلايي بوده كه در جامعه ما وجود داشته است. همان ترجمه ها را تكرار كرده ايم؛ هر چه را كه ديگران گفته اند، تكرار كرده ايم و دچار جمود شده ايم. اگر بخواهيم رشد كنيم، بايستي بتوانيم در فضاي لايتناهيِ فكر بال و پر بزنيم؛ بايد حركت كنيم. اگر بخواهيم در اقتصاد، فرهنگ، علوم انساني، فلسفه و در همه زمينه هاي علمي و فرهنگي در چارچوب آن نظري كه فردي در جايي گفته و يك عدّه طرفدار هم پيدا كرده و حالا مترجمي آن را ترجمه كرده يا خود ما آن را ياد گرفته ايم؛ يعني در چارچوب آن فكر به عنوان يك شي ءِ مقدّس غيرقابل دست زدن، حركت كنيم، اين آزادانديشي نيست، بلكه دنباله «كاغذباد» شدن است. ما در مشهد به اين بادبادكها، كاغذباد مي گوييم. خيال مي كند در هوا پرواز مي كند، اما دنباله كاغذباد است، نخ آن هم دست يكي ديگر است. اين كار آزادانديشي نيست. محيط آزادانديشي، محيط خاصّي است كه بايد آن را ايجاد كرد؛ آن هم كار شماهاست. البته به نظر من، گفتگوي آزاد بايد از حوزه و دانشگاه شروع

شود. ببينيد؛ جمهوري اسلامي آزادي را به معناي حقيقي كلمه وارد جامعه ما كرد؛ اما استفاده از آزادي ادبي دارد. ما ادب استفاده از آزادي را هم بايد ياد بگيريم و ياد بدهيم. اين هم وظيفه جمهوري اسلامي است. عدّه اي به نام آزادانديشي مرزهاي فضيلت و حقيقت را لگدكوب كرده اند و به نام آزادانديشي و نوآوري، همه اصول مقدّس حقيقي را ناديده گرفته يا تحقير و يا مسخره كرده اند. يك عدّه هم به صورت عكس العملي يا به خاطر مسائل ديگري كه در ذهنشان بود، به پايه هايي چسبيدند كه بايد بر روي آن پايه ها نوآوري مي شد. نبايستي به آنچه كه گفته شده، اكتفا كرد و متحجّر شد؛ يعني تحجّر در مقابل مرز شكني و افراط در مقابل تفريط. همچنان كه بعضي در محيط سياسي، فاصله بين هرج و مرج و ديكتاتوري را اصلاً قبول ندارند و معتقدند كه در جامعه يا بايد هرج و مرج باشد يا ديكتاتوري! كأنّهُ از اين دو خارج نيست. در عرصه فرهنگي هم همين طور: يا بايد هرج و مرج و كفرگويي و اهانت به همه مقدّسات و ارزشهاي مسلّم و مستدل شود و يا بايد ذهنها بسته شود و تاكسي حرف تازه اي زد، فوراً همه او را هو كنند و عليه او جنجال نمايند! كأنّهُ هيچ حدّ وسطي بين اين دو وجود ندارد. ما بايد آن حدّ وسط، همان «امر بين الامرين» و تعادل را پيدا كنيم. البته اين هم از راه گفتگوي محترمانه، عاقلانه، منصفانه و با استدلال، عملي است. اين كار هم بايد در حوزه و در زمينه مسائل حوزه، در زمينه فقه، فلسفه، كلام و ديگر علوم رايج حوزه انجام

گيرد و هم در دانشگاه. صاحبان فكر بايد بتوانند انديشه خود را در محيط تخصّصي، بدون هوچيگري، بدون عوام فريبي و جنجال تحميلي و زيادي مطرح كنند و آن نقّادي شود؛ يك وقت به طور كامل رد خواهد شد، يك وقت به طور كامل قبول خواهد شد، يك وقت هم در نقّادي اصلاح خواهد شد و شكل صحيح خود را به دست خواهد آورد. اين اتّفاق بايد بيفتد. ما الان اين را نداريم. البته من به شما بگويم كه محيط حوزه از اين جهت بهتر از محيط دانشگاه است. علّت اين است كه در حوزه، نقّادي يكي از محورهاي اصلي است. همه اين بزرگان حوزه كه شما ملاحظه مي كنيد - چه آنهايي كه امروز هستند و چه بزرگترهايي كه در نسلهاي گذشته ما بودند - اصلاً در همين محيط نقّادي بزرگ شده اند. هيچ متكلّمي و هيچ فيلسوف يا فقيهي از اين كه يك نظر مسلّم فقهي يا اصولي يا كلاميِ قبل از خود را به كلّي ابطال كند، ابايي ندارد و از اين كه كسي به او بگويد چرا ابطال كردي هم باكي ندارد؛ چون چنين چيزي اصلاً در حوزه گفته نمي شود. اين سنّت حوزه است كه نظرات گذشتگان را مطرح كنند. شما ملاحظه كنيد؛ امام رضوان اللَّه عليه، آن وقت كه در قم تشريف داشتند در درس اصول، نظرات مُد روز را كه نظرات مرحوم آيت اللَّه نائيني بود، ذكر مي كردند، بعد فيه اوّلاً، ثانياً، ثالثاً، رابعاً و خامساً، اساس حرف را اصلاً به هم مي ريختند. هيچ كس نمي گفت چرا. خوب؛ اگر كسي طرفدار آن نظريه بود، مي رفت در درس خود يا در حاشيه اي كه به تقريرات استاد مي زد، مي نوشت كه من اين حرف استاد

را قبول ندارم. تقريرات امام در بعضي از بخشها، چاپ شده است. شما نگاه كنيد، در موارد بسياري، امام مباني بزرگان قبل از خود را خُرد كرده و مبناي جديدي به جاي آنها گذاشته اند. آن وقت محشّي كه شاگرد امام و تقريرنويس است، در موارد متعدّدي حاشيه زده و به امام اشكال كرده كه اين فرمايش ايشان درست نيست و همان حرفِ مثلاً صاحب مبناي قبلي درست است. نه صاحبِ مبناي قبلي در نظر كسي كوچك مي شود، نه كسي به امام اعتراض مي كند و نه كسي به محشّي كه شاگرد امام است، اعتراض مي كند. اين طبيعت حوزه است. البته اين كارها بايد سازماندهي شود. ما بايد اين تجربيات ناشي از مباحثه و گفتگوي سالم و محترمانه و شجاعانه را به صورت تجربه هاي انباشته اي درآوريم تا بتوانيم از آنها استفاده كنيم و علم را بارور نماييم. عين همين قضيه در دانشگاه وجود دارد. بارها گفته ام، اين نهضت نرم افزاري كه من اين همه در ديدارهاي دانشگاهي بر روي آن تأكيد كردم، به همين معناست. ما بايد علم و فرهنگ را توليد نماييم و بايد كار اساسي كنيم. حكومت بايد به صورت آشكار از برخورد افكار به صورت سالم حمايت كند. يكي از وظايف نظام جمهوري اسلامي، حمايت صريح از برخورد افكار به شكل سالم است. اين كار، ظرف و مجرا لازم دارد و اين مجرا بايستي به وسيله خودِ دوستان دانشگاهي و حوزوي در بخشهاي مختلف تنظيم شود. آنها بايد اين مجرا را درست كنند و امكان بدهند. امروز متأسّفانه فضا طوري است - چون اين كارها را نكرده ايم - كه اگر كسي بيايد نه لزوماً يك نظريه نو، بلكه يك

بدعت، يك سنّت شكني يا يك لگدكوبي به يك مرز را سرِ چوب كرده و بلند كند و هياهو راه بيندازد، مي تواند عدّه اي را به صورت عوام فريبانه دور خود جمع كند. مخالف او هم با همان روش با او برخورد مي كند و بنا مي كند به محكوم كردن او از يك موضع طرد و لعن. شايد اصلِ محكوم كردن درست باشد؛ اما خيلي از اوقات شيوه اش درست نيست. گاهي هم مي بينيم كه كارهاي خوبي در اين زمينه انجام مي شود. البته هر دو كار، غلط است؛ چون اگر آن نظريه يك نظريه نو است، اوّل بايد در يك مجمع تخصّصي مطرح شود، هيأت منصفه مورد قبولي علمي بودن آن را تأييد كند كه بر پايه هاي علمي استوار است و مثلاً حرّافي و لفّاظي و عوام فريبي و جنجال سازي نيست . اوّل بايد اين را مشخّص كنند. بعد از آن كه معلوم شد ارزش علمي دارد، مورد نقّادي قرار گيرد و حقّ و ناحق بودن، اشكال كردن بر موارد آن و تثبيت يا رد كردن پايه هايش آغاز شود. اين معنا در دانشگاهها در همه زمينه هاي علمي حتّي علوم محض، علوم پايه، علوم طبيعي و علوم انساني جاري است و در زمينه هاي فرهنگي و اعتقادي و معارف و علوم حوزوي هم جاري است. اين كارها بايد بشود. حوزه و دانشگاه اين كارها را بايد بكنند. شما جمعي هستيد كه مي توانيد در اين مجموعه كار، نقش ايفا كنيد و حقيقتاً ما به آن احتياج داريم. متأسّفانه يك عدّه اصولگرايي را با تحجّر اشتباه گرفته و خيال كرده اند كه اصولگرايي يعني تحجّر! در حالي كه اصولگرايي به معناي تحجّر نيست. اصولگرايي يعني اصول مستدلِ ّ منطقي

را قبول داشتن و به آنها پايبند ماندن و رفتارهاي خود را با آن اصول تطبيق كردن؛ مثل شاخصهايي كه انسان را در يك جاده هدايت مي كند. «انّ الّذين قالوا ربّنااللَّه ثمّ استقاموا(2)»، اين استقامت كردن، اصولگرايي است. معناي تحجّر اين است كه از هر آنچه كه به صورت يك باور در ذهن انسان وارد شده، بدون اين كه پايه هاي استدلالي و استناد مستحكمي داشته باشد، بي دليل و متعصّبانه دفاع كردن. «اذ جعل الّذين كفروا في قلوبهم الحميّة حميّة الجاهليّة(3)». «حميّت جاهليّه» گريبان كساني را مي گيرد و آنها جاهلانه از يك چيز دفاع مي كنند. اصولگرايي با اين دفاع جاهلانه و حميّت متعصّبانه و متحجّرانه اشتباه نشود. تا گفته مي شود تحجّر، ذهن بعضي به تحجّر جناحهاي ديني مي رود. در حالي كه جناحهاي به اصطلاح روشنفكر و متجدّد ما در تحجّر دست كمي از متحجّرين ديني ندارند، بلكه در مواردي به مراتب از آنها بدترند. من يادم نمي رود، دوران قبل از انقلاب در اين مجالسي كه با دانشجويان و بعضي از فعّالان سياسي چپ تشكيل مي شد، اگر كسي حرفي مي زد كه با مباني ماركسيسم اندك مخالفت و مساسي داشت، استدلال لازم نبود، مي گفتند اين حرف باطل و غلط است! همان كه در قرآن مي گويد: «انّا وجدنا ابائنا علي أمّة(4)». چون اين را شنيده اند، بر آن پاي مي فشردند و براساس آن هر حرف منطقي را باطل مي كردند. تحجّر در آن جا بيشتر است. بنابراين اصولگرايي يك حرف است و تحجّر يك حرف ديگر. همچنان كه آزادانديشي غير از بي بندوباري است. آزادانديشي يك حرف و بي بندوباري يك حرف ديگر است. آزادانديشي اين است كه شما در حركت به سمت سرزمينهاي ناشناخته معارف، خودتان را

آزاد كنيد، برويد، نيروها و انرژيهايتان را به كار بيندازيد و حركت كنيد؛ اما معناي بي بندوباري اين است كه در حركت به سمت قله يك كوه، اصلاً اهميت ندهيد كه از كدام راه برويد. نتيجه اين مي شود كه از راهي مي رويد و به نقطه اي مي رسيد كه نه راه پيش داريد و نه راه پس و فقط راه سقوط داريد! در كوهنوردي، آنهايي كه اهل رفتن به ارتفاعاتند، اين را كاملاً تجربه كرده اند. خوب؛ براي اين كه انسان به قلّه برسد، راه وجود دارد؛ بايد آن راه را شناخت. هيچ مانعي ندارد كه ما يك نقشه راهنما داشته باشيم و بگوييم راههايي كه به قلّه مي رود، اينهاست و اين نقشه راهنما را در جيبمان نگه داريم و از آن حفاظت كنيم. اين كار به معناي اين نيست كه ما متحجّريم، بلكه به معناي اين است كه ما عاقليم و مي دانيم كه بدون اين نقشه هدايت، حركت كردنِ ناانديشيده ما را به سقوط منتهي خواهد كرد. بنابراين، اين كارها لازم است. امروز ما احتياج مبرمي داريم به اين كه تفكّر آزادانديشانه - كه با آن فرهنگ و علم توليد خواهد شد و گسترش و توسعه واقعي پيدا خواهد كرد - در جامعه رشد پيدا كند و بتواند استعدادهاي افراد را به سمت خود جذب نمايد. اميداوريم كه عناصر مستعد، با همّت و با توكّل - چه در حوزه، چه در دانشگاه و چه در مجموعه هايي مثل مجموعه شما - قدر اين كارها را بدانند. شما در مجموعه خودتان اصلاً شك نكنيد كه نفسِ اين جمع شدن دور هم يك نعمت بزرگ و يك كار حقيقي است كه انجام گرفته است. مبادا بگذاريد

اين كار، باطل و ضايع شود. از آن استفاده كنيد و ان شاءاللَّه كارهاي بعدي را بر اين اساس مترتّب نماييد. خوب؛ خيلي طولاني شد. بنده امشب مطالعه هم داشتم؛ چون فردا اوّلِ صبح درس دارم و قبل از درس هم وقت مطالعه نيست. اگر فردا درس ما، درس پُرمايه اي در نيامد، يك مقدارِ آن مربوط به اين جمع دوستاني است كه امشب در خدمتتان بوديم! اما پشيمان نيستم از اين كه وقت مطالعه درسي را در خدمت ديدارِ شما دوستان - خواهران و برادران - گذاشتيم. اميدواريم كه خدمات شما مرضيّ قلب مبارك حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه باشد و دعاي آن بزرگوار شما را كمك كند و ان شاءاللَّه هدايت الهي شما را به سمت درست ببرد و برساند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه --------------------------------------------------------------------------------

1) - 2) احقاف: 13 فصّلت: 30 3) فتح: 26 4) زخرف: 22 و 23

بيانات در ديدار مديران صدا و سيما

بيانات در ديدار مديران صدا و سيما

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم دوستان و برادران عزيز؛ خيلي خوش آمديد. اميدواريم خداي متعال اين ايّام فرخنده و ميمون را - كه روزهاي فراموش نشدنيِ تاريخ ماست - امسال هم بر شما و بر همه ي ملت عزيز ما مبارك فرمايد و ما را بيش از پيش قدردان اين عظمت و شكوه و تراكم ارزشها در آن حادثه ي عظيم و بزرگ قرار دهد. از همه ي شما دوستان عزيز، بخصوص از شخص آقاي «لاريجاني» صميمانه تشكّر مي كنم. تلاش شما در يك مركز بسيار حسّاسي است و هر حركت مفيد و هر اقدام مسؤولانه در اين صحنه اي كه شما درگير هستيد، يقيناً حسنه است. گاهي ممكن است تلاشهاي انسان به نتيجه هم نرسد؛ ليكن نفس آن تلاشها بااهميت است.

در محاسبات الهي، به نيّت و عمل نگاه مي شود. اگر ما نيّت، همّت و اراده كنيم و كارمان را انجام دهيم، حقيقتاً با همه ي شرايط و لوازمش پيش خداي متعال مأجور خواهد بود. البته عقيده ي بنده اين است كه اگر نيّت و اقدام - با همين شرايطي كه اشاره كرديم - تحقّق پيدا كند، نتيجه هم مترتّب خواهد شد. اگر مي بينيم در مواردي بر اقدام ما در بخشي، نتايج مطلوبي مترتّب نمي شود، نبايد خداي متعال يا قوانين طبيعت را متّهم كنيم؛ حتماً يك گوشه ي كار ساييدگي و لنگي دارد كه بايد برطرف كرد. بنده به صدا و سيما كه نگاه مي كنم، مجموعه ي متراكمي از همّت و اراده و عمل را در آن مي بينم. البته شما ماشاءاللَّه از بس كار را توسعه داده ايد كه يك مستمع معمولي مثل بنده، بخصوص با وقت كم، نمي تواند ادّعا كند كه همه ي برنامه هاي راديو يا تلويزيون را مي بيند؛ ليكن آنچه را كه در همان محدوده مي بينيم يا از اين و آن مي شنويم، حاكي از اين است كه حقيقتاً نيّت وجود دارد، همّت مي شود و كار انجام مي گيرد و اين مغتنم است. بنابراين ما از جناب آقاي لاريجاني و از مديران ارشد و برجسته ي صدا و سيما به خاطر كارهايي كه انجام دادند و اقدامهايي كه با نيت صحيح تحقّق بخشيدند تشكّر مي كنيم. خداي متعال به شما كمك كند كه بتوانيد اين دايره ي نيت و اقدام را هرچه بيشتر توسعه دهيد. البته توقّعات ما خيلي زياد است. بنده از آن آدمهايي هستم كه در زمينه ي كارهايي كه عرضه مي شود، پُرتوقّع محسوب مي شوم و انتظارات زيادي دارم. در شرايطي هستيم كه اين

انتظارات نسبت به صدا و سيما، بيجا هم نيست؛ يعني اگر شما هم جاي بنده بوديد، احتمالاً يا حتماً همين توقّعات را داشتيد. مي بينيم كه در زمينه ي كارهاي سخت افزاري، توليداتِ سخت افزاري و فنّي و غيره، در كلّ سازمان كارهاي زيادي شده و در زمينه هاي نرم افزاري هم واقعاً كار، تحقيقات و توليد مي شود؛ درعين حال خلأهايي وجود دارد. شما اين خلأها را هم بايد بشناسيد و پُر كنيد. امروز دنيا بر مدارِ جنگ تبليغاتي و رسانه اي و درواقع بر مدارِ جنگ جبهه هاي خبري و دستگاههاي توليدكننده ي پيام مي گردد. نه اين كه در گذشته، جهانگيران و جهانخواهان و جهانخواران از نقش پيام و تبليغ غافل بودند؛ آن وقت هم توجّه بود و اقدام مي شد؛ اما امروز امكانات فراوان شده و پيشرفتِ دانش در اين زمينه كارهاي شگفت آور و حيرت انگيزي انجام مي دهد. لذا شما مي بينيد مراكز استكباري و قدرت طلب دنيا بر روي نقش پيام كار مي كنند؛ يعني حقيقتاً سرمايه گذاري مي كنند و درواقع به جاي اين كه براي تصرّف يك صحنه پول خرج كنند يا نيروي نظامي بسيج كنند، كاري مي كنند كه عوامل موجود در آن صحنه به سود آنها كار كنند. امروز در صحنه ي عراق، اگر مقاومت عظيمي از سوي مردم در مقابل تهاجم امريكا صورت گيرد، احتمال كاميابي امريكا در حمله ي محتملش به عراق خيلي پايين مي آيد. حالا اگر آمدند و با انواع و اقسام پيامها به مردم عراق القا كردند كه ما نظر سوئي نسبت به شما نداريم؛ ما مي خواهيم شما را نجات دهيم، و اين پيام جا افتاد، شما ببينيد كه صحنه چقدر تغيير پيدا مي كند: مردم در آن جا به طور خودكار و بدون اين كه به آنها سلاحي، پولي

و رشوه اي داده شده باشد، به كساني تبديل مي شوند كه به نفع مهاجم كار مي كنند، حداقل به نفع او سكوت مي كنند يا به نفع او فعّاليتشان را تعطيل مي كنند. نقش پيام اين است. اين يك مثال كوچك است كه من عرض كردم. در زمينه ي تجارت، در زمينه ي توسعه ي اقتدار سياسي و نظم حاكم بر جهان هم - كه امروز از مسائل اساسي و مهمّ قدرتهاي بزرگ در دنياست - پيام نقش دارد. لذا امروز يك جنگ آشكار؛ اما نه با ابزارهاي معهود و شناخته شده، در سراسر جهان در جريان است. هر ملتي به تناسب موقعيت و هدفها و همّتهاي بلند يا كوتاهي كه دارد، در اين جنگ به نحوي درگير مي شود. شما ملت ما را درنظر بگيريد! ما ملتي هستيم كه حدّاقل از اوايل قرن گذشته ي ميلادي - يعني از صد سال پيش به اين طرف - سياستها و اداره ي امورمان تحت تأثير خواست و اراده ي قدرتهاي بيرون از مرزهاي ما قرار گرفته بود. البته قبل از آن هم به نحو ديگري بود؛ اما از حدود صدوبيست سال پيش، اداره ي اين كشور و همه ي دستگاههايي كه در پيشرفت كارهاي اين كشور نقش داشتند، به طور مشخّص و واضح تحت تأثير سياستهايي قرار گرفتند كه در بيرون از اين مرزها تعريف مي شد و منافعي براي آنها درنظر گرفته مي شد و آنها دنبال منافع خودشان مي آمدند و از شاه يا از وزرا و نمايندگان مجلسها و ديگران استفاده مي كردند. اين، يك بخش از واقعيّتهاي جامعه ي ما قبل از پيروزي انقلاب؛ يعني بخش وابستگي و در اختيار بيگانگان قرارداشتنِ عمده ي منابع انساني و مادّي ماست. البته يك بخش ديگر

از واقعيّتهاي جامعه ي ما قبل از پيروزي انقلاب، ريشه ي قديمتري دارد و آن مسأله ي حاكميت استبداد و اشرافيّت بر اين كشور بود. قرنهاي متمادي كساني بر اين ملت با اين فرهنگ و سابقه و استعداد، حكومت مي كردند كه مملكت را متعلّق به خودشان مي دانستند؛ يعني مثل اربابي كه يك مزرعه يا يك ده يا يك ملك دارد و يك عدّه هم در آن مشغول كار و زندگي هستند. مسأله ي او، مسأله ي آن مردم نيست، بلكه مسأله ي خودش است. ملك، ملك اوست، درآمدهايي دارد، طبعاً زحماتي هم دارد، براي آن مردم بايد زحماتي هم بكشد؛ مثلاً يك وقت بايستي پزشكي را خبر كند تا بيايد، يا اگر ديني باشند، مسأله گويي را خبر كند تا برايشان مسأله بگويد، يا مسجدي برايشان بسازد و يا چشمه اي برايشان راه بيندازد. اصلاً رابطه ي دستگاههاي حكومتي با مردم چنين رابطه اي بوده است. مردم مطلقاً به عنوان صاحبانِ اصلي كشور مطرح نبودند. در اين ملك بزرگ، ناصرالدّين شاهي حكومت مي كرده كه همه ي آحاد اين مردم را نوكران خود مي دانسته؛ اعم از نوكران رسمي اش، از صدراعظم گرفته تا وزرا و درباريان و آحاد مردم كه رعيتش بودند و بايد روي اين ملك كار مي كردند؛ يعني چيزي خودشان مي خوردند و منافع اين حكومت هم محفوظ مي شد. قرنهاي متمادي سياست و ذهنيّت حاكم بر كلّ كشور اين بوده است و ملت نقشي نداشت. خوب؛ اين انقلاب به وجود آمده و در هر دو جنبه، كارهاي قاطعانه و اساسي انجام داده است. در زمينه ي بخش دوم، آن طبقه ي اشراف و حاكمان و مالكان و صاحبان كشور را به كلّي قلع و قمع كرده است. امروز در اين

كشور كسي وجود ندارد كه حتّي به ذهنش بگذرد كه من صاحب و مالك اين كشورم. مالك اين كشور، مردم هستند. هر كسي براي اين كه بتواند قدرتي داشته باشد - اگر اهل قدرت طلبي است - و وظيفه اي را در مسندي انجام دهد - اگر اهل انجام وظيفه است - شرطش اين است كه مردم او را بخواهند، با مردم رابطه ي خوب داشته باشد و رعايت مصالح مردم را بكند يا تظاهر كند كه مي كند؛ يعني درحقيقت همه مجبورند مالكيت مردم را بر اين كشور به رسميت بشناسند. انقلاب ما اين است. در آن بخش دوم، انقلاب همه ي وابستگيهاي رسمي كشور را نسبت به دستگاههاي بيرون از اين مرز قطع كرد. اين كه مي گوييم وابستگيها را قطع كرد، مي دانيم كه وابستگي اقتصادي يا وابستگي فرهنگي به اين آساني قطع نمي شود. اما نماي بيروني همه ي اين وابستگيها، وابستگي سياسي است و با انقلاب اسلامي، حرف شنوي و تملّق گفتن و رعايت مصالحِ مراكز قدرت جهاني را كردن، به كلّي از بين رفت. اين ملت آرمانها، اهداف، ايده ها و آرزوهايي دارد كه مي خواهد محقّق كند؛ ملاحظه ي قدرت يا سلطه ي جهاني را هم نمي كند و مقصدش در درجه ي اوّل اين است كه اهداف بزرگ و بلند مدّت كشور و ملت را تحقّق بخشد. اين اهداف به اعتباري در كلمه ي دين و به اعتبار ديگري در كلمات دين و آزادي و رفاه و امنيت و نظاير آن خلاصه مي شود. حال شما ببينيد كه در وضع كنوني و با اين جغرافياي فرهنگي و سياسي و نظامي و اقتصاديِ موجود دنيا، چنين كشوري با اين اهداف و با اين موقعيّت و جايگاهي كه براي

خود انتخاب كرده، در اين جنگ رسانه اي چه موضعي دارد. طبيعي است كه ما مورد تهاجم باشيم؛ يعني هيچ شبهه اي نبايد به ذهن راه بيابد در اين كه ما يكي از اهداف اصلي و اوّليِ تهاجم رسانه اي هستيم. حالا ما در مقابل اين تهاجم در اين جنگ بزرگ و البته نابرابر، مي خواهيم وظايفمان را انجام دهيم. چه كار بايد بكنيم؟ شما ببينيد كار ما چقدر سنگين و حسّاس است! پُرتوقّعي ما از شما، ناشي از اين است. به نظر ما، راه پيروزي در اين جنگ اين است كه مجموعه و فهرستي از پيامهاي درست و از نكات و حقايق واقعي را كه مبتني بر آرمانها و آرزوهاي ماست، به ذهن مردم منتقل كنيم. اوّلاً بايستي فهرست اين پيامها را شناخت. نخست ببينيم كه ما چه چيز را بايد به ذهن مردم منتقل كنيم تا مردم قدرت پيدا كنند در مقابل زياده خواهي، اقتدارطلبي و تهاجمهاي گوناگون دشمن به دفاع از خود بپردازند و دستگاههاي مسؤول كشور بتوانند به نيروي مردم اعتماد و تكيه كنند و نقش تاريخي خود را ايفا نمايند. پس، اوّل بايد اين پيامها را شناخت؛ بعد كه شناخته شد، بايد توليد شود. توليد كلام و تصوير و فضا و محيطي كه بشود آن پيام را القا كرد، يكي از مهمترين كارهايي است كه امروز هنر تبليغ و پيام رساني به آن متّكي است. اگر در توليد، پايمان بلنگد يا بلغزد، اشتباه يا كوتاهي بكنيم، حتماً ضربه را خورده ايم. بعد از آن كه اين پيامها توليد شد، بايد آنها را مديريّت كرد؛ چون هنگامي يك مجموعه كالاي مطلوب به نتيجه و به سرمنزل حقيقي و صحيح خود

خواهد رسيد كه مديريّتي بالاي سرش باشد: اين پيام در كجا بايد داده شود، به چه اندازه بايد داده شود، بهنگام باشد، با زبان مناسب باشد و تلفيق اينها در قالبهاي گوناگون قابل قبول باشد. ما بارها در ملاقات با دوستان صدا و سيما - شايد جمعي از شما هم بوده ايد - راجع به اين كه فضاي پيامها فضاي اعصاب خردكن و تشنّج آور براي ذهن و اعصاب مردم نباشد، صحبت كرده ايم. خوب؛ در اين سالهاي اخير مقداري به مسائل تفريحي يا به قول شما طنز و فكاهياتِ سرگرم كننده و فيلمهاي هنري و اينها پرداخته ايد. اين كارِ درستي است و همين طور بايستي حركت كرد. اين پيامي كه توليد شده و ما از لحاظ اصلِ پيام و تحكيم و شناسايي و تدوينِ آن، مشكلي نداريم، براي اين كه بدانيم چگونه تقسيم و توزيع و پخشش كنيم، مديريتِ صحيح لازم دارد. وقتي اينها انجام گرفت، آن وقت افكار عمومي در اختيار شما قرار مي گيرد؛ يعني شما مي توانيد افكار عمومي را مديريّت كنيد. وقتي اين كار انجام گرفت، افكار عمومي در اختيار شماست. دشمن مي خواهد افكار عمومي را در اختيار گيرد. شما بايد نگذاريد كه او افكار عمومي ملت خودتان و ملتهاي ديگر را - تا هرجايي كه صداي شما مي رسد - در اختيار گيرد. شما امروز حادثه اي مثل حادثه ي فلسطين را ببينيد كه ديگر در آن جا جبهه ي حقّ و باطل معلوم است. ملتي را از سرزمين آبا و اجداديش - كه استخوانهاي اجدادش در اين زمين دفن شده و همه ي تاريخ مي گويد كه اين جا مال اوست - و از خاك و زندگي و خانه و از حقّ انتخاب در كشور

خودش محروم كردند و يك عدّه بيگانه را از اروپا و اروپاي شرقي و روسيه و امريكا و از جاهاي ديگر جمع كرده اند و گفته اند شما اين جا را اداره كنيد! خوب؛ اگر هيچ عامل ديگري هم در اين بين نبود، همين اندازه نشان مي دهد كه حقّ و باطل كجاست؛ چه برسد به اين كه آن گروه بيگانه ي متصرّفِ اشغالگر، با انواع و اقسام روشهاي خشونت بار و سبع وار، آن جمعي را كه صاحب آن سرزمين هستند، نابود مي كند؛ يعني مي زند، مي كوبد و مي كشد. ديگر حقّ و باطل از اين مُنحازتر و متمايزتر؟! شما ببينيد همين را جماعتِ طرفدار حضورِ اسرائيل در اين منطقه - امريكا و خود صهيونيستها و بعضي دولتهاي ديگر - چگونه در افكار عمومي دنيا عوض كرده اند! يعني افكار عمومي را طوري تغيير داده اند كه امروز در مقابل اين حوادث تلخ در دنيا حركت مهمّي انجام نگيرد. والّا اگر اين تبليغات نبود، ملتهاي دنيا - ولو هيچ رابطه اي هم با فلسطين نداشتند - روزي نبود كه تظاهراتي به نفع مردم فلسطين راه نيندازند، اعتراضي نكنند، حكومتها را زير فشار قرار ندهند و دولتهاي خودشان را براي موضعگيري تحتِ فشار نگذارند. اگر اين تبليغات نبود، اصلاً صحنه ي سياست دنيا عوض مي شد. اينها افكار عمومي را همان طور كه خودشان مي خواستند، تصرّف و هدايت كردند - به خاطر رعايت همان ترتيب منطقيِ كار رسانه اي - و اين دروغ بزرگ را در ذهن مردم جا انداختند. اگر ما بتوانيم يك كار رسانه اي درست انجام دهيم، مي توانيم اين صحنه ي باطل را لااقل تا حدودي به صحنه ي حق تبديل كنيم؛ يعني در افكار عمومي دنيا كار را طوري پيش ببريم كه

واقعاً قضيه بعكس شود. بنابراين ما در اين زمينه ضعيف هستيم. «ما» كه مي گويم، يعني جبهه ي حق. اين در مورد افكار عمومي دنيا نسبت به يك قضيه ي بين المللي است. در مورد افكار عمومي داخل كشور هم عيناً همين مسأله وجود دارد. اگر مي توانستيم پيامهايي را كه بايد به ذهن مردم منتقل شود، درست بشناسيم، بعد آنها را توليد كنيم و سپس با مديريّت صحيح، توزيع و پخش كنيم، آن وقت افكار عمومي در اختيار ما، يعني در اختيار آن جمعي است كه اين كار بزرگ را انجام مي دهند. آنچه كه ما انتظار و توقّع داريم، اين است. با اين ديد كه نگاه مي كنيم، همه ي بخشهاي صدا و سيما اعضاي مختلفي هستند كه كارهاي گوناگوني انجام مي دهند؛ اما همه به اين هدف منتهي مي شود. يعني ديگر راديو، با تلويزيون، با بخش فنّي، با بخش تحقيقاتي، با كار بين المللي و با كارهاي جانبي ديگر و اينها با همديگر هيچ گونه تفاوتي ندارند. همه تلاش مي كنند براي اين كه اين مقصود محقّق شود؛ يعني اين پيامها توليد و به شكل صحيحي توزيع گردد. راديو بخشي از كار را به عهده مي گيرد؛ هر كدام از بخشهاي مختلف راديو كارهايي را به عهده مي گيرند. تلويزيون بخشهايي از كار را به عهده مي گيرد: برنامه ي طنز يك بخش از كار را به عهده مي گيرد؛ برنامه ي ميزگرد صرفاً علمي يك بخش از كار را به عهده مي گيرد؛ برنامه ي فيلمهاي توليدشده يك بخش را به عهده مي گيرد و حتّي برنامه ي فيلمهاي خارجي عهده دار بخشي از كار را مي شود. پس وقتي اين مديريّت هست، طوري انتخاب مي كنيد كه همه ي اجزاي اين صحنه ي عظيم صدا و سيما متوجّه همان هدف

باشند. برآيند همه ي كارها همان هدف بزرگ، يعني انتقال پيامهايِ صحيح به ذهن مردم است. البته من انتقادهايي مي كنم. گاهي خصوصي با خودِ آقاي لاريجاني كه از برادران عزيز ماست، مطرح مي كنم و گاهي هم با بعضي ديگر. انتقادهاي من بيشتر ناظر به آن سلّولهاي سرطاني در اين كالبد بزرگ است؛ چون عيب سلّول سرطاني فقط همين است كه از رفتار طبيعي سلّولها تبعيّت نمي كند و مخالف با رفتار طبيعي سلّولها در توليد و تكثير و فعّاليت، رفتار ويژه ي خود را به عهده مي گيرد. آن وقت يك غدّه تشكيل مي شود و بقيه ي مشكلات را پيش مي آورد. گاهي اوقات در بخشي از برنامه هاي اين مجموعه ي بزرگ، ممكن است چيزهايي مشاهده شود كه رفتارشان با آهنگ و نواخت طبيعي - كه بايد بر كلّ مجموعه حاكم باشد - تطبيق نمي كند؛ يعني يا كوتاهند و يا ضدّند. من چند نمونه از پيامها را بعد عرض مي كنم. مسأله ي عدالت يكي از اين پيامهاست كه بايد در ذهن مردم جا بيفتد و نزد مردمِ طالب و عاشقِ عدالت - عدالت اجتماعي و عدالت اقتصادي، هر دو - به عنوان يك شعار اصلي شود. مثلاً ما فيلمي يا طنزي يا بياني را پخش كنيم كه نتيجه اش القاي بي اعتنايي به عدالت به نفع يك شعار ديگر باشد. فرضاً ما شعار عدالت را در جامعه به شعار توسعه تبديل كنيم. البته توسعه هم از نظر مردم و از نظر گويندگان و شنوندگان، مفهوم چندان روشني نيست. اين پيام يا اين شعار به آن شعار تبديل شود، بدون اين كه در اين توسعه، عدالت در نظر گرفته شده باشد. اين طبعاً همان حركتي است كه با

آن نواخت عمومي كه بايستي همه ي دستگاه و اجزاي اين مجموعه با آن تطبيق كنند و با آن هماهنگ باشند و آن را پيش ببرند، تطبيق نمي كند. پيامهايي كه ما بايد به ذهن مردم منعكس كنيم، كدامهاست؟ به نظر من، يكي همين شعار عدالت است كه عرض كردم. ما نبايد از شعار عدلِ علوي عقب نشيني كنيم. مردم به عدلِ علوي نيازمندند و تشنه ي آن هستند. حتّي به آن كساني كه اسم عدل را هم نمي آورند يا در جايي عدالت به نفعشان نيست - چون خودشان مي خواهند بي عدالتي كنند و نمي خواهند عدالت را بگويند - اگر بي عدالتي شود، دادشان بلند مي شود؛ يعني آنها هم تشنه ي عدالتند. بنده يك وقت گفتم همه ي اين شعارهاي بزرگ مثل آزادي و استقلال قيودي دارند و آنچه هيچ قيدي ندارد، عدالت است. عدالت به طور مطلق مورد نياز و مورد مطالبه ي جامعه است. نه اين كه به طور مطلق مي توان عدالت را تحقّق بخشيد، يا ما آن آدمهايي هستيم كه مي توانيم. اما عدالت بايد به طور مطلق مطرح شود تا هر مقدار كه مي توانيم پيش برويم. مرحوم آقاي طباطبايي رضوان اللَّه عليه مي گفتند كه پيغمبر و اميرالمؤمنين و اولياي خدا روي قلّه ايستاده اند و مردم را به اين قلّه دعوت مي كنند. پيغمبر - يا اميرالمؤمنين - در دعوتِ خود هرگز به مردم نمي گويد يك قدم پايين تر از من بياييد، بلكه مي گويد بياييد تا همين جا كه من هستم. ايشان همه را به قلّه دعوت مي كنند؛ منتها همين كه به قلّه دعوت مي كنند، انگيزه مي شود براي اين كه مردم حركت كنند و راه بيفتند: يكي يك قدم مي آيد، يكي صد قدم مي آيد، يكي تا كمر مي آيد و يكي به آن بالاها

مي رسد. بنابراين ما بايستي آن قلّه را حذف نكنيم و آن را درنظر بگيريم و بخواهيم. وقتي كه انسان اين پيام عدالت خواهي را به ذهن مردم القا و به آنها تفهيم مي كند و عدالت خواهي را در آنها زنده نگه مي دارد و صحيح و منطقي با مردم حرف مي زند، طبيعي است كه آنها مثلاً از كمتر بودن عدالتي كه به آن رسيده اند، ناراضي نمي شوند و بالاخره احساس مي كنند كه آن نقطه ي بالايي است؛ كمااين كه اميرالمؤمنين به اصحاب خود هم فرمود: «الا و انّكم لاتقدرون علي ذلك(209)». اين را همه مي دانند كه توان و بنيه ي روحي و معنوي و حتّي جسماني انسانهايي پايين تر از اميرالمؤمنين، آن قدر نيست كه به آن قلّه برسند؛ اما حركت به سمت قلّه را بايستي زنده نگه داشت. بنابراين عدالت و عدالتخواهي و تزيين عدالت، از چيزهايي است كه نبايد آن را فراموش كرد. شما نهج البلاغه را كه نگاه مي كنيد، مي بينيد در سر تا پاي نهج البلاغه عدالت وجود دارد. اعتقاد جدّي بنده اين است كه بسياري از ناكاميهاي امروز ما در عرصه ي رسيدن به هدفهاي انقلاب و اداره ي مطلوب كشور، به خاطر كم اعتنايي به عدالت است. هركدام از ما نسبت به خودمان اغماض مي كنيم. اسم عدالت را مي آوريم و به آن تحريض هم مي كنيم؛ اما در مقام عمل نسبت به خودمان اغماض مي نماييم. حالا قدري اغماض نسبت به خود، بر اثر نقصها، كوچك بودن و كوتاهيهاي طبيعي ما قابل قبول است؛ اما ما نسبت به خودمان زياد اغماض مي كنيم. خيلي از امكانات و برخورداريها را براي خود روا مي داريم كه براي ديگران روا نمي داريم. ما اين فرهنگ حاكم بر ذهن خودمان را بايد

عوض كنيم و مردم هم همين طور. اين طور نباشد كه مردم در مسابقه ي زندگي احساس كنند كه هيچ مرز و مانعي به نام عدالت، جلوِ آنها را نمي گيرد و آنها تا هرجا كه بتوانند بروند، مانعي ندارند. لذا شما مي بينيد يك نفر ثروت نامشروع و حرامي را از يك راه غيرعادلانه به دست آورده - مثلاً در ظرف ده سال چندين ميليارد تومان گيرش آمده - كه اگر توزيع كنيم، مي بينيم گاهي درآمد بنده و شما در طول مدّت خدمتمان هم به قدر ثروت يك روز يا يك هفته يا يك ماه او نمي شود، بعد هم طلبكار است! طلبكار است كه من به مملكت خدمت كردم و اين قدر توليد ايجاد نمودم. در ذهن او اصل عدالت اصلاً نقشي ندارد و اهميتي به مسأله ي عدالت نمي دهد كه اين جا عدالتي پايمال شده، بي عدالتي به وجود آمده و تخلّف از قانون شده و اين درآمد و دستاورد ناشي از آن است. ما بايد اين فرهنگ را در ذهن خود و در ذهن جامعه منتشر كنيم. اين يكي از آن پيامهاست. يك پيام از پيامهاي مظلوم و فراموش شده اي كه بار ديگر بايستي به آن اهتمام ورزيد و آن را به ذهنهاي مردم منتقل كرد، عظمت و شكوه و اهميت انقلاب اسلامي ماست. اين انقلاب چيز كوچكي نبود و تمام هم نشده است. انقلاب فقط شورش كردن، به خيابان ريختن و جنجال كردن نيست. انقلاب يعني تغيير بنيادينِ همه ي نهادهاي اصلي زندگي جامعه؛ تغيير بنيادينِ آنچه غلط و كج و نابجاست، به آنچه صحيح و مستقيم و بجاست. اين حرف را ما از اوّل هم مي گفتيم و چنين نيست كه

امروز بگوييم. اين امري است كه بتدريج و در طول زمان با تلاش و مجاهدت دائمي انجام مي گيرد؛ مشروط بر اين كه روح و خواست و ضرورت انقلاب در مردم باقي بماند. چند سال است كه پيامهاي متعددي از طرف همان جبهه ي مقابلي كه به آن اشاره كردم، مرتّب به مغز مردم وارد مي شود كه انقلاب تمام شد، انقلاب بيخود است و اصلاً انقلاب غلط است! آنها معناي انقلاب را تحريف مي كنند و انقلاب را به معناي يك شورش كور، حركت خشن و بي هدف معنا مي كنند و مي گويند غلط بود، درست نبود و اصلاً دوران انقلابها تمام شده است! شما اين پيام را بايد منتقل كنيد كه انقلاب چيست؛ انقلاب يك ضرورت است، تمام نشده و وظيفه ي انقلابي بر دوش همه وجود دارد. نسلهاي پي درپي اين را مي پذيرند. حالا شايع شده كه نسل دوم و نسل سوم و نسل چهارم، و هركس براي خودش نسلي را تصوير و برايش احكامي صادر مي كند. نسل سوم با نسل دوم هيچ تفاوتي ندارد. اينها جوان، آرمانخواه، داراي نشاط و نيرو و آماده ي حق پذيري اند. آن نسل اوّلِ انقلاب كه آن حركت عظيم را انجام داد، تربيت شده ي چه محيطي بود؟ كساني كه يادشان است، مي دانند كه آنها تربيت شده ي محيط بي بندوباري و فحشا و ترويج همه ي منكرات بودند. اما همين خصوصيات در جوان - يعني حق طلبي، آرمانگرايي، بي تقيّدي و ناوابستگي او به تعلّقات زندگي و شنيدن حرف درست و سخن صحيح و منطقي - او را وادار به حركت كرد و اين كار بزرگ را انجام داد. چرا جوانِ امروز نتواند ادامه ي آن راه را با همان نيّت و همّت انجام دهد؟

مي گويند مذاق، مزاج و فهم جوانان نسبت به مسائل زندگي عوض شده و چيزهاي ديگري را مي پسندند. كساني كه اين حرف را مي زنند، خودشان درصددند كه ذائقه ي نسل جوان را عوض كنند. فرض بفرماييد در زمينه ي توليدات فرهنگي - چون همه ي شما فرهنگي هستيد، از فرهنگ مي گويم - فيلم و آهنگ بسازيم و جوان را به شهوتراني، كامجويي و عشق ورزيِ به معناي شهوت، تحريض و تحريك كنيم. بعد در جشنواره كه فيلم را نشان مي دهند، مي بينيد منظره ي نامناسبي در آن هست. در همان حال، انسان مي بيند در بين اين جماعت، صد جوان سرشان را پايين انداخته اند؛ يعني حاضر نيستند آن منظره را ببينند؛ اما مثل اين كه بعضي به زور زير چانه ي شان مي زنند تا سرشان را بلند كنند و اين منظره را ببينند و مفهومي در آنها القا شود! جوانِ امروز ما همان جوانِ آن روز است، با اين تفاوت كه آن روز تحت تأثير تربيتهاي غلط بود. يكي از مديران دستگاههاي فرهنگي درباره ي يك نفر از همين چهره هاي معروفِ فرهنگيِ خوب - كه امروز جزو شهداي عالي مقام ماست و من خيلي به او علاقه داشتم و هميشه به دستگاههاي مختلف فرهنگي توصيه مي كردم كه از وجودش استفاده كنيد - چند عكس به من نشان داد كه مربوط به قبل از انقلابِ او بود و او را در مناظري - كه آن زمان براي جوانان خيلي پيش مي آمد - نشان مي داد. آن آقا به من گفت: بفرما! اين همان كسي است كه شما اين طور از او تعريف مي كنيد! من عكسها را كه نگاه كردم گفتم ارادتم به اين شخص بيشتر شد، چون او در اين محيط بوده

و حالا اين گونه شده است؛ حتماً بايد از ايشان استفاده كنيد! در سالهاي اوّلي كه ستاد انقلاب فرهنگي تشكيل شده بود، نسبت به ريخت و قيافه ي جواناني كه مي خواستند وارد دانشگاه شوند، خيلي سختگيري مي كردند - حالا از طنزهاي روزگار اين است كه همان آدمهايي كه آن وقت آن كارها را مي كردند، الان از اين طرف پشت بام پايين افتاده اند كه ديگر به هيچ وجه نمي شود جلوشان را گرفت! - من يك بار در جمعشان حاضر شدم و عكسي را - كه يا همراهم بود، يا ديده بودم - نشان دادم كه جواني را با مُد آن روز كه موهاي سرش را به طور خاصي آرايش كرده و كراوات بسته بود، نشان مي داد. به آنها گفتم اين يكي از شهداي ماست! شهداي ما كساني نبودند كه از اوّلِ زندگيشان با دعا و تقوا و زيارت و ميل به شهادت مأنوس باشند، بلكه اينها منقلب شدند. شما چرا به ظواهر كوچكي در شخصي - كه مي تواند حقيقتاً منقلب شود - تكيه مي كنيد؟ حقيقت قضيه اين است كه جوانان امروزِ ما اين تفاوت را با جوانان آن روز دارند كه در آن محيط تربيت نشده اند، بلكه در محيط ديني و با ظواهر اسلامي كه آن طور عوامل شهوتراني وجود نداشته، تربيت شده اند و حالا عدّه اي به زور مي خواهند اينها را فاسد كنند، بعد هم بگويند جوانان قادر نيستند كه راه انقلاب را ادامه دهند! بنابراين، اين يكي از پيامهايي است كه شما بايد به همين نسل و نسلهاي آينده و نسل قبلي - همان نسل اوّلِ انقلاب كه از انقلاب برگشته اند و خيلي بدشان مي آيد كه به آنها مرتدين از انقلاب بگوييم؛ اما

ارتداد همين است و ارتداد فقط برگشتن از دين نيست، برگشتن از راه است - كه بعضي از آنها به مراتب از نسل جديد بدترند و گرفتاريهاي فراوان مالي و اقتصادي و اخلاقي و قدرتي و تشكيلاتي گريبانشان را گرفته، در حالي كه اين جوان متعلّق به نسل سوم انقلاب - به قول آنها - اين گونه نيست و جوانِ ساده ي سالمِ حق پذيري است، انتقال دهيد. اثرگذاري در آنهاست. چرا نشود اين جوان را ساخت و تربيت كرد و مثل يك اباذر، عمّار و سلمان او را به جبهه هايي كه نظاير آن در اين جبهه ها وجود دارد، فرستاد؟! بنابراين يكي از پيامها، پيام انقلاب اسلامي است. خودِ انقلاب، يك پيام است كه بايد آن را منتقل و بيان كنيد. به نظر بنده، يكي ديگر از پيامهايي كه امروز بايد روي آن كار كرد، پيام ايثار و انفاق و رياضت و زهد است. الان پيامهايي منتقل مي شود كه بنده سرنخ اينها را كاملاً در مطبوعات و نوشته هاي خارجي مي بينم و گاهي هم در مطبوعات و نوشته هاي خودِ ما و حرف زدنهاي بعضيها منعكس مي شود كه ايثار و انفاق - جان و راحتي و آسايش خود را براي ديگران فداكردن - را كار ابلهانه و احمقانه اي وانمود و قلمداد مي كنند! در حالي كه بزرگترين زيباييهاي انسان، حضور چنين خصوصّياتي در وجودش است و بزرگترين زيباييهاي يك ملت، وجود انسانهايي با اين خصوصيّات است، كه البته اين مخصوص اسلام و تشيّع هم نيست، در همه جاي دنيا هست. منتها چون تشيّع مثالها و نمونه ها و سمبلهاي بسيار برجسته اي مانند ماجراي كربلا و بقيه ي ماجراهاي صدر اسلام دارد، طبعاً زنده تر و محسوستر و پُرتپش تر مي تواند

حرف بزند. ديگران اينها را ندارند يا كمتر دارند و ما زيادتر داريم. كدام انسان منصفي در دنيا منكر اين چيزهاست؟! بنابراين يكي از پيامهاي بسيار مهم اين است كه اهميت ايثار، انفاق، زهد و رياضت شخصي را در پيامهاي راديويي و تلويزيوني زنده كنيد. يكي ديگر از پيامهايي كه بايد به ذهن مردم داده شود، حقيقت تلخي در دنياست كه عمداً سعي مي شود وجود محسوسِ آن ناديده گرفته شود و آن، ديكتاتوري پول و شهوت است. امروز پول در دنيا ديكتاتوري مي كند و هرچه پول بخواهد و پولدارها بخواهند، تحقّق مي يابد، ولو به دست خودِ مردم. چون مردم در رأي دادنها و اقدامات عمومي معمولاً تحت تأثير رسانه هايند و رسانه ها هم معمولاً در اختيار پولدارهاست. چند درصد رسانه هاي دنيا دست غيرصهيونيستها و غير سرمايه دارهاي بزرگ است؟ شايد بتوان گفت كه همه ي اين دستگاههاي مهم و اثرگذارِ دنيا دست سرمايه دارهاي مهم و عمدتاً صهيونيستهاست. آنها هستند كه خبرگزاريها را اداره مي كنند، خبر توليد مي كنند و به همه ي دنيا مي فرستند و تلويزيونها را همان طور كه خودشان مي خواهند، اداره مي كنند. حالا هم كه اين روشهاي ارتباطي جديد، اين سايتهاي اينترنتي و فعّاليتهاي رفت و آمد سريع اطلاعات در اختيار آنهاست. هر كس پول بيشتر دارد، مي خواهد در اين زمينه ها فعّاليت بيشتري كند و مقصود خود را برآورده سازد. بنده بارها گفتم اين كه مي گويند رسانه ها و روزنامه ها در دنيا آزادند، درست است؛ اما روزنامه ها مال چه كساني اند؟ البته صاحبانِ روزنامه ها آزادند، هرچه مي خواهند مي نويسند، هرچه به صرفشان باشد، مي نويسند و هرچه به صرفشان نيست، قطعاً نمي نويسند. مرحوم «حاج احمد آقا» مي گفت: به نظرم رسيد يكي از پيامهاي امام را

- به گمانم پيام حج بود - در يكي از روزنامه هاي امريكا چاپ كنيم. ايشان خيال مي كرد امريكا جاي آزادي است و مي شود اين پيام امام را آن جا ترجمه كرد و در روزنامه اي به چاپ رساند تا امريكاييها بخوانند و بگويند «عجب! امامي كه اين قدر درباره اش مي گويند، اين حرفها را مي زند!» مي گفت هرچه پول خرج كرديم، نشد. به نظرم گفت حاضر شديم حدود صدهزار دلار خرج كنيم كه اين يك يا دو صفحه پيام در روزنامه اي از روزنامه هاي امريكا چاپ شود؛ اما نشد كه نشد! معلوم است كه نمي شود. يكي از همين آشناهاي خودمان از همان دانشجويان آن وقت كه امروز مشغول يك كار دولتي است، كتابي راجع به لانه ي جاسوسي و جريان تسخير لانه ي جاسوسي و جوانان نوشته است - اصلِ كتاب را به انگليسي نوشته و بعد هم داده به فارسي ترجمه كرده اند - گفت هرچه كرديم ناشرين امريكايي حاضر نشدند اين كتاب را چاپ(210) كنند! مي گفت بالاخره يك ناشر كانادايي پيدا شد و با او قرارداد بستم و قبول كرد. بعد از مدّتي آن كانادايي مي گفت پدرم درآمد، آن قدر مرا تهديد مي كردند، آن قدر به من تلفن مي زدند! مسأله ي نشر در دنيا اين طور است. اين، ديكتاتوريِ كاملاً پنهان و بسيار نافذ پول و شهوت است. البته در قبال كارهاي آنها اگر كسي حرفي هم بخواهد بزند، خفه مي كنند. خوب؛ اين واقعيّتي است كه در دنيا وجود دارد. شما چرا نبايد كاري كنيد كه يكايك مردم و جوانان ما با اين واقعيّت آشنا شوند و بدانند كه چنين چيزي وجود دارد تا لازم نباشد انسان براي بيان آن استدلال كند. بايد كاري كنيد كه بدانند چنين

ديكتاتوري اي وجود دارد. دشمن، ديكتاتوري اي را كه نيست، با انواع شيوه ها و ترفندهاي تبليغاتي واقعيّت جلوه مي دهد؛ امّا ديكتاتوري اي را كه با اين وضوح وجود دارد، نمي گذارد كه مردم بفهمند و بدانند. اين در تصميم گيري مردم خيلي مؤثّر است. يكي ديگر از پيامهايي كه به نظر من بايستي روي آن تكيه كرد، اين است كه ارزش را در ذهنهاي مردم بايد زنده كنيد. امروز تلاش مي كنند كه ارزش را به سود تبديل كنند: آيا فلان كار يا فلان اقدامي كه مي خواهيم بكنيم و فلان حركت ديپلماسي يا بين المللي كه مي خواهيم انجام دهيم، سود دارد يا ندارد! البته هيچ كس از سود نمي گذرد. سود هم وقتي شخصي نباشد و سود عمومي باشد، خودش يك ارزش است. اما سود تنها ارزش نيست؛ ارزشهاي ديگري هم وجود دارد. گاهي سودي عايد انسان مي شود؛ اما يك ارزش پايمال مي گردد. اين جا به ما درس داده اند. اوايل بعثت، نمايندگان قبيله ي بسيار معروفي نزد پيغمبر اكرم آمدند و گفتند: ما حاضريم با تو بيعت كنيم، اما مشروط بر اين كه جانشيني خودت را به ما بدهي! اين را در تواريخ معتبر نقل كرده اند و داستان نيست. پيغمبر در پاسخ آنها فرمود: نه؛ «هذا امرٌ سماويٌّ» اين را من قبول نمي كنم؛ چون مسأله ي جانشيني دست من نيست؛ يك مطلب آسماني است و من در آن باره نمي توانم تصميم بگيرم. در حالي كه به حسب ظاهر مي شد گفت كه بالاخره كاري مي كنيم، حالا بياييد بيعت كنيد. اما آن بزرگوار اين كار را نكرد، و از اين قبيل فراوان است. البته اين با رعايت مصلحت اشتباه نشود. يك وقت انسان مصلحتي را با شيوه ي خاصي رعايت مي كند. اين غير

از آن جايي است كه در جريان داد و ستد انسان - چه داد و ستد سياسي و چه اقتصادي - يك ارزش به كلّي پامال مي شود. بنابراين مسأله ي زنده نگه داشتن ارزشها هم يكي از همين پيامهاست. در نامه ي اميرالمؤمنين عليه السّلام به مالك اشتر، چهار نكته ي اصلي هست - همين عهدِ مالك اشتر كه به غلط «عهدنامه» مي گويند و من خواهش مي كنم شما كه راديو و تلويزيون هستيد، اين كلمه ي عهدنامه را تكرار نكنيد، چون از آن غلطهاي عوامانه ي زشت است. عهدنامه در فارسي يعني نامه اي كه متضمّن معاهده اي بين دو نفر است، مثلاً عهدنامه ي تركمانچاي يا يك عهدنامه ي خوب يا بدِ ديگر. در عربي كلمه ي عهد يعني فرمان: «عَهْدُ عليٍّ الي مالك اشتر»، يعني فرمان حكومتي اميرالمؤمنين به مالك اشتر. امام نامه اي نوشته كه متضمّن فرمانِ حكومت است؛ يعني حكم اوست. امروز ما حكم مي گوييم، مثل حكم رياست سازمان آقاي لاريجاني. بنابراين من خواهش مي كنم كه در صدا و سيما ممنوع كنيد تا كسي عهدنامه نگويد. از اين آقاياني هم كه مي آيند آن جا حرف مي زنند، خصوصي بخواهيد كه عهدنامه نگويند. نه اين كه بگوييم يك اشكال اساسي ايجاد مي كند، بلكه اين از قبيلِ پاس داشتن درست گويي و درست نويسي است - درست تر اين كه در اين عهدِ مالك اشتر، در مجموع چهار نكته ي اصلي از مالك اشتر خواسته شده است كه يكي امنيت آن منطقه اي است كه در اختيار او گذاشته شده است. با عوامل ضدّامنيت - هم امنيت داخلي و هم امنيت خارجي - بايد برخورد شود؛ چه دشمن داخلي امنيت را از بين مي برد و دشمن خارجي هم امنيت را از بين مي برد. استقرار امنيت و

مقابله با عوامل ناامني - چه داخلي و چه خارجي - يكي از نكاتي است كه از مالك اشتر خواسته شده است. دومي، عدالت اجتماعي و اقتصادي است. سومي، تربيت معنوي و اخلاقي مردم است. مي گويد مردم را از لحاظ اخلاقي و معنوي بايد تربيت كني. از نظر اسلام، حكومتها نسبت به تربيت معنوي مردم بي تفاوت نيستند كه بگويند خود مردم مي دانند و هر كار كه مي خواهند بكنند، بكنند. همچنان كه پدر در يك خانواده نسبت به تربيت فرزندان خود بي تفاوت نيست كه بگويد مثلاً هر كار خواستند بكنند، بكنند. پدر و مادر مسؤوليتهايي دارند كه بايد انجام دهند. حكومت هم در جامعه در زمينه ي اخلاق و معنويت مردم و رشد فضيلتهاي اخلاقي در آنها مسؤوليتهايي دارد. چهارمي هم رفاه و آبادي زندگي آنهاست. البته مسأله ي علم و ترويج علم و تحقيق و اينها هم در داخل رفاه و تربيتهاي اخلاقي و معنوي است. رفاه اجتماعي هم بدون علم و تربيت هيچ وقت به وجود نيامده است. اين چهار چيز از جمله ي چيزهايي است كه حكومت بايد به عنوان مطالبات حقيقي مردم به آنها بدهد. يكي از پيامها اين است كه مردم بدانند از حكومت چه بايد بخواهند؛ حقِ ّ حقيقي و مطالبه ي واقعي آنها از حكومت چيست. يكي از چيزهايي كه انسان از رسانه توقّع دارد اين است كه از حوادث گذشته براي توضيح تهديدهاي آينده و حوادثِ در شرف تكوين استفاده كند و مردم را نسبت به آنها حسّاس نمايد. قضاياي جوامع انساني و جهاني حقيقتاً مشابهند؛ چون با همه ي تغييري كه در وضع زندگي انسانها به وجود مي آيد، عوامل تأثيرگذار حقيقي در زندگي انسانها هميشه

چيزهاي معيّني است. «سنّت اللَّه» كه در قرآن مي بينيد، همين است. «و لن تجد لسنّةاللَّه تبديلا و لن تجد لسنّةاللَّه تحويلا(211)» همينهاست؛ يعني سنّتهايي وجود دارد و تبديلها و تحولهايي به وجود مي آيد. مثلاً امروز قضاياي مشروطه براي ما كاملاً قابل درس گيري و درس آموزي است. چون بنده در برهه اي از سالهاي زندگي ام با مسائل و قضاياي مشروطه خيلي اُنس داشته ام و كتابها و گزارشهاي متعدّد را نگاه مي كردم، امروز كه نگاه مي كنم، مي بينم اين قضايا و حوادث خيلي به هم نزديك است. همچنين عوامل در انقلابهاي گوناگون دنيا؛ مثلاً انقلاب كبير فرانسه يا انقلابهاي ديگر، مشابه است. عوامل مشابه است و نتايج مشابهي را هم مي دهد. مثلاً در انقلاب كبير فرانسه عامل مخرّبي وجود داشته كه ما جلوِ اين عامل مخرّب را در اين جا گرفتيم و نگذاشتيم، مي بينيم آن نتايج مترتّب نشد، يا عاملي وجود داشته كه آن جا تخريب ايجاد كرده، ما اين جا جلوِ آن را نگرفتيم، مي بينيم عيناً همان تأثير و همان زيان را در اين جا هم به طور مشابه داشته است. از خيلي از قضاياي گذشته - چه در طول تاريخ و چه در عرض زمان - مي توان قضاياي آينده را حدس زد. در دنيا يك حادثه پيش مي آيد، مثلاً الان در ونزوئلا اشكال عمده ي اين آقا(212) كه در آن جاست، اين است كه تسليم آمريكاييها نيست. او رفيق و مريد «فيدل كاسترو» است. به آن معنا چپ هم نيست؛ مانند ديگر بخشهاي دنيا حكومت مي كند و فقط تسليم آمريكاييها نيست. برايش چقدر مشكل درست كردند. مشكل را از چه راه درست كردند؟ از راه حضور مؤثّر سرمايه هاي آمريكايي و شبه آمريكايي در كشور ونزوئلا. يعني حضور

مؤثّر سرمايه ها درجاهاي مؤثّر ضربه زد و اين خيلي درس آموز است. آقاي «ماهاتير(213) محمّد» بعد از آن واقعه ي اقتصادي شرق آسياي چند سال پيش، اين جا آمده بود و به بنده گفت: «ما در يك شب به مردمي گدا تبديل شديم!» البته كمي مبالغه مي كرد؛ اما واقعيّت قضيه اين بود. علّت اين بود كه دست بيگانه بر پول و بر مراكز اصلي پول آنها مسلّط بود. بيگانگان يك وقت مصلحت دانستند و در ظرف چند ساعت كلّ موازنه و تعادل پولي آن كشور و اندونزي و كشورهاي ديگر را به هم زدند. در واقع به يك معنا بخشي از آن منطقه را نابود كردند. خوب؛ اين در زمان خود ما براي ما عبرت آموز و درس آموز است. الان هرچه حرف زده مي شود درباره ي جهاني سازي است. امروز همه ي دستگاههاي مختلف، مروّج جهاني سازي شده اند! جهاني سازي يك فرشته ي نجات شده كه اگر ما به تجارت جهاني نپيونديم، پدرمان درآمده است! خوب؛ آن طرف قضيه را ملاحظه نمي كنند كه اين تجارت جهاني و اين جهاني سازي در تجارت و در بخشهاي ديگر اصلاً كار كيست، چه كسي دنبال اين قضيه است، شرايط ما در قبال آن چيست و ما با نداشتن تجهيزات و ابزار و امكانات و وسايل امنيتي لازم چگونه مي توانيم وارد اين ميدان عظيم درگيري شويم!؟ بنده در اساس با تجارت جهاني مخالف نيستم. از چندي پيش از اين - از زمان رياست جمهوري قبلي تا امروز - كه دنبال اين قضيه هستند، بارها با من صحبت كرده اند. بنده هم گفته ام آن روز كه ما بتوانيم با بنيه ي كافي وارد اين ميدان شويم، اگر نشويم به خودمان ظلم كرده ايم؛ اما اوّل بايد

بنيه اش را ايجاد كنيم. اين را توجّه نمي كنند كه اگر با نداشتن آمادگيهاي لازم وارد اين ميدان شويم، چه ضررهايي خواهيم برد. ما بايستي اين را براي مردم روشن كنيم. منظورم فقط مسأله ي جهاني سازي نيست؛ در عرايضي كه عرض مي كنم اين يك موضوع درجه ي دو و سه است. مي خواهم بگويم از تجربه هاي جهاني و از حوادثي كه در گذشته در جهان اتّفاق افتاده يا در زمان ما در عرض تاريخ اتّفاق مي افتد، بايد براي حدس زدن حوادث آينده و در شرفِ تكوين استفاده كنيم. به نظر بنده، يكي از چيزهايي كه بايد روي آن خيلي تكيه كرد، حسّاس كردن مردم نسبت به تلاشهاي هرج و مرج طلبانه است. يكي از سياستهاي دشمنان نظام اسلامي و دشمنان انقلاب، ايجاد هرج و مرج در جامعه است. هرج و مرج در شرايط كنوني براي دشمنان، مطلوب است. آن روز كه يك حكومت دست نشانده مثل شاه سرِكار باشد، هرج و مرج بزرگترين نقطه ي منفي است. مي آيند تعريف مي كنند كه اين جا جزيره ي ثبات و جزيره ي امن است، و مي خواهند اين گونه باشد؛ اما آن وقت كه حكومتي عليه آنهاست، سعي در هرج و مرج مي كنند. ما بايد مردم را نسبت به مسأله ي هرج و مرج حسّاس كنيم. بايد جوانان را نسبت به اين مسأله حسّاس كنيم كه بدانند هرج و مرج يعني چه؛ چه مشكلاتي دارد، چه تبعات غيرقابل تحمّلي دارد و چه كساني از هرج و مرج در جامعه - چه هرج و مرج سياسي و چه هرج و مرج اجتماعي و غيره - منتفع مي شوند. مسأله ي حفظ هويّت ديني و ملي و انقلابي يكي ديگر از ارزشهايي است كه حتماً بايستي به

مردم منتقل شود. افشاي تهديدها يكي از همين پيامهايي است كه بايستي حتماً داده شود. تقويت روحيه ي مسؤوليت شناسي در مردم يكي ديگر از ارزشهاست. مردم نبايد احساس بي مسؤوليتي كنند. خيلي مهمّ است كه اين روحيه در همه ي مردم به وجود آيد كه مسؤولند: در قبال قضاياي جامعه همه مسؤوليت دارند و براي پيشبرد جامعه و گذراندن آن از پيچهاي خطرناك و پرتگاههاي دشوار، هر كاري كه مي توانند، بايد انجام دهند. دشمن ستيزي، مشخّص كردن دشمن اصلي و متمركز شدن روي دشمنان اصلي، از ديگر مسائل مهمّ است. بگرديد دشمن اصلي را بيابيد و به مردم معرفي كنيد. سعي مي شود دشمن تراشي شود. بنده شنيدم كه بعضي از افراد جناحهاي مختلف گفته بودند كه امروز دشمن اصلي ما، جناح مقابل ماست! خطاي بزرگي در جامعه است كه در مجموعه اي كه همه معتقد به اسلام و انقلاب و نظام اسلامي اند، يك جناح، دشمن اصلي خود را جناح مقابل بداند. اين خيلي تأسّفبار است. اگر اين حرف قائم به ذهن يك نفر يا ده نفر يا صد نفر باشد، آدم مي گويد به جهنّم! بگذار آن طور خيال كنند؛ اما اگر اين به صورت يك فرهنگ درآيد و در ذهن مجموعه اي از مردم جا بگيرد، چيز خيلي خطرناكي خواهد شد. لذاست كه بايستي روي دشمن اصلي متمركز شد و او را معرفي كرد و مردم را به ستيزه با او تشويق نمود. يكي ديگر از پيامهايي كه حتماً بايد منتقل شود، نفي دشمن سازيهاي موهوم، توسعه ي تفاهم اجتماعي و ايجاد امنيت رواني در جامعه است. يكي از عواملي كه در ذهنيّت كلّ جامعه، به قول روانشناسان «روان پريشي» به وجود مي آورد، نااميدي و يأس است. گاهي

عوامل گوناگوني هم پيدا مي شود كه به طور طبيعي ايجاد يأس مي نمايد يا اميد را ضعيف مي كند. همينها را تشويق نمودن و نااميدي در مردم ايجاد كردن، خيلي خطاست. بايد در مردم اميد ايجاد شود. بنده گاهي اوقات به دوستان صدا و سيما تذكّر داده ام كه گاهي يك مشكل كوچك - مثلاً مشكل يك منطقه - را در تلويزيون مطرح مي كنند، هاي و هوي و جنجال به راه مي اندازند كه مثلاً جاده ي فلان جا خراب است يا پل هوايي اش كشيده نشده يا فلان چيز ديگر. خيلي خوب؛ اين مشكل بايد حل شود، اما معنايش اين نيست كه اين را در تلويزيون بياوريم؛ چون وقتي چنين چيزي را در تلويزيون آورديم، به طور طبيعي در ذهن مخاطب تعميم پيدا مي كند؛ يعني از نظر مخاطب مشكل اين نيست كه يك پل در فلان خيابان وجود ندارد، بلكه معنايش اين است پلي كه براي مردم لازم است، ساخته نمي شود. حرفهاي مأيوس كننده و چيزهايي را كه به راحتي در ذهن مردم شمول و عموميت پيدا مي كند، نبايد در تلويزيون مطرح كرد. در گوشه اي مشكلي وجود دارد، مسؤولان مستقيم و غيرمستقيم بايد تلاش كنند؛ آن را برطرف نمايند؛ اما تعميم دادن مشكل اصلاً درست نيست. گاهي مي آيند، مثلاً در ميزگرد در زمينه ي آموزش و پرورش يا كتاب يا غيره حرف مي زنند كه «بله؛ يادش به خير! آن گذشته ها و قديمها اين طور بود». كدام قديمها؟! به يك قديم موهوم اشاره مي كنند كه آن طور بود و حالا اين طور شده! چنين حرفهايي اصلاً قابل استدلال نيست. كدام قديم؟! طوري حرف زده مي شود كه مخاطب تصوّر مي كند ما هرچه از قديم دور مي شويم، به سمت خرابتر شدن

حركت مي كنيم. همين، نااميدي است. شما بايد بعكس بگوييد. واقعيّت هم بعكس است. زماني كه اين فرهنگ غربي وارد شده بود و اعتماد و اطمينان بين مردم را از بين برده بود، مي گفتند «بله؛ قديمها مردم نسبت به هم اطمينان داشتند.» آن وقت اين حرف درست هم بود؛ چون آن زمانها اين ارتباطات و توسعه ي مبادلات و معاملات وجود نداشت و اطمينان بين مردم بيشتر بود؛ اما اين بدان معنا نيست كه ما هم امروز قديم را بهتر بدانيم. قديمِ ما كِي است، مثلاً چهل سال پيش است كه مردم در گنداب فساد اخلاقي غرق بودند. آيا آن وقت مردم وضع خوبي داشتند؟ وضع معاملات مردم خيلي خوب بود؟ دزدي نبود؟ آن زمان به مراتب بدتر بود. پس حركت و روند زندگي مردم را به سمت تاريكي و بن بست و يأس نشان دادن، خطاست. بايستي عكس اين تحقّق پيدا كند و پيام صحيح عكسِ اين است. مسأله ي خبر هم بسيار مهمّ است. خبر، نياز است. البته وضع خبر خيلي بهتر از گذشته شده است؛ منتها هرچه بتوانيد خبر را موثّق، بهنگام، فراگير و داراي خصوصيّاتي كه گفتيم، بكنيد. گاهي پخش يك خبر ضعيف و كمتر موثّق، در مردم ايجاد يأس مي كند. گاهي يك خبر واحد را دو گونه مي شود داد: مثلاً خبر تجهيزات امريكايي يا تجهيزات اسرائيلي را مي شود به گونه اي داد كه مردم انگيزه پيدا كنند كه با آن به مقابله برخيزند؛ همان خبر را مي شود طوري داد كه مردم احساس كنند كه نمي شود دست از پا تكان داد و اصلاً هيچ حركتي نمي شود كرد. پس نحوه ي دادن خبر بايد اميدبخش باشد. البته خودِ خبر، مهم و حاوي

نكات سودمند است. خوب؛ اگر بخواهيم كه اين مسائل انجام گيرد بايستي - همين طور كه عرض كردم - يك برنامه ي بلندمدّت، يك راهبرد كلّي و يك استراتژيِ تدوين شده وجود داشته باشد تا شما بتوانيد در هر برهه اي از زمان پيشرفت خودتان را با آن بسنجيد. معمولاً براي سنجش، وضعيتها را كمّي مي كنند. به نظر بنده اهميت سنجش كيفي بيشتر است؛ منتها بايد اين را انسانهاي امين و هوشمند و زيرك بسنجند. ببينيم در اين خطّ مشي و راهبردي كه براي خودمان معيّن كرده ايم كه مثلاً راهبرد ده ساله است، چقدر پيش رفته ايم، يا چقدر عقبيم. به نظر من، همه ي اين راهبردهاي كمّي و كيفي را بايستي قابل تشخيص و قابل ارزيابي كرد. چند نكته ي كوتاه هم راجع به فيلمها و مجموعه هاي تلويزيوني عرض كنم. مجموعه ي يك فيلم يا يك زنجيره ي نمايشي بايستي پيامهاي درست را القا كند. اين هم با رسيدن به نصاب هنري امكانپذير است. هنرمندي، هم در نوشتن داستان فيلم لازم است، هم در بازيها، هم در كارگرداني و هم در بقيه ي كارهاي فنّي يك نمايش. بايستي در همه ي بخشها، آن حدّ نصاب هنري واقعاً رعايت و حفظ شود تا بتواند آن پيام را درست القا كند. اين كاري خيلي مهمّ و البته دشوار است. يك درجه پايين تر از آن، محاوره ها يا به قول شما ديالوگهاي فيلم است كه خيلي مهمّ است. از اينها نبايد غفلت كرد. گاهي يك محاوره ي درست و بجا در يك نقطه مي تواند حقيقتي را كه شما مي خواهيد با يك ساعت حرف زدن به ذهن مخاطب - بخصوص اگر جوان و نوجوان باشد - القا كنيد، القا كند. از باب مثال

عرض مي كنم: حرف مي زند مي گويد فلان كار را نكردم؛ جواب مي شنود: «آقا! مگر نمازت است كه دير شود؟!» يك جمله ي «مگر نمازت است»، معلوم مي كند كه نماز را نمي شود تأخير انداخت. يا با جمله ي «مگر وحي منزل است؟» معلوم مي شود كه وحي منزل غيرقابل تغيير است. اين نكته هاي بجا را، هم در زمينه ي مسائل ديني مي شود آورد، هم در زمينه ي مسائل سياسي و هم در زمينه ي فجايع رژيم طاغوت، كه متأسفانه فيلمها و مجموعه هاي توليدي ما در اين زمينه خيلي خالي است و اين حقيقتاً نقص بزرگي است. در طول اين بيست و چند سال كارهايي شده، بنده هم آشنا هستم؛ اما آن قدر فجايع و زشتيها در زندگي اينها - طاغوتيان - هست كه هرچه گفته شود، كم است و مردم ما بايد بدانند. وقتي پهلويها سرِكار آمدند، يكي از همّتهاي مهمّ خود را تخريب قاجاريه قرار دادند. قاجاريه خيلي بد بودند، اما نه به بدي پهلويها! آنها هم مستبد و وابسته و فاسد بودند، اما پهلويها به مراتب از آنها بدتر بودند. بين آنها هم باكفايت و بي كفايت بود، بين اينها هم باكفايت و بي كفايت بود؛ يعني نمي شود مقايسه كرد. يقيناً خيلي از كارهايي كه آنها در گذشته كرده بودند، از كارهايي كه اينها كرده بودند يا نسبت به زمان بهتر بود و يا در همان حدها بود. اما اينها سالهاي متمادي وقت صرف كردند براي اين كه آنها را به كلّي ضايع كنند و خودشان را حق جلوه دهند. ما يك رژيمِ بي كفايت، فاسد، وابسته، بي دين، سوءاستفاده چي و خودخواه و داراي ديگر مميّزات زشت را بركنار كرده ايم؛ ولي به مردم معرفي نمي كنيم كه اينها چه كار كردند.

بي كفايتي آنها يك كتاب است. وابستگي آنها يك كتاب است. فسادهاي اخلاقي و شهوانيشان يك كتاب است. فسادهاي اقتصاديشان يك كتاب است. هر كدام از اين بخشها يك فصل مشبعي است. خوب؛ اينها بايد به نسل جوان داده شود تا آنها ديگر جرأت نكنند نقاط منفي و تاريك خودشان را پنهان سازند و يك تاريخ مجهول و غلط را خلق نمايند و به ذهن جوانِ ناآشناي ما منتقل كنند. يكي از كارهايي كه بايد بشود، اين است. اين مثلاً در ديالوگها مي تواند بگنجد. گاهي اين را مي توان در يك جمله ي كوتاه گنجاند. از جمله ي مواردي كه شما بايد از نويسنده يا كارگردان يا تهيه كننده بخواهيد، يكي همين است كه اين محاوره ها، جهت دار و معنادار باشد. از آنها بخواهيد كه بعضي از محاورات بد، القاءكننده ي مفاهيم نادرست و عادات و اخلاق بد را به كلّي حذف كنند. در اين چيزها اصلاً رودربايستي نكنيد. هيچ منافاتي ندارد. همين طنزها و تفريحها و فكاهيأت تلويزيوني كه منتشر مي كنيد، هر چقدر از محاورات پايين و عادات نادرست دور باشد، بهتر است. البته من روي طنز، قدري ترديد مي كنم؛ چون بعضي واقعاً طنز است، بعضي طنز نيست و فقط فكاهي است. فكاهي با طنز فرق دارد. بعضي واقعاً آن ظرفيت طنزي را ندارد و فقط فكاهي است. بعضي هم واقعاً طنز است و در بطن خود يك معناي جدّيِ خوبي دارد؛ كمااين كه گاهي اين محاوره ها نقش خيلي مهمي ايفا مي كنند. مطلب ديگر اين كه گاهي در فيلمها نقشهاي استطرادي يا حاشيه اي تأثيرات خيلي زيادي مي بخشد و مثلاً در يك مجموعه ي تلويزيوني، يك زنِ داراي شخصيّتِ جذّاب و مثبت، حجاب خود را رعايت

مي كند و مراقب حجاب خود است. اين يك نقش فرعي و حاشيه اي است؛ اما خيلي تأثير مي گذارد. يا يك شخصيّت جذّاب در فيلم در جاي حسّاسي مي رود نمازش را بخواند. بنده نمي گويم حتماً نماز، ركوع و سجود نشان داده شود. گاهي نقشهاي تصنّعي نشان داده مي شود كه نماز مي گزارد و «سبحان ربي الاعلي را غلط مي خواند؛ بلد نيست و درست نمي خواند. بنده اينها را نمي گويم؛ اما همين قدر معلوم مي شود كه مي رود نماز بخواند و آستينش را بالا مي زند كه برود وضو بگيرد. چنين نقشهاي استطرادي و حاشيه اي گاهي در نوجوان و جوان يك عالم تأثير مي گذارد. از اين قبيل هزاران مورد هست. حالا وقت نيست و شما هم احتياج نداريد كه مثالهاي زيادي بزنم. پس به اين نقشهاي استطرادي، بخصوص در زمينه ي دين توجّه داشته باشيد. در فيلمهاي ما، كأنّه يك سكولاريزمِ عملي و نوعي دين زدايي وجود دارد! بعضي فيلمهاي توليد(214) شما، باز كمي بهتر است و فيلمهاي توليد جاهاي ديگر از اين جهت بدتر هم هست؛ يعني كأنّه نوعي دين زدايي از صحنه ي زندگي و عمل وجود دارد و دين وجود ندارد! البته بعضي از سريالها و فيلمها خوب است؛ اما بعضي هم اين اشكال را دارند. مسأله ي زن و ارتباط زن و مرد هم مهمّ است. اوّلاً به نظر من، نقش زن هرچه برجسته شود، خيلي بهتر است. زنهاي ما مظلومند. من راجع به زن حرفهاي زياد و بحثهاي فراواني دارم. مسأله ي زن واقعاً مسأله ي مهمّي است. يك عدّه توجّه نمي كنند و به عنوان يك مسأله ي نمايشي كه حالا مد روز است، حرف مي زنند. خوب؛ گرايشهاي فمينيستي و گرايش خاص غربيِ در مورد زن هم كه

به جاي خود محفوظ است؛ اما اصل نقش زن در خانواده، در اجتماع؛ ارزش و اهميت زن و اموري از اين قبيل، چيزهايي است كه ما حقيقتاً به آنها كم پرداخته ايم و از اين كم پرداختن خسارت هم مي بينيم. خودِ اين يك مسأله است؛ اما مسأله ي ارتباط زن و مرد هم مسأله ي مهمّي است. بين زن و مرد يك حجاب گذاشته شده است: با هم حرف مي زنند، معامله مي كنند، دعوا مي كنند، دوستي مي كنند؛ اما با يك حجاب و حفاظ. اين در اسلام هست و بايستي رعايت شود. ارتباط زن و مرد را در اين مكالمات و محاورات بايستي رعايت كرد. گاهي ارتباط زن و مرد در بعضي از صحنه ها طوري نزديك و خودماني است كه آدمي كه پاي تلويزيون نشسته واقعاً خجالت مي كشد؛ ما كه پيرمرديم، درعين حال خجالت مي كشيم! هر چه بتوانيد، اينها را مراعات كنيد. ظاهرسازي هم لازم نيست. ما مثل آن آدمهايي هستيم كه پاي استخر مي ايستادند، بعضيها كه از آن بالاي دايپ، شيرجه مي زدند، ايراد مي گرفتند و مي گفتند پاي فلاني كج شده يا دستش اين طور شد! همه اش به شيرجه ي افراد ايراد مي گرفتند. مي گفتيم كه خودت شيرجه بزن، مي گفت من كه شيرجه بلد نيستم! حالا اين نقلِ ماست. خود ما اين كارها را بلد نيستيم؛ اما وقتي نگاه مي كنيم، مي فهميم كه پايش كج شد؛ چون بالاخره در حال شيرجه نبايد مثلاً پابرگردد. آدم فكر مي كند كه بعضي از اين چيزها را مي شود درست انجام داد. خداوند شما را موفّق و مؤيّد بدارد تا بتوانيد اين كار بزرگ را هرچه بهتر و قويتر به انجام برسانيد و وظايف خودتان را انجام دهيد. والسّلام عليكم و

رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مردم آذربايجان شرقى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مردم آذربايجان شرقي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه برادران و خواهران عزيز خوشامد عرض مي كنم و تشكّر مي كنم از اين كه در اين ايّام نوراني، رنج سفر در اين راه طولاني را بر خود هموار و حسينيّه و فضاي كار ما را معطّر و منوّر كرديد. اين حركت مردم عزيز و هوشيار تبريز - يعني زنده نگه داشتن نام و ياد بيست ونهم بهمن - حقّاً و انصافاً يك حركت آگاهانه و ناشي از بيداري است. سياستهاي اقتدارطلب جهاني، همه سعي خود را متمركز كرده كه يادگارهاي انقلاب و نشانه هاي غيرت ديني و غيرت ملي مردم را زير آواري از جنجالهاي تبليغاتي خود پنهان كند و از يادها ببرد. اما دلهاي بيدار و جانهاي آگاه و هوشيار، درست نقطه مقابل آن سياست شيطاني عمل مي كنند؛ يعني چيزهايي را كه پرچم عزّت و افتخار اين ملت است، بر سرِ دست نگه مي دارند. بيست ونهم بهمن از اين قبيل است و شما با اين حركت خود - آمدن اين راه طولاني و اجتماع در اين جا - اين نام و ياد را زنده نگه مي داريد. اين حقيقتاً بيداري است. بنده خطاب به شما عزيزاني كه در اين جا هستيد و خطاب به مردم تبريز و آذربايجان عرض مي كنم: آذربايجان! اوياخسان انقلابا داياخسان اين بيداري خيلي ارزش دارد و همين بيداري بود كه حادثه بيست ونهم بهمن را در سال 1356 به وجود آورد. مردم شجاع تبريز و مبارزان حقيقي و راستين، چهلم شهداي قم را چنان بر سر دست گرفتند كه در حقيقت انقلاب را به حركت درآورد. اين عمل، هوشياري مي خواست. رژيم طاغوت خيال مي كرد كه

با سركوب قيام مردم قم در نوزدهم ديِ آن سال، مسأله تمام شد. اما تبريزيها نگذاشتند و چهلم شهداي قم و آن حركت عظيم را در بيست ونهم بهمن در سطح كشور به وجود آوردند و آن توفان را به راه انداختند. اين هوشياري است. هم هوشياري است، هم غيرت ديني و ملي و هم ايثارگري و فداكاري. مجموعه اين صفات و خصايل، مردم تبريز و آذربايجان را ممتاز كرده است. قبل از انقلاب، در حوادث مشروطه و در حوادث قبل از مشروطه هم همين طور بود. در حادثه تحريم تنباكو و مبارزه با كمپاني انگليسي و سلطه اقتصادي انگليس بر ايران، يكي از محورهاي مبارزه، تبريز و مرحوم «حاج ميرزا جواد مجتهد» عالم بزرگ تبريز بود. مگر اين سوابق فراموش شدني است؟! بعد از انقلاب هم كه فتنه ها شروع شد و در هر نقطه از كشور فتنه ايجاد كردند، اميد زيادي به تبريز و آذربايجان داشتند كه در آن جا فتنه گري آنها به نتيجه برسد؛ اما جواب اين فتنه ها را خودِ مردم تبريز و آذربايجان دادند. نشاست ي ن د اً؛ ن كمم .ت سين وهايه و ل اجنج اب ه ارمه ه شيمه داسف اب ه زرابم ه تبلا .دنك اديپ ه مادا ه ك دراد ش زرا ي نامز ع ورش ن كيلد؛م يريگي من م ك ت سد ار ن آ و م ينادي م ردق زين ار ع ورش ام .ت سا راك ع ورش طقف ،ه تفرگ م اجنا ه ك ه چنآ ن كيلو ؛دوب ي ياضقذب يقعت ه نيمز رد هّ يياضق ه وق راك و ي ريگشيپ ه نيمز رد ت لود راك .دنداد م اجنا ي بوخ ي اهشلات ي لام و ي داصتقا داسف ابذ ّ ه اگ و دوش ل اجنج ي دراوم رد ت ساح .دنك اديپ ه مادا ي تلود ي اههاگتسد رد ي داصتقا و ي لام داسف ن درك ن كه شير و ل اغتشا ي ارب ه زرابم م ه ل اسما

ديابدن ياربانب .دننك س ح ار ن آ راثآ و دنيشنب ام زيزع م درم م اك رد ن آ ي نيريش ه ك دشاب ي روط ه نّنقم و هّ يياضق ،هّ يرجم ي اوق ردژم رتحم ن لاوؤسم ل مع و راك .ددنويپب ه زرابم ن يا ه ب دياب م ه ه نّنقم ه وق .دوب ل مع و راك رظتنم دياب ؛دوب ت اغيلبت و ل اجنجز ّوق ه س رد ن لاوؤسم ه مه ه ك ت سا ن يا ،م زروي م ديكأت ن آ ه ب و م نكي م ه فاضا ل اسما ه ك ي اه تكنخ ويژه اين كارها بايد بيشتر در خدمت قشرهاي مستضعف و محروم و محتاج جامعه صورت گيرد. اين اقدامات بايد مدبّرانه و با برنامه ريزي انجام شود و گزارش آن نيز به مردم ارائه گردد. مسؤولان بايد مردم را در قبال يك گزارش درست و متقن، مختار به قضاوت كنند تا مردم بتوانند كارآمديِ نظام را به چشم ببينند و نسبت به آن قضاوت نمايند. نهضت خدمت رساني به مردم يك مبارزه بزرگ و سنگين است؛ زيرا خدمت رساندن به عموم مردم با منافع بعضي گروههاي خاص تضاد پيدا مي كند و اين جاست كه بايد با مبارزه و همّت و عزم راسخ وارد ميدان شد. خطاب من به همه مسؤولان سه قوّه، كارگزاران كشور و گروههاي سياسي است؛ اين امر را رقابت اصلي بدانيد. امروز در كشور، رقابت مشروع و مقبول از نظر مردم و ما، فقط رقابت براي خدمت كردن به مردم است. رقابتهاي سياسي كه اغلب بر سر موضوعات پوچ صورت مي گيرد، در موارد بسياري به دعواها و جنجالهاي مضر منجر مي شود و رقابتي نيست كه ما آن را براي كشور و ملت بپذيريم و بپسنديم. همچنين در اسلام براي قبضه كردن قدرت، رقابتي وجود ندارد. اين را از آن جهت مي گويم كه

عدّه اي تنها براي كسب قدرت سياسي تلاش مي كنند و به رقابت مشغولند. بنابراين رقابت صحيح، مشروع و مقبول، رقابت در خدمت رساني به مردم است. همه بايد نهضت خدمت رساني به مردم را جدّي بگيرند. مردم اين امر را مطالبه كنند و مسؤولان به برنامه ريزي آن بپردازند. مجريان برنامه ها را به اجرا درآورند و كارآمدي نظام را كه دشمن با بيشترين تلاش در صدد انكار آن است، عيناً و به طور ملموس به مردم ثابت كنند. ما امسال سال نو را در حالي آغاز مي كنيم كه متأسّفانه يك جنگ خانمانسوز، ظالمانه و مبتني بر قلدري در جريان است. متأسّفانه امريكا و پشت سرِ او بعضي از كشورهاي ديگر از جمله انگليس، به تبع انگيزه هاي شيطاني، حركتي را آغاز كرده اند كه اگرچه شروعش با آنها بوده است؛ معلوم نيست كه ختم آن به دست و اختيار آنها باشد؛ مگر آن كه هرچه سريعتر خود را از معركه عقب بكشند و به اين فاجعه انساني پايان دهند. در پنجاه سال گذشته، اين اوّلين باري نيست كه امريكا جنگي را آغاز يا ملتي را دچار دردسرِ بزرگِ خونريزي و جنگ مي كند. اوّلين بار نيست كه امريكاييها مي خواهند به زور كشوري را اشغال كنند. ما قبلاً قضاياي ديگري را در شرق آسيا، آفريقا و امريكاي لاتين از دولت ايالت متّحده امريكا مشاهده كرده ايم و جالب است كه در همه اين موارد اگرچه در كوتاه مدّت پيروزيهايي نصيب امريكا شده است، در درازمدّت از دست ملتها تودهني سختي خورده است. حكومتي كه امريكا در ويتنام - ويتنام جنوبي آن روز - از آن دفاع مي كرد اكنون كجاست؟ «پينوشه» را كه در شيلي بر روي كار

آورد كجاست؟ گروههاي غيرقانوني كه با پول امريكا يا با پول نفت عُمّال امريكا در افغانستان و مناطق ديگر آمده بودند، در چه وضعي اند و كجا هستند؟ امريكا در همه اين موارد، به ويژه وقتي با فاجعه آفريني در آفريقا حاضر شد، بالاخره ناچار گرديد با خزي و ذلّت و سرافكندگي آن كشورها را ترك كند. در هيچ يك از اين قضايا امريكا موفّق نبوده است؛ در اين قضيه هم همين طور خواهد شد. جنگي كه امروز امريكا و انگليس به راه انداخته اند، در معارضه قطعي با افكار عمومي مردم جهان قرار دارد. همه صاحب نظران دنيا و افكار عمومي مردم جهان، اين جنگ و برپاكنندگان آن را محكوم كرده اند. جنگ افروزان كه ادّعا مي كنند براي آراي انسانها ارزش قائلند، بدون اعتنا به اين افكار عمومي كار خود را انجام مي دهند. هدف آنها اشغال عراق، سلطه بر منطقه خاورميانه، گنجينه گرانقيمت نفت عراق و منطقه و حمايت و حراست از موجوديت دولت نامشروع صهيونيستي است. در چنين شرايطي ما براي مردم عراق دعا مي كنيم. اين به معناي دفاع از ديكتاتور عراق و رژيم بعثي آن نيست. ما بهتر از هر كسي آنها را مي شناسيم و موشكها و مواد شيميايي آنها را با پوست و گوشت و جان و جوانان خود حس و لمس كرديم. جنگ افروزان امريكايي و انگليسي، خود «صدّام حسين» را به تجهيزات مرگبار مجهّز كردند و امروز يكي يكيِ اين تجهيزات را از او بازخواست مي كنند و خود را بي طرف و مدّعي به حساب مي آورند. بنابراين دفاع ما از ملت عراق است. تنها ملت عراق حق تغيير سرنوشت و آينده خود را دارد و اين حق در اختيار هيچ دولت و

سازمان ديگري، حتي سازمان ملل نيست. ملت كهن و باستاني عراق كه داراي تمدّني عميق و عريق و شخصيتها و انسانهايي برجسته است، بايد سرنوشت خود را معين كند. مردم عراق با دادن رأي و در نظر گرفتن مجموع آرا، مي توانند آينده عراق و حكومت آن را معيّن كنند. ما اين جنگ را محكوم مي كنيم و دلسوزي و جانبداري خود را از مردم عراق اعلام مي نماييم و اعتقاد داريم كه اين جنگ بايد هرچه سريعتر متوقّف شود. اگر مهاجمين اين جنگ را متوقّف نكنند، بلاشك به زيان آنها تمام خواهد شد و ضربه آن به خود آنها برمي گردد. به ملت عزيز خودمان عرض مي كنم: اين امريكاست! اين چهره بي نقاب امريكاست! آن جايي كه لازم بداند و منافع ملي اش را، ولو به صورت نامشروع و غيرقانوني تعريف كند، به خود اجازه مي دهد كه به يك ملت و كشور حمله كند. به تازگي به ما اطّلاع دادند كه در شهر بصره آتشبازي زيادي مرتكب شده اند. در بغداد هم فجايع فراواني به راه انداختند. اين چهره بي نقاب استكبار جهاني است. معناي واژه «استكبار» كه انقلاب اسلامي آن را در شمار واژگان سياسي دنيا وارد كرد، اين است؛ يعني دولتي با تكيه به سلاح و زور، به منافع ملي ديگران تجاوز كند و اسم آن را مطالبه منافع ملي يا دفاع از حقوق مردم و يا از اين گونه شعارهاي دروغين و خدعه آميز بگذارد. ملت ايران بايستي همان طور كه تا كنون آگاه بوده، آگاهتر باشد؛ امريكا، انگليس و استكبار را درست بشناسد و خود را براي مقابله هاي احتمالي - نه فقط در زمينه نظامي - در زمينه هاي فرهنگي، سياسي و اقتصادي آماده كند.

پيام من به جوانان كشورمان كه بيش از هفتاد درصد از ملت ما و سنين پانزده تا سي و پنج سال را تشكيل مي دهند اين است كه همّت كنيد و عزم و اراده خود را تقويت نماييد. در ميدانهاي گوناگون، شجاعانه خود را مهيّا كنيد و آماده باشيد. ممكن است ما هرگز جنگ نظامي نداشته باشيم؛ اما يقيناً جنگ سياسي، اقتصادي و به ويژه فرهنگي خواهيم داشت. در اين جا من مجدّداً به مسؤولين توصيه مي كنم كه حسابها را طوري تنظيم و برنامه ها را طوري تدبير كنند كه جوانان كشور ما مزه شيرين مبارزه با فساد و تلاش براي خدمت رساني را بچشند و احساس كنند .دعا مي كنم كه خداي متعال به مسؤولين اين توفيق را بدهد و به ملت عزيز ما سرافرازي، كاميابي ، سعادت و عزت عطا فرمايد و توجّهات حضرت وليّ عصر ارواحنافداه و دعاي مستجاب آن حضرت را شامل حال ملت عزيز ما قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جمع مردم زاهدان در استاديوم آزادى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در جمع مردم زاهدان در استاديوم آزادي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا النبيّ الاعظم والرسول المكرّم سيّدنا المصطفي محمّد و علي آله الطيّبين الطاهرين المنتجبين. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته بعد از اشتياقي طولاني، امروز به فضل پروردگار توفيق پيدا كردم كه بار ديگر در جمع شما مردم عزيز و با محبّت و وفادار استان سيستان و بلوچستان حاضر شوم. اين استان براي شخص من، استان خاطره هاست. به گذشته ذهنِ خود كه مراجعه مي كنم، يادگارهاي ذهني فراوان از اين استان به صورت پي درپي در طول ساليان، موجود است. اگرچه اين خاطره ها برخي

ناهنجاريها و تلخيها را دارد؛ اما شيريني آنها بيشتر است. در دوران رژيم طاغوت، تبعيد تلخ بود، اما آشنايي با مردم عزيز اين استان بسيار شيرين بود. در سالهاي قبل از انقلاب، يعني سال پنجاه وشش و پنجاه وهفت كه به توفيقِ جبري در اين استان اقامت داشتم، گنجينه اي از زيباييها و خاطره هاي شيرين در ذهن من انباشته شد. سالها قبل از آن هم مردم عزيز و مؤمن همين شهر زاهدان از زبان من حقايقي را درباره نهضتِ تازه آغاز شده اسلامي شنيدند. در سال 1342 در همين شهر زاهدان دلهاي گرم و بامحبّتِ مردم اين جرأت و اميد را به من بخشيد كه بتوانم درباره حسّاسترين مسائلِ آن روز با آنها حرف بزنم. البته عكس العمل رژيم جبّار طاغوت سخت بود. مأموران در همين فرودگاهي كه امروز وارد زاهدان شدم، مرا به هواپيما سوار و به قزل قلعه تهران منتقل كردند. ممكن است اين خاطره به نظر تلخ بيايد؛ اما به شما صادقانه عرض كنم اين يكي از شيرين ترين خاطره هاي زندگي من در دوران مبارزات طولاني با طاغوت است؛ زيرا من آن روز زاهدان و مردم آن را كشف كردم و از مرد و زن، سيستاني و بلوچ، يزدي و بيرجندي و كرماني و ساير اقوامي كه در اين استان هستند، محبّتها ديدم و آنها را شناختم. در سال 1356 كه بار ديگر در حال تبعيد به زاهدان و از آن جا به ايرانشهر آمدم، اين آشنايي به من كمك كرد تا بتوانم به اعماق دل پُرمحبّت و گرم مردم اين استان راه پيدا كنم. محروميتهايي كه در اين استان ديدم، يك انگيزه قوي و آرزوي بزرگ در من

به وجود آورد و آن اين كه بايد به اين استانِ با اين همه استعداد و به اين مردمِ با اين همه صفا كمك كرد تا بتوانند زندگي سعادتمند و لايق شأن خود را در پيش گيرند. لذا بعد از پيروزي انقلاب، اوّلين حكم مأموريتي كه امام رضوان اللَّه عليه صادر كردند، حكمي به اين بنده حقير براي سفر به استان سيستان و بلوچستان بود. من آمدم و مناطق گوناگون اين استان را از نزديك ديدم و انقلاب وظيفه خود را در قبال اين استان حس كرد. از جنوبي ترين نقاط استان، از منطقه چابهار و نيكشهر و نِبت و فَنّوج و اِسپَكه و غيره تا مناطق شرقي اين استان، منطقه سراوان و جالق و سرباز و از مناطق شمالي اين استان، منطقه زابل و درياچه هامون تا غرب اين استان، منطقه بَزمان و دَلگان و چاه هاشم و جازموريان و غيره خبرها گرفتم، با مردم اين مناطق نشستم، داخل كپرها رفتم و با دردها و رنجهاي اينها كه در دوران رژيم طاغوت بر روي هم انباشته و متراكم شده بود، آشنا شدم. انقلاب خود را در قبال سيستان و بلوچستان موظّف ديد و كار از روزهاي اوّل شروع شد. جهاد سازندگي و اجتماعات و جمعيتهاي مردميِ خودجوش در اين مناطق مشغول كار شدند. جوانان امروزِ زاهدان و ايرانشهر و چابهار و زابل نمي دانند كه گذشته اين استان چگونه بود. اگر گذشته وحشتناكِ زندگي در اين استان تصوير شود، معلوم مي شود كه نظام اسلامي در اين منطقه چه خدمات بزرگ و گرانبهايي انجام داده است. اما آن حقيقتي كه از ياد من نمي رود و اميدوارم يكايك مسؤولان هميشه آن را به

ياد داشته باشند، اين است كه اين استان چندين برابر آنچه كه به آن خدمت شده، نيازمند خدمت است. محروميتهايي كه بر اثر تسلّط طولاني پادشاهان جبّار و بي فكر و بي كفايت بر مردم اين استان تحميل شده است، بايد در طول مدّت برطرف شود. بخصوص پنج سال خشكسالي پي درپي در اين استان، مشكلات را مضاعف كرده است. مسؤولان دولت جمهوري اسلامي يك فهرست طولاني از كارهايي كه بايد در اين استان انجام گيرد، بر روي كاغذ آوردند، تصويب نمودند و مسؤوليتها را بين وزرا تقسيم كردند. من ديشب تا پاسي از شب با وزرا نشستم، از يكايك آنها سؤال كردم: از وظايفي كه بر عهده آنهاست، اين كه چقدر انجام گرفته و برنامه براي آينده چيست. اين انگيزه و همّتي كه امروز ما را نسبت به مسائل مردم اين استان حسّاس مي كند، به فضل پروردگار خواهد توانست گامهاي بسيار بلندي را براي عمران و آباداني و امنيت و پيشرفت فرهنگي اين استان بردارد. شكّي نيست كه خدمت زيادي شده است؛ اما شكّي هم نيست كه محروميت هنوز خيلي زياد است. در اين استان زمينه هاي عمران و پيشرفت فراوان است. اين استان از لحاظ وضع هوا - كه براي كشاورزي بسيار مساعد است - از لحاظ معدن، از لحاظ آبزيان و شيلات، از لحاظ مسير ترانزيت تجاري، از لحاظ مردم با استعداد و از لحاظ داشتن مرزهاي طولاني، استان حسّاسي است. مرز آبي و خاكي اين استان، هزار و پانصد كيلومتر است. مسائل اين استان در دل خود تهديدهايي دارد كه مي شود آنها را به فرصتها تبديل كرد و از فرصتها استفاده نمود تا تهديدها را برطرف

كرد. در اين استان، مسأله امنيت يك مسأله اساسي است. همسايگي با دو كشور و در مسير قاچاق اجناس خطرناك و مواد مخدّر و غيره قرار گرفتن، براي اين استان يك وسيله ناامني است. يكي از وظايف حتمي مسؤولان، برخورد با اين پديده است. قاچاق مواد مخدّر يعني سوداگري مرگ، سوداگري بيماري، سوداگريِ از كار افتادگي انسانها و نابود كردن نسل جوان. هيچ مجوّز شرعي براي چنين كار جنايتكارانه اي وجود ندارد. همه قشرهاي مردم عزيز اين استان بايد در قبال مسأله قاچاق مواد مخدّر حسّاس باشند. البته خطر قاچاق منحصر به قاچاق مواد مخدّر نيست؛ چرا كه در كنار آن، اشرار و سوءاستفاده چيان و فرصت طلبان بي انصاف و بي رحم قرار دارند. قاچاقچيان كلان هم عامل تهديدند؛ زيرا تجارت و داد و ستد سالم كشور را تهديد مي كنند. دولت و مسؤولان خود را در قبال اين مسائل موظّف مي دانند، مردم هم بايد كمك كنند. آحاد مردم عزيز اين استان بايد وظيفه همكاري نكردن با اشرار و قاچاقچيان را هميشه به كساني كه به اين نكته توجّه ندارند، گوشزد كنند. راه صحيح و سالم بازرگاني - كه مردم اين استان داراي ميل داد و ستد و بازرگاني اند - بايد بر روي مردم باز شود. يكي از برجستگيهاي مهم اين استان، ايمان عميق اسلامي مردم، چه سنّي و چه شيعه است. ايمان عميق اسلامي، يكي از نقاط قوّت اين مردم است. لذا نظام اسلامي كه امروز پرچم عزّت اسلام را در دنيا به دست گرفته و قدرتمندانه با صداي بلند از اسلام و قرآن دفاع مي كند، متّكي به حمايت اين ايمانها و دلهاست. هرجا ايمان اسلامي هست، لشكريان جان بركف

نظام اسلامي در آن جا هستند. امروز در هر نقطه اي از دنياي اسلام كه شما برويد، پرچم برافراشته اي كه امام راحل عظيم الشّأنِ ما در دفاع از عزّت اسلامي بلند كرد، مايه افتخار و عزّت و هويّت محسوب مي شود. مسلمان و كشور اسلامي در دنيا زياد است؛ اما فرق است ميان ملتهايي كه نامشان مسلمان است و معتقد به اسلامند، درعين حال حاكميت و قدرتمداري قدرتهاي ضدّاسلامي را با گوشت و پوست خود در داخل كشورهايشان تجربه و حس مي كنند، و ملتي كه اسلام را به عنوان حاكم بر زندگي خود پذيرفته و پرچم حاكميت قدرتمند اسلام را در دست گرفته، تحميل هيچ حكومتي را قبول نمي كند، زير بار هيچ قدرت فرامرزي و بين المللي نمي رود و تهديد و تطميع قدرتهايي كه از بُن و بنياد با اسلام مخالفند، آن ملت را از دفاع از اسلام باز نمي دارد. امروز جمهوري اسلامي مظهر چنين دولت و ملت ايران مظهر چنين ملتي است. دفاع از اين ملت و دفاع از نظام قدرتمند اسلامي كه اسلام را با عزت خود و با همان قدرت نبوي در دنيا بر سرِ دست مي گيرد و به آن افتخار مي كند، مال مردمان مؤمن است و شما مردم استان سيستان و بلوچستان از ايمان برخورداريد و اسلام را از بُن دندان و با همه وجود قبول داريد. البته بايد مراقب باشيد كه دشمنان اسلام اين همزيستي و برادري بين شيعه و سنّي را به هم نزنند. يكي از افتخارات ما اين است كه مردم ما در نقاطي كه تفاوتهاي مذهبي و قومي وجود دارد و امكان و زمينه اختلاف هست، از درگيري و اختلاف قومي و مذهبي

پرهيز مي كنند. دشمنان اين را نمي پسندند. جنگ شيعه و سنّي براي دشمنان اسلام خيلي قيمت دارد. اختلاف و تفرقه ميان امّت اسلامي موجب مي شود كه معنويت، طراوت، قدرت، شكوه و عظمت ائتلاف ملي شما را در هم بشكند و همان طور كه قرآن فرموده است «و تذهب ريحكم(1)». امروز بنده از گوشه و كنار عالم اطّلاع دارم. همان دستهاي استعماري كه در طول قرنهاي گذشته سعي مي كردند بين شيعه و سنّي اختلاف ايجاد كنند، امروز هم تلاش مي كنند براي اين كه بين شيعيان و سنّيان، كينه و برادركشي و اختلاف به وجود آورند. شما مردم هوشمند بايد مراقب باشيد. شايد يك عدّه خيال كنند كه ايجاد اختلاف به نفع مذهب آنهاست، در حالي كه اشتباه مي كنند. هر كس داراي هر مذهبي است، به عقايد و ارزشهاي خود احترام مي گذارد و اين حقّ اوست. اما اين احترام گذاشتن نبايد با اهانت به ارزشهاي جمعيت ديگري همراه شود كه در اعتقادات با آنها موارد اختلافي دارند. ما متّفقاً به يك اسلام، به يك كعبه، به يك پيغمبر، به يك نماز، به يك حج، به يك جهاد و به يك شريعت معتقديم و عمل مي كنيم. موارد اختلاف به مراتب كمتر از موارد وحدت و اتّفاق نظر است. دشمنان اسلام مي خواهند بين شيعه و سنّي، نه فقط در نقاطي از ايران بلكه در همه دنياي اسلام، اختلاف بيندازند. من خبر دارم كه تلاش مي كنند. اتّفاق نظر برادران مسلمان و همراهي آنها با يكديگر در دفاع از اسلام و نظام اسلامي به اين ملت و به اين كشور و نظام قدرت مي دهد. تا امروز هم همين را ثابت كرده ايد. در بين شهداي اين استان، صدها شهيد

در زاهدان، صدها شهيد در زابل، صدها شهيد در ايرانشهر و در نقاط ديگر هم شيعه و هم سنّي هست و خون اينها در جبهه با يكديگر مخلوط شد. چرا به جبهه رفتند، چرا جنگيدند و چرا از مرزهاي ايرانِ عزيز دفاع كردند؟ چون ايران پرچم عزّت اسلام را در دست دارد و اسلامي است. امروز ايران عزيز مظهر اسلام است. هر كشور ديگري در دنيا اين پرچم را بلند مي كرد، ما در هر جاي دنيا كه بوديم به آن ملت و كشور احترام و تعظيم مي كرديم. اما اين پرچم را ايران اسلامي بلند كرد و اين افتخار مال ملت ايران است. در همان وقتي كه همه دستگاههاي قدرت بين المللي عليه اسلام تلاش مي كنند، اين ملت با مجاهدت، وحدت كلمه و شجاعت مثال زدني خود توانسته است نام اسلام را بلند كند. اين را همه بايد قدر بدانند. همه بايد قدر ايران اسلامي و اسلام عزيزِ قدرتمند را بدانند. مسأله اي كه امروز جزو مسائل همه ملتهاي مسلمان است، حضور تجاوزكارانه قدرتهاي فرامليتي و متجاوزان بين المللي در منطقه است. اين يك ابتلاي بزرگ براي ملتهاي اين منطقه است. ديروز به بهانه اي ملت افغانستان را زير فشار قرار دادند و امروز به بهانه اي ديگر ملت عراق را به همان فشارها تهديد مي كنند. پس اين شعار ضدّ جنگ، شعار صلح دوستي، حقوق بشر و طرفداري از دمكراسي چه شد؟! آيا امروز ديگر مردم دنيا حق دارند قدرت مستكبر امريكا را يك قدرت دروغگو و مسؤولان امريكا را فاشيست و هيتلرهاي اين زمان بدانند؟! صريحاً مي گويند منافع ما اقتضا مي كند كه به عراق حمله كنيم و به خاطر حفظ منافع

خود حمله مي كنيم. «هيتلر» هم همين حرف را مي زد و مي گفت كه آلمان به فضاي حياتي احتياج دارد، لذا به كشورهاي پيرامون خود حمله مي كند و حمله كرد. امروز همه مردم دنيا هيتلر را يك فاشيست، يك متجاوز و يك قلدر زورگو و بي منطق مي دانند. من عرض مي كنم كه به فردا نمي رسد و همين امروز مردم دنيا مسؤولان امريكايي را فاشيست، قلدر و زورگو و متجاوز مي دانند. ديديد در صدوشصت شهر دنيا تظاهرات شد و مردمِ خشمگين از رفتار امريكاييها به خيابانها آمدند! البته اين اوّلِ كار است. اگر امريكاييها درگير حمله به عراق شوند، مشكلات آنها را چنان احاطه خواهد كرد كه آن نفع بلند مدّتي كه از راه تسلّط بر خليج فارس و عراق براي خود فرض و تعريف كرده بودند، به تهديدهاي جدّي عليه نظام امريكا تبديل خواهد شد. امروز مثل ديروز نيست كه ملتها در مقابل قلدريهاي فرامليتي ساكت بمانند. امروز ملتها مي ايستند. ملتها و دولتهاي مسلمان جز با تمسّك به اسلام، وحدت كلمه، احساس عزّت اسلامي و شجاعت لازم نمي توانند اين خطرهاي بزرگ را از خود دفع كنند. راه ملت مسلمان ايران - راه ايستادگي و شجاعت و قيام مقتدرانه و عدم تسليم در مقابل زورگويي - تنها راهي است كه در مقابل ملتهاي اسلامي قرار دارد، و اين راه را اسلام به ما نشان داد. پروردگارا ! تو را به خاطر نعمت بزرگ اسلام شكر مي گوييم، و شما مردم عزيز اين ايمان عميق اسلامي را در خودتان قدر بدانيد. عزيزان من! بايد به اسلام عمل كنيم. عمل به اسلام فقط نماز و روزه نيست؛ نماز و روزه و حجّ و

عبادت جزوي از اسلام است. رحم و عدالت، رسيدگي به خواستهاي عمومي مردم، خدمت به انسانها و مبارزه با شر و انواع فساد هم جزو اسلام است. اتحاد كلمه مؤمنان در مقابل دشمنان قلدر اسلام هم جزو اسلام است. «الّذين امنوا يقاتلون في سبيل اللَّه والّذين كفروا يقاتلون في سبيل الطّاغوت فقاتلوا اولياء الشّيطان(2)». ما مردم خود را هرگز به جنگيدن دعوت نمي كنيم و هرگز به تعرّض و جنگ نسبت به هيچ ملتي اقدام نمي نماييم. اما مردمِ خود را به حفظ عزّت و شرف اسلامي و ايراني، به رعايت موازيني كه اسلام براي انسان مسلمان مقرّر كرده و به پيوندِ هرچه بيشتر دلهايشان با يكديگر دعوت مي كنيم. همه زن و مرد بايد در صف واحد باشند. زنهاي ما هم به فضل الهي در دوره حاكميت اسلام مثل مردها در جبهه هاي دفاع از مقدّسات و ارزشها ايستاده اند. اين جواناني كه در جبهه جنگ يا در مبارزه با اشرار و مفسدان اجتماعي و اقتصادي به شهادت رسيدند، پرورش يافته همين دامنهاي پاكند. البته در اين جا بايد عرض كنم در بعضي از مناطق كشور ما از جمله در همين منطقه، نياز هست به اين كه احترام، حرمت و كرامت زن بيشتر حفظ شود. زن بلوچ، زن مظلومي است: فرزند زياد، ازدواج تحميلي، فرزند تحميلي و عدم فرصت براي بازيافتن خود و هويّت خود از جمله چيزهايي است كه من در مدت اقامت در بلوچستان از نزديك شاهد بودم. مردهاي بلوچ بايد زنهاي خود را بيشتر ملاحظه كنند. زنهاي بلوچ همان كساني هستند كه اين جوانان رشيد را در دامان پاكشان پرورش دادند. زن بلوچ مثل مرد بلوچ و زن

سيستاني مثل مرد سيستاني داراي كرامت و شجاعت و عزّت است و اين عزّت بايد حفظ شود. آنچه كه امروز براي ما در منطقه سيستان و بلوچستان در درجه اوّل اهميت قرار دارد، عمران آبادي و پيشرفت اقتصادي با ايجاد زير بناهاي لازم، با باز كردن راه تجارت سالم و جلوگيري از تجارتهاي ناسالم، با مقابله با اشرار و مفسدان، با تأمين آب در حدّي كه ممكن است، با ايجاد صنايع، با كشف و باروري و استخراج معادن - كه اين استان معادن خوبي هم دارد - و با توسعه كشاورزي و دامداري است. امروز نظام جمهوري اسلامي اين كارها را بر عهده خود قرار داده است. ان شاءاللَّه با كمك مردم و با سرمايه گذاريهاي دولتي و ملي اين كارها بايد بتدريج پيش برود. به نظر من، افق و آينده در سطح كشور و در اين استان روشن است. اميدواريم كه خداي متعال مسؤولان را توفيق دهد. من تأكيد و سفارش زيادي كرده ام؛ باز هم ان شاءاللَّه از مسؤولان در استان و تهران پيگيري خواهد شد كه آنچه را وظيفه آنهاست، انجام دهند. اميدواريم خداوند متعال اين توفيق را به همه مسؤولان بدهد كه بتوانند وظايفشان را در اين زمينه - كه بسيار هم مهمّ است - به انجام برسانند. من از همه شما مردم عزيز، از زنان و مرداني كه در اين جا اجتماع كرديد و از عزيزاني كه در طول مسير خيابانها با آن زحمت و تراكم، استقبال و اظهار محبّت كردند، صميمانه تشكّر مي كنم. اميدواريم كه خداوند متعال پشتيبان همه شما باشد و دعاي حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه را شامل حال اين استان و مردم آن

گرداند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در سال 1382

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در اجتماع مردم مشهد در حرم مقدس

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع مردم مشهد در حرم مقدس

--------------------------------------------01/01/1382 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. با سلام و درود به ساحت مقدس سلطان سرير ارتضاء، حضرت علي بن موسي الرضا (عليه آلاف التّحيّة والثّناء)، به شما برادران و خواهران عزيز فرا رسيدن سال جديد را تبريك عرض مي كنم و از همه ملت ايران از آن جهت كه حرمت ماه محرم حسيني را در ايام سال جديد نگه داشته اند، تشكر مي كنم. احترام عاشوراي حسيني و محرم براي مردم ما يك فريضه و امر بزرگ و مهم به شمار مي رود و مردم عزيز ما اين موضوع را امسال و سال گذشته ثابت كردند. من امروز در اين اجتماع عظيم كه در خانه علي بن موسي الرضا (عليه السّلام) و در محضر آن بزرگوار تشكيل شده است، سه محور عمده را مورد بحث و گفتگو قرار مي دهم. يك محور درباره دو مطلب مهم است كه در پيام نوروزي به آن دو اشاره كردم. محور دوم هم درباره موضوع بسيار حساس و خطير حمله امريكا به عراق است، و محور سوم اشاره اي كوتاه به وظايفي ست كه در اين شرايط بر عهده مردم، مسئولين، دستگاه هاي مختلف و من و شماست. از اين رهگذر كشور مي تواند راه عزت و استقلال و منافع خود را با استحكام و قدرت طي كند. همان طور كه گفتم محور اول، در مورد دو مطلب است كه در پيام نوروزي نيز به آنها اشاره كردم. يكي اين كه اشتغال - يعني مبارزه با

بيكاري - و مبارزه با فساد اقتصادي و مالي، امسال هم بايد از طرف مسئولين با جديت و قدرت دنبال شود. ديگر اين كه همه سعي و همّت مسئولين كشور و مديران بخشهاي مختلف، خدمت محسوس و ملموس به مردم باشد. جوانهاي عزيز و آحاد مردم كشورمان بايد طعم شيرين خدمات دولتي را در كام خود حس كنند. در سالي كه گذشت، در ادامه مبارزه با بيكاري و فساد مالي كارهاي جدي و مهمّي انجام گرفت؛ من اين موضوع را از نزديك در عملكرد قوه مجريه و قضاييه شاهد بودم. طرحهاي اشتغال با جديت دنبال شد و حتّي خود من به درخواست رئيس جمهور محترم در جلساتي از شوراي اشتغال و همچنين در جمع مسئولين مربوط به اشتغال شركت كردم. اين امر نشان مي دهد كه دولت و مسئولين نسبت به اين موضوع جدّي هستند و همّ و غم بيشتري دارند و ان شاءاللَّه كارها به نحو مطلوبي پيش مي رود. گزارشي كه آقاي رئيس جمهور محترم به من ارائه داد حاكي از آن است كه تعداد مشاغل ايجاد شده در كشور در سال 81، صدهزار مورد بيش از متقاضيان شغل و بازار كار است. اين آمار خوبي است و جديت مسئولين در اين كار را نشان مي دهد. اگر اين كار با همين جديت دنبال شود، اميد آن مي رود كه مسئله مهم اشتغال در كشور، به دست مديران آن حل شود. اين امر، مسئله اي بسيار اساسي و كليدي است. بيكاري منشأ مفاسد بزرگ ديگري ست. بعلاوه اين كه بيكاري جوانها و خانواده هاي ما با توسعه و پيشرفت عمومي كشور تضاد جدي خواهد داشت؛ لذا فعاليت براي ايجاد شغل و اشتغال بايد به طور

جدّي دنبال شود. در اين رابطه مسئولين اجرايي به من قول داده اند كه مشكلات را برطرف كنند و من هم موضوع را تعقيب و از آنها مطالبه خواهم كرد. در مورد مبارزه با فساد مالي و اقتصادي هم گزارشهاي خوبي از طرف رئيس جمهور محترم و رئيس محترم قوه قضاييه به من ارائه شد. مبارزه با فساد، موضوعي اصلي و اساسي است. فساد اقتصادي در دستگاه هاي دولتي موجب مي شود كه سود همه تلاشهاي انجام شده در راستاي پيشرفت و توليد ثروت عمومي براي رفاه مردم، به جيب عده اي مفت خور و سوءاستفاده چي سرازير شود؛ لذا مبارزه با فساد، جدي ست. متأسفانه بعضي از عناصر سياسي و غيرسياسي نه تنها با اين حركت همراهي نكردند بلكه بر آن برچسب يك تسويه حساب سياسي و خصوصي زدند. اين غلط، خلاف واقع و دروغ است. مبارزه با فساد مالي و اقتصادي جدي ست و ادامه دارد. البته من به مسئولين قوه قضاييه و مجريه سفارش كردم كه جنجال به راه نيندازند؛ جنجال موجب گم شدن اصل مسئله مي شود. بايد با آن مبارزه كرد. اين مبارزه در قوه مجريه به معناي پيشگيري و جلوگيري از رشد فساد مالي از طريق دهانه ها و دروازه هاي آن است در قوه قضاييه مبارزه به نحوي ديگر است و تعقيب مجرمين و فسادانگيزان و مجازات آنها را شامل مي شود. اين مبارزه براي مردم نقطه اميد، اعتماد و اتكاست. اطلاعاتي كه بنده از سراسر كشور دارم، نشان مي دهد كه مردم به اين مبارزه دل بسته اند و ادامه آن را خواهان اند؛ حق هم دارند. اين امر بايد در همه دستگاه ها جدي گرفته شود. ما به فضل پروردگار در دستگاه هاي دولتي

و حكومتي فسادِ لانه كرده نداريم. بين دستگاهي كه ممكن است كساني در اجزاء آن سوءاستفاده كنند و فاسد باشند، و دستگاه هايي مثل رژيم طاغوت كه بنيان آن بر فساد است، تفاوت است. در دستگاه طاغوت، فساد، سوءاستفاده، دنياطلبي و حيف و ميل اموال عمومي از ريشه و رأس يك سنت و رويه قطعي و عادت هميشگي بوده است. در نظام جمهوري اسلامي تعاليم و روش اسلام و امام راحل، جامعه را از چنين چيزي باز داشته است. عناصري سوءاستفاده چي هميشه در گوشه و كنار وجود داشته اند. كساني هم در بيرون از دستگاه هاي دولتي، از امكانات آنها براي پُركردن كيسه هاي خود سوءاستفاده مي كنند. بايد به طور جدي با آنها مبارزه شود. البته مبارزه با آنها كار دشواري ست؛ چون پول دارند و به تبليغات مي پردازند و شايعه پراكني مي كنند. دشمنان داخل و خارج كشور هم سعي مي كنند از حركت هاي اصلاحي در كشور جلوگيري كنند. اراده و همت و عزم جازم مسئولان مي تواند همه اين موانع را از سر راه بردارد و ان شاءاللَّه اين طور خواهد شد. البته اين كارها بلند مدت است. به مردم عزيز عرض مي كنم براي مبارزه با فساد، نبايد منتظر جنجال بود و پيش داوري كرد. بايستي منتظر عمل و كار واقعي بود. اميدواريم مسئولان به توفيق و كمك الهي، با ادعيه حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) و با همت و عزم جازم خود با جديت اين راه را دنبال كنند. درباره مطلب دوم عرض كردم كه همه مسئولين بايد در خدمت به مردم از يكديگر سبقت بگيرند و يك نهضت خدمت به مردم راه بيندازند. البته در اصل كار و وظيفه آنها خدمت به مردم است؛ اما گاهي انگيزه هاي

گوناگون آنها را از كار اصلي باز مي دارد و در ملاحظات و مسائل گوناگون مي افتند. روحيه، افكار، ايمان، صفا، صداقت، آمادگي هاي اين مردم مؤمن و استعداد فراوان و جوشان جوانهاي ما انسان را تحت تأثير قرار مي دهد. مسئولين تا نفس دارند بايد به اين مردم خدمت كنند. بايستي در بين مسئولين مسابقه خدمتگزاري و خدمت رساني به مردم برقرار باشد. اين مسابقه و رقابت درست است. رقابتهاي سياسي و جناحي و رقابت بر سر قدرت و تكالب در امر دنيا و امور دنيوي مردود است. رقابت، مسابقه و مبارزه اي درست است كه در خدمت گذاري به مردم باشد. قرآن مي فرمايد: «سابقوا الي مغفرة من ربّكم»؛ اين مسابقه به سمت مغفرت و رحمت الهي است. «واستبقوا الخيرات» براي كارهاي نيك، مسابقه بگذاريد. آن چه امروز درباره محور دوم يعني موضوع حمله امريكا به عراق - كه بسيار موضوع مهمي است - عرض مي كنم اين است كه ملت عزيز ما بدانند اين حمله ابعادي دارد و وسيع تر از عراق است. موضوع فقط حمله به عراق نيست. حمله به يك كشور - چه عراق و چه غيرعراق - از سوي قدرتي از راه دور و با بهانه هاي مصنوعي و ساختگي، به هر صورت غلط است. مردم و افكار عمومي دنيا هم اين كار را محكوم كردند. الان در تلويزيونها، اجتماعات عظيم مردم را در شرق و غرب دنيا حتّي در خود امريكا مشاهده مي كنيد. اما موضوع براي دنياي اسلام، خطرناك تر است و ابعاد وسيع تري دارد. نبايد به موضوع فقط اين طور نگاه كرد كه دولت و قدرتي با انگيزه هاي مختلف به كشوري حمله كرده است. البته امريكايي ها سعي مي كنند مطلب را جور

ديگري جلوه بدهند. آنها وانمود مي كنند كه هدفشان ساقط كردن صدام است. علت هم اين است كه صدام حسين سلاح كشتار جمعي دارد يا تروريسم را ترويج و تأييد مي كند. آنها از ملت عراق مي خواهند امريكايي ها را حمايت كنند. امريكايي ها اين طور در دنيا وانمود مي كنند؛ ليكن اين فريب است؛ امروز خيلي ها در دنيا به اين موضع واقف اند. مطلب اساسي اين است كه يك هيتلريسم جديد و بسيار خطرناك و وقيح در تاريخ ظهور كرده است. آنها درست مثل هيتلر در مقدمات جنگ جهاني دوم عمل مي كنند. وقتي در آن زمان هيتلر حملات خود را به كشورهاي همسايه خود در اروپا شروع كرد، كار خود را براي افكار عمومي جهان اينطور توجيه كرد كه آلمان به فضاي حياتي احتياج دارد؛ به اين معنا كه كشور آلمان براي ملت و رژيم آلمان كوچك است. آنها فضاي وسيع تري احتياج دارند تا بتواند تنفس كنند و زنده بمانند. هيتلر مردم خود و همچنين افكار عمومي را اين طور توجيه مي كرد؛ يك توجيه مسخره و غلط. اكنون هم هم توجيه امريكايي هابراي حمله به عراق و قبل از آن به افغانستان اين است كه مي خواهيم منافع ملي خود را تأمين و حفظ كنيم و تهديد را از خود برطرف نماييم. اين هم توجيهي باب امروز است. حالا كشور عراق كجا، امريكا كجا؟! چه تهديدي مي تواند براي آنها داشته باشد؟! يا منافع امريكا چه چيزي است كه لازمه حفظ آنها مجوّز رژيم امريكا براي حمله عليه يك كشور و ملّت است؟ اين سؤالها، بي پاسخ است. تعريف امريكايي ها از منافع ملي خود شبيه تعريف خان ها و گردن كلفتهاي قديم است كه در بعضي از محلات

و روستاها وجود داشتند. اگر دختري روستايي قاليچه اي قشنگ مي بافت و چشم خان به آن مي افتاد و از آن خوشش مي آمد، پدر دختر بايد قاليچه را تقديمش مي كرد. توجيه هم اين بود كه خان اين قاليچه را لازم دارد. اگر در جايي يك شي ء قيمتي ديده مي شد و وجود داشت، مي بايد به خان تقديمش مي كردند. اين فرهنگ خاني و قلدرمآبي است. شخص مي گويد: چون من از چيزي كه شما داري خوشم آمده و آن را مي خواهم، بايد مرده يا زنده، آن را به من بدهي. تعريف منافع امريكا به وسيله خود امريكايي ها چنين چيزي ست. آنها منافعي را براي خود تعريف مي كنند. اگر اين منافع در اختيار ملت و كشور ديگري باشد، از آنجا كه امريكا زور و سلاح دارد، هرجور شده بايد اين منافع را براي خود تأمين كند. مهم نيست كه ملت آن كشور و منطقه تا چه حد دچار مشكل و دردسر شوند، چقدر عقب ماندگي بر آنها تحميل و چقدر زندگي آنها لگدمال شود. اين مسائل براي امريكايي ها اهميتي ندارد. اين تعريف امريكا از منافع ملي است. اين منطقه، يعني منطقه عربي و بعد هم منطقه وسيع تر اسلامي، منطقه اي ست كه امروز و فردا از لحاظ ماده ارزشمند نفت غني ست. امريكايي ها به اين نفت احتياج دارند. فقط هم نفت نيست؛ منابع زيرزميني بسياري وجود دارد، منابع دريايي هم وجود دارد. در اين منطقه براي كسي كه مسلط به آن باشد، راه دسترسي به همه دنيا وجود دارد. و اين منابع، چيزهايي ست كه امريكا به آنها احتياج دارد؛ مثل همان قاليچه زيبا و قيمتي كه خان به آن احتياج داشت. پس امريكا درنظر دارد كه اين

منافع را تأمين كند. ديگر خواسته امريكا در اين منطقه ، آن است كه بازار مصرف آن را در اختيار گيرد. به هرحال بايد توليدات آنها به فروش برسد. اين منطقه هم پُرجمعيت است و مردم آن بايد توليدات امريكا را مصرف كنند تا سرمايه داران امريكايي و صهيونيستي بتوانند جيبهاي خود را پُر كنند و سود به دست بياورند. اين موضوع هم از اهداف مهم امريكايي ها در اين منطقه به شمار مي رود. براي دسترسي به اين اهداف و حفظ آنها لازم است تا رژيمهايي در اين منطقه به وجود بيايد كه به طور كامل مطيع آنها باشند و سياستهاي آنها را قبول كنند. اگر گفتند نفت توليد كنيد، اين مقدار توليد كنيد، به اين قيمت بفروشيد، اين كالا را مصرف كنيد، روابط سياسي تان را با فلان رقيب امريكا قطع كنيد و يا با فلان دوست امريكا رابطه برقرار كنيد، اين رژيم ها مطيع باشند و هرچه كه امريكايي ها گفتند بشنوند و بپذيرند. بنابراين امريكايي ها براي اينكه سلطه خود را در اين منطقه حفظ كنند، به رژيمهاي كاملاً مطيع و دست نشانده و بدون مقاومت نياز دارند. الآن در منطقه رژيمهايي كه مطيع امريكا باشند، وجود دارند؛ اما امروز يك پديده ي ديگر هم در دنيا به وجود آمده است كه نمي توان آن را ناديده گرفت. امروز ديگر رژيمهاي مرتجع، موروثي و استبدادي حتّي اگر منافع امريكا را هم تأمين كنند به درد اين كشور نمي خورند. آنها به رژيم هاي سرسپرده اي احتياج دارند كه ظاهر دموكراسي هم داشته باشند. خطر امريكا مخصوص عراق نيست. بسياري از رژيمهاي منطقه كه با امريكا روابط خوبي دارند، از آن جايي كه رژيمهايي مردم پسند و

متكي به آراء مردم نيستند، در آينده مورد چالش امريكا قرار خواهند گرفت. امريكايي ها به رژيمي احتياج دارند كه مثل رژيم طاغوت پهلوي نباشند و مردم در مقابل آن قيام نكنند. رژيم پهلوي از رژيمهاي مرتجع و دست نشانده امريكا بود كه امريكايي ها به فكر اصلاحش نيفتادند و مردم قيام كرده و آن را سرنگون كردند و نظام اسلامي مورد علاقه خود را سر كار آوردند. اينها مي ترسند همين مطلب در كشورهاي عربي و اسلامي ديگر هم تكرار شود. اين مطلب را تصريح كرده اند. يكي از سياستمداران و استراتژيست هاي مؤثر امريكايي به تازگي گفته است كه امروزه اگر در كشورهاي عربي، دمكراسي زود هنگام برقرار شود و قدرت و اختيار رأي به مردم داده شود، رژيمهاي اسلامي برسر كار مي آيند. اين مطلب را خود وي در مقابل مجلس سناي امريكا شهادت داد. با توجه به اين مطلب، امريكايي ها بايد رژيمهايي را بر سر كار بياورند كه ظاهر مردمي هم داشته و با آراء مردم سركار آمده باشند. وقتي اين هدف محقق شد براي اين كه مردم افرادي را انتخاب كنند و سركار بياورند كه منافع امريكا را تأمين كند، به طرفند ديگري هم احتياج دارند. اين طرفند چيست؟ ترويج فرهنگ بي بندوباري و بي مبالاتي نسبت به ارزشها در ميان مردم. آنها تلاش مي كنند كه مردم را با فرهنگ امريكايي بار بياورند. در نتيجه مردم تحت تأثير اين فرهنگ به كسي رأي مي دهند كه رژيم امريكا مي پسندد. مجموع اين اهداف تلاش و فعاليت گسترده سياسي، فرهنگي، تبليغاتي و در نهايت نظامي را در دستور كار امريكا قرار مي دهد. و اكنون اين تلاش و حركت در عراق صورت گرفته است.

صدام حسين با امريكا همكاري داشت. اگر امريكا و همپيمانان وي در قضيه جنگ با ايران به صدام حسين كمك نمي كردند، او نمي توانست هشت سال در مقابل ملت مبارز و مقاوم و جوانهاي ما تاب بياورد. امريكايي ها با او همكاري كردند. حالا ديگر صدام به درد آنها نمي خورد؛ چون مي دانند كه صدام ديكتاتور است و اگر سركار بماند امكان دارد با قيام مردمي زايل و ساقط شود و آن وقت ديگر دست امريكا به هيچ جا بند نخواهد بود. در ايران اين دگرگوني رخ داد و آنها منافع خود را از دست دادند. آنها خود بايد صدام را از سركار بردارند تا بتوانند ديگري را بر روي كار بگذارند. ماهيت حمله به عراق، در اينجا معلوم مي شود. جنگي كه اكنون در عراق آغاز شده و جريان دارد، هنوز شدت نگرفته است. بعد از اين، شدت بيشتري خواهد گرفت و اين هنوز اول كار است. اين جنگ يكي از كثيف ترين جنگهاست؛ چراكه هدف آن به هيچ وجه بويي از اهداف انساني نبرده است. اگر امريكايي ها مي گويند براي دمكراسي مي جنگيم، دروغ مي گويند؛ آنها براي نفت و روي كار آوردن يك رژيم مطيع و تسليم خود مي جنگند. آنها به قصد تصرف عراق و به قبضه گرفتن اين كشور قديمي، ملت كهن، منطقه حساس و منابع سرشار و غني آن مي جنگند و مي خواهند راحت و بي دردسر آن را ببلعند. امروز اقتصاد امريكا متزلزل است. اين موضوع مربوط به امروز نمي شود، بلكه چند سالي است كه اقتصاد امريكا رو به تزلزل مي رود. آنها به منابع حياتي عراق احتياج دارند و مي خواهند به هر قيمتي، با روش هايي كه به آنها اشاره شد، اين

منابع را از چنگ ملت عراق دربياورند. اين نقشه مخصوص عراق نيست. در درجه اول همه كشورهاي عربي، حتّي آنها كه امروز به امريكا كمك مي كنند و فرودگاه ها و زمين و فضا و ديگر امكاناتشان در اختيار آنها گذاشته اند، در آينده نه چندان دور در معرض اين چالش امريكايي قرار خواهند گرفت. اين موضوع را به روشني خود تحليلهاي امريكايي به ما مي فهماند. مسائلي را كه من عرض مي كنم، حرفهاي ما نيست؛ حرفهايي است كه از دهان خود امريكايي ها بيرون آمده است و اهداف و نيات شوم آنها را براي همه روشن كرده است. بنابراين در اهداف امريكاييها در مرحله اوّل، كشورهاي عربي و در مرحله دوم كشورهاي اسلامي قرار دارند. آيا در مقابل نقشه هاي آنان مانعي وجود دارد؟ بله؛ عمده همين است. مانع اساسي و عمده اي كه بر سرِ راه اهداف امريكا وجود دارد عبارت است از نهضت بيداري دنياي اسلام. دنياي اسلام در حال بيدار شدن است. شما به تبليغات دروغين راديوهايي كه به دست خودِ استكبار و صهيونيستها امواج راديويي پخش مي كنند و دروغ به گوش مردم دنيا مي رسانند، توجّه نكنيد. واقعيتها اين نيست. ادبيّات و فرهنگ انقلاب اسلامي در فضاي عمومي زندگي ملتهاي مسلمان و عرب به طور كامل رسوخ و نفوذ كرده و به خورد ذهنها و فكرها رفته است. در شرق كشور ما، طالبان توسط خودِ امريكاييها سازماندهي شده بودند. آنها از لحاظ فكري، اعتقادات سلفي داشتند و با شيعه، ايران، انقلاب اسلامي و امام هم سخت دشمن بودند. ما اين موضوع را مي دانستيم و مشهود بود و گزارشهاي فراواني در مورد آن داشتيم. چند سال قبل در زمان رياست جمهوري

من، آن زمانكه وضع در افغانستان طور ديگري بود، يك شخصيت عربِ متّصل به محافل بالاي عربي، همين جا در آستان قدس به من گفت: «تهديد بعدي شما از طرف افغانستان است. كساني را از طرف افغانستان عليه شما تحريك مي كنند». نتيجه آن شد كه طالبان را خودِ امريكاييها سازماندهي و تغذيه كردند؛ موشكهاي پيشرفته ضدّهوايي در اختيارشان گذاشتند و تا مدّتها به حمايت از آنها مي پرداختند. خود امريكاييها، «صدّام حسين» را تقويت و تجهيز كردند؛ اما اين توطئه ها به سمت طرّاحان توطئه كمانه كرد و متوجّه خودِ آنها شد. علّت چه بود؟ علّت اين بود كه فرهنگ و ادبيّات انقلاب در دنياي اسلام مفاهيمي را زنده كرد. درست است كه سازماندهي و تأسيس از طرف خود امريكاييها و دست نشانده هاي آنها بود؛ اما فرهنگ ضدّ استكباري، ضدّيت با تسلّط دنياي كفر بر اسلام، ضدّيت با وابستگي سياسي و اقتصادي بتدريج همه توطئه هاي آنها را عليه خودشان تربيت كرد. اين فرهنگها به وسيله انقلاب و با تعاليم امام راحل گسترش پيدا كرده است. كار به آن جا رسيد كه مجبور شدند افغانستان را اشغال كنند و هنوز هم نظاميهاي امريكايي در افغانستانند. فرهنگ انقلاب اسلامي در دنياي اسلام به طور كامل رسوخ و نفوذ كرده است. دشمنان مي دانند تا وقتي كه دنياي اسلام و امّت اسلامي معتقد به اسلامند و فرهنگ قرآني بر ذهن آنها حاكم است و اسلام ناب محمّدي - به تعبير امام راحل - براي مردم هدف و آرمان است، نمي توانند كاري از پيش ببرند. لذا سعي كرده اند اسلام را در افكار عمومي دنيا خراب كنند. شاهد بوديد كه بعد از حادثه بيستِ شهريورِ نيويورك و

ويران شدن آن دو برج، رئيس جمهور امريكا در صفحه تلويزيون ظاهر شد و در اوّلين اظهارات، بدون هيچ تحقيقي مسلمانان و اسلام را متّهم كرد تا موج نفرت و خشم افكار عمومي را متوجّه آنها كند. البته بعد اظهار كردند كه اشتباه شده است. نه؛ اين موضوع برنامه اي از پيش تعيين شده بود. الان هم به همين شكل است. در حال حاضر تمام دستگاههاي تبليغاتيِ وابسته به صهيونيسم با تهيه مطلب، فيلم و توليد وسايل و ابزارهاي فرهنگي در همه دنيا سعي دارند كه اسلام را در چشم مردم دنيا مبغوض و مورد نفرت قرار دهند. هدف آنان اين است كه مردم دنيا از اسلام و مسلمانان تنفّر پيدا كنند. البته وقتي به كشور افغانستان يا عراق كه از جمله كشورهاي اسلامي اند حمله مي كنند، براي تحريك نشدن افكار عمومي مسلمانان عليه خودشان، در چند جمله از اسلام تعريف مي كنند؛ اما اين مصلحتي است. آنها مي دانند كه اسلام مانعي اساسي در راه پيشرفت استكبار به سمت هدفهاي نهايي خودش است. با ايران اسلامي هم به دليل حاكميت اسلام تا اين اندازه دشمنند. اسلام به مردم ما ياد داد كه مي توان مستقل و شجاع بود و بدون تكيه بر ابرقدرتهاي قوي زندگي كرد. اين به مذاق آنها خوش نيامده است. آنها عليه ايران اسلامي تا آن جا كه از دستشان برمي آيد تبليغات مي كنند. يكي از تبليغات مخرّب آنها عليه ما در قضيه افغانستان و امروز در قضيه عراق، اين است كه مي گويند ايران با امريكا همكاري مي كند. آنها قصد دارند ايران را در چشم مردم افغانستان و عراق خراب كنند. در دنياي خارج از اسلام اين طور تبليغ مي كنند

كه ايران از مردم افغانستان و عراق - و به عبارتي از تروريست - حمايت مي كند و مي خواهد بمب اتم بسازد. اين تبليغاتي دوگانه است و البته هر دو دروغ است. ما نه طرفدار تروريسم هستيم و نه از هيچ تروريستي حمايت مي كنيم. ملت ايران از تروريستها ضربه خورده و از آنها متنفّر است. اين اتّهام كه جمهوري اسلامي درپي سلاح شيميايي و بمب اتم است هم از پايه و اساس دروغ است. ما خود فنآوري اتمي را به كوري چشم دشمنان به دست آورديم. ما عضو آژانس اتمي بوديم و قرارداد آژانس بين المللي اتمي را امضا كرده بوديم و قرار بود طبق مقرّرات، كمكهايي به ما بشود. متنفّذين صهيونيست و امريكا به همه دنيا اعلام كردند كه به ايران كمك نكنيد. جوانان، متفكّرين و استعدادهاي جوشان و درخشان ما خود توانستند بدون كمك در طول چند سال، آرام آرام اين فنآوري را به دست آورند. فنآوري اتمي و هسته اي غير از ساختن بمب اتم است. فنآوري هسته اي رشد علمي در رشته اي محسوب مي شود كه داراي خواص بسيار است. كساني كه خواستار ساختن بمب اتم باشند مي توانند شاخه مربوط به آن را دنبال كنند و به آن برسند. ما خواستار بمب اتم نيستيم و حتّي با داشتن سلاحهاي شيميايي هم مخالفيم. حتّي زماني كه عراق ما را مورد حمله سلاحهاي شيميايي قرار مي داد، اقدام به توليد سلاحهاي شيميايي نكرديم. اين مسائل با اصول ما موافق نيست. بنابراين امروز صهيونيسم و امريكا به شدّت از اسلامِ شما مردم وحشت دارند. دشمني آنها با اسلام به خاطر نماز و روزه نيست، بلكه با اسلام از آن جهت

دشمنند كه ملت خود را با عزّت، با قدرت و برخوردار از استقلال مي كند. اين موضع آنها را آزار مي دهد. آنها ملتها را تو سري خور مي خواهند. آنها از استقلال ملتها مي ترسند و مي خواهند ملتها به استكبار وابسته باشند. آنها مي خواهند منافع ملتها را چپاول كنند. اسلام نمي گذارد؛ با اسلام به اين دليل دشمنند. در غير اين صورت اگر كساني با نام اسلام در خدمت آنها باشند و منافع خود را در خطر نبينند، خيلي هم با اسلام دشمني نمي كنند. آنها از اسلام مي ترسند، چون اسلام مانع از سوءاستفاده هاي آنها مي شود و جلوِ چپاولشان را مي گيرد. پس معلوم شد كه اين امر، برنامه و نقشه امريكاست. آنها هر وقت كه لازم باشد، با حمله نظامي به كشوري مثل عراق قضيه را دنبال مي كنند؛ اما قبل از حمله نظامي، تلاشهاي فرهنگي، تبليغاتي و حمله سياسي و اقتصادي خويش را انجام مي دهند. حال به محور سوم بپردازيم: وظيفه ملت و دولت ايران در قبال اين مسائل چيست؟ اسلام ملت ايران را بيدار كرد، عزّت داد، قدرتمند كرد، از حالت گوسفندوار و مطيع و تسليم جلّادان استكباري و صهيونيستي خلاص كرد و نجات داد. حالا بايد چه كار كنيم؟ ببينيد برادران و خواهران عزيز من! دشمن نسبت به ايران اسلامي گزينه جنگ را انتخاب نمي كند. جنگ براي او در كشوري مثل ايران با شرايطي كه كشور ما دارد، هيچ صرفه اي ندارد. چرا؟ چون وقتي يك ملت فقط با نيروي نظامي خود نجنگيد بلكه با همه ملت خود جنگيد، بزرگترين قدرتهاي دنيا را به زانو درمي آورد. ملت ما اين طور است. ملت ما ملتي پير، از كارافتاده، بي حال و بي جان نيست؛ ملتي

جوان است. هفتاد درصد از ملت ما سنيني زير سي وپنج سال دارند و مردمي جوان و با نيرو و نشاط هستند. جنگ نظامي با چنين ملتي براي امريكا و غيرامريكا صرفه اي ندارد. ما را در ميدان جنگ آزمايش كرده اند و مي دانند كه چطور مبارزه مي كنيم. روح فداكاري، شهادت طلبي و نترسيدن از مرگ را در ما شاهد بوده اند. اين ويژگيها مخصوص قشرهايي خاص از مردم نيست بلكه مسؤولين، بزرگ، كوچك، پيرمرد هفتادساله و جوان نورس با اعتقاداتي اسلامي اين طورند. ويژگي نترسيدن از مرگ، در محاسبات امريكايي مثل انداختن يك قلوه سنگ در يك دستگاه است؛ يك قلوه سنگ بزرگ را در ماشيني بيندازيد و ببينيد چطور از كار مي افتد! صخره اي در مقابل يك مشت است. با ملتي كه مردم آن از مرگ نمي ترسند و در مقابل آن شجاعت دارند، نمي توان درافتاد. پس گزينه جنگ نسبت به ايران گزينه بسيار دوري است. آنها مي توانند دو كار انجام دهند - خواهش مي كنم مسؤولين كشور، مديران گوناگون بخشها و آحاد مردم به اين نكته توجّه كنند - دشمنان ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي فقط به دو موضوع مي توانند اميد داشته باشند. يكي اين كه ناكارآمدي نظام را به مردم القاء كنند؛ يعني بگويند اين نظام نمي تواند خواسته هاي مردم را برآورده كند و با القاي آن به مردم، ارتباط مستحكم مردم با نظام اسلامي را از بين ببرند. دوم دسته بندي و اختلاف ايجاد كنند. اين دو نقطه اميد براي صهيونيستها، امريكاييها، استكبار و دشمنان نظام اسلامي وجود دارد. همه متوجّه اين دو نقطه باشند. القاء ناكارآمدي نظام، متوجّه مسؤولين كشور است. در قواي مجريّه، قضاييّه، مقنّنه، در نيروهاي مسلّح، نهادهاي انقلابي

و همه مؤسساتي كه كاري از كشور را برعهده دارند، مديران بايد خود را براي مديريت كارآمد و لايق، آماده و مجهّز كرده و براي مردم كار كنند. وقتي از نهضت خدمت رساني حرف مي زنم، به اين جهت است. وقتي مي گويم براي خدمت به مردم مسابقه بگذاريد، به اين دليل است. تأكيد من بر مبارزه با فساد هم به همين علّت است؛ زيرا اگر مديري خداي نخواسته فاسد شد، ديگر نمي تواند به مردم خدمت كند و براي آنها مفيد باشد. پس اوّل بايد كارآمدي نظام را نشان داد. منابع، امكانات و افراد لايق كشور كفايت لازم را براي اين كار دارند. كشور ما از لحاظ انسانهاي خدوم و كارآمد فقير نيست. ما افراد كارآمد بسياري داريم. در بين مديراني كه امروز در رأس كار هستند، آدمهاي كارآمد، لايق و خوبي خدمت مي كنند. در بين افراد ديگري نيز كه جزو مديران نيستند، انسانهاي لايقي وجود دارند. آنها بايد كار، همّت و تلاش كنند و خدمت به مردم را به عنوان يكي از عواملي كه مي تواند امنيت كلّي كشور را تأمين كند، تلقّي نمايند؛ لذا بايد در خدمت رساني به مردم با هم رقابت كنند. شهرداريها و شوراي شهر كه بعد از اين انتخابات بر سرِ كار آمدند، بايد جزو كساني باشند كه خدمت به مردم را سرلوحه كار خود قرار دهند. از اين جا آغاز كنند. برنامه هاي زايد و منحرف كننده و حرفهاي غيرمرتبط به كار را كه عدّه اي به آنها مبتلا بودند و هستند، كنار بگذارند و فقط براي مردم كار كنند. مسأله ديگر دسته بنديهاي سياسي، مبارزات و پنجه افكنيهاي جناحي و خطّي است. اين مسأله بسيار مضرّ است

و دشمن آن را تقويت مي كند. اختلاف سليقه در كشور وجود دارد؛ اما تبديل آن به تضادّ بنياني از كارهايي است كه دشمن به آن مي پردازد و در شكل دهي آن مؤثّر است. بايد مواظب باشيم. مسؤولين و جناحهاي سياسي مواظب باشند اختلاف سليقه را به تضادهاي بنياني تبديل نكنند. چرا شعارهاي دشمن را تكرار مي كنيد؟! دشمن با هر دوجناح عداوت دارد. خيال نكنيد يك جناح را دوست دارد و از جناح ديگر بدش مي آيد. با هر دو جناح دشمن است. گاهي از جناحي حمايت مي كند تا ديگري را تضعيف نمايد. بعد كه يك جناح ضعيف و يا از صحنه خارج و زايل شد، به تضعيف ديگري مي پردازد. مردم، مسؤولين، سياسيها و جوانان عزيز ما خيلي مواظب باشند. دشمن، خواهان دسته بنديهاي سياسي و جدايي بين صفوف مردم است. خطّ دشمن در كشور ما عبارت است از جدا كردن مردم از نظام و ايجاد فضاي هرج و مرج در جامعه. شاهد بوديد كه در سال هفتادوهشت اين مسائل را به جنجالهاي خياباني هم كشاندند كه قدرت بسيج مردمي جلوِ تجاوزات آنها را گرفت. جوانان عزيز هوشيار باشند و بدانند كه نقشه هاي دشمن در اين كشور چيست و چه مي خواهد. علاج و پيشگيري از نفوذ دشمن از اين دو نقطه، خدمت رساني به مردم و وحدت كلمه مسؤولين و مردم است. بايد به اين نكته توجّه كرد كه همه رجزخوانيهاي امريكا از سرِ قدرت نيست. البته آنها خود را بزرگترين قدرت دنيا تلقّي مي كنند. قطعاً تجهيزات نظامي شان هم پيشرفته است، پول بسياري هم در اختيار دارند؛ اما اين موارد دليل قدرتمنديِ واقعي در ميدان عمل نيست. همين امريكا با

اين همه قدرت، بعد از ده سال جنگ، از چريكهاي ويتنام شكست خورد. ويتنام، يك كشور دورافتاده و ضعيف بود. در آن زمان امريكا با تجهيزات فراوان، هواپيما، بمب، موشك و همه امكانات ارتباطاتي با مردمي جنگيد كه هيچ امكاناتي نداشتند. اكثر آنها حتّي سلاح گرم نيز نداشتند. امريكا از آن مردم شكست خورد و سرافكنده و زبون از ويتنام خارج شد. پول و سلاح مدرن داشتن دليل قدرت واقعي نيست. بعضي از رجزخوانيها نشانه ترس است. وقتي بعضي از آدمهاي ترسو در تاريكي قرار مي گيرند، از ترس سوت مي زنند! افرادي كه از بيرون به آنها مي نگرند، خيال مي كنند آنها سرخوش و بي خيال راه مي روند و براي خود سوت مي زنند؛ در حالي كه از ترس مبادرت به اين كار مي كنند! بعضي از اين رجزخوانيها مثل همان سوت زدن آدمِ ترسو در تاريكيِ شب است. ملت ما بايد به خداي متعال توكّل كند. توكّل به خدا به معناي كار نكردن و عمل نكردن نيست؛ توكّل به خدا به اين معناست كه انسان كارهاي لازم براي حفظ اقتدار، عزّت، استقلال و امنيت كشور را انجام دهد و پشت سر همه آنها هم خداي متعال و دست قدرت الهي را ببيند. امام راحل در سال شصت وپنج به من فرمودند كه من از اوّلِ انقلاب دست قدرت الهي را در همه جريانهاي اين كشور ديده ام. بنده هم بعد از رحلت امام تا به امروز دست قدرت پروردگار را در همه جريانهاي اين كشور مشاهده كرده ام. ملت كار مي كند؛ انسانهاي تلاشگر به تلاش مي پردازند و همه به قدرت الهي متّكي هستند و به خدا توكّل مي كنند. به خداي متعال توكّل

كنيد. در كارهاي مختلف از قبيل كارهاي علمي، فرهنگي، ديني، صنعتي و غيره تلاش كنيد. مديران در مديريّتهاي خود تلاش كنند. بدانيد كه عزّت و بقا، متعلّق به بندگان صالح و شايسته خداست. آن ملتي كه دل به اسلام سپرده است، با قرآن پيوند بسته است و هيچ قدرتي قادر نيست اين كشور و اين ملت را شكست دهد. بار ديگر در پايان عرايضم به روح مطهّر ابي الحسن علي بن موسي الرّضا ارواحنافداه و به ساحتِ مقدّس و عالي حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه سلام و درود خود را عرض مي كنم و از شما برادران و خواهران عزيز كه به اين جا تشريف آورديد و از همه ملت ايران به خاطر خوبيها و تلاشهاي مؤمنانه و صادقانه آنها تشكّر مي كنم و همه شما را به خدا مي سپارم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نماز جمعه تهران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نماز جمعه تهران

--------------------------------------------22/01/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه. و نستغفره و نتوكّل عليه. و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه، حافُسرّه و مبلّغ رسالاته، سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين، سيّما بقيّةاللّه في الأرضين. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين.آ«اوصيكم عباداللّه بتقوي اللّهآ».

همه برادران و خواهران عزيز نمازگزار و خودم را به رعايت تقوا و پرهيزكاري و مراقبت از گفتار و كردار و حتّي پندار توصيه مي كنم. امروز در خطبه اوّل، مسأله مهمّ اين روزها را كه مسأله عراق و حوادث بسيار پيچيده آن است، مطرح مي كنم و در خطبه دوم بيشتر وقت را به

خطاب عربي به برادران و خواهران عرب عراقي و ساير كشورهاي اسلامي و بخش كوتاهي از آن را به توصيه هاي ديگر مي گذرانم. قبل از ورود در مطلبي كه امروز همه دلها و چشمها - نه فقط در ايران بلكه در سراسر جهان، بخصوص منطقه ما - متوجّه آن است، يعني مسأله عراق، يك مسأله ديگر را به صورت كوتاه عرض مي كنم كه به نظر من براي ما ملت ايران از اهميت بسيار زيادي برخوردار است و آن رعايت توصيه اي است كه در اوّل سال به همه مسؤولان و همه مردم عرض كردم: مسئله كوشش همگاني براي خدمت رساني به مردم و نشان دادن كارآمدي نظام در عمل.

ما به نام اسلام حرف مي زنيم و به نام اسلام عمل مي كنيم. اگر ضعف و نقصي در كار ما باشد، زيان آن را فقط خود ما نمي بينيم، بلكه اسلام هم زيان مي بيند و دشمن هم از همين نكته بسيار دقيق و ظريف حدّاكثر سوءاستفاده را مي كند. مسؤولان نظام و مردان كارآمد جمهوري اسلامي توانايي آن را دارند كه با امكانات وسيعي كه اين كشور دارد - چه امكانات انساني كم نظير و چه امكانات مادّي فوق العاده ما - همه مشكلات كشور، نه فقط مشكلات اقتصادي بلكه مشكلات اخلاقي و فرهنگي و اجتماعي را هم به بهترين شيوه حل كنند. مرداني كه در رأس كارها هستند، همه اين مشكلات را با جديّت، با همّت، با همدلي و با پرداختن به مسائل اصلي مي توانند حل كنند و اين كار بايد مورد توجّه مسؤولان كشور قرار گيرد و ملت عزيز و

آگاه و هوشمند و نجيب ما بايد اين را از مسؤولان كشور در بخشهاي مختلف، چه قوّه مجريّه، چه قوّه قضاييّه، چه قوّه مقنّنه و چه نهادهاي گوناگوني كه وابسته به بخشي از تشكيلات حكومتي هستند، بخواهد. اين وظيفه است و من عرض كردم كه مسؤولان كشور، امسال را سال رقابت در اين كار بدانند. اين رقابت، حقّ است. اين رقابت، درست است و مورد رضاي خداست. آ«فاستبقوا الخيرات(1)آ». رقابت هم به اين است كه هركدام از بخشها، واحدهاي گوناگونشان را در سرتاسر كشور به اين مسابقه بزرگ فرا بخوانند. قوّه قضاييّه، دادگستريهاي سرتاسر كشور را به اين رقابت فرا بخواند تا پس از گذشت چند ماه يا يك سال بتوانند يك محاسبه و ارزيابي بكنند و ببينند كه كدام يك از دادگستريهاي كشور بيشتر توانسته است پاسخ شكايات مردم را بدهد، به دردهاي آنها برسد، اطمينان آنها را جلب نمايد و پرونده ها را به بهترين وجه مختومه كند؛ اين يك امتياز بشود. هركدام از وزارتهاي مختلف، بخشهاي گوناگوني را كه در سرتاسر كشور دارند، به اين رقابت دعوت كنند و آنها هم همين مقايسه را انجام دهند. خود مجموعه هيأت دولت بين وزارتخانه هاي مختلف همين مسابقه را برگزار كند، آنها را دعوت نمايد و معلوم شود كه در ميان اين بيست و چند وزارتخانه، كدام يك آمار صحيح و دقيق و روشنتري در خدمت رساني به مردم دارد و آن يك امتياز باشد. اين را به مردم هم بگويند. نمايندگان، چه افرادشان و چه مجموعه هايشان، در داخل مجلس ببينند كدام طرح، كدام لايحه و كدام قانون براي مردم مفيدتر است و

مشكلات و گرههاي مردم را بهتر و زودتر باز مي كند، آن را جلو بيندازند و در اين كار با هم مسابقه دهند. اين يك رقابت مشروع، صحيح و مرضيّ خداوند متعال مي شود. مردم هم لمس مي كنند و مي فهمند كه به آنها خدمت مي شود. دستگاههاي مختلف در كارهاي مشتركشان همين رقابت را داشته باشند. قوّه مجريّه و قوّه قضاييّه و قوّه مقنّنه در مبارزه با فساد، در مبارزه با رشوه خواري و در مبارزه با افراد داراي نيّات سوء با هم رقابت كنند. رقابت صحيح اين است. اين رقابت، توصيه من است. قضيه عراق بسيار مهم است، اما اهميت اين قضيه هم از لحاُبنياني اگر بيشتر از آن نباشد، كمتر نيست. لذا اين مطلب اوّل من است.

اما مسأله مورد بحث امروز ما، مسأله عراق است. حادثه مهمّي در عراق اتّفاق افتاده است. به اين كشور حمله نظامي شده و يك مجموعه در رأس كار سقوط كرده است. اينك يك ملت است با خواستها، آرمانها، درخواستها و تواناييهايش، و جمعي از مدّعيان اطراف اين ملت را گرفته اند. قضاياي مهمّي مي گذرد. همه دنياي اسلام هم چشم دوخته اند تا موضع روشن جمهوري اسلامي را در اين قضيه بدانند. البته در طول اين يك ماه كه شدّت جريان بوده است، مسؤولان كشور در بخشهاي مختلف اظهارنظر كردند و اظهارنظرها هم درست است. امروز وضعيت در شرايطي بسيار استثنايي است.

لازم است كه من در اين مورد قدري صحبت كنم. البته عراق در قرن اخير پُر از حوادث دشوار و خونين بوده است. بعد از سقوط حكومت عثماني، انگليسيها يك خانواده غير

عراقي را به عنوان خانواده سلطنتي در عراق در رأس كار گذاشتند. در طول چند سال سه پادشاه از آنها پشت سر هم در رأس كار بود كه اوّلي مُرد، دومي در حادثه مشكوكي كشته شد و سومي هم به دست مردم قطعه قطعه گرديد. اينها را انگليسيها سركار گذاشته بودند. بعد، حكومتهاي كودتايي يكي پس از ديگري روي كار آمدند. تقريباً ده سال - از سال سي وهفت تا چهل وهفت - هم حكومتهاي كودتايي آمدند و رفتند. در سال چهل وهفت حكومت بعثيها سر كار آمد كه نفر اوّل اين حكومت آ«احمدحسن البكرآ» و نفر دومش هم همين آ«صدّامآ» بود. پس ده سال هم آنها بودند. سه حكومت كودتايي و نظامي آمد كه عامل اوّلين حكومت كودتايي كشته شد، دومي در يك حادثه مشكوك به قتل رسيد و سومي هم از كار بركنار گرديد.

از سال چهل وهفت به اين طرف هم كه حدود سي و چند سال، بعثيها بر سر كار بودند كه سخت ترين دوران عراق را بايد همين دوران، بخصوص دوران حكومت مستقل صدّام دانست. حالا هم كه حكومت صدّام واژگون شده است، خود صدّام هم كه معلوم نيست در كجاست و وضعيت هم خيلي مشكوك است. آنچه كه الان در عراق اتّفاق افتاده است، در حقيقت يك قضيه نيست بلكه چهار قضيه است. آمريكاييها و انگليسيها و تبليغاتچيهايشان مي خواهند سرهم بندي كنند، اين را به صورت يك قضيه بسيط درآورند و در افكار عمومي يك آ«آريآ» يا آ«نهآ» براي آن درست كنند، لكن بيخود تلاش مي كنند. چهار قضيه است؛ يك قضيه نيست. همين ديروز يا پريروز بود كه

پيامي از آ«بوشآ» و آ«بلرآ» خطاب به مردم عراق پخش شد. البته مردم عراق برق نداشتند و بيچاره ها نتوانستند بگيرند. مضمون پيام اين بود كه ما به عراق آمديم تا شما را آزاد كنيم! قضيه را خلاصه مي كنند در اين كه ما آمده ايم شما را آزاد كنيم و از دست صدّام نجات دهيم. در همين يك جمله حرف آقايان دو خبط بزرگ وجود دارد: يكي اين است كه مي گويند ما آمديم شما را آزاد كنيم؛ يعني ملت عراق توانايي و قدرت و عُرضه اين كار را ندارد و بايد ما برايشان اين كار را بكنيم. اين خبط بسيار بزرگي است. دوم اين كه همين حرف هم دروغ بود؛ چون براي آزادي يك ملت، آتش و بمب و موشك روي سرش نمي ريزند و به اين بهانه كه مي خواهيم پادگان نظامي را از بين ببريم، شهرها، روستاها و مناطق تجّمع را اين طور ويران نمي كنند و اين فجايع را - كه اشاره كوتاهي خواهم كرد - پيش نمي آورند.

قضيه، آزاد كردن مردم عراق نيست. چهار قضيه است كه بايد از هم تفكيك كرد. يكي مسأله سقوط صدّام است. يك مزاحمت و تضادي بين منافع صدّام و منافع هيأت حاكمه آمريكا پيش آمد كه به درگيري و كشمكش انجاميد. آنها قويتر بودند و صدّام را ساقط كردند؛ اين يك قضيه است. در مورد اين قضيه، ما موضع روشني داريم كه اين موضع را هم عرض خواهم كرد. موضع ما در مورد هر يك از اين چهار قضيه، روشن است. قضايا را تفكيك مي كنيم تا موضع نظام جمهوري اسلامي كه برخاسته

از فكر و تدبير اسلامي و رعايت مصالح و منافع كشور است، معلوم شود. پس يكي مسأله سقوط صدام است. مسأله دوم كه در عراق اتّفاق افتاده و باز هم ادامه دارد، فجايعي است كه نسبت به ملت عراق پيش آمده است. اين غير از مسأله سقوط صدّام است و حكم ديگري دارد. موضع ما در اين مورد هم گفته خواهد شد. قضيه سوم اين است كه از طرف نيروهاي بيگانه به يك كشور مستقل تجاوز و تعرّض نظامي شده است به بهانه هاي مختلفي مثل اين كه سلاح كشتار جمعي دارند، از تروريسم حمايت مي كنند و غيره. اين بهانه ها را هميشه و همه جا مي توان پشت بلندگوها گفت. اين بهانه ها مجوّز تهاجم نظامي به يك كشور و شكستن مرزهاي آن نيست. در اين مورد هم موضعمان را عرض مي كنيم. مسأله چهارم، اداره آينده عراق است كه براي آن هم نقشه و طرح و برنامه و خيالهاي خامي در ذهنهايشان مي گذرانند. اين هم يك مسأله جداگانه است. هر كدام از اين مسائل، حكمي دارد.

در مورد مسأله اوّل كه سقوط صدّام است، قضيه اساساً به اين صورت است كه صدّام از اوّل كار با آمريكاهيچ گونه تضاد منافع نداشت. البته در گزارشها هم هست، من اين را نمي توانم به جد ادّعا كنم؛ لكن خود آمريكاييها ادّعا كردند كه سازمان آ«سياآ»ي آمريكا از اوّل در كودتاي بعثيها در عراق در سال 1347 هجري شمسي نقش داشته است. ممكن است راست باشد و ممكن است راست نباشد. من نمي خواهم چيزي را كه يقين نداريم بگويم، لكن شكّي نيست كه بعد

از آن، بخصوص بعد از قيام انقلاب اسلامي و تشكيل نظام جمهوري اسلامي، منافع اينها به هم گره خورد. قبل از آن هم نشستند با طاغوت ايران، محمّدرضا، توافق كردند. پيدا بود كه منافعشان به هم نزديك است. بعد كه انقلاب به وجود آمد، منافع اينها مشترك شد. صدّام طمع ارضي به كشور ما داشت، آمريكا هم با تشكيل نظام جمهوري اسلامي مخالف بود و مي خواست حكومت طاغوتي دست نشانده را برگرداند. اين منافع با هم گره خوردند، لذا در سال 1359 وقتي جنگ تحميلي عراق عليه ايران شروع شد و صدّام در روز اوّل به همين تهران هجوم هوايي كرد، آمريكاييها از ساعت اوّل حتّي چشم غرّه اي به او نرفتند و كمك خودشان را به او روز به روز بيشتر كردند. اينها چيزهاي يقيني است، يعني جاي احتمال نيست. البته يك احتمال اين است كه از قبل با آمريكا هماهنگ كرده بود. اين را نمي توانم ادّعا كنم، چون نمي دانم. البته در اين زمينه گزارشهايي هست. در سفرهايي كه بنده در زمان رياست جمهوري داشتم، بعضي از رؤساي كشورهاي اسلامي به ما مي گفتند كه او قبلاً با بعضي جاها هماهنگ كرده بود. به هرحال ما يقين نداريم. آنچه كه يقين داريم اين است كه بعد از شروع جنگ، از طرف آمريكا حدّاكثر حمايت نسبت به صدّام صورت گرفت و از صدّام حمايت كردند. حتّي سازمان ملل را زير فشار خود به انحاي مختلف به حمايت از صدّام وادار كردند. ما هشت سال اين جنگ را تحمّل كرديم. صدّام به درد آمريكاييها خورد؛ چون توانست به نفع آنها هشت سال انقلاب

اسلامي را به يك مسأله داخلي خونين، يعني جنگ، مشغول كند. خوب؛ جنگ همّ و اشتغال و توجّه ذهني زيادي مي طلبد. اگر انقلاب يك كشوري در اوّل كار مبتلا به چنين جنگ خونيني نشود، مجال بازسازي و مجال كارهاي بزرگ براي آن وجود دارد. صدّام هشت سال از بهترين اوقات ما را به نفع آمريكا مشغول كرد؛ براي اين كه منافعشان به هم گره خورده بود. بعد كه در سال 1369 صدّام به كويت حمله كرد، تضاد منافع پيدا شد و ديدند بلندپروازي اين آدم طوري است كه منافع آمريكا را در منطقه به خطر مي اندازد؛ چون حمله به كويت، حمله به منافع آمريكا بود. اگر جلو صدّام را نمي گرفتند، ممكن بود پس از آن به عربستان سعودي هم حمله كند. خود او اين را همان وقت هم مي گفت! مي گفت من كويت را كه بگيرم، مي روم جلو، تا امارات، تا بحرين و تا قطر و تا هرجا كه بشود! نيّت صدّام اين بود. خوب؛ اين جا منافعشان با همديگر تضاد پيدا كرد. از اين جا فشارهاي سازمان مللي و تبليغاتي عليه صدام شروع شد. صدّام آدمي نبود كه در مقابل آمريكا مقاومت كند. او حاضر بود كوتاه آمده و با آنها كنار بيايد، منتها آمريكاييها نمي توانستند و صدّام معضلي برايشان بود. اگر آمريكاييها با او كنار مي آمدند، رفقاي خود را در خليج فارس از دست مي دادند. حكّام خليج فارس حاضر نبودند كه آمريكا صدّام را مجدّداً و مثل سابق تقويت كند، چون مي ترسيدند. از طرف ديگر، اگر بنا بود آمريكا صدام را به كلّي زير

فشار قرار دهد، منافعي كه در عراق هست از دست آمريكا مي رفت. لذا تضادي براي آمريكا وجود داشت. عراق كشوري با اين همه نفت، با اين همه منابع و با حدود بيست ميليون جمعيت براي آمريكا در اين نقطه مهمّ خاورميانه خيلي جذّاب بود. آمريكا مي خواست در عراق حضور داشته باشد، فعاليت كند، چپاول كند، اما نمي توانست. به خاطر اين كه اگر با صدّام كنار مي آمد، از آن طرف مشكل وجود داشت و اگر كنار نمي آمد، اين منافع از دست او مي رفت. اين تضاد بين آمريكا و رژيم صدّام بتدريج شدّت گرفت. لذا در فكر رفتند كه به گونه اي صدّام را از ميان بردارند، عراق را براي خود صاف و راحت كنند. اين قضايا دنبال آن است. بنابراين اين كه آمريكاييها يا انگليسيها ادّعا كنند كه ما آمديم به خاطر مردم عراق صدّام را برداشتيم، يك دروغ كاملاً مفتضح و آشكار است. اين كار ابداً به خاطر مردم عراق نبود. اينها صدّام را برداشتند، چون منافعشان با منافع صدّام تضاد پيدا كرد، والّا آن وقتي كه منافعشان يكي بود، حمايتش هم مي كردند؛ كما اين كه در دوران جنگ حمايت كردند.

علي ايّ حال آمدند، با نيروي نظامي فشار آوردند و صدّام رفت. آيا از اين بابت ملت ايران خوشحال است يا نه؟ البته كه خوشحال است. ملت ايران بيست سال است كه مي گويد آ«مرگ بر منافقين و صدّامآ». حالا مرگ سراغ صدّام آمد. خوشحالي مردم ما در اين قضيه مثل خوشحالي مردم عراق است. موضع ما درست موضع ملت عراق است. مردم عراق از رفتن صدّام خوشحالند؛

ما هم از رفتن صدّام خوشحاليم. صدّام آدمي ديكتاتور، بد، ظالم، ناپايبند به عهد و پيمان و بسيار شرور بود. او بر يك ملت حكومت مستبّدانه مي كرد. او، هم براي ملت عراق و هم براي ما به عنوان يك همسايه موجود بسيار بدي بود. بنابراين اين كه اشغالگران بگويند خوشحالي مردم عراق به خاطر آمدن ماست، از آن حرفهايي است كه واقعاً خيلي جاي استهزاء دارد. خوشحالي مردم عراق به خاطر رفتن صدّام است. چند روز قبل از اين، يكي از تلويزيونهاي اروپايي منظره اي را از بغداد نشان داد؛ از يك جوان چيزي پرسيدند، آن جوان مشت خود را گره كرد و گفت آ«الموت لصدّام والموت لبوشآ». در آن واحد مرگ بر هر دو گفت. البته همين يك بار بود و سانسور خبري اجازه نداد كه اين قضيه تكرار شود، والّا اگر از هزار نفر از مردم عراق بپرسند، نهصد نفرشان همين طور جواب مي دهند. خوشحالي از رفتن صدّام ربطي به آمدن اشغالگر ندارد كه اين را به حساب آن بگذارند. حالا اگر چند نفر در بغداد مثلاً دستي تكان دادند، ابداً به اين معنا نيست كه مردم از آنها استقبال كردند. بنده اطّلاع روشن از جوانب مختلف دارم كه مردم نه در بصره كه انگليسيها آمدند و نه در شهرهاي ديگر كه آمريكاييها وارد شدند، مطلقاً روي خوشي به اشغالگران نشان ندادند. اگر خوشحالي هم از رفتن صدّام داشتند، اين خوشحالي زير اين بمبارانها كمرنگ شد. در اين چند هفته اينها پدر مردم را درآوردند.

بنابراين در اين جنگي كه بين صدّام و اشغالگران و متجاوزان وجود داشت، مردم عراق بي

طرف بودند. دولت ايران هم اعلام كرد كه بي طرف است. معناي بي طرف اين است. هر دو جبهه، هم جبهه صدّام و هم جبهه مهاجمان، ظالمند. ملت عراق هم در اين جنگ طرف هيچ كدام را نداشت. ملت و دولت ايران هم در اين جنگ طرف هيچ كدام را نداشت؛ يعني ما به هيچ كدام كمترين كمكي نكرديم. بي طرفي يعني اين. ما نه به صدّام كمك كرديم كه بتواند خودش را حفُكند و نه به اشغالگران كمك كرديم كه بتوانند زودتر پيروز شوند. كاملاً از همه امكاناتمان استفاده كرديم براي اين كه كمكي صورت نگيرد. البته اين را خود آن كساني كه با ماهواره به همه جا سركشي و جاسوسي مي كنند، مي دانند؛ احتياج نيست كه ما هم به آنها بگوييم. اما ملت ايران بدانند كه در اين مدّت دولت و مسؤولان كشور همه سعي خود را كردند و موفّق هم شدند كه نگذارند كسي به هيچ يك از اين دو طرف كمك كند، و كمك هم نشد. البته اگر پيشروي مهاجمان هم سريع بود، به خاطر همين بي طرفي ملت عراق بود. اگر ملت عراق در اين جنگ طرف صدّام را مي گرفت، خود مهاجمان هم مي دانند كه نمي توانستند اين طور پيشروي كنند. وقتي دل ملت يك كشوري با مديران آن كشور صاف نباشد، قضيه همين است. ملت عراق از مديران كشور خود كتك خورده بود، اهانت، تحقير، غصب، سنگدلي و ضربت ديده بود، لذا از آنها هيچ حمايتي نكرد. لذا دشمن آن كشور، يعني مهاجمان، توانستند سريع پيشروي كنند. البته در اين قضيه هم حرفها و بحثها هست.

عرض كرديم كه ملت ما در اين قضيه خوشحال است. دولت و مسؤولان ما هم خوشحالند. البته هم ملت، هم دولت و هم مسؤولان ما به اين قضيه قدري شك دارند؛ از اين كه چرا بغداد مثل بصره مقاومت نكرد. يعني هفته اوّل جنگ كه گذشت، وضع جنگ طور ديگري شد. در هفته اوّل، جنگ جدّي بود و مي گفتند جنگ جدّي بعد از اين است. اما بعد از آن، مهاجمان چند روزي متوقّف شدند، بعد كه راه افتادند، دفاع درستي نشد. در واقع، بغداد در ظرف دو سه روز تسليم شد، يعني سقوط كرد و كسي دفاع درستي از بغداد نكرد. در حالي كه در خود بغداد - آن طور كه به ما اطّلاع دادند - حدود صد و بيست هزار نيروي مسلّح بود. حالا حلقه هاي دفاعي كه به فاصله تقريباً صد كيلومتر دور بغداد چيده بودند و لشكرهاي گارد صدّام حفاظت مي كردند، خيلي بيشتر بود. حتّي خود بغداد هم كه حدود صد و بيست هزار نيروي مسلّح داشت، نتوانست دو سه روز در مقابل تهاجم مقاومت كند؛ يا نتوانست و يا دستور دادند كه مقاومت نكند؛ حالا معلوم نيست. آينده اين ابهامها را روشن خواهد كرد. الان نمي توانيم قضاوت كنيم. مهم هم نيست كه قضاوت ما چه باشد. بايد صبر كنيم و ببينيم آينده چه قضاوتي نسبت به اين قضيه خواهد كرد.

من مايلم اين جا يادي از آ«محمّد جهان آراآ» شهيد عزيز خرمشهر و شهدايي كه در خرمشهر مظلوم آن طور مقاومت كردند بكنم. آن روزها بنده در اهواز از نزديك شاهد قضايا بودم. خرمشهر در واقع هيچ نيروي مسلّحي

نداشت؛ نه كه صدوبيست هزار نداشت بلكه ده هزار، پنج هزار هم نداشت. چند تانك تعميري از كار افتاده را مرحوم شهيد آ«اقارب پرستآ» - كه افسر ارتشي بسيار متعهّدي بود - از خسروآباد به خرمشهر آورده بود، تعمير كرد. (البته اين مال بعد است. در قسمت اصلي خرمشهر كه نيرويي نبود). محمّد جهان آرا و ديگر جوانان ما در مقابل نيروهاي مهاجم عراقي - يك لشكر مجهّز زرهي عراقي با يك تيپ نيروي مخصوص و با نود قبضه توپ كه شب و روز روي خرمشهر مي باريد - سي و پنج روز مقاومت كردند. همان طور كه روي بغداد موشك مي زدند، خمپاره ها و توپهاي سنگين در خرمشهر روي خانه هاي مردم مرتّب مي باريدند. با اين حال جوانان ما سي و پنج روز مقاومت كردند؛ اما بغداد سه روزه تسليم شد! ملت ايران! به اين جوانان و رزمندگانتان افتخار كنيد. بعد هم كه مي خواستند خرمشهر را تحويل بگيرند، دوباره سپاه و ارتش و بسيج با نيرويي به مراتب كمتر از نيروي عراقي رفتند خرمشهر را محاصره كردند و حدود پانزده هزار اسير در يكي دو روز از عراقيها گرفتند. جنگ تحميلي هشت ساله ما، داستان عبرت آموز عجيبي است. من نمي دانم چرا بعضيها در ارائه مسائل افتخارآميز دوران جنگ تحميلي كوتاهي مي كنند.

بنابراين در اين قضيه اوّل كه قضيه سقوط صدّام به وسيله نيروهاي متجاوز آمريكايي و انگليسي است، موضع و جمعبندي ما اين است: ما به هيچ كدام از دو ظالم كمك نكرديم. از سقوط صدّام هم خيلي خوشحاليم و ملت ما هم خوشحال است. بي طرف بوديم،

همچنان كه ملت عراق بي طرف بود و خوشحاليم، همچنان كه ملت عراق خوشحال است.

قضيه دوم، فجايعي است كه در اين مدت در عراق نسبت به مردم واقع شده است. اين فجايع چيزهايي نيست كه گم شود. ببينيد! از جنگ ويتنام بيست و هفت سال گذشته و خيلي چيزها هم فراموش شده است؛ اما فجايعي كه آمريكاييها در آن جنگ نسبت به مردم انجام دادند، فراموش نمي شود. درباره آن چقدر فيلمها مي سازند و چقدر ماجراها ذكر مي كنند! تهاجم به مردم در ياد مردم دنيا و وجدان عمومي دنيا هميشه زنده مي ماند. بالاترين حقوق مردم، حقّ حيات و زندگي كردن است. اين آقايان به عنوان مدافعان حقوق بشر آمدند و با اين بمبارانها حقّ حيات را از مردم اين شهرها گرفتند. بيش از هزار موشك كروز، هزاران بمب بسيار سنگين و آتشهاي بي شمار توپخانه از طرق مختلف، مرتّب روي بصره، ناصريه، ديوانيه، حلّه، بغداد و شهرهاي ديگر ريخته شد. اين مردم در اين شهرها زندگي مي كنند. مامي دانيم معناي بمباران شدن چيست. ما خودمان بمباران شده ايم. ما خودمان در اين تهران، در دزفول و در شهرهاي ديگر موشكباران شده ايم. مگر شوخي است كه به يك شهر در طول يك ساعت دهها يا صدها موشك بزنند؟! مي گويند ما مي خواستيم اهداف نظامي را از بين ببريم. مگر چقدر هدف نظامي در عراق وجود دارد كه بايستي با بيش از هزار موشك كروز و بيش از هزاران بمب آنها را نابود كرد؟! اينها مردم را نابود كرد؛ محيط رعب و وحشت براي مردم به وجود آورد، بچه هاي

مردم ترسيدند، بچه هاي مردم كشته شدند و بچه هاي مردم بي غذا ماندند. كساني معناي اين حرف را مي فهمند كه بچه كوچك شيري در خانه داشته باشند و شير نداشته باشند؛ مادر غذا نداشته باشد، آب سالم كه به اين بچه بدهند، نداشته باشند. اينها معناي اين حرف را مي فهمند. چقدر بچه كوچك دل پدر و مادرها را با گريه هاي خود خون كردند! چقدر جوان در اين بيمارستانها خوابيدند كه زخمشان بسته نشد! چقدر از عزيزان از خانواده ها گرفته شدند! اينها مگر كم است؟! بعد، اهانت به مردم و به خانه هاي آنها وارد شدن! اين منظره ها دل انسان را آتش مي زند. به صرف يك تهمت يا يك گمان باطل، وارد خانه يكي بشوند، جلو زن و بچه اش سر مرد را بپوشانند، چشمها و دستهايش را ببندند و به او اهانت روا دارند و او را تهديد كنند. اينها مگر چيز كمي است؟! سربازان بيگانه دستهاي مردان عرب را از پشت بستند، سرهايشان را با كوفيه هايشان بستند، روي زمين دمر دراز كردند، به رو خواباندند و با تفنگ بالاي سرشان ايستادند. اينها مگر كم مصيبتي است؟! اينها مگر جبران شدني است؟! اين هم يك ماجراي بسيار مهمّ است. سرباز آمريكايي زنان محجّبه عرب را بازرسي كند؛ جوان آمريكايي كه معلوم نيست كيست و از كجا آمده، بيايد زن عرب را كه با مقنعه و پوشيه و عبا سر تا پا پوشيده شده، بازرسي كند كه مبادا بمب داشته باشد! اينها حقوق بشر است، احترام به انسانهاست و احترام به آزادي انسان است كه اين دروغگوها ادّعا

مي كنند؟! با عذرخواهي هم نمي شود اينها را تمام كرد. زدند، گفتند: ببخشيد؛ اشتباه كرديم! در افغانستان هم همين طور است. از اوّل جنگ افغانستان بارها اتّفاق افتاده است. همين چند روز قبل يك بار اتّفاق افتاد. مي زنند و با بمب جمعيتي را تارومار مي كنند و بعد مي گويند: ببخشيد؛ اشتباه كرديم! با آ«ببخشيد، اشتباه كرديمآ» جنايتها پاك مي شود؟ اين قضيه دوم است و ما اين قضيه دوم را به شدّت محكوم مي كنيم؛ با ملت عراق همدردي مي كنيم؛ متجاوز را محكوم مي كنيم و اگر مدّعي حقوق بشر باشد، او را دروغگو مي دانيم.

اما قضيه سوم، يعني تجاوز نظامي به يك كشور به بهانه وجود سلاح كشتار جمعي. اين جزو زشت ترين و بدترين كارهاست و وجدان جهاني اين كار را محكوم كرد و نامشروع دانست. بنده زمان جنگ ويتنام به يادم هست كه گاهي در بعضي جاهاي دنيا عليه آمريكا تظاهراتي انجام مي گرفت، اما اين اجماع جهاني كه امروز در اين قضيه ديديم، در قضيه جنگ ويتنام نديدم. اين اجماع جهاني در جنگ ويتنام وجود نداشت. آن روز گفته مي شد كه اين اجتماعات و تظاهرات را شوروي سازماندهي مي كند. امروز چه كسي سازماندهي مي كند؟ در هند، در پاكستان، در اندونزي، در مالزي، در آفريقا، در اروپا و در خود آمريكا مردم جمع مي شوند و اجتماعات عظيم چند هزار نفري، چند ده هزار نفري و چند صد هزار نفري تشكيل مي دهند، شعارهايشان هم يكي است. اينها را چه كسي سازماندهي مي كند؟ براي سازماندهي اينها مركزي وجود ندارد، بلكه اين وجدان جهاني و

وجدان بشري است كه اين كار را محكوم مي كند. اين كار محكوم است. اين بدعتگذاري بسيار زشتي است. اين برگشتن به عهد جنگهاي تجاوزكارانه و جهان گشاييهاي دوران قديم است. عليه كشوري يك بهانه بگيرند، بعد هرچه آن بازرسان سازمان ملل بگويند كه نه آقا نيست، بگويند شما نمي دانيد، ما مي دانيم كه هست! بعد بيايند حمله كنند. اين كار بسيار غلطي است. ما اين را محكوم كرديم و باز هم محكوم مي كنيم. البته به نظر ما، سازمان ملل در اين قضيه كوتاهي كرد. چرا شوراي امنيت، حمله آمريكا و انگليس را محكوم نكرد؟ چرا عليه آنها قطعنامه صادر نكردند؟ گيرم آنها قطعنامه را وتو مي كردند، بكنند. نفس صدور قطعنامه در شوراي امنيت مي توانست حركتي عليه آنها باشد. چرا نكردند؟ چرا مجمع عمومي سازمان ملل را تشكيل ندادند تا در مجمع عمومي اين عمل محكوم شود. دبير كل سازمان ملل در اين زمينه بايد اقدامات بيشتري مي كرد. از سازمان ملل توقّعاتي وجود دارد. البته سالهاست كه ما ديگر اين توقّعات را نداريم و عملكردها و نفوذها را مي بينيم. لكن به هرحال در دنيا اين توقّعات وجود دارد. خيلي ضعيف عمل شد.

آمريكا با اين تجاوز خود ثابت كرد كه ياغي است. كلمه آ«ياغيآ» را رئيس جمهور سابق آمريكا به بعضي از كشورهاي دنيا نسبت مي داد. ياغي يعني همين كاري كه اينها مي كردند؛ ياغي عليه بشريت و عليه ثبات كشورها. ثابت كردند كه محور شرارت به معناي حقيقي كلمه هستند. ثابت كردند كه حقيقتاً شيطان بزرگند؛ همان اسمي كه امام بزرگوار روي اينها گذاشته بود. انگليسيها هم

اشتباه بزرگي كردند. انگليسيها دنبال آمريكا راه افتادند كه نصيبي از غنايم هم گير آنها بيايد و اشتباه كردند. انگليسيها در اين منطقه، در ايران، در عراق و در هند و غيره چهره خيلي منفور و زشتي داشتند، از بس كه در اين جاها بدي و ظلم كردند. حدود سي چهل سال بود كه يك چهره شرورتر از آنها در دنيا پيدا شده بود و كم كم چهره زشت انگليسيها از يادها مي رفت. اين آقاي بلر چهره زشت انگليسيها را مجدّداً در خاطره ها بازسازي و زنده كرد. اشتباه بزرگي بود. پس در اين قضيه سوم هم كه تجاوز نظامي بود، ما همصدا با مردم دنيا اين عمل را محكوم كرديم، باز هم محكوم مي كنيم و آن را در روابط بين المللي يك بدعت و تجاوز به كشور اسلامي و تجاوز به اسلام و مسلمين و به حريم امّت اسلامي مي دانيم.

قضيه چهارم، سلطه بعدي آمريكا بر عراق است. مي خواهند علاوه بر اين كه تجاوز كردند و اين فجايع و جنايات از آنها سرزده است، اداره عراق را آن هم به وسيله يك حاكم بيگانه - آمريكايي و نظامي كه يا صهيونيست است و يا كاملاً مرتبط به محافل صهيونيستي است - برعهده گيرند و او را در رأس يك كشور اسلامي و عربي غيور بگذارند. آنها به خيال خود بين خودشان يك تقسيم بندي كرده اند كه البته نشانه هاي اختلاف بين آمريكا و انگليس پيداست. بصره كه بوي نفتش كمي غليظتر و به مناطق نفتي نزديكتر است و انگليسيها هم كه خيلي از بوي نفت خوششان مي آيد، به انگليسيها،

و بغداد هم كه مركز قدرت است و آمريكاييها نيز از قدرت نمايي خوششان مي آيد، به آمريكاييها رسيده است. البته آنها با هم اختلافات زيادي دارند، كه بيشتر هم مي شود و براي مردم هم روشن خواهد شد؛ اما گويا فعلاً اين گونه با هم توافق كرده اند. اين، برگشت به عهد اوّل استعمار و ارتجاع محض است. اوايل، استعمار همين گونه بود؛ دولتهاي استعمارگر اروپايي كشورهايي را در آسيا و آفريقا به زور مي گرفتند، بعد يك حاكم نظامي را از طرف خودشان در آن جا مي گذاشتند تا تمام كنترل منطقه در دست او باشد. در هند، استراليا، كانادا، آفريقا و كشورهاي متعدّد همين كار را كردند. بعد از گذشت مدّتي ديدند حاكم بيگانه نظامي را بر ملتي گماشتن خطا و غلط است، فرمول را عوض كردند، حكّامي از خود آن كشورها مي يافتند و نصبشان مي كردند كه صددرصد مطيع اينها باشند، كمكشان هم مي كردند، امكانات هم مي دادند، او هم كشور را براي چپاول استعمارگران راحت و آزاد مي گذاشت و دروازه ها را باز مي كرد تا استعمارگران هر كار مي خواهند، بكنند. يك دوره هم اين گونه گذشت، كه ديدند اين هم درست نيست و اشتباه كرده اند؛ براي اين كه ملتها عليه اين حكّام كه هرچند وطني و خودي به حساب مي آيند، اما چون وابسته به آنها هستند و مستبد و ظالمند، قيام مي كنند. بعد از اين روش، از يك دوراني شروع كردند روش را عوض كردن؛ اين شيوه، يك شيوه علي الظّاهر دمكراتيك و با تسلّط و سلطه فرهنگي بود كه حاكمي را

كه طرفدار آنهاست، به اصطلاح خودشان انتخاب كنند. در ايران زمان طاغوت هم همين قضايا پيش آمد؛ اوّل انگليسيها آ«رضا پهلويآ» را نصب كردند وسپس آ«محمّدرضاآ» را، بعد ديدند مشكلات به وجود مي آيد، آمدند او را وادار كردند تا آ«علي امينيآ» را به عنوان نخست وزير منصوب كند، تا به اصطلاح اصلاحات كند. اين ديد كه زمام كار از دست خودش درمي رود، گفت خودم اصلاحات مي كنم كه آن اصلاحات، مواد شش گانه فضاحت آميزي بود كه در دوران طاغوت انجام گرفت. اين تجربه هاي عمل شده استعمار در دورانها و در مكانهاي مختلف دنياست. اينها امروز به همان دوره اوّل استعمارگري برگشته اند؛ يعني كشوري را با زور اسلحه بگيرند، بعد حاكمي از خودشان در آن جا بگمارند. كار بسيار عجيب، ارتجاعي، زشت، اهانت بار و حاكي از سرمستي و غرور است كه اينها را با مغز به زمين مي كوباند.

نفهميدن موقعيت و نشناختن زمان، كار بعدي آنهاست. اين را تقريباً همه دنيا، حتّي دولتها محكوم كردند و گفتند اين كار نشدني است. ما كه موضعمان كاملاً روشن است و عرض خواهم كرد. اين كار غلطاندرغلط است. آن حاكم نه خارجي بايد باشد، نه نظامي و نه صهيونيست؛ بلكه بايد برگزيده خود مردم عراق و بدون اتّكاء به پشتيباني قدرتهاي متجاوز باشد. مردم عراق چنين كسي را مي خواهند. البته آمريكاييها پيش خودشان همه حسابها را كرده اند. فكر مي كنند كه ما اين شخص را نصب مي كنيم، بعد زمام امور را در دست مي گيريم و كمكهايي هم مي كنيم و سپس فرهنگ مردم را عوض مي كنيم؛ يعني

آموزش و پرورش را قبضه مي كنيم. به خيال خودشان در افغانستان هم همين كار را مي كنند. آمريكاييها در يكي از كشورهاي آسيايي چندين تُن كتاب دبستاني به زبان فارسي و پشتو براي افغانستان چاپ كردند كه دردبستانهاي افغانستان پخش كنند، تا چهره آمريكا در خلال اين درسها براي بچه هاي افغاني چهره زشتي جلوه نكند و فرهنگ و ديد و نگاه تاريخي افغانها به كلّي طور ديگري شكل بگيرد. اين فكر را به خيال خودشان براي عراق هم مي خواهند بكنند. اين كار قطعاً با نتيجه مطلوب آنها شكل نخواهد گرفت. در بين معلّمان و مردم آن قدر عمق جنايات و دشمني آمريكاييها زياد است كه يقيناً به نسل بعد و نسلهاي بعدي منتقل خواهد شد. بنابراين قضيه چهارم با مسائل قبلي يكي نيست؛ يعني اگر اين كار را هم نمي كردند، آن تجاوز به جاي خود محفوُو گناه و خطاي بزرگ بود. اگر آن تجاوز را هم نمي كردند، هر يك از اين كارهاي بعدي، مستقّلاً گناه و خطاي بزرگ و اهانت به ملت عراق است. واقعاً انسان تعجّب مي كند كه اينها چطور حاضرند اين قدر وقاحت به خرج دهند و صريح در تلويزيون بگويند ملت عراق نمي تواند براي خودش حاكم معيّن كند! ملتي با اين سابقه، با اين تاريخ، با اين رجال و با اين مردان علمي و سياسي. چطور انساني حاضر است اين قدر بيشرمانه حرف بزند و يك ملت را متّهم كند به نتوانستن. ما اين را ناديده گرفتن حقوق ملت عراق مي دانيم و آن را محكوم مي كنيم و به هيچ وجه ديكتاتوري جديدي را

براي عراق نمي پذيريم. خود ملت عراق هم اين مسأله را قبول نمي كند. ملت عراق از چاله صدّام بيرون نيامد كه به چاه يك ديكتاتور نظامي آمريكايي بيفتد. حتّي اگر يك فرد عراقي را هم به اين شكل بگمارند، يقيناً مردم او را هم قبول نمي كنند. به هر حال، ما اين وضعيتي را كه الآن مطرح مي كنند، تجاوز ديگري به حريم اسلام و مسلمين مي دانيم: آ«و لن يجعل اللّه للكافرين علي المؤمنين سبيلا(2)آ».

پيروزي نظامي آن هم با شك و شبهه هايي كه در آن وجود دارد، دليل پيروزي نهايي نيست. آمريكاييها در اين قضيه خسارتهايي هم ديده اند و شكستهايي نيز متحمّل شده اند. الآن البته شايد ندانند و نتوانند، اما يقيناً در آينده نزديك آثار اين شكستها را خواهند ديد. آنها چهار شكست عمده داشته اند:

شكست اوّل آنها در شعار دمكراسي و آزادي غربي است. همين ليبرال دمكراسي اي كه اين گونه در دنيا ترويج مي كنند، با اين كار شكست خورد. آنها نشان دادند كه ليبرال دمكراسي نمي تواند يك ملت را به آن جايي برساند كه به معناي حقيقي كلمه به آزادي انسان معتقد باشند. آن تفكّر وقتي منافع مادّي اش اقتضا كند، حاضر است آزادي و جان و حقّ انتخاب انسانها را راحت لگد مال كند. اگر آمريكاييها راست مي گويند و طرفدار دمكراسي هستند، بايد همين الان عراق را ترك كنند و بيرون بروند. شما مي خواستيد صدّام را از قدرت به زير بكشيد؛ به زير آمد. الان در عراق چه كار داريد؟! اگر راست مي گويند و دمكراسي و حقوق ملتها را قبول دارند،

بايد بيدرنگ نظاميها را از عراق خارج كنند و هيچ دخالتي هم در امور عراق نكنند؛ اما معلوم است كه چنين چيزي اتّفاق نمي افتد.

آمريكاييها از لحاُايدئولوژي هم شكست خوردند و شعارهايشان دروغ از آب درآمد؛ اين را مردم دنيا هم فهميدند و در شعارهايي كه دادند، معلوم شد كه مردم دروغگويي آمريكاييها را فهميده اند. ده پانزده شعار از شعارهاي مردم دنيا را كه در راهپيماييهاي گوناگون، مردم يا به زبان گفته اند و يا روي تابلوها و پلاكاردها نوشته اند، براي بنده جمع كردند كه همه اش نشان دهنده اين است كه مردم دنيا درست آن حقيقت قضيه را درك كرده اند. تعدادي از شعارها اينهاست: آ«اين جنگ، جنگ نفت است، نه آزادي و حقوق بشرآ»؛ آ«اين جنگ براي نجات اقتصاد ورشكسته آمريكاستآ»؛ آ«اين جنگ يك اشغال متجاوزانه هيتلري استآ»؛ آ«محور شرارت، آمريكا، انگليس و اسرائيلندآ». مردم دنيااينها را شعار مي دادند، نه مردم تهران. اينها شعارهايي است كه ملت ايران آنها را با روشن بيني خودش از مدّتها پيش لمس كرده بود؛ امروز مردم دنيا اينها را فهميده اند و افكار عمومي دنيا همينها را تكرار مي كنند.

شكست دوم آنها شكست سياسي است. امروز آمريكا در دنيا از لحاُسياسي منزوي است. اين فرمول و راه حلّ آمريكايي را كه انتصاب يك سرلشكر باز نشسته است، تقريباً هيچ دولتي در دنيا - مگر همان دو سه نفر از خودشان - قبول نكرد. دولتهاي عربي، اسلامي و اروپايي آن را رد كردند.

سومين شكست آمريكاييها، شكست ابهّت نظامي آنهاست، چون وانمود كرده بودند كه مي توانند ظرف سه يا چهار روز بر نيروهاي عراقي

مسلّط شوند. بالاخره معلوم شد كه نه با سه روز و چهار روز بلكه با بيشتر از آن هم قدرت تسلّط پيدا نمي كنند و اگر نيروهاي عراقي مي جنگيدند، حالا حالاها اين قضايا ادامه پيدا مي كرد و معلوم هم نبود كه سرانجام، بر اثر كثرت تلفات، حتّي پيروزي نظامي به دست آورند. عراقيها در آن هنگامي كه بايد بجنگند، نجنگيدند.اين، جاي سؤال و ابهام است! همان طور كه گفتم، ما قضاوتي نداريم؛ اما اين از سؤالهايي است كه جواب آن در آينده معلوم خواهد شد.

شكست چهارم، شكست اعتبار رسانه اي آنهاست. در دنيا اعتبار خبررساني و رسانه اي آنها به كلّي درهم شكست. همه دنيا فهميدند كه آمريكاييها آشكارا سانسور مي كنند و خبرنگاران را مي زنند. بعد گفتند اشتباه كرده ايم؛ اما هيچ كس از آنها اين اشتباه را قبول نكرد.

ديگر اين كه از تلفات خودشان خبرهاي دروغ مي دهند. در طول اين مدّت گفتند ما هشتاد، نود يا صد نفر مثلاً كشته داشته ايم. اين را همه مي دانند كه دروغ است. ما نمي دانيم آمار تلفات آنها چقدر است. بايد آمار تلفات آمريكاييها را از مأموران سردخانه هاي كويت پرسيد؛ مردم آمريكا هم بعدها خواهند فهميد. در جنگ ويتنام هم بعدها گفتند پنجاه هزار كشته داشته اند؛ اما در هنگام جنگ همين عددهاي كوچك ده، بيست، صد و دويست كشته را بيان مي كردند.

يك جمله هم در آخر بياناتم عرض كنم: اوّلاً برداشت من اين است كه در اين حادثه اي كه اتّفاق افتاد، صهيونيستها بيشترين نقش را هم در تشويق دولت آمريكا به اين كار و هم در

زمينه سازي مقدّمات آن داشته اند و هم بيشترين نفع را از اين نقشه جديد خاورميانه كه جورج بوش بر زبان مي آورد و تكرار مي كند و خود آنها نيز مقدّماتش را فراهم كرده اند، مي برند. نقشه جديد، پهن شدن صهيونيستها در منطقه خاور ميانه؛ در كشورهاي عربي و غيرعربي اطراف خود از لحاُسياسي، اقتصادي و اگر مجال پيدا كند، از لحاُجغرافيايي است؛ اما عجالتاً بيشترين سوءاستفاده را همين صهيونيستها و آ«شارونآ» خبيث از اين حادثه كردند. اين روزها كه همه توجّهات جهاني به عراق است، هر روز فلسطينيها كشته مي شوند و زير فشار قرار مي گيرند و فاجعه آفرينيهاي گريه آوري در آن جا اتّفاق مي افتد.

من به فعّالان سياسي عراق هم مطلبي عرض كنم: عراق فعّالان سياسي زيادي داشته است. امروز فعّالان سياسي عراق در معرض يك آزمايش بسيار بزرگ و تاريخي هستند. بايد مواظب باشند كه خطاي استراتژيك نكنند. از پيروزي نظامي آمريكا بر صدّام نه ذوق زده شوند و نه وحشت زده، زيرا به آنها ضرر خواهد زد. فعّالان سياسي در عراق مواظب دو چيز باشند:

يكي، مسأله هرج ومرج، انتقام گيريهاي غيرمنطقي و رقابتهاي مُضر. خيلي بايد مراقب باشند؛ زيرا هرج و مرج به زيان مردم و آينده عراق است و بهانه به دست اشغالگران خواهد داد كه حضورشان را در آن جا پايدار كنند. بنابراين بايد جلو رقابتهاي بيخود و انتقام گيريهاي غلط را بگيرند. براي اين كار بنشينند فكر كنند، طرّاحي كنند و نگذارند؛ اين كار شدني است.

دوم، همكاري و كمك نكردن به حاكميت بيگانه. مراقب باشند كه مبادا اين خطا از آنها سر بزند؛

چرا كه در تاريخ عراق خواهد ماند. اگر كسي امروز به نيروهاي بيگانه كمك كند تا بتوانند حاكميتشان را در عراق تثبيت كنند، اين در تاريخ عراق به عنوان لكّه ننگي براي هر شخصي يا هر گروهي كه اين كار را بكند، باقي خواهد ماند. مردم عراق طالب استقلال، آزادي و حكومتي كه برخاسته از آرمانهاي ديني و ملي آنها باشد، هستند؛ اين خواست مردم عراق است. اين كساني كه در طول سالهاي طولاني به نام مردم عراق حرف مي زدند، بايد به مردم عراق و به اين آرمانها وفادار باشند و آن را عملاً نشان دهند. مخفي كاري كردن و زد و بند كردن با قدرتهاي خارجي، مردم را از آنهاروگردان مي كند. تنها رضاي خدا و رضاي مردم را در نظر بگيرند و بدانند كه پيروزي نظامي بر رژيم صدّام به معناي پيروزي سياسي و فرهنگي بر ملت عراق نيست. بر رژيم صدّام پيروزي نظامي پيدا كردند، اما اين به معناي پيروز شدن آنها بر ملت عراق از لحاُسياسي و فرهنگي نيست ونخواهد بود.

خداي متعال را به اوليائش و به خون مظلومان سوگند مي دهيم كه ملت عراق و ملت فلسطين و همه ملتهاي مظلوم را در مواجهه با عوامل ظلم ياري كند؛ آنها را شاهد پيروزي در سايه استقامت و دينداري قرار دهد و از خداي متعال مي خواهيم بركات خود و تفضّل خود را بر ملت عزيز و بزرگ ما نازل فرمايد.

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي

سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الطّاهرين. سيّما علي اميرالمؤمنين والصّديقة الطّاهرة سيّدة نساء العالمين والحسن والحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و علي بن الحسين زين العابدين و محمّدبن علي باقر علم النبيّين و جعفربن محمّد الصادق و موسي بن جعفر الكاظم و علي بن موسي الرضا و محمّدبن علي الجواد و علي بن محمّد الهادي والحسن بن علي الزكيّ العسكري و الحجّة القائم المهدي (صلواةاللّه عليهم اجمعين) والسّلام علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين.

نمازگزاران عزيز! آنچه به شما در خطبه دوم عرض مي كنم، اين است كه تقواي الهي را در همه شؤون رفتار و اعمال و گفتار خود در نظر بگيريد. اين را هم بدانيد كه مسؤولان كشور در همه زمينه ها و در همين زمينه اي كه بحث آن در خطبه اوّل گذشت، همه همّتشان اين است كه خطّ اهداف اسلامي را كه منطبق با مصالح مردم و منافع كشور است، با دقّت تشخيص دهند و دنبال كنند. ازخداي متعال مي خواهيم كه آنها را در اين كار موفّق كند و بتوانند در همه زمينه ها و صحنه ها آنچه را كه وظيفه آنها و مطابق مصالح كشور و منافع ملت است، ان شاءاللّه پيگيري و دنبال كنند.

من بخشي از آن مطالبي را كه عرض كردم، اكنون خطاب به برادران مسلمان عرب عرض مي كنم:

السّلام علي الاخوة المسلمين و الاخوات المسلمات في شتي انحاء العالم و خصوصاً الشعب العراقي المظلوم المضطهد.

ط¥نّ الحوادث الّتي يمُرُّ بها العراقُ هذه الايّام، مهمةٌجداً و معقّدةٌو مصيريةظ

فرغم أنّ سقوط نظام صدامظچ الّذي شكّل نموذجاً للظُلم و القسوة و

العُنف و زجّ بالشّعب العراقي لسنين طويلةظچ في سجن استبداده و قمعه الدّموي، يُشكّلُ يوماً للفرحة التاريخية، الّا أنّ المصائب الفادحة الّتي جرّها الهجومُ الامريكيُ البريطانيُ علي الشعب، و ما يخطّطُه المهاجمون لمستقبل هذا الشعب، يتركُ طعمهُ المرّ في ذائقة هذا الشعب الغيور الشريف، و يحزنُ كل المسلمين و الاحرار في العالم.

انّ المذابح الّتي طالت الشعب الاعزل، حتّي ضاقت عليهم الارض بما رحبت. و أنّات الثّكالي و المصابين و بكاء الاطفال الجائعين و المجروحين المتروكين دون علاجظچ، و تهديم مساكن الناس، و اعتقال وأسرالعابرين بحُججظچ واهيةظچ،والاعتداء علي حرمة العوائل، و فرض جوّ الرعب و الوحشة الشاملة، و توجيه الاهانات و الاذلال للرجال الغياري امام أعين ابنائهم و نسائهم، و القضاء علي البني التحتية الحيوية للبلاد، و القاء الالاف من القنابل و الصواريخ و حمم المدافع علي المدن، و الّتي يُعتبرُ كلٌمنها - لوحده - جريمة حرب ط¥نّ كلّ ذلك منح المهاجمين قصب السبق علي جرائم صدامظچ التي قام بها لسنين متماديةظچ.

و لن يشعُر أيُ شعبظچ بامضّ و امرّ من أن يري الجنود الاجانب مغترّين بفتحهم يطأوُن بيته و أرضه بكلّ حرّيةظچ و يتحكّمون في مصيره.

لقد ادّعي الامريكانُ و الانگليزُ أنّهم قاموا بهجومهم هذا لط¥زاحة صدامظچ و جلب الديمو قراطية و الحرّية للعراق، و تجاهلوا - عمداً - كونهم هم الّذين جهّزوا صداماً القاسي الظالم و دعموه بكلّ ما يُمهّد له القيام بتلك الاعمال الاجرامية القاسية، و أنّهم هم الّذين أرخوا له العنان ليقوم بمذبحة عام واحدظچ و تسعين الرّهيبة و لم يزجروه حتّي برمشة عين. و هم الّذين ساعدوه ليستخدم السلاح الكيمياوي ضد الايرانيين، بل و ضد شعب العراق في حلبچه و غضُّوا الطّرف عنه

و همُ الّذين قدّموا له في حرب السنوات الثمان الّتي فرضها علي الجمهورية الاسلامية كلّ ما يدعمُهُ من سلاح و اعلام و تغاضوا عن كل المصائب التي كان يصبّها علي الشعب العراقي ليلاً و نهاراً انّ دعاء آمريكا و انگلترا باهداء الحريّة للشعب العراقي يُعدُّ من اكبر المهاذل. ط¥نّهم في الواقع يعملون للسيطرة علي العراق و للسيطرة علي النفت و للسيطرة علي الشرق الاوسط، و لقمع الانتفاضة الفلسطينية، و لوأد الصحوة الاسلامية. و ط¥نّ تعيين حاكمظچ عسكريظچ اجنبيظچ علي العراق يشكّلُ اهانةً للحرّية و السّيادة الشعبية في العراق.

ط¥نّهم يخطّطون لمحو الهويّة الاسلامية و الوطنية للعراق و تحويله الي مركز للتسلط الامريكي علي كل الشرق الاوسط و منابعه و ذخائرظ' البشريّة البرية و المادّية ط¥نّهم لايعتبرون الشعب العراقيّ قادراً علي تقرير مصيره و مالكاً لحقوقه الطبيعيه المسلّمة في ارضه. ط¥نّ افضل العناصر العراقية - في رأيهم - هي تلك الّتي تُقدّم خدمةً اكبر للمعتدين الاجانب و تُديرُ ظهرها لشعبها و وطنها.

انّ الوجدان العام للشعب العراقي و لكلّ الاحرار، و للتاريخ، يحكمُ علي أيّ خدمة لط¥مريكا كي تحقق اهدافها الاستعمارية اللئيمة، بأنها خيانةٌللعراق و شعبه و تاريخه.

انّ الحلم الّذي يحلُمُ به الامريكانُ و الانگليزُ سوف لن يتحقق، ذلك أنّه و في كل مكان تقفُ المقاومةُ بلُغتها و أُسلوبها بوجه الاعتداء و لُغته و سلوكه، و لن يكون الشعبُ العراقيُ المعروف بغيرته و حميّته مستثني من هذه القاعدة.

لقد قام الشعبُ الفلسطيني المظلومُ عبر مقاومته الباسلة بسلب العدو الصهيوني السّفاك رغم شدّة بطشه قدرته علي كسر شوكة المقاومة و استطاع الشعبُ الايرانيُ المؤمنُ الثائر عبر وحدته و استقامته أنظ' يُفشل الحرب العدوانية الّتي فرضها نظامُ صدام بمعونة آمريكا و

انگلترا - نفسيهما - و دعم الاتحاد السوفيتي السابق و معسكره الشرقي علي مستوي السلاح و الاعلام و السياسة و يحافُعلي حدود بلاده و يطرد العدوّ الي خارجها.

لقد عانت المدنُ الايرانيةُ و لسنواتظچ علي يد صدام الظالم هذا من قصف الصواريخ و القنابل، و ضُرب شبابُها المضحّي الحُر بالقنابل الكيمياوية، الّا أنّ مقاومة الشعب تُبطل كلّ اساطير الديكتاتورية و الاستعمار و القمع و الاعتداء.

انّ المهاجمين استطاعوا أن يقهروا النظام البعثي و هو ما كنّا نتوقّعُهُ لنظامظچ لايحميه شعبُه بل يعتمدُ علي أجهزةظچ و عناصر قمعيةظچ، الّا أنّ هولاء المهاجمين لن يستطيعوا ان يقهروا الشعب العراقي و ط¥ذا ارادوا أن يتحاشوا مواجهة الشعب العراقي فانّ عليهم أن يُخلوا العراق من جنودهم فوراً و يمتنعوا تماماً عن التدخل في مصير العراق و شعبه.

انّ الحكم في العراق و المصادر و الثروات العراقية هو ملكٌللشعب العراقي و هو قادرٌعلي تعيين حكومته الآتية.

و لو كان الامريكيون صادقين في ادعائهم للديمو قراطية فط¥نّ عليهم ان لا يتدخّلوا في الشّؤون العراقية ليقوم الشعبُ بنفسه عبر الاستفتاء العام بتعيين نظامه المسقبلي و انتخاب مسؤوليه و تعيين الاسلوب المناسب لط¥عادة ط¥عمار ما هدّمه هؤلاء المهاجمون ط¥نّ موقف الحكومة و الشعب الايراني واضحظ

لقد خالفنا نظام صدامظچ القمعي الظالم، و لقد اعترضنا علي اعتداء الاجانب علي العراق. و بالنسبة للحرب بين صدامظچ و آمريكا و انگلترا اعبدنا الطرفين الظامين، و لم نقدّم ايّ لط¥يّ منهما و اعلنّا عدم الانحياز لط¥يّ منهما. و لكنّا لن نقف علي الحياد في مجال الصراع بين المحتلّين و الشعب العراقي.

انّ المحتلّ معتدظچ مدان، وط¥نّ الشعب المقاوم محقٌّو مظلومٌو ط¥نّ دعمنا المعنويّ و السياسيّ لكل شعبظچ مظلومظچ معتدي عليه هو سبيلُنا

الّذي لانحيد عنه.

انّ الشعب العراقي اليوم يحملُ مسؤوليةً ضخمةً. و انّ ايّ تفريطظچ او تمزّقظچ في الموقف يرسم في طيّاته مستقبلاً صحباً لهم.

فالوحدةُ الوطنيةُ، و التواجدُ في الساحة، و المساهمةُ في تشكيل الحكومة المستقّلة المدافعة عن الهويّة الاسلامية، هي من اكبر واجبات الشعب العراقي و خصوصاً العلماء و المثقّفين و النُخب العلمية و السياسية.

واللّه تعالي اسألُ أن يوفّق امّتنا الاسلامية للسير علي درب التزكية و التقوي لتحقيق اهدافها المنشودة ط¥نّه هو السّميع المجيدُ، آ«و قل اعملوا فسيري اللّه عملكم و رسوله و المؤمنونآ» و استغفراللّه لي و لكم.

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

قل هو اللّه احد. اللّه الصّمد. لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً احد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

) بقره: 148 مائده: 48

) نساء: 141

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار معلّمان و كارگران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار معلّمان و كارگران

--------------------------------------------10/02/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

اولاً به همه برادران و خواهران عزيز - معلّمان، كارگران و شاغلان در اين دو بخش مهم - خوشامد عرض مي كنم و قدرداني عميق خودم را از تلاشهايي كه در اين دو عرصه تعيين كننده صورت مي گيرد، ابراز مي دارم.

اين ايام با ياد برجستگان عالم خلقت - نبيّ مكرّم، سبط معظّم و حضرت علي بن موسي الرّضا عليهم الصّلاةوالسّلام - آميخته است. در روزهايي كه با ياد تعليم و تربيت و توليد و كار ارتباط دارد، بايد نام پيغمبر اكرم را به ياد آورد و بر زبان جاري كرد؛ چرا كه آن بزرگوار معلّم بشر و برافرازنده پرچم تعليم و تربيت و تكريم كار و تلاش بود. آن بزرگوار فرياد عدالت و تكريم انسان و برداشتن تبعيضها در

جامعه و اهتمام به معنويت و فضيلت روحي و معنوي را در جهان بلند كرد. امروز هم طنين همان صداها در فضاي تاريخ و دنياي كنوني به گوش مي رسد. اينهاست كه بايد به عنوان مدح پيغمبر و ائمّه، در زبان مدّاحان و گويندگان محترم جاري شود تا ما اين بزرگان تاريخ بشر و برگزيدگان عالم خلقت را بشناسيم.

جلسه امروز شما كه تركيبي از قشر معلّم و كارگر است، هر سال براي من يك مجلس مغتنم به حساب مي آيد. تركيب هم تركيب متناسبي است؛ ممكن است در نگاه اوّل به چشم نيايد، اما اين دو عنصر كاملاً با هم ارتباط دارند. بناي مدنيّت و زندگي انسان بر استفاده از منابع طبيعي و انساني است. اگر منابع طبيعي باشد، اما منابع انساني نباشد و يا رشد نيافته باشد، مثل اين است كه چيزي در دست نيست. به كشورهاي عقب افتاده آسيا و آفريقا در دوران تسلّط استعمار نگاه كنيد! اينها منابع طبيعي داشتند؛ اما فرصت تربيت منابع انساني پيدا نكرده بودند. از آن طرف مرزهايشان، از راههاي دور، آدمهاي زرنگ، حيله گر و بي انصاف سر اينها ريختند و منابع طبيعي شان را غارت كردند و آنها را به كار زندگي خودشان زدند و قدرت خود را روزبه روز افزايش دادند. اگر منابع انساني باشد، اما منابع طبيعي نباشد، باز هم يك جاي كار لنگ است. كشوري كه توليد ندارد، خودش سازنده و پرورنده نيست؛ دسترنج خود را مصرف نمي كند و هميشه متّكي به ديگران، تابع ديگران و در نتيجه مطيع ديگران خواهد بود. اين هم بلاي ديگري است كه مستبّدان و حاميان بين

المللي شان بر سر كشورهاي استبداد زده دوره قبل و امروز در برخي از نقاط عالم آورده اند. چشم به دروازه ها بدوزند تا از آن طرف مرزها براي آنها همه چيز بياورند؛ افتخار هم بكنند كه پول مي دهند و خارجيها براي آنها كار مي كنند و اجناسشان را براي آنها مي فرستند! اين افتخار كردن را من از يكي از متنفّذان رژيم طاغوت شنيدم. منطق را ببينيد؛ چقدر كودكانه و ابلهانه است! همين مي شود كه يك كشور براي نان و گوشت و اوّليات زندگي و لباس و مصارف زندگي بايد به توليدكننده خارجي چشم بدوزد؛ چون خود در صدد تربيت نيروي انساني ماهر برنيامده است؛ به تن خود زحمت نداده است و كارگر و معلّم را قدر ندانسته است.

بنابراين منابع طبيعي و منابع انساني دو سرمايه اصلي انسان هستند. كارگر منابع طبيعي را مورد بهره وري قرار مي دهد و قابل استفاده مي كند؛ معلّم هم منابع انساني را استخراج مي كند، رشد مي دهد و مورد بهره برداري جامعه قرار مي دهد. اين دو، ركن اساسي جامعه اند. مهم هم اين است كه هم دو قشر معلّم و كارگر، هم بخصوص مسؤولان دولتي و هم آحاد مردم اين ارزش والا را بشناسند و به آن به چشم تكريم نگاه كنند و بفهمند كارگر و توليد كننده يعني چه؛ بفهمند كسي كه آهن پاره را تبديل به يك كالاي زيبا و مورد استفاده مي كند، چه ارزشي دارد. معلّم را بشناسند و بدانند كسي كه كودك ساده هيچ ندان را به يك انسان آگاه و يك چشمه جوشان ابتكار، استعداد، نقشه

و طرح در همه مسائل زندگي تبديل مي كند و اين مادّه خام را به اين جا رسانده است، اجر و قربش كجاست؛ اين را همه بفهمند.

ما وقتي به نيازها و كمبودهاي جامعه كارگري و جامعه معلّمي نگاه مي كنيم، اوّلين چيزي كه چشممان را جلب مي كند، كمبودهاي مادّي آنهاست - كه البته كمبودهاي معيشتي و مشكلات مادّي وجود دارد - اما مشكل معنوي اين دو قشر را كمتر مي بينند؛ يعني به قدرشناسي و شناخت جايگاه كارگر و معلّم در جامعه كمتر توجّه مي شود. فرق است بين يك اداري معمولي - كه البته او هم كار و خدمت مي كند و او هم ارزش دارد - و كسي كه سر كلاس، جان و دل خود را مصرف مي كند براي اين كه اين مادّه خام و اين كودك هيچ ندان را به آن رتبه والاي معرفت برساند.

در زمينه رفع مشكلات معيشتي و مادّي - همان طور كه آقايان در اين جا گزارش دادند - كارهاي خوبي شده است؛ اما كافي نيست. چرا كافي نيست؟ زيرا برطرف كردن مشكل معيشتي از قشر كارگر و معلّم و قشرهاي ديگر، به اصلاح مباني اقتصاد كشور بستگي دارد. فرض كنيم ما حقوق اين انسان زحمتكش را بيست درصد يا چهل درصد اضافه كرديم؛ اما اگر تورّم را مهار و ارزش پول ملي را تأمين نكرديم، آن مقداري كه او امسال از ما اضافه مي گيرد، چنانچه از رشد بي رويّه قيمتها پايين تر باشد، فايده اي براي او ندارد؛ پس ما براي او كاري نكرده ايم؛ بنابراين اساس كار آن جاست.

توصيه من به وزيران محترمي

كه اين جا هستند و به ديگر مسؤولان دولتي، امروز اين است و قبلاً هم هميشه همين بوده است كه روي مسأله تقويت پول ملي و به نظام آوردن خرجها و هزينه هاي دولتي تلاش كنند و جلو ريخت و پاشها و خرجهاي زيادي و اسراف گونه را بگيرند و در يك دايره محدودتر وزارتي، رعايت كمال عدالت را بكنند و تبعيضهاي بيجا را بردارند. اينها كارهايي است كه بدون افزايشهاي ريالي هم مي تواند دلها را شاد، انسانها را خرسند و اميدوار و زندگي آنها را ترميم كند. اگر اين كارها صورت گيرد، ولو افزايش ريالي هم به آن صورت نباشد، باز زندگي آهنگ طبيعي و مطلوب پيدا خواهد كرد.

همچنين بر ارزش و كرامت معنوي تكيه شود. مجموعه هاي كارگري و معلّمي توجّه داشته باشند شعارهايي كه مي دهند و حرفهايي كه مي زنند، به گونه اي نباشد كه شرافت معنوي و كرامت حقيقي را در چشم مردم از جامعه معلّمي يا كارگري بگيرد. همان طور كه عرض كرديم، نيازها هم مادي است و هم معنوي؛ اما چيزي كه انسان را دلگرم و قانع و خرسند مي كند، تكريم معنوي است. خيليها حاضرند آبرو و كرامتشان را حفُكنند و به طرف كسي دست دراز نكنند و از كسي پول نگيرند. انسان با شرف، به كرامت معنوي اهميت مي دهد. كرامتي را كه جامعه معلّمي و جامعه كارگري دارند - كه واقعاً هم پيش خدا و عقل و در محاسبات اجتماعي و انساني كرامت دارند - بشناسيم؛ آن را سردست بگيريم و به همه نشان دهيم. شانه كدام يك از ما تاكنون زير بار

منّت يك معلّم خم نشده است؟ كدام يك از ما تاكنون دست معلّم خود را نبوسيده ايم؟ ارزش معلّم اين است. ارزش كارگر هم آنقدر والاست كه پيغمبر دست او را بوسيد. حقيرهايي امثال من چه كار كنيم كه جاي بوسيدن دست پيغمبر را بگيرد؟ اين ارزشهاي معنوي را فراموش نكنيم.

عدّه اي در جامعه طوري حرف مي زنند و مشي مي كنند كه تصوّر مردم اين گونه باشد كه بله، بزن و بكوب مسابقه ماديّات است؛ هر كه پول بيشتري به دست آورد و استفاده بيشتري كرد، او بُرده است؛ هر كس استفاده كمتري كرد، كلاهش پس معركه است و عقب مانده و بدبخت است! قضيه اين نيست. اين مربوط به قانون جنگل حيوانهاي مدرن است! بله؛ در نظامهاي سرمايه داري كه دعوا بر سر پول و ماديّات است، همين طور است - چون معنويتي وجود ندارد- اما در جامعه انساني، فضيلت و شرف و آبرو و كرامت انساني و ارزش معنوي حرف اوّل را مي زند. البته اين بهانه نشود براي اين كه به فكر ماديّات و ترميم معيشت نباشند؛ بايد باشند و راهش هم همان چيزي است كه عرض كردم: پايه هاي اقتصادي را مستحكم كنند.

درباره مسائل بسيار مهمّي هم كه در همسايگي ما در عراق مي گذرد و دلها و چشمهاي دنيا متوجّه آن است، فقط يك جمله عرض كنم: صحنه عراق، صحنه عبرت و افشاي خيلي از حقايق براي ملتها شد. كساني كه پرچم دمكراسي را در دنيا در دست گرفته بودند، صريحاً اعلان مي كنند كه در عراق مردم حق دارند دولتي را كه ما مي خواهيم، سر كار

بياورند! اين شد مردم سالاري!؟ اين شد دمكراسي!؟ صريحاً اعلام مي كنند كه اگر همه مردم عراق بخواهند يك حاكميت اسلامي سر كار بيايد، ما قبول نمي كنيم! معناي مردم سالاري آقايان معلوم شد. دمكراسي امريكايي همه جا همين طور است؛ در خود امريكا هم همين گونه است. چند سال قبل يك شخصيت امريكايي كه از دو حزب حاكم امريكا نبود، پول زيادي خرج كرد، جنجال زيادي هم به راه انداخت تا در انتخابات رياست جمهوري شركت كند.تا اواسط راه آمد، اما آن چنان او را به زمين زدند كه ديگر كسي به فكر اين نيفتد كه بيرون از تشكيلات آن دو حزب معمول معروف امريكا ممكن است سر كار بيايد. بنابراين آن جا هم همين طور است. اين دمكراسي آنهاست.

پرچم مبارزه با تروريسم را به دست گرفته اند و هنوز هم بدون خجالت، ادّعاي خود را تكرار مي كنند؛ اما با منافقين كه دستشان به خون ملت ايران و كردهاي عراق و شيعيان اين كشور آغشته است - كه در قضيه انتفاضه سال 1369 عراق كه صدّام شيعيان را در جنوب عراق و در مناطق زيادي از اين كشور قتل عام كرد، منافقين در كنار صدّاميها با شيعيان جنگيدند - همكاري مي كنند! ترور، كار آنهاست؛ خودشان هم اقرار و به آن افتخار مي كنند؛ دنيا هم اينها را تروريست شناخته است؛ اما امريكا اينها را زير بال گرفت! معلوم شد تروريسم بد است، آن وقتي كه نوكر امريكا نباشد؛ اما اگر تروريسم نوكر امريكا شد، نه، خيلي خوب است و هيچ اشكالي هم ندارد! اين، بوته آزمايش است؛ نشان مي دهد كه

مبارزه با تروريسم يعني چه؛ دمكراسي يعني چه.

انگليسيها خودشان را در دنيا به تساهل و تسامح معروف كرده اند. بعضي از زبدگان فرهنگي و فكري ما هم افتخار مي كنند كه مثل آنها اهل تسامح و تساهل شوند. ما تسامح انگليسي را هم در عراق ديديم! با تفنگ وارد خانه مردم شدن، زندگي امن را به هم ريختن، بچه هاي كوچك را از ترس به گريه انداختن، تظاهرات مردم را - چه در بغداد و موصل و چه در شهرهاي ديگري كه ما خبرش را دريافت نكرده ايم - با گلوله هاي آتشين پاسخ دادن؛ اين، دمكراسي و گذشت و انسان دوستي و رعايت حقوق بشرشان است! اينها صحنه عبرت است؛ اينها را بايد فهميد.

البته اشتباه مي كنند؛ اينها هم مثل صدّام سرنگون خواهند شد. صدّام اگر دل مردم عراق را با خود داشت، نيروي نظامي امريكا نمي توانست او را سرنگون كند. صدّام دل مردم عراق را با خود نداشت و صداي آنها را نشنيد؛ اينها هم فريادهاي مردم عراق را نمي شنوند و تظاهرات و اجتماعات آنها را نمي بينند. تظاهر مي كنند كه بله، ما آزاد گذاشته ايم مردم فرياد بزنند! آنها فرياد بزنند، شما هم نشنويد؛ هر وقت هم كه لازم بود، مسلسلها را رويشان باز كنيد؛ عجب مردم دوستي اي! اينها هم چون صداي مردم را نمي شنوند، همان بلا در انتظارشان هست. البته نه به آن مدّت طولاني اي كه او ماند؛ خيلي زودتر؛ چون اينها اشغالگرند.

نبايد ناكاميها را به حساب اين و آن بگذارند. سرجنبانان رژيم امريكا و انگليس هي نيايند پشت بلندگوها بگويند ايران تحريك مي

كند. نه، ايران هيچ كس را تحريك نمي كند. آن جوان عراقي كه در خيابان و خانه خود، تانك و چكمه چكمه پوشان بيگانه را مي بيند، احتياج به تحريك ندارد. كجاي دنيا جوانان و مردان غيور و زنان شجاع يك جامعه حضور اشغالگران را تحمّل كردند كه اينها تحمّل كنند؟ هيچ جا تحمل نكردند، اينها هم تحمّل نخواهند كرد؛ بنابراين محرّك نمي خواهد. عامل اصلي، بيداري اسلامي است؛ اين را هم خودشان خوب فهميده اند. اين، مخصوص عراق هم نيست؛ امروز در هر جاي دنياي اسلام، امريكاييها و انگليسيها و امثال اينها حضور يابند و خود را با مردم مواجه كنند، موج عظيم نهضت و بيداري اسلامي را لمس خواهند كرد. امّت اسلامي نسيم بيداري را حس كرده و عطر بازگشت به معارف اسلام را بوييده است. همه اينها از آن نهضت عظيمي كه شما مردم به راه انداختيد و از آن مرد بزرگ و آسماني كه توانست اين اقيانوس را متلاطم و اين دلها را آگاه كند - امام راحل عظيم الشّأن - سرچشمه مي گيرد؛ آنها هم فهميده اند. دشمني آنها با شما و امام و انقلاب اسلامي و نظام اسلامي به خاطر اين است كه مي دانند چشمه اي از اين جا جوشش كرده و به همه دنياي اسلام سرريز شده است. گفتند انقلاب را صادر نكنيد؛ ما گفتيم انقلاب مگر كالاست كه انسان آن را صادر كند؟! انقلاب مثل بوي خوش گلهاست؛ خودش صادر مي شود. انقلاب مثل باد بهاري است؛ خودش فضاهاي گرفته و متعفّن را عوض و جابه جا مي كند. انقلاب را كسي نبايد صادر كند؛ انقلاب

خودش صادر مي شود.

عزيزان من! برادران و خواهران من! فرزندان من! امروز چشم دنياي اسلام به شماست. شما اگر درست و منضبط و مسؤولانه زندگي كنيد و در هر نقطه اي كه هستيد - چه مسؤولان دولتي، چه شما مباشران كار در صحنه عمل - خوب كار و تلاش كنيد، خواهيد توانست هم كشور خود را به اوج عزّت، افتخار، سعادت، رفاه، علم و تمدّن برسانيد، هم مي توانيد همه ملتهاي اسلامي را تشويق كنيد كه اين راه پُرافتخار را بروند؛ آنها هم زنجيرها را پاره كنند و به راه رفاه، معنويت، ماديت و زندگي انساني وارد شوند و ان شاءاللّه پيش بروند.

از خداوند متعال مسألت مي كنيم به ما و شما توفيق دهد تا آنچه وظيفه ماست و خدا را راضي و ما را پيش وليّ عصر ارواحنافداه روسفيد مي كند و آنچه ديظ'ن ما به خون مطهّر شهداست، ان شاءاللّه آن را بشناسيم، بفهميم و به بهترين وجه عمل كنيم.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتي

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتي

--------------------------------------------22/02/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

ابهام آفريني؛ سياست دشمنان جمهوري اسلامي

مايل بودم جلسه با سؤالهاي دانشجويان عزيز شروع شود؛ چون يكي از شيرينترين رخدادها براي انسان اين است كه جواناني كه مظهر معرفت جويي و استفهام و طالب دانستن و آگاهي هستند، چيزي را بپرسند كه انسان مي تواند در محدوده اطّلاعاتش به آن جواب دهد و درعين حال به همين اندازه مي تواند در رفع سؤال و ابهام در ذهن جوان - كه مظهر شادابي و نشاط و ميل به پيشرفت است - كمك كند؛

بخصوص با توجه به اين كه ابهام آفريني يكي از سياستهاي اصلي كانونهاي مبارزه با جمهوري اسلامي است. ابهام آفريني و ايجاد نقطه كور براي ذهنها، خودش يك سياست است؛ لذا من وقت عمده را باز هم ان شاءاللّه صرف پاسخ به سؤالات خواهم كرد. از لحاُوقت هم محدوديتي ندارم و آمادگي دارم كه تا وقتي توان باشد و شما و من خيلي خسته نشده باشيم، به اين برنامه ادامه دهيم؛ ولي يكي دو مسأله از مسائل اساسي وجود دارد كه مطمئنم شما جوانان عزيز هم به آنها علاقه منديد؛ لذا اوّل راجع به اين دو مسأله صحبت مي كنم و بعد به سؤالهايي كه اين جا آورده مي شود، پاسخ مي دهم.

ويژگي هاي محيط دانشگاه

مقدّمتاً عرض كنم كه محيط دانشگاه به طور طبيعي، محيط شادابي، نوگرايي، نوآوري و نوزايي است. محيط دانشگاه، محيط باليدن شخصيتها، جوشيدن استعدادها و بروز و ظهور نقاط درخشان پنهان در شخصيت انسان است. همچنين دانشگاه، محيط صفا و خلوص و حقيقت جويي هم هست؛ چون مجموعه، جوان است. درعين حال دانشگاه نمودار و نشان دهنده حسّاسيت در برابر پديده هاي نامطلوب نيز هست؛ يعني چيزي كه از نگاه ارزشي و آرماني جوان نامطلوب باشد، بيش از همه در محيط دانشگاه نسبت به آن حسّاسيت به وجود مي آيد، كه اين حساسيت گاهي با زودرنجي توأم است. همچنين اگر زمينه فراهم باشد، محيط دانشگاه - علي رغم آن كه عدّه اي گمان مي كنند يا مي خواهند وانمود كنند چنين نيست - محيط گرايشهاي ديني و معنوي لطيف هم هست. اين خصوصياتي است كه به طور طبيعي در هر

مجموعه دانشگاهي در كشور ما وجود دارد.

گرايش دانشجو به مسائل معنوي

در مورد بخش اخير - يعني گرايش به مسائل معنوي - چون فضاي جلسه شما براي ما بسيار خوشايند است و صفا و معنويت و نورانيّت جواني در اين فضا محسوس است، مي خواهم اين مطلب را قبل از شروع مطالب اصلي عرض كنم كه من پرهيزكارترين و نورانيترين جوانان را هم در مواردي در ميان دانشجويان ديده ام. فراموش نمي كنم خاطره جوان نوزده يا بيست ساله اي كه بعد از شهادتش وصيت نامه او را ديدم. او نوه يكي از علماي معروف و مراجع تقليد زمان خود بود و آن مرجع تقليد و عالم معروف، اهل سلوك و معرفت و توحيد شمرده مي شد. وقتي وصيت نامه جوان را خواندم، اين طور فهميدم كه اين جوان نوزده، بيست ساله دانشجو، در رسيدن به آن حالت حضور، كشف و عروج معنوي و روحي - چيزي كه هر سالك و عارف و هر جوياي حقيقتي، آرزوي آن را دارد - اگر از پدربزرگ مجتهد و عارف خود كه شايد شصت، هفتاد سال هم در آن راه زحمت كشيده بود، جلوتر نباشد، عقبتر نيست. البته اين حالت، هميشه و براي همه پيش نمي آيد. شرايطي كه در آن، انسان به معناي حقيقي كلمه مجاهدت مي كند و من نامطلوب در عروج انساني را كه مزاحم حركت او به سمت بالاست، زير پا لگد مي كند و از شهوات و غرايز و حيوانيّت خود صرف نظر مي كند، ناگهان چنين عروجي را براي يك جوان پيش مي آورد. به هرحال ما اين نمونه ها را در

بين جوانان دانشجو ديده ايم و اين يك نمونه بود كه عرض كردم. موارد ديگري را هم من از دور يا از نزديك مشاهده كرده ام.

قوت و نشاط جوان در زمينه هاي مادي و معنوي

مي خواهم بگويم همان طور كه در ميدان رقابت ورزشي، قوا و نشاط شما جوانان از يك پيرمرد بيشتر است، در ميدان رقابت و مسابقه به سمت معنويت هم توانتان بيشتر از يك پيرمرد است. يعني همان طوري كه اگر من و شما الان مسابقه دو بدهيم، يقيناً شما جلوتر از من مي افتيد؛ اگر از نقطه واحدي به سمت عروج به مراتب معنوي هم حركت كنيم، باز شما از من جلوتر مي افتيد. بنابراين قوّت و نشاط جوان، هم در زمينه مادّي و هم در زمينه معنوي، جوان است. همچنان كه شما در ورزش جسماني، از پير قويتر و بانشاطتريد و استعدادتان بيشتر است، در زمينه معنوي هم همين طور است و مي توانيد پيش برويد. اين را قدر بدانيد.

مهمترين مظهر قدرداني از جواني

گاهي كه گفته مي شود جواني را قدر بدانيد، ذهن به راههاي ديگر مي رود. مهمترين مظهر قدرداني از جواني همين است كه از اين صفا و نورانيّت و از اين ناآلودگي و پيراستگي طبيعي انسان جوان استفاده كنيد و خود را در زمينه هاي تزكيه و اخلاق پيش ببريد. اين ان شاءاللّه ذخيره همه زندگي شما خواهد شد. راهش هم رعايت دو نكته است: ذكر و توبه. ذكر يعني ياد. ياد در مقابل غفلت است؛ غفلت از خدا، غفلت از وظيفه و مسؤوليت، غفلت از هنگام حسّاس مواجهه با مأموران الهي در عالم ملكوت

- عالم بعد از عبور از جسمانيّت - و محاسبه بزرگ انسان در مقابل خدا در قيامت. اين يادها تعيين كننده است. اين طور نبوده كه فقط به ما بگويند به قيامت معتقد باشيد، براي اين كه اعتقادي مثل اعتقاد علمي داشته باشيد؛ نه. براي اين كه اين اعتقاد در زندگي و حركت و تصميم گيري ما تأثير بگذارد، اين ياد را در خودتان حفُكنيد. آ«انّما تنذر من اتّبع الذّكر(1)آ»؛ انذار پيغمبر و انذار الهي هم مفيد به حال كساني است كه به دنبال ياد هستند و خود را از غفلت دور نگه مي دارند.

نكته ديگر توبه است. ممكن است كسي بگويد ما كه جوانيم و هنوز عمري از ما نگذشته كه مثل شما گناه زيادي كرده باشيم و محتاج توبه باشيم. نه، اين درست نيست؛ توبه وظيفه هميشگي انسان است. پاكترين انسانها هم بايد توبه كنند.

توبه يعني برگشت به خدا، برگشت از راه خطا، توجّه دادن دل به پروردگار و رو را به طور كامل به خدا كردن. از امام سجّاد عليه السّلام چه كسي پاكتر؟ شما به صحيفه سجّاديه از اوّل تا آخر نگاه كنيد؛ ببينيد چه حالي، چه سوز و گدازي و چه توبه اي در آن نهفته است: آ«هذا مقام من استحيي لنفسه منك و سخط عليها و رضي عنك(2)آ». امام سجّاد عليه السّلام به خداي متعال عرض مي كند: پروردگارا! من بر نفس خودم كه گاهي از فرمان تو سرپيچي كرده، خشمگينم. از تو راضي ام و به خاطر سرپيچي نفس از تو شرمنده ام. اين راز و نياز و سوز و گداز امام سجاد عليه السّلام است.

قدر جواني را

بدانيد

عزيزان من؛ جوانان! قدر جواني را بدانيد و اين دلهاي پاك، اين نورانيّت و اين صفا را كه به هرحال در شما وجود دارد، حفُكنيد. حتّي گاهي اگر خطايي هم از جواني سر مي زند، مادامي كه گناه متراكم نشده باشد، آن نورانيت محفوُاست. البته هر يك گناه، بخشي از آن نورانيّت را كم مي كند، كه علاجش توبه است. برگشتن و توبه ما، ان شاءاللّه محبّت الهي را متوجّه ما خواهد كرد. اين نكات را براي توجه دلهاي شما عرض كردم.

استفاده امريكا از مزاياي ابرقدرتي انحصاري

من مناسب مي دانم دو مسأله را عرض كنم. البته سعي مي كنم تا آن جايي كه ممكن است، صحبت درباره اين دو مسأله، وقت كمتري بگيرد تا براي پاسخ دادن به سؤالات شما، وقت بيشتري بماند.

يك مسأله، مسأله كنوني امريكا و جمهوري اسلامي است؛ مسأله اي كه ذهنها و دلها و تحليلها را در حجم زيادي به خودش متوجّه كرده است. من اجمالي از اين مسأله را عرض مي كنم و بعد به مسأله ي دوم مي پردازم كه بيشتر به شما جوانان ارتباط پيدا مي كند؛ يعني همين شعارهاي اساسي كه در اين چند سال داده شده و آنچه بيش از همه به دانشگاهها ارتباط پيدا مي كند، جنبش توليد علم و جنبش نرم افزاري است، يا جنبش عدالتخواهي كه اصلاً خطاب به دانشجويان بود، يا حركت مبارزه با فساد. چند شعار اين گونه در اين چند سال داده شد و مايلم مقداري راجع به اينها صحبت كنم.

در مورد مسأله اوّل بايد بگويم كه صحبت درباره امريكا و موضع جمهوري اسلامي در قبال امريكا به صورت

يك راهبرد بلندمدّت، احتياج به بحثي مفصّل دارد. اميدوارم اين فرصت را پيدا كنم و بتوانم باز در يك جمع جوان و ترجيحاً دانشجويي، اين بحث را مطرح كنم. براي آن وقت، حرفهاي گفتني زيادي دارم. اما آنچه در اين جلسه مي خواهم به شما عرض كنم، مسأله وضع فعلي امريكا و چالشي است كه در صحنه بين المللي - بخصوص بعد از قضيه عراق - پيدا كرده است؛ همچنين تهديدهايي كه احياناً مستقيم و غيرمستقيم به برخي از ملتها و گاهي هم به ما از آنها سر مي زند و در بين مجموعه هاي گوناگون مردم ما هم انعكاس مي يابد.

حدود ده، دوازده سال است كه امريكا به عنوان ابرقدرت منحصر دنيا شناخته شده است. امريكاييها بعد از سقوط شوروي اصرار داشتند اين را تثبيت كنند كه تنها ابرقدرت دنيا آنها هستند و دنيا تك قطبي است. آنها رويكردي را بر اساس اين منطق دنبال كردند. آن رويكرد اين است كه از مزاياي ابرقدرتي انحصاري استفاده كنند. البته اين فكر، فكر سابقه داري است و تازه و جديد نيست. آن طور كه از مجموعه گفتارها و مدارك سياسي اي كه در دسترس قرار مي گيرد و حتّي از بعضي مقالات صادرشده از مراكز سياسي امريكا استنباط مي شود، انسان مي بيند اين فكر، فكر ريشه دار و سابقه داري است؛ منتها براي اين گونه ماجراجوييها در هر جاي دنيا، ناگزير آدمهاي مناسبي مورد نيازند. بالاخره وقتي بخواهند بولدوزري بگذارند تا ساختماني را خراب كند، راننده بي كلّه جسوري هم لازم است تا پشت اين بولدوزر بنشيند. اگرچه ساختمان را او خراب نمي كند و

بولدوزر خراب مي كند، اما وجودش لازم است؛ يا اگر در يك فيلم باشد، بدلكار جسور هيجان طلبي لازم است. بعد از انتخاب رئيس جمهور كنوني امريكا، اين شرط هم تحقّق پيدا كرد. او آدمي است به طور طبيعي داراي خُلقيّاتي متناسب با اين روحيه تجاوزگرانه و ماجراجويانه. آنها مي خواهند اين روحيه را در دنيا به همه - چه دشمنان و چه حتّي دوستانشان - تفهيم كنند كه مايلند رفتار آنها در سطح بين المللي، رفتار ابرقدرت منحصري باشد كه براي خودش حقوق و مطالباتي دارد و مي خواهد اين مطالبات را به هر كيفيّتي كه ممكن باشد، بگيرد.

علت رويكرد امريكا به خاورميانه

بخشي از اين رويكرد، طبعاً مربوط به ايران مي شود. ما جزو كشورهايي هستيم كه نگاه اين حوزه زياده طلبي، در بخشي متوجّه ما هم هست؛ چون نگاه عمده امريكا در اين رويكرد و حركت سياسي، بيشتر به خاورميانه است. همان طور كه مي دانيد، خاورميانه مركز ثروت و مركز مهمّ جغرافيايي است و اهميت دارد؛ طبعاً ما هم با خصوصيات برجسته اي كه كشورمان دارد، در اين منطقه هستيم. چرا ايران در اين چالش، طرف توجّه قدرت متجاوز و كانون متجاوز، يعني امريكاست؟ همان گونه كه گفتيم، اوّلاً به اين دليل كه ايران كشوري بزرگ، ثروتمند و برخوردار از منابع بسيار مهمّ زيرزميني است. دومين ذخيره گاز در سطح دنيا، متعلّق به كشور ماست. ذخيره بسيار ارزشمند نفت و خيلي از منابع زيرزميني ديگر متعلّق به ايران است. كشوري است با جمعيت زياد، موقعيت جغرافيايي حسّاس، مرز طولاني در خليج فارس و درياي عمّان؛ اينها همه امتيازات يك كشور است.

راه تقريباً منحصر غرب به آسياي ميانه و آن منطقه از دنيا هم از اين جا مي گذرد. قهراً با اين دليل طبيعي، كشور ما ايران مورد توجّه و طرف چالش امريكا قرار مي گيرد. يك دليل ديگر، هويّت جمهوري اسلامي است. اين كه در نقطه اي از دنيا نظامي سركار بيايد كه معتقد به نفي ظلم و استبداد باشد؛ معتقد به نفي وابستگي اقتصادي و فرهنگي و سياسي به قطبهاي جهاني باشد؛ متّكي و معتقد به مردم سالاري باشد - يعني برانگيخته بودن از سوي مردم و ملت خود - و همه اين مفاهيم را هم از مباني ديني و اعتقادي و ايماني گرفته باشد، نه از قراردادهاي اجتماعي - كه فرق بين دمكراسي غربي و مردم سالاري ما در همين است و جاي بحث و صحبت كردن و تفصيل دارد - خيلي مهمّ است. مردم سالاري ديني چون بر اساس يك اعتقاد ديني است، قابل نقض نيست؛ يعني اگر كسي توانست در انتخابات تقلّب كند يا به شيوه اي نظر مردم را جلب كند كه بناحق نگاهشان به وي متوجّه باشد - مثلاً ارزشي كه در او نيست، وانمود كند كه در او هست؛ بعد مردم به او اقبال كنند و رأي بدهند - در منطق مردم سالاري ديني او حقّي ندارد. اين شيوه در منطق ليبراليسم كه پايه ليبراليسم غربي است، كاملاً پذيرفته شده است؛ اما در منطق مردم سالاري ديني نه. سختگيري در اين جا، به خاطر اتّكاء به مباني ديني و ايماني، بيشتر است. پس نفي ظلم، سلطه، استبداد، وابستگي و فساد، همه منبعث و برخاسته از اعتقاد ديني است.

بديهي است وقتي نظامي با اين خصوصيات به وجود آيد، براي هر كس كه در هر جاي دنيا معتقد به ظلم بين المللي، استبداد بين المللي، نفي حقوق ملتها و كشورها و معتقد به بي اعتنايي به مرزهاي كشورهاي مستقل است، دشمن و طرف مقابل و رقيب غيرقابل تحمّلي محسوب خواهد شد. به طور طبيعي اين طور است. بنابراين وقتي يك سلطه بين المللي و يك ابرقدرت مثل امريكا، سياست و راهبردش را بر اين قرار مي دهد كه منافع خودش را تأمين كند، اگر منابع كشورهاي ديگر به خطر بيفتد، برايش مهم نيست. وقتي نظامي با آن خصوصيات مثبت در دنيا وجود داشته باشد - بخصوص در منطقه اي كه كانون توجّه امريكا از لحاُمنافع است - بديهي است بين اينها تضاد و چالش، يك امر قهري و حتمي و اجتناب ناپذير است.

انقلاب اسلامي و ابداع يك فرهنگ جديد

انقلاب اسلامي فقط اين نبود كه دگرگوني اي در داخل كشور ايجاد كند؛ علاوه بر اين، يك فرهنگ خلق كرد؛ فرهنگي كه در همه كشورهاي اسلامي به طور متفاوت - در بعضي كشورها خيلي شديد، در بعضي كشورها با شدّت كمتر - اثر خودش را در ذهنها، بخصوص ذهن جوانان و روشنفكران و دانشگاهيان گذاشت. بلاشك شما از گرايشهاي قشر جوان در كشورهاي اسلامي نسبت به انقلاب، امام و ارزشهاي ملت ايران و ايستادگي اش مطالبي شنيده ايد؛ اما يقيناً آنچه شنيده ايد، به مراتب كمتر از چيزي است كه در واقع وجود دارد. در طول اين بيست و يكي دو سال، به مرور تفكّر اسلامي، فكر بيداري اسلامي و بازگشت و تمسّك به اسلام، در

ذهنها به صورت انديشه اي ماندگار درآمده است.

يك اعتراف بسيار عجيب

چند ماه قبل از اين، يك استراتژيست امريكايي در توصيه هاي خود به دولت امريكا گفته بود: در كشورهاي اسلامي به هيچ وجه نبايد براي ايجاد دمكراسي عجله كرد؛ زيرا اگر امروز انتخابات آزاد در هر يك از كشورهاي اسلامي برگزار شود، حكومتهاي اسلامي و جريانات اسلامي سر كار مي آيند و مردم اينها را مي خواهند. اين اعتراف بسيار عجيب و حرف بسيار مهمّي است. مي گويد دمكراسي در كشورهاي اسلامي، زودرس است. اين حرف و ادعا نشان دهنده آن است كه تفكّر بيداري اسلامي و بازگشت به اسلام - كه كانون آن در جمهوري اسلامي و ميان شما مردم بوده - منتشر شده و به همه دنيا رسيده است. اين اعتبار و ارزش كمي نيست. اين بذر اكنون پاشيده شده است. اگر مراكز قدرت و كانونهاي استكبار جهاني بخواهند اين بذر نرويد، راهش چيست؟ طبيعي ترين راه اين است كه با سرچشمه هاي جوشان آبياري كننده اين بذر مقابله كنند. اين هم يكي از علل دشمني استكبار با جمهوري اسلامي و كشور ماست كه شرحش بماند؛ چون فعلاً بحث ما بر سر امريكاست.

تقابل امريكا با ايران، پديده جديدي نيست

كسي گمان نكند كه تقابل امريكا با ايران، امر جديد و تازه يي است؛ نه، از شروع انقلاب، اين تقابل شروع شد. شايد سه يا چهار ماه از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه مجلس سناي امريكا قطعنامه بسيار شديداللّحني عليه انقلاب صادر كرد. البته اين جا مردم اجتماع و تظاهرات كردند و گفتند چرا دخالت مي كنيد. غرض؛ از اوّل انقلاب اين تقابل

وجود داشت؛ منتها در يك دوره نسبتاً طولاني، تقابل امريكا با جمهوري اسلامي، بيشتر تقابل عملي بود. تقابل عملي در مقابل تقابل نظري است كه بعد توضيح خواهم داد.

تقابل عملي امريكا با ايران

تقابل عملي، يعني اقدام براي ضربه زدن به جمهوري اسلامي از راههاي مختلف. تقابل عملي از همين قطعنامه سناي امريكا شروع شد. در اين جا كودتاي نظامي راه انداختند. كودتاي پايگاه شهيد نوژه معروف است، كه حتماً شنيده ايد و شايد اطّلاعاتي هم داشته باشيد. البته ما در جريان ريز قضايا بوديم. كودتاي نظامي بسيار خطرناكي بود كه مقدّماتش را هم چيده بودند، اما نتوانستند آن را به جايي برسانند. مسدود كردن حسابهاي بانكي كشور ما در هر جايي كه اينها مي توانستند دخالت كنند، تقابل عملي ديگري بود. در بانكهاي امريكا پولهاي زيادي متعلّق به ملت ايران وجود داشت - از جمله، پولهاي دولت ايران در معاملاتي كه انجام مي داد - اما آنها همه حسابها را مسدود كردند. ضدّانقلاب را به انواع مختلف تحريك كردند؛ نه فقط ضدّانقلاب راست - يعني سلطنت طلبها - بلكه غيرمستقيم ضدّانقلابها و گروههايي را هم كه وابسته به جريان چپ آن روز بودند، تحريك مي كردند، كه مدارك و نشانه هايي در اختيار هست. حمله نظامي به طبس، تحريم اقتصادي، قطع رابطه، قطع خريد نفت و تشويق عراق به جنگ، از ديگر اقدامات عملي امريكا بود. ما يك وقت به عنوان تحليل مي گفتيم امريكاييها حتماً به عراقيها چراغ سبز نشان داده اند؛ بعد هم خودشان كمك كرده اند و گفته اند حمله كنيد. پس از گذشت چند سال، اسناد و مداركي به دست

آمد و معلوم شد تحليلهاي ما كاملاً درست و منطبق با واقعيات بوده و مداركش روشن است! اقدام عملي ديگر امريكا، سرنگوني هواپيماي مسافربري ما در خليج فارس بود كه نزديك به سيصد نفر از هموطنان ما در آن حادثه كشته شدند. همچنين كشتي آ«ايران اجرآ» ما را قلدرانه در دريا توقيف كردند. اينها برخوردهاي عملي امريكا، آن هم در آن موقعيت حسّاس بود. زمان رياست جمهوري، بنده به سازمان ملل رفتم و در مجمع عمومي سخنراني بسيار پُرشوري كردم؛ چند كانال تلويزيوني اروپايي هم مستقيم اين سخنراني را پخش كردند. چون ممكن بود اين سخنراني تأثيرات زيادي بگذارد، در همان روز يا فرداي روز سخنراني، كشتي آ«ايران اجرآ» را در خليج فارس توقيف كردند! در نيويورك بوديم و هر كانال تلويزيوني را مي گرفتيم، ماجراي كشتي آ«ايران اجرآ» و اقدام به مين گذاري اش در خليج فارس، تمام فضاي تبليغاتي امريكا و بلكه دنيا را پُر كرده بود. اين كار براي اين بود كه آن سخنراني را تحت الشّعاع قرار دهند. حمله به سكّوهاي نفتي و امثال اين اقدامات، نوع ديگر تقابل عملي امريكا بود. در طول اين سالها، بيشتر تكيه روي تقابل عملي بود؛ اقدام سياسي و اقتصادي يا نيمه نظامي و حتّي نظامي.

مبارزه نظري امريكا با ايران

امريكا بعد از اين كه سالهايي را در مقابل جمهوري اسلامي و ملت ايران با اين روش عمل كرد، به اين نتيجه رسيد كه تقابل عملي كافي نيست و بايد در كنار آن، تقابل و تخاصم و مبارزه نظري را هم شروع كند. معناي تقابل نظري چيست؟ يعني مبارزه با جمهوري اسلامي در صحنه اعتقاد

و در زمينه فرهنگ و مسائل اخلاقي. البته قبلاً هم مبارزه آنها جدّي بود؛ منتها احساس كردند بايد نقطه ثقل اين باشد. فكر كردند با مبارزه ي اعتقادي مي توانند بخش عظيمي را فلج كنند و يك مانع را بردارند. فكر كردند با مبارزه در زمينه هاي اخلاقي، يك بخش ديگر از امكان و سلاحي را كه در اختيار جمهوري اسلامي هست، بگيرند.

اطّلاع از طرح دشمن؛ بخشي از توان دفاعي ما

اين كه ما بتوانيم طرح كلّي دشمن را در مورد خودمان بدانيم، بخشي از توان دفاعي ماست؛ به اين مسأله توجه داشته باشيد. ندانستن اين كه دشمن چه در سر دارد و چه مي خواهد بكند، غفلتي است كه ممكن است ما را از امكان برخورد و دفاع محروم كند؛ ما بايد اين را كاملاً بدانيم. از سالهاي هفتادوسه و هفتادوچهار بتدريج و به صورت روزافزون، مبارزه اعتقادي - اخلاقي شروع شد. بنده همان وقتها شروع اين مبارزه را احساس كردم. بحث تهاجم فرهنگي اي كه مطرح كرديم، ناشي از اين بخش قضيه بود. در كنار حركات عملي سياسي و اقتصادي و غيره، حقيقتاً يك تهاجم در زمينه مسائل فرهنگي و با ابزارهاي فرهنگي آغاز شد.

هدف از تقابل نظري و حمله اعتقادي

هدف از اين تقابل نظري و حمله اعتقادي، معلوم و روشن است. نظام جمهوري اسلامي متّكي به مردم است و مردم هم با ايمان و روحيه و اعتقاد خود به اين نظام علاقه مند و دلبسته اند و از آن دفاع مي كنند؛ اين حقيقت در طول اين سالها فهميده شد. اگر اين ابزار از دست نظام اسلامي گرفته شود، بديهي است براي

كسي كه فكري براي اين كشور و اين نظام در سر دارد، چقدر حائز اهميت است. لذا ديديم از همان سالهاي هفتادوسه و هفتادوچهار روزبه روز اين تقابل شديدتر شد و رخنه افكني در مباني اعتقادي و ارزشي نظام در سطوح مختلف شروع گرديد. حتّي در خود انقلاب و حتّي در ريشه هاي عميق تر انقلاب - مانند اسلام، عاشورا، تشيّع و جدا نبودن دين از سياست - كه جزو مباني مسلّم فكري در نظر متصدّيان انقلاب و روشنفكران كشور و پيشروان اين حركت عظيم بود، شبهه افكني و ترديدافكني به شكل همه جانبه و عميق شروع شد. سمينارها و كنگره ها تشكيل دادند، نشريات تخصّصي در خارج از كشور منتشر كردند و هرچه هم توانستند، در داخل كشور از پايگاههايي كه در اختيارشان بود، استفاده كردند. البته عدّه اي نمي فهميدند چه كار مي كنند، اما عدّه اي هم مي فهميدند. بعضي از عناصر داخلي مي فهميدند چه كمك بزرگي به دشمن مي كنند؛ كمكي كه متأسفانه تا امروز هم ادامه دارد و به عنوان شيوه اي كه دشمن آن را انتخاب كرده است، ادامه خواهد داشت.

در همه مسائل، دشمن شبهه افكني مي كند

از دشمن نمي شود توقّع داشت راهي را كه براي مقابله با جبهه مقابل خود در پيش گرفته است، رها كند؛ مگر آن وقت كه مأيوس شود، تيرش به سنگ بخورد و بفهمد فايده اي ندارد. در همه مسائل - چه مسائل سياسي، چه مسائل اعتقادي، چه مسأله ي فلسطين، چه مسأله ي حزب اللّه و چه مسائل علمي - دشمن شبهه افكني مي كند. نقشه اساسي دشمن چيست؟ مقابله با

جمهوري اسلامي براي دستيابي و سلطه بر ايران، با همان خصوصياتي كه مي دانيم و عرض كرديم ايران براي اردوگاه استكبار و امريكا چه اهميتي دارد.

از طرف ديگر در داخل، به وسيله گسستن پيوند نظام با مردم، زمينه سازي مي كنند. اساس سياست آنها اين است كه بتوانند بين نظام جمهوري اسلامي و مردم، گسيختگي به وجود آورند؛ بعد هم آماده سازي افكار عمومي در سطح بين المللي. چرا به اين زمينه سازي احتياج دارند؟ براي اين كه بدون اين زمينه سازي، امريكا مي داند كه پيروزي اش بر جمهوري اسلامي - با وجود برتريهاي نظامي - ممكن نيست؛ اين يك واقعيت است. برتري نظامي همه جا تعيين كننده نيست، كه ان شاءاللّه بيشتر توضيح خواهم داد. امريكا احتياج به اين زمينه سازي داخلي دارد تا بتواند سلطه نظامي داشته باشد.

رويكرد امريكا، يك راهبرد است

رويكردي كه امريكا مي خواهد ابرقدرتي خود را تثبيت كند و امتياز انحصاري ابرقدرتي را براي خودش به دست بياورد، يك راهبرد است. بلاشك اين راهبرد اقتضاء مي كند كه آنها ماجراجويي هم بكنند - كمااين كه مي بينيد در دنيا اين كار را مي كنند - منتها ماجراجويي و بحران آفريني از نظر اين ماجراجويان و بحران آفرينان يك شرط اساسي دارد كه اگر حاصل نشود، دست به بحران آفريني نمي زنند. آن شرط اين است كه بتوانند از بحران، موفّق بيرون آيند. آن جايي كه مطمئن نباشند مي توانند از ماجراجويي با توفيق بيرون آيند، اقدام نمي كنند؛ چون به ضرر خودشان تمام خواهد شد.

يكي از اهداف امريكا، تثبيت اقتدار است

يكي از اهداف آنها، تثبيت اقتدار است.

ماجراجويي بدون توفيق، اين اقتدار را درهم خواهد شكست. در قضيه عراق، اگر قرار بود جنگ با اين كشور مثلاً شش ماه يا بيشتر طول بكشد، قطعاً حمله به عراق صورت نمي گرفت؛ يعني براي امريكاييها به كلّي دور از صرفه بود كه شش ماه براي تصرّف عراق و غلبه بر آن وقت بگذارند؛ طبعاً ضايعات و تلفات انساني فراواني بايد مي دادند. شرط ورود در اين كار اين بود كه بتوانند در كوتاه مدّت كار را تمام كنند؛ و اين براي آنها در عراق ميسر بود. اوّلاً مردم با رژيم عراق به كلّي قهر بودند و از آن دفاع نمي كردند و در مقابل رژيم نمي ايستادند؛ البته طرفدار امريكاييها هم نبودند. امريكاييها غلط محاسبه كردند؛ خيال مي كردند وقتي به عراق بروند، مردم به نفع آنها شعار خواهند داد؛ كه چنين چيزي نبود و نشد. بعد هم با سران رژيم عراق - لااقل در برهه اخير - توافق كردند تا بغداد بي مقاومت تسليم شود. اطّلاعات و خبرهاي موثّقي كه تا كنون از منابع گوناگون دنيا به ما رسيده، همه همين را تأييد مي كند. بنابراين شرط بحران آفريني امريكا از نظر خودشان اين است كه احتمال توفيق در آن زياد باشد. اگر احتمال توفيق كم باشد، اقدام نخواهند كرد. در افغانستان آنچه به امريكاييها كمك كرد، جبهه شمال بود. مجموعه اي در شمال افغانستان وجود داشت كه به شدّت مسلّح بود؛ امكانات هم داشت، كمك هم مي شد و با رژيم طالبان مخالف بود. در عراق هم - همان طور كه عرض كردم - مخالفت و دشمنيهاي مردم با رژيم آن كشور،

به امريكاييها كمك كرد. هرجاي ديگري هم امريكاييها بخواهند ماجراجويي كنند، به همين عناصر احتياج دارند؛ يا بايد مردم دشمن آن نظام باشند، يا بايد در داخل آن كشور مجموعه منسجمي در اختيار داشته باشند تا بتوانند به آن تكيه كنند؛ شايد هم هر دو را لازم داشته باشند. اگر چنين شود، آن گاه براي آنها مقرون به صرفه خواهد بود كه وارد بحران شوند، والّا پيروزي براي آنها نامحتمل است.

نقش فعّاليتهاي تبليغاتي امريكا

با اين توجّه، ببينيد نقش فعاليتهاي تبليغاتي و تقابل نظري امريكا با جمهوري اسلامي، از نظر آنها چقدر مهمّ است. آنها به تبليغات و تقابل نظري احتياج دارند، به بي ايمان كردن مردم نسبت به مباني نظام احتياج دارند؛ همچنان كه به بي اعتقاد كردن مردم نسبت به فضايل و پايبنديهاي اخلاقي احتياج دارند. اينها چيزهايي است كه مردم را از نظام اسلامي جدا مي كند و پيوند مستحكم بين نظام و مردم را از هم مي گسلد. امروز دشمنان ما همه نيروي خود را روي اين گذاشته اند. البته اين كار در مورد ايران آسان نيست؛ اين را خود امريكاييها هم مي دانند. آنها مي دانند كه ايران نه عراق است، نه افغانستان و نه حتّي مثل بعضي از كشورهاي عربي دوست خود امريكا، كه آنها هم مورد تهديدند. به هيچ وجه ايران قابل مقايسه با آن كشورها نيست. جمهوري اسلامي با يك كودتا سر كار نيامده است و محصول يك نظام تك حزبي نيست. جمهوري اسلامي را مردم به وجود آوردند و خود مردم آن را حفُكردند. بيشترين طرفداران جمهوري اسلامي جوانان كشورند كه اكثريت عظيمي را در كشور تشكيل

داده اند؛ اينها هستند كه از جمهوري اسلامي دفاع مي كنند و پاي آن ايستاده اند. اينها واقعياتي است كه دشمنان ما از آن باخبرند؛ آن را حس مي كنند و در تحليلهاي آنها اثر مي گذارد.

جمهوري اسلامي؛ نظام مردم سالار

جمهوري اسلامي به معناي حقيقي كلمه، نظام مردم سالار و متّكي به مردم است. كشوري با شصت، هفتاد ميليون جمعيت، هر سال يك انتخابات در همه شؤون؛ از انتخاب رهبري نظام گرفته تا رئيس جمهور، تا نمايندگان و اعضاي شوراها؛ اينها با انتخاب مردم سر كار مي آيند. دشمن در مقابل اين پديده، درمانده است. نظام، مردم سالار و متّكي بر ايمان مردم و برخاسته از دل مردم است. طبعاً ايجاد گسيختگي بين مردم و چنين نظام و تشكيلات حكومتي اي آسان نيست. مردم به دلسوزي مسؤولان اعتماد دارند و مي دانند كه مسؤولان ارشد نظام با دلسوزي كار مي كنند؛ البته جاهايي مي توانند، جاهايي هم نمي توانند. پس شرط موفّقيت دشمن در چالشي كه با ملت ايران دارد، اين است كه با وسايل تبليغاتي گوناگون، تصوير نادرستي از نظام جمهوري اسلامي به وجود آورد. اين جا نقش تبليغات معلوم مي شود؛ نقش روزنامه، نقش كتاب، نقش امواج راديويي و تلويزيوني كه در دنيا اين طور متوجّه ايران است و با زبان فارسي برنامه پخش مي كنند. معلوم مي شود تبليغات چقدر براي اينها اهميت دارد. بايد عليه ايران به عنوان يك كشور استبدادي و مرتجع تصويرسازي كنند و افكار را ضدّ تمدن معرفي نمايند. رئيس جمهور امريكا سخنراني مي كند و مي گويد ما از دنياي متمدّن دفاع مي كنيم! اينها تمدّن را

چه چيز معنا مي كنند؟ اسم حمله به عراق براي نفت و اين همه فاجعه آفريني را دفاع از تمدّن مي گذارند! يعني خود را دنياي متمدّن مي نامند و غير آنها - هر كه هست - غيرمتمدّن است! سعي مي كنند تصويرسازي شان از كشورهاي اسلامي و از جمله كشور ما اين چنين باشد؛ هم در افكار عمومي دنيا و هم تا آن جايي كه بتوانند، در افكار عمومي خود اين كشورها.

سلب اعتماد مردم از كارايي نظام

يكي از مسائلي كه اينها به شدّت دنبال آن هستند، سلب اعتماد مردم از كارايي نظام است. بعضي از حرفهايي كه مي شنويد، اتّفاقي نيست. تصادفي نيست كه بعضي كسان بيايند درباره نظام اسلامي بحث كنند و بحران مشروعيت نظام را مطرح سازند. نظامي را كه با رأي و خواست و مجاهدت مردم و با اين همه احساسات و عواطف سر كار آمده، با اين همه مشكلات دست و پنجه نرم كرده و از اين همه دشمنيها و مقابله ها سرافراز بيرون آمده - و همه هم به كمك مردم بوده است - زير علامت سؤال بگذارند و بگويند بحران مشروعيت! اينها تصادفي نيست. بعضي از حرفهايي كه مي بينيد در بعضي از تريبونها پخش مي شود، همه در جهت همين تصويرسازي منفي از نظام اسلامي در ذهن مردم و براي سلب اعتماد آنهاست تا آن مقصود حاصل شود؛ يعني گسستگي پيوند ميان مردم و نظام.

بزرگنمايي مشكلات و نفي موفّقيتها

ترديدافكني در ارزشهاي اصولي، بزرگنمايي مشكلات و نفي موفّقيتها، از نيازهاي قطعي امريكاست. امريكا به اين عوامل و شرايط نياز دارد تا بتواند موفّقيت خود را در

تقابل با جمهوري اسلامي تضمين كند. هر كس در اين زمينه ها به نفع امريكا كار كند، در واقع زمينه سازي مي كند براي اين كه امريكا بتواند مقاصد خودش را، ولو با شيوه نظامي يا شبه نظامي، نسبت به ملت ايران انجام دهد. البته در بعضي جاها انسان مي بيند اين تصوّر و تصوير را خيلي پر و بال مي دهند تا امريكا را به عنوان يك قدرت موفّق در حال پيشرفت و پيروزي معرفي كنند و جبهه مقابل را در حال انفعال نشان دهند. اين صددرصد نادرست و غيرواقعي است؛ اين محصول كار تبليغاتي رسانه هاي امريكايي است؛ به هيچ وجه اين طور نيست. پيروزي نظامي بر رژيم صدّام، غير از برآورده شدن هدف امريكا در مسأله عراق و حتّي افغانستان است. البته مسأله عراق از مسأله افغانستان خيلي مهمتر است؛ مشكلات امريكا در عراق هم به مراتب بيشتر از مشكلاتش در افغانستان خواهد بود. مي خواهند اين طور وانمود كنند كه مسأله تمام شده و امريكا به همه هدفهاي خود رسيده است؛ در حالي كه به هيچ وجه اين طور نيست؛ مسأله تمام نشده است و مشكلات فراواني بر سر راه اينها قرار دارد.

در مقابل امريكاي ماجراجو و متجاوز چه بايد كرد؟

علاج كار در مقابل امريكاي ماجراجو و متجاوز چيست؟ يك عدّه نسخه تسليم را تجويز مي كنند؛ اين نسخه كارساز نيست. البته شما جوانان مي دانيد، هر كس هم كه از هويّت انساني مستقل برخوردار باشد، مي داند كه نشان دادن نشانه هاي تسليم در مقابل دشمن، به هيچ وجه كارساز نيست. نشانه هاي تسليم و انقياد و مرعوب شدن، دشمن

را نيرومند مي كند؛ به او روحيه مي دهد و به او كمك مي كند تا بتواند راه خود را در تجاوز ادامه دهد. بنابراين به هيچ وجه نبايد تسليم شد.

مي شنويد بعضي كسان صحبت مي كنند كه فرصتها را از دست ندهيم. من نمي دانم مقصود آنها از فرصت چيست. فرصتي كه در اين موقعيت زماني به هدر مي رود، چه فرصتي است؟ فرصت تسليم شدن در مقابل امريكاست؟ اين فرصت است؟! براي ملت ما اين فرصت است كه در مقابل دشمني كه با صداي كلفت و با لحن قلدرمآبانه مي خواهد سلطه خود را بر او تحميل كند، تسليم شود و از مقابل او عقب بنشيند؟! اين فرصت است كه كسي آن را از دست ندهد؟ يك وقت انسان خودش هست و خودش و مسؤوليت خود را به عهده دارد؛ يا ايستادگي مي كند و يا تسليم مي شود. اگر تسليم شد، بدبختي و روسياهي اش مال خودش خواهد بود و به جاي ديگري ضرر نمي رساند؛ اما وقتي انسان مسؤول يك بخش است - حتّي در بخشهايي كه از اهميت زيادي هم برخوردار نيستند، اما كار، اقدام و حركت فرد مي تواند تأثير داشته باشد - تسليم شدن به معناي تسليم كردن كشور و ملت است؛ به معناي مسلّط كردن دشمن بر سرنوشت يك ملت است؛ مگر كسي حقّ اين كار را دارد؟ من يك وقت به مناسبت ديگري گفتم: اگر آن روز كه شاه سلطان حسين در مقابل افغانها با اين بهانه كه اگر تسليم نشويم و دروازه اصفهان را در مقابل هجوم آنها باز نكنيم، ممكن است عدّه اي كشته

شوند، بر مردان غيوري كه در اصفهان آن روز بودند - چه انسانهاي غيرتمند سپاهي و چه مردم عادّي - تكيه مي كرد و مي گفت من در مقابل دشمن تسليم نمي شوم، قطعاً عدّه كمتري از ملت ايران، از مردم اصفهان و از مردمي كه در حمله افغانها از دست رفتند، كشته مي شدند و ملت ايران آن ذلّت و ننگ را هم تحمّل نمي كرد. البته امروز شرايط، شرايط ديگر و دشمن هم دشمن ديگري است؛ اما اصل عدم تسليم در مقابل زياده خواهي دشمن و اين كه هرگونه تسليم و نرمش، او را تشويق خواهد كرد، پابرجاست. اين اصل، هميشگي است.

امريكا به دنبال سلطه بر كشورهاي منطقه است

البته امريكاييها به دروغ شعارهاي خود را عوض مي كنند. حقيقت قضيه اين است كه آنها به دنبال سلطه بر كشورهاي منطقه اند. مگر نمي بينيد مي گويند نقشه سياسي خاورميانه بايد عوض شود؟ ديروز يكي از مسؤولان سياسي عرب - كه سخنانش از تلويزيون هم پخش شد - گفت اينها مي خواهند اتّحاديه عرب را منحل كنند و اتّحاديه ديگري به وجود آورند كه رژيم صهيونيستي هم جزو آن باشد! يعني عامل خودشان در منطقه، وسيله فشار دائمي بر دولتهاي منطقه باشد! به كمتر از اين قانع نيستند؛ دوست و دشمن هم نمي شناسند. امروز بعضي از كشورهاي منطقه جزو دوستان سنّتي امريكا هستند. اگر به اين حيوان درنده متجاوز - رژيم صهيونيستي - امكان داده شود و راهها در مقابلش باز شود، يقيناً نوبت آنها هم خواهد رسيد؛ خودشان هم مي دانند. حتّي بعضي از كشورهاي منطقه پيش ما هم اظهار ترس

كرده اند! اينها از آينده مبهم خودشان مي ترسند، چون به ملتهاشان متّكي نيستند. پس نسخه تسليم، نسخه درستي نيست.

مستحكم كردن ساخت داخلي نظام؛ علاج تجاوز امريكا

علاج صحيح در مقابل تجاوز امريكا، مستحكم كردن ساخت داخلي نظام است. نظامي كه حقيقتاً متّكي به مردم است و مردم از آن دفاع مي كنند، در درون خودش مستحكم است. رخنه هاي گوناگوني كه به يك نظام صدمه مي زند، بسته شده است و هيچ قدرتي نمي تواند اين نظام را از بين ببرد. ما مي توانيم ساخت داخلي را مستحكم كنيم؛ همان طور كه امروز هم بحمداللّه مستحكم است. امريكاييها اين را مي دانند؛ به طور كامل انسان مي تواند اين را در حرفهايشان بفهمد. آنها مي دانند كه وحدت اين ملت، ارتباطش با اسلام، استحكام پيوند بين نظام و مردم با توجّه به مباني ديني و نقش ارزشهاي ديني در اين رابطه، به چه كيفيّتي است؛ مي خواهند اينها را از بين ببرند. ما بنشينيم و تماشا كنيم كه اينها بيايند يكي يكي اين پيوندهاي مستحكم را ببُرند؟ يعني در واقع سنگرهاي ملت ايران و سنگرهاي نظام اسلامي را يكي يكي از سر راه بردارند و بعد راحت حمله كنند. يكايك ملت ايران وظيفه دارند تا آن جايي كه مي توانند، استحكام دروني نظام را كه به همبستگي ملت، همبستگي دلها، همبستگي ملت با مسؤولان نظام و وحدت كلمه در مجموعه اركان نظام وابسته است، حفُكنند.

شعارهاي مطرح شده، در جهت مبارزه با فساد بوده است

اين جا بحث بعدي را مطرح مي كنم كه چون بحث قبلي طول كشيد، مجبورم كوتاه عرض كنم. چند شعاري كه

ما در اين دو سه سال داده ايم، همه در جهت مبارزه با فساد بوده است؛ چون فساد در جامعه رخنه ايجاد مي كند. شعارهاي ديگر، جنبش عدالتخواهي - در بلند مدّت - جنبش نرم افزاري و جنبش توليد علم بوده است. البته جنبش توليد علم، بدون پيشرفت علم ممكن نيست. بدون پيشرفت علم، در اين دنياي متنوّع نمي شود رقابت كرد و پيش رفت؛ حتماً پيشرفت علم لازم است. اين، وظيفه دانشگاهها و دانشجويان و اساتيد را بسيار سنگين مي كند. جنبش آزاده انديشي كه چند ماه قبل مطرح شد، اصرار بر مسأله اشتغال - كه در دو سه سال اخير در اين زمينه خيلي تلاش شده است - و اصرار بر تقويت پول ملي، از شعارهايي است كه ما در اين چندسال روي آنها تكيه كرديم و براي هر كدام حساب خاصي باز شد و به فضل الهي حركت خاصي در دستگاههاي مربوط به آنها آغاز گرديد. وقتي انسان مي بيند دشمن چه مي خواهد بكند، مي فهمد كه بايد در داخل چه كار كند. البته در دو سه سال قبل از اين، در قالب نفي فقر و فساد و تبعيض، بسياري از اين حرفها مطرح بود. در سياستهاي كلان نظام هم كه رهبري بايد به دولت اعلام كند و مجلس بر اساس آن سياستها مقرّرات و قوانين را بگذراند - هم در سياستهاي برنامه سوم و هم در سياستهاي برنامه دوم كه مربوط به هفت هشت سال قبل از اين بود - همه اين مطالب كلّي لحاُشد؛ ليكن بسيج كردن و متوجّه كردن افكار عمومي، بخصوص جوانان به اهميت بعضي از اين

سرفصلها، ايجاب مي كند كه هر كدام از اينها به تنهايي مورد توجّه قرار گيرد و دنبال شود. البته خيلي از اين شعارها وقتي مطرح شد، از سوي بعضي از بخشهاي جامعه مورد بي توجّهي قرار گرفت؛ ليكن وجدانهاي پاك، بخصوص جوانان در محيطهاي جواني، احساس كردند كه اين شعارها مورد علاقه آنهاست. در محيط دانشجويي، شوق به علم، عدالت و آزادي وجود دارد؛ اينها شوقهاي اصلي در محيطهاي علمي است. من مايل بودم راجع به هر كدام از اينها توضيح مختصري عرض كنم، اما مجال نيست.

وجود فساد را نبايد انكار كرد

اين را هم در پرانتز بگويم كه از دو نقطه متقابل، گاهي بعضي حرفها گفته مي شود كه به نظر ما درست نيست. مثلاً وقتي بحث مبارزه با فساد مطرح مي شود، از يك نقطه كساني مي گويند چرا اصلاً شما فساد را به عنوان يك مسأله در جامعه مطرح مي كنيد؟ به نظر ما اين حرف نادرستي است؛ چون فساد وجود دارد. البته در اين جا فساد، مثل مافياهايي كه در برخي دولتها و نظامها وجود دارد، گسترده و سازمان يافته نيست. به فضل پروردگار در نظام جمهوري اسلامي - لااقل در تشكيلات مسؤول دولتي - فساد سازمان يافته وجود ندارد؛ اما فساد به ميزاني وجود دارد و در همه جا و در همه زمانها هم امكان بُروزش هست و بايد با آن مبارزه كرد. در دنيا بعضي از دستگاهها هستند كه اصلاً مبارزه با فساد و تبعيض و بي عدالتي را قبول ندارند؛ حتّي اسمش را هم نمي آورند. بعضي كشورها ممكن است به صورت نمايشي چنين كارهايي بكنند؛ بعضي جاها نمايشي

هم نيست؛ از روي ناچاري است و به عنوان سوپاپ امن اين كارها را مي كنند؛ اما در كشور ما اين حركت و اين فكر، برخاسته از اعتقاد ماست؛ فلسفه وجودي ماست. هرچه نكنيم، ناشي از نتوانستن است؛ اين راه و حركت ماست. بنابراين اگر كسي اعتراض كند چرا بحث مبارزه با فساد را پيش مي آوريد، اعتراض بجايي نيست. فساد را نبايد انكار كرد؛ مبارزه با فساد را بايد قبول كرد؛ اما مبالغه در مسأله فساد هم نبايد باشد.

در بيان وجود فساد نبايد مبالغه كرد

يك عدّه هم از آن طرف مقابله مي كنند و همه را فاسد و كجدست و ناپاكدامن تلقّي مي كنند و اگر كسي هم چنين تلقّي اي داشته باشد، خوششان مي آيد. دشمن، نيازمند به اغتشاش افكار عمومي و ابهام آفريني است. دشمن از هر دو موج مخالف استفاده مي كند. از يك طرف آن حرفها را دليل مي گيرد بر وجود فساد و مبالغه در فساد مي كند؛ از يك طرف خواهد گفت اين كار نمايشي است. بنابراين از همه طرف ما را محاصره تبليغاتي مي كند. ما بايد صراط مستقيم را بشناسيم و راه درست را دنبال كنيم. همين طور است مسأله نهضت عدالتخواهي كه من خطاب به دانشجويان آن را گفتم. البته من مي دانم علاقه به اين حركتها و نهضتهاي اجتماعي در بين دانشجويان و كلاًّ جوانان زياد است و سؤالهايي هم در اين زمينه دارند.

مديريّت انقلاب، غير از مديريّت اجرايي كشور است

دانشجويي دو سه هفته قبل از من سؤال كرد: در مسأله عدالت، چرا خودتان وارد ميدان نمي شويد؟ اين توقع درستي نيست. مديريّت

انقلاب، غير از مديريّت اجرايي كشور است. براي رهبري، وارد شدن در ميدان اوّلاً به صورت طرح مسأله و بسيج افكار عمومي است؛ ثانياً به صورت خواستن از دستگاههاي اجرايي است. برخي از دستگاههاي اجرايي، مخصوص اين كارند. در زمينه مبارزه با فساد، هم قوّه مجريّه و هم قوّه قضاييّه درگيرند. بنده از هر دو قوّه به طور جد خواسته ام و آنها درگيرند؛ ورود رهبري اين جاست. بله؛ اگر روزي معلوم شود دستگاههاي قوّه مجريّه و قوّه قضاييّه آماده نيستند كار كنند، رهبري چاره اي پيدا نخواهد كرد جز اين كه خودش وارد ميدان شود؛ كسي را بگمارد و مأمور مشخصي را براي اين كار معين كند؛ اما بحمداللّه اين طور نيست. دستگاههاي قوّه مجريّه آماده اند؛ چون بخشي كه مربوط به قوّه مجريه است، گرفتن گلوگاههاي فساد است. در بخشهاي مالي، پولي، بازرگاني و گمركي گلوگاههاي فساد مالي وجود دارد. بي توجّهي به اين مراكز موجب مي شود فساد به وجود آيد. وقتي دستگاهها نظارت و مراقبت خود را دقيق كنند، جلو فساد گرفته خواهد شد؛ اين مي شود پيشگيري. در بخش قضايي، برخورد با مواردي است كه از اين پيشگيري عبور كرده اند و جرم اتّفاق افتاده است. البته تا امروز بيشتر از صد مورد از موارد مهم و كلان را دنبال كرده اند، منتها نبايد جنجال كنند. من در همان نامه هشت مادّه اي هم همين سفارش را كرده بودم؛ گفتم كار را بي جنجال پيش ببريد. ما مي خواهيم حقيقتاً با فساد مبارزه شود؛ جنجال لازم نيست. بله، خبررساني به مردم خوب است. وقتي كار تمام شده باشد، آن مقداري

كه لازم باشد، خبر رساني شود. كار هم صورت مي گيرد.

در دانشگاه، علم و تحقيق را جدّي بگيريد

به هرحال عزيزان من! عاملي كه مي تواند كشور شما را در مقابل هر افزون طلبي، هر انحصارطلبي، هر تجاوز، هر ماجراجويي و هر بحران سازي حفُكند، استحكام ساخت داخلي نظام است. همين طور است ارتباط بين آحاد و قشرهاي مردم با مسؤولان نظام، اميد جوانان به آينده و گرفته شدن رخنه هايي كه بتدريج موجب تضعيف نظام مي شود. همان طور كه عرض كردم، اين كارها با تلاش زياد انجام مي گيرد و شما بايد در محيط دانشگاه، مسأله علم و تحقيق را جدّي بگيريد. اين كه دانشجوي عزيزي در صحبت خود به بودجه تحقيقات اشاره كردند و گفتند كم است و آن را به عنوان مطالبه و درخواست دانشجويان مطرح نمودند، مرا خوشحال مي كند. در جلسه اساتيد هم كه بوديم، اتّفاقاً همين را مطرح مي كردند. اين خيلي خوب است كه جوان، دنبال تحقيق، كار علمي و پيشرفت علم باشد. بدون پيشرفت علم نمي شود كشور را پيش برد. امروز حتّي دشمنان بشريت از علم استفاده مي كنند. ما براي آرمانهاي والا، ارزشهاي حقيقي، فضايل انساني و گسترش آنها ناگزيريم از علم و شرافت ذاتي علم استفاده كنيم. وحدت و ارتباط بايد حفُشود. كارهاي اساسي اي كه شروع كرده ايم، بايد پيش برود.

دشمن مي داند با ملت ايران نمي شود مقابله كرد

شما بدانيد محاسبه اي كه امروز از ملت ايران در اختيار قدرتهاي سلطه گر جهاني است، به آنها ديكته نمي كند كه مي توانند در ايران بحران سازي و ماجراجويي كنند. آنها خوب مي

دانند كه كار با موشك و بمب به سامان نمي رسد و موشك و بمب، يك گوشه كار است. وقتي ملتي ايستاده است، وقتي اكثريت جامعه اي در سنين كمتر از سي وپنج سالند - يعني قشر جوان وسيعي دارد - وقتي ملت به ارزشهاي ديني پايبند است، آنها در محاسبات خود مي دانند كه نمي شود با چنين ملتي مقابله كرد و جنگيد. بله؛ مي شود هاي وهوي كرد و اگر اين ملت ترسيد، از ترس او استفاده كرد. مي شود او را تهديد كرد، مي شود كساني را در ميانش وادار به خيانت كرد. اگر ترسيد، اگر تهديد و خيانت را پذيرفت، اگر حاضر شد تسليم شود، آن گاه دشمن پيروز مي شود و اميد پيدا مي كند؛ اما وقتي يك ملت ايستاده است، جوانش ايستاده است، مسؤولانش ايستاده اند و در مقابل تهديدها و ارعابها دچار ترس و دستپاچگي نمي شوند، مسائل را غلط نمي فهمند، نشان مي دهند كه به عزّت خود پايبندند و براي عزّت كشور و ملتشان اهميت قائلند و آماده اند كشور خودشان را نگه دارند و از آن دفاع كنند - كه در حضورهاي عمومي مردم، اين حالت فهميده مي شود - دشمن حساب كار خودش را مي كند و مي داند كه پيروزي بر اين كشور به آساني ممكن نيست.

) يس: 11

) صحيفه سجّاديه: دعاي 32 (پس از نماز شب)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با اساتيد دانشگاه شهيد بهشتي

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با اساتيد دانشگاه شهيد بهشتي

--------------------------------------------22/02/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

مطالب خوب و مفيدي مطرح شد

از اين كه دوستاني فرصت نكردند مطالبشان را بيان كنند، من هم مثل خود

آنها متأسّفم. براي من سودمندتر اين بود كه اگر ممكن مي شد، همه صحبت مي كردند. به هرحال برادراني كه وقت صحبت گرفته بودند، مطالبي فرمودند و من از مطالبشان بهره بردم و استفاده كردم؛ بسيار مطالب خوب و مفيدي گفته شد. البته من تعجّب كردم كه چطور از خانمها كسي صحبت نكرد! معمولاً در اين گونه جلسات چند نفر از خانمها هم صحبت مي كنند؛ ولي آن طور كه معلوم مي شود، خانمها از قبل وقت نگرفته بودند. ترتيب و روال كار - همان گونه كه آقاي دكتر آ«نديميآ» و دوستانشان مقرّر كرده بودند - اين بوده كه از قبل وقت بگيرند و صحبت كنند.

بسياري از مطالب شما، جزو مطالبات ماست

من خلاصه اي از آنچه را كه فرموديد، يادداشت كردم. بسياري از آنچه در اظهارات شما آمد، مطالبي است كه جزو خواسته ها و مطالبات خود ما هم بوده است. البته بودجه و مشكلات مالي در بخشهاي مختلف، مسأله جداگانه اي است كه با توجّه به كمبود منابع مالي و مشكلاتي كه دولت و مسؤولان در اين زمينه دارند، ناگزير بايد براي آن فكر اساسي تر و بهتري بشود، كه جايش در دولت است. يكي از دوستان در صحبتهاي خود از من خواستند كه اقدام عاجل كنم. خدمت شما عرض كنم كه بنده نه اقدام عاجل و نه اقدام غيرعاجل در مورد بودجه نمي توانم بكنم. كاري كه من مي توانم بكنم، اين است كه در زمينه هاي اجرايي، مطالب را به آقايان وزرا - كه خودشان هم اين جا نشسته اند و تشريف دارند - منتقل كنم، يا به آقاي رئيس جمهور

بگويم تا در دولت بررسي شود و تصميم گيري كنند. غرض؛ بودجه نويسي و تخصيص اعتبار و كم كردن و زياد كردن آن، به ما ارتباطي پيدا نمي كند. به هرحال، هم آقاي دكتر آ«معينآ» و هم آقاي دكتر آ«پزشكيانآ» آنچه را كه گفتيد، شنيدند؛ هر دو نفر هم در دولت هستند. البته محدوديتهايي در دولت هست و مشكلاتي دارند. اين طور نيست كه آن طور كه مصلحت مي بينند، بتوانند اقدام كنند. اين كه شما مطرح كرديد، يك بخش از نيازهاي كشور است؛ بخشهاي ديگر هم هركدام نيازهايي را نزد آقايان وزرا و مجموعه دولت مطرح مي كنند. رفع اين نيازها آسان نيست، ولي به هرحال قابل دنبال كردن است.

اهتمام به علم و تحقيق و ساماندهي آنها

آنچه به نظر من مهمّ است، نكته اي است كه بعضي از دوستان هم به آن اشاره كردند. آن نكته، نگاه به علم و تحقيق و ساماندهي وضع علم و تحقيقات در كشور است. اين، كار كلاني است كه بايد حتماً اهتمام جدّي نسبت به آن ورزيده شود. بنده هم در اين مورد يقيناً مسؤوليت دارم و دنبال خواهم كرد.

علم با ارزش است و از جمله عواملي كه ارزش علم را بيشتر مي كند، اين است كه علم با غايت و هدفهاي مشخّصي كه طبق نيازها تنظيم شده است، به طرف پيشرفت و توسعه سير كند. همان دستگاه فكري - كه آقاي آ«رفيع پورآ» به آن اشاره كردند و كاملاً هم درست است - مي تواند مجموعه هاي مولّد علم، استفاده بهينه از شخص عالم، كلاس عالم ساز و مركزي را كه عالم در آن جا مي تواند

به فعاليت بپردازد، تنظيم كند و از همه اينها استفاده بهينه نمايد. اينها كارهاي لازمي است و بايد حتماً دنبال شود؛ من هم به فضل الهي كوشش ممكن را در اين زمينه حتماً خواهم كرد.

توقّعات و انتظارات از مجموعه علمي كشور

متقابلاً توقّعات و انتظاراتي هم از مجموعه علمي در كشور وجود دارد. اين مطلب، خطاب به يك شخص خاص يا يك دانشگاه خاص يا يك مركز خاص نيست؛ خطاب به مجموعه علمي كشور - اصحاب علم و تحقيق - است. ما به دلايل مشخّص تاريخي از كاروان علم دنيا عقب افتاده ايم - اين را نمي توانيم انكار كنيم؛ واقعيتها پيش روي ماست - و اين در حالي است كه توانايي عالم شدن، توليد علم كردن و مرزهاي دانش را از آنچه هست، فراتر بردن، در ميان ملت ما كاملاً وجود داشته است. اين ظلم تاريخي به ما شده است. آنچه شما امروز از پيشرفت و گسترش علم، علاقه به علم و بالاخره مطرح شدن علم به عنوان يك مسأله اساسي در جامعه مشاهده مي كنيد، مربوط به بعد از انقلاب است. قبل از انقلاب، علم مهجور بود. دانشگاه بود، علما بودند؛ اما علم به معناي حقيقي كلمه، يكي از مسائل كشور محسوب نمي شد. در طول سالهاي متمادي همين طور بود و ملت ما از كاروان علم عقب افتاد.

ما مي خواهيم عقب ماندگي علمي را جبران كنيم

ما اكنون مي خواهيم اين عقب ماندگي و اين تأخير تاريخي را به نحوي جبران كنيم. بايد چه كار كنيم؟ اگر با نگاه و محاسبات عادّي بنگريم، مي بينيم فاصله زياد است. اتّفاقاً وسيله تحرّك آنها هم

سريع السّيرتر از وسيله تحرّك شماست؛ پس بايد روزبه روز فاصله زيادتر شود؛ ما محكوم به اين هستيم. آيا اين درست است؟ همان راهي كه آنها رفته اند، ما هم ادامه مي دهيم و فكر مي كنيم بايد ادامه داد. مي گوييم بالاخره آنها از اين راه رفته اند، ما هم بايد برويم. راه پيموده شده اي است؛ اما فاصله آنها با ما زياد است. من يك وقت در يكي از همين مجموعه ها به دوستان دانشگاهي گفتم: ما مي رفتيم؛ او به دوچرخه دست يافت و فاصله اش را با من زياد كرد. بعد چون فاصله زيادي بايد مي پيمود، به اتومبيل دسترسي پيدا كرد و از آن بهره برد؛ اما بنده تازه به دوچرخه رسيده ام! به اين ترتيب باز فاصله بيشتر شده است. او اكنون به وسيله سريع السّيرتري رسيده است؛ آيا بنده بايد بنشينم غبار حركتش را تماشا كنم و يا در حسرت اين پيشرفت، غمگين شوم و بسوزم و بسازم؟ ما بايد چه كار كنيم؟

در توليد علم، راههاي ميانبُر را پيدا كنيم

جنبش توليد علم - كه بنده دو سه سال است آن را در دانشگاهها تكرار مي كنم - ناظر به اين قضيه است. توليد علم يعني رفتن از راههايي كه به نظر، راههاي نارفته اي است. البته اين به آن معنا نيست كه ما راههايي را كه ديگران رفته اند، نرويم و به تجربه هاي ديگران بي اعتنايي كنيم؛ بلكه به اين معناست كه به فكر باشيم. در اين دنياي عظيم و در اين طبيعت بزرگ، ناشناخته هاي فراواني وجود دارد كه دانش پيشرفته امروز هنوز به آنها

دست نيافته است. ناشناخته ها بسيار فراوان است و به گمان زياد به مراتب بيشتر از چيزهايي است كه بشر تاكنون به آنها دست يافته است. بايد دقّت كنيم، فكر كنيم و به دنبال كشف ناشناخته ها باشيم. بايد همان استعدادي را كه گفته شد و بنده هم مي دانم مغز و فكر ايراني آن را دارد، به كار بيندازيم. راههاي ميانبُر را پيدا كنيم و از بدعت و نوآوري در وادي علم، بيمناك نباشيم. اين حركت بايد در دانشگاهها و مراكز علمي و تحقيقاتي ما به صورت انگيزه اي عام، امري مقدّس و يك عبادت تلقّي شود. همه رشته هاي علوم بايد به اين صورت درآيد. ما بايد اين جرأت را داشته باشيم كه فكر كنيم مي توانيم نوآوري كنيم.

بايد راههاي نارفته را پيدا كرد

البته مي شود در مقابل اين حرف، با نوميدي تمام گفت: چه كار كنيم كه ديگران نكرده اند؟ كدام راه را برويم؟ اما من تصوّر مي كنم مي شود اين فكر و اميد را در دل پروراند كه مي شود راههاي نارفته را پيدا كرد. يك روز بسياري از چيزهايي كه امروز دنيا و بشريت مي شناسد، ناشناخته بود؛ اما كساني جرأت كردند و اين ناشناخته ها را شناختند. چه دليلي دارد كه ما نتوانيم راه ناشناخته ديگري را كشف كنيم؟ اين طور هم نيست كه امروز هر كشف جديدي مستلزم دست يافتن به عاليترين دانشها و بالاترين فناوريها باشد تا ما بگوييم آن را نداريم. اين توقّع از جامعه علمي كشور وجود دارد. با اين حساب، هرچه مجموعه مراكز تحقيقاتي در دانشگاهها و بيرون دانشگاهها بيشتر باشد، بهتر است.

البته

اشكالي را كه دوست عزيزمان كردند، من كاملاً قبول دارم؛ يعني در جاهايي پولهاي بيخودي خرج مي شود - در واقع هدر مي رود؛ اين تعبير كاملاً درستي بود - و دست و دلبازيهاي بيجا، بي معني و بي مورد به كار مي رود؛ اما در عوض، در مواردي كه لازم است، مشكلات مالي فراواني وجود پيدا مي كند. اين نابسامانيها بايد حتماً بسامان شود. البته اين جزو كارهاي دولت هم هست، كه بايد سفارش و تأكيد شود؛ بنده هم ان شاءاللّه تأكيد خواهم كرد. بنابراين حرف اوّل و اصلي ما با شما اساتيد محترم و همه اعضاي جامعه علمي - چه دانشگاه پزشكي، چه دانشگاه غيرپزشكي - اين است: شما به عنوان كساني كه از استعداد و تواناييهاي خوب برخورداريد، اما از قافله علمي عقبيد، راهي را پيدا كنيد؛ كاوشگر و پژوهشگر و مطالبه كننده چيزهاي ناشناخته باشيد و اين روحيه را در دانشگاهها زنده كنيد؛ آ«كم ترك الاوّل للاخر(1)آ». خيلي چيزها هست كه تاكنون كشف نشده، ولي ناگهان يك نفر آنها را كشف مي كند. عرض كردم كشف جديد و شناختن راه جديد، لزوماً مبتني بر اين نيست كه ما از پيشرفته ترين فناوري در دنيا برخوردار باشيم تا كسي بگويد ما اين را نداريم؛ نخير، مي توان در بخشهاي مختلف، اين توقّع را از خود و جامعه علمي داشت.

خلأ ارتباط ميان استاد و دانشجو را پُر كنيد

نكته ديگر، درباره دانشجويان است. من خلأيي را در ارتباط استاد و دانشجو مشاهده مي كنم كه اين خلأ بايد به وسيله شما پُر شود. دانشجوي ما در محيط علمي ضمن اين كه علم مي آموزد،

مي تواند خيلي از درسهاي غير آن علم مورد نظر را هم از استاد بياموزد و فراگيرد. از جمله آنها، غرور ملي، علاقه مندي به ميهن، دلبستگي به آينده كشور و افتخار به تاريخ و گذشته كشور است. اينها عواملي است كه مي تواند در يك جوان دانشجو تأثيرات بسيار عميق و مثبتي بگذارد.

البته من در صدد انكار عوامل گوناگوني كه ممكن است جواني را دلسرد يا مأيوس و دلخسته كند، نيستم - اينها هم عواملي است در جاي خود محفوُ- اما اين بخش هم ناديده گرفته نشود كه استاد در كلاس درس مي تواند دانشجوي خود را متديّن و معتقد به دين بار بياورد؛ چنان كه مي تواند ملحد و منكر همه مقدّسات هم بار بياورد؛ ولو كلاس، كلاس علم و دين نباشد؛ كلاس فيزيك و طبيعي و تاريخ و هر درس ديگري باشد.

استاد، هم مي تواند دانشجو را يك انسان دلبسته و مباهات كننده به كشور بار بياورد؛ هم مي تواند يك انسان لاابالي، بي علاقه، نادلبسته به ميهن و به گذشته و آينده كشور بار بياورد.

تأثيرات عميق اشاره ها و نكته هاي يك استاد در كلاس

اعتقاد من اين است كه در زمينه تبليغ دين، مؤثّرترين وسيله اي كه مي تواند دانشجو را ديني و علاقه مند به مباني ديني بار بياورد، همين نكته ها و اشاره ها و كلمه هايي است كه يك استاد مي تواند در كلاس با شاگردان خود درميان بگذارد. اشاره اي از يك استاد، گاهي اوقات تأثيرات عميقي در دل مي گذارد؛ اما گاهي عكس آن ديده مي شود. البته بعضي از اساتيد به اين نكات توجّه

دارند، ليكن بايد به عنوان يك كار اساسي و اصلي در نظر گرفته شود. جواني كه شما مي خواهيد او را عالم كنيد و روح علم و تحقيق در او بدميد و او را يك برگزيده فرزانه نخبه علمي بار بياوريد - كه هر استادي نسبت به شاگردانش چنين آرزوهايي دارد - بايد روح دين و ايمان به او تزريق كنيد؛ هم ايمان به خدا و دين و مقدّسات كه براي دنيا و آخرتش مفيد است، هم ايمان به هويت ملي و تاريخي خودش.

بايد تعصّب ملي را در دانشجو برانگيزانيد. بر خلاف آنچه در دهنها مي افتد، تعصّب يك معناي هميشه منفي و بد نيست. برخي تعصّبها لازم است؛ يعني بدون آن تعصّبها انسان ول است و مثل غبارهاي سبك و بي وزن در هوا حركت مي كند. پايبنديهايي براي شخصيت و هويّت انسان لازم است؛ حال اين انسان هر كه مي خواهد باشد - عالم باشد، صنعتگر باشد، هر فعّاليتي داشته باشد - بالاخره پايبندي اي لازم دارد.

تأثير ايمان به غيب

ايمان به خدا، ايمان به دين، ايمان به مقدّسات و ايمان به غيب، ارزشهاي كمي نيست؛ اينها را نبايد دست كم گرفت؛ اينها بسيار اهميت دارد و تضمين كننده سعادت و صلاح و فلاح است. ممكن است يكي ايمان به غيب داشته باشد، اما ده اشكال هم داشته باشد؛ چنين كسي پيشرفت نمي كند. بحث بر سر تأثير ايمان به غيب است. اگر ايمان به غيب نباشد، خيلي از مشكلات به وجود مي آيد. همان طور كه مي دانيد، بدون شك علم پايه تمدّن است؛ اما شرط كافي براي يك مدنيّت درست نيست.

نتيجه علم منهاي ايمان به غيب، همين مي شود كه امروز در دنيا مي بينيد. ببينيد امروز علم با همه شرافت و ارزشش، در دست جهانخواران و ديوانه هاي زنجيري بين المللي به چه تبديل شده است! نه حقّي براي انسان، نه حقّي براي ملتها، نه حقّي براي حقيقت و نه ارزشي براي راستگويي و صدق قائل نيستند. ايمان در دل جوان مي تواند دميده شود؛ هم ايمان به دين و عالم غيب و معرفت و معنويت، و هم ايمان به هويت ملي خودش؛ شخصيت تاريخي و بستگيها و دلبستگيهاي گذشته و حال خودش.

اميدوارم ان شاءاللّه خداوند همه شما را موفّق و مؤيّد بدارد. جلسه اي خوب و براي من نافع بود. اميدوارم براي دانشگاه و مجموعه خواستهاي مشترك ما و شما هم نافع باشد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام به مناسبت سالروز هفدهم ربيع الاوّل

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام به مناسبت سالروز هفدهم ربيع الاوّل

--------------------------------------------29/02/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

عيد ولادت منجي بشريت و هديه الهي براي تاريخ انسانيت، نبيّ مكرّم اسلام حضرت محمّدبن عبداللّه صلّي اللّه عليه وآله وسلّم و همچنين ولادت امام صادق عليه الصّلاةوالسّلام را به همه امت بزرگ اسلامي و به ملت عزيز ايران و به شما حضّار محترم، بخصوص ميهمانان مكرّمي كه از سرتاسر كشورهاي اسلامي در اين جا حضور داريد و همچنين سفراي كشورهاي اسلامي كه در اين جا تشريف دارند، تبريك عرض مي كنم.

اين ولادت براي تاريخ بشريت، طليعه رحمت الهي بود. در قرآن از وجود پيغمبر به عنوان آ«رحمةً للعالمين(1)آ» تعبير شده است. اين رحمت، محدود نيست؛ شامل تربيت، تزكيه، تعليم و هدايت انسانها به

صراط مستقيم و پيشرفت انسانها در زمينه زندگي مادّي و معنويشان هم هست. مخصوص مردم آن زمان هم نيست؛ متعلّق به طول تاريخ است: آ«و اخرين منهم لمّا يلحقوا بهم(2)آ». راه رسيدن به آن هدف، عمل كردن به معارف و قوانين اسلام است كه براي بشر مشخّص شده است.

امّت بزرگ اسلامي در طول قرنهاي متمادي، چالشها و انحرافهايي داشته است. ما خود را از اسلام دور كرده و سرگرم چيزهايي كرديم كه اسلام ما را از آن برحذر داشته بود. در طول اين تاريخ طولاني، سرگرم جنگهاي داخلي شديم؛ به وسيله قدرتهاي طاغوتي سرگرم شديم. نتيجه اين شد كه امّت بزرگ اسلامي در طول قرنهاي متمادي بعد از قرون اوّليه اسلام، نتوانست خود را به هدف و غايتي كه پيغمبر اسلام و اسلام عزيز براي او پيش بيني كرده و در نظر گرفته بود، برساند. با اين كه خداي متعال ثروتهاي مادّي زيادي را در كشورهاي اسلامي ذخيره كرده و مي توانست وسيله پيشرفت ما باشد، اما در علم و صنعت و بسياري از شاخصهاي پيشرفت، جزو بخشهاي عقب افتاده عالم شديم. اين چيزي نبود كه اسلام براي ما مقدّر كرده بود؛ اين چيزي بود كه عمل بد و رفتار و غفلت ما مسلمانان براي ما پيش آورده بود: آ«ما اصابك من سيّئة فمن نفسك(3)آ»؛ ما بوديم كه بر اثر غفلتهايمان در طول زمان، خود را به اين وضعيت دچار كرديم.

امروز اوضاع در دنياي اسلام تفاوت كرده است؛ بيداري اسلامي در سرتاسر دنياي اسلام محسوس است؛ حركت و نهضت عظيمي در مراحل مختلف در همه دنياي اسلام مشاهده مي شود؛ ميل برگشت به اصول و

مباني اسلامي، كه مايه عزّت و پيشرفت و ترقّي است. روشنفكران، علما و سياسيون دنياي اسلام اين حركت را بايد تقويت كنند. خطاست اگر كساني در دنياي اسلام تصوّر كنند كه حركت بيداري اسلامي در بين جوانان، به ضرر دولتهاي اسلامي است؛ نه، دولتهاي اسلامي به بركت بيداري اسلامي مي توانند عزّتي را كه قدرتهاي استكباري از آنها گرفته اند، به خودشان برگردانند. يك نمونه، كشور و انقلاب و امام ماست. ما بعد از آن كه قرنهاي متمادي دچار استبداد و دو قرن تمام دچار سلطه بيگانگان بوديم به خود آمديم و امام بزرگوار توانست عزّت را به مردم ما برگرداند. انگليسيها، روسها و امريكاييها به ترتيب در اين كشور سيادت و حكمفرمايي حقيقي كردند. ولو به صورت ظاهر در رأس حكومت نبودند؛ اما كارها در دست آنها و همه چيز كشور در اختيارشان بود. مردم ما از حقوق، منابع، عزّت و طعم حقيقي دين خود محروم بودند.

امام بزرگوار ما توانست سلطه بلندمدّت استبداد و استعمار را با برگشت به اسلام و تمسّك به اسلام، از سر كشورمان كم كند و به ما عزّت ببخشد؛ به مردم ما احساس هويّت اسلامي بدهد تا احساس كنند كه مي توانند روي پاي خود بايستند؛ مي توانند خودشان تصميم بگيرند و انتخاب كنند؛ مي توانند خودشان در مسائل سرنوشت ساز، آ«لاآ» و آ«نعمآ» بگويند. مردم ما قرنها بود كه چنين چيزي را نچشيده بودند؛ اين را اسلام به آنها داد. در هر نقطه اي از نقاط دنيا كه حركت بيداري اسلام تقويت شود و پا بگيرد و مردم و جوانان آن كشور احساس كنند كه به سمت اسلام

نزديك مي شوند، همين تجديد هويّت و عزّت به وجود خواهد آمد.

البته دشمنان اسلام اين را نمي خواهند. فرمود: آ«انّ الشّيطان لكم عدوظ ّ فاتّخذوه عدوّا(4)آ». امروز در رأس دشمنان اسلام، امريكاست كه شرّ و شيطان مجسّم است. امروز دشمن اساسي دنياي اسلام، استكبار جهاني است كه در رأسش هم امريكاست. اين جزو معارف رايج انقلاب و نظام ماست. انقلاب اسلامي بيست وچهار سال است كه اين را فرياد مي زند؛ ليكن امروز مردم دنيا و جوامع مسلمين اين را حس كرده و خودشان لمس مي كنند. قضاياي فلسطين و فجايعي كه به پشتيباني امريكا، هر شب و روز در فلسطين اتّفاق مي افتد، جلو چشم مردم است. امّت اسلام چگونه مي تواند چشمش را ببندد و اين فجايع را نبيند؟ آنچه در عراق در جريان است، جلو چشم مردم دنياست؛ اين آزمايشگاه تاريخي و سياسي در مقابل چشم مردم دنيا و بخصوص امّت اسلامي است. امريكاييها با نام دمكراسي و آزادي به رژيم صدّام حمله كردند؛ اما امروز به مردم عراق اجازه نمي دهند سرنوشت خود را در دست بگيرند؛ مي گويند ما بايد باشيم!

يك ملت و يك كشور اسلامي را از همه حقوق متداول و رايج پذيرفته شده جهاني محروم مي كنند؛ با اين عنوان كه شما نمي توانيد و ما بايد باشيم؛ ما بايد به شما دمكراسي بدهيم! كدام دمكراسي و چه طور دمكراسي اي؟! اين دمكراسي و مردم سالاري و حقوق مردم است؟ آن هم بعد از كشتار عظيمي كه در بين مردم عراق انجام گرفت!

گفتند ما دنبال سلاح كشتار جمعي آمده ايم. براي امّت اسلامي اين سؤال مطرح شد كه سلاح

شيميايي و كشتار جمعي و وسايل جنايت را چه كسي به صدّام داده بود؟ مگر غير از خودشان كسي اينها را به صدّام داده بود؟! صدّام را خودشان براي ضربه زدن به اسلام و انقلاب تجهيز كردند. تا وقتي از او اميد همكاري و كمك بود، هرچه توانستند، تجهيزش كردند؛ بعد از آن كه از خاصيت افتاد و ديدند ديگر از او براي مقابله با انقلاب اسلامي و حركت بيداري اسلام كاري برنمي آيد، چنين صحنه اي را راه انداختند!

امّت اسلامي اين مسائل را مي بيند؛ اين آزمايشگاه است. امّت اسلامي چگونه مي تواند چشم خود را ببندد؟ اينها تجربه است. امروز دنياي اسلام براي به دست آوردن عزّت و موجوديّت و هويّت خود يك راه بيشتر ندارد و آن برگشت به اسلام است؛ البته اسلام واقعي، نه يك اسلام متحجّر آميخته با خرافات كه دشمنان اسلام تبليغ مي كنند و مي گويند اسلام اين است - اين طور اسلامي كارآمد نيست - و نه اسلام تطبيق داده شده با اصول امريكايي و مورد نظر غربيها كه آن هم اسلام نيست؛ هر دوي اينها اسلام امريكايي است، كه امام بزرگوار ما تقابل ايجاد كردند و فرمودند: آ«اسلام امريكاييآ» و آ«اسلام ناب محمّديآ». اسلام ناب و خالص، اسلام توحيد و وحدت بين امّت اسلامي، اسلام آ«و لن يجعل اللّه للكافرين علي المؤمنين سبيلا(5)آ»، اسلام آ«الاسلام يعلو و لا يعلي عليه(6)آ»، اسلامي كه مي گويد: آ«و لو انّ اهل القري امنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السّماء والأرض(7)آ». برگشت به اين اسلام، تنها علاج و نسخه درمان امّت اسلامي است و اين ممكن است. امروز حركت

به سمت اين اسلام، از شرق تا غرب دنياي اسلام، همه جا را فراگرفته و اين همان چيزي است كه دشمنان اسلام را دستپاچه كرده است.

به هياهوي تبليغاتي استكبار و جنجال و قدرت نمايي اي كه مي كنند، نگاه نكنيد؛ آنها از اسلام ترسيده اند و حركت عظيم اسلامي، آنها را سراسيمه كرده است؛ لذا مجبورند به قوّه قهريّه متوسّل شوند. قوّه قهريّه هم به دردشان نمي خورد و كارشان را علاج نمي كند. قوّه قهريّه مي تواند دولتها و حكومتها را از بين ببرد، ولي نمي تواند حركت عظيم اسلامي و مردمي را از بين ببرد. امّت اسلامي در حال بيدار شدن و برخاستن است؛ آنها اين موضوع را فهميده اند. آينده امّت اسلامي، آينده اي است كه اسلام ترسيم كرده است. ما به عنوان روشنفكر، به عنوان عالم دين، به عنوان مأمور دولت و مسؤول سياسي موظّفيم اين آينده را ترسيم كرده و اين پيشرفت را تسريع و تسهيل كنيم.

اميدواريم ان شاءاللّه اين عيد شريف براي امّت اسلامي بركت و وسيله بيداري براي همه ما باشد و خداوند متعال توفيقاتش را بر ما نازل كند و توجّهات حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه را شامل حال ما گرداند.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

) انبياء: 107

) جمعه: 3

) نساء: 79

) فاطر: 6

) نساء: 141

) جواهرالكلام: ج 38، ص 194

) اعراف: 96

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار نمايندگان مجلس شوراي اسلامي

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار نمايندگان مجلس شوراي اسلامي

--------------------------------------------07/03/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

به برادران و خواهران محترم - نمايندگان مجلس شوراي اسلامي - خوشامد عرض مي كنم. جلسه صميمي و خوبي است. اگرچه حضور دوربينهاي متعدّد و گزارشهاي خبري، الزاماتي را بر

من و شما تحميل مي كند، ولي جلسه بحمداللّه، صميمي و برخوردار از همدلي است. به همه شما برادران و خواهران به خاطر تلاشهايي كه در مجلس شوراي اسلامي و به اقتضاي مسؤوليت نمايندگي مي كنيد - كه بخشي از آنها را جناب آقاي آ«كرّوبيآ» امروز در صحبتهايشان بيان كردند - خسته نباشيد عرض مي كنيم. از شخص جناب آقاي كرّوبي هم به خاطر تلاش دشواري كه در مسؤوليت مديريّت مجلس دارند و زحماتي كه اين مديريّت بر ايشان تحميل مي كند، صميمانه تشكّر مي كنيم و به ايشان هم خسته نباشيد عرض مي گوييم.

به ذهنم مي رسد كه عرايض خودم را با اين آيه شريفه آغاز كنم كه مي فرمايد: آ«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم. هو الّذي انزل السّكينة في قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم و للّه جنود السموات و الارض و كان اللّه عليما حكيما(1)آ».

چون تلاش جريانهاي سياسي ضدّ جمهوري اسلامي و ضدّ اين حركت عظيم اسلامي ملت ايران و ملتهاي منطقه - اين جريان تبليغاتي عظيمي كه امروز به راه انداخته اند - در جهت ايجاد تلاطم - هم تلاطمهاي اجتماعي و هم تلاطم روحي - است؛ يعني دلها را مضطرب كردن، نگران و ترسان كردن كه امروز سياست كلّي امپراتوري خبري در دنيا اين است و تازگي هم ندارد - نه نسبت به ما در اين بيست و چند سال و نه نسبت به جريان حق در طول تاريخ اسلام از اوّل تا امروز - لذا ملاحظه مي كنيد يكي از مطالبي كه در قرآن روي آن به عنوان يك موضوع منفي تكيه شده، آ«مرجفونآ» است؛ يعني همان كساني كه

سعي مي كنند دلها را مضطرب، پريشان و ملتهب كنند و دلهره ايجاد نمايند. آن روز اين آيه شريفه را براي دوستان ديگري كه اين جا بودند، خواندم: آ«الّذين قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لكم فأخشوهم(2)آ». در مدينه پيغمبر جنجال درست مي كردند كه: آ«جمع شده اند و مي خواهند پدرتان را دربياورند! از بين رفتيد، نابود شديد؛ تمام شدآ». آيه قرآن نازل شد كه وقتي ياوه گويان و هرزه گويان و ضعيفان چنين فضايي را ايجاد مي كنند و اين ميكروب و ويروس خطرناك ترس را در فضا مي پراكنند، مؤمنان كساني هستند كه آ«فزادهم ايمانا(3)آ»؛ ايمانشان بيشتر مي شود. آ«و قالوا حسبنااللّه و نعم الوكيل(4)آ». اين آ«حسبنااللّه و نعم الوكيلآ» متعلّق به اين جاست. يعني در مواجهه با تلاطمي كه دشمن مي خواهد به وسيله امواج تبليغاتي و رواني خود ايجاد كند، آرامش دارند. همان آ«سكينهآ» است: آ«هو الّذي انزل السّكينة في قلوب المؤمنينآ»؛ خداي متعال آرامش به دلهاي مؤمنين داد: آ«ليزدادوا ايمانا مع ايمانهمآ»؛ براي اين كه ايمانشان هم تقويت شود. واقع قضيه هم همين است.

در شرايط مرعوب شدن، ترسيدن، مضطرب شدن، متلاطم شدن، حتّي باورهاي قطعي انسان هم از ياد مي رود. انسان مرعوب، اين طور است. آ«جبنآ»، هم عقل را از كار مي اندازد، هم عزم را. انسان مرعوب و جبان، نه درست مي تواند فكر كند، نه درست مي تواند عزم و اراده خودش را به كار بيندازد؛ دائم يك قدم به جلو برمي دارد و يك قدم به عقب. اين است كه پيغمبر اكرم به اميرالمؤمنين در آن وصيت معروف خود فرمود: آ«ولاتشاورنّ جبانا. لأنّه يضيّق

عليك المخرج(5)آ»؛ با آدم جبان و ترسو در هيچ كاري مشورت نكن، زيرا كه گريزگاه و دريچه فرج را بر رويت مي بندد. انسان وقتي كه مرعوب نيست، مي تواند درست فكر كند، درست تصميم بگيرد و از اين مانع عبور كند؛ اما وقتي مرعوب شد: آ«يضيّق عليك المخرجآ»؛ به بكنم، نكنم دچار مي شود و خود را دست بسته تسليم مي كند. اين است كه آ«سكينهآ» خيلي مهمّ است.

تعبير آ«سكينهآ» در سوره مباركه آ«الفتحآ» - آ«انا فتحنا لك فتحاً مبيناآ» - عجيب است كه متعلّق به اين سوره است و سه مرتبه در اين سوره عنوان آ«انزال السكينهآ» بر دل مؤمنين تكرار شده است. يكي از آزمايشهاي تلخ و دشوار مسلمانان همين قضيه مربوط به آ«انّا فتحناآ» بود كه پيغمبر اكرم بر مبناي سياستي صحيح و الهي، تصميم گرفت به سمت مكه راه بيفتد؛ مكه اي كه دو سال قبل از اين موضوع، مدينه را محاصره كرده بود و مي خواستند پدر مردم را دربياورند. جنگ با آن شرايط سخت پيش آمد و به خون پيغمبر و ياران او تشنه بودند. پيغمبر فرمود ما مي خواهيم به عمره برويم. به مسلمانان هم فرمود بياييد تا برويم. عدّه اي ترسيدند و گفتند پيغمبر به مدينه برنمي گردد؛ نابود شد؛ از بين رفت. اين ماجراي آ«انزال السكينهآ» مربوط به اين جاست كه خداي متعال آن چنان دلهاي مؤمنان را آرام كرد كه رفتند و با دشمن مواجه شدند و با پيروزي كامل برگشتند. در واقع همان چيزي كه پيغمبر مي خواست، تحقّق پيدا كرد.

آ«سكينهآ» ناشي از اعتماد و حسن ظنّ به خداست. وقتي شما

هدف درستي را انتخاب مي كنيد و در راه آن هدف به تلاش مي پردازيد، خداي متعال در اين جا وعده نصرت داده است؛ بروبرگرد هم ندارد. يك وقت هست شما هدف و آرمان را غلط انتخاب كرده ايد؛ يك وقت هست هدف و آرمان را درست انتخاب كرده ايد؛ اما تحرّكي نداريد و تلاش و مجاهدتي نمي كنيد. اين جا انتظار كمك الهي بي مورد است. مسلمانان اهداف و آرمانهايشان اهداف و آرمانهاي خوبي بود؛ اما قرنها به خاطر اين كه تحرّكي در آنها وجود نداشت، توسري خوردند. الان هم هرجايي كه مي بينيد مسلمانان دچار تحقير و تذليل مي شوند، به خاطر همين عدم تحرّك و عدم مجاهدت است، والّا آن جايي كه هدف درست باشد، مجاهدت هم باشد، نصرت الهي هم قطعاً هست. البته نصرت الهي به معناي اين نيست كه آزمايشهاي دشوار و سخت نيست؛ چرا: آ«و لنبلونّكم بشي ءظچ من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمّرات(6)آ»؛ اينها هست و همه اينها در سر راه مبارزه وجود دارد؛ اما آ«و بشّر الصّابرين(7)آ». صبر يعني ايستادگي؛ تداوم راه؛ اين مورد بشارت الهي است؛ يعني پيروزي نصيب خواهد شد.

در دوران مبارزه، بسياري از شما در ميدان بوديد. همه مي گفتند مشت است و درفش، چرا بيخود مي جنگيد و مبارزه مي كنيد؛ فايده اي ندارد. حقيقتاً هم دستگاه پليسي رژيم طاغوت، دستگاهي نبود كه به آساني بشود با آن مبارزه كرد. آن قدر از اين داعيه داران و خيلي از كساني كه تحليلهاي ماركسيستي و روشنفكري و ادّعا و حرف داشتند، وقتي آن زندانها را ديدند و

شكنجه هايش را حتّي بسياري نديدند، بلكه فقط شنيدند، از وسط راه برگشتند و خودشان را تسليم كردند! اما بسياري هم ادامه دادند؛ حركت كردند و آمدند. اوّلين بركت حركت آنها اين بود كه خداي متعال صدق آنها را بر مردم آشكار و علني كرد؛ راه آنها را درست نشان داد و مردم با آنها همراه شدند. وقتي مردم همراه شدند، همه چيز درست خواهد شد. مهم اين است كه آن مجموعه مبارز مصمّم، صداقت خودشان را در پيمودن راه اثبات كنند و نشان دهند كه صادقانه دنبال اين معنا هستند. آن وقت خداي متعال نصرتش را خواهد فرستاد. در نهج البلاغه هست كه: آ«فلما رأي اللّه صدقناآ»؛ وقتي خدا صداقت ما را ديد؛ ديد ما راست مي گوييم و به دنبال دنيا و پول و هوي و هوس نيستيم، آ«انزل بعدّونا الكيت و انزل علينا النّصر(8)آ»؛ ما را پيروز كرد و دشمنان ما را سركوب نمود. اين، در مبارزات ما هم بود و در اين بيست و سه چهار سال هم همين موضوع بوده است و هيچ وقت نبوده كه روي كشور و دولت فشار نباشد.

برادران و خواهران عزيز! شما نماينده مجلس هستيد و سياسي؛ وسط ميدانيد. شايد براي بسياري از شما توضيح واضح باشد، لكن حقيقت قضيه اين است كه امروز آنچه آمريكا - كه حالا در نوك پيكان تهاجم به انقلاب و حركت اسلامي، امريكاست - از ملت ايران مي خواهد، مسأله سلاح كشتار جمعي و حقوق بشر و حكومت دمكراسي و ... نيست، بلكه آنچه آنها از ملت و مسؤولان كشور مي خواهند، تسليم شدن در مقابل اراده ابرقدرتي امريكاست. جز

اين چيز ديگري نيست، والّا اينها به دمكراسي تمايل دارند؟! امروز دمكراسيهاي مورد قبول و اعتراف امريكا چه كشورهايي هستند؟ اگر كشورهايي كه دولتهاي قانوني و برآمده از انتخابات مردم دارند، يك قدم از آنچه كه مجموعه نيروهاي نظامي مي خواهند و فكر مي كنند و به آن معتقدند، تخطّي كنند، نيروهاي نظامي مانند عقاب بالاي سرشان مي آيند و آنها را مثل كبكي شكار مي كنند و كنار مي گذارند. مگر اين طور نيست؟ به اطراف خودتان نگاه كنيد! چه زمان معتقد به دمكراسي اند؟! اينها دمكراسي را به عنوان يك شعار ذكر مي كنند، خودشان هم مي دانند كه مردم دنيا مي دانند؛ منتها سياست تبليغات در دنيا به گفتن و باز گفتن و باز گفتن و تكرار كردن است؛ اين سياست تبليغاتي و پروپاگانداي رايج در دنياست. بايد بگويند؛ تكرار كنند؛ تكرار كنند، بالاخره در بخشي از مردم اثر مي كند؛ لااقل مردم عادت مي كنند كه بشنوند؛ والّا اينها دنبال مردمسالاري نيستند. بسياري از رژيمهاي مورد علاقه اينها اصلاً معناي رأي مردم را نمي دانند و مردمشان هم به هيچ وجه نمي دانند كه رأي دادن و انتخاب مسؤول در كشور يعني چه و به آنها هم هيچ اعتراضي ندارند! وقتي كه جمهوري اسلامي را با اين همه انتخابات، با اين همه حضور مردم در صحنه هاي مختلف، با اين همه نشانه ها و نمادهاي مردم سالاري كه در اين كشور هست كه در كمتر كشوري در دنيا وجود دارد - ارتباط مسؤولان با مردم و همدلي شان با آنها، پشتيبانيها و عواطف مردم و عشق و علاقه وافر آنها به

مسؤولان - به نداشتن مردم سالاري و استبداد و ديكتاتوري متّهم مي كنند، معلوم است كه مرادشان چيست.

مسأله اينها دمكراسي و سلاحهاي كشتار جمعي نيست؛ چون خود اينها منطقه را از سلاح پُر كرده اند. شما به حكومت صهيونيستي كه مظهر كامل توليد و انباشت سلاحهاي اتمي و كشتار جمعي است، نگاه كنيد! جاهاي ديگر هم كه همين طور است. به حكومت صدّام همينها كمك كردند و موشكهاي بابُرد هزار و هزار و پانصد كيلومتر و وسايل شيميايي را يا برايش ساختند و يا كمكش كردند كه ساخت؛ در حالي كه مي ديدند و مي دانستند كه در عراق استبداد كامل حكمفرماست. مسأله امريكا اين است كه مي گويد: آ«ملت ايران! حكومت و حاكميت ملي و ارزشهاي مورد قبول و احترام خودتان را رها كنيد و از آنها دست برداريد!آ» وقتي اين ارزشها و حاكميت ملي متّكي به قانون اساسي و عملكرد خوب اين بيست و چند سال جمهوري اسلامي از بين رفت، معنايش اين است كه امريكاييها بتوانند همان سلطه اي را كه در دوران طاغوت بر اين كشور داشتند، پيدا كنند، كه مطلقاً به كمتر از اين هم قانع نيستند. البته بين آنچه كه به نظر آنها بد و بدتر است، بد را انتخاب مي كنند؛ يك نفر را بر نفر ديگر، يك جناح را بر جناح ديگر و يك حرف را بر حرف ديگر گاهي ترجيح مي دهند، كه امروز همه چيز روشن شده است؛ اما به مجرّد اين كه چيزي برخلاف نظر آنها از هر گوشه اي صادر شود، موضعگيريشان را علني مي كنند. امروز كه امريكاييها با غرور -

و به نظر من غرور احمقانه؛ حقيقتاً آنچه كه امروز امريكاييها دچارش هستند و بالاخره سيلي آن را هم خواهند خورد، غرور احمقانه است - خيلي از حرفهايشان را صريح مي زنند، بعد از بيانيه اي كه رئيس جمهورمان آقاي خاتمي دادند - و در آن مواضع اصولي خود را آشكار كردند كه البته براي ما چيز تازه اي نبود، چرا كه ايشان را مي شناسيم و هميشه مواضعشان را مي دانستيم - و در آن ايشان ايستادگي خود را بر مباني اسلامي و نفرت و شكوه عميقشان را از رفتار متكبّرانه امريكا نشان دادند - كه همه شنيديد - آنها و همه مراكز تبليغاتي دنيا عليه اين بيانيه موضع گرفتند، در حالي كه اينها همان كساني بودند كه در مواردي كه لازم مي دانستند، از ايشان حمايت و تأييدشان هم مي كردند! مسأله آنها مسأله اين شخص و آن شخص و اين جناح و آن جناح نيست، بلكه مسأله اين است كه در اين جا يك حاكميت برخاسته از مردم - علي رغم آنها - به وجود آمده كه مبتني بر ارزشهاي خود اين مردم است، نه ارزشهاي مورد خواست آنها؛ ارزشهاي غربي، تحميلي و وارداتي.

من نمي خواهم ادّعا كنم كه چه دولت، چه مجلس و چه مسؤولان گوناگون در طول اين چندساله به همه وظايفشان عمل كرده اند و در همه جا موفّق بوده اند؛ نه، اما حركت كلّي از قواي مقننّه، مجريّه، قضاييّه و مسؤولان كشور، به سمت تحكيم اين پايه ها بوده است. در اين كه شكّي نيست. آنها همين را نمي پسندند و اين، همان مطلبي است كه آنها نمي

خواهند. قدرت و حاكميتي متّكي به آراء مردم در اين كشور شكل گرفته كه نه فقط اين منطقه از جهان را از دسترس آنها دور نگه داشته و منافع آنها را در اين جا تعطيل كرده، بلكه اين موج در همه دنياي اسلام آنها را تهديد مي كند. اين مسأله واضحي است.

من بعد از سفر آقاي خاتمي به لبنان به ايشان گفتم شما به هر كشور اسلامي برويد، اگر بگذارند، همين استقبالي كه در لبنان از شما شد، در آن كشور هم انجام خواهد گرفت. واقعيت هم همين است. كدام رئيس جمهور از كدام كشور وقتي به يك كشور بيگانه سفر مي كند، مردم اين طور نسبت به او اظهار شور و شوق مي كنند؟! اين در همه ادوار مخصوص جمهوري اسلامي است. سفري كه بنده در زمان رياست جمهوري به پاكستان كردم، دنيا را متحيّر كرد؛ سفري كه آقاي هاشمي رفسنجاني در دوره رياست جمهوري اش به سودان كرد نيز همه دنيا را متحيّر كرد. اينها موضوعهاي شناخته نشده اي در عرف بين المللي است؛ چنين چيزي وجود ندارد. شما يك مورد نشان بدهيد؛ يك مورد ديگر وجود ندارد كه رئيس يك كشور به كشور بيگانه اي برود و آحاد مردم آن كشور سينه چاك بيايند؛ ماشين را ببوسند، محاصره كنند، شعار بدهند، دست بلند كنند، عكس بلند كنند. اينها فوق العاده است و نشان دهنده امتداد وجود شما در دنياست.

بعضيها خودشان را كوچك مي شمارند؛ بعضيها نيروي خودشان را نديده مي گيرند؛ بعضيها آن استعداد و حركت و انرژي عظيمي را كه در درون اين ملت و دستگاه مديريّت اين كشور

- از مجموعه قوا - وجود دارد، دست كم مي گيرند. اين هم جزئي از تبليغات دشمن است. همه هدف تبليغات دشمن اين است: آ«بدبخت شديد! بيچاره شديد! از بين رفتيد؛ تمام شد!آ» اين تبليغات مربوط به امروز هم نيست؛ سالهاست همين مطالب را تكرار و ترويج مي كنند - و من حالا نمونه هاي متعدّدي در ذهن دارم كه يادم است؛ اما نمي خواهم وقت را به اين مسائل بگذرانم - و هدف هم چيزي جز اين نيست كه شما را وادار كنند تا از موضع خود عقب نشيني كنيد. اين موضع، مسأله غريبي نيست؛ موضعي منطقي و صحيح است. شما ملت و جمعيت و هيأت حاكمه اي هستيد كه حاكميتي بر اساس اراده ملت تشكيل داده ايد و حرف خودتان را مي زنيد، راه خودتان را مي رويد، آرمانهاي خودتان را مي طلبيد، كه بديهي است آنهايي كه حيات و بقا و افزايش حجمشان به اين است كه از ملتها بمكند، طبعاً منتفع نمي شوند؛ متضرّر مي شوند؛ بنابراين با اين حركت مخالفند. اين، بديهي، ضروري و روشن است و به همين دليل مي خواهند طرف خود را وادار به عقب نشيني كنند.

برادران و خواهران عزيز! تفاوت عمده اي بين مجلس شوراي اسلامي و همه پارلمانهاي دنيا وجود دارد وآن، اسلامي بودن است. شوخي نيست؛ امروز صد و پنجاه سال است كه برجسته ترين و شريف ترين عناصر سياسي و ديني ملت ما پرچم حاكميت اسلام را بلند كرده اند و پايش سينه زده اند و بسياري در اين راه جان دادند؛ امثال مدرّسها، آخوند خراسانيها و سيد جمالّ الدينها. قضيه اين

طوري است. اين، مربوط به امروز ما نيست كه بگوييم دين و سياست يكي است، عدّه اي هم بگويند يكي است؛ اما يك عدّه هم بگويند نه، خيلي هم يكي نيست! حرف امروز نيست؛ اين حرف، صد و پنجاه سال ريشه دارد. پدر برجسته ترين زبدگان اين كشور در راه مبارزه براي اين فكر درآمد؛ هزاران جان پاك در اين راه شهيد شدند؛ مدرّس به آن عظمت سينه را براي اين قضيه سپر كرد؛ اصلاً مشروطيت ايران براي همين پيش آمد، اگرچه بعد منحرفش كردند؛ عدّه اي بد و ناشيانه عمل كردند؛ عدّه اي هم متّكي به قدرتهاي خارجي زرنگي كردند و آن را از دست مردم قاپيدند؛ بعد هم كه امام بزرگوار آمد، از اوّل حركتش را بر اين اساس قرار داد و ملت ايران هم اين را خواستند و مي خواهند. من به شما بگويم حتي ملتهاي لائيكترين دولتهايي كه امروز حول و حوش ما هستند، همين طورند - من حالا اسم آن كشورها را نمي آورم، خودتان در ذهنتان مجسّم كنيد - يعني اگر شرايطي ايجاد شود، انساني مثل امام و زمينه اي مثل آن روز در اين كشورها به وجود آيد و پرچمي بلند شود، همين ملتهايي كه مي بينيد دولتهايشان دم از لائيك و لائيسيسم مي زنند و هر كس ذرّه اي عليه تفكّر سكولاريستي دم بزند يا حركت كند، پدرش را در مي آورند، دور اين پرچم جمع خواهند شد. اسلام اين است و اين درست است و به صلاح ملتهاست؛ ملتها اين را مي دانند. اگر امروز احكام اسلام در اين مملكت اجرا شود؛ يعني من و شما

اين توفيق را بيابيم كه احكام اسلامي را اجرا كنيم، همه اين گرهها و مشكلات باز و حل خواهد شد. ما هرچه عقب مانده ايم، به خاطر اين است كه در اين زمينه ها يا كوتاهي كرده ايم يا نشده است. اين فرياد صد و پنجاه سال است كه در بين مسلمانان بلند است. مگر مي شود از آن برگشت؟! حال مظهر اين تلاش صد و پنجاه ساله كه محصول خون هزاران جان پاك است - آنهايي كه شهيد شدند، آدمهاي معمولي نبودند كه شهيد شوند؛ مجاهدان، فداكاران، انسانهاي سرافراز، رشيد و شجاعي بودند كه وارد ميدان شدند و جانشان را دادند - چيست؟ مجلس شوراي اسلامي، دولت جمهوري اسلامي، نظام اسلامي. اينها، محصول اين همه تلاش است. فرق مجلس شوراي اسلامي با ساير پارلمانهاي دنيا اين است. معناي اين كه بايد حكم و قانون منطبق بر اسلام باشد، همين است.

مشروعيت اين نظام به تفكّر اسلامي و به استواري بر پايه اسلام است؛ مشروعيت مجلس و رهبري هم بر همين اساس است. امام يك وقت فرمود: آ«اگر من هم از اسلام روي برگردانم، مردم مرا كنار مي گذارند.آ» راست هم مي گفت. مردم امام را به اسلام شناختند؛ به خاطر فداكاري و عظمت او در راه اسلام دنبالش راه افتادند، كه همه ما، بنده و شما هم همين طور هستيم. اگر ما از اين راه منصرف و منحرف شويم، خودمان ضرر مي كنيم؛ اما اين حركت و جريان راه افتاده و متوقّف شدني نيست. حقيقتاً نظام اسلامي به ما و امثال من و شما وابسته نيست. امام يك وقت مي فرمود: آ«نظام اسلامي به

من وابسته نيست!آ» ما واقعاً تعجّب مي كرديم، چون امام خالق اين انقلاب و در واقع پديدآورنده اين نظام بود و واقعاً تفكيك بين بقاي امام و بقاي نظام هم براي ما مشكل بود؛ اما امام قُرص و محكم مي گفت نخير، نظام اسلامي به من وابسته نيست. حالا وقتي امام با آن عظمت، وجودش ملازم با وجود نظام نباشد و با نبودن او اين مردم انقلاب و اسلام را حفُكنند، ديگر امثال من چه جاي حرف زدن دارند كه بگوييم اسلام و نظام به من وابسته است! نه؛ صدها نفر از قبيل ما بايد قربان اسلام شويم؛ جانمان، مالمان، آبرويمان را بدهيم تا نظام اسلامي بماند و پايه هاي آن استوار شود. آنچه را كه دشمن هدف گرفته، اين است؛ بايد به اين موضوع توجّه داشت. دشمن، سياسي و سياستمدار است؛ مغز طرّاح سياسي دارد، فكر مي كند كه چه كار بايد بكند. يكي از طرّاحيها اين است كه حرف آخر را اوّل نزنند؛ آرام آرام و بتدريج طلبكاري ايجاد نمايند و طرف مقابل را وادار به عقب نشيني كنند. به مجرّدي كه عقب نشيني كرديد، طلبكاري ديگري شروع خواهد شد. حالا بعضيها مي گويند چيزي بدهيم، چيزي بگيريم! بدهيمش درست است، بگيريمش درست نيست؛ هيچ چيز نخواهند داد. شعارهايي را درست مي كنند؛ ايران را در محور شرارت گذاشته اند. فلان كارها را بكنيم تا ما را از محور شرارت بردارند! اين شد حرف؟! غلط كردند گذاشتند كه حالا بخواهند بردارند. دوباره و هر وقت لازم شد، ما را در محور شرارت مي گذارند. اگر قرار است قدرتي اين امكان و توان را

پيدا كند كه اخمهايش را در هم بكشد و بگويد من قوي هستم و مي زنم و مي برم و مي بندم؛ حواستان جمع باشد، انسان جا بخورد، اين جاخوردن، حدّ يقف ندارد؛ شما اين سنگر را عقب مي نشينيد، فرض كنيد فلان الحاقيه را قبول مي كنيد، بعد يك مطالبه ديگري را مطرح مي كنند: فلان دولت غيرقانوني را به رسميت بشناسيد! باز همان فشارها و همان تهديدها. به مجرّدي كه فلان دولت غيرقانوني را به رسميت شناختيد، باز يك درخواست ديگر مطرح مي شود: اسم اسلام را از قانون اساسيتان برداريد! شما بايد ذرّه ذرّه عقب بنشينيد؛ اين حدّ يقفي ندارد. من اين موضوع را بارها به بعضي از مسؤولاني كه دچار وسوسه و واهمه هايي بودند، گفته ام كه حدّ يقف فشار آمريكا كجاست؛ آن را مشخّص كنيد، كه اگر به آن جا رسيديم، ديگر بعد از آن هيچ فشاري عليه ما نخواهد بود. من عرض كنم حدّ يقف كجاست؟ آن جايي است كه شما - كه چنين حقّي را نه شما داريد، نه من - از طرف ملت ايران اعلام كنيد كه ما اسلام، جمهوري اسلامي و حكومت مردمي را نمي خواهيم؛ هر كسي كه شما مصلحت مي دانيد، بيايد در اين مملكت حكومت كند! اين حدّ يقف است؛ اوّل اسارت مملكت. مگر مي توانيم؟ من و شما مگر مي توانيم مملكت را به دست دشمن بدهيم؟ مگر ما چنين حقي داريم؟ اين ملت ما را براي اين سر كار نياورد.

به نظر من در امكانات و اقتدار دشمن مبالغه مي شود. نه اين كه بنده خبر ندارم؛ نه، من از اغلب

شما از امكاناتي كه دارند و وسايلي كه مي سازند، بيشتر اطّلاع دارم، چون اين جا مركز سيل اطّلاعات گوناگون از جاهاي ديگر است و ما مي دانيم در دنيا چه خبر است. سلاح و تجهيزات و ابزارهاي جاسوسي و ابزارهاي اطّلاعاتي و ... براي ايجاد سيطره يك قدرت بر ملتي كه بخواهد بايستد، كافي نيست. لذا مي بينيد كه امروز در حرفهايشان مي گويند كه بايستي از درون با ايران برخورد كرد؛ بايد اراده ها؛ اراده بر ايستادگي را سُست كرد. اگر اراده يك ملت - كه در اراده مسؤولينش تجسّم و تجسّد پيدا مي كند - سُست نشود، هيچ كاري نمي توانند بكنند.

دشمنان فشار مي آورند؛ سختي هست. براي استقلال و حفُهويّت يك ملت و شرمنده نشدن در مقابل تاريخ، تحمّل اين سختيها لازم است. شما تصوّر كنيد اگر شاه سلطان حسين صفوي به جاي اين كه دروازه هاي اصفهان را بر روي مهاجمان مي گشود - بعد از ورود مهاجمان هم خودش به دست خودش تاج شاهي را روي سرشان مي گذاشت - فكر مي كرد كه اگر به فكر خودم هستم، يك جان بيشتر ندارم و اين قدر هم عمر كرده ام، مگر ديگر چقدر عمر خواهم كرد؟ اگر به فكر مردم هستم، كه در صورت تسليم كردن شهر اصفهان، بلايي بر سر مردم خواهد آمد كه از بلايي كه در صورت جنگيدن با مهاجمان بر سرشان مي آيد، كمتر نيست، هرگز شهر را تسليم نمي كرد. تاريخ اصفهان را نگاه كنيد و ببينيد بعد از آن كه مهاجمان وارد اصفهان، كاشان، مناطق مركزي ايران، فارس و مناطق ديگر شدند،

چه بلايي بر سر اين مردم آوردند و چه كشتاري بعد از تسليم شدن مردم كردند! مهاجمان نگفتند كه چون خودتان تسليم شديد، پاداشتان اين است كه همه تان در امن و امان زندگي كنيد. امروز هم همين طور است. امروز هم شما ببينيد

در عراق با مردم چه مي كنند! هرجايي كه اينها سيطره پيدا كنند، كارشان همين است. اگر شاه سلطان حسين اين گونه فكر كرده بود كه يك جان كه ارزشي ندارد، هزار جان را انسان براي حاكميت اسلام، رضاي خدا و سربلندي مردم فدا مي كند و آن بلايي كه قرار است در صورت تسليم من بر سر مردم بيايد، سخت تر و توأم با ذلّت است، اما آن بلايي كه در صورت مقاومت پيش مي آيد، دست كم بدون ذلّت است، وارد ميدان جنگ مي شد و مي جنگيد. بنده به دليل اراده ايستادگي در مردم، احتمال قوي ام اين است كه اصفهان به دست مهاجمان نمي افتاد. البته خيلي از سرداران و مسؤولان خائن و ضعيف بودند؛ اما مردم آماده. او بايد به ميان مردم مي رفت و مبارزه مي كرد. مسأله تاريخ و مسؤوليت مسؤولان حكومتي و دولتي، اعم از قوّه مقننّه، قضاييّه و قوّه مجريّه كه همه جزو اين مجموعه هستند و اين بار سنگين بر دوش آنهاست، اين است.

امروز مسؤوليت من و شما خيلي خطير است. بايستي با عقل، تدبير و همراه با توكّل به خدا و شجاعت، نه با جبن، راه را طي كرد. اوّلين كار، استحكام داخلي است. نبايد بگذاريد اين مباحثات و بگومگوها به مقابله و مواجهه و تخاصم تبديل شود؛ اين

تنها توصيه من به شماست. گفتن و شنودن و اعتراض كردن، هيچ اشكالي ندارد. افرادي از اعتراض كردن بدشان مي آيد كه يا متكبّرند يا پشتوانه مردمي ندارند؛ مي ترسند؛ دلشان مي لرزد. اگر كسي اهل تكبّر نباشد - كه خداي متعال را شكر مي كنيم كه اين آلودگي را در ما قرار نداده - و متّكي به حمايت مردم باشد، به هيچ وجه از اين گفتنها و شنيدنها ناراحت نمي شود؛ اما مراقب باشيد كه از اين گفت و شنودها، دشمن همان چيز را كه مي خواهد وانمود كند، به دست نياورد. امروز يكي از مهمترين شگردهاي دشمن اين است كه بگويد در داخل نظام جمهوري اسلامي دو دستگي است و اين دو دسته با هم بدند. دو صدايي و چند صدايي كه شما مي گوييد و بنده هم معتقدم، نمي گويد. بحث چند صدايي نيست؛ چند صدايي همه جا هست. مي گويد مخاصمه و دشمني؛ يعني فرض مي كند يك گروه، گروه ديگر را مي خواهد نابود كند! اين گونه تصوير مي كند. نگذاريد اين تصوير سازي مطلوب دشمن تحقّق پيدا كند؛ اين را مراقب باشيد. بحث و مجادله و مباحثه و گفتگو را طلبگي انجام دهيد. امام هم مكرر به ما مي فرمود. واقعيت هم همين است كه در محيطهاي طلبگي، گاهي دو طلبه دعوا و جنجال مي كنند؛ عصباني مي شوند، اما وقتي مباحثه تمام مي شود، با يكديگر ناهار و چايي مي خورند و آ«لم يكن شيئاً مذكورا(9)آ»! حرفهايشان را مي زنند، اما بينشان دشمني و شكاف ايجاد نمي شود. در بحث، منطق و استدلال باشد، چهارچوب هم چهارچوب قانون

است. قانون هم در درجه اوّل، قانون اساسي است. اين چهارچوب را رعايت كنيد. بنده آن روز هم به جوانان دانشجو گفتم كه قانون آمده تا جاي صداي كلفت را بگيرد؛ كسي با صداي كلفت در هر موضعي كه هست، بگويد اين طور بايد بشود! خيال هم نكنيد كه استبداد و ديكتاتوري و صداي كلفت و افزون طلبي، مخصوص كساني است كه در رأس نظامند؛ نخير، در بدنه نظام هم چنين چيزهايي وجود دارد و همه جايش هم بد است. خوي پادشاهي، خوي استبداد در همه جا بد است؛ در هر جا زشت است؛ به هر شكلي كه باشد، بد است. قانون آمده جلو اين مسائل را بگيرد. بر طبق قانون و در چهارچوب آن بايد حرف زده و عمل و رفتار شود و حلّ و فصل هم به وسيله قانون صورت گيرد. اين بهترين معيار وحدت است؛ انگيزه هاي ديگر را كنار بگذارند. امروز روزي نيست كه اگر از اين وظيفه حفُاستحكام داخلي عدول كنيم و آن را پشت سر بيندازيم، خداي متعال و مردم و تاريخ بر ما ببخشايند؛ امروز روزي نيست كه بشود اين وظيفه را نديده گرفت؛ بايد هوشيار بود. نبايد در نيروي دشمن مبالغه كرد و نبايد هم دشمني و كيد او را ناديده گرفت؛ بايد مراقب بود. اميرالمؤمنين فرمود: آ«واللّه لا اكون كالضّبع تنام علي طول اللدم(10)آ». معروف است بين عربها كه كفتار را وقتي مي خواهند صيد كنند، پايكوبي مي كنند و آهنگي مي خوانند كه خواب آور است. كفتار را با آهنگي در لانه اش مي خوابانند و وقتي خوابيد، به سراغش مي روند. حضرت اميرالمؤمنين مي

فرمايد: آ«واللّه لا اكون كالضّبعآ» من آن كفتاري نيستم كه مرا با پايكوبي آوازه خواني بخوابانند و هر كار مي خواهند، بكنند.

ان شاءاللّه موفّق و مؤيّد باشيد. اميدواريم كه خداي متعال از ما و شما راضي باشد و شما هم در همين يك سال كه جناب آقاي كرّوبي گفتند اين آخرين ديدار ماست - البته آخرين ديدار ما با مجلس ششم، اما ان شاءاللّه آخرين ديدار ما با شما نخواهد بود - همه تان موفّق باشيد. اين يك سال را هم قدر بدانيد. در اين يك سال هم خيلي كار مي شود كرد و آن مسأله اي كه امروز در زمينه مسائل مردمي و به مناسبت خدمت رساني خوب است دوباره عرض كنم، مسأله گراني است. چون بالاخره مسؤوليتهايمان را بايد بشناسيم و چون بودجه چندين هزار ميلياردي كشور را شما مي بنديد، دولت هم مصرف مي كند و نظارت بر دولت هم به عهده شماست، مراقب باشيد و واقعاً در همين كميسيونهايي كه جناب آقاي كرّوبي اشاره كردند، بنشينيد و راهي را پيدا كنيد تا بلكه فرجي براي مردم در اين زمينه به وجود آيد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

) فتح: 4

) آل عمران: 173

) آل عمران: 173

) آل عمران: 173

) .

) بقره: 155

) بقره: 155

) نهج البلاغه: خطبه 56 (موسوم به پايداري)

) انسان: 1

) نهج البلاغه: خطبه 6

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در چهاردهمين سالگرد رحلت بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در چهاردهمين سالگرد رحلت بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت امام خميني(ره)

--------------------------------------------14/03/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطهرين الأطيبين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين. سيّما

بقيّةاللّه في الأرضين.

هر سال روز چهاردهم خرداد فرصتي است براي اين كه ملت ايران بار ديگر وفاداري خود را به اصول و آرمانهاي امام بزرگوار ابراز كند. اگرچه اظهار اخلاص و پيوند دلهاي مردم با آن شخصيت برجسته و فراموش نشدني تاريخ ما، در مراسم بسياري در طول سال بروز پيدا مي كند، اما چهاردهم خرداد خصوصيتي دارد؛ همراه با خاطره غم انگيز فقدان اين نعمت بزرگ الهي از ميان ماست؛ لذا در چنين روزي دلهاي آگاه، بيشتر از هميشه احساس مي كنند كه بايد پيوند و وفاداري خود را با بنيان مستحكمي كه آن معمار بزرگ انقلاب در اين سرزمين بنا نهاد، تجديد و ابراز كنند.

مايلم عرايض خود را با آيه اي از قرآن آغاز كنم كه امام بزرگوار ما مصداق آن بود. در سوره مباركه سجده، خداي متعال ضمن بيان حالات ملتها و اقوام و انسانهاي مبارز و پر تلاش مؤمن، اين تعبير را مي فرمايد: آ«و جعلنا منهم أئمّة يهدون بأمرنا لمّا صبروا و كانوا بأياتنا يوقنون(1)آ»؛ كساني كه دو خصوصيت و دو امتياز را در خود به وجود آوردند، به اين موهبت بزرگ سرافراز شدند كه خداي متعال زمام هدايت مجموعه هاي انساني را به آنها سپرد. آن دو خصوصيت، يكي صبر است و ديگري يقين؛ آ«لمّا صبروا و كانوا بأياتنا يوقنونآ». يقين، همان ايمان آگاهانه و روشن بينانه است كه وسوسه ها نمي تواند آن را در دل انسان، سست بنياد كند. صبر، خصوصيتي است كه به يك انسان بزرگ اين امكان را مي دهد كه در راه آرمانهايي كه آگاهانه و روشن بينانه انتخاب كرده است، به هنگام مواجهه

با مشكلات، خود و راه خود را گم نكند؛ هدف را فراموش نكند و منصرف نشود. همه پيغمبران، همه هدايتگران و همه كساني كه توانسته اند در مسير تاريخ بشر يك اثر ماندگار و تحسين برانگيز از خود به جا بگذارند، بايد از اين دو خصوصيت برخوردار مي بودند. امام راحل ما، اين تجديد كننده حيات اسلام در ميان ملّت ما و امّت اسلامي، از اين دو خصوصيت برخوردار بود.

امروز بعد از چهل سال كه از واقعه پانزدهم خرداد مي گذرد، شما ملاحظه مي كنيد كه نهضت مظلوم امام، دنياي اسلام را فراگرفته است. يك روز در همين شهر تهران و در قم، مثل امروز و فردا، كساني مظلومانه جان باختند؛ چون نام اسلام را به پيروي از امام بزرگوار فرياد مي كردند؛ چون با سلطه بيگانه بر اين كشور و با استثمار منابع حياتي اين كشور به وسيله بيگانگان مخالف بودند. آن روز هر كس به اين صحنه نگاه مي كرد، شايد گمان مي برد كه اين سخن و اين فرياد به پايان رسيده است. امام را با قساوت هرچه تمامتر دستگير و از خانه اش ربودند؛ مردم را با وحشيگري هرچه بيشتر سركوب كردند؛ اما اين فكر با الهام از همين قاعده بزرگ الهي - يعني توأم شدن صبر و يقين - راه خود را ادامه داد. امام پانزده سال مبارزه كرد و به بركت همان ايمان آگاهانه توانست ملت ايران را يكپارچه به صحنه رويارويي با استبداد داخلي و استكبار بين المللي بكشاند. وقتي ملت در معركه اي پاي خود را وسط گذاشت، پيروزي در آن معركه حتمي است.

فرق امام بزرگوار ما

و ديگر مصلحان تاريخ اسلام در يكي دو قرن اخير همين بود. امام وارد صحنه شد، وسط ميدان آمد، ميان مردم بود، با مردم حرف زد، اصول خود را براي مردم تبيين كرد و آنها را به ايمان روشن بينانه و آگاهانه اي مثل ايمان خود رساند؛ آن گاه ايمان و انگيزه مردم و تعاليم اسلام، معركه را به سود حقّ و حقيقت تمام كرد. ديگران نمي توانستند و نتوانستند اين مرحله دشوار را پيش ببرند؛ اما امام توانست. ملت ايران به اين اصول اعتقاد پيدا كرد، ايمان آورد و در راه آن به مجاهدت پرداخت. نتيجه اين شد كه اوّلاً نظام اسلامي علي رغم همه كارشكنيها و دشمنيها به پيروزي رسيد و روزبه روز تا امروز ريشه دارتر شد و ثانياً فكر تحقّق و حيات دوباره اسلام و نجات امّت اسلامي از ظلم و استكبار قدرتهاي مستكبر، در مرزهاي اين كشور محدود نماند.

امروز شما به هر كشور اسلامي در شرق و غرب دنياي اسلام برويد - چه در خاورميانه، چه در كشورهاي عربي، چه در شمال آفريقا و چه در كشورهاي شرق آسيا؛ در مناطقي كه مسلمانان مجموعه هايي را تشكيل داده اند - خواهيد ديد انگيزه اسلامي، تمايل به حاكميت اسلام و نفرت از تسلّط استثمارگران و استعمارگران و ظالمان، در ميان مردم، بخصوص در ميان جوانان، نوجوانان، نخبگان و روشنفكران موج مي زند. در دنياي اسلام اين خبرها نبود. اصول امام چه بود كه توانست اين موفقيت بزرگ را به وجود آورد؟

محور همه اصول و قواعد كار امام بزرگوار ما در دو چيز خلاصه مي شد: اسلام و مردم. اعتقاد به

مردم را هم امام بزرگوار ما از اسلام گرفت. اسلام است كه روي حقّ ملتها، اهميت رأي ملتها و تأثير جهاد و حضور آنها تأكيد مي كند؛ لذا امام بزرگوار محور كار را اسلام و مردم قرار داد؛ عظمت اسلام، عظمت مردم؛ اقتدار اسلام، اقتدار مردم؛ شكست ناپذيري اسلام، شكست ناپذيري مردم.

مهمترين كاري كه امام بزرگوار ما در سطح دنياي اسلام انجام داد، اين بود كه ابعاد سياسي و اجتماعي اسلام را احياء كرد. از روزي كه استعمار وارد كشورهاي اسلامي شد، همه تلاش استعمارگران و سلطه گران اين بود كه ابعاد سياسي و اجتماعي اسلام، عدالتخواهي، آزاديخواهي و استقلال طلبي اسلام را از اسلام حذف كنند. سلطه گران براي اين كه استيلاي خود را بر ملتها و منابع كشورهاي اسلامي هرچه بيشتر گسترش دهند، خود را ناچار مي ديدند كه ابعاد سياسي اسلام را از اسلام جدا كنند و اسلام را به معناي تسليم در مقابل حوادث، تسليم در مقابل اشغالگر و تسليم در مقابل دشمن ظالم و قوي پنجه تفسير كنند. امام حقايق فراموش شده اسلام را احياء كرد؛ عدالتخواهي اسلام را سر دست بلند كرد؛ ضدّيت اسلام را با تبعيض و اختلاف طبقاتي و اشرافيتها علني كرد. از روز اوّل تا روزهاي آخر عمر، امام بزرگوار روي قشرهاي مستضعف، پابرهنه ها و محرومان تكيه كرد. بارها و بارها در آغاز تشكيل نظام اسلامي و در طول ده سال عمر با بركتش در مقام رهبري نظام اسلامي، به مسؤولان و به همه ما تأكيد كرد كه بايد رعايت حال ضعفا را بكنيد؛ شما مرهون طبقه پابرهنه اين كشوريد. عزيزان من؛ ملت بزرگ

ايران! هر جا و در هر موردي ما به اين توصيه امام توجّه نموديم و در برنامه ريزيها، قانونگذاريها، اجرا و عزل و نصبها، به اين نصيحت عمل كرديم، پيروزي نصيب ما شد.

اسلام سعادت مردم را دنبال مي كند. اسلام با فساد و ظلم و تبعيض مخالف است. اسلام براي رفاه مردم در كنار معنويت مردم به ميدان آمده است. امام اين را از آغاز شروع مبارزات تا تشكيل نظام اسلامي و تا آخر عمر، مكرّر بيان كرد. امام عظيم الشّأن ما در دنياي اسلام اين را نشان داد كه فقه اسلام - يعني مقرّرات اداره زندگي مردم - در كنار فلسفه اسلام - يعني تفكّر روشن بينانه و عميق و استدلالي - و عرفان اسلام - يعني زهد و انقطاع الي اللّه و دامن برچيدن از هواهاي نفساني - چه معجزه بزرگي مي تواند بيافريند. امام عملاً نشان داد كه اسلام سياسي، همان اسلام معنوي است. در طول دوران استعمار، دشمنان اسلام و دشمنان بيداري ملتهاي اسلامي، تبليغ مي كردند كه اسلام معنوي و اسلام اخلاقي از اسلام سياسي جداست. امروز هم همين را تبليغ مي كنند. امروز هم دستگاههاي تبليغاتي دشمن و جبهه دشمن نظام اسلامي با انواع و اقسام وسايل تبليغاتي سعي مي كند اسلام سياسي و اسلام عدالتخواه و اسلام اجتماعي را به عنوان چهره اي خشن در دنيا معرفي كند و مردم را به اسلام منزوي، اسلام تسليم طلبانه و اسلامي كه در مقابل متجاوز و ظالم و زورگو هيچ عكس العملي از خود نشان نمي دهد، سوق دهد. امام اين را شكست و اين انگاره دروغين از اسلام را

باطل كرد و اسلام ناب را مطرح نمود. اسلام نابي كه امام مطرح كرد، يعني ضدّ اسلام متحجّر و خرافي و همچنين ضداسلام رنگ باخته در مقابل مكاتب بيگانه و التقاطي. هم آن روز، هم در طول سالهاي مبارزه براي تشكيل نظام اسلامي، و هم تا امروز، اين يكي از نقاطي است كه جبهه دشمن اسلام روي آن تأكيد مي كند: سياست را از معنويت جدا كردن؛ يعني اگر كسي مي خواهد مسلمان باشد، بايد سر خود بگيرد و گوشه اي بنشيند و به اين كه دشمن چه مي كند، متجاوز چه مي كند، اشغالگر چه مي كند، كاري نداشته باشد. امروز هم اين را تبليغ مي كنند. امام نقطه مقابل اين را در دنياي اسلام مطرح كرد و امروز دنياي اسلام اين موج عظيم را در درون خود دارد. شما به هر كشوري از كشورهاي اسلامي برويد، مي بينيد اسلام زنده، در نظر نخبگان، جوانان، دانشگاهيان، دانشمندان، علما و آزادگان آن جا، اسلامي است كه بتواند ملت خود را در مقابل زورگويان و قلدران و قدرت طلبان و متجاوزان عالم حفُو حمايت كند و به آن مصونيّت ببخشد و اجازه دخالت و تسلّط و سيطره دشمن را بر مردم ندهد. آنها اين اسلام را مي خواهند و اسلام ناب محمّدي يعني همين.

در مورد مردم، مهمترين كاري كه امام كرد، اين بود كه مفهوم مردم سالاري را از چيزي كه طرّاحان دمكراسي غربي و عوامل آنها در صحنه هاي عملي مي خواستند نشان دهند، به كلّي دور كرد. سعي آنها اين بود كه اين طور القاء كنند كه مردم سالاري با دين سالاري و دينداري

سازگار نيست. امام اين مفهوم باطل را زايل كرد و مردم سالاري ديني - يعني همان جمهوري اسلامي - را در دنيا مطرح نمود. او به زبان هم اكتفا نكرد؛ صرفاً استدلال فكري هم نكرد؛ عملاً اين را نشان داد.

امروز نظام جمهوري اسلامي - كه يك نظام ديني است و قواعد و اصول و پايه هاي ارزشي آن از دين سرچشمه مي گيرد - يك نظام مردم سالار به تمام معناست و در هيچيك از كشورهاي اسلامي، مردم سالاري به شكل وسيعي كه در جمهوري اسلامي هست، وجود ندارد. البته اين حقيقت براي جبهه دشمنان تلخ است. آنها حاضر نيستند ببينند در مقابل چشمشان پرچم دين و دمكراسي روي يك علم برافراشته مي شود. سعي آنها اين است كه بين مردم سالاري و دين فاصله ايجاد كنند؛ لذا واقعيت نظام جمهوري اسلامي رنجشان مي دهد. براي اين كه بتوانند افكار عمومي دنيا را از اين حقيقت درخشان منحرف كنند، با وسايل تبليغاتي و ابزارها و عمّال تبليغاتي خود، ملّت ايران را به دمكراسي دعوت مي كنند! اين يكي از طنزهاي بزرگ امروز ما و اين نقطه تاريخ است. همان كساني كه نظام طاغوتي شاه، نظام استبدادي دوران پهلوي، كودتاهاي نظامي و نظامهاي هيچ از دمكراسي نفهميده و نشناخته را مورد قبول و تصديق قرار مي دهند، نظام جمهوري اسلامي را كه در طول بيست وچهار سال عمرش، بيست و چند انتخابات در آن برگزار شده و از رهبري تا رياست جمهوري تا نمايندگان مجلس و اركان نظام آن، با واسطه و بي واسطه، به انتخاب مردم سر كار مي آيند و مردم آنها را مي

شناسند و مي پسندند و انتخاب مي كنند، به دمكراسي و مردم سالاري دعوت مي كنند! اين در حالي است كه مردم سالاري و ميل مردم به شركت در انتخاب مسؤولان، مثل كشور ما، در خود امريكا - كه دشمنان ما و قدرتهاي گزافه گوي امريكايي، از پشت بلندگوهاي خود، ملت ما و ما را مخاطب قرار مي دهند - وجود ندارد. رئيس جمهور امروز امريكا برخلاف قواعد مردم سالاري كشورش سر كار آمده است؛ اين را همه مي دانند. آنها با نظامهاي استبدادي كنار مي آيند، چون تسليم هستند؛ با نظامهايي كه بر اثر كودتا به وجود آمده اند، كنار مي آيند، چون مطيع هستند؛ اما نظام اسلامي را چون معتقد به استقلال و متّكي بر ارزشهاي خود است و حاضر نيست سلطه آنها را بپذيرد، مورد انتقاد قرار مي دهند و به آن، تهمت استبداد و ديكتاتوري مي زنند، كه مناسب خودشان است.

امروز همه تلاش جبهه دشمنان اسلام بر اين متمركز است كه نهضت بيداري اسلامي را در دنيا از بين ببرند. از همه جا هم بيشتر روي ملت و كشور ايران تكيه مي كنند و متمركزند؛ چون ملت ايران به دنيا الگو داد و با افكار خود و مفاهيم جديدي كه در دنيا براي مسلمانان مطرح نمود و با جهاد جانانه اي كه كرد و با شجاعتي كه مرد و زن و جوان و پير ايراني در دوران بيست و چهار ساله عمر انقلاب از خود نشان دادند، توانست ملتهاي مسلمان را به خود متوجّه كند و موج بيداري اسلامي را در كشورهاي اسلامي به وجود آورد. از اين روست كه

لذا با اين كانون مركزي بيداري اسلام از همه جا و از هميشه دشمن ترند. اين دشمني را با غرض ورزيها، با اعمال خباثت، با تبليغات دروغين و با تندخوييهاي خشمگينانه نشان مي دهند؛ هدف هم اين است كه ملت ايران و مسؤولان را مرعوب كنند و همه را بترسانند؛ از تجربه هاي ناموفّق خودشان كه موجب غرور آنها شده است، استفاده كنند براي اين كه يك ملت به اين عظمت و يك انقلاب و نظام به اين استحكام را در مقابل خودشان وادار به عقب نشيني كنند.

ايران اسلامي را در تبليغات جهاني خود مورد تهمت قرار مي دهند و مي گويند از تروريسم حمايت مي كند، يا تروريستها را پناه مي دهد. اين يك دروغ بيشرمانه و بسيار وقاحت آميز است. اگر منظور از تروريست كسي است كه براي اغراض خود، جان بي گناهان را هدف قرار مي دهد، پس امروز بزرگترين تروريستها زير دامان امريكا فعاليت مي كنند. امروز رژيم صهيونيستي مظهر كامل تروريسم است. شما ملاحظه كنيد؛ هر روز كه مي گذرد، عناصر تروريست رژيم صهيونيستي، انسانهايي را كه در خانه خود، روي خاك خود و در سرزمين خود زندگي مي كنند، مورد تهاجم قرار مي دهد. افكار عمومي ما فراموش نكرده است كه در چند سال قبل و در همسايگي ما، دلارهاي امريكا و وابستگان امريكايي يك عدّه تروريست متعصّب را براي ضربه زدن به جمهوري اسلامي به وجود آوردند؛ اما نتوانستند از طرح خائنانه خود استفاده كنند و امروز همان لقمه در گلوي خودشان گير كرده است. با ايجاد تعصّبات تند و شديد ضدّ ايراني و ضدّ نظام اسلامي، عدّه

اي را به كارهاي تروريستي وادار كردند؛ اما امروز خودشان اسير آنها شده اند.

ايران را به تروريسم متّهم مي كنند! ايران طرفدار تروريستها نيست، به هيچ تروريستي هم پناه نمي دهد و نداده است؛ اما جمهوري اسلامي معتقد است در سرتاسر دنياي اسلام، ميليونها جوان و انسان آزاده، لبريز از كينه و نفرت ستمگران و اشغالگران امريكايي هستند. شما نمي توانيد اينها را تروريست بدانيد. نمي توانيد اسم ميليونها انسان را در عراق و مصر و عربستان و شمال آفريقا و پاكستان و افغانستان تروريست بگذاريد. امروز ميليونها انسان هستند كه ظلم نيروهاي امريكايي را مي بينند - چه به افغانستان ديروز و چه به كشور مظلوم عراق امروز - اينها تروريستند؟! مجاهدين فلسطيني كه از سرزمين خود دفاع مي كنند، تروريستند؟! مردم مظلوم فلسطين كه هر روز با تانكها و آتش پُرحجم و انبوه نظاميان صهيونيست مواجهند و از خود دفاع مي كنند، تروريستند؟! جوانان مؤمن لبناني كه در مقابل تهاجم بي وقفه اسرائيل ايستادند و با نثار جان خود توانستند صهيونيستها را از لبنان عقب برانند و امروز هم وجود آنها موجب شده است كه اسرائيل جرأت نكند به لبنان حمله كند، تروريستند؟! اگر جوانان مؤمن مبارز لبناني نبودند، اسرائيل براي آمدن تا شهر بيروت هم براي خودش مانعي نمي ديد؛ كما اين كه آمد. جنوب لبنان سالها در اشغال آنها بود؛ تا بيروت آمدند و آن همه فاجعه آفريني كردند، كه ممكن نيست از ياد كسي برود. جوانان مؤمن لبناني دست را از آستين درآوردند؛ به بيداري اي كه امام بزرگوار ما به دنياي اسلام داد، لبّيك گفتند و ايستادند. امروز به

خاطر وجود اين جوانان، اسرائيل جرأت نمي كند به لبنان حمله كند. اينها تروريستند؟! تروريستها كساني هستند كه با ملتها در خانه هاي خودشان مقابله و مبارزه مي كنند.

امروز دنياي اسلام دلش از اشغال نظامي عراق پُر است. شما چرا عراق را اشغال نظامي كرديد؟ چرا به ملت عراق اجازه نمي دهيد خود، سرنوشت و دولت خود را تعيين كند؟ فرق شما با صدّام چيست؟ صدّام هم مستبدّ و ديكتاتور بود، شما هم مستبدّ و ديكتاتوريد. صدّام يك طور ديكتاتوري مي كرد، شما طور ديگري ديكتاتوري مي كنيد؛ اما نمي توانيد كاري از پيش ببريد. مسؤولان امريكايي - اين نو محافظه كاراني كه خيال مي كنند مي توانند دنياي اسلام را با جنگ فتح كنند - گوشهايشان را باز كنند و بشنوند: شما نمي توانيد با اسلام و امّت اسلامي دربيفتيد؛ شما به آنچه در افغانستان و عراق اتّفاق افتاد، مغرور شديد؛ اين از ضعف تحليل شماست؛ اين نشان دهنده آن است كه شما نمي توانيد حوادث را درست بشناسيد. شما در افغانستان با ملت افغانستان مواجه نبوديد؛ در عراق هم با ملت عراق مواجه نبوديد. ملت عراق نخواست از رژيم صدّام دفاع كند و نمي كرد؛ كما اين كه در افغانستان، ملت افغانستان نخواست از رژيم طالبان حمايت كند و نمي كرد؛ اما شما با ورود قلدرانه به عراق، قدم به قدم ملت عراق را به سوي يك رويارويي سخت با خودتان نزديك مي كنيد.

به ملت شريف و غيور عراق فشار مي آورند و اهانت مي كنند؛ ملت عراق با نخبگان و فرزانگانش، با فرهنگ عميقش، با عشاير غيورش. اين همه عشاير غيور در

عراق هستند؛ اين همه انسانهاي فهميده و داراي فرهنگ عميق در عراق هستند. آن وقت مي گويند گروهي از عراقيها جمع شوند و به عنوان مشاور حاكم امريكايي كار كنند! حاكم امريكايي در عراق چه كاره است؟! اين حرف مردم عراق است. دشمن شما در عراق، ملت عراق است؛ چرا جمهوري اسلامي را متّهم مي كنيد؟

مي آيند مي ايستند و با گزافه گويي هرچه تمامتر مي گويند ما از نفوذ ايران در عراق نگرانيم! در حقيقت، ما از حضور شما در عراق نگرانيم. امريكا و انگليس به چه حقّي در عراق حضور نظامي دارند؟ به چه حقّي در شهرهاي عراق حاكم نظامي منصوب مي كنند؟ صحنه عراق و صحنه افغانستان، دروغ بودن ادّعاي مردم سالاري و طرفداري از حقوق بشر را كه امريكاييها خود را پرچمدار آن مي دانند، ثابت كرد. معلوم شد نه به مردم، نه به ملتها، نه به آراء و نه به حقوق انسانها هيچ اعتقادي ندارند. تنها چيزي كه به آن اعتقاد دارند، عبارت است از پُر كردن جيب كمپانيهاي مؤثّر در پشت صحنه حكومت امريكا؛ يعني كمپانيهاي نفتي، كمپانيهاي تسليحاتي و دستگاههاي عظيم پولي و مالي كه پشت صحنه حكومت امريكا و بعضي حكومتهاي ديگر را اداره مي كنند.

من به شما ملت ايران عرض مي كنم: تهديد امريكا مربوط به امروز نيست؛ چيز جديدي هم نيست. از اوّل انقلاب، اينها ما را تهديد كرده اند. دشمني جبهه امريكا و همپيمانانش با نظام اسلامي، چيز جديدي نيست. خود آنها هم مي دانند كه حمله نظامي به ايران، به اين ملت بزرگ، به ملتي كه اين همه جوان مبارز و زنده

و آماده در صحنه دارد، خودكشي مهاجم است. ملت ايران مي داند؛ خوب است دشمنان ملت ايران هم بدانند: مسؤولان جمهوري اسلامي، كشور را به ورطه جنگ با هيچ كس نمي كشانند. ما ملت و كشورمان را در معرض جنگ قرار نمي دهيم و از جنگ استقبال نمي كنيم؛ اما هم ملت، هم مسؤولان، هم دولت، هم همه آحادي كه در اين كشور از غيرت و جوانمردي برخوردارند، در عين اين كه به سمت جنگ نمي روند، اگر كسي جنگ با آنها را انتخاب كرد، با او بسيار قدرتمندانه و سرسخت برخورد خواهند كرد.

البته آنها مي دانند كه جنگ با ايران، هزينه بسيار سنگيني دارد؛ مي دانند كه جنگ با ايران، جنگ با يك رژيم نيست، جنگ با يك دولت كودتايي نيست، جنگ با يك حكومت نظامي نيست، جنگ با يك ملت است؛ لذا خود آنها هم از جنگ استقبال نمي كنند؛ اما مي خواهند با مطرح كردن نام جنگ و تهديد به جنگ، ملت و در درجه اوّل مسؤولان را مرعوب و وادار كنند كه در مقابل آنها تسليم شوند؛ منافع آنها را تأمين نمايند و به ملت خود خيانت كنند. اين را بدانند كه در ميان مسؤولان كشور و در قواي سه گانه، هيچ كس نمي تواند اندك انگيزه اي داشته باشد براي اين كه ملت ايران و مصالح او را تسليم دشمن بيگانه كند. اگر كسي در جهت تسليم منافع ملي و ملت ايران به دشمن حركت كند، ملت او را با نهايت بي رحمي كنار خواهد زد. خدمت به ملت ايران يك افتخار است.مسؤولان كشور روي دفاع از حقوق و حفُحيثيّت

و آبروي اين ملت و دفاع از استقلال اين كشور، همداستان و همسنخند. اين را همه بدانند، كه البته مي دانند.

دستگاههاي تبليغاتي دشمن - كه متأسفانه در داخل كشور گاهي شعبه هايي هم پيدا مي كنند - تبليغ مي كنند كه بين مسؤولان دعوا و اختلاف است. خود و دوستان خود را به اين دلخوش مي كنند كه اين اختلاف موجب مي شود تا از دشمن غافل شوند. من به شما ملت عرض كنم: مسؤولان كشور در قواي سه گانه، در مقابله با دشمنان اسلام و در دفاع از اصول اسلام، همفكر و همقول و همجهتند. دشمنان اسلام، اين آرزو را به گور خواهند برد كه ببينند در اركان نظام اسلامي كساني وجود دارند كه مي خواهند با اصول امام و راه روشن اين انقلاب و نظام اسلامي مبارزه كنند و مي توانند در دستگاهها و اركان نظام جمهوري اسلامي مؤثّر باشند.

البته من سه چهار سال پيش در مثل چنين روزي گفتم: همّت دشمن اين است كه عناصر بيگانه را به داخل بدنه هاي حكومت نفوذ دهد. ممكن است دشمن بتواند يا توانسته باشد عناصري را به داخل مجموعه مسؤولان نفوذ دهد، يا عناصر ضعيف و سست همّتي را به سمت خود جلب كند؛ اما اين به هيچ وجه به كار دشمن نخواهد خورد؛ چون اصول امام، اصول انقلاب و پايه هاي مستحكم آن مورد قبول مسؤولان نظام و قواي سه گانه و همه دست اندركاران اصلي اين كشور است و پشتوانه محكم آن هم اين ملت بزرگ است. هر كه از اين راه تخطّي كند به سقوط خود كمك كرده است.

خدا را سپاسگزاريم كه

نام و ياد امام را در ميان ملت ما همچنان زنده و شاداب نگه داشته است. هر روز كه گذشته است، ارزش اصول امام بزرگوار ما براي حفُعزّت و حيثيّت اين كشور، براي انسانهاي آگاه و هوشيار، بيشتر روشن و مشخّص شده است. خدا را شكرگزاريم كه مسؤولان كشور، ارادتمندان امام و رهروان راه او هستند. خدا را سپاسگزاريم كه ملت ما زنده است.

البته من به همه مسؤولان كشور بارها گفته ام، امروز هم مجدّداً در اين محضر عام تكرار مي كنم: بزرگترين مبارزه با امريكا، خدمت به اين مردم است. هركه مي خواهد با امريكا مبارزه اساسي كند، بايد به اين مردم خدمت كند. هر كه مي خواهد با دشمنان اين ملت مبارزه عملي كارآمد كند، با فساد مبارزه كند. ابزارهاي دشمن در درون كشور و نظام ما عبارت است از فساد، تبعيض و فاصله طبقاتي. ما بايد با اينها مبارزه كنيم. اين وظيفه دولت و مجلس و قوّه قضاييّه و همه اركان نظام است. به مردم خدمت كنند، با مفسد مماشات نكنند، فساد را در بدنه دستگاههاي حكومت به هيچ وجه نپذيرند و تحمّل نكنند؛ اين بزرگترين خدمت است.

ما در اين راه طولاني اگر احساس انحراف كرديم، بايد آن را برطرف كنيم؛ بايد خود و برنامه مان را اصلاح كنيم؛ اصلاح بر اساس همان قواعد مستحكم انقلاب كه امام بزرگوار آن را از اسلام استفاده كرد و به ما و ملت ما آموخت. با استفاده از اينها، اصلاح واقعي عبارت است از اين كه با فقر و تبعيض مبارزه شود؛ عدالتخواهي، يك انگيزه همگاني براي مسؤولان باشد؛ خدمت به مردم، يك وظيفه و

احساس ديني در اعماق وجود مسؤولان باشد؛ اين مي شود راه صحيح امام.

اميدواريم ارواح مطهّر انبيا و اوليا، ارواح مطهّر شهدا و روح مطهّر امام بزرگوار، در پيشگاه پروردگار، توفيق مسؤولان و ملت ما را در تداوم اين راه بخواهند و ادعيّه زاكيّه حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه شامل حال ملت ايران و مسؤولان شود.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

) سجده: 24

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در جمع مردم ورامين

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در جمع مردم ورامين

--------------------------------------------22/03/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللّه ربّ العالمين. والصّلاةوالسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا أبي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما بقيّةاللّه في الارضين (ارواحنافداه).

خدا را سپاسگزارم كه امروز بنده را موفّق فرمود تا به زيارت اين سرزمين پاك و شما مردم عزيز نائل شوم. به علّت خاطره بسيار پُرعظمت خرداد، مايل بودم اين ديدار در خرداد ماه انجام گيرد. خرداد ورامين، يك خاطره فراموش نشدني است. همه مردم عزيز ورامين، پيشوا، قرچك، جوادآباد و پاكدشت مجموعه اي را تشكيل مي دهند كه ارزشهاي اين منطقه از ايمان و عزم و اراده آنها ناشي شده است؛ حق هم همين است. از روزي كه فرزند بزرگوار موسي بن جعفر - حضرت جعفربن موسي - بعد از آسيب ديدن به وسيله دشمنان و مخالفان، به مردم ورامين پناهنده شد و مردم ورامين اين امامزاده عالي مقام را چون جان شيريني در برگرفتند و در همين جا ايشان بر اثر جراحت به شهادت رسيد، نشانه هاي توجّه اين مردم به ارزشهاي والاي اسلامي آشكار شد؛ بخصوص چيزهايي كه احتياج به عزم و مجاهدت دارد. در پانزده خرداد سال چهل ودو هم مردم ورامين

نشان دادند كه در راه حقيقت و دفاع از حقّ و اسلام ايستاده اند؛ حتّي به قيمت جانشان. ورامينيها در حرم مطهّر حضرت جعفربن موسي سوگند ياد كردند و به سمت تهران راه افتادند و در ميانه راه در مواجهه با شدّت عمل و خشونت رژيم سفّاك پهلوي، خون پاكشان در همين منطقه باقرآباد و قرچك بر زمين ريخت و مظلومانه جان دادند. آن روز هيچ كس گمان نمي كرد روزي خواهد رسيد كه اين شهداي مظلوم و گمنام، مثل ستاره هاي درخشان، نه فقط در آسمان ورامين، بلكه در آسمان ايران اسلامي خواهند درخشيد. آنها در مظلوميت جان دادند و خدا به مظلوميت و غربت آنها بركت داد و مجاهدت آنها در پي خود مجاهدتهاي ديگري را به وجود آورد و حركت حق، هر روز قويتر و ستبرتر شد.

امروز هم وقتي به ورامين نگاه مي كنيم، مي بينيم اين منطقه ايستا نيست و در همان حدّ شهداي مظلوم پانزده خرداد چهل ودو متوقّف نشده است. بعضيها هنرشان توقّف در افتخارات گذشته است. اسلام به ما حركت به سمت افتخارات تازه را واجب مي كند و اين را راه رسيدن به كمال مي داند. پشت سر آن شهيدان، شهداي عزيز ورامين و اين منطقه در جنگ تحميلي است، كه سي ودو شهيد اين منطقه جزو سرداران نيروهاي مسلّحند. اين چيز كمي نيست. شهداي عزيزي مثل اميران عالي مقام نيروي هوايي، مثل سرداران سپاه پاسداران، خانواده هاي سه شهيد داده، دو شهيد داده، در همه قشرها. رحمت خدا بر مرحوم آ«جنيديآ» روحاني پاكباز پدر سه شهيد، بلكه چهار شهيد - چون پسر چهارم او هم كه

از دنيا رفت، آن طوري كه اطّلاع دادند، جزو كساني بود كه آسيب شيميايي دوران جنگ را ديده بود - و خانواده هاي متعدّدي كه نام شهيد آ«ستّاريآ» و آ«اردستانيآ» و آ«علي قميآ» و بقيه سرداران باارزش بر سر در اين خانواده هاي بلندپايه نوشته است. اينها شناسنامه يك ملت و يك شهر و يك كشور است. بعضيها اصرار دارند شناسنامه هاي ملي و تاريخي ما را مخدوش كنند و افتخارات ما را از آنها بزدايند. آنچه يك ملت را پايدار مي كند، تكيه بر افتخارات گذشته، نه به قصد ايستادن روي همان افتخارات، بلكه به قصد جهش به سمت افتخارات جديد است. اين گونه شد كه انقلاب اسلامي به وجود آمد و نظام اسلامي سر پا شد.

جوانان عزيز، فرزندان عزيز من كه در اين جمعيت، اكثريت را تشكيل مي دهيد! بدانيد تشكيل نظام اسلامي، يك روز در ايران شما، حتّي خواب و خيال و رؤيا هم به حساب نمي آمد و كسي آن را باور نمي كرد. نه فقط در اين جا باور نمي كردند. بلكه در سطح دنياي اسلام هم هيچ كس باور نمي كرد كه در ميان سنگلاخ عظيمي كه بر سر راه امّت اسلامي به وجود آوردند، يك ملت بتواند به نام اسلام قد بكشد، رشد كند، پرچم اسلام را بر سر دست نگه دارد و دنيا را به عدل و آزادي اسلام دعوت كند. چه كسي فكر مي كرد؟ اما اين شد و به طور تصادفي هم نشد؛ اين ملت با عزم و پايداري خود، سلسله علّتها و معلولها را - همان اسبابي كه خداي متعال براي پديد آمدن حوادث

تاريخي معيّن كرده است - يكي پس از ديگري به وجود آورد و اين گونه شد.

خيليها آن روز مردم و مبارزان را مأيوس مي كردند؛ مي گفتند فايده اي ندارد. ظواهر هم حرف آنها را تأييد مي كرد. يك عدّه جوان مؤمن روستايي و شهري، سر پُل باقرآباد خونشان بر زمين ريخته شد؛ نه حقوق بشريهاي دنيا با خبر شدند و نه مدّعيان دفاع از آزادي، عليه رژيم پهلوي اخم كردند. در همان روز در تهران و قم چند هزار جوان با مسلسل مزدوران پهلوي روي آسفالت خيابانهاي تهران به خاك و خون غلتيدند و همين مدّعيان دروغين و وقيح حقوق بشر در دنيا كمترين اعتراضي به رژيم پهلوي نكردند. چه كسي باور مي كرد اين شهادتهاي مظلومانه يك روز اين طور ببالد و رشد كند؟ ظواهر هم سخن وسوسه گران مأيوس كننده را تأييد مي كرد؛ اما استقامت و ايستادگي و همّت، اين كار نشدني را شدني كرد. امروز هم همين طور است. امروز هم تمام بلندگوهاي تبليغاتي دنيا به كار افتاده است، براي اين كه هم به ملت ايران و هم به ديگر ملتهاي مسلمان به زور بقبولاند كه فايده اي ندارد؛ بيداري اسلامي به جايي نخواهد رسيد و همين نظام اسلامي هم كه در ايران هست، وسط كار خواهد ماند! به شما بگويم؛ هر كاري از دستشان برمي آيد، تا به حال كرده اند و خواهند كرد؛ اما به فضل پروردگار بالاخره بيني شان به خاك خواهد رسيد و موفّق نخواهند شد.

اوّلين همّت آنها مأيوس كردن ملت ايران است. من به همه ملت ايران و به شما مردم عزيز ورامين عرض مي

كنم: هر كس ملت را با رفتار و كردار خود به سمت نااميدي بكشاند، به دشمن كمك كرده است؛ هر كس مي خواهد باشد. برخلاف آنچه دشمن تبليغ مي كند، نيروي او يك نيروي غير قابل علاج و مقاوم نيست. آنها اين طور تبليغ مي كنند كه نيروي امريكا نيرويي است كه در مقابل آن نمي شود مقاومت كرد؛ دليلشان هم اين است كه افغانستان نتوانست مقاومت كند، عراق هم نتوانست. نمي گويند در كجا چه كساني خيانت كردند؛ نمي گويند در اين كشورها چه رژيمهايي حاكم بودند؛ نمي گويند در اين كشورها مردم چگونه از حكّام خودكامه و ديكتاتور و بي اعتبار خود متنفّر بودند؛ نمي گويند ملت ايران نشان داده است كه در دفاع از حيثيّت و شرف و اسلام و نظام اسلامي پُرشكوه خود چگونه فداكاري مي كند. اينها را ديگر فراموش مي كنند؛ فقط مردم را مي ترسانند.

بلندگوهاي دشمن بيشترين تبليغات خود را صرف مأيوس كردن و ترساندن مردم مي كنند. من به ملت ايران به طور صريح و آشكار عرض مي كنم: نه آن ارعاب و تهديدها درست است، نه آن مأيوس كردنها - هر دو غلط است - اما اين كه نيروي دشمن را غيرقابل مقاومت نشان دهند، حرف بسيار غلط و بي ربطي است. اگر امريكاييها مي توانستند نظام جمهوري اسلامي را از بين ببرند، حتّي يك روز هم معطّل نمي شدند. اين كه ملاحظه مي كنيد مسؤولان امريكايي الان خودشان مي گويند راهكار ما براي ايران، راهكار نظامي نيست، راست مي گويند؛ چون جنگ براي آنها در ايران، مثل جنگ براي آنها در عراق نيست. اين جا

يك ملت در مقابل آنهاست؛ آن هم ملتي با اين شجاعت و با اين عظمت؛ پدر مهاجم را درمي آورند. راهكار آنها چيز ديگري است؛ همان چيزي است كه بنده چند سال است در سخنرانيها و همچنين در توصيه هاي خصوصي به مسؤولان گوناگون سياسي و فرهنگي كشور، بارها تكرار كرده و گفته ام. يك عدّه مخالف خوان هم هميشه گفته اند اينها خيالات است؛ اما چيزهايي را كه تصوّر مي كردند خيالات است، الان خود امريكاييها صريح مطرح مي كنند؛ مي گويند ما مي خواهيم در داخل ايران اغتشاش ايجاد كنيم. بله؛ راهكار آنها ايجاد اختلاف بين ملت و جدايي و افتراق ميان ملت و نظام است. راهكار آنها اين است كه اگر ديدند تعدادي افراد ناراحت و ماجراجو و مايل به اغتشاش را مي توانند مزدور خودشان كنند، معطّل نمي كنند؛ به حمايت از آنها مي پردازند. چهار نفر گوشه اي صدا بلند مي كنند، آنها مي گويند ما حامي اينها هستيم. راست مي گويند؛ آنها حامي هر اغتشاشگر و هر مخلّ به امنيت و وحدتند؛ همين مطلبي كه من چند سال قبل گفتم، بعد هم بعضي از قلم به دستهاي بي تدبير و ناآگاه، در مطبوعاتشان در اين حرف خدشه كردند. بله؛ آنها دنبال اغتشاش آفريني اند.

ملت ايران بايد هشيار باشد، مسؤولان هم بايد هشيار باشند؛ بخصوص جوانان بايد هشيار باشند. البته همين جا به جوانان مؤمن، آزادانديش و حزب الّلهي در سرتاسر كشور اين توصيه را بكنم: مبادا وقتي كساني زمينه هاي اغتشاش را فراهم كردند، شما وارد ميدان شويد؛ نه، نبايد فضا غبارآلود شود. نبايد اجازه داد كه يك عدّه

فضاي جامعه، فضاي دانشگاه و مناطق مختلف را با اغتشاش و ناامني آلوده كنند؛ بعد به جوانان مؤمن تهمت بزنند و بگويند اينها عامل بوده اند؛ نه، نگذاريد. اگر ملت ايران در مقابله با اغتشاشگران بخواهد وارد شود، وارد شدن او مثل وارد شدن بيست وسوم تير سال هفتادوهشت خواهد بود. حال كه دشمنان ملت ايران - يعني رژيم حاكم كنوني امريكا و صهيونيستهاي غاصب فلسطين - صريحاً گفته اند دنبال ايجاد اغتشاش در ميان ملت ايران هستند، دستگاههاي مسؤول بايستي با كمال مراقبت و دقّت مواظب باشند. من گفتم ملت ايران به مزدوران دشمن ترحّم نمي كند؛ حالا هم مي گويم مسؤولان كشور كه نمايندگان ملتند، حق ندارند به سرانگشتان مزدور دشمن ترحّم كنند.

امروز ملت ما به كار و تلاش پيگير و مستمر براي سازندگي احتياج دارد. مطلبي كه فرماندار محترم ورامين راجع به اين شهر در اين جا بيان كردند، ما همين مسائل يا شبيه آن را در بسياري از مناطق كشور داريم. اينها احتياج دارد به اين كه مسؤولان با جدّيت بنشينند برنامه ريزي كنند - كه مشغول هم هستند - قانون بگذرانند، پيگيري كنند، مديريّت كنند، اجرا كنند و كساني را كه از روشهاي قانوني تخلّف مي كنند، مورد تعقيب قرار دهند. اينها وظايف مسؤولان كشور است؛ اين احتياج به محيط امن و امان و آرام دارد.

كساني هستند كه مي خواهند محيط را متشنّج و فضا را مغشوش كنند، مي خواهند اين كارها نشود، مي خواهند كشور ساخته نشود، مي خواهند برنامه ريزان و مديران كشور موفق نشوند؛ چهار نفر آدم آ«في قلوبهم مرضآ» هم اين گوشه و آن گوشه و

احياناً در بخشي از دستگاههاي نظام لانه كرده، صدا به صداي بيگانه بدهند، فضا را خراب كنند و مانع از كار شوند.

آنچه امروز در درجه اوّل بايد مورد توجّه قرار گيرد، اين است كه حركت دشمن از روي ضعف است. چون مي داند با ملت ايران و با اين يكپارچگي و ايمان نمي تواند مقابله كند، مي خواهد اوّل اين يكپارچگي را از بين ببرد و در ايمان مردم اختلال ايجاد كند تا بتواند به حساب ملت ايران برسد؛ اما ملت ايمان و يكپارچگي خود را حفُمي كند.

عدّه اي مردم را مأيوس مي كنند. البته اين يأس آفريني گاهي زباني است، گاهي هم عملي است؛ بعضيها با عمل خودشان مردم را مأيوس مي كنند. همه هم متعمّد نيستند؛ بعضيها نمي فهمند چه مي كنند، بعضيها هم دچار غفلت مي شوند و با گفتار و كردار خود، مردم را مأيوس مي كنند. اين هم يك گناه بزرگ و در خدمت اهداف دشمنان ملت ايران است. يأس جايي ندارد. ملت ايران هيچ موجبي براي مأيوس شدن ندارد. يك ملت بزرگ، يك كشور ثروتمند، يك موقعيت بسيار خوب براي كار كردن با تلاش و همّت، با اين همه نيروي جواني كه در اين مملكت وجود دارد؛ چرا بايد ملت ايران مأيوس شود؟ مسؤولان كشور مشغول برنامه ريزي و طرّاحي براي آينده و اجرا هستند؛ كارهاي خوبي هم انجام مي دهند. كساني كه يأس آفريني مي كنند، مشكلاتي را كه وجود دارد، درشت مي نمايند و كارهاي عظيمي را كه در سطح كشور انجام مي گيرد به فراموشي عمدي مي سپارند. خيلي كار در كشور انجام مي گيرد.

البته آنچه انجام مي گيرد، در مقابل آنچه بايد انجام گيرد، كم است؛ بيشتر از اين بايد كار كنند.

من به بخشي از دستگاههاي اجرايي و بعضي از مديريّتها اعتراض دارم و به آنها ايراد مي گيرم. لزومي هم ندارد كه آن ايراد و اعتراض، در مقابل چشم مردم و با اطّلاع افكار عمومي باشد. تا آن جايي كه مي شود مسؤولان و مديران را وادار و تشويق به كار كرد و اشكالات كار آنها را اصلاح نمود، اين تذكّرات و هشدارها به آنها داده مي شود. البته اگر يك وقت انسان در مورد مسؤولي به جايي برسد كه ببيند اين مسؤول نمي تواند، آن بحث ديگري است؛ اما مسؤولان مشغول كارند و كارهاي خوبي هم انجام مي گيرد. در اين خلال، برخي از اقدامات، زحمات مسؤولان را از بين مي برد؛ جلو اين اقدامات هم بايد گرفته شود. مسأله گرانيهاي پي درپي در هفته هاي گذشته، يكي از همينهاست. يكي از چيزهايي كه يقيناً در سياستهاي دولت و مسؤولان نمي گنجد، همين سلسله گرانيهاست. من مي دانم مسؤولان اجرايي هم از پيش آمدن چنين وضعي ناراحتند. بايستي دنبال كنند، جدّيت كنند، ما هم سفارش كرده ايم. رئيس جمهور محترم، رئيس محترم قوّه قضاييّه و ديگر مسؤولان، اظهار نگراني كرده اند و اهتمام ورزيده اند و ما هم از آنها خواسته ايم مسائل را دنبال كنند، ببينند به كجا منتهي مي شود. مراكز گوناگوني مجوّز بالا بردن قيمت كالاها و خدمات را به دست مي آورند؛ فقط به بخش خودشان نگاه مي كنند و مسائل كلّي كشور را نديده مي گيرند؛ نتيجه اين مي شود. لازم

است اشراف و نظارت بيشتري صورت گيرد. اشكالات وجود دارد؛ اما در مقابل كارهاي بزرگ و مثبتي كه در اين كشور مي شود، اين اشكالات نمي تواند كفّه منفي را سنگين كند. خيلي كار انجام مي گيرد و به فضل پروردگار خيلي كار هم انجام خواهد گرفت.

البته مردم بايد از مسؤولان بخواهند. من موافقم كه مردم به وسيله نمايندگان يا علما و سخنگويانشان مطالبه كنند. مطالبه ايرادي ندارد؛ منتها مطالبه يك مسأله است، انعكاس اين معنا در ذهن افكار عمومي، كه گويا كاري صورت نمي گيرد - كه سعي بعضيها اين است - يك امر ديگر است. امروز متأسّفانه بعضيها هستند كه به طور آشكار مسائل كلّي نظام را همان طور تصوير مي كنند كه امريكا تصوير مي كند؛ همان گونه حرف مي زنند كه مأموران امريكايي حرف مي زنند؛ به ملت ايران همان طور نگاه مي كنند كه مأموران امريكايي نگاه مي كنند! اينها يا غفلت است يا خيانت؛ از اين دو حال خارج نيست. كساني كه بلندگوها و تريبونها در اختيارشان است، بايد در حرف زدن و اظهار نظر كردن خود خيلي مراقب باشند و در مقابل دشمناني كه جز خودكامگيهاي خود، هيچ چيز نمي فهمند، ملاحظه منافع اين ملت با عظمت را بكنند.

امروز امريكاييها در دنيا به دنبال ايجاد يك ديكتاتوري جهاني اند؛ غافل از اين كه ديكتاتوري جهاني، آن هم متّكي به زور سرنيزه و گلوله، به وسيله ملتهاي آزاده دنيا سركوب خواهد شد. ملتي كه آزاده و داراي عزم باشد، ديكتاتوري را قبول نمي كند؛ داخل كشور خودش هم قبول نمي كند، از ديكتاتور محلّي هم قبول نمي كند؛ همچنان

كه از رژيم طاغوت، ملت ايران قبول نكرد، چه برسد از بيگانگان!

امروز ببينيد در سرزمين فلسطين، رژيم ادّعايي و غاصب اسرائيل با مردم چه مي كند! اين نشانه هاي زورگويي و يكجانبه گرايي است. اسرائيل نسبت به مردم فلسطين كه صاحبان آن سرزمين هستند، جنايت مي كند؛ امريكاييها هم از آنها صريحاً حمايت مي كنند. همينها به عراق آمده اند و ملت عراق را زير سلطه گرفته اند و با كمال وقاحت به آنها زور مي گويند. خيال هم مي كنند كارشان به جايي خواهد رسيد؛ اما قطعاً به جايي نمي رسد و ملت عراق تحمّل نخواهد كرد و يقيناً ديكتاتوري جهاني و بين المللي اي كه امريكا به دنبال آن است، محكوم به سقوط و فناست.

من ملت عزيز و مؤمن و دلاورمان را به اتّحاد كلمه و مسؤولان كشور را به پيگيري مدبّرانه كارها دعوت مي كنم. همان طور كه اوّل سال از مسؤولان خواستيم، باز هم مي گوييم دنبال خدمت رساني باشند. دولت و دستگاه اجرايي كشور را به اجراي دقيق قوانين در خدمت مردم و منافع آنها و جلوگيري از سوءاستفاده و سوءتدبير در بخشهاي مختلف، و مجلس شوراي اسلامي را به پرداختن به نيازهاي مردم و ايجاد مقرّراتي كه در خدمت گشايش امور مردم باشد، و همچنين كم كردن از حجم مباحث سياسي و پرداختن به مسائل اساسي كشور و مردم دعوت مي كنم. مجوّزهايي را كه بعضي از دستگاهها دارند و منجر به همين گرانيها و افزايش قيمتها مي شود، بايد لغو كنند. دستگاه قضايي را هم به دقّت در اجراي قوانين و تعقيب متخلّفان و مجرمان، و نيز دستگاههاي

انتظامي و اطّلاعاتي و امنيتي را هم به هوشياري دعوت مي كنم.

اين ملت، متّكي و معتمد و مطمئن به دستگاههايي است كه مسؤوليتهايي را در نظام اسلامي قبول كرده اند. بنابراين با بيداري و هوشياري دستگاهها در بخشهاي مختلف، بايد آرامش و اطمينان ملت حفُشود و به فضل پروردگار همين طور خواهد شد. به توفيق الهي، با بيداري و پشتيباني ايمان راسخ و مستحكم اين ملت، مسؤولان كشور نخواهند گذاشت امريكا مطامع و هدفهاي خود را در اين كشور تعقيب كند.

بار ديگر از شما مردم عزيز ورامين و بقيه بخشهاي اين شهرستان - پيشوا، قرچك، باقرآباد، جوادآباد و همچنين مردم عزيز پاكدشت - به خاطر محبّت، استقامت و ايمانتان تشكّر مي كنم و خوشحالم كه خداي متعال توفيق داد امروز شما را زيارت كنم؛ اگرچه در آفتاب گرم و در اين فضا، سختيهايي را متحمّل شديد. اميدوارم مشمول توجّهات حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه باشيد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان، قضات و كاركنان قوّه قضاييّه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان، قضات و كاركنان قوّه قضاييّه

--------------------------------------------07/04/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

به همه حضّار محترم، بخصوص برجستگان علمي و عملي قوّه قضاييّه خوشامد عرض مي كنيم و به همه كساني كه در راه استحكام قوّه قضاييّه و جهت عدل و حق دادن هرچه بيشتر به اين قوّه تلاش كرده اند و مخلصانه نيروي خود را در اين راه گذاشته اند خسته نباشيد مي گوييم؛ مخصوصاً به رئيس محترم اين قوّه حسّاس كه به فضل پروردگار شخصيت جامع علمي و فكري و عملي محسوب مي شوند - مجتهد، روشنفكر، خوشفكر و فعّال - كه اين از نعم بزرگ الهي بر ماست. همچنين

ياد شهيدان گرانقدر هفتم تير، بخصوص شهيد مظلوم، مرحوم آقاي بهشتي رضوان اللّه عليه را كه يك عنصر قوي، مستحكم و بشخصه يك پرچم برافراشته در سير انقلاب بود گرامي مي داريم. شخصيت ايشان و نقاط برجسته اي كه در ايشان وجود داشت و خدمات ماندگاري كه براي نظام اسلامي و كشور كرد، فراموش نخواهد شد.

يك جمله درباره حادثه مهمّ هفتم تير عرض كنيم و آن اين است كه شايد از همه ابعاد متعدّدي كه اين حادثه داشت، اين بُعد جالبتر باشد كه اين حادثه نشان داد ضربه هاي سهمگيني از اين قبيل هم حتّي نمي تواند به استحكام بناي جمهوري اسلامي كه به ايمان و حضور مردم تكيه كرده است، خللي وارد كند. اين حادثه، حادثه كوچكي نبود. چنين حادثه اي در هر نقطه دنيا كه اتفاق بيفتد براي فرو ريختن يك نظام كافي است. اين همه اشخاص مؤثّر، مهم، خوشفكر و مبارز، به دست جنايتكار تروريستها در يك لحظه از بين بروند و نظام آن را تحمّل كند و از آن وسيله اي براي استحكام هرچه بيشتر خود به وجود آورد! اين چيز شگفت آوري بود؛ اين به بركت حضور و ايمان مردم و به بركت استحكام ساخت دروني نظام اسلامي بود و به فضل پروردگار، هميشه همين طور خواهد بود.

درباره قوّه قضاييّه دو سه نكته را عرض مي كنم. يكي اين كه اهميت اين قوّه به اين است كه با اعتماد به نفس و رعايت ضوابط و موازين، كار خود را با قدرت و قاطعيت دنبال كند. خداي متعال موفّقيتها را نصيب مجموعه اي خواهد كرد كه با ايمان به كار

و راه خود و با به كارگيري شيوه هاي درست و منطقي، دنبال هدف باشد؛ اين هرگز تخلّف نمي شود. همه توفيقات شما هم در اين سالها - كه جناب آقاي شاهرودي به بسياري از آنها اشاره فرمودند - ناشي از اين معناست. اگر انگيزه هاي سياسي و موذيانه را ناديده بگيريم، در وضع عادّي هم قوّه قضاييّه كساني را دارد كه از آن ناراضي باشند؛ چون طبيعت قضاوت اين است. اگر انگيزه هاي گوناگون موذيانه هم دخالت كرد، آن گاه اين معنا تشديد مي شود. در چنين اوضاع و شرايطي كه براي مجموعه قضايي پيش آيد، درس بزرگ اين است كه با اعتماد و اتّكاي به نفس و استمداد از خداوند متعال و تصحيح روزبه روز كارها و بر طرف كردن اشكالها، راه خود را به سمت اهداف عاليه ادامه دهد و بداند كه صلاح دنيا و آخرتش در اين است. اين، هم خدا را راضي خواهد كرد و هم دلها و افكار مردم را به حقّانيت مجموعه قضايي متوجّه خواهد نمود. آ«و كفي باللّه حسيبا(1)آ»؛ حسابگر و قضاوت كننده واقعي در مورد اعمال و رفتار انسان، خداست و همين كافي است.

شما ملاحظه كنيد، خداوند متعال حبيب خود، پيغمبر مكرّم و معظّم را در امتحان دشواري قرار داد كه در آن واقعه بيشترين چيزي كه در تهديد لطمه بود، آبرو و اعتبار خود پيغمبر بود؛ قضيه اي كه در سوره احزاب بيان شده است: آ«و اذ تقول للّذي انعم اللّه عليه و انعمت عليه، أمسك عليك زوجك واتّق اللّه و تخفي في نفسك مااللّه مبديه(2)آ». در اين حادثه، افكار و عواطف عمومي ممكن بود

عليه پيغمبر تحريك شود؛ موضع، موضع تهمت بود؛ آ«و تخشي النّاس واللّه احقّ ان تخشاه(3)آ». خدا به پيغمبرش مي گويد ملاحظه حرف اين و آن را مي كني، در حالي كه بايد ملاحظه خدا را بكني. و پيغمبر ملاحظه خدا را كرد و اين امتحان بزرگ و بسيار دشوار را از سر گذراند. در اين جاست كه اين آيه تكان دهنده ذكر مي شود: آ«الّذين يبلّغون رسالات اللّه و يخشونه و لا يخشون احداً الّا اللّه(4)آ». لازمه تبليغ رسالات الهي اين است. عدّه اي را بر اثر اشتباه يا سوءفهم يا تبليغات خصمانه و موذيانه در مقابل انسان قرار مي دهند؛ راه مقابله فقط اين است كه انسان محاسبه خدايي را ملاك قرار دهد. لذا در پايان همين آيه مي فرمايد: آ«و كفي باللّه حسيباآ»؛ خدا محاسبه كننده است؛ اوست كه قضاوت خواهد كرد كه من و شما در اين راه، درست حركت كرده ايم يا نه. اگر خدا اين طور قضاوت كرد، آن وقت خاصيت با خدا بودن اين است كه خود خداي متعال متكفّل اصلاح نظر مردم هم خواهد بود: آ«من أصلح ما بينه و بين اللّه اصلح اللّه ما بينه و بين النّاس(5)آ». خداي متعال خودش اين بخش قضيه را هم به عهده مي گيرد؛ كمااين كه در قضيه پيغمبر به عهده گرفت و حقيقت را روشن كرد.

شهيد عزيز ما، مرحوم بهشتي هم بزرگترين امتحانش اين بود. آن مقداري كه در آن دوره به اين سيّد بزرگوار نوراني ارزنده برجسته، دستهاي تبليغاتي دشمن تهمت زدند، به كمتر كسي از عناصر انقلاب در طول زمان اين همه اهانتهاي خصمانه و بغض آلود

كردند. گفتند انحصارطلب است، متكبّر است، قدرت طلب است، دنبال ديكتاتوري است؛ اما او راه خود را با قدرت و قوّت طي كرد. البته جان خودش را گذاشت؛ اما در واقع با استقامت در اين راه، جان و حقيقت و هويّت خودش را به عرش اعلي رساند. همه اينها براي ما درس است. اوّلين توصيه ما به قوّه بسيار مهم و مؤثّر قضايي اين است كه هدف را درست انتخاب كند؛ راه را بر طبق موازين انتخاب كند؛ قدم در آن راه بگذارد و با قوّت و اعتماد به نفس و اتّكال به خدا پيش برود و ملاحظه اين را نكند كه يك عدّه جوسازي و بدي و موذيگري و بي انصافي مي كنند. خداي متعال اينها را اصلاح خواهد كرد؛ اين اساسي ترين كاري است كه قوّه قضاييّه - كه بحمداللّه موفّقيتهاي زيادي داشته است - در ادامه اين راه براي رسيدن به قلّه قضاي اسلامي بايد در نظر بگيرد و پيش برود. البته همين جا اين نكته را هم اضافه كنم: تبيين حقيقت و اطّلاع رساني به افكار عمومي هم مهمّ است؛ اين را هم نبايد فراموش كرد. نبايد مردم را در ابهام باقي گذاشت. در قضيه نبيّ مكرّم عليه وعلي آله آلاف التحيّة والثّناء، خداي متعال از طريق همين آيه اطّلاع رساني هم كرد؛ يعني حقيقت قضيه را نشان داد و فهماند اين اقدام خطرناك و بسيار جلب كننده سوءظنّ افكار عمومي كه براي پيغمبر به وجود آورد، براي اين است كه يك سنّت غلط عملاً در جامعه شكسته شود. آ«ما كان علي النبيّ من حرج فيما فرض اللّه له(6)آ»؛ خداي متعال

بر او واجب كرد اين كار را انجام دهد، براي اين كه اين سنّت غلط كه فرزندخوانده را در حكم فرزند بدانند - كه مشكلات فراواني را در نظام اجتماعي آن روز به وجود مي آورد - در ميان مردم از بين برود. براي اين كار، پيغمبر را به عنوان يك قرباني حقيقت وسط ميدان آورد؛ اما از پيغمبرش دفاع كرد؛ اطّلاع رساني هم نمود. بنابراين اقدام بكنيم، اما حقيقت را هم براي مردم تبيين نماييم. بدون تبيين حقيقت، افكار عمومي در ظلمت و فضاي غبارآلود باقي خواهد ماند و دشمن سوءاستفاده خواهد كرد.

نكته دوم اين است كه نظام اسلامي و هر نظامي به قوّه قضاييّه اي نياز دارد كه هم مقتدر و هم مورد اعتماد باشد؛ اين دو ركن در كنار هم لازم است. مورد اعتماد بودن به معناي اين نيست كه انسان براي وجاهت مردمي، از قدرت آن دستي كه ضامن اجراي قوانين است، بكاهد. اساس قوّه قضاييّه براي حفُقانون است. امروز بحمداللّه در كشور ما همه مسؤولان دم از تبعيّت از قانون مي زنند. اين امر بسيار مثبتي است؛ حفُقانون، رعايت قانون. حفُو رعايت قانون چگونه تضمين مي شود؟ يك راه تضمين وجود دارد و آن، قدرت قوّه قضاييّه است. كساني كه اقتدار قوّه قضاييّه را آماج حملات خود قرار مي دهند، بدانند كه به بي قانوني و هرج ومرج و ابطال و تضييع حقوق ضعفا كمك مي كنند؛ چون قوّه قضاييّه بازو و پنجه قدرتمند نظام است، براي اين كه گريبان متجاوز و متخلّف از قانون را بگيرد و او را سر جاي خود بنشاند تا مردم بتوانند در پناه قانون

زندگي كنند. پس، اقتدار قوّه قضاييّه يك اصل است، اما در عين حال اين اقتدار بايد به نحوي باشد كه اعتماد مردم جلب شود و اين با همين اصلاحاتي است كه در قوّه قضاييّه طرّاحي شده است و بايد با قدرت تمام دنبال شود. كارهايي كه اشاره كردند، بسيار مهمّ است. علاوه بر اينها، انبساط عدالت در سرتاسر دستگاههاي قوّه قضاييّه تا رده هاي پايين در همه جاي كشور است. هر دادگاهي در هر نقطه اي كه مرجع جمعي از مردم است - ولو جمع كوچكي - بايد به نحوي عمل كند كه دلگرمي و اعتماد مردم را به خود جلب كند؛ يعني همه مطمئن شوند كه اين هسته قضايي كه در اين جا مستقر است، بر طبق قانون و عدل حكم خواهد كرد. طبيعي است اكثر مردم - كه اكثر مردم خوبند - خشنود و دلگرم خواهند شد؛ اقليتي هم كه متجاوزان و خودسرها و متعدّيان به حقوق ديگران هستند، نگران خواهند گرديد. اين نگراني، نعمت بزرگي است. بدانند كه اين پنجه قوي، در آن نقطه از كشور هم كارآمد است. شرط اعتماد مردم به قوّه قضاييّه اين است. من مكرّر به دوستان و برادران اين نكته را عرض مي كنم كه از تخلّف قضايي حتّي در گوشه اي از كشور هم نبايد اغماض و صرفه نظر كرد؛ چون بدنه متّصل به مردم، همين بخشهاي منتشر در سرتاسر كشور هستند؛ مردم با اينها تماس دارند و نزديكند. قضاوت درباره آنها، تعميم پيدا مي كند به قضاوت در كلّ قوّه قضاييّه. گاهي مي بينيد يك قاضي يا يك كارمند قضايي در نقطه اي از كشور

خداي نكرده به نحوي عمل مي كند كه نظر جمعي از مردم را نسبت به كلّ قوّه قضاييّه برمي گرداند و همه اين زحمات و خدمات و تلاشهايي را كه اين قدر هم قيمت دارد، به كلّي از بين مي برد. بنابراين، هم اقتدار قوّه قضاييّه يك اصل است، هم معتمد بودن آن. بايد به گونه اي عمل كرد كه دل مردم گرم باشد.

نكته ديگري كه آن هم به نظر من مهمّ است و بحمداللّه كارهاي خوبي شده است؛ من اطّلاع داشتم و حالا هم فرمودند، طرح كلّي يك قوّه قضاييّه صددرصد اسلامي و عادلانه و منطبق بر پيشرفتهاي فنّي و علمي موجود دنياست - طرح كلّي قوه قضاييّه كه تهيه شده است - روي اين كار بايد خيلي سرمايه گذاري كرد. كار قضايي يك كار تخصّصي محض است. كساني كه وارد ميدان طرّاحي براي قوّه قضاييّه مي شوند، بايد از علم و تجربه و هوشمندي برخوردار باشند؛ هم حقوق بدانند، هم فقه اسلامي بدانند، هم با قوّه قضاييّه آشنا باشند، هم ارزيابي درستي از وضع موجود داشته باشند و نقاط قوّت و ضعف آن را بدانند، هم نيازهاي جامعه را به درستي بشناسند و هم از نظر صاحب نظران گوناگوني كه در حوزه و دانشگاه هستند، درباره مسائل قوّه قضاييّه، بخصوص مسائل كلان آن مطّلع باشند. بر اساس اينها، اين طرح به عنوان يك مجموعه كلّي ريخته شود. اين مهمترين كار در قوّه قضاييّه است. اگر به فضل پروردگار اين كار به خوبي و با استحكام كامل انجام گيرد، تا سالهاي متمادي قوّه قضاييّه مي داند بايد چه كار بكند؛ چه بخشي را احداث

كند، چه بخشي را ترميم كند، چه بخشي را اصلاح كند و چه بخشي را بردارد. بهترين متخصّصان در اين زمينه ها بايد در رأس اين كار باشند و درباره اين مسأله نظر بدهند.

مسأله امنيت قضايي هم كه در برخورد و مراجعه و مواجهه با دستگاه قضا، مردم احساس امنيت كنند، بسيار مهمّ است. اين نگاه بسيار دقيق و حسّاس و جستجوگر را در درون قوّه قضاييّه مي طلبد. بحمداللّه ما در قوّه قضاييّه، قضات پاكدامن، شريف، دانا، مسلّط بر كار و باوجدان خيلي داريم. الحمدللّه بدنه قوّه قضاييّه، بدنه بسيار خوبي است؛ منتها در هر مجموعه اي بايد هميشه انسان اين بيم را داشته باشد كه آدمهاي سست بنياد، سست عقيده و سست عمل حضور دارند. از اين احتمال نبايد صرف نظر كرد؛ بايد دائم مثل دوربيني كه با نورافكن محوطه اي را جستجو مي كند، چشمهاي جستجوگر مسؤولان عالي قوّه، به طور دائم در داخل قوه قضاييّه جستجو كند؛ آن گاه امنيت قضايي به معناي واقعي كلمه به وجود آيد. اگر امنيت قضايي به وجود آمد، امنيت سياسي، امنيت اجتماعي، امنيت اقتصادي، امنيت اخلاقي و امنيت فرهنگي هم به وجود خواهد آمد. ملاحظه مي كنيد امروز دشمنان، امنيت اجتماعي و مدني ما را هدف قرار داده اند؛ اين چيزي است كه به طور واضح و جلو چشم، همه مي بينند و مشاهده مي كنند. دشمناني كه با اساس جمهوري اسلامي مخالفند، امروز بهترين راه اعمال مخالفت خود را در اين پيدا كرده اند كه امنيت كشور را به خطر بيندازند. علاوه بر امنيت اخلاقي و فرهنگي كه چند سال است دشمن روي آن

با شدّت كار مي كند - كه مكرّر به عنوان هشدار به مسؤولان، تهاجم فرهنگي دشمن را يادآور شده ايم - و علاوه بر امنيت سياسي كه دشمن در حركت سياسي كلان نظام مي خواهد اختلالاتي ايجاد نمايد، امروز در صدد است امنيت اجتماعي و مدني مردم را از بين ببرد.

ما جزو كشورهايي هستيم كه به توفيق پروردگار بيشترين امنيت اجتماعي و مدني را داشته ايم. سالهاست كه آحاد مردم با آرامش و همبستگي در امنيت زندگي مي كنند. مي خواهند اين را از بين ببرند؛ مي خواهند كاري كنند كه يك انسان در جامعه، بر مال و فرزند و جوان و بر تحصيل و ادامه راه خود به سوي آرمانهايي كه هر شخصي دارد، هيچ گونه امنيت و تضميني نداشته باشد؛ اين عيناً همان نقشه اي است كه اوّل انقلاب طرّاحي كردند تا امنيت را از بين ببرند. آن روز هم هدف اصلي را امنيت جامعه قرار دادند. آن روز هم مي گفتند آزادي نيست و به بهانه دروغين مطالبه آزادي، امنيتي را كه بتدريج مستقر مي شد، مي خواستند نگذارند مستقر شود؛ اما نظام بر اين حركت دشمن فائق آمد. امروز هم به بهانه دروغين و مزوّرانه مطالبه آزاديهاي مدني مي خواهند امنيت مدني و اجتماعي را از بين ببرند، كه باز هم فائق نخواهند آمد. باز هم دشمن در مقابل اراده ملت ايران و در مقابل ايمان و ايستادگي اين مردم، بسيار ضعيف و زبون است. اين را دشمن بارها تجربه كرده است، باز هم تجربه خواهد كرد. بالاخره عدّه اي از مردم را دچار مشكل مي كنند. دستگاهي كه در اين

قضايا مي تواند نقش ايفا كند، از جمله، دستگاه قضايي است. البته دستگاههاي اجرايي و سياسي كشور هم نقشهاي مهمّ و فعّال دارند و بحمداللّه امروز همه متوجّه مسؤوليتهاي خود در اين زمينه ها هستند. دستگاه قضايي هم نقش بسيار مهمّي دارد و اين ان شاءاللّه با توجه به امنيت قضايي مردم و با رعايت آداب قضا در اسلام و حفُحقوق مردم در همه مراحل قضا، تأمين خواهد شد.

اميدواريم خداوند متعال به شما كمك كند و همه ما را هدايت فرمايد به آنچه رضاي او و صراط مستقيم او در آن هست و قلب مقدّس وليّ عصر ارواحنافداه از همه شما خشنود و راضي باشد و ان شاءاللّه بتوانيم شاهد پيشرفت روزافزون كارهاي شما در اين زمينه هاي بسيار حسّاس و مهم باشيم.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

) احزاب: 39

) احزاب: 37

) احزاب: 37

) احزاب: 39

) نهج البلاغه:حكمت 89

) احزاب: 38

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي پس از بازديد از ابتكارات و دستاوردهاي نظامي نيروي هوايي سپاه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي پس از بازديد از ابتكارات و دستاوردهاي نظامي نيروي هوايي سپاه

--------------------------------------------29/04/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

خداي متعال را به خاطر وجود شما جوانان مؤمن و عزيز، شكرگزاري و سپاسگزاري مي كنم. يكي از ارزنده ترين سرمايه هاي هر كشور، انسانهاي مؤمن و پرانگيزه و كارآمدند. امروز به فضل پروردگار، ما در ميان جمعي از اين گونه انسانها هستيم. همه شما جوانان عزيز، مسؤولان نيروي هوايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و همه كاركنان اين نيرو را گرامي مي دارم و از همه شما به خاطر تلاشهايتان تشكّر مي كنم.

بحمداللّه نيروي هوايي سپاه در طول سالهاي متمادي به يك مجموعه ستايش برانگيز تبديل شده است. آمادگيهاي خوبي را ايجاد كرده

اند، نيروهاي خوبي در اين مجموعه گرد آمده اند و كارهاي با ارزشي انجام گرفته است. اين بخشي از نيروي ملت ماست كه در زمينه هاي مربوط به نيروي هوايي خود را نشان مي دهد.

براي دفاع از آرمانهاي متعالي، هر ملتي احتياج دارد به اين كه خود را قوي كند. البته تعريف قدرت از نظر منطق دين و معنويت، با تعريف قدرت در منطق مادّي بسيار متفاوت است. منطق مادّي، قدرت را در ابزارها و وسايل مشاهده مي كند؛ در اتم، در سلاح شيميايي، در سلاح ميكربي، در وسايل گوناگون پيشرفته مادي. اينها همه قدرت نيست. بخش عمده قدرت در وجود انسانهايي است كه مي خواهند اين قدرت را به كار بيندازند. وقتي مجموعه اي حقّانيت دارد و براي حق و آرمانها و ارزشهاي والا تلاش و مجاهدت مي كند و آماده است براي اين مجاهدت، وجود و امكانات و همه توان خود را به كار گيرد، قدرت واقعي آن جاست. مجموعه اي كه براي حق و ارزشهاي حقّاني تلاش مي كند، از قدرت به شكل حيواني استفاده نمي كند؛ ظلم نمي كند، استكبار نمي ورزد، انسانها را تحقير نمي كند، به سرزمين ديگران تعرّض و تجاوز نمي كند، ملتها و منافع و امكانات آنها را از آنها سلب نمي كند و به خود متعلّق نمي سازد. اين اخلاق قدرت معنوي است. قدرت مادّي از اخلاق بويي نبرده است و خبري ندارد. قدرتهاي مادّي براي حق و ارزشهاي حقّاني به كار گرفته نمي شوند. منطق صاحبان قدرت مادّي، منطق جنگل است. چون قدرت مادّي دارند، حق را متعلّق به خودشان مي دانند و اين غلط

است؛ اين معادله باطلي است.

امروز شما ببينيد استكبار امريكا - كه انقلاب اسلامي، مُهر باطله اي را از اوّل بر پيشاني آن دولت باطل خواه زده و چهره او امروز در دنيا آشكار شده است - در صحنه عالم چگونه عمل مي كند. آنچه به آن نمي انديشد، حقوق انسانها و ملتها و اخلاق انساني و رعايت حقوق مظلومان عالم است. آنچه براي او بيشترين اهميت را دارد، تأمين منافع استكباري است. وقتي قدرت مادّي در اين جهت به كار بيفتد، كرّ و فرّي دارد؛ اما اميد فلاح و پيروزي نهايي براي آن نمي رود.

وقتي قدرت، با معناي الهي معنا شد، امكانات مادّي را با پشتوانه معنوي، آن چنان به كار مي گيرد كه حقوق انسانها تضييع نمي شود؛ تعدّي و تجاوزي به حقوق كسي صورت نمي گيرد؛ در موضع حق قرار مي گيرد و براي حق تلاش مي كند و پيروزي نهايي متعلّق به اوست. اين معناي از قدرت كه عنصر اصلي آن، اراده مردم و حكومت براي دفاع از ارزشهاي والا و متعالي است، امتحان خود را در بيست وچهار سال گذشته به خوبي پس داده است. قدرتهاي مادّي نتوانستند در مقابل اقتدار معنوي حق در ايران، در لبنان، در فلسطين و در هر نقطه اي كه قدرت حق وارد ميدان شد، مقاومت كنند و آن را به زانو درآورند و با حجم سنگين خودشان از ميدان خارجش كنند. اين حقيقت هميشه بوده، هست و بعد از اين هم خواهد بود.

امريكاييها در عراق در مواجهه با رژيم صدّام، با يك قدرت مادّي از نوع خودشان و به مراتب ضعيفتر روبه رو بودند. لذا

پيش رفتند و پيروز شدند؛ اما امروز بعد از آن كه به ظاهر پيروزي نظامي را به دست آورده اند، در مواجهه با اراده و خواست مردم عراق احساس ضعف و شكست و عقب نشيني مي كنند. آنچه امروز در مقابل اشغالگران عراق قرار دارد، يك نيروي نظامي و يك تجهيزات پيشرفته نيست؛ بلكه يك اراده عميق مردمي است؛ مردمي كه نمي خواهند اشغالگر را در خانه خود، مسلّط بر خود و منابع حياتي خود مشاهده كنند؛ نمي خواهند هويّت اسلامي و ملي خود را به وسيله اشغالگران در تحقير ببينند. اين همان چيزي است كه يك قدرت حقّاني را به وجود مي آورد و اگر در صحنه باقي بماند و اراده مقاومت در دل انسانها باقي باشد، هيچ قدرتي در مقابل آن تاب مقاومت ندارد. فلسطين و لبنان، نمونه هاي ديگر است.

نظام جمهوري اسلامي از آرمان حق، از حقوق انسان، از هويّت ملي و اسلامي ملت خود و از سربلندي ملتي كه شايسته سربلندي است، دفاع مي كند و در مقابل ظلم عقب نشيني نمي كند. جمهوري اسلامي از آغاز گفت و ثابت كرد كه در مقابل زورگويي، ستمگري، تحميل، فشار و توقّعات متكبرانه مستكبران عالم عقب نشيني نمي كند و از آرمانهاي والاي خود دست برنمي دارد. اين يك منطق صحيح، انساني، حقّاني و متّكي به قدرت معنوي است. ملت ايران در طول بيست وچهار سال گذشته اين قدرت معنوي را نشان داده است. در طول جنگ تحميلي، نيروهاي مسلّح و همين جوانان مؤمن پاسدار، اين قدرت را نشان دادند. نمي شود گفت معجزه فاو و شلمچه با نيروي آتش و ابزارهاي جنگي

به دست آمد؛ با شهادت طلبي، با عزم راسخ، با قدرت اراده انساني، با اتّكاء به خدا، با ايمان و تلفيق اينها با امكاناتي كه رزمندگان در اختيار داشتند، به وجود آمد. امروز ملت ايران و نيروهاي مسلّح - ارتش و سپاه پاسداران و بسيج - آماده اند نيروها و امكانات مادّي خود را با پشتوانه اين نيروي معنوي، اين ايمان و اين اراده، در هرجايي كه لازم باشد و در مقابل هر دشمني كه در مقابل نظام جمهوري اسلامي قصد تعرّض و تجاوز داشته باشد، به كار گيرند. پيروزي، متعلّق به چنين قدرت معنوي و اقتدار معنوي است.

جوانان عزيز ما در نيروي هوايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي با نقش بسيار حسّاسي كه اين نيرو در وضعيت جديد روياروييهاي دنيا پيدا كرده است، بايد آمادگيهاي خود را هرچه بيشتر كنند. امروز بحمداللّه نشانه هاي آمادگي در ظاهر و باطن اين نيرو ديده مي شود و اين را من از خلال اطّلاعات و گزارشهاي خود مي دانم؛ اما راه براي تلاش و تداوم فعّاليت همواره باز است؛ هم در جهت معنوي و تقويت آرمان و انگيزه، هم در جهت آمادگيهاي مادّي. همه تلاش و ابتكار و خلاقيّت و دانش و تخصّص و ايمان و صفا و معنويّت خود را بايد به كار گيريد تا بتوانيد نقش تاريخي خود را كه براي دنيا - نه فقط براي ايران اسلامي - تعيين كننده است، ايفا كنيد.

خداوند متعال را به خون پاك شهيدان و به حقّ اولياي برگزيده خود سوگند مي دهيم ما را در راه اين شهيدان پايدار بدارد و سرانجام نيكبختانه شهيدان را براي ما مقدّر فرمايد.

والسّلام

عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جوانان اهواز

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جوانان اهواز

--------------------------------------------08/05/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

برادران و فرزندان عزيزم؛ خيلي خوش آمديد. حضور شما، بنده را به ياد خاطرات شورانگيز اوايل و اواخر جنگ در اهواز مي اندازد. جوانان خوزستان و اهواز از جمله مجموعه هاي كم نظيري هستند كه تأثير خود را در حراست از استقلال كشور، انقلاب اسلامي و عزّت ملي نشان داده اند؛ اين را ما در اهواز و مناطق اطراف آن و در سرتاسر خوزستان شاهد بوده ايم. هنوز هم در ميان چهره هاي بسيار درخشاني كه من از طول دوران دفاع مقدّس در ياد دارم، چند چهره برجسته اهوازي وجود دارند كه ياد آنها را هرگز فراموش نمي كنم. اميدواريم خداوند متعال شما جوانان برومند را با توفيقات و نورانيّت و فيض خود جزو ذخيره هايي قرار دهد كه ان شاءاللّه پايه هاي نظام اسلامي و استقلال كشور و عزّت اين ملت را مستحكم خواهيد كرد.

آنچه مهمّ است همه جوانان كشور به آن توجّه كنند، اين است كه بدانند نزاعي كه امروز ميان استكبار و اسلام وجود دارد، بر سر چيست. نمي توانند انكار كنند كه امروز استكبار با اسلام طرف است؛ چون خودشان صريحاً اين را بيان كرده اند. رئيس جمهور امريكا اسم آ«جنگ صليبيآ» را آورد. تبليغاتچيهاي استكبار به طور دائم به شكلهاي موذيانه در سرتاسر دنيا عليه اسلام فعاليتهاي تبليغي مي كنند؛ فيلم مي سازند، بازيهاي رايانه اي درست مي كنند، تبليغات مي كنند، مقاله مي نويسند؛ همه عليه اسلام. چرا با اسلام مخالفند؟! اين سؤال بزرگي است. آنها خودشان مي گويند ما با

اسلام مخالفيم؛ چون اسلام جنگ و ترور و نفرت مي آفريند! به اين وضوح و روشني، دروغ و تهمت را در فضاي افكار عمومي دنيا منتشر مي كنند. امروز استكبار است كه نفرت در دنيا مي پراكند. امريكاييها هستند كه جنگ را در دنيا به وجود مي آورند. آنها هستند كه به حقوق ملتها و حدود كشورها تعرّض و حملات نظامي مي كنند. از هزاران كيلومتر راه، سربازان خودشان را برمي دارند و به اين كشور، به آن كشور، به اين مرز و به آن ملت تجاوز مي كنند. در تاريخ صد سال گذشته هم كه شما نگاه كنيد، مي بينيد بيشترين جنگها را غربيها راه انداختند. دو جنگ بزرگ جهاني را اروپاييها به راه انداختند. جنگهاي فراوان در آسيا، در آفريقا و در امريكاي لاتين را همين رژيمهاي سرمايه داري حاكم بر امريكا به راه انداختند. آنها هستند كه بين ملتها نفرت ايجاد مي كنند. اسلام از اين تهمتها مبرّاست. دعوا سر اين نيست - دروغ مي گويند - دعوا سر اين است كه اسلام ملتهاي مسلمان را به استقلال فرا مي خواند؛ ملتهاي مسلمان را به عزّت خودشان متوجه مي كند؛ به ملتهاي مسلمان مي آموزد كه حقوق خودشان را بشناسند؛ اين حقوق را بخواهند و در مقابل متجاوزان به اين حقوق بايستند. استكبار با اين ايستادگي، با اين دفاع و با اين معرفت مخالف است. دعواي اسلام و استكبار بر سر اين است.

امروز نزاع استكبار امريكايي و دنباله هايش - در هر جاي دنيا كه هستند - با جمهوري اسلامي، بر سر حقوق بشر و تروريسم نيست. رنگ و لعابهاي دروغيني

كه اينها به ادّعاهاي خود مي دهند، امروز در دنيا مفتضح و رسوا شده است. اختلاف آنها با جمهوري اسلامي بر سر اين است كه جمهوري اسلامي مي خواهد ايران، عزيز و مستقل باشد؛ در ايران رأي مردم حاكم باشد نه رأي مستكبران جهاني و مراكز قدرت. امروز وفاداري به جمهوري اسلامي و اركان نظام اسلامي، وفاداري به استقلال كشور، حقوق ملت و وفاداري به آ«نهآ» گفتن به متجاوزان بيگانه است. شگرد تبليغاتي استكبار جهاني در طول سالهاي متمادي و امروز بيش از هميشه اين بوده است كه افكار مردم دنيا را منحرف و آنها را اغوا كند. آنها جز با اغواي افكار عمومي نمي توانند كار خود را پيش ببرند. تا حدودي هم موفّق مي شوند افكار عمومي را فريب دهند؛ اما عملكرد زشت و نفرت انگيز آنها نمي گذارد حقايق پنهان بماند. امروز هر كس مي خواهد معناي حقوق بشر و دمكراسي اي را كه امريكاييها براي كشورهاي منطقه خاورميانه مي خواهند، بفهمد، به عراق نگاه كند. عراق امروز صحنه آزمايش ادّعاهاي امريكايي است. ملت عراق را با نيروي نظامي و با زور سرنيزه مورد اهانت و فشار و در معرض زورگوييهاي غيرقابل تحمّل قرار مي دهند، آن وقت مي خواهند به افكار عمومي دنيا وانمود كنند كه آزادكننده ملت عراقند، يا مي خواهند حقوق ملت عراق را رعايت كنند! چه كسي در دنيا اين را باور مي كند؟

داستان اينها، داستان همان قصّابي است كه آهوي رميده از گرگ را سلّاخي كرده بود! گرگي آهويي را تعقيب مي كرد. آهو با بدن خونين از مقابل گرگ مي گريخت. قصّاب رسيد، گرگ را

هي كرد؛ گرگ رفت، خودش آهو را گرفت. آهو خيال مي كرد قصّاب او را رها مي كند تا به زيستگاه خود برود. دست و پاي آهو را بست، در اتومبيل خودش گذاشت و پهلوي دوستان خودش آورد؛ بعد چاقو را به حلق آهو كشيد. آهو گفت خيال مي كردم مرا از چنگال گرگ نجات دادي؛ اما حالا كه نگاه مي كنم، گرگ حقيقي من تويي:

كه از چنگال گرگم در ربودي

چو ديدم عاقبت گرگم تو بودي ملت عراق را با نيروي نظامي، با گذاشتن حاكم بيگانه، با تصرّف منابع، با ايجاد هرج و مرج در اين كشور، با تعرّض به خانواده ها و حريم ناموس مردم عراق و زنهاي عراقي تحت فشار قرار داده اند؛ آن وقت مي خواهند ملتهاي منطقه، ملت عراق و افكار عمومي دنيا باور كنند اينها نجات دهنده مردم عراقند. اين نجات است؟! اين، حقوق بشر امريكايي و دمكراسي امريكايي براي كشورهاي منطقه خاورميانه است! رئيس جمهور امريكا بدون اين كه احساس خجالت كند، از تروريسم فلسطيني حرف مي زند! تروريسم صهيونيستي دولت جعلي و دروغين اسرائيل بيش از پنجاه سال است كه مردم فلسطين را تحت فشار قرار مي دهد، زير لگدهاي چكمه پوشان صهيونيستي آنها را له مي كند، علناً و صريحاً خانه ها را خراب مي كند، مردم را مي كشد، جوانان را نابود مي كند، مردان را دستگير مي كند و به زنان اذلال و اهانت مي كند. اين تروريسم واضحي است كه خود اسرائيليها هم منكر آن نيستند و مي گويند ما ترور مي كنيم. اين آقا اين را نديده مي گيرد؛ آن وقت جوان

فلسطيني كه براي دفاع از شرف خود، براي دفاع از خانه خود، براي مقابله كوچكي در مقابل متجاوز، اقدام خشم آلودي مي كند، اين را مي گويد تروريسم فلسطيني! طرفداري آنها از نهضت ضدّتروريسم، اين است! معناي تروريسم در منطق اينها اين است! ملتهاي منطقه سرشار از نفرت امريكا و از زايده اروپايي امريكا، يعني انگليسند. مخصوص ملت ما نيست؛ همه ملتهاي منطقه از اينها متنفّرند. اين نفرت را خود آنها به وجود آورده اند. كساني كه به حقوق و استقلال و عزّت و ناموس و مرزهاي ملتها تعرّض مي كنند، خودشان اين ملتها را از نفرت خودشان پُر مي كنند. چرا گله مندند از اين كه از آنها متنفّرند؟ بله؛ ما از شما متنفّريم.

در مقابل روح سركش و طغيانگري كه امروز استكبار دارد، فقط يك عامل وجود دارد كه مي تواند آن را مهار كند و جلو اين طغيانگري را بگيرد و آن، بيداري و اراده ملتهاست. وقتي ملتي بيدار است، حقوق خود را مي شناسد، دشمن را مي شناسد، هدف او را مي داند و تصميم مي گيرد در مقابل او بايستد. اين جاست كه ديگر كُميت استكبار و امريكا و همه تجهيزات نظامي لنگ است. اين جاست كه ديگر نمي تواند كاري بكند. اين همان نكته اساسي است كه انقلاب اسلامي از اوّل روي آن تكيه كرد و نظام اسلامي براساس اين پايه مستحكم، خود را بنا نمود. اين جاست كه شما جوانان بايد قدر خود را بدانيد. اين جاست كه مسؤولان كشور بايد قدر اين جوانان پُرشور، مؤمن و با اراده را بدانند. اين جاست كه مسؤولان آموزش و پرورش، مسؤولان

آموزش عالي و دانشگاهها بايد به اين جوانان مؤمن و با عزم و اراده بها بدهند. آنهايي كه به شرف ملي و استقلال و ارزشهاي اسلامي والاي خود اهميت مي دهند، حضور و تعرّض دشمن را نمي پسندند و دخالت او را رد مي كنند؛ اينها براي يك ملت ارزش دارند.

عزيزان من! هرچه مي توانيد، خودتان را با علم و عمل بسازيد. دوران جواني شما مثل دوران جواني نسل قبل از شما، دوران تعيين كننده سرنوشت تاريخي اين ملت است. نسل قبل از شما اگر تنبلي مي كرد، اگر در خانه مي نشست و اگر لااُباليگري را پيشه خود مي ساخت، ملت ما غرق در فساد وابستگي و ذلّت فرودستي نسبت به امريكا باقي مي ماند. آن نسل ايستاد، انقلاب را پيروز كرد، جنگ را پيروز كرد و از هويّت ملي و شخصيت ملي دفاع جانانه اي نمود. امروز هم نوبت نسل جديد است. دشمن از جوانان ما مي ترسد و مي داند كه اگر نسل جوان گسترده با ايمان ما با همين ايمان در صحنه بايستد، هيچ سلاحي، هيچ بمبي و هيچ موشكي نمي تواند اين ملت را به زانو درآورد. هر گامي كه شما براي ارتقاي علمي و عملي و اخلاقي خودتان برداريد، مثل گلوله اي است كه به سمت دشمن شليك مي كنيد. اين جنگ و اين رزم، جهاد بزرگي است. آن روز هم مردان ما، زنان ما، قوميّتهاي مختلف ما - عرب ما، فارس ما، ترك ما، كُرد ما، لُر ما، بلوچ ما - در سرتاسر كشور روي دفاع از شرف و هويّت و استقلال كشور و مقابله با استكبار

و ايادي او در داخل متمركز شدند و در اين راه توفيق به دست آوردند. امروز هم همين است. عرب، فارس، ترك، بلوچ، كُرد، لُر و همه قوميتهاي ايراني، متمسّك به حبل اسلام و با وحدت كلمه، همين راه مبارك را ادامه دهند. نسل جوان ما از لحاُعلمي بايد پيشرفت كند؛ همچنان كه تا امروز پيشرفت كرده است. جنجالهايي هم كه به خيال خودشان در دنيا عليه جمهوري اسلامي براي سلاح كشتار جمعي و غيره بلند مي كنند، از همان بهانه هاست؛ اين هم از همان پوششهاي فريب انگيز است. مسأله اين نيست؛ مسأله اين است كه دستيابي نسل جوان كارآمد اين كشور به فنآوريهاي سطح بالا، آنها را مي آزارد و رنج مي دهد. آنها مي خواهند ملتها وابسته بمانند، ملتها پايين بمانند، ملتها دستشان به سمت آنها دراز باشد، ملتها هميشه ضعيف و ذليل باشند تا آنها بتوانند هر كاري مي خواهند، سر ملتها درآورند. كار مقابل آنها اين است كه ملتها خود را از لحاُعلمي و ايماني قوي كنند.

آنها نسل جواني را كه با اراده و عزم راسخ و با طهارت و عصمت - چه پسرش، چه دخترش - در خطّ مستقيم معنويّت و دين و دنياي اسلامي تلاش مي كند، نمي پسندند. آنها يك نسل جوان هرزه گرد مي خواهند؛ اين را مي پسندند. در مقابل خواست دشمن، جوانان ما بايد مقاومت كنند. مسؤولان ما اوّلاً با اتّكاء به اين نسل جوان و با اتكاء به اين ملت، بايد دل خود را قرص كنند. عزم ملت مؤمن ما، مظهر عزم و اراده الهي است. مسؤولان از كسي و از چيزي

نترسند ومرعوب هياهوي دشمن نشوند. اين سنگر عظيم ملي در اختيار آنهاست؛ از اين خوب استفاده كنند. آحاد ملت - بخصوص جوانان - هم قدر خودشان را بدانند و به خودسازي روي آورند. الان در فصل تابستان، بسياري از جوانان خوب ما اوقات فراغتشان را يا در بسيج سازندگي و يا در بسيج نيروي مقاومت مي گذرانند و يا به بالا بردن علم و سواد ديگران كمك مي كنند. عدّه اي به تن خودشان زحمت مي دهند و براي ديگران كار مي كنند. عدّه اي با برنامه هاي خوب و منظّم، به كتابخواني و ارتقاي سطح فكر خودشان مي پردازند. فراغت جوانان مؤمن، اين گونه مي گذرد. من گزارشهاي متعدّدي داشته ام از جواناني كه در تابستان، تعطيلات دانشگاهي يا دبيرستاني خود را در نقاط دوردست گذرانده اند و براي روستاييان مسجد، درمانگاه، راه، حسينيه، جادّه و پل ساخته اند. عكسهاي اين فعّاليتها را براي من آورده اند و من آنها را ديده ام. پيغمبر طبق روايتي فرمود: آ«انّما سياحة امّتي الجهاد في سبيل اللّه(1)آ». جوانان ما سياحتشان را هم از اين راه تأمين مي كنند؛ سياحتشان در ضمن كار براي مردم است. اين ارزش دارد. جواني خود را قدر بدانيد. تربيت معنوي و ديني و تحصيلات اسلامي و معرفتي و دانستن تاريخ و پيشرفت علمي را - كه بحمداللّه جوانان ما امروز در خطّ آن هستند - قدر بدانيد و در اين راهها بكوشيد و بدانيد دشمن مي خواهد شما ترقّي نكنيد و كشور خود را آباد نسازيد؛ اما شما علي رغم دشمن بايد از لحاُعلمي، جسمي، معرفتي، ايماني و اخلاقي ترقّي كنيد. از

اين ترتيباتي كه حضرت آقاي جزايري دامت بركاته ذكر كردند، من تا حدودي اطّلاع داشتم؛ بسيار خوب است. ان شاءاللّه خداوند به ايشان و دستيارانشان كمك كند. همّت اينها بسيار با ارزش بوده است. كاري كه كرده اند، ان شاءاللّه با بركت است. اميدواريم به بركات اين ايّام كه ايّام عزاداري بانوي بزرگ اسلام، بلكه بانوي بزرگ تاريخ بشر، حضرت صدّيقه طاهره سلام اللّه عليهاست، همه شما و همه ملت ايران - بخصوص جوانان ما، كه اين بزرگوار الگوي همه جوانان چه دختر و چه پسر است - مشمول الطاف و بركات و توجّهات آن بزرگوار و اولاد طيّبين و طاهرين ايشان، مخصوصاً حضرت بقيةاللّه ارواحناله الفداء قرار گيريد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران

--------------------------------------------15/05/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما بقيّةاللّه في الأرضين.

اوّلاً به همه برادران و خواهران عزيز خوشامد عرض مي كنم و اميدوارم اين جلسه براي همه ما داراي بركت و فيض باشد. ثانياً از بيانات مستوفاي آقاي رئيس جمهور تشكّر مي كنم. بيانات بسيار خوبي بود؛ بخصوص بخش مربوط به جامعه اخلاقي و معنوي كه در آن، هم انديشه بود، هم ايمان بود، هم دلسوزي بود و هم تيزبيني و هوشمندي بود.

آيه شريفه اي را مطرح مي كنم تا طليعه سخن ما به كلام الهي مزيّن شود: آ«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم. تلك الدّار الأخرة نجعلها للّذين لا يريدون علوّاً في الأرض و لا فساداً و العاقبة للمتّقين(1)آ». آيه ديگري را

هم اين جا تلاوت مي كنم كه در آخر سخن، درباره آن هم چند جمله اي عرض خواهم كرد: آ«انّ الّذين تولّوا منكم يوم التقي الجمعان انّما استزلّهم الشّيطان ببعض ما كسبوا و لقد عفا اللّه عنهم انّ اللّه غفور حليم(2)آ».

رسيدن به هدفهاي بلند نظام اسلامي، همّتي مي خواهد به همان بلندي و پاي استواري مي خواهد تا بتواند اين مسير دشوار را تا رسيدن به قلّه ها طي كند و اين جز با اتّصال به منبع قدرت، امكانپذير نيست. هرجا شما در طول تاريخ، حاكميت عدل و دين و معنويّت و اخلاق را مشاهده كرده ايد، در مركزيّت و قلب آن، يك دل آگاه و در مجموعه آن، دلهاي متوجّه و متضرّع الي اللّه را حتماً ديده ايد؛ صدر اسلام نيز همين طور بوده است. در طول تواريخ گذشته، هرجا چنين پديده اي پيدا شده - كه نادر هم بوده - همين طور بوده است. زمان خود ما هم اين پرچم به دست كسي برافراشته شد كه دل ذاكر و روح خاضع و خاشع او را در مقابل خداوند همه بعينه مشاهده كردند و آثار آن را ديدند. ما بايد خود را بيشتر به اين سمت بكشانيم و متمايل كنيم؛ خود را نيازمند كمك الهي بدانيم؛ اين را احساس كنيم. به تواناييهاي خود و آنچه به نظر ما قدرت ماست، تكيه استقلالي و ذاتي نكنيم؛ از خدا كمك بخواهيم و خود را محتاج او بدانيم. مثل قارون و بعضي امّتهاي گذشته كه قرآن در دو جا اين را نقل مي كند، نگوييم: آ«انّما اوتيته علي علمظچ عندي(3)آ»؛ با تلاش و هنر خودم اين را

به دست آوردم. اين غلط است. كمك را هميشه از خدا بخواهيم؛ راه را هم به سوي او باز بدانيم. راه همه ما به سوي خدا باز است: آ«و انّ الرّاحل اليك قريب المسافة و انّك لا تحتجب عن خلقك الّا أن تحجبهم الأمال دونك(4)آ». هر وقت ما با دل پاك و نيّت خالص به خدا رو بياوريم، درهاي رحمت خدا گشوده و فيض الهي شامل حال ما خواهد شد؛ اين را بدانيم و كوتاهي نكنيم.

ضمناً خود را خويشاوند خدا هم ندانيم و به خويشاوندي وهمي با خدا غرّه نشويم. يكي از چيزهايي كه در دعاها ما را به شدّت از آن پرهيز داده اند، آ«الاغترار باللّهآ» است. نگوييم چون بندگان خوب خدا هستيم، نقمت الهي ما را نمي گيرد؛ نه، اين خطاست. خداي متعال با هيچ كس، با هيچ قومي و با هيچ ملتي خويشاوندي ندارد. عمل و نيّت و صدق و مجاهدت آنهاست كه تأثير مي گذارد و رحمت الهي را جلب مي كند. همچنين به خاطر جلب نظر فرعونهاي عالم و طاغوتهاي دوران، خدا را ناديده نگيريم؛ اين هم يك شرط ديگر است. اگر اين كارها بشود، ما به منبع لايزال قدرت الهي متّصل مي شويم.

يك خصوصيت ديگر هم مخصوص من و شماست؛ يعني مايي كه به خاطر مسؤوليتهايمان حوزه اقتداري داريم؛ چه كوچك و چه بزرگ. اين، مضمون آيه اي است كه تلاوت كردم: آ«تلك الدّار الأخره نجعلها للّذين لا يريدون علوّا في الأرض و لا فساداآ». دنبال استعلاء و سلطه جويي و برتري جويي بر مردم نباشيم. اين كار، سخت است؛ اما ممكن و لازم است. سلطه جويي، آفتي است

كه قدرتمداران عالم را هميشه تهديد كرده و بسياري را لغزانده است. ما كه قويتر از آنها نيستيم؛ بايد مواظب و مراقب باشيم تا نلغزيم. از اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام نقل شده است كه فرمود: آ«نزلت هذه الأية في اهل العدل و التّواضع من الولاة و اهل القدرة من النّاس(5)آ»؛ اين آيه اصلاً براي قدرتمندان، ولات و مسؤولان است؛ از رؤساي سطح بالا گرفته تا مديريّتهاي مياني و تا هرجا كه حوزه قدرتي وجود دارد. آفت كار ما اين است كه از حوزه اقتدار براي سلطه جويي، زورگويي و افزون طلبي استفاده كنيم؛ اين خطر بزرگي است. انتهاي آيه مي فرمايد: آ«والعاقبة للمتّقينآ». بعضي اين عاقبت را آ«آخرتآ» گفته اند؛ بعضي هم احتمال داده اند دنيا را نيز شامل شود كه به نظر ما هم همين طور است. عاقبت، متعلّق به متّقين است. فرجام نيك دنيوي و اُخروي متعلّق به كساني است كه اهل تقوا و پرهيزكاري باشند.

آنچه من در مجموع براي كار خودمان - كه ابتلاي به مسؤوليت پيدا كرده ايم - مي فهمم، اين است كه بايد آخرت را در همه تصميم گيريها و اقدامهاي خود تأثير بدهيم و براي آن، نقش قائل شويم. بعضي براي حرف مردم و نظارت مردمي نقش قائل مي شوند؛ اما براي نظارت الهي و چيزي كه فرداي ما مشتمل بر آن است، نقش قائل نمي شوند. ما در هر سنّي، لب مرز هستي و نيستي هستيم. البته يكي مثل ما پا به سن گذاشته و درباره او احتمالش بيشتر است؛ اما جوانان هم همين طورند. آن طرف مرز مرگ، محاسبه الهي و مؤاخذه حساب كشهاي دقيق الهي است.

بايد به فكر باشيم؛ حيات و ابديّت و سرنوشت حقيقي آن جاست؛ اين را نقش بدهيم. ما اين چند صباح آمده ايم آن جا را آباد كنيم. در نطقي كه مي كنيم، در امضايي كه مي كنيم، در مشورتي كه مي دهيم، در تصميمي كه مي گيريم، در عزل و نصبي كه مي كنيم، به آخرت و رضاي الهي و محاسبه اُخروي نقش و تأثير دهيم. اين به نظر من مهمّ است. اگر اين طور شد، آن گاه قدرت مي شود خير. بعضي تصوّر مي كنند قدرت يا ثروت ذاتاً شرّ است؛ در حالي كه اين طور نيست؛ قدرت و ثروت مثل بقيه مواهب زندگي، زينت زندگي است: آ«زينة الحياة الدّنيا(6)آ». ما از اين قدرت چگونه استفاده مي كنيم؟ اگر استفاده خوب كرديم، خير است؛ اگر در خدمت مردم قرار داديم، خير است؛ اگر در خدمت ترويج اخلاق و معنويّت و صلاح و رستگاري انسانها قرار داديم، خير است؛ اما اگر در خدمت مطامع شخصي و هواهاي نفساني قرار داديم و مثل حيوانهاي درنده، عليه اين و آن به كار گرفتيم، مي شود شر؛ هرچه بيشتر باشد، شرّش هم بيشتر است؛ هرچه بالاتر باشد، شرّش هم شديدتر است.

عزيزان من! اگر من و شما در موقعيتهايي كه هستيم، بتوانيم نيّتهاي خود را به اين جهت هدايت كنيم، دستاورد بزرگي خواهيم داشت و قبول مسؤوليت در چنين نظام و كشوري و براي چنين مردمي، آن هم در چنين دنياي پُرضلالت و پُرآشوبي، افتخار بزرگي خواهد بود. در دعاي صحيفه سجاديه مي فرمايد: آ«واجعل لنا من صالح الأعمال عملا نستبطئُ معه المصير اليك(7)آ». شب امتحان ديده ايد

بچه هايي كه خوب كار كرده اند، بي طاقتند تا زودتر زمان امتحان فرا برسد؛ اما كسي كه درس بلد نيست و كار نكرده است، از امتحان مي ترسد و دلش مي خواهد هرچه بيشتر تأخير بيفتد. وقتي انسان كار نيك برجسته اي مي كند - آ«نستبطئ معه المصير اليكآ» - براي رسيدن به خدا احساس تأخير مي كند. مي بيند دير شد؛ دلش مي خواهد زودتر به لقاي الهي نائل شود؛ چون مي داند اين كار خير و اين عمل نيك در آن جا منتظر اوست. آ«و نحرص له علي وشك اللّحاق بك(8)آ»؛ دلمان مي خواهد هرچه زودتر به آن برسيم. در چنين حالتي، انسان در مقابل حوادث دنيا و در برابر مرگ، امنيت رواني پيدا مي كند. مرگ براي همه انسانها هولناك است؛ اما وقتي انسان چنين حالتي پيدا كرد، در مقابل مرگ امنيت رواني پيدا مي كند و ديگر از مرگ ترس و واهمه اي ندارد. مي داند آن طرف، چنين دستاورد مهمّي وجود دارد. اگر من و شما بتوانيم اين نيّت خير را انجام دهيم، از عبادات شخصي و اعمال شخصي بسيار بالاتر است.

چند محور را يادداشت كرده ام تا عرض كنم. يكي اين كه حوزه مسؤوليت خود را بشناسيم و قدر آن را بدانيم. كشور بزرگ و ملت عظيم الشّأن ما علاوه بر جهات تاريخي و فرهنگي و ميراث بسيار گرانقيمتي كه از گذشته دارد، خود او آفريننده افتخارات و ارزشهاست. ما امروز براي چنين ملت و كشوري كار و تلاش مي كنيم. نظام جوان و كارآمد اسلامي، امروز دست شماست؛ نظامي كه گذشت زمان نتوانسته پايه هاي اصولي و

ارزشي آن را كهنه و پوسيده كند و همچنان نو، شاداب و با طراوت است. به مسؤوليت در اين نظام، احساس افتخار كنيم.

برخي از خصوصيات، خصوصيات طبيعي كشور ماست كه برجستگي دارد. من خواهش مي كنم مسؤولاني كه از مواهب طبيعي الهي در كشور ما آگاهي و آمارهاي خوبي دارند و براي ما هم مطرح كرده اند، اينها را در اختيار افكار عمومي و بخصوص در اختيار مسؤولان قرار دهند. به جاي اين كه آيه يأس بخوانند و هر تلاشي را ناموفّق جلوه دهند، اين همه امكانات و توانمنديها و موجودي با ارزشي را كه در اين كشور بزرگ نهفته است، براي مردم بيان كنند. ما تقريباً يكصدم جمعيت دنيا را داريم؛ خاك ما هم تقريباً يكصدم سطح خشكيهاي دنياست؛ اما سهم ما از منابع طبيعي، بسيار بيشتر از معدّل سهم يكصدم ماست. در نفت، ذخاير ما برجسته است و در شمار چند كشور اوّل دنيا هستيم. دومين ذخيره غني گاز در همه دنيا را ما داريم، كه از سهم معدّل ما خيلي بيشتر است. دو درصد معادن آهن دنيا در كشور ماست، كه دو برابر سهم ماست. معادن مس ما پنج درصد همه مس دنياست؛ يعني پنج برابر سهم ماست. معادن روي و سرب ما سه و نيم درصد است، كه چند برابر سهم طبيعي ما در دنياست. خيلي از كشورها اينها را ندارند. متخصّصين و مطّلعين اين كار گفته اند - به نظر من نكته بسيار جالبي است - كه سرب و روي و مس، فلزهاي پايه نام دارند. هر كشوري اين معادن را داشته باشد، مشخّص مي شود كه اغلب معادن كاني

ديگر را هم دارد. ممكن است ما معادن فلّزي كشف نشده ديگري هم داشته باشيم كه وجود اين سه عنصر - يعني مس و روي و سرب - در كشور ما، آن هم به ميزان زياد، نشان دهنده وجود آن معادن هم هست.

از بيست و چهار نوع مادّه معدني فلزّي، دوازده نوع آن در ايران وجود دارد كه تا الان شناخته شده؛ ممكن است بيشتر هم باشد كه بعدها شناخته شود. از پنجاه نوع مادّه معدني غيرفلزّي كه در دنيا شناخته شده، سي و شش نوع آن در ايران وجود دارد؛ يعني تنوّع معادن فلزّي و غيرفلزّي. اينها امكانات طبيعي باارزشي است كه ما در كشور داريم. تنوّع اقليمي و آب و هواهاي مختلف در كشور ما خودش يك فرصت بزرگ است. درياها در جنوب و شمال، از فرصتهاي بسيار باارزش است. موقعيت مهمّ جغرافيايي و ارتباطي در اتّصال شرق و غرب عالم، از لحاُبازرگاني و بسياري فعّاليتهاي ديگر، از موقعيتهاي باارزش است. جمعيت جوان و با استعداد ما، يك فرصت ديگر است. مايه تأسّف است كه بعضيها از كثرت افراد جوان در كشور ما به عنوان يك نعمت ياد نمي كنند؛ در حالي كه اين بزرگترين سرمايه است. اين همه جوان تشنه كار و فعّاليت، چيز بسيار باارزشي است. البته همه امكاناتي كه من به گوشه كوچكي از آنها اشاره كردم، قرنهاي متمادي در اختيار سلاطين مستبد و حكّام ديكتاتور در اين كشور بود. شما به شرح حال اين پادشاهان نگاه كنيد - البته متوني كه بيشتر در اختيار ماست، خاطرات و گزارشهاي دوران قاجار و پهلوي است - اينها كشور را مال

خودشان مي دانستند؛ مثل يك ملك شخصي كه يك عدّه در آن جا كار مي كنند و بالاخره بايد چيزي بخورند و زندگي اي كنند. بنابراين مردم نقشي نداشتند. طبعاً آن پادشاهان و حكّام به سرنوشت كشور و به پيشرفت علمي كشور اهميتي نمي دادند. سالهاي متمادي اين طور گذشت و كشور ما از اين امكانات استفاده نكرد. اما در دوره انقلاب، پيشرفتها فوق العاده و چشمگير است. آنچه آقاي رئيس جمهور گفتند، بسيار درست بيان كردند. البته مطالبي كه گفته مي شود، گوشه اي از موفّقيتهاست.

انقلاب و نظام اسلامي، كشوري را كه حدود هفتاد و چند درصد بيسواد داشته، تحويل گرفته؛ اما امروز ما به كشوري با درصد بسيار بالاي سواد تبديل شده ايم كه من درصد آن را تعيين نمي كنم، چون نمي خواهم يكي دو درصد بالا و پايين گفته شود؛ اما درصدش مشخّص است. در توسعه دانشگاه و دانشجو، كشور ما يك كار معجزآسا انجام داده است. بيش از ده برابر هنگامي كه نظام اسلامي تشكيل شد، ما امروز دانشجو داريم. ما در همه اقطار كشور دانشگاه داريم. كدام شهر كوچك و بزرگ در اطراف اين كشور هست كه يكي دو تا يا بيشتر دانشگاه در آن نباشد؟ در عرصه فناوري - پتروشيمي، نفت، فولاد، توليدات و صنايع دفاعي - پيشرفتها حيرت آور است. سامانه هاي دفاعي اي كه امروز در كشور توليد مي شود، يك روز به رؤيا و خواب هم نمي آمد كه كشور ما بتواند حتّي محصولاتش را داشته باشد؛ اما امروز اينها را توليد مي كنند. در فناوري برتر كه در دنيا با افتخار از آن ياد

مي شود، مجبور شدند علي رغم همه دشمنيها بگويند ايران جزو ده كشوري است كه توانسته چرخه سوخت هسته اي توليد كند. اين چيز كمي نيست. البته وقتي چنين موفّقيتي پيش مي آيد، اين جنجال را هم دنبالش راه مي اندازند كه بله، اينها مي خواهند چنين كنند، چنان كنند؛ بمب بسازند. اين پيشرفتهاي مهم به بركت نظام اسلامي به وجود آمده است.

هر كدام از دانشگاههاي مهم و بزرگ كه بنده گاهي از آنها بازديد داشته ام - از دور هم اطّلاع داشتم، از نزديك هم كه مي روم مي بينم - كارهاي تحقيقاتي شان تحسين برانگيز است. اين در حالي است كه گرفتاريهاي دولت در طول سالهاي گذشته كمتر اجازه داده سهم بودجه تحقيقات، آن چنان كه بايد و شايد، باشد. در زمينه هاي پزشكي و همچنين توجّه به زير ساختهاي كشور - احداث سد، راه، پايانه هاي دريايي براي نفت - و ديگر چيزها پيشرفتهاي چشمگيري داشته ايم. اينها واقعاً به فضل پروردگار و در عين استقلال و استغناء به وجود آمده است. همه درهاي اساسي را در دنيا به روي ما بسته بودند؛ شايد اين براي ما نعمتي بود: آ«فعسي ان تكرهوا شيئاً و يجعل اللّه فيه خيرا كثيرا(9)آ». گاهي اوقات از اين كه درهاي دنيا به روي ما بسته باشد، خيلي ناراحت مي شويم؛ اما همين موجب مي شود كه ما به خودمان بپردازيم و از استعداد خودمان استفاده كنيم و اين رشدها و شكوفاييها به وجود آيد. كارشناسان، داخلي؛ كنندگان اصلي، داخلي. البته از دانش جهاني تا آن جايي كه توانسته ايم، استفاده كرده ايم؛ چون دانش جهاني متعلّق به

همه انسانهاست؛ دانش ما هم متعلّق به همه انسانهاست. يك روز دنياي اسلام به همه دنيا خدمت كرد؛ امروز هم ما از دانش جهاني استفاده مي كنيم. در دوران انقلاب، ما با تحريم و جنگ و مشكلات گوناگون و كارشكنيها مواجه بوده ايم؛ اما به فضل پروردگار اين موفّقيتها در نظام اسلامي به دست آمده و جزو افتخارات نظام اسلامي است.

در كنار همه اينها و يكي از مهمترين اقلام، مردم سالاري ديني است؛ مردم سالاري برخاسته از اسلام كه مايه افتخار مسلمانان است. اين كشور هرگز طعم بروز و تجسّم اراده هاي مردمي را در طول تاريخش نچشيده بود؛ جز در يك دوره كوتاه در زمان نهضت ملي شدن صنعت نفت، آن هم با آن همه محدوديتها كه داستان آن مفصّل است. زمان بسيار كوتاهي بود؛ بعد هم طاقت نياوردند و زدند خرابش كردند و نتوانست خود را نگه دارد. ما توانسته ايم مردم سالاري، حضور مردم در انتخابات، در تعيين رئيس جمهور، در تعيين نمايندگان مجلس و حضور در عرصه هاي سياسي و تصميم گيري را در كشورمان شاهد باشيم؛ اين هنر بزرگ نظام اسلامي است. عزيزان! من و شما در چنين نظامي خدمت مي كنيم؛ به اين خدمت افتخار كنيم. اين افتخار را به جوانانتان هم منتقل كنيد؛ بگذاريد نسل جوان احساس افتخار كند كه در ايران اسلامي زندگي مي كند. دشمن عكس اين را مي خواهد؛ مي خواهد كاري كند كه نسل جوان و غير جوان ما احساس سرشكستگي كنند. نقاط ضعفي را كه داريم - كه يقيناً از نقاط ضعف خالي نيستيم؛ همه ملتها و همه كشورها هم نقاط ضعف دارند

- چند برابر بزرگ مي كرده؛ روي آن تبليغ مي كنند و بارها و بارها آن را تكرار مي نمايند. آن قدر يك دروغ را تكرار مي كنند كه خود دست اندركاران هم كه مي دانند دروغ است، بتدريج باورشان مي شود! دشمن اين گونه عمل مي كند، براي اين كه احساس افتخار را از ما بگيرد. عكسش عمل كنيد؛ احساس افتخار را در خود، در جوانانتان و در اين نسل نوساخته رو به بالندگي ترويج كنيد. بحمداللّه اين امكانات ماست.

ما چالشها و مشكلاتي هم داريم؛ اين هم محور ديگري است كه مي خواهم عرض كنم. چالشها و مشكلات، يكي دو تا نيست - زياد است - ليكن مهمترين آنها را من دو چيز مي بينم: يكي تشكيل يك جبهه متحّد عليه ماست، كه متّحدين اين جبهه هم عبارتند از امريكا و صهيونيسم. هيچ گمان نشود كه يك اتّحاد جهاني عليه جمهوري اسلامي وجود دارد؛ نه، آن جبهه متّحد و مركزي كه عليه نظام اسلامي با همه توان دارد كار مي كند، دو عضو دارد: يكي رژيم ايالات متّحده امريكاست، يكي هم رژيم صهيونيستي و پشتيبانان صهيونيستش در همه عالم، كه البته قدرت و ثروت و نفوذشان در دنيا كم نيست. علّت دشمنيهايشان هم معلوم است. ايران يك روز پا انداز امريكاييها بود و هر كاري در اين كشور مي خواستند، انجام مي دادند. سررشته امور اقتصادي دست خودشان بود، سررشته امور فرهنگي دست خودشان بود، عزل و نصبهاي مهم و مؤثّر در اختيار آنها بود؛ در واقع حكومت در اختيار آنها بود. مي بردند، مي خوردند، استفاده مي كردند؛ اما در حال حاضر اين

را از دست داده اند.

علاوه بر اين و شايد مهمتر از اين چالش اين است كه حركت عظيم ملت ايران نقطه عزيمتي براي دنياي اسلام شد. امروز بيداري اسلامي، از شرق دنياي اسلام - حدّاقل از پاكستان - تا شمال آفريقا را فرا گرفته است. مردم اسلام خواهي دارند و آن را علني كرده اند؛ اين خطر بزرگي براي امريكاست. آنها تصريح هم مي كنند و مي گويند منافع ما تهديد مي شود. البته راست هم مي گويند، منافعشان تهديد مي شود؛ منتها اين منافع نامشروع است. بله؛ منافع نامشروع و ظالمانه شان با حركت بيداري اسلامي تهديد مي شود. اينها با نظام اسلامي به جد مخالفند؛ صهيونيستها هم كه معلوم است. صهيونيستها احساس كردند كه با پيدايش نظام اسلامي، نفس و جان جديدي به مقاومت ملت مظلوم فلسطين دميده شد. جمهوري اسلامي را متّهم مي كنند كه به مردم فلسطين كمك تسليحاتي مي كند. همه اينها دروغ است؛ خود ملت فلسطين است كه به پا خاسته است. البته بله؛ بلاشك آنها از حركت اسلامي متأثّرند. بنابراين صهيونيستها با اين نقطه كانوني به شدّت مسأله دارند و با آن مخالفند.

از اوّل انقلاب هم اين تحرّكات به شكلهاي مختلف وجود داشته است. همه شما يادتان هست؛ از تحرّكاتي كه در سفارت امريكا براي براندازي مي شد، شروع گرديد - كه از جمله نمودهاي آن، طرّاحي مقدّمات كودتا در پايگاه شهيدنوژه بود، كه جوانان مستقر در سفارت در آن روزها حدود صد جلد كتاب بسيار مهم از اسناد آنها منتشر كردند؛ اينها اسناد مهمّ زمان ماست، اما نمي گذارند روي اين اسناد تبليغات شود - تا

حمله به طبس، تا تشويق عراق به جنگ، بعد كمك به عراق در جنگ، بعد حمله به هواپيماي مسافربري ما، حمله به سكّوهاي نفتي ما و تحريم اقتصادي ما در چند نوبت، كه اين را در سالهاي اواسط دهه هفتاد به شكل قانوني درآوردند؛ قانون معروف به آ«داماتوآ». عنادها و بغضها و كينه هاي اينها را اين طوري بايد فهميد.

هرجا جمهوري اسلامي حركتي را كه به سازندگي و آباداني كشور كمك مي كرد، شروع كرد، اينها اگر توانستند، جلو آن را گرفتند؛ البته خيلي اوقات هم به فضل پروردگار نتوانستند. در جنگ، ما بسياري از تسليحات و خيلي چيزهاي ديگر را علي رغم ميل اينها به دست مي آورديم؛ اما تا آن جايي كه توانستند، عامل كارشكني و خرابكاري شدند؛ از خط لوله گاز گرفته تا بقيه كارهاي فراواني كه انجام شده است. مثلاً در زمان دولت قبلي، ژاپنيها قرارداد پروژه احداث سد بر روي كارون را بسته بودند؛ اما اينها رفتند خرابش كردند. بعضيها به آنها اعتنا كردند، بعضيها هم اعتنايي نكردند و كارهايشان را ادامه دادند. ما پيش رفته ايم و كار خودمان را كرده ايم؛ اما آنها از دشمني و عناد هيچ كم نگذاشته اند و البته ادامه هم خواهد داشت تا هنگامي كه مأيوس شوند. نه فقط براي برنامه هاي چهارم و پنجم، بلكه در چشم اندازهاي كلّي براي هر تحرّك سياسي و اقتصادي در كشور، اين نقطه حتماً مورد نظر باشد. بايد به جايي برسيم كه دشمن احساس كند نمي تواند؛ بايد مأيوس شود. آن گاه دشمنيها به پايان خواهد رسيد و يا كم خواهد شد. تا وقتي دشمن اميدوار

باشد كه مي تواند نظام اسلامي را ريشه كن كند، تلاش خواهد كرد و ضربه وارد خواهد آورد. همه همّت ما بايد اين باشد كه آن چنان ساخت را مستحكم كنيم كه دشمن احساس كند هر تيغي وارد بياورد، تيغش كُند و به ضرر خودش تمام خواهد شد و هر گلوله اي بزند، به طرف خودش كمانه خواهد كرد.

البته از وقتي جنگ سالاران و نومحافظه كاران كنوني حكومت امريكا - كه واقعاً اينها يك گروه جنگ سالارند و محور كارشان بر جنگ و تهاجم نظامي است - سر كار آمده اند، تهديدها لحن و زبان ديگري گرفته است. ما در مقابل اين چالش چه بايد بكنيم؟ ما بايد قدرت خود را زياد كنيم و دفاع قانوني و مشروع خود را انجام دهيم. منطق اين را حكم مي كند و همه شواهد و قرائن و دلايل سياسي و ديپلماسي هم همين را تأييد مي نمايد. البته استحكام داخلي به معنايي نيست كه آنها خيال مي كنند - يعني رسيدن به فلان سلاح - و همان طور كه آقاي رئيس جمهور اشاره كردند، سلاح هسته اي كاري از پيش نمي برد. بعلاوه، ما اصلاً، منطقاً و مبنائاً با سلاحهاي كشتار جمعي به اين شكل موافق نيستيم. در زمان جنگ هم ما سلاحهاي ميكربي و شيميايي را ممنوع دانستيم؛ همان وقت هم دولت ما اين را اعلام كرد. پس استحكام داخلي به معناي ديگري است كه بعد اشاره اي خواهم كرد. بنابراين ما بايد قدرت خود را زياد كنيم، والّا هر گونه عقب نشيني در مقابل قدرت متكبّر و زورگو، يكطرفه و تشويق به تعرّض و تجاوز بيشتر

خواهد بود؛ اين را ما در طول چند سال در صحنه هاي گوناگون تجربه هم كرده ايم. هرجا عقب نشيني اي مشاهده كرده اند، يك قدم جلو آمده اند؛ ممنون نشده اند كه بگويند بالاخره اينها يك امتياز دادند، ما هم يك امتياز بدهيم. در مقابله و مواجهه قدرت، اين حرفها معنا ندارد. قدرتهاي مادّي، اين مطالب سرشان نمي شود. وقتي ديدند طرف يك قدم عقب رفت يا مرعوب شد، احساس مي كنند پس بايد فشار را بيشتر كرد.

تنها چيزي كه مي تواند كشور ايران و نظام اسلامي را حفُكند، استحكام داخلي و عزم جزم بر دفاع مشروع و منطقي است. در بيست وپنج سال گذشته هم همين كار بدون تكيه بر ديگران صورت گرفته است. بعضي خيال مي كنند اگر ما بخواهيم به امريكا آ«نهآ» بگوييم، بايد به اروپا تكيه كنيم. مگر ما وقتي در دوره جنگ، با امريكا مقابل بوديم، به شوروي - كه با امريكا دشمن و مخالف هم بود - تكيه كرديم؟ دشمني شوروي سابق در دوره جنگ، كمتر از امريكا در صحنه عمل نبود. اگر من و شما به شرايط استحكام داخلي عمل كنيم - ملت كه عمل مي كند - دشمن نمي تواند ضربه بزند.

البته دشمن موذيگري مي كند، راه را دشوار مي كند، هزينه هايي را بر ما تحميل مي كند؛ منتها رسيدن به مرتبه عالي عزّت و پيشرفت، هزينه هايي هم دارد. پيدا كردن عزّت و اعتلا هزينه دارد. ذلّت هم هزينه دارد؛ مگر ذلّت هزينه ندارد؟ الان شما ببينيد افسر امريكايي دست زن افسر بعثي را مي گيرد و با خودش مي برد؛ ولي بعثي عراقي

جرأت نمي كند حرف بزند! ذلّت از اين بالاتر؟ هم ذليل شده اند و هم هزينه اش را مي پردازند. ارتشي كه در مقابل دشمن مقابله نمي كند، نتيجه اش اين است. بله؛ رسيدن به عزّت، اعتلا و قدرت، هزينه هايي دارد؛ بايد هزينه ها را پرداخت، بايد عمل كرد و پيش رفت.

آنچه من احساس مي كنم، اين است كه وعده الهي به ما تاكنون در تجربه شخصي و كوته بينانه ما هم وعده صادق و عملي بوده است؛ آ«انّه من يتّق و يصبر فانّ اللّه لا يضيع اجر المحسنين(10)آ». هرجا ما تقوا پيشه كرديم، صبر كرديم و ايستادگي نشان داديم، خداي متعال اجر ما را ضايع نكرد؛ اما هرجا وادادگي نشان داديم، ضربه خورديم و آن جا اختلال به وجود آمد؛ الان هم همين طور است. خداي متعال به پيغمبرش فرمود: آ«فاستقم كما أمرت(11)آ». استقامت، يعني در همين خطّ مستقيم پايداري كردن و پافشاري كردن و زاويه اي ايجاد نكردن؛ علاج مشكلات كشور ايران همين است و من و شما بايد به اين نكته توجّه كنيم.

البته امروز چهره زشت زورگويي امريكا براي دنيا آشكار شده است؛ اين هم به ما كمك مي كند. امروز ديگر حقوق بشر و دمكراسي و اين حرفها و شعارها در دنيا رنگ باخته است. با كاري كه اينها در عراق و افغانستان كردند و با نيّات شومي كه ابراز داشتند، چهره واقعي خود را نشان دادند. در ملاقاتي كه هفته پيش نخست وزير رژيم صهيونيستي با رئيس جمهور امريكا داشت، آن طور كه در خبرها آمده بود، رئيس جمهور امريكا نقشه اسرائيل بزرگ - از نيل تا فرات -

را به نخست وزير رژيم صهيونيستي هديه داد! معناي اين كار چيست؟ كشورهاي اسلامي چطور مي توانند به حرفهاي اينها حُسن ظن داشته باشند؟ چطور مي توانند به امريكا به چشم يك حكم در قضيه فلسطين نگاه كنند؟ شعار آ«از نيل تا فراتآ»، شعار تجاوزگرانه زورگويانه غاصبانه نابحق و باطلي است كه خود صهيونيستها اين اواخر آن را انكار مي كردند و مي گفتند اين حرفها دروغ است؛ اما الان جنگ طلبها و جنگ سالارهاي امريكايي به اين شعار تظاهر مي كنند! چهره اينها در دنياي اسلام آشكار شده است. گيرم در فلان كشور اسلامي يا عربي سرانشان جرأت نكنند حرف بزنند؛ ملتها كه مي فهمند و مي شنوند. آن كه در مقابل آنها خواهد ايستاد، ملتهايند.

و اما برنامه چهارم. برنامه چهارم در راه است. ترتيب كار هم مثل برنامه سوم است؛ دولت برنامه را به ما پيشنهاد كرد، ما هم پسنديديم و همان طور عمل شد. دولت با كار كارشناسي، سياستها را به رهبري پيشنهاد مي كند. سياستها مسائل بلند مدّت نيست؛ پنجساله است. گاهي در مقطع پنجساله، سياستي اولويّت پيدا مي كند؛ اين را دولت مي تواند با محاسبات و دقّتهاي خودش پيش بيني و سپس به رهبري پيشنهاد كند؛ رهبري هم به مجمع تشخيص مصلحت مي دهد تا بررسي كنند. اين كار در برنامه سوم شد، در برنامه چهارم هم ان شاءاللّه همين طور خواهد شد. البته دولت هنوز سياستها را به ما پيشنهاد نكرده است. ما خواهش كرديم قبل از دادن سياستها به ما و ابلاغ سياستها، هيچ چيز به عنوان پايه ها و چارچوب برنامه به دستگاهها ابلاغ نشود

تا بر اساس سياستها و طبق قانون اساسي، برنامه چارچوب بندي و فصل بندي و سپس تدوين شود.

همان طور كه اشاره شد، سياستها و برنامه بايد به چشم اندازي متوجّه باشد، كه آقاي رئيس جمهور اشاره كردند و اين نكته مهمّي است. ما در اواخر سال هشتادويك به مجمع تشخيص مصلحت گفتيم كه چشم انداز ده ساله را - كه شامل دو برنامه پنجساله خواهد شد - پيشنهاد كنند تا بر اساس چشم اندازي كه تصوير خواهد شد، سياستهاي كلّي را تنظيم كنيم. اين چشم انداز، نگاه و توقّع ما را از كشور در ده سال آينده مشخّص خواهد كرد؛ البته نه به طور دقيق - چون محاسبات و پيشامدها كم و زياد خواهد كرد - اما به طور تقريبي مشخّص مي كند كه در ده سال آينده بايد در كجا قرار داشته و در چه وضعي باشيم؛ يعني يك نگاه ميان مدّت. مسؤولان كشور از سه قوّه اين جا هستيد؛ بنابراين شاخصهايي را در زمينه اين چشم انداز و سياستهاي كلّي عرض مي كنم تا در ذهنها باشد.

در زمينه اقتصادي، چيزهايي كه ما به آنها اهميت مي دهيم، رونق اقتصادي و اشتغال و كاهش تورّم و خودكفايي در مواد اساسي كشاورزي است؛ يعني امنيت غذايي كشور. اينها مسائل بسيار مهم و اساسي است و بايد در اين دوره، ما به حدّ مطلوب به اين اهداف نائل شويم. ما بايد تورّم را يك رقمي كنيم. البته در بعضي از كشورهايي كه اسم بردند، آن طور كه آمار نشان مي دهد، تورّم خيلي بالاست. البته پيشرفتها و رشدهايي داشته اند، اما سطح تورّم خيلي بالاست؛ اصلاً

غيرقابل تحمّل است و زندگي خيلي سخت است، كه من نمي خواهم اسم اين كشورها را بياورم.

در عرصه اجتماعي، توسعه بايد با مردم گره بخورد؛ مردم بايد محور توسعه باشند. عدالت حتماً يكي از شاخصهاي اصلي است. برنامه ريزي و سياستگذاري اي كه عدالت و توزيع عادلانه ثروت را در جامعه نديده بگيرد، نمي تواند چشم انداز مورد نظر ما را تأمين كند و برنامه مطلوب ما نيست. چون برادران سازمان مديريّت و كارشناسان و برنامه ريزان اين جا هستند، اين مطلب را مي گويم: توجّه كنيد حتماً عنصر عدالت اجتماعي و اقتصادي و توزيع عادلانه ثروت رعايت شود. نمي گوييم همه درآمد برابر داشته باشند - اين كه مورد بحث نيست - اما نمي توانيم از عنصر عدالت كه يكي از اساسي ترين عناصر در نظام جمهوري اسلامي است، صرف نظر كنيم؛ بايد حتماً رعايت شود.

رفع فقر و ايجاد امنيت مدني و قضايي هم بسيار مهمّ است و بايد حتماً ملاحظه شود. آزادي بايد به شكل منطقي و صحيح در جامعه تأمين شود؛ همان آزادي اي كه انقلاب اسلامي و نظام اسلامي پرچمش را در دنياي اسلام بلند كرد؛ نه آزادي به شكل افراطي، تقليدي و من درآوردي. كجا بحث آزادي در اين منطقه از دنيا مطرح بود؟ در دنياي اسلام، پرچم آزادي را نظام جمهوري اسلامي بلند كرد؛ در شعارهايش آ«استقلالآ» و آ«آزاديآ» طنين انداز بود. البته خيلي از كشورها ادّعاي آزادي دارند و شعارش را هم مي دهند؛ اما آزادي مدني در بخشهايي به شدّت نقض مي شود. هم در اروپا و هم در خود ايالات متّحده امريكا اين گونه است. در

امريكا آزادي تا آن جايي است كه به منافع اساسي سرمايه داران - كه صحنه گردانهاي پشت صحنه نظام امريكايند - لطمه نخورد. هرجا مختصر خدشه اي وارد آيد، آزادي به شدّت سركوب مي شود؛ از هيچ كس هم ملاحظه و تقيّه نمي كنند. ما به آزادي معتقديم. اعتقاد ما به آزادي و تأمين حقوق شهروندي در مسائل اجتماعي هم، ريشه دار و داراي مبناي ديني است.

در زمينه ديپلماسي، كارآمدي، تحرّك بي وقفه، جهتدار بودن و حضور فعّال در معاهدات و مجموعه ها و هسته هاي منطقه اي و جهاني مورد نظر است. در زمينه علمي، نهضت نرم افزاري و توليد علم - كه ما دو سه سال است مرتّب آن را مطرح كرده ايم - بايد تحقّق پيدا كند. اين شعار نيست. من دنبال اين قضيه را گرفته ام و به همه مراكزي كه ممكن بوده، توصيه كرده ام. منتها من كار اجرايي نمي كنم؛ كار اجرايي را بايد دستگاههاي اجرايي بكنند. بحمداللّه اين كار شروع شده؛ اما بايد مسأله توليد علم جدّي شود. ما بايد در همه زمينه ها - چه علوم طبيعي و چه علوم انساني - علم توليد كنيم. اتّصال علم و صنعت - كه من بارها روي آن تأكيد كرده ام - بايد تحقّق پيدا كند. همه اينها ساز و كار دارد و مي تواند در برنامه گنجانده شود.

در زمينه فرهنگي، بايد به تقويت روحيه ايمان توجّه شود. آقاي رئيس جمهور در زمينه جامعه اخلاقي مطالب بسيار خوبي بيان كردند. منطق ايشان، كاملاً صحيح و درست است. ما بايد روحيه ايمان و عنصر ايثار و فداكاري را در درجه اوّل

در خودمان و سپس در مردم تقويت كنيم. اين هم بايد در برنامه ها گنجانده و ديده شود. بخش مهمّي كه قدرت ملي ما را تشكيل داد، همين روحيه ايثار بود كه در جنگ به صورت شهادت طلبي ظاهر شد. در ميداني هم كه امروز در مقابل خود داريم - كه يقيناً از ميدان جنگ پيچيده تر و دشوارتر است - نيروي ايثار و فداكاري كه همه معادلات را به هم مي ريزد، بايد مطرح شود. اگر ما بتوانيم اين را در خودمان تقويت كنيم، همه معادلات قدرت در دنيا به سود ما به هم خواهد ريخت.

تبيين مباني ارزشي و تقويت قانون اساسي هم مهمّ است. قانون اساسي مثل ستونها و پي هاي يك بناست. اگر ما بخواهيم عمارت بزرگ و رفيعي بسازيم، پي و ستون لازم دارد تا بتواند به ساختمان شكل كلّي دهد. اين پي ها و ستونها، همان قانون اساسي است. قوانين عادّي عبارت است از كاري كه در داخل بنا انجام مي گيرد؛ تقسيم بنديها، ديواركشيها و آرايشها. ارزشها به مثابه مصالح ساختماني اند. همه ستونهايي كه ايجاد مي شود و همه كارهايي كه در اين عمارت انجام مي گيرد - چه در بخش قانون اساسي، چه در بخش قانون عادّي - مصالحش همان ارزشهاي ماست؛ از ارزشهاي ما تشكيل و تركيب مي شود. ما اين قانون اساسي و اين چارچوب مستحكم را داريم. در اين بيست وچهار پنج سال، براي آراستن داخل اين بناي رفيع و فخيم سعي زيادي هم شده است. ما مي توانيم يك بناي مستحكم و زيبا به دنيا ارائه دهيم. همه تلاش دشمن اين است

كه اين نمونه ارائه نشود؛ لذا به ستونها و پي ها حمله مي كند، براي اين كه آنها را فرو ريزد. البته قوانين عادّي منعطف است. براي تغيير و بروز كردن قوانين عادّي، عاقلانه و مدبّرانه نيست كه پي ها را به هم بريزيم. براي تغيير يك دكور، هيچ وقت ستونها را خراب نمي كنند. براي عوض كردن تقسيم بنديها، پي را خراب نمي كنند. پي را بايد محكم نگه داريم؛ اين پي، خوب ريخته شده است.

ببينيد در دنيا دولتهايي كه گاهي اعتراضهايي هم به جمهوري اسلامي مي كنند، قانون اساسي دويست سيصد ساله خود را محكم نگه داشته اند. ارزشهاي كهنه دويست سيصد ساله، بلكه بيشتر را محكم و دو دستي نگه مي دارند و نمي گذارند به آن خدشه وارد شود. شما ديديد در نامه اي كه سال گذشته عدّه اي از به اصطلاح روشنفكران امريكا براي توجيه جنگ طلبي رئيس جمهور امريكا و دار و دسته اش صادر كردند، روي ارزشهاي امريكايي تكيه كردند. اين ارزشها، ارزشهاي آ«جورج واشنگتنآ» است كه دويست سال از عمر آن مي گذرد. ارزشهاي امريكايي براي آنها اصل شد، كه بر اساس آن ارزشها حتّي جنگ طلبي و استعمال بمب اتم نيز مطرح گرديد. همان روزهاآ«بوشآ» تهديد كرد كه من چند كشور را با بمب اتم مي زنم! اين كار توجيه مي گردد و جايز شمرده مي شود. روي ارزشهاي خودشان اين طور تكيه مي كنند؛ اما وقتي نوبت به ما و قانون اساسي و ارزشهاي ما مي رسد، ما مي شويم اصولگرا به معناي متحجّر! اصولگرايي امريكايي مي شود مثبت؛ اما اصولگرايي اسلامي متّكي به منطق

و عقل و استدلال و تجربه و شوق آزادي خواهي و استقلال طلبي يك ملت مي شود يك چيز محكوم، مي شود فحش: اصولگراها! البته مدتّي است تعبير آ«اصولگراهاآ» را عوض كرده اند و مي گويند آ«محافظه كارهاآ»؛ غافل از اين كه در كشور ما جناحهاي مختلف همه شان اصولگرايند. البته ممكن است تعدادي تندرو در هر گوشه اي وجود داشته باشند، اما جُل ّ عناصر كشور ما كه در دستگاهها هستند، اصولگرايند و همه شان به اين اصل معتقدند. اين اصول بايد در اين چشم اندازها كاملاً ديده و رعايت شود. ما به مرحله اي رسيده ايم كه مي توانيم و بايد اين بنا را بر اساس اين اصول حفُكنيم و پيش برويم.

بخش عمده كار را برنامه چهارم خواهد كرد. چيزهايي هم در كنار برنامه چهارم وجود دارد. البته خود برنامه مهمّ است - چون هدف مهمّ است - چشم انداز مهمّ است؛ اما راه هم مهمّ است. اين طور نيست كه ما بگوييم از هر راهي توانستيم، به اين هدف برسيم؛ نه، راه را هم بايد انتخاب كرد. بعضي از راهها هست كه اگر از آنها برويم - به تعبير يكي از دوستان - آن جا پست و قرنطينه گذاشته اند و تا خلع سلاحمان نكنند، دست برنمي دارند. ما نبايد حاضر به خلع سلاح شويم. از راهي برويم كه مستلزم خلع سلاح ما از سلاحهاي حقيقي مان نباشد. راه را درست انتخاب كنيم.

البته برنامه خصوصياتي دارد؛ بايد منطبق بر خصوصيات جغرافيايي، تاريخي و فرهنگي كشور باشد. از برنامه كشورهاي ديگر نمي شود تقليد كرد؛ برنامه يك چيز تقليدي نيست. اين كه فلان

كشور از اين راه به توسعه رسيد، پس ما هم از اين راه برويم، غلط است. بايد امكانات و موجودي و تواناييها و زمينه هاي كشور محاسبه و راه انتخاب شود. برنامه، فقط اقتصادي محض نباشد. در برنامه، فرهنگ، امنيت، معنويّت و اخلاق بايد حتماً ديده شود. فقط رشد اقتصادي مورد تكيه نباشد؛ در چارچوب سياستهاي كلاني باشد كه عرض شد.

در برنامه، هضم نشدن در اقتصاد جهاني رعايت شود؛ اين را توجّه داشته باشيد. من يكي دو بار ديگر هم تكرار كردم: پيوستن به سازمان تجارت جهاني از نظر من كاري است مثبت؛ اما هنگامي كه ما زيرساختهاي لازم را براي اين كار داشته باشيم، كه الان اين را نداريم. الان برداشتن تعرفه ها و رفتن داخل سازمان تجارت جهاني، يعني هضم شدن در يك اقتصاد برتر، بدون امكان رقابت؛ يعني كم شدن و غرق شدن؛ يعني همين توليد داخلي را هم كه تا امروز با زحمت و خون دل فراهم شده، از دست دادن و نابود كردن. بله؛ سازمان تجارت جهاني ميدان گسترده اي براي فعّاليت است؛ اما بايد قدرت شنا داشته باشيم. آن روز من گفتم اين كار مثل اين است كه ما يك تيم فوتبال را به مسابقات جام جهاني بفرستيم؛ در حالي كه اعضاي آن هيچ تمريني نكرده باشند. نتيجه اين كار اين است كه ما بيست تا گل مي خوريم و برمي گرديم! ما بايد آمادگي را فراهم كنيم و عجّله هم نداشته باشيم. پنج سال ديگر شد، ده سال ديگر شد، دير نمي شود. اوّل بايد زيرساختهاي اقتصادي مستحكم شود و ما خاطر جمع شويم، بعد با خيال راحت

و با ميل وارد صحنه شويم. الان توصيه هضم شدن در اقتصاد جهاني، براي اقتصاد ملي و مستقل ما سمّ مهلكي خواهد بود.

چيزهاي ديگري هم در كنار برنامه وجود دارد. اعتماد به نفس ملي را از دست ندهيم. اين كه امام فرمودند آ«ما مي توانيمآ»، جمله بسيار مهم و پُرمعنايي است. باور كنيم كه مي توانيم. با اين همه دشمني، شما توانستيد كار كنيد. حتّي اگر هيچ كار مثبتي هم نكرده بوديد و توانسته بوديد بمانيد، هنر بود. اين همه كارهاي مثبت و ارزشمند صورت گرفته؛ اين نشان دهنده آن است كه مي توانيد و مي توانيم. اگر انسان بخواهد نمونه هاي اين توانستن را بگويد، خيلي زياد است. از همين توانستنهاي ماست كه ناراحتند. صريحاً اعلام كرده اند كه ما نمي توانيم ببينيم جمهوري اسلامي به فناوري برتر هسته اي و از اين قبيل چيزهايي كه وجود دارد، برسد. در زمينه هاي گوناگون، در زمينه هاي گياهي و غيره هم انصافاً كارهاي خيلي خوبي در كشور شده است. بنابراين ما مي توانيم اين اعتماد به نفس را حفُكنيم.

وحدت را بايد حفُكرد. من خواهش مي كنم به مسأله حفُوحدت و اتّحاد و همدلي اهميت دهند؛ اين يكي از اصول است. البته مخاطب اين كار، ملت نيست - ملت متّحد است و اختلافي ندارد - مخاطب اين كار، نخبگان و سياسيّون از جناحهاي مختلف هستند. به بهانه هاي مختلف و با اختلافهاي كوچك، در مقابل هم قرار نگيرند و با توجيه هاي غلط، عليه هم جنجال راه نيندازند. ظريفي از دوستان ما مي گفت اين مسأله خودي و غيرخودي را كه شما مطرح كرديد، همه

قبول كردند؛ منتها بعضيها جاي خودي و غيرخودي را عوض كردند! كساني را كه براي نظام و انقلاب و اسلام احساس مسؤوليت مي كنند، خودي بدانيد. غيرخودي كساني هستند كه با اصل نظام مخالفند.

ابتكار و كار خستگي ناپذير هم يكي از كارهايي است كه ما لازم داريم. مهار نفس هم مهمّ است. در جنگ اُحد مي دانيد چه اتّفاقي افتاد. پيروزي پيش آمد، بعد اين پيروزي تبديل به شكست و خسارت شد؛ به خاطر اين كه جمعي نتوانستند نفس خود را مهار كنند. آيه قرآن مي فرمايد: آ«انّ الذين تولّوا منكم يوم التقي الجمعان انّما استزلّهم الشّيطان ببعض ما كسبواآ»؛ آنهايي كه در جنگ اُحد نتوانستند خود را حفُكنند و پايشان لغزيد، شيطان به خاطر بعضي از كارهايي كه خودشان بر سر خود آورده بودند - ناني كه خودشان در سفره خود گذاشته بودند - آنها را به اين بلا دچار كرد. خودشان براي خودشان مشكل ايجاد كرده بودند؛ اين عدم مهار نفس است. ما بايد نفس خود را مهار كنيم. ما در مسؤوليتهايي كه قرار گرفته ايم، بايد به لذّات و شهوات و جمع آوري ثروت دل نسپاريم. مقطع ما، مقطع عظيمي است؛ در تاريخ، يكي از مقاطع بسيار حسّاس و برجسته است. بدانيد همه ما زير ذرّه بين قضاوت مردم در طول صدها سال آينده قرار خواهيم داشت؛ روي اعمال و كارهاي ما قضاوت مي كنند. اگر خطا كنيم، بلغزيم و دل به لذّت و راحت و شهوت دنيا بدهيم - كه اين براي انقلاب گران تمام خواهد شد - در پرونده ما در تاريخ ثبت خواهد شد. پيش خداي متعال هم كه

معلوم است و عرض كرديم چقدر هم دشوار است.

مطلب بعد، خدمت رساني به مردم است. خدمت رساني منطقي دارد. ما اصلاً براي خدمت به مردم آمده ايم. فلسفه وجود ما خدمت به مردم است. در روايات وارد شده است كه والي و حاكم اسلامي - حاكم در همه سطوح؛ وزير و استاندار و بالاتر و پايين تر و همه، مشمول اين جمله اند - با مردم بايد مثل پدر مهربان نسبت به فرزندان باشد. اگر به شما خبر برسد كه فرزندتان از بيماري، از سرما، از گرما، از گرسنگي، از تحقير، از اهانت و از غربت رنج مي كشد، چه حالي پيدا مي كنيد؟ مي توانيد تحمّل كنيد؟ در سطح كشور نسبت به هر كس چنين اتّفاقي بيفتد، تا آن جايي كه شما علم و اطلاع داريد، بايد همين احساس را داشته باشيد؛ نبايد آرام و قرار داشته باشيم. نهضت خدمت رساني يعني اين. اين خدمت را بايد براي مردم محسوس كنيم. كارهاي بزرگي را كه صورت گرفته، بايد به زندگي مردم بكشانيم تا لذّتش را حس كنند. انضباط مالي و مبارزه با فساد هم از كارهاي لازم است.

مطلب آخر را هم عرض كنم و از اين كه دوستان را ساعتي معطّل كردم، معذرت مي خواهم. مطلب راجع به انتخابات است. انتخابات مجلس هفتم پيش روي ماست. معمولاً قبل از انتخابات جنجالهايي در كشور به وجود مي آيد كه غالباً هم ماهيّت تبليغاتي دارد. من از همه قواي سه گانه - نمايندگان مجلس، مسؤولان در دولت، مسؤولان در قوّه قضاييّه - خواهش مي كنم سعي كنند فضاي سياسي كشور را متعادل نگه دارند تا مردم

در يك فضاي متعادل به موسم انتخابات برسند. مردم به انتخابات علاقه دارند. آنچه مردم را مي رماند، برخي از صحنه هاي ناخشنود كننده اي است كه در سطوح ما به چشم آنها مي آيد. فضا بايد متعادل، منطقي و عقلايي باشد. گفتگوي انتقادي اشكالي ندارد؛ اما گفتگو با هاي و هوي فرق دارد. در مردم سالاري اسلامي، گفتگو با عربده كشي و چاقوكشي در بعضي از دمكراسيها تفاوت دارد. اين جا گفتگو مي كنند؛ به قول امام، مثل مباحثه هاي طلبگي. در مجلس و جاهاي ديگر مباحثه كنند، حتّي بر سر مسأله اي دعوا كنند؛ اما كينه از هم به دل نگيرند؛ بعد هم پهلوي همديگر بنشينند و با هم صحبت كنند. نگذارند اختلاف نظر به تنازع برسد. اين تنازع موجب فشل و ضعف قوا خواهد شد. دروغ، اهانت، دستگاهها يكديگر را متّهم كردن، شايعه پراكني، افتراء به رقيب، تحريك عصبيّتهاي گوناگون؛ اينها هيچكدام با انتخابات اسلامي سازگار نيست. اين خطاب به همه جناحهاست؛ خطاب به اشخاص يا جناح معيّني نيست؛ اين وظيفه همه ماست. همه جناحها بايد اين چيزها را رعايت كنند. همه هم در چارچوب قانون حركت كنند. نه مجلس، نه شوراي نگهبان، نه مجمع تشخيص مصلحت، نه رئيس جمهور، نه رهبري، هيچكدام حق ندارند از چارچوب قانون تخطّي كنند. هرجا قانون اختياراتي به كسي يا مجموعه اي داده، طبق آن عمل كنند. دشمن با اختلاف ميان ما، وسوسه مي شود؛ همچنان كه در سال پنجاه ونه شد. سال پنجاه ونه دو جرياني داخل نظام - كه آن رئيس جمهور(12) فراري مطرود آن را راه انداخته بود - دشمن را وسوسه كرد.

گفتند اختلاف شد و اينها به جان هم افتادند. دشمن وسوسه شد و به ما حمله كرد. البته دشمن تو دهني خورد، اما خسارت هم وارد شد و هشت سال وقت ما به جنگ گذشت. نگذاريد با اختلافاتي كه گاهي اوقات به آن حتّي تظاهر مي شود، دشمن وسوسه شود و به ما ضربه يي بزند.

پروردگارا! آنچه گفتيم و آنچه شنيديم، براي خودت و در راه خودت قرار بده؛ ما را و بخصوص من بنده حقير را شنوا و پذيراي نصايحي كه بر زبانم جاري شد، قرار بده. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، اسلام و مسلمين را روزبه روز عزّت ببخش و كشور را روزبه روز اعتلا و آبادي و قدرت عطا كن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، راه رشد و هدايت را به روي ما باز كن؛ ما را به سمت قلّه هاي كمالي كه در نظام اسلامي تعريف شده است، هدايت و در پيمودن آن مدد فرما. پروردگارا! قلب مقدّس وليّ عصر ارواحنافداه را از ما راضي و خشنود كن؛ اعمال ما را مرضيّ خودت قرار بده و آينده ما را از گذشته ما روزبه روز بهتر فرما.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته ) قصص: 83

) آل عمران: 155

) قصص: 78

)

) .

) كهف: 28 و 46

) صحيفه سجاديه: دعاي 40

) همان.

) نساء: 19

) يوسف: 90

) هود: 112

) مقصود آ«ابوالحسن بني صدرآ» است.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مدّاحان اهل بيت(ع) به مناسبت سالروز ميلاد خجسته حضرت فاطمه (س)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مدّاحان اهل بيت(ع) به مناسبت سالروز ميلاد خجسته حضرت فاطمه زهرا (س)

--------------------------------------------28/05/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

به همه عزيزاني كه تشريف داريد، اين ولادت با سعادت و عيد بزرگ را

صميمانه تبريك عرض مي كنم. از همه برادران عزيزي كه زحمت اين جلسه را كشيدند و كساني كه برنامه اجرا كردند، بخصوص دوستاني كه از راههاي دور تشريف آورده اند، همچنين از برادراني كه اين سرود زيبا را تنظيم كردند و آهنگ گذاشتند و اجرا كردند، صميمانه متشكّريم.

قدر اين ارتباط و اتّصال قلبي و پيوند معنوي را بايد بدانيم. پشتوانه ايمان ماست؛ گوهر ارزنده اي است كه تشكيل دهنده هويّت انساني و اسلامي ماست. محبّت را روزبه روز بين خودمان و خانواده مطهّر و معصوم اهل بيت پيغمبر و بخصوص فاطمه زهرا سلام اللّه عليها بيشتر كنيم و همچنين خودمان را با اطاعت خدا به آنها نزديك نماييم.

شعري كه الان برادرمان خواندند، مضمون درستي نيست كه ما بگوييم چون شيعه و محب هستيم، اگر گناه هم كرديم، خداي متعال ما را مجازات نمي كند؛ نه، اين طور نيست: آ«من اطاع اللّه فهو لنا ولي(1)آ»؛ ولي آنها بايد خدا را اطاعت كند؛ چون خود اين بزرگواران با اطاعت خدا به اين مقام و رتبه رسيدند. امتحان اينها، قبل از وجود و آمدنشان به اين دنيا صورت گرفته است: آ«امتحنك اللّه قبل ان يخلقك فوجدك لمن امتحنك صابرة(2)آ». دستگاه خدا بي حساب و كتاب نيست. در روايتي پيغمبر اكرم به فاطمه ي زهرا سلام اللّه عليها با اين مقام و رتبه فرمود: آ«يا فاطمه انّني لن اغني عنك من اللّه شيئا(3)آ»؛ يعني پيش خدا، نسبت با من و ارتباط با من به درد تو نمي خورد. مگر در ميان فرزندان پيغمبر و ائمّه كساني نبودند كه با خدا رابطه اي نداشتند و نتوانستند از آن گوهر

نوراني و ارزش معنوي برخوردار شوند؟ آنچه اولياي دين را بر قلّه شرافت بشري قرار داده، از خود شخص شخيص نبيّ اكرم و اميرالمؤمنين و بقيه اين خاندان پاك گرفته - كه اينها در عالم وجود نمونه هاي بي مانندند و شبيه اينها ديگر نيست - تا ديگران، اطاعت و عبوديّت و بندگي آنها براي خداست. لذا وقتي شما مي خواهيد در تشهّد نمازتان نام پيغمبر خدا را بياوريد و از او تجليل كنيد، مي گوييد آ«و اشهد ان محمداً عبدهآ». اوّل عبوديّت را ذكر مي كنيد، بعد مي گوييد آ«و رسولهآ». عبوديّت بالاتر از رسالت است. اساس و جوهر كار، عبوديّت است. من و شما هم بايد از همين جاده برويم. البته اين قلّه ها خيلي بالاست. اگر چشم ما بتواند اين قلّه ها را ببيند، خيلي بايد خدا را شكرگزار باشيم؛ چه برسد كه به آن جاها برسيم؛ ليكن بايد برويم؛ راه اين است. اين دامنه ها را بايد به قدر قدرت و توانمان طي كنيم؛ كه اگر اين طور شد، به قدر ظرفيتمان بهره خواهيم برد.

اميدواريم خداوند متعال بركاتش را روزبه روز بر شما عزيزان بيشتر كند. ان شاءاللّه اين جلسه و شما عزيزان و گردانندگان و برپا دارندگان اين جلسه را مشمول نظر و لطف و رضايت صدّيقه طاهره سلام اللّه عليها قرار دهد؛ محبّت و ارادت و شور و عشق شما را به آن بزرگوار با چشم لطف و محبت بنگرد؛ روزبه روز ما را به مقام و رتبه والاي اين بزرگواران آشناتر كند؛ قلب مقدّس وليّ عصر ارواحنافداه را هم كه بحمداللّه مجلس به نام آن بزرگوار معطّر بود

و معطّر شد، نسبت به ما مهربان كند و ما را مشمول لطف و دعاي آن بزرگوار قرار دهد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته ) .

) .

) .

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي هيأت دولت

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي هيأت دولت

--------------------------------------------05/06/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

بنده هم در آغاز عرايض خود لازم مي دانم ضمن تجليل و تكريم از ياد دو شهيد بزرگوار، رجايي و باهنر - كه هرگز خاطره مسؤوليت كوتاه مدّت درخشان اين دو عزيز از ياد ما و ملت بيرون نخواهد رفت - و همچنين تجليل از همه شهداي دولت - كه جزو عزيزترين شهداي اين ملتند كه بعضي در مقامات عالي بودند و در عين حال خود را در معرض فداكاري قرار دادند و شهيد شدند - اين هفته را به همه برادران عزيز دولت، بخصوص جناب آقاي رئيس جمهور و آقايان وزراي عزيزي كه تشريف داريد، تبريك بگويم و همين طور از تلاش فراواني كه در بخشهاي مختلف صورت مي گيرد و من البته در جريان اين تلاشها غالباً قرار مي گيرم، تشكّر كنم.

البته بنده مي دانم كه بسياري از ريزه كاريها و تلاشها و مجاهدتها و اهتمامها هست كه نه در گزارشها مي آيد، نه قابل نوشتن است، بلكه بين خود آن انسان با اهتمام و دلسوز و بين خدا باقي مي ماند كه اجر الهي اينها بسيار بالا و باارزش است. گله اي هم من از اين معنا دارم كه اين تلاشها آن چنان كه شايسته است منعكس نمي شود. البته مي توان دستگاههاي اطّلاع رساني و صدا و سيما و مطبوعات و ... را مخاطب قرار داد، از

آنها گله كرد؛ ليكن به نظر من از خود دولت بايد بيشتر از همه گله مند بود. اين كارهايي كه انجام گرفته، بايد به شكل هنرمندانه در خدمت تصحيح ذهنيّت بعضي از افرادي كه ذهنيّت درستي ندارند قرار گيرد و مردم را آگاه كند؛ روشن بيني بدهد. چون حجم و كيفيّت كارها واقعاً بالاست، برايش فكري بكنيد؛ زيرا به صرف اين كه انسان بگويد اين مقدار كارها را كرده ام يا اين مقدار كار در اين بخش انجام گرفته، چندان روش كارآمد و كارسازي نيست؛ واقعاً بايد شيوه هاي كارساز را درنظر گرفت. همين مطالبي كه آقايان در اين جلسه گفتند، خيلي خوب است كه به نحو مناسبي منتقل و منعكس شود تا مردم بدانند كه مسؤولاني كه در مسؤوليتهاي بالاي دولت قرار دارند، چه حجم عظيمي از كارها را انجام مي دهند. مثلاً همين آمار كاهش رشد تورّم اوائل سال هشتادويك كه آقاي وزير بازرگاني گفتند، مهم است. اينها مطالبي است كه اگر گفته شود و مردم مطّلع شوند، خوب است، چون تلاشهايي كه در طول چند سال صورت گرفته تا چنين حادثه اي پيش آيد، آسان نيست و كنترل رشد تورّم كار مهم و دشواري است كه بالاخره صورت گرفته است. البته اين رشد اخير يك مقدار ذهنها را خراب كرد و گله ها را برانگيخت كه حالا تلاش مي كنيد تا جلوش را بگيريد و من مي خواهم بگويم اين تلاش را متوقّف نكنيد؛ يعني كاري كنيد كه باز همچنان اين تلاش ادامه داشته باشد - ستادي كه اشاره شد، در اسفند هشتادويك تشكيل شد و اين گرانيها عمدتاً در اين يكي

دو ماه اوّل هشتادودو صورت گرفت. گاهي اوقات اين ستاد تشكيل مي شود؛ اعلان هم مي شود، بعد در عمل دو سه ماه اين طور قيمتها ناگهان بالا مي رود! - و نگذاريد كه ناهمخواني ديده شود و به وجود آيد. به طور جدّي كارها به همين شكلي كه در اين يكي دو ماه اخير دنبال شد، دنبال شود.

من با شما دوستان عزيز حرفهاي زيادي براي گفتن دارم كه مي دانم مورد علاقه و جالب نظر شما هم هست، منتها الان مجال نيست؛ به تعبير معروف: آ«يك سينه حرف موج زند در دهان ماآ»؛ حرفهايي كه بسياريش ممكن است اميدبخش باشد.

اوّلين حرف من اين است كه اين سيره تلاش و مجاهدت مستقلّانه و با اتّكاء به خداوند متعال را رها نكنيد، چون هرچه خير و بركت براي كشور وجود دارد، در سايه اين موضوع است. اساس اين است كه يك مسؤول براي كار و تلاش همّت كند و هدف اصلي اش هم رضاي الهي باشد كه البته در طول رضاي الهي، رضاي مردم است؛ يعني آن جايي كه ما براي رضاي خدا كار مي كنيم، حتماً رضايت مردم را هم بايد در نظر بگيريم تا تأمين شود. هرچه و هرجا كه ما كوتاهي كرده ايم، اثرش ديده شده و آن به خاطر عدم استقامت در اين راه است. اين راه را ادامه دهيد؛ راه، راه پُربركتي است.

امروز كشور عزيز ما از لحاُپيشرفت با بيست و بيست وپنج سال قبل قابل مقايسه نيست و اين در حالي است كه در اين بيست وپنج سال همه دستگاههاي قدرتمند دنيا از لحاُسياسي، فناوري، علمي و تجاري با

ما سر ناسازگاري داشته اند. اين يك واقعيت است. ما البته تلاش كرديم كه روابطمان را با دنيا عادّي كنيم و به ميزان زيادي هم موفّق شده ايم؛ اما اين طور نبوده كه در يك بخش از دنيا انگيزه فراوان و عميقي براي كمك به ما وجود داشته باشد. البته عكسش چرا؛ مراكزي وجود داشته اند كه خواسته اند كارشكني كنند. اين توفيقاتي كه امروز چه در زمينه فنآوري، چه در زمينه ساختهاي زيربنايي و اساسي براي آينده كشور و چه در زمينه رشد علمي در زمينه هاي گوناگون ملاحظه مي كنيد، در سايه تلاش هويّت ملي و اسلامي خودمان توانسته ايم به دست آوريم. اين را بايد ادامه داد.

نكته دوم اين است كه كارهايي كه يك دولت بايد انجام دهد، به طور كلّي دو نوع است: يك نوع كارهاي سازندگي اساسي است، يك نوع كارهايي است كه براي تسهيل زندگي فعلي مردم مورد نياز است. طبيعت و مقدّمات اين دو كار با همديگر تفاوت دارد. اگرچه آن كار نوع اوّل در نهايت به اين نتيجه مطلوب از كارهاي نوع دوم منتهي خواهد شد؛ يعني شما كه امروز چه در زمينه نفت، راه، صنعت، كشاورزي و چه در زمينه بازرگاني و ... تلاش مي كنيد، كارهاي ماندگاري انجام مي دهيد كه بالاخره سه، پنج يا ده سال ديگر در زندگي مردم منعكس خواهد شد و مردم نتيجه كار شما را بلاشك در سفره، خانه و جيب خودشان حس خواهند كرد؛ ليكن اين كارها علي العجاله كارهاي بلندمدّت و سازنده قواره كلّي كشور است. اما نوع كار دوم، كارهاي روزمرّه است كه به نظر من ظرافتش

بيشتر از كارهاي اساسي و بنيادي است. روزمرّه كه مي گويم، به معناي آن روزمرّگي ضدّ ارزش نيست كه بگوييم دچار روزمرّگي شده ايم؛ نه، بلكه منظور كارهاي نقد است؛ آن چه كه امروز احتياج است كه از حضور آن كار، براي پيشبرد كشور و رسيدن به اهداف استفاده كنيم.

ما مي خواهيم همه كارهايمان را در سايه تكيه به ملت انجام دهيم - كه تا به حال هم همين طور بوده است و همه آنچه كه در اين كشور صورت گرفته، به اتّكاء ملت انجام گرفته است - چون ملت با دولت و با مسؤولان كشور دل همراه داشته؛ همراهي كرده و بر بعضي از مشكلات صبر نموده و در هر جا كه لازم شده، كمك كرده است و ما هم توانسته ايم اين راه دشوار را تا امروز طي كنيم. اوّلين شرط اين است كه ما بتوانيم اين ملت را همچنان در صحنه نگه داريم. اين، مورد اتّفاق همه است و همه هم اين حرف را مي زنند و مي گويند؛ منتها راههاي متفاوتي پيشنهاد مي شود. آنچه كه به نظرم مي رسد لازم است براي حفُهمگرايي مردم با حكومت انجام دهيم، يكي از بين بردن مسأله تشنّجهاي سياسي است. بايد هرچه ممكن است، نگذاريم فضاي سياسي كشور متشنّج شود. البته ممكن است يك طرف قضيه شما يا بخشي از شما باشد - من نمي خواهم همه خطاب را به شما بكنم؛ مخاطب من همه دستگاههاي كشورند - اما در مجموع وقتي به صحنه سياسي كشور نگاه مي كنم، مي بينم مجادلات بي مورد وجود دارد. اين مجادلات، فضاي سياسي كشور را زهرآگين

مي كند و تنفّس در آن، مردم را از لحاُروحي افسرده و بيمار مي سازد و طبيعي است كه در علاقه شان به نظام، كشور و مسؤولان اثر مي گذارد. البته ممكن است در ماجرايي يك نفر مقداري محبوبيتش بالا برود و نفر ديگري محبوبيتش پايين بيايد؛ يا يك بخش بالا برود و بخش ديگري پايين بيايد؛ اما در قضيه ديگري عكس اين خواهد شد. البته نتيجه يكسان است؛ نتيجه به زيان كشور است. يكي از اهداف مهمّ ما و شما دوستاني كه در دولت حضور داريد - كه از جمله شركاي اين مسأله هستيد - بايد اين باشد كه سعي كنيم فضاي كشور را منطقي، معقول و دور از مجادلات و كشمكشهاي سياسي قرار دهيم.

مسأله ديگري كه از موجبات واگرايي و دلسرد شدن مردم است، تبعيضها و فرصتهاي اختصاص داده شده به اشخاص است كه گاهي مشاهده مي شود. بالاخره مردم مطّلع مي شوند و دشمن هم كه جنگ رواني با ما دارد، از اين مسائل استفاده مي كند. من البته نمي خواهم مثال بزنم و خود شما امثله فراوانش را مي بينيد. هرجا هستيد، نگذاريد اين تبعيضهاي مُبان و فرصتهاي اختصاصي كه براي بعضيها پيش مي آيد، وجود پيدا كند؛ به نظر من درست نيست. در همين رابطه، مسأله مفاسد اقتصادي قرار مي گيرد كه اتّفاقاً آقاي آ«مظاهريآ» فرصت نشد بيان كنند، ولي من مقداري از گزارشي كه ايشان دادند و گزارشي هم كه از دفتر ما تهيه شده بود، به تفصيل نگاه كردم. كارهاي خوبي شده است؛ بخصوص در آن ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادي كه آقايان سران سه قوّه به وجود

آوردند و بعضي از دوستان حاضر در جلسه هم در آن عضو هستند. در آن جا مصوّبات خوبي داشته اند كه خيلي از آنها غالباً در پيچ و خم اجرائيّات دولت و مجلس متوقّف مانده است. به نظرم در سال گذشته بود كه در جلسه اي با شما دوستان دولت يا جلسه ديگري گفتم كه به اعتقاد من مركزي كه بايد مبارزه با مفاسد اقتصادي را دنبال كند، دولت است و قوّه قضاييّه در مرحله آخر قرار مي گيرد. بايد دولت سينه سپر كند و به ميدان بيايد و مبارزه با مفاسد اقتصادي را به جد بخواهد. آن جايي كه لايحه مي خواهد، تنظيم كند و بلافاصله به مجلس بدهد و از مجلس مطالبه كند. وقتي لايحه مي آيد به شكل قانون مي شود؛ به دقّت اجرا كند. آن جايي كه محتاج قانون نيست، بخشنامه هاي گوناگون و تصويب نامه هاي دولت كفايت مي كند. بالاخره به جد دنبال كند؛ بايد اين مسأله را جدّي بگيريم.

مشروعيت من و شما وابسته به مبارزه با فساد، تبعيض و نيز عدالت خواهي است. اين، پايه مشروعيت ماست. الان درباره مشروعيت حرفهاي زيادي زده مي شود، بنده هم از اين حرفها بلدم؛ اما حقيقت قضيه اين است كه اگر ما دنبال عدالت نباشيم، حقيقتاً من كه اين جا نشسته ام، وجودم نامشروع خواهد بود؛ يعني هرچه اختيار دارم و هرچه تصرّف كنم، تصرّف نامشروع خواهد بود؛ ديگران هم همين طور. ما براي عدالت و رفع تبعيض آمده ايم. ما آمده ايم جامعه را از مواهب الهي خودش - كه مهمترين مواهب الهي در عدالت وجود دارد - و

همچنين مواهب اخلاقي و معنوي برخوردار كنيم. البته معناي اين حرف اين نيست كه ما از زندگي دنيايي مردم غفلت كنيم؛ نخير، مگر مي شود؟ اصلاً آخرت بدون دنيا نمي شود و امكان ندارد كه انسان بخواهد به آن مواهب معنوي برسد و دنياي ويراني هم داشته باشد. اين كار، دلايل واضحي دارد كه نمي خواهم آنها را تكرار كنم - مطالبي است كه هم شما مي دانيد، هم من - بايد دنيا را آباد كنيم و اين كارها همه آباد كردن دنياست؛ اما دنياي آباد دور از عدالت و دور از معنويت به درد نمي خورد. گيرم كه رشدمان - به تعبير غلط كه گفته مي شود نرخ رشد - آمد بالا و فرض بفرماييد درآمد سرانه مان دو برابر و سه برابر شد؛ اما عدالت در جامعه نبود؛ يعني عمده اين درآمد به يك بخش محدودي رسيد و بخش عظيمي از مردم، محروم و گرسنه ماندند. اين، كاري نيست كه ما بايد انجام دهيم؛ اين، آن تكليفي نيست كه ما برعهده داريم. تكليف ما اين است كه عدالت را در جامعه مستقر كنيم و اين هم جز با مبارزه عليه فساد و افزون طلبي انسانهاي مفتخوار و سوءاستفاده كن امكان پذير نيست. بخشي از كار عدالت اين جا تنظيم مي شود.

مسأله ديگر، وجود دو گرايش تبليغاتي غلط است: يكي اين كه عدّه اي هر مشكل موجود در كشور را به نظام نسبت دهند، كه اين الان وجود دارد. اگر تبعيض و فقر هست و اگر مشكل خارجي پيدا مي كنيم، قواره نظام اسلامي و قانون اساسي را زير سؤال مي برند و

هر مشكل كوچكي در هر گوشه اي را به مشكل نظام برمي گردانند! اين غلط است. نقطه مقابل آن، كه صدوهشتاد درجه با اين تفاوت دارد، اين است كه عدّه اي نظام را - كه نظام را هم در رهبري يا چيزي مثل رهبري خلاصه مي كنند - از همه عيوب مبرّا نشان مي دهند و هر مشكلي كه هست، به پاي چهار، پنج مسؤول يك بخش از نظام مي ريزند. اين هم غلط است. ما مشكلاتي داريم كه اين مشكلات غالباً ناشي از عملكرد مجموعه خود ماست. بايد ريشه مشكلات را بشناسيم و به خودمان - همان طور كه آقاي خاتمي در صحبت اوّل جلسه اشاره كردند - نگاه نقّادانه كنيم؛ نقاط قوّت و ضعف را بيابيم و دلسوزانه به نقاط ضعف بپردازيم و آنها را برطرف كنيم. اين، ما را موفّق خواهد كرد.

موضوع ديگر، احساس تنعّم و زندگي مرفّه مسؤولان است. من از اين بابت من واقعاً رنج مي برم. اين البته خطاب به شما نيست. بعضي از شما زندگيهاي خيلي معمولي و خوبي داريد. روند كار نبايد به سمت تنعّم روزافزون مسؤولان و تظاهر به اين معنا باشد؛ اين غلط است. البته در نوع انعكاس مسافرتها، كارها، زندگيها و جلسات ما به مردم هم گاهي چيزهايي ديده مي شود كه مردم را دلسرد مي كند و به طور عميق روي آنها اثر مي گذارد.

از عوامل ديگري كه باعث واگرايي مردم است، تبليغ ضعف مديريّت در كشور و نبود اقتدار است. متأسّفانه تبليغات گوناگوني از جناحهاي متخالف كشور وجود دارد كه انسان از اين رنج مي برد. به قول ما طلبه ها

ظاهراً يك اجماع مركّب درست مي كنند؛ يك عدّه از اين طرف، يك عدّه از آن طرف و مديريّت و اقتدار مديرانه در كشور را زير سؤال مي برند؛ البته عدّه اي با يك انگيزه و عدّه ديگري با انگيزه صددرصد مخالف آن، كه هر دو نتيجه اش بد است. الان كشور با مديريّت خوبي اداره مي شود. مگر شوخي است كه كشوري هفتاد ميليوني و با اين عظمت و با اين همه درخواستها و توقّعات و انتظارات و با اين همه دشمنيها اين همه پيشرفت داشته باشد؟! مگر بدون مديريّت و با نشستن و خوابيدن و امور را همين طور به حال خود رها كردن، چنين چيزي پيش مي آيد؟! امكان ندارد؛ نخير، مديريّت مقتدري بحمداللّه در بخشهاي مختلف كشور وجود دارد. البته نقص و نارسايي هم هست كه بايد اين نارساييها را كوچك نشمرد و ترميم و اصلاح كرد، كه اين هم باز همان مديريّت و اقتدار را لازم دارد. اين نكته اي است كه آقايان بايد در اظهاراتشان به آن توجّه كنند.

البته عملكردهاي تنگ نظرانه اي هم وجود دارد. بعضيها به اندك چيزي افرادي را كه در جامعه هستند، بريده از نظام و مخالف نظام تلقّي و وانمود مي كنند. اين، متأسّفانه از طرف هر دو جناح است. يك جناح به عنوان سختگيري ديني، يك جناح به عنوان انتقاد به نظام، هرچيزي كه گوشه اي ديده مي شود، مي گويند ضدّ نظام است؛ نخير. جوانان فراواني هستند كه ممكن است رفتارهايي هم داشته باشند كه خيلي با بعضي از استانداردها تطبيق نكند؛ اما دلشان با نظام است. همينهايند كه مي آيند در

اجتماعات، انتخابات، تظاهرات و جاهايي كه احساسات ملي نشان داده مي شود، خودشان را نشان مي دهند و به كشور و نظامشان علاقه مندند. آن كساني كه معاند با نظامند، در كشور بسيار معدودند. مردم مي بينند نظامي است كه فعاليت، كار، استقامت و تلاش مي كند؛ بنابراين به نظام اسلامي خودشان و به مديريّتي كه امروز در بخشهاي مختلف كشور وجود دارد، علاقه مندند و آثار و نتايجش را هم مي بينند. البته ممكن است انتقادها و اعتراضهايي هم داشته باشند كه آنها را هم بايد دانست و شنيد و با آنها برخورد كرد؛ نبايد فوراً حكم كرد به اين كه اين جا چنين است، آن جا چنان.

در آن نوع دوم از كارهايي كه لازم است براي مردم انجام گيرد، توصيه مي كنم سعي كنيد مردم را به آينده نظام و بهبود وضعيت خودشان اميدوار و به دلسوزي خودتان هم نسبت به آنها مطمئن كنيد. مردم احساس كنند كه مسؤولان كشور نسبت به آنها دلسوزند و مسائل آنها را درك مي كنند. همين تلاش و اقدامي كه دولت براي جلوگيري از گرانيها انجام داد، در مردم خيلي حُسن اثر بخشيد و خيلي آنها خرسند و خوشحال شدند. درست است كه هنوز كار به طور كامل انجام نگرفته و باز هم كارهاي ديگري در اين زمينه بايد صورت گيرد؛ اما نفس اين كه دولت فوراً متوجّه شد، مهمّ است. بخشي جنسي را گران مي كند، بخش ديگري هم همين كار را مي كند و آنها توجّه به كليّت مسأله و برآيند مجموع اين گرانيها ندارند كه بعد چه بر سر مردم مي آيد و

زندگي بخصوص قشرهاي ضعيف چگونه به سمت منفي تحوّل پيدا مي كند. دولت متوجّه شد و به ميدان آمد؛ اظهارات خوب و تلاش خوبي انجام گرفت. اينها مطالبي است كه به نظر من مفيد است و بايد به اين نكات توجّه داشت.

نكته ديگر اين است كه در زمينه هاي كار اقتصادي، عمده تلاش را بايد روي توليد برد. اساس مسأله، توليد است. ببينيد در كدام نقطه از مجموعه مقرّرات كشور مزاحم با توليد وجود دارد، آن را علاج كنيد. البته اين كار نگاه كلان و ديد وسيع اقتصادي لازم دارد كه مجموع بخشها - وزارت اقتصاد و دارايي، بانك مركزي، وزارتخانه هاي صنايع، كشاورزي، بازرگاني و... - كه شريك در امر تركيب و ساماندهي اقتصادي كشور هستند، با همديگر روي اين مسأله فكر كنند و ببينند كجا گيرهايي وجود دارد كه مانع توليد - چه توليد صنعتي و چه توليد كشاورزي، علمي و آنچه مربوط به وزارت علوم و آموزش و پرورش و كارهاي تحقيقاتي و پژوهشها مي شود - است. امروز حقيقتاً زمينه توليد در كشور وجود دارد و ما مديران، متخصّصان و فن آوران خوب و استعدادهاي درخشان و بالا و دلهاي گرم داريم. چند روز قبل گزارشي راجع به توليد و تكثير و انجماد سلّولهاي بنيادي به من دادند. اين يك كار بسيار عظيم و پيچيده علمي است كه در معدودي از كشورهاي دنيا انجام گرفته است. در كشور ما اين كار بي سروصدا اتّفاق افتاده و هنوز اعلان هم نشده است. به نظر من اهميت اين كار كمتر از كار هسته اي كه ما كرديم، نخواهد بود. اين كار در آينده

پزشكي دنيا ارزش زيادي دارد و دنيا از آن به عنوان يك انقلاب پزشكي نام مي برد. يك گروه جوان مؤمن انقلابي و واقعاً جهادي كه از همين بچه هاي جهاد دانشگاهي هستند، راجع به اين مسأله چند سال كار كرده اند و به نتايج خوبي رسيده اند - البته بايد كار ادامه پيدا كند تا به آن نتايج نهايي اش برسد - كه ان شاءاللّه خودشان اعلان خواهند كرد. بنابراين ما چنين زمينه هاي رشد علمي و فكري در كشور داريم كه از ارزش بالايي برخوردار است.

نكته ديگر، مسأله صرفه جويي است. ديروز كه آقاي مظاهري و دكتر شيباني اين جا بودند، ديدم كه آنها هم روي صرفه جويي تكيه مي كنند. واقعاً صرفه جويي را جدّي بگيريد. در جاهايي هرز رفتن ثروت ملي را داريم؛ واقعاً صرفه جويي بايد يك اصل در دولت به حساب آيد.

در باب توليد عرض كنم كه بايد به طرف مصرف توليدات داخلي رفت. وقتي مي خواستند ساختمان اجلاس بين المللي را بسازند - ساختماني كه امروز ما پُزش را مي دهيم - مهندسان آن اين جا آمدند. من به آنها گفتم تصميم قطعي بگيريد كه در اين ساختمان هيچ مصالح خارجي به كار نرود. فقط در آخر كار در بخشي از كارهاي صوتي و الكترونيكي و استفاده از موكت نسوزي كه در داخل نمي توانيم توليد كنيم، از توليدات خارجي استفاده كردند. اين ساختمان به آن عظمت، نودوچند درصد مصالحش از توليدات داخلي است. بنده در قضيه ساخت آن ساختمان چند بار قاطع اين موضوع را گفتم و ابلاغ كردم كه رفتند و دنبال كردند و شد. ما

مي توانيم؛ اين همه توليد داخلي داريم: چيني، بلور و كارهاي چوبي به اين خوبي داريم، كه باز آقايان و بخصوص اين شركتها از خارج مي آورند!

درباره تشنّج سياسي، بخصوص در اين برهه اي كه ما نزديك به انتخاباتيم، از آقايان - بخصوص بخشهاي سياسي دولت - خواهش مي كنم كه نسبت به اين مسأله به طور جدّي اهتمام بورزند كه كاري كنيم كه فضاي كشور در آستانه انتخابات يك فضاي معتدل، آرام و دلنشين باشد، تا مشوّق مردم براي انتخابات شود. ما به فضل پروردگار انتخابات پُرشوري خواهيم داشت - همين طور هم خواهد شد، ان شاءاللّه خواهيد ديد - و به فضل الهي شركت خوبي از مردم در اين انتخابات ديده خواهد شد. من هميشه گفته ام نتيجه انتخابات كه مسأله بسيار مهمّي است، مسأله دوم ماست. مسأله اوّل، نفس انتخابات است كه انتخابات بايد با شور و هيجان و حضور مردمي صورت گيرد. اين در درجه اوّل است. بايد همه تلاشمان را بكنيم كه ان شاءاللّه انتخابات خوبي داشته باشيم. نگذاريد در تصميم گيريها و كارها مثل بعضي از حوادثي كه اخيراً اتّفاق افتاد و مطلوب نبود، اشتباهي رخ دهد، تا ان شاءاللّه خداي متعال هم تفضّل و رحمتش را شامل حال ما كند. ان شاءاللّه موفّق و مؤيّد باشيد و خداوند شما را تأييد كند.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي مجلس خبرگان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي مجلس خبرگان

--------------------------------------------19/06/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

از بيانات آقايان استفاده كرديم. اوّلاً عيد ميلاد مسعود اميرالمؤمنين و سيدالمتّقين عليه سلام اللّه و همچنين ميلاد حضرت جوادالائمّه و حضرت هادي و حضرت باقر

عليهم السّلام را - كه از اوّل رجب تا امروز، اين ايّام متبرك به اين ميلادهاست - به همه برادران عزيز و آقايان محترم كه تشريف داريد، تبريك عرض مي كنم.

البته تجليل از اميرالمؤمنين و ذكر آن برجستگيهاي بي نظير در تاريخ اسلام، بلكه تاريخ بشريت، آسان است؛ ليكن مقتضاي اين تجليل و انتساب به اين بزرگوار، چيزهايي است كه از عمل و وضع و امكانات و اقتضائات خاص دوران ما بسيار به دور است. اگرچه به پيروي از اميرالمؤمنين مفتخريم، ليكن خجليم از اين كه با اين انتساب، نمي توانيم مايه آبرو و عزّتي براي آن بزرگوار باشيم. خيلي فاصله است بين ما و عملكرد و رفتارهاي ما با درسي كه اميرالمؤمنين به ما داد؛ چه در دوران حكومت كوتاه و چه در همه دوران عمر آن بزرگوار. اين كه ما در دنيا به پيروي از اين بزرگواران معروفيم - آ«والمعروفين بتصديقنا ايّاكم(1)آ» - تكليف بزرگي را بر گردن ما مي گذارد. از خداوند مي خواهيم به ما كمك كند. از ارواح طيّبه اين بزرگواران هم استمداد مي كنيم تا بتوانيم در اين راه حركت كنيم و ان شاءاللّه به سمت اين قلّه هاي كمال پيش برويم.

آنچه به اقتضاي مسائل و حوادث كنوني دنيا به نظر مي رسد عرض كنيم، اين است كه نظام اسلامي از آغاز پيدايش، با چالش عظيم جهاني مواجه شد. علّت هم اين بود كه در دنيا صاحبان زر و زور كه به فكر منافع خودشان بودند و هستند، قدرت جديدي را در دنيا برنمي تابيدند كه عليه منافع نامشروع آنها به وجود آيد و توسعه پيدا كند. اين قدرت،

با پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل نظام اسلامي در ايران به وجود آمد. نه فقط نفس اين حكومت و نظام اسلامي، بلكه شايد براي استكبار مهمتر و خطرناكتر، گسترش بيداري اسلامي در دنياي اسلام بود؛ خطري كه امروز هم استكبار را تهديد مي كند و دشمنيهاي او را به سمت دنياي اسلام و بخصوص به سمت كانون محوري دنياي اسلام - يعني نظام اسلامي - متوجّه مي كند. اين اجتناب ناپذير بود. از روز اوّل هم اين دشمني با اشكال مختلف وجود داشته است. اين كه در بعضي از تعبيرات انسان بشنود كه امروز دشمنيها از سوي استكبار و جبهه هاي مسلّط و مسلّح دنيا - دنياي كفر و استكبار - عليه ايران چنين و چنان است، كه گويي امروز خصوصيتي دارد، درست نيست. از اوّل انقلاب تهديدها به اشكال مختلف عليه نظام اسلامي و كشور اسلامي ايران وجود داشته است؛ حتّي گاهي بروز نمونه ها و تأثيرات اين دشمنيها در كشور ما، از امروز سخت تر و محسوستر هم بوده است. دوران جنگ تحميلي و تهديدهاي استكبار و تنها ماندن نظام جمهوري اسلامي در مقابل دنياي استكبار و تحميل چنان جنگي بر ما، و قبل از آن و بعد از آن تا امروز را فراموش نكنيم؛ امروز هم ادامه همان تهديدهاست. البته اين تفاوت به سود ما وجود دارد كه امروز ما تجربه و آگاهيهاي بيشتر و نيروهاي فراوانتر و ذهنهاي آماده تري در سرتاسر كشور داريم و خداي متعال با مجاهدت مردم و نيّت صلاح و خيري كه در ملت و امّت ما وجود دارد، تاكنون با ما رفتار كرده است و ان

شاءاللّه بعد از اين هم همان طور خواهد بود.

آنچه بنده در وضع كنوني براي خودم احساس تكليف كرده ام و مي كنم و به مسؤولان كشور هم توصيه مي كنم، اين است كه ما ميدان مجاهدت را رها نكنيم؛ مجاهدت در صحنه هايي كه طبق تشخيص و فهم درست مسائل، بر ما تكليف است. اين مجاهدت، مهمترين راه برون رفت از مشكلات است. بايد مجاهدت و تلاش كرد؛ همچنان كه تداوم مجاهدت و مبارزه در دوران اختناق رژيم طاغوت، توانست ما را از مشكلات عظيمي كه آن روز بر كشور ما حاكم بود و ما را احاطه كرده بود، خارج كند؛ همچنان كه مجاهدت دائم در دوران جنگ، توانست تهديد عظيمي را كه به كشور ما متوجّه بود، از كشور برطرف كند؛ همچنان كه در تمام طول بيست وپنج ساله پُر ماجراي عمر انقلاب، تداوم مبارزه و ايستادگي در مقابل مشكلات گوناگون، تنها راه علاج و برون رفت از مشكلات بوده است. خداوند فرموده است: آ«والّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا(2)آ»، آ«و من جاهد فانّما يجاهد لنفسه(3)آ». اين مجاهدت، تنها راهي است كه ما در پيش داريم و بحمداللّه ملت، مسؤولان، طبقه جوان و عناصر مؤمن بي شماري كه در جامعه ما هستند، آماده اين مجاهدتند؛ فقط ما بايد نگذاريم در عزم خودمان فتوري به وجود آيد.

اين مجاهدت، در ميدانهاي گوناگوني است كه اهمّ آنها يكي مجاهدت در راه حفُاستقلال كشور و عزّت ملي در برابر سياست توسعه طلبي و انحصارطلبي اي است كه امريكا در نگاه چند ساله اخير خود به دنيا دارد. اين انحصارطلبي و تجاوزگري، به كشورهاي دنياي اسلام يا كشورهاي شرق يا

محيط خاورميانه اختصاص پيدا نمي كند؛ ناظر به همه دنياست. امروز حتّي اروپاييها هم احساس مي كنند كه از سوي امريكا مورد تعرّض و تجاوز اقتصادي، فرهنگي و سياسي قرار گرفته اند و اين يك واقعيت است. بخشي از اين سياست توسعه طلبي و تجاوزطلبي متوجّه به منطقه ما و كشور ماست. در اين ميدان بايد هوشيارانه مجاهدت و مقاومت كرد و نگذاشت استقلال كشور آسيب ببيند و عزّت ملي پايمال شود. عزّتي را كه امروز به بركت اسلام و با مجاهدت مردم براي كشور به وجود آمده است، بايد با همه وجود حفُكرد؛ اين يكي از ميدانهاي مجاهدت است.

ميدان دوم، نشر فرهنگ اسلام ناب و تفكّر ديني و ترويج تفكّري است كه به بيداري دنياي اسلام انجاميد. نام اسلام و حقيقت اسلام، به شكل فردي در سراسر دنياي اسلام بود - در بين بعضي غليظ، در بين بعضي رقيقتر - اما نگاه اسلام به دنيا، به ملت و به امّت اسلامي به عنوان يك موجود عظيم و داراي استعداد فراوان و قادر به حركت و بيدار شدن، نگاهي است كه در ايران اسلامي ريشه گرفت و ظاهر شد و به همه دنيا اشعاع كرد. نگاه به اسلام از اين ديد و ترويج اين تفكّر در دنياي اسلام - تفكّري كه حكومتي به وجود آورده است كه توانسته آزادي، مردم سالاري و حكومت متّكي به آراء مردم را از درون مفاهيم و تعاليم اسلام بيرون آورد - چيزي است كه در هيچ نقطه اي از دنياي اسلام در زمان ما و لااقل قرنهاي پيش از زمان ما سابقه نداشته است. آنچه از حكومت اسلامي دوران

خلفاي عثماني و خلفاي قبل از آن - عبّاسي و اموي - در ذهن مردم وجود داشت، مفهوم ديگري بود كه با مفهومي كه امروز دنياي اسلام از حكومت با ديد ايران اسلامي درك مي كند، به كلّي متفاوت است. اين فرهنگ ديني برخاسته از نظام اسلامي كه خود منشاء نظام اسلامي هم بوده است و حركت به سمت وحدت اسلامي - كه در همين تفكّر، يكي از چيزهايي كه وجود دارد، وحدت امّت اسلامي است؛ يعني نگاه اسلام به امّت به عنوان يك مجموعه واحد - و همچنين پرهيز از اختلافات قومي و طايفه اي در دنياي اسلام و در جوامع اسلامي، چيزي است كه پيام آور آن، انقلاب اسلامي بود. از اينها نبايد غفلت نمود و اينها را نبايد فراموش كرد.

ما بايد به آزادي، مردم سالاري و عدالت طلبي - كه انقلاب اسلامي شعار آنها را داد و اسلام را با اين نگاهها و شعارها و نقطه نظرها به دنيا معرفي كرد - توجّه داشته باشيم. امروز هم در دنيا و در سطوح مختلف، با همه مفاهيمي كه در مجموعه تفكّرات نظام اسلامي برخاسته از اسلام است، مقابله و مبارزه مي شود. با حاكميت دين، با تكفّل دين نسبت به امور زندگي مردم، با سازگاري مردم سالاري با دين، هم در ميدان نظر و هم در ميدان عمل، مقابله و مبارزه مي شود؛ همچنان كه با وحدت امّت اسلامي هم به شدّت مبارزه مي شود، كه اين از تجربه هاي قديمي استعمار است.

امروز ما مي بينيم در نقاط مختلف دنيا دشمنان مسأله جنگ طايفه اي و عقيدتي را بين مسلمانان به جد تعقيب

مي كنند. همين الان در عراق به بخشي از دنياي اسلام اين طور تفهيم مي كنند كه حكومت آينده عراق دست شيعه خواهد افتاد و اين براي آنها خطر است. به شيعه هم اين گونه تفهيم مي كنند كه دشمنان شما سنّيها هستند. آنها سياستهاي خود را اين طور پيش مي برند تا بين شيعه و سنّي و بين طوايف مختلف اسلامي اختلاف بيندازند. اين از سياستهاي كهنه و قديمي استعمار است، كه انگليسيها هم در اين سياست جزو كهنه كارها هستند و خوب بلدند؛ در داخل كشور ما هم تلاشهايي در اين زمينه مي كنند.

شعار اسلام ناب و اسلامي كه نظام اسلامي بر پايه آن به وجود آمد، اين است كه مسلمانان با وجود اختلافشان در عقايد و در مباني مذهبي خود، بايد اتّحاد كلمه داشته باشند؛ روي موارد اتّفاقي تكيه كنند و از جريحه دار كردن احساسات يكديگر خودداري نمايند. اين فرهنگ ديني با اين معنا و با اين نگاه كه در آن، آزادي و عدالت و مردم سالاري و بسط وحدت در دنياي اسلام و ميان امّت اسلامي وجود دارد، يكي از ميدانهاي مجاهدت ماست كه بايد در آن تلاش كنيم.

ميدان ديگر، ميدان مجاهدت براي گسترش آباداني و توسعه زندگي مردم در داخل كشور است كه اين از جمله واجبترين مجاهدتهاي ماست. وقتي مي گوييم توسعه زندگي، اين معنا شامل معيشت، امنيت، بهداشت، فرهنگ، اخلاق و معنويات مردم مي شود. البته بار عمده اين مجاهدت بر دوش دستگاههاي اجرايي كشور است؛ اما همه بايد در اين زمينه مجاهدت كنند و ما هم اين ميدان را يكي از ميدانهاي بسيار مهمّ مجاهدت مي

دانيم و به قدر وسع و ظرفيت خود تلاش مي كنيم.

ميدان مهمتر و دشوارتر از همه اينها، ميدان بسط عدالت، رفع تبعيض و جلوگيري از تطاول به بيت المال است. طبق تجربه تاريخي و تجربه اي كه خود ما در داخل كشور در طول اين مدّت كسب كرده ايم، يكي از دشوارترين ميدانهاي مجاهدت، ميدان مجاهدت براي بسط عدالت است. هركس كه با نوعي تخلّف - چه تخلّفهاي محسوس و چه تخلّفهاي نامحسوس - دستي در بيرون از مرز قانوني مجاز براي خود دارد، با اين مبارزه مخالفت و معارضه مي كند. اين كه ما گفتيم براي عدالت طلبي بايد مبارزه كرد؛ براي مبارزه با فساد بايد همه دست به دست هم بدهند و فساد اقتصادي - بخصوص در بين مسؤولان و كساني كه دستي در امور بيت المال دارند - بايد جدّي گرفته شود، به خاطر همين است كه اين كار جزو مشكل ترينها و در عين حال اگر به نتيجه برسد، جزو پُربركت ترينهاست. تا وقتي در جامعه عدالت باشد، تبعيض نباشد، نگاه متفاوت به اشخاص و قشرها نباشد و امتيازطلبيهاي زيادي و نابحق و نابجا در جامعه وجود نداشته باشد، مردم بر خيلي از ناكاميها صبر مي كنند.

مهمترين ميدانهاي مجاهدت و مبارزه ما بايد اين چهار ميدان باشد. به قدر توان و عزم ناچيز خود، تلاش ما متوجّه به اين كارهاست. به مسؤولان عزيز كشور هم توصيه مي كنيم و به آنها كمك هم مي كنيم تا بتوانند در اين زمينه ها تلاش كنند. اگر وحدت شعارها و وحدت جهتگيريها در ميان نخبگان جامعه و مسؤولان امور گوناگون كشور رعايت شود، ما

مي توانيم در همه اين مجاهدتها به پيروزي برسيم.

توصيه مهمّي كه هم قرآن به ما يادآور شده است، هم تاريخ با عبرتهاي خود به ما توصيه مي كند، هم امام بزرگوار بارها و بارها به ما گفتند، اين است كه نبايد بگذاريم صداي ما و دعوت ما و شعارهاي ما در تعارض و تضادّ با يكديگر قرار گيرد. در مقابل دشمنهاي متجاوز و در ميدانهاي مختلف، بايد جهتگيري متّحد را حفُكنيم؛ اين وظيفه امروز ماست. اختلاف سليقه، اختلاف عقيده در بسياري از جزئيّات، و شايد اختلاف مباني در برخي از مسائل غير دخيل در اساس نظام، وجود دارد و غيرمنتظره هم نيست؛ بودن چنين اختلاف سلايق و نظراتي اشكالي هم ندارد؛ اما چيزي كه اشكال دارد، اين است كه اختلافهايي حتّي در سطوح كوچكتر و پايين تر از اين، به اين جا بينجامد كه كساني در مقابل چشم دشمن، درباره مسائل كوچك يا بزرگ، در مقابل هم قرار گيرند و دشمن را فراموش كنند و احياناً بعضي در خلال دعواهاي خانگي و داخلي، به دشمن چشمكي هم بزنند و به طور آشكار يا پنهان، به دشمن اظهار محبّتي هم بكنند؛ اين بد است. چيزي كه ما همه جناحهاي كشور را به شدّت از آن برحذر مي داريم، اين است؛ والّا اختلافات وجود دارد، گفتگوها وجود دارد؛ هميشه هم بوده، اجتناب ناپذير هم هست؛ خطر مهمّي هم براي نظام ندارد. وقتي مسؤولان بخشهاي مختلف مشغول تلاشند و كار مي كنند، اهميتي ندارد كه اين اختلافها هم وجود داشته باشد؛ به شرطي كه مانع كارها نشود. آنچه مهمّ است و بايد از آن پرهيز كرد، اختلاف در

موضعگيري و نشان دادن چهره هاي متناقض و متضادّ به يكديگر و در مقابل چشم دشمن است.

در ماههاي آينده انتخابات مجلس شوراي اسلامي برگزار مي شود، كه ان شاءاللّه صحنه اي خواهد بود براي قدرت نمايي نظام اسلامي و بسيج توده هاي مردم ما در صحنه، تا علي رغم تبليغات دشمن، معلوم شود اين نظام وابسته به يك فرد و دو فرد و زيد و عمرو نيست؛ اين نظام وابسته به آراء، احساسات، عواطف و اراده و عزم و حضور مردم مؤمن در صحنه است. مطمئناً با توجه به اين جهتگيريها، دشمن نخواهد توانست هيچ آسيبي به اين انقلاب و به اين كشور برساند: آ«و لا يحيق المكر السيّئ الّا بأهله(4)آ». ما بايد ميدان و جايگاه و مسؤوليت خود را بشناسيم و با دقّت به آن عمل كنيم. نه در رفتار خودمان و نه در رفتار ديگران، اغماضي در اين زمينه از ما سر نزند. وظايفمان را بشناسيم و رعايت اين وظايف و تكاليف سنگين را بكنيم. اگر اين طور عمل كرديم، موفّق خواهيم بود و به فضل الهي همين طور هم خواهد بود. همان طور كه حضرت آقاي آ«مشكينيآ» اشاره فرمودند، ما نبايد از مكر الهي غافل باشيم؛ آ«فلا يأمن مكراللّه الاّ القوم الخاسرون(5)آ». بايد بدانيم خداي متعال با ما خويشاوندي ندارد؛ همچنان كه با يهود و نصاري خويشاوندي نداشت. آنچه ما را بر پا مي دارد، مورد الطاف الهي قرار مي دهد و رحمت الهي را به سمت ما جلب مي كند، عمل و مجاهدت و تلاش و اخلاص ماست، كه اميدواريم ان شاءاللّه خداي متعال روزبه روز اين را در ميان مردم

و مسؤولان ما بيشتر كند.

از خداوند متعال توفيقات آقايان محترم و همه مسؤولان را مسألت مي كنيم و اميدواريم ان شاءاللّه توجّهات حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه شامل حال اين نظام و اين كشور و اين ملت و اين مسؤولان باشد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

) .

) عنكبوت: 69

) عنكبوت: 6

) فاطر: 43

) اعراف: 99

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي اتّحاديه انجمنهاي اسلامي دانش آموزان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي اتّحاديه انجمنهاي اسلامي دانش آموزان

--------------------------------------------26/06/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

بحمداللّه شادابي جواني و دانش آموزي در محفل صميمي ما موج مي زند و اين جلسه تقريباً نمونه اي است از وضعيتي كه در سراسر كشور عزيز ما وجود دارد. اين امتياز كمي نيست كه يك كشور هفتاد ميليوني، داراي اكثريّت جوان و نوجوان باشد. جوان و نوجوان، چشمه جوشان نيرو و استعداد است. جوان، يعني آينده. جوان خوب براي يك كشور، يعني آينده خوب. جوانان و نوجوانان ما اهل فكر كردن و دريافتن و تحليل كردنند اين هم امتياز ديگري است. همه آنچه در تحليلهاي دشمنان اين ملت و اين كشور به عنوان نقطه مركزي مشاهده مي شود، اين است كه اين نسل جوان و پُرشور و آينده ساز را از راههاي مختلف براي ساختن ايران آباد و آزاد و مؤمن و پاكيزه آينده ناتوان كنند؛ اما به رغم تلاشهاي دشمنان، واقعيت عكس اين است. من به هيچ وجه حرفها و تحليلهاي كساني را كه گاهي در برخي از مطبوعات يا رسانه ها از انحراف نسل جوان سخن مي گويند قبول نمي كنم. اين طور نيست. اگر گاهي اشتباه و خطايي از جوان سر بزند، با توجّه به دل پاك و نوراني

او اين اشتباه كاملاً قابل جبران است. اينها چرا صلاح و پاكدامني و پارسايي و صداقت جوانان را نمي بينند؟ چرا شور و شعور جوانان را نمي بينند؟ به چند خطاي معدود جوان چشم مي دوزند و درست در همان مجرايي كه دشمنان مي خواهند و مي پسندند، سخن مي گويند يا قلم مي زنند.

كشور ما از لحاُجغرافيايي، تاريخي، انساني و منابع طبيعي بدون شك يكي از كشورهاي برجسته دنياست. تاريخ ما پُرشكوه و پُربار و پُرافتخار است. جغرافياي ما يك جغرافياي بسيار حسّاس است. ما در منطقه اي از لحاُجغرافيايي قرار گرفته ايم كه در عصر ارتباطات و در عصر اتّصال كشورها، خبرها، سرمايه ها و فناوريها به يكديگر، يكي از حسّاسترين جايگاهها در سراسر روي زمين محسوب مي شود. من در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام، آمار ريز دادم كه كشور ما از لحاُمنابع طبيعي يكي از پُرذخيره ترين كشورهاست. از لحاُنفت و گاز و فلزّات حسّاس و مواد معدني و ديگر منابع طبيعي كه معلوم است. از لحاُانساني هم كشور ما يكي از با استعدادترينهاست. اين را گذشته نشان داده، زمان حال ما هم نشان مي دهد. هر وقت ميداني باز شده، اين حقيقت - يعني استعدادهاي درخشان - خود را آشكار كرده است. متوسّط استعداد كشور ما از متوسّط جهاني بالاتر است. به عنوان نمونه، شما به صحنه هشت سال دفاع مقدّس - يعني سالهاي 59 تا 67 - كه ميدان براي بروز استعدادها باز شد، نگاه كنيد. نياز فراوان بود، اما درهاي دنيا به روي ما بسته بود. هر چيزي كه به جنگ ما كمك مي كرد، دنيا حاضر

نبود آن را در اختيار ما بگذارد - نه سلاح، نه مهمّات، نه پشتيباني و نه اطّلاعات - از طرفي هم كشور درگير دفاع از هويّت خود، از خاك خود، از مرزها و از خانه خود بود؛ بنابراين به آن امكانات نياز داشت. اين نياز موجب شد استعدادها در همه زمينه ها - هم در زمينه علمي و هم در زمينه جنگي و نظامي - به جريان افتد. پايه پيشرفتهاي علمي كشور - كه امروز شما برخي از نمونه هاي آن را مي شنويد - در دوران دفاع مقدّس گذاشته شد. امروز بسياري از جواناني كه در بخشهاي بسيار حسّاس علمي كشور مشغول كار هستند، همان عناصر دفاع مقدّسند كه با همان روحيه و انگيزه مشغول كار شده اند و امروز يك نمونه از كارهاي شگفت آميز آنها همين غني سازي مواد هسته اي است كه جزو محرمانه ترين فناوريهاي جهاني است كه قدرتها آن را دربست در اختيار خود نگاه داشته اند؛ اما جوانان ما توانستند با تكيه به استعداد و هوش و دستان ماهر خود اين كار بزرگ را انجام دهند، كه شما عكس العملهاي مستكبران عالم را مي بينيد. جنجالهايي كه امروز در دنيا وجود دارد، عكس العمل در مقابل استعداد و توانايي و افتخارات شماست.

يك نمونه ديگر، توليد و تكثير سلّولهاي بنيادي است كه من ماه گذشته گفتم؛ اخيراً هم خودشان آمدند و توضيح دادند. متخصّصان و دانشمندان جهاني مجبور شده اند اعتراف كنند كه جوانان ما با پشتوانه ايمان و همّت و غيرت توانسته اند استعداد جوشان پنهان خود را آشكار كنند و اين راه بزرگ را بروند. از

اين قبيل، ما نمونه هاي متعدّدي در صحنه تحقيقات داريم. در زمينه هاي نظامي هم همين طور است. شايد براي شما جوانان و نوجوانان عزيز، جالب باشد كه بدانيد در دوران هشت سال دفاع مقدّس، بزرگترين ضرباتي كه از طرف رزمندگان دلاور ما به ارتش مجهّز عراق وارد شد - در حالي كه آن ارتش از سوي آمريكا، شوروي آن روز، اروپا و بسياري از كشورهاي منطقه حمايت مالي و تسليحاتي و اطّلاعاتي مي شد - غالباً كار طرّاحان و فرماندهان جوان و استراتژيستهاي جنگي بيست وپنج شش ساله بود كه توانستند ژنرالهاي پير سالها دوره هاي مختلف ديده ارتش عراق را به زانو درآورند! وقتي جوانان ما خرّمشهر را باز پس گرفته بودند، اوايل رياست جمهوري بنده بود. يك هيأت جهاني به ايران آمد و رئيس آن - قريب به اين مضمون - به من گفت: امروز در دنيا وضع شما با يك سال پيش از زمين تا آسمان تفاوت كرده است. او راست مي گفت. دنيا باور نمي كرد جوانان ما، بسيجيان ما، سپاه نورس ما و ارتش ضربت ديده ما بتوانند خرّمشهر را با آن همه استحكاماتي كه دشمن و پشتيبانانش درست كرده بودند، پس بگيرند. وقتي جوانان ما خرّمشهر را پس گرفتند، مرزها را پس گرفتند و توانستند خطّ آبي مشترك را هم پس بگيرند و با رفتن به فاو، دشمن را تحقير كنند. ما كه قصد نداشتيم فاو را نگه داريم؛ اين تحقير رژيم صدّام بود؛ اين به ذلّت كشاندن ارتش بعث عفلقي بود. اين كار را جوانان ما كردند؛ آن هم نه با تجهيزات پيشرفته آن چناني كه نداشتند

و نه با پشتيبانيهاي اطّلاعاتي يا نظامي كه در اختيارشان نبود؛ بلكه با قدرت اراده و فكر و هوشمندي و با جواني كارساز. آن روز فرماندهان ما بيست وسه ساله، بيست وپنج ساله، بيست وشش ساله و بيست وهفت ساله بودند؛ يعني در همين سنين نزديك به شما اين كارهاي بزرگ را انجام دادند.

اين استعداد جوشان، اين سرزمين غني، اين موقعيّت جغرافيايي حسّاس، اين تاريخ پُرشكوه - كه پشتوانه فرهنگي و پشتوانه افتخارات ماست - و بالاتر از همه، نور ايماني كه امروز در دلهاي جوانان ما مي درخشد و دنيا را متوجّه خود مي كند، همه نويد دهندگان به نسل جوان و نوجوان ما براي آينده است. تلاش شما بايد اين باشد كه آن آينده را هرچه بهتر بسازيد. ما همين جوان، همين موقعيت و همين گذشته تاريخي را قبل از انقلاب هم داشتيم؛ اما اين درخشندگي و پيشرفت را نداشتيم. چرا؟ چون آن روز دستگاه سياسي و قدرتي كه بر اين كشور و بر همه مراكز تلاش و توان در اين كشور حاكم بود، اوّلاً از دين و ايمان و اعتقادات ارزشي بي بهره محض بود - يك مُشت افراد پوك بدون اين كه در درون خود ارزش والايي داشته باشند، بر مردم حكومت مي كردند - ثانياً همينها موجب شده بود كه خود آنها وابسته به دشمنان باشند. ايران عزيز ما بهشت غارتگران و چپاولگران بود. چرا؟ چون كدخدا را ديده بودند، ده را مي چاپيدند! مسؤولان نظام را در چپاولگريهاي خودشان شريك كرده بودند و اين ملت را مي چاپيدند. انقلاب آمد و بزرگترين مانع را در مقابل نفوذ خائنانه

بيگانگان و همچنين سلطه غيرمشروع و غيرمنطقي افراد فاسد ايجاد كرد. آن مانع چه بود؟ اسلام بود. تا وقتي اسلام در جايگاه خود قرار داشته باشد، تبليغاتچيهاي استكبار جهاني و بين المللي از اسلام به شدّت بيمناكند. بله؛ اگر اسلام از سياست و زندگي و محيط اجتماعي دور و مخصوص كُنج عبادتگاه و خلوت مساجد باشد، از آن باكي ندارند. اگر يك عدّه در خلوت، خود را به عبادت مشغول كنند، در حالي كه عرصه جامعه، اداره جامعه، مديريّت كشور و سررشته داري امور، دست افكار و اهواء و مكتبهاي گوناگون باشد، آنها از اين اسلام ابايي ندارند و به آن اهميتي نمي دهند؛ اما اگر اسلام آن چنان كه خدا خواسته و قرآن تشريع كرده، به معناي برنامه زندگي تلقّي شد و مورد پذيرش قرار گرفت، از آن مي ترسند. چرا؟ چون اين اسلام، در وهله اوّل دو عنصر بزرگ در درون خود دارد كه يكي عبارت است از احترام به شخصيت و اهتمام به رشد انسان، و دوم جلوگيري از نفوذ غارتگران و طاغوتها و قدرتمندان نابحق و ظالم و ستمگر جهاني. در كلمه توحيد، اينها وجود دارد؛ آ«لااله الّااللّهآ». يكي از مصرعهاي برجسته و مهم ّ قصيده آ«لااله الّااللّهآ» اين است كه با طاغوتها، طغيانگرهاي جهاني، قدرتهاي ظالم بين المللي و ستمگراني كه امروز شما مي بينيد در دنيا چگونه تاخت و تاز مي كنند و با ملتها چه مي كنند، نمي شود كنار آمد. توحيد اجازه نمي دهد مسلمان در مقابل قدرتهاي بدون مهار كه با فلسطين و عراق و افغانستان آن طور رفتار كردند و قبلاً با بوسني و لبنان

و ديگر كشورهاي اسلامي و ساير نقاط دنيا طور ديگر رفتار كردند، كرنش كند. همين كرنشهااز سوي برخي از ملتهاي ضعيف شده است كه اين طور اين خون آشامها را قدرتمند كرده است. اگر ملتها حق ّ خود را بشناسند و بخواهند زير بار زورگوييهاي بين المللي نروند و شعارهاي دروغين اين رياكاران بين المللي را قبول نكنند، اينها اين طور قدرتمند نمي شوند.

اسلام اجازه نمي دهد ملتهاي مسلمان زير بار زور و سلطه بروند و لگدكوب شوند. شخصيت و عزّت و رشد انسان اسلامي در هر شرايطي بايد محفوُبماند؛ اينها در درون اسلام است. اسلام وقتي به عنوان برنامه زندگي مطرح شد، اينها هم مطرح مي شود. جامعه ما بحمداللّه از ميليونها جوان دختر و پسر برخوردار است. اين مايه افتخار براي ملت ماست. اين ملت بايد به وجود اين همه جوان، اين همه استعداد و اين همه دل پاك و نوراني ببالد و جوان هم بايد به كشور خود، به انقلاب خود، به نظام اسلامي خود و به پرچم برافراشته اسلام خود ببالد و آينده را بسازد. آينده با حرف ساخته نمي شود؛ با كار هوشمندانه و مؤمنانه ساخته مي شود. بايد كار كنيد؛ آن هم كار هوشمندانه و برخوردار از پشتوانه ايمان. جواناني كه امروز شما مي بينيد ناگهان در قالب يك كار بزرگ فنّي و يا ايجاد يك فناوري بزرگ ظاهر مي شوند، مدّتها مؤمنانه تلاش و كار كرده اند و ناگهان در عرصه هاي علم اين طور ظاهر شده اند. شما هم مي توانيد. به علم و كلاس درس و مطالعه و تحقيق و پژوهش اهميت دهيد. من در

اين زمينه ها به مديران و مسؤولان هم سفارش مي كنم؛ اما اين سفارش جداست و آن را جداگانه به خود آنها مي گويم. به شما جوانان هم به عنوان فرزندان عزيز و پاره هاي دل اين ملت جداگانه مي گويم: عزيزان من! كار كنيد. امروز دشمنان نمي خواهند دانشگاه و درس و مدرسه و معلّم باشد. دشمنان ما نمي خواهند ميليونها جوان با درس خواندن و حفُايمان و رستگاري و پارسايي و پاكدامني شان، در اين منطقه فرداي شكوهمندي را براي ايران مقتدر به وجود آورند. مي دانند اگر اين نيروي عظيم اين طور كار كند، فرداي نه چندان دوري، عظمتي از اين منطقه سر بر خواهد آورد كه دشمنان از اين كه بتوانند به آن زور بگويند، مأيوس خواهند بود. من اصرار دارم كه شما نقطه مقابل اين خواست استعماري و استكباري عمل نمود، ايمان و پاكدامني تان را حفُكنيد، درستان را خوب بخوانيد و جواني تان را قدر بدانيد. اين نيرو و اين نشاط بايد در راه به دست آوردن اين ارزشهاي والا خرج شود؛ وقتش هم الان است. شما امروز در سالهاي طلايي عمر خود قرار داريد و خداي متعال هم به شما كمك خواهد كرد. از اين فرصت خوب زندگي و از دامان گرم و مهربان نظام اسلامي و انقلاب اسلامي - كه بحمداللّه توانسته اين همه جوان مؤمن و خوب را در درون خود پرورش دهد - بهترين استفاده را بكنيد. همان طور كه گفتم، جوانان ما خوبند. خطاها و لغزشها وجود دارد؛ مخصوص جوانان هم نيست. جوانان اين امتياز را دارند كه مي توانند با استغفار و بازگشت

به آغوش خداوند و رحمت الهي، هرگونه آلودگي را از دامان خود پاك كنند. كار جوانان از اين جهت آسان تر از سالخوردگان است. البته جواني كه سعي كند به گناه و لغزش آلوده نشود، توفيقات و نورانيّت و درخشندگي او بسيار بيشتر خواهد بود؛ همه تلاشتان بايد اين باشد. بنده هم وظيفه دارم پدرانه شما را دعا كنم و مي كنم. اميدوارم در اين ايّام نوراني مبعث نبيّ مكرم اسلام - كه تقريباً با آغاز سال تحصيلي همزمان است - همه شما مشمول بركات و تفضّلات الهي باشيد و ان شاءاللّه دعاي حضرت بقيةاللّه الاعظم، وليّ عصر ارواحنافداه همراه شما باشد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع بسيجيان و سپاهيان لشكر 25 كربلا

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع بسيجيان و سپاهيان لشكر 25 كربلا

--------------------------------------------29/06/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

از تجديد عهد با رزمندگان عزيز استان مازندران وگلستان؛ جوانان مؤمن و شجاعي كه خاطرات شجاعتهاي آنها در دوران دفاع مقدّس همواره در سطور ذهن تاريخ ما خواهد ماند و مخصوصاً از ديدار با سپاهيان و بسيجيان عزيز و غيور لشكر 25 كربلا و همچنين عزيزان نيروي دريايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي - كه در اين جا مستقرند - خوشحالم.

آنچه همواره به عنوان نقطه روشن در مجموعه عملكرد سپاه از آغاز تشكيل تا امروز در مقابل چشم بينندگان هست، عبارت است از همّت و تصميم آگاهانه، تحليل درست و آن گاه حركت و اقدام و آمادگي كامل. اين، شاخصه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است.

آنچه كه بصيرت و بينش انسان را در قضاياي مختلف و در حوادث گوناگون و زير غبار تبليغات جنجال آميز دشمنان تضمين و حفُمي كند، دل مؤمن

و پاك و نوراني است. حجم تبليغاتي كه دشمنان در طول سالها عليه انقلاب با ترفندهاي گوناگون تبليغاتي به كار برده اند، حقيقتاً حيرت انگيز است. جوان مؤمن ماكه جان بر كف دست گرفته و آماده مجاهدت است، در معرض تندباد اين تبليغات قرار دارد؛ اما اين تبليغات گمراه كننده و لغزاننده نمي تواند او را بلغزاند، زيرا حقيقت را مي بيند و در وراي تبليغات رنگارنگ دشمنان، باطن ظلماني و خبيث محورها و مراكزي كه اين تبليغات را به راه مي اندازند، براي او روشن است. اين، نقطه اي است كه دشمن نمي تواند به هيچ كيفيتي آن را نسبت به جوان مسلمان و مؤمن انقلابي علاج و با آن مقابله كند. دلي كه از ايمان برخوردار است و منشأ تقوا در انديشه و عمل است، با تبليغات دشمنان گمراه نمي شود. تبليغات دشمن غالباً بر روي اين متمركز شده است كه بتواند روح ايستادگي و مقاومت را در ملت بزرگ ايران تضعيف كند. آنها خيلي خوب فهميده اند كه وقتي يك ملت تصميم مي گيرد در مقابل زياده خواهي استكبار بايستد، هيچ نيرويي در مقابل او كارآيي ندارد؛ اين را فهميده اند و درست هم فهميده اند. سعي شان اين است كه روح ايستادگي و مقاومت را در ملت ايران از بين ببرند.

جنجالهاي گوناگون حقوق بشري، امروز ديگر رنگ باخته است. چه كسي باور مي كرد و مي كند كساني كه براي بشر هيچ ارزشي - جز به عنوان يك ابزار براي سود مادّي خودشان - قائل نيستند، براي حقوق بشر در گوشه اي از دنيا دل بسوزانند؟! حربه تبليغاتي حقوق بشر

كه عليه نظام جمهوري اسلامي بارها به وسيله آنها مورد استفاده قرار گرفته بود، امروز ديگر كارايي ندارد. لذا امروز شعارها و ابزارهاي ديگري را به ميان آورده اند. امروز چون جوانان ملت ايران توانسته اند با تلاش و پيگيري خود به سطوح علمي دقيق و والايي دست پيدا كنند، آنها مسأله تهديد صلح منطقه يا جهان را مطرح مي كنند. صلح جهان را چه كسي تهديد مي كند؟ تبليغات موذيانه دشمن اين طور وانمود مي كند كه ايران اسلامي به دنبال سلاح اتمي است؛ بنابراين صلح منطقه يا جهان تهديد مي شود! كساني صلح جهان را تهديد مي كنند كه در فاصله بيست سال، دو جنگ ويرانگر جهاني را به راه انداخته اند. صلح جهاني را دولت امريكا تهديد مي كند كه در دهها نقطه عالم در طول نيم قرن اخير جنگ افروزي كرده و با ملتها و حكومتهاي برآمده از آنها مقابله نظامي و در كشورهايشان دخالت نظامي كرده است. صلح جهاني و مناطق گوناگون دنيا را دولتي مثل امريكا و رژيم صهيونيستي تهديد مي كنند كه براي ملتها حق ّ انتخاب قائل نيستند. رفتار آنها در عراق و پيش از آن در افغانستان و در آسيا و آفريقا و خاورميانه و در بسياري از نقاط ديگر، نشان دهنده اين است كه آنچه براي آنها اهميت ندارد، صلح جهاني و آرامش ملتهاست. براي آنها فقط منافع خودشان اهميت دارد.

خداوند متعال با اشاره به يكي از ملتهاي مؤمن گذشته مي فرمايد: آ«و ما نقموا منهم الّا ان يؤمنوا باللّه العزيز الحميد(1)آ»؛ دشمنان، چون آنها را مؤمن يافته بودند - و انسان مؤمن تسليم زور

و استكبار نمي شود - به خاطر ايمانشان از آنها انتقام مي گرفتند. ايمان، ايستادگي، مقاومت و خودباوري ملت ايران براي دشمن ناگوار است. آنها حكومتهاي مطيع و فرمانبر و ملتهاي بي حال و تسليم در مقابل زورگوييهايشان را مي پسندند. امروز فرياد اسلام خواهي ملت ايران كه اوّل بار از زبان امام امّت برخاست، ملتها را بيدار كرده و دلها را تكان داده و در منطقه روح بيداري و خودباوري به وجود آورده است. دشمنان از اين مسائل نگران و سراسيمه اند؛ اما ملت ايران بر اين توطئه ها پيروز خواهد شد.

شما عزيزان رزمنده سپاه و بسيج، در كنار ديگر نيروهاي مسلّح مي توانيد در همه دورانها نقش ممتازي را ايفا كنيد. نبايد براي ايفاي نقش، منتظر جنگ بود. امروز خطر جنگ بيش از بقيه زمانها در سالهاي عمر مبارك جمهوري اسلامي نيست؛ هميشه خطر توطئه دشمن عليه ما وجود داشته است. آنچه مانع از توطئه، جنگ و غلبه دشمن مي شود، ايستادگي و بيداري و حاضر بودن در ميدان مقاومت است و شما عزيزان سپاه و بسيج يكي از برجسته ترين مظهرهاي اين ايستادگي و مقاومت هستيد. اين مقاومت به بركت ايمان است؛ ايمانتان را هرچه مي توانيد تقويت كنيد. به بركت بصيرت است؛ بصيرت و خودآگاهي را هرچه مي توانيد بيشتر كنيد. به بركت وحدت و همبستگي است؛ اين عامل بزرگ را هرچه مي توانيد بيشتر دنبال كنيد. پرچم اسلام در ايران به اهتزاز درآمده و دنياي اسلام و دل صدها ميليون انسان را به خود جذب كرده است. اين پرچم را از دست ندهيد؛ مستحكم نگهداريد.

بحمداللّه تا امروز سپاه و بسيج

در همه دورانها و ميدانها؛ سياست، علم، خدمات اجتماعي به مردم و در ميدانهاي سازماندهي نظامي و حفُآمادگيهاي رزمي، امتحان خوبي داده اند و اگر روزي پيش آمد، اين آمادگي را در ميدان جنگ هم براي خودتان حفُكنيد. خداي متعال كمك كننده، پشتيبان و حافُشماست.

وضعيت هوا و ميدان اجازه نمي دهد كه علي رغم ميل و شوق قلبي ام، بيشتر با شما سخن بگويم؛ همان طور كه رطوبت هوا و تأثيراتي كه بر جسم ضعيف امثال من مي گذارد، اجازه نداد كه طبق معمول خودم در ميدانهاي نظامي بايستم و براي شما صحبت كنم. دل من با شماست و شما را دعا خواهم كرد. تا كنون هم دعا كرده ام و براي هميشه دعاگوي شما خواهم بود. اميدوارم مشمول تفضّلات حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه باشيد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

) بروج: 8

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم صبحگاه نيروهاي سه گانه ارتش جمهوري اسلامي در نوشهر

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم صبحگاه نيروهاي سه گانه ارتش جمهوري اسلامي در نوشهر

--------------------------------------------29/06/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

امروز و اين مراسم به ياد ماندني را به جوانان عزيز - دانش آموختگان نيروهاي سه گانه ارتش جمهوري اسلامي ايران - تبريك مي گويم و از استادان و مديران اين دانشگاهها و آموزشگاهها به خاطر زحماتشان سپاسگزاري مي كنم.

افسران جوان ما با ذخيره ايمان و شجاعت و كارآمدي و كارداني، مي توانند براي آينده كشور و ملتشان تأثيرهاي عميق و بزرگي داشته باشند. يك ملت مستقل، تنها در سايه نشان دادن كفايت و كارداني و شجاعت است كه مي تواند خود را در برابر توفانهاي سهمگين زياده خواهي و طغيانگري شروران عالم حفُكند و زندگي، كشور، آينده و تاريخ خود را افتخار

بخشد. اين، مخصوص امروز هم نيست. در هميشه تاريخ، قدرتمندان شروري وجود داشته اند كه با زياده طلبيها و شرارت ذاتي خود، موجبات مزاحمت و اذيّت را براي ملتهاي مستقل فراهم مي كرده اند و ملتها فقط يكي از دو راه را در پيش داشته اند: يا راه ايستادگي و تكيه به خود و استفاده از نيروهايي كه خداوند متعال در درون يك ملت به وديعه گذاشته و باارزشترين ذخاير آنها را تشكيل داده و تحصيل كارداني و نشان دادن غيرت و شجاعت لازم و يا تسليم و ذلّت؛ آن چنان كه سرنوشت بعضي از ملتها بر اثر بي كفايتي يا طمع ورزيهاي مسؤولان آنها چنين رقم زده شد.

همه دستگاههاي كشور براي به وجود آوردن آن چنان وضعيت افتخارآميزي براي ملت مي توانند سهيم باشند؛ اما نقش نيروهاي مسلّح، نمايانتر و برجسته تر است. جوانان ميهن اسلامي ما چه در ارتش پُرافتخار جمهوري اسلامي ايران، چه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و چه در نيروهاي بسيج مردمي، در طول گذشته عمر پُر بركت استقلال ايران - كه مربوط به دوران جمهوري اسلامي است - توانسته اند اين نقش را ايفا كنند و مفتخرانه آن را به انجام برسانند؛ بعد از اين هم همين خواهد بود.

جوانان عزيز! از امروز شما وارد عرصه خدمتگزاري در ارتش خواهيد شد. همه نقشها حائز اهميت است. در هر نيرو و در هر مسؤوليتي كه هستيد و هر خدمتي كه به شما واگذار شده است، در برابر آن احساس مسؤوليت و نيز احساس توانايي كنيد. هم احساس كنيد كه موظّف و مسؤوليد كه اين كار را به بهترين وجه انجام دهيد،

هم عميقاً احساس كنيد كه بر اين كار تواناييد؛ و حقيقت، همين است.

نوآوري، ابتكار، استفاده از دلهاي پاك و نيروهاي با استعداد عميق، مي تواند روزبه روز ارتش را پيش ببرد. امروز، ملت و كشور شما به اين فعّاليت دروني و بيروني (عزم و ايمان شما از طرفي و تلاش و كارتان از طرف ديگر) نيازمند است.

دشمنان، استقلال ايران را نمي پسندند و مخالف آن هستند. آن كساني كه دهها سال ظالمانه از سفره اين ملت دزديده و غارت كرده اند؛ قدرتمداراني كه به چپاولگري اين مرز و بوم در طول حكومت فرمانروايان بي كفايت و خائن عادت كرده اند، در دوران جمهوري اسلامي - كه دستشان كوتاه شده است - به فكر كارشكني اند. از روز اوّل انقلاب و تشكيل نظام اسلامي، اين دشمنيها شروع شده و فراز و نشيب داشته كه به فضل پروردگار تا امروز شكست خورده و بعد از اين هم شكست خواهد خورد. مهم اين است كه ملت ايران و مأموران اين ملت - مسؤولان - در بخشهاي مختلف به خود و خداي خود متّكي باشند، كه هستند. البته در تمام مدّت انقلاب اسلامي و دوران شكوهمند نظام اسلامي همين طور بوده و بعد از اين هم همين گونه خواهد بود.

فرزندان عزيز من در همه سازمانها و بخشهاي نيروهاي مسلّح، با احساس توانايي و نشاط، وظايفشان را به بهترين وجهي دنبال كنند و وضعيتي را كه امروز نيروهاي مسلّح در كشور ما دارند كه آن محبّت فيمابين ميان مردم و نيروهاي مسلّح و احساس يگانگي آنها با نيروهاي مسلّح است، قدر بدانند.

از خداوند متعال، توفيقات و رحمت و فضل فراوانش

را براي يكايك شما مسألت مي كنم.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام در سالروز عيد سعيد مبعث

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام در سالروز عيد سعيد مبعث

--------------------------------------------02/07/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

عيد شريف مبعث را به امّت بزرگ اسلامي و به ملت عزيز ايران و به همه حضّار محترم اين جلسه تبريك عرض مي كنم. بزرگداشت مبعث، بيش از آنچه صرفاً تجليل از يك خاطره گرامي باشد، مطرح كردن درسهاي بزرگ بعثت پيغمبر است كه امروز همه بشريّت - بخصوص جامعه مسلمانان - به آنها نياز دارد. امروز بشريّت از سلطه قدرتهاي طاغوتي، از ظلم، تبعيض، فساد و تسلّط هوسهاي گروههاي خاص بر زندگي مردم رنج مي برد. امروز زندگي بشريّت، دستخوش اهواء انسانهايي است كه از معنويّت بويي نبرده اند و بر وجود آنها، هوسها و اهواء حاكم است. بشريّت، امروز بيش از هميشه به پيام بعثت نياز دارد.

بعثت نبيّ اكرم در درجه اوّل، دعوت به توحيد بود. توحيد صرفاً يك نظريه فلسفي و فكري نيست؛ بلكه يك روش زندگي براي انسانهاست؛ خدا را در زندگي خود حاكم كردن و دست قدرتهاي گوناگون را از زندگي بشر كوتاه نمودن. آ«لااله الّااللّهآ» كه پيام اصلي پيغمبر ما و همه پيغمبران است، به معناي اين است كه در زندگي و در مسير انسان و در انتخاب روشهاي زندگي، قدرتهاي طاغوتي و شيطانها نبايد دخالت كنند و زندگي انسانها را دستخوش هوسها و تمايلات خود قرار دهند. اگر توحيد با همان معناي واقعي كه اسلام آن را تفسير كرد و همه پيغمبران، حامل آن پيام بودند، در زندگي جامعه مسلمان و بشري تحقّق پيدا كند،

بشر به سعادت حقيقي و رستگاري دنيوي و اخروي خواهد رسيد و دنياي بشر هم آباد خواهد شد؛ دنيايي در خدمت تكامل و تعالي حقيقي انسان. دنيا در ديد اسلام، مقدّمه و گذرگاه آخرت است. اسلام دنيا را نفي نمي كند؛ تمتّعات دنيوي را منفور نمي شمارد؛ انسان را با همه استعدادها و غرايز در صحنه زندگي، فعّال مي طلبد؛ اما همه اينها بايد در خدمت تعالي و رفعت روح و بهجت معنوي انساني قرار گيرد تا زندگي در همين دنيا هم شيرين شود. در چنين دنيايي، ظلم و جهل و درنده خويي نيست و اين كار دشواري است و به مجاهدت احتياج دارد و پيغمبر اين جهاد را از روز اوّل آغاز كرد.

آنچه پيغمبر به آن دعوت كرد، همان چيزهايي است كه بشر در همه دوره هاي تاريخ زندگي به آن نيازمند است. پيغمبر، انسان را به علم دعوت كرد. اوّلين آيات قرآن، تجليل از علم است: آ«اقرأ باسم ربّك الّذي خلق. خلق الأنسان من علق. اقرأ و ربّك الأكرم. الّذي علّم بالقلم(1)آ». ابتدا تعليم را مطرح كرد. دانش، وسيله نجات و رستگاري انسان است كه به زمان و مكاني خاص بستگي ندارد و مربوط به همه دوره هاي زندگي بشر است. پيغمبر، انسانها را به حركت و قيام دعوت كرد. خداي متعال در اوّلين آيات نازل بر پيغمبر فرمود: آ«قم فأنذر(2)آ»؛ قيام كردن، حركت كردن، از حالت ركون و جمود خارج شدن و خود را مسؤول دانستن. آ«قل انّما اعظكم بواحدة أن تقوموا للّه(3)آ»؛ قيام للّه در همه شرايط زندگي بشر كارساز است و بدون قيام و حركت نمي شود به هيچيك از

اهداف عاليه رسيد.

پيغمبر اكرم انسانها را به تزكيه و تصفيه و تربيت نفس دعوت كرد: آ«هو الّذي بعث في الأميّيّن رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة(4)آ». تزكيه، شرط اوّل است. بدون تزكيه، علم هم ابزاري براي فساد و انحطاط و گمراهي و سقوط بشر خواهد شد؛ همچنان كه مي بينيد امروز در دنيا علم وسيله سقوط بشر است و از علم براي به زنجير كشيدن ملتها و دگرگون جلوه دادن حقايق و گرسنگي دادن به انسانها استفاده كرده اند. چقدر انسانها در اطراف عالم به خاطر سلطه استعمارگراني كه با ابزار علم بر آنها تاختند و سلطه پيدا كردند، امروز از منابع حياتي متعلّق به خود محرومند و در فقر و مسكنت و محروميت و بيچارگي زندگي مي كنند! امروز هم همين طور است. امروز استكبار جهاني - استعمار به شكل نوين در دنيا - با تكيه به علم و با ابزار علم انسانها را بيچاره مي كند؛ آنها را به زنجير مي كشد و دچار مرگ و نيستي و نابودي مي كند. نتيجه علم بدون تزكيه، اينهاست.

اسلام، افراد را به اخوّت و برادري، انسانها را يكي دانستن، بين آنها تبعيض قائل نشدن، نژادها را مايه تمايز بشر نسبت به يكديگر قرار ندادن، براي ملتي برتري و رفعت طبيعي و ذاتي بر ملت ديگر قائل نشدن، دعوت مي كند. اسلام به گرامي بودن پرهيزكاران دعوت مي كند. ملاك برتري، تقواست. تقوا، يعني مراقب رفتار خود بودن؛ زير پاي خود را نگاه كردن؛ با توجّه به مرزهاي الهي، برنامه زندگي ريختن. اينها مربوط به يك زمان خاص نيست و بشر

امروز هم به همين چيزها نياز دارد. علم و مدنيّت بشر هرچه پيشرفت كند، همين چيزهاست كه مايه سعادت اوست. امّت اسلامي بايد به اين امور توجّه كند و اينها را بخواهد و براي آنها تلاش نمايد. اينها به اراده و عزم راسخ در ميان ملتهاي مسلمان و مسؤولان و سران كشورها - كساني كه زمام امور را در كشورها در دست دارند - احتياج دارد.

در دعاي مأثوره امروز - آ«و قد علمت انّ افضل زاد الرّاحل اليك عزم ارادة يختارك بها(5)آ» - با فضيلت ترين توشه هاي انساني اين است كه انسان عزم و اراده اي داشته باشد كه راه خدا را انتخاب و در آن راه حركت كند. البته اين راه دشوار است؛ اما با عزم راسخ انساني آسان مي شود. اينها چيزهايي است كه اسلام به ما درس داده است. هرجا ما اينها را در زندگي خود تجربه كرديم، عملي يافتيم؛ يعني تجربه ها هم اين را تأييد مي كند.

در صدر اسلام، يك جمعيت كوچك، دور از مدنيّت و دانش و محروم از همه خيرات زندگي، به بركت همين اصول و با تمسّك به همين پايه هاي مستحكم توانستند بزرگترين مدنيّت را در طول چند قرن در دنيا به راه بيندازند و دنيا از مدنيّت و علم و پيشرفت آنها بهره برد. اين، تجربه گذشته ماست. امروز هم ما در جمهوري اسلامي هرجا به اراده و به خدا توكّل كرديم و هرجا نيروهاي خود را به كار گرفتيم و هوسهاي خود را كنار گذاشتيم و اهداف را بزرگ شمرديم، گام ما موفّق بود.

معلوم است كه جامعه سازي و مدنيّت سازي - كه

يكي از بزرگترين هدفهاي اسلام است - بدون دشمني ممكن نيست. در صدر اسلام هم با تشكيل نظام و جامعه اسلامي دشمني شد؛ امروز هم همين طور است. امروز در دنياي اسلام، ملتهاي مسلمان روح اعتزاز به اسلام را در خود مي يابند و به خاطر اسلام احساس عزّت مي كنند. بيداري اسلامي حقيقتي است كه به وجود آمده است؛ چه دشمنان امّت اسلامي بخواهند، چه نخواهند. پيمودن اين راه، به عزم راسخ از طرف مسؤولان كشورها احتياج دارد.

ما خود اوّلين مخاطبان اين بيان هستيم كه وظايف سنگيني هم داريم. پيغمبر فرمود(6): آ«لا تصلح عوام هذه الامّة الاّ بخواصّهاآ»؛ اصلاح توده مردم، به اصلاح زبدگان و نخبگان هر كشور و جامعه بستگي دارد. از پيغمبر پرسيدند زبدگان چه كساني هستند - آ«قيل يا رسول اللّه و ما خواصّ امّتك؟آ» - فرمود: آ«خواصّ امّتي العلماء و الأمراءآ»؛ دانشمندان، روشنفكران، آگاهان، امرا و زمامداران، خواص و نخبگان امتند.

اگر در جمهوري اسلامي، مسؤولان، زبدگان و نخبگان - اعم از علما و امرايشان - به اين حقايق توجّه و خويشتنداري كنند؛ خود را اسير هواها و هوسها و مطامع دنيوي نسازند؛ جاذبه هاي گمراه كننده دنيا آنها را مفتون خود نكند؛ ارعاب و تهديد دشمنان، آنها را از ميدان خارج نكند و در اراده آنها تزلزلي به وجود نياورد، هيچ قدرتي نخواهد توانست عزم و اراده عظيم ملي را كه در اين كشور وجود دارد، اندكي مخدوش كند. دشمن وجود دارد و يك واقعيت است. انتظار اين كه دشمني نباشد، يا اين كه دشمن، دشمني نكند، غلط است. دشمن هست و دشمني هم مي كند و مي خواهد به

همه مناطقي كه براي او سود مادّي در آن هست، پنجه بيندازد؛ از همه ابزارها هم استفاده مي كند. آنچه دشمن را مأيوس مي كند، اين است كه امّت اسلامي قدر و اهميت و توان و ارزشهاي خود را بشناسد و عظمت خود را - وقتي كه ميان او وحدت باشد - بفهمد و قدرت ايستادگي اي را كه خداي متعال در او قرار داده است، قدر بداند.

امروز ملت فلسطين در عين مظلوميت، قدرت صهيونيستهاي غدّار جبّار را - كه پشت سر آنها قدرت امريكاست - به چالش كشيده و آنها را دچار عجز كرده است. امروز اسرائيل احساس مي كند كه در مقابل مبارزان فلسطيني هيچ راه صحيح و منطقي در مقابلش نيست. اين به خاطر ايستادگي آن ملت است؛ چون آن ملت ايستاده است.

يك روز دشمن آنها از امروز ضعيفتر بود، اما توانست بر ملت فلسطين تسلّط پيدا كند؛ چون مقاومت نبود. امروز دشمنشان صد برابر از آن روز قويتر است، اما در مقابل ملت فلسطين دچار ناتواني است؛ چون اين ملت ايستاده و قيام كرده است. معناي ايستادگي امّت اسلامي در هر نقطه اي كه باشد، اين است. امروز همين جمعيت فلسطيني مظلوم كه روزانه دچار مصائب و قساوتهاي رژيم صهيونيستي هستند، توانسته اند آن رژيم ظالم و ناحق را دچار اختلال كنند. امروز بسياري از كشورهاي عربي و همسايه هاي فلسطين، اگر مورد تهاجم اسرائيل نيستند، به بركت مقاومتي است كه آن مردم مظلوم مي كنند. آنها به گردن همه امّت اسلام و ملتهاي عرب - بخصوص همسايگان فلسطين - حقّ بزرگي دارند.

امروز دشمن اهداف خود را صريح بيان مي

كند. صريحاً مي گويند با بيداري اسلامي مخالفند و مي خواهند آن را در هم بكوبند. صريحاً مي گويند كه مي خواهند نقشه خاورميانه را عوض كنند. تغيير نقشه خاورميانه به چه معناست؟ معنايش اين است كه صهيونيستهاي ظالم عامل دست استكبار جهاني را همه كاره منطقه كنند و در اين منطقه هيچ كشور و دولت و قدرت و ملتي نباشد كه در پنجه استثمار صهيونيستها نباشد. امّت اسلامي در مقابل اين هدفها بايد بايستد.

با جمهوري اسلامي هم به شدّت مخالف و دشمنند؛ چون در جمهوري اسلامي بيداري و مقاومت و وحدت كلمه ملت وجود دارد و پرچم اسلام در اين كشور برافراشته شده است. البته من و شما بايد مراقب خودمان باشيم و نلغزيم؛ مواظب باشيم جاذبه هاي دنيا ما را فريب ندهد و حيله و جنگ رواني دشمن در ما اثر نگذارد. ما بايد وحدت خود را روزبه روز مستحكم تر كنيم و از پرداختن به امور فرعي خودداري نماييم. امروز مسأله اصلي، حفُهويّت جمهوري اسلامي و هويّت اسلامي اين كشور است. چشمهاي دنياي اسلام و امّت اسلام نگران اين است. شما توانسته ايد يك الگو در دنيا نشان دهيد؛ دشمن مي خواهد اين الگو را در هم بشكند. مقصود، شكست ايران نيست؛ بلكه شكست دنياي اسلام است.

امروز به فضل پروردگار ملت ايران ايستاده است. ما در اين راه صدها هزار شهيد داده ايم. هزاران هزار جوان ما در اين راه به ميدان ايثار و مبارزه رفته اند. خانواده هاي ما - زنها و مردهاي ما - در اين راه فداكاري كرده اند. اين را آسان به دست نياورده ايم و بديهي است

كه اين ملت آنچه را كه آسان به دست نياورده، با كمال قدرت حفُخواهد كرد.

طنين فرياد امام رضوان اللّه عليه در ميان ما زنده است؛ سخنان او در گوش ماست؛ راه او پيش پاي ماست؛ مي دانيم چه بايد بكنيم؛ مي دانيم چه بايد تصميم بگيريم؛ مي دانيم چگونه بايد عمل كنيم. با توكّل به خداي متعال و با تكيه به اين ملت بزرگ، راه عزّت و سعادت را - كه راه اسلام است - به فضل پروردگار با قدرت تمام خواهيم پيمود و مي دانيم كه دوستان ما در سرتاسر دنياي اسلام - كه كم هم نيستند - چشمهايشان روشن و دلهايشان شاد خواهد شد.

اميدواريم خداوند متعال درجات شهداي ما را عالي و ما را از فيض بعثت نبيّ اكرم برخوردار كند و اين عيد را ان شاءاللّه بر شما و همه مسلمانان مبارك گرداند و همه را مشمول دعاي وليّ عصر ارواحنافداه قرار دهد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

) علق: 4-1

) مدّثّر: 2

) سبأ: 46

) جمعه: 2

) مفاتيح الجنان: دعاي روز مبعث.

) .

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع با شكوه مردم استان زنجان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع با شكوه مردم استان زنجان

--------------------------------------------21/07/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين.

سيّما بقيّةاللّه في الأرضين

زنجان؛ يك شهر مؤمن و فرهنگي

خداوند متعال را شاكرم كه بعد از گذشت چند سال، بار ديگر اين توفيق را به اين جانب داد كه در جمع شما مردم عزيز، مؤمن و غيور زنجان حضور پيدا كنم و از محبّت و ايمان و تلاشهاي ارزشمند برجستگان شما صميمانه سپاسگزاري كنم.

اوّلاً اين عيد

مسعود و مبارك را - كه ميلاد نور و اميد براي همه تاريخ طولاني و پُرفراز و نشيب اسلام است - به شما مردم عزيز تبريك عرض مي كنم و اين تصادف را كه در اين موقعيت، توفيق دست داد تا بتوانم به شهر و استان شما بيايم، به فال نيك مي گيرم.

شهر زنجان را از ديرباز به عنوان يك شهر مؤمن و فرهنگي شناخته ام. از اين شهر در دورانهاي مختلف و از جمله در دوران انقلاب اسلامي نمونه ها و نشانه هايي بروز پيدا كرده كه براي هر مجموعه انساني مايه مباهات و افتخار است. اوّلاً در جريان انقلاب اسلامي، اين شهر نقش ايفا كرد و پس از پيروزي انقلاب، در دوران دفاع مقدّس هم غوّاصان دريادل زنجاني در نيروهاي مسلّح نقشهاي برجسته اي ايفا كردند. در زمينه حضور سياسي و انساني در صحنه هاي انقلاب نيز استان زنجان داراي موقعيتهاي برجسته است؛ يعني متوسّط ميزان حضور سراسري مردم كشور در مسائل حسّاس انقلاب - مثل انتخابات - پايين تر از حدّ حضور مردم زنجان است.

جوانان زنجاني به افتخارات خود ببالند

من مايلم در مسافرتهايي كه به همه نقاط كشور مي كنم، ذهنهاي جوان و شفّاف نسل نوي كشورمان را به نقاط برجسته اي كه در آن منطقه و شهر وجود داشته و دارد، متوجّه كنم. در اين جا هم مايلم جوانان زنجاني - كه يقيناً با تاريخ شهر خودشان كم و بيش آشنا هستند - به افتخارات برجسته منطقه و استان خود ببالند. اين موضوع، درست نقطه مقابل نقشه اي است كه دشمنان ملت ايران در خصوص افكار عمومي مردم و جوانان ما

طرّاحي كرده اند. براي جوان زنجاني بسيار حائز اهميت است كه بداند شهر و منطقه او از دير باز منطقه اي فرهنگي و داراي رشد علمي و اخلاقي بوده است. شما در تاريخ، برجستگان علمي و فرهنگي در فلسفه، فقه و رياضي داريد كه از اين سرزمين برخاسته اند و يكي از معروفترين آنها آ«شيخ شهاب الدين سهرورديآ» - شيخ اشراق - است كه به عنوان يك فيلسوف و متفكّر برجسته اسلامي، نام درخشانش در همه دايرةالمعارفهاي دنيا ثبت شده است. البته غير از آ«شيخ اشراقآ» شخصيتهاي برجسته متعدّد ديگري را نيز در زمينه هاي علمي و هنري از اين استان و منطقه داشته ايد كه مي توانيد نام آنها را به صورت برجسته در طومار معارف ايراني و اسلامي مشاهده كنيد.

اوج هنر معماري در آثار تاريخي زنجان

معمولاً كساني كه به استان زنجان مسافرت مي كنند، وقتي آثار تاريخي اين استان، مثل گنبد سلطانيه، بازار زيبا و بزرگ شهر زنجان و مساجد و مدارس معروف استان را ملاحظه مي كنند، آنها را به عنوان پديده ها و آثار تاريخي و باستاني مي نگرند، كه البته درست هم هست؛ اما نكته اي كه در اين آثار تاريخي وجود دارد، اين است كه اين آثار نشان دهنده اوج هنر معماري در ميان اين مردم در طول تاريخ گذشته است. اينها چيزهايي است كه گذشته تاريخي يك ملت را رنگ و رونق مي بخشد و مردم مي توانند گذشته، تاريخ و ريشه هاي خود را پيدا كنند.

شخصيتهاي برجسته علمي زنجان

در زمينه دانشهاي ديني هم برجستگاني از اين استان در دورانهاي گذشته، بخصوص بعد از دوره

صفويه وجود داشته اند. شهر زنجان در يك دوره طولاني، مهمترين حوزه علميه تمام مناطق غرب ايران محسوب مي شده است. در دوران مشروطه، عالم بزرگي مثل مرحوم آ«آخوند ملاقربانعليآ» در زمينه ي فقه،در اوج علمي قرار داشت و علماي برجسته زمان خود را نسبت به مقام علمي اش خاضع كرد. البته ما در دوره هاي بعد هم شاهد بروز شخصيتهاي برجسته علمي زيادي هستيم كه بعضي را از نزديك ديديم و بعضي را نيز شنيديم، كه آ«حكيم هيدجيآ» - شاعر، فيلسوف و عارف زنجاني - يكي از برجستگان دوره هاي اخير است.

در دوره جواني ما در حوزه هاي علميه، شخصيتهاي برجسته علمي زنجان مايه افتخار شهرشان بودند. در نجف، مرحوم آيةاللّه ميرزاباقر زنجاني؛ در قم، مرحوم آيةاللّه حاج سيد احمد زنجاني و در تهران، مرحوم آيةاللّه حاج ميرزا محمود امام جمعه زنجاني، از بزرگان زنجان در شهرهاي مختلف آن روز بودند. بحمداللّه امروز هم شخصيتهاي برجسته علمي زنجان، چه در حوزه هاي علميه قم و مشهد و چه در محيطهاي دانشگاهي، حضور دارند. مرحوم استاد آ«روزبهآ» يك شخصيت فرهنگي برجسته زنجاني بود كه منشأ خدمات بزرگ فرهنگي در كشور شد. خود ما در دوران تحصيل، دوستاني را كه از اين خاك برخاسته بودند، مي شناختيم كه بعضي در خود زنجان و بعضي در قم به مقامات عالي علمي دست يافته بودند. مقصود از اين حرفها فقط تعريف و خوشامدگويي براي مردم زنجان نيست؛ بلكه مقصود اين است كه جوان زنجاني، شجره نامه علمي و فرهنگي خود را بشناسد.

البته امروز هم اين شهر همچنان يك شهر بااستعداد فرهنگي است؛ با سي هزار دانشجو و

دانشگاههاي متعدّد؛ با حوزه علميه؛ با جوانان آگاه و آماده رشد و ترقّي معنوي و استعدادهاي قابل شكوفايي. من مايلم جوانان زنجاني به خاطر اين شجره نامه فرهنگي پرافتخار به خود ببالند و قدر استعدادهايي را كه خداي متعال به جوانان اين منطقه ارزاني داشته است، بدانند و با به كارگيري آنها، از امكانات خداداده حدّاكثر استفاده را بكنند تا براي آينده كشور و منطقه خود، ذخيره هاي ارزشمندي را به وجود آورند.

رشد اخلاقي و ديني مردم زنجان

امتياز اين استان فقط فرهنگي نيست، بلكه نسبت رشد اخلاقي و ديني مردم اين منطقه بالاتر از بسياري از مناطق ديگر است؛ اين را آمارهاي انتظامي به ما نشان مي دهد. در دوره انقلاب، بازار زنجان خدمات باارزشي را به پيشرفت انقلاب در اين منطقه كرد و بازاريهاي زنجان و جوانان مؤمن در دوران دفاع مقدّس و دوران دفاع از ارزشهاي جمهوري اسلامي، همواره در وسط صحنه حضور داشتند و مردم زنجان جايگاه برجسته اي را براي خود ثبت كردند كه تا امروز هم اين هست و در آينده هم به فضل پروردگار خواهد بود.

من در دوسه محور اصلي مطالبي را عرض مي كنم: محور اوّل در خصوص استان زنجان و تلاش براي رشد و توسعه آن است. محور دوم راجع به عمده ترين مسائلي است كه امروز براي مردم و مسؤولان ما مطرح است و بايد باشد. محور سوم هم جمله كوتاهي است درباره مسائل بين المللي كه مردم و جوانان ما بايد از آن آگاه باشند و به جهتگيريهاي جهاني نسبت به كشورشان توجّه كنند.

شاخصهاي توسعه در استان بالاست

آنچه راجع به اين استان

مي خواهم عرض كنم، اين است كه زنجان استان بسيار مستعدّي است. اين استان از لحاُزمينهاي حاصلخيز كشاورزي، معادن غني و باارزش - فلزّي و غيرفلزّي، بخصوص بعضي از فلزّات مثل روي و سرب و مس - و ارتباطات ميان استاني قابل توجّه است. استان زنجان با استانهاي متعدّدي همجوار است و از لحاُتردّد، يكي از محورهاي پر تردّد اين نقطه از كشور محسوب مي شود. استاني كه داراي مردم و زمين بااستعداد است، مي تواند امكانات فراواني در آن رشد كند كه البته بعد از انقلاب تلاش بسياري در اين زمينه شده است و همه شاخصهاي توسعه در اين استان بالاست. من ان شاءاللّه در يكي از ديدارهايي كه در روزهاي اقامت در زنجان خواهم داشت، مخاطبان خود را با برخي از اين آمارها آشنا خواهم كرد، كه در اين جا لزومي ندارد همه آنها را اعلام كنم. به هرحال، شاخصهاي توسعه در اين استان بسيار بالاست كه اين نشان دهنده تلاشهاي فراوان انجام شده است.

زنجان هنوز از محروميت خارج نشده است

آنچه در زمينه هاي مختلف صورت گرفته، در مقايسه با قبل از انقلاب، داراي آمارهاي 500 درصد، 600 درصد، 1000 درصد و 1200 درصد است؛ اما استان هنوز از محروميت خارج نشده و با همه تلاشي كه صورت گرفته است، بعضي از مناطق آن جزو نقاط كاملاً محروم به حساب مي آيد. اين نشان دهنده چيست؟ نشان دهنده اين است كه در دوره هاي گذشته و در دوران طاغوت، به اين منطقه و به اين مردم بسيار ستم شده است. اين منطقه، يك منطقه خان زده است. در گذشته، همه منابع

ثروت مادّي و انساني اين مناطق، زير دست خوانين متكبّر و خودخواهي بود كه هم در دوران سلطنت قاجاري و هم در دوران رژيم پهلوي اين امكانات را با شكلهاي مختلف در دست داشتند و اين استان را عقب مانده نگه داشتند. از اين جا معلوم مي شود كه مسؤولان اين استان و مسؤولان كشور و خود مردم بايد دست به دست هم دهند و تلاش كنند تا معضلات موجود اين استان حل شود كه قابل حل هم هست؛ چون زمينه در اين استان بسيار آماده است و مي توان با استفاده از نيروي انساني جوان و پرنشاط و باهوش و با استفاده از زمينه هاي موجود و زيربناهايي كه بحمداللّه در اين استان به وجود آمده، مشكلات را حل كرد. استان زنجان راه اصلي بسيار خوبي تا مركز شهر دارد؛ فرودگاه دارد؛ خطّ آهن دارد، كه مي توان با استفاده از اين زمينه ها، كارهاي بسيار بزرگ و خوبي در اين استان انجام داد.

مسؤولان به مشكلات و گره گشاييها توجّه كنند

يكي از هدفهاي عمده ما از اين سفرها اين است كه توجّه مسؤولان كشور را به مناطقي كه سفر مي كنيم و نقاط حسّاس و مهمي كه در آن مناطق وجود دارد، جلب كنيم تا هم مشكلات و هم گره گشاييها را در خود آن مناطق مشاهده كنند. البته در همه مناطق كشور مشكلات وجود دارد؛ اما امكانات و كليد حلّ مشكلات هم در همان مناطق هست، كه با همّت مسؤولان و مردم و همدستي و همكاري آنها، بسياري از اين گره ها باز خواهد شد. اين جا هم همين طور است. كساني كه

مسؤوليتي به عهده دارند، بايد به مسؤوليت خود در قبال اين مردم مؤمن اهميت بدهند و حقيقتاً دوره فعّاليت خود را دوره خدمت قرار دهند و براي مردم كار كنند. اين موضوع، مخصوص اين نقطه هم نيست؛ در همه جا بايد همين طور باشد. در دو سه روز آينده، وزراي محترم مربوط به مسائل اين استان به اين جا مي آيند و نقاط اساسي اي كه مورد مطالعه قرار گرفته است، براي آنها مطرح خواهد شد و وظايفي برعهده هر كدام قرار خواهد گرفت تا ان شاءاللّه حركتي جدّي براي استفاده از ظرفيّتهاي باارزش اين استان و حل مشكلات مردم شروع شود.

مسؤولان، مشكلات معيشتي مردم را برطرف كنند

مسأله اساسي اي كه امروز كشور و ملت ما به آن احتياج دارد، اين است كه مسؤولان كشور در يك جبهه واحد، تلاش متّحد و هماهنگي را براي برطرف كردن مشكلات اقتصادي و معيشتي مردم شروع كنند. البته گفتن اين مطلب به اين معنا نيست كه اين كار شروع نشده است؛ نخير، مسؤولان دولتي و قواي مختلف تلاش مي كنند و حقّاً زحمت مي كشند؛ اما بايد موانع پيشرفت كارها را شناخت و آنها را از سر راه برداشت.

يكي از مهمترين موانع پيشرفت اين است كه مسؤولان و نخبگان و قشرهايي كه مي توانند روي ذهنهاي ديگران اثر بگذارند، در شناخت مشكلات مردم اشتباه كنند و خواسته هاي مردم را درست نفهمند يا خواسته هاي مردم را به نقاط كم ارزش و بي ارتباط با زندگي واقعي مردم ربط دهند؛ اين چيز بسيار بدي است. بايد نخبگان، مسؤولان، برجستگان و كساني كه مي توانند روي افكار مردم به

راحتي اثر بگذارند، به اين نكته توجّه كنند.

نتايج مشابه دو نظرخواهي

من در روزهاي قبل از آمدن به زنجان، دو نظرخواهي را از مردم زنجان مطالعه كردم. يك نظرخواهي را مسؤولان خود استان انجام داده و از مردم پرسيده بودند كه اگر فلاني به زنجان بيايد، حرف و خواسته شما از دولت و مسؤولان چيست و مي خواهيد چه چيزي را به رهبري منتقل كنيد؟ يك نظرخواهي هم از مركز - تهران - انجام گرفت. با اين كه اين نظرخواهيها را دو دستگاه بي ارتباط با هم انجام داده بودند، عجيب اين است كه نتايج آن بسيار به هم نزديك است و بلكه در عمده ترين موارد، يكي است. وقتي از مردم مي پرسند مشكل اصلي شما چيست، مي گويند مشكل اصلي بيكاري، گراني و مشكل معيشتي است. اين نشان دهنده تشخيص درستي است كه در سال گذشته و سال قبل از آن داده شد و به مسؤولان گفته شد كه روي موضوع ايجاد اشتغال و برطرف كردن مشكلات معيشتي مردم كار كنيد؛ مردم اين را انتظار دارند. البته اين مشكل، مخصوص زنجان نيست؛ بلكه در همه نقاط ديگر كه مردم حرف و نظر خود را درباره مهمترين خواسته هايشان مطرح كرده اند، همين مطالب را گفته اند. در زمينه مسائل داخلي، نيازهاي مردم اين موضوعات است و مردم آن را از مسؤولان مي خواهند. البته عدّه اي هم پيدا مي شوند كه شعارهاي سياسي جنجالي بي محتوا را جايگزين اين مسائل مي كنند.

ايجاد اشتغال، رفع تورّم و تقويت ارزش پول ملي

ما مبارزه با فساد را مطرح كرديم و گفتيم فساد در دستگاههاي

اقتصادي و حكومتي موجب مي شود منابع ثروت متعلّق به مردم از بين برود. به جاي اين كه از مبارزه با فساد دفاع كنند، كساني پيدا شدند كه از امكانات حرف زدن با مردم استفاده كردند و به دفاع از مفسد پرداختند و مبارزه با فساد را وظيفه خودشان ندانستند! ايجاد اشتغال، رفع تورّم و تقويت ارزش پول ملي هم از مسائل مهمّ كشور است.

در زمينه مسائل داخلي، همه حرف ما اين است كه اين ملت و اين كشور با استعداد است. شعار نظام جمهوري اسلامي عدالت، اخلاق، تعالي و رشد انسانها و باز كردن گره هاي زندگي مردم است؛ ما بايد در اين جهت حركت كنيم. بعضي كسان از اوّل انقلاب نتوانستند اين انقلاب و نظام را تحمّل كنند و هر وقت توانستند، سنگ اندازي كردند؛ ولي نظام اينها را تحمّل نمود و با اينها برخورد نكرد. البته اينها مجموعه بزرگي نيستند، بلكه مجموعه اي كوچك ولي پرمدّعا هستند كه صدايشان بلندتر است و با لحن طلبكارانه تري حرف مي زنند و مي خواهند نظام اسلامي را كه مشغول تلاش براي رسيدن به هدفهاي بلند و سربلندي و ترقّي ملت ايران است، دائم با چالشها مواجه كنند. طبيعت اينها اين است و اين موضوع مربوط به امروز هم نيست؛ بلكه هر وقت نتوانسته اند با اسلام و نظام اسلامي كنار بيايند، به اين شيوه متوسّل شده اند، كه در صدر اسلام هم نظايرش را ديده ايم. براي اينها تبليغ، گفتن و نصيحت كردن بي فايده است و البته بودنشان هم براي نظام اسلامي ضرري ندارد؛ چون وقتي مردم آگاه هستند و حقايق را

مي دانند و قدرت تحليل دارند، وجود اين گونه افراد هيچ اشكالي ندارد. در زمان پيغمبر و اميرالمؤمنين عليهماالسّلام هم هميشه مخالفاني بودند. به هرحال، ما نمي خواهيم اصرار بورزيم؛ به قول مرحوم حكيم هيدجي:

اولماز اولا گل تيكان، تيكان گل

گرايسترن آغلا، ايسترن گل(1)

وجود مخالفها و مخالفتها براي يك ملت آگاه و بيدار هيچ اهميتي ندارد. آنچه مهمّ است، اين است كه مردم و مسؤولان وحدتشان را حفُكنند.

نگذاريد در سطوح مديريّتي نظام، اختلاف ايجاد شود

توصيه مؤكّد من به مسؤولان اين است كه نگذارند در سطوح مديريّتي نظام، دشمنان با ايادي خود اختلال و اختلاف ايجاد كنند. دشمن اين را مي خواهد و اصرار دارد كه مديران كشور را در جبهه هاي متفاوتي نشان دهد. آرزوي دشمن اين است كه قواي سه گانه به جان هم بيفتند؛ مجلس به جان قوّه قضايّيه، قوّه قضايّيه به جان دولت، دولت به جان قوّه قضاييه. مسؤولان بايد هشيار باشند و نگذارند؛ بدانند امروز كشور به چه چيزي نياز دارد.

اين كشور، كشور اسلام و مردم است. نظام اسلامي، يعني همان مردم سالاري ديني كه بر اين كشور حاكم است. هيچ احتياجي نيست كه امروز مردم كشورمان را به دنباله روي از نظام مردم سالاري توصيه كنيم. ما بعد از قرنهاي متمادي كه بر اين كشور استبداد حاكم بود، به بركت اسلام و انقلاب اسلامي به مردم سالاري رسيده ايم؛ آن هم مردم سالاري با دين.

زمينه هاي استقبال مردم از انتخابات

ما انتخاباتي در پيش داريم كه اوّلين انتخابات در اين كشور نيست؛ اما بعضي كسان طوري حرف مي زنند كه گويا براي اوّلين بار است كه مردم اين كشور مي

خواهند پاي صندوق رأي بروند! مردم ما در بيست وپنج سال گذشته به طور متوسّط در هر سال يك بار به پاي صندوقهاي رأي رفته اند؛ استقبال كرده اند و آزادانه رأي داده اند و ان شاءاللّه در اين نوبت هم استقبال خواهند كرد؛ بخصوص اگر احساس كنند كه نمايندگان آنها در مجلس شوراي اسلامي به وظايف خود به درستي عمل مي كنند و خواستها و نيازهاي آنان را دنبال مي كنند. اگر مردم اين موضوع را مشاهده كنند، تشويق مي شوند. گفته مي شود زمينه شركت مردم را فراهم كنيد. اين، زمينه شركت مردم است. مردم اگر احساس كنند نمايندگان آنها دلسوزانه به مشكلاتشان توجّه دارند و تلاش مي كنند، و اگر ببينند مسؤولان دولتي كه برگزيده نمايندگان مجلسند، در مسؤوليتها و مديريّتهاي خود به طور جدّي كار مي كنند، در انتخابات با شوق و رغبت شركت مي جويند؛ مردم ما امتحان داده اند.

ايران مي خواهد مستقل بماند

درباره موضع نظام جمهوري اسلامي درخصوص مسائل و چالشهاي بين المللي هم عرض مي كنم همه حرف ما اين است كه ايران اسلامي مي خواهد مستقل بماند. ما استقلال را ارزان و آسان به دست نياورده ايم؛ مي خواهيم آن را حفُكنيم. ما مي خواهيم اختيار اين ملت و كشور دست خود اين ملت باشد، نه دست امريكا و مستكبران بين المللي. اين نقطه، مقابل آن چيزي است كه امروز استكبار مي خواهد. استكبار مي خواهد بر اين منطقه و بر ايران تسلّط پيدا كند. استكبار كه به دست ملت ايران از اين كشور بيرون رانده شد، مي خواهد برگردد؛ هدف امريكا اين است. امروز استكبار نشان

داده است كه نمي خواهد با ملتي كه براي استقلال و آزادي خود ارزش و ارج قائل است و حاضر نيست زير بار آنها برود، كنار بيايد؛ اين را شما مي بينيد. صريحاً گفته اند كه مي خواهيم نقشه خاورميانه را عوض كنيم؛ يعني به طور كامل رژيمهاي سرسپرده و دست نشانده در اين منطقه وجود داشته باشند! براي چه؟ براي اين كه امريكا به منافع خود برسد؛ براي اين كه نفت امريكا تأمين شود؛ براي اين كه اسرائيل تهديد نشود. به چه قيمتي؟ به قيمت از بين رفتن شرف، استقلال و همه ارزشهاي ملتهاي منطقه.

ابرقدرتها كار خود را با تشر زدن پيش مي برند

امروز همه دنيا شاهدند كه قدرت امريكا - كه در رأس استكبار است - توانايي رسيدن به اين هدفها را ندارد. ابرقدرتها كار خود را با تشر زدن پيش مي برند. امروز مي بينيد كه امريكا در عراق و افغانستان دچار چه مشكلاتي است؛ رژيم صهيونيستي هم در يكي از سخت ترين دوره هاي حيات نامبارك خود به سر مي برد. جوانان و مردم بي دفاع و بي سلاح و مظلوم و همان دختر و پسر شهادت طلب و خانواده هاي تحمّل كننده و صبر كننده بر تلخيها و سختيها در طول سه سال اخير، توانسته اند اين رژيم را بيچاره كنند. ما مي گوييم ملتهاي مسلمان بايد قدرت خود را - كه همان قدرت ايمان و همبستگي بين كشورهاي اسلامي است - بشناسند و به آن تكيه كنند.

كشورهاي اسلامي مرعوب امريكا نشوند

تا دو روز ديگر اجلاس سران سازمان كنفرانس اسلامي در مالزي تشكيل مي شود و رئيس جمهور

عزيز ما هم به آن جا مي رود و ان شاءاللّه خواهد درخشيد. توقّع و انتظار ما از كشورهاي اسلامي و از اين كنفرانس اين است كه مرعوب اخم امريكا نشوند. در محيط رعب نمي شود تصميم گيري كرد. سران كشورهاي اسلامي اگر مرعوب امريكا باشند، نمي توانند دنبال مصالح خود حركت كنند و طبق مصلحت تصميم بگيرند. همه سعي امريكا اين است كه اينها را بترساند؛ همه سعي اينها هم بايد اين باشد كه از امريكا نترسند. هم از چهره خشم آلود امريكا مرعوب نشوند، هم به چهره امريكا كه در جاهايي لبخند منافقانه مي زند، غرّه نشوند و بدانند كه استكبار جز جهانخواري و سلطه بر منابع انساني و حياتي ملتها هدفي ندارد و براي او ملتها هيچ ارزشي ندارند. اگر ملتها و دولتهاي اسلامي، اصلي را كه ملت ايران با كمال عزّت و قدرت براي خود محترم شمرد، محترم بشمارند، استكبار نمي تواند هيچ كاري در اين منطقه بكند. ملت ايران از زن و مرد و جوان و پير، نشان دادند كه پولادين و با عزم و اراده و ايمان هستند. اين مطلبي كه شما گفته ايد و در شعارنوشته هاي خودتان نوشته ايد كه:

زنجان لرگان ورر

انقلابا جان ورر(2)

كاملاً درست است. آن را تصديق مي كنيم و از بن دندان باور مي كنيم و مي دانيم كه: آ«زنجاني گان ورر، اما عزّتني، استقلالني، اسلامني ورمزآ».(3) اين عزّت و قدرت معنوي و عزم ملت ايران است كه ما امروز يك نمونه آن را در زنجان مي بينيم.

پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد فضل و رحمت خودت را بر اين مردم فرو

بريز. پروردگارا ! اين مردم را همواره عزيز و سربلند بدار و آنها را بر دشمنانشان پيروز كن. پروردگارا ! ملت ايران را از اسلام و قرآن و اهل بيت عليهم السّلام جدا مكن. پروردگارا ! ملت ايران را مشمول تفضّلات خود و توجّهات اهل بيت عليهم السّلام قرار بده. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد اين جوانان عزيز را كه بيشترين شعار، بيشترين عزم، بيشترين احساس و شيرين ترين تفكّرات در وجود اينهاست، ذخيره هاي ارزشمندي براي آينده ملت ايران قرار بده. پروردگارا ! شهداي عزيز ما و شهداي عزيز زنجان را - كساني كه در راه عزّت و استقلال اين كشور جان عزيز خود را دادند - با اوليايشان و با سيّدالشهداء محشور فرما.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

) نمي شود گل خار باشد، خار گل

مي خواهي گريه كن، مي خواهي بخند

) زنجانيها خون مي دهند و براي انقلاب جانشان را هم فدا مي كنند.

) زنجاني خون مي دهد؛ اما از عزّت، استقلال و اسلامش دست برنمي دارد.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاههاي استان زنجان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاههاي استان زنجان

--------------------------------------------22/07/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

جلسه بسيار شيرين و دلنشيني است

براي من امروز و اين ساعت، بسيار شيرين و دلنشين است؛ چون اوّلاً در جمع شما عزيزان دانشجو و اساتيد محترم و دانشگاهيان عزيز هستم؛ ثانياً به خاطر اين كه آنچه در اين جا گفته شد، حقيقتاً باعث شكرگزاري صميمانه من از خداي متعال گرديد. همه چيزهايي كه ما آرزو داشتيم در محيط و جامعه دانشگاهي به صورت تفكّر عمومي درآيد، امروز مي بينيم در ذهن و زبان و

فضاي فكري دانشگاه ما حضور پُررنگي دارد و همين ما را به نقطه عمل و تحقّق اين آرزوها نزديك خواهد كرد. لذا اين جلسه براي من بسيار شيرين و دلنشين است و از يكايك شما فرزندان عزيزم و نيز استادان و مسؤولان عزيز، صميمانه تشكّر مي كنم. وراي همه زيباييهايي كه انسان مشاهده مي كند، زيبايي لطف خدا و توفيق الهي است كه هرچه شكر كنيم، كم است.

امروز همچنين اين توفيق براي من پيدا شد كه وزير محترم علوم هم در اين جلسه شركت كنند و من ساعتي قبل از آمدن به اين جلسه، ايشان را براي اوّلين بار ملاقات كردم. از مطالبي كه ايشان گفتند، من به آينده دانشگاه اميدوارتر از گذشته شدم. البته به فضل الهي، سرچشمه اميد در دل من هرگز خشك نشده و جوشيده است و مرا به اميدهاي بيشتر تشويق كرده است.

حضور جوانان در صحنه هاي گوناگون

به شما جوانان در شروع عرايضم اين را بگويم كه حضور شما در صحنه هاي گوناگون كشور يكي از بزرگترين نعمتهاي خدا بر اين ملت است. من هر وقت در جمع شما جوانان و جمعهاي شبيه به اين جمع شركت مي كنم، اين بيت حافُرا به ياد مي آورم كه:

نفس باد صبا مُشك فشان خواهد شد

عالم پير دگرباره جوان خواهد شد اين وعده درباره ملت ايران به ميزان زيادي تحقّق پيدا كرده است و شما جوانان كه خودتان يكي از عوامل جوان شدن عالم پير محسوب مي شويد، تلاش خواهيد كرد تا ان شاءاللّه هرچه بيشتر چهره، نشاط، اميد و تحرّك جواني را در اين ملت به وجود آوريد.

جوان شدن در

يك مرحله، مربوط به جوان شدن نسل در جامعه است و يك كشور جوان در بخشي از جواني خود مرهون كثرت جواناني است كه در آن كشور هستند، كه ما از اين جهت كشور جواني هستيم. در بخش ديگر، مربوط به نو شدن آرزوها و جان گرفتن همّتها و دميدن روح اميد در رگ و ريشه ملت است تا حركتي نو را شروع كند؛ اين هم در كشور ما به بركت انقلاب پيش آمد.

امروز همه عوامل شبكه اختاپوسي استكبار جهاني سعي مي كنند چهره جواني و نشاط و روحيه جواني را از ملت ما بگيرند؛ اما نمي توانند. براي من محسوس و ملموس است كه روح، اراده، نشاط و خون جواني در كشور ما در جريان است و اين، نه در زير سايه سنگين و ننگين حكومت پادشاهي ممكن بود و نه در زير سايه ذلّت بار وابستگي به دشمنان. آنچه پيش آمده، به بركت آزادگي ملت ايران بوده است.

انقلاب عليه استبداد و وابستگي

ملت و كشور ما پس از گذراندن دوران طولاني سلطه هاي استبدادي و خاندانهاي پادشاهي - كه يكي پس از ديگري آمدند و رفتند - در حالي وارد مرحله دنياي نو شد كه از طرفي عصر ديكتاتوري در آن تمام نشده بود، و از طرف ديگر دوران وابستگي در آن آغاز شده بود. اگر به مقطع اخير تاريخي كشورتان - قبل از انقلاب - نگاهي بكنيد، مي بينيد ما در حول و حوش اين پيچ تاريخي كه انقلاب آن را براي ما به وجود آورد، در چه وضعي بوديم؛ در اين صورت مي توانيم موقعيت كنوني خود را درست تشخيص

دهيم. در آن مقطع، عصر استبداد و ديكتاتوري در اين كشور به عصر وابستگي تبديل شد. البته وابستگي كشور دفعتاً پيش نيامد، بلكه از اواخر دوران قاجار بتدريج وابستگي به اقتصاد و سياستهاي جهاني و دولتهاي بيگانه با دادن امتيازات پي درپي به خارجيها - كه به زيان ملت ايران بود - شروع شد. بعد وقتي دوران استبداد به خاطر نهضت مشروطيت و قضاياي ديگر ضعيف گرديد، ناگهان علم شوم و ننگين وابستگي در حكومت پهلوي بلند شد؛ يعني حاكميت سياستهاي وابسته و قراردادهاي تحت فرمان و حاكمان و شخصيتهاي سياسي دست نشانده و گوش به فرمان خارجي؛ البته ديكتاتوري هم در آن بود و روزبه روز خطرناكتر و مدرنتر و سخت تر هم مي شد. انقلاب در چنين شرايطي به پيروزي رسيد؛ يعني ملت ايران در آن واحد حركت عظيمي را شروع كرد كه هم عليه ديكتاتوري و استبداد و حكومتهاي خودكامه اي بود كه قرنهاي متمادي بر اين كشور حاكم بودند، و هم اين حركت بر ضدّ وابستگي، دست نشاندگي، گوش به فرمان بودن و تابع قدرتهاي بيرون اين مرزها قرار داشتن بود. انقلاب در مقابل اين دو عارضه كه براي كشور ما بسيار عميق و ديرين و خطرناك بود، پنجه درپنجه انداخت. لذا كار انقلاب دشوار بود.

توحيد؛ ركن اساسي پيام انقلاب اسلامي

اگر انقلاب متّكي به اعتقاد ديني و ايمان اسلامي نبود، نمي توانست پيروز شود. ايمان يكايك مردم بود كه توانست اين حركت را به وجود آورد و استمرار بخشد. قبل از انقلاب اسلامي همه نهضتهاي صدوپنجاه سال اخير همين هدف را دنبال كردند، ولي با ناكامي روبه رو شدند. انقلاب

توانست در همان راه با قدرت پيش برود و بر عوامل ناكامي اش غلبه كند. چرا؟ چون انقلاب اسلامي حرف نويي را به ميان آورد؛ حرف نويي كه مي توانست در دنياي افكار عمومي، بخصوص در دنياي اسلام، براي خود جا باز كند. قسمت اعظم اين حرف نو توحيد بود؛ با معناي عميق و دقيق و همه جانبه آن. توحيد يعني حاكميت ارزشهاي الهي بر جامعه و نفي حكومتهاي طاغوتي، استبدادي، فاسد و طغيانگر بر ارزشهاي انساني و اصيل. بنابراين توحيد ستون فقرات و ركن اساسي شعار اسلامي و پيام انقلاب اسلامي بود.

توجّه به كرامت انسان در انقلاب اسلامي

ركن ديگر انقلاب اسلامي، توجّه به كرامت انسان است. جامعه اي كه در يك مجموعه جغرافيايي و سياسي زندگي مي كند، كرامتش اقتضا مي كند كه آزاد و مستقل باشد و استعداد او شكوفا شود؛ بر سرنوشت خود مسلّط باشد؛ مورد تحقير و اهانت قرار نگيرد و شخصيت ذاتي او بروز كند. اين چيزي بود كه در طول دوران حكومتهاي استبدادي و سپس حكومت وابسته پهلوي ناديده گرفته شده بود. حكومتهاي استبدادي گاهي خدمات بزرگي هم از قبيل فتوحات و عمران و آبادي به ملت كرده اند؛ اما بزرگترين ارزش انساني هر انسان را كه عبارت است از آزادي، اختيار، استقلال و در اختيار داشتن سرنوشت خويش، از ملت ايران گرفته بودند. اين طبيعت همه حكومتهاي ديكتاتوري است.

لايه هاي پنهان دمكراسي

متأسّفانه بايد به شما بگويم كه در بسياري از كشورهايي كه پرچم ديكتاتوري ندارند، بلكه پرچم آزادي و ليبراليزم و تكيه به رأي مردم دارند، باطن كار همان ديكتاتوري و تسلّط بر اراده هاي مردم

است. در حقيقت امروزه در بسياري از كشورهايي كه شعار و شيوه سياسي شان دمكراسي است، مردم از آزادي انديشه، فكر و اختيار براي تصميم گيري برخوردار نيستند و اين آزاديها تحت لايه هاي گوناگون تبليغات، پنهان مي شود. اين چيزي است كه امروز روشنفكران برجسته غرب - چه در امريكا و چه در اروپا - به صراحت آن را بيان مي كنند. كرامت انسان - كه انقلاب اسلامي پرچمدار كرامت انسان است - نقطه مقابل اين حالت و رويّه است.

آزادترين نوع دمكراسي

امروز دشمنان در تبليغات خود مي خواهند اين طور وانمود كنند كه ايران بايد به سمت دمكراسي برود! انقلاب، ايران را از آزادترين نوع دمكراسي برخوردار كرد؛ امروز ايران كجا مي خواهد برود؟! دمكراسي يعني مردم سالاري؛ يعني حكميّت و معيار بودن رأي مردم در شيوه ي سياسي حكومت و اداره كشور. اين كاري است كه انقلاب به صورت معجزه در ايران انجام داد؛ كاري كه اصلاً تصوّرش در تمام طول دوران دهها سال بعد از مشروطه تا انقلاب اسلامي وجود نداشت. البته در دوران نهضت ملي كه انتخابات آزاد وجود داشت، اين كار عملي شد؛ ولي متأسفانه بر اثر اشتباهات مكرّر مسؤولان وقت، اين دوران بيش از حدود دو سال طول نكشيد. به هرحال، منظور اين است كه غير از آن دوران كوتاه، يك روز ملت ايران در اين كشور براي انتخاب سرنوشت خود آزادي نداشت.

مردم سالاري بر پايه تفكّرات ديني

ملت ايران به بركت انقلاب توانست با كرامت خودش آشنا شود، بينديشد، تصميم بگيرد و اقدام و انتخاب كند. خوشبختانه ايمان عميق ملت ايران به مباني اسلامي به طور طبيعي

مردم سالاري را بر پايه تفكّرات ديني استوار كرد، كه بهترين شكل مردم سالاري هم همين است. در چارچوب ارزشهاي اسلامي و ديني است كه مي توان به طور مطلق از مردم سالاري حمايت كرد، و اين به طور طبيعي در كشور ما پيش آمد؛ چون مردم ما مؤمنند و ايمانشان سطحي نيست.

شما امروز در پيشاني كتيبه تشكيلات و دستگاههاي محيط دانشگاه، حوزه علميه، كار و كارگري، جوان و پير و دانشمند، ارزشهاي ديني و اسلامي را مي بينيد. من در مراوده با دانشجويان و دانشگاهها گاهي جلوه هاي عجيبي را مشاهده مي كنم. بعضي كسان اصرار دارند اين زيباييها و جلوه هاي عشق و احساس و ايمان ديني را كه مي تواند پشتوانه همه فعاليتهاي انسان قرار گيرد، در محيط جوان و دانشگاه انكار كنند. چرا؟ اين در بسياري از موارد هم ارتباطي به جناح بندي و جبهه بنديهاي بي محتواي سياسي ندارد.

اعتكاف عارفانه دانشجويان

براي من گزارشي فرستادند كه ديشب آن را در جمع علماي ديني مطرح كردم تا اين برادران عزيز ما بدانند در دانشگاهها چه مي گذرد. آن گزارش درباره روزهاي اعتكاف در دانشگاههاي تهران و حالت شور و شوق عارفانه جوانان عزيز ما و همكاري تشكّلهاي مختلف دانشجويي با يكديگر بود كه علي رغم اين كه ظاهراً بين آنها ديواركشي و مرزبندي است، وقتي خود را با خورشيد دين مقايسه مي كنند، هيچ گونه مرز و فاصله اي بين يكديگر نمي بينند و همه دست در دست هم مي گذارند. بنابراين كساني كه تبليغ مي كنند جوان دانشجوي ما از ارزشهاي ديني روي برگردانده و يا سعي مي كنند

اين مسأله تحقّق پيدا كند، راه خطا طي مي كنند و البته ناكام هم خواهند شد.

چالش عظيم جهاني در برابر نظام اسلامي

پس از به وجود آمدن نظام اسلامي بر پايه ي مستحكم ايمانهاي مردم، چالش عظيم جهاني در برابر آن پيدا شد. چرا؟ چون اين نظام به طور طبيعي با اختاپوس خطرناك نظامهاي استكباري دنيا درگير مي شد. معناي اين درگيري اين نبود كه ما مي خواستيم به جنگ امريكا يا انگليس يا فلان كشور برويم. شما جوانان بدانيد كه در طول دوران بيست وپنج سال انقلاب اسلامي، حتّي يك روز هم نشد كه مسؤولان انقلاب به ذهنشان خطور دهند كه به جنگ و معارضه با اين كشور و آن كشور بروند؛ نه، اين چالش از ناحيه هويّت و ذات انقلاب است. وقتي يك كشور اسلامي با داشتن موقعيت حسّاس جغرافيايي و با فرهنگ عميق به ميدان مي آيد و ايده اي را مطرح مي كند و براي جان بخشيدن به آن، تمام مجاهدت و تلاش خود را مي كند و نشانه هاي موفقيّت در چهره او آشكار مي شود، به طور طبيعي منافع استكبار را در كلّ منطقه به خطر مي اندازد. لذا دستگاههاي استكباري آن روز - كه در يك طرف اردوگاه ليبراليزم سرمايه داري و در طرف ديگر اردوگاه سوسياليزم ادّعايي الحادي ديكتاتوري بود - با انقلاب اسلامي درافتادند. عجيب اين بود كه اينها در نود درصد مسائل با همديگر اختلاف داشتند، اما در اين كه بايد اين شعله برافروخته را خاموش كرد و اين نهال برآمده را كند، با هم متّحد بودند! شما جوانان عزيز روي اين مسائل فكر كنيد؛

اينها حرفهاي تكراري نيست؛ اينها راه ما را براي آينده روشن مي كند.

استكبار به حدّي قانع نيست

نظام اسلامي در برابر اردوگاه شرق و غرب ايستاد؛ اما در همان روزها يك نظريه اين بود كه ما به نحوي با استكبار كنار بياييم! كساني كه اين نظريه را بيان مي كردند، آدمهاي بدي نبودند؛ بلكه ساده انديش بودند و مي گفتند كنار بياييم تا ضرر آنها را از خود دفع كنيم؛ اما پاسخ اين سؤال را نمي دادند كه اين كنار آمدن و كوتاه آمدن و عقب نشيني كردن سنگر به سنگر تا كجا بايد ادامه پيدا كند؛ ملت ايران بايد چه كار كند كه امريكا از او راضي شود؛ چقدر بايد از ارزشهاي خود صرف نظر كند تا امريكا بگويد ديگر با شما كاري ندارم؟ شايد بعضي از آنها حتّي فكر نمي كردند كه استكبار به حدّي هم قانع نيست. در جنجال اخير فعّاليتهاي هسته اي ايران ديديد كه قدم به قدم شروع كردند به جلو آمدن؛ اوّل گفتند ايران بايد پروتكل الحاقي را قبول كند؛ بعد گفتند بايد فلان اطّلاعات را بدهد؛ بعد پا را فراتر گذاشتند و گفتند اصلاً ايران نبايد فناوري هسته اي داشته باشد! عقب نشيني در مقابل مجموعه اي كه زور مادّي دارد، اما مطلقاً ذخيره اخلاقي در وجودش نيست تا از اين زور به شكل ظالمانه استفاده نكند، راه علاج نيست. راه علاج، منحصر شده بود در مقاومت، و امام بزرگوار ما - آن انسان مقاوم، صبور و سرسخت - مظهر مقاومت بود؛ و اين تنها راهي بود كه در مقابل ملت ايران وجود داشت. لذا حتّي حمله نظامي

شان اثر نبخشيد.

تحميل جنگ بر ما، غيرمتعارف نبود

حمله نظامي رژيم آ«صدّامآ» كه هشت سال ما را مجبور به مجاهدت و قبول مشكلات جنگ كرد، غيرمتعارف نبود. اين روش هميشگي استكبار عليه ملتهاي مستقل و آزاديخواه است. در همان سالهاي اوّل رياست جمهوري بنده، آ«احمد سكوتورهآ» رئيس جمهور گينه كوناكري كه يك چهره برجسته انقلابي، محترم، علمي و سياسي آفريقا محسوب مي شد و در تمام دنيا و اروپا هم خيلي آبرومند بود، به ايران آمد و در مذاكراتش با من مطلبي به اين مضمون گفت كه ما بعد از انقلاب، از حمله بغداد به شما تعجّب نكرديم؛ چون طبق تجربه، يكي از كارهايي كه عليه اغلب كشورهاي مستقل، از طرف استكبار به كار رفته، اين است كه از طرف مرزها به اينها فشار نظامي بياورند تا با مشغول كردن و گرفتن منابع مالي و انساني آنها، مانع رسيدن آن كشورها به هدفها و آرمانهايي شوند كه براي خود تعريف كرده اند. اين، نقشه طرّاحي شده دشمن عليه ما بود. همين امريكاييها و وزير دفاع كنوني شان كه هرچند روز يك بار، ياوه اي عليه نظام جمهوري اسلامي مي پرانند، كساني بودند كه از نزديك با صدّام حسين - كه الان دنبالش هستند - همكاري داشتند و به او كمك علمي و تسليحاتي و اطلاعاتي مي كردند تا شايد بتوانند ايران را شكست دهند، كه نتوانستند. به شما عرض كنم: تا وقتي شما بيداريد و تا وقتي مسؤولان به معناي حقيقي كلمه احساس مسؤوليت مي كنند، امريكا و قدرتهاي ديگر نمي توانند عليه اين ملت و نظام هيچ كاري انجام دهند.

عقب ماندگيها را جبران كنيم

عزيزان من! اين سخن نو - توحيد، كرامت انسان و عدالت اجتماعي - در دنيا جا باز كرد؛ اينها سه ركن اصلي است. ما بايد همه عقب ماندگيهاي خود را در اين سه ركن، عقب ماندگي بدانيم. هرچه شخصيت و رفتار ما مسؤولان از رفتار توحيدي فاصله بگيرد و احترام ما به زندگي، شخصيت، هويّت و عزّت مردم كاهش پيدا كند و به هر مقدار كه شكافهاي طبقاتي علاج نشود و عدالت اجتماعي به معناي حقيقي در كشور دنبال نگردد، اين عقب ماندگي است. بايد همه تلاش ما اين باشد كه عقب ماندگيها را جبران كنيم؛ فضاي جامعه هم بايد اين چنين باشد. اين كه گاهي به بعضي كسان - مسؤولان و ديگران - هشدار مي دهم، به خاطر همين نقطه نظرهاست.

مسؤولان، مسائل اساسي كشور را بشناسند

من معتقدم تلاش براي عدالت اجتماعي و پُر كردن شكاف طبقاتي، بزرگترين مسؤوليت ماست. خوشبختانه در اين جلسه جمعي از مسؤولان استان هم حضور دارند كه خواهش مي كنم روي اين مسائل فكر كنند. امروز مهمترين مسأله ما اين است كه بتوانيم شكاف طبقاتي بين فقير و غني را پُر كنيم. بزرگترين خدمت به جوانان اين است كه بتوانيم استعدادهاي آنها را بارور كنيم؛ امكانات تحصيلي برايشان فراهم نماييم و بعد به فكر شغل و كار براي آنها باشيم. اين كه من گاهي نهيب مي زنم فلان مسأله فرعي و جنجالي يا دعواي سياسي را وارد ميدان مناقشات عمومي نكنيد، به خاطر همين است، والّا اين كه دو جناح و حزب در صد مسأله با هم اختلاف داشته باشند و به سر و كلّه هم بزنند، به هيچ جاي

كشور صدمه اي نمي زند. انتظار بنده از مجلس، دولت و مسؤولان در همه رده ها اين است: به معناي واقعي كلمه، مسائل اساسي كشور را بشناسيد.

جوان ما براي علم اهميت قائل است

دوستان ما اين جا آمدند؛ هم آقاي رئيس محترم اين دانشگاه، هم آقاي دكتر آ«ثبوتيآ» كه وقتي من ديدم ايشان بالا آمد، شما ابراز احساسات كرديد، واقعاً از ته دل خوشحال شدم. اين كه يك چهره علمي مورد تجليل و تكريم جوانان قرار گيرد، مرا خوشحال مي كند و نشان دهنده اين است كه جوان ما براي علم اهميت قائل است. درخواستهايي كه ايشان مطرح كردند، يا درخواستهايي كه اين دو جوان عزيزمان - اين نخبه عزيز و آن دانشجوي نماينده تشكلها - مطرح كردند، ايده هاي درستي است كه بايد دنبال شود. خوشبختانه در اين جا، هم وزير محترم علوم هستند، هم استاندار و هم نمايندگان مجلس. من به دفتر خودم هم سفارش مي كنم كه درخواستها را دنبال كنند. البته به مسوؤلان تأكيد مي كنم كه خواسته هاي عملي را دنبال كنند؛ چون بعضي از خواسته ها ايده هاي خوبي است. منتها با واقعيات و عمل نمي سازد.

مگر مي شود كرامت انسانها را با پول سنجيد؟

آقاي دكتر ثبوتي گفتند آ«مردم زنجان از دويست ميليارد بيشتر مي ارزندآ»؛ من براي خود شما بيشتر از دويست ميليارد ارزش قائلم؛ هر كدام از اين جوانان كه آينده درخشاني دارند، بيش از دويست ميليارد ارزش دارند. مگر مي شود ارزش و كرامت انسانها را با پول سنجيد؟ بحث سر اين است كه آيا بودجه كشور ما و سازمان مديريّت و برنامه ريزي گنجايش دارد

كه دويست ميليارد را فقط صرف راههاي منتهي به شهر زنجان كند؛ چون بالاخره شهرهاي ديگري هم در ايران هست. زنجان فقط راه لازم ندارد، بلكه دانشگاه و كشاورزي هم لازم دارد. به هرحال، من مي گويم كه كار را دنبال كنند و به آن اهميت دهند.

توجّه جوانان به جايگاه و وظايف كنوني خود

به تشكّلهاي دانشجويي هم سفارش مي كنم كه عزيزان من! اسمتان هرچه هست، باشد؛ براي من اسمها اهميتي ندارد. جناح و گرايش سياسي تان هرچه هست، باشد؛ براي من چپ و راست اهميتي ندارد. آنچه براي من اهميت دارد، اين است كه جوان و عنصر فعّال سياسي ما توجّه كند كه امروز كشور و ملتش كجا ايستاده است و بايد چه كار كند و به چه چيزي همت بگمارد؛ نيرويش را صرف آن كند و به دهان دشمن - كه براي ما خواب و خيالهاي زيادي ديده - نگاه نكند.

يكي از كارهاي دشمن اين است كه آنچه را داريم، تحقير كند؛ درست مثل بعضي از شرخرها و كهنه دلّالها كه اگر جنسي را بخواهند، توي سر جنس مي زنند و آن را بي اهميت مي كنند تا دارنده آن جنس راحت آن را از دست بدهد! نظام اسلامي شما بسيار مهم، ارزشمند و بزرگ است؛ استعداد ملت ايران هم بسيار درخشان است؛ اما دشمن دائم توي سر جنس ارزشمند ما مي زند. امام صادق عليه الصّلاةوالسّلام به صحابي خود فرمود: آ«اگر تو گوهر درخشاني در دست داشته باشي كه قدر آن را بشناسي، همه دنيا هم كه جمع شوند و بگويند اين ريگ است، باور نمي كني؛ اگر يك ريگ هم

در دستت بگيري و همه دنيا شهادت بدهند كه الماس است، باز هم باور نمي كني! مهم اين است كه بداني چه در دست داري.آ» تلاش من اين است كه ملت ايران بداند چه سرمايه عظيمي در اختيار دارد و بداند چه امتداد باارزشي در دنياي اسلام دارد.

امروز هم ملت ايران بايد ايستادگي كند

من ديروز گفتم رئيس جمهور ما به مالزي مي رود و ان شاءاللّه در آن جا مي درخشد. بعضي گفتند چطور؟ من مي گويم كداميك از رؤساي جمهور دنياست كه وقتي به كشور بيگانه اي مي رود، مردم از او آن چنان استقبال مي كنند كه براي مسوؤلان خود آن كشورها شگفت آور است؟ بنده در زمان رياست جمهوري به پاكستان رفتم. در لاهور و اسلام آباد آن چنان استقبال شد كه همه دنيا را متوجّه خود كرد و خبرش روي همه آنتنهاي دنيا رفت. مانند همين قضيه، در زمان رياست جمهوري آقاي آ«خاتميآ» در پاكستان و لبنان، و زمان رياست جمهوري آقاي آ«رفسنجانيآ» در سودان اتّفاق افتاد. امروز مسؤولان برجسته كشور ما به هر يك از كشورهاي اسلامي سفر كنند، با استقبال، احساسات و هيجان مردمي روبه رو مي شوند. نظير اين در كدام كشور - چه كشورهاي اسلامي و چه كشورهاي غيراسلامي - وجود دارد؟ فرضاً اگر رئيس جمهور امريكا بخواهد به ايتاليا يا فلان كشور برود، مردم يك ماه قبل از سفرش تظاهرات مي كنند كه نيا! چون امريكا شرّ مطلق است. آ«حكيم هيدجيآ» كه از برجستگان و مفاخر همين منطقه است و من ديروز يك بيت از شعرهايش را در سخنراني ام خواندم، بيت ديگري دارد كه با

اندكي تغيير، آن را مي خوانم:

خلقه بوگون اي شقي ناكس

عالمده ستم سن ايليرن بس(1)

امروز هم علاج كار ملت ايران در ايستادگي و مقاومت است.

معناي مقاومت، بي تدبيري نيست

البته معناي مقاومت بي تدبيري نيست. من روايتي(2) را از نبيّ اكرم صلّي اللّه عليه وآله وسلّم يادداشت كرده بودم كه مي خواستم اوايل صحبتم بخوانم؛ ولي الان آن را مي خوانم. حضرت خطاب به آ«عبداللّه بن مسعودآ» - صحابي معروف - مي فرمايند: آ«يابن مسعود! اذا عملت عملاً فعمل بعلم و عقلآ»؛ اي پسر مسعود! هر كاري كه مي خواهي انجام بدهي، با دانش و خرد انجام بده. اين، استثناء ندارد و شامل همه كارها مي شود؛ اينها شعارهاي اسلامي است. حالا عدّه اي مي خواهند به مسلمانان - كه اين مطالب هزار و چهار صد سال جزو فرهنگشان بوده است - ياد بدهند كه دنبال علم و خرد بروند! اين حرفها كهنه بشو هم نيست؛ هميشه تازه است. آ«و ايّاك و ان تعمل عملا بغير تدبير و علمآ»؛ مبادا هيچ كاري را بدون تدبير و دانش انجام دهي؛ همه كارها بايد سنجيده و علمي صورت گيرد. آ«فأنّه جلّ جلاله يقول: ولا تكونوا كالّتي نقضت غزلها من بعد قوة انكاثاآ»؛ چون خداوند مي فرمايد: مثل آن پيرزني نباشيد كه پشم را نخ مي كرد، بعد نخها را دوباره پشم مي كرد. اگر كار را بي منطق و بي دانش و بي تدبير انجام دهيد، قوّتي را كه خدا به شما داده، واژگون كرده ايد و ذخيره علم و عقل را به زمين ريخته ايد و به عقب برگشته ايد. ما نبايد به عقب برگرديم.

مقاومت باتدبير؛

شعار نظام اسلامي

مقاومت باتدبير، جزو شعارهاي نظام اسلامي است و مسؤولان اين موضوع را مدّنظر دارند. البته مي توان هر كاري را تفسيري كرد تا از آن بي تدبيري بيرون بيايد. دشمن اين كارها را مي كند و يك عدّه هم مفت و مجّاني بلندگوي دشمن مي شوند و همان چيزي را كه دشمن مي خواهد، تكرار مي كنند؛ گويي روي اين قضيه هيچ فكر و تدبير و كار كارشناسي نشده است. البته نمي خواهم بگويم مسؤولان ما اشتباه نمي كنند؛ اشتباه مربوط به همه آحاد بشر است و از ما جدايي ناپذير است؛ ليكن ضريب اطمينان وقتي بالا مي رود كه انسان بداند مسؤولان كشور فكر و تدبير و مطالعه و مشورت مي كنند؛ بخصوص در زمينه هاي حسّاستر كه تعيين سياستهاي كلّي است و با زمينه و منطقه اجرا هم تماس مستقيم ندارد و خطوط را معين مي كند و در آن، كارهاي كارشناسي بسيار وسيع و دقيق و پي درپي صورت مي گيرد. با اين تدبير، ملت ايران بايد مقاومت كند و همين مقاومت موجب شده تا الان پيش برود.

دستاوردهاي چشمگير در عرصه ي آموزش عالي

عزيزان من! ما در اوايل پيروزي انقلاب، استاد، پزشك، دانشمند و محقّق كم داشتيم. اوّلاً خود كشور كم داشت، ثانياً بعضي كسان هم به ملت خود پشت كردند و دست ياري به ملت و انقلاب ندادند؛ اما نظام بنا را بر مقاومت گذاشت. اين مقاومت، امروز نتيجه اش اين است كه در همين استان شما نسبت دانشجو به قبل از انقلاب - طبق گزارشي كه رئيس دانشگاه داد و بنده هم اطّلاع داشتم -

دويست و پنجاه برابر شده است! همين مركز تحصيلات تكميلي كه در اين جا تشكيل شده و همين محقّق جواني كه آمدند و صحبت كردند و مجموعه اي از نخبگان كه دور هم گرد آمده اند، دستاوردهايي است كه نمي شود براي آن قيمت گذاشت. اينها همه به بركت انقلاب انجام شده است؛ حالا بياييم از همه فعّاليتهاي نظام، چهره تاريك و سياه ترسيم كنيم؟

رشد شاخصهاي توسعه در استان زنجان

كمترين شاخص توسعه در اين استان كه من ديروز در سخنراني عمومي گفتم، 500 درصد است و بعد تا 1200 درصد افزايش مي يابد. بنابراين همه شاخصهاي توسعه اين استان رشدهاي فراوان كرده است. زنجان استاني است كه يك روز جولانگاه و ميدان تنعّم خوانين بود و در آن، تبارهاي فاميلي خاني همه خيرات اين استان را به سمت خود مي كشيدند و مردم هم به بدبختي زندگي مي كردند. اين خوانين در دوران قاجار بودند و در دوران پهلوي كراوات بستند، ادكلن زدند، با خاندانهاي پادشاهي براي تأمين ذخيره ها وصلت كردند، شاپو سرشان گذاشتند و به شكل مدرن بروز كردند! اينها با انقلاب اسلامي - كه انقلابي مردمي بود - منقرض شدند و همين استان زنجان امروز به بركت اين تلاشها به اين جا رسيده كه در بعضي شاخصها بالاتر از بقيه مناطق است. به همين دليل بايد سرچشمه اميد در دلهاي ما روزبه روز جوشانتر شود.

دشمن، بعضي كسان را مرعوب مي كند؛ به بعضي افراد تحليل غلط از وضع كشور مي دهد؛ بعضي افراد را وابسته به خود مي كند - كه اينها علاجي ندارند جز اين كه كار دشمن را

بكنند و حرف او را بزنند - بعضي كسان را تشويق مي كند كه به طبل بي خيالي بزنند و پي شهوات و كيف كردن بروند؛ بخصوص در جاهايي كه اميد بيشتري به آنهاست. دنبال آرمانها نرفتن، اراده اصلاح را در دل از بين بردن و بي نظمي كردن، از كارهاي دشمن است.

طرفدار حركتهاي مؤمنانه و متديّنانه هستم

من طرفدار حركتهاي مؤمنانه و متديّنانه و طرفدار جواني هستم كه با انگيزه ديني در ميدان سياست، علم و اقتصاد وارد مي شود. جواني كه شعارش ارزشهاي ديني است، براي من مثل يك موجود مقدّس و محبوب است. البته من همه جوانان را دوست دارم؛ اما جواناني كه ارزشهاي ديني براي آنها مهمّ است، در چشم من خيلي عزيزند. عدّه اي با تظاهر كردن به پايبندي به ارزشهاي ديني، بي نظمي ايجاد مي كنند كه من با اين كار موافق نيستم. يكي از چيزهايي كه من از دانشگاههاي زنجان خوشم آمد، اين است كه گفتند در اين دانشگاهها تشكّلهاي گوناگون دانشجويي با هم با بي ادبي و هتّاكي و بدگويي و دست به يقه شدن رفتار نمي كنند. اين رويّه خيلي خوبي است و توصيه مي كنم همين طور باشيد. هر كدام از تشكّلها كار خود را انجام دهند؛ اما با هم دوست باشند و به هم اهانت نكنند. البته چالش علمي و فكري براي پيش رفتن و رشد پيدا كردن، خوب است. مجموعه اي كه داراي فكر سياسي و اجتماعي است، افراد آن در گوشه اي جمع شوند و بنا كنند به استدلال كردن و حرف زدن. وقتي كارشان تمام شد، مجموعه ديگري كه حرف

اينها را قبول ندارد، در گوشه ديگري جمع شود و افرادش بنا كنند به استدلال كردن و حرف زدن:

دلايل قوي بايد و معنوي

نه رگهاي گردن به حجّت قوي

اگر اين طور باشد، خيلي خوب است و من اين را دوست دارم؛ اما دست زدن به بي نظمي در مقابل دشمن - كما اين كه متأسفانه چند ماه قبل در تهران و البته خوشبختانه در ابعاد كوچكي شاهد آن بوديم - مضرّ است.

مهم، استحكام ساخت داخلي است

آنچه براي ما مهمّ است، استحكام ساخت داخلي است، كه اين مطلب را چند ماه قبل به دانشجويان گفتم و الآن هم به شما مي گويم تا همه بدانند كه وقتي ملتي ساخت داخلي اش مستحكم است، اختلاف سليقه، افرادش را به دشمنان يكديگر تبديل نمي كند. اين ملت براي مسؤولان و محورهاي اداره كشورش اهميت و احترام قائل است؛ چون اين موضوع تعيين كننده است. وقتي دلهاي اين ملت با ايمان عميق - مثل ايمان شما - همراه شد، هيچ قدرتي نمي تواند آن را شكست دهد و وادار به عقب نشيني كند. ما با اين پشتوانه مي توانيم با همه چالشهاي بين المللي مقابله كنيم و پيش برويم.

اميدواريم همه ما به وظايف خود عمل كنيم. ان شاءاللّه مجموعه دانشجويي هم وظايف خودش را بيش از پيش و به طور روشن ترسيم و تعريف كند و مصرّانه آن را تعقيب نمايد. همه شما عزيزان را به خدا مي سپارم. چند دعا مي كنم تا از دلهاي پاك و نوراني شما استفاده كرده باشيم:

پروردگارا! اين جوانان عزيز را ذخيره هاي ارزشمند آينده اسلام و مسلمين قرار بده. پروردگارا!

فرزندان عزيز اين ملت را به اين ملت ببخش. پروردگارا! ملت ايران را در همه صحنه ها پيروز كن؛ نور معرفت و عبوديت را در دلهاي ما بيش از پيش بتابان؛ دلهاي آحاد ملت ما - بخصوص مسؤولان - را با يكديگر هرچه مهربانتر گردان.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

) امروزبه مردم اي شقي ناكس، در جهان تو ستم مي كني و بس

) .

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار قاريان قرآن كريم

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار قاريان قرآن كريم

--------------------------------------------06/08/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

از برادران عزيزي كه اين جلسه را فراهم كردند و همچنين برادراني كه در اين جلسه به تلاوت پرداختند و از مربّيان و استادان محترم و عزيزي كه براي تربيت اين نسل قاري جوان، تلاش كرده و زحمت كشيده اند، خيلي تشكّر مي كنيم.

مسأله تلاوت قرآن كه ما اين قدر به آن اهميت مي دهيم، صرفاً مايه سرگرمي و هنرنمايي نيست، بلكه وسيله اي براي دست يافتن به فضاي قرآني در كلّ جامعه است و اين كاري است كه قرّاء خوب ما با استفاده از صداي خوش و بهره گيري از شيوه هاي هنري تلاوت و نيز استفاده از تجويد و توانايي خوب در اداي حروف، كلمات و جملات آيات قرآن كريم، به آن دست مي يابند.

عزيزان من! بدانيد كه امروز دنياي اسلام محتاج قرآن است. در مضامين آيات سوره هاي آل عمران، بقره، انبياء و احزاب، كه دوستان شما در اين جا خواندند، مطالبي وجود دارد كه امروز علاج دردها و ضعفهاي دنياي اسلام است و اينهاست كه ايمان انسان را عميق و راسخ مي كند؛ معرفت انسان را روشن و آگاهانه مي كند؛

نيروي حياتي انسان را به ميدان مي آورد و از آنها كار مي كشد. آن وقت جامعه اي با اين خصوصيات، هم ترقّي مي كند، هم روحيه مي گيرد. وقتي جامعه اي روحيه اش قوي شد، دشمن نمي تواند به آن زور بگويد. وقتي زورگويان دنيا بخواهند سوار فرد، جماعت و يا ملتي شوند، اوّلين اقدامشان اين است كه روحيه آن فرد يا ملت را بشكنند و احساس توانايي و ايستادگي اش را از بين ببرند. تا زماني كه احساس قدرت و توانايي و روحيه در يك ملت و جماعتي وجود دارد، هيچ كس نمي تواند بر آن فائق آيد؛ نه دشمنان بيروني و نه دشمنان دروني؛ تنبلي و بي عاري و بي كارگي. اين كه در روايت دارد: آ«و رجل قرأ القرآن فوضع دواء القرآن علي داء قلبه(1)آ» براي اين است كه قرآن را فقط براي اين كه اسم و رسم بيابند يا مشغوليتي براي خودشان درست كنند، نخوانند؛ بلكه قرآن را به جهت اين كه درمانهاي اصلي از آن است بخوانند. داروي قرآن را روي درد جان و وجود و باطن خود بگذاريم و با قرآن اين دردها را شفا دهيم. اين كار، احتياج دارد به اين كه فضا قرآني شود.

ما را براي مدّتهاي طولاني، به طرق مختلف از قرآن دور نگه داشتند. امروز ما مي خواهيم فضاي قرآني داشته باشيم؛ بايد به قرآن برگرديم. البته بيست وپنج سال است كه جامعه ما به طور جدّي و با حركت دستجمعي و عمومي به سمت قرآن حركت مي كند. قبل از انقلاب هم حركت قرآني وجود داشت، ولي مثل حركتهاي فردي بود. حركت جمعي

جامعه، بعد از حاكميت نظام اسلامي است كه حركت خوبي هم بوده و هنوز تا رسيدن به نقطه مطلوب فاصله دارد. نتيجه آن حركت اين شده كه شما امروز مي بينيد پير و جوان و زن و مرد ما تا حدود زيادي با قرآن اُنس دارند. حضور جواناني كه در هر گوشه و بخشي از بخشهاي جامعه با قرآن مأنوسند، نتيجه همان حركت است كه بايستي تقويت شود. تقويت حركت مذكور به اين است كه شما قرّاء بتوانيد قرآن را با صدا و شيوه خوب و زيبا بخوانيد. اهميت دادن به اين جلسات براي همين است كه اهميت فراگيري تلاوت در جامعه روشن شود، والّا به اندازه اي كه در اين جا قرآن خوانده مي شود، انسان مي تواند چند برابر آن را به تنهايي بخواند.

تلاوت فقط صدا نيست، بلكه فنون و شيوه هاي مختلفي دارد؛ چه شيوه هاي مربوط به ظاهر كار كه همين نغمه سراييها و آهنگهاي تلاوت است و چه شيوه هاي عميق قرآن كه مرحله اي باطني تر از مرحله قبل است و آن آشنايي با مفاهيم آيات است. من غالباً به قرّاء جوانمان گفته ام و الآن هم تأكيد مي كنم كه يكي از مهمترين همّتهايشان بايد اين باشد كه آياتي را كه مي خوانند، خوب بفهمند. لااقل به ترجمه و معنا و دقايق آياتي كه مي خواهند تلاوت كنند، دقيق شوند، تا وقتي مي خوانند، مفهوم با صدا از عمق جانشان بيرون بيايد؛ آن وقت در فضاي جامعه اثر مي گذارد و همه را تحت تأثير قرار مي دهد. اين كه مي بينيد تلاوت بعضي از قرّاء مصري عميقاً

اثر مي گذارد، به خاطر رعايت همين موضوع است. طوري مي خوانند كه گويي مي خواهند مضمون آيه را در مقابل شما تصوير كنند. من گاهي براي بعضي از قرّاء جوانمان، دوستان مداح را مثال مي زنم و مي گويم اين دوستان وقتي مي خواهند يك بيت شعر را در مجلسي كه همه معناي آن را مي فهمند، بخوانند، به دو شكل ممكن است بخوانند. يك شكل اين است كه اين مدّاح كه با صداي خوش مي خواند، گويا با شما كلمه كلمه حرف مي زند، كه اين در عمق جانتان اثر مي كند. يك شكل هم اين است كه براي خودش مطلبي را مي خواند! قرآن را هم به دو شكل مي توان خواند. دليل اين كه بسياري از تلاوتها، با اين كه آهنگها و نغمه هاي آن خيلي با هم متفاوت نيست، تأثير لازم را در دلها نمي بخشد و دلها را از جا نمي كند، اين است كه خواننده از دل و باطن جانش با عبارات قرآن با مخاطب حرف نمي زند. در محيط ما كه خيليها زبان عربي بلد نيستند، بلكه آن جاهايي هم كه بلد هستند، انسان مي فهمد كه قاري از باطن جانش با مخاطب حرف نمي زند. اگر مي خواهيد تلاوت شما از لحاُتأثير و ساختن محيط جامعه و تغيير و دگرگوني دلها و جانها موفّق باشد، يكي از شرايط مهم و اصلي اش اين است كه خواننده قرآن با مضمون آيه اي كه مي خواهد تلاوت كند، كاملاً آشنا باشد و طوري بخواند كه گويي با صداي خوش خود مي خواهد آن مضمون را براي مخاطب تصوير

و ترسيم كند.

امروز كه من به قاريان قرآن كشورمان - كه الحمدللّه غالباً هم جوان هستند و بعضي نيز نوجوان، مثل اين نوجوان عزيزمان كه خيلي هم قشنگ خواند - نگاه مي كنم، مي بينم بحمداللّه هر سال ما جلوتر از سال قبل هستيم؛ اين واقعيتي است. اساتيد قرآن و قرآن خوانان جاافتاده و پخته ساليان گذشته به جاي خود محفوظ؛ الحمدللّه نسل نوخاسته جوان ما هم به قرآن و به خوب خواني و ابتكارات در تلاوت نزديك و روزبه روز بهتر مي شود. اين واقعاً حركت خوبي است. خطاب من بخصوص به اساتيد قرآن است: كاري كنيد كه اين جوانان، تلاوت را با همان شرايطي كه گفتيم - توجّه به جنبه هاي ظاهري: نغمه ها و آهنگها؛ و توجّه به مضمون - دنبال كنند و با توجّه به مضمون، فراز و فرود و وصل و وقف و تكيه و تحرير و ... را هنگام تلاوت رعايت نمايند.

پروردگارا! ما را با قرآن زنده بدار، با قرآن بميران و در سايه قرآن محشور فرما. ما را از اهل بيت عليهم السّلام جدا مكن، از قرآن جدا مكن؛ زندگي ما را روزبه روز به زندگي قرآني نزديكتر فرما؛ ارواح طيّبه شهداي عزيزمان و روح مطهّر امام بزرگوار را از اين مجلس شاد و خرسند گردان.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

) .

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جمعي از استادان دانشگاههاي سراسر كشور

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جمعي از استادان دانشگاههاي سراسر كشور

--------------------------------------------08/08/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

از بياناتي كه برادران عزيز و خواهر محترممان فرمودند، خيلي متشكّرم. بي شك آن چه از طرف استادان محترم در اين جلسه مطرح مي شود، در روند

آينده كار علم و تحقيق در كشور تأثير خواهد گذاشت. در اين هيچ شكّي نداشته باشيد.

سال گذشته كه دوستان در اين جا پيشنهادهايي مطرح كردند، جمعي موظّف شدند و پس از پيگيري و ملاقات با بعضي از پيشنهاد دهندگان، راههاي عملي و اجرايي شدن برخي از پيشنهادها را بررسي كردند. در اين جلسه هم آنچه كه آقايان فرموديد، پيگيري خواهد شد. البته من نسبت به برخي از نقطه نظرات و بيانات دوستان، نظراتي دارم كه چون وقت كم است به آنها نمي پردازم و فقط دو سه نكته را عرض مي كنم:

اوّل اين كه بايد نگاه ما به مسائل آموزش عالي و تحقيقات كشور در همه رشته ها، نگاه خوشبينانه باشد، نه نگاه بدبينانه و همراه با تأسّف و تأثّر. البته نه به خاطر اين كه ما نبايد آرزوي پيشرفت و سرعت عمل در اين زمينه داشته باشيم - بديهي است كه ما هر مقدار كه در زمينه آموزش عالي و تحقيق و گرم كردن فضاي علم و پژوهش در كشور پيش برويم، كم است و هنوز راه طولاني اي در پيش داريم - بلكه به خاطر اين كه ما بايد به آنچه كه در طول سالهاي بعد از انقلاب و بخصوص آنچه كه در سالهاي اخير پيش آمده، نگاه كنيم و بدانيم كه شتاب خوبي پيدا كرده ايم و دانشگاههايمان در اين زمينه پيشرفت خوبي كرده اند. آن طور كه بنده استفسار كردم و مسؤولان مورد وثوق - آقاي رئيس جمهور و بعضي ديگر از مسؤولان - به من گزارش دادند، بودجه تحقيقاتي در همين چند سال اخير خيلي بالا رفته و آن طور

كه دانشگاهيان مورد اعتماد از گوشه و كنار دانشگاههاي كشور اطّلاع مي دهند، بحمداللّه عملاً ميدان و كار تحقيقاتي و ميل به پژوهش در دانشگاهها زياد شده و جايگاه خوبي پيدا كرده است. اين، نشان دهنده سيظ'ر ماست. شايد اگر در مقام توقّع و انتظار باشد، من انتظارم از شما كمتر نيست؛ من خيلي توقّعم براي پيشرفت اين گونه امور زياد است و اگر اين توقّع نباشد، پيش نمي رويم. نمي خواهم نصيحت كنم كه بيش از اين توقّع و انتظار نداشته باشيد - چرا؛ داشته باشيد و دنبالش حتماً حركت كنيد - بلكه مي خواهم بگويم نگاه نبايد نگاه بدبينانه و همراه با تأسّف باشد. نگاه بايد خوشبينانه باشد و با همين نگاه ما وارد ميدان شديم و به فضل پروردگار جلو هم رفتيم و باز هم جلوتر از اين خواهيم رفت و ان شاءاللّه تحقيقات در زمينه هاي مختلف، رشد شايسته خودش را پيدا خواهد كرد؛ واقعيت اين را به ما مي گويد.

نكته دوم اين است كه بنده - همان طور كه بعضي از دوستان اشاره كردند - چند سالي است كه مسأله نهضت نرم افزاري را در محيط علمي كشور مطرح كرده ام. اين، يعني چه؟ يعني ما نبايد به فراگيري قانع باشيم؛ بايد هدف تحقيق و آموزش ما توليد علم باشد؛ يعني رسيدن به آن جايي كه نوآوريهاي علمي در فضاي موجود بشري، از آن جا شروع مي شود. ما از لحاُاستعداد، نسبت به كساني كه دانش را در دنيا توليد كردند، گسترش دادند، پيش بردند و بر اساس دانش، فنآوريهاي پيچيده را به وجود آوردند، كمبود نداريم. البته توليد علم

به معناي اين نيست كه ما ترجمه و فراگيري را نفي كنيم؛ نه، آن هم لازم است، بلكه من مي گويم در ترجمه و فراگيري نبايد توقّف كرد.

بر اثر شرايط سياسي، اجتماعي، فرهنگي و مسأله استعمار - كه نقش استعمار در مطلبي كه مورد نظر من است، بسيار زياد است - بخشي از دنيا زودتر از يك بخش ديگر و به كمك وسيله شتابنده اي به سمت قلّه هاي علمي حركت كرد. اين بخش از اين وسيله شتابنده استفاده كرد و به جلو رفت و اين وسيله را روزبه روز شتابنده تر و تواناتر كرد و با بالا بردن كاربري آن، به دستاوردهاي علم رسيد؛ در حالي كه ما با همه پيشرفت علمي، محاط به جهالتهاي فراوانيم. ساكنان آن بخش از دنيا، پيشرفتهاي علمي شگفت آوري كردند و بعد هم سياست كلّي شان اين شد كه علم را در اختيار خودشان بگيرند و اجازه ندهند كه كشورهايي كه عقب مانده اند، به آنها برسند و يا از آنها جلو بزنند! حتماً شما از محدوديتهايي كه براي برخي از فنآوريهاي پيشرفته وجود دارد كه مطلقاً نبايستي به هيچ نقطه اي از نقاط دنيا درز پيدا كند، مطالب زيادي شنيده ايد.

استعمار، هم در پيشرفت علمي يك بخش از دنيا نقش داشت و هم توانايي اش بر استعمار، ناشي از ميزان پيشرفت علمي اش بود كه از آن پيشرفت، استفاده سياسي كرد. مانند انگليس كه از كشتي بخار براي استعمار هند استفاده نمود و استعمار هند كمك كرد كه كشتي بخار به كشتيهاي پيشرفته تري تبديل شود و تسلّط بر هند و نقاط ديگر را نيز

بيشتر كند. به اين ترتيب، علمي كه محدود و محصور به خودشان بود، در خدمت استعمار قرار گرفت و استعمار در خدمت علم!

ما بايد از محاصره موجود كه كشورهاي جهان سوم در آن قرار گرفته اند، خودمان را خارج كنيم. اين فقط وظيفه ما نيست، بلكه وظيفه همه ملتهاي دنياست كه در دوره اي از كاروان علم عقب ماندند. من اعتقاد راسخم - كه اين اعتقاد با نظر خبرگان و كارشناسان فن تأييد شده است - اين است كه ما مي توانيم اين كار را بكنيم. اين مُهر آ«نمي توانيمآ» و آ«نمي توانيدآ» را كه يكي از بخشهاي عمده سياست فرهنگي دشمنان بوده، بايستي از ذهن خودمان پاك كنيم. البته من احساس مي كنم كه در همين زمينه هم مي توانيم پيشرفت كنيم؛ چرا كه الان مي بينم شما استادان و دانشجويان در محافل دانشجويي، از نهضت نرم افزاري و توليد علم به عنوان شعارهاي عملي و فعّال ياد مي كنيد. اين، خيلي موفقيّت است كه ما به اين فكر افتاده ايم و اين موضوع به صورت شعار، درخواست و خواسته درآمده است.

نكته سوم اين است كه همه اين كارها فقط احتياج به پول و استعداد ندارد، بلكه احتياج به مديريّت شايسته دارد كه اين برمي گردد به بخشهاي مديريّتي دانشگاه؛ چه رؤساي دانشگاهها و دانشكده ها و مراكز تحقيقاتي، چه مديران دستگاههاي دولتي كه مربوط به علمند؛ مثل وزارتخانه هاي علوم، بهداشت و آموزش و پرورش. اينها وظايف سنگيني دارند. چون ظاهراً وزراي محترم اين جا تشريف دارند، اين نكته را بگويم كه آنها بشنوند و دنبال كنند: كساني كه در وزارتخانه

ها و دانشگاهها مسؤوليت مديريّتي دارند، با تشخيص درست و اهميت دادن به موضوع، مي توانند نقشي بسيار مهمّ و تعيين كننده در اين هدفي كه مورد علاقه همه ماست، ايفا كنند.

ما امروز استعدادهاي زيادي در كشور داريم كه بايستي شناسايي، جمع و هدايت شوند و بايد به آنها عملاً تفهيم شود كه براي استعدادشان ارزش قائليم. همين مسائل مادّي و پول و پاداش - كه در خلال فرمايشات بعضي از دوستان بود - عملي است؛ لكن بر مديريّت اين كار متوقّف است. البته شوراي عالي انقلاب فرهنگي هم در اين زمينه مسؤوليت و نقش دارد. اعضاي اين شورا هم بايستي به اين مسائل توجّه كنند، تا اين آرزوها تحقّق پيدا كند.

آخرين نكته اين است كه مسأله توليد علم فقط مربوط به علوم پايه، تجربي و ... نيست، بلكه شامل همه علوم و از جمله علوم انساني است. ما بخصوص در زمينه علوم انساني، برخلاف آنچه كه انتظار مي رفت و توقّع بود، حركت متناسب و خوبي نكرده ايم، بلكه مفاهيم گوناگون مربوط به اين علم را - چه در زمينه اقتصاد و چه در زمينه هاي جامعه شناسي، روان شناسي و سياست - به شكل وحي مُنزل از مراكز و خاستگاههاي غربي گرفته ايم و به صورت فرمولهاي تغيير نكردني در ذهنمان جا داده ايم و بر اساس آن مي خواهيم عمل و برنامه خودمان را تنظيم كنيم! گاهي كه اين فرمولها جواب نمي دهد و خراب درمي آيد، خودمان را ملامت مي كنيم كه ما درست به كار نگرفته ايم؛ در حالي كه اين روش، روش غلطي است. ما در زمينه علوم

انساني احتياج به تحقيق و نوآوري داريم. مواد و مفاهيم اساسي اي هم كه بر اساس آن مي توان حقوق، اقتصاد، سياست و ساير بخشهاي اساسي علوم انساني را شكل داد و توليد و فراوري كرد، به معناي حقيقي كلمه در فرهنگ عريق و عميق اسلامي ما وجود دارد كه بايد از آن استفاده كنيم. البته در اين قسمت، حوزه و استادان مؤمن و معتقد به اسلام مي توانند با جستجو و تفحّص، نقش ايفا كنند. اين جا از آن جاهايي است كه ما بايد به توليد علم برسيم.

يكي از آقايان راجع به مسائل اقتصاد صحبت كردند. اشكالاتي كه ايشان اشاره كردند، تقريباً همه اش مورد قبول بنده است؛ اما علّت اين كه گاهي اين مسائل در بدنه كارشناسي مورد توجّه قرار نمي گيرد، همين است كه وحي مُنزلهايي از غرب در زمينه اقتصاد به ذهنشان آمده كه با سياست و مقاصد استعماري و استثماري كمپانيها، سرمايه دارها و شركتهاي بزرگ دنيا آميخته است كه در ذهنها جا افتاده و ممكن است بعضي درست، بعضي نيمه درست و بعضي صددرصد غلط باشد، كه بايستي آنها را تحليل كرد و فهميد.

از دوستان عزيز و از جناب آقاي دكتر آ«نديميآ» كه زحمت كشيدند و جلسه را اداره كردند، تشكّر مي كنم. از اين كه افراد بيشتري آماده و مايل بودند كه صحبت كنند، خوشبخت و خوشحالم. بنا بر اين است كه اين جلسه، جلسه اي صميمي، خودماني و غير رسمي باشد و باقي بماند. بيشترين استفاده اي كه من از اين جلسه مي كنم، اين است كه در محيطي دوستانه و متشكّل از اهل علم،

شركت كنم تا مسائلي كه از نظر آنها مهم شناخته مي شود، مطرح گردد. اين جلسه، هم باعث مي شود كه فضاي تصميم گيري كشور تحت تأثير قرار گيرد؛ چون مسؤولان دولتي از آنچه اين جا گفته مي شود، اطّلاع پيدا مي كنند؛ هم به استادان، دانشمندان و اهل علم ما اين فرصت را مي بخشد كه درباره مهمترين مسأله اي كه برايشان مطرح است فكر كنند و بدانند كه مي توان آن را مطرح و در فضا منتشر كرد و تصميم گيريها را تحت تأثير قرار داد. اين براي ما مغتنم است. علاوه بر اين، خود من هم از آنچه كه آقايان بيان كرديد، استفاده مي كنم. ان شاءاللّه موفّق و مؤيّد باشيد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام

--------------------------------------------11/08/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الاطهرين.سيّما بقيّة اللّه في الأرضين. آ«يا ايّها الّذين امنوا اتّقوا اللّه وقولوا قولاً سديدا. يصلح لكم اعمالكم

و يغفر لكم ذنوبكم و من يطع اللّه و رسوله فقد فاز فوزا عظيما(1)آ».

بسيار جلسه بزرگ و پُركيفيّت و مغتنمي است. ايّام و ساعات هم جزو ساعاتي است كه حقيقتاً بايد آنها را مغتنم بشماريم؛ ماه مبارك رمضان و بر سر سفره فيض الهي و ضيافت رحماني؛جمع حاضر هم جمع كارمندان و مسؤولان ارشد كشور، در نظامي كه هدف خود را خدمت و مجاهدت براي اعتلاي نيكيها، گسترش طيّبات عالم - احلّ لكم الطّيبات(2) - و ممنوع و محدود و كم كردن بديها و شرارتها و

فسادها قرار داده است.

حرف اساسي و مهم در جمع ما اين است كه ما به مسؤوليت خود كه بسيار امر خطير و سنگين و درعين حال باارزشي است، بينديشيم؛ آن را پاس بداريم و از عهده آن برآييم. كوشش ما بايد اين باشد و اين فقط با رعايت تقواي الهي امكان پذير است. اگر تقوا را رعايت كنيم، كار ما درست انجام خواهد شد و با شرايط لازم و دور از شائبه ها و اختلالهايي كه از ناحيه فساد هر كاري پيش مي آيد، جلو خواهد رفت و به نتايج خود خواهد رسيد. تقوا موجب مي شود كه ما، هم خوب و درست بفهميم، هم درست بيان و عمل كنيم. وقتي انسان درست بفهمد و درست عمل و تبيين كند، موفقيّت حتمي و اجتناب ناپذير است. به همين دليل است كه بيشترين توصيه در قرآن و روايات به مؤمنان، توصيه به تقواست. ما بيش از همه مردم به تقوا احتياج داريم؛ چون مسؤوليتمان سنگين است و بخشي از اقتدار ملي در اختيار ماست. اگر تقوا نباشد، اين اقتداري كه متعلّق به ملت است و گوشه اي از آن در اختيار هر يك از افراد جمع حاضر است، ممكن است در راه و جاي درست خود مصرف نشود. بنابراين، مهمترين مسأله براي ما تقواست.

وقتي توصيه به تقوا مي كنيم، معنايش اين نيست كه تقوا وجود ندارد؛ نه، بلكه توصيه به اين است كه اگر اين دستاورد معنوي در ما هست، حفُشود؛ اگر ناقص است، تكميل و اگر مفقود است، تأمين گردد. اين طور هم نيست كه توصيه كننده به تقوا - كه در اين مجلس

بنده هستم و در نمازهاي جمعه و در سخنرانيها و در بيانات موعظه آميز - نياز كمتري به تقوا داشته باشد تا توصيه شونده؛ نخير، بلكه گاهي توصيه كننده خودش به مراتب محتاجتر است به توصيه؛ اما موعظه، گفتن و توصيه كردن لازم است. لذا در شرع مقدّس اسلام آ«تواصيآ» وارد است. همه بايد همديگر را توصيه و سفارش به حق، صبر و حفُراه مستقيم الهي كنيم تا از اين راه منحرف نشويم.

اگر بخواهيم تقوا را در زندگي - چون ادّعاي تقوا و بر زبان آوردن آن كافي نيست؛ واقعاً بايد متّقي و پرهيزكار بود - و اعمال و رفتار خودمان بروز دهيم، مهمترين عرصه آن براي ما مسؤولان، عرصه مسؤوليتهاي اجتماعي و هدفهاي انقلاب را به جد دنبال كردن است. انقلاب اسلامي هدفها و شعارهايي دارد كه براي تحقّق آن جانهاي پاك و خونها فدا شده است. اين هدفها رشد معنوي و مادّي، ساختن دنيا و آخرت مردم و تأثيرگذاري بر روي آنها، تعالي اخلاقي، رسيدن كشور به نقطه اي كه شايسته كرامت انساني است و ايجاد فضايي براي رشد استعدادها و بهره بردن افراد از مواهب الهي - چه مواهب مادّي و چه مواهب معنوي - است كه از جمله آنها مي توان به آزادي، علم و فضايل اخلاقي اشاره كرد.

نظام به اين منظور به وجود نيامد كه قدرت را از دست عدّه اي بگيرد و به دست عدّه ديگري كه من و شما باشيم، بدهد؛ بدون اين كه اين عدّه كه قدرت را مي گيرند، تعهّدي در قبال اين حركت عظيم مردم داشته باشند. مردم، اين موج عظيم و درياي خروشان كه

انقلاب را به وجود آوردند و در بحرانهاي گوناگون آن را حفُكردند و به سلامت اين نظام را از گردنه هاي خطرناك گذراندند، توقّعاتي دارند. اين توقّعات را ما مؤمنان به اسلام در نام اسلام خلاصه مي كنيم كه حقيقت هم همين است. منتها چون ممكن است اسلام با تفسيرها و تبيينهاي غلط در معرض ديد خيليها قرار گيرد و اشتباه شود، آ«جمهوري اسلاميآ» شعارهاي مشخّص دارد: استقلال، آزادي، رشد معنوي و تعالي مادّي، ايجاد محيط امن و با كرامت براي انسانها. ما بايد اين خواسته ها را دنبال و براي آنها حركت كنيم.

مسؤولان بالاي كشور و بخشهاي مختلف، بايد بزرگترين مظهر تقوايشان اين باشد كه آن مسؤوليتي را كه بر حسب قانون بر عهده گرفته اند، به بهترين وجه و بدون هيچ نقصي ادا كنند. البته در سطوح متوسّط يا در بدنه وسيع مسؤولان كشور، ممكن است نشود توقّعات را در اين حد براي آنها مطرح كرد؛ اما در مورد مسؤولان سطح بالا و مديران ارشد نظام - نمايندگان مجلس، مسؤولان قوّه قضايّيه، اعضاي دولت، نيروهاي مسلّح، نهادهاي انقلابي و بخشهاي مسؤول روحاني در زمينه انقلاب - مي شود. اين مسؤولان - كه الحمدللّه بيشترشان در اين جا جمع هستند - بايد بيشترين تلاش و كار را بكنند تا اين مسؤوليتهايي كه به عهده آنهاست، به بهترين وجه انجام گيرد. اگر اين شد، زندگي مردم آباد و عقب ماندگيهاي كشور جبران خواهد شد؛ كما اين كه هر مقدار كه كار كرديم، اثرش را در جامعه ديده ايم.

يكي از مهمترين مواضع بروز تقوا در عمل مسؤولان اين است: خود را در مقام انجام مسؤوليت

نديدن؛ درست عكس آنچه كه اهل دنيا براي مسؤوليتها قائلند. اهل دنيا مسؤوليتهاي دولتي و... را براي دنياي خودشان مي خواهند. اگر رياست، مديريّت يا عضويت در پارلمانها و مراكز اين چنيني را مي خواهند، در درجه اوّل آنچه برايشان اهميت دارد، مسائل شخصي است. لذا در طيّ مسؤوليت، بار خودشان را مي بندند و شايد خود را براي مدّت طولاني از عمر بيمه و تأمين مي كنند! در نظام جمهوري اسلامي، قطعاً اين محاسبه، محاسبه غلطي است. كسي كه وارد مسؤوليت مي شود، بايد مطلقاً منافع شخصي خود را در قبول اين مسؤوليت نبيند و اگر اين كار و مسؤوليت مطابق توانايي اش نيست، مسؤوليت را قبول نكند؛ اما وقتي قبول كرد، بايد آنچه در درجه اوّل برايش اهميت دارد - كه هيچ چيز در عرض آن نيست - اداي مسؤوليتش باشد؛ هرچند كه به ضرر خود او و برخلاف منافعش تمام شود.

مسؤوليت را با سختيها و دغدغه هايش و با مجاهدتي كه بايد براي اداي آن كرد، قبول كنيم. اگر اين شد، آن وقت انسان پيش خداي متعال و مردم روسفيد است و مردم هم مي فهمند. درست است كه تبليغ و گفتن و جنجال كردن و زرق و برق و ... روي ذهن آحادي از مردم تأثيرهايي مي گذارد؛ اما اين تأثيرات ماندني نيست: آ«فأمّا الزّبد فيذهب جفاء(3)آ»؛ حقيقت باقي مي ماند؛ آنچه حق و صدق است در ذهن مردم جاگير مي شود. اگر خداي نكرده ما برخلاف تعهّد ديني و انقلابي و تعهّد بر اساس قبول مسؤوليت، حركت و عمل كنيم، ولو در برهه كوتاهي از زمان هم بتوانيم حقيقت را

طور ديگري نشان دهيم، مردم درك مي كنند.

يكي ديگر از مظاهر تقوا در نظام اسلامي اين است كه همه توجّه كنند قدرتهاي بزرگ جهاني به دلايل مختلف - كه غالباً آنها را مي دانيد - با اين نظام دشمني دارند:

اين نظام براي اولين بار قواعدي را كه دستگاهها و مراكز استكباري دنيا وضع و بر اساس آن روابطشان را تنظيم كرده بودند، نقض و اعلام كرد كه معتقد به اسلام، عدل و دفاع از عدالت در هر نقطه دنيا و معتقد به دفاع از مظلوم است. اين نظام با برافراشتن پرچم اسلام، احساس اسلام خواهي و حيات مجدّد اسلامي را در سطح وسيعي از مردم كه در يكي از حسّاسترين مناطق دنيا - منطقه خاورميانه و بخشي از آسيا - هستند، بيدار كرد. بديهي است كه قدرتهاي مستكبر جهاني و زياده خواه كه داراي سوابق و لواحق سوء و وضعيت بد و آلوده هستند و سزاوار سرزنش، از چنين نظامي خوششان نيايد و با آن در هر حدّي كه بتوانند، دشمني كنند.

همه مراقب باشند كه به دشمن نظام اسلامي به هيچ نحو - چه با همسويي و چه با همجهتي و چه با موضعگيري و حرف زدن و اقدام كردن - كمك نكنند. يكي از موضوعاتي كه منافي با تقوا و پرهيزكاري است، همين موضوع است.

از جمله مواردي كه بايد از تقواي مسؤولان و نظام بروز كند، رعايت حدود قانوني در همه بخشهاست و عدم تخطّي از آنچه كه قانون اساسي و قوانين معتبر براي بخشها و دستگاههاي مختلف معيّن كرده اند. تخطّي از اين قوانين، در مواردي مشكل بزرگ فساد اقتصادي و فساد دستگاههاي

مسؤول را به وجود مي آورد و يا موجب تعارض بين دستگاههاي مختلف و تشتّت و بگو مگوهاي مضرّ و مفسده انگيز مي شود.

فضاي ماه رمضان است و فضاي معنوي. اين جا هم حسينيّه است و وقت هم بهترين وقت براي اين كه ما اين حرفها را بين خودمان بگوييم. خيلي از اين حرفها را من و شما مي دانيم؛ لكن موعظه به معناي اين نيست كه انسان مطالبي را كه طرف مقابل نمي داند، به او بگويد. موعظه يعني حتّي تكرار مطالبي كه انسان مي داند؛ چون در خود شنيدن اثري است كه در دانستن نيست. من و شما هم احتياج داريم كه بشنويم و همديگر را موعظه كنيم. موعظه اصلي و مهمّ ما همين مسأله تقواست و تقوا براي ما مسؤولان اهم و پايه آن در مورد ما، پايه بالاتري است كه نمي توانيم به سطح تقواي متعارف عادّي مردم اكتفا كنيم.

يكي دو مسأله ديگر هست كه لازم است مطرح كنم. يكي از آنها، همين مسأله اي است كه رئيس جمهور عزيز و متعهّدمان جناب آقاي خاتمي، مطرح و به تفصيل بيان كردند. اوّلاً بايد بگويم كه اين گونه حوادث در كشور نبايد به هيچ وجه وسيله بگو مگو و اختلاف بين مسؤولان، آحاد يا جناحهاي كشور شود؛ از اين پرهيز كنيد. ايشان درست گفتند كه نقد و انتقاد و... ايرادي ندارد، و حتّي برخي از بي تابيهايي كه انسان در اين قضيه از دانشجويان، آحاد مردم و يا بعضي از مطبوعات ديد كه دغدغه داشتند، خوب هم هست و نشان دهنده اين است كه روي عزّت و استقلال ملي در جامعه، حسّاسيت

زياد است؛ اما هيچ كدام از اينها نبايد به دعوا، اختلاف و كشمكش منتهي شود. آنچه اهميت دارد اين است كه شما نخبگان و مسؤولان و بخصوص افرادي كه تريبون دارند و نقششان بسيار مهمّ است - چه مجلس، چه مطبوعات، چه نمازهاي جمعه و چه بقيه جاها - بدانند كه وقتي كشور با چنين مسأله اي - كه يك مسأله از دهها و صدها مسأله اي است كه كشور با آن مواجه مي شود - روبه رو مي گردد، بدترين روش اين است كه خود اين مسأله در داخل به وسيله اي براي بگومگو تبديل شود؛ اين خيلي بد است.

اوايلي كه عراق حمله كرده بود، وظيفه همه معلوم و مشخّص بود كه چه كار بايد بكنند؛ اما منافقين كه در آن وقت در تهران و در شهرهاي ديگر فعّال بودند و آزادانه حركت و سخنراني مي كردند، دائماً مي گفتند آزادي نداريم! مثل امروز كه بعضي كسان هرچه به ذهنشان مي آيد، مي گويند و هر طور هم كه دلشان مي خواهد، كار مي كنند، آن وقت يكي از شعارهايشان اين است كه آزادي نداريم! نمي فهمند كه خود اين ادّعا موجب تمسخر آنها مي شود. آن زمان هم همين طور بود و عروسكهاي منافقين سر چهار راهها تابلو به دست مي ايستادند و مردم را نسبت به اصل مسأله دفاع دچار ترديد و اضطراب مي كردند. بعد كه به آنها تذكّر داده و تشر زده شد، دست و پايشان را جمع كردند. مطلقاً نبايد اين طور حوادث كه در كشور پيش مي آيد، به بگومگو، دو دستگي، شكاف، جدا كردن افراد از يكديگر

و جناحي كردن مسائل منتهي شود؛ اين خيلي بد است.

همه توجّه داشته باشند كه خلاصه آنچه اتفاق افتاد اين است كه صهيونيستهاي غاصب سرزمين فلسطين و هيأت حاكمه كنوني امريكا كه كينه و حقدشان نسبت به جمهوري اسلامي نهايت ندارد و حاضرند از هر وسيله رذالت آميزي براي رسيدن به هدف خود استفاده كنند، شعاري را در سطح دنيا درست كردند كه: آ«ايران دنبال سلاح اتمي استآ»! براي اين كار، افكار عمومي و خيلي از دولتها را حسّاس كردند و بعد از جنجال، هدفشان اين بود كه اجماع جهاني به اين جا برسد كه تلاش علمي و فنآوري اتمي ايران، موجب بيم عمومي در دنيا شده است. اين جا چه كار بايد كرد؟ بايد اجازه داد كه صهيونيستها و امريكاييها تبليغات خود را تكرار كنند؛ يا نه، بايد نشان داد و روشن كرد كه نخير، اين طور نيست؟ مسؤولان محترم نظام اين درايت و تدبير را انتخاب كردند كه روشن كنند و بگويند نخير، بياييد قضيه را ببينيد. آنچه كه تاكنون جمهوري اسلامي قبول كرده، اين است كه بيايند و عمليات غني(4)سازي اي را - كه در نقطه مشخّصي است - ببينند؛ كه آنها هم آمدند و ديدند كه وجود دارد و اجازه هم داشتند كه هرجاي ديگري هم كه خيال مي كنند عمليات غني سازي هست، بروند و ببينند، تا بدانند كه تبليغات صهيونيستها دروغ است. اين يك راه مسالمت آميز براي حفُفناوري هسته اي است.

ما به هيچ قيمتي حق نداريم اين فناوري را از دست بدهيم. اين كه بعضي كسان تبليغ مي كنند كه چيز زيادي به دست نيامده، اين هم درست نيست.

اين را بدانيد كه آنچه به دست آمده، بسيار برجسته و زياد است. اگر زياد نبود، دشمنان ما را اين قدر حسّاس نمي كرد. كارشناسان و انسان هاي وارد و مطّلع، داوري درستي در اين مورد دارند. ما به فناوري اي رسيده ايم كه در كشور ما بومي است؛ مهم اين است. اگر امروز همه دستگاههايي را كه در اختيار جمهوري اسلامي است، دشمنان ما بتوانند - كه البته نخواهند توانست - از بين ببرند، اين فناوري از بين نمي رود؛ چون آن را از كسي عاريه و وام نگرفته ايم و متخصّصان هوشمند خود ما توانسته اند به آن دست پيدا كنند. البته اگر به ميل غربيها و مراكز قدرت جهاني بود، تا صد سال ديگر هم نمي گذاشتند كه جمهوري اسلامي به چنين فناوري اي دست پيدا كند و اين كار، علي رغم آنها و تحريم ما انجام گرفته است. بنابراين آنچه به دست آمده، ارزشمند است و اين دانش ارزشمند را نه دولت، نه مسؤولان، نه سازمان انرژي اتمي و نه هيچ فردي از افراد اين كشور حق ندارد كه از دست بدهد و روي آن معامله كند؛ قطعاً معامله اي هم صورت نگرفته و نخواهد گرفت. البته اگر آنهايي كه وارد اين گفتگو با مسؤولان جمهوري اسلامي شدند، بخواهند با جمهوري اسلامي سر اين قضيه به چالش بيفتند و زياده طلبي كنند، همه چيز به هم خواهد ريخت و قطعاً از جمهوري اسلامي تو دهني خواهند خورد و بلاشك ما در اين زمينه مطلقاً حاضر به دادن هيچ امتيازي نخواهيم بود. ما اين فناوري و آنچه را كه بحمداللّه در بخشهاي

مختلف كشور عزيزمان از پيشرفتهاي چشمگير علمي و تحقيقي به دست آورده ايم، بايد حفُكنيم. البته هنوز تا رسيدن به خطوط مقدّم فنآوري و علم خيلي فاصله داريم. علّتش اين است كه از زير صفر - نمي شود گفت صفر - شروع كرده ايم. با اين كشور كاري كرده بودند كه نه فقط دستاورد علمي و فنآوري، بلكه حتّي اميد آن را هم نداشته باشد. بنابراين، ما از نقطه آ«هيچآ» شروع نكرديم، بلكه از آ«هيچ همراه با نوميديآ» شروع كرديم! انقلاب اسلامي از اين جا وارد ميدان شد و بحمداللّه امروز پيشرفت كرده است.

الان در بسياري از دانشگاههاي ما، جوانان فعّالند و آن طور كه افراد خبره و وارد به من گزارش داده اند، سطح كار علمي و تحقيقي در بيست، سي دانشگاه بزرگ كشور از لحاُاستعداد، كار، كوشش و پيگيري استادان و داشتن استادهاي خوب، برابر با دانشگاههاي خوب و پيشرفته دنياست. بحمداللّه پيشرفتها خوب است. اينها امكاناتي نيست كه كسي براي اين كشور به ارمغان آورده باشد؛ متعلّق به اين كشور است. منتها مستبدّان داخلي از يك طرف و استثمارگران خارجي از طرف ديگر نمي گذاشتند. حال كه بحمداللّه كشور هم مستقل است و هم آزاد، اين دانشها بتدريج بيشتر بروز خواهد كرد. كاري كه مسؤولان كردند، كار درستي بود. با تدبير و بدون پذيرش تسليم و قبول حرف زور انجام شد تا توطئه اي كه از طرف امريكاييها و صهيونيستها عليه جمهوري اسلامي طرّاحي شده بود، شكسته شود. البته اين آغاز قضيه است و كار تمام نشده است. اگر ادامه اين كار به همين روالي كه تاكنون طرّاحي شده، ادامه پيدا كند،

هيچ ايرادي ندارد؛ اما اگر قرار باشد دشمنان يا مراكز قدرت، فزون خواهي كنند و سنگر به سنگر جلو بيايند و ما هم عقب نشيني كنيم، اين مي شود تسليم، كه به هيچ وجه درست نيست و اجازه چنين كاري هم داده نخواهد شد.

به نظر بنده هر دو نوع نظريه اي كه درباره مذاكرات انجام گرفته وجود دارد، غير منطبق با واقع است. يك طرز فكر اين است كه افراد مؤمن و غيور ما تصوّر مي كنند دولت تسليم شد، كه بايد گفت اين طور نيست و هيچ تسليمي تا اين جا وجود نداشته است. اين يك حركت سياسي و كار ديپلماسي است. طرز فكر ديگر كه در نقطه مقابل طرز فكر اوّلي است، اين است كه عدّه اي خيال مي كنند ديگر نبايد معطّل كرد و هرچه آنها مي خواستند بايد داد تا مبادا بهانه گيري كنند! اين هم درست نيست و دستپاچه شدن است. از طرف ديگر، اين تفكّر هم كه عدّه اي از دشمنان جمهوري اسلامي دارند و خيال مي كنند كه ديگر قلّاب در دهان جمهوري اسلامي گير كرده و چاره اي ندارد، درست نيست؛ نخير، اين طرز فكر هم خوش خيالي و خيال خام است.

ما در هر جا حركتي كرده باشيم كه به نقطه اي برسد كه به منافع جمهوري اسلامي خدشه و ترديد وارد شود، همان جا آن حركت را بدون هيچ ترديدي قطع مي كنيم. بنابراين ما راههاي مسالمت آميز و همراه با عزّت جمهوري اسلامي را براي حفُكشور و اين دستاورد طي مي كنيم، كه خطّ قرمزش اين است كه بخواهند در امور داخلي ما دخالت كنند.

اگر بخواهند بگويند آ«ما مي خواهيم اطمينان پيدا كنيمآ» ما حرفي نداريم و همين كاري كه تا الان اتّفاق افتاده است، بعد از اين هم همين كار در حدّي انجام خواهد گرفت. البته تصميم گيري نهايي، طبق قانون بر عهده مجلس شوراي اسلامي است و بعد هم شوراي نگهبان كه بايستي آن را با شرع و قانون بسنجد. تاكنون دولت هيچ تصميمي نگرفته و نمي تواند هم بگيرد؛ الان مسؤولان محترم، كار مقدّماتي انجام داده اند. آنچه كه تاكنون مسؤولان محترم - چه آقاي دكتر روحاني و چه آقاي رئيس جمهور و مسؤولان ديگر - حقيقتاً زحمت كشيدند، اين است كه با دقّت و ملاحظه جوانب، كار كرده اند و حواسشان جمع است كه كاري برخلاف مباني و اصول انجام نگيرد. بنده هم مطّلع هستم و هرجا احساس كنم كه برخلاف ضوابط، اهداف و عزّت ملي و جهتگيري نظام اسلامي كاري انجام مي گيرد، مطمئنّاً نخواهم گذاشت و جلوش را مي گيرم. البته تاكنون چنين مسأله اي پيش نيامده و به فضل الهي اميدواريم بعد از اين هم بتوانند با همه جهات، اين كار را پيش ببرند.

مسأله عمده اين است كه طرفهاي خارجي اين قضايا - چه اين مسأله و چه مسائل گوناگوني كه جمهوري اسلامي با طرفهاي خارجي ارتباط و برخورد دارد - بفهمند كه جمهوري اسلامي آن جايي نيست كه بتوانند خواستها و اطماعي را كه در گذشته با ايران استعماري داشته اند، عمل كنند. جمهوري اسلامي ماهيّت و هويّت ديگري است. اين ايران اسلامي آن ايران استعماري انگليسي تقسيم شده بين قدرتها نيست كه بخواهند به آن زور بگويند و درباره هر

مسأله در امورش دخالت كنند. امروز جمهوري اسلامي مسلّح به سلاحي است كه از سلاح اتمي بالاتر و بُرنده تر است و آن، سلاح اراده و ايمان مردم و حضور و همراهي آنها با دولت است، كه سلاح بزرگ ماست. البته سعي و تبليغ مي كنند و آن قدر پُر رو هستند كه مي خواهند حتّي به خود ما بباورانند كه ما مسلّح به اين سلاح نيستيم و مردم از اسلام و انقلاب برگشته اند! اما ما مي دانيم كه اين مطالب خلاف واقع است.

طرفهاي جهاني ما، چه اروپاييها باشند و چه غيراروپاييها - كه البته درباره غير اروپاييها مسائلي چون زياده خواهي و... را نديده ايم؛ اما اروپاييها ولو از گذشته غالباً اهداف و مطامع استعماري در ذهنشان هست - بايد بدانند كه جمهوري اسلامي در مبادله ها، قراردادها و رفت و آمدهاي خود، زور، تحميل و دخالت را قبول نمي كند. به اين هم غرّه نشوند كه عدّه اي از داخل كه تأثيرشان در فضاي عمومي و سياسي كشور نزديك به صفر است - اگر نگوييم صفر - گاهي خبرهاي خوشي به آنها بدهند. آن كساني كه با نظام جمهوري اسلامي سر و كار دارند، بايد باور كنند كه مردم در متن نظام جمهوري اسلامي هستند و آنها مُريد و سرباز نظامند؛ اسلام و استقلالشان را دوست دارند و از آن پاسداري مي كنند.

عدّه اي از ورشكستگان سياسي و مطرودان امام و انقلاب هستند كه از اين كه خيال كنند بحراني براي جمهوري اسلامي پيش آمده، خوشحال مي شوند: آ«ان تصبك حسنةٌتسوُءهم(5)آ»؛ هر خيري به شما برسد، آنها بدشان مي آيد. اگر شرّي

به شما برسد: آ«يفرحوا بها(6)آ»؛ خوشحال مي شوند. آنها از احتمال اين كه ممكن است شرّي براي نظام جمهوري اسلامي پيش آيد، خوشحال مي شوند و خوشحالي خودشان را هم بروز مي دهند. گفت: آ«وقاحت به شادي گشوده دهن!آ». اين عدّه كساني هستند كه تا بالاي سرشان زير بار منّت جمهوري اسلامي و مردم انقلابي و مسلمان است و جمهوري اسلامي و اين مردم به اينها آزادي داد و اينها را از محنتهاي سنگين و شديد رهانيد؛ اما اينها نسبت به امام، انقلاب و مردم قدرناشناسي كردند؛ نمك خوردند و نمكدان شكستند و الان دلشان را به اين خوش مي كنند كه امريكا ايران را تهديد كند! اينها كساني هستند كه هر بهانه و تهديدي كه امريكاييها و صهيونيستها عليه جمهوري اسلامي مطرح و علم كنند، از پيش خوشحال مي شوند؛ فردا هم كه حقوق بشر عليه جمهوري اسلامي مطرح شود، خوشحالي مي كنند. اين عدّه كسي نيستند و نكند كه مراكز سياسي دنيا و بخصوص اروپا را فريب دهند! اينها در نظام جمهوري اسلامي ورشكستگان به تقصيرند؛ كساني هستند كه با مردم قهرند، مردم هم با اينها قهرند و نسبت به اينها بي اعتماد. البته نظام جمهوري اسلامي تا وقتي از اينها شرارتي نبيند، كاري به كارشان ندارد؛ برخلاف آنچه تبليغ مي كنند كه ما چون طور ديگري فكر مي كنيم، با ما برخورد مي كنند! اين عدّه اسم محترمانه اي براي خودشان درست كرده اند به نام آ«دگرانديشآ». بنده يك وقت گفتم دگرانديش تعبير غلطي است؛ زيرا در جامعه اسلامي اين همه دگرانديش هست و دگرانديشي به معني دشمني نيست. جمهوري اسلامي هيچ

وقت با دگرانديش برخورد نمي كند. در بين جمعي كه الان اين جا تشريف داريد، برادران مسلمان غير شيعه و غيرمسلمان هم هستند كه همه هم اعضاي نظام اسلامي اند و براي آن كار مي كنند. بحث عناد و مخالفت و شرارت است كه جمهوري اسلامي با اينها مقابله مي كند. البته اگر كسي عناد و شرارت كرد، جمهوري اسلامي بدون هيچ ترديد و ملاحظه به آن شخص ضربه مي زند.

يكي از مسائلي كه در اين مذاكرات جهاني مطرح شد و آن را بعضي از اروپاييها و ديگران گفتند، اين بود كه ما نه تنها با انرژي اتمي صلح آميز در ايران مخالفتي نداريم، بلكه خودمان برايشان نيروگاه مي سازيم و خوراكش را هم مي دهيم. از نظر ما اين موضوع قابل قبول نيست؛ زيرا آن نيروگاهي كه غربيها بخواهند براي ما بسازند و سوختش را هم بدهند، به درد ايران نمي خورد؛ آن به گروگان دادن ايران و ايراني است! من يك وقت راجع به نفت گفتم اگر اين نفتي كه دست كشورهاي اين منطقه است، در دست اروپاييها بود و بنا بود آنها به شما مردم ايران و مردم ساير كشورهايي كه امروز نفت توليد مي كنند، بفروشند، براي هر استكانش جان شما را مي گرفتند! حالا ميليونها بشكه را به قيمت ثمن بخس مي خرند و پولي كه بابت آن مي دهند، مثل ندادن است. اگر غربيها بخواهند سوخت نيروگاه ما را بدهند، آن را به هزاران شرط مي دهند: چرا فلان حرف را گفتيد؟ نمي دهيم؛ چرا فلان حرف را نگفتيد؟ نمي دهيم! جمهوري اسلامي زير بار اين حرفها نمي رود.

ما سوخت نيروگاه را خودمان توليد مي كنيم، كه از لحاُمقرّرات بين المللي هم مجاز است. البته تهيه سوخت داراي فناوري بالا و فرآيند بسيار مهم، پيچيده، حسّاس و اثرگذار در سطح عام و فناوري كشور است.

درباره انتخابات فقط همين را عرض كنم: همه سعي كنند انتخابات خوب انجام بگيرد. اين كه بعضي از مسؤولان و نخبگان - چه در مجلس و چه در دولت و ساير بخشها - اظهار نظر كنند و ريش بجنبانند كه اگر فلان طور شود، مردم شركت نمي كنند، وظيفه اي نيست كه يك مسؤول در نظام جمهوري اسلامي دارد؛ اين را توجّه داشته باشيد. وظيفه مسؤول امين كه خود را جزو دستگاه مي داند - آن كه نفوذي داخل اين دستگاه است، بحث ديگري دارد - اين است كه حق ندارد طوري حرف بزند كه نقطه مقابل مصالح نظام اسلامي است. چرا مردم در انتخابات شركت نكنند؟! خيلي هم خوب شركت مي كنند. اين انتخابات، مگر انتخابات اوّلمان است. ما بيست وپنج سال است كه از اوّل انقلاب انتخابات برگزار مي كنيم و تا امروز بيست وسه انتخابات داشته ايم كه به گمانم انتخابات آينده كه ان شاءاللّه چند ماه ديگر برگزار مي شود، بيست وچهارمين انتخابات است. البته مردم به اين حرفها اعتنا نمي كنند؛ اين را به شما بگويم. در انتخاباتي كه گروههايي تحريم كردند، مردم بيشتر شركت كردند؛ ما بايد دست به دامن بعضيها شويم كه انتخابات را تحريم كنند! البته انتخابات بايد آزاد، سالم و مطابق قانون باشد. وزارت كشور مجري است، شوراي نگهبان هم ناظر. هر كدام هم وظايفي دارند كه بايد وظايفشان را

انجام دهند و نبايد از وظايف هم تخطّي كنند. اينها به جاي خود محفوظ؛ اما همه تلاش مسؤولان و دوستان گوناگون و مطبوعات بايد اين باشد كه مردم را تشويق كنند و فضا را فضاي شوق آوري نشان دهند. البته بيشترين تأثير را رفتار من و شما مي گذارد. اگر ما در خدمت مردم باشيم، براي مردم كار كنيم، احترام آنها را نگه داريم - مردم خيلي خوبند - شركت مي كنند و قدر اين انقلاب را هم مي دانند؛ بخصوص كه جامعه ما داراي اكثريّت جوان است و بحمداللّه دل جوانان بيشتر از ديگران مشمول لطف و رحمت الهي است.

پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد در اين ماه مبارك رمضان رحمت و رضوان و توفيق خودت را شامل حال ما بگردان. پروردگارا ! ملت ايران را در همه ميدانها پيروز كن. پروردگارا ! دشمنان ايران و دشمنان جمهوري اسلامي را در هدفهاي خودشان ناكام و منكوب فرما. پروردگارا ! روزبه روز بر درجات و مقامات عالي و معنوي امام بزرگوار - كه اين حق بزرگ را به گردن همه ملت ايران دارد و اين راه را او به روي ما باز كرد - بيفزا. پروردگارا ! شهداي عزيز ما را با پيغمبر محشور كن؛ مسؤولان محترم كشور را در انجام وظايف خود روزبه روز موفّقتر فرما؛ آنچه گفتيم، براي خودت و در راه خودت و مقبول و مرضي خودت قرار بده.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

) احزاب: 71-70

) مائده: 4 و 5

) رعد: 17

) منظور غني سازي اورانيوم است.

) توبه: 50

) آل عمران: 120 (ان تمسسكم حسنةٌتُسُوهم و ان تصبكم سيّئةٌيفرحوا بها...)

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار جمعي از اعضاي تشكّلها، كانونها، نشريات، هيأتهاي مذهبي

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار جمعي از اعضاي تشكّلها، كانونها، نشريات، هيأتهاي مذهبي و شماري از نخبگان دانشجويي

--------------------------------------------15/08/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

كاش وقت بيش از اين بود و من مي توانستم به بيانات جوانان عزيز ديگري كه مايل بودند صحبت كنند، گوش دهم. اوّلاً به اين دليل كه آنچه شما گفتيد - جز برخي از موارد جزئي - حرفهاي دل من و مورد قبول من بود، كه احتمالاً اگر افراد ديگري هم صحبت مي كردند، همان مطالبي را مي گفتند كه در ذهن من به عنوان مقاصد و مطلوبهاي شايسته نظام و بخصوص مجموعه دانشجويي مطرح است. ثانياً به اين دليل كه اصلاً اين جلسه براي اين نيست كه من صحبت كنم - من كه صحبت مي كنم؛ هم با دانشجويان جلسات زيادي دارم كه خبرهايش را شما مي شنويد؛ هم با عموم مردم صحبت مي كنم - بلكه بيشتر براي اين است كه فضا، فضاي گفتگو باشد و دانشجو اين اعتمادبه نفس را در خود حس كند كه مي تواند درباره مسائل كلان كشور يا لااقل در مورد مسائل كلان بخش دانشجويي اظهارنظر كند. امروز كشور به اين موضوع - اعتمادبه نفس - احتياج دارد.

بعضي از شما جوانان عزيز گفتيد كه چه كارهايي عملي شده است؟ سؤال خوبي است؛ بايد هم دنبال پاسخ گشت؛ اما همين كه شما مطرح مي كنيد، يقيناً موجب مي شود كه بعضيها به فكر بيفتند و پاسخ اين سؤال را چه در زمينه عدالتخواهي، چه در زمينه علم و چه در زمينه هاي ديگر پيدا كنند.

من مي خواهم اين را بگويم: نفس اين كه شما مي

آييد اين جا و اين فكر را در فضاي كشور و جامعه پرتاب مي كنيد - كه منعكس هم خواهد شد - مهمترين مسأله است و مطلبي است كه ما به آن احتياج داريم. ما مي خواهيم جوان ما احساس كند كه بايد فكر كند و بايد اين فكر را مطرح و آن را مطالبه نمايد. نمي خواهيم كار نمايشي كنيم و نيازي هم به كار نمايشي نداريم؛ اما به اين كه جوان ما - بخصوص مجموعه دانشجويي كه در سطح كشور بسيار گسترده و وسيع است - اين احساس را در خودش تقويت كند كه در آينده كشور نقش و مسؤوليت دارد و بايد تعهّدي در اين زمينه در خود احساس و براي آن تلاش كند، نياز داريم.

من همين جا يك نكته اساسي را - كه در نظرم بود اگر فرصتي شد به شما بگويم - مطرح مي كنم و آن، اين است كه ما از جوانان عزيزمان - چه دختران و چه پسران - توقّع داريم كه در مورد مسائل اساسي كشور، جدّي باشند و جدّي برخورد كنند. پيشنهاد مي كنم روي اين مسأله آ«جدّي بودنآ» فكر كنيد، بعد خواهيد ديد خيلي از كارهايي كه در گوشه و كنار انجام مي گيرد، ناشي از جدّي نبودن است.

در دعاي كميل مي خوانيم: آ«قوّ علي خدمتك جوارحي و اشدد علي العزيمة جوانحي و هب لي الجدّ في خشيتك(1)آ». خيال نكنيد اين دعاها فقط تضرّع و انابه است. البته تضرّع و انابه خيلي ارزش دارد؛ اما در لابه لاي اين حالت تضرّع و انابه، معرفتهاي لازم براي زندگي گنجانده شده است. اين دعاها چشمه معارف

اسلامي است.

آ«قوّ علي خدمتك جوارحيآ»؛ مرا بر انجام اين خدماتي كه بر عهده ام است، از لحاُجسماني توانا كن. آ«و اشدد علي العزيمة جوانحيآ»؛ اراده و عزم مرا مستحكم كن. آ«و هب لي الجدّ في خشيتكآ»؛ به من حالت جد بده؛ سرسري نگرفتن؛ بازيچه نينگاشتن.

مسأله عدالتخواهي را كه من با شما و جوانان مطرح مي كنم، به معناي اين نيست كه با غيرجوانان مطرح نكرده ام. قبل از اين نامه اي كه يكي از دوستان مطرح كردند كه دو سه سال پيش به يك تشكّل دانشجويي نوشتم، مسأله عدالتخواهي را دهها بار با مسؤولاني كه وظيفه اجرايي دارند، مطرح كرده ام و اين طور هم نبوده كه هيچ عمل نشود و پيش نرود؛ چرا، كارهايي هم شده و پيش هم رفته است؛ اما همه اين حركتها براي ماندگاري و عمق يابي، پشتوانه مي خواهد، كه آن پشتوانه مطالبه و خواست، شما هستيد. منظور از خواست و مطالبه هم اين نيست كه انسان مشتش را گره كند و مسأله اي را بخواهد؛ نه، بلكه بدانيد كه اين مطالبه و خواسته لازم است و باور كنيد كه اين نيازي قطعي و حياتي براي كشور و جامعه است. نفس اين كه شما اين موضوع را باور كنيد، مهمترين مطالبه است و اثر خود را در حرف، كار، تعامل، جبهه گيري سياسي و حركت ديني و مردمي شما مي گذارد.

بنده وقتي جنبش نرم افزاري يا توليد علم را - كه معنايش خارج شدن علم از حالت تقليدي و ترجمه اي است - مطرح كردم، مسأله به اين صورت زنده نبود. الان هرجا كه به محيطهاي دانشجويي و

دانشگاهي مي روم، مي بينم استاد، دانشجو، محقّق و پژوهشگر از جنبش نرم افزاري حرف مي زند. اين خوب است. وقتي در يك مجموعه باور به وجود آمد، اين باور پشتوانه حركت ماندگار و پايدار خواهد بود. ما اين را مي خواهيم. من مي گويم در اين قضيه شما بايد جدّي باشيد؛ نبايد مسائل كشور و آينده را به بازيچه گرفت.

شما جماعتي كه اين جا تشريف داريد - از پسران و دختران دانشجو كه فرزندان عزيز من هستيد - همه تان از دانشجويان متديّن و معتقد به مباني ديني و معارف اسلامي هستيد، كه بدنه دانشجويي هم به طور غالب انسانهاي معتقدي هستند؛ اما من مي خواهم غالب يا بيش از غالب بدنه دانشجويي كشور، مجموعه اي متعهّد و داراي احساس مسؤوليت نسبت به آرمانهاي دانشجويي باشند. يكي از اين آرمانها مسأله علم است؛ دومي عدالتخواهي است و آرمان سوم، آزادانديشي و آزاديخواهي است.

آزاديخواهي نبايد فقط منحصر در معناي محدود سياسي تلقّي و معنا شود. در آزاديهاي سياسي، آزاديهاي اجتماعي از بخشهاي مهم آزاديهاي بشري است. ما خودمان كتك خورده و زندان رفته اين آزاديها هستيم و معني آزادي سياسي را مي فهميم؛ اما مي گوييم كساني كه با شعار آزادي سياسي، دنبال تحقّق شعارهاي ضدّآزادي ترين مجموعه هاي سياسي دنيا - هيأت حاكمه امريكا؛ فاشيستهاي ظاهراً دمكرات موجود در دنيا كه از هر فاشيستي، فاشيستترند مجموعه اي متعصّب و نو محافظه كار كه تازه وارد ميدان سياست شده اند - درباره ايران هستند، اينها آزاديخواهند؟ اين، آزاديخواهي و دنبال آزادي سياسي رفتن است؟ آن شعار آزاديخواهي كه معنا و مآل و خلاصه

اش اين باشد كه امريكا حكومت دست نشانده خودش را بر اين كشور مسلّط كند، آن شعار آزاديخواهي نيست؛ ولو صد بزك و رنگ و روغن آزاديخواهي هم به آن بزنند؛ اين شعار، دروغين و شعار اسارت و خيانت است. با منطقي كه من مي گويم، آزادانديشي را عميقتر معنا كنيم تا اين جا هم اثر خودش را ببخشد. آزادانديشي يعني آزادانه فكر كردن؛ آزادانه تصميم گرفتن؛ ترجمه اي، تقليدي و بر اثر تلقين دنبال بلندگوهاي تبليغاتي غرب حركت نكردن. لذا شامل علم، معرفت، مشي سياسي، شعارها و واژه ها و خواسته هاي متعارف سياسي و اجتماعي هم مي شود. اگر امروز غرب مي گويد دمكراسي، ما بايد فكر كنيم - آزادفكري يعني اين - ببينيم آيا همين كه او مي گويد درست است و دمكراسي به صورت مطلق ارزش است، يا نه قابل خدشه است؟

يكي از دانشجويان عزيز مطرح كردند كه آ«شما مي گوييد دانشجويان مصلحت انديش نباشند. حالا ما آرمانگرا، پس چرا گاهي اوقات بعضي از دستگاههاي اجرايي مصلحت انديشي مي كنند؛ اين دو چگونه قابل جمع هستند؟آ» من اين نكته را بگويم كه مصلحت انديشي بد، منفي و ضدّارزش نيست. مصلحت انديشي يعني دنبال مسأله اي كه مصلحت است، رفتن. اين كه موضوع بدي نيست. اين را بدانيد كه دستگاه اجرايي كشور در تعامل بسيار دشوار خود در دنيا، بر سر دوراهيهايي قرار مي گيرد كه مجبور مي شود مصالحي را در نظر بگيرد؛ چون اداره كشور و كار اجرايي، كار خيلي سختي است. مثال آن، اين است كه وقتي كسي از پاي تلويزيون كوهنوردي را مي بيند كه با زحمت و

قدم به قدم جلو مي رود، با خودش مي گويد: يك ذرّه زودتر و تندتر قدم بردار تنبل! او پاي تلويزيون نشسته، در آن ارتفاع چندهزار متري و در آن وضعيت قرار ندارد كه ببيند اين كار چقدر عملي است. همين مثال بر كسي كه مسابقه كشتي يا فوتبال را از تلويزيون مي بيند، صدق مي كند. حتماً ديده ايد كه گاهي اوقات بعضي از تماشاگران فوتبال، دائم به بازيكنها و تيمهاي مورد علاقه خود دستور مي دهند: تنبل بزن! شوت كن! به هرحال، كار اداره كشور كار سختي است و البته مصلحت، هيچ اشكالي هم ندارد؛ ما به آنها ايراد نمي گيريم. البته حواسمان هم جمع است كه آنها هميشه غرق در مصلحت نشوند و بنده با توجه به مسؤوليتم به اين موضوع توجّه مي كنم.

اگر شما جوانان نگاه به قلّه هاي آرماني را كنار بگذاريد، برآيند غلطي به وجود خواهد آمد. برآيند آرمانگرايي شما و چالش مسؤولان با مصلحتها، برآيند معتدل و مطلوبي خواهد شد؛ اما اگر شما هم دنبال مصلحت گرايي رفتيد و گرايش مصلحت انديشانه - يعني صددرصد با واقعيتها كنار آمدن - وارد محيط فكري و روحي دانشجو و جوان شد، آن وقت همه چيز به هم مي ريزد و بعضي آرمانها از ريشه قطع و گم خواهد شد. دانشجويان نبايد آرمان گرايي را رها كنند. توقّع من از شما عزيزان اين است كه پايه هاي معرفتي خودتان را در همه زمينه ها عميق و مستحكم كنيد.

يكي از كارهاي بسيار مهمّي كه مورد اشاره بعضي از دوستان هم بود، اين است كه شما مي توانيد در سه زمينه علم، عدالتخواهي

و آزادانديشي كار تئوريك كنيد. اين كار تئوريك را مي توانيد در زمينه جنبش توليد علم يا در زمينه عدالتخواهي انجام دهيد. مثلاً در زمينه عدالتخواهي، مي توانيد قانون اساسي را مطالعه كنيد و ببينيد اگر ما بخواهيم عدالت اجتماعي را با همان مفهوم متعارفي كه همه مي فهميم، تحقّق ببخشيم، بايد از كدام دستگاهها چه توقّعهايي داشته باشيم.

آنچه من نسبت به دانشگاهها اعتقاد دارم، اين است كه دانشگاههاي ما از لحاُبدنه دانشجويي و استادي خيلي خوبند. نه اين كه انسان ناباب و ناجور در دانشگاهها نيست؛ كجا هست كه انسان ناباب و ناجور و بد نباشد، بلكه مي خواهم بگويم اغلب بدنه استادان و دانشجويان به طور طبيعي و فطري خوب، مؤمن و پاكند. بنابراين، بايد اين جنبه هاي مثبت را تقويت كرد.

اعتقاد ديگر من درباره وجود استعدادهاي بسيار خوب در دانشگاههاست. من چند روز قبل در همين جا و در جمع مسؤولان گفتم گزارشهايي كه انسانهاي وارد از وضع دانشگاهها براي من آورده اند، گزارشهاي بسيار خوبي است. نه اين كه كمبودها و نقصها ناديده گرفته شده باشد؛ نه، بلكه غالب آنها را مي دانيم و تلاش هم مي شود كه ان شاءاللّه برطرف گردد؛ لكن مجموعاً حركت دانشجويي خوب است و ظرفيت علمي و تحصيلي كشور در بيست سال اخير ده برابر شده، در حالي كه متوسّط رشد آن در دنيا در چهل سال اخير شش برابر بوده است. بنابراين، حركت ما حركت خوبي بوده است. منتها دشمنان مي خواهند اين حركت و اين كاروان را بمباران و نابود كنند؛ حواستان جمع باشد، نگذاريد. ضمناً بدانيد همه اين آرمانها قابل دسترسي است؛

به شرط اين كه شما در ميدان باشيد كه الحمدللّه هستيد. اميدوارم خداوند همه تان را حفُكند.

نكاتي هم كه دوستان در زمينه اعتماد، مشاركت و ... گفتند، نكات خوبي است. اميدواريم كه دوستان دفتر ما اين نكات را جمع آوري كنند تا مورد استفاده قرار گيرد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته <) مفاتيح الجنان: دعاي كميل.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نماز جمعه تهران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نماز جمعه تهران

--------------------------------------------23/08/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه. و نستغفره و نتوكّل عليه. و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد (صلّي اللّه عليه) و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين. سيّما بقيّةاللّه في الأرضين. اوصيكم عباداللّه بتقوي اللّه.

همه برادران و خواهران عزيز نمازگزار را به رعايت تقوا و مراقبت از امر و نهي و اراده الهي در رفتار و گفتار و حتّي در خطورات ذهني و احساساتي كه بر انسان غالب مي شود، دعوت و توصيه مي كنم. امروز روز نوزدهم ماه رمضان است و ديشب يكي از شبهايي بود كه احتمال ليلةالقدر در آن وجود دارد. به طور كلّي ايّام بسيار عزيز و مباركي است و دو شب طرف احتمال ليلةالقدر پيش روي ماست. مردم عزيز و مؤمن تهران در اين اجتماع معنوي و روحاني دلهاي خود را براي اتّصال و ارتباط با حضرت حق (جلّت عظمته و عظّم شأنه) آماده كنند و در شبهاي قدري كه باقي مانده است، آنچه را كه خداي متعال از رحمت الهي در اين ايّام و شبها براي مؤمنان وعده فرموده است، براي خود تأمين كنند.

پروردگارا! توفيق درك ليلةالقدر و استفاده از بركات آن را به همه ما عنايت كن.

يك جمله كوتاه در باب اهميت ليلةالقدر عرض كنم؛ علاوه بر اين كه از جمله قرآني آ«ليلةالقدر خير من الف شهرآ» مي شود فهميد كه از نظر ارزشيابي و تقويم الهي، يك شب برابر هزار ماه است. در دعايي كه اين روزها مي خوانيم(1)، براي ماه رمضان چهار خصوصيت ذكر مي كند: يكي تفضيل و تعظيم روزها و شبهاي اين ماه است بر روزها و شبهاي ماههاي ديگر، يكي وجوب روزه در اين ماه است، يكي نزول قرآن در اين ماه است و يكي هم وجود ليلةالقدر در اين ماه است. يعني در اين دعاي مأثور، ليلةالقدر را عدل نزول قرآن در ارزش دادن به ماه رمضان مشاهده مي كنيم. بنابراين قدر ليلةالقدر را بايد دانست، ساعات آن را بايد مغتنم شمرد و كاري كرد كه ان شاءاللّه قلم تقدير الهي در شبهاي قدر براي كشور عزيز و آحاد ملت ما تقديري آن چنان كه شايسته مردم مؤمن و عزيز ماست، رقم بزند.

و اما اين ايّام متعلّق به اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام است. در خطبه اوّل، مطلب كوتاهي را درباره اميرالمؤمنين عرض مي كنم و آن اين است كه در زندگي جمعي و حكومتي اميرالمؤمنين، نقطه بارزتر از همه چيز آ«عدالتآ» است. همچنان كه در عمل فردي اميرالمؤمنين نقطه بارز تقواست، در عمل حكومتي و سياسي و شأن خلافت اميرالمؤمنين، بارزترين نقطه، عدالت است. اين براي ما كه خود را پيرو اميرالمؤمنين مي دانيم، نقطه بسيار با اهميتي است. ملاحظه عدالت، اجر نهادن به عدالت و عمل كردن به آنچه مقتضاي عدالت

است، وظيفه ماست و بايد شاخصه نظام اسلامي به حساب آيد. همه چيز تحت الشّعاع عدالت قرار مي گيرد؛ اين منطق اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام است.

اگر به زندگي اميرالمؤمنين و حوادث دوران تقريباً پنج ساله حكومت آن حضرت نگاه كنيم، مي بينيم عمده آنچه براي آن بزرگوار در اين مدّت به عنوان مشكل پيش آمد، ناشي از عدالتخواهي ايشان بود. اين نشان مي دهد كه مسأله عدالت چقدر سخت است. عدالتخواهي و دنبال عدالت رفتن، به زبان آسان است؛ اما در عمل آن قدر با موانع گوناگون مواجه مي شود كه دشوارترين كار هر حكومت و نظامي اين است كه عدالت را در جامعه تأمين كند. عدالت فقط عدالت اقتصادي نيست؛ عدالت در همه امور و شؤون زندگي بسيار دشوار است. اين همان چيزي است كه اميرالمؤمنين با آن قدرت ملكوتي و شأن الهي، آن را وجهه همّت خود قرار داد و دنبال كرد. لذا اميرالمؤمنين در اين عبارت معروف فرموده است: آ«واللّه لان ابيت علي حسك السّعدان مسهّدا، و اُجرّ في الاغلال مصفّدا، احبّ اليّ من أن القي اللّه و رسوله يوم القيامة ظالما لبعض العباد و غاصباً لشي ءظچ من الحطام(2)آ»؛ يعني از خلافت كنار آمدن كه هيچ؛ اگر مرا به غل و زنجير بكشند و روي خارهاي مغيلان هم با تن عريان بكشانند، حاضر نيستم حتّي به يك نفر از بندگان خدا ظلم كنم. به خاطر همين منطق، اميرالمؤمنين همه مشكلات دوران خلافت خود را لمس كرد و با آنها مواجه شد؛ چون عدالت او بود كه آن دشمنها و دشمنيها را عليه او به وجود مي آورد. اميرالمؤمنين ايستادگي كرد و به

خاطر مواجهه با مشكلات و حلّ آنها حاضر نشد از عدالت دست بردارد؛ اين شد درس.

پنج سال حكومت اميرالمؤمنين دوران بسيار كوتاهي در تاريخ اسلام است؛ اما آنچه به اين دوران كوتاه اهميت مي دهد، اين است كه اميرالمؤمنين عملاً عدالت را نشان داد؛ مثل سرمشقي كه بالاي صفحه مي نويسند و متعلّم بايد مثل آن را در صفحه تكرار كند. اميرالمؤمنين اين سرمشق را نوشت كه اگر به خاطر عدالتخواهي، اين همه مشكل براي حاكم اسلامي به وجود آيد - كه در طول نزديك پنج سال نگذاشتند اميرالمؤمنين بدون دغدغه به اداره كشور و مسائل آن بينديشد؛ سه جنگ را با مشكلات و دنباله هاي گوناگون بر او تحميل كردند - بايد تسليم نشد. تسليم نشد، يعني چه؟ يعني از راه عدالت عقب نشيني نكرد؛ اين شد درس.

امروز ما مدّعي پيروي از اميرالمؤمنين هستيم. البته علي بن ابي طالب مخصوص شيعه نيست؛ دنياي اسلام براي علي شأن و عظمت قائل است و او را امام خود مي داند. تفاوتي كه وجود دارد، اين است كه در مقام تطبيق با گفتار و كردار ديگران، ما هر فعل و ترك آن بزرگوار را به خاطر عصمتش براي خود حجّت مي دانيم. اين خصوصيت شيعه است. بنابراين ما به عنوان شيعه بايد اين درس را به ياد داشته باشيم كه عدالت قابل اغماض و قابل معامله نيست و هيچيك از مصالح گوناگون - نه مصالح فردي و نه مصالح حكومت و كشور اسلامي - نمي تواند با عدالت معامله شود. اميرالمؤمنين به خاطر عدالت اين مشكلات را متحمّل شد و عقب نشيني نكرد.

سه گروه با اميرالمؤمنين مواجه

شدند: گروه قاسطين؛ يعني بني اميّه و اهل شام. اينها اهل عمل به ظلم و روش ظالمانه بودند؛ كارشان هم با اميرالمؤمنين به شدّت ظالمانه بود. گروه ديگر ناكثين - بيعت شكنان - بودند؛ يعني همرزمان و دوستان قديمي اميرالمؤمنين كه طاقت عدالت او را نياوردند و با او درافتادند؛ كساني كه علي را مي شناختند و به او اعتقاد داشتند. بعضي از آنها حتّي در روي كارآمدن اميرالمؤمنين هم نقش داشتند و با او بيعت كرده بودند؛ اما طاقت عدالت اميرالمؤمنين را نياوردند و با او درافتادند؛ چون ديدند آن حضرت به آشنايي و سابقه و رفاقت توجّهي نمي كند. يك گروه هم مارقين بودند؛ يعني آن جمعيت افراطي و متعصّب در نظرات خود؛ بدون اين كه اعتقاد ديني آنها ريشه معرفتي درستي داشته باشد.

به اشتباه، مارقين را افراد مقدّس مآب مي نامند. مسأله مقدّس مآبي نيست - در بين اصحاب اميرالمؤمنين كساني بودند كه از آنها خيلي مقدّستر بودند - مسأله اين است كه كساني تفكّر و ديدي دارند كه با ظواهر دين هم سازگار است، اما ريشه معرفتي ندارد و عميق نيست. اينها شناخت ندارند تا بتوانند در موارد اشتباه، خود را از انحراف نجات دهند. يك جا آن قدر تند مي ايستند كه مي گويند چون قرآن سر نيزه است، نبايد به آن تيراندازي كرد؛ زيرا قرآن مقدّس است. در جنگ صفّين به مجرّد اين كه با حيله شاميها قرآنها سر نيزه شد - چون احساس شكست كرده بودند، مجبور شدند قرآنها را سر نيزه كنند - اينها آن قدر نسبت به قرآن متعصّب و علاقه مند و افراطي شدند كه

از اميرالمؤمنين - كه قرآن ناطق بود - براي قرآن اهميت بيشتري قائل شدند. آمدند به اميرالمؤمنين فشار آوردند و گفتند اينها اهل قرآنند، برادر مسلمانند؛ با اينها نبايد بجنگي! با تهديد، اميرالمؤمنين را وادار كردند جنگ را نيمه كاره رها كند. همينها بعد از آن كه فهميدند فريب خورده اند و سرشان كلاه رفته است، از آن طرف آن قدر دچار تفريط شدند كه گفتند همه ما كافر شده ايم و علي هم كافر شده است؛ لذا بايد توبه و استغفار كند! اين افراد به خاطر اين كه ريشه معرفتي و اعتقادي درستي ندارند، به راحتي صدوهشتاد درجه مسير انحراف را طي مي كنند. اگر بخواهيد نمونه اين قضيه را در انقلاب ما پيدا كنيد، منافقين هستند؛ همينهايي كه اوّل انقلاب در مبارزه با امريكا امام را هم قبول نداشتند، بعد رفتند زير دامن امريكا مخفي شدند و از امريكا پول گرفتند و به صدّام پناهنده شدند! وقتي ريشه معرفتي نباشد؛ غرور ناشي از ناداني به يافته هاي ذهني خود باشد و تمسّك به ظواهر دين هم وجود داشته باشد، نتيجه اين مي شود؛ مارقين.

اما از همه اينها خطرناكتر براي اميرالمؤمنين، قاسطين بودند؛ كساني كه اهل بناي ظالمانه در حكومت بودند؛ اصلاً مبناي علوي و اسلامي را در حكومت قبول نداشتند؛ خود علي و بيعت مردم با علي را هم قبول نمي كردند و زير بار او نمي رفتند؛ به رفتار عادلانه و تقسيم به قسط و عمل به عدل هم مطلقاً اعتقادي نداشتند؛ چون اگر مي خواستند به عدالت ميدان بدهند و اسم عدالت را بياورند، اوّل گريبان خودشان گرفته مي شد. براي

اين كه با عدالت علوي مبارزه كنند، آمدند به احترام به صحابه و اصل شورا متمسّك شدند. اين مطلب خيلي مهمّي است. براي اين كه اصل عدالت را بكوبند و ارزش عدالت را كه محور حكومت اميرالمؤمنين بود، از يادها ببرند، آمدند ارزش اسلامي ديگري را - كه البته اهميت آن به مراتب كمتر از ارزش عدالت است - در مقابل اميرالمؤمنين علم كردند. قصد آنها حمايت از آراء صحابه يا از خود صحابه يا از شوراي صحابه نبود. اميرالمؤمنين در نامه اي(3) همين معنا را به نحوي به معاويه مي نويسد و مي گويد تو مي خواهي بين مهاجرين و انصار قضاوت كني؟ تو مي خواهي به ما ياد بدهي؟! شما تازه مسلمانان مي خواهيد اسلام را به علي بن ابي طالب كه وجودش آميخته با اسلام و ساخته دست اسلام است، ياد بدهيد؟! بنابراين آنها با عدالت علوي مخالف بودند و به آن اعتقادي نداشتند.

امروز هم در دنيا همين طور است. نظام جمهوري اسلامي تداوم شعارهاي علوي و نظام علوي است. اشتباه نشود؛ نمي خواهيم بگوييم امروز نظام حكومتي ما منطبق بر الگوي اميرالمؤمنين است؛ نه، خيلي فاصله است. اين را هم هيچ كس نمي تواند ادّعا كند كه در زمان ما، در نظام كنوني ما و بلكه در زير اين آسمان، غير از وليّ عصر ارواحنافداه كسي وجود داشته باشد كه با علي بن ابي طالب قابل مقايسه باشد. امام بزرگوار ما كه فرد ممتاز طراز اسلامي در زمان ما بود، افتخار مي كرد كه خود را كمترين كمتران ياران علي بداند؛ افتخار مي كرد كه خدمتگزار خدمتگزاران علي بن ابي طالب

باشد. اما نظام اسلامي چرا، ادامه همان نظام و الهام گرفته از آن است و با همان مسائل هم روبه روست.

امروز مهمترين حرف نظام اسلامي عدالت است. امروز ما مي خواهيم عدالت اجرا شود. همه تلاشها و مجاهدتها براي اين است كه در جامعه عدالت تأمين شود؛ كه اگر عدالت تأمين شد، حقوق انسان و كرامت بشري هم تأمين مي شود و انسانها به حقوق و آزادي خود هم مي رسند. بنابراين عدالت محور همه چيز است.

امروز هم در مقابل نظام اسلامي، نظام استكباري غرب و در رأس آن امريكا قرار دارد كه با عدالت دشمن است و عدالت ستيز است. نه اين كه دنبال عدالت نيست؛ با عدالت بد است. امروز اگر قرار باشد عدالت مطرح شود و گريبان كسي را بگيرد، اوّلين كساني كه زير تازيانه عدالت قرار خواهند گرفت، سردمداران استكبار جهاني اند! اينها نمي توانند اسم عدالت را بياورند و دنبال عدالت باشند؛ لذا در مقابل ارزش عدالت و براي كمرنگ كردن آن در دنيا دمكراسي و حقوق انسان را مطرح مي كنند؛ كأنّه براي مردم سالاري ارزش قائلند، كه البته براي آن هم ارزشي قائل نيستند؛ اما آن را مطرح مي كنند براي اين كه عدالت ضعيف و كمرنگ شود.

آنچه ما بايد بدانيم - بخصوص ما مسؤولان نظام جمهوري اسلامي - اين است كه اصل، عدالت است. شما ببينيد انتظار حجّت قائم ارواحنا فداه كه انتظار ديرپاي هميشگي شيعه بوده، در درجه اوّل براي اين بوده است كه عدالت در دنيا استقرار پيدا كند: آ«يملأ الأرض قسطاً و عدلاً بعد ما ملأت ظلماً و جوراً(4)آ». همه چيز بعد از عدالت

است. آرزوي ديرين انسانهاي مظلوم در سرتاسر تاريخ هم عدالت بوده است. ما امروز نظامي داريم كه مي خواهد دنبال عدالت باشد؛ اين هدف و شعار ماست. بايد راه را درست انتخاب كنيم.

البته دنبال عدالت بودن، هزينه ها و دردسرهايي دارد و موجب دشمني قشرهايي هم مي شود. اميرالمؤمنين در نامه خود به مالك اشتر متعرّض همين معنا مي شوند و مي گويند: آ«آن جايي كه امر داير شد بين توده مردم - آنهايي كه محتاج عدالت تو هستند - با خواص و مجموعه هاي كوچك و بهره مند و ممتاز جامعه، حتماً توده مردم را ترجيح بده.آ» امروز اين معنا بايد شعار ما باشد و معيار درستي كار ما محسوب شود و برنامه ريزيها و سياستگذاريها و عملكردهاي ما به دنبال اين قضيه باشد.

البته عدالت چيزي است كه آسان بر زبان جاري مي شود؛ اما آسان به دست نمي آيد. برنامه ريزيهاي بلندمدّت لازم دارد. بايد اين برنامه ريزيها را بكنيم و چشم انداز خود را چشم انداز عادلانه قرار دهيم؛ چيزي باشد كه ما را به عدالت نزديك كند. اين وظيفه ماست و امروز درس اميرالمؤمنين براي ما بيش از هميشه همين نكته است.

اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام به خاطر همين عظمتها و تراكم همين ارزشهاي ممتاز در وجود مباركش، ضربت خورد و اين فاجعه بزرگ انساني به وسيله انسانهاي شقي و گمراه، نسبت به آن بزرگوار به وجود آمد. خون اميرالمؤمنين هم ثاراللّه دانسته شده است. شما به امام حسين مي گوييد: آ«السّلام عليك يا ثاراللّه وابن ثارهآ». فقط خون امام حسين نيست كه خونخواه آن، خداست؛ خون اميرالمؤمنين هم ثاراللّه است؛ يعني خونخواه

و صاحب اين خون، خداي متعال است.

امروز براي مردم كوفه و دنياي اسلام روز مصيبت باري بود و به خاطر تأثيراتي كه شهادت اميرالمؤمنين گذاشت و محروميتي كه دنياي اسلام از آن حكومت عادلانه پيدا كرد، براي همه نسلهاي مسلمان و بلكه همه آزادگان عالم روز مصيبت باري است. آن قدر اين حادثه بزرگ بود كه بعد از آن كه اميرالمؤمنين عليه السّلام نزديك طلوع فجر با ضربت آ«ابن ملجمآ» در مسجد مجروح گرديد و خون مبارك آن حضرت روي صورت و محاسنش جاري شد، صداي منادي اي را شنيدند كه فرياد مي زد: آ«تهدّمت واللّه اركان الهدي(5)آ»؛ يعني پايه هاي بناي هدايت فروريخت. اميرالمؤمنين پايه هدايت بود.

اميرالمؤمنين جواني سرشار از مجاهدت، ميانسالي سرشار از غصّه و خون دل و سرانجام سرشار از مشكلات فراوان را با مظلوميت تمام گذراند. حقيقتاً بزرگترين مظلوم، اميرالمؤمنين بود. با مظلوميت اين دوران را گذراند و پايان اين دوران هم آن شهادت بزرگ واقع شد.

من دو سه جمله از روايات نقل شده را به عنوان ذكر مصيبت آن بزرگوار بخوانم. آ«لوط بن يحيي ابي مخنفآ» مي گويد(6): آ«فلمّا احسّ الأمام بالضّرب لم يتأوّهآ»؛ يعني وقتي در محراب بر فرق آن بزرگوار ضربه وارد شد و پيشاني حضرت را شكافت، هيچ آه و ناله اي نكرد. آ«و صبر و احتسبآ»؛ خودش را حفُكرد و صبر فرمود. آ«و وقع علي وجهه و ليس عنده احدآ»؛ حضرت با صورت روي زمين افتاد و اطراف ايشان كسي نبود؛ چون هنوز نماز شروع نشده بود. مسجد هم تاريك بود و مردم به طور متفرّق در مسجد مشغول خواندن نافله بودند؛ بنابراين اوّل كار كسي

نفهميد چه اتّفاقي افتاده است. آ«قائلاً بسم اللّه و باللّه و علي ملّة رسول اللّهآ». اوّلين جملاتي كه حضرت بعد از ضربت خوردن بر زبان جاري كرد، جملاتي بود كه در موارد ديگر هم به گوشمان رسيده است. بعد از اين كه سيدالشهداء سلام اللّه عليه ضربت خورد و بر زمين افتاد، همين جملات از قول ايشان نقل شده است: آ«بسم اللّه و باللّه و علي ملّة رسول اللّه(7)آ»؛ به نام خدا و براي خدا و بر طريقه رسول خدا، حاصل زندگي را تقديم اين راه كردن. در ادامه، اين جمله هم از اميرالمؤمنين نقل شده است كه فرمود: آ«فزت و ربّ الكعبةآ»؛ به خداي كعبه رستگار شدم. در روايت ديگري آمده است كه حضرت فرمود: آ«لمثل هذا فليعمل العاملون(8)آ»؛ يعني انسان براي رسيدن به چنين سرانجامي هرچه عمل كند، زيادي عمل نكرده است. بنابراين براي چنين سرانجامي بايد عمل كرد. اين نشان مي دهد كه اين روح مطهر و پاكيزه چطور متّصل به عوالم ملكوت بوده است. حتّي در همان وقتي كه هنوز جسم او در اين دنيا زنده بوده است. آ«ثمّ صاح و قال قتلني اللّعينآ»؛ بعد از آن كه حضرت اين مناجات را كرد، فرياد كشيد تا مردم متوجّه باشند و نگذارند قاتل بگريزد. آ«فلمّا سمع النّاس الضّجّةآ»؛ مردم وقتي صداي اميرالمؤمنين را شنيدند، آ«ثار اليه كلّ من كان في المسجدآ»؛ همه به طرف محراب مسجد ريختند، اما نمي دانستند چه اتّفاقي افتاده است و بايد چه كار كنند. آ«ثمّ احاطوا بأميرالمؤمنينآ»؛ بعد آمدند اطراف اميرالمؤمنين جمع شدند. آ«و هم يشيدّ رأسه بمئزره والدّم يجري علي وجهه و لحيتهآ»؛ وقتي مردم جمع

شدند، ديدند حضرت در همان حال ضعف و در حالي كه فرقش شكافته است، با دستمالي زخم خود را مي بندد و خون بر صورت و محاسن آن بزرگوار جاري است. آ«وقد خضبت بدمائهآ»؛ محاسن آن حضرت كه سفيد بود، با خون پاكش رنگين شده بود. آ«و هو يقول هذا ما وعد اللّه و رسوله و صدق اللّه و رسولهآ»؛ اين همان وعده خداي متعال و پيغمبر اوست، و خداي متعال و پيغمبرش راست گفتند و وعده آنها تحقّق پيدا كرد.

پروردگارا! تو را به شأن و مقام و عظمت اميرالمؤمنين قسم مي دهيم ما را جزو شيعيان آن حضرت قرار بده. پروردگارا! تو را به حقّ اميرالمؤمنين سوگند مي دهيم عاقبت ما را مانند اميرالمؤمنين ختم به رضا و ذكر خود فرما. پروردگارا! ملت ايران را كه متمسّك به ولايت اميرالمؤمنين است، در پناه الطاف خود حفُكن و از شرّ دشمنان مصون بدار. پروردگارا! قلب مقدّس وليّ عصر را از ما و اين مردم مؤمن راضي فرما. پروردگارا! رحمت و تفضّل و عنايت و قبول خود را در اين ماه رمضان و در اين روز جمعه نصيب اين مردم فرما. پروردگارا! به ما توفيق ادراك ليلةالقدر را بده.

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم.

قل هواللّه احد. اللّه الصّمد. لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد.

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللّه ربّ العالمين. و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما عليّ اميرالمؤمنين و الصدّيقة الطّاهرة سيّدة نساء العالمين. والحسن والحسين سيّدي شباب اهل الجنّة. و علي بن الحسين و محمّدبن علي و جعفربن

محمّد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمّدبن علي و علي بن محمّد والحسن بن علي والخلف القائم المهدي. حججك علي عبادك و امنائك في بلادك. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللّه بتقوي اللّه.

اوّلين سخن ما در خطبه دوم هم توصيه به تقواست. خود گوينده بيش از شما محتاج تقوا و رعايت تقوا و توصيه به تقواست. از خداوند متعال مي خواهيم تقواي خود را نصيب همه ما كند و راه ما را راه متّقين قرار دهد.

موضوعاتي كه در خطبه دوم عرض مي كنيم، يكي راجع به چشم انداز بيست ساله جمهوري اسلامي براي مشخّص كردن خطّ سياستگذاريها و برنامه ريزيهاست، كه تهيه و ابلاغ شد. آنچه مردم عزيز ما خوب است مطّلع باشند و بدانند، اين است كه چشم انداز بيست ساله ابلاغ شده به مسؤولان سياستگذاري و برنامه ريزي، يك امر عملي و منطقي و قابل تحقّق است. نبايد تصوّر شود كلماتي كه در چشم انداز بيست ساله پشت سر هم نوشته مي شود، صرفاً يك آرزوست و بدون محاسبه عملي است. به فضل پروردگار، ملت ايران و كشور عزيز ما مي تواند در طول بيست سال به اين آينده برسد. اين يك آينده مطلوب و يك گام بلند در راه رسيدن به آرمانهاي والاي اسلامي است كه در آن، پيشرفت مادّي، پيشرفت اقتصادي، پيشرفت فرهنگي، تعالي معنوي و اخلاقي و هويّت اسلامي وجود دارد. امروز نظام جمهوري اسلامي در سايه كار و تلاشي كه در سالهاي گذشته شده است، به عنوان يك چشم انداز روشن براي آينده، مي تواند اين را مشخّص

و ترسيم كند. خود اين يك پيشرفت است كه جمهوري اسلامي بتواند با توجّه به واقعيّات كشور و واقعيّات جهاني، آينده بيست ساله را به شكل منطقي و محاسبه شده ترسيم كند. به فضل پروردگار اين آينده محقّق خواهد شد. تصميم داريم با همكاري مسؤولان دلسوز، اين آينده تحقّق پيدا كند و ان شاءاللّه تحقّق پيدا خواهد كرد.

آنچه اين جرأت را به مسؤولان كشور داد تا بتوانند چشم انداز بيست ساله اي را تنظيم و اين آينده را ترسيم كنند، اين بود كه بحمداللّه زيربناهاي پيشرفت كشور آماده شده است. تلاشهايي كه دولتها بخصوص در ده دوازده سال اخير كردند، توانسته است كشور را در وضعيتي قرار دهد كه بتواند روي اين زيرساختها يك بناي مطلوب را به وجود آورد. منظور از كارهاي زيربنايي فقط چيزهايي نيست كه به چشم مي آيد - مثل سدّ و سيلو و كارخانه و جاده و از اين قبيل - بلكه مهمتر از اينها عبارت است از بروز استعدادهاي جوانان كشور و رسيدن به اين معنا كه بايد براي علم تلاش كنند؛ و تلاش مي كنند و به مناطقي دسترسي پيدا مي كنند كه مژده بخش است؛ نشان دهنده اين است كه اين ملت در راه علم و فنآوري حركت كرده است و پيش مي رود. اعتماد به نفسي كه امروز در محيط تحقيق و علم در اين كشور وجود دارد، بسيار باارزش است. اين را نبايد به هيچ قيمتي از دست داد و يا دست كم گرفت.

البته نمونه هاي فراواني وجود دارد كه دشمنان جمهوري اسلامي و تبليغاتچيهاي استكبار و صهيونيسم مايلند اين دستاوردها را عمدتاً متوجّه به

مسائل دفاعي كنند؛ ليكن حقيقت قضيه اين نيست. در چيزهايي كه هيچ ربطي به مسائل دفاعي هم ندارد، جمهوري اسلامي و محقّقان و جوانان دانشمند و بااستعداد كشور كارهاي برجسته اي انجام داده اند و پيشرفت كرده اند كه نمونه هاي آن، مورد اطّلاع و در مقابل چشم ماست - بسياري از آنها در رسانه ها اعلام شده است و مردم هم مي دانند - اجمالاً، اين يك زيربناي بسيار باارزش است.

اين نكته را هم عرض كنيم كه در خيلي از زمينه ها نقش جوانان مؤمن و ديندار و حزب اللّهي در پيشرفتهاي علمي، برجسته است؛ اين را هم دانسته باشند. دشمنان در تبليغات خود مي خواهند وانمود كنند كه عناصر ديندار در اين ميدانها عقبند؛ در حالي كه اين طور نيست. عناصر ديندار و جوانان مؤمن ما در بسياري از اين ميدانها پيشتازند و كار آنها برجسته است. خيلي از كارهاي بزرگي كه صورت مي گيرد، جوانان ما آنها را در محيطي از توجّه و ذكر و سجده شكر انجام داده اند. اينها بسيار باارزش است.

نكته دومي كه عرض مي كنيم، اين است كه اظهارات مسؤولان دولت استكباري امريكا نشان مي دهد كه اينها در منطقه خاورميانه، عليه همه ملتهاي اين منطقه مقاصد و نقشه هايي دارند. اين ايجاب مي كند كه ملتهاي منطقه بيدار شوند. رئيس جمهور امريكا راجع به وجود دمكراسي در اين منطقه حرفهايي بر زبان آورده است كه اگر كسي نقش امريكا را در دفاع از قدرتهاي مستبد در طول چهل، پنجاه سال گذشته - بعد از جنگ دوم به اين طرف - بداند، از اين كه رئيس جمهور چنين

رژيمي ادّعا كند متولّي دمكراسي است، شرمنده مي شود كه چرا بايد چنين حرف بي حساب و غلطي، اين طور با گستاخي و وقاحت بر زبان كسي جاري شود. اينها كساني هستند كه سالهاي متمادي از پليدترين ديكتاتورها حمايت كردند. در كشور ما كودتاي 28 مرداد را امريكاييها به راه انداختند و بيست وپنج سال سخت ترين و سياهترين ديكتاتوري را در اين كشور به وجود آوردند و قرص و محكم از آن حمايت كردند. هر فاجعه اي كه به وسيله آن رژيم در ايران صورت گرفت - مثل قضاياي 15 خرداد و 17 شهريور كه در هر كدام از اين حوادث، تعداد كثيري از مردم غيرنظامي و مردم كوچه و خيابان به دست عوامل مزدور رژيم كشته شدند - امريكاييها جانب رژيم ديكتاتوري را گرفتند و عليه مردم حرف زدند؛ چه در قضيه اوّل كه زمان آ«كندي(9)آ» بود، چه در قضيه دوم كه زمان آ«كارتر(10)آ» بود. از آ«صدّام حسينآ» كه امروز خود را نقطه مقابل او به حساب مي آورند، چه حمايتها كردند. امروز وضع آنها بهتر از گذشته نيست؛ همان طور است.

عراق يك كشور سي ميليوني مستقل در يك منطقه حسّاس است؛ اما اينها بي اعتنا به آراء و خواست مردم آمده اند يك حاكم امريكايي در عراق گذاشته اند. اينها كساني هستند كه صدها نفر از مردم افغانستان و عراق را به صرف سوءظن و تهمت يكجا به قتل رساندند و حتّي عذرخواهي هم نكردند! در افغانستان كاروان مردم را كه براي عروسي مي رفتند، زدند و كشتند، بعد گفتند اشتباه شده؛ لازم هم ندانستند عذرخواهي كنند! در عراق هر روز با

مردم درگير مي شوند و خانه ها و محيط امن زندگي مردم را لگدكوب مي كنند؛ اما عذرخواهي هم نمي كنند! افرادي كه اين قدر به حقوق انسانها و ملتها و به آراء مردم بي اعتنا هستند، غلط مي كنند خود را متولّي دمكراسي بدانند. الان هم خطكشي اي كه در اين منطقه كرده اند و گفته اند كدام كشور در خطّ دمكراسي هست، كدام كشور نيست، نشان دهنده نيّتهاي شوم و مقاصد رسواي آنهاست.

آنها به دمكراسي هم عقيده ندارند. رئيس جمهور فعلي امريكا(11) با كمتر از بيست وپنج درصد آراء مردمش و با حكم قاضي رئيس جمهور شده است! چه دمكراسي اي؟! كدام دمكراسي؟! به آراء مردم اهميت نمي دهند و اعتنايي نمي كنند. همان طور كه عرض كرديم، دمكراسي حربه اي است براي اين كه نداي عدالتخواهي در حلقوم ملتهاي جهان خفه شود؛ براي اين كه حق مردم فلسطين پامال شود و كسي نفهمد؛ براي اين كه هرجا منفعتي وجود دارد و يك نقطه حسّاس جغرافيايي هست كه به درد منافع نامشروع امريكا مي خورد، بتوانند به آن دست بيندازند و كسي صدايش درنيايد. كيست كه امروز اين حرفها را در دنيا نداند؟ اين مطالب قابل اعتنا نيست و من هم قصد جواب دادن به اين حرفها را ندارم؛ اين حرفها رسواتر از آن است كه بخواهيم جواب دهيم.

آنچه من مي خواهم عرض كنم، خطاب به مردم و مسؤولان خودمان است: توجّه كنيد امروز امريكا چه نقشه و سياستي را در اين منطقه و در كشور ما دنبال مي كند. البته موضع و حرف زدنشان غرورآميز است، اما كاملاً واضح است تودهني اي

كه از مردم عراق و افغانستان خورده اند، مؤثّر بوده است! الان روزانه امريكاييها از مردم عراق تودهني مي خورند. اينها به اين عنوان كه مي خواهند مردم عراق را آزاد كنند، وارد كشور عراق شدند و اين وضعيت سياه و رقّتبار را براي مردم عراق به وجود آوردند. ديكتاتور وطني را بركنار كردند، ديكتاتور خارجي را به جاي او گذاشتند؛ ديكتاتوري جاي خودش را با ديكتاتور ديگري عوض كرد! الان هم همان طور است؛ همان گونه كه صدّام نفسها را قطع كرده بود، اينها هم اگر بتوانند، همان طور قطع مي كنند. هرجا هم توانسته اند، اين كار را كرده اند؛ اما بيش از اين براي آنها ممكن نيست به وسيله عناصر نظامي خود با آن مردم دربيفتند.

آنچه براي مردم ما مهمّ است، اين است: امريكا در موضع يك چهره مهاجم، در باطن فهميده است نقشه هاي قبلي او در اين منطقه فايده اي ندارد. نقشه قبلي، تهاجم نظامي بود؛ اما قضيه افغانستان و عراق نشان داد كه در اين منطقه با تهاجم نظامي نمي شود طرفي بست و كاري كرد؛ مشكلات فراواني به وجود مي آيد. بخصوص وقتي طرف مقابل، كشوري باشد مثل ايران بزرگ؛ ملتي باشد مثل ملت شجاع و مؤمن ما؛ منطقه اي باشد با اين همه عمق فرهنگي، با احساسات سرشار برخاسته از ايمان در ميان مردم و با دولتي كه متّكي به آراء مردم است؛ اين جا كار براي آنها به مراتب مشكلتر است. قبلاً به تهاجم نظامي تهديد مي كردند؛ اما الان اعتراف مي كنند كه نقشه قبلي شان غلط بوده است. آنها مي گويند نقشه بايد

اين باشد كه ما بتوانيم از درون، ملت ايران را استحاله كنيم؛ آنها دنبال اين هستند.

استحاله هم دو جريان دارد: يك جريان فرهنگي، يك جريان سياسي؛ ملت ايران متوجّه باشد. قصد نظام استكباري امريكا و صهيونيستهايي كه دستشان در دست آنهاست و با هم در يك جبهه هستند، اين است كه بتوانند ملت را نسبت به آرمانها و عقايد و هدفهايش بي تفاوت و بي اعتنا كنند و بعد بتوانند به وسيله عوامل و مزدوران خود زمينه را براي بازگشت سيطره امريكا بر ايران فراهم نمايند. در جريان سياسي، عمده نقشه اينها ايجاد اختلاف و كوبيده شدن جناحهاي گوناگون به دست يكديگر است؛ جناحهايي كه همه برخاسته از انقلاب و وابسته به آن هستند - اينها آنها را بكوبند، آنها اينها را بكوبند - اصول و خطوط اصلي نقشه امريكا در منطقه اين است. بر سر قضاياي غيرواقعي در كشور ايجاد چالش كنند و فضاي تشنّج به وجود آورند؛ روي مسلّمات نظام جمهوري اسلامي - مثل قانون اساسي و دين و پايه اسلامي نظام - گفتگو و بگو مگو به وجود آورند و چالش و اختلاف ايجاد كنند. اين جريانهاي سياسي - فكري را دنبال مي كنند.

البته كساني هم هستند كه حاضرند در داخل، بلندگوي آنها شوند؛ از اينها هم استفاده مي كنند. اخيراً اعلان كرده اند كه ما بايد روزنامه هايي را كه به نفع امريكا حرف مي زنند، در داخل ايران تقويت كنيم! اگر هم چنين روزنامه اي نداشته باشند، مشخّص مي كنند كه نقشه ما اين است. سه چهار سال قبل من يك روز همين جا گفتم بعضي از روزنامه ها پايگاه

دشمن شده اند؛ اينها الان خودشان اين حقايق را افشا مي كنند. البته آن روز هم ما بي اطّلاع نبوديم - فقط تحليل نبود - اما امروز خودشان مسأله را افشا مي كنند.

جوانان عزيز ما متوجّه جريان فرهنگي اي كه مي خواهند راه بيندازند، باشند؛ يعني تزريق لااباليگري و اباحيگري و كشاندن به هرزگي و بي اعتنايي به اخلاق منضبط ديني و اسلامي. هم جوانان، هم مسؤولان علمي، هم آموزش و پرورش و هم كساني كه به مسائل جوانان مي پردازند بايد مراقب اين موارد باشند. امروز مبارزه با امريكا اين جاهاست. مبارزه با امريكا در ميدان علم هم صدق مي كند. آن جا هم از اين كه پيشرفت علمي داشته باشيم، ناراحتند. از پيشرفت علمي مردم ما ناراحتند؛ از پپشرفت اقتصادي مردم ما ناراحتند؛ از اين كه دولت بتواند خدمتي به مردم بكند و گره اي از مشكلات مردم باز شود، ناراحتند. هر كس به عقب ماندگي علمي كمك كند، به نفع امريكا كار كرده است. هر كس كمك كند به اين كه دولت نتواند خدمات لازم را انجام دهد - چه قوّه مجريه، چه قوّه قضايّيه و چه قوّه مقنّنه - براي امريكا و در خدمت امريكا كار كرده است. هر كس فكرها و نظرات امريكاييها را در روزنامه ها و تريبونها بيان كند، به نفع امريكا كار كرده است. يكي از كارهاي آنها شايعه پراكني و تهمت زني است. عيناً همان كاري كه در زمان اميرالمؤمنين مي كردند؛ هر روز يك شايعه، يك تهمت و يك جنگ رواني. هر كس فضاي تهمت زني در داخل كشور و جنگ رواني عليه نظام را

تقويت و تشديد كند، مزدور امريكاست و براي امريكا كار كرده است؛ چه از امريكا پول بگيرد، چه نوكر بي مزد و مواجب امريكا باشد. امروز مبارزه با امريكا عبارت است از مقاومت در مقابل اين جريان سازي سياسي و فرهنگي. همه، حواسشان جمع باشد. آدمهايي كه غرض و سوءنيّتي ندارند، مواظب باشند به خاطر يك انگيزه و احساس زودگذر حرفي نزنند كه در جهت خواستهاي امريكا و عليه اين ملت و اين كشور تمام شود. بدانند دشمن چگونه تقويت مي شود و از چه راههايي دست و پاي خود را باز و عليه اين ملت اقدام مي كند. بحمداللّه ملت ما هوشيار است.

امريكا در تهاجم به اين منطقه، توفيقي پيدا نكرده است. البته درست است كه متأسّفانه نفت عراق را مي برند و مي خورند و معلوم هم نيست چه كار مي كنند - در امور عراق و قانون اساسي و مسائل گوناگون اين كشور دخالت مي كنند و سررشته همه كارها در دست آنهاست - اما از مردم عراق ضربه مي خورند و روزبه روز نفرت مردم عراق از آنها بيشتر مي شود. همچنان كه سالهاي قبل امام بزرگوار گفتند، امروز هم عيناً همان طور است؛ شايد امروز در دنياي اسلام، امريكا از هميشه منفورتر است و شايد امروز هيچ شخصي منفورتر از رئيس جمهور امريكا و رئيس رژيم صهيونيستي(12) در همه دنياي اسلام وجود نداشته باشد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته


) مقصود دعاي تعقيب نمازهاي فريضه در ماه رمضان است: آ«يا علي يا عظيم يا غفور يا رحيم. انت الرّب العظيم. الّذي ليس كمثله شي و هو السميع

البصير و هذا شهرٌعظمّته و كرّمته و شرّفته و فضّلته علي الشهور الّذي فرضت صيامه عليّ....آ»

) نهج البلاغه: خطبه 224 (يتبرأ من الظلم)

) نهج البلاغه: نامه 28 (از بهترين نامه هاي امام علي عليه السلام، به قول سيد رضي رحمةاللّه عليه)

) بحارالانوار: ج 51 ص 74

) .

) .

) .

) .

) جان فيتز جرالد كندي (1963-1917) سي وششمين رئيس جمهور امريكا.

) جيمي كارتر ( -1924) سي ونهمين رئيس جمهور امريكا.

) جورج بوش پسر.

) آريل شارون (مشهور به قصّاب فلسطينيها).

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان نظام به مناسبت عيد سعيد فطر

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان نظام به مناسبت عيد سعيد فطر

--------------------------------------------05/09/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

عيد سعيد فطر را به همه امّت بزرگ اسلامي، به ملت شريف ايران و شما حضّار گرامي و همچنين مسؤولان، مديران، كارگزاران كشور و ميهمانان خارجي ما از كشورهاي اسلامي تبريك عرض مي كنم.

اين كه ماه پُربركت رمضان به عيد فطر منتهي مي شود، در خود مضمون و معناي متعالي و آموزنده اي دارد؛ يعني صيام و قيام مردم و مبارزه آنها در طول ماه رمضان با شيطان دروني و نفس امّاره، اثرش اين است كه عيدي براي آنها به وجود خواهد آمد كه مظهر آن عيد حضور مجتمع و واحد مردم در عرصه و ميدان توجّه به خداي متعال و ارتباط خاشعانه با اوست.

اگرچه اسلام مردم را به عبادت، خودسازي و رياضت نفس دعوت مي كند؛ اما اين را فقط به عنوان عملي فردي كه هر يك از مردم تنها براي خود به خدا مرتبط شوند، نمي بيند؛ بلكه اين ارتباط، توجّه و ذكر، خشوع و توسّل به خدا را به عنوان وسيله اي

كه بتوانند در امر دنيا و ساختن آينده شان هم قدم ثابت و گام مستحكمي بردارند، مي بيند. اگر همان طور كه بعضي از بزرگان فرموده اند كه براي سعادت امّت اسلامي آ«كلمه توحيدآ» و آ«توحيد كلمهآ» دو اصل قطعي است - كه همين طور هم هست - عيد فطر و نماز و توسّل ما در اين روز نيز مظهر توحيد كلمه و كلمه توحيد است؛ زيرا هم معنويت است و هم توسّل و خشوع؛ هم مستحكم كردن دل به وسيله ايمان به خداست و هم پيدا كردن حالت سكينه و آرامش و خلاصي از تلاطمهاي گوناگون نفس انساني است. درعين حال، عيد فطر متّصل كردن همه نيروها و قوا به يكديگر و آوردن آنها به صحنه زندگي نيز هست. بنابراين امروز هم ملت ما و هم امّت بزرگ اسلامي نهايت نياز را به اين ركن ركين و اصل بزرگ اسلامي دارد.

انقلاب اسلامي دلهاي مردم را به خدا متوجّه كرد و تنها و جانهاي آنها را به ميدان مبارزه و تلاش براي زندگي بهتر كشانيد و نتيجه اين شد كه ملت ايران قدم در جاده فلاح و رستگاري گذاشت و به فضل و حول و قوّه الهي در اين راه پيشرفتهاي بسيار بزرگي را نصيب خود كرد كه بايد اين راه را كه راه ارتباط و اتّصال به خدا و حضور جسم و جان در عرصه تلاش و مجاهدت براي بناي آينده است، ادامه دهد و بداند كه وحدت كلمه رمز پيروزي اوست؛ اين رمز را بايد حفُكند.

در دايره ي وسيع، رمز پيروزي امّت اسلامي هم وحدت كلمه است. اگر امّت اسلامي مي خواهد در

ميدانهاي علم، ترّقي، پيشرفت مادّي، تسلّط بر سرنوشت خود، رهايي از سلطه بيگانگان و سعادت دروني و بيروني پيشرفت كند، راهش با كلمه توحيد و توحيد كلمه است. مراكز قدرت استكباري كه از هر عاملي براي تحكيم قدرت خود بر دنيا استفاده مي كنند، تلاش كرده اند كه در دنياي اسلام از هر وسيله اي براي تجزيه، تفرقه و اختلاف استفاده كنند، كه متأسفانه تا حدود زيادي هم موفّق شده اند. اگر امروز ملت فلسطين دچار چنين سرنوشت تلخي شده است؛ اگر امروز پيكر ملت فلسطين خون آلود است و مصيبت و غم آن ملت تا اعماق جان انسانهاي دردمند نفوذ كرده است، به خاطر اختلاف كلمه مسلمين است. اگر وحدت كلمه بود، اين وضعيت به وجود نمي آمد. اگر عراق اسلامي زير چكمه اشغالگران درآمده است، به خاطر اختلاف كلمه مسلمين است؛ اگر امروز كشورهاي خاورميانه با فريادهاي مستانه و مغرورانه آمريكا مستقيماً تهديد مي شوند، به خاطر اختلاف كلمه مسلمين است و اگر مسلمانان مي خواهند از اين خفّت نجات پيدا كنند و اگر مي خواهند فلسطين را نجات دهند و اگر مي خواهند در افغانستان و عراق و ساير بلاد اسلامي، دشمن نتواند جسم و جان مسلمانان را زير فشار قرار دهد، راهش در وحدت كلمه و وحدت ملتها، دولتها و وحدت شعارهاست. روز عيد فطر روز اتّحاد و وحدت است.

متأسّفانه در دنياي اسلام كساني هستند كه براي تقرّب به امريكا و مراكز قدرتهاي استكباري حاضرند تن به هر عمل خلافي بدهند و بين شيعه و سنّي اختلاف بيندازند. من امروز دستهايي را كه در برخي از كشورهاي همسايه ما عمداً و

حساب شده در پي ايجاد اختلاف بين شيعه و سنّي هستند و قوميتها و مذاهب را از هم جدا مي كنند و جريانهاي سياسي را به جان هم مي اندازند، تا بتوانند از آب گل آلود ماهي بگيرند و منافع نامشروع خود را در كشورهاي اسلامي تأمين كنند، مي بينم. بايد هوشيار باشيم. ملتها، دولتها، همه مسلمانان، جريانهاي سياسي، روشنفكران و برجستگان بايد در مقابل اين نقشه دشمن هوشيار باشند و نگذارند دشمن به بهانه هاي مختلف در ايجاد اختلاف موفّق شود. آنها همين كار را در عراق مي خواهند انجام دهند.

امروز مسأله عراق، مسأله تلخي براي دنياي اسلام است. عراق يك كشور متّحد و واحد است كه استكبارگران نقشه تجزيه آن را كشيده اند و مي دانند كه اين كار به يكباره عملي نيست، بنابراين مي خواهند بتدريج اين كار را انجام دهند. مردم عراق و ملتها و دولتهاي مسلمان بايد هوشيار باشند. تجزيه عراق براي خود آن كشور و منطقه خطر بزرگي است. عراق متعلّق به عراقيهاست؛ سرنوشت عراق را بايد خود عراقيها رقم بزنند؛ قانون اساسي عراق را بايد خود عراقيها بنويسند. آن قانون اساسي اي كه پايه، نقشه و زيرساخت آن در واشنگتن نوشته شود، به درد عراق نمي خورد و اشغالگران عراق بدانند كه اگر غير از اين عمل كنند و كار مردم عراق را به خود آنها نسپارند، گريبانشان از دست مردم عراق رها نخواهد شد؛ مردم عراق تسليم آنها نخواهند شد.

اشغالگران عراق مي خواهند در منطقه خاورميانه مانند فلسطين عمل كنند. امروز صهيونيستها و امريكاييها در فلسطين به بن بست رسيده اند و جز با تن دادن به

خواسته هاي مشروع مردم فلسطين راه نجاتي ندارند. ملت فلسطين، ملت مظلومي است كه در عين مظلوميت، بسيار شجاع است و حقّ است اگر بگوييم: آ«ملت قهرمان فلسطينآ». اين ملت به تنهايي، در غربت و با دست خالي مقاومت مي كند و قدرتهاي مادي دنيا را كه از همه ابزارهاي كشتار و سركوب بهره مند هستند، عاجز كرده است. اشغالگران عراق بدانند كه اگر بخواهند در هر نقطه اي از دنياي اسلام و خاورميانه با منطق صهيونيستي و استكباري كه در فلسطين عمل مي كنند، عمل كنند، مردم را به همين شكل به ميدان خواهند آورد. ملت اسلام بيدار و آگاه شده است.

ملت عزيز ما در طول اين بيست وپنج سال نشان داده است كه به انقلاب، اسلام و به نظام و مسؤولان خود علاقه مند است و به استقلال دشوار به دست آمده خود نيز پايبند است. ما اين استقلال را آسان به دست نياورديم؛ ما اين مردمسالاري ديني را آسان به دست نياورديم؛ ملت ما در اين راه مجاهدت كرده است و جانهاي طيّب و طاهر و پاكيزه اي در اين راه قربان شده اند. ملت ما سختي كشيده است؛ مگر اين را آسان از دست خواهد داد؟!

آنچه ما را در مقابل توطئه دشمن، پايدار مي كند، ايمان به خدا و اعتماد به وعده الهي است. وعده الهي اين است كه: آ«ولينصرنّ اللّه من ينصره(1)آ»؛ آن كسي كه دين خدا را نصرت كند؛ آن كسي كه طبق دستور الهي نيروهاي خود را در راه نجاح و فلاح و صلاح به ميدان بياورد، خداي متعال او را تنها نخواهد گذاشت و او را موفّق

و پيروز خواهد كرد. تجربه ما هم همين را نشان مي دهد.

از خداوند متعال مي خواهيم كه ملت عزيز ما و امّت بزرگ اسلامي را به بركات اين عيد مبارك و به بركات ماه مبارك رمضان از تفضّل خود بهره مند فرمايد و به حول و قوّه الهي موجبات پيروزي امّت اسلامي را بر دشمنانش فراهم كند.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

) حج: 40

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي شوراي شهر و شهردار تهران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي شوراي شهر و شهردار تهران

--------------------------------------------17/09/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

برادران و خواهران عزيز؛ خيلي خوش آمديد. من اوّلاً خداي متعال را سپاسگزاري مي كنم به خاطر توفيقاتي كه براي اداره شهر تهران در مجموعه شوراي اسلامي شهر و شهرداري به شما ارزاني شده است. هر لطفي كه خداي متعال به شما بكند و توفيقي كه به شما بدهد، همه ما بايد شكرگزار آن باشيم. از اين هم كه بحمداللّه محور كار در شهرداري، خدمت به مردم قرار گرفته و انسان حضور خدمت رساني را در شهرداري حس مي كند، خداي متعال را شاكر و سپاسگزارم.

يكي از بزرگترين چيزهايي كه كام مردم را شيرين مي كند، اين است كه ببينند، حس كنند و بيابند كه مسؤولان امور آنها در پي خدمت صادقانه و پيگيرانه و عالمانه به آنها هستند. خود همين، مردم را خوشحال مي كند. گاهي گفته مي شود بايد مردم را شاد و افسردگان را از افسردگي خارج كرد؛ اين حرف درستي است. اگر كساني به معناي حقيقي كلمه دنبال اين موضوع هستند، راهش همين است؛ به مردم نشان دهند كه در پي كار صادقانه و پيگيرانه و عالمانه اند.

اين بيش از همه چيز فضا را شادمانه خواهد كرد.

شما هم خوب عمل كرده ايد. من، هم از شوراي اسلامي شهر تهران به خاطر كارهايي كه كرده اند، جدّيتي كه به خرج داده اند، شهردار خوبي كه انتخاب كرده اند، اهتمامي كه به كارها دارند و دنباله گيري اي كه از كارها مي كنند - مضمون همين گزارشي كه آقاي مهندس چمران دادند و قبلاً هم من اطّلاع داشتم و شنيده ام - صميمانه تشكّر مي كنم؛ و هم از آقاي دكتر آ«احمدي نژادآ» و همكارانشان به خاطر كار مخلصانه اي كه انجام مي دهند، سپاسگزارم.

شما هنوز خيلي كار در پيش داريد. آنچه انجام شده، ارزشمند است؛ اما نسبت به آنچه بايد انجام شود،كم است. همين مقداري كه انجام داده ايد هم حقيقتاً براي مردم و مسؤولان منصف جاي شكرگزاري است. كارهاي خوب و اقدامات مفيدي صورت گرفته است. انسان رايحه طيّبه احساس خدمت را استشمام مي كند؛ مي بيند كه در مديريّت خدمت به مردم، احساس اخلاص براي خدا وجود دارد. اين چيز خيلي باارزشي است؛ بخصوص در شهرداري كه با مردم سر و كار دارد. سازمانهايي كه سروكارشان با مردم بيشتر است، بايد روح خدمتگزاري و اخلاص را بيشتر از جاهاي ديگر داشته باشند.

اوّلين نكته اي كه مي خواهم به همه شما توصيه كنم، اين است كه در اين راه ثابت قدم باشيد و آن را ادامه دهيد. شروع، چيز مباركي است؛ اما كافي نيست. آ«انّ الّذين قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا تتنزّل عليهم الملائكة(1)آ». وقتي استقامت ورزيديد، در راهي پاي فشرديد و آن را استمرار داديد، ارزش آن مضاعف مي شود. به

شروع خوب اكتفا نكنيد؛ بنا را بگذاريد بر ادامه راه، همراه با دقّت و ملاحظه و مراعات همه شرايطي كه براي ادامه اين راه لازم است. بنابراين راه خدمت رساني و اهتمام به آن را ادامه دهيد.

توصيه بعدي - كه خود شما هم آن را ذكر كرديد - اين است كه از هيچ چيز نترسيد و به خدا توكّل كنيد. بدانيد كه اگر براي خدا كار كرديد، خدا به شما كمك خواهد كرد: آ«من كان للّه كان اللّه له(2)آ»؛ هركس براي خدا باشد، خدا براي اوست. قوانين و نواميس طبيعت در خدمت او حركت مي كند و مثمر ثمر مي شود. هر كس راه نيك را براي خدا انتخاب كند، خداي متعال ادامه اين راه را تا وقتي كه او همّت و اراده دارد، براي او هموار خواهد كرد؛ يعني هر قدمي برداريد، قدم بعدي براي شما مفتوح خواهد شد و همين طور كه پيش برويد، خداي متعال گشايشهاي پي درپي را براي شما به وجود خواهد آورد. به خدا توكّل كنيد، از هيچ چيز نترسيد و ملاحظه تهديدها و اخمها را نكنيد. البته اين به معناي آن نيست كه از دشمنيها غفلت كنيد؛ نه، غفلت هم نكنيد. واقعاً اژدهاي هفت سر فساد مالي چيزي نيست كه به اين آسانيها بشود آن را ريشه كن كرد. آنچه من دريافته ام، اين است:

گفت اژدرهاست او كي خفته است

از پي بي آلتي افسرده است

تصوّر نكنيد كساني كه از مصادره زمينهاي ملي و از قانون شكني به سرمايه هاي بي حساب دست يافته اند و جريانهاي مالي را با ويژه خواريهاي خود به سمت جيبهايشان سرازير

كرده اند، الان كه شما سر كار آمده ايد، آرام بنشينند و دست از پا خطا نكنند؛ نخير، اينها توطئه خواهند كرد؛ از نقاط ضعف استفاده خواهند كرد؛ نقاط ضعفي خواهند آفريد تا از آنها استفاده كنند. بايد مراقب اينها باشيد.

پس، هم به خدا توكّل كنيد و هم مراقب كساني باشيد كه از صحّت عمل شما ضربه مي بينند. هر مسؤولي اگر صحّت عمل داشته باشد، يك عدّه سودخوار مفسد فاسد قطعاً ضربه خواهند ديد. آنها هم ضعيف نيستند و به حسب عادّي امكاناتي در اختيار دارند؛ مراقب ضربات آنها باشيد. البته همان طور كه گفتم، ميدان، ميدان مبارزه است. در ميدان مبارزه، انسان در انتظار اين است كه دشمن به او ضربه بزند و حمله كند؛ اما به خدا توكّل مي كند و همه قدرت و علم و هوشمندي و عقل خود را به كار مي گيرد و پيش مي رود. آ«فاذا دخلتموه فانّكم غالبون(3)آ»؛ حضرت موسي به بني اسرائيل گفت شما برويد وارد شويد؛ همين قدر كه وارد شديد و پشت به ميدان نكرديد، غلبه با شماست. پس مهم اين است كه پشت به ميدان نكنيد و ميدان را حفُو كار را دنبال كنيد؛ خداي متعال هم به شما كمك خواهد كرد.

توصيه ديگر من اين است: همكاري اي را كه بحمداللّه الان بين اعضاي شوراي شهر و همچنين بين شوراي شهر و شهردار وجود دارد، با همه نيرو حفُكنيد. شهردار توجّه داشته باشد كه شوراي شهر ريشه اوست؛ شوراي شهر هم مديري را كه انتخاب كرده، با همه وجود تقويت كند. با هم باشيد. شوراي شهر، شهردار را تقويت كند؛ چون سربازي است

كه او را به وسط ميدان فرستاده است؛ بنابراين بايد پشت جبهه او را به طور كامل داشته باشد. آن سرباز هم خود را از ريشه و اصل و پايه خود منقطع نداند؛ متّصل به آن جا و منبعث از آن جا بداند. اين، مجموعه واحد مديريّت شهري است. البته در سازمان اداري جمهوري اسلامي براي شوراي شهر قيمي معين نشده است؛ چون منتخب مردم است و شهردار را هم انتخاب مي كند و كارها را با همين روشهاي درست و شيوه هاي سالم، پيش بيني و برنامه ريزي مي كند و سپس انجام مي دهد.

هم آقاي مهندس آ«چمرانآ» و هم آقاي آ«احمدي نژادآ» اشاره كردند كه در كارها از شيوه هاي علمي استفاده مي شود. اين بسيار ضروري و لازم است؛ من هم روي اين موضوع تكيه مي كنم. از علم و فكر و برنامه و اشخاص عالم استفاده كنيد. هرچه مي توانيد، عقول صاحبان عقل را بر عقل خودتان بيفزاييد و ذخيره عقلاني خود را تقويت كنيد تا بتوانيد كارها را انجام دهيد.

تهران مسائل و مشكلات زيادي دارد كه در بلندمدّت حل خواهد شد؛ منتها شما بايد اين مشكلات را بشناسيد. حاشيه نشينيهاي تهران، توسعه بي حدّ و حصر تهران، مسائل داخل تهران، معماري نامتجانس و ناهماهنگ تهران و اختلاف فاحش بين محلّات تهران مسائل بسيار مهمّي است. اينها را بايد بشناسيد. مشكلاتي كه ممكن است از آنها نقطه ضعف پديد آيد، شناسايي كنيد. خطرها را پيش بيني و براي مقابله با آنها برنامه ريزي كنيد. خود را آماده و مجهّز نگه داريد.

بخش ديگر مربوط به مسائل فرهنگي و اجتماعي تهران است. كار

شهرداري فقط ساخت وساز نيست. خوشبختانه در زمينه مسائل فرهنگي هم شما در گزارش خود مواردي را ذكر كرديد. مسائل فرهنگي و اجتماعي شهر، بسيار مهمّ است. سعي كنيد روح ديانت و اخلاق اسلامي را در فضاي شهر تهران ساري و جاري كنيد؛ اين كاري است ممكن و گره گشاي بسياري از مشكلات است. خيلي از مشكلات ما ناشي از دور شدن از فضايل اخلاقي است. هرچه از فضايل اخلاقي فاصله بگيريم، مشكلات و گره هاي زندگي پيچيده تر و بيشتر خواهد شد. بايد خود را به اخلاق اسلامي و ملكات فاضله اسلامي نزديك كنيم و اين در محيطهاي فرهنگي شهرداري كاملاً امكانپذير است؛ در كيفيّت اداره بوستانهاي شهري كه ظاهر فرهنگي هم ندارد - محيطي است براي اين كه مردم بيايند از آنها استفاده كنند - امكانپذير است؛ در فرهنگسراها و در نوع كارهايي كه شهرداري در تهران مي كند - نصب تابلوها، تبليغات، رفت و آمدها، ترافيك و همه چيزهاي ديگر از اين قبيل - امكانپذير است. شما مي توانيد با همه اين وسايل، اخلاق فاضله را در مردم گسترش دهيد. نيّت را اين قرار دهيد، برنامه ريزي را بر اساس اين بگذاريد؛ خداي متعال هم كمك و الهام خواهد كرد تا بتوانيد راههاي صحيح را در اين مورد پيدا كنيد و پيش برويد.

در داخل تشكيلات شهرداري با فساد مماشات نكنيد؛ چه فسادي كه مربوط به بيرون شهرداري است و مي خواهد از ابزار شهرداري استفاده كند، چه فسادي كه خداي نكرده در درون هسته اي از هسته هاي شهرداري رخنه كرده باشد و در آن جا بخواهد گسترش پيدا كند و فضا

و محيط امني براي خود درست كند. هرگونه مماشات با فساد و ميدان دادن به آن، زير پاي خود شما را خالي و امكان ادامه كار را براي شما دشوار خواهد كرد. نگذاريد در هيچ جاي شهرداري فساد رخنه كند. البته كار دشواري است. شهرداري جايي است كه انسان در آن با پول، با مردم، با مراجعان و با كساني كه حاضرند براي بعضي از مقاصد خود ولخرجي كنند، مواجه مي شود. اين طور جاها خيلي بايد مراقب بود. اين جاست كه تقواي الهي به درد مي خورد. تقوا زره اي است كه اگر انسان آن را پوشيد، تيرهاي زهرآگين فساد و گناه در او كارگر نخواهد شد و او را از پا نخواهد انداخت. تقوا حصن منيع انسان است. اين كه اين همه ما را به تقوا توصيه كرده اند، به خاطر همين است. بسياري از خطاها و انحرافاتي كه مشاهده مي كنيد، ريشه فكري ندارد؛ نه اين كه خيال كنيد يك ايدئولوژي است كه كسي را به اين نحوه عمل كردن وادار مي كند؛ نه، ريشه بسياري از اينها در نفسانيّات خود انسان است. يك جا پاي انسان مي لغزد و جلوگيري نمي كند؛ اين لغزش ادامه پيدا مي كند و انسان در صدد توجيه برمي آيد و براي خودش ايدئولوژي مي سازد. انسان گاهي مبناي فكري درست مي كند تا خطاي خود را اصلاح كند. جلو خطاها و لغزشهاي خود را از همه جا بگيريم و بهتر از همه جا، اوّل كار است و بهتر از اوّل كار، پيشگيري است. اين، روح تقوا را در ما تقويت خواهد كرد.

اميدواريم ان شاءاللّه خداي

متعال به شما كمك كند. ما هم وظيفه داريم به شما دعا كنيم و دعا مي كنيم. توصيه اي را هم كه مطرح كرديد، من با مسؤولان در ميان مي گذارم. اميدواريم با خدمات خود و با كار و تلاش صادقانه و مخلصانه اي كه انجام مي دهيد، بتوانيد ان شاءاللّه روزبه روز بيشتر مردم را خرسند كنيد. اين كه در را روي مردم باز مي كنيد تا بيايند با شما ملاقات كنند، كار بسيار مثبت، خوب و باارزشي است؛ اين را حفُكنيد. البته اين كار زحمت و دردسر دارد؛ ليكن اين مؤونه را بر خودتان هموار كنيد و زحماتش را به جان بخريد تا ان شاءاللّه از آثار نيك آن برخوردار شويد. از بزرگترين اجرهايي كه خداي متعال نقداً به انسان مي دهد، رضايت مردم است - البته اجرهاي بزرگتر بعدي به جاي خود محفوُ- همين كه مردم خوشحال و شادمان مي شوند و از شما تشكّر مي كنند.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

) فصّلت: 30

) مسالك الافهام: ج 1 ص 132

) مائده: 23

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع بزرگ مردم قزوين

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع بزرگ مردم قزوين

--------------------------------------------25/09/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللّه ربّ العالمين. و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين. سيّما بقيّةاللّه في الأرضين.

خداوند متعال را شاكرم كه توفيق ديدار اين شهر تاريخي و كهن و شما مردم متديّن و انقلابي و خونگرم را به بنده عنايت كرد.

مردم قزوين را، چه در قضاياي انقلاب و چه در همه حوادث بعد از انقلاب، مجموعه اي از انسانهاي وفادار و مؤمن يافتيم؛ مردمي

متديّن، داراي مناعت طبع، فداكار، سخاوتمند، اهل شركت در كارهاي بزرگ و كارهاي خير. اين مطالب، خُلقيّات مردم قزوين از ديرزمان است؛ مخصوص دوره خاصي نيست. وقتي به تاريخ مراجعه مي كنيم، مناقب قزوين و منطقه قزوين و اهل قزوين را به صورت چشمگيري مشاهده مي كنيم؛ اينها اهميت دارد. فرق است بين ملتي كه داراي پيشينه تاريخي و فرهنگي است و در تاريخ ريشه دارد، با ملتي كه هيچ ريشه اي در تاريخ ندارد؛ هيچ سابقه و سلسله نسب فرهنگي اي ندارد. ملت بزرگ ايران با همين سابقه هايي كه نمونه آن را در شهر كهن و پُرعمق شما مشاهده مي كنيم، توانسته است در ميان ملتهاي دنيا به عنوان يك ملت ريشه دار و كهن معرفي شود.

من وقتي به گذشته قزوين نگاه مي كنم، مي بينم هزار سال پيش يك جغرافيدان معروف دنياي اسلام - آ«مقظ'دسي(1)آ» - كه از شهر قزوين بازديد كرده است، اين شهر را مركز فقه و فلسفه معرفي مي كند. نهصد سال قبل از اين، شخصيت دانشمند معروفي مثل آ«عبدالجليل قزوينيآ» از اين شهر برخاسته است. آ«النقضآ» عبدالجليل قزويني رازي امروز در دست متكلّمين و صاحبان فكر و انديشه، يكي از كتابهاي معتبر و جالب توجّه است. هشتصد سال پيش، دانشمندي درباره قزوين كتابي نوشته است به نام آ«التدوينآ» كه سه جلد است. در آن تاريخ، سه جلد كتاب شرح حال شخصيتهاي علمي و فرهنگي و ديني و سياسي قزوين را تهيه كرده است. اين سوابق، خيلي حائز اهميت است. آن زمان كه خيلي از شهرهاي ايران روستاي كوچكي بود يا اصلاً نبود، در قزوين آن قدر عالم و

شخصيت و چهره معروف وجود داشت كه سه جلد كتاب آ«التدوينآ» درباره شرح حال اينهاست. هفتصد سال پيش، يك شخصيت برجسته و يك مورخ بزرگ مثل آ«حمداللّه مستوفيآ» از اين شهر برخاسته است. هفتصد سال پيش، يك شاعر بزرگ مثل آ«عبيد زاكانيآ» از اين شهر برخاسته است. چهارصد و پنجاه سال قبل، مركز سياسي اين كشور بزرگ، قزوين بوده است. در جايي خواندم كه نتيجه آنچه از مطالعات مربوط به قزوين و استان قزوين به دست مي آيد، اين است كه به قدري از اين شهر شخصيتهاي برجسته، از فقيه و حكيم و طبيب و رياضيدان و مورّخ و هنرمند برخاسته كه اگر كسي بخواهد اسم همه آنها را بگويد، اقلاً دو سه ساعت وقت لازم است! شما جوانان اهل قزوين، شما دختران و پسراني كه در اين فضاي اقليمي و فرهنگي تنفّس و رشد مي كنيد، به اين سابقه كهن تكيه كنيد.

من خودم از دوران جواني و طلبگي، به مناسبت وجود دو استاد بزرگ در حوزه علميه مشهد، با نام قزوين و قزويني آشنا شدم: شخصيت برجسته مرحوم آ«حاج شيخ هاشم قزوينيآ» و شخصيت ممتاز مرحوم آ«حاج شيخ مجتبي قزوينيآ» دو ستاره درخشان در حوزه علميه مشهد كه ما از دوران جواني و نوجواني نگاهمان به اين دو چهره ارزشمند بود. نام قزويني در ذهن طلبه مشهدي، به بركت وجود اين دو شخصيت بزرگوار، يك نام درخشان و همراه با افتخار تلقّي شده است. اين دو نفر - بخصوص مرحوم حاج شيخ مجتبي - جزو ارادتمندان و شاگردان يك شخصيت برجسته ديگر قزويني يعني مرحوم آ«سيّد موسي زرآباديآ» بودند. شخصيت عظيمي كه در همين

شهر، مركز پرتوفشاني معنوي و سلوكي و عرفاني به شعاع وسيعي از طلّاب و جويندگان معرفت محسوب مي شد.

قبل از دوره ما هم علماي بزرگ فراواني از اين شهر برخاسته اند: آ«شهيد ثالثآ» كه مقبره او همين جاست؛ مرحوم آ«ملامحمّد تقي برغانيآ» و برادر او آ«ملامحمّدصالح برغانيآ»؛ فقهاي مبارز، نه فقهاي گوشه گير، نه آدمهاي منزوي؛ مردان دين كه به سرنوشت مردم مي انديشيدند؛ براي آنها مبارزه مي كردند و جان خود را هم در اين راه فدا مي كردند.

وقتي به دوره انقلاب نگاه مي كنيد، مي بينيد همه كشور شهداي بزرگي تقديم كردند؛ اما چهره شهدا و برجستگان و ايثارگران قزويني ممتاز است؛ مثل شهيد آ«رجاييآ». در انقلاب، ما مثل شهيد رجايي كم داريم. در ميان رزمندگان - چه ارتش و چه سپاه - شهيد آ«باباييآ» يك انسان بزرگ و يك چهره ماندگار و فراموش نشدني است. در ميان آزادگان، معلّم معنوي آنها، مرحوم آ«ابوترابيآ» هم از اين نمونه هاست. من اين سه چهره برجسته را از نزديك مي شناختم؛ با خصوصياتشان آشنا بودم و مي دانم اينها چقدر ممتاز بودند؛ اينها شهداي قزوينند. شهر قزوين دو هزار، و استان قزوين نزديك سه هزار شهيد دارد. اينها افتخارات مردم قزوين است. درباره مردم قزوين، از قرنها پيش كساني گفته اند اينها مردمي هستند ديندار، بلندهمّت، با مناعت، سخاوتمند و قانع.

بعد از انقلاب، نگاه به همه مناطق كشور - از جمله قزوين - نگاه ويژه اي بوده و با دورانهاي گذشته متفاوت بوده است؛ نگاه خدمت رساني. خداي متعال از امكانات طبيعي به مردم اين منطقه بسيار داده است. همان طور كه امام جمعه

محترم اشاره كردند، اين استان داراي خاك و استعداد كشاورزي و دشت پُربركت است. آبها را هم بايد مهار كرد. مقداري كار كرده اند، مقداري ديگر هم بايد تلاش و كار كنند. مردم قزوين مثل بقيه مناطق كشور از حكومت و مسؤولان توقّعاتي دارند؛ توقّعاتشان بجا هم هست و بايد به آنها عمل شود.

من در همه سفرها قبل از ورود به هر شهري، نظرات مردم را از راه نظرخواهي و جستجو و گفتگو، چه با مسؤولان و چه با آحاد مردم به دست مي آورم. وقتي از مردم قزوين درباره انتظاراتشان از دولت سؤال مي كنند، همان پاسخي را مي دهند كه در بسياري از مناطق ديگر كشور هم پاسخ همين است. انتظارات مردم، رفع مشكلات اقتصادي، رفع مشكلات مربوط به جوانان - مسأله تحصيل و مسكن و ازدواج و بيكاري - رفع مسائل مربوط به گراني و برطرف شدن مسائل مربوط به عمران شهري و روستايي است. انتظار از مسؤولان اين است كه به اندازه توان خود و امكانات كشور به نيازهاي مردم برسند. اين انتظار بجاست و من هم آن را تأييد مي كنم. يكي از دلايل سفر ما به مناطق و شهرهاي مختلف همين است. مقصود اين است كه با رفتن به هر شهر و استاني، مسائل آن شهر و استان يك بار ديگر با تفصيل و جزئيات براي مسؤولان كشور مطرح شود. مسؤولان در حال خدمتگزاري اند و قصد خدمتگزاري دارند. بايد به آنها كمك كرد تا بتوانند اين خدمات را هرچه بيشتر و سريعتر كنند.

البته در بين پاسخهايي كه مردم به سؤال كننده هاي قبل از سفر ما داده اند،

اين هم هست كه به مسؤولان - بخصوص مسؤولاني كه در رابطه با اين منطقه هستند - از طرف ما تذكّر داده شود و به پيگيري كارها نصيحت شوند، كه البته اين كار را هم مي كنيم. من در اين چند روزي كه در استان و شهر قزوين هستم، با مسؤولان و جهات مختلف تماس دائمي خواهم داشت و اميدوارم بسياري از تذكّرات و نصايح و حرفهايي كه بايد گفته شود، به مسؤولان گفته شود.

آنچه مي خواهم به همه شما عزيزان و برادران و خواهران و فرزندان خودم عرض كنم، چند نكته است:

نكته اوّل اين است كه در كشور ما - بخصوص در سطوح بالاي مسؤوليت - نيّت، خدمت به مردم است. البته توان همه مسؤولان يكسان نيست. ممكن است بعضي توان و امكان بيشتر و بعضي كمتر داشته باشند؛ ولي همه مي خواهند خدمت كنند. مهم اين است كه نظام جمهوري اسلامي بر پايه خواست و ميل و گرايش و محبّت مردم بنا شده است. مردم، مسؤولان كشور را با اراده خودشان انتخاب كرده اند. در صحنه آزمون هم نگاه مي كنند، عملكرد مسؤولان را مي بينند، قضاوت مي كنند و ترتيب اثر مي دهند.

نكته دوم اين است كه نظام جمهوري اسلامي و كشور عزيز و بزرگ و غني طبيعي ما در تحوّلات جهاني، هم با فرصتهايي مواجه است، هم با تهديدهايي. ما فرصتهاي زيادي در پيش روي خود داشتيم و داريم. براي مسؤولان مهمترين مسأله اين است كه از همه فرصتهايي كه پيش مي آيد، با حفُعزّت ملي، براي پيشرفت كشور - هم از لحاُمادّي و هم از لحاُمعنوي - استفاده كنند.

هدف جمهوري اسلامي فقط اين نيست كه با ارقام و اعداد، توليد ناخالص ملي را در مجموع رقم بالايي نشان دهد؛ اين كافي نيست. ما معتقديم در كشور بايد عدالت باشد و ثروت ملي ميان همه مردم تقسيم شود. اين آرزوي بزرگ ماست و براي آن تلاش و مبارزه مي كنيم.

فلسفه نظام جمهوري اسلامي اين است كه بتواند همچنان كه اسلام از مسؤولان، انسانها و ملتها خواسته است، در ميان مردم، هم عدالت، هم اخلاق، هم معنويت و هم رفاه مادّي را به وجود آورد. اين كار، مقدّس و بسيار بزرگ و البته دشوار است. همه تلاش جمهوري اسلامي در طول بيست و پنج سال گذشته براي اين بوده است كه به اين مقصود دست پيدا كند.

كساني كه راه را عوضي بروند و عدالت را نديده بگيرند، اشتباه مي كنند. كساني كه معنويت را نديده بگيرند، اشتباه مي كنند. كساني كه شايسته سالاري را نديده بگيرند، اشتباه مي كنند. كساني كه مردمي بودن مسؤولان را فراموش كنند، اشتباه مي كنند. راه از اين جهت دشوار است و حركت در اين راه از اين جهت با موانع بزرگ مواجه است كه در آن بايد همه اين معيارها رعايت شود.

ما نمي توانيم دل خود را خوش كنيم به اين كه چيزي بگوييم و چند صباحي را در مسند مسؤوليت - يا به تعبير رايج، در مسند قدرت - باقي بمانيم؛ اما فكر حال و آينده كشور و فكر رشد مادّي و معنوي ملت را نكنيم؛ اين نمي شود. نظام اسلامي از مسؤول مي خواهد خود را در مقابل خدا ببيند. اين كه مردم خدمت

او را بفهمند يا نفهمند، از او تشكّر بكنند يا نكنند، در درجه بعد باشد. در درجه اوّل، مسؤول بايد احساس كند در مقابل خداي متعال براي خدمت به مردم و استقرار عدالت در ميان آنها مسؤول است. محاسبه ما اين طور نشان مي دهد كه نظام جمهوري اسلامي در طول بيست و پنج سال گذشته در اين راه پيشرفتهاي زيادي كرده است. نمي گوييم تماماً به هدفهاي خود رسيده ايم؛ نه. باز هم بايد حركت و تلاش كنيم؛ اما مي گوييم و ادّعا مي كنيم كه در اين راه، نظام جمهوري اسلامي پيشرفت كرده است.

امروز اعتماد به نفس و اميد ملت ايران از همه دوره هاي گذشته بيشتر و چشمش بازتر است. اميد و نشاط در ميان ملت بزرگ ايران يكي از دستاوردهاي اسلام و انقلاب است. اين را ما قدر مي دانيم و مغتنم مي شماريم و براي پيشرفت در اين راه تلاش مي كنيم.

يكي از مسائلي كه براي مردم ما بسيار مهمّ است و از مسائل جاري امسال ماست و من بايد روي آن تكيه كنم، مسأله انتخابات آينده است. انتخابات آينده، مثل همه انتخابات دوران بيست و پنج سال گذشته، در زمان خود مهمترين مسأله كشور است. انتخابات اگر به صورت مطلوب انجام گيرد، آينده را تضمين و امنيت كنوني را هم تأمين مي كند. انتخابات مطلوب كدام است؟ انتخابات مطلوب انتخاباتي است كه سالم، آزاد و طبق قانون برگزار شود؛ انتخاباتي كه مردم با شور و نشاط در آن شركت كنند؛ انتخاباتي كه به عنوان وظيفه ديني، همه مردم خود را موظّف به برگزاري باشكوه آن بدانند. اين انتخابات

مي تواند به معناي حقيقي كلمه، مجلسي مطلوب براي كشور تدارك ببيند.

مجلس جايگاه بسيار مهمّي است؛ خانه ملت است؛ تجلّيگاه عزّت ملي ماست؛ مي تواند عزّت اسلامي و عزّت ملي ما را به دنيا نشان دهد؛ تأمين كننده منافع عمومي است. با قوانين مجلس است كه مسؤولان مي توانند حركت كنند و پيش بروند. مجلس مي تواند حافُامنيت ملي باشد؛ مي تواند سدّ مستحكمي در برابر تعرّض دشمنان و طمع ورزي بيگانگان باشد. خصوصيات يك مجلس مطلوب اين است. وقتي مردم در انتخابات شركت كنند و با چشم باز و با بصيرت، كسي را كه شرايط لازم را در او مي بينند، انتخاب كنند و به مجلس بفرستند، مجلس خواهد توانست چنين نقش بزرگي را ايفا كند. مجلس - همان طور كه امام فرمودند - عصاره فضايل ملت است. وقتي مردم در انتخابات بيشتر شركت كنند، كارآمدي و اعتبار مجلس بيشتر مي شود و توان خدمت رساني پيدا مي كند.

درباره انتخابات و مجلس، سخن زياد است. من امروز به همين اندازه اكتفا مي كنم و فقط اين نكته را مي گويم: نماينده اي كه به مجلس مي فرستيد، بايد اين خصوصيات را داشته باشد تا بتواند خواسته هاي شما را تحقّق ببخشد. نماينده بايد متديّن باشد؛ انسانهاي متديّن مي توانند مورد اعتماد قرار گيرند. نماينده بايد انقلابي باشد؛ روحيه و نشاط و اميد و قوّت و روحيه انقلابي در او وجود داشته باشد تا بتواند راههايي را كه به نظر بن بست مي رسد، بشكافد و پيش برود. نماينده بايد خدوم، امتحان داده، با كفايت، برنامه دار، خوشنام و جوانگرا باشد و به

جوانان اعتقاد داشته باشد. چنين افرادي در هر جاي كشور حضور دارند، بايد خود را موظّف بدانند و بروند نامزد شوند. در اين چند روزي كه از مهلت ثبت نام نامزدهاي انتخابات باقي مانده، وظيفه وجداني و اسلامي و ميهني هر كسي كه خود را داراي اين خصوصيات مي داند، اين است كه برود داوطلب شود و به صحنه انتخابات بيايد. اگر بعد ديدند افراد با صلاحيت تر از آنها هستند، مي توانند كنار بروند؛ ليكن الان بايد به صحنه بيايند. مردم چنين افرادي را هرجا ديدند، بايد از آنها بخواهند كه بروند نامزد شوند. صلاح و آينده كشور به اين است كه انتخابات، پُرشور و با علاقه و حضور قاطبه ملت برگزار شود.

البته نگاه و احساس من اين است كه به توفيق الهي، مردم اين انتخابات را هم علي رغم ميل دشمنان، بسيار بزرگ و با شكوه برگزار خواهند كرد. البته دشمنان كشور و ملت ما نمي خواهند انتخابات خوبي در كشور برگزار شود. هميشه همين طور بوده است. در اغلب انتخابها، دشمنان ما همه تلاش خود را به كار مي گرفتند تا شايد انتخابات با گرمي و پُرشور برگزار نشود. بعضي از وابستگان به دشمنان هم در داخل از طرق مختلف سعي مي كردند مردم را از حضور در پاي صندوقهاي رأي منصرف كنند. البته الان چون فضاي عمومي كشور ميل به انتخابات است و همه مسؤولان كشور متّفق الكلمه مردم را به حضور در انتخابات دعوت كرده اند، جرأت نمي كنند. از فضاي عمومي و افكار عمومي مي ترسند صريحاً بگويند در انتخابات شركت نكنيد؛ اما بدانيد مخالفان اين كشور، دشمنان

اين ملت، دشمنان بهروزي ايران، دشمنان پيشرفت و ترقّي ملت ايران و دشمنان نظام جمهوري اسلامي هرچه بتوانند، انجام مي دهند تا مردم را از حضور در صحنه انتخابات مجلس شوراي اسلامي و هر صحنه ديگري باز بدارند. تا امروز نتوانسته اند؛ به حول و قوّه الهي در آينده هم نخواهند توانست.

براي ملت ما، بخصوص جوانان ما، بسيار مهمّ است كه به شعارهاي انقلاب نگاه كنند؛ موضعگيريهاي نظام جمهوري اسلامي را مورد مطالعه و مدّاقه قرار دهند و بعد نگاهي به فضاي عمومي جهان بيندازند. اگر نگاه كنيد، خواهيد ديد كه در مقابل تعجّب دشمنان، حرف جمهوري اسلامي و نداي انقلاب اسلامي بتدريج مورد قبول مردم دنيا قرار مي گيرد. خيلي حرفها را ما بيست سال قبل مي گفتيم و اين ملت شعارش را مي داد؛ اما امروز همان حرفها را دنيا به رأي العين مي بيند. از بيست و پنج سال قبل اين ملت با صداي بلند اعلام مي كرد امريكا جهانخوار و متجاوز و دنبال دست اندازي به ملتهاست؛ تبليغات رسانه اي قوي دستگاههاي استكباري وابسته به امريكا هم دم از دمكراسي و آزاديخواهي و حقوق بشر مي زدند؛ اما بسياري در كشورهاي اسلامي نمي توانستند بفهمند اين سخن انقلاب و نظام اسلامي به چه معناست؛ ولي امروز با مشاهده مواضعي كه امريكا در مسائل دنيا اتّخاذ مي كند، همه اين را قبول مي كنند و باور دارند. ناديده گرفتن حقوق ملتها، بي ارزش دانستن مرزهاي جغرافيايي ملتها، براي خود اين حق را قائل شدن كه به بهانه منافع نامشروع به هر جاي دنيا دست اندازي كنند - به خليج فارس، اقيانوس هند،

كشورهاي خاورميانه، كشورهاي آسيا، در خود اروپا - امروز مردم دنيا اينها را مي بينند؛ اين همان حرف انقلاب اسلامي و حرف ملت ايران است.

امروز در خيابانهاي بغداد و ديگر شهرهاي عراق، در مناطق مختلف افغانستان، در بسياري از نقاط ديگر دنيا، اين چهره خشن پوشيده شده از بزك تبليغاتي، واقعيت خود را نشان مي دهد و مردم دنيا آن را مي بينند. بيست و پنج سال است كه ملت ايران عليه اسرائيل شعار داده است. بارها ملت ايران در شعار خود گفته است به نداي صلح طلبانه رياكارانه صهيونيستها اعتماد نكنيد. امروز همه دنياي عرب و دنياي اسلام صحنه فاجعه بار فلسطين را در مقابل خود مي بينند. امروز كه سردمداران دولت غاصب صهيونيستي همه قرار و مدارهايي را كه با كشورهاي عربي و طرفهاي فلسطيني گذاشته بودند، زير پاي خود لگد كرده اند؛ به همه بي اعتنايي كرده اند و به هيچكدام از التزامهاي بين المللي هم اعتنايي نمي كنند، بقيه ملتها به حرف ملت ايران مي رسند. در دوران جنگ تحميلي - كه هشت سال ملت ايران را مشغول كردند - و بعد از جنگ تحميلي، ملت ايران شعار مي داد و فرياد مي زد كه اين صدّام بعثي، يك وجود مفسد و يك حيوان وحشي در لباس انسان است؛ اما همين امريكاييها كه امروز بدگويي صدّام را مي كنند و از دستگيري او خوشحال شده اند، با صدّام دست مي دادند؛ روابط دوستانه برقرار و به او كمك مي كردند! همين وزير دفاع(2) كنوني امريكا در بغداد با صدّام ملاقات كرد و به او قول كمك داد. به صدّام كمك

كردند تا بتواند ايران اسلامي را مورد فشار قرار دهد. خيلي از كشورهاي عربي و خيلي از كشورهاي منطقه، باطن اين موجود ددمنش را نمي شناختند؛ اما ملت ايران در ميدانهاي جنگ، در بمبارانها و موشكبارانهاي ظالمانه، در حلبچه و آبادان و دزفول، اين گرگ خونخوار و دستياران خونخوار او را آزموده بود و به دنيا مي گفت. امروز دنيا اين حقايق را مي فهمد. اين سخن حق ّ ملت ايران است كه امروز براي دنيا آشكار شده است.

عزيزان من! دنيا و تاريخ، سرشار از عبرتهاست. امروز وضع صدّام حسين ظالم فتّاك مستكبر متكبّر به جايي مي رسد كه در يك دخمه زندگي مي كند و براي جان پليد و ننگين خود حاضر است هر ننگي را تحمّل كند. امروز كه او دستگير مي شود، دنياي اسلام و كساني كه مي دانند اين حيوان درنده چه بوده است، احساس خشنودي مي كنند. ملت ايران - بخصوص خانواده هاي شهدا - هم از خبر دستگيري صدّام بسيار خرسند و خوشحال شدند. البته ملت عراق از دست اين گرگ خونخوار رنجهاي زيادي كشيده و حالا به ظاهر از دست او خلاص شده است. شنيدم رئيس جمهور امريكا خطاب به صدّام گفته است دنيا بدون صدام خيلي بهتر است. من مي خواهم به رئيس جمهور امريكا بگويم دنياي بدون آ«بوشآ» و آ«شارونآ» هم بسيار بهتر است!

كساني كه خيال مي كنند قدرت آنها دائمي و ابدي است، به صدّام حسين و محمّدرضا پهلوي و حكومت شوروي سابق نگاه كنند؛ ببينند چگونه قدرتهاي پوشالي يك پندار محض است و چطور خداي متعال با دست قدرت خود، اين قدرتهاي

پوشالي را نابود مي كند و از بين مي برد؛ مثل اين كه در دنيا نبوده اند!

امروز كساني كه با نام دمكراسي و حقوق بشر، ديكتاتورانه و مستبدّانه بر دنياي بشريت حكمراني مي كنند - مثل رئيس جمهور امريكا - و كساني كه بدون اين كه كمترين حقّي در سرزميني داشته باشند، مردم آن سرزمين را زير فشار وحشيانه قرار مي دهند - مثل سردمداران صهيونيست كه صاحبان خانه، يعني مردم فلسطين را اين طور مورد زجر و شكنجه و قتل و كشتار و سركوب قرار مي دهند - بدانند آنها هم عاقبتي بهتر از صدّام نخواهند داشت.

ملتها بيدار شده اند. امّت اسلامي روزبه روز بيدارتر مي شود. اميدهاي امّت اسلامي، اميدهاي خوبي است. افق، روشن است و ملت ايران به فضل پروردگار همچنان پيشتاز اين صحنه است و به حول و قوّه الهي با رفتار و حركت خود خواهد توانست براي ملتهاي ديگر يك الگوي زنده و قابل تقليد ارائه دهد.

بنده از همه شما برادران و خواهران و مردم خونگرم و مؤمن و مهربان قزوين خيلي تشكّر مي كنم؛ از استقبالي كه امروز نشان داديد؛ از محبّتهاي پُر شور و خالصانه اي كه نظير آن را در ميان ملتهاي ديگر هيچ كس سراغ نداده است. اين فقط مخصوص جمهوري اسلامي ماست كه بين مسؤولان و مردم پيوند محبّت با اين شدّت و خلوص برقرار است. من از خداي بزرگ مي خواهم ما را لايق اين محبّتها كند.

از خداي بزرگ مي خواهم به من و همه مسؤولان كشور توفيق خدمتگزاري روزافزون به اين ملت را عطا كند. از خداي بزرگ مي خواهم اين ملت

را در همه ميدانها سرافراز و سربلند كند. از خداي بزرگ مي خواهم شما جوانان و شما مردم مؤمن و پُرسابقه قزوين را از فضل و رحمت و نعمت خود - آن چنان كه شايسته آن هستيد - برخوردار كند. پروردگارا! دشمنان اين ملت را منكوب و نااميد كن. پروردگارا! اين ملت را در همه ميدانها پيروز كن.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

) ابوعبداللّه مقظ'دسي (391 ق - 336 ق) صاحب آ«احسن التقاسيمآ».

) دونالد رامسفلد

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم مشترك تحليف دانشجويان دانشگاههاي افسري ارتش جمهوري اسلامي

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم مشترك تحليف دانشجويان دانشگاههاي افسري ارتش جمهوري اسلامي در دانشگاه امام علي(ع)

--------------------------------------------04/10/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

به جوانان و فرزندان عزيز و گراميم كه امروز رسماً وارد عرصه رزمندگان و مدافعان ميهن و ارزشهاي نظام اسلامي شدند، خوشامد عرض مي كنم و يكايك شما عزيزان را به چشم فرزندان ارزشمند اين آب و خاك و كساني كه مي توانند نقشهاي برجسته اي را در اين كشور ايفا كنند، نگاه مي كنم.

نظامي گري در همه ارتشهاي جهان به معناي قدرت قهرآميز است؛ منتها بسته به اين كه تعريف و هدف از قدرت چه باشد، بار مثبت يا منفي معنا و مفهوم نظامي گري تفاوت مي كند.

از دورانهاي قديم و مختلف تاريخ تا امروز، چنگيزها و نرونها و صدّامها و بوشها - آدمكشان حرفه اي - تعريف و هدفشان از قدرت، تعريفي غلط و ضدّانساني و هدفي نامعقول و ناپسنديده بوده است. تعريف آنها از قدرت عبارت است از سلطه بر انسانها و هدفشان از قدرت هم عبارت است از بي اعتنايي به جان و آبرو و ارزش انسانها؛ تسلّط و سيطره هرچه

بيشتر بر جان و مال بشر. اين با هدف و روشهاي قدرت در اسلام به كلّي و از بُن و بنياد متفاوت است. قدرت در فرهنگ اسلامي يعني خدمت به انسانيت و انسانها و خدمت به ارزشهاي بشري از موضع قوي، نه از موضع ضعف. به همين نسبت، روشهاي نظامي گري و قدرتمداري هم از ديد اسلام به كلّي با ديد فرهنگ جاهلي و زورمداري زورمداران گذشته و امروز متفاوت است.

پيغمبر و ابوجهل هر دو شمشير مي زدند، هر دو نيروي نظامي فراهم مي كردند، هر دو مي جنگيدند؛ اما ماهيّت اين دو جبهه، اين دو صف و اين دو جنگنده به كلّي با هم متفاوت است. اين هدف با آن هدف، زمين تا آسمان فرق مي كند. تربيت انسانهايي كه در نيروهاي مسلّح خدمت مي كنند هم به همين نسبت تغيير پيدا مي كند. آن ارتش و نيروي مسلّحي كه در خدمت سلطه گري كمپانيها و زورمداران و زرمداران جهاني است كه بر انسانها و كشورها و منابع مالي و انساني سلطه دارند، هرچه قسيّ القلب تر و كورتر باشد، مطلوبتر است. اما آن ارتشي كه در خدمت هدفهاي پاك و والاست و با ابزارهاي مردمي و تكيه بر ارزشها مي خواهد قدرت خود را نشان دهد، هرچه آگاهتر و مردمي تر باشد، مطلوبتر است.

نظام جمهوري اسلامي، نيروهاي مسلّح را براي دفاع از يك شخص يا يك طبقه، يا وسيله اي براي زورگويي و سلطه گري و تسلّط بر منابع انسانهاي ديگر نمي داند. هدف نيروي مسلّح در نظام اسلامي احياء انسانيت و ارزشهاي انساني و آرمانهاي الهي است؛ مجاهدت في سبيل اللّه است.

وقتي مرد مؤمن و شجاع، با هدف جهاد في سبيل اللّه وارد ميدان شد، جان دادن در اين ميدان را افتخار مي داند. ارزش والاي شهادت در اسلام بر اين پايه است. آن وقت است كه شهيد ستاره اي هميشه درخشان در آسمان زندگي و تاريخ آن ملت مي شود. آن كسي كه در خدمت زورمندان و زرمندان مي جنگد، مرگ برايش گودال وحشت انگيز و تاريكي است كه از آن بايد بگريزد؛ براي او مردن و افتادن در آن حفره هولناك نه شوقي دارد و نه افتخاري. به همين دليل است كه اگر در هر نقطه اي از دنيا ميان نيروهاي رزمنده هدفدار و آرمانگرا با نيروهايي كه براي كمپانيها و زرمندان و زورمندان و براي پول مي جنگند، مبارزه اي رخ دهد، پيروزي با مجاهداني است كه شهادت و جان دادن در راه خدا را براي خود افتخار مي دانند.

جوانان عزيز! دوران دفاع هشت ساله يك درس هميشگي نه فقط براي ما، بلكه براي همه جوانان غيور در سرتاسر دنياست. ارتش و سپاه و بسيج و ساير نيروهاي رزمنده در اين هشت سال توانستند در مقابل ارتشي كه از همه سوي دنيا تجهيز و تقويت مي شد، بايستند؛ آن را ناكام كنند و بارها ضربه هاي كوبنده مكرّر بر آن وارد آورند. در حالي كه در آن روزها نيروهاي ما از لحاُسلاح و تجهيزات و امكانات مادّي بسيار كمبود داشتند. اين معجزه ايمان و معجزه آگاهي است.

عزيزان من! ميان شما و ارتشهايي مثل ارتش صدّام و ارتش بوش تفاوتهاي بنياني است؛ قدر خودتان را بدانيد. شما در راه آرمانهاي والا حرفه نظامي گري

را انتخاب كرده ايد. در اين راه هر حركت و تلاشي براي انسانهاي باوجدان، هيجان انگيز و زيباست. آنها در خدمت زرسالاران جهاني و زورسالاران زورگو و سلطه طلب و همسو با رسانه هاي تزويرگر هستند و در راه هيچ آرماني مبارزه نمي كنند. ديديد ارتش صدّام با همه آن تجهيزات، مثل برف آب شد و نه تنها از ميهن و مردمش، بلكه حتّي از خودش هم نتوانست دفاع كند. انسانهاي بي آرمان، با وجود داشتن تجهيزات و سلاح هم درواقع هيچند. ارتش بوش هم همين طور است؛ آنها هم وقتي در مقابل كوه ايمان و صلابت و عزم و اراده مردم مؤمن قرار گيرند، همين طور خواهند بود.

ما معتقد به انضباط آهنين، نظم منطقي، كار علمي، آموزش به روز و سلاح در حدّ ممكن براي نيروهاي مسلّح خود هستيم؛ اما همه اينها را در كنار تقوا، توكّل و دلدادگي به آرمانها و مردم معتبر مي دانيم. الگوي ما آ«مالك اشترآ» است؛ برترين سردار بلندپايه ي جنگهاي پُرماجراي اميرالمؤمنين؛ شجاعترين مرد عرب. جواني در كوچه هاي مدينه او را نشناخت؛ به او اهانت كرد، حتّي آب دهان به طرف او انداخت! اين سردار بلندمرتبه و امير والامقام نه تنها به او اخم نكرد، بلكه به مسجد رفت، براي او نماز خواند و استغفار كرد كه خدا از جهالت اين جوان بگذرد! بعد از آن كه مالك اشتر را به آن جوان معرفي كردند، آمد كه از او عذرخواهي كند. گفت عذرخواهي لازم نيست، من آمدم تا براي تو پيش خداي متعال استغفار كنم. آن صلابت، آن شجاعت، آن عظمت در ميدان نبرد همراه است با

عظمت در ميدان معنويت؛ عظمت روح.

جوانان عزيز! آخرين محصول ليبرال دمكراسي غرب، جهانگشايي و سلطه گري است كه در مقابل چشم مردم دنياست. مي بينيد؛ زورگويي و قانون جنگل. در ظرف يك سال ونيم دو ملت مسلمان افغانستان و عراق را تارومار كردند؛ به خاك و خون غلتاندند. قلّه ليبرال دمكراسي با همه آن ادّعاها و علي رغم همه آن دعويهاي باطل، اين شد. به هيچ يك از مخالفتهاي جهاني هم كمترين اعتنايي نكردند؛ يعني مردم و انسانيت و خواست انسانها از نظر آنها هيچ ارزشي ندارد. هيچ مرجع جهاني هم وجود ندارد و آنهايي كه دلشان را به مجامع جهاني خوش مي كنند، خودشان را فريب مي دهند. مي بينيد سازمان ملل و مراجع جهاني در مقابل اين فجايع چگونه برخورد مي كنند!

در دنياي قانون جنگل، هر ملتي بايد به فكر خودش باشد و خود را تقويت كند. اگر به عزّت، شرف، استقلال و به هويّت انساني خود معتقد است، بايد در خود قدرت دفاع به وجود آورد. البته بخشي از اين قدرت، دفاع مادّي و سلاح و نظامي است؛ اما اين قدرت، معنوي و وحدت ملي است؛ همكاري و همدلي مردم با مسؤولان كشور است؛ تلاش مسؤولان كشور براي بهروزي مردم است؛ حفُوحدت مردم است، و در كنار اينها آمادگي بهترين و برترين و شجاعترين جوانان براي دفاع از كشور، ارزشها، استقلال و عزّت ملي است. وارد خوب ميداني شده ايد و خوب هدفي را انتخاب كرده ايد. جواني شما در بهترين جهت و رويكرد به كار مي رود. اين را قدر بدانيد و در سازندگي مادّي و معنوي، روحي و جسمي و

نظامي و تقوايي خود هرچه بيشتر بكوشيد. خداي متعال نگاه رحمتش بر آن ملتي است كه خودسازي، اراده و حركت كند.

ياد شهيدان عزيز اين راه پُرافتخار را گرامي مي داريم و بر همه آنها و بر امام شهيدان درود مي فرستيم.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مردم زلزله زده شهرستان بم

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مردم زلزله زده شهرستان بم

--------------------------------------------08/10/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

مصيبت بسيار سنگين و بزرگي است. در اين حادثه، فقط شما مردم عزيز بم نيستند كه مصيبت زده هستيد، بلكه همه ملت ايران و همه مسؤولان كشور در اين غم بزرگ با شما شريك هستند. چه جانهاي عزيزي كه در اين حادثه تلخ از دست رفت و چه دلهايي كه در اين مصيبت داغدار شد و ما هم در اين مصيبت، مثل شما داغدار شديم. مسؤولان كشور با شما همدردند. من به همه خانواده ها و برادران و خواهراني كه عزيزانشان را در اين حادثه از دست داده اند، با همه دل و با همه وجود تسليت عرض مي كنم؛ به ملت ايران هم تسليت مي گويم.

يك مطلب را هم به شما عرض مي كنم: برادران و خواهران عزيز بمي! اين مصيبتها، ابتلا و امتحان الهي است. تلخ است، سخت است، مصيبت است - در اين شكّي نيست - اما گاهي خداي متعال از دل همين مصيبتها و تلخيها بركات بزرگي را براي يك ملت و يك مجموعه مردم به وجود مي آورد. در اين بلاهاي سخت است كه جان انسانها آبديده مي شود و قدرت عزم و تحمّل انسانها بالا مي رود.

عزيزان من؛ مردم عزيز بم و همه كساني كه در اين منطقه،

مصيبت و خسارت ديديد! در مقابل اين مصائب مي توان كاري كرد كه مصيبت به يك حادثه خوب تبديل شود. مي شود با عزم و اراده و كار و تصميم، آثار مصيبت را به كلّي از زندگي زدود. ما خيلي از ملتها را سراغ داريم كه عظمت و بالندگي و رشد آنها از درون ويرانه ها و از دل مصيبتها آغاز شد. بخصوص شما جوانان بايد همّت كنيد. مصائب و ابتلائات و امتحانات الهي بايد ما را قوي كند. البته من از همه مسؤولاني كه از روز و ساعت اوّل خود را به اين منطقه رساندند، تشكّر مي كنم. برادران سپاه، ارتش، بسيج، هلال احمر و بخشهاي گوناگون دولت كمك كردند؛ هم در نجات، هم در امداد. البته هيچ كس نمي تواند حجم اين مصيبت سنگين را حتّي درست ارزيابي كند؛ مصيبت خيلي سنگيني است.

در اين چند روز غالباً قلب من زير فشار مصيبت و غم مردم بم قرار داشت و الان كه وضعيت را ديده ام، خيلي بيشتر زير فشار قرار دارد. همه ما وظيفه داريم. مسؤولان در اين جا، در استان كرمان، در تهران و در همه مراكز ديگر كشور، طبق مديريّت متمركزي كه تشكيل شده است و ان شاءاللّه تقويت بايد شود، امكاناتشان را بسيج كنند و به اين مردم كمك نمايند. ما تا چندي مطمئنّاً با نيازهاي روزافزون مردم مظلوم اين منطقه مواجه هستيم. مردم اين جا نيازهايي دارند؛ اين نيازها بايد برآورده شود؛ شايد آلام اين مردم اندكي التيام پيدا كند. همه دستگاهها موظّفند با سازماندهي منظّم و مرتّب همه امكانات خود را به صحنه خدمت رساني و كمك

به مردم بياورند. البته هرچه در اين دو سه روز جلو آمده ايم، حجم و كيفيّت كار بهتر شده و بايد از اين هم بهتر شود. مردم با مسؤولان و مأموران دستگاههاي خدمتگزار همكاري كنند تا آنها بتوانند وظيفه اي كه بر عهده دارند، انجام دهند. مردم مناطق ديگر هم همين طور. البته در اين چند روز مردم خيلي كمك كردند. شايد شما هم در تلويزيون ديديد كه مردم با اشك و آه كمك كردند و همه بر غمهاي شما گريستند و با شما همدرد بودند. اين كمكها بايد ادامه پيدا كند، تا ان شاءاللّه بشود شهر بم را از اوّل بسيار بهتر - و البته اين بار كاملاً مستحكم - ساخت. بايد نيّت ما اين باشد كه حتماً ان شاءاللّه از دل اين ويرانه ها، يك شهر قوي، محكم و آباد، سربلند كند. البته داغ عزيزان باز هم بر دل ما خواهد ماند - شكّي نيست - ولي آن مقدار از خسارتهاي دنيوي و مادّي را كه مي شود جبران كرد، بايد جبران كرد.

ما آمديم به شما تسليت عرض كنيم و به شما بگوييم كه در غمتان شريك هستيم؛ اگرچه شما خودتان هم اين را مي دانيد. بنده دلم از شما جدا نيست. جواناني كه در اين حادثه از دست رفتند و عزيزاني كه دلها را داغدار كردند، عزيزان خود ما هستند؛ اينها مثل فرزندان خود من هستند؛ حقيقتاً و عميقاً دل ما را هم داغدار كردند.

به هر حال از خداوند متعال براي شما صبر و اجر و عزم و اراده و قدرت تحمّل مسألت مي كنم و از خداوند مي خواهم به شما

عوض خير دهد و مسؤولان را هم موفق بدارد تا هر چه سريعتر و بهتر خدماتي را كه بر عهده آنهاست، ان شاءاللّه براي شما مردم انجام دهند.

سلام مرا به همه برادران و خواهران عزيز بمي برسانيد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مصاحبه با صدا و سيما درباره زلزله شهرستان بم

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مصاحبه با صدا و سيما درباره زلزله شهرستان بم

--------------------------------------------08/10/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

با توجه به بازديدي كه از منطقه داشتيد و از نزديك در جريان امور قرار گرفتيد، بفرماييد كه چه توصيه اي به مسؤولان و مردم كشورمان، به ويژه بازماندگان اين حادثه داريد.

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم. بحمداللّه مسؤولان تاكنون خوب و دلسوزانه كار كرده اند - هم سازماندهي شان خوب بوده، هم امكانات را خوب به ميدان آورده اند - انسان از نزديك اين را احساس مي كند. البته اين به معناي آن نيست كه همه نيازهاي اين چند روزه برآورده شده؛ نه، بالاخره نيازها فراتر از اينهاست و توصيه ما به مسؤولان اين است كه از حالا به بعد خدمات را هم استمرار ببخشند، هم قوّت و همكاريها را هرچه بيشتر كنند. مردم هم كمكهاي خوبي كرده اند، بعد از اين هم بايد اين كمكها استمرار پيدا كند؛ چون نياز زياد و شهر بزرگ است؛ تلفات خيلي بالاست و تخريب خيلي زياد است. از خداوند متعال مي خواهيم كه به مردم عزيزي كه در اين شهر هستند و مصيبت بر آنها وارد شده، صبر و فرج دهد؛ هم صبرشان دهد، هم ان شاءاللّه گشايش در كارهايشان ايجاد كند. خداوند به مسوؤلان هم كمك كند كه بتوانند اقدام كنند.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و

بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در جلسه ي مسؤولان حاضر شهرستان بم

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در جلسه ي مسؤولان حاضر شهرستان بم

--------------------------------------------08/10/1382

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اولاً از همه ي برادران مسؤول كه در اين قضيه مشغول خدمت شدند و خود را براي كمك رساندن به مردم و التيام زخمها و دردها و آلام آنها به زحمت انداختند، صميمانه تشكر مي كنم. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند به شماها كه اين جا مشغول خدمت و تحمل زحمات هستيد، اجر بدهد. از خداي متعال متضرعانه درخواست مي كنيم كه به اين مردم مصيبت ديده، صبر و فرج عنايت بفرمايد. هم تحمل اين مصيبت خيلي سخت است - كه خداوند بايد واقعاً به آنها صبر بدهد - هم مشكلات زياد است. خيلي از مشكلات هنوز معلوم نيست؛ بتدريج معلوم خواهد شد. چند روزي بگذرد، معلوم مي شود مردم چه سختيها و مشكلاتي دارند؛ هنوز، هم شماها گرميد، هم مردم گرمند. قدري بگذرد، زخمها سر وا خواهد كرد و مشكلات آشكار خواهد شد. خدا خودش ان شاءاللَّه فرج بدهد. بنده در كار امداد رساني - هم براي زلزله و هم براي سيل - تجربه دارم و از نزديك در اين مناطق بوده ام. البته آن جاهايي كه ما بوديم، وسعت حادثه اين مقدار نبود. ما در شهر فردوس بوديم كه همه ي جمعيت آن، دوازده يا سيزده هزار نفر بود. وسعت شهر هم يك پنجم، يا يك ششم بم بيشتر نبود. بم واقعاً شهر بزرگي است و جمعيت زيادي دارد؛ بنابراين مصيبت آن خيلي سنگين است. البته ابتدا در كار ما نواقصي هم وجود داشته است. دوستان گفتند نصف روز يا يك روز ما عقب بوديم؛ همين طور است؛ شايد هم بيش از يك روز از حادثه عقب مانديم؛ ليكن در

چنين حادثه يي كه دقايقش تعيين كننده است، نصف روز يا يك روز خيلي مهم است، اين به معناي اين نيست كه كساني از همان ساعتهاي اول وارد ميدان نشدند؛ چرا، انصافاً دستگاه ها و اشخاص مختلفي از همان ساعتهاي اول دلسوزانه وارد شدند و تلاش كردند؛ اينها بر خداي متعال پوشيده نيست، بر مردم هم پوشيده نخواهد بود؛ ليكن مجموعه ي امكانات ما يك خرده دير رسيد؛ اين بايد تجربه يي باشد براي آينده. ان شاءاللَّه بايد به فكر اين معاني باشيم. هر لحظه ممكن است در هر جايي اين حادثه اتفاق بيفتد. بايد از همان ساعت اول، همه ي امكاناتي كه لازم است، بسيج شود؛ در درجه اول، نجات؛ در درجه ي دوم، امداد. البته فصل نجات تقريباً گذشته؛ در عين حال وقتي من از خيابانها عبور مي كردم، چند مورد را ديدم كه افراد وقتي چشمشان به ما مي افتاد، با حالت اضطراب به ويرانه هاي منازل خود اشاره مي كردند، كه آدم حدس مي زند عزيزشان زير آن خاكها مدفون است؛ احتمال هم مي دهد كه زنده باشد. بنابراين هنوز زمينه ي نجات وجود دارد. اگرچه فرصت ذي قيمت اصلي مربوط به همان ساعتهاي اول يا روز اول و دوم است، ليكن هنوز هم اين زمينه وجود دارد. به هر حال همه ي دستگاه ها ان شاءاللَّه با هماهنگي و با همه ي تلاش خود كار كنند. از جمله ي چيزهاي خيلي لازم، سازماندهي است. اين كه شهر را به چند منطقه تقسيم كرده ايد، كار بسيار مهم و لازمي است؛ درستش هم همين است؛ منتها بايد بتدريج مردم را از داخل شهر به بيرون كشاند؛ چون به اين شكل در شهر نمي شود هيچ كاري كرد. همه ي اين خاكها و آوارها بايد خارج شود.

مردم مي خواهند وسايلشان را از زير آوار بيرون بياورند. بعضي، يادگارهاي عزيزي در خانه هاي ويران شده دارند و به هر قيمتي مي خواهند اينها را بيرون بياورند. اين كار رشته ي درازي دارد؛ هنوز خيلي كار هست. به هرحال به خداي متعال توكل كنيد؛ كار را تمام شده نينگاريد؛ با هم همكاري كنيد و همه ي نيرو و امكانتان را به صحنه بياوريد؛ خدا هم ان شاءاللَّه كمك و هدايت خواهد كرد. به آقاي موسوي لاري مي گفتم بايد در اين جا مركزيتي تشكيل شود؛ اين خيلي مهم است. ستاد شما در اين جا، يك تمركز قطعي لازم دارد. روزهاي اول شايد تشتت دستگاه هاي مختلف خيلي محسوس نباشد؛ ولي بعد اگر دوباره كاري ها و تعارضها وجود داشته باشد، خود را نشان خواهد داد و مشكلاتي ايجاد خواهد كرد. لازم است يك مركزيتِ خيلي قوي، متقن، كارآمد، آگاه و متوجه همه ي جوانب در اين جا تشكيل شود. غير از مركزيتي كه بايد در تهران به وجود بيايد و تشكيل شود، اين جا هم يك تمركز قوي متشكل از دوستان بومي و كساني كه از تهران آمده اند - چه برادران سپاه و بسيج و ارتش و چه ديگران - لازم است. ببينيد چگونه مي توانيد اين مركزيت را تشكيل دهيد. از خداوند متعال براي شماها درخواست اجر و توفيق مي كنيم. ان شاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اقشار مختلف مردم قم

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اقشار مختلف مردم قم

--------------------------------------------18/10/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

به شما برادران و خواهران عزيز قمي؛ به جوانان مؤمن و مردم مقاوم و طلّاب و فضلاي معزّز حوزه علميه قم خوشامد عرض مي كنيم. روز نوزدهم دي بدون شك يكي از ايام اللّه

است. اين روز در تاريخ بعد از خود و مسير حركت در طول انقلاب و نهضت، تأثير اساسي داشت. اگر قيام مردم قم در طليعه اين نهضت و در پيشاني انقلاب ثبت نمي شد، به گمان زياد بدخواهان ملت ايران و دشمنان انقلاب حتّي هويت اسلامي نهضت را هم ممكن بود انكار كنند. با اين كار، قم مظهر قيام مؤمنانه مردم، مظهر اعتصام به حبل اللّه و مظهر آ«تقوموا للّه مثني و فرادي(1)آ» شد. بنابراين روز نوزدهم دي نقطه عزيمت در نهضت و انقلاب اسلامي ايران است.

در اين حركت تاريخي، هم مردم قم و هم حوزه معظّم و جليل القدر علميه قم نقش داشتند. جوانان و مرد و زن قم، قبل از آن حركت و با آن حركت، نشان دادند كه پايبندي آنها به اسلام، لقلقه زبان نيست و حوزه علميه قم و مراجع معظّم قم در آن روز نيز ثابت كردند كه ظرفيت و استعداد هدايت يك موج عظيم مردمي را در اين اقيانوس بيكران دارا هستند. اينها چيزهايي نيست كه زايل شود. امروز هم همان ايمان، همان مردم و همان حوزه علميه در قم استوار است؛ لذا قم محور اساسي انقلاب بوده و خواهد بود. جوانان قم نقش و سهم بسيار بزرگ خود را فراموش نكنند. آن روز، روز شروع بود؛ امروز، روز استمرار در صراط مستقيم است. اگر آن روز آن حركت مهم بود، امروز هم دقّت و احتياط براي زاويه نخوردن به صراط مستقيم و منحرف نشدن مهم است. خداوند متعال به پيغمبر و اصحاب پيغمبر فرمود: آ«انّ الّذين قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا(2)آ»؛ يعني در اين راه بمانيد و استقامت

كنيد؛ راه را گم نكنيد؛ خط را اشتباه نكنيد؛ هدف را فراموش نكنيد. اين خطاب به ما و خطاب به همه ملت ايران است. وقتي با همان نيّت و با همان عزم، يك ملت راه خود را استمرار بخشيد و از تاب و توان نيفتاد - كه نمي افتد - دروازه هاي مدينه موعود الهي - مدينه سعادت - به روي مردم باز خواهد شد. بعد از پيروزي انقلاب همه همّت دشمنان انقلاب و مستكبران در اين متمركز بود كه حالا كه كار از دستشان دررفت، شايد بتوانند راه اين راهروان را منحرف كنند؛ همچنان كه در قيام مشروطه كردند. همه يا بيشتر تلاش اين بيست وپنج ساله بر اين موضوع متمركز بود كه اين خطّ الهي و اين راه صحيح و صراط مستقيم گم نشود. البته فضلا، جوانان، بزرگان و مراجع معظّم حوزه در اين زمينه مسؤوليت سنگيني دارند؛ همه سهيمند. هوشمندي مردم، شجاعت و روح صفا و آزادگي آنها - كه بحمداللّه در همه جاي كشور متجلّي است و در قم به صورت نماياني وجود دارد - تضمين كننده تداوم اين راه است.

لازم است چند جمله اي درباره مصيبت سنگين زلزله بم عرض كنيم؛ چون اين گونه حوادث براي كشور و ملت به صورت يكپارچه دهشتناك و سهمگين است، نه فقط براي آن مردم مصيبت ديده داغدار. در اين قضيه، نمي شود مصيبت را رها و فراموش كرد و از آن درس نگرفت. مسأله مصائب طبيعي در بينش اسلامي مسأله اي قابل توجّه است. اين مصائب هست؛ هميشه و همه جا هم هست. جان باختن انسانها و مصائب زندگي ناگزير هست و اجتناب

ناپذير است؛ ولي در هر مصيبتي درسهايي وجود دارد كه بايد آنها را آموخت و از تكرار مصائب جلوگيري كرد.

يك مطلب خطاب به مصيبت ديدگان بم؛ اينهايي كه جوانان، پدر و مادر، فرزندان و عزيزانشان را از دست دادند - كه مصيبت سنگيني براي آنهاست - عرض مي كنم؛ يك مطلب به مردم و يك مطلب هم به مسؤولان.

مصيبت ديدگان بم بدانند كه اين گونه مصائب سنگين در معيار و ديوان الهي بدون اجر نيست؛ اجر هر مصيبت به تناسب سنگيني آن مصيبت است و مصيبت ديدگان بايد خدا را پاسخگوي دل داغديده و نياز روح درهم شكسته خود بدانند؛ به خدا توكّل كنند. كلام آ«انّاللّه وانااليه راجعون(3)آ» درست است؛ التيام است؛ تسلّاي دل مصيبت ديدگان است. آن كسي كه مي داند در مقابل هر مصيبتي - چه مصيبت طبيعي و چه مصيبت تحميلي - كه بر انسان وارد شد، خداي متعال به او پاداش روشني بخش مي دهد كه چشم و دل او را روشن مي كند، به طور قهري تسلّي پيدا مي كند؛ اين واقعيت است. خداي متعال مي فرمايد: آ«اولئك عليهم صلواة من ربّهم و رحمة(4)آ»؛ صلوات و رحمت الهي بر مصيبت ديده، بزرگترين پاداش اوست. اين تعارف و سرسلامتي زباني نيست، بلكه فيض و فضل الهي بر مصيبت ديده است؛ لذا در جاي ديگري از قرآن مي فرمايد: آ«هو الّذي يصلّي عليكم و ملائكتهُ ليخرجكم من الظّلمات الي النور(5)آ»؛ صلوات الهي انسان را از ظلمت خارج مي كند؛ به نور رهنمون مي شود؛ تاريكيها را از انسان مي گيرد. اين بزرگترين دستاورد مصيبت ديده است. اين عزيزان ما در مقابل اين

داغ عظيم و مصيبت بزرگ، خدا را به ياد داشته باشند و با او درد دل و محاسبه كنند؛ از خدا كمك و تسلّي بخواهند؛ خداي متعال اجر خواهد داد.

مطلب خطاب به مردم اين است كه اوّلاً مردم سرتاسر كشور در اين حادثه كار بزرگي كردند كه اين كار اگرچه انساني، اسلامي و عمل به نداي وجدان و دعوت خداي متعال به برّوتقوا بود، ليكن در عين حال حركتي سياسي بود كه مردم انجام دادند و همبستگي ملي و حضور و گذشت خود را در مقابل چشم مردم دنيا نهادند و نشان دادند كه به نظام اسلامي - كه متصدّي و مسؤول كمك رساني است - اعتماد دارند. در رژيمهايي كه مردم از حكومت جدايند، مردم خودشان وارد ميدان امداد مي شوند و به دستگاههاي حكومتي اعتماد نمي كنند؛ مثل رژيم سابق كه ما در مناطق آسيب ديده مستقر مي شديم و مردم به ما كمك مي كردند؛ به دولت و حكومت اعتنا و اعتماد نمي كردند و حق هم داشتند. اين جا مردم نشان دادند كه به دستگاههاي حكومتي؛ بسيج، كميته امداد، هلال احمر و دستگاههاي گوناگون اعتماد دارند و لطيفترين كار خود را به وسيله آنها انجام مي دهند. اين يك حركت عظيم سياسي از سوي ملت ايران بود. خيال نكنيد كه محاسبه گران بين المللي اين چيزها را نمي بينند و نمي فهمند؛ چرا، هر جلوه همبستگي و حضور شما مردم، يك سپر دفاعي در مقابل شما از هجوم دشمن به وجود مي آورد. وقتي ببينند كه مردم اين طور در صحنه اند و حاضر به ياري و كمك هستند و همبستگي

چه بين خودشان و چه بين خودشان و دستگاههاي نظام دارند، مي فهمند كه پنجه زدن به روي اين كشور و اين ملت و اين نظام آسان نيست. بنابراين بنده مجدّداً از كمك، حضور، دغدغه و ابراز احساسات مردم صميمانه سپاسگزاري مي كنم. البته اين كمكها بايد ادامه پيدا كند؛ ولو حالا كمك جنسي علي الظّاهر - آن طور كه مسؤولان مي گويند - مورد نياز نيست؛ اما به هرحال همياري لازم است و ياري رساندن مردم ان شاءاللّه مي تواند به ادامه اين كار كمك كند.

مطلب ديگري كه به مردم عرض مي كنيم اين است كه اين مصائب طبيعي، معلول و محصول عملكرد خود بشر است. اينها بلايي است كه خود ما با كوتاهيها و سهل انگاريها براي خودمان درست مي كنيم. اگر آن كسي كه متكفّل ساختن خانه زيد و عمرو است، خود را مسؤول بداند و خوب، علمي و با دلسوزي كار كند، يا زلزله تلفاتي نخواهد داشت، يا اين قدر نخواهد داشت. نتيجه ي كوتاهي اين مي شود كه اين طور خسارت سنگين؛ از دست رفتن چندين هزار نفر، پيش مي آيد و داغش بر دل ملت مي ماند. بايد خيلي احساس مسؤوليت شود. كساني كه ساختمان مي سازند؛ كساني كه خانه به مردم مي فروشند؛ كساني كه در دستگاههاي دولتي مسؤول نظارت بر اين امور هستند و كساني كه سرمايه هاي خود را در اين راه به كار مي اندازند، مسؤولند و اينها بايد فكر چنين چيزي را بكنند. آن جايي كه مسؤوليت و وظيفه به سراغ كسي آمد، خسارت كم مي شود؛ اما آن جايي كه بي مسؤوليتي شود،

مصيبت پيش مي آيد - آ«فبما كسبت ايديكم(6)آ»؛ آ«ما اصابك من سيّئة فمن نفسك(7)آ» - و عدّه اي از مردم بي گناه و مظلوم قرباني مي شوند. بنابراين آحاد كساني كه در اين زمينه ها فعاليت دارند، مسؤوليت دارند و بايد متوجّه اين نكات باشند؛ خودشان خسارتها را كم كنند.

مسؤولان هم در اين زمينه بايد ميداندار باشند و نبايد بگذارند عدّه اي با سهل انگاريهاي خود جان مردم را تهديد كنند. بم، تنها شهر ايران نيست كه در خطر و معرض چنين حوادثي است؛ در همه جا اين حرف هست. مسؤولان و دستگاههايي كه متصدّي اين امورند، موظّفند؛ بايد دقّت و رعايت كنند. نكته بعدي اين است كه دستگاههاي مسؤول بايد در كمك رساني و امداد هم وظايفشان را خوب انجام دهند. ما از دستگاههاي مختلفي كه در اين قضيه فعاليت كردند، تشكّر مي كنيم؛ هم از هلال احمر و سپاه و ارتش و بخصوص بسيج و هم از كميته امداد و ديگراني كه در اين ميدان وارد شدند و در اين چند روز به كارهاي بهداشتي، ترابري، برق و تلفن پرداختند كه همه شان كارهاي خوب و برجسته اي كردند؛ ليكن آن جا كار خيلي زياد است. بنده خبر و اطّلاع دارم كه كمبودهايي هست و بايستي مسؤولان به اين كمبودها توجّه كنند و مردم مصيبت ديده را يك بار ديگر دچار مصيبت بي عدالتي و نرسيدن و بي توجّهي نكنند. البته ما اين مسائل را به مسؤولان تذكّر داده ايم و باز هم خواهيم گفت. اين مطلب را هم عرض كرديم، براي اين كه معلوم باشد كه ما اين مسائل را از مسؤولان

مطالبه مي كنيم و لازم مي دانيم كه آنها به اين وظايف سنگين عمل كنند؛ نمي شود اغماض كرد.

البته در اين قضيه زلزله - كه مصيبت بزرگي براي مردم بود - براي عدّه اي از سياست بازان بين المللي و مستكبر هم فرصت و درواقع حادثه خوشايندي فراهم شد كه بتوانند كارها و اغراض سياسي خود را دنبال كنند، كه جنجال امريكاييها در اين مسأله از همين قبيل است. در مقابل سيل كمكهايي كه از اطراف كشور، با اين حجم انبوه و عظيم، به اين مردم شد و همچنين در كنار كمكهاي بين المللي، كمكي هم از طرف دولت مستكبر امريكا رسيد كه البته براي مردم بود و مسؤولان موظّف بودند كه همه كمكها را قبول كنند و به جاي خود برسانند؛ اما اين چه ربطي دارد به اين كه دشمنيهاي پيوسته، لاينقطع، دائمي، عميق و بنياني رژيم مستكبر امريكا با ملت، كشور و منافع و مصالح ايران و نظام مورد علاقه مردم فراموش شود؟! مسؤولان رژيم ايالات متّحده امريكا، تاكنون به هيچ وجه نشان نداده اند كه ذرّه اي از دشمني خود را نسبت به نظام اسلامي و مردم ايران كم كرده باشند، بلكه در همين حال هم وقيحانه مردم، دولت و نظام را متّهم كردند و متّهم مي كنند. دائم تهديد مي كنند و چهره جنگي، خصمانه و خشم آلود به خود مي گيرند، بعد از آن طرف هم دو كلمه حرف مي زنند؛ پنجه چُدني خودشان را در يك دستكش حرير پنهان مي كنند! نمي شود كه آن دشمنيها و آن نيّات شوم را نديد. البته ما اهل لجبازي نيستيم؛ اهل منطق

و استدلاليم. رژيم ايالات متّحده امريكا به ملت ايران سالها ظلم كرده است؛ با نظام اسلامي سالها مخالفت كرده است؛ انواع توطئه ها را عليه اين ملت و نظام اسلامي به راه انداخته است؛ از رژيم غاصب صهيونيستي، با همه جناياتي كه اين رژيم مي كند، به طور دائم و متزايد دفاع كرده است؛ به ملتهاي عراق و افغانستان آن جفاها و ظلمها را كرده است و هنوز هم مي كند؛ نيّت شوم نسبت به نظام اسلامي و عقايد مردم و مصالح ما دارد و هرجا منافع كشور ما بوده، اگر توانسته دست اندازي كرده است كه جلوش را بگيرد؛ نيّت حضور قدرتمندانه در ايران و بلعيدن منابع مالي و حياتي آن را دارد. آنچه ملت ايران را در مقابل اين گونه ژستهاي دروغين، هشيار و خشمگين مي كند، اينهاست. اين كارها را كنار بگذارد، ما با كسي لجبازي نداريم. يك ملت را اين طور تهديد و تحقير كردن، مورد تهاجم سياسي قرار دادن، سعي در تجزيه آن ملت كردن، فشارهاي گوناگون اقتصادي بر آن وارد آوردن، نظام حاكم بر آن ملت و كشور را اين طور تهديد كردن و با زبان استكبار و زورگويي و قلدري حرف زدن و بعد هم يك جا لبخند دروغي تحويل دادن، باعث مي شود مردم از اين حرفها بدشان بيايد و خشمگين شوند.

ملت ايران ملتي است مستقل، آزاد، هوشمند و به شدّت به هويّت ملي و اسلامي خود علاقه مند؛ از هرگونه تهديدي به شدّت بيزار و متنفّر و غيرپذيراي دخالت خارجيها و سلطه بيگانه؛ ملتي آقا و عزّتمند كه هر كس با اين ملت از در صلح

و مسالمت و دوستي و تعامل معمولي وارد شود، با ملتي خوب، پذيرا و علاقه مند روبه رو مي شود؛ اما اگر كسي بخواهد به اين ملت زور بگويد، تهديد كند، قصد سلطه بر آن را داشته باشد و دائم چنگ و دندان به آن نشان دهد، معلوم است كه اين ملت، ملتي نيست كه زير بار كسي برود.

شما ملت عزيز ايران بدانيد - و مي دانيد - كه قدرتمند هستيد. همين كه دشمن بيست وپنج سال است كه مي خواهد شما را از هويّت ديني و ملي خودتان خالي كند و نتوانسته، دليل بر قدرت شماست. همين كه دشمن دست به تهديد مي زند، نشانه قدرتمندي ملت ايران است. اين قدرتمندي را روزبه روز زياد كنيد و نشان دهيد كه در صحنه حضور داريد. هر ملتي كه از صحنه بيرون رفت و فضاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي كشور را رها كرد، سوءاستفاده كُنها و بيگانه ها فوري به آن فضا مي آيند و مالك و صاحب آن مي شوند. كشورتان را نگه داريد. كشور براي شماست؛ ايران براي شماست و براي هيچ كس ديگر نيست. خودتان اين كشور و اين نظام را با ايمان، عزم، وحدت و قدرتي كه خدا به شما داده است، نگه داريد.

انتخابات در پيش است. حضور در انتخابات يكي از مستحكم ترين وسيله هايي است كه اين ملت مي تواند آن را مثل يك زره پولادين در مقابل خود و در مقابل حمله دشمنان و سوءنيّت و بد دلي مستكبران و دخالت كنندگان نگه دارد. انتخابات بسيار مهمّ است. آنچه كه بنده در انتخابات از خداي متعال خواسته ام و

مي دانم كه ملت عزيز ما هم همين را مي خواهد، اين است كه انتخابات پُرشور، سالم، قوي و با حضور ملت انجام گيرد و ان شاءاللّه خداي متعال به ملت ما توفيق دهد كه نمايندگان صالح و توانمند و كارآمدي را به مجلس بفرستد. يكي از مهمترين اركان نظام، مجلس شوراي اسلامي است. اگر در مجلس نمايندگان مؤمن، بااخلاص و توانمند حضور داشته باشند، مجلس خيلي از گره ها را مي تواند باز كند. مهمترين موضوعي كه بنده توقّع و اهتمام به آن دارم، انتخابات است. البته انتخابات ميدان رقابت است و افراد بايستي با هم رقابت كنند؛ رقابت سالم. هر كس كه به اين نظام معتقد و پايبند است، مي تواند وارد ميدان انتخابات شود. كساني كه اين نظام و قانون اساسي را قبول ندارند، آمدنشان به مجلس خطاست و خودشان هم بايستي بدانند كه از نظر اين ملت آمدن آنها به مجلس خطاست. معلوم است كساني كه اين قانون اساسي و اين ملت و كارها و شعارها و راه و اهدافش را قبول ندارند، نبايد به مجلس بيايند؛ اما آن كساني كه نظام، اسلام، قانون اساسي و امام را قبول دارند، بايد به ميدان رقابت بيايند؛ منتها رقابت سالم و نه رقابت لجوجانه و عنادآميز. اين جناحها و خطوط و احزاب هم از نظر بنده اعتباري ندارند. بعضي خودشان كه كشمكش مي كنند هيچ، سعي مي كنند كه رهبري و دستگاههاي نظام را هم وانمود كنند كه در دعواهاي جناحي و خطّي اينها واردند! اين مطلب درست نيست. بنده حزب و شخصيت نمي شناسم؛ بنده اين را مي شناسم كه كسي كه

مي آيد به مجلس، بايد با تقوا باشد. اوّلين شرط تقواست: آ«انّ اكرمكم عنداللّه اتقاكم(8)آ». ديگر اين كه بايد طرفدار محرومين باشد؛ بداند كه در كشور محروميت هست و سعي و همّت او باشد كه رفع محروميت كند. بايد ضدّ فساد هم باشد و با فساد مالي و اقتصادي به شدّت و به جد، از بُن دندان و نه به لفظ، مخالف باشد، تا با فساد مبارزه كند. البته توانمند، با اخلاص و عالم هم باشد. صلاحيت بر اساس اين مسائل است و مسؤولان دستگاه هاي مختلف - چه وزارت كشور، چه شوراي نگهبان و چه دستگاههايي كه در زيرمجموعه اين مراكز مشغول فعاليت هستند - بايد معيارشان را قانون قرار دهند؛ زيرا در قانون اين مسائل پيش بيني شده است.

اگر قانون به طور دقيق و غيرجانبدارانه از يك جناح و يك گروه و يك حزب رعايت شود، همين چيزي كه ما مي خواهيم، تحقّق پيدا خواهد كرد. دستگاههاي دولتي مراقب باشند كه نقش داور را ايفا كنند. در يك بازي ورزشي داور نقش مشخّصي دارد. اگر هر يك از دو تيمي كه با هم مسابقه مي دهند، پيروز شوند، در حقيقت داوري كه خوب داوري كرده، پيروز شده است؛ اما اگر داور رفت سراغ يكي از دو تيم - رفت سراغ اين جناح يا آن خط - چه آن تيم پيروز شود، چه شكست بخورد، داور شكست خورده است. دستگاههاي دولتي نقش داوري خود را حفُكنند و مراقب باشند گرايش به اين حزب و آن حزب و اين جناح و آن خط پيدا نكنند. قانون را مخلصاً، خالصاً رعايت كنند؛ همه چيز درست خواهد

بود؛ مردم هم قدرت انتخاب پيدا مي كنند. البته كساني كه به عنوان نامزد انتخابات به مردم معرفي مي شوند، معنايش اين است كه اينها صلاحيت دارند و اين معرفي، امضاي صلاحيت اينهاست. دستگاهها بايستي مراقب باشند كه اين امضاء بيهوده، خلاف و دروغ نباشد. اين دروغ گفتن به مردم است؛ هم رد كردن آدم صالح، هم پذيرفتن آدم ناصالح؛ هر دو بد و هر دو خلاف است. دستگاهها مراقب باشند كه اين خلافها انجام نگيرد، تا ان شاءاللّه روز انتخابات برسد و مردم نگاه كنند و با فكر آزاد و رأي درست، كسي را كه به نظر خودشان صالحتر است، با شناخت و معرفت انتخاب كنند و به مجلس بفرستند. يك مجلس معتبر و آبرومند مي تواند براي كشور خيلي مفيد باشد.

اميدواريم پروردگار متعال تفضّلات، نعم و رحمت خودش را از اين ملت قطع نكند و همچنان كه در طول اين ساليان متمادي همواره حول و قوّه و اراده الهي بر كمك به اين ملت تعلّق گرفته است، در آينده هم ان شاءاللّه همين طور باشد و همه مشمول ادعيّه زاكيّه حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه باشند.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

) سبأ: 46

) فصّلت: 30

) بقره: 156

) بقره: 157

) احزاب: 43

) شوري : 30

) نساء: 79

) حجرات: 13

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار استانداران سراسر كشور

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار استانداران سراسر كشور

--------------------------------------------22/10/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

البته من هيچ اصراري ندارم كه در اين جلسه مطلبي بگويم. شما غالباً حرفهاي مرا مي دانيد. مطالبي كه من در جلسات عمومي مي گويم و پخش مي شود، همان حرفهاي ماست. به مسؤولان هم كه مي گوييم، همين حرفهاست؛ با مردم

هم كه صحبت مي كنيم، همين حرفهاست؛ بنابراين شما نظرات ما را مي دانيد؛ ولي حالا قرار جلسه را اين طور گذاشته اند كه يك مقدار شما بگوييد، يك مقدار هم ما عرض مي كنيم. ان شاءاللّه خداوند، هم حرفهاي شما و هم حرفهاي ما را مورد رضاي خودش قرار دهد و از ما و شما بپذيرد.

البته من در مجموع از استانداران - تا آن جايي كه بعضي را از نزديك ديده ام و درباره بعضي، خبرهايي شنيده ام - خشنود و راضي هستم. به نظر من مجموعه، مجموعه خوبي است. در استانهايي هم كه ما سفر كرده ايم، از نزديك ديده ايم كه واقعاً استانداران و خانواده هايشان مردمان مؤمن، زحمتكش و بعضي واقعاً خوشفكر و متحرّك هستند و كار مي كنند. من وقتي بعضي از اين تلاشها را در برخي از استانهايي كه رفته ايم، مي بينم، خدا را شكر مي كنم. غالباً هم با نمايندگان ما - يعني نمايندگان ولي فقيه كه در مراكز استان هستند - ارتباطات خوب و منطقي و تفاهم آميز و صميمي دارند؛ اين خوب است. گزارشهايي هم كه در زمينه شاخصهاي اشاره شده به ما مي دهند، غالباً مثبت است. انسان وقتي به بعضي از استانها نگاه مي كند، مي بيند همه شاخصها مثبت است. البته گزارشهايي كه دست من مي آيد، گزارشهاي استاندار نيست؛ بنده قبل از سفر، از مجموعه گزارش مي گيرم. اطّلاعاتم نسبت به مسائل آن استان نسبتاً خوب است؛ بعد هم وقتي از نزديك مشاهده مي كنم، مي بينم خوب است و كار مي شود. ما اين را فضل الهي و لطف پروردگار

مي دانيم و مايليم همين هم ادامه پيدا كند و دنبال شود.

قبل از پرداختن به مسائل مورد توجّه بعضي از آقايان، به نظر من مطالبي مهمتر از مسأله انتخابات وجود دارد. انتخابات چون مسأله روز است، اگرچه گذراست، اما بالاخره هيجاني دارد و توجّهات را به خودش جلب مي كند؛ من هم خلاف انتظارم نيست كه شما به عنوان استاندار و مسؤول يك مجموعه، توجّهتان به اين مسأله جلب شود؛ ليكن بايد مراقب بود كه مسائل اصلي جاي خودش را با مسائل موسمي عوض نكند. به اعتقاد من الان مسأله اصلي ما در استانها اين است: برنامه چهارم - كه علي القاعده با تغييرات مختصري در مجلس تصويب خواهد شد - و چشم اندازي كه اين برنامه متّكي به آن است و در مسير رسيدن به آن چشم انداز، اين برنامه تنظيم شده است، ايجاب مي كند كه استانها هر كدام يك مسؤوليت جدّي، فوري و بي وقفه براي تحقّق اين برنامه احساس كنند. البته به زبان مي شود گفت كه بله، همين طور است؛ منتها در عمل، بسيار دشوار و تلاش طلب است. دشوار كه مي گوييم، به معناي نشدني نيست؛ يعني بالاخره حركت مي خواهد، همّت مي خواهد، چشم پوشي از خيلي چيزها مي خواهد، تا انسان حركت كند و اين محقّق شود. به نظرم من در قزوين در يك سخنراني اين نكته را گفتم كه در موقع تنظيم چشم انداز بيست ساله، بر اساس محاسبه، اين طور فهميده شد كه اين چشم انداز قابل تحقّق است؛ مشروط بر اين كه ما حركت و تلاش كنيم و مجموعه راه بيفتد.

اشخاص ملاك نيستند؛ نه

من شخصاً ملاكم، نه شما شخصاً ملاكيد، نه فلان وزير يا فلان وكيل يا فلان رئيس جمهور ملاك است. آنچه مهمّ است، اين است كه حركت ما نهادينه شود. كسي هم كه بايد اثر كار خودش را تا آخر باقي بگذارد، من و شماييم كه الان هستيم. بر اساس اين پايه ها، كار بعديها درست خواهد شد. اين طور نباشد كه ده سال ديگر من نباشم، شما هم نباشيد، بعد كساني بيايند و بگويند اينها ابتدا بايد اين كارها را مي كردند و نكردند و ما الان نمي توانيم اين وظيفه را انجام دهيم؛ و خداي نكرده در اين حرف صادق باشند. به نظر من اين كار همّت مي خواهد.

حرفهايي كه مسؤولان در مركز مي زنند، نه اين كه اهميت ندارد - چرا، همه كارهاي عالم از فكر و حرف شروع مي شود؛ بنابراين خيلي اهميت دارد - منتها اين اهميت متعلّق و مرتبط است به آن طرف قضيه كه عمل است؛ آن عمل هم دست شماست كه در استانها هستيد. من الان هم همان حرف هميشه را تكرار مي كنم. من يك وقت گفتم ما يك كشور داريم و يك وزير كشور؛ و استانداران هم هر كدام مثل نخست وزيري هستند كه در هر استان كار مي كنند. الان هم معتقدم استاندار در استان نقش نخست وزير را دارد. كار نخست وزير فقط هماهنگي نيست. كار اساسي شما حفُاستان و پيشرفت استان و گنجاندن استان در پازل تحرّك و توسعه و آباداني كلّ كشور است. استان شما بايد در جاي خودش قرار گيرد تا اين نقشه پُر شود. بنابراين حضور و فعاليت و تلاش

جدّي شما در استان، فراتر از همه امواج زودگذر سياسي و غير سياسي است. اين يك نكته بسيار مهمّ است و من روي آن تأكيد مي كنم.

بايد به دقّت برنامه را مورد توجّه قرار دهيد و آن را دنبال كنيد. خيلي از اوقات شما مثل كودكي هستيد كه از پستان مادر شير مي مكد. اين نه جسارت به شماست كه تشبيه به كودك مي شويد، نه جسارت به دولت كه تشبيه به مادر مي شود. امكاني را كه براي بخش شما وجود دارد، مي توانيد بكشيد. البته اين نكته را هم همين جا بگويم: من به استاني انديشي به معناي جزيره مستقل، هيچ توصيه نمي كنم. بله، از نظر من، مسؤول و رئيس هر بخش وقتي ممدوح است كه بيايد سينه اش را سپر كند و از بخش خود دفاع نمايد. چند سال پيش يكي از دوستان كه مسؤول يك بخش ورزش كشور بود، با نيروهاي مسلّح اختلافي داشت و پيش ما آمده بود تا آن را حل كنيم. او از بخش خود خيلي دفاع مي كرد. گفتم از اين دفاعي كه تو از بخش خودت مي كني و اين طور مجدّانه و پُرشوق پيگير كار هستي، من لذّت مي برم. قطعاً حرف تو را قبول نخواهم كرد؛ چون حق را به تو نمي دهم؛ ولي از اين كارت خوشم مي آيد.

واقعاً از اين كه يك استاندار بيايد و از استان خودش مجدّانه، با شوق و با حميّت دفاع كند، من خوشم مي آيد؛ منتها فكر نشود كه اين استان يك جزيره جداگانه است؛ نه، استانها بايد همديگر را به تعبيري هم افزايي كنند؛ يكديگر

را حفُو كمك كنند. هر استان جزئي از مجموعه كشور است؛ اين را من مجدّاً توصيه مي كنم. در اين چارچوب حركت كنيد. اين كه ما بياييم مجموعه حكومت را به بيست وچند استان تقسيم كنيم، يا تقسيم قومي كنيم، يا تقسيم عقيدتي كنيم، غلط است. تجزيه حكومت با هر عنوان و تحت هر نام، يك حركت ضدّ حكومت است؛ اقدامي است براي زمينگير كردن حكومت. حكومت بايد يكپارچه باشد تا بتواند وظيفه اش را انجام دهد.

خيلي از شما در مسائل انقلاب بوده ايد و مي دانيد كه از اوّل انقلاب هم مهمترين كار سياسي اي كه از درون انجام مي گرفت، تجزيه حكومت بود. من نمي گويم اين كار را از اوّل امريكاييها مي كردند؛ نه، از اوّل، خودمان مي كرديم. متأسفانه انگيزه هاي دروني ما اين كار را مي كرد؛ اما شك هم ندارم كه دستگاههاي جاسوسي و سياسي دنيا و سياستگذاران بين المللي كور نيستند؛ بنابراين از امكان به اين خوبي چرا استفاده نكنند؟ اگر بتوانند، استفاده مي كنند؛ اگر بتوانند، آتش آن را داغ مي كنند. حواستان جمع باشد و مراقب باشيد به دام تجزيه حكومت نيفتيد. تفريق و تقسيم و بخش بخش كردن حكومت، از اقدامهاي ضدحكومتي است.

من بارها گفته ام راه را اگرچه ناهموار، اما روشن و مستقيم و پيمودني مي بينم. مطالبي هم كه بعضي از شما دوستان از استانهاي خود نقل كرديد، همه مؤيّد همين نظر است. در انگيزه و قوّت حركتمان هيچ كمبودي وجود ندارد؛ بنابراين هيچ دليلي ندارد كه ما نتوانيم در اين راه دشوار و ناهموار و احياناً پيچ در پيچ پيش برويم

و به قلّه برسيم. چشم انداز بسيار روشن است و افق روشني در مقابل ما قرار دارد. البته گاهي متأسّفانه مي شنوم كه بعضي از مسؤولان در گوشه و كنار كشور حرفهاي حاكي از يأس خود مي زنند. به نظر من اگر كسي چنين فكر كند، خيلي كوته بيني و كوته نظري است. نه؛ اركان نظام، مستحكم است؛ استعداد دروني و ظرفيت نظام، بسيار بالاست؛ قدرت موجود، هم در اركان نظام و هم در پشتيبان آن اركان - كه مردم هستند - بسيار بالاست.

شما اجتماعات مردم و حركت جوانان را مي بينيد. در مسافرتهايي كه بنده به استانهاي شما مي كنم، شما از نزديك اين قضيه را شاهديد. شما كه اين شبهه را نداريد كه ممكن است از فلان جا جمعيتي را سوار كرده و آورده باشند؛ شما خودتان آن جا حاضر و ناظريد و مي بينيد قضيه چيست؛ مي بينيد مردم صادقانه به انقلاب ابراز احساسات مي كنند. شخص من اصلاً اهميت ندارد. خدا را شكر مي كنم كه به نظر خود من، اين موضوع بسيار كم اهميت تر از نظر كساني است كه ممكن است از بيرون نگاه كنند. مسأله اين است كه اينها به نظام اعتقاد دارند و نظام را در قالب مجموعه اي و يا در قالب من و شما مي بينند و به ما احترام مي گذارند. مسأله، مسأله اعتقاد به دين است. نكته اي كه آقاي استاندار كرمانشاه گفتند، كاملاً درست است. همه جا همين طور است؛ يعني اعتقاد مردم نسبت به آينده، نسبت به وضع كنوني و نسبت به چالشهاي كشور اين است. مردم معتقد به اسلام و

جمهوري اسلامي اند؛ ما چرا اين را دست كم بگيريم؟ اين چيز خيلي مهمّي است. سعي كنيد در دام كساني كه تبليغات مي كنند و مي خواهند اين حقيقت را از نظر ما پوشيده بدارند، نيفتيد.

واقعاً قدرتي كه در اختيار من و شماست، نه متعلّق به اشخاص ماست، نه متعلّق به حزب و گروهي است، نه متعلّق به جناحي است؛ متعلّق به نظام است. توانايي و اختياراتي هم كه در اختيار من و شماست، مساوي است با مسؤوليتها و وظايف ما. ما هيچ اختياري كه منهاي مسؤوليت و وظيفه باشد، اصلاً نداريم و اگر برخلاف اين عمل كنيم، هر كدام ما - چه من باشم، چه شما باشيد، چه وزير باشد، چه وكيل باشد - هم پيش خدا مسؤوليم و هم به خودي خود از اهليّت ساقطيم. اين كه شنيده ايد اگر رهبري از مسؤوليتها تخلّف كند، چه، كسي او را عزل كند، چه نكند، خودش از رهبري ساقط مي شود - يعني هر حرف و تصرّف و فعل و ترك او خلاف شرع است - در مورد همه شما و همه مسؤولان نظام هم همين طور است. اگر خداي نكرده از مسؤوليتهايي كه اسلام و ايمان و شريعت براي ما قرار داده، تخلّف كنيم، از ظرفيت لازم مي افتيم؛ مثل آبي كه از كُر بيفتد؛ آن وقت ديگر قابل اعتصام نيست.

با توجه به اين نكات، چه بايد كرد؟ همه استانهاي كشور جزو ايرانند و ايران بخصوص امروز واقعاً يك سرزمين مظلوم است. ما به اين جرم مورد تهاجم قرار مي گيريم كه خواسته ايم مستقل باشيم، روي پاي خود بايستيم و به ملتمان متّكي

باشيم. دشمنيهايي كه با ما مي شود، بر اين اساس است. كساني كه بهانه مي تراشند، معتقدند كه اين بهانه ها حقيقي نيست؛ واهي است. نبايد در اين دام بيفتيم؛ بايد مراقبت كنيم.

مطالبي كه شما آقايان فرموديد، خوب و قابل توجّه است. البته بعضي از منطقهايي كه بيان شد، ضعيف بود. اين چه منطقي است كه فرضاً گفته شود يك نفر رئيس دادگستري را رد كرده اند؟ اين شد استدلال؟ گفته شد ما جواب مردم را چه بدهيم؟ اتّفاقاً به مردم بگوييد خيلي هم خوب است؛ دستگاه نظارت، دستگاه خيلي خوبي است كه چاقو دسته اش را مي بُرد. در همه دنيا، چاقوها دسته خودشان را نمي بُرند؛ اما اين جا چاقو دسته اش را بريده. يا گفته شده فلان كسي را كه در عراق خبرنگار است، رد كرده اند؛ اين منطقي نشد كه ما بر اساس آن فكر كنيم. اما حرف شما قابل توجّه است. البته اگر آقايان هيأت نظارت هم اين جا بيايند و با من جلسه داشته باشند، قاعدتاً عليه شما حرفهايي خواهند زد. من نه وكيل مدافع شمايم، نه وكيل مدافع آنها - اين هم معلوم باشد - من وكيل مدافع قانونم، و در درجه اوّل قانون اساسي.

من معتقدم بايد به قانون عمل كرد؛ چه به نفع ما باشد، چه به ضرر ما. خيلي از قوانيني كه در مجلس تصويب مي شود، ممكن است مورد قبول شما نباشد؛ خيلي از مصوّبات دولت ممكن است مورد قبول شما و من نباشد؛ اما به همان چيزي هم كه قبول نداريم، بايد عمل كنيم، و اين منطق دارد. منطق اين است كه قانون بد

بهتر از بي قانوني و نقض قانون است. اين كه ما قانون را هرجا طبق ميل ما از آب درمي آيد، قبول داشته باشيم؛ هرجا نتيجه اش طبق ميل ما از آب درنمي آيد، قبول نداشته باشيم، منطقي نيست. من معتقدم قانون بايد ملاك باشد؛ اما اين كه در اين مجموعه مورد تنازع، كي قانون را رعايت كرده، كي قانون را شكسته، بين شما و آنها محلّ اختلاف است. آن روز من با آقاي موسوي لاري صحبت مي كردم و به نظرم همين نكته را گفتم. شما چيزهايي مي گوييد، آنها هم چيزهايي مي گويند؛ آيا مي توان ادّعاي يك طرف را همين طوري قبول كرد؟ نه.

اگر به جاي حسّاسي برسد و محتاج تصميم گيري باشد، و اگر نوبت از مراحل قانوني بگذرد و به رهبري برسد، شكّي نيست كه بنده وارد مي شوم و به آنچه تشخيص مي دهم وظيفه است، عمل خواهم كرد؛ كما اين كه تا الان هم چنين چيزي اتّفاق افتاده است؛ در مورد انتخابات هم اتّفاق افتاده و باز هم همين طور خواهد بود؛ اما اين معنايش اين نيست كه اگر شما صلاحيت كسي را تأييد كرديد و ديگري رد كرد، يا شما رد كرديد و ديگري او را قبول داشت، لازم باشد رهبري وسط بيايد و بين شما و آنها داوري كند؛ نه، مجراي قانوني و روش قانوني وجود دارد. يا مثلاً اگر شما صلاحيت كسي را تأييد كرديد و او صالح نبود و از زير دست شما رد شد، ممكن است بنده او را بشناسم و به اين كار راضي هم نباشم؛ اما من هيچ وظيفه اي ندارم

بيايم جلو اين آدم را بگيرم؛ مجراي قانوني اش را طي مي كند. شما وزارت كشور هستيد و كار خودتان را مي كنيد؛ شوراي نگهبان و هيأت نظارت هم مسؤولاني هستند و كار خودشان را مي كنند. طبق قانون هم هر دوي شما موظّفيد عمل كنيد؛ اگر هم هر كدام برخلاف قانون عمل كنيد، يك راه قانوني وجود دارد. اين طور نيست كه ما بگوييم كار شما را قبول نداريم، چون آن را خلاف قانون مي دانيم؛ يكي ديگر هم به ما بگويد كار شما را قبول نداريم، چون آن را خلاف قانون مي دانيم. قانون، مشخّص و واضح است و زبان روشني دارد و بايد طبق آن عمل شود.

بعضي از آقايان گفتند حالا كه موضوع به شوراي نگهبان رسيده، تبليغ عدم تشنّج شده است. لابد مي گوييد راديو و تلويزيون اين كار را كرده است. ممكن است اشكال به راديو و تلويزيون وارد باشد؛ ولي بنده وكيل مدافع راديو و تلويزيون هم نيستم؛ همه اين را بدانيد و خيليها هم مي دانند؛ اما فراموش نكنيد كه عدّه اي از چندي پيش تهديد به تشنّج مي كنند. بله؛ وقتي تهديد به تشنّج مي شود، از آن طرف هم بايد كساني بگويند مبادا تشنّج شود. من هم به شما مي گويم كه تشنّج به كلّي غيرقابل قبول است. وظيفه اوّل شما اين است كه در استان مراقب آرامش و امنيت باشيد تا بتوانيد انتخابات را واقعاً خوب، سالم و قوي برگزار كنيد. خيليها هستند كه منتظر بهانه اند، براي اين كه جنجال و تشنّج كنند. البته شكّي نيست كه شما بايد با اين قضيه مقابله كنيد.

ان شاءاللّه خداوند به شما كمك كند و موفّق و مؤيّد و مشمول الطاف و هدايت الهي باشيد. ضمناً ما از آقايان استانداراني كه در اين يكي دو سال اخير به استانهاي آنها رفته ايم، توقّع داريم كه اگر در قرارهايي كه در سفر ما گذاشته شده، كُندي، لنگي و يا گيري وجود دارد، آن را با ما در ميان بگذارند تا اگر لازم است، براي رفع آن كمك كنيم.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي شوراي نگهبان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي شوراي نگهبان

--------------------------------------------24/10/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

اوّلاً به برادران عزيز خيلي خوشامد عرض مي كنيم. مدّتي است كه اين جمع شوراي محترم نگهبان را با هم زيارت نكرده بوديم؛ اگرچه خدمت بعضي از آقايان مي رسيم. ثانياً من از زحمات برادران عزيز تشكّر مي كنم و مي دانم كه براي امر انتخابات دلسوزي و تلاش مجدّانه زيادي را دوستان كرده اند. از خداي متعال درخواست مي كنيم و اميدوار هستيم كه تفضّل الهي شامل حال شود و اين زحمات را قبول كند و همه برادران را - چه آنهايي كه در مركز هستند و چه آنهايي كه در سرتاسر كشور تلاش كردند - مأجور بدارد.

همه كساني كه براي انتخابات كار و تلاش مي كنند، پيش خداي متعال مأجورند؛ چون انتخابات حقيقتاً امر مهمّي در كشور ماست. آن چيزي كه توانسته است دهان دشمنان عنود و لجوج جمهوري اسلامي را ببندد و بهانه هاي آنها را در همه چشمها واهي و سست بنماياند، حضور و شركت و انتخاب و دخالت مردم در امر حكومت است. مطمئناً اگر حكومت ديني از اين پشتوانه بزرگ برخوردار

نبود، دشمنان ميدانهاي بيشتري براي قضاوتهاي غيرمنصفانه خودشان داشتند.

هر كس براي انتخابات كار توأم با اخلاص و به عنوان انجام وظيفه كند، اجر بسيار بالايي دارد؛ هم كساني كه در وزارت كشور هستند، هم كساني كه براي شوراي محترم نگهبان كار مي كنند، هم خود اعضاي محترم اين شورا. بنابراين هر چند كه فشار كار خيلي زياد بوده و زياد هم خواهد شد؛ اما وقتي انسان به اجر و رضايت الهي بينديشد، احساس مي كند كه كارهاي سنگين و بزرگ برايش آسان مي شود و مي تواند با نشاط كار كند.

درباره اختلاف نظرهايي كه بين شوراهاي نظارت و شوراي مركزي نظارت و وزارت كشور وجود دارد - هميشه اين اختلاف نظرها وجود داشته - بنده توصيه ام به طرفين هميشه اين بوده و هست كه ملاك را قانون قرار دهند؛ چون آن چيزي كه مي تواند خطّ شاخص باشد و از هرج و مرج ناشي از اختلاف نظر مانع شود، قانون است. خطّ قانون را ملاك قرار دهند و بر طبق قانون كار كنند. اين كه باشد، آ«انقطع عنه السن المعاندينآ»؛ كساني كه حقيقتاً عناد دارند، نمي توانند بهانه جويي كنند؛ نقطه ضعفي بيابند و روي آن فشار بياورند.

درباره احراز صلاحيتها قبلاً با جناب آقاي آ«جنّتيآ» و همچنين با بعضي از دوستان ديگر صحبتهاي متعدّدي داشته ايم. آنچه كه در مسأله احراز صلاحيت به ذهنم مي رسد، اين است كه احراز، وظيفه شوراي نگهبان است و قهراً بايد صلاحيتها را احراز كند؛ همچنان كه وظيفه وزارت كشور هم هست. كسي كه داوطلب مي شود تا وارد ميداني شود كه شرايطي براي آن ميدان هست

و شما هم مسؤول اين گذرگاه هستيد، طبيعي است كه بايستي شرايط را در آن شخص احراز كنيد. اين، مخصوص شوراي نگهبان هم نيست؛ به عهده همه است. البته آقايان احراز را حتمي بگيريد؛ اما دايره محرز را خيلي تنگ نگيريد؛ يعني صلاحيتي كه براي مجلس هست، مشخص شود كه چگونه صلاحيتي است. واقعاً ببينيم آن مقدار صلاحيتي كه براي مجلس در زمينه التزام به قانون اساسي و التزام به دين مبين اسلام و بقيه شرايط وجود دارد، چه اندازه التزامي است. مي شود اين را يك امر مقول به تشكيك دانست كه شدّت و ضعف دارد. آن التزام شديد كذايي كه با اندك چيزي كه ديده شود مخدوش مي گردد، معلوم نيست كه براي نماينده مجلس لازم باشد؛ آن مثلاً فرض بفرماييد براي رهبري يا براي برخي از مقامات عالي رتبه ديگر لازم است. براي مجلس حدّي از اين خصوصيات و شرايط لازم است كه ما اسمش را صلاحيتها مي گذاريم. آن حد را بايد درست تشخيص داد و آن را احراز كرد. گاهي مثلاً فرض بفرماييد يك نفر در فضايي قرار مي گيرد كه هيجاني مي شود و حرفي مي زند كه ممكن است حرف خوب و درستي نباشد؛ اما حاكي از عدم التزام آن شخص به دين يا به جمهوري اسلامي نيست. فرض كنيد جواني است كه در محيطي هيجاني قرار گرفته و چند نفر مطلبي گفته اند و او هم حرفي زده، يا در جلسه اي كه دو، سه يا پنج نفر از دوستان راجع به كشور و اسلام صحبت مي كنند، جمله اي گفته كه اين جمله ممكن است در

صحبتي دوستانه قابل قبول باشد - هرچند كه انتقادآميز بوده؛ يا انتقاد از رهبري يا از برخي از مباني نظام - اما نمي توان اين جمله و حرف را كه به گوش ما رسيده، حاكي بدانيم از اين كه اين شخص از صلاحيت ساقط شده است. اين مطلب را براي توضيح معناي تنگ نگرفتن دايره محرز گفتم. شرايطي هست كه بايد احراز شود؛ منتها اندازه وجود اين شرايط در اشخاص مختلف، ممكن است مختلف باشد؛ همچنان كه آن مسائلي كه حاكي از وجود يا فقدان اين شرايط هست، آنها هم در شرايط و اوضاع و احوال مختلف تفاوت پيدا مي كند.

مطلب ديگر اين است كه ما احراز را حتمي مي دانيم؛ ولي در اين گونه مواقع عادتاً احراز يقيني و علمي ممكن نيست و احراز به معناي قيام بيّنه هم تقريباً همين طور است. اگرچه فرموده اند دو نفر يا سه نفر هم باشند كافي است؛ اما كمتر پيدا مي شود مواردي كه دو نفر شاهد عادل شهادت دهنده عن حسظچ بيايند و راجع به مطلبي شهادت دهند. در خيلي از اين مسائل، مرزهاي حدس و حس با هم نزديك است و گاهي حدسيّات با حسيّات مشتبه مي شود؛ بخصوص كه در خيلي از حرفها و اظهارات، جاي تفاسير مختلف وجود دارد؛ يعني شخصي حرفي زده، وقتي شما به خودش مراجعه مي كنيد، مي گويد من منظورم چيز ديگري بوده است. نمي شود گريبان او را گرفت كه ظاهر حرفت اين است. اگر كسي خلاف ظاهر اراده كرده، يا در آن وقت توجّه به ظاهر نداشته، خلاف شرع كه نكرده است. بنابراين آ«ممكن استآ»

شخصي خلاف ظاهر حرف زده باشد؛ همين ممكن كه شد، احتمال وارد مي شود و پايه شهادت عن حسّظچ را سست مي كند. بنابراين احراز كه مي گوييم، مراد احراز علمي يا احراز شرعي به معناي قيام بيّنه نيست، بلكه مراد احراز عرفي ناشي از قرائن و امارات است كه بايد قرائن و اماراتي قائم شود و انسان با يك اطمينان عرفي به اين معنا برسد، كه البته ممكن است در هر دو طرف قرائن و امارات وجود داشته باشد؛ مثلاً اگر يك نفر در جايي حرفي زده و در جاي ديگري هم حرف ديگري زده كه نقطه مقابل آن حرف است، اين هم بايد به حساب بيايد و انسان از مجموع و برآيند اينها مطلبي را احراز كند؛ يعني آن نقاط اثبات كننده هم در كنار نقاطي كه به حسب ظاهر، صلاحيتها را نفي مي كند، به حساب آيد.

البته خوشبختانه - همان طور كه جناب آقاي جنّتي اشاره كردند - قانون، گستره و امتداد منطقي اي دارد؛ يعني موضوع در شوراهاي شهرستان و استان و بعد هم در هيأت مركزي در عرض بيست و يكي، دو روز بررسي مي شود و در طي اين مدّت فرصت براي خود شوراي نگهبان است كه اين شورا مي تواند نسبت به آنچه اتّفاق افتاده بازنگري كند. اين خيلي فرصت خوبي است و هيچ اشكالي هم ندارد. البته هر وقت انسان پي برد كه مسأله اي حقّ است، هيچ اشكالي ندارد كه بگويد ما آن وقت اين طور تشخيص داديم، حالا طور ديگري روشن شد؛ از حرفمان برمي گرديم. انسان نبايستي در مقابل آنچه كه فهميد و تشخيص

داد كه حقّ است، پافشاري كند.

الحمدللّه مجموعه شوراي نگهبان، مجموعه بسيار باارزش و گرانبهايي است؛ فقها و حقوقدانان محترم؛ شخصيتهاي خوشنام، خوش سابقه و امين. بنابراين حقيقتاً مي توانيد يك نگاه با فرصتي بكنيد و اطمينان مردم هم جلب خواهد شد. من البته به هيچ وجه توصيه نمي كنم كه كسي در مقابل افرادي كه مي خواهند با قانون گردن كلفتي كنند كوتاه بيايد؛ اين را هم به آقايان گفتم، هم به بعضي از كساني كه براي شكايت پيش ما آمدند؛ اما مؤكّداً توصيه مي كنم كه مراقب باشيد حقّ كسي ضايع نشود؛ چون ردّ صلاحيت چيز كوچكي نيست؛ يعني اين كه ما كسي را ردّ صلاحيت كنيم و احياناً صلاحيت داشته باشد. آ«جرحآ»، مسأله خيلي مهمي است. اين طور نيست كه بگوييم ما اين طور فهميديم؛ نه، بايد جوانبش كاملاً ديده و رعايت شود. در بعضي از موارد و مصاديقي - بنا نداريم وارد جزئيّات شويم - كه به بنده دو سه روز قبل ارائه شد و ديدم، اين معنا و آنچه انسان انتظار دارد، وجود نداشت. بايد سعي كنيد آنچه انجام مي گيرد، متقن باشد. من همواره به دوستان عزيز و محترم شوراي نگهبان گفته ام كه انسان بايد جاي پا را مستحكم انتخاب كند و بر روي آن بايستد؛ زير پا نبايستي سست باشد و هيچ شبهه تخلّف و تخطّي از قانون يا كوتاهي در امر تطبيق با قانون نبايد به وجود آيد.

مردم دوست دارند در انتخابات شركت كنند و ان شاءاللّه شركت هم مي كنند و به انتخابات علاقه مندند و اين روال احراز و تشخيص صلاحيت هم يك روال همه

جايي دنيايي است و مخصوص ايران و مخصوص مجلس شوراي اسلامي هم نيست. در همه جا وقتي انسان براي مسؤوليتي مأموريت دارد كه مسؤول معيّن كند، قهراً تفحّص و جستجو مي كند كه آيا اين شخص صلاحيت دارد يا ندارد؛ اين هيچ ارتباط ندارد به اين كه مجلس شوراي اسلامي باشد يا غيرمجلس شوراي اسلامي. بنابراين كار، كار معمولي اي است؛ كاري است كه در همه جاي دنيا و پيش همه عقلاي عالم انجام مي گيرد. فرض كنيد يك نفر را براي مسؤوليتي به مجلس معرفي مي كنند. مجلس بي خود كه به اين شخص رأي نمي دهد، بلكه تفحّص، تحقيق، مطالعه و جستجو مي كند تا ببيند كه اين شخص نقطه ضعفي نداشته باشد. اگر نپسنديد، رد مي كند. اين رد كردن را نمي شود به مجلس ايراد گرفت؛ زيرا مجلس صلاحيت آن شخص را احراز نكرده و او را رد كرده است. عين همين قضيه درباره نمايندگان مجلس هم طبعاً صادق است. بنابراين روال، روال عادّي است و مردم هم اين روال را قبول دارند و قانون اساسي هم اين روال را احراز كرده است. آنچه كه وظيفه من و شماست، اين است كه سعي كنيم آنچه را كه وظيفه قانوني است، با دقّت و با اتقان و با رعايت حال آن كساني كه با آنها سر و كار داريم، انجام دهيم؛ يعني ظلم به كسي نشود و حقّ كسي پامال نگردد. افرادي كه صداي كلفتي دارند و همه صداي آنها را مي شنوند، به نظر من به قدر آن استاد دانشگاه كه فرضاً نامه خصوصي به جناب آقاي جنّتي مي نويسد كه

مرا رد صلاحيت كرده اند، در حالي كه خصوصيات و سوابق من اين است، اهميت ندارند. من دلم براي آن شخص مي سوزد و براي كسي كه در گوشه و كنار باشد و خداي نكرده به حقّ او بي توجّهي شده و ردّ صلاحيت شده، در حالي كه به طور عقلايي و عرفي و با همان قرائن عادّي مي شود صلاحيتش را احراز كرد. آنچه بنده را نگران مي كند اين است كه نكند چنين اتّفاق بيفتد. حالا كه الحمدللّه فرصت هست، واقعاً پرونده يك يك افرادي را كه هستند، نگاه كنيد. البته ممكن است بعضي سابقه اي داشته باشند كه انسان براساس قرائني كه دارد، تأييد مي كند آن سوابق - كه الان مطلوب نيست - از آن اشخاص منقطع شده است. بنابراين انسان بايد برطبق وضعيت حال حكم كند.

در مورد نمايندگان مجلس هم من به جناب آقاي جنّتي پيغام دادم - پاي اين مطلب هم ايستاده ام و به نظر من هيچ شبهه هم ندارد - كه اين جا جاي استصحاب است، مادامي كه خلافش ثابت شود؛ يعني شما نگوييد ما آن وقت يقين نداشتيم؛ نه، حمل بر صحّت كنيد. جايي هم كه هم عمل خودتان را - آنهايي كه بوديد - هم عمل ديگران را - آنها كه نبودند - شك داريد، حمل بر صحّت كنيد. اينهايي كه آمدند، با احراز آمده اند؛ مگر خلافش ثابت شود. اگر خلافش ثابت شد، به حرف هيچ كس گوش نكنيد و همان مطلبي را كه ثابت شده عمل كنيد؛ اما اگر خلافش ثابت نشد، اين احراز، استصحاب است و هيچ لزومي ندارد كه انسان بخواهد

از طريق ديگري اين صلاحيت را احراز كند. به نظر من در مورد نمايندگان مجلس، مي شود اين كار را انجام داد. البته حساب آن كسي كه بعد از احراز صلاحيت، عدم صلاحيتش ثابت شده، جداست و آن، محل ّ كلام نيست؛ اما مادامي كه احراز عدم صلاحيت نشده، جاي استصحاب صلاحيت است؛ آن وقت صالح بود، حالا هم صلاحيتش را استصحاب كنيد. آن جايي هم كه شك هست، استصحاب كنيد. اين، مخصوص نمايندگاني است كه احراز صلاحيتشان در دوره قبل شده است. البته كساني در دوره هاي اسبق بوده اند كه طبعاً چنانچه در دوره قبل صلاحيتشان رد شده باشد، ديگر اين جا جاي استصحاب نخواهد بود؛ اما اگر كساني هستند كه دوره هاي قبل در مجلس بوده اند و بعد هم اصلاً نامزد نشده اند، همين حرف برايشان جاري خواهد بود.

راه، راه همواري است؛ راه دشواري نيست؛ بعضي سعي مي كنند كارهاي آسان را مشكل كنند و كارهايي كه راه قانوني دارد، از راه قانوني مشي نكنند؛ نه، اين كار راه قانوني دارد و شما تازه مسؤوليت قانوني و رسميتان شروع شده و مي توانيد رسيدگي كنيد. در اين زمينه هيچ اشكالي به نظر نمي رسد.

به هرحال ما شما را دعا مي كنيم؛ دشواري كار شما را هم مي دانيم. اين طور كارها كه رنگي از قضاوت دارد، هميشه مورد تهاجم است؛ بالاخره يكي از دو نفر در قضاوت، انسان را مورد طعن و دق قرار مي دهند؛ اين مسأله قهري است و انسان بايستي خودش را براي اين طور مسائل آماده كند. هرچه اين فشارها بيشتر باشد، اجر شما پيش

خداي متعال بيشتر است؛ از اينها خيلي ابايي نداشته باشيد؛ بالاخره هست. در راه حفُنظام مقدّس جمهوري اسلامي و براي اقامه اين بناي رفيع و مستحكم كه اميد آينده امّت اسلامي است و امروز هم مايه اميد امّت اسلامي است، بايد مبارزه و مجاهدت كرد؛ بايد سختيها را تحمّل نمود. انواع و اقسام سختيها وجود دارد و اين هم يكي از سختيهاست، كه البته فقط هم اين نيست. ان شاءاللّه اين سختيها را تحمّل كنيد، خداي متعال اجر خواهد داد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

مصاحبه با رهبر معظم انقلاب اسلامي پس از ديدار مجدّد از شهرستان زلزله زده بم

مصاحبه با رهبر معظم انقلاب اسلامي پس از ديدار مجدّد از شهرستان زلزله زده بم

--------------------------------------------26/10/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

با توجّه به اين كه با فاصله نسبتاً كوتاهي مجدّداً به بم بازگشتيد، لطفاً علّت آن را بفرماييد. همچنين با توجّه به بازديدي كه از منطقه داشتيد و از نزديك با مردم گفتگو كرديد، اقدامات صورت گرفته را چگونه ارزيابي مي كنيد؟

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم. من آن روز به آقايان هيأت دولت گفتم آ«فوق العادگي مسأله بم نبايد فراموش شودآ»؛ اما روزنامه ها نوشتند آ«مسأله بم نبايد فراموش شودآ»! معلوم است كه مسأله بم فراموش نخواهد شد. آنچه احتمال داشت فراموش شود و من سفارش كردم فراموش نشود، فوق العاده بودن اين مسأله است. ما اصرار داريم كه اين مسأله در روال كارهاي عادّي قرار نگيرد؛ چون حادثه فوق العاده اي است و حتماً بايد رسيدگي فوق العاده شود.

و اما آنچه امروز ديدم، اين بود كه بسيار كارهاي خوبي شده، بسيار كارهايي هم نشده كه بايد صورت گيرد.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مردم بم در مصلاي شهر

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مردم بم در مصلاي شهر

--------------------------------------------26/10/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

ما براي عرض تسلّا به برادران و خواهران شهر بم، به اين شهر سفر كرديم. من روزهاي اوّل اين حادثه تلخ هم توفيق پيدا كردم به مردم عزيز و مصيبت ديده بم از نزديك تسليت بگويم؛ اما حقيقتش با اين كه آن روزها آمدم و سفارشهاي لازم شد، دلم آرام نگرفت؛ چون مصيبت مردم بم، مصيبت همه ماست و داغ و دردي كه بر اين مردم وارد شده است، در حقيقت بر همه كساني كه احساس اسلامي و انساني دارند، وارد شده

است.

طرف ديگر قضيه، وظايف ماست. هر كدام ما وظيفه اي داريم؛ مردم هم وظيفه دارند، مسؤولان كشور هم وظيفه دارند، مسؤولان استان هم وظيفه دارند. اين وظيفه ها، وظيفه هاي سنگين الهي و انساني و ملي است؛ به اين زودي هم تمام نخواهد شد. هنوز خيلي كار لازم است تا بم، شهر شايسته مردم بم شود. البته چيزهايي قابل جبران است، اما چيزهايي هم به هيچ وجه قابل جبران نيست. من به شما برادران و خواهران عزيز بمي عرض مي كنم: چيزهايي كه قابل جبران است، هم مسؤولان بايد سعي كنند، هم خودتان با همّت و تلاش، آنها را جبران كنيد. اما چيزهايي را كه قابل جبران نيست، پاي خدا حساب كنيد: آ«و بشّر الصّابرين الّذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انّا للّه و انّا اليه راجعون(1)آ». براي انسان، هيچ پناهگاهي بهتر از اين وجود ندارد. اگر تكيه گاه توكّل به خدا و واگذاري كار به خدا نباشد، بار سنگين مصيبتها پشت انسان را خم مي كند. اين قضيه بُعد ديگري هم دارد. من بارها به دوستاني كه دچار مصيبتهايي شده اند، اين را عرض كرده ام؛ به شما هم عرض مي كنم: اين مصيبتها گاهي براي انسان، بلاست؛ گاهي براي انسان، نعمت است. اگر مصيبتها ما را بيدار نكند، بلكه تنبل كند، بلاي مضاعف است؛ اما اگر مصيبتها ما را به خود بياورد و ضعفها و كم كاريها و غفلتهاي ما را به ما نشان دهد و ما همّت كنيم و اين رخنه ها را ترميم نماييم، اين بلا براي ما به نعمت تبديل مي شود.

عزيزان من! هم براي مسؤولان و هم براي شما مردم

مصيبت ديده، اين يك معيار و ميزان بسيار مهمّ است. كاري كنيد كه با همّت و تلاش و پشتكار، همين بلا و مصيبت و داغ و درد، براي شما به يك نعمت الهي تبديل شود. مخصوصاً شما جوانان بدانيد كه اين كاملاً ممكن است. گذشت روزگار روي غمهاي ديرين، لايه اي از فراموشي قرار مي دهد. اگر توانسته باشيم خود را با گذشت روزگار پيش ببريم، از اين پيشرفت و كار بهره خواهيم برد. اگر خداي نكرده پيشرفت نكرده باشيم و عزم و توكّل و همّت و محكم كاري و اتّحاد و همبستگي خود را زياد نكنيم، روز پشيماني است. مرز ميان مرگ و زندگي، يك لحظه است؛ پير و جوان هم ندارد؛ گاهي جوانها مي روند، اما پيرها مي مانند. همه بايد فرصتي را كه نامش عمر است، غنيمت بشمريم؛ براي اين كه به وظايف بزرگ و سنگين خود در اين فرصت، هرچه مي توانيم، بيشتر عمل كنيم. اين مصيبتها بايد ما را به خدا نزديك و عزم و قوّت اراده را در ما بيش از پيش كند.

من امروز يك مقدار در شهر گشتم و نقاط مختلف را به چشم ديدم. قبلاً از مسؤولان و از كساني كه سفارش شده بود بيايند اوضاع را از نزديك ببينند، گزارشهايي گرفته بودم؛ اما دوست مي داشتم از نزديك ببينم، كه امروز اين توفيق دست داد و از نزديك وضعيت را ديدم. خيلي كارهاي خوبي شده، خيلي كارهاي خوبي هم نشده است. اقدامات مفيدي انجام گرفته است؛ بعضي اقدامات هم كه بايد انجام گيرد، صورت نگرفته است. در اين مرحله همه وظيفه داريم با يك نظم درست

و سازماندهي صحيح، براي آسايش و تأمين نيازهاي مردم هرچه مي توانيم، اقدام كنيم. تا الان آنچه مسؤولان انجام داده اند، بسيار باارزش است. كارهاي بزرگي شده است، ليكن نيازها بيش از اينهاست و كمبودها هنوز زياد است. در اين مرحله، وظيفه، رفع اين كمبودهاست. در مرحله بعد - همان طور كه قبلاً هم عرض كرديم و مسؤولان كشوري و استاني هم گفته اند - ان شاءاللّه بايد بم از ميان اين ويرانه ها با عزّت و افتخار و استحكام سر بلند كند. اينها به همّت شما و همّت مسؤولان بسته است و همين كار هم خواهد شد.

البته من به شما مردم سفارش مي كنم؛ به كساني هم كه در اين مجلس نيستند، از قول من بگوييد هرچه مي توانند، با مسؤولاني كه مي خواهند به آنها خدمت برسانند، همكاري و همدلي كنند، تا هم مسؤولان بتوانند حرفهاي شما را بشنوند و از آنها مطّلع شوند و هم شما بتوانيد به آنها كمك كنيد تا وظايفشان را خوب انجام دهند. همراهي و همدلي و همكاري بين مردم و مسؤولان نعمت بسيار بزرگي است. اين مخصوص جاهايي است كه مردم و مسؤولان كشور يك هدف را دنبال مي كنند. در نظام اسلامي اين گونه است. اميدواريم خداوند اين همدلي و علاقه و اعتماد به يكديگر را در بين شما و مسؤولان روزبه روز بيشتر كند. من اين جا باز با مسؤولان جلسه خواهم داشت و آنچه را كه لازم است، به دوستان سفارش مي كنم. البته در تهران هم سفارشهاي زيادي شده و براي اين كار برنامه ريزي هم شده است. اميدواريم ان شاءاللّه همه بتوانند

به آنچه بر عهده شان هست، عمل كنند.

روز جمعه بيش از اين مزاحم شما برادران و خواهران نشويم. خداوند ان شاءاللّه شما را موفّق و مؤيّد بدارد. از خداي متعال مي خواهيم روزبه روز بر توفيقات خود نسبت به شما و مسؤولان اين شهر و اين استان بيفزايد تا بتوانيم آينده بسيار خوبي را در بم مشاهده كنيم.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اقشار مختلف مردم

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اقشار مختلف مردم

--------------------------------------------15/11/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

به همه برادران و خواهران عزيز و بخصوص به برادران و خواهراني كه از راههاي دور زحمت سفر را تحمّل كرده اند و تشريف آورده اند، خوشامد عرض مي كنم. همچنين ايام خجسته دهه مبارك فجر انقلاب اسلامي و نيز عيد سعيد غدير را - كه چند روزي بيشتر به اين عيد بزرگ نمانده است - تبريك عرض مي كنم. اميدوارم به بركت ايمان و شور و اخلاصي كه در شما مردم عزيز نسبت به مقدّسات ديني و اولياي عظام دين عليهم السّلام وجود دارد، همه شما و همه ملت ايران مشمول بركات الهي باشيد و اين اعياد بر همه شما و بر همه ملت ايران مبارك باشد.

امروز بجاست به مناسبت چهلم فاجعه زلزله بم، از مردم مصيبت زده و داغديده آن شهر يادي بكنيم. اگرچه ملت عزيز ما از آغاز بروز اين فاجعه، همدردي و همدلي خود را با مردم مصيبت زده بم به خوبي اظهار كردند و ايمان و مروّت و اخوّت اسلامي خود را نشان دادند؛ ولي ابعاد اين حادثه تلخ، فراموش شدني نيست. مسؤولان دستگاههاي مختلف دولتي و نهادهاي انقلابي كه خيلي هم

براي جبران خسارات و مصائب مردم بم تلاش كردند، باز هم بايد تلاش كنند؛ باز هم بايد همدلي و كمك مردم و همراهي همه دستگاههاي دولتي در اين قضيه به چشم ديده شود تا ملت ايران خاطرجمع گردد كه اين ضايعه بزرگ تا حد ممكن ترميم شد و زخم مصيبتي كه بر پيكر ملت ايران وارد آمد، جبران گرديد.

چقدر خوب و شايسته است كه مردم در هر نقطه كشور باز هم به فكر برادران و خواهران بمي خود باشند؛ كساني كه مي توانند به آنها كمك كنند. انسان مي تواند برخي از هزينه هاي زايد را از زندگي خود بزند. حُجّاج كه اين روزها ان شاءاللّه تدريجاً در حال برگشت هستند و به سلامتي به كشور برمي گردند، چقدر خوب است هزينه هايي را كه معمولاً در برگشت از حج، صرف برخي از ديد و بازديدها و تشريفات مي كنند، حذف نمايند و آن را به مردم بم اختصاص دهند و به برادران و خواهران مصيبت ديده خود كمك كنند.

البته اينها براي يك ملت و براي مردم يك شهر امتحان الهي است. بلا به معناي امتحان و براي ابتلاء است. اين امتحان سخت بر مردم بم و در درجه بعد بر همه ملت ايران وارد شد. بايد از اين ابتلاء و امتحان الهي همه سربلند بيرون بيايند و بدانند آنچه خداي متعال را خشنود مي كند، اين است كه ما در كار و رفتار و عملكرد خود بازنگري كنيم و نقصها، ضعفها و خطاها را از خودمان بزداييم. يك ملت اگر از تجربه ها درس بگيرد و راه خود را با صراط مستقيم الهي تطبيق

كند، مصداق آ«رضي اللّه عنهم و رضوا عنه(1)آ» خواهد شد.

اين ايام، سالگرد انقلاب عظيم اسلامي است و براي ملت ايران و بلكه مسلمانان عالم يك عيد است. اسلام توانست اين افتخار را به دست آورد كه بر سيطره و سلطه قدرتهاي چپاولگر و جهانخوار پنجه بيندازد و يك ملت را نجات دهد. دهها سال قدرتهاي استعماري بر ايران سلطه و سيطره داشتند. بلاهايي كه دولت استعمارگر انگليس در طول دهها سال بر سر ملت ايران آورد، فراموش نشدني است. انقلاب مشروطيت را مصادره كردند، ديكتاتوري سياه رضاخان را بر اين مردم تحميل كردند، نفت را غارت كردند، كشور را عقب نگه داشتند، ملت را مورد اهانت قرار دادند و ذليل كردند و حقّ عمومي يك ملت را در طول دهها سال پامال نمودند. بعد هم كه قدرت انگليسيها در سطح بين المللي رو به كاهش رفت، امريكاييها خود را سر اين سفره رساندند و تطاول را شروع كردند. ديكتاتوري بيست و پنج ساله سياه محمّدرضا و همان جنايتهايي كه انگليسيها مي كردند، به وسيله امريكاييها در ايران صورت گرفت و روزبه روز پنجه قدرتشان را در اين كشور بيشتر فرو مي كردند. ثروتها را مي بردند، فرهنگ اسلامي و ملي را نابود مي كردند و فرهنگ بيگانه پرستي را به جاي آن رسوخ مي دادند. همه چيز اين كشور تحت سلطه و در پنجه آنها بود و رمق اين ملت را كشيده بودند. اسلام توانست خون دوباره اي به رگهاي اين ملت بدواند. شعار بيداري اسلامي، اين ملت را به حركت درآورد. رهبري امام بزرگوار راه را به اين ملت نشان داد. اين ملت -

همچنان كه قرآن فرموده است - سرنوشت خود را با اراده و ايستادگي و مجاهدت خود عوض كرد؛ نظام ديكتاتوري را از بين برد؛ امريكا را از اين كشور بيرون راند؛ سلطه قدرتها را از اين كشور قطع كرد و حقّ انتخاب كردن و حكومت بر سرنوشت خود را دوباره به دست آورد. در نتيجه ملت ايران زنده شد.

دهه فجر، يادبود حيات دوباره ملت ايران و كشور عزيز ماست. مردم اين ايام را جشن مي گيرند و حق دارند جشن بگيرند. شما عزيزان من! بدانيد؛ در دنيا هم هرجا مسلمانان آگاه و بيداري وجود دارند، نسل جوان، زبدگان و نخبگان فرهنگي و سياسي آنها هم اين جشن را جشن خودشان محسوب مي كنند و اين بيداري را به نفع خود مي دانند. دنياي اسلام كه زير سلطه و سيطره قدرتهاي استكباري در خواب بود، بيدار شد. بعضي جاها توانستند خود را نجات دهند؛ در بعضي جاها هم خود بيداري، مقدّمه نجات است.

ارزش اين انقلاب از اين جهت است كه ايران را از سلطه قدرتهاي مستكبر جهاني نجات داد. شما ببينيد در دنيا زياده خواهان و انحصارطلبان بين المللي با ملتها چه مي كنند! همينها بر اين كشور، بر اين ملت، بر نفت ما، بر فرهنگ ما، بر دولت ما و بر همه منابع انساني و مالي ما مسلّط بودند. انقلاب دست اينها را قطع كرد؛ اينها را از اين كشور بيرون راند و سلطه شان را از سر اين ملت كم كرد. اين، ارزش انقلاب ماست. قدر اين انقلاب را بدانيم؛ آن را در مسير خود حفُنماييم و كمك كنيم به سمت اهداف والاي خود

پيش برود. همين اصول و مباني و پايه هاست كه آينده و سرنوشت و اقتصاد و فرهنگ و دين و دنياي ما را بهبود خواهد بخشيد و زخمهاي پيكر ايران عزيز و مظلوم را التيام خواهد داد.

آنچه اين روزها در درجه اوّل اهميت است و من بايد چند جمله اي درباره آن عرض كنم، انتخابات است. انتخابات، مظهر حضور مردم و آزادي ملت ايران در انتخاب سرنوشت خود است. شما وقتي رئيس جمهور را انتخاب مي كنيد، يعني تمام سررشته هاي اجرايي كشور را در دست كسي مي گذاريد كه منتخب شما و برخاسته از رأي و اراده شماست. وقتي نمايندگان مجلس را انتخاب مي كنيد، يعني قانونگذاري و همچنين نظارت بر كار اجرايي را به دست كساني مي سپريد كه شما آنها را شناخته و انتخاب كرده ايد؛ بنابراين شما هستيد كه انتخاب مي كنيد. اين كار به معناي قدرت مردم در اداره كشور و در دست داشتن سرنوشت كشور به وسيله ملت است؛ اين چيز كم و كوچكي نيست؛ اين براي ما همه چيز است. من به شما عرض كنم؛ چيزي كه در اين بيست و پنج سال كشور و ملت ما را در مقابل تهاجم وحشيانه زياده خواهان بين المللي حفُكرد، همين بود كه مي ديدند ملت، صاحب دولت و مجلس و صاحب مسؤولان است. تا امروز پشتوانه حضور ملي بوده كه هميشه دولتهاي متجاوز و مقتدر جهاني را ترسانده است. اين حضور، مثل سنگري براي كشور ما محسوب شده است؛ اين چيز خيلي مهمّي است. اگر در كشور ما انتخابات و مردم سالاري و حضور مردمي و اراده هاي جوشان شما

مردم در وسط صحنه و ميدان نمي بود، بدانيد يك سال هم اين انقلاب دوام نمي آورد؛ در مقابل يكي از تهاجمهاي سياسي و محاصره هاي اقتصادي هم دولتها نمي توانستند ايستادگي كنند؛ آن سنگر اصلي، شما بوديد.

انتخابات مظهر حضور مردم است؛ همچنان كه حضور در راهپيمايي بيست ودوم بهمن، يكي از مظاهر حضور مردمي است. دشمن و دستگاههاي استكباري از انتخابات شما و از راهپيمايي تان در بيست ودوم بهمن مي ترسند؛ بنابراين از همه نيروي خود استفاده مي كنند شايد بتوانند انتخابات و حضور مردم و رأي آزاد و دخالت مردم در سرنوشت خود را از اين ملت و از اين كشور بگيرند. بيست وپنج سال است كه اين تلاش را مي كنند؛ الان هم تلاش مي كنند.

اين روزها مي بينيد و مي شنويد كه در مسأله انتخابات، مناقشاتي بين دستگاههاي اجرايي و نظارتي وجود دارد؛ هميشه هم بوده است. بديهي است كه هميشه ممكن است بين دستگاه ناظر و دستگاه مجري سر برخي از مسائل اختلاف پيش آيد؛ اين چيز تازه اي نيست؛ اما دشمنان دندان تيز كرده اند، خوشحال شدند و قضيه را بزرگ كردند؛ يك عدّه هم در داخل، فريب آنها را خوردند.

اگر كسي تبليغات جهاني را بشنود - براي ما هر روز مثل يك طومار، تبليغات جهاني را روي كاغذ مي نويسند و مي آورند؛ مي بينيم كه چه مي گويند و چه مي كنند! - ملاحظه مي كند كه همه تلاش آنها اين است كه انتخابات آينده ما را - كه پانزده روز بيشتر به زمان اجراي آن نيست - تخريب كنند. اين راهبرد كلّي آنهاست. تمام تلاش

آنها اين است كه انتخابات در كشور برگزار نشود؛ يعني يك دولت مردم سالار، بدون مجلس؛ يك دولت اسلامي، بدون نمايندگان مردم. معناي اين تلاش چيست؟ يعني پشتوانه مردمي را از نظام قطع كنند. همه همّت و تلاش محافل سياسي خارجي - يعني كساني كه دشمن ما هستند - و دستگاههاي اطّلاعاتي و تبليغاتي شان امروز متوجّه به اين مسأله است. راهبرد كلّي آنها اين است كه انتخابات را تخريب كنند و نگذارند انتخاباتي برگزار شود. آنها از انتخابات به شدّت ناراحت و ناراضي اند و مي دانند انتخابات مانع توطئه ها و جلوگير خباثتهاي آنها نسبت به اين كشور است؛ لذا مي خواهند انتخابات برگزار نشود. اين راهبرد كلّي آنهاست.

اين روزها وقتي به تبليغات جهاني نگاه مي كنيد، مي بينيد حيله فعلي آنها هم در اين قالب ارائه مي شود كه انتخابات را به تعويق بيندازيم! آن، استراتژيشان است؛ اين هم تاكتيكشان است. مرتب هم مسؤولان كشور و مسؤولان اجرايي را تشويق مي كنند به اين كه شما نمي توانيد انتخابات را راه بيندازيد و نبايد راه بيندازيد. اين تبليغات خارجي، مستقيم و غيرمستقيم، راديويي و سياسي و با انواع و اقسام ديگر، همه متوجّه اين قضيه است.

آنچه وظيفه ي دولت و ملت ايران است، اين است كه در مقابل توطئه دشمن بايستند. انتخابات بايد در موعد خود - روز اوّل اسفند - بدون حتّي يك روز تأخير انجام گيرد. من متأسّفم از اين كه بعضي افراد از روي غفلت، همان حرفهايي را تكرار مي كنند كه دشمنان اين ملت مي زنند. آنها با تبليغات و روشهاي سياسي و حيله هاي خود برخي

از مسؤولان اجرايي را به كنار رفتن و اجرا نكردن مسؤوليت قانوني تشويق مي كنند. مگر اجرا و برگزاري انتخابات، حقّ كسي از مسؤولان است كه بگويد من اين حق را مي خواهم يا نمي خواهم؟ وظيفه است؛ وظيفه قانوني دستگاههاي مشخص دولتي است؛ بايد اين وظيفه را انجام دهند؛ اين حقّ مردم است. مگر كسي در داخل كشور مي تواند بگويد چون من اين پديده را نمي پسندم، يا فلان روش را نمي پسندم، آنچه را كه قانون به عنوان وظيفه بر عهده من قرار داده است انجام نمي دهم؟ مگر مي شود چنين كاري كرد؟! شانه خالي كردن از مسؤوليت، به صورت كناره گيري و استعفا و غير اينها، براي اين مسؤولان، هم خلاف قانون است، هم حرام شرعي است. مگر مي شود با اين حقّ بزرگ مردم بازي كرد؟!

اكثر مسؤولان ما، اكثر نمايندگان مجلس ما، اكثر مسؤولان اجرايي ما، مردمان متديّن، علاقه مند به انقلاب و آماده ي براي خدمت به مردمند. اين طور خيال نشود كه مجلس چنين است يا چنان است؛ نه، مجلس ركن نظام است. البته در داخل مجلس - مثل همه جاي ديگر - ممكن است عناصري نفوذ و رخنه كرده باشند؛ حقايق را وارونه كنند؛ فضا را بر كساني سخت و سنگين كنند؛ آنها را وادار به كار ناشايسته و نامناسبي كنند. اغلب نمايندگان براي خدمت به مردم آماده اند؛ وظيفه آنهاست؛ بايد هم اين كار را بكنند؛ بايد هم خدمت كنند. فلسفه وجود بنده و امثال بنده و ديگر مسؤولان، خدمت است. ما نوكر و خدمتگزار مردم هستيم. اعتبار و آبروي ما به اين است. اسلام

اين را براي ما معيّن كرده است. ما حقّي به گردن مردم نداريم؛ مردم به گردن ما حق دارند. با اين روحيه و با اين نيّت، بيست وپنج سال اين انقلاب و اين نظام سر پا ايستاده است؛ بيست وپنج سال اين ملت مثل كوه در مقابل دشمنان توطئه گر و حيله گر خود مقاومت كرده است. كساني كه اين روحيه را از دست بدهند و يا ديگران را به خروج از اين روحيه تشويق كنند، به ملت خيانت كرده اند.

همه مسؤولان - چه در قوّه مقنّنه، چه در قوّه مجريّه، چه در قوّه قضاييّه - بايد هميشه كمر بسته و آماده به خدمت باشند. مجلس هم بايد وظايف بزرگ خود را انجام دهد. اين، هم وظيفه ي شرعي است، هم وظيفه قانوني است، هم وظيفه اخلاقي و ملي است. دولت هم بايد وظايف خود را انجام دهد؛ قوّه قضاييّه هم بايد وظيفه خود را انجام دهد؛ همه بايد وظايف خود را انجام دهند.

كشور بحمداللّه بعد از آن جنگ طولاني به راه افتاده است. كارهاي زياد و بزرگي شده است. بتدريج آثار افقهاي زيبا در حال آشكار شدن است. ناگهان دشمنان در مرحله اي مي خواهند با سياست، توطئه و مكّاري جلو اين پيشرفت را بگيرند. مگر ما اجازه مي دهيم؟

البته اين روزها حرفهاي گوناگوني از زبانها و بلندگوهاي مختلف در داخل كشور بلند شد كه بعضي از آنها بسيار دل آزار بود. راه صحيح را بايد جستجو كرد. واقعاً كساني كه مسؤول و دلسوزند، خيلي زحمت كشيدند و خيلي تلاش كردند. من از همه آنها تشكّر مي كنم. شوراي محترم نگهبان خيلي تلاش كرد

و خيلي زحمت كشيد؛ واقعاً جاي قدرداني و سپاسگزاري دارد. رئيس جمهور محترم و رئيس محترم مجلس خيلي تلاش كردند و خيلي زحمت كشيدند؛ از آنها هم تشكّر مي كنم. دستگاههايي كه مسؤول هستند، هر كدام به نوبه خود تلاشهاي خوب و شايسته اي كردند. البته كساني هم هستند كه زياده خواهند و - همان طور كه عرض كرديم - با گردن كلفتي مي خواهند كار خود را پيش ببرند. اينها مي خواهند روي مسؤولان كشور فشار وارد آورند. روي اين آقايان فشارهاي زيادي بود، اما ايستادگي كردند. من از خداي متعال براي آنها توفيق مي خواهم و از آنها تشكّر مي كنم كه در مقابل فشار گروههاي فشار و زياده خواه ايستادگي كردند و تسليم نشدند؛ هم رؤساي محترم آن دو قوّه و هم شوراي محترم نگهبان.

البته هميشه مناقشاتي هست؛ هميشه هم همه مناقشات راه حلّي دارد. هيچ گره اي نيست كه باز شدني نباشد. اين گره هاي ريز و درشت، باز شدني است. در طول سالهاي متمادي هميشه اين انقلاب توانسته است بن بستها را بشكافد و پيش برود. به فضل پروردگار و به حول و قوّه الهي هيچ بن بستي در مقابل ما وجود ندارد.

از خداوند متعال مي خواهيم تفضّل خود را بر اين ملت نازل كند. شما ملت ايران، با ايمان و اخلاص و عزم و اراده و حضور خود، مظهر لطف و فضل الهي هستيد. خداوند شما را همواره مشمول رحمت و فضل خود قرار دهد. خداوند به مسؤولان دلسوز و خدمتگزار كمك كند؛ همه ما را هدايت كند؛ قلب مقدّس ولي عصر را از ما راضي و خشنود كند

و شهداي عزيز ما و امام بزرگوار را با اوليايشان محشور فرمايد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

) مائده: 119 توبه: 100 مجادله: 22 بيّنه: 8

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار فرماندهان و كاركنان نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار فرماندهان و كاركنان نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي

--------------------------------------------19/11/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

روز نوزدهم بهمن را به همه خانواده بزرگ نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران تبريك عرض مي كنم.

وجه غالب در اين پديده عبارت است از يك شجاعت خطشكنانه از سوي كساني كه ملت ايران اين تصوّر را درباره آنها نداشت. وقتي يك ملت با همه وجود، با همه توان و با صداي بلند در يك عرصه آرمانهايي را فرياد مي كند و پاي آنها مي ايستد و دنيايي را متوجّه و مبهوت خود مي سازد، جبهه اي كه طرف مقابل ملت است، به چه تكيه مي كند؟ عادتاً به نيروهاي نظامي خود. چنين تصوّري در ذهن بسياري از مردم ما بود؛ اما ناگهان عكس اين را مشاهده كردند. ديدند در دل نيروهاي مسلّح و در نقطه اي كه در واقع سوگلي نيروهاي مسلّح بود - يعني نيروي هوايي - حركتي به وجود آمد كه نهضت عمومي و انقلاب را يك گام بزرگ جلو برد. اين كار، خطر هم داشت. كسي نبايد خيال كند كه آن روز اين كار بي خطر بود؛ نه، بسيار خطرناك بود؛ عمل شجاعانه اي انجام دادند. بنده هم در آن روز شاهد و ناظر اين حركت عظيم بودم و تأثير آن را در مجموع فضاي انقلابي كشور لمس كردم. بنابراين، اين حركت مثل همه حركتهاي شجاعانه و برخاسته از تجلّي اراده و عزم انساني، ماندگار است

و در تاريخ ثبت خواهد شد و ثبت شد. وجه غالب مسأله اين است. ولي من به اين مسأله فقط از اين زاويه نگاه نمي كنم - با اين كه اين زاويه بسيار مهمّ است - من به اين نكته توجّه مي كنم كه نيروي هوايي پاي اين حرف ايستاد. شايد خيليها در اين كشور ندانند كه در نيروي هوايي چه كار بزرگ و چه حركت ارزشمندي بعد از آغاز حيات نظام اسلامي و جمهوري اسلامي شروع شد. بنده خوب مي دانم در نيروي هوايي چه اتّفاقي افتاد؛ نيروي هوايي پاي اين حرف ايستاد. در رده بالاي اين نيرو كساني بودند كه خيلي هم تمايلي نداشتند، اما جوانان آن روز نيروي هوايي - كه بسياري از آنها الان جزو هيأت رئيسه نيرو و از فرماندهان ارشد نيرو هستند و بسياري شان هم به شهادت رسيدند - عزم خود را جزم كردند تا همچنان پيشرو بمانند و ماندند.

در آن روزها سازماندهي نيروي هوايي و سازماندهي بخشهاي گوناگون ارتش مسأله مهمّي بود. اين كار آن چنان با ظرافت، مهارت و پايبندي به مباني انقلاب در داخل نيروي هوايي انجام گرفت كه حتّي ناظران نزديك و آشنا را هم متحيّر كرد. بعد جنگ تحميلي آغاز گشت و نوبت عمليات شد. چشمها متوجّه بود كه نيروي هوايي چه خواهد كرد. نيروي هوايي نقش آفريني كرد و وسط ميدان ظاهر شد. با اين كه نيروي هوايي نيروي پشتيباني است، اما در برهه مهمّي از زمان در آغاز جنگ، محور دفاع مقدّس شد. بنده آن وقت نماينده مجلس شوراي اسلامي بودم؛ به مجلس رفتم و از تعداد سورتيهاي پرواز نيروي هوايي

در جنگ گزارش دادم؛ نمايندگان مبهوت ماندند! يك بار ديگر نيروي هوايي ديگران را متعجّب كرد؛ آن زمان كه دستگاههاي - به گمان بعضيها - از كار افتاده و معطّل مانده و رو به تمام شدن را احياء كرد. شايد روز اوّل يا دوم جنگ بود كه چند نفر از بزرگان نظامي آن روز كاغذي به من دادند كه در آن طبق آمار نشان داده شده بود كه ما حداكثر تا بيست روز ديگر پرنده اي در آسمان كشور نخواهيم داشت؛ نه ترابري و نه جنگنده. من هنوز آن كاغذ را نگه داشته ام. به ما مي گفتند اصلاً امكان ندارد؛ اما جوانان ما - از خلبان ما، فنّي ما، پدافندي ما، همه و همه - دست به هم دادند و هشت سال جنگ را بدون اين كه ما چيز قابل توجّهي به موجودي ارتش اضافه كرده باشيم، اداره كردند؛ آن هم در مقابل پشتيبانيهاي جهاني از رژيم صدّام. به آن رژيم هواپيما و امكانات راداري و پدافندي مي دادند و مدرنترين وسايل و تجهيزات را در اختيارش مي گذاشتند؛ اما نيروي هوايي ايستادگي كرد: آ«انّ الّذين قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا(1)آ». خيليها هستند كه به مبدأ و فكري ايمان مي آورند و وارد دايره مؤمنين مي شوند؛ اما وقتي مشكلات پيدا شد و تكاليف سنگين گرديد، پس مي زنند. كساني مورد مدح الهي هستند كه وقتي بلي را گفتند و وارد ميدان شرف و صداقت شدند، بر آن پاي بفشرند، و نيروي هوايي ما پاي فشرد. اين گواهي من است، آن هم گواهي از نزديك. اين را مي گويم براي اين كه شما جوانان

نيروي هوايي - كه خيلي از شما آن روزها را درك نكرده ايد و آن شخصيتها را هم نديده ايد؛ خيلي از شما آ«باباييآ» و آ«ستّاريآ» و ديگر چهره هاي برجسته نيروي هوايي را نديده ايد - بدانيد كه نسل قبل از شما چه كار برجسته اي انجام داد و چه خدمت بزرگي به كشور و نظام اسلامي كرد. امروز شما همان بار سنگين را بر دوش داريد. روز اوّل انقلاب با بيست وپنج سال بعد از انقلاب، از لحاُسنگيني مسؤوليت، هيچ تفاوتي ندارد، جز اين كه هرچه پيش مي رويم، كار پيچيده تر و ظريفتر و دقيقتر مي شود و اين متوجّه به شماست.

امروز كشور شما چون مي خواهد آزاد و مستقل و متّكي به خويش باشد، مورد تهاجم است؛ هيچ مسأله ديگري در ايران نيست. چه كسي امروز نمي داند كه مسأله حقوق بشر و آزادي و دمكراسي و ديگر حرفهايي كه از دهان بلندگوهاي بيگانه خارج مي شود، حرفهاي پوچ و بهانه هاي واهي بيش نيست؟ اين را همه مي دانند. امروز كيست كه حمايت امريكا و بقيه مستكبران دنيا را از رژيمهاي صددرصد ديكتاتور نداند؟ كيست كه نداند در اين كشور پنجاه سال يك رژيم ديكتاتوري سياه وابسته - پهلوي اوّل و پهلوي دوم - حكومت كرد و مورد حمايت قدرتها و گاهي همين شخصيتهاي فعلي بود؟ اينها را همه مي دانند. معلوم است كه اين واقعيات نشان دهنده خيلي چيزهاست. مخالفت اينها با جمهوري اسلامي فقط به يك دليل است: اين ملت خواسته و عزم كرده و توانسته است مستقل بماند و خود را دست اينها ندهد و به اينها

نفروشد. امروز مسأله اين است.

ما خواسته ايم و به حول و قوّه الهي توانسته ايم. بيست و پنج سال براي فشارهاي بين المللي زمان كوتاهي نيست؛ اما نظام جمهوري اسلامي با ساخت مستحكم مردمي خود - كه ملات اين ساخت هم ايمان و آمادگي براي مجاهدت بود - توانسته است تا امروز نه فقط در مقابل فشارها مقاومت كند، بلكه روزبه روز خود را مستحكم تر نمايد؛ بعد از اين هم همين خواهد بود. ما خود را قوي كرده ايم. تا آن روزي اين فشارها ادامه پيدا خواهد كرد كه دشمنان مأيوس شوند. يأس آنها به چيست؟ به اين است كه احساس كنند روند تحرّك و تقويت خويشتن در جمهوري اسلامي توقّف پذير نيست. بخشي از اين كار بزرگ به عهده شماست، بخشي به عهده دانشمندان غيرنظامي است، بخشي به عهده دانشگاههاست، بخشي به عهده سياستمداران است؛ آنها هم مي توانند در ايجاد اين باور كه فشارها را دور يا كم خواهد كرد، نقش ايفا كنند. به هرحال نقش عمده اي به عهده شماست. بايد بسازيد، نگه داريد، افزايش دهيد، نوآوري كنيد، سازماندهي را تقويت نماييد و در كنار ساختن ابزارهاي كارآمد، انسانهاي ماهر بسازيد.

من بارها اين نكته را گفته ام كه يك روز در اين كشور اگر قطعه اي از جنگنده هايي كه امروز شما داريد، خراب مي شد، آن را داخل هواپيما مي گذاشتند و براي تعمير به امريكا مي بردند و برمي گرداندند؛ يعني اجازه نمي دادند اين قطعه در ايران باز شود و مهندس و صنعتگر نظامي ايراني اصلاً بداند درون اين قطعه چيست! امروز خود شما هواپيما مي سازيد

و آن را به پرواز درمي آوريد. اوايل جنگ وقتي مي گفتند فلان قطعه را نداريم، ما عزا مي گرفتيم و مي مانديم آن را از كجا بياوريم؛ اما امروز اين قطعات را خود شما مي سازيد. اوّلين نقطه در ارتش كه جهاد خودكفايي را به وجود آورد، نيروي هوايي بود. حدود سال شصت اينها جهاد خودكفايي را به وجود آوردند، بعد خبرش را به ما دادند، ما هم اين سازمان را در كلّ ارتش ايجاد كرديم. بنابراين نيروي هوايي مي تواند، شما جوانان هم مي توانيد.

از تجربه پيشكسوتان، از نيروي ابتكاري كه در مردان و زنان و جوانان عزيز هست، از بخش دانشگاهي كشور و بيش از همه از توان ذاتي و دروني خود هر چه مي توانيد، استفاده كنيد؛ آنچه را كه داريد، خوب نگه داريد و از نقصها و ضعفها آن را بپيراييد و بر آن بيفزاييد. شما مي توانيد اين كارها را بكنيد. بدانيد كه مايه اصلي براي اين كار، ايمان و اعتماد است؛ ايمان و اعتماد به خدا و ايمان به خود. اسلام، ما را به اين راه رهنمون مي شود. بهترين وسيله براي انسان، ايمان است. ايمان، انسان را اميدوار مي كند؛ او را تشويق مي كند؛ او را پايدار و شكستها را از نظر او كوچك مي كند؛ به او اميد مي دهد تا دنبال تواناييهايي كه خدا در وجود انسان به وديعه گذاشته، برود.

براي همه شما دعا مي كنم و از خداي متعال عاقبت بخيري مسألت مي نمايم. همه ما از داشتن شما عزيزان، شما جوانان و شما مردان و زنان خوب و مؤمن، به خود

مي باليم و خدا را شكر مي كنيم.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

) فصّلت: 30

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در پايان درس خارج فقه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در پايان درس خارج فقه

--------------------------------------------20/11/1382

... آنچه در پايان عرايض امروز مي خواهم عرض كنم، اين است كه راهپيمايي بيست ودوم بهمن جزو بركات بزرگ الهي براي اين انقلاب و اين ملت است. نبايد اين راهپيمايي - بخصوص راهپيمايي بيست ودوم بهمن امسال - را كوچك و كم اهميت دانست. همان طور كه قبلاً هم عرض كرديم، اين مراسم يكي از بزرگترين مظاهر حضور مردم در صحنه است. به همين دليل از اوّل انقلاب در بسياري از سالها، قبل از بيست ودوم بهمن تبليغات بوقهاي بيگانه در تشويق مردم به حضور نيافتن در اين راهپيمايي به زبانهاي مختلف شروع مي شد. گاهي مي گفتند مردم شركت نمي كنند، گاهي مي گفتند مردم زده شده اند، گاهي مي گفتند مردم خسته شده اند! هر سال هم بحمداللّه تعالي اين راهپيمايي به صورت پُرشور و عمومي و چشمگير برگزار شده است. بعد از آن هم كه راهپيمايي انجام شده، باز بوقهاي بيگانه گفته اند بله، پول داده اند و عدّه اي را آورده اند! يك بار هم كه هوا آفتابي بود، گفتند مردم آمده بودند در خيابان آفتاب بگيرند! خيال كردند اين جا هم لندن است كه اگر نيم ساعت آفتاب شد، همه به خيابان بزنند! اين جا الحمدللّه روزها غالباً هوا آفتابي است و مردم به آن طور چيزي احتياج ندارند. دشمني آنها با حضور مردمي، از اين تبليغات معلوم مي شود. دشمني آنها حاكي از اهميت بالاي حضور مردمي است كه از همه قشرها

شركت مي كنند. جوانان - كه در كشور ما اكثريت دارند - مي آيند، افراد مسن مي آيند، زنان مي آيند، مردان مي آيند، بچه به بغل مي آيند، عصا به دست مي آيند و حضور پيدا مي كنند. اين چيز خيلي عجيبي است. اين را شما بدانيد كه يك مراسم صددرصد مردمي كه جنبه سياسي داشته باشد و اين طور مردم را جذب كند و هر سال تكرار شود و با اين ابعاد عظيم انجام گيرد، در هيچ جاي دنيا نداريم. اين كه در سراسر شهرهاي كشور همه قشرهاي مردم بلند شوند و بيايند در يك راهپيمايي شركت كنند، چنين مراسمي در دنيا وجود ندارد. امسال كه تبليغات عليه مظاهر مردم سالاري در كشور ما از هميشه بيشتر است - به دلايلي كه بعضي را اشاره كرده ايم و بعضي را هم اشاره خواهيم كرد - و دشمنان ملت ايران براي اين كه مظاهر مردم سالاري را در كشور از بين ببرند يا ضعيف و كمرنگ كنند، امسال بيش از هميشه داعي دارند، ان شاءاللّه مردم ما به فضل پروردگار و حول و قوّه الهي و به كوري چشم دشمنان، حضور خيلي قويتر و پُررنگتر و نمايانتري خواهند داشت.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با جوانان نخبه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با جوانان نخبه

--------------------------------------------21/11/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

جوانان عزيز؛ خيلي خوش آمديد. عيد سعيد غدير را به شما تبريك عرض مي كنم. اين را بدانيد كه عيد ما با ديدن امثال شما جوانان خوب و با استعداد كشورمان، شيرينتر و دلپذيرتر مي شود. من اين را براي خودم و براي كشور به فال نيك مي گيرم كه در

روز عيد غدير - كه روز بسيار بزرگ و مهمّي در تاريخ اسلام است - با شما جوانان ارزشمند ديدار مي كنم. ان شاءاللّه موفّق باشيد. حال ما آماده هستيم كه برنامه را همان طور كه ترتيب داده ايد، شروع كنيد و ادامه دهيد.

براي من جلسه با جوانان نخبه بسيار جلسه جذّابي است. همچنين سخناني كه ابراز مي كنند برايم جذّابيت دارد. البته نه به اين معنا كه هرچه گفته مي شود، لزوماً نظر من بر همان مطلبي است كه گوينده مي گويد؛ نه، ممكن است با هم در جاهايي اختلاف نظر داشته باشيم و شما مطلبي بگوييد كه من قبول نداشته باشم؛ ليكن از اين جهت كه من احساس مي كنم روح مطالبه و خواستن و تصميم گيري براي حركت و به پيش رفتن در جوانان ما روزبه روز بحمداللّه زنده تر مي شود، خوشحالم. راز همه پيشرفتها همين است و اين در حال تحقّق يافتن است. در زمينه هاي ديگر تجربه كرديم و ديديم كه هرجا جوانان ما خواستند و همّت گماشتند، به هدف رسيدند و رسيديم. آنچه من با نخبگان علمي در اين چند سال اخير مطرح كردم، اين است كه همين همّت گماشتن و خواستن و عزم استوار كردن بر مقصود، در زمينه علم هم تحقّق پيدا كند. اين، حرفي است كه من چند سال است با همه جوانان، دانشجويان و همه اساتيد - هر وقت كه با آنها ملاقات مي كنم يا پيغامي به آنها مي دهم - در ميان مي گذارم و از آنها مي خواهم و مي بينم كه اين كار مي شود.

مطالبي كه شما دوستان گفتيد، حاوي

نكات خوبي است. البته بعضي از اينها سياستگذاريهاي كلان لازم دارد و مورد توجّه هم بوده، ليكن سياستگذاران دستگاههاي كشور بايستي اعتقاد پيدا كنند و همّت بگمارند؛ شدني است. از جمله، مسأله تغيير بناي آموزش بر مبناي پژوهش - كه گفته شد - حرف درستي است. اين موضوع را قبلاً هم در جلسه بزرگي از قبيل همين جلسه به من گفته اند، با اين تفاوت كه شركت كنندگان آن جلسه غالباً اساتيد قديمي و مجرّب دانشگاهها بودند. در آن جا هم يك استاد كاملاً مورد اعتماد، همين مطلب را بيان كرد. روي اين كار تأكيد شده كه انجام شود؛ منتها شما مي دانيد كه اين طور كارهاي بنياني، زمان مي طلبد. به هرحال فكر، فكر كاملاً درستي است و بايد دنبال كرد. نكته جديدي كه در اين جلسه چند نفر از شما تكرار كرديد، همان مسأله سازمان نخبگان علمي كشور يا مركز ويژه اي براي امور نخبگان است، كه اين دوست عزيزمان هم در پايان كار درباره آن بيشتر توضيح دادند. البته در اين كه چنين جمعي را خود نخبگان بايد اداره كنند، ترديدي نيست؛ يعني تا كسي خودش با مسائل ذهني و علمي و عملي مربوط به يك جمع نخبه آشنايي و دلبستگي نداشته باشد، نمي تواند كار كند؛ اما سخن در اين نيست كه چه كساني آن را اداره مي كنند - هر جاي كشور كه مربوط به نخبگان باشد، آنها آن جا را بهتر اداره مي كنند - اين كار، كار دولت است و ناگزير بايستي دولت زير بار اين كار برود؛ فكر خوبي است؛ منتها وقتي دولت مسؤول كاري مي شود،

اداره اين مجموعه را بايد به كساني واگذار كند كه حقيقتاً شايسته باشند. البته بايد سعي شود كه اين مركز در دستگاههاي اداري حل نشود و دستگاهي در كنار دستگاههاي ديگر و با مشكلات برخي از آنها به وجود نيايد؛ بخصوص رگه هاي سياسي و سياسي كاري و سياست بازي اصلاً نبايد در اين مجموعه كارها بيايد و من به شما تأكيد مي كنم مراقب باشيد كه در آن منطقه اي كه كار علمي هست، اصلاً رگه مسائل سياسي وارد نشود. معناي اين حرف اين نيست كه يك نخبه علمي نبايد سياسي باشد؛ چرا، ما معتقديم كه مردان خدا و مردان معنوي هم بايد سياسي باشند و در ميدان سياست فعاليت كنند؛ اما اين بدان معنا نيست كه انسان در آن جمع علمي، پژوهشي، صنعتي و كاري - هر نوع كاري - گرايشها و رغبتها و تمايلات سياسي را تأثيرگذار و تعيين كننده قرار دهد؛ اين قطعاً كار را خراب مي كند. به نظر من يك علّت اين كه بعضي از دستگاههاي مسؤول ما به همين مطالبي كه شما مي گوييد، نرسيده اند - در حالي كه وظيفه شان بوده و بارها هم به آنها تأكيد شده - همين است كه در آن مجموعه ها كساني به سمت كارهاي سياسي كشيده مي شدند و انگيزه هاي سياسي را در كارها دخيل مي كردند؛ لذا كارها لنگ مي ماند. كارهاي كلاني كه مجموعه مديريّتي مي تواند تصميم گيري كند، به عهده خود وزارت است و اصلاً خيلي از كارهاي مربوط به اين موضوع به مصوّبه دولت يا به قانون احتياج ندارد؛ يعني خود وزير در حيطه

اختياراتش مي تواند تصميم گيري كند. اگر مي بينيم نشده، اشكال و عيبي در اين جاست كه من آن را در بعضي از دستگاههاي مسؤول و مرتبط با اين مسائل ديده ام و آن همان وجود بعضي از گرايشهاي سياسي است كه مانع كار شده است.

مطالب ديگري هم گفتيد كه برخي از مهمترين موارد آنها را يادداشت كردم و اميدوارم كه به آنها رسيدگي شود. من معمولاً اين يادداشتها را دنبال مي كنم؛ نبايد تصور كنيد كه اينها دنبال نمي شود؛ چرا، دنبال مي شود؛ اثر هم مي گذارد و شما هم اثرش را در خيلي از دستگاههاي گوناگون و خيلي از كارهايي كه جديداً انجام گرفته - كارهاي علمي، پژوهشي و بعضي از پردازشهاي لازم در برخي از سياستهاي علمي و پژوهشي - مشاهده مي كنيد. اين تأثيرگذاري به خاطر همين دنبال گيريهايي است كه آنها نيز از حرفهاي جلساتي نظير اين جلسه ناشي شده است. بنابراين، اين جلسات به نظر من جلسات مباركي است و بركاتي دارد و ان شاءاللّه دنبال مي شود؛ اين هم دنبال خواهد شد.

عزيزان من! آن چه من به شما مي خواهم عرض كنم، اين است: شما كساني هستيد كه در اين صحنه - كه مورد اهتمام ماست - بايستي مثل يك سرباز در ميدان جنگ انگيزه داشته باشيد و كار كنيد. اين، لبّ قضيه است. ما نمي خواهيم چيزي را به كسي تحميل كنيم و اين كار مثل سربازگيري اجباري دوران جنگ نيست. در اين جا نخبه علمي در ميدان پرورش، پيشرفت و توليد علم بايستي مثل يك سرباز كار كند؛ اگر هم نكرد، كسي يقه او را

نخواهد گرفت؛ ليكن يك روز يقه همه ملت و كشور را مشكلات اساسي و بزرگي خواهد گرفت كه ما در كشورمان تجربه كرديم.

حرف من به طور كلّي همين است كه اگر علم به يك دليل تاريخي - كه آن دليل تاريخي را هم فكر مي كنيم كاملاً مي شناسيم - در انحصار مجموعه اي از ملتها و بخشي از مردم دنيا قرار گيرد و اينها علم را انحصاري نگهدارند و تبعيض قائل شوند و علم را به ملتهاي ديگر بفروشند و آن را وسيله اي براي تحميل سياستهاي خودشان قرار دهند - كه استعمار اصلاً از همين نقطه به وجود آمد - اين، ظلم بزرگ به بشريت است. علم بايد مثل ثروت، عادلانه توزيع شود. نظر اسلام هم همين است كه علم بايد بين همه كشورها و ملتها توزيع شود. اين كه ما اين فناوري را نبايستي به مردم آسيا يا جاهاي ديگر بدهيم، همان طلبيدن انحصار فناوري است كه وقتي در اقتصاد پيش مي آيد، كارتلهاي عظيم اقتصادي به وجود مي آيد و آنها به انسانها ظلم مي كنند؛ وقتي در سياست پيش مي آيد، انحصارگريهاي جهاني پيش مي آيد و اين جنگها را پيش مي آورد. ما مي خواهيم با اين انحصارگرايي مبارزه كنيم و مبارزه و همّت ما هم به اين است كه خودمان سعي كنيم از اين چاه و منبع عظيم و غني اي كه در ميان كشور و در نيروي انساني خودمان داريم، بهره برداري و استفاده نماييم. اين كار را همه ملتها مي توانند بكنند و ملتي كه استعداد بيشتري دارد، بيشتر مي تواند در اين زمينه كار كند.البته

مانع و مشكل ايجاد مي كنند؛ بايد با اين مانع و موانعي كه به طور قهري وجود دارد، مبارزه كرد.

من شنيده ام كه در برخي از محافل سياسي حسّاس دنيا گفته شده كه ما نخواهيم گذاشت يك ژاپن اسلامي در اين منطقه به وجود آيد! آن ژاپن اسلامي، شما هستيد. اين حرف بيخود هم گفته نشده است؛ به خاطر اين كه كشور ما بر حسب آمار از لحاُ- به قول رايج معروف - نرخ سرعت رشد علمي و تحقيقي، در بُرهه اي از زمان و در همين چند ساله، بالاترين نرخ رشد را در دنيا داشته است. البته آنچه كه در قدر مطلق و موجودي ماست، نشان دهنده اين است كه با پيشرفتهاي دنيا هنوز خيلي فاصله داريم؛ اما فاصله بسيار بسيار زيادتر بوده و ما توانسته ايم اين فاصله را با سرعت بالا كم كنيم. اين موضوع در كشور ما در همين ده، پانزده سال اخير اتّفاق افتاده است. البته امروز قدرمطلقهاي ما نسبت به گذشته خيلي تفاوت دارد.

بنده از آمار مقاله هاي علمي منتشر شده در مجلّات معتبر دنيا اطّلاع داشتم؛ اما اين كار - توليد مقاله و نشر آن در دنيا - كار مهم و درجه يك نيست و با انجام آن، همه كار صورت نگرفته، بلكه بايد اين فكر در اين جا پخته، توليد و اجرايي شود و به مرحله عمل درآيد، تا بشود گفت پيشرفت حاصل شده است. البته در همين زمينه ها هم خيلي كار در كشور صورت گرفته است و ما حركت كرده و به راه افتاده ايم.

يكي از مهمترين قسمتهاي يك حركت، آ«شروع حركتآ» است كه ما

اين قسمت را شروع كرده ايم؛ يعني آن قدرت بالايي كه متكفّل شروع و راه اندازي است، اين حركت را به بركت انقلاب و نظام اسلامي سرمايه گذاري كرده است. شما اين را بدانيد كه اگر اين كشور به بركت انقلاب، كار رهاسازي نيروها و توانها را به خود نمي ديد و بنا بود كه مثل همان چه كه در خيلي از كشورها هست، در اين نظام نيز وجود داشته باشد، مطلقاً چنين پديده عظيمي در كشور ما به وجود نمي آمد. البته ما فقط راه افتاده ايم؛ اين خيلي مهمّ است؛ منتها بايد اين راه را برويم. همه حرف من در اين چند سال همين است كه مي گويم بايد اين حركت انجام گيرد؛ كننده كار هم صاحبان استعداد هستند. البته مسؤولان وظايف بسيار مهم و لازمي را بر عهده دارند؛ در اين هيچ ترديدي نيست. گاهي تخلّفاتي هم مي شود؛ بخشي هم عمل مي شود؛ با اين همه ما براي برطرف كردن اين مسائل تلاش مي كنيم. شما اين را بدانيد كه بنده به صرف اين كه بگويم نهضت نرم افزاري راه بيفتد، اكتفا نكرده ام. يك نهضت - نهضت به معناي جنبش و حركت و حضور مبارزه گر - كه با گفتن و دستور و فرمان راه نمي افتد، بلكه بايد زمينه هايش فراهم شود. من مي گويم اين نهضت نرم افزاري راه افتاده است؛ چرا كه امروز خود آن تبديل به گفتمان و فكر رايج شده است. اين خيلي اهميت دارد. خيليها به اين كه ما مي توانيم و بايد علم را به وجود آوريم و مرزهاي آن را بشكنيم و

جلو برويم، اصلاً توجّه نداشتند. همين مطلب كه بعضي از دوستان گفتيد، درست است؛ حافُبودن كافي نيست؛ بعضيها اكتفا مي كردند به اين كه دانسته هاي ديگران را حفُكنند؛ اما امروز اين ميل، عزم و احساس در خيلي از جوانان، اساتيد و نخبگان ما به وجود آمده كه بايد علم را توليد كرد. من هم همين را اصرار دارم و دنبال مي كنم؛ كننده كارش هم شما - مجموعه كساني كه اهل علمند و بخشي از آنها شما نخبگان هستيد كه الان اين جا تشريف داريد - هستيد. بايد همّت كنيد؛ نبايد دلسرد شويد؛ همچنان كه اين برادرمان گفتند: آ«ما هستيم و خواهيم بودآ»؛ بايد هم باشيد؛ بايد هم بكنيد؛ وظيفه تاريخي ما و شماست. سرنوشت آينده اين كشور به همين تصميمي كه امروز ما خواهيم گرفت و عملي خواهيم كرد، بستگي دارد.

البته اين برادر و جوان عزيزمان راجع به ارتباط با حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه مطلبي را بيان كردند. بزرگي مي گفت كسي به من مراجعه كرده و پرسيده چه كار كنم كه خدمت حضرت برسم؟ ايشان گفت من به او گفتم شما اگر به واجبات عمل و از محرّمات اجتناب كنيد و كمي مراقب خودتان باشيد، حضرت پيش شما مي آيند؛ شما لازم نيست زحمت بكشيد و پيش حضرت برويد. راهي كه براي انتفاع از آن بزرگوار پيش پاي ما گذاشته اند، راه تهذيب نفس است، راه مخصوصي نيست؛ همان راهي است كه براي تكامل نفس، براي آدم خوب شدن، براي نوراني شدن دل انسان و انعكاس جلوه جمال الهي در آن جلو پاي انسان گذاشته اند. خصوصاً شما كه جوانيد و دلهايتان پاك

است، آمادگي داريد و برايتان خيلي آسانتر است. حال شما خيال مي كنيد كه ما در اين جا راه ويژه اي براي رسيدن به خدمت حضرت داريم؛ نه، وضع شما از اين لحاُاز من بهتر است؛ چون شما دلهاي پاك و صافي داريد؛ پايبنديها و دلبستگيهايتان كمتر است و خيلي راحت تر مي توانيد ارتباط برقرار كنيد. اين ارتباط برقرار كردنها هم با صفاي نفس كاملاً ميسّر و آسان خواهد شد. صفاي نفس هم با همين عمل به واجبات، اجتناب از گناهان، آلوده نكردن خود، آلوده نشدن و مراقبت به دست مي آيد. البته كسي معصوم نخواهد شد كه هيچ خطايي از او سر نزند؛ اما اگر مراقب باشيم، لغزشهايمان كم خواهد شد و اگر يك وقت هم لغزشي پيدا كنيم، با مغز به زمين نمي خوريم؛ اين خاصيت مراقبت است. اسم اين مراقبت در فرهنگ اسلامي چيست؟ تقوا. وقتي مي گويند باتقوا باشيد، يعني مراقب باشيد؛ مراقب كار خودتان باشيد؛ مواظب باشيد چه مي گوييد و چه تصميمي مي گيريد و چه عملي مي كنيد. اين مراقبت موجب مي شود كه انسان نلغزد و اگر لغزيد، خيلي صدمه نخورد.

يكي از برادران راجع به درصد بودجه پژوهش، گفتند كه يك ونيم درصد بودجه قرار بوده براي كارهاي پژوهشي گذاشته شود كه چهار دهم درصد شده است. البته اين آمار كاملاً غير از آماري است كه در آخرين جلسه اي كه داشتيم - به نظرم آخرين جلسه يا جلسه با هيأت دولت بود و يا يكي از جلسه هاي رسمي در يك ماه اخير - مطرح شد. آماري كه در آن جلسه، مسؤولان و يا

فكر مي كنم خود آقاي رئيس جمهور درباره سهم بودجه پژوهش به من گفتند با آنچه كه الان از اين برادرمان شنيدم، كاملاً تفاوت دارد. من ان شاءاللّه اين را در ذهنم نگه مي دارم و بيشتر درباره اش تحقيق مي كنم. آنچه كه به من گفته شد اين است كه بودجه پژوهش از چند سال قبل خيلي بيشتر شده؛ به نظرم دو يا سه برابر شده است.

من چند ماه قبل ديداري از دانشگاه شهيد بهشتي داشتم - كه شايد بعضي از شما از آن دانشگاه باشيد - و مراكز پژوهشي آن جا را ديدم كه خيلي برايم جالب بود. بعد هيأتي را معيّن كردم كه آنها با يكايك زبدگان و نخبگاني كه من از پژوهشگاههايشان بازديد و با آنها صحبت كرده بودم، صحبت كردند و خصوصيات مورد نظرشان را از آنها پرسيدند؛ رويش بحث كردند و آن موارد را به جريان انداختند كه كار اجرايي شود؛ يعني دوست داريم كه اين كارها اجرايي شود و ان شاءاللّه هم خواهد شد.

بنده با بعضي از اين مجموعه هايي كه دوستان اسم آورديد - مثل باشگاه دانش پژوهان جوان - آشنا هستم. آنها تابه حال چند نامه به من نوشته اند كه من هم پاسخ داده ام.

يكي از برادران مثال گلخانه را زدند كه مثال درستي نيست. فضاي عمومي كشور بايستي فضاي ترويج، توليد، گسترش و تحقيق علم و پرورش عالم و محقّق باشد. وقتي فضاي عمومي اين طور شد، معنايش اين نيست كه لزوماً در همه خانه ها يا در هر نقطه اي از جامعه بايستي علم به وجود آيد؛ نه، بلكه علم لازم است

در نقطه مناسب خودش به وجود آيد. فضا، فضاي علمي خواهد بود؛ فضاي تحقيقي خواهد بود؛ منتها بديهي است كه وقتي فضاي علمي در كشور به وجود آيد، اين علم و تحقيق در نقطه مناسب و متناسب رشد خواهد كرد؛ مثلاً در دانشگاهها، پژوهشگاهها و از اين قبيل مراكز. بنابراين بحث گلخانه سازي و فضاي گلخانه اي درست كردن اصلاً وجود ندارد. گلخانه به درد اين مي خورد كه يك چيز زينتي درست كنند كه وقتي گلي بيرون آمد، چند ساعتي - بيست وچهار يا چهل وهشت ساعت - روي ميزي بماند؛ والّا آن گل ديگر به درد نمي خورد. فضا بايد فضايي باشد كه بشود اين محصول را حفُكرد و از آن بهره برد.

بار ديگر به شما كه از دوستان عزيز و برادران و خواهران و فرزندان من هستيد و من به همه شما علاقه دارم و به همه تان دعا مي كنم و اميدوارم كه موفّق باشيد، اين عيد سعيد و همچنين بيست ودوم بهمن را تبريك عرض مي كنم. از خداوند متعال مي خواهم كه به شما توفيق دهد كه بتوانيد آن وظيفه سنگيني را كه امروز بر عهده نخبگان كشور ما هست - كه بحمداللّه از استعدادهاي بالايي هم برخوردارند - ان شاءاللّه انجام دهيد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نمازجمعه تهران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نمازجمعه تهران

--------------------------------------------24/11/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نؤمن به و نستغفره و نتوكّل عليه. و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه و حافُسرّه و مبلّغ رسالاته؛ سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي

محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبيبن؛الهداة المهديّين المعصومين؛ سيّما بقيّةاللّه في الأرضين و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين.

همه برادران و خواهران نمازگزار و بخصوص نفس خود را به تقوا، پرهيزكاري، رعايت رضاي الهي و توجّه به آنچه خداي متعال براي سعادت و اصلاح دين و دنياي ما به ما تكليف كرده است توصيه مي كنم. اگر گوينده تقواي الهي پيشه كند، خداي متعال او را در گفتن هدايت مي كند؛ و اگر شنونده و عمل كننده، تقواي الهي را مراعات كند، خداي متعال دل او را به حقّ و حقيقت آشنا مي سازد و توان و قوّت او را به سمت تحقّق آنچه حق و عدل است، هدايت مي كند. تقوا مايه هدايت، فرج و اقتدار عزم و اراده انساني است. اين اجتماع را براي توجّه به تقوا مغتنم بشماريم. تقوا چيزي نيست جز مراقبت از خويشتن؛ از گفتار خود، از كردار خود، از معاشرت خود، از تصميم گيري خود. مراقب باشيم در تصميم گيري ما، در عمل ما، در فكر و سخن ما اراده شيطاني وارد نشود؛ اين همان تقواست. هر كس اين مراقبت را داشته باشد، خداي متعال به او كمك مي كند. نه اين كه اشتباه نخواهد كرد و يا از گناه و از خطا معصوم خواهد شد؛ لكن خداي متعال به او كمك و او را دستگيري مي كند. اين است راز لزوم توجّه به تقوا و توصيه به تقوا در هر نمازجمعه. خود امام جمعه هم محتاج همين توصيه است. همه محتاجيم به اين كه ما را به تقوا توصيه كنند و دل ما

را متنبّه و متذكّر اين عمود مستحكم مسلماني نمايند.

اوّل سخن در اين خطبه، لازم مي دانم از مردم عزيزمان به خاطر راهپيمايي بسيار مُعظ'ظم و با شكوهي كه روز بيست ودوم بهمن در سرتاسر كشور برگزار كردند، تشكّر كنم. برخلاف خواست دشمنان اين كشور و اين ملت و اين نظام، نشان دادند كه در صحنه اند و به مصالح خود علاقه مندند و آن جايي كه حضورشان نقش آفرين است، حاضر مي شوند و نقش مي آفرينند. امسال هم مثل هر سال، مردم در بيست ودوم بهمن اين را نشان دادند. من به شما عرض كنم كه راهپيمايي بيست ودوم بهمن در جهان يك پديده بي نظير است؛ هيچ كشوري در هيچ مراسمي چنين اجتماعي را در شهرهاي بزرگ و كوچك به خود نمي بيند و به ياد ندارد؛ اين مخصوص شماست. شعارها يكي، انگيزه ها يكي، درك و فهم از حقايق در سرتاسر كشور در مورد اين حركت عظيم، يكسان. اين پديده خيلي مهمّي است؛ مضمون و پيام دارد و نشان مي دهد كه اوّلاً مردم، آگاه و هوشيار و متوجّه مصالح خودشان هستند؛ ثانياً به سرنوشت كشور و نظام و انقلاب و به معلّم بزرگ انقلاب - امام بزرگوارشان - علاقه مند و دلبسته اند. نسل به نسل، اين معارف عالي مقدار را دست به دست مي گردانند و منتقل مي كنند. در اين اجتماعات عظيم، جواناني كه بيست ودوم بهمن پنجاه وهفت در دنيا نبودند، امروز با همان شور و نشاطي شركت مي كنند كه كساني كه ذهنشان پُربار از خاطره هاي پُرشكوه آن روزهاست. اين براي ملت، مهم و مصونيت ساز

است. من به عنوان يك خدمتگزار و فردي از ملت ايران، از يكايك ملت عزيزمان كه در اين حركت عظيم مردمي شركت كردند، صميمانه تشكّر مي كنم. ما مسؤولان هم بايد اين پديده عظيم را قدر بدانيم و به احساس مسؤوليتي كه در مردم وجود دارد، پاسخ مناسب دهيم. اين احساس مسؤوليت، وظيفه ما را سنگين مي كند.

در اين خطبه قدري راجع به انقلاب صحبت مي كنم. اوّلاً انقلاب ما چه بود و اين پديده چه نقشي را بر عهده داشت و ايفا كرد؟ ثانياً انگيزه دشمنيها با اين پديده كه تا امروز هم ادامه دارد - اگرچه دشمنان گاهي عوض مي شوند - چيست؟ ثالثاً ترفندي كه دشمنان اين انقلاب و اين نظام به كار مي برند، چيست؟ رابعاً راه علاج چيست؟ اينها سرفصل عرايض من در خطبه اوّل است كه سعي مي كنم ان شاءاللّه كوتاه عرض كنم.

اين انقلاب شروع يك دوران نو در تاريخ ما بود. در يك دوران طولاني در گذشته، ما ملت ايران دچار استبداد بوديم؛ پادشاهان ديكتاتور و مستبد و خودكامه همه اختيار اين مملكت را در دست داشتند؛ مملكت را مال خود و مردم را رعيّت خود مي دانستند. در دوران اخير - يعني از اواخر دوران قاجار تا همه دوران پهلوي - بر اين پديده يك درد و مرض ديگر اضافه شد و آن وابستگي بود. پادشاهان قديم اگر ديكتاتور بودند، وابسته و گوش به فرمان قدرتهاي بيگانه نبودند؛ اما از اواخر دوران قاجار و همه دوران پهلوي، پادشاهان، هم ديكتاتور بودند و هم وابسته! اين شد بيماري مضاعف نظام سياسي حاكم بر ايران در دوران گذشته.

اين ديكتاتوري و وابستگي آثار و تبعات زيادي در كشور ما و روي ملت ما داشته است. همين ديكتاتوري و وابستگي بود كه كشور ما را عقب مانده نگهداشت؛ منابع و ثروتهاي طبيعي ما را به كام دشمنان داد و مانع رشد و پيشرفت فكري و علمي ملت ما شد و ما كه يك روز در دنيا پرچمدار علم بوديم، دريوزه گر دانش - آن هم نقاط ضعيف و كم اهميت و پسمانده هاي دانش ديگران - شديم و دست نياز به سمت ديگران دراز كرديم! آنها هم هر وقت خواستند، چيز كمي كف دست ما گذاشتند؛ هر وقت هم نخواستند - كه غالباً هم نخواستند - منع كردند. بنابراين ملت ما به شئامت آن ديكتاتوري و آن وابستگي، ملتي عقب افتاده و ضعيف شد. نفت و ديگر منابع ما هم رفت. براي آينده هم نقشه هايي به مراتب خطرناكتر از گذشته كشيده بودند. انسان وقتي به اسناد دوران اخير حكومت شوم پهلوي نگاه مي كند، به وضوح مي بيند كه اينها براي آينده اين كشور و اين ملت برنامه هاي بسيار خطرناكي داشتند كه در صورت اجرا باز صد سال ديگر ما را عقب مي انداخت. انقلاب آمد اين روند را قطع كرد و دوران نويي در تاريخ ملت ما شروع شد. چهار خصوصيت اصلي انقلاب كه عبارت است از استقلال، آزادي، خودباوري و پيشرفت، پايه هاي مستحكمي است كه علي رغم همه مخالفتها و دشمنيها، انقلاب در اين مملكت پايه گذاري كرد.

استقلال يعني اين كه ملت و دولت ايران ديگر مجبور نيستند تحميل قدرتهاي بيگانه را قبول كنند. بيگانگان هرچه خواستند، بر طبق

ميل آنها انجام شود؛ اگر آنها مصالح كشور را قرباني كردند، دولت دم نزند؛ اگر به منابع ملي كشور تعرّض و تجاوز كردند، كسي حرف نزند؛ اگر ملت هم مخالفت كرد، دولت توي سرش بزند! اين وضعي بود كه در دوران پهلوي، خود ما با پوست و گوشت و جسم و جان خود آن را لمس كرديم. انقلاب آمد ملت و كشور و دولت را مستقل كرد. امروز هيچ قدرتي در دنيا نمي تواند در مسائل كشور ما اعمال نفوذ و ما را مجبور به كاري كند. مسؤولان كشور نگاه مي كنند و هر كاري را كه مصلحت تشخيص دادند، انجام مي دهند. ملت، تماشاگر و قضاوت كننده كارهاي مسؤولان است؛ اگر آنها را پسنديد، پشت سر مسؤولان مي ايستد؛ اگر نپسنديد، آنها را عوض مي كند؛ اختيار دست ملت است.

آزادي يعني ملت ما در چارچوب قانون خود - و نه قانون تحميلي ديگران - مسؤولان كشور را انتخاب مي كند. اگر از عملكرد آنها راضي بود، اين انتخاب را ادامه مي دهد؛ اگر راضي نبود، آنها را كنار مي گذارد و ديگران را انتخاب مي كند. اين مهمترين شاخه آزادي در كشور ماست. امروز در كشور ما آزادي فكر و آزادي بيان به طور كامل وجود دارد؛ حالا راديوهاي بيگانه برخلاف اين بگويند؛ خود ملت مي بيند. كساني هستند كه نه نظام را قبول دارند، نه دولت را قبول دارند، نه رهبري را قبول دارند؛ اما صحبت مي كنند و نظرات خود را مي گويند؛ كسي هم به كار آنها كاري ندارد. امروز هيچ كس به خاطر اين كه طبق عقيده خود حرف زده

است، مورد مؤاخذه دستگاه نيست. البته آنها باز هم ناراضي اند و نارضايتي شان به خاطر اين است كه مردم به حرف آنها گوش نمي دهند. اين تقصير كسي نيست؛ مردم آنها را دوست ندارند و از آنها خاطره خوشي در ذهنشان نيست. مردم اشباه و نظاير آنها را در گذشته نزديك از اوّل انقلاب تا الان ديده اند؛ لذا به آنها اطمينان ندارند؛ اين تقصير كسي نيست. بنابراين آزادي وجود دارد.

سوم، خودباوري. اين ملت بر اثر انقلاب اسلامي و نظام اسلامي به خودباوري دست يافت - يعني باور كرد كه مي تواند - اين را امام به ما درس داد و فضاي عمومي نظام اسلامي اين را براي ما به ارمغان آورد. امروز جوان ما، دانشجوي ما، استاد ما، پژوهشگر ما، صنعتگر و سازنده ما باور دارد كه مي تواند. اين خودباوري در علم به ما كمك كرد. ما امروز در ميدان علم پيشرفتهاي زيادي كرده ايم؛ اما هنوز عقبيم. هيچ كس خيال نكند كه چون در ميدان علم پيشرفت كرده ايم، به مقصد رسيده ايم و ديگر بس است؛ نه، ما را خيلي عقب نگه داشته اند؛ ولي ما پيشرفت كرده ايم و در اين بيست وپنج سال خيلي جلو آمده ايم. طبق آمار، در دوران انقلاب، نسبت پيشرفت علمي ما از همه دنيا بالاتر و بيشتر بوده است! چند روز قبل كه جوانان نخبه پيش من آمده بودند، اين نكته را به آنها هم گفتم. خودباوري در علم، سياست و در دفاع از كشور به ما كمك كرد. در دوران جنگ هشت ساله اگر خودباوري نداشتيم، پدر اين ملت درآمده بود و

اين كشور پامال شده بود. همين بود كه جوان بيست وپنج ساله به خودش باور و اعتقاد و اتّكاء داشت. يك لشكر را به يك جوان بيست وپنج ساله مي سپردند؛ مي رفت مي ساخت، مي پرداخت، آماده مي كرد، حركت مي كرد، اقدام مي كرد و كارهاي بزرگ انجام مي داد. امروز اين خودباوري وجود دارد. دانشگاههاي ما امروز كار علمي مي كنند؛ جوانان ما پيشرفتهاي علمي مي كنند؛ در بخشهايي پيشرفتهاي علمي ما دنيا را نگران كرده است؛ اين به بركت انقلاب است. نمي خواهند ملت و كشور ايران از لحاُعلمي پيشرفت كند؛ اين را صريحاً گفته اند. يك كشور تا پيشرفت علمي و پيشرفت اقتصادي نداشته باشد، هميشه قدرتمندان به او زور مي گويند. كشور ژاپن كه تحت سلطه و تحت اشغال بود، خود را جمع وجور كرد و از لحاُعلمي پيشرفت نمود. غربيها كه هيچ مايل نيستند به منطقه شرق نگاهي بيفكنند و به غير نژاد اروپايي توجّهي بكنند، به خاطر پيشرفت علمي مجبورند آن را جدّي بگيرند. در بعضي از مراكز سياسي يا سياسي - علمي امريكا گفته اند ما نمي خواهيم يك ژاپن اسلامي به وجود آيد! ژاپن اسلامي يعني شما. گفته اند نمي خواهيم بگذاريم ملت ايران از خود پيشرفت علمي نشان دهد. اينها حركت ملت ايران را مي بينند؛ اين خودباوري را مي بينند؛ اين هم از بركات انقلاب و نظام اسلامي بود.

چهارم، پيشرفت است. علي رغم آنچه دشمنان ما مي خواستند و امروز تبليغ مي كنند، ما پيشرفت كرده ايم. معناي اين پيشرفتها اين نيست كه ما به هدفهاي خود رسيده ايم. من بارها گفته ام،

الان هم مي گويم: بنده به عنوان يك طلبه انقلابي معتقد به اسلام و انقلاب، اعتقادم اين است كه در بسياري از اهداف خود هنوز در نيمه راه هستيم. ما عدالت اجتماعي و بنيان كني فقر و آبادسازي همه جانبه كشور را مي خواستيم؛ اما هنوز به آن مقاصد نرسيده ايم و در وسط راه هستيم؛ در عين حال حركت كرده ايم و جلو آمده ايم و بخش مهمّي از راه را پيش رفته ايم. اين كارها را انقلاب و نظام اسلامي كرد.

اين چهار ركن اساسي انقلاب به بركت اسلام و زير پرچم اسلام بوده است. اگر اسلام نبود، استقلال و آزادي و خودباوري و پيشرفت به دست نمي آمد؛ اينها را اسلام به ما داد؛ اينها موهبت اسلام است. يك عدّه با نام اسلام، يك عدّه با احكام اسلام، يك عدّه با روح اسلام مخالفت مي كنند؛ اينها نمي فهمند چه ضربه اي به كشور و آينده كشورشان مي زنند. آ«يكي بر سر شاخ و بُن مي بُريدآ». اينها مي خواهند بُن حركت ملت ايران را ببُرند. البته خوشبختانه قدرت اين شجره طيّبه و استقامت آن بيش از اين حرفهاست. علي ايّ حال، عدّه اي زخم مي زنند؛ اما اشتباه مي كنند.

دشمنيها چيست؟ عدّه اي خيال مي كنند مسؤولان انقلاب يا امام رضوان اللّه عليه دشمن تراشي كرده اند؛ نه، قضيه اين نيست. اگر شما خانه اي داشته باشيد كه گردن كلفت و ظالمي سالها آن را غصب كرده باشد، بعد شما با اسناد و مدارك به مراكز قانوني مراجعه كنيد و ايستادگي كنيد تا خانه را پس بگيريد، طبيعي است كه آن غاصب

با شما دشمن خواهد شد. نمي شود شما را ملامت كرد كه دشمن تراشي كرده ايد؛ شما خواسته ايد حقّ خود را بگيريد؛ اين دشمن تراشي نيست. سفره اي در مقابل بيگانگان پهن بود و بر سر اين خوان يغما هر كاري مي خواستند، مي كردند. انقلاب اين سفره را جمع كرده؛ معلوم است دشمن مي شوند و كينه بر دل مي گيرند و غيُپيدا مي كنند. اين انقلاب در دنياي اسلام و دنياي عرب اميدها را زنده كرد. وقتي انقلاب ما پيروز شد، به طور كلّي دنياي عرب و دنياي اسلام در يك حال ركود و سكوت و نوميدي به سر مي برد؛ صهيونيستها كار خودشان را پيش برده و همه را ترسانده بودند و هيچ ملتي گمان نمي كرد در اميدي برايش باز باشد. ناگهان دروازه عظيم فرج گشوده شد و ملتها اميد پيدا كردند. صهيونيستها خيال مي كردند فلسطين را خورده اند و تمام شده است. شما ببينيد امروز ملت فلسطين با همه وجود و با همه توان وسط ميدان آمده است و با اين كه فشار زيادي هم روي او وارد مي كنند، باز ايستاده است. اين فقط شكست اسرائيل نيست؛ اين شكست امريكاست؛ اين شكست همه قدرتهاي صهيونيستي است كه بر دنيا مسلّطند. يك ملت بي سلاح محصور در اراضي فلسطين، همه اينها را عاجز و بيچاره كرده است. اين روح اميدواري بود كه ملت لبنان را بيدار كرد. همان ايام انقلاب ما، لبنان غوغايي بود؛ صهيونيستها هر كاري مي خواستند، با لبنان مي كردند: حمله مي كردند، مي كشتند، تجاوز مي كردند و هواپيماهايشان در آسمان لبنان مي آمدند

و مي رفتند؛ مثل اين كه آسمان كشور خودشان است! در عوض، گروههاي لبناني به جان هم افتاده بودند. نزديك پيروزي انقلاب، يك نوار دو ساعته از مرحوم دكتر آ«چمرانآ» آورده بودند؛ بنده در مشهد آن را گوش مي كردم. خودش در لبنان بود و جزئيات مصيبتهاي مردم لبنان را در آن جا شرح مي داد. الان كار مردم لبنان به جايي رسيده است كه به اسرائيل ضربه اي مي زنند كه از اوّل حضور صهيونيستها در اين منطقه، هيچ دولت عربي چنين ضربه اي به آنها نزده است. دو سال قبل، آنها را وادار به عقب نشيني كردند؛ چند هفته پيش هم علي رغم صهيونيستها چند صد زنداني خود را آزاد كردند و قدرتمندانه جشن گرفتند. اگر در دل ملتي اميد نباشد، اين چيزها پيش نمي آيد؛ اين اميد را شما داديد. امروز اين اميدآفريني در همه دنياي اسلام و عرب به چشم مي خورد، كه مجال نيست جزئيات نمونه ها را به شما عرض كنم. انقلاب ايران دنياي اسلام را اميدوار و زنده كرد. معلوم است وقتي انقلاب با اين خصوصيات وارد ميدان مي شود، كساني كه از ركود و ضعف دنياي اسلام بهره مند بودند، با آن دشمن مي شوند؛ يك موجود زنده هم كه ما باشيم، از خود دفاع مي كنيم. يك ملت وقتي زنده است و با او دشمني كرده اند، طبيعي است كه عكس العمل نشان مي دهد. نمي شود ما دست بسته بنشينيم، با ما دشمني كنند - دشمني سياسي، دشمني اقتصادي - ما هم بگوييم چون نمي خواهيم دشمن تراشي كنيم، ساكت بمانيم و از خود دفاع

نكنيم! اين كه منطق عقلايي نيست. مسأله دشمنيها اين است.

اين دشمنيها با چه ترفندي اعمال مي شود؟ صريحاً نمي گويند ما دشمن هستيم. دشمني مي كنند، اما رياكارانه. دشمنان جهاني و بين المللي ما كه در امريكا و بعضي از مراكز ديگر دنيا هستند و دولتها را تحريك مي كنند، ترفندشان از اوّل انقلاب تا امروز اين طوري بوده است. اوّلاً مي كوشند متاع ارزشمند به دست آمده به وسيله ملت ايران را كوچك و تحقير كنند. ملت ايران آنچه را كه به دست آورده است، با سربلندي و افتخار اعلام مي كند. ما در دنيا تجربه نويي آورده ايم. ما مردم سالاري را نه جدا و بيگانه از معنويت و دين، بلكه توانسته ايم كاملاً برخاسته از دين و معنويت در كشورمان مستقر كنيم. امروز كشورهايي كه دولتها و بعضي از نمايندگان مجالسشان از دمكراسي و آزادي انتخابات دم مي زنند، دمكراسيشان بيگانه از معنويت بوده است. در نتيجه هرجا لازم شده و توانسته اند در همان دمكراسيها تقلّب كنند، برخلاف رأي مردم تقلّب كرده اند. الان رئيس جمهور امريكا با كمتر از بيست وپنج درصد آراء مردم خودش، آن هم با حكم دادگاه، در امريكا حكومت مي كند! دمكراسي اي كه با معنويت همراه نباشد، همين است. بعد هم با ادّعاي دمكراسي، به ديكتاتورترين ديكتاتورهاي دنيا دست دوستي و رفاقت و برادرخواندگي دادند! به ديكتاتورهاي دنيا و كودتاهاي نظامي نگاه كنيد! همه اينها رفيقهاي نزديك همين دمكراتهاي دنيا و طرفداران دمكراسي و مردم سالاري اند. وقتي دمكراسي با معنويت و حقيقت و دين همراه نباشد، اين طوري مي شود. ما تجربه نويي را

آورديم؛ ما دمكراسي را از دين گرفتيم؛ دمكراسي ما با معنويت و دين همراه است؛ لذا شد مردم سالاري ديني؛ شد جمهوري اسلامي. مردم به اين دستاورد مي بالند و از آن دفاع و به آن افتخار مي كنند. دشمن در تبليغات خود مرتّب سعي مي كند اين دستاورد را كوچك كند؛ به قول رايج بين كسبه، توي سر جنس بزند و آن را تحقير نمايد. امام صادق عليه الصّلاةوالسّلام به شاگرد خود فرمود: چنانچه تو گوهر گرانبهايي در دست داشته باشي، همه دنيا اگر بگويند اين سنگ است و تو بداني كه اين گوهر گرانبهاست، حرف همه دنيا را باور نمي كني. اگر يك سنگ در دستت داشته باشي، همه دنيا بگويند اين گوهر گرانبهاست، باز هم به حرف آنها گوش نمي كني؛ مي بيني كه سنگ است. وقتي گوهر گرانبهايي وجود دارد، اگر همه دنيا بگويند آنچه در دست داري، بي ارزش است، مي بيني متاع باارزشي است. ملت ما دانسته است و فهميده است؛ لذا ايستاده است.

يك ترفند آنها مسأله حقوق بشر است، يك ترفندشان هم مسأله دمكراسي است. در انگليس يك نماينده مجلس يك كلمه از آن دختر جوان فلسطيني دفاع مي كند، از حزب و از مجلس او را اخراج مي كنند؛ آن وقت ادّعاي دمكراسي و آزادي هم دارند! سالهاي اوّل انقلاب در همين تريبون نمازجمعه بنده از مبارزان ايرلندي و شخصي به نام آ«بابي ساندزآ» - كه الان خياباني هم به نام او در تهران هست - اسم آوردم. بابي ساندز در زندان بعد از پنجاه روز با اعتصاب غذا مُرد؛ نفر دوم هم اعتصاب غذا كرد و

سپس مُرد؛ گمانم نفر سوم و چهارم هم اعتصاب غذا كردند؛ اما همين انگليسيهاي طرفدار حقوق بشر و پشتيبان اعتصابها و تحصّنها در نقاط ديگر، تماشا كردند! اين ادّعاي طرفداري از حقوق بشر آقايان است. الان شما ببينيد در فلسطين چه اتّفاق مي افتد! خانه را خراب مي كنند، زن را مي كشند، كودك را مي كشند؛ جلو چشم همه هم مي كشند، اما اين آقايان طرفدار حقوق بشر كمترين عكس العملي نشان نمي دهند. آن وقت مي گويند ما در ايران دنبال حقوق بشر مي گرديم! آيا ملت ايران حق ندارد اينها را دروغگو و متقلّب بداند؟! اينها طرفدار حقوق بشرند؟!

راه علاج چيست؟ ملت ايران يك راه علاج دارد و همان راه علاجي است كه تا امروز دنبال كرده و آن، ايستادگي و تمسّك به آرمانها و اصول خود و حضور در صحنه است. من آن روز به ملت عزيزمان عرض كردم، الان هم عرض مي كنم: ملت بزرگ ايران! بدانيد اگر ايستادگي و حضور شما در صحنه نبود، نظام جمهوري اسلامي و هيچكدام از مسؤولان، يك سال هم نمي توانستند مقاومت كنند. اراده تان را مستحكم نگه داريد و حضور و وحدت خود را حفُكنيد. مي بينيم و مي دانيم كه ملت ايران تا امروز همين طور عمل كرده است، بعد از اين هم همين گونه خواهد بود؛ ملت ما ملت ممتازي است. در كنار اين، بايد مسؤولان با كارآمدي و هوشياري، تلاش عالمانه و دلسوزانه داشته باشند و مشكلات را يكي پس از ديگري حل كنند و اين راه نيمه رفته را به پايان برسانند. هم از لحاُعلمي، هم از لحاُسياسي و

هم از لحاُاقتصادي، اين ملت بايد روزبه روز خود را قويتر كند؛ اين راه علاج ملت ايران است. بخشي از اين كار به دست مردم است - كه مردم عمل كرده اند و به فضل و حول و قوّه الهي بعد از اين هم عمل خواهند كرد - بخشي هم بر عهده مسؤولان است كه بايد وظايف خود را درست بشناسند و عمل كنند. در اين صورت دشمنيها ديگر اثر نخواهد كرد. البته بيگانگان فشار اقتصادي و سياسي مي آورند، اما بي فايده است. در كوتاه مدت ممكن است فشار اقتصادي عليه ملت ايران باشد، اما خودشان هم مي دانند كه در بلندمدّت، هم به نفع ملت ايران است و هم به ضرر آنهاست. همين فشارها ملت ايران و دانشمندان و جوانان با استعداد ما را به پيمودن راههاي علمي و كشف راههاي علمي پيچيده و دور از دسترس كشاند؛ بنابراين فشار اقتصادي تأثيري ندارد. تا شما در صحنه هستيد، فشار سياسي هم تأثيري ندارد.

اين ملت تلاش بزرگ و مجاهدت عظيمي كرده است؛ خداي متعال هم طبق وعده خود به اين ملت پاداش داده است: استقلال و نظام اسلامي. خداوند عاقبت خوشي براي شما مقرّر كرده است و ان شاءاللّه به اين عاقبت خواهيد رسيد.

پروردگارا! روزبه روز رحمت و فضل خود را بيشتر بر اين ملت نازل كن. پروردگارا! دلهاي ما را روزبه روز بيشتر با هم مهربان كن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد نظر لطف خود را از اين ملت برنگردان؛ قلب مقدّس ولي عصر ارواحنافداه را از اين ملت و مسؤولان شاد كن. پروردگارا! چشمهاي ما را به جمال آن محبوب بزرگوار

روشن كن.

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللّه ربّ العالمين. والصّلاةوالسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين. سيّما علي اميرالمؤمنين و الصّدّيقة الطّاهرة سيّدة نساءالعالمين والحسن و الحسين سبطي الرّحمة و امامي الهدي و علي بن الحسين سيّد السّاجدين و محمّدبن علي باقر علم النبيّين و جعفربن محمّد الصّادق و موسي بن جعفرالكاظم و علي بن موسي الرّضا و محمّدبن علي الجواد و علي بن محمّدالهادي و الحسن بن علي الزكيّ العسكري و الحجّةبن الحسن القائم المهدي. الّلهم صلّ عليهم و صلّ علي ارواحهم و اجسادهم واحشرنا معهم واجعلنا من شيعتهم، و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداةالمؤمنين.

بار ديگر شما برادران و خواهران عزيز و خودم را به تقوا توصيه مي كنم. از هرچه بگذريم، سخن تقوا خوشتر و مهمتر و مؤثّرتر است. هرجا حسّ و روح تقوا در ما وجود داشت و وارد ميدان شد، موفّق شديم. هرجا شكست خورديم، لغزيديم و عقب نشيني كرديم، وقتي در كار خود تفحّص مي كنيم، مي بينيم ناشي از بي تقواييهاي ماست. اگر تقوا باشد، يك فرد، يك مجموعه و يك ملت هرگز از هدايت و فرج الهي محروم نخواهد ماند.

دو سه موضوع حائز اهميت وجود دارد كه مهمترين آنها مسأله انتخابات است. انتخابات، هم براي ملت ما مهمّ است، هم براي دوستان ما در دنيا مهمّ است، هم براي دشمنان ما مهمّ است. اين انتخابات مثل انتخاباتهاي قبلي، يك نقطه توجّه و دقّت است؛ هم براي دوستان ما،

هم براي دشمنان ما؛ براي ملت ما هم بسيار حائز اهميت است.

اهميت انتخابات مجلس از دو جهت است؛ اوّل از اين جهت كه حضور شما در پاي صندوقهاي رأي بارزترين مظهر حضور مردمي است و اين پشتوانه انقلاب و كشور است. كساني كه با اخبار سروكار دارند، مي بينند كه مراكز سياسي دنيا از گوشه و كنار سر بلند مي كنند و مي گويند ما نگران انتخابات ايران هستيم و مسائل انتخابات ايران را پيگيري مي كنيم؛ اين به همين خاطر است. نگاه مي كنند تا ببينند آيا مردم در صحنه حضور دارند يا نه؛ اگر دارند، مثل گذشته نمي شود با اين نظام كاري كرد؛ اگر حضور مردم ضعيف شود، آن وقت استنتاج مي كنند كه بين مردم و نظام فاصله افتاده است؛ در اين صورت راه را براي دخالت و سلطه و پنجه انداختن دوباره بر كشور هموار مي بينند؛ از اين جهت متوجّه انتخاباتند. پس اهميت اوّل انتخابات به خاطر اين است كه انتخابات سنگر كشور است؛ حضور مردم در پاي صندوقهاي رأي، مصون ساز سرنوشت ملت و مردم است و دشمن را از تعرّض و تجاوز و پُررويي بيشتر باز مي دارد. در اين بيست وپنج سال، دشمنان ايران براي تسلّط بر اين كشور راههاي گوناگوني را پيمودند و همه ناكام. يك راه براي آنها باقي مانده است و آن، جدا كردن مردم از مسؤولان و نظام است؛ چشم به اين راه دوخته اند. همه تلاشها و تبليغاتي كه مي كنند و همه حرفهاي زيادي اي هم كه مي زنند، به خاطر همين است؛ مي خواهند مردم را جدا كنند. انتخابات

توي دهن دشمن مي زند و او را مأيوس مي كند؛ احساس مي كند كه مردم در ميدان دفاع از كشور و مرزها و مصالح و نظامشان قرص و محكم ايستاده اند.

جهت دوم اهميت انتخابات مجلس اين است كه شما با انتخاب نماينده مجلس، در واقع سرنوشت كشور را در چهار سال آينده رقم مي زنيد. انتخابات مجلس مظهر دخالت مردم در سرنوشت خود و كشورشان است؛ چون مجلس مركز قانونگذاري است. قانون يعني جاده اي كه باز مي شود تا مسؤولان اجرايي از آن جاده حركت كنند و با تلاش خود گوشه و كنار و زواياي كشور را آباد و اصلاح كنند. اين جاده بازكني به عهده قانون است و قانون را هم نماينده شما در مجلس وضع مي كند؛ بنابراين مجلس خيلي مهمّ است. علاوه بر اين، طبق قانون اساسي ما، مجلس ناظر بر دولت است. اگر دولت در جايي بد و يا كج حركت كند، پا در راه نادرستي بگذارد و خداي نكرده سوءاستفاده اي بشود و فسادي به وجود آيد، مركزي كه مي تواند جلو فساد و انحراف را بگيرد، مجلس است؛ ببينيد چقدر مهمّ است! اين مجلس با آراء مردم تشكيل مي شود. هرچه آراء بيشتر باشد، مجلس قويتر خواهد شد. شما وقتي كسي را صالح و شايسته دانستيد و او را به مجلس فرستاديد، توانسته ايد بخشي از توان خود را در ساختن و پيشرفت آينده به كار بگيريد؛ اهميت مجلس از اين جاست. لذا مردم براي مصالح خود، مصالح كشور و مصالح نظام بايد نگذارند انتخابات از آن شكوه و عظمت خودش بيفتد. متأسفانه بعضي از افرادي كه

تريبون دارند - يا قلم يا بيان - و مي توانند حرف بزنند، ملتفت نيستند كه انتخابات و مجلس چه عظمتي دارد؛ حرفي ندارند كه كاري كنند يا چيزي بگويند كه مردم را از حضور در صحنه انتخابات و عرصه رأي دادن دلسرد كنند؛ اين بر اثر بي توجّهي و غفلت است، والّا هر ايراني غيور و علاقه مند به عزّت ايران و آبادي كشور و سرنوشت ملت بايد تلاش كند تا مجلسي قوي و آبرومند تشكيل شود. البته مجلس هفتم يك خصوصيت اضافه هم دارد و آن اين است كه اوّلين قدم دوره اي به سمت چشم انداز بيست ساله را بايد بردارد. چشم انداز بيست ساله اي تصويب و به دستگاهها ابلاغ شده است كه حقيقتاً جاده بسيار مستحكمي به سمت يك آينده روشن، زير پاي ملت و مسؤولان باز مي كند. اوّلين دوره چهار ساله به سمت آن چشم انداز، به وسيله اين مجلس بايد طي شود و اوّلين حركت را اين نمايندگان بايد انجام دهند كه اهميت دارد. در دنيا عدّه اي هستند كه به مصالح جمهوري اسلامي علاقه مندند؛ در بين ملتها هم هستند، در بين دولتها هم هستند. بعضي از دولتها هم هستند كه به دلايل متعدّد به مصالح جمهوري اسلامي علاقه مندند. بسياري از ملتها، بخصوص ملتهاي اسلامي هم علاقه مندند. نگاه همه اينها به اين انتخابات است؛ دلشان مي خواهد اين انتخابات، قوي، پُرشور و نشان دهنده عزم استوار ملت ايران باشد. يك عدّه هم در دنيا بدخواه ملت ايران هستند؛ اينها مي خواهند اين انتخابات يا اصلاً برگزار نشود تا اين پشتوانه مردمي گرفته شود؛ يا

اگر برگزار شد، بسيار سرد و بي روح برگزار شود. دو روز قبل بعضي از نمايندگان كنگره امريكا در مقابل چند نفر از مريدان خود ظاهر شدند و به ملت ايران دستور دادند در پاي صندوقها حاضر نشوند! چه دليلي از اين واضحتر بر آن مطلبي كه من هفته پيش خطاب به ملت ايران عرض كردم كه راهبرد كلّي دشمن اين است كه انتخابات در كشور انجام نگيرد؟ دليلش هم واضح است؛ چون اگر انتخابات نباشد، كشور و نظام بي پشتوانه خواهد شد؛ اينها اين را مي دانند؛ لذا مي خواهند انتخابات نباشد.

بعضي از پارلمانهاي اروپايي هم دخالت خود را در اين كار به وقاحت رسانده اند. البته حرف زدنشان اهميتي ندارد؛ حرف مي زنند، بزنند؛ ما هم درباره خيلي از كارهاي آنها حرف داريم و حرف هم مي زنيم؛ نه اين كه ملاحظه كنيم و حرف نزنيم؛ نه، مسؤولان كشور ما هم نقاط ضعفي را كه در كارهاي آنها وجود دارد، هميشه با صداي بلند بيان مي كنند؛ بنابراين از گفتن آنها به هيچ وجه گله مند نمي شويم و از آنها بيش از اين هم توقّعي نداريم؛ اما همه بايد بدانند - چه دولتهايشان، چه پارلمانهايشان - تا كار در مرحله حرف زدن و گفتن است، اهميتي نمي دهيم؛ اما اگر قرار شد اين را به دخالت در امور كشور ما منتهي كنند، ملت ايران تو دهني محكمي به همه آنها خواهد زد. مردم و مسؤولان طبق وظيفه انقلابي و ديني خود آنچه را كه مصالح آنها ايجاب مي كند، با همان آگاهي و روشن بيني خود به فضل پروردگار عمل خواهند كرد.

البته انسان گاهي چيزهايي مشاهده مي كند؛ بعضي دستگاهها از هم گله مي كنند و گاهي هم گلايه ها را بزرگ و درشت مي نمايانند. بنده اعتقادي ندارم به اين كه مسؤولان در چنين موقعيتهاي حسّاسي دست به شكوه و گلايه از يكديگر بزنند. بايد نگاه كرد به آنچه مصلحت اين كشور و اين ملت است. در يكي دو ماه اخير بعضي كارهاي دشمن شادكن هم صورت گرفت. البته ملت ما آگاه و هشيار بود و هست؛ فهميد چه كار بايد بكند و چه كار بايد نكند؛ همان طور كه درست بود، عمل كرد؛ آفرين بر شما ملت! ولي انسان متأسف مي شود كه ببيند بعضي كسان دوست مي دارند كاري كنند كه در آن سوي مرزها دشمنان اين ملت براي آنها كف بزنند! اين ننگ است. اگر ديديد دشمن براي شما كف مي زند، نگاه كنيد اشكال كارتان كجاست. امام فرمودند واي از آن روزي كه دشمن از ما تعريف كند! خوب؛ دشمن چه موقع از انسان تعريف مي كند؟ خيلي از نقاط تحسين برانگيز در ملت و كشور و امام ما بود و هست كه دشمنان ما در دلشان تصديق مي كنند، اما نمي خواهند به زبان بياورند. آن جايي كه دشمن براي كسي كف مي زند و هورا مي كشد و او را تشويق مي كند، بايد انسان بفهمد كه اشتباه مي كند. كساني بر طبل تعطيلي انتخابات مي كوبيدند - البته به فضل پروردگار در متن ملت نيستند؛ منزوي اند - الان هم در گوشه و كنار كساني پيدا مي شوند كه بگويند نبايد شركت كنيد، يا ما شركت نمي كنيم.

اين غلط است؛ راه درستي نيست. ملت بايد با وحدت و اتّحاد كلمه آنچه را كه مصلحت اوست، انجام دهد. اين را هم بنده به هيچ وجه موافق نيستم كه يك عدّه بگويند اگر فلان طور نباشد، اسلام از بين خواهد رفت؛ يك عدّه هم بگويند اگر فلان طور نباشد، جمهوريت از بين خواهد رفت؛ نه آقا، اين حرفها نيست. در اين كشور و در اين نظام، اسلام با جمهوريت همراه است. جمهوريت ما از اسلام گرفته شده و اسلام ما اجازه نمي دهد در اين كشور مردم سالاري نباشد. ما نخواستيم جمهوريت را از كسي ياد بگيريم؛ اسلام اين را به ما تعليم داد و املاء كرد. اين ملت، متمسّك به اسلام و معتقد به جمهوريت است. در ذهن اين ملت و در اين نظام، خدا و مردم در طول هم قرار دارند و خداي متعال اين توفيق را داده است كه مردم اين راه را طي كنند. عدّه اي بيايند بگويند اگر ما نباشيم يا اگر فلان طور نباشد، اسلام نابود مي شود؛ يك عدّه هم بيايند بگويند اگر ما نباشيم يا اگر فلان طور باشد، جمهوريت و مردم سالاري از بين مي رود؛ نه، اين طور نيست. اين ملت، اين نظام، اين چارچوب و اين قانون اساسي توانسته است هم اسلام را تضمين كند و هم جمهوريت را. البته اين كه ما گفتيم حركات دشمن شادكن، ذهن به سراغ مسؤولان نرود؛ نه، مسؤولان كشور و بسياري از نمايندگان مردم در مجلس شوراي اسلامي و در مراكز ديگر علاقه مند و دلسوزند. جمعهاي كوچكي هستند، بالاخره در همه جا هم هستند، در داخل

لباس ما هم هستند، ممكن است در مركز قانونگذاري و در مراكز ديگر هم باشند؛ اين كارهاي دشمن شادكن كار افراد معدودي است؛ بنابراين ذهن نسبت به جمع بزرگ مسؤولان كشور - چه در مجلس، چه در دستگاههاي اجرايي و چه در نقاط ديگر - بدبين نشود.

در انتخاب نماينده هم مردم بايد معيارها را در نظر بگيرند. بنده وقتي نگاه مي كنم، مي بينم بحمداللّه در ميان همين نامزدهاي انتخابات، جمع بسيار زيادي افراد تحصيلكرده، خوب، كارآمد، مطّلع، متديّن و دلسوز وجود دارند. بگرديد در بين اينها افرادي را شناسايي كنيد، يا از آدمهاي امين و مطمئن بشنويد و چنين افرادي را براي قانونگذاري به مجلس بفرستيد. به نظر من مهمترين شرايط نماينده عبارت است از اين كه متديّن، كارآمد، دلسوز و شجاع باشد. اگر اين چهار شرط در نماينده اي جمع شد، همان كاري را كه شما آرزو و توقّع داريد، انجام خواهد داد. نماينده بايد متديّن باشد. بي ديني و بي تقوايي چيز بدي است؛ هرجا باشد، انسان را آسيب پذير مي كند. اگر در جاي حسّاس باشد، آسيب پذيري آن بسيار گران تمام خواهد شد. نماينده بايد كارآمد هم باشد. بعضيها متديّن هستند، اما از آنها كاري ساخته نيست. بايد به گونه اي باشند كه بتوانند وظايفي را كه بر عهده شان قرار دارد، انجام دهند.

سوم اين كه دلسوز مردم - بخصوص طبقات محروم - باشد و براي آنها كار و فكر كند. من در انتخابات دوره قبل - شايد در نمازجمعه بود - گفتم نامزدهاي انتخابات مراقب باشند خود را وامدار ثروتمندان و قدرتمندان و امثال اينها نكنند. اگر كسي وامدار

دستگاهها و اشخاص و وامدار پول و قدرت شد، ديگر نمي تواند براي مردم دلسوزي كند. پس دلسوزي هم يك شرط بزرگ است.

شرط چهارم اين است كه نماينده مردم بايد شجاع باشد. اين ملت، ملت شجاع و آزاده اي است؛ ملتي است كه تهديد قدرتهاي متكبّر جهاني او را به عقب نمي نشاند؛ بنابراين نماينده او هم بايد شجاع باشد و نترسد؛ شجاعت در مقابل دشمن، شجاعت در مقابل باطل، شجاعت در پذيرش حرف حق. اگر خودتان توانستيد كساني را بشناسيد كه داراي اين خصوصيات باشند، برويد به آنها رأي دهيد؛ اما اگر خودتان آشنايي نداريد، در هر نقطه كشور از آدمهاي اميني كه به آنها اطمينان داشته باشيد، بپرسيد؛ آنها معرفي مي كنند، تا ان شاءاللّه يك مجلس قوي، مردمي و متّكي به آراء مردم تشكيل شود و بتواند كارهاي بزرگي را كه بر عهده او قرار دارد، انجام دهد و مردم را - طبق آنچه شايسته اين مردم آزاده و بزرگ است - ان شاءاللّه راضي و خشنود كند، كه اين رضايت الهي را هم به دنبال دارد.

لازم است اين نكته را هم عرض كنم: در مراحل قبلي انتخابات، مسؤولان گوناگون در بخشهاي مختلف كارهاي خوب و بزرگي كردند. بنده در چند روز قبل از مسؤولان اسم هم آوردم؛ الان هم از همه آنها صميمانه متشكّرم. مراحل بعدي هم وجود دارد كه اهمّ آنها برگزاري انتخابات و صيانت از آراء مردم است. حفُو صيانت از آراء مردم بسيار مهمّ است. مسؤولان همه تلاش خود را بكنند تا ان شاءاللّه آراء مردم كاملاً حفُو صيانت شود؛ انتخابات سالمي برگزار گردد و در اين امر،

بهانه دست اين و آن داده نشود.

من از نامزدهاي انتخاباتي خواهش مي كنم در تبليغات، حرفهاي واقعي بزنند و كارهايي كه مي توانند انجام دهند و آنچه واقعاً عقيده شان هست، آن را به مردم بگويند. مردم را آزاد بگذارند تا هركس را خواستند، انتخاب كنند. در اين تبليغات، خرج و اسراف هم نشود. بنده گمان مي كنم اگر كسي براي خدا از اسراف در تبليغات و كارهاي ناباب اجتناب كرد، خداي متعال به او كمك خواهد كرد و او را در مقصودي كه دارد، موفّق خواهد گرداند.

پروردگارا! به محمّد و آل محمّد روزبه روز تفضّلات خود را بر اين ملت بيشتر كن؛ قلب مقدّس ولي عصر را از ما خشنود فرما؛ ارواح مطهر شهيدان را از ما شاد گردان.

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

اذا جاء نصراللّه والفتح. و رأيت النّاس يدخلون في دين اللّه افواجا. فسبّح بحمد ربّك واستغفره انّه كان توّابا.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه

مصاحبه با رهبر معظم انقلاب اسلامي پس از مراسم رأي گيري مجلس هفتم شوراي اسلامي

مصاحبه با رهبر معظم انقلاب اسلامي پس از مراسم رأي گيري مجلس هفتم شوراي اسلامي

--------------------------------------------01/12/1382

سلامٌ عليكم. صبح عالي بخير. امروز هم حضرتعالي مثل هميشه در نخستين لحظات آغاز انتخابات، پاي صندوق رأي حاضر شديد. در چنين لحظاتي چه پيامي براي ملت عزيزمان داريد؟

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم. اوّلاً از خداوند متعال شكرگزارم كه يك بار ديگر به من توفيق داد تا توانستم در اين امر عمومي و مهمّ كشورمان - يعني انتخابات - شركت كنم. من امروز به سي نفر رأي دادم و خوشحالم؛ اولاً از اين جهت كه يك وظيفه و تكليف را انجام دادم؛ ثانياً از اين جهت كه حقّي را به عنوان يك شهروند استيفاء كردم. هر

شهروند حق دارد به اندازه يك نفر در انتخابات مجلس شركت كند. من هم اين حق را داشتم و امروز آن را استيفاء كردم. لازم مي دانم از ارواح طيّبه و انسانهاي بزرگي ياد كنم كه با تلاش و مجاهدت خود اين راه را براي ما باز كردند و به ملت ايران اين امكان را دادند كه آزادانه سرنوشت خود را انتخاب كند. امام بزرگوار ما در رأس اين انسانها قرار دارد. به روح بزرگ ايشان درود مي فرستم و از خداي متعال علوّ درجات ايشان را مسألت مي كنم. همچنين به شهداي عزيزمان، ايثارگران دوران انقلاب و دوران دفاع مقدّس و خانواده هايشان درود مي فرستم. اينها بودند كه با تلاش خود اين امكان را به ما دادند.

امروز هم براي كشور و ملت روز بزرگي است. همه انتخاباتها اين طور است؛ اما احساس مي كنم اين انتخابات مهمتر است؛ چون مي بينيد كه ستيزه گران با انقلاب اسلامي و كشور ايران چه تلاشي مي كنند براي اين كه شايد از حركت مردم به سمت صندوقهاي رأي جلوگيري كنند. مردم بحمداللّه پُرشور و شوق و آگاه و هوشمند هستند. به عقيده من جواناني كه امروز با شوق و شور مايلند در سرنوشت كشورشان به اندازه رأي دادن دخالت كنند - يا براي بار اوّل، يا براي بار دوم، يا براي چندمين بار - و اين سهم را در آينده كشور ايفا نمايند، آن گونه اند كه هيچ كس نمي تواند مانع از انجام اين كار بزرگ و اين وظيفه توسط آن شود. اميدوارم ان شاءاللّه امروز انتخابات خوبي داشته باشيم و نتيجه اين انتخابات

براي كشور ما مبارك باشد و ملت و كشور ما از آن سود ببرند.

از آقايان خبرنگاران هم كه به اين جا آمده اند و وقايع امروز را منعكس مي كنند، متشكّريم.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي كنگره ي حكمت مطهر

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي كنگره ي حكمت مطهر

--------------------------------------------18/12/1382

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

آقايان علما و اساتيد محترم! خيلي خوش آمديد. جلسه ي بسيار خوبي است. من مطالبي را عرض مي كنم؛ اگر بعد آقايان افاداتي داشتند، من آماده ام استفاده كنم.

اين كار و تجليل از مرحوم شهيد آيةاللّه مطهري (رضوان اللّه تعالي عليه) بلاشك يكي از حسنات صدا و سيماست. ايشان حق بزرگي دارند و اين كار بخشي از حق شناسي يي است كه وظيفه ي همه ي ماست. البته در همايشها و تجليل هايي كه به اين صورت انجام مي گيرد، بحثهاي جانبي مفيدي هم مي شود - بحثهاي علمي و فلسفي و غيره - كه آنها هم مغتنم است؛ ليكن به نظر من محور اصلي در گردهمايي شما بايد اولاً شخصيت فكري و هويت روشنفكري مرحوم مطهري و نقش او در جريان فكري و روشنفكري اسلامي در كشور باشد - كه اين بسيار مهم است - ثانياً تلاش شود اين جريان تداوم پيدا كند و متوقف نشود؛ چون ما هميشه به مطهري نياز داريم. در شخص شهيد مطهري نمي شود متوقف شد. بر پايه ي پيشرفتهاي فكري و نوآوري هاي او بايد جامعه و مجموعه ي فكري اسلامي ما به نوآوري هاي ديگري دست پيدا كند. ما احتياج داريم مطهري هايي براي دهه ي 80 و 90 داشته باشيم؛ چون نيازهاي فكري روزبه روز و نوبه نو

وجود دارد. درباره ي هويت فكري و روشنفكري شهيد مطهري و نقشي كه اين مرد بزرگ در زمان خود ايفا كرد، به نظر من تاكنون تعريف جامعي ارائه نشده است. البته روي كتابهاي ايشان كار شده - كارهاي شايسته يي هم انجام گرفته - ليكن بايد كاري را كه مرحوم شهيد مطهري در سالهاي دهه ي 40 و 50 در محيط فكري اين كشور انجام داد، شناخت. ايشان با قوّت فكري و انديشه ي قوي و صائب خود وارد ميدان هايي شد كه تا آن وقت هيچ كس در زمينه ي مسائل اسلامي وارد اين ميدان ها نشده بود؛ و با تفكراتي كه آن روز در كشور رايج شده بود - افكار وارداتي ترجمه يي غربي و شرقي - يا مي رفت رايج شود، خود را وارد يك چالش علمي عميق و وسيع و تمام نشدني كرد. ايشان، هم در جبهه ي مقابله ي با ماركسيست ها به يك جهاد بسيار هوشمندانه دست زد، و هم در جبهه ي مقابله ي با تفكرات غربي و ليبراليست ها وارد ميدان شد. اين نقش، بسيار مهم است؛ هم جرأت و اعتماد به نفس لازم مي خواهد، هم قدرت فكري و اجتهاد در زمينه هاي گوناگون را لازم دارد، هم يقين و ايمان قاطع مي خواهد؛ اين مرد بزرگ همه ي اينها را با هم داشت؛ هم عالم بود، هم بسيار مؤمن بود، هم به ايمان خود يقين داشت، و هم اعتماد به نفس داشت؛ اينها لازم است. در سابقه ي تاريخي ما افكار وارداتي وجود دارد؛ منتها نه با اين وسعت، با اين شيوع و با اين

امكان تأثيرگذاري. تاريخ ما از اين گونه رگه هاي فكري ناسالمي كه وارد تفكرات علمي ما شده - چه در فقه ما، چه در فلسفه ي ما، چه در كلام ما - پُر است؛ ليكن در دوره ي جديد كه ارتباطات گسترش پيدا كرد، حرفهاي نوبه نو - با جاذبه هايي كه به طور طبيعي دارد - مرتباً وارد فضاي فكري جامعه شد و به يك مواجهه ي صحيح و علمي ايجاد نياز كرد. ما در ميدان بوديم و مي ديديم؛ بعضي از مواجهه هايي كه آن وقت صورت مي گرفت، علمي نبود؛ مقابله ي متعصبانه و از روي اعتقاد بود؛ اما نخوانده و نفهميده، حرفي را رد مي كردند؛ نمي دانستند چيست؛ گوشه يي از يك حرف وسيع را مي گرفتند و آن را مشمول جنگ خودشان قرار مي دادند و با آن درمي افتادند و مقابله مي كردند. اين، تحجر و توقف و مقابله ي غيرعلمي را تداعي مي كرد. يك عده تحت تأثير جاذبه هاي افكار نو و وارداتي، مجذوب اينها مي شدند و سعي مي كردند اسلام و فكر اسلامي و دين را با اينها تطبيق كنند؛ منتي هم سر دين مي گذاشتند كه ما اسلام را جوان پسند و مردمي و قابل قبول كرده ايم! گاهي اوقات كاسه ي از آش داغ تر هم مي شدند و چند قدم هم جلوتر از صاحبان اين فكرها پيش مي رفتند، براي اين كه نبادا متهم به مرتجع بودن و اين حرفها شوند كه اين را هم ما در مواردي ديديم. نبوت و توحيد و معاد و مباحث امامت و مباحث فقهي و

مباحث اجتماعي و سياسي اسلام را به سمت مشابهات خودش در مكاتب بيگانه ي از اسلام و احياناً الحادي و بكلي بيگانه ي از دين كشاندند و منت هم سر اسلام مي گذاشتند كه ما آمديم اسلام را همه كس فهم و همه كس پسند و در چشمها شيرين كرديم! اين هم يك انحراف ديگر بود؛ هر دوي اينها انحراف بود. هنر شهيد مطهري در آن دوران اين بود كه با قدرت اجتهاد و باانصاف و ادب علمي - چه در زمينه ي علوم نقلي، چه در زمينه ي علوم عقلي - وسط ميدان ايستاد و با اين افكار گلاويز شد و آنچه را كه تفكر اسلامي بود، روشن، ناب و بي شائبه وسط گذاشت. عليه او خيلي هم حرف زدند و خيلي هم كار كردند؛ اما ايشان اين كار را انجام داد. در جريان روشنفكري، اين نقش بسيار مهمي است؛ و اين شد پايه ي تفكرات بعدي جامعه ي ما. بنده اعتقاد راسخ دارم و بارها هم گفته ام كه جريان فكري اسلامي انقلاب و نظام اسلامي ما در بخش عمده يي متكي به تفكرات شهيد مطهري است؛ يعني آنها پايه ها و مايه هاي اسلامي يي است كه ما در تفكرات اسلامي از آنها بهره برديم و به نظام اسلامي منتهي شد؛ لذا در همان روزگار هم افكار شهيد مطهري جايگاه امني بود براي جوانهاي طالب و عاشق فكر اسلامي كه در زير بمباران شديد تفكرات بيگانه قرار مي گرفتند؛ ماركسيست ها يك طور، غربگراها يك طور؛ هم در دانشگاه ها وجود داشت، هم در محيط بيرون از دانشگاه ها، و هم حتّي

در حوزه هاي علميه. شهيد مطهري يك سنگر و يك مأمن براي اين افراد شد تا بتوانند خود را زير سايه ي اين تفكر عميق و مستحكم حفُكنند؛ هم دين خود را حفُكنند، هم بتوانند دفاع كنند و حرف نو داشته باشند. البته مرحوم مطهري دايره ي كارش به حسب ظاهر كوچك بود. همين جلساتي كه آقاي لاريجاني اشاره كردند، جلسات كوچكي بود؛ اين گوشه، آن گوشه، كلاس درس فلان دانشكده بود؛ حداكثرش مثلاً جلسه يي بود در فلان جا با چند صد نفر آدم؛ اما خود ايشان هم يقيناً پيش بيني نمي كرد كه اين جلسات كوچك چه آثار بزرگي باقي خواهد گذاشت. اين، جايگاه شهيد مطهري است؛ اين جايگاه بايد درست شناخته و تعريف شود و موارد و مصاديق آن روشن گردد؛ اينها بايد بيان شود. اگر درباره ي متفكران اسلامي، علما و فقهامان اين نكته را در نظر بگيريم؛ مثلاً ببينيم نقش ملاصدرا در آن زمان چه بود؛ شخصيت او را محور اصلي هويت علمي او تبيين كنيم، خوب و تأثيرگذار است. البته شيوه هاي هنري جاي خود را دارد. به عقيده ي من، ما در زمينه ي شيوه هاي هنري هنوز مهارت و زبردستي لازم را پيدا نكرده ايم تا بتوانيم كاري كه مي خواهيم، بكنيم. چهره هاي علمي ما كه گاهي در فيلمها و سريالها ظاهر مي شوند، نمي توانند آن انطباع و انعكاس را در ذهن بينندگان و مخاطبان خود پيدا كنند كه آشنايان با اين چهره ها به آن اعتقاد دارند؛ غالباً چيز ديگري از آب درمي آيد، كه بايد در زمينه ي كار هنري هم دقت بيشتري

صورت بگيرد. بنابراين نقش شهيد مطهري بايد آشكار شود. شهيد مطهري پهلوان ميداني بود كه كسي وارد آن نشده بود.

نكته ي دوم كه خوب است روي آن فكر شود، تداوم اين جريان است. ما كه نمي توانيم در شهيد مطهري متوقف شويم. درست است كه الان هم بعد از بيست وپنج سال از شهادت اين مرد، كتابهاي او جزو پُرفروش ترين و جذاب ترين و مطلوب ترين كتابها براي نسلهاي جوياي فكر متين و منطقي اسلام است و الان هم ما واقعاً بديل و عديلي براي مجموعه ي كتابهاي شهيد مطهري (رضوان اللّه تعالي عليه) نداريم و با اين كه كارهاي خوبي هم شده، بلاشك از لحاُاهميت و تأثيرگذاري و جذابيت و اتقان، هنوز هم در بالاترين سطح قرار دارد؛ ليكن جريان ورود در عرصه ي چالش با افكاري كه وارد مي شود و نقادي علمي و برخورد صحيح با آنها و تفكيك صحيح از سقيم مواد و اجزاء آنها و تبيين فكر اسلامي در زمينه ي آنها بايد ادامه پيدا كند، و اين جزو وظايف مهمي است كه وجود دارد. همان طور كه عرض كردم، ما به مطهري هايي در دهه هاي آينده احتياج داريم. بعد از انقلاب اسلامي و تشكيل نظام اسلامي، فكر اسلامي مورد چالش جدي قرار گرفته است؛ بعد از اين هم بلاشك چالشهاي جديدي را روزبه روز براي آن به وجود مي آورند؛ رها كه نمي كنند. ما بايد در اين جا خود را آماده كنيم، و مي توانيم. سرمايه ي غني و تمام نشدني يي كه امروز از فرهنگ اسلامي در اختيار ماست، در اين مصاف امكانات خيلي فراواني

در اختيار ما مي گذارد؛ اگر ما اهل استفاده ي از اينها باشيم. حقيقتاً يك زرادخانه ي عظيم فكري و فرهنگي در اختيار ماست؛ اگر بتوانيم از آن درست استفاده كنيم. امروز خوشبختانه فضلاي جواني هستند؛ من مي بينم. در حوزه ي قم، در تهران، فضلا، علما، افراد صالح، شايسته، از لحاُعلمي، از لحاُبلند نظري و فكر قوي وجود دارند؛ بايد وارد اين ميدانها شوند و حضور در اين ميدانها را گسترش دهند. امروز از دوره ي فعاليت مرحوم شهيد مطهري - يعني سالهاي دهه ي 40 و 50 - نياز ما بمراتب بيشتر است. آن روز نياز ما يك طور بود، امروز نياز ما بسيار وسيع تر و عميق تر است و لازم است اين جريان ادامه پيدا كند. گردهمايي و بزرگداشت شهيد مطهري را به اين سمت ها بكشانيد كه كساني تشويق بشوند وارد اين ميدانها شوند و براي مواجهه ي با امواج تبليغاتي جديد وارداتي در همه ي زمينه ها آماده شوند؛ در زمينه ي فلسفه، در زمينه ي كلام، در زمينه ي مسائل گوناگون كشور كه با مباحث اسلامي سروكار دارد.

اميدواريم خداي متعال همه ي ما را موفق بدارد تا حق عظيم اين شهيد بزرگوار را بجا بياوريم. من يك وقت ديگر هم شايد به عزيزان خانواده ي مكرم ايشان كه به مناسبت سالگرد، اين جا خدمتشان رسيده بوديم، گفتم ترتيبي داده شود كه كتابهاي ايشان مثل كتابهاي سطح در حوزه هاي علميه، حتماً خوانده شود. بنده از چيزهايي كه براي صاحبان فكر و كساني كه مي خواهند افكار اسلامي را براي مردم بيان كنند - مبلّغان ديني، اهل منبر، سخنگويان

ديني - واقعاً لازم مي دانم، اين است كه يك دوره كتابهاي مرحوم مطهري را بخوانند. شيوه يي پيدا كنيد كه اين كتابها خوانده شود؛ هم در كتابهاي درسي بيايد، هم در دانشگاه ها بيايد. خوشبختانه كتابهاي ايشان سهل التناول است؛ يعني نگارش خيلي شيرين و خوبي دارد. قلم ايشان از بيانشان خيلي بهتر بود. ايشان مي گفتند من از شنيدن سخنرانيهاي خودم اصلاً خوشم نمي آيد؛ اما نوشته هاي خودم را كه مي خوانم، خوشم مي آيد. بنده هم البته در اين زمينه؛ حق را به ايشان مي دادم؛ سخنراني ايشان آنقدر جذاب نبود كه نوشته ي ايشان. نوشته هاي ايشان حقيقتاً خيلي شيرين، روان و شيواست؛ لذا هرچه بيشتر اينها بايد گسترش پيدا كند. علما و فضلا و جوانها - بخصوص طلاب جوان ما - بايد يك دوره كتابهاي شهيد مطهري را خوانده باشند؛ كه اگر مي خواهند كاري بكنند، آ«من بني فوق بناء السلفيآ» باشد؛ يعني بر اساس آن فكر و روي شانه هاي شهيد مطهري بروند ان شاءاللّه قله هاي بالاتري را فتح كنند و پرچم فكر اسلامي را به آن جاها بزنند.

ان شاءاللّه موفق و مؤيد باشيد. از زيارت شما آقايان خيلي خوشحال شديم. آماده هستيم اگر بياناتي بفرماييد، استفاده كنيم.

بيانات در ديدار اساتيد و دانشجويان قزوين/مردم سالاري ديني

بيانات در ديدار اساتيد و دانشجويان قزوين/مردم سالاري ديني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بسيار جلسه ي شيرين و پُرمعنا و پُرمضموني است. هرجا جمع جوانِ مؤمن و پُرشوري حضور داشته باشند، مي توان به يقين اميدوار بود كه باب رحمت و هدايت الهي در آن جا گشوده شده است. مطالبي كه من در اين يك ساعت و پانزده دقيقه اي كه از آغاز اين جلسه گذشته،

شنيدم، بسيار خوب، بلند و پُرمحتوا بود و اكثر آنچه گفته شد، مورد قبول هر ذهن منصفي است. شايد بسياري از شما جوانان نتوانيد لذّت پيري را حدس بزنيد كه آرزوها و اميدهاي خود را در چهره ي جواناني مجسّم مي بيند كه همواره اميدوار بوده به صحنه بيايند و راهيِ اين راه شوند. حظّ و لذّت امثال من از آنچه كه در اين جلسه مي گذرد، وصف ناپذير است. من مي بينم خيلي از مفاهيمي كه آرزو داشتيم در بين جوانان ترويج گردد و به عنوان «باور» شناخته شود، امروز از زبان خود آنها و با پشتوانه ي ايمان و شور جوانيِ شان بيان و در فضاي فرهنگي و فكري جامعه پرتاب مي شود و آن را پُر مي كند. شما جوانان و همچنين استادان و رؤساي محترم دانشگاهها از توليد علم، جنبش نرم افزاري، ارتباط دانشگاه و صنعت و اميدهاي فراواني كه در مجموعه ي جامعه ي جوان متراكم كشور ما نهفته است سخن مي گوييد. اينها همان چيزهايي است كه اميدها و آرزوهاي بنده را تشكيل مي داده و آن روزي كه اين مطالب را در دانشگاهها مطرح مي كردم، خودِ من اميدوار بودم؛ ليكن بسياري بودند كه مي گفتند طرح اين مسائل چطور مي تواند مفيد باشد!؟ من سه چهار سال قبل در يكي از دانشگاههاي تهران گفتم اگر بنا بود بودجه ي كارهاي تحقيقاتي و دانشگاههاي كشور را من تنظيم كنم و در اختيار بگيرم، آن گونه كه مصلحت است عمل مي كردم؛ اما آن شرايط فراهم نيست و مسؤولان بخشها طبق قانون اختياراتي دارند كه بايد انجام دهند. گفتم موضوعِ بسيار مهمِ ّ توليد علم و جنبش نرم افزاري و خطشكنيِ در جبهه ي علم آفريني را مطرح مي كنم، تا بشود فرهنگِ محيط

دانشگاهي. وقتي اين شد، آن وقت ديگر نگراني نيست؛ زيرا دهها و صدها هزار دلِ معتقد و مشتاق و جسم و ذهنِ جوان و خسته نشو در اين راه مي افتند و آن را دنبال مي كنند. من امروز نشانه هاي اين پيشاهنگان اميد و بشارت كشور را مي بينم. هميشه به خود و به مخاطبانم گفته ام افق روشن است و امروز تأكيد مي كنم كه افق، بسيار روشن و درخشان است و كار دست شماست؛ دست شما جوانان. البته آنچه شما اين جا مطرح كرديد، اگر ضبط شده، پياده خواهد شد و يكي يكي مورد توجّه و مُداقّه قرار خواهد گرفت و آنچه كه ما بايد سفارش كنيم، سفارش مي كنيم؛ آنچه بايد به دستگاه ها محوّل كنيم، محوّل مي كنيم و ان شاءاللَّه اين مطالب در حدّ وسع و توان كشور دنبال خواهد شد. اگر هم ضبط نشده، من از كارگردانانِ جلسه خواهش مي كنم كه مضمون حرفهاي دوستاني را كه صحبت كردند، مكتوب بگيرند كه بشود دنبال كرد. يك جمله به اين برادر عزيزِ جانبازمان كه مي گويد «من مشروطيِ دانشگاه شهادتم» عرض كنم: به هيچ وجه شما مشروطي نيستيد. شما جانبازان ذخيره هاي باارزش دانشگاه جهاديد. جهاد لزوماً با شهادت همراه نيست؛ اما لزوماً با فوزِ به رتبه ي مجاهدان و تقرّب به پروردگار همراه است. ميدان جهاد هم همه جاست؛ هم در دفاع نظاميِ از كشور، هم در دفاع سياسي و آبروييِ از كشور و هم در تلاش براي پيشبرد كشور و ملت، كه امروز شما در اين سنگر كار مي كنيد. اينها همه مبارزه است و همه بايد مبارزه كنيم. يك تحقيق، اقدام علمي و يا حركت سياسي صحيح شما در مجموعه ي حركت دانشجويي يا

در خارجِ آن، مبارزه است. بنده بارها به دوستانم مي گويم من امروز احساسم در مقابل جبهه ي عظيم جهاني فساد و ضلالت و گمراهي، با احساس دوران اختناق رژيم ستمشاهي هيچ تفاوتي نكرده است. آن روز هم فكر مي كرديم بايد مبارزه كنيم، امروز هم فكر مي كنم بايد مبارزه كنيم. ما براي مبارزه ايم؛ منتها شكل، عرصه و ابعاد اين مبارزه تفاوت كرده و مبارزه پيچيده تر و سخت تر شده است؛ خونِ دل اين مبارزه از خونِ دل مبارزه ي دوران ستمشاهي بيشتر است. الان طرف ما دستگاه استكبار و ظلم و پنهان شدنِ زشت ترين خويهاي موجودِ در انسان گمراه در زير پوششي از چهره ي متبسّم و اُدكلن زده و قيافه ي كراوات بسته، پنهان شده است! ما امروز با اين موجود مبارزه مي كنيم. اگر ملتي از مبارزه در راه آرمان خود دست بكشد و از آنچه درست مي داند، لحظه اي غفلت كند، همان بر سرش خواهد آمد كه دنياي اسلام و امّت اسلامي و ملتهاي اين منطقه در طول قرنها بر سرشان آمد. بيشترين منابع و بيشترين ثروت طبيعي را ما اين جا داشتيم؛ مهمترين مناطق راهبردي و استراتژيك جهان را ما اين جا داشتيم؛ امّت اسلامي مايه ي حياتِ دنياي مدرن و مترقّي و صنعتي يعني نفت را در اختيار داشت؛ اما امروز وضع سياسي، علمي و عقب افتادگيهايش را نگاه كنيد! اين به خاطر به خواب رفتن و غافل شدن از مبارزه است. سختيهاي مبارزه را بايد تحمّل كرد تا بتوان هم خود به جايگاه شريف و عزيز انساني رسيد، هم نسلهاي پياپيِ بعد از خود را رساند. در اين مبارزه بايد به خدا تكيه كنيم. من امروز با ديدن شما برطرف شد. ديروز

بسياري از مردم عزيزي كه نسبت به بنده محبّت فراواني ابراز كردند - علاوه بر خودِ شهر قزوين - از تاكستان، بوئين زهرا و آبيك بودند؛ من از همه ي آنها تشكّر مي كنم. الان هم در جمع شما افرادي از شهرستانهاي استان قزوين حضور دارند. من در اوّلِ سخنم مي خواهم دو حديث كوتاه عرض كنم، يكي از اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام است كه خطاب به شماست. خطاب علي بن ابي طالب (عليه السّلام) به جوانان، يك خطاب سياستگرانه و سياستبازانه نيست؛ يك نگاه و خطاب حكيمانه و پدرانه است. او نمي خواهد جوان را در راه رونق بخشيدن به بازار اقتصادي يا معركه ي سياسي خود استخدام كند، بلكه مي خواهد جوان را در راه رشد و هدايت و صلاحي كه مظهر آن خودِ علي بن ابي طالب است، هدايت فرمايد. ايشان اين دو جمله را خطاب به جوانان فرمود: «يا معشر الفتيان حصّنوا اعراضكم بالادب و دينكم بالعلم»؛ شرف و حيثيّت انساني خود را با ادب، و دين خود را با دانش حفظ كنيد. خيلي حرف مهمّي است. دانش، دين را حفظ مي كند؛ اين منطق اسلام است. حال بگذار ياوه گوهاي معاندِ با اسلام دائماً درباره ي اين كه اسلام با علم كنار نمي آيد، حرف بزنند. حديث ديگر از نبي مكرّم اسلام، حضرت پيغمبر صلي اللَّه عليه وآله وسلّم است: «ما قسّم اللَّه للعباد شيئاً افضل من العقل»؛ خداوند متعال ميان بندگان خود هيچ چيزي را باارزشتر از خردمندي تقسيم نكرده است. خدا ارزاق را بين بندگان خود تقسيم كرد؛ هوا، آب، عمر و لذّتها را. «ما بنا من نعمته فمن اللَّه»؛ همه مال خداست. در ميان اين همه نعمت گوناگون و رنگارنگ، به شهادت نبيّ اسلام ميان بندگان هيچ نعمتي به ارزش خردمندي

تقسيم نشده است. بعد جمله هايي دارند كه چون طولاني مي شود، آن جمله ها را نمي خوانم. در آخر مي فرمايند: «ولا بعث اللَّه رسولاً ولا نبياً حتي يستكمل العقل»؛ خداي متعال هيچ پيغمبري را در طول تاريخ به ميان مردم نفرستاد، مگر بدين هدف و مقصود كه خرد را در ميان مردم كامل كند. در خطبه ي نهج البلاغه هم هست كه خداي متعال پيغمبر را فرستاد «و يثيروا لهم دفائن العقول(199)»؛ تا گنجينه هاي خرد را در ميان انسانها برشورانند؛ برانگيزانند. اين خرد براي چيست؟ اين خرد براي پيدا كردن راه زندگي است. بايد فكر كرد؛ بايد با تحليل و سنجش راه زندگي را پيدا كرد. مهمترين توصيه ي من به شما جوانان عزيزم همين است. يكي از شعارهايي كه بنده در اين چند سال تكرار مي كنم اين است كه نبايد به طور دائم در عرصه ي تجربه و ترجمه - علم ترجمه اي، حتّي فكر ترجمه اي، ايده و مكتب و ايدئولوژي و اقتصاد و سياست ترجمه اي - بمانيم؛ زيرا اين ننگ است براي انسان كه از خرد، سنجش، تحليل و درك و فهم خود استفاده نكند و چشم را روي هم بگذارد و مرعوب موج تبليغاتي اي شود كه بر او تحميل مي كنند، تا سخني را بپذيرد. بزرگترين بلايي كه مستقيم و غيرمستقيم در اين دويست سالِ دوران استعمار بر سر ملتهاي مشرق و بخصوص ملتهاي اسلامي آمد، همين بود كه در مقابل تبليغات غرب مرعوب شدند و عقب نشيني كردند. اين تهاجم خونين و بسيار سهمگين را كه سردمداران استكبار غربي از طريق فرهنگ به آنها كردند، نتوانستند تحمّل كنند و مجبور شدند عقب نشيني كنند و دستهايشان را بالا ببرند. در همه ي زمينه هاي زندگي،

غربيها و اروپاييها فكري را پرتاب كردند كه هركس با آن مخالفت كرد، شروع كردند به هوچيگري و مسخره و اهانت كردن؛ فشار آوردند تا فرهنگ خودشان را حاكم كنند. اين فرهنگ تنها امتيازي كه داشت اين بود كه فرهنگ اروپايي بود؛ هيچ امتياز ديگري نداشت. البته هركدام از ملتها فرهنگي دارند كه مي توانند از يكديگر استفاده كنند و فرهنگ خود را با گرفتن تجربه و درس از ديگران تكميل نمايند. ما با اين مخالفتي نداريم و صددرصد موافقيم؛ اما آنچه در دنيا پيش آمد، اين نبود. تفاوت بينِ تهاجم و تعامل فرهنگي در اين است كه تعامل فرهنگي مثل اين است كه شما بر سرِ بساط ميوه يا غذا و سبزي فروشي مي رويد و آنچه را كه ميلتان مي كشد، چشم شما و كامتان مي پسندد و با مزاجتان مساعد است، انتخاب مي كنيد و مي خوريد. در عالم فرهنگ هم همين است كه آنچه ديديد و پسنديديد و مناسب خود دانستيد و در آن ايرادي مشاهده نكرديد، از مجموعه و ملت ديگر مي گيريد؛ هيچ اشكالي هم نداد. «اطلبوا العلم ولو بالصين»؛ اين را هزار و چهارصد سالِ پيش به ما ياد دادند. در تهاجم فرهنگي به شما نمي گويند انتخاب كن، بلكه شما را مي خوابانند، دست و پايتان را مي گيرند و مادّه اي را كه نمي دانيد چيست و نمي دانيد براي شما مفيد است يا نه، با آمپول به شما تزريق مي كنند. البته دنياي غرب نگذاشت ما حس كنيم كه دست و پايمان را گرفته اند و به ما تزريق مي كنند؛ صورتِ قضيه را طوري قرار داد كه ما خيال كرديم انتخاب مي كنيم، در حالي كه انتخاب نمي كرديم؛ بر ما تحميل كردند. آن

وقت اينها همان كساني هستند كه اگر اندك خدشه اي به فرهنگ رايج و مورد قبولشان وارد شود، جنجال راه مي اندازند. شما ببينيد در فرانسه كه آن را مهد آزادي مي دانند، براي سه چهار دختر روسري دارِ مسلمان چه سر و صدايي راه انداخته اند! اين است كه مي گوييم بايد فكر كنيم؛ بايد تحليل كنيم. انديشه ي ترجمه اي براي يك ملت، سرنوشت بسيار سختي را به وجود مي آورد. اين توصيه ي هميشگيِ من به شما جوانان عزيز است. امروز مناسبت انتخابات به من حكم مي كند كه دو سه موضوعِ ديگر را كه تناسب با مسأله ي انتخابات دارد و البته جزو مسائل ذهني و فكري براي نسل جوان ماست، مطرح كنم. يك مسأله، اصلِ مسأله ي انتخابات و ربط آن با مردم سالاري از نظر اسلام است. دمكراسيِ غربي - يعني دمكراسيِ متّكي بر ليبراليسم - منطقي براي خودش دارد. آن منطق پايه ي مشروعيت حكومتها و نظامها را عبارت از رأي اكثريت مي داند. مبناي اين فكر هم همان انديشه ي ليبرالي است؛ انديشه ي آزاديِ فردي، كه هيچ قيدوبند اخلاقي ندارد، مگر حدّ و مرز ضرر رساندن به آزادي ديگران. تفكّر ليبراليسمِ غربي اين است: آزاديِ شخصي و فرديِ مطلق انسان در همه ي زمينه ها و در همه ي عرصه ها كه تجلّيگاه آن در تشكيل نظام سياسي كشور هم خواهد شد. چون در جامعه، اقليّت و اكثريّتي هستند، چاره اي نيست جز اين كه اقليت از اكثريت پيروي كند. اين پايه ي دمكراسي غربي است. اگر نظامي اين را داشت، اين نظام از نظر دمكراسيِ ليبرالي مشروع است؛ اگر نظامي اين را نداشت، نامشروع است. اين تئوريِ دمكراسيِ ليبراليسمي است، در حالي كه به كلّي عمل دمكراسيهاي غربي با اين تئوري متفاوت

است و آنچه امروز در عرصه ي عمل در دمكراسيهاي غربي مشاهده مي شود، اين نيست. اگر پايه ي مشروعيت عبارت است از رأي اكثريّتِ مردم، يعني كساني كه صاحبان رأي هستند، پس حكومت امريكا و همين رئيس جمهور امريكا نامشروع است؛ چون اكثريّت ندارد. سي وپنج يا سي وهشت و يا چهل درصد از صاحبان حقِ ّ رأي در انتخابات شركت كرده اند كه از آن تعداد هم مثلاً بيست ويك درصد به ايشان رأي داده اند - البته اين طور هم نبود؛ مي دانيد كه ايشان ناپلئوني به كاخ سفيد رفتند؛ يعني به حكم قاضي و به زور هُلش دادند به كاخ سفيد! كه اگر فرض كنيم همين رأي هم براي مشروعيت او كافي است، بنابراين حكومت فعلي امريكا مشروع نيست. ما براي عدم مشروعيت حكومت امريكا دليلهاي بيشتري داريم؛ ولي اكنون با منطق خودِ آنها بحث مي كنيم كه اين منطق مخصوص آن حكومت هم نيست؛ بسياري از همين دمكراسيهاي رايج و سينه سپر كرده ي دنياي دمكراسيِ غرب، در انتخاباتهاي گوناگونشان اين رقم شصت و شصت وپنج و هفتاد درصدي كه شما در جمهوري اسلامي ايران ملاحظه مي كنيد، ندارند و رقمشان خيلي كمتر از اينهاست. البته بعضي از اوقات رقم آنها همين شصت و شصت و چند درصد است؛ اما غالباً چهل وچند درصد و پنجاه و سي وهشت درصد و... است. تناقض در رفتار و گفتار غربيها و دستگاه استكبار و بخصوص امريكا - كه ما امروز با امريكا كار داريم؛ با ديگران فعلاً كاري نداريم - خيلي بيش از اين حرفهاست. اينها چقدر از حكومتهاي غير دمكراتيك را، يعني حكومتهايي كه براي يك بار هم در كشورشان صندوق انتخابات گذاشته نشده و از كسي رأي گرفته

نشده، قبول كرده و با آنها مثل يك حكومت دمكراسي رفتار كرده اند و چقدر از دمكراسيها را با كودتاي نظامي به هم زده اند! ان شاءاللَّه عمرتان آن قدر طولاني خواهد شد كه ده بيست سالِ ديگر كه بتدريج اسناد كودتاهاي بيست، سي سالِ گذشته ي امريكاي لاتين را از آرشيوهاي وزارت خارجه ي امريكا بيرون مي دهند، ببينيد - البته بعضي از اين اسناد الان هم بيرون آمده؛ بعضي اش را هم خودِ ما بدون اين كه آنها از آرشيوشان بيرون بياورند، مي دانيم - كه در سرتاسر امريكاي لاتين شايد كشوري نماند كه در آن اگر انتخاباتي شد و آزادي اي بود و اگر رئيس جمهور مورد علاقه ي مردمي بود، «سيا»ي امريكا وارد كار نشد و كودتا راه نينداخت؛ مزاحمت ايجاد نكرد و پدر دمكراسيهاي مردمي را درنياورد. حالا شيلي معروف است و همه ماجراي آن كشور را مي دانند. در آفريقا و آسيا و در جاهاي مختلف ديگر هم اين كار را كردند. چقدر حكومت ديكتاتوري به پشتوانه ي امريكا به وجود آمد كه از نظامي در يك كشور، بي قيد و شرط حمايت كردند و آنها به پشتگرمي امريكا كُشتند، زدند، بردند و بيست سي سال حكومت كردند! در كشور خودِ ما حكومت طاغوت و ديكتاتوري سياهِ دوره ي رضاخان را كه نظيرش كمتر در تاريخ ما ديده شده، انگليسيها سرِكار آوردند، بعد همانها محمدرضا را هم سرِكار آوردند. پس از مدت كوتاهي كه دكتر «مصدّق» با نهضت ملي سرِ كار آمد، يكي دو سالي هر طور بود تحمّل كردند، آخر تحملشان تمام شد و خودِ امريكا و انگليس با هم همدست شدند و كودتاي 28 مرداد را راه انداختند و بيست وپنج سال حكومت ديكتاتوري سياهِ

مبتني بر كودتاي سرلشكر «زاهدي» را در ايران سرِپا نگه داشتند. در اسلام مردم يك ركن مشروعيتند، نه همه ي پايه ي مشروعيت. نظام سياسي در اسلام علاوه بر رأي و خواست مردم، بر پايه ي اساسيِ ديگري هم كه تقوا و عدالت ناميده مي شود، استوار است. اگر كسي كه براي حكومت انتخاب مي شود، از تقوا و عدالت برخوردار نبود، همه ي مردم هم كه بر او اتّفاق كنند، از نظر اسلام اين حكومت، حكومت نامشروعي است؛ اكثريت كه هيچ. وقتي امام حسين عليه السّلام را در نامه اي كه جزوِ سندهاي ماندگار تاريخ اسلام است به كوفه دعوت كردند، اين طور مي نويسند: «و لامري ما الامام الا الحاكم بالقسط»؛ حاكم در جامعه ي اسلامي و حكومت در جامعه ي اسلامي نيست، مگر آن كه عاملِ به قسط باشد؛ حكم به قسط و عدالت كند. اگر حكم به عدالت نكرد، هر كس كه او را نصب كرده و هر كس كه او را انتخاب كرده، نامشروع است. اين موضوع در همه ي رده هاي حكومت صدق مي كند و فقط مخصوص رهبري در نظام جمهوري اسلامي نيست. البته تكليف رهبري سنگينتر است و عدالت و تقوايي كه در رهبري لازم است، به طور مثال، در نماينده ي مجلس لازم نيست؛ اما اين، بدين معنا نيست كه نماينده ي مجلس بدون داشتن تقوا و عدالت مي تواند به مجلس برود؛ نخير، او هم تقوا و عدالت لازم دارد؛ چرا؟ چون او هم حاكم است و جزوِ دستگاه قدرت است، همان طور كه دولت و قوّه ي قضايّيه هم حاكم هستند؛ چون اينها بر جان و مالِ جامعه ي تحت قدرت خودشان حكومت مي كنند. «الحاكم بالقسط، الدائن لدين اللَّه»؛ بايد راهِ دين خدا را بپيمايد. در قرآن،

در خطاب خداوند متعال به ابراهيم اين نكته ي بسيار مهم آمده است كه خداوند بعد از امتحانهاي فراواني كه از ابراهيم كرد و ايشان از كوره ي آزمايشهاي گوناگون بيرون آمد و خالص و خالصتر شد، گفت: «انّي جاعلك للناس اماما(200)»؛ من تو را پيشواي مردم قرار دادم. امام فقط به معناي پيشواي ديني و مسأله ي طهارت و غسل و وضو و نماز نيست؛ امام يعني پيشواي دين و دنيا؛ راهبرِ مردم به سوي صلاح. اين معناي امام در منطق شرايع ديني از اوّل تا امروز است. بعد ابراهيم عرض كرد: «و من ذريّتي»؛ اولاد و ذُرّيه ي من هم در اين امامت نصيبي دارند؟ خداوند نفرمود دارند يا ندارند؛ بحث ذُرّيه نيست؛ ضابطه داد. «قال لا ينال عهدي الظالمين»؛ فرمان و دستور و حكم امامت از سوي من به ستمگران و ظالمان نمي رسد؛ بايد عادل باشد. اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام امام دادگران عالم و مظهر تقوا و عدالت است. وقتي بعد از قتل عثمان در خانه اش ريختند تا ايشان را به صحنه ي خلافت بياورند، حضرت نمي آمد و قبول نمي كرد - البته دليلهايي دارد كه بحث بسيار مهم و پرمعنايي است - بعد از قبول هم فرمود: «لولا حضورالحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ اللَّه علي العلماء ان لا يقارّوا علي كظّة ظالم و سغب مظلوم لالقيت حبلها علي غاربها(201)»؛ اگر وظيفه ي من با توجّه، قبول، بيعت و خواست مردم بر من مسجّل و منجزّ نمي شد كه در مقابل ظلم بايستم و با تبعيض مبارزه و از مظلوم دفاع كنم، باز هم قبول نمي كردم. يعني اميرالمؤمنين مي گويد من قدرت را به خاطر قدرت نمي خواهم. حالا بعضيها افتخار

مي كنند: ما بايد برويم، تا قدرت را به دست بگيريم! قدرت را براي چه مي خواهيم؟ اگر قدرت براي خودِ قدرت است، وِزر و وبال است؛ اگر قدرت براي مبارزه با ظالم در همه ي ابعاد ظلم و ستم - داخلي، اجتماعي و اقتصادي كه حادترينش است - مي باشد، خوب است. بنابراين، پايه ي مشروعيت حكومت فقط رأي مردم نيست؛ پايه ي اصلي تقوا و عدالت است؛ منتها تقوا و عدالت هم بدون رأي و مقبوليت مردم كارايي ندارد. لذا رأي مردم هم لازم است. اسلام براي رأي مردم اهميت قائل است. فرق بين دمكراسي غربي و مردم سالاري ديني كه ما مطرح مي كنيم، همين جاست. مردم سالاري غربي يك پايه ي فكريِ متقن كه بشود به آن تكيه كرد، ندارد؛ اما مردم سالاري ديني اين طور نيست. چون پايه اش پايه ي ديني است، لذا پاسخ روشني دارد. در مردم سالاري ديني و در شريعت الهي اين موضوع مطرح است كه مردم بايد حاكم را بخواهند، تا او مورد قبول باشد و حق داشته باشد كه حكومت كند. اي كسي كه مسلماني، چرا رأي مردم معتبر است؟ مي گويد چون مسلمانم؛ چون به اسلام اعتقاد دارم و چون در منطق اسلام، رأي مردم بر اساس كرامت انسان پيش خداي متعال معتبر است. در اسلام هيچ ولايت و حاكميتي بر انسانها مقبول نيست، مگر اين كه خداي متعال مشخّص كند. ما هرجا كه در مسائل فراوان فقهي كه به ولايت حاكم، ولايت قاضي يا به ولايت مؤمن - كه انواع و اقسام ولايات وجود دارد - ارتباط پيدا مي كند، شك كنيم كه آيا دليل شرعي بر تجويز اين ولايت قائم هست يا نه، مي گوييم نه؛ چرا؟ چون اصل، عدم

ولايت است. اين منطق اسلام است. آن وقتي اين ولايت مورد قبول است كه شارع آن را تنفيذ كرده باشد و تنفيذ شارع به اين است كه آن كسي كه ولايت را به او مي دهيم - در هر مرتبه اي از ولايت - بايد اهليّت و صلاحيت يعني عدالت و تقوا داشته باشد و مردم هم او را بخواهند. اين منطق مردم سالاري ديني است كه بسيار مستحكم و عميق است. يك مؤمن مي تواند با اعتقاد كامل اين منطق را بپذيرد و به آن عمل كند؛ جاي شبهه و وسوسه ندارد. جمهوري اسلامي نظام پارلماني را كه يكي از اشكال مردم سالاري است و شكل خوبي هم هست، قبول كرده و پذيرفته است. اين بخش از حاكميت، يعني قانونگذاري - غير از قوّه ي مجريّه و رهبري كه آنها هم به نحوي با انتخاب مردم صورت مي گيرد - به انتخاب مستقيم مردم با همين قانوني كه وجود دارد، كه در قانون اساسي ما پيش بيني شده و قوانين عادي هم ترتيبات آن را مشخص كرده اند، صورت مي گيرد، تا كساني بروند و قانون بگذارند. قانون يعني چه؟ قانون يعني سرنوشت يك كشور؛ قانون يعني سرنوشت انسانها در يك جامعه. چون همه متّبع هستند و مجبورند از قانون تبعيّت كنند. دولت هم بايد از قانون تبعيّت كند؛ رهبر هم بايد از قانون تبعيّت كند. بعضيها خيال مي كنند كه اين «ولايت مطلقه ي فقيه» كه در قانون اساسي آمده، معنايش اين است كه رهبري مطلق العنان است و هر كار كه دلش بخواهد، مي تواند بكند! معناي ولايت مطلقه اين نيست. رهبري بايستي موبه مو قوانين را اجرا كند و به آنها احترام بگذارد. منتها در مواردي اگر

مسؤولان و دست اندركاران امور بخواهند قانوني را كه معتبر است موبه مو عمل كنند، دچار مشكل مي شوند. قانون بشري همين طور است. قانون اساسي راه چاره اي را باز كرده و گفته آن جايي كه مسؤولان امور در اجراي فلان قانون مالياتي يا سياست خارجي، بازرگاني، صنعتي و دانشگاهي دچار مضيقه مي شوند و هيچ كار نمي توانند بكنند - مجلس هم اين طور نيست كه امروز شما چيزي را ببريد و فردا تصويب كنند و به شما جواب دهند - رهبري مرجع است. زمان امام هم همين طور بود. بنده خودم آن وقت رئيس جمهور بودم و جايي كه مضيقه هايي داشتيم، به امام نامه مي نوشتيم و ايشان اجازه مي دادند. بعد از امام، دولت قبلي و دولت فعلي گاهي راجع به مسائل گوناگون نامه مي نويسند كه در اين جا مضيقه وجود دارد، شما اجازه بدهيد كه اين بخش از قانون نقض شود. رهبري بررسي و دقّت مي كند و اگر احساس كرد كه بناگزير بايد اين كار را بكند، آن را انجام مي دهد. جاهايي هم كه به صورت معضل مهمّ كشوري است، به مجمع تشخيص مصلحت ارجاع مي شود. اين معناي ولايت مطلقه است، والّا رهبر، رئيس جمهور، وزرا و نمايندگان، همه در مقابل قانون تسليمند و بايد تسليم باشند. قانون آن قدر مهم است كه قالب عملكرد من و شماست. آن كسي را كه ما انتخاب مي كنيم و به مجلس مي فرستيم، كسي است كه سرنوشت كشور را در چهارسال معيّن مي كند. ابتدا كه ما اين نظام پارلماني را قبول كرديم، بعضي از سيستمهاي منطقه اي كه اسلامي هم بودند، اعتراض كردند كه اين چه چيزي است شما قبول كرده ايد؟! من حالا نمي خواهم اسم بياورم. يكي از همين دولتهاي مدّعي مي گفت چرا

شما نظام پارلماني را قبول كرديد؟! ما با استدلال به ايشان ثابت كرديم كه همين نظام پارلماني درست است. بنابراين نكته ي اوّل اين است كه مردم سالاري ديني كه يكي از مهمترين مظاهر آن همين انتخابات مجلس شوراي اسلامي است، به پايه ي فكري و اعتقاديِ اسلامي تكيه دارد. تاكنون مجالس متعدّدي در ايران تشكيل شده كه همه برخاسته از آراءِ مردم و متّكي به يك استدلال منطقيِ قوي هستند. مجلسِ امروز مجلس ششم است و همه ي اين مجالس معتبرند و بايستي آنچه را كه آنها تصويب مي كنند، همه عمل كنند. اگر جايي تصوّرمان اين است كه اين مصوّبه يا اين مجلس يا اين برهه بر طبق مصالح كشور نيست، بايد به خودمان مراجعه كنيم و ببينيم كه اينها را غير از ما كس ديگري انتخاب نكرده؛ ما انتخابشان كرده ايم. اين كه من بر روي انتخابات پُرشور و حضور همگاني در آن تأكيد مي كنم، وجهش همين است. بعضي خيال مي كنند اگر ما انتخابات پُرشوري داشته باشيم، نظام جمهوري اسلامي مشروعيت پيدا مي كند و اگر انتخابات پُرشور نبود، نظام مشروعيت پيدا نمي كند. اين حرف، حرف درستي نيست. نظامهاي دمكراسي در دنيا با نصف آراءِ ما در رياست جمهوري و مجلس نظامهايشان را اداره مي كنند و احساس عدم مشروعيت هم نمي كنند. اين كه من بر حضور مردم اصرار مي كنم به خاطر اين است كه اين يك وظيفه شرعي و وجداني و عقلاني است؛ چون مجلس وقتي قانون تصويب كرد، همه بايد تسليم آن قانون باشيم، پس شما بايد در ايجاد آن مجلسي كه مي خواهد اين قانون را تصويب كند، نقش ايفا كنيد. اگر خودتان را كنار بكشيد، اين كنار كشيدن هيچ مشكلي

را حل نمي كند؛ بايد وارد ميدان شويد. اگر تلاشتان را كرديد و آنچه را كه خواستيد نشد، شما تلاشتان را كرده ايد؛ وظيفه تان را انجام داده ايد. عزيزان من! اين را به شما عرض كنم كه دعوت به شركت در انتخابات به خاطر تبليغات ديگران نيست. قبل از انقلاب در كتابها خوانده بوديم، از اوّل انقلاب تا به حال هم بيست و پنج سال است كه تبليغات جهاني رسانه ها و اين امپراتوري عمدتاً صهيونيستي را تجربه مي كنيم. اينها هيچ وقت دست از بدگويي كردن نسبت به جمهوري اسلامي و هر تشكيلاتي در دنيا كه با آن موافق نباشند، برنمي دارند. اگر مردم ايران در يك انتخابات پُرشور شركت كنند، يك طور حرف مي زنند؛ اگر شركت نكنند، يك طور ديگر حرف مي زنند. حرف ما براي خاطر بستن دهن آنها نيست. در انتخابات دوم خرداد سال هفتادوشش - كه انتخابات پُرشوري شد؛ جمعيت عظيمي شركت كردند كه البته بي سابقه نبود و آن درصد قبلاً هم در بعضي از انتخاباتهاي ديگر شركت كرده بودند؛ اما در آن انتخابات درصد بسيار خوبي شركت كردند - راديوهاي بيگانه گفتند ملت ايران جمع شدند و رأي در صندوقها ريختند، براي اين كه به جمهوري اسلامي بگويند نه! شما را به خدا ببينيد؛ مردم به دعوت رهبري، نظام و مسؤولان آمدند و مسؤولي را براي جمهوري اسلامي انتخاب كردند. وقتي كه شلوغ بود و جمعيت پاي صندوقها با درصد بالا شركت كردند، آن طور گفتند؛ در انتخابات شوراها هم كه در شهرهاي بزرگ، مخصوصاً تهران، شركت مردم خيلي پايين بود، باز گفتند مردم شركت نكردند؛ يعني به جمهوري اسلامي گفتند نه! بنابراين و به نظر آنها اگر مردم در انتخابات شركت كنند،

گفته اند نه؛ اگر شركت هم نكنند، گفته اند نه! تبليغات دشمن اين گونه است. هرچه هم مردم شركت كنند، تبليغات دشمن هست. من همان روز گفتم، امروز هم مي گويم كه اگر مردم در انتخابات شوراها شركت نكردند، به خاطر اين بود كه از عملكرد شوراها راضي نبودند. اگر شوراها اين دوره خوب عمل كنند، خواهيد ديد كه مردم در دوره ي بعد، اگر بخواهند براي شوراها به پاي صندوق بيايند، پُرشور خواهند آمد. آن جايي كه مردم اميد دارند كه كاري انجام گيرد، مي آيند. وقتي ديدند نه، شوراها خوب عمل نكردند، مردم دلسرد و نااميد مي شوند. من تقريباً يك ماه و نيم قبل در زنجان به مسؤولان گفتم كه اگر مي خواهيد مردم در انتخابات شركت كنند، عملكردهايتان را خوب كنيد. اگر مردم عملكردها را ببينند، براي ورود در انتخابات تشويق مي شوند. بنابراين مسأله ي شركت در انتخابات از نظر وظيفه براي ما مهمّ است. در دمكراسيهاي غربي، صلاحيتهاي خاصّي موردنظر است كه عمدتاً در اين صلاحيتها، وابستگيهاي حزبي رعايت مي شود. هم كساني كه نامزد مي شوند، هم آنهايي كه نامزد مي كنند و هم آنهايي كه به نامزدها رأي مي دهند، در واقع به اين حزب يا به آن حزب رأي مي دهند. حالا در آن كشورهايي كه دو حزبي است، مثل امريكا و انگليس و يا در كشورهايي كه چند حزبي است، به يكي از اين دو يا چند حزب رأي مي دهند. در نظام جمهوري اسلامي غير از دانايي و كفايت سياسي، كفايت اخلاقي و اعتقادي هم لازم است. افرادي نگويند كه اخلاق و عقيده مسأله ي شخصي انسانهاست. بله، اخلاق و عقيده مسأله ي شخصي انسانهاست؛ اما نه براي مسؤول. من اگر در جايگاه مسؤوليت

قرار گرفتم و اخلاق زشتي داشتم؛ فهم بدي از مسائل جامعه داشتم و معتقد بودم كه بايد جيب خودم را پُر كنم، نمي توانم به مردم بگويم اين عقيده و اخلاق شخصي من است و اخلاق و عقيده ربطي به كسي ندارد! براي يك مسؤول عقيده و اخلاق مسأله ي شخصي نيست؛ مسأله اي اجتماعي و عمومي است؛ حاكم شدن بر سرنوشت مردم است. آن كسي كه به مجلس مي رود، يا به هر مسؤوليت ديگري در نظام جمهوري اسلامي مي رسد، اگر فاسد، بيگانه پرست و در خدمت منافع طبقات برخوردار جامعه بود، ديگر نمي تواند نقشي را كه ملت و طبقات محروم مي خواهند، ايفا كند. اگر آن شخص انسان معامله گر، رشوه و توصيه پذير و مرعوبي بود؛ در مقابل تشرِ تبليغات و سياستهاي خارجي جا زد، ديگر نمي تواند مورد اعتماد مردم قرار گيرد و برود آن جا بنشيند و تكليف ملك و ملت را معيّن كند. اين شخص غير از كفايت ذاتي و داناييِ ذاتي، به شجاعت اخلاقي، تقواي ديني و سياسي و عقيده ي درست هم احتياج دارد. البته اين حرف من نبايد موجب شود كه تفتيش عقايد راه بيندازند و نفر به نفر سؤال كنند كه عقيده ي شما راجع به فلان موضوع چيست. من با تفتيش عقايد موافق نيستم و آن زمان هم كه در سالهاي دهه ي شصت عده اي تندرو براي ورود دانشجو به دانشگاهها چيزهاي عجيب و غريب سؤال مي كردند، بنده مخالف بودم و بارها هم اعلام مخالفت كردم. كسي كه عملاً و صريحاً نشان داده و اثبات كرده؛ اصرار دارد كه تظاهر كند با مباني ارزشي نظام مخالف است و موافقت ندارد، نمي تواند نماينده ي مردم شود و به مجلس

شوراي اسلامي كه ركن نظام است، برود. بنابراين صلاحيت اخلاقي لازم است و همه بايد روي اين بُعد حسّاس باشند. بعضي مي گويند حقّ شهرونديِ انتخاب شدن را نبايستي سلب كرد. حقّ انتخاب شدن، حق شهروندي معمولي مثل حقّ شغل و كسب و كار و ساكن شدن در شهر و راه رفتن در خيابان و خريدن اتومبيل و... نيست. اين يك حقّ شهروندي است كه براي دارنده ي آن صلاحيتهايي لازم است كه اين صلاحيتها بايد احراز شود. مسؤول احرازش هم فقط شوراي نگهبان نيست؛ هم وزارت كشور است، هم شوراي نگهبان، كه بايد صلاحيتها را احراز كنند. در احراز صلاحيت نامزدها خودِ مردم بهترين افراد هستند و بيشترين مسؤوليتها را دارند كه وقتي انساني را احراز صلاحيت كردند، به همديگر معرفي كنند و آن كساني كه مي توانند، براي آن شخص امكانات فراهم نمايند، تا انسان صالح بتواند وارد اين ميدان شود. من البته با شوراي نگهبان و با وزارت كشور حرفهايي داشتم و دارم و خواهم داشت كه به خود آقايان در جلسات كاري كه با من دارند، مي گويم و آن وقتي هم كه لازم باشد، عمومي خواهم گفت. هر كدام وظيفه اي دارند كه بايد وظيفه شان را طبق قانون انجام دهند و هيچ تخلّفي هم از هيچ دستگاهي پذيرفته نيست؛ ليكن حالا به طور كلّي عرض مي كنيم كه انتخابات وظيفه مشترك بين اينهاست. نكته ي ديگر در زمينه ي انتخابات اين است كه شباهت مهمّي هم بينِ دمكراسي در مجلس ما با دمكراسيها و پارلمانهاي غربي وجود دارد و آن اين كه در همه جاي دنيا پارلمانها براي حفظ و تقويت نظام به وجود مي آيند، نه براي مبارزه با نظام -

آن كساني كه مخاطب اين حرف هستند گوشهايشان را واكنند، بشنوند - چون پارلمان جزو نظام و براي تكميل آن است. پارلمان جاي حضور مخالفان نظام نيست كه عدّه اي بگويند ما از طريق وارد شدن به مجلس شوراي اسلامي با قانون اساسي يا با نظام جمهوري اسلامي مبارزه مي كنيم! اين در همه جاي دنيا كاملاً غيرمنطقي و غلط است. شما هيچ جاي دنيا را نمي بينيد كه در پارلمان با نظام مخالفت كنند. البته با دولتها مخالفت مي كنند؛ استيضاح مي كنند، پايين مي كشند، بالا مي برند؛ اما هيچ پارلماني با ساخت نظام سياسي مخالفت نمي كند؛ چون پارلمان جزو ساخت نظام است و معني ندارد كه مخالفت كند. البته در داخل مجلس شوراي اسلامي مثل همه ي پارلمانهاي ديگر گروههاي مختلف - به قول خودشان فراكسيونهاي مختلف - حضور دارند كه برنامه ها و مذاقهاي گوناگوني دارند، كه بايد هم باشد و مجلس جاي مناقشات پُرشورِ مستدل و سياسي و كارشناسي است. بايد خيلي پُرشور بحث و مناقشه كنند؛ اما با استدلال برنامه هايشان را به طرف مقابل خود بقبولانند و آنها را قانع كنند. بنده طرفدار مجلسِ ساكت و سر به زير و سربجنبانِ در مقابل هر حرف نيستم. معتقدم مجلس نبايستي ركود و سكون داشته باشد و بايد متحرّك و فعال و پُرنشاط باشد. خود من هم اوّل انقلاب و در دوره ي اوّل مجلس نماينده ي مجلس بودم. مجلس به نماينده ي فعّال كه كار كند، فكر و بحث و استدلال كند و به طور منطقي اثبات و رد كند، احتياج دارد. امام بارها به ما مي گفتند كه مباحثه هاي طلبگي بايد سرمشق شما در مجلس شوراي اسلامي باشد. در مباحثه ي طلبگي، دو طلبه وقتي با

هم مباحثه مي كنند، حرف هم را رد مي كنند، سر هم داد مي كشند، بعد كه مباحثه تمام شد، با هم رفيقند؛ با هم غذا مي خورند، با هم درس مي روند، با هم چاي درست مي كنند. مجلس بايد اين گونه باشد: جاي مباحثه ي مستدل، منتها همه در چهارچوب نظام. مجلس جاي تلاش و برنامه ريزي و پيشرفت در نظام است، نه بر نظام. اين نكته اي است كه همه بايد به آن توجّه كنند. درباره ي سياستهاي كلّي عرض كنم كه مهمترين وظيفه ي رهبري در قانون اساسي، تنظيم سياستهاي كلّي است. فرايند تنظيم سياستهاي كلّي يكي از منطقي ترين و زيباترين فرايندهاست. حالا عدّه اي دلشان مي خواهد كه دائم بر طبل دروغگويي و بهتان زني بكوبند. ما هم حرفي نمي زنيم و آنها هم هرچه مي خواهند مي گويند؛ اشكالي هم ندارد؛ اما شما جوانان شايد بدانيد و اگر نمي دانيد، بدانيد كه فرايند تنظيم سياستهاي كلّي، فرايند بسيار قوي و مستحكمي است. اين سياستها اوّل در كميسيونهاي دولت تنظيم مي شود و بعد به دولت مي آيد. دولت آنها را بررسي و تصويب مي كند و به رهبري پيشنهاد مي كند. رهبري هم آن را به مجمع تشخيص مصلحت مي دهد. اين سياستها در كميسيونهاي مجمع تشخيص مصلحت با حضور كارشناسان متعدّد از بخشهاي مختلف اقتصادي، فرهنگي، دانشگاهي، علمي كه از خود مجمع و بيرون آن هستند، بررسي و تكميل مي شود؛ بعد مجدّداً به رهبري مي دهند. رهبري هم آن سياستها را با آن مباني و اصول ارزشي نظام جمهوري اسلامي تطبيق مي دهد، تصويب مي كند و آن سياستها به دولت برمي گردد و به مجلس ابلاغ مي شود. نقش رهبري در تنظيم سياستها اين است كه مراقب باشد تا زمينه ها قصوري يا تقصيري پيش آيد، متوجّهِ

رهبري است. بعد كه اين سياستها ابلاغ شد، آن وقت مجلس موظّف است برطبق اين سياستها قانون بگذراند و دولت هم موظّف است سياستهاي اجرايي خودش را تنظيم و بر طبق آنها عمل كند. مجموعه ي اين ساز و كار مفصّل دستگاههاي اجرايي و قضايي و تقنيني در اين چهارچوب به كار مي افتند و كار مي كنند كه هر كدام مسؤولاني دارند و مسؤوليتهايي، كه بايد كار را انجام دهند. رهبري در مسؤوليتهاي اين دستگاهها دخالت نمي كند، مگر خيلي بندرت و در مواردي كه احساس كند تخلّف آشكاري صورت مي گيرد. مسؤوليتهاي مجلس با خودِ مجلس است. بنده به خيلي از اين قوانيني كه در مجلس تنظيم مي شود، اعتقادي ندارم و آنها را قبول ندارم، ولي وقتي قانون شد، بنده هم به صورت يك قانون عمل مي كنم و مخالفت نمي كنم. موارد متعدّدي پيش مي آيد از اقدامهايي كه در دولت انجام مي گيرد و مورد قبول من نيست؛ اما مسؤولاني دارد كه تنظيم و تصميم گيري كرده اند؛ وظيفه ي آنهاست. اگر آن تصميم گيري شامل خودِ رهبري هم باشد، ما طبق آن تصميم گيري عمل مي كنيم و نمي گوييم نه؛ اما جاهايي هست كه رهبري احساس مي كند اگر در اين جا به مسؤولي كه وظيفه اي داشته و به آن توجّه نكرده، تذكّر و توجّه ندهد، زاويه ي بسيار خطرناكي در مسير عمومي ملت پيش مي آيد. لذا وارد ميدان مي شود. در مورد اين دوره ي مجلس شوراي اسلامي يك بار چنين چيزي تقريباً در دو يا دو سال و نيم قبل پيش آمد و آن در قضيه ي قانون مطبوعات بود كه بنده احساس كردم تكليف شرعي دارم كه به مجلس تذكّر دهم و تذكّر دادم. مجلس هم با كمال موافقت و مرافقت

در اين زمينه با رهبري همكاري كرد و خطّي را كه در كميسيون پيش بيني شده بود دنبال نكرد كه از آنها متشكّر هستيم. يك جمله هم راجع به برنامه ي چشم انداز بيست ساله بگويم. چون وقت گذشته - البته وقتي من با جوانان هستم، نه از گفتن خسته مي شوم و نه از شنيدن؛ لكن چون اذان شد، نمي خواهيم خيلي از ظهر تأخير شود - لذا مي خواهم بحث را تمام كنم. روي اين برنامه ي چشم انداز بيست ساله خيلي كار شد كه ان شاءاللَّه در جلسه ي مسؤولان اجمالاً در اين باره خواهم گفت - جاي بحثش اين جا نيست - اما اين برنامه ي چشم انداز برنامه اي واقعي است؛ يعني كاملاً حساب شده تعيين و ابلاغ شده است و در تنظيم آن هم همان دستگاههاي عظيم دولتي و مجمع تشخيص و... به ما كمك كردند. به مجرّدي كه ما اين برنامه را اعلام كرديم، دستگاههاي رسانه ايِ موذيِ دنيا كه آن را نمي پسنديدند، شروع كردند به دست اندازي كردن؛ چون اين برنامه به معناي اميد و نشاط و عزم و اراده براي پيشرفت است و معلوم است كه اين برنامه را نسبت به كشورهايي كه تحت اختيار آنها نيستند، نمي پسندند و اين نپسنديدن هم بيش از همه از طرف راديوهاي وابسته به امريكا و صهيونيستها بود. البته اين كوچك ابدالها و بچه درويشهاي آنها هم در داخل جنجالهايي كردند! نمي دانم حالا اين معركه هاي درويشي هست يا نه. سابقها درويش مي ايستاد، يك بچه درويش هم بغل دستش بود. او مي گفت، اين تصديق مي كرد؛ اين مي گفت، او تأييد مي كرد؛ حرف به دهان همديگر مي گذاشتند! واقعاً انسان رنج مي برد كه عدّه اي در داخل كشور و زير سايه ي نظام جمهوري اسلامي

و به بركت حركت عظيم مردمي و فداكاريهاي آنها توانسته اند از شرّ نظام طاغوت آزادي پيدا كنند و حرف بزنند؛ اما حرفي كه مي زنند، عبارت است از تكرار وقيحانه ي همان چيزي كه دشمنان اين ملت مي گويند. انسان از اين قدر ناداني رنج مي برد. برنامه چشم انداز بيست ساله، به فضل پروردگار سند حركت برنامه ريزي شده ي دولت و مجلس شوراي اسلامي و ملت ايران است. من مي خواهم به شما جوانان بگويم كه شما در تحقّق اين چشم انداز مي توانيد نقشهاي بسيار كارآمدي را ايفا كنيد. همين حرفهايي كه اين جوانان عزيز گفتند؛ همين خواسته هايي كه استادان و رؤساي دانشگاهها مطرح كردند، جزو مطالبي است كه تأمين كننده ي مقدّمه هاي برنامه ي چشم انداز بيست ساله است. ما بايد به سمت اين برنامه پيش برويم. چشم انداز بالاي قلّه است، جاده ي اسفالته نيست كه انسان پايش را روي گاز بگذارد و به آن جا برسد؛ نه. حركت كردن، عزم داشتن، فشار به خود آوردن و جريان سريع و سالمِ خون و تغذيه آن در رگهاي اين كالبد بزرگ، كه اسمش ملت ايران است، و حركتِ به سمت قلّه را لازم دارد. وقتي آن جا رسيديم، ديگر بالاي قلّه ايم. رسيدن به بالاي قلّه براي يك ملت هم شرف و آبروست، هم مصونيت و امنيت. آن وقت ديگر هيچ كس نمي تواند به ملت ايران تعرّض و گستاخي كند و جلوِ منافعش را بگيرد. همچنين اين كار الگويي براي دنياي اسلام، بلكه وسيعتر از دنياي اسلام، خواهد شد؛ و اين تلاش لازم دارد. جوانان و صاحبان دانش و انديشه و خرد بايد تلاش كنند. تصوّر هم نكنيد كه دشمن مي تواند جلوِ اين تلاش را بگيرد؛ نه. حدّاكثر كاري كه اين

دشمن كه امروز در مقابل ملتهاست - يعني امريكا - مي تواند بكند، عبارت است از كار نظامي و جاسوسي، كه يكي مثل صدّامِ مفلوكِ بدبخت را در بيغوله و حفره پيدا كند، يا اين كه به كار فساد و ابتذال پراكني به وسيله ي رسانه هاي جمعي و كارهاي فرهنگي بپردازد؛ والّا حتي از راه فشارهاي اقتصادي هم آن چنان كه مي خواهد، برايش ميسّر نيست؛ چون در زمينه ي ارتباطات اقتصادي در دنيا، گوشه و كنارها و پيچيدگيهايي وجود دارد و اين طور نيست كه اگر بخواهند ملتي را از لحاظ اقتصادي بيچاره كنند، بتوانند. در دوره ي جنگ، دنياي غرب - امريكا و اروپا و وابسته هايشان - و دنياي شرقِ آن روز كه شوروي بود، ما را تحريم كردند و از تعداد سلاحها و هواپيماها و تانكهايمان هم خبر داشتند و فكر مي كردند ظرف شش ماه همه ي اينها تمام خواهد شد! هشت سال جنگ را كش دادند كه در پايان اين هشت سال امكانات و تجهيزات ما بهتر و بيشتر از اوّل شد! نتيجه ي غلبه ي نظامي بر مجموعه اي مثل مجموعه ي صدّام كه هم خودش خائن و زبون بود و هم اطرافيانش خيانتكار - او به ملتش خيانت مي كرد، اطرافيانش هم به او - مي شود همين. غلبه بر مثل صدّام دليل اقتدار نيست كه كسي خيال كند حالا اين قطب ابر قدرت جهاني هر كاري دلش مي خواهد، مي كند؛ نه، اين طور نيست كه هر غلطي بخواهند، بتوانند بكنند. غلبه ي نظامي را مهاجمانِ به ملتها مثل «چنگيز» و «تيمور» و امثال اينها پيدا مي كنند، كه آمدند، بعد هم رفتند و نابود شدند؛ اما ملتها دوباره سر بلند كردند. آن جايي كه ملتها بخواهند و بايستند،

هيچ دشمني نمي تواند در مقابل آنها پايداري كند و به تعرّض، تجاوز و افزون طلبيِ خود ادامه دهد. ضربه اي مي زند، ضربه اي هم مي خورد. وقتي پادشاهانِ آخر دوره ي صفوي و بخصوص آخرين پادشاه آنها بر اثر بي عرضگي و جمع شدن دولتمردان شكمباره در اطراف او، كه مستِ شهوت و غرور و فريفته به طعمه ي دنيا بودند، از مهاجمان «اشرف افغان» شكست خوردند، يكي از شاهزاده هاي صفوي كه خواست خودي نشان دهد، نتوانست؛ آمد قزوين. آنها پيغام دادند به مردم قزوين كه اگر اين شاهزاده ي صفوي بين شما باشد، مي آييم همه را قتل عام مي كنيم. شاهزاده ي صفوي نتوانست در قزوين بماند و رفت. وقتي مهاجمان آمدند، قزوينيها گفتند حالا كه او نيست، وارد شهر شويد. وقتي مهاجمان وارد شهر شدند، قزوينيهاي غيور در خفا با هم قرار گذاشتند و در يك شب همه ي اين مهاجمان متجاوز را به قتل رساندند! اگر مي ترسيدند، اگر دستشان مي لرزيد، اگر مي گفتند بعدش چه، مطمئن باشيد كه تا ابد براي قزوين ننگ باقي مي ماند. از اين قبيل نمونه ها ملت ايران خيلي دارد كه به مناسبت قزوين اين ماجرا يادم آمد و به شما كه اكثرتان هم قزويني هستيد، گفتم. اين افتخار براي مردم قزوين ماند؛ چرا؟ چون در مقابل تحميل، تحقير و اهانت دشمن نه تحمّل كردند و نه به آن شاهزاده ي مفلوكِ فراري تكيه كردند. اگر مردم قزوين مي گفتند هرچه كه شازده ي فراريِ صفوي گفت، همان را عمل كنيم، باز ننگ برايشان مي ماند. هرجا مردم هستند و همّت و اراده و عزم و خواست آنها هست، آن جا اراده و رحمت و توجّه و كمك الهي هم هست. پروردگارا! كمك خودت را بر اين

مردم نازل كن. دلهاي اين جوانان عزيز را روزبه روز شادتر، شكوفاتر و شادابتر گردان. پروردگارا! وحدت ملي ما را روزبه روز بيشتر كن. دشمنان اين ملت را منكوب فرما. به فضل و كرم خودت همه ي ملتهاي مسلمان را از دست اجانب و سلطه ي آنها نجات بده. ما را به آنچه مايه ي رضاي توست، هدايت و اعانت فرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در سال 1383

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در صحن جامع رضوي مشهد مقدس

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در صحن جامع رضوي مشهد مقدس

--------------------------------------------02/01/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللّه في الأرضين.

خداوند متعال را شاكر و سپاسگزارم كه به اين بنده ي ضعيف و حقير فرصت و مهلت داد تا بتوانم يك بار ديگر در جوار مرقد مطهر و منور حضرت علي بن موسي الرضا (عليه الاف التّحيةوالثّناء) با شما برادران و خواهران زائر و مجاور ملاقات كنم و ضمن عرض تبريك حلول سال نو، عرايضي را به شما برادران و خواهران عزيزي كه در اين جا حضور داريد، و به همه ي ملت ايران، عرض كنم.

البته فرصت الهي و مهلتي كه خداوند متعال در دنيا به ما بندگان عنايت مي كند اگرچه يك نعمت بزرگ است، اما به همين نسبت مسؤوليت انسان را سنگين تر و بازخواست الهي را بيشتر مي كند. هر سالي كه از عمر ما مي گذرد و هر روزي كه در اين زندگي و در اين دنيا بيشتر مي مانيم، به همين نسبت بار مسؤوليت ما در مقابل پروردگار سنگين تر مي شود. البته اين نعمت است، اما مثل

همه ي نعمتهاي ديگر همراه با مسؤوليت است.با شروع سال نو و اين گونه مقاطع تاريخي و تقويمي، همه بايد به اين نكته توجه كنيم كه ورود در هر سالي، ورود در هر ماهي، ورود در هر روزي از روزهاي زندگي، ما را به شناخت مسؤوليت خود فرامي خواند و به اداي مسؤوليت تحريك مي كند. در پيام نوروزي به ملت ايران عرض كرديم كه امسال از نظر ما سال پاسخگويي مسؤولان نظام به مردم است. اين در واقع پاسخگويي به خدا هم هست؛ همچنان كه پاسخگويي به خود هم هست. پاسخگويي، در واقع يك نوع كارنامه خواني است؛ مثل دانش آموزي كه در پايان سال تحصيلي كارنامه ي خود را مي خواند - هم خود او مي خواند، هم اولياء او مي خوانند - نقاط قوّت خود را مي شناسد، نقاط ضعف خود را هم مي شناسد؛ نمره يي كه مايه ي خرسندي اوست، او را به ادامه ي اين كار تشويق مي كند و نمره يي كه مايه ي سرشكستگي اوست، او را به جبران اين سرشكستگي وادار مي نمايد. مجموع نمره هاي خوب و بد، معدل يك دانش آموز است و مجموع معدلهاي دانش آموزان يك كلاس، معدل اين كلاس است و نشان دهنده ي اين كه آيا اداره كنندگان اين كلاس از عهده ي پيشبرد دانش آموزان برآمده اند يا نه. البته مجموع معدل كلاسها هم معدل مدرسه را تشكيل مي دهد؛ معلوم مي كند كه اين مدرسه، مدرسه ي كارآمدي هست يا نه؛ سهامداران مدرسه را به فكر وادار مي كند؛ مي فهمند؛ تشخيص مي دهند كه اداره كنندگان اين

مدرسه، خوب از عهده برآمده اند يا نه؛ و تصميم مي گيرند.

در يك نظام اجتماعي و سياسي و در نظام جمهوري اسلامي، كارنامه ي دستگاه ها معدل آن دستگاه ها را مشخص مي كند. معدل دستگاه هاي مختلف، معدل هر قوه از قواي سه گانه و دستگاه هاي عمده ي كشور را مشخص مي كند و مجموع معدل قواي سه گانه، معدل نظام را معين مي كند. سهامداران نظام، ملت ايرانند؛ شما ملت ايران صاحب نظام جمهوري اسلامي هستيد. شما با شناخت معدل دستگاه ها و بر اساس آن، و با شناخت اين كه چقدر مديران كشور از عهده ي كار خود برآمده اند، درباره ي مديران كشور تصميم گيري مي كنيد. اين، يك نظام سالم است. ساخت قانون اساسي هم ما را به اين سمت هدايت و به ما كمك مي كند.

نظام اسلامي به وعده ي قرآن كريم، مردم را به سمت حيات طيبه حركت مي دهد. آيه ي قرآن مي فرمايد: آ«من عمل صالحاً من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحيينه حياة طيّبةآ». حيات طيبه يعني زندگي گوارا. يك ملت آن وقتي زندگي گوارا دارد كه احساس كند و ببيند كه دنيا و آخرت او بر طبق مصلحت او به پيش مي رود و به سمت هدفهاي او حركت مي كند؛ اين زندگي گواراست؛ فقط آ«دنياآ» نيست، فقط هم آ«آخرتآ» نيست. آن ملتهايي كه به زندگي دنيا چسبيده اند و موفق شده اند كه زندگي دنيوي را به مراتب پيشرفته يي از كمال برسانند، لزوماً زندگي گوارا ندارند. زندگي گوارا وقتي است كه رفاه مادي با عدالت، معنويت و اخلاق همراه شود.

و اين را فقط اديان الهي مي توانند براي بشر تأمين كنند. از طرف ديگر، حيات طيبه و زندگي گوارا فقط آخرت هم نيست. اسلام نمي گويد من مي خواهم زندگي اخروي بعد از مرگ مردم را آباد كنم، دنياي آنها هرجور شد، شد؛ اين منطق اسلام نيست. منطق اسلام اين است كه زندگي جامعه ي اسلامي بايد از مواهب الهي سرشار شود و بشر با بهره مندي هاي مادي در زندگي خود، راه معنويت را گم نكند و درست حركت كند. اگر آن زندگي به وجود آمد، آن وقت در جامعه ظلم و بي عدالتي و تبعيض ريشه كن مي شود؛ تجاوز به حقوق انسانها ريشه كن مي شود؛ جنگها و برادركشي ها از بين مي رود؛ ناامني ها در زندگي بشر به صفر مي رسد. انبياء براي اين كار و مجاهدت كردند؛ بزرگان برگزيده ي خداوند در تاريخ بشر، براي اين جان دادند.

ما قله ي بلند و رفيعي را در نظر گرفته ايم كه عبارت است از همين زندگي مطلوب انبياء و اولياي الهي. همه ي تلاش و همت و همه ي فكر و ذكر ما اين است كه خودمان را به اين قله نزديك كنيم. البته فاصله زياد است و راه دشوار، اما رسيدن به دامنه هاي بالا و والاتر مغتنم و لذت بخش است؛ ما دنبال اين هدف هستيم. كليد موفقيت اين كار در نظام اسلامي چيست؟ كليد موفقيت اين است كه مسؤولان نظام اسلامي - همچنان كه در آيه ي قرآن ذكر شده است - از ايمان و عمل صالح برخوردار باشند. ايمان و عمل صالح فقط اعتقاد به

خدا و خواندن نماز و گرفتن روزه نيست، بلكه ايمان يعني ايمان به خدا؛ ايمان به وعده ي الهي؛ ايمان به آنچه كه خداي متعال براي بشر در دستورات تشريعي خود به وسيله ي انبياء فرستاده است؛ ايمان به درستي راه خود. آ«امن الرّسول بما انزل اليه من ربّه والمؤمنونآ»؛ خود پيغمبر به راه خود ايمان داشت، مؤمنين هم به دنبال سر پيغمبر به راه خودشان ايمان داشتند. خداي متعال به ما وعده هايي داده است؛ بايد به اين وعده ها ايمان داشته باشيم. خداي متعال به ما به طور قاطع فرموده است كه: آ«اوفوا بعهدي اوف بعهدكمآ»؛ به عهد من وفا كنيد، تا من هم به عهد خود وفا كنم؛ معاهده يي كه با خدا بسته ايد، به آن معاهده عمل كنيد تا خدا هم به وعده يي كه به شما داده است عمل كند. خاصيت ايمان در وجود يك انسان مسؤول اين است كه راه او را هموار و دشواري ها را در نظرش كوچك مي كند؛ همت او را بالا مي برد؛ او را از آلوده شدن به خواسته هاي حقير اهل دنيا باز مي دارد؛ او را عاشق، خادم و دوستدار مردم قرار مي دهد و در مقابل تهديد دشمنان آسيب ناپذير و در مقابل مشكلات كار و مسؤوليت مقاوم مي سازد. عمل صالحي كه در اسلام از يك مسؤول نظام سياسي خواسته شده است، رفتار ديني است. رفتار ديني يعني گسترش عدالت در جامعه و خدمت به آحاد مردم. در اسلام خدمت به انسانها، حتّي انسانهاي غيرمؤمن هم موردنظر است؛ افق ديد اسلام خيلي وسيع است.

خدمت كردن، اجتناب از تبعيض،

اجتناب از تضييع بيت المال و اجتناب از تضييع حقوق مردم، اجتناب از سوءاستفاده از شغل و مسؤوليت - كسي كه مسؤوليتي دارد، وجاهتي از اين طريق به دست آورده، كه اين وجاهت متعلق به مردم است؛ مثل بيت المال. همچنان كه يك مسؤول به اين دليل كه كليد صندوق بيت المال در دستش است، نمي تواند از بيت المال در مصارف شخصي خرج كند،به همين دليل حق ندارد كه از وجاهت و قدرت و امكان و فرصتهايي كه در اختيارش است، به سود شخص خود و منافع شخصي اش استفاده كند - تلاش مجاهدت آميز و تلاش سخت؛ يعني به كارگيري عقل، علم، تخصص و تجربه و به كار بردن همه ي ظرفيت دستگاه تحت مديريت براي رسيدن به آرمانهاي نظام اسلامي، رفتار ديني است. اگر يك مسؤول خيلي هم مقدس مآب باشد، اما از ظرفيت خود براي كار و تلاش استفاده نكند، رفتار ديني او ناقص است؛ اگر از فرصتها استفاده نكند و عقل و تدبير و هوش و علم و تخصص و تجربه را به كار نگيرد، رفتار ديني اش ناقص است. معارف اسلامي ما پُر است از اين مفاهيم عالي و متعالي و قرآن و احاديث ما هم سرشار از اين معارف است. البته مسؤول متدين كسي است كه اين ضوابط را در زندگي خود به عنوان اصول حتمي و غيرقابل تخلف در نظر داشته باشد. اگر مسؤولان نظام جمهوري اسلامي مقيد به اين ضوابط باشند، نظام اسلامي روزبه روز و قدم به قدم به پيش مي رود.

اعتقاد شخصي من اين است كه امروز نظام جمهوري اسلامي با تجربه ي بيست

وپنج ساله ي خود مي تواند اين راه را با قوّت و شدت ادامه دهد، مشروط بر اين كه مسؤولان دستگاه هاي مختلف در درجه ي اول كارنامه ي كاركردشان را براي خودشان تنظيم كنند؛ نمره هاي مثبت و منفي را ببينند و در درجه ي بعد، مردم را - كه صاحبان اين انقلابند؛ سهامداران اين مجموعه و بنگاه عظيمي هستند كه اسمش جمهوري اسلامي است - در جريان قرار دهند. قوه ي مجريه - كه دستگاه هاي مختلفي در قوه ي مجريه هستند - كارنامه ي خود را جزءبه جزء براي مردم مشخص كند. البته اعتقاد من اين است كه در اين صورت يقيناً مردم خوشحال خواهند شد؛ چون اين كارنامه نمره هاي بسيار خوب و درخشاني دارد. قوه ي قضاييه هم كارنامه ي خود را به مردم ارائه كند، كه يقيناً در آن هم نمره هاي خوب و درخشاني هست. قوه ي مقننه هم كارنامه ي خود را به مردم نشان دهد كه در آن هم نمره هاي خوشحال كننده يي وجود دارد؛ اما در همه ي اين دستگاه ها نمره هاي منفي و ناراحت كننده براي خود دستگاه ها و مردم هم هست. خود مسؤولان دستگاه ها ببينند كه نقاط منفي آنها كدام است، در نابود كردن عوامل نقاط منفي سعي و تلاش كنند. البته پشتوانه و ضامن اين كار، آگاهي، مطالبه و خواست مردم است. اگر اين كارها انجام بگيرد، اين همان اصلاح انقلابي است كه من در دو سه سال قبل در نمازجمعه ي تهران به ملت ايران عرض كردم.

اصلاحات براي هر نظامي لازم است؛ اصلاحات براي هر جامعه يي

جزو ضروري ترين نيازهاست؛ ما هم به اصلاحات احتياج داريم. اصلاحات يعني اين كه نقاط مثبت و منفي را فهرست كنيم و نقاط منفي را به نقاط مثبت تبديل كنيم. اين همان چيزي است كه انقلاب قدم بلند آغازين آن را برداشت و موفق شد و عوامل بااخلاص انقلاب در طول اين بيست وپنج سال در دستگاه هاي مختلف همه ي تلاش خودشان را براي اين كار كرده اند و موفقيت هاي بزرگي هم داشته اند. اين، اصلاحات انقلابي است؛ اصلاحات اسلامي است. البته دشمنان اين نظام و انقلاب، تغيير ساختار اصل نظام را هدف گرفته اند و اصلاحات از نظر آنها، يعني تغيير نظام و تبديل نظام جمهوري اسلامي به يك نظام وابسته و سرسپرده ي دشمن هاي مستكبر. اصلاحات به معناي حقيقي كلمه، شامل همه ي دستگاه هاي كشور مي شود. هيچ دستگاهي نبايد خود را از انتقاد و نقد مصون و از عيب خالي بداند؛ همه ي دستگاه هاي كشور بايد مورد نقد منصفانه قرار بگيرند و همه در جهت اهداف نظام و در چهارچوب آن، رفتار خود را اصلاح كنند. دولت، مجلس، قوه ي قضاييه و ساير دستگاه هايي كه در كشور هستند و مسؤوليت هاي مهمي بر دوش آنهاست، همه مشمول اين قاعده ي كلي هستند؛ نقد، اصلاح و پاسخگويي. اين، معناي حقيقي اصلاح نظام مورد نظر اسلام است، كه آ«ان اريد الاّ الاصلاح ما استطعتآ»؛ پيغمبران اين را مي فرمودند. همه ي كار پيغمبران عبارت بود از اين كه تا مي توانند اصلاح كنند؛ يعني فساد را در كشور از بين ببرند؛ اين معناي اصلاح واقعي است.

پاسخگويي بايد به

معناي صحيح كلمه وجود داشته باشد. بايد دستگاه هاي فرهنگي كشور - چه آنچه مربوط به دولت است، چه آنچه زيرمجموعه دولت نيست، مثل صدا و سيما - روشن كنند كه در مقابل تهاجم گسترده ي فرهنگي دشمنان چه تدابيري را براي اعتلا و بارور كردن فرهنگ اسلامي و انقلابي و عموميت بخشيدن به نقاط برجسته ي آن به كار بسته اند. دستگاه هاي اقتصادي هم بيان كنند كه براي بارور كردن اقتصاد كشور، پُر كردن شكاف طبقاتي، برطرف كردن فقر و محروميت از طبقات محروم كشور و آباد كردن اين كشور پُربركت و قابل آبادي در همه ي مناطق وسيع آن، چه تلاشي انجام داده اند. دستگاه هاي علمي كشور - كه مديران آن در دانشگاه ها و حوزه هاي علميه ي كشورند - مشخص كنند كه براي توليد علم، آزادانديشي علمي و تضارب افكار - كه ما از دانشگاه و حوزه اين مسائل را مطالبه كرديم - چه تلاش و كار بزرگي را انجام داده اند؛ چقدر پيش رفته اند و چه كارهاي ديگري را بايستي انجام دهند. دستگاه هاي صنعتي و دستگاه كشاورزي كشور هم توضيح دهند. قوه ي قضاييه ي كشور توضيح دهد كه براي احقاق حق مظلومان و براي اين كه مظلومان كشور حقيقتاً قوه ي قضاييه را ملجأ و مأواي خود بدانند و به آن پناه ببرند، چه تلاشها و كارهايي را انجام داده است. قوه ي مقننه كه دو وظيفه ي عمده ي قانونگذاري و نظارت را برعهده دارد، مشخص كند كه در امر قانونگذاري چه تلاشهايي را انجام داده تا قوانيني را بگذارنند كه براي تسهيل اصلاح

حقيقي كشور لازم است؛ همچنين اين قوه مشخص كند كه در امر نظارت بر دستگاه ها و مراقبت از صحت عمل آنها چه تلاشي را به انجام رسانده است.

نمايندگان مردم در مجلس شوراي اسلامي كه مي خواهند به مجلس بروند، بايد بدانند كه مردم، بخصوص با اين محبت و هوشمندي و احساس مسؤوليتي كه از آنها در انتخابات اخير مشاهده شد، با نمايندگان عقد اخوت نبسته اند. مردم از نماينده، كار، ابتكار و مشاركت در طرحهاي مهم و لوايح را توقع دارند. توقع مردم از نمايندگان خود در مجلس و دولت و در هر نقطه يي كه نماينده يي دارند، اين است كه همه ي ظرفيت و تلاش خود را به كار بگيرند تا بتوانند آنچه را كه مورد انتظارشان است و برطبق اهداف اسلامي هم است، در اختيار مردم بگذارند و آن را انجام دهند.

آنچه را كه مي خواهم در پايان عرايضم بگويم، به نظر من وظيفه يي است كه در درجه ي اول قرار دارد؛ هم براي مسؤولان، هم براي مردم. به اعتقاد من، هوشياري و هوشمندي و احساس روزافزون، مسؤوليت است. بايد خصومتهاي خانه برانداز را كنار بگذارند و رقابتهاي منفي را به رقابتهاي مثبت تبديل كنند و ثبات نظام اسلامي را يك فرصت بزرگ بشمارند. عزيزان من! ثبات كشور و ثبات نظام اسلامي، بزرگترين فرصتي است كه امروز در اختيار ملت ايران و مسؤولان قرار دارد. دشمنان مي خواهند كشور ثبات خود را از دست بدهد. در يك كشور بي ثبات، نه كار علمي مي شود كرد و نه كار اقتصادي؛ نه كار فرهنگي مي شود كرد و نه مي توان

از حقوق ملت دفاع كرد؛ همچنان كه نمي شود عزت ملت را در دنيا حفُكرد. اين ثباتي كه امروز در اين كشور وجود دارد، به بركت ابراز اقتدار ملت ايران در مراحل گوناگون است. همين كه شما در راهپيمايي ها آن طور حضور پيدا مي كنيد؛ در پاي صندوق انتخابات علي رغم تلاش دشمنان و بوقهاي تبليغاتي بيگانه آن طور با اخلاص وارد مي شويد، نشاندهنده ي اقتدار ملي است و اين اقتدار ملي پشتوانه ي ثبات كشور و نظام اسلامي است. البته مراكز استكباري عالم دوست ندارند كشور ما با ثبات باشد؛ مي خواهند تلاطم در كشور ايجاد كنند. بدانيد، و مي دانيد، كه همه ي تلاش خود را مي كنند براي بحران آفريني؛ ايجاد تلاطم و ايجاد آشوب؛ همچنان كه كردند. در تابستان سال 82 همه ي دستگاه هاي جاسوسي وابسته به صهيونيسم و امريكا بسيج شدند براي اين كه كشور را به آشوب بكشند؛ اما آگاهي و هوشياري مردم و تلاش مجاهدت آميز خدمتگزاران آنها، دست رد به سينه ي همه ي اين توطئه ها زد و نگذاشت. من بارها عرض كرده ام كه دشمن از دشمني خود دست نمي كشد، مگر وقتي كه احساس كند دشمني بي فايده است. امروز شما ملت ايران در نظر مستكبران عالم ملتي هستيد كه به وقت، بجا و به هنگام، آنچه را كه نشانه ي اقتدار ملي است، به ظهور مي رسانيد و نشان مي دهيد؛ اين را شناخته اند. همين آگاهي و هوشياري و آمادگي شما، توطئه هاي چندساله ي فرهنگي و سياسي دشمن را باطل كرد و از بين برد. خوابها ديده بودند؛

توطئه ها كرده بودند؛ ولي آگاهي شما، توطئه هاي دشمن را نقش برآب كرد. امروز دشمنان ملت ايران كه هدفشان اين بود كه كشور را به تلاطم و آشوب دچار كنند و برادركشي به راه بيندازند؛ هدفشان اين بود كه در بين مسؤولان جنگ و اختلاف ايجاد كنند، به بن بست رسيده اند. آنها در عراق و در فلسطين هم به بن بست رسيده اند؛ چون مجاهدت و فداكاري ملت فلسطين آنها را به بن بست رسانده است. اينها سال گذشته در همين روزها خيال مي كردند كه با تصرف و تسلط بر عراق، يكسره طعمه ي كاملاً آماده يي را مي توانند بربايند و از بين ببرند؛ ولي امروز مشكلات عراق آنها را پا در گل كرده است و به بن بست رسيده اند. البته دشمن با اين بن بست هايي كه با آن مواجه است، ممكن است تصميم هاي ديوانه وار بگيرد، اما هر تصميمي هم كه بگيرند، عليه ملت آزاده يي مثل ملت ايران نقش بر آب خواهد شد؛ ملت ما بيدار است.

من بيش از اين نمي خواهم شما برادران و خواهران عزيز را در اين هواي سرد معطل كنم.

پروردگارا! به محمّد و آل محمّد زندگي ما و مرگ ما را مشمول لطف و رحمت و عنايت خود قرار بده؛ حيات طيبه را براي ملت ايران مقدر بفرما. پروردگارا! روزبه روز موفقيت ملت ايران را در پيشرفت به سمت هدفهاي والا تسريع بفرما؛ مسؤولان دلسوز نظام اسلامي را مشمول دستگيري و هدايت و لطف خودت قرار بده. پروردگارا! دلهاي ما را با معارف الهي و اسلامي روزبه روز آشناتر كن. پروردگارا! دشمنان

ملت ايران و دشمني هاي آنها را ناكام بفرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد قلب مقدس ولي عصر را از ما راضي و خشنود كن؛ همه ي ما را مشمول ادعيه ي زاكيه ي آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا! شهيدان عزيز ما را مشمول رحمت و لطف روزافزون خود قرار بده؛ امام شهيدان را با اوليائش محشور كن و گذشتگان ما را بيامرز.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اقشار مختلف مردم

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اقشار مختلف مردم

--------------------------------------------26/01/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

خوش آمد عرض مي كنيم به همه ي برادران و خواهراني كه در اين جمع صميمي و برادرانه حضور دارند؛ بخصوص به خانواده هاي مكرم شهيدان عزيز و برادران و خواهراني كه از نقاط و شهرهاي ديگر تشريف آورده اند. همچنين خوش آمد عرض مي كنيم به برادران عراقي، كه جمعي از دانشگاهيان عراق در اين جا تشريف دارند.

ايام آخر صفر براي عالم شيعه و اسلام، ايام پُرخاطره يي است. به روزهاي رحلت نبي اكرم (صلي اللّه عليه واله وسلّم) نزديك مي شويم. زندگي پيامبر اكرم - زندگي براي خدا، در راه خدا و وقف گسترش تعاليم الهي - و شخصيت يكتا و بي نظير آن بزرگوار براي همه ي دوران تاريخ اسلام يك نمونه و درس و يك الگوي هميشگي است؛ آ«لكم في رسول اللّه اسوة حسنةآ». با اين مجاهدت، تعاليم اسلام در تمام تاريخ پراكنده شد و گسترش پيدا كرد. اين تعاليم فقط براي مسلمانها نيست؛ همه ي بشريت از گسترش تعاليم اسلام سود مي برند. ما مسلمانها اگر قدر تعاليم اسلام را بدانيم و به عمق آنها پي ببريم،

خواهيم توانست يك دنياي نو، منطبق بر خواستهاي حقيقي و فطري انسان به وجود بياوريم. امت اسلامي با تمسك به اسلام مي تواند دنياي غرق در شهوت و خشم و جاهليت و خودخواهي و خودپرستي را نجات دهد. روح همه ي معارف و تعاليم اسلامي اين است كه افسار رفتار و حركت بشر در زندگي به دست شهوت و غضب داده نشود؛ انسان و جامعه ي انساني را خودخواهي ها هدايت نكند؛ بلكه عقل و تقوا هدايت كند. شما به رنجهاي بشر نگاه كنيد؛ فقرها، محروميت ها، تبعيض ها، فسادها، جهالتها و تعصب هاي بي مورد ناشي از چيست و كشتارها، جنگها، مظلوميت ها، ستمها و قساوتها در جامعه ي بشري از كجا به وجود مي آيد؟ ريشه ي همه ي اينها اين است كه انسانهايي كه مهار نفس خودشان را ندارند و اسير شهوت و غضب و خودخواهي و جاه طلبي و مال اندوزي اند، هرگاه در هر نقطه يي از دنيا بر سرنوشت بشر حاكم شدند، بشريت را به فقر و جنگ و جهالت و تبعيض و فساد و فتنه سوق دادند؛ اسلام مي خواهد اين را علاج كند. اسلام مي گويد زمام اراده و تصميم و اختيار بشر - كه يكي از بزرگ ترين موهبتهاي خدا به بشر است - به دست جهالت، شقاوت، دنياپرستي، خودخواهي و خودپرستي داده نشود؛ بلكه به دست عقل و تقوا داده شود.

اين كه ما عرض كرديم امسال سال پاسخگويي است، پاسخگويي يك مفهوم غربي نيست؛ يك مفهوم اسلامي است. بعضي ها از هر چيزي خوششان بيايد، سعي مي كنند آن را به گونه يي به فراورده

هاي افكار و مدنيت غربي منسوب كنند. نه، پاسخگويي يك حقيقت اسلامي است؛ اين همان مسؤوليت است. مسؤوليت، يعني هر انساني در هر مرتبه يي كه هست، در درجه ي اول از خود سؤال كند، ببيند رفتار و گفتار و تصميم گيري او تحت تأثير چه بود؛ عاقلانه و بر اساس پرهيزگاري بود، يا خودخواهانه و براي شهوات و اغراض شخصي بود. اگر انسان توانست وجدان خود را آرام كند و به نداي اندرون خود پاسخ گويد، خواهد توانست به ديگران هم پاسخگو باشد. آ«انّ السّمع والبصر و الفؤاد كلّ اولئك كان عنه مسؤولاآ». همين چشمي كه شما داريد - كه مي تواند ببيند، بشناسد و تشخيص دهد - همين گوشي كه داريد - كه مي تواند سخن حق را بشنود و به دل شما منتقل كند و جوارح شما را تحت تأثير قرار دهد - همين قلبي كه داريد - كه مي تواند احساس كند، تصميم بگيرد و راه را انتخاب كند (كه از هويت واقعي انسان به آ«قلبآ» تعبير مي شود) - وسيله يي است كه خداي متعال شما را در مقابل اينها پاسخگو مي داند. همه ي ما بايد جواب دهيم با چشم خود چه ديديم؛ آيا ديديم؟ آيا دقت كرديم؟ آيا خواستيم ببينيم؟ خواستيم بشنويم؟ خواستيم تصميم بگيريم و عمل كنيم؟ اين همان پاسخگويي است. فرمود: آ«كلّكم راع و كلّكم مسؤول عن رعيتهآ»؛ همه ي شما مسؤوليد. البته كسي كه حيطه ي وسيعي از زندگي انسانها با قلم و زبان و تصميم او تحت تأثير قرار مي گيرد، مسؤوليتش به همان نسبت بيشتر است؛ لذا من گفتم مسؤولان بلند پايه ي

كشور، قواي سه گانه، از خود رهبري تا آحاد مأموران و مديران، همه بايد پاسخگو باشند؛ پاسخگوي كار خود، پاسخگوي تصميم خود، پاسخگوي سخني كه بر زبان آورده اند و تصميمي كه گرفته اند؛ اين معناي پاسخگويي است؛ اين يك حقيقت اسلامي است و همه بايد به آن پايبند باشيم. هر انسان وقتي مي خواهد حرفي بزند، اگر بداند در مقابل اين حرف بايد پاسخگو باشد، يك طور حرف خواهد زد؛ اما اگر بداند مطلق العنان است و پاسخگو نيست، طور ديگري حرف خواهد زد. انسان وقتي مي خواهد تصميم بگيرد و عمل كند، اگر بداند در مقابل اقدام خود پاسخگو خواهد بود، يك طور عمل مي كند؛ اما اگر احساس كند نه، مطلق العنان است و از او سؤال نمي شود و او را به بازخواست نمي كشند، طور ديگري عمل مي كند. ما مسؤولان خيلي بايد مراقب حرف زدن و تصميم گيري خود باشيم. مسؤوليت به همين علت محترم است و به همين جهت است كه مردم براي مسؤول احترام قائلند؛ چون پشت سر كار و تصميم گيري او دنيايي از مسؤوليت وجود دارد كه او قبول مي كند. اگر اين شخص خود را مسؤول دانست، واقعاً شايسته ي اين تكريم و احترام هم هست؛ اما اگر مسؤول ندانست، همه چيز مشكل مي شود.

شما به صحنه ي عالم نگاه كنيد. امروز اوضاع عراق ناشي از چيست؟ ناشي از اين است كه يك قدرت بي مهار و غيرپاسخگوي به افكار جهاني، در نقطه يي از دنيا احساس قدرت بي مسؤوليت مي كند؛ يعني دولت امريكا. امروز آنچه در عراق دارد اتفاق مي افتد، يك

جنايت سهمگين و وحشيانه و يك كار حقيقتاً حيرت انگيز است. قدرت بيگانه يي به خاطر اغراض سياسي و اقتصادي خود و به خاطر پُر كردن شكم سردمداران كمپاني هاي نفتي و صهيونيستي و غيره از ثروت عراق، برنامه ريزي كرده و اسمي هم روي آن گذاشته است: مبارزه ي با تروريسم! آمدند وارد عراق شدند و كشوري با آن فرهنگ عريق و عميق و داراي سابقه، و يك ملت تاريخي و غيور و داراي هويت را مقهور كردند و در پنجه ي خود گرفتند و انواع اهانتها را به او مي كنند؛ توقع دارند اين ملت عليه آنها برنگردد و وضعي كه امروز مشاهده مي كنيد، پيش نيايد. ما اين وضعيت را پيش بيني مي كرديم و چند ماه قبل از اين به افكار عمومي گفتيم امريكايي ها دارند قدم به قدم مردم عراق را به برخورد مسلحانه ي خشمگينانه يي نزديك مي كنند.

اگر شما مي بينيد امروز جوان عراقي - از شيعه و سني - در نجف و فلوجه و بغداد و ساير مناطق با خشم به امريكايي ها نگاه مي كند و اگر دستش برسد، بي ترديد ضربه وارد مي كند، اين كاري است كه خود امريكايي ها كرده اند؛ تقصير كسي نيست. مثل ديوانه يي كه هي به اين و آن مي پرد، بي جهت اين و آن را متهم مي كنند؛ آ«از فلان جا تحريك شدند، از فلان جا دخالت كردندآ»؛ نه، تحريك كسي نيست؛ اين هويت ملت عراق است كه دارد بروز مي كند. وطن يك ملت را بگيريد، سربازتان را در كوچه و خيابان او راه بيندازيد،

به زن او بي حرمتي كنيد، جوان او را جلوي چشم همه روي زمين دمرو بخوابانيد و كف پوتينتان را روي سر او بگذاريد؛ من كه اين جا نشسته ام، طاقت نمي آورم اين وضعيت را ببينم؛ چطور يك انسان با ايمان و با غيرت عراقي اين وضعيت را تحمل مي كند؟ لازم نيست كسي تحريك كند؛ خود شما بزرگ ترين و پليدترين تحريك كننده ي ملت عراق هستيد. چرا وارد خانه ي او شديد؟ چرا دروغ گفتيد؟ گفتيد دنبال سلاح كشتار جمعي مي گرديد. كو سلاح كشتار جمعي؟ چرا پيدا نكرديد؟! ما اين حرفها را حالا مي زنيم؟ در خود امريكا و اروپا شخصيتهاي برجسته ي سياسي و غيره فريادشان بلند شد؛ گفتند شما دروغ گفتيد؛ به همين بوش و دار و دسته اش گفتند دروغ گفتيد. شما با دروغ وارد عراق شديد. قصد شما مبارزه با سلاح كشتار جمعي نبود؛ قصد شما تصرف عراق و نفت اين كشور و نزديك شدن به قلب دنياي اسلام بود؛ خواستيد قلب دنياي اسلام را تصرف كنيد. خود اينهايند كه با دروغ خود دارند در همه جاي عراق جنايت و كشتار مي كنند. براي آنها سني و شيعه هم فرقي ندارد؛ با همه ي آحاد ملت عراق - اگر در مقابل آنها به خاك نيفتند - دشمن اند. مي گويند بايد در مقابل ما به خاك بيفتيد؛ حرف هم نزنيد، چشمهايتان را هم ببنديد تا ما هر كار مي خواهيم، با شما بكنيم؛ در غير اين صورت شما دشمن و تروريست هستيد! اين، منطق اشغالگران و منطق امريكا در عراق است. آنها اشتباه مي كنند؛ خيال مي

كنند مردم دنيا نمي فهمند؛ خيال مي كنند مي شود اين طوري ادامه داد. اسم دمكراسي مي آورند: به عراق آمده ايم براي مردم سالاري! مردمسالاري بي مردم! مردم سالاري نيست، مردم كشتاري است. آمده اند دنبال دمكراسي و حقوق بشر! اين است حقوق بشر؟! چهره ي تمدن و مدنيت غرب را از آنچه كه بود، امروز سياه تر كرده اند. اينها اشتباه مي كنند، موفق هم نخواهند شد.

من به شما عرض مي كنم؛ امروز دولت امريكا با مردم عراق مي خواهد همان كاري را بكند كه شارون با فلسطيني ها مي خواهد بكند؛ يعني جواب هر حرف و اقدام تعرض آميز آنها با مشت آهنين. هرچه صهيونيست ها موفق شدند، اينها هم موفق خواهند شد. آنها شصت سال است كه بر فلسطين مسلطند. سالهايي گذشت كه فلسطيني ها جنبش و جوششي نداشتند؛ اما الان زندگي بر صهيونيست ها سخت شده؛ كارشان به جايي رسيده است كه تحمل وجود يك پيرمرد روحاني فلج را هم كه بايد روي چرخ راهش ببرند، ندارند. كسي مثل شيخ احمد ياسين را نمي توانند تحمل كنند. امريكايي ها هم در عراق همين سياست را در پيش گرفته اند؛ خيال مي كنند اين سياست به جايي خواهد رسيد. روزنامه مي بندند، مطبوعات را توقيف مي كنند؛ از اين جا بگيريد تا كشتار مردم.

بر اساس همه ي اصول و موازين بشري، كار امريكايي ها محكوم و مذموم و تنفرانگيز است؛ و براساس همه ي قواعد عالم طبيعت، كار آنها محكوم به شكست است. امريكايي ها بدانند دير يا زود با ذلت و سرافكندگي از عراق خارج خواهند شد. برادران عراقي ما

مي توانند اين دوره را كوتاه كنند؛ مي توانند رفع اين خطر بزرگ را نزديك كنند؛ با چه چيزي؟ با وحدت كلمه، با تمسك به اسلام، با حفُروحيه ي اسلامي و ايماني خود و با به كارگيري عقل و حكمت و تدبير. قدر علما را بدانند؛ قدر موقع و موضع مرجعيت را بدانند؛ قدر اين محورهاي جمع كننده و گردآوري كننده را بدانند؛ قدر ايمان خود را بدانند و در دام تفرقه افكني دشمن نيفتند. امروز در عراق يكي از برنامه هاي حتمي دشمنان - يعني امريكايي ها و انگليسي ها و اتباع و انصارشان - تفرقه انداختن است؛ بايد در اين دام قرار نگيرند. ما ان شاءاللّه روزي را خواهيم ديد كه عراق مستقل و آزاد با اراده ي مردم خود و زير پرچم اسلام زندگي كند.

پروردگارا! همه ي مسلمانها را در همه ي نقاط عالم سرافراز كن. پروردگارا! ادعيه ي زاكيه ي حضرت بقيةاللّه (ارواحنافداه) را شامل حال همه ي ما و همه ي امت اسلامي قرار بده و دلهاي برادران مسلمان را در همه ي نقاط جهان به همديگر نزديك و شر دشمنان را از آنها كوتاه كن. والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار معلمان و كارگران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار معلمان و كارگران

--------------------------------------------12/02/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

برادران و خواهران عزيز! خيلي خوش آمديد هم ايام فرخنده ي هفته ي وحدت، و هم روز معلم و روز كارگر و هفته ي بزرگداشت معلم را تبريك عرض مي كنم و از خداوند متعال علو درجات شهيد بزرگ انقلاب - مرحوم آيت اللّه شهيد مطهري - را مسألت مي كنم كه حقاً و

انصافاً براي ديروز و امروز و فرداي كشور معلم بزرگي بود؛ يك متفكر دين شناس مؤمن بااخلاص و پُركار. معلمي و كارگري به معناي گسترده، در زيباترين شكل آن در اين شخصيت عظيم انقلاب متجلي و متبلور بود. تجليلي كه ما از مقام معلم يا مقام كارگر مي كنيم - چه در اين مناسبت و چه در مناسبتهاي گوناگون ديگر - صرفاً يك تعارف زباني نيست؛ بيان منطق اسلام درباره ي تعليم و تربيت و كار و كارگر است؛ ارائه ي فرهنگ اسلامي در اين دو زمينه است. در بسياري از موارد، مشكل يك جامعه غلط فهميدن است. وقتي در جامعه يي مثلاً به كارگر فقط به صورت يك وسيله براي توليد نگاه مي شود و شخصيت انساني و كرامت انساني او ناديده گرفته مي شود، هرچه هم به او پاداش مادي بدهند، براي او قانع كننده نيست. يا اگر معلم يك عضو تشريفاتي جامعه به حساب بيايد و در برنامه ها و سياستها و قوانين، پشتيباني كلان از معلمان حالت اقتصادي به خود بگيرد و جنبه ي انساني و اخلاقي و ارزشي معلم ناديده گرفته شود، اهانت به معلم است. يقيناً معيشت، مسأله ي مهمي است و بايد هم به آن برسند؛ ليكن مسأله ي انسان و ارزش انسان، در قضيه ي معيشت خلاصه نمي شود. در اسلام، معلم يك مقام حقيقتاً والاست. اگر فرهنگ اسلامي بر جامعه يي حاكم باشد، همه ي مردم بايد خود را مديون معلم بدانند؛ چون معلم كسي است كه ماده ي خام انساني را به يك نيروي فعال، سازنده، جوشان، مفيد، متخصص و عالم تبديل مي كند؛ اين

بزرگترين كاري است كه در عالم طبيعت ممكن است انجام بگيرد. كارگر، كسي است كه مهمترين بخش حركت جامعه را بر دوش گرفته است. بخش عمده يي از كار و تلاش و سازندگي و توليد، روي نيروي انساني متمركز است؛ يعني كاري كه كارگر مي كند. اگر ارزش كارگر در جامعه فهميده شود، همه ي كساني كه از هر كدام از مواهب جامعه برخوردارند، خود را مديون كارگر مي دانند؛ اين براي كارگر و معلم احساس شرف، كرامت و حرمت به وجود مي آورد. در يك جامعه، اين مهم است. سياستگذار و برنامه ريز و قانون نويس هم اگر به همين كرامت و حرمت براي قشر معلم يا قشر كارگر معتقد باشد، قانون را طوري مي نويسد و سياست اجرايي را به گونه يي تنظيم مي كند كه حق آنها - آن چنان كه شايسته است - ادا شود. اگر با چشم حقيقت بين نگاه كنيم، قشر كارگر و قشر معلم - كه سازندگان و توليدكنندگان اصلي كشور و اداره كنندگان حقيقي يك جامعه به حساب مي آيند - صدها بار شرف دارند بر كساني كه سر سفره ي آماده ي مصرف مي نشينند و فقط مصرف مي كنند؛ بدون اين كه خيري براي جامعه يا براي پيشرفت آن داشته باشند.

درباره ي مسأله ي كارگر آنچه لازم است، اين است كه در محدوده ي امكانات دولت - نه بيش از امكانات؛ به همان اندازه يي كه توان اجرايي دولت و كشور اجازه مي دهد - قوانين طوري تنظيم شود و سياستهاي اجرايي طوري ترتيب داده شود كه كارگر، هم احساس امنيت شغلي كند و هم

احساس كند كه ارزش كار او فهميده شده است. از يك طرف به حق كارگر رسيدگي شود، از طرف ديگر هم طوري عمل نشود كه سرمايه گذار از استخدام كارگر احساس وحشت كند. هر دو طرف قضيه را بايد واقع بينانه و حكيمانه مشاهده كرد تا نتيجه آن، هم امنيت شغلي كارگر و هم دستيابي او به حقوق حقه ي خود شود.

درباره ي معلمان هم توجه شود كه كاري كه بر دوش معلم است، يكي از بزرگترين كارهايي است كه بشر مي تواند انجام دهد. توليد او مهمترين توليد است؛ توليد انسان فرزانه و آگاه و كارآمد. او كسي است كه چشمه هاي استعداد را در وجود انسانها جاري مي كند و اين ماده ي خام انساني را - كه كودك و نوجوان ماست - به يك شخصيت انساني كارآمد، با فكر و مفيد براي جامعه و كشور و تاريخ تبديل مي كند. همه ي دستهاي قدرتمندي كه تاريخ را به حركت درآورده اند، به دست معلمان قدرت پيدا كرده اند؛ معلمان بوده اند كه آنها را كارآمد كرده اند؛ والّا اگر مراقبت و مهرباني و زحمت و تلاش معلم پشت سر بسياري از استعدادها نباشد، در وجود انسانها دفن خواهد شد و از بين خواهد رفت؛ بنابراين معلم را بايد قدر دانست.

نظام اسلامي هم حقيقتاً مديون قشر معلم و قشر كارگر است. هم در آغاز پيدايش انقلاب، اين دو قشر كمك بزرگي كردند؛ و هم در حفُانقلاب و نظام اسلامي تا امروز؛ چه در دوران دفاع مقدس، چه قبل از آن، و چه بعد از آن تا امروز. خيلي دستها در كار بود تا

بتوانند اين دوقشر را از نظام جدا كنند؛ روي نقطه ضعفها، نقطه هاي گله آميز و شكوه برانگيز تكيه مي كردند، درباره ي آنها مبالغه مي كردند، يا آنها را برجسته و درشت مي كردند تا اين دو قشر مؤمن و علاقه مند و خدوم را در مقابل انقلاب و نظام قرار دهند؛ نتوانستند و اين دستها تا امروز ناموفق بوده اند.

من به شما عرض كنم؛ تلاش براي زنده كردن خواسته هاي صنفي و استنتاج از همه ي اينها براي مواجهه ي با انقلاب و نظام به سود دشمنان نظام، امروز هم وجود دارد؛ امروز هم تلاش مي كنند؛ همه مراقب باشند. اين جداست از اين كه ما به دولت و مسؤولان و به قانونگذار توصيه و تأكيد كنيم كه مراقب باشند حقوق حقه ي اين دو قشر و ساير اقشار ضايع نشود؛ اين به جاي خود محفوُو بايد بشود. در اين طرف قضيه، كارگران و معلمان ما از روز اول نقطه ي مركزي توجه دشمنان شدند؛ تلاش هم شد تا اينها را از نظام و انقلاب جدا كنند؛ اما هوشياري و ايمان و نجابت و هوشمندي و فهم اين دو قشر تلاش دشمن را خنثي كرد. جامعه ي معلمان، امروز يك جامعه ي خوشنام در كشور ما است؛ اما بعضي تصميم گرفته اند اينها را در چشم مردم از اين خوشنامي خارج كنند؛ اين را ما در بعضي از تلاشها مي بينيم. بعضي دانسته به دشمن خدمت مي كنند، بعضي هم ندانسته خدمت مي كنند؛ نمي فهمند چه مي كنند. امروز كه كشور احتياج دارد به اين كه در ميدان تعليم، تربيت، تحقيق و

ساختن انسانهاي والا، سرعت مضاعف داشته باشد تا عقب ماندگي هاي دورانهاي قبل را جبران كند - و به فضل الهي بسيار هم پيش رفته ايم - يكي از كارها اين است كه بر اين حركت سكته يي وارد كنند؛ هم به دانشگاه مي پردازند - تا شايد بتوانند دانشگاه ها را دچار اختلال كنند - و هم به مدارس مي پردازند. البته معلمان ما بيدار و هوشيارند و قدر خدمت و خوشنامي خودشان را مي دانند، و مي دانند كه هرگونه تحريك پذيري از دستهاي توطئه گر بيگانگان يا عوامل بيگانه، چطور آنها را در مقابل اولياي دانش آموزان قرار مي دهد. اولياي دانش آموزان يعني چه كساني؟ يعني همه ي ملت. اينها توطئه است؛ در مورد كارگران هم از اين كارها كردند. همين الان صحبت بود از توطئه يي كه اول انقلاب در كارخانه هاي اطراف تهران انجام دادند، كه خداي متعال توطئه هاي آنها را خنثي كرد. خيلي دقيق طراحي كرده بودند؛ اما دست ايمان مردم، هوشياري مردم و جوانان با اخلاص ما در همين كارخانه جات به دهان آنها مشت كوبيد و آنها را عقب راند. البته عقب مي روند، ولي طمع ورزي ها جايي نمي رود. اين يك توهم نيست، يك واقعيت است. امروز قدرتهاي استكباري دنيا مثل دوران استعمار قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم دهان باز كرده اند تا هر نقطه يي را كه براي آنها ثروت و قدرت بيشتري ايجاد مي كند، ببلعند. طرح آ«خاورميانه ي بزرگآ» كه باند حاكم بر كشور امريكا با صحنه گرداني اساسي صهيونيست ها آن را طراحي كردند، براي چيست و معنايش

چيست؟

خاورميانه، منطقه ي ثروتمندي است؛ طمع بلعيدن آن، اينها را آرام و راحت نمي گذارد؛ قصدشان بلعيدن اين منطقه است. البته نمي توانند؛ اين لقمه گلوگير است و آنها را خفه خواهد كرد. اين سياستها و اين سوءنيتها متوجه كشور ما هم هست، منتها از ايران اسلامي مي ترسند. نه اين كه از من و امثال من بترسند؛ نه، از شما مي ترسند؛ از ملت مي ترسند؛ از ايمانتان مي ترسند؛ از حضور شما در صحنه مي ترسند؛ از انتخاباتتان مي ترسند؛ لذا نزديك نمي شوند؛ ليكن طمع هاي آنها هست.

ببينيد با عراق چه مي كنند! ببينيد با ملت مظلوم فلسطين چه مي كنند! امروز پرچم مبارزه ي با تروريسم در دست امريكاست؛ اين پرچم را گرفته است و مرتب به اين طرف و آن طرف مي تازد و خودش را به ميمنه و ميسره مي زند، كه ما مي خواهيم با تروريسم مبارزه كنيم؛ آن وقت ترور واضح با اعلام قبلي شخصيتهاي فلسطيني را كه سلاّخها و جنايتكارهاي صهيونيست انجام مي دهند، تأييد مي كنند؛ خجالت هم نمي كشند و شرم هم نمي كنند! خود همين دليل بر اين است كه اينها رو به زوالند و نمي فهمند. براي يك نظام و يك رژيم سياسي، ضعف حقيقي و افول قدرت وقتي شروع مي شود كه اين رژيم و اين نظام، استدلال سياسي و قانع كننده ي براي كار خود، و حقانيت سياسي خود را از دست بدهد. وقتي رژيمي حقانيت سياسي اش از دست رفت و استدلال او براي موجوديت و كارهاي خودش از دست او خارج شد، آن وقت قدرت معنوي خود را

از دست داده است و سقوط او شروع شده است؛ ولو در ظاهر چيزي فهميده نشود و خود او نفهمد. اينها اين قدر مست قدرت و شهوتند كه نمي فهمند ضعف استدلال و فقدان حقانيت سياسي آنها در دنيا، با آنها چه دارد مي كند.

به جنايتكار صهيونيست - يعني شارون - تبريك مي گويد كه تو احمد ياسين را كشتي يا شهيد رنتيسي را ترور كردي! استدلالش براي اين كار چيست؟ اين است كه دولت اسرائيل از خودش دفاع مي كند. عجب! مگر منطق ديكتاتورهاي عالم، آن جايي كه مردم و مخالفان خود را سركوب و تار و مار و شكنجه مي كنند، غير از اين است؟! همه ي چهره هاي نحس و خبيث سياسي دنيا كه معروف به خباثت و ديكتاتوري هستند، مخالفان خود را با همين منطق تار و مار كرده اند؛ مي گويند ما از موجوديت خود دفاع مي كنيم. او مي گويد اسرائيل از موجوديت خودش دفاع مي كند. شيخ احمد ياسين، پيرمرد فلج روي چرخ نشسته، مگر غير از زبان و غير از فكر كار ديگري مي توانست بكند؟ شما كه مي گوييد ما با آزادي بيان و آزادي فكر موافقيم. او را مي زنند شهيد مي كنند، و او تبريك مي گويد! وقاحت را ببينيد چقدر است! دنيا اين را قبول كرد؟ ابداً. خود غربي ها و افكار عمومي هم اين را قبول نكردند. اين يعني از دست رفتن حقانيت سياسي؛ يعني اينها ديگر منطق ندارند و آنچه مي گويند، مورد قبول افكار منصف دنيا قرار نمي گيرد. عين همين كار الان در عراق دارد انجام مي گيرد. جنجالهايي

كه اخيراً در عراق پيدا شده است و اين مواجهه ي در نجف و كربلا و بصره و ديگر مناطق، از اين جا شروع شد كه امريكايي ها يك نشريه را فقط به اين دليل كه به امريكايي ها بد مي گويد و در مخالفت با امريكايي ها مي نويسد، توقيف كردند. مگر شما نمي گوييد ما با آزادي قلم موافقيم؟ مگر به دروغ ادعا نمي كنيد كه طرفدار آزادي فكر و آزادي قلم و آزادي بيان هستيد؟ پس چرا يك روزنامه را بستيد؟ چون عليه اشغالگران و چكمه پوشاني كه به خانه ي مردم پا گذاشته اند، مطلب نوشته؟ اين كشتار و اين سركوب به دنبال چنين قضيه يي پيش مي آيد. امروز امريكايي ها و انگليسي ها براي حضور خود در عراق هيچ توجيه و استدلالي ندارند. گفتند براي مبارزه ي با تروريسم و براي دفاع از حقوق بشر و براي ايجاد دمكراسي آمده ايم. اين دمكراسي است؟! اين حقوق بشر است؟! زن و كودك عراقي و مرد و جوان عراقي در خانه و سرزمين خود بيگانه يي را ببيند كه بر او مسلط است و به او زور مي گويد؟ در اول كار كتمان كردند كه براي چه آمده اند؛ اما الان كه افكار عمومي امريكا رفته رفته اعلام مخالفت مي كند، رئيس جمهور نادان امريكا همين يكي دو هفته پيش در نطق خود گفته است كه اگر ما بتوانيم از نفت عراق استفاده كنيم، از نفت فلان كشور و فلان كشور بي نياز خواهيم شد! يعني اقرار كرد كه براي نفت آمده اند؛ اقرار كرد كه براي دفاع از حقوق بشر

و دفاع از دمكراسي نيامده اند؛ منافع كمپانيها آنها را به اين كشور كشاند. اين منطق در دنيا شكست خورده است؛ ولو كساني بترسند و حرف نزنند، يا حرف بزنند و رسانه هاي صهيونيستي حرفهاي اينها را منعكس نكنند. نظامي كه براساس چنين منطق شكست خورده يي در دنيا، اين طور عربده كشي مي كند و به چپ و راست مي زند، محكوم به شكست و نابودي است. امريكا روند نابودي رژيم استكباري خودش را آغاز كرده، خيلي هم پيش رفته و مردم دنيا شاهد اين خواهند بود؛ هرچند با استفاده ي از قدرت، سروصدايي مي كند. در عراق امريكايي ها گير افتاده اند و راه خلاصي هم ندارند؛ مثل گرگي كه دمش در تله گير كرده است؛ پنجه مي زند، نعره مي زند و اگر چيزي دم دستش بيايد، دندان هم مي زند. اين گرگ گرفتار يا بايد فشار بياورد و دمش از بيخ كنده شود تا بتواند خود را خلاص كند، يا بايد همين طور بماند. اينها در لجن فرو رفته اند. آن وضع صهيونيستهاست در كشور مظلوم فلسطين، اين هم وضع اينهاست در كشور مظلوم عراق. سرانجام قدرت مظلوميت بر قدرت ظلم بي مهار و بي حسابي كه اينها دارند انجام مي دهند، غلبه خواهد كرد.

با ايران اسلامي هم خيلي دشمن اند؛ به خاطر اين كه همين حرفها در ايران هست. حقايقي كه ما امروز اين طور راحت در فضاي كشور مطرح مي كنيم و مردم ما اينها را هوشمندانه خودشان درك مي كنند، در دنيا فرصت گفته شدن پيدا نمي كند. اگر كسي هم جايي اين حقايق را بيان كند، رسانه

ها او را بكلي محدود و بايكوت مي كنند و نمي گذارند اين حرفها پخش شود؛ آن هم در سطح يك ملت بزرگ. ترس آنها از ايران، ترس از ملت است؛ ترس از اسلام است. اشتباه نشود؛ از اشخاص نمي ترسند. من و امثال من بدون پشتوانه ي مردمي و بدون ايمان عميق مردمي هيچ ايم. سياستمدارها مثل ديوار نازك و بي پشتوانه يي هستند كه با يك فشار مي شود آنها را از بين برد. آن چيزي كه در مقابل اينها مي تواند ايستادگي كند، سد محكم ملتهاست. ملتها بايد بيدار شوند و امروز در دنيا ملتهاي اسلامي دارند بيدار مي شوند. اينها از همين شور و نشاط و ايمان و هوشمندي و حضور شما در صحنه مي ترسند؛ در انتخاباتي كه گذشت، حضور شما اينها را ترساند و بي روحيه كرد. باز هم انتخابات در پيش است. من به مردم حوزه هايي كه بناست در چند روز آينده در آن جا انتخابات برگزار شود، توصيه ي مؤكد مي كنم كه با كمال جديت در انتخابات شركت كنند. اگرچه در همه جا انتخابات برگزار نمي شود، اما بناست ده ها نماينده به مجلس بروند. بگذاريد شور و حماسه ي مردم در مناطقي كه بناست انتخابات انجام بگيرد، باز هم نشانه يي از حضور عظيم مردمي باشد. در موارد ديگر هم حضور و ميدانداري و هوشياري مردم حرف اول و آخر را مي زند، و اين به بركت اسلام و تعاليم اسلام و هدايت اسلام است. بدون هدايت اسلامي و بدون ايمان عميق ديني و اسلامي، نه چنين مقاومتي شكل مي گرفت و نه در

مقابل توطئه ها و حيله ها و تزويرهاي دشمنان، اين حمايت باقي مي ماند. اين كه ملت ما اين طور مستحكم ايستاده اند، به خاطر همين ايمان معنوي است؛ و اين ادامه پيدا خواهد كرد و به لطف و حول و قوه ي الهي و به كوري چشم دشمنان، ايمان مردم روزبه روز عميق تر و حمايت مردم از نظام بيشتر خواهد شد.

توفيق و سعادت و كاميابي همه ي شما برادران و خواهران و همه ي كارگران عزيز و معلمان عزيز و مسؤولاني را كه دست اندركار اين عزيزان هستند، از خداي متعال مسألت مي كنم و نصرت اسلام و مسلمانان سراسر جهان، بخصوص كشورهاي مظلوم را از خداوند متعال خواستارم.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار كارگزاران نظام و ميهمانان شركت كننده در اجلاس وحدت

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار كارگزاران نظام و ميهمانان شركت كننده در اجلاس وحدت

--------------------------------------------18/02/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

امروز سالروز ولادت نبي مكرم اسلام حضرت محمد مصطفي (صلّي اللّه عليه وآله) و همچنين سالروز ولادت مبارك حضرت امام جعفر صادق (عليه الصّلاةوالسّلام) است. در واقع امروز براي امت اسلامي عيد بزرگي است.

اولاً اين مناسبت فرخنده را به امت بزرگ اسلامي، به ملت عزيز ايران و به حضار محترم اين مجلس - مخصوصاً به ميهمانان و برادران غيرايراني كه در اين جلسه هستند - تبريك عرض مي كنم، ثانياً به تناسب تكريم و تجليل از شخصيت نبي مكرم اسلام، ما مسلمانها خيلي حرفها داريم كه به يكديگر بگوييم و آنها را ميان خود به مطالعه و بررسي بگذاريم؛ چون پيغمبر اسلام معلم همه ي نيكي ها و معلم عدالت، انسانيت، معرفت، برادري و معلم رشد و

تكامل و پيشرفت دائمي بشر تا انتهاي تاريخ بود. بشر كي مي تواند زماني را تصور كند كه از اين درسهاي گرانبها بي نياز باشد؟ بشريت امروز هم مثل هميشه محتاج درس و تعليم پيغمبر اسلام است.

آنچه كه من امروز در اين جمع نخبگان و برگزيدگان امت اسلام مي خواهم عرض كنم، مسأله ي وحدت و اتحاد بين مسلمانهاست. امروز دنياي اسلام و امت اسلامي با مصائب بزرگي مواجه است. درست است كه بسياري از اين مصائب از درون دل خود ما مسلمانها برخاسته است؛ ما كوتاهي و تنبلي كرديم و با خودخواهي ها و دنياطلبي هاي خودمان راه امت اسلامي به سوي قله ي تكامل انساني را نپيموديم، كه بايد برگرديم؛ بايد حركت كنيم؛ بايد توبه كنيم؛ اما شكي نيست كه در دورانهاي اخير تاريخ، بخش بسيار مهمي از اين عقب ماندگي ها، مصيبت ها و مشكلات نيز ناشي از نظم باطل جهاني امروز و ديروز است. نظام جهاني، نظام اقتدارگرايي است؛ نظام تكيه ي بر زور است؛ نظام زندگي انسان نيست؛ نظام زندگي جنگلي است.

به وضع دنياي اسلام نگاه كنيد! ما سالها مسأله ي فلسطين را به عنوان زخم عميق پيكر اسلامي همواره به ياد خودمان مي آورديم، امروز عراق هم اضافه شده است! ببينيد كه قدرتمندان با تكيه ي به زور چه مي كنند. همه ي حرفهاي غيرمنطقي و غلط را با اتكاء به زور و با اتكاء به منطق سلاح و قدرت سياسي و پولي به شكل حرف قابل دفاع و منطقي در دنيا مطرح و عمل مي كنند. جرائمي را كه در عرف همه ي ملتهاي جهان جنايت و جرم

است، علني انجام مي دهند و گاهي براي ظاهرسازي نامي هم روي آن مي گذارند، در حالي كه مي دانند كسي آن را قبول نمي كند؛ اما گاهي حتّي اسم و نقابي هم روي آن نمي گذارند. دولت غاصب صهيونيست صريحاً اعلام مي كند كه من زبدگان فلسطيني را ترور مي كنم و دولت امريكا هم رسماً و علناً از او حمايت مي كند! اين وضع نظام امروز جهاني است.

تروريسم - كه مبارزه ي با آن بهانه يي براي قدرتمداري و اعمال زور دولت مستكبر امريكا شده است - صريحاً به عنوان يك كار مجاز و مشروع در زبان آنها و در عمل حكام صهيونيست تحقق پيدا مي كند، و همه هم با تكيه ي بر زور و قدرت سلاح. اشغال و تصرف نظامي عراق و تحقير و به ذلت كشاندن يك ملت با فرهنگ و بزرگ، جرم بين المللي است؛ اما آنها اين كار را صريحاً و تحت عناوين حقوق بشر و دفاع از دموكراسي و آزادي انجام دادند، كه هيچ كس هم در دنيا باور و قبول نمي كند؛ چون رفتار اشغالگران در داخل عراق درست عكس اين موضوع را نشان مي دهد و پيداست كه به حقوق انسانها و به حق مردم براي تعيين حكومت هيچ اعتنايي ندارند و براي آن هيچ ارزشي قائل نيستند؛ خودشان نصب مي كنند، خودشان حاكم معين مي كنند، خودشان قانون مي گذرانند و خودشان متخلف از قانون را بدون هيچگونه محاكمه يي مجازات مي كنند؛ آن هم مجازات كشتار. ببينيد در عراق چه مي گذرد! اين وضع امروز امت اسلامي است.

امت اسلامي تنها به

اين جرم كه چون در يك نقطه ي ثروتمند دنيا قرار گرفته است، چون گردش چرخ تمدن كنوني دنيا متوقف بر امكاناتي است كه در اين نقطه از دنيا بوفور موجود است، مورد طمع و دست اندازي قدرتها قرار گرفته كه در اين راه هرگونه جنايتي را براي خودشان مجاز مي شمارند؛ اين وضع امت اسلامي است! آيا امت اسلامي در مقابل اين دست اندازي قدرتمندانه نمي تواند از خود دفاع كند؟ جواب اين است كه چرا، ما مي توانيم دفاع كنيم؛ ما ابزارهاي زيادي را براي دفاع از حق و موجوديت خود در اختيار داريم. ما جمعيت بزرگي هستيم؛ ما ثروت عظيمي داريم؛ ما انسانهاي برجسته و سرمايه ي معنوي يي داريم كه به مردم ما قدرت ايستادگي در مقابل زورگويان را مي دهد؛ ما فرهنگ و تمدن باسابقه يي داريم كه در دنيا كم نظير است؛ ما خيلي امكانات داريم، بنابراين بالقوه مي توانيم دفاع كنيم. اما چرا دفاع نمي كنيم؟! چرا عملاً در ميدان، كاري از ما برنمي آيد؟ چون با هم متحد و يكي نيستيم؛ چون به بهانه هاي گوناگون ما را از هم جدا كرده اند. لشگر منظم عظيم و مجهزي به نام امت اسلامي را به گروه هايي كه همّ و غمّشان مقابله و مبارزه ي با هم و ترسيدن از هم و تعرض به هم و پنجه زدن به صورت يكديگر است، تقسيم كرده اند. در اين شرايط، معلوم است كه اين لشگر كارآيي نخواهد داشت.

امروز وقت آن رسيده است كه دنياي اسلام بازنگري كند؛ بر روي مسأله ي وحدت بجد فكر كند. امروز تهديد امريكا در اين

منطقه متوجه يك كشور و دو كشور نيست؛ متوجه همه است. امروز تهديد سرمايه داران صهيونيست پشت سر دستگاه حاكمه ي امريكا، به بلعيدن يك قسمت از منطقه ي ما اكتفا نمي كند؛ همه ي منطقه را مي خواهند ببلعند و امروز صريحاً هم اين حرف را مي گويند. آ«طرح خاورميانه ي بزرگآ»، معنايي جز اين ندارد. از پنجاه و چند سال پيش كه دولت غاصب صهيونيست تشكيل شد و از حدود صد سال پيش كه اين فكر در مجامع غربي و اروپايي شكل گرفت، نيت همين بود كه مي خواهند اين منطقه را ببلعند؛ ببرند؛ لازم دارند. مردم اين منطقه برايشان مهم نيستند؛ همه مورد تهديدند. وقتي همه مورد تهديدند، عاقلانه ترين راه اين است كه همه به فكر بيفتند و دستها را در دست هم بگذارند. توصيه و مطالبه ي جدي ما از دولتها و ملتهاي اسلامي اين است كه روي اين مطلب فكر و كار كنيم، كه زحمت و مقدماتي دارد؛ بايد مقدماتش تأمين شود. البته دشمن هم بيكار نمي ماند و از ابزارهاي قديمي تفرقه انگيز استفاده مي كند؛ از قوميتها، مذهب و طايفه گري استفاده مي كند و موضوعاتي را كه اسلام تأكيد كرده كه عمده نشوند، آنها را عمده مي كند. اسلام تأكيد كرده است كه قوميتها، ملاك تشخص و هويت نيستند؛ آ«انّ اكرمكم عنداللّه اتقاكمآ». اسلام تأكيد كرده است كه برادران مسلمان بايد با هم برادرانه رفتار كنند؛ نگفته است برادراني كه سني اند يا شيعه اند يا فلان مذهب ديگر را دارند، بلكه گفته است كه مسلمانان آ«انّما المؤمنون اخوةآ» هستند. هر كسي به اين كتاب و

به اين قرآن و به اين دين و به اين قبله اعتقاد دارد، مؤمن است؛ اينها با هم برادرند؛ اسلام اين را به ما گفته است. اما ما خنجرها را پشت سر مخفي مي كنيم براي زدن به سينه ي برادران! در همه ي بخشها هم مقصريني هستند. جلوي اينها را بايد گرفت و با اينها بايد مقابله كرد. امروز امت اسلام براي حيات، سربلندي و نجات خود و براي برافراشتن پرچم اسلام، به وحدت احتياج دارد. كدام منطق است كه در مقابل اين مسائل بتواند مقاومت كند، تا اختلاف ايجاد شود؟ وحدت بر همه ي ضرورتها و اولويتها ترجيح دارد و از آنها اولي تر و مقدمتر است. چرا ضرورت اتحاد بين مسلمانان را نمي فهميم؟! بار سنگيني بر دوش ماست و اين برهه، برهه ي حساسي است. اگر دشمنان بتوانند با اعمال قدرت اين منطقه را تصرف كنند، دنياي اسلام باز هم مثل دوران استعمار، صد سال ديگر عقب خواهد افتاد و صد سال ديگر فاصله ي امت اسلامي با دنياي مدرن و صنعتي بيشتر خواهد شد. ما بايد جوابش را بدهيم؛ امروز ما مسؤول هستيم؛ امروز دولتها، نخبگان، زبدگان، رجال فرهنگي و ديني مسؤولند؛ همه ي ما در مقابل وحدت دنياي اسلام مسؤوليم. امام بزرگوار ما (رضوان اللّه تعالي عليه) از مهمترين حرفهايي كه از قبل از پيروزي انقلاب تا آخرين دوران زمان زندگي خود بر زبان داشت و تأكيد مي كرد، وحدت امت اسلامي، اتحاد مسلمانها و بزرگ نكردن بهانه هاي كوچك بود، و ما امروز مي بينيم و مي فهميم كه توصيه ي بسيار حكيمانه و بسيار درستي بوده است.

از خداوند متعال مي خواهيم كه به بركت روح مطهر خاتم الانبياء و مجاهدات اين شخصيت بي نظير بشري؛ اين افضل اولاد آدم، و مجاهداتي كه مسلمانان بزرگ كرده اند، و روح مطهر امام جعفر صادق (عليه الصّلاةوالسّلام) و زحماتي كه آن بزرگوار كشيدند، همه ي ما را از خواب غفلت بيدار كند؛ ما را به راه راست هدايت كند؛ به آنچه كه وظيفه ي ماست، ما را هم آگاه و هم توانا كند و ان شاءاللّه شر دشمنان امت اسلام را به خودشان برگرداند.

والسلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي پس از درس خارج فقه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي پس از درس خارج فقه

--------------------------------------------27/02/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

امروز مسأله يي كه لازمتر از مباحثه ي درسي است و من بايستي آن را خدمت آقايان عرض كنم، قضاياي اخير نجف و كربلاست كه بسيار مهم است و قضايايي نيست كه يك مسلمان و شيعه در قبال آن بتواند آرام بگيرد. بنده خودم از دو روز قبل كه اين قضايا پيش آمد، تقريباً به طور دايم حالم منقلب است؛ يعني واقعاً احساس مي كنم كه حادثه يي را كه اينها، اين امريكاييهاي بي خرد و قسي القلب، پيش آورده اند، حادثه ي بسيار دشواري براي خودشان است؛ كار بزرگي را دارند انجام مي دهند و نمي فهمند.

چون امام حسين و اميرالمؤمنين فقط متعلق به شيعه نيست و همه ي مسلمانها براي اين بزرگواران و براي اين مراقد مطهر احترام و ارزش قائلند، براي مسلمان مؤمن قابل تحمل و قابل قبول نيست كه بيايند در خيمه گاه كربلا و تانگ و توپ و نيروي مسلح بياورند، يا به گنبد مطهر اميرالمؤمنين

اهانت كنند و آن را با گلوله بزنند. اين قضايا، قضاياي بسيار مهمي است.

به نظر مي رسد كه امريكاييها كار را از حد گذرانده اند و در واقع حماقت را با وقاحت و گستاخي و بي پروايي توأم كرده اند. تعرض به مقدسات مردم و آنچه كه مردم دلبسته ي به آنها هستند، موضوع كوچكي نيست؛ موضوع بسيار مهمي است. و عجيب اين است كه با همه ي اين گستاخيها و بي پرواييها، دم از حقوق بشر و دم از دمكراسي و... هم مي زنند! اين همان وقاحتي است كه در وجود اينها واقعاً عجيب است. من مطمئنم كه مردم مسلمان، بخصوص مردم شيعه - چه در كشور خودمان، چه در شهرهاي مختلف عراق، چه در بقيه ي نقاط عالم - در مقابل اين تعرض و گستاخي امريكاييها ساكت نخواهند نشست. امريكاييها چه خودشان بفهمند يا نفهمند، اعتراف بكنند يا نكنند، در عراق شكست خورده اند. آن وضعي كه امريكاييها در عراق پيش آورده اند و آن تخم نفرتي كه در عراق كاشته اند، محصول تلخش را تا ده ها سال در عراق، بلكه در كل منطقه، خواهند چيد. اين طور نيست كه اينها خيال كنند خواهند توانست در عراق بمانند و بر مردم عراق سلطه پيدا كنند و بي دردسر حكومت كنند و نفت عراق را ببرند و مردم آن را اين طور تحقير كنند.

ماجراي زندان آ«ابو غريبآ» - كه اخيراً معلوم شده است كه اين ماجرا مخصوص زندان ابوغريب هم نيست و در همه يا در اكثر زندانهايي كه امريكا در عراق دارد، با عراقيها همين رفتار مي شده است - داغ ننگي

بر پيشاني امريكاييها شد؛ و اين داغ به اين آسانيها پاك نخواهد شد. آن وقت رؤساي امريكايي - رئيس جمهور و باند حاكم بر امريكا - مي گويند ما خبر نداشتيم؛ عذرخواهي شان اين است! مي گويند ما اطلاع نداشتيم؛ ما در شكنجه گاه هاي صدام را بسته ايم. مگر فرق مي كند كه چه كسي مردم را شكنجه كند؛ صدام يا شما؟! شكنجه، شكنجه است. شما در شكنجه گاه هاي صدام را نبستيد؛ شما جاي صدام را گرفته ايد. اين كه مي گويند ما خبر نداشتيم، اولاً دروغ مي گويند؛ چون صليب سرخ صريحاً اعلام كرد كه از مدتها قبل مسؤولان رده ي بالاي ارتش و مسؤولان امريكا را در جريان اين كار قرار داده است. معلوم مي شود كه از مدتها قبل اين كار اتفاق افتاده و حالا آشكار شده است؛ بنابراين بايد خبر به اينها رسيده باشد و اگر نرسيده، اين موضوع، خودش جرم ديگري است. وانگهي، مگر صدام خودش به سلولها مي آمد و شكنجه مي كرد؟ صدام هم مأمورينش مي كردند، شما هم مأمورينتان دارند مي كنند.

دستگاه شما، دستگاه نفرت، ظلم، بي اعتنايي و بي احترامي به كرامت انسانهاست. چرا وارد عراق شديد؟ چرا يك كشور مستقل را زير چكمه ي سربازان خودتان اين طور لگدمال كرديد؟ چرا كرامت و ارزش مردم عراق را ناديده گرفتيد؟ حالا دارند طرح انتقال قدرت درست مي كنند، منتها قدرتي كه در واقع در اختيار خود امريكاييها باشد. سياستمداران و نخبگان عراقي بدانند كه هر قدرتي كه در عراق روي كار بيايد و دست نشانده ي امريكاييها تلقي شود، اين قدرت به قدر امريكا

پيش مردم عراق منفور خواهد بود. مردم عراق حاضر نيستند كه بعد از رفتن صدام، سلطه ي امريكا و دست نشانده هاي امريكا را بر آن جا ببينند. انتقال قدرت، به اين است كه به مردم عراق انتقال قدرت شود و انتخابات انجام گيرد؛ مردم انتخاب كنند، نه اين كه كسي بيايد آن جا يك طرحي را كه امريكاييها مايلند، به نخبگان و سياستمداران عراقي ديكته كند و آنها هم تسليم همان طرح امريكا شوند.

ورود امريكاييها به عراق غلط بود، ماندن شان غلط بود، رفتارشان با مردم غلط بود، حاكم امريكايي بر سر مردم گذاشتن غلط بود و آمدن شان به سمت كربلا و نجف غلط بود. اين كارهايي كه اخيراً كردند، غلطاندرغلط است و بدانند كه مطمئناً دنياي اسلام و بخصوص دنياي شيعه در مقابل اينها ساكت نخواهد ماند. در دنياي اسلام چهره ي مطهر اميرالمؤمنين، چهره ي مطهر سيدالشهدا (سلام اللّه عليهما) چهره هاي نوراني يي است كه در اعماق دلهاي مردم جا دارد؛ آن وقت بيايند وارد شهر كربلا و نجف شوند و در كنار آ«وادي السلامآ» كه محل دفن صلحا و بزرگان و اوليا و اوصياست، حضور نظامي پيدا كنند و ده ها نفر از مردم بي گناه نجف و كربلا را به قتل برسانند.

جنايتي كه اينها انجام مي دهند، بزرگترين جنايتهاست و اين جنايت از نظر دنياي اسلام، از نظر ملت ايران و از نظر همه ي شيعيان جهان محكوم است و مسلّم است كه امريكاييها نخواهند توانست اين راه را ادامه دهند. هرچه هم ادامه دهند، بيشتر در اين گنداب كه خودشان به وجود آورده اند، فرو خواهند رفت

و بيشتر اسير اين باتلاق خواهند شد. اگر هرچه زودتر خودشان را خلاص كنند و نجات دهند، به صرف آنهاست. البته امريكاييها گير افتاده اند و الان هيچ كار نمي توانند بكنند؛ ادامه دادن شان شكست است، خارج شدن شان هم شكست است؛ اما در عين حال، ادامه دادن، شكست بزرگ تري است و ضربه ي سهمگين تري بر آنها وارد خواهد كرد. امروز آنها در عراق و صهيونيستهاي غاصب در فلسطين، بزرگترين جنايت بشري را مرتكب مي شوند و اين كافي است كه دنيا به حقانيت سخن جمهوري اسلامي كه آ«مرگ بر امريكاآ» و آ«مرگ بر اسرائيلآ» را جزو شعارهاي خودش قرار داده، پي ببرد. اگر امروز دولتهاي اروپايي حقيقتاً در ادعاي طرفداري از حقوق بشر صادقند و راست مي گويند، بايد صريحاً در مقابل اين حركتي كه امريكاييها كرده اند، اقدام كنند؛ حرف فايده يي ندارد و كشورهاي اروپايي بايد در مجمع عمومي سازمان ملل، نه در شوراي امنيت كه بتوانند آن را آ«وتوآ» كنند، قطعنامه ببرند و اين رفتارهاي ضدبشري امريكا را محكوم كنند، تا نشان دهند كه واقعاً راست مي گويند؛ والّا صرف ادعاي حقوق بشر از نظر ملتها، هيچ ارزشي ندارد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در جمع كاركنان سازمان صدا و سيما

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در جمع كاركنان سازمان صدا و سيما

--------------------------------------------28/02/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

خدا را سپاسگزارم كه اين توفيق را به من داد تا بار ديگر در جمع كاركنان محترم و عزيز صدا و سيما حاضر شوم و مجموعه ي دوستان فعال در اين بخش فرهنگي و سياسي بسيار مهم را از نزديك زيارت كنم.

از اين بازديد امروزه بنده راضي هستم؛ هم بعضي

از بخشها را از نزديك بازديد كرديم، هم با مديران ارشد مجموعه ديدار كرديم؛ هم در اين ساعت با مجموعه ي برادران و خواهران عزيزي كه اين جا تشريف داريد، اين ملاقات دست داده كه من خوشحالم. اين جا يك مجموعه ي فرهنگي است و شايد بشود گفت اثرگذارترين مجموعه ي فرهنگي در كشور، اين رسانه ي ملي و عمومي است.

فرهنگ مايه ي اصلي هويت ملتهاست. فرهنگ يك ملت است كه مي تواند آن ملت را پيشرفته، عزيز، توانا، عالم، فناور، نوآور و داراي آبروي جهاني كند. اگر فرهنگ در كشوري دچار انحطاط شد و يك كشور هويت فرهنگي خودش را از دست داد، حتي پيشرفتهايي كه ديگران به آن كشور تزريق كنند، نخواهد توانست آن كشور را از جايگاه شايسته يي در مجموعه ي بشريت برخوردار كند و منافع آن ملت را حفُكند. من به حوادث دوران استعمار كه نگاه مي كردم - دوران استعمار تقريباً از اواخر قرن هجدهم ميلادي شروع شد، در قرن نوزدهم به اوج رسيد و تا اواسط قرن بيستم هم ادامه پيدا كرد. حركت استعمار يعني حضور قدرتهاي مسلط نظامي و سياسي دنيا در كشورهايي كه مي توانستند با استفاده از زور در آنها حضور پيدا كنند و منافع خودشان را از آن جاها تأمين كنند و در واقع از موجودي مادي و معنوي آن كشور سرمايه يي براي خودشان بسازند، همان چيزي كه آنها اسمش را استعمار گذاشتند و امروز هم اطلاق مي شود - مي ديدم هرجا كه اينها وارد شده اند، اگر اين توانايي را پيدا كرده اند كه فرهنگ آن ملت را مضمحل كنند و

تحت تأثير قرار دهند و تضعيف كنند، پايه هاي قدرتشان در آن جا مستحكم شده و اگر در جايي فرهنگ ملي و بومي به خاطر كهنسال بودن، ريشه دار بودن و برجسته بودن مضمحل نشده و از بين نرفته، استعمارگرها و اشغالگرها نتوانسته اند مدت زيادي از آن جا منافع خودشان را تأمين كنند و ناچار شدند كه آن منطقه را رها كنند. اين در مورد همه ي جهانگشاييها و كشورگشاييهاي دورانهاي گذشته ي تاريخ هم - كه ما در تاريخ مي خوانيم - صادق است. آن كشورگشاهايي توانسته اند در سرزمينهاي گشوده شده ي با شمشير، با زور پايدار بمانند و مقاصد و سلطه ي خودشان را در آن سرزمينها اعمال كنند، كه توانسته باشند فرهنگ آن كشور را در مشت و در اختيار بگيرند. حالا گاهي يك فرهنگ را ريشه كن مي كنند؛ مثل اين كه زبان يك كشور را بكل از بين مي برند. شما الان ملاحظه كنيد كه آفريقا، امريكاي لاتين و بسياري از كشورها، زبان بومي اصلاً ندارند. پرتغالي ها و اسپانيول ها آن جا آمدند و زبانها را عوض كردند؛ زبانهاي بومي و بسياري از نشانه هاي فرهنگ را از بين بردند؛ البته يك جاهايي هم نتوانستند. فرهنگ ستون فقرات حيات يك ملت و هويت يك ملت است.

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي - كه انقلابي براساس يك هدف تعريف شده ي فرهنگي بود - كه به مقوله ي فرهنگ اهميت داده شد و به مقوله ي هويت ملي - كه خود هويت ملي يك كشور، فرهنگ است و خود اين جزو مصاديق و سطور برجسته ي فرهنگ يك ملت

است - اهتمام ورزيده شد، بركاتي بر اين كار مترتب شد كه اين بركات به هيچوجه ممكن نبود در اين كشور به وجود بيايد. اين نوآوريها، اين پيشرفتهاي علمي، اين جسارت وارد شدن در عرصه هاي نو علمي و تحقيقي - كه امروز در كشور ما خوشبختانه مشاهده مي شود - به خاطر همين اعتماد به نفسي است كه از احياء هويت ملي پيدا شده است؛ اين را انقلاب به وجود آورد. قبل از انقلاب از هويت ملي و مليت اسم زياد مي آوردند؛ اما به هيچوجه به معناي حقيقي كلمه، هويت ملي را تقويت نمي كردند. البته علت هم واضح بود؛ چون آن كساني كه ايران را براي منافع خودشان مي خواستند و در كشور عزيز ما منافع خود را تعريف كرده بودند، مي دانستند كه اگر هويت ملي در اين كشور زنده شود، با منافع آنها ناسازگار خواهد بود و آنها نمي توانند به منافعي كه هدف گرفته اند، برسند. به همين دليل، هويت ملي در آن زمان در اين جا تضعيف شد. ما در كشور خودمان در وابستگي و اضمحلال هويت در مقابل بيگانگان تا آن جا پيش رفتيم كه افراد برجسته يي خجالت نكشيدند و پيشنهاد تغيير زبان و خط فارسي را دادند! البته روي تغيير زبان كمتر كار كردند؛ اما براي تغيير خط فارسي - خط يك كشور يكي از نقاط برجسته و از شاخصهاي مهم فرهنگي هر كشور است - در همين روزنامه ها و مطبوعات دوره ي طاغوت در كشور ما علناً و صريحاً مطلب نوشتند، دفاع كردند و حرف زدند كه ما خط فارسي را تغيير بدهيم؛

آن هم با استدلالهاي كاملاً مجادله آميز و مغالطه آميز و خلاف واقع. آنها تا اين حد پيش رفتند.

كساني كه رژيم پهلوي را روي كار آوردند، هيچ كدام از شاخصه هاي مليت را حاضر نبودند تحمل كنند. البته مليت ما از اول با اسلام آميخته بود؛ زبانمان، آدابمان، دانشمان و دانشمندانمان با اسلام آميخته بودند. در تاريخ مي بينيد كه دانشمندان برجسته و نام آور و ماندگار ما كساني هستند كه دانش دين را در كنار دانشهاي معمولي زندگي دارا بودند؛ يعني همه ي دانشها از مجموعه ي دين برآمده است. البته اين به آن معنا نيست كه طلاب مدرسه ي ديني اين خصوصيت را داشتند؛ نه، جامعه، جامعه ي ديني بود. فرهنگ ما، دانش ما، رفتار ما و سنتهاي ما با دين آميخته است و بسياري از آنها از دين سرچشمه گرفته است. وقتي با هويت ملي و شاخصه هاي آن مبارزه مي كردند، قهراً مبارزه ي با دين جزوش بود و چون دين و ايمان پشتوانه ي همه ي ارزشهاي انساني است، طبعاً با ايمان هم بشدت مخالفت مي كردند. اينها حاضر نشدند قبول كنند كه ما حتي لباس محلي داشته باشيم. ما ايراني ها با چند هزار سال سابقه، لباس بومي نداريم و لباس محلي و بومي مان را نمي شناسيم، در حالي كه خيلي از كشورهاي ديگر دنيا دارند. البته لباس بومي، مانع پيشرفت هم نيست؛ اما ما نداريم؛ چون آنها نگذاشتند. اين، عمل به همان توصيه يي است كه مي گفت ايراني بايد از فرق سر تا نوك پا فرنگي شود! ببينيد خودباختگي تا كجا. اين كه من هميشه مي

گويم تهاجم فرهنگي، تهاجم فرهنگي اين است.

تهاجم فرهنگي غير از تبادل فرهنگي است؛ غير از گرفتن برجستگيها و زبده گزيني از فرهنگهاي ديگر است؛ اين، چيزي است مباح، بلكه واجب. اسلام به ما دستور مي دهد، عقل هم به طور مستقل از ما مي خواهد كه هر چيز خوب، زيبا و باارزشي را كه در هر كجا مي بينيم، آن را فرا بگيريم و از آن استفاده كنيم. اين جملات معروف متداول در زبانهاي مردم ما كه آ«اطلبوا العلم ولو بالصينآ» يا آ«انظر الي ما قال و لا تنظر الي من قالآ»؛ نگاه نكن حرف خوب، سخن حكمت آميز، دانش و معرفت را چه كسي دارد مي گويد، اگر سخن خوب است، آن را فرابگير، اين گرفتن، گرفتن فرهنگي است و اخذ فرهنگي، تبادل فرهنگي و زبده گزيني فرهنگي، يك چيز لازم است و اين، غير از تهاجم فرهنگي است. من بارها گفته ام كه يك وقت هست كه يك انسان با ميل خود و بر طبق نياز و اشتها و ضرورت زندگي اش يك نوع غذا، يك نوع دارو يا ماده ي لازمي را انتخاب مي كند و آن را داخل جسم خودش مي كند؛ اين، گزينش است، كه چيز خيلي خوبي است؛ اما يك وقت هست كه يك نفر را مي خوابانند و ماده اي را كه نه براي او لازم است و نه او به آن ميل و اشتهايي دارد و نه برايش مفيد است، به زور در حلقش مي ريزند، يا به او تزريق مي كنند؛ اين، نامطمئن است؛ اين، تهاجم فرهنگي است؛ همان كاري كه با ملت ايران در طول

سالهاي متمادي كردند. از سياستمداراني كه وابسته بودند، از آنهايي كه با قراردادهاي مالي دهن شان را مي بستند، هيچ توقعي نيست؛ اما از شخصيتهاي علمي و فرهنگي در آن دوران اين انتظار و توقع بود كه اگر داراي هر عقيده يي هستند، ولو اسلام را هم قبول ندارند و ايمان اسلامي هم ندارند، براي هويت فرهنگي اين ملت ارج قائل شوند؛ اما ارجي قائل نشدند؛ دروازه ها را باز كردند و چشمها را بستند و مجذوب و خيره شدند و ما را عقب انداختند. به خاطر همين، ما در ميدان علم و فناوري عقب مانديم. اين كه در عرف دوره ي جواني من - كه حالا خوشبختانه آن طور نيست و خيلي فرق كرده - واقعاً هر كالايي به صرف خارجي بودن، مطلوب بود و به صرف داخلي بودن نامطلوب، فرهنگ عمومي آن زمانها بود و در داخل كشور هم جرأت و گستاخي كار علمي و تحقيقي و باز كردن بن بستها و شكستن مرزهاي دانش اصلاً قابل تصور نبود و كساني كه در خودشان چنين استعدادي مي ديدند، به هيچ راهي جز اين كه در محيطهاي خارج از كشور كار كنند، فكر نمي كردند. اين كه ما خودمان بسازيم، خودمان توليد كنيم و خودمان ابتكار، اصلاً متصور نبود. بنده از اطلاعات و گزارشهاي گوناگوني كه در اختيارم قرار گرفته، نمونه هاي عيني خيلي فراواني را سراغ دارم كه شايد بعضي از شماها هم اين موارد را بدانيد. اما امروز نه، امروز خوشبختانه اين حالت دليري و خوداتكايي و شجاعت وارد شدن در ميدانهاي گوناگون هست. اين فرهنگ را انقلاب عوض كرد. مقوله ي

فرهنگ اين است. اين يك مثال و يك مصداق بود.

حالا اين فرهنگ در دست شما كاركنان صدا و سيماست؛ از مديرانتان گرفته تا كاركنان گوناگون در بخشهاي فني، پشتيبانيهاي گوناگون، تحقيقات، هنري، توليد برنامه و برنامه سازيهاي مختلف و در بخشهاي سياسي و خبري. در همه ي بخشها شما هستيد كه مي توانيد عطر خوش فرهنگ صحيح را در فضاي جامعه بپراكنيد و هيچ كس هم نمي تواند در مقابل اين گسترش فرهنگي كه شما ايجاد مي كنيد، مقاومت كند. امروز مهمترين ابزار جنگ بين قدرتها در دنيا رسانه است و امروز حتي قدرتهاي بزرگ هم با رسانه ها دارند كار مي كنند. امروز تأثير رسانه ها و تلويزيونها و هنرها و اين شبكه هاي عظيم اطلاع رساني اينترنتي و... از سلاح و از موشك و از بمب اتم بيشتر است. امروز دنيا، يك چنين دنيايي است. روزبه روز هم دارند اين ميدان را گسترش مي دهند. من در آن جلسه به مديرانمان عرض مي كردم كه امروز آرايش رسانه يي و فرهنگي كه در مقابل جمهوري اسلامي قرار دارد، بسيار آرايش پيچيده، متنوع، متكثر، كارآمد و فني و پيشرفته است. صدا و سيما يك تنه در مقابل اين آرايش عظيم ايستاده و الحمدللّه از عهده هم تا حالا برآمده است و من هم مي خواهم به شما بگويم كه تا حالا از عهده برآمده ايد. شما ببينيد براي اين راديوها و تلويزيونها و اين شبكه هاي اطلاع رساني كه هدفشان كشور ماست، چقدر سرمايه گذاري شده است. آنها چند برابر سرمايه گذاري يي كه ما براي صدا و سيماي خودمان مي كنيم، سرمايه گذاري

كرده اند. اگر آن طور كه آنها پيش خودشان محاسبه كرده بودند پيش مي رفت، امروز بايد اثري از اسلام و ايمان و جمهوري اسلامي باقي نمانده باشد؛ چون فعاليت آنها مربوط به امروز و ديروز كه نيست، بلكه آنها از روز اول پيروزي انقلاب كارشان شروع شد و بيست وپنج سال است كه روزبه روز دارند كار خود را توسعه مي دهند و شدت مي بخشند. الحمدللّه رسانه ي ملي ما به خودش پرداخته و واقعاً خودش را متناسب با حضور در اين ميدان، تا آن جايي كه مي توانسته، حاضريراق و آماده كرده و وارد ميدان شده است؛ شما مي توانيد.

من به شما عرض كنم كه جهتگيري اساسي صدا و سيما بايد درست نقطه ي مقابل همان جهت گيري يي باشد كه آنها دارند. آنها مي خواهند فرهنگ ملت را از گرايش به ايمان، ارزشها و گرايش به اصول اسلامي و استقلال هويت ملي برگردانند. شما بايد درست نقطه ي مقابل اين كار را مورد اهتمام خودتان قرار دهيد. آنها مي خواهند وحدت ملي را از بين ببرند؛ آنها مي خواهند اتكا به نفس جوانان را از بين ببرند؛ آنها مي خواهند افق مقابل چشم نسل جوان ما را تيره و مبهم و وهم آلود جلوه بدهند؛ آنها مي خواهند حتي مديران ارشد سياسي كشور را از اقدام شجاعانه در مسائل گوناگون منصرف كنند و آنها را بترسانند - از مهمترين ابزارهاي استكبار؛ همين قدرتها و سلطه هاي جهاني، ترساندن است. از قديم هم همين طور بوده است. اين نامه هايي كه آ«فان الحرب اولها كلامآ» در آغاز جنگها شنيده ايد و

ديده ايد كه پادشاهان براي رقباي سياسي خودشان به كشورهاي مختلف مي فرستادند، پُر از تهديد و پُر از به رخ كشيدن قدرت خود بود. اينها براي اين بود كه تهديد؛ تهديدي كه منجر بشود به ترسيدن طرف مقابل، نقش مهمي را در پيروزي ايفا مي كند، كه امروز هم سرمايه گذاري مهمي براي اين كار مي شود - تا جرأت اقدام را از اينها بگيرند و اين مديران را نگران وضعيت آينده كنند؛ آنها همچنين جوانان را يك طور، آحاد مردم را يك طور، مديران را يك طور، سياستمداران را يك طور و مبتكران و فعالان علمي را يك طور در تيررس رسانه هاي معارض خود با جمهوري اسلامي قرار مي دهند. شما بايد درست نقطه ي مقابل آنها حركت كنيد.

برنامه ريزي در صدا و سيما بايد با جهتگيري به سمت وحدت ملي، ايجاد اميد، نشان دادن افقهاي روشني كه در پيش روي ملت ماست، شجاعت دادن به مجموعه ي مبتكر و محقق و فنّان كشور، شجاعت دادن به اداره كنندگان و مسؤولان و تصميم گيران كشور در زمينه هاي مختلف، ترغيب مردم به حضور در صحنه - كه حلال همه ي مشكلات حضور و اراده ي مردمي و تصميم مردمي است - باشد. البته جانمايه ي همه ي اينها هم ايمان قلبي و ديني است. اگر كسي دين را براي ارزش والاي معنوي ذاتي خودش هم قبول نداشته باشد و نشناخته باشد، مي تواند به دين به عنوان دارويي كه مي تواند مهمترين مشكلات اجتماعي يك ملت را علاج كند، تكيه كند. اين را فقط ما كه جمهوري اسلامي هستيم، نمي گوييم و

فقط هم براي كشور ما نيست، بلكه امروز متفكران و نخبگان سياسي و فكري دنيا هم به همين فكرها افتاده اند. آنها خلأ دين را، بخصوص در برخي از كشورهاي اروپايي، كه فاصله ي آنها با دينداري و ايمان ديني خيلي زياد شده، احساس مي كنند و نسبت به اين خلأ هشدار مي دهند. ايمان خيلي چيز باارزش و خيلي عنصر مهمي است براي سامان دادن و سر و صورت دادن به حركتها و جلوگيري از زياده كاريها و زياده رويها و تخلفها و آشفتگيها در مسائل گوناگون زندگي، و واقعاً اين كار، براي صدا و سيما يك هدف عمده است، كه اميدواريم همه بتوانند آن را انجام دهند.

من روي دو نكته، بخصوص مي خواهم تكيه كنم: تحقيق و هنر.

كار تحقيقي خيلي مهم است. كاري كه از روي تحقيق و عالمانه باشد، حتي براي مردم عامي كه عالم هم نيستند، ارزش و جاذبه ي بيشتري دارد. البته كار عالمانه به معناي قلنبه سلنبه گويي نيست، بلكه كار عالمانه، يعني كار مُتقن و صحيح؛ ولو اين كه با زبان همه كس فهم و مردمي گفته شود. همچنان كه شنيده ايد، در همه ي زمينه هاي تحقيقات علمي، بودجه هاي كلاني در برخي از كشورهاي پيشرفته گذاشته مي شود. تحقيق در زمينه هاي مفاهيم فرهنگي و مسائل گوناگوني كه رسانه ي ملي با آنها سروكار دارد، از جمله كارهاي بسيار مهم است.

و اما هنر، كه من راجع به هنر واقعاً هرچه بگويم، كم گفته ام. من بارها هم گفته ام كه به هنر بايد اهميت داد و بايستي آن را روزبه روز اعتلا بخشيد و بايد شكل

فاخر هنر را انتخاب كرد. بدون هنر، حرف عادي جاي خودش را حتي در ذهن كسي پيدا نمي كند، چه برسد به اين كه جذابيت داشته باشد و جايگير و ماندگار شود. هنر مهمترين وسيله است براي گسترش يك فكر درست يا نادرست. هنر، وسيله، ابزار و رسانه است؛ رسانه يي بسيار مهم. از هنر و از اعتلاي آن نبايد غفلت كرد و آن را مساوي با گناه و غلط و اين مقولات نبايد دانست. هنر جزو برجسته ترين مخلوقات الهي است و جزو ارزشمندترين صُنع پروردگار است، كه بايد آن را ارج گذاشت. در همه ي كارها، حتي در يك تبليغات معمولي، بايد هنر را به كار برد. اگر از ابزار هنر در كارهاي علمي و القائات فكري و علمي كه از صدا و سيما پخش مي شود، استفاده شود، ماندگاري و جاذبه ي آن كارها مضاعف خواهد شد. در همه ي بخشها بر روي تحقيقات و بر روي هنر خيلي بايستي تكيه كرد.

به هرحال اميدواريم كه خداوند متعال به شماها، ما و به مديران محترم و عزيز صدا و سيما توفيق دهد. از يكايك شما مسؤولان و كاركنان بخشهاي مختلف صميمانه تشكر مي كنم. من از همه، چه بخشهايي كه آقاي لاريجاني ذكر كردند و چه بعضي از بخشهايي كه در بيانات ايشان نيامد، صميمانه متشكرم. اميدوارم روزبه روز پيشرفت، تكامل، گسترش و امتداد و عمق كار شما بيشتر شود.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم پانزدهمين سالگرد ارتحال امام خميني(ره)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم پانزدهمين سالگرد ارتحال امام خميني(ره)

--------------------------------------------14/03/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم

المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين سيّما بقيةاللّه في الأرضين. قال اللّه تعالي: آ«و جعلنا منهم ائمّة يهدون بأمرنا لمّا صبروا و كانوا باياتنا يوقنونآ».

بيست وپنج سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي و برپايي نظام جمهوري اسلامي، و پانزده سال پس از وفات رهبر كبير انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي، هنوز محور اصلي تبليغات خشم آلود دشمنان انقلاب و كشور ما، دشمني با امام بزرگوار ماست. آنها مهمترين هدف خود را - حتّي بعد از بيست وپنج سال از تشكيل نظام اسلامي - اين قرار داده اند كه با هزاران ساعت برنامه ريزي و برنامه سازي در ماه براي صدها راديو و تلويزيوني كه در اطراف عالم از سوي محافل صهيونيستي و استكباري به راه افتاده است، شخصيت پُرجاذبه و چهره ي درخشان امام بزرگوار را زير سؤال ببرند. بايد تصديق كنيم كه دشمنان نظام اسلامي براي مقابله و مبارزه ي با نظام جمهوري اسلامي و حركت ملت ايران، جز اين چاره يي هم ندارند؛ زيرا عامل مهم تسليم ناپذيري و ايستادگي ملت ايران در راه پُر افتخار خود، فلسفه ي سياسي و مكتب سياسي امام است، كه ملت ما از بن دندان به آن اعتقاد دارند. دشمنان انقلاب چاره يي ندارند جز اين كه با فلسفه ي امام، با مكتب امام و با شخصيت امام - كه همچنان زنده و پايدار است - دشمني كنند تا بتوانند اين ملت را به خيال خود به عقب نشيني و تسليم در مقابل خودشان وادار كنند. امام بزرگوار با مكتب سياسي خود بود كه توانست طلسم ديرپاي استبداد را در اين كشور بشكند. امام بزرگوار با

مكتب سياسي خود بود كه توانست دست غارتگران را از اين كشور كوتاه كند؛ غارتگراني كه با همدستي با ديكتاتورها، ايران را به خانه ي امن خود تبديل كرده بودند؛ كساني كه اميدوار بودند بتوانند ايران را به صورت يك كشور توليدكننده ي مواد اوليه و انبار تمام نشدني نفت براي خود نگه دارند. من مي خواهم روي مكتب سياسي امام تكيه كنم. مكتب سياسي امام نمي تواند از شخصيت پُرجاذبه ي امام جدا شود. راز موفقيت امام در مكتبي است كه عرضه كرد و توانست آن را به طور مجسم و به صورت يك نظام، در مقابل چشم مردم جهان قرار دهد. البته انقلاب عظيم اسلامي ما به دست مردم به پيروزي رسيد و ملت ايران عمق توانايي ها و ظرفيت فراوان خود را نشان داد؛ اما اين ملت بدون امام و مكتب سياسي او قادر به چنين كار بزرگي نبود. مكتب سياسي امام ميداني را باز مي كند كه گستره ي آن حتّي از تشكيل نظام اسلامي هم وسيع تر است. مكتب سياسي يي كه امام آن را مطرح و براي آن مجاهدت كرد و آن را تجسم و عينيت بخشيد، براي بشريت و براي دنيا حرف تازه دارد و راه تازه پيشنهاد مي كند. چيزهايي در اين مكتب وجود دارد كه بشريت تشنه ي آنهاست؛ لذا كهنه نمي شود. كساني كه سعي مي كنند امام بزرگوار ما را به عنوان يك شخصيت متعلق به تاريخ و متعلق به گذشته معرفي كنند، در تلاش خود موفق نخواهند شد. امام در مكتب سياسي خود زنده است، و تا اين مكتب سياسي زنده است، حضور

و وجود امام در ميان امت اسلامي، بلكه در ميان بشريت، منشأ آثار بزرگ و ماندگار است.

مكتب سياسي امام داراي شاخصهايي است. من امروز چند خط از خطوط برجسته ي اين مكتب را در اين جا بيان مي كنم. يكي از اين خطوط اين است كه در مكتب سياسي امام، معنويت با سياست در هم تنيده است. در مكتب سياسي امام، معنويت از سياست جدا نيست؛ سياست و عرفان، سياست و اخلاق. امام كه تجسم مكتب سياسي خود بود، سياست و معنويت را با هم داشت و همين را دنبال مي كرد؛ حتّي در مبارزات سياسي، كانون اصلي در رفتار امام، معنويت او بود. همه ي رفتارها و همه ي مواضع امام حول محور خدا و معنويت دور مي زد. امام به اراده ي تشريعي پروردگار اعتقاد و به اراده ي تكويني او اعتماد داشت و مي دانست كسي كه در راه تحقق شريعت الهي حركت مي كند، قوانين و سنت هاي آفرينش كمك گار اوست. او معتقد بود كه: آ«وللّه جنود السّماوات و الأرض و كان اللّه عزيزاً حكيماآ». امام قوانين شريعت را بستر حركت خود مي دانست و علائم راهنماي حركت خود به شمار مي آورد. حركت امام براي سعادت كشور و ملت، بر مبناي هدايت شريعت اسلامي بود؛ لذا آ«تكليف الهيآ» براي امام كليد سعادت به حساب مي آمد و او را به هدفهاي بزرگ آرماني خود مي رساند. اين كه از قول امام معروف است و همه مي دانيم كه گفته بودند آ«ما براي تكليف عمل مي كنيم، نه براي پيروزيآ»، به معناي بي رغبتي ايشان به پيروزي نبود. بدون ترديد

پيروزي در همه ي هدفهاي بزرگ، آرزوي امام بود. پيروزي جزو نعمتهاي خداست و امام به پيروزي علاقه مند بود - نه اين كه علاقه مند نبود يا بي رغبت بود - اما آنچه او را به سوي آن هدفها پيش مي برد، تكليف و عمل به وظيفه ي الهي بود؛ براي خدا حركت كردن بود. چون انگيزه ي او اين بود، لذا نمي ترسيد؛ شك نمي كرد؛ مأيوس نمي شد؛ مغرور نمي شد؛ متزلزل و خسته هم نمي شد. اينها خاصيت عمل به تكليف و عمل براي خداست. كسي كه براي تكليف عمل مي كند، دچار ترديد و تزلزل نمي شود؛ ترسيده و خسته نمي شود؛ از راه برنمي گردد و مصلحت انديشي هاي شخصي، تعيين كننده ي راه و جهتگيري او نمي شود. كسي كه سياست را با عرفان جمع مي كند و معنويت را با حركت سياسي، يكجا در برنامه زندگي خود قرار مي دهد، براي او ترس از مرگ معنا ندارد؛ ترس از شكست هم معنا ندارد. اين درست نقطه ي مقابل سياست كهنه شده و از مد افتاده ي غربي است كه بدروغ آن را سياست مدرن مي گويند؛ يعني تفكيك دين از سياست، و تفكيك دولت از معنويت. تمدن غربي بر پايه ي ستيز با معنويت و طرد معنويت بنا شد؛ اين خطاي بزرگ كساني بود كه تمدن و حركت علمي و صنعتي را در اروپا شروع كردند. به علم اهميت دادند - اين خوب بود - اما با معنويت به جنگ برخاستند؛ اين بد و انحراف بود. لذا اين تمدن مادي و دور از معنويت هرچه پيشرفت كند،

انحرافش بيشتر مي شود؛ هم خود آنها و هم همه ي بشريت را با ميوه هاي زهرآگين خود تلخكام مي كند؛ همچنان كه تا امروز كرده است. پديده ي استعمار - كه دهها كشور و ميليونها انسان را سالهاي متمادي غرق در سخت ترين و شديدترين محنتها كرد - يكي از چيزهايي است كه در نتيجه ي تفكيك علم از معنويت، سياست از معنويت و دولت از اخلاق در اروپا اتفاق افتاد. دو جنگ جهاني اول و دوم هم از همان ميوه هاي تلخ بود. كمونيزم و حكومتهاي اختناق ماركسيستي هم جزو نتيجه ها و ميوه هاي تلخ جدايي حركت علمي و صنعتي از معنويت بود. ويران شدن كانون خانواده، سيلاب فساد جنسي و طغيان سرمايه داري افراطي، همه نتايج همان تفكيك است. امروز هم اوج اين دوري از معنويت را در زندان ابوغريب و ديگر زندانهاي عراق مي بينيد. كساني كه اين زندانها را اداره مي كنند، مدعي هستند كه در تمدن بشري پيشرفته ترين اند! نتيجه ي چنين پيشرفتي را مردم دنيا از راه عكس و فيلم در زندانهاي عراق ديدند و يا از آن مطلع شدند. فجايعي كه براي ملت عراق - و قبل از آن براي ملت افغانستان - پيش آمده است، منحصر به اين چيزها نيست. در دو سه سال قبل كاروان عروسي در افغانستان بمباران شد و ماه قبل در عراق مجلس عروسي به وسيله ي هواپيماهاي انگليسي به عزا تبديل گرديد. تحقير جوانهاي عراقي، شكنجه ي مردان عراقي، تعرض به زنان و نواميس عراقي، وارد شدن به حريم امن خانواده هاي عراقي، دولت فرمايشي به وجود آوردن براي

ملت عراق، همه سرريزهاي همان حركتي است كه وقتي شروع شد، اين نتايج به طور قهري به دنبال آن هست. معنويت از دستگاه سياست حذف شده است. در گذشته هم حكام و مستبدين و ديكتاتورهاي دنيا در شرق و غرب عالم از اين كارها مي كردند؛ اما وقتي نامها و شعارهاي زيبايي مثل حقوق بشر، حقوق انسان و رأي انسان براي اروپايي ها شناخته شد، و وقتي پا در جاده ي علم گذاشتند، دوري از معنويت نگذاشت اين شعارها آن طور كه توقع بود و معنا مي شد، براي بشريت خير به بار آورد؛ همانها براي بشريت مايه ي شر و فساد شد. حرف نوي مكتب سياسي امام بزرگوار ما براي دنيا اين است كه در همه ي اركان برنامه ريزي هاي يك قدرت سياسي، سياست با معنويت، و قدرت با اخلاق همراه شود و اصول اخلاقي مورد مراعات قرار گيرد. شاخص اول از شاخصهاي اساسي مكتب سياسي امام اين است.

شاخص دوم، اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم است؛ هم كرامت انسان، هم تعيين كننده بودن اراده ي انسان. در مكتب سياسي امام، هويت انساني، هم ارزشمند و داراي كرامت است، هم قدرتمند و كارساز است. نتيجه ي ارزشمندي و كرامت داشتن اين است كه در اداره ي سرنوشت بشر و يك جامعه، آراء مردم بايد نقش اساسي ايفا كند. لذا مردم سالاري در مكتب سياسي امام بزرگوار ما - كه از متن اسلام گرفته شده است - مردم سالاري حقيقي است؛ مثل مردم سالاري امريكايي و امثال آن، شعار و فريب و اغواگري ذهنهاي مردم نيست. مردم با رأي خود، با اراده ي

خود، با خواست خود و با ايمان خود راه را انتخاب مي كنند؛ مسؤولان خود را هم انتخاب مي كنند. لذا دو ماه از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه امام اصل نظام برآمده ي از انقلاب را به رأي مردم گذاشت. شما اين را مقايسه كنيد با رفتاري كه كودتاگران نظامي در دنيا مي كنند، رفتاري كه حكومتهاي كمونيستي مي كردند، و رفتاري كه امروز امريكا مي كند. امروز امريكا بعد از پانزده ماه كه با اشغال نظامي عراق را گرفته است، هنوز به مردم اين كشور اجازه نمي دهد كه بگويند براي حكومت خود چه چيز و چه كساني را مي خواهند. نماينده ي سازمان ملل ديروز مصاحبه مي كند و مي گويد چون امريكايي ها در عراق حضور نظامي دارند، بايد رأي حاكم امريكايي در انتخاب عناصر دولت مراعات شود! دمكراسي اينها اين است. نام دمكراسي، اغواگري است. دمكراسي حتّي در كشورهاي خودشان هم، يك مردم سالاري حقيقي نيست؛ جلوه فروشي به وسيله ي تبليغات رنگين و پولهاي بي حسابي است كه در اين راه خرج مي كنند؛ لذا آراء مردم گم است. در مكتب سياسي امام رأي مردم به معناي واقعي كلمه تأثير مي گذارد و تعيين كننده است. اين، كرامت و ارزشمندي رأي مردم است. از طرف ديگر امام با اتكاء به قدرت رأي مردم معتقد بود كه با اراده ي پولادين مردم مي شود در مقابل همه ي قدرتهاي متجاوز جهاني ايستاد؛ و ايستاد. در مكتب سياسي امام، مردم سالاري از متن دين برخاسته است؛ از آ«امرهم شوري بينهمآ» برخاسته است؛ از آ«هو الّذي ايّدك بنصره و بالمؤمنينآ» برخاسته است.

ما اين را از كسي وام نگرفته ايم. عده يي مي خواهند وانمود كنند كه نقش مردم در اداره ي حكومتها را بايد غربي ها بيايند به ما ياد بدهند! غربيها خودشان هنوز در خم يك كوچه گرفتارند! همين امريكايي ها و همين مدعيان دمكراسي، ديكتاتورهايي از قبيل محمد رضاي پهلوي را - كه سي وپنج سال در اين مملكت ديكتاتوري مطلق داشت و قبل از او پدرش حدود بيست سال در اين كشور ديكتاتوري كرد - در آغوش گرفتند و پشتيباني كردند و از آنها حمايت كردند. اينها طرفدار دمكراسي اند؟! دروغ مي گويند. هر كس مي خواهد دمكراسي اينها را ببيند، به عراق برود. برود رفتار آنها را با مردم مظلوم افغانستان ببيند. برود دمكراسي امريكايي را از حمايت بي دريغ امريكا از شارون جنايتكار ببيند. دمكراسي آنها اين است؛ ما از اينها دمكراسي ياد بگيريم؟! اينها براي انسان نقش و ارزش قائلند؟ شما ببينيد امروز در فلسطين چه فجايعي دارد اتفاق مي افتد. آيا فلسطيني ها انسان نيستند؟ آيا صاحب سرزمين خود نيستند؟ آيا حق ندارند رأي و عقيده داشته باشند؟ امروز زشت ترين و فجيع ترين رفتار در فلسطين و عراق و افغانستان - و قبل از اين در بسياري از مناطق ديگر - دارد صورت مي گيرد؛ آن وقت همان كساني كه اين رفتارهاي زشت را انجام مي دهند، خجالت نمي كشند و ادعاي دمكراسي مي كنند! رئيس جمهور امريكا وقيحانه ادعا مي كند كه رسالت گسترش دمكراسي در دنيا و خاورميانه بر دوش او سنگيني مي كند! دمكراسي آنها را در زندانهاي امثال ابوغريب - كه در عراق و

گوانتانامو كم هم نيستند - مردم دنيا دارند مي بينند. اين، دمكراسي و حقوق بشر آنهاست! بسيار غافلانه است اگر كسي در داخل جوامع ما و در ميان امت اسلامي خيال كند كه غربي ها بايد بيايند به ملتهاي ما دمكراسي و مردم سالاري ياد بدهند! ما توقع داريم گويندگان و نويسندگاني كه از انصاف برخوردار هستند، طوري حرف نزنند و طوري ننويسند كه گويي امروز آنها دارند به مردم ما پيام مردم سالاري مي دهند. مردم سالاري را امام آورد؛ مردم سالاري را انقلاب آورد. در كشوري كه در طول قرنهاي متمادي، جز در برهه هاي بسيار كوتاه - كه مثل يك لحظه گذشته است - معناي رأي و اراده ي مردم را نمي دانستند (ما در طول عمر خود چشممان به صندوق رأي نيفتاده بود! براي رأي مردم ايران كسي ارزش قائل نبود و ديكتاتورها در تمام دوران حكومت خود بيشترين بي اعتنايي را به مردم ما مي كردند) امام و انقلاب و نظام اسلامي ما مردم سالاري را آورد. عده يي طوري حرف مي زنند كه گويا ما تازه داريم وارد ميدان مردم سالاري مي شويم! اين بي انصافي نيست؟ اين چشم بستن بر روي حقيقت نيست؟

شاخص سوم از شاخصهاي مكتب سياسي امام، نگاه بين المللي و جهاني اين مكتب است. مخاطب امام در سخن و ايده ي سياسي خود، بشريت است؛ نه فقط ملت ايران. ملت ايران اين پيام را به گوش جان شنيد، پايش ايستاد، برايش مبارزه كرد و توانست عزت و استقلال خود را به دست آورد؛ اما مخاطب اين پيام، همه ي بشريت است. مكتب سياسي امام اين

خير و استقلال و عزت و ايمان را براي همه ي امت اسلامي و همه ي بشريت مي خواهد؛ اين رسالتي است بر دوش يك انسان مسلمان. البته تفاوت امام با كساني كه براي خود رسالت جهاني قائلند، اين است كه مكتب سياسي امام با توپ و تانك و اسلحه و شكنجه نمي خواهد ملتي را به فكر و به راه خود معتقد كند. امريكايي ها هم مي گويند ما رسالت داريم در دنيا حقوق بشر و دمكراسي را توسعه دهيم. راه گسترش دمكراسي، كاربرد بمب اتم در هيروشيماست؟! توپ و تانك و جنگ افروزي و كودتاگري در امريكاي لاتين و آفريقاست؟! امروز هم در خاورميانه اين همه دغل بازي و فريبگري و ظلم و جنايت به چشم مي خورد. با اين وسايل مي خواهند حقوق بشر و رسالت جهاني شان را گسترش دهند! مكتب سياسي اسلام فكر درست و سخن نوي خود را با تبيين در فضاي ذهن بشريت رها مي كند و مثل نسيم بهاري و عطر گلها در همه جا مي پيچد. كساني كه شامه ي درستي داشته باشند، آن را استشمام مي كنند و از آن بهره مي برند؛ همچنان كه امروز در بسياري از كشورهاي دنيا بهره ي آن را برده اند. فلسطيني ها مي گويند ما حيات دوباره و بيداري خود را از پيام امام گرفته ايم؛ لبناني ها مي گويند ما پيروزي خود بر ارتش رژيم صهيونيستي و اخراج صهيونيست ها را از مكتب امام درس گرفته ايم؛ مسلمانها در هر نقطه ي دنيا - جوانهاي مسلمان، روشنفكران مسلمان، نخبگان مسلمان - فتوحات فكري خود در ميدانهاي سياسي

را برخاسته و برآمده ي از مكتب فكري امام مي دانند؛ توده هاي امت اسلامي با نام اسلام احساس عزت مي كنند؛ اين همان نگاه بين المللي مكتب امام به مسائل بشر است؛ مخصوص دنياي اسلام هم نيست؛ لذا امروز مسأله ي فلسطين براي ما يك مسأله ي اصلي است؛ مصايب امت اسلامي براي ما دردناك است. آنچه در دنياي اسلام اتفاق مي افتد، براي ملت ايران و كساني كه به نام و ياد امام بزرگوار دلبسته و دلخوش هستند، مسائل اساسي است؛ نمي توانند نسبت به اين مسائل بي تفاوت بگذرند. براي همين است كه دنياي استكبار مي خواهد بزرگترين جنايتها را نسبت به ملتهاي مسلمان انجام دهد؛ در حالي كه ديگر ملتهاي مسلمان نبينند، نفهمند و تصميم نگيرند؛ حتّي اعتراض هم نكنند. ملت ايران مي بيند، مي فهمد، اعتراض مي كند، موضع مي گيرد و نسبت به مسائل دنياي اسلام بي تفاوت نمي ماند.

شاخص مهم ديگر مكتب سياسي امام بزرگوار ما پاسداري از ارزشهاست، كه مظهر آن را امام بزرگوار در تبيين مسأله ي ولايت فقيه روشن كردند. از اول انقلاب اسلامي و پيروزي انقلاب و تشكيل نظام اسلامي، بسياري سعي كرده اند مسأله ي ولايت فقيه را نادرست، بد و برخلاف واقع معرفي كنند؛ برداشتهاي خلاف واقع و دروغ و خواسته ها و توقعات غيرمنطبق با متن نظام سياسي اسلام و فكر سياسي امام بزرگوار. اين كه گاهي مي شنويد تبليغاتچي هاي مجذوب دشمنان اين حرفها را مي پراكنند، مربوط به امروز نيست؛ از اول، همين جريانات و دست آموزها و تبليغات ديگران اين حرفها را مطرح مي كردند. عده يي

سعي مي كنند ولايت فقيه را به معناي حكومت مطلقه ي فردي معرفي كنند؛ اين دروغ است. ولايت فقيه - طبق قانون اساسي ما - نافي مسؤوليت هاي اركان مسؤول كشور نيست. مسؤوليت دستگاه هاي مختلف و اركان كشور غيرقابل سلب است. ولايت فقيه، جايگاه مهندسي نظام و حفُخط و جهت نظام و جلوگيري از انحراف به چپ و راست است؛ اين اساسي ترين و محوري ترين مفهوم و معناي ولايت فقيه است. بنابراين ولايت فقيه نه يك امر نمادين و تشريفاتي محض و احياناً نصيحت كننده است - آن طوري كه بعضي از اول انقلاب اين را مي خواستند و ترويج مي كردند - نه نقش حاكميت اجرايي در اركان حكومت دارد؛ چون كشور مسؤولان اجرايي، قضايي و تقنيني دارد و همه بايد بر اساس مسؤوليت خود كارهايشان را انجام دهند و پاسخگوي مسؤوليتهاي خود باشند. نقش ولايت فقيه اين است كه در اين مجموعه ي پيچيده و در هم تنيده ي تلاشهاي گوناگون نبايد حركت نظام، انحراف از هدفها و ارزشها باشد؛ نبايد به چپ و راست انحراف پيدا شود. پاسداري و ديده باني حركت كلي نظام به سمت هدفهاي آرماني و عالي اش، مهمترين و اساسي ترين نقش ولايت فقيه است. امام بزرگوار اين نقش را از متن فقه سياسي اسلام و از متن دين فهميد و استنباط كرد؛ همچنان كه در طول تاريخ شيعه و تاريخ فقه شيعي در تمام ادوار، فقهاي ما اين را از دين فهميدند و شناختند و به آن اذعان كردند. البته فقها براي تحقق آن فرصت پيدا نكردند، اما اين را جزو مسلّمات فقه اسلام شناختند

و دانستند؛ و همين طور هم هست. اين مسؤوليت بسيار حساس و مهم، به نوبه ي خود، هم از معيارها و ضابطه هاي ديني و هم از رأي و خواست مردم بهره مي برد؛ يعني ضابطه هاي رهبري و ولايت فقيه، طبق مكتب سياسي امام بزرگوار ما، ضابطه هاي ديني است؛ مثل ضابطه ي كشورهاي سرمايه داري، وابستگي به فلان جناح قدرتمند و ثروتمند نيست. آنها هم ضابطه دارند و در چارچوب ضوابطشان انتخاب مي كنند، اما ضوابط آنها اين است؛ جزو فلان باند قدرتمند و ثروتمند بودن، كه اگر خارج از آن باند باشند، ضابطه را ندارند. در مكتب سياسي اسلام، ضابطه، اينها نيست؛ ضابطه، ضابطه ي معنوي است. ضابطه عبارت است از علم، تقوا و درايت. علم، آگاهي مي آورد؛ تقوا، شجاعت مي آورد؛ درايت، مصالح كشور و ملت را تأمين مي كند؛ اينها ضابطه هاي اصلي است برطبق مكتب سياسي اسلام. كسي كه در آن مسند حساس قرار گرفته است، اگر يكي از اين ضابطه ها از او سلب شود و فاقد يكي از اين ضابطه ها شود، چنانچه همه ي مردم كشور هم طرفدارش باشند، از اهليت ساقط خواهد شد. رأي مردم تأثير دارد، اما در چارچوب اين ضابطه. كسي كه نقش رهبري و نقش ولي فقيه را بر عهده گرفته، اگر ضابطه ي علم يا ضابطه ي تقوا يا ضابطه ي درايت از او سلب شد، چنانچه مردم او را بخواهند و به نامش شعار هم بدهند، از صلاحيت مي افتد و نمي تواند اين مسؤوليت را ادامه دهد. از طرف ديگر كسي كه داراي اين ضوابط است و با

رأي مردم كه به وسيله ي مجلس خبرگان تحقق پيدا مي كند - يعني متصل به آراء و خواست مردم - انتخاب مي شود، نمي تواند بگويد من اين ضوابط را دارم؛ بنابراين مردم بايد از من بپذيرند. آ«بايدآ» نداريم. مردم هستند كه انتخاب مي كنند. حق انتخاب، متعلق به مردم است. ببينيد چقدر شيوا و زيبا ضوابط ديني و اراده ي مردم تركيب يافته است؛ آن هم در حساس ترين مركزي كه در مديريت نظام وجود دارد. امام اين را آورد. بديهي است كه دشمنان امام خميني و دشمنان مكتب سياسي او از اين نقش خوششان نمي آيد؛ لذا او را آماج حملات قرار مي دهند. در رأس اينها كساني هستند كه به بركت امام بزرگوار ما و مكتب سياسي او، دستشان از غارت منابع مادي و معنوي اين كشور كوتاه شده است. آنها جلودارند، يك عده هم دنبالشان حركت مي كنند. بعضي مي فهمند چه كار مي كنند، بعضي هم نمي فهمند چه كار مي كنند.

آخرين نكته يي كه به عنوان شاخصه ي مكتب سياسي امام عرض مي كنم، مسأله ي عدالت اجتماعي است. عدالت اجتماعي يكي از مهمترين و اصلي ترين خطوط در مكتب سياسي امام بزرگوار ماست. در همه ي برنامه هاي حكومت - در قانونگذاري، در اجرا، در قضا - بايد عدالت اجتماعي و پُر كردن شكافهاي طبقاتي، مورد نظر و هدف باشد. اين كه ما بگوييم كشور را ثروتمند مي كنيم - يعني توليد ناخالص ملي را بالا مي بريم - اما ثروتها در گوشه يي به نفع يك عده انبار شود و عده ي كثيري هم از مردم

دستشان خالي باشد، با مكتب سياسي امام نمي سازد. پُر كردن شكاف اقتصادي در بين مردم و رفع تبعيض در استفاده ي از منابع گوناگون ملي در ميان طبقات مردم، مهمترين و سخت ترين مسؤوليت ماست. همه ي برنامه ريزان، قانونگذاران، مجريان و همه ي كساني كه در دستگاه هاي گوناگون مشغول كار هستند، بايد اين را مورد توجه قرار دهند و يكي از مهمترين شاخصهاي حركت خود به حساب آورند.

اين مكتب، نظام اسلامي را بنيانگذاري كرد. بيست وپنج سال از آن زمان مي گذرد. بيشترين حملات هم در طول اين بيست وپنج سال به كشور و ملت ما و اين مكتب سياسي شده است؛ اما ملت ما روزبه روز پيشرفت كرده است. ملت ما در زمينه ي علم، در زمينه ي عمران، در زمينه ي سياست بين الملل، در زمينه ي ارتقاي آگاهي هاي گوناگون، در زمينه ي ساخت زيربناهاي عظيم كشور، در زمينه ي به دست آوردن قدرت فناوري و احياي استعدادهاي مردمي، و در بسياري از زمينه هاي ديگر، پيشرفتي داشته است كه در گذشته حتّي تصور آن را هم نمي كرده؛ اين به بركت اسلام است. ما هرگز ادعا نمي كنيم كه در برنامه هاي انقلاب، بهنگام و به روز پيش رفته ايم و در آن جايي كه بايد باشيم، هستيم؛ نه، اما اين كم كاري ماست. ما مسؤولان در رده هاي مختلف اگر بيشتر و بهتر كار كنيم، بدون شك موفقيتها بيشتر خواهد شد. امروز هم موفقيتهاي بسياري داريم. امروز ملت ما قوي است؛ دولت ما قوي است؛ زيربناهاي كشور آماده است و پيشرفت علمي و استخراج استعدادهاي جوانان ما

محيرالعقول است. ما مي توانيم حركت خود را شتاب دهيم؛ و اين كار را هم ملت ما خواهد كرد و به فضل پروردگار و به حول و قوه ي الهي پيشرفت مي كنيم. امروز پرچم اسلام، پرچم دينداري، پرچم شجاعت و پرچم نوآوري در زمينه ي سياست در دست ملت ماست. دشمنها در تبليغات خود سعي مي كنند اين دستاوردها را كوچك نشان دهند و آنچه را كه اين ملت به دست آورده، از قلم بيندازند؛ اما نمي توانند. انواع تلاشها را براي مقابله كرده اند. حتّي كار دشمنان انقلاب اسلامي با محوريت امريكا به اين جا رسيد كه سعي كردند نسخه ي بدل سر تا پا غلط از نظام اسلامي را در افغانستان به وجود آورند، كه شد حكومت طالبان؛ تبديل شد به يك كاريكاتور خنده آور مسخره؛ همان هم شد آفت جانشان. شايد به خيال خودشان مي خواستند پرچم اسلامخواهي و احياي اسلام سياسي را از دست اين ملت بگيرند و دست كساني بدهند كه دست آموز خودشان بوده اند؛ اما نتوانستند و نخواهند توانست. خدا را شكر مي كنيم كه اراده ي ما محكم است؛ راهمان روشن است؛ مردممان مؤمن اند و مكتب سياسي امام، زنده و درخشنده است. دشمنان ما هم قدرت ملت را فهميده اند و به آن اعتراف كرده اند. در زمينه ي مسائل گوناگون جهاني و بين المللي، مواضع ما مستقل است. ما تحت تأثير كسي قرار نمي گيريم و به سراغ جنجال و تنش آفريني نمي رويم؛ اما ظلم را محكوم مي كنيم؛ با ظالم اعلام مخالفت مي كنيم و از مظلوم اعلام حمايت مي كنيم. ما

جنايت صهيونيست ها در فلسطين را محكوم مي كنيم. ما ددمنشي و جنايات فجيع و بي نظير دولت غاصب صهيونيست را در كشور فلسطين نسبت به مردم - ويران كردن خانه ها، كشتن كودكان، كشتن پيرمرد مريض معلولي مثل شيخ احمد ياسين، آواره كردن هزاران فلسطيني از خانه ي خود - زشت مي شماريم و محكوم مي كنيم و بر مرتكبان اين جنايت و بر امريكا - كه از اين مرتكبان حمايت مي كند - لعنت مي فرستيم.

در قضاياي عراق - علي رغم آنچه دشمنان ادعا مي كنند - دخالتي نمي كنيم. معتقديم عراق متعلق به ملت عراق است. رأي ملت عراق بايد در تعيين سرنوشت عراق تأثير داشته باشد. در عراق، رهبري ديني و رهبري سياسي و نخبگان سياسي و نخبگان فرهنگي و ديني زيادند. به اعتقاد ما اشغالگران يك روز هم نبايد در عراق بمانند؛ يك قطره از نفت عراق هم متعلق به آنها نيست؛ يك نفر هم به عنوان مسؤول در عراق نبايد معين كنند؛ آنها هيچكاره اند. ما معتقديم امروز كار امريكا در عراق بمراتب از يك سال پيش مشكل تر است؛ روزبه روز هم مشكل تر خواهد شد و امريكا در عراق - چه قبول كند، چه قبول نكند؛ چه بخواهد، چه نخواهد - شكست خورده است.

پروردگارا ! ما به اين ملت شجاع، مؤمن، پُرانگيزه و حاضر در صحنه، افتخار و پيش تو شكرگزاري مي كنيم. ما به مكتب امام افتخار و شكرگزاري مي كنيم. پروردگارا ! خير و رحمت و لطف خود را بر اين ملت نازل كن. پروردگارا ! دشمنان اين ملت را منكوب كن. پروردگارا ! اين

ملت عزيز و مؤمن را به همه ي هدفهاي والا و آرمانهاي خودش برسان. پروردگارا ! از اين ملت جزاي خيري به امام بزرگوار - كه اين راه افتخار را به روي ما باز كرد و جلوي پاي ما گذاشت - بفرست. پروردگارا ! امام بزرگوار ما را با اوليايش محشور كن. پروردگارا ! بركات خود را بر ملت و كشور ما نازل كن.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار طلاب و اساتيد مدرسه ي علميه ي آيةاللّه مجتهدي

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار طلاب و اساتيد مدرسه ي علميه ي آيةاللّه مجتهدي

--------------------------------------------21/03/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

خيلي خوشوقتم و خوشحالم از اين كه اين توفيق را به دست آوردم كه امروز در اين جا با شما جوانان مؤمن و طالب علم و فعال در عرصه ي كسب علم و معرفت در حوزه ي ديني، ملاقات كنم. از سالها پيش خيلي مايل بودم كه يك وقت به مدرسه ي شما و اين حوزه ي گرمي كه در تهران برخلاف معمول بحمداللّه با همت بلندي به وجود آمده، بيايم و از نزديك آن جا را ببينم. اما امروز بحمداللّه اين توفيق را پيدا كرديم كه شما به اين جا تشريف بياوريد و از نزديك زيارتتان كنيم. خيلي قبل از آن كه خدمت جناب آقاي مجتهدي برسم و ايشان را از نزديك زيارت كنم، مدرسه ي ايشان را پيش از انقلاب مي شناختم و نام و آوازه ي اين مدرسه را شنيده بودم. ايشان همت كردند و در تهران يك حوزه ي علميه ي واقعي و جدي تشكيل دادند؛ اين چيز خيلي كمياب و كم نظيري بوده است. عشق و علاقه ي ايشان به اين

كار و تلاش مخلصانه يي كه انجام دادند، كمك الهي را جلب كرد و ايشان توانستند اين كار را انجام دهند. اين مدرسه بحمداللّه بركاتي هم داشته است. از سالهاي متمادي فضلاي برجسته و علماي محترمي از همين كانون بنا شده ي بر عشق و همت و تلاش و اخلاص بيرون آمده اند و در نقاط مختلف مشغول انجام وظيفه اند؛ اين را بايد قدر بدانيم. امروز هم اين مدرسه قائم به شماست؛ شما طلاب عزيز و حضرات مدرسين و علماي اعلامي كه تدريس را در اين مدرسه برعهده دارند. آنچه مهم است، اين است كه در يك جامعه ي روبه رشد و داراي آرمانهاي والاي علمي و اجتماعي و دنيايي، اگر يك جريان متنفذ فرهنگي وجود داشته باشد كه تلاشها و حركت اين جامعه را هدايت كند، اين جامعه به خير و صلاح و فلاح خواهد رسيد؛ اما اگر يك چنين جريان فرهنگي ديني الهي و معنوي در جامعه ي در حال رشد و توسعه ي علمي وجود نداشته باشد، نتيجه همان چيزي مي شود كه شما امروز در جوامع پيشرفته ي غربي داريد مشاهده مي كنيد. هرچه پيشرفت بيشتر است، دوري از صلاح و انسانيت و عدالت هم بيشتر است. اوج تمدن مادي از لحاُعلم و ثروت و قدرت نظامي و تلاش سياسي و ديپلماسي را امروز شما در امريكا مي بينيد. امريكا كشوري است داراي ثروت و قدرت افسانه يي نظامي و تحرك سياسي فوق العاده؛ اما اوج دوري از انسانيت و معنويت و اخلاق و فضيلت را هم شما در همين جامعه ي امريكايي مي بينيد، كه قبل از اين در

هيچ جامعه ي ديگري ديده نشده است. امروز مستنكرترين كارهاي بشري، اخلاقي، جنسي و اجتماعي در همين جامعه ي پيشرفته و جوامع نظير آن به شكل قانون و عرف مقبول درآمده است. گناه در همه ي جوامع بشري هست؛ اما گناهي كه عرف و قانون بشود و براي آن سرمايه گذاري و از آن دفاع شود، انحرافي بي نظير است. امروز اين انحراف، در جامعه ي امريكايي به عنوان پيشرفته ترين جامعه ي علمي، صنعتي، مالي، اقتصادي و سياسي بروشني و وضوح مشاهده مي شود. شما مي بينيد يك مرد يا يك زن، با ظاهر آراسته و با شكل كاملاً مطلوب، كه اگر كسي اين مرد را در خيابان يا اين زن را در يك فروشگاه ببيند، هيچ گونه احساس بدبيني يي نسبت به روش اخلاقي آنها ندارد؛ اما همين مرد و همين زن در زندان ابوغريب بغداد به يك گرگ درنده تبديل مي شوند. زير اين ظاهر انساني تميز، مرتب، ادكلن زده و و كراوات و پاپيون بسته، يك سگ وحشي خوابيده است. عكسهايي كه از زندان ابوغريب منتشر شد، خواب رفته ترين لايه هاي اجتماعي جوامع غربي را هم تكان داد و بيدار كرد. شكنجه گر، يك زن - با احساسات لطيفي كه يك زن بايد داشته باشد - شكنجه شده، چندين مرد عراقي؛ جرم، مورد سوءظن قرار گرفتن؛ همين! و شكنجه، در حد اعلاي شناعت؛ و جامعه يي كه اين جنايت را مرتكب شده است، يك جامعه ي پيشرفته ي علمي، صنعتي، مدني، پُرادعا و مدعي رهبري بشريت! وقتي رگه ي هدايت معنوي و جريان متنفذ فرهنگي سالم در جامعه يي غايب

بود، نتيجه اين مي شود؛ گناه بزرگ تمدن غربي همين بود. اين كه گفته مي شود اسلام گرايان روشنفكر و روشن بين با تمدن غربي مخالفند، خود معاندان غربي نعل واژگونه مي زنند؛ وانمود مي كنند اينها با علم و پيشرفت مخالفند؛ در حالي كه مخالفت مؤمن به اسلام با تمدن غربي به خاطر پيشرفت علمي و مبارزه ي با خرافات و علمي كردن همه ي روابط اجتماعي نيست؛ به خاطر خلأ معنويت و فضيلت در اين مجموعه ي دنيايي است.

البته اين سرنوشت غرب بود كه به اين ورطه دچار شود. روحانيتي كه غرب قبل از رنساس اروپا به آن دچار بود - آن كج فكري ها، آن واپسگرايي ها، آن تعصبهاي عنادآميز و بكلي دور از عقل و منطق - واكنش اش همين ها هم بود. وقتي با علم و پيشرفت مخالفت مي كردند و انسانها را به جرايم موهوم، زنده زنده در آتش مي سوزاندند - اين مربوط به همين دو سه قرن پيش اروپاست؛ مال خيلي قديم نيست - وقتي خرافات زشت بر همه ي شؤون فكري و معنوي اروپا و كليساي آن روز حاكم بود، نتيجه اش مي شود همين چيزي كه در اروپا پيش آمد و اروپا را در اين سراشيب انداخت. شما جوانها آن روز را خواهيد ديد كه اين دنياي متمدن غربي از نبود معنويت، دچار هلاكت و نابودي خواهد شد؛ از اوج توانايي ها و اقتداري كه امروز از آن برخوردار است، به حضيض ذلت و ناتواني خواهد افتاد. نتايج فعل و انفعالات تاريخي، سريع و زودرس نيست. روزي اين نتايج ديده خواهد شد كه ديگر علاج

پذير نيست؛ و آن روز براي تمدن غربي فراخواهد رسيد؛ هشدارش را هم همين امروز خود روشن بينان غربي دارند مي دهند. اين حرفي نيست كه من طلبه اين جا بنشينم و از دور بگويم؛ نه، اين حرف و فهم خود آنهاست؛ ما هم البته همين را مي فهميم. اين به خاطر چه بود؟ اينها در علم مشكلي نداشتند. از طريق اين علم، ثروت بي اندازه هم كشف كردند و به دست آوردند؛ از ثروتهاي زيرزميني و منابع خدادادي هم حداكثر استفاده را كردند؛ به فضا هم رفتند؛ به اعماق اجسام هم پي بردند؛ در پيشرفت علمي كار زيادي كردند و از اين علم هم براي به دست آوردن ثروت و قدرت و سياست و همه چيز، حداكثر استفاده هاي مشروع و نامشروع را كردند؛ با همين علم استعمار كردند؛ كشتارهاي گوناگون جهاني كردند؛ ميليونها انسان را اروپايي ها در قرن اخير و در جنگهاي مختلف و حوادث گوناگون كشتند؛ بنابراين اينها در علم مشكلي نداشتند؛ اما علم بدون هدايت و فضيلت و معنويت و انسانيت، و علم ناظر فقط به دنيا و غمض عين از آخرت، نتيجه اش همين است. اول، جلوه يي به زندگي مي بخشد و قدرت و ثروت و زيبايي مي دهد - آ«للباطل جولهآ» - اما آخر قضيه اين است؛ و اين ادامه پيدا خواهد كرد. شما بدانيد وحشيگري اخلاقي جوامع مترقي و متمدني كه از معنويت بويي نبرده اند، روزبه روز بيشتر خواهد شد و همين وحشيگري، لغزشگاه بزرگ تمدن غربي امروز است و آنها را سرنگون خواهد كرد. چه كسي بايد اين معنويت را در جامعه تأمين كند

و چراغ فضيلت را در ميان انگيزه هاي متراكم دنيايي برافروزد؟ چه كسي بايد بر اسبهاي سركش هواهاي نفساني كه انسانها را به چنين ميدان خطرناكي مي اندازند، دهنه بزند و مهار كند؟ روحانيت پاكيزه ي آگاه عاقل عالم فعال؛ غرب اين را نداشت. اگر در جامعه يي مجموعه ي روحانيت و علماي دين از اين خصوصيات برخوردار باشند، دانش دين را بدانند، از پارسايي و پرهيزگاري به قدر لازم برخوردار باشند، شجاعت لازم را داشته باشند، براي خدا وارد ميدان بشوند و عاقلانه و مدبرانه كار كنند، هرچه پيشرفت دنيايي آن جامعه بيشتر شود، معنويت او هم به همان ميزان پيش خواهد رفت. اين عدم تعادل و توازني كه امروز دنياي غرب به آن دچار است و مايه ي هلاكت او خواهد شد، ديگر پيش نمي آيد.

شما جوانان و نونهالان چنين مجموعه يي هستيد كه كشور و جامعه ي شما، بلكه جامعه ي بزرگ اسلامي، و در وراي آن، جامعه ي بشري را مي تواند نجات دهد؛ با اين نگاه بنگريد به صحنه و عرصه ي كاري كه شماها به آن اشتغال داريد. نگاه درست، اين است. نه اين كه ما روحانيون كمبود و نقص نداشتيم؛ چرا، نقصهاي زيادي داشتيم؛ اما اين سلامت را سلف روحانيت حفُكرده اند كه در راه علم و تقوا مجدانه كوشيده اند و توانسته اند رشته ي معنويت را همچنان مستمر نگه دارند. امروز كشور و جامعه ي اسلامي ما با همه ي دوران گذشته ي تاريخ متفاوت است. به همين نسبت، نقش روحانيت هم امروز فوق العاده برجسته تر است از آنچه در گذشته داشته است. در گذشته،

روحانيت ما هميشه به عنوان يك مجموعه ي بكلي جدا از اداره و تدبير حركت جامعه قرار داشته؛ خودش مغلوب گروه مغلوبي بوده. حتّي در دوراني هم كه پادشاهان صفويه مدعي تشيع بودند و به علما احترام مي كردند و فتحعلي شاه به خانه ي ميرزاي قمي در قم مي رفت و زير بازوي او را مي گرفت، روحانيت يك گروه كاملاً حاشيه يي بود؛ مثل اين كه جرياني مانند سيل دارد حركت مي كند، خليج كوچكي هم در اين گوشه قرار دارد؛ با اين جريان ارتباط دارد، اما هيچ تأثيري در اين جريان به صورت بنياني و اصولي ندارد. نه تنها روحانيت، دين هم اين طور بوده است. امروز براي اولين بار در تاريخ كشور ما - بلكه در تاريخ كشورهاي اسلامي - بعد از صدر اسلام، دين منشأ و منبع قدرت و تدبير امور و اداره ي جامعه شده است. شاخص، بودن و نبودن روحاني نيست؛ شاخص، بودن دين و نبودن دين است. مجلس قانونگذار ما، مجلس شوراي اسلامي است؛ يعني ملاك قبول و عدم قبول قوانين ما، انطباق و عدم انطباق با دين است - شوراي نگهبان - يعني قوه ي مجريه ي كشور و همه ي بازوان و دستان و سرانگشتان اداره ي كشور، به يك منشأ ديني متصل مي شود؛ اينها خصوصيات اصلي جامعه ي امروز ماست؛ اين در گذشته سابقه نداشته است. اگر مي بينيد جبهه ي عظيم كفر و استكبار در همه ي اشكال گوناگون آن با اين نقاط بشدت معارضه مي كند، به خاطر اين است. با شوراي نگهبان سخت مخالفند؛ با مجلسي كه شوراي اسلامي باشد،

بشدت مخالفند؛ با رئيس جمهوري كه دم از اسلام بزند، بشدت مخالفند؛ به طريق اولي با رهبري و ولايت فقيه صددرصد مخالفند؛ چون اينها نقطه هاي اساسي يي است كه حركت و جهتگيري اسلامي نظام را تأمين مي كند. اگر در تاريخ همين طور عقب برويد، اين وضعيت تا صدر اسلام سابقه ندارد. اگر اين كشور توانست در ميدانهاي تحرك و پيشرفت مادي به موفقيتهايي دست پيدا كند؛ اگر توانست علم و فناوري و صنعت پيدا كند؛ اگر توانست يك سياست بين المللي و يك ديپلماسي قوي پيدا كند؛ اگر توانست اقتصاد جامعه را سر و سامان دهد؛ اگر توانست از منابع عظيم ثروت در زير زمين و روي زمين، اعم از معدن و كشاورزي و امثال اينها استفاده كند؛ اگر توانست از سرزمين وسيع و متنوع ايران و موقعيت مهم سوق الجيشي آن استفاده كند؛ و خلاصه، اگر توانست با معيارهاي پيشرفت جهاني و مدني خودش را همراه كند، اين اولين كشور و دولتي خواهد بود كه توانسته است پيشرفت مادي را در زير روشني چراغ برافروخته ي فضيلت و معنويت به دست آورد؛ اين مي شود يك تمدن جديد؛ اين در تاريخ كم سابقه است و در مقابل تمدن غربي يك پديده ي بشدت هشداردهنده است. اگر در اين مجموعه، شما نقش روحانيت را برجسته كرديد، ببينيد چقدر به اين مدنيت خدمت كرده ايد.

دانشهاي جديد، خيلي خوب است. ما جوانهايي را كه در دانشگاه ها درس مي خوانند، به علم و تحقيق و پژوهش تشويق مي كنيم. مي شنويد و مي بينيد؛ من به دانشگاه ها مي روم و با جوانهاي دانشجو و

اساتيد صحبت مي كنم و آنها را به شكستن مرزهاي دانش ترغيب مي كنم؛ از مرزها عبور كنند، دانش جديد به دست آورند و علم توليد كنند؛ اينها كارهايي است كه بايد بشود. مديران و بازوان فعال كشور را به كار فناوري و صنعت و كشاورزي و توليد و تكثير ثروت ملي تشويق و ترغيب مي كنيم؛ در اين كار تلاش و سرمايه گذاري مي كنيم؛ همه ي اينها لازم است؛ به شرطي كه به بهترين وجه انجام بگيرد. اما اگر شما كه براي روشن نگهداشتن فروغ معنويت و فضيلت و دين كمر بسته ايد، غايب باشيد، همه ي اين پيشرفتها بي ارزش خواهد شد؛ بلكه به ضد ارزش تبديل خواهد شد. اهميت حوزه هاي علميه، اين جا معلوم مي شود. با اين نگاه، كار شما از همه ي كارهايي كه انجام مي گيرد، مهمتر است. وجود يك مجموعه ي روحاني عالم، روشن بين، روشنفكر، شجاع، پارسا، پاكدامن، داراي آگاهي وسيع و برخوردار از خشيت الهي، در جامعه يي كه در حال پيشرفت است، نويدبخش اين است كه اين پيشرفتها در جهت گمراهي و ضلالت هر چه بيشتر، و در فرآيند تاريخي در جهت سقوط به كار نخواهد رفت؛ اين نقش شما جوانهاي طالب علم و محصل علوم ديني است؛ اين را قدر بدانيد؛ خيلي مهم است. البته مشكلاتي در سر راه شماها وجود دارد. امروز طلاب و روحانيون ما مشكلات بسياري دارند؛ مشكلات مادي دارند ، مشكلات حيثيتي دارند، سختي هاي گوناگون دارند، محروميتهايي دارند؛ منتها اينها در راه اين هدف بزرگ صفر است. هيچ مجموعه يي بدون دست و پنجه نرم كردن با

مشكلات نتوانسته است يك نقش اثرگذار و ماندگار ايفا كند و به وجود بياورد. طبيعت بشر اين طور نيست كه با راحت طلبي و برخورداري از آسايش مطلق بتواند به جاي والايي دست پيدا كند؛ سختي ها را بايد تحمل كرد؛ اين همان سمتگيري به سوي رضاي الهي و نقش آفريني در سعادت يك جامعه است. حوزه هاي علميه امروز مي توانند خود را آن چنان بسازند كه به معناي حقيقي كلمه نقش آفرين باشند.

حوزه ي قم در سال 1340 قمري - يعني تقريباً هشتاد و پنج سال قبل - توسط مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري به وجود آمد و در سال 1355 قمري - يعني پانزده سال بعد - با درگذشت مؤسس آن حوزه، بظاهر متلاشي شد؛ يعني در اوج اقتدار و اختناق رضاخاني. وقتي مرحوم آقا شيخ عبدالكريم حائري از دنيا رفت، همان چند صد طلبه يي هم كه در قم بودند، متفرق شدند. گرسنه و بي پول و بي منشأ درآمد و ترسان، روزها بيرون شهر قم مي رفتند و در باغهاي اطراف قم مباحثه مي كردند؛ شب به مدرسه ي فيضيه يا به خانه هايشان برمي گشتند. اما در ميان همان طلاب آواره ي پراكنده ي ترسان مرعوب از اقتدار دستگاه و زير فشار شديد اقتصادي و حيثيتي و سياسي، كسي مثل امام خميني بيرون آمد. چهل سال بعد از تشكيل حوزه ي قم - يعني در سال 1381 قمري - نهضت روحانيت شروع شد؛ اينها خيلي معنا دارد. تازه از اين چهل سال، چندين سالش با اين شدت گذشته بود. در فروردين سال 1342 شمسي كه حوادث مدرسه ي فيضيه

و زدن طلاب و انداختن آنها از بالاي پشت بام پيش آمد، همان روز ما منزل امام رفتيم. بنده آن وقت طلبه ي جواني بودم در سن الان شماها. دستگاه اختناق محمدرضا عليه حوزه ي علميه، شمشير را از رو بسته بود. در خيابان ارم قم طلبه جرأت نمي كرد - اين را من به چشم خودم ديدم - از اين طرف خيابان به آن طرف برود! كماندوهاي دستگاه شاه مثل شمر مي ريختند سرش، كتكش مي زدند، عمامه اش را برمي داشتند و لباسش را پاره مي كردند. در چنين حالت رعب آوري، آن روز امام (رضوان اللّه عليه) بعد از نماز مغرب و عشا به خانه شان رفتند - همين خانه يي كه الان هم در قم هست - طلبه ها هم رفتند، بنده هم بودم. ايشان خاطره ي اختناق دوران رضاخاني و رفتن طلبه ها به بيرون از قم را يادآوري كردند و گفتند آن روز ما اين طور زندگي كرديم؛ آنها رفتند و ما مانديم؛ حالا هم اينها خواهند رفت و شما خواهيد ماند. اين پيشگويي امام بود؛ پيشگويي مبني بر وعده ي الهي. خداي متعال وعده كرده است كه اگر جماعتي در راه او مجاهدت و ايستادگي كنند و داراي ايمان باشند، قطعاً به هدف خواهند رسيد. وعده ي الهي دروغ نيست. خداي متعال راه را جلوي پاي انسان مي گذارد و قدم به قدم دست انسان را مي گيرد. وقتي هدف، خدا بود، آ«والذّين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلناآ». عمده، وجود اين انگيزه و اين ايمان است؛ وارد ميدان شدن و تلاش كردن است. هر جا اين باشد، موفقيت بدون

ترديد حاصل خواهد شد.

امروز ما توانسته ايم نتيجه ي مجاهدتهاي انبوه و متراكمي را كه خداي متعال اجري براي آنها قرار داد، در مقابل چشم ببينيم: ايجاد حكومتي بر مبناي اسلام و معارف اهل بيت (عليهم السّلام). اين شوخي است؟ اصلاً به ذهن كسي مي گنجيد كه در دوران سيطره ي مطلق قدرت مادي بر دنيا و انواع شيوه ها و روشهاي استعماري و نواستعماري تبليغي و سياسي و اقتصادي و مالي - آن هم در اين نقطه ي حساس دنيا - ناگهان نهال برومندي با اين ريشه ي مستحكم سر بلند كند و طوفانها نتواند در طول بيست و پنج سال به آن آسيبي بزند؟ اين نشدني بود؛ اما همين كار - كه بر حسب نگاه عادي و عرفي و معمولي نشدني بود - در ميزان و معيار الهي، حتمي بود و شد. ما امروز در چشم انداز بيست ساله گفته ايم كه بيست سال ديگر كشور ما از لحاُپيشرفت مادي، پيشرفت سياسي و از لحاُمعنوي و فرهنگي بايد به اين نقطه برسد. با تلاش و مجاهدتي كه پشت سر اين گذاشته شود، رسيدن به اينها قطعي است؛ هيچ ترديدي در آن نيست؛ منتها - همان طور كه عرض كردم - اين حركت مي تواند همراه با هدايت الهي و هدايت ديني و هدايت روحانيت باشد؛ مي تواند بدون آن باشد. اگر بدون آن باشد، ما در ذيل جدول كشورهاي پيشرفته ي دنيا خواهيم بود. صد سال قبل از ما، دويست سال قبل از ما، ديگران هم به اين پيشرفتها دست پيدا كرده بودند؛ اين هم آخرش! زندان ابوغريب و زندانهاي ديگر و

دو جنگ بين الملل و چهره ي زشت استعمار در دنيا، آخر آن پيشرفتهاست. اما اگر اين پيشرفتها با هدايت دين همراه باشد، آن وقت چيزي است كه در دنيا اتفاق نيفتاده و در تاريخ سابقه نداشته است.

مدنيت و علم و پيشرفت مادي، همراه با معنويت، تقوا، فضيلت و هدايت ديني؛ چيزي است كه دنيا اين را ديگر تجربه نكرده است. ما در صدر جدول پيشرفته هاي دنيا خواهيم بود. مي بينيد نقش روحانيت و شما جوانها چقدر حساس است؟ در بين همين جماعتي كه اين جا نشسته اند و هزاران طلاب جواني كه در قم و حوزه هاي ديگري از قبيل شما هستند، علماي بزرگي بالقوه وجود دارند كه در آينده ان شاءاللّه تاريخ اينها را خواهد ديد. در بين شما افرادي هستند در حد امام؛ در حد مراجع بزرگ؛ در حد مجاهدان بزرگ راه دين و نام آوران بزرگ تاريخ دين و معنويت. اگر تلاش كرديد، اين بالقوه ها همه بالفعل خواهد شد. روزي كه در جامعه و كشور ما صد نفر، پانصد نفر، هزار نفر شخصيت روحاني مثل امام باشند، شما ببينيد چه حركت عظيمي در اين جامعه به وجود خواهد آمد. وقتي در جامعه ي ما صدها نفر شخصيت داراي دانش دين و مسلط بر منطق و استدلال ديني، در فلسفه و كلام و فلسفه ي جديد و محاجه ي با شبهه افكنان وجود داشته باشند، ببينيد چه اتفاق عظيمي در جامعه مي افتد. وقتي به وسيله ي همين مجموعه، هزاران كتاب، مجله و مقاله هاي علمي در سطح دنيا با زبانهاي مختلف منتشر شود، شما ببينيد چه خورشيد فروزاني از

اين نقطه ي عالم بر همه ي فضاي فكري جهان بشري پرتو خواهد افكند. همه ي اينها شدني است؛ خيالات نيست. تصور نكنيد اينها آرزوهاي پوچ و توخالي است؛ نخير، اينها واقعيتهاي دست يافتني است؛ منتها بايد دست دراز كرد، خود را به اين واقعيت رساند و آن را گرفت؛ اين كار همت مي خواهد. بايد به طور جدي درس بخوانيد - همان توصيه يي كه من هميشه به جوانهاي طلبه مي كنم - علومي را كه امروز در اختيار حوزه هاي علميه است، فرا بگيريد و از بن دندان خودتان را به سطح تحقيق برسانيد. انسان با سرهم بندي، محقق نمي شود. با برف انبار كردن، انسان فقيه و فيلسوف نمي شود. بايد محكم، خشت خشت اين پايه را روي هم بچينيد و برويد تا به آن اوج برسيد.

در عرصه ي علم و تقوا، شماها نوراني هستيد. دلهاي شما پاك و جانهايتان پاكيزه است. شماها شفافيد؛ اين شفافيت را حفُكنيد. از گناه دوري كنيد و به ذكر و توجه اهميت دهيد؛ همين آيه يي كه الان خواندند؛ آ«فمن شاء اتّخذ الي ربّه مآباآ»؛ هر كس بخواهد، مي تواند به سمت خدا برود و با خدا خودش را آشنا و به او نزديك كند. در نماز، انسان بايد به معناي واقعي كلمه احساس كند كه با يكي دارد مخاطبه مي كند و حرف مي زند؛ از او كمك مي خواهد، به او پناه مي برد، از او استضائه مي كند و رحمت و فضل و كمك او را جذب مي كند. در درجه ي اول، اجتناب از گناهان است؛ بعد واجبات و نوافل و

توجهات. شما جوانها سرمايه ي خيلي خوبي داريد. اندك همت و تلاشي، شماها را پيش مي برد. بنابراين علم و تقوا دو پايه ي اصلي است. پاكيزگي، پارسايي، پاكدامني، آگاهي، روشن بيني، روشنفكري و آشنايي با مسائل جامعه و جهان، پايه هاي اصلي است. ممكن است انسان، عالم و باتقوا هم باشد، اما چون دنيا را نمي شناسد، سرش را پايين بيندازد و راه بيفتد؛ يك وقت ببيند مقدار زيادي از جاده دور شده است. ما چنين اشخاصي داشته ايم؛ آدمهاي خيلي خوب، مؤمن و عالم؛ اما خط جبهه را گم كرده اند. وقتي انسان قطب نما نداشته باشد، راه را زود گم مي كند. اغلب شما جوانها دوران جنگ را درك نكرده ايد. در جبهه، انسان زود راه را گم مي كند؛ يك وقت خيال مي كند كه دارد به طرف دشمن تيراندازي مي كند؛ اما چون درست جهت يابي نكرده، مي بيند به طرف نيروي خودي دارد تيراندازي مي كند! ما كساني را ديديم كه به جاي اين كه تيراندازي معنوي شان را به طرف دشمن بكنند، لوله هاي توپخانه شان را طرف جبهه ي خودي گرفتند و تا هر جا كه توانستند، جبهه ي خودي را كوبيدند! در دوران مبارزات، ما اين را ديديم و علت هم بر اثر ناآگاهي است. بايد آگاهي كسب كنيد. روشن بيني و روشنفكري تان را نگه داريد و اراده و همت و خستگي ناپذيري را در خود حفُو تقويت كنيد.

ان شاءاللّه خداوند متعال تفضلات خود را به همه ي شما روزافزون كند و حضرت بقيةاللّه (ارواحنافداه) نظر خاصي به شما جوانهاي مؤمن و خوب بكند

و ان شاءاللّه مشمول الطاف آن بزرگوار باشيد و در آينده ي اسلام و مسلمين و آينده ي كشور نقشهاي فراواني ايفا كنيد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار نمايندگان هفتمين دوره ي مجلس شوراي اسلامي

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار نمايندگان هفتمين دوره ي مجلس شوراي اسلامي

--------------------------------------------27/03/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

اولاً به برادران و خواهران عزيز - نمايندگان محترم مجلس هفتم - خوش آمد عرض مي كنيم و اين ديدار را به عون الهي، يك ديدار مبارك مي شماريم و اميدواريم خداوند حضور شما در مجلس شوراي اسلامي و جايگاه قانونگذاري را، هم براي خود شما و هم براي ملت ايران مبارك كند.

لازم مي دانم بار ديگر از ملت عزيزمان به خاطر حضور هوشمندانه و آگاهانه شان در پاي صندوقهاي رأي براي مجلس هفتم تشكر كنم. كار بزرگ و برخاسته از درك و احساس صادقي انجام گرفت؛ ملت ايران نگذاشتند طبق خواست مدعيان و دشمنان اين نظام، جمهوري اسلامي حتّي يك روز بدون مجلس و بدون قوه ي قانونگذاري باشد. از شما نمايندگان عزيز هم تشكر مي كنم به خاطر تجاوبي كه نسبت به عرايض ما در اول مجلس و پيامي كه براي شما فرستاديم، انجام داديد. اين خواست و انگيزه ي دو جانبه و گره خوردن اراده ها بر سر خواستها و هدفهاي بلند و بزرگ، چيز بسيار مباركي است. همچنين تشكر مي كنم از بيانات امروز جناب آقاي دكتر حداد عادل كه لفُو معنا در آن در حد عالي بود و كاملاً درست و مطلوب و آرزوي ماست.

يك جمله به مناسبت آيه يي كه برادر عزيزمان در اين جا تلاوت كردند - آ«و ما اوتيتم من

شي ء فمتاع الحياة الدّنيا و ما عنداللّه خير و ابقيآ» - عرض كنم. هرچه شما دستاورد دنيوي داريد، بهره ي زندگي نزديكي است كه تا چشم به هم بزنيد، مي گذرد؛ ماندني نيست. اين بهره، فقط پول نيست. اين فرصتها، اين مسؤوليتها، اين شأنها و موقعيتهايي كه گير من و شما مي آيد، از ديد ارتباط اين مسؤوليتها با شخص خود ما، همين طور است. نمايندگي مجلس هم از همين چيزهاست - آ«ما اوتيتم من شي ء فمتاع الحياة الدّنياآ» - اگر در اين كار، هدف خدا باشد، آن وقت آ«ما عنداللّه خير و ابقي للّذين امنوا و علي ربّهم يتوكّلونآ». اگر هدف ما از نمايندگي مجلس و از مسؤوليتهاي دولتي و از تكيه زدن بر مناصب و مسندهاي گوناگون - از آن جايي كه شما نشسته ايد، تا آن جا كه بنده نشسته ام، تا آن جايي كه دولت نشسته است، تا آن جايي كه مسؤولان گوناگون در رده هاي مختلف نشسته اند - همين شأن ظاهري و برخورداري هاي ظاهري باشد (كه اين هم پوچ است، باطن اين هم چيزي نيست؛ بظاهر، برخورداري به نظر مي آيد، اما برخوداري واقعي نيست) - بدون شك سرمان كلاه رفته است؛ چون ما در مقابل آنچه مي گيريم، چيزي مي دهيم. شما در طول مدت عمرتان هيچ چيز را يكجانبه نمي گيريد؛ چيزي مي گيريد، چيزي مي دهيد. آنچه مي گيريم، همين چيزهايي است كه در طول زندگي گير ما مي آيد - از علم، از معنويت، از پول، از مقام، از جلوه گري در چشم مردم، از محبوبيت و غير اينها - آنچه مي

دهيم، از همه ي اينها مهمتر است و آن، عمر و زندگي ماست؛ آ«انّ الأنسان لفي خسرآ». ما در مقابل همه ي دستاوردهاي خود، چيزي را داريم به طور مستمر و بي وقفه تحويل مي دهيم و آن، مدت مهلت و فرصت ما در اين دنياست؛ اين دارد تمام مي شود. سرمايه ي اصلي دارد ذره ذره كم مي شود؛ مثل يخي كه انسان در دستش بگيرد و آب شود. اين سرمايه را بايد به سرمايه تبديل كنيم. شما در باب مسائل اقتصاد كلان كشور مي گوييد نفت استخراج شده سرمايه ي ملي است و نبايد آن را خرج خوراك روزمره بكنيم؛ بايد به يك سرمايه ي ماندگار تبديل كنيم. عين همين قضيه در مورد شخص من و شماست. يك سرمايه ي تجديد ناشدني - يعني عمر - را داريم مي دهيم؛ بايد در مقابل آن يك سرمايه بگيريم تا براي ما بماند. اين جاه و جلال، اين محبوبيت، اين موقعيت سياسي و اين پول براي انسان نمي ماند؛ آنچه مي ماند، آ«ما عنداللّهآ» است؛ اين آ«خير و ابقيآ» است؛ اين ماندني است. هدف از نمايندگي بايد اين باشد؛ در اين صورت ضرر نمي كنيد؛ چه محبوبيت شما در چشم مردم باقي بماند، چه نماند؛ چه دوره ي بعد انتخاب بشويد، چه نشويد؛ چه در اين دوره زحمتهاي زيادي بر دوش شما بار بشود، چه نشود؛ هرچه اتفاق بيفتد، خير اوست؛ آ«در طريقت آنچه پيش سالك آيد، خير اوستآ». هرچه پيش مي آيد، به خير شماست؛ چرا؟ چون داريد يك معامله و تجارت پُر سود انجام مي دهيد. اگر مي خواهيد براي خدا كار كنيد،

قيامتان، قعودتان، امضاءتان، نطقتان، تصويبتان، ردتان، براي انجام وظيفه باشد. چون براي انجام وظيفه است، پس در ديوان الهي ثبت مي شود؛ آ«لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الّا احصاهاآ»؛ همه چيز را احصاء مي كنند؛ چيزهايي كه ما يادمان مي رود. وقتي ما نهايت احتياج را داريم، با سود و بهره، آن را به ما تحويل مي دهند؛ پس ما ضرري نكرده ايم. جز اين، هر كاري بكنيم، سرمان كلاه رفته است؛ من هم همين طورم، شما هم همين طوريد؛ هيچ فرقي هم بين ما از اين جهت نيست.

و اما در رابطه ي مسؤوليت با آنچه محتوا و مضمون اين مسؤوليت است. البته وظايفي بر عهده ي انسان هست كه اگر اين وظايف را رعايت كنيم، همين چيزي كه گفتيم، حاصل خواهد شد. مهمترين چيزي كه در باب مجلس شوراي اسلامي وجود دارد، اين است كه اين مجلس مظهر مردم سالاري ديني است. الگويي كه نظام اسلامي در خصوص مردم سالاري ديني به دنيا ارائه داد و در عرصه ي سياست جهاني مطرح كرد، بدون شك تجربه ي موفقي از آب درآمد. آنچه در آن، هم رأي و اراده و شخصيت و خواست مردم در آينده سازي جامعه تأثير دارد، و هم چارچوب اين حركت، ارزشهاي معنوي و الهي است، همان چيزي است كه امروز بشريت نيازمند آن است و از نبود آن دارد رنج مي برد. اين جنگها، استكبارها، ظلمها، شكافهاي طبقاتي، غارت ثروت ملتها و فقر عجيبي كه بر بخش عظيمي از مردم دنيا حاكم است، همه بر اثر نبود معنويت است. اين فسادها و احساس پوچي ها و هرزه درايي

ها و هرزه گرايي هايي كه در بين نسلهاي گوناگون انسان در سطح دنيا دارد مشاهده مي شود، همه بر اثر كمبود معنويت است. صد سال پيش، دويست سال پيش، سيصد سال پيش كار را شروع كردند؛ امروز نتايج تلخ آن دارد خودش را نشان مي دهد. مانند همه ي حوادث تاريخي كه بلافاصله اثر آن معلوم نمي شود، با گذشت زمان - مثل بيماري هاي ديربروز و ديرعلاج يا بي علاج - خودش را در دنيا نشان مي دهد. علي رغم ثروت انبوه و هنگفتي كه امروز خيلي از كشورهاي به اصطلاح پيشرفته ي دنيا دارند - اين همه پول، اين همه ثروت، اين همه علم، اين همه فناوري، اين همه ريزه كاري هاي گوناگون علمي در زندگي بشر - بشر احساس خوشبختي و عدالت و سعادت نمي كند و فقر ريشه كن نمي شود؛ اين بر اثر كمبود معنويت است. ما ملت ايران آمده ايم معنويت را به شكل جوهري، اصولي و ريشه يي - نه به شكل سر بار و تعارفي - در الگوي جديد خود گنجانده ايم. مردم سالاري ديني، اين است. مظهر اين مردم سالاري، مجلس شوراي اسلامي است؛ هم آ«شوراآ» است، هم آ«اسلاميآ» است؛ هم انتخاب مردم است، هم جهتگيري اسلامي است، كه در اصول متعدد قانون اساسي و در سوگند نمايندگي آشكار است. اين الگو، بي نظير است. البته طبيعي است كه عليه آن تبليغات كنند - به تعبير بازاري ها - توي سر جنس بزنند و سعي كنند آن را از چشمها بيندازند و بي ارزش وانمود كنند؛ اين يك ترفند شناخته شده است. در دنيا عالي

ترين دستاوردها و ميراثهاي فرهنگي يك ملت را گاهي كوچك مي كنند و آن ملت را از آن دستاوردها بيزار مي كنند؛ در دنيا اين كار شناخته شده يي است؛ اما حقيقت قضيه همين چيزي است كه ما آن را حس مي كنيم. مجلس، مهمترين مظهر مردم سالاري ديني است؛ بنابراين از جايگاه خودتان غفلت نكنيد. توجه داشته باشيد اين جا كجاست و مجلس شوراي اسلامي يعني چه. اهميت تصميم و موضعگيري را در اين مجلس مورد غفلت قرار ندهيد. اين جا مركز و قله و به تعبيري ويترين مجموعه ي نظام اسلامي است كه جلوي چشم قرار دارد.

ما به اين قانع نيستيم كه مجلس شوراي اسلامي داريم. تقريباً بيست وپنج سال است كه مجلس شوراي اسلامي داريم. ما بايد سازوكاري پيدا و دنبال كنيم كه مجلس روزبه روز در همين جهت صحيح و به سمت اهداف رشد كند و پيش برود؛ كارايي و تأثيرش در كشور زياد شود تا بتواند به طور واقعي اثرگذاري كند و حركت كلي كشور را با ايجاد قوانين و با نظارتهاي بجا و با موضعگيري هاي درست، روزبه روز پيشرفته تر و متعالي تر كند؛ بخصوص كه دشمنان نظام اسلامي همواره يك مجلس بي نقش را خواسته اند؛ مجلسي كه تأثيري نداشته باشد، يا تأثير منفي داشته باشد. نخير، مجلس بايد اثرگذار، پُررنگ، فعال و داراي نقش باشد؛ همه ي تلاش بايد دنبال اين باشد. به اين هم قانع نيستيم و كافي نمي دانيم كه بگوييم ما هم مثل كشورهايي كه نام دمكراسي را به دوش مي كشند، پارلمان داريم؛ نه، آن پارلمانها در كنار نقاط قوّتي كه احياناً

دارند - و لابد دارند؛ هيچ مركزي بدون نقطه ي قوّت و نقطه ي ضعف نيست - نقاط ضعف اساسي يي هم دارند؛ ما بايد از نقاط ضعف اساسي آنها پرهيز كنيم.

من به خاطر دارم كه اوايل انقلاب امام اين را مكرر به ياد مي آوردند كه در مجالس ديگر در دنيا درگيري هاي شنيع و كتك كاري هست؛ اما تفاخر مي كردند كه در مجلس ما اين حرفها نيست؛ مباحثه و مجادله هست. اين، مهم است. ما بايد ببينيم ديگران چه مي كنند كه نقطه ي ضعف آنها محسوب مي شود؛ از آن پرهيز كنيم. در بسياري از مجالس كشورهاي سرمايه داري معمول و رايج است كه نماينده علناً به زبان مي آورد و در عمل هم نشان مي دهد كه حافُمنافع شركتها و كارتلها و تراستها و كمپاني هاي گوناگون است؛ از اين كار ابايي هم ندارد. مقاصد و منافعي را كه كمپاني هاي بزرگ و مراكز عظيم مالي - كه بيشترين ظلم دنيا از سوي آنهاست - تعريف مي كنند، اينها در مجالس دنبال قانونگذاري و رديف كردن كار آنها هستند؛ اين بزرگ ترين نقطه ي ضعف آنهاست. نماينده ي مردم بايد نماينده ي توده ي مردم باشد؛ بخصوص نماينده ي كساني باشد كه به حضور نماينده شان در سطوح تصميم گيري و تصميم سازي كشور بيشتر نياز دارند؛ آنهايي كه دستشان به جايي نمي رسد و محروميت بيشتري را دارند. پس در درجه ي اول، نمايندگي از مردم محروم را براي خودتان تعريف كنيد. درست است كه هر يك از شما نماينده ي همه ي ملت ايرانيد؛ نماينده ي جمع خاصي،

نماينده ي آن منطقه و نماينده ي فقط رأي دهندگان نيستند - مجلس، نماينده ي همه ي ملت ايران است - اما درعين حال برخي از اقشار ملت ايران به حضور نماينده ي خود در مناطق تصميم گيري نياز دارند؛ چون محرومند، چون مشكلات دارند، چون از فقر و كمبود امكانات و تبعيض ها رنج مي برند و از فسادهايي كه ديگران به راه مي اندازند، آنها صدمه مي بينند. بنابراين خودتان را در درجه ي اول، نماينده ي اينها بدانيد.

نكته يي كه بسيار مهم است، اين است كه از همه ي ظرفيت كاري مجلس استفاده كنيد. اگر قرار باشد يك روز دستگاهي بخواهد موفق ترين مجلس ايران را در دوره ي بعد از انقلاب ارزيابي كند، بلاشك موفق ترين مجلس، مجلسي است كه توانسته از همه ي ظرفيت كاري خود استفاده كند. ظرفيت قانونگذاري، يكي از ظرفيتهاي بسيار مهم است. ابزارهاي نظارت در دست شما قرار دارد. ديوان محاسبات را دست كم نگيريد. من در مجالس قبلي مكرر به مسؤولان و دست اندركاران مي گفتم ديوان محاسبات را خيلي جدي بگيريد؛ اين ابزار بسيار مهمي است. به شما هم اين نكته را عرض مي كنم. البته بعضي گوش كردند، بعضي هم گوش نكردند؛ اما شما گوش كنيد. ديوان محاسبات خيلي مهم است. بودجه ي عظيم اين ملت، تنها درآمد عمده ي عمومي ملت است كه در اختيار دستگاه ها قرار مي گيرد؛ بايد مشخص باشد كه اين بودجه چگونه خرج شد. مسأله ي تفريغ بودجه و تشخيص صحت و سقم كاري كه انجام گرفته، يكي از مهمترين ابزارهاي نظارتي شماست؛ از اين غفلت

نكنيد. اگر بخواهيد از ابزارهاي نظارتي استفاده كنيد، همه ي تلاش خود را بر اين قرار دهيد كه ارتباط با دستگاه هاي اجرايي و تحت نظارتتان، قانوني باشد. بعضي از ارتباطهاي مخدوش، مطلقاً به ضرر شماست. نمي خواهيم به كسي يا چيزي يا جمعي اشاره كنيم؛ اما در فرض هاي ذهني مي گنجد كه بين بخشي از نمايندگان و بخشي از دستگاه هاي تحت نظارت، ارتباطات مخدوش و غيرصحيحي به وجود بيايد. اين، قطعاً نظارت را مخدوش خواهد كرد و قدرت نظارت را خواهد گرفت و توانايي عظيمي كه قانون به مجلس داده است، از مجلس سلب خواهد كرد؛ آنگاه مجلس ديگر اثرگذار نخواهد بود.

مسأله ي مهم ديگر، جايگاه سياسي مجلس است. شما، نماينده و عصاره و خلاصه ي ملت هستيد. موضعگيري شما در مسائل سياسي و بين المللي، به يك معنا حاكي از موضعگيري ملت ايران است. اين موضعگيري، دوگونه مي تواند باشد: گاهي مي تواند دشمن را به دخالت بيشتر اميدوار كند؛ او را نسبت به نظام اسلامي، گستاخ و طلبگار و فزون طلب و به زياده خواهي تشويق كند؛ مي تواند هم درست بعكس باشد؛ احساس كند كه در ملت ايران و نمايندگان او، صلابت، ايستادگي، آگاهي به منافع و مصالح، ايستادگي بر سر منافع ملي و مصالح ملي، و ناسازگاري با كساني وجود دارد كه همه ي همتشان اين است كه منافع ملي را به بازيچه بگيرند و راهي براي سيطره ي بر اين ملت پيدا كنند. امروز مشكل ما با دشمناني كه در دنيا با آنها دعوا داريم، اين است؛ برادران و خواهران عزيز! يك نقطه ي پُرفايده و پُرسود

در يك نقطه ي بسيار حساس از لحاُسوق الجيشي - سياسي و نظامي - در دنيا به نام ايران وجود داشته و سالهاي متمادي در قبضه ي قدرتهاي مستكبر بوده است - يك روز روسيه، يك روز انگليس، يك روز هم امريكا - بعد اين ملت آمده با اتكاء به يك انديشه و يك فكر و يك اراده، اين كشور را از چنگال اينها خلاص كرده؛ اينها مي خواهند دوباره سيطره پيدا كنند؛ همه ي دعوا بر سر اين است. ما با كسي دعوا نداريم. ما به كسي كه مي خواهد دوباره بر ما سيطره پيدا كند، مي گوييم نخير، غلط مي كني؛ اجازه نمي دهيم. منازعه ي نظام اسلامي با كساني كه در پي چالش با اين نظامند، سر اين قضيه است؛ مشكل ديگري نيست. همه ي كشورهاي دنيا در تعامل با هم، چالشهاي قهري و طبيعي دارند - اينها كه مهم نيست - آنچه مهم است، اين است كه ملت ايران و نظام اسلامي ايستاده است و مي خواهد از هويت و استقلال و عزت ملي خود دفاع كند. عده يي مي خواهند بر اين اراده و عزم دست اندازي كنند؛ دعوا سر اين است. مجلس در اين دعواي اصولي، اساسي، تعيين كننده و سرنوشت ساز بايد جايگاه روشني داشته باشد؛ چون شما نماينده ي اين ملتيد. اين ملت را در انتخابات مي بينيد، در تظاهرات و راهپيمايي ها مي بينيد، در شعارها مي بينيد، در درخواستها و مطالبات مي بينيد؛ مي بينيد اين ملت، كيست و چيست. مجلس بايد آينه ي تمام نماي اقتدار ملي و عزت ملي و ايستادگي بر سر

منافع مالي و مقابله ي با سلطه جويان و سيطره خواهان جهاني و بين المللي باشد. اينها ظرفيتهاي مهمي است كه مجلس دارد.

نكته ي ديگر اين است كه شما دويست ونود نفر نخبگان گرد آمده ي از اطراف كشوريد؛ اين فرصت خيلي بي نظيري است. دويست ونود نفر به عنوان نماينده ي ملت، از نخبگان و از قشرهاي گوناگون، در مركزي زير يك سقف جمع شوند و چهار سال با هم باشند؛ اين فرصت بسيار بي نظير و استثنايي است. جاي چالش منطقي و بحث و مجادله ي صحيح بر سر مسائل اساسي كشور، همين جاست. بنده با مجادلات داخل مجلس هيچ مخالفتي ندارم؛ خيلي موافقم. امام (رضوان اللّه عليه) مكرر مي فرمودند كه مجلس جاي مباحثه، مثل مباحثه هاي طلبگي است. دو نفر طلبه وقتي با همديگر مباحثه مي كنند، گاهي سر يكديگر داد هم مي كشند؛ اما اين داد كشيدن نه از روي كينه است، نه از روي انگيزه هاي سياسي است، نه از روي انگيزه هاي شخصي است؛ اين شخص از حقيقتي كه به نظر او حقيقت است، دفاع مي كند، آن شخص هم از نظر خودش دفاع مي كند؛ غالباً هم به يك نتيجه مي رسند. فرق است بين جنجال صاحب نظران و مجادلات منطقي اصحاب علم و تجربه و تخصص، با غوغاهاي دبستاني. انسان وقتي وارد دبستان مي شود، سر و صدا و جنجال بلند است؛ به يك محيط علمي هم كه پا مي گذارد، عده يي نشسته اند و دارند با يكديگر بحث مي كنند؛ آن جا هم جنجال بلند است؛ اما اين جنجال با آن جنجال فرق دارد.

جنجالهاي دبستاني، جنجالهاي حزبي و جنجالهاي دلال مآبانه يي كه چند نفر بر سر جيفه ي دنيا يقه ي هم را مي گيرند، زشت و دون شأن مجلس است؛ اما مجادلات علمي، مباحثات تخصصي، بخصوص در كميسيونها - كه كميسيونها جاي اين حرفهاست - بسيار صحيح و درست است. با اين روش، نشاط مجلس تأمين مي شود و بايد حتماً وجود داشته باشد.

ما دنبال چه نوع توسعه يي هستيم؟ اين نكته ي اساسي، در بحثهاي اقتصادي و غيراقتصادي جاري است. كساني دنبال اين هستند كه حرفي را پرتاب كنند و ذهن مردم را از مسائل اصلي دور نگه دارند: مدل چيني، مدل ژاپني، مدل فلان. مدل توسعه در جمهوري اسلامي، به اقتضاي شرايط فرهنگي، تاريخي، مواريث و اعتقادات و ايمان اين مردم، يك مدل كاملاً بومي و مختص به خود ملت ايران است؛ از هيچ جا نبايد تقليد كرد؛ نه از بانك جهاني، نه از صندوق بين المللي پول، نه از فلان كشور چپ، نه از فلان كشور راست؛ هرجا اقتضايي دارد. فرق است بين استفاده كردن از تجربيات ديگران، با پيروي از مدلهاي تحميلي و القايي و غالباً هم منسوخ. بنده مي بينم گاهي بعضي از شيوه هايي كه در زمينه هاي اقتصادي و فرهنگي و غيره پيشنهاد مي شود، از ديگران گرفته شده - فلان متفكر فرنگي اين طوري گفته، فلان متفكر كجايي اين طوري گفته - مثل اين كه به آيات قرآن استناد مي شود! خيلي از شيوه ها منسوخ است؛ سي سال پيش، چهل سال پيش، پنجاه سال پيش تجربه شده، بعد يك روش بهتر آورده اند؛ ولي ما الان مي

خواهيم از روش منسوخ آنها در آموزش و پرورش، در مسائل علمي، در كارهاي دانشگاهي، در كارهاي اقتصادي و در برنامه ريزي و بودجه بندي استفاده كنيم؛ نه، اين درست نيست. از تجربه ها و دانشها بايد استفاده كرد، اما الگو و شيوه و مدل را بايد كاملاً بومي و خودي انتخاب كرد.

يك نكته ي اساسي در كار مجلس اين است كه شروع كار شما در سال پاسخگويي است. كار شما در زمينه ي پاسخ دو بعد دارد؛ هم بايد پاسخ بدهيد، هم بايد پاسخ بخواهيد. اگر دولت بخواهد پاسخ بدهد، پاسخ دولت مي تواند به افكار عمومي باشد - كه خوب هم هست و بنده هم غالباً برادران دولت را تشويق مي كنم كه به افكار عمومي توضيح بدهند و حرف بزنند - اما سازوكار قانوني، پاسخگويي دستگاه هاي اجرايي به مجلس است. شما بايد پاسخ بخواهيد و در زمينه ي كار خودتان هم بايد پاسخ بدهيد. اولويتهايتان را مشخص كنيد. شما هر كدام از منطقه يي انتخاب شده ايد؛ شعارهايي داده ايد، حرفهايي زده ايد و وعده هايي داده ايد؛ اينها را جمع كنيد و ببينيد اولويتها كدام است. اين اولويتها را آن جايي كه در لوايح تقديمي دولت بايد دنبال شود، آن جايي كه با طرحهاي خود مجلس بايد تأمين شود، آن جايي كه با پاسخگويي و توضيح خواستن از دستگاه هاي دولتي بايد حاصل شود، مشخص، اولويت بندي و حتّي زمان بندي كنيد؛ بعد هم به مردم گزارش بدهيد و بگوييد ما مي خواستيم اين قانون را وضع كنيم، مي خواستيم با اين مشكل مقابله كنيم؛ زمان آن شش ماه

بود، سر شش ماه به اين جا رسيديم. اين كه آقاي دكتر حداد عادل مي گويند سال آينده بتوانيم كارنامه ي قابل قبولي ارائه دهيم، در صورتي امكانپذير است كه شما اولويت بندي، برنامه ريزي و زمان بندي كنيد و بگوييد ما دنبال اين اولويتها هستيم. همه ي كارها را هم نمي شود يكشبه با هم انجام داد؛ اولويتهايي وجود دارد؛ پيدا كردن و دنبال كردن اين اولويتها مهم است. در اين صورت، شما، هم به مردم پاسخگو خواهيد بود؛ هم از دستگاه هايي كه زير نظارت شما هستند، بايد پاسخ بخواهيد.

يك روز را هم نبايد از دست بدهيد؛ اين نكته را من غالباً به برادران و خواهراني كه در جاهايي مسؤول مي شوند، عرض مي كنم؛ به شما هم عرض مي كنم. گاهي بعضي ها تصور مي كنند چهار سال وقت دارند و دو سه ماه اول چيزي نيست. نه آقا! همان دو سه روز اول هم مهم است. يك روز را هم نبايد از دست داد. چهار سال، وقت زيادي است؛ به شرط آن كه از همه ي ساعات و روزهاي آن استفاده شود؛ نه اين كه توقع زيادي داشته باشيم. از همه ي وقتي كه براي مجلس مقرر است، بايد به نحو صحيح استفاده شود؛ آنگاه چهار سال، وقت واقعاً قابل عرضه يي است.

يكي از نامهاي داراي افتخار در تاريخ ما - به همان اندازه يي كه واقعيت دارد - اميركبير است. اميركبير در كشور ما سه سال در رأس دولت بوده است. معلوم مي شود سه سال وقت خيلي زيادي است. همه ي كارهايي كه اميركبير انجام داده و همه ي

خاطرات خوبي كه تاريخ و ملت ما از اين شخصيت دارد، محصول سه سال است. بنابراين چهار سال، وقت كمي نيست - وقت خيلي زيادي است - به شرط اين كه از همه ي اين وقت به نحو درست استفاده شود.

دنبال آرمانهاي حقيقي در قالب و لباس عملي آن بگرديد. نه بايد دنبال ايده آل هايي بود كه عملي و اجرايي نيستند، نه بايد به كم قانع شد و از آن آرمانها دور ماند. آنچه همواره بايد مورد نظر باشد، چشم انداز بيست ساله است؛ اين چشم انداز خيلي مهم است. و من به شما عرض كنم؛ به شهادت افرادي كه كارشناس و متخصص اين كار هستند، اين چشم انداز كاملاً عملي است؛ يعني به هيچ وجه در آن، بلندپروازي هاي بيهوده و بي پشتوانه وجود ندارد. درست نگاه كنيد، دقت كنيد و چشم انداز بيست ساله را بخوانيد. ما ملت ايران با اين قانون اساسي جامع و با اين اركان نظام - اگر خوب كار كنند و درست كار كنند - مي توانيم در ظرف بيست سال كشور خود را به نقطه ي اوج و قله يي كه در اين چشم انداز تصوير شده، برسانيم. سياستها را در نظر داشته باشيد. سياستها بر اساس اين چشم انداز تنظيم شده است. قانونها بايد با سياستها هماهنگ باشد؛ يعني در دل سياستها جا بگيرد و به سمت اين چشم انداز حركت كند. آن چشم انداز هم بر پايه ي اسلام است. بايد همه ي وقت و همت و شغل را مصروف همين اهداف كرد و در واقع ذوب در اين اهداف شد.

تعبير آ«ذوب در ولايتآ» را

غالباً مخالفان شماها - كساني كه مي خواهند نكته گيري كنند و مضموني بگويند - به كار مي برند؛ والّا بنده اين حرف را از آدمهاي حسابي كمتر شنيده ام. بنده نمي فهمم معناي ذوب در ولايت را. ذوب در ولايت يعني چه؟ بايد ذوب در اسلام شد. خود ولايت هم ذوب در اسلام است. روزي كه شهيد صدر گفت آ«در امام خميني ذوب شويد؛ همچنان كه او در اسلام ذوب شده استآ»، تنها شاخص صحت راه، شخص امام بود؛ نه قانون اساسي بود، نه جمهوري اسلامي بود، نه نظامي بود، نه دستگاهي بود. در صحنه ي آشفته ي هوي ها و جريانها و خطوط مختلف، يك قامت برافراشته و يك علم سرافراز وجود داشت و او امام بود؛ شهيد صدر مي گفت در او ذوب شويد. راست هم مي گفت؛ ذوب در امام، ذوب در اسلام بود. امروز اين طوري نيست. ذوب در رهبري، ذوب در شخص است؛ اين اصلاً معنا ندارد. رهبري مگر كيست؟ رهبري هم بايد ذوب در اسلام باشد تا احترام داشته باشد. احترام رهبري در سايه ي اين است كه او ذوب در اسلام و ذوب در همين هدفها بشود؛ پايش را يك قدم كج بگذارد، ساقط مي شود. هيچ كس در شخص و در جهت ذوب نمي شود؛ در آن هدفها بايد ذوب شد؛ در اسلام بايد ذوب شد؛ در اهداف والاي اسلامي - كه خداي متعال براي ما معين كرده - بايد ذوب شد؛ در واقع در ملت بايد ذوب شد. به اين هدفها و به آن نقطه ي اوج و والا چشم بدوزيد. اسلام، عزت ملي، استقلال،

عدالت اجتماعي و كم كردن فاصله ها بين طبقات جامعه؛ امروز ما به اينها خيلي نياز داريم. يك قانون شما مي تواند شكاف بين فقير و غني را عميق تر كند؛ مي تواند هم مقداري اين را جمع كند. بايد دنبال اين باشيد كه اين فاصله را كم و اين شكاف را پُر كنيد.

از جمله ي مهمترين كارها، مبارزه ي با فساد است. مبارزه ي با فساد، يك جنبه ي اخلاقي محض نيست؛ اداره ي كشور متوقف به مبارزه ي با فساد است. بنده دو سه سال پيش كه آن نامه را درباره ي مبارزه ي با فساد به مسؤولان كشور نوشتم، به دنبال يك كار طولاني و يك بررسي و مطالعه ي وسيع و همه جانبه بود. از هر طرف مي رويم، مي بينيم اگر با فساد مبارزه نشود، همه ي كارها لنگ خواهد ماند. اين همه كار خوب دارد در كشور انجام مي گيرد - كارهايي كه انجام گرفته، كم نيست - اما وجود فساد، بعضي از آنها را خنثي مي كند. استخري را در نظر بگيريد كه از چند چاه عميق با لوله هاي چند اينچي مرتب در آن آب ريخته مي شود، اما استخر پُر نمي شود. وقتي نگاه مي كنيد، مي بينيد بدنه ي استخر ترك خورده و ته آن سوراخ است؛ هرچه از اين طرف آب مي ريزيد، از آن طرف بيرون مي رود؛ به كانالهايي كه شما در نظر گرفته ايد آبياري كنيد، اصلاً آب نمي رسد.فساد در جامعه، اين طوري است. فساد مالي، مثل خوره، ايدز و سرطان است؛ بايد با آن مبارزه كرد. البته نبايد بزرگنمايي

كرد. بعضي ها جنجال و بزرگنمايي مي كنند و طوري حرف مي زنند كه كانّه اين سرطان همه جا را گرفته؛ نخير، اين طوري نيست. اين همه ما دستهاي پاكيزه، چهره هاي پاكيزه و انسانهاي پاكيزه در دستگاه هاي گوناگون از بالا تا پايين داريم؛ اكثريت هم با اينهاست؛ منتها يك نقطه ي فساد، همه ي بدن را آلوده مي كند. وقتي يك جاي بدن بيمار مي شود و درد مي گيرد - مثلاً وقتي دندان فاسد مي شود - انسان شب خوابش نمي برد. قلب، سالم؛ معده، سالم؛ ريه، سالم؛ جريان خون، سالم؛ اما يك دندان ناسالم خواب را از انسان مي گيرد. فساد، اين طوري است؛ بايد با فساد مبارزه ي جدي كرد. يك پايه ي مبارزه، شماييد. آن روزي كه بنده مسأله ي مبارزه ي با فساد را گفتم، توقعم اين بود كه مجلس شوراي اسلامي سينه سپر كند و جلو بيايد و در اين ميدان حركت كند تا ما ديگر احتياج نداشته باشيم دنبال كنيم؛ اما متأسفانه اين طور نشد. آنها نكردند، شما بكنيد. البته به قول برادر ظريف و نكته سنج مان، با دستمال كثيف نمي شود شيشه را تميز كرد. اگر انسان بخواهد با فساد مبارزه كند، بايد در درجه ي اول مراقب باشد كه فساد دامن خودش را نگيرد. داخل خودتان و درون مجلس مراقب باشيد. دست پاك، دامن پاك، زبان پاك و چشم پاك خواهد توانست در حوزه ي اقتدار وسيعي كه شما داريد، همه چيز را پاك كند.

به دنبال اين توصيه، اين را هم عرض كنم كه از لغزشگاه ها بترسيد. امام سجاد (عليه الصّلاةوالسّلام) در

دعاي صحيفه ي سجاديه، وقتي براي سربازان اسلام دعا مي كنند، از جمله ي چيزهايي كه روي آن تكيه مي كنند، اين است كه خدايا! ياد و محبت و علاقه ي به آ«المال الفتونآ» - مال فتنه انگيز - را از دل اينها بگير. مال و پول، خيلي خطرناك و فتنه انگيز است و خيلي ها را مي لغزاند. ما آدمهاي درشتي را در تاريخ ديديم كه وقتي پايشان به اين جا رسيد، لغزيد؛ بنابراين خيلي بايد مراقب باشيد. در شرع مقدس، اسم اين مراقبت چيست؟ تقوا. اين كه در قرآن از اول تا آخر اين همه به تقوا توصيه شده، معنايش همين مراقبت و مواظبت از خود است. نفس انسان، زياده خواه است. من وقتي در مطبوعات خواندم كه شماها تصميم گرفته ايد در بعضي از مسائل مجلس و برخي از برخورداري هاي بيخودي تجديدنظر كنيد، حقيقتاً خوشحال شدم و به بانيان اين كار دعا كردم. مثلاً فرض بفرماييد آدمي خانه دارد، باز خانه مي خواهد؛ امتياز دارد، باز امتياز مي خواهد. واقعاً من تشكر مي كنم از اين كه شما در اين راه وارد شديد و همت گماشتيد. اين راه را ادامه دهيد و بر سر اين كارها پاي بفشريد. هرچه مي توانيد، منطقي و صحيح رفتار كنيد. البته ما توصيه نمي كنيم و توقع هم نداريم كه مثلاً در مجلس، نمايندگان گشنگي و تشنگي بكشند و زهد به خرج دهند - نه ما اين طوريم، نه شما اين گونه ايد - ما مي گوييم زياده روي و اسراف نشود و كارهاي بي قاعده و خرجهاي بيخودي انجام نگيرد. ممكن است سرجمع همه

ي اين خرجها مبلغ خيلي كلاني هم در مجلس نشود؛ اما وقتي شما اين راه را قطع كرديد، دست مردم و دستگاه ها الگو مي دهيد و راه و جهت را مشخص مي كنيد. كار شما خيلي ارزش دارد و بسيار خوب است؛ اين را دنبال كنيد.

مسأله ي بعد، ترجيح مصالح كلي بر مصالح منطقه يي است؛ اين هم از چيزهايي است كه به زبان خيلي آسان است، اما در عمل خيلي مشكل است. بنده هم يك وقت در مجلس بوده ام و مي دانم نمايندگي چگونه است؛ با مجلس هم كه سالهاست سروكار داريم. مصالح منطقه يي را بر مصالح كلي ترجيح ندهيد. من باب مثال عرض بكنم: به سازمان مديريت و برنامه ريزي، به دولتها و به رئيس جمهور، از جمله ي توصيه هايي كه سالهاست بنده دارم و الان هم توصيه مي كنم و همين اواخر هم كه رئيس سازمان مديريت و برنامه ريزي آمده بود، باز به ايشان هم توصيه كردم، اين است كه طرحهاي نيمه تمام را در كشور زودتر جمع وجور كنيد. ما چند هزار طرح نيمه تمام داريم؛ طرحهايي كه بايد سه سال يا چهار سال تمام مي شده، اما ده سال يا گاهي بيشتر طول كشيده. چرا؟ يك مقدار از آن مربوط به ضعف مديريتهاست، بخشي از آن هم مربوط به كمبود منابع است. اگر بخواهيم طرحهاي نيمه تمام را تمام كنيم، بايد مجدداً طرح اضافه نكنيم؛ والّا اينها هم نيمه تمام خواهد ماند. بديهي است كه اگر بتوانيم پولمان را صرف كنيم و يك مدرسه بسازيم تا دانش آموزان بتوانند در كلاس سر ميز بنشينند، اين

بهتر از اين است كه ساخت دو مدرسه را شروع كنيم و هر دو در مرحله ي سفت كاري بماند و تمام نشود؛ در نتيجه، يك دانش آموز هم سر كلاس نخواهد رفت. همت را بالا مي گيريم و ساخت دو مدرسه را شروع مي كنيم؛ اما يكي هم تمام نمي شود. اين بهتر است، يا اين كه بياييم همان پول را صرف كنيم، يك مدرسه بسازيم و تمام كنيم تا دانش آموزان بروند سر كلاس بنشينند؟ طرحهاي منطقه يي: فلان جا فرودگاه، فلان جا جاده، فلان جا اتوبان و... . توقعاتي وجود دارد؛ نماينده هم اينها را به مجلس منتقل مي كند و از آن جا به دولت منتقل مي شود و در نتيجه، فشار. دولتي ها هم بالاخره به هر دليلي تسليم مي شوند و زير بار مي روند؛ اما نتيجه چيست؟ نتيجه اين است كه طرحهاي نيمه تمام ما اگر در حدود چهار هزار طرح است، مي شود پنج هزار، مي شود ده هزار. كار سختي است، اما بايد آن را تحمل كرد.

حرف كه زياد است. گفت: quot;يك سينه حرف موج زند در دهان ماquot;؛ با شما حرف زياد داريم، ليكن وقت را هم بايد در نظر گرفت.

آخرين مطلب، انضباط است. من اين را عرض بكنم؛ خيلي از اوقات كه در گذشته تلويزيون مجلس را نشان مي داد و من صندلي هاي خالي را مي ديدم، پاي تلويزيون از مردم خجالت مي كشيدم و احساس شرم مي كردم! ما به اين مردم گفته ايم پاي صندوق بياييد؛ آنها هم آمده اند و نماينده معين كرده اند؛ حالا چه دارد مطرح مي

شود؟ مطلب مهم. به مجلس نگاه مي كنيد، مي بينيد چهار تا صندلي خالي است؛ يكي نشسته، پنج تا صندلي خالي است. بنده اين جا پاي تلويزيون وقتي اين صحنه را مي ديدم، حقيقتاً احساس شرمندگي مي كردم. اين، بي انضباطي است و مطلقاً نبايد اين را براي مجلس برتافت. سر وقت حاضر شدن، در كميسيون حاضر شدن، در صحن علني حاضر شدن و كار كردن، خيلي مهم است.

اميدواريم ان شاءاللّه با اميدي كه مردم به شما بسته اند و تصويري كه در ذهن آنها به وجود آمده، رفتار و حركت شما و توفيق الهي به گونه يي باشد كه روزبه روز اين اميد در مردم تقويت شود و ان شاءاللّه مردم از اين كه نمايندگان خوبي مثل شما را به مجلس فرستاده اند، خوشحال باشند و خوشحال بمانند. در اين صورت، ما هم هميشه دعاگوي شما خواهيم بود.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار هيأت علمي و كارشناسان جهاد دانشگاهي

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار هيأت علمي و كارشناسان جهاد دانشگاهي

--------------------------------------------01/04/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

اولاً خيلي خوشحالم از اين كه امروز در اين جا با جمع فرزانگان و نخبگان جوان و محققاني كه آينده ي درخشاني را براي فضاي علمي كشور نويد مي دهند، ديدار داريم. مطمئن باشيد كه اگر وقت و مجال بود و يك يك شما درباره ي مسائل جهاد، علم، تحقيق و كارهايي كه مشغول هستيد، صحبت مي كرديد، من با رغبت تمام گوش مي كردم و لذت مي بردم. نعمت وجود شما برادران و خواهران عزيز را به درگاه خداوند متعال عميقاً شاكر هستم و از آن جايي كه آ«لان شكرتم لأزيدنّكمآ»، اميدوارم

كه به بركت شكر و سپاس قلبي يي كه من پيش خدا به خاطر وجود شماها دارم، خداوند به وجود شماها بركت، و كمّ و كيف شما را روزبه روز افزايش دهد.

يك جمله درباره ي جهاد دانشگاهي عرض مي كنم؛ يك جمله در باب مسأله ي علم و تحقيق در كشور، و يك جمله هم در باب اين مسأله ي جاري ما كه جنجال جهاني براي مسائل هسته يي ايران به راه افتاده است.

در مورد جهاد دانشگاهي من اعتقادم اين است كه اين تركيب - جهاد و دانشگاه، و تلفيق جهاد كه يك امر ارزشي معنوي است با علم و دانش و با دانشگاه - داراي پيام است؛ نشان مي دهد كه مي توان علم جهادي و نيز جهاد علمي داشت؛ اين همان كاري است كه شماها مشغوليد. علم شما علم جهادي است؛ با جهاد و با اجتهاد همراه است؛ دريوزه گري و منتظر نشستن براي هديه شدن علم از اين سو و آن سو نيست؛ دنبال علم مي رويد تا آن را به دست بياوريد؛ اين علم جهادي و علم برخاسته ي از مجاهدت و اجتهاد و تلاش است. از طرفي شما مشغول جهاد هستيد. جهاد يعني مبارزه براي يك هدف والا و مقدس. ميدانهايي دارد؛ يكي از ميدانهايش حضور در نبردهاي مسلحانه ي رايج جهاني است. ميدان سياست هم دارد؛ ميدان علم هم دارد؛ ميدان اخلاق هم دارد. ملاك در صدق جهاد اين است كه اين حركتي كه انجام مي گيرد، جهتدار و مواجه با موانعي باشد كه همت بر زدودن اين موانع گماشته مي شود؛ اين مي شود مبارزه. جهاد يعني يك

چنين مبارزه يي، كه وقتي داراي جهت و هدف الهي بود، آن وقت جنبه ي تقدس هم پيدا مي كند. شما مبارزه ي علمي مي كنيد؛ زيرا اين كار شما به طور واضح دشمنان بسيار سرسختي دارد كه نمي خواهند اين حركت علمي و تحقيقي انجام بگيرد. لذا به نظر من جهاد دانشگاهي فقط يك نهاد نيست، بلكه يك فرهنگ است؛ يك سمتگيري و حركت است. هرچه بتوانيم ما اين فرهنگ را در جامعه گسترش دهيم و آن را پايدار و استوار كنيم، كشور را به سمت سربلندي و عزت و استقلال حقيقي بيشتر پيش برده ايم.

خوشبختانه جهاد به انتظاري كه از آن مي رفت، پاسخ داد. يك روز شايد فكر مي شد كه جهاد يك حركت گلخانه يي است كه براي نمونه سازي درست كرديم. امروز اين گلخانه دارد فضاي جامعه را به گلستان تبديل مي كند. نه تنها به نمونه سازي اكتفا نكرده، بلكه بركات خودش را دارد سرريز مي كند. همين آمارهايي كه دادند - البته قبلاً هم برايم فرستاده بودند و مرور كرده بودم - بسيار پُرمعناست. اين كه شما در صفوف مقدم علم در بعضي از بخشها داريد حركت مي كنيد و آن را براي پيشرفت علمي و صنعتي و فناوري كشور به كار مي گيريد و تحقيق را رشد مي دهيد، معنايش اين است كه اين گلخانه ديگر گلخانه نيست، بلكه فضاي باز و معطري است كه در حال گسترش است، و من طرفدار اين گسترش هستم؛ بايد اين گسترش روزبه روز بيشتر شود. در اولين گزارشي كه ايشان ذكر كردند، توليد و تكثير و انجماد سلولهاي بنيادي

بود كه من گزارشهاي بسيار خرسندكننده يي را از اين كار تحقيقي برجسته دريافت كردم كه اينها گويا اولين بار در دنيا - آن طور كه در ذهنم هست - سلولهاي انسولين ساز را توليد كردند و من اخيراً در روزنامه خواندم كه سلولهاي بنيادي قلب را براي ترميم قلب به مرحله ي آزمايش و عمل درآورده اند و پيوند زده اند. اينها معنايش همان سر ريز شدن اين بركات به سطح جامعه است. بقيه ي مواردي هم كه ذكر كردند، هر كدام مثال بارزي براي بركات جهاد دانشگاهي است.

در دنيا براي اين كه ثابت كنند كه علم ذات سكولار دارد و دانش با ارزشها كاري ندارد، خيلي سعي شد و برايش فلسفه درست كردند؛ استدلال كردند و بحث كردند براي اين كه مفهوم دانش را يك مفهوم مجرد از ارزشها معرفي كنند؛ درست نقطه ي مقابل كاري كه الان شما كرده ايد. شما مي گوييد جهاد دانشگاهي؛ جهاد يك ارزش است. حقيقت مطلب هم اين است كه علم و عقل ابزار دو جنبه يي است؛ مي تواند در خدمت ارزشها قرار بگيرد، مي تواند در خدمت حيوانيت و سبُعيت قرار بگيرد. بستگي به اين دارد كه مديريت علم با چه كسي است. اگر مديريت علم به دست انسانهاي دنياطلب و قدرت طلب و زراندوز و سلطه طلب بود، همين مي شود كه امروز شما در دنيا مشاهده مي كنيد؛ يعني علم ابزاري براي استعمار، استثمار، تحقير ملتها، اشغالگري و براي ترويج فحشاء، سكس و هروئين خواهد شد. اگر علم نبود، استعمار هم نبود. اروپاييها به بركت علمشان توانستند در دنيا راه بيفتند و ملتها

را زير سلطه ي استعمار بگيرند و به اختلاف مناطق، صد، صدوپنجاه و دويست سال ملتها را عقب نگه دارند و آنها را از سرمايه هاي مادي خودشان محروم كنند؛ استعدادهاي انساني شان را سركوب كنند و كشتار به راه بيندازند. وقتي علم در مديريت انسانهايي قرار گرفت كه جز به جنبه هاي حيواني زندگي نمي انديشند، همين خواهد شد. اما اگر علم به وسيله ي بندگان صالح مديريت شد، آن وقت خدمت مي كند و زيان نمي رساند. اگر آن كساني كه انرژي هسته يي را كشف كردند، اهل فضيلت و تقوا بودند، اگر آن كساني كه آن را به كار گرفتند، اهل فضيلت بودند و بندگان صالح، هرگز حادثه ي هيروشيما پيش نمي آمد. تا امروز هم كه شما نگاه مي كنيد، مي بينيد كه اينها تا آن جايي كه مي توانند، همچنان از اين نيروي مخرب استفاده مي كنند. اين قدرتها توان هسته يي ضعيف شده را در جنگ ده، دوازده سال پيش كه با عراق داشتند به كار بردند، در همين حوادث هم از آن استفاده كردند، و در بعضي از مناطق ديگر دنيا هم اين سلاح را به كار بردند كه مايه ي قطع نسل و حرث شد؛ آ«يهلك الحرث و النّسل واللّه لايحبّ الفسادآ»، كه منطبق بر آيه ي قرآني است. انسانها را مقطوع النسل و زمينها را ضايع كردند. سالهاي متمادي - خدا مي داند - آثار مخرب آن اشعه ي مسموم كننده و نابودكننده را براي ملتها و براي نسلهاي آينده باقي گذاشتند. اگر مديريت علم دست انسانهاي صالح باشد، اين مسائل پيش نمي آيد و علم

در خدمت بشريت قرار خواهد گرفت؛ چون اين ظرفيت را دارد و مي تواند اين طور باشد. بنابراين، اين كه ما بياييم علم را سكولاريزه كنيم؛ ثابت كنيم كه علم نمي تواند با ارزش همراه باشد، يك مغالطه ي بسيار بزرگ و فريب بزرگ براي ذهن انسانهاست؛ نخير، علم مي تواند با ارزش همراه باشد. معنويت اسلامي با حيوانيت، با فساد و با سوءاستفاده ي از علم مشكل دارد، نه با دانش و فناوري و تحقيق. مي تواند معنويت همراه با علم باشد و مي تواند نتايج دانش و پژوهش در جهت معنويت حركت كند.

شما اسمتان جهاد دانشگاهي است؛ روي اين اسم تكيه كنيد و به مقتضاي اين اسم تمسك كنيد و حقيقتاً جهاد كنيد. وقتي جهاد؛ يعني تلاش هدفدار براي خدا، وجود داشت، بدون ترديد موفقيت هم با آن همراه خواهد بود. ما راهي كه به سمت مرزهاي پيشرفته ي دانش در همه ي زمينه ها داريم، مسلم بدانيد كه جز با روحيه ي استقلال، روحيه ي توكل به خدا و روحيه ي كار براي ايمان طي نخواهد شد. بايد اين راه را سريع طي كنيم و راههاي ميانبُر را پيدا كنيم و خودمان را برسانيم؛ مرزهاي دانش را باز و مرزهاي جديدي را ايجاد كنيم؛ اين كار ممكن است؛ زيرا اين جا سرزمين علم خيز است و شماها نشان داديد كه مي شود. درهاي بسياري از اين دانشها بر روي كشورهايي مثل كشور ما و غيردارندگانش بسته است و وقتي اجازه مي دهند دانش منتقل شود، كه كهنه و دستمالي شده است و از نويي و طراوت افتاده است. البته در همه ي

زمينه ها همين طور است؛ در زمينه هاي علوم انساني هم همين طور است. من آن روز به دوستاني كه در زمينه هاي اقتصاد و مديريتهاي گوناگون كشوري كار مي كنند و در اين جا بودند، گفتم كه مطالبي را امروز بعضي ها در اين جا دنبال مي كنند، كه منسوخ شده است. نظريات برتر آنها به بازار آمده و مورد عمل قرار گرفته و آنها مشغول كار هستند، ولي تعدادي در اين جا - كساني كه مجذوب حرف آنها هستند - تازه دارند آن دنباله ها را مطرح مي كنند! بعضي مي گويند تعبد پيش خداي متعال و پيش دين نداشته باشيم، اما خودشان در مقابل غرب و در مقابل اروپا و امريكا تعبد دارند! اين افراد تعبد در مقابل خدا را قبول نمي كنند، ولي تعبد در مقابل سرمايه داري غرب و دستگاه هاي قدرت سياسي متكي به آن سرمايه داري را با جان و دل مي پذيرند!

اين نهاد انقلابي است؛ انقلابي بمانيد؛ توصيه ي مؤكد من اين است. حركت انقلابي بر خلاف القائات افراد خبيث و يك عده از قلم به مزدهاي داخلي كه آن را ترويج مي كنند و اين طور القاء مي كنند كه انقلاب يعني آشفتگي؛ سردرگمي؛ هيچي به هيچي نبودن و سنگ روي سنگ بند نشدن، نيست، بلكه انضباط انقلابي، برترين و قويترين انضباطهاست. بي نظمي يي كه اول انقلاب ديده مي شود، به خاطر اين است كه بناي غلط و كج و پوسيده يي وجود دارد، كه بايد آن را به هم ريخت و بناي نويي گذاشت. آن به هم ريختگي متعلق به اول انقلاب است؛ انقلاب

كه آن به هم ريختگي نيست؛ انقلاب يك امر مستمر است؛ انقلاب يعني سازندگي؛ يعني رويش و بالندگي. رويش و بالندگي بدون انضباط، بدون قانون و بدون نظم مگر ممكن است؟! بهترين كارها را كساني كرده اند كه با روحيه ي انقلابي كرده اند؛ هم در جنگ، هم در سازندگي و هم در علم و مسائل فرهنگي. بنابراين، انقلابي بمانيد. روحيه ي انقلابي يعني اسير حدود تحميلي نشدن؛ قانع به گيرندگي قطره چكاني نشدن؛ با اميد دنبال هدف حركت كردن، و با انگيزه، با نشاط، با اصرار و پيگيري آن را به دست آوردن. اين، انقلاب و حركت انقلابي است.

درباره ي مسأله ي علم و تحقيق بايد بگويم كه عمده ي موضوعهايي كه قدرتهاي سلطه گر در نظام سلطه ي جهاني براي حفُاين رابطه ي سلطه گر و سلطه پذير رويش تكيه مي كنند، سه موضوع است: سلطه ي فرهنگي، سلطه ي اقتصادي، سلطه ي علمي. لازمه اش هم اين است كه نگذارند آن طرف سلطه پذير يا آن كسي كه سلطه بر او تحميل شده، در اين سه زمينه به استقلال و به خودباوري و به پيشرفت برسد؛ نه در زمينه ي مسائل فرهنگي، شامل ايمان و اعتقاد و فرهنگي به معناي خاص؛ ارزشها و هدفها و جهت گيريها؛ نه در زمينه ي اقتصادي، و نه در زمينه ي علمي.

كشورهاي تحت سلطه هرگز يك اقتصاد درست و حسابي نداشته اند. گاهي يك رونق ظاهري داشته اند، كه مي بينيد در بعضي از كشورهاي تحت سلطه رونق ظاهري دارند؛ اما ساخت اقتصادي خراب است؛ يعني اگر يك شير را رويشان ببندند؛ يك حساب را

مسدود كنند، يا تصرف اقتصادي كنند، همه چيز فروخواهد ريخت و نابود خواهند شد. شما ديديد كه يك سرمايه دار توانست چند كشور آسياي جنوب شرقي را در مدت دو سه ماه به ورشكستگي برساند؛ آن هم دو سه كشوري كه توسعه ي نسبتاً خوب و رونق اقتصادي داشتند. رئيس يكي از همين كشورها در همان روزها به مناسبتي به تهران آمده بود و با بنده ملاقات كرد و گفت همين قدر به شما بگويم كه ما در يك شب بكلي فقير شديم! يك سرمايه دار امريكايي، يهودي مثل نخي كه به يكباره مي كشند و يك بنا؛ بناي عروسكي، روي هم مي ريزد، عمل كرد و يك نخ را كشيد و همه چيز را به هم ريخت. امريكاييها آن جايي كه لازم داشتند، پنجاه، شصت ميليارد تزريق كردند - پنجاه ميليارد به يكي، سي ميليارد به يكي ديگر - اما آن جايي كه لازم نداشته باشند، تزريق نمي كنند و آن كشور را به خاك سياه مي نشانند. البته تزريق كردن يعني اين كه دوباره همان ساخت عروسكي را به شكل ديگري برپا كنند. به هرحال، نمي گذارند اقتصاد اين كشورها استحكام پيدا كند.

در رابطه با فرهنگ كشورهاي تحت سلطه، اولين كاري كه سلطه گران مي كنند - كه از قديم مرسوم بوده است - اين است كه فرهنگ اين كشورها را؛ زبانشان، ارزشهايشان، سنتها و ايمانشان را با تحقير، با فشار، با زور، و در مواقعي به زور شمشير و درآوردن چشم - كه در تاريخ مواردي از آن را داريم - نابود مي كردند و نمي گذاشتند كه مردم به زبان خودشان

تكلم كنند؛ براي اين كه زبان وارداتي را قبول كنند. وقتي انگليسيها به شبه قاره هند آمدند، زبان فارسي را كه زبان ديواني رايج بود، نگذاشتند پابرجا بماند و با گلوله و با فشار گفتند كه حق نداريد فارسي حرف بزنيد؛ فارسي را منسوخ كردند؛ انگليسي را به جايش آوردند. در دوره ي حكومت سياه پهلوي ها هم باورهاي مذهبي و عمومي و نيروبخش به جامعه؛ ايمان و اعتقادات، را از مردم بتدريج بيرون كشاندند و غيرت زدايي و ايمان زدايي كردند.

يكي از موضوعهايي كه نمي گذارند در كشورهاي زير سلطه رشد كند و بشدت مانع آن مي شوند، مسأله ي علم است؛ چون مي دانند علم ابزار قدرت است. خود غربي ها با علم به قدرت رسيدند؛ اين يكي از پديده هاي تاريخ بود. البته علم بين شرق و غرب دست به دست گشته و براي مدتي هم آنها در جهالت بودند. در همان دوره ي قرون وسطا، كه خودشان توصيف مي كنند، در اين طرف دنيا وقت شكوفايي علم بوده است؛ اما بمجردي كه آنها به علم رسيدند، از علم به صورت يك ابزار براي اقتدار و كسب ثروت و گسترش سلطه ي سياسي و جذب ثروت ملتها و توليد ثروت براي خودشان استفاده كردند و از آن ثروت باز توليد علم كردند و علم را بالا بردند و دانش خودشان را رشد دادند. آنها مي دانند كه علم چقدر در قدرت بخشيدن به يك ملت و به يك كشور، تأثير دارد، لذاست كه اگر بخواهند نظام سلطه؛ يعني رابطه ي سلطه گر و سلطه پذير باقي بماند و حاكم بر نظم

جهاني باشد، بايد نگذارند آن بخشي كه آنها مايلند سلطه پذير باشند، داراي علم شوند؛ اين يك استراتژي است كه بروبرگرد ندارد و الان رفتارشان هم در دنيا بر همين منوال است؛ لذا بايد براي كسب علم و تحقيق جهاد كرد؛ بايد كار كرد.

ما در دوران قبل از انقلاب سالهاي متمادي از علم دور مانديم. يك دوره، دوره ي خواب و غفلت مطلق بود؛ يك دوره هم كه بيداري و آگاهي به طور طبيعي در بين ملتها به وجود آمد، دوره ي فريب بود. نمي گذاشتند علم به معناي واقعي كلمه وارد كشور شود؛ سرگرم مي كردند و راه تحقيق را باز نمي كردند؛ استعدادها را پرورش نمي دادند و تشويق نمي كردند. انقلاب آمد اين ديوارها و اين مرزها و اين محدوديتها را برداشت و خودآگاهي علمي به وجود آمد؛ اما اين حركت بدون مديريت، بدون حركت و بدون عزم و اراده به جايي نخواهد رسيد. همه ي كارها، از جمله مسأله ي تحقيق و علم، مديريت سازمان يافته لازم دارد؛ لذا بايستي اين كار را پيش بُرد. البته بخشي از اين كار مربوط به مسؤولان دولتي است و بخشي مسؤوليت دانشگاه ها و بخش ديگر مربوط به مسؤوليت مراكز علمي است. و شما به عنوان جهاد دانشگاهي جزو بهترين مراكزي هستيد كه مي توانيد در اين مسأله اهتمام بورزيد و احساس مسؤوليت كنيد؛ كه البته مي كنيد. خوشبختانه من شاهدم و مي بينم كه پيشرفت شما در كار علم خيلي خوب بوده؛ دنبال كنيد.

رئيس محترم جهاد دانشگاهي پيشنهاد كردند كه مسأله ي توليد علم و نهضت نرم افزاري - اين شعاري

كه ما مطرح كرديم - به وسيله ي جهاد دانشگاهي مديريت شود. اين موضوع براي من مطلب تازه يي است كه كاملاً قابل بررسي است. كار علمي تان را اهميت بدهيد. البته كار فرهنگي هم جداگانه به همين اندازه اهميت دارد؛ كار روي ايمان، كار روي باورهاي شجاعت آور، عزت آور و آگاهي آور، كه ايمان اسلامي جامع همه ي اينهاست. اين موضوع خودش يك بحث جداگانه يي است كه البته در جاي خود شما به آن هم مي پردازيد كه آن نيز بسيار خوب است.

و اما راجع به اين مسأله ي اخير كه دشمنان جمهوري اسلامي و در رأس آنها و خبيث تر از همه ي آنها دولت ايالات متحده ي امريكا جنجال عليه جمهوري اسلامي درست كردند و آن را مستمسكي دانسته اند براي اين كه بتوانند روي جمهوري اسلامي فشار بياورند. اين همان احقاد بدريه و خيبريه و حنينيه است؛ آن كينه هاي انباشته ي ناشي از انقلاب اسلامي و قطع يد امريكا از اين كشور، كه مي خواهند آنها را در اين جا به يك نحوي جبران كنند. آنها دهانهاي آلوده شان را عليه ملت ايران باز كردند و هرچه به دهانشان آمد، گفتند. كساني كه به فريب و دروغ و تقلب شهره ي جهان هستند، جمهوري اسلامي را متهم كردند به فريب گري و خلاف گويي! كساني كه خباثت و دشمني آنها با نوع بشر از روز روشن تر است و همه دارند آن را در صحنه هاي مختلف مي بينند، جمهوري اسلامي را به نقض حقوق بشر متهم كردند! و خود به عنوان مدعيان حقوق بشر در صحنه ظاهر

مي شوند! امريكاي رسوا كه زندانهاي آن در سرتاسر جهان و از جمله در عراق و در افغانستان است - چند روز پيش در خبرها آمده بود كه امريكا حدود بيست زندان از قبيل زندان ابوغريب دارد - و اين مجموعه يي كه امروز دارند داعيه ي حاكميت بر دنيا را بر روي دوش خود حمل مي كنند و مظهر فاجعه آفريني و ضديت با حقوق انسان و وحشيگري كامل هستند، ادعا مي كنند كه طرفدار حقوق بشرند! ببينيد چقدر بايد براي بشر انحطاط باشد و واقعاً براي نسل بشر امروز ننگي از اين بالاتر نيست كه يك چنين انسانهايي، يك چنين وحشي هايي؛ گرگهاي خون آشام و درنده، ادعا كنند كه طرفدار حقوق بشرند! و آن وقت همين ها دهانهايشان را عليه جمهوري اسلامي باز كردند و ياوه گويي و هرزه درايي كردند و هر چه به دهنشان آمد، گفتند.

البته آنها درعين حال دو كار دارند مي كنند: از آن طرف ياوه گويي مي كنند و متهم مي كنند كه جمهوري اسلامي دارد بمب اتم درست مي كند، فاصله اش تا سلاح اتمي اين قدر فاصله ي كمي است و امروز اگر اراده كند، چند ماه ديگر يا دو سال ديگر به سلاح اتمي دست خواهد يافت؛ از طرف ديگر و با زبان ديگري اين طور وانمود مي كنند كه فايده يي ندارد و دنبال دانش هسته اي نگرديد؛ كوچك ابدالها و غلامان حلقه به گوششان هم در داخل همين كارها را دارند دنبال مي كنند و اين مطالب را مي نويسند. اين قلم به مزدها، كه متأسفانه در كشور ما هميشه بوده

اند، مي گردند تا قلم و نوشته و دست و هنر خودشان را دقيقاً در خدمت همان موضوعي قرار دهند كه دشمن اين ملت دنبال آن است. اين متملق هاي حقير و پست و البته پُرمدعا، با زبانهاي مختلف مي گويند دنبال دانش هسته يي نگرديد و اگر آن را مي خواهيد، بايد برويد عتبه ي امريكا را ببوسيد، تا بتوانيد به آن برسيد. آنها مي گويند، اينها هم همان را بازتاب مي دهند و تكرار مي كنند.

بين فناوري هسته يي و سلاح هسته يي، خلط مبحث مي شود و حقيقت قضيه غير از اينهاست، در حالي كه اين دو ربطي به همديگر ندارند و دو چيز هستند. سلاح هسته يي بر غناي بالاي نود درصد اورانيوم و با تكنولوژي پيچيده متوقف است و كسي دنبالش خواهد رفت كه انگيزه اش را داشته باشد. ما انگيزه اش را نداريم، دنبالش هم نرفته ايم و نمي خواهيم برويم؛ ما احتياجي به بمب هسته يي نداريم. ما تا امروز اگر بر دشمنان خودمان غلبه كرده ايم، با بمب هسته يي غلبه نكرديم. ملت ايران بيست وپنج سال است امريكا را شكست داده؛ مگر غير از اين است؟ امريكا كه بيست وپنج سال از ملت ايران شكست خورده، با چه شكست خورده؟ ما با بمب هسته يي امريكا را شكست داديم، يا با عزم، اراده، ايمان، آگاهي و با اتحاد خودمان؟ ما فهميده ايم چه مي خواهيم؛ فهميده ايم دنبال چه چيزي هستيم؛ راه را هم شناختيم و حركت هم كرديم و از توپ و تشر اين و آن هم نترسيديم؛ ما اين طوري غلبه پيدا كرديم؛

ما با بمب هسته يي كه غلبه پيدا نكرديم. شوروي سابق مگر بمب هسته يي نداشت؟ تعداد بمبهاي هسته يي شوروي سابق احتمالاً از تعداد بمبهاي هسته يي امريكا بيشتر هم بود. شكست نخورد؟! پيروزي و شكست در صحنه هاي اساسي دنيا با اين چيزها نيست. ما امروز يك الگو را به دنياي اسلام ارائه كرديم؛ الگوي مردم سالاري ديني، الگوي استقلال و عزت ملي. امروز دنياي اسلام عليه امريكا در طول بيست وپنج سال بسيج شده اند و ملتها مرگ بر امريكا مي گويند. مرگ بر امريكا را چه كسي مي گفت؟ غير از جمهوري اسلامي و غير از ملت ايران چه كسي مي گفت؟ امروز همه دارند مي گويند. ما با بمب اتم پيش نرفتيم. پيروزي در صحنه هاي عظيم و تاريخي و ماندگار كه با اين سلاحها حاصل نمي شود. امروز رژيم صهيونيستي مگر بمب هسته يي ندارد؟ آن طور كه نقل مي كنند، دويست يا شايد سيصد كلاهك هسته يي الان در داخل انبارهاي رژيم صهيونيستي هست؛ اما رژيم صهيونيستي الان چند سال است كه در برابر طرف مقابلش كه تفنگ هم ندارد و فقط سنگ دارد؛ البته سنگ همراه با اراده و سنگ با پشتوانه ي ايمان، عاجز مانده است. مسأله ي ما مسأله ي بمب هسته يي نيست؛ ما بمب هسته يي را مي خواهيم چه كار كنيم. وانگهي وقتي از بمب هسته يي استفاده مي كنند، فقط آنهايي كه دشمن هستند كشته نمي شوند، بلكه كساني هم كه دشمن نيستند، كشته مي شوند و اين بر خلاف عقيده ي ماست؛ بر خلاف ممشي و روش ماست. بمب هسته

يي كه برّ و فاجر را مي برد؛ خوب و بد را از بين مي برد؛ تر و خشك را با هم مي سوزاند، كار نظام اسلامي نيست.

و اما مسأله ي فناوري هسته يي و آن مقداري كه ما دنبالش هستيم، مقوله ي ديگري است. اين جا فقط اشتراكي كه دارند، در ماده ي اورانيوم است. آن، اورانيوم نود درصد و صنعت پيچيده ي سلاح سازي را احتياج دارد، و اين، اورانيوم بين سه و چهار درصد براي سوخت نيروگاه اتمي، كه امروز ما در بوشهر داريم. اورانيوم غني شده ي سه تا چهار درصد كجا و بالاي نود درصد كجا! اين چيزي است كه طبق مقررات بين المللي براي همه آزاد است و هيچ اشكالي ندارد؛ همه ي كشورها اگر به اورانيوم نياز داشته باشند - يا نياز هم نداشته باشند - مي توانند آن را تا سه، چهار درصد توليد كنند. معاهده ي بين المللي MPTهم وجود دارد كه همه قبول كرده اند، ما هم قبول كرديم و از لحاُمقررات جهاني هم هيچ اشكالي ندارد. اگر ما اين فناوري را نداشته باشيم، معنايش اين است كه فردا كه راكتور هسته يي بوشهر ساخته شد، ما براي سوختش بايد برويم در خانه ي اين كشور و آن كشور را بزنيم و بگوييم به ما سوخت بدهيد. اگر يك روز به هر دليلي - به دليل سياسي، مسائل بين المللي و يا روابط دوجانبه - نخواستند به ما سوخت بدهند، يعني اين كه ما ديگر نيروگاه نداريم؛ آنها اين را مي خواهند. آنها مي خواهند شما بخاري را داشته باشيد، نفت بخاري دست آنها

باشد. يعني وابستگي را با ايجاد راكتور هسته يي بيشتر كنند، نه كمتر.

آنچه امروز جنجال امريكاييها عليه ايران را به وجود آورده و اينها را دستپاچه كرده، اين است كه اينها دارند مي بينند كه ايران نيروگاه هسته يي را به وجود آورده و مي تواند برق هسته يي توليد كند و سوخت و خوراك آن را هم خودش در داخل توليد مي كند. اين، اولين نقطه ي نگراني اينهاست. من يك وقت گفتم كه اگر نفت در اختيار آنها بود و ما احتياج به نفت داشتيم، يك بطري نفت را به قيمت پدر و مادرشان به ما مي فروختند. اين طور نبود كه يك بشكه ي نفت را مثلاً فرض كنيد بيست، سي يا سي وپنج دلار - و در واقع مفت - كه ما الان داريم مي فروشيم، بفروشند. ولي مي بينيد كه كشورهاي داراي نفت، سرمايه ي تجديدنشدني خودشان را تبديل مي كنند به يك پول ناقابل. اينها مي خواهند همين معادله را در مسأله ي سوخت اتمي به وجود بياورند؛ يعني كاري كنند كه اگر ما نيروگاه اتمي هم داريم، براي سوختش محتاج آنها باشيم.

نقطه ي دوم نگراني آنها اين است كه از اين ناراحتند كه اين دانش در داخل رشد كرده و روئيده است؛ يعني در واقع بومي است. البته اين به معناي آن نيست كه ما اين دستگاه را اختراع كرديم؛ نه، بلكه به اين معناست كه ما براي فراگيري اين كار در خانه ي آنها نرفتيم. محققان جوان خودمان - همين جوانهايي مثل شما - و صدها مغز متفكر و خوشفكر توانسته اند اين دستگاه عظيم

را راه اندازي كنند و به نتيجه برسانند؛ دانش را در ميان خودشان بارور كنند؛ فناوري را به وجود بياورند و در خانه ي اين و آن نروند؛ اين يكي از نگرانيهاي آنهاست؛ چرا، چون مي بينيد اين درست بر خلاف آن فلسفه ي استكباري است كه كشورهايي كه مي خواهند تحت سلطه باشند، نبايد در دانش و فناوري استقلال داشته باشند؛ بايد دستشان دراز باشد؛ محتاج آنها باشند. آنها مي دانند كه اگر امروز كشور و ملت ايران توانست بر قله ي اين فناوري بنشيند، سخن حق او در دنيا كه همان استقلال امت اسلامي و عزت اسلامي است، بيشتر در بين مسلمانها و در جوامع اسلامي جايگزين خواهد شد و ذهن ها بيشتر آن را قبول خواهند كرد؛ از اين ناراحتند؛ لذا جنجال مي كنند. بنابراين حقيقت قضيه غير از آن چيزي است كه آنها مي گويند.

مسؤولان كشور ما در زمينه ي مسائل سياسي اين كار آنچه كه بايد بگويند، گفتند. آقاي رئيس جمهور و مسؤولان اين پروژه ي هسته يي و وزارت خارجه ي ما آنچه كه گفتند، درست است. پاسخ ياوه گوييها و زياده طلبيهاي ديگران را آنها دادند. من درصدد اين نيستم كه در اين زمينه چيزي بگويم؛ من مي خواهم حقيقت مطلب براي ملت ايران روشن شود. ملت ايران نمي خواهد يك ظلم مضاعف را قبول كند. اظهار نگراني مي كنند كه شما ممكن است از اين طريق بتوانيد به سلاح هسته يي دست پيدا كنيد. اگر اروپاييها و ديگران حقيقتاً راست مي گويند و نگران سلاح هسته يي هستند، ما مي گوييم نه، مطمئن باشيد؛ ما دنبال

سلاح هسته يي نيستيم؛ به همان دليلي كه گفتم. اما اگر از اين كه ملت ايران اين فناوري فاخر و برجسته را كه متعلق به خود اوست و بومي است، دارد، ناراحتند و مي خواهند آن را متوقف كنند، باز هم به آنها مي گويم مطمئن باشيد كه ملت ايران زير بار نخواهد رفت. آنچه كه امروز محققان، دانشمندان و دولت ايران در زمينه ي فناوري هسته يي انجام مي دهند، وظيفه ي بزرگ آنهاست و كار بزرگي است و اين كار براي جلوگيري از وابستگي به بيگانگان و براي حفُاستقلال ملي است، كه به آن نياز دارد.

ياوه گوها و ياوه بافها بيخود سعي نكنند اين طور بپراكنند كه چه لزومي دارد اين كار و چرا دنبالش مي كنند؛ نه، اين نياز ملت ايران است. امروز كشورهاي پيشرفته ي دنيا بيشترين يا سهم مهمي از انرژي برق خودشان را از نيروگاههاي هسته يي توليد مي كنند، نه از نفت كه هم سرمايه ي دودزاست، و هم تمام شدني و هم قابل تبديل به چيزهاي بسيار ارزشمندتر از سوخت. آنها كه مي خواهند ملتهاي داراي نفت را از اين موهبت محروم كنند، مي گويند شما كه نفت داريد، ديگر به انرژي هسته يي چه نيازي داريد؟ مگر بايد نفت را تمام كنيم، بعد دست به طرف شما حتماً دراز كنيم! سرنوشت ملتها نياز به شماست؟ آنها مي گويند نفت را مصرف كنيد، بعد دستتان كه خالي شد، محتاج ما شويد؛ بياييد در خانه ي ما. ملت ما نمي خواهد اين را قبول كند و ما بايد به سمت انرژي هسته يي براي توليد برق برويم؛ اين

نياز كشور ماست؛ بايد به اين راه برويم، والّا عقب ماندگيهاي يكي دو قرن گذشته باز هم مضاعف خواهد شد و آن وقت يك قرن ديگر اين ملت را عقب مي اندازند. بنابراين رفتن دنبال اين كار وظيفه ي ملي است. وقتي كه دنبال اين كار مي رويم، بايستي قضيه را بومي كنيم و اگر بومي نكنيم، باز همان وابستگي و باز همان نياز است. وقتي مي خواهيم وابسته نباشيم و كار بومي باشد، البته فشار هست. بايد در مقابل فشارها مقاومت كرد. آنهايي كه نفهميده عليه اين فكر حرف مي زنند، نمي فهمند و ملتفت نيستند كه دارند به اين ملت خيانت مي كنند و همان چيزي را كه امريكا مي خواهد، بيان مي كنند و بر زبان مي آورند: چه لزومي دارد؟ چه احتياجي داريم؟ ولش كنيم! بله، معلوم است كه آنها دلشان مي خواهد ما هيچ چيز توليد نكنيم و غذاي حاضرمان را هم از آنها بگيريم؛ به شرطي كه پول داشته باشيم. وقتي هم نداشتيم، اگر ملت از گرسنگي بميرند، آنها كه ابايي ندارند؛ چون هزارهزار مي كُشند و از مردن هزارهزار و ميليون ميليون هم هيچ باكي ندارند. وظيفه ي ملي ما امروز اين است كه دنبال اين فناوري و فناوري هاي مشابه، هر چه كه ما را به اوج قله ي علم نزديك كند، برويم و امروز دنبال كردن آن براي ملت ما واجب است و براي كساني كه مي توانند، وظيفه ي آنهاست تا بتوانند ملت را به عزت برسانند و از وابستگي رها كنند.

از خداوند متعال مي خواهيم كه همه ي شماها را موفق بدارد؛ مؤيد بدارد؛

كساني كه در راه استقلال علمي كشور دارند تلاش مي كنند، ان شاءاللّه پيش خداي متعال مأجور و موفق باشند و ملت ايران ان شاءاللّه در پيشبرد اين حركت علمي و تحقيقي - كه جوانهايش امروز بحمداللّه شروع كردند - روزبه روز موفق تر باشند.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با جمعي از پرستاران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با جمعي از پرستاران

--------------------------------------------03/04/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

به شما پرستاران عزيز كه حقيقتاً فرشتگان رحمت براي همه ي افراد بيمار و بيماردار جامعه محسوب مي شويد، خوش آمد عرض مي كنيم و روز پرستار را كه مصادف با روز ولادت بانوي فداكار تاريخ اسلام، زينب كبري، است تبريك عرض مي كنيم. آن بزرگوار هم مثل شما دشوارترين كار را در صحنه ي عاشورا بر عهده داشت؛ يعني پرستاري از كودكان، درماندگان، زنان و بي پناهان.

من امروز در اين جلسه كه بحمداللّه توفيق پيدا كردم با شما عزيزان ديدار كنم، آنچه عرض خواهم كرد، صرفاً درباره ي حرفه ي پرستاري و وظايف همگان در قبال كساني است كه به اين حرفه ي بسيار سخت سرگرم هستند؛ چه مردم و چه مسؤولان.

يك جمله عرض مي كنم كه اين براي شما كه خودتان پرستاريد، روشن است؛ خيلي از مردم هم مي دانند، اما بايد فهم عمومي جامعه و فرهنگ عام مردم ما اين مطلب را بدرستي درك كند كه براي حفُسلامتي در جامعه، اهميت پرستاري در طراز اول قرار دارد؛ يعني اگر بهترين پزشكان و جراحان كار خودشان را با بيمار به بهترين وجه انجام دهند، اما از آن بيمار پرستاري نشود، به طور غالب، كار آن پزشك يا جراح

عاليقدر بي فايده خواهد بود. نقش پرستاري و بيمارداري در حفُسلامت و بازگشت سلامت بيمار، نقش درجه ي اول است؛ معادل است با نقش يك پزشك ماهر. بسياري از اين نكته غفلت دارند؛ لذا آن وزن و ارزشي كه بايد براي پرستار در نظر گرفته شود، از ذهن آنها مغفول مي ماند و به آن توجه نمي كنند.

نكته ي ديگري كه باز شما بهتر از همه كس آن را مي دانيد، اما مردم و مسؤولان ما بايد بدانند و به آن توجه كنند، اين است كه پرستاري يكي از سخت ترين كارها از لحاُفشار روحي و جسمي براي پرستار است. نشستن پهلوي بيمار، معاشر بودن دائمي با بيمار، شكوه ي بيمار را شنيدن، با او به مهرباني رفتار كردن، به او لبخند زدن، او را با عمل، رفتار و پذيرايي خود از رنجهاي فراوان دوران بيماري رهاندن، تحمل پولادين لازم دارد؛ پرستار با چنين وضعيتي روبه روست. بيماري كه درد مي كشد، بيماري كه اميد زندگي در او ضعيف مي شود، بيماري كه دسترسي به هيچ كس و هيچ جا ندارد؛ بخصوص بيماراني كه كودك اند، يا دچار بيماريهاي بسيار سخت اند، يا در دوران مراقبتهاي ويژه هستند، ببينيد كه پرستاري و بيمارداري از چنين كساني چقدر فشار بر روي روح، جسم و اعصاب وارد مي كند. چه سرمايه ي عظيمي از حلم و تحمل و گذشت و مدارا و اخلاق خوش لازم است تا پرستار بتواند با اين بيمار سر كند. اما منش بيمار با پرستار، برعكس منش پرستاري، مهرباني نيست؛ گاهي تندي است. علاوه بر بيمار، كسان بيمار هم كه دور و بر

او هستند، اگر خدمتي اندكي دير شود، توقعاتشان نسبت به پرستار حالت اعتراض مي گيرد؛ گاهي تندي مي كنند و گاهي پرخاش؛ تحمل اينها خيلي سخت است. سختي كار پرستار سختي جسمي نيست؛ كلنگ زدن و در فضاي سخت فرض بفرماييد معدن يا امثال آن رفتن نيست؛ اما از لحاُفشار روحي و عصبي از آن سخت تر است. همه ي كساني كه سختي مشاغل را درجه بندي مي كنند، بايد اين نكته را در نظر داشته باشند. جداي از اينها، پرستار از خانه، از همسر، از فرزندان؛ شب، روز، نيمه شب، ايام عيد، روزهاي جمعه و ايام تعطيل كه مردم سرگرم تفريح و گذراندن تعطيلي خودشان هستند، دور است. پرستار نمي تواند بيمار و بيمارستان را رها كند؛ به اين مسائل بايد توجه شود. كار سخت، وقت نشناسي، هميشه حاضر بودن، جداي از محيط زندگي، سختي كار را مضاعف مي كند. به نظر من همه ي مردم ما و همه ي كساني كه به سرنوشت بيماران و به سلامت كشور اهميت مي دهند، بايستي به قشر پرستار توجه و محبت و اهميت نشان بدهند؛ چه مسؤولان، چه آحاد مردم. فرهنگ جامعه بايد اهميت كار پرستار و دشواري آن را بشناسد. اين، آن مطلبي است كه مايل بودم و مايلم هم آحاد مردم و هم مسؤولان در حد مقدورات دولتي - چه براي امكان استخدام پرستاران جديد، چه براي رسيدگي به مسائل معيشتي آنها و همه ي مسائلي كه مورد انتظار است - به آن توجه كنند و از اين زاويه به موضوع نگاه كنند.

اما آنچه به شما پرستاران مي خواهم عرض كنم، اين است كه

كار همان طور كه گفتيم و خيلي بيشتر از آن را خود شما حس و لمس مي كنيد، بدون ترديد دشوار است، اما در ميزان الهي، كفه هاي دشواري و پاداش هميشه با هم برابر هستند. امكان ندارد كه كاري دشوارتر باشد، اما پاداش آن با كاري كه دشواري اش كمتر از آن است برابر باشد، يا از آن كمتر باشد. در ميزان الهي، همه چيز با محاسبه است؛ آ«مثقال ذرةآ» كه در قرآن خوانده ايد؛ يعني به قدر سنگيني يك ذره. ذره يعني آن ذرات و غباري كه شما با چشم آنها را نمي بينيد؛ مگر هنگامي كه از يك روزنه نوري داخل اتاق بتابد، بعد شما اين ذرات شناور را در فضا مي بينيد. يك ذره، يعني يك دانه از آنها، چقدر سنگيني دارد؟ به قدر سنگيني آن، در ميزان الهي محاسبه است. بنابراين اگر شما كار نيكي انجام بدهيد، اين كار نيك در ترازوي محاسبه ي الهي به حساب مي آيد و وقتي آن را با نيت خالص و براي خدا و با انگيزه ي معنوي و الهي انجام دهيد، همان ذره پيش خداي متعال بتدريج به يك كوه؛ كوه ثواب، تبديل مي شود؛ به كار خودتان به اين چشم نگاه كنيد. همان طور كه گفتم، پرستار فرشته ي رحمت براي بيمار است. آن وقت كه بيمار از همه جا دستش كوتاه است، در آن ساعاتي كه حتي همسر، فرزندان و پدر و مادر بيمار هم بالاي سرش نيستند، چشم اميدش بعد از خدا به پرستار است و اين پرستار است كه مثل ملائكه ي آسماني، مثل فرشتگان رحمت، به دردها، مشكلات

و نيازهاي جسمي و عاطفي او پاسخ مي دهد؛ اينها خيلي مهم است؛ اينها پيش خداي متعال فراموش نمي شود. البته ممكن است هيچ چشمي هم اين زحمت شما را نبيند. خيلي از زحماتي كه شما مي كشيد و رنجهايي كه مي بريد، كسي آنها را نمي بيند. گاهي يك لبخند شما به بيمار دل افسرده، به او جان دوباره مي دهد. چه كسي اين لبخند را مي بيند؟ چه كسي آن را به حساب مي آورد؟ چه كسي يك معادل و پاداش مالي و پولي در مقابل اين لبخند مي گذارد؟ هيچكس؛ اما كرام الكاتبين مي بينند؛ محاسبه گران ميزان الهي همين لبخند شما را مي بينند. اگر در عوض لبخند، اخم هم بكنيد، اخم شما را هم مي بينند. هيچ حسنه و هيچ سيّئه يي از ديد تيزبين حسابگران ديوان الهي و ميزان الهي غائب نيست. قدر اين كار و اين خدمت باارزش را بدانيد. اگر يك وقت ديگران قدرناشناسي كردند، خود شما قدر اين كار را بدانيد؛ اين كار بسيار كار مهمي است. در روايت هست كه كسي كه بر سر بيمار مي رود، مثل كسي است كه در رحمت الهي غوطه ور مي شود. ممكن است بعضي تعجب كنند كه مگر بر سر بيمار رفتن چه خصوصيتي دارد. خود شما كه نياز بيمار و تأثير كار خودتان را مي دانيد، مي فهميد كه چرا چنين پاداش بزرگي براي بيماردار و پرستار گذاشته شده است؛ چون تأثير آن تأثير غيرقابل محاسبه و برتر از محاسبات معمولي است. روحيه دادن به مريض گاهي از دادن داروي او بسيار حيات بخش تر و مؤثرتر

است؛ اين روحيه را شما مي دهيد. در دعاها مي خوانيم: آ«اللّهم انّي اسألك موجبات رحمتكآ»؛ رحمت الهي را كه بي محاسبه و بي جهت به كسي نمي دهند؛ بايد التماس كرد پيش خدا تا موجبات رحمت را به ما بدهد؛ يعني آن كاري را انجام بدهيم كه موجب رحمت مي شود، تا بعد خدا رحمت خودش را بفرستد. اين كار، برترين موجبات رحمت است، كه خيلي مغتنم و خيلي باارزش است. اين، آن نكته يي بود كه مايل بودم شما توجه كنيد و بدانيد مشغول چه كار باارزشي هستيد.

و اما نكته يي كه به مسؤولان عرض مي كنم - كه ديدم الان همين مطلب را آقاي دكتر پزشكيان به من گفتند و درست هم است - اين است كه مسؤولان ذيربط مسائل مديريتي كشور بايستي براي اين شغل يك باب جداگانه و تازه يي باز كنند. مسأله ي استخدام، مسأله ي آموزش در حين خدمت، استراحت دادن به قشر پرستار، موضوعاتي است كه در ماهيت كار پرستاري اثر مي گذارد. اگر نقش پرستار اين قدر مهم است - كه هست - پس پرستار خسته، پرستار از كار مانده، پرستار چند نوبت كاري پشت سر هم كار كرده ي از روي ناچاري، ديگر نمي تواند اين نقش را ايفا كند. پرستاري كه با دلزدگي و بي حوصلگي و خستگي بخواهد كار كند و راضي از كار خود نباشد، ديگر نمي تواند اين نقش را ايفا كند. پرستار بايد با نشاط، سرحال، آماده و شائق به خدمت، آشناي با معلوماتي كه او را كمك مي كند به خدمت، باشد و امكانات و مقدمات اين مسائل را

بايستي مسؤولان فراهم كنند. البته يقيناً براي مسؤولان محدوديتهايي وجود دارد كه نه شما و نه بنده و نه هيچكس ديگر نبايد توقع كنيم كه دولت فراتر از امكانات و محدوديتهاي خود كاري را انجام دهد. مسأله ي دولت، مسأله ي مسؤوليت براي همه ي كشور و همه ي قشرهاست، ولي در چهارچوب همين امكانات بايستي همه ي تلاش را بكنند و همه ي كار خودشان را انجام دهند تا بتوانند اين وظيفه ي بزرگ و اين خدمت باارزش را آن طور كه هست، از آب دربياورند.

از خداي متعال بايستي كمك و توفيق خدمت بخواهيم. اگر خداي متعال به ما در هر رده يي توفيق خدمت بدهد، اين بزرگترين سعادت و بزرگترين خوشبختي براي ماست. از خدا بخواهيم كه هر كداممان در هر جايي كه هستيم، بتوانيم به وظايف خودمان ان شاءاللّه عمل كنيم و ان شاءاللّه زحمات شما و خدمات قشر عزيز پرستار مشمول الطاف و رحمت الهي و توجهات خاص حضرت بقيّةاللّه(ارواحنافداه) باشد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان قوه قضائيه و خانواده شهداي هفتم تير

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان قوه قضائيه و خانواده شهداي هفتم تير

--------------------------------------------07/04/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

به برادران و خواهران عزيز و مسؤولان و كارگزاران قوه ي حساس و مهم قضائيه و همچنين به خانواده هاي مكرم و معظم شهيدان حادثه ي اندوهبار هفتم تيرماه، كه شهادت برجستگان طراز اول كشور را در اين حادثه به دنبال داشت، خوش آمد عرض مي كنيم.

يك جمله در باب حادثه ي هفت تير و شهداي گرانقدر آن و مخصوصاً شخصيت ممتاز و برجسته ي مرحوم آيت اللّه بهشتي (رضوان اللّه تعالي عليه) عرض كنيم.

اين حادثه از سويي حقيقتاً سند مظلوميت ملت ايران و جمهوري اسلامي بود، و از سوي ديگر نشانه ي اقتدار و استحكام اين نظام.

جمهوري اسلامي هنوز هم سند مظلوميت است؛ زيرا كساني كه امروز پرچم مبارزه با تروريسم را سر دست گرفته اند، اما به دنبال جهان گشايي و كشورگشايي و دنباله گيري مقاصد مادي و سياسي خود هستند، با تروريستهاي جرار پديدآورنده ي حادثه ي هفتم تير مثل دوست و برادر و خويشاوند رفتار مي كنند؛ از آنها حمايت مي كنند؛ با آنها همكاري مي كنند و با يكديگر توطئه مي كنند؛ همدلي به هم نشان مي دهند، در حالي كه اينها خودشان اقرار و بلكه افتخار كردند كه چنين حركت تروريستي فجيعي را در كشور ما به وجود آوردند؛ اين است مظلوميت ملت ايران.

حادثه ي هفتم تير همچنين نشانه ي اقتدار و استحكام هم است؛ چون اگر كسي شهيد بهشتي را مي شناخت و قوّت فكر و اراده و ابتكار در تصميم و اقدام را در اين شخصيت ممتاز مي دانست، خوب مي فهميد كه حذف يك چنين شخصيتي از مجموعه ي مديريتي كشور چه معنايي مي دهد. شهيد بهشتي حقيقتاً مثل سنگ آسياي گراني بود كه با گردش خود، ده ها كار انجام مي داد؛ توليد انرژي مي كرد، كار راه مي انداخت، پيش مي رفت و فكر توليد مي كرد. وقتي كسي مثل اين شخصيت را كه در مديريت، در اجرا، در اقدام، در فكر، در مباني فقهي و فلسفي، در تجربه و جهان ديدگي و روشنفكري و وسعت نظر در آن پايه و رتبه بود، از دل مديريت نظامي

نوپا بيرون بكشند و آن را از بين ببرند، بايد نظام فلج مي شد؛ اما نظام نه تنها با رفتن بهشتي و با رفتن شخصيتهاي برجسته ي ديگري كه چه با او، چه قبل از او و چه بعد از او به شهادت رسيدند، فلج و زمين گير نشد، بلكه هر كدام از اين شهادتها مثل خون تازه يي در رگ كالبد زنده و پُرطراوت اين نظام جوان دوانده شد و او را سرحال تر، بانشاطتر و پُرانگيزه تر كرد؛ اين، همان استحكام نظام است، كه تا الان هم همين طور است.

به همين دليل، مردم ما براي شهادت شهدا مثل بقيه ي متوفي ها، به همديگر تسليت نمي گويند؛ تبريك مي گويند. وقتي بهشتي شهيد شد، مردم مي گفتند: آ«تبريك و تسليتآ»؛ غم در كنار فتح؛ اين، هويت اين نظام و انقلاب را روشن مي كند.

امروز هم حادثه ي هفت تير زنده است؛ چون هم عاملان حادثه كه جزو لئيم ترين جنايتكاران محسوب مي شدند و لئامتشان به خاطر اين بود كه به چهره ي دوست درآمده بودند و كار خبيث ترين دشمنان را مي كردند زنده اند؛ هم بهشتي زنده است؛ پايه گذار و معمار نوين قضايي كشور.

اگر بنا بود شهيد بهشتي در كشوري كه هيچ نظام قضايي ندارد، كار را از خشت اول شروع كند، كارش آسان تر بود. تبديل يك جريان و يك بناي آميخته ي از خوب و بد و درست و غلط، با جهتگيري نادرست، به نظامي كه مي خواهند جهتگيري اش درست باشد و كار عدالت اسلامي را به سامان برساند، خيلي خيلي كار دشواري است. اين

كار دشوار را هنوز هم شما مشغوليد و ادامه مي دهيد و بايد ادامه بدهيد.

اما در مورد قوه ي قضائيه. همان طور كه جناب آقاي شاهرودي فرمودند، در پايان دوره ي پنج ساله و طليعه ي دوره ي جديد مسؤوليت ايشان، جاي آن هست كه ان شاءاللّه از سوي مسؤولان قوه ي قضائيه نگاهي با ديد اصلاح گرانه به قوه ي قضائيه بشود و از هر روز پنج سال آينده ان شاءاللّه بهره گرفته شود، تا بيشترين تلاش و كار ممكن در طول اين پنج سال - كه مدت كمي هم نيست - تحقق پيدا كند. آنچه كه صورت گرفته، هر كدام در جاي خود ارزشمند است؛ هر قدم و هر پله يي از مجموعه ي اين پلكان طولاني كه نورديده شده، بدون ترديد يك كار لازم انجام گرفته؛ يك مقدمه ي واجب؛ اما انجام مقدمه ي واجب، انساني را كه چشم به هدفهاي والا دوخته است، راضي نمي كند. اگر ما از اين صد پله، نه پنجاه پله، بلكه نود و حتّي نودوپنج پله را هم بپيماييم، باز به پشت بام نرسيده ايم؛ هر چند كه به هدف نزديك شده ايم.

شما نگاه كنيد ببينيد از قوه ي قضائيه چه انتظاري هست، كه اين انتظارات در قانون اساسي ما آمده است. اگر شما به ذهنيت عامه ي مردم و به ذهنيت اسلامي نگاه كنيد، مي بينيد كه توقع از قوه ي قضائيه اين است كه عدالت در زندگي مردم ملموس شود؛ عدالت را حس كنند و اين عموميت پيدا كند - همين طور كه من يك وقتي به شما عرض كردم - طوري شود

كه هر كس كه مورد ستمي كوچك يا بزرگ قرار گرفت، فروغ اميدي در دل او باشد كه حالا مي روم به قوه ي قضائيه مراجعه مي كنم و داد خود را مي ستانم؛ اين بايد عمومي شود؛ ما هنوز به اين جا نرسيده ايم. البته همه ي آنچه كه ما پيش رفته ايم و هر قدمي كه شما جلو رفته ايد، اجر و حسنه ي الهي و تمجيد آگاهان از اين اقدام را با خود همراه دارد و يقيناً در ميزان الهي بسيار بسيار باارزش است، ولو كسي نفهمد؛ شكي در اين نيست؛ حاكي از ارزشهايي است كه در وجود شماست و همه ي اين قدمها، قدمهاي ارزشمندي است كه انجام گرفته است؛ اما تا مادامي كه به اين نقطه - كه نقطه ي آرزويي و آرماني است - نرسيده ايم، همه ي اين قدمها مقدمه است و اين مقدمه ها نبايد هيچ كس را راضي كند؛ اين حرف و توصيه ي اصلي من به همه ي مسؤولان قوه ي قضائيه است.

نقطه ي قوّت وضع موجود اين است كه وضعيت قوه ي قضائيه و مديريت عالي آن، اميدآفرين و اميدبخش است. انسان يك وقت به مجموعه يي نگاه مي كند و احساس نوميدي مي كند؛ اما يك وقت است كه انسان ظرفيتها و شخصيت ها و موجودي يي را مشاهده مي كند كه فروغ اميد را در دل انسان زنده مي كند. قوه ي قضائيه اين جوري است. بحمداللّه انسان، مدير برجسته، فاضل، عالم، مجتهد و روشنفكري را در رأس، و شخصيت هاي قضايي و علمي و ممتازي را در بدنه، از صدر تا

ذيل، مشاهده مي كند؛ اين، ظرفيت قوه ي قضائيه است. اگر اين درخت ميوه ي مطلوب هم نداشته باشد، چون سالم، پُر استعداد، تناور، و داراي ريشه يي سالم و بدنه اش سربرافراشته است، انسان بدون شك مي داند كه از اين درخت ميوه خواهد روييد. آنچه لازم است، دنبال گرفتن و پيگيري كردن است.

محور در قوه ي قضائيه، قاضي است. بقيه ي تشكيلات همه تدارك چي قاضي اند؛ همه در حكم نيروهاي ستادي براي صف هستند. صف، قاضي است. آنچه كه در عرصه ي قضاوت و صحنه ي دادگاه اتفاق مي افتد، آن چيزي است كه به ما نشان مي دهد كه: آ«الثمرة تنبأ عن الشجرةآ»؛ يعني نشان مي دهد پشت سر اين صف و پشت سر اين جبهه ي مقدم، وضع چگونه است. كاري كنيد كه عرصه ي دادگاه، عرصه ي عدالت شود. البته شكي نيست كه باز هم عده يي ناراضي خواهند بود، ولي اين مناط نيست؛ چون حتّي آن كساني هم كه ناراضي خواهند بود، بايد بدانند كه فرمود: آ«فانّ في العدل سعة و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيقآ»؛ عدل گشايش است براي همه، حتّي براي محكوم. اگر كسي كه با ميزان و با شاخص عدالت محكوم شده است، اين محكوميت برايش سخت بيايد، بداند كه اگر اين شاخص بر روي ظلم تكيه كند، براي او سخت تر است؛ زيرا ممكن است در دادگاه ظلم، او كامياب شود، اما در صد مرحله ي ديگر زندگاني، خطر بي عدالتي گريبانش را خواهد گرفت. بايد عدالت اجرا شود و تحت تأثير هيچ چيز؛ ثروت، قدرت، ديوان سالاري و بوروكراسي نبايد

قرار بگيرد. اگر ديوان سالاري و تشكيلات ما عدالت را مختل مي كند، مضر است. بايد ديوان سالاري را به نحوي سازماندهي و تنظيم كرد كه به عدالت كمك كند؛ زيرا عدالت ملاك و اصل است؛ اجراي عدالت و احقاق حق و ابطال باطل.

نظام اسلامي در مقابل مردم قرار ندارد؛ مقابله ي حكومت و مردم مربوط به ادبيات نظامهاي استبدادي و ديكتاتوري است. در كنار نظامهاي استبدادي و ديكتاتوري، نظامهايي هستند كه ولو ظاهرشان مردم سالارانه و دموكراسي است؛ اما باطنشان متكي به ثروت و به پول و به منافع طبقات خاص است. اين نظامها نيز مقابل مردم قرار دارند؛ چه اقرار كنند، چه اقرار نكنند؛ ليكن در نظام اسلامي حكومت عامل مردم است؛ دست مردم است؛ نماينده و خادم و كارگزار مردم است؛ صاحب حق، مردم اند. در چنين تشكيلاتي، قوه ي قضائيه بازوي قدرتمندي است كه هر جا انحراف و تخلفي از اين حالت پيدا شد، بايد گريبان متخلف را بگيرد و رها نكند؛ اين وظيفه ي بزرگ قوه ي قضائيه است؛ از جوسازي و از حمله و تهاجم و اتهام و بدگويي هم نبايد ترسيد و تحت تأثير تشر و قدرت نمايي و قدرت طلبي و پول و پولدار و بقيه ي چيزها هم نبايد قرار گرفت؛ بايد روي اين مسائل تكيه كرد؛ قوه ي قضائيه به قاضي بينديشد.

يكي از دستگاه هاي تداركات چي، دستگاه نخبه شناسي و نخبه پروري است؛ يعني كادرسازي در دستگاه قضايي و راه اندازي تشكيلات علمي و آموزشي قوه ي قضائيه كه بايستي بسيار پُركار و پُر تلاش عمل كند. بخش ديگر، دستگاه هاي ارزيابي

و نظارت است. بخش سوم، دستگاه هاي مديريتي است، و بخش چهارم، دستگاه هايي است كه حكم را مراقبت كنند كه بر خلاف نباشد؛ چه آنهايي كه قبل از حكم است، چه آنهايي كه بعد از حكم است. بخش پنجم، مربوط به محكومان است، تا درباره ي آنها عدالت اجرا شود. البته همه ي اين بخش ها در داخل دستگاه قضايي تعبيه شده و وجود دارد؛ با اين ديد بايستي به عدالت نگاه كرد.

درباره ي محكومان بايد گفت كه ما نبايد خيال كنيم كه عدالت درباره ي كسي كه محكوم به زندان شده، اين است كه او را به زندان بيندازيم و سر موعد هم آزادش كنيم. اين، فقط بخشي از عدالت است. بخش ديگر اين است كه زندان براي او جايي نباشد كه او را فاسد يا فاسدتر كند يا شخصيت او را از بين ببرد يا خانواده ي او را بيچاره كند. اين گرايشي كه امروز در قوه ي قضائيه براي زندان زدايي هست، بسيار نقطه ي مثبت و خوبي است. البته بدون ترديد كار بايستي با نظم، با ترتيب، با انضباط، با فكر درست و با برنامه ريزي انجام بگيرد، ليكن جهت درست، همين جهت است و ما نبايد يك گوشه يي را كه خود موجب نابودسازي اصالتها و شرافتها و ارزشهاست، درست كنيم.

البته گفتن اين حرفها آسان است؛ عمل كردنش بسيار دشوار است؛ همان طور كه فرمود: آ«الحقّ اوسع الاشياء في التّواصف و اضيقها في التّناصفآ»؛ حق در توصيف زباني خيلي چيز خوبي است؛ خيلي چيز گشوده و گسترده دامني است كه درباره ي آن مي شود حرافي كرد؛

اما وقتي بنا شد كه به آن عمل شود، آن جا كار دشوار مي شود. اين دشواري به معناي ناممكن بودن نيست، بلكه تلاش، همت، پيگيري و استفاده ي از علم و عقل و تدبير و همكاري لازم دارد.

اميدواريم خداوند متعال به همه ي شماها اجر بدهد؛ به شماها كمك كند. اين كاري كه شما داريد انجام مي دهيد، جزو مهمترين و ارزشمندترين كارهاست و هر كسي در اين راه خدمت مي كند، بايد خداوند متعال را شاكر باشد كه اين توفيق بزرگ را به او داده است.

ان شاءاللّه همه ي شما مشمول ادعيه ي زاكيه ي حضرت بقيةاللّه (ارواحنافداه) باشيد و شهداي عزيز ما و شهداي قوه ي قضائيه و شهداي هفتم تير مشمول رحمت و بركات و فيض الهي قرار داشته باشند.

والسلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع بزرگ مردم همدان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع بزرگ مردم همدان

--------------------------------------------15/04/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللّه ربّ العالمين والصّلاةوالسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المعصومين سيّما بقيّة اللّه في الأرضين.

خداوند متعال را شكرگزارم كه اين توفيق را ارزاني داشت تا بتوانم با مردم عزيز و شريف دارالمؤمنين و دارالمجاهدين همدان بار ديگر در شهر خودشان ملاقات كنم. قبل از هر سخني لازم مي دانم از شما برادران و خواهران عزيزتشكر كنم؛ چه مردم شهر همدان و چه مردم ساير شهرستانهاي استان؛ نهاوند، ملاير، كبودرآهنگ، تويسركان، اسدآباد، رزن و بهار، كه يقيناً در ميان جمعيت حاضر در اين مجموعه و نيز در ميان جمعيت متراكمي كه در طول مسير اظهار محبت كردند، برادران و خواهراني از اين شهرستانها حضور داشتند.

جمعي از فضلاي محترم هم از قم تشريف آورده اند كه از همه ي شما عزيزان صميمانه تشكر مي كنم.

مايلم مطالب لازم را در مدت زمان هرچه كوتاه تر عرض كنم؛ چون در اين جا زير آفتاب، جمعيت متراكمي جمع شده است و بعضي، از ساعتها قبل در اين جا حضور پيدا كرده اند.

من براي شهر همدان و براي اين مجموعه ي استاني از دو جهت احترام و ارزش قائلم: اول، از جنبه ي ارزش تاريخي و گذشته ي بسيار پُرشكوه مدني و علمي. در ميان همه ي شهرهاي عالم بندرت مي توان شهري را پيدا كرد كه با سابقه ي شهر همدان بر سر پا باشد. شهري كه شما در آن زندگي مي كنيد، حداقل سه هزار و صد سال سابقه ي تاريخي دارد. شهرهاي معروف قديمي دنيا، حدود دو هزار و هفتصد سال و دوهزار و نهصد سال سابقه دارند. بخشي از اين مدت طولاني سه هزار ساله در ابهام و تاريكي است. قبل از اسلام خبر زيادي از فرآورده هاي علمي و فكري اين شهر و اين منطقه در دست نيست؛ اما در دوران اسلامي، شهر شما مركز شكوفايي تمدن اسلامي محسوب مي شده است. گذشته ي علمي اين شهر جزو نمونه هاي كم نظير در ميان شهرهاي كشور ماست. از اين شهر تعداد بي شماري دانشمند برخاسته اند - چه فقيه، چه فيلسوف، چه عارف، چه اديب، چه رياضيدان، چه اخترشناس، چه طبيب، چه هنرمند، چه شاعر، چه خطاط، چه سياستمدار، چه مورخ - اين تعداد متنوع از شخصيتها و چهره هاي علمي، كم نظير است. نامهاي معروفي كه به نام

همدان شناخته شده اند، كم نيستند؛ از قبيل عين القضات همداني، بديع الزمان همداني، رشيدالدين فضل اللّه همداني، باباطاهر عريان و شخصيتهاي بسيار ديگر؛ كه اگر كسي بخواهد فهرست اين نامها را بخواند، شايد يك ساعت به طول بينجامد.

جهت دوم، نقش آفريني مردم همدان و شهر همدان در تاريخ معاصر ماست؛ چه در دوران نزديك به انقلاب، و چه در دوران انقلاب. نام سيدجمال الدين اسدآبادي در همه ي دنياي اسلام و فراتر از آن، به عظمت برده مي شود. سيدمحمد طباطبايي - يكي از دو رهبر مشروطه در تهران - همداني است. در دوران انقلاب، شهداي نامداري از اين خطه برخاسته اند؛ شهيد مفتح، شهيد قدوسي، شهيد حيدري، شهيد مدني - كه ايشان اگرچه همداني نبود، اما همداني ها او را از خود مي دانند و او هم خود را به يك معنا همداني به حساب مي آورد - شهداي غيرروحاني، جوانان عزيزي كه نامهاي بعضي از آنها در اين ميدان نصب شده است، و بسياري ديگر كه نامشان در دفتر كرام الكاتبين و در صحيفه ي حافظه ي ملت ايران ثبت است. همچنين شهداي لشكر انصارالحسين؛ شهيد اسلاميان، شهيد حاج بابايي، شهيد شاه حسيني، شهيد چيت سازان و شهداي بزرگ ديگر. علاوه ي بر اينها، شهر همدان و استان همدان در دوران دفاع مقدس، هشت سال نقش پشتيباني كننده ي نزديك جبهه ي دفاع را بر عهده داشت و چقدر آسيب ديد. همين مجموعه ي ورزشي كه امروز شما در آن گرد آمده ايد، روز قدس از طرف دشمن بعثي موشكباران شد و عده يي در همين جا به شهادت رسيدند. در دوران

دفاع مقدس، تقريباً سيصد حمله ي هوايي به شهر همدان شد؛ حدود دو هزار موشك و راكت و بمب به اين شهر زدند و مردم همدان با جان و مالشان، با جوانهايشان، با غيرت ديني و حضور سياسي شان، در مقابل تهاجم دشمن ايستادند. احترامي كه بنده و امثال بنده براي همدان و مردم همدان قائل هستيم، به خاطر اين ارزشهاي والاست. و شما بدانيد - و مي دانيد - كه اين ارزشها احترام مردم منصف همه جاي دنيا را به خود جلب مي كند. هر كه بداند و آگاه باشد، براي چنين مردمي احترام قائل است.

مقيدم در همه ي ديدارهاي استاني، اجمالي از شناسنامه ي آن شهرستان را به ياد مردم عزيز آن خطه بياورم تا احساس افتخار و هويت و شخصيت كنند. امروز يكي از برنامه هاي اصلي دشمن، جنگ رواني براي كوبيدن احساس هويت و شخصيت ملت عزيز ماست. مردم بايد بدانند چه ارزشهاي والايي آنها را در طول زمان در اوج قله ي افتخار قرار داده است، و شما مي دانيد؛ من هم اجمالي از آن را به ياد شما آوردم.

استان شما داراي ظرفيتهاي طبيعي و انساني است؛ منطقه ي كشاورزي ممتاز، منطقه ي گردشگري برجسته، داراي معادن بسيار مهم، مركز مواصلاتي چندين استان و سر راه كربلاي معلّي و عتبات عاليات. سرزمين، ثروتمند و غني و سرشار است؛ مردم استان هم - كه سرمايه ي انساني و باارزش تر از ظرفيتهاي طبيعي هستند - مؤمن، فداكار، جوان و پُرنشاطاند. اين استان - آن طوري كه من در آمارها مشاهده كردم - از لحاُتعداد جوان و نسبت جواني، در صدر فهرست

استانهاي كشور است؛ يعني نسبت طبقه ي جوان در اين استان از همه جاي كشور بيشتر است. آنچه براي ملت عزيز ما و براي شما مردم استان همدان و براي مسؤولان و براي شخص بنده مهم است، اين است كه ما از اين ظرفيت عظيم انساني و از اين ظرفيت بزرگ طبيعي براي آينده ي كشور، براي توسعه ي كشور و براي رفع مشكلات امروز چشم انداز آينده ي كشور چگونه استفاده كنيم.

اميد به بهبود اوضاع و اصلاح حقيقي در اين كشور از گذشته بيشتر است. در يك سال گذشته سند چشم انداز بيست ساله ي كشور تنظيم شده است؛ سندهاي استاني هر استان جداگانه تنظيم شده است؛ برنامه ي چهارم مورد توجه و دقت همه جانبه قرار گرفته است؛ مجلس هفتم آمادگي خود را براي حركت به سمت سازندگي كشور اعلام كرده است؛ بنابراين اميدها براي رفع اشكالات، از گذشته بيشتر است. بايد ببينيم راه رسيدن به اين آينده چيست.

شما بخوبي مي دانيد كه يكي از سياستهاي اساسي جنگ رواني دشمنان انقلاب اسلامي اين است كه مشكلات كشور را به نحوي به نظام اسلامي نسبت دهند. اين، دشمني آشكار آنها با ملت ايران و اسلام و نظام اسلامي است. در دوران حاكميت بيست و پنج ساله ي نظام اسلامي، چندين برابر صد سال گذشته در اين كشور كار شده است؛ صد سالي كه خاندانهاي ننگين قاجار و پهلوي بر اين مملكت حكمروايي مستبدانه داشتند و براي اين ملت كاري نكردند و ظرفيتها را يا بر باد دادند و يا استفاده نشده باقي گذاشتند. آنچه ملت و كشور را به سمت يك آينده ي مناسب

با شأن اين كشور حركت داده، انقلاب اسلامي و نظام اسلامي است. اما در عين حال در كشور مشكلات وجود دارد و كم هم نيست. در نظرخواهي يي كه دوستان ما قبل از سفر من از مردم سرتاسر اين استان كردند، در درجه ي اول درخواست اشتغال مطرح شده است. اشتغال، مهمترين درخواست مردم است. مبارزه ي با اعتياد و مبارزه ي با فساد اداري، جزو درخواستهاي مردم است؛ اينها بايد برآورده شود.

من اعتقاد راسخ دارم كه آنچه در شأن ملت ايران است و چشم انداز آينده ي ما را تشكيل مي دهد، يك چيز ممكن و در دسترس است؛ به شرط اين كه ما به شرايط آن عمل كنيم. هم مسؤولان وظيفه دارند، هم مردم وظيفه دارند؛ هم وظايف اختصاصي دارند، هم وظايف مشترك دارند. من در اين زمينه سخنان زيادي دارم كه ان شاءاللّه در طول چند روزي كه در اين استان خواهم بود، در ديدارهاي مختلف با جوانان، با نخبگان، با روحانيون و با قشرهاي مختلف كشور، بخشهاي گوناگون نظرات خودم را عرض خواهم كرد.

آنچه در مجمع عمومي شما مردم عزيز همدان لازم است عرض كنم، به طور مجمل اين است كه ما مي توانيم توسعه ي نمونه و مبتني بر فرهنگ اسلامي و ملي خود را در اين كشور به وجود بياوريم؛ اين يك آرزوي خام و يك خيال واهي نيست. مي توان ايران را به يك كشور پيشرفته تبديل كرد؛ يعني همين مسيري را كه انقلاب تا امروز پيموده است، با سرعت بيشتر و با جهتگيري بهتر و قوي تر ادامه داد؛ اما اين مشروط به شرط لازم آن

است، كه عبارت است از تلاش ملي و همه جانبه.

اين تلاش همه جانبه و عمومي داراي سه ضلع اساسي است: يك ضلع عبارت است از همت و تلاش مسؤولان كشور؛ يك ضلع عبارت است از همكاري و شركت مردم در بخشهايي كه وظيفه ي اساسي آنهاست؛ و ضلع سوم عبارت است از ايجاد مناسبات صحيح اقتصادي و اجتماعي در كشور، كه اين، هم بر عهده ي مسؤولان و هم بر عهده ي مردم است. من توضيح مختصري درباره ي هر كدام از اين موارد عرض مي كنم.

در مورد اين كه مسؤولان بايد همت بگمارند: همه ي همت و تلاش مسؤولان بايد صرف سازندگي كشور شود. در درجه ي اول، آنچه براي اين كار لازم است، هماهنگي و همدلي ميان قواي سه گانه است؛ بايد با هم همدل و همراه و همكار و مكمل يكديگر باشند. اين درست نقطه ي مقابل تلاش دشمنان كشور عزيز ما و نظام جمهوري اسلامي است كه براي حاكميت دوگانه تلاش كرده اند. الان چند سال است كه در بلندگوهاي بيگانه و راديوها و تلويزيون هايي كه با تدبير و سياست صهيونيست ها و امريكايي ها و دشمنان ملت ايران اداره مي شود، روي حاكميت دوگانه در اين كشور تبليغ مي كنند؛ مي گويند حاكميت دوگانه هست و سعي مي كنند حاكميت دوگانه را به وجود بياورند. مسؤولان بايد در نقطه ي مقابل حركت دشمن حركت كنند و نگذارند. كاري نكنند كه دشمن بتواند وانمود كند كه در حاكميت نظام جمهوري اسلامي و در ميان مسؤولان نظام، دودستگي و اختلاف و انشقاق ايجاد كرده است. اشتباهاتي در اين مورد صورت گرفته

است و كساني حرفهايي زده اند و كارهايي كرده اند كه به سود دشمن تمام شده است. اين كارها را بايد موقوف كنند. قوه ي مجريه، قوه ي مقننه و قوه ي قضاييه در محدوده ي وظايف خودشان با همدلي حركت كنند و با يكديگر هماهنگي داشته باشند. البته معنايش اين نيست كه قوه ي مقننه از قوه ي مجريه سؤال نكند، يا قوه ي قضاييه به خطاي اشخاصي از قواي ديگر نپردازد؛ معنايش اين است كه هر كدام در محدوده ي وظايف خود صادقانه با قواي ديگر همكاري كنند؛ جهتگيري هاي خودشان را طوري تنظيم كنند كه مكمل يكديگر باشند؛ به اولويتهاي كشور توجه كنند - در بخشهاي مختلف كشور و در همين استان شما چيزهايي در اولويت قرار دارد؛ آنها را مقدم كنند؛ چيزهايي كه ناظر به منافع عمومي و عدالت اجتماعي باشد - از طبقات ضعيف گره گشايي كنند و از اتلاف وقت و سرمايه پرهيز نمايند.

عده يي با جنجال و بحث، مدتي را صرف اين كردند كه ثابت كنند توسعه ي سياسي بر توسعه ي اقتصادي مقدم است. اين اتلاف وقت ملت است كه بحث كنيم آيا توسعه ي سياسي مقدم است يا توسعه ي اقتصادي. آنچه لازم است، آنچه مقدم است و آنچه بر گردن همه هست، رفع مشكلات مردم و پيشرفت دادن كشور است. اين كه ما بحثهاي سياسي و جنجالهاي روزمره را وارد زندگي كاري مسؤولان و مردم بكنيم، هيچ كمكي به پيشرفت كشور نمي كند. حق مردم است كه از مسؤولانشان كار و تلاش و ابتكار و اقدام بموقع و رفتار مسؤولانه بخواهند؛ و وظيفه ي

مسؤولان است كه پاسخگو باشند و آنچه را كه وظيفه ي آنهاست، انجام دهند. اين، ضلع اول است؛ اما كافي نيست.

در كنار اين، وظيفه ي بزرگي كه بر عهده ي مردم است، مطرح مي شود. وقتي اين عزم و تلاش به نتيجه مي رسد كه ضلع ديگر هم باشد. فرهنگ عمومي مردم، باورهاي مردم و سرمايه هاي معنوي و مادي مردم بايد به صحنه آورده شود. آنچه بر عهده ي مردم است، اين است كه كار را ارزش بدانند؛ سرمايه گذاري را ارزش بدانند؛ دانشجو و دانش آموز درس خواندن را ارزش بداند؛ ايثار و مجاهدت را ارزش بدانيم؛ ترجيح مصالح عمومي بر مصالح فردي را ارزش بدانيم؛ وحدت و هماهنگي آحاد ملت را ارزش بدانيم؛ حضور در صحنه هاي سياسي را ارزش بدانيم؛ اينها سرمايه هاي معنوي يك كشور و يك ملت است. يك ملت با اين سرمايه هاست كه پيروز مي شود.

عزيزان من! جواناني كه دوران دفاع مقدس را يا درك نكرده ايد يا بدرستي درك نكرده ايد! دفاع مقدس با اين سرمايه هاي معنوي به نتيجه رسيد. همه ي دنياي استكبار پشت سر همين صدام حسيني كه امروز چهره ي يك جنايتكار بين المللي را به خود گرفته است، جمع شدند، براي اين كه با نظام جمهوري اسلامي و ملت ايران بجنگند و مبارزه كنند. ملت ايران به بركت همين سرمايه ها در اين جنگ نابرابر پيروز شد. اين ملت، ايمان و شجاعت و از خودگذشتگي و دين گرايي و غرور ملي خود را به صحنه آورد؛ همچنان كه جوان و مال و سرمايه و امكانات خود را به صحنه آورد؛

مجموع اينها توانست اين ملت را نجات دهد. اگر اين ملت در دفاع مقدس پيروز نمي شد، ايران تا قرنها ممكن بود روي خوشبختي را نبيند.

دشمنان ما بيش از آن كه به منابع طبيعي ما چشم طمع داشته باشند، به منابع انساني - كه منابع قدرت ما هستند - چشم طمع دارند. آنها مي دانند اگر اين سرمايه هاي اجتماعي از دست يك ملت گرفته شود، اگر يك ملت غيرت ملي و ايمان و وحدت و همبستگي خود را از دست بدهد، اگر نشاط كار و ابتكار را از دست بدهد، اگر حركت علمي رو به پيشرفت خود را از دست بدهد، كاملاً در دسترس دشمنان قرار خواهد گرفت؛ مي توانند راحت به او زور بگويند، مي توانند بر او سلطه پيدا كنند، مي توانند منابع طبيعي و مادي او را هم غارت كنند. آنچه سد مستحكمي در مقابل دشمنان قرار مي دهد، همين سرمايه هاي معنوي است كه بايد مراقب باشيم دچار شبيخون نشود.

من متأسفانه كسان بسياري را ديده ام كه در صحنه ي سياسي و عرصه ي فرهنگي ادعا دارند كه براي ملت كار مي كنند؛ اما از اين سرمايه ها محافظت نمي كنند. شما ديديد كه در بعضي از روزنامه هاي ما عليه مجاهدت، ايثار، فداكاري، شجاعت و ايمان قلم فرسايي كردند. اينها به نفع كيست؟ به نفع دشمن است؛ به نفع ملت ايران نيست. ملت را از ايمانش تهيدست بكنند؛ مثل اين است كه زره را در ميدان جنگ از تن او بيرون آورده باشند. اگر مردم يك كشور را از غرور ملي و احساس مناعت و ايستادگي و استقامت

تهيدست كنند، آنها را در مقابل دشمن خلع سلاح كرده اند؛ اينها سلاح معنوي دشمن است. نبايد كساني جهاد و شهادت را تحقير و باورهاي ديني مردم را انكار كنند و مورد تشكيك قرار دهند. نبايد دستاوردهاي انقلاب را كوچك بشمرند و تحقير كنند.

كساني كه قلم به دست دارند و وظيفه ي فرهنگي دارند، بايد روزبه روز علم و تحصيل را ترويج كنند. ما شعار نهضت نوآوري علمي و جنبش نرم افزاري را مطرح كرده ايم؛ انتظار اين بوده است كه اهل علم، اهل دين، اهل قلم، اهل دانشگاه و اهل حوزه در اين جهت حركت كنند، و بسياري حركت كرده اند؛ اما مي بينيم بعضي با اين نياز حقيقي - كه حركت علمي، نياز حقيقي اين كشور است - همراهي نكردند. اينها نشانه هاي خوبي از مجموعه هايي كه اين طورند، ارائه نمي دهد.

ما امروز احتياج داريم مردم را با سرمايه هاي معنوي خود مجهز كنيم. البته راديو و تلويزيون و سازمان تبليغات و وزارت ارشاد و روحانيون و گويندگان و نويسندگان ما در اين زمينه مسؤوليت دارند. بايد اين سرمايه هاي معنوي و اجتماعي را پشتوانه ي سرمايه هاي مادي و حفُاستقلال و پيشرفت كشور قرار دهيم. اين هم ضلع دوم از مثلثي است كه مي تواند كشور را به پيشرفت و توسعه ي مطلوب برساند.

ضلع سوم اين است كه مناسبات اقتصادي و اجتماعي سلامت پيدا كند؛ اين، هم بر عهده ي مسؤولان است - بر عهده ي دولت، قوه ي قضاييه و مجلس شوراي اسلامي - و هم بر عهده ي آحاد مردم است. مناسبات اقتصادي و اجتماعي غلط يعني

چه؟ يعني رواج قاچاق، رباخواري، مصرف گرايي افراطي و گرايش به تفاخر در استفاده از مصنوعات خارجي در مقابل نمونه هاي داخلي آن، كه معنايش اين است كه كارگر ايراني را به نفع كارگر خارجي بيكار مي كند. بايد افتخار به استفاده ي از مصنوعات داخلي در مردم و مسؤولان بيدار شود. در درجه ي اول خود مسؤولان و دستگاه هاي دولتي و قواي سه گانه، و در درجه ي بعد آحاد مردم به اين نكته توجه كنند و اهميت دهند.

وقتي مناسبات غلط اقتصادي در جامعه حاكم باشد، وقتي رانت خواري رواج داشته باشد، وقتي سوءاستفاده ي از قدرت براي به دست آوردن ثروتهاي بادآورده رواج داشته باشد، كسي كه توليد كننده و زحمتكش واقعي است، نااميد مي شود. كشاورزي كه زحمت مي كشد، صنعتكاري كه توليد مي كند، سرمايه داري كه سرمايه گذاري مي كند، معدنكاري كه عرق مي ريزد، معلمي كه در مدرسه درس مي گويد، استادي كه در دانشگاه تدريس مي كند، قاضي يي كه وقت و اعصاب خود را به كار صحيح صرف مي كند، وقتي ببينند راه براي مناسبات غلط اقتصادي در جامعه باز است و با آن برخورد نمي شود، مأيوس مي شوند. اين كه ما گفتيم و تأكيد كرديم كه بايد با مفاسد اقتصادي و قاچاق مبارزه شود، به خاطر اين است كه اين پديده ها اساس پيشرفت كشور را دچار آسيبهاي جدي مي كنند.

شما ببينيد ما تا دو سه سال پيش واردكننده ي گندم بوديم و دولت سالي حدود يك ميليارد دلار - و گاهي بيشتر - براي واردات گندم صرف مي كرد؛ اما امروز با

تفضل پروردگار و باران رحمت الهي و با زحمت كشاورزان و با برنامه ريزي مسؤولان مربوط در جهاد كشاورزي و غيره، ما نه فقط احتياج نداريم گندم وارد كنيم، بلكه در آستانه ي اين تحول قرار گرفته ايم كه گندم صادر كنيم. اين يك ميليارد دلار را چه كساني براي اين كشور توليد و صرفه جويي كردند؟ آنها بايد تشويق شوند. كشاورز بايد تشويق شود؛ برنامه ريز خوب بايد تشويق شود؛ مسؤولي كه با علاقه مندي يك مسأله ي اساسي را دنبال مي كند، بايد تشويق شود؛ ارزشها بايد گرامي داشته شود؛ اين، كشور را به پيش مي برد.

آنچه من عرض مي كنم، فقط اين نيست كه بخواهم زباني مسؤولان را نصيحت كنم؛ به شما مردم عرض مي كنم تا بدانيد و بخواهيد و مطالبه كنيد. به مسؤولان و دست اندركاران و كارگزاران حكومتي در قواي سه گانه و به خودم اين را مي گويم، براي اين كه خودمان را موظف بدانيم و عمل كنيم و پاسخگو باشيم.

گردآورندگان ثروتهاي نامشروع، زياده خواهان، زياده خواران و مفسدان اقتصادي نبايد عرصه را بر كساني تنگ كنند كه يا سرمايه گذاري مي كنند، يا كار مي كنند، يا زحمت مي كشند، يا درس مي خوانند، يا علم را گسترش مي دهند و درآمدي بسيار كمتر از آنها دارند. نظام بايد با مفاسد اقتصادي و با جريان فساد اقتصادي مبارزه كند؛ اين وظيفه ي مجلس و دولت و قوه ي قضاييه است.

ما ملتي هستيم داراي سابقه ي فرهنگي و تاريخي و داراي شجاعت؛ ما يك ملت ترسو نيستيم. ما در ميدانهاي سياسي و نظامي نشان داده

ايم كه قدرت اين را داريم كه در مقابل دشمنان بايستيم؛ اينها ادعا نيست؛ تجربه شده و به صحنه ي عمل آمده است. ملت ما علاوه ي بر شجاعت و آمادگي اش، ملتي است با ايمان. من ان شاءاللّه در جمع جوانان خواهم گفت؛ جوانان ما به طور عام دين گرا هستند؛ اين براي ما روشن و ثابت شده است. اكثر ملت ما جوانند؛ غيرجوانان هم كه جاي خود دارند.

ملت ما باايمان و به نظام اسلامي علاقه مند است. اجتماع انبوهي كه در اين جا جمع شده اند، اجتماع متراكمي كه در خيابانها جمع شده اند، توجه و استقبالي كه مردم نسبت به مسؤولانشان در اجتماعات مختلف سياسي و در راه پيمايي ها نشان مي دهند، براي چيست؟ اينها علاقه مندي به نظام اسلامي است. اين مردم به شخصها و به علي خامنه اي ها ارادتي ندارند؛ به اسلام ارادت دارند. اگر به اشخاص هم اظهار محبتي مي كنند، به خاطر اين است كه آنها را نوكر اسلام، خدمتگزار مردم و در جهت خدمت به اين انقلاب و نظام مي دانند؛ والّا اگر همين اشخاص و امثال بنده يك قدم كج بگذارند و از راه مستقيم منحرف شوند، همين مردم از آنها روي برمي گردانند. اين مردم عاشق اسلامند. ماهواره هاي دشمن، اين اجتماعات پُرشور و اين احساسات گرم و صميمي مردم را خوب ضبط كنند؛ ستون پنجم دشمن هم در داخل كشور چشمهاي كم سوي خود را باز كند و ببيند كه اين مردم چه مي خواهند و چه مي گويند. مردم به نظام اسلامي علاقه مندند.

ما مي خواهيم كشورمان را بسازيم. اين

ملت اراده كرده است روي پاي خود بايستد و به دست خود كشورش را اداره كند و به سمت قله هاي افتخاري كه مناسب شأن اوست، با پاي خود حركت كند. اين ملت نمي خواهد پشت سر قدرتهاي بزرگ و با اشاره ي دست آنها حركت كند.

مسؤولان بايد طوري حركت و عمل كنند كه اين اعتماد ارزشمند را در دلهاي مردم حفُكنند؛ اين اعتماد خيلي ارزش دارد. ايستادگي مردم، براي يك نظام و يك كشور، همه چيز است. با چنين پشتوانه و قدرت مردمي عظيم است كه كشور و ملت مي تواند در مقابل هر قدرت و هر متجاوزي - در هر حدي كه باشد - ايستادگي و متجاوز را از تجاوز پشيمان كند.

ما روي منافع كشور و ملتمان با هيچ كس در دنيا معامله نمي كنيم. دشمنان اين كشور و اين ملت براي اين كه براي دشمني خودشان توجيه بتراشند، مي گويند نظام جمهوري اسلامي منافع ما را به خطر انداخته است. امريكايي ها مي گويند جمهوري اسلامي منافع ما را به خطر انداخته. ما ملت ايران در چهارديواري كشور خودمان، هر دستي كه به سمت منافع ما - چه منافع علمي، چه منافع طبيعي، چه منافع انساني، چه منافع فناوري - به تجاوز دراز شود، بي درنگ آن را قطع خواهيم كرد. ما در چهارديواري كشورمان اجازه نمي دهيم منافع هيچ قدرتي بر منافع ملي ما ترجيح پيدا كند و مقدم شود. و اما اگر دشمن، پُررويي و تعرض و تجاوز كند، آن وقت ديگر تعرض ما به چهارديواري كشورمان محدود نخواهد شد. اگر كسي به ملت ما تعرض و تجاوز كند، ما

منافع او را در هر نقطه يي از دنيا كه باشد، به خطر مي اندازيم.

و به شما مردم عزيز و به همه ي ملت ايران عرض مي كنم كه بدانيد شما مي توانيد؛ هم در عرصه ي دفاع، هم در عرصه ي ايستادگي، هم در عرصه ي سازندگي. ملت ما نشان داده است كه تواناست.

به خداي متعال توجه كنيد؛ از خدا كمك بطلبيد؛ راه صلاح و فلاح را، بخصوص جوانان ما، با محبت به خداي متعال طي كنند. من بارها گفته ام به يكديگر رحم كنيد تا خداي متعال هم به شما رحم كند. رابطه ي خود را با خداي متعال مستحكم نگاه داريم تا تفضل و كمك و توفيق و هدايت الهي شامل حال همه ي ما بشود.

ملت ما نشان داده است كه در اين راه، خوب حركت مي كند و خوب پيش مي رود و خوب تصميم مي گيرد و به همين دليل است كه ان شاءاللّه آينده، روشن و افق، بسيار باز و درخشان است.

من يك بار ديگر از همه ي برادران و خواهران عزيزي كه در اين جا تشريف دارند و برادران و خواهران عزيزي كه در خيابانها اجتماع كرده اند و كساني كه از شهرستانهاي ديگر آمده اند، صميمانه تشكر مي كنم و از خداي متعال مي خواهم كه روح مقدس شهداي گرانقدر ما، بزرگان ما، شخصيتهاي برجسته ي اين استان و همچنين خانواده هاي عزيز شهيدان و ايثارگران و جانبازان و آزادگان و آحاد مردم و جوانان عزيز را مشمول رحمت و لطف خود قرار دهد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار علما و روحانيون استان همدان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي

در ديدار علما و روحانيون استان همدان

--------------------------------------------15/04/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

خداي متعال را از صميم قلب سپاسگزارم كه مي بينم بحمداللّه مجموعه ي علما و فضلا و طلاب جوان استان همدان در يك فضاي معنوي و مالامال از صفا و خلوص گرد هم آمده اند؛ و از اين كه خودم را در جمع شما مي بينم، خوشحالم. حقاً لازم است از شخصيت عزيز جناب آقاي موسوي همداني - كه واقعاً زحمات ايشان در طول مدت قريب به بيست سال در همدان، بسيار ذي قيمت است - تشكر كنيم و از خداي متعال متضرعانه بخواهيم كه به ايشان شفاي عاجل عنايت كند. بنده خيلي خوشحال شدم وقتي امروز ايشان را در بدو ورود زيارت كردم و ديدم بحمداللّه حالشان از قبل بهتر است؛ ان شاءاللّه روزبه روز حالشان بهتر باشد. لازم است از جناب آقاي محمدي هم كه زحمت امامت جمعه را در همدان قبول كردند و به تلاش حوزوي خودشان با جديت مشغول شدند، تشكر كنيم. ايشان در فامنين هم منشأ خدمات علمي و اجتماعي بسياري بودند؛ ان شاءاللّه در اين جا هم توفيقات الهي شامل حال ايشان خواهد شد. هم مردم شهر همدان، هم مردم استان همدان، هم حوزه ي علميه ي كهن و باارزش همدان، از وجود ايشان استفاده خواهد كرد. همچنين وظيفه ي قطعي خودم مي دانم كه از جناب آقاي موسوي اصفهاني تشكر كنم؛ به خاطر صفا و خلوص و تلاش و مجاهدتي كه ايشان در اين مدت در همدان از خود نشان دادند.

بله - همان طور كه فرمودند - خداي متعال به خلوص و ايثار و خدمت و نيت

مخلصانه پاسخ مي دهد و من مي بينم آينده ي حوزه ي همدان را كه ان شاءاللّه همان شكوه و عظمت دوران مرحوم آقاي آخوند ملاعلي معصومي (رضوان اللّه عليه) و دورانهاي قبل از ايشان را به فضل الهي باز خواهد يافت.

يك جمله در خصوص سابقه ي علمي همدان - به معناي شامل و عام آن، كه استان همدان است - عرض كنيم. حقيقتاً در بين مناطق گوناگون كشور، همدان يك نمونه ي كم نظير است. تعداد علما و فضلا و بزرگان و متبحرين در فنون مختلف و علوم گوناگون در اين استان بسيار شگفت آور است. از خصوصيات اين استان يكي هم اين است كه صادركننده ي علماست؛ چقدر بزرگان همداني، ملايري، نهاوندي و ساير شهرهاي اين استان و اين منطقه در مناطق مختلف كشور منشأ خدمات علمي و عملي بودند. ما در مشهد از اوان كودكي با دو چهره ي علمي معروف نهاوندي آشنا شديم؛ يكي مرحوم شيخ محمد نهاوندي بود؛ پسر شيخ عبدالرحيم نهاوندي، كه او هم از ملاهاي بزرگ تهران بود. مرحوم شيخ محمد نهاوندي از اعلام و اساتين مشهد بود، كه پدر من پيش ايشان درس خوانده بود؛ صاحب تفسير نهاوندي، كه چهار جلد است. ايشان شاعر خوبي هم بوده است. بنده ايشان را ديده بودم و با پدرم به منزل ايشان رفته بوديم؛ بسيار مرد فاضل، عالم، روشنفكر، مجتهد و متفنني بود. ديگري، مرحوم آقا شيخ علي اكبر نهاوندي كه در بين عامه ي مردم مشهد تقريباً شخص اول روحاني محسوب مي شد؛ الان هم شبستان نهاوندي مسجد گوهرشاد به اسم ايشان است. اين اولين آشنايي ما با اين

منطقه از لحاُعلمي بود. بعد هم بتدريج با نام علماي بزرگ اين خطه آشنا شديم؛ فقها و اصوليين بزرگي كه در اين خطه پرورش پيدا كرده اند؛ مرحوم آخوند ملاعلي نهاوندي صاحب آ«تشريع الاصولآ»، مرحوم آخوند ملاحسينقلي كه علاوه ي بر مقام عرفاني و سلوكي و معنوي، فقيه بزرگواري هم بوده است؛ شاگرد شيخ و شاگرد ميرزاي شيرازي بوده است؛ مرحوم آقا شيخ محمد بهاري، مرحوم حاج آقا رضا همداني واعظ؛ شخصيتهاي برجسته ي علمي نزديك به زمان ما. شايد قبل از اينها، مرحوم آخوند ملاحسين همداني بوده؛ مؤسس همين مدرسه ي آخوند همدان، كه بعد مرحوم آقاي آخوند ملاعلي (رضوان اللّه عليه) آن را تجديد بنا كردند و در واقع از نو احياء كردند. بنابراين همدان پُر از چهره هاي علمي است. در قم هم كه ما بوديم، فضلاي همداني را مي شناختيم. همين آقاي صابري همداني - كه اين جا تشريف دارند - اوايل ورود ما در قم، ايشان و ديگران حضور داشتند و از فضلا بودند. امروز بحمداللّه در عداد مراجع، آقاي نوري همداني را در قم داريم، و بقيه ي آقايان علماي همدان. بنابراين، اين منطقه از لحاُعلمي بابركت است. اينها تصادفي هم نيست؛ يقيناً خصوصيات و شرايط اقليمي و جغرافيايي و تاريخي در اين پرورش علمي تأثير گذاشته است. همين رجل همداني معروف - كه مرحوم ابن سينا، هم در شفا و هم در مكاتبه ي خود با علماي بغداد از رجل همداني اسم مي آورد - هزار سال قبل در همدان كسي بوده است كه ابن سينا در حق او شهادت مي دهد و مي گويد او در فنون

مختلف متبحر و وارد است. ايشان در شفا مي گويد: آ«كبير السن، غزير المحاسنآ». غزير المحاسن، يعني محسّناتش فراوان بوده. بعضي خيال مي كنند غزيرالمحاسن، يعني محاسنش زياد بوده! غزير اللحيه كه نگفته اند؛ غزير المحاسن گفته اند. البته در باب كلي طبيعي نظري دارد كه آن را قبول نكرده اند؛ ليكن اين شخصيت خيلي مهم است. هزار سال قبل، ابن سينا - كه فريد اعصار و دهور است، نه فريد عصر خود - درباره ي اين مرد شهادت مي دهد كه محاسنش زياد است، و بعد در آن مكتوبات مي گويد اين مرد در علوم مختلف متبحر بوده؛ كه بعد از بيان او معلوم مي شود هم در فلسفه، هم در منطق و هم در هندسه متبحر بوده است. اينها چيزهاي مهم و عظيمي است. حالا روات و بزرگاني كه همداني بودند، به جاي خود محفوظ؛ اين متبحرين در فنون مختلف و كساني كه مغزها و ذهنهايشان با علم بارور شده بود، وقتي حساب مي كنيم، مي بينيم يكي پس از ديگري در ادبيات و در فنون مختلف، سرآمد بوده اند. رشيدالدين فضل اللّه همداني - صاحب ربع رشيدي تبريز و صاحب كتاب آ«مجمل التواريخآ» - يك شخصيت علمي است؛ از كار او در ربع رشيدي مي شود فهميد كه او مرد علمي است. شما ببينيد اين مرد هفتصد سال قبل در تبريز دانشگاهي ساخته كه شش هزار دانشجو داشته و اينها در فنون مختلف درس مي خواندند. پنجاه يا صد نفر پزشك فقط در ربع رشيدي جمع شده بودند و علم پزشكي را تدريس مي كردند. اين سلسله ي نسب علمي حوزه ي

همدان را بايد به ياد داشت؛ اينها را نبايد فراموش كرد؛ اين سلسله ي نسب علمي چيز خيلي مهمي است. شما فاضل و طلبه ي جوان كه در حوزه ي علميه ي همدان يا كفايه مي خوانيد، يا مكاسب مي خوانيد، يا درس خارج مي رويد و اسفار مي خوانيد، توجه داشته باشيد كه امتداد آن سلسله ي علمي هستيد. من مرحوم آقاي آخوند ملاعلي را از نزديك زيارت نكرده بودم؛ ليكن صيت علمي ايشان در قم و مشهد به ماها رسيده بود؛ مي دانستيم شخصيت باعظمتي است و از لحاُعلمي جزو شاگردهاي مبرز مرحوم حاج شيخ است. همچنين مرحوم آقاي آقا شيخ محمد ثابتي و ديگران، كه در زمره ي علما و شخصيتهاي بزرگ همداني بوده اند. اين قبال كهن علمي همدان را فراموش نكنيد و از دست ندهيد؛ اين چيز خيلي بزرگي است. شما دنباله ي آنها هستيد. چشمه ي نوراني و گواراي علم در اين بلاد جاري شده و به همه جا رسيده است. نجف از اين بزرگوارها استفاده كرده، قم استفاده كرده، مشهد استفاده كرده، تهران استفاده كرده.

حاج آقا رضا همداني واعُدر حضور ميرزاي شيرازي منبر رفت، كه اين منبر بعد كتاب شد؛ آ«هدية النملة الي رئيس الملةآ». اين يك منبر حاج آقا رضا همداني واعُاست؛ غير از حاج آقا رضا همداني فقيه صاحب آ«مصباح الفقيهآ». من آ«هدية النملةآ» را دارم و خوانده ام؛ رد شيخيه است. اين كتاب، متقن و دقيق و عميق است. البته مرحوم حاج آقا رضا واعُفقيه هم بوده، اما اهل طلاقت بيان و اهل منبر هم بوده و در حضور ميرزاي شيرازي منبر رفته و ميرزا

او را تحسين كرده است. گفته اين منبر را بنويس، او نوشته است؛ بعد با عنوان آ«هدية النملة الي رئيس الملةآ» چاپ شده است. البته من چاپ قديم آن را دارم - چاپهاي چهل، پنجاه سال قبل را - نمي دانم اخيراً چاپ شده يا نه. اين كتاب به نجف استفاده رسانده است.

مرحوم آخوند ملاحسينقلي همداني كسي بوده است كه جريان سلوكي عرفان متشرعي خالص ناب از آن بزرگوار جوشيده. مرحوم آقا سيدعلي شوشتري معروف كه استاد ميرزا و استاد خيلي از بزرگان بود و خودش فقيه بزرگواري بود، توانست يك نفر را تربيت كند و او آخوند ملاحسينقلي همداني است كه اين سلسله را به راه انداخته است. مرحوم آقاشيخ محمد بهاري، مرحوم آقا سيداحمد كربلايي، مرحوم آقا ميرزا جواد آقاي تبريزي - پدر مرحوم آقا ميرزا علي آقاي قاضي - و بزرگان ديگر، هر كدام در اين عرصه، تلاش فراواني كردند.

چندين سال پيش، زمان رياست جمهوري به اين جا آمدم؛ مرحوم آقاي آقانجفي هم حيات داشتند؛ ايشان هم جزو شخصيتهاي برجسته بودند. شما شخصيتهاي علمي زيادي داريد، كه هم همدان، هم سرتاسر كشور و هم حوزه ي نجف از اين بذر سالم و اين مزرع پُرمحصول و پُرنماء استفاده كرده است. شما كه مي خواهيد در حوزه ي همدان درس بخوانيد، دنباله ي آن سلسله هستيد. قدر خودتان را بدانيد، قدر اين حوزه را بدانيد و روزبه روز به اين حوزه بپردازيد و آن را تقويت كنيد و عمق بدهيد.

عزيزان من! درس را هم خوب و عميق بخوانيد؛ اين را من به جوانها عرض مي كنم. همه ي آنچه براي يك روحاني از

شؤون مختلف لازم است، متوقف است بر اين مايه ي علمي. در دوران مبارزات در مشهد بنده درس مي گفتم - سطوح درس مي دادم؛ مكاسب و كفايه مي گفتم - در كارهاي مبارزه هم بودم. طلبه هايي كه با بنده معاشر بودند، خيلي از آنها داخل مسائل مبارزه بودند. حضور در ميدانهاي سياسي و اجتماعي، بعضي از آنها را دچار ترديد كرده بود كه خواندن اين درسها و دقت در متون درسي چه فايده يي دارد؛ برويم مشغول كار سياسي شويم. آنها در همان ميدان سياسي هم با بنده مرتبط بودند و از بنده چيزهايي مي آموختند. وقتي متوجه اين ترديد شدم، به آنها گفتم هر كاري بخواهيد بكنيد، بي مايه فطير است؛ بايد مايه داشته باشيد تا بتوانيد منشأ اثر باشيد. و به شما عرض مي كنم: برادران عزيز! مايه ي علمي را مستحكم كنيد.

نكته ي دوم: امروز روحانيت ما با دو گونه چالش مواجه است. شايد در بعضي از ادوار تاريخي هم همين طور بوده است؛ ليكن در اكثر ادوار تاريخي، روحانيت با يك چالش مواجه بود؛ آن چالش امروز هست، يك چالش ديگر هم وجود دارد. اشتغال و چالش اصلي روحانيت - كه در ادوار مختلف، حوزه هاي علميه و علماي ما با آن مواجه بودند - تبيين و تعليم دين به معناي واسع كلمه بوده است؛ تعليم فقه اللّه، فقه الدين. فقه فقط فروع نيست؛ فقه اكبر، توحيد و معارف است؛ چيزهايي است كه با غور در مسائل عقلي بايد آنها را به دست آورد و فهميد و با تهذيب نفس آنها را صيقل داد. مي خواستند دين را فرابگيرند

و آن را به مخاطبان خودشان تعليم بدهند. تعليم دين هم ابعادي دارد؛ يكي از ابعاد، رشد دادن فكر و عقل مردم است - كه آ«و يثيروا لهم دفائن العقولآ» - يكي ديگر از آن ابعاد، رفع شبهات است. شبهات هميشه بوده، اما نوع شبهات متفاوت بوده است. در دوره هاي مختلف، علماي بزرگ ما را ملاحظه كنيد؛ يكي از مسؤوليتهاي خودشان را اين مي دانستند كه با شبهات مقابله كنند. مقابله هم يا به نحو پيشگيري است يا به نحو درمان. پيشگيري، بهتر از درمان است. اين كه كلام را تعليم مي دادند، فلسفه را تعليم مي دادند و شخصيتي مثل علامه ي حلي - كه فقيه عاليقدري است - هم در كلام كتاب دارد، هم در فلسفه كتاب دارد، به خاطر اين بود كه با باور كردن عقليت مخاطبان خودشان بتوانند از ورود يا جايگير شدن شبهه ها در ذهن پيشگيري كنند. مخاطب آنها - چه انسان معمولي يا طالب علم، يا شخص فرزانه و تحصيلكرده - در مقابل شبهه يي كه به ذهن او مي رسيد يا ديگري به ذهن او وارد مي كرد، درنمي ماند. كار ديگر هم اين بود كه شبهه را درمان كنند؛ اگر شبهه يي پيش مي آمد، مجالس كلامي و بحث و پاسخ به سؤالات تشكيل دهند و كتاب بنويسند تا شبهه ها را برطرف كنند. براي اين كار، فقه و فلسفه و كلام و تفسير و علوم مقدماتي مي خواندند؛ از تاريخ مطلع مي شدند و بسياري از علوم عصر خود را فرا مي گرفتند تا بتوانند دين را تبليغ كنند؛ آ«لقد منّ اللّه علي المؤمنين

اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم اياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب والحكمةآ». يكي هم تزكيه است. تعليم با تزكيه متفاوت است. اگرچه تعليم چنانچه به شيوه ي صحيح و با متد درست انجام بگيرد، تزكيه را هم در خود دارد؛ اما تزكيه جريان مستقلي است.

شما امروز با اين چالش مواجه ايد و مسأله ي شما مهمتر و دشوارتر است از مسأله ي علامه ي حلي يا مسأله ي علامه ي مجلسي يا مسائل علماي بزرگي كه در طول تاريخ بوده اند؛ با آنها قابل مقايسه نيست. امروز نشر افكار باطل نه فقط به وسيله ي ابزارهاي ارتباط جمعي فراوان - مثل راديو، تلويزيون، اينترنت و انواع و اقسام روشهاي الكترونيكي - انجام مي گيرد، بلكه از شيوه هاي هنري هم استفاده مي شود. امروز در دنيا پول خرج مي كنند و فيلمهاي گران قيمت مي سازند، براي اين كه غيرمستقيم فكري را وارد ذهنها كنند يا فكري را از ذهنها بيرون بياورند. يكي از مهمترين نقاط آماج اين كارها، افكار ديني و بخصوص افكار اسلامي است. البته بعد از برپا شدن جمهوري اسلامي، بخصوص افكار شيعه هم آماج همين چيزها قرار گرفته است. شما شايد شنيده باشيد كه در سرزمين فلسطين به وسيله ي صهيونيست ها يا در امريكا كنفرانس هاي شيعه شناسي تشكيل مي شود و كساني روي آراء و لايه هاي فكري و شكل اجتماعي شيعيان تحقيق مي كنند؛ اين براي اين است كه بتوانند با شيعه مبارزه كنند. بايد شيعه را بشناسند تا بتوانند با او مبارزه كنند.

شبهات زياد است. شما اگر در ميان جوانان برويد، مي بينيد

جوان خوب ما هم گاهي در ذهنش شبهه وجود دارد. ايرادي هم ندارد؛ شبهه به ذهن همه مي آيد؛ نبايد به جوان ايراد گرفت كه تو چرا شبهه داري. وقتي ذهن فعال و كارگر شد، شبهه به ذهن مي آيد. بر عهده ي ما طلبه هاست كه اين شبهه ها را با پيشگيري يا با درمان برطرف كنيم. چالش عمده ي امروز شما اين است؛ چه كار مي خواهيد بكنيد؟ خطاب من، هم به بزرگان حوزه هاست، هم به طلاب و فضلاي جوان حوزه ها: چه كار مي خواهيد بكنيد؟ درس را بايد خواند. يقيناً مطوّل و شرح لمعه و رسائل و مكاسب و كفايه و درسهاي خارج معمول سنتي ما لازم است. من قبلاً گفتم بي مايه فطير است. علوم عقلي كلام و فلسفه حتماً لازم است؛ اما آيا اينها كافي هم هست؟ من به شما عرض مي كنم: نه، كافي نيست. ما در برنامه هاي كاري خود بايد جريان خلّاق فكري يي را كه در حوزه هاي ما بحمداللّه از دوره ي قبل از ما شروع شده و تا حدودي اتساع هم پيدا كرده است، وسعت و عمق بيشتري بدهيم. كسي مثل مرحوم علامه ي طباطبايي (رضوان اللّه تعالي عليه) در حوزه ي علميه ي قم پيدا شد؛ ايشان، هم فقيه بود و هم اصولي؛ هم مي توانست درس خارج فقه مفصلي بدهد؛ هم مي توانست درس خارج اصول مفصلي ترتيب دهد و فضلا را جمع كند؛ اما او به كاري پرداخت كه آن روز آن را لازم مي دانست. بعد هم حوادث و وقايع شهادت داد بر اين كه اينها لازم است.

او گفت من مي بينم كه دارند تفكرات و فلسفه ي كاذب ماركسيستي را در ذهنها جا مي دهند؛ نمي شود با توضيح المسائل اينها را پاسخ دهيم؛ توضيح المسائل جاي خودش را دارد؛ جواب اين شبهه ها را با چيز ديگري بايد داد. ايشان آ«اصول فلسفه و روش رئاليسمآ» را نوشت. يكي از تربيت شده هاي او مرحوم شهيد مطهري (رضوان اللّه عليه) است. كاري كه شهيد مطهري كرد، امروز بايد همه ي فضلاي جوان در صدد باشند خود را براي آن آماده كنند؛ و اگر آماده هستند، اقدام كنند. شهيد مطهري به عرصه ي ذهنيت جامعه نگاه كرد و عمده ترين سؤالات ذهنيت جامعه ي جوان و تحصيلكرده و روشنفكر كشور را بيرون كشيد و آنها را با تفكر اسلامي و فلسفه ي اسلامي و منطق قرآني منطبق كرد و پاسخ آنها را در سطوح مختلف در مقابل افراد گذاشت؛ از مسأله ي عدل الهي و قضا و قدر و علل گرايش به ماديگري بگيريد - كه مسائل، بيشتر ذهني و عقلي است - تا مسائل مربوط به زنان، تا مسائل مربوط به خدمات متقابل ايران و اسلام، كه اين هم تلاشي بود براي روشن كردن ذهنها. آن روز عده يي با گرايش ايران مداري مي خواستند با اسلام مبارزه كنند؛ ايشان گفت نه، اسلام به ايران خدمت كرده؛ ايران هم به اسلام خدمت كرده. آ«خدمات متقابل ايران و اسلامآ» همانقدر ارزش دارد كه كتاب آ«عدل الهيآ» شهيد مطهري. مرحوم شهيد مطهري نمونه ي يك شخصيت روحاني متناسب با زمان است كه مي تواند در چالش اول، كار درست بكند و اقدام بجا

انجام دهد. البته شبيه ايشان باز هم داشتيم و بحمداللّه امروز هم داريم. امروز در قم فضلاي جواني به اين كارها مشغول هستند؛ خوب هم مشغول هستند؛ من با بعضي از آنها و آثارشان آشنايم؛ اما اين در حوزه هاي ما بايد به صورت يك جريان اصيل دربيايد. همه بايد خود را با اين حركت و اين جريان آشنا كنند.

من لازم مي دانم و بارها هم اين نكته را گفته ام كه همه ي طلاب و همه ي اهل منبر، يك دور آثار آقاي مطهري را بخوانند. مرحوم شهيد مطهري (رضوان اللّه عليه) گرايش سلوكي و معنوي هم داشت؛ يك مقدار متأثر از مصاحبت و شاگردي امام، يك مقدار متأثر از مصاحبت و شاگردي مرحوم علامه ي طباطبايي، يك مقدار هم بعدها با بعضي از اهل دل و اهل حال مأنوس و آشنا شده بود. ايشان اهل گريه و تضرع و دعاي نيمه شب بود؛ بنده از نزديك اطلاع داشتم. در آثار ايشان اين رشحه ي معنوي، توحيدي و سلوك كاملاً مشهود است. يكي از كارهاي لازم در حوزه ها مطالعه ي آثار ايشان است. جوانان عزيز ما بايد با آثار شهيد مطهري آشنا شوند. اگر بنده مي خواستم برنامه ي حوزه ي علميه ي قم را بنويسم، بلاشك يكي از مواد برنامه را اين مي گذاشتم كه كتابهاي آقاي مطهري خوانده شود، خلاصه نويسي شود و امتحان داده شود. البته در اين آثار هم نبايد متوقف شد. من به دست اندركاران برگزاري همايش آ«حكمت مطهرآ» كه در تهران با من ملاقات داشتند، همين نكته را يادآوري كردم؛ گفتم در آقاي مطهري متوقف نشويد. اين،

نهايت كار نيست؛ مرحله يي از كار است كه گردونه ها و گيتي هاست ملك آن جهاني را. گفت:

يك عمر مي توان سخن از زلف يار گفت

در بند آن نباش كه مضمون نمانده است

اينقدر حرف هست براي گفتن. درياي آب شيرين بي نهايت قرآن و حكمت قرآني اينقدر مطلب دارد كه هرچه شما بنوشيد، هرچه ذخيره كنيد و هرچه برداريد، كم نمي شود و تكراري هم نمي شود. مبنا را تفكرات شهيد مطهري بگذاريد و كارهاي بعدي را روي آن بنا كنيد؛ آ«العلي محظورة الّا علي / من بنا فوق بناء السلفآ».

سال 56 به اتفاق جمعي از دوستان بنا بود جهان بيني اسلام را بنويسيم. بعد با تبعيد بنده و بعضي ديگر از دوستان به ايرانشهر، جمع تقريباً متلاشي شد؛ ليكن بنا گذاشتيم كار را انجام دهيم. از جمله ي افراد اين مجموعه، مرحوم شهيد باهنر بود؛ به ايرانشهر آمد و گفت شما كه اين جا كاري نداريد، اين تحقيق را انجام دهيد. ديديم حرف خوبي است. بعد ايشان نكته يي گفت كه بسيار مهم بود. كتاب تعليمات ديني سال سوم و چهارم دبيرستان را - كه به وسيله ي خود ايشان و يك جمع ديگر و با برنامه ريزي مرحوم شهيد بهشتي تنظيم مي شد - آورد و به من داد؛ گفت اين را شما بخوانيد، ببينيد پايه ي معرفت ديني جوان دانش آموز ما چقدر است؛ فراتر از اين، چشم اندازي را در مسائل ديني تعريف كنيد. كتاب را خوانديم، ديديم مطالب خيلي خوب و باارزشي است. بنابراين، بر اساس آنچه امثال شهيد بهشتي و شهيد مطهري و ديگر بزرگان

فكر و انديشه ي اسلامي كار كرده اند، بايد نوشت و گفت. اين، چالش اول است. وظيفه ي حوزه ها و وظيفه ي بزرگان حوزه ها و وظيفه ي مدرسين است كه در اين چالش، فعالانه عمل كنند.

چالش دوم - كه خيلي هم حرف دارد - مسأله ي سياسي است. شما طلبه ي جواني هستيد در مدرسه ي آقاي آخوند، يا مدرسه ي زنگنه، يا مدرسه ي مرحوم آقاي آقاشيخ علي دامغاني، و داريد در همدان، در ملاير، در فامنين و هر جاي ديگر درس مي خوانيد. اگر بحث سياستهاي جهاني و استكبار جهاني و امريكاي با آن عظمت ظاهري بشود و بگويند اينها با شما مخالفند، شما نبايد بگوييد مگر من چه كسي هستم كه با من مخالفند؛ من يك طلبه ي گوشه ي مدرسه ي آقاي آخوند در همدان هستم. من مي خواهم بگويم اين فكر اشتباه است. اينها با يك يك شما نه تنها مخالفند، بلكه دشمن اند. به هر كدام از شماها به چشم منبعي براي روشنگري و افشاگري نگاه مي كنند؛ كه اگر اين منبع فعال شود و كار بكند و باطن و استعداد و ظرفيت خودش را بروز دهد، كار بر استكبار دشمن دشوار خواهد شد. از نظر آنها هر يك از شما بالقوه يك امام خميني هستيد. اينها با يك يك عمامه به سرها و طلبه ها و روحانيون دشمن اند؛ چرا؟ چون بناي كار آنها بر ظلمات، بر چشم بندي و بر كتمان حقيقت و پرده روي كار كشيدن است. الان شما نگاه كنيد؛ در امريكا اسم دمكراسي و حقوق بشر برده مي شود. امريكايي ها

يكي از ارزشهايي كه فكر مي كنند يا ادعا مي كنند كه بايد در دنيا برايش بجنگند، حقوق بشر است؛ ملت امريكا هم اين را باور كرده است. يك وقت مسأله يي مثل زندان ابوغريب به وجود مي آيد و گوشه يي از آن برملا مي شود، كه آن را هم ماستمالي مي كنند؛ كما اين كه كردند و به گردن هم انداختند و مسأله را تمام كردند. اينها توانسته اند با كمك ابزارهاي پيشرفته ي تبليغاتي و ارتباطاتي - با همين تلويزيون، با همين هنر، با همين هاليوود، با همين بازيهاي اينترنتي و رايانه يي، با همين ارتباطات سريع در دنيا - سر بشريت را كلاه بگذارند. ادعاي تمدن مي كنند، اما تمدن ندارند؛ واقعاً وحشي محض هستند. قبلاً گفتم؛ خانم جوان مرتب منظمي وقتي در خيابان راه برود، مي گويند آزار او به مورچه هم نمي رسد؛ اما شما ناگهان اين خانم جوان را در زندان ابوغريب پيدا مي كنيد؛ با دست خودش مرد عراقي را شكنجه مي كند و قهقهه سر مي دهد و با خونسردي آدم مي كُشد! يك وقت كسي عصباني مي شود و آدم مي كُشد؛ نه، اينها با خونسردي و در حال قهقهه آدم مي كُشند و ادعاي دمكراسي هم مي كنند! اينها با جبارترين حكومتها، حكومتهاي كودتايي، حكومتهاي نظامي و حكومتهايي مثل حكومت محمد رضا پهلوي، در عين استبداد، چون در خدمت آنها و منافع آنها هستند، نه تنها مخالفت نمي كنند، اصلاً از آنها حمايت هم مي كنند. اواخر سال 56 يا اوايل سال 57 كه طليعه هاي انقلاب آشكار شده بود، كارتر - رئيس جمهور

وقت امريكا - به ايران آمد و در يك جلسه، نطقي را كه برايش فراهم كرده بودند، نخواند؛ ارتجالاً بنا كرد نطقي سرتا پا ستايش از محمدرضا ايراد كردن. امروز هم همين كار را در خيلي از جاهاي دنيا دارند مي كنند؛ قبلاً هم كرده اند، بعد از اين هم خواهند كرد؛ درعين حال ادعاي دمكراسي هم مي كنند! دنيا هم اين ادعاها را باور كرده؛ ما هم وقتي به جامعه ي خودمان نگاه مي كنيم، مي بينيم يك عده آدمهاي درس خوانده و تحصيلكرده و مدعي روشنفكري وقتي اسم دمكراسي و يا مردم سالاري و احترام به رأي مردم مي آيد، فوراً ذهنشان به طرف امريكا مي رود! آنها دروغ مي گويند و مطلقاً به دمكراسي و آزادي و آراء مردم احترام نمي گذارند؛ نمونه اش ممنوعيت حجاب در مدارس برخي كشورهاي اروپايي است. اجازه نمي دهند دختر محصل با روسري به كلاس برود و درس بخواند. پس امروز مشي اساسي استكبار عبارت است از كلاه سر دنيا گذاشتن، كلاه سر بشريت گذاشتن؛ به قول عربها: آ«التعتيم الاعلاميآ»؛ يعني غبارآلود كردن فضا، يا به تعبير قديمي خود ما آ«گل آلود كردن آبآ». اگر در اين فضا كه همه جا را تاريك كرده اند، يك نفر پيدا شود كه نورافكني بيندازد، اينها چه حالي دارند و نسبت به او چه موضعي مي گيرند؟ شما همان كسي هستيد كه نورافكن مي اندازيد. لذا با روحانيت اسلام و بخصوص با روحانيت شيعه مخالفند؛ علتش هم اين است كه روحانيت شيعه مستقل است.

رابطه ي من و شما خيلي خوب است. بنده به اصطلاح جزو دستگاه حاكم كشورم، شما

هم طلبه و روحاني و مدرّس ايد؛ با يكديگر هم خيلي رفيقيم؛ من شما را خيلي دوست دارم، شما هم به من لطف داريد؛ اما اين به خاطر ارتباط طلبگي و روحاني و به خاطر مسأله ي معنوي ماست. روحانيت شيعه زير بار هيچ زور و قدرتي نمي رود و مرعوب نمي شود. روحانيت شيعه اگر احساس تكليفي كرد، ملاحظه ي كسي را نمي كند. نه اين كه استثناء ندارد؛ چرا، استثناء هست. آدم بد همه جا هست؛ در ميان اولاد پيغمبران و ائمه هم آدم بد داشتيم؛ اما طبع روحانيت شيعه اين است. روحانيت شيعه براي نماز جمعه اش، از اداره به او كاغذنوشته نمي دهند. آقاي محمدي امام جمعه اگر بخواهد در مصر و عربستان سعودي و كشورهاي ديگر نمازجمعه بخواند، بايد يك كاغذنوشته از اداره بياورند به او بدهند و بگويند اين را بخوان؛ اما اين جا آقاي محمدي ما هرچه بخواهد، بيان مي كند؛ اين درست است. اين را فهميده اند و اطلاع دارند؛ لذا از امثال آقاي محمدي مي ترسند. آنها از زبان گويا مي ترسند. اگر اين زبان گويا پشتوانه ي فكر و انديشه ي عميق و غزير اسلامي هم داشته باشد، آنهابمراتب بيشتر مي ترسند؛ آن وقت مثل مطهري را شهيد مي كنند.

پروردگارا! ما را در راه اين بزرگان ثابت قدم بدار؛ ما را در راه اسلام ثابت قدم بدار؛ ما را به معناي واقعي كلمه سربازان امام زمان قرار بده؛ ما را در تحصيل و تعليم علم، آن چنان كه تو را خشنود مي كند، موفق بگردان. پروردگارا! آقاي موسوي همداني عزيز ما را شفاي عاجل

عنايت كن؛ علماي همدان، گذشتگان همدان، بزرگان استان همدان، شخصيتهايي كه از آنها اسم برديم و بسياري كه از آنها اسم نبرديم، همه ي آنها را با اوليايت محشور بفرما؛ شهداي عزيز برخاسته ي از روحانيت همدان - كه امروز در سخنراني پيش از ظهر، اسم بعضي از آنها را بردم - و بقيه ي شهداي عزيز ما را با پيغمبر محشور كن. پروردگارا! روح مطهر و مقدس امام بزرگوار ما را - كه هرچه هست، از همت والا و شخصيت برجسته ي اوست و اگر نبود، اين اوضاع نمي بود - با برترين و مقرب ترين اوليايت محشور بگردان.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي بسيج و پرسنل اداره كل اطلاعات استان همدان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي بسيج و پرسنل اداره كل اطلاعات استان همدان

--------------------------------------------16/04/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

والحمدللّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين

سيّما بقيّةاللّه في الارضين.

بسيار جلسه نوراني و مالامال از اخلاص و صفاست. طبيعت جلسه يي كه تشكيل شده از جوانان بسيجي؛ پسران و دختراني كه سرمايه ي بسيار باارزش جواني خودشان را به طور داوطلبانه به ميدان آورده اند تا از آن براي خدا، اسلام، پيشرفت كشور و عزت ملت ايران استفاده كنند و همچنين جواناني كه سربازان گمنام انقلاب و امام هستند - كه نام مناسبي بر روي آنهاست - يعني برادران و خواهران مشغول در مجموعه ي اطلاعات كشور، طوري است كه اگر انسان در چنين جمعي تموّج صفا و اخلاص را مشاهده كند، چيز شگفت آوري نيست.

شما عزيزان من بدانيد كه اين كار بزرگ و معجزه آسا؛ يعني قيام يك

دولت اسلامي و مستقل، آن هم در اين منطقه ي بسيار حساس عالم - كه حقيقتاً كار نشدني بود - نشد، جز به كمك و پشتوانه ي همين اخلاصها و همين صفاها. به اوضاع كشورهاي عربي، كشورهاي حاشيه ي خود ما و مجموعه ي كشورهاي اسلامي نگاه كنيد و ببينيد كه اگر بخواهد تلاشي در اين كشورها صورت بگيرد كه اندكي با منافع قدرتهاي مسلط عالم اصطكاك داشته باشد، چطور جنجال و غوغا درست مي كنند و چطور مانع از هرگونه حركتي مي شوند كه به نفع عزت ملي اين كشورهاست. به اطراف خودتان نگاه كنيد؛ اين عراق را ببينيد - بقيه ي كشورهاي اسلامي را نمي خواهم نام بياورم - اين پديده ها را كه انسان مشاهده كند، آن وقت مي فهمد كه كشوري مثل ايران در قلب اين منطقه ي حساس، آن هم با داشتن اين همه ذخاير مادي و معنوي - كه هميشه يك بهشت گمشده براي استعمارگران بود و هر جا كه دست پيدا مي كردند، براي آنها يك موهبت عظما محسوب مي شد - و در حالي كه اين كشور يكسره پايتخت اقتدار منطقه يي امريكا محسوب مي شد، چطور ناگهان تبديل شد به قله يي از مقاومت و احساس عزت و اسلام خواهي و مقابله ي با زورگويي و كامجويي و زياده طلبي امريكا. اين يك معجزه است؛ اصلاً قابل تصور نبود؛ اما اين معجزه اتفاق افتاد. معجزه هاي اجتماعي برخلاف معجزه ي اژدها شدن عصاي موسي است؛ چون آن طور معجزه ها ربطي به اراده ي انسان ندارد؛ اما معجزه هاي اجتماعي به طور مستقيم به اراده ي

انسانها ارتباط پيدا مي كند؛ آ«انّ اللّه لا يغيّر ما بقوم حتّي يغيّروا ما بأنفسهمآ».

هرگاه ملتي تصميم بگيرد، اراده كند، اقدام كند، حركت متناسب با هدفش را انجام دهد، آن وقت معجزه ي اجتماعي اتفاق مي افتد. البته در تحولات اجتماعي حق بودن كافي نيست. خيلي اوقات امواج باطل مي آيد حق را لگدكوب مي كند و عبور مي كند. حق بودن به اضافه ي اقدام، عمل، اراده و به اضافه ي ايستادگي و پايداري است كه آن معجزه را تحقق مي بخشد. اين پايداري، اين ايستادگي، اين تصميم و اين فداكاري در صحنه ي جامعه و كشور ما به بركت همين اخلاصها، بينشها و بصيرتها كه امروز در جمع جوانان مؤمن و بسيجي كشور ما متبلور است اتفاق افتاد، كه يك نمونه ي باارزش آن را اين جا مشاهده مي كنيم. اما آنچه بزرگتر از آن حادثه ي بزرگ و باورنكردني بود، اين است كه نظام جمهوري اسلامي با وجود همه ي امواج متلاطم و خصمانه ي در پيرامون خود، هم ماند و هم رشد كرد.

امروز داستان جمهوري اسلامي، داستان بيست سال قبل نيست؛ آن روزها طمع دشمنان به نابودي اين انقلاب از لحاُمنطق سياسي موجود دنيا يك چيز نشدني نبود؛ اما امروز نشدني است؛ چرا؟ چون اين نهال ريشه دوانده است؛ تنه بزرگ كرده و شاخ و برگ داده است. به همين دليل است كه امروز دشمنان ما نسبت به اين پديده ي عظيم كه روزبه روز رشد مي كند، عصباني ترند و غيظشان بيشتر است. چه كسي خيال مي كرد نظام جمهوري اسلامي در سال پنجاه ونه كه جنگ را بر ما

تحميل كردند و آرپي جي براي زدن نداشت و نمي توانست توليد كند، امروز در مقوله ي تسليحات، پيشرفتهايي كرده باشد كه براي آنها خيره كننده است؛ اسم موشك شهاب 3 الان در همه ي خبرها و تلكسها و خبرگزاريهاي دنيا مرتب تكرار مي شود. در زمينه ي علوم پيشرفتش آن چنان است كه مجموعه ي جوانان دانشمند و نخبه ي اين نظام، كه متصل و متعلق به اين نظامند، در اغلب آزمونهاي جهاني سرآمد مي شوند. در زمينه ي فناوري به جايي رسيده كه برخلاف همه ي اقران خود بدون استفاده ي از كمك و راهنمايي و دستگيري ديگران مي تواند فناوري و غني سازي هسته يي را خودش توليد كند؛ اين پيشرفتها تن قدرتهاي متجاوز را مي لرزاند. آنها وقتي بعد از بيست وپنج سال به صحنه ي جامعه نگاه مي كنند و اين قشر جوان مؤمن پُرشور و بااخلاص - مثل شماها - و ايمان اسلامي، خلوص، صفا و نشاط جواني و ميل حركت به جلو را در شما مي بينند، هر كدام از اينها مثل تيري به چشم و به قلب آنها فرو مي رود. چه بكنند در مقابل اين پديده ي عظيم؟ تهديد به حمله ي نظامي مي كنند، فايده يي ندارد؛ تهديد به محاصره ي اقتصادي مي كنند، فايده يي ندارد؛ محاصره ي اقتصادي را تا حدود زيادي عمل مي كنند، اثر نمي بخشد؛ سعي مي كنند در داخل كشور قشر جوان فعال را به سمت مسائلي كه اخلال كننده ي كارهاست بكشانند، با برخوردها مواجه مي شوند.

درباره مسائلي كه اخلال كننده ي در كارهاست، ما بايد هوشيار باشيم؛

هم دستگاه ها بايد هوشيار باشند، هم خود جوانها. همين جا بگويم كه من به مسأله ي شيوع اعتياد و حالت ولگردي و بيكارگي و به بعضي از تحركات سياسي به هيچ وجه به چشم يك پديده ي عادي و متعارف نگاه نمي كنم. پشت همه ي اينها، دستها و مغزهاي پليد و توطئه گر دشمن را من مشاهده مي كنم؛ البته بايد مبارزه كنيم. مگر از دشمن مي شود انتظار دشمني نكردن داشت؟! پشت سر سوق دادن جوانها به بي بندوباري، ولنگاري شهواني و جنسي - كه دارند براي اين كار تلاش مي كنند - دست و سرانگشت دشمن هست. مسأله، مسأله ي سياسي است؛ مسأله ي امنيتي است؛ مسأله ي اجتماعي معمولي نيست. شما جوانها هميشه به ياد داشته باشيد كه پشت سر مسأله ي اعتياد، مسأله ي گرايش به سمت لااباليگري و رهايي شهواني و جنسي و مسائلي از اين قبيل، دستها و مغزهاي سياسي است، كه در اتاقهاي سياستگذاري در دنيا براي اين كار نقشه كشي ها انجام مي شود. اين را ما روي حدس نمي گوييم، اينها را دانسته ايم؛ فهميده ايم و شناخته ايم. البته بايد مبارزه و تلاش كرد. آنها جنجال هم مي كنند؛ چند سال قبل كه قاچاقچي ها را اعدام كردند، راديوهاي خارجي مي گفتند چهره هاي آزاديخواه را اعدام مي كنند! البته از نظر آنها واقعاً قاچاقچي ترياك آزاديخواه است؛ چون دلش مي خواهد ترياك و هروئين در مملكت آزاد باشد! اگر امروز با مفاسد اخلاقي و با بي بندوباري در جامعه مقابله ي صحيح و هوشمندانه شود، آنها جنجال مي كنند؛ اين بديهي است.

جنجال آنها حقيقت را عوض نمي كند، وظيفه را هم عوض نمي كند؛ مسؤولان بايد بدانند چه مي كنند. دشمن با تبليغاتي كه در دست دارد، حرفي ندارد كه اگر لازم باشد، روز روشن را بگويد شب است و يك عده آدم ساده نگر را هم با ابزارهاي هنري و روشهاي گوناگون تبليغي قانع كند؛ اين كار را در دنيا مي كند.

من ديشب در جمع دوستان - آقايان علماء و طلاب - گفتم امروز دستگاه هاي تبليغاتي وابسته به صهيونيسم و امريكا و در واقع وابسته به سرمايه داران غارتگر بين المللي كه غالباً رسانه ها مال آنهاست، دارند سر بشريت كلاه مي گذارند؛ وانمود مي كنند طرفدار دمكراسي اند، درحالي كه صددرصد دروغ مي گويند؛ وانمود مي كنند طرفدار حقوق بشرند، درحالي كه صددرصد خلاف واقع مي گويند و به طور كامل دروغ مي گويند. اين كمپانيها و تراستها و كارتلهاي بين المللي اصلاً چيزي كه به فكرش نيستند و براي آن اندك احترامي قائل نيستند، حقوق ملتهاست؛ حقوق بشريت است. آيا اصلاً به ذهن و فكر آن شركت نفتي كه نفت عراق را يكباره كُنترات مي كند و آن را استحصال مي كند و مي فروشد، خطور مي كند كه فلان خانواده ي فقير در بصره يا ناصريه يا عماره يا كركوك يا موصل يا بغداد چه جوري زندگي مي كنند و اين مال آنهاست؟ نه؛ در محاسبات و چرتكه اندازي آن شركت جز سود براي خود و براي كمپاني و جيبهاي پُرنشدني خودشان، محاسبه ي ديگري وجود ندارد؛ آن وقت دم از حقوق بشر مي زنند. آنها درباره ي همه ي موضوعات

داخل كشور تبليغات مي كنند، كه تبليغات آنها ارزشي ندارد. امروز ملت ما به بركت كمك الهي، توانسته است ريشه ي استبداد را در اين كشور بزند.

انقلاب اسلامي دو موضوع را در اين كشور نهادينه كرد: يكي، آزادي و ديگري، استقلال. آن جامعه يي كه دو هزار و پانصد سال دچار ديكتاتورزدگي و استبدادزدگي بود - جامعه ي بزرگ ايراني ما، كه واقعاً عادت كرده بوديم به استبداد - امروز ديگر به بركت انقلاب اين طوري نيست و اگر كسي هم خداي نخواسته يك وقت به ذهنش خطور كند كه با مردم مستبدانه برخورد كند، مردم ديگر قبول نمي كنند. حالا شما ببينيد درباره حضور استبداد در نظام جمهوري اسلامي، چقدر اينها تبليغ مي كنند. اين حرف، مثل اين است كه بگويند اين روز، شب است!

استقلال را هم نظام جمهوري اسلامي در ايران نهادينه كرد. اين ملت ديگر به هيچ قيمتي وابستگي به قدرتهاي بزرگ را نخواهد پذيرفت - توجه كنيد! آن كه معلوم است؛ آ«مرگ بر امريكاآ» كه هست ان شاءاللّه - آنچه كه من مي خواهم به شما جوانهاي عزيز و به همه ي بسيجيان و به همه ي جوانهاي متعهد كشور بگويم، اين است كه آنچه تا امروز كرده ايم، خيلي ارزشمند است؛ همين نهادينه كردن آزادي و استقلال در كشور از لحاُاهميت و ارزش و دستاوردهاي مادي و معنوي كه در طول اين بيست وپنج سال به بركت نظام جمهوري اسلامي به دست آمده، قابل توصيف نيست، ليكن اينها پايان كار نيست؛ اينها آغاز كار است.

ما بايد يك كشور نمونه بسازيم و نشان دهيم كه اسلام مي تواند با اجراي قوانين

خود و با حاكميت خود، انسانها را از لحاُنيازهاي مادي و معنوي اشباع كند؛ ما بايد عدالت را در واقع جامعه ي خودمان تجسم ببخشيم و روي دست بگيريم؛ به دنيا نشان بدهيم؛ اينها وظيفه ي ماست، كه اين كارها هنوز نشده است. البته كار خيلي دشوار است و ما آن مقداري كه تا حالا سازندگي كرده ايم، دو برابر آن هم باز بايد سازندگي كنيم و البته اين اهدافي كه من گفتم، به طور كامل فقط با سازندگي تحقق پيدا نمي كند؛ ما بايد كار كنيم. آ«الحق اوسع الاشياء في التّواصف و اضيقها في التّناصفآ»؛ انسان در زبان مي تواند مقصود، هدف و خواسته را خوب بيان كند. شما اين قله ي الوند را كه از پايين نگاه مي كنيد، به نظرتان مي آيد كه رفتن روي قله ي الوند دم دست است؛ حالا راه بيفت در اين پيچ و خمها، تا ببيني كه هر قدمش نيرو و نفس و توان و اراده مي طلبد. اگر بخواهيم به قله هاي بلند انسانيت برسيم - كه آنچه كه گفتم اينهاست و امروز هيچ كدام از كشورهاي دنيا به اينها نرسيده اند - بايد كار كنيم؛ بايد تلاش كنيم؛ بايد دور را ببينيم؛ بايد همت را در خودمان حفُكنيم؛ بايد زانوانمان در راه نلرزد؛ بايد خستگي را حس نكنيم؛ اراده مان بايد تضعيف نشود؛ بايد پيش برويم. نه اين كه اين ممكن نيست؛ كاملاً ممكن است. من ديروز در سخنراني ام گفتم عملي و ممكن است؛ چون خداي متعال ابزاري به بشر داده است كه با اين ابزار همه ي كارهاي دشوار را مي تواند انجام

بدهد و آن ابزار عبارت است از عقل و اراده. ما ملت ايران به توفيق الهي كمك ابزار بسيار كارآمدي هم داريم و آن، جوان بودن ملت ماست. من هميشه گفته ام كه اين يك نعمت بسيار بزرگي است. الان در اين جلسه شما نگاه كنيد، اكثر جوانند. همدان شما از بقيه ي استانهاي كشور جوانتر هم هست. اين نيروي جواني را خدا به ما داده، يك چيز ديگر هم خدا به ما داده و آن، تجربه ي پيشروي و موفقيت است. ما مثل كشورهاي ديگر نيستيم كه بگوييم آيا بكنيم مي شود؟ نمي شود؟ شايد نشد؟ ممكن است نشود؟ نه؛ ما امتحان كرده ايم؛ حركت كرده ايم؛ اقدام كرده ايم و ديده ايم كه مي شود؛ در صورتي كه انسان اراده كند. پس، اين تجربه را هم ما داريم.

اين چشم انداز بيست ساله يي كه به عنوان سند ملي و تاريخي براي كشور ما تنظيم شده، توصيه مي كنم شما جوانها آن را بگيريد و بخوانيد. اين چشم انداز با نظر كارشناسان مسائل اقتصادي، سياسي و اجتماعي تنظيم شده و دست يافتني است؛ مي شود به اين چشم انداز رسيد. اگر اين چشم انداز تحقق پيدا كند، بخش مهمي از خواسته هاي ما - همين هايي كه گفتم - تحقق پيدا كرده است؛ اما تلاش و كار مي خواهد.

دو چيز را بايد در نظر داشت: يكي، به فكر كار و تلاش بودن و خسته نشدن از آن، كه انسان بايستي اين ميل و اراده ي به تلاش را در خود زنده نگه دارد؛ بخصوص شما جوانها كه مطلقاً نبايد بگذاريد ميل به تلاش

و كار در شما ضعيف شود. دوم، پيدا كردن نقطه يي است كه شما بايد در آن جا كار كنيد. اگر شما دانشجوييد، اگر كارمند اداره ايد، اگر شاغل در شغل آزاديد، اگر نظامي ايد، اگر غيرنظامي ايد، نقطه يي را كه بايد در آن جا حضور داشته باشيد و كار كنيد، پيدا كنيد. جهاد، فقط در ميدان جنگ نيست؛ اين كه شما شعار مي دهيد كه ما اهل كوفه نيستيم - كه بنده هم صددرصد اين را قبول دارم - معنايش اين نيست كه اگر ميدان جنگي آراسته شد، ما مي آييم و اسلحه به دوش مي اندازيم و مي جنگيم؛ اين يكي از كارهاست - جنگ هم كه نداريم، ان شاءاللّه هم نداشته باشيم - اما كار هميشگي، كار توليد علم، توليد سازندگي، خدمت رساني، تلاش براي تأمين عدالت، تلاش براي حفُعصمت و عفت عمومي، تلاش براي هدايت و ساختن ديگران و مقدم بر همه ي آنها، تلاش براي حفُعصمت و سلامت نفس خود است. عزيزان من! خيلي مراقب خودتان باشيد؛ آ«اتّقوا اللّهآ». گفته اند كه امام جمعه در هر نماز جمعه بايد مردم را به تقوا و پرهيزگاري دعوت كند؛ اين كار براي چيست؟ براي اين است كه راه زندگي - كه همان صراط بين بهشت و جهنم است - راه لغزاني است، كه دائم انسان بايد جلوي پاي خودش را نگاه كند؛ مراقب باشد؛ درست حركت كند، كه مبادا پاي او بلغزد؛ اين، حفُتقواست؛ اين، اساس كارهاست. اين دو موضوع را در نظر داشته باشيد و بدانيد كه اين كشور به آن مقاصد خواهد رسيد.

طبيعت باطل اين است كه جولان مي

كند. آ«للباطل جولةآ»؛ الان امريكا در دنيا جولان مي كند. گاهي هم به رخ ما مي كشند كه ما هم در دروازه ي غربي شما هستيم، هم در دروازه ي شرقي شما - در عراق و افغانستان - راست هم مي گويند؛ اما آيا اين براي امريكا قدرت است يا ضعف؟ ما اعتقادمان اين است كه اين نشانه ي ضعف آنهاست و باعث فشار بر آنهاست. امروز امريكا در عراق دچار مشكلاتي است كه براي خارج شدن از اين مشكلات فكر مي كند. امريكا به اختيار خود وارد عراق شد؛ اما امروز به اختيار خود برنامه ريزي نمي كند و تصميم نمي گيرد. امروز برنامه ريزيهاي امريكا در عراق عموماً جنبه ي انفعالي دارد؛ كارهايي است كه ناچارند انجام بدهند. بنده همان زماني كه امريكايي ها يا حمله را شروع كرده بودند يا مي خواستند شروع كنند، در نمازجمعه گفتم شما به ميل خودتان وارد مي شويد، اما بدانيد كه به ميل خودتان نمي توانيد خارج شويد. تا امروز، هزينه هاي كمرشكني بر امريكا تحميل شده است و بعد از اين هزينه هاي كمرشكن تري بر آنها تحميل خواهد شد؛ بمانند در عراق، برايشان هزينه دارد؛ خارج هم شوند، برايشان هزينه دارد؛ اين، نقطه ي ضعف براي امريكاست كه در عراق حضور دارد، نه نقطه ي قوّت. امريكا علاوه بر هزينه هاي مادي - كه حدود دويست ميليارد، آن طور كه گفته مي شود، تا حالا داشته - در عراق، متحمل ضرر هم شده است؛ مخارج لشگركشي و تجهيزات و علاوه ي بر آن، تلفات انساني. آن طور كه خود آنها آمار مي دهند يا

ما حدس مي زنيم، نسبت تلفات امريكايي ها در مقابل عراقي ها از نسبت تلفات آنها در مقابل ويتنامي ها، در جنگ ويتنام، بيشتر است، يا درصدي بيشتر است. در جنگ ويتنام هر بيست ويتنامي كه كشته مي شد، در مقابلش يك امريكايي قرار داشت؛ اما در اين جا امريكايي ها خودشان مي گويند هزار نفر تا حالا كشته داشته اند و عراقيها هفده هزار؛ يعني يك بر هفده. البته طبق محاسباتي كه انسان مي كند يا خبرهايي كه مي شنود، تلفات امريكايي ها بيش از هزار نفر است. اگر اين باشد، آن وقت نسبت خيلي بالاتر از اين مي رود. اينها نتوانسته اند عراق را فرو بدهند؛ در دهنشان گذاشتند؛ در گلويشان گير كرده است. هر كاري بكنند، به ضرر آنهاست. امروز امريكا در عراق دچار تناقض است؛ از يك طرف احتياج دارند كه در عراق امنيت برقرار شود؛ چون اگر بخواهند در عراق مقاصد خودشان را اجرا كنند، بدون امنيت كه نمي شود. اين كه هر روز يك لوله ي نفت را منفجر كنند و هر روز در جايي نيروهاي امريكايي را هدف قرار بدهند، آنها نمي توانند كار كنند. از طرف ديگر، خود حضور نيروهاي نظامي امريكا عنصر ضدامنيتي است؛ خودش شورش آفرين است؛ اوضاع را مغشوش و خراب مي كند و مردم را عليه آنها مي شوراند. اگر بخواهند براي اين دولتي كه سركار آمده است، امنيت را برقرار كنند، بايد يك ارتش قوي به وجود بياورند و از اين جهت، امريكا احتياج دارد كه دولت عراق ارتش قوي داشته باشد؛ اما از آن طرف، از وجود يك ارتش قوي در

عراق هم امريكايي ها مي ترسند؛ چون مي دانند يك ارتش قوي در يك دولت اسلامي و عربي بالقوه تهديد براي اسرائيل است؛ اين تناقض است. تناقض ديگر اين است كه ادعا مي كنند ما آمديم دمكراسي برقرار بكنيم؛ اما قادر نيستند دمكراسي را برقرار كنند؛ براي خاطر اين كه با منافعشان در تضاد است؛ چون اگر امروز انتخاباتي در عراق برگزار شود، بيشترين كساني كه رأي خواهند آورد، مخالف ترين انسانها با امريكايند. دمكراسي يعني اين؟! اين هم تناقض ديگري است كه آنها در آن گير كرده اند و راهي براي خلاص ندارند.

امروز دولتي در عراق سر كار است كه به انتخاب مردم نبوده، ليكن اين دولت مي تواند روشي را در پيش بگيرد كه مردم را به خود متمايل كند؛ اين حرف ما با دولت كنوني عراق است. ما انگيزه يي براي معارضه كردن و جنگ و جدال با دولتي كه فعلاً در عراق بر سر كار است، نداريم و اعتقاد ما اين است كه اين دولت - كه متكي بر مردم نيست - مي تواند توجه و اقبال مردم را جلب كند؛ به شرطها و شروطها. شرط اولش اين است كه هرچه مي تواند با امريكايي ها فاصله اش را بيشتر كند. شرط دوم اين است كه انتخابات را در سر موعود خود به شكل آزاد برقرار كند و مردم براي اولين بار در تاريخ عراق خودشان حاكم، نمايندگان و رؤساي كشورشان را انتخاب كنند. اين موضوع تا حالا در تاريخ عراق اتفاق نيفتاده و در طول هزاران سال تاريخ اين كشور اين بار اوّلي خواهد بود كه مردم عراق مي خواهند

اين كار را بكنند. هرچه اينها در برگزاري انتخابات تسريع كنند؛ سعي كنند سر زمان خود انجام بگيرد، براي وجهه ي خودشان پيش ملت عراق بهتر است. شرط سوم اين است كه با اشغالگري به طور جدي مقابله كنند؛ حضور اشغالگران در عراق هيچ منطقي ندارد، حمله شان هم منطقي نداشت. اشغالگران دروغ گفتند كه مي رويم تا با سلاحهاي كشتارجمعي در عراق بجنگيم؛ دروغشان در همه ي دنيا افشا شد و همه فهميدند كه به خاطر نفت، قدرت نمايي و براي پيدا كردن پايگاه در منطقه به عراق آمده اند. هر ساعتي كه اين اشغالگران در عراق حضور داشته باشند، يك كار نامشروعي است و نفرت مردم عراق را از اينها بيشتر مي كند؛ كما اين كه الان نفرت مردم عراق از امريكا و انگليس از يك سال پيش بمراتب بيشتر است؛ به خاطر رفتاري كه اشغالگرها داشته اند و مردم از نزديك ديدند كه اشغالگر يعني چه. آن زندان ابوغريبش، آن كشتارهاي بي محابا، آن بمباران شهرها با هواپيما، آن زدن مجلس عروسي و كشتن يك عده مردم بيگناه و آن كارشان كه يك ستون انگليسي مورد تهاجم قرار گرفت، نتوانستند عاملان را پيدا كنند، عده يي از مردم راهگذري كه با اتومبيل در حال حركت بودند، نگه داشتند و آنها را گذاشتند كنار جاده و تيرباران كردند. مردم عراق اين مسائل را مي بينند؛ مي فهمند؛ روزبه روز نفرت آنها از امريكايي ها و انگليسي ها و اشغالگرها بيشتر مي شود. بنابراين دولت كنوني حقيقتاً مي تواند قلوب مردم را جلب كند؛ مردم را تا حدودي به خودش متوجه كند؛ البته با

شروطي كه گفته شد.

و اما راجع به محاكمه ي صدام حسين روسياه بدبخت. درباره ي اين محاكمه خيلي حرف هست؛ همه در دنيا اين مطلب را تحليل مي كنند، شما هم مي شنويد؛ اما نكته يي كه من مي خواهم عرض كنم اين است كه مهمترين نقطه ي كيفرخواست صدام حسين، به راه انداختن جنگ تحميلي هشت ساله ي عراق عليه ايران است. اين را ما ادعا نمي كنيم؛ نه، ما اصلاً كاري به اين دادگاه نداريم؛ اما خود عراقيها بايد بگويند؛ چون اين جنگ را صدام حسين هم بر ما تحميل كرد، هم بر ملت عراق؛ ملت عراق كه مايل به جنگ نبودند. هشت سال جوانهاي مردم را با زور از خانه هايشان بيرون كشيد و فرستاد به جبهه ي جنگ، بعد هم آنها را افقي و كشته شده برگرداند؛ گاهي اجساد را به خانواده ها داد، گاهي هم نداد. اين جنگ بر مردم عراق تحميل شد و صدام ملت عراق را در اين جنگ از سرمايه هاي فراوان خودش تهيدست كرد. درست است كه اين جنگ براي ما خيلي خسارت داشت و اين خسارتها را هم صدام حسين به وجود آورد؛ اما براي خود ملت عراق هم خسارت كمتري نداشت، بلكه بيشتر داشت؛ چون ما كه تماشا نمي كرديم تا او هر كار مي خواهد بكند، ما در مقابل، ضربات محكمتري مي زديم و از خودمان دفاع مي كرديم؛ اما پدر عراقيها درآمد؛ آنها در واقع منابع شان را به دست خودشان نابود كردند؛ اين كارها را صدام حسين كرد. امروز ملت عراق بايد يقه ي صدام را بگيرد، بگويد چرا جنگ هشت

ساله را بر ملت عراق تحميل كردي و ما را به جان كشور همسايه ي مان، ايران، انداختي، در حالي كه بين ملت ايران و ملت عراق هيچ گونه معارضه يي وجود ندارد؛ ما دو ملت هميشه رفيق، هميشه برادر و هميشه مأنوس با هم بوده ايم. در طول ساليان دراز مردم ما به نجف و كربلا رفته اند براي زيارت، آنها هم به مشهد و قم آمده اند براي زيارت؛ ما با همديگر مأنوس و مهربان بوده ايم. كمتر دو ملت همسايه يي اين قدر با هم رفيق بوده اند كه ملت ما و عراق. صدام حسين را بايستي به خاطر اين گناه بزرگ و نابخشودني محاكمه كنند. پاداش اين محاكمه اعدام نيست، صدتا اعدام است؛ هزار تا اعدام است. البته اگر بخواهند با اين جرم صدام را محاكمه كنند، خيلي ها در آن دادگاه محكوم خواهند شد؛ فقط صدام محكوم نخواهد شد. يكي از مجرمترين چهره هاي محكوم در آن دادگاه، رژيم امريكا خواهد بود؛ چون اينها بودند كه صدام را كمك كردند؛ اينها بودند كه به او چراغ سبز نشان دادند براي به كار بردن سلاح شيميايي. همين وزير دفاع زشت چهره ي كنوني امريكا - كه با آن صورت نحسش گاهي مي آيد يكي دو كلمه حرف عليه ملت ايران مي زند - آمد بغداد و بعد از قضيه ي حلبچه با صدام دست داد؛ در واقع چراغ سبز نشان داد كه ما كاري به كار شما نداريم؛ هر كار مي خواهي بكني، بكن! زمان دولت ريگان - كه پدر همين رئيس جمهور كنوني امريكا، معاون آن رئيس جمهور بود -

مرتب عكس ماهواره يي برداشتند و به عراقيها دادند كه ايرانيها كجا تجمع كردند، كجا نقل و انتقال مي كنند. البته آن وقتي كه جوانان دريادل ما - همين شما بسيجي ها - اروند را طي كردند - چند هزار لشگر اين رودخانه ي عريض را طي كردند - و پدر صدام را درآوردند، چشم آن ماهواره ها كور شده بود؛ نديدند؛ نتوانستند فايده يي برسانند؛ خيلي اوقات كار اين طوري اتفاق افتاد. همين سردارهاي فعلي سپاه ما، همين آقاي صفوي و ديگر برادرها، نشستند و طراحي كردند؛ چه معجزه ها مي كند جواني همراه با ايمان و شجاعت! مگر ممكن بود؟! چند هزار نيرو را از راه هاي دور منتقل كنند لب اروند؛ اين طرف آب، طوري كه دشمن نفهمد؛ بعد از اين رودخانه منتقل كنند به آن طرف و باز هم دشمن نفهمد. اين كار را همين جوانها كردند. حالا البته بعضي از آنها ريشهايشان سفيد شده؛ اما آن وقت جوانهايي مثل شماها بودند. به بركت ايمان باز هم مي توانيد.

امريكا در عراق دچار تناقض است؛ دچار مشكل است. اينها در همه ي دنيا دچار مشكلند. اينها دنيا را دچار بي ثباتي و ناامني كردند؛ اما بيش از همه خودشان از اين بي ثباتي و ناامني صدمه مي بينند. دنيا مال شماست؛ آينده مال شماست؛ ايران عزيز متعلق به شماست؛ چشم انداز را شما مي سازيد و مي آراييد. شما علم را به پيش ببريد؛ فناوري را شما جوانها بايد پيش ببريد؛ دفاع در همه ي حوزه هاي گوناگون را شماها بايستي به عهده بگيريد؛ هم دفاع از حوزه ي سياسي را و

هم دفاع از حوزه ي اخلاقي و ديني را، و هم اگر يك روز پيش بيايد، دفاع از حوزه ي نظامي را.

پروردگارا! به محمد و آل محمد اين جوانها را براي اسلام و مسلمانها حفُكن؛ روزبه روز بر روشنايي و صفاي دل اينها بيفزا؛ رحمت و فضل خودت را بر اينها نازل كن.

پروردگارا! به محمد و آل محمد تو را سوگند مي دهيم شهداي عزيز ما، پيشروان و پيشكسوتان اين راه را و پيشاپيش همه روح مطهر امام بزرگوار را از فضل و رحمت و دستگيري و لطف خود برخوردار بفرما.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار خانواده معظم شهدا، جانبازان و آزادگان استان همدان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار خانواده معظم شهدا، جانبازان و آزادگان استان همدان

--------------------------------------------16/04/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

خداوند متعال را از حضور در اين جلسه - كه بي گمان جلسه ي صفا و نور و هدايت است - سپاسگزارم. ياد شهيدان، نام شهيدان، بازماندگان شهيدان، شخصيت داراي ارزش و متعالي جانبازان و آزادگان، در هر نقطه يي كه حضور داشته باشند، نور، رحمت و هدايت هست.

اين برنامه ي هميشگي سفرهاي ماست و من اين برنامه را در ميان برنامه هاي سفر فوز و لطف الهي براي خودم به حساب مي آورم.

يك نكته را ابتدائاً عرض كنم به همين مناسبت و آن اين است كه دوستاني كه صحبت كردند و اظهار محبت كردند و از بنده تشكر كردند براي آمدن به اين جلسه، من مي خواهم عرض كنم كه من از كساني كه اين جلسه را فراهم آورده اند و از يكايك شما برادران و خواهران عزيز كه در اين جلسه شركت كرديد، متشكرم.

براي من ارتباط با خانواده

ي شهدا و جانبازان و آزادگان، مغتنم حقيقي و قلبي است. اگر مي توانستم با يكايك جمعي كه در اين جا حضور داريد، در خانه هاي شما ملاقات كنم، شك نداشته باشيد كه اين كار را مي كردم؛ اما چون آن ممكن نيست، ناگزير در چنين اجتماعي شما را زيارت كرديم و خدا را شاكريم.

مسأله ي شهيد و ايثارگري، كهنه شدني نيست؛ اين، موتور حركت جامعه است؛ بعضي ها از اين نكته غفلت مي كنند. اين كه مي بينيد بعضي با سخن، قلم و حركات خود، نگاهي به ايثار و شهادت مي اندازند كه آن نگاه منفي و ناسپاسانه است، بر اثر غفلت آنهاست؛ نمي فهمند پاسداري از حرمت شهيدان و ايثارگران چقدر براي يك جامعه و ملت و كشور داراي اهميت است. شما ببينيد خون مطهر حسين بن علي (عليه السلام) در كربلا در غربت بر زمين ريخته شد؛ اما بزرگترين مسؤوليتي كه بر عهده ي امام سجاد (عليه الصلاةوالسلام) و زينب كبري (سلام اللّه عليها) قرار گرفت، از همان لحظه ي اول اين بود كه اين پيام را روي دست بگيرند و به سرتاسر دنياي اسلام آن را، به شكلهاي گوناگون، منتقل كنند. اين حركت براي احياء دين حقيقي و دين حسين بن علي و آن هدفي كه امام حسين براي آن شهيد شد، يك امر ضروري و لازم بود. البته اجر الهي براي امام حسين محفوُبود؛ مي توانستند او را در بوته ي سكوت بگذارند؛ اما چرا امام سجاد (عليه السلام) تا آخر عمر - سي سال بعد از او، امام سجاد زندگي كردند - در هر مناسبتي نام حسين، خون

حسين و شهادت اباعبداللّه را مطرح كردند؛ آن را به ياد مردم آوردند؟ اين تلاش براي چه بود؟ بعضي خيال مي كنند اين كار براي انتقام گرفتن از بني اميه بود؛ در حالي كه بني اميه بعدها از بين رفتند. امام رضا (عليه السلام) كه بعد از آمدن بني عباس است، چرا به ريّان بن شبيب دستور مي دهد مصيبت نامه ي اباعبداللّه را در ميان خودتان بخوانيد؟ آن وقت كه بني اميه نبودند؛ تارومار شده بودند. اين كار براي اين است كه راه حسين بن علي و خون او علم و پرچم حركت عظيم امت اسلام به سوي هدفهاي اسلامي است؛ اين پرچم بايد سرپا بماند؛ تا امروز هم بر سر پا مانده و تا امروز هم هدايت كرده است.

مهمترين نقطه ي قوت ما در قيام جمهوري اسلامي، نقطه ي قوت انساني بود. ما كه نه سلاح داشتيم، نه پول داشتيم، نه سازماندهي داشتيم، نه حزب داشتيم و نه پشتيباني جهاني؛ ما ملت ايران در همه ي كشورهاي دنيا يك نقطه را نداشتيم كه از قيام، انقلاب و حركت ما حمايت و دفاع كنند. آنچه اين ملت را پيروز كرد، قدرت نيروي انساني بود؛ يعني آگاهي و ايستادگي؛ همان كه اميرالمؤمنين در جنگ صفين فرمود: آ«الا لايحمل هذا العلم الّا اهل البصر والصبرآ»؛ بصر يعني بصيرت و آگاهي؛ صبر يعني پايداري؛ فقط اينها هستند كه مي توانند اين علم را در دست بگيرند و پيش بروند. قله ي اين صبر و بصر شهداي مايند؛ همين آزادگاني هستند كه اين جا حضور دارند و همين جانبازان عزيزي هستند كه اين جا نشسته اند. اينها بودند

كه جان خودشان را در معرض نابودي گذاشتند؛ از حيات خودشان براي دوام اين حركت و اين قيام بزرگ و انساني مايه گذاشتند؛ اينها اوج ايثار و مظهر بصر و صبرند؛ مظهر آگاهي و ايستادگي و پايداري. آيا كشور ما به آگاهي احتياج ندارد؟ آيا رسيدن به آرمانهاي اين ملت و اين انقلاب احتياج به پايداري ندارد؟ آيا در مقابل شيطنتها و دشمنيها و بغضهاي غارتگران جهاني اين ملت احتياج ندارد كه آن سلاح كارآمد خود را همواره در دست داشته باشد؛ يعني سلاح اراده، پايداري، ايمان و آگاهي؟ اگر احتياج دارد - كه دارد - پس بايستي اين روحيه ي ايمان و آگاهي و پايداري در قالب احترام به نمادهاي آن در مردم حفُشود و نمادها، همين شهدايند؛ همين جانبازانند؛ همين آزادگانند.

اگر من از شهدا احترام مي كنم، اگر اظهار اخلاص به خانواده هاي شهدا مي كنم، اين صرف يك احساسات خشك و خالي نيست؛ به معناي اين است كه اين يك راهبرد حقيقي براي ملت ماست؛ ياد شهدا بايد گرامي داشته شود. اين جوانان عزيز، اين خانواده هاي پُرطاقت، اين پدران و مادران، اين همسران و فرزندان؛ اينهايي كه با صبر و پايداري خودشان توانستند اين راه طولاني را از اين گردنه هاي دشوار عبور بدهند، بايستي مورد تجليل قرار بگيرند، تا براي نسل جوان ما و براي آينده ي كشور ما اين پرچم بر سر پا بماند.

دشمن مي فهمد چه كار مي كند؛ آن كساني كه سعي مي كنند نام ايثارگري، نام جهاد، نام شهادت، نام صبر و پايداري را در كشور ما از ذهنها ببرند، اينها به دشمن ملت ايران

خدمت مي كنند. آن كساني كه ياد شهيدان را گرامي مي دارند، اينها هستند كه به ملت ايران خدمت مي كنند. همين روحيه ي صبر شهيدان عزيز شماست كه توانسته است اين ملت را پيش ببرد.

شهداي ما مظهر فضائل انساني بودند. من روزها و شبهاي زيادي را با جوانها در دوران جنگ به سر برده ام و از نزديك شخصيت، هويت و عظمت روحي جواناني را كه بعدها چهره هاي ماندگار شهيد شدند، لمس كرده ام؛ اينها حقيقتاً نمادهاي فضيلت بودند.

در اطلاعاتي كه به من داده شد، خواندم كه در بين همين شهداي همدان شما، يك سردار سپاهي - كه داراي شأن و موقعيتي هم بوده است - وجود داشته كه وقتي مادرش از او مي پرسد تو در سپاه چه كاره اي، جواب مي دهد: من در سپاه جاروكشي مي كنم. مادرش خيال مي كرده واقعاً اين جوان در سپاه يك مستخدم معمولي است. حتي وقتي براي اين جوان به خواستگاري هم مي روند و خانواده ي دختر سؤال مي كنند پسر شما چه كاره است، مادرش مي گويد در سپاه مستخدم است! بعد در اجتماعي كه مراسمي بوده، يك نفر داشته سخنراني مي كرده، اين مادر مي بيند آن شخص خيلي شبيه پسرش است. مي پرسد اين شخص كيست. مي گويند اين فلاني است؛ يكي از سرداران سپاه. آن مادر، آن وقت پسرش را مي شناسد!

ما مطالبي كه در تاريخ خوانده بوديم، مثل افسانه به گوش ما مي آمد؛ اما آنها را در زندگي واقعي خودمان ديديم. من اين را به جوانها مي خواهم بگويم؛ به فرزندان شهدا و به

خانواده هاي آنها: آن عظمتي كه خانواده هاي شهدا و پدرها و مادرها و همسرها نشان داده اند، از عظمت خود شهدا كمتر نيست. ما مادران و پدراني را ديديم كه اينها با حادثه ي سنگين و كوبنده ي فقدان فرزند خودشان مثل بشارت برخورد كردند؛ چون مي دانستند كه فرزند آنها در چه راهي حركت مي كند.

من امروز عرض مي كنم: پدران شهداي ما! مادران شهداي ما! همسران داغدار آنها! فرزنداني كه خيلي ها پدران خودشان را نديدند يا چند صباحي بيشتر نديدند! جانبازان عزيزي كه سلامت خودشان را براي سالهاي طولاني از دست داده اند! زحمات شما به توفيق الهي و به حول و قوه ي الهي بر باد نرفت و خدا به تلاش شما بركت داد و كار و كشور و ملت شما را از تنگناهاي بزرگي نجات داد.

شما مي بينيد اشغالگران امريكايي و انگليسي در عراق چه مي كنند؛ نقشه ي استكبار جهاني اين بود كه اشغالگران بعثي در كشور ما همين جور با مردم ما رفتار كنند؛ نقشه ي امريكا و همدستان مستكبر او در دنيا اين بود كه ملت ايران را ذليل و تحقير كنند. آنها نمي توانستند تحمل كنند كه ملتي كه دهها سال آن را تحقير كرده اند و منابع انساني و مالي اش را غارت كرده اند، حالا سينه سپر كند؛ بايستد؛ از تهديدهاي آنها نترسد و حق خودش را با نيروي خودش مطالبه كند و به دست بياورد. امروز مي گويند - آن روز هم مي گفتند - كه نمي خواستند منافع نامشروع آنها به وسيله ي ملت ايران و نظام اسلامي در اين

منطقه قطع شود؛ مي خواستند همچنان اين منافع نامشروع را داشته باشند. سگ زنجيري آنها همين صدامي بود كه امروز دست و پايش را با زنجير بسته اند؛ آن روز هم دست و پايش در زنجير بود. نقشه ي اشغال عراق از سوي امريكا و انگليس يك نقشه ي منطقه يي است؛ والّا اگر فقط مسأله ي عراق بود، اينها با صدام راحت كنار مي آمدند و مي توانستند با صدام زندگي كنند؛ صدام براي آنها مشكلي نداشت. هر جا سري بلند مي كرد، مي زدند توي سرش و تمام مي شد. اينها به صدام كمك كردند؛ صدام در دست اينها بود. با اشاره ي اينها و با چراغ سبز و كمك اينها مي خواستند ملت ايران به وسيله ي صدام تحقير و ذليل شود كه جوانان، شهدا، جانبازان و خانواده هاي شهدا نگذاشتند؛ اين يك افتخار تمام نشدني است. اين چيزي نيست كه زمان بر آن بگذرد و كهنه شود.

من به همه ي گويندگان، نويسندگان و كساني كه تريبوني در اختيار دارند، توصيه مي كنم: اگر صلاح اين كشور و اين ملت را مي خواهند، ياد شهيدان، نام شهيدان، خاطره ي شهيدان و بازماندگان آنها و جانبازان را گرامي بدارند.

شما فرزندان شهيدان! شما برادران و خواهران شهيدان! افتخار كنيد. فرزندان جانبازان! به چنين پدران و به چنين برادراني افتخار كنيد؛ اينها مايه ي افتخار يك ملتند. و البته دشمنان هم بدانند كه به توفيق الهي نمي گذاريم و اين ملت هم نمي گذارد كه نام شهيد و نام شهادت در اين كشور فراموش شود؛ و به توفيق الهي روزبه روز اين نام در

كشور ما برجسته تر و ماندگارتر خواهد شد و اين افتخار براي كشور ما باقي خواهد ماند.

اين را هم بدانيد كه شهداي ما و ايثارگران ما در دوران دفاع مقدس و قبل از آن و بعد از آن تا امروز و همچنين خانواده هايشان، در طول تاريخ اسلام، بعد از شهداي كربلا، نظير ندارند؛ اينها حقيقتاً برجستگيهاي خودشان را نشان دادند و همه ي چيزهايي را كه براي ما مثل افسانه به حساب مي آمد - باور مي كرديم، اما شبيه افسانه بود - اينها تحقق بخشيدند و به آن واقعيت دادند. راه اين عزيزان را نه فقط خانواده هاي شهدا بلكه همه ي ملت ايران بايد ادامه دهند و به رغم عنف دشمن اين راه ادامه پيدا خواهد كرد. اين راه، راه ارزشهاست؛ راه تعالي ملت و كشور ايران است؛ راه برافراشتگي پرچم اسلام است. اين راه را چه دشمنان مستكبر جهاني بپسندند، چه نپسندند؛ چه بخواهند، چه نخواهند، ملت ايران به فضل پروردگار و به توفيق الهي با همان قوّت و قدرت ادامه خواهد داد.

پروردگارا! رحمت و فضل خود را بر روح مطهر شهيدان عزيز ما نازل كن. پروردگارا! لطف و فضل و رحمت خود را بر جانبازان عزيز ما، خانواده هاي شهيدان، همسران جانبازان و فرزندان آنها شامل و عايد بگردان. پروردگارا! روح مطهر امام بزرگوار ما را - كه سلسله جنبان اين راه پرافتخار بوده است - هميشه در سايه ي لطف و فضل خود روزبه روز متعالي تر بگردان. پروردگارا! ما را قدردان ايثارگران، شهيدان و خانواده ي شهيدان قرار بده.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جوانان، اساتيد، معلمان و دانشجويان دانشگاه هاي استان همدان

بيانات رهبر

معظم انقلاب اسلامي در ديدار جوانان، اساتيد، معلمان و دانشجويان دانشگاه هاي استان همدان

--------------------------------------------17/04/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

اين جلسه براي من حقيقتاً جلسه ي بسيار شيرين و زيبايي است؛ در جمع عزيزترين جوانان از كهن ترين شهر ايران، ميراث بر يك سلسله ي تاريخي علم و سياست و افتخار و شهرت. بنده در همه ي سفرها با جوانان ديدار دارم؛ اين در حالي است كه جمع جوانان در جلسات عمومي ديگر هم حضور دارند. روز اول كه بنده وارد شدم، در آن جمع انبوه ورزشگاه، اكثر جوانها بودند؛ شايد بسياري از شما هم آن جا تشريف داشتيد. با بسيجيان، با خانواده هاي شهدا و با ديگران هم كه ملاقات كردم، بسياري از چهره ها يا اكثر آنها جوان بودند؛ ولي مايلم به طور ويژه با جوانان - بخصوص جوانان دانشجو، دختران و پسران - ديدار اختصاصي داشته باشم، كه امروز بحمداللّه اتفاق افتاد. اين فقط به دليل حرفهايي كه بايد به جوانان گفت، نيست؛ بلكه به اين دليل نيز هست كه توجه به نسل جوان، سخن گفتن با جوانان و چهره به چهره شدن با برترين نسلهاي كشور ما - كه امروز خوشبختانه اكثريت هم دارند - براي همه ي كساني كه مي توانند مخاطبه كنند و سخن بگويند، يك عرف، يك فرهنگ و يك كار معمول شود.

در جلسه ي ما خوشبختانه اساتيد محترم، رؤساي محترم دانشگاه ها و مسؤولاني از آموزش و پرورش و معلمان عزيز حضور دارند؛ به همه ي آنها هم عرض ارادت و اداي احترام مي كنم.

قبل از صحبت، يك جمله عرض كنم: مطالبي كه عزيزان ما در اين جا

فرمودند، اكثر آنها حرفهاي دل ما هم هست؛ چيزهايي است كه سالها ذهن بنده و به تبع ذهن، تحرك و فعاليت بنده را به خود اختصاص داده است؛ پيش هم رفته ايم و كار هم كرده ايم؛ ولي تلاش لازم است. اينها حرفهاي ماست و واقعاً بايد به همه ي اين عزيزان عرض كنم كه جانا! سخن از زبان ما مي گويي. اهميت دادن به دانشجو، مسأله ي اشتغال، مسأله ي ازدواج، مسائل مربوط به تحقيقات علمي، اهتمام به جنبه هاي سخت افزاري و نرم افزاري دانشگاه ها، تكريم اهل دانش - چه دانشجو و چه استاد - حرفهايي است كه دنبال آنها هستيم و من خيلي خوشحالم و خدا را شكر مي كنم كه مي بينم اين حرفها امروز به صورت يك سخن همگاني درآمده است. اينها را ديگر فقط ما نمي گوييم؛ شما به ما مي گوييد. من خوشحالم كه جوان عزيز ما اين جا بايستد و راجع به مسأله ي كشف استعدادها در سراسر كشور به من توصيه كند. يا وقتي شما جوانها راجع به پيگيري عدالت و يا شايسته سالاري مطالبي به ما بگوييد، هنگامي كه بازخورد اين سخن در فضاي عمومي جامعه سنجيده شود، ارزيابي ما از پيشرفت مسائل كشور، ارزيابي ديگري خواهد بود. ما پيش رفته ايم؛ اينها دليل پيشرفت است. يكي از عزيزان در اين جا از من عذرخواهي كردند، به خاطر اين كه فقط نقاط ضعف را مي گويند و به نقاط مثبت اشاره يي نمي كنند. من مي خواهم به اين عزيزمان و به بقيه ي جوانها و به اكثر شماها بگويم كه نقطه ي مثبت،

خود شما هستيد؛ لازم نيست بگوييد. همين كه جوان ما با اين مايه ي از فهميدگي و اين نشانه هاي فرهيختگي اين جا مي آيد و با ما حرف مي زند، بزرگترين نقطه ي مثبت است. خدا را شاكر و سپاسگزارم از اين كه بنده را در زماني قرار داده كه با اين همه انسان خوب، با اين همه دل نوراني و با اين همه جوان خوش عاقبت و مبارك زندگي مي كنم. شانه ام زير بار مسؤوليت سنگيني هم قرار دارد؛ البته اين براي خود من نگراني دارد، اما پيش خداي متعال سپاسگزاري هم دارد.

امروز كه خودم را آماده مي كردم اين جا بيايم، نكته يي به يادم آمد؛ ديدم بد نيست آن را به شما عرض كنم؛ و آن اين است كه اولين سفر من به همدان در سالهاي دهه ي 40 اتفاقاً براي شركت در يك جلسه ي مربوط به جوانان بود. من تا آن وقت همدان نيامده بودم. همين آقاي آقامحمدي - كه الان اين جا هستند - آن وقت يك جوان شايد بيست ساله يي بودند. ايشان به تهران آمد و بنده را پيدا كرد؛ من هم آن موقع تصادفاً در تهران بودم. گفت ما در همدان يك مشت جوان هستيم، شما بياييد براي ما سخنراني كنيد. حالا چه كسي بنده را به ايشان معرفي كرده بود، من ديگر نمي دانم. پرسيدم وقتي به همدان آمدم، كجا بروم؛ آدرسي به من دادند و گفتند اين جا بياييد. من در روز معين رفتم. حتّي پول كرايه ي ماشين هم به ما ندادند! رفتم بليت اتوبوس گرفتم. عصر بود كه راه

افتادم. پنج شش ساعتي شد تا به همدان رسيدم. شب بود. آدرس را دستم گرفتم و شروع كردم به پرس وجو. ما را به خياباني راهنمايي كردند كه از يك ميدان منشعب مي شد؛ همين ميداني كه پنج شش خيابان دور و بر آن هست. وارد كوچه يي شديم كه منزل آقاي سيدكاظم اكرمي در آن جا بود؛ همين آقاي اكرمي يي كه وزير و نماينده بودند و الان هم بحمداللّه در تهران استاد دانشگاه هستند. ايشان هم جوان بود، البته سنش بيشتر از آقاي آقامحمدي بود. ايشان معلم ساده يي بود در همدان. منتظر من بودند. معلوم شد شب، محل پذيرايي ما، خانه ي آقاي اكرمي است. فرداي آن روز بنده را به مسجد كوچكي بردند كه حدود بيست، سي نفر جوان در آن جا حضور داشتند و همه دانش آموز. وقتي اين جوان عزيز دانش آموز اين جا صحبت مي كردند، من به ياد آن جلسه افتادم و آن صحنه جلوي چشمم مجسم شد. آنها در سنين ايشان بودند. صندلي گذاشته بودند و من رفتم بحث گرم گيراي جذابي براي آنها انجام دادم. يك ساعت و خرده يي برايشان صحبت كردم. وقتي پا شدم بروم، اين جوانها من را رها نمي كردند؛ مي گفتند بايد باز هم بنشينيم حرف بزنيم. چون در شبستان نماز جماعت برگزار مي شد و بنا بود امام جماعت بيايد، اينها با دستپاچگي ميز و نيمكتها را جمع كردند و بنده را به اتاقك بالاي شبستان بردند. من ديگر زمان نمي شناختم؛ شروع كردم با اين جوانها مبالغي صحبت كردن. اين اول آشنايي من با همدان است. چند نفر

از آن جوانها را كه من مي شناسم، امروز جزو برجستگان و فعالان كشور عزيز ما و نظام جمهوري اسلامي هستند. البته همدان آن روز به قدر امروز جوان نداشت. عده يي كه من آن روز با آنها ديدار كردم، يكهزارم جمعيت جوان امروز همدان نمي شدند. هزاران جوان در خيابانها حركت مي كردند بي هدف؛ درس مي خواندند بي هدف؛ فعاليت مي كردند بي هدف؛ دچار روزمرگي مطلق بودند. تازه همدان دارالمؤمنين بود. در ساير شهرها، مجموعه ي جوانها به طور مطلق - بجز استثناءهايي - درگير بي تفاوتي و بي هدفي و عدم درك چشم انداز آينده بودند؛ مثل ماشيني كه ماده ي خامي را در آن مي ريزند و محصولي از آن طرف بيرون مي آيد.

كشور ما و ملت بزرگ ما و بخصوص طبقه ي جوان ما آن روز به طور عام - فقط استثناءها بيرون بودند - دچار غفلت بود. در ميان اين غافلين آدمهاي متدين و متورع هم بودند، آدمهاي بي دين و لاابالي هم بودند؛ كساني هم بودند كه اهل گناه نبودند، جوانهاي پاكي بودند؛ اما در غفلت عمومي جوانها همه همراه بودند. بزرگترين كاري كه نهضت اسلامي در ايران انجام داد، تلنگر زدن به ما ايراني ها بود تا از خواب غفلت و بي تفاوتي و بي اعتنايي به آينده خارج شويم. سعدي در گلستان - داستان دوم يا سوم باب اول - حكايت مجموعه ي دزداني را ذكر مي كند؛ مي گويد اينها مي خواستند به افرادي حمله كنند؛ اما آ«اولين دشمني كه بر ايشان تاخت، خواب بودآ»؛ قبل از اين كه دشمن بيروني بيايد، يك دشمن

از درون خودشان بر آنها غلبه كرد؛ آن دشمن عبارت بود از خواب. ما خواب بوديم، انقلاب ما را بيدار كرد. من خودم وقتي از سه هزار و صد سال تاريخ همدان ياد مي كنم، احساس افتخار مي كنم. همدان خانه ي من هم هست. سه هزاروصد سال شهري سر پا بماند، آدم احساس افتخار مي كند؛ اما اين يك بعد قضيه است. بعد ديگر قضيه اين است كه در اين سه هزار و صد سال تاريخ ايران - كه نماد آن، همدان است - ما مردم ايران آيا آن چنان كه پيغمبران الهي و اديان الهي و بعثت الهي از انسان خواسته است، بر سرنوشت خود حاكم بوده ايم؟ خودمان را يافته ايم؟ براي آينده ي خودمان طراحي كرده ايم؟ بهترين دوره هاي اين تاريخ طولاني و كهن، دوره هايي است كه پادشاه ديكتاتور باعرضه يي سر كار بوده؛ او براي ما تصميم گرفته؛ او براي ما آينده را طراحي كرده؛ او كشورگشايي كرده. ملت ايران به عنوان يك ملت و يك مجموعه، تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي فرصت و مهلت اين را نيافت كه براي خود چشم اندازي تعريف كند؛ آن چشم انداز را انتخاب كند؛ براي آن چشم انداز برنامه ريزي كند و به سوي آن چشم انداز حركت كند. تا چشم انداز را براي خود تعريف نكنيم، هيچ كار درستي صورت نخواهد گرفت - همه اش روزمرّگي است - بعد از آن كه تعريف كرديم، اگر برنامه ريزي نكنيم، كار بي برنامه به سامان نخواهد رسيد. بعد از آن كه برنامه ريزي كرديم، اگر همت نكنيم، حركت نكنيم، ذهن و

عضلات و جسم خود را به تعب نيندازيم و راه نيفتيم، به مقصد نخواهيم رسيد؛ اينها لازم است.

يك وقت صحبت سر يك فرد است، او تصميم مي گيرد كه بلند شود؛ اراده مي كند كه حركت كند، و حركت مي كند؛ اما يك وقت صحبت يك ملت است؛ يك ملت بايد حركت كند؛ يك ملت بايد راه بيفتد؛ يك ملت بايد انتخاب كند؛ اين جا كار پيچيده و دشوار است. انقلاب به ما اين توان را داد كه توانستيم ديواره ي سنگي تاريخي را بشكافيم و خود را از اين چارچوب و حصار سنگي خارج كنيم. انقلاب به اين اندازه هم اكتفا نكرد، بلكه يك الگو را در مقابل ما گذاشت و آن، جمهوري اسلامي است؛ آ«جمهوريآ» و آ«اسلاميآ».

اين كه ما امروز مردم سالاري ديني را مطرح مي كنيم، چيزي غير از ترجمه ي جمهوري اسلامي نيست. امروز بعضي ها به صورت مبالغه آميز و گاهي بشدت غيرمنصفانه دم از مردم سالاري مي زنند. مردم سالاري چيزي نيست كه در ايران سابقه ي تاريخي داشته باشد - اصلاً وجود نداشته - اين حقيقت و اين مفهوم با جمهوري اسلامي در كشور تعريف شد و تحقق پيدا كرد. البته دامنه ي مردم سالاري را مي شود گسترش داد، مي شود كيفيت داد، مي شود هر چيزي را برتر كرد - در اين شكي نيست - اما نبايد نسبت به جمهوري اسلامي بي انصافي كرد. جمهوري اسلامي را انقلاب در مقابل ما گذاشت. ما فهميديم دو چيز معتبر است: يكي اين كه بايد مردم تصميم بگيرند و انتخاب كنند و حركت كنند؛ اين جمهوري است. يكي

اين كه هدفها و آرمانهاي اين انتخاب و اين حركت را اسلام بايد براي ما ترسيم كند. مي توانست به جاي اسلام چيز ديگري باشد. مگر در دنيا چيست؟ شما خيال مي كنيد اهداف و آرمانهاي جمهوري هاي ليبرال دمكراسي دنيا چيست؟ چه كساني اين اهداف را تعريف مي كنند؟ آيا متفكران و انسان دوستان و دلسوختگان بشريتند كه مي نشينند اينها را ترسيم مي كنند؟ يا نه، مسلطين بر حكومتها و قدرتهاي جهاني اند؛ كارتلها، تراستها، سرمايه دارها و امروز بيش از همه صهيونيست ها؟ البته كاملاً متصور و ممكن است و امروز جلوي چشممان داريم مي بينيم كه اينها آرمانهاي واقعي را براي مردم تبيين نمي كنند. من ديروز يا پريروز در يكي از ديدارها گفتم، الان هم به شما عرض مي كنم: امروز تبليغات جهاني دارد سر بشريت را كلاه مي گذارد. دم از حقوق بشر مي زنند، در حالي كه براي گردانندگان امروز دنيا چيزي كه مطرح نيست، حقوق بشر است. دم از دمكراسي مي زنند، در حالي كه پيروان نظامهاي ليبرال دمكراسي امروز دنيا يقيناً دمكرات نيستند. حالا يك وقت در كشوري مردم با يك اميد، كساني از دنباله روهاي آنها را با هفتاد درصد يا هشتاد درصد انتخاب كنند، بحث ديگري است؛ اما امروز در كشورهايي كه نظام ليبرال دمكراسي جاافتاده است - مثل دمكراسي هاي اروپا و امريكا - دمكراسي به معناي واقعي كلمه وجود ندارد؛ درعين حال دم از دمكراسي مي زنند و براي اين دمكراسي به عراق و افغانستان هم لشكركشي مي كنند! اين قدر اينها پُررويند. اينها دارند سر بشريت كلاه مي گذارند.

در اين

شرايط، ما ملتي هستيم كه اولاً در نقطه ي بسيار حساسي واقع شده ايم. اگر ما در غرب آفريقا و در يك گوشه ي دورافتاده ي دنيا بوديم و يا در مركز دنياي اسلام نبوديم، اينقدر روي ما حساسيت نبود. ثانياً از لحاُامكانات طبيعي، ما يك سرزمين بسيار غني هستيم. علاوه ي بر نفت و گاز - كه حضور ايران تعيين كننده است و من در اجتماع مسؤولان نظام، چند ماه قبل اين را با آمار بيان كردم - ما امروز در اصلي ترين مواد فلزي دنيا، نسبت به سهم خودمان از جمعيت و وسعت دنيا، چند برابر بيشتر داريم. ما تقريباً يكصدم جمعيت دنيا و يكصدم سطح مسكون عالم را داريم؛ اما در آن چهار فلز اصلي، سهم ايراني ها حدود سه درصد، چهار درصد، پنج درصد شده است؛ يعني چند برابر سهم خودمان از جمعيت و وسعت دنيا. ما امكانات كشاورزي داريم؛ آب خوب داريم - البته مجموعه ي كشور، پُر آب نيست؛ اما در مناطقي سهم آب ما خيلي بالاست - بازار مصرف بزرگي داريم. امروز مصنوعات دنيا چشمشان به بازار مصرف است؛ ما در اين زمينه يك بازار بزرگ هستيم؛ حدود هفتاد ميليون نفر جمعيت داريم. ما استعدادهاي درخشان داريم. اين موقعيت، هر قدرت استثمارگر فزون طلب زياده خواهي را در دنيا به خودش جذب مي كند. انگليسي ها اول به عنوان نفت به ايران آمدند؛ اما آنها خبر نداشتند كه غير از نفت، اين همه ثروت هم در ايران هست. بعد هم كه امريكايي ها آمدند و در اين جا ساكن شدند.

امروز دست اينها از ايران بريده شده است.

علاوه بر اين كه دست اينها بريده شده، ما ملت ايران نشان داده ايم كه تصميم هم داريم راه استقلال و تكيه ي به خودمان، و راه مرعوب نشدن از تشر قدرتهاي بزرگ را ادامه دهيم و اعتقاد راسخ هم داريم كه مي توانيم. بنده به عنوان يك مسؤول - كه آماج اولين دشمني هاي دشمن هستم - و به عنوان كسي كه اطلاعاتش از كشور وسيع است؛ يعني هم از امكانات، هم از تهديدها، و هم از دشمني هاي دشمنان باخبر است؛ وقتي نگاه مي كنم، مي بينم مي توانيم. اين استنباط، احساساتي نيست؛ بررسي شده و محاسبه شده است. ما مي توانيم سند چشم انداز بيست ساله را - كه چند ماه قبل تصويب و به دستگاه ها ابلاغ شد - در طول اين مدت تحقق ببخشيم؛ اين كارشناسي شده و بررسي شده است.

شما جوانهاي عزيز اين سند چشم انداز را مطالعه كنيد. اگر كسي دقت نكند، ممكن است خيال كند افرادي نشسته اند و انشاء نوشته اند؛ ولي نه، بدانيد انشاء نيست. كلمه كلمه ي اين چشم انداز - با تأكيد مي گويم - محاسبه شده است. اين كه ما گفتيم در بيست سال آينده مي خواهيم كشور اول منطقه در اين خصوصيات باشيم و اين شاخصها را داشته باشيم - كه در سند دو صفحه يي چشم انداز ذكر شده - كلمه كلمه ي اينها بررسي و محاسبه و كارشناسي شده است. ما مي توانيم؛ منتها اين توانستن شروطي دارد.

ببينيد عزيزان من! همه ي شما مثل فرزندان من هستيد. من يك يك شما جوانهاي عزيز را از ته دل دوست مي

دارم و معتقدم هر كاري در اين مملكت بايد بشود و بتوان كرد، بايد به دست شماها انجام شود. البته هر كاري ساز و كار دارد. مايلم صادقانه مطلب براي شما روشن شود. ما معتقديم اين چشم انداز، تحقق يافتني است؛ اما بايد برنامه ريزي و راه حركت را پيدا كرد. كسي هم كه عامل و مباشر اين كار است، نسل جوان است. اين كه مي گويم ما مي توانيم، يك تحليل اسلامي قرآني دقيق دارد. ما در اسلام و در تعبيرات ديني چيزي داريم به نام تقدير، چيزي داريم به نام قضا، كه روي هم گفته مي شود قضا و قدر. ما به قضا و قدر اعتقاد داريم؛ هم قدر حق است، هم قضا حق است. بعضي ها خيال مي كنند آدم اگر معتقد به قضا و قدر شد، نمي تواند اراده و قدرت انتخاب انسان را مؤثر بداند؛ اين همان بد فهميدن معناي قضا و قدر است. نخير، ما كاملاً به قضا و قدر و حق انتخاب انسان معتقديم؛ اينها مكمل يكديگرند. من در چند جمله، اين را براي شما تبيين مي كنم.

قدر يا تقدير به معناي اندازه گيري و تعيين اندازه است؛ يعني قوانين عالم را مشخص كردن، و علتها و معلولها و رابطه ي آنها را فهميدن. كسي كه زهري را مي نوشد، تقدير او مردن است. تأثير زهر روي جهاز هاضمه و گردش خون و عوامل حياتي انسان اين است كه او را از بين ببرد و بكُشد. كسي كه از بالاي بلندي خودش را زمين مي اندازد، تقدير او له شدن و خُرد شدن است. كسي كه از اين

جا بلند مي شود و تصميم مي گيرد به سمت قله ي الوند برود، وقتي حركت كرد، تقدير او رسيدن به قله ي الوند است. علل و عوامل را خداي متعال به وجود آورده است و بر اين علل و عوامل، معلولات و مسبّباتي را مترتب كرده است.

شما آيا عاملي را كه به نتيجه يي مي رسد، انتخاب مي كنيد يا نمي كنيد؟ اگر انتخاب كرديد، تقديري كه دنباله ي اين انتخاب است، مي شود قضا. قضا يعني حكم؛ يعني حتم. در معناي قضا حتميت و قطعيت وجود دارد. يك وقت هست شما انتخاب نمي كنيد؛ فرض بفرماييد سر چند راهي مي رسيد. اطراف همين ميداني كه اشاره كردم، چند خيابان وجود دارد. تقدير كسي كه از خيابان اول حركت كند، اين است كه به فلان نقطه برسد. تقدير كسي كه از خيابان دوم حركت كند، اين است كه به فلان نقطه برسد. تقدير كسي كه از خيابان سوم و چهارم و پنجم و ششم حركت كند، رسيدن به نقاطي است كه اين خيابانها به آنها منتهي مي شود. اگر شما تصميم گرفتيد از اين ميدان به هيچكدام از اين خيابانها نرويد، آيا اين تقديرها درباره ي شما تحقق پيدا خواهد كرد؟ نه، شما نرسيدن به اين اهداف را انتخاب كرده ايد؛ بنابراين نمي رسيد. اگر خيابان اول را انتخاب كرديد و تصميم گرفتيد و نيرويتان را به كار انداختيد و رفتيد، به آن نتيجه مي رسيد. قضاي شما - يعني حكم حتمي شما - اين است كه به آن هدف برسيد. چيزي كه مي تواند هر تقديري را به قضا تبديل كند، اراده ي

شماست. تقدير، ترسيم شده است؛ اما اين تقدير درباره ي شما حتميت ندارد؛ اين شما هستيد كه با اراده و همت و اقدام خود به آن تقدير حتميت مي دهيد.

نتايج و تبعات اين اقدام را هم بايد قبول و تحمل كنيد. اگر سر دو راهي برسيم، يك راه ما را به منزلگه مقصود مي رساند؛ يك راه هم ما را به باتلاق يا به يك نقطه ي خطرناك مي رساند؛ اين دو تقدير در مقابل شماست. شما بايد از بين اين دو تقدير، يكي را انتخاب كنيد. اگر راه اول را انتخاب كرديد و بين راه خسته و منصرف نشديد و اراده تان متزلزل و نيروي بدنتان تمام نشد، قضاي شما اين است كه به آن جا برسيد. اگر بعكس، راه دوم را انتخاب كرديد، در بين راه به خود نيامديد، متنبه نشديد، توبه نكرديد، از اين راه برنگشتيد و آن را ادامه داديد، البته تقدير شما اين است كه به همان باتلاق و نقطه ي خطرناك برسيد. اين شماييد كه انتخاب مي كنيد. البته يك عامل معنوي هم در اين جا وجود دارد كه بعد به آن اشاره و روي آن تأكيد خواهم كرد.

ما امروز در ايران، دو گونه راه در مقابل خود داريم: يك راه اين است كه خود را رها كنيم و خسته شويم؛ كما اين كه الان يك عده قلم به دست - كه به گمان زياد بعضي از آنها قلم به مزدند؛ يعني پول مي گيرند تا اين مطالب را بنويسند - طوري مي نويسند، طوري حرف مي زنند و طوري سخنراني مي كنند كه معنايش اين است كه ملت

ايران! نسل جوان! ول معطليد كه داريد با قدرتهاي استكباري دنيا مقابله مي كنيد و از خود استقامت و پايداري نشان مي دهيد؛ شما كه نمي توانيد. اگر مي خواهيد به انرژي هسته يي دست پيدا كنيد، اگر مي خواهيد چرخه ي غني سازي را ادامه دهيد، اگر مي خواهيد امكانات علمي در اختيار شما قرار بگيرد، اگر مي خواهيد روزنامه ها و راديوها و سرويسهاي جاسوسي دنيا عليه شما توطئه نكنند، برويد در مقابل امريكا يا - به تعبير درست تر - در مقابل نظم استكباري جهاني تسليم شويد؛برويد عتبه را ببوسيد. البته اينها عده ي بسيار كمي هستند؛ اما متأسفانه هستند. اينها در صددند تفهيم كنند كه براي ايراني، راه كم كردن دردسر و دغدغه، تسليم شدن است. تسليم شدن يعني چه؟ يعني شما اين موقعيت جغرافيايي، اين امتيازات اقليمي، اين امكانات فرهنگي، اين سابقه ي كهن و اين ثروت عظيم انساني را كه در اين كشور هست، بياييد دودستي تقديم كنيد به كساني كه در جهانخواري و فزون طلبي و كشورگشايي به هيچ حدي قانع نيستند. يك راه ديگر هم اين است كه نخير، ملت ايران گناهي نكرده جز اين كه خواسته است با فكر و اراده و انتخاب و هويت خود زندگي كند؛ آرمانهايش را خودش ترسيم كند و براي رسيدن به آن آرمانها، با پاي خود و با نيروي خود حركت كند.

چرا ايران بايد در رديف كشورهاي به اصطلاح در حال توسعه - يعني توسعه نيافته - قرار بگيرد؟ آ«در حال توسعهآ» يك تعبير تعارف آميز است؛ يعني عقب مانده و توسعه نيافته. مگر ذهن و استعداد و قدرت

فكري ما از كساني كه امروز دويست سال در دنياي علم پيشتازند، كمتر است؟ مي بينيد كه كمتر نيست. آنها از لحاُعلمي دويست سال از ما جلوترند؛ اين گناه پادشاهان است؛ گناه نظام ديكتاتوري است؛ گناه خاندان هاي پليدي است كه بر اين كشور حكومت كردند؛ گناه خاندان پهلوي است. همين احساسي كه امروز من و شما داريم و بايد در اين كشور حاكم مي بود، يك روز آن را كوبيدند و خفه كردند. چرا خفه كردند؟ چون رؤساي اين كشور، دست نشانده هاي همان قدرتهايي بودند كه نمي خواستند اين كشور اين طور حركت و رشد كند؛ نمي خواستند اين منبع ثروت مفت و مجاني را از دست بدهند. اگر صاحب خانه بيدار باشد، دزد نمي تواند وسايل خانه را جلوي چشم او جمع كند و ببرد. يا بايد صاحب خانه را خواب كنند، يا بايد دست و پايش را ببندند؛ والّا اگر بيدار باشد، دست و پايش باز باشد و قدرت هم داشته باشد، مگر به دزد اجازه مي دهد؟ كساني كه مي خواستند ايراني خواب باشد، دست و پايش بسته باشد و حركتي در راه مالك شدن موجودي و ثروت طبيعي خود نكند، آمدند كساني را در رأس اين مملكت گذاشتند. رضاخان را انگليسي ها گذاشتند؛ محمدرضا را اتحادي ميان انگليس و امريكا بر اين مملكت گذاشت. پنجاه وچند سال اينها اين مملكت را در درخشان ترين فرصتهاي جهاني معطل و معوق گذاشتند. نه فقط از لحاُسياسي و امنيتي، بلكه از لحاُفرهنگي نيز ما را عقب نگه داشتند. من كه مي گويم تهاجم فرهنگي، عده يي خيال مي كنند مراد من اين

است كه مثلاً پسري موهايش را تا اين جا بلند كند. خيال مي كنند بنده با موي بلند تا اين جا مخالفم. مسأله ي تهاجم فرهنگي اين نيست. البته بي بندوباري و فساد هم يكي از شاخه هاي تهاجم فرهنگي است؛ اما تهاجم فرهنگي بزرگتر اين است كه اينها در طول سالهاي متمادي به مغز ايراني و باور ايراني تزريق كردند كه تو نمي تواني؛ بايد دنباله رو غرب و اروپا باشي. نمي گذارند خودمان را باور كنيم. الان شما اگر در علوم انساني، در علوم طبيعي، در فيزيك و در رياضي و غيره يك نظريه ي علمي داشته باشيد، چنانچه برخلاف نظريات رايج و نوشته شده ي دنيا باشد، عده يي مي ايستند و مي گويند حرف شما در اقتصاد، مخالف با نظريه ي فلاني است؛ حرف شما در روان شناسي، مخالف با نظريه ي فلاني است. يعني آن طوري كه مؤمنين نسبت به قرآن و كلام خدا و وحي الهي اعتقاد دارند، اينها به نظرات فلان دانشمند اروپايي همان اندازه يا بيشتر اعتقاد دارند! جالب اين جاست كه آن نظريات كهنه و منسوخ مي شود و جايش نظريات جديدي مي آيد؛ اما اينها همان نظريات پنجاه سال پيش را به عنوان يك متن مقدس و يك دين در دست مي گيرند! دهها سال است كه نظريات پوپر در زمينه هاي سياسي و اجتماعي كهنه و منسوخ شده و دهها كتاب عليه نظريات او در اروپا نوشته اند؛ اما در سالهاي اخير آدمهايي پيدا شدند كه با ادعاي فهم فلسفي، شروع كردند به ترويج نظريات پوپر! سالهاي متمادي است كه نظريات حاكم بر مراكز

اقتصادي دنيا منسوخ شده و حرفهاي جديدي به بازار آمده است؛ اما عده يي هنوز وقتي مي خواهند طراحي اقتصادي بكنند، به آن نظريات كهنه ي قديمي نگاه مي كنند! اينها دو عيب دارند: يكي اين كه مقلدند، دوم اين كه از تحولات جديد بي خبرند؛ همان متن خارجي را كه براي آنها تدريس كرده اند، مثل يك كتاب مقدس در سينه ي خود نگه داشته اند و امروز به جوانهاي ما مي دهند. كشور ما مهد فلسفه است، اما براي فهم فلسفه به ديگران مراجعه مي كنند!

من از دوره ي اسلامي شهر همدان خبر دارم؛ از دوره ي قبل از اسلام خبر درستي ندارم؛ يعني هيچ كس خبر ندارد. در دوره ي اسلامي، همان وقتي كه ابن سينا در اين شهر برترين نظريات را در فلسفه و پزشكي و هندسه و رياضيات و ساير علوم و فنون خلق مي كرد و مي نوشت و تعليم مي داد - من آن روز در جمع طلاب و فضلا و علماي همداني اين نكته را گفتم - در كتابهاي فلسفي و اصولي ما از شخصي به نام آ«رجل همدانيآ» ياد مي شود. اين رجل همداني نظريه ي ردشده يي دارد در باب كلي طبيعي؛ بحثي است در منطق و فلسفه، و در اصول هم به مناسبتي بحث مي شود. ابن سينا وقتي به همدان مي آيد و با اين مرد برخورد مي كند، درباره ي او مي گويد: آ«مردي بود بسيار مسن و داراي محسّنات بسيارآ». از سخني كه درباره ي او مي گويد، معلوم مي شود اين مرد هزار سال پيش در هندسه و فلسفه و

منطق وارد بوده و اطلاعاتي داشته. هزار سال پيش، يعني قرن چهارم هجري؛ يعني قرن دهم ميلادي. قرن دهم چه زماني است؟ قلب قرون وسطاي معروف دنيا. قرون وسطايي كه شنيده ايد، مربوط به اروپاست، نه ايران. روزي كه در اروپا قرون وسطي مظهر سياهي و تاريكي و هيچ نداني بود، در همدان ابن سينا و رجل همداني بود؛ بعد از مدتي رشيدالدين فضل اللّه بود؛ باباطاهر بود؛ علما و دانشمندان بزرگ بودند، كه من شرح احوال آنها را اجمالاً در اين چند روز در جلسات مختلف گفته ام. اين، سابقه و قباله نامه ي علمي و فرهنگي ماست. چرا ما معتقد باشيم كه نمي توانيم؟ بله، نگذاشتند ما پيشرفت كنيم. واقعيت اين است كه ما دويست سال از علم دنيا عقب مانده ايم؛ اما معناي رسيدن به مرزهاي دانش اين نيست كه راهي را كه اروپايي ها در طول دويست سال رفته اند، ما هم همان راه را در طول دويست سال برويم؛ بعد به آن جايي كه امروز رسيده اند، برسيم؛ نه، اين حرفها نيست؛ ما راه هاي ميانبر پيدا مي كنيم. ما علم را از دست اروپايي ها مي قاپيم. ما از ياد گرفتن ننگمان نمي كند. اسلام مي گويد قوام دنيا به چند گروه است؛ يكي از آنها كساني هستند كه وقتي نمي دانند، در صدد ياد گرفتن باشند؛ از يادگرفتن ننگشان نكند. ما دانشهايي را كه امروز فرآورده ي ذهن و مغز و عقل بشر است، ياد مي گيريم؛ آنچه را كه بلد نيستيم، با كمال ميل مي آموزيم و به استادمان هم احترام مي كنيم. به كسي كه به

ما علم بياموزد، بي احترامي نمي كنيم؛ اما گرفتن علم از ديگري نبايد به معناي اين باشد كه شاگرد بايد تا ابد شاگرد بماند؛ نه، امروز شاگرديم، فردا مي شويم استاد آنها؛ كما اين كه آنها يك روز شاگرد ما بودند، اما الان شده اند استاد ما. غربي ها علم را از ما ياد گرفتند. شما به كتاب پيرروسو - آ«تاريخ علومآ» - نگاه كنيد؛ آن جا مي گويد: چهار پنج قرن قبل تاجري در يكي از كشورهاي اروپايي به استادي مراجعه مي كند و مي گويد مي خواهم فرزندم درس بخواند؛ او را به كدام مدرسه بفرستم؟ استاد در جواب مي گويد اگر به همين چهار عمل اصلي - جمع و ضرب و تفريق و تقسيم - قانع هستي، مي تواني او را به هر كدام از مدارس كشور ما يا ديگر كشورهاي اروپايي بفرستي؛ امّا اگر بالاتر از آن را لازم داري، بايد او را به كشور اندلس يا به مناطق مسلمان نشين بفرستي. اين را پيرروسو مي نويسد؛ اين حرف من نيست. جنگهاي صليبي به آنها كمك كرد تا از ما بياموزند. هجرت دانشمندان آنها به اين مناطق، كمك كرد تا از ما بياموزند. هجرت دانشمندان ما به مناطق آنها و منتقل شدن كتابهاي ما به آنها، كمك كرد تا از ما بياموزند. يك روز آنها از ما ياد گرفتند و شاگرد ما بودند، بعد شدند استاد ما؛ الان هم ما از آنها ياد مي گيريم و شاگرد آنها مي شويم و بعد مي شويم استاد آنها. پس نسل دانش پژوه و محقق و پژوهنده ي كشور ما بداند؛ امروز اگر برتري

علمي با غربي هاست، در آينده ي نه چندان دوري با همت و اراده ي شما مي توان كاري كرد كه فردا آنها از شما ياد بگيرند.

مرزهاي دانش را بشكنيد. اين كه من مي گويم نهضت نرم افزاري، انتظار من از شما جوانها و اساتيد اين است. توليد علم كنيد. به سراغ مرزهاي دانش برويد. فكر كنيد. كار كنيد. با كار و تلاش مي شود از مرزهايي كه امروز دانش دارد، عبور كرد؛ در بعضي رشته ها زودتر و در بعضي رشته ها ديرتر. فناوري هم همين طور است. علم بايد ناظر به فناوري باشد. فناوري هم مرحله ي بسيار مهم و بالايي است. در فناوري هم مي توانيم پيش برويم؛ همچنان كه رفتيم.

خوب است شما بدانيد كه در بعضي از بخشهاي بسيار حساس علمي كشور ما كارهايي شده كه هنوز در دنيا صورت نگرفته است. در فناوري توليد سلولهاي بنيادي كه بنده چند وقت پيش، از آن ياد كردم، يك مشت جوان مثل شماها كه در تهران هستند، فعاليت مي كنند. اينها همت كردند و رفتند از ديگران ياد گرفتند؛ خودشان هم فكر كردند، سرمايه گذاري فكري كردند و توانستند كليد توليد و انجماد و حفُو كاشت سلولهاي بنيادي را به دست بياورند. امروز اينها براي اولين بار در ايران سلولهاي بنيادي انسولين ساز را توليد كرده اند كه در دنيا هنوز توليد نشده است. پس شاگردي كردن اولاً به معناي شاگرد ماندن نيست، كه خيال كنيم هميشه ما بايد شاگرد آنها بمانيم؛ نخير، همت كنيد؛ خواهيد ديد آنها مجبور مي شوند از شما ياد بگيرند. ثانياً شاگردي كردن در علم، به معناي تقليد

كردن در فرهنگ نيست؛ اين نكته ي بسيار مهمي است. در زمان قاجاريه اولين بار نشانه ها و نمونه هاي فرهنگ غربي وارد كشور شد. ايراني هاي اعيان درباري آن روز كه اولين قشرهايي بودند كه با اروپايي ها ارتباط برقرار كردند، نخستين چيزي كه ياد گرفتند، دانش نبود؛ عادات و رفتار و نحوه ي معاشرت آنها را ياد گرفتند. اين خط اشتباه و خطا از همان جا ترسيم شد. عده يي فكر مي كنند چون غربي ها از لحاُعلمي بر ما برتري دارند، پس ما بايد فرهنگ و عقايد و آداب معاشرت و آداب زندگي و روابط اجتماعي و سياسي مان را از آنها ياد بگيريم؛ اين اشتباه است. اگر استادي در كلاس به شما درس بدهد و خيلي هم استاد خوبي باشد و به او علاقه هم داشته باشيد، آيا حتماً بايد رنگ لباس خود را همان رنگي انتخاب كنيد كه او مي پسندد؟ اگر اين استاد عادت بدي هم داشت، شما بايد اين عادت بد را از او ياد بگيريد؟ فرض كنيد استاد وسط درس گفتن، دستش را در دماغش مي كند؛ شما علم را از او ياد بگيريد، چرا اين كار را از او ياد مي گيريد؟ اروپايي ها كارهاي غلط و خطا و رفتارهاي زشت الي ماشاءاللّه دارند؛ چرا بايد اين كارها را از آنها ياد بگيريم؟ آن مرد مجذوب مفتون دانش غربي ها مي گفت: ما بايد از فرق سر تا نوك پا غربي شويم. چرا؟ ما ايراني هستيم و بايد ايراني بمانيم. ما مسلمانيم و بايد مسلمان باشيم. آنها بيشتر از ما علم دارند؛ خوب، ما مي رويم

علمشان را ياد مي گيريم؛ چرا بايد عادات و فرهنگ و رفتار و آداب معاشرت آنها را ياد بگيريم؛ اين چه منطق غلطي است؟ چون آنها به دليلي بايد چيزي به نام كراوات دور گردنشان ببندند - كه البته ما نمي گوييم شما چرا كراوات مي بنديد؛ كراوات مال آنهاست - آيا ما هم بايد از آنها تقليد كنيم؟ منطق ما براي اين كار چيست؟ چرا ما لباس و رفتار و آداب معاشرت و حرف زدن و حتّي لهجه ي آنها را تقليد كنيم؟ من گاهي مي بينم در تلويزيون گزارشگر ما از فلان نقطه ي دنيا دارد به زبان فارسي گزارش مي دهد و مطلب مربوط به ايران است؛ اما زبان فارسي را طوري حرف مي زند مثل اين كه يك انگليسي دارد به زبان فارسي حرف مي زند! اين، ضعف نفس و احساس حقارت است؛ چرا من بايد به خاطر ايراني بودنم احساس حقارت كنم؟ من به زبان خودم افتخار مي كنم؛ من به فرهنگ خودم افتخار مي كنم؛ من به وطن و كشور و گذشته ي خودم افتخار مي كنم؛ چرا بايد از آنها تقليد كنم؟ براي تقليد از آنها دليلي ندارم. علم آنها بيشتر است؛ خيلي خوب، ما علمشان را ياد مي گيريم و اگر هزينه يي هم داشته باشد، مي پردازيم. اينها هم اتفاقاً ياد گرفته اند كه علم را بايد با پول عوض كرد. امروز بيشترين چيزي كه براي غربي ها مطرح است، پول است. در اسلام اين طور نيست. در اسلام علم شرافت ذاتي دارد. از نظر آنها علم به عنوان قابل تبديل بودن به پول ارزش دارد.

علمي قيمت دارد كه بشود با آن دلار يا پوند به دست آورد. ما از همين حالت آنها استفاده مي كنيم و علمشان را از آنها مي خريم؛ هزينه اش را مي پردازيم؛ اما از كسي تقليد نمي كنيم و نبايد هم بكنيم. اين حرف من با شما جوانان است. البته گفتن اين حرفها آسان است، اما عمل كردنش به اين آساني نيست؛ دشواري كار ما اين است.

دستگاه هاي مسؤول كشور، دستگاه هاي دولتي، دستگاه هاي گوناگون، قانونگذاران، دانشگاه ها، مديريتهاي علمي و دانشگاهي و پژوهشي كشور، آموزش و پرورش، همه بايد سخت تلاش كنند. ما كه راه را پيدا كرده ايم، ما كه مي دانيم بايد اين راه را برويم و خود را به اين قله ي بلند برسانيم، بايد كار كنيم. البته سخت است؛ عرق ريزي دارد، خستگي دارد، بعضي آدم هاي سست عهد وسط راه احساس خستگي مي كنند و برمي گردند؛ اما اكثريت خواهند رفت. بايد اين راه را برويم؛ اين كار دشواري است - كار آساني نيست - امّا اين كار دشوار را مي توانيم بكنيم و به فضل الهي خواهيم كرد.

دو نكته را عرض مي كنم و عرايضم را پايان مي دهم. اشاره كردم به مسأله ي تقليد فرهنگي. البته تقليد فرهنگي خطر خيلي بزرگي است، اما اين حرف اشتباه نشود با اين كه بنده با مُد و تنوع و تحول در روشهاي زندگي مخالفم؛ نخير، مُدگرايي و نوگرايي اگر افراطي نباشد، اگر روي چشم و همچشمي رقابتهاي كودكانه نباشد، عيبي ندارد. لباس و رفتار و آرايش تغيير پيدا مي كند، مانعي هم ندارد؛ اما مواظب باشيد قبله نماي

اين مُدگرايي به سمت اروپا نباشد؛ اين بد است. اگر مديست هاي اروپا و امريكا در مجلاتي كه مُدها را مطرح مي كنند، فلان طور لباس را براي مردان يا زنان خودشان ترسيم كردند، آيا ما بايد اين جا در همدان يا تهران يا در مشهد آن را تقليد كنيم؟ اين بد است. خودتان طراحي كنيد و خودتان بسازيد.

بنده زمان رياست جمهوري در شوراي عالي انقلاب فرهنگي قضيه ي طرح لباس ملي را مطرح كردم و گفتم بياييد يك لباس ملي درست كنيم؛ بالاخره لباس ملي ما كه اين كت و شلوار نيست. البته من با كت و شلوار مخالف نيستم؛ خود من هم گاهي اوقات در ارتفاعات يا جاهاي ديگر ممكن است كاپشن هم بپوشم؛ ايرادي هم ندارد؛ اما بالاخره اين لباس ملي ما نيست. عربها لباس ملي خودشان را دارند، هندي ها لباس ملي خودشان را دارند، اندونزي يايي ها لباس ملي خودشان را دارند، كشورهاي گوناگون شرقي لباسهاي ملي خودشان را دارند، آفريقايي ها لباسهاي ملي خودشان را دارند و در مجامع جهاني هر كس لباس ملي خود را دارد؛ افتخار هم مي كنند. ما در جايي رئيس جمهوري را ديديم كه لباس ملي اش عبارت بود از دامن! مرد بزرگ، دامن پوشيده بود! پاهاي او هم لخت بود! يك دامن تقريباً تا حدود زانو، و هيچ احساس حقارت هم نمي كرد. با افتخار تمام در آن جلسه شركت مي كرد؛ مي آمد و مي رفت و مي نشست. اين، لباس ملي اوست؛ ايرادي هم ندارد. عربها با تفاخر، لباس ملي خودشان را مي پوشند - پيراهن بلند و چفيه و عقال

- و ممكن است به نظر من و شما هيچ منطقي هم نداشته باشد؛ اما لباس آنهاست و آن را دوست دارند. من و شما كه ايراني هستيم، لباسمان چيست؟ شما نمي دانيد لباس ما چيست. البته من نمي گويم طرح اين لباس حتماً بايد برگردد به لباس پانصد سال قبل؛ ابداً. من مي گويم بنشينيد براي خودتان يك لباس طراحي كنيد. البته الان اين را از شما نمي خواهم؛ اين را من در شوراي عالي انقلاب فرهنگي مطرح كردم. آن روز ما يك بخش دولتي را مأمور كرديم و گفتيم دنبال اين كار برويد. يك كار مقدماتي هم كردند، اما آن را به جايي نرساندند؛ دوره ي رياست جمهوري ما هم تمام شد! من مي خواهم بگويم اگر شما موي سرتان را مي خواهيد آرايش كنيد، اگر مي خواهيد لباس بپوشيد، اگر مي خواهيد سبك راه رفتن را تغيير دهيد، بكنيد؛ اما خودتان انجام دهيد؛ از ديگران ياد نگيريد.

در كشورهاي غربي و بيشتر از همه در امريكا، حدود سه چهار دهه پيش يك مشت جوان بر اثر واخوردگي از شرايط اجتماعي، دچار حركتهايي شدند، كه البته تا امروز هم ادامه دارد. در زمان ما مظهر اين افراد، بيتل ها بودند كه با آرايش عجيب و غريب و با نوعي موسيقي شبيه موسيقي پاپ - كه الان در دنيا معمول است - ظاهر مي شدند. بنده بعد از انقلاب به الجزاير رفتم. در خيابان ماشين ما عبور مي كرد. يك وقت ديدم پسر جواني نصف موي سرش را تراشيده و نصف ديگر را باقي گذاشته است. هرچه من نگاه كردم، ديدم اين آرايش، هيچ زيبايي

ندارد. مشخص بود او از كساني تقليد كرده است. در الجزاير، فشار صنعتي و فشار ابزار توليد و تكنيك بر زندگي مردم اصلاً آنقدر نيست كه يك جوان، احساساتي را پيدا كند كه در امريكا يا انگليس يا در جاي ديگر پيدا مي كرد؛ اما چون ديده بود آنها انجام داده اند، او هم انجام مي داد. بنده با اين چيزها مخالفم و دوست نمي دارم جوان ما اين طوري حركت كند و دختر و پسر ما دايم چشمشان به آنها باشد.

نكته ي دوم كه مي خواهم عرض كنم، اين است: ما در باب گزينش راه تقدير گفتيم انتخاب با شماست - در اين شكي نيست - اما نقش هدايت و كمك الهي را حتماً بايد در نظر داشت. گاهي شما براي انجام كاري خسته مي شويد، از خداي متعال نيرو مي خواهيد، خدا هم به شما نيرو مي دهد و راه مي افتيد. گاهي در يك انتخاب دچار مشكل مي شويد، از خداي متعال هدايت و دستگيري مي خواهيد، خدا هم شما را هدايت مي كند. يكي هم هست كه در آن شرايط از خدا نيرو نمي خواهد، نيرو هم گيرش نمي آيد؛ از خدا هدايت نمي خواهد، هدايت هم گيرش نمي آيد. پروردگار عالم به ما فرموده است از من بخواهيد؛ هدايت بخواهيد، كمك بخواهيد، توفيق بخواهيد. اين است كه من بخصوص به جوانها مي گويم رابطه ي خود را با خدا مستحكم كنيد و نقش دعا و تضرع را بشناسيد. معناي دعا اين نيست كه شما از خدا بخواهيد و بنشينيد و فكر نكنيد؛ نه، از خدا بخواهيد، تا وقتي حركت مي

كنيد، در حركت، شما را كمك كند. از خدا بخواهيد، تا وقتي انتخاب مي كنيد، در انتخاب درست، شما را كمك كند. از خدا بخواهيد، تا اگر صحنه، صحنه ي دشواري است و قابل تشخيص نيست، در تشخيص به شما كمك كند.

پروردگارا ! رحمت و هدايت و دستگيري و لطف و فضل خود را به يكايك حضار اين جلسه مرحمت كن.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم مشترك نيروهاي مسلح در پايگاه هوايي شهيد نوژه همدان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم مشترك نيروهاي مسلح در پايگاه هوايي شهيد نوژه همدان

--------------------------------------------18/04/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

از حضور در اين پايگاه و در جمع رزمندگان عزيز ساكن در استان همدان بسيار خرسندم و به روح شهداي عاليقدر و سرافراز اين پايگاه و نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران و ديگر شهداي ارتش و سپاه و بسيج و نيروي انتظامي از اعماق قلب درود مي فرستم.

اين پايگاه خدمات بسيار باارزشي را در دوران دفاع مقدس به كشور و ملت ايران تقديم كرده است. علاوه بر شهيد نوژه و علاوه بر شهيد دوران، شهداي باارزش ديگري از اين پايگاه و از مجموعه ي نيروهاي مسلح در اين منطقه ي بسيار حساس، نام خودشان را در فهرست افتخارات پايان ناپذير انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي ثبت كرده اند. ما به اين عزيزان افتخار مي كنيم؛ نام آنها را گرامي مي داريم. براي ما شخصيت هايي مثل شهيد بابايي، شهيد اردستاني، شهيد خضرائي - كه مدتي فرمانده اين پايگاه هم بود - و شهداي باارزش و بزرگوار ديگر در نيروهاي مسلح يقيناً فراموش نشدني هستند؛ ولي نيروهاي مسلح خودشان را در آن گذشته ها متوقف نخواهند كرد و

نبايد بكنند؛ گذشتگاني كه با ايمان، آگاهي و شجاعت و فداكاري خود ما را در پيمودن اين راه بسيار پُرافتخار، راه عظمت اسلام و ايران، ياري كردند، براي ما درسهاي فراموش نشدني از خود به يادگار گذاشته اند. وظيفه ي ما اين است كه از اين درسها بهره بگيريم. ما بايد با توجه به موقعيت خودمان، با توجه به نيازهاي كشور، با توجه به تهديدهايي كه عليه ما و منافع كشور در هر دوره يي وجود دارد، وظيفه ي خودمان را تشخيص بدهيم و با تقويت روحي و جسمي، خودمان را آماده ي ادامه ي آن راه پرافتخاري بكنيم كه شهيدان عزيز ما به قيمت جان خودشان به روي ما گشودند.

شكي نيست كه بهترين وضعيت زندگي انسان در مجموعه ي عالم، زندگي در صلح و همزيستي و مسالمت است. چقدر خوب است آن دنيايي كه در آن قدرتمندان زورگو و زياده طلب، انسانها، ملتها و مجموعه ها را در خدمت منافع خود به كار نگيرند؛ دنيا را با خون و نفرت و خشم آلوده نكنند؛ اما متأسفانه با دوري جوامع بشري از معنويت، ايمان و رشد، و سركشي منيّت ها و خودخواهيها، بشر و جهان بشري در برهه هاي گوناگون از تاريخ و زمان در معرض ناآراميها، جنگها و فتنه ها قرار گرفته است؛ امروز هم متأسفانه همين طور است.

شما ببينيد در اين صد سال گذشته در اطراف عالم بر اثر زياده خواهي قدرتهاي استكباري چقدر انسان در جنگهاي مختلف قرباني شدند؛ در جنگهاي جهاني، در جنگهاي منطقه يي و در جنگهايي كه فقط به اين خاطر به راه انداخته شد كه صاحبان كارخانه هاي

سازنده ي سلاح براي فروش متاع خود احتياج به جنگ داشتند! قدرتمندان استكباري و پشت سر آنها دستگاه هاي غارتگر اقتصادي براي منافع خودشان نمي گذارند دنيا از صلح و ثبات، و زندگي مردم از آرامش برخوردار باشد؛ با نامهاي گوناگون، با تابلوهاي دروغين و مزورانه به زندگي انسانها ضربه مي زنند؛ به آرامش و سلامت دنياي بشري ضربه وارد مي كنند. امروز هم همين طور است؛ امروز شما ببينيد زشت سيرت ترين قدرتهاي جهاني كه رفتار ضد بشري و طمع ورزانه ي آنها در همه ي كارهايي كه در سطح دنيا انجام مي دهند نمايان است، چطور با تابلوي حقوق بشر و دمكراسي در دنيا ظاهر مي شوند و جنجال به راه مي اندازند؛ منطقه ها را تهديد مي كنند و منطقه ي ما، منطقه ي خاورميانه، و منطقه ي آسياي غربي را هم مشمول همين تهديدهاي خودشان مي كنند.

ملتها چه وظيفه يي دارند؟ ملتها وظيفه دارند براي صيانت و حراست از خود و براي دفاع از كيان، عزت و هويت خود، خود را آماده نگه دارند. آن ملتي كه در اين راه غفلت كند، نابود شده است؛ آن ملتي كه نتواند نياز خود را به دفاع، به ايستادگي و به مقاومت، بهنگام بفهمد، پامال شده است. ملت ما نشان داده است كه دچار چنين غفلتي نشده و نخواهد شد؛ نيروهاي مسلح ما نشان داده اند كه در ميدان دفاع از منافع ملت و كشورشان لحظه يي دچار سستي و درنگ نخواهند شد.

عزيزان من! نيروهاي مسلح با نامهاي مختلف، همه يك خانواده اند؛ ارتش و سپاه و بسيج و نيروي انتظامي، همه

اجزاي مكمل يك مجموعه ي دفاع كننده ي از حيثيت و شرف اين كشورند.

در همدان، پايگاه سوم شكاري (پايگاه شهيد نوژه)، تيپ زرهي لشگر قزوين، تيپ انصارالحسين سپاه پاسداران، مجموعه هاي نيروي مقاومت بسيج، مجموعه ي نيروي انتظامي، همه اجزاي يك مجموعه ي واحدند؛ در كل كشور هم همين است. اين احساس را در خودتان دم به دم تقويت كنيد كه شما مكمل يكديگر هستيد. مهمترين وظيفه ي اين مجموعه باز بودن چشم و هشيار بودن در همه ي لحظات است. خودتان را حاضر نگه داريد؛ خودتان را از لحاُروحي و جسمي آماده نگه داريد. ممكن است هيچ تهديدي تا سالها متوجه كشور نشود؛ اما براي يك احتمال ضعيف هم نيروهاي مسلح موظفند خودشان را هميشه آماده به كار نگه دارند.

جمهوري اسلامي ايران در عرصه ي جهاني منادي عدالت و آزادگي است؛ منادي انسانيت و معنويت است؛ منادي برادري و برابري است؛ منادي عزت و شرف ملتهاست. جمهوري اسلامي با استكبار، با مستكبر، با قدرتهاي زورگو، با قدرتهاي مداخله گر صددرصد مخالف است؛ جمهوري اسلامي ايران آبرويش در ميان ملتها و ابهتش در دل قدرتها و دشمني قدرتهاي متجاوز با آن به خاطر همين نقطه است؛ به خاطر اين است كه در مقابل زورگويي زورگويان و متجاوزان تسليم نمي شود؛ به خود متكي است؛ به خدا متوكل است؛ در مقابل زورگويي انسانهاي زياده طلب و قدرتهاي متجاوز و زمامداران اسير هوي و هوس به طور مطلق تسليم نمي شود؛ اين، آن چيزي است كه جمهوري اسلامي را در چشم ملتها عزيز كرده و همان چيزي است كه در دل همين قدرتها ابهت جمهوري اسلامي را

قرار داده و البته دشمني پايان نيافتني آنها را هم به وجود آورده است.

توفيق همه ي شما عزيزان را از خدا مسألت مي كنم و همه ي شما را به كار، تلاش، آمادگي و به وحدت كلمه توصيه مي كنم.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان و نخبگان استان همدان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان و نخبگان استان همدان

--------------------------------------------19/04/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

اگر در چنين جلسه يي قرار است حرف دل قشرهاي مختلف زده شود، بهترين شكل اين است كه در جملات كوتاه و پُرمغز مطالب گفته شود، تا هم من استفاده كنم، و هم مسؤولان ارشد كشوري آنها را بشنوند و از آنها براي برنامه ريزي ها بهره بگيرند. اغلب مطالبي كه آقايان راجع به مسائل استان گفتند - چه مسائل صنعت، چه مسائل كشاورزي، چه مسائل گردشگري، چه بخصوص مسأله ي صنايع دستي - چيزهايي بود كه قبل از اين كه ما به سفر بياييم، در گزارشها مفصل اينها را خوانده بوديم؛ و بعد هم كه به اين جا آمديم، از نزديك ديديم و شنيديم و در نمايشگاه ديروز هم بسياري از چيزهايي را كه شنيده بوديم، به چشم ديديم؛ در عين حال نكاتي وجود داشت كه براي من تازه بود. در بخش كشاورزي، براي اين كه آقاي استاندار و ديگران توجه كنند، مسأله ي سيلو و انبار مهم است. در صحبتهاي ديشب ما با وزراي محترم هم اين مسأله مطرح نشده بود. مسأله ي تأسيس دبيرستان هاي تربيت كشاورز بسيار نكته ي جالبي است. البته در اين جا دانشكده ي كشاورزي وجود دارد؛ ليكن تربيت ديپلمه هايي كه در دوران تحصيل، فهم كشاورزي

و شوق كشاورزي در آنها باشد، بسيار مهم است؛ چون يكي از محورهاي حتمي توسعه در اين استان - در كنار و يا در صدر دو سه محور ديگر - قطعاً كشاورزي است. مسأله ي ايجاد اماكن ورزشي در اين استان پرجوان كاملاً درست است؛ من در گزارشها هم قبلاً اين را خوانده بودم؛ منتها در صحبتهايي كه اين جا با وزرا كرديم و تصميماتي كه گرفته بودند و به من گفتند يا آنچه بنده اضافه كردم، اين مسأله نبود. آقاي استاندار و مسؤولان ذي ربط حتماً اين موضوع را دنبال كنند. برخي نكات ديگر هم هست كه حتماً بايد مورد توجه قرار گيرد. سند توسعه ي هر استان - كه بعضي از آقايان تذكر دادند - در سازمان مديريت و برنامه ريزي تهيه شده و معلوم است محور توسعه ي استان همدان و ساير استانها چيست. برنامه ريزي بر اساس اينها انجام مي گيرد. البته ممكن است برنامه ريزي ها درست يا نادرست، كامل يا ناقص باشد؛ اما سند توسعه تدوين شده است. خوب است آقاي استاندار و دوستان اين را به آقايان بگويند تا مطلع باشند و اطلاعاتي كه منتشر مي شود، صحيح باشد.

و اما راجع به اين جلسه. جلسه ي كنوني ما در واقع دو جلسه است. بنده هميشه در سفرها اين دو جلسه را از هم جدا مي كردم؛ اما در دو سه سفر اين طور اتفاق افتاده كه اين دو جلسه يكي شده؛ و اين اشكال ايجاد كرده است. يك جلسه، جلسه ي مسؤولان رده هاي مختلف استان است كه در سفرهاي بنده اجتماع مي كنند و من مطالبي

را كه به نظرم مي رسد لازم است به آنها عرض شود، روبه رو به آنها عرض مي كنم؛ توصيه مي كنم، تأكيد مي كنم و موظفم بر طبق آن عمل كنم. جلسه ي دوم، جلسه ي نخبگان استان است. هر استان مجموعه يي از انسانهاي نخبه، زبده و داراي شخصيت و هويتي دارد كه مي ارزد انسان با آنها مواجه شود، از آنها بشنود، استفاده كند و آنها را بنوازد. اين به خاطر ملاحظات نيست؛ ميل قلبي خود من است كه اين مجموعه افراد را در هر استاني كه هستيم، ملاقات كنم.

استان همدان هم انصافاً نخبه پرور است. من در اين چند روز هم در جلسات مختلف با نخبگان روبه رو شده ام - در جلسه ي علما، در جلسه ي دانشگاهيان و جلسات ديگر - ليكن معمول ما اين بوده كه در سفرها جلسه يي ويژه ي نخبگان داشته باشيم. البته جلسه ي نخبگان را به هيچ وجه اين طوري اداره نمي كرديم. من مقيد بودم بايستم و يكي يكي افراد نخبه ي آن استان بيايند و با آنها مصافحه و احوالپرسي كنم؛ دو كلمه به آنها بگويم، دو كلمه هم از آنها بشنوم. گاهي سه ساعت هم طول مي كشيد و من ايستاده بودم؛ اما از يكي دو سال پيش كه ايستادن براي من دشوار شده و پزشكان به خاطر كمرم گفته اند زياد نايستم، اين جلسه به اين شكل درآمده است. دوستان و برادران و خواهران عزيزي كه در جلسه هستند، بدانند؛ من هيچ مايل نيستم كه در جمعي از نخبگان بنشينم چيزهايي بگويم و آنها هم بشنوند؛ بيشتر مايلم از

آنها بشنوم، كه در چنين جلسه يي طبعاً حاصل نمي شد و نشد. بنابراين چون در واقع الان ما دو جلسه داريم، به هر مناسبت چند جمله يي عرض مي كنيم.

اما راجع به مأموريت مأموران اين استان. جمعي از شما مسؤولاني هستيد كه در رده هاي مختلف در اين استان مشغول كاريد. از بالاترين رده تا رده هاي متوسط و پايين به اين نكته توجه داشته باشيد كه شما از چشم مراجعان خودتان نماينده ي يك نظاميد؛ بلكه نماينده ي اسلاميد. هر كار برجسته و هر اقدام زيبايي از شما سر بزند، اسلام و نظام اسلامي را آبرومند مي كند؛ مردم را از زندگي كردن در زير سايه ي اين نظام خشنود مي كند. من ديدم كسي را كه به خاطر اين كه يك مسؤول حركت زيبايي انجام داده بود، مي گفت من افتخار مي كنم كه در نظامي زندگي مي كنم كه فلان مسؤولش اين حرف را زد يا اين كار را كرد. گوينده ي اين حرف، خودش يكي از نخبگان برجسته بود. شما مأمور جمهوري اسلامي - از استاندار تا فرماندار، تا مديران كل بخشهاي مختلف، تا رؤساي ادارات، تا كارمندان - چه در بخش اجرايي، چه در بخش قضايي و چه در نيروهاي مسلح، وضعتان اين طوري است؛ اگر خداي نكرده تخطي كنيد، از وظيفه سر باز بزنيد و عملي از شما سر بزند كه شايسته ي يك مأمور نيست، بدانيد مردم مي فهمند. نبايد اشتباه كنيم و خيال كنيم اگر صورت سازي كرديم، مردم نمي فهمند؛ نه، مردم بالاخره مي فهمند؛ ولو براي گذران كار به رو نياورند، يا به اين

دليل كه ببينند فايده يي ندارد، حرفي نزنند؛ اما حس مي كنند. اين حس آنها، گله و شكوه ي از شخص شما نيست؛ بلكه از نظام است؛ بلكه از اسلام است؛ و از بسياري از خدمتگزاراني است كه در اين نظام دارند با صفا و خلوص كار مي كنند و بايد از آنها ممنون بود؛ اما كاري كه خداي نكرده من نوعي در هر رده يي از رده هاي كار اجرايي يا قضايي يا ديگر رده ها انجام دهم كه خطا باشد، همه ي اين زحمات را دچار اشكال مي كند. به نظر من مهمترين نكته يي كه هر مسؤولي بايد توجه داشته باشد، اين است. مردم مسؤولان را در همه ي رده هاي اين نظام، نمايندگان نظام و رهبري و دولت و بلكه اسلام به حساب مي آورند. هر كار خوب اينها به حساب همه ي آنها تمام خواهد شد و براي آنها مايه ي روسفيدي و افتخار است؛ عكس اش هم همين طور است.

نكته ي دوم اين است كه من در دو سه سال اخير بر مبارزه ي با فساد اقتصادي در دستگاه هاي حكومتي و دولتي اصرار كرده ام. من مي خواهم شما برادران و خواهران عزيزي كه مسؤول هستيد، به اين نكته توجه كنيد كه اگر در دستگاه هاي حكومتي با فساد اقتصادي و كجروي در مسائل مالي برخورد نشود، همه ي چيزهايي كه مطرح كردند، اگر يكي يكي هم اينها را برآورده كنيم، فايده يي ندارد؛ علاوه بر اين كه خيلي از اين چيزها با فساد اصلاً نشدني است. من انتظار ندارم كه همه ي مسؤولان نظام ما فرشته يا

فرشته گون باشند؛ نه، بالاخره همه ي ما خودمان را مي شناسيم؛ ما مردماني هستيم ضعيف، انسانهايي هستيم آسيب پذير، كه بايد به خدا پناه ببريم؛ ولي بايد به اين نقطه توجه كرد كه در هر جايي فساد به وجود بيايد، مثل زخم واگيرداري است. شما كه مدير هستيد، شما كه مسؤول هستيد، شما كه يك مجموعه به دستتان سپرده شده است، با بروز فساد در زيرمجموعه ي خود به طور جدي مقابله كنيد و حساسيت نشان دهيد؛ بدون اين، كار پيش نخواهد رفت و اوضاع بسامان نخواهد شد. من براي دوستان و مسؤولان بالاي كشور مثال زدم و گفتم چند حلقه چاه عميق با لوله هاي قطور چند اينچي زده ايد و داريد مرتب به استخري آب مي ريزيد، اما پُر نمي شود؛ بعد وقتي دقت مي كنيد، مي بينيد چند شكاف عميق در بدنه و كف استخر وجود دارد كه هر چه شما از اين جا آب مي ريزيد، از آن جا بيرون مي رود. فساد، اين طوري است. اين همه كار و تلاش دارد انجام مي گيرد - امروز در سطح مسؤولان، اندازه و حجم كار و تلاش دلسوزانه يي كه دارد انجام مي گيرد، خيلي بالاست - در عين حال هنوز مي بينيم بعضي از بخشها دچار مشكلات جدي است. بايد ببينيم اين زخم در كجاست؛ اين ترك در بدنه يا كف استخر در كجاست. با فساد بايد مبارزه كرد. مبارزه ي با فساد، بسيار جدّي است. من گله كردم و هنوز هم از بعضي دستگاه ها گله دارم كه وقتي ما چند سال پيش مسأله ي مبارزه ي با فساد

را مطرح كرديم، به جاي اين كه سينه سپر كنند و به ميدان بيايند و پرچم را در دست بگيرند، توجيه هاي سياسي و تعديلهاي غلط و سياست بازانه روي اين مسأله گذاشتند و آن كاري كه بايد بكنند، نكردند. حالا نمايندگان مجلس اين كار را بكنند؛ مسؤولان دولتي اين كار را بكنند؛ شما مسؤولان بخشهاي مختلف و مديران دولتي اين كار را بكنيد. مردم نمي توانند با فساد مبارزه كنند. مبارزه ي با فساد، كار دستگاه هاي حكومتي است. ذهن هم فقط به سمت دستگاه قضايي نرود؛ دستگاه قضايي آخرالدواء است. من گفتم بعضي از بخشها درباره ي فساد مطالعات عميق كنند. چند مجموعه در اين زمينه تدوين كردند و براي من آوردند كه درباره ي مسأله ي فساد و شيوه هاي فساد و رخنه گاه هاي فساد، تحقيقي صورت گرفته بود. ديديم مهمترين بخشي كه مي شود با فساد مبارزه كرد، دولت است. خود دولت هم اين را قبول دارد و دنبال كرده است. براي مبارزه ي با فساد، در دولت انصافاً كارهاي مهمي هم در گلوگاه ها انجام گرفته است. گلوگاه هاي فساد بايد گرفته شود. اين كه شما مي بينيد جنسي نبايد وارد شود، اما وارد مي شود؛ نبايد به كسي امتيازي داده شود، اما داده مي شود؛ اولين چيزي كه به ذهن انسان مي رسد، بايد گمان وجود فساد و اراده ي فاسدي باشد. بنابراين در دستگاه هاي دولتي بايد گلوگاه ها گرفته شود. اگر موردي بود كه از اين صافي ها و از زير دست مسؤولان دولتي رد شد، آن وقت نوبت قوه ي قضاييه است. البته هم قوه

ي قضاييه و هم مسؤولان دولتي ذي ربط بايد دست خودشان را كاملاً پاك نگه دارند. من آن روز گفتم؛ بايد دستمال را تميز كرد تا بشود شيشه را با آن تميز كرد.

نكته ي سوم به مسؤولان دولتي: قدر اين مردم را بدانيد. همه جا اين مناظر دارد تكرار مي شود. من سالهاست كه در اين مملكت دارم مسافرت مي كنم. من زمان رياست جمهوري و قبل از رياست جمهوري به استانها مسافرت مي كردم و با مردم مواجه مي شدم؛ الان هم همين طور است. در همدان هم با آحادي از قشرهاي مردم بدون هيچ عنواني نشستم صحبت كردم و مستقيم ارتباط برقرار كردم؛ غير از ارتباطهاي غيرمستقيمي كه به طور وافر وجود دارد. اين مردم، بسيار مردم خوبي اند. حقيقتاً ملت ايران از لحاُشاخصهاي شخصيتي، كرامتي و ارزشي در نقطه ي اوج اند؛ منيع الطبع، با گذشت، با ايمان، عازم، داراي شجاعت و آماده ي براي فداكاري. قبل از انقلاب، هيچ كس اينها را به خوبي امام نمي فهميد. نخستين كسي كه از شخصيتهاي برجسته، اين خصوصيات را در مردم ما شناخت و جست و روي آنها تكيه كرد، امام بزرگوار ما بود. همان وقت من با بعضي از بزرگان تماس مي گرفتم و چيزي مي گفتم؛ اما آنها تقصير را گردن مردم مي انداختند: مردم نمي آيند، مردم نمي كنند، اين مردم را ول كنيد. امام در نقطه ي مقابل آنها، اين مردم را شناخت؛ به اين مردم اعتماد كرد؛ با اين مردم صادقانه حرف زد؛ منتظر نشد مردم راه بيفتند؛ اول خودش راه افتاد؛ رهبر يعني اين. فرق ميان رهبري

مثل امام و يك راهنماي معمولي اين است كه راهنما اشاره مي كند و مي گويد اگر مي خواهي فلان جا بروي، از اين جا برو؛ بعد بپيچ دست راست، بعد بپيچ دست چپ؛ اما رهبر راه مي افتد و خودش به طرف مقصد مي رود؛ مي گويد هر كس آمدني است، با من بيايد؛ امام اين طوري بود. ايشان مطمئن هم بود كه مردم مي آيند، و مردم با او آمدند. اول، او اين خصوصيات را كشف كرد و ما به عنوان آدمهاي كوته بين - بنده خودم را مي گويم - كم تجربه و به عنوان كسي كه مردم را درست نمي شناسد، با حيرت و تعجب حركت عظيم مردم را تماشا كرديم و مجذوب او شديم. اين را ما اول در انقلاب تجربه كرديم. ما خيال نمي كرديم خيلي ها اين طور به ميدان بيايند؛ اما آمدند؛ جان دادند، جوان دادند، هستي شان را دادند و هرجا براي انقلاب لازم بود، ايستادند. اكثريت عظيمي از مردم اين طور بودند. بعد جنگ شد و آن طور به ميدان آمدند. و من امروز پس از سالهاي متمادي كه مسؤوليتهاي گوناگون و سنگيني داشته ام، وقتي تفرّس و دقت مي كنم، مي بينم اين مردم، همان مردم انقلابند. يك عده به عكس واقعيت تبليغ مي كنند؛ يك عده جوان و جامعه ي جوان ما را چشم بسته محكوم مي كنند؛ چرا؟ چون فلان جوان فرقش را از وسط باز كرده، يا زلفش را اين جا ريخته، يا به موي سرش روغن زده؛ اينها را كافي مي دانند براي اين كه نسل جوان ما را محكوم

كنند. شما نگاه كنيد، ببينيد در اين چند روز جلوه ي حضور جوانانه ي مردم چگونه بود؛ كه مخصوص اين چند روز هم نيست. بنده، كسي نيستم. اين مردم براي من اين كارها را نمي كنند؛ اين مردم براي انقلاب و عظمت كشور و عزت اين ملت و براي نظام اسلامي اين كارها را مي كنند. قدر اين مردم را بدانيد؛ خدمت به اين مردم را نعمت خدا بشمريد؛ براي مردم كار كنيد؛ خدا را حاضر و ناظر بدانيد و بدانيد هر قدمي كه برمي داريد، حسنه است. من ديشب به وزرا و معاونان رئيس جمهور هم كه اين جا آمده بودند و با من جلسه داشتند، گفتم هر قدمي كه شماها براي خدمت به اين مردم برمي داريد، يك حسنه و يك صدقه ي جاريه و يك اقدام خداپسندانه است.

اما جلسه ي دوم، كه جلسه ي نخبگان است. راجع به شما نخبگان عزيزي كه در اين جمع هستيد، بنده هيچ حرف ديگري جز اين ندارم كه بگويم نسبت به همه ي زبدگان و نخبگاني كه در دانش، در معرفت، در فن، در عمل، در ورزش و در هنر استعداد و نبوغ نشان دادند و تلاش و جديت كردند، احساس ارادت و اخلاص مي كنم. ما قدر نخبه ها را مي دانيم. ممكن است قدرشناسي عملي - آن چنان كه شايسته ي نخبگان است - نتوانيم انجام دهيم؛ اما قلباً قدردان نخبگانيم. استان هم انصافاً نخبه پرور است. من آن روز در دو سه سخنراني، از شخصيتهاي برجسته ي اين استان در فنون و علوم مختلف و در هنر و در انواع دانشها اسم

آوردم. نخبگاني كه در طول زمان و در زمان نزديك به ما و در زمان ما از اين استان برخاسته اند - نخبگان سياسي، نخبگان علمي، نخبگان هنري - كارهاي برجسته يي كرده اند. البته در اين جا مقصود من فقط شهر همدان نيست؛ بلكه استان كنوني همدان است، كه شامل همدان، ملاير، نهاوند، تويسركان، اسدآباد، بهار، كبودرآهنگ، رزن و شهرهاي فراوان ديگر مي شود. حقيقتاً اين استان به همه ي كشور نخبه صادر كرده است، كه من نمونه هايي از آن را در جلسات ديگري در ميان گذاشتم و نمي خواهم تكرار كنم.

اولاً نخبه پروري استان نشانه يي است از يك استعداد طبيعي. حالا اين استعداد مربوط به منطقه ي جغرافيايي است يا خصوصيات اقليمي و تاريخي، به اين كاري ندارم؛ هر عاملي كه دارد، بالاخره اين منطقه نخبه پرور است و نخبه هاي خود را به نقاط ديگر سرريز مي كند. شايد علت اين هم كه همدان جزو معدود شهرهاي دنياست كه با چنين تاريخ كهني سرپا مانده - شهر رم كه يكي از قديمي ترين شهرهاي دنياست، دو هزار و هفتصد سال سابقه دارد؛ اما همدان شما سه هزار و صد سال تاريخ شناخته شده دارد، كه بيشتر از اين هم احتمالش هست و گفته اند - وجود همين استعدادها و نبوغ ها باشد. البته شهرهاي قديمي تري هم وجود داشته، اما امروز در دنيا از اينها نام و نشاني وجود ندارد؛ ولي شهري كه با چنين سابقه ي تاريخي سر پاست - و همدان امروز از همدان صد سال پيش و شايد از همدان قرنهاي قبل خيلي سرپاتر است -

نشان دهنده ي يك استعداد طبيعي است. البته من افتخار نمي كنم كه اين جا پايتخت مادها يا پايتخت تابستاني هخامنشي ها بوده. تواريخي هم كه آقاي استاندار شرح مفصلي از آنها گفتند، همه اش محل بحث است؛ چيزهاي مسلّمي نيست. معلوم نيست دولت ماد در آن وقت تنها دولت متمركز ايران بوده؛ اينها بين دانشمندان و متخصصان اين كار محل اختلاف است. در همان دوره ي ماد، به گمان زياد ما چندين حكومت مقتدر در سرتاسر ايران داشتيم. البته فرنگي ها اصرار داشتند هخامنشي ها را بالا بياورند و مطرح كنند و كوروش و داريوش را اول تاريخ بدانند؛ حتّي مادها را هم از خاطر برده اند. كار مستشرقان اروپايي در اين زمينه خيلي صادقانه نبوده، ليكن حفاري ها و شناختها و نشانه هاي گوناگون تمدني به ما نشان مي دهد كه در سرتاسر ايران كنوني ما تمدنهاي بسيار قديمي - كه بعضي شايد از تمدن مصر هم قديمي تر باشد - وجود دارد؛ تمدنهاي شش هزار ساله، هفت هزار ساله؛ از جمله در همدان است، از جمله در سيستان است، از جمله در مناطق ديگري از اين كشور است. بنابراين نمي شود قاطع گفت اين جا تنها دولت متمركز يا اولين دولت متمركز وجود داشته؛ اينها حدسيات است. آنچه مسلّم است، اين است كه اين جا سه هزار سال زنده بوده است؛ سه هزار سال مشغول ساختن و توليد تمدن و علم و زندگي بوده است؛ اين خيلي مهم است.

اين گذشته ي تاريخي به چه دردي مي خورد؟ اگر اين گذشته را به عنوان يك شجره نامه فقط در جيبمان بگذاريم و به

آن افتخار كنيم، مثل بعضي هاست كه از سيادت فقط شال سبزي به كمرشان ببندند يا شجره نامه يي در جيبشان بگذارند و آن را وسيله ي ارتزاق قرار دهند؛ اين كه درست نيست. اهميت اين شجره نامه از اين جهت است كه نشان مي دهد اين منطقه - به هر دليلي؛ يا به دليل اقليمي، يا به دليل جغرافيايي، يا به دليل تاريخي - منطقه يي است كه استعداد در آن پرورش پيدا مي كند؛ يعني جوان امروز همدان و ملايري و نهاوند و كبودرآهنگ و بقيه ي نقاط اين استان مي تواند اين اميد را داشته باشد كه بشود ابن سينا، بشود رشيدالدين فضل اللّه، بشود ميرسيدعلي، بشود آخوند ملاحسينقلي، بشود آخوند ملاعلي معصومي.

اين كه ما مي بينيم امروز نسل جوان در كشور ما به سمت تحرك و پويايي علمي پيش مي رود، به خاطر اين است كه اين اميد در نسل جوان ما به وجود آمده است. ما بايد اين اميد را روزبه روز بيشتر كنيم؛ وظيفه ي نخبگان ما هم اين است. نخبگان ما اگر با جوانها حرف مي زنند و اگر به آنها اطلاعات مي دهند، طوري حرف نزنند كه جوان نسبت به آينده مأيوس شود. سياست عده يي اين است. اين كار، حساب شده است. البته بعضي از روي غفلت و ناداني اين كار را مي كنند، بعضي هم از روي دقت اين كار را انجام مي دهند تا نسل جوان را نسبت به آينده مأيوس كنند و افق آينده را تيره و تار، مبهم و غبارآلود جلوه دهند. من مي گويم شما نخبگان عزيز اين استان، در

استاني كه بيشترين نسبت جوان را در ميان استانهاي كشور دارد، عكس اين عمل كنيد؛ سعي كنيد در حرف و منش و اقدامتان، به جوانها اميد دهيد. بايد هنرمندتان اميدبخش باشد؛ شاعرتان اميدبخش باشد؛ نويسنده تان اميدبخش باشد؛ كشاورزتان اميدبخش باشد؛ صنعتگرتان اميدبخش باشد. اين اميد، اميد كاذب هم نيست؛ اميد صادق است. من طرفدار دادن اميدهاي كاذب نيستم؛ من مي بينم كه اين اميد، صادقانه است. بگذاريد جوانتان با خوشبيني و اعتماد به آينده، نيروي ذاتي خود را به حركت دربياورد و تحول عظيمي كه از يك انسان طبيعي و ساده، يك ابن سينا مي سازد، در درون او به وجود آيد. امروز اين، مسأله ي ماست و به نظر من مسأله ي اول نخبگان هم بايد اين باشد. نسل جوان را بايد وادار و اميدوار به حركت كرد. نااميدي درد بزرگي است و براي نابود كردن يك ملت، از همه ي وسايل مؤثرتر، نااميد كردن آن ملت است. ملتي را نااميد كنيد، نابود مي شود. وقتي اميد نبود، حركت و نشاط نيست. وقتي حركت و نشاط نبود، آينده نيست. ما دليلي براي نااميدي نداريم؛ صد دليل براي اميد داريم.

امروز به بركت اسلام، به بركت قرآن و به بركت الهامي كه به پيغمبر ما شد - كه اوج قله ي دانش ممكن براي يك انسان است، و به او وحي شد: آ«وقل ربّ زدني علماآ»، و از او خواسته شد كه علم را بيش از پيش از خدا طلب كند - امروز كشور ما در راه يك تحول بزرگ دارد حركت مي كند. ما چرا به آينده نااميد باشيم؟ چون ديگران توي سر

جنس ما مي زنند؟ بله، معلوم است كه دشمن توي سر متاع ما مي زند. براي اين كه بشود انساني را زير پنجه ي خود آورد و اسير كرد، بهترين راه اين است كه به او تلقين بي پناهي شود؛ بگويند تو بي پناهي، فايده يي ندارد، چاره يي ندارد؛ تا مجبور شود بيايد زير چتر اين قدرت قرار بگيرد. در طول صدوپنجاه سال گذشته با ما اين كار را كردند؛ اسلام و گذشته و ميراث فرهنگي و ارزشهاي ديني و ملي و مليت و همه چيز ما را تحقير كردند. غربيهايي كه مي خواستند بر دنيا تسلط پيدا كنند، همه ي تمدنها را تحقير و بسياري از آنها را نابود كردند. زمان رياست جمهوري من، رئيس جمهور پرو به من گفت ما بتازگي نشانه ي تمدن بسيار عميقي را در كشورمان پيدا كرده ايم؛ در حالي كه چند قرن خيال مي كرديم ما اصلاً گذشته نداريم! امريكايي ها از وقتي بر كشور ايالات متحده - به شكلهاي مختلفش - حاكم شدند، از اول تصميم گرفتند كه امريكاي جنوبي حيات خلوت آنها باشد و كسي حق دخالت و تصرف در امريكاي جنوبي را نداشته باشد؛ اين را صريحاً گفته اند، الان هم مي گويند. كشور بزرگي مثل برزيل يا كشورهاي ديگر امريكاي جنوبي در حدي توان حركت دارند كه بتوانند زير چتر امريكا قرار بگيرند؛ اگر بخواهند از لحاُسياسي و از لحاُجهتگيري ها اندكي تخطي كنند، مي شوند مثل ونزوئلاي امروز. مي بينيد امريكايي ها سر آ«چاوزآ» چه بلاهايي دارند مي آورند؛ چون يك مقدار با خط مشي آنها مخالف است. امريكايي ها از اول،

امريكاي جنوبي را حيات خلوت خودشان فرض كردند و با هر حركتي در آن جا معارضه كردند. يكي از راهها اين بوده كه به كشورهاي امريكاي جنوبي تلقين و تفهيم كنند كه شما گذشته و تاريخ نداريد؛ از اول يك مشت وحشي بوده ايد! اينها واقعاً ظلم نيست كه امريكايي ها كرده اند؟ امريكايي ها خيلي ظالمند. نظام حاكم بر امريكا مظهر ظلم است. ظلم هايي از قبيل ظلم زندان ابوغريب و كشتارهاي فلوجه و كوفه و ديگر جاها، مظاهري از يك ظلم بسيار عميق و وسيع است؛ مثل جوشهايي است كه روي بدني بزند، كه اين بدن بيماري عميقي دارد. البته ظلم اساسي اينها چيز ديگر است؛ اينها بشريت را تحقير كرده اند. اغلب كساني كه از اروپا به امريكا هجرت كردند، يا محكوم دادگاه هاي اروپا بودند، يا شرير بودند، يا ورشكستگان به تقصير بودند، يا مفلس ها و گداهايي بودند كه راه زندگي نداشتند و مجبور بودند عرض اقيانوس اطلس را طي كنند - كه مي دانيد آشفته ترين اقيانوس دنيا، اقيانوس اطلس است؛ هيچ دريا و اقيانوسي به آشفتگي و طوفاني بودن اقيانوس اطلس نيست؛ آن هم سفر با آن وسايل قديم - از جان خودشان بگذرند و بيايند در امريكا زندگي كنند. از اولي كه اين مهاجرت شروع شد، حدود سيصد سال مي گذرد. اينها به خاطر گستاخي و جرأتي كه داشتند و به خاطر دانشي كه كسب كردند، به اين جا رسيدند. ببينيد دانش چقدر وسيله ي اقتدار است. به وسيله ي دانشي كه كسب كردند، همه ي دنيا را تحت سيطره ي خودشان خواستند. امروز صحبت خاورميانه ي

بزرگ مي كنند؛ اين بخشي از ماجراست؛ اينها همه ي دنيا را مي خواهند؛ اينها حاضر نيستند اروپا را هم تحمل كنند. چند سال قبل يكي از سرمقاله نويس هاي معروف امريكا در يكي از مجلات اين كشور مقاله يي نوشته بود؛ حاصل حرفش اين بود كه امروز ما حق داريم اگر بخواهيم بر دنيا حاكم شويم. براي حرف خودش دليل هم آورده بود. بنده آن وقت در نماز جمعه گفتم اين كه امريكايي ها مي گويند دهكده ي جهاني، مي خواهند جهان را دهكده يي بدانند كه خودشان هم كدخداي آن باشند و همه زير نفوذ اينها باشند. ظلم اساسي اينها اين است. اينها بشريت را تحقير كرده اند. البته تحقير بشريت به شكلهاي مختلف بروز مي كند؛ حمايت از رژيم صهيونيستي يك طور آن است، اشغال عراق يك طور آن است، بمباران مردم افغانستان يك طور آن است، رفتارشان با مسلمانهاي اروپا يك طور آن است، حمايتشان از رژيم استبدادي پهلوي و برخي رژيمهاي استبدادي ديگر يك طور آن است.

به بركت انقلاب و اسلام، جوانهاي ما راه حركت و اميد حركت را پيدا كرده اند؛ اين اميد بايد در اينها تقويت شود. درست بر خلاف سياست استكباري دنيا كه در ميان ملتها بذر نوميدي مي پاشد، بايد بذر اميد كاشته و آبياري شود. به نظر من اين تكليف عمده ي نخبگان است. البته سخن با نخبگان و زبدگان يك مجموعه، اين طوري نمي شود. يكي از دلايلي كه بنده با طرح دهكده ي جهاني مخالفم، همين است. يك دهكده ي كوچك را هم كه شما نگاه كنيد، به عدد آدمها، مجموعه ي عظيمي

وجود دارد. هر انساني يك دنياست. اگر انسان، زبده و دانشمند و هنرمند و داراي ارزش والايي باشد، طبعاً دنياي او شيرين تر و جذابتر و بزرگتر است و جا دارد انسان در كنار او بنشيند و از او بهره مند شود؛ لذاست كه ما اين مقدار را براي ملاقات با نخبگان اين استان كافي نمي دانيم؛ ليكن بيش از اين براي ما مقدور نبوده و اميدواريم ان شاءاللّه خداوند متعال از بركات نخبگان، همه ي جامعه را بهره مند كند.

پروردگارا ! ما را در راهي كه رضاي تو در آن است، موفق به حركت بفرما و به همه ي ما استقامت و پايداري و آگاهي و اميد عنايت كن.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مداحان به مناسبت ميلاد حضرت فاطمه (سلام اللّه عليها)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مداحان به مناسبت ميلاد حضرت فاطمه (سلام اللّه عليها)

--------------------------------------------17/05/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

اولاً اين روز بزرگ و اين عيد مسعود را تبريك عرض مي كنيم و به شما برادران عزيز -

ذاكران، مداحان، گويندگان، سرايندگان در مدح و منقبت و مصائب اهل بيت

(عليهم السّلام) - خوشامد عرض مي كنيم و اميدواريم كه اين تلاشها و نفسهاي گرم و

احساسات پاك شما مقبول و منظور و مورد توجه بانوي دنيا و آخرت - فاطمه ي زهرا

(سلام اللّه عليها) - قرار بگيرد. اين توسلها خيلي قيمت دارد. اين گوهر محبت اهل بيت، بخصوص فاطمه ي زهرا

(سلام اللّه عليها) كه ميان همه ي اين خاندان با عظمت، عزيز است، خيلي ارزش دارد.

حقيقتاً روز ولادت اين بزرگوار - كه گوهر صدف نبوت و ولايت است - براي شيعيان،

محبان و فرزندان معنوي

و جسماني آن بزرگوار عيد بزرگي است. يكي از آقايان كه اشاره كردند كه دشمنان اسلام و مسلمانان اين روز شيرين را با

حوادث عراق و نجف تلخ كردند، راست است. لعنت خدا بر اين قدرتهاي مستكبر و ظالم و

منافق و دروغگو و شياد و افزون طلب كه براي آنها اصلاً نه حيثيت مردم، نه عقايد

مردم، نه حقوق مردم، نه استقلال كشورها و نه عزت ملتها مطرح است. اگر كسي فكر كند

كه با تملق و نزديك شدن و تسليم در مقابل اينها مي تواند كاري از پيش ببرد، خطا

كرده است. علاج اينها جز با ايستادگي و جز با كوبيدن شمشير برّان منطق حق و عزم

ثاقب نيست و علاج كار اينها فقط با اراده ي قوي، منطق قوي و مشت قوي است؛ اينها

امروز در دنيا در مقابل اين مسائل درمانده اند. آن چيزي كه در عراق اين لقمه ي چرب

و نرم را براي آنها گلوگير كرده و دارد خفه شان مي كند، همين ايمان و اراده ي يك

مشت مردم بي پناه و مستضعف است. عراقيها نه پول دارند، نه سلاح، و نه پشتيبان

بين المللي؛ اما با عزم، با ايمان و با ايستادگي نگذاشتند كه آنها به خيال خوش

خودشان و خواب خوشي كه ديده بودند، اين لقمه ي چرب و نرم را فرو بدهند. من مكرر

گفته ام، باز هم مي گويم: امريكاييها در بن بستند. اگر جلو بروند، ضربه مي خورند؛

اگر عقب هم بيايند، ضربه مي خورند؛ هرچه ادامه بدهند، برايشان مايه ي ضربه است؛

عقب نشيني هم بكنند، مايه ي ضربه است؛ در مخمصه

گير افتاده اند. گرگي كه در يك تله

گير مي كند، داد و فريادش ممكن است عده يي را بترساند، يا پنجه اش كسي را كه نزديك

برود، زخمي كند؛ اما گير افتاده است. اميدواريم كه خداوند شر اينها را از سر دنياي

اسلام كم كند، و به ملت مسلمان عراق و شيعيان در هر نقطه يي از عالم، و به همه ي

ملتهاي مسلمان و مؤمن، توفيق اعمال آن اراده ي شرافت آميزي را كه قرآن از ما

خواسته، به آنها عنايت كند. درباره ي مقامات صديقه ي طاهره (سلام اللّه عليها) زبان و گفتار ما ياراي بيان

ندارد؛ نمي شود توصيف كرد؛ وصف او از حد اين قالبهاي معمولي بياني ما بالاتر است؛

اما با زبان هنر تا حدودي مي شود ذهنها را نزديك برد؛ اين كه بنده روي مداحي و شعر

و سرودهاي اسلامي تكيه مي كنم، به همين خاطر است. با بال و پر هنر مي شود مقداري

ذهن را نزديك كرد، ولي به حقيقت آنها در مقام توصيف نمي شود رسيد. البته كساني كه

دلها و عمل شان را پاك كنند، جسم و جان خودشان را تطهير كنند، تقوا و پرهيزگاري و

پاكدامني را پيشه ي خودشان كنند و خودشان را تربيت كنند و مقداري از اين آلودگي يي

كه بنده و امثال بنده دچارش هستيم، خودشان را بيرون بياورند، چشمهايشان مي تواند

ببيند؛ اما باز آنها هم نمي توانند توصيف كنند، ليكن دلهاي پاك و چشم دل بيناي آنها

مي تواند انوار قدسيه ي اهل بيت و از جمله صديقه ي كبري (سلام اللّه عليها) را تا

حدودي از

نزديك ببيند و مقامات آنها را درك كند. ما نشانه هايي داريم. اين كه از

قول پيغمبر اكرم نقل شده است كه: آ«فداها ابوهاآ»، خودش يك نشانه است. اين كه در

روايت دارد كه وقتي فاطمه ي زهرا (سلام اللّه عليها) وارد خانه ي پيغمبر مي شد، يا

آن جايي كه پيغمبر نشسته بودند وارد مي شد، آ«قام اليهاآ» - حضرت پيش پاي او بلند

مي شد؛ به طرف او مي رفت - اين يك نشانه است؛ اينها عظمت است. اين كه همه ي دنياي

اسلام از آن روز تا امروز - شيعه و سني فرقي ندارد - اين بانوي بزرگوار را با چشم

عظمت و جلالت نگاه مي كنند، اين هم خودش يكي از آن نشانه ها و علامتهاست. امكان

ندارد كه همه ي عقلا، علما و متفكران با نحله ها و عقايد مختلف در همه ي تاريخ يك

امت و ملت، بر مدح و ستايش يك مركز متفق القول باشند. اين نيست مگر عظمت

توصيف ناپذير آن مركز؛ اين خودش يك علامت است. همه ي اين عظمت ها مربوط به يك بانوي

هجده ساله؛ يك دختر جوان است! بيشترين سني كه براي فاطمه ي زهرا

(سلام اللّه عليها) طبق تواريخ مختلف گفته مي شود، از هجده سال است تا بيست ودو

سال. از آن تكريمي كه اميرالمؤمنين براي ايشان قائل است، و از آن تكريمي كه در

روايات و كلمات همه ي ائمه (عليهم السّلام) درباره ي فاطمه ي زهرا

(سلام اللّه عليها) آمده، انسان مي فهمد كه چه عظمت و شيفتگي يي در كلمات ائمه

نسبت به فاطمه ي زهرا موج مي

زند. هر يك از ائمه شط خروشاني هستند كه فضاي معرفت و

استعدادهاي بشري را سيراب و بارور كرده اند و همه ي اين جويبارها از اين چشمه

سرازير مي شوند؛ چشمه ي جوشان فاطمه ي زهرا (سلام اللّه عليها). روايات صادقين

(عليهم السّلام)، عظمت حضرت رضا و موسي بن جعفر و ائمه ي بعدي، مقام والاي حضرت

بقيّةاللّه (ارواحنا فداه)، همه جويبارهاي آن كوثرند؛ آن كوثر تمام نشدني، آن

چشمه ي جوشان؛ بركات فاطمه ي زهرا اينهاست. ما اين بزرگوار را خواسته ايم به عنوان الگو ميان خودمان مطرح كنيم. يك زن جوان، يك

دختر جوان، كه زندگي اش، زندگي معمولي؛ لباسش، لباس فقرا؛ كارش در خانه جمع و جور

كردن بچه ها و مديريت خانه و كدبانويي اين خانه ي كوچك و دستاس كردن است و آن كوه

معرفت و درياي عظيم علم و دانش در وجود اوست. قرآن چهار زن را اسم آورده كه اين چهار زن الگويند؛ دو الگوي نيكان عالم، دو الگوي

بدان عالم. آ«ضرب اللّه مثلاً للّذين كفروا امرأة نوح و امرأة لوطآ»؛ زن نوح و زن

لوط. آ«كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهماآ»؛ اين دو نمونه ي زنانه براي

مردمان كافر در طول تاريخ هستند. وقتي خداي متعال در قرآن مي خواهد كفار - نمونه ي

وجود كفرآميز و كفران كننده ي نعمت خدا - را معرفي كند، به جاي فرعون و نمرود و

افراد ديگر، دو زن را مثال مي زند؛ زن نوح و زن لوط، كه درهاي رحمت الهي به روي

اينها باز و همه ي امكانات براي عروج و رفعت اينها آماده بود و

دو پيغمبر، آن هم

پيغمبري مثل نوح و لوط، شوهران اينها بودند كه در خانه ي آنها زندگي مي كردند و حجت

بر آنها تمام بود؛ اما اين دو زن قدر اين نعمت ها را ندانستند و آ«فخانتاهماآ»؛ به

شوهرهايشان خيانت كردند. اين خيانت، لزوماً خيانت جنسي نيست؛ خيانت اعتقادي است؛

خيانت مسلكي است؛ راه را كج كردند. شوهرها با اين كه پيغمبر بودند و مقام عالي

داشتند، به درد اين زنها نخوردند؛ آ«فلم يغنيا عنهما من اللّه شيئاآ». خداي متعال

رودربايستي و رفاقت و خويشاوندي با كسي ندارد. اگر كسي را مورد محبت و لطف و رحمت

قرار مي دهد، با حساب و كتاب است؛ با تعاريف نيست؛ خدا قوم و خويش كسي نيست. اينها

هم با اين كه شوهرهايشان پيغمبر بودند، اين شوهرهاي پيغمبر نتوانستند اين دو زن را

از شر غضب الهي نجات بدهند؛ اينها شدند نمونه ي كافران همه ي تاريخ. در نقطه ي مقابل، باز خداي متعال دو زن را به عنوان نمونه ي مؤمنان ذكر مي كند: آ«و

ضرب اللّه مثل للّذين امنوا امرأة فرعون اذ قالت ربّ ابن لي عندك بيتا في الجنّة و

نجّني من فرعون و عملهآ»؛ يكي زن فرعون و ديگري، حضرت مريم: آ«و مريم ابنت عمرانآ». آن

زن اول، قصر فرعوني او را مجذوب نكرد؛ زن پرورش يافته در بساط فرعوني، كسي كه زن

فرعون است و لابد پدر و مادر و خاندانش هم از همين طواغيت بودند، در نهايت راحت و

نعمت و رفاه و عزت ظاهري بود و زندگي مي كرد؛ اما ايمان موسي دل او را برد و تصرف

كرد؛ به

موسي ايمان آورد. وقتي ايمان آورد و راه را شناخت، همه ي آن راحت و رفاه را

كنار گذاشت و ديگر آن قصر باعظمت در مقابل او جاذبه يي نداشت؛ گفت: آ«ربّ ابن لي

عندك بيتا في الجنّةآ»؛ من خانه ي بهشتي را ترجيح مي دهم؛ زندگي دنيا ارزشي ندارد.

حضرت مريم هم: آ«و مريم ابنت عمران الّتي احصنت فرجها فنفخنا فيها من روحناآ»؛ دامن

خود را پاك و پاكيزه نگهداشت؛ اينها ارزشهاي انساني است. اين چهار زن فقط نمونه و نماد براي زنها نيستند، بلكه نمونه و نماد براي همه ي زنها

و مردها هستند. آن دو زن با اين كه باب رحمت جلوي آنها باز بود، به آن راه نرفتند و

از آن استفاده نكردند؛ به معنويت به خاطر چيزهاي پست و حقير - عواملش را قرآن ذكر

نكرده، حتماً چيزي است مانند اخلاق بد و يا يك خصلت بد - پشت كردند؛ يك چيز كوچك

اين دلهاي ضعيف را به خودش جذب مي كند و آنها را از راه حق منحرف مي كند و مي شوند

نماد كفار و انسان ناسپاس در مقابل خدا. اما دو زن ديگر، نماد ارزشهايند. او برايش

جاذبه ي معنويت و جاذبه ي سخن حق آن قدر زياد است كه به همه ي بساط و دستگاه فرعوني

پشت پا مي زند، اين يكي هم پاكيزگي و پاكدامني و وارستگي دارد. فاطمه ي زهرا (سلام اللّه عليها) همه ي اين فضايل را با هم داراست. چون آ«و اصطفاك

علي نساء العالمينآ» درباره ي مريم در قرآن هست و سيده ي نساء عالمين، در روايت هم

دارد كه او

سرور زنان عالم در زمان خودش بود، ولي فاطمه ي زهرا سرور زنان عالم در

همه ي ادوار تاريخ است؛ اين الگوست. برادران عزيز! ما امروز به اين الگو احتياج

داريم. امروز دستگاه هاي تبليغاتي دنيا براي گمراه كردن انسانها دائم الگو جلوي چشم نسلهاي

بشر در همه ي دنيا مي آورند. البته الگوها كم جاذبه و ناموفق است، اما دست بردار

نيستند؛ هنرپيشه مي آورند، نويسنده مي آورند، آدمهاي پرهياهوي خوش ظاهر بدون باطن

مي آورند، هيكلهاي پوچ و بي معنا را مي آورند و مرتب نمايش مي دهند، تا بتوانند به

وسيله ي اين الگوها، انسانها را به سمتي حركت بدهند و به راهي بكشند. آنها براي

اين كار، پولها خرج مي كنند و فيلمهاي هاليوودي و چيزهايي از اين دست كه مي بينيد و

مي شنويد و مي دانيد، اغلبش جهت دار است. با اين كه مي گويند هنر بايستي فارغ از

سياست و جهتگيري سياسي باشد، رفتار خودشان بعكس است و اين جوري نيست؛ مستكبران عالم

هنر، سينما، فيلم، شعر، نوشتن، مغز و استدلال و فلسفه را در راه منافع استكباري و

چپاولگري خودشان استخدام كرده اند؛ همين چيزي كه امروز مظاهر سرمايه داري دنياست؛

قدرت نظامي اش امريكاست، قدرتهاي اقتصادي اش هم شركتهاي پشت سر دولت امريكايند.

آنها از همه ي امكانات استفاده مي كنند براي الگوسازي، ملتها هم دستشان خالي است و

الگو و نمونه يي كه بتوانند در مقابله ي با آنچه كه آنها مي آورند، از خودشان نشان

بدهند، ندارند. ما دستمان پُر است، ما زنان بزرگي داريم؛ اگر حالا بخواهيم وارد

وادي مسأله ي زن بشويم.

زنان باعظمتي در تاريخ اسلام هستند كه اوج و قله ي اين

عظمت ها، فاطمه ي زهرا، صديقه ي كبري (سلام اللّه عليها)، است. حضرت زينب و حضرت

سكينه هم ماجراهايشان ماجراهاي شگفت آور براي انسانهاي متفكر و باهوش و خردمند و

اهل فكر است. امام حسن و امام حسين را گفته اند: آ«سيّدي شباب اهل الجنّةآ». با

اين كه اينها هميشه جوان نبودند و اين دو بزرگوار به سنين پيري و كهولت هم

رسيده اند، اما آ«سيّدي شبابآ» به آنها گفته اند؛ يعني جواني اينها بايد به عنوان يك

الگو هميشه در مقابل چشم جوانهاي دنيا باشد. جواني خود پيغمبر و جواني اميرالمؤمنين

هم همين جور است. حرف من با شما برادران عزيز مداح و ذاكر اين است كه شماها در اين زمينه خيلي وظيفه

داريد. من گاهي اوقات توصيه هايي مي كنم. اين جور نيست كه ما براي عظمت فاطمه ي

زهرا درمانده باشيم كه چه جور اين عظمت را بيان كنيم و متوسل بشويم به شعر، نثر و

يا كلامي؛ نه، بلكه ما به آن عظمت احتياج داريم. اين خورشيد متلألئ و درخشان به

همه ي موجودات عالم سود مي بخشد و حالا گوشه آفتابش هم داخل خانه ي ما افتاده است؛

ما بايد ببينيم از اين چه جوري مي توانيم استفاده كنيم. آن خورشيد كه خيلي بالاتر

است؛ حالا ما ساعتهاي متمادي بنشينيم و راجع به توصيف اين خورشيد - كه درست هم

نمي دانيم چه هست و ذهن ما به آن نمي رسد - حرف بزنيم، شعر بگوييم، بخوانيم؛ اما

نرويم زير اين آفتاب بنشينيم، تا بدنمان را گرم كنيم،

جسم مان را رشد بدهيم و حيات

خودمان را تقويت و تأمين كنيم؛ اين كه عاقلانه نيست؛ شأن اين بزرگوار و اين

بزرگوارها خيلي بالاست. خدا رحمت كند كساني را كه جريان تشيع را به كشور ما آوردند و ما را با اين حقايق

آشنا كردند؛ اگر نمي شد، خيلي سخت بود. رحمت خدا بر آن شمشيرهاي زبان و شمشيرهاي

قلم و شمشيرهاي ميدانهاي مختلف كه توانستند اين حقايق را براي ما روشن كنند و ما را

در اين راه بيندازند كه ببينيم و بفهميم، والّا اين دلايل واضح در مقابل خيلي ها

هست، اما نمي فهمند و درك نمي كنند؛ چون تعصبها نمي گذارد. ما اين اقبال را پيدا

كرده ايم و بايد خدا را شب و روز بر اقبال آشنايي با ولايت اهل بيت (عليهم السّلام)

كه نعمت عجيبي است، شكر كنيم. شما ببينيد امروز نسل جوان شما - چه دخترهاتان، چه پسرهاتان - و جامعه ي شما از خلأ

كدام معرفت رنج مي برند و آسيب مي بينند؛ از كمبود كدام عنصر سازنده ي اخلاقي رنج

مي برند، آن عنصر اخلاقي را در وجود فاطمه ي زهرا (سلام اللّه عليها) و در فضايل

آن بزرگوار و اين وجودهاي مقدس پيدا كنيد و به زبان شعر - كه زبان هنر هست - آن را

القا و بيان كنيد. ببينيد ما در زندگي سياسي و اجتماعي مان به كدام درس اهل بيت

احتياج داريم، آن را از زندگي اين بزرگواران و اين بزرگوار بخصوص استخراج كنيد و با

زبان شعر بيان كنيد؛ اينها لازم و مهم است، والّا صرف مدح گفتن - كه الفاُآن

مدح

هم گاه الفاُمبهمي است كه نه شنونده درست مي فهمد كه محصول اين مدح چه شد و نه

گاهي خود گوينده! - كافي نيست. ما بايد اظهار ارادت بكنيم و اين اظهار ارادت، كمال

ماست؛ آ«مادح خورشيد مداح خود استآ»؛ اما به اين نبايد اكتفا كنيم. ما بايد ببينيم

امروز چه درسي از اين بزرگوارها مي شود بگيريم. مبلغ هم وظيفه دارد، هنرمند هم

وظيفه دارد، فيلمساز هم وظيفه دارد، گردانندگان سينماي كشور هم وظيفه دارند،

گردانندگان تلويزيون كشور هم وظيفه دارند، منبري ها هم وظيفه دارند، مداح جماعت هم

وظيفه دارد؛ من مي خواهم بگويم شما وظيفه ي خودتان را در كنار اين وظايف سنگيني كه

بر دوش همه ي ماست، بازيابي كنيد؛ اين توصيه ي من به برادران عزيزم است كه هميشه از

آنها درخواست مي كنم و با آنها در ميان مي گذارم. امروز ما كشوري هستيم كه ملت ما به بركت خون و قيام امام حسين و به بركت روح حسيني،

توانست قيام كند و يك نظام استبدادي فاسد خبيث زشت كردار زشت خو را به زانو

دربياورد و يك حكومت مردمي با صبغه و روحيه و با عمل نسبتاً اسلامي - روحيه ي ما

اسلامي است؛ اما نمي توانم بگويم كه عمل مان كاملاً اسلامي است؛ نسبتاً اسلامي است

كه ان شاءاللّه روزبه روز بايد بيشتر اسلامي شود - را سر كار بياورد، كه خود اين

نظام، فحش به همه ي قدرتهاي عالم است؛ نفس وجود نظام جمهوري اسلامي فحش به

امريكاست، ولو شما يك كلمه هم آ«مرگ بر امريكاآ» نگوييد؛ خود اين كه اين هست، نوعي

دهن كجي

به همه ي قدرتهايي است كه با معنويت و با فضيلت و با استقلال و با شرف

ملتها مخالفند. امروز همه وظيفه دارند اين نظام را از نقصها و ضعفهاي خودش خلاص

كنند و عناصر قدرت و قوّت معنوي و مادي را در آن تقويت كنند و در آن بيشتر به وجود

بياورند. اگر احتياج به وحدت داريم، اگر احتياج به علم داريم، اگر احتياج به همكاري

داريم، اگر احتياج به تلاش اقتصادي يا سياسي داريم، اگر احتياج به روح شهادت طلبي و

سلحشوري داريم و اگر احتياج به خيلي چيزها داريم، بايد هر كس به قدر خودش اينها را

در جامعه به وجود بياورد. جبهه ي تبليغ، جبهه ي وسيعي است كه در آن هنر و آموزش و علم و دين و دانشگاه و حوزه

و وزارت ارشاد و صدا و سيما هستند، كه يك قسمت از اين جبهه ي وسيع، به جماعت مداح -

اين برادرهايي كه در دوره ي جنگ و دفاع مقدس در جبهه بودند، خوب در ذهن شان حرف

بنده را تصوير مي كنند - سپرده شده است و آن مانند اين است كه اين بخش عظيم را اين

لشگر يا اين قرارگاه به عهده دارد و تكه يي از آن را به گردن ما سپرده اند؛ ما بايد

اين را خوب از عهده بربياييم، تا ديگران هم كه در بخشهاي خودشان از عهده

برآمده اند، مجموعش بشود پيروزي؛ بايد برادران مداح به اين موضوع توجه كنند؛ والّا

ما در نوحه خواني، مصيبت خواني و مرثيه خواني، اگر يك مقدار همت و سليقه به خرج

بدهيم، مي توانيم همه ي

اين مفاهيم عالي را بگنجانيم و البته مي شود همه ي اينها را

پوچ و پوك و خالي كرد و فقط ظواهري باشد. اين موضوع مي تواند در روضه، در نوحه، در

سينه زني و در مدح و مصيبت باشد؛ طوري كه فقط دلي بسوزد و قطره اشكي بريزد، بدون

اين كه اندك بهره يي برده شود؛ در روز جشن هم به همين نحو. وظيفه و مسؤوليت بزرگ

جامعه ي مداح اين است كه مطالبش پُرمغز و پُرمحتوا باشد و به شيوه ي درست اين را

اداره كند؛ هم در مصيبت و مدايح، و هم در عزا و جشن. بايد مطالب با شكلهاي مختلف و

در قالبهاي مختلف بيايد. اميدواريم خداي متعال به همه ي ما توفيق بدهد وظايف مان را درست بشناسيم و بر طبق

آن وظايف عمل كنيم. ان شاءاللّه اين عيد سعيد بر همه ي شماها مبارك باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با رئيس جمهور و اعضاي هيأت دولت

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با رئيس جمهور و اعضاي هيأت دولت

--------------------------------------------04/06/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

به برادران و خواهران عزيز؛ جناب آقاي رئيس جمهور، آقايان وزرا، معاونان، مسؤولان و

مديران عالي رتبه خوشامد عرض مي كنم.

رسم ما اين است كه در هفته ي دولت، هم ياد شهداي عزيز اين هفته را گرامي مي داريم -

در واقع با تكرار نام شهيد رجايي و شهيد باهنر، اين پرچمها را كه تعيين كننده ي خط

مشي دولت و نظام جمهوري اسلامي است، مشخص تر و واضح تر جلوي چشم خودمان مي گيريم،

تا فراموش نكنيم كه از چه راهي عبور مي كنيم و به كجا مي خواهيم

برسيم - و هم پايان

يك سال و آغاز سال جديد را به دولت محترم و خدمتگزار معمولاً تبريك عرض مي كنيم. امسال اين حوادثي كه در نجف و در مجموعه ي كشور همسايه ي ما - عراق - رخ مي دهد،

حقيقتاً آن چنان غمي را بر دلهاي ما تحميل مي كند كه نشاط تبريك گويي و تبريك شنوي

را سلب مي كند. حقاً و انصافاً آنچه كه امروز نظاميان اشغالگر در عراق و بخصوص در

نجف انجام مي دهند، از نقاط سياه ماندگار و فراموش نشدني است. نجف يك دانشگاه است؛

فقط يك شهر معمولي نيست. هزار سال است كه اين شهر مركز علم، مركز پرورش علماي بزرگ

و صادر كردن علماي برجسته و پارسا و پرهيزگار به همه ي نقاط دنياي اسلام بوده و

بالاتر از اين، مرقد اميرالمؤمنين و محل توجه دلهاي مسلمانان و بخصوص شيعيان است.

اين نظاميان اشغالگر با ناديده گرفتن همه ي اين مسائل، اين يادگارهاي عزيز تاريخي و

هميشگي ملت ما را اين طور راحت مورد تهاجم قرار مي دهند و سياستي را كه از نظر

افكار عمومي دنيا و از نظر همه ي معيارهاي انساني صددرصد محكوم است، مي خواهند

اين جا پيش ببرند. سياست امريكايي ها در عراق و بخصوص در اين حوادث نجف، سياست پيش

بردن كار با زور و سركوب است و بديهي است كاري كه با زور و سركوب بخواهد پيش برود،

يقيناً كار ماندگار و موفقي نخواهد بود؛ اينها بلاشك شكست مي خورند. و تعجب اين

است كه اين سياستگذاران ناشي و مست و لايعقل امروز امريكا و پشتيبانان آنها

نمي

فهمند كه چه اشتباه بزرگي را مرتكب مي شوند و سياست غلطشان را دنبال مي كنند.

بلاشك اين سياست علاوه بر اين كه ضربه هاي طاقت فرسايي را به نظام امريكا خواهد زد،

ده ها سال دره ي عميق نفرت را بين امريكايي ها و اشغالگران با امت اسلامي و دنياي

اسلام به وجود خواهد آورد. ما با ملت و با مظلومان عراق همدردي و همدلي مي كنيم و

كارهاي اشغالگران را محكوم مي كنيم و اميدواريم خداوند متعال در حمايت از حق، سنت

هميشگي خودش را بار ديگر نشان دهد. اين روزها شما آخرين سال دولت را مي خواهيد آغاز كنيد. البته آخرين سال اين دولت با

اولين سال اين دولت هيچ تفاوتي ندارد. همه ي سالها، همه ي ماه ها و همه ي روزها،

روزهاي كار و خدمت است. اين هست كه وقتي شما در پايان يك دوره ي چهارساله يا

هشت ساله، به مجموعه ي كار و تلاش مخلصانه يي كه به خرج داده ايد نگاه مي كنيد، هم

خودتان احساس رضايت مي كنيد، هم مطمئن مي شويد كه خداي متعال از محصول كار شما راضي

است و ملت هم نتايج اين را در زندگي خودشان احساس مي كنند. اگر خداي نكرده كمبود و

نقصي وجود داشته باشد، انسان در دل خودش نه اين رضايت را از خود دارد، نه اين

خاطرجمعي را از رضايت الهي و رضايت مردمي. ما وظايفي داريم. ماها مي آييم و مي رويم؛ مسؤولان مختلف مي آيند و مشغول كار

مي شوند و در مجموعه ي نظام جمهوري اسلامي نقش خودشان را ايفا مي كنند و مي

روند،

ليكن مجموعه ي فعال و كارآمد نظام با آمد و رفت ماها نبايد هيچ گونه تغييري جز

تقويت پيدا كند و به خودش ببيند؛ مثل بازيكنهاي يك تيم؛ يكي خارج مي شود، يكي داخل

مي شود؛ اما تيم مشغول كار خودش است و تلاش خودش را انجام مي دهد و به مصلحت، يكي

مي آيد و يكي مي رود. روال كار بايستي تداوم و استمرار سياستهاي كلي يي باشد كه

مجموعه ي نظام آن را براي آينده ي كشور تصوير كرده است. البته دوره ي كاري هر كدام

از ماها يك بخشي از عمر اين نظام را در واقع به خود اختصاص داده؛ فرضاً وقتي يك

دولتي دو دوره - هشت سال - ادامه پيدا مي كند، اين در وضع كنوني، تقريباً يك سوم

عمر همه ي نظام را اشغال كرده و كار كرده و تلاش كرده است؛ اينها معيارهاي ارزيابي

ما از كارهايمان بايستي باشد. من اولين نكته يي را كه مي خواهم به شما مديران ارشد اين مجموعه عرض كنم، اين است

كه آ«انگيزهآ»ي كار در آغاز و در انجام كار نبايد هيچ تفاوت كند. يك مؤلف وقتي كتابي

را مي نويسد، صفحه ي آخر را با همان همت و با همان انگيزه يي مي نويسد كه صفحه ي

اول را شروع كرده؛ زيرا اگر صفحه ي آخر را شما ننويسيد، يا دقت به خرج ندهيد، يا با

خط خوب ننويسيد، كتاب ناقص خواهد شد. به نظر من، مهمترين مسأله در آخرين سال

مسؤوليت و خدمت اين دولت اين است كه دوستان و برادران و مديران با همان انگيزه و با

همان

تلاشي كه در آغاز ورودشان به عرصه ي خدمتگزاري داشتند، كار بكنند؛ نگذاريد

خداي نكرده همتهايتان كاستي بگيرد. نكته ي ديگر اين است كه همه ي ما نسبت به آنچه كه انجام مي دهيم، مسؤوليم؛ منتها

مسؤوليتها غالباً با پايان دوره ي مسؤوليت تمام نمي شود؛ چون كارهاي ما تأثيراتي در

كارهاي افراد بعد از ما مي گذارد. همان طور كه ما بر روي بناي افراد قبلي شروع به

كار كرديم، ديگران هم بر روي بناي ما شروع به كار خواهند كرد. بنابراين، پي ها را

بايستي محكم گذاشت و ساختمان را بايستي استوار بنا كرد، تا هرچه كه خواستند روي آن

بسازند، بتوانند. و اين، افتخارش براي شما خواهد بود. اگر شما سياستهاي خوبي را

امروز بگذاريد و اجرا كنيد - كه اين سياستها در آينده ساري و جاري خواهد بود - هر

كسي كه بر اساس اين سياستها كار كند، ثواب و افتخار آن، براي شما خواهد بود؛ اما

اگر خداي نكرده كوتاهي هم بكنيد، باز همين طور است؛ يعني آ«من سنّ سنّة حسنة كان له

اجرها و اجر من عمل بها الي يوم القيامة و من سنّ سنّة سيّئة كان عليه وزرها و وزر

من عمل بها الي يوم القيامةآ». كارهاي ما تأثيراتي در آينده مي گذارد. با اين ديد،

با اين نگاه، بايستي به همه ي كارهايمان نگاه كنيم. گزارشهايي كه امروز داده شد، گزارشهاي بسيار خوبي بود؛ اما افسوس كه هم كوتاه بود و

هم همه ي دوستان فرصت نكردند گزارش بدهند و هم فرصت نشد كه همه ي آنچه را كه در هر

دستگاه هست، گزارش بدهند. اين جلسه

براي گزارش دادن كافي نيست؛ شما بخشي از وقت

امسال را براي گزارش دادن به مردم صرف كنيد. اين كه ما گفتيم امسال، سال پاسخگويي

است، مظهر اين پاسخگويي همين گزارشهايي است كه شما به مردم خواهيد داد. بسياري از

كارهايي را كه در بخشهاي شما انجام گرفته - من البته اطلاع دارم، ولي در همين

گزارشهاي كوتاه، آنها را ذكر نكرديد. اين كارهاي خوب و مهم انجام گرفته و شما فرصت

نكرديد كه ذكر كنيد - خيلي ها نمي دانند. برنامه سازي كنيد و آنچه را كه انجام

گرفته، ترسيم و بيان كنيد؛ من قبلاً به آقاي رئيس جمهور هم اين مطلب را گفته ام. دو

ستون درست كنيد: كارها و خدماتي كه انجام داده ايد، كارهايي كه انجام نداده ايد، يا

ناكام مانده ايد در انجامش؛ اينها را با مردم در ميان بگذاريد و بدانيد كه مردم قدر

خدمت و قدر تلاش را مي دانند. ما بايد هم كارهاي كرده ي خودمان و هم كارهاي نكرده ي

خودمان، يا درست نكرده ي خودمان را با صداقت در ميان بگذاريم. مطمئناً آن تلاش و

همت و اهتمامي كه انجام گرفته براي ستون مثبتها، عذر خواهد بود براي ما نسبت به

ستون ناكرده ها؛ چون ناكرده ها از روي تعمد، ناكرده نمانده، بلكه به خاطر كمبود

امكان، كمبود منابع و گاهي به خاطر دير رسيدن فكر به ذهن انسان و مسائلي از اين

قبيل، ناكرده مانده است. اين مسائل را براي مردم بيان كنيد؛ من بر اين معنا اصرار

دارم. عملكرد شما از عملكرد نظام جدا نيست؛ نمي شود گفت ما نظام خوبي داريم؛ اما

دولت بدي داريم؛ بالاخره دولت برخاسته ي از همين نظام است. هر كاري كه شما كرده

باشيد و خوب كرده باشيد، براي نظام است و اگر كاري نكرده باشيد، يا بد كرده باشيد،

باز هم متعلق به نظام است. ما اصرار داريم كه آنچه انجام گرفته و اهتمام به كار

رفته، صادقانه، درست و روشن به مردم بيان شود؛ مشخص كنيد چه تحويل گرفته ايد و چه

تحويل خواهيد داد؛ مثل صورت وضعيتهايي كه مهندسان در هنگام تحويل و تحول يك كار

تهيه مي كنند، شما هم صورت وضعيت كار خودتان را حقيقتاً مشخص و معين كنيد و سعي

كنيد كه حداكثر دقت را هم در اتقان آن به كار ببريد. حقيقتاً وقتي ما با مردم مواجه

مي شويم، مي توانيم اعتماد مردم را با صدق لهجه و بيان واقعيتها كاملاً جلب كنيم.

نبايد تصور كرد كه صداقت و عدم صداقت از نظر مردم پوشيده خواهد ماند؛ بالاخره توجه

مي كنند. نكته ي ديگر اين است كه اولويتهايي را در مدت باقي مانده بايد در نظر بگيريد. وقتي

انسان چشم انداز ميدان كارش طولاني است، انتخابهاي متعددي مي تواند داشته باشد؛ اما

وقتي چشم اندازها كوتاه مي شود، زمان هم براي ادامه ي كار كوتاه مي شود و انتخابها

هم كم؛ بايستي اولويتها را در نظر گرفت. به نظر من يكي از اولويتها در اين مدت يك

سال عمر اين مجموعه ي دولت، اين است كه اهتمام كنيد به اتمام كارهايي كه شروع

كرده ايد. اين گزارش كارهاي نيمه تمام - كه آقاي رئيس جمهور بيان كردند - بسيار مهم

است. ما ببينيم كارهاي نيمه

تمام كه در دو يا سه سال پيش داشته ايم چقدر بوده و

امروز چقدر است. انسان وقتي نگاه مي كند و مي بيند اين كارها به انجام رسيده، احساس

موفقيت مي كند. به نظر من يكي از كارهاي مهمي كه در اين مدت بايد انجام بگيرد، همين

است كه كارهاي نيمه كاره را سعي كنيد به اتمام برسانيد. موضوع دوم در اولويتها، اين

است كه اين كار به معناي اين نيست كه نهالهاي تازه سر برآورده را فراموش كنيد؛ نه.

مثلاً فرض كنيد به همين كار تحقيقات، كار توليد علم، ارتباط صنعت و علم و همين

پاركها يا مراكز تحقيقاتي كه كارهاي جديد است و نهالهاي تازه سر برآورده، و كاري هم

نيست كه تمام شدني باشد، بايد توجه كنيد كه استمرار پيدا كند، تا اين درخت، تناور

شود؛ به اينها هرچه مي توانيد، برسيد. اين، جزو بهترين چيزهايي است كه از شما باقي

خواهد ماند. نكته ي ديگر اين است كه صحنه را تا آن جايي كه مي توانيد از فساد پاك كنيد. من روي

مسأله ي فساد خيلي تكيه كرده ام و ممكن است بعضي به نظرشان بيايد كه تكراري است، و

چرا؟ نه، من اعتقاد راسخ دارم كه مادامي كه ما مجموعه ي دستگاه اجرايي خودمان را -

اعم از دستگاه هاي قوه ي مجريه و دستگاه هاي قوه ي قضاييه - از فساد مالي و انحراف

از روشهاي قانوني و صحيح خالي نكنيم، همه ي كارهاي ما مثل همان آبي - گزارش دادند

كه ما از مصرف آب كشور درست استفاده نمي كنيم؛ مثل همين آبياري هاي غرقابي، يا مثل

همين يارانه هايي كه دولت مي دهد و بخش عمده ي آن هدر مي رود و بخشي از آن به جايي

كه بايد برسد، مي رسد - كه گزارش دادند، هدر خواهد رفت. من بارها اين را گفته ام،

مثال زده ام و تكرار كرده ام كه فساد در دستگاه اجرايي مثل اين است كه ما چندين

لوله ي قطور آب به استخري وارد مي كنيم؛ اما استخر پُر نمي شود؛ اين همه تلاش انجام

مي گيرد، درعين حال انسان زواياي خالي را مشاهده مي كند، كه بخش عمده يي از اين،

مربوط مي شود به فساد مالي و به رخنه هاي اخلاقي كه در مجموعه ي دستگاه در سطوح

مختلف وجود دارد. بايد با اينها مبارزه و مقابله كنيد. تا يك عزم جدي و راسخ براي

مقابله ي با اينها وجود نداشته باشد - كه حالا بحمداللّه اين عزم هست و انسان آن

را مي بيند - و به دنبال آن عزم، عمل، تحرك، دنبالگيري و عدم اغماض نباشد، ريشه ي

فساد بيرون نخواهد آمد و همين طور روي مجموعه ي فعاليتهاي مخلصانه يي كه در

مجموعه ي دستگاه انجام مي گيرد، تأثير مي گذارد. دوستان به مسأله ي كوچك كردن، خصوصي سازي و حجم زياد و فربه ي دولت اشاره كردند، كه

اينها همه مورد تأييد است. من اين نكته را عرض كنم: ما در زمينه ي همه ي فعاليتهاي

گوناگون اقتصادي و توليدي كشور و حواشي آن، بايد توجه كنيم كه ما هم توسعه محوريم،

هم عدالت محور. ما طبق برخي از سياستهايي كه امروز در دنيا رايج است و طرفداران

زيادي

هم دارد، نيستيم كه صرفاً به رشد توليدات و رشد ثروت در كشور فكر كنيم و به

عدالت در كنار آن، فكر نكنيم؛ نه، اين منطق ما نيست. نوآوري نظام ما همين است كه

مي خواهيم عدالت را با توسعه و با رشد اقتصادي در كنار هم و با هم داشته باشيم و

اينها با هم متنافي نيستند. ما ديدگاهي كه تصور كند اينها با هم نمي سازند و يا

بايد اين را انتخاب كرد يا آن را، قبول نداريم. اين نكته بايد در همه موارد؛ هم در

كاهش حجم دولت، هم در مسأله ي خصوصي سازي، هم در نگاه كلي به مسائل اقتصادي و هم در

تقسيم منابع ميان بخش خصوصي و بخش تعاوني و بخش دولتي رعايت شود. ما منابع مالي كشور را كجا بيشتر مصرف مي كنيم؟ البته اين يكي از نقاط درست است؛

اين كه دوستان تكيه كرديد كه ما اين مقدار را به بخش خصوصي از حساب ذخيره ي ارزي يا

از منابع دولتي تزريق كرديم؛ اين فلسفه ي درست و سياست درستي است؛ منتها در كنار

اين، توجه كنيد كه ما با اين كار عقب افتادگي هايمان را جبران كنيم و نبايد به سمت

افراط در اين زمينه برويم. بخش تعاوني را تقويت كنيم، اموال دولت و دارايي ها و

موجودي هاي دولت را براي رعايت مصلحت عموم حفُكنيم و مواظب باشيم كه اموال دولت و

دارايي هاي دولت در زير اين قالب و چهارچوب از بين نرود و نابود نشود. نكته ي بعد اين كه ممكن است فعاليتهاي كاري ما با ابتكارها و ديدگاه هاي نو و

نيروهاي

پُرنشاط و نوبه نو تغيير پيدا كند، ليكن سياستهاي كلي مان نبايد دچار

التهاب و اغتشاش شود؛ يعني خط سياسي مستمري كه در سند آ«چشم اندازآ» ديده شده، بايستي

ادامه پيدا كند. البته وقتي ما هدفي داريم، كاركنان و عاملان و بازيكنان نوبه نويي

وارد صحنه مي شوند، ابتكارهاي خودشان را به كار مي زنند، كارهاي جديدي را انجام

مي دهند، رأي و نظر خودشان را به كار مي بندند و ممكن است از صحنه كنار بروند و كس

ديگري بيايد و در بخشي از بخشها جاي آنها را بگيرد - اين ايرادي ندارد - و ابتكار

جديدي را به كار بزند و نگاه جديدي به مسائل و اجرائيات داشته باشد، ليكن سعي كنيم

ثبات سياسي در كشور و در سياستهاي كلي كشور دچار التهاب نشود. يكي از چيزهايي كه

اطمينان و اعتماد را به كار بلندمدت اقتصادي و اجتماعي در كشور تضمين مي كند، ثبات

سياستهاست؛ ما بايستي به اين موضوع هم در اظهاراتمان، هم در عملكردمان و هم در

انعكاس كارهايمان توجه كنيم و اهميت دهيم. سياست نظام اسلامي اين بوده كه به مردم تكيه كند. حقيقتاً نظام مردمسالار به معناي

حقيقي كلمه نظام جمهوري اسلامي است. ما در چهارچوب اسلام و با هدايت اسلام و نگاه

اسلامي، به مردم تكيه مي كنيم و با مردم و براي مردم حركت مي كنيم. تكيه به مردم،

تكيه به جوانها، دفاع از حقوق محرومان - در كشور ما انگيزه ي دفاع از محرومان عمومي

است؛ اگرچه كه اميدواريم دايره ي محرومان روزبه روز كوچكتر شود و كمتر باشند -

به كارگيري سرمايه ها و ابتكارهاي

صاحبان سرمايه - يكي از بخشهاي تكيه به مردم،

همين به كارگيري سرمايه هاي آنهاست - كلاً سياست نظام اسلامي است. ما سرمايه هاي

مالي و سرمايه هاي فكري و ذهني مردم را براي پيشرفت كشور به كار مي گيريم و

ان شاءاللّه ستون موفقيتها را براي اين دولت هرچه طولاني تر مي كنيم. نكته ي ديگري كه لازم است اين جا تذكر بدهم، اين است: همه ي كساني كه حرف مي زنند -

چه در مطبوعات، چه در تريبونها و منابر ديگر - مواظب باشند خدمات و تلاشهاي

صادقانه ي دولت را به خاطر كمبودها زير سؤال نبرند. ما كمبودها و نقصها و ناكاميها

را در بخشهاي گوناگون انكار نمي كنيم؛ اما به هيچ وجه وجود نقص و كمبود نبايد موجب

شود كه تلاشهاي صادقانه و خدمات ارزنده و كارهاي شده، زير سؤال برود و انكار شود؛

كه اين بي انصافي است، و اميدواريم هيچ كس اين بي انصافي را نكند. من مي خواهم خواهش كنم كه اين سال آخر خدمت اين دولت خدمتگزار، به مناقشات بي حاصل

نگذرد؛ چه در درون دستگاه اجرايي، چه بين قوه ي مجريه و قوه ي مقننه، چه در

مجموعه ي نظام. گفتن، تذكر دادن، پرسيدن و نظارت - كه از جمله كارهاي مجلس شوراي

اسلامي است - يك حق مسلّم است؛ ما در اين ترديدي نداريم و معتقديم كه نقد منصفانه و

پاسخگويي منصفانه به نقد، به تقويت دستگاه و نظام كمك مي كند، ليكن اين نبايد با

مناقشات و گفتگوها و بگومگوهاي لفظي اشتباه شود. شما كارهاي جديدي را امسال شروع كرديد كه به نظر من

كارهاي خوبي است: مبارزه ي با

قاچاق به صورت كارآمد و بنياني، وزارت رفاه و تأمين اجتماعي، سازمان گردشگري و

ميراث فرهنگي؛ اينها كارهاي امسال شماست و شروع كار نو در سال آخر يك دولت، به نظر

من نشانه ي خوبي است از اين كه مسؤولان دولتي احساس نمي كنند كه بناست تاريخ انقلاب

و كشور با جابه جايي ها ختم شود؛ نه، همچنان كه ديگران كاشتند و ما خورديم، ما

مي كاريم تا ديگران بخورند؛ ما بنيان مي گذاريم تا ديگران تكميل كنند؛ تا ديگران از

آن استفاده كنند و بهره ببرند. اين سه كاري كه شما امسال شروع كرديد، به نظر من يكي از پيامهاي بسيار خوب و مثبتي

كه دارد اين است كه دولت احساس نمي كند كه چون سال پاياني دولت است، پس پايان نظام

جمهوري اسلامي است؛ نه، دولت كارهايي را بنيانگذاري مي كند، تا ديگران بيايند و

ان شاءاللّه آن را دنبال كنند. اتفاقاً اين كارهايي كه شروع شده، كارهاي بسيار

خوبي است. مسأله ي قاچاق حقيقتاً براي كشور خطر است و مبارزه ي كارآمد با قاچاق يكي

از خدمات بسيار بزرگ است. رفاه و تأمين اجتماعي هم كلاً ناظر به طبقات محروم است و

سازمان گردشگري و ميراث فرهنگي هم كه ما قبلاً از آن تمجيد زيادي كرده ايم؛ اگر

زيادتر بگوييم، مي ترسيم زيادي شان بشود! اميدواريم كه ان شاءاللّه همه شان موفق و

مؤيد باشند. من از خداي متعال مي خواهم كه به شماها توفيق دهد و كمكتان كند. ان شاءاللّه شماها

توفيق خدمتگزاري براي اين نظام و كشور و دولت معزز جمهوري اسلامي را تا

آخر عمرتان

داشته باشيد و هميشه در خدمت اين نظام باشيد و براي اين نظام كار كنيد و تا روز آخر

هم - يعني روز آخر اين سال آخر را مثل روز آخر سال اول بدانيد - هيچ تغييري در

انگيزه و اهتمام شما ان شاءاللّه به وجود نيايد و خداي متعال از شما راضي باشد و

مردم هم راضي باشند. تأكيد مي كنم آن دو تا ستون را حتماً ترسيم كنيد. من دو، سه مرتبه با آقاي خاتمي در

همين سال پاسخگويي - البته چه قبل از فروردين امسال، چه بعد از فروردين - درباره ي

اين قضيه صحبت كرده ام. هيچ اشكالي ندارد كه مجموعه ي دولت مشخص كند كه اين بخش از

مجموع عملكردش مثبت است؛ اين بخش، منفي؛ چون آن بخش كه مجموع عملكردش منفي است،

معنايش اين نيست كه بد كار كرده، بلكه ممكن است كمبود منابعش، نداشتن امكانات و

نبودن زيرساختهايش در عملكردش مؤثر بوده است، كه البته كاملاً عملي و ممكن است.

حداقل كار اين است كه در هر بخشي از بخشها، ستون موفقيتها را با ستون عدم موفقيتها

كنار هم بگذارند و به مردم نشان بدهند، تا مردم جمع بندي كنند. البته اعتقاد من اين

است كه اين تراز، تراز مثبتي خواهد شد؛ يعني جمع بندي، جمع بندي مثبت خواهد شد.

نبايد مردم تصور كنند كه ما فقط جنبه هاي مثبت را مي گوييم و منفي ها را نمي گوييم. به من تذكر دادند كه اين تجميع كارهاي مربوط به ايثارگران در بنياد ايثارگران هم

كار خوبي بوده. بله، اين را هم من تصديق مي كنم؛ يادم

نبود كه بگويم. اين هم يكي از

آن كارهاي بسيار خوبي بود كه انجام گرفت؛ اميدواريم ان شاءاللّه اين كار هم كار

موفقي باشد و پيش برود و ان شاءاللّه پيش هم مي رود و به نفع ايثارگران تمام

مي شود. خداوند شماها را موفق و مؤيد بدارد

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام به مناسبت مبعث فرخنده ي پيامبر مكر

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام به مناسبت مبعث فرخنده ي پيامبر مكرم اسلام

--------------------------------------------23/06/1383 بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

عيد شريف مبعث را كه يكي از بزرگترين اعياد اسلامي است، به همه ي امت بزرگ اسلامي و

به ملت شريف ايران و به شما حضار محترم و ميهمانان عزيز تبريك عرض مي كنم.

تشكيل امت اسلامي با خصوصيات و مشخصه هاي منحصر به فرد آن، يكي از بركات اين بعثت

عظيم بود. امت اسلامي صرفاً اين نيست كه جمعيتي حول يك محور عقيدتي مجتمع شوند،

بلكه امت اسلامي - آن چنان كه پيامبر مكرم اسلام و تعاليم قرآن طراح و برنامه ريز

آن بوده اند - مجموعه يي از انسانها هستند كه از علم، اخلاق، حكمت، روابط صحيح و

اجتماع برخوردار از عدالت بهره مندند و نتيجه ي همه ي اينها رسيدن انسان به اوج

تكاملي است كه استعداد آن را خداوند در او قرار داده است. امت اسلامي مظهر تربيت

اسلامي است؛ و اين را نبي مكرم اسلام در نامساعدترين شرايط از صفر آغاز كرد.

آن روزي كه فرياد توحيد، پس از لحظه ي باشكوه بعثت، از حنجره ي مبارك نبي مكرم

اسلام بيرون آمد، دنيا - در همه ي اقطارش - دنياي كفر و ظلم و دنياي دوري از اخلاق

و غوطه

وري انسان در انواع مشكلات و مفاسد بود. اين حركت عظيم در زندگي پيغمبر به

نحو معجزآسايي در ظرف سيزده سال انجام گرفت و پس از سيزده سال اولين نطفه ي بارور

امت اسلامي در مدينه گذاشته شد. آنچه كه مي توانست اين هسته ي مركزي را به آنچه ما

در قرن چهارم و پنجم هجري از امت اسلامي مي دانيم، تبديل كند، عبارت بود از ايمان

روشن ، تعاليم واضح و همه جانبه، عزم راسخ و جهاد مستمر؛ اينها بود كه توانست آن

جامعه ي كوچك چندهزار نفري مدينه را در سالهاي اول هجرت به يك امت عظيم و مقتدر و

عالم و عزيز و چشمه ي جوشان علم و حكمت براي دنيا در قرن چهارم و پنجم هجري تبديل

كند - كه تاريخ اين را براي ما شرح مي دهد - بعد امت اسلامي در افت وخيزهاي فراوان

خود و در هر جا كه از آن تعاليم غفلت كرد، دچار شكست و عقبروي شد. هرجا علم، اخلاق،

روابط اجتماعي، اقتدار معنوي، عزت، وحدت و برتر از همه عدالت را ناديده گرفت، رشد

آن متوقف شد و عقبگرد كرد و كار به جايي رسيد كه قدرتهاي متجاوز و متعرض و طماع

توانستند اين امت را تكه پاره كنند، در مقابل هم به تضعيف قواي يكديگر وادار كنند،

بر آنها تسلط پيدا كنند و منابع آنها را بگيرند.

در دوران معاصر از دهها سال پيش به اين طرف، به بركت همان تعاليم و بازگشت به آنها

بيداري اسلامي آغاز شد و پرچم توحيد بار ديگر به اهتزاز درآمد كه اوج اين حركت،

تشكيل نظام جمهوري اسلامي

در اين نقطه ي حساس از دنياي اسلام بود كه باز آحاد

مسلمانها احساس هويت و عزت كردند. امروز هم ما در مقابل همان تجربه يي قرار داريم

كه امت اسلامي در قرون شروع انحطاط و زوال، در مقابل آن قرار داشت.امروز هم عليه

امت اسلام جنگي را آغاز كرده اند، تا اين حركت را در نطفه خفه كنند. امروز هم

قدرتهاي جهانخوار و مستكبر، با طمع بستن به منابع عظيم و ذخاير بي پايان طبيعي و

انساني دنياي اسلام - آن طور كه خودشان صريحاً هم مي گويند - جنگي را شروع

كرده اند كه پرچمهاي اين جنگ از سوي استكبار، پرچمهاي مزورانه است؛ پرچم دمكراسي و

پرچم آزادي است؛ اما باطن قضيه چيز ديگري است؛ باطن قضيه نابود كردن عنصر عزت امت

اسلامي - يعني اسلام - است؛ باطن قضيه از بين بردن كانون مقاومت است، تا هيچ مانعي

در مقابل جهانخواران در اين منطقه وجود نداشته باشد.

زماني كه ما ضعف نشان داديم و كوتاهي كرديم، دشمن به همان اندازه پيشروي كرد. امروز

جابه جاي دنياي اسلام دچار مصيبت است. فلسطين دچار مصيبت است، عراق دچار مصيبت است،

افغانستان دچار مصيبت است؛ بسياري از كشورهاي اسلامي از سوي همين جهانخواران و

مستكبران در معرض تهديدند. ما با تمسك به اسلام مي توانيم بر اين ضعفها فائق

بياييم؛ مي توانيم در مقابل دشمن بايستيم. امروز آن چيزي كه دنياي اسلام به آن

احتياج مبرم دارد، عبارت است از وحدت كلمه؛ ملتهاي مسلمان دلشان پُر است از ظلم

دشمنان اسلام و استكبار. ملتهاي مسلمان از مشاهده ي آنچه در عراق و در فلسطين و در

افغانستان مي گذرد، دلشان پر از غم و عقده و گلويشان پر از فرياد است؛ دولتهاي

اسلامي بايد از اين نيروي متراكم استفاده كنند.

قدرت استكباري امريكا كه شرارت محض است و امروز از همه ي انگشتان او در منطقه ي

اسلامي شرارت مي بارد، فقط در مقابل يك قدرت، كاري نمي تواند انجام دهد و آن، قدرت

ملتهاست؛ تكيه به ملتها، آگاه كردن ملتها، متوجه كردن ملتها به منافعشان، آنها را

از ظلمات توهمهاي بيجا - اگر دچار آن هستند - خارج كردن و حقايق را به آنها نشان

دادن، ملتها را آماده ي مقاومت در مقابل استكبار مي كند.

منطق استكبار، در هيچ جا، منطق گفتگو و مصالحه ي عادلانه نيست؛ همچنان كه شما

نمونه هايش را در دنيا مشاهده كرده ايد. منطق استكبار، منطق زور، ترور و استفاده ي

غيرعادلانه از قدرتي است كه در اختيار دارد؛ لذا خود مروج تروريسم است. امروز

امريكايي ها به نام مبارزه با تروريسم وارد كشورها مي شوند و اين جور ملتها را زير

فشار مي گذارند؛ آنها را بمباران مي كنند و كودك و زن و پيرمرد و انسانهاي بي دفاع

را از بين مي برند؛ منطقشان اين است كه مي خواهيم با تروريسم مبارزه كنيم! تروريسم

يعني چه؟ مگر غير از اين است كه تروريسم يعني اين كه كسي براي پيشبرد مقصد خود از

نيروي زور غيرقانوني استفاده كند؟ آيا كاري كه امريكا امروز در عراق مي كند، غير

از اين است؟! نفس حضور نيروهاي نظامي امريكا در عراق، ظالمانه و مستكبرانه و

متجاوزانه است. روزي نيست كه خبر دهها كشته و زخمي - كه گاهي

هم بيشتر است - از

شهرهاي مختلف عراق به گوش نرسد. در قلب دنياي اسلام، فلسطين قرار دارد. نزديك به

شصت سال است كه صهيونيستها با استفاده از زور و قدرت غيرقانوني خودشان، مردمان

فلسطين را زير فشار قرار داده اند. شما ملاحظه كنيد در فلسطين چه مي گذرد. دنياي

اسلام به اين مسائل عادت كرده است؟ زمامداران مسلمان به اين مسائل عادت كرده اند كه

ببينند اين جور زن، كودك، جوان، خانه و مزرعه به وسيله ي زور و قدرت نابود مي شود؟

اين معنايش چيست؟ مگر تروريسم غير از اين ، چيز ديگري است؟ مروجان تروريسم، امروز

به دروغ و نفاق پرچم مبارزه با تروريسم را در پيش گرفته اند و آن را بهانه قرار

داده اند براي دخالت در كشورهاي اسلامي.

امروز دنياي اسلام بايد يكپارچه در مقابل تجاوز استكباري امريكا و متحدانش - هرجا و

هرگونه و به هر شكلي - بايستد و بداند كه جز ايستادگي براي رفع شر اين شرارت مجسم -

يعني امريكا و استكبار - هيچ راه ديگري وجود ندارد و هيچ نرمش و هيچ كوتاه آمدني و

هيچ عقب نشيني يي اشتهاي سيري ناپذير مستكبران را اشباع نمي كند. اينها جز به تسلط

مطلق بر دنياي اسلام و بخصوص بر اين منطقه ي خاورميانه، به هيچ چيز ديگري قانع

نيستند. اين را هم بايد بدانيد كه ملتها مي توانند بايستند، مي توانند قدرتهاي مجهز

و مسلح را ناكام كنند، مي توانند شمشير برّان و خونريز آنها را كُند كنند؛

همچنان كه تجربه ي سالهاي اخير اين را به ما نشان داده است و امروز تجربه ي فلسطين

و تجربه ي عراق هم اين را به ما نشان مي دهد.

امريكايي ها در عراق تا زانو در گل فرو رفته اند؛ صهيونيستها در مقابل يك مشت

فلسطيني تهي دست كه هيچ چيز جز قدرت ايمان و ميل به استقلال و ميل به رد ظلم در

اختيار ندارند، درمانده اند. صهيونيستها سالهاست كه فلسطيني ها را مي كوبند؛ اما

نتوانسته اند مواضع آنها را تغيير دهند؛ شكست يك قدرت مسلح چيزي غير از اين نيست.

خداوند متعال روح و دل ملت مسلمان را در آغاز بعثت با رحمت، عنايت و با توجه خود

آماده كرد براي ورود در اين ميدانهاي دشوار؛ آ«هو الّذي يصلّي عليكم و ملائكته

ليخرجكم من الظّلمات الي النّور و كان بالمؤمنين رحيماآ». رحمت الهي به مسلمانها و

به مؤمنين به او و به بندگان او اين است كه اگر آنها دل از برخي دلبستگي هاي كوچك و

ضعيف بكنند و در مقابل موج كفر و فساد و استكبار بايستند، خداي متعال به آنها كمك

مي كند؛ همچنان كه كمك كرد. هيچ كس باور نمي كرد در قلب دنياي اسلام، آن جايي كه از

اطراف در زير فشارهاي امريكا و صهيونيسم بود، قدرت اسلام به صورت جمهوري اسلامي

سربلند كند. اين نهال غرس شد، روييد، ثمربخش و تناور شد و روزبه روز به فضل

پروردگار و به حول و قوه ي الهي و علي رغم دشمنان اسلام تناورتر و مستحكمتر خواهد

شد؛ اين تجربه اي است در پيش روي ما.

اميدواريم خداوند متعال به ما مسلمانها همت عنايت كند و ما را عزم و نيت راسخ

ببخشد، تا بتوانيم در تجربه ي دشواري كه

امروز امت اسلامي با آن مواجه است، راهمان

را گم نكنيم و اين راه را با قوت و قدرت ادامه دهيم و ان شاءاللّه شاهد عزت و

پيروزي اسلام باشيم. اميدواريم كه خداوند به مردم مظلوم عراق، مردم مظلوم فلسطين،

مردم مظلوم افغانستان و ساير ملتهاي اسلامي هم كمك كند و آنها را از شر شياطين و

اشرار نجات دهد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار قاريان شركت كننده در بيست ويكمين دوره مسابقات بين المللي قرآن

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار قاريان شركت كننده در بيست ويكمين دوره مسابقات بين المللي قرآن كريم

--------------------------------------------26/06/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

خيلي جلسه ي شيرين و مطلوبي بود. از تلاوت قرآن و پيچيدن صوت مبارك قرآن خواني در

اين فضا لذت برديم. حقيقتاً شنيدن آيات كتاب الهي دل انسان را روشن مي كند. اين جلسه و مراسم شما يك جنبه ي نمادين هم دارد كه خيلي مهم است و آن، اين است كه

قرآن بايد محور اجتماع امت اسلامي و همه ي ملتهاي اسلامي باشد. اگر ما - امت بزرگ

اسلامي - مفاهيم و تعاليم قرآن را محور تجمع خودمان قرار دهيم، وضع دنيا و وضع امت

اسلامي عوض خواهد شد. امروز شما ملاحظه كنيد؛ به وضوح مي شود ديد كه جنگ همه جانبه ي بزرگي را عليه همه ي

امت اسلام، و نه قسمتي از آن، راه انداخته اند. اين جنگ هم ابعاد اقتصادي، سياسي،

فرهنگي، نظامي و امنيتي دارد و هم ابزار عظيم تبليغاتي امروز را در اختيار دارد.

آنچه شما امروز در فلسطين يا در عراق يا در افغانستان مشاهده مي كنيد، فقط جنگ عليه

يك ملت نيست و اگر با فلسطين مي جنگند، در

واقع با موجوديت اسلام در اين منطقه

مي جنگند. اگر رژيم صهيونيستي را با همه ي وجود مي خواهند تأييد و تقويت كنند، براي

اين است كه مي خواهند يكپارچگي دنياي اسلام و قدرت آن را با مانع بزرگي مواجه كنند.

يكي از دالانهاي فتح دنياي اسلام، فتح فلسطين است و يكي از دالانهاي آن نيز حالا

عراق شده است؛ مي خواهند دنياي اسلام را قبضه كنند. براي استكبار، مسأله ي اصلي، دنياي اسلام است. آنها مي خواهند دنياي اسلام را كه

بيش از يك ميليارد جمعيت دارد؛ بخش عظيمي از منابع مالي و منابع طبيعي مورد نياز

امروز را در اختيار دارد؛ روح جديد و حركت و بيداري اسلامي، امروز آن را سرپا

نگه داشته است، از بين ببرند. هدف آنها، دنياي اسلام است. دنياي اسلام بايد به فكر حفُموجوديت اسلام و حفُعزت امت اسلامي باشد. اين، چگونه

ممكن است؟ از راه قرآن. قرآن به ما همه چيز را تعليم داده است. قرآن را بايد آموخت،

قرآن را بايد فهميد، قرآن را مثل نوشيدني گوارا و مقوي بايد نوشيد و زندگي خود را

با آن با طراوت و سرشار از نيرو و عزت كرد. برادران من ! اين خواندن و تلاوت قرآن، قدم اول است، قدم آخر نيست. اول، آشنايي و

انس با قرآن لازم است. بعد، مفاهيم قرآني را به صورت سطور قطعي و مجسم برنامه ي

زندگي در مقابل چشم نگه داشتن، تا ما را به اين طرف و آن طرف نكشانند؛ يك روز ما را

به سمت كمونيسم بكشانند، يك روز به سمت ليبراليسم؛ يك روز از سوسياليسم بگويند، يك

روز

از سرمايه داري. قرآن را وقتي كه ياد گرفتيم و با آن آشنا شديم، نمي توانند ما

را به اين طرف و آن طرف بكشانند؛ چون خط روشن قرآن ما را هدايت مي كند. و آن گاه،

پياده كردن اين مفاهيم در واقعيت زندگي است. البته من اين قهرمانهاي قرآني را خيلي دوست دارم و به اين شخصيتهاي قرآن خوان خيلي

علاقه و ارادت دارم؛ اينها كساني هستند كه قرآن را براي ما - براي ذهن، دل و جان ما

مجسم مي كنند. اين خواندن خوب - كه ما اين همه تشويق مي كنيم - مفاهيم را مشخص

مي كند. شما ببينيد اين استاد محترم ميهمان ما آقاي شيخ احمد محمد عامر، امروز چه

خوب قرآن خواند. قرآن خواندن خوب، كه با صوت خوب و با نغمه ي خوب و با توجه به

معاني انجام بگيرد، مفاهيم قرآن را جلوي انسان مجسم مي كند؛ انسان را به عمل نزديك

مي كند؛ انسان را با معرفت قرآني نزديك مي كند. بحمداللّه جوانهاي ما خوب پيش

رفتند، خدا را شكر مي كنيم؛ اين از بركت انقلاب است. يك روز در كشور ما قرآن خواني مهجور بود؛ گوشه يي در تهران يا در مشهد، كسي مثل

آقاي مولايي پيدا شود كه عاشق قرآن باشد و زحمت بكشد و جلسه پشت جلسه برگزار كند،

تا در طي سالهاي متمادي تعدادي شاگرد را تربيت كند؛ آن وقتها اين طوري بود؛ اين

افراد در غربت بودند و در معرض، در علم و جلوي چشم و در تلويزيون نبودند. قرآن در

جامعه ي ما در حكومت طاغوت محكوم بود. ما خدا را

بر حكومت اسلامي و بر حاكميت اسلام

شكر مي كنيم كه امروز قرآن مايه ي افتخار در كشور ماست و قرآن خواني براي كشور ما

مايه ي آبروست؛ اين از موهبتهاي اسلام است؛ اين را نظام اسلامي به ما داد؛ اين

هديه ي الهي به ما بود كه قرآن در زندگي، در جان، در روح و در زبان ما وارد شد. از برادراني كه در اوقاف و در بخشهاي مختلف - دستگاههاي مرتبط با مسائل قرآني كه

اين جلسات را تمهيد مي كنند و ترتيب مي دهند - فعاليت مي كنند و نيز از اساتيد قرآن

كه جوانها را تربيت مي كنند و از جوانها كه فرا مي گيرند، خيلي متشكريم. بحمداللّه

صداهاي خوب و استعدادهاي خوب هست، منتها من باز هم تأكيد مي كنم كه قرآن خوانهاي ما

با مفاهيم قرآن آشنا شوند و بفهمند كه چه مي خوانند. اين، به خواندن آنها هم كمك

مي كند، به زيبايي تلاوت هم كمك مي كند و به تأثير نفس آنها هم كمك مي كند. پروردگارا ! ما را با قرآن زنده بدار؛ زندگي ما را زندگي قرآني قرار بده؛ در قبر و

برزخ و قيامت ما را با قرآن محشور كن. والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با اعضاي مجلس خبرگان رهبري

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با اعضاي مجلس خبرگان رهبري

--------------------------------------------31/06/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

اولاً به آقايان محترم خوشامد عرض مي كنيم و به خاطر اين دو روزي كه صرف وقت كرديد

و مسائل مهمي را در بين خود مطرح كرديد، تشكر مي كنيم و ايام بسيار بااهميت ماه

مبارك شعبان را هم كه در حقيقت

دهليزي براي ورود به تالار ضيافت ماه مبارك رمضان

است، تبريك عرض مي كنيم. ان شاءاللّه بتوانيم به گونه يي عبور كنيم كه لايق ضيافت

در ماه رمضان باشيم.

نكات قابل توجهي را آقايان بيان كردند. آن طور كه جناب آقاي اميني يك گزارش جامع و

مجملي از جلسات دادند، مسائل مهمي مطرح شده است. من اول به اين بپردازم، بعد دو، سه

مطلب كوتاه را عرض مي كنم. بسياري از اين دغدغه هايي كه آقايان در نطقهاي پيش از دستور مطرح كرده ايد،

دغدغه هاي اساسي نظام است و شايد براي همه ي اينها يا اكثرشان، به وسيله ي مسؤولان

و دست اندركاران اهتمام و تلاشهايي صورت گرفته، ليكن درعين حال وجود برخي از

نابسامانيها ايجاب مي كند كه اين دغدغه ها در ذهنها باشد و همت مسؤولان و

دست اندركاران و كساني كه توانايي اقدام براي رفع اين نابسامانيها را دارند، اختلال

پيدا نكند و همتشان بر اين معنا باشد؛ پابرجا باشد؛ دنبال شود؛ چون همه ي اين

مشكلات با همت، با تدبير، با برنامه ريزي و با عمل، قابل برطرف شدن است. اگرچه

كارهاي زيادي هم حقاً و انصافاً انجام گرفته است. جمهوري اسلامي در آغاز، يك اميد دست نيافتني بود. به ذهن بعضي، نظام اسلامي مي آمد؛

اما مثل يك رؤيا، مثل يك آرزوي دست نيافتني، تلقي مي شد. بتدريج با تلاش و با

مجاهدت، تبديل شد به ايمان اجتماعي. جامعه، نخبگان و توده ي مردم ما در جاي جاي اين

ملت بزرگ، به اين مبنا و به اين اصل مؤمن شدند و اين تبديل شد به يك ايمان و به يك

خواست. بعد از اين كه اين ايمان تحقق پيدا كرد، باز در سايه ي مجاهدتها، تبديل شد

به برنامه ي عملي و تحقق در خارج، و انقلاب و حركتهاي اوايل پيروزي انقلاب و قانون

اساسي را به دنبال خود آورد، بعد هم تبديل شد به يك الگوي واقعي. الان جمهوري

اسلامي، در دنيا يك الگو و يك حقيقت واقعي و موضوع مجسم است و علي رغم ناباوريها،

يك واقعيت است. تأثير اين الگوي واقعي در توجه اذهان به اسلام و به امكان تحقق آن،

از هزاران كتاب و سخنراني بيشتر است؛ يعني امروز در دنياي اسلام و در بين نخبگان و

جوانان دنياي اسلام، اين نسخه يك نسخه ي عملي، تحقق يافته و ملموس است؛ اين طور

نيست كه بحث تئوريك و فلسفي بكنند و كسي را به چيزي قانع كنند؛ نه، اين، اتفاق

افتاده؛ نظامي بر پايه ي مباني و احكام و ارزشهاي اسلامي به وجود آمده و الان تحقق

دارد. اين نظام الان در خارج خودش را نشان مي دهد و نسخه و الگويي براي دنيا شده

است؛ هم براي دنياي اسلام، و هم،در وجه ضعيف تري، براي ممالك غيراسلامي. آنچه كه

دشمنان گردن كلفت و قوي پنجه ي اسلام و جمهوري اسلامي از آن مي ترسند، همين نسخه

شدن و الگو شدن است. از موشك و اتم و اين چيزها اسم مي آورند، ليكن حقيقت قضيه اين

است كه اينها از موشك و از اتم و از چرخه ي سوخت و غني سازي نيست كه مي ترسند، بلكه

ترس اينها از اين است كه اين الگو دارد خودش را بر ذهنيت و

بر باور دنياي اسلام

روزبه روز بيشتر تحميل مي كند و ذهنيت، اين واقعيت را دارد مي پذيرد. مي گفتند كه

اين از بين خواهد رفت، مي گفتند قابل ادامه نيست، مي گفتند در زمينه هاي علمي،

اقتصادي و مسائل ديگر كم خواهد آورد؛ اما ديدند اين طور نيست. ما از لحاُعلمي و سازندگي پيشرفت كرديم و آنچه در اين كشور در بخشهاي مختلف انجام

شده، حقيقتاً مي تواند الگو باشد. كار زيادي در همه ي بخشها در زمينه ي ترويج دين،

در زمينه ي رشد، گسترش و ترويج علم، در زمينه ي شكوفايي استعدادها، در زمينه ي

زيرساختهاي عظيمي كه براي اداره ي كشور و براي رفاه عمومي لازم بوده، و در

زمينه هاي گوناگون، انجام شده است. در همين زمينه هاي فرهنگي و اخلاقي و در قبال

ريزشهاي آن، كه آقايان دغدغه اش را دارند و بحق هم است، شما رويشهاي عجيبي را هم

مشاهده مي كنيد. امروز نسل جوان محقق و عالم و فاضل و اهل تلاش علمي كه به طور

گسترش يافته يي در كشور وجود دارد؛ هم در دانشگاه ها، هم در حوزه ها، به وجود

آمده اند؛ اينها حقايق و واقعيات است. اين نشان دهنده ي اين است كه اين موجود، قابل

دوام، باثبات، قابل گسترش و قابل ريشه يافتن بود؛ دنيا اين را مي بيند. اين جمهوري اسلامي، امروز در مقابل نظام سلطه ي جهاني ايستاده است. به تعبير

سياستمدارها، اپوزيسيون نظام سلطه جهاني، امروز جمهوري اسلامي است. تنها جايي كه

تمام قد در مقابل اين نظام سلطه كه مبتني بر دو ركن سلطه گر و سلطه پذير

است - هيچ

ثالثي وجود ندارد - ايستاده، جمهوري اسلامي است. كشورهاي ديگر ممكن است گاهي حرفي

بزنند، نمونه يي نشان بدهند؛ اما در مقابل اين نظام سلطه نايستاده اند. ما نظام شيطاني موجود در دنيا را با ارائه ي يك نظام صحيح، كه منطبق بر عقل و بر

خواست انسانهاست، تخطئه مي كنيم. اين نظام، نظامي است كه متكي بر عدل در روابط

همه ي انسانها با يكديگر است؛ نه فقط در روابط انسانهاي داخل كشور؛ لذا همه ي

فراعنه عليه ما ائتلاف كرده اند. شما ببينيد كه در دنيا كداميك از فراعنه ي بزرگ و

كوچك و از شياطين قد و نيم قد بودند كه با جمهوري اسلامي مخالفت و معارضه نكردند؛

اما ما بالاخره برهه هاي مختلف را گذرانديم و امروز مشاهده مي كنيد كه جمهوري

اسلامي محكم در مقابل همه ي اينها ايستاده است، و نشان مي دهد كه مي تواند بايستد.

و اگر ما خودمان - كه حالا بعد عرض خواهم كرد - مقداري خودمان را جمع وجور كنيم،

مقداري بهتر كار كنيم، بيشتر بينديشيم و قويتر عمل كنيم و جديتر عزم به خرج دهيم،

بسياري از همين مشكلات و ريخت وپاشهايي كه در اطراف مشاهده مي شود، مي توانيم جمع و

برطرف كنيم. نكته ي دوم اين است كه ما در نظام جمهوري اسلامي اهداف و مباني و ارزشهايمان الهي

است، ليكن ابزارها و روشها و انسانهايمان، مادي و بشري اند و آن اهداف الهي را هم

صديقين، انبياء، معصومين و ملائكه نمي خواهند در جامعه ي ما عمل كنند، بلكه همين

انسانها و آدمهاي معمولي - كه ملاحظه

مي كنيد - مي خواهند عمل كنند و آن اهداف والا

و عالي را تحقق ببخشند. بنابراين، احتمال خطا و آسيب پذيري در همه جا وجود دارد.

البته به خاطر همين خطاها هم است كه آسيب پذيريها به وجود مي آيد؛ لذا يك وظيفه ي

عمده ي همه ي مسؤولان در بخشهاي مختلف، اين است كه دائماً خود را رصد كنند؛ خطاهاي

خودشان را شناسايي كنند و آن خطاها را اصلاح كنند و از خطاهاي گذشته ي خودشان عبرت

بگيرند؛ ما همه به اين كار موظفيم و بايد از اشتباهاتي كه كرده ايم، يا اشتباهاتي

كه ديگران كرده اند، عبرت بگيريم و با دقت و پيگيري، اشتباهات و خطاهاي خودمان را

پيدا كنيم و آنها را برطرف كنيم. در اهداف و مباني، ملاك ما بايد آ«فاستقم كما امرتآ» باشد. به هيچ وجه عدول از مباني

و عدول از ارزشها جايز نيست؛ اهداف، اهداف الهي است و هيچ ترديد، شك يا ارتدادي از

اين اهداف جايز نيست؛ اما در روشها بايستي تكامل، اصلاح، تغيير و رفع خطا، جزو

كارهاي دائمي و برنامه هاي هميشگي ما باشد؛ ببينيم كدام روش ما، ولو به آن عادت

كرده باشيم، غلط است، آن را عوض و اصلاح كنيم. بايد مراقب باشيم كه جاي اين تعبيرات

عوض نشود؛ يعني ما در زمينه ي اهداف، مي گوييم استقامت؛ بايد جاي آ«هدفآ» را با آ«روشآ»

اشتباه نكنيم. استقامت در روشها لازم نيست، استقامت در اهداف لازم است. در كار

روشها آزمون و خطا جاري است. البته بايد از تجربه ها استفاده كنيم كه آزمون ما

آزمون موفقي باشد و نخواهيم كه دائم تجربه

كنيم و پشت سر هم اشتباه؛ اما در زمينه ي

اهداف، بايستي قرص و محكم بايستيم و يك قدم پايين نياييم. البته انحراف از هر دو

نيز اشتباه است. بعضي به نام نوانديشي و به نام اصلاح، در هدفها تغيير ايجاد

مي كنند؛ در هدفها تجديدنظر مي كنند؛ اصلاح نيست؛ اين برگشتن از راه و عقبگرد است؛

ارتجاع است. ما اگر امروز اهداف والاي انقلاب اسلامي را، چه در زمينه هاي فرهنگي،

چه در زمينه هاي اقتصادي، چه در زمينه هاي حكومتي و سياسي، دست بزنيم و برگردانيم

به سمت آنچه كه احياناً دنيا - دنياي مادي و سلطه؛ دنياي تحت پنجه ي شيطان - هم از

ما مطالبه مي كند، اين ارتجاع به گذشته است. در گذشته، در دوران طاغوت، همين اهداف

دنيايي حاكم بود؛ منتها با ابزارهاي بسيار فاسد و زشت و وابسته. ما نبايد اين

ارتجاع را قبول بكنيم. اهداف ما اهداف الهي است؛ حكومت اللّه و توحيد و رفتن به

سمت جامعه ي حقيقي ديني و حاكميت احكام الهي است. البته در نقطه ي مقابل، بايد به

نام صلابت، دچار تحجر هم نشويم و روشهايي را كه امتحان كرده ايم و غلط از آب

درآمده، رويش پافشاري نكنيم. بنابراين، بنده با شعار اصلاح صددرصد موافقم؛ اصلاح در

روشها، اصلاح در شيوه ها، و استقامت در هدفها و مباني. البته ممكن است كسي به نام

اصلاح، بخواهد در مباني دست ببرد؛ همچنان كه غربيها اين را خواستند. شما ديديد در

اين چند ساله در رسانه ها و در تبليغات جهاني، دائماً روي اصلاح در ايران تكيه

كردند. آنها نمي خواستند كه اگر

ما در زمينه ي اقتصادي اشتباهي داريم، يا در زمينه

فرهنگي و تبليغاتي ناپختگي داريم، آن را اصلاح كنيم، بلكه مي خواستند ما در مباني و

در حاكميت شرع و حاكميت اللّه تجديدنظر كنيم. اين، همان اصلاحي است كه ما هميشه در

پيشبرد اهداف استكبار در ايران، مشاهده كرده ايم. رضاخان هم كه آمد، به عنوان اصلاح

آمد؛ او هم گفت مي خواهم اصلاح كنم! اين كه ما در مباني دست ببريم و در اهداف

تجديدنظر كنيم، اصلاح نيست؛ افساد است. اصلاح معنايش اين است كه ما با حفُاهداف

والا و صراحت در بيان آنها - نبايد هيچ گونه تقيه يي در بيان اهداف و ارزشها و

مباني كرد. ما امروز يك دولت بزرگ و يك قدرت هستيم كه ملتي پشت سر ما هستند.

اين جا، جاي بيان حقيقت در مباني اسلامي و در حاكميت اللّه است؛ ما بايستي اين جا

حقيقت را بيان كنيم - در روشهاي خودمان تجديدنظر كنيم و ببينيم چه كاري بايست انجام

مي داديم كه نداده ايم، و چه كاري نبايد انجام مي داديم كه داده ايم. من به عنوان انساني كه در جريان مسائل كشور از اول انقلاب تا حالا از نزديك

بوده ام، عرض مي كنم كه پيشرفتهاي ما در همه جا، ناشي از ايستادگي و استقامت بر

پايه ي ارزشها بوده است؛ هرجا كه استقامت كرديم و بر مباني خودمان پافشاري كرديم و

از آن كوتاه نيامديم و در مقابل تهديدها خودمان را نباختيم، آن جا پيشرفت كرده ايم.

اين ايستادگي و پايداري، مهمترين چيزي است كه ما مي توانيم آن را وسيله قرار دهيم

براي رسيدن

به اهدافمان. و البته بايد شجاعت انقلابي را هم حفُكنيم. آن انقلابي كه

در مقابل تهديد دشمنان انقلاب خود را عقب مي كشد و پس مي زند و مي ترسد، نه مورد

احترام دوست قرار مي گيرد، نه مورد احترام دشمن؛ هيچ كس به يك ملت بزدل و ضعيف رحم

نمي كند. آن انقلاب و حركتي كه در مقابل دشمنان خودش ضعف نشان بدهد، اول، آبرويش را

مي برند؛ حرمتش را مي شكنند، بعد خودش را هم نابود و جارو مي كنند و از بين

مي برند. نكته ي آخر اين كه، مشروعيت همه ي ما بسته به انجام وظيفه و كارآيي در انجام وظيفه

است. بنده روي اين اصرار و تكيه دارم كه بر روي كارآيي ها و كارآمدي مسؤولان طبق

همان ضوابطي كه قوانين ما متخذ از شرع و قانون اساسي است، بايست تكيه شود. هرجا

كارآمدي نباشد، مشروعيت از بين خواهد رفت. اين كه ما در قانون اساسي براي رهبر،

رئيس جمهور، نماينده ي مجلس و براي وزير شرايطي قائل شده ايم و با اين شرايط

گفته ايم اين وظيفه را مي تواند انجام بدهد، اين شرايط، ملاك مشروعيت برعهده گرفتن

اين وظايف و اختيارات و قدرتي است كه قانون و ملت به ما عطا مي كند؛ يعني اين حكم

ولايت، با همه ي شعب و شاخه هايي كه از آن متشعب است، رفته روي اين عناوين، نه روي

اشخاص. تا وقتي كه اين عناوين، محفوُو موجودند، اين مشروعيت وجود دارد. وقتي اين

عناوين زايل شدند، چه از شخص رهبري و چه از بقيه ي مسؤولان در بخشهاي مختلف، آن

مشروعيت هم

زايل خواهد شد. ما بايد به دنبال كارآمدي باشيم. بايد هر يك از كساني كه

متصدي اين مسؤوليتها، از صدر تا ساقه، هستند، بتوانند آنچه را كه برعهده ي آنهاست،

به قدر معقول انجام دهند. انتظار معجزه و كار خارق العاده نداريم و نبايد داشته

باشيم؛ اما بايست انتظار تلاش موفق را، كه در آن نشانه هاي توفيق هم مشاهده شود،

داشته باشيم. وظيفه ي همه ي ما اقامه ي قسط، اجراي عدالت، تربيت ملت و پيشرفت مادي و معنوي ملت و

به تكامل رساندن كشور و نجات آن از محروميتي است كه در طول ده ها سال حكومت طواغيت

و خارجيها بر آن تحميل شده است. بسياري از محروميتهايي كه در كشور ما وجود دارد و

شما نشانه هايش را امروز در گوشه و كنار مشاهده مي كنيد، ناشي از حركت عمومي طولاني

است كه حاكميت طواغيت و ظلمه، مستبدان و مستأثران بر اين ملت، به وجود آورده اند،

كه طبعاً تبعات و عواقبي دارد و رفعش مشكل است؛ اما ممكن هم است. بنده همچنان بعد

از گذشت بيست وپنج سال، با مشاهده ي وضع كشور و وضع ملت، روزبه روز اعتقادم به

توانايي نظام اسلامي بر ساختن يك جامعه ي شسته روفته ي رو به رشد شكوفا در همه ي

ابعاد بيشتر شده است و معتقدم كه با همين فكري كه در قالب و چارچوب قانون اساسي

مجسم و متجسد شده، مي توان كشور را به رفاه و پيشرفت رساند؛ اما شرطش اين است كه ما

كارآمدي خودمان و كارآمدي مسؤولانمان را در همه ي انتخابها، در همه ي گزينشها و در

همه

ي انتصابها حفُكنيم. از خداوند متعال مي خواهيم كه ما را در اين ماه شريف - كه در اين صلوات؛ آ«حففته منك

بالرّحمة و الرّضوانآ» ماه رحمت و رضوان است ان شاءاللّه، و آ«الّذي كان رسول اللّه

صلّي اللّه عليه و آله و سلّم يدأب في صيامه و قيامه في لياليه و ايّامه بخوعا لك

في اكرامهآ» - توفيق دهد تا از اكرام اين ماه استفاده كنيم و آن اكرام اين است كه ما

ان شاءاللّه خودمان و دل و جانمان را نزديك كنيم به اهداف والاي نظام اسلامي، و از

موقعيت اين ماه براي ايجاد خشوع و ذكر و توجه دلهاي خودمان استفاده كنيم و از

خداوند متعال استمداد بطلبيم و به او توكل و تكيه كنيم، تا در همه ي احوال كمك كار

ما ان شاءاللّه باشد. ان شاءاللّه ادعيه ي زاكيه ي حضرت بقيةاللّه شامل حال

همه ي آقايان باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با جوانان نخبه و دانشجويان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با جوانان نخبه و دانشجويان

--------------------------------------------05/07/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

جلسه تا اين لحظه به نظر من بسيار جلسه ي خوبي بود و من حقيقتاً لذت بردم؛ عمده از

اين جهت كه احساس مي كنم بحمداللّه جوانهاي نخبه ي ما جرأت تكيه به نظرات خودشان

را دارند؛ اين خيلي براي من اهميت دارد. اين كه جوان ايراني و جوان مسلمان اعتماد

به نفس داشته باشد كه درباره ي مسائل كلي كشور، مسائل آموزش عالي، مسائل آموزش و

پرورش و مسائل دانشگاه خود يا دانشگاههاي ديگر، قرص و محكم و بااطمينان نظر خودش را

بيان كند، خيلي حائز اهميت است. ما

بايد اين روحيه را در كنار تقويت روحيه ي

علم جويي و نخبگي علمي تقويت كنيم. عزيزان من! به شما عرض كنم: آن كساني كه در ابتدا روند علم و تحقيق را در كشور ما

كُند كردند و بعد بكلي متوقف كردند، اولين تدبيرشان اين بود كه اين روحيه را در

ايراني از بين ببرند؛ يعني ايراني احساس كند كه در فكر، در علم، در پيدا كردن راه

زندگي و در جستن حتي واژه هاي لازم براي بيان مقصود، از خود چيزي ندارد. و همين، يك

ملت را خاكسترنشين مي كند؛ ملتي كه به خودش اعتماد نداشته باشد. من خوشحالم از

اين كه امسال در جمع شما جوانها اين روحيه را مي بينم. در جلسات ديگري هم كه با

جوانها داشته ام، خوشبختانه مي بينم روزبه روز اين روحيه در حال رشد است. البته

نكته ي ظريفي كه وجود دارد اين است كه اين احساس اعتماد به نفس و بيان چيزهايي كه

به ذهن انسان مي رسد، غير از ستيزه گري و پرخاشجويي است. پرخاشجويي در طبيعت جوان

هست - اين مورد نظر من نيست - من مي بينم شما جوانها و جوانهاي ديگري كه من با آنها

در اين چند ساله برخورد داشته ام، از روحيه ي منطق، استدلال، اعتراض منطقي و اعتراض

علمي استفاده مي كنند و اين براي من خيلي باارزش است. مطالبي را كه بيان كرديد،

نكات بسيار خوب و قابل توجهي بود. من حالا اجمالي يادداشت كرده ام، لكن مجموع

حرفهاي شما ان شاءاللّه از نوارها پياده خواهد شد و مورد توجه قرار خواهد گرفت. بعضي از نكاتي كه دوستان

مطرح كرديد، مسائلي است كه صددرصد اجرايي است و مربوط

مي شود به آقايان مديراني كه در جلسه تشريف دارند كه بايد سريعاً رسيدگي كنند؛ مثل

همين مسأله ي جريمه براي واحدهاي اضافه كه يك دانشجو مي گيرد. الان اين موضوع براي

من هم نامفهوم است؛ نمي فهمم چرا. معناي اين كار چيست؟ يا ارتباط با نخبگان خارجي،

مسأله يي است كه احتياج به سياستگذاري دارد. بعضي مسائل يك قدر وسيعتر است؛ مثل

اين كه دستگاههاي دولتي نخبگان را بورسيه كنند، كه نكته ي درستي است. مسأله ي

سربازي هم كه بعضي از دوستان مطرح كردند، به نظر من حل شده و مشكلي وجود ندارد. اما

مسأله ي ديگري كه در اين جلسه به نظرم شما دوستان نگفتيد، ولي در جلسات قبل گفته شد

و من هم براي آن اقدام كردم، موضوع ورود راحت تر برگزيدگان المپيادها و برگزيدگان

علمي به دانشگاههاست، كه من از آقايان دو وزير محترم خواهش مي كنم اين مسأله را

بررسي كنند و اگر حس مي كنند مشكلي وجود ندارد، حتماً براي اين فكر خوب، اقدام

كنند كه نخبگان مثلاً تا يك رتبه يي - رتبه ي دوم يا سوم - بتوانند وارد دانشگاهها

شوند. بعضي از كارهاي ديگري هم كه دوستان مطرح كرديد، مسائلي است كه احتياج به كار،

مطالعه و دنبالگيري از سوي دستگاههاي دولتي دارد، كه ما ان شاءاللّه مي گوييم

اينها را تفكيك كنند و هر كدام را يا به شوراي عالي انقلاب فرهنگي يا به دستگاههاي

ذيربط مرتبط كنند. تنها نكته ي تذكرآميزي كه مي خواهم عرض كنم، اين است: برخي از اين مشكلاتي كه

شما

ذكر مي كنيد، در كوتاه مدت و بعضي در بلندمدت كاملاً قابل حل است. بيان اين مشكلات

هيچ ايرادي ندارد؛ بخصوص در چنين جلسه يي كه كاملاً صميمانه و در جو مهرباني و محبت

تشكيل شده؛ من كاملاً استقبال مي كنم؛ حتي اگر همه ي شما مشكلاتي از اين قبيل را

بيان كنيد؛ منتها توجه كنيد كه كيفيت بيان را يأس برانگيز نكنيد؛ يعني مراقب باشيد

كه فضا يأس آلود نشود. عزيزان من! همه چيز به اميد متكي است؛ يعني بايستي شما و

مسؤولان دانشگاههاي كشور - مسؤولان دولتي در رده هاي مختلف - كه بناست در هر

زمينه يي از جمله در اين زمينه هايي كه شما مي گوييد، فعاليت كنيد، اميدوار باشند

كه مي توانند پيش بروند و مي توانند به نقطه ي مطلوب برسند. نوع بيان را نوعي نكنيد

كه معنايش حاكميت فضاي يأس بر تحرك باشد؛ نه، هيچ جاي يأس و نوميدي نيست و پيام

يأس آلود هم به نظر من جايي ندارد. آنچه مناسب مي دانم در اين جلسه به شما عرض كنم - در حالي كه برخي از مطالبي كه

مي خواستم به شما بگويم، خود شما آنها را بيان كرديد - اين است: كار شما پيشرفت

علمي و پيگيري عقلانيت علمي است؛ اين كاري است مطلوب اسلام و مورد نظر و مورد تحريص

و تحريض اسلام. ما به عنوان مسلمان و مؤمن به اين آئين، وظيفه داريم كار علمي و

رسيدن به اوج علمي را هم در حركت فردي خودمان و هم در برنامه ريزي جمعي كشور دنبال

كنيم؛ اين وظيفه است؛ نگاه به اين قضيه، بايد

به اين شكل باشد. البته در غرب و اروپا وضع فرق مي كرد. در اروپاي مسيحي، آغاز تحرك معرفت علمي با

پايان معرفت ديني همزمان و همراه بود؛ يعني شروع اين مرحله به معناي ختم آن مرحله

تلقي شد. شايد حق هم همين بود؛ چون معرفت ديني در محيط مسيحي، معرفتي خرافي،

تعصب آلود و كاملاً ضدعلم بود. آن زماني كه در اروپا يك دانشمند را به جرم كشف علمي

يا زنداني مي كردند يا شلاق و آتش مي زدند، زمان خيلي دوري از زمان ماست. قرنهاي

متوالي دانشمند را به عنوان جادوگر آتش مي زدند، كه شما در آثار ادبيات غرب و در

تاريخ علم غرب كاملاً اين موضوع را مشاهده مي كنيد. وقتي فضا و محيط ديني جامعه و

متوليان و متصديان ديني آن با علم اين جور برخوردي دارند، بديهي و طبيعي است كه در

چنين شرايط اجتماعي، اگر علم بتواند قد علم كند، دين و معرفت ديني را به خاك سياه

مي نشاند و آن دوره بكلي تمام مي شود؛ اين چيز روشني است. در اسلام وضعيت بكلي متفاوت است. در اسلام ضديت دين با علم و ضديت دين با عقل،

اصلاً معنا ندارد. در اسلام يكي از منابع حجت براي يافتن اصول و فروع ديني، عقل

است؛ اصول اعتقادات را با عقل بايستي به دست آورد؛ در احكام فرعي هم عقل يكي از

حجتهاست. اگر شما به كتب احاديث ما نگاه كنيد - مثل كتاب آ«كافيآ» كه هزار سال پيش

نوشته شده - اولين فصل آن، آ«كتاب العقل والجهلآ»، است كه اصلاً فصلي است در باب عقل

و ارزش و

اهميت آن و اهميت دانايي و خردمندي. اسلام همچنين نسبت به علم، مهمترين

حركت و مهمترين تحريك و تحريص را داشته است. تمدن اسلامي به بركت حركت علمي كه از

روز اول در اسلام شروع شد، به وجود آمد. هنوز دو قرن به طور كامل از طلوع اسلام

نگذشته بود كه حركت علمي جهش وار اسلامي به وجود آمد؛ آن هم در آن محيط. اگر شما

بخواهيد آن حركت علمي را با امروز مقايسه كنيد، بايد قطب هاي علمي امروز دنيا را در

نظر بگيريد، بعد فرض كنيد كه كشوري در نقطه ي دوردستي از دنيا قرار دارد كه دور از

هر گونه مدنيتي است؛ اين كشور وارد ميدان تمدن مي شود و به فاصله ي مثلاً صد يا

صدوپنجاه سال، از لحاُعلمي بر همه ي آن تمدنها فائق مي آيد؛ اين يك حركت

معجزآساست؛ اصلاً قابل تصور نيست. اين نبود مگر اين كه اسلام به علم، فراگيري آن و

تعليم دادن علم و زندگي عالمانه، تحريص داشت. اصلاً ببينيد در احاديثي كه در

زبانهاست و گاهي مورد تعمق قرار نمي گيرد، چقدر بعضي از نكات مهم هست: آ«النّاس

ثلاثة: عالم و متعلم علي سبيل نجاة و همج رعاعآ»؛ اصولاً ما سه دسته انسان داريم:

انسانهايي دانشمندند؛ انسانهايي در طريق دانستن هستند؛ بقيه، همج رعاع هستند. همج

رعاع يعني انسانهاي سرگردان، بي ارزش و بي وزن. مي بينيد كه اسلام اصلاً نسبت به

علم، در درجه ي اول، ارزش را روي علم مي برد؛ چه داشتن علم و آموختن آن به ديگران و

چه فراگيري علم. محيط اسلامي، چنين محيطي است. از همين جا شما

جوانهاي عزيز توجه كنيد كه ورود در ميدان معرفت علمي - حالا هر

علمي؛ چه علوم انساني، چه علوم قرآني، چه علوم طبيعي يا انواع و اقسام علومي كه

امروز شماها در آن تلاش و كار مي كنيد - و ورود در ميدان تحقيق علمي بايد شما را از

غور و پيشرفت در ميدان معرفت ديني، تمرين اخلاقي و كسب فضيلت باز ندارد؛ بايد اينها

را با هم داشته باشيد. اين آيه يي كه اين برادر عزيزمان در ابتدا قرائت كردند: آ«و

يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمةآ»، خداي متعال پيغمبر را فرستاد، تا او تعليم

بدهد و تزكيه كند. بنابراين، تعليم و تزكيه با يكديگر است؛ اين دو را از هم جدا

نكنيد. اين باور كه هر كسي وارد ميدان علم شد، به طور طبيعي بايستي از فضيلت و

معنويت و اخلاق كناره بگيرد، فكري كاملاً غلط و وارداتي و متكي به پيشينه يي است كه

در اروپاي مسيحي به وجود آمد و بكلي با محيط اسلامي و با فهم و تعاليم اسلامي

سازگار نيست؛ چرا كه اگر دانشمند بافضيلت و بااخلاق باشد؛ در هر رشته اي، از آن

مي توان اميد براي اعتلاي بشريت و اعتلاي كشور خودش داشت؛ اين دانشمند هدفها را

هدفهاي ارزشمند مي كند و حركتش حركت به نفع انسانيت و به نفع عدالت و به نفع فضيلت

و در جهت مقابل نابساماني هاي عجيب دنياي امروز خواهد شد. شما سعي كنيد اين جور

دانشمنداني در آينده باشيد و هدف خودتان را اين مسائل قرار دهيد؛ انسانهايي باشيد

كه مي توانند چرخ دنيا را در جهت درست به حركت دربياورند؛

اين را براي خودتان هدف

قرار دهيد؛ و اين ممكن است؛ البته بايد كارهاي مقدماتي فراواني براي رسيدن به آن

هدف انجام بگيرد. اين مسائلي كه شما درباره ي نخبگان گفتيد، حرفهايي است كه اعتقاد خود من هم

همين هاست: بسترسازي براي پرورش نخبگان، شناسايي استعدادهاي نخبه، كمك به آنها در

رفتن به سمت قله هاي علمي و تحقيقي؛ اينها همه كارهاي بسيار مهمي است كه البته اين

كارها در كشور ما شروع شده؛ بعد از آن كه در گذشته - قبل از انقلاب - مطلقاً در اين

كشور وجود نداشت و حتي در جهت عكس آن حركت مي شد؛ يعني در واقع نخبه كُشي بود؛ سعي

در كشتن روح اميد در جوانها بود؛ سعي در اين بود كه آن كسي مطرح شود كه نسخه ي غربي

را به طور كامل و صددرصد مي تواند بخواند و اجرا كند و به آن اعتقاد دارد. از خود

جوشيدن، از خود روييدن و باليدن، اصلاً وجود نداشت. اين معنايش اين است كه هميشه

كشور و ملت ما زائده يي بر ديگران باشد؛ دنباله روي آنها باشد. پيداست كه چنين

كشوري اعتلا پيدا نمي كند. در گذشته وضع ما اين بود؛ اما انقلاب روحيه ها را عوض

كرد؛ وضعيت را تغيير داد. الان چند سال است كه بحمداللّه توجه به نخبگان در برنامه

قرار گرفته؛ لكن آنچه تاكنون شده، كافي نيست. به هر صورت، بسياري از اين نكاتي كه

دوستان الان مطرح كرديد، چيزهايي است كه مورد اهتمام قرار داشته و براي اينها كار

شده و تلاشهايي انجام گرفته و پيشرفتهايي هم داشته و ان شاءاللّه بايستي بيشتر

هم

پيش برود. البته من در مورد خاص نخبگان اين جور به نظرم مي رسد كه ما يك بنياد نخبگان لازم

داريم. من سالها پيش - قبل از دولت آقاي خاتمي - به رئيس جمهور وقت گفتم دفتري درست

كنيد كه به مسائل ارتباط دانشگاه با صنعت بپردازد. در يك نگاه وسيعتر، در واقع اين

مي توانست دفتري باشد براي رسيدگي به مسائل گوناگون نخبگان: شنيدن حرفهايشان، حل

كردن مشكلات ويژه شان، نگاه به پيشنهادهايشان در زمينه ي پيشرفت كار و اصلاً نگاه

كلي به نخبه پروري در جامعه. بعد، در زمان دولت كنوني هم - دولت آقاي خاتمي - به

ايشان يكي، دو مرتبه گفتم، كه كارهايي هم انجام داده اند؛ منتها كافي نيست. ما بايد

يك بنياد درست كنيم كه زير نظر رياست جمهوري باشد؛ چون بهترين جا آن جاست. الان

شنيده ام كه بعضي از دستگاهها كارهايي مي خواهند بكنند، لكن هيچ جا براي اين كار

مناسبتر از دستگاه رياست جمهوري نيست؛ حتي دستگاه وزارتي هم براي اين كار كافي

نيست؛ چون اين كار فراتر از كار يك وزارتخانه است. همان طور كه شماها گفتيد، برخي از مسائل شما به وزارت علوم، بعضي به وزارت بهداشت،

درمان و آموزش پزشكي، بعضي به وزارت آموزش و پرورش، احياناً بعضي به وزارت ارشاد و

بعضي هم به وزارتخانه هاي ديگر مثل صنايع و نفت ارتباط پيدا مي كند. يكي از دوستان،

پتروشيمي را مثال زدند؛ كاملاً درست است. بله، من اطلاع دارم كه برخي از نخبگان به

وزارت نفت رفته اند؛ منتها آن كاري كه بايد از آنها خواسته شود، خواسته نشده و آن

استفاده ي لازم صورت نگرفته است. به هرحال، مركزي براي جمع كردن اين امور لازم است،

تا آن مركز بتواند با نگاه صحيح، درست، مستمر و بخصوص غيرسياسي، كه هيچ آلوده به

نگاههاي سياسي و اهداف سياسي نشود، مسأله ي نخبگان را به عنوان مسأله ي مستقل در

كشور دنبال كند. آن وقت، طبعاً همه ي اين مسائلي كه شما گفتيد، در آن جا مي گنجد؛

يعني اول شناسايي استعدادها، بعد پرورش آنها و آن گاه هدايت استعدادها به سمت

كارهاي لازم و مناسب. اي بسا برخي از استعدادهايي كه امروز وجود دارد، صرف كارهايي مي شود كه اين كارها

خيلي براي كشور لازم نيست؛ مثلاً همين مسأله ي خروج نخبگان از كشور؛ چون خروج

نخبگان از كشور - من چند بار تا حالا اين را گفته ام - به طور مطلق موضوعي منفي

نيست؛ زيرا ممكن است نخبه يي از كشور خارج شود و بخواهد معلوماتي كسب كند و بعد

برگردد و براي كشور مفيد باشد. البته بهتر اين است كه ما امكاناتي را براي همين

نخبه فراهم كنيم، تا در خود كشور آنچه را كه از نظر رشد و شكوفايي استعداد لازم

دارد، مهيا شود: كارگاه داشته باشد، محيط مانور علمي و تحقيقي داشته باشد؛ اين

بهترين است؛ اما اگر نشد، نخبگان بروند - فضاي دنيا فضاي وسيعي است - منتها اين

رفتن بايد با حساب و كتاب انجام بگيرد؛ يعني آن نخبه بداند كه براي چه دارد مي رود؛

چه مي خواهد بكند و پس از آموزش آنچه را كه لازم دارد، چه استفاده يي مي خواهد از

آن دانش بكند. آيا

از آن دانش براي اعتلاي كشور و براي پيشرفت ملت خودش و براي

راه انداختن نخبگان ديگر كشورش مي خواهد استفاده كند، يا نه، مي خواهد آن را در

خدمت يك كارخانه يا شركت متعلق به يك سرمايه دار كانادايي يا امريكايي يا اروپايي

قرار دهد؟ اين بزرگترين تحقير يك انسان برجسته ي علمي است كه تلاش كند، زحمت بكشد،

كار كند و همه ي امكانات كشورش در واقع منتهي شود به پديد آمدن اين انسان نخبه، اما

او در خدمت فلان كارخانه دار يا فلان كمپاني دار هيچي ندان و هيچي نفهم ضد بشر

فلان نقطه ي دنيا باشد و آن شخص از اين انسان نخبه به عنوان يك مهره و ابزار در

مجموعه اش استفاده كند. يك انسان نخبه آن وقتي سرافراز و سربلند است كه بتواند در

بهبود اوضاع كشور و خانه و ملت خودش و بهبود زندگي و آينده و تاريخ انسانهايي كه

ذي حق نسبت به او هستند، نقش ايفا كند. شماها آن وقتي چهره ي درخشان خواهيد داشت كه

بتوانيد در كشور خودتان نقش ايفا كنيد. الان شما ببينيد جواني كه مثلاً فرض كنيد در

دوره يي درسي خوانده و كاري كرده، در بين هزاران جواني كه كاري نكرده اند، در

زمينه ي فيزيك يا پزشكي يا ادبيات ايران عملي انجام داده كه شده چهره ماندگار در

كشور؛ چهره هاي ماندگار اينها هستند. ما در زمينه ي پزشكي، فيزيك، ادبيات و برخي از

رشته هاي علوم انساني و فلسفه، شخصيتهاي برجسته يي را در كشور داريم كه كشور به

اينها افتخار مي كند. كشور هرگز به آن مهندس يا

پزشك يا تحصيل كرده و نخبه يي كه

رفته و عضو و جزوي شده از يك مجموعه ي سرمايه داري متعلق به فلان مجموعه يا فلان

شخص، افتخار نمي كند؛ او رفته پول توليد كرده براي بچه ها و براي دخترها و پسرها و

سگها و خدم و حشم يك انسان؛ اين كه افتخاري نيست. افتخار اين است كه كسي بتواند

در داخل كشور خودش، براي كشورش پيشرفت، اعتلا، ترقي، آبرو و جبران عقب ماندگي ها را

به وجود بياورد. بنابراين اگر كسي با اين نيت، چه در اين جا درس بخواند و چه در

بيرون - هر درسي كه بخواند و در هر رشته اي كه كار كند - اين مي شود يك موجود

ارزشمند. به هرحال، هدفگذاري، سياستگذاري و اجراي چنين مقوله هايي در همان بنيادي

كه اشاره شد، مي تواند تحقق پيدا كند. از اين كه برخي از دوستان به هفته ي دفاع مقدس - كه در آن قرار داريم - اشاره

كردند، خوشحال شدم. فرزندان عزيز من! مواظب باشيد از مسأله ي دفاع مقدس كه در اين

كشور اتفاق افتاد، غافل نشويد؛ كار بزرگي انجام گرفت. آن جوانها مثل شماها بودند؛

اكثر اين جوانهايي كه در جنگ نقشهاي مؤثر ايفا كردند، از قبيل همين دانشجوها بودند

و خيلي هايشان هم جزو نخبه ها بودند. دليل نخبه بودنشان هم اين بود كه يك جوان

بيست ودو، سه ساله فرمانده ي يك لشكر شد؛ آن چنان توانست آن لشگر را هدايت كند و

آن چنان توانست طراحي عمليات را، كه هرگز نكرده بود، بكند كه نه فقط دشمناني را كه

مقابل ما بودند

- يعني سربازان مهاجم بعثي عراق - متعجب كرد، بلكه ماهواره هاي

دشمنان را هم متعجب كرد. ما والفجر هشت را كه حركت نشدني و باور نكردني است،

داشتيم؛ درحالي كه ماهواره هاي امريكايي براي عراق - لابد اين موضوع را شنيديد و

مطلعيد - كار مي كردند؛ اطلاعات به آن كشور مي دادند؛ يعني دائماً قرارگاههاي جنگي

رژيم بعثي با دستگاههاي خبري امريكايي و با ماهواره هايشان مرتبط بودند و آن

ماهواره ها نقل و انتقال و تجمع نيروهاي ما را ثبت مي كردند و بلافاصله به آنها

اطلاع مي دادند كه ايرانيها كجا تجمع كرده اند و كجا ابزار كار گذاشته اند. حتماً

مي دانيد كه اطلاعات در جنگ، نقش بسيار مهم و فوق العاده يي دارد؛ اما زير ديد اين

ماهواره ها، ده ها هزار نيرو رفتند تا پاي اروندرود و دشمن نفهميد! با شيوه هاي

عجيب و غريبي كه مي دانم شماها چيزي از آنها نمي دانيد - البته آن وقت براي ماها

روشن بود، بعد هم براي مردم آشكار شد؛ منتها متأسفانه معارف جنگ دست به دست

نمي شود؛ يكي از مشكلات كار ما اين است؛ لذا شماها خبر نداريد - اينها با كاميون،

با وانت، به شكل هاي گوناگون، مثل اين كه گويا هندوانه بار كرده اند، توانستند دهها

هزار نيروي انساني را با پوششهاي عجيب و غريب و در شبهاي تاريكي كه ماه هم در آن

شبها نبود، به كناره ي اروندرود منتقل كنند و از اروندرود كه عرض آن در بعضي از

قسمتها به دو، سه كيلومتر مي رسد، اين نيروهاي عظيم را عبور بدهند به آن

طرف؛ از

زير آب و با آن وضع عجيبي كه اروند دارد كه شماها شايد آن را هم ندانيد. اروند دو

جريان دارد: يك جريان از طرف شمال به جنوب است كه آن، جريان اصلي اروند است و

رودخانه ي دجله و فرات هم در همين جريان به اروند متصل مي شوند و با هم به طرف

خليج فارس مي روند؛ جريان ديگر، عكس اين جريان است و آن، در مواقع مدّ درياست. در

اين مواقع، آب دريا به قطر حدود دو، سه يا چهار متر از طرف دريا، يعني از طرف جنوب،

مي آيد به طرف شمال؛ يعني دريا سرريز مي شود در رودخانه. با اين حساب، يعني اروند

دو جريان صدوهشتاد درجه يي كاملاً مخالف همديگر دارد. به هرحال، با يك چنين وضع

پيچيده يي - آن زمان ما در جريان جزئيات كار قرار مي گرفتيم و آن دلهره ها و كذا و

كذا - رزمندگان اسلام توانستند به آن جا بروند و منطقه يي را فتح كنند و كار

شگفت آوري را انجام دهند. اين كار، كار همين دانشجوها و همين جوانان و همين

نخبه هايي بود كه در بسيج و در سپاه بودند. آنها يك مشت جوان مؤمن بودند كه در

برهه ي بسيار حساسي آن كار را انجام دادند كه اگر آن كار را نمي كردند، امروز بخشي

از كشور شما هم رفته بود و حكومتي هم كه در ايران بود، حكومت شكست خورده ي ضعيف

تحقيرشده ي ذليلي بود كه ناچار بود هرچه ديگران مي گويند - نه بزرگها و

گردن كلفت هاي دنيا، بلكه اين خرده ريزه هاي

دور و اطراف حتي - تحمل كند. امروز يك

كشور عزيز، قدرتمند و يك ملت سربلند و دولتي مقتدر در كشور شماست كه تصميم گيرهاي

دنيا ناگزيرند و اقرار مي كنند كه نظر جمهوري اسلامي را بايد در مسائل مهم و حساس

جهاني ملاحظه و رعايت كنند. اين به بركت آن فداكاري يي است كه آن جوانها كردند؛ به

ياد آن جوانها باشيد. من حرفهايي اين جا يادداشت كرده ام، شما هم خيلي حرفهاي نگفته داشتيد كه ماند؛ ما

هم حرفهاي نگفته داشته باشيم كه بماند؛ اشكالي ندارد.

به هرحال، اين را هم من عرض كنم: عزيزان من! شماها نخبه ايد؛ عزيزيد و نور چشم ما

هستيد؛ اما يادتان باشد كه هرچه عالم تر و نخبه تر مي شويد، متواضع تر شويد؛ اين را

فراموش نكنيد. مبادا نخبه بودن خدا نكرده در شما نخوت ايجاد كند؛ نخبه بودن

ملازمه يي با نخوت گرايي ندارد؛ البته من در شماها نمي بينم؛ چهره هاي نوراني شماها

اين جور نشان نمي دهد؛ اما به هرحال مراقب باشيد. فضاي نخبگي در كشور با فضاي تكبر

بكلي بايد جدا شود. هرچه شما موفقيتهاي علمي تان بيشتر شد، هرجا به تحقيق جديدي دست

يافتيد و توفيق بيشتري پيدا كرديد، متواضع تر، مردمي تر و خلاصه، خاكي تر شويد؛ اين

است كه مي تواند تداوم پيشرفتها و فايده ي وجود شما را بيشتر كند. اميدواريم خداوند شماها را حفُكند؛ به پدر و مادرهايتان، به خانواده هايتان، به

كشورتان شماها را ببخشد و همه در آينده مايه ي روشني چشم ملت و كشورتان باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با ورزشكاران شركت كننده در المپيك و پارالمپيك

بيانات رهبر معظم انقلاب

اسلامي در ديدار با ورزشكاران شركت كننده در المپيك و پارالمپيك

--------------------------------------------14/07/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

اولاً از همه ورزشكارهاي عزيزي كه اين جا تشريف داريد، به خاطر نمودهاي شخصيت و

هويت اسلامي و ايراني كه در يكي از حساسترين عرصه ها و صحنه هاي بين المللي از خودتان

نشان داديد، تشكر مي كنم.

هر ورزشكار قهرمان ما كه در عرصه اي از عرصه هاي ورزش حضور پيدا مي كند و چشمهايي

را در سرتاسر دنيا به سوي خود جلب مي كند، در واقع ترجمه اي است از احساسات ملي و هويت

اسلامي كشور و ملت ما؛ هرچه در اين زمينه ها تلاش كنيد، تلاش باارزشي كرده ايد.

امروز در دنيا مسأله ورزش و ورزش قهرماني جايگاهي دارد كه در واقع از اين تريبون،

براي نشان دادن هويت ملت بزرگ ما، شماها استفاده كرديد و اين جاي تشكر دارد. حالا

آنهايي كه مدال آورده ايد و بيشتر چشمها را به سمت خودتان جلب كرديد در جاي خود؛ آنهايي

هم كه مدال نياوردند، ولي تلاش و سعي خودشان را به دنيا نشان دادند و مورد تحسين قرار

گرفتند هم در همين افتخار سهيم و شريك هستند. بنابراين من از اين جهت كه شماها در عرصه اي

از عرصه هاي گوناگون اين كشور و اين ملت، نماد شخصيت ملت بزرگ ما هستيد، از شماها تشكر

مي كنم و از اين كه كار ورزش قهرماني را دنبال مي كنيد، خرسند مي شوم و اين را يك كار

باارزش مي دانم.

يك سود ديگر ورزش قهرماني، توسعه ورزش در كل كشور است كه من بارها روي اين مسأله

تكيه كرده ام؛ چه در ورزش

غيرجانبازان و معلولان، چه بخصوص در ورزش جانبازان و معلولان.

وقتي شماها كه از لحاُجسماني مشكلي هم داريد - مشكل ناخواسته - تلاش مي كنيد و مردم

كوشش، همت و اراده شما را مي بينند، تشويق مي شوند به ورزش كردن؛ ورزش كار بسيار لازمي

براي كشور ماست؛ از اين جهت هم كارتان باارزش است.

يك جهت لطيف و بسيار مهم ديگر در كار مجموعه قهرمانهاي ما كه بحمداللّه نشان داده

شده، نشان دادن دينداري و علاقه مندي به ارزشهاي اسلامي است؛ اين خيلي باارزش است؛

هم در ورزش جانبازان و معلولان، انسان اين مسأله را مشاهده مي كند، هم در ورزش قهرمانهاي

ديگر. وقتي يك قهرمان كشور ما جلو چشم ميليونها و شايد صدها ميليون جمعيت دنيا، بعد

از پيروزي خودش، خدا را شكر مي كند و دستش را به آسمان بلند مي كند يا سجده مي كند،

اين را دست كم نگيريد؛ اين پيام معنويت را در دنيا پخش مي كند؛ دنيايي كه با ميلياردها

دلار سعي شده كه معنويت در آن بي فروغ شود و چراغ معنويت آن خاموش شود. مي دانيد صهيونيست ها

در اين صد سال اخير و بخصوص در اين دهها سال اخير چه خرجي كرده اند تا انسانها را بدون

هويت معنوي بار بياورند و به بي بندوباري و بي اعتقادي و لااباليگري در عقيده و ايمان

ديني بكشانند؟ شما وقتي بعد از پيروزي روي تشك كشتي يا محل وزنه برداري يا در هر نقطه

ديگري، دست تان را بلند مي كنيد، خدا را شكر مي كنيد، به سجده مي افتيد يا نام بزرگان

دين را بر زبان مي

آوريد، در واقع داريد همه سرمايه اي را كه آنها خرج كرده اند، با

يك حركت ساده دور مي كنيد؛ خداي متعال به شماها كمك و الهام مي كند كه اين كار را انجام

بدهيد. حتماً اين حسين آقاي رضازاده آن روز اوّلي كه فرياد كشيد آ«يا ابوالفضلآ»، نمي دانست

كه اين چقدر اثر مي گذارد؛ او احساس ديني خودش را بروز داد؛ يا آن برادري كه سجده مي كند،

يا آن كه دستش را بلند مي كند - كه من بارها در ورزشهاي قهرماني خودمان اين صحنه را

از تلويزيون ديده ام - اين ها در حقيقت معنويت را القا مي كنند.

شما ببينيد الان چقدر خرج مي كنند و زحمت مي كشند، براي اين كه حجاب را در دنيا

از بين ببرند؛ كشورهايي كه خودشان را مهد آزادي هم مي دانند، مي بينيد كه چه مي كنند

براي مبارزه با حجاب. حالا همه آن تشكيلاتي كه با حجاب مبارزه مي كنند يك طرف، اين

خواهر ورزشكار مؤمن و دختر جوان ما كه با حجاب اسلامي و لباس محجّب - يا با چادر

يا با آن شكل زيباي ارزشي - جلو دوربينهاي دنيا ظاهر مي شود و نشان مي دهد كه به اين

ارزش پايبند است و اين صحنه در همه دنيا منعكس مي شود، اين يك طرف ديگر؛ او در واقع

با اين كار، همه آن تبليغات را خنثي مي كند.

اين كار آقاي آرش عزيزمان هم از آن كارهاي بسيار برجسته بود؛ خيلي كار باارزشي

بود. ايشان اگر مسابقه اش را برگزار مي كرد و پيروز هم مي شد، ارزش كارش اين قدر

نبود.

البته در دنيا سعي كردند كه به سر اين كار بزنند؛ نتوانستند. همه شان دست به يكي كردند

كه: المپيك را خراب كرديد؛ سياسي كرديد. خود آنها از همه چيز به نفع سياستهاي استعماري

خودشان بهره برداري و استفاده مي كنند؛ اما وقتي يك جوان مسلمان و مؤمن از يك ارزش

دفاع مي كند؛ از يك ملت مظلوم دفاع مي كند و با يك قلدر بين المللي گردن كلفت چاقوكش

عربده كش، با اين زبان و با اين منش درمي افتد، اين طور عليه او جنجال و جوسازي مي كنند.

البته غلط مي كنند! آنها در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند و ضربه فني شدند! با اين

كار سيلي خوردند؛ حالا بعد از آن هرچه مي خواهند جنجال كنند، بكنند؛ ايشان كار خودش

را كرد. از جمله كارهاي خيلي خوب و باارزشي كه من ديدم بعضي از قهرمانها مي كنند - البته

من نمي گويم شماها حتماً اين كار را بكنيد؛ اما آنهايي كه كردند، خيلي كار باارزشي

بود - و پريروز اين كار را از روزنامه خواندم، آن است كه بعضي از ورزشكارهاي مدال گير

ما مدالهايشان را خرج حرم حضرت اباالفضل يا بازسازي بم كردند. بنده كم مي نشينم پاي برنامه هاي ورزشي تلويزيون؛ چون يك خرده هيجان برنامه هاي

ورزشي من را اذيت مي كند؛ خيلي طاقت چنين هيجاني را ندارم كه بنشينم و لحظه به لحظه

مسابقه را تماشا كنم؛ لكن گاهي اوقات مي نشينم و اصرار دارم. آن شبي كه ايشان - آقاي

رضازاده - آن كار قشنگ را كرد، من پاي تلويزيون بودم؛ هم حركت يك ضرب

را ديدم و هم

حركت دو ضرب و بالا بردن ركورد را، و همان موقع فهميدم كه احساسات جوانها و مردم و

ميليونها انسان در اين كشور، الان در چه وضعي است؛ حقيقتاً و قلباً از اين جوان تشكر

كردم و تشكرم را هم همان جا منتقل كردم. البته من از همه شماها هم حقيقتاً متشكر هستم.

عزيزان من! هرچه مي توانيد اين محيط و اين فضا و اين گرايش معنوي و عشق به معنويت

را در خودتان تقويت كنيد. امروز نه فقط كشور، بلكه دنيا و همه جوانهاي آن به اين معنويت

نياز دارند؛ امروز دنيا در خلأ معنويت زندگي مي كند و شماها كساني هستيد كه گاهي اوقات

يك كار كوچك شما، مي تواند بيشتر از دهها كتاب تأثير و گسترش داشته باشد. البته نمي گويم

هميشه اين جور است؛ اما واقعاً گاهي يك حركت كوچك شما كه نشان دهنده گرايش به معنويت

است، تأثيرش در سطح وسيعي است و از تأثير كتابها و نوشته ها و سخنرانيها بيشتر است؛

اين موقعيت را مغتنم بشمريد.

ان شاءاللّه خداوند به همه تان توفيق بدهد و از همه تان راضي باشد؛ ما از شماها

راضي هستيم و ازتان تشكر مي كنيم و شماها را به خدا مي سپاريم. ان شاءاللّه همه تان

عاقبت بخير شويد و روزبه روز ان شاءاللّه افتخارات تان بيشتر شود. من از مربي ها و

مديرها و عناصر خوبي كه زحمت شماها را كشيدند و اين امكان را براي كشور فراهم كردند،

صميمانه متشكرم.

بنده اگر وقت داشتم و اگر حال داشتم و اگر جوان بودم، مي آمدم به جرگه شماها؛ منتها

متأسفانه ما

ديگر پير هستيم و گرفتاري مان هم زياد؛ همين طور نگاه مي كنيم به شماها

و لذت مي بريم. ان شاءاللّه موفق باشيد؛ زنده باشيد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم فارغ التحصيلي و تحليف دانشجويان دانشكده افسري نيروي انتظامي

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم فارغ التحصيلي و تحليف دانشجويان دانشكده افسري نيروي انتظامي

--------------------------------------------15/07/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

هفته ي نيروي انتظامي را به يكايك كاركنان اين نيرو، مخصوصاً به شما دانشجويان عزيز،

فارغ التحصيلان عزيز و اساتيد عزيز و به همه ي فرماندهان رده هاي مختلف و به فرماندهي

محترم نيروي انتظامي تبريك عرض مي كنم و اميدوارم كه براي ملت ايران هم اين هفته و

اين روز و اين مراسم، مبارك باشد.

امنيت، شعار و وظيفه ي اصلي و اساسي شماست و براي زندگي مردم و يك جامعه، گاهي از

نان شب واجب تر و مهمتر است. خداوند متعال در قرآن كريم در مقام ذكر نعمتهاي بزرگ خود

به جامعه، مي فرمايد: آ«الّذي اطعمهم من جوع و امنهم من خوفآ»؛ يعني گرسنگي و ناامني

در مقابل امنيت و راحتي و رفاه قرار دارد؛ اينها دو عنصر مقابل و مهمند.

امروز بحمداللّه نيروي انتظامي پيشرفتهاي بسياري را در جنبه هاي مختلف؛ نظم و سازماندهي،

آگاهي و هوشمندي و آشنايي با شيوه هاي علمي، ارتباط با مردم و پيدا كردن اولويتها،

از خود نشان مي دهد كه مايه ي خرسندي است و يقيناً وقتي نگاه درست به مقوله ي عزم و

نظم و امنيت وجود داشته باشد و اين با مديريت قوي، برنامه ريزي علمي و كار بي وقفه

همراه شود، نتيجه اش براي اين نيرو، افتخارآميز و براي ملت شيرين خواهد بود. ما امروز

خوشبختانه نشانه هاي اين شاخصهاي اصلي را به صورت بارزي در نيروي انتظامي مشاهده مي كنيم.

البته به اين اندازه قانع نيستيم، ولي پيشرفتها ما را اميدوار مي كند كه همچنان مي توانيم

به كامل كردن و پيش رفتن خود ادامه بدهيم.

خدا را شكر مي كنيم كه ملت ايران در بخشهاي مختلف نشان داده كه يك ملت سترون نيست؛

ملتي پُربار، پُراستعداد، آماده ي پيشرفت در همه ي جنبه هاي علمي و عملي است.

امروز نيروي انتظامي ما با گذشته ي تاريخي خود بكلي غيرقابل مقايسه است. اين نشان دهنده ي

جلو رفتن و پيش رفتن است؛ نشان دهنده ي اين هم است كه ما همچنان مي توانيم پيش برويم.

بايد با دقت، كمبودها و نقصهاي خودمان را پيدا كنيم و روزبه روز بر تكامل خودمان بيفزاييم.

آنچه مردم از نيروي انتظامي متوقع هستند، چيست؟ مردم مي خواهند نيروي انتظامي قوي

و مقتدر باشد؛ هوشمند و پيچيده باشد؛ سالم و امين باشد؛ سريع و بهنگام باشد؛ مؤدب و

اهل بيان و تفاهم با مردم باشد؛ اين انتظارات مردم از نيروي انتظامي ماست. شما در بخشهاي

قابل توجهي اين لياقت و آمادگي را از خودتان نشان داده ايد.

من مي خواهم به يكايك شما جوانان عزيز و به استادان و راهنمايان شما و همچنين به

يكايك عناصري كه در اين نيروي خدوم مشغول كار هستند، توصيه كنم كه قدر اين توفيق و

اين نعمت را بدانيد كه داريد در خدمت امنيت مردم - كه يكي از بزرگترين نعمتهاست - تلاش

مي كنيد؛ مي آموزيد و عمل مي كنيد.

امروز كشور ما بحمداللّه يكي از امن ترين كشورهاي دنياست. سياست

قدرتهاي مداخله گر

در همه ي كشورها ايجاد ناامني است؛ ناامني سياسي، ناامني اخلاقي و فرهنگي. اين سياستي

است كه امروز و از ديرباز از سوي قدرتهاي متجاوز و مداخله گر در همه جاي دنيا اعمال

مي شود. آنها چه بخواهند، چه نخواهند، وجودشان و حضورشان موجب ناامني است. شما ببينيد

امروز كجاست كه نيروهاي مداخله گر و فضول قدرتهاي بزرگ حضور دارند و آن جا ناامني

نيست؟ هرجا كه امتداد نفوذ قدرتهاي مداخله گر جهاني است، در كشورهاي گوناگون عالم،

نشانه هاي ناامني مدني و فرهنگي و اخلاقي و عدم آرامش عمومي در آن جاها محسوس است.

ملت ايران با قدرت، با عزم راسخ و با آشنايي با اوضاع جهان، تصميم گرفته است كه اراده ي

خود را بر امور كشورش مانند حصاري مانع از نفوذ قدرتهاي مداخله گر قرار دهد. همه ي

بخشها در اين زمينه فعال و پُرنشاطند، شما هم سهم خودتان را خوب مي شناسيد؛ آن را به

بهترين وجه ايفا كنيد و اين نعمت را مغتنم بشماريد.

ملت ايران در دنيا به اين شناخته شده كه با ظلم، با سلطه گري، با روابط ناسالم سلطه گري

و سلطه پذيري در سياستهاي بين المللي، مخالف است؛ به اين هم بايد شناخته شود كه ملتي

اهل سازندگي، اهل ابتكار، اهل نوآوري در همه ي زمينه هاست و يكي از بهترين زمينه ها،

نيروهاي مسلح و بويژه نيروي انتظامي است؛ و شما اين فرصت را امروز داريد. ما خوشوقتيم

از اين كه بحمداللّه در زمينه هاي گوناگون نشانه هاي پيشرفت را مي بينيم. البته مشاهده ي

اوضاع تأسفبار و مصيبت بار ملتهاي منطقه و

همسايه ي ما، براي ملت ايران سخت و دشوار

است.

امروز شما مشاهده مي كنيد كه در كشور عراق اشغالگران و سلطه طلبان با مردم چه جور

رفتار مي كنند؛ در حالي كه ادعا مي كنند به دنبال تروريستها هستند، آحاد مردم را قتل عام

مي كنند. بمبارانهاي مكرر شهرهاي عراق، بمباران فلوجه، شهرك صدر، سامرا و ديگر شهرها،

چطور مي تواند براي مقابله ي با مشتي تروريست باشد؟! معناي مقابله ي با تروريسم و تروريستها

اين است؟! كودكان معصوم و زنهاي بي دفاع و انسانهاي بي گناهي كه در اين بمبارانهاي

كور نابود مي شوند، تروريستند؟! آيا با اين رفتارها تروريسم ريشه كن شد يا تشويق شد؟

اگر نگوييم سازمانهاي تروريستي شناخته شده، زير نفوذ دستگاهها و سرويسهاي جاسوسي امريكا

و اسرائيلند - كه اگر كسي چنين ادعايي هم بكند، معلوم نيست خيلي گزافه گفته باشد -

كمترين سخن اين است كه بگوييم تجاوز، زورگويي، قتل عام، قلدري، ناديده گرفتن حق يك

ملت در كشور خود، تشويق كننده ي مقاومتهاي مردمي و رشد دهنده ي احساس گرايش به تروريسم

در ميان همين ملتهاست.

اين رفتار، نسخه ي زشت ديگري در فلسطين اشغالي دارد. ببينيد چه مي كنند با اين مردم!

اردوگاه آوارگان را بمباران مي كنند؛ به توپ مي بندند؛ خانه هاي مردم را ويران مي كنند؛

مزارع مردم را خراب مي كنند؛ دهها نفر كودك و زن و مرد بي دفاع را به قتل مي رسانند؛

به عنوان اين كه به دنبال مبارز فلسطيني مي گردند!

دنيايي كه چشم را بر اين جنايتهاي وقيحانه مي بندد، نمي تواند ادعا كند كه طرفدار

حقوق بشر است و

نمي تواند اميدوار باشد كه خواهد توانست با تروريسم روبه رشد در دنيا

مقابله كند؛ اينها مشوق تروريسمند.

رفتار زشت مستكبران و قلدران، مي تواند براي انسانهاي نيكخواه، درس عبرت باشد. اقتدار،

با اخلاق، مشت قدرتمند، در كنار دل رحيم و مهربان؛ اعمال قدرت در مقابل قانون شكن،

و نرمش و مهرباني و رفتار نيك در مقابل مردمي كه محتاج امنيتند و از قانون شكني رنج

مي برند.

جامعه ي بزرگ و سرافراز و رشيد ملت ايران، جامعه يي متمايل به صواب، متمايل به كار

نيك، متمايل به رفتار صحيح و قانوني است. قانون شكنها معدودند؛ انگشت شمارند. برخورد

با قانون شكن، برخورد با جنايتكار، برخورد با سلول بيمار اين پيكر سالم، بايستي با

قاطعيت انجام بگيرد؛ اما در مقابل توده ي عظيم مردم مؤمن و مؤدب و بااخلاق، بايستي

روح رأفت و رحمت، خود را نشان بدهد.

پروردگارا! اين جوانان عزيز و آماده ي خدمت را مشمول توفيقات خود قرار بده؛ نيروي

انتظامي را روزبه روز سرافرازتر بفرما؛ و ملت ايران را در همه ي ميدانها از افتخار

و سرافرازي برخوردار كن.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم مشترك فارغ التحصيلي دانشجويان افسري ارتش جمهوري اسلامي ايران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم مشترك فارغ التحصيلي دانشجويان افسري ارتش جمهوري اسلامي ايران

--------------------------------------------22/07/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

فارغ التحصيلي را به همه ي شما جوانان عزيز، به خانواده هايتان و به ارتش جمهوري

اسلامي ايران تبريك عرض مي كنم. از استادان، مديران و فرماندهان هم كه اين امكان را

فراهم كرده اند، صميمانه تشكر مي كنم.

همه ساله در مراسم فارغ التحصيلي افسران جوان اصرار دارم شركت كنم؛ اين به خاطر

بزرگداشت جايگاه علم و شجاعت و نظاميگري

مؤمنانه است كه جمعي از بهترين جوانان ما

در اين مراكز علمي و تحقيقي آن را فرا مي گيرند و پايه يي براي تلاش و مجاهدت

سالهاي طولاني خود قرار مي دهند. از ميان شما جوانهاست كه در آينده سرداران بزرگ،

نوابغ جنگي و كساني كه مي توانند در موقعيتهاي حساس و خطرناك يك كشور را نجات دهند،

بر مي خيزند. بسا باشد كه مردي آسماني به جاني سرفرازد لشكري نهد جان در يكي تير و رساند به

اوج نيكنامي كشوري

چهره هايي كه مي توانند ملت و كشور و ايمان و ارزشهاي خود را در برابر هجوم

بيگانگان نجات دهند، در ميان همين جوانها تكوّن مي يابند و رشد مي كنند و مي بالند.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار قاريان قرآن كريم در ماه مبارك رمضان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار قاريان قرآن كريم در ماه مبارك رمضان

--------------------------------------------25/07/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

خدا را سپاسگزاريم كه توفيق عنايت كرد تا بار ديگر در اين محفل نوراني قرآني با

حضور قراي جوان و پُراستعدادمان شركت كنيم.

امسال و بعضي سالهاي ديگر، بحمداللّه ماه رمضان را با اين جلسه ي قرآني بسيار خوب

و برجسته افتتاح كرديم. برجستگي اين جلسه به خاطر اين است كه اين جوانهايي كه در

اين جا تلاوت قرآن مي كنند، استعدادهاي بسيار درخشاني هستند كه يقيناً اگر وسايل و

امكانات پرورش اين استعدادها به طور كامل فراهم شود و آن بالندگي لازم را پيدا

كنند، كشور ما قله ي تلاوت قرآني در دنياي اسلام خواهد شد. صداها خوب، فراگيري ها

خوب، آمادگي ها خوب - و اين نعمت بزرگي است - منتها قدري بيشتر بايد زمينه ي رشد و

بالندگي اين جوانها

پيدا شود.

بارها عرض كرده ايم كه تلاوت قرآن به شكل ممتاز و با صداي خوش و با آهنگ درست و

خوب، مشوق گرايش عمومي به قرآن با دلها و جانها و فكرهاست. اين تفنن نيست؛ اين يك

كار زايد و تشريفاتي نيست. اگر درست بفهميم چه كار داريم مي كنيم، اين يك حركت

منطقي و قدم استواري است در راه همه گير شدن فهم و معرفت قرآن. اين مطلب را براي

اين عرض كرديم كه شما قرآنيان عزيز - كه غالب اين جمعيتي كه اين جا هستيد يا همه،

جزو علاقه مندان به قرآن يا تلاوت كنندگان به آهنگهاي قرآني هستيد و از اين جهت،

مخاطب شماييد - اين كار را هرچه مي توانيد پيش ببريد و پايه هاي محكمي را براي آن

فراهم بكنيد. البته تلاوتهايي كه امروز گوش كردم، متوجه شدم كه امسال از سال گذشته

بهتر شده است؛ اين نشان دهنده ي اين است كه ما رو به رشد هستيم. خيلي از تلاوتهاي

همين جوانهاي خودمان كه بعضي از آنها حالا در اين جا خواندند، تلاوتهايي است كه از

خيلي از تلاوتهايي كه گاهي در راديو پخش مي شود و بنده گاهي گوش مي كنم، بهتر است؛

اين نشان دهنده ي اين است كه ما به سمت جلو حركت مي كنيم. البته اين كار هم مثل

همه ي كارهاي ديگر شرايطي دارد؛ بايستي آن نكات لازم را از اساتيدش فراگرفت:هركه چيزي ياد گيرد

بايد از استاد گيرد/i/

خودرُو بار آمدن، اتلاف منابع و اتلاف استعدادها را به دنبال دارد؛ وقتي انسان

خودرُو بيايد بالا، استفاده ي بهينه از استعدادش نمي شود؛ بايستي همه

ي جهات، هم

درست خواني متن - كه الحمدللّه تجويد خيلي خوب شده و اين جوانها تجويدشان خيلي خوب

است. بعضي از دقتهايي كه ماها در تجويد مي كنيم، من گاهي ديده ام اين خواننده هاي

درجه ي دو مصري كه مي آيند اين جا، غالباً بعضي از اين موارد را آنها رعايت و

مراعات نمي كنند - هم صداها، كه صداهاي بسيار خوبي در بين جماعت ماست، رعايت شود.

يك اشكال بزرگ در تلاوتهاي ما - كه حالا بحمداللّه دارد اصلاح مي شود - عدم توجه

قاري و تلاوت كننده به مضمون آيه يي است كه مي خواند. وقتي شما با مضمون آيه كاملاً

آشنا بوديد، خود شما در هنگام خواندن تحت تأثير قرار مي گيريد و نفس اين تحت تأثير

قرارگرفتن شما، هم در لحن و هم در صدا و هم در نغمه و هم حتّي در حركات ظاهري شما

اثر مي گذارد و روي مخاطب و جلسه هم تأثير مي گذارد. نظير اين موضوع را در

خواننده هاي شعر فارسي و مداحهايي كه خوش صدا هستند و در بعضي از جلسات مي خوانند،

ديده ايد؛ شعر خوبي كه مي خواند، خودش تحت تأثير صداي خودش قرار مي گيرد و لحن او

تحت تأثير اين خودظ'تأثيري قرار مي گيرد و نافذتر و شيرين تر و دلنشين تر مي شود؛

عيناً در قرآن خواندن هم همين طور است. بعضي از خواننده هاي مصري هم كه اين جهت را

بيشتر رعايت مي كنند، لحنشان دلپذيرتر و دلنشين تر است. اين يك نكته است كه بايد

مورد توجه قرار بگيرد و اين، در وقف و ابتدا و

مسائلي از اين قبيل هم تأثير

مي گذارد.

اين را به شماها كه همه اهل فن تلاوتيد، عرض بكنيم كه يكي از محسنات جلسه ي امسال

اين بود كه اصرار به بلندخواني و نفس عميق نشان دادن نبود؛ اين خيلي خوب است. قرا

اصلاً اصرار نداشته باشند كه نشان دهند نفس شان زياد است؛ نه، اين نفس بلند براي

آن جايي لازم است كه اگر آيه را قطع كنيد، معنا خراب مي شود؛ آن جاست كه نفس بلند

خوب است؛ نفسي كه به آن بلندي نيست، اين جا كم مي آورد. البته آن هم راه جبران

دارد؛ مي بينيد كه در بين قراي مصري بعضي ها درجه ي يك هستند، ولي نفسهايشان كوتاه

است؛ مثل عبدالفتاح يا بعضي ديگر؛ اين عيب اساسي محسوب نمي شود و قابل جبران است؛

يعني آن استاد فن بلد است كه اگر نفسش كوتاه آمد، دنباله ي آيه را چه طور بخواند

كه انگار قطع نشده؛ قشنگ مي خوانند؛ خيلي از اين قراي قديمي البته اين طورند؛ اما

اين جديدي ها كه حالا هستند و ايران هم زياد مي آيند، اغلبشان مبتلا به همين مرضند؛

مرض نفسگيري و بلندخواني؛ گاهي خودش بال بال مي زند؛ اما قطع نمي كند! اين هيچ

حُسني محسوب نمي شود؛ فقط حُسنش همان جايي است كه انسان احتياج دارد به نفس بلند و

اگر نفسش كوتاه باشد، كم خواهد آورد؛ خراب مي كند، كه آن هم يك زينتي است؛ خوب است؛

اما در غير آن هيچ لازم نيست. ببينيد كجا بايستي آيه را كوتاه كرد؛ كجا بايد وقف

كرد؛ كجا بايست با وقف، معنايي را نشان

داد يا با تكرار، معنايي را نشان داد و گاهي

با يك كلمه، يك معنايي را رساند؛ اينها را بايد رعايت بكنيد.

يكي از مسائل تلاوت ما، مسأله ي موسيقي تلاوت و اين نغمه هاي صحيح تلاوت است، كه

اينها را بايست صحيح خواند. ديگر حالا مجال صحبت در اين زمينه نيست؛ اين هم بسيار

مهم است. اينها هم يك روش و شيوه يي دارد كه البته من حالا مي بينم خيلي بهتر شده و

سابقها اين طور نبود. نغمه ها و آهنگهاي قرآني را بايستي فراگرفت. البته خيلي اش هم

ذوقي است؛ اين را هم عرض بكنيم؛ يعني اگر كسي داراي ذوق هنري باشد، بدون اين كه

بخواهد ياد بگيرد و نُت بخواند، خودش مي فهمد كه چه كار بايستي بكند؛ طبيعت ذوق

قاري، او را مي كشاند به يك آهنگ صحيح. هرچه بتوانيد كمتر در اين زمينه ها از اين و

آن تقليد بكنيد، بهتر است.

امروز از دعاي آقاي موسوي هم محروم شديم.

پروردگارا! به محمّد و آل محمّد همه ي ما را با قرآن زنده بدار و با قرآن محشور كن؛

ما را ممتاز و مفتخر به فهم معارف بلند قرآني بفرما؛ ما را از قرآن هرگز جدا مفرما؛

ما را مشمول ادعيه ي زاكيه ي حضرت بقيةاللّه قرار بده.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان نظام

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان نظام

--------------------------------------------06/08/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي

محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللّه في الأرضين. قال

اللّه الحكيم في كتابه: آ«يا ايّها الّذين امنوا اطيعوا اللّه و اطيعوا

الرّسول و

لا تبطلوا اعمالكمآ»./ جلسه ي بسيار مهم و كم نظيري است. مسؤولان طراز اول جمهوري اسلامي، از نمايندگان و

اعضاي دولت و مديران ارشد، همه تقريباً در اين جا تشريف دارند. اساس جلسه هم بر

صميميت و همدلي و انس مسؤولان كشور با يكديگر است. امروز جناب آقاي خاتمي مطالب

بسيار خوبي بيان كردند و ما هم مطالبي عرض مي كنيم. اساس اين است كه ما از فضاي ماه

رمضان و پيوند دلها با يكديگر به بركت معنويت ماه رمضان، حداكثر استفاده را بكنيم و

براي ادامه ي حركت همراه با عزم و اراده و آگاهي به جلو، نيرو بگيريم. براي اين كه از فضاي ماه مبارك بهره مند شويم، اين حديث را عرض مي كنم و اندكي

درباره ي آن صحبت مي كنم. حديث صحيح معتبر از پيغمبر اكرم

(صلّي اللّه عليه واله وسلّم) اين است: آ«الصّوم جنّة من النّارآ»؛ روزه، سپر آتش

است. از طرق اهل سنت هم همين مضمون با الفاُمختلف نقل شده است؛ از جمله اين لفظ:

آ«الصّيام جنّة العبد المؤمن يوم القيامة كما يقي احدكم سلاحه في الدّنياآ»؛

همچنان كه شما در دنيا با سلاح و وسيله ي دفاعي خودتان از خود دفاع مي كنيد، در

آخرت هم به وسيله ي روزه از خودتان در مقابل تعرض آتش دوزخ دفاع مي كنيد. خصوصيت روزه چيست كه تعبير آ«جنّة من النّارآ» درباره ي آن بيان شده است؟ خصوصيت روزه

عبارت است از كفّ نفس. روزه، مظهر كفّ نفس است؛ آ«و نهي النّفس عن الهويآ». مظهر صبر

در مقابل گناه و غلبه ي مشتهيات، روزه است. لذا در روايات، ذيل

آيه ي شريفه ي

آ«واستعينوا بالصّبر و الصّلاةآ» صبر را به روزه تعبير كرده اند. روزه، مظهر گذشت از

خواسته هاست. اگرچه زمان روزه محدود است - چند ساعت در روز، آن هم چند روز در سال

ليكن به صورت نمادين، يك حركت اساسي براي انسان است. چرا؟ چون هواهاي نفساني و

هوسها و مشتهيات و خواستهاي نفس، همان مسيري است كه انسان را به گناه مي رساند.

اين طور نيست كه مشتهيات نفساني با گناه ملازم و از يكديگر اجتناب ناپذير باشند؛

نه، بعضي از مشتهيات نفساني هم حلال است. اما اين كه انسان دهنه ي نفس را بردارد،

نفس خود را بي مهار و بي دهنه رها كند و اسير مشتهيات آن شود، همان چيزي است كه

اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) در نهج البلاغه فرمودند: آ«حمل عليها اهلهاآ»؛

او را روي اسب سركشي انداخته اند كه دهنه ي آن دست اين شخص نيست و اسب سركش هم او

را مي برد به پرتگاه پرتاب مي كند. هواي نفساني انسان را به سمت گناهان مي كشد. گناهان، صورت مُلكي عذاب الهي هستند؛ صورت دنيايي عذاب الهي هم همين گناهانند.

اين كه در آيه ي شريفه مي فرمايد: آ«انّ الّذين يأكلون اموال اليتامي ظلما انّما

يأكلون في بطونهم ناراآ» معنايش همين است؛ يعني شما وقتي كسي را كه مال يتيم

مي خورد، نگاه مي كنيد، ظاهر قضيه اين است كه مالي را بلعيد و حرامي به كيسه ي خود

زد؛ اما باطن قضيه اين است كه او دارد در درون خودش آتش تعبيه مي كند؛ اين همان

آتش جهنم است. كسي كه لذت حرامي را در

اين جا آزمايش مي كند، اين لذت، صورت ظاهر

قضيه است؛ باطن قضيه در آن حيات واقعي آشكار مي شود؛ آن جايي كه پرده هاي اوهام از

جلوي چشم انسان فرو مي افتد و حقايق در مقابل او آشكار مي شود؛ آ«هنالك تبلو كل نفس

ما اسلفتآ». آن روز همين لذت اين جايي و دنيايي عبارت است از يك عذاب و شكنجه ي

دوزخي. آن روز، روزي است كه واقعيات و حقايق، خود را آشكار مي كنند - آ«هنالك تبلو

كل نفس ما اسلفتآ» - و آنچه را كه انسان انجام داده است، حقايق و بطون و ملكات آن در

آن جا آشكار مي شود. روح ما، ملكات ما و حقايق وجودي ما هم در آن جا خودش را نشان

مي دهد. مولوي مي گويد: اي دريده پوستين يوسفان

گرگ برخيزي از اين خواب گران / پنجه ي درنده يي كه يوسف ها را در اين جا مي درد و انسانهاي مظلوم را زير پا له

مي كند، باطنش گرگ است؛ انسان نيست. اين باطن در آن جا خودش را نشان مي دهد و ظاهر

مي شود. ما نبايد قيامت را فراموش كنيم؛ قيامت واقعه ي عظيمي است. ما بايد هميشه

ياد قيامت را در ذهن خود داشته باشيم و از قيامت بترسيم. آيه ي شريفه درباره ي قيامت مي فرمايد: آ«يستعجل بها الّذين لا يؤمنون بها والّذين

امنوا مشفقون منها و يعلمون انّها الحقّآ». كفار قريش به پيغمبر مي گفتند قيامت و

جهنمي كه ما را از آن مي ترساني، كجاست؟ قرآن مي فرمايد: آ«والّذين امنوا مشفقون

منهاآ»؛ كساني كه ايمان دارند، از

قيامت بيمناكند. قيامت حقيقتاً اين گونه است. بايد

از قيامت ترسناك بود، بايد قيامت را از ياد نبرد؛ اين ضامن حفُماست. قيامت، روز

عرضه شدن بر خداست؛ آ«و عرضوا علي ربّك صفّاآ». انسان با حقيقت خود، با باطن قلب خود،

با ملكات راسخه ي نفس خود، در مقابل خداي متعال آشكار مي شود. اين جا هم خداي متعال

باطن ما را مي بيند، اما آن جا ديگر هيچ پرده پوشي يي وجود ندارد؛ خود ما هم

مي فهميم و مي بينيم؛ خود ما هم خود را محكوم مي كنيم. روز جزا، روز پاسخگويي است؛

پاسخگويي به معناي واقعي كلمه؛ پاسخگويي بدون امكان رفع و رجوع بي مورد؛ اصلاً

نمي شود انسان عذر دروغين و بيخودي بياورد. انسان در مقابل خداي متعال است؛ او

گريبان انسان را مي گيرد. قيامت، روز محاسبه ي بي اغماض است؛ همه ي ما محاسبه

مي شويم. قيامت، روز بسته شدن زبان است. زبان بازي هايي كه اين جا مي توان كرد،

آن جا ديگر نيست؛ آ«هذا يوم لا ينطقون و لا يؤذن لهم فيعتذرونآ». زبان، بسته مي شود؛

آنگاه باطن و ملكات و اعضا و جوارح انسان حرف مي زنند. اگر در دلمان حقد، حسد،

بدبيني، بدخواهي، امراض گوناگون قلبي، كين ورزي نسبت به صالحان و شوق و عشق نسبت به

گناهان پنهان كرده باشيم، آن جا همه آشكار مي شود. قيامت، واقعه ي عجيبي است؛

آ«اليوم نختم علي افواههم و تكلّمنا ايديهم و تشهد ارجلهم بما كانوا يكسبونآ». آيات مربوط به قيامت خيلي تكان دهنده است. من پيشنهاد مي كنم هر كدام به تنهايي

آيات قيامت را مرور كنيم؛

چون به آن احتياج داريم. اين ديگر از چيزهايي نيست كه

انسان بتواند آن را ثبت كند و آمار بدهد. صدها آيه در قرآن درباره ي قيامت وجود

دارد؛ هم بشارتهاي قيامت هست، هم تهديدهاي آن؛ هر دو تكان دهنده است. بشارتهاي قرآن

هم تكان دهنده و جذاب و شوق آفرين است؛ تهديدهاي قرآني هم تكان دهنده است و دل

انسان را آب مي كند. آ«يبصّرونهم يودّ المجرم لو يفتدي من عذاب يومئذ ببنيه و صاحبته

و اخيه و فصيلته الّتي تؤويه و من في الأرض جميعا ثمّ ينجيهآ»؛ مجرم از شدت عذاب

الهي آرزو مي كند كه بتواند فرزند خودش را فدا كند تا نجات پيدا كند؛ عزيزان خودش و

همه ي انسانهاي روي زمين را قرباني كند تا از عذاب نجات پيدا كند؛ اما نمي تواند.

عذاب الهي است، شوخي كه نيست؛ آ«كلّا انّها لظي. نزّاعة للشوي. تدعو من ادبر و

تولّي. و جمع فاوعيآ». امام سجاد (سلام اللّه عليه) در دعاي ابوحمزه - كه دعاي خيلي با حال و خوبي است -

ترس از قيامت را تشريح مي كنند: آ«ابكي لخروجي عن قبري عريانا ذليلا حاملا ثقلي علي

ظهريآ»؛ امروز مي گريم براي وقتي كه عريان و ذليل و بار سنگين عمل بر دوشم از قبر

بيرون مي آيم. آ«انظر مرّة عن يميني و اخري عن شمالي اذ الخلائق في شأن غير شأني

لكلّ امرء منهم يومئذ شأن يغنيه وجوه يومئذ مسفرة ضاحكة مستبشرةآ»؛ يك عده

چهره هاشان خندان است و خوشنود و خوشحال و سربلندند. اينها چه كساني هستند؟ كساني

هستند كه در دنيا از پل صراطي كه حقيقت و باطن

اش در آن جاست و مثال آن در

اين جاست، توانسته اند رد شوند. اين پل صراط، پل عبوديت، پل تقوا و پل پرهيزگاري

است؛ آ«و ان اعبدوني هذا صراط مستقيمآ»؛ صراط اين دنيا، همان صراط روي جهنم است.

آ«انّك علي صراط مستقيمآ»ي كه به پيغمبر مي فرمايد، يا آ«ان اعبدوني هذا صراط مستقيمآ»،

همان صراط روي جهنم است. اگر اين جا ما توانستيم از اين صراط، درست، با دقت و بدون

لغزش عبور كنيم، گذر از آن صراط آسان ترين كار است؛ مثل مؤمنين كه مانند برق عبور

مي كنند. آ«انّ الّذين سبقت لهم منّا الحسني اولئك عنها مبعدون لا يسمعون حسيسهاآ»؛

اصلاً اينها همهمه ي جهنم را هم نمي شنوند؛ آ«و هم في ما اشتهت انفسهم خالدون لا

يحزنهم الفزع الاكبرآ». فزع اكبر، يعني دشوارترين ترسي كه ممكن است براي انسان پيش

بيايد. مؤمنين با همين ابعاد جسماني و روحاني و نفساني، فزع عظيمي كه در آن جاست،

آ«لا يحزنهم الفزع الاكبرآ»؛ اينها را محزون و اندوهگين نمي كند؛ اينها از اين صراط

عبور كرده اند. برادران و خواهران عزيز! اين صراط براي من و شما خيلي حساس است. ما مسؤوليم. ما با

آدمهاي معمولي كوچه و بازار فرق داريم. ما چه نماينده ي مجلس باشيم، چه عضو دولت

باشيم، چه مدير فلان بخش نظامي باشيم، چه بخش قضايي باشيم، همين كه شما آقايان و

خانمها مسؤولان بخشهاي مختلف هستيد، كار من و شما سخت است. ما اگر تخطي و لغزش پيدا

كنيم و اشكالي در كارمان پيدا شود، ضررش فقط به خود ما نمي رسد؛ ضررش به جمع وسيعي

مي رسد. ما

اگر كم كاري و كوتاهي كنيم، كشور ضرر مي كند. ما اگر خداي نكرده از هواي

نفس خود در تصميم گيري ها پيروي كنيم، از رفيق بازي و خطبازي و عدم ملاحظه ي

ارزشهاي حقيقي تبعيت كنيم، كشور صدمه مي بيند. كار ما سخت است. ما بيشتر از ديگران

بايد به فكر جهنم و عبور از اين صراط دشوار باشيم. اين چند سال مسؤوليت، ابدي نيست.

نماينده ي مجلس هستيد، عضو دولت هستيد، وزيريد، مديريد؛ اين سه سال، چهار سال، پنج

سال، ده سال مي گذرد. اگر اين چند سال را دندان روي جگر بگذاريد و دنبال كسب پول،

دنبال درآمدهاي نامشروع، دنبال رانت خواري، دنبال استفاده ي از امكانات دولتي و

دنبال تعرض به بيت المال نباشيد - اين كه خيلي دشوار نيست - آن وقت آ«انّ الّذين

سبقت لهم منّا الحسني اولئك عنها مبعدونآ». آ«هذا يومكم الّذي كنتم توعدونآ»؛ فرشتگان

الهي پيش متقين و مؤمنين مي آيند و مي گويند اين همان روز شماست؛ همان روزي است كه

وعده و مژده ي آن را انبيا در طول تاريخ به مؤمنين داده اند. لذت ببريد؛ آ«ادخلوا

الجنّةآ». ما بيشتر از ديگران بايد مراقب باشيم و بيشتر از ديگران از جهنم بترسيم.

آتش دوزخ كساني را كه مسؤوليت مضاعف دارند، بيشتر تهديد مي كند تا آدمهاي معمولي كه

خودشان هستند و بار مسؤوليت خودشان در دايره ي خيلي محدود و كوچكي. وضع ما سخت تر است. نكته ي ديگري كه همين جا اضافه مي كنم، مسأله ي فرزندان ماست. به فرزندانتان برسيد؛

آ«قوا انفسكم و اهليكم نارا وقودها النّاس و الحجارةآ». حق نداريم فرزندان را

رها

كنيم. سعي تان اين باشد كه ايمانشان را حفُكنيد. كاري نكنيد كه ايمان جوانتان،

دختر و پسرتان - اگر دانشجوست، اگر كاسب است، اگر مشغول كار ديگر است - به مباني

شما متزلزل شود. گاهي انسان با دست و زبان بي مهار و بيرون از كنترل و با عمل غلط

خودش كاري مي كند كه جوان خود را از دين و مباني ديني و اعتقادات و اصول دور

مي كند؛ او را بي اعتقاد مي كند. ما چنين كساني را داشتيم؛ از هر دو طرف هم ممكن

است. گاهي با سختگيري هاي بيجا - كه بنده به سختگيري هاي بيجا اصلاً توصيه نمي كنم

و گاهي هم با برخورد تند و تلخ و ترش، بعضي ها بچه ها را زده مي كنند؛ بعضي هم از

آن طرف با بي مبالاتي ها و لاابالي گري ها و امكانات بي حساب در اختيار بچه ها

گذاشتن و از هر غلط آنها با اغماض چشم پوشي كردن، بچه ها را با دست خود طرد

مي كنند؛ در نتيجه بچه فاسد و خراب مي شود. بايد با منطق و برخورد صحيح و مهربانانه

با فرزندان برخورد كرد. آ«قوا انفسكم و اهليكمآ»؛ جوان و همسرتان را بايد حفُكنيد؛

اين جزو وظايف شماست. اين، اثر تشديد كننده دارد؛ يعني وقتي در خانواده يي، جوان يا

يك عضو خانواده خداي نكرده نقطه ي ضعفي پيدا كرد؛ مثل لكه ي سياهي شد روي دندان، و

ميناي دندان در اين نقطه خراب شد، بتدريج روي ذهن مخاطبهاي خودش و پدر و مادرش اثر

مي گذارد و همين طور اثرهاي متقابل تشديدكننده دارد؛ در

نتيجه آن حقيقت و معنويت

را از دست مي دهد. اين آيه ي شريفه براي من هميشه جالب بوده است: آ«الّذين امنوا واتّبعتهم ذرّيتهم

بأيمان الحقنا بهم ذرّيتهم و ما التناهم من عملهم من شي ءآ»؛ كساني كه توانسته اند

ايمان ذريه ي خود را حفُكنند - ولو عمل ذريه، آن چنان برجسته نيست - ما در درجات

عالي معنوي، ذريه را به آنها ملحق مي كنيم. در روايت دارد: آ«لتقرّ عيونهمآ»؛ تا

چشمهايشان روشن شود. مؤمن كه شما باشيد، اگر توانستيد بچه ي خود را مؤمن بار

بياوريد، خداي متعال كمبودهاي اين بچه را در قيامت، در بهشت و در عرصات دشواري كه

در برابر شماست، جبران مي كند؛ او را به شما مي رساند تا چشم و دل شما روشن شود.

خدا براي يك مؤمن خيلي ارزش قائل است. حرف اصلي ما همين هايي بود كه عرض كرديم. من و شما اگر بخواهيم راه خود را درست

برويم و اين كشور از وجود من و شما سود ببرد، راهش اين است كه عرض كرديم: بايد به

فكر دل خودمان، به فكر قيامت خودمان، به فكر فرداي خودمان و به فكر محاسبه ي الهي

از خودمان باشيم و در اين زمينه نسبت به خودمان اغماض نكنيم. و اما دو سه نكته در زمينه ي مسائل جاري كشور عرض كنم. اتفاقات ريز و درشتي در

زمينه ي مسائل داخلي، خارجي، مخالفت ها، معارضه ها، انرژي اتمي و ديگر مسائل جريان

دارد. ما اگر توجه كنيم كجا ايستاده ايم و در چه وضعيتي هستيم، جواب همه ي اين

سؤالها داده مي شود؛ اين كه اين اتفاقها

چرا مي افتد و انگيزه و هدف چيست؟ مسأله

اين است كه ملت ايران با انقلاب خودش سقف فلك فرهنگ و سياست را در دنيا شكافته و

طرح نويي در انداخته است. روزي كه دنيا دو قطبي بود و دو ابرقدرت با همديگر آن طور

معارضه داشتند، در مقابله ي با اين طرح نو با هم همدست شدند. پس معلوم مي شود كه

طرح نوي ملت ايران كه با انقلاب اسلامي آن را به ميدان آورد، چيزي است كه جهت مشترك

دو ابرقدرت را هدف و آماج خود قرار داده بود و آن را تهديد مي كرد. آن جهت مشترك

چيست؟ قدرت طلبي و سلطه طلبي. بله، ما با نظام سلطه مواجه شديم. نظام سلطه يعني

اين كه در دنيا يك امپراتوري قدرت وجود دارد، متشكل از طرفهايي. در مقابل آنها،

منابع ثروت متعلق به ملتها وجود دارد. رابطه ي بين اين دو قطب، رابطه ي سلطه است؛

سلطه گر و سلطه پذير. او سلطه گري مي كند؛ ملتهايي هم كه يا خاكشان، يا آبشان، يا

نفت شان، يا منابعشان، يا موقعيت سوق الجيشي شان مورد نياز آن مركز قدرت است، بايد

سلطه پذير باشند و آنچه را كه او لازم دارد و منافعش تأمين مي شود، تقديم او كنند.

اگر اين كشورها منابع و ثروت خود را تقديم كردند، فبها؛ مثل خيلي از كشورهاي جهان

سوم به اصطلاح رايج؛ يعني كشورهاي عقب افتاده. دولتهايي سر كار بودند و منافع

ملتهاي خود را دودستي تقديم مي كردند؛ مثل كشور خود ما در دوران رژيم طاغوت؛ اينها

مطيع و تسليم بودند. تسليم بودن معنايش اين نبود

كه در همه ي امور حرف آنها را گوش

مي كردند؛ نه، در برخي از امور اختلاف نظر هم داشتند، اما خواسته ي آنها را برآورده

مي كردند. آنها مي گفتند قرارداد نفت اين طوري باشد، اينها قبول مي كردند؛ در اپك

آن طوري تصميم بگيريد، اينها مي گفتند چشم؛ نسبت به اسرائيل و صهيونيسم اين گونه

عمل كنيد، اينها مي گفتند چشم؛ نسبت به كشورهاي منطقه اين گونه عمل كنيد، اينها

مي گفتند چشم؛ موضعگيري تان در سازمان ملل اين طوري باشد، اينها مي گفتند چشم؛ بعد

بتدريج وارد امور داخلي كشورها مي شدند و مي گفتند دولت آن طوري به كار بگماريد،

اين سياستها را اعمال كنيد، چنين تغييراتي در كشور به وجود بياوريد، اينها هم

مي گفتند چشم. نوع ديگر سلطه پذيري اين است كه يك وقت دولتي در مقابل منفعتي از منافع آنها سر

بلند مي كند، اما آنها مي زنند سرش را مي شكانند و كنارش مي زنند؛ او هم كه

پشتوانه ي مردمي ندارد - چون همين سلطه گرها او را نگه داشته اند - براحتي از ميان

مي رود؛ در نتيجه يكي ديگر را سر كار مي آورند، كه نمونه هايش را در كشورهايي ديديم

و من الان نمي خواهم اسم اين كشورها را بياورم؛ شايد خود شماها هم توجه داريد. در

ميان كشورهاي همسايه، از اين قبيل كم نداشتيم؛ يكي را برده اند، يكي را آورده اند.

اين نظام سلطه است در دنيا. كساني كه در نظام سلطه پامال مي شوند، ملتها هستند؛

منافع و هويت و شخصيت و ارزشها و فرهنگشان نابود مي شود. روزبه روز

هم نظام سلطه

تقويت شده است؛ يعني از وقتي كه استعمار بر اثر ارتباطات آسان دنيا با يكديگر و

پيشرفت علم به وجود آمد، نظام سلطه هم پديد آمد. هرچه استعمار پيش رفته، نظام سلطه

تقويت شده است. با امكانات جديد و وسايل ارتباطي سريع و فوق العاده يي كه وجود

دارد و امكانات نظامي و پولي و تبليغاتي و غيره، نظام سلطه هرچه ميخ هاي خود را بر

سرزمين محل زندگي ملتها و انسانها بيشتر فرو كرده، انسانها محكوم شده اند به تو سري

خوري و سلطه پذيري. نظام ما آمد اين مدار را قطع كرد؛ گفت نمي شود. هرچند كمونيسم

هم در دنيا بود، اما مدار سلطه وجود داشت و دنيا را تقسيم كرده بودند؛ البته نه از

روي طوع و رغبت؛ تقسيم از روي ناچاري؛ يك قسمت دست اين، يك قسمت دست آن. بنابراين

مدار سلطه در آن جا هم وجود داشت. همان شوروي مدعي سوسياليسم و كمونيسم و عدالت

اجتماعي، در اروپاي شرقي فجايع عظيمي به راه انداخت كه لابد بعضي از شماها يادتان

هست - ماها كه يادمان هست - بعضي ها هم لابد در كتابها و نوشته ها خوانده ايد.

لهستان يك طور، مجارستان يك طور، چكسلواكي يك طور. خونها ريختند، آدمها كشتند،

تانكها بردند؛ همان كاري كه امروز امريكايي ها در عراق دارند مي كنند؛ همان كاري كه

امريكايي ها چند صباح قبل در افغانستان كردند. سلطه، سلطه است. بنابراين مدار حركت

سلطه آميز و متكي به سلطه و بر محور سلطه وجود داشت. ايران اسلامي آمده اين مدار

را قطع كرده؛ مي گويد ما قبول نداريم. اين

طرح، در دنيا بي جواب هم نمانده است.

ملتها به اين طرح خيلي معتقد شده اند. هر كس نگاه كند، در دنياي اسلام نشانه هاي

اين را بروشني مي بيند؛ يك نمونه اش فلسطين است. فلسطين ده ها سال تحت اشغال بود،

بدون اين كه ملت فلسطين خودي نشان دهند؛ اما مي بينيد ملت فلسطين به كجا رسيده اند

و با اين همه فشار چگونه ايستاده اند. اظهاراتي كه بعضي از كشورهاي حول و حوش خود

ما در زمينه ي گرايش به مردم و گرايش به اسلام و گرايش به جهات مردمي مي كنند،

به خاطر اين است. ايستادگي مردم عراق را مي بينيد. اين عراقي ها همان كساني هستند

كه سالهاي متمادي زير فشار حكومت انگليس و بعد هم عوامل چپ حركت نمي كردند؛ اين

موج بيداري اسلامي است كه عراقي ها را اين طور بيدار كرده است. اين طرح جديد كار

خودش را كرده؛ يك فرهنگ جديد، يك فكر جديد و يك مسير جديد براي بشريت مطرح كرده

است. عصبانيت ها و اشكالات مربوط به اين است. مسأله ي بمب اتم و دنباله هاي آنچه در

توهم فعاليت نظامي اتمي در دنيا مي پراكنند، همه بهانه و حرف است؛ مسأله اين نيست.

حتّي با اسلام هم به عنوان خود اسلام و شعار اسلام مخالفتي نيست. اين را شما توجه

داشته باشيد كه در تاريخ حكومت شعارهاي ديني يا حكومتهاي مدعي دين، حكومت

روحانيان كم نيست؛ فراوان است. در دوره ي جواني ما، در مناطقي از دنيا حكومت

روحانيون مسيحي بود. در چند قرن گذشته هم كه كليسا بر خيلي از كشورهاي غربي و

بعضي

مناطق ديگر حكومت مي كرد. در تاريخ اسلام هم كه حكومت مدعيان دين و توليت دين را

مي بينيم. اين چيزها در تاريخ كم نيست؛ الان هم در دنيا حكومتهايي هستند كه شعار

دين سر دستشان قرار دارد. آنچه در دنيا كمياب است - كه اين همه دشمني را به خودش

جذب كرده - حكومت ارزشهاي ديني است؛ پيدا شدن دين است؛ يعني اصرار بر تحقق عدالت

اجتماعي. اين كه ما مي گوييم، شعار نيست؛ حقيقت و هويت ماست. ما اگر دنبال عدالت

اجتماعي نباشيم، وجود ما پوچ و بيهوده است و جمهوري اسلامي معني ندارد. بايد عدالت

اجتماعي را تحقق ببخشيم؛ بايد ارزشهاي اسلامي را در جامعه پياده كنيم؛ بايد جامعه

را، جامعه ي ديني و اسلامي كنيم. بنده دو سه سال قبل در يكي از همين جلسات گفتم ما يك انقلاب اسلامي داشتيم، بعد

نظام اسلامي تشكيل داديم، مرحله ي بعد تشكيل دولت اسلامي است، مرحله ي بعد تشكيل

كشور اسلامي است، مرحله ي بعد تشكيل تمدن بين الملل اسلامي است. ما امروز در

مرحله ي دولت اسلامي و كشور اسلامي قرار داريم؛ بايد دولت اسلامي را ايجاد كنيم.

امروز دولت ما - يعني مسؤولان قوه ي مجريه، قوه ي قضاييه، قوه ي مقننه، كه مجموع

اينها دولت اسلامي است - سهم خوبي از حقايق اسلامي و ارزشهاي اسلامي را دارد؛ اما

كافي نيست؛ اولش خود من. بايد بيشتر به سمت اسلامي شدن، مسلمان شدن و مؤمنانه و

مسلمانانه زندگي كردن برويم. بايد به سمت زندگي علوي برويم. رفتن به سمت زندگي علوي

معنايش اين نيست كه اگر آن روز لُنگ مي

بستند و راه مي رفتند، امروز هم لُنگ ببنديم

و راه برويم؛ نه، امروز دنيا پيشرفته است. بايد روح زندگي علوي - يعني عدالت، تقوا،

پارسايي، پاكدامني، بي پروايي در راه خدا و ميل و شوق به مجاهدت در راه خدا - را

در خودمان زنده كنيم؛ بايد به سمت اينها برويم؛ اين اساس كار ماست. و به شما عرض

كنم، در آن صورت كارآمدي جمهوري اسلامي هم مضاعف خواهد شد؛ چون مشكل اساسي يي كه

ممكن است براي نظام اسلامي پيش بيايد، كارآمدي در نگاه جهاني است؛ بگويند آيا

توانستند اين كار را بكنند، توانستند آن كار را بكنند؟ اگر ما قدم به قدم تحول

دروني خود را جدي بگيريم و پيش ببريم و پايبندي خود را به ارزشها و اصول خود عملاً

نشان دهيم، كارايي و توفيقات ما هم بيشتر خواهد شد. البته دشمنان نمي خواهند؛ جنجال

و هياهو مي كنند؛ اهميتي هم ندارد. اعتقاد من اين است؛ آنقدري كه اروپا و امريكا به مسأله ي انرژي هسته يي تظاهر

مي كنند و وانمود مي كنند نگران اين قضيه هستند، نگران نيستند. خودشان هم مي دانند

كه ما دنبال سلاح هسته يي نيستيم. ما مرتب تكرار مي كنيم، اصرار مي كنيم؛ آنها آ«نهآ»

مي گويند و سري تكان مي دهند! درحالي كه مي دانند ما دنبال سلاح اتمي نيستيم.

مسأله، مشغول كردن نظام اسلامي است. يكي از اهداف عمده ي اينها اين است كه نظام

اسلامي را مشغول كنند؛ ذهن مديران، مسؤولان، مجلس، دولت و دست اندركاران گوناگون را

از مسائل جاري و كاري كشور در بخشهاي مختلف - چه بخش قضايي، چه

بخش اجرايي، چه بخش

تقنيني - منصرف و غافل كنند. اين مسأله هم كه حل بشود، باز مسأله ي ديگري درست

خواهد شد! البته درباره ي اين مسأله اگر بخواهيم يك جمله عرض كنيم، اين است: مذاكره كننده ها

و مأموران دولت جمهوري اسلامي دنبال اين كار هستند؛ دارند حرف مي زنند و كار

مي كنند؛ همان خط قرمزهايي را هم كه مسؤولان كشور در اظهارات علني گفته اند، آنها

هم در مذاكراتشان دنبال مي كنند؛ ليكن آن چيزي را كه بايد بجد به طرفهاي مذاكره گفت

و در ميان گذاشت، اين است كه به اين فكر نباشند كه با حرفهاي نادرست و غيرمنطقي

خود، ملت ايران را معتقد كنند كه طرفها اعتقاد به منطق ندارند. اگر ملت ايران به

اين نتيجه رسيد كه طرفهاي صحبت به منطق پايبند نيستند، گفتگو با آنها را ترك خواهد

كرد؛ چون كسي كه اهل منطق نيست، چه گفتگويي، چه حرفي؟! ما در يك سال گذشته نشان

داده ايم كه اهل منطق هستيم و منطق داريم. گفتند مي خواهيم شفاف باشيد؛ گفتيم خيلي

خوب، مقررات جهاني است؛ نمايندگان آژانس بين المللي انرژي هسته يي بيايند بازديد

كنند تا اگر نگرانند، نگراني شان برطرف شود. نظام جمهوري اسلامي منطق را شاخص كار

خودش قرار داد. آن جايي كه چيزي را قبول كرد، با منطق بود؛ آن جايي كه چيزي را رد

كرد، با منطق بود. هرجا هم خواستند زورگويي كنند، جمهوري اسلامي ايستاد و قبول

نكرد. زورگويي طرفهاي مقابل، نشان دهنده ي بي منطقي آنهاست؛ منطق ندارند. آ«شما

بايد غني سازي را تعليق بلندمدت كنيدآ»؛ چرا و به چه دليل؟

چه ربطي بين شفاف سازي و

تعليق يا توقف غني سازي است؟ با هم هيچ ارتباطي ندارد. با اين ياوه گويي ها و

حرفهاي دوران استعمار، مگر مي شود ملتي را از حقوق و خواسته ها و نظرات خودش محروم

كرد؛ آن هم ملت ايران؛ اين ملت زنده؟ طرفهاي مذاكره بدانند ملت ايران زنده است.

موجود زنده، هم اهل منطق است، هم اهل حركت است، هم اهل تعامل است، هم اهل دفاع است،

هم اهل مشت زدن است؛ آن جايي كه لازم باشد. آنچه ما در اين زمينه عرض مي كنيم، اين است كه بي منطق حركت كردن، مورد قبول و

پذيرش جمهوري اسلامي و ملت بزرگ ايران قرار نمي گيرد؛ و اگر به هر شكل تهديدي در

مذاكرات پيش آمد، نشان دهنده ي عدم برخورداري از منطق است. اگر منطق باشد، تهديد

نيست. اگر تهديد شد، نشان دهنده ي بي منطقي است؛ و بي منطقي، ما را از اصل گفتگو و

ادامه ي همكاري با طرفهاي مربوط به آژانس و غيره باز خواهد داشت. آنچه ما مسؤولان احتياج داريم، اين است كه كارآمدي خود و نظام را افزايش دهيم.

كارآمدي هم بايد در جهت تحقق خواستها و اهداف اسلامي باشد؛ در جهت پياده شدن و عيني

شدن ارزشها در جامعه باشد. بخشهاي فرهنگي و اقتصادي و سياسي و امنيتي ما مسؤولند؛

همه مسؤولند. همه بايد به مسؤوليت خودشان توجه داشته باشند و خود را در مقابل اين

مسؤوليت ها پاسخگو بدانند؛ اين وظيفه ي همه ي ماست. بدانيم كه اگر ما به وظيفه ي

خود عمل كرديم، با امكاناتي كه بحمداللّه خداي متعال بوفور

در اختيار اين كشور و

اين ملت قرار داده است، و با تجربه ي پيشرفتي كه داريم، پيروزي جمهوري اسلامي و

پيروزي حق بر باطل در اين ميدان قطعي است. ما در اين سالها پيشرفت خوبي داشته ايم. در طول بيست ودو سال، از وقتي كه جمهوري

اسلامي خودش را يافت و وارد ميدانهاي گوناگون سازندگي شد - از سالهاي دوم، سوم

انقلاب تا امروز - پيشرفت ما خوب بوده است. ما همان كشوري هستيم كه سيم خاردار را

هم بايد وارد مي كرديم؛ اما الان مي توانيم موشكمان را هم صادر كنيم. آن روز ما در

زمينه هاي گوناگون علمي، همه جا توي كوچه هاي بن بست بوديم؛ اما امروز در اغلب

زمينه هاي علمي، راه را باز، ميدان را وسيع و روندگان را پُرنشاط مشاهده مي كنيم.

حركت علمي در كشور راه افتاده است. پيشرفتهاي زيادي هم وجود داشته كه بعضي را در

آمارها امروز آقاي رئيس جمهور بيان كردند و بسياري ديگر هم پيشرفتهاي نظام اسلامي

است. اين تجربه ي ملت ايران است؛ تجربه ي پيشرفت، تجربه ي موفقيت، توكل به خدا،

تصميم بر تحقق بخشيدن به ارزشهاي الهي و اسلامي و كوتاه نيامدن در اين ميدان - كه

جاي كوتاه آمدن نيست - و برنامه ريزي براي پياده كردن اين ارزشها و اين اهداف در

بخشهاي گوناگون نظام اسلامي؛ اين جزو وظايف حتمي و قطعي ماست و اميدواريم

ان شاءاللّه خداي متعال مقدر فرموده باشد كه مسؤولان كشور و قواي سه گانه بتوانند

در اين زمينه گامهاي موفقي بردارند و كار اساسي يي بكنند. هم قوه ي مجريه، هم قوه ي

مقننه، هم قوه ي قضاييه توجه داشته باشند كه امروز كشور تشنه ي كار كردن آنهاست.

بايد كار و تلاش كرد و ظرفيت توانايي ها و كاركرد كشور را بالا برد. پروردگارا! به محمد و آل محمد آنچه را كه گفتيم، براي ما در پيشگاه خودت مايه ي

حسنه و ثواب قرار بده. پروردگارا! به ما - گوينده و شنونده - توفيق عمل كردن به

آنچه گفته شد، عطا بفرما؛ ملت ايران را سربلند كن؛ او را بر دشمنانش پيروز كن؛

توفيق تقوا و پارسايي و پرهيزگاري را به همه ي مسؤولان كشور عنايت كن؛ روح مطهر

امام بزرگوار را با اوليايش محشور كن و شهداي عزيز ما را با محمد و آل محمد محشور

بفرما. والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار دانشجويان در ماه مبارك رمضان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار دانشجويان در ماه مبارك رمضان

--------------------------------------------10/08/1383 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم دانشجويان عزيز! خيلي خوش آمديد. سالهاست كه اين جلسه در روزي از روزهاي ماه مبارك رمضان به همين ترتيب تشكيل مي شود. بناي اين جلسه بر حرف زدن من نيست؛ حرف زدن شماست. بنده با دانشجوها خيلي حرف دارم - حرفهاي گفتني و لازم - اما آنها را در ديدارهاي دانشجويي كه به دانشگاه ها مي روم يا در بعضي از سفرها كه جلسات جوانها تشكيل مي شود، در ميان مي گذارم. جلسه ي ماه رمضان عمدتاً براي اين است كه از شما بشنوم. غرض ما هم از اين جلسه دو سه چيز است: اول، تكريم دانشگاه و دانشجوست. اين كار، نمادين است. ما مي خواهيم به اين وسيله، ارزش معنوي و كرامت دانشگاه و دانشجو با زبان رسايي بيان شود؛ اين يكي از رساترين زبانهاست. ما

اين جا تقريباً دو ساعت وقت مي گذاريم براي اين كه با شما بنشينيم صحبت كنيم. دوم اين است كه مجموعه هاي دانشجويي كنار هم قرار بگيرند. البته بديهي است مجموعه هاي دانشجويي يي مورد نظرند كه در چارچوب قوانين كشور و اصول بنيادين جمهوري اسلامي مشغول فعاليت هستند. البته هر كس پايبندتر به مباني، پايبندتر به تقوا و پايبندتر به فكر درست و ايمان باشد، براي ما عزيزتر است - در اين ترديدي نيست - اما مجموعه ي تشكلهايي كه با شاخص مباني فكري و عملي اسلام و نظام جمهوري اسلامي حركت مي كنند، براي ما مورد قبول و مطلوب هستند. همچنين جمعي از نخبگان بخشهاي ديگر - به همان ترتيبي كه الان دوستمان بيان فرمودند - كنار هم مي نشينند و يك مجموعه و يك تصوير جمعي را در برابر چشم اين ملت ارائه مي كنند؛ چون جلسه ي ما را بعد همه ي مردم خواهند ديد. سوم اين كه براي من اين فرصتِ بسيار مغتنمي است تا از شما مطالبي را بشنوم؛ چون شما - چه از تشكلها، چه از نخبگان - حرفهايي داريد كه براي من شنيدني است. من هر وقت از دانشجوها سخني شنيده ام، آن را يادداشت كرده ام. اين يادداشتها هم فقط نوشتن روي كاغذ نيست؛ اينها مي رود در چرخه ي كار و تلاش و اقدام؛ بعضي در رابطه ي با دانشگاه ها، بعضي در رابطه ي با وزارتخانه، بعضي در رابطه ي با بخشهاي ديگر دولتي مطرح مي شود و تا آن جايي كه ممكن است، تعقيب مي شود؛ و اگر خواسته يا تذكري هست، مورد توجه قرار مي گيرد. خوشحاليم كه امسال هم توفيقي پيدا شد؛ منتها متأسفانه وقت كم شده؛ يعني الان تقريباً يك ساعت و نيم بيشتر وقت

نداريم. به هرحال دوستان شروع كنند. خواهش مي كنم در مقدمه ي صحبتها از اظهار محبت و تعارف با بنده هم خودداري شود. آقاي ابوالقاسم اُجاقلو - رتبه ي اول المپياد دانشجويي الهيات و معارف اسلامي:

با توجه به رسالت بنياد نخبگان كشور - كه جنابعالي دستور تأسيس آن را داده ايد - مبني بر توسعه ي علمي و فني كشور، خواستار آن هستيم كه در ساختار آن، صرفاً از نخبگان علمي كشور استفاده شود؛ يعني طبق فرمان حضرتعالي، اين بنياد زير نظر شخص رئيس جمهور باشد، نه مراجع و مراكز ديگري مانند سازمان جوانان.

گاهي ديده مي شود يك فرد پس از احراز شرايط نخبه شدن، بنا به دلايلي - كه قابل بررسي است - مسيري كه گام برداشته شده، تداوم نمي يابد. دلايلي همچون:

عدم صلاحيت كافي آزمونهاي برگزار شده

عدم حصول روحيه ي علمي و تحقيق در افراد مزبور

عدم دسترسي به امكانات مورد نياز تحصيلي و پژوهشي

اعمال بعضي سياستهاي نادرست در مقاطع مختلف

اين دلايل باعث مي شود كه در پويايي علمي نخبگان ضعفهاي قابل توجهي احساس شود.

در اين مجال، سؤالي به ذهن خطور مي كند كه ديدگاه و برنامه هاي مسؤولان درباره ي چگونگي پررنگ كردن نقش نيروهاي داراي پتانسيل بالا در توليد علم و فناوري چيست؟ طبق آمار موجود، حدود 85 درصد از نيروهاي مزبور در سطح استادي و دانشجويي تحصيلات تكميلي نقش كمرنگي در توليد علم و فناوري دارند. لذا مشاركت نيروهاي مربوطه و سياستگذاري صحيح و دقيق مي تواند ما را در رده ي ده كشور نخست توليدكنندگان علم در جهان قرار دهد.

در ضمن دغدغه ي فرهنگي ما در حوزه ي دانشگاه نيز كم اهميت نيست. به نظر مي رسد دانشگاه در ايران بايد از فضاي علمي و

معنويِ مطلوبي برخوردار باشد. مسأله، مربوط به اعمال نوعي نظم متناسب با فرهنگ و تمدن ما در دانشگاه هاست.

در پايان، به نمايندگي از جامعه ي نخبگان، آمادگي خود را در جهت پيشبرد اهداف نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران اعلام مي دارم.

آقاي ودود حيدري، مسؤول بسيج دانشجويي دانشگاه علوم پزشكي تهران:

سخنان من در چهار محور است:

اول، توجه به معنويت و تربيت و پرورش اسلامي و توجه به نماز در محيطهاي دانشگاهي است. ما معتقد هستيم مسؤولان نظام - بخصوص متوليان بخش آموزش و پرورش و آموزش عالي - اصلي ترين وظيفه را در اين خصوص دارند. اصولاً در بستر معنويت است كه مي توان بحث عدالتخواهي را هم به نوعي دنبال كرد.

دوم، تجربه نشان داده، هر جا از نيروهاي پرتلاشِ جوان باضافه ي حاكميت تفكر بسيجي در مديريت استفاده شده، شاهد نتايج بسيار درخشاني بوده ايم.

سوم، با عنايت به نامگذاري سال 83 به سال پاسخگويي از سوي جنابعالي و با توجه به بستر مناسب دانشگاه جهت تحقق اين امر، ما از ابتداي سال از مسؤولان مختلف دعوت كرده و عاجزانه خواهش كرديم در جلسات ما شركت كنند؛ ولي علي رغم پيگيريهاي متعدد، ما هيچ پاسخي دريافت نكرديم.

چهارم، دغدغه ي دانشجويان ما در خصوص مسائل هسته يي است. ما معتقديم هيچ قابل قبول نيست كه ما از حق قانوني خود - حتي يك قدم - عقب نشيني كنيم. ملت ايران هم قطعاً هيچ كوتاهي و عقب نشيني را از اين موضع نخواهند پذيرفت.

آقاي چاردُلي، دانشجوي دندانپزشكي شاهد:

دانشجويان شاهد امروز در هر جاي اين مملكت به هر تخصصي نياز باشد، آن تخصص را فراگرفته اند و در تمام رقابتهاي علمي خارج و داخل شركت مي كنند.

طبق

آماري كه مسؤولان آموزش عالي داده اند، معدل دانشجويان شاهد يك نمره از معدل دانشجوياني كه از سهميه استفاده نكرده اند، بيشتر است؛ و اين برخلاف آن چيزي است كه در سطح جامعه و در گفته هاي بعضي از مسؤولان كشور رواج دارد كه مي گويند دانشجوي شاهد با بنيه ي علمي ضعيف وارد دانشگاه مي شود. امروز خيلي از كرسي هاي تدريس دانشگاه در دست فرزندان شاهد است.

بحث امنيت ملي و فناوري هسته يي، بحث داغ امروز است؛ بخصوص اين كه اين كودك استثنائي امريكا، اسرائيل چندين بار تهديد كرده كه حمله مي كنيم. در داخل هم بعضي اوقات شايعه مي شود كه صاحبان اصلي نظام به خاطر مشكلات موجود ممكن است از آرمان ها فاصله گرفته باشند. بنده اين جا عرض مي كنم كه اصلاً اين طور نيست. اگر شما فرمان دهيد كه اين فرزندان دوباره وارد صحنه هاي دفاع مقدس شوند، اين كار را مي كنند و باز هم جهان را در حيرت فرو خواهند برد.

نكته ي ديگر اين كه نهادهاي فرهنگي جامعه در مورد نشر و توسعه ي فرهنگ شهادت در جامعه ظاهراً فقط به كشيدن تمثال مقدس شهدا بر روي ديوارها و كارهايي از اين قبيل پرداخته اند. تقاضاي ما اين است كه از اين به بعد در ترويج و اشاعه ي فرهنگ شهادت و رسيدگي به مسائل خانواده هاي شهدا، فرزندان شهدا را نيز وارد كار كنند.

آقاي محمد دهقاني، برگزيده ي جشنواره ي جوان خوارزمي و دانشجوي مهندسي كامپيوتر:

در سال پاسخگويي، كداميك از متوليان فرهنگ كشور خود را پاسخگوي ايجاد خرده فرهنگهاي معارض با ارزشها و هنجارهاي جامعه مي دانند؟

حمايت از نخبگان علمي، حمايت از تشكيل سمينارهاي علمي، هموارسازي مسير ثبت اختراعات، پذيرش دانشجوي خارجي، اصلاح سيستم پذيرش دانشجو در مقاطع مختلف، تشويق به

افزايش كيفيت توليدات علمي و تشويق پژوهشگران در توليد علم مي تواند به توسعه ي علمي كشور شتاب بخشد.

در رابطه ي با نهضت علمي و جنبش نرم افزاري اين سؤال مطرح است كه از سوي مسؤولان آموزش عالي در دولت و شوراي عالي انقلاب فرهنگي چه مكانيزمي براي اجرايي كردن نهضت توليد علم و جنبش نرم افزاري برداشته اند؟ آيا بهتر نيست متوليان امر، مثل دولت، مجلس، شوراي عالي انقلاب فرهنگي و... مأمور پيگيري اين موضوع شوند و به اطلاع عموم برسانند؟ راه رشد و پيشرفت، تسليم نشدن است. نسل دانشگاهي قبل، در محاصره ي دانش غرب و در بدترين شرايط توانست به بالاترين مدارج علمي برسد كه نمونه ي آن، پيشرفت در علوم هسته يي، سلولهاي بنيادين و صدها نمونه ي ديگر است كه ما در دانشگاه ها از اين موارد خبر داريم.

براي من باعث افتخار است كه از مقامات دولتهاي دشمن در اخبار رسمي شنيده ام كه با ناراحتي و نااميدي اعلام كرده اند كه ايران در چند ماه آينده چند ماهواره به مدار زمين مي فرستد. اين حق مشروع ماست كه از پتانسيل علمي خويش در جهت اعتلاي دين و ميهن استفاده كنيم. از همين جا، از جانب نخبگان كشور به ملت عزيزمان قول مي دهيم كه نسل آينده مي تواند دهها برابر پيشرفتهاي دهه ي اخير را به سرانجام برساند؛ به شرط آن كه از طرف مسؤولان اجرايي و قانونگذاران حمايت شويم.

آقاي پرويز اميني، دبير كل اتحاديه انجمنهاي اسلامي مستقل:

تا كنون در راه تحقق بخشيدن به گام دوم انقلاب اسلامي - يعني كارآمد سازي انقلاب اسلامي پس از دفاع مقدس - دو نسخه در عرصه ي اجتماعي و مديريتي كشور تجويز گرديده است؛ يكي گفتمان توسعه ي اقتصادي و ديگري

گفتمان توسعه ي سياسي است. قطع نظر از برخي تفاوتها، اين دو نسخه دو مشكل اساسي دارد: اول، عدم جامعيت و نگاه تك بعدي به شؤون گوناگون زندگي انسان و محدود كردن آن به مسائل اقتصادي و سياسي. دوم، وارداتي و غير بومي بودن اين دو مدل است.

گفتمان عدالت و دقائق نظري آن به دليل جامعيت و فراگيري و تأكيد بر توزيع متناسب و عادلانه ي ثروت، قدرت و منزلت و ريشه داشتن در متون ديني و اصالت داشتن در رفتار پيشوايان شيعي، خصوصاً حضرت علي (ع)، يكتا راهبرد كارآمدي نظام اسلامي و اساس مشروعيت آن به شمار مي آيد كه مؤلفه هاي اساسي آن را مي توان به صورت اضلاع يك مثلث نشان داد: ضلع اولِ گفتمان عدالت، جنبش نرم افزاري و نهضت توليد علم است. براي تحقق عدالت در موقعيت كنوني مناسبات و روابط اجتماعي، نياز به طراحي نهادها و ساختارهاي نو و متناسب با عقلانيت اسلامي است و نهضت و حركت توليد دانش مي بايست بتواند ظرفيت نرم افزاري سخت افزار نظام سياسي را براي مديريت عادلانه و توزيع ثروت و قدرت و منزلت ايجاد كند.

ضلع دوم گفتمان عدالت، مبارزه ي بي امان، قاطع و همه جانبه با ريشه ها و مظاهر فساد اقتصادي و بروكراتيك از سوي حاكميت است. ضلع سوم گفتمان عدالت، پاسخگويي حاكميت به مردم است، كه اين خود نيازمند به نهادينه شدن فرهنگ پاسخگويي در حاكمان است؛ يعني داشتن باور دروني به اين كه سؤال و پرسش حق مسلم مردم و پاسخگويي و مسؤوليت شناسي وظيفه ي خطير حاكمان است، و نيز بالابردن قدرت اجتماعي مردم و افزايش توان نقادي ملت از طريق نهادهاي مدني براي پاسخگو كردن حاكمان، علي رغم ميل باطني آنان.

انتخابات رياست جمهوري آينده

دقيقاً از منظور كارآمدي نظام واجد اهميت و حساسيت ويژه است و به نظر مي رسد با توجه به رشد عقلانيت انتخاباتي در جامعه در طي برگزاري نزديك به بيست و پنج انتخابات و نيز رشد جامعه پذيري سياسي، بايد بگوييم در اين انتخابات كانديداها مي بايست با شفافيت و صراحت وارد عرصه ي انتخابات شوند. اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشجويان مستقل سراسر كشور معتقد است براي حاكم شدن فضاي شفاف و زمينه ساز شدن عقلانيت انتخاباتي، نامزدها و جريانهاي سياسي كشور مي بايست به اين سؤال اساسي پاسخ دهند: تحليل آنها از وضعيت كنوني نظام سياسي چيست؟ برنامه هاي آنها با ذكر جزئيات، شاخصهاي تيم اجرايي و از همه مهمتر معرفي كابينه ي احتمالي باشد. آيا دانشجويان حق ندارند كه بدانند وزير علوم و تحقيقات و همچنين وزير بهداشت و درمان آينده ي آنان چه كسي خواهد بود؟ دوستمان مطالب مهمي را در ميان گذاشتند. هم مسأله ي كارآمدي مهم است، هم مسأله ي گفتمان دولت، كه ايشان اين را با كارآمدي مرتبط كردند، كه كاملاً درست و مهم است. سال پاسخگويي هم كه ما مطرح كرديم، بايد به آن توجه شود؛ منتها يكي دو نكته ي ظريف در اين جا وجود دارد كه بايد به آن توجه شود: اولاً وقتي شما سؤال مي كنيد و پاسخ مي خواهيد، بايد سؤالي بكنيد كه پاسخ آن - از سوي هر كسي - قابل تشخيص و ارزيابي كمّي باشد؛ والاّ اين كه شما بگوييد «آيا مي دانيد كه از قِبل بيكاري چه مشكلاتي پيش مي آيد؟»، جوابش اين است كه بله، مي دانيم. «چه كار مي كنيد؟» همين كارهايي كه مي بينيد داريم مي كنيم. اين طور طرح پرسش، چيزي عايد نخواهد كرد. يا از قوه ي قضاييه بپرسيد «شما براي رفع

اين ويرانه در پنج سال گذشته چه كار كرديد؟» آنها چند صفحه به شما آمار خواهند داد كه اين كارها را كرده ايم. پاسخگويي مقوله ي بسيار حساسي است. چيزي كه شما بايد به آن اهتمام داشته باشيد، خواست است. خواست عدالت و رفع فساد، بسيار مهم است. اين خواستها بايد وجود داشته باشد. در كنار اين خواستها، اين طور هم نباشد كه همه ي كارهايي را كه مسؤولان كرده اند، انسان زير سؤال ببرد و مورد ترديد قرار دهد؛ نه، واقعاً در همين زمينه هايي كه شما مطرح كرديد، كارهاي خوب و زيادي صورت گرفته؛ منتها اداره ي كشور در مقطع امروز كار بسيار مشكلي است. مي دانيد امروز ما در يك چالش عظيم قرار داريم با مراكز قدرتي كه فكر آنها اين است كه اگر اين نظام كارآمدي خود را به طور كامل اثبات كند، عرصه براي آنها تنگ خواهد شد؛ كمااين كه همين الان هم آنها مي بينند در مقابل نظام جمهوري اسلامي كم كاري كرده اند كه نظام ما توانسته به پيشرفتهايي كه دوستان اشاره كردند، نايل آيد. البته به شما عرض بكنم؛ پيشرفتها در بخشهاي مختلف، بيش از اينهاست. گفتمان عدالت، يك گفتمان اساسي است و - همان طور هم كه چند روز پيش در جلسه يي مطرح كردم - همه چيز ماست. منهاي آن، جمهوري اسلامي هيچ حرفي براي گفتن نخواهد داشت؛ بايد آن را داشته باشيم. اين گفتمان را بايد همه گير كنيد؛ به گونه يي كه هر جرياني، هر شخصي، هر حزبي و هر جناحي سر كار بيايد، خودش را ناگزير ببيند كه تسليم اين گفتمان شود؛ يعني براي عدالت تلاش كند و مجبور شود پرچم عدالت را بر دست بگيرد؛ اين را شما بايد

نگه داريد و حفظ كنيد؛ اين مهم است. اما در برخورد با آنچه شده، بايد خانگي برخورد كنيد؛ نه بيگانه وار و معترض. بالاخره كارهاي زيادي انجام گرفته، احياناً كوتاهي هايي هم شده؛ اما بايد مشكل را حل كرد. نبايد نتيجه ي قهري نحوه ي بيان اين باشد كه بعد از چندي انسان احساس كند كه به كل مجموعه بشدت معترض است؛ نه، شما براي موفقيت كل مجموعه داريد تلاش مي كنيد؛ اصلاً همه ي تلاشتان اين است كه نظام را پيش ببريد. هرچه مي توانيد، جزئيات را تكميل كنيد. در بخشهايي كه خلأ وجود دارد، هرچه مي توانيد، كمك كنيد تا خلأ برطرف شود. هرچه مي توانيد، شعار اصلي عدالت و آنچه را مربوط به عدالت است، تقويت و همگاني و در ذهن ها تعميق كنيد و روي پشتوانه و فلسفه ي فكري آن كار كنيد - اينها لازم است - اما كاري نكنيد كه مخالفان شما اين ترديد را دامن بزنند كه آيا نظام اسلامي مي تواند؟ آيا نظامي اسلامي توانسته؟ البته كه مي تواند؛ البته كه توانسته! مدعي دستگاه هاي مختلف از لحاظ كارآمدي، خودِ بنده هستم. من دائماً نسبت به كارآمدي، از اينها سؤال و مطالبه مي كنم؛ اما بنده اعتقادم اين است كه نظام اسلامي از همه ي دولتهايي كه در دوران استعمار و دوران نزديك به استعمار در كشور ما وجود داشته، قوي تر عمل كرده است. بدون ترديد نظام جمهوري اسلامي در همه ي بخشها قوي عمل كرده است. عناصر مؤمن و كارآمد در نظام وجود داشته اند؛ پشتوانه ي مردمي هم به آنها كمك كرده است. در بخشهايي ما با قدرت وارد ميدان شده ايم كه فكرش را نمي توانستيم بكنيم. در همه ي بخشها اين طور است. الان جاي توضيح

و بيان آمار نيست. البته اقتضاي اين دوره ي از نظام جمهوري اسلامي، اقتضاي كار بيشتر، انقلابي تر، مؤمنانه تر و همه ي امكانات را بيش از اين به ميدان آوردن است؛ اين را قبول داريم. البته كم كاري وجود دارد، اما ناكارآمدي وجود ندارد؛ بين اينها بايد تفكيك قائل شد. ناكارآمدي وجود ندارد؛ نظام اسلامي كارايي دارد. يك نشانه ي كاراييِ نظام، وجود شماست. جوان دانشجوي مؤمن و معتقد به نظام مي تواند حرف و انگيزه ي خودش را قوي در فضاي جامعه مطرح كند. حرف شما فردا در تمام فضاي جامعه منتشر مي شود؛ اين نكته ي خيلي مهمي است؛ اين خودش كارآمديِ اين نظام است. كارآمدي نظام غير از كارآمدي اين دستگاه يا آن دستگاه است؛ نظام، نظام كارآمدي است. البته كارآمدي نظام، مجموعه ي عملكرد مثبت و منفي يي است كه دستگاه هاي نظام دارند؛ اما اين برآيند مثبت است. آقاي هامون طهماسبي، دارنده ي مدال نقره ي جهاني المپياد شيمي:

آنچه امروز در گفتگوي ما با غربي ها در وين و پاريس مي گذرد، بر سر ذخاير سوختي ما نيست؛ بلكه بر سر نيروي انساني دانشمند ماست كه توانسته با طي كردن راههايي از جهان علم و دانش، خود را در سطح جهاني مطرح كند. مسأله بر سر دانش هسته يي ماست و اين كه غرب نمي خواهد ما با وارد شدن به باشگاه هسته يي جهان، سد راه تأمين منافع زياده خواهانه ي آنان باشيم. اگر امروز آنها برتري علمي دارند و در علم معلم ما هستند، از اين واهمه دارند كه در آينده به همت فرزندان ايران، ما معلم آنها در علم شويم.

چرا روند حمايت و جذب نخبگان ايراني كند و دلسردكننده است؟ سرمايه گذاري و حمايت نهادهاي دولتي و خصوصي از

نخبگان و دانش پژوهان مي تواند در تسريع روند پيشرفت و جبران عقب ماندگي هاي علمي كشور ما مؤثر باشد. با وجود اين مشكلات، ما به آينده اميدواريم و نخواهيم گذاشت سايه ي يأس و نااميدي به ما حاكم شود.

البته من از كمك و حمايت از نخبگان هميشه دفاع مي كنم و اعتقاد هم دارم كه اين كار درست است؛ منتها به نظر من خوب است بين ورزشكارها و نخبگان علمي مقايسه نشود. ده ها سال است كه اين كار در دنيا معمول است، در كشور ما هم همين طور معمول بوده است؛ اما مطرح كردن نخبگان علمي چند سال است كه در اين جا معمول شده؛ در سابق چنين چيزي وجود نداشته. اين كار يواش يواش فرهنگ خواهد شد؛ به يك مسأله ي جدي و همگاني تبديل خواهد شد. البته اين هم هست كه در دنيا روح عوامانه ي گرايش به ورزش غلبه دارد؛ اين را بايد تصديق كرد. الان شما مي بينيد كه گاهي يك كشور را به يك فوتباليست مي شناسند. آن كشور لابد سياستمدار دارد، نخبه ي علمي دارد، عالم دارد؛ اما هيچ كس از آنها را نمي شناسند؛ گاهي خود آن كشور را هم نمي شناسند! دنيا به ورزش گرايش دارد، اما گرايش درستي نيست؛ من اين گرايش را تأييد نمي كنم. كشور ما هم يك مقدار تابع همين قضيه است. در كشور ما كه مهد ورزشهاي ديگري مثل كشتي است، در عين حال الان فوتبال جاذبه ي بيشتري دارد؛ افراد مسابقات فوتبال را تماشا مي كنند و به هيجان مي آيند و با احساسات عمومي دنيا همسطح مي شوند. اينهايي كه شما مي خواهيد، ان شاءاللَّه درست خواهد شد. اعتقاد من اين است كه خيلي از اين كارها را شماها قبل از آن كه خودتان

مصدر امور شويد، ان شاءاللَّه خواهيد ديد كه درست شده؛ بخشي از آنها هم مي ماند براي اين كه وقتي شما مصدر امور شديد؛ چون اينها كارهاي بلندمدت است.

آقاي اميرعباس اسماعيلي: دبيركل اتحاديه تشكلهاي سياسي اسلامي دانشجويان دانشگاه آزاد اسلامي:

اشتغال نسل جوان يكي از مهمترين دغدغه هاي دانشجويان و جنبش دانشجويي است. براي حل اين مشكل، تكيه بر نيروهاي بالقوه و ذخاير ملي و استفاده ي مناسب از متخصصان دلسوز و... امكان پذير است.

مسأله ي دستيابي به انرژي هسته يي با اهداف صلح آميز، از مهمترين خواستهاي نسل جوان است. حفظ اتحاد و تعامل صحيح با مجامع جهاني و بها ندادن به دشمنان، ما را در رسيدن به اين هدف كمك مي كند.

انتخابات رياست جمهوري بايد به عنوان دغدغه ي اساسي مطرح گردد.

ديدگاه تبعيض آميزي در نگاه مسؤولان به دانشگاه آزاد اسلامي در مقايسه با دانشگاه هاي دولتي وجود دارد.

انتظار ما اين است كه به تشكلهاي دانشجويي كه اهل جنجال نيستند، توجه بيشتري شود و فقط به تشكلهايي كه زخم بر نظام مي زنند، توجه نشود.

نمايندگان جنبش دانشجويي بايد به تأسيس يك نظام ضدسلطه براي دفاع از مظلوم و مردم فلسطين اقدام كنند.

آقاي اميررضا نيكان، نماينده ي نخبگان:

ما نمي خواهيم مركز حمايت از نخبگان، مانند نظام هاي اداري سازمانهاي ديگر شود؛ بلكه تقاضاي ما اين است كه نظام از ما اين سؤال مهم و حياتي را بپرسد كه كشور متقاضي چه خدماتي از نخبگان است.

اطلاعات و تجربيات مديران كشور بهتر است به وسيله ي سيستمي ضبط شود تا مورد استفاده ي مديران و مسؤولان آينده قرار گيرد. ما دوست داريم از تجربيات زياد شما نيز براي شروع كار استفاده شود. ثبت تجارب، اين طوري نيست كه مثلاً يك مدير بنشيند بنويسد: تجربه ي

من در اين قضيه اين است. تجارب در اسناد و مدارك و نوشته هاي يك مجموعه منعكس است. مثلاً تجربيات مجموعه هاي اقتصادي - بانك مركزي، سازمان مديريت، وزارت اقتصاد و غيره - در اسناد و منابع و دفاتر ثبت است. بنابراين در سير كارها تجربه به دست مي آيد و همان جا هم ثبت مي شود. اين طور نيست كه تجربه ها مي آيد و با آدمها مي رود و نابود مي شود؛ بعد افراد بعدي مي آيند و از آنها استفاده نمي كنند. اين كه ما بگوييم در كدام بخشها، در كدام پروژه ها و در كدام رشته ها بايد كار و تحقيق شود، البته اين كارِ ويژه و تخصصي است. به نظر ما همان بنيادي كه گفتيم، ان شاءاللَّه اگر تشكيل شود، يك قسمت هم به اين چيزها اختصاص پيدا مي كند؛ اولويتها را معين خواهد كرد و به اين چيزها خواهد پرداخت. منتها معلوم است كه يك كشور از نخبگان خودش چه مي خواهد. يك كشور از نخبگان خودش مي خواهد كه به نيازها و مطالبات عمومي و به مصالح كشور بينديشند؛ به آنها پاسخ دهند و خودشان را متعهد بدانند. من در جمع نخبگان المپيادي - البته الحمدللَّه الان همه ي شما نخبه هستيد؛ بنده همه ي شما جوانها را به يك معنا نخبه مي دانم - مكرر گفته ام كه نخبگان توجه داشته باشند خود را از ملت طلبگار ندانند. ما به مسؤولان مرتب سفارش مي كنيم به نخبگان رسيدگي كنند؛ اينها سرمايه ها و گنجينه هاي كشورند و البته بايد به اينها رسيدگي شود؛ در اين شكي نيست. يك مطلب اين است كه ما مسؤولان بايد خود را براي پشتيباني، حمايت و دفاع از نخبگان مسؤول بدانيم؛ اما حرف ديگر اين است كه ما بگوييم

نخبگان خود را از ملت ايران و از كشورشان طلبگار بدانند؛ اين دومي مطلقاً قبول نيست. همه ي ما بدهكاريم: بدهكار به اين ملت، بدهكار به اين تاريخ، بدهكار به نسلهاي آينده. كساني كه كشور را ترك مي كنند و به خارج مي روند، يك وقت مي روند تا معلوماتشان را تكميل كنند و برگردند؛ چه اشكالي دارد؟ اين اصلاً مانعي ندارد. مثلاً در اين جا نيازي دارند - كارگاهي، وسيله ي كاري، درسي، دانشي، رتبه يي، استادي - اين نياز در اين جا برآورده نمي شود؛ در فلان نقطه ي دنيا برآورده مي شود؛ بنابراين به آن جا مي روند و استفاده مي كنند و برمي گردند؛ اين كه مورد تأييد ماست؛ ما از اين كار گله يي نداريم. اما كساني كه كشور را رها مي كنند و به پشت سرشان نگاه نمي كنند، اينها سودي نمي برند. اينها خانه ي خود را كه مال خودشان است و همه آنها را محلي و صاحبخانه مي دانند، رها مي كنند؛ به نقطه يي مي روند كه اجير شوند! اجيري و مزدوري است؛ مزدوري با پول زياد؛ خيلي فرق مي كند. در خانه ي خود زندگي كردن، در فضاي خانه ي خود تنفس كردن، خود را صاحبخانه دانستن؛ اين كجا؟ اين كه يك ايراني به فلان نقطه ي دنيا برود - مثلاً به استراليا يا كانادا يا اروپا - گيرم مركزي هم پيدا كند كه در آن جا كار كند و حقوقي هم بگيرد؛ آن حقوق هم ده برابر حقوقي باشد كه در ايران خواهد گرفت؛ اما آن جا صاحبخانه نيست، همه او را بيگانه مي دانند، كسي او را صاحبِ حق نمي داند، با او احساس خويشاوندي نمي كند؛ اين كجا؟ اين طور نيست كه رفتن به خارج امتيازي محسوب شود؛ نه، ماندن در اين جا امتياز است. شما در خانه ي خود، براي

مردم خود و براي خانواده ي خود كار مي كنيد؛ و اين ارزش بسيار بالايي است. نخبگان از اين ملت و از اين كشورند و توقع ما اين است كه براي اين ملت و اين كشور هم باشند. البته به مسؤولان هم مرتباً سفارش مي كنيم و بر خودمان هم لازم مي دانيم كه از اين جماعت نخبه - كه ذخاير كشورند - استفاده و حمايت كنيم.

...

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم جلسه ي امروز ما جلسه ي بسيار خوبي بود. همان طور كه اول جلسه عرض كرديم، قرار بر اين است كه بنده بشنوم و دوستان مطالبي را بفرمايند. هدف از اين جلسه هم در درجه ي اول تكريم نسبت به دانشگاه است؛ مي خواهيم به دانشگاه و دانشجو در فضاي عمومي كشور احترام گذاشته شود. احترام به دانشجو و دانشگاه به معناي احترام به دانش است؛ به معناي اين نيست كه ما براي قشري مجاز مي دانيم كه داراي تبختر و نخوت باشد؛ نه، به هيچ وجه اين طور نيست. تكريم دانشجو و دانشگاه به معناي تكريم علم است. اگر كشور ما در زمينه ي علم سرمايه گذاري و تلاش نكند، مسلماً باز هم سالهاي متمادي در پيشرفت همه جانبه و توسعه ي كشور تأخير خواهد افتاد؛ كمااين كه عقب ماندگي هاي كشور ما در دوره ي حكومت طاغوت - چه پهلوي ها و چه قاجارها - به خاطر اين بود كه به مقوله ي علم در اين كشور اهميت داده نشد و علم را محترم نشمردند. وقتي در جامعه يي علم محترم شمرده مي شود كه استعداد و سرچشمه ي دروني عناصر انساني كشور جوشان شود و علم بومي گردد. سرمايه گذاري براي علم، بايد با اين هدف باشد؛ والّا اين كه ديگران فرآورده هاي علمي داشته باشند و فرمولها و كلماتي را به

ما بياموزند و ما بدون اين كه هيچ عمقي از آن به دست بياوريم، آن كلمات را ياد بگيريم، به پيشرفت هيچ كشوري كمك نمي كند؛ نه ما و نه هيچ كشور ديگري. در گذشته سرچشمه ي علم در اين كشور خشك شده بود. از طرق مختلف اين كار صورت مي گرفت: يكي اين بود كه درمقابل هيمنه ي پيشرفت دانش غربي، اين تصور در كشور ما غليظ شد و مورد تأكيد قرار گرفت كه ايراني قادر نيست، ايراني نمي تواند، ايراني استعداد لازم را براي پيشرفت علمي و صنعتي ندارد. امروز اين حرف به گوش شما بيگانه و ناآشناست؛ اما بدانيد كه در يك دوره ي طولاني، اين فكر در كشور توليد و ترويج شد؛ گفتند ايراني به درد ادبيات مي خورد - ادبيات بزم و گل و بلبل و اين طور چيزها - آن هم ادبيات به معناي شعر؛ والّا تحقيقات ادبي را هم باز بايد اروپايي ها و مستشرقين اروپايي مي آمدند مي كردند. ايراني به درد كارهاي جدي و اساسي نمي خورد. نتيجه ي فقر علمي، فقر صنعتي شد. نتيجه ي فقر صنعتي، خرج كردن همه ي سرمايه ها براي رسيدن به سطح زندگي معموليِ متعارف دنيايي شد؛ يعني وارد كردن، صنعت مونتاژ، دايم دنبال ديگران دويدن، نفت و همه ي سرمايه هاي داخلي را تقديم كردن. نتيجه ي ديگرش اين بود كه خيلي از استعدادهاي طبيعي - غير از استعدادهاي انساني - در كشور ما متوقف ماند. وقتي مردمي دانشمند نبودند، اهل صنعت نبودند و فناوري و علم نداشتند، از بسياري از ثروتهاي موجود طبيعي خودشان هم غافل مي مانند. سالهاي متمادي مي گذشت؛ نفت در اين كشور بود، اما كسي نبود كه بداند اين نفت چيست و به چه درد مي خورد! ديگراني

كه پيشرفت كرده بودند، اين ماده را مي شناختند و كاربرد آن را مي دانستند؛ لذا آنها آمدند آن را كشف و استخراج كردند؛ صاحب آن شدند و به سود خودشان تصرف كردند؛ هم در كشور ما و هم در اغلب كشورهاي نفت خيز دنيا. همه ي اينها دنباله ي عقب ماندگيِ علمي است. وقتي علم نباشد، صنعت نيست. وقتي صنعت نباشد، بسياري از ثروتهاي جامعه كشف نمي شود. وقتي صنعت نباشد، همه ي موجودي براي به دست آوردن صنعت روز خرج مي شود؛ دنباله روي از بيگانه و گرفتنِ ناگزيرِ فرهنگ بيگانه و تبعيت ناگزير از سياست هاي بيگانه هم به دنبالش پديد مي آيد. همه ي اينها ناشي از بي علمي است. بنابراين علم بايد در كشور ترويج شود. يكي از كارهاي مهم انقلاب همين بود؛ علم را در داخل كشور ترويج كرد. اول انقلاب در برهه ي كوتاهي ما ناگزير شديم دانشگاه نداشته باشيم. دانشگاه به مناسبت انقلاب فرهنگي و مسائلي كه در دانشگاه بود، تعطيل شد. دانشگاه ها به اصرار دانشجوها تعطيل شد. در همين دانشگاه تهران گروهكها اتاق جنگ درست كردند؛ يعني از دانشگاه به عنوان وسيله يي براي آشوب، فتنه، جنگ با انقلاب، جنگ با نظام و جنگ با اسلام استفاده كردند! دانشگاه در برهه ي كوتاهي تعطيل شد؛ ليكن بعد از اين برهه ي كوتاه، فعاليت علمي و دانشگاه و دانشجو به شكل معجزه آسايي پيشرفت كرد. شماها امروز در وسط جريان قرار داريد؛ درست احساس نمي كنيد كه ما چه وضعي داشتيم و از كجا به كجا رسيديم. ما در اين كشور سالهاي متمادي براي معالجات خودمان بناچار از پزشك تايلندي و پاكستاني و هندي استفاده مي كرديم؛ چون پزشك در اين كشور به قدر لازم نبود؛ اما امروز يكي از دغدغه هاي

نظام اين شده كه اين همه پزشك اضافي را چگونه به كار بگمارد. بعضي ها براي اين قضيه غصه مي خورند. به نظر من اين كج سليقگي است؛ غصه نيست. آن روز براي اداره ي تعداد معدود دانشگاه هاي كشور، ما استاد نداشتيم. البته اول انقلاب تعدادي استاد از كشور رفتند؛ اما آنهايي كه رفتند، آنقدر زياد نبودند؛ درباره ي شمار آنها مبالغه شد. امروز خوشبختانه ما اساتيد فعال و مشغول در اين همه دانشگاهي كه در كشور به وجود آمده، فراوان داريم. تعداد دانشگاه هاي امروز نسبت به گذشته قابل مقايسه نيست. ممكن است در سياستگذاري ها و اجراي آن سياست ها اشتباهاتي وجود داشته باشد - از گسترش كمّي به اين شكل، من به طور مطلق دفاع نمي كنم - ليكن نكته ي اصلي اين است كه به علم اهميت داده شد. من امروز مي خواهم همين نكته را به شما عرض كنم. عزيزان من! به علم اهميت دهيد. كليد اصلي باز كردن قفلهاي گوناگون، اهميت دادن به علم است. البته در كنار آن، اين امر بديهي را هم بايد در نظر داشته باشيد كه علم و عالم همان قدر كه مي توانند مفيد باشند، مي توانند مضر هم باشند؛ «چو دزدي با چراغ آيد گزيده تر برد كالا». اگر كسي كه علم در وجود او هست، تقوا و پرهيزگاري و امانت و صداقت در او نباشد، مي تواند موجود مضري باشد؛ مي تواند عليه كشور و مصالح كشور، علم خودش را مورد استفاده قرار دهد. بنابراين در كنار علم، فرهنگ و تزكيه و اخلاق و معنويت هم لازم است؛ در اين هيچ شبهه نكنيد. حركتهايي كه انجام مي دهند براي اين كه محيط دانشگاه و دانشجو را محيط بي ديني و بي معنويتي كنند، به نظر من گرچه يك

مقدارش از روي غفلت است، اما يك مقدارش هم حساب شده است. در اين قضيه خيلي ها مقصرند؛ هم در دانشگاه ها مقصر وجود دارد، هم در خود دستگاه هاي وزارتي و دولتي. عده يي حساب شده مي خواهند محيطهاي دانشجويي و دانشگاه را - كه محيط علم و گسترش علمي و رشد علمي و پرورش علمي و آينده ي علمي كشور است - از معنويت تهي كنند تا در آن، ايمان و تقوا و معنويت و خدا و تعهد ديني وجود نداشته باشد؛ اين قطعاً حركتي است به ضرر مصالح كشور. پروردگارا! دلهاي جوان و آماده و مستعد را از نور معرفتِ خودت سرشار كن. پروردگارا! نشست صائمانه ي اين جوانان عزيز را كه در ساعتي از روز ماه رمضان انجام گرفت، مشمول بركات و توجهات خاص خودت قرار بده. پروردگارا! جوانان ما را از صلاح و سداد برخوردار بفرما. پروردگارا! آينده ي كشور را به دست اين جوانان، آينده ي علم و معرفت و تقوا قرار بده؛ دشمنان را از نفوذ در اين كشور و در نظام جمهوري اسلامي روزبه روز مأيوس تر بفرما؛ قلب مقدس ولي عصر را از ما شاد و خشنود كن؛ شهداي ما را با پيغمبر و اولياي پيغمبر محشور بفرما؛ روح مطهر امام بزرگوار را با اوليايت محشور كن.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نماز جمعه ي تهران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نماز جمعه ي تهران

--------------------------------------------15/08/1383 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين، نحمده و نستعينه و نستهديه و نؤمن به و نستغفره و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته، سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي

اله الأطيبين الأمجدين الأئمّة الهداة المهديّين سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. همه ي برادران و خواهران نمازگزار و خودم را به رعايت تقواي الهي توصيه مي كنم. از آغاز اولين خطبه ي نمازجمعه، به دل و جان خود تقوا و پرهيزگاري را تلقين كنيم و از روزه ي ماه رمضان و فضاي معنوي و صفاي روحاني اين ماه استفاده كنيم؛ بلكه دل ما به خصلت بزرگ تقوا تمايل و گرايش پيدا كند و بتوانيم به معناي حقيقي كلمه پرهيزگار و متقي باشيم. امروز - بيست ويكم ماه رمضان - بنابر احتمال فراوان، هم روز قدر است، هم روز شهادت اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) است. ديشب يكي از سه شب ممتاز در دوران سال بود؛ شبهايي كه محتمل است شب قدر باشند. تنزل ملائكه ي الهي و تنزل روح در مثل ديشب يا يكي از دو شب ديگر اتفاق افتاده است يا مي افتد. خوشابه حال كساني كه با فرود فرشتگان الهي توانستند روح خود را فرشته گون كنند. حضور ملائكه ي الهي در روي زمين و در ميان ما مردم - كه فرمود: «تنزّل الملائكة والرّوح فيها باذن ربّهم من كلّ امر» - بايد بتواند ما را به نزديك شدنِ به خلق و خوي فرشته گون كمك كند. يقيناً در ميان بندگان خدا كساني بوده اند كه ديشب را شب خوبي گذرانده اند و چشم حقيقت بين و روح حقيقت ياب آنها حقايق شب قدر را ادراك كرده است. شايد كساني فرشته ها را به چشم ديده باشند. شما مردم عزيز هم در همه جا شب نوزدهم و شب بيست ويكم و ان شاءاللَّه شب بيست وسوم را ساعات خوبي گذرانديد و مي گذرانيد. مي بينيم كه مردم ما، جوانهاي

ما، زن و مرد ما با اين شبها حقيقتاً قصد پالايش خود را دارند؛ دلها نرم مي شود، چشم ها اشكبار مي شود، روح ها لطيف مي شود؛ روزه هم كمك كرده است. ما بايد اميدوار باشيم، دعا كنيم و بكوشيم از اين شبها براي عروج معنويِ خود استفاده كنيم؛ چون نماز معراج و وسيله ي عروج مؤمن است. دعا هم معراج مؤمن است، شب قدر هم معراج مؤمن است. كاري كنيم عروج كنيم و از مزبله مادي كه بسياري از انسانها در سراسر دنيا اسير و دچار آن هستند، هرچه مي توانيم، خود را دور كنيم. دلبستگي ها، بدخلقي ها - خلقيات غيرانساني، ضدانساني - روحيات تجاوزگرانه، افزون خواهانه و فساد و فحشا و ظلم، مزبله هاي روح انساني است. اين شبها بايد بتواند ما را هرچه بيشتر از اينها دور و جدا كند. اما درباره ي شهادت امروز. اين شهادت، مصيبتي نيست كه در برهه يي از زمان اتفاق افتاده باشد و الان ما به ياد آن اشك بريزيم؛ نه، اين مصيبتِ هميشه ي زمان است. مصيبت شهيد كردن اميرالمؤمنين، اين «تهدّمت واللَّه اركان الهدي»، فقط براي آن زمان خسارت نيافريد؛ براي طول تاريخ بشر خسارت ايجاد كرد. فاطمه ي زهرا (سلام اللَّه عليها) بيست وپنج سال قبل از اين تاريخ در بستر بيماري به زنان مدينه فرمود اگر علي را بر سر كار مي گذاشتند، «لساربهم سيراً سُجُحاً» - «سُجُح» يعني هموار - راه زندگي را بر مردم هموار مي كرد. «لا يكلِمُ خُشاشه»؛ نمي گذاشت - به تعبير من - اقتدار حكومت و روحيه ي حكومتگريِ اسلام اندكي به پيكر جامعه ي اسلامي زخم بزند؛ نمي گذاشت ذره يي آسيب ايجاد كند؛ كار را پيش مي برد و از هر آسيبي هم جلوگيري مي كرد. بهترين شكل حكومت كردن

اين است كه حكومت به مردم زخم نزند؛ زندگي مردم را هم از لحاظ مادي و معنوي آباد كند. «ولا يكلّ سائرهُ و لا يُمُلّ راكبه و لاوردهم منهلا غيرا صافيا رويّا»؛ اينها را فاطمه ي زهرا آن روز فرمود. اين واقعه بيست وپنج سال عقب افتاد؛ ولي بالاخره امت اسلامي جمع شدند و اميرالمؤمنين را سرِ كار آوردند. اميرالمؤمنين در همين چند سال؛ يعني از ذي حجّه ي سال 35 تا ماه رمضان سال 40 - چهار سال و نُه ماه يا ده ماه - كارهاي بزرگي انجام داد. كارهايي را پايه گذاري كرد كه اگر شمشير غدر و خيانت نمي بود و اين جنايت بزرگ به وسيله ي ابن ملجم و عناصر پشت پرده ي اين جنايت صورت نمي گرفت، اميرالمؤمنين اين راه را ادامه مي داد و باز دنياي اسلام شايد تا قرنها بيمه و تأمين مي شد. لذا مصيبتي كه آن روز وارد شد، براي دنياي اسلام و تاريخ اسلام پُرخسارت بود. باز هم اين منهل رَويِ ّ صافيِ ّ زلالي را كه مي توانست دنياي اسلام را سيراب كند، از دسترس دنياي اسلام دور كردند؛ لذا مصيبتِ هميشه است. كار مهمي كه اميرالمؤمنين در اين مدت انجام داد، مي توان در يك جمله ي كوتاه گفت و من مختصري امروز اطراف آن توضيح مي دهم. اميرالمؤمنين در اين مدت نشان داد كه اصول اسلامي و ارزشهاي اسلامي يي كه در دوران انزواي اسلام و در دوران كوچكي جامعه ي اسلامي به وجود آمده بود، در دوران رفاه و گسترش و اقتدار و پيشرفت و توسعه ي مادي جامعه ي اسلامي هم قابل پياده شدن است. اگر به اين نكته توجه كنيم، خيلي مهم است. مسأله ي امروز ما هم همينهاست. اصول اسلامي، عدالت اسلامي،

تكريم انسان، روحيه ي جهاد، سازندگي اسلامي، مباني اخلاقي و ارزشيِ اسلام در دوران پيغمبر با وحي الهي نازل شد و تا آن حدي كه ممكن بود، به وسيله ي پيغمبر در جامعه ي اسلامي اعمال شد. اما جامعه ي اسلاميِ زمان پيغمبر مگر چه بود؟ تا ده سال فقط يك مدينه بود؛ يك شهر كوچك چند هزار نفري. بعد هم كه مكه و طائف را فتح كردند؛ يك منطقه ي محدود با يك ثروت بسيار محدود، با فقر همه گير و امكاناتِ بسيار كم در اختيارشان بود. ارزشهاي اسلامي در چنين محيطي پايه گذاري شد. از آن روزي كه پيغمبر از دنيا رفت، بيست وپنج سال گذشته است. در اين بيست وپنج سال، وسعت كشور اسلامي صدها برابر شده؛ نه دو برابر و سه برابر و ده برابر. يعني آن روزي كه اميرالمؤمنين به حكومت رسيد، از آسياي ميانه تا شمال آفريقا - يعني مصر - در حيطه ي قدرت حكومت اسلام بود. از دو دولت بزرگِ همسايه ي دولت اسلاميِ اولِ كار - يعني ايران و روم - يكي بكلي منهدم شده بود، كه حكومت ايران بود، و تمام سرزمين ايرانِ آن روز در اختيار اسلام قرار گرفته بود. بخش عمده يي از سرزمين روم هم - كه شامات و فلسطين و موصل و بقيه ي جاها بود - در اختيار اسلام قرار گرفته بود. چنين رُقعه ي وسيعي در اختيار اسلام بود؛ بنابراين ثروت زيادي به وجود آمده بود؛ ديگر فقر و كمبود و كم غذايي وجود نداشت؛ طلا رايج شده بود، پول زياد شده بود،ثروتهاي فراوان به وجود آمده بود؛ لذا كشور اسلامي ثروتمند شده بود. خيلي ها از رفاهِ بيش از اندازه ي لازم برخوردار شده بودند. اگر علي

را از اين وسط حذف مي كرديم، ممكن بود تاريخ اين طور قضاوت كند كه اصول اسلامي و ارزشهاي نبوي خوب بود؛ اما در همان دوره ي مدينةالنبي؛ همان دوره ي كوچكي و فقر جامعه ي اسلامي؛ اما بعد از آن كه جامعه ي اسلامي بزرگ شد و با تمدنهاي گوناگون آميخته شد؛ از ايران و روم فرهنگها و تمدنهاي مختلف وارد زندگي مردم شدند و ملتهاي گوناگون همه زير چتر جامعه ي اسلامي قرار گرفتند، ديگر آن اصول كافي نيست و نمي تواند كشور را اداره كند. اميرالمؤمنين در اين پنج سال با عمل و سيره و شيوه ي حكومت خود نشان داد كه نه، همان اصولِ درخشان صدر نبوت - همان توحيد، همان عدل، همان انصاف و مساوات، همان برابري بين انسانها - با خليفه ي مقتدري مثل اميرالمؤمنين قابل اجراست. اين، چيزي است كه در تاريخ مانده است. هرچند بعد از اميرالمؤمنين اين روش ادامه داده نشد، اما ايشان نشان داد كه اگر حاكم اسلامي و مديران جامعه و مديران مسلمان تصميم داشته باشند؛ بنا داشته باشند و اعتقاد راسخ داشته باشند، مي توانند همان اصول را در دوران گسترش منطقه ي حكومت اسلامي و پديد آمدن شرايط گوناگون و جديد زندگي، باز هم اجرا كنند و مردم را از آن بهره مند نمايند. اين، مسأله ي امروز ما هم هست. عده يي خيال مي كنند شعارهاي انقلاب؛ شعار عدالت، شعار جهاد، شعار دين، شعار استقلال، شعار خودكفايي؛ شعارهايي كه مردم را به شوق آورد، وارد صحنه كرد، رژيم طاغوت را ساقط كرد و مردم هشت سال در جنگ مقاومت كردند، كهنه شده و قابل پياده شدن نيست؛ نه، ممكن است ما كهنه شده باشيم و اقتدار و صلابت

خود را از دست داده باشيم. ما سست شديم؛ آن اصول با قوت و صلابت خود باقي است. ما اگر با ايمان لازم، با مديريت كافي، با شوق و اميد، با مقهور نشدن در مقابل شيوه ها و كلكهاي سياسي و تبليغاتيِ دشمنان وارد ميدان شويم، همان اصول، امروز جلوه ي بيشتري خواهد داشت. معلوم است؛ عدالت اجتماعي در يك جامعه ي ده، پانزده هزار نفريِ مدينه كجا، عدالت اجتماعي در يك جامعه ي چندين ده ميليوني و چندين صد ميليونيِ حكومت دوران اميرالمؤمنين كجا؟ و اميرالمؤمنين اين كارها را كرد. من چند مورد از اقدامات اميرالمؤمنين را - كه در بيانات آن بزرگوار منعكس است - در اين جا عرض مي كنم؛ هزاران مورد از اين قبيل، در زندگي اميرالمؤمنين وجود دارد. مردم آمدند اصرار و بيعت كردند؛ اما حضرت قبول نمي كرد. اصرار مردم زياد شد. همه، بزرگان، كوچكان، رؤسا و صحابه ي قديمي گفتند نه، فقط علي بن ابي طالب بايد باشد و غير از او كسي نمي تواند. آمدند و به اصرار حضرت را بردند. حضرت فرمود پس به مسجد برويم. حضرت روي منبر رفت و خطبه خواند و در اين سخنراني حرف خودش را بيان كرد. اميرالمؤمنين فرمود: اموالي كه تا امروز افرادِ برگزيده و محترمها بيجا و بناحق تصرف كرده اند، هرجا من به اين اموال دست پيدا كنم، اينها را به بيت المال برمي گردانم. در طول اين چند سال كساني توانسته بودند پولهايي را از بيت المال به نفع خودشان بردارند. فرمود من همه اينها را برمي گردانم؛ «لو وجدته قد تزوّج به النساء»؛ حتّي اگر ببينم مهر زنهايتان قرار داده ايد، يا «و مُلك به الاماء»؛ براي حرمسراهاي خودتان كنيز خريده ايد. «لرددته»؛ به بيت المال برمي گردانم.

مردم و بزرگان بدانند كه روش من اين است. بعد از چند روز مخالفتها شروع شد. البته مردم مستضعف و طبقه ي مظلوم جامعه از خدا مي خواهند چنين روشي به كار گرفته شود؛ ليكن متنفذان و كساني كه خودشان مخاطب واقعي اين مطلب بودند، بديهي است كه ناراضي بودند. نشستند جلسه تشكيل دادند و گفتند اين چه كاري است كه علي مي خواهد انجام دهد. وليدبن عقبه - همان كسي كه زمان عثمان استاندار كوفه بود - از طرف آنها بلند شد پيش اميرالمؤمنين آمد و گفت يا علي! بيعت ما با تو شرط دارد؛ «و نحن نبايعك اليوم علي ان تضع عنا ما اصبناه من المال في ايام عثمان»؛ شرط ما اين است كه به پولهايي كه ما به دست آورده ايم، دست نزني و به دستاوردهاي ما در دوران قبل از خودت كاري نداشته باشي. بعد از وليدبن عقبه، طلحه و زبير آمدند. البته حساب وليدبن عقبه از طلحه و زبير جداست. وليدبن عقبه در واقع جزو تازه مسلمانهاست؛ خانواده اش ضداسلام و ضدانقلاب بودند و با اسلام جنگيده بودند؛ بعد هم كه اسلام غالب شد، اواخر زمان پيغمبر، او هم مثل ديگرانِ از بني اميه اسلام آورد؛ اما طلحه و زبير جزو سابقين اسلام و جزو ياران نزديك پيغمبر بودند. طلحه و زبير هم - كه بزرگانِ آن روزِ اسلام و جزو بقاياي اصحاب پيغمبر بودند - خدمت اميرالمؤمنين آمدند و حرفهاي گله آميزي زدند؛ از جمله گفتند: «انك جعلت حقنا في القسم كحق غيرنا»؛ تو ما را با ديگران در تقسيم بيت المال يكسان كردي؛ «و سويت بيننا و بين من لا يماثلنا»؛ ما را با كساني كه شبيه ما نيستند، در دادن اموال بيت المال يكي قرار دادي.

اين چه وضعي است؟ چرا امتياز قائل نيستي؟ «من لا يماثلنا فيما افاءاللَّه تعالي بأسيافنا و رماحنا»؛ با شمشير ما اينها به دست آمد؛ ما بوديم كه اسلام را پيش برديم؛ ما بوديم كه زحمت كشيديم و تلاش كرديم؛ حالا تو ما را با كساني كه تازه آمده اند و عجمي و جزو كشورهاي مفتوح هستند، يكسان قرار داده اي؟ جواب اميرالمؤمنين به وليدبن عقبه را من نديده ام - تاريخ ثبت نكرده است - اما جواب ديگران را داد. حضرت بالاي منبر رفت و جواب تندي داد. راجع به مسأله ي تقسيم مساوي بيت المال فرمود: «فان ذلك امر لم احكم فيه بادئ بدء»؛ من كه بنيانگذار چنين روشي نيستم؛ «قد وجدت انا و انتما رسول اللَّه صلي اللَّه عليه و اله يحكم بذلك»؛ هم من و هم شما بوديم و ديديم پيغمبر اين طور عمل مي كرد. من كار تازه يي نكرده ام؛ همان كار پيغمبر را دارم دنبال مي كنم؛ مي خواهم همان ارزشها و همان پايه هاي اعتقادي و عملي جامعه را در اين دوران مستقر كنم. و علي مستقر كرد و مي كرد؛ هزينه اش را هم اميرالمؤمنين پرداخت. هزينه ي اين كار، وقوع سه جنگ بود. اميرالمؤمنين ايستاد. بديهي است كه اميرالمؤمنين حق خلافت را متعلق به خودش مي دانست؛ اما بعد از رحلت پيغمبر اين طور نشد؛ در مقابل چيزي كه حق خود مي دانست، بيست وپنج سال هيچ حركتي نكرد؛ اگر كساني هم خواستند حرفي بزنند، آنها را آرام نگه داشت. «انك لقلق الوضين ترسل في غير سدد»، «ودع عنك نهبا صيح في حجراته»؛ از اين مطالب اميرالمؤمنين دارد. اميرالمؤمنين در مقابل آن مسأله بيست وپنج سال عكس العمل نشان نداد؛ اما در مقابل قضيه يي كه بظاهر كمتر از آن قضيه به نظر

مي رسد - مسأله ي عدالت اجتماعي، مسأله ي احياي اصول نبوي، دوباره بنا كردنِ بناي اسلاميِ مستحكمي كه پيغمبر گذاشته بود - اميرالمؤمنين سه جنگ را تحمل كرد؛ جنگ جمل، جنگ صفين، جنگ نهروان. ببينيد اين كار به نظر اميرالمؤمنين چقدر مهم بود. كار بزرگ اميرالمؤمنين اين است. اميرالمؤمنين در همين زمينه يك جمله ي ديگر دارد. بد نيست ما با معارف علوي يك خرده آشنا شويم. ايشان مي فرمايد: «لا تمن انكم رعاية الحق لعَهَدٍ عن اقامة الحق عليه»؛ يعني اگر كسي انسان مؤمني است، انسان مجاهد في سبيل اللَّه است، زحمات زيادي داشته، جبهه بوده و كارهاي بزرگي كرده، رعايت حق او بر شما واجب است. اگر در جايي اين شخص تخطي و حقي را ضايع كرد، شما كه مدير و مسؤول هستيد، نبايد آن حق واجب، مانع بشود از اين كه در موردي كه تخطي كرده، حق اجرا نشود. بنابراين مسائل را از هم جدا كنيد. اگر كسي آدم خوبي است، شخص باارزشي است، سابقه ي خوبي دارد و براي اسلام و كشور هم زحمت كشيده؛ خيلي خوب، حق او مقبول و محفوظ و ما مخلص او هستيم؛ اما اگر تخطي كرد، رعايت آن حق نبايد موجب شود تخلفي كه انجام داده، ناديده گرفته بشود. اين، منطق اميرالمؤمنين است. شاعري به نام نجاشي، از شاعران و مداحان اميرالمؤمنين؛ كسي كه در جنگ صفين بهترين شعرها را در تحريض و تشويق مردم در مقابل معاويه سروده و از علاقه مندان اميرالمؤمنين و در حزب ايشان است و از لحاظ اخلاص و ولايت پذيري و سوابق، كارش مشهور است، در روز ماه رمضان مشروب خورد. وقتي اميرالمؤمنين مطلع شد، فرمود حد شراب معلوم است؛ او

را بياوريد تا حد جاري شود. اميرالمؤمنين در مقابل چشم مردم او را حد شراب زد؛ هشتاد ضربه ي شلاق. خانواده و قبيله ي او پيش اميرالمؤمنين آمدند و گفتند: يا اميرالمؤمنين! تو ما را بي آبرو كردي. اين كه جزو جماعت تو بود؛ جزو دوستان تو بود - به تعبير امروز - جزو جناح تو بود. فرمود من كاري نكردم؛ مسلماني تخلفي كرد و حدي از حدود الهي بر او واجب شد و من آن حد را به جا آوردم. البته نجاشي بعد از آن كه شلاق را از علي خورد، گفت حالا كه اين طور است، بعد از اين مي روم براي معاويه شعر مي گويم. بلند شد از كنار اميرالمؤمنين رفت و به اردوگاه معاويه ملحق شد. اميرالمؤمنين هم نفرمود نجاشي از دست ما رفت و حيف شد؛ او را نگه داريم؛ نه، رفت كه رفت! البته اگر مي ماند، بهتر بود. منطق و روش اميرالمؤمنين اينها بود. به ياران نجاشي فرمود: «فهل هو الّا رجل من المسلمين انتهك حرمة من حُرَم اللَّه فأقمنا عليه حدّاً كان كفّارته»؛ حدّش را جاري كرديم، گناهش ريخت. يك نفر از قبيله ي بني اسد - كه با اميرالمؤمنين قوم و خويش هم بودند - بر او حدي واجب شده بود. چند نفر از علاقه مندان اميرالمؤمنين كه هم قبيله ي آن شخص بودند، گفتند پيش ايشان برويم و بالاخره قضيه را حل كنيم. اول پيش امام حسن مجتبي آمدند تا آن حضرت را پيش پدرش واسطه كنند. امام حسن فرمود: لزومي ندارد من بيايم؛ خود شما برويد؛ پدرم اميرالمؤمنين شما را كه مي شناسد. خودشان پيش اميرالمؤمنين آمدند و گفتند ما چنين وضعيتي داريم؛ كمكي بكن. حضرت در جواب اينها فرمود:

هر كاري كه اختيارش با من باشد، من حرفي ندارم؛ انجام مي دهم. اينها خوشحال شدند و بيرون آمدند. در راه به امام حسن (عليه السّلام) برخورد كردند. امام حسن فرمود: چه كار كرديد؟ گفتند: الحمدللَّه خوب شد؛ اميرالمؤمنين به ما وعده داد. فرمود: اميرالمؤمنين به شما چه گفت؟ گفتند: اميرالمؤمنين گفت هر كاري در اختيار من و متعلق به من باشد، برايتان انجام مي دهم. امام حسن مثلاً لبخندي زدند و فرمودند: پس هر كاري كه در صورت حد خوردن او بايد انجام دهيد، برويد انجام دهيد! بعد هم اميرالمؤمنين او را حد زد. آمدند گفتند: يا اميرالمؤمنين! چرا بر اين شخص حد جاري شد؟ گفت: حد كه در اختيار من نيست؛ حد حكم الهي است؛ من گفتم آنچه در اختيارم هست، برايتان انجام مي دهد؛ حد كه در اختيار من نيست. تازه بني اسد جزو دوستان و مخلصين اميرالمؤمنين بودند. زندگي اميرالمؤمنين اين طوري بود. درباره ي غذاي او، لباس او، وضع معيشت او و فرزندان او خيلي چيزها نقل شده است. راوي مي گويد رفتم ديدم امام حسن و امام حسين نشسته اند و دارند غذا مي خورند. غذاي آنها عبارت بود از نان و سركه و سبزي. گفتم آقازاده ها! شما امير هستيد؛ شما خانواده ي حكومتيد؛ پسر اميرالمؤمنين هستيد؛ در بازار هم اين همه آذوقه هست. «و في الرّحبة ما فيها»؛ در رحبه - نزديكي كوفه - اين همه جنس ريخته اند و مردم دارند استفاده مي كنند؛ شما آقازاده ها غذايتان اين است؟ رو به او كردند و گفتند: «ما اغفلك عن اميرالمؤمنين»؛ تو از اميرالمؤمنين غافلي؛ برو زندگي او را ببين! آن حضرت با خانواده ي خودش هم اين طوري بود. ماجراي زينب كبري را شنيده ايد؛

عاريه گرفتنِ از ابورافع. ماجراي عقيل را شنيده ايد كه پيش حضرت آمد و چيزي خواست: «صاع من برّ»؛ يك مقدار سهميه ي اضافه ي گندم خواست. بعد حضرت آن حديده ي مُحمات - آهن گداخته - را برداشت و نزديك او برد - البته به او نزد - و او را تهديد كرد و خواسته اش را نپذيرفت. عبداللَّه بن جعفر - برادرزاده و داماد حضرت؛ شوهر جناب زينب - خدمت حضرت آمد و گفت: يا اميرالمؤمنين! دستم تنگ است؛ مجبورم از وسايل زندگي ام بفروشم؛ چيزي به من كمك كن. حضرت قبول نكرد و فرمود: مگر به من بگويي عمويت برود دزدي كند و از مال مردم به تو بدهد. اميرالمؤمنين شاخص حكومت در يك جامعه ي پيشرفته، وسيع، متمدن و ثروتمند، مثل زمان ايشان نسبت به زمان پيغمبر را معين كرد. همه چيز پيش رفته بود. اميرالمؤمنين با رفتار خود خواست اثبات كند كه در اين وضعيت هم مي شود همان اصول را زنده كرد. اين، كار بزرگ اميرالمؤمنين است. اصل معنويت، اصل عدالت، اصل جهاد، اصل سازندگي مردم، اصل مديريتهاي شايسته و لايق و مؤمن - كه زندگي اميرالمؤمنين پُر است از حوادث و قضايايي كه شما مردم در طول سالهاي متمادي از هر بخشي چيزهايي را به عنوان داستان و روايت و كلام اميرالمؤمنين مي شنويد و شنيده ايد - همه ي اينها نشان دهنده ي اين حقيقت است؛ جمع بندي اش اين است كه اميرالمؤمنين مي خواهد به دنيا نشان دهد كه اين اصول اسلامي در همه ي شرايط قابل پياده شدن است. واقع قضيه هم همين است. چند روز قبل در جمعي گفتم اصول اسلامي شكل لباس اميرالمؤمنين نيست كه اگر اميرالمؤمنين لنگ مي بست يا پيراهن مي پوشيد،

امروز لازم باشد ما هم همان كار را بكنيم؛ اصول اسلامي عبارت است از عدالت، توحيد، انصاف با مردم، ارج نهادن به حقوق مردم، رسيدگي به حال ضعفا، ايستادگي در مقابل جبهه هاي ضداسلام و دين، پافشاري بر مباني حق و اسلام و دفاع از حق و حقيقت. اينها در همه ي زمانها هم قابل پياده شدن است. البته امروز وقتي ما اين حرفها را مي زنيم، در حقيقت از قله حرف مي زنيم. چه كسي مي تواند حتّي تصور كند كه به اميرالمؤمنين شباهت پيدا كند؟ نه، هيچ كس شبيه اميرالمؤمنين نمي شود. امام سجاد كه نوه ي اميرالمؤمنين بود و مقام عصمت داشت، وقتي به ايشان گفتند تو اين قدر عبادت مي كني، فرمود عبادت ما كجا و عبادت علي كجا؟ يعني امامِ عابد ِ سجاد مي گويد من با علي قابل مقايسه نيستم. بين امام سجاد و بهترين عبّاد و زهّاد زمان ما هم هزاران فرسخ فاصله است. اميرالمؤمنين الگو و قله و جهت حركت را نشان داد و شاخص را معين كرد؛ حالا به هرجا توانستيم برسيم. نظام اسلامي، نظام عدل و انصاف و رسيدگي به مردم و احترام به حقوق انسانها و مقابله ي با ظلم قوي به ضعيف است. مشكلات مهم بشر در طول تاريخ اينهاست. بشريت هميشه گرفتار اين مشكلات بوده و هنوز هم گرفتار است. امروز شما ببينيد، قلدرها و زورمندهاي دنيا مدعي همه ي دنيا هستند. ملتها به خاطر همين زورگويي ها ضربه مي خورند و زندگي هايشان سخت مي شود. اسلام و منطق اميرالمؤمنين و منطق حكومت علوي مقابله ي با اين چيزهاست؛ چه در داخل يك جامعه كه زورمندي بخواهد ضعيفي را ببلعد، چه در سطح جهاني و بين المللي. من در پايان اين

خطبه نكته يي را اضافه كنم و آن اين كه اميرالمؤمنين را مايه ي اختلاف بين شيعه و سني و فرقه هاي اسلامي قرار ندهيد. اميرالمؤمنين نقطه ي وحدت است، نه نقطه ي افتراق. برادران و خواهران ما در سرتاسر كشور به اين حرف اطمينان كنند. اطلاعات ماها از حوادث خيلي زياد است. من بعيان مي بينم دستهاي بسيار فعالي دركارند براي ايجاد اختلافات مذهبي؛ جنگ شيعه و سني؛ نفرت مذاهب اسلامي از يكديگر. كتاب نوشته مي شود عليه شيعه، كتاب نوشته مي شود عليه سني. وقتي دنبال مي كنيم، مي بينيم پول هر دوي اين كتابها از آن طرفِ مرزها و از يك جا آمده است. هر مذهبي عقايد و استدلال خود را دارد. در پشت ميز استدلال و مباحثه، هركس توانست غالب بشود، غالب بشود؛ اما فضاي جامعه را نبايد فضاي جنگ و دعوا و منافرت قرار داد. اميرالمؤمنين محور وحدت است. همه ي دنياي اسلام در مقابل اميرالمؤمنين خاضع اند؛ شيعه و سني ندارد. يك گروه كوچك به نام نواصب، دشمنان اميرالمؤمنين بودند. در طول تاريخ اسلام، هم در دوران اموي و هم دوران عباسي گروههايي دشمن اميرالمؤمنين بودند؛ اما عامه ي دنياي اسلام - چه سني مذهب، چه شيعه مذهب - اميرالمؤمنين را تجليل مي كنند. شما ببينيد ائمه ي فقهي اهل سنت درباره ي اميرالمؤمنين شعر مدح دارند. اشعار معروفي كه گفته مي شود، مال شافعي است. امام شافعي درباره ي اميرالمؤمنين اشعار مدح آميز دارد. نه فقط درباره ي اميرالمؤمنين، بلكه درباره ي همه يا اغلب ائمه اينها خاضع اند. براي ما شيعيان، مقام و موقعيت اين بزرگوارها شفاف و روشن و واضح است؛ اما نتوانستند براي خودشان اين مسائل را روشن كنند. در مقام بحث و مجادله ي علمي و بحث علمي اين

چيزها قابل روشن شدن است. منطق ما خيلي قوي است؛ اما عده يي امروز در عراق، در نقاط مختلف دنياي اسلام و بخصوص در ايران سعي شان اين است كه دعوا بيندازند. ما مي بينيم كه قضيه از كجاها دارد آب مي خورد. امروز، روز شهادت اميرالمؤمنين است. من مي خواهم يك جمله هم ذكر مصيبت كنم. «صلّي اللَّه عليك يا اميرالمؤمنين». خوشابه حال كساني كه امروز در نجف و در كنار مرقد اميرالمؤمنين هستند و مي توانند به آن قبر مطهر و پاك از نزديك سلام كنند. ما هم از دور بار ديگر عرض مي كنيم: «السّلام عليك يا اميرالمؤمنين، السّلام عليك يا امام المتقين، السّلام عليك يا سيّد الوصيين». بعد از آن كه در سحر روز نوزدهم آن فاجعه ي كبري اتفاق افتاد، صداي هاتف غيبي همه جا را گرفت: «تهدمت واللَّه اركان الهدي». مردم كوفه و بتدريج بعضي شهرهاي ديگري كه آن روز ممكن بود به آنها خبر برسد، در حال اضطراب دايمي بودند. اميرالمؤمنين در كوفه خيلي محبوب بود؛ علي را دوست مي داشتند. زن و مرد، كوچك و بزرگ، بخصوص بعضي اصحاب نزديك اميرالمؤمنين خيلي مضطرب بودند. مثل ديروز عصري، روز قبل از شهادت آن بزرگوار، اطراف خانه ي اميرالمؤمنين جمع شده بودند. امام حسن مجتبي - طبق نقلي كه شده است - ديدند مردم مضطربند و مشتاقند بيايند اميرالمؤمنين را عيادت كنند. فرمود: برادران و مؤمنان! حالِ اميرالمؤمنين مساعد نيست؛ نمي شود آن بزرگوار را ببينيد؛ متفرق شويد و برويد. مردم را متفرق كردند و رفتند. اصبغ بن نباته مي گويد: هر كاري كردم، ديدم طاقت اين را كه از كنار خانه ي اميرالمؤمنين بروم، ندارم؛ لذا من ماندم. اندكي گذشت، امام حسن بيرون از خانه آمدند و

تا چشمشان به من افتاد، گفتند: اصبغ! مگر نشنيدي گفتم برويد؟ نمي شود ملاقات كرد. گفتم يابن رسول اللَّه! من ديگر طاقت ندارم؛ قادر نيستم از اين جا دور شوم. اگر بشود، من يك لحظه بيايم اميرالمؤمنين را ببينم. امام حسن داخل رفتند و آمدند و اجازه دادند. اصبغ مي گويد داخل اتاق شدم، ديدم اميرالمؤمنين روي بستر بيماري افتاده و محل زخم را با پارچه ي زردي بسته اند؛ اما من نتوانستم بفهمم اين پارچه زردتر است يا رنگِ رويِ اميرالمؤمنين! حضرت گاهي بيهوش مي شدند، گاهي به هوش مي آمدند. در يكي از دفعاتي كه به هوش آمدند، دست اصبغ را گرفتند و حديثي نقل كردند. «اركان الهدي» كه مي گويند، اين است. در لحظه ي آخر زندگي و با اين حال خراب هم دست از هدايت برنمي دارد. حديث مفصلي براي او گفتند و بعد بيهوش شدند. ديگر نه اصبغ بن نباته و نه هيچ كدام از اصحاب اميرالمؤمنين بعد از اين روز ديگر علي را زيارت نكردند. علي در همين شب بيست ويكم به جوار رحمت الهي رفت و دنيايي را داغدار و تاريخي را سياهپوش كرد. پروردگارا! به محمد و آل محمد صلوات و رحمت و درودهاي بي پايان خود را بر روح مطهر اميرالمومنين نثار بفرما؛ ما را از پيروان و شيعيان واقعي او قرار بده. پروردگارا! ملت اسلام، ملت ايران و همه ي ملتهاي مسلمان را از شرّ اشرار و دشمنان حق و حقيقت و عدالت محفوظ بدار؛ ملت ايران را در همه ي ميدانها پيروز كن؛ ارواح شهداي ما را با روح اميرالمؤمنين محشور بفرما؛ روح مطهر امام بزرگوار را با روح اميرالمؤمنين محشور بفرما.

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

قل هو اللَّه احد. اللَّه الصمد. لم يلد و لم

يولد. و لم يكن له كفوا احد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين سيّما علي اميرالمؤمنين و صديقة الطّاهرة سيّدة نساءالعالمين والحسن والحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و عليبن الحسين و محمّدبن علي و جعفربنمحمّد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمّدبن علي و علي بن محمّد والحسن بن علي والخلف القائم الهادي المهدي حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين و استغفراللَّه لي و لكم. در خطبه ي دوم، ان شاءاللَّه اگر بشود، دو مطلب را كوتاه عرض كنم. بعد هم جملاتي خطاب به برادران عرب نوشته ام كه آن را هم مي خوانم. آن دو مطلبي كه عرض مي كنم، يكي مربوط به جنجالهاي مسأله ي هسته يي است، يكي درباره ي مسأله ي قدس؛ مسأله ي فلسطين و راهپيمايي كه ان شاءاللَّه جمعه ي آينده ملت ايران و ملتهاي ديگر با صلابت و قدرت آن را انجام خواهند داد. در واقع اين جنجالي كه مخالفان در دنيا راجع به جنجال هسته يي راه انداختند، يك حرف بي منطق است و انگيزه ي امريكا را مي شود فهميد؛ روشن است. ديگراني هم كه در اين ميدان يقه چاك مي كنند، بعضي زير نفوذ امريكايند، بعضي هم دچار توهمند؛ ولي انگيزه ي امريكا و كساني كه دشمن ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي اند، روشن است. انگيزه ي دشمنان چيست؟ من در يك جمله ي كوتاه عرض كنم: هر چيزي كه بتواند يك ملت را به استقلال و به اقتدار ملي و خودجوش و درون زا برساند، آن چيز مبغوض مراكز قدرتي است در دنيا كه همه ي دنيا را براي خودشان مي خواهند؛ نظام سلطه اين طور است. در نظام سلطه، مراكز سلطه ي جهاني

به همه ي دنيا به چشم طعمه نگاه مي كنند؛ همه چيز بايد در اختيار آنها قرار بگيرد: منابع مالي دنيا، منابع ثروت دنيا، بازارها و قدرتِ كار دنيا؛ نظام سلطه اصلاً پايه اش اين است. نظام سلطه در واقع زنجيره يي از دولتها و قدرتهايند؛ اما پشت سر اين دولتها، كمپاني ها، مراكز اقتصادي و مراكز مالي هستند؛ تعيين كننده ي سياستها امروز در نهايت آنها هستند. فرض بفرماييد آن كمپاني هايي كه هيأت حاكمه ي كنوني امريكا دنباله رو و تابع آنهايند، اگر بخواهند در خاورميانه دست و پايي باز كنند؛ ثروت جديدي پيدا كنند يا احتمال از ورشكستگي هاي خودشان جلوگيري كنند، يا بر منابع نفتي در منطقه ي خاورميانه دسترسي پيدا كنند، يا از منافع سرمايه دارهاي صهيونيسم و دولت صهيونيستي حمايت كنند و به خاطر همه ي اينها احتياج به حضور قوي در خاورميانه داشته باشند، چه كار مي كنند، جنگ عراق را طراحي مي كنند. طراحي يك جنگ؛ طراحي يك حضور نظامي با اين همه خسارت. وقتي كه سلسله وار دنبال مي كنيد، مي رسد به مطامع و اغراض آميخته ي اقتصادي و سياسي قدرتهايي كه پشت پرده ي سياستهاي مقتدر دنيا تلاش و فعاليت مي كنند. با اين محاسبه، هر كشوري هرگونه حركتي بكند كه به استقلال ملي و به رشد و توسعه ي درون زاي آن كشور كمك بكند، از نظر آنها مبغوض است. آنها صنعت را حاضرند بدهند؛ اما صنعت وابسته را؛ هواپيما را حاضرند بدهند؛ اما به آن كشوري كه قطعات يدكي را حتي باز هم نكند كه ببيند چيست؛ مهندس ِ خودشان آن قطعه را ببندد و قطعه ي خراب را به مراكز اصلي ببرد؛ همان طور كه در زمان رژيم طاغوت در ايران معمول بود. انرژي هسته يي، البته به معناي نيروگاه

هسته يي - نه آن كارخانه هاي مولد - را حاضرند به رژيمي مثل رژيم وابسته ي طاغوتي پهلوي بدهند؛ چون آن رژيم در مشت خودشان است و براي خودشان است؛ اما نوبت به جمهوري اسلامي كه مي رسد، حاضر نيستند اين كار را بكنند؛ اما وقتي جمهوري اسلامي كه اگر آنها حاضر نشدند سوخت به او بدهند، مي رود با جوانان، مهندسان، دكترها و تحصيل كرده هايش شب و روز كار مي كند و با يك مديريت خوب، خودش فناوري توليد سوخت را كسب مي كند و به دست مي آورد، برايشان تلخ است؛ برايشان مطلوب نيست؛ لذا با آن مقابله مي كنند. ملاحظه كنيد! نظام جمهوري اسلامي به وجود آمد؛ قدرتهاي مسلط دنيا در آن روز مي فهميدند كه نظام جمهوري اسلامي براي مقاصد قدرت طلبانه ي آنها يك تهديد است؛ اين را درك مي كردند، لذا از اول با او مخالفت كردند؛ اما اين تهديد به خاطر خودِ كشور ايران نبود، بلكه به خاطر اين بود كه جمهوري اسلامي حرف نو و حرف تازه يي است؛ در دنياي اسلام و در عرصه ي سياست بين الملل، حرف و ايده هاي نُوِ جمهوري اسلامي، جزو ايده هاي جذاب است و خيلي از مباني آنها را متزلزل مي كند. آنها اين مسائل را مي دانستند؛ ليكن به خودشان تسلا مي دادند كه جمهوري اسلامي قادر بر ماندن نيست؛ چون در دنيايي كه علم و فناوري حرف اول را مي زند و ثروت هم از راه علم و فناوري به دست مي آيد، وقتي كشوري از لحاظ علمي و فناوري توانايي نداشت و محاصره هم شد؛ نگذاشتند به آن برسد، به خوديِ خود خواهد خشكيد؛ مثل درختي و نهالي كه به آن آب و هوا ندهي؛ بتدريج مي خشكد و احتياجي نيست كه آن را قطع

كنيد؛ خودش از بين مي رود. آنها درباره جمهوري اسلامي اين طور خيال مي كردند؛ لذا در اوايل انقلاب مي گفتند تا دو ماه ديگر، گاهي مي گفتند تا يك سال ديگر و گاهي مي گفتند تا پنج سال ديگر، جمهوري اسلامي رفتني و نابودشدني است! مرتب به خودشان وعده مي دادند. آنها هم محاصره ي اقتصادي كردند، هم محاصره ي علمي كردند، هم محاصره ي فناوري و تكنولوژيك كردند، هم جنگ را تحميل كردند، هم از طرف مقابل ما در جنگ، هرچه توانستند حمايت كردند و كمكش كردند كه بلكه بتوانند اين مشكلات را آوار كنند روي سر جمهوري اسلامي و آن را از بين ببرند؛ اما حالا مي بينند كه بعد از بيست وپنج سال، جمهوري اسلامي از زير آوارها قد كشيده و بيرون آمده؛ روي پاي خودش ايستاده و به خود متكي و اميدوار است و به آينده خوش بين و در زمينه ي علمي و فناوري هم پيشرفت كرده است؛ اينها واقعياتي است؛ اين واقعيات را آنها مي فهمند و مي دانند كه در بعضي از زمينه هاي بسيار مهم و حساس، رتبه هاي اول را در دنيا به دست آورده است. الان دهها كشور از سوخت هسته يي استفاده مي كنند؛ اما كشورهايي كه سوخت هسته يي را مي توانند توليد بكنند - كه امروز در جريان همين مسأله، اين جنجال هسته يي ايران را راه انداختند - خيلي معدودند؛ شايد حدود ده كشورند، كه يكي از آنها ايران است. همين مسأله ي سلولهاي بنيادي - كه من چند بار تا حالا آن را مطرح كرده ام - كه جوانهاي مؤمن، متعبد و انقلابي ما در آزمايشگاههاي خودشان توانسته اند سلولهاي بنيادي را توليد، تكثير و منجمد كنند و به كار ببرند؛ قلب درست كنند؛ به قلب تزريق

كنند؛ به مغز استخوان تزريق كنند، جزو كارهاي پيچيده و پيشرفته و مهم دنياست كه وقتي در حدود هفت، هشت ماه قبل سميناري تشكيل شد و دانشمندان جهاني آمدند و از نزديك اين مسائل را ديدند، باورشان نمي آمد؛ حيرت كردند و اعتراف كردند كه كار بسيار بزرگي انجام گرفته؛ تلويزيون اعترافهاي آنها را پخش كرد. در اين كار ايران جزو ده كشور اول دنياست؛ ما پيش رفته ايم. در همين قضاياي كارهاي زيربنايي، بايد بگويم از اولي كه سدسازي به اين كشور وارد شد تا وقتي كه طاغوت از اين كشور ازاله شد،ده، دوازده سد، آن هم به دست خارجيها، ساخته شده بود كه بعضي از آنها اشكالات فني فراوان داشت؛ اما در دوران انقلاب بيش از هفتاد سد طراحي شده كه بسياري از اينها ساخته شده و دهها سد هم الان از انواع و اقسامِ بزرگ و كوچك، بتوني و خاكي در حال ساخته شدن است كه به طور مرتب ساخته و آبگيري مي شود. در اين حد انبوه سازي سد، آن هم با فناوري بومي و صددرصد به دست متخصصان بومي - آن طور كه به من گزارش كردند - باعث شده كه ما يكي از پنج، شش كشوري باشيم كه مي تواند با اين كيفيت سدهاي بزرگ را، آن هم با اين حجم انبوه، به وجود بياورد و بسازد. در زمينه ي صنايع نظامي، در زمينه ي صنايع گوناگون، در زمينه ي توليد كارهاي زيربنايي، در زمينه ي توليد فرهنگ، از اين قبيل فراوان است. علي رغم اين كه در داخل موريانه هايي را مي خواهند به پايه هاي مستحكم بناي فرهنگي ما بيندازند كه عملاً هم كارهاي زشتي را در زمينه ي فرهنگي انجام مي دهند - اين گفته شده باشد؛

معلوم باشد - امروز فرهنگ اصيل و فلسفه ي اسلامي و دانشهاي فرهنگي اسلامي در سطح دنيا بمرور در حال پيشرفت است؛ چشمهايي را خيره كرده. امروز فلسفه ي صدراييِ ما چشمهايي را در دنيا به خودش خيره كرده؛ آنها اظهار اعجاب مي كنند؛ تحسين مي كنند. مي بينند كه جمهوري اسلامي از زير اين آوارها سربلند كرده و آن چه كه توقع داشتند تا در زير اين آوارها خفه اش كنند، حالا با سينه ي سپر، با يك ملت زنده و با اين همه جوان ايستاده و تهديدها را به چيزي نمي گيرد. دشمن از اين جهت عصباني است، بنابراين تهمت مي زنند كه مي خواهند سلاح اتمي درست كنند! نه، ما به فكر سلاح اتمي نيستيم. من بارها گفته ام سلاح اتمي ما اين ملتند؛ سلاح اتمي ما اين جوانهايند. ما سلاح اتمي نمي خواهيم. آن نظامي كه اين همه جوان مؤمن و اين ملت يكپارچه را دارد، احتياج به سلاح اتمي ندارد. سلاح اتمي، توليدش، نگه داشتنش و به كار بردنش، هر كدامي يك اشكالي دارد؛ ما نظر شرعي خودمان را هم گفته ايم؛ روشن است و همه مي دانند. دعوا سر اين نيست؛ بي خود مي گويند؛ خودشان هم مي دانند. از اين كه جمهوري اسلامي اين پيشرفت را پيدا كرده، ناراضي اند؛ مسأله اين است. ملت ايران! البته شما اين موضوع را مي دانيد، باز هم بدانيد كه دشمن از يك چيزهايي عصباني مي شود؛ ما بايد حواسمان باشد. دشمن از وحدت ملي ما ناراضي است؛ مي خواهد اين وحدت ملي را از بين ببرد. دشمن از اين كه در سطوح بالاي كشور، مسؤولان كشور در مسائل اساسي يك نظر و يك عقيده داشته باشند، بشدت ناراحت است. آن وقتي كه مي بينند رئيس جمهور، رئيس مجلس، رئيس

قوه ي قضائيه و مسؤولان گوناگون درباره ي فلان مسأله يك جور حرف مي زنند، اينها مي خواهند يقه ي خودشان را پاره كنند؛ ناراحتند؛ مي خواهند اختلاف بيندازند. در اين يكي دو سال اخير شنيديد كه شعار حاكميت دوگانه داده شد! عده يي بي عقل هم در داخل همان حرفهاي آنها را تكرار و نشخوار كردند. حرف مال آنهاست. حاكميت دوگانه يعني در مسائل اساسي و اصولي كشور، رؤساي كشور با هم دعوا داشته باشند؛ اين معناي حاكميت دوگانه است. حاكميت دوگانه چيز نامطلوب و مضر و سمّ مهلك است؛ اما بعضي ها اين را شعار دادند! اين مالِ آنهاست. پيداست كه مسؤولان كشور هيچ وقت در همه ي مسائل گوناگون و سلائق و سياستهاي مختلف، يك جور فكر نمي كنند؛ اين كه معلوم است؛ ممكن نيست كه يك فكر و يك عقيده در همه ي زمينه ها مسلط بر همه ي اركان كشور باشد؛ اما آن چه كه آنها مي خواهند، اين نيست؛ آن چه كه آنها مي خواهند، اختلاف در مسائل اساسي كشور است؛ از نبودِ اين ناراحت مي شوند. از اين كه مديريتهاي مؤمن، فعال، علاقه مند و پرنشاط وارد ميدان مديريتهاي كلان كشور بشوند و امور را با قدرت تمام به همان راهي كه اصول اسلامي و منافع و مصالح ملي ايجاب مي كند پيش ببرند، ناراحتند؛ از اين كه مردم پشتيبان حكومت باشند، ناراحتند؛ از اين كه جوانهاي ما روح جهادگر داشته باشند، ناراحتند؛ از اين كه جوانهاي ما مؤمن باشند، ناراحتند؛ از اين كه جوانهاي ما در مراسم مذهبي شركت كنند، ناراحتند. در همين شبها و در مراسمي كه در اين شبهاي احيا هست، جوانها از طيفهاي مختلف در اين مراسم شركت مي كنند، اشك مي ريزند، دلها را نرم و به هم نزديك مي كنند. اگر اينها را نشان بدهند،

دشمنان ملت ايران تمام دلشان پر از غم مي شود. بحمداللَّه ملت ايران حواسش جمع است. هشيار هستيد؛ اما هشيار و متوجه باشيد. آنها دلشان مي خواهد التهاب سياسي در اين كشور باشد؛ آنها مي خواهند آرامش و استقرار سياسي در اين كشور نباشد؛ آنها مي خواهند دايم همه يقه ي هم را بگيرند؛ اين عليه آن حرف بزند، آن عليه اين حرف بزند. در محيط دانشگاه، در محيط بازار، در محيط سياست، در محيط اداره، در محيط كارگري، مي خواهند دايم التهاب و دعوا باشد؛ آنها اين را مي خواهند و براي اين كار همه ي تلاش خودشان را هم مي كنند. ملت مواظب باشند؛ جوانها مواظب باشند؛ قشرهاي مختلف مواظب باشند؛ ما بحمداللَّه پيش مي رويم. مسأله ي دوم، مسأله ي فلسطين است. اين راهپيمايي كه شما ان شاءاللَّه در هفته ي آينده مي كنيد، بسيار مطلب مهمي است؛ اين را دستِ كم نبايد بگيريد. در قضيه ي فلسطين سه نكته ي برجسته است كه من در عبارات عربي هم كه خواهم خواند، به اين سه نكته اشاره كرده ام. اين سه نكته ي برجسته در ياد تاريخ مي ماند: نكته ي اول ظلم و جنايت كم نظيري است كه امروز صهيونيست ها نسبت به مردم فلسطين مرتكب مي شوند؛ اين اصلاً در تاريخ ماندني است. يك جواني بعد از آن كه اين همه زجر كشيده و مصيبت ديده، جان خودش را قربان مي كند، تا ضربه يي به غاصب خانه ي خودش بزند؛ خودش هم به شهادت مي رسد. آنها مي آيند خانه ي آن جوان و خانه ي پدر و مادرش را ويران مي كنند و خانواده ي او را به شكنجه و اذيت و آزار مي كِشند؛ با تانك وارد اردوگاهها و شهرها مي شوند؛ به خانه ها حمله مي كنند و خانه ها و مزارع را ويران مي كنند و

آدم مي كشند. امروز كشته شدنِ جوان، كودك، پيرمرد و پيرزن فلسطيني و غيرمسلح فلسطيني يك كار روزمره شده؛ اين چيز عجيبي است؛ اين حادثه يي است كه واقعاً تاريخي است؛ اين در تاريخ خواهد ماند. نكته ي دومي كه در تاريخ مي ماند، صبر و استقامت افسانه ييِ ملت فلسطين است. يك ملت محاصره شده، تنها، اطرافش همه دشمن؛ اما اين طور ايستاده. با گرسنگي مي سازند، با غم فرزندان و داغ جوانهايشان مي سازند، با ويراني خانه ها و با خرابي مزارعشان مي سازند، با بيكاري مي سازند. الان چند ميليون فلسطيني - همه ي اينها كه جزو احزاب و گروهها نيستند - كه يك ملتند؛ زن، مرد، كوچك، بزرگ و پير با قدرتِ تمام ايستاده اند. آفرين! آفرين! عجب ملت مقاومي هستند! اين هم در تاريخ مي ماند؛ اين نكته در اين قضيه درخشنده است و چشمها را در تاريخ به خودش جلب خواهد كرد. نكته ي سوم، سكوت مجامع بين المللي و دولتهاست! اين آقايان اروپايي ها كه اين قدر عاشق حقوق بشرند؛ اين قدر دلشان براي حقوق بشر سوخته، در مقابل چشم آنها اين حوادث انجام مي گيرد؛ اما در بسياري از موارد سكوت مي كنند؛ در بسياري از موارد طرف ظالم را كمك مي كنند! شگفت آور است واقعاً! حالا امريكا كه هيچ، امريكا كه خودش شريك جرم است؛ دولتهاي امريكايي دستشان تا مرفق در خون فلسطيني ها فرورفته. اگر بنا باشد دادگاهي درباره ي فلسطيني ها حكم بكند، متهم آن دادگاه فقط شارون و صهيونيست ها نيستند، بلكه متهم آنها امريكا و همين بوش و دارودسته ي بوش و حكومتهاي امريكا هم هستند؛ اينها هم در همان رديف اول اتهامند؛ اما آنها كه هيچ، مسأله، مسأله ي مجامع جهاني است؛ مسأله ي سازمان ملل است؛ مسأله ي دولتهاي اروپايي

است كه اين قدر دم از حقوق بشر مي زنند؛ ولي حقوق بشر را واقعاً نمي شناسند و اصلاً احترامي برايش قايل نيستند. و البته اين مسأله، مسأله ي دولتهاي ديگر هم است؛ دولتهاي مسلمان. سكوت اينها واقعاً تعجب آور است. حالا در اين قضيه ي با اين سه نقطه ي اساسي و حساس، ملتها چه كار مي توانند بكنند؟ مي توانند روز قدس به خيابانها بيايند و شعار بدهند؛ مشتهايشان را گره كنند و به آن ملت مبارزِ مجاهدِ پراستقامت نشان بدهند كه ما طرفدار شما هستيم؛ اگرچه دولتهاي ما نمي گذارند يا نمي توانند به شما كمكي بكنند، بدانيد دلهاي ما با شماست؛ اين آنها را دلگرم خواهد كرد؛ كمك بزرگي است.

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي هيأت دولت

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي هيأت دولت

--------------------------------------------20/08/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم مجلس انسي تشكيل شده است. ان شاءاللّه دلها بيش از پيش و به طور روزافزون با

يكديگر مأنوس باشند و از هم وحشت و گريز نداشته باشند. ان شاءاللّه دلهاي ما از

حقايقي كه هميشه در دسترس ماست - بخصوص در روزهاي بسيار پُربركت دهه ي آخر اين ماه

وحشت نداشته باشند و با آنها مأنوس باشند.... در سالهاي گذشته، هم در دولت قبلي و هم در دولت فعلي، ماه رمضان رسم ما بر اين بود

كه از نهج البلاغه جمله يي بخوانيم و آن را مختصر شرح دهيم؛ امسال هم همين طور است

و من چند جمله از جاهاي مختلف نهج البلاغه در باب ايمان انتخاب كرده ام كه عرض

مي كنم. البته در

سرتاسر كتاب شريف نهج البلاغه درباره ي ايمان مطالب بيشتري هست؛

منتها چون نسخه يي كه من هميشه دستم مي گيرم، چهارجلدي است كه در دو مجلد صحافي شده

است و حدود سي، چهل سال است كه از آن استفاده مي كنم، لذا يكي از مجلدات را بايد

انتخاب مي كردم و مي آوردم. بنابراين مجلد دوم را - كه درواقع جلد سوم و چهارم

مي شود و با حواشي مرحوم عبده است - با خود آورده ام. حضرت مي فرمايند: آ«سبيل ابلج المنهاج انورالسّراجآ»؛ ايمان، راهي است كه مسير آن

كاملاً روشن است. ايمان، فروزنده ترين چراغ است. مراد از ايمان در اين عبارت

اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام)، ايمان ديني است؛ يعني ايمان به خدا و روز جزا

و پيغمبر، و همين ايماني كه اديان مردم را به آن فرا مي خوانند. البته اهميت مطلق

ايمان معلوم است؛ چون ايمان پايه ي عمل و حركت انسان است. تا انسان به چيزي دلسپرده

و گرويده نباشد، در راه آن حركت نمي كند. ايمان با علم فرق دارد. انسان گاهي به

حقيقتي عالم است، اما گرويده ي به آن نيست. يعني در ايمان، فقط دانا بودن و عالم به

صدق بودن كافي نيست؛ چيزي اضافه ي بر اين علم لازم است. البته ايمان بدون علم هم

ممكن نيست - ايمان با شك و ترديد معنا ندارد - اما علم به تنهايي هم براي ايمان

كافي نيست؛ كما اين كه مي بينيد قرآن درباره ي موسي و قضاياي فرعون مي فرمايد: آ«و

جحدوا بها واستيقنتها انفسهم ظلما و علوّاآ»؛ يعني وقتي موسي دعوت خودش را مطرح كرد،

ملأ

فرعوني فهميدند او راست مي گويد و حقيقت است؛ اما بعد از آن كه موسي اين

معجزه ي عجيب را نشان داد و بعد از آن كه ساحران و جادوگران - كه تصور مي شد كار

موسي هم از قبيل كار آنهاست - خودشان اعتراف كردند اين از نوع كار آنها نيست و با

وجود تهديد فرعون سجده كردند و به موسي ايمان آوردند و مرگ را پذيرا شدند، براي

آنها روشن شد كه موسي حقيقت مي گويد؛ اما در عين حال اين حقيقت را انكار كردند؛

آ«جحدوا بها واستيقنتها انفسهمآ». يقين داشتند كه موسي راست مي گويد، اما در عين حال

انكار كردند. چرا؟ زيرا آ«ظلما و علّواآ»؛ به خاطر اين كه استكبار و هواهاي

نفساني شان و ظلمي كه مي خواستند بكنند، نمي گذاشت تسليم شوند. ايمان و گرويدن،

نوعي تسليم است؛ تسليم حقيقتي شدن. گاهي انسان حقيقت را مي فهمد، اما دل خود را

تسليم اين حقيقت نمي كند و در مقابل آن مي ايستد. لذا مي بينيد در مقابل علم، جهل و

شك است؛ اما در مقابل ايمان، جهل نمي آورند؛ در مقابل ايمان، كفر مي آورند؛ يعني

پوشاندن. انسان گاهي حقيقتي را قبول دارد، اما آن را مي پوشاند و پنهان مي كند.

نقطه ي مقابل پوشاندن، ايمان است؛ يعني دل سپردن، گرويدن، سر سپردن، حقيقت را با

همه ي وجود پذيرفتن و در مقابل آن تسليم شدن. هر چيزي كه شما آن را حقيقت

مي پنداريد، اگر به آن ايمان آورديد، اين مي شود پايه ي عمل شما. امروز شما

مي بينيد عده يي با حرارت تمام از فلان

مبناي اقتصادي يا اجتماعي دفاع و براي آن

سرمايه گذاري مي كنند. مثال واضح تر، وجود گرايشهاي ماركسيستي در دوره ي جواني

خودمان است كه بعضي از شماها هم آن دوره را درك كرده ايد. عده يي واقعاً در مقابل

آن مفاهيم ماركسيستي حاضر بودند جان خودشان را بدهند. اينها دل سپرده و ايمان آورده

بودند. اين ايمان، منشأ عمل مي شود؛ آن هم عملي به اين دشواري؛ مبارزه كردن و در

ميدان بودن و كشتن و كشته شدن. اگر ايمان به مبنايي وجود داشت، آن انسان مي شود

خودكار به سمت هدفهاي آن ايمان؛ لازم نيست دايماً به او تذكر دهند. ايمان، عمل را

به دنبال مي آورد، كه در جمله ي بعدي اين را عرض مي كنيم. گفتيم در اين جا مراد اميرالمؤمنين ايمان ديني است؛ ايمان به يك شي ء باطل و ايمان

به بت و بتمداري نيست؛ ايمان به خداي لاشريك له و ايمان به نبوتها و ايمان به حقايق

و ايمان به قيامت است. مي فرمايد: آ«سبيل ابلج المنهاجآ»؛ يعني مسير اين راه، بسيار

روشن است. اگر كسي با عقل و فطرت خود وارد اين ميدان شود، راه را روشن و بي ترديد

و بي شبهه مي بيند؛ آ«انورالسّراجآ» است. بعد دنباله اش اين است: آ«فبالأيمان يستدلّ

علي الصّالحاتآ»؛ از راه ايمان، انسان به اعمال صالح مي رسد. ايمان است كه انسان را

مي كشاند و به عمل صالح دلالت مي كند. بعد بلافاصله مي فرمايد: آ«و بالصّالحات

يستدلّ علي الأيمانآ»؛ عمل صالح هم انسان را به ايمان دلالت مي كند. يعني يك تأثير و

تأثر متقابل وجود دارد. به

نظر من اين نكته ي خيلي مهمي است. ما بايد ايمان خود را

با عمل صالح تقويت كنيم؛ كمااين كه عمل صالح را بايد از راه ايمان بشناسيم. شما به اتفاقي كه در جنگ احد افتاد، توجه كنيد. آن پنجاه نفري كه دچار نفرين و

شكوه ي همه ي مسلمانها در طول اين چهارده قرن شدند، مسلمان بودند؛ اصحاب پيغمبر

بودند؛ خيلي از آنها در جنگ بدر شركت كرده بودند؛ مردمان بدي نبودند؛ اما همين ها

دچار آن آفت شدند؛ يعني به خاطر جمع آوري غنيمت، گردنه را رها كردند؛ ميدان را به

دشمن دادند و موجب شدند كه مقدار زيادي از خونهاي پاك بر زمين ريخته شود؛ خوني مثل

خون حمزه ي سيدالشهداء بر زمين ريخته شد؛ پيغمبر زخم خورد و حكومت اسلام و نظام

نوپاي اسلامي دچار تزلزل شد؛ به خاطر كوتاهي اين پنجاه نفر. قرآن درباره ي اين

پنجاه نفر مي فرمايد: آ«انّ الّذين تولّوا منكم يوم التقي الجمعان انّما استزلّهم

الشّيطان ببعض ما كسبواآ»؛ يعني كاري كه اينها كردند، نتيجه ي اشتباهات و لغزشهايي

بود كه قبل از اين كرده بودند. هر لغزشي به نوبه ي خود لغزشهاي ديگري را بر انسان

تحميل مي كند؛ يعني پايه ي ايمان را سست مي كند، و سستي ايمان، تأثير سوء خودش را

در عمل بعدي ما مي گذارد. وقتي ما لغزش پيدا مي كنيم، اين لغزش روي ايمان ما - ولو

نامحسوس - تأثير مي گذارد. آ«انّما استزلّهم الشّيطان ببعض ما كسبواآ»؛ كار خطايي را

قبلاً يك نفر انجام مي دهد، بعد اين خطا در ايمان او تأثير منفي مي گذارد، بدون

اين

كه خود انسان هم متوجه شود؛ مثل خيلي از وقتها كه انسان از حالي به حالي

مي رود، ليكن تغيير حال خود را متوجه نمي شود. خدا رحمت كند مرحوم آقاي خاتمي (رضوان اللّه عليه)؛ پدر بزرگوار رئيس جمهور

محترممان را. سال 57 وقتي از تبعيد برمي گشتم، اردكان خدمت ايشان رسيدم. آن موقع

حدود هفتاد سالشان بود. مي گفتند من خودم را احساس نمي كنم. به زبان مي گويم پيرم،

اما اصلاً احساس نمي كنم پيرم؛ خودم را مثل تصوير سي سالگي، سي وپنج سالگي مي بينم.

من سالها بعد از ايشان پرسيدم شما يك وقت چنين چيزي به من گفتيد؛ آيا الان هم

همان طور است؟ گفتند بله، همان طور است. حالا خود ما هم همين طوريم. تصويري كه از

ما ريش سفيدها و پيرمردها در ذهنمان هست، تصوير سي سال پيش خودمان است. ما گذران

عمر و تحول عجيبي كه پيدا شده، با همه ي آثار محسوس جسماني يي كه دارد، درك

نمي كنيم. تحول ايمان هم همين طور است؛ يعني كم شدن ايمان را هم انسان حس نمي كند؛

چون حتّي آثار محسوس جسماني هم ندارد كه انسان بفهمد و درك كند. پس آن لغزش و

اشتباه، در ايمان اثر گذاشت. كم بودن ايمان، در عمل بعدي ما اثر مي گذارد؛ مثلاً

وقتي ميدان جهاد و امتحاني پيش مي آيد، كمبود ايمان ما خودش را نشان مي دهد. ما كه

با يك ايمان وافر در جايي توانسته ايم جستي بزنيم، حركتي بكنيم و كار بزرگي انجام

دهيم، وقتي در مقابل همان كار قرار مي گيريم، مي بينيم دست و پامان مي

لرزد؛ درست

مثل اين كه كسي در جواني مي توانسته از جوي دو متري بپرد؛ اما الان وقتي به همان

جوي مي رسد، نمي تواند. اثر منفي عمل روي ايمان و ايمان روي عمل، نتيجه اش شكست جنگ

احد مي شود؛ نتيجه اش عقب رفت هاي گوناگون ديگر مي شود؛ نتيجه اش اين مي شود كه

پنجاه سال بعد از هجرت پيغمبر و چهل سال بعد از وفات آن حضرت، نوه ي او - كه

عزيزترين انسان پيغمبر است؛ يعني امام حسين (عليه السّلام) - در مقابل حكومت

جانشين پيغمبر قرار مي گيرد و با آن وضع فجيع به شهادت مي رسد. من يك وقت گفتم

اينها عبرتهاي تاريخ است؛ فراتر از درس است. در حكمت سي ام نهج البلاغه آمده است: آ«سئل عن الأيمانآ»؛ از حضرت تقاضا كردند

درباره ي ايمان براي آنها صحبت كند. فرمود: آ«الأيمان علي اربع دعائمآ»؛ ايمان روي

چهار پايه استوار است. منظور از چهار پايه اين است كه اگر پايه ها محكم بود، ايمان

رو مي ماند؛ اما اگر پايه ها سست شد يا فرو ريخت، ايمان به همان نسبت فرو مي ريزد.

به طور كامل ساقط نمي شود، اما به همان نسبت فرو مي ريزد. حضرت اين چهار پايه را

بيان فرمودند: آ«علي الصّبر واليقين والعدل والجهادآ». اول، ايستادگي و استقامت در

همه ي زمينه هاست. مي خواهيد برنامه يي را دنبال كنيد؛ تا آخر پاي آن برنامه

بايستيد. مي خواهيد كاري را انجام دهيد؛ آن كار را تمام كنيد. اگر مصيبتي پيش

مي آيد، در مقابل آن مصيبت خودتان را از دست ندهيد. واجبي بر شما مقرر

مي شود؛ براي

انجام دادن واجب تحمل داشته باشيد و بي حوصله و از پا افتاده نشويد. اگر در مقابل

گناهي قرار مي گيريد، ايستادگي كنيد و تسليم گناه نشويد. ايستادگي در هر جايي نمودي

دارد. البته معناي ايستادگي، در همه جا يكي است؛ يعني همان قوت انساني و استقامت و

پافشاري؛ منتها هر جايي يك طور خودش را نشان مي دهد: صبر در مقابل اطاعت، صبر در

مقابل معصيت، صبر در مقابل مصيبت. پايه ي ديگر ايمان بر يقين استوار است. همان طور كه گفتيم، يقين همان علم است.

پايه هاي يقين را نبايد متزلزل كرد؛ اين شك را نبايد مثل موريانه به پايه ي يقين

انداخت. يقين را بايد استوار نگه داشت. اگر به طور طبيعي سؤالي به ذهن انسان آمد،

بايد برود آن سؤال را دنبال كند تا شك و ترديد برطرف شود؛ اما خودش نبايد وسوسه

كند؛ يقين را در خودش يا در ديگران نبايد زايل كند؛ يقينيات را دچار ترديد و تبديل

به مشكوكات نكند. پايه ي سوم ايمان عدل است. عدل يعني هر چيزي در جاي خود قرار گرفتن. معناي لغوي عدل

هم يعني ميانه. اعتدال هم كه مي گويند، از اين واژه است؛ يعني در جاي خود، بدون

افراط و بدون تفريغ بدون چپ روي و بدون راست روي. اين هم كه مي گويند عدل يعني

قرار دادن هر چيزي در جاي خود، به خاطر همين است. يعني وقتي هر چيز در جاي خود قرار

گرفت، همان تعادلي كه در نظام طبيعت بر مبناي عدل و حق آفريده شده، به وجود مي آيد.

در رفتار انسان، عدل لازم

است. براي حكمران، عدل لازم است. در موضعگيري، عدل لازم

است. در اظهار محبت و نفرت، عدل لازم است. قرآن فرموده است: آ«و لا يجرمنّكم شنئان

قوم علي الّا تعدلواآ»؛ دشمني با كسي موجب نشود كه شما درباره ي او از عدالت كناره

بگيريد و عدالت را رعايت نكنيد؛ آ«اعدلوا هو اقرب للتّقويآ». بنابراين عدل هم يكي از

پايه هاي ايمان است. اگر عدل بود، ايمان مي ماند. پايه ي آخر، جهاد است. جهاد يعني مبارزه. در زبان فارسي، جنگ و ستيزه گري معناي

مبارزه را نمي دهد. مي گويي من دارم مبارزه مي كنم: مبارزه ي علمي مي كنم، مبارزه ي

اجتماعي مي كنم، مبارزه ي سياسي مي كنم، مبارزه ي مسلحانه مي كنم؛ همه ي اينها

مبارزه است و معنا دارد. مبارزه يعني تلاش پُر نيرو در مقابل يك مانع يا يك دشمن.

اگر هيچ مانعي در مقابل انسان نباشد، مبارزه وجود ندارد. در جاده ي آسفالته، انسان

پايش را روي گاز بگذارد و با باك پُر از بنزين سفر كند؛ اين را مبارزه نمي گويند.

مبارزه آن جايي است كه انسان با مانعي برخورد كند، كه اين مانع در جبهه هاي انساني،

مي شود دشمن؛ و در جبهه هاي طبيعي، مي شود موانع طبيعي. اگر انسان با اين موانع

درگير شود و سعي كند آنها را از ميان بردارد، اين مي شود مبارزه. جهاد در زبان عربي

عيناً به همين معناست؛ يعني مبارزه. جهاد در قرآن و حديث هم به همين معناست؛

همه جا به معناي جنگ مسلحانه نيست. البته يك جا با جنگ مسلحانه تطبيق مي كند، يك جا

هم با

جنگ غيرمسلحانه تطبيق مي كند. آنگاه اميرالمؤمنين اين كلمات را شرح مي دهند - كه البته من وارد نمي شوم - هم صبر

را، هم يقين را، هم عدل را، هم جهاد را. مثلاً مي فرمايند جهاد چهار شعبه دارد:

امربه معروف، نهي از منكر و راستگويي و صداقت در مواضع؛ درست همين معنايي كه امروز

ما در موضعگيري معنا مي كنيم؛ يعني انسان در مواضع سياسي و اجتماعي صداقت داشته

باشد. بنابراين صدق در مواضع، خودش جهاد است. آ«من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا

اللّه عليهآ» به آن معناست. يكي ديگر از شعبه هاي جهاد، آ«و شنئان الفاسقينآ» است؛ يعني جدا شدن از جريان فسق و

كفر؛ اين را من مخصوصاً به شما مي گويم؛ اين را همه توجه داشته باشيد. بايد حساب

شما از اين جريان جدا باشد؛ با آن مخلوط نشود. شماها با من آشنا هستيد و ما حدود

هشت سال با شما بوده ايم؛ با بعضي هم كه خيلي بيشتر. بنده هيچ اعتقاد ندارم كه با

كفار بايد قطع رابطه كرد؛ نه، مرز شما و كفار بايد معلوم باشد؛ مرز شما و فساق بايد

معلوم باشد؛ مرز شما با آنهايي كه جمهوري اسلامي را قبول ندارند، بايد معلوم باشد.

يك وقت هم لازم است در جايي انسان با همان كسي هم كه جمهوري اسلامي را قبول ندارد،

تعامل كند؛ اما معلوم است كه او، اوست و شما، شماييد؛ مخلوط نشويد. من هميشه از

بعضي ها در همين نظام و مجموعه ي خودمان گله مند بودم؛ چون اينها مرزها را پاك

كرده اند. به اينها گاهي مي گفتم وقتي شما مرز را

پاك مي كنيد، اشكالش اين است كه

بسياري به خاطر نبودن مرز، از اين طرف مي روند آن طرف، از آن طرف مي آيند اين طرف؛

مرتب رفت و آمد مي كنند؛ يعني حدود فراموش مي شود. يك كشور اگر مرزش مشخص نباشد،

هويت جمعي و وحدت جمعي ندارد. بگذاريد مرزها مشخص باشد؛ معلوم باشد شما كجاييد،

آنها كجا هستند. آ«و من شنئ الفاسقين و غضب للّه غضب اللّه لهآ»؛ شما به خاطر خدا

خشم بگيريد، خدا هم به خاطر شما خشم مي گيرد؛ آ«وارضاه يوم القيامةآ».

آ«من كلام له عليه السّلام في الأيمان: فمن الأيمان ما يكون ثابتاً مستقراً

في القلوب و منه ما يكون عواري بين القلوب و الصّدور الي اجل معلومآ». دوگونه ايمان

داريم؛ ايمان ثابت و مستقر، و ايمان مستودع و عاريه يي. ايمان عاريه يي هم ايمان

است؛ نه اين كه آن شخص، منافق است؛ ايمانش راسخ نيست؛ لذا زود زايل مي شود. ايمان

ثابت و مستقر، يعني جاي گرفته ي در قلب، تكيه كرده ي به يك استدلال و يك بينش عميق،

و پشتيباني شده ي با عمل صالح. نوع ديگر ايمان اين است كه با احساسات پيدا شده، با

منطق پيدا نشده؛ انسان پاي آن، عمل صالح نگذاشته؛ همين طور شعار ايماني داده و

گاهي هم خيلي تند شعار داده؛ اما پاي اين، عمل صالحي كه به خاطر آن با نفس خودش

مجاهدت و مبارزه كند، خرج نكرده؛ يعني اين ايمان با عمل صالح آبياري نشده؛ اين

مي شود ايمان عاريه يي. حضرت مي فرمايد: آ«و منه ما يكون عواري بين القلوب والصّدور

الي اجل معلومآ». آن وقت معلوم

چه هنگام است؟ تا اين ايمان، عاريه يي است؛ تا وقتي

كه اين ايمان از او زايل شود؛ گنجشكي كه در سينه ي خودش حبس كرده، بپرد و برود؛ چون

اين ايمان جزو وجود او نشده است. در چه مواقعي اين گونه ايمان زايل مي شود؟ وقتهاي

امتحان و لحظات هواي نفس. مثلاً اگر كسي پولكي است، هنگامي كه بين پول و حفُايمان،

سر دو راهي قرار بگيرد، ايمان مي پرد و تمام مي شود. بعضي ها دچار وسوسه هاي نفساني

و شهوات جنسي هستند؛ بعضي ها دچار مقام پرستي اند؛ هر كسي يك طوري است. هر كدام از

ماها لغزشگاهي داريم؛ به قول فرنگي ها، پاشنه ي آشيل و چشم اسفندياري داريم؛ آن جا

گيجگاه و ضربت خور ماست؛ به خدا پناه ببريم كه آن ضربت خور پيش نيايد. راهش تقواست.

تقوا كه من مكرر در همين جلسه و جلسات ديگر راجع به آن صحبت كرده ام، يعني دايم

مراقب خود بودن. انسان راز بعضي از تحول هاي صدوهشتاد درجه يي از اول انقلاب تا

الان را اين جا مي فهمد. از اول انقلاب تا الان بيست وپنج سال مي گذرد؛ گاهي

مي بينيد بعضي ها صدوهشتاد درجه تحول پيدا كرده اند؛ يعني از يك مؤمن مخلص صادق

پُرجوش و خروش شعار دهنده، تبديل شده اند به يك معاند معارض دشمن لجوج عنود

بهانه گير! ما چند نوع دشمن داريم: بعضي دشمن ها، دشمن هستند؛ اما دايماً

نمي خواهند به صورت انقلاب پنجه بزنند. بعضي ها نه، دايم مي خواهند در چشم انقلاب و

نظام اسلامي انگشت فرو كنند و پنجه بزنند. وقتي نگاه

مي كني، مي بيني بعضي از اينها

كساني هستند كه بسيار تند و داغ، خيلي ها را قبول نداشتند؛ مثل شعله يي كه از روي

خس و خاشاك بلند مي شود. البته از چوب محكم هم گاهي شعله ي مفصل بلند مي شود؛ اما

از خس و خاشاك هم كه هيچ چيز ندارد، شعله بلند مي شود، ولي فوراً مي خوابد. گاهي ما

كساني از اين قبيل داريم؛ ايمان اينها مستقر نيست؛ مستودع و زوال پذير و بدون

تكيه ي به يك استدلال محكم است. همان طور كه عرض كرديم، اين ايمان زايل شده

اين طور نيست كه وقتي بخواهد برود، زنگ بزند و خبر كند و بگويد رفتم و از اين ساعت

من ديگر كافر مي شوم و نماز نمي خوانم؛ بتدريج انسان نمي فهمد و ملتفت نمي شود كه

چگونه اين ايمان از او زايل شد. خيلي بايد مراقب بود و به خدا پناه برد. جمله ي چهارم و آخر مربوط به فرمان حضرت به مالك اشتر است. نامه ي حضرت به

مالك اشتر خيلي عجيب است. واقعاً حكمي كه در اين نامه هست، آ«لا تُعدّ و لاتُحصيآ»

است. گفت: هرچه گويم عشق را شرح و بيان چون

به عشق آيم خجل باشم از آن وقتي انسان به اعماق اين نامه باز مي گردد، واقعاً در مقابل عظمتي كه در هر فراز و

جمله بندي آن وجود دارد، احساس حقارت مي كند. مي فرمايد: آ«و انّما يؤتي خراب الأرض

من اعواز اهلهاآ»؛ ويراني زمين از تنگدستي مردم زمين حاصل مي شود؛ يعني وقتي مردم

تنگدست بودند، زمين ويران مي شود. حضرت اين را

به عنوان يك نكته ي فلسفي بيان

نمي كنند؛ به عنوان يك واقعيت بيان مي كنند. آ«ارضآ»ي هم كه اين جا مي گويند، همان

سرزمين مصر است كه مالك اشتر دارد مي رود. البته آن وقت شام و عراق و ايران و مدينه

و هر نقطه ي ديگر دنيا كه حاكمي دارد، با مصر قابل مقايسه است. مي گويند سرزميني كه

تو داري به آن جا مي روي، اگر توانستي مردمش را ثروتمند كني، آباد خواهد شد؛ اما

اگر مردم را فقير نگه داشتي يا فقير كردي و نتوانستي، اين سرزمين هم آباد نخواهد

شد؛ ويرانه خواهد ماند. مردم هستند كه بايد با نشاط خودشان و با توانايي هايي كه

پيدا مي كنند، سرزمين شان را آباد كنند. ابتكار آحاد مردم است كه همه جاي زمين را

آباد مي كند. بعد مي فرمايند: آ«و انّما يعوز اهلهاآ». اعواز، باب افعال است؛ اما

لازم است: مردم تنگدست مي شوند. حضرت با لام تعليل مي فرمايند: آ«لاشراف انفس

الوُلاة علي الجمعآ»؛ فقر مردم، تقصير فرمانروايان است؛ آنها هستند كه موجب فقر مردم

مي شوند؛ چون آنچه را كه از ثروت و منافع به دست مي آيد، براي خودشان مي خواهند؛

اين موجب فقر مردم مي شود. البته يك وقت فرمانروايان مثل مستبدهاي قديم هستند؛

مانند رضاخان كه همه چيز را مي خواست و به حدي قانع نبود. يك عده هم از بغل او

استفاده مي كردند؛ آنها هم مي بردند. اول، سهم پادشاه بود و بعد هم بتدريج آنهايي

كه در حاشيه ي پادشاه قرار داشتند، هر كدام به قدر خودشان مي بردند. استبدادهاي

قديم اين طور

بود. البته شكل مدرن ترش در حكومت پهلوي بود؛ شكل قديمي ترش را هم در

كتابها، از قاجاريه و دوره ي ناصرالدين شاه و بقيه خوانده ايم. يك شكل هم روش مدرن

است؛ يعني روش حكومتهاي بظاهر دمكرات كه باطن استبدادي دارند؛ امروز زمام اين

حكومتها به دست كمپاني هاي اقتصادي است؛ اينها طراح سياستها هستند. بظاهر كاره يي

نيستند، اما در باطن نماينده ي مجلس را اينها مي فرستند؛ رئيس جمهور را اينها روي

كار مي آورند. رئيس جمهور اعوان و انصاري دارد، سفرايي دارد، وزرايي دارد، مديران

گوناگوني در رده هاي مختلف دارد؛ در واقع اين مجموعه حاكمند. نوع اعمال استبداد هم

مثل سابق نيست كه بگويد حكم مي كنم. وقتي رضاخان مي خواست اعمال استبداد كند، در

تهران اعلاميه داد و در آن، چهار پنج بار آ«حكم مي كنمآ» آورد. امروز حاكم نمي گويد

حكم مي كنم؛ آن نزاكت دمكراتيك را به هيچ وجه از دست نمي دهد. اصلاً حكم نمي كند؛

اما مسير كار، همان آ«حكم مي كنمآ» است. يعني قانوني كه براي اين كمپاني لازم است،

حتماً تصويب مي شود؛ حركتي كه براي حيات پيدا كردن اين كمپاني ها لازم است، حتماً

انجام مي گيرد؛ ولو در حد حمله ي به كشوري مثل عراق. از آبادسازي عراق و نفت عراق

مگر چه كساني استفاده مي كنند؟ حكومتهاي امريكا يا انگليس، دولت سالار نيستند كه

كمپاني و نفت و همه چيز مال آنها باشد و بگوييم آنها استفاده مي كنند؛ نه، دستگاه

مالي اقتصادي مسلط بر اين كشورهاست كه از هر چيز جديدي استفاده مي كند. البته

آنها هم بين خودشان

رقابتهايي دارند، با هم دشمني دارند، مسابقه دارند؛ اما آن

دستگاه مالي است كه از نفت خاورميانه، از تسلط بر خاورميانه، از چيزي به نام

خاورميانه ي بزرگ استفاده مي كند؛ بهره بردار نهايي اوست. دولت و رئيس جمهور و

وزيرخارجه و وزير دفاع و امثال اينها - كه البته در بسياري از موارد اينها خودشان

هم جزو همان مجموعه ي مديران مالي و صنعتي اساسي كشور هستند - جبهه ي جلو و خط

مقدمند؛ پشتيباني مي كنند و پشتوانه هستند؛ آنها هستند كه دارند اقدام مي كنند؛

مردم هم دارند حركت خودشان را مي كنند. ممكن است شما بگوييد مثلاً در امريكا يا

انگليس به نسبت جمعيت اين كشورها فقير وجود ندارد. اين را نبايد حساب كرد؛ بايد

نگاه كرد كه دولت انگليس در شبه قاره ي هند چقدر فقير ايجاد كرده؛ يا فلان دولتي كه

استعمار آفريقا يا امريكاي لاتين را داشته، آن جا چقدر فقر ايجاد كرده؛ يا امروز

امريكا با سعه ي نفوذ اقتصادي يي كه در تمام دنيا دارد، چقدر فقر و گرسنگي و

محروميت در دنيا ايجاد كرده است. ملاك، اينهاست. البته در خود اين كشورها هم فقر و

فقير و فاصله ي طبقاتي بسيار زياد وجود دارد؛ اصلاً شگفت آور است. گاهي در آمارهاي

ما متأسفانه چيزهاي بي ربط ساده لوحانه ي كوته بينانه يي ديده مي شود كه مثلاً

شكاف اقتصادي كشور ما از امريكا يا از فلان جا بيشتر است؛ اينها حرفهاي ناشي از

ندانستن و جهل به واقعيت هاست؛ اصلاً از واقعيت ها اطلاع ندارند. نخير، دره ي

اقتصادي در كشورهاي سرمايه داري، وحشتناك و

فوق تصور و از همه جاي دنيا بيشتر است.

علاوه بر اين، آنها را نبايد در خود آن كشورها مقايسه كرد؛ بلكه بايد در همه ي دنيا

محاسبه كرد؛ چون دامنه ي نفوذ و اقتدار و حركت اينها در همه ي دنياست. ما فعلاً

نمي خواهيم در مسائل جهاني و بين المللي وارد شويم؛ خودمان را محاسبه كنيم. اگر

مي خواهيم دنيا آباد شود، بايد خودمان را كنترل كنيم. من و شما كه زمامدار و مدير

هستيم و اداره ي امور مالي و صنعتي و كشاورزي كشور دست ماست - يعني گلوگاه هاي فعال

كشور دست من و شماست - بايد خود را كنترل كنيم. فقط شخص خود ما نيستيم؛ ما يعني

مجموعه. شما، يعني شما و معاونان و مديران و مسؤولان اثرگذارتان. البته ممكن است

كسي در گوشه يي و در سطوح خيلي پايين خطايي بكند كه قابل كنترل و پيشگيري و

پيش بيني نباشد؛ آن بحث ديگري است؛ اما مجموعه يي كه شما مدير و رئيس و وزير آن

هستيد، بايد اين خصوصيات را داشته باشد. آ«لط¥شراف أنفس الوُلاة علي الجمعآ»؛ آنها

مي خواهند جمع كنند، آ«و سوء ظنّهم بالبقاء و قلّة انتفاعهم بالعبرآ». آ«سوء ظنّهم

بالبقاءآ»، يعني براي باقيمانده ي عمرشان دچار سوءظن اند، كه مثلاً بعد چه مي شود.

نبايد سوءظن داشت؛ بايد به خداي متعال و به خود حسن ظن داشت. همچنين فرمود: آ«قلّة

انتفاعهم بالعبرآ»؛ از عبرتها كم بهره برداري مي كنند. اميدواريم آنچه گفتيم، اول در خود اين حقير تأثير بگذارد. واقعاً از همه محتاج تر

خود من هستم. حركت ما بايد واقعي تر و جدي تر شود.

در دعاي كميل مي خوانيم آ«و هب لي

الجدّ في خشيتكآ»؛ در خشيت الهي، انسان بايد جدي باشد؛ نبايد شوخي حساب كرد؛ اينها

شوخي بردار نيست. اگر ما جزو عقلاي عالم محسوب شويم، مسائل واقعي زندگي را هرگز

شوخي نمي گيريم؛ جدي مي گيريم. جدي تر از مسائل اين زندگي، مسأله ي مرگ، مسأله ي

قبر، مسأله ي سؤال الهي، مسأله ي برزخ و مسأله ي قيامت است؛ اينها را بايد شوخي

نگيريم، بايد جدي بگيريم؛ اينها مسائل مهمي است. اميدواريم ان شاءاللّه خداوند ما و شما را با كلمات حكمت آميز اميرالمؤمنين

(صلوات اللّه وسلامه عليه) متأثر كند. والسّلام عليكم ورحمةاللّه وبركاته

خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامي

خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامي

--------------------------------------------24/08/1383 خطبه ي اول

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. الحمدللَّه الّذي خلق السّموات والارض و جعل الظّلمات و النّور ثمّ الّذين كفروا بربّهم يعدلون. نستغفره و نتوب اليه و نحمده و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه سيّد خلقه سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. اولاً عيد سعيد فطر را به همه ي ملت عزيز ايران و به همه ي مسلمانان جهان و به شما نمازگزاران عزيز تبريك عرض مي كنم و اميدوارم خداوند متعال عبادات، طاعات و قربات شما را در ماه مبارك رمضان به بهترين وجه قبول فرمايد. همه ي برادران و خواهران عزيز نمازگزار و خودم را به تقواي الهي توصيه مي كنم. ماه رمضان فرصت بسيار استثنايي و بزرگي است كه به لطف خداي متعال امسال هم اين فرصت به ما داده شد

كه بتوانيم در اين ماه مبارك بر سر سفره ي ضيافت الهي حاضر بشويم. اين فرصت استثنايي در طول سال نظير ندارد. در ماه رمضان براي ما خاكيان و زمينيان چه سعادت بزرگي است كه با ملائكه ي الهي و با روح امين همنشين بشويم: «تنزّل الملائكة والرّوح فيها باذن ربّهم». ليلةالقدر در ماه رمضان، شب همنشيني خاكيان با فرشتگان ملأ اعلاست. همان طور كه كاروان بشري به سوي يك نهايتي در حال حركت دايمي است، هر فرد انسان هم در طول زندگي خود در حال حركت به يك منتها و غايت و سرمنزلي است: «انّك كادح الي ربّك كدحا فملاقيه». اين مسير طولاني و پر فراز و نشيب از گذرگاههاي گوناگوني مي گذرد؛ رنجها در آن هست، بلاها در آن هست، سختيها هست، گشايشها و فرجها و شادي ها در آن هست: «بلوناهم بالحسنات و السّيئات»؛ همه ي اينها هم آزمايش است. در اين راه طولاني كه افراد بشر بايد آن را طي كنند و سعي كنند خود را به اوج نقطه ي كمال انساني، يعني به لقاءاللَّه، برسانند، حركت در بعضي از قطعات اين راه دشوار است؛ مثل مسيرهاي زندگي معمولي؛ گاهي انسان از يك گذرگاه دشواري عبور مي كند؛ گاهي از جاده ي سختي، در گردنه يي مجبور است بالا برود؛ گاهي سر راه انسان باتلاقي قرار مي گيرد؛ گاهي هم راه، راهِ گسترده و مركب، مركب همواري است. ما در طول سال و در مسير طولاني حركت خودمان در چالش با هواهاي نفساني، با گناهان، با فضاهاي تاريكي كه خودمان به دست خودمان به وجود مي آوريم، با مشكلاتي مواجه مي شويم. گاهي انسان براي اين كه حال دعا پيدا كند، مشكل دارد؛ گاهي براي اين كه قطره ي

اشكي بفشاند، مشكل دارد؛ چون راه دشوار است، به وسيله ي خلافها و گناههاي خود احاطه مي شويم؛ اما قطعه ي ماه رمضان، آن قطعه يي است كه حركتِ در آن قطعه آسان است؛ مثل اين است كه در اين راه دشواري كه مي خواهيد به محلي يا به شهري برسيد، گاهي مجبوريد پياده راه را طي كنيد؛ گاهي مجبوريد از آب بگذريد؛ گاهي مجبوريد از باتلاق بگذريد؛ يك جا هم مي رسيد به فرودگاهي كه هواپيماي مجهزي آماده است تا شما را بي دردسر و با خيال راحت و پس از طي مسير طولاني به مقصد برساند. آغاز ماه رمضان، رسيدن به همين فرودگاه است. خداي متعال راه را در ماه رمضان هموار كرده است و فضا را در ماه رمضان، فضاي خالي از مُعارض قرار داده است. اين روزه يي كه شما مي گيريد، نفس و هواهاي نفساني را به زنجير مي كشد؛ اين عبادتها، اين دعاها، اين خشوعها، اين ذكرها و اين ليلةالقدر همان وسايل همواري است كه شما را فرسنگها جلو مي برد؛ راهي را كه در طول سال و در ماههاي ديگر گاهي يك متر يك متر بايد طي كنيم، مي توانيم اگر همت كنيم و اگر خودمان را برسانيم، در ماه رمضان اين راه را فرسنگ فرسنگ طي كنيم؛ لذاست كه شما مي بينيد اولياي خدا از مژده ي رسيدن ماه رمضان خرسند مي شدند و از فراق ماه رمضان اشكهايشان سرازير مي شد. امام سجاد در دعاي وداع ماه رمضان - كه ظاهراً دعاي چهل وپنجم صحيفه است - آن چنان از فراق ماه رمضان مي نالد؛ بارها و بارها بر ماه رمضان درود مي فرستد: «السّلام عليك». اين جا سلام به معناي بدرود و به معناي خداحافظي كردن با ماه

رمضان عزيز و با اين روزها و شبهاي نوراني است؛ خداحافظي با اين قطعه ي بهشتي از زمان عمر ما و از طول دوران سال، ماه رمضان، است. محصول ماه رمضان، تقواست؛ به خود پرداختن، به خود رسيدن و ذخيره ي تقوا را براي خود فراهم كردن؛ «لعلّكم تتّقون». ماه رمضان در ما ذخيره ي تقوا ايجاد مي كند. اين تقوا هم خود وسيله يي براي منازل عالي تر است. تقوا مركبي است كه مي تواند ما را به آن منازل عالي برساند: «و اتّقوا اللَّه لعلّكم تفلحون»؛ «فاتّقوا اللَّه لعلّكم ترحمون»؛ «و اتّقوا اللَّه و يعلّمكم اللَّه». علم و هدايت و رحمت الهي بر اثر تقوا از سوي خداوند به انسان عطا مي شود. از همه بالاتر، فلاح است. فلاح و رستگاري بر اثر تقوا به دست مي آيد. عزيزان من! اين ذخيره ي تقوا را كه در ماه رمضان به دست آورديم - اگر ان شاءاللَّه به دست آورده باشيم - اگر بر سر سفره ي زيارت الهي درنگ كرده باشيم و از آن بهره برده باشيم، بايد حفظ كنيم؛ اين محصول بسيار ارزشمندي است؛ مثل آن كشاورزي كه زحمات خود را مي كشد، محصول گندم خود را مي چيند، بعد آن را در يك سيلوي مطمئني به دست اميني مي سپارد تا در طول سال بتواند از آن استفاده كند. اين آذوقه ي طول سال ماست. در طول سال، اين آذوقه تهديد مي شود: وسوسه ها هست، زرق وبرقها هست، شهوات و هواهاي نفساني هست و گناهان؛ اينها همه آفت اين ذخيره ي ارزشمندند. از اين ذخيره براي مقابله با آن آفتها استفاده كنيد و اين ذخيره را حفظ كنيد. امروز روز عيد است: «الّذي جعلته للمسلمين عيدا و لمحمّد (صلّي اللَّه عليه وآله) ذخرا و شرفا و

كرامتا و مزيدا». اين مزيدي كه براي پيغمبر در روز عيد فطر معين شده است، همين است كه ما پيروان پيغمبر در هر نقطه يي از نقاط دنيا كه هستيم، با اين ذخيره ي تقوا خودمان را مجهز و مسلح كنيم براي پيمودن راه دشوار زندگي؛ براي آباد كردن دنيا و آخرت و براي رسيدن به فلاح. پروردگارا! به محمد و آل محمد همه ي ما را موفق به كسب تقوا و حفظ تقوا بفرما. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصّبر خطبه ي دوم

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهدييّن المعصومين سيّما علي اميرالمؤمنين و الصدّيقة الطّاهرة سيّدة نساءالعالمين و الحسن و الحسين سبطي الرّحمة و امامي الهدي و عليّ بن الحسين و محمّدبن علي و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمّدبن علي و علي بن محمّد والحسن بن علي والخلف الهادي المهدي القائم حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداةالمؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. بار ديگر تقوا را به ياد خود و شما مي آورم و همه ي مؤمنين و مؤمنات را به رعايت تقوا و به حفظ تقوا و به اهتمام به تقوا توصيه مي كنم. امسال ماه رمضان بحمداللَّه ماه رمضان بسيار پُررونقي بود. سال به سال، آن طور كه انسان ملاحظه مي كند، اقبال و توجه مردم، هم در كشور ما و هم در همه ي آفاق اسلامي، بيشتر مي شود. برخلاف سياست راهبردي دشمنان معنويت و فضيلت كه مي خواهند نسل جوان را در همه ي دنيا از هستي معنوي ساقط كنند، بحمداللَّه و علي رغم

تلاش پُرهزينه ي آنها، خيل جوان ما با دلهاي نوراني خودشان به سمت دعا و تضرع و انابه و استغفار، بخصوص در ماه رمضان، حركت مي كنند. ملتي كه ماه رمضان دارد، خدا را دارد؛ ملتي كه محرم را دارد، مجاهدت و شهادت را دارد و ملتي كه مجهز به ابزار مجاهدت و متكي به خداست، هرگز مغلوب نخواهد شد. در اين ماه رمضان - مثل ماه رمضانهاي قبل - علاوه بر عبادات و تضرعات و توسلاتي كه انجام گرفت، راهپيمايي عظيم و پُرشكوه مردم در روز قدس، حركت نمادين عظيمي بود كه يقيناً در عرصه ي سياست عالم و در مقابله با استكبار، تأثيرات عميقي را باقي گذاشته است و خواهد گذاشت. آنچه كام رمضانيان را در همه ي دنياي اسلام، بخصوص امسال، تلخ كرد، حوادث فاجعه آميز فلسطين و عراق بود؛ اينها قطعه هاي تن دنياي اسلامند. در فلسطين كشتار مردم يك عادت روزانه ي ستمگران صهيونيست شده است. دنيايي كه در چنين جناياتي سكوت كند، دنياي منحرفي است. سياستمداراني كه به ملاحظات سياسي و براي منافع دنيايي چشم بر اين همه مظلوميت از يكسو و اين همه جنايت از سوي ديگر ببندند، سياستمداران گنهكاري هستند. امروز بشريت دچار چنين سياستمداراني است. مردم فلسطين در اين ماه رمضان، با دهان روزه شهيداني دادند. مردم عراق در اين ماه رمضان با دهان روزه سختيهاي بسياري را تحمل كردند. همه ي اينها به خاطر جنگ اعلام نشده يي است كه استكبار جهاني در مقابل اسلام آغاز كرده است. در اين جنگ نامتعادل همه ي ثروت و قدرت و امكانات تبليغاتي و سياسي و اقتصادي استكبار در مقابل ملتهايي كه مي خواهند نام خدا را بر زبان بياورند و

بنده ي خدا بمانند: «و ما نقموا منهم الّا ان يؤمنوا باللَّه العزيز الحميد»، صف آرايي مي كنند. اسلام در دل مسلمان، شجاعت و نور و استقامتي به وجود مي آورد كه مستكبران از آن بيمناكند و با اسلام به همين دليل مخالفند. در مقابل اين جبهه ي مستكبرِ زياده طلب و زياده خواه، ملت و امت اسلامي ايستاده است. نمونه هاي مقاومت را شما مشاهده مي كنيد؛ در سرتاسر دنياي اسلام اين انگيزه ي مقاومت وجود دارد. در بعضي جاها نمود آن بسيار چشمگير است كه در قله ي اين استقامت، ملت فلسطين قرار دارند. امريكا و صهيونيست هاي همكاسه ي او نتوانستند اين مجموعه ي فلسطيني و ملت محاسبه شده را خاموش كنند؛ درمانده اند. صهيونيست هايي كه وقتي در جنگ مسلحانه ي منظم مجهز با كشورهاي عربي وارد شدند، بيش از شش، هشت يا ده روز جنگ آنها ادامه پيدا نكرد، الان نزديك به چهار سال است كه ملت فلسطين را در مقابل خود دارند؛ ملتي كه از آنها مي كشند، خانه هايشان را ويران مي كنند، با آنها نهايت سختگيري را مي كنند؛ اما از عهده ي اين ملت برنمي آيند. همه جاي دنياي اسلام اين جوري است. هرجايي كه اين دشمن عنود كه در رأس آن دولتمردان ايالات متحده ي امريكا هستند - كه دشمن اسلام، دشمن مسلمانها و دشمن امت اسلامي هستند - بخواهد با اين چهره و با اين روش وارد بشوند، با مقاومت امت و ملتهاي اسلامي مواجه خواهد شد. ما بار ديگر همدردي خودمان را با ملت مظلوم فلسطين، با ملت مظلوم عراق، با همه ي ملتهاي مظلوم اعلام مي كنيم؛ ملت ايران ايستاده است. ملت عزيز ايران! نمازگزاران عزيز! اين وحدت و اين يكپارچگي و اين تمسك شما به ارزشهاي معنوي، بزرگترين دستاوردي است

كه به شما كمك مي كند كه بتوانيد در مقابل افزون طلبي و زياده خواهي و تعدي و تجاوز استكبار ايستادگي كنيد؛ اين را حفظ كنيد؛ اين بسيار ارزش دارد. همين نمازهاي عيد، همين اجتماعات عظيم، همين راهپيمايي هاي پُرشكوه، همين جوانهاي پُرانگيزه و همين ملت آماده ي براي حركت، قيام، دفاع و جهاد در راه اسلام، توانسته است به همه ي امت اسلامي عزت ببخشد. عزت و قدرت شما مردم در گرو تمسك به همين وحدت، همين يكپارچگي، همين بصيرت و روشن بيني است؛ اين را حفظ كنيد. مسؤولان در خدمت مردم، مردم در كنار مسؤولان، همه به فكر مصالح اين كشور و اين ملت، و همه با اهتمام فراوان به آن چيزي كه ضامن اصلي نجات امت اسلامي است، يعني تمسك به اسلام، باشند كه مي تواند دنيا و آخرت مردم را آباد كند. امروز از خدا بخواهيد اين روحيه و اين ايمان و اين نشاط و شادابي را در شما حفظ كند. يك جمله هم امروز به مناسبت حادثه ي بسيار مهمي كه در نيمسال آينده در پيش داريم، عرض كنم؛ مسأله ي انتخابات رياست جمهوري. تقريباً حدود شش ماه به اين انتخابات باقي است و وقت زياد است براي سخن گفتن و سخن شنيدن، فقط من يك جمله ي كوتاه عرض مي كنم: ملت ايران در اين گزينشها و در اين انتخاباتها هميشه بيداري و حضور خود را در صحنه اثبات كرده اند. آنچه كه بايد به عنوان راهبرد اساسي مورد نظر همه باشد، عبارت است از حضور حداكثريِ مردم. بايد شركت مردم در انتخابات رياست جمهوري آينده كه ان شاءاللَّه جزو حماسه هاي ملي خواهد شد، شركتي باشد كه دشمن را از دست اندازي به ايران اسلامي و

ملت سرافراز ايران مأيوس كند. ملت ما هميشه با بهره گيري از فيوضات و معنويات، خود را براي كارهاي بزرگ آماده كرده است و ان شاءاللَّه ملت ايران آماده مي شود و مصمم است كه يكي از بهترين و پُرشورترين انتخاباتها و گزينشهاي ملي را برگزار كند. آنچه كه براي مردم در اين انتخابات و همه ي گزينشهاي ملي و انتخاباتها مهم است، اين است كه سطح كارآمدي نظام روزبه روز ارتقا پيدا كند؛ اين اساس مسأله است. اگر مردم دنبال رئيس جمهور يا دنبال نماينده ي مجلس مي گردند يا دنبال ديگر كساني هستند كه مي خواهند آنها را با انتخاب تعيين كنند، در پي آن هستند كه انسانهاي كارآمدي را بر اريكه ي مسؤوليت بنشانند تا آنها بتوانند سطح كارآمدي نظام را افزايش بدهند و مشكلات مادي و معنوي مردم را حل كنند؛ اين خواست مردم است. حالا گروهها و احزاب و عناصر سياسي هم هر كدام نقطه نظرهايي دارند؛ آن نقطه نظرات براي خودشان است. مردم مي خواهند كساني مسؤوليتها را به عهده بگيرند كه دلسوز، با كفايت و كارآمد باشند. بحمداللَّه امروز كارهاي زيادي شده؛ زيربناهاي مهمي از كشور آماده ي بهره برداري شده است. بازوان قوي و باكفايت يك مسؤول مؤمن و وفادار به آرمانهاي انقلاب - كه آرمانهاي مردم است - خواهد توانست بسياري از گره ها را باز كند؛ مردم دنبال اين هستند. فرصت فراوان است؛ حرفها در اين زمينه زياد است؛ ان شاءاللَّه در زمان خود اين حرفها گفته خواهد شد و مردم ما مثل هميشه بابصيرت، با آمادگي، با انگيزه و نشاط اين آزمايش بزرگ را هم از سر خواهند گذراند. پروردگارا! به محمد و آل محمد روح امام بزرگوار ما را با ارواح

اوليا و صالحان و صديقان محشور كن. پروردگارا! شهداي عزيز ما را با شهداي صدر اسلام محشور كن. پروردگارا! جانبازان و ايثارگران ما را مشمول رحمت و لطف و تفضل خود قرار بده. پروردگارا! آحاد مردم ما را در گوشه و كنار اين كشور مورد لطف و تفضل خود قرار بده و مشكلات زندگي مردم را با دست قدرت و اراده ي خود برطرف بفرما. پروردگارا! سلام ما را در اين روز عيد به محضر مولا و سيدمان، ولي عصر (ارواحنافداه) كه صاحب اين مملكت و صاحب زمان و زمانه است، برسان و ما را مشمول دعاي آن بزرگوار قرار بده.

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

قل هواللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان نظام و سفراي كشورهاي اسلامي

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان نظام و سفراي كشورهاي اسلامي

--------------------------------------------24/08/1383 بسم الله الرحمن الرحيم عيد سعيد فطر را به امت بزرگ اسلامي و به سراسر جهان اسلام و به ملت فداكار و هوشمند ايران و به شما حضار گرامي و مسؤولان بلندپايه ي كشور و به سفرا و مهمانان ما از كشورهاي اسلامي تبريك عرض مي كنم. در دعاي قنوت نماز عيد فطر مي خوانيم كه: «اسألك بحقّ هذا اليوم الّذي جعلته للمسلمين عيدا»؛ اين روز را خداي متعال عيد مسلمانان قرار داده است؛ يعني روزي كه براي مسلمانان همواره خاطره انگيز است: اجتماع مردم، آشنايي مردم با يكديگر و نو كردن روز و روزگار و روش زندگي. در دنباله ي اين جمله مي خوانيم كه: «ولمحمّد (صلي اللَّه عليه وآله) ذخراً و شرفاً و كرامتاً و مزيدا»؛ براي پيغمبر ذخيره، شرف، كرامت و مزيد است؛ مايه ي افزايش و

گسترش ميراث معنوي پيغمبر است. ما امت اسلامي چه زماني مي توانيم اين روز را به معناي حقيقي خود براي خودمان عيد قرار بدهيم و براي پيامبر مكرّممان مايه ي شرف و سربلندي بسازيم؟ آن وقتي كه به اشاره ي دست پيغمبر توجه كنيم و بر طبق آن حركت كنيم. اسلام همه ي جوانب زندگي را فرامي گيرد و براي هر بخشي از كارهاي عظيم زندگي انسان نسخه، درمان، راه حل و فرجي دارد؛ اما امروز در ميان دردهاي گوناگون مسلمانها، آنچه كه بزرگتر از همه و امّ الأمراض ديگرِ دردهاست، تفرق مسلمانهاست. ما مسلمانها به اين توصيه ي پيغمبر بزرگ خودمان «ولا تكونوا كالّذين تفرّقوا واختلفوا» و يا به اين توصيه «واعتصموا بحبل اللَّه جميعاً ولاتفرّقوا»، عمل نمي كنيم؛ ضعف دنياي اسلام هم بر اثر همين تفرق است. امروز عامل تداوم ضعف مسلمين، تفرق آنهاست. در هر دوره اي از زمان بيماري هايي بوده است. در اين دوره، بيماري اصلي، عدم اتحاد كلمه ي مسلمانها است. مي بينيد كه مركز استكبار جهاني علناً و صريحاً نسبت به اسلام موضعگيري و جبهه گيري مي كند. طرف، اسلام است. با اسلام معارض و مخالفند؛ چون مي دانند كه اسلام با داشتن يك پنجم جمعيت دنيا و با حضور در يكي از حساسترين مناطق جهاني - كه اين منطقه ي مسلمان نشين است - و با دارا بودن ثروت و ذخاير عظيم و با داشتن ميراث علمي و معنوي عميق و عريق و كهن، بالقوه مي تواند با جمع آوري امكانات خود مجموعه يي مقتدر، ثروتمند و مستقل تشكيل بدهد. و امروز براي دستگاه استكبار جهاني وجود يك مجموعه ي ثروتمند و قدرتمند و مستقل قابل تحمل نيست؛ هيچ دليل ديگري لازم ندارد. اگر امت اسلامي از نفت خود، از نيروي انساني

خود، از بازارهاي خود، از علم خود، از ذخاير گوناگون مادي و معنوي خود خوب استفاده كند، قدرتمندان عالم و سلطه گران نمي توانند اين جور به او زور بگويند. شما ببينيد در مورد ملت فلسطين، زورگويي دنياي استكبار چقدر مفتضح و واضح است. يك ملت در سرزمين خود مغلوب غاصبان آن سرزمين است؛ آن هم با اين فجايعي كه به وسيله ي آنها انجام مي گيرد: حقوق بشر پامال مي شود، جان انسانها از بين مي رود، امكانات زندگي كردن از انسانها در اين سرزمين گرفته مي شود، خانه هايشان را خراب مي كنند، مزارعشان را نابود مي كنند، تجارتشان را مسدود مي كنند، استعدادهايشان را خفه مي كنند، امكان رشد و ترقي به اينها نمي دهند، مرتب هم جوانها، مردها و زنهاي اينها را به قتل مي رسانند و بعضي از دنياي استكبار صريحاً از اينها حمايت مي كنند، بعضي هم سكوت مي كنند؛ دنياي اسلام هم شده تماشاچي؛ تماشاچيِ گويا بي طرف! اين مصيبت بزرگي براي دنياي اسلام است. علت، همين ضعف دنياي اسلام و اين تفرقه ي دنياي اسلام است. بايد باور كنيم كه امتداد قدرت ما در ميان اين جمعيت عظيم مسلمانها و در دل اين امت بزرگ اسلامي است؛ اين را بايد باور كنيم. ما را به جان هم مي اندازند، با عناوين مختلف ما را سرگرم مي كنند، ما را به هم بدبين مي كنند، دعواي مذهبي راه مي اندازند، دعواي قومي راه مي اندازند، دعواي ارضي راه مي اندازند؛ ما را به هم مشغول مي كنند، از تفرق ما سوءاستفاده مي كنند؛ اين بزرگترين مصيبت ماست امروز؛ بزرگترين بلاي ماست. عراق را اشغال كردند و به مردم آن، به زن و مرد عراق، اهانت كردند؛ كرامت اين مردم را پامال كردند؛ غيرت اين مردم را

نديده گرفتند؛ به دين و دنياي آن لطمه زدند. ببينيد در فلوجه و در موصل و در نجف و در كربلا و در ساير نقاط اين كشور قديمي چه كردند و چه مي كنند. دنياي اسلام همين طور ايستاده و نگاه مي كند؛ با سكوت اين كار را برگزار مي كند! چرا؟ از ترس. دولتها به جاي اين كه از خدا بترسند، به جاي اين كه از ضعفهاي درون خودشان بترسند، از زورگوها ملاحظه مي كنند و مي ترسند! مي توانيم؛ ما مي توانيم. امروز سياست دنياي استكبار رفتن به سراغ كشورهاي اسلامي است؛ يكي پس از ديگري. هر كدام از كشورهاي اسلامي كه ضعف نشان بدهند، بلع خواهند شد؛ نابود خواهند شد. حقوق بشر را مطرح مي كنند، مسائل سياسي را مطرح مي كنند، مسائلي از قبيل فناوري هسته يي را مطرح مي كنند. اگر امروز روي مسأله ي فناوري هسته يي با ايران خودشان را در چالش انداخته اند، فردا همين بهانه و شبيه همين بهانه را مي توانند در همه ي كشورهاي اسلامي پيدا كنند؛ منتها ملت ايران ايستاده است. ما ملت زنده اي داريم؛ ما خدا را سپاسگزاريم. ادعا نمي كنيم كه ما به اسلام خيلي نزديك شديم يا بر طبق اسلام به طور كامل عمل مي كنيم؛ نه، اين ادعاي بزرگي است؛ اما همين يك قدمي كه به سمت اسلام رفتيم، اسلام به مدد ما آمد؛ اسلام به ما شجاعت داد؛ اسلام به ما وحدت داد؛ اسلام به ما قدرت داد؛ اسلام دل ملت ما را گرم كرد؛ دلهاي اينها را به هم نزديك كرد و قدرت و ايستادگي را در اينها به وجود آورد؛ عزت خواهي را در اينها زنده كرد. ملت ما ديگر حاضر نيست ذليل شود. در مقابل دشمن اين جور و با اين خصوصيات

و با تكيه به اين اركان بايستي ايستاد. دعا كنيم و از خداي متعال بخواهيم كه دلهاي ما و دلهاي امت اسلامي را به هم نزديك كند؛ توطئه ي دشمنان را در بدبين كردن ما به همديگر و سوءظن به يكديگر، به فضل و كرم خودش برطرف كند؛ ما را بهوش بياورد. اگر در اين راه قدم برداريم، دنياي اسلام قدرت خودش را باز خواهد يافت. ما امكانات زيادي داريم. همين عيد فطر يكي از امكانات ماست؛ حج يكي از امكانات ماست؛ عيد قربان يكي از امكانات ماست؛ اين اجتماعات عظيم، اين آيات قرآن كه تلاوت مي شود بر ما در همه ي آفاق اسلامي، امكانات ماست؛ از اينها بايستي استفاده كنيم. من به شما مسؤولان كشور عرض مي كنم كه قدر اين ملت را بدانيد. ما ملت بسيار خوب و بزرگي داريم؛ اين ملت خيلي به گردن همه حق دارند؛ بخصوص به گردن ما مسؤولان. ما شانه مان زير بار تعهد خدمت به اين مردم قرار گرفته است. براي مردم كار كنيد؛ خدمت كنيد براي مردم؛ با اخلاص، با همه ي توان، با همه ي ظرفيت فكري و عملي.اين مردم، مردم عزيزي هستند؛ مردم بزرگي هستند. اين ملت ما تاريخ ساز است؛ اين تاريخ را در اين مسير بسيار مهم، در اين نقطه ي به اين حساسيت، اين ملت دارد پيش مي برد. پروردگارا! روح مطهر امام ما را با اوليا محشور كن كه ما را با اين راه آشنا كرد و ما را در اين راه انداخت. پروردگارا! شهداي ما، ايثارگران ما، مردان و زنانِ مبارز و فداكار ما را كه در اين دوران طولاني جان و توانايي هاي خودشان را در راه خدا

و اسلام مصرف كرده اند، مشمول لطف و فضل خودت قرار بده؛ سلام ما را به ولي عصر (ارواحنافداه) برسان؛ ما را از سربازان آن حضرت قرار بده.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار رئيس و مديران سازمان صدا و سيما

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار رئيس و مديران سازمان صدا و سيما

--------------------------------------------11/09/1383 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

كارزارِ تمام عيار تبليغي خيلي خوشحاليم كه بحمداللَّه يك بار ديگر توفيق پيدا كرديم خدمت شما برسيم. اگر من اين مجال را مي داشتم كه با جمعي كه اين جا تشريف دارند، يك به يك گفتگو كنم و نقاط نظر شما را - كه مي دانم در زمينه هاي مختلف، نظرات خوبي در مجموعه ي شما وجود دارد - بشنوم، مطمئناً اين كار را مي كردم. متأسفانه مجالهاي ما كم است؛ اين هم يكي از محروميتهاي ماست كه نتوانيم از امثال شماها بهره ببريم. در جلسه ي چند ماه قبل از اين، كه با جمع شما در صدا و سيما داشتيم - و علي الظاهر خيلي از شما آقايان هم در آن جا تشريف داشتيد - راجع به رسانه ي ملي و صدا و سيما كلياتي را عرض كرديم؛ مسأله ي پيام و رساندن و پردازش و همه گير كردن آن، و اين كه امروز ما در يك پيكار و كارزارِ تمام عيارِ تبليغي در دنيا هستيم. امروز شايد يك مقدار ريزتر و جزئي تر وارد برخي از مسائل شويم. البته من عذرخواهي مي كنم از اين كه شماها روي زمين نشسته ايد و ممكن است پاهايتان درد بيايد و خسته شويد؛ اين هم يكي از محدوديتهاي ماست. اي كاش شما روي صندليِ راحتي لميده بوديد و ما نگران نبوديم كه اگر جلسه طول كشيد، خسته مي شويد. به هرحال تحمل كنيد.

جايگاه رسانه ي ملي مسأله ي اصلي اين است

كه ما جايگاه كشور و نظام جمهوري اسلامي را در جغرافياي بشريِ عالم بشناسيم و ببينيم در جبهه بندي هاي بسيار وسيع و متنوع و پيچيده يي كه در دنيا وجود دارد، ما كجا قرار داريم. وقتي به اين نكته توجه شد، نقش رسانه ي ملي در اين مجموعه، بيشتر بارز و آشكار خواهد شد.

چگونگي برخورد مردم با اشغالگر من تشبيهي مي كنم: يك شهر اشغال شده يا در حال اشغال را در نظر بگيريد - فرض كنيد بصره يا كابل - شهري كه نيروهاي نظاميِ دشمن و بيگانه يي يا وارد آن شده و آن جا را اشغال كرده، يا در حال اشغال آن است و دارد پيشروي مي كند. مردمي كه در اين شهر هستند، به طور منطقي چند دسته خواهند شد: يك دسته كساني هستند كه از پيش با اشغالگر تفاهم كرده اند؛ الان هم به استقبالش مي روند؛ از آمدن او هم براي خودشان سودي تصور مي كنند و با او همكاري مي كنند. اسم اينها را مثلاً گروه خائنين بگذاريم. يك دسته كساني هستند كه اين كار را نكرده اند؛ استقبال نمي كنند، اما الان كه دشمن دارد مي آيد يا آمده است، فرصت طلبي مي كنند و مي روند خود را به او نزديك مي كنند و به او كمك مي رسانند؛ به اميد اين كه از او كمكي، سايه ي دستي و توجهي دريافت كنند. اسم اين گروه را فرصت طلبان بگذاريم. يك گروه به طور طبيعي حال و حوصله ي اين كارها را ندارند؛ يا ترسو هستند، يا جبان هستند، يا آگاهي لازم را ندارند؛ بنابراين در خانه ها مي مانند و تسليم سرنوشت مي شوند. يك گروه احتمالاً يا منطقاً كساني هستند كه تحت تأثير تبليغات اشغالگر قرار مي گيرند؛ چون اشغالگر بالاخره با خودش

تبليغاتي دارد، كاغذهايي پخش مي كند، بلندگوهايي روشن مي كند و به نحوي حضور خود را توجيه مي كند. اين افراد تحت تأثير قرار مي گيرند و مي گويند حضور ديگران چه عيبي دارد. بنابراين آنها هم اين گونه تسليم مي شوند. يك گروه هم، احتمالاً يا مي توان گفت غالباً كساني هستند كه ايستادگي مي كنند. ايستادگي آنها ناشي از اين است كه مي دانند اشغالگري به زيان آنهاست؛ مي دانند از بين رفتنِ هويت ملي چه معناي مصيبت باري براي يك مجموعه ي ملي دارد؛ مي دانند كه اشغالگر وقتي خوب مسلط شد، به هيچ كس و به هيچ چيز رحم نخواهد كرد؛ بنابراين عشق به خانه و شهرِ خودشان، آنها را از خانه بيرون مي كشاند و مشغول مقاومت مي شوند. البته بعضي ها فقط از خانه ي خودشان دفاع مي كنند؛ بعضي ها همتشان بيشتر است و از محله يا كل شهر دفاع مي كنند؛ طبعاً اين گروه مي شوند آماج اصلي دشمن. دشمن همه ي امكاناتش را بسيج مي كند براي اين كه اين گروه را از سر راه خود بردارد.

واقعيت هاي تاريخي مطالبي كه عرض مي كنيم، تخيل نيست؛ واقعيتي است كه تقريباً در سراسر دنيا اتفاق افتاده. نمي خواهيم گذشته هاي خيلي دور را در تاريخ كاوش كنيم؛ اما در يكي دو قرن اخير شما ماجراهاي فراواني را شنيده ايد. در آسيا، در آفريقا، در قاره ي امريكا و در كشور كنوني امريكا، همين اتفاق افتاد. به تعبير خودشان كُت سرخ ها - يعني سربازان انگليسيِ اشغالگر - آمده بودند و كشور در اختيار آنها بود؛ عده يي تسليم و سازگار و كمك كار آنها بودند، يك عده هم ايستادگي مي كردند - ماجراهاي جورج واشنگتن و وقايعي كه لابد در تاريخ و رمانها خوانده ايد يا در فيلمها ديده ايد - و بالاخره هم پيروز

شدند.

ايستادگي هند در برابر انگليس در آسيا، هندوستان از همين قبيل است؛ نود سال - از 1857 تا 1947 - با انگليسي ها جنگيدند و مبارزه كردند. آن جا هم يك عده سازشكار بودند، يك عده مسالمت آميز برخورد مي كردند، يك عده در خانه ها بودند؛ اما يك عده هم جنگيدند و بالاخره پيروز شدند؛ گاندي رهبر كشور شد؛ جواهر لعل نهرو رئيس مقتدر دولت استقلال شد و تا امروز هند يكي از كشورهاي سرافراز در دنياست؛ كشوري است كه با يك ميليارد جمعيت دارد حركت و پيشروي مي كند و مشكلات خودش را يكي پس از ديگري پشت سر مي گذارد. در جنگ جهاني دوم، در پاريس و اروپاي شرقي و روماني هم اين اتفاق افتاد؛ در جاهاي ديگر هم اين اتفاق افتاده است؛ در آسيا هم فراوان اين اتفاق افتاده است.

برتريِ قدرت مقاومت كننده در مقابل نيروي اشغالگرِ مسلطي كه قدرت او با قدرت نيروي مقاومت كننده ي داخل شهر يا داخل كشور قابل مقايسه نيست و اشغالگر خيلي قوي تر است، در عين حال ايستادگي و غيرت و ايمان آن جمعيت بر قدرت ظاهريِ اشغالگر فائق مي آيد و بُرد را آنها مي كنند، نه آن چند گروهي كه فرصت طلب بوده و با دشمن سازش و همكاري كرده اند؛ اينها جزو اولين كساني خواهند بود كه توي سرشان مي خورد.

اولين ضربه ي اشغالگر رمان نويس معروف رومانيايي - زاهاريا استانكو(1) - كتابي دارد؛ نمي دانم شماها خوانده ايد يا نه. من اين كتاب را سالها پيش خوانده ام. داستان، مربوط به اشغال بخارست به وسيله ي آلماني هاست. يك عده به جنگل مي روند و مبارزه مي كنند و بالاخره هم پيروز مي شوند - البته به دنبال شكست آلمان در كل جنگ -

يك عده هم در داخل فرصت طلبي مي كنند و اشغالگر اولين ضربه را به اينها مي زند. ماجرايي در آن جا نقل مي شود كه واقعاً هيچ وقت يادم نمي رود.

تكرار وقايع گذشته اين، تصوير نه چندان دور از ذهني است كه همه ي ما در مقابل خود داريم. شما اين تصوير را در سطح بين المللي توسعه دهيد؛ واقعه يي است كه در حال حاضر هم دارد اتفاق مي افتد. الان منطقه ي خاورميانه، يا بگوييد منطقه ي اسلامي - خاورميانه و شمال آفريقا - حكم همان شهري را دارد كه دشمن آن را اشغال كرده يا در حال اشغال است.

تفاوت اشغال سنتي و جديد البته اين نوع اشغال با اشغالِ سنتيِ نظاميِ قديم تفاوت دارد؛ سيطره ي فرهنگي و اقتصادي و سياسيِ كامل است؛ حتّي در مواردي ممكن است بدون حضور اشغالگر باشد؛ مگر اين كه حضور نظامي يا حضور فوق العاده لازم باشد؛ اين اتفاق الان دارد مي افتد. اين كه من منطقه را مثال مي زنم، چون نمي خواهم ماجرا را باز كنم؛ والّا اگر ما به سمت اقصاي آسيا يا امريكاي لاتين برويم، آن جا هم همين قضايا با كم و بيش تفاوتهايي وجود دارد؛ منتها من مي خواهم منطقه يي كه مورد ابتلاي خودمان است و وحدت خاصي دارد، مطرح كنم.

زرسالاران اقتدارطلب الان اشغالگر - مثل همان اشغالگري كه بخارست يا پاريس يا فلان كشور را تصرف كرده بود - در حال اشغال تدريجي است. اين اشغالگر كيست؟ پاسخ اين نيست كه اين اشغالگر دولت امريكا يا فلان دولت ديگر است؛ نه، اين اشغالگر يك طبقه ي اجتماعي است؛ طبقه يي كه دولت امريكا و دولتهاي ديگر را به قدر توانايي و قدرت خود و آمادگيِ آنها دارد هدايت

مي كند. البته در بافت و ساخت اين دولتها هم بدون شك افراد اين طبقه حضور دارند؛ اما هدايت، هدايت يك دولت نيست؛ هدايت يك مجموعه ي طبقاتي است، كه اگر بخواهيم در يك عبارت براي اينها اسم معين كنيم، بايد بگوييم «زرسالارانِ اقتدارطلب». هدفشان هم سيطره بر منابع حياتي و مالي همه ي دنياست.

الزامات سلطه ي جهاني البته اين سيطره، يك الزامات سياسي دارد كه همان نظم نوين جهاني است؛ يك الزامات علمي و اداري دارد كه بتدريج خود را به آن نزديك مي كنند. مسأله ي جهاني سازي كه امروز در تجارت، پول، فرهنگ و شبكه هاي فرهنگي - مثل اينترنت و مانند آن - مطرح است، همه دانسته و نادانسته در خدمت اين مجموعه ي طبقاتي است. البته تحليل جامعه شناختيِ اينها خيلي دقيق، ريز و مفصل است.

ايستادگي جمهوري اسلامي جمهوري اسلامي همان گروه مقاوم است. خيلي ها فرصت طلبي كردند؛ خيلي ها خيانت كردند و از پيش با دشمن ساختند - نظامها را مي گوييم؛ فعلاً به ملتها كاري نداريم - خيلي ها خودشان را كنار كشيدند و به بستر عافيت رفتند، به خيال اين كه زندگي را بگذرانند؛ خيلي ها فريب خوردند و شعارها و حرفها و تبليغات را پذيرفتند. يك گروه هم ايستاده و مي داند اين سيطره به زيان اوست؛ مي داند اين سيطره، او و منطقه را مصيبت زده و بدبخت خواهد كرد؛ مي داند اگر اين سيطره كامل شود، صد سال - شايد هم بيشتر - مجموعه ي بشريِ عظيمي كه در اين منطقه زندگي مي كند، از كاروان علم و تمدن و معرفت و خوشبختي دور خواهد ماند؛ مي داند كه اين سرآغاز و دهليز يك استعمارِ تعريف نشده است.

استعمارِ فرانو استعمار را براي ما تعريف

كردند، استعمار نوين را هم در كتابهاي گوناگون براي ما تعريف كرده اند؛ اما استعمار را وقتي تعريف كردند كه سالهاي متمادي از آن گذشته بود. استعمار نو را هم جامعه شناس هاي دنيا زماني براي ما تعريف كردند كه سالهاي متمادي از آن گذشته بود. استعماري كه امروز مطرح است، بالاتر از نو است؛ كاملاً جديد است؛ استعمار تازه يي كه ملتها را در چنبره ي خودش گرفتار مي كند و مجال تكان خوردن را به آنها نمي دهد و دقيقاً بايد طبق ميل همان مجموعه عمل شود. در اين ذيلِ بشري - كه ميلياردها انسان در آن جا حضور دارند - گرسنگي و فقر و بيسوادي و ناكامي و محروميت در حد اعلي وجود خواهد داشت. در رأس، حد اعلاي كاميابي و سلطه و اقتدار زر و زور وجود خواهد داشت؛ قدر متوسطي هم وجود دارند كه به نحوي زندگي خود را مي گذرانند. چشم انداز و چيزي كه در نهايتِ اين سيطره و سلطه پيش بيني مي شود، اين است. لذا مجموعه ي غيور ِ با ايمانِ تواناي آگاه از جوانب امر كه مقابل اين حادثه ايستاده، ايران اسلامي است.

ايستادگي در برابر سيطره و تجاوز البته اين صرفاً يك تشبيه است؛ يعني جمهوري اسلامي به عنوان يك نظام، با همراهي اكثريت بزرگي از مردم، داخل اين تعريف است؛ اما در جاهاي ديگر، نظامها مشمول اين حُكمند؛ مردم غالباً يا بي خبرند و يا احساسات دگرگونه يي دارند؛ بنابراين بحث مردم نيست. البته در آرايش و نظم و ساخت علمي، اين كلمات معانيِ قوي تر و شكل روشن تري پيدا مي كند. امروز وضع جمهوري اسلامي اين است: ايستادگي در مقابل يك حركت متجاوزانه ي سيطره خواهانه ي همه جانبه.

پيروزي در همه ي ميدانه

اين ايستادگي فقط مربوط به امروز نيست؛ ما بيست وپنج سال است كه ايستاده ايم. آن روز به آقاي چاوز(2) هم گفتم، اعتقاد من اين است كه در همه ي ميدانهايي كه آنها با ما پنجه درافكندند و مقابله كردند، ما پيروز شديم. پيروزي به يكي از دو معنا؛ يا ما فائق آمديم و غلبه كرديم، يا نگذاشتيم طرف مقابل پيروز شود و او را ناكام گذاشتيم. در همه ي تجربه هاي بيست وپنج سال گذشته، وضعيت از اين قرار است.

من سر تا پا اميدم امروز هم وقتي به خودمان نگاه مي كنيم، من سر تا پا اميدم. من با جزئيات مسائل كشور آشنايم و ضعفها و كاستي ها و ضعف مديريت ها و ضعف تصميم گيري ها را مي شناسم؛ اما در مقابل آن آنقدر نقاط قوت و رويش زا وجود دارد كه احساس مي كنم ما در بسياري از موارد فقط يك «بسم اللَّه» و يك حركت لازم داريم. گاهي در همين زمينه ها كوتاهي مي كنيم؛ حركت نمي كنيم يا دير حركت مي كنيم؛ لذا پديده يي پيش مي آيد؛ ليكن در همه ي زمينه ها ما توانايي اقدام و حركت داريم.

تمام آفاق روي ما گشوده است ما از لحاظ انسانهاي با فكر، سرمايه يي غني داريم. استعدادها در ميان ما خيلي زياد است؛ از لحاظ مديران و مديريت هاي كلان. ما انسانهاي باتجربه و قابل اعتمادي داريم. از لحاظ ابتكار و نوآوري، انسانهاي بااستعداد و شجاعي داريم. تمام اين آفاق روي ما گشوده است؛ لذا ما اعتماد به نفس داريم، ما روحيه داريم، ما احساس مي كنيم مي توانيم. ما مي توانيم گره هاي خود را باز كنيم؛ ما مي توانيم مشكلات اقتصادي را برطرف كنيم؛ ما مي توانيم صداي رساي خود را با محتواي درست در همه جا مطرح كنيم؛

اينها توانايي هاي ماست. بايد «بسم اللَّه» بگوييم و دست به زانو بگيريم و راه بيفتيم.

جنگ رسانه ه در اين وضعيت، رسانه ي ملي چه جايگاهي دارد؟ ببينيد نقش رسانه ي ملي در چنين وضعيتي چقدر اهميت پيدا مي كند. آن روز بنده در آن جلسه گفتم،(3) شماها هم خودتان بهتر از من مي دانيد؛ امروز جنگ دنيا، جنگ رسانه هاست. پيشرفت كارها و سياستهاي بين الملليِ دستگاه هاي مختلف و جبهه هاي گوناگون، به وسيله ي تبليغ، خبرسازي، مفهوم سازي و تبيين هاي درست و نادرست - يعني راست و دروغ - دارد انجام مي گيرد. تبليغات، هم قبل از يك حركت نظامي و اقتصادي، هم در اثناي آن، هم بعد از آن، نياز وافر دستگاه هايي است كه مي خواهند در دنيا فعال باشند؛ لذا سرمايه گذاري هم مي كنند، فكر هم مصرف مي كنند و دانش هم به كار مي برند، براي اين كه بتوانند اين را گسترش دهند.

ما آماج تهاجم دشمن هستيم يكي از كارهاي بسيار مهمي كه امروز در دستور كار آنهاست، تهاجم خبري، تبليغي، فرهنگي و اخلاقي به كشور ماست. امروز اين تهاجم، اوج تهاجم فرهنگي است. البته مخصوص كشور ما نيست؛ در همه جا اينها دارند كار فرهنگي مي كنند؛ منتها ما آماج هدف آنها هستيم. بسياري از هدفهاي استكبار جهاني در زمينه هاي تبليغي و فرهنگي و رسانه يي متوجه به ماست؛ ما بايد در مقابل اينها خود را مجهز كنيم.

نقش دوگانه ي رسانه ي ملي رسانه ي ما، هم بايد ناظر باشد به خنثي كردن كار دشمن در داخل، هم بايد ناظر باشد به ضربه زدن به دشمن در فضاي عمومي. مي بينيد رسانه ملي چه نقش مهمي دارد. به نظر من همه ي تلاشها و كارهايي كه در كشور صورت مي گيرد، به يك معنا، يك طرف؛ كار

رسانه ي ملي - يعني صدا و سيما - طرف ديگر. اينها دو جريان هستند؛ والّا اگر خيلي كار انجام بگيرد، اما رسانه ي ملي فعال نباشد، تأثيرش بسيار كمتر از چيزي خواهد بود كه بايد باشد. بنابراين نقش رسانه، به همين ترتيبي كه عرض شد، بسيار مهم است.

مأموريتِ محوري رسانه ي ملي ما يك مأموريتِ محوري براي رسانه ي ملي قائل هستيم، كه الزاماتي دارد و اين مأموريت ملي اهداف كلاني را هم با خودش همراه دارد. به نظر ما آن مأموريتِ محوري عبارت است از مديريت و هدايت فكر، فرهنگ، روحيه، اخلاقِ رفتاري جامعه، جهتدهي به فكر و فرهنگ عمومي، آسيب زدايي از فكر و فرهنگ و اخلاق جامعه، تشويق به پيشرفت - يعني روحيه دادن - و زدودن احساس عقب ماندگي.

القاء احساس عقب ماندگي امروز يكي از شگردهاي مهم دشمن، تزريق و القاء احساس عقب ماندگي و ناتواني است. ما در كشور سي وپنج ميليون جوان داريم. نخير؛ بدانند ما به هيچ وجه عقب نمانده ايم. آن روز آقاي رئيس جمهور براي من مي گفت - البته گزارش عمومي نبود؛ بنده خودم گزارشهاي زيادي دارم - مجموعه ي دستاوردهاي ما در ده، بيست سال اخير، از همه ي آنچه در كشورهاي شبيه خودمان - از جمله همه ي كشورهاي منطقه - اتفاق افتاده، بالاتر است. اين، مسأله ي خيلي مهمي است. البته گزارشهايي هم كه به بنده داده شده، همين را تأييد مي كند. راجع به يك كشور از كشورهايي كه ايشان ذكر مي كردند، فقط يك مورد به عنوان سؤال و ابهام براي من مطرح بود، كه بنا شد آن را هم تحقيق كنند و به من بگويند. ما به هيچ وجه نبايد اين احساس را داشته باشيم، و جوان ما نبايد احساس

كند كه عقب مانده است؛ بايد احساس كند كه دارد حركت مي كند، مي تازد و جلو مي رود؛ عملاً به اين كار، به اين پيشرفت، به اين تازش و به اين رو به جلو حركت كردن تشويق شود.

الزامات مأموريت رسانه ي ملي اين مأموريت الزاماتي دارد. رسانه ي ملي اگر بخواهد به عنوان مهمترين ابزار فرهنگي در كشور، از عهده ي اين كار بربيايد، بايد اين چيزها را در خودش تأمين كند: امين نظام باشد، مورد اعتماد مردم باشد، برخوردار از مزيتهاي رقابتي باشد. امروز رقباي ما زيادند؛ چه رقباي منطقه يي، چه رقباي بين المللي. ما بايد در مقابل اين رقبا خود را از مزيتهاي رقابتي برخوردار كنيم. ظرفيت بالا در كمّ و كيف محصولات، هر دو مورد نظر است. نبايد كميت، كيفيت را تحت الشعاع قرار دهد، و بعكس.

آرايش رسانه ييِ كارآمد الزام ديگر اين مأموريت، داشتن آرايش رسانه ييِ كارآمد در عرصه ي استاني و ملي و بين المللي است؛ همين نكته يي كه آقاي ضرغامي اشاره كردند و گفتند در جاهايي از كمترين حقشان نمي توانند برخوردار باشند؛ يعني شنيدن صداي انقلاب و ديدن چهره ي انقلاب. در اين جا آرايش ما ضعيف است. البته بسياري از اين ضعف ها به بيرون از سازمان مربوط مي شود، كه آن هم موضوع ديگري است و بايد جداً تعقيب كنيم. آرايش سازماني و رسانه يي ما بايد به گونه يي باشد كه بتوانيم همه ي كشور را در همه ي ابعاد بپوشانيم. اين آرايش بايد كارآمد باشد؛ داراي قدرت انعطاف براي انطباق با شرايط گوناگون و پيش بيني نشده باشد؛ در برخورد با مسائل گوناگون، توانايي، سرعت و چالاكي داشته باشد؛ بتواند موضع خودش را اتخاذ كند و كارساز باشد. اگر اين چيزها تحقق پيدا كند

- كه هر كدام از اينها شرايط و مقدماتي دارد و بايد هم اين مقدمات فراهم شود و تحقق پيدا كند - آنگاه شما خواهيد توانست هدايت و مديريت افكار عمومي را از لحاظ فرهنگ و اخلاق و رفتار و روحيه و امثال اينها كاملاً در دست داشته باشيد؛ هيچ كس نمي تواند با شما در اين زمينه رقابت كند.

هدفهاي كلان رسانه ي ملي هدفهاي كلان ما در اين زمينه چيست؟ اول، ارتقاء معرفت دينيِ روشن بينانه. من روي عنوان «روشن بينانه» تكيه مي كنم. معرفت ديني بايد ارتقاء و گسترش پيدا كند؛ اما يك معرفت روشن بينانه و آگاهانه. دوم، رفتار دينيِ مخلصانه. باز روي كلمه ي «مخلصانه» مي خواهم تكيه كنم. رفتارهاي ديني مي تواند رياكارانه و متصنعانه و ظاهرسازانه باشد، مي تواند مخلصانه باشد. ما بايد مردم را به رفتار و عمل ديني - يعني عمل صالح - بكشانيم و اين عمل، مخلصانه از آنها صادر شود. سوم، ريشه دار كردن شناخت و باور به ارزشها و بنيانهاي فكري انقلاب و نظام اسلامي. صرف اين كه ما در زمينه ي انقلاب و نظام، چيزهايي را كليشه يي و شعاري تكرار كنيم، كافي نيست؛ بايد نسبت به اين شعارها در مردم باور حقيقي به وجود بيايد؛ اين، كار رسانه ي ملي است. چهارم، مصونيت دادن به ذهن جامعه از تأثير مخرب تهاجم فرهنگي و ارزشيِ دشمن، كه اشاره شد. پنجم، باور به كارآمدي نظام. ششم، ايجاد همگراييِ عمومي و فضاي همكاري و محبت و وحدت در درون كشور و ميان مردم. بايد روحيه ي محبت، وحدت، همگرايي و ارتباط و پيوند در ميان مردم تقويت شود. هفتم، آگاه سازي نسبت به مقوله هاي حساس؛ مثل علم. مسأله ي علم در كشور خيلي مهم

است. با مطالعه ي دقيق و همه جانبه، انسان به چند سرفصل معدود مي رسد، كه يكي از آنها علم است. ما براي آينده به علم احتياج داريم. نهضت نرم افزاري و توليد علم و انديشه و فكر كه مطرح شد، بايد جدي گرفته شود. خوشبختانه زمينه ها كاملاً آماده و استقبال هم خيلي خوب است. مردم را نسبت به مقوله ي علم، امنيت، پرورش نخبگان، اقتدار ملي، كار و ابتكارِ گره گشا و پيشبرنده و مقولاتي از اين قبيل حساس كنيد.

برنامه ريزي و ايجاد چشم انداز اين مأموريت و اين اهداف كلان تا چه مدتي بناست تحقق پيدا كند؟ اعتقادم اين است كه بايد برنامه ريزي كرد و چشم انداز درست كرد و آماده شد براي حركتي كه اهدافش اينهاست. اين اهداف ممكن است در طول ده سال تحقق پيدا كند؛ هيچ مانعي ندارد. براي اين كار، ده سال، زمان زيادي نيست؛ مثل چشم به هم زدني مي گذرد. گاهي انسان در مدت ده سال، هشت سال يا پنج سال، تلاش و فعاليتِ لازم و برنامه ريزي شده را انجام نداده؛ بعد وقتي به اواخر دوره مي رسد، مي بيند دستش خالي است. اگر برنامه ريزي شود، انسان پيشرفت را به چشم خودش مشاهده مي كند؛ مثل رويش يك درخت. من در اين جا چند سرفصل مهم را عرض مي كنم تا مشخص شود نسبت رسانه با اين موضوعات چيست. خوب است نسبت رسانه با اين موضوعات مورد تأمل قرار گيرد. من اينها را مطرح مي كنم؛ شما رويش فكر و مطالعه و كار كنيد:

- صدا و سيما و اخلاق عمومي هويت حقيقي جامعه، هويت اخلاقي آنهاست؛ يعني در واقع سازه ي اصلي براي يك اجتماع، شاكله ي اخلاقي آن جامعه است و همه چيز بر محور

آن شكل مي گيرد. ما بايد به اخلاق خيلي اهميت بدهيم. صدا و سيما در زمينه ي پرورش و گسترش و تفهيم و تبيين فضيلت هاي اخلاقي بايد برنامه ريزي كند؛ يكي از اهداف صدا و سيما در همه ي برنامه ها بايد اين باشد. اخلاق هاي رفتاري افراد جامعه؛ مثل انضباط اجتماعي، وجدان كاري، نظم و برنامه ريزي، ادب اجتماعي، توجه به خانواده، رعايت حق ديگران - اين كه ديگران حقي دارند و بايد حق آنها رعايت شود، يكي از خلقيات و فضايل بسيار مهم است - كرامت انسان، احساس مسؤوليت، اعتماد به نفس ملي، شجاعت شخصي و شجاعت ملي، قناعت - يكي از مهمترين فضايل اخلاقي براي يك كشور قناعت است، و اگر امروز ما در برخي زمينه ها دچار مصيبت هستيم، به خاطر اين است كه اين اخلاق حسنه ي مهم اسلامي را فراموش كرده ايم - امانت، درستكاري، حق طلبي، زيبايي طلبي - يكي از خلقيات خوب، زيبايي طلبي است؛ يعني به دنبال زيبايي بودن، زندگي را زيبا كردن؛ هم ظاهر زندگي را و هم باطن زندگي را؛ محيط خانواده، محيط بيرون، محيط خيابان، محيط پارك و محيط شهر - نفي مصرف زدگي، عفت، احترام و ادب به والدين و به معلم. اينها خلقيات و فضايل اخلاقي ماست. صدا و سيما خودش را متكفل گسترش اين خلقيات بداند. شما در هر برنامه يي كه مي سازيد، در هر سريال تلويزيوني، در هر محاوره، در هر ميزگرد، در هر گفتگوي تلفني و در هر گزارش، متوجه باشيد كه اين فضايل تقويت شود؛ اين چيزها نقض و زير پا انداخته نشود.

- صدا و سيما و دين راجع به دين مردم، صدا و سيما چه نقش و چه موضع و چه مسؤوليتي

دارد؟ طبيعتاً از وظايف صدا و سيما، ارتقاء معرفت ديني و ايمان ديني است. معرفت و ايمان با هم تفاوت دارد. هم ايمان مردم بايد تقويت شود، هم معرفت و شناخت آنها. بايد توجه داشت ايماني كه مردم پيدا مي كنند، سست، عوامانه، سطحي و قشري نباشد؛ بشدت از اين پرهيز شود. اكتفا نشود به تغليظ احساسات مردم و تشريفات افراطي. تأكيد بر اين چيزها به طور افراطي، اصلاً مفيد نيست و به هيچ وجه تبليغ دين محسوب نمي شود. اين را پايه ي كار قرار دهيد و حالا برگرديد به برنامه هاي دينيِ صدا و سيما؛ ببينيد چه كار بايد بكنيد و چه كار بايد نكنيد. برنامه ي ديني بايد نسبت به دين شبهه زُدا باشد، نه شبهه زا. من گاهي بعضي از بيانات ديني را از تلويزيون يا از راديو گوش مي كنم و مي بينم شبهه ايجاد مي كند! حديث سستي، حرف نامعقولي، مطلبي كه در جمع مثلاً بيست نفري يا پنجاه نفره يِ يك عده مؤمنِ مخلص، گفتنش خوب است و ايمان آنها را زياد مي كند، در سطح ميليونيِ مردم به زبان آوردن، جز اين كه ايمان عده يي را سست و در ذهنشان ترديد ايجاد كند، هيچ فايده ي ديگري ندارد. از اين چيزها بايد پرهيز كرد. بيان ديني و تبيين ديني بايد شبهه زدا، روشن، قوي، هنرمندانه و متنوع باشد؛ شبهه زا و كليشه يي نباشد. بيان ديني بايد در همه ي سطوح، صحيح باشد. درست است كه ما تبيين ديني را در سطح نخبگان، در سطح متوسط، در سطح پايين و در سطح كودكان داريم، اما همان چيزي كه در سطح كودكان است، مطلقاً بايد صحيح باشد. شما در كلاس اول به بچه ياد مي دهيد دو بعلاوه ي دو، مي شود

چهار؛ وقتي هم كه بچه به منتهااليه قله ي رياضيات و دانش رياضي مي رسد، باز هم دو بعلاوه ي دو، مي شود چهار؛ تغيير پيدا نمي كند. بنابراين آنچه در زمينه ي دين به كودك يا به انسانِ عامي تفهيم مي كنيم، مطلقاً نبايد غلط باشد تا بعد در ارتقاء معرفت ديني ببيند آن حرف، نادرست بوده است؛ نه، بايد درست گفت؛ منتها ساده. بنابراين، حرف ديني در همه ي سطوح بايد صحيح باشد. براي مراسم ديني، اعياد و عزاداري ها برنامه ريزيِ هوشمندانه بشود. بعضي از برنامه هايي كه اجرا مي شود، كاملاً ناهوشمندانه است. راجع به حضرت جواد چه صحبتي در تلويزيون يا راديو مي كنيد؟ راجع به امام جواد، امام هادي، امام عسكري، امام رضا و ديگر ائمه مطالب خيلي خوبي نوشته شده است. بنده كه عمرم را در اين زمينه ها گذرانده ام، وقتي به اين مطالب نگاه مي كنم، استفاده مي كنم و لذت مي برم؛ چرا از اينها استفاده نمي شود؟ نوشته هاي خوب، تحقيقات خوب و مطالب شيوا و ايمان آور در اين زمينه ها فراوان است. گاهي انسان برنامه يي را مي بيند كه شخصي با شدّ و مدّ و در قالب يك قطعه ي ادبي، فرضاً راجع به امام موسي بن جعفر حرف مي زند كه هيچ معنا ندارد. اين گونه برنامه ها نه ايمان كسي را زياد مي كند، نه لذتي دارد و نه در آن، هنر نويسندگي - به معناي حقيقي كلمه - به كار رفته. چرا ما اين برنامه ها را پخش مي كنيم؟ يك نفر با صداي نرم و ملايم و معصومانه - شماها متخصص اين كارها هستيد؛ هر صدايي براي هر برنامه يي مناسب نيست - به جاي صداي آن طوري، چند فضيلت ِ با سند درست و منطقي از امام موسي بن جعفر نقل كند و زندگي آن

حضرت را شرح دهد؛ انسان گوش مي كند، لذت مي برد؛ معرفت و محبتش زياد و دلش از شنيدن مناقب اين بزرگواران روشن مي شود. اگر برنامه هاي ديني خوب ادا شود، فايده دارد؛ اما اگر بد ادا شود، خنثي نيست؛ نتيجه ي بد دارد؛ مثل داستان آن مؤذن بد صدا. مولوي مي گويد: دختر يك مرد مسيحي بشدت عاشق اسلام و دلباخته ي معارف اسلامي شد و اسلام آورد. اين مرد مسيحي خيلي ناراحت بود. در آن شهر، يك عده مسيحي بودند و يك عده مسلمان. آن شهر، هم مسجد داشت و هم كليسا. يك روز اين مسيحي پيش مؤذن آمد و بعد از اين كه خيلي به او احترام گذاشت، پول و هديه هم به او داد و گفت از شما خيلي متشكرم. مؤذن تعجب كرد كه او از چه تشكر مي كند. مرد مسيحي گفت تو من را نجات دادي؛ چون دختر من عاشق و علاقه مند به اسلام شده بود؛ اما يك روز وقتي صداي اذان تو را شنيد، از اسلام زده شد و گفت اسلامِ اين مؤذن را نمي خواهم! ما اگر بد اذان بگوييم، عشاق اسلام را از اسلام مي رمانيم. ما بايد خوب و خوش صدا اذان بگوييم. اذان ما همين معارفي است كه مي گوييم؛ همين صدا و سيماي ماست.

- صدا و سيما و مديريت كشور به نظر من سياست كلي صدا و سيما بايد تقويت مديريت هاي اجرايي كشور باشد. من توصيه نمي كنم كه صدا و سيما ضعف ها و نارسايي ها و كمبودها و خداي نكرده خيانتها را پوشيده بدارد؛ نه، ضعف ها را هم بگويد؛ دردهايي كه جلوي چشم مردم است، عيبي ندارد صدا و سيما به آنها بپردازد؛ منتها طرح

اين دردها و ضعف ها و نارسايي ها بايد به گونه يي باشد كه اولاً مردم را مأيوس نكند، ثانياً مديريت را تضعيف نكند. توفيقات دولت را بگوييد. نشان دادن توفيقات و پيشرفتهاي كشور حتماً نبايد از زبان مسؤولان و دست اندكاران باشد. فرضاً رئيس جمهور مي رود و طرحي را افتتاح مي كند. اين افتتاح، گنگ است و معلوم نيست چيست. وقتي آسفالت خياباني خراب مي شود و مي خواهيد آن را در خبر منعكس كنيد، مثلاً مي رويد با تاكسي دار مصاحبه مي كنيد و او مي گويد چرخ ماشينم در اين چاله افتاد؛ يكي ديگر مي گويد زمستان در اين جا آب جمع شده بود و ترشح كرد به لباس مردم. خلاصه با ده نفر مصاحبه مي كنيد تا مشخص شود اين چاله چقدر چيز بدي است. پس در مورد پيشرفتها و توفيقات هم همين ميكروفون را بگيريد جلوي كساني كه از اين پيشرفتها بهره مند و برخوردار مي شوند. صِرف اين كه مدير مربوطه بيايد بگويد در راه اندازي فلان طرح براي پانصد نفر، هزار نفر يا پنج هزار نفر شغل ايجاد شد، كافي نيست؛ بايد موضوع را تبيين كرد. هدف ما بايد تقويت مديريت اجرايي كشور باشد. گفتم و تكرار هم مي كنم: ضعف ها و نقص ها هم بايد گفته شود تا مردم تصور نكنند اين جا بوقي است كه بنا دارد فقط از حكومت تعريف كند؛ منتها گفتنِ علاج جويانه و دلسوزانه، نه ستيزه جويانه. طرح غلط مشكلات، مضر است. طرح سؤالهايي كه پاسخ ندارد، مضر است. البته گاهي شگردهاي قشنگي زده مي شود. همين چند روز قبل ديدم كه پس از جلسه ي رؤساي سه قوه، راجع به مفاسد اقتصادي با آنها مصاحبه كردند. كار قشنگِ جالبِ تميزِ همه جانبه و هوشمندانه و زِبل واري از آب درآورده بودند؛

خوب بود و اتفاقاً تأثير هم كرد. آدم از اين طور كارها لذت مي برد. خيلي خوب، الان دارند همان كار شماها را دنبال مي كنند؛ اينها هم به نحوي منعكس شود. البته شما مي توانيد با همين نحوه ي طرح، به شكل هوشمندانه مديران را هم هدايت كنيد. مديران گاهي نقص كار خودشان را نمي دانند. طرح نواقص كار از زبان منصفانه و بيطرفانه ي شما مي تواند به آنها كمك كند.

- صدا و سيما و علم اشاره كردم كه علم مقوله ي بسيار مهمي است. امروز انسان وقتي به راه هاي مختلف براي پيشرفت كشور نگاه مي كند، مي بيند همه منتهي مي شود به علم. لعنت خدا بر كساني كه در طول ده ها سال كشور را از پيشرفت علمي باز داشتند. وقتي پيشرفت علمي وجود داشته باشد، پيشرفت فناوري را هم با خودش مي آورد، و پيشرفت فناوري هم كشور را رونق مي دهد و در جامعه نشاط به وجود مي آورد. اگر علم نباشد، هيچ چيز نيست؛ و اگر فناوري هم باشد، فناوريِ عاريه يي و دروغي و وام گرفته ي از ديگران است؛ مثل صنعت هاي مونتاژي كه وجود دارد. علم را بايد رويانيد. به نظر من رسانه مي تواند در نهضت توليد علم و فكر و نظريه و انديشه در زمينه هاي مختلف - چه در زمينه ي فني و چه در زمينه ي انساني و غيره - نقش ايفا كند. شما مي توانيد خط توليد علم و فكر و نظريه را برنامه ريزي شده دنبال كنيد؛ به بحثهاي منطقي و مفيد دامن بزنيد؛ كرسي هاي نوآوري را تلويزيوني كنيد و چهره هاي علميِ نوآورِ خوب را مطرح نماييد. خدا رحمت كند آقاي احمد بيرشك را - نمي دانم شماها با ايشان آشنا بوديد يا نه - پيرمرد جالبي بود. ما پيريِ

ايشان را ديديم و درك كرديم؛ اگرچه از نوجواني با اسم و كتابهاي ايشان در مدرسه آشنا بوديم. پيرمرد در نود و چند سالگي، پُر تحرك و پُرتلاش بود. من از او خيلي خوشم مي آمد. ايشان با من هم ملاقات كرده بود. از جمله چيزهايي كه من از اين پيرمرد ديدم و خيلي لذت بردم، اين بود كه چند سال قبل تلويزيون به مناسبتي با او مصاحبه كرد و گزارشگر به او گفت توصيه يي به جوانها بكنيد. اين پيرمرد مثل يك جوان، جوانها را توصيه كرد به درس خواندن و علم آموختن. من خيلي خوشحال شدم. گفتم از طرف من به خاطر همين دو كلمه توصيه، از آقاي احمد بيرشك تشكر كنيد. ببينيد يك پيرمردِ معتقد به علم و پيشرفت علمي و تحرك جوانها، يك جمله حرفش مي تواند يك عالم تأثير بگذارد. به نظر من شما در مقوله ي علم، مطلقاً بي طرف نيستيد؛ جزو مسؤوليتهاي مهم شماست كه بايد مسأله ي علم را دنبال كنيد.

- صدا و سيما و سرگرمي و تفريح يكي از مقوله هاي بسيار مهم و يقيناً يكي از ضرورتهاي جامعه، لبخند است. لبخند يكي از نيازهاي زندگي انسان است. زندگيِ بي شادي و بي لبخند، زندگي دوزخي است. زندگي بهشتي، زندگي با لبخند است. حضرت علي فرمود: «المؤمن بشره في وجهه و حزنه في قلبه»؛ اگر غصه يي داريد، بايد در دلتان نگه داريد؛ مؤمن اين طوري است. لبخند و شادي مؤمن در چهره ي اوست. اصلاً چهره ها بايد شاد باشد. اگر با چهره ي خودتان مي توانيد به جامعه شادي بدهيد، بايد اين كار را بكنيد. شادي لازم است و بايد آن را براي مردم تأمين كرد؛ منتها اين كار برنامه ريزي

مي خواهد. البته شماها برنامه ريزي كرده ايد. اين مواردي كه من مي گويم «بايد»، معنايش اين نيست كه شما نكرده ايد. شما كارهاي زياد و خوبي كرده ايد و من مي خواهم بر ادامه ي آنها تأكيد كنم. مراقب باشيد شادي در مردم با لودگي و ابتذال و بي بندوباري همراه نشود؛ از اين طريق به مردم شادي داده نشود. همه جور مي شود به مردم شادي داد؛ از نوع صحيح آن شادي داده شود. گاهي اوقات يك لطيفه يا يك تعبيرِ بجا مخاطب را شاد و خوشحال مي كند؛ گاهي هم ممكن است يك آدم لوده با ده جور ادا درآوردن، نتواند آن طور شادي را ايجاد كند. شادي كردن و شادي دادن به مردم، به معناي لودگي نيست. يكي از آقاياني كه در صدا و سيما گاهي صحبت مي كند و مصاحبه هاي خوب و صحبتهاي خوبي دارد - من گاهي گوش كرده ام - اصلاً شوخي نمي كند؛ اما تعبيرات و كيفيت بيانش طوري است كه انسان گاهي بي اختيار لبخند به لب مي آورد؛ اين طور خوب است. طنز فاخر و برجسته، يكي از هنرهاست. طنز، هنر خيلي بزرگي است. بنده با مرحوم صابري شوخي مي كردم و مي گفتم «طنازها»! طنازهاي واقعي را تقويت كنيد، پرورش دهيد و كمك كنيد تا طنز بياورند. طنز، يعني مطلب مهمِ جدي كه با زبان شوخي بيان مي شود؛ محتوا و معنايي در آن هست، منتها به زبان شوخي. از جمله ي سرگرمي ها، مسابقات است. مسابقات، خوب است؛ منتها بايد مراقب بدآموزي هاي قولي و عملي در آنها بود. گاهي در زبان، گاهي اصلاً در كيفيت رفتار، گاهي هم در خنده هاي بيخودي، سبكي ديده مي شود؛ و البته گاهي اوقات هم اين چيزها نيست. يكي از مسابقه ها، مسابقه ي تلفني است.

شخصي تماس مي گيرد و به خاطر هيچي، به او جايزه مي دهند! يك روز من ديدم در يك برنامه ي تلويزيوني پنج ميليون تومان به يك نفر جايزه دادند؛ براي اين كه به چند سؤال جواب داد! اين سرگرميِ خيلي جالبي نيست. پنج ميليون تومان، تقريباً حقوق دو سه سال يك كارمند متوسط است. ممكن است بگويند اين كار ترويج علم است. ترويج علم را از يك راهِ بهتر بكنيد؛ اين راه ضرر دارد. عده يي كه اين گونه مسابقات را نگاه مي كنند، بي منطقي به ذهن شان مي آيد و از اين بي منطقي سوءاستفاده مي كنند. اين كار منطقي ندارد كه مثلاً بنده بدانم انجيل عربي است يا يوناني است يا لاتيني است؛ بعد بگويند حالا كه شما دانستيد، اين پانصدهزار تومان يا فلان مبلغ مال شما! اين كار معني ندارد. بنابراين، مقوله ي سرگرمي و تفريح، لزومش يك مسأله است؛ با برنامه ريزي بودن آن يك مسأله است؛ بامحتوا بودنش يك مسأله است؛ پرهيز از جهات منفي هم در آن يك مسأله است.

- صدا و سيما و مقوله ي عدالت اجتماعي به فضاي همدردي با فقيران دامن بزنيد. خوشبختانه صدا و سيما در چند سال گذشته برنامه هاي بسيار خوبي در اين زمينه داشته، كه درخور تقدير است. دغدغه ي عدالت را در ذهنها و دلهاي مردم دامن بزنيد؛ اين كار بسيار خوب است. البته سعي شود به جماعت فقير و تهيدست اهانت نشود و كرامت انسانيِ آنها از بين نرود. من مي بينم در بعضي از كارهايي كه در اين زمينه صورت مي گيرد، به طور دقيق اين معنا رعايت مي شود. آن پسربچه يا دختربچه يي كه مي آيد هديه يي به فلان صندوق مي دهد، حرفي از او پخش مي شود كه خيلي خوب

و شيرين و لطيف است و در آن اهانت نيست؛ منتها در كنار دامن زدن به دغدغه ي عدالت اجتماعي و رسيدگي به فقرا، زندگي اشرافي و تجملاتيِ پوچ و بيهوده را هم تخريب كنيد؛ اين زندگي واقعاً در خور تخريب است. زندگي تجملاتي نبايد به هيچ وجه ترويج شود؛ بلكه بايد تخريب شود و نقطه ي منفي به حساب بيايد. چرا بيخود تجمل گرايي رواج پيدا كند؟ اگر يك نفر دلش مي خواهد متجمل باشد، ما چرا بايد آن را ترويج كنيم؟ توجه كنيد كه ما به فقير بايد عزت نفس و حس مناعت بدهيم و به غني بايد كمك به فقير را بياموزيم. به هرحال در كل زندگي جامعه، بايد از زندگي اشرافي و تجملاتي الگوسازي نكنيم.

- صدا و سيما و نهضت بيداري در جهان اسلام

- صدا و سيما و توجيه افكار عمومي در زمينه هاي مختلف

مثلاً الان مسأله ي انرژي اتمي مطرح است. افكار عمومي در اين قضيه بايد توجيه شود. شنيدم ظاهراً پريشب سيما برنامه ي خيلي خوبي داشته و با دست اندركاران قضيه در تهران و وين تماس گرفته و موضوع را بررسي كرده است؛ اين طور كارها بسيار مفيد است. افكار عمومي بايد در جريان مسائل قرار گيرد و به شكل صحيح و منطقي توجيه شود.

- صدا و سيما و مشاركت عمومي در همه ي زمينه ه الحمدللَّه در اين زمينه هم صدا و سيما فعاليتهاي خيلي خوبي داشته است. لازم مي دانم چند راهبرد اجراييِ مهم را هم عرض كنم:

نگرش به محتوا را الزامي كنيد اولين نكته اين است كه شما در همه ي برنامه ها نگرش به محتوا را الزامي كنيد؛ همه ي برنامه هاي شما بايد پيام داشته باشد. پيام داشتن، لزوماً

به معناي دلگير بودن و خسته كننده بودن نيست، كه انسان بگويد مردم خسته مي شوند؛ نه، ممكن است اين پيام در ضمنِ يك برنامه ي كاملاً شيرين و سرگرم كننده باشد؛ اما پيام داشته باشد. برنامه هاي ما نه فقط نبايد پيام منفي داشته باشد، بلكه بايد بدون پيام هم نباشد؛ يعني خنثي هم نباشد. سريالي كه توليد مي كنيد، ميزگردي كه مي گذاريد، فيلمي كه مي سازيد، مسابقه يي كه ترتيب مي دهيد؛ بالاخره مي خواهيد محورهاي مهمي را كه مسؤوليت شماست، در بين مردم توسعه دهيد؛ شما كدام محور را مي خواهيد به اين وسيله تبيين كنيد؟ اين بايد روشن شود. به وسيله ي برنامه هاي خوب و برنامه سازي هاي خوب، گفتمان هاي مورد نياز جامعه را - كه گاهي بايد موضوعي را به شكل گفتمان عمومي درآورد - تأمين و تضمين كنيد.

پيامهاي ما نبايد متناقض باشد نكته ي دوم اين است كه دادن پيامهاي گوناگون بايد جرياني انجام بگيرد و به شكل يك روند دربيايد؛ مقطعي و موردي فايده يي ندارد. همه ي برنامه هاي ما بايد يكديگر را كمك كنند تا اين فكر و اين انديشه در جامعه مطرح شود. ممكن است گاهي ما پيامهاي متناقض بدهيم. مثلاً از يك طرف درباره ي عدالت اجتماعي برنامه ي خيلي خوبي توليد مي كنيد؛ اما از آن طرف در خلال يك برنامه ي ديگر، عملاً عدالت اجتماعي را نقض مي كنيد! اين درست نيست؛ بايد آهنگ كلي برنامه ها يكي باشد و در بين آنها تناقض ديده نشود. در مقوله ي عدالت اجتماعي فيلمها و سريالهايي ساخته مي شود كه غالباً خانه هاي مورد استفاده ي شخصيت هاي اين فيلمها اعياني و اشرافي است! واقعاً وضع زندگي مردم ما اين طوري است؟ آيا يك زوج جوان يا يك زن و شوهر در چنين

خانه هايي زندگي مي كنند؟! اين كار چه لزومي دارد؟ سالها قبل بعضي از سريالهايي كه از سيما پخش مي شد، هرچند كيفيت آنها مثل سريالهاي الان نبود - عقب تر بود - ليكن فضاي زندگي در آنها، متواضعانه و در يك خانه ي معمولي بود؛ آن طوري خوب است. زندگي را لزوماً نبايد اعياني و اشرافي و متجملانه معرفي كرد. فضاي تبليغي صدا و سيما اين طوري باشد. البته گاهي در اين خصوص هم به ما تذكر مي دهند و مطالبي مي گويند. تبليغات رسانه يي و گاهي تبليغ هاي خيلي پُررنگ كه مردم را به طرف مصرف گرايي سوق مي دهد، با برنامه يي كه فرضاً شما ساخته ايد تا مصرف گرايي را تقبيح كنيد، عملاً در تناقض است؛ با هم هماهنگ نيست.

بر محتوا هم نظارت كيفي كنيد نكته ي سوم، نظارت كيفي است. من مي دانم يكي از كارهاي اجرايي شما نظارت كيفي بر برنامه هاست؛ منتها نظارت كيفي را فقط به ملاحظات فقهي و شرعي محدود نكنيد؛ مثلاً مراقبت كنيم دو هنرپيشه ي پسر و دختر در خلال بازي دست شان به هم نخورد؛ يا وقتي روي صندلي مي نشينند، فاصله يي بين شان باشد؛ اينها حتماً لازم است و به شكل هوشمندانه تر و دقيق تري هم لازم است؛ اما فقط اينها نيست؛ بايد بر محتوا هم نظارت كيفي باشد. فيلمي كه به تهيه كننده داده ايد تا براي شما بسازد و بياورد، نظارت كنيد چقدر از محتوا برخوردار است. از جمله كارهاي بسيار خوب اين است كه بخصوص در حين توليد، نظارت و سركشي كنيد تا پولِ زياد و بيهوده يي مصرف نشود و بعد مجبور باشيد اشكالاتش را برطرف كنيد. به هرحال بايد در نظارت كيفي بشدت سعي شود پيامهاي منفي در كارها نباشد.

تأثير برنامه بر

مخاطب نكته ي چهارم اين است كه تأثير برنامه را در مخاطب درنظر بگيريد، نه فقط افزايش بيننده را. البته يكي از سياستهاي درست صدا و سيما اين است كه بينندگان خود را افزايش دهد، كه خوشبختانه موفق هم شده و آمارها نشان مي دهد كه هم درصد بينندگان تلويزيون و هم درصد شنوندگان راديو در اين چند سال خيلي خوب افزايش پيدا كرده است؛ اين سياستِ درست و صحيحي است؛ همه ي رسانه هاي دنيا هم هدفشان اين است و شما هم مي توانيد با اين كار حتّي قصد قربت كنيد؛ منتها فقط اين كار نبايد هدف باشد، بلكه بايد ببينيد تأثير اين برنامه در مخاطب چيست. گاهي اوقات افزايش مخاطب به قيمتي است كه نمي ارزد. آنها جذب مي شوند، اما به چه جذب شده اند؟ به چيزي كه يا منفي است و يا خنثي.

جذب مخاطب به هر قيمت؟ مرحوم سيدقطب جرياني را در يكي از كتابهايش مي نويسد، كه من پيش از انقلاب آن كتاب را ترجمه كردم. مي گويد به يكي از شهرهاي امريكا رفتم و ديدم دم درِ يك كليسا اطلاعيه يي نصب كرده اند: «امشب يك برنامه ي رقص و شادي و شام سبك و موسيقي اجرا مي شود.»! تعجب كردم كه كليسا به چه مناسبت اينها را اعلام كرده! مي نويسد: كنجكاو شدم در آن ساعتِ معين بروم ببينم چه خبر است. ديدم بله، يك سالن رقص در كنار سالن كليساست؛ زوجهاي جوان مي آيند و مي رقصند؛ موسيقي هاي محرك و شهواني هم پخش مي شود! افرادِ يك خرده مسن تر هم كنار نشسته اند و تماشا مي كنند و از نگاه كردن لذت مي برند! كشيش هم اواخر شب روي سن ظاهر شد و با رفتار خيلي آرام و

ملايم رفت نور چراغها را تنظيم كرد! مي گويد فردا رفتم سراغ كشيش؛ گفتم شما كشيش هستيد يا كاباره دار؟! اين جا كليساست يا سالن رقص؟! كشيش گفت من به اين وسيله مي خواهم جوانها را به كليسا جذب كنم! اين طوري مي شود جوانها را به كليسا جذب كرد؟! جوانها به كليسا جذب نشدند، بلكه به سالن رقصِ متعلق به كليسا جذب شدند! سالن رقصِ متعلق به كليسا مگر امتيازي دارد؟ اگر بناست فيلم يا برنامه يي پخش شود و تأثير سوئي بگذارد، چه فرقي مي كند كه من پخش كنم يا رقيب من؛ در هر دو صورت بد است؛ پس چرا من پخش كنم؟ به نظر من اين منطق مهمي است و بايد به آن توجه داشت.

برنامه هاي فاخر در راديو قرآن و معارف نكته ي پنجم، راجع به برنامه هاي راديو قرآن و راديو معارف قم است. اين دو راديو واقعاً يكي از نعمتهاي بزرگ و از جمله اقدامهاي بسيار خوب و باارزش است. چون بخصوص اين دو راديو صبغه ي مذهبي دارد، بايد برنامه هايش جزو فاخرترين ها باشد. اين دو راديو در موسيقي هاشان از ساز استفاده نمي كنند و اين تقيد را دارند - كه خوب هم است - اما چون از آواز استفاده مي كنند، بايد اين آواز از خوش صداترين، خوش آهنگ ترين و خوش مضمون ترين ها باشد. صداي بد، صداي نكره، صداي نخراشيده و دسته جمعي هاي بي ربط، مطلقاً بايد وجود نداشته باشد. بايد بهترين ها را در اين جا جمع كرد؛ چون موسيقيِ اين دو راديو بي ساز است. به هرحال چون اين دو راديو جنبه ي ديني دارند، بايد برنامه هاشان خيلي زيبا و فاخر باشد؛ قضيه ي آن اذان نشود. البته بايد به محتواي آوازها هم بشدت توجه داشت. يك منبري كه فرضاً

براي صد نفر در يك مسجد به منبر مي رود، از روي متن كه نمي خواند؛ متكي به ذهن خودش است. يك وقت مطلبي به زبان انسان مي آيد؛ يك وقت هم حرف يا حديثي كه بايد به ياد انسان بيايد، نمي آيد و انسان چيز ديگري به جايش مي گويد كه در جمع آن صد نفر خيلي مشكل ايجاد نمي كند؛ اما چه لزومي دارد كه ما اين مطلب را در بين چند ميليون جمعيت منتشر كنيم؟ اينها بايد كاملاً محاسبه شود. به نظر من در اين دو راديو حتماً به كارشناس هاي دقيق و روشنفكر و روشن بينِ مذهبي و ديني نياز است. اين دو راديو بايد همه ي محصولاتش درجه ي يك باشد؛ درجه ي دو هم كافي نيست.

القاء غيرمستقيم پيام نكته ي ششم، القاء غيرمستقيم پيامها و مفاهيم است. در اين زمينه، بارها و سالها مطالبي گفته ايم. من مي بينم گاهي اوقات در فيلمهاي خارجيِ پخش شده، پيامهاي فرهنگي و گاهي پيامهاي دينيِ عجيبي وجود دارد كه انسان اصلاً احساس هم نمي كند. هنر اين است كه انسان مطلب را به شيواترين شكل و به مؤثرترين نحو بيان كند؛ اما هيچ در طرف مقابل حالت امتناع به وجود نياورد.

توجه به تربيت نيروي انساني نكته ي هفتم، تربيت نيروي انساني است؛ اين موضوع خيلي مهم است. صدا و سيما دانشكده دارد؛ اين دانشكده بايد به طور جدي به تربيت نيروي انسانيِ كارآمد و كافي بپردازد. انسانهاي مناسب را هم بايد جذب كنيد. الان هنرمندهاي انقلابي و خوبي در داخل كشور هستند كه بعضي ها در رشته و كارِ خودشان بلاشك جزو برجسته هايند؛ اما صدا و سيما از اينها استفاده يي نمي كند؛ نمي دانم چرا؟ اينها با من هم ارتباط دارند؛ بعضي

اوقات مي آيند و مي روند. بارها هم توصيه گونه گفته ام از اين دوستان استفاده شود. بعضي از اينها در نويسندگي، در گويندگي، در شعر، در هنرهاي تصويري و در كارهاي ديگر خيلي خوبند؛ بعضي هاشان هم انصافاً كارهاي برجسته يي دارند. چند تذكر كوتاه هم بدهم:

تشكيل جمع مشورتي - جمع مشورتيِ قوي در زمينه ي راهبردهاي كلان، مورد نياز آقاي ضرغامي است. ايشان بايد به مديريت خود، يك جمع مشورتي براي راهبردهاي كلان داشته باشند؛ افراد هوشمندي بنشينند و قوي كار كنند. البته ايشان اشاره كردند كه در هر شبكه، جمع هاي مشورتي تعيين شده اند - كه بسيار خوب است - ولي مجموع سازمان هم به اين جمع ها نياز دارد تا بتواند به طور دايم پشتيباني كند؛ اين هميشه مورد تأكيد من بوده است و از سابق هم اين را به مديران قبلي مي گفتم.

تدوين برنامه ي پنج ساله - چشم انداز، هدفها و راهبردها را حداقل براي پنج سال تنظيم و تدوين كنيد. البته در خلال صحبت گفتند چيزي تدوين شده است. مشخص شود سرِ پنج سال به كجا مي خواهيم برسيم؛ قابل اندازه گيري باشد.

افراد منفي، چهره نشوند - بشدت توجه كنيد كه چهره پردازي هاي منفي و ناصالح در صدا و سيما انجام نگيرد. من گاهي ديده ام انسانهايي كه هيچ ارزش علمي و هنري ندارند، در صدا و سيما با پول مردم چهره پردازي مي شوند؛ چرا؟ البته من نمي خواهم خيلي مطلب را باز كنم؛ اما مي بينم كسي كه در رشته ي خودش اين قدر ارزشمند نيست و انسان متوسطي است، او را مي آورند و يكي دو ساعت از وقت تلويزيون را به زندگي او، به خانواده ي او و به گذشته ي سرتا پا كم ارزش او مصروف مي كنند؛ چرا؟ به نظر

من علاوه بر اين كه اين «چرا» وجود دارد، «منفي» هم هست. اين كار، الگوسازي است؛ ما چه كسي را مي خواهيم الگوي جوانها قرار دهيم؟ اين طور آدمهايي را؟!

وقت گذاري مديران - يك تذكر مهم، وقت گذاري مديران و نپرداختن به كارهاي ديگر است. من خواهش مي كنم مديران صدا و سيما همان كاري را كه الان در صدا و سيما دارند، مهمترين كار بدانند و به كار ديگري نپردازند؛ اين مهمترين كار شماست. پرداختن به كار ديگر، شما را از هر دو كار باز مي دارد. من يك وقت زمان رياست جمهوري، در شوراي عالي انقلاب فرهنگي جمله يي را از كتاب «سياست نامه»ي خواجه نظام الملك نقل كردم. اين كتاب، يكي از متون بسيار زيبا و فاخرِ ادبي ماست. با اين كه هفتصد، هشتصد سال از آن زمان مي گذرد - دوره ي سلطان سنجر يا ملكشاه - درعين حال انصافاً مطالبش همچنان تازه است و انسان وقتي آن را مي خواند، لذت مي برد. به هرحال، يكي از توصيه هايي كه به شاهِ زمان خودش مي كند، اين است: زنهار! مردي را دو كار مفرمايي؛ مردي و كاري. راست مي گويد؛ يك مرد، يك كار. البته خود خواجه نظام الملك ده تا كار داشته! ولي به قول سعدي: جز به خردمند مفرما عمل گرچه عمل كار خردمند نيست خردمند مديريت مي كند؛ اما عمل را به عهده ي ديگران مي گذارد. به هرحال، «مردي و كاري». به اين نكته هم اهميت بدهيد؛ خيلي مهم است.

از همدلي شما سپاسگزارم - آخرين مطلب اين است كه من از همدلي و همكاري يي كه مديران ارشد و معاونان محترم سازمان در دوره ي چند ماهه ي اخير نشان دادند، حقيقتاً و قلباً سپاسگزاري مي كنم و درخواست مي كنم اين همدلي و همكاري و تعاملِ

درست را هرچه بيشتر ادامه دهيد. اين كار، بسيار مهم است؛ زمان هم مهم است؛ همدلي هم تأثير فوق العاده يي دارد. خيلي طولاني شد؛ مي بخشيد دوستان عزيز! اي كاش نصف بيشترِ زماني را كه من صحبت كردم، شما صحبت مي كرديد و از شما مي شنيدم؛ منتها اين دفعه اين طوري شد. شايد بشود برنامه يي گذاشت تا قدري هم شماها بگوييد و ان شاءاللَّه ما از شما استفاده كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته --------------------------------------------------------------------------------------

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اساتيد دانشگاه ها

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اساتيد دانشگاه ها

--------------------------------------------26/09/1383 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم چند جمله يي عرض مي كنيم، بعد آماده و منتظر مي نشينيم براي استماع بيانات دوستاني كه اين جا تشريف دارند. اولاً به همه ي برادران و خواهران خوش آمد عرض مي كنم و خود را سعادتمند مي شمرم، به خاطر اين كه اين جلسه تشكيل شد و دانشمندان و فرزانگان و استاداني در اين جا گرد آمدند؛ اين براي من مايه ي بهجت و مسرت و افتخار است. اگر مي توانستيم ترتيبي بدهيم كه همه ي اساتيد كشور در جلسه يي جمع مي شدند و در خدمتشان مي بوديم و ساعتها مي نشستيم و مي شنيديم، يقيناً آن را ترجيح مي داديم. طبعاً اين كار ميسر نيست؛ لذا فعلاً به همين اندازه كه در خدمت دوستان هستيم، بسنده مي كنيم؛ «ما لا يدرك كله لا يترك جزئه». جلسه با اين هدفها تشكيل مي شود: در درجه ي اول، تكريم اساتيد. اين يك كارِ نمادين است، براي اين كه ما بدين وسيله اخلاص و ارادت خود را به استادان رشته هاي گوناگون علوم و گردانندگان حقيقي و معنوي دستگاه علم و دانشگاه در كشور نشان دهيم؛ چون مي دانيم ترويج علم اگر چند مقدمه داشته باشد، يكي از آنها تكريم عالم است؛ بنابراين مايليم عملاً اين تكريم را اعلام

كنيم. هدف دوم از اين جلسه اين است كه چيزهايي را از زبان شما بشنويم. آنچه در ذهن شماست، لبّ آن را در اين جا مطرح كنيد و بنده مستمع خوبي هستم و اميد اين را دارم كه اين شنيدن، منشأ خير و اثر هم بشود. بديهي است كه در وقت كوتاه جلسه ي ما فقط تعداد معدودي مي توانند اين فرصت را پيدا كنند كه در اين جلسه حرف بزنند؛ ليكن باز هم «ما لا يدرك كلّه لا يترك جزئه»؛ اگر به همه ي مطلوب دسترسي نيست، به آنچه در دسترسي هست، بايد بسنده كرد. شايد برخي از چيزهايي كه شما خواهيد گفت، براي حضار جلسه يا براي من تازگي نداشته باشد؛ ولي يقيناً بسياري از آنها تازگي خواهد داشت. بعلاوه، در شنيدن، اثري هست كه در دانستن نيست؛ لذا بايد شنيد. از طريق همين شنيدن، كارهايي هم بحمداللَّه انجام گرفته است. اين جلسه را ما در سالهاي گذشته در ماه رمضان تشكيل مي داديم. شايد برخي يا بسياري از شما برادران و خواهران در آن جلسات هم حضور داشته ايد. امسال به اين دليل كه بتوانيم از بعضي از دوستاني هم كه در غير تهران هستند، در اين جلسه پذيرايي و از آنها استفاده كنيم، جلسه را بعد از ماه رمضان گذاشتيم و امشب اين توفيق براي ما پيدا شده است. بنابراين، هدف دوم، شنيدن از شماست؛ اين براي ما مفيد است... همه ي آنچه اين جا گفته شده، به نحوي دنبال شده است؛ بعضي بهتر، بعضي قوي تر، بعضي هم به طور متوسط. يعني اين طور نيست كه سخني گفته بشود و فقطِ صرف گفتن در اين جلسه باشد. چون من خواستم ببينم در

جلسات گذشته، آقايان چه مطالبي مطرح كرده اند، گفتم در اين باره گزارشي تهيه كنند. در اين گزارش، مواردِ دنبال شده آمده بود؛ بعضي در رابطه ي با دولت بود، بعضي در رابطه ي با برخي دستگاه هاي ديگر بود، برخي در رابطه ي با دانشگاه ها بود. درعين حال تعقيب نقاط مورد نظر به صورت اجرايي يك مطلب است، و پراكندن فكر درست در فضا، مطلب ديگري است؛ و اين دومي مهمتر است. اين كه شما سخني را بر زبان بياوريد و اين فكر را در فضا بپراكنيد، بدون ترديد در آينده، سازنده ي جهت و سمت حركت خواهد شد؛ بسته به اين است كه پراكننده تا چه اندازه اين سخن را منطقي و قوي و متكي به استدلال و واقعيتها بر زبان آورده باشد. بنابراين، اين هم هدف بعدي است كه ان شاءاللَّه برخي از كارها در اين جا به نتايجي مي رسد و دنبال مي شود. دايره ي مطالبي كه شما بيان خواهيد كرد، نامحدود است؛ يعني از طرف من هيچ حد و مرزي براي آنچه بيان خواهد شد، وجود ندارد. اصلاً اصرار دارم در اين خصوص محدوديت وجود نداشته باشد؛ ولي مي خواهم دو سر فصل را هم مطرح كنم كه در صحبت هاي خود اگر به اينها توجه كنيد و درباره ي اينها هم سخني بگوييد، خوب است: يكي عبارت است از راه حل عملگراتر شدن و كارآمدتر شدن پژوهش و تحقيق در كشور؛ چه از سوي استادان و برگزيدگان، و چه از سوي دانشجوياني كه در دانشگاه ها پايان نامه هايي را مي نويسند. در حين تحصيل يا در پايان تحصيل، از سوي دانشجو و استاد، ساعتهاي بسيار ذي قيمتي صرف تهيه ي يك پايان نامه يا يك پژوهش در دانشگاه مي شود. آيا گزينش اين

عناوين، حساب شده و در جهت نيازهاي كشور است؟ آيا محصول پژوهش و تحقيقي كه استاد و دانشجو، مشتركاً و يا به طور دستجمعي انجام داده اند، به مرحله ي اجرا و عمل مي رسد؟ آيا به اين وسيله، دانشگاه ما، دانش ما و رتبه ي تحقيقاتي ما رشد مي كند يا نه؟ بعضي از دانشجويان پايان نامه هاي خود را جلد كرده و قشنگ براي بنده مي فرستند. من در كتابخانه ي خودم قفسه يي را براي همين پايان نامه ها گذاشته ام. متأسفانه من مجال نمي كنم از اينها استفاده كنم - حالا در آن رشته هايي كه براي من قابل استفاده است - ولي عناويني كه روي اينها مي بينم، بعضي خيلي جالب و شيواست و آدم دوست مي دارد اين موضوع را تحت اين عنوان دنبال كند. بعضي هم عناويني است كه خيلي حاشيه يي و دور از مسير حركت علمي و عملي و اجرايي كشور است. براي اين كه اين پژوهش، اين پايان نامه و اين كار مهم - كه ساعتهاي گرانبهايي صرف آن شده - به كار بيايد، چه راه حلي وجود دارد؟ اين را در مطالبي كه بيان مي كنيد، اگر مطرح كنيد، مفيد است. دوم اين كه بحمداللَّه ما امروز در مجموعه ي اساتيد و دانشجويانمان روح تعهد در مسائل اجتماعي را خيلي بارز مشاهده مي كنيم. من دانشگاهِ قبل از انقلاب را هم كاملاً يادم هست. امروز احساس تعهد دانشجو و استاد نسبت به مسائل كشور و مسائل اجتماعي خوب است - كه نمونه هايش را هم داريم مي بينيم - ليكن چه كنيم كه اين احساس مسؤوليت و اين روح تعهد در مقابل سرنوشت كشور، تقويت شود؟ كاري كنيم كه در محيط دانشگاه - اين محيط پُرنشاط و پُرتپش؛ محيطي كه از علم و

روحيه ي تحقيق و همراه با نشاط و جواني، سرشار و لباب است - اين احساس تعهد و مسؤوليت بيش از پيش وجود داشته باشد و همه يا اكثريت قاطع اساتيد و دانشجويان نسبت به سرنوشت و آينده ي كشور و آينده ي نسلها احساس مسؤوليت كنند و روح فردگرايي و به فكر سرنوشت شخص خود بودن، قدري تضعيف شود؛ يعني نه دانشجو و نه استاد، همه ي همّ و غمشان اين نباشد كه آينده يي براي شخصِ خودشان بسازند. معمولاً اين طوري است كه براي مردم عادي مسائل شخصي در خيلي از موارد ترجيح پيدا مي كند. اگرچه از ديد اسلام همه بايد مصالح و سرنوشت عمومي را بر مصالح و منافع شخصي ترجيح دهند، ليكن از نخبگان، زبدگان و برجستگان - كه مظهر آنها مجموعه ي استاد و دانشجو هستند - توقع اين است كه روحيه ي به فكر سرنوشت خود بودن، بر روحيه ي به فكر سرنوشت كشور بودن ترجيح پيدا نكند. طبيعتاً ما انتظار نداريم كه از اين جلسه ي دوستانه و صميمي، مثل يك سمينار علميِ تخصصي بهره برداري كنيم. البته من توصيه مي كنم در همه ي زمينه هاي مهم، سمينارهاي واقعي برگزار شود؛ نه شكلي و صوري. گاهي انسان مي بيند سمينار و كنگره ي بين المللي يا داخلي برگزار مي شود، اما اغلب، ته اش چيزي درنمي آيد. واقعاً بايد سمينارهاي علميِ تخصصيِ مفيد تشكيل شود. ما از اين جلسه ي صميميِ دوستانه انتظار آن طور چيزي را نداريم؛ اما اين جلسه چون در سطح كشور منعكس مي شود، مي تواند الهام بخش باشد و سررشته هاي فكريِ زيادي را به همه ي آحاد كشور - تا آن جايي كه صفحه ي تلويزيون جلوي آنهاست - بدهد. من منتظرم دوستان شروع كنند. ظاهراً قرار است آقاي دكتر عزيزي

جلسه را اداره بفرمايند. از ايشان هم خيلي متشكريم كه قبول زحمت كردند؛ دانشمند و برجسته، متعهد و متخصص. بيانات معظمٌ له پس از سخنان اساتيد

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم جلسه ي بسيار مفيد و خوبي بود. اگرچه مجال نشد همه ي دوستان، برادران و خواهران و لااقل همه ي آنهايي كه مايل بودند صحبت كنند، مطالبي را بفرمايند؛ ليكن همان مقداري كه گفته شد، مفيد بود. بنده نكاتِ بيان شده را يادداشت كردم، بعد هم تفاصيل اينها ان شاءاللَّه مورد توجه قرار خواهد گرفت. نبايد تصور كرد كه مجموعه ي انسانيِ يك ملت، يك حركت بسيط مي تواند داشته باشد. حركتها، جمع بندي شده ي مجموعه ي احساسات، انگيزه ها و تحركها در كل جامعه است. ما بحمداللَّه در بخشهاي بسيار زيادي داريم پيشرفت مي كنيم. اين طور تصور نشود كه ما از واقعيات جامعه بي خبر مي مانيم؛ نه، من بحمداللَّه با بدنه ي مردم مرتبطم. شما آقايان و خانمهايي كه اين جا تشريف داريد، بخشي از مجموعه ي نخبگان كشور هستيد. بنده با غيرنخبه ها، با مردم عادي، با روحانيون، با ائمه ي جماعات و با خانواده هاي گوناگون ارتباط دارم؛ گاهي هم به خانه هاي مردم مي روم و روي فرش و زير سقفشان مي نشينم؛ بنابراين واقعيتها را مي بينم؛ اين طور نيست كه ندانم و نبينم. اين تصور و توقع هم منطقي نيست كه ما فكر كنيم بايد يكسره بدون ريزش و بدون وجود نمودها و نمونه هايي كه نمي پسنديم، جلو برويم؛ نه، بالاخره ريزشها و رويشهايي هست؛ سقوطها و عروجهايي هست؛ مجموعه ي انسانيِ جمع بندي شده را بايد محاسبه كرد. مشكلاتي هم كه دوستان بيان كردند، من آنها را محتمل مي دانم و قبول مي كنم. خيلي از اين مشكلات و اين گره ها وجود دارد، اما در كنارش امور مثبت و

موجبات - چيزهايي كه مايه ي اميد و سرور مي شود - وجود دارد. تلاشي كه بايد بكنيم، اين است كه مشكلات را برطرف كنيم. در مجموع، آنچه به نظرم مي رسد، اين است كه ما در زمينه ي تربيت نخبگان - كه يك بخش عمده ي آن در عرصه ي آموزش دانشگاهي است - هم در بخش آموزش و هم در بخش پژوهش، نياز به تمركز بيشتري از سوي مسؤولان داريم. مسؤولان كشور در اين زمينه بايد با يك نگاه واقع بين و با يك محاسبه ي صحيح و - براي كوتاه مدت - غيرمادي به مسأله نگاه كنند. اگرچه در بلندمدت يقيناً ثروت و پيشرفت و رشد مادي كشور هم در گرو همين هاست، منتها در مسائل دانشگاه، در كوتاه مدت بايد محاسبات را بر مبناي مسائل مالي و اقتصادي و مادي قرار نداد. نه اين كه الان اين نگاه وجود ندارد؛ من مي بينم هم در سازمان مديريت و برنامه ريزي و هم در مجموعه ي دولت اين نگاه وجود دارد و مسؤولاني كه در رأس اين كارها هستند، خودشان غالباً دانشگاهي و اهل تحصيلات عاليه هستند؛ كساني هستند كه قدر تحصيلات و تحقيق را مي شناسند؛ ولي بايد برنامه ريزي شود؛ مديريت لازم است. همين مسأله ي هجرت نخبگان يا فرار مغزها - كه آقايان به بيانهاي خوبي اشاره كردند - هرچند بخشي از آن بلاشك به امكانات و امثال آن مرتبط است، بخشي هم به مسائل معنوي ربط دارد؛ اما بخشي هم مربوط به مديريتهاست. ما، هم در وزارت علوم و بخشهاي مختلف تحقيقاتي، و هم در مديريت دانشگاه ها نياز به اين داريم كه انسانهايي كه اين مسؤوليتها را بر عهده دارند، با نگاه مديريتيِ كارآمد و پخته و

سنجيده با اين مسأله برخورد كنند. يقيناً پيشرفت كاروان علم و تحقيق در كشور احتياج دارد به مديريت؛ به تعبير برخي از دوستان، به نظارت، اشراف، برنامه ريزي، جهتدهي و هدف معين كردن نياز دارد؛ بدانيم براي كار تحقيقاتي راهبرد ما چيست؛ چه كنيم كه اين تحقيقات و اين آموزش براي كشور مفيد باشد و به كار كشور بيايد، كه دوستان هم در اين زمينه مطالب خوبي بيان كردند. افق كار در كشور، بسيار خوب است؛ استعدادها خوب است؛ امكانات موجود كشور، قابل قبول است؛ اين امكانات را مي شود افزايش داد. دستگاه هاي مسؤول دولتي و اجرايي علاقه مندند به علم اهميت بدهند و اين را قبول كرده اند كه علم، محور توسعه ي حقيقي براي كشور است. ما بدون علم نمي توانيم به جايي برسيم؛ هم در سند چشم انداز بيست ساله اين آمده، هم در مذاكراتي كه حول وحوش اين مسأله وجود دارد، اين معنا بوضوح براي همه تبيين شده است. همت لازم است؛ هم در دستگاه هاي مديريتي، هم در شما اساتيد محترم و كساني كه بالمباشره مسؤوليد. آنچه مهم است، توليد علم است. دوستان آمارهايي دادند، من هم اين آمارها را قبول دارم، به ما هم در زمينه ي پيشرفتهاي تحقيقي و مقالات منتشره ي در مجلات علمي و معتبر دنيا هم گزارشهايي داده شده؛ منتها توجه كنيد كه توليد علم - يعني شكستن مرزهاي علم و پيشرفت كردن - با تحصيل علم و تبحر در علم تفاوت دارد؛ ما اوّلي را نياز داريم. نه اين كه به دومي نياز نيست، اما دومي كافي نيست. اين كه نوشته و تحقيق و فرآورده ي ذهن دانشمندان در زمينه ي علوم مختلف - چه علوم انساني، چه علوم تجربي - بيايد و

خوب دانسته شود و همين ها محور تشخيص و معرفت نهايي انسان شود، چيز مطلوبي نيست. ما مي بينيم كه در زمينه هاي مختلف، تحقيق و پژوهش و رسيدن به نظريه در دنياي مادي و دنياي غرب، مبناي قابل قبول و مورد اعتمادي نبوده؛ بخصوص در زمينه ي علوم انساني، كه در علوم تجربي و در فناوري هم اثر خودش را نشان مي دهد. نگاه اسلام به انسان، به علم، به زندگي بشر، به عالم طبيعت و به عالم وجود، نگاهي است كه معرفت نويني را در اختيار انسان مي گذارد. اين نگاه، زيربنا و قاعده و مبناي تحقيقات علمي در غرب نبوده. تحقيقات علمي در غرب، در ستيز با آنچه آن را دين مي پنداشتند، آغاز شده. البته آنها حق داشتند؛ ديني كه رنسانس عليه آن قيام كرد و خط فكري و علمي دنيا را در جهت مقابل و مخالف آن ترسيم كرد، دين نبود؛ توهمات و خرافاتي بود با عنوان دين. دينِ كليساييِ قرون وسطايي، دين و معرفت ديني نبود. بديهي بود كه عقده ها و گره ها در ذهن دانشمندان و نخبگان و زبدگان فكري باقي بماند و برايش راه علاجهاي ضدديني و غيرديني پيدا كنند. لذا هنوز چگونگي كنار آمدن علم و دين براي آنها مسأله است؛ ليكن مسأله ي ما اين نيست. در جهان بيني ما، علم از دل دين مي جوشد و بهترين مشوق علم، دين است. ديني كه ما مي شناسيم، جهان بيني ديني يي كه ما از قرآن مي گيريم، تصويري كه ما از آفرينش و از انسان و از ماوراءالطبيعه و از توحيد و از مشيت الهي و از تقدير و قضا و قدر داريم، با علم سازگار است؛ لذا توليدكننده و تشويق كننده ي

علم است. نمونه اش را شما در تاريخ نگاه كنيد؛ ببينيد حركت علمي در قرون اوليه ي اسلام بر اثر تشويق اسلام آن چنان اوج گرفت كه تا آن روز در دنيا بي سابقه بود - در همه ي زمينه ها - و علم و دين با هم آميخته و ممزوج بود و دانش و تحقيق و فن در حد خود پيشرفت كرد. پايه و مبناي علوم انساني يي كه امروز در غرب مطرح است، از اقتصاد و جامعه شناسي و مديريت و انواع و اقسام رشته هاي علوم انساني، بر مبناي يك معرفت ضدديني و غيرديني و نامعتبر از نظر كساني است كه به معرفت والا و توحيديِ اسلامي رسيده باشند. ما در اين زمينه ها بايد كار كنيم. در زمينه ي علوم تجربي بايد كار و تلاش كنيم. قدرت پيشرفت علمي و باز كردن راه هاي نو و گشودن افقهاي جديد را بايد در خودمان به وجود بياوريم؛ همت ما بايد اين باشد؛ توقع، اين است. خوشبختانه ما پيشرفت كرده ايم؛ بوضوح مي شود اين را ديد. اگر قرار بود در محيط غيرديني و ضدديني، علم پيشرفت كند، از لحاظ علمي لااقل پيشرفت مي كرديم. ما از لحاظ علمي، عقب مانده و عقب نگه داشته شده بوديم. بيش از پنجاه سال، تحرك و جوشش علمي در اين كشور كُند بود؛ در بعضي از بخشها تعطيل بود. موانعي كه به وجود آوردند، براي اين ملت مثل سم كشنده يي بود. باور را از ملت ما گرفتند. ملت و نخبگان و مغزهاي ما را به هر آنچه از بيرون اين مرزهاست، آن چنان دلبسته كردند كه اصلاً كسي اين مجال و اين جرأت و اين شجاعت را پيدا نكند كه فكر كند مي توان برخلاف آن حرفها يا

غير از آن حرفها و آن نظريه ها، نظريه يي ارائه كرد. ما هنوز هم تا حدودي گرفتار آن حرفها هستيم. البته اسلام به ما خودباوري داد و انقلاب به ما جرأت بخشيد. آنچه امروز مشاهده مي كنيم، نتيجه ي همين جرأت است؛ بايد اين جرأت را تقويت كرد و پيش رفت. استعدادهاي ما خوب است. جوانهاي ما خوبند. اگر همين كارهايي كه آقايان اشاره كردند - شناسايي و جذب استعدادها در زمان خود، هدايت صحيح اينها، به كار گرفتن اينها، سازماندهي معنويِ صحيح در زمينه ي نخبگان - صورت بگيرد، كه هم انجام شدني است و هم ان شاءاللَّه اراده اش وجود دارد؛ و اگر همين بنياد نخبگاني كه ما پيشنهاد كرديم، در نهاد رياست جمهوري تشكيل شود - كه شنيدم مقدماتش را دارند فراهم مي كنند و اساسنامه يي هم نوشته اند - ان شاءاللَّه به اين سمت پيش خواهيم رفت. البته من اين نكته را هم تصحيح كنم. دوستان چند جا در خلال فرمايشاتشان به ما گفتند «دستور بدهيد». بنده در اين زمينه ها هيچ دستوري به كسي نمي دهم؛ چون كار ما در اين زمينه دستوري نيست؛ مثلاً به وزارت علوم دستور بدهم در اين زمينه اين طوري عمل كند؛ نه، ما به دولت و مسؤولان به صورت اعلام سياستها، چارچوب ها را مي دهيم. يا بعضي از دوستان گفتند به قاضي دستور بدهيد. بنده به قاضي دستور نمي دهم؛ قاضي كار خودش را مي كند، مسؤوليتِ كار خودش را هم دارد؛ كمااين كه دستگاه هاي دولتي مسؤوليت خود را دارند. ما تلاش و دنبال گيري مي كنيم تا اين كارها ان شاءاللَّه در مسير و بستر قانوني و صحيح و منطقيِ خود تحقق پيدا كند. اين چيزها دستوري نيست. خيلي مشكلات هم با

دستور و بخشنامه و امثال اينها حل نمي شود. به هرحال اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند متعال به اجتماع امشب ما بركت دهد و آنچه را كه شما گفتيد و يا در ذهنتان هست، و آنچه لابد بعضي دوستان خواهند نوشت و خواهند داد، وسيله يي بشود براي اين كه كار ما در زمينه ي آموزش عالي باز هم پيشرفت بيشتري بكند.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم تحليف و اعطاي سردوشي در دانشگاه افسري امام علي (ع)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم تحليف و اعطاي سردوشي در دانشگاه افسري امام علي (ع)

--------------------------------------------02/10/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

به همه ي شما جوانان عزيز، ورود به جرگه ي خدمتگزاري ارتش جمهوري اسلامي ايران و

گرفتن سردوشي و رسمي شدن حضور خدمتگزارانه و دلاورانه ي شما در نيروهاي مسلح را

تبريك عرض مي كنم... جوانان عزيز ما در دانشگاه افسري و در همه ي دانشگاه هاي نظامي كشور با دو هدف به

كار و تحصيل اشتغال دارند: هدف اول، دانش و هدف دوم، آمادگي و تربيت نظامي. نظاميان

در جمهوري اسلامي ايران بايد مردمان دانشمند و فرزانه و داراي نگاه با معرفت و

شناخت نسبت به همه ي مسائل جامعه، بلكه همه ي مسائل آفرينش باشند. تحصيل، يك موقعيت

و زمينه ساز موفقيت هاي بزرگ است. اولين كار شما جوانان، فراگيري آموزشها و بالا

بردن سطح دانايي هاست. با دانايي است كه يك انسان، يك جامعه و يك كشور توانايي

به دست مي آورد. آنچه بر سر ملتهاي عقب افتاده ي دنيا آمد، بر اثر غفلت و ناداني

بود. هدف دوم، روحيه ي نظاميگري و پرورش روح شجاعت و دلاوري است. فراگيري فنون

نظامي بايد با اين روحيه همراه باشد. نظاميان - چه

ارتشي و چه سپاهي و چه ساير

نيروهاي مسلح - كساني هستند كه در راه آرمانهاي والاي كشور و جامعه شان و در راه

پيشرفت كشور و اقتدار ملتشان، آماده ي نشان دادن دلاوري و فداكاري اند. يك ملت،

بخصوص وقتي كه در پي آرمانهاي بلند باشد، دشمناني خواهد داشت و بدون شك اين دشمنان

از اعمال قدرت اجتناب نخواهند كرد. يك ملت اگر بخواهد سرافراز بماند، بايد قدرتمند

باشد. اين قدرت در شكل نظامي آن به وسيله ي نيروهاي مسلح انجام مي گيرد. نيروهاي

مسلح حصار مستحكم يك ملتند. آرمانهاي جمهوري اسلامي - كه در خطابه ي دانشجويان عزيز

به آن اشاره شد - آرمانهاي والاي انساني و الهي است. آرمانهاي جمهوري اسلامي، تعالي

انسان، پيشرفت انسان، رفاه انسان، اقتدار جامعه، پيشرفت در همه ي ميدانهاي معرفت

انساني، حمايت از عدل در سراسر جهان و مقابله با زورگويان و تجاوزگران و

زياده طلبان است. اينها آرمانهايي است كه وقتي يك ملت خود را به آنها معتقد و ملتزم

بداند، هم در پيشگاه خداوند و در ملكوت اعلي ، و هم در پيشگاه همه ي آحاد انسانيت

در سراسر جهان ارج و قدر خواهد يافت. به همين دليل است كه نظام جمهوري اسلامي با

طرح آرمانهاي والاي خود در محيط جهاني - كه مثل نسيم بهاري در همه جاي جهان جاري شد

و به گوش همه رسيد - در چشم ملتها موقعيت بسيار والايي پيدا كرد. امروز در سرتاسر

جهان هر جا كه اثر مخرب تبليغات پُرحجم دشمنان راه را مسدود نكرده باشد، ملتهاي

جهان، ملت ايران را به چشم عظمت و بزرگي نگاه مي

كنند و براي شما قدر مي شناسند. در

دوران جنگ تحميلي هشت ساله، كه نيروهاي مسلح و ملت ايران آن دفاع جانانه و فراموش

نشدني را از خود نشان دادند، بسياري از ملتهاي مسلمان، آيين شما، مذهب شما، افكار

شما و عقايد شما را به بركت همان دفاع جانانه و ايستادگي در مقابل زورگويي و

تجاوزگري، بدون هيچ تبليغي پذيرفتند؛ اينها واقعيت است. آرمانهاي جمهوري اسلامي

آرمانهايي است كه در عمق جان همه ي ملتها وجود دارد. همه ي ملتها استقلال و آزادي

و رهايي از چمبره ي زورگويان قدرت طلب جهاني را طالبند. همه ي ملتها طالب رفاه و

علم و زندگي سعادتمندانه و برخوردار از امنيت و آرامش اند، كه جز با كمك فضاي معنوي

و روح لطيف ديني به هيچ وجه براي انسان قابل دسترسي نيست؛ اينها همه در شمار

آرمانهاي والاي جمهوري اسلامي است. ما براي ملت خود اقتدار را نه براي تجاوزطلبي،

رفاه را نه همراه با شكاف اجتماعي، پيشرفت علمي را نه با غفلت از آرمانهاي معنوي؛

بلكه رفاه را با عدالت، پيشرفت علمي را همراه با امنيت رواني و روحي، و اقتدار را

همراه با نگاه برادرانه به همه ي ملتهاي جهان طالبيم؛ اينها آرمانهاي جمهوري اسلامي

است. شما در اين دانشگاه - كه به نام مبارك امام علي (عليه السلام) مزين است - و در

هر دانشگاه نظامي ديگر، در راه اين آرمانها حركت مي كنيد و با كوشش جوانانه ي امروز

خويش، خود را براي دفاع مردانه و دلاورانه آماده مي كنيد. اين موقعيت بسيار بزرگي

است؛ اين فرصت بسيار عزيز و مغتنمي است؛ اين را

قدر بدانيد. امروز نيروهاي مسلح در چشم ملت ايران عزيزند. امروز نيروهاي مسلح، چهره ي متكبر و

زورگو، احساس جدايي از ملت و اقتدار دوركننده ي هر انساني از متن مردم را ندارند.

اين روحيه را در خودتان تقويت كنيد؛ روحيه ي از مردم بودن، با مردم بودن، براي مردم

بودن و در راه هدفهاي مردم بودن. در فضاي دانش و شور و نشاط جواني در اين دانشگاه،

فرصت را براي پالايش روحي خود مغتنم بشماريد. روحيه ي صفاي جواني و درخشندگي دل

جوانان نعمت بزرگي است كه در دوران جواني بايد قدر آن را بدانيد. امروز شما، جوان،

سالم، سرپا، در راه اشتغال به تحصيل دانش و در راه يكي از ارزنده ترين خدمتها به

كشور و ملتتان و اسلام عزيز قرار داريد؛ اين فرصت بسيار با ارزشي است. روح اميد را در خودتان زنده نگه داريد. نام مبارك حضرت مهدي (ارواحنا فداه) در

خطابه ي دانشجويان و در سخن همه ي كساني كه از دل روشني برخوردارند، اشاره به

ذخيره ي اميد بشريت و تاريخ است. امام مهدي (عليه الصلاةوالسلام و ارواحنا فداه)

ذخيره ي اميد بشريت است. اگر اين اميد در دل انسان وجود داشته باشد، به نظر او

قدرت نمايي صوري قدرتمندان، پوچ و حضور قدرتمندانه ي آنها در عرصه هاي بازيگري

جهاني در خور استهزاء خواهد آمد؛ حقيقت قضيه هم همين است. هياهوي قدرتمندان و

قدرتمداران مانند كف روي آب در مقابل جريان اصيل و تمام نشدني حقيقت و معنويت، تاب

ماندن و جلوه كردن هميشگي را ندارد. شما وابسته به آن جريان اصيل و جوشنده و دايمي

و پيوسته

هستيد؛ خودتان را بدرستي بشناسيد؛ راهتان را بدرستي بشناسيد و آن را قدر

بدانيد. اميدوارم اين دوره هاي مشترك، به پيشرفت روزافزون ارتش جمهوري اسلامي و به رشد بهتر

دانشجويان نظامي ما كمك كند و خداوند متعال نگهدار همه ي شما باشد و شما جوانان

عزيز را به اين ملت و به اين كشور ببخشد. align="left" style="line-height: 200%"

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار وزير علوم و رؤساي دانشگاه ها

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار وزير علوم و رؤساي دانشگاه ها

--------------------------------------------17/10/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

اي كاش مجال مي داشتيم و از اين فرصت مغتنم استفاده مي كرديم و با نقطه نظرات

تعدادي از شما آقايان مديران مراكز آموزشي از نزديك آشنا مي شديم؛ اگرچه من در

بعضي از مسافرتها و يا به طور متفرقه نظرات بعضي از دوستان رؤساي دانشگاه ها را

شنيده ام.

اولاً به همه ي شما دوستان خوش آمد عرض مي كنيم و از زحماتتان تشكر مي كنيم. به نظر

من آنچه اصل قضيه است، اين است كه ما به اهميت جايگاه دانشگاه و علم، از بن دندان

ايمان بياوريم. اگر اين شد، بسياري از كارهايي كه بايد انجام بگيرد، به خودي خود

انجام خواهد گرفت. آ«ماآ» كه مي گويم، يعني هم شما مسؤولان دانشگاه ها، هم مسؤولان

وزارت علوم، هم مسؤولان وزارت بهداشت، هم مسؤولان سازمان مديريت و برنامه ريزي، و

هم مسؤولان ارشد كلان نگر و كلان رفتار در كل كشور باور كنند كه علم - كه يكي از

اركان مهم آن، دانشگاه است - چه نقشي براي امروز و فرداي كشور دارد.

چرا بايد اين امر بديهي را باور كنيم؟ زيرا علي رغم اين كه سوابق

علمي فراواني

داشته ايم و در طول دوران مديدي از تاريخمان در دنيا به اهل علم شناخته شده ايم، در

يكي دو قرن اخير كه جريانهاي استعماري و سياسي و جهانخواري و تسخير دنيا به وسيله ي

قدرتهاي غربي در دنيا راه افتاد، بر اثر سياستهاي آنها ما به علم يا بي اعتنا شديم،

يا از تحصيل آن نوميد شديم، يا در روشهاي آن خطا كرديم؛ لذا نتيجه شده اين. با همت

خود معجزه آفريني كردند كه در دوره يي در اين كشور دارالفنون ايجاد كردند. شما

ببينيد ما امروز هم حتّي يكي از افتخارات اميركبير را تأسيس دارالفنون مي دانيم.

مگر دارالفنون در قبال آن حجم عظيم و تاريخ عميق و عريقي كه ملت ما در علم داشته

است، چيست؟ اين قدر ما عقب نگه داشته شديم. يا بي همتي كرديم و يا بي توجهي، و

بالاخره وضع ما به كيفيتي رسيده كه شماها از آن آگاهيد.

ما امروز بايد توجه كنيم كه علم همچنان كه در يك فرد عزت نفس و اعتماد به نفس

مي آفريند، در يك ملت هم عيناً همين كار را مي كند. شما ببينيد يك انسان عالم كه

براي خودش جايگاهي در معرفت علمي قائل است، در مقابل هر قدرت پولي و سياسي يي قرار

بگيرد، در ظاهر ممكن است الزاماتي او را مجبور به كرنش ها و كوتاه آمدن هايي بكند؛

اما در دل خود براي خودش عزت قائل است. موجودي خودش را با تهيدستي طرف مقابلش

مقايسه مي كند، لذا احساس عزت و احساس اعتمادبه نفس و احساس غرور مي كند. يك ملت هم

عيناً همين طور است.

ملتي كه از علم و دانش برخوردار بود، فتوحات علمي داشت و

توانست در دنيا در علم نوآفريني كند، به طور طبيعي داراي اعتمادبه نفس و عزت نفس

خواهد بود. اگر اين عزت نفس و اين اعتمادبه نفس در ملتي پديد آمد، بسياري از مشكلات

او حل خواهد شد؛ كارهاي بزرگ مي كند، خطرپذيري ها مي كند، در ميدانهاي دشوار قدم

مي گذارد و كوه ها را از جا مي كند. كليد اين كارها علم است. ما بايد علم را در

كشور احيا كنيم؛ اين، نقطه ي اصلي مسأله است.

علم، فقط علم مادي نيست؛ علوم انساني هم مقوله ي بسيار مهمي است كه ان شاءاللّه

اگر در خلال صحبت يادم بود، عرض خواهم كرد. در همه ي رشته هاي علوم، ما بايد به

معناي حقيقي كلمه، احساس عزت نفس، احساس مولد علم بودن و فتوحات علمي ايجاد كردن را

در خود به عنوان يك ملت و يك جامعه ي علمي به وجود بياوريم. اين كار كيست؟ يكي از

مهمترين اركانش دانشگاه هاست.

اين كه بنده روي رفت وآمد به دانشگاه ها و تكريم استادان و مديران دانشگاهي اصرار

دارم و هم خودم تا حد ميسور و مقدور، و هم به مسؤولان كشور هميشه ارتباط با

دانشگاه ها و جوامع علمي و شنيدن سخن اينها را توصيه مي كنم، به خاطر اين است كه

مي دانم اين يكي از مهمترين دريچه هايي است كه مي تواند كشور ما را از آن وضعي كه

يك بيماري مزمن در آن به وجود آوردند و بحمداللّه با انقلاب، تحول عظيمي در آن

به وجود آمد، نجات ببخشد و پيش ببرد.

اين، حرف اصلي ماست.

دانشگاه ها بايد به علم اهميت بدهند. اهميت دادن، فقط يك امر قلبي نيست؛ عمل لازم

دارد. اين عمل، مقدمات و برنامه ريزي و اهتمام شديد لازم دارد. مايه گذاشتن از وقت

و امكانات دانشگاه براي هر كار غيرعلمي، به طور طبيعي از اين اهتمام علمي خواهد

كاست. حالا يك وقت آن كار، لازم و در حد ضرورت است، مانعي ندارد؛ اما افراط در آن

كارها، به گرايش علمي و حركت علمي و سازندگي و به دنبالش بالندگي علمي كه ما به آن

نياز داريم، لطمه خواهد زد.

توفيقاتي كه آقاي دكتر توفيقي در زمينه ي مسائل علمي بيان كردند - كه البته همه ي

اينها بسيار خوب است؛ هرچند بديهي است كه ايشان جنبه هاي مثبت را بيان كنند، كه

بنده هم از همين خوشحالم و ايرادي ندارم - بخش مهمي از آن، ناشي از گرايش حرفه يي و

علمي خود ايشان در مسأله ي دانشگاه است؛ چون ايشان طبيعتاً يك شخص علمي هستند و از

اول هم كه آمدند، گفتند من دنبال توليد علم و تعميق و توسعه ي كار علمي در

دانشگاه ها هستم، و به اين كار به صورت حرفه يي رسيدگي كردند. الحمدللّه اين

يك مقدار از نتايجش است؛ اين نتايج را بايد نگه داشت. البته اينها نتايج هم نيست؛

مقدمات است. اگر بخواهيم با خوشبيني قابل قبولي تعبير كنيم، در ما خيزشي به وجود

آمده. خيزش كه هدف نيست؛ مقدمه ي حركت است، و حركت مقدمه ي رسيدن به سرمنزل است؛

اينها همه كار لازم دارد و بايد با جديت دنبال شود.

خوشبختانه در كشورمان اساتيد خيلي خوبي

داريم. حدود يك سال پيش به وسيله ي برادران

بسيار خوب و مورد اعتماد، تحقيقي در شوراي عالي انقلاب فرهنگي شده بود، كه گزارش آن

را به من دادند. در آن گزارش ديديم كه وضعيت امكانات آموزشي و تحقيقي در كشور و

دانشگاه هاي ما از بُعد اساتيد، از دنياي پيشرفته چيز زيادي كم ندارد. ما اساتيد

خيلي خوبي داريم؛ علتش هم همين است كه در بيانات امروز آقاي دكتر توفيقي بود:

استعداد. شايد حدود ده سال است كه با اطلاعات و آمارهايي كه دارم، روي مسأله ي

استعداد تكيه مي كنم. ايشان گفتند كه در پژوهشهاي جهاني هرجا ايراني ها هستند، مورد

تقديرند. بله، همين طور است؛ بنده هم اطلاعات فراواني در اين زمينه دارم. ما ملت

خوش استعدادي هستيم. هيچ بُعدي ندارد كه استاد ما به خاطر اين استعداد خوب، با

مقداري تلاش، بيش از محصول متوسط آن مقدار، به دست بياورد. ما اساتيد مبرز و خوبي

داريم؛ از اين جهت، كمبود نداريم.

البته عقيده ي من اين است كه بايد به اساتيد جوان ميدان بدهيد. بخش بسيار عمده يي

از ظرفيت و استعداد استادي ما - كه اشاره كردم - مربوط به اين جوانهاست؛ جوانهايي

كه در همين چند سال تحصيل كرده اند. بعضي خارج هم رفته اند و استفاده كرده اند،

بعضي هم در دانشگاه ها و يا پژوهشگاه هاي ما كار كرده اند. امروز ما اساتيد جوان و

بسيار بااستعداد و بسيار خوش آينده، فراوان داريم. بايد از تجربه و عمق اساتيد

كاركُشته و مجرب و كهن و قديمي حداكثر استفاده را كرد؛ ميدان را هم براي اين جوانها

باز كرد

تا بيايند و شناگري و رشد كنند. اينها علاوه بر اين كه فايده مي بخشند، رشد

هم مي كنند.

نكته ي مهمي در مورد جواني وجود دارد كه من بارها آن را تكرار كرده ام. مهمترين

نكته ي جواني، حوصله است. اين را ما پيرها خوب مي فهميم؛ جوانها خودشان درست ملتفت

نمي شوند. انسان وقتي گذشت زمان و گذشت عمر را تجربه كرد، گاهي استعداد هم دارد،

ميل هم دارد، كشش هم دارد؛ اما حوصله ندارد. ابزار حوصله، مهمترين بستر براي جوان

است. جوان حوصله دارد، دنبال كار مي رود و تا گاووماهي مسأله را مي كاود؛ براي

اين كه به نتيجه يي برسد. از اين حوصله ي جواني كه به او روح كنكاش و كنجكاوي و

پيگيري و ژرف كاوي مي دهد، بايد حداكثر استفاده را كرد. به اين جوانها بايد ميدان

داد.

استعدادها را هم بايد در دانشگاه جذب كرد. در بيرون دانشگاه ها استعدادهاي خيلي

خوبي وجود دارد. تا آن جايي كه ممكن است، بايد اين استعدادها را جذب دانشگاه ها

كرد.

چند سال پيش، اول بار در دانشگاه اميركبير مسأله ي جنبش نرم افزاري را مطرح كردم.

جنبش نرم افزاري، يعني در زمينه ي علم، توليد علم و شكستن مرزهاي علم، يك جنبش و يك

حركت عظيم به وجود بيايد. از اين پيشنهاد استقبال شد و من امروز مي بينم كه در

سخنان اساتيد و مسؤولان دانشگاه ها روي اين نكته تكيه مي شود. البته تا مدتي

بعضي ها مي گفتند ما نمي دانيم اصلاً معناي اين حرف چيست! عده يي هم شبهه مي كردند

كه علم مگر توليدكردني است! البته بحث

لغوي مي كردند و مي گفتند چرا گفته ايد توليد

علم! شما هرچه مي خواهيد اسمش را بگذاريد؛ مقصود كه معلوم است. جنبش نرم افزاري،

يعني در معرفت علمي ننشينيد دست خود را دراز كنيد تا ديگران بكارند و ميوه چيني

كنند و هر مقدار از ميوه را كه لازم نداشتند، بياورند در دست شما بگذارند. برو

بكار، برو آبياري كن، برو روي بنايي كه ديگران ساخته اند، بنا بساز؛ اين هدف ما

بود. عده يي مي گفتند ما نمي فهميم! الان هم از گوشه و كنار شنيده ام كه عده يي

سخنان يأس آفرين مي زنند: مگر ما مي توانيم؟ بله، مي توانيم. ما در ميدانهاي

گوناگون و در فضاي معرفت علمي امروز دنيا مي توانيم كارهايي بكنيم كه هنوز در دنيا

نو باشد؛ اين در همه ي زمينه ها كاملاً امكان پذير است.

ايشان به قضيه ي نانوتكنولوژي اشاره كردند. البته ما هنوز در مسأله ي نانوتكنولوژي

كار مهمي انجام نداده ايم، اما موضوع را زود فهميده ايم؛ يعني نگذاشتيم بعد از چهل

سال بفهميم كه چنين چيزي در دنيا پديد آمده است. در اوايل كار، اين موضوع را

فهميده ايم و الان هم دنبالش هستيم. اگر كاري كه ايشان گفتند، بخوبي انجام بگيرد -

بودجه داده شود، تشويق بشود و افرادي براي پيگيري اين كار گماشته شوند - خواهيد ديد

ديري نخواهد گذشت كه در سطح اول دنيا قرار خواهيم گرفت. اين كه بگوييم نمي توانيم،

بزرگترين مانع در راه توانستن و پيشرفت كردن است؛ بايد گفت ما مي توانيم. حقيقت

قضيه هم اين است كه ما مي توانيم.

امروز خيلي كارها كرده ايم.

چون سالهاي متمادي است كه مسائل كشور از زمان

رياست جمهوري تا امروز به من گزارش مي شود، مي بينم چه كارهايي بوده كه يك روز براي

ما افسانه بود؛ اما امروز براي ما جزو كارهاي عادي است. يك شب زمان رياست جمهوري،

چند نفر از مسؤولان كشور به دفتر ما آمدند - رؤساي دو قوه ي ديگر هم آن جا بودند -

براي اين كه به ما ثابت كنند كه فلان نيروگاه بخاري را كه از قبل از انقلاب

نصفه كاره رها شده بود، نمي توانيم بسازيم. ما زير بار نرفتيم؛ گفتيم اگر شما

نمي توانيد، ديگراني كه مي توانند، بيايند بسازند. آن نيروگاه ساخته شد، محصولش را

به كشور داد و استفاده اش را كردند؛ و البته نظاير آن هم متعدد ساخته شد.

يأس پراكني، خيلي بد است. مخاطبان حقيقي اين سخن، اساتيدند و شما آقاياني كه مديران

مراكز آموزشي هستيد؛ كساني هستيد كه بايد اساتيد را براي اين كار بسيج و فعال كنيد؛

به آنها امكانات بدهيد؛ باور كنيد كه اينها مي توانند؛ و فراخور اين باور، برايشان

كار كنيد، برنامه ريزي كنيد، بسترسازي كنيد.

يكي از نكاتي كه به نظر من خيلي مهم است، مسأله ي سند چشم انداز بيست ساله است. اين

سند، يك سند كارشناسي شده است. هركس از كارشناسان اقتصادي وابسته ي به بخشهاي

مختلف راجع به اين سند اظهارنظر كرده، ستايش آميز اظهارنظر كرده است. در خارج هم ما

بازتابش را در مذاكرات سياسي، در اسناد سياسي و در انطباع هاي سياسي در ذهن

مخاطبان، يافته ايم. جا دارد روي اين سند كار كنيد. در اين سند، بخشهايي مربوط

به

دانشگاه هاست - فصولي كه آقاي دكتر توفيقي هم اشاره كردند - جا دارد روي بخشهاي

مختلف اين سند تحقيق شود؛ پروژه هاي تحقيقي و علمي از اين سند استخراج شود؛ بعد با

پيشرفت كار در ظرف يك سال، دو سال، مقايسه شود. بالاخره بيست سال را كه با يك قدم

نمي شود برداشت؛ حركت بيست ساله را در بيست سال مي شود انجام داد؛ البته اگر خوب

انجام بگيرد. بنابراين بعد از يك سال يا دو سال بايد معلوم شود كه ما در اين بخش

پيش رفته ايم يا نرفته ايم. اين كار اساتيد و دانشگاه هاست كه بنشينند روي اين سند

كار كنند؛ موانع را بسنجند؛ مسؤولان دولتي و مسؤولان كشور را كمك و راهنمايي كنند

تا موانع برداشته شود. اين، يكي از كارهاي بسيار مهم است.

نكته ي ديگر در زمينه ي كار شما آقايان، مسأله ي اساتيد دانشگاه هاست. استاد نقش

بسيار مهمي دارد؛ نقش اثرگذاري دارد. در اين زمينه، هم شماها و هم هيأت امناي

دانشگاه ها خيلي مسؤوليت داريد. استاد چون مي تواند محيط دانشجويي را تحت تأثير

قرار دهد، بايدهايي دارد؛ اين بايدها را حتماً بايد رعايت كنيد؛ منتها در حد مقدور؛

لااقل به نبود مطلق اش راضي نشويد، يا به هيچ وجه به ضدش راضي نشويد. استاد بايد

سرشار از عشق به اسلام و انقلاب و غرور ملي و ديني باشد؛ استاد ايده آل اين است.

استاد واقعاً بايد احساس غرور ملي و غيرت ديني بكند و سرشار از روحيه ي خدمت باشد؛

يعني حقيقتاً بخواهد كار كند و اين جوانها را مثل بچه هاي خودش پرورش

دهد. حالت

بي تفاوتي، بي اعتنايي، از سر وا كردن و كلاس را به هرچه هرچه گذراندن، مطلقاً در

يك استاد قابل قبول نيست.

استاد بايد مدافع خلاقيت و نوآوري و ابتكار باشد. البته ما بايد آيين نامه هاي

تحصيلي را اصلاح كنيم. مرتب بايد آيين نامه هاي آموزشي و آيين نامه هاي نانوشته -

چون خيلي از اين آيين نامه ها نانوشته است - مورد ارزيابي قرار بگيرد؛ نه اين كه هر

روز عوض شود، اما دائماً مورد ارزيابي باشد و در مقاطع گوناگون عوض شود. اين، جزو

كارهاي بسيار مهم است كه البته در اين زمينه، هم شوراي عالي انقلاب فرهنگي مي تواند

نقش ايفا كند، هم وزارت علوم نقش دارد.

استاد بايد از جريانات جهان آگاه باشد. استاد ما در محيط كلاس، به خاطر اثرگذاري اش

بايد اين چيزها را بداند.

استاد بايد سياست زده نباشد؛ نه اين كه سياست نفهمد. فقره ي قبلي كه عرض كرديم،

لازمه اش دانستن سياست است؛ اما سياست دانستن و سياسي بودن، غير از سياست زده بودن

و سياسي كار بودن است. سياسي كاري بد است. بايد بفهمند چه كار دارند مي كنند؛ اما

اين كه مرتب همه ي كارهايشان بر محور يك انگيزه ي سياسي باشد، بسيار بد است؛ بخصوص

وقتي كه انگيزه هاي سياسي جنبه هاي جناحي و شخصي و حزبي پيدا مي كند، كه اين ديگر

بد اندر بد مي شود!

استاد بايد براي دانشجو وقت بگذارد. البته اين موضوع مقداري به مسأله ي معيشت

استادان ارتباط پيدا مي كند؛ اين را بنده در جريان هستم و مي دانم. كاري كنيد كه

استاد بتواند وقت بگذارد و

مجبور نباشد در چند جا كار كند. الان اگر از يك استاد

بپرسيد روزي چند ساعت درس مي دهيد، مثلاً مي گويد هشت ساعت! چطور مي شود يك استاد

هفت ساعت، هشت ساعت درس بدهد؟! كي مطالعه كند، كي فكر كند، كي خودش را با ماشين

به محل تدريس برساند؟! اين كارها مشكلات فراواني دارد. يك مقدار بايد اينها را از

دغدغه ي معيشت راحت كرد تا خيلي نخواهند اين طرف و آن طرف بدوند.

مسأله ي بُعد فرهنگي هم - كه اشاره كردند و خيلي هم مورد توجه بنده است - بسيار مهم

است. ما فرهنگ را بستر اصلي زندگي انسان مي دانيم؛ نه فقط بستر اصلي درس خواندن و

علم آموختن. فرهنگ هر كشور، بستر اصلي حركت عمومي آن كشور است. حركت سياسي و

علمي اش هم در بستر فرهنگي است. فرهنگ، يعني خلقيات و ذاتيات يك جامعه و بومي يك

ملت؛ تفكراتش، ايمانش، آرمانهايش؛ اينها تشكيل دهنده ي مباني فرهنگ يك كشور است؛

اينهاست كه يك ملت را يا شجاع و غيور و جسور و مستقل مي كند، يا سرافكنده و ذليل و

فرودست و خاك نشين و فقير مي كند. فرهنگ، عنصر خيلي مهمي است. ما نمي توانيم از

فرهنگ و رشد فرهنگي و پرورش فرهنگي صرف نظر كنيم. فرهنگ هم مثل علم است؛ فرهنگ هم

گياه خودرو نيست. همه ي آنچه شما از نشانه ها و مظاهر فرهنگي در جامعه ي خودتان و

در هر نقطه يي از دنيا مي بينيد، بدون ترديد اين بذر را دستي افشانده است. البته

انسان بعضي از دستها را مي بيند، اما بعضي از دستها

را نمي بيند؛ از داخل خانه، تا

درون مدرسه، تا فضاي خيابان، تا راديو و تلويزيون، تا ماهواره، تا تبليغات جهاني،

تا اينترنت، و از اين قبيل چيزها. فرهنگ، هدايت و پرورش دادن مي خواهد. بنابراين در

دانشگاه ها كارفرهنگي بسيار مهم است.

البته از ساليان متمادي خداي متعال توفيق داد و ما نهاد نمايندگي را در دانشگاه ها

گذاشته ايم. امروز هم خوشبختانه جناب آقاي قمي حقيقتاً يك عنصر برجسته و يك روحاني

فرزانه و روشنفكر هستند. البته من همه ي آقاياني را كه در دانشگاه هاي گوناگون

فعاليت مي كنند، نمي شناسم؛ ولي مي دانم جناب آقاي قمي فعاليت هاي باارزش و خوبي

دارند؛ در عين حال اين طور نيست كه كار فقط بر دوش اين افراد باشد. رؤساي

دانشگاه ها اولاً بايد به آنها كمك كنند و كارشان را تسهيل نمايند تا واقعاً

بتوانند در دانشگاه حضور معنوي و ديني و روحاني و حضور هدايتگر و پدرانه داشته

باشند. وانگهي، خود رؤسا و مسؤولان دانشگاه ها و ستاد اصلي وزارت مسؤوليتهاي بسيار

سنگيني در زمينه ي مسائل فرهنگي دارند.

با آفتهاي اخلاقي و فرهنگي دارند كار مي كنند. حرفهايي كه ما گاهي اوقات مي گوييم،

حمل بر تخمين و حدس مي شود؛ اما بعد خوشبختانه خداي متعال براي حفُآبروي ما شواهد

علمي و عيني اش را هم مي فرستد؛ اگرچه از اولي هم كه ما مي گوييم، صرفاً حدس نيست؛

مبتني بر گزارش و كار تحليلي است.

بنده بارها گفته بودم كه دشمنان ملت ايران بيش از آنچه به توپ و تفنگ و اين چيزها

احتياج داشته باشند، به اشاعه ي بنيان هاي فرهنگي فاسدساز

نياز دارند. در خبرها

خواندم كه يكي از مسؤولان يك مركز مهم سياسي در امريكا گفته به جاي انداختن بمب،

دامن هاي كوتاه برايشان بفرستيد! راست مي گويد؛ اگر براي كشوري شهوات جنسي و آميزش

بي رويه ي زن و مرد و دختر و پسر را ترويج كردند و جوان را به راه هايي كشاندند كه

غريزه ي او هم به طور طبيعي متمايل به آن است، ديگر احتياج به استفاده ي از توپ و

تفنگ عليه يك ملت نيست. فساد، يك ملت را به خودي خود ضايع و باطل مي كند و آينده ي

او را تباه مي سازد. امروز خود امريكايي ها از آينده ي خودشان دارند مي ترسند؛ من

اين را در بعضي از مقالات روشن بينانشان مي بينم؛ مربوط به الان هم نيست؛ شايد ده

پانزده سال است كه اين پديده در امريكا پيدا شده. كساني از صاحب نظرهاي اينها نسل

امروز امريكا و رشد فساد در آن را مي بينند؛ رواج همجنس بازي، نابودي خانواده، كثرت

كودكان خيابان خواب و رشد جنايت كودكان و نوجوانان را مشاهده مي كنند؛ مي دانند كه

اين وضعيت حتّي كشوري با تمدن امريكايي را، با اين همه پيشرفت علمي و فناوري، در

آينده يي نه چندان دور به زمين خواهد زد؛ لذا دارند هشدار مي دهند. از مدتها پيش

توصيه ي آنها اين بوده است - و حتّي به هاليوود و جاهاي ديگر هم فشار مي آورند - كه

در تلويزيون ها به جاي نمايش فيلم هاي شهوتناك و خشونت بار، فيلم هاي خانوادگي را

نمايش بدهند، كه رمان هايش هم منتشر شده است.

حتّي اسم نويسنده ها را هم ذكر

كرده اند. البته حركت و مسير آنها در جهت فساد به نقطه يي رسيده كه قابل پيشگيري

نيست و نمي توانند جلوي اين فساد را بگيرند. ممكن است مختصري به تأخير بيندازند،

اما نمي توانند جلويش را نمي توانند بگيرند. ليكن ما مي توانيم؛ ما هنوز با آن

سراشيبي هاي خطرناك خيلي فاصله داريم.

مسأله ي رابطه ي دانشگاه و صنعت را هم كه گفتند، مهم است و بنده هم باز روي آن

تأكيد مي كنم. خبر دارم كه كارهاي خوبي شده، اما بيش از اين بايد دنبال كرد.

نكته يي هم درخصوص بحث مسائل سياسي كه آقايان گفتند، عرض كنم. دانشجوي فعال سياسي

درصد بسيار كمي از مجموعه ي دانشجويان است؛ اين را همه ي شما مي دانيد و بديهي است

كه اين طور است. زمان جواني ما هم همين طور بود. در آن زمان عناصر فعال سياسي در

دانشگاه ها معدود بودند و البته روي محيط دانشگاه اثر هم مي گذاشتند.

البته بنده طرفدار حركت سياسي دانشجوها هستم؛ خودتان مي دانيد؛ بارها هم گفته ام.

آن وقتي هم كه بنده اين حرفها را مي گفتم، در محيط سياسي آن روز كشور خيلي طرفدار

نداشت؛ اوقاتشان هم تلخ مي شد كه چرا من گفته ام لعنت به كساني كه تحرك سياسي را در

دانشگاه ها خواباندند و نابود كردند! بنده ده، دوازده سال پيش در همين حسينيه اين

را گفتم. من طرفدار حركت سياسي دانشجويان هستم.

البته اين كه ما بايد دانشجوها را به سياست بكشانيم، اين آ«بايدآ» را هم من قبول

ندارم؛ اصلاً آ«بايدآ» ندارد. جوان دانشجو احساساتي دارد،

تحركي دارد، خودش تمايل به

اين معنا دارد؛ لزومي ندارد ما آ«بايدآ» داشته باشيم؛ منتها جوان دانشجو احساساتش در

درجه ي اول متوجه عدالت خواهي است. آنچه بيش از همه چيز دانشجو را به خود متوجه

مي كند، عدالت خواهي است؛ اين جهت را در او تقويت و تحكيم كنيد.

البته ممكن است به خيلي از مسؤولان كشور اعتراض هم داشته باشد؛ اما اعتراض او،

اعتراض يك جوان است و هيچ اشكالي هم ندارد. بنده وقتي در مجامع دانشجويي شركت

مي كنم - شماها يا بوده ايد و از نزديك ديده ايد، يا از تلويزيون مشاهده كرده ايد -

مي بينيد كه چندين هزار دانشجو چه ابراز احساساتي مي كنند. من مي دانم در همين

مجموعه ي چند هزار نفري، درصد قابل توجهي هستند كه به شخص من اعتراض دارند؛ ولي اگر

بنا باشد محبت خودم را بين اين مجموعه تقسيم كنم، سهم آنها را يك مثقال كمتر نخواهم

گذاشت. اينها هم جوانند، اينها هم فرزندان و بچه هاي من هستند، اينها هم دانشجوهاي

اين كشورند. گيرم به مسأله يي - بحق يا بناحق - اعتراض دارند؛ چه اشكال دارد؟

اعتراض داشتن ايرادي ندارد، اما مبنا و پايه ي كارش بايد درست باشد.

نكته ي آخر هم باز به مسائل علمي برمي گردد. ما در زمينه ي كارهاي تحقيقاتي و درج

مقالات علمي خود در مجلات I.S.I گاهي دچار مشكلاتي مي شويم. البته همان طور كه ذكر

كردند، حجم مقالاتي كه از ما چاپ شده، خوب است؛ اما من اطلاع دارم - بخصوص در

زمينه ي علوم انساني - كه بعضي از مجلات I.S.I اصلاً مقاله ي

محقق ما را چاپ

نمي كنند؛ چرا؟ به خاطر اين كه با مباني آنها سازگار نيست. بله، ممكن است ما

درباره ي فلسفه، روان شناسي، تربيت و ديگر مباحث حرفهايي داشته باشيم؛ پژوهشگر ما

تحقيقي كرده و به نقطه يي رسيده - همان چيزي كه ما مي خواهيم - و مرزي را باز كرده

كه با خاستگاه اين دانش - كه غرب است و با ارزشهاي آن هماهنگ است - سازگار نيست؛

لذا مقاله را چاپ نمي كنند! اين هم پاسخ ساده لوحي بعضي ها كه خيال مي كنند دنياي

ليبرال - دموكراسي به معناي واقعي كلمه باز است و هركس هرچه مي خواهد، مي تواند

بگويد؛ نه، آنها حتّي پژوهش علمي را هم با ميزان كار مي كنند! اين، از جمله ي

چيزهاي هشداردهنده و عبرت انگيز است. اگر شما اطلاع نداريد، تحقيق كنيد؛ خواهيد

رسيد به آنچه من عرض مي كنم.

ما شنيده بوديم كه زمان استالين مي گفتند حكومت استالين به پژوهشگاه هاي علمي خود

مي گويد من اين نتيجه را مي خواهم دربياوريد! علم، آزاد نبود. البته اين قضيه را هم

امريكايي ها و غربي ها مي گفتند. آن وقت ها ما يقين مي كرديم كه همين طور است، ولي

الان بنده شك مي كنم. از بس مي بينم حرفهاي خلاف مي زنند، مي گويم شايد اين هم

تهمت به استالين بوده! مي گفتند - راست يا دروغ - اگر يك كاوش علمي، نتيجه اش

برخلاف اصول ديالكتيك درمي آمد، استالين اين را قبول نمي كرد؛ مي گفت بايد طوري

تحقيق كنيد كه به اين نتيجه برسد! الان ما در دنياي ليبرال

- دموكراسي اين را به

چشم خودمان داريم مي بينيم؛ منتها به شكل مدرن و منظم و با نزاكت و اتوكشيده و

كراوات بسته اش! تحقيق علمي پژوهشگر مسلماني كه در فلان موضوع برخلاف چارچوب هاي

داوران I.S.I حرفي زده، قابل درج در آن مجله نيست!

بياييد روي ايجاد يك مركز I.S.I اسلامي فكر كنيد و در اين خصوص با كشورهاي اسلامي

وارد مذاكره شويد. ما خوشبختانه در بين كشورهاي اسلامي، پيشرفته هستيم. البته ايجاد

اين مركز اسلامي معنايش اين نيست كه رابطه ي خود را با مجلات I.S.I در دنيا قطع

كنيم؛ نه، اين مركز را هم به وجود بياوريم تا متعلق به خودمان باشد؛ اين هم بشود يك

مرجع معتبر. از اين كارها هرچه بيشتر بكنيد، ان شاءاللّه به پيشرفت كشور بيشتر كمك

خواهيد كرد.

ديدار خيلي خوبي بود؛ فقط نقص اش همين بود كه نتوانستيم از شما بشنويم و از بيانات

شما دوستان استفاده كنيم. دلم مي خواست اين كار هم صورت مي گرفت، كه نشد.

ان شاءاللّه اگر عمر و فرصتي بود كه در آينده چنين جلسه يي را تشكيل بدهيم، در آن

جلسه من هيچ مطلبي نمي گويم و فقط شما صحبت مي كنيد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مردم استان قم به مناسبت سالروز قيام 19 دي

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مردم استان قم به مناسبت سالروز قيام 19 دي

--------------------------------------------19/10/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

اولاً خوش آمد عرض مي كنم به همه ي شما

برادران و خواهران كه با همت بلند خود و با انگيزه و شوق برخاسته از ايمان، متحمل

زحمت شديد و امسال هم اين اجتماع صميمي و شيرين و پرشور و هيجان را در سالگرد

نوزدهم دي تشكيل داديد. روز نوزدهم دي يكي از مقاطع مهم تاريخ سياسي ملت ماست.

اگر نگاه تيزبيني با قدرت تحليل به اين حادثه نگاه كند، خواهد ديد كه حادثه ي

نوزدهم دي يك مقطع تاريخي در زندگي سياسي ملت ايران است. قهرمان اين حادثه هم مردم

قم هستند؛ اعم از جوانان پرشور و مردم مؤمن در آن شهر و حوزه ي كهن علميه ي جوان

شده كه نقش خود را به معناي حقيقي كلمه، آن روز و پس از آن روز ايفا كرد.

مسأله هم به طور خلاصه اين بود كه ملت ايران از فشار ديكتاتوري رژيم دست نشانده از

يك طرف، فشار زندگي از يك طرف، فشار تحميل فرهنگ فساد از يك طرف، و سلطه ي خارجي و

به طور مشخص عوامل و عناصر امريكايي از يك طرف، به ستوه آمده بود. اين خشم عمومي و

اين انگيزه ي عمومي از ايمان مذهبي ملت ايران به طور كامل سيراب شد و معنا پيدا

كرد. اين خشم عمومي، خشم كور نبود؛ انگيزه ي تعريف نشده نبود؛ مردم مي فهميدند كه

چه مي خواهند و چه كار مي خواهند بكنند؛ و اين بر اثر تعليمات اسلامي بود. حركت

طلاب جوان و فضلاي وزين به دنبال رهبري بي نظير امام بزرگوار در طول سالهاي متمادي

اين خودآگاهي را در ملت ايران به وجود آورده بود كه اين وضعيت براي يك ملت و يك

كشور مايه ي سرافكندگي است؛ و اين وضعيت قابل تغيير يافتن است؛ و فقط هم به دست خود

مردم ممكن است تغيير پيدا كند. اين را مردم بدرستي فهميده بودند. خشم عمومي در

همه

جاي ايران گسترده بود؛ منتها مثل همه ي حوادث ديگر لازم بود نقطه ي آغازيني

به وجود بيايد؛ قهرماني پا وسط ميدان بگذارد و شروع كند. اين شروع كننده، مردم قم و

حوزه ي علميه ي قم بودند؛ اهميت قضيه اين جاست. انگيزه، اسلام؛ هدفها، تعريف شده ي

به وسيله ي معرفت ايماني و اسلامي؛ اميد به حمايت الهي و تكيه به نيروي مجاهدت ملي؛

اين مجموعه ي آن چيزي بود كه ملت ايران، چه در نوزده دي، چه در حوادثي كه پس از آن

به بركت نوزده دي پيش آمد، آن را در خود جمع كرده بود. اين حادثه، طوفان را آغاز

كرد؛ طوفاني كه هلاك در آن، براي نيروهاي ضد حق، نيروهاي طغيان و نيروهاي شر قطعي

شده بود. آ«ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر انّ الارض يرثها عبادي الصالحونآ»/؛

اين وعده ي الهي است. حق تا وقتي از مردم پشتيباني نداشته باشد، يك واقعيت ذهني و

يك حقيقت معنوي است؛ نمي شود توقع داشت در جايي تحقق و استقرار پيدا كند. اما وقتي

به دنبال حق، نيروي ايمان انسانها بسيج شد و به راه افتاد، حق طبق طبيعت نظام هستي

است؛ لذا تحقق پيدا مي كند، و تحقق پيدا كرد. اگر در طول تاريخ طولاني امت اسلامي،

از قرون اوليه تا امروز، از وقتي ضعف مسلمانها شروع شد، مي بينم حق مظلوم و مقهور

واقع شد، به خاطر همين كمبود بود؛ چون نيروي مؤمن انساني شانه ي خودش را زير بار

حق نداده بود تا حق را در جامعه علم كند؛ پرچم حق را برافراشته كند؛ ستون حق را

در زمين

حيات و زندگي مردم استقرار ببخشد؛ لذا همين چيزي شد كه مي بينيد: زندگي امت

اسلامي به اين روز فلاكتبار افتاد كه در بسياري از نقاط جهان ما شاهدش هستيم. ولي

ملت ايران قانون الهي را عمل كردند؛ يعني حق را متحمل شدند؛ شانه زير بار تحقق

حقيقت الهي دادند؛ وارد ميدان شدند؛ خداي متعال هم نصرت را - همچنان كه در قرآن

مكرر وعده كرده است - براي اينها ارزاني داشت. اين كار از قم شروع شد اين روز را

مهم بدانيد؛ اين روز يك مقطع تاريخي است. براي نگهداري آن و گسترش دادن مفاهيمي كه

در اين حادثه وجود دارد، بايد تلاش و مجاهدت كرد.

ملت ايران وارد ميدان شدند؛ سلطه ي ديكتاتوري وابسته را از سر خودشان راندند؛ حضور

دشمن غارتگر را از كشورشان نفي كردند؛ دشمن را بيرون راندند؛ نظام فرهنگي غلط و

سلطه ي تحميلي فرهنگ بيگانه را تا آن جايي كه توانستند، زُدودند و جريان حق را حاكم

كردند. طاغوت رفت و نيروي متكي به مردم و برخاسته ي از ايمان ديني سركار آمد و

همچنان كه خدا وعده داده، بركات الهي نازل شد؛ آ«ولو انّ اهل القري آمنوا واتّقوا

لفتحنا عليهم بركات من السماء والارضآ»/. خداي متعال وعده كرده است كه اگر ايمان

و تقوا به ميدان بيايد، باب رحمت و بركت را هم باز مي كند؛ و اين كار صورت گرفت.

امروز اگر شما به كشور نگاه كنيد، با دوران طاغوت قابل مقايسه نيست؛ از لحاُ

پيشرفتهاي مادي، پيشرفته تر است؛ از لحاُتوسعه، توسعه يافته تر است؛ از لحاُ

معنويت و اخلاق، بمراتب از آن زمان والاتر و عالي تر

است. آن روز اين كشور دربست در

اختيار امريكايي ها بود؛ هم اقتصادش، هم سياستش، هم روابط اجتماعي اش. آنچه در اين

كشور تدبير مي شد، در جهت منافع سلطه گران بيگانه و متنفذ در ايران بود. آن روز

ملت ايران در گزينش مديران ارشد كشور كمترين دخالتي نداشت. آن روز براي اكثريت ملت،

مطلقاً فكري نمي شد؛ كاري انجام نمي گرفت و اصلاً اهتمامي وجود نداشت. آن روز علم

در كشور در نهايت عقب افتادگي و عقب ماندگي بود؛ اين همه استعداد درخشان كه در اين

كشور وجود دارد، راكد و معطل بود. اگر كسي مي توانست راهي پيدا كند، به كشورهاي

ديگر مي رفت و براي آنها مشغول مي شد؛ كما اين كه خيل عظيمي رفتند. آن روز ملت

ايران براي كوچكترين توليد خود محتاج خارجي بود؛ يا وارد مي كرد و يا اگر در داخل

ساخته مي شد، خارجي آن را مي ساخت. ما آن روز سيم خاردار و دسته ي بيل و اين چيزها

را هم از خارج وارد مي كرديم! كشور به بركت انقلاب تحرك پيدا كرد و زيرورو شد. آن

روز در جمعيت سي وپنج ميليوني و چهل ميليوني كشور تعداد بسيار كمي دانشجو بود.

امروز جمعيت ما تقريباً دو برابر شده است؛ اما تعداد دانشجويان ما حدود پانزده

برابر شده! شمار استادان و تعداد دانشگاه ها بمراتب از اين بيشتر است. صنايعي كه

ملت ايران به دست خودشان ايجاد كرده اند، يك ماجراي شگفت انگيز است. آن روز

ساده ترين چيزها را هم بايد ديگران مي آمدند و مي ساختند. پول ما را مي گرفتند، ما

را تحقير

مي كردند، اما براي ما نوع نازلش را تهيه مي كردند! امروز جوانهاي ما

پيچيده ترين و برجسته ترين فناوري ها را آورده اند در ميدان ديد عمومي قرار

داده اند، كه نمونه هايش را شنيده ايد و مي دانيد. آنچه در معرض افكار عمومي و ديد

عمومي است، بمراتب كمتر از واقعيت است. آن روز اگر مي خواستند روي يك رودخانه سدي

ببندند، بايد مي رفتند از چهار تا كشور التماس مي كردند و پولهاي كلان به اينها

مي دادند تا بيايند سدي درست كنند؛ آن هم در مواردي نامطمئن! امروز جوانهاي خود ما

لااقل ده ها برابر آن روز - و يقيناً بيشتر - به دست خودشان اين چيزها را

مي سازند. كشور رشد كرده؛ علم كشور رشد كرده؛ رشد اقتصادي كشور بمراتب از آن روز

بهتر است؛ توسعه يافتگي كشور از آن روز بيشتر است؛ معنويت و اخلاق كشور قابل

مقايسه ي با آن روز نيست؛ اعتماد به نفس ملي، امروز صد برابر آن روز است؛ و بالاتر

از همه اين كه امروز كشور مستقل است. همه ي اين جنجالها و بداخلاقي هاي جهاني هم كه

مي بينيد، به خاطر اين استقلال است. اين استقلال را مجاهدت مردم براي اين كشور به

ارمغان آورد. اين راه، برگشت يافتني نيست؛ اين را همه در دنيا بدانند. ملت ايران

بار ديگر اجازه نخواهد داد امريكايي ها در اين مملكت نفوذ پيدا كنند. از روز اول هم

دشمني هاي همين رژيم غارتگر و مُسرف - يعني رژيم ايالات متحده ي امريكا - در ايران

شروع شد، تا امروز هم ادامه دارد و بعداً هم ادامه

خواهد داشت. تا امروز اين

دشمني ها اثر نكرده، بعداً هم به حول و قوه ي الهي هيچ اثري نخواهد كرد. البته

تحليل گران و راهبردسازان استكباري دنيا تصور مي كنند همان ماجرايي را كه در

انقلاب اتفاق افتاد و ملت توانستند يك تحول عظيم در كشور و نظام سياسي به وجود

بياورند، بار ديگر با اهداف خبيث استكباري مي توانند چنين چيزي را به وجود بياورند؛

خودشان را به اين در و آن در هم مي زنند. در ده پانزده سال اخير بارها ايادي جاسوسي

امريكا و صهيونيست ها و مجموعه ي استكبار جهاني سعي كرده اند بلكه بتوانند در ايران

مردم را تحريك و وادار كنند، يا گوشه يي از مردم را به نام مردم تحريك و وادار

كنند؛ شايد بتوانند حوادث انقلاب را شبيه سازي كنند. بي عقل ها نمي دانند كه

حادثه ي انقلاب، دروني بود؛ برخاسته ي از ايمان بود؛ متكي به دل يكايك آحاد ملت

ايران بود؛ تحميلي نبود؛ پولي نبود. چنين چيزي اگر يك روز ممكن بشود، عليه خود رژيم

ايالات متحده و وابستگان آنها ممكن خواهد شد. نظام مستقر و مستحكم ايماني كه

پايه اش در دل مردم است، به اين بادها كمترين تكاني نمي خورد؛ اما آنها تلاشي خود

را مي كنند؛ ملت بايد هشيار باشد. عزيزان من! من به شما عرض كنم؛ در طول اين بيست و پنج سال، اراده ي الهي و قدرت

الهي در هوشياري و اتحاد و حضور بجا و بموقع مردم خودش را نشان داد. ايمان جوانها و

شور و هيجان ايماني مرد و زن مؤمن ما بود كه توانست اين

انقلاب و اين كشور را حفُ

كند و رشد عظيم ملي را به وجود بياورد؛ باز هم همين است. ما معتقديم حق - يعني نظام

اسلامي متكي به ايمان - بر باطل پيروز خواهد شد؛ در اين شكي نيست؛ ليكن شرطش همين

است كه مردم - بخصوص جوانها - در صحنه حضور داشته باشند و هوشيارانه به حوادث نگاه

كنند. ببينيد امروز دنيا در پنجه ي خونريز استكبار جهاني در چه وضعيتي است. امروز همان

داستان استعمار است، منتها با شيوه ي نو. يك روز استعمار كهنه بود - استعماري كه

بعدها اسمش را گذاشتند استعمار كهنه و كهن - مي رفتند بر كشورها تسلط پيدا

مي كردند؛ مثل هند، مثل الجزاير، مثل خيلي از كشورهاي ديگر. با بيداري ملتها اين

استعمار از بين رفت و ديگر نتوانستند ادامه دهند. البته در سالهاي دوران استعمار،

ملتها را فشردند و واقعاً رمق آنها را گرفتند؛ ولي به هرحال استعمار كهن از بين رفت

و جاي آن، استعمار نو را آوردند. استعمار نو اين بود كه در رأس كشورها بيگانگان

نمي آمدند حكومت كنند؛ مثل دوران استعمار قديم نبود كه حاكم انگليسي برود در هند

حكومت كند؛ نه، از خود كشورها كساني را مي گماشتند؛ مثل رژيم طاغوت، مثل رضاخان و

پسرش، و مثل بسياري از دولتهاي ديگر كشورهاي جهان سوم - به قول خودشان - و از جمله

كشورهاي اسلامي. سالهاي متمادي ملتها را فشردند؛ مستبدان را آوردند؛ نظامي هاي

كودتاچي را سركار آوردند و هرطور توانستند، از حضور ملتها مانع شدند. امروز

مي بينند اين هم بُردي ندارد؛ لذا راه ديگري را براي تسلط بر كشورها

در پيش

گرفته اند و آن، نفوذ در ملتهاست؛ كه اين همان چيزي است كه من چندي پيش گفتم

استعمار فرانو. بالاتر از استعمار نو، يك نوع استعمار ديگر است. ايادي خودشان را به

كشورها بفرستند و با پول و تبليغات و اغواگري هاي گوناگون و رنگين نشان دادن و موجه

نشان دادن چهره ي مستكبران ظالم عالم، بخشي از ملتها را اغوا و تحريك كنند. البته

اين هم به جايي نخواهد رسيد؛ چون چهره ي استعمار و استكبار زشت تر از اين حرفهاست؛

نمي تواند ظلم و ستمگري و ددمنشي خود را پنهان كند؛ نمونه اش عراق است. شما ببينيد

اينها در عراق چه مي كنند. امروز پرچم حقوق بشر در دست امريكا و انگليس و كشورهايي

از اين قبيل، به يك چيز مسخره و خنده آور تبديل شده است! امروز ماجراي زندان

ابوغريب، زندان گوانتاناموي امريكا، رفتار با ملتها به وسيله ي مسلحين و چكمه پوشان

امريكايي و انگليسي، داستان هميشگي ملتهاست. ممكن است ملتها الان تظاهري نكنند، اما

اين وقايع در دلشان تأثيرات عميقي دارد و يك روز خودش را نشان خواهد داد. امروز دل

ملتهاي اسلامي پر از نفرت از امريكا و مستكبران است. در همين كشورهايي كه ظاهراً بر

حكام آن كشورها هم تسلط دارند، دل ملتها از اينها پُر است؛ منتظر زماني هستند كه

بتوانند اين را نشان دهند. دوران نظام استكباري - كه مبناي آن بر ظلم به ملتها و

تسلط بر جان و مال و ناموس و منابع آنهاست - به سر آمده است. البته ممكن است ملتها

دوره هاي سختي را تجربه كنند، اما دوران زورگويي

و قلدري در باطن انسانها و در باطن

عالم به سر رسيده؛ بيشتر از اين نمي توانند. ملتي كه مي تواند نقش ايفا كند، ملتي

است كه به خودآگاهي برسد

و از اراده و ايمان و هوشياري استفاده كند؛ او ميدان را خواهد برد. بيشترين اقبال

را در اين مورد ملت ايران دارد. ملت ايران، هم با استعداد است، هم باهوش است، هم

مؤمن است و هم تجربه كرده است. ملتهاي ديگر تجربه ي ملت ما را ندارند. ملت ما

مي تواند محور يك حركت عظيم جهاني باشد بر عليه ظلم و نظام استكباري و نظام ظالمانه

و نظام ارباب رعيتي جديد و نويي كه امروز مستكبران عالم مي خواهند بر دنيا تحميل

كنند. جوانها به اين موضوع توجه داشته باشند. هرچه ممكن است، بر آمادگي هاي خودتان،

بر عمق فكري خودتان و بر حضور خودتان در ميدانهاي سياسي و اقتصادي بيفزاييد. طلاب

جوان، فضلاي جوان، جوانان دانشجو، جوانان كارگر، جوانان قشرهاي مختلف مردم - چه

دخترها و چه پسرها - بدانند كه بايد در آينده ي دنيا نقش ايفا كنند. جغرافياي سياسي

دنيا را اراده و ايمان انسانها در آينده تعيين خواهد كرد؛ اين به عهده ي شماست. البته مسؤولان كشور - چه مسؤولان فرهنگي، چه مسؤولان سياسي، چه مسؤولان مربوط به

مسائل جوانها، چه مسؤولان مربوط به علوم - يقيناً تكليف هاي بزرگ و سنگيني دارند.

اين كه بنده راجع به پيشرفت علم اين همه تأكيد مي كنم، به خاطر اين است كه عالم شدن

و دست يافتن به علم و فناوري، نقش بسيار زيادي را در اين آينده ايفا مي كند. اين

آينده،

متعلق به شما جوانهاست و بدانيد كه روزهاي عزت و شوكت حقيقي ملتها را

ان شاءاللّه خواهيد ديد و ثمره ي اين ايستادگي ها را خواهيد چشيد. امروز در كشور

ما بحمداللّه هم اتحاد هست، هم ايمان هست، هم آگاهي و شور هست؛ البته تلاش مي كنند

كه نگذارند. در همين قضاياي انتخابات كه مردم حقيقتاً با شور و شعور و انگيزه شركت

مي كنند، حضور مردمي كاملاً پيداست. در نزديكي انتخابات - كه بعضي ها از الان

زمزمه اش را آغاز كرده اند - خواهيد ديد كه زمزمه هاي تحريم انتخابات شروع خواهد

شد؛ براي اين كه مردم به ميدان نيايند، حضور نداشته باشند، گزينش نكنند و از

معادلات سياسي ايران و نظام جمهوري اسلامي حذف شوند. اين زمزمه ها ابتدا از محافل

سياستگذاري و طراحان راهبردي امريكا و اسرائيل شروع مي شود؛ بعد هم به دست يك عده

از آدمهاي بي توجه و گاهي هم مزدور و حقير در داخل مي رسد. يك عده خواهند گفت

انتخابات را تحريم كنيم؛ يك عده خواهند گفت انتخابات آزاد نيست - براي اين كه مردم

را دلسرد كنند - يك عده بنا مي كنند به تخريب چهره ي نامزدهاي انتخاباتي. هر كدام

از اينها به نحوي سعي مي كند اين انتخابات را كم رونق كند. من اصرار دارم همه ي

مسؤولان كشور و آحاد ملت خودشان را ان شاءاللّه براي انتخابات آماده كنند. اگرچه

تقريباً زمان زيادي به برگزاري انتخابات مانده است و ما هنوز پنج شش ماه تا برگزاري

انتخابات وقت داريم؛ اما فضاي كشور را بايد فضاي علاقه مندي و شوق به اين انتخابات

كرد تا مردم بدانند مي خواهند كار بزرگي انجام دهند. دولتي سركار بياورند كه براي

راه رسيدن به آرمانها يك قدم بلند بردارد؛ اساس قضيه اين است. چهره هاي گوناگوني

كه به عنوان نامزد وارد عرصه ي انتخابات مي شوند، به اين موضوع توجه كنند. اين ملت،

تشنه ي كار است؛ كار. كار نكرده زياد هست؛ ميدان هم براي كار در كشور ما بي نهايت

است. آنچه مردم به آن علاقه دارند و عاشق آن هستند، اين است كه رئيس جمهوري سركار

بيايد كه مهمترين انگيزه ي او كار براي اين ملت باشد و در زمينه هاي اقتصادي،

زيربنايي، فرهنگي، علمي، اخلاقي، سياست خارجي و ساير زمينه ها كار كند و نشاط و شور

و انگيزه ي كار داشته باشد؛ اين هم با ايمان امكان پذير است. نامزدهاي انتخاباتي به

اين نكته توجه كنند. مردم مايلند از زبان نامزدها بشنوند كه اينها مي خواهند چه كار

كنند. نامزدها مشخص كنند كه مي خواهند چه كار كنند؛ برنامه ها و هدفها و

راهبردهايشان را براي مردم مشخص كنند. شور انتخابات اين است. حضور حداكثري يي كه من

روز عيدفطر به ملت عزيز ايران عرض كردم، اين طوري تحقق خواهد يافت. ملت هم آماده

باشند و نگاه كنند ببينند چه كسي به هدفهاي آنها معتقد و مؤمن است و توان كار در

جهت اين هدفها را دارد. البته ان شاءاللّه تا زمان انتخابات جزئيات و خصوصيات

بيشتري را به ملت ايران عرض خواهم كرد. آنچه از الان همه بايد توجه كنند، اين است

كه اين كشور و اين ملت تشنه ي كار است؛ كار در جهت هدفهاي

والايي كه اين ملت براي

آن انقلاب كرد، براي آن از مرزهاي خودش دفاع كرد، براي آن در ميدانها ايستادگي كرد،

براي آن اين طور تلاش كرد و اين رشد علمي و فكري را براي خود به دست آورد. البته

دست قدرت الهي پشت سر ملت ايران است؛ من به رأي العين اين را مشاهده كرده ام. امام

يك وقت در بستر بيماري بودند و من به عيادت ايشان رفته بودم. بنده به ايشان جمله يي

عرض كردم؛ ايشان هم در جواب گفتند آنچه من در اين چند سال ديدم، اين است كه دست

قدرتي پشت سر ملت ايران است و كارها را دارد پيش مي برد. بنده در اين چند سال اين

دست قدرت را ديده ام. چقدر براي اين ملت خواب پريشان ديده شد و توطئه چيده شد؛ چقدر

دشمنان اين ملت پول خرج كردند تا اين ملت را عقب نگه دارند و مرزهاي اين ملت را

بشكنند و بر اين ملت تسلط پيدا كنند؛ اما به خاطر همت اين مردم - كه دست قدرت الهي

پشتش بود - نتوانستند و بدانيد ان شاءاللّه بعد از اين هم همين طور خواهد بود. از خداوند متعال كمك و هدايت و مدد مي خواهيم؛ بر ساحت مقدس ولي اعظم، حضرت ولي عصر

(ارواحنافداه) درود مي فرستيم و براي همه ي ملت ايران و براي شما عزيزاني كه در

اين جا تشريف داريد، كمك و دعا و توجه و لطف و عنايت آن بزرگوار را مسألت مي كنيم.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان عقيدتي، سياسي نيروي انتظامي

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان عقيدتي، سياسي نيروي انتظامي

--------------------------------------------23/10/1383

بسم اللّه

الرّحمن الرّحيم

خيلي خوش آمديد برادران عزيز!

اميدواريم ان شاءاللّه زحمات و تلاشهاي مستمر و چندين ساله ي شما مشمول عنايت و

تفضل و قبول پروردگار قرار بگيرد و آثار نيك خود را در جامعه ي مشمول تلاش و فعاليت

شما - يعني نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران - عميق و ماندگار كند. حضور مجموعه يي به نام عقيدتي، سياسي در نيروهاي مسلح، يكي از الهامات الهي و از

بركات پروردگار بر امام بزرگوار ما و مجموعه ي دست اندركار امور كشور بود. نقش

روحانيون، نقش هدايت و

دستگيري معنوي است. همه به روحاني احتياج دارند - همچنان كه به طبيب احتياج

دارند - و اگر روحاني در هر نقطه يي به وظايف خود عمل كند، آن جا را از لحاُمعنوي

آباد خواهد كرد. گاهي وجود ماعمامه يي ها در جاهايي بي اثر مي شود، يا احياناً

خداي ناكرده اثرهاي منفي بر جاي مي گذارد؛ اين به خاطر اين است كه ما در آن مورد با

وظايف و هويت و منش يك روحاني ظاهر نشده ايم. در طول سالهاي متمادي عمر روحانيت

شيعه، هرجا روحانيون با منش و هويت روحاني خود ظاهر شده اند، بركاتي بر جاي

گذاشته اند؛ چه در ميدان سياست، چه در ميدان معنويت، چه در ميدان هاي مربوط به رزم

و دفاع از كشور و امنيت، و چه در هر ميدان ديگري. شأن روحاني اين است. نمي خواهم

ادعا كنم كه حضور روحانيون در نيروهاي مسلح در سالهاي بعد از انقلاب صددرصد همان

طوري بوده است كه از ماها انتظار مي رفته؛ اما مي خواهم اين را عرض كنم كه در

مجموعه ي بزرگ نيروهاي مسلح، هرجا علما، روحانيون، فضلا و طلاب جوان با همان منش

روحاني حضور داشته اند، تأثيرات بسيار گرانبهايي برجاي گذاشته اند. عزيزان نيروهاي

مسلح هم مثل همه ي مردم از آغاز با نام خدا، با نام ائمه ي اطهار و با نام مقدسين و

مقدسات ديني پرورش پيدا كرده اند و فطرتشان با تعاليم اسلامي بارور شده است. فطرت

اسلامي و ديني در مردم ما و در نيروهاي مسلح - كه از جوانهاي ما هستند - با تعليم

ديني و با بيان معارف الهي سيراب شده است. براي گرايش به معنويت و تعالي معنوي،

زمينه در اينها خيلي زياد است. ما بايد مثل پيامبر سراغ افراد برويم. درباره ي

پيغمبر گفته شده است: آ«طبيب دوّار بطبّه قد احكم مراهمه و احمي مواسمهآ»/؛

پيغمبر مثل يك پزشك دوره گرد حركت مي كرد. پزشكان در مطب خود مي نشينند تا مردم به

آنها مراجعه كنند؛ اما پيغمبران نمي نشستند تا مردم به آنها مراجعه كنند؛ آنها به

مردم مراجعه مي كردند. در كيف دارويشان، هم وسيله ي مرهم گذاري داشتند، هم وسيله ي

نشترزني داشتند، هم وسيله ي داغ كردن زخم داشتند؛ آن جايي كه احتياج به داغ كردن

داشت.

درشتي و نرمي به هم در به است

چو رگ زن كه جراح و مرهم نه است /

رگ زن، هم رگ را مي زند، هم مرهم

مي گذارد؛ هم خون را مي گيرد، هم خون را بند مي آورد؛ خون زيادي را مي گيرد، اما

نمي گذارد خون اضافه ي براندازه ي لازم هم از رگ بيرون برود؛ مرهم هم مي گذارد. نقش

ماها اين گونه است.

اگر ما عمامه يي ها درست نقش خود را بشناسيم و بتوانيم آن را

ايفا كنيم، دنيا را آباد خواهيم كرد. ماها گاهي كوتاهي مي كنيم؛ سراغ همان راه هايي

مي رويم كه اهل دنيا رفته اند؛ آنگاه كار ما خراب مي شود. يك تاجر، يك زميندار، يك

زمين خوار، يك مقاطعه كار، چه عمامه سرش باشد، چه شاپو سرش باشد، چه كراوات ببندد،

چه تسبيح دست بگيرد؛ بالاخره حقيقت او كه فرق نمي كند. اما اگر عمامه سرمان گذاشتيم

و دنبال همان كارهايي بوديم كه پاپيون زن ها و كراوات زن ها و بقيه ي اهل دنيا

دنبال آن هستند، ما هم مثل آنها هستيم. لباس كه تغيير اساسي ايجاد نمي كند؛ بايد

ديد دل، جايگاه چيست. آ«ده بُود آن، نه دل، كه اندر وي گاو و خر بيني و ضياع و

عقارآ»/. دلي كه به دنبال تجملات و زخارف دنياست، ديگر دل نيست؛ دكان زرگري است؛

هرچند شاعر مي گويد ده است. اول بايد دلمان را پاك كنيم: آ«من نصب نفسه للنّاس

اماما فعليه ان يبدأ بتعليم نفسه قبل تعليم غيرهآ»/؛ كسي كه پيشاهنگ، پيشوا و

جلودار جمعيتي مي شود، اول بايد خود را آماده كند. اگر بنده و جنابعالي مي خواهيم

صد نفر را به دنبال خود بكشانيم - چه براي كوهنوردي، چه براي بيابانگردي، چه براي

يك رزمايش - اول بايد قوت راه رفتن را در خودمان ايجاد كنيم؛ والّا اگر ده قدم

رفتيم و بعد گفتيم آخ قلبمان گرفت، پايمان خسته شد، اين صد نفر هم هرچند چهار

نفرشان همت كنند و بروند، اما ديگر نمي شود

اينها را به مقصد رساند. راه معنويت هم

همين طور است؛ خودمان را بايد درست كنيم. روحانيت خيلي قدر و ارزش دارد. شكستن قدر

روحانيت، خدمت به هيچ بخشي و جنبه يي از جنبه هاي زندگي مردم نيست؛ چون هرجا يك

روحاني خوب حضور داشته باشد، واقعاً يك مشعل است و نورافشاني مي كند. اما من و

شماي روحاني هم بايد خود را آن چنان كه يك روحاني مي بايد و مي شايد، بسازيم و

روحاني باشيم. از گزارش خوبي هم كه جناب آقاي رحماني دادند و زحمات خوبي هم كه دوستان كشيده اند؛

خيلي متشكريم. اميدواريم ان شاءاللّه قطره قطره ي اين جاري به جاي خود برسد و در

محل درست خود مصرف شود و خداوند اثر ببخشد و به شماها اجر و توفيق بدهد. نيروي انتظامي هم بسيار مهم است. نيروي انتظامي، نيروي مسلح اجتماعي است؛ نيروي

مسلح منزوي نيست؛ در پادگان ها نيست؛ در بازارهاست؛ در متن زندگي مردم است؛ در عين

حال نيروي مسلح هم هست؛ موظف به حفُامنيت و نظم است - آن هم با قدرت مسلح - وسط

زندگي مردم هم هست؛ اين خيلي حساس و ظريف است. نيروي انتظامي ما امروز نه با

گذشته ي قبل از انقلاب - آن كه اصلاً محل بحث نيست - با اول انقلاب خيلي تفاوت كرده

است. بنده از اول در مجموعه ي نيروهاي مسلح بوده ام و از نزديك اين تفاوت را لمس

كرده ام. امروز نيروهاي مسلح ما - بخصوص نيروي انتظامي - زمين تا آسمان تفاوت

كرده اند. نه فقط با اول انقلاب، بلكه با اول تشكيل نيروي انتظامي

هم كه سه مجموعه

با هم ادغام شدند و نيروي انتظامي به وجود آمد، تفاوت دارد. امروز هم كه الحمدللّه

فرمانده خوب، صالح، كارآمد و كاردان - سردار قاليباف - در رأس اين نيروست و واقعاً

دارد كار مي شود؛ مردم هم راضي اند. بازخورد فعاليتهاي شما و فعاليتهاي دستگاه هاي

اجرايي كشور - از جمله نيروي انتظامي - اين جا مي آيد. امروز نيروي انتظامي در

مقايسه با آن روز خيلي فرق كرده؛ اصلاً يك چيز ديگر است؛ داستان ديگري است.

درعين حال حساسيت نيروي انتظامي و كار روي اين نيرو و هدفگيري يكايك عناصر اين

نيرو در جهت تعالي بخشي و تقويت ارزشهاي انساني و ديني در آن، همچنان باقي است؛

اين، نقش شماها را زنده مي كند. دوگونه مي شود در عقيدتي، سياسي نيروي انتظامي

حضور داشته باشيد: يك نوع، مطلوب است؛ يك نوع، كم اثر است؛ حالا آن نوع هايي كه مضر

است، فعلاً محل كلام ما نيست. حضور كم اثر، چه نوع حضوري است؟ اين گونه است كه

نيروي انتظامي مثل بقيه ي ادارات براي خودش يك كارهاي شكلي تعريف كند و آنها را

انجام دهد: اين كلاس را بايد شركت كنيد، اين آزمون را بايد بگذرانيد، براي درجه

بايد اين شرايط را در خودتان تحصيل كنيد، احياناً نمازجماعت بايد شركت كنيد؛

بيايند، بروند؛ نيروي انتظامي هم مثل بقيه ي ادارات فعاليت كند. در چنين حالتي،

البته نيروي انتظامي كارهايي مي كند و تأثيراتي مي گذارد؛ اما سطحي است؛ اين از

روحانيت متوقع نيست. طور ديگر هم اين است كه حضور، به معناي حقيقي كلمه، روحاني و

معنوي باشد. نه

اين كه آن وظايف را انجام ندهند؛ چرا، آن وظايف هم وظايفي است كه

بايد انجام بگيرد؛ در آيين نامه ها آمده، در قانون آمده، جزو وظايف نيروي انتظامي

است؛ ليكن ملات همه ي وظايف آن جريان معنوي، روي خوش روحاني، دلسوزي روحاني،

استغناي نفس يك روحاني و يك طلبه، و بي اعتنايي يك روحاني به تشريفات و چيزهاي

زيادي و زر و زيورها و مال دنياست. اگر توانستيد اين را تأمين كنيد، آن حضور، مطلوب

و ايده آل خواهد شد و اثر مي گذارد. روحاني عقيدتي، سياسي - البته روحاني كه من

عرض مي كنم، بقيه ي برادران غيرمعمم هم كه در عقيدتي، سياسي كار مي كنند، محكوم به

همين احكامند؛ منتها در مورد روحاني تأكيدش بيشتر است - نبايد خودش را جاي فرمانده

بگذارد و فرماندهي كند؛ بايد توي مجموعه برود. فرمانده، ضوابط و اصول و كارهايي

دارد. البته فرمانده مردمي هم داريم. الان الحمدللّه خيلي از فرماندهان ما

مردمي اند؛ منتها منش، منش فرماندهي است. مي رود با سرباز و درجه دار و افسرش تماس

مي گيرد، دست هم مي دهد، يك چايي هم با هم مي خورند و احوال زن و بچه اش را هم

مي پرسد؛ اما منش اش، منش فرماندهي است: او بايد سلام دهد، اين بايد جواب دهد؛ اين

بايد امر كند، او بايد گوش به فرمان باشد. روحاني نبايد اين گونه باشد؛ منش روحاني

نبايد فرماندهي باشد؛ هرچند تشريفات فرماندهي اصلاً مردمي محض است. شما فرض كنيد

در فلان محله ي تهران يا هر شهر ديگري پيشنماز يك مسجد هستيد. پيشنماز يك مسجد

چگونه رفتار مي كند؟

با امر و نهي و پسرو و پيشرو رفتار مي كند؟ اگر بكند، مردم به

نمازش نمي آيند. هميشه گرم ترين نماز جماعت ها متعلق به پيشنمازهاي مردمي است: با

مردم گرم مي گيرند؛ با مردم خوش اخلاقي مي كنند؛ بي حوصلگي نشان نمي دهند؛ بدخلقي

نشان نمي دهند، جواب مسأله شان را مي دهند؛ يك وقت اگر كسي بيماري و مشكلي داشته

باشد، اگر با پول نتوانند، با اخلاق آن مشكل را تسكين مي دهند. گفت: چو

وا نمي كني گرهي خود گره مباش

ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نيست /

به عنوان آخوندي، دست ما گشاده نيست؛

اما ابرويمان كه مي تواند گشاده باشد. بنده خودم سالها پيشنمازي كرده ام؛ مي دانم

انسان چگونه بايد با مردم رفتار كند. وقتي نماز تمام مي شد، برمي گشتم رو به مردم

مي نشستم. تسبيحات حضرت زهرا را هم كه مي گفتم، افراد مي آمدند و مي ديدند راه باز

است. جوان مي آمد، مزلّف مي آمد، بازاري مي آمد، ريش دار مي آمد، بي ريش مي آمد. آن

زمان، پوشيدن پوستين هاي وارونه در ميان جوانهاي بيتل مد شده بود. يك روز رفتم

نماز، ديدم يكي از همين جوانهاي آلامد كه موهايش را روغن زده، آمده و صف اول كنار

متدينين و بازاري هاي خوب و افراد محاسن سفيد نشسته. احساس كردم اين جوان با من

حرفي دارد. نشستم و به او پاسخ نگاه دادم؛ يعني اجازه دادم بيايد حرفش را بزند.

جلو آمد و گفت آقا! من صف اول بنشينم، اشكال دارد؟ گفتم نه، چه اشكالي دارد؟ شما هم

مثل بقيه. گفت: اين آقايان

مي گويند اشكال دارد. گفتم: اين آقايان بيخود مي گويند!

اين جوان، ديگر از اين مسجد پا نمي كشد. اين جوان، ديگر از اين پيشنماز دل

نمي كند. همين طور هم بود؛ از ما دل نمي كندند. بنده وقتي مسجد مي رفتم، در ميان صد

نفر، اقلاً نود نفرش جوانها بودند. بنده هيچ چيز خاصي نداشتم؛ نه يك مايه ي

آن چناني معنوي، نه يك مايه ي دنيوي؛ اما با مردم بودم. در پادگان هم همين طور

است؛ در محيط نيروي انتظامي هم همين طور است؛ در پاسگاه هم همين طور است؛ هرجا كه

ما ميان مردم هستيم. يك جا مردم ما بازاري اند، يك جا مردم ما دانشگاهي اند، يك جا

هم نظامي اند؛ سپاه و ارتش و نيروي انتظامي؛ فرقي نمي كند. اگر ما با مردم باشيم،

افراد به تظاهر وادار نمي شوند. ما كه عقيدتي، سياسي هستيم، بد است كه در فلان

نيروي مسلح طوري رفتار كنيم كه آن آدم زرنگ رند به مذهب تظاهر كند، اما باطنش

خبري نباشد؛ جلوي ما تسبيح به دست بگيرد و صلوات بفرستد، اما باطن قلبش چيزي نداشته

باشد؛ يا دوره و كلاسي را كه ما اجبار كرده ايم، بگذراند، اما فقط الفاُرا ياد

گرفته باشد؛ ايمان و اعتقادي پيدا نكرده باشد. اين خوب نيست، اين بُرد نيست. بُرد

اين است كه ما بتوانيم دل او را تسخير و جذب كنيم، نه براي خودمان؛ او را دلداده ي

حق و دلداده ي معنا كنيم؛ و اين با عمل ممكن است. اين را روحاني، خوب مي تواند.

افراد غيرروحاني هم مي توانند.

چند روز قبل خانواده ي شهيد

بابايي اين جا آمده

بودند؛ اين خاطره يادم آمد و براي آنها گفتم.

سال 61 شهيد بابايي را گذاشتيم

فرمانده پايگاه هشتم شكاري اصفهان. درجه ي اين جوان حزب اللّهي سرگردي بود، كه او

را به سرهنگ تمامي ارتقاء داديم. آن وقت آخرين درجه ي ما سرهنگ تمامي بود. مرحوم

بابايي سرش را مي تراشيد و ريش مي گذاشت. بنا بود او اين پايگاه را اداره كند. كار

سختي بود. دل همه مي لرزيد؛ دل خود من هم كه اصرار داشتم، مي لرزيد، كه آيا

مي تواند؟ اما توانست. وقتي بني صدر فرمانده بود، كار مشكل تر بود. افرادي بودند كه

دل صافي نداشتند و ناسازگاري و اذيت مي كردند؛ حرف مي زدند، اما كار نمي كردند؛ اما

او توانست همان ها را هم جذب كند. خودش پيش من آمد و نمونه يي از اين قضايا را نقل

كرد. خلباني بود كه رفت در بمباران مراكز بغداد شركت كرد، بعد هم شهيد شد. او جزو

همان خلبان هايي بود كه از اول با نظام ناسازگاري داشت. شهيد عباس بابايي با او گرم

گرفت و محبت كرد؛ حتي يك شب او را با خود به مراسم دعاي كميل برده بود؛ با اين كه

نسبت به خودش ارشد هم بود. شهيد بابايي تازه سرهنگ شده بود، اما او سرهنگ تمام چند

ساله بود؛ سن و سابقه ي خدمتش هم بيشتر بود. در ميان نظامي ها اين چيزها خيلي مهم

است. يك روز ارشديت تأثير دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسليم بابايي شده بود. شهيد

بابايي مي گفت ديدم در دعاي كميل شانه هايش از گريه مي لرزد و

اشك مي ريزد. بعد رو

كرد به من و گفت: عباس! دعا كن من شهيد بشوم! اين را بابايي پس از شهادت آن خلبان

به من گفت و گريه كرد. او الان در اعلي عليين الهي است؛ اما بنده كه سي سال قبل از

او در ميدان مبارزه بودم، هنوز در اين دنياي خاكي گير كرده ام و مانده ام! ما

نرفتيم؛ معلوم هم نيست دستمان برسد. تأثير معنوي اين گونه است. خود عباس بابايي هم

همين طور بود؛ او هم يك انسان واقعاً مؤمن و پرهيزگار و صادق و صالح بود. اگر

مي خواهيد اثر بگذاريد - چه شما برادران عزيز طلبه و روحاني، چه شما برادران عزيزي

كه نظامي هستيد و با عقيدتي، سياسي همكاري مي كنيد - راهش اين است كه دلها را به هم

نزديك كنيد؛ درون را پاك كنيد؛ عمل را خالص كنيد؛ براي خدا كار كنيد؛ آن وقت خداي

متعال بركت خواهد داد. اين مي شود عقيدتي، سياسي مطلوب.

پروردگارا ! دعاي امام زمان را در حق ما مستجاب كن؛ ما را مشمول ادعيه ي زاكيه ي آن

بزرگوار قرار بده؛ امام بزرگوار و شهداي عزيز و شهداي نيروي انتظامي را مشمول رحمت

و فيض و فضل خود قرار بده؛ ما را هدايت و دستگيري كن؛ وجود ما را در راه خدمت به

اهداف و آرمانهاي اسلامي قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مردم پاكدشت، در سالروز عيد سعيد غدير

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مردم پاكدشت، در سالروز عيد سعيد غدير

--------------------------------------------10/11/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

اولاً خوش آمد عرض مي كنيم به همه ي حضار محترم، برادران و خواهران عزيز، بخصوص

برادران و

خواهراني كه از منطقه ي پاكدشت متحمل زحمت شدند و تشريف آوردند. مايل

بودم در پاكدشت در جمع شما شركت كنم؛ اما شما قبول زحمت كرديد و تشريف آورديد.

ان شاءاللّه خداوند متعال همه ي مردم عزيز پاكدشت و همه ي ملت بزرگ ايران را مشمول

بركات خود قرار دهد. و تبريك عرض مي كنم عيد مبارك غدير را، كه عيد بزرگ خداوند و يكي از مقاطع بسيار

مهم و تعيين كننده در تاريخ اسلام است. مسأله ي غدير و تعيين اميرالمؤمنين

(عليه الصّلاةوالسّلام) به عنوان ولي امر امت اسلامي از سوي پيامبر مكرم اسلام

(صلّي اللّه عليه واله وسلّم) يك حادثه ي بسيار بزرگ و پُرمعناست؛ در حقيقت دخالت

نبي مكرم در امر مديريت جامعه است. معناي اين حركت كه در روز هجدهم ذي الحجه سال

دهم هجرت اتفاق افتاد، اين است كه اسلام به مسأله ي مديريت جامعه به چشم اهميت نگاه

مي كند. اين طور نيست كه امر مديريت در نظام اسلامي و جامعه ي اسلامي، رها و

بي اعتنا باشد. علت هم اين است كه مديريت يك جامعه، جزو اثرگذارترين مسائل جامعه

است. تعيين اميرالمؤمنين هم - كه مظهر تقوا و علم و شجاعت و فداكاري و عدل در ميان

صحابه ي پيغمبر است - ابعاد اين مديريت را روشن مي كند. معلوم مي شود آنچه از نظر

اسلام در باب مديريت جامعه اهميت دارد، اينهاست. كساني كه اميرالمؤمنين را به

جانشيني بلافصل هم قبول ندارند، در علم و زهد و تقوا و شجاعت آن بزرگوار و در

فداكاري او براي حق و عدل، ترديد ندارند؛ اين مورد اتفاق همه ي

مسلمين و همه ي

كساني است كه اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) را مي شناسند. اين نشان مي دهد

كه جامعه ي اسلامي از نظر اسلام و پيغمبر، چه نوع مديريت و زمامداري و حكومتي را

بايد به عنوان هدف مطلوب دنبال كند.

مشكل جوامع بشري هم در مهمترين مقاطع، در همين نقطه بوده است؛ يعني جوامع بشري

هرگاه از زمامداران باتدبير و باتقوا و پرهيزگار و شجاع برخوردار بوده اند،

توانسته اند قدمهايي جلو بروند. آن وقتي كه جوامع دچار مديراني شدند كه براي آنها

پرهيزگاري و پاكدامني معنا نداشت، ترجيح منافع مردم بر منافع خودشان مطرح نبود، ترس

از خدا و محاسبه ي الهي برايشان مطرح نبود - انسانهاي ضعيف، انسانهاي دلبسته ي به

منافع و شهوات شخصي - مشكلات برايشان به وجود آمد؛ چه مشكلات مادي و چه مشكلات

اخلاقي و معنوي. اين كه مي بينيد ملل اسلامي و كشورهاي اسلامي در برهه يي از تاريخ،

مقهور قدرتهاي ظالم و متجاوز شدند، علت همين بود. اگر آن روزي كه استعمار و

لشكركشي ها و كشورگشايي هاي غربي در مناطق اسلامي شروع شد، زمامداران مسلمان از

دين، از پاكدامني، از غيرت و از شجاعت برخوردار بودند، قضيه اين طور نمي شد. اگر

پايبند به شهوات و پايبند به تسلط خودشان بر مقام و قدرت چند روزه نبودند، موضوع

اين طور نمي شد. ضعف مسلمانان و جوامع اسلامي، اغلب ناشي شده است از ضعف مديران

جوامع و زمامداران آنها؛ البته هر دو روي هم اثر مي گذارند. مديريتهاي ناتوان و

نااهل، نظام اخلاقي و سياسي را در جامعه سست مي كنند و انسانها را به ضعف

مي

كشانند؛ آن وقت در چنين جامعه يي به طور طبيعي باز زمامداران از انسانهاي

نااهل تر و ضعيف تر رنج مي برند و مبتلاي به آنها مي شوند. امروز وقتي به دنياي اسلام نگاه مي كنيد، مي بينيد كه بيداري مسلمانان در همه ي

نقاط مسلمان نشين عالم و در كشورهاي اسلامي به بركت بيداري ملت ايران است، و ملت

ايران به بركت رهبري امام بزرگوار - كه جان خود را به ميدان آورد، سينه ي خود را در

مقابل تيرهاي دشمن سپر كرد و صادقانه حرف زد و صادقانه عمل كرد - پا در اين ميدان

عظيم گذاشت. دنيايي كه مي خواهد ملل مسلمان را ذليل ببيند، ملت ايران به بركت

رهبري شجاعانه و مخلصانه يي كه امام بزرگوار نشان داد، عزت خودشان را بر اينها

تحميل كردند. ولايت امام (رضوان اللّه عليه) پرتوي از چشمه ي فروزنده ي خورشيدي

غدير بود؛ لذا توانست اين همه آثار را به وجود بياورد، ملت را بيدار كند، ايران را

بازسازي معنوي و مادي بكند.

يك ملت كهن، با اين تاريخ و با اين فرهنگ، شده بود بازيچه ي دست قدرتهاي متجاوز

خارجي؛ درباره اش تصميم بگيرند، با موجودي و ثروتش هر كاري مي خواهند بكنند، او را

تحقير كنند، منافع خودشان را منهاي منافع اين ملت دنبال كنند. بزرگترين تحقير و

اهانت به يك ملت، همين است. ملت بيدار شد و عزت خودش را با اقتدار و با سرپنجه ي

عزت و تصميم و اراده ي خود دوباره به دست آورد.

امروز شما ملت در دنياي اسلام عزيزيد. مي بينيد كه مسؤولان كشور شما وقتي به

كشورهاي ديگر

سفر مي كنند، مردم آن كشورها - كه آن مسؤول را مظهر و نماد ملت ايران

مي بينند - چه احترامي مي كنند. نسبت به ديگران، چنين چيزي وجود ندارد. خيلي از

رؤساي كشورها به كشورهاي مختلف مسافرت مي كنند؛ اما اين كه مردم كشوري به خيابانها

بريزند و به رئيس يك كشور ديگر احترام بگذارند و شعارهاي شما را با همان الفاُ

تكرار كنند، در دنيا بي نظير است؛ هيچ نمونه ي ديگري براي هيچ رئيس كشوري وجود

ندارد. از اول انقلاب تا الان اين طور بوده؛ اين به خاطر عزت ملت ايران است؛ و اين

عزت به خاطر اين است كه ملت ايران استقلال خود را با تكيه ي به اعتقاد به اسلام و

ايمان اسلامي محكم نگه داشت و كوتاه نيامد. براي همين است كه با ملت ايران و نظام

جمهوري اسلامي دشمن اند. مي شنويد كه مسؤولان استكبار جهاني، بخصوص امريكايي ها - كه زشت ترين مظهر

استكبارجهاني، سردمداران دولت امريكا هستند - درباره ي ملت ايران دايم چه حرفهايي

مي زنند و چه اهانتهايي مي كنند. گاهي هم تهديد مي كنند؛ به خيال اين كه ملت ايران

با تشر و تهديد اينها از ميدان خارج خواهد شد، تسليم آنها خواهد شد و در مقابل آنها

زانو خواهد زد؛ تصور احمقانه و ابلهانه. ملت ايران آن روزي كه امكانات امروز را

نداشت، اين جمعيت عظيم جوان را نداشت، اين توانايي هاي فني يي را كه امروز به همت

جوانان اين كشور به دست آورده، نداشت، از تشر امريكا و شوروي آن روز و ابرقدرتها

نترسيد. امروز ملت ايران از اول انقلاب بمراتب

نيرومندتر، محكم تر و مجهزتر به

همه ي تجهيزاتي است كه به آن احتياج دارد. بنابراين ملت ايران در مقابل تهديد هيچ

قدرتي مرعوب نمي شود. با نظام جمهوري اسلامي ايران هم بد و دشمن اند؛ چون نظام جمهوري اسلامي و مسؤولان

آن حاضر نيستند ملت ايران را تسليم آنها كنند؛ آنها اين را مي خواهند. هر دولتي در

هر كشوري حاضر باشد به ملت خود خيانت كند و ملت خود را تسليم امريكا كند، با او

خوبند و از او خوششان مي آيد و او را تمجيد مي كنند؛ مرتجع باشد، قديمي باشد، نظام

كودتايي باشد، نظام سلطنتي باشد، برايشان فرقي نمي كند؛ آن جا ديگر حقوق بشر مطرح

نيست! اگر دولت جمهوري اسلامي هم - العياذباللّه - حاضر بود ملت خود را تسليم

دشمنان كند، به جمهوري اسلامي نه تهمت نقض حقوق بشر مي زدند، نه تهمت حمايت از

تروريسم مي زدند. دشمني آنها با نظام جمهوري اسلامي و دولتمردان اين نظام به خاطر

اين است كه اينها ايستاده اند و حاضر نيستند براي به دست آوردن دل دشمنان بيگانه،

به ملت خودشان پشت كنند. مشروعيت اين دولتمردان هم به همين است. هر دولتي در ايران

اسلامي كه به مردم خود تكيه نداشته باشد، مشروع نيست. آن مسؤولي كه خواست دشمن را

بر خواست ملت ترجيح بدهد، در مقابل دشمن ضعف نشان بدهد و حاضر باشد ضعف خود را بر

ملت تحميل كند، از مردم نيست؛ مردم چنين مسؤول و دولتمداري را قبول ندارند. ملت

ايران، قوي و شجاع است. هر كس مي خواهد با اين ملت و براي اين ملت كار كند،

بايد

داراي شجاعت، تدبير، قوت قلب و در مقابل دشمنان داراي اعتمادبه نفس باشد.

هياهوي دشمنان زياد است. هنر ابرقدرتها، همين تشر زدن و هياهو كردن است. كساني كه

از رموز كار مطلع نيستند، خيال مي كنند اينها با انگشت خودشان مي توانند همه ي زمين

را زير و رو و كن فيكون كنند؛ اين طور نيست. آن جايي كه اراده ي مردم در مقابل

استكبار باشد، تيغ دشمنان كُند است. آن جايي كه مردم مي فهمند و مي دانند كه

استكبار جز به زيان ملتها هيچ قدمي برنمي دارد و مردم حاضر نيستند تسليم استكبار

شوند، استكبار هيچ غلطي نمي تواند بكند. آن جاهايي كه شما مي بينيد امريكايي ها

توانستند با نيروهاي نظامي خودشان وارد و مسلط بشوند، اشكال در درون آن كشورها بود؛

مشكل اين بود كه اراده و عزم مشترك ملت و دولت براي ايستادگي وجود نداشت و يا دولتي

نبود؛ والّا آن جايي كه ملت منسجم و متحدي، برخوردار از ايمان و عزم است و ميان ملت

و دولت پيوند وجود دارد، استكبار هيچ غلط و هيچ كاري نمي تواند بكند. تجربه ي خود

امريكايي ها هم همين را به آنها املاء مي كند؛ خودشان هم مي دانند. ملت ايران در دل آنها رعب آفريده است. مي دانند اين ملت، رشيد و شجاع و پايدار است.

دهانهاي آلوده شان را باز مي كنند و ملت پاكيزه و مؤمن و شريف ايران را متهم

مي كنند به نژادپرستي و به چيزهايي كه خودشان شايسته ي آن هستند. از حقوق بشر حرف

مي زنند! امريكايي ها حق ندارند نام حقوق بشر را بر

زبان جاري كنند. كساني كه لكه ي

ننگ كارهايي از قبيل زندان گوانتانامو و ابوغريب و بمباران مناطق مسكوني در عراق و

افغانستان و جاهاي ديگر روي پيشاني آنهاست، مظهر نقض حقوق بشر، خود آنها هستند؛

اينها وقاحت دارند كه باز هم از حقوق بشر حرف مي زنند.

كشورها را متهم مي كنند به حمايت از تروريسم! تروريست ها زير بال خود امريكايي ها

رشد كرده اند. طالبان در افغانستان زير بال خود امريكايي ها به وجود آمدند و رشد

كردند. امروز هم منافقين كه منفورترين و زشت روترين تروريست ها هستند، زير بال

آنها هستند. تروريسم ابزار دست امريكايي هاست؛ آن وقت اين و آن را متهم مي كنند كه

شما طرفدار تروريسم هستيد! تروريسمي كه آنها مي گويند، مرادشان مبارزات مردانه و

شجاعانه و فداكارانه ي فلسطيني هاي فداكار است. آنها توقع دارند كه ملت ايران در

ظلم آنها نسبت به ملت فلسطين شريك شود! اين هم يكي ديگر از توقعات ابلهانه ي

آنهاست.

ملت ايران راه خود را با قدرت ادامه مي دهد. ما راه سازندگي مادي و معنوي كشورمان

را پيدا كرده ايم. ملت ايران به بركت اسلام قادر است دنيا و آخرت و اخلاق و معنويت

خود را آباد كند. ملت ايران اين راه را شناخته و پيش رفته و ايستاده است. در مقابل

همين حرفها هم ملت ايران مستحكم تر خواهد شد. حضور شما ملت ايران در مقابله ي با

ياوه هاي دشمنان، در راهپيمايي بيست ودوم بهمن، در انتخابات رياست جمهوري و در پاي

صندوقهاي رأي، به فضل الهي خودش را نشان مي دهد. اين حضور، قدرت و عزت و

عزم ملت

ايران را نشان خواهد داد. ما در همه ي ميدان هاي بين المللي، با منطق و پيرو راه عقلايي - كه اسلام اين را به

ما تعليم داده - حركت كرده ايم. منطق ما، منطق تدبير و عقل و پيگيري منافع ملي

است؛ در همه جا اين طور است؛ در مذاكرات هسته يي با اروپايي ها هم همين گونه است.

آنچه مصلحت ملت است، مسؤولان كشور آن را دنبال مي كنند. در اين مذاكرات،

مذاكره كنندگان ايراني و دولت جمهوري اسلامي جدي هستند؛ منتها طرف مقابل هم - كه

چند كشور اروپايي هستند - به طور جدي و واقعي وارد ميدان مذاكره بشوند؛ ولي تا

امروز متأسفانه اين طور نبوده است. تا امروز اين چند كشور اروپايي نشان نداده اند

كه حقيقتاً دنبال حل مسأله اند. اين براي استكبار جهاني مشكل است كه ملت ايران

توانسته باشد با اراده و توانايي هاي ذاتي خود گام بزرگي را در راه علم و فناوري

بردارد؛ مثل انرژي هسته يي. اينها مي خواهند انرژي كشور هميشه وابسته ي به نفت

باشد، كه نفت هم تحت تأثير سياستهاي قدرتهاي جهاني است. مي خواهند ملتها را با

ريسمان هاي نامرئي هميشه در مشت خودشان نگه دارند؛ ملت ايران اين را قبول نمي كند. ما به كساني كه از طرف ايران مشغول مذاكره هستند، اعتماد داريم و از كار آنها حمايت

مي كنيم؛ منتها طرف مقابل بايد بداند كه با ترفندهاي سياسي و با تضييع وقت

نمي تواند ملت ايران را از عزم راسخ خود براي پيمودن راه فناوري انرژي هسته يي باز

بدارد. مسؤولان ما محاسبه كردند، محاسبه

شان هم درست است. پيگيري اين كار براي

پيشرفت كشور - هم پيشرفت مادي، هم پيشرفت سياسي، هم پيشرفت علمي - مفيد و لازم است؛

اين جزو مصالح ملي است؛ اين را مسؤولان درست فهميده اند و پايش هم ايستاده اند.

اروپايي ها اگر مي خواهند در اين زمينه با ايران اسلامي به يك تفاهم واقعي برسند،

بايد تأثير فشار امريكا و صهيونيست ها را روي خودشان كم كنند؛ نبايد تحت تأثير قرار

بگيرند. با ملت ايران، مثل ملت ايران مواجه شوند. ملت ايران، يك ملت بزرگ و بافرهنگ

است - اين را ثابت كرده - نمي توانند با ملت ايران مثل يك ملت عقب افتاده و يك كشور

مستعمره معامله كنند؛ چنين توهيني را ملت ايران بر آنها نخواهد بخشود.

بعضي از كشورهاي اروپايي خاطرات قرن نوزده و اوايل قرن بيست در ذهنشان هست. آن روزي

كه انگليسي ها با كشتي به خليج فارس مي آمدند و فرمانده نظامي انگليسي از داخل كشتي

به همه ي كشورهاي منطقه - از جمله ايران - حكمراني مي كرد، گذشته است. دوراني كه

محمدرضا پهلوي در اين كشور مي نشست تا انگليسي ها و امريكايي ها به وسيله ي

سفرايشان به او بگويند چه كسي را نخست وزير كن، چه كسي را وزير كن، چه كسي را

بردار، نفت را اين طوري كن، آن طوري كن، گذشته است. آن روز ملت ايران به پا نخاسته

بود. آن روز ملت ايران بيدار نشده بود. امروز شما با يك ملت بيدار و با عزم و اراده

مواجه ايد. مسؤولان كشور هم در مقابل تهديد دشمنان ذره يي هراس در دلشان

احساس

نمي كنند؛ مسؤولان هم از خود اين ملتند. طرفهاي اروپايي مذاكره كننده ي انرژي

هسته يي بدانند با چه كشوري صحبت مي كنند. اگر مسؤولان كشور احساس كنند كه در اين

مذاكرات جديت وجود ندارد، روند عوض خواهد شد؛ طور ديگري خواهد شد؛ اين را همه

بدانند.

ملت ايران آزمايش بزرگ انتخابات را هم در پيش دارد. ايران ظرفيت هاي بزرگي دارد؛

بيش از هفتاد ميليون جمعيت، با اين همه امكانات، با اين همه استعداد، با اين همه

زمينه ي كار؛ كه در هر بخشي وقتي يك مدير خوب وجود دارد، انسان مي بيند چقدر كار در

آن جا به وجود مي آيد و چقدر گشايش براي مردم پيدا مي شود. در هر بخشي كه يك مدير

دلسوز، كارآمد، مؤمن و انقلابي سر كار است، انسان آثار و بركات آن را مشاهده

مي كند. سرتاسر كشور ما اين طور است. ما ملت بزرگي هستيم؛ كشور بابركتي هستيم؛

خداوند امكانات خوبي داده؛ با اين امكانات، از اول انقلاب تا امروز كارهاي بسيار

بزرگي هم شده است؛ ولي ما هنوز در شروع كار هستيم؛ چون كارهاي بزرگ، زمانبر است.

در اين كشور بايد با فقر و فساد و تبعيض مبارزه شود. علاج مشكلات اين كشور اين است

كه به طور جدي اجراي عدالت پيگيري شود؛ تبعيض برداشته شود؛ با فساد و فقر و عوامل

فقر به طور واقعي مبارزه شود؛ اين كارها، كارهاي قواي سه گانه است؛ اعم از قوه ي

مجريه و قوه ي مقننه و قوه ي قضاييه. البته مهمترين بخش در اختيار قوه ي مجريه است.

مردم بايد دنبال رئيس جمهوري باشند كه اين توانايي، اين

شادابي، اين قدرت، اين

احساس مسؤوليت و اين آمادگي به كار در او وجود داشته باشد. مردم تحت تأثير حرف اين

و آن هم قرار نمي گيرند؛ تشخيص مي دهند؛ اين را مردم ما نشان داده اند. فرصت وجود

دارد؛ مردم تشخيص بدهند و انتخاب كنند. البته در انتخاباتي كه چند ماه ديگر در پيش

است، آنچه در درجه ي اول مهم است، عزم عمومي مردم است. ملت ايران نشان بدهند كه به

مسأله ي انتخابات بي تفاوت نيستند؛ به اين مسأله اهميت بدهند؛ اين اساس كار است.

بعد هم ان شاءاللّه خداي متعال توفيق بدهد و هدايت كند تا دل و ذهن مردم به سمت

كسي برود كه داراي چنين خصوصياتي باشد. آن وقت حركت عمومي ملت ايران روزبه روز شتاب

بيشتري خواهد گرفت و خداي متعال هم وعده كرده است كه هر ملتي تلاش و كار كند، به او

اجر خواهد داد و نتايج را به او عطا خواهد كرد. بركات و رحمت الهي، تصادفي و شانسي

نيست كه بخوابيم و اين بركات بدون دليل بر ما نازل شود؛ نه، خداي متعال خودش در

قرآن، و اولياء ما در كلماتشان، براي ما روشن كرده اند؛ بايد تلاش كرد، بايد كار

كرد، بايد مجاهدت كرد تا ان شاءاللّه به نتايج رسيد.

اميدواريم ان شاءاللّه شما عزيزاني كه اين جا هستيد و همه ي ملت ايران در اين روز

عيد از وجود مقدس ولي عصر (ارواحنافداه) عيدي حقيقي بگيرند و مشمول دعاي آن بزرگوار

باشند. خداوند توفيق پيشرفت و عزت و قدرت هرچه بيشتر را به ملت ايران عنايت كند. والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار پرسنل نيروي هوايي

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار پرسنل نيروي هوايي

--------------------------------------------19/11/1383 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هر سال روز نوزدهم بهمن، يكي از شيرين ترين روزهاي دهه ي فجر براي بنده است؛ چون روزي پُرمعنا و داراي خاطره ي پُرمغز و الهام بخشي است. محتوا و مضمون نوزده بهمن صرفاً اين نيست كه جمعي با امام بزرگوار ما در روز دشواري بيعت كردند - اگرچه خود اين، مسأله ي مهمي است - فراتر از اين است. در آن روز، اين حركت نشان دهنده ي گسترش و نفوذ آگاهي در همه ي اعماق جامعه ي ما نسبت به كاري كه مي كنند و راهي كه در پيش گرفته اند، بود. برخلاف تحليلهاي مغرضانه ي كساني كه سعي مي كنند حركت عظيم انقلاب را حركتي وانمود كنند كه از درك و آگاهي برخوردار نبوده است، حركت انقلاب، يك حركت آگاهانه از سوي مردم بود. يكي از سندهاي زنده ي آن، همين حادثه ي نوزده بهمن است. جمعي از كاركنانِ مؤمنِ پرانگيزه ي ارتش، آن هم نيروي هوايي ارتش - كه نظام طاغوت نسبت به آن، توجه ويژه يي نشان مي داد و بيش از نيروهاي ديگر، آن را به طور كامل در قبضه ي خود و متعلق به خود مي دانست - با لباس نظامي و با كارتهاي شناسايي كه آن روز بعضي سر دست گرفته بودند، وارد ميدان مبارزه در حساس ترين نقاط آن شدند؛ مي فهميدند دارند چه مي كنند؛ هم به خطر آن آگاه بودند، هم به اهميت و عظمت اين كار واقف بودند. در عمل هم آگاهانه بودن حركت ملت ايران را نشان دادند؛ اين كه آزادگان اين ملت در همه ي اقشار جامعه حاضر نيستند كمند اقتدار قدرتهاي بيگانه و مستكبر و بي اعتنا به خواست و هويت ملت ايران را بر دست و پاي

خود ببينند؛ اگرچه اقتدارگرايي دشمنان به وسيله ي ايادي داخلي آنها تحقق پيدا كند. لذا اين خاطره، بسيار مهم، ماندگار و داراي پيام است. افتخار ملت ايران هم در اين است كه اين حركت آگاهانه را در مقابل طوفانهاي سهمگينِ مخالفت و معارضه، از دست نداد و رها نكرد؛ آن را حفظ كرد. من به شما عرض كنم، اين نخستين انقلاب بزرگ تاريخ انقلابهاي دنيا در طول قرنهاي اخير است كه توانسته خط مستقيم و جهتگيري خود را در يك چنين مدت طولاني حفظ كند؛ اين سابقه ندارد. در آخر قرن هجدهم، هنوز پانزده سال از انقلاب فرانسه نگذشته بود كه اين انقلابِ عليه استبداد، تبديل شد به يك استبداد بسيار سهمگين در خود كشور فرانسه! ملت فرانسه در انقلابي كه به اسم «انقلاب كبير فرانسه» معروف است، عليه استبداد به پا خاسته بود؛ مسأله ي آنها مبارزه ي با سلطنت و رژيم پادشاهي بود؛ اما هنوز پانزده سال نگذشته بود كه پادشاهي بسيار مستبدتر و فراگيرتر و قوي پنجه تر از پادشاهيِ سلسله ي بوربن ها - كه آنها را برانداخته بودند - روي كارآمد و يك امپراطوري با استبداد كامل تشكيل شد. بعد از آن هم نيم قرن يا بيش از نيم قرن، كشور فرانسه در حال تلاطم دايمي بود؛ اين از دست آن مي ربود، آن به صورت اين پنجه مي زد؛ سلسله ها و پادشاهان متخالف روي كار مي آمدند و اين ملت را دچار وحشت و اضطراب و زيان دايمي مي كردند. اين انقلابي است كه در دنيا معروف به انقلاب كبير فرانسه است. انقلاب شوروي خيلي زودتر از پانزده سال دچار انحراف شد. انقلابي كه به كمك توده ي مردم روي كار آمده بود، تبديل شد

به ديكتاتوريِ استاليني كه سالهاي متمادي ادامه داشت و بعد به اعقاب استالين به ارث رسيد. مردم در آن كشور بزرگ، حتّي كمترين اختياري براي بخش مهمي از زندگي شخصيِ خودشان نداشتند؛ چه برسد در زمينه هاي اجتماعي و سياسي و حكومتي و مملكتي. سرنوشت انقلابهاي دنيا اين است. خرده انقلاب هايي هم كه در دنيا اتفاق افتاده اند، هر كدام سرنوشتي شبيه همين ها داشتند؛ كه اگر كسي اهل تاريخ باشد و نگاه كند، شگفتي هاي فراواني خواهد ديد. اولين انقلابي كه با مردم شروع كرد، با مردم ادامه داد، حرف خود را عوض نكرد، راه خود را تغيير نداد و اهداف خود را كم و زياد نكرد، انقلاب اسلامي ايران است. اين انقلاب به نام خدا و براي مردم و براي عدالت و استقلال و آزادي آغاز شد و اين راه را همچنان ادامه داده است. هنوز شعارها همين هاست و به توفيق الهي اين شعارها همچنان خواهد بود. يكي از مهمترين بخشهاي تشكيل دهنده ي هويت اين انقلاب، استقلال و هويت ملت ايران بود؛ چيزي كه در طول دوران پنجاه ساله ي حكومت پهلوي و در حدود پنجاه سال قبل از آن در حكومت قاجار، بكل لگدمال شده بود. كشور به اين بزرگي، ملت به اين بااستعدادي، ثروت به اين انبوهي، يكجا در اختيار سياستهاي بيگانه بود؛ يك روز در رقابت روس و انگليس، يك روز مستقلاً در اختيار انگليس، در نهايت هم در اختيار دزدي قوي پنجه تر از اينها؛ يعني امريكا. ملت ايران - چه فرزانگانشان كه با علم و آگاهي از آن وضعيت رنج مي بردند، و چه آحاد مردم كه از آثار آن وضعيت دچار شكنجه و ستم بودند -

يكي از بزرگترين هدفهايشان اين بود كه اين هويت اسير را بازيابي كنند؛ استقلال خودشان را به دست بياورند و تابع سياست اين كشور و آن كشور نباشند. امروز هم مهمترين دشمني هايي كه با اين انقلاب مي شود، به خاطر همين است. شما به عرصه ي تحولات سياسي دنيا نگاه كنيد و اظهارات سخنگويان سياستهاي استكباري را در دنيا بشنويد؛ ببينيد نقطه ي اصلي توجه آنها چيست. البته شعار حقوق بشر و شعار مبارزه ي با تروريسم مي دهند - در مورد ايران، علاوه ي بر اينها، نگراني از ساخت بمب اتمي و دستيابي به انرژي هسته يي براي جنگ را هم مطرح مي كنند - اما حقيقت قضيه غير از اينهاست. آنها با استبداد مخالف نيستند. آنها امروز به كشورهايي كه در دولتهايشان حتّي دريچه يي به انتخاب و آزادي مردم باز نشده، دارند كمك مي كنند؛ با آنها همسو و همراه هستند و با استبداد مخالفتي ندارند. رژيم ايالات متحده چقدر حكومتهاي كودتايي را تغذيه كرده، حمايت كرده، حفظ كرده؛ بنابراين آنها به اين مسأله اهميتي نمي دهند. تروريسم را خود آنها راه انداختند. همين كساني كه امروز نامشان به عنوان معروف ترين تروريست هاي دنيا در سرلوحه ي اظهارات امريكايي هاست، مستقيم و غيرمستقيم ساخته و پرداخته ي سازمان جاسوسي امريكا هستند. اين، چيزي نيست كه از نگاه صاحب نظران سياسي دنيا پوشيده باشد؛ اين را همه مي دانند. يك روز فكر مي كردند حضور اين افراد در مرز شرقي ما خواهد توانست جمهوري اسلامي را تضعيف كند؛ لذا خرج كردند، پول دادند، آموزش دادند، سلاح دادند. دو سه سال قبل، همين شارون جلاد، همين گرگ در لباس آدمي، روزي كه سر كار آمد، صريحاً گفت من اين تعداد از فلسطيني ها را ترور خواهم كرد

- كلمه ي «ترور» را هم به كار برد! - امريكايي ها از او حمايت كردند؛ نگفتند تروريسم بد است؛ بخصوص اگر دولتي باشد. بنابراين اينها با ترور مخالف نيستند. اينها مخالفان خودشان را ترور كرده اند، باز هم مي كنند. مسأله ي آنها، مسأله ي ديگري است. امروز امريكايي ها مشت خودشان را باز كرده اند. چند روز پيش مسؤولان امريكايي گفتند ايران سياستهاي امريكا را قبول ندارد و با سياستهاي ما مخالف است؛ بنابراين ما نمي توانيم چنين رژيمي را تحمل كنيم! پس معلوم شد مسأله چيست. مسأله اين است كه امروز از ميان كشوري كه سالهاي متمادي سياستهايش دربست تسليم سياستهاي امريكا بوده، ملتي سر بلند كرده است كه به همه ي خواسته هاي طمع ورزانه ي امريكا و ديگر متكبران عالم «نه» گفته و با قدرت و شجاعت و ايستادگي و مظلوميت و شعارهاي گوياي خود، دنياي اسلام را هم به اين حقيقت، مؤمن و معتقد كرده است. توقع آنها از ايران اسلامي، تبعيت از سياستهاي امريكا و تسليم در مقابل خواست متكبران عالم است؛ يعني يك استبداد بين المللي. كساني كه دم از مقابله و معارضه ي با استبداد مي زنند، خودشان مستبدترين مردم دنيا هستند. در قضيه ي فلسطين هم مقصر اصلي براي حل نشدن مسأله ي خاورميانه، امريكايي ها هستند؛ كسي مقصر نيست. مي گويند ايران نمي گذارد مسأله ي خاورميانه حل شود! در حقيقت شما نمي گذاريد حل شود. ناديده گرفتن يك ملت، نتيجه اش همين است. شما مي خواهيد ملت فلسطين را با سابقه ي چند هزار ساله ي تاريخي، از عرصه ي معادلات منطقه و معادلات سياسي حذف كنيد؛ مگر ممكن است؟ لذا شكست مي خوريد و سرتان به سنگ مي خورد. شما سگ هاري را كه پنجه به كودك و پير و زن و مرد و

نظامي و غيرنظاميِ فلسطيني مي زند، داريد حمايت و تقويت مي كنيد؛ معلوم است كه مسأله ي خاورميانه به اين ترتيب حل نخواهد شد. ساده لوحي است اگر كسي خيال كند مي شود يك ملت را لگدمال كرد و از آنها توقع داشت كه هيچ حركتي در مقابل اين فشار و استبداد و ظلم نشان ندهند؛ مگر مي شود؟ الان چند سال است كه انتفاضه در فلسطين شروع شده است. نسل جوان و نوجواني كه انتفاضه را در دست گرفته است، نسلي نيست كه پول و دنيا و مقام بتواند او را منحرف كند. مگر مي شود اين مبارزه را خاموش كرد؟ مگر اين كه ملت فلسطين را بشناسيد و به همان راه حلي كه ما براي مسأله ي خاورميانه و مسأله ي فلسطين اعلام كرده ايم، عمل كنيد؛ و آن اين است كه همه ي فلسطيني هايي كه متعلق به اين سرزمين اند، براي تعيين سرنوشت فلسطين در يك رفراندوم شركت كنند و دولتي براساس اين رفراندوم تشكيل شود و اين دولت درباره ي مهاجران غيرفلسطيني كه به آن جا آمده اند، تصميم گيري كند. امروز جامعه ي بشري به حدي رسيده است كه معناي استبداد بين المللي را مي فهمد و سنگينيِ اين بار سياه و خسارتبار را بر دوش خود حس مي كند. ملت بزرگ ايران و بسياري از ملتهاي خاورميانه و ملتهاي مسلمان از اين قبيل اند. اين آزمايش امريكايي، پيشاپيش محكوم به شكست است. مي خواهند خاورميانه را يكدست و متعلق به خودشان كنند؛ يعني در واقع خاورميانه را به غاصبان فلسطين تقديم كنند؛ چنين چيزي امكان نخواهد داشت. هرچه بيشتر پيش بروند، بيشتر در باتلاق گرفتار خواهند شد. امروز انتخابات عراق - كه اينها مزورانه سعي مي كنند آن را پيروزي خودشان وانمود كنند -

در مقابل چشم هوشياران عالم، مظهر شكست سياستهاي امريكا در منطقه است. كساني كه در اين انتخابات پيروز شدند، از جمله ي همان كساني هستند كه در هر كشوري از كشورهاي مسلمان اگر رفراندومي صورت بگيرد، به اين گونه افراد - يعني ضدامريكا، طرفدار هويت ملي و طرفدار اسلام - رأي خواهند داد. ملت ايران هم با كمال شجاعت ايستاده است. راهپيمايي بيست ودوم بهمن مظهر اقتدار ملي است؛ نشان دهنده ي عزم عمومي ملت ايران است؛ مظهر همان چيزي است كه هر دشمني را در هر حد و اندازه يي از اقتدار نظامي و توانايي هاي تبليغاتي و سياسي، مرعوب مي كند. ملت ايران هر سال با حركت خود در بيست ودوم بهمن، دشمن را در جاي خود متوقف و وادار به عقب نشيني كرده؛ امسال هم به فضل الهي همين طور خواهد بود. ملت ايران راه انقلاب را - كه راه آزادي، راه استقلال و راه دست يافتن به آرمانهاي والاي اسلامي است - ادامه خواهد داد. تاكنون اين راه را ادامه داده، بعد از اين هم به حول و قوه ي الهي ادامه خواهد داد. شما در نيروي هوايي و در مجموعه ي ارتش جمهوري اسلامي و در خانواده ي نيروهاي مسلح مي توانيد مظهر اين ايستادگي باشيد. بحمداللَّه تاكنون نيروي هوايي آزمايش هاي خوبي از خود نشان داده است. نيروي هوايي قبل از پيروزي انقلاب مجال بروز و ظهور نداشت؛ پرسنل نيرو، افسر نيرو، درجه دار نيرو، كاركنان گوناگون نيرو، در جمع نيرو گم بودند؛ فقط چند نفر فرمانده براي مسؤولان عالي رتبه شناخته شده بودند. اينها دستشان روي هم بود و براي هم كار مي كردند. امروز به بركت انقلاب اسلامي، در طول اين سالهاي متمادي، بخصوص سالهاي دفاع مقدس، نيروي هوايي

با همه ي اجزاء وجود خود، خودش را در مقابل چشم ملت ايران گذاشت. امروز قضاوت ملت ايران درباره ي نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي، بسيار ستايشگرانه است. فعاليت عظيمي را كه شما در دوران جنگ، چه در بخش پرواز، چه در بخش پدافند، چه در بخش پشتيباني ها، چه در بخش سازماندهي اداري، چه در بخش ساخت و توليد انجام داديد، مردم فراموش نمي كنند. نيروي هوايي كارهايي كرد كه اثرش را مردم ديدند. امروز هم مردم با همان چشم به نيروي هوايي نگاه مي كنند. خودتان را هرچه بيشتر بسازيد و پيش ببريد. مثل موجود زنده يي كه تمام اجزاء آن در بخشهاي مختلف و با مسؤوليتهاي مختلف، از جان و روح و تحرك واحدي برخوردار است، در همه ي بخشها توليد كنيد؛ توليد فكر، توليد محصول، توليد ابتكار، توليد ايمان؛ مثل موجودي كه در همه ي بخشهاي بدن او نبض مي زند و زندگي محسوس است. آينده متعلق به شماست. ملت ايران راه هاي دشواري را طي كرده، از گردنه هاي سختي عبور كرده و بخش بسيار مهمي از راهِ رسيدن به قله را پيموده و به اين قله خواهد رسيد؛ اين سرنوشت قطعي ملتي است كه تلاش مي كند و مي داند چه كار مي كند؛ مي داند كجا مي رود، و حركت مي كند. شما در اين زمينه، سهم بسيار مهمي داريد. من خوشحالم كه بار ديگر در اين مناسبت با مجموعه يي از نيروي هوايي ملاقات كردم. جلسه ي امروز هم جلسه ي بسيار خوبي بود. سرودي هم كه اجرا كردند، بسيار خوب بود؛ هم شعر فاخر و خوش لفظ و خوش مضموني داشت، هم بسيار خوب اجرا شد. ان شاءاللَّه خداوند به همه ي شما توفيق دهد و تأييدتان كند.

والسّلام عليكم و

رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جمعي از مهندسان و محققان فني و صنعتي كشور

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جمعي از مهندسان و محققان فني و صنعتي كشور

--------------------------------------------05/12/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

جلسه ي بسيار خوب و باارزشي است؛ اولاً جمع برجسته و فرزانه يي از تحصيلكردگان و

متخصصان اين كشور در اين جا اجتماع كرده ايد؛ ثانياً سالروز يكي از ستارگان روشن

دانش در تاريخ پرافتخار ماست - يعني خواجه نصيرالدين - و ياد آن بزرگوار را در ذهن

ما زنده مي كند؛ ثالثاً مسؤولان متعددي از بخشهاي اجرايي كشور حضور دارند و خودشان

را در مسأله ي مبتلا به اين مجموعه سهيم مي دانند؛ بياناتي هم ايراد كردند كه مفيد

بود. من دو سه نكته را عرض مي كنم.

يك نكته اين است كه دانشكده هاي فني ما در طول سالهاي پيش از انقلاب و همچنين بعد

از انقلاب، هميشه محل حضور برترين استعدادهاي اين كشور بود. از آن زمانهايي كه بنده

يادم مي آيد - از دوره ي جواني و ارتباط ما با دانشگاه ها و دانشجوها و محيطهاي

دانشگاهي - خوشفكرترين، متحرك ترين و فعال ترين عناصر دانشجويي در دانشكده هاي فني

و مهندسي و مراكز علمي مربوط به مهندسي با شعب مختلفش، اجتماع داشته اند. اين را

بگذاريم در كنار يك حقيقت ديگر؛ و آن، سطح متوسط بالاي ذهني و هوشمندي نسل هاي

ايراني است، كه اين جزو چيزهاي مسلّم است و شعار و تبليغ نيست. ذهن و هوشمندي

ايرانيان از متوسط ذهن و هوشمندي ملل جهان بالاتر است؛ اين يك سخن علمي و آماري و

تحقيق شده است؛ گذشته ي ما هم همين را نشان مي دهد؛ فرهنگ و تمدن

ايراني در ادوار

مختلف، براي ملل دنيا يك شاخص برجسته و يك پرچم به حساب مي آمده. در دوره ي اسلامي

هم ملتي كه توانست دانش و فلسفه و علوم مختلف و روشهاي زندگي را از اسلام بگيرد و

آنها را در چارچوب منطق هاي مستحكم پايدار كند و به دنيا ارائه دهد، عمدتاً

ايراني ها بوده اند؛ اين را ديگران هم قبول دارند.

يك مجموعه ي ملي هوشمند و داراي استعداد وافر و سرشار را در نظر بگيريد؛ تقريباً

مي شود گفت بهترين و هوشمندترين فرزندان خود را به بخشهاي فني و مهندسي

مي فرستادند. نتيجه چه بايد باشد؟ آنچه انسان از چنين مجموعه يي - كه زبدگان و

نخبگان و برگزيدگان ذهني يك كشور و يك ملتند - انتظار دارد، انتظار خيلي بالايي

است. با تأسف بايد بگوييم آن انتظار، در دوره هاي گذشته ي ما تا قبل از انقلاب،

تحقق پيدا نكرده؛ و اين عللي دارد كه اشاره ي كوتاهي به آنها خواهم كرد. بر اين

بيفزاييم روشن بيني و تفكر زنده ي اجتماعي دانشجويان اين بخش را. همان طور كه درست

اشاره كردند، مبارزترين و آگاه ترين دانشجويان در دانشگاه ها در زمينه هاي سياسي،

باز به نسبت در همين دانشكده هاي فني بيشتر بوده اند.

نكته ي بعدي: وقتي يك كشوري در سراشيبي انحطاط اجتماعي يا سياسي يا فني واقع

مي شود، مهمترين ضايعه يي كه براي كشور پيش مي آيد، اين است كه سرمايه هاي كشور به

كار گرفته نمي شود؛ اين طبيعي دوران انحطاط است. ما در يك دوران تقريباً صد ساله،

انحطاط بسيار تأسفباري را گذرانديم. اين دوران از

اواسط دوره ي قاجار آغاز مي شود

تا پايان دوره ي پهلوي؛ يعني حتي در دوره ي پهلوي هم كه دوره ي مدرنيزاسيون ايران

طبق نگاه خود متوليان دولتي و روشنفكرهاي آن روز است، متأسفانه ما در سراشيب انحطاط

حركت كرديم. چرا مي گوييم انحطاط؟ شايد اوايل دوره ي قاجار هم ما خيلي هنر بزرگي در

زمينه هاي مختلف علمي و صنعتي نشان نداديم؛ اما من آن را دوران انحطاط نمي گويم؛

دوران انحطاط، مربوط به اواسط دوره ي قاجار و بعد است. چرا؟ چون اين دوران، دوراني

است كه ملت ايران از حركت طبيعي خود - كه گاه سرعت مي گرفت، گاه دچار بُطئ و كندي

مي شد - كنار افتاد؛ يعني افسون شد. يك ملت، هميشه پيشتاز نيست. يك ملت بااستعداد

گاهي به خاطر عوامل مختلف، پيشروي و سرعت و شتاب دارد؛ گاهي هم كندي دارد؛ اما يك

وقت يك ملت افسون مي شود؛ اين افسون تحقق پيدا كرد. افسون در مقابل چه چيزي؟ در

مقابل يك موجود تازه نفس زنده ي نگاه كننده ي به مسائل جهان به صورت ريز و كلان؛ و

آن، تمدن صنعتي و پيشرفت علمي غرب بود. اين موجود، با نگاه تصرف جهان به ميدان

آمد؛ لذا براي خودش مفيد شد، ولي براي دنيا مايه ي زيان شد. تا يك برهه ي طولاني از

زمان، مثل بختكي افتاد روي ملتهاي غافلي از قبيل ملت ما و ملتهاي آسيا و آفريقا و

نقاط ديگري از جهان؛ نگذاشت اينها حركت طبيعي خود را - كه گاهي شتاب داشت و گاهي

كند بود - ادامه دهند؛ اينها را افسون كرد.

از اواسط

دوره ي قاجار نشانه هاي پيشرفت اروپايي در كشور ما بتدريج شروع كرد ظاهر

شدن. روشنفكران ما كساني بودند كه به اروپا مي رفتند يا نوشته هاي آنها را

مي خواندند؛ لذا با پيشرفتهاي آنها آشنا مي شدند و خود را در مقابل آنها ناتوان و

حقير مي ديدند. اين حرف تكرار شده يي است از طرف روشنفكرهاي صدر مشروطه، كه ما فقط

و فقط بايد دنبال غربي ها راه بيفتيم و به هرچه آنها مي گويند، در همه ي شؤون

زندگي مان عمل كنيم؛ اين حرفي كه از تقي زاده و ديگران نقل شده و واقعيت هم دارد.

اينها مي گفتند ما بايد صددرصد به نسخه ي آنها عمل كنيم تا پيش برويم؛ يعني مجال

ابتكار، ابداع، خلاقيت و نگاه بومي به مسائل علمي و صنعتي مطلقاً در محاسبه ي اينها

نمي گنجيد. اين را از اين طرف حساب كنيد؛ حالا طرف مقابلي كه ما توصيه مي شديم به

اين كه از او تبعيت كنيم، چيست؟ همان انقلاب صنعتي و انقلاب علمي و پيشرفت علمي يي

است كه نگاهش فقط محدود به چارچوب كشور خود نمي شود؛ بلكه به دنيا به چشم يك ذخيره

و يك انبار بزرگ كه بايد از آن استفاده كند و ببلعد تا اين كه بتواند حجم خودش را

بيشتر كند و خود را توسعه دهد، نگاه مي كند. اين زماني كه من اشاره مي كنم، زماني

است كه بيش از صد سال از شروع استعمار گذشته بود؛ يعني پرتغالي ها، اسپانيايي ها،

انگليسي ها، هلندي ها و بخش هاي مختلف اروپا به مناطق ثروتمند دست نخورده ي دنيا،

از

جمله منطقه ي ما، منطقه ي اقيانوس هند، شبه قاره ي هند، اندونزي، آفريقا و

بقيه ي مناطق گوناگون دست انداخته بودند و آن ثروتهاي عجيب و دست نخورده را پيدا

كرده بودند. البته خُلقيات اروپايي ها هم در اين كار تأثير داشت. بعضي از اين

خُلقيات مثبت است، بعضي از آنها منفي. من از كساني نيستم كه غربي ها را يكسره داراي

خُلقيات منفي بدانم؛ نه، خلقيات مثبتي هم دارند؛ خطرپذيرند، شجاعند، دنبالگيرند.

اينها سوار كشتي شدند، راه افتادند، رفتند تا به كشورها و مناطق دست نخورده برسند؛

يعني انبارهاي ثروت طبيعي. آسيا را فتح كردند، آفريقا را فتح كردند، طبعاً آمريكا

را هم فتح كردند.

وقتي در ايران، متفكر عالم سياسي ما مي گويد ما بايد صددرصد كوچك ابدال غربي ها و

دنباله رو آنها شويم، چه وضعي پيدا مي كنيم؟ اگر آن طرفي كه ما مي خواستيم كوچك

ابدال و نوچه و دنباله رو او بشويم، انسان منصف و موجود عادلي بود و قصد تجاوز و

تعرض نداشت، خيلي خوب بود؛ اما طرف مقابل ما كي بود؟ آن موجود متعرض، متجاوز و

نگرنده ي به گستره ي عظيم جهاني با عنوان يك انبار مواد رشد و تعالي زيستي؛ ما شديم

كوچك ابدال او. او هم وارد شد و علم و صنعت خودش را به ما نداد؛ ما را تربيت علمي

و فرهنگي نكرد، مثل استاد دلسوزي كه شاگرد را تربيت مي كند؛ ما در دوران نوسازي

علمي و صنعتي ايران و به قول آقايان، دوران مدرنيزاسيون - كه بنده از اين گونه

تعبيرات خوشم نمي آيد - شديم مثل يك كارگر ساده ي

ساختماني در اختيار يك معمار و يك

مهندس. يك كارگر ساده ي ساختماني چه كار مي تواند بكند؟ بله، در ساختن خانه نقش

دارد، اما صرفاً نقش جسماني و غيرفكري؛ گل بده، آجر بده، گچ بده، يا اينها را روي

هم بچين. دوره ي انحطاط ما از اين جهت است.

ايراني هوشمند و بااستعداد، در اين فضا مجبور بود يكي از دو كار را بكند؛ يا تن

بدهد و تسليم اين وضعيت بشود، يا از كشور خارج شود و در خدمت ديگران قرار بگيرد. در

صنايع نظامي و هوايي - صنايعي كه ما در طول چند سال گذشته اطلاعاتي راجع به آنها

پيدا كرده ايم - مهندساني كه امروز در اين كشور مي توانند هواپيما و پيچيده ترين

قطعات را بسازند و ساخت معكوس كنند، در آن زمان وظيفه شان اين بود كه چك ليست

هواپيما را بگيرند، بروند سركشي كنند و بيايند بگويند اين قطعه درست است يا درست

نيست. اگر قطعه يي هم معيوب بود، آن را دربياورند، تحويل مهندس بيگانه بدهند تا او

آن را به خرج ما سوار هواپيما كند و به امريكا ببرد و در آن جا آن را تعمير يا

تعويض كنند و برگردانند؛ بيش از اين اجازه داده نمي شد. اين مهندس و اين آدم خوشفكر

و با استعداد و قابل جهش، يا اين وضع را تحمل مي كرد - كه بيشتر اين گونه بودند؛ با

همين وضع زندگي مي كردند - يا اگر روح ماجراجويي داشت، از اين كشور خارج مي شد و

مي رفت در خدمت ديگران قرار مي گرفت، يا اصلاً نمي آمد؛ كه از اين

قبيل هم تعداد

زيادي داشتيم. بعد از انقلاب، بنده با برخي از اينها برخورد و ديدار و آشنايي هم

داشته ام.

البته آقايان وزرا كه آمدند گزارش دادند، گزارشهاي خوبي دادند؛ ليكن اين گزارشها

به هيچ وجه نمايانگر واقعيت هايي كه آن روز بوده و امروز هست، نيست؛ واقعيت ها خيلي

فراتر از اين است؛ آقايان فرصت نكردند مفصل گزارش بدهند. آن روزها كشور و نظام به

مهندس ما براي ساخت و تحقيق و رشد علمي و حتي براي بهره برداري ميدان نمي داد. من

قبلاً در مصاحبه يي، بعد از آن كه از سد دز بازديد كردم، اين نكته را گفتم؛ شايد

شما هم شنيده باشيد. بعد از آن كه شركتهاي خارجي قسمتي از سد دز ما را ساختند،

براي مدت كوتاهي بهره برداري از نيروگاه آن را به يك شركت داخلي دادند. بعد

مي خواستند ظرفيت نيروگاه را دو برابر كنند. يك شركت امريكايي كه متعهد شد بيايد

ظرفيت نيروگاه را دو برابر كند، وقتي ديد بهره بردار، ايراني است، گفت اينها بايد

بيرون بروند؛ بنابراين اجازه نداد. دولت ايران بهره بردار ايراني را بيرون كرد و

بهره برداري از نيروگاه دز را به يك شركت ايتاليايي داد؛ آن وقت امريكايي ها ظاهراً

حاضر شدند بيايند پنجاه درصد ديگر نيروگاه را تكميل كنند. بنابراين به ايراني

اصلاً اجازه داده نمي شد؛ حتي در زمينه ي بهره برداري. براي همين هم هست كه ما در

زمينه هاي ساخت - چه ساختهاي صنعتي، چه سازه هاي ساختماني، عمران و مهندسي هاي

گوناگون در آن زمان - واقعاً يك چيز قابل ذكر و قابل عرضه يي

كه ساخت ايراني باشد،

نداريم؛ درحالي كه نيروهاي ما همان نيروهايند و نسل امروز از نسل ديروز متمايز و

متفاوت نيست. همين جوانهايي كه امروز توانسته اند اين سدها، اين نيروگاه ها، اين

بزرگراه ها، اين خط آهن ها، اين كارخانجات گوناگون، اين طراحي ماشين ها و

هواپيماها، اين سلاح هاي نظامي و اين فنآوري پيچيده ي هسته يي را توليد كنند، در

نسل گذشته ي ما هم بودند؛ اما از اين چيزها خبري نبود. اين بزرگترين خدمت انقلاب به

كشور است. به نظر من در زمينه هاي علمي، بزرگترين خدمت اين است كه اين باور را به

ما ايراني ها بخشيد كه ما مي توانيم؛ همان تعبيري كه امام كردند: آ«ما مي توانيمآ».

آن روز به ما مي گفتند شما برويد لولهنگ بسازيد؛ آفتابه هاي گلي يي كه آن وقت ها

مي ساختند؛ يعني آفتابه ي حلبي هم نه! ما حتي دسته ي بيل را هم از خارج وارد

مي كرديم؛ همچنين بقيه ي چيزهاي مورد مصرف و مورد نياز روزافزون صنعتي را. سطح

زندگي پيشرفت مي كرد و نيازهاي فراوان روزبه روز پيش مي آمد؛ همه ي اينها را ما

بايد از ديگران مي گرفتيم و وارد مي كرديم. برنامه ريزان آن وقت افتخار هم

مي كردند! سال 44 يا 45 در مشهد به ديدن دوستي رفته بوديم و تصادفاً يكي از

نمايندگان مجلس شوراي ملي آن روز هم به اين جلسه آمده بود. دوره ي جواني و پرشوري

ما بود و از وابستگي و تسلط بيگانگان و اين گونه مطالب حرفهايي زديم؛ بي توجه به

اين كه اين آقا نماينده ي مجلس است.

نماينده ي مجلس آن وقت - يعني كسي كه دربار

ليست داده بود كه ايشان بايد نماينده ي فلان جا شود؛ آن وقت كه انتخابات نبود - در

جواب من يك مقدار با تفرعن و تكبر و اخم و تخم حرفهايي زد؛ از جمله اين كه گفت شما

چه مي گوييد و به چه چيزي اعتراض مي كنيد؟ امروز اروپايي ها و غربي ها مثل نوكر

دارند براي ما كار مي كنند. ما نفت داريم، پول داريم، پول مي دهيم و آنها كارگر

مايند و مثل نوكر دارند براي ما كار مي كنند! اين، منطق يك نماينده ي مجلس آن روز

است! دوره ي انحطاط كه مي گويم، يعني اين. فكر اين بود كه ما چرا توليد كنيم؟ چرا

بسازيم؟ چرا ياد بگيريم؟ ما در خانه هاي خود مثل آقاها مي نشينيم، برايمان مي آورند

و وسايل لازم را در اختيار ما مي گذارند؛ ما هم پول نفت داريم، مي دهيم و زندگي

اشرافي مي كنيم. اين، منطق آن روز يك دولتمرد در سطح بالا بود. فرهنگ حاكم آن

روز بر دستگاه هاي اداره كننده ي كشور، همين بود؛ لذا آن صد سال، دوره ي انحطاط

ماست.

انقلاب اين را به هم زد. يك چيز هم به كمك ما آمد؛ اين را هم من لازم مي دانم به

شما عرض كنم و آن، قهر دنياي صنعتي و دنياي غربي با ما بود؛ همين تحريم ها و اخم و

تخم هايي كه از اول انقلاب تا الان با ما داشته اند. بعضي ها از تصور اين تحريم ها

دلشان آب مي شود؛ من مي خواهم بگويم نه،

اين به ما كمك كرد. بارها من اين خاطره را

ذكر كرده ام. اوايل جنگ، ما سيم خاردار لازم داشتيم؛ آن را از يك كشور خارجي خريديم

تا به داخل كشور بياوريم. اين محموله بايد از شوروي آن روز عبور مي كرد. چون آنها

پشتيبان عراق بودند، اجازه ي عبور ندادند! سيم خاردار كه نه بمب اتم است، نه توپ

است، نه تانك است؛ اما اجازه ي عبور ندادند! اين قدر با ما بد بودند. وقتي ما

مي خواستيم توپ بخريم، به ما نمي فروختند؛ تانك مي خواستيم بخريم، به ما

نمي فروختند؛ سيم خاردار مي خواستيم بخريم، به ما نمي دادند؛ امكانات مي خواستيم،

به ما نمي دادند؛ اما قاچاقچي با قيمت دو برابر و سه برابر مي فروخت و ما مجبور

بوديم بالاخره اين لوازم را به قدر نياز، با قيمت بالا تأمين كنيم. نتيجه ي اين

تحريم ها اين شد كه امروز ما در زمينه ي ضد زره، جزو ده كشور سطح اول دنيا هستيم.

امروز ما در زمينه ي غني سازي اورانيوم جزو ده، يازده كشور دنيا هستيم كه اين

فناوري را در اين حد داريم. اين فناوري، بومي هم هست. ما فرق داريم با آن كشوري كه

چون نظام كمونيستي داشت، شوروي آن روز به او كمك كرد. بعضي ها چين را به رخ ما

مي كشند. چين در ده سال اول انقلابش تمام امكانات را از شوروي آن روز گرفت؛ آن

موقعي كه هنوز ميانه شان به هم نخورده بود. اما در هيچ سالي از سالها، هيچ قدرت

داراي دانش و صنعت به ما كمك نكرد. هر كار كرديم،

خودمان كرديم.

قبل از انقلاب جزو حرفهايي كه ما هميشه مي زديم، اين بود كه ما گندم را از امريكا

مي خريم و سيلوي ما را هم شوروي ها مي سازند. بنده اوايل انقلاب به منطقه ي جنوب

رفتم و ديدم بچه هاي جهاد سازندگي و مهندسان شما يك سيلوي با ظرفيت كم ساخته اند.

به نظرم همان جا به سجده افتادم؛ چون سيلو، سازه ي دشواري است؛ خيلي آسان نيست.

وقتي انسان به ظاهر آن نگاه مي كند، چيز ساده يي به نظر مي آيد؛ اما سازه ي

پيچيده يي است. ما اين چيز پيچيده را توانستيم درست كنيم. امروز ما يكي از

سيلوسازهاي معتبر بين المللي با ظرفيت هاي بالا هستيم؛ براي خيلي جاهاي ديگر هم

ساخته ايم. بنابراين قهر و ناهمدلي و كج تابي دنياي غرب با ما، به ضرر ما تمام

نشد. بعضي ها اين را به عنوان يك فاجعه در نظر مي گيرند و مي گويند تحريم اقتصادي

پدر تكنولوژي ما را درمي آورد. بله، ممكن است جاده ي آسفالته را از جلوي انسان

بگيرد، اما هميشه جاده ي آسفالته خوب نيست؛ گاهي هم جاده هايي كه انسان به دست خودش

كشيده و مسيرش را روي آن طي مي كند، براي محكم كردن عضلات انسان خيلي مفيدتر است؛

گاهي هم راه را ميانبر مي كند. جاده ي آسفالته يي كه ديگران كشيده اند، ما را به

جاهايي مي برد كه كشنده هاي آن جاده مي خواستند. اگر بخواهيم خودمان جاده بكشيم،

گاهي جاده ي ميانبُر مي كشيم و راه ميانبُر مي زنيم. ما علت انحطاط خود را در آن

افسون شدگي

مي دانيم. امروز ما از آن وضعيت بيرون آمده ايم. يكي از بزرگترين خدمات

نظام جمهوري اسلامي - همان طور كه گفتم - در زمينه هاي علم و فناوري اين است كه ما

را به اين باور رساند كه مي توانيم. امروز اين باور وجود دارد و واقعاً ما

مي توانيم. ما در زمينه هاي اقتباس، قطعه سازي، مشابه سازي و در مدلهاي فناوري

امروز دنيا پيشرفتهاي خيلي خوبي كرده ايم.

نكته ي سوم اين است كه اينها به هيچ وجه كافي نيست. ما هنوز با دانش جهاني خيلي

فاصله داريم. البته اين فاصله در دوران انحطاط، خيلي زياد بود؛ اما امروز اين فاصله

به آن اندازه نيست. ما توانسته ايم پيش برويم، اما هنوز فاصله داريم. اين كه من

گفتم توليد علم، معنايش اين نيست كه علم ديگران را ياد بگيريم - آن را كه بايد ياد

بگيريم و در اين شكي نيست - معنايش اين است كه ما خط مرز دانش را بشكنيم، باز

كنيم و آفاق جديدي را فتح كنيم؛ البته اين كار دشواري است. ما بايد به فناوري جهشي

دست پيدا كنيم؛ ما بايد بتوانيم بر فناوري هاي موجود دنيا بيفزاييم؛ ما بايد

بتوانيم اختراع صددرصد ايراني را در بازارهاي دنيا مطرح كنيم. البته در راهي كه تا

امروز آمده ايم، خيلي خوب آمديم؛ در اين شكي نيست. من تا حدود زيادي با كارها آشنا

هستم. سالهاست كه ما آمارهاي گوناگون را از بخش هاي مختلف مي گيريم و مي خوانيم؛

مي دانم خيلي پيشرفت كرده ايم؛ اما اين پيشرفت ها براي جامعه ي ايراني كافي نيست.

جامعه يي كه پزشك و

ستاره شناس و عالم اجتماعي هزار سال قبلش قرنها بعد در دنيا

متلألئ و درخشيده است، اين پيشرفت ها براي او كم است. امروز هم با اين كه دنياي

پزشكي ممكن است از تحقيقات هزار سال پيش ابن سينا استفاده ي زيادي نبرد - اگرچه

عقيده ام اين است كه باز هم دانش امروز مي تواند از آنها در زمينه هايي استفاده كند

اما وقتي به اين تحقيقات نگاه مي كند، تحسين و تجليل مي كند. تحقيقات

محمدبن زكرياي رازي و خواجه نصير و خيام و خوارزمي و ديگران هم همين طور است. شأن

ما اين است؛ لذا اين پيشرفت ها براي ملت ما كم است. همين چند روز قبل، يكي از

چهره هاي سياسي ما به يكي از كشورهاي مطرح اسلامي رفته بود - كه من نمي خواهم اسم

بياورم - رئيس جمهور آن كشور جلوي حضار غيرايراني و غيربومي آن كشور، كه از

كشورهاي اروپايي بودند - نه در جلسه ي خصوصي كه حمل بر مصانعه و تعارف شود - گفته

بود كه ما مسلمانها به ايران افتخار مي كنيم؛ هم به امروز ايران و نظام جمهوري

اسلامي، هم به ايران در تاريخ اسلام. گفته بود اين پيشرفت هاي اسلامي، دانش اسلامي

و تمدن اسلامي را ايراني ها رشد داده اند و به بالندگي رسانده اند و به يك معنا

پايه گذاري كرده اند. ما اين توقع را از خودمان داريم؛ ما مي خواهيم در زمينه ي

دانش و فناوري به جايي برسيم كه شأن ملت ايران است. اين فقط يك نگاه غرورآميز ملي

نيست، اين نژادپرستي نيست؛ اين حتي يك نگاه انساني

عام به همه ي بشريت است؛

به خاطر اين كه اگر ما بتوانيم در دانش، در خط مقدم قرار بگيريم، انگيزه هاي

جهان گيري و جهان گشايي غرب را نداريم؛ انگيزه هاي سودجويانه ي از ملتها را

نداريم؛ دانش ما كه به سود ماست، به سود ملتهاي ديگر هم هست. رئيس جمهور ما در سفر

اخير به چند كشور آفريقايي، طرح ها و برنامه هايي را مطرح كرده بودند. ايشان به من

گزارش مي دادند و مي گفتند ما مي توانيم بعضي از اين طرح ها را به آساني انجام دهيم

حتي به شكل نوتر و مدرن تر از آنچه اروپايي ها انجام مي دهند - اما آنها به چند

برابر قيمت دارند براي كشورهاي آفريقايي انجام مي دهند. اين كشورها چاره يي هم

ندارند؛ مجبورند با يك تاجر اروپايي قرارداد ببندند و او مي آيد با قيمت چند برابر

برايشان تمام مي كند. ما اگر باشيم، اين طوري عمل نمي كنيم؛ ما با كشورها راه

مي آييم. نه اين كه سود ملي را نديده بگيريم، بلكه به اين معنا كه سود ناشي از

زياده روي و تعدي و تجاوز را براي خودمان حلال نمي دانيم. ما اگر دانشي داشته

باشيم، آن را به ديگران مي دهيم. الان كشوري وجود دارد - بلكه شايد كشورهايي - كه

ما يك روز از اينها يك وسيله ي مورد نياز در كار نظامي را درخواست كرديم؛ اما اين

وسيله با اين كه ساخت كشور ديگري بود، هرچه كرديم، به ما ندادند! اجازه نداشتند

بدهند. البته آن كشور با ما بد نبود، اما اجازه نداشت بدهد. اين قضيه، مربوط

به

سالهاي اوايل دهه ي 60 بود. كشوري كه آن روز محصول ساخته شده را حاضر نبود به ما

بدهد، امروز فناوري ساخت آن را كه خود ما به دست آورده ايم - و او

نمي توانست

به دست بياورد - به او مي دهيم؛ البته مي فروشيم. ما اگر در صنعت و در دانش پيشرفت

كنيم، به سود دنيا و ملتهاي عقب افتاده و در درجه اول به سود دنياي اسلام است.

بنابراين، اين كه ما بايد پيشرفت كنيم و مرزهاي علم را بشكنيم و باز كنيم، يك نگاه

نژادپرستانه ي خودخواهانه نيست، كه ما چون ايراني هستيم، بايد اين كار را بكنيم.

بله، ما غرور ملي هم داريم؛ اين را انكار نمي كنيم. ما به گذشته ي خودمان نگاه

مي كنيم و احساس عزت و سرافرازي مي كنيم. ما كساني بوديم كه اسلام را با آغوش باز

پذيرفتيم؛ ما كساني بوديم كه اهل بيت را زودتر از خيلي هاي ديگر شناختيم؛ ما كساني

بوديم كه در راه گسترش اسلام اين همه تلاش كرديم؛ ما كساني بوديم كه مظلومان

اهل بيت را كه در خانه هاي خود - يعني مدينه و مكه و كوفه - امان نداشتند، در آغوش

خود پذيرفتيم. شما ببينيد چقدر امامزاده در ايران هستند! اين امامزاده ها كي هستند؟

اينها كه ايراني نبودند. اينها كساني اند كه به ايران آمدند و ايراني ها با آغوش

باز اينها را پذيرفتند؛ حتي گاهي براي اينها جنگيدند و در راه اينها تلاش كردند. از

همين مازندران ما و گيلان ما - منطقه ي شمال رشته كوه البرز - يك عده يي از

ايراني

هاي ما بلند شدند و به يمن رفتند و حكومت شيعه ي زيدي را در آن جا برپا

كردند. يمني ها شيعه ي زيدي هستند و حكومت زيدي داشتند؛ اين به وسيله ي سربازان

ايراني و مجاهدان و مدافعان اسلام و تشيع صورت گرفت. توقع ما براي آينده، ناشي از

اعتزاز ملي خودمان است؛ اين را انكار نمي كنيم؛ اما فقط اين نيست - همان طور كه

گفتم - نگاه انساني و اسلامي است.

البته تحقيقات لازم است، بودجه ي اختصاصي لازم است، فضاي تشويق و ميدان دادن به

كار لازم است، اتصال دانشگاه با صنعت لازم است؛ همه ي اينها جزو لوازم كار است.

البته مسؤوليت به عهده ي ماهاست، به عهده ي مسؤولان است، به عهده ي دولت است؛ در

اين ترديدي نيست. در چند سال اخير، فضا هم خوشبختانه با تكرار و اصرار بحمداللّه

در محيط دولت به وجود آمده است؛ مي خواهند اين كارها انجام بگيرد و بحمداللّه

كارهايي هم شده؛ ليكن آن كه عنصر اصلي و ميداندار اصلي و پهلوان اصلي اين ميدان

است، شما هستيد؛ آن نيروي انساني علاقه مند به كار است كه مثل گياهي كه در دل

صخره هاي سخت هم راه خودش را باز مي كند، بيرون مي آيد و مي بالد. اين روحيه ي

پيشرفت و روحيه ي تكميل را بايد در محيط مهندسي و فني كشور زنده كنيد؛ هم

مجموعه هايي مثل شما كه امروز اين جا تشريف داريد، هم نظام مهندسي كه مربوط به

مهندسي ساختمان و عمران و امثال اينهاست، و هم بقيه ي بخشهاي مهندسي.

نكته ي آخر مربوط به مسائل مهندسي ساختمان

و شهرسازي و خانه سازي و امثال اينهاست.

اين مسأله، بسيار مهم است. ما نبايد وقتي زلزله مي آيد، به فكر بيفتيم؛ ما بايد از

گذشته ها عبرت بگيريم. يك سال و اندي پيش زلزله ي بم اتفاق افتاد؛ اندكي بعد از آن،

زلزله بلده و منطقه ي شمال اتفاق افتاد كه آن هم خساراتي داشت، منتها در كنار

زلزله ي بزرگ بم خيلي به چشم نيامد؛ الان هم زلزله ي منطقه ي زرند پيش آمده؛ هر

ساعت و هر روز هم ممكن است در نقطه يي از اين كشور زلزله به وجود بيايد. اين حوادث

چه به ما مي گويد؟ مي گويد ما بايد به مسأله ي بنا و ساخت محيطهاي مسكوني اهميت

بدهيم. خانه، مأمن و پناهگاه هر انساني است. خانواده كه اصلي ترين و مهمترين انس يك

انسان است، عمدتاً داخل خانه است. بچه هاي انسان، همسر انسان، خود انسان در محيط

خانه هستند؛ لذا ما بايد كاري كنيم كه احساس امنيت كنند. ما در اين زمينه -

همان طور كه اشاره كردند - باز گذشته ي باشكوه و افتخاربرانگيزي داريم. در دوره هاي

قديم، از بناي تخت جمشيد و ايوان مدائن بگيريد تا بناهاي عظيم دوران اسلامي و

دوره هاي مختلف ديگر، كه با معماري هاي مختلف ساخته شده اند؛ اما همه با شاخص

استحكام، زيبايي، مصالح خوب، تناسب با محيط و مطمئناً صرفه جويي؛ همين اصولي كه

شماها در مهندسي ساختمان درنظر مي گيريد. من يادم هست در دوران بچگي، يك بخش از

خانه ي قديمي ما را - كه آن وقت صد سال يا هشتاد سال از ساخت آن

مي گذشت -

مي خواستند تعمير كنند. من آن موقع ده، دوازده سالم بود و به بنّا و عمله كمك و

همكاري مي كردم و آجرهاي كهنه را بيرون مي كشيديم تا آجر نو بگذارند. وقتي بنّا

مي خواست آجرهاي كهنه را بيرون بياورد، با چكش روي آنها مي زدند و آنها را نيمه

مي كردند؛ نمي توانست سالم بيرون بياورد؛ مثل سنگ بود. اين آجرها در دوره ي زندگي

ما تبديل شد به آجرهاي پوك منحوسي كه ديده ايد. دوره ي انحطاط همين است؛ همه چيز

روي همه چيز اثر مي گذارد. مصالح نو و مدرن به ميدان آمد، اما دقت در ساخت مصالح و

استفاده ي از مصالح كم شد؛ تناسب با محيط كه در ساختمان سازي قديمي ما رعايت

مي شد، كم شد. شما ببينيد ساختمانهاي قديمي ما در هر نقطه يي به تناسب نياز آن نقطه

ساخته شده، با توجه به جهات اسلامي ساخته شده. ساختماني كه در شمال كشور يا در جنوب

مي بينيد، با ساختماني كه در منطقه ي شرق كشور - مثلاً خراسان - مي بينيد، با هم

متفاوت است؛ هر كدام يك شكل و حالتي دارد. حتي مساجد و ساختمانهاي قديمي بزرگشان

هم همين تفاوت ها را با هم دارند. به اقتضاي نياز و تناسب با محيط و استفاده ي

عملي و كاربرد، شكلهاي مهندسي تغيير پيدا مي كرده. خوب فكر مي كردند، خوب عمل

مي كردند. اشتباه نشود؛ من طرفدار اين نيستم كه ما امروز به شكل صدوپنجاه سال پيش

خانه بسازيم؛ نه، ما بايد از ابتكارها استفاده كنيم؛ از نيازهاي نوبه نو استفاده

كنيم؛ از

مسائل جديدي كه امروز به وجود آمده - مثل مسائل زيست محيطي كه آن روز مطرح

نبود - استفاده كنيم؛ از مسأله ي صرفه جويي در انرژي و غيره بايد استفاده كنيم؛ از

وسايل و مصالح جديد كه پيش آمده و آن وقت ها به كار نمي رفت، بايد استفاده كنيم؛ در

اين شكي نيست؛ اما انگيزه و دقت و مباني كار را نيز - كه آن روزها هم ايراني هاي

قديم و اجداد ما ملاحظه مي كردند - ملاحظه كنيم؛ سهل انگاري نكنيم.

درباره ي نظام مهندسي و قانوني كه گذاشته شده و مطالبي كه آقايان گفتند، بنده هم

اطلاعاتي داشتم و دارم؛ اينها خوب است، منتها اينها را به مرحله ي عمل و تحقق

برسانيد؛ نگذاريد اينها مورد غفلت قرار بگيرد؛ يعني واقعاً يك مهندس محاسب يا يك

مهندس ناظر، خودش را مسؤول بداند. گفتند وقتي اين قضايا پيش مي آيد، جامعه ي مهندسي

كشور احساس ناراحتي و شرمندگي مي كند. بله، واقعاً بايد خود را مسؤول دانست. همه

مسؤولند؛ بخصوص بخشهايي كه در اين زمينه ها فعاليت بيشتري دارند. مهندس ناظر بايد

امين باشد؛ مثل پزشكي كه وقتي بيماري را تشخيص مي دهد، داروي مناسب آن را مي نويسد؛

كه اگر تشخيص داد و داروي مناسب را ننوشت يا داروي مضر را نوشت يا در تشخيص،

بي اهتمامي و بي اعتنايي به خرج داد، مورد ملامت خود و وجدان خودش و ديگران قرار

مي گيرد. در زمينه ي مهندسي هم بايد اين فرهنگ به طور كامل جاگير بشود؛ يعني بايد

حقيقتاً مهندسان ناظر، مهندسان محاسب، مهندسان نقشه كش و مهندساني كه در

بخشهاي

مختلف مشغولند، همه بايد خودشان را مسؤول بدانند. زيبايي يك چيز تجملاتي نيست. بعضي

خيال مي كنند زيبايي يك چيز تشريفاتي است؛ نه، زيبايي يكي از لوازم زندگي انسان

است؛ زندگي را آسان و شيرين مي كند؛ محيط را قابل تحمل مي كند. اين كه انسان وارد

خياباني شود و همه ي بناها با انحناها و شكل هاي مناسب و تركيب هاي زيبا و چشم نواز

و دلنواز در مقابل او جلوه كنند، اين كجا؛ و اين كه انسان وارد خياباني شود و

ساختمانهاي ناهماهنگ، ناجور و تحميل بر زمين و بر محيط طبيعي، جلوي چشم او جلوه

كنند، كجا؟ اينها با هم تفاوت مي كند. داخل خانه ها و درون محيطهاي عمومي هم

همين طور. زيبايي، اصل خيلي مهمي در بناست. رعايت شاخص هاي بومي و بخصوص شاخص هاي

اسلامي در شهرسازي و خانه سازي، بسيار مهم است. من به دوستاني كه زحمات مهم ساخت بم

را بر عهده دارند، گفتم فقط به استحكام و صرفه جويي اكتفا نكنيد - اينها لازم است و

كارهاي خيلي خوبي هم كرده اند - اما كاري كنيد كه وقتي انسان وارد خيابان بم شد، از

نگاه به ظاهر ساختمان ها لذت ببرد. همه ي شهرهاي ما بايد اين گونه باشد. البته ما

بايد كارهاي اولويت دار و فوري را مورد اهتمام ويژه قرار بدهيم، كه از جمله ي آنها

نوسازي بافتهاي فرسوده است. ما مثل بم زياد داريم. يك زلزله ي شش و چند دهم ريشتري

و اين همه كشتار، تن انسان مي لرزد. بنده به اغلب شهرهاي ايران رفته ام و آن جاها

را گشته

ام و در كوچه پسكوچه ي آنها رفت و آمد داشته ام. بعضي از شهرها هستند كه

اگر خداي نكرده يك حادثه ي آن طوري پيش بيايد، خساراتش غيرقابل تصور خواهد بود؛

بايد به فكر افتاد، بايد دنبال اينها رفت. بنده سال گذشته بعد از قضيه ي بم با

مسؤولان دولتي و مسؤولان ذي ربط جلسات فراواني داشتم. همه خيلي حرص خوردند براي

اين كه اين كارها انجام بگيرد. بحث ها و توصيه ها و تأكيدهاي زيادي شد، كارهايي هم

شده است؛ اما من مي خواهم بگويم به اين كارها بايد اهتمام مضاعف داشت. تاكنون چند

صد نفر در اين زلزله ي اخير كشته شده اند؛ اين ما را با مسؤوليت بزرگ خودمان بيشتر

آشنا مي كند.

به هرحال اميدواريم خداوند ان شاءاللّه به شماها كمك كند. براي من كه با شما

فرزانگان، زبدگان، متخصصان و دانشمندان ديدار كردم، روز خيلي خوبي بود. حرف گفتني

هم براي شما زياد دارم و مي دانم شما هم حرفهاي گفتني براي ما خيلي داريد؛ منتها

مجال به همين اندازه بيشتر نبود. اميدواريم ان شاءاللّه مشمول ادعيه ي زاكيه ي

حضرت بقيةاللّه باشيد و خداوند به شما توفيق دهد و همه ي ما بتوانيم وظايف سنگيني

را كه در قبال خداي متعال و مردم داريم، ان شاءاللّه انجام دهيم.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار پرسنل نيروي زميني سپاه انقلاب اسلامي

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار پرسنل نيروي زميني سپاه انقلاب اسلامي

--------------------------------------------19/12/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

بحمداللّه خداي متعال نعمت خود را بر مجموعه ي سپاه - به عنوان يك بازوي تواناي

ملت ايران - تمام كرده است. همچنان كه در آغاز، پيدايش سپاه، انگيزه

ي عشق و خدمت

همراه با اخلاص داشت و به معناي واقعي كلمه، خلأ عظيمي را پُر كرد، امروز هم انسان

مي بيند و احساس مي كند كه مجموعه ي سپاه، برخوردار از نعمتهاي بزرگ معنوي و هدايت

و كمك الهي در ادامه ي همين خدمات ارزنده و حضور پُربركت است.

براي يك نيروي مسلح، مهمترين مسأله اين است كه از لحاُدل و عزم و ايمان و همچنين

از لحاُجسم و وجود خارجي، داراي تبحر و آمادگي رزمي و سازماني و جسماني باشد.

ايمان و انگيزه و روحيه در كنار آموزش، سازماندهي، ترتيب، نظم و امكانات، دو بال

اساسي براي يك نيروي مسلح است. امروز بحمداللّه انسان مشاهده مي كند كه سپاه مجهز

به اين دو بال است.

براي يك ملت هم يكي از اساسي ترين مسائل اين است كه مردان شجاع و كارآمدي داشته

باشد؛ براي اين كه از او در روز حادثه دفاع كنند. در ميان جامعه ي عظيم بشري

انگيزه هاي قدرت طلبانه و تجاوزكارانه هميشه بوده است و خواهد بود. جهانگشايي هاي

قدرتهاي فزون طلب و تعدي ها و تجاوزها به ملتها و مظلومان هرگز در طول تاريخ متوقف

نشده؛ امروز هم مثل هميشه ي تاريخ، اين مسائل وجود دارد. آن ملت و كشوري توانسته

است در مقابل طمع طمعگاران و زورگويي قدرت طلبان و جهانگشايان بايستد و هويت و

آبرو و سرنوشت خود را محفوُبدارد كه از چنين مردان و جواناني برخوردار بوده باشد.

مردان شجاع و مسلح و مؤمن در هر كشوري، وقتي موفق خواهند بود كه ذخيره ي انساني و

ايماني خود را از دل مردم و از درون جامعه

به دست بياورند. اين خصوصيات، مهمترين

ويژگي هاي يك نيروي مسلح است؛ اين را بايد حفُكنيد و افزايش دهيد.

امروز هم مثل هميشه ي تاريخ، قدرتمندان براي حفُمنافع خودشان حاضرند منافع ملتها

و انسانها را لگدمال كنند و ناديده بگيرند. آن چيزي كه مي تواند جلوي طمع طمعگاران

را بگيرد، تسليم شدن و گردن نهادن نيست؛ ضعيف ماندن نمي تواند طرفي را كه احساس

قدرت بي مهار مي كند، از تعرض و تعدي به او باز بدارد؛ بايد قوي بود، بايد عزم

داشت، بايد حضور داشت، بايد آماده بود تا بتوان نقش اساسي مردان شجاع را در دفاع

از ملتها عهده دار شد و از عهده ي آن بخوبي برآمد. امروز وظيفه ي نيروهاي مسلح اين

است.

امروز دنيا از لحاُابزارهاي مادي - از جمله ابزارهاي نظامي - پيشرفت هاي زيادي

كرده است؛ اما همچنان نقطه ي اصلي براي هر پيروزي و شكستي، انسان است. ابزارهاي

مجهز وقتي به كار مي آيند كه دلهاي باايمان و اراده ها و عزم هاي استواري، آنها را

هدايت كنند. اين چيزي است كه ابرقدرت ها از آن برخوردار نيستند. اين چيزي است كه

همه ي ملتها را به حفُعزم و اراده ي پولادين خودشان دعوت مي كند و به آنها نويد

فتح و پيروزي مي دهد؛ ولو پيروزي بر قدرتهايي كه تا دندان مسلح اند. ضعف ها،

اشتباه ها، ناآمادگي ها و تن ندادن به كارهاي بزرگ و دشوار و تحمل نكردن سختي ها يك

ملت را ضعيف و زبون و پامال مي كند و هويت و تاريخ و فرهنگ و آينده و گذشته ي او را

به خاك سياه

مي نشاند.

امروز قدرتمندان زورگوي بين المللي، گذشته و تاريخ ملتها را انكار مي كنند و

آينده ي آنها را هم در افق تاريكي در هم مي پيچانند؛ مگر اين كه ملتي قوي باشد.

قوّت براي تعرض و تجاوز نيست - اين، درس اسلام و همه ي احكام نوراني پيامبران الهي

است - قدرت براي دفاع از حق است.

شما فرماندهان و عناصر و افراد و مجموعه هاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي؛ چه در

نيروي زميني - كه امروز بحمداللّه توفيق پيدا كرديم بار ديگر از اين مركز بازديد

كنيم - و چه در نيروهاي ديگر! همت خود را بر اين بگذاريد كه هويت سپاه را - كه

ايمان و عزم و عشق و صميميت است - همچنان حفُكنيد. همان طور كه تا امروز سپاه

توانسته عناصر معنوي را با عناصر سازماني و نظامي لازم و مدرن پيوند بزند و نظم

لازم، سازماندهي خوب، ابزارهاي پيشرفته، نگهداري، توليد و آموزش در سطوح مختلف را

هم تأمين كند، بعد از اين نيز بايد اين راه موفق را دنبال كند. همه ي آنچه را كه

برشمرديم، بدون آن عناصر اصلي، كارايي بسيار كمي خواهد داشت. آن عشق و ايمان و

معرفت روشن بينانه و آگاهانه را همراه كنيد با اين سازماندهي ها، آمادگي هاي رزمي،

نگهداري هاي هوشمندانه ي ابزارهاي نظامي، و آمادگي براي به كارگيري آنها.

هميشه آماده باشيد. ممكن است ملت ايران و كشور عزيز ما تا سالهاي متمادي هم مورد

تهاجم هيچ دشمني قرار نگيرد؛ ممكن است دشمنان با نگاه به ملت ايران و آمادگي هاي

جوانان مؤمن و سلحشور ما هرگز جرأت نكنند به حريم اين

ملت نزديك شوند؛ اما اين

نبايد موجب كاهش آمادگي ها شود؛ هميشه بايد آماده بود؛ آيات قرآن اين را به ما

تعليم داده است؛ آ«واعدّوا لهم مااستطعتم من قوّةآ». هرچه در توان يك ملت است، بايد

آن را براي آمادگي در مقابل زورگويي و تجاوز و تحقيري كه از سوي قدرتهاي ظالم پيش

مي آيد، به كار بگيرد.

شما جوانان مؤمن و فرماندهان مؤمن و عناصر صميمي و بااخلاص، در اين مجموعه ي

پُرافتخاري كه تاريخ كوتاه دوران انقلاب، سرشار از فداكاري هاي آنهاست، جمع

شده ايد. هزاران نفر از شهيدان و سرداران و برجستگان، با عشق و ايمان در اين مجموعه

گرد آمدند. ميراثي كه از آنها باقي مانده است، عشق و ايمان و عزم و موفقيت است.

آنها شهيد شدند، اما كشور شما آزاد و مستقل ماند؛ تجاوزهاي دشمنان را دفع كرد و

كشور رو به آبادي و قدرت و قوّت پيش رفت و به فضل پروردگار همچنان پيش خواهد رفت.

خداي متعال را شكر مي كنيم كه خون شهيدان عزيز ما را مبارك كرد و به هدر نرفت.

آنها توانستند با فداكاري هاي خود يك ملت را سرافراز كنند و راه آينده را براي آن

باز كنند.

اميدواريم در راه اقتدار معنوي، مادي، سياسي و حفُهويت، همچنان پيشتاز و پيشرو

باشيد و تن ها و جان هاي شما مشمول رحمت و بركت الهي باشد. از خداوند متعال

مي خواهيم ادعيه ي زاكيه ي حضرت بقيةاللّه الاعظم (ارواحنا فداه) را شامل حال

همه ي شما قرار دهد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي اتحاديه ي انجمن هاي اسلامي دانش آموزان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي اتحاديه ي انجمن هاي اسلامي

دانش آموزان

--------------------------------------------24/12/1383

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

از ديدار صميمانه با شما جوانان عزيز خيلي خوشحال و خرسندم. فضايي كه شما جوانهاي

عزيز، با اخلاص و صفاي خودتان در هر محيطي كه حضور داريد، ايجاد مي كنيد، حقيقتاً

براي بنده يك فضاي بسيار شيرين و جذاب است. يقيناً زبده ي جوانان كشور، جوانان

دانش آموز و دانشجو و طلاب علوم ديني اند. هرچه احساس تعهد و مسؤوليت و كار در بين

اين قشر عظيم و ميليوني بيشتر باشد، ارزش جوان بالاتر مي رود؛ و نبايد شك داشت كه

انجمن هاي اسلامي دانش آموزي از جمله مجموعه هاي بسيار پُرتلاش و پُركار و با

ايمان محسوب مي شوند. لذا من ديدار با شما را مغتنم مي شمارم، به شما به چشم عناصري

بسيار عزيز نگاه مي كنم، قدر شما را مي دانم و اين اميد را در دل مي پرورانم كه

ان شاءاللّه در آينده ي اين كشور، نقش و فعاليت شما بتواند آرزوهاي بزرگ اين ملت

را برآورده كند.

يكي از مهمترين آرزوهاي هر جواني در سنين شماها - چه پسر، چه دختر - اين است كه در

محيط و جامعه يي كه زندگي مي كند، اين خصوصيات را مشاهده كند: جامعه ي او، يك

جامعه ي پيشرفته از لحاُعلم و مدنيت باشد؛ از عدالت و روابط اجتماعي انساني و

اخلاقي انساني برخوردار باشد و افق روشني براي همه ي افراد - بخصوص جوانان - وجود

داشته باشد. كار بزرگي كه ملت ما در بيست وشش سال پيش انجام داد - يعني پديد آوردن

انقلاب اسلامي - اگر پنجاه سال و يا حتّي سي سال زودتر

انجام گرفته بود، امروز اين

جامعه ي آرماني را در كشور و خانه ي خودمان داشتيم. وقتي مشروطيت به وجود آمد، يا

سالهاي بعد از مشروطيت، اگر ملت ايران توانسته بود همان كاري را بكند كه در انقلاب

اسلامي كرد، راه از آن زمان شروع مي شد و ما امروز مي توانستيم شاهد جامعه يي باشيم

كه هم از لحاُعلمي و صنعتي پيشرفته است، هم يك جامعه ي برخوردار از عدالت است، هم

يك جامعه ي برخوردار از احساس معنويت و ايمان معنوي است - كه اين براي جوانها خيلي

مهم است - ولي وقتي ملت ايران تشنه ي چنان تحولي بود، نگذاشتند اين تحول صورت

بگيرد. اين كه مي گويم نگذاشتند، يك محاسبه ي كاملاً دقيق و علمي دارد؛ نه اين كه

ملت ايران نمي خواست يا حاضر به فداكاري نبود؛ چرا، ليكن در دوره ي مشروطيت از

بي تجربگي ملت و رهبران آن استفاده كردند و حركت عظيمي كه در اين كشور عليه

استبداد درازمدت پادشاهان - كه سرچشمه ي همه ي بدبختي ها بود - به وجود آمده بود،

به بيراهه كشاندند و از درون آن را پوچ و منهدم كردند. ماجراي مشروطيت يكي از

ماجراهاي تلخ تاريخ اخير ماست. ملت ايران وارد ميدان شدند؛ رهبران روحاني، علماي

بزرگ و مراجع از نجف و از داخل كشور مردم را بسيج كردند؛ ملت هم خوب فداكاري كردند؛

اما چون تجربه ي كاري نداشتند، دشمنان، نفوذي ها و سلطه گران بيگانه توانستند اين

حركت را از درون منهدم و خنثي كنند و از بين ببرند.

البته آن روز دشمن به طور مشخص دولت انگليس

بود و در دنيا همان نقشي را ايفا مي كرد

كه امروز امريكا ايفا مي كند. هدف آنها سلطه، دست اندازي، جهانگشايي، دخالت در امور

ملتها براي مكيدن ثروتهاي ملي و عقب نگهداشتن ملتهاي آسيا و آفريقا و هر جاي ديگر

بود. در همان قدمهاي اول با استفاده از روش هاي پيچيده، مشروطه را به غير آن راهي

كه ملت براي آن حركت كرده بود - يعني راه استقلال و آزادي در زير سايه ي اسلام -

منحرف كردند؛ بعضي از رهبران مشروطه را متهم كردند، بعضي را اعدام كردند، بعضي را

ترور كردند، بعضي را خانه نشين كردند و با غوغاگري به وسيله ي ايادي خودشان، فضا را

تحت نفوذ گرفتند. ده پانزده سالي هم كه گذشت، انگليسي ها بدل فن مشروطه و حركت عظيم

ملت ايران را زدند؛ يعني رضاخان پهلوي را سركار آوردند. ملت تجربه نداشت؛ حتّي

رهبران هم تجربه نداشتند؛ بنابراين دشمن توانست كار خودش را بكند؛ لذا آغاز اين

حركت بزرگ، هشتاد نود سال تأخير افتاد و در طول اين مدت هر كار توانستند، با اين

ملت مظلوم و با اين كشور كردند. پهلوي ها را سر كار آوردند، براي اين كه سلطه ي

بيگانه را - كه مكمل سرنوشت سياه ملت پس از استبداد داخلي بود - بر ملت تحميل كنند؛

و چون مي دانستند ملت با پيشرفت هاي دنيا آشناست، براي اين كه اشتهاي بسيار

صادقانه ي ملت به پيشرفت را فروبخوابانند، با ابزارهاي زرق و برق تمدن، سر ملت را

گرم كردند و حقيقت تمدن غربي را - كه علم و پيشرفت بود - از او دريغ

كردند و ملت

را به ظواهر سرگرم ساختند؛ مثل بچه يي كه گرسنه است و ممكن است سراغ غذا برود؛ اما

به جاي دادن غذاي داراي پروتئين و ويتامين، با پفك نمكي اشتهايش را از بين ببرند تا

ديگر ميلي پيدا نكند؛ اين كار را با ملت كردند.

سالها اين ملت در سختي هاي ناشي از سلطه ي بيگانه گذراند تا اين كه زمينه براي

انقلاب اسلامي آماده شد. رهبري حكيم، پُرقدرت، با اراده و عزم راسخ و نافذ در همه ي

دلها، در ميان مردم به وجود آمد و وارد ميدان شد؛ ملت هم تجربه پيدا كرده بودند؛

لذا انقلاب اسلامي شكل گرفت و اين دفعه ترفند دشمن بي اثر ماند؛ چون ملت و رهبران

در انقلاب اسلامي تجربه پيدا كرده بودند. در دوره ي مشروطه، رهبران و مردم

نمي دانستند كمين بيگانگان با آمادگي هاي قبلي چقدر خطرناك است؛ لذا حصارهاي خودشان

را برچيدند و مهياي قبول حمله ي دشمن شدند؛ دشمن هم آمد و هر كار خواست، در اين

كشور كرد. اين دفعه در انقلاب اسلامي، با استفاده ي از تجربه ي مشروطيت، هم ملت ما،

هم رهبران روحاني ما و هم روشنفكران صادق ما فهميدند كه بايد حصار معنوي - يعني

حصار ايمان، ارزشهاي انقلابي و حصار بيداري - را در مقابل توطئه هاي دشمن محكم نگه

دارند.

اين كه مي بينيد ملت ما بعد از بيست وشش سال آ«مرگ بر امريكاآ» را فراموش نمي كند،

به خاطر اين است كه غفلت از توطئه ي استكبار جهاني همان، و اسير توطئه شدن همان. در

واقع آ«مرگ بر امريكاآ»يي كه مردم ما

مي گويند، مثل همان آ«اعوذباللّه من الشّيطان

الرّجيمآ» است كه اول هر سوره ي قرآن قبل از آ«بسم اللّه الرّحمن الرّحيمآ» گفته

مي شود. استعاذه ي به خدا از شيطان رجيم براي چيست؟ براي اين است كه انسان مؤمن يك

لحظه حضور شيطان را فراموش نكند؛ يك لحظه از ياد نبرد كه شيطان آماده ي حمله به او

و انهدام حصار معنوي و ايماني اوست. آ«مرگ بر امريكاآ» هم براي اين است كه ملت

فراموش نكند سلطه گران جهاني منافع سرشاري كه در اين كشور داشته اند و دست آنها

كوتاه شده، از ياد نبرده اند. آنها هميشه دنبال اين هستند كه همان منافع را باز در

داخل اين كشور براي خودشان تأمين كنند و به قيمت نابودي استعداد جوانان و آينده ي

اين كشور، بر ثروت و علم و فناوري خود بيفزايند. پس ملت ايران دير شروع كرد؛ از

انقلاب اسلامي شروع كرد.

براي تبديل وضعيتي كه براي ملت پيش آمده بود، به وضعيت مطلوبي كه اول شرح دادم، يك

سال و دو سال و ده سال كافي نيست؛ اين تغييرات عظيم عميق اجتماعي بايد در طول

چند نسل به وجود بيايد. ما امروز مبالغ زيادي از اين راه را پيش رفته ايم. كساني كه

در سنين شما يا اندكي از سنين شما بيشتر، در انقلاب اسلامي حضور داشتند و جانانه

كار كردند، وظيفه ي خود را آن روز خوب انجام دادند؛ نسل بعد از آنها هم در طول

بيست وشش سال گذشته تلاشهاي خوبي كردند.

اين كه شما مي بينيد ما امروز در دانش هسته يي، در دانش سلولهاي بنيادي - كه از

دانش هاي بسيار كمياب دنياست - و در بسياري از رشته هاي ديگر پيشرفت هايي كرده ايم

كه دشمنان ما را هم به اعتراف وادار مي كند، نشان دهنده ي اين است كه در محيطي كه

خودباوري وجود دارد و ملت توان خود را باور كرده است و آزادانه و بدون سلطه ي

بيگانه مشغول كار است، همه نوع قله يي را مي توان فتح كرد. ما مي توانيم قله هاي

علم و اخلاق - نه علم بي اخلاق و ضداخلاق؛ مثل علمي كه امروز در دنياي غرب وجود

دارد - و پيشرفت و عزت حقيقي انسان در جامعه را فتح كنيم و عدالت و روابط عادلانه

را در كشورمان برقرار نماييم و آن چنان عمل كنيم كه هر جوان اين كشور وقتي به پيش

روي خود نگاه مي كند، تمام افق ها را روشن ببيند. امروز دنياي غرب در اين بخش احساس

عجز مي كند. امروز كشورهايي كه در اوج پيشرفت علمي و صنعتي مادي هستند، جوانهايشان

احساس نوميدي و بي آيندگي مي كنند؛ لذا خودكشي و تبهكاري در بين آنها خيلي زياد

است. ما مي توانيم اين محيط پُراميد و پُرشور همراه با پيشرفت مادي و معنوي و

روابط عادلانه را در كشور ايجاد كنيم؛ اما به شرط اين كه شما جوانها آن چنان كه

شايسته ي نسل شما در چنين دوراني است، حركت كنيد.

خوشبختانه من مي بينم جوانهاي ما بيدار و آگاهند. حضور انجمن هاي اسلامي در اين

خصوص يك نشانه است. حضور جوانها - چه دانش آموز، چه دانشجو، چه طلاب علوم ديني - در

عرصه هاي مختلف اجتماعي، فكر

كردن آنها و زمينه چيني هاي فكري آنها براي آينده - كه

من نشانه هاي آن را مشاهده مي كنم - همه دليل بر اين است كه جوانهاي امروز ما خوب

كار مي كنند؛ منتها بايد بيدار باشند. با وضع كنوني ما، رسيدن به آن قله، مستلزم طي

كردن يك فاصله است؛ اين فاصله را بايد طي كرد. با نشستن، تن آساني، راحت طلبي و

سرگرم شدن و مشغول شدن به هوس ها و بازيچه هايي كه دشمن سر راه ما و جوانهاي ما

قرار مي دهد، اين راه طي نخواهد شد. اين نسل بايد كار گذشتگان را به اكمال برساند و

تمام كند. بايد خوب درس بخوانيد و به طور دقيق انضباط و نظم اجتماعي را رعايت كنيد.

محيط هرج و مرج و محيطي كه در آن اميد وجود نداشته باشد، ضد پيشرفت است. شما ببينيد

امروز دشمنان ما كه از برخورد چهره به چهره با اين ملت مأيوس اند و از طرق گوناگون

مي خواهند روي اين ملت اثر بگذارند، از همين وسايل استفاده مي كنند؛ يعني سعي

مي كنند افق را تيره و تار نشان دهند؛ جوان را نااميد كنند؛ جوان را به بازيچه ها و

سرگرمي هاي گوناگون مشغول كنند؛ جوان را از تحصيل علم باز بدارند و او را تحريك به

هرج و مرج كنند؛ لذا بايد بيدار بود. با وجدان كاري، با همبستگي، با تلاش

اميدوارانه و گرم و گيرا، با كار مدبرانه و برنامه ريزي شده، و درعين حال با توكل

به خدا و استمداد از پروردگار، بايد اين فاصله را طي كرد. جوان بايد همه ي اينها

را

با هم مدنظر داشته باشد.

امروز جوان ما مي تواند با مسائل كلان اين كشور و مسائل سياسي آشنا شود. در گذشته،

جوانها در سنين شما از مسائل سياسي كشور چيزي سر در نمي آوردند. دولتها مي آمدند،

مي رفتند، عوض مي شدند، انتخابات نمايشي برگزار مي شد و عده يي را بر اساس فهرست

دربار به آنچه به آن مجلس شوراي ملي مي گفتند، مي فرستادند و اصلاً كسي هم خبر

نمي شد! واقعاً ماها اسم رؤساي دولت را هم نمي دانستيم؛ هيچ كس از جوانها در كشور

علاقه و شوقي به اين كار نداشت؛ راههاي معرفت سياسي بسته بود؛ اما امروز اين طور

نيست؛ امروز جوان ما نقشه هاي استكبار را مي داند؛ حضور استكبار در سطح منطقه را با

ساز و برگ هاي سياسي و نظامي اش مي شناسد؛ نقش امريكا در فلسطين اشغالي را مي داند؛

ارزش و اهميت والاي جهاد فلسطين را مي داند. ما در سنين شماها شايد اسم فلسطين به

گوشمان نخورده بود. آن وقت هم مبارزه بود، آن وقت هم فلسطين غصب شده بود، اما كسي

خبر نداشت؛ ولي امروز همه ي اينها را جوانهاي ما مي دانند.

بنده طرفدار اين هستم كه جوانها در جريان مسائل سياسي كشور قرار بگيرند و بتوانند

تحليل كنند. البته سياسي كاري، سياست بازي و آلت دست اين حزب و آن حزب شدن را بنده

براي جوان نمي پسندم؛ اينها براي جوان هيچ شرف و افتخاري ايجاد نمي كند؛ اما اين كه

جوان بداند مي تواند اثرگذار باشد و نقش ايفا كند، خيلي ارزش دارد. در دوران دفاع

مقدس جوانهاي

ما فهميدند كه مي توانند نقش ايفا كنند، و نقش ايفا كردند. جوانهاي

شانزده، هفده ساله به ميدان نبرد رفتند و چهار سال، پنج سال، شش سال، هشت سال - به

اختلاف اشخاص - در ميدان نبرد ماندند و سپس به عنوان شخصيت هاي برجسته و آگاه و

توانا و باكفايت از ميدان جنگ بيرون آمدند. بسيج عمومي مردم - كه آن روز به دستور

امام انجام گرفت - جوانهاي ما را آن چنان آبديده و آگاه كرد كه هم در دفاع مقدس

توانستند نقش ايفا كنند، هم در صحنه هاي ديگر نقش ايفا كردند؛ امروز هم همين طور

است.

حضور جوانان در صحنه هاي انتخابات اين كشور در طول زمان، يك حضور شاد و مؤثر و

تعيين كننده بوده؛ حالا هم بايد همين طور باشد. در آينده ي نه چندان دوري - حدود دو

سه ماه ديگر - ما انتخابات داريم. جوان ما بايد به مسأله يي مثل انتخابات، به چشم

يك عمل صالح و يك كار بزرگ نگاه كند. جناب آقاي علي اكبري در صحبت خود تعبير خوبي

كردند؛ در واقع انتخابات براي جوانان ما كه براي اول بار وارد اين صحنه مي شوند،

جشن تكليف سياسي است. جشن تكليف عبادي روزي است كه انسان مكلف مي شود و نماز

مي خواند. جشن تكليف سياسي روزي است كه براي اول بار مي رود نقش خود را براي انتخاب

يك فرد، يا به عنوان نماينده ي مجلس، يا به عنوان نماينده ي در شوراي شهر، يا به

عنوان رئيس جمهور ايفا مي كند؛ اينها خيلي باارزش است.

درس خواندن، پاكدامني و پرهيز از سرگرمي

هاي عاطل و باطل، جزو وظايف جوانهاست.

البته من با سرگرمي و تفريح و شادي جوانها خيلي موافقم؛ اما بعضي از سرگرمي ها و

تفريح هاي منحرف را دشمن به قصد غافل كردن ما و جوانان عمداً وارد جامعه ي ما

مي كند. اين، مخصوص جامعه ي ما نيست؛ در خيلي جاهاي ديگر هم اين كار را مي كنند. در

يكي دو سال گذشته خبرهاي متعددي داشتيم كه در كشورهاي مختلف آسيايي - مثل مالزي و

چين و ... - و حتّي كشورهاي اروپايي، سي دي هايي كه به صورت قاچاق وارد كشورشان شده

بود و آنها براي جوانها گمراه كننده و مضر تشخيص داده بودند، جمع آوري و منهدم

كردند. در واقع با اين سي دي ها مثل مواد مخدر - كه دوروبر اينها گشتن، براي جوانها

گناه است - برخورد كردند. كساني هم كه اين محصولات را قاچاق مي كنند، غالباً

صهيونيست هاي خبيث هستند؛ اينها عامل گمراهي و فساد جوانها در خيلي از كشورها،

بخصوص در كشورهاي اسلامي، و به طور ويژه در ايران هستند. چرا؟ چون از آينده ي ايران

مي ترسند. نمي خواهند ملت ايران به پيشرفت علمي و پيشرفت مدني و پيشرفت اجتماعي يي

برسد كه براي بقيه ي كشورهاي اسلامي الگو شود؛ كمااين كه حركتهاي اسلامي در كشورهاي

ديگر نشان مي دهد كه ملت ايران تا الان هم الگو شده؛ منتها روزي كه شما بتوانيد

قله هاي علم و ايمان و همزيستي هاي انساني و اخلاقي را فتح كنيد و جامعه ي

پيشرفته ي عادلانه ي معنوي برخوردار از ماده و معنا را به وجود آوريد و ارزشهاي

انقلاب را نهادينه كنيد، اسلحه ي دشمن بكلي از كار مي افتد. مي خواهند نگذارند شما

به آن جا برسيد.

انجمن هاي اسلامي بايد تشكلشان را مستحكم كنند. اين پيوند قلبي و ايماني دلها به

يكديگر كه در انجمن هاي اسلامي تبلور پيدا كرده، خيلي مغتنم است؛ اين را حفُو

تقويت كنيد. محافلي را كه انجمن از مجموعه ي دانش آموزان و جوانان به وجود مي آورد،

از معارف اخلاقي و ديني و سياسي برخوردار و غني كنيد. از لحاُدرس خواندن، الگوي

جوانهاي ديگر قرار بگيريد و همچنين از لحاُحضور در ميدان هاي گوناگون اجتماعي و

سياسي شاخص باشيد؛ انگشت اشاره يي باشيد براي جوانها كه به شما نگاه كنند و از شما

درس و الهام بگيرند. البته اين با ادعا و با تحميل امكان پذير نيست؛ بايد خود را

آن چنان بسازيد تا ديگران به طور طبيعي به نگاه شما، به اشاره ي شما و به تشخيص شما

احترام بگذارند و آن را معتبر بدانند و به عنوان نشانه يي از آن استفاده كنند. كار

و برنامه ي انجمن هاي اسلامي بايد اين باشد. دايره ي تأثيرگذاري خودتان را توسعه

دهيد. امروز نسل جوان دانش آموزي ما بسيار خوب است. شما بايد خود را در دوران

دانش آموزي و دبيرستان آن چنان بسازيد كه ان شاءاللّه فردا اگر به دانشگاه يا

حوزه ي علميه رفتيد، بتوانيد در آن محيط هم اثرگذار باشيد. شخصيت خود را، هم از

لحاُعلمي، هم از لحاُاخلاقي، هم از لحاُتلاش و فعاليت و پُركاري و نشاط كار در

زمينه هاي اجتماعي و سياسي، آن گونه آماده كنيد كه در هر

جا قرار گرفتيد، مثل چراغي

محيط را روشن كنيد.

بنده هم ان شاءاللّه همه ي شما فرزندان عزيزم را دعا مي كنم و از خداوند مي خواهم

كه شماها را مشمول لطف و افاضه و هدايت و دستگيري خودش قرار دهد و ان شاءاللّه

همه ي شما مشمول ادعيه ي حضرت بقيّةاللّه الاعظم (ارواحنافداه) باشيد.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته

بيانات در سال 1384

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در صحن جامع رضوى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در صحن جامع رضوي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

والحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيةاللَّه في الأرضين.

خداوند متعال را سپاسگزارم كه توفيق داد در روز اول سال با جمع شما برادران و خواهران مؤمن و خداجوي و محبان صادق اهل بيت (عليهم السّلام) در حضور مرقد مطهر حضرت اباالحسن الرّضا (عليه الاف التّحية والثّناء) باشم. اولين سخن ما عرض اخلاص و ارادت به ساحت اين امام بزرگوار است. ان شاءاللَّه دلهاي پُرمحبت و پُرشوق شما با عرض نياز در مقابل اين بارگاه مقدس و در محضر روح مطهر اين امام همام، مهبط نور و فيض الهي باشد. در ديداري كه با شما مردم عزيز مشهد و زوار عزيزي كه از ديگر شهرها آمده اند، در آغاز سال داريم، درباره ي مطالب قابل توجهي كه براي ملت و كشور ما حائز اهميت است، دقايقي را مي گذرانيم و بحث مي كنيم؛هم درباره ي مضمون و محتواي پيامي كه در آغاز سال به ملت ايران عرض شد، و هم درباره ي دو مطلب قابل توجه ملت ايران كه يكي عبارت است از مسأله ي انتخابات رياست جمهوري كه در پيش داريم، و ديگري خنثي سازي توطئه ها و تهديدهاي دشمنان كه براي ملت

ما يك مطلب كاملاً قابل توجه است. نامگذاري امسال به «همبستگي ملي و مشاركت عمومي» اشاره به نياز بزرگ ملت در همه ي مسائل است.

درباره ي محتواي پيام، سخن اصلي ما اين است كه ملت ايران براي اين كه رشد و پيشرفت لازم را در همه ي صحنه ها - كه شايسته ي آن است - به دست بياورد، احتياج دارد به تقويت همبستگي ملي و مشاركت عمومي در همه ي ميدانهاي طلب كننده ي حضور ملت. كشور متعلق به ملت ايران است؛ آينده هم متعلق به اين ملت است؛ امروز و فردا را هم ملت ايران ساخته اند و مي سازند؛ لذا نامگذاري امسال به «همبستگي ملي و مشاركت عمومي» اشاره به نياز بزرگ ملت در همه ي مسائل است؛ همكاري، همدلي، بازو به بازو دادن و دلها را به يكديگر مرتبط كردن و به سمت هدفهاي والاي اين ملت - كه براي بهروزي و پيشرفت او و كشورش لازم است - پيش رفتن. اين كه ما هر سالي را به نامي و با شعاري موسوم مي كنيم و سال را با اين نام و با اين شعار آغاز مي كنيم، صرفاً يك عمل تشريفاتي نيست. البته اسم ها مهم نيست؛ مهم مسماست؛ ليكن اين نامگذاري ها به ما و ملت و مسؤولان نشان مي دهد كه چه مي خواهيم و دنبال چه هستيم يا بايد به دنبال چه باشيم. سال رفتار علوي، هدف والاي ملت ايران و تكليف بزرگ مسؤولان و دولتمردان را مشخص مي كند. سال خدمت رساني يا سال پاسخگويي، همه ي خطوطي را كه مسؤولان كشور و همه ي ما بايد دنبال كنيم، به ما نشان مي دهد. اين شعارها در واقع مطالبات ملت از ما مسؤولان است. اگر نهضت عدالتخواهي مطرح مي شود، يا

اگر نهضت نرم افزاري و توليد علم به عنوان يك جنبش عمومي مطرح مي شود، يا اگر نهضت آزادانديشي مطرح مي شود، براي اين است كه همه ي مسؤولان و همه ي آحاد ملت احساس كنند كه در اين جهت مسؤوليت دارند. كشور به اين شعارها نياز دارد. البته مي دانيم كه بسياري از اين شعارها در سالهاي خود به طور كامل تحقق پيدا نكرده است؛ ليكن كارهاي زيادي هم صورت گرفته است. هر سال بايد با تجربه هاي سالهاي پيش، هم ملت و هم دولت راه خود را به سمت هدفهاي والاي اين ملت و اين كشور طي كنند و گامها را محكم تر و استوارتر بردارند. هميشه نگاه اين كشور و اين ملت به عدالت و رفتار عادلانه ي علوي است و بايد باشد؛ اين را ما نبايد فراموش كنيم. هميشه اين ملت نياز دارد به مسابقه ي خدمت رساني ميان مسؤولان؛ هميشه اين ملت نياز دارد به اين كه مسؤولان او پاسخگوي مسؤوليتهاي بزرگ خودشان در مقابل ملت باشند و روح پرسشگري در مردم وجود داشته باشد و هميشه زنده بماند. اينها شعارهاي گذرا نيست؛ ابعاد و جوانب گوناگون وظايف ما مسؤولان و همچنين مطالبات ملت را براي ما روشن مي كند. بايد مسابقه ي در خدمت و مسابقه ي در كار و تلاش، به جاي مسابقه ي در تخريب، سوءظن، هتاكي و يأس آفريني وجود داشته باشد.

بايد مسابقه ي در خدمت و مسابقه ي در كار و تلاش، به جاي مسابقه ي در تخريب، سوءظن، هتاكي و يأس آفريني وجود داشته باشد. عده يي براي تلاش و وظيفه ي خود در مقابل اين ملت، توجه به نيازها و آرمانها را ملاك عمل قرار نمي دهند. اين ملت بزرگ و شجاع و مؤمن و با قابليت وقتي

مي تواند به هدفهاي والاي خود دسترسي پيدا كند كه به جاي تزريق يأس و نوميدي، اميد و آفاق روشن را در مقابل چشم نسل جوان اين كشور بگشايد و به جاي ايجاد سوءظن و بدبيني، روح برادري، وحدت، يگانگي و همدلي در ميان مسؤولان، و از قِبل مسؤولان، در ميان مردم توسعه پيدا كند. وقتي اين ملت به هدفهاي خود دست پيدا خواهد كرد و مشكلات گوناگون را از سر راه خود برخواهد داشت كه ايمان و جهاد در ميان مسؤولان به عنوان يك ارزش شناخته شود.

وقتي اين ملت به هدفهاي خود دست پيدا خواهد كرد و مشكلات گوناگون را از سر راه خود برخواهد داشت كه ايمان و جهاد در ميان مسؤولان به عنوان يك ارزش شناخته شود. اين جهاد، جهاد علمي، جهاد عدالتخواهي و جهاد مديريتي و اقتصادي است. مديران كشور، مسؤولان، و پشت سر آنها مردم وقتي اين شعارها را مد نظر قرار دهند، حركت كشور به سمت هدفها و آرمانهاي خود پُرشتاب و موفق خواهد شد. امسال بخصوص همبستگي ملي اهميت ويژه يي دارد؛ اولاً به خاطر مسأله ي بسيار مهم انتخابات رياست جمهوري كه در پيش است؛ ثانياً به خاطر اين كه يك بار ديگر ملت ايران با همبستگي و مشاركت خود توطئه هاي دشمنان ايران اسلامي را خنثي كنند. كمتر از سه ماه به انتخابات رياست جمهوري باقي است. حرفهاي فراواني در اين زمينه وجود دارد كه در طول اين مدت به ملت عزيز عرض خواهد شد. آنچه امروز درباره ي اين مسأله عرض مي كنم، چند نكته است: يكي اين كه حضور آگاهانه در انتخابات رياست جمهوري و انتخاب هوشمندانه از سوي آحاد مردم، يك مشاركت در سرنوشت كشور است. كشور

ما متكي به آراء مردم است. علت اين كه دشمنان ملت و طمع ورزان به اين آب و خاك نتوانسته اند در طول بيست وشش سال گذشته گزندي وارد كنند، حضور و اراده و مشاركت مردم در صحنه هاي مختلف بوده است. راهپيمايي هاي شما در بيست ودوم بهمن يا در روز قدس و شركت شما در انتخابات هاي گوناگونِ سالهاي گذشته، اين كشور را بيمه كرده است. مشاركت در سرنوشت كشور علاوه بر اين كه در اداره و تعيين مديريت كشور نقش دارد، در خنثي كردن دشمنيِ دشمنان هم بزرگترين نقش را ايفا مي كند. انتخابات فقط يك وظيفه نيست، فقط يك حق هم نيست؛ هم حق شماست، هم وظيفه ي عمومي است.

نكته ي بعد اين است كه انتخابات، هم حق ملت است، هم يك وظيفه ي ملي است. نظام جمهوري اسلامي نظامهاي انتصابيِ قدرتها را نسخ كرد و انتخاب مردم را در مديريت كشور داراي نقش كرد. اين حق آحاد ملت است كه بتوانند انتخاب كنند و در تعيين مدير كشور داراي نقش باشند. از سوي ديگر وظيفه هم هست؛ به اين خاطر كه اين شركت مي تواند روح نشاط و احساس مسؤوليت را هميشه در جامعه زنده نگه دارد و حضور مردم در صحنه را به رخ دشمنان اين ملت بكشد. انتخابات فقط يك وظيفه نيست، فقط يك حق هم نيست؛ هم حق شماست، هم وظيفه ي عمومي است. امروز كشور ما به حول و قوه ي الهي به اين توانايي و قدرت رسيده است كه بتواند آينده ي بيست ساله ي ايران را طراحي كند و چشم انداز روشني براي اين مدت در جهت اهداف والا و حقوق طبيعي و شايسته ي اين ملت ترسيم كند.

نكته ي بعدي اين است

كه انتخابات رياست جمهوريِ امسال نسبت به ساير انتخابات ها اهميت بيشتري هم دارد؛ و آن به خاطر اين است كه در سال 1384 برنامه ي چهارم توسعه و پيشرفت كشور آغاز مي شود. اين اولين برنامه در طول مدت اجراي سند چشم انداز بيست ساله است. امروز كشور ما به حول و قوه ي الهي به اين توانايي و قدرت رسيده است كه بتواند آينده ي بيست ساله ي ايران را طراحي كند و چشم انداز روشني براي اين مدت در جهت اهداف والا و حقوق طبيعي و شايسته ي اين ملت ترسيم كند. اين مدت بيست ساله، يعني چهار برنامه ي پنج ساله. اولين برنامه، امسال آغاز خواهد شد. در آغاز برنامه، يك مديريت كارآمد، با كفايت و پُرنشاط بايد سر كار باشد تا بتواند سازه هاي اين برنامه را مستحكم و استوار كند و پايه هاي اين برنامه را به طور عميق و محكم پي ريزي كند. اهميت اين انتخابات در اين است كه ملت ايران مي خواهد مديري را انتخاب كند كه بتواند موانع اجراي برنامه را از سر راه ملت ايران بردارد؛ مثل بولدوزري كه موانع را برمي دارد تا جاده يي را صاف كند. يك انسان قوي، با كفايت، داراي نشاط و شادابي و شوق به كار و احساس مسؤوليت خواهد توانست حركت بيست ساله به سمت چشم انداز را ... با قوت و قدرت آغاز كند.

يك انسان قوي، با كفايت، داراي نشاط و شادابي و شوق به كار و احساس مسؤوليت خواهد توانست حركت بيست ساله به سمت چشم انداز را - كه امسال اين شروع انجام مي گيرد - با قوت و قدرت آغاز كند. مديري كه ملت ايران در انتخابات برخواهد گزيد، شروع كننده است؛ در واقع وارد

كننده ي كشور در يك دوره ي جديد و در يك حركت تازه به سمت همان چيزهايي است كه ملت ايران به آن احتياج دارد. در طول سالهاي گذشته، از بعد از جنگ تا امروز، كارهاي فراواني در اين كشور انجام شده؛ هر كس انكار كند، بي انصافي كرده است. ساخت زيربناهاي كشور، كارهاي عمراني فراوان، پيشرفت هاي علمي و فناوري؛ بنابراين در همه ي زمينه ها كار شده است. آنچه امروز مهم است، اين است كه همه ي بناهاي رفيعي كه در طول اين مدت به وجود آمده و ساخته شده است، تأثير خود را در واقعِ زندگي مردم نشان دهد؛ آب عظيمي كه پشت اين سد متراكم شده و به وجود آمده است، به مزرعه ي زندگي مردم راه پيدا كند و نتايج اين تلاش ها سر سفره ي مردم و در زندگي آنها ديده شود؛ اين كار بزرگي است؛ اين برداشتن موانع از سر راه را مي طلبد. تعيين مديريت قدرتمند و توانايي به اين ترتيب، جزو كارهاي امسال ملت ايران است. اگر ما ملت ايران اين توفيق را پيدا كنيم كه رخنه هاي فساد را در اين مجموعه ي عظيم ببنديم، آن وقت معلوم خواهد شد كه دستاوردهاي انقلاب براي اين مردم چقدر شيرين و گواراست.

نكته ي بعدي در اين زمينه اين است كه رئيس جمهور جايگاه بسيار والايي دارد؛ توانايي و اختيارات فراواني از لحاظ قانوني متوجه رئيس جمهوري است؛ بودجه ي كشور در اختيار رئيس جمهور است؛ مديران كشور در سطوح مختلف در اختيار رئيس جمهور هستند؛ بنابراين تعيين رئيس جمهور، يعني تعيين مديري كه بتواند ثروت عظيم مردم را كه در بودجه و امكانات و مديريت هاي كشور متبلور است، به نحوي در سرتاسر آفاق اين ملت گسترش دهد تا

نيازهاي مردم با اين ثروت عظيم برآورده شود. ملت و كشور ما بر اثر تلاش دولتهاي چند سال گذشته، ثروت متراكمي از امكانات به دست آورده است. مديريت هاي آينده بايد بتوانند اين ثروت را افزايش دهند و آن را در زندگي مردم بگسترانند و با فساد به معناي واقعي كلمه مبارزه كنند. اگر ما ملت ايران اين توفيق را پيدا كنيم كه رخنه هاي فساد را در اين مجموعه ي عظيم ببنديم، آن وقت معلوم خواهد شد كه دستاوردهاي انقلاب براي اين مردم چقدر شيرين و گواراست و چگونه مي تواند پاسخگوي نيازهاي مردم باشد. انتخابات آينده به اين دلايلي كه گفتم، بسيار مهم است. مردم بايستي هوشمندانه و آگاهانه انتخاب كنند و در ميان نامزدهاي گوناگون، كسي را كه احساس مي كنند به اين معيارها نزديك است، برگزينند؛ اين يك كار بزرگ است و كار شما مردم است. مردم بايد با چشم باز در اين صحنه ي مهم حاضر شوند و ان شاءاللَّه خداي متعال كمك كند و دلهاي مردم را هدايت كند تا فرد با كفايت، شجاع، با اخلاص، داراي روح مردمي، شاداب و با نشاط، مؤمن به هدفها و ارزشهاي انقلاب، مؤمن به مردم، مؤمن به نيروي مردم و معتقد به حق مردم را انتخاب كنند؛ اين مهمترين بخش مشاركت عمومي مردم در امسال است. در همه چيز مشاركت عمومي مهم است، و اين از جمله ي كليدي ترين است. از همين حالا به فكر روز بيست وهفتم خرداد - كه روز انتخابات است - باشيد و از الان جستجو و تفحص خودتان را آغاز كنيد. البته نامزدها هنوز به طور رسمي به ملت معرفي نشده اند، ولي در زمان قانونيِ خود معرفي خواهند

شد. هر كس در اقصي نقاط كشور اين حق را دارد كه به سهم خود در اين انتخابات بزرگ شركت كند. كسي كه در اقصي نقاط اين كشور زندگي مي كند، حق او با كسي كه در مركز كشور زندگي مي كند، يكي است؛ لذا هر كسي حق دارد. از اجتماع اين اشخاص و افراد، رأي سهمگين و اراده ي مستحكم و عزم راسخ اين ملت بروز خواهد كرد و شكل خواهد گرفت؛ و اين همان چيزي است كه براي ايجاد زمينه ي مساعد براي آبادي كشور و براي دفع دشمنان مي تواند مؤثر باشد. و اما مسأله ي خنثي سازي تهديد دشمنان. اين هم يكي ديگر از آثار و بركات مشاركت عمومي و همبستگي ملي است؛ در اين باره هم نكاتي را عرض كنم. هر ملتي بخواهد مستقل زندگي كند و تحت سيطره ي قدرتهاي بين المللي نباشد، با اخم و تهديد و زبان خشن و تيز آنها روبه رو خواهد شد.

تهديد دشمن، يك چيز قهري و طبيعي است. هر ملتي بخواهد مستقل زندگي كند و تحت سيطره ي قدرتهاي بين المللي نباشد، با اخم و تهديد و زبان خشن و تيز آنها روبه رو خواهد شد. ملت ما به اين تهديدها عادت كرده است. بيست وشش سال است كه جهانخواران و جهانگشايان بين المللي و در رأس آنها دولت امريكا با زبان تهديد با ملت ايران صحبت مي كنند و روبه رو مي شوند. گوش ملت ايران به شنيدن اين تهديدها عادت كرده است. ملت ايران با بي اعتنايي به تهديد دشمن، راه خود را ادامه داده است. امروز نظام جمهوري اسلامي و دولت برخاسته ي از انقلاب، توانايي هايش با آن روزي كه اين راه را آغاز كرد، زمين تا آسمان تفاوت كرده. امروز ملت

ايران قوي تر است و توانايي هاي او در زمينه هاي علمي، اقتصادي، تسليحاتي و غيره بمراتب بالاتر است. اين تهديدها هم وجود دارد. اولين توصيه ي من به مسؤولان كشور اين است كه با تهديد دشمن، خود را از وظايفشان منصرف نكنند؛ كار خودشان را بكنند. هميشه بايد يك ملت و يك دولت آماده باشد؛ هيچ وقت و در هيچ شرايطي نبايد از خطرات بيروني غفلت كرد؛ اما نبايد هم سر و صداي تهديدآميز دشمنان، مسؤولان كشور را از ادامه ي راه و انجام وظايفشان باز بدارد. ملت و دولت بايد تلاش خود را در همان وظايفي كه بر عهده دارند، انجام دهند. خود آنها بخوبي مي دانند كه ماجراي ساخت سلاح هسته يي يك افسانه است و هيچ واقعيتي ندارد. مسأله ي آنها اين نيست؛ مسأله ي آنها اين است كه از شكل گرفتن يك ايران قدرتمند و پيشرفته نگرانند.

امروز تهديدها و جنجالهايي كه دولتمردان امريكا پي درپي مي كنند، بيشتر ناظر به مسأله ي انرژي هسته يي و بدروغ تهمتِ ساختن سلاح هسته يي است. هم رئيس جمهور امريكا و هم دولتمردان اين كشور بارها و بارها از خطر سلاح هسته يي كه به وسيله ي ايران توليد شود، حرف زده اند. خود آنها بخوبي مي دانند كه ماجراي ساخت سلاح هسته يي يك افسانه است و هيچ واقعيتي ندارد. مسأله ي آنها اين نيست؛ مسأله ي آنها اين است كه از شكل گرفتن يك ايران قدرتمند و پيشرفته نگرانند. آنها با پيشرفت ملت ايران مخالفند؛ والّا مي دانند كه ما دنبال سلاح هسته يي نيستيم. آنها نمي خواهند در اين منطقه ي حساس كه بيشترين نفت دنيا را دارد و يكي از حساس ترين مناطق دنياست - يعني خاورميانه - كشوري كه مستقل است و زير پرچم اسلام زندگي

مي كند، پيشرفته باشد و از دانش و پيشرفت علمي و فناوري مدرن برخوردار باشد. حقيقت قضيه اين است كه غربي ها ترجيح مي دهند ملتهاي اين منطقه - از جمله ملت ايران - هميشه محتاج آنها باشند؛ لذا به ما مي گويند شما نيروگاه هسته يي هم داشته باشيد، مانعي ندارد؛ اما بياييد سوخت اين نيروگاه را از ما بخريد! من چند سال پيش در يكي از سخنراني هاي اول سال در مشهد گفتم اگر نفتي كه امروز توليد كشور ما و منطقه ي خاورميانه است، اروپايي ها و غربي ها مي داشتند و بنا بود ما از آنها نفت بخريم، هر بشكه نفت را از قيمتي كه امروز از اين منطقه مي خرند، گرانتر مي فروختند و حاضر نبودند به ما نفت بدهند. آنها از هر چيزي كه ملتهاي اين منطقه را مستغني و مستقل كند و آنها را روي پاي خودشان نگه دارد، نگرانند. آنها مي خواهند اين منطقه ي پُرجمعيت و پُرنعمت و داراي منابع زيرزميني هميشه محتاج آنها باشد؛ لذا با فناوري ما هم مخالفند، با دانشمند شدن جوانان ما هم مخالفند، با داشتن انرژي هسته يي هم مخالفند و اگر بتوانند، با داشتن نفت ما هم مخالفند؛ كما اين كه يك روز از بي كفايتي و خيانت زمامداران اين كشورها استفاده مي كردند و نفت را به يغما مي بردند. سالهاي متمادي نفت ايران در اختيار انگليسي ها بود؛ حتّي مختصري به دولت وابسته ي بي كفايت آن روز مي دادند و نفت را براي خودشان مي بردند؛ بعد هم امريكايي ها و ديگران وارد شدند و اختيارها را در دست گرفتند. اينها اين را مي خواهند. اينها از اين كه كشوري مثل ايران بتواند نيروگاه هسته يي داشته باشد و خودش هم سوخت اين نيروگاه را

توليد كند و دستش پيش كشورهاي اروپايي و غيره دراز نباشد، ناراحتند؛ مسأله اين است. انرژي هسته يي يك فناوري باارزش و محصول يك دانش پيشرفته است و براي زندگي مردم لازم است. بسياري از نيروگاه هاي دنيا در كشورهاي پيشرفته، نيروگاه هاي هسته يي است. توليد برق، يكي از كارهاي دانش و فناوري هسته يي است و براي يك كشور امتياز است؛ اينها مي خواهند ملت ايران اين امتياز را نداشته باشد؛ دعوا سر اين است؛ منتها بدروغ مي گويند ما مي ترسيم ايران بمب اتمي درست كند. آنها مي دانند كه ساخت بمب اتمي در برنامه ي ما نيست؛ ملت ايران اين را بدانند؛ جوانهاي ما توجه داشته باشند. آنچه امروز در تبليغات غربي ها - بخصوص امريكايي ها - در مورد انرژي هسته يي گفته مي شود، هدفش اين است كه ملت ايران را از يك پيشرفت علمي و فناوري محروم كند. اين حق ماست؛ چرا محروم شويم؟ بله، اين حق مسلّم ملت ايران است؛ هم علم است، هم فناوري است، هم سلامت محيط زيست است، هم داراي مصارف پزشكي است، هم اميد و چشم انداز پيشرفت براي جوانان كشور است، و بديهي است كه ملت ما اين را از دست نمي دهد. سياستمداران دروغگو و منافق امريكايي براي اين كه هدف پليد خود را پنهان كنند، ايران را متهم مي كنند به اين كه مي خواهد كلاهك هسته يي درست كند؛ سر موشكهاي بالستيك بگذارد و پرتاب كند! كجا پرتاب كند؟! ما با دشمنانِ خود اين طوري رفتار نمي كنيم. كاربرد بمب اتمي براي نابود كردن ملتها كار خود امريكايي هاست. آنها تنها دولتي هستند كه اين جنايت بزرگ را تا امروز انجام داده اند. غربي ها هستند كه سلاح شيميايي ساختند و آن را به كار بردند

و در جنگ هشت ساله ي عراق با ايران آن را در اختيار صدامي ها و بعثي ها گذاشتند و در مقابل فجايعي كه از اين راه پيش آمد، سكوت كردند و به صدام از پشت كمك كردند. اسلام به ما اين اجازه ها را نداده است. ما از علم براي پيشرفت استفاده مي كنيم؛ اين بهانه ي امريكايي هاست. امروز مسأله ي انرژي هسته يي بهانه ي تهديدهاي امريكاست. ابرقدرت، شأن خود را در تهديد كردن مي داند. ... امروز بهانه ي تهديد آنها انرژي هسته يي است. اين هم كه نباشد، بهانه ي ديگري مطرح مي كنند.

البته اين را هم به شما عرض كنم؛ ملت ايران بدانند؛ كساني كه در گوشه و كنار نق مي زنند و مي گويند چرا به انرژي هسته يي چسبيده ايد، غافلانه به نفع دشمنان ملت حرف مي زنند؛ آنها هم بدانند امروز مسأله ي انرژي هسته يي بهانه ي تهديدهاي امريكاست. ابرقدرت، شأن خود را در تهديد كردن مي داند. قدرت سلطه گر و زورگو كارش با تهديد پيش مي رود و ملتهاي دنيا و خيلي از دولتها متأسفانه در مقابل تهديدهاي اينها كوتاه مي آيند و اينها را بيشتر بر امورِ خودشان مسلط مي كنند. كار آنها تهديد است، و امروز بهانه ي تهديد آنها انرژي هسته يي است. اين هم كه نباشد، بهانه ي ديگري مطرح مي كنند. خودشان تروريست پرورترينِ دولتهايند، اما ايران اسلامي و مسلمانها را متهم به تروريسم مي كنند! سربازان و نيروهاي امنيتي امريكا بدترين جنايتها را در نقاط اشغالي عراق و در زندان ابوغريب مرتكب مي شوند - كه يك نمونه از اين همه، جنايت زندان ابوغريب است؛ والّا نظاير آن زياد است - به انسانها اهانت مي كنند، حقوق انسانها را لگدمال مي كنند؛ چه در اين جا، چه در افغانستان، چه در زندانهاي خودشان، چه

در گوانتانامو؛ آنگاه ديگران را به نقض حقوق بشر متهم مي كنند! تا آن جايي كه بنده اطلاع دارم، هيچ دولتي را نمي شناسم كه به قدر دولت امريكا ناقض حقوق بشر باشد. بنده با ملاحظه ي آمار و ارقام و حوادثي كه در اين چند سال پيش آمده - چيزي كه جلوي چشم خود ما بوده است - به اين نتيجه مي رسم كه شايد در دنيا دولتي نباشد كه به قدر دولت امريكا نقض حقوق بشر كرده باشد. علاوه بر جنايات اينها در اطراف دنيا، در خود امريكا هم اينها جنايت و نقض حقوق بشر مي كنند. امروز مثل سالهاي گذشته سياهان امريكا همچنان تحت فشار و مورد ظلم و ستم و تبعيض اند. در سال 71 يا 72 در زمان رياست جمهوريِ پدر همين بوش بر اثر ظلم واضحي كه عليه سياه پوست ها به وقوع پيوسته بود، شورش عظيمي در بعضي از ايالت هاي امريكا به وجود آمد و چون پليس نتوانست مقابله كند، ارتش را وارد صحنه كردند. در زمان رئيس جمهور بعدي، بيش از هشتاد نفر از فرقه ي داووديان را - يك فرقه ي مسيحيِ مخالف سياستهاي دولت امريكا - كه در يك خانه اجتماع كرده بودند و با اخطار پليس بيرون نمي آمدند، جلوي چشمان مرد و زن و كودك، زنده زنده در آتش سوزاندند؛ اما اينها خم به ابرويشان نيامد! رعايت حقوق بشر آنها اين است! در زمان رئيس جمهور فعلي امريكا در شمال افغانستان - آن وقتي كه افغانستان را اشغال مي كردند - غير از بمب هايي كه بر سر مردم ريختند و فجايعي كه در شهرها ايجاد كردند، در يك زندان جمع كثيري زنداني را به رگبار بستند و قتل عام كردند؛ خبرش

هم در دنيا پيچيد، منتها امپراتوري هاي خبري نمي گذارند اين خبرها بماند و در ذهن مردم جايگزين شود؛ فوراً خبر را جمع مي كنند. آن وقت مي گويند در فلان كشور يا در ايران اسلامي به فلان زنداني اهانت شده؛ مثلاً فرض كنيد به او دمپاييِ درستي نداده اند! نقض حقوق بشر در امريكا و به وسيله ي امريكايي ها در دنيا از همه ي كشورها بيشتر است؛ اما مردم دنيا و همچنين ملت ايران و دولت ايران و نظام اسلامي را به نقض حقوق بشر متهم مي كنند! پرچم حقوق بشر را كساني به دست گرفته اند كه خودشان بزرگترين ناقض حقوق بشرند! تهديد اينها منحصر به مسأله ي انرژي هسته يي نيست. توصيه ي من به مسؤولان و ملت اين است كه به تهديدهاي دشمنان اعتنا نكنند؛ راه خودشان را ادامه دهند و كار خودشان را بكنند. البته مسؤولان ذي ربط بايستي هشيار باشند؛ نبايد غافل باشند. اگر خداي نخواسته براي اين ملت تجربه ي تلخ و امتحاني پيش بيايد، خود ما پيشاپيش ملت لباس رزم مي پوشيم و آماده ي فداكاري مي شويم.

اين را هم عرض بكنيم؛ ما مثل دولتمردان امريكا جنگ طلب نيستيم - آنها جنگ طلبند و دنبال جنگند - اما آن جايي كه پاي عزت اين ملت و منافع اين كشور به ميان بيايد، ما اهل فداكاري هستيم. ما فداكاري را مخصوص آحاد ملت نمي دانيم. بعد از قضيه ي يازده سپتامبر كه به دو برج نيويورك حمله شد، تا دو سه روز از رئيس جمهور امريكا و معاونش و دولتمردان درجه ي يك خبري نبود؛ گم و گور بودند! ما اين گونه نيستيم. اگر خداي نخواسته براي اين ملت تجربه ي تلخ و امتحاني پيش بيايد، خود ما پيشاپيش ملت لباس رزم مي پوشيم و آماده ي

فداكاري مي شويم. همدلي و همبستگي شما مردم و چنگ زدن شما به ريسمان الهي و ايمان ديني، مهمترين سلاح ملت ايران است.

مهمترين سلاح ملت ايران براي خنثي كردن تهديدها، همبستگي ملي و همدلي است. ملت ايران براي خنثي كردن تهديدهاي دشمن احتياج به بمب اتمي و سلاح هسته يي ندارد. همدلي و همبستگي شما مردم و چنگ زدن شما به ريسمان الهي و ايمان ديني، مهمترين سلاح ملت ايران است؛ اين سلاحي است كه در طول بيست و شش سال بعد از پيروزي انقلاب تا امروز كارايي خود را نشان داده و بعد از اين هم نشان خواهد داد. كسي كه با پول امريكا و با حمايت دولتمردان امريكا بخواهد براي منافع امريكا كار كند و قيافه ي اپوزيسيون به خودش بگيرد، در چشم ملت ايران منفورترين انسان است.

همبستگي و اتحادتان را حفظ كنيد. دشمن، اتحاد مردم را هدف گرفته است. دشمن، ساده لوحانه به نفوذي ها و مزدوران خود در ميان مردم دل بسته؛ اين يك خيال خام و واهي است. امروز امريكايي ها هدفهاي خود را آشكار بيان مي كنند؛ اين هم يكي از نكبت هاي خدا براي مستكبران است. مي گويند ما در ايران به كساني كه به اهداف امريكايي ها كمك كنند، كمك مالي مي كنيم. اينها ملت ما را نشناخته اند؛ لذا صريحاً سخن از اين مي گويند كه ما مي خواهيم در داخل ايران با پول، معارض و - به قول خودشان - اپوزيسيون درست كنيم. همه بايد بدانند؛ كسي كه با پول امريكا و با حمايت دولتمردان امريكا بخواهد براي منافع امريكا كار كند و قيافه ي اپوزيسيون به خودش بگيرد، در چشم ملت ايران منفورترين انسان است. همه ي ملت

ايران، بخصوص نخبگان، جوانان، دانشجويان و كساني كه حوزه ي تأثيري فراتر از حول و حوش خودشان دارند، بدانند امروز علاج همه ي مشكلات اين كشور، همبستگي و مشاركت عمومي است. دلها را به هم نزديك كنيد؛ از خداوند متعال كمك بخواهيد و نشاط و نيرو و استعداد فراواني را كه خدا در اين ملت به وديعه نهاده است، به كار بيندازيد؛ خداي متعال هم كمك خواهد كرد. مطمئناً آينده ي ملت ايران بمراتب از گذشته ي او بهتر خواهد بود و ان شاءاللَّه ادعيه ي زاكيه ي حضرت بقيةاللَّه شامل حال ملت ايران خواهد بود. از خداوند متعال براي ارواح طيبه ي شهداي عزيزمان و براي روح مطهر امام بزرگوارمان تمناي رحمت و مغفرت و لطف و فيض مي كنيم و همه ي شما عزيزان را به خدا مي سپاريم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

گزيده اي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار رؤساى بانكهاى مركزى كشورهاى اسلامى

گزيده اي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار رؤساي بانكهاي مركزي كشورهاي اسلامي ... نفس ايجاد بانك توسعه ي اسلامي يك گام بلند بود و خوشبختانه مشاهده مي كنيم و از شما مي شنويم كه اين بانك و عمليات بانكيِ اسلامي نه فقط در دنياي اسلام، بلكه حتي در كشورهاي غيراسلامي هم جايگاه برجسته يي پيدا كرده و مورد توجه قرار گرفته است؛ اين براي ما جامعه ي مسلمان، يك تجربه ي بزرگ است. به اسلام افتخار كنيم؛ به احكام اسلامي براي گذران صحيح زندگي افتخار كنيم؛ قدر احكام اسلامي را بدانيم و در ارائه ي احكام اسلامي براي زندگي انسان و اداره ي كشورها كوششِ هرچه روزافزونِ خود را به كار ببريم تا چهره ي واقعي اسلام كه در زير ابر تخريب ها و تبليغاتِ مخالف پنهان مانده، خودش را بتدريج نشان دهد. هر كاري امروز انجام بگيرد كه در

جهت گردآوري نيروهاي اسلامي باشد و امت بزرگ اسلامي را در جهتگيري هاي گوناگون زندگي متشكل كند، خدمت به اسلام، كشورهاي اسلامي و بشريت است. كار بانكي شما و بانك توسعه ي اسلامي و هيأت خدمات مالي، همه از اين قبيل و در اين صراط است. امروز اين يك واقعيت بزرگ است كه مسلمين در عالم، مجموعه يي تعيين كننده هستند؛ يا بگوييم امت اسلامي مي تواند يك مجموعه ي تعيين كننده در انعقاد و شكل دهيِ سياستهاي جهاني و حركت عمومي بشريت باشد. دوراني طولاني تلاش شده است كه مسلمانها از دايره ي تحرك اساسي دنيا و زندگي بشري، از علم، از پيشرفت اقتصادي، از قدرت بين المللي و قدرت تأثيرگذاريِ سياسي و اقتصادي كنار بمانند و به صورت يك مجموعه ي كم خاصيت و بي اثر دربيايند. حداقل دو قرن براي اين كار سرمايه گذاري و تلاش شده و هنوز هم اين تلاش ادامه دارد. اين، ظلم بزرگي به مسلمين عالم و امت اسلامي بوده است. امروز امت اسلامي بيدار شده و قدر خود و اهميت خود و توانايي هاي خود را تا حدود زيادي شناخته است. وقت آن است كه از اين توانايي ها در راه بهبود زندگي امت اسلامي استفاده شود و توانايي اسلام در عمل نشان داده شود. هيچ گفتار و هيچ تبليغي بالاتر از عمل نيست. ما اگر به اسلام يا امت اسلامي علاقه منديم، بايد كار و تلاش كنيم. خداوند متعال نعمت هاي زيادي به امت اسلامي داده؛ ما از اين نعمت ها درست استفاده نمي كنيم؛ اينها واقعيت است. ما امروز تقريباً يك چهارم جمعيت دنيا هستيم. بخش عمده و تعيين كننده ي انرژي دنيا در دستان ما مسلمانهاست. گاز دنيا، نفت دنيا و نيروي انسانيِ عظيمِ با استعداد

دنيا در اختيار ما مسلمانهاست. بخش عظيمي از حساس ترين مناطق استراتژيك دنيا در اختيار ماست. اين واقعيت ها را دنيا بايد لمس كند؛ و پيش از همه، خود ما بايد اين واقعيت ها را لمس كنيم. قدرتهاي استكباري عالم دائماً در بلندگوهاي تبليغاتيِ خود به ما مسلمانها مي گويند به واقعيت هاي دنيا توجه كنيد. منظورشان از واقعيت ها اين است كه دنياي غرب از لحاظ علمي، تكنولوژي، اقتصادي و نظامي پيشرفته و تواناست. مي گويند اين واقعيت ها را ببينيد و در مقابل خواست قدرتهاي جهاني تسليم شويد. دائم به ما مي گويند چرا واقع بيني نداريد. مرادشان از واقع بيني اين است كه در مقابل نيروي متراكم علمي و اقتصادي و فناوري غرب تسليم شويد و كوتاه بياييد. در كنار آن واقعيت، واقعيت هاي ديگري هم وجود دارد: اين كه نيمي از گاز دنيا متعلق به ماست؛ اين كه بخش عمده يي از نفت دنيا متعلق به مسلمانهاست. امروز دنيا بدون نفت و گاز چه كار مي تواند بكند؟ روشنايي، گرما و فناوري دنيا وابسته ي به نفت است؛ اين مال امت اسلامي است؛ اين هم يك واقعيت است. ما امروز يك چهارم جمعيت دنيا هستيم؛ اين هم يك واقعيت است؛ اين را هم بايد ببينيد. آنها اين واقعيت ها را در معادلاتِ خود حذف مي كنند. متأسفانه ما هم با احساس خودكم بيني و حقارت، اين واقعيت ها را نمي بينيم. چرا نبايد ببينيم؟ شكي نيست كه امروز دنياي اسلام پراكنده است؛ اما مي توان دنياي اسلام را مجتمع كرد؛ يك تجربه ي كوچك آن، تأسيس بانك توسعه ي اسلامي است. شما توانستيد گوشه يي از مدنيت دنياي اسلام را - كه مسائل مالي و پولي است - در بخشي از آن متمركز كنيد. ملاحظه كنيد فوايد

و منافعي كه امروز اين كار به دنياي اسلام مي رساند، چقدر زياد است. در همه ي زمينه ها بايد اين طور باشد. امروز نقشه ي اساسي استكبار براي دنياي اسلام، سيطره ي كامل است. طرح خاورميانه ي بزرگي كه امريكايي ها مطرح مي كنند، عبارةٌ اخراي ايجاد كشور بزرگي است به نام خاورميانه، با مركزيت رژيم صهيونيستي. همه ي دولتهايي كه در اين كشورها هستند، بايد به دولتهاي دست نشانده ي اسرائيل تبديل شوند. معناي خاورميانه ي بزرگ اين است كه ما يك عرصه ي عظيم بشري را در اختيار اسرائيل بگذاريم تا در آن، سرمايه گذاري و توليد ارزان كند و بر فربهيِ خود بيفزايد؛ و اگر افسانه ي نيل تا فرات را با شيوه ي نظامي نتوانست محقق كند، با شيوه ي اقتصادي، سياسي، پولي و فني آن را تأمين كند. امريكا - و به يك معنا بايد گفت غرب - اين را مي خواهد. دنياي اسلام چرا بايد تسليم چنين خواسته يي شود؟ پيشرفت در اين ميدان ها احتياج دارد به فكر، عقل، تدبير و حكمت؛ احتياج دارد به اين كه دلهاي خود را به هم بيشتر نزديك كنيم. اكسير دور از دسترسي كه بايد سعي كنيم آن را به دست بياوريم، عبارت است از اتحاد و همدليِ كشورهاي مسلمان در بخشهاي مختلف. كاري كه شما در قضيه ي مسائل بانكي و پولي داريد مي كنيد، بسيار باارزش است؛ اين را دنبال كنيد. همين هيأت خدمات ماليِ اسلامي كه شما تشكيل داديد، به وحدت رويه در بانكداري اسلاميِ كشورهاي اسلامي و نظارت درست بر حركت بانكها كمك بسيار بزرگي خواهد كرد؛ منتها هر چه مي توانيد، بانك توسعه ي اسلامي را فعال كنيد. ... ما بايد كاري كنيم كه مبادلات بين كشورهاي اسلامي تقويت شود. امروز داد و

ستد و تجارت و مبادلات پولي و بانكيِ كشورهاي اسلامي با يكديگر بمراتب كمتر و ضعيف تر است از تجارت و مبادلات مالي آنها با كشورهاي بيرون از جهان اسلام؛ اين واقعيتِ خوبي نيست؛ بايد اين واقعيت را تغيير داد. ما مي توانيم به هم كمك كنيم و همكاري ها را توسعه دهيم. براي توسعه ي اين همكاري ها، هيأت عامل بانك توسعه ي اسلامي مي تواند هدف كمّي و قابل سنجشي را تعريف كند و از هيأت مديره ي بانك توسعه ي اسلامي بخواهد كه آن را عملياتي كند و براي آن در مدت زمان معيني - مثلاً در يك سال آينده - برنامه ريزي كند. اين هدف حتي مي تواند بسيار بلندپروازانه باشد، زيرا ظرفيت كشورهاي اسلامي زياد است. مي توان از اين ظرفيت استفاده كرد و ارتباطات بين كشورها را هرچه بيشتر توسعه داد. اميدواريم خداوند متعال به همه ي ما و به امت اسلامي كمك كند؛ به ما عزم و نشاط كافي عنايت فرمايد تا بتوانيم طبق ايمان و باوري كه داريم، پيش برويم و حركت كنيم. قدمهايمان را محكم برداريم، زيرا خداي متعال به ما كمك خواهد كرد؛ «والّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا و انّ اللَّه لمع المحسنين». ...

گزيده اي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار گروهي از مخترعان و نوآوران جوان كشور

گزيده اي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار گروهي از مخترعان و نوآوران جوان كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

هر ديداري از اين قبيل كه با جوانهاي بااستعداد و پرشور دارم، براي من يك روز عيد محسوب مي شود. علت هم اين است كه آينده ي كشور ما و هر كشوري به جوانان آن بستگي دارد. جمع شما عزيزاني كه اين جا تشريف داريد، تلاش كرديد و همت و لياقت به خرج داديد و افتخاري را براي كشورتان درست

كرديد؛ من از يكايك شما تشكر مي كنم. توانايي و استعدادي كه امروز در شماها هست، در همه ي دوره ها در نسل جوان و مردان و زنان كشور ما وجود داشته؛ اما استعداد انساني احتياج به تشويق، شناخت و تزريق روح اعتماد و اميد دارد تا بتواند شكوفا شود.

البته نوآوري و ورود جوانها به عرصه هاي علمي و پيشرفت آنها ابعاد مختلفي دارد. بعضي از اين ابعاد را ما بايد با مسؤولان و دست اندركاران در ميان بگذاريم و صحبت كنيم، كه ان شاءاللَّه اين كار را مي كنيم، و طرحش در اين جا فايده يي ندارد. بنده دائماً در مواقع لازم به مسؤولان كشور در بخشهاي مختلف تذكراتي مي دهم؛ آنها را به حركت در جهتي كه دوستان در بياناتشان بيان كردند، وادار مي كنم و سعي مي كنم آنها در اين كارِ بسيار مهم بيشتر تحرك نشان دهند. آنچه مربوط به جلسه ي امروز ماست، يك بُعد از اين قضيه است؛ و آن اين است كه شما جوانها متعلق به يك ملت و يك هويت عظيم و ريشه دار تاريخي هستيد. سالهاي متمادي گذشته و به اين ملت و اين هويت ملي ظلم شده؛ اين را بايد همه ي ما دائماً در برابر چشم داشته باشيم. در طول زمان، حقيقتاً به ملت ما ظلم شده است. توانايي و استعدادي كه امروز در شماها هست، در همه ي دوره ها در نسل جوان و مردان و زنان كشور ما وجود داشته؛ اما استعداد انساني احتياج به تشويق، شناخت و تزريق روح اعتماد و اميد دارد تا بتواند شكوفا شود. درست عكس اين سياست در دوره هاي مختلف عمل شده. مقصر اصلي هم در اين زمينه، حكومت ها و سياست ها بودند؛ در

اين موضوع اصلاً نبايد ترديد كرد. بعضي مي فهميدند دارند چه كار مي كنند؛ مثل اغلب مسؤولان در دوران پهلوي، كه دانسته و شناخته اين راه را رفتند؛ يعني از بروز استعدادها جلوگيري مي كردند. علت هم معلوم است؛ عقيده ي راسخ آنها اين بود كه ايراني بايد وابسته بماند. دشمني آنها با نسل بااستعداد ايراني، يك دشمنيِ طبيعي نبود. نه اين كه بخواهند واقعاً با اشخاص دشمني كنند؛ نه، سياست هاي قاهر و مسلط جهاني از آنها اين را خواسته بود. شما ببينيد حكومت پهلوي را چه كسي سركار آورد؟ رضاخان را چه كسي در اين كشور حاكم كرد؟ اين كه ديگر جزو نقاط مبهم تاريخ نيست. امروز همه مي دانند كه رضاخان را انگليسي ها در اين كشور سركار آوردند؛ همچنان كه وقتي احساس كردند رضاخان ديگر به دردشان نمي خورد، او را بركنار كردند و محمدرضا را سركار آوردند. اين جزو بخشهاي واضح تاريخ معاصر ماست. كساني كه آنها را سر كار آوردند، همانها سعي مي كردند با انواع سياست هاي گوناگون، آنها را وابسته ي به خودشان نگه دارند. وقتي نهضت مصدق در اين كشور پيش آمد - كه يك نهضت ملي بود - جايي كه بيشترين احساس خطر را كرد، دستگاه حكومت و سلطنت نبود؛ انگليسي ها بيشترين احساس خطر را كردند. بعد هم كه انگليسي ها ديدند از عهده ي كار برنمي آيند، امريكايي ها را وارد كار كردند. آنها به يك معنا آمدند صحنه را از دست انگليسي ها ربودند و حاكم شدند. يك نفر بلند شد و با يك چمدان دلار به اين جا آمد و با ايجاد يك بحران مصنوعي، حكومت ملي را سرنگون كرد و رژيم محمدرضا پهلوي بر كشور مسلط شد. اين سياستِ اينهاست؛ اين چيز

واضحي است و مدارك و اسناد و دستنوشته هاي آن امروز در دسترس همه قرار دارد. البته متأسفانه شما جوانها كمتر فرصت مي كنيد به اين چيزها مراجعه كنيد؛ اما لازم داريد و بايد بدانيد. امروز اسم كسي كه رضاخان را در ايران سركار آورد، مشخص است؛ اسم كسي كه محمدرضا را سر كار آورد، مشخص است؛ اسم كسي كه به ايران آمد و پول آورد، مشخص است؛ نقشه يي كه در امريكا طراحي شد و در اروپا اتاق عملياتش تشكيل گرديد، مشخص است؛ اينها نقشه هاي واضح و مشخصي است كه وزارتخانه هاي امورخارجه ي خود آنها اينها را منتشر كرده اند و امروز در اختيار همه ي ماست. براي يك ملت، سم بزرگ عبارت است از وابستگي؛ و پادزهر اين سم، عبارت است از خودآگاهي، استقلال فكري، استقلال علمي، روي پاي خود ايستادن، خود را اداره كردن و خود را محتاج ديگران نديدن.

از استقلال و خودباوري ملت ايران، سياست هاي زياده خواه و دخالت جوي جهاني ضرر مي بردند. براي يك ملت، سم بزرگ عبارت است از وابستگي؛ و پادزهر اين سم، عبارت است از خودآگاهي، استقلال فكري، استقلال علمي، روي پاي خود ايستادن، خود را اداره كردن و خود را محتاج ديگران نديدن. بنابراين، اينها بايد اين پادزهر را از دسترس اين ملت دور نگه دارند؛ اين طبيعي است. امروز وقتي مي گوييم سياست رژيم پهلوي اين بود كه نگذارد استعدادهاي اين ملت رشد پيدا كنند، اين يك شعار نيست؛ اين يك حرف متكي به منطق و استدلال است. سالهاي متمادي اين طور گذشت. البته قبل از آنها قاجارها هم همين نقش را ايفا كردند؛ منتها ندانسته، از روي حماقت و جهالت و از روي آشنا نبودن

با علم؛ احياناً هم رجالي در آنها وابسته بودند. اين، دوره ي گذشته ي ماست. در طول اين دوره، به ملت ايران ستم شده. انقلاب اسلامي آمد اين دستگاه را برچيد، منتها اين كافي نيست. موانع برچيده شده؛ اما برداشتن موانع براي تحقق آن آرزوهاي بزرگ، شرط كافي نيست. تحقق آن آرزوهاي بزرگ چند چيز لازم دارد؛ البته يكي حمايت دستگاه هاي حكومتي و دولتي و مسؤولان است. همين نكته يي كه دوستان هم در ميان گذاشتند، بلاشك شرط لازم است؛ همان بخشي است كه عرض كردم ما دنبال آن هستيم و با مسؤولان هم در ميان مي گذاريم، كه بايد آن را دنبال كنند. ... شما ببينيد از ده سال پيش تا الان همين وضعيتي كه شما در آن هستيد، چقدر تفاوت كرده. ده سال پيش ما اين پديده ها را نداشتيم؛ اين پيشرفتهاي المپيادي را نداشتيم؛ اين نوآوري ها را در محيطهاي دانشگاهي و دانشجويي نداشتيم؛ اما امروز داريم. البته اين روند با تصاعد هندسي پيش مي رود؛ همين طور خودش را مي زايد و توليد مي كند. اين روند ان شاءاللَّه رو به افزايش خواهد بود و مطمئناً روزي كه به اميد خدا شما جوانهاي امروز مردان ميانسالي شديد و سررشته هاي كار در اين كشور دست شماها قرار گرفت، ان شاءاللَّه كار خيلي آسان تر و روان تر خواهد بود. آن روز ماها نيستيم، ولي شماها كمربسته ي يك كار عظيم و بزرگ هستيد. آن روزي را بايد دنبال كنيم كه اگر در دنيا دانشمندي خواست يك نظريه ي علمي را بفهمد، بشناسد، حل كند و با يك اختراع آشنا شود، مجبور شود زبان فارسي را ياد بگيرد.

من اين مطلب را داخل پرانتز بگويم؛ هفته ي گذشته به يك مشت

جوان كه اين جا آمده بودند، گفتم آن روزي را بايد دنبال كنيم كه اگر در دنيا دانشمندي خواست يك نظريه ي علمي را بفهمد، بشناسد، حل كند و با يك اختراع آشنا شود، مجبور شود زبان فارسي را ياد بگيرد. روح جويندگي، روح اميد، روح اتكاءبه نفس و اين كه «ما مي توانيم» را در بين نسلِ خودتان تقويت كنيد.

يك بخش ديگر - كه آن هم بسيار مهم است - مربوط به شما نسل جوان است. روح جويندگي، روح اميد، روح اتكاءبه نفس و اين كه «ما مي توانيم» را در بين نسلِ خودتان تقويت كنيد. در بين عرب ها گفته مي شود «ادّل دليلٍ علي امكان شي ء وقوعه»؛ محكم ترين و قاطع ترين دليل براي اين كه چيزي ممكن است، اين است كه اتفاق بيفتد. بالاترين دليل براي اين كه نسل جوان ايراني مي تواند در عرصه ي فناوري و علم نوآوري كند و مرزهاي علم را بشكند و جلو برود - موضوعي كه بنده مكرر از چند سال پيش دارم مي گويم - اين است كه دارد اتفاق مي افتد. البته نمي خواهيم درباره ي آنچه اتفاق افتاده، مبالغه كنيم و بيش از آنچه هست، بفهميم و معرفي كنيم؛ اما اين پيشرفتها وجود دارد و الان دارد اتفاق مي افتد. همين كاري كه در جشنواره هاي خوارزمي مي شود، همين كاري كه در دانشگاه هاي ما مي شود، همين كاري كه در المپيادها مي شود، خودش قوي ترين دليل است براي اين كه اين كار ممكن است. اين اعتقادِ به امكان را در ذهن هاي خود راسخ كنيد. در صحنه ي عملي كشور هم از اين نمونه ها فراوان است. البته اغلب مردم از اين توفيقات خبر ندارند. من اصرار دارم بر اين كه اين پيشرفتها به گوش مردم برسد. به دولتي ها مي گويم كارهايي كه

دارد انجام مي گيرد، به مردم بگوييد. روزي بوده يك صدمِ آنچه را كه امروز داريم انجام مي دهيم، قادر نبوديم بسازيم. آن روز خيلي دير نيست؛ همين بيست وپنج سال پيش است. ما تا قبل از انقلاب اميد نداشتيم بتوانيم نيروگاه بسازيم؛ بتوانيم سد بسازيم؛ بتوانيم فناوري هاي پيچيده را حتي بفهميم، چه برسد به اين كه بسازيم؛ اما امروز همه ي اينها وجود دارد. امروز ما در بخشهاي بسيار مهمي پيشرفتهاي بسيار برجسته يي كرده ايم. اينها حركت انقلاب و روح انقلاب است؛ خودباوري يي است كه انقلاب داده؛ فضاي بازي است براي استعدادها كه انقلاب به ما ارزاني داشته و اين امكان را به ما داده كه بتوانيم باز فكر كنيم و اميدوار باشيم. اين را در خودتان، در نسل خودتان و در مجموعه هاي خودتان تقويت كنيد. ايراني مي تواند مرز دانش را - كه امروز خيلي پيشرفته و افق بسيار بلندي است - بشكند و پيش برود و مرز جديدي درست كند؛ منتها ما توقع نداريم اين كار را در طول مثلاً پنج سال و ده سال انجام دهيم.

اين كه منفي بافي كنيم و بگوييم «نمي شود، آقا نمي گذارند، آقا فايده يي ندارد»، سم مهلك اين حركت است. يك روز آمدند اين سَم را ساختند و در آب فرهنگيِ اين ملت تزريق كردند. يك روز آمدند صريحاً گفتند «ما نمي توانيم». زمان جواني من، اين حرف جزو حرفهاي رايج بود كه ايراني حتي نمي تواند لولهِنگ بسازد! شايد شماها ندانيد لولهنگ چيست. لولهنگ يعني آفتابه؛ آن هم آفتابه ي گِلي. اين، نگاه سياستمداران و سررشته داران امور دانشگاهيِ آن روز بود. خيلي از سياستمدارانِ آن روز عناصر دانشگاهي بودند؛ اسمهايشان هم مشخص است؛ آنها مي گفتند ايراني نمي تواند! نخير، ايراني

مي تواند. ايراني مي تواند مرز دانش را - كه امروز خيلي پيشرفته و افق بسيار بلندي است - بشكند و پيش برود و مرز جديدي درست كند؛ منتها ما توقع نداريم اين كار را در طول مثلاً پنج سال و ده سال انجام دهيم. من در همين اتاق به جمعي از جوانهاي مثل شما گفتم از حالا همت كنيد تا پنجاه سال ديگر اين كشور بتواند نوترين فناوري ها و نظريه هاي علمي را در همه ي بخشها به جامعه ي بشري عرضه كند. شما با اين نيت حركت كنيد. اگر پنجاه سال ديگر بخواهيد به آن جا برسيد، كارهايي كه الان شما داريد مي كنيد، كارهاي زيادي نيست؛ قدمهايي است كه حتماً بايد برداشته شود و تسريع گردد. به خودتان متكي باشيد و بخواهيد كار را انجام دهيد. تجربه ي شماها هم تجربه ي خوبي است؛ خودتان همت كرديد و وارد ميدان هاي كاري شديد؛ و البته دستگاه هايي هم الحمدللَّه كمك كردند. من اصرار دارم بر اين كه جوانهاي ما اگر توانستند دستاوردي داشته باشند، به آن قانع نشوند و نبايد خيالشان راحت باشد كه به جايي رسيده اند؛ نه، اين آغاز راه است؛ اين مژده دهنده به شماست كه مي توانيد. شمايي كه اين جا نشسته ايد، مي توانيد يك روز پُر سر و صداترين و مهمترين اختراعات دنيا را به بشريت ارائه كنيد و ملتِ خود را جلو ببريد. يك ملت فقط با هاي و هوي و سر و صدا نمي تواند كارش را پيش ببرد. البته سر و صدا و هاي و هوي هم لازم است، اما بايد مغز و عمق داشته باشد؛ مغز و عمقش هم دو چيز بيشتر نيست؛ يكي ايمان، يكي علم؛ اين دو را بايد

داشته باشد. علمِ بي ايمان كار را پيش نمي برد - يعني مشكلات فراوان جنبي درست مي كند - ايمانِ بي علم هم همين طور. امروز خوشبختانه فضاي كشور، فضاي امني است؛ روزگاري گذشت كه اين طور نبود. شما اگر مي خواستيد در كارگاه تان چراغ روشن كنيد، چنانچه از غروب نيم ساعت گذشته بود، مي گفتند بايد خاموش كنيد تا بمب افكن هاي دشمن نيايند بمباران كنند. همين تهران و كرج و تبريز و اصفهان را مي آمدند مي زدند؛ يعني دشمن بر آسمان كشور ما مسلط بود. جوانهاي خود ما آن فضاي تنگ اسارت را شكستند؛ هم در عرصه ي علم، هم در عرصه ي جهاد. من بارها گفته ام؛ آن وقتي كه كشورهاي خارجي به ما سيم خاردار و آر.پي.جي نمي دادند، جوانهايي مثل شما توانستند يكي از پيشرفته ترين موشكها را - كه به ما نمي فروختند - در اين كشور توليد كنند، كه مورد استفاده هم قرار گرفت. جوانهاي ما در سپاه و ارتش و بخشهاي ديگر - بخصوص در سپاه - كارهاي بسيار بزرگي انجام داده اند و در صحنه هاي جهاد حاضر شده اند و الحمدللَّه توانسته اند امنيت را به اين كشور برگردانند. بنابراين محيط، محيط امني است؛ شما مي توانيد در اين محيط، كار فكريِ علمي بكنيد. به خدا توكل كنيد، از خدا كمك بخواهيد، ايمان ديني را در دلهاي خودتان راسخ كنيد ... و نگذاريد عوامل بي ايماني مثل خوره به جان ايمان بيفتد و آن را از بين ببرد.

به خدا توكل كنيد، از خدا كمك بخواهيد، ايمان ديني را در دلهاي خودتان راسخ كنيد - كه اين موفقيت ها خيلي مهم است؛ هم در موفقيت شخصِ خودتان، هم در موفقيت ملي - و نگذاريد عوامل بي ايماني مثل خوره به

جان ايمان بيفتد و آن را از بين ببرد. در راه تحصيل علم و افزودن بر بار علمي و توانايي هاي علميِ خودتان هيچ كوتاهي نكنيد. به كاري كه كرديد، هيچ قناعت نكنيد و آن را قدم اول بدانيد. شما مثل كوهنوردي هستيد كه بايد برويد و به قله برسيد. شما الان داريد در پيچ وخم هاي اول راه حركت مي كنيد، كه گاهي عرق آدم هم درمي آيد. به موفقيت هاي ابتداييِ راه قانع نشويد؛ نگاه كنيد ببينيد قله كجاست. بايد زحمت بكشيد و دشواري ها را تحمل كنيد تا بتوانيد به قله برسيد. بدانيد كه امروز دستاوردهاي ما بر اثر جهادها، شهادت ها، ايمان ها و از خودگذشتگي هاي جوانهايي مثل شما و در سنين شما بوده است. خيلي از شهداي ما جزو بچه هاي دانشگاهي و دبيرستانيِ برجسته بودند؛ اما رفتند جان خودشان را فدا كردند. امروز ملت از دانش و استعداد علمي آنها محروم است؛ اما دستاوردي كه آنها به اين ملت دادند، صد برابر آن استعداد علمي يي است كه اگر زنده مي ماندند و به كار مي گرفتند، براي اين كشور ارزش داشت. آنها اين فضا و اين اميد و اين توانايي ها را ايجاد كردند. اميدواريم خداوند همه ي شماها را موفق بدارد و تأييد كند. مسؤولان هم ان شاءاللَّه به اين كارها كمك خواهند كرد. اميدواريم روزي فرا برسد كه شماها ان شاءاللَّه با موفقيت هاي بزرگتري در عرصه ي علمي كشور ظاهر شويد و بتوانيد كشورتان را هرچه بيشتر به پيش ببريد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار كارگزاران نظام و سفراى كشورهاى اسلامى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار كارگزاران نظام و سفراي كشورهاي اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

ميلاد مسعود حضرت خاتم النبيين و سيدالبشر، حضرت محمد مصطفي (صلّي اللَّه عليه واله) و ولادت

باسعادت حضرت امام جعفر صادق (عليه الصّلاةوالسّلام) را به شما حضار محترم و ميهمانان گرامي و سفراي كشورهاي اسلامي و به همه ي ملت ايران و به امت بزرگ اسلامي در سراسر جهان تبريك عرض مي كنيم. اين نام و اين مناسبت در ميان ما معياري براي وحدت شده است؛ لذا اسم اين هفته ي مبارك را كه از دوازدهم ربيع الاول (ولادت آن بزرگوار به قولي) تا هفدهم ربيع الاول (ولادت آن بزرگوار به قول ديگر) است، هفته ي وحدت ناميده ايم؛ اولاً به خاطر اين كه وحدت امت اسلامي، امروز و هميشه يكي از مهمترين نيازهاي اين امت است؛ ثانياً به خاطر اين كه معيار وحدت و محور اتحاد مسلمين، وجود مقدس نبي مكرم اسلام و ياد و نام آن بزرگوار است. از وحدت، زياد سخن گفته ايم. اگر به برخي از آنچه گفته ايم، عمل مي كرديم، امروز سرنوشت مسلمانان از آنچه هست، بهتر بود. به طور طبيعي برخي عوامل ضد وحدت وجود دارد - اختلافات قومي، اختلافات مذهبي و طايفه يي، اختلافات سياسي - كه بايد با آنها مقابله كرد. با تكيه به نام مقدس پيغمبر و ياد آن بزرگوار - كه محور وحدت امت اسلامي است - بايد بر اين اختلافات غلبه كرد؛ ليكن از اين دشوارتر، موجبات تفرقه يي است كه به امت اسلامي تزريق مي شود. در بستر همين اختلافات قومي و طايفه يي و مذهبي، دشمنان اسلام طبق سياست هميشگيِ خودشان، بين مسلمانان اختلاف ايجاد مي كنند. دست دشمن، توطئه ي دشمن و تدبير دشمن را در وراي اين اختلافات مي شود بوضوح ديد؛ اين را بايد علاج كرد. عقلاي امت از همه ي فرقه ها بايد نگذارند امواج فتنه در ميان مسلمانها - كه به وسيله ي دشمنان اسلام تحريك مي شود - به طور

روزافزون آرامش و الفت و محبت را به خطر بيندازد. قرآن ما را به وحدت توصيه كرده است. قرآن ما را تهديد كرده است كه اگر اتحاد و همبستگي خودتان را از دست بدهيد، آبرو و هويت و قدرت شما نابود خواهد شد. امروز متأسفانه در دنياي اسلام اين نابساماني ها مشاهده مي شود. امروز توطئه عليه دنياي اسلام، توطئه ي بسيار سنگيني است. اگر در اين دوران عليه اسلام توطئه هاي سازمان يافته با شدت بيشتري كار مي كند، بيداري امت اسلامي است كه دشمنان را به هراس انداخته است. استكبار جهاني، طمعگاران در كشورهاي اسلامي، و مداخله جويان در ميان دولتها و كشورهاي اسلامي از وحدت امت اسلامي در هراسند. نزديك به يك ونيم ميليارد نفر از جمعيت دنيا مسلمانند و مسكن آنها يكي از مهمترين و ارزنده ترين قطعات اين زمين است. اين همه منابع طبيعي، اين ميراث عظيم فرهنگي، اين نيروي انسانيِ كارآمد و بااستعداد، اين بازار بزرگ براي محصولات غربي، اين نفت و گاز ارزشمندي كه در اين كشورها هست؛ اينها وسوسه كننده ي قدرتهاي استكباري است؛ مي خواهند بر اينها تسلط كامل داشته باشند؛ اما بيداري امت اسلامي مانع اين است. وحدت امت اسلامي بزرگترين سد در مقابل اين دشمنان است؛ لذا در شكستن اين سد، همه ي تلاش خود را به كار مي برند. قيام دولت اسلامي در ايران و برافراشتن پرچم توحيد در اين كشور - اين مركز حساس و منطقه ي مهم - امت اسلامي را به هيجان آورد و بيدار كرد؛ آنها را به سرنوشت و قدرت خودشان اميدوار كرد و به آنها اعتماد به نفس داد. اين بيداري و اعتماد به نفس، دشمن را به توطئه هاي پيچيده يي وادار كرده

است؛ اين توطئه ها امروز پيش روي ماست. آنها با همه ي دنياي اسلام مخالفند؛ با حضور اسلام مخالفند؛ با تعليمات اسلامي مخالفند. رئيس جمهور امريكا صريحاً سخن از جنگ صليبي به ميان آورد. دستگاه هاي استكباري - امريكا و صهيونيسم - دايم با تبليغاتِ خودشان فضا را زهرآگين مي كنند، براي اين كه بين كشورهاي اسلامي و دولتهاي اسلامي اختلاف ايجاد كنند. دشمنان اسلام دچار فقر فكر و انديشه يي هستند كه بتوانند در دنياي اسلام آن را عرضه كنند؛ مكتب و تفكر والايي كه بتواند دلهاي نخبگان اسلامي را جذب كند، ندارند و نمي توانند ارائه كنند؛ لذا براي جذب دلهاي افراد غافل، پرچم حقوق بشر و ضديت با تروريسم را بلند كرده اند؛ اين در حالي است كه خود امريكا و صهيونيست ها و خود اين مستكبران بيشترين نقض حقوق بشر را انجام داده اند و دنيا را جريحه دار كرده اند. كدام دولت و كدام مجموعه يي به قدر رژيم صهيونيستي، با يك ملت و يك مجموعه ي انساني اين طور با شقاوت رفتار كرده است؟ كدام دولت مستكبر با ملتهاي مسلمان اين طور متكبرانه برخورد كرده، كه امريكا امروز برخورد مي كند؟ امروز آنها تبليغات خود را عليه جمهوري اسلامي ايران متمركز كرده اند؛ چون اين جا رشيدترين چهره هاي مدافعان اسلام حضور دارند و منافع آنها در اين جا بيشتر از همه جا تهديد مي شود. ولي هدف فقط جمهوري اسلامي نيست؛ آنها سلطه بر همه ي دنياي اسلام را مي خواهند؛ سلطه بر همه ي خاورميانه را مي خواهند؛ قبضه كردن همه ي كشورهاي اسلامي را در دستهاي مجرم و گنهكار خود مي طلبند. آنها اگر مي توانستند به هدفهاي خودشان برسند، دولتها يكي پس از ديگري در تهديد آنها قرار مي گرفتند. سوريه و مصر و عربستان و

سودان و كشورهاي آفريقا و كشورهاي خاورميانه و كشورهاي اسلاميِ شرق آسيا، در صورت كوتاهي مسلمانها و ملتها، هيچكدام از تعرض اين جهانخواران مصون نخواهند بود؛ اين هشدار به دنياي اسلام است. امروز نخبگان و سياستمدارانِ دنياي اسلام مسؤوليت سنگيني بر عهده دارند؛ جهانخواران را در كشورها و در قلمرو نفوذ كلامِ خودشان رسوا كنند؛ تبليغات خباثت آلود آنها عليه اسلام را با عزم راسخ عقيم كنند؛ نگذارند نقشه هاي آنها به نتيجه برسد؛ اين مسؤوليت بر عهده ي همه است. تظاهر ابرقدرتها به اقتدار، بيش از اقتدار واقعي آنهاست. يك روز به بودنِ جمهوري اسلامي راضي نبودند؛ امروز عمر جمهوري اسلامي بيست و شش سال است؛ هر روز هم به لطف و به حول و قوه ي الهي ما از روز قبل جلوتر رفته ايم. آنها تظاهر به اقتدار مي كنند، براي اين كه با ابهت و چهره ي اخم آلودِ خودشان ملتها را بترسانند؛ اما اين طور نيست كه آنها واقعاً قدرتي داشته باشند. امروز امريكا در عراق و افغانستان هم پا در گل مانده است. دنياي اسلام بالقوه داراي قدرت است. علما، روشنفكران، سياستمداران، گروه ها و جمعيتها، صاحبان قلم، صاحبان بيان و همه ي كساني كه منبري از منبرهاي بين المللي يا ملي را در هر كشوري بر عهده دارند، مسؤوليت سنگيني دارند. دل مسلمانها را گرم كنيد؛ آنها را به نيروي خودشان مطمئن كنيد؛ آنها را با علم و عقل و تدبير به تقويت دروني خودشان وادار كنيد؛ آنها را به ايستادگي در مقابل زورگوييِ قدرتمندان عالم تشويق كنيد. خداي متعال وعده كرده است: «من كان للَّه كان اللَّه له»؛ «والّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا و انّ اللَّه لمع المحسنين»؛ خداوند كمك خواهد كرد،

خداوند راهنمايي خواهد كرد. امام بزرگوار ما، هم قولاً و هم عملاً اين درس را به ملت ايران داد و ملت ما نتيجه ي آن را در مقابل چشم خود ديد، و دنيا شاهد اين معنا بود. شك نداريم وعده ي الهي كه فرمود: «وعد اللَّه الّذين امنوا منكم و عملوا الصّالحات ليستخلفنّهم في الارض كما استخلف الّذين من قبلهم و ليمكّننّ لهم دينهم الّذي ارتضي لهم» وعده ي عملي است و تحقق پيدا خواهد كرد. شرط آن، ايستادگي، استقامت، راه را گم نكردن، هدف را گم نكردن، وحدت را حفظ كردن و به خداي متعال توكل كردن است. پروردگارا! دلها و جانها و عمل ما را طبق آنچه گفتيم، هدايت بفرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار علما و روحانيون كرمان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار علما و روحانيون كرمان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خداي متعال را بسيار سپاسگزارم از اين كه اين توفيق دست داد تا بتوانم در جمع علماي محترم و طلاب و فضلاي عزيز شهر و استان كرمان حضور پيدا كنم و سوابقي كه من با حوزه ي كرمان و دوستان روحانيِ كرماني در طول ساليان متمادي - بيش از چهل سال - داشته ام، در اين جمع تجديد خاطره شود. جلسه ي امروز ما هم صميمي است. اگرچه جناب آقاي جعفري با بيان فصيح و زبان طَلِقِ خودشان شكل جلسه را قدري رسمي كردند، ليكن جلسه، صميمي و خودماني و دوستانه است. جلسه، متنوع هم برگزار شده؛ هم تلاوت قرآن بود، هم سرود بود، هم سخنراني جناب آقاي جعفري بود، و هم اشعار خوبي خوانده شد؛ منتها تنها عيبش اين بود كه درباره ي اين حقير بود؛ كه اگر اين عيب را

نمي داشت، حتماً جاي تحسين داشت؛ بخصوص بعضي از ابياتش. قرآن هم خيلي خوب خوانده شد. در بين طلاب علوم ديني، خيلي كمياب است كه كسي با صداي خوش، قرآنِ صحيح بخواند. ايشان، هم صدايشان خوب بود و هم قرآنِ صحيح و تجويدي و با آداب تلاوت كردند. سرود هم خوب بود. البته در آن بند تكراري حتماً كلمه ي «ناجي» را برداريد و به جايش «منجي» بگذاريد؛ چون در اين جا «ناجي» غلط است. به جوان هاي عزيز توصيه مي كنم كه اگر سرود مي خوانيد - كه خيلي هم خوب است بخوانيد؛ چون سرود وسيله ي تبليغيِ بسيار خوبي است و باب جوانان و نوجوانان است - سعي كنيد مفاهيم سرود را غني و برگرفته ي از آيات، روايات و مفاهيم عالي يي كه درباره ي حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) وجود دارد، قرار بدهيد. البته بعضي از فقرات اين سرود همين طور بود و مضامين خوبي هم داشت، ليكن حتماً سعي كنيد فراتر از سرود معمولي يي باشد كه يك عده جوان آن را مي خوانند. مضامين بايد قوي و اسلامي باشد و به عدل آن حضرت اشاره كند؛ به نياز عالم بشريت - بلكه عالم وجود - به وجود آن بزرگوار اشاره كند؛ به وضعيتي كه امروز دنيا و بشر به آن گرفتار است، اشاره كند؛ كه اين اميد و انتظار و آرزو وجود دارد كه اوضاع به مسير طبيعي زندگي بشر - كه مسير عدالت و حركت به سمت توحيد است - برگردد. به هرحال جلسه ي بسيار خوبي است. آشنايي بنده با حوزه ي علميه ي كرمان خيلي قديمي است. اول بار در سال 42 به مدرسه ي معصوميه - كه جناب آقاي جعفري از آن اسم آوردند

- آمدم و اين مدرسه را زيارت كردم و سه روز ميهمان جناب آقاي حجتي شدم، كه ايشان آن وقت در اين جا مستقر بودند. ماه رمضان براي منبر به زاهدان مي رفتم، كه به خاطر آقاي حجتي و مرحوم آقاسيد كمال شيرازي سه روز در مدرسه ي معصوميه ي كرمان ماندم و اوضاع حوزه ي علميه و طلاب آن را از نزديك ديدم و با چهره هايي آشنا شدم كه بحمداللَّه بعضي از آنها هستند؛ همين آقاي دعاييِ خودمان كه تشريف دارند، و آقاي فهيم كه در قم هستند؛ آن وقت اينها طلابِ تازه واردِ آن حوزه بودند. حوزه ي علميه كانون اصلي مبارزه بود. بين حجره ي آقاي حجتي در مدرسه ي معصوميه و درِ مدرسه، جوان هايي تردد مي كردند؛ اعلاميه مي گرفتند، كاغذ مي دادند، دستور مي گرفتند، راه مي رفتند. اين رفت و آمدها قطع نمي شد؛ مرتب من مي ديدم افراد در حال تحرك دائمي هستند. حوزه هم سر و ساماني داشت. مرحوم آيت اللَّه آشيخ علي اصغر صالحي (رضوان اللَّه عليه) رئيس حوزه و مورد احترام همه بودند. همين آقاياني كه الان تشريف دارند و جزو پيرمردها هستند، آن روز جوان هاي حوزه بودند. آقاي نيشابوري مديريت حوزه و فعاليت فراوان حوزه را بر عهده داشتند. در واقع ايشان و بعضي از دوستان ديگري كه الان چهره هايشان را مي بينيم، همه كاره ي آقاي صالحي بودند. حوزه ي خوب و گرمي بود و صادرات خوبي هم داشت. اين حوزه چهره هاي باارزشي را اول به قم و بعد هم به كل كشور صادر كرد. امروز وظايف حوزه بمراتب از وظايف حوزه در آن روز سنگين تر است. البته بعد از آن سال ها من ديگر از حوزه ي كرمان خبري نداشتم؛ اما با روحانيت كرمان آشنا بوده ام؛ بارها به

كرمان آمدم و در همين مسجد جامع منبر رفتم. كرمان علماي محترم و روحانيون و وعاظ خوبي داشت كه مردم را هدايت مي كردند؛ جوان ها از اينها راضي بودند؛ در ميدان مبارزه وارد بودند و شخصيت هاي نظيف و نزيهي به حساب مي آمدند. البته از آن گذشتگان كمتر كسي باقي مانده. بعضي از دوستان را امروز زيارت كردم؛ بعضي هم شنيدم كسالت دارند و در منزل هستند؛ خداوند ان شاءاللَّه به آنها هم شفاي عاجل عنايت كند. امروز وظايف حوزه هاي علميه با گذشته تفاوت هاي زيادي كرده است. حوزه ي علميه فقط براي اقامه ي جماعت نيست. منبر رفتن به صورت سنتي هم اگر محتواي عالي و پُر مغزي نداشته باشد، كافي نيست. امروز شما ببينيد وسايل تبليغ در دنيا چقدر متنوع شده؛ اين طرفِ دنيا يك نفر جوان پاي يك دستگاه كوچك مي نشيند و افكار، تصورات، تخيلات، پيشنهادهاي فكري و پيشنهادهاي عملي را از سوي هر كسي - بلكه هر ناكسي - از آن طرفِ دنيا دريافت مي كند. امروز اينترنت و ماهواره و وسايل ارتباطيِ بسيار متنوع وجود دارد و حرف، آسان به همه جاي دنيا مي رسد. ميدان افكار مردم و مؤمنين، عرصه ي كارزار تفكرات گوناگون است. امروز ما در يك ميدان جنگ و كارزار حقيقيِ فكري قرار داريم. اين كارزار فكري به هيچ وجه به زيان ما نيست؛ به سود ماست. اگر وارد اين ميدان بشويم و آنچه را كه نياز ماست - از مهمات تفكر اسلامي و انبارهاي معارف الهي و اسلامي - بيرون بكشيم و صرف كنيم، قطعاً بُرد با ماست؛ ليكن مسأله اين است كه ما بايد اين كار را بكنيم. امروز حوزه هاي علميه وظيفه ي هدايت قشرهاي گوناگون را

در سطوح مختلف بر عهده دارند. البته من اعتقاد دارم كه تبليغ سنتي ما - كه مسجد و منبر و سخنرانيِ روبه روست - بديل ندارد؛ اين را بايد حفظ كنيم. اين كه شما بنشينيد بايك نفر روبه رو صحبت كنيد؛ نگاه شما به او بيفتد، نگاه او به شما بيفتد و نفس گرم شما به او برسد، اين چيز خيلي خوبي است؛ اين را بايد حفظ كنيم؛ ليكن اين كافي نيست. امروز وسايل تبليغ نوشتاري و گفتاري به قدري متنوع و زياد است كه اگر روحانيت دين از اين قافله عقب بماند، قطعاً يك خسارت بزرگ تاريخي براي او پيش خواهد آمد. جناب آقاي جعفري فرمودند كه مرحوم شهيد مطهري (رضوان اللَّه عليه) در ميدان مبارزه ي با افكار التقاطي فعال بود؛ حقيقتاً هم پهلوانِ اين ميدان بود؛ اما شهيد مطهري چرا موفق شد؟ چرا اين اثر عميق و گسترده را از جهت ايجابي و سلبي در جامعه ي فكري ما گذاشت؟ چون براي آماده سازي خود، تلاش فراوان علمي كرده بود؛ بعد هم براي خرج كردنِ اين ذخيره ي علمي، به هيچ وجه سستي و كوتاهي نكرده بود. مرحوم مطهري آرام نداشت؛ مرتب مشغول يادداشت كردن، تنظيم يادداشت، مرتب كردن سخنراني هايي كه خود او انجام داده بود، به دست آوردن شوائب گوناگون و نوبه نو در زمينه هاي فكر و انديشه ي مذهبي و ديني، و پاسخگويي به انحرافات بود. در اين مرد اصلاً تنبلي وجود نداشت؛ لذا با آن ذخيره ي علمي و كارآمديِ عملي توانست اثر بگذارد. امروز ما حقيقتاً ريزه خوار سفره ي انعام فكر شهيد مطهري هستيم - در اين هيچ ترديدي نيست - و فضاي فكري جامعه همچنان مرهون فكر او در زمينه هاي گوناگون، چه در

زمينه هاي فلسفي، چه در زمينه هاي اجتماعيِ ديني، و چه در زمينه هاي سياسيِ ديني است. ما امروز به ايشان احتياج داريم؛ ولي آن هم باز كافي نيست. خيلي از حرف ها جديدتر و تازه تر است؛ خيلي از شائبه ها و اشكالات و شبهات بعد از حرف هاي شهيد مطهري به وجود آمده؛ بايد براي اينها آماده ي پاسخ بود؛ لذا حوزه هاي علميه وظيفه ي سنگيني برعهده دارند. پس اولين چيزي كه در حوزه هاي علميه لازم است، عمق بخشيدن به تحصيل ديني است؛ بايد درس خواند، بايد كار كرد. حوزه هاي علميه بايد صادرات فكري داشته باشند؛ بايد روحانيِ عالم و فرزانه تربيت كنند؛ بايد روحانيِ پاكيزه و پاكدامن پرورش دهند؛ بايد روحانيوني پرورش دهند كه با مسائل سياسيِ عالم آشنا باشند و دنيا را بشناسند. يكي از اشكالات كار ما، نشناختن وضع زمانه است. بعضي ها علم و تقوا هم دارند، اما در عين حال نمي توانند جايگاه و سنگري را كه بايد در آن بايستند و كار كنند، بشناسند؛ مثل كسي كه در بين جبهه ي خودي و دشمن، سنگر و جايگاه خودش را گم مي كند و جهت دشمن را اشتباه مي كند؛ آتش هم مي گيرد، اما گاهي آتش را روي سر دوستان مي ريزد. نشناختن فضاي جغرافياي سياسي و فكري دنيا و همچنين نقطه ي تمركز و خط نگاه و امتداد تير دشمن - كه از كمان حقد و كينه ي او پرتاب مي شود - ما را خيلي دچار اشكال مي كند. بايد در زمينه ي علمي كار كنيم؛ در زمينه ي سياسي هم براي خودمان آگاهي درست كنيم؛ خود را پاكيزه كنيم و از لحاظ شخصي هم اهل تزكيه باشيم. روحاني، مظهر پاكي و پاكيزگي است. امروز يكي از آماج هاي

حملات دشمنان بلاشك روحانيت است. روحانيت را با كلّيتش مي خواهند از بين ببرند؛ در اين هيچ ترديد نكنيد. درست است كه در بين روحانيون كساني را براي آماج قرار دادن، هدف قرار مي دهند و برايش اولويت قائل مي شوند؛ اما در نهايت، از نظر دشمن، كليّت روحانيت مخل و مضر و مزاحم است؛ چون روحانيت پايبند به معارف ديني است، مگر آن روحاني يي كه به طور كامل در دام شيطان غلتيده باشد؛ كه البته چنين چيزي هم خيلي كم اتفاق مي افتد. امروز روشنگريِ ديني مهمترين زرهي است كه جامعه ي اسلامي ما مي تواند بر تن خودش بكند و در مقابل حملات دشمن بايستد؛ لذا با روحانيت و حضور فعال روحاني مخالفند. اگر روحانيِ مؤمن و فعال و كارآمد و هوشمند و هوشياري باشد، با او بيشتر مخالفند و او را بيشتر آماج حملات خودشان قرار مي دهند. لذا امروز حفظ حوزه هاي علميه و تربيت طلاب فاضل و علماي بزرگ يك وظيفه ي اساسي است؛ اين وظيفه در كرمان هم وجود دارد، در شهرستان هاي اين استان هم وجود دارد، در همه جاي كشور هم وجود دارد. بايد فضلاي آگاه، عالم، فقيه، فيلسوف، متكلم، مفسر و محدث كه در عين حال با مسائل جهان و تاريخ و عملكردهاي دشمن آشنا باشند، در حوزه هاي علميه تربيت شوند. براي اين هدف بايد فكر كرد. امروز خوشبختانه برخي از حوزه هاي بزرگ ما از اين لحاظ پيشرفت هاي زيادي داشته اند. امروز حوزه ي قم، حوزه ي بسيار بابركت و باعظمتي شده است. امروز حوزه ي قم از جهت تنوع، نوآوري، آشنايي با مسائل روز و در برخي از موارد حتّي از جهت تعمق، از گذشته ي خود جلوتر است. حوزه ي قم،

حوزه ي بسيار بابركتي شده است؛ ليكن اين كافي نيست. حوزه ها در همه ي نقاط كشور بايد رونق پيدا كنند و علماي بزرگ در حوزه ها مستقر شوند؛ همچنان كه بودند. در همين استان كرمانِ شما من بعضي از علما و فقهاي بزرگ را زيارت كرده بودم؛ در كرمان، مرحوم آقاي صالحي؛ در رفسنجان، مرحوم آقاي غروي و مرحوم آقاي نجفي؛ اينها مجتهدان مسلّم بودند؛ تحصيلكرده و درس خوانده بودند. در شهرستان هاي ديگر هم علماي بزرگ و محترمي بودند كه بنده آنها را از نزديك نديده بودم و نمي شناختم. فضلاي درس خوانده و برجسته ي حوزه ي قم بعد از پايان تحصيلاتشان و بعد از گرفتن توشه ي لازم بايد برگردند و در اين حوزه ها مستقر شوند و اين حوزه ها را بسازند. شما ملاحظه كرديد كه آقاي جعفري در گزارش خود گفتند از دو هزار و پانصد مسجد استان، پانصد مسجد چون امام جماعت دارد، پس فعال است؛ يعني دو هزار مسجد امام جماعت ندارد. اگر اين آمار را درست شنيده باشم، آمار خوبي نيست. بسياري از جاها مسجد ندارد. يقيناً روستاها و نقاط دورافتاده يي وجود دارد كه مردم مؤمن و جوان هاي بااستعدادي در آن جا زندگي مي كنند، اما مسجد و روحاني و ملجأ ندارند؛ بايد براي آنها كار و تلاش كرد. امروز روحانيون در بخش هاي گوناگون حضور دارند، كه در گذشته امكان حضور آنها نبود - مثل اداره ها، كارخانه ها، پادگان ها و دانشگاه ها - بنابراين بايد متاع قابل عرضه يي آماده كرد و به اينها داد. خوشبختانه در معارف اسلاميِ ما متاع قابل عرضه ي ارزشمندِ داراي زايندگي از لحاظ معرفتي، فراوان است. اگر كتابهاي آقاي مطهري مورد مطالعه و مداقه قرار بگيرد، انبوهي از معارف

را به ذهن و دل هر خواننده سرازير مي كند؛ اينها مهم و لازم است. درباره ي مسائل عمومي كشور هم چند نكته عرض كنم. قانون اساسي ما بسيار خوب و پيشرفته است. قانون اساسي از جمله ي همان چيزهايي است كه دشمنان ما آن را آماج حملات خود قرار داده اند؛ چون اين قانون اساسي با اين خصوصيات و با اين تقسيم قدرت مي تواند كشور را به سامان برساند و جامعه را پيش ببرد. اين قانون اساسي مي تواند ضامن حفظ نظام اسلامي باشد؛ نظامي كه پاسخگوي نيازهاي مادي و معنوي انسان هاست. اين قانون اساسي مي تواند ذهن ها را اشباع و اقناع كند و جسم ها را به رفاه مادي برساند؛ مي تواند دنيا و آخرت مردم را آباد كند. بر اساس اين قانون اساسي، امروز كشور در حال حركت و پيشرفت است. نه اين كه نقص و ضعف وجود ندارد - بلاشك ضعف ها وجود دارد - منتها شما اگر وضعيت كشور و موقعيت استثناييِ نظام جمهوري اسلامي را در نظر بگيريد، خواهيد ديد كه از اول انقلاب پيشرفت ما در همه ي زمينه ها، پيشرفت خوب، در بعضي جاها عالي، و در برخي از بخش ها قابل قبول بوده است. موقعيت استثنايي جمهوري اسلامي به خاطر اين است كه در مقابل دنيايي كه قدرت اساسيِ ماديِ او در دست گرايش مندانِ به ماديگري است - كه به هيچ حقيقت اخلاقي و معنوي و ديني اعتقادي ندارند - سر بلند كرده است. اين قدرتمندان نام مسيحيت را مي آورند و بظاهر اعتقاد به مسيحيت در بين اينها ابراز مي شود؛ اما از مفهوم مسيحيت به معناي يك دين الهي و اخلاق الهي در دستگاه سياسيِ حاكم بر دنياي استكباري،

دنياي ظلم - دنياي استكبارِ به معناي واقعي، دنياي تعدي و تجاوز و دنيايي كه از علم براي اين همه جرائم، حداكثر استفاده را مي كند - هيچ خبري نيست. امروز علم دست كساني است كه از بشريت بويي نبرده اند. علم و فناوري در خدمت اهدافي است كه صددرصد به زيان جامعه ي بشري و به نفع سرمايه داران و ثروت اندوزان و قدرتمندان است. اينها موفقيت هاي بزرگي هم به دست آورده بودند. حتّي در دنياي دو قطبي با همه ي اختلافاتي كه بين آنها بود، چون مبناي كارِ هر دو ماديگري بود، در بسياري از مسائل، جهتگيري شان در نهايت، يك جهتگيري بود. آنها هم در فكر استكبار بودند، منتها دنيا را تقسيم كرده بودند. اگر ملتي هم به فكر آزادي خواهي، استقلال و ايجاد يك نظام مستقل مي افتاد، آن روز دنياي ماركسيستي - و به گمان خودشان سوسياليستي - مي رفتند روي آنها دست مي گذاشتند و آنها را در پنجه ي اقتدار آهنين خودشان مي فشردند؛ كه ما ديده بوديم برخي از كشورهايي را كه ملتشان خون داده بودند، فداكاري كرده بودند، كار كرده بودند و انقلابي عليه يك طاغوت به وجود آورده بودند؛ اما بعد در دام ماركسيست ها افتاده بودند. فشاري كه بر آنها وارد مي آمد، از فشاري كه قبلاً بر آنها وارد مي آمد، اگر بيشتر نبود، كمتر نبود. در مقابل يك چنين دنياي مادي، در مقابل يك چنين جبهه ي استكباري، در مقابل دستگاه عظيم سياسي دنيا - كه بويي از معنويت نبرده است - نظامي بر پايه ي معنويت شكل گرفته؛ پرچم معنويت را بلند كرده؛ مردم را به خدا و معنويت دعوت مي كند؛ وعده ي بهروزي دنيوي را از راه گرايش به دين و تمسك

به احكام و معارف الهي به آنها مي دهد و آزادي مردم و استقلال جامعه را با تمسك به دين تأمين و تضمين مي كند. وجود اين نظام براي آنها قابل تحمل نيست. مسأله، تنها به يك كشور و يك ملت خاتمه پيدا نمي كند. امروز جمعيت دنياي اسلام يك پنجم جمعيت همه ي دنياست. مسلمانان در اكناف عالم تقريباً يك ميليارد و پانصد ميليون نفر جمعيت دارند. ده ها كشورِ مسلمان نشين (است) و ميليون ها نفر (مسلمان) در كشورهاي غيراسلامي زندگي مي كنند؛ اينها احساس كرده اند كه اسلام و دين و عقيده و گرايش و دلبستگي اعتقادي شان امروز مي تواند به مهمترين سؤالهاي مطرح در دنيا پاسخ دهد؛ اينها احساس هويت كرده اند. بدون اين كه ما در دنيا كاري كرده باشيم، نام انقلاب و نام امام، دنياي اسلام را فراگرفت. در هر نقطه يي از دنياي اسلام مسلماني زندگي مي كرد، اگر كسي مي رفت، مي ديد نام امام، نام انقلاب، معارف انقلاب و شعارهاي انقلاب در آن جا مطرح است؛ اين، استكبار را ترساند. دشمني ها با ما به خاطر اين است. عده يي مي گويند دشمن تراشي نكنيد. اصل وجود و هويت جمهوري اسلامي دشمن تراشي مي كند؛ اصلِ اين كه پرچمي به نام اسلام بلند شود و ملتي با شعار معنويت در دنيا اعلام موجوديت كند، جلب دشمني مي كند. ما بيش از اين، دشمن تراشي نكرديم. مبارزه و كارشكني و موذيگري عليه نظام اسلامي را هميشه آنها عليه ما شروع كرده اند؛ ما دفاع كرده ايم؛ منتها دفاع جانانه. دفاعي كرده ايم كه طرف مقابل فهميده است ما اقتدار دفاع از خود را داريم و بحمداللَّه موفق هم شده ايم. دنياي استكبار با وجود چنين نظامي مخالف است. اين مخالفت ها و موذيگري ها ادامه هم خواهد داشت؛ ولي تنها

راه علاج عبارت است از قوي شدنِ با ايمان، قوي شدنِ با علم، قوي شدنِ با فناوري، قوي شدنِ با ارتباطات اجتماعي، پيوندهاي ملي و همبستگيِ حقيقيِ آحاد ملت با يكديگر. وقتي در شما احساس قدرت كردند، حملات هم كاهش خواهد يافت؛ موذيگري ها هم به طور طبيعي كم خواهد شد؛ همچنان كه شد. در دنياي مادي براي اين كه بتوانند دشمن را از تهاجم به خود منصرف كنند، نيروي نظامي را تقويت مي كنند. آن روزي كه ابرقدرت هاي متعددي وجود داشت، آنها براي اين كه خود را از شر سلاح اتميِ طرف مقابل حفظ كنند، سلاح اتمي توليد مي كردند؛ در حالي كه مي دانستند اين سلاح هرگز مصرف نخواهد شد؛ اما براي اين كه خودشان را مصون نگه دارند، سلاح اتمي را به عنوان تهديد حفظ مي كردند. اقتدار خود را در داخل تأمين مي كردند، براي اين كه در مقابل دشمن از خودشان صيانت و حفاظت كنند. اقتداري كه ما مي توانيم در داخل به وجود بياوريم، با بمب اتمي و سلاح هسته يي و تقويت نيروي نظامي نيست. البته تقويت نيروي نظامي در حد متعارف لازم است؛ اما آنچه مي تواند ما را در مقابل تهاجم همه جانبه ي دشمنان در سطوح مختلف حفظ كند، همين فهرستي است كه عرض كردم: تقويت ايمان، تقويت علم، تقويت فناوري، تسلط بر فنون روز، پيشاهنگ شدن در توليد علم، شكوفايي استعدادهاي آحاد ملت و جوانان در رشته هاي مختلف - چه علوم انساني، چه علوم طبيعي، چه انواع گوناگون علوم تجربي - همبستگي ملي و تقويت همدلي در ميان مردم؛ اينهاست كه مي تواند يك ملت را تقويت كند؛ مي تواند هم دنياي خودشان را آباد كند، هم آنها را از آسيب دشمنان محفوظ نگه دارد.

اينها وسيله يي است براي حفظ و صيانت؛ ما بايد اينها را دنبال كنيم و خود را متعهد به انجام آن بدانيم. روحانيت مي تواند نقش ايفا كند؛ هم خودسازيِ دروني، خودسازيِ علمي و عملي، هم تشويق جوانان و آحاد مردم به حضور در همين ميدان ها، و هم بالاتر از همه تقويت ايمان مردم؛ كه اين مهمترين كاري است كه ما معممين و روحانيون مي توانيم انجام دهيم. تقويت ايمان هم بيش از زبان، عمل لازم دارد؛ البته زبان و شيوه هاي تبليغ و روش هاي نو و محتواي عالي هم لازم دارد. اميدواريم خداوند متعال همه ي ما را به وظيفه ي خود در اين زمينه موفق و مؤيد بدارد. ان شاءاللَّه خداوند حوزه ي علميه ي كرمان و علماي كرمان و مبلّغان كرمان و عناصر فعالِ روحانيِ كرمان را محفوظ بدارد و توفيق دهد و روزبه روز بر عمق و گستره ي اين حوزه بيفزايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در اجتماع بزرگ مردم كرمان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع بزرگ مردم كرمان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. خداي متعال را بسيار سپاسگزارم كه اين توفيق را عنايت فرمود تا بار ديگر بتوانم در جمع شما مردم عزيز كرمان حضور پيدا كنم و اين شهر را - كه براي من شهر يادها و خاطره هاي بسيار عزيز و ارجمند است - بار ديگر ببينم و با مردم مهربان، مؤمن و وفادار آن از نزديك ديدار كنم. حضور ما در استان هاي مختلف كشور در درجه ي اول براي اظهار ارادت و اخلاص به مردمي است كه در طول سال هاي متماديِ امتحان هاي

دشوار، با صبر و تلاش و مجاهدت و وفاداري خود توانسته اند كشور را به سوي هدف هاي عالي اش پيش ببرند. اين سفر هم در درجه ي اول براي عرض اخلاص و ارادت من به شما مردم عزيز و مؤمن و انقلابيِ اين شهر و اين استان است. بخصوص با حوادث تلخي كه در دو سه سال اخير براي اين استان پيش آمد - زلزله ي بم، زلزله ي زرند، قبل از اينها سقوط هواپيماي سپاه و شهادت جمعي از عزيزانمان در آن ماجرا، و پيش از اينها خشكسالي طولانيِ هفت ساله ي اين استان - شرايط اقتضاء مي كرد كه از نزديك، به شما مردم استان عرض اخلاص و همدردي شود. خداي متعال را سپاسگزارم كه اين توفيق را به من داده است تا بتوانم در جمع شما حاضر شوم. از لحظه ي اولِ ورود به اين شهر، ابراز محبت شما مردم، مانند هميشه موجب شرمندگي اين خدمتگزار شده است. در خيابان ها، در مسير و در مجمع عظيمي كه تشريف داريد، تراكم محبت هاي شما مردم براي من كاملاً آشناست؛ از سال هاي دور، اين محبت و اين گرمي و اين مهرباني و اين وفاداري را شناخته ام. از اين فرصت استفاده مي كنم و مطالب اساسيِ مربوط به اين استان و مسائل كشور را به شما جمع عزيزِ مردم كرمان و كساني كه از برخي شهرهاي ديگر كرمان در اين اجتماع عظيم شركت كرده ايد، عرض مي كنم. اين شهر و اين استان برخوردار از افتخارات تاريخي است. در اين استان چهره هاي جاودانه يي كه ريشه ي علم و هنر و معماري و پيشرفت هاي علمي و دينداريِ عميق و ايمان راسخ را نشان مي دهند، در طول تاريخ كشور ما

چهره هاي بسياري هستند. قدمت ريشه ي علم و هنر در اين استان را از بيش از هزار سال پيش با نام محمدبن عيسي ماهاني، و بعد از او شخصيت هاي علمي، هنري و ادبيِ بزرگي - كه رياضيدان، منجم، عالم، فقيه، شاعر و هنرمند بودند - در گذشته ي پُرافتخار تاريخيِ اين استان و اين شهر مي توان مشاهده كرد. اين استان و مردم نجيب آن، خاطرات تلخي از گذشته ها - كه چندان از ما دور نيست - دارند. پادشاهان جبار - چه قاجارها و چه قبل از آنها - با اين شهر و مردم آن چه كردند. در دوران نظام هاي طاغوتي و بي خبر از معنويت، ارزش هاي معنويِ اين شهر ناديده گرفته شد. در دوران خونبار نظام پهلوي، استعدادهاي اين شهر، مردم اين شهر، واقعيت هاي بسيار برجسته و جذاب اين شهر و اين استان به دست غفلت و فراموشي سپرده شد. در سال 57، آن روزي هم كه مردم اين استانِ به ستوه آمده ي از ستم هاي متراكمي كه برآنها شده بود، فرياد برآوردند و اجتماع كردند، مسجد جامع اين شهر را به آتش كشيدند و مردم را به قتل رساندند. خاطره هاي تلخ و شيرين در فضاي اين شهر و اين استان بسيار است. شما مردمِ با تجربه يي هستيد. نسل هاي گوناگون كرماني تجربه ها و معارف گذشته را نسل به نسل و دست به دست منتقل كرده اند. كرماني، با ادب، با ظرفيت، با تحمل، با ايمان و با پختگي همراه است و مي تواند مسائل اساسي را خوب درك و تحليل كند. در طول دوران مبارزه،بعد از پيروزي و در طول دوران انقلاب و جنگ تحميلي، كرمان توانست شخصيت بارز خود را در

ميدان هاي گوناگون نشان دهد. سرداران بزرگ، فدائيان راه اسلام و شهيدان عالي مقام و نام آور و پُرافتخار، برجسته ترين چهره هاي اين استان شده اند؛ جوان هايي كه از خاك برآمدند و در افلاك درخشيدند؛ نام هايي كه هرگز از ياد مردم ايران نخواهد رفت. در صحنه ي علم و تدبير و سياست، شهيد عزيزمان، مرحوم باهنر، چهره ي فراموش نشدنيِ اين استان است. بحمداللَّه در دوران ما هم عالم، سياستمدار، منجم، رياضيدان، شاعر، تاريخدان، نويسنده و قصه نويس از اين استان آنقدر در سرتاسر كشور حضور دارند و نام هاي شناخته شده يي از آنها در ذهن همه هست كه امكان نام آوردن آنها نيست. وضعيت استان، اين گونه است. ظرفيت ها و نيازمندي ها و ثروت ها و كمبودهاي اين استان، خود داستان جداگانه يي است كه به آنها اشاره خواهم كرد؛ ليكن در درجه ي اول آنچه به شما مردم مؤمن و آگاه و هوشيار و خوش استعداد بايد عرض كنم، اين است كه بسياري از مسائل كنوني كشور ناشي از حساسيت موقعيت كشور ما در تسلسل پيشرفت تاريخيِ اين ملت و اين كشور است. اگر بخواهيم به زبان ساده اين مطلب را بيان كنيم، بايد عرض كنيم كه ملت و كشور ما امروز در موقعيت بسيار مهم، حساس و خطيري قرار گرفته است. نبايد به اشتباه خيال كرد كه اين خطير بودن يا مهم و حساس بودن موقعيت، مربوط به چالش هاي سياست خارجي است؛ نه، اين مهم بودن، ارتباط به اين ندارد كه ملت و كشور ايران در مسائل سياسي يا مسأله يي خاص، از سوي ابرقدرت ها و زورگويان جهان مورد تهديد قرار دارد. اين تهديدها و زورگويي ها هميشه بوده است و ملت ايران در مقابل زورگويي ها، افزون طلبي ها و دخالت ها و

تهديدهاي بيگانه هميشه با چهره ي مصمم، با عزم راسخ، با مشت پولادين و با عقل و تدبير ايستاده است و دشمن را به عقب نشيني وادار كرده و باز هم خواهد كرد. بنابراين اگر عرض مي كنيم كشور در موقعيت مهم و حساسي قرار دارد، مراد چالش هاي سياست خارجي نيست؛ اينها چيز مهمي براي اين كشور و اين ملت نيست. مسأله اين است كه در دوران بيست وچند ساله ي نظام جمهوري اسلامي - بخصوص بعد از جنگ تحميلي - به توفيق الهي ملت ما توانسته است به پيشرفت هاي بزرگي دست پيدا كند و كارهاي بسيار مهمي در اين كشور انجام دهد. ملت ايران و مديران مسؤول و با اراده ي كشور در طول اين سال ها توانسته اند به ميزان زيادي اين كشور را - كه ميراث يك حكومت فاسد و وابسته بود - به پيش ببرند؛ زيربناهاي اساسيِ اين كشور را بسازند؛ از لحاظ آب، از لحاظ انرژي، از لحاظ صنعت، از لحاظ خلاقيت و از لحاظ پيشرفت علمي و فناوري، كشور را از موقعيت بسيار خوبي برخوردار كنند. كشور ما در دوران طاغوت عمداً عقب نگه داشته مي شد و استعدادها سركوب و به زنجير كشيده مي شد. آن روز سياست دنياي استكباري نسبت به كشور ما - مثل سياست هميشه ي استكبار نسبت به كشورها - اين بود كه گاو شيرده يي را براي خودشان نگه دارند؛ لذا پيشرفت كشور را نمي پسنديدند؛ مي خواستند از نفت، معادن، منابع و بازار مصرف كشور استفاده كنند. نمي توانستند ببينند كشوري از لحاظ علمي پيشرفت كند و رقيب آنها شود؛ آنها مصرف كننده و ريزه خوارِ خوان خود را مي طلبيدند؛ حكومت هم وابسته ي به آنها بود؛ سياست ها و برنامه ها هم

همان سياست ها و برنامه ها بود. انقلاب اسلامي و نظام اسلامي كشور را از وابستگي نجات داد؛ اين قيدوبندها را برداشت و راه ملت را باز كرد. امروز كشور در صنعت، در توليد، در فناوري، در علم، در تهيه ي زيرساخت هاي اساسي براي بناي آينده ي كشور، با قبل از انقلاب قابل مقايسه نيست. وقتي آمارها و شاخص ها را نگاه مي كنيم، بعضي از موارد صدها درصد، بعضي از موارد هزار درصد، و بعضي از موارد هزارها درصد در شاخص هاي اساسي پيشرفت پيدا شده است. اما آنچه امروز براي اين كشور مهم است، اين است كه دستاوردهاي مهمِ دوران بعد از پيروزي در جنگ تحميلي تا امروز، بتواند به صورت محصول شيريني، كام مردم را شيرين كند. با تلاشي كه تا امروز انجام گرفته است، ملت ايران و مسؤولان كشور بايد بتوانند آينده را همراه با برخورداري مردم از عدالت اجتماعي و رفاه و ادامه ي پيشرفت در راه هاي گوناگون، بسازند. زيربناهاي كشور خوب ساخته شده است؛ اما آنچه به وجود آمده، بايد زندگي مردم را از فقر و محروميت نجات دهد. از آنچه انجام گرفته است، ملت بايد بتواند بهره برداري كند. بي انصافي است اگر كسي تلاش هاي گذشته ي دولت هاي گوناگون و سال هاي متماديِ بعد از جنگ را نديده بگيرد. كار متراكمي صورت گرفته است؛ ليكن براي اين كه اين كارها زندگي عامه ي مردم و همه ي مناطق كشور را از منافع و بركات خود بهره مند كند، يك سلسله كار ديگر هم لازم است. وضعيت خطير و مهم ما به اين مناسبت است. بايد حلقه ي سازندگي ها و توليدها و پيشرفت ها را به حلقه ي زندگي مردم وصل كرد؛ مثل آبي كه در پشت سدي جمع

شده است و بايد با كانال كشي، آن را سر مزرعه ي مردم كشاند تا مردم بتوانند از آن استفاده كنند. بنابراين، از اين همه پيشرفتي كه صورت گرفته است، بايد كام مردم را شيرين كرد؛ اين، تلاش و برنامه ريزيِ بسيار مهمي لازم دارد. آنچه امروز كشور به آن احتياج دارد، اين است كه براي رفع فقر و ريشه كنيِ فساد و برخوردار كردن عامه ي مردم و مناطق گوناگون و همه ي زواياي كشور از منافع و بركات پيشرفت كشور بايد برنامه ريزي شود؛ سياست ها و برنامه ها بايد ناظر به اين هدف باشد. سند چشم انداز بيست ساله ي كشور - كه امسال، سال شروع آن است - يك كار اساسي و مهم است؛ افق آينده ي كشور را براي آحاد مردم روشن و مشخص مي كند. در ضمنِ اجراي چند برنامه، اين چشم انداز بايد تحقق پيدا كند. امسال همچنين سال شروع برنامه ي چهارم است، كه بايد بتواند سند چشم انداز را پنج سال جلو ببرد و از لحاظ زمان بندي، آن را به اهداف خود در طول اين پنج سال برساند. اينها اهميت اين سال ها را براي ما معنا مي كند. اولِ سال عرض كرديم كه امسال را «سال همبستگي ملي و مشاركت عمومي» بناميم؛ نه فقط براي اين كه يك نامگذاري انجام بگيرد، بلكه براي اين كه مشاركت عمومي تحقق پيدا كند و ملت يكپارچه ي ما پشت سر مسؤولانِ با تدبير و مؤمن و انقلابي بتواند گام هاي بلندي را به سوي اهداف متعالي نظام بردارد و خود را به آن هدف ها نزديك كند. ما نمي توانيم از عدالت اجتماعي فقط حرفي بگوييم و بشنويم. ما نمي توانيم از صلاح اجتماعي فقط سخني بگوييم و بشنويم. باور ديني، ايمان انقلابي

و باورهاي ملي بايد عمق پيدا كند. كشور ما با ملت مؤمنِ خود - كه در جهت علم و فناوري هم پيشرفت مي كند - بايد الگويي بشود از توانايي و اقتدار و پيشرفت، تا مسلمان هاي دنيا را تشويق و نام اسلام را بلند كند. شايسته ي ملت ايران چنين جايگاه و چنين موقعيتي است. اين مقطع تاريخي به اين جهت براي ما مهم است. امسال، سال تجديد انتخابات رياست جمهوري است؛ اين هم مقطع بسيار مهمي است. هر انتخاباتي براي ملت ما و فضاي عمومي كشور مثل نسيمي است كه فضا را تغيير مي دهد و معطر مي كند؛ هواي تازه يي در فضاي كشور به وجود مي آورد و اميدهاي تازه يي در دل ها برمي انگيزد. صحنه ي انتخابات - بخصوص انتخابات رياست جمهوري - يكي از جدي ترين و پُرشورترين و پُرجاذبه ترين صحنه هاي مشاركت عمومي مردم است. براي ملت ما اين انتخابات مهم است؛ همچنان كه براي دشمنان ما هم اين انتخابات مهم است. از چند ماه قبل برنامه هاي تبليغاتي دشمنان روي انتخابات رياست جمهوري در 27 خرداد متمركز شده. آنچه آنها درباره ي انتخابات مي خواهند، درست نقطه ي مقابلِ چيزي است كه منافع ملي كشور و ملت ما آن را مي طلبد. آنها مي خواهند انتخابات بي رونق باشد و مردم در انتخابات شركت نكنند. آنها مي خواهند انتخابات، اطمينان و اعتمادي را در مردم به وجود نياورد. امروز تبليغاتِ تبليغاتچي هاي خارجي روي اين نقطه ها متمركز است؛ مردم را نسبت به انتخابات دلسرد، بي اعتماد و بي اعتنا كنند؛ درست نقطه ي مقابلِ آن چيزي كه براي ملت و كشور ما مهم است. انتخابات مي تواند براي كشور و ملت ما يك وسيله ي مصونيت و يك نمودار اقتدار باشد و ملت و

نظام اجرايي كشور را در مقابله ي با چالش هاي گوناگون جهاني، از گذشته مستحكم تر كند. انتخابات مي تواند نظام جمهوري اسلامي را جوان تر از آنچه هست، بكند. انتخابات پُرشور از سوي مردم مي تواند روز نويي را براي آنها رقم بزند. انتخابات، هم در صحنه ي خارجي و در مقابل چشم بيگانگان، هم در صحنه ي داخلي، و هم براي پيشرفت كشور، يكي از مهمترين و اساسي ترين رويدادهاست. دشمن مي خواهد انتخابات نباشد. اگر مي توانستند روي مردم و يا گروه هاي سياسي اثر بگذارند، كاري مي كردند كه اصلاً انتخابات برگزار نشود؛ كاري كه در انتخابات مجلس هفتم مي خواستند انجام دهند و مايل بودند اساساً انتخابات برگزار نشود. اين كه يك نظام اسلامي - نظامي زير پرچم توحيد و دين - مي تواند مردم سالاري را به شكل آشكار و واضح و با زبان گويا در مقابل چشم مردم جهان قرار دهد، درست عكس تبليغات استكباريِ دنياي ليبرال دمكراسي است. آنها مي خواهند بگويند مردم سالاري منحصر در ماست. نمي توانند اين را تحمل كنند كه يك نظام اسلامي و ديني، با ارزش هاي والاي ايمانيِ خود بتواند مردم سالاري را اين طور نهادينه كند. در طول بيست وپنج سال، حداقل بيست وپنج انتخابات در اين كشور برگزار شده است و مردم پاي صندوق ها رفته اند و گزينه ها و خواست خودشان را تحقق بخشيده اند و مسؤولان را خودشان انتخاب كرده اند. بنابراين انتخابات رياست جمهوري بسيار مهم است. انتخابات دارد نزديك مي شود. مردم بايد آگاهانه پاي صندوق هاي رأي بروند و انتخاب كنند. همان طور كه عرض كرديم، انتخابات جلوه ي بسيار زيبا و جذاب مشاركت عمومي است؛ مؤثرترين وسيله براي اين است كه هر فردي بتواند آرمان ها و خواست ها و مطلوبِ خود را در قالب

اجرايي قرار دهد و آن را به تحقق نزديك كند. اگر كسي را طبق آرمان ها و آرزوهاي خودتان انتخاب كرديد، اين امكان كه آن آرزوها تحقق پيدا كند، به واقعيت نزديك مي شود. كسي كه فكر مي كنيد براي تحقق خواست ها و آرزوها و گشودن گره هاي مهمي كه براي شما در زندگي مطرح است، مناسب و شايسته است، وقتي او را انتخاب كرديد، در واقع بلندترين قدم را برداشته ايد؛ براي اين كه اين مشكلات از بين برود. هر خواسته يي - چه مادي و چه معنوي - در اين انتخاب و در تعيين مسؤول قوه ي اجرايي مي تواند تحقق پيدا كند. رئيس جمهور در كشور ما نقش بسيار مهمي دارد؛ تبليغات بيگانه مي خواهد عكس اين را نشان دهد. آنها دشمنانه حرف مي زنند. رئيس جمهور يكي از مؤثرترين، و در دستگاه اجرايي مؤثرترين عنصر براي حل مسائل كشور است. در ميان مسؤولان كشور، هيچ مسؤولي به قدر رئيس جمهور در قانون اساسي ما امكانات و توانايي ها و عرصه ي عظيم خدمتگزاري ندارد. بودجه ي كشور و همه ي مسؤولان طراز اول اجرايي كشور در اختيار اوست؛ اوست كه مي تواند كشور را آباد كند و از لحاظ علمي و صنعتي و مسائل انساني و يا از لحاظ امنيت، كشور را به پيش ببرد؛ كفايت و توانايي هاي اوست كه مي تواند زندگي را در كام مردم شيرين كند. آنچه مورد نياز ملت و كشور است، رئيس جمهورِ كارآمد و باكفايت است. مسؤوليت هاي حساس و تاريخيِ امروز بر دوش رئيس قوه ي مجريه ي ماست. قانون همه چيز را در اختيار رئيس قوه ي مجريه قرار داده است. انساني كه داراي كارآمدي و كفايت باشد و به هدف ها و استقلال اين ملت

و لزوم پيشرفت اين كشور ايمان داشته باشد، مي تواند بسياري از كارها را بكند؛ همچنان كه بحمداللَّه دولت هاي متعدد در طول سال هاي گذشته كارهاي بزرگي انجام دادند. محصول كارهاي آنها در اختيار مسؤولان بعدي است كه بيايند و در راه خدمت به مردم و شيرين كردن كام آنها اين كارها را تكميل كنند. البته رهبري در پشتيباني از رئيس جمهور هيچ گونه درنگي نمي كند. كسي را كه مردم انتخاب كنند و رئيس جمهور قانوني كشور شود، هميشه مورد احترام و تكريم و حمايت جامع رهبري در همه ي دولت ها بوده؛ بعد از اين هم بايد باشد. اما آنچه در درجه ي اول اهميت قرار دارد، اين است كه اهتمام همه ي مردم، نخبگان مردم و مسؤولان گوناگونِ بخش هاي مختلف اين باشد كه رئيس جمهوري انتخاب شود كه بتواند گره هاي زندگي مردم را در دوران كنوني باز كند؛ وظايف اين دوره را بشناسد و با قوت و اقتدار به آن عمل كند. ان شاءاللَّه مردم كاري كنند كه خداي متعال رئيس جمهوري با اين توانايي ها و با اين رويكردها براي اين كشور مقدر كند. هر دوره خصوصيتي دارد و هر كدام از مسؤولان در دوره هاي گذشته كارهايي انجام دادند. امروز ما احتياج داريم كه در كشورمان تلاش و پيشرفت و رشد علمي و فناوري، همراه با عدالت اجتماعي و مبارزه ي با فساد باشد. آنچه براي رئيس جمهور آينده بسيار مهم است، اين است كه با همه ي وجود در پي كار و تلاش براي مردم باشد. لذا من در اول سال عرض كردم؛ آنچه كشور احتياج دارد، رئيس جمهور بانشاط، مصمم، كاردان، توانا، پيگير و با حوصله است؛ رئيس جمهوري كه قدر مردم را بداند؛ با مردم صميمي باشد؛ براي

مردم مجاهدت كند؛ براي مردم كار و تلاش كند؛ ظرفيت هاي كشور را آن چنان به كار بگيرد كه مردم بتوانند از اين ظرفيت ها در همه جا بهره مند شوند؛ رئيس جمهوري كه اعماق كشور و روستاهاي دورافتاده براي او با تهران تفاوتي نداشته باشد؛ حق مردم شهرهاي بزرگ و كوچك در نظر او يكسان باشد؛ بتواند براي رفع تبعيض و پُر كردن شكاف ميان ثروتمندان و فقرا تلاش و كار كند؛ رئيس جمهوري شجاع، با تدبير و مؤمن به هدف هاي انقلاب و نظام باشد. البته بديهي است كه رهبري از فرد خاصي حمايت نمي كند؛ از معيارها حمايت مي كند. ما دنبال اين هستيم كه اين معيارها تحقق پيدا كند. بنده دنبال اين هستم كه شخصي سر كار بيايد و قوه ي مجريه را اداره كند كه خود را خدمتگزار مردم بداند و توانايي داشته باشد و به آرمان هاي امام و نظام اسلامي معتقد و پايبند باشد و حقيقتاً عدالت و مبارزه ي با فساد براي او حائز اهميت باشد. دعا مي كنيم خدا دل هاي مردم را به اين سمت هدايت كند كه بتوانند چنين كسي را - كه امروز مورد نياز لحظه ي تاريخيِ حساس ِ اين كشور است - انتخاب كنند. اگر خداي متعال توفيق دهد كه رئيس جمهورِ كارآمدِ باكفايتِ پُرنشاطِ شادابي كه علاقه ي به مردم و علاقه ي به عدالت و علاقه ي به رفع فساد و تبعيض براي او در درجه ي اولِ برنامه ها قرار داشته باشد، سر كار بيايد، من به شما عرض بكنم كه بسياري از مشكلات اساسي اين كشور - چه مسائل داخلي و چه مسائل خارجي - حل خواهد شد. آنچه امروز براي استكبار جهاني يك خطر تلقي مي شود، اين است كه

ملت هاي مسلمان هويت و شخصيت و اصالت و استقلال خود را جدي بگيرند. همان طور كه عرض كرديم، آنها دلشان مي خواهد كشورهاي منطقه ي اسلامي، كشورهاي شرق، كشورهايي كه به دلايل گوناگون از كاروان پيشرفت علم عقب مانده اند، هميشه در حضيض ناداني و ناتواني بمانند. آنها با هر پيشرفتي در هر كشور عقب افتاده مخالفند. آنها وقتي مي بينند كشور عقب افتاده ي دوران رژيم طاغوت، امروز تبديل به كشوري شده است كه در زمينه هاي علمي و صنعتي داراي شجاعت است و در ميدان هايي وارد كار صنعتي و فناوري هاي پيچيده شده كه احساس مي كنند سال هاي متمادي پيش رفته است، احساس خطر مي كنند. آنچه امريكا و ديگر مستكبران عالم را عصباني مي كند، اين است كه يك ملت خودش بخواهد بداند و تصميم بگيرد. امريكا به كشور ما و مردم ما و بسياري از ملت هاي ديگر مي گويد شما تصميم نگيريد تا من براي شما تصميم بگيرم؛ شما انتخاب نكنيد تا من برايتان انتخاب كنم؛ شما از منابع خود بهره برداري نكنيد تا من بتوانم از آن بهره برداري كنم. حرف امريكا اين است كه سلطه و دخالت و حضور و پنجه افكندنِ ما بر كشور و منابع خودتان را قبول كنيد؛ اگر قبول نكنيد، شما را به حمايت از تروريسم و ضديت با حقوق بشر و چيزهاي ديگر متهم مي كنيم. ملت ما نشان داده است كه در مقابل چنين زورگويي و تهديدي، و در مقابل چهره ي وقيح زمامداران امريكا مشت هاي خودش را گره مي كند؛ مي گويد ما با هر كس كه استقلال و هويت و منافع ملي و حيثيت ما را تهديد كند، مقابله مي كنيم و بر دهان او مشت مي كوبيم. بي شرمي و وقاحت استكباري تا آن جاست

كه اظهار نظر مي كنند ايران به انرژي هسته يي احتياجي ندارد! به شما چه! شما چه حقي داريد قضاوت كنيد كه ملتي حق دارد از انرژي هسته يي استفاده كند يا حق ندارد؟ زمامداراني كه جزو شريرترين چهره هاي دنيا هستند، زمامداراني كه از سرانگشت آنها در نقاط مختلف دنيا خون مي چكد، دولت جهانخواري كه هرجا توانسته، به ملتهاي گوناگون ستم كرده و دروغگويي و فريبگري شعار و شيوه و رويه ي اوست، جمهوري اسلامي و ملت ايران را متهم به دروغگويي مي كند؛ وقاحت از اين بالاتر؟! مي گويند ملت ايران چرا بايد از انرژي هسته يي استفاده كند. چرا استفاده نكند؟ ملت ايران انرژي هسته يي را از شما نه وام گرفت، نه دريوزگي كرد و نه از شما درخواست كرد؛ جوانان ما، دانشمندان ما و استعدادهاي درخشان ما خودشان توانستند به آن دست پيدا كنند؛ اين يك دستاورد ملي است. سخنگويان استكباري اعلام مي كنند كه ما منتظريم انتخابات ايران برگزار شود، آنگاه راجع به مسأله ي انرژي هسته ييِ صلح آميز در ايران تصميم گيري كنيم! انتخابات ايران چه ربطي به شما دارد؟! انتخابات، متعلق به ملت ايران است. هر كس به وسيله ي اين انتخابات سر كار بيايد و رئيس جمهور مردم شود، نه مي خواهد و نه اين ملت اجازه مي دهند كه برخلاف منافع آنها قدمي بردارد. انقلاب اسلامي و نظام اسلامي مردم را بيدار كرده؛ به حقوق خودشان آشنا كرده؛ استعدادها را آزاد كرده و مي توانند به رتبه هاي بالايي برسند. امروز بخشي از شهرهاي استان شما از لحاظ استعداد، از لحاظ قبولي در دانشگاه ها و از لحاظ پيشرفت علمي جزو رتبه هاي بسيار بالاي كشور قرار دارند. در محيط خفقان نظام طاغوتي، چه كسي تصور

مي كرد كه جوانها و بچه هاي شهرهاي دورافتاده ي اين استان بتوانند اين طور در ميدان هاي علم بدرخشند و اين گونه پيشرفت كنند؟ امروز اين اتفاق افتاده است؛ بعد از اين هم به فضل پروردگار روزبه روز بيشتر خواهد شد. چند جمله يي هم راجع به اين استان عرض كنيم. اين استان ظرفيت هاي بسيار بالايي دارد. ظرفيت هاي طبيعي و انسانيِ اين استان بسيار زياد است. اين استان بحمداللَّه صنعت پيشرفته يي پيدا كرده است. ظرفيت هاي بي نظير معدني، كشاورزي و باغداري در اين استان وجود دارد. آثار باستاني و جاذبه هاي گردشگري در اين جا فراوان است. در صادرات غيرنفتي هم اين استان سهم بالايي دارد. در بخش هاي دام و اصلاح بذرهاي كشاورزي و چيزهايي از اين قبيل، امكانات منحصربه فردي دارد. امكان ايجاد نيروگاه خورشيدي در اين جا وجود دارد. بالاتر از همه، نيروي انسانيِ خوش استعداد و 67 درصد نيروي جوان اين استان ثروت عظيمي است. اين استان اين ثروتهاي مهم را دارد؛ اما وضعيت اقتصادي و اجتماعي استان، آن طوري كه اين همه ظرفيت و امكان ايجاب مي كند، نيست. بخشي از مناطق اين استان، بسيار محروم است. من قبل از انقلاب هم اين استان را ديده بودم و به مناطق محروم اين استان رفته بودم. من در جيرفت تبعيد بودم و آن روز كهنوج را از نزديك ديدم؛ مي دانم وضع مردم چگونه است. دوستان ما در شهرهاي مختلف اين استان - در بافت و شهر بابك و جاهاي ديگر - تبعيد بودند؛ لذا ماجراي اين مناطق را آن روز شنيديم. البته بعد از پيروزي انقلاب كارهاي زيادي در همين مناطق صورت گرفته، كه يك روز فقط خواب و خيال بود؛ اما آنچه انجام شده، تا آن جايي

كه بايد انجام بگيرد، فاصله خيلي زياد است. گفته مي شود شمال و جنوب اين استان از نظر عدالت اجتماعي با هم سطوح مختلفي دارند. البته معناي عدالت اجتماعي اين نيست كه ما از پيشرفت هاي بخش پيشرفته كم كنيم؛ نه، بايد كمك هاي خود را به بخش عقب افتاده بيشتر كنيم تا بتواند پيشرفت كند. امروز اين استان به اشتغال و كارآفريني احتياج دارد. قبل از آمدن من به اين استان، به رسم همه ي سفرهاي ديگر، دوستان ما آمدند با آحاد و قشرهاي مختلف مردم تماس گرفتند و نتيجه ي گزارشهاي خود را به ما منتقل كردند. از جوانها و از مردم سؤال مي كنند مطالبه و توقع شما از رهبري چيست؟ آنچه بيشترين فراواني را در پاسخ ها دارد، اشتغال و معيشت و مسائل جوانان است. مسائل جوانان، يعني كار جوانان، اشتغال جوانان، تشكيل خانواده براي جوانان. اينها مسائل اساسيِ اين استان است. مبادا مسؤولان مثل بخشي از دوره هاي گذشته، سر خود را به مسائل سياسي گرم كنند؛ با شعارهاي پوچ سياسي، خود و مردم را مشغول كنند و از واقعيات زندگيِ مردم دور بمانند. هم مردم مراقب باشند، هم نخبگان مراقب باشند، هم جريان ها و جناح هاي سياسي و گروه ها مراقب باشند كه با حرفهاي دهان پُركن سياسيِ بي محتوا وقت اين ملت را تلف نكنند. هرچه انسان گزارشهاي مسؤولان استان و مسؤولان بخشي را قبل از سفر مطالعه مي كند، تكيه روي پيشرفت هاست - چه در زمينه ي كشاورزي، چه در زمينه ي صنعت، چه در زمينه ي معدن و غير اينها - و درست هم هست؛ اين پيشرفت ها اتفاق افتاده است؛ اما وقتي انسان به گزارشهاي برخي از معتمدان و نمايندگان مردم نگاه

مي كند، تكيه روي مشكلات مردم و محروميت هاست؛ اين هم درست است. هر دو درست مي گويند؛ پيشرفت هاي خوبي در استان اتفاق افتاده است؛ اما اين پيشرفت ها نتوانسته است خلأهاي فراوان در زندگي همه ي بخشهاي مردم استان را پُر كند؛ اين معنايش اين است كه ما احتياج داريم به كار؛ بايد عرق بريزيم و تلاش و كار كنيم. اين كار بايد جهتدار باشد؛ جهت، عدالت؛ جهت، پُر كردن شكاف بين فقير و غني؛ جهت، بالا آوردن زندگي مردم محروم؛ مردمي كه در دوران امتحان هاي دشوار و سخت هم در صفوف اول و در مقابل خطرهاي دشمن ايستادند و بعد از اين هم همين طور خواهد بود. ما در اين سفر، مطالعه ي نسبتاً جامع و وسيعي را انجام مي دهيم. مسؤولان دولتي كمك مي كنند و معمولاً در اين گونه سفرها، هم واقعيت ها را در اختيار ما مي گذارند تا آنها را ببينيم، و هم كمك هاي دولتي را در اختيار مي گذارند تا برخي از مشكلات مردم در حد مقدورات كشور برطرف شود. اما آنچه در اين سفر من را نگران مي كند، اين است كه ما امروز در پايان دوره ي دولت قرار داريم. مسؤولان كنوني دولت، دوراني طولاني سر كار نخواهند بود؛ مسؤولاني هم كه بعداً خواهند آمد، ممكن است از اين مسأله غافل بمانند. من قبل از آمدن به كرمان، به آقاي رئيس جمهور گفتم؛ الان هم به همه ي مسؤولان - چه مسؤولان استاني، چه مسؤولان كشوريِ بخشي كه مربوط به مسائل اين استان خواهد بود - عرض مي كنم؛ در دو سه ماه آينده يي كه از عمر دولت كنوني باقي است، تلاش كنند تصميم هايي كه در اين سفر گرفته مي شود، تبديل به دستورالعمل هاي اجرايي

كنند. كاري كنند كه دولت آينده وقتي سر كار آمد، بداند درباره ي كرمان چه بايد بكند و اين تصميم ها را چگونه بايد اجرا كند. در اين جا به رئيس جمهوري آينده هم كه معلوم نيست چه كسي خواهد بود، و به وزرايي كه نمي دانيم چه كساني هستند، در مقابل مردم عرض مي كنم؛ شما هم كه آمديد، بايد همين سررشته را دنبال كنيد؛ بتوانيد اين دستورالعمل ها را اجرا كنيد تا تصميم هايي كه در اين سفر براي وضع كرمان و مردم عزيز كرمان گرفته مي شود، ان شاءاللَّه به مرحله ي عمل برسد. ديدار امروز من با شما مردم عزيز و مهربان و خونگرم و مؤمن و وفادار كرمان، براي من جزو ديدارهاي فراموش نشدني خواهد بود. اميدواريم بتوانيم به وظايف خود در قبال شما و اين همه محبتي كه ابراز مي كنيد، عمل كنيم. اميدواريم مسؤولان اجرايي، مسؤولان دولتي و مسؤولان همه ي بخش هاي نظام قدر شما ملت عزيز را بشناسند و به حقوقي كه بر گردن آنها داريد، ان شاءاللَّه عمل كنند. پروردگارا! خير و رحمت و بركت خودت را بر اين عزيزان نازل كن. پروردگارا! شهيدان عزيز و جانبازان و آزادگان فداكار و خانواده هاي ايثارگر و پُرگذشت اين استان را مشمول رحمت و لطف خود قرار بده. پروردگارا! به ما توفيق عمل به وظايف خود در قبال اين مردم عنايت بفرما. پروردگارا! از آنچه گفتيم و شنيديم و تصميم داريم و عمل خواهيم كرد، توشه يي براي آخرت ما قرار بده. پروردگارا! قلب مقدس ولي عصر (ارواحنافداه) را از ما راضي و خشنود بگردان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار خانواده هاى شهداى استان كرمان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار خانواده هاي شهداي استان كرمان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اولاً سلام

عرض مي كنيم به همه ي خانواده هاي عزيزِ شهيدان و ايثارگران و بازماندگانِ آن نشانه هاي شرف و افتخار. همچنين سلام عرض مي كنيم به جانبازان عزيزمان، و عرض ارادت صميمي خود را به آنها تقديم مي كنيم - كه در واقع شهيدان زنده ي انقلاب و كشورند - و همچنين سلام عرض مي كنيم به آزادگان عزيز و خانواده هاي آنها كه رنج هاي بي شماري را تحمل كرده اند. اگرچه موهبت شهادت در دوران معاصر ما به همه ي ملت ايران در اقصي نقاط اين كشور عطا شد - هيچ نقطه يي از نقاط كشور نيست كه عطر شهادت، نور شهادت و خاطره ي حماسه هاي همراه با شهادت در آن جا وجود نداشته باشد - ولي برخي از مناطق كشور اختصاصاتي دارند؛ و كرمان يكي از اين مناطق است. استان كرمان با بيش از شش هزار شهيد و حدود بيست وپنج هزار ايثارگر - شهيد و جانباز و آزاده - و با داشتن شهداي عالي مقام و نامدار - از قبيل شهيد باهنر - و با چهره هاي ماندگاري در ميان آزادگان، مثل شهيد محمد شهسواري - كه ياد و خاطره و صداي او همچنان در گوش همه ي ما هست - و با داشتن روستاها و بخش هايي كه در تقديم شهيدان، رتبه ي اول را در كشور احراز كرده اند - مثل رابر و روستاي گُنجان - يك استان ممتاز است. اين شهادت ها آسان به دست نيامد. شهادت، نعمت و هديه ي خداست؛ اين هديه را آسان به كسي نمي دهند. چرا هديه ي خداست؟ چون مرگِ ناگزيرِ همگانيِ همه ي انسان ها را به يك پديده ي افتخارآميزِ در دنيا و آخرت تبديل مي كند؛ اين هديه نيست؟ آيا ممكن است كسي از مرگ بگريزد؟ وقتي انسان به لحظه ي مرگ

رسيد، آيا فرق مي كند كه پشت سرِ خودش 90 سال را گذرانده باشد يا 20 سال؟ آيا بزرگترين دغدغه ي هر انساني از مرگ به خاطر اين نيست كه از بعد از آغاز سفر مرگ بي خبر است و نمي داند چه بر سر او خواهد آمد؟ اينها را در كنار هم بگذاريد و ببينيد انساني همين مرگ و همين حادثه ي قطعي و ناگزير و همين آينده ي مبهم و نگراني آور را تبديل كند به يك حادثه ي پُرافتخار، به يك واقعه ي نامدارِ در دنيا و آخرت، به يك وسيله ي عزتِ پيش خدا و پيش كروبيانِ ملأ اعلي، به يك اطمينان و يك سكينه ي قلبي و يك آرامش؛ «و يستبشرون بالّذين لم يلحقوا بهم من خلفهم الاّ خوف عليهم و لا هم يحزنون»؛ هيچ خوف و اندوهي براي آنها نيست. آيا اين هديه ي الهي نيست؟ اين كه آدم روغنِ ريخته ي جانِ خودش را نذر امامزاده كند و قبول شود، نعمت خدا نيست؟ اين روغن كه ريخته شده است، اين عمر كه از دست رفته است، اين مرگ كه ناگزير است؛ آنگاه انسان بايد همين مرگ ناگزير را به خدا بفروشد، به قيمت بهشت و سعادت ابدي؛ «انّ اللَّه اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأنّ لهم الجنّة يقاتلون في سبيل اللَّه فيقتلون و يقتلون»؛ اين، وعده ي الهي است. اين جانِ رفتني را - كه انسان بناچار بايد از دست بدهد - خدا از شما مي خرد و در مقابلش به شما بهشت مي دهد. اين فقط مخصوص ما مسلمان ها نيست؛ در اديان قبل از اسلام هم بوده؛ «وعدا عليه حقّا في التوراة والانجيل والقرآن»؛ اين وعده را خدا در تورات و انجيل و قرآن هم

داده است. پس شهادت يك هديه ي الهي است. بنده قبل از انقلاب در مسجدي در مشهد نماز مي خواندم و براي مردم صحبت مي كردم؛ جوان ها هم جمع مي شدند. آن وقت شهادت مثل دوران بعد از انقلاب، اين طور ارزان نبود؛ اما شهدايي داشتيم. به آنها مي گفتم: جوان ها! برادرها! شهادت، مرگ تاجرانه و مرگ آدم هاي زرنگ است. اين هديه را خدا به چه كسي مي دهد؟ خدا اين هديه را ارزان نمي دهد؛ به كساني مي دهد كه در راه او مجاهدت كنند. جوان هاي شما، شهيدان شما، همسران شهدا! همسران شما؛ پدر و مادرها! فرزندان شماها؛ بچه هاي شهدا! پدران عزيز شما، اين هديه ي الهي را آسان و رايگان به دست نياوردند؛ به قيمت مجاهدت به دست آوردند؛ در راه خدا جهاد كردند، از خودشان گذشتند و خدا اين هديه را به آنها داد. شما كرماني ها شهداي زيادي داريد؛ اما عمده ي شهداي شما متعلق به لشكر 41 ثاراللَّه است. مي دانيد اين لشكر يعني چه؟ يك لشكر مقتدر، شجاع، فداكار و افتخارآفرين. بعضي از بچه هاي شما كه در لشكر ثاراللَّه شهيد شدند، در شب عمليات والفجر 8 كه عرض اروند متلاطم را بايد طي مي كردند، 1300 متر غواصي كردند و از اين طرف به آن طرفِ آب رفتند؛ براي اين كه خودشان را به دشمن برسانند. آب در اروندرود، هم از طرف سرچشمه پايين مي آيد؛ هم آب مدّ دريا از بالا داخل مي شود. اروند، معبر عجيبي است. جوان هاي شما لباس غواصي به تن كردند - طوري كه دشمن نفهميد - و نه 10 متر و 20 متر و 100 متر، بلكه 1300 متر را كه عريض ترين بخش اروند بود، طي كردند و خودشان را به آن

طرف رساندند و توانستند ساحل مقابل را از دست دشمن بگيرند و آن فتح الفتوحِ عجيب را بيافرينند، كه دنيا را منقلب كرد. در اين عمليات، قايق هاي سپاه به طرف ساحل اروند منتقل شد؛ اما دشمن نفهميد. اين همه نيرو و اين همه امكانات از راه دور پاي آب اروند آمد؛ اما دشمن با آن همه تجهيزات، و با آن كه ماهواره هاي امريكا و انگليس و شوروي كمكش مي كردند، نتوانست حركت عظيم سپاه را - كه از لشكرهاي مختلف اين همه نيرو لب آب آورده بود - بفهمد. قايق ها را بايد بچه هاي لشكر ثاراللَّه كنار ساحل مي بردند. يكي از شهداي نامدار اين لشكر، كسي است كه در طول بيست روزي كه اين قايق ها را محرمانه منتقل مي كردند، نتوانست استراحت كند. از قول فرمانده محترمش - كه الحمدللَّه خداي متعال او را براي ما نگه داشته و جزو عزيزان ماست - نقل كردند كه گفته بود اين جوان سه شبانه روز چشم به هم نگذاشت و نخوابيد. بعد از سه شبانه روز كه رفته بود در سنگر بخوابد، مأموريتي ايجاد شد؛ رفتم صدايش كردم و او را با خودم به مأموريت بردم! اينها اين طوري جهاد مي كردند. خداي متعال دو اجر بزرگ به اينها داد: يكي شهادت - كه متعلق به خود آنهاست - يكي هم نجات اين كشور، حفظ آبروي ملت ايران و حفظ آبروي امام. مگر شوخي است؟ در دوران تسلط ماديگري در دنيا، يك مرد معنوي بلند مي شود؛ يك ملت مؤمن و مخلص و پُرشور زير پرچم او حركت مي كنند؛ ميليون ها دل، ميليون ها انسان و ميليون ها اراده در هم تنيده مي شوند و نظام جمهوري اسلامي را به وجود مي آوردند

- كه به تنهايي در مقابل دنياي استكبار ايستاده است - آن وقت دشمن حقير و حكومت خودكامه ي خونريزِ جلادي مثل حكومت بعثيِ صدام بيايد و امريكا و شوروي و اروپاي آن روز و مرتجعان منطقه هم به او كمك كنند تا بر اين نظام و اين ملت و اين كشور غلبه پيدا كند؛ مرزهاي او را بشكند؛ خاكش را بگيرد و آبروي اين ملت را بريزد؛ اين چيز كمي بود؟ خداي متعال نگذاشت. دست نصرت خدا از آستين بچه هاي شما بيرون آمد و اسلام ياري شد. هزاران هزار نفر رفتند در جبهه ها جنگيدند؛ از جان مايه گذاشتند؛ از خواب و خوراك گذشتند؛ از گرماي روزهاي سرد زمستان در كنار پدر و مادرشان گذشتند؛ از پاي كولر و آب خنكِ يخچال در گرماي تابستان گذشتند؛ سختي ها را به خودشان خريدند؛ عده يي از آنها جانشان را دادند؛ عده يي از آنها سلامتشان را دادند، كه الان داريد مي بينيد و جلوي چشم ما هستند - اين جانبازان عزيز - عده يي در دست دشمن اسير شدند. خداي متعال به اين تلاشِ جانانه و مخلصانه بركت داد؛ «و اخري تحبّونها نصر من اللَّه و فتح قريب و بشّر المؤمنين»؛ خدا نصرت خودش را بر اين ملت نازل كرد. خدا نصرتش را به آدم هاي تنبل و بي مجاهدت نمي دهد. خدا از انسان هاي بيكاره و تنبل و بي خيال و لاابالي حمايت نمي كند؛ ولو مؤمن باشند. مسلمان ها هزار سال در خواب غفلت بودند؛ دويست سال استعمار بر سرزمين هاي اسلامي حاكم و مسلط بود؛ امروز هم استكبار جهاني بر بخشي از دنياي اسلام مسلط است؛ مگر اين مسلمانان مؤمن نيستند؟ چرا، آنها هم ايمان دارند و

نماز مي خوانند؛ اما اين كافي نيست. براي پيروزي و موفقيت، مؤمن بودن و نماز و روزه به جا آوردن كافي نيست؛ مجاهدت لازم است. در سايه ي مجاهدت است كه يك ملت مي تواند خودش را، هويتش را، ناموسش را، افتخاراتش را، تاريخش را، فرهنگش را و استقلال و آزادي اش را حفظ كند. ملت ما اين كار را كرد و جوان هاي شما هم پيشاهنگان اين راه بودند. به اين مجاهدت ها افتخار كنيد. فرزندان شهدا! به پدران خود افتخار كنيد. اينها كساني بودند كه مسير تاريخ را عوض كردند؛ اينها كساني بودند كه قوي پنجه ترين و وحشي ترين مستكبران دنيا را به زانو درآوردند؛ ملت خود را سرافراز كردند و دين خدا را به پا داشتند. امروز در عرصه هاي اقتصادي، سياسي، علمي، فناوري و فعاليت هاي بين الملل، كشور ايران پيشرفت هاي بسيار زيادي كرده. اين را به شما عرض كنم؛ پيشرفت ما نسبت به همسانانِ ما بسيار بيشتر و جلوتر است. ما خيلي پيشرفت كرده ايم؛ اما اين پيشرفت ها مرهون آن دفاع ها و مجاهدت هاست. ملت ايران با همه ي وجود مرهون تلاش و مجاهدت اين ايثارگران است؛ چه ايثارگراني كه شهيد شدند، چه ايثارگراني كه شهيد دادند - مثل شماها - چه ايثارگراني كه جانباز شدند، چه ايثارگراني كه زندگي دشوار جانبازي را براي عزيزان خودشان تحمل كردند - پدران اينها، مادران اينها، همسران اينها - چه آنهايي كه در بند دشمن جبارِ جرّار اسير شدند و پدر و مادرها لحظه لحظه ي دوران اسارت را با خون دل تحمل كردند، و چه آنهايي كه از اسارت برنگشتند و در همان جا شهيد شدند؛ و چه آنهايي كه به جبهه هاي جنگ رفتند و خطر را پذيرفتند و

جان خودشان را كف دست گرفتند و همه ي نيروي خودشان را صرف كردند، اما خداي متعال خواست اينها زنده بمانند و بركاتشان براي كشورشان و دنياي اسلام ادامه پيدا كند. سردار سليماني هم ايثارگر است - او هم يك شهيد است - سردار رئوفي هم همين طور؛ سردار احمديان هم همين طور. اين سرداران، شهيد زنده اند؛ به شرطي كه اين راه را ادامه دهند. البته اين شرط و شروط براي همه است. تا راه خدا را ادامه مي دهيد، جزو صالحين ايد؛ اگر كج رفتيد، همه چيز تمام مي شود. همه ي ما همين طوريم؛ بنده هم همين طورم. اگر كج قدم گذاشتيم، نمي شود بگوييم ما كسي هستيم كه يك روز فلان كار را كرديم. كساني كه در راه خدا جهاد كردند، جهادشان محفوظ است؛ اين ذخيره يي است كه خداي متعال در آن دنيا براي آنها نگه داشته است. يك نفر از پيغمبر(ص) شنيد كه ايشان فرموده اند هر كس بگويد «سبحان اللَّه و الحمدللَّه و لااله الّااللَّه واللَّه اكبر»، خداي متعال در بهشت براي او يك درخت مي روياند. گفت: يا رسول اللَّه! پس ما در بهشت خيلي درخت داريم؛ چون اين ذكر را خيلي تكرار كرده ايم. نقل مي كنند پيغمبر(ص) فرمود: بله، به شرط اين كه صاعقه يي نفرستاده باشي كه درخت ها را بسوزاند! گاهي صاعقه يي مي فرستيم، درخت هاي ما را مي سوزاند. گاهي مثل آن درويشِ خوش خيال با عصا مي زنيم، كوزه ي روغنمان مي شكند و روغنمان مي ريزد. گاهي با يك گناه سقوط مي كنيم. گاهي با يك انحراف، خود را از ارزش مي اندازيم. بايد مراقب باشيم. خانواده هاي شهدا يادآور و مظهر افتخار ملتند؛ اما يك چيز ديگر هم در كنار اين وجود دارد: خانواده هاي شهدا ما را هميشه به ياد

دشمني هايي كه با اين ملت شده، نگه مي دارند. دشمن را نبايد فراموش كرد. از دشمنيِ دشمن نبايد غافل شد. اميرالمؤمنين(ع) در نهج البلاغه فرمود: «و من نام لم ينم عنه»؛ اگر شما در جبهه ي نبرد خوابتان برد، معنايش اين نيست كه سرباز خط مقابل هم خوابش برده؛ نه، او بيدار است؛ منتظر است شما خوابتان ببرد تا بر سر شما بتازد. در ميدان نبرد، كارزار هميشه نظامي نيست؛ گاهي سياسي است؛ گاهي هم فرهنگي است. دشمن سعي مي كند رخنه ايجاد كند؛ چشم ها را بايد باز نگه داريم؛ نقطه ي رخنه را ببينيم و مراقب باشيم اين رخنه توسعه پيدا نكند. بايد جلوي رخنه هاي فرهنگي و سياسي را بگيريم. امروز سياست استكباري، استعمار فرانو است؛ يعني از استعمار نويني كه در ده ها سالِ قرن گذشته وجود داشت، يك قدم بالاتر. استعمار فرانو يعني چه؟ يعني دستگاه استكباري كاري كند كه عناصري از ملتي كه اين مستكبر مي خواهد آن را قبضه و تصرف كند، بدون اين كه بدانند، به او كمك كنند. دشمن، ايمان شما را سد مستحكمِ خود مي بيند و دلش مي خواهد اين سد برداشته شود. حالا عناصري از ميان خود ما بيايند و بنا كنند اين ديوار را تراشيدن يا سوراخ كردن. اينها گرچه خودي هستند، اما دارند براي دشمن كار مي كنند؛ دشمن هم روي اينها سرمايه گذاري مي كند. ديديد كه امريكايي ها حتّي در كنگره شان تصويب كردند كه به عناصري در داخل كشور ما پول بدهند تا براي آنها كار كنند؛ اين طور علني و صريح! اين استعمارِ فرانو است. اين، مثل اين است كه دونده يي نتواند بر رقيبش فائق بيايد؛ كاري كند كه رقيب، خودزني كند؛ مثلاً وادارش كند

معتاد شود. وقتي طرف معتاد شد، ديگر حال دويدن ندارد؛ به خودي خود به نفع رقيبش كار كرده است. بنابراين وقتي حال دويدن نداشت، رقيبش برنده مي شود. در استعمارِ فرانو اين كار را مي كنند؛ جوان ها خيلي بايد هشيار باشند؛ دخترها خيلي بايد هشيار باشند؛ معلمين و معلمات و پدر و مادرها خيلي بايد متوجه و هشيار باشند؛ بخصوص كساني كه جايگاهي در اشاره به افكار عمومي دارند؛ گوينده اند، نويسنده اند، اهل هنر و اهل فعاليت گوناگون هستند. ما عرض ديگري نداريم، جز اين كه براي شما دعا كنيم و از مسؤولان بنياد شهيد - كه الحمدللَّه آقاي دهقان هم اين جا هستند - درخواست كنيم كه تا آن جايي كه مي توانند، مشكلات و گره هايي را كه احياناً در كار خانواده هاي محترم ايثارگران - چه شهيدان، چه جانبازان و چه آزادگان - وجود دارد، ان شاءاللَّه در حد مقدورات و امكاناتشان حل و باز كنند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در اجتماع بزرگ مردم شهرستان بم

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع بزرگ مردم شهرستان بم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين از خداوند متعال بسيار سپاسگزارم كه يك بار ديگر اين توفيق را به من ارزاني داشت كه به شهر شما و در ميان شما بيايم و جمع مردمِ باهمت و خوش روحيه ي بم را يك بار ديگر زيارت كنم. آنچه در نگاه اول، اين سفر را با سفرهاي قبلي متفاوت مي كند، اين است كه من بحمداللَّه - چه در شهر كه مقداري حركت كرديم و ساعتي به مناطق مختلف و محل هاي اسكان رفتيم و چه الان كه

در اين جمع شركت كرده ايم - چهره ي شما مردم عزيز و چهره ي جوانان و چهره ي شهر را برخوردار از يك نشاط و حالت اميد و اهتمام مي بينم. در سفرهاي قبلي چهره ي شهر بر اثر سنگيني حادثه و فاجعه يي كه اتفاق افتاده بود، افسرده و ملول بود. اين براي جنبه ي انسانيِ شهر بم چيز مهمي است؛ براي من هم كه از اعماق دل به شما مردم و آحاد مؤمن و صميميِ اين منطقه و اين شهر علاقه و ارادت دارم، از اين كه چهره ها را گشاده مشاهده مي كنم، مژده ي بزرگي است. مطالباتي وجود دارد و اين مطالبات غالباً هم بحق است؛ هم امام جمعه ي محترم اينها را بيان كردند - كه از ايشان هم بخصوص بايد به خاطر زحماتشان تشكر كنيم - هم از مسؤولان محترم شهر و استان مواردي شنيده ام؛ هم در گزارش هاي مردمي كه پيش از سفر براي ما تهيه مي شود، به دست آورده ام. اما آنچه براي بنده به عنوان يك مسأله ي مهم مطرح است، اين است كه در مقابل حوادث و بلاياي طبيعي دوگونه مي توان موضعگيري و حركت كرد: يك نوع عبارت است از تسليم حادثه شدن و خود را به پيامدهاي آن سپردن و در مسير حوادث رها كردن؛ اين منفي است. حادثه در اين صورت سودي براي جامعه ي حادثه ديده و مصيبت ديده نخواهد داشت و زيان هاي آن هم براي مردم باقي خواهد ماند. اما نوع ديگر عبارت است از برخورد فعال و مثبت؛ يعني مصيبت را با همه ي عظمت و سنگيني اش پشت سر گذاشتن و به سمت جلو و اصلاح كارها حركت كردن. اين نوع موضعگيري، صحيح و مثمر ثمر است. مصيبت در هر

صورت واقع شده است؛ ما بايد از مصيبت درس بگيريم و با پندگيري و عبرت گيري از بلاياي گذشته، آينده ي خود را آن چنان بسازيم كه هم از حوادث آينده جلوگيري كنيم؛ هم مشكلاتي كه بر اثر حادثه پيش آمده، تا آن جايي كه ممكن است، جبران كنيم؛ و هم دستاوردهاي جديدي به دست بياوريم. اين، نگاه مثبت و اسلامي است. من مي بينم كه مردم عزيز بم و بروات با همت و تكيه ي به ايمان و نجابتي كه در آنها وجود دارد، راه دوم را پيش گرفته اند. آنچه تاكنون انجام شده است، به هيچ وجه كافي نيست. من از زحماتي كه مسؤولان دولتي و بخش هاي مختلف كشيده اند، تقدير و تشكر مي كنم؛ حقيقتاً زحمات آنها درخور تقدير است. با وجود اين كه من از زحمات ستاد بازسازي شهر بم و روستاهاي بم متشكر هستم و كارشان را تقدير مي كنم، اما آنچه من از لحاظ ساخت و ساز، از لحاظ وضع شهري، از لحاظ مسكن و از لحاظ مراكز كسب و كار مي بينم، برايم خشنودكننده و راضي كننده نيست. بعضي از دستگاه هاي دولتي يا نهادهاي انقلابي حقاً و انصافاً خيلي خوب كار كردند. من نه از كساني كه خيلي خوب كار كرده اند، و نه از كساني كه اشكالاتي در كارشان بوده، نام نخواهم آورد - البته به خود آنها خواهم گفت - بعضي خوب كار كردند، تحسين برانگيز حركت كردند؛ بعضي هم كم كاري كردند؛ اما آنچه در مجموع مشاهده مي شود، عبارت است از يك نگاه كلي و برنامه ريزيِ محاسبه شده و اندازه گيري شده و قابل پيش بيني. البته بنده دوست مي داشتم كه اگر مسؤولي به بم آمده و وعده كرده كه هفته يي يك مدرسه درست كند، توانسته باشد آن

وعده را جامه ي عمل بپوشاند - كه متأسفانه نپوشانده - يا اگر كساني آمده اند براي بازسازي زمان معين كرده اند و گفته اند شهر بم را تا فلان مدت مي سازيم، توانسته باشند به اين زمان بندي عمل كنند؛ كه مشاهده مي شود كساني كه چنين وعده هايي دادند، خودشان هم الان اعتراف دارند كه اين وعده دادن ها درست نبوده است؛ اينها اعتراضات و مطالبات ماست. ولي از مجموع مصايبي كه مي بينم و گزارش مي گيرم و از طرق مختلف مطلع مي شوم، آنچه استنتاج مي كنم، اين است كه برنامه ريزي براي بم، برنامه ريزي درستي است. اين برنامه ريزي بايد از سوي مسؤولان دولتي، از سوي بانك ها و از سوي دستگاه هايي كه در بازسازي، مسيرها و ايستگاه هاي گوناگوني به آنها مربوط است، مورد پشتيباني قرار بگيرد. به من گفته شد كه بازسازي روستاهاي اطراف بم تا پايان سال 84 تمام خواهد شد؛ و گفته شد كه اميدوارند بازسازي شهر بم تا آخر سال 85 به پايان برسد. من اين را به عنوان يك وعده ي قطعي تلقي نمي كنم و به شما هم اين را عرض نمي كنم؛ اما اگر بتوانند به اين وعده جامه ي عمل بپوشانند، بايد بگوييم كار بسيار بزرگ و برجسته يي انجام داده اند؛ و من دعا مي كنم كه بتوانند. بازسازي - كه يك مسأله ي مهم شهر بم است - همه ي مسائل شهر بم نيست. موضوعاتي كه آقاي امام جمعه ي محترم و پُرنشاط و فهيم بيان كردند، همه ي اينها جزو مسائل است. امنيت جزو مسائل مهم اين شهر است، كه ربطي به بازسازي ندارد. مسأله ي كسبه و پيشه وران، يكي از مسائل است. رسيدگي به فرهنگيان و دانش آموزان - كه ديروز يكي از فرهنگيان محترم بم در مجتمع

فرهنگيان كرمان آن را بيان مي كرد - يكي از مسائل مهم اين منطقه است. كارسازي و كارآفريني براي جوانان - كه اين جزو مسائل قبلي بم هم بوده است و در حال حاضر با رويداد زلزله افزايش پيدا كرده - يكي از مسائل مربوط به بم است. نشاط و روحيه ي جوان با كار كردن است؛ جوان بايد بتواند كار كند. جواني كه كار مي كند، هم درون خود او و روحيه ي او شادمان و شاداب است؛ هم مثل يك نخل بارآور، از ميوه ي شيرينِ كار او ديگران استفاده مي كنند؛ يعني هم خودش شاداب است، هم ديگران بهره مي برند. جوان وقتي نتواند اشتغال لازم را به دست بياورد، هم شادابي خود او كم خواهد شد و يا خداي نكرده از بين خواهد رفت، و هم از ثمرات وجود او كس ديگري استفاده نمي كند. البته مسأله ي ايجاد كار، مخصوص اين جا نيست؛ يكي از مسائل مهم ما در سطح كشور است. در دو سه سال اخير تلاش هاي زيادي شده و فعاليت هاي فشرده و متراكمي براي اين كار صورت گرفته است و بايد هم ادامه پيدا كند. در دولت آينده، هر كس سر كار بيايد و قوه ي مجريه به دست هر دولت و رئيس دولتي بيفتد، يكي از اساسي ترين اهتمام هاي او بايد ايجاد اشتغال باشد. شما مردم بم علاوه بر انتخاب رئيس جمهور، احتمالاً انتخاب نماينده هم خواهيد داشت. نگاه كنيد و كسي را كه پاسخگوي اين انتظارات است، پيدا كنيد. مدتي ما را به مسائل سياسي و جناحي و خطي و حرفهاي پوچ و بي محتوا - كه در زندگي واقعي مردم هيچ نقشي ندارد - سرگرم كردند. آنچه كشور ما احتياج دارد،

كار و توليد و توسعه ي مادي و معنوي، همراه با عدالت و بدون تبعيض و فساد و افزون خواهي هاي غيرقانوني - و به قول آقايان، رانت خواري - است. مهمترين همت قوه ي مجريه و قوه ي مقننه و قوه ي قضاييه بايد اين باشد كه بتوانند در مقابل اين بيماري هاي صعب العلاج بايستند. اين بيماري ها از بلاي زلزله هم براي كشور خطرناك تر است؛ چون همه گير است. يكي از مسائلي كه خوب است در بم آن را عنوان كنم، اين است: عزيزان من! مردم عزيز بم! شما البته مصيبت ديديد. زلزله حقيقتاً فاجعه بار بود. بازماندگاني كه در مقابل چشم خود، عزيزانشان، فرزندانشان، نوه هايشان، همسرشان و والدينشان را ديدند كه در زير خاك هاي زلزله دفن مي شوند، به چه زباني مي شود تسلا داد؟ در سفرهاي گذشته به بم، من بسياري از اين افراد را از نزديك ديدم. اين داغ ها در دل انسان مي ماند، در اين شكي نيست. اما همين فاجعه ي مصيبت باري كه اين طور شماها را سوزاند و داغ بر دل هايي گذاشت، براي كل كشور، براي ايران عزيز و براي مسؤولان درس هايي داشت كه اگر به آن درس ها عمل كنيم، اين مصيبت بزرگ به ميزان زيادي جبران خواهد شد. يكي از اين درس ها مقاوم سازي است. اين كه من بعد از سفر قبلي به بم، به مسؤولان گفتم كه نگذاريد مسأله ي بم كهنه شود، آن را تازه نگه داريد، يك علتش اين است كه حادثه ي بم ممكن است در هر نقطه ي ديگري از اين كشور اتفاق بيفتد. در خود اين استان و در نقاط مختلف ديگر ممكن است اين حادثه اتفاق بيفتد؛ ديديد كه در زرند هم اتفاق افتاد. استان كرمان - آن طور كه

به من گزارش داده اند - روي هشت گسل زلزله قرار دارد. در محل تلاقي اين گسل ها امكان زلزله هاي بسيار شديدي مي رود و هر كدام از اينها ممكن است خسارات بزرگي داشته باشد؛ بايد اينها را پيش بيني كرد. گفتم ستاد حوادث غيرمترقبه و بحران هاي ناشي از بلاياي طبيعي بايد تشكيل شود؛ الان هم از بم - از كانون يكي از مهمترين بلاهاي طبيعي در زمان خودمان - به مسؤولان خطاب مي كنم و مي گويم اين كار را بيش از اين عقب نيندازيد. مسؤولان بايد آماده به كار باشند. هم مسأله ي مقاوم سازي در همه جاي كشور بسيار مهم است؛ هم آماده بودن براي مقابله ي با اين حوادث، مهم است؛ چون دقايق اوليه ي وقوع حادثه، دقايق اكسيري و كيميايي و ارزشمندي است. رسيدن به آن دقايق، ممكن است جان عده ي كثيري را نجات دهد. اينها آمادگي قبلي مي خواهد. ما خيلي از اينها را مي دانستيم، اما زلزله و مصيبت شما اين درس ها را زنده كرد و بسياري از مسؤولان كشور را به فكر واداشت. اگر از اينها درس بگيريم، پاداش آن مصيبت و آن حادثه ي غم انگيز را گرفته ايم. البته حادثه ي بم فقط براي بمي ها غم انگيز نبود؛ همه ي كشور را غرق در غم كرد؛ همه ي آحاد مردم در سرتاسر كشور با شما احساس همدردي كردند. براي كسي كه به بم مي آيد و مي رود، آنچه مهم است، روح كرامت و تلاش در ميان مردم بم است. هر چه مي توانيد، اين روحيه را تقويت كنيد. شما مردمِ با كرامت و صابري هستيد. اسم «دارالصابرين»ي كه امروز من چند بار شنيدم و در برخي از نوشته هاي مقابلِ خودم مي بينم، خيلي مناسب است. حقيقتاً در

مصيبت به اين بزرگي، شما صبر و استقامت كرديد. دل مصيبت ها را بايد شكافت و از دل آنها بركات الهي را استخراج كرد. با ديد ديگري به مصيبت ها نگاه كنيم تا بلاياي طبيعي را رحمت خدا ببينيم. اين تلفات عظيم و اين مرگ و نابودي كه در چنين حوادثي براي شهر و جامعه يي پيش مي آيد، با همه ي تلخي، اگر بتواند روح توكل، ارتباط با خدا، روح تلاش، عبرت گيري و به فكر آينده بودن را در ما زنده كند، نعمت خواهد شد. بم بايد به توفيق الهي، به همت مسؤولان و با همين برنامه ريزي يي كه عرض كرديم - كه برنامه ريزيِ خوب و قابل قبول و به نظر ما جامع الاطراف است - در مدت زماني كه برادران مسؤول ذكر كرده اند، ان شاءاللَّه به صورت يك شهرِ با استحكام و زيبا ساخته شود. شماها هم بايد تلاش كنيد. مسؤولان بايد به وعده هاي خودشان عمل كنند. اگر قرار بوده وام بدهند و يا تسهيلات در اختيار بگذارند، اينها را انجام دهند. آحاد مردم بايد همت كنند و با دستگاه ها همكاري داشته باشند؛ دستگاه ها هم به همه ي وظايف خود عمل كنند تا از دل اين ويرانه ها يك شهر زيبا سر برآورد و مظهر عزم و اراده و ذوق و سليقه و برآورنده ي نيازهاي شما باشد. البته كارهايي كه بايد انجام بگيرد و نيازهايي كه مجموعه ي اين شهرستان دارد، در جاي خود محفوظ است. ما در عرصه هاي مختلفي در صحنه ي آزمون نگاه مردم دنيا هستيم. و من به شما عرض بكنم؛ در ماجراي بم، ملت ايران و مسؤولان دلسوز از سوي مراكز جهاني تحسين شدند. ملتي كه تلفات سنگينِ وارد شده بر

خود را تحمل مي كند و با روحيه ي خوب و عزم راسخ در ميدان انقلاب و عرصه ي حركت و تلاش در جمهوري اسلامي با استقامتِ تمام مي ايستد؛ هم به زبان مي آورد و هم در عمل آن را اثبات مي كند، مورد تحسين همه ي ناظران بين المللي قرار مي گيرد، و قرار گرفت. درست است كه بسياري از كشورها و مراكز بين المللي به وعده هاي خود عمل نكردند - كه اين را مسؤولان دولتي گزارش كردند و گفتند اينها به بسياري از وعده هاي خود عمل نكردند - ولي ما روي پاي خود ايستاديم. تحسين قلبي آنها نسبت به عزم و اراده ي مردم و مديريت خوبي كه در اين قضايا انجام گرفت، قطعي است. بنده از سابق به بم علاقه داشتم. قبل از انقلاب، وقتي مي خواستم از جيرفت برگردم، آمدم چند روزي در بم ماندم و با مردم بم آشنا شدم. بعد از انقلاب موفق نشدم به بم بيايم. خيلي مايل بودم بيايم و با شما مردم مواجه شوم؛ ولي متأسفانه تا قبل از زلزله اين توفيق به دست نيامد. يكي از دوستان قديمي ما در بم، بار اوّلي كه پس از وقوع زلزله به بم آمدم، جلوي من آمد و گريست؛ گفت دلمان مي خواست تو به بم بيايي؛ اما نه در چنين شرايط و اوضاع و احوالي. بنده هم مايل بودم وقتي به بم بيايم كه اين شهر را شاد و پُرنشاط و فارغ از حوادث طبيعي و بدون مصيبت ببينم؛ اما متأسفانه نشد. در عين حال خداي متعال را شاكرم كه در شهر شما نشاط و شادابي را در چهره ها مي بينم، كه در سفرهاي قبل نديده بودم. جوان ها و زن ها

و مردها بانشاط اند. در خيابان هاي شهر، در اردوگاه ها و محل هاي اسكان موقت، هر جا رفتيم، احساس كرديم در چهره ي مردم شادابي و نشاط هست؛ خدا را از اين بابت شكر مي كنيم. از خدا مي خواهيم توفيق دهد تا بار ديگر بتوانيم به شهر شما بياييم و آن روز شما را در اوج نشاط و سلامت و خشنودي از پيشرفت كارهايتان ببينيم و شهر نوي بم را كه به دست شماها ساخته شده، ان شاءاللَّه آن روز مشاهده كنيم. از اين ديدار بسيار خوشحالم. از شما تشكر مي كنم و عذرخواهي هم مي كنم كه در آفتاب گرم مدتي منتظر بوديد و عرايض ما را شنيديد. پروردگارا! به محمد و آل محمد لطف و فضل و رحمت و بركت خود را بر مردم اين شهر نازل كن. پروردگارا! به مسؤولان توفيق خدمتگزاريِ كامل به اين مردم عزيز و نجيب را عنايت كن. پروردگارا! مصايبي كه بر اين مردم وارد شده است، با لطف و رحمتِ مضاعف خود جبران بفرما. خدايا! ما را قدردان اين مردم قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار نخبگان استان كرمان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار نخبگان استان كرمان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

براي بنده بسيار جلسه ي شيرين و پُرمضمون و مفيدي بود. ديدار با نخبگان - كه يكي از برنامه هاي هميشگي سفرهاي ماست - هم جنبه ي نمادين دارد؛ به معناي احترام و تكريم عميقي است كه نظام جمهوري اسلامي براي انسانهاي نخبه در هر بخشي قايل است، هم از جهات مختلفي جنبه ي كاري و عملي دارد و ما مسايلي را از زبان عناصر نخبه ي جامعه مي شنويم؛ اين مغتنم است. افرادي كه از تلويزيون اين مجموعه را مي بينند،

ابعاد تازه اي از نظرات نخبگان اين منطقه به گوششان مي رسد؛ اين مغتنم است. حضور اين همه نخبه در يك استان، پديده ي جالبي است؛ اين را همه ي مردم مي بينند و مغتنم است. البته بنده شخصاً هم يك التذاذ معنوي و روحي از ديدار نخبگان و از ديدار شما عزيزان دارم، كه اين هم در درجه ي بعد، يك انگيزه و مشوق براي اين ديدارهاست. مجالي نيست براي اين كه من مطالبي را عرض كنم؛ علاوه بر اين كه آنچه در ذهن ماست، غالباً در اظهارات گوناگون به سمع شريف برادران و خواهران مي رسد. دو مطلب را فقط عرض مي كنم: اول اين كه من هميشه با نظر تحسين به كرمان نگاه كرده ام و امروز اين نگاه تحسين آميز با ديدن اين همه نخبه در بخشهاي مختلف - دانشمند، هنرمند، اديب، شاعر، معلمان كارآمد، استادان زبده، سرداران بزرگ در دفاع مقدس، روحانيون محترم، سخنوران خوب، ورزشكاران خوب و برجسته - كه در جمع عزيزان حضور داريد، تقويت شد. بحمداللَّه استان تنوع و جنس جور در عرصه ي نخبه پروري را حايز هست؛ اين براي من بسيار تحسين برانگيز است. آنچه دوستان فرموديد، من اجمالاً يادداشت كردم و بناي ما بر اين است كه اين نكات را به مسؤولان منتقل مي كنيم؛ به آنها تأكيد مي كنيم؛ آن جايي كه احتياج به دخالت ماست در برنامه ريزي، دخالت مي كنيم و مطمئنيم كه در جهت اين پيشنهادها و درخواستها كاري خواهد شد؛ حركتي پيش خواهد آمد و اميدواريم كه اين حركت، حركت سريع و شايسته يي باشد. به قدر توان و امكانات كشور ان شاءاللَّه كار خواهد شد. دوم اين كه نخبگان، سرمايه هاي معنوي كشورند. در دنيا، نگاه مادي به سرمايه ها و ثروت معنوي موجب شده

است كه ثروتهاي معنوي را با محاسبه ي امكان تبادل به پول بسنجند؛ اين دانش چقدر مي تواند تبديل به پول بشود؛ اين هنر چقدر مي تواند تبديل به پول بشود؛ اما در اسلام اين معيار وجود ندارد. نه اين كه از تبديل علم و هنر و ساير سرمايه هاي معنوي به پول، ابايي وجود داشته باشد؛ نه، علم وسيله ي رفاه زندگي است؛ هنر وسيله ي رونق و بهاي زندگي است؛ اشكالي ندارد؛ اما با قطع نظر از اين نگاه، خودِ اين ثروت معنوي هم يك ارزش والايي از نظر اسلام دارد. يعني اين هنرمند، حتّي اگر هنر او را كسي نشناسد و از هنر او هيچ كس بهره نبرد، نفس دارا بودنِ اين هنر با نگاه اسلامي و نگاه معنوي، خود يك ارزش است. اين عالم ولو مورد انكار قرار بگيرد و علم او را كسي نشناسد، نفس دارا بودنِ اين علم، يك ارزش است. درست است كه علم، مقدمه ي عمل است؛ درست است كه دانايي وسيله ي توانايي است؛ اما اين توانايي، اين عمل، لزوماً هميشه آن چيزي نيست كه قابل تبديل به ثروت مادي باشد؛ بايد ما اين نگاه را تقويت كنيم. ممكن است در يك جامعه يي به خاطر فقر امكانات يا كمبود تجربه، نتوان مابه ازاي مادي را در مقابل دانش يا تحقيق يا هنر يا اين گونه سرمايه هاي معنوي ارائه كرد. در جامعه ي ما هم حتماً اين گونه است و در بسياري از نقاط دنيا اين گونه است. اين نبايد موجب بشود كه جوشش چشمه هاي علم و هنر متوقف بشود. من وقتي به تاريخ علم و ادب نگاه مي كنم، مي بينم اتفاقاً بخشي از مهمترين پيشرفتهاي علمي بشر و همچنين پيشرفتهاي هنري بشر،

آن چيزهايي است كه ماب ازاي مادي كه نداشته، هيچ؛ گاه مورد تحقير و انكار هم قرار گرفته؛ انگيزه ي آنها شوق، عشق و انگيزش معنوي بوده است؛ اين را نبايستي انكار كرد؛ نبايست جلوي اين را گرفت. همه جا دانش و تحقيق و هنر با پول مبادله نمي شود؛ با پول سنجيده نمي شود. نخبگان اين فرهنگ را بيش از ديگران مي توانند در ميان جامعه گسترش بدهند. اين كه يك انساني با معارف فلسفي يا معارف عرفاني يا با دانشي از دانشهاي گوناگون بشر آشناست، يا داراي ذوق هنري است، اين را يك ارزش بدانند؛ ولو كسي نداند؛ ولو تبديل به پول نشود؛ ولو در بازار تنگ نظري ها مشتري درست و حسابي هم نداشته باشد. اين فرهنگ، فرهنگ خيلي خوبي است؛ اين چيزي است كه مي تواند جريان دانش و تحقيق و هنر را در كشور توسعه بدهد؛ و ما به اين نياز داريم. اين جور نباشد كه ما تصور كنيم اگر به هنر يا به دانش مي پردازيم، براي اين است كه يك ماب ازاي مادي دارد، كه اگر اين جا به دست نياورديم، برويم جاي ديگر. البته طبيعت انسانها بعضاً كشش به اين سمت دارد؛ اما فرهنگ ديني و اسلامي اين نيست. ما به عنوان مسؤولان نظام، وظايف سنگيني داريم؛ اين را ما معترفيم. همچناني كه معترفيم كه بسياري از كارهايي كه در اين زمينه ها بايد انجام بگيرد، به طور كامل انجام نگرفته، يا به خوبي و درستي انجام نگرفته است. نگاه به مقوله ي علم و تحقيق و معنويت و پيشرفت در خلاقيت فكري و ذهني و علمي، از مقولاتي است كه در كشور ما - لااقل در اين دهه هاي اخير - سابقه ي زيادي ندارد. اينها محصول

نگاه نويي است كه انقلاب به ما داد. گذشته ي تاريخي ما با يك فصل هجومِ استعمار فكري و سلطه ي خارجي قطع شد؛ اين تسلسل را قطع كردند و بريدند. ما امروز داريم هويت تاريخي خودمان را بازشناسي و بازيابي مي كنيم؛ به آن افتخار مي كنيم؛ خود را ادامه ي آن حركت مي دانيم. ما امروز به خودمان مي باليم و احساس مي كنيم كه مي توانيم در ميدان دانش و معرفت و فناوري و انواع معارف بشري حركت كنيم و نوآوري كنيم. ديروز اين باور در كشور ما وجود نداشت، كما اين كه امروز هم براي بعضي ها هنوز وجود ندارد. وقتي ما مي گوييم مرزهاي علم را بايد بشكافيم و بايد از سخن روزِ علم يك قدم جلوتر برويم، اين براي بعضي باورنكردني است. وقتي من مي گويم ما بايد به آن جا برسيم كه اگر در اكناف عالم يك پژوهشگر، يك دانشمند، بخواهد به فلان نظريه ي علمي يا نظريه ي فلسفي دست پيدا كند، ناچار باشد زبان فارسي را ياد بگيرد، بعضي با نگاه انكارآميز به اين نگاه مي كنند. من معتقدم و مي بينم در مقابل خودم كه چنين چيزي شدني است. ما اگر همت كنيم، مي توانيم تا بيست سال ديگر، تا سي سال ديگر، كاري كنيم كه وقتي نام آوران عرصه ي علم و فناوري را در دنيا نام مي آورند، ايرانيان و كشور ما در صدر قرار بگيرد؛ مي توانيم اين كار را بكنيم؛ ما استعدادمان خيلي خوب است؛ همه چيز اين را گواهي مي دهد. آنچه ما كم داشتيم - كه انقلاب به ما داد - اعتمادبه نفس بود؛ ما امروز اعتمادبه نفس پيدا كرده ايم. جريان علمي كشور، خوشبختانه جريان خوبي است؛ اين جوانهاي ما امروز اعتمادبه نفس دارند. ما كساني

بوديم كه در اول انقلاب در بسياري از نيازمندي هاي خودمان محتاج بوديم كه از فرآورده ي فكر و سرانگشت ديگران استفاده كنيم؛ اما امروز ديگرانِ زيادي در دنيا هستند كه از فرآورده ي فكر و سرانگشت ايراني دارند استفاده مي كنند؛ اين واقعيت است؛ ما پيش رفته ايم. اين، به خاطر اعتمادبه نفس است؛ بايد اين اعتمادبه نفس ملي را در زمينه ي علم تقويت كرد و اسلام اين را به ما مي آموزد؛ و ما ان شاءاللَّه پيش مي رويم. فرصت بيشتري نيست، وقت نماز است. من بيش از اين جايز نيست كه ادامه بدهم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در اجتماع بزرگ مردم شهرستان زرند

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع بزرگ مردم شهرستان زرند بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّة اللَّه في الأرضين.

نام شهر شما و ياد مناقب مردم زرند را در گزارش هاي گوناگون و در آنچه از اهل زرند مي شنيديم، مي دانستيم. زرند و مردم زرند را همواره به ايمان، به عزم راسخ، به اتحاد كلمه، به صفا و معنويت و به اخلاص و صدق شناخته بوديم. امروز كه من در برابر جمع شما مرد و زنِ باصفا و بااخلاصِ زرندي قرار دارم، تجسم همه ي آن صفات نيكو و مناقب شهري و منطقه يي را مشاهده مي كنم. ياد زلزله ي زرند - كه بيش از دو ماه از آن مي گذرد - براي ما غم انگيز است. مصيبت مردم به وسيله ي يك حادثه ي طبيعي، چيزي نيست كه علاقه مندان و ارادتمندان به اين مردم را از درد و مصيبت خود بركنار بدارد. اما من ضمن اين كه از خداي متعال خواسته ام و باز هم

متضرعانه مي خواهم كه مصيبت بزرگ زلزله را براي شما مردم به يك نعمت بزرگ تبديل كند و به مصيبت ديدگان و خسارت ديدگان، صبر و استقامت مرحمت كند، مي خواهم عرض كنم كه مصايب و بلايا - كه زندگي تاريخي يك ملت هرگز از آن بركنار نمي ماند - كوچكتر از آن است كه بتواند در عزم راسخ و تصميم يك ملت و يك مجموعه ي انساني در طريق آرمان هاي بزرگ اثر بگذارد. بنده زرند را به دوازده هزار رزمنده ي آن در جبهه شناخته ام؛ به جوانان پُرشور آن، به شهداي عالي قدر آن، به خانواده هايي كه پشتيباني جنگ را در طول دوران دفاع مقدس با گرمي و صفا بر عهده گرفته بودند، شناخته ام. زرند را به فتوح و گشايش و شكوفايي امر تعليم - چه در بخش حوزه، چه در بخش دانشگاه - به زحمتكشي مردم آن در بخش هاي معدني، به وفاداري آنها به دين، به رغبت آنها به نمازجمعه و اجتماع پُرشور آنها در روز جمعه شناخته ام. در سطح استان، اجتماع مردم در نمازجمعه ي زرند - طبق گزارش هايي كه به بنده داده اند - در رتبه ي اول قرار دارد. حضور آنان در جبهه - رزمندگان آنها، دانش پژوهان آنها، كارگران و زحمتكشان آنها، علما و روحانيون آنها - از لحاظ كمّ و كيف، در رتبه ي اول قرار داشته است. امروز هم در شهر زرند و در يكي دو روستاي مناطق زلزله زده - كه رفتيم به آن جا سر زديم - شور و علاقه و صفاي اين مردم مؤمن را مشاهده كرديم. آنچه از اين فرصت و موقعيت مي خواهم استفاده كنم، توصيه يي است به شما و توصيه يي است به مسؤولان. توصيه ي به مسؤولان، همان

مطلب كلي است كه بارها با آنها در ميان گذاشته شده است و شما مردم هم در جريان قرار داريد. اگر اين توصيه را در محضر مردم عرض مي كنيم، براي اين است كه شما مردم عزيز بدانيد كه فرهنگ و اعتقاد و برنامه ي مسؤولان در كشور اين است؛ بدانيد كه اهتمام به كار مردم و پيگيري مسائل و مشكلات آنها مهمترين دغدغه ي نظام جمهوري اسلامي است؛ والّا جاي گفتن به مسؤولان، در ملاقات هاي كاري با آنهاست. اگر ما گاهي حرفها و نظرات خود يا نظرات آنها را در مجامع مردميِ عظيم - مثل امروز - مطرح مي كنيم، براي معرفي فضاي كاري و فرهنگ كار در جمهوري اسلامي است. بنابراين توصيه ي به مسؤولان، سرعت در تصميم گيري و عمل است. به من گزارش دادند كه با استفاده از تجربه ي زلزله ي فاجعه آميز بم، كار براي آبادسازي و پاك سازي و فعاليت هاي عمراني در شهرستان زرند بسيار آماده تر است. امروز علاوه بر گزارش هاي قبلي، گزارش هاي ريزتري هم در اين زمينه به بنده داده شد. توقعاتي كه مردم از مسؤولان دارند، بحق و بجاست. البته كشور امكاناتي دارد. آنچه مسؤولان تصميم مي گيرند و وعده مي دهند، با نگاه به امكانات كشور است. در حد امكانات، آنچه مي توانند، بايد انجام دهند و ان شاءاللَّه انجام مي دهند. برنامه هاي كاري آماده شده و تصميم هاي درست در اين زمينه گرفته شده است. آن طوري كه به من گفتند، در برخي از روستاهاي نزديك زرند، كار شروع هم شده است. بايد هرچه زودتر ان شاءاللَّه تعمير خانه هاي آسيب ديده، يا تخريب خانه هاي غيرقابل اصلاح، و جبران خسارت هاي زلزله از لحاظ مسكن و جايگاه زندگي و كسب مردم انجام بگيرد؛ چه در

شهر زرند، چه در روستاها. وظيفه ي مسؤولان، پيگيري جدي است. همين صحبت را با دوستان مسؤول مي كرديم كه تصميم گرفتن نبايد ما را راضي كند؛ بلكه دنبال كردن تصميم ها و رسيدن به مقاصد و هدف هايي كه داريم تا لحظه ي آخر، بايد همت ما باشد. من در كرمان اين نكته را ابراز كردم، اين جا هم عرض مي كنم؛ اگرچه ماه هاي آخر عمر اين دولت است و با انتخابات و آمدن دولت جديد، برخي از مسؤولان در سطح كشور جابه جا خواهند شد؛ ليكن دولت كنوني و مسؤولاني كه امروز در سطوح ستادي و اجرايي مشغول كارند، بايد آنچه را كه تصميم گرفته مي شود - چه درباره ي مناطق زلزله زده ي زرند و بم و مناطق ديگر، و چه راجع به مسائل كلي استان - به سرخط اجرا برسانند؛ يعني دستورالعمل هاي اجراييِ آنها را آماده كنند تا اگر مسؤولان بعدي غير از اينها بودند، وقتي آمدند، بدانند بايد كار را دنبال كنند. مسؤولان دولت بعدي هم - هر كه هستند؛ چه وزرا، چه رئيس دولت، و همه ي آنهايي كه نمي دانيم چه كساني اين بار را بر دوش خواهند گرفت - بايد با جديت و سرعت اين كارها را دنبال كنند؛ اين مطالبه ي ما از آنهاست. تصميم كافي نيست؛ بايد كار تعقيب شود تا به نقطه ي مطلوب برسد و مردم شيريني كار و كوشش مسؤولان را در كامِ خود احساس كنند. البته ما هم به توفيق الهي هشيارانه، گذران كار را مراقبت خواهيم كرد؛ ما هم رها نمي كنيم؛ در همه ي سفرها اين طوري است. از مسؤولان پي درپي مطالبه مي كنيم تا كارهايي را كه قول داده اند و تصميم گرفته اند، ان شاءاللَّه انجام دهند. اما توصيه ي

ما به مردم. يك توصيه ي اصلي اين است كه مردم اين حوادث تلخ را به عنوان تجربه هاي لاينفك زندگي بشر، وسيله يي براي رشد و تعالي و تكامل قرار دهند و هر چه مي توانند، صبر و استقامت و عدم تزلزلِ خودشان در پيگيري راه هدايت الهي را در اين حوادث تحكيم و تقويت كنند. البته اين معنايش اين نيست كه مردم حقوق ماديِ خود را نخواهند. اگر ما به مردم مي گوييم در برابر مصايب صبر كنند، معناي اين حرف اين نيست كه وقتي مصايب را در مقابل خودشان ديدند، منفعل شوند و دست بسته تسليم مصايب شوند؛ نه، درست بعكس بايد عمل كرد. يك وقت ماديونِ دوران جواني ما اين طور تبليغ مي كردند كه اديان الهي مردم محروم و مستضعف و فقير و طبقات كارگر را به صبر توصيه مي كنند؛ يعني حق خودتان را نطلبيد. اين، تهمت به اديان الهي است؛ درست عكس اين است. ما معتقديم هر انساني در سايه ي نگاه درست به واقعيت هاي زندگي - چه تلخ و چه شيرين - مي تواند خودش را به تعالي معنوي برساند؛ مي تواند در برابر حوادث طبيعي تسلايي براي خود به دست بياوريد؛ اين تسلا خيلي مهم است. معناي تسلاي قلبي اين نيست كه اگر انسان حقي در عرصه يي دارد، آن را دنبال نكند؛ نه، حق را بايد دنبال كند. اما اين را هم همه بدانند كه هيچ تلخي يي در زندگي براي انسان پيش نمي آيد، مگر اين كه اگر در برابر آن تلخي براي خدا صبر كند، خدا عوض آن را در زندگي اصلي انسان - كه زندگي بعد از عبور از مرز حيات و مرگ است - به او خواهد داد. هيچ كس

در محاسبات الهي سرش كلاه نمي رود. كسي كه برخوردار است، در مقابل عمل صالح يك طور پاداش مي گيرد؛ كسي كه آن برخورداري را در دنيا ندارد، در مقابل همان عمل صالح پاداش بيشتري از خدا مي گيرد. خداي متعال هيچ رنج و زحمتي را در زندگي انسان بي اجر نمي گذارد. كسي كه از زلزله آسيب مي بيند، پيش خدا اجر دارد؛ كسي كه عزيزان خود را از دست مي دهد، پيش خدا اجر دارد؛ كسي كه سختي ها و تلخي هاي زندگي را تحمل مي كند، پيش خدا اجر دارد. اسلام تأكيد مي كند كه انسان بايد تلاش كند؛ سختي ها و تلخي ها را تا حدي كه مقدور نيروي بشري است، به شيريني و كاميابي تبديل كند؛ يعني بايد كار كرد، تلاش كرد و احقاق حق كرد - اينها به جاي خود محفوظ - اما در عين حال تلخي و نامرادي در بخشي از مسائل زندگي انسان، پيش خداي متعال اجر دارد؛ اين را ما بايد بدانيم. زلزله زدگان، آسيب ديدگان، عزيز از دست دادگان، آسيب ديدگان مالي و خسارت ديدگان بايد بدانند كه در مقابل آنچه از دست مي دهند، وقتي دل به سمت خدا داشته باشند و پاي خدا حساب كنند، خداي متعال به آنها عوض خواهد داد. اين طور نيست كه خسارت ديده ي زلزله با كسي كه خسارت ديده ي زلزله نيست، پيش خدا يكسان باشند؛ نه، خدا به او اجري مي دهد، كه به اين نمي دهد. نكته ي دوم كه اشاره كرديم، اين است كه همه ي مصايب دنيا مي تواند نردباني باشد براي پيشرفت يك انسان و يك ملت. در دوران جنگ و دفاع مقدس، اطراف اين كشور را بستند؛ راه هاي علم و معرفت و فناوري و محصولات مورد نياز را بر روي

ما بستند؛ گلوله ي معمولي و سلاح معمولي به ما ندادند؛ اما ملت ما از اين تنگنا و سختيِ بزرگ براي پيشبرد خود استفاده كرد. امروز دنيا در واهمه ي سلاح اتمي ملت ايران است. ما دنبال سلاح اتمي نيستيم؛ اما ظرفيت و قابليت ملت ايران به آن جا رسيده است كه دنياي مدرن و دنياي دارنده ي سلاح هاي مخرب و وحشتناك و دارنده ي سلاح اتمي، از ملت ايران، از جوانان ايران و از دانشمندان ايران در واهمه است؛ اين خيلي پيشرفت است؛ اين پيشرفت را چگونه و از كجا به دست آورديم؟ ملت ايران توانست از آن تنگناها و سختي ها و مصيبت ها به عنوان نردباني استفاده كند و خودش را بالا بكشد، و كشاند. قدرت هاي استكباري خيال مي كنند كليد خوشبختي و بدبختي ملتها دست آنهاست. البته اگر ملتي خودش را رها كند، همين طور است. اگر ملتي عزم و اراده را شعار خود نسازد، همين گونه است؛ كمااين كه ملتهاي مسلماني را ديديم كه اراده ي خودشان را به كار نگرفتند؛ لذا زندگي و مرگشان در دست قدرت هاي بيگانه افتاد تا بر آنها مسلط شوند. اما اگر ملتي عزم و ايمان و اراده ي راسخ خود را به كار بگيرد و هويت و شخصيت خود را بشناسد و آن را قدر بداند، هيچ قدرتي قادر نيست بر او مسلط شود. آنچه ما اصرار داريم در همه ي مراحل به ملت ايران عرض كنيم، اين است كه ملت ايران به بركت نگاه به خود توانست قدرت طاغوتي و حكومت فاسد و تا گلو غرق در فساد و وابستگي را سرنگون كند و يك حكومت مردمي برپا سازد. امروز هم كه عربده هاي دشمنان اسلام عليه نظام جمهوري اسلامي

و ملت ايران از اكناف بلندگوهاي استكباري بلند است، باز ملت ايران مي تواند با اعتماد به خود، با ايستادگي، با عزم و اراده ي راسخ و با حفظ همبستگي و اتحاد - كه امسال به عنوان يك كار نمادين، سال همبستگي ملي و مشاركت عمومي اعلام شد - هم به ثروت و رفاه مادي برسد؛ هم به پيشرفت علمي برسد؛ هم فناوري هاي نويِ دنيا را تأمين كند؛ هم از لحاظ ايمان و معنويت، چيزي را كه دنياي مادي غرب در خلأ آن قرار دارد، براي خود به وجود بياورد؛ ايمان را براي خودش تأمين كند و معرفت ديني را در خود عمق ببخشد. امريكايي ها و مستكبران و مسلطين بر رژيم ايالات متحده ي امريكا خيال مي كنند همه چيز، دست آنهاست؛ اشتباه مي كنند. البته عقلا و خردمندان و پخته ترهايشان مي دانند عربده هايي كه كشيده مي شود، بيجاست؛ اما جاهل هايشان مستانه فرياد مي كشند و دنيا را به چالش مي طلبند. ملت ايران راهي را انتخاب كرده و خواهد رفت؛ اين راه، راه عزت و علم و ايمان و عزم است. بايد دنبال علم بود. بحمداللَّه شهر شما از لحاظ حوزه و دانشگاه، شهر شكوفايي است. بايد دنبال ايمان بود. خوشبختانه شما مردمِ اين شهر و مردم استان كرمان، مردمان مؤمن و دين باوريد؛ كساني هستيد كه از بن دندان دين خدا و ايمان الهي را قبول كرده ايد؛ اگرچه ملت ما در همه ي نقاط اين كشور از ايمان به دين اسلام و زلال معارف الهي برخوردارند. از لحاظ كار و عزم و اراده هم بحمداللَّه ملت ما نشان داده اند، و شما مردم زرند و مردم استان كرمان هم نشان داده ايد كه اهل اراده هستيد. بخواهيد، تصميم

بگيريد و عمل كنيد. يكي از چيزهايي كه بسيار مهم است، مقاوم سازي است. زلزله ي بم، ما و مسؤولان كشور را يك بار ديگر به اهميت مقاوم سازي آگاه كرد. تجربه ي بم براي ما در سرتاسر كشور يك درس عملي شد؛ بعد هم مسأله ي زرند پيش آمد. همه بايد مقاوم سازي را جدي بگيرند؛ هم مسؤولان و هم مردم. توصيه ي به مقاوم سازي، فقط توصيه ي به مسؤولان نيست. طرحي كه درباره ي ساختن روستاها، برادران بنياد مسكن به كمك دولت دارند دنبال مي كنند، يك مقاوم سازيِ عمومي است؛ اما شهرها هم همين طور است. مردم، سازندگان خانه ها، انبوه سازان و همچنين مسؤولان دولتي بايد مقاوم سازي را يكي از مسائل اصلي قرار دهند. كشور ما، كشور زلزله خيزي است. شهرستان زرند روي دو گسل فعال زلزله قرار دارد. اين خطر وجود دارد، اما با اين خطر مي توان مبارزه كرد. يك وقت بلايي علاج ندارد؛ ليكن اين بلا، علاج دارد. علاج، مقاوم سازي و اهميت دادن به ساخت و ساز است. از قول پيغمبر اكرم(ص) نقل شده است كه فرمود: «رحم اللَّه امرءاً عمل عملاً فاتقنه»؛ رحمت خدا بر انساني كه وقتي كاري انجام مي دهد، محكم و متقن انجام دهد. پارچه را هم كه مي بافيد، محكم باشد؛ كفش هم كه مي دوزيد، محكم باشد؛ حرف هم كه مي زنيد، محكم بزنيد و منطق تان محكم و صحيح باشد؛ خانه هم كه مي سازيد، محكم بسازيد. سهل انگاري در هيچكدام از اين كارها پذيرفته نيست. مقاوم سازي را بايد بسيار جدي گرفت. مسؤولان، اين مسأله را يكي از مسائل اصلي خودشان قرار داده اند. خدا را سپاسگزاريم كه شما مردم را با اين نشاط و شور ايماني در مقابل اين حوادث تجهيز كرده است. امروز براي

من فرصتي بود تا بيايم آنچه را كه درباره ي زرند دانسته ام و شنيده ام، از نزديك مشاهده كنم. از محبت هاي شما مردم، از اجتماعتان، از اظهار لطفي كه به بنده شده است - آحاد مردم، مجموعه ي مردم و بعضي از بزرگان - صميمانه تشكر مي كنم و لازم مي دانم از زلزله زدگان «راور» هم - كه شنيدم در زلزله ي زرند، مردمِ بخشي از راور هم آسيب ديده اند - ياد كنم. اميدوارم خداوند همه ي شما را مشمول رحمت خود قرار دهد. پروردگارا! رحمت و بركات خود را بر اين مردم نازل كن. پروردگارا! همه ي مسؤولان را قدردان اين مردم قرار بده. پروردگارا! اين مردم را در پيمودن راه صلاح و نجاح و كمال و رسيدن به آرمان هاي الهي، مورد تأييد خود قرار بده. پروردگارا! قلب مقدس ولي عصر را از همه ي ما و همه ي اين مردم راضي و خشنود بگردان. پروردگارا! گذشتگانِ اين مردم - بخصوص كساني كه در حادثه ي تلخ زلزله جان خود را از دست دادند - و همچنين شهداي عزيز و درگذشتگانِ در راه خدمت از اين مردم را مشمول رحمت خود قرار بده و از سوي خودت بر دل هاي داغداران صبر و تحمل افاضه و مرحمت بفرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مردم زلزله زده ى روستاى داهويه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مردم زلزله زده ي روستاي داهويه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللَّه رب العالمين والصّلاةوالسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد. از اين كه در جمع شما هستم، خدا را سپاسگزارم. مصيبتي كه بر اين روستا و اين شهرك و بر منطقه ي زرند وارد شد، يكي از امتحانهاي الهي بود؛ هم امتحان الهي براي شما، هم امتحان الهي براي ما و براي

مسؤولان. عزيزان زيادي از داهويه و بقيه ي مناطق از دست رفتند، كه داغشان بر دل كسان و دوستان آنها باقي است؛ اما آنچه مسلّم است، حوادث و ناملايمات و بلاياي بزرگ، كوچكتر از آن است كه بتواند دلهاي مرد و زن مؤمن و استواري مثل شما را متزلزل كند. مؤمن، از هر حادثه ي تلخ هم وسيله يي مي سازد براي تعالي و تكامل. اين حادثه بسيار تلخ بود؛ اما اگر بتواند اولاً ما را به خدا نزديكتر كند، ثانياً نيرو و نشاط و عزم و اراده را براي از سرگيري زندگي و سازندگي در ما تقويت كند، تبديل به نعمت مي شود. مرد و زن، جوان و پير، همتهاي خودتان را عالي كنيد. مسؤولان هم بجد در پي اين هستند كه ان شاءاللَّه آثار اين خسارت و اين مصيبت را هرچه ممكن است كم كنند و ان شاءاللَّه بار ديگر اين محل و منطقه، با همت شما و با همت مسؤولان به يك منطقه ي آباد تبديل بشود. اميدواريم خداوند متعال رفتگان اين جمعيت را، مخصوصاً كساني كه در اين زلزله جان خود را از دست دادند، مشمول رحمت و مغفرت كند و به بازماندگان آنها صبر عنايت كند. همين قدر بدانيد اگرچه كه اين تلف شدگان و از دست رفتگان، كسان شما بودند؛ اما اين مصيبت مخصوص شما نيست، مصيبت ما هم هست؛ ما هم داغدار مصايب شما مردم در حوادث گوناگون هستيم. ما به خداي متعال پناه مي بريم و از خداي متعال كمك مي خواهيم و اميدواريم بتوانيم به وظايفي كه خداوند متعال بر دوش ما قرار داده است، عمل كنيم و اميدواريم مسؤولان كشور و مسؤولان استان اين توفيق را به طور كامل

پيدا كنند كه به وظايف خود در قبال شما مردم به نحو احسن عمل كنند؛ ان شاءاللَّه. پروردگارا! به محمد و آل محمد، رحمت و بركت خودت را بر اين مردم نازل كن. پروردگارا! اين دلهاي شاداب، اين انگيزه هاي ايماني پُرشور را، كه به طور واضح در آنها مشاهده مي شود، مشمول رحمت و عنايت خودت قرار بده. پروردگارا! قلب مقدس ولي عصر را از همه ي ما، از همه ي اين مردم، از همه ي اين جوانان عزيز، راضي و خشنود بگردان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در صبحگاه مشترك نيروهاى نظامى و انتظامى استان كرمان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در صبحگاه مشترك نيروهاي نظامي و انتظامي استان كرمان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خداي متعال را شاكر و سپاسگزارم كه جمع نظاميان سلحشور اين استان را - از سازمان هاي ارتش و سپاه و نيروي انتظامي و بسيج مردمي - با اين شكل آراسته در اين ميدان ملاقات مي كنم. حضور نيروهاي مسلح، آمادگي آنها، ابتكار عمل آنها در طراحي هاي گوناگون و وحدت كلمه ي آنها، يكي از نعمتهاي بزرگ الهي است كه هرجا از آن برخورداريم، بايد خدا را سپاس بگوييم. بحمداللَّه سوابق افتخارآميز رزمندگان اين استان در تاريخ روزهاي دشوار اين كشور ثبت شده است. لشكر 41 ثاراللَّه، لشكر خطشكن، پيروز، آماده به كار در همه ي ميدان ها، با فرماندهان شجاع و لايق و انديشمند در طول دوران جنگ و پس از آن، خاطره هاي خوبي را به ياد گذاشته است. يگان هاي ارتشي هم در سطح اين استان، هر كدام وظايف بزرگي را در زمينه هاي مختلف انجام داده اند و من از سالها قبل با وضعيت يگان هاي نظامي در اين استان از نزديك آشنا بوده ام. آنچه براي نيروهاي مسلح - چه سپاه و چه ارتش و

چه نيروهاي انتظامي - مهم است، اين احساس است كه آنها مدافعان امنيت ملي اين كشورند. در عرصه هاي گوناگون، اين امنيت با وظايف مختلف، ميان سازمانهاي گوناگون تقسيم شده است. امنيت، بسيار مقوله ي مهمي است و بدون امنيت، يك كشور در همه ي عرصه ها و صحنه هاي فعاليت و تلاش، دچار مشكل است؛ در مقوله ي علم، در مقوله ي پيشرفتهاي اقتصادي، در مقوله ي مسايل معيشتي و شهروندي، در مقوله ي سازندگي كشور، در همه ي مقولاتي كه مي تواند افتخارات بزرگ ملي را براي يك كشور به ارمغان بياورد، پيش نياز اصلي و اساسي عبارت است از امنيت. اين امنيت را نيروهاي مسلح تأمين مي كنند. بخشي از اين امنيت، مربوط به امنيت مرزهاست. مرزهاي هر كشوري در معرض تهديد و شكسته شدن به وسيله ي نيروهاي متجاوز و متعرض و زياده خواه و قدرتهاي جهانگشا قرار دارد. انسانهايي در طول تاريخ هميشه پيدا شده اند كه بقاي خودشان را با فناي ملتهاي ديگر همراه و ملازم دانسته اند. همين كرمان شما در طول تاريخ، در معرض هجمه هاي فراوان و ترك تازي هاي فراوان قرار گرفته است. كشور عزيز ما، ايران، در طول قرن هاي متمادي بارها و بارها مورد تعرض قرار گرفته. براي ما مردم ايران، اين مسايل، ديگر مسايل تاريخي نيست. در زمانِ خود ما، يك همسايه ي متجاوز، متعرض، زياده خواه، دچارِ جنونِ قدرت طلبي و قدرت خواهي، با تشويق قدرتهايي كه با اسلام مخالف بودند و قصد سلطه ي بر ايران عزيز را داشتند، به كشور ما حمله كرد و اين ملت دفاع جانانه يي كرد. بعد از سالهاي متمادي، اولين بار بود كه ملت ما توانست در مقابل تجاوزِ بيگانه، فاتحانه و سربلند از ميدان جنگ خارج بشود. دويست سال بود كه در

هر حمله ي نظامي كه به كشور ما مي شد، ملت ما شكست مي خورد؛ مردم ما منفعل مي شدند؛ دشمن به داخل خانه ي ما نفوذ مي كرد؛ اما اين اولين بار بود كه به بركت اسلام و به بركت انقلاب اسلامي، ملت و نيروهاي مسلح ما توانستند افتخار بيافرينند؛ توانستند دشمن را ناكام كنند؛ آن هم دشمني كه فقط با نيروي خود و با موجودي خود وارد ميدان نشده بود، بلكه موجوديِ دنياي مستكبر پشت سر او بود و بسياري از آنها در خدمت او. ملت ما و نيروهاي مسلح ما بر چنين دشمني پيروز شدند؛ البته زحمت كشيدند، تلاش كردند. اين تصويرهاي مباركي كه اطراف اين ميدان را پوشانده است، هر كدام نماد يك دنيا فداكاري اند؛ هر كدام كوهي از عشق و شور و شوق هستند براي دفاع از حق؛ براي دفاع از ايران؛ براي سربلند كردن پرچم برافراشته ي اسلام عزيز در اين كشور. ملت ما پيروز شد؛ امنيت را به مرزهاي ما برگرداند؛ دشمن از حمله ي مجدد به اين كشور تا مدتها نوميد شد. امروز هم علي رغم گنده گويي هاي سران استكبار، همه شان در برابر عزم پولادين ملت ايران و نيروهاي مسلح ايران، دچار تزلزلند؛ همه شان مي دانند كه تهاجم نظامي به اين كشور برايشان بسيار گران تمام خواهد شد؛ آرزوهايشان را به گور خواهند برد. بنابراين، امنيت مرزها، يك بخش مهم از امنيت ملي است. بخش ديگر، امنيت شهروندي است. ملت احتياج دارد در محيط زندگي خود از امنيت شهروندي برخوردار باشد و متجاوزان، سركشان، فتنه گران، آشوبگران، ستون هاي پنجم نيروهاي بيگانه و دشمن در درون كشور، نتوانند مقاصد دشمنان را در اين كشور و به زيان اين ملت برآورده كنند.

امنيت داخل كشور حايز اهميت بسيار است. بخشي از تلاش نيروهاي مسلحِ عزيز ما - چه سپاه، چه بسيج، چه نيروي انتظامي - مصروف حفظ امنيت شهروندي مي شود؛ خانه هاي مردم، محيط زندگي مردم، محيط كسب و كار مردم، محيط تحصيل مردم، بايد امن باشد. مردم بايد خاطرجمع باشند كه نيروهاي مسلح ما در محيط شهروندي خودشان، بتوانند در مقابل دشمنان فتنه گر، دشمنان آشوبگر، اغتشاش آفرينان، كساني كه از آبِ گل آلود مي خواهند ماهي بگيرند، كساني كه بقاي خود را در برهم زدن فضاي امن و آرام كشور مي دانند، ايستادگي كنند. اين امنيت را نيروهاي مسلح به بهترين وجه تأمين مي كنند. يك بخش ديگر، امنيت فرهنگي و امنيت اخلاقي است. مردم به جوانان و به فرزندان خود علاقه مندند و از اين كه آنها دچار اعتياد بشوند، دچار فساد اخلاق بشوند، دچار وسوسه هايي بشوند كه آنها را از مسير درست زندگي دور بيندازد، نگرانند. اين نگراني و دغدغه را چه كسي برطرف مي كند؟ چه چيزي برطرف مي كند؟ امنيت فرهنگي. امنيت فرهنگي را هم در بخش عظيمي، نيروهاي بسيج، نيروهاي مؤمن، جان بر كف، تأمين مي كنند. تركيب نيروهاي مسلح در كشور ما يك تركيب منطقي و عالي است. ارتش در جاي خود، سپاه در جاي خود، بسيج در جاي خود، نيروي انتظامي در جاي خود؛ هر كدام با وظايف مشخص مشغول كارند و محصول همه ي اينها عبارت است از امنيت كشور. و آن وقتي كه دشمن قصد تهاجم داشته باشد - چه تهاجم فرهنگي، چه تهاجم شهري و شهروندي، چه تهاجم از بيرون مرزها - حضور اين نيروها براي اين ملت مايه ي افتخار است؛ مايه ي سربلندي و عزت است. امروز شما جوانان عزيز ما،

جوانان مؤمن و سلحشور و غيور ما توانسته ايد افتخار را براي اين ملت به وجود بياوريد. شما در برابر اين همه توطئه عليه اين كشور، اين همه تحريك عناصر مريض، اين همه مزدورسازي به وسيله ي پول - كه دولت غدار امريكا تصريح مي كند كه به مزدوران خود در ايران پول مي رساند، اين مسير خطرناك كاروان هاي مواد مخدر - توليد مواد مخدر زيرچشم امريكايي ها ده برابر قبل از آمدن آنها شده است - و در مقابل اين كاروان هاي اشرار، ايستاده ايد. نيروهاي مسلح ما هوشيارانه اين همه توطئه، اين همه فتنه و اين مرزهاي طولاني را مهار كردند؛ اين افتخار دارد. بدانيد كه آمادگي هاي خودتان را بايد روزبه روز افزايش بدهيد. آنچه تاكنون از امنيت تأمين شده است، باارزش است؛ اما استقرار امنيت در سرتاسر كشور بايد به نحوي باشد كه هيچ نگراني از هيچ سو براي ملت ما وجود نداشته باشد. امنيت، دغدغه ي بسيار مهم اين ملت است و بايد دغدغه ي بسيار مهم دولتهاي ما و مسؤولان ما باشد. از مهمترين مسايلي كه مي تواند معيارهاي مهمي را در اختيار ما بگذارد براي تعيين دولت آينده، مسأله ي امنيت است. امنيت، جزو اولين نيازهاي اين كشور است. بايد آن كساني كه متصدي امور كشورند، معناي امنيت، اهميت آن و راه هاي تحصيل امنيت براي اين كشور را بدرستي بدانند و بفهمند كه امنيت براي كشور چقدر اهميت دارد. شما بايد خودتان را آماده كنيد؛ آمادگي علمي، آمادگي عملي، آمادگي تجربي، رزمايش هاي گوناگون، حفظ نظم و انضباط، آمادگي از لحاظ تجهيزات - سلاح و مهمات و بقيه ي تجهيزاتي كه براي نيروهاي مسلح لازم است - وحدت و برادري ميان سازمان هاي گوناگون نيروهاي مسلح.

فرماندهان و مسؤولان، برنامه ريزي ها را بايد به روز كنند؛ به طور نوبه نو با حوادث و تغييرات مختلف - كه صحنه ي نياز كشور را دم به دم متغير و متبدل مي كند - خودشان را تطبيق كنند؛ برنامه ها را به طور دايم مورد بازنگري قرار بدهند؛ برنامه ي عملي، برنامه ي مؤثر، برنامه ي فراگير و جامع در اختيار فرماندهان باشد. هركدام از رده هاي گوناگونِ مسؤولان نيروهاي مسلح - از بالا تا پايين - مسؤوليتهايي دارند كه اگر اين مسؤوليتها بخوبي شناخته بشود و اجرا بشود، مقوله ي امنيت - كه بسيار مقوله ي مهمي است - تأمين خواهد شد. پروردگارا! اين جوانان عزيز ما و اين مردان فداكاري را كه جان بركف گرفته اند براي دفاع از اسلام عزيز، براي دفاع از مقدسات اين ملت، براي دفاع از ميهن اسلامي عزيزمان، مشمول رحمت و بركت و تفضل و دستگيري خود قرار بده. پروردگارا! دشمنان اين ملت را بيش از پيش خوار و ذليل بگردان. پروردگارا! افتخارات اين ملت را در سايه ي فداكاري ها و مجاهدتهاي مجاهدان راهت روزبه روز افزون تر بفرما. پروردگارا! ارواح مطهر و مقدس شهيدان ما را - كه زندگي، امنيت، عزت و استقلال ما، امروز مرهون خونهاي پاك و مطهر آنهاست - با اوليايشان محشور بگردان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در اجتماع بزرگ مردم جيرفت

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع بزرگ مردم جيرفت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين المكرّمين سيّما بقيةاللَّه في الأرضين.

براي اين بنده ي خدمتگزار، حضور در شهر جيرفت و در ميان شما مردم پُرشور جيرفت و عنبرآباد، لحظه ي بسيار هيجان انگيزي است. سالها تمايل شديد قلبي داشتم كه بار

ديگر در جمع شما مردم عزيز و ميهمان نواز حضور پيدا كنم. تقريباً بيست و هفت سال قبل در يك روز گرم تابستاني بنده با چند مأمور ژاندارمري وارد شهر جيرفت شدم. در شهر هيچ كس را نمي شناختم. در ابتداي ورود، مأموران، بنده را به شهرباني جيرفت راهنمايي كردند. با اين وضعيت وارد جيرفت شدم؛ اما هنوز چند روزي از ورود من به اين شهر نگذشته بود كه احساس كردم در ميان خويشاوندان، برادران و عزيزان خود هستم. مردم جيرفت آغوش محبت خود را روي اين بنده ي ضعيف و ديگر افرادي كه آن روز در اين شهر به وسيله ي رژيم طاغوت تبعيد شده بودند، باز كردند و همراهي و همدلي و حمايت خود را نسبت به كساني كه آنها را سربازان راه حق و حقيقت مي دانستند، مبذول كردند. البته آن روز شهر جيرفت به اين بزرگي و زيبايي نبود؛ شهر كوچكي بود با خيابان هاي معدود؛ ولي دريايي از محبت و صميميت در اين شهر موج مي زد. ماه رمضان، در گرماي تابستان، اين مسجد جامع جيرفت زنان و مردان و جوانان بسياري را به سمت خود جذب مي كرد تا بتوانند حقايقي را از زبان طلبه هاي تبعيدي بشنوند. من خودم آن شبها در مسجد جامع جيرفت چندين سخنراني كردم. مأموران رژيم طاغوت مانع بودند، اما شوق و علاقه ي مردم اين مانع ها را برمي داشت. بنده لازم مي دانم بخصوص از بانوان شجاع و آگاه و هوشمند جيرفتي ياد كنم. در همان جلساتي كه با ساير دوستان تبعيدي در مسجد جامع شركت مي كرديم و مردم مي آمدند، اولين شعار انقلابي و فرياد اعتراض عليه رژيم طاغوت، از پشت پرده يي كه زنها نشسته بودند، بلند

شد. زنهاي جيرفتي، آن روز همان شعارهايي را در مسجدِ خودشان با صداي بلند تكرار كردند كه مردم قم و تهران و ساير شهرهاي مركزي كم وبيش آن شعارها را مي دادند. مردم اين منطقه، مردمي مؤمن، وفادار و از بن دندان معتقد به دين و ولايت بوده اند؛ مردمي كه در سالهاي انقلاب و همچنين در طول سالهاي جنگ تحميلي بهترين امتحان ها را دادند. مردم جيرفت، عنبرآباد، كهنوج و منوجان - كه من همين جا از مردم كهنوج و منوجان عذرخواهي مي كنم كه علي رغم تمايل قلبي ام، امكان نداشت به شهر آنها بروم و در ميان آنها حاضر شوم - در طول سالهاي انقلاب و جنگ تحميلي يكي از بهترين امتحان هاي خود را در راه خدا دادند. احساسات پاك مذهبي در جيرفت، جزو نقاط برجسته و درخشان است. سرداران شهيدي كه از اين سرزمين برخاستند و افتخار آفريدند، هر كدام ستاره ي درخشاني هستند. جمعي از بهترين سرداران لشكر پُرافتخار ثاراللَّه جزو مردم شما و جوانان شما بودند؛ بعضي شهيد شدند، برخي هم با كوله باري از افتخار و حسنات معنوي و الهي، بحمداللَّه در حال حياتند. فعاليت هاي قرآني و مذهبي در اين شهرستان چشمگير است. هرچه من درباره ي مردم جيرفت و اين منطقه در ذهن دارم، همه خاطرات نيك و يادهاي زيبا و فراموش نشدني است. آنچه شما مردم مؤمن و داراي عزم و اراده را در اين ميدان نگه داشته است، آگاهي است. ملتي كه آگاه باشد، دغدغه ي اهداف والاي او نمي گذارد از صحنه ي زندگي پا عقب بكشد. برادران عزيز! خواهران عزيز! اگر شما مي بينيد ملت ايران در طول يكي دو قرن از كاروان علم و تمدن عقب افتاد

و كشور به دست بيگانگان و دشمنان يا دست نشاندگان آنها اداره شد، منشأ اين همه، ناآگاهي بود. ملت و جوانان و قشرهاي مختلف را در بي خبري و ناآگاهي نگه مي داشتند تا نفهمند بر سر كشور چه دارد مي آيد. كساني كه اگر به نقطه يي از دنيا نگاه مي كنند، جز نگاه طمعكارانه نيست - يعني استعمارگران - در طول دو قرن در سرتاسر كشور ما به دنبال منافع و اهداف شيطانيِ خودشان هر كاري توانستند، كردند و براي اين كه مانعي بر سر راه آنها نباشد، مردم را در غفلت نگه داشتند. خود بيگانگان نمي توانند مردم را غافل نگه دارند؛ ابزار آنها در اين كار، حكومت هاي وابسته و فاسد بود؛ حكومت قاجار و حكومت پهلوي. اينها اگرچه از مردم ايران بودند، اما شريك دزدان راه بودند؛ اگرچه خودشان وابسته ي به اين ملت و مرهون بار سنگين منت اين مردم بودند، اما براي بيگانه كار مي كردند. بيگانه هم منافع آنها را تضمين كرده بود؛ قاجاريه يك طور منافع اش به وسيله ي بيگانگان تضمين مي شد، حكومت منحوس و وابسته و فاسد پهلوي هم يك طور ديگر. مردم را ناآگاه نگه داشتند و هر كاري مي توانستند، با اين مردم كردند. انقلاب اسلامي و نهضت وسيع مبارزات اسلامي در ايران به رهبري امام بزرگوار ما و روحانيون آگاه و مبارز و روشنفكران مؤمن و متدين توانست موج بيداري را در اين كشور به وجود بياورد، كه منتهي شد به حركت انقلاب. انقلابِ يك ملت چنان قدرتي دارد كه مستحكم ترين دژهاي استكبار را درهم مي شكند، و شكست. انقلاب اسلامي دژ استبداديِ رژيم پهلوي را كه پشت به قدرت استعماري امريكا و انگليس داشت، از بين برد و

به دنبال آن، حكومت مردمي و اسلامي به وجود آمد. جمهوري اسلامي را شما مردم به وجود آورديد. جمهوري اسلامي يعني حكومتي كه خارجي در آن دخالت نمي كند؛ خودرأيي و استبداد بر آن حاكميت ندارد؛ طبقه ي ويژه ي اشراف در آن دخالت نمي كند؛ خان سالاري در امور مردم دخالت نمي كند. روزي كه ما در جيرفت بوديم، مردم از خان ها مي ناليدند. خان ها آلت دست رژيم منحوس پهلوي بودند؛ آنها هم آلت دست امريكا بودند؛ يعني سلسله مراتب فساد وجود داشت! جمهوري اسلامي، يعني نظامي كه در آن، دربار حكومت طاغوت نيست؛ دخالت بيگانه نيست؛ دخالت خان و خان زدگي نيست؛ حكومت مردم و شايستگان است. در جمهوري اسلامي، رسيدن به مقامات مؤثر در سلسله مراتب حكومتي، تابع صلاحيت هاست. هر كه صلاحيت دارد، بايد در ميدان هاي فعاليت و تلاش و مسؤوليت جلو برود؛ از هر نقطه ي كشور و از هر قشر اجتماعي باشد؛ و همه ي اينها با هدايت اسلام و الهام گيري از متون الهي و قرآني صورت مي پذيرد. اين، معناي نظام جمهوري اسلامي است. فاصله انداختن بين فقير و غني، بين اشراف و غيراشراف، و امتياز دادن به يك قشر خاص، با نظام جمهوري اسلامي سازگار نيست. هر بخشي از نظام جمهوري اسلامي در هر نقطه يي از نقاط اگر به يكي از اين آفت ها مبتلا شود، از صراط مستقيم جمهوري اسلامي و نظام اسلامي خارج شده و بايد اصلاح شود. سرافرازي و سربلندي، بسته به تلاش و كار و مجاهدت است. يكي مثل شهيد محمد شهسواري - آزاده ي سرافراز جيرفتي - به يك چهره ي ماندگار در كشور تبديل مي شود؛ نه به خاطر اين كه وابسته ي به يك قشر برتر است؛ نه، او يك

رعيت زاده و يك جوان برخاسته ي از قشرهاي پايين اجتماع است؛ اما آگاهي و شجاعت او، او را در چشم مردم ايران عزيز مي كند. آن روزي كه ماها پاي تلويزيون نشسته بوديم و ديديم اين جوان در چنگ دژخيمان رژيم بعثي صدام و زير شلاق و تازيانه ي آنها فرياد مي زند: ((مرگ بر صدام، ضد اسلام))، نمي دانستيم ايشان جيرفتي است؛ نه اسمي از او شنيده بوديم و نه خصوصيتي از او مي دانستيم؛ اما همه ي وجود ما غرق تعظيم و تجليل از اين جوان آزاده شد. بعد هم بحمداللَّه به ميان مردم و كشور ما برگشت؛ امروز هم به عنوان يك شهيد نامدار و نام آور در ميان ملت ما مشهور است. بنابراين در نظام جمهوري اسلامي، تعيين كننده ي رتبه ي انسانها، ارزشهاي معنوي است؛ ((انّ اكرمكم عنداللَّه اتقيكم)). همه ي دلها بايد با اتكال به خدا در اين جهتگيري همدل شوند. نظام جمهوري اسلامي، نظامي است براي مردم و براي رفع گرفتاري ها و مشكلات مادي و معنوي انسانها. نظام جمهوري اسلامي، نظامي است كه بايد در زير سايه ي پُرمهر آن هرگونه ناكامي و تلخكامي از قشرهاي محروم برطرف شود و فاصله ي بين قشرهاي مختلف جامعه كم گردد؛ يعني قشرهايي كه از لحاظ سطح زندگي پايين اند، بالا بيايند. ما نمي توانيم ادعا كنيم به اين مقصود رسيده ايم. ما نمي توانيم خود را راضي و قانع كنيم كه توانسته ايم هدف اسلام را در اين باره برآورده كنيم و به آن دست يابيم. همين اندازه ادعا مي كنيم و خدا را سپاس مي گوييم كه در اين راه حركت مي كنيم؛ هدف ما اين است. مسؤوليت رهبري در نظام جمهوري اسلامي اين است كه مراقب باشد نگذارد جهتگيري نظام اسلامي

تغيير كند و از سمت هدفها منحرف شود. دست اندركاران اجرايي كشور در بخشهاي مختلف، هر كدام وظايفي دارند. ما بايد نگذاريم نظام جمهوري اسلامي از اين جهتگيري زاويه پيدا كند و منحرف شود.خدا و مردم و اراده ي مردم هم مورد اتكاء است. در درجه ي اول هدايت و دستگيري الهي، و بعد عواطف پُرشور مردم به ما نويد مي دهد كه مي توانيم در اين راه پيش برويم. در جيرفت كارهاي زيادي صورت گرفته است. كساني كه آمارها را درست مطالعه كنند و وضع قبل از نظام جمهوري اسلامي را در اين منطقه بدانند، مي دانند چقدر تلاش شده است؛ اما كافي نيست. دو چيز درباره ي جيرفت هميشه من را به فكر فرو مي برد: يكي استعدادهاي طبيعي و كشاورزيِ فوق العاده و كم نظير و بعضاً بي نظير در اين منطقه است؛ يكي هم فقر و محروميت زيادي كه هنوز در اين منطقه وجود دارد و غيرطبيعي است. استعداد طبيعي و فقر غيرطبيعي هميشه ذهن بنده و خاطر هر دلسوزي را به خود مشغول مي كند. البته خشكسالي هاي پي درپي تأثير زيادي داشته است. خشكسالي، هفت سال - هشت سال به اين مردم خيلي صدمه زد، كه اميدواريم اين دوره تمام شده باشد. امسال بارندگي نسبتاً خوب بود؛ ان شاءاللَّه سالهاي بعد هم به حول و قوه ي الهي و بفضل الهي وضع بارندگي خوب باشد و مقداري جبران شود؛ اما تلاشهاي ديگري هم در كنار اين لازم است كه بايد صورت بگيرد. به نظر من مهمترين مسائل اين منطقه، سه موضوع است: يكي مسأله ي اشتغال جوانان است؛ يكي مسأله ي امنيت است؛ يكي هم مسأله ي فعاليت هاي فرهنگيِ مؤثر و نوين و همه جانبه است. اين، سه سرفصل

عمده است كه همه ي فعاليت ها براي اين منطقه ي از استان كرمان بايد متوجه به اين سه سرفصل باشد. اگر مسأله ي راه و صنايع تبديلي و مقاوم سازي خانه ها و ساخت وسازهاي لازم و ضروري در بخشهاي مختلف مطرح است، همه بايد متوجه به اين سه هدف اصلي باشد. در مذاكره ي با مسؤولان احساس مي شود كه به اين نكات توجه كرده اند؛ لذا همت و تلاشي لازم است. در مجموعه برنامه هاي دولتها و قوه ي مجريه، اين گونه مسائل كه به متن زندگي مردم در بخشهاي مختلف ارتباط پيدا مي كند، بايد در درجه ي اول قرار بگيرد. هر كاري در كشور صورت مي گيرد، بايد با هدف رفع فقر و محروميت و ايجاد رونق در زندگي عموم مردم - نه بخشي از مردم و قشرهاي خاص - باشد. در چنين فضايي است كه مردم مي توانند به اهداف والاي نظام اسلامي - يعني معنويت و تكامل روحي و تعالي اخلاقي - دست پيدا كنند؛ فضايي كه خيرات جامعه به نحو صحيح ميان مردم تقسيم شود؛ هر كس استعداد خود را به صحنه بياورد و بهره ي آن را ببرد و نظام و حكومت مراقب باشد كه هم به كسي ظلم نشود و هم هيچ كس محروم نماند. معناي ريشه كني فقر اين است. درباره ي دولتهاي جمهوري اسلامي اينها را بايد ملاك قرار داد. چند هفته ي ديگر انتخابات داريم؛ اين انتخابات، مهم است. من در سفر كرمان هم درباره ي انتخابات مطالبي عرض كردم. برادران و خواهران عزيز! اين انتخاب، مهم است. اين سخن در واقع خطاب به همه ي ملت ايران است. اصل حضور مردم در صحنه ي انتخابات مهم است؛ زيرا مشاركت عمومي نشان دهنده ي همبستگي ملي است و همبستگي

ملي مي تواند در مقابل توطئه هاي دشمنان به كشور مصونيت ببخشد. دشمن از اختلافات سود مي برد و از تشتت آراء مردم سوء استفاده مي كند. دشمن از دودستگي ها و فتنه گري ها و جنگ افروزي هاي داخل كشور استفاده مي كند. وقتي يك ملت يكپارچه و يكدست باشد و مسؤولان كشور همه با يكديگر همدل و همراه باشند، شمشير دشمن كُند مي شود و جرأت نمي كند به چنين كشور و ملتي نظر بد بيندازد و با او به چشم توطئه نگاه كند. مشاركت مردم در امر انتخابات مي تواند اين همبستگي ملي را در مقابل چشمان دشمنِ عنود و حيله گر به نمايش بگذارد و به ملت و كشور ما مصونيت ببخشد. لذا من بارها گفته ام كه اصل حضور مردم در انتخابات، حتّي از انتخاب اصلح هم مهمتر است؛ اگرچه انتخاب اصلح هم بسيار اهميت دارد. اصلح يعني چه كسي؟ يعني كسي كه همين هدف ها را دنبال كند؛ يعني كسي كه همين دردها را بداند و حس كند؛ يعني كسي كه براي ريشه كني فقر و فساد عزم جدي داشته باشد؛ يعني كسي كه به حال قشرهاي محروم و مستضعف دل بسوزاند. اصلح كسي است كه هم به ترقي و پيشرفت كشور و توسعه ي اقتصادي و غيراقتصادي بينديشد؛ هم زير توهمات مربوط به توسعه، آن چنان محو و مات نشود كه از ياد قشرهاي مظلوم و ضعيف غافل بماند. اصلح كسي است كه به فكر معيشت مردم، دين مردم، فرهنگ مردم و دنيا و آخرت مردم باشد. اصلح كسي است كه بتواند اين بارِ عظيم را بر دوش بگيرد؛ هر كسي نمي تواند اين بار را بر دوش بگيرد؛ نشاط و حوصله و همت و قدرتِ لازم و

هوشمندي لازم دارد. البته هر كس صلاحيتش در مراكز قانوني تأييد شود، صالح است؛ اما بايد در بين صالح ها گشت و صالح تر را پيدا و او را انتخاب كرد. اين، هنر شما مردم است. اميدوارم ان شاءاللَّه با تشكيل يك دولت قوي و كارآمد و با كفايت، راهي را كه دولت هاي قبل با دلسوزي و پشتكار رفتند، با قوتِ هرچه بيشتر ادامه دهد و مشكلات اين منطقه و استان كرمان و همه ي كشور ايران عزيز - بخصوص مناطق محروم - را برطرف كند. اين، چيزي است كه ملت ما از اسلام عزيز انتظار دارد؛ به آن دل بسته و اميد بسته است و به حول و قوه ي الهي اين اميدِ مردم در سايه ي اسلام و مردان مؤمن و با عزم و مسلمان برآورده خواهد شد. خداي متعال را سپاس مي گويم كه به من توفيق داد تا بار ديگر به اين شهر عزيز - كه روزگاري با آن گرمي و مهرباني از من ميهمان نوازي كرد - بيايم و بار ديگر با شما مردم عزيز در اين شهر ديدار كنم. البته آن روز بعضي از شما جوانان عزيز نبوديد، بعضي هم خيلي كوچك بوديد؛ اما از آن قديمي ها كساني هستند كه آن روزها را به ياد دارند و تلخيِ دوران حاكميت طاغوت در ذائقه ي آنها هست. اميدواريم به فضل پروردگار شيريني حاكميت نظام اسلامي را هم بيش از آنچه تا كنون چشيده اند، بچشند و مشمول ادعيه ي زاكيه ي حضرت بقيةاللَّه باشند. پروردگارا! قلب مقدس امام زمان را از ما و از همه ي اين جمعيت راضي و خشنود كن. پروردگارا! روح ملكوتي امام بزرگوار ما را با اوليائش محشور كن.

پروردگارا! شهداي عزيز اين مرز و بوم، شهداي عزيز جيرفت و اين منطقه را با شهداي صدر اسلام محشور كن. پروردگارا! از جمع حاضر، سلام و درودي به روح پُرفتوح آنها برسان. پروردگارا! اين مردم صبور و وفادار و بامحبت و مؤمن و بااخلاص را مشمول رحمت و بركات و تفضلات خود قرار بده. پروردگارا! توفيق خدمتگزاري به اين مردم عزيز را به ما و ديگر مسؤولان عنايت كن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار كاركنان مجتمع مس سرچشمه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار كاركنان مجتمع مس سرچشمه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

امروز براي بنده روز بسيار خوبي بود؛ چون مجموعه ي عظيم مس سرچشمه را از نزديك ديديم و با فعاليت ها و تلاشهاي كارگران، مديران، مهندسان و خبرگانِ اين كار به اجمال از نزديك آشنا شديم. ديدار شما برادران و خواهران عزيز هم حسن ختام برنامه ي امروز ماست و از ديدن شما عزيزان هم من بسيار خوشوقتم. آنچه امروز ما مشاهده كرديم، حاكي از اين بود كه تلاش عالمانه ي همراه با همتِ بلند و اميد به كار بزرگ توأم با مديريت هاي خوب و كاركرد مطلوب در اين مجموعه، توانسته است يكي از افتخارات كشور ما را شكل دهد. در اين افتخار، همه شريك هستيد؛ كارگران، مهندسان و مديران. اسلام ما را مأمور كرده است كه از ثروت عظيم زمين به نفع بشر استفاده كنيم؛ «واستعمركم فيها». خداوند متعال اين زمين را - كه همه ي خيرات و منابع حياتي براي بشر در دل آن گنجانده شده است - در اختيار انسان قرار داده و از او مي خواهد كه آن را آباد كند و منابع حياتي را به نفع زندگي بشر از

آن بيرون بكشد. اگر جوامع مسلمان از كاروان علم و سازندگي و ابتكار عقب ماندند، به خاطر اين است كه به دستور اسلامي عمل نكردند. امروز داعيه ي ما اين است كه مي خواهيم به اين دستور اسلام هم به طور كامل عمل كنيم. كار شما - استخراج اين معدن و فرآوري محصولي كه نقش مهم و روزافزوني در زندگي پيدا كرده است؛ يعني مس - يكي از مصاديق مهم عمل به اين دستور قرآني است. بقيه ي منابع هم هر كدام در جاي خود همين خصوصيت و نقش را دارند؛ كار كشاورزي هم همين نقش را دارد. زمين، منبع منابع فراوان براي ايجاد حيات طيبه ي انساني است؛ ما مي خواهيم اين را براي كشور خود تأمين كنيم؛ ما مي خواهيم به دستور اسلام عمل كنيم. آن جا كه زمين آباد مي شود، اگر با رعايت حدود و ضوابط الهي باشد، زندگي انسان هم آباد مي شود. اگر شما ملاحظه مي كنيد جوامعي عقب افتاده و فقير هستند و گاهي زميني كه روي آن زندگي مي كنند، منبع ثروت هاي عظيم است، اما خودشان لخت و گرسنه اند، به خاطر اين است كه به اين وظيفه عمل نشده است. در اين عقب افتادگي، دو چيز نقش داشته است: يكي غفلت ها و تنبلي هاي خود آن ملتها، و ديگر دخالت هاي موذيگرانه و سلطه جويانه ي قدرتهاي فرامليتي و بين المللي به صورت استعمار و انواع دخالت هاي فرهنگي و اقتصادي و غيره. ايران اسلامي مي خواهد از اين افسونِ باطل خودش را نجات دهد. داعيه ي ما اين است كه مي خواهيم كشور و خاك و سرزمين ما به دست خود مردم و به سود آنها اداره و استخراج شود و مورد استفاده قرار گيرد. كساني كه امروز با ايران اسلامي دشمني و

عناد مي ورزند، اين را نمي خواهند؛ مايل نيستند خانه و زمين و خاك اين ملت در اختيار خود اين ملت باشد؛ مي خواهند بيايند بهره را ببرند و ملت را تحقير كنند. قبل از انقلاب، يك روز در همين سرچشمه، اول انگليسي ها و بعد امريكايي ها مشغول كار و طراحي بودند. شما ببينيد براي يك ملت چقدر تحقيرآميز است كه از گنج عظيم زير خاكهاي خود نتواند استفاده كند؛ ديگران بيايند تحقيرآميز به او نگاه كنند و بگويند تو نمي تواني؛ ما هستيم كه مي توانيم؛ بهره را هم بيشتر آنها ببرند. قبل از انقلاب، اين وضعيت در اين كشور حاكم بوده؛ همه ي آمارها همين را نشان مي دهد؛ همه ي واقعيت هايي كه ما به چشم خودمان ديده ايم يا از آن اطلاع داريم، همين را اثبات مي كند. نظام جمهوري اسلامي اين تحقير را قبول نمي كند؛ مي گويد سرپنجه ي كارگر مؤمن و مسلمان، و فكر و ابتكار دانشمند ايراني و مسلمان مي تواند گنجينه هاي داخل اين سرزمين را استخراج كند؛ آن را در اختيار ملت بگذارد و كشور را توسعه دهد؛ اين جزو اركان كار ماست و ما اين راه را با قدرت و قوّت و علي رغم اراده ي استكبار جهاني به پيش خواهيم برد. قدرتهاي توسعه طلب جهاني و بين المللي، همه ي دنيا را متعلق به خودشان مي خواهند؛ از علم و سواد و ابتكار و خلاقيت ملتها بيزارند؛ براي اين كه سررشته ي كار دست خودشان باقي بماند. وظيفه ي اصلي ملتها در هر نقطه يي از دنيا كه هنوز از قافله ي علم و تمدن عقب مانده اند، اين است كه به دانش، فناوري، ابتكار و خلاقيت فكر كنند؛ كار و تلاش كنند و شب و روزِ خودشان را مصرف كنند تا

براي كشور و ملتشان عزت بيافرينند. وظيفه ي مسؤولان كشور هم اين است كه هم اين حركت را تشويق و تسهيل كنند و موانع را از سر راه آن بردارند، و هم ترتيبي بدهند كه محصول اين تلاش در اختيار همه ي ملت قرار بگيرد؛ همه ي قشرهاي جامعه از آن بهره مند و منتفع شوند؛ ميدان كار و تلاش و فعاليت باز باشد و استعدادهاي گوناگون بتوانند وارد ميدان شوند. من به همه ي جوانان و همه ي كساني كه در راه علم حركت مي كنند، مؤكداً توصيه مي كنم كه رشته ي علم و تحقيق و نوآوري در دانش و زنده كردن روح ابتكار و خلاقيت و آفرينش دروني و حقيقي خود را رها نكنند. فعاليت و ابتكار و نوآوري و خلاقيت، اساس پيشرفت انسان و زندگي انساني است. دست نشانده هاي دستگاه هاي قدرت در گذشته در كشور ما و امروز در بسياري از كشورهاي وابسته ي اين منطقه سعي مي كنند تقليد را جايگزين فعاليت و ابتكار كنند. شما مي بينيد كارخانه يي را به كشوري مي دهند - البته پول گزافي هم از آن كشور مي گيرند - اما ابتكار عمل دست خود آنهاست؛ امكان رشد و خلاقيت و نوآوري نمي دهند؛ كمااين كه در ايرانِ طاغوتيِ ديروزِ ما اين طور بود؛ اجازه نمي دادند نيروهاي بااستعداد داخلي در اين ميدان ها رشد كنند و پرورش يابند. امروز ورق برگشته است؛ نظام اسلامي ميدان رشد را براي همه باز كرده است. ماييم و همتمان، ماييم و تلاشمان، ماييم و ابتكار و خلاقيتمان كه بتوانيم. اگر تلاش كرديم، به نتيجه خواهيم رسيد؛ اين وعده ي لايتخلف الهي است. اگر تلاش نكنيم، اگر كوتاهي كنيم، اگر خطوط معنوي و اخلاقي را در پيشرفت مادي به دست

فراموشي بسپاريم، البته رحمت الهي از ما سلب خواهد شد. ما بايد رحمت الهي را براي خود جلب كنيم. شما برادران و خواهران عزيز كه اكثراً در شهرك مس سرچشمه زندگي مي كنيد و بعضي هم شايد از خارج اين شهرك تشريف آورده ايد، مخاطب اين پيام و بيان الهي هستيد كه «رحم اللَّه امرء اعمل عملا فاتقنه»؛ رحمت خدا شامل حال كساني است كه كاري را انجام مي دهند و آن را با اتقان، درست و كامل به سامان مي رسانند؛ نيمه كاره رها نمي كنند و سهل انگاري در آن به خرج نمي دهند. همه ي ما در هر بخشي كه مشغول كار هستيم، مخاطب اين خطاب هستيم. دولتمردان، مسؤولان كشور، مديران عالي رتبه و اقشار مختلف در هر بخشي از بخشها - كه يك گوشه ي آن، بخش صنعت يا معدن است - در صورتي كه كار را با جديت دنبال كنند و ابتكار و نوآوري در آن به كار بزنند و دانش را در آن به كار بگيرند، رحمت خدا شامل حال آنها خواهد شد. ما هر جا دانش را پيدا كنيم، آن را از آنها خواهيم گرفت. ما از گرفتن دانش از ديگران ابا نداريم. ننگمان نمي كند شاگرد دانش ديگران باشيم؛ اما ننگمان مي كند كه هميشه شاگرد باقي بمانيم. شاگردي مي كنيم و علم را ياد مي گيريم؛ اما بر علم مي افزاييم؛ اين، هدف وافق كار علمي در كشور ماست. بر دامنه ي علم بايد بيفزاييم. ما ملت بااستعدادي هستيم؛ تاريخ و ميراث فرهنگي ما به اين گواهي مي دهد. اين كه ما مي توانيم ظرفيت هاي توليد را افزايش دهيم، كميّت ها را بالا ببريم، كيفيت ها را روزبه روز بهتر كنيم و زواياي ناشناخته را در بخش هاي صنعت، معدن، كشاورزي، دانش،

فنون و بقيه ي بخش هاي مجموعه ي زندگي انسان روزبه روز بيشتر شناسايي كنيم، نشانه ي رحمت و توفيق الهي است. اگر همين جد و جهد را دنبال كنيم، رحمت الهي ادامه پيدا خواهد كرد و ما عزم و اراده ي راسخ داريم كه اين راه را تا آخر برويم. ان شاءاللَّه غبار عقب ماندگي از چهره ي اين كشور بكلي زدوده شود؛ و اين به بركت اسلام و ايمان شما مردم خواهد شد. ايمان و عزم راسخ اين ملت مي تواند مهمترين تضمين كننده ي ادامه ي اين راه باشد. اين كه شما شعار مي دهيد «مرگ بر امريكا»، تحقق اين شعار در عالم واقعيت، همين كاري است كه اين جا داريد مي كنيد. ما با هيچ ملتي دشمني نداريم. «مرگ بر امريكا» يعني مرگ بر قدرت هاي مداخله جو و استكباري. ملتي كه در عمل، استقلال و هويت و توان خود را به مرحله ي بروز مي رساند و ابتكارِ خود را به كار مي گيرد و خود را مستقل مي كند، در واقع دارد «مرگ بر استكبار جهاني» و «مرگ بر قدرت هاي مداخله گر» مي گويد. امروز، روز خوبي بود و حسن ختام آن هم ديدار شما برادران و خواهران عزيز بود. پروردگارا! رحمت و لطف خودت را بر اين برادران و خواهران و بر مردم عزيز ما نازل كن. پروردگارا! توفيقات فعالان عرصه ي صنعت و بقيه ي عرصه هاي حيات اين كشور را روزبه روز بيشتر كن. پروردگارا! آنچه موجب رضاي تو از ماست، آن را به ما الهام كن؛ ما را در پيشبرد آن كار موفق و مؤيد بدار و قلب مقدس ولي عصر (ارواحنافداه) را از ما راضي و خشنود بفرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در اجتماع بزرگ مردم رفسنجان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع بزرگ مردم

رفسنجان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. حضور در رفسنجان، براي اين بنده ي خدمتگزار، بسيار خاطره انگيز است. شهر رفسنجان و مردم عزيز آن را از سال هاي بسيار دور مركز و كانون توجه به حقايق اسلام و نقطه ي ثقلي از نقاط مهم كشور در مبارزه ي با طاغوت شناختيم. مردم رفسنجان در دوران اختناق به معناي حقيقي كلمه در صراط مستقيم الهي پايداري و پافشاري كردند. روزي كه نام و ياد و فتواي امام بزرگوار در سرتاسر كشور به وسيله ي دستگاه پليسيِ اختناقِ طاغوتي ممنوع و جرم بود، مردم رفسنجان در شهر شجاع و آزاده ي خودشان، مسجدي به نام امام بزرگوار نامگذاري كردند؛ به نام آن بزرگوار سخن گفتند و راه او را ترويج كردند. بنده در سفرهاي متعددي كه به اين شهر آمدم و با محبت صميمانه ي شما مردم رفسنجان روبه رو شدم، مطالبي را در اين شهر به صورت علني و بر سر منبرها مي توانستم تشريح كنم كه در هيچ نقطه ي ديگر كشور چنين امكاني براي ما به وجود نمي آمد. در اين جا مردم، آگاه و هوشيار بودند؛ آماده به كار و پا به ركاب بودند؛ همين وضعيت در طول سال هاي متمادي ادامه پيدا كرد و بعد از پيروزي انقلاب هم رفسنجان از جمله ي مراكزي بود كه به مصداق «صدقوا ما عاهدوا اللَّه عليه»، پيمان خود را با خدا، با امام زمان و با حركت عظيم اسلامي نگسست. در ميدان هاي دفاع مقدس، مردان رفسنجاني، جوانان رفسنجاني، و در پشت جبهه و در بخش پشتيباني، زنان رفسنجاني نقش بسيار مهمي ايفا

كردند. خدا را شكر مي كنيم كه بر شما مردم عزيز منت نهاد و شما را در صراط مستقيم خود پايدار نگه داشت. بحمداللَّه امروز نام و ياد رفسنجان و شخصيت هاي ممتاز و برجسته ي رفسنجاني در آفاق كشور شناخته شده هستند. مردم رفسنجان داراي نام نيك اند؛ سابقه ي آنها درخشان است و بسياري از دست اندركاران مبارزات، اين را از نزديك شاهد بودند. آنچه امروز من در اجتماع پُرشور شما مردم عزيز رفسنجان عرض مي كنم، اين است كه اين مبارزات و زحمات و تلاش هاي فراوان، به سمت هدف هاي والا و ارزشمندي بوده است. جهاد يك ملت وقتي معنا مي يابد و درخشندگي و ماندگاري پيدا مي كند كه اهداف تعريف شده ي آن، اهداف والايي باشد. مبارزه ي عظيم ملت ايران، اهداف والاي الهيِ خود را تعريف و ترسيم كرد. ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي و رهبر و پدر و معمار اين انقلاب و اين نظام - امام بزرگوار ما - اين هدف ها را پاس داشتند؛ به سوي آن حركت كردند و سرمايه ي مادي و معنوي خود را در اين راه گذاشتند. اين اهداف تعريف شده، منحصر به يك بخش از زندگي انسان ها نيست؛ اين اهداف شامل زندگي مادي و معنوي مردم است. اسلام مردم خود را خوشبخت و سعادتمند مي خواهد. اين سعادت فقط با پول به دست نمي آيد؛ فقط با ذكر و عبادت هم به دست نمي آيد. حيات طيبه ي اسلامي، زندگي يي است كه در آن، راه رسيدن به معنويت و اهداف و سرمنزل هاي نهاييِ اين راه، از زندگي دنيايي مردم عبور مي كند. اسلام دنياي مردم را آباد مي كند؛ منتها آبادي دنيا هدف نهايي نيست. هدف نهايي عبارت است از اين كه انسان ها در زندگي

دنيوي از معيشت شايسته و مناسب، از آسودگي و امنيت خاطر، و از آزادي فكر و انديشه برخوردار باشند و از اين طريق به سمت تعالي و فتوح معنوي حركت كنند. حيات طيبه ي اسلامي شامل دنيا و آخرت - هر دو - است. مسأله اين است كه زندگي دنيوي - كه به سمت اهداف الهي حركت مي كند - بايد زندگاني حقيقي و راستينِ عادلانه را براي مردم تأمين كند. در اسلام، عدالت مسأله ي بسيار مهمي است. ارزشي كه از نظر اسلام به هيچ وجه و در هيچ شرايطي مورد مناقشه قرار نمي گيرد، عدالت است. عدالت، هدف پيغمبران است؛ هدف انقلاب اسلامي هم بوده است. در سايه ي عدالت، زندگي مردم مي تواند با رفاه و توسعه ي مادي به سمت اهداف معنوي هم حركت كند. ملت ايران در راه ايجاد جامعه ي عادلانه مبارزه و تلاش كرد. نظام مقدس جمهوري اسلامي هدف اصلي خود را ايجاد جامعه ي عادلانه قرار داده؛ عدالت با تعريف اسلامي؛ عدالت، همان گونه كه اسلام معرفي كرده است؛ بدون انحراف به چپ و راست؛ يعني صراط مستقيم الهي. در اين راه، ما پيشرفت هاي قابل توجهي كرده ايم؛ اما براي استقرار نظام عادلانه ي اسلامي هنوز بايد تلاش شود. مهمترين وظيفه ي مسؤولان كشور اين است كه در جامعه عدالت را معنا ببخشند تا مردم عدالت را احساس كنند؛ عدالت در قانون، عدالت در قضا، عدالت در تقسيم منابع حياتي كشور، عدالت در برخورداري ها و دسترسي هاي همه ي افراد به امكانات كشور. كشور ما امكانات زيادي دارد؛ اين امكانات مي تواند يك جامعه ي مرفه و پيشرفته و توسعه يافته را براي ملت ايران ايجاد كند؛ منتها شرط اصلي اين است كه در استفاده ي از اين منابع،

عدالت رعايت شود. نظام جمهوري اسلامي پرچم عدالت را بلند كرده است؛ مردم هم مجذوب همين شعارِ بسيار مهم و اساسي هستند. نظام جمهوري اسلامي موظف است در همه ي مراحل عدالت را تأمين كند و مردم نقاط مختلف كشور و قشرهاي گوناگون جامعه را از منابع حياتي كشور برخوردار سازد. اين، وظيفه ي اساسي است. مسؤولان كشور در رده هاي مختلف - در سطح كشور، در سطح استان ها و شهرها - موظفند عدالت را رعايت كنند و طبقات محروم را همواره مورد توجه قرار دهند. اين خطاست اگر خيال كنيم اسلام با پيشرفت و توسعه و رفاه مادي جامعه مخالف است؛ به هيچ وجه اين طور نيست. جامعه يي كه در آن، پيشرفت علمي و عملي، پيشرفت فناوري و پيشرفت دنياييِ مردم وجود داشته باشد؛ اسلام اين را براي پيروان خود مي پسندد. تشويق اسلام به علم و عمل و تلاش و فعاليت، از همين جهت است. سنت الهي بر اين قرار گرفته است كه هر ملتي تلاش و كار كند، بدون ترديد نتيجه ي آن را خواهد ديد. بنابراين اسلام حيات مادي مردم را هم تأمين مي كند؛ منتها غرق شدن در حيات مادي، فراموش كردن ارزش هاي معنوي، ايجاد شكاف بين طبقات جامعه، و فاصله انداختن بين قشرهاي مختلف مردم را نمي پسندد و نمي پذيرد؛ و اين، نظام اسلامي را ممتاز كرده است. امروز در دنيا كشورهاي توسعه يافته بسيارند، اما در آنها عدالت وجود ندارد؛ اينها الگوي نظام جمهوري اسلامي نيستند. الگوي نظام جمهوري اسلامي، الگوي اسلامي است؛ يعني الگوي پيشرفت و توسعه و رفاه، همراه با عدالت و برادري و محبت و عطوفت بين قشرها و پُرشدن شكاف بين فقير و غني در

جامعه. پيشرفت جامعه به اين شكل كه با معنويت همراه است، مورد نظر اسلام است. خدا را شكر مي كنيم كه مسؤولان نظام جمهوري اسلامي از آرمان هاي اسلامي و آنچه به عنوان اهداف والا براي اين انقلاب و اين مردم تعريف شده است، تخلف نكرده اند. اين اهداف را همه پذيرفته اند و شرط خدمت به اين مردم و شرط احراز مسؤوليت هاي اساسي براي اين مردم همين است كه هر مسؤولي به اين اهداف والا و آرمان هاي الهي و اسلامي از بن دندان و از عمق جان معتقد باشد و در راه آن تلاش و مجاهدت كند. جاذبه ي نظام اسلامي براي ملتهاي مسلمان در سراسر دنيا در همين نكته ي اساسي نهفته بود كه اسلام را تضمين كننده ي سعادت جوامع اسلامي دانست. ملتهاي مسلمان تا قبل از آن كه انقلاب اسلامي به صحنه بيايد، مي پنداشتند نام عدالت در اردوگاه چپ و سوسياليستي است، و رفاه و پيشرفت مادي در اردوگاه راست - يعني نظام سرمايه داري - قرار دارد. اسلام به صحنه آمد؛ وعده ي زندگي همراه با رفاه مادي و عدالت اجتماعي را به مردم داد و آنها مجذوب اين شعار و اين حركت عظيم شدند؛ لذا در تمام دنياي اسلام، نام انقلاب اسلامي و نام امامِ اين انقلاب براي مردم به صورت يك خورشيد درخشان و يك نقطه ي پُرجاذبه درآمد. با اين كه ما در سالهاي نخستين انقلاب تبليغات وسيعي هم در دنياي اسلام نداشتيم؛ اما هر كس از نظام جمهوري اسلامي به نقاط دوردست دنيا كه مسلمانان در آن جا زندگي مي كردند، سفر كرد، ديد نام امام، نام انقلاب، نام نظام جمهوري اسلامي و اين پرچمِ برافراشته، در اعماق قلب مردم مسلمان

جا دارد. حتّي بسياري از ملتهاي غيرمسلمان به خاطر اين شعار به اسلام جذب شدند. ما بايد به اين شعارها عمل كنيم. به صرفِ گفتن و تكرار كردن، نمي توان دلخوش بود كه به آن هدفها خواهيم رسيد؛ بايد اينها را در عمل و در تجربه ي ميداني و واقعي پياده كنيم؛ اين مسؤوليت بزرگ مسؤولان جمهوري اسلامي است. همه ي مسؤولان به اين معنا معتقد بوده اند و هستند و آن را دنبال مي كنند؛ ولي بايد تلاش و كار كنند تا اين اهداف و آرمان ها تحقق پيدا كند. همين جاذبه ي نظام جمهوري اسلامي است كه دشمنان قدار جهانيِ جمهوري اسلامي را در مقابل آن به صف آرايي وادار مي كند و تا امروز وادار كرده است. بعضي تصور مي كنند ما دشمنان جهاني خود را تحريك كرده ايم كه بيايند با ما دشمني كنند؛ بعضي خيال مي كنند شعار «مرگ بر امريكا» امريكا را تحريك مي كند كه نسبت به نظام اسلامي و ايران اسلامي دشمني بورزد؛ اين خطاست. دشمنيِ نظام مستكبر امريكايي و هر مستكبري در دنيا با نظام اسلامي، به خاطر پرچم برافراشته ي عدالت است؛ به خاطر اين است كه مي بيند با نام اسلام و با تعاليم والاي اسلام كشوري دارد به سمت رشد و توسعه و پيشرفت علمي و عملي حركت مي كند؛ مي داند كه اين، جلوي نفوذ آنها را خواهد گرفت. آنها با هر كشوري كه خارج از قلمرو قدرت آنها به توسعه و پيشرفت علمي دست پيدا كند، مخالفند. آنها با هر كشوري كه در ميدان علم و توسعه، به سمت رقابت با آنها حركت كند، مخالفند. آنها در مناطق مختلف عالم - كه از لحاظ منابع حياتي و منابع

اقتصادي و زيرزميني، ثروتمند و غني است - منافع خودشان را دنبال مي كنند و در پي اين هستند كه ظالمانه و مستكبرانه بر اين كشورها پنجه بيفكنند و با قدرت زور و زر و تزويرِ خودشان بتوانند اين منابع را در اختيار بگيرند. آنها براي مردم اين كشور و كشورهاي اين منطقه ي از عالم حق حيات قائل نيستند؛ چه برسد به اين كه اجازه داده شود اين ملتها با اراده ي خودشان نظامي را تشكيل دهند، حكومتي را سر كار بياورند، رئيس جمهوري را انتخاب كنند، دولتي را بيارايند، قوانيني را تصويب كنند، راهي را طي كنند و ابتكارهايي به خرج دهند. دشمني امريكا و استكبار با ايران اسلامي به خاطر اين حركت قدرتمندانه ي مردمي است؛ چون ايمان مردم، علاقه ي مردم به استقلال، و اطمينان به نفس مردم، به ضرر آنهاست. آنها مي خواهند كشور ما را هميشه وابسته نگه دارند. آنها مي خواهند از لحاظ فرهنگي، اقتصادي و سياسي كشورهاي اين منطقه را وابسته ي به خودشان نگه دارند. وقتي كشوري مستقل است، وقتي اطمينان به نفس دارد و با اعتماد به خود، در راهي كه او را به سمت اهداف والا مي رساند، حركت مي كند، طبعاً اينها ناراضي مي شوند. نارضايي دشمنان جهاني ما به اين خاطر است. آنها وقتي راضي مي شوند كه ملت ايران اختيار دين و دنيا و فرهنگ و اقتصاد خود را يكسره به آنها بسپارد. ملت ايران امروز بيدار شده است و زير بار چنين زورگويي ها و قلدري هايي نمي رود. مردم عزيز رفسنجان! برادران و خواهران مؤمني كه سال هاي متمادي در راه حق و حقيقيت قدم برداشته ايد! بدانيد سعادت اين كشور و اين ملت در وحدت كلمه و پيمودن راه

اسلام و پيگيري عدالت است. اين ملت براي اين كه دشمنان را مأيوس كند و آنها را از تهاجم هاي گوناگون و موذيگري هايي كه نسبت به نظام جمهوري اسلامي دارند، منصرف كند، تنها راهي كه مي تواند بپيمايد، اين است كه تلاش كند در سايه ي اسلام و پيگيري اهداف اسلامي، و با همبستگي ملي و وحدت كلمه، خود را روزبه روز نيرومندتر كند. ما بحمداللَّه در اين راه حركت كرديم و باز هم با قدرتِ تمام حركت خواهيم كرد و هيچ گونه سستي را در اين راه براي خود جايز نمي دانيم. مطمئناً اسلامِ عزيز است كه مي تواند زندگي اين ملت را در اين كشور به سطحي برساند كه شايسته ي ملت ايران و شايسته ي اين تاريخ غني و شايسته ي اين انسان هاي شريف و والاست. بحمداللَّه ملت ما مي تواند، شما مي توانيد و جوانان ما مي توانند اين كشور را به همان مرحله يي برسانند كه مطلوب اين ملت است؛ حقايق كشور هم اين را نشان مي دهد. همه ي ما پيشرفت هاي اين كشور را در زمينه ي علم، فناوري، تحقيقات و توسعه ي اقتصادي مي دانيم و مي بينيم. اين پيشرفت ها براي اين ملت طبيعي است. اگر اين ملت پيشرفت نكند، غير طبيعي است. آنچه بايد روي آن تكيه و براي آن تلاش كرد، اين است كه اين حركت ها و اين پيشرفت ها در سايه ي عدالت اجتماعي انجام بگيرد تا جوانان و همه ي مردم بخش هاي گوناگون ايران بتوانند از امكانات اين كشور استفاده كنند. من بار ديگر شما مردم عزيز و همه ي مردم كشورمان را دعوت مي كنم كه در تجربه ي انتخاباتي كه در پيش است، فعالانه شركت و حضور پيدا كنيد. شخصيت هاي صالحي كه به شما معرفي مي شوند، آنها را به

تناسب اهداف والاي اين ملت و اين انقلاب و اين نظام انتخاب كنيد. با پشتوانه ي آراء مردمي بايد دولتي سركار بيايد كه با قدرت گره ها را باز كند و كارهاي بزرگ را انجام دهد؛ كارهايي كه در نيمه ي راه است و بايد با تلاش مضاعف و با جد و جهد به نتيجه برسد، آنها را به نتيجه برساند. كشور ما مي تواند ملتي بزرگتر از آمار كنوني ملت ما را هم اداره كند؛ مي تواند خود را در سطح بالايي از پيشرفت و توسعه در ميان ملت هاي عالم قرار دهد؛ و همچنان كه در سند چشم انداز بيست ساله اعلام شده است، مي تواند از جهات مختلف رتبه ي اول را در منطقه حائز شود. اينها توانايي هاي ملت ماست؛ اينها را ملت ما به بركت وحدت كلمه، به بركت پرچم برافراشته ي اسلام، و به بركت ايمان عميقي كه در دل هاي شماست، تا كنون به دست آورده است و باز هم مي تواند پيش برود و به چشم انداز زيبا و شايسته ي ملت ايران دست پيدا كند. البته در اين راه، كارشكني ها و دشمني هايي وجود دارد؛ با اين دشمني ها بايد مقابله كرد و نبايد تسليم توطئه ي دشمنان شد. ملتي به موفقيت دست پيدا مي كند كه از اراده و عزم راسخ خود كم نگذارد و بتواند با قدرتِ تمام و با وحدت كلمه اين راه را طي كند. چنين ملتي پيروز است. شما هم بحمداللَّه تا امروز پيروز شده ايد؛ بعد از اين هم ان شاءاللَّه پيروز خواهيد شد. استان كرمان، استان بزرگ و مهمي است و از لحاظ منابع طبيعي، ثروتمند است. در سال هاي بعد از جنگ، كارهاي زيادي در اين استان انجام گرفته است. آنچه

در طول اين سال ها در استان كرمان انجام گرفته، با آنچه در سال هاي قبل از انقلاب صورت گرفته بود، قابل مقايسه نيست. آن روز كرمان يك منطقه ي بكلي فراموش شده بود و مورد بي اعتنايي قرار داشت؛ نه منابع انساني آن و نه منابع زيرزميني آن، مورد توجه نبود. نظام جمهوري اسلامي، اين منطقه و مردم عزيز كرمان را در سرتاسر استان با چشم عزت نگاه كرد و نگاه مي كند؛ آن چنان كه شايسته ي آنهاست. نظام جمهوري اسلامي به اين استان توجه كرده است. وضعيت اين استان با گذشته تفاوت زيادي پيدا كرده است؛ البته كمبودهايي هم وجود دارد كه به بعضي از آنها اشاره كردند. خشكساليِ هفت ساله و هشت ساله در نقاط مختلف استان صدمه هاي زيادي زد؛ سرماي امسال هم كه مشكلاتي را براي رفسنجان و بعضي نقاط ديگر به وجود آورده است. البته بايد به مردم كمك شود تا بتوانند در مقابل بلايا و حوادث طبيعي هم مقاومت كنند و كار را متوقف نكنند و ان شاءاللَّه بر مشكلات فائق بيايند. از مهمترين وظايف مسؤولان دولتي همين است؛ ما هم توصيه هاي لازم را به آنها كرده ايم و خواهيم كرد. اميدواريم خداوند متعال بركات خودش را بر مردم رفسنجان و شهر رفسنجان نازل فرمايد. پروردگارا! اين مردم مؤمن و عزيز و پُرشور و بااخلاص را مشمول رحمت و بركت و لطف خود قرار بده. پروردگارا! اين دل هاي مؤمن را با تفضلات خود، به نور معرفتت روشن و منور بگردان. پروردگارا! شهداي عزيزي كه از اين منطقه در راه تو جان خودشان را فدا كرده اند، با پيغمبر محشور بفرما. پروردگارا! به محمد و آل محمد به ما توفيق خدمتگزاري

به اين مردم عزيز را عنايت كن و ما را خدمتگزاران واقعي اين مردم قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانشجويان و اساتيد دانشگاه هاى استان كرمان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار دانشجويان و اساتيد دانشگاه هاي استان كرمان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خويش را در خويش پيدا كن كمال اين است و بس جلسه ي بسيار پُرنشاط و پُرجاذبه يي است. جلسات جوانان - بخصوص جوانان اهل علم و دانش - هميشه همين طور است. از بياناتي هم كه دوستان در اين جا فرمودند، بدون تعارف من حقيقتاً محظوظ شدم. براي من بسيار جالب بود كه در گفتار دوستان - چه استادان محترم و چه دانشجويان - كلام پُرمغز و پُرمعنا شنيده مي شد. آنچه گفتند، انديشيده بود و يقيناً نشان دهنده ي سطح راقيِ فكر در مجموعه ي دانشگاهيِ كرمان بود. نكاتي را از بيانات دوستان يادداشت كردم؛ اميدوارم اين توفيق را پيدا كنم كه از آنها بهره ببرم و بر اساس آنها برنامه ريزي هايي صورت بگيرد. اما آنچه من در اين جلسه عرض مي كنم، مايلم تكرار حرف هايي كه در اين چند روزِ طولاني در شهرهاي مختلف كرمان زدم، نباشد. امروز گمانم نهمين روزي است كه من در استان شما هستم و طولاني ترين سفري است كه تا امروز به استان ها داشته ام. حرف هاي زيادي گفته و شنيده شد. بنده چه از نخبگان و چه از آحاد مردم مطالبي شنيدم، اما دانشجو و دانشگاهي قشر برگزيده ي جامعه اند؛ اين تعارف نيست. شماها اميد آينده ي كشوريد. در واقع پاره ي دل ملت و دلبستگيِ بلند مدتِ ملت شما هستيد. نگاهي كه به مسائل كشور مي كنيد، بايد نگاه كلان باشد. من در اين زمينه مطالبي عرض مي كنم. البته اين دانشجوي عزيز - نماينده ي تشكل هاي

دانشجويي - نكته ي بسيار درستي را ذكر كردند و آن اين است كه نسبت ميان نگاه به فعاليت هاي امروز و نگاه به تكاليف آينده در فعاليت هاي دانشجويي و جنبش دانشجويي بايد رعايت شود؛ ليكن اگر ما نگاه كلاني به مسائل كشور، به آينده ي كشور و چالش هايي كه فراروي ملت و كشور قرار دارد، نداشته باشيم، نه تنها نمي توانيم وظايف آينده را ترسيم كنيم، بلكه در فعاليت هاي فعلي هم احتمال سردرگمي وجود خواهد داشت. جمهوري اسلامي - يعني نظام مردمي، نظام مستقل، نظام مبتني بر ارزش هاي اصيل، نظام مبتني بر آزادي فكر و عدالت اجتماعي - يك هديه ي الهي به ملت ايران است. خداي متعال اين هديه را مفت و مجاني به ملت ايران نداده است. نسل هايي تلاش كردند، نسل قبل از شما مجاهدتِ سخت و دشواري را متحمل شدند؛ خداي متعال هم وعده كرده است كه براي مجاهدت پاداش قائل است. پاداش نه فقط پاداش اخروي است، بلكه در همين نشئه ي زندگي هم پاداش داده مي شود؛ «كلاً نمد هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربك»؛ هركس تلاش كند، به نتيجه ي آن تلاش خواهد رسيد. ملت ايران تلاش كردند؛ خداي متعال هم اين هديه را به آنها داد؛ يعني يك نظام مردمي كه پايه هاي آن بر ضديت با فساد و انحراف و كجروي و وابستگي نهاده شده است. اين هديه را بايد نگه داشت. اين طور نيست كه اگر خدا به قومي نعمت داد، آن قوم خاطرجمع باشند كه اين نعمت براي آنها خواهد ماند. شما در سوره ي حمد مي خوانيد: «صراط الّذين انعمت عليهم غيرالمغضوب عليهم و لاالضّالّين»؛ يعني «مغضوب عليهم» و «ضالّين» هم جزو «انعمت عليهم»اند. نبايد

تصور شود كه خدا به عده يي نعمت مي دهد و عده يي را گمراه مي كند و مورد غضب قرار مي دهد؛ نه، «غير المغضوب عليهم» به حسب تركيب نحوي عربي، صفت «انعمت عليهم» است. خدا به انسان هاي زيادي نعمت داده است. نعمت دادشده گان دو نوع اند؛ يك عده كساني هستند كه با عمل خود، با سوء رفتار خود، با تنبلي خود، با انحراف خود و با دل سپردن و تن سپردن به هوس هاي زودگذرِ منحرف كننده، نعمت را بر باد دادند؛ يك عده هم كساني هستند كه نعمت را با كوشش و تلاش و شكرانه ي خود نگه داشتند. كساني كه نعمت را بر باد دادند، «مغضوب عليهم» و «ضالين»اند؛ آنهايي كه نعمت را نگه داشتند، «غيرالمغضوب عليهم و لا الضّالّين»اند. خداي متعال، هم به انبيا و اوليا و شهدا و صالحين نعمت داده است - «فاولئك مع الّذين انعم اللَّه عليهم من النّبيّين و الصّديقين و الشّهداء و الصّالحين» - هم به بني اسرائيل نعمت داده است؛ «اذكروا نعمتي الّتي انعمت عليكم». در سوره ي بقره سه مرتبه اين تعبير تكرار شده است. خدا به بني اسرائيل هم نعمت داد، منتها آنها نعمت را كفران كردند. خداي متعال در سوره ي سبأ مي فرمايد: «ذلك جزيناهم بما كفروا و هل نجازي الّا الكفور». خداوند كفران كنندگان نعمت را تنبيه و مجازات مي كند. پس بايد نعمت را نگه داشت. انبيا و شهدا و صالحين و صديقين كساني هستند كه نعمت خدا را نگه داشتند. نعمت خدا را بايد نگه داريد، پرورش دهيد، كامل كنيد و نقايص اش را برطرف سازيد - كه اين نقايص هم باز از عمل ما ناشي مي شود - اين كار بزرگي است كه بر عهده ي

شما جوانها و بخصوص جوانان دانشجوست، كه اميدهاي آينده ايد و در افق آينده، انسان شماها را مي بيند. مديران و تصميم گيران و تصميم سازان كشور در آينده شماها هستيد؛ هم مي توانيد اين كشور را به اوج قله ي افتخار و ترقي برسانيد - همان طور كه آرزوي نظام جمهوري اسلامي است - هم مي توانيد خداي نكرده نعمتِ به دست آمده را از دست بدهيد. لذا به افق دوردست نگاه كنيد و ببينيد چه بايد كرد و چالش هايي كه در مقابل ماست، چيست. من چند مسأله از مسائل كلان كشور را با توجه به وقت و حوصله ي شما عزيزان بيان مي كنم. البته همه ي اينها مسائل كنوني و مسائل نقد است، اما در سايه ي تحليلِ اين مسائلِ نقد، مي شود خط ممتد به سوي آينده را پيدا كرد و مشخص نمود كه چه كار بايد بكنيم و چه كار بايد نكنيم. مسأله ي اول، شكل دادن به يك آرمان سياسي است كه بتواند به فعاليت ها و تلاش هاي جوان جهت بدهد؛ چون بدون آرمان، نه مي شود درست زندگي كرد و نه تلاش انسان، منضبط خواهد بود. بايد آرمان و خط روشن و افق واضحي در مقابل وجود داشته باشد كه به انسان جهت بدهد. اين آرمان چيست؟ من از اين جا شروع كنم كه جوان در ايران اسلاميِ كنوني ما - شايد در جاهاي ديگر هم همين طور باشد؛ من نمي توانم از لحاظ علمي اظهارنظري بكنم؛ اما آن چيزي كه به تجربه و شناخت از نزديك به آن رسيده ام، در مورد جوان ايرانيِ كنوني ماست - آرزوهايش خلاصه نمي شود در پيدا كردن خانه و همسر و شغل؛ اين، همه ي آرزوهاي يك جوان نيست. البته اينها نيازهاي

يك جوان است و دوست دارد تأمين شود؛ اما فراتر از اين، آرزوهاي بزرگتري هم به طور طبيعي در جوان ما وجود دارد؛ بخشي مربوط به طبيعت جواني است - كه آرمانگرايي در آن وجود دارد - بخشي مربوط به آرزوهايي است كه نظام جمهوري اسلامي براي ملت و آينده ي ما ترسيم كرده؛ برخي شايد بر اثر پيشرفت هايي است كه تاكنون با تجربه به دست آمده؛ برخي هم بر اثر ناكامي هايي است كه وجود دارد. جوان ما وقتي تبعيض را در جامعه مي بيند، آرزوي عدالت اجتماعي در دل او شعله مي كشد. جوان ما وقتي فساد را در بخشي از دستگاه هاي مجموعه ي نظام مشاهده مي كند، ميل به مبارزه ي با فساد و آرمانِ ريشه كني فساد در درون او شكل مي گيرد و او را به حركت وادار مي كند. به اين دلايل، كمال جويي و آرمان خواهي در جوانان ايران اسلامي ما وجود دارد. جوان چه مي خواهد؟ جوان ما مايل است در كشوري كه خانه ي اوست، فقر و عقب افتادگي و بدبختي نباشد؛ امنيت و عزت و افتخار وجود داشته باشد؛ صفا و محبت و روشن بيني بر فضاي زندگي حاكم باشد؛ ميدان كار و تلاش و پيشرفت در برابر او باز باشد؛ احساس پوچي نكند؛ هدف روحي و معنوي و والايي كه در دل هر انساني هست، بتواند آن را اشباع كند. اين يك ترسيم كلي از آرمان هايي است كه قاعدتاً يك جوان ايراني دارد. اين چيزهايي كه عرض كردم، مجموعاً در اصطلاح قرآني حيات طيبه است؛ «فلنحيينّه حياة طيّبه». حيات طيبه يعني زندگي در رويه ي مادي و نيازهاي جسماني و همچنين در لايه ي نيازهاي معنوي - چه علمي، چه عملي، چه روحي

- پاسخگو باشد. بعد ان شاءاللَّه به اين آيه ي شريفه باز مي گردم. به واقعيت كه نگاه مي كنيم، با جوانها كه برخورد مي كنيم، گزارش ها را كه مشاهده مي كنيم، مي بينيم با وجودي كه آرمان گرايي در جوانهاي ما موج مي زند و بدون ترديد وجود دارد، اما در عين حال مجموعه ي جوان كشور ما - كه مجموعه ي بزرگي هم هست - همه در برابر احساس آرمان گرايي يك طور نيستند و يك طور فكر نمي كنند: بعضي دچار غفلتند، دچار روزمرگي اند، سرشان گرم مسائل روزمره است و يادشان نمي آيد كه آرماني هم وجود دارد - از اين قبيل جوانها شما ديده ايد؛ بنده هم با اين كه پيرم، اين گونه جوانها را سراغ دارم و مي شناسم و ديده ام؛ نه فقط از صفحه ي تلويزيون، بلكه در واقعيت هم مشاهده كرده ام - يك دسته هم كساني هستند كه دغدغه دارند، اما مأيوس و غمگين و افسرده اند؛ نگاهشان بدبينانه است؛ مي گويند نمي شود كاري كرد؛ لذا از خير حيات طيبه مي گذرند؛ اينها هم با اين كه دغدغه دارند و غافل نيستند، در نهايت به دام غفلت و روزمرگي مي افتند. از اين قبيل هم شما ديده ايد، بنده هم ديده ام. در جلسات جوانها و دانشجوها - كه شما مي دانيد بنده از اين جلسات دارم و كم هم نيست - انسان گاهي نشانه هاي يأس و بدبيني و نگاه منفي را مي بيند: آقا! چه فايده يي دارد؟ نمي شود، فايده يي ندارد. البته در بعضي ها اين احساس سطحي است، در بعضي ها هم اين احساس عميق است و تغيير دادن آن مشكل است. يك دسته كساني هستند كه توسعه و رشد و پيشرفت علم و ميدان رقابت و آزادانديشي و امثال اينها را مي خواهند، اما راه آن را در تقليد

مطلق از الگوهاي غرب جستجو مي كنند؛ فكر مي كنند «ره چنان رو كه رهروان رفتند». رهروان چه كساني هستند؟ فعلاً اقليتي در دنياي امروز، كه عبارتند از كشورهاي غربي؛ شامل اروپا و كشور ايالات متحده ي امريكا و بعضي از كشورهاي پيشرفته ي ديگر. من بعد برمي گردم و به اين بخش بيشتر مي پردازم. يك عده هم كساني هستند كه خويش را در خويش مي جويند. به قول آن شاعر: گوهر خود را هويدا كن كمال اين است و بس

اينها فكر مي كنند كه در مجموعه ي انديشه و معرفت و دستورالعمل موجود در اختيار ملت ايران و يك جوان آگاه و بيدار ايراني به قدر كفايت براي رسيدن به آن الگو به شكل كامل راه وجود دارد. اينها هم كم نيستند. بنده با اين مجموعه ها هم بسيار برخورد داشته ام و آشنا شده ام. انواع و اقسام نگاه ها به مقوله ي آرمانخواهي وجود دارد كه عرض كردم. از آن دو دسته ي اول مي گذرم. دسته ي سوم - كه راه علاج را تقليد مطلق از غرب مي دانند - فكرشان درخور مداقه است. شما جوانها در اين زمينه بايد حقيقتاً فكر و كار كنيد. من به شما در يك جمله عرض كنم كه تجربه ي غرب، تجربه ي ناموفقي است. محصول تجربه ي غرب در نظام هاي اجتماعي، يكي فاشيسم است - حكومت نازي-، يكي كمونيسم است -حكومت بلوك شرق سابق-، يكي هم ليبراليسم است -حاكميت مطلق العنان امروز دنيا، كه مظهرش امريكاست و نور چشمي و عزيزكرده اش هم اسرائيل است-. همه ي جنايتهايي كه تقريباً در طول صدوپنجاه سال اخير صورت گرفته - از آغاز روشنفكريِ غربي در عرصه ي عمل - محصول تجربه ي غرب است؛ يك قلم آن، دو جنگ

جهاني است كه ميليون ها كشته بر ملتها تحميل كرد؛ بدون اين كه خودشان بخواهند. گروه هاي سياسي در اروپا، در فرانسه و در ساير كشورها چقدر تلاش كردند كه از جنگ جهاني اول پيشگيري كنند - با مقالات آتشين، با نطق هاي مهيج، با اجتماعات گوناگون - اما نشد كه نشد. نمونه ي ديگرش را بعد از گذشت تقريباً نود سال از وقوع جنگ جهاني اول، در تهاجم امريكا به عراق ملاحظه كرديد. ديديد كه در دنيا چقدر راهپيمايي شد؛ ديديد كه ملتهاي اروپايي تظاهرات ميليوني راه انداختند؛ اين كه ديگر در روزنامه ها منعكس شد و از تلويزيون ها پخش گرديد. در همين كشورهاي اروپايي تظاهرات ميليوني راه انداختند براي اين كه از تهاجم امريكا و انگليس به عراق جلوگيري كنند؛ اما نشد. تمام تلاش هاي مخلصانه يي كه در طول اين مدت از سوي بعضي از گروه ها انجام گرفت - كه البته مخلصانه بود، منتها غلط بود؛ چون بر پايه ي نادرستي استوار شده بود، كه عرض خواهم كرد - بيهوده شد. چند سال قبل، از يك نويسنده ي قويِ فرانسوي رماني خواندم به نام «خانواده ي تيبو». البته آن نويسنده، معروف نيست؛ اما اين رمان خيلي قوي است.معمولاً رمان هاي بزرگ و قويِ فرانسوي ها و روس ها و ديگر كشورهايي كه رمان هاي بزرگ از آن جاها منتشر شده، تصوير هنرمندانه ي واقعيت هاي زندگي است. شما كتابهاي بالزاك يا ويكتورهوگو يا نويسندگان روسي را ببينيد؛ اينها تصوير هنرمندانه يي است از واقعيت هايي كه در متن جامعه جريان دارد. اين كتاب هم همين طور است. در آن جا، مجموعه هاي چپ و سوسياليست در فرانسه و آلمان و اتريش و سوئيس چقدر تلاش كردند براي اين كه بتوانند جلوي جنگ جهاني اول را - كه استشمام

مي كردند جنگي دارد راه مي افتد - بگيرند؛ اما نتوانستند و همه ي اين تلاش ها هدر رفت. تلاش آنها براي ايجاد حاكميت سوسياليستي بود. بعد از اندكي، اين حاكميت در روسيه ي تزاري به وجود آمد؛ آن هم شد يك تجربه ي ناموفق ديگر براي اين حركت غربي. تجربه ي شوروي هم تجربه ي غربي هاست؛ متعلق به شرق نيست. درست است كه در بلوك بندي مي گفتند شرق و غرب، اما آن هم متعلق به اروپاست؛ آن هم برآمده ي از افكار اروپايي ها و از تفكر ماركس و انگلس است؛ يعني يك تجربه ي ناموفق. يك نمونه ي ديگر از ناكامي هاي تجربه ي غربي در اداره ي بشر و تأمين خوشبختي انسان، مسأله ي استعمار است. شما ببينيد پديده ي استعمار چه بر سر دنيا آورد. اگر شما به آفريقا مسافرت كنيد، يك نمونه ي بارز پديده ي استعمار را در آن جا مي بينيد. آفريقا قاره يي است كه هم استعداد انساني در آن جا هست، هم استعداد عجيب طبيعي. اروپايي ها به آن جا رفتند و با كشتار و قتل و غارت، از بي خبري مردم استفاده كردند و حتّي مجسمه هاي خودشان را به عنوان آزادكننده ي اين كشورها در آن جاها نصب كردند؛ يك نمونه اش كشور زيمبابوه بود. من وقتي به آن جا رفتم، ديدم مجسمه يي را در وسط جنگلي - كه از تماشاگاه هاي معروف زيمبابوه است - نصب كرده اند. گفتم اين كيست؟ گفتند مجسمه ي سردار انگليسي است كه اول بار زيمبابوه را فتح كرد و به انگليسي ها داد! اسم او «رودِز» يا «رودْز» بود، كه كشور زيمبابوه سالهاي متمادي به نام او «رودزيا» ناميده مي شد! شماها يادتان نيست؛ قبل از انقلاب، زمان جواني ما، اسم كشور زيمبابوه به رودزيا تغيير داده شد. آمدند كشور را گرفتند، روي منابع دست گذاشتند،

انسانها را تحقير كردند، برده گرفتند و ده ها بلا بر سر مردم آوردند؛ آخر هم اسم خودشان را روي آن كشور گذاشتند؛ يعني اين كشور متعلق به ماست! هند يك نمونه ي ديگر آن است. اگر كتاب «نهضت آزادي هند» را - كه حدود سي وپنج سال پيش بنده آن را ترجمه كردم - ببينيد، نشان مي دهد كه در شبه قاره ي هند چه شده است. بنابراين مسأله ي استعمار، يك نمونه از تجربه ي غربي است. يك نمونه ي ديگر، فاشيسم است. ممكن است كوره هاي آدم سوزي يي كه يهودي ها ادعا مي كنند، دروغ باشد؛ اما جنايات هيتلر دروغ نيست. فاشيسم يك نمونه از تجربه ي غربي است. كمونيسم و اردوگاه هاي كار اجباري و به سيبري فرستادن و بقيه ي چيزها از همين قبيل است. ليبراليسم را هم امروز شما داريد مشاهده مي كنيد؛ زندان ابوغريب و زندان گوانتانامو و زندان هاي ديگر. من در گزارشي خواندم كه امريكايي ها ده ها زندان شبيه ابوغريب و گوانتانامو در سرتاسر دنيا دارند؛ اما هيچ كس از آنها خبر ندارد و اجازه ي افشاء نمي دهند. در افغانستان امريكايي ها زندان دارند و خدا مي داند در بسياري جاهاي ديگر هم دارند. در گزارش هاي موثق اين را خوانده ايم، امريكايي ها هم اين را انكار نكرده اند. استعمار نويني كه ده ها سال بر كشورها حاكم بود، و استعمار فرانويني كه امروز حاكم است، و طرح هاي بلندپروازانه و جاه طلبانه و ظالمانه يي كه نسبت به كشورها دارند، نمونه هايي از اين جنايت هاست. يك نمونه ي ديگر از محصول تجربه ي غربي، ساخت بمب هاي اتمي و شيميايي است. تجربه ي غربي، تجربه ي ناموفقي بود؛ هم براي بشريت ناموفق بود، هم براي مردم خودشان. تصور نشود كه اروپا و امريكا براي كشورهاي ديگر بدبختي آوردند، اما مردم خودشان

را خوشبخت كردند؛ اين طور نيست. البته آنها دنيا را به انسانهاي درجه ي يك و درجه ي دو تقسيم مي كنند. آنها معتقدند كه انسانِ به قول خودشان سفيد - يعني انسان اروپايي - انسان درجه ي يك است و انسانهاي ديگر، درجه ي دو هستند. اگر به نفع انسان درجه ي يك، هرگونه جفايي به انسان درجه ي دو شود، از نظر منطق تمدن غربي و فرهنگ حاكم بر تجربه ي غربي ايرادي ندارد! اما اينها حتّي براي مردم خودشان هم مفيد نبودند. امروز در امريكا و كشورهاي غربي علم و ثروت و قدرت نظامي و همه چيز وجود دارد، جز خوشبختي. در آن جا خوشبختي نيست؛ خانواده نابود شده است؛ آمار جنايت و قتل و انواع و اقسام فسادها حيران كننده است؛ احساس امنيت نيست؛ احساس آرامش نيست؛ لذا اغلب جريان هاي پوچ گرايي از اروپا برخاسته اند. زمان جواني ما هيپي ها بودند؛ الان هم انواع و اقسامي از اينها هستند كه شماها اسمهاشان را شنيده ايد يا خوانده ايد يا در تلويزيون فيلمهايشان را ديده ايد. در تجربه ي غربي، عدالت اجتماعي و حتّي دمكراسيِ واقعي نيست. شما ببينيد امروز در كشورهاي پيشرفته ي غربي - به قول خودشان - اپوزيسيون به معناي واقعي كلمه وجود ندارد؛ اختلاف بر سر اين است كه به عراق حمله كنيم يا نكنيم؛ حزب كارگر در انگليس معتقد به حمله است، حزب محافظه كار معتقد است كه نه، حمله نكنيم. در فرانسه، فلان آقا معتقد است كه با اسرائيل اين طوري برخورد كنيم؛ ديگري معتقد است كه نخير، آن طوري برخورد كنيم. در اتريش و جاهاي ديگر هم همين طور است. دعوا بر سر اين نيست كه اصول پذيرفته شده ي آن كشورها مورد خدشه قرار بگيرد و خدشه كننده

اجازه داشته باشد در صحنه ي انتخابات يا تبليغات وارد شود يا به او اعتنايي بشود؛ اين طوري نيست. در دوره ي قبل رياست جمهوري امريكا شخصي كه جزو دو حزب معروف امريكا نبود، آمد وارد صحنه شد؛ ثروت زيادي هم داشت و پول زيادي هم خرج كرد؛ اما مطلقاً نگذاشتند به مراحل مقدماتي و ابتداييِ انتخاب هم برسد؛ با شيوه هاي گوناگون و روش هاي خاص، او را از صحنه خارج كردند. در آن جا رسانه ها آزاد است؛ اما رسانه ها متعلق به چه كساني است؟ رسانه ها متعلق به سرمايه داران بزرگ است. در امريكا، معناي آزادي رسانه ها، آزاديِ سخن گفتنِ بزرگ سرمايه داران است. عمده ترين مطبوعات، متعلق به آنهاست. مهمترين چاپخانه ها و ناشران كتاب متعلق به سرمايه داران است. يكي از مسؤولان كنوني درباره ي تسخير لانه ي جاسوسي كتابي به زبان انگليسي نوشته بود. اين مسؤول محترم خودش به من مي گفت: به هر ناشري در امريكا مراجعه كرديم، حاضر نشدند اين كتاب را چاپ كنند؛ چون ناشران عمده، وابسته به دستگاه هاي سرمايه داري اند؛ بنابراين مجبور شديم به كانادا برويم. در آن جا با زحمت توانستيم يك ناشر پيدا كنيم كه اين كتاب را چاپ كند. ايشان مي گفت آن ناشر بعداً با من تماس گرفت و گفت از وقتي من تعهد كرده ام اين كتاب را چاپ كنم و آنها اين را فهميده اند، به من تلفن هاي تهديدآميز مي شود و جان من را تهديد مي كنند! آزادي واقعيِ بيان و آزادي انتخاب هم به معنايي كه آنها شعارش را مي دهند، در آن جا نيست. دو سال قبل همه ي مطبوعات نوشتند كه يك مأمور عالي رتبه ي امنيتي در امريكا معلوم شده جاسوس شوروي سابق بوده؛ بعد هم براي روسيه ي كنوني جاسوسي مي كرده. او را گرفتند

و با او مصاحبه كردند. بنده اين مصاحبه را در يكي از مجلات امريكايي ديدم؛ يا تايم بود يا نيوزويك. از او پرسيدند تو كه مأمور عالي رتبه ي امنيتي بودي، چرا براي بيگانه ها جاسوسي مي كردي؟ گفت من در آرزوي ساختن يك ويلاي كوچك و يك زندگي راحت بودم؛ و اين آرزو از اين طريق براي من حاصل نمي شد! اين، زندگي يك مأمور عالي رتبه است كه براي اين كه ويلاي كوچكي براي خودش بسازد، ناچار است جاسوسي كند؛ آن هم در موقعيت شغليِ حساس و خطيري كه دارد! در آن جا شب و روز بايد كار كنند و خانواده ها از ديدار خانوادگيِ مهربانانه و سرشار از عاطفه محروم باشند. در مطبوعات امريكا نوشته بودند كه اغلب خانواده هاي امريكايي چون نمي توانند يكديگر را در خانه ببينند، ناچارند سر ساعتي با هم در بيرون از خانه قرار بگذارند و مثلاً يك استكان چاي بخورند! بعد هم خانم يا آقا مرتب به ساعت خود نگاه مي كند تا وقت شغل دومش نگذرد! خانواده به اين شكل درآمده؛ اين خوشبختي است؟! روزي كه غرب در دوره ي رنسانس، علم و سياست و روش زندگي را از دين جدا كرد، مي خواستند به جاي بهشتي كه اديان به انسانها وعده مي دهند، در دنيا برايشان بهشت بسازند. اين بهشت، امروز به جهنم تبديل شده؛ خودشان هم اين را مي گويند. يك روز اينها با دين مخالفت كردند. البته ديني كه روشنفكريِ اروپا با آن مخالفت كرد، لايق زندگي بشري نبود؛ دين پُر از خرافات بود؛ همان ديني كه گاليله را به اعدام محكوم مي كند و يكي ديگر را زير شكنجه مي كُشد؛ به خاطر اين كه يك كشف علمي كرده! دين مسيحيتِ

تحريف شده، نه مسيحيت واقعي. ايرادي به جدا شدن از آن دين نيست؛ ايراد به جدا كردن معنويت و اخلاق از علم و سياست و نظام زندگي و روابط فردي و اجتماعي است. علم و عقل را مطلق كردند و گفتند دين كنار برود و علم و عقل بيايد. قرن نوزدهم و بيستم اين طوري گذشته. حدود چهل پنجاه سال است كه در عقل هم دارند خدشه مي كنند؛ با صداي بلند محكمات عقلي را انكار مي كنند و به نسبي گرايي و شكاكيت در همه ي اصول - اصول اخلاقي، اصول عقلاني و حتّي اصول علمي - كشانده شده اند. اين تجربه، تجربه يي نيست كه كسي از آن تقليد كند. خطاست كه ما راه طي شده ي به منزل نرسيده ي غرب را دنبال كنيم. يك روز در آغاز گشايش دروازه ي زندگي غربي به روي ايران - كه پيشرفت بود، علم بود، ماشين بود و ايراني ها هيچ چيز نداشتند - سياستمداران و متفكران و نخبگان آن روزِ ما به جاي اين كه وقتي آن پيشرفت ها را ديدند، به فكر جوشش از درون باشند - كاري كه اميركبير در زمان ناصرالدين شاه كرد و مي خواست بكند - شصت سال، هفتاد سال بعد از زمان اميركبير، آقايي در دوره ي مشروطه پيدا شد كه گفت راه نجات كشور ايران اين است كه جسماً، روحاً، ظاهراً و باطناً فرنگي شود! به جاي اين كه براي جبران عقب افتادگي ها به درون مراجعه كنند و گوهر خويش را جستجو كنند، به جاي اين كه خويش را در خويش پيدا كنند، رفتند سراغ اين كه خود را در راه طي شده ي اروپا پيدا كنند! آنها اين اشتباه را كردند. بعد هم رژيم پهلوي به وسيله ي خود

انگليسي ها روي كار آمد و پس از آن، امريكايي ها جاي انگليسي ها را گرفتند. بهترين انتخاب براي امريكا و انگليس، رضاخان و محمدرضا بودند؛ چون همان نقشه ها، همان فرهنگ، همان وابستگي، همان عقب افتادگي و همان سرپوش گذاشتن بر روي استعدادهاي دروني كه غرب مايل بود، در كشور به دست كساني اجرا مي شد كه بظاهر ايراني بودند. امروز خطاست كه جوان ما بخواهد آن راه را طي كند. آن راه، راه خطايي است. ما علم را از همه كس مي گيريم؛ حرفي نداريم. اسلام به ما گفته: «اطلبوا العلم ولو بالصّين». صين يعني چين. چينِ آن روز وارث يك تمدن كهن و پيشرفته بود، با آن فاصله؛ و مطلقاً هم بويي از اسلام به مشامشان نرسيده بود؛ در عين حال پيغمبر فرمود علم و دانش و تجربه و - به زبان امروزي ما - فناوري را هرجا بود، برويد طلب كنيد؛ يعني شاگرد عالم بشويد، در مقابل عالم زانوي ادب بزنيد و از او ياد بگيريد. من يك وقت در جمع دانشجوييِ ديگري گفتم هيچ ننگمان نمي كند كه علم را از غربي ها و اروپايي ها ياد بگيريم؛ اما ننگمان مي كند كه هميشه شاگرد بمانيم. شاگردي مي كنيم تا استعداد خود را پرورش دهيم و از درون بجوشيم. ما نمي خواهيم مثل استخري باشيم كه آبي را در ما سرازير كنند و هر وقت هم خواستند، آب را بكشند يا اجازه ندهند بيايد، يا هرگونه آب آلوده يي را در اين استخر بريزند. ما مي خواهيم مثل چشمه ي جوشان باشيم؛ مي خواهيم از خودمان بجوشيم؛ مي خواهيم استعدادهاي خود را به كار بگيريم. من به هرجا نگاه مي كنم، امكان به كارگيري اين استعدادها را مي بينم. فقط هم پيشرفت

در انرژي اتمي است كه مردم در جريان آن قرار گرفته اند و مي دانند در اين بخش چه اتفاقي افتاده است؛ يك نمونه ي ديگر، بحث سلول هاي بنيادي است كه حيرت بينندگان خارجي را برانگيخت. نمونه هاي فراوان ديگري هم وجود دارد. من ديروز براي بازديد از مجتمع مس سرچشمه به آن جا رفته بودم. يك روز همين مس سرچشمه را انگليسي ها و بعد هم امريكايي ها مي خواستند اداره كنند؛ چند سال هم كار و طراحي كردند، اما راه اندازي نشد. بعد وقتي انقلاب پيروز شد، مهندسان ما آمدند و آن را راه اندازي كردند؛ محصول به دست آوردند و كارهاي خوبي انجام دادند؛ بعد هم طرح توسعه را خود مهندسان ما در دهه ي سوم - تقريباً از نزديك سال 80 تا الان - راه اندازي كردند و باز هم دارند آن را توسعه مي دهند. اين كار، جزو بهترين و تميزترين كارهايي است كه به وسيله ي دولت دارد انجام مي گيرد. آن روز اگر خارجي ها سود مي بردند، استفاده مي كردند و يا منافع ملي پامال مي شد، همه ي اينها به كنار؛ ملت ايران را تحقير مي كردند؛ اين تحقير از همه چيز سنگين تر است. ملتي بنشيند و عده يي از بيرون بيايند به او بگويند تو نمي تواني؛ برو كنار تا ما برايت درست كنيم؛ او را كنار بزنند و اجازه ندهند حتّي از تجربه ي آنها استفاده كند؛ خودشان بيايند اين منبع دروني را استخراج كنند؛ چيزي به او بدهند و لُب و خلاصه ي سود را هم خودشان ببرند. اين كار در نفت مي شده، در مس مي شده، در آهن مي شده، در ساخت و سازهاي گوناگون مي شده، در سدسازي مي شده، در سيلوسازي مي شده، در بخش هاي دانشگاهي و علمي مي شده. آقاي خاتمي رفته بودند

از مركز انرژي اتمي در كاشان بازديد كنند. وقتي آمده بودند، بهت زده بودند؛ مي گفتند اين همه جوانِ متخصص و دانشمند در آن جا دارند كار مي كنند. ديروز در محوطه ي مس سرچشمه نمايشگاه كوچكي فراهم كرده بودند تا بنده محصول كارهاي تحقيقاتيِ عالي اينها را ببينم. گفتم اينها را به كمك چه نهادي تهيه كرده ايد؟ گفتند به كمك دانشگاه. اين دخترخانم عزيز به ارتباط صنعت و دانشگاه اشاره كرد؛ اين از شعارهايي است كه بنده چند سال است دارم دنبال مي كنم و بحمداللَّه تا حدود زيادي هم تحقق پيدا كرده است. گفتم كدام دانشگاه؟ روي ميز، پايان نامه هاي تحصيليِ كارشناسي ارشد و به نظرم دكتري را چيده بودند كه درباره ي همين موضوعات تدوين شده بود و از دانشجويان دانشگاه تهران، صنعتي شريف، شهيد باهنر كرمان و ديگر دانشگاه هاي كشور استفاده كرده بودند. جوان هاي ما دارند مي جوشند. صنعت ما، معدن ما و كشاورزي ما مي تواند به همين استعدادهاي داخلي متكي باشد. استعداد طبيعي هم كه الي ماشاءاللَّه داريم؛ جيرفت يك نمونه ي آن است. همه ي كرمان از لحاظ منابع زيرزميني يك مركز فوق العاده و استثنايي در كشور ما و در بعضي از جهات در خاورميانه است. چرا ما راه ديگران را برويم؟ چرا از خودمان غافل شويم؟ ما مي توانيم؛ ما پيشرفت كرده ايم؛ يك نمونه اش جامعه ي دانشگاهي ماست. قبل از انقلاب، مرد خيّري به نام مرحوم افضلي پور - كه من از ايشان تجليل مي كنم؛ شنيده ام همسر ايشان حيات دارند، كه از همين جا به همسر ايشان كه به مرحوم افضلي پور كمك كرده اند، سلام مي كنم - با پول خودش و به قدر توانش، مركز تحصيلات دانشگاهيِ كوچكي درست كرد. يك روز در اين استان كمتر از

سه هزار دانشجو تحصيل مي كردند؛ اما امروز كرمان نزديك به هفتادهزار نفر دانشجو دارد. جمعيت كشور دو برابر شده؛ خيلي خوب، سه هزار نفر يا شش هزار نفر دانشجو بايد داشته باشد؛ اما امروز ما در اين استان هفتاد هزار نفر دانشجو داريم. اين، توسعه و پيشرفت است. راه هاي ما را ديگران مي ساختند، سدهاي ما را ديگران مي ساختند. همه ي هشت نُه سدي كه در زمان طاغوت ساخته شد، به دست بيگانه ها ساخته شد. براي ساخت سد دز چهار كشور اروپايي و كانادا همكاري كردند. سد كارون 3 از لحاظ ريخت عمومي اش شبيه سد دز است؛ بتوني است و ظرفيت آب آنها به يك اندازه است؛ با اين تفاوت كه ظرفيت توليد برقِ سد كارون 3 كه بچه هاي ما آن را ساخته اند، چهار برابر ظرفيت توليد برق سد دز است و احجامي كه براي ساختن اين سد به كار رفته، گاهي ده برابر، بيست برابر و سي برابر احجامي است كه در سد دز به كار رفته - از لحاظ بتوني كه به كار برده اند، آهني كه به كار برده اند، سنگي كه كنده اند - علتش هم اين است كه آنها جاهاي آسان را براي سدسازي انتخاب كرده بودند. بهره برداري از اين نيروگاه در اختيار يك شركت كانادايي بود. يك سرمايه دار ايراني تلاش مي كند، زحمت مي كشد، لابد بند و بست مي كند و رشوه مي دهد؛ بالاخره موفق مي شود اجازه ي بهره برداري از نيروگاه سد دز را بگيرد. بعد از دو سه سال، ايراني ها مي خواهند ظرفيت توليد برق سد دز را دو برابر كنند؛ بايد خارجي ها مي آمدند؛ در داخل به كسي اعتماد نمي كردند و كسي هم نمي توانست اين كار را

بكند. لذا امريكايي ها را دعوت كردند تا بيايند ظرفيت نيروگاه سد دز را دو برابر كنند. امريكايي ها وقتي آمدند ديدند ايراني ها در آن جا مشغول كارند، گفتند ما نمي آييم. شرط آمدن ما اين است كه ايراني ها بكلي خلع يد شوند و همان شركت كانادايي دوباره بيايد مشغول كار شود. دولت ايران اين كار را كرد؛ بهره بردار ايراني و همه ي عواملش را بيرون كرد و مجدداً شركت كانادايي آمد و بهره برداري از سد را به دست گرفت؛ بعد امريكايي ها لطف كردند، آقايي كردند، تفضل كردند و تشريف آوردند ظرفيت نيروگاه را دو برابر كردند! سد كارون 3 را جوان ها و مهندسان ايراني ساخته اند. ظرفيت آبش همان اندازه است، ظرفيت برقش چهار برابر آن است؛ خودشان طراحي كرده اند، خودشان ساخته اند و خودشان هم بهره برداري مي كنند. اين بهتر است يا آن؟ آنچه امريكا و اروپا و كانادا و ديگران براي ملت و كشور ما مي خواهند، آن وضعيت است. آنها نمي خواهند ما از درون بجوشيم، جوانه بزنيم و رشد كنيم. آنها فقط اسم آزادي و دمكراسي را مي آورند. من خاطره يي را براي شما نقل كنم. شماها واقعاً يادتان نيست، چون در آن زمان نبوديد؛ اما افرادي كه بودند، مي دانند اختناق چه بود؛ اصلاً قابل تصوير نيست. سال 42 بنده را به زندان قزل قلعه بردند. در همان زمان، چند جوان تهراني را هم آوردند. من از پشت درِ سلول شنيدم كه دارند حرف مي زنند؛ فهميدم اينها را تازه دستگير كرده اند. قدري خوشحال شدم؛ گفتم چند روزي كه بگذرد و بازجويي ها تمام شود، داخل زندانِ انفرادي هم گشايشي پيش مي آيد؛ با اينها تماس مي گيريم و حرفي مي زنيم و بالاخره يك هم صحبتي پيدا مي كنيم.

شب شد؛ ديديم يكي يكي آنها را صدا كردند و بردند. يك ساعت بعد من در همان سلول مشغول نماز مغرب و عشا شدم. بعد از نماز ديدم يك نفر دريچه ي روي درِ سلول را كنار زد و گفت: حاج آقا! ما برگشتيم. ديدم يكي از همان تهراني هاست. گفتم در را باز كن، بيا تو. در را باز كرد و آمد داخل سلول. گفتم چرا زود برگشتي؟ معلوم شد آنها را پاي منبر مرحوم شهيد باهنر گرفته بودند. شهيد باهنر ماه رمضان سال 42 در شبستان مسجد جامع تهران منبر رفته بود؛ ساواكي ها هجوم مي آورند و عده يي را همين طوري مي گيرند؛ اين پنج شش نفر هم جزو آنها بودند. خود شهيد باهنر را هم همان وقت گرفتند و به زندان قزل قلعه بردند. از اين افراد بازجويي مي كنند، مي بينند نه، اينها كاره يي نيستند و فعاليت مهمي ندارند؛ لذا آنها را رها مي كنند. وقتي وسايل جيب آنها را مي گردند، تقويمي از اين شخصي كه او را باز گردانده بودند، پيدا مي كنند كه در يكي از صفحات آن با خط بدي يك بيت شعر غلطِ عوامانه نوشته شده بود: جمله بگوييد از برنا و پير لعنت اللَّه رضا شاه كبير او نه شعار داده بود، نه اين شعر را چاپ كرده بود، نه جايي آن را نقل كرده بود؛ فقط در تقويم جيبي اش اين شعر عوامانه را نوشته بود. به همين جرم، او را شش ماه به زندان محكوم كردند! بحث اين نبود كه كسي در جايي شعار بدهد، حرفي بزند يا در تريبوني اظهارنظري بكند. بنده سال 50 در مشهد براي دانشجوها درس تفسير مي گفتم و اوايل سوره ي بقره -

ماجراهاي بني اسرائيل - را تفسير مي كردم. بنده را به ساواك خواستند و گفتند چرا شما راجع به بني اسرائيل حرف مي زنيد؟ گفتم آيه ي قرآن است؛ من دارم آيه ي قرآن را معنا و تفسير مي كنم. گفتند نه، اين اهانت به اسرائيل است! درس تفسير بنده را به خاطر تفسير آيات بني اسرائيل - چون اسم اسرائيل در آن بود - تعطيل كردند. اختناق در آن زمان عجيب بود؛ اما نه از طرف دولت امريكا، نه از سوي دولت فرانسه، و نه از طرف دولت هاي ديگر مطلقاً رژيم طاغوت به مخالفت با آزادي و دمكراسي متهم نشد. آن زمان انتخابات برگزار مي شد؛ اما مردم اصلاً نمي فهميدند كي آمد، كي رفت و چه كسي انتخاب شد. به آن صورت رأي گيري وجود نداشت؛ صندوق رأيي درست مي كردند و اسم نماينده يي را كه خودشان مي خواستند و از دربار تأييد شده بود، از صندوق بيرون مي آوردند. با اين كار، صورت مسخره يي از يك رأي گيري را به نمايش مي گذاشتند. امروز هم كه در بعضي از كشورهاي منطقه ي ما از اين چيزها وجود دارد، مطلقاً آنها مورد تعرض نيستند؛ اما ايران اسلامي كه در طول بيست و شش سال تقريباً بيست و پنج انتخابات برگزار كرده، باز متهم به اين است كه مردم سالاري ندارد و اين جا انتصابات است و انتخابات نيست! پس مطلب اول اين است كه تجربه ي غربي به درد نمي خورد. آرمان گراييِ جوان ايرانيِ ما عبارت است از ترسيم آينده يي با اين خصوصيات. ما نظام و كشوري مي خواهيم كه پيشرفته باشد و مردم آن دانشمند و بيدار و زنده باشند؛ غفلت زده و خواب آلوده نباشند؛ كشور برخوردار از عدالت باشد؛ مبراي از فساد باشد؛ طبقه ي اشراف

بر آن حاكميت نداشته باشد - چه اشراف سنتي، چه طبقه ي جديدي كه ممكن است اسمشان اشراف نباشد، اما در واقع اشراف باشند و به قول آقايان از رانت هاي گوناگون اقتصادي استفاده كنند - برخوردار از قدرت و استحكام سياسي باشد؛ و همه ي اينها الهام گرفته ي از معارف دين و اسلام عزيز باشد. اسلام اين ظرفيت را دارد كه اينها را به ما تعليم دهد. ما اين تجربه را شروع كرده ايم. پيشرفت هاي زيادي هم در زمينه هاي مختلف داشته ايم كه گوشه ي كوچكي از آنها را عرض كردم. البته نواقصي هم داشته ايم. بديهي است كه ساختن چنين دنيايي، تلاش مستمر لازم دارد. ما با چالش هاي جهاني مواجه ايم و دشمن جهاني داريم. نمي خواهند بگذارند زير پرچم دين و معنويت و اسلام، جامعه يي با اين خصوصيات به وجود بيايد. اين جامعه، اهداف استكباري را هدف قرار مي دهد و مي كوبد؛ لذا مخالفت وجود دارد. ما با مسائل گوناگوني در عرصه ي كشور مواجه هستيم؛ چه مسائل خارجي، چه مسائل داخلي. من هميشه به بعضي از دوستان كه مي آيند سؤالي مي كنند و چيزي مي گويند، مي گويم ميدان مبارزه است. ما يك روز با رژيم طاغوت مبارزه مي كرديم و طرف مقابل ما پليس شاه بود؛ امروز با نظام قدرت طلبِ خونريزِ جهاني داريم مبارزه مي كنيم. مبارزه مشكلاتي دارد؛ اين مشكلات را بايد تحمل كنيم و به جان بخريم. بنده خودم براي تحمل مشكلات آماده هستم؛ در هر مسؤوليتي كه باشم. ملت ما هم نشان داده اند كه آماده اند؛ همان طور كه يكي از برادران عزيز ما الان گفت. ملت ما امتحان خوبي داده اند. مبارزه، سختي دارد؛ عقب نشيني و پيشرفت دارد؛ اما همه چيز بايد با حساب و كتاب

باشد. در جنگ، عقب نشيني هم گاهي تاكتيك است. عقب نشيني غير از فرار است؛ نبايد فرار كرد؛ نبايد منهزم شد. عقب نشينيِ تاكتيكي يكي از فنون جنگ است؛ مثل پيشرويِ تاكتيكي است. فرار يعني عقب نشينيِ بي نقشه؛ كمااين كه پيشرويِ بي نقشه هم منجر به شكست خواهد شد. همه چيز بايد با ميزان و با حساب باشد؛ منتها در جهت حركت به جلو. بنده نهضت عدالت خواهي را مطرح كردم؛ فضايي در كشور به وجود آمد و جوان هاي ما به اين مسأله علاقه مند شدند. اين معنايش اين نيست كه ما از اول انقلاب نهضت عدالت خواهي نداشتيم - چرا، انقلاب بر پايه ي عدالت است - اما اين تجديد مطلعي شد و روح تازه يي در جوان ها به وجود آورد و همت آنها را برانگيخت. همچنين آزادفكري و توليد علم و امثال اينها آرمان جوان است و براي اين كه به اين آرمان برسد، به علم و فعاليت سياسيِ منظم و صحيح و كسب تجربه و دانايي احتياج دارد. جوان بايد در خود دانايي را به وجود بياورد. دانايي،فقط علم آموختن نيست؛ دانايي به انديشمندي هم ارتباط پيدا مي كند. بايد روي مسائل فكر كرد. عزيزان من! روي مسائل فكر كنيد تا به نتيجه برسيد. نهضت آزادفكري يي كه من پيشنهاد كردم در دانشگاه و حوزه راه بيفتد، براي همين است. تريبون هاي آزاد بگذارند و با هم بحث كنند؛ منتها نه متعصبانه و لجوجانه و تحريك شده ي به وسيله ي جريانات سياسي و احزاب سياسي كه فقط به فكر آينده ي كوتاه مدت و مقاصد خودشان هستند و براي انتخابات و امثال آن از جوان ها استفاده مي كنند؛ بلكه براي پخته شدن، ورز خوردن و ورزيده شدن و با هدفِ آماده شدن براي ادامه ي اين راه

طولاني و دشوار، اما بسيار خوش عاقبت. در محيط دانشجوييِ جوان، پرداختن به معارف ديني، پرداختن به الگوهاي ديني، توسلات به پروردگار، توسلات به ائمه (عليهم السلام)، خواندن دعاي عرفه، برگزاري مراسم اعتكاف و خواندن نماز جماعت، بسيار خوب است. البته اين را هم عرض بكنم؛ در مراسم مذهبي به روح مراسم توجه كنيد؛ فقط صورت سازي نباشد؛ انسان شعري بخواند، اشكي بگيرد يا بريزد. روح دعا و نماز عبارت است از ارتباط با خدا، آشنا شدن با خدا، بهره بردن از معنويت، پاكيزه كردن و پيراستن روح، و پالايش كردن ذهن از وسوسه ها. نماز را با توجه و اول وقت بخوانيد. تحجر بد است؛ فكر نكردن در لايه هاي زيرين ظواهر، عيب بزرگي است؛ مواظب باشيد به اين عيب دچار نشويد. حرف هاي زيادي در اين زمينه مطرح است كه چون وقت نماز نزديك است، از آنها مي گذرم. گفت: «يك سينه حرف موج زند در دهان ما». ما با شما خيلي حرف داريم؛ ولي متأسفانه مجال زيادي نيست. دو موضوع كوتاه ديگر هم عرض كنم؛ يكي از آنها وضع سياسي كشور است؛ اين هم از مسائل كلان است و اگرچه مسأله ي مبتلابه امروز ماست، اما نگاه به آينده دارد. در كشور، اختلافات سياسي و جناح بندي و دعوا و مبارزه هست - در دانشگاه و بيرون دانشگاه - دشمن هم به اين اختلافات دامن مي زند. همه ي اين اختلافات طبيعي نيست؛ يك مقدار هم دامن زدن بيگانگان است. البته منافع اشخاص هم بي دخالت نيست؛ ليكن هدف دشمن بالاتر از اين است؛ اين نكته ي مهمي است. هدف دشمن فقط دامن زدن به اختلافات سياسي در بين جناح هاي سياسي نيست؛ ايجاد اختلاف و

دوگانگي در رأس حاكميت نظام و ايجاد شكاف هم هدف مهم اوست. يعني در رأس نظام و در تصميم گيري نظام، دو فكر متعارض وجود داشته باشد كه سر هيچ مسأله يي نتوانند با هم كنار بيايند. روي اين پروژه كار كرده اند؛ يك عده هم در داخل فشار آوردند كه همين كار بشود. روي آقاي خاتمي هم خيلي فشار آوردند، اما ايشان تدين و عقل به خرج داد و زير بار نرفت. اينها مي خواستند كاري كنند كه در رأس نظام، بين رهبري، رئيس جمهور و ديگر مسؤولان دعوا و اختلاف باشد؛ دائم اين تصميم بگيرد، آن نقض كند. صريحاً هم گفتند حاكميت دوگانه، و در خيلي از جاها اين را اعمال كردند. چند سال قبل بنده مسأله ي مبارزه با فساد را مطرح كردم و آن نامه ي هشت ماده يي را نوشتم؛ اما از داخل مجلس شوراي اسلامي - كه بايد مركز مبارزه ي با فساد باشد - فرياد اعتراض به اين شعار بلند شد؛ با اين بهانه كه مبارزه ي با فساد، سرمايه ها را از كشور فراري مي دهد! در حالي كه قضيه بعكس است. بنده همان وقت هم گفتم كه اتفاقاً مبارزه ي با فساد، سرمايه گذار سالم را كه قصد فسادانگيزي و سوءاستفاده ندارد، به كار تشويق مي كند. اخيراً گزارشي از يك سازمان معتبر بين المللي خواندم كه درباره ي همين مسائل كار مي كند. اين سازمان اعلام كرده كه يكي از موانع اصلي سرمايه گذاري در بعضي از كشورها عبارت است از فساد اقتصادي. اينها مي گفتند مبارزه ي با فساد جزو موانع سرمايه گذاري است؛ ببينيد چقدر فاصله است! مبارزه ي با فساد مطرح مي شود؛ به جاي اين كه عناصر دست اندركار استقبال كنند و در حد وظايفِ خود ايفاي

نقش كنند، بعكس عمل مي كنند. اين، يكي از گوشه هاي كوچك حاكميت دوگانه است كه اينها دنبال مي كردند. الان هم نظام را متهم مي كنند كه مي خواهد دستگاه را يكدست كند؛ نه، يكدست كردن مطلقاً مورد قبول دستگاه نيست. اگر مراد از يكدست كردن اين است كه همه ي كارهاي كشور به يك جناح سپرده شود، اين چيز غلطي است و بنده هم اصلاً اعتقادي به اين ندارم. دو جناح مقابل در مجموعه ي نظام مي توانند باشند و فعاليت كنند؛ ولي شرطش اين است كه به قانون اساسي وفادار باشند. اينها بر كارِ هم نظارت مي كنند، با هم رقابت سالم مي كنند. اين مسابقه، پيشرفت به وجود مي آورد و از در بسته بودنِ تشكيلات گوناگون حكومتي جلوگيري مي كند؛ اين چيز مغتنم و خوبي است. بنده سه چهار سال قبل در نماز جمعه ي تهران گفتم دو جناح براي اين كشور مثل دو بالند، كه كشور با اين دو بال مي تواند پرواز كند. اما اگر يكدست كردني كه آنها دستگاه را متهم مي كنند، معنايش حاكميت يكپارچه و اجازه ندادن به شكاف در حاكميت و در اصول است، اين لازم است. در هيچ جاي دنيا به كساني كه به قانون اساسي و اصول آن كشور معتقد نيستند، اجازه نمي دهند در بخش هاي حاكميت وارد شوند. در كجاي دنيا چنين اجازه يي داده مي شود؟ آيا در امريكا و انگليس و جاهاي ديگر به كسي كه با اصول و ارزش هاي امريكايي مخالف است، اجازه مي دهند در رأس حكومت بيايد؟ شما مي بينيد در مبارزات انتخاباتي شان اختلاف بين دو حزب و دو جناح بر سر چيزهاي بسيار جزئي تر از اين حرف هاست؛ بزرگترين اش اين است كه به عراق حمله كنيم يا

نكنيم - يك جناح مي گويد حمله كنيم، يك جناح مي گويد حمله نكنيم - والّا اختلاف سر مسائلي از اين قبيل است كه ماليات فلان جنس را افزايش دهيم يا نه؛ راجع به مسائل زيست محيطي چنين بكنيم يا نه. مگر در دنياي دمكراسي اجازه مي دهند كه كساني كه با اصول و مباني يك نظام مخالفند، بيايند داخل حاكميت آن نظام شوند؟ هيچ جاي دنيا چنين اجازه يي نمي دهند. البته معلوم است كه ما هم اجازه نمي دهيم. كساني كه قانون اساسي را قبول ندارند، كساني كه اصل نظام جمهوري اسلامي را قبول ندارند، اينها بيايند در رأس نظام جمهوري اسلامي قرار بگيرند؟! اسم اين اصلاح طلبي است؟ بنده دعواي اصلاح طلب و اصولگرا را هم قبول ندارم؛ من اين تقسيم بندي را غلط مي دانم. نقطه ي مقابل اصولگرا، اصلاح طلب نيست؛ نقطه مقابل اصلاح طلب، اصولگرا نيست. نقطه ي مقابل اصولگرا، آدم بي اصول و لاابالي است؛ آدمي كه به هيچ اصلي معتقد نيست؛ آدم هرهري مذهب است. يك روز منافع او يا فضاي عمومي ايجاب مي كند كه بشدت ضد سرمايه گذاري و سرمايه داري حركت كند، يك روز هم منافع اش يا فضا ايجاب مي كند كه طرفدار سرسخت سرمايه داري شود؛ حتّي به شكل وابسته و نابابش! نقطه ي مقابل اصلاح طلبي، افساد است. بنده معتقد به اصولگراي اصلاح طلبم؛ اصول متين و متقني كه از مباني معرفتي اسلام برخاسته، با اصلاح روش ها به صورت روزبه روز و نوبه نو. ما بايد روش ها را اصلاح كنيم. در روش ها اشتباه و نقص وجود دارد. گاهي به مرحله يي مي رسيم كه امروز ديگر جواب نمي دهد؛ بايد مرحله ي ديگري را شروع كنيم. حفظ اصول و اصلاح روش ها، معناي اصلاح طلبي است. البته از نظر امريكايي ها اصلاح يعني ضديت با

نظام جمهوري اسلامي. رضاخان آمد اصلاحات راه انداخت؛ محمدرضا هم آمد اصلاحات راه انداخت؛ اين همان چيزي است كه بنده گفتم اصلاحات امريكايي. اين اصلاحات به درد خودشان مي خورد. ملت ايران اصلاح را براساس اصول خود انجام مي دهد. يك جمله هم راجع به انتخابات عرض كنم. البته اين بحث ها دامنه دار است و غالباً نيمه كاره مي ماند. بنده معتقدم كه در اين انتخابات، ملت بايد به عنوان يك تكليف و يك حق شركت كند. البته من راجع به انتخابات در سخنراني كرمان و سخنراني هاي ديگر در همين سفر مفصل صحبت كرده ام؛ اما آنچه الان عرض مي كنم، از ديدگاه چالش هاي دشمنان با انتخابات است. دشمنان ما مي خواهند اصلاً انتخابات برگزار نشود. چرا؟ براي اين كه بتوانند شاهدي بياورند كه در ايران مردم سالاري و دمكراسي نيست. وقتي ما انتخابات برگزار مي كنيم، حربه ي آنها كند مي شود. بنابراين اولين خواسته هاي آنها برگزار نشدن انتخابات است؛ كما اين كه زمان برگزاري انتخابات مجلس هفتم هم تلاش كردند انتخابات را تعطيل كنند؛ اما خدا نگذاشت. آنها خيلي تلاش كردند؛ انواع و اقسام راه ها را پيمودند و بعضي از عناصر غافل داخلي را هم به كار گرفتند؛ اما «انهم يكيدون كيدا و اكيد كيدا»؛ خداي متعال مكر آنها را پاسخ داد و جلويش را گرفت و بحمداللَّه انتخابات خوب برگزار شد. در اين انتخابات هم اولين هدف آنها اين است كه انتخابات برگزار نشود. گام دوم اين است كه اگر نتوانستند، انتخابات را متهم كنند. خواهند گفت در انتخابات تقلب شده؛ خواهند گفت انتخابات تبعيض آميز است؛ خواهند گفت چرا فلاني رد صلاحيت شد؛ چرا فلاني نيامد؛ چرا فلاني آمد. در هر صورت اين حرف ها را مي زنند.

اگر ما به جاي سالي يك بار، هفته يي يك انتخابات هم داشته باشيم، باز اين حرف ها را خواهند زد. آن جايي هم كه رد صلاحيت نيست، باز همين حرف ها را مي گويند. در انتخابات دور دوم شوراها مطلقاً رد صلاحيت نبود. همان آدم هايي كه واقعاً به نظام عقيده يي ندارند، آمدند در انتخابات شركت كردند و به خاطر بي اعتنايي مردم رأي هم نياوردند؛ اما باز هم حرف مي زنند! به هرحال اينها انتخابات را زير سؤال مي برند. دشمن با يك انتخابات موفق، سراسري و پُرشور مخالف است. رد صلاحيت از دو حال خارج نيست؛ يا رد صلاحيتِ كسي است كه طبق قانون صلاحيت دارد - كه اين غلط است - يا رد صلاحيت كسي است كه واقعاً طبق قانون صلاحيت ندارد، كه اين درست است. نمي شود به طور مطلق گفت رد صلاحيت خوب است يا بد است. در يك صورت رد صلاحيت خوب است، در يك صورت بد است. بايد به مسؤولان احراز صلاحيت ها توصيه كنيم كه با ديد صددرصد قانوني و بدون هيچ ملاحظه يي از هيچ طرف نگاه كنند. اين، چيزي است كه بنده هميشه توصيه مي كنم. اگر كسي سر كار بيايد كه مطيع و تسليم آنها باشد - كه البته ما چنين كسي را نداريم كه سر كار بيايد و مطيع آنها باشد - البته آنها خوشحال خواهند شد و حرفي هم ندارند؛ اما اگر كسي آمد كه احساس كردند به انقلاب و اسلام و منافع ملي پايبند است و به مبارزه ي با دشمنان بين المللي و تسليم نشوي در مقابل زورگويي هاي آنها معتقد است، خواهند گفت مردم سالاري وجود ندارد؛ اگر شخص متدين باشد، بيشتر هم خواهند گفت. آنها معتقدند كه مردم سالاري،

مردم سالاريِ سكولاريزه شده است؛ بايد حتماً از دين جدا شود تا اسمش را مردم سالاري بگذارند. من معتقدم ملت ما اين توانايي را دارد كه انتخاب كند و انتخاب خوبي هم بكند. اميدواريم به حول و قوه ي الهي اين انتخابات جزو بهترين انتخابات هاي ما باشد و آن كسي كه مورد رضاي خدا و براي مردم مفيد است، با همت و روشن بينيِ مردم سر كار بيايد. اين را هم كه بعضي بگويند ما در نيمه ي راه دمكراسي هستيم، بنده قبول ندارم. براي ميل دل غربي ها نبايد حرف زد؛ مخصوصاً مسؤولان. مي گويند ما يك كشور استبدادزده هستيم، ما در نيمه ي راه دمكراسي هستيم، ما يك ملت نابالغ هستيم؛ نخير، اين حرف ها غلط است. چرا متهم مي كنند؟ ملتي كه در طول كمتر از صد سال، سه مرتبه مبارزات وسيع ضداستبدادي و ضداستعماري به راه انداخته، چرا او را مورد اهانت قرار مي دهند؟ براي اين كه غربي ها و اروپايي ها خوششان بيايد؟ خوششان نيايد. از ديدار امروز خيلي خرسند شدم و خدا را شاكرم. به همه ي شما دعا مي كنم. پروردگارا! رحمت و تفضل خودت را بر جوانان عزيز ما نازل كن. پروردگارا! دل هاي پاك و نوراني اينها را روزبه روز با محبت و معرفت خود روشن تر كن. پروردگارا! جوانان عزيز ما را به ساختن دنيايي آباد، آزاد، پيشرفته، توسعه يافته و مايه ي عزت اسلام موفق كن. پروردگارا! قلب مقدس ولي عصر را از ما راضي كن و آنچه گفتيم و شنيديم، براي خودت و در راه خودت قرار بده. والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار خانواده هاى شهدا

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار خانواده هاي شهدا بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اين جمع عزيز، بسيار باارزش و مبارك است

و من خداي متعال را شاكر و سپاسگزارم كه توفيق داد تا بتوانم در خدمت شما و در جمع شما عزيزان حضور داشته باشم؛ پدران و مادران و همسران شهيدان عزيز، پدران و مادران چهار شهيد، سه شهيد، دو شهيد و يك جانباز، دو شهيد و دو جانباز، جمعي از جانبازان عزيزمان كه جواني خود را ايثار و نثار راه انقلاب كردند و براي خدا جواني شان را دادند، جمعي از آزادگان عزيز، جمعي از مبارزانِ زجركشيده ي قبل از انقلاب در دوران غربت و تنهايي نداي حق، كه متحمل زندان و شكنجه و مشكلات شدند. اگر به معناي حقيقي كلمه بخواهيم نخبگان معنوي كشور را معرفي كنيم، بايد به چنين جمعي برسيم. امروز هم روز بسيار مهمي است - روز سوم خرداد - و همان طور كه اشاره كردند، روز مقاومت و ايثار و پيروزي است. روز سوم خرداد نماد ايثار و مقاومت و پيروزي ملت ايران به بركت ايمان و به كار گرفتن قواي خود در مقابل دشمن است. در گذشته نبايد متوقف ماند؛ هميشه گذشته پلكاني است براي پيشرفت ملتها به سمت آينده هاي روشن. همچنين گذشته ها را مطلقاً نبايد از ياد برد؛ هميشه بايد گذشته ها را زنده نگه داشت. يك عده از بدخواهان ملت ايران و اسلام سعي مي كنند گذشته هاي پُرافتخار اين ملت را به بوته ي فراموشي بسپرند؛ سعي مي كنند مردم را از گذشته ي پُرافتخار خودشان جدا كنند؛ اين خيانت است. گذشته ي ملت ايران را، چه دوران تاريخ ممتد پُرافتخار ما - بخصوص بعضي از نقطه هاي اوج آن - و چه گذشته ي ملت عزيز ايران در بيست و پنج شش سال اخير كه هر روز يك حادثه

و يك حماسه و يك عظمت آفريني است، مطلقاً نبايد فراموش كرد؛ عرصه هاي دفاع مقدس را نبايد فراموش كرد؛ پيروزي هايي را كه جوانان شما در ميدان هاي دشوار به دست آورده اند، نبايد بگذاريد فراموش شود؛ اين پيروزي ها بسيار بزرگ است؛ فقط پيروزي در يك جنگ و پيروزي بر يك دشمن متجاوز نيست؛ پيروزي بر دنياي استكبار قهار جبار جهاني است كه وقتي مي بيند در يك نقطه ي حساس دنيا مثل ايران، ملتي به پا خاسته و استقلال خود را در زير سايه ي دين به دست آورده است، احساس مي كند همه ي محاسبات او غلط از آب درآمده؛ لذا با همه ي وجود به ميدان مبارزه ي با اين ملت مي آيد. پيروزي شما در دوران بيست وپنج شش سال گذشته در ميدان هاي مختلف، پيروزي بر چنين دشمني است. اين، براي همه ي ملتها و همه ي نسلهاي ما در آينده، درس است. خلاصه ي اين درس هم اين است كه اگر ملتي عمل و تلاش خود را با ايمان و اعتقاد جازم همراه كند، پيروزي او در مقابل هرگونه دشمني قطعي است. از اين درس - كه هرگز نبايد آن را فراموش كنيم - بايد براي آينده بهره بگيريم. ما هنوز اول راهيم؛ نمي شود گفت وسط راه. ما خواسته ايم كشور و جامعه ي خود را طبق نظر اسلام بسازيم. طبق نظر اسلام، چه جامعه يي را بايد ساخت؟ جامعه يي كه در آن، عدل و داد باشد؛ آزادي فكر و انديشه باشد؛ رشد و شكوفايي استعدادها باشد؛ اخلاق حسنه و فاضله در روابط اجتماعي حاكم باشد؛ در آن، فقر و فساد و تبعيض نباشد؛ انسانها احساس شرف و افتخار و اميد كنند و بخواهند دنيايي را با شرف و با

افتخار و با اخلاق فاضله بسازند. اسلام جامعه يي را مي خواهد كه در آن علم بجوشد و بر پايه ي علم، همه ي بنيان هاي اجتماعي نوسازي شود و پيش برود. اسلام جامعه يي را مي خواهد كه در آن، افراد و مجموعه ي يك ملت مشعل و پرچم شاخصي باشند براي همه ي ملتها؛ «و تكونوا شهداء علي النّاس». البته ما وارد اين راه شديم و قدري هم پيش رفتيم و نتايج آن مقدار پيشرفت را هم داريم مشاهده مي كنيم. چقدر در اين مملكت كار شده است؛ چقدر از لحاظ علمي و فناوري اين كشور پيشرفت كرده است؛ چقدر اعتماد به نفس جوانان در ميدان هاي مختلف علمي، فناوري و فعاليت هاي گوناگون بالا رفته است. ملتي كه به او تفهيم كرده بودند هيچ كاري نمي تواند بكند و همه چيز را بايد ديگران بكنند و او بايد بنشيند و تماشا كند و از آنها گدايي كند، در حال حاضر به احساس استغناء و توانايي رسيده و افق هاي جديدي را در مقابل خود ترسيم كرده است. ما خيلي پيشرفت كرده ايم؛ اما هنوز در اوايل راه قرار داريم و خيلي بيش از اين بايد پيشرفت كنيم. ما بايد عدالت و اخلاق را مستقر كنيم و جامعه ي خود را به معناي واقعي اسلامي كنيم. اين احتياج دارد به كار و تلاش و ايمان و عمل صالح و مجاهدت در راه خدا. آيا اين مجاهدت اثر دارد؟ آيا به نتيجه مي رسد؟ بله. دليل؛ سوم خرداد. دليل؛ فتح خرمشهر. دليل؛ هشت سال دفاع مقدس. شهيد محمد جهان آرا كه پدر بزرگوارش اين جا صحبت كرد، در كدام كلاس نظامي دوره ديده بود؟ شهداي عزيز ما كداميك از ابزارهاي پيشرفته ي نظامي را

در اختيار داشتند؟ بنده در همان دوران غربت - وقتي خرمشهر در اشغال دشمنان بيگانه بود - نزديك پل خرمشهر رفتم و به چشمِ خودم ديدم وضعيت چگونه است. فضا غم آلود و دلها سرشار از غصه بود و دشمن با اتكاء به نيروهاي بيگانه كه به او كمك مي كردند - همين امريكا و غربي ها و همين مدعيان دروغگو و منافق حقوق بشر - در خرمشهر مستقر شده بود. تانكهاي او، وسايل پيشرفته ي او، هواپيماهاي مدرن او، نيروهاي تا دندان مسلح او؛ بچه هاي ما آر.پي.جي هم نداشتند؛ با تفنگ مي جنگيدند؛ اما با ايمان و با صلابت. همين جوانان، با دست خالي، اما با دل پُر از اميد و ايمان به خدا، بدون اين كه ابزار پيشرفته يي داشته باشند و بدون اين كه دوره هاي جنگ را ديده باشند، وسط ميدان رفتند و بر همه ي آن عوامل غلبه پيدا كردند. روز سوم خرداد، همان ساعت اولي كه رزمندگان ما خرمشهر را گرفته بودند، مرحوم شهيد صياد شيرازي به من تلفن كرد - بنده آن وقت رئيس جمهور بودم - و گزارش اوضاع جبهه را مي داد. مي گفت الان هزاران سرباز و افسر عراقي صف بسته اند، براي اين كه بيايند ما دستهايشان را ببنديم و اسير شوند! قدرت معنوي يك ملت اين است. فقط خرمشهر نيست - خرمشهر يك نماد است - كربلاي 5 ما هم همين طور بود؛ والفجر 8 ما هم همين طور بود؛ فتوحات فراوان ديگر ما هم همين طور بود؛ عمليات خيبر و بدر و مجموعه ي هشت سال دفاع مقدس ما هم همين طور بود. البته ناكامي و شكست هم داشتيم و شهيد هم داديم؛ ميدان مبارزه است. به بركت ايمان شهيدان ما

و ايمان شما پدران و مادران و همسران - كه شماها هم پشت سر شهدا قرار داريد؛ چون اگر پدر شهيد، مادر شهيد و همسر شهيد با او همدل و هم ايمان نباشند، او نمي تواند برود بجنگد - توانستيد در اين مبارزه پيروز شويد. اين همان درسي است كه بايد همواره جلوي چشم ما باشد و به آن نگاه كنيم. مبارزه ي مجدانه ي توأم با ايمان، در همه ي مراحل با پيروزي همراه است. هميشه هم كه جنگ نيست؛ اين مبارزه در ميدان هاي اقتصادي و سياسي و اجتماعي هم هست؛ اين مبارزه در ميدان درس و بحث و در ميدان توليد هم هست. بنابراين همه جا مبارزه وجود دارد. يك وقت هم دشمن ديوانگي مي كند؛ آنگاه مبارزه در ميدان جنگ است. يك ملت وقتي به خود متكي شد، وقتي مؤمن شد، وقتي اين ايمان را با عمل صالح و جهاد همراه كرد، در همه ي ميدان ها پيروزي او قطعي است. درس خرمشهر براي ما اين است؛ ملت ايران اين درس را نبايد فراموش كند. دشمن، نقطه ي ضعف خودش و نقطه ي قوّت شما را هم فهميده. نقطه ي قوّت شما ايمان و ايثار و دل دادن به مجاهدت و همچنين همبستگي و همدليِ شماها با هم است. نقطه ي ضعف او اين است كه در مقابل نيروي ملي يك ملت هيچ ابزاري ندارد. ابزار نظامي فايده و پيشرفتي ندارد؛ اين را دشمن مي داند. دشمن درصدد است اين مقاومت را درهم بشكند؛ درصدد است اين ايمان را تضعيف كند؛ در صدد است همبستگي ملي و همدلي را از بين ببرد. اگر ديديد كسي از دل دادن به بيگانه و رها كردن ايمان و مقاومت و

وحدت حرف مي زند، بدانيد از زبان دشمن دارد حرف مي زند؛ چه بداند، چه نداند. همه جا اين معيار و شاخص به درد من و شما مي خورد كه بدانيم در كجا و چگونه داريم زندگي مي كنيم؛ محيط و زمان خود را بشناسيم. انتخابات در پيش است. انتخابات يكي از ميدان هاي مهم همبستگي است. درباره ي انتخابات حرف زديم، همه حرف زدند و تا وقت انتخابات هم باز هرچه لازم باشد، عرض خواهيم كرد. آنچه مهم است، اين است كه مردم در اين ميدان گزينش، همبستگي خود را نشان دهند. ملت ايران اين فرصت گزينش را تا قبل از انقلاب اسلامي در هيچ دوره يي نداشت؛ انقلاب اسلامي است كه اين فرصت را در اختيار ملت ايران گذاشته است. قبل از انقلاب اسلامي، ملت ايران مي نشستند تماشا مي كردند تا كسي سر كار بيايد و هرچه مي خواهد، تصميم بگيرد. چه كسي آنها را سر كار مي آورد؟ دستهاي مختلف و دسته بندي هاي گوناگون سياسي دنيا؛ يك روز روس ها، يك روز انگليسي ها، يك روز امريكايي ها. در اين قضايا، ملت ايران تماشاچي ماجرا و بي اختيارِ محض بود. آزادي و دمكراسي يي كه انقلاب به ما داد، حتّي در دوران مصدق هم - كه دوران نسبتاً آزاد و به قول خودشان دمكراسي بود - به هيچ وجه نبود. دكتر مصدق مجلس شوراي آن روز را منحل كرد - يعني چيزي كه به حسب ظاهر نماد دمكراسي بود؛ كه البته در آن، دمكراسي هم نبود - و گفت من اختيارات مي خواهم. اختيارات را گرفت؛ اول شش ماه، بعد شش ماه ديگر. در دو سال حكومت خودش، يك سال يا بيشتر، با اختياراتِ مطلق زمامداري كرد؛ خودش قانون وضع مي كرد،

خودش امضاء مي كرد و خودش به اجرا مي گذاشت. اين كجا با نظام جمهوري اسلامي قابل مقايسه است كه يك روز در اين بيست و شش سال نشد كه مجلس شوراي اسلامي و نمايندگانِ مردم نداشته باشد؟ در همه ي اين دوران، انتخابات، پي درپي برگزار مي شد. بيست و شش سال از عمر جمهوري اسلامي دارد مي گذرد و ما حدود بيست و پنج شش انتخابات داشته ايم؛ اين فرصتي است براي ملت ايران؛ اين فرصت را اسلام و انقلاب و جمهوري اسلامي به ما داد. بعضي نمك خورده اند و نمكدان مي شكنند و نسبت به جمهوري اسلامي ناشكري مي كنند. امروز هم طمع دشمنان اين ملت و طمع امريكايي ها اين است كه باز بيايند همان آش و همان كاسه را در اين كشور برقرار كنند و ديكتاتوري يي را به شكل هاي جديدتر و مدرن تري به وجود بياورند تا خيلي ها نفهمند در اين كشور چه دارد مي گذرد. اما ملت ما ايستاده است و باز هم مي ايستد. ملت ايران قدر اين آزادي و قدر اين حضور مردمي و قدر اين اختيار مردمي را بايد خيلي بداند؛ همه ي ما بايد قدر بدانيم. اين را انقلاب و اسلام به ما داد. اين، نعمت الهي است؛ بايد آن را شكر بگزاريم؛ شكرش هم به اين است كه در اين ميدان وارد شويم. با برادري و محبت، فضا را فضاي محبت كنند. من به همه ي كساني كه نامزد انتخابات رياست جمهوري هستند و طرفداران آنها صميمانه عرض مي كنم كه فضاي كشور را فضاي دشمني و نقار و تشنج و اختلاف نكنند. البته ملت اين طور نيستند؛ گروهي هستند كه اگر مجموع شان را بشمريم، به چند هزار نفر نمي رسند - بالاخره

هر كس طرفداراني دارد - اينها فضاي روزنامه ها و دستگاه هاي ارتباط جمعي را متشنج مي كنند. فضا بايد دوستانه باشد؛ هر كس حرفهاي خودش را بزند و برنامه هاي خودش را بگويد و كاري را كه خودش مي تواند بكند، بيان كند؛ به ديگران چه كار دارند؟ فضا را متشنج نكنند؛ فضا را برادرانه و صميمانه بكنند. مردم هم نگاه كنند و اصلح را انتخاب كنند. اصلح كسي است كه با نيازي كه شما براي جامعه مي فهميد، تطبيق كند و بتواند نيازهاي جامعه را برآورده سازد. بعضي ها در شناخت اصلح دچار وسواس و دغدغه ي زياد مي شوند. شما تلاش خود را بكنيد؛ مشورت خود را بكنيد؛ از كساني كه فكر مي كنيد مي توانند شما را راهنمايي كنند، راهنمايي بخواهيد؛ به هر نتيجه يي كه رسيديد، عمل كنيد و رأي بدهيد؛ اجر شما را خداي متعال خواهد داد. ما مأموريم كه به آنچه مي فهميم و به آنچه تكليف الهي تشخيص مي دهيم، عمل كنيم؛ مطابق با واقع شد يا نشد، اجر ما محفوظ است. اجر كسي كه عامل به تكليف است، پيش خداي متعال محفوظ است. امروز كشور براي كار، ميدان وسيعي است. مديران كارآمد اگر بيايند كار و تلاش كنند و نشاط به خرج دهند، ميدان براي كار خيلي باز است. ما مي توانيم بسياري از مشكلات مادي جامعه را برطرف كنيم. خوشبختانه در دولتهاي قبلي زيربناهاي خوبي در كشور فراهم شده و كارهاي خوبي صورت گرفته است - اين را من بارها گفته ام - اين كارها را بايد به زندگي مردم وصل كنند؛ كاري كنند كه مردم طعم شيرين خدماتي را كه در كشور انجام مي گيرد، بچشند؛ در هيچ نقطه يي از كشور

فقر نباشد - عدالت برقرار باشد - فساد نباشد و افراد مفسد از دستگاه هاي تصميم گير طرد شوند و امكان دخالت پيدا نكنند؛ اينها چيزهايي است كه ما بايد مورد توجه قرار دهيم. مطمئن باشيد وقتي نيت من و شما خير باشد و بخواهيم براي خدا كار كنيم و از خداي متعال كمك بخواهيم و آنچه در وسع داريم، انجام دهيم، يقيناً خداي متعال نتيجه ي شيرين را لطف خواهد كرد و به حول و قوه ي الهي در اين آزمايش بزرگ هم ملت ايران سرافراز بيرون خواهد آمد. پروردگارا! ارواح طيبه ي شهداي عزيز ما را با روح مطهر سيدالشهداء و شهداي كربلا محشور كن. پروردگارا! روح مطهر امام بزرگوار ما را - كه اين راه را او به روي ما باز كرد و او ما را به اين كار هدايت كرد - با ارواح انبيا و اوليا محشور بفرما. پروردگارا! جانبازان عزيز ما را مشمول عافيت و لطف و تفضل و شفاي عاجل خود قرار بده. پروردگارا! به خانواده هاي شهدا، جانبازان و همه ي ايثارگران صبر و تحمل و اميد و روشنايي عنايت بفرما. پروردگارا! به محمد و آل محمد قلب مقدس ولي عصر(ارواحنا فداه) را از ما راضي و خشنود كن و در فرج آن بزرگوار تعجيل بفرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانشجويان بسيجى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار دانشجويان بسيجي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

جلسه ي بسيار گيرا و پُرجاذبه و شوق انگيزي است؛ جلسه اي كه تشكيل دهندگان آن، جوانان فرزانه و بسيجي هستند. فرزانگيِ دانشجويي و خصوصيات جواني همراه با روحيات فرهنگ بسيجي، يك تركيب بديع و بسيار شوق انگيز است. شما اين فرهنگ و اين مجموعه و چهره ي انساني

و اين الگو را نمايندگي مي كنيد. درباره ي دانشجوي بسيجي حرفهاي زيادي در ذهن و دل هست كه اگر اينها را به عنوان مناقب بسيجيان دانشجو تنظيم و بيان كنيم، شوق انسانهاي متكي به منطق و استدلال به سوي بسيجي شدن در محيط دانشگاه ها مضاعف خواهد شد. بسيجي يك فرهنگ است و اگر بخواهيم اين فرهنگ را در يك جمله تعريف كنيم، بايد بگوييم پيشرو بودن در همه ي عرصه هاي اساسي زندگي. درست است كه بعضي ها اصرار دارند بسيجي را در محيط دانشگاه و بيرون دانشگاه بد معنا كنند؛ اما از كساني كه حرفهاي بوقهاي تبليغاتي دشمنان اين ملت را تكرار مي كنند، انتظار زيادي نيست. مسأله اين است كه خود ما بفهميم بسيجي يعني چه. بسيج يعني به صحنه آمدن و به ميدان آمدن. چه ميداني؟ ميدان چالش هاي حياتي و اساسي. ميدان ها و چالش هاي اساسي زندگي چيست؟ فقط آن وقتي است كه به كشوري حمله شود و مردم آن كشور به صحنه بيايند تا از مرزهاي خودشان دفاع كنند؟ البته كه نه؛ اين فقط يكي از موارد به ميدان آمدن است. آن وقتي هم كه هويت ملي و سياسي يك ملت مورد مناقشه قرار مي گيرد، جاي به ميدان آمدن است. آن وقتي هم كه به فرهنگ و اعتقادات و باورهاي ريشه دار يك ملت اهانت مي شود و آن را تحقير مي كنند، جاي به ميدان آمدن است. آن وقتي هم كه نسل برگزيده ي يك ملت احساس مي كنند از غافله ي دانش عقب مانده اند و بايد علاجي بكنند، جاي به ميدان آمدن است. آن وقتي هم كه احساس بشود پايه هاي يك زندگي مطلوب و عادلانه در كشور احتياج به تلاش دارد

تا ترميم و يا استوار شود، جاي به ميدان آمدن است. آن وقتي هم كه جبهه هاي فكري و فرهنگي دنيا براي تسخير ملتها با ابزارهاي فوق مدرن مي آيند تا ملتي را از سابقه و فرهنگ و ريشه ي خود جدا كنند و براحتي آن را زير دامن خودشان بگيرند، جاي به ميدان آمدن است. همه ي اينها انسانهايي را مي طلبد كه نياز را احساس كنند؛ آدمهاي گيج و غافل و سرگرم نيازهاي حقير اصلاً اين نيازها را احساس نمي كنند. آن روزي هم كه مرزهاي ما به وسيله ي هزاران چكمه پوش نظامي تهديد مي شد، در كشور ما كساني بودند كه اگر به آنها گفته مي شد خاك و وطن و ملت و حيثيت و غيرت ما را دارند لگدكوب مي كنند، تو هم بيا كاري بكن، مي گفت برو بابا، دلت خوش است! حواس اش به اين نياز نبود و حس نمي كرد كه چنين نيازي وجود دارد. پس اول، احساس نياز است. بعد از احساس نياز، آمادگي است. همه آماده نيستند از راحتي و حضور پاي بخاري گرم در زمستان يا كولر خنك در تابستان صرف نظر كنند؛ همه حاضر نيستند براي خودشان دشمن بتراشند؛ همه حاضر نيستند در يك راه دشوار عرق بريزند و سنگلاخ ها را بنوردند؛ انساني با همت و با اراده مي خواهد. پس عزم و اراده ي كار كردن و گذشت از راحتي و آسايش هم يك شرط است. شرط ديگر اين است كه در مقابل اين حركت و كار، از كسي مزد نخواهد. مزد، مربوط به جايي است كه كسي از بيرون به ما انگيزه مي دهد - اين كار را بكن، اين پول را بگير - وقتي ما از درون و عمق

جان و از عشقمان انگيزه مي گيريم، از چه كسي مي خواهيم مزد بگيريم؟ مزد دادن، تحقير ماست؛ تحقير انساني است كه از درون دارد مي جوشد. اينها خصوصيات يك انسان بسيجي است؛ فرهنگ بسيج يعني اين. هيچ ملت باشرفي از وجود مجموعه ي بسيجي در درون خود بي نياز نيست. يك مجموعه ي بسيجي علاوه ي بر همه ي اينها، بايد توان هم داشته باشد. درست است كه بسيج ما در دوران جنگ و بعد از جنگ، پيرمردهاي هفتاد ساله هم داشت؛ اما توان، نشاط و قدرتِ نورديدن اين راه هاي دشوار، غالباً مخصوص جوانان است. بنابراين مجموعه ي بسيجي، يك مجموعه ي جوان و يك چهره ي جواني است. اين ميدان ها، ميدان فكر و دانايي و توليد علم است؛ ميدان چالش هاي گوناگون براي جبران عقب ماندگي علمي است. يك نفر مي آيد فكر و شبهه و پيشنهاد فكري اي را در ميان مي گذارد؛ اگر بخواهيم درست انتخاب كنيم، بايد بتوانيم آن را بشناسيم، بفهميم، تجزيه و تحليل كنيم و نقاط و بخش هاي غلط آن را كنار بزنيم؛ و اگر بخش درستي دارد، آن را بگيريم و با بخش هاي درستِ خودمان در هم بياميزيم و مخلوق خودمان را ارائه دهيم. اگر هم عنصر درستي ندارد، همه اش را توي زباله داني بريزيم. قبل از انقلاب وقتي ما با جوانهاي مؤمن دانشجو مواجه مي شديم - كه آن وقت با ما در ارتباط بودند، مسجد ما مي آمدند، خانه ي ما مي آمدند و در مجامع ما شركت مي كردند - مي ديديم به بركت روشنفكريِ نو و پيشرفته ي اسلامي، در محيط دانشگاه حرف برتر را اينها مي زنند. فعالان چپِ آن روز در مواجهه ي با اينها مي ماندند؛ اين يك واقعيت بود. مي دانيد كه آن روز تفكرات چپ و

ماركسيستي به شكل ملايم ترش در محيطهايي مثل كشور ما به عنوان حرفهاي نو ترويج مي شد. البته نو هم نبود، اما به عنوان حرف نو ترويج مي شد. به دانشگاه ها مي آمدند و ماترياليسم ديالكتيك و ديگر بحث هاي ماركسيستي را براي بچه ها شرح مي دادند. بچه هاي مذهبي كه ريشه ي فكرشان در پايه هاي قرآني و تفسيري مستحكم شده بود، در دانشگاه ها مثل سدي در مقابل اينها بودند و مثل فولادي در دل حصار اينها نفوذ مي كردند. اين هم از ميدان هاي چالش برانگيز ماست. پس در اين چالش ها، چالش دانايي و علمي هست؛ چالش توليد فكر هست؛ چالش سازندگي و خدمت رساني به مردم هست؛ چالش دفاع سياسي هست؛ چالش تهاجم سياسي هست؛ چالش دفاع نظامي هست. در اين صحنه هاي متنوع چه كسي مي تواند وارد شود؟ اگر كسي وارد اين صحنه ها شد، پس فرزانه و كارآمد و توانا و پيشرفته است. من چند سال قبل در يكي از دانشگاه ها گفتم روشنفكري در ايران بيمار متولد شد. اگر شما به تاريخچه ي روشنفكري نگاه كنيد، اين را تصديق خواهيد كرد. اصلاً روشنفكري در كشور ما از اول بيمار و وابسته به بيگانه متولد شد. الان هم عرض مي كنم كه مفهوم تجدد نيز در كشور ما بيمار و معيوب و معلول متولد شد. تجدد در كشور ما به چه معنا بود؟ اين كه عرض مي كنم، مربوط به اواخر دوران قاجار است؛ بعد در دوره ي رضاخان و بقيه ي دوره ي پهلوي هم اوج حركتي بود كه الان دارم مي گويم. در قاموس متجددين كشور ما «تجدد» به معناي تقليد از غرب بود. تقليد يعني چه؟ يعني شما برويد لباس كهنه ي كسي را بخريد و در روز عيد به عنوان لباس

نو تنتان كنيد. تفكرات قرن نوزدهميِ فرانسه و انگليس و بقيه ي مناطق اروپا وارد ايران شد. صد سال از بروز اين تفكرات گذشته بود، اشكالات و خدشه ها و نسخ ها و ردهاي فراواني هم بر آن وارد شده بود؛ تازه آقايان متجدد ايراني، آن روز رفتند سراغ همان تفكرات، همان روش ها و حتّي همان منش هاي شخصيتيِ ظاهري؛ يعني لباس پوشيدن، ريش گذاشتن، سبيل گذاشتن و زلف گذاشتن. داگلاسْ نامي در يك گوشه ي فرنگ پيدا شده بود و سبيلش را به شكل خاصي اصلاح كرده بود؛ در ايران اين سبيل شد مُد! زمان جواني ما بيتل ها خط ريش كج مي گذاشتند؛ جوانهاي ما بعد از آن كه سالها از بروز چنين پديده اي گذشته بود، از آنها تقليد مي كردند! اين، تجدد است؟! اين، قهقرا رفتن و عقبگرد است؛ اين كه تجدد نيست. البته مخالفت هايي هم كه با اين تجددها مي شد، سطحي بود؛ اين را هم به شما بگويم. نوع مخالفتي كه با تجدد و موج تجددگرايي در ايران پيدا شد - چه در اواخر دوران قاجار، چه در دوران پهلوي - بنده آن را نمي پسندم؛ از قديم هم اين طور عكس العمل ها را نمي پسنديدم؛ چون سطحي برخورد مي كردند. آنها در تقليد از غربي ها افراط مي كردند، اينها هم در مقابل تحريم مي كردند. زمان جواني ما شعرهاي عوامانه اي معروف بود. مي گفتند: با كارد و چنگال مي خورند آب را مسخره كرده اند همه طلاب را

چون معتقد بودند كه آن وقت مثلاً روحانيون مخالف غذا خوردن با كارد و چنگال هستند؛ اينها هم از لج آنها مي خواهند آب را هم با كارد و چنگال بخورند! نه آن تجدد، تجدد بود؛ نه آن مواجهه و مقابله ي با

تجدد، صحيح و عميق و منطقي بود. تجدد چيست؟ تجدد، پيشرو بودن است. نگاه كنيد ببينيد چه كم داريد، كجا خلأ داريد و اين خلأ چگونه به بهترين وجه قابل پُر شدن است؛ ذهن خلاق خودتان را به كار بيندازيد و آن خلأ را پُر كنيد؛ اين مي شود پيشرفت. اين حرف، در لباس هست؛ در منش ظاهري هست؛ در فكر هست؛ در شيوه ي اداره ي جامعه هست؛ در مسائل اجتماعيِ گوناگون هست؛ در مسائل سياسي هست؛ در همه چيز اين حرف جاري است؛ در آن جاهايي كه عقل انسان قادر به حكم كردن و قضاوت كردن است. آن جايي كه عقل ميداني ندارد - ميدان تعبد و شرع است - بايد متعبد به شرع ماند. اتفاقاً كساني كه پابند و متعبد به شرع ماندند، بعدها وقتي عقلشان بيشتر به كار افتاد، فهميدند چرا شرع اين حكم را كرده. يك روز بود كه مسأله ي طهارت و نجاست، مسأله ي محرم و نامحرم، مسأله ي عبادت و نماز و خشوع مورد سؤال بود؛ بعد كه فكرها بيشتر پيشرفت كرد، فهميدند اينها هم فلسفه ها و حكمتهاي طبيعي دارد؛ بالاتر از آن، حكمتهاي انساني دارد. انسانِ بي خشوع، انسانِ منقطع از خدا و انسانِ بي معنويت، همين انسانِ بي هويتي مي شود كه امروز شما در اروپا و امريكا داريد مشاهده مي كنيد؛ همه چيز دارند بجز عدالت و آسايش و انسانيت و احترام به حقوق انسانها؛ يعني مدنيت جنگلي. صريحاً هم مي گويند چون قدرت داري، بايد اقدام كني؛ چون تفنگ دستت هست، بايد بزني؛ اخلاق هيچ معنايي ندارد. البته اين تازه اول كارشان است؛ هنوز به نقطه ي شيب تندِ سقوط نرسيده اند؛ اما خواهند رسيد؛ اين را من به

شما عرض كنم. شماها آن روز را مي بينيد كه همين غرب، همين اروپا و امريكا، به آن نقطه ي شيب تندِ سقوط رسيده اند و ديگر نمي توانند خودشان را كنترل كنند؛ لذا ساقط خواهند شد. تجدد و نوگراييِ حقيقي و باز كردن ميدان هاي تازه ي زندگي، مطلوب اسلام است؛ اصلاً اسلام اين را از انسان خواسته؛ اين به بركت تأمل، تعمق، كار درست، كار فكري، تلاش عملي، مجاهدت، استقبال از كار و از خطر در همه ي ميدان ها، و همتها را بلند كردن به دست مي آيد. اين كارها مربوط به كيست؟ مربوط به بسيج است. اگر بسيج را درست معنا كنيم، همين است. بسيج همچنين يعني انسان باهمتي كه غيرت ديني و داناييِ فكري و نيازشناسي و ابتكار و جوشش ذهني و خلاقيت دارد و وارد ميدان مي شود. بسيج دانشجويي طبيعتاً مظهر تام و تمام اين مفاهيم است. همت شما بايد اين باشد كه اين عرصه ي اساسي را تأمين كنيد. از هيچ چيز هم نبايد بيمناك باشيد. نه اين كه ملاحظه نكنيد - ملاحظه، يعني عقل را به كار گرفتن؛ اين هميشه لازم است - اما آن چيزي را كه حق تشخيص مي دهيد، بايد مطالبه كنيد. نه فقط خواستن با زبان و با شعار - البته يك وقت شعار لازم است، يك وقت هم لازم نيست - بايد كار و تلاش هم كرد. من به شما برادران و خواهران عزيز - كه فرزندان من هستيد - مؤكداً توصيه مي كنم كه به عمق ها توجه كنيد و آن را بطلبيد؛ از ظواهر هم دست نكشيد. اين خطاست كه كسي خيال يا توهم كند كه بايد باطن را درست كرد، ظاهر مهم نيست؛ نخير، همين

ظاهر، انسان را به وادي هاي گوناگوني مي كشاند. ظاهر ديني، ظاهر اسلامي، پايبندي به تعبد ديني، همين مجالس دعا، همين مجالس توسل به ائمه (عليهم السّلام) لازم است؛ منتها همه ي اينها را با دانايي همراه كنيد. در مجلس روضه خواني و سينه زنيِ بسيج وقتي شعر خوانده مي شود، بايد با معنا، با مضمون، جهتدار و همراه با درس باشد. وقتي در آن جا سخنراني مي شود، بايد در جهت تعميق فكر و انديشه باشد. وقتي نماز جماعت مي خوانيد، نماز شما بايد همراه با توجه به پروردگار و خشوع در مقابل او باشد. وقتي اعتكاف مي كنيد، وقتي روزه مي گيريد، وقتي اجتماعات مذهبي تشكيل مي دهيد، بايد همراه با توجه به خداي متعال و همراه با اخلاص باشد. كليد موفقيت اينهاست. اگر اين نباشد، همان چيزي بر سر انسان خواهد آمد كه ديديد بر سر عده يي آمد. عده اي در اول انقلاب خيلي تند و داغ و پُرشور بودند، اما متأسفانه فكر ديني آنها عمق نداشت؛ با اولين باد سردي كه از طرف تبليغات دشمنان آمد، برگ و بار انقلابي شان ريخت و جوشش انقلابي شان تمام شد! بعضي ها صدوهشتاد درجه اين طرف غلتيدند. من يك وقت به يكي از اين آقايان گفتم كه شماها اوايل انقلاب در زمينه ي مسائل اقتصادي چپِ چپ بوديد و ما از تندروي هاي چپگرايي شما را منع مي كرديم؛ اما الان شما رفته ايد منتهااليه جهت مقابل، و شده ايد راستِ راست! ما همان جايي كه قبلاً بوديم، ايستاده ايم و باز شما را از تندروي هاي راست گرايانه منع مي كنيم! اين به خاطرِ نداشتن عمق است؛ به اين دليل است كه ريشه ي اعتقادي و فكري وجود ندارد. كسي كه ريشه ي اعتقادي دارد، براساس اعتقادش حركت مي كند و در ميدان هاي گوناگون مي ايستد.

اگر جبهه است، مي رود شهيد يا جانباز مي شود و با رنج دائمِ بدني و با ملامت ها مي سازد. اگر هم از جبهه برمي گردد، ايمان خود را در ميان تندبادهاي گوناگون حفظ مي كند؛ اين آدمِ عميق است. ما از اين گونه آدمهاي متكي به عمق هم كم نداريم. بعضي هم نه؛ متكي به عمق نبودند. بنابراين بايد به تفكر اسلامي و تفكر بسيجي عمق داد. بسيجي عدالت طلب است. عدالت طلبي فقط اين نيست كه انسان شعار عدالت طلبي بدهد؛ نه، بايد اين را واقعاً بخواهد. عدالت طلبي به اين نيست كه انسان رودرروي كسي بايستد و بگويد تو عدالت طلب نيستي؛ نه، اين، ساز و كار دارد. بايد جامعه به نقطه اي برسد كه سياست هاي عدالت طلبانه در آن طراحي شود و دستگاه اجرايي طوري باشد كه سياست هاي عدالت طلبانه فرصت عملياتي شدن و اجرايي شدن پيدا كند؛ والّا خيلي سياست هاي عدالت طلبانه هم مطرح مي شود؛ اما سازوكار، آدمها، مهره ها، قلم به دست ها و امضاءكننده ها يا علاقه ندارند، يا اعتقاد ندارند، يا همت ندارند، يا حال و حوصله ندارند، يا از همان قبيلِ «برو بابا دلت خوشه» است؛ لذا كارها متوقف و لنگ مي ماند؛ بنابراين آن جاها را بايد اصلاح كرد. براي رسيدن به هر آرزوي بزرگ و هر هدف والايي، سازوكاري وجود دارد؛ اين سازوكار را بايد جوانِ هوشمندِ فرزانه ي دانشجو پيدا كند. بحث جنبش نرم افزاري از همين قبيل است؛ بحث آزادانديشي از همين قبيل است؛ بحث هاي گوناگوني كه در زمينه هاي مختلف اجتماعي مي شود، از همين قبيل است. منطق ما قوي است. ما از لحاظ منطق در مقابل هيچ كس كم نمي آوريم؛ ديگران در مقابل ما كم مي آورند. واقعيت هاي جامعه هم صحت آن منطق را نشان داده است. با

اين كه در طول سالهاي متمادي خرابكاري شده، جنگ و موانع بيروني بوده، نفوذ آدمهاي ناباب در دستگاه ها بوده، بي همتي و بي حاليِ بعضي ها بوده؛ در عين حال هرجا ما با همان اصول و تفكرات انقلابيِ اصيل جلو رفته ايم، واقعاً پيش رفته ايم؛ نمونه هايش همين پيشرفت هاي صنعتي و علمي و گشايش هاي گوناگوني است كه در كارها به وجود آمده. هرجا كارِ برجسته اي شد، انسان وقتي رفت، ديد يك عنصر مؤمن در آن جا مسؤوليتِ تعيين كننده اي دارد؛ اين را بنده در جاهاي مختلف به تجربه مشاهده كرده ام. هرجا كارها لنگ است، به خاطر اين است كه در آن از اين بي ايماني ها و بي ريشه يي ها كه منجر به نفع طلبي و فساد و تبعيض و رفيق بازي و امثال اينها مي شود، وجود دارد. بنابراين در ميدان عمل هم ما اين فكر را آزموده ايم. شماها جوانيد. فرداي اين كشور متعلق به شماست. مديريت ها متعلق به شماست. چرخ و پر عظيم اجرايي متعلق به شماست. بايد آلياژ خودتان را آن چنان مستحكم انتخاب كنيد و بريزيد كه اين مهره و اين پيچ در اين دستگاهِ بزرگ ساييده نشود و تبديل به يك پيچ و مهره ي بي ارزش نشود. بايد آن فكر را قوي كنيد. فكرِ تنها كافي نيست؛ در ميدان عمل هم بايد وارد شويد. الان مسأله ي انتخابات رياست جمهوري هم مطرح است؛ اين خودش ميدان عظيم و خيلي خوبي است. مسأله ي اول، مشاركت است. در زمينه ي مشاركت مردم، هر طور كه مي توانيد، روي خانواده ها و دوستانتان كار كنيد. مشاركت، يكي از اساسي ترين مسائل است. حضور مردم براي پيشرفت و صيانت كشور لازم است. نه اين كه اگر عده ي زيادي شركت نكردند، اينها به نظام «نه» گفته اند؛ به هيچ وجه اين طوري نيست. آنهايي

كه به خاطر «نه» گفتنِ به نظام نمي آيند، درصد خيلي كمي اند. يك عده به خاطر بي حالي نمي آيند؛ يك عده به خاطر بي حوصلگي نمي آيند؛ يك عده روز جمعه كار ديگري دارند و نمي آيند؛ اينها را شما راه بيندازيد. والّا كساني كه معتقد به نظام و قانون اساسي نيستند و دلشان براي بيگانگان و نفوذ آنها پر مي زند و منتظر آمدن بيگانگان هستند، درصد بسيار كمي اند. خيلي ها ممكن است پاي صندوق ها نيايند؛ به خاطر اين كه حوصله اش را ندارند، وقتش را ندارند، درست اهميت قضيه را نمي دانند، متوجه تأثير رأي خودشان نيستند يا به كسي كه به او اطمينان و اعتماد كنند، نرسيده اند؛ يا كسي را هم كه شناخته اند، نپسنديده اند؛ لذا نمي آيند. تلاش شما بايد اين باشد كه مشاركت را به معناي حقيقي كلمه حداكثري كنيد. شما دانشجوييد، فرزانه ايد، روشنفكريد و معيارها را هم مي دانيد؛ بنابراين نگاه كنيد ببينيد با معيارهاي جمهوري اسلامي، در ميان نامزدهاي انتخاباتي چه كسي كفايت و نشاط و توانايي لازم را دارد و مي تواند وارد اين ميدان شود و با چالش هاي گوناگون دست و پنجه نرم كند و تحت تأثير دشمن نيست و دشمن از آمدن او خوشحال نمي شود. امريكايي ها - مثل ياوه گويي هاي هميشگي شان - باز شروع كرده اند كه فلاني بايد بيايد، فلاني بايد نيايد؛ به شما چه نادان ها؟! نمي دانند كه هرچه بگويند، مردم عكس اش عمل مي كنند. مي گويند: چرا نظارت هست؟ چرا فلان دسته نتوانسته اند بيايند؟ چرا فلان كس نتوانست بيايد؟ در كشورهاي خودشان انواع و اقسام نظارت هاي استصوابيِ غليظ به شكلهاي پيچيده وجود دارد. در كشورهاي غربي همه جا موانع حذفيِ فراوان وجود دارد. الان در امريكا يك نفر را نشان بدهند كه در طول دويست سال گذشته بيرون از دو حزب

معروف امريكا سر كار آمده و رئيس جمهور شده. اين معنايش چيست؟ در همه ي كشورهاي اروپايي - تا آن جايي كه ما خبر داريم - اصلاً اپوزيسيون قانوني وجود ندارد كه با نظام و قانون اساسي و حركت كلي و سياست هاي كلي نظام مخالف باشد و در عين حال حق فعاليت هم داشته باشد. من در جمع دانشجويان كرماني گفتم اختلاف سر اين است كه فلان ماليات را بگيريم يا نگيريم؛ اين مي گويد بگيريم، آن مي گويد نگيريم؛ جنگ عراق برويم يا نرويم. اينهايي كه در ميدان هستند، در مباني و اصول، همه شان يكي اند؛ در حالي كه يقيناً عده اي هم مخالفند. به مخالف اصلاً ميدان نمي دهند بيايد؛ منتها تبليغات دست همان كساني است كه اين ميدان ها متعلق به آنهاست. روزنامه ها و تلويزيون ها و راديوها در اختيار آنهاست و هرچه دلشان مي خواهد، در اين رسانه ها مي گويند و مي نويسند. خودشان اين همه موانع حذفي و اين همه نابرابري در زمينه هاي گوناگون سياسي دارند، اما مي گويند چرا شما اصلاً شوراي نگهبان داريد؟! يقيناً ورودي هاي ميدان سياست بايد كنترل شود. ميدانِ اداره ي كشور و مديريت كشور است؛ مگر شوخي است؟ يك كشور را مي خواهند دست يك نفر بسپرند؛ لذا بايد ورودي هاي اين ميدان كنترل شود و معلوم گردد كسي كه دارد مي آيد، كيست؛ اصلاً عُرضه ي اين كار را دارد يا ندارد؛ بعد، اعتقاد به اين كار دارد يا ندارد؛ بعد، اصلاً مي فهمد در كشور چه كار بايد كرد يا نه. ملاكهايي وجود دارد؛ بايد كساني باشند كه اين ملاكها را ببينند و بسنجند؛ قانون اساسي اين را پيش بيني كرده. شما معيارها را مي دانيد. خوشبختانه كشور ما كشور جواني است؛ لذا چهره ي جوان كشور

اقتضاء مي كند كه يك نشاط خوب و قوي و جوانانه در كل دستگاه اجرايي وجود داشته باشد. نگاه كنيد ببينيد واقعاً چه كسي طرفدار انقلاب و طرفدار دين و طرفدار عدالت و طرفدار عدم تبعيض بين فقير و غني است؛ چه كسي كفايت و دنبالگيري و نشاط لازم را دارد؛ چنين كسي را پيدا كنيد. من پريروز هم گفتم كه نبايد دغدغه و وسوسه كرد. بعضي ها هستند كه خيلي وسوسه مي كنند - آيا اين، آيا آن؟ آيا اين، آيا آن؟ - آخرش هم يا مجبور مي شوند به طاق جفت و استخاره متوسل شوند و يا اصلاً از خير رأي دادن مي گذرند. نه، انسان فكر مي كند؛ به كسي مي رسد و مي گويد: خدايا! نتيجه ي تحقيقات من اين است. من طبق حجت دروني خودم - كه عقل و تفكر است - و بر اساس مشورتي كه با ديگران داشته ام، رأي مي دهم. خداي متعال قبول مي كند؛ ولو اين تشخيص، درست نباشد. بنابراين نبايد وسوسه كرد. معيارها، معيارهاي روشني است. جوسازي و تبليغات دروغين و براق و رنگين نبايد انسان را از شناخت حقيقت دور بدارد. البته يكي از معيارها هم اين است كه هرچه دشمنان اين ملت مي خواهند، عكس آن بايد عمل كرد. چيزي كه آنها مي خواهند، خير ملت نيست. آنها منافع خودشان را دنبال مي كنند. بلندگويان استكباري دنيا كه به مجلس هفتم اعتراض مي كنند، همان كساني هستند كه مجالس صددرصد فرمايشيِ سلطنتيِ دوران شاه را قبول داشتند. الان هم نظامهايي را كه در آنها اصلاً رأي گيري به معناي درست كلمه وجود ندارد، قبول دارند؛ اما به اين مجلس اعتراض مي كنند! چرا؟ چون آن، منافعشان را تأمين مي كند؛ اما

اين، منافعشان را تأمين نمي كند. آنها دنبال منافع خودشان هستند. اگر جهتي را نشان دادند و به جايي تمايلي داشتند، معلوم است كه منافع آنها در آن است؛ كه درست نقطه ي مقابل منافع ملت و نظام جمهوري اسلامي است و بايد با آن مخالفت كرد؛ همان معياري كه امام (رضوان اللَّه عليه) به ما گفتند. ان شاءاللَّه همه ي شما موفق و سالم باشيد. خداوند همه ي شماها را حفظ كند و به پدر و مادرهايتان ببخشد. ان شاءاللَّه عاقبت به خير باشيد و براي اين كشور و آينده ي كشور عناصر برگزيده اي باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار نمايندگان مجلس شوراى اسلامى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار نمايندگان مجلس شوراي اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خدا را سپاسگزاريم بر نعمت حضور و فعاليت ارزشمند نمايندگان مردم در مجلس شوراي اسلامي، و خرسند و خوشحاليم از اين كه بحمداللَّه يك بار ديگر در خدمت شما برادران و خواهران عزيز هستيم و مجالي است براي گفت و شنود و ضمناً تشكر از زحمات و تلاشها و اقدامات شما. آنچه جناب آقاي دكتر حداد عادل - رياست محترم مجلس - از عملكرد و پيشرفت كار در مجلس و نقاط مثبت و كاري بيان كردند، مورد تصديق ماست و در مواردي حقيقتاً بايد به شما نمايندگان مردم در زمينه ي بعضي از قوانين و طرحهايي كه تصويب كرده ايد، دست مريزاد گفت. اگر ما و شما در جهتگيري كليِ كارهايي كه در زندگي انجام مي دهيم - و از جمله، كارهاي دوران مسؤوليت - خط رعايت تقوا و احساس وظيفه و مسؤوليت را پيش بگيريم، خداي متعال هم توفيقات خودش را ارزاني خواهد داشت؛ «يا ايّها الّذين امنوا اتّقوااللَّه و قولوا قولا سديدا يصلح لكم اعمالكم

و يغفر لكم ذنوبكم». اگر تقوا به ميان بيايد، خداي متعال هم اعمال را اصلاح و ما را هدايت مي كند؛ «انّ علينا للهدي»؛ خداي متعال هدايت را بر عهده ي خودش دانسته. اگر ما در خط تقوا، رعايت امر و نهي الهي و مواظبت از رفتارِ خود حركت كنيم، بدون شك خداي متعال ما را هدايت و كمبودهاي كار ما را جبران خواهد كرد - «يغفرلكم ذنوبكم» - و اگر در جاهايي نادانسته خطا و اشتباهي از ما سر بزند، آنها را مورد مغفرت قرار خواهد داد و آبروي ما را حفظ خواهد كرد. بنابراين تقوا ملاك است؛ يعني غير از ملاك ارزشي كه چه كسي پيش خدا بالاتر است - و آن تقواست - براي خود ما هم كه بفهميم چه كار بكنيم، چه كار نكنيم؛ كدام كار خوب است، كدام كار منتج است و كدام كار نيست؛ معيار، تقواست. اگر تقوا را رعايت كرديم، حرف و عمل ما هم با هدايت و كمك الهي در مسيرِ درست قرار خواهد گرفت. پس، اول و آخرِ همه ي حرفهاي ما تقواست. من قبلاً شايد خدمت شما برادران و خواهران عزيز عرض كرده ام - اگر هم نگفته ام، الان عرض مي كنم - اين چهار سال كه يك سالش هم گذشت، مثل برق مي گذرد. آنچه شما بايد از اين چهار سال بهره ببريد، پولي نيست كه به دست مي آيد، يا احترام و شعاري كه به نفع شما داده مي شود، يا سرشناس شدن و به دست آمدن جاه و معروفيت، يا نام چنين و چنان. آنچه از اين چهار سال در درجه ي اول بايد مورد توجه و همت ما باشد، اين

است كه وقتي در پيشگاه خداي متعال حاضر شديم كه خيلي هم زود خواهد بود؛ يعني اگر شما صد سال هم عمر كنيد، خيلي زود خواهد گذشت. واقعاً وقتي انسان گذر عمر را نگاه مي كند، مي بيند خيلي سريع گذشته؛ ما غافليم كه خيال مي كنيم طول مي كشد؛ نه، به سرعتِ برق مي گذرد - ذخيره اي را در دستمان خواهيم داشت و آن، چهار سال خدمت و كار است. خداوند در آيات آخر سوره ي مباركه ي حشر مي فرمايد: «يا ايّها الّذين امنوا اتّقوا اللَّه ولتنظر نفس ما قدّمت لغد»؛ تقوا پيشه كنيد - يعني مراقب خودتان باشيد - و حواستان باشد كه لغزش و اشتباه و انحرافي پيش نيايد؛ و نتيجه ي اين مواظبت - «ولتنظر نفس ما قدّمت لغد» - بايد اين باشد كه ببينيم براي فردا چه فراهم كرده و از پيش فرستاده ايم. بعد بلافاصله مي فرمايد: «واتّقوا اللَّه انّ اللَّه خبير بما تعملون»؛ خداي متعال بينا و داناست. ما بايد مراقب خود و بيناي كار خود باشيم و حواسمان باشد؛ به نظر من، اين خط و جهت اصلي است. اگر اين رعايت شد و اهتمام به اين گماشته شد، هم طرحهاي خوب در مجلس مطرح خواهد شد؛ هم لوايح بموقع تصويب خواهد شد؛ هم وظيفه ي نظارتي، خوب انجام خواهد شد؛ هم ملاحظه ي حال مردم خواهد شد؛ هم ملاحظه ي توسعه ي كشور خواهد شد؛ هم ملاحظه ي عدالت خواهد شد؛ يك مقدارش را خود ما مي فهميم، يك مقدارش را هم خدا به ما كمك مي كند و ما را هدايت و دستگيري مي كند. اگر اين قدم از اول در اين جهت برداشته نشد، همه نوع احتمالي وجود دارد و واقعاً انسان نمي تواند

مطمئن باشد كه چه خواهد كرد و چگونه خواهد شد. بنابراين عرض اصلي من اين است كه مراقب باشيد اين چهار سال مي گذرد. بنده گاهي به آقايان وزرا و مسؤولان گوناگون دستگاه هاي مختلف اين نكته را عرض مي كنم؛ به شما هم عرض مي كنم: اين چهار سال مسؤوليت را از دوراني كه بناست براي آينده ي مادي زندگي تان منشأ سودي باشد، خارج كنيد. ممكن است انسان شصت سال، هفتاد سال، هشتاد سال عمر كند؛ در طول عمرش هم براي آينده ي خود فكر و تمهيد و مقدمه سازي داشته باشد - فلان چيز را بخريم، فلان چيز را نگه داريم - ولي اين چند سالي كه وزير هستيم، از دوره يي كه بايد به فكر آينده ي خود باشيم، خارج كنيم. وكالت مجلس هم همين طور است؛ اين چند سال را از آن دوره خارج كنيد. خيال خودتان را راحت كنيد؛ نخواهيد پايه ي زندگي آينده ي مادي را در اين چند سال بچينيد؛ نه، اين چند سال را وقف كنيد؛ خداي متعال به شما عوض خواهد داد. يك وقت در دوره ي جوانيِ بنده قضيه اي پيش آمد و من در ميان دوراهيِ مهمي در زندگي شخصي قرار گرفتم. براي مشورت، به شخصي مراجعه كردم و گفتم اگر من بخواهم اين كار را بكنم، در واقع روگرداندن از دنيا و آخرت است - يعني اگر دنيا هم بخواهم، آن طرف است؛ آخرت هم بخواهم، آن طرف است - آن شخص تأملي كرد و به من گفت: شما بيا براي خدا اين عملِ ديگر را انجام بده؛ خدا دنيا و آخرت تو را از آن جا برمي دارد و به اين جا مي آورد. اين حرف تا اعماق دل من اثر كرد؛ لذا

به آن عمل كردم. شما براي خدا اين چهار سال را وقف كنيد - مثل اين كه انسان مالي را، زميني را، خانه يي را وقف مي كند - و بگوييد براي زندگي و آينده ي خودمان نمي خواهيم از اين چهار سال و از اين موقعيت استفاده كنيم؛ خداي متعال هم متقابلاً چشم شما را روشن مي كند؛ هر طور كه به مصلحت شما باشد. خداي متعال كريم و اكرمِ از شماست - اكرم الأكرمين است - شما چيزي را در راه خدا داديد، محال است كه او در مقابلش چيزي به شما ندهد. يك جمله راجع به مجلس عرض كنيم، يك جمله هم راجع به مسائل سياسيِ كلي كشور. راجع به مجلس، آن چيزي كه تكيه ي اصلي من روي آن است، اين است كه اين مسؤوليت را قدرشناسي كنيد؛ يعني تقويم و برآورد درستي از اين مسؤوليت داشته باشيد. البته شما آقايان و خانم ها اين برآورد را داريد؛ ما تذكراً عرض مي كنيم. مسؤوليت شما خيلي سنگين است. شما مي خواهيد قانون به وجود بياوريد. قانون، نرم افزار اداره ي كشور است؛ دستگاه هاي اجرايي در حكم سخت افزارها هستند. اگر شما بتوانيد اين نرم افزار را هوشمندانه، صحيح، جامع، مؤثر در ابعاد گوناگون زندگي و پُركننده ي خلأها فراهم كنيد، سخت افزارها كار خودشان را درست انجام خواهند داد. البته سخت افزار هم گاهي اوقات تعمير مي خواهد، گاهي اوقات روغنكاري مي خواهد، گاهي اوقات دورانداختن مي خواهد؛ ليكن يك سخت افزارِ خوب هم با يك نرم افزارِ ناقص و غلط هيچ محصولي نخواهد داشت. شما در واقع در اين جا داريد نرم افزار مديريت كشور يا بخش عمده يي از آن را فراهم مي كنيد. البته وظيفه ي نظارت و ديگر وظايف مجلس شوراي اسلامي هم در جاي خود

محفوظ است. شما برادران و خواهراني كه بحمداللَّه در مجلس شعار حفظ مباني انقلاب و جلوه بخشيدن به سخنان امام را مطرح كرده ايد، مسؤوليت مضاعفي داريد؛ چون مردم حقيقتاً به ميدان آمده اند و با گزينش خود، راه كشور را مشخص كرده اند. مدعيان اين طور القاء مي كردند كه راه امام و خط امام و انقلاب و اسلام و عدالت اجتماعي تمام شد؛ روزگار و فصل ديگري آمد و كارهاي ديگري بايد كرد. مردم آمدند راه را تصحيح كردند؛ مثل سوزنبان ماهري كه مي آيد خط را مشخص مي كند تا معلوم باشد مسير از اين جاست. شما با اين توجه، با اين توقع و در واقع با اين ادعا وارد مجلس شده ايد؛ اين مسؤوليتِ خيلي سنگيني است. انتظار مردم اين است كه شما اين مسؤوليت را فراموش نكنيد. چيزهايي هست كه انسان گاهي هم دوست مي دارد، مي خواهد دنبال كند و رگ گردنش را هم پُر مي كند؛ اما در مقابل اين مسؤوليت چيزي نيست؛ بنابراين بايد براحتي آن را كنار گذاشت. برخي احساسات شخصي، برخي توقعات و خواهش هاي شخصي، و بعضي مسائل گروهي را بايد به خاطر آن مسؤوليت زير پا گذاشت. سعي شود قوانيني كه در مجلس مي گذرد، مستحكم و باثبات باشد. بحمداللَّه سياست هاي اصل 44 با ملاحظه ي جوانب و رعايت آن مباني و اصول، به سه قوه ابلاغ شد؛ اين احتياج دارد به قوانين. شما، هم در كميسيون هاي اختصاصي و هم بخصوص در مركز پژوهش ها حقيقتاً مي توانيد بر اين پايه، طراح نظام اقتصاديِ باثباتي باشيد كه قوانين خودش را هم با خود داشته باشد؛ بعضي از قوانين حذف شود و بعضي از قوانين بيايد؛ منتها با يك ساخت مستحكم و

پايدار كه هر روز نخواهيم قوانين را وصله پينه كنيم. يكي از اشكالات بزرگ اين است كه قوانين طوري با بي دقتي يا عدم مراجعه ي لازم به مواردي كه بايد مراجعه كرد، تنظيم شود كه اندكي نگذشته، احتياج به تجديدنظر پيدا كند و يك مقدار وقت مجلس به تصويب مجدد قانون بگذرد. گفت: يك روز صرف بستن دل شد به اين و آن روز دگر به كندن دل زين و آن گذشت

يك روز قانون را درست كنيم، يك روز قانون را رد كنيم و يا تغيير كلي بدهيم؛ اين طوري نباشد؛ قوانين با ثبات و مستحكم باشد. به نظر من چيزي كه در مجلس مهم است، حضور نمايندگان محترم سر پُست هاست. برخي از نمايندگان محترم به من گفتند تعطيلات مجلس زياد است؛ درباره ي اين مسأله من نمي توانم اظهارنظري بكنم؛ اين را هيأت رئيسه ي محترم بايد بررسي كنند؛ ليكن در همان بخشي كه غير تعطيل و وقت كار است، حضور بايد منضبط، سر وقت و با رعايت دقيقه و ثانيه باشد؛ هم در داخل صحن مجلس و هم در كميسيون ها. كار كميسيون هاي تخصصي هم خيلي مهم است. حضور در كميسيون ها، سر وقت در كميسيون ها حاضر شدن، كار كردن، واقعاً مطالعه كردن، پيش مطالعه كردن، لوايح را ديدن، طرح ها را سنجيدن، با افرادي كه لازم است مشورت شود، مشورت كردن، حتّي مباحثه كردن در داخل مجلس قبل از اين كه انسان به مرحله ي تصميم گيري برسد - چه در كميسيون و چه در صحن مجلس - لازم است. وقت گذاشتن براي مجلس، خيلي مهم است. همين جا راجع به سفرها نكته اي عرض كنم. البته من گزارش خيلي درستي از مسأله ندارم؛

ليكن بايد جهتگيري را كاهش سفرهاي خارجي قرار داد. البته سفرهاي داخلي، آن جايي كه بخصوص مربوط به حوزه ي انتخابيه است، مقوله ي ديگري است؛ اما رغبت زياد به مسافرت، مطلوب و پسنديده نيست؛ مواظب باشيد مجلس در چنين دامهايي گرفتار نشود؛ براي شما مشكلات درست خواهد كرد. موضعگيري هايي هم كه مجلس درباره ي سياست خارجي و مسأله ي انرژي هسته يي و امثال اينها كرد، بسيار بجا و بموقع و مؤثر و خوب بود؛ چون مجلس نماد آراء مردم است. مصوباتي هم كه اشاره كردند، خوب بود. سال گذشته هم در چنين جلسه اي عرض كردم كه ارتباط با دستگاه هاي اجرايي بايد منطقي و قانوني و انساني باشد. نه بايستي اخم و قهر كرد و بنا را بر پرخاشگري و بهانه گيري و اذيت كردن گذاشت، و نه بايستي از آن طرف دچار رودربايستي و رفيق بازي و بده بستان شد؛ بايد كاملاً مراقبت كرد كه خط وسط و صراط مستقيم جستجو شود و طبق آن عمل گردد؛ در اين صورت كارها درست خواهد شد. بسترهاي ارتباط آلوده با دستگاه هاي اجرايي هميشه وجود دارد و مسؤولان بالاي اجرايي هم از آن باخبر نمي شوند. در اين ميان، دستهايي به دنبال اين هستند كه ارتباطهاي ناسالمي را به وجود بياورند؛ بايد خيلي مراقب باشيد. هم هيأت رئيسه ي محترم مجلس و رؤساي كميسيون ها، و هم خود شما نمايندگان بايد به اين رهنمود الهي عمل كنيد؛ «وتواصوا بالحق و تواصوا بالصّبر». واقعاً نمايندگان بايد يكديگر را نصيحت و حفظ كنند. گفتن و توصيه كردن، بسيار مهم است. مركز پژوهش هاي مجلس هم جاي مهمي است؛ بايد از نخبگان و فكر و نظر آنها در اين جا حداكثر استفاده بشود.

اميدواريم ان شاءاللَّه با رعايت اخلاق و نظم و انضباط، همه ي كارها به بهترين وجه پيش برود و آينده بهتر از گذشته باشد؛ «وللاخرة خير لك من الأولي». راجع به مسائل سياسيِ كلي كشور هم چند جمله عرض كنم. شماها بحمداللَّه عناصر سياسي هستيد و مراقبيد. با انسجام و اتحاد كلمه و همدلي، كشور در سياست خارجي و مسائل جهاني عزت و هيبت پيدا مي كند؛ و در اجراي مقررات و سياست هاي لازم در داخل، قدرت مي يابد. بنابراين انسجام و وحدت و همدلي و همفكري، بسيار مهم است. مطمئناً همچنان كه شما به عنوان مسؤولان كشور و نظام موظفيد مهندسي كلي كشور را دايماً در نظر داشته باشيد - چون بدون يك مهندسيِ كلان نمي شود جزئيات را ترتيب داد؛ شما بايد اول طرح را در نظر داشته باشيد، نقشه را بدانيد و مهندسيِ صحيح كرده باشيد تا بتوانيد اين ديوار را اين جا بالا ببريد، آن خشت را آن جا بگذاريد، آن گودال را آن جا بكنيد - دشمن شما هم به كشور و نظام شما عيناً يك نگاه كلان و يك مهندسيِ كلي دارد. اين مهندسي هم اجزايي دارد. بلاشك اعتماد و دلگرمي دشمن به كمك عناصر داخلي است. هيچ كشوري هم نيست - از جمله كشور ما - كه در داخل، عناصري كه دلشان با نظامِ حاكم نيست، وجود نداشته باشند؛ همه جا هستند؛ در كشور ما هم هستند؛ از اول انقلاب هم بوده اند؛ كم و زياد و پيدا و پنهان و جوراجور دارد؛ ليكن اصلش هميشه بوده، بعد از اين هم خواهد بود. عده اي با نظام ما خوب نيستند. چشم اميد دشمن به كساني است كه در داخل هستند؛ منتها

براي يارگيري و سربازگيري، دشمن روش هاي گوناگوني دارد. اين طور نيست كه همه ي كساني كه به دشمن كمك مي كنند، كساني باشند كه دشمن را شناخته اند و نقشه ي كلي و مهندسيِ كلان او را نسبت به نظام دانسته اند و عالماً و عامداً به او كمك مي كنند؛ نه، عده اي هم هستند كه اگر به آنها گفته شود شما داريد به دشمن كمك مي كنيد، حاضرند يقه ي خودشان و شما را بگيرند و پاره كنند و بگويند اين حرفها چيست! اينها واقعاً هم با دشمن مخالف و بدند. اگر شما مهندسيِ كلي و كلان نظام را در نظر داشته باشيد، از اين پرهيز خواهد شد. هر كس متوجه و مراقب خود و رفتارش باشد، از اين كه نادانسته و ناخواسته كمك دشمن باشد، پرهيز خواهد كرد. وقتي حروف كلمه يا جمله اي در جدول گذاشته مي شود، بايد عبارتي درست شود. بعضي ها نمي دانند حرفي كه دارند در اين خانه مي گذارند، مكمل آن عبارت است. تمهيداتي فراهم مي شود و اينها مي آيند اين حرف را در اين خانه مي گذارند - «و هم يحسبون انّهم يحسنون صنعا» - دليل و استدلالي هم برايش درست مي كنند؛ اما توجه ندارند كه اين حرف، آن كلمه يا جمله ي پانزده حرفيِ جدول را يك قدم به تحقق نزديك كرد؛ درست مثل يك پازل كه جاها معين است و معلوم است كه چه قطعه اي كجا بايد گذاشته شود. نادانسته از منِ نوعي مي خواهند كه اين قطعه را اين جا بگذارم؛ من هم فكر مي كنم اشكالي ندارد؛ غافل از اين كه وقتي اين جزء با آن نود جزء ديگر همراه شد، آن شكل، ظاهر مي شود و من كمك كننده ي به تشكيل آن بوده ام! بعضي اين طوري

عمل مي كنند. مثلاً اگر دشمن بخواهد براي تحقق آرزوي بزرگ خود - كه ريشه كني جمهوري اسلامي و پايين آوردن پرچم اسلام از قله ي اين كشور است - طراحي كند، طبيعتاً طراحي، اجزا و مقدماتي دارد. ايجاد اختلاف، ايجاد بي ايماني، ايجاد مشكلات براي مردم، عميق كردن فاصله ي طبقاتي، ترويج فساد، بدبين كردن مردم به مسؤولان، و دستگاه هاي ضابط و انضباط بخش را از حيثيت انداختن - مثل از حيثيت انداختن قوه ي قضاييه، از حيثيت انداختن شوراي نگهبان، از حيثيت انداختن مجلس، از حيثيت انداختن دستگاه هاي گوناگون - همه جزو اجزاء اينهاست. بعضي ها به اين بخش كمك مي كنند، بدون اين كه به ارتباط اين بخش با ديگران توجه كنند؛ اين بر اثر عدم بصيرت است. ما بارها عرض كرده ايم كه اميرالمؤمنين در جنگ صفين - شايد اين جمله را درباره ي عمار هم فرموده باشد - مكرر اين جمله را مي فرمود: «و لا يحمل هذا العلم الّا اهل البصر والصّبر». چه عبارت زيبايي هم هست؛ حروف بصر و صبر يكي است، تركيبش دوتاست؛ و چه زيبا! فقط اهل بصيرت و پايداري مي توانند اين پرچم را بردارند. بصيرت را بايد در خودمان تقويت كنيم. اگر اين معنا حاصل شود و شما به عنوان نمايندگان مردم در مجلس شوراي اسلامي - كه جايگاه و موقعيت مهمي در روشنگري مردم نسبت به نقشه هاي دشمن داريد - اثرگذاري كنيد، بسياري از اين خلأها و تاريكي ها و غبارها برطرف خواهد شد. يك مسأله ي عملي اش هم اين است كه داخل مجلس و سر قضاياي سياسي - و الان هم انتخابات رياست جمهوري - اختلاف و تشنج و دعوا و درگيري پيش نيايد؛ يك عده طرفدار يك

نفر، يك عده هم طرفدار يك نفر ديگر. طرفداري، حق هر كسي است؛ منتها نبايد تخريب و اهانت و تحريك كرد. گاهي اوقات انسان به نحوي از محبوب و مطلوبِ خود دفاع مي كند كه تحريك كننده ي ديگران است؛ ديگران را وادار به تخريب و عكس العمل مي كند. اينها چيزهاي مهمي است و بايد رعايت كرد. البته از افرادي كه در سطوح ديگري هستند و اين همه مسؤوليت بر دوش آنها نيست، نمي شود خيلي توقع داشت؛ اما از مسؤولان چرا. به هرحال حفظ فضاي وحدت، حفظ فضاي محبت، حفظ فضاي همكاري و همدلي در مجلس، جزو اولويت هاي قطعي مجلس است. خوشبختانه مجلس شما منشأ تشنج در جامعه نيست؛ اين نعمتِ خيلي بزرگي است. واقعاً يكي از جاهايي كه بايد به شماها دست مريزاد گفت، همين جاست. در بعضي از دوره ها اين طور بود كه وقتي انسان راديوي مجلس را باز مي كرد، كأنه از اين بلندگو دارد دعوا بيرون مي ريزد! دعوا و تشنج و جنگ اعصاب همين طور سرريز مي شد و درون جامعه مي ريخت. مجلس شما بحمداللَّه اين طوري نيست؛ و در هيچ شرايطي به خودتان اجازه ندهيد اين طور بشود. كسي دارد حرفي مي زند، اما طبق نظر شما نيست؛ خيلي خوب، گوش كنيد تا حرفش تمام شود؛ بعد اگر اقتضاء داشت كه اين حرف پاسخ داده شود، شما هم در يك فرصت قانوني و به شكل درستي به او پاسخ دهيد. حرف توي حرف، جنجال و هاي و هوي، كار مناسبي نيست. متأسفانه بعضي ها اين رسم را در مجلس گذاشتند؛ شما اين رسم را برداريد و ريشه كن كنيد. شما عملاً بايد خونسردي را در مقابل حرفهاي تحريك آميزي كه احياناً ممكن است به گوشتان برسد، حفظ

كنيد. فضاي متانت و وقار مجلس را كه بحمداللَّه تا امروز حفظ شده است، حفظ كنيد و افزايش دهيد و نگذاريد خدشه دار شود. به هرحال بايد از خداي متعال كمك خواست. بايد از خداي متعال هدايت و كمك و دستگيري بخواهيد؛ ما هم دعاگوي برادران و خواهران عزيز هستيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اعضاى ستاد برگزارى مراسم سالگرد ارتحال امام خمينى (ره)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي ستاد برگزاري مراسم سالگرد ارتحال امام خميني (ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خدا را سپاسگزاريم كه يك سال ديگر به ما مهلت داد و اين توفيق را پيدا كرديم كه با شما برادران عزيز و خدمتگزارانِ به اين برنامه ي بزرگ و مهم ملاقات كنيم. لازم مي دانم در ابتداي عرايضم از يكايك شما صميمانه تشكر كنم؛ مخصوصاً از جناب آقاي انصاري كه حقاً تلاش مي كنند و قدر اين كار را مي دانند و توجه دارند كه بزرگداشت امام بزرگوارمان و زنده نگه داشتن اين خاطره ي بسيار مهم و حزن انگيز، چقدر حائز اهميت است. از نحوه ي كار و تلاش ايشان و شما برادران عزيز، اين اهتمام و اين دركِ درست را مي شود فهميد. حقيقتاً امام بزرگوار ما يك استثناء در تاريخ ما و يك قله ي بلند در حركت ملت ايران بود. اين را نه از باب عشق و علاقه اي كه همچنان كانونش در دل ما نسبت به ايشان گرم است، عرض مي كنيم؛ بلكه نگاه منصفانه ي هر كسي اين را تأييد مي كند. امام حقاً و انصافاً يك عنصر استثنايي بود. رجال تاريخي كشور را ما مي شناسيم. بنده كم و بيش با تاريخ آشنا هستم. اين شخصيت جامع نه در بين علماي بزرگ ما نظير دارد، نه در بين زمامداران

اين كشور نظير دارد، نه در بين مصلحان و مناديان تحول در اين كشور نظير دارد. بزرگاني مثل مرحوم سيد جمال و تحول خواهاني كه در كشور ما يا حتّي در دنياي اسلام بودند، كجا؛ اين مرد چند بعديِ عميقِ حقيقتاً توصيف ناشدني كجا؟ ما علما و فقهاي بزرگي داشتيم كه سخنان و مطالب آنها در اختيار ماست؛ امام بزرگوار در رديف اول اين گونه شخصيت ها قرار مي گيرد. بنده شرح حال بسياري از فلاسفه، عرفا، دانشمندان علوم عقلي، سياسيون، پيرمردهاي پخته و آدمهاي سنجيده را در كتابها خوانده ام يا در زندگي ام با آنها برخورد داشته ام؛ حقاً فاصله ي بين آنها و امام بزرگوار، فاصله ي زيادي است. هر كدام از ابعاد گوناگون اين شخصيت، به تنهايي از نظاير خود جلوتر و پيشتر است. تقوا و پارساييِ اين مرد و بي اعتنايي اش به دنيا و زخارف، مقوله ي ديگري است. يك وقت انسان داخل چهار ديواري خانه ي خود نه با دنيا سر و كاري دارد، نه با مردم سر و كاري دارد، نه در معرض امتحان قرار مي گيرد؛ ولي پارساست. يك وقت هم مثل امام با آن عظمت در قله ي شهرت جهاني قرار دارد و همه ي اين انقلاب، پديد آمده ي اراده و قاطعيت اوست و مردم هم اين گونه مخلص او هستند و حاضرند همه ي كارهاي امام را حمل به صحت كنند؛ ولي اين طور پارسايي و زهد پيشه مي كند. قاطعيت او، اراده ي راسخ او و عزم پولادين او در كارهاي بزرگ هم همين طور است. يعني هرچه انسان به اين اقيانوس پهناور در ابعاد گوناگون نگاه مي كند، مي بيند واقعاً توصيف ناشدني است. انسان وقتي اقيانوس را از نزديك مي بيند، يك طور است؛ ولي در

اعماق اقيانوس، عوالم ديگري مشاهده مي كند. انسان در ساحل اقيانوس يك مقدار آب مي بيند و ابتدا خيلي تفاوتي بين اين مقدار آب و يك استخر بزرگ احساس نمي كند؛ اما وقتي نياز پيدا مي كند به اعماق اقيانوس برود، در آن جا عوالم ديگري آشكار مي شود و هرچه انسان نزديكتر مي شود و بيشتر تعمق مي كند، چيزهاي جديدتري براي او كشف مي شود. در مورد امام هم واقعاً همين طور است. اين شخصيت استثنايي فقط براي تاريخ نيست. توصيف هايي كه ما عرض كرديم، مي تواند كاربرد تاريخي داشته باشد. در تاريخ ايران، ما شخصيتي داشتيم كه كار بزرگي انجام داد؛ مردم را به حركت درآورد؛ جمهوري اسلامي را با همه ي عظمت و غرابتي كه داشت، سر پا كرد و بنايي را به اين شكلِ عظيم و استوار آفريد. خيلي خوب؛ آيا بايد اين شخصيت بزرگ را مثل اشياء پُربها در ويترين تاريخ بگذاريم و ما و ديگران آن را تماشا و از آن تعريف و تمجيد كنيم؟ امام بزرگوار ما اين طوري است؟ در اين جهت اگر بخواهيم امام را تشبيه كنيم، بايد او را به پيغمبران تشبيه كنيم. وجود و هويت پيغمبران به دوران حياتشان خلاصه نمي شود؛ هويتشان در امتداد تاريخ است؛ يعني بعد از خودشان، وجود آنها بايد در تعليم و دين و راهشان ادامه پيدا كند؛ اين مي شود پيغمبر اولوالعزم؛ والّا زندگي پيغمبران هم مثل بقيه ي انسانهاي ديگر مي شود؛ پنجاه سال، شصت سال، صد سال در اين دنيا زندگي كرده اند و عظمت هايي آفريده اند؛ بعد هم رفته اند. بنابراين مسأله به اين جا تمام نمي شود. اگر اين طور بود، امروز در دنيا از دين و معارف پيامبران اثري نبود؛ در حالي كه درست عكس اين

است؛ امروز همه ي معارف والاي بشري زاييده ي تفكرات پيغمبران است؛ ولو بواسطه. آنها بودند كه عدالت و اخلاق و توجه به خدا و برون آمدن از خود و فداكاري براي انسانها و ديگر فضايلي كه امروز قابل قبول همه ي مردم دنياست - ولو غير مليّون و غير پيروان اديان، همه قبول دارند كه اينها خوب است - فرياد زدند و پرچم آن را بلند كردند؛ والّا دنيا دست مستكبران و زورمداران بود. چرا بايد اسم عدالت و تفكر آزاد و برادري و فداكاري و ايثار بماند و هميشه به عنوان يك ارزش زنده باشد؟ اين به بركت تعليم پيامبران است. آنها اين معارف را آفريدند و رفتند. حيات آنها در آن پنجاه، شصت سال خلاصه نمي شود؛ حيات آنها عبارت است از جريان اين معارف در طول تاريخ، تا انسانها را هدايت كنند. امام ما هم اين گونه است. اين جاست كه وقتي انسان تأمل مي كند، مي فهمد علت اين كه روي اين شخصيت بزرگ اين طور متمركز شده اند و حتّي بعد از وفات او تا امروز دشمنان در صدد تخريب چهره ي او برآمده اند، چيست. هدف از تخريب او عبارت است از پاك كردن راه او و از بين بردن خطي كه او ترسيم كرده. اگر ارادتمندان و پيروان امام از او دم مي زنند، فقط به خاطر اين نيست كه مي خواهند سپاسگزاري و قدرداني كنند يا از يك حقيقت زيبا و برجسته تمجيد نمايند؛ مسأله اين است كه مي خواهند اين راه بماند و اين پرچم همچنان هدايتگر كساني باشد كه دنبال راه مي گردند. همه ي ما بايد نسبت به امام اين گونه فكر كنيم. همه ي كساني كه در اين كشور با مباني امام

و راه اسلام و راهي كه امام طي كرد، مخالف بودند، سعي كردند امام به فراموشي سپرده شود؛ براي اين كه اين راه گم شود. امروز سعادت كشور ما در ادامه ي راه امام است. امروز همه ي آرمانهاي بحقي كه اين ملت دارد، به وسيله ي خط امام و راه امام تأمين مي شود؛ اين را من با محاسبه و دقت و با قرائن و شواهد عيني و ملموس عرض مي كنم. اين ملت اگر امروز بخواهد در مقابل قدرتهاي استكباريِ شكل گرفته - كه به هيچ چيزي كمتر از بلعيدن ملتها قانع نيستند - بايستد و هويت و استقلال خود را حفظ كند و بتواند با رأي و نظر خود، راه زندگي اش را انتخاب كند، هيچ راهي ندارد جز اين كه به خط امام و راه امام متمسك شود؛ هم تفكرات او را در مجراي زندگي و عمل و فكر قرار دهد و هم شيوه ي او را. شيوه ي او، تسليم شدن به فرم و الگوي بيگانه نبود. اين طور نبود كه ميدان بازي را دشمن معين و ترسيم كند و چون هر بازيكني يك طور بازي مي كند، امام هم در آن ميدان مشغول كار شود؛ نخير، ميدان را خودش انتخاب و ترسيم مي كرد؛ لذا دشمن را غافلگير مي كرد. امام ساز و كار استكباريِ امروز دنيا را به هم زد. علت اين كه كساني از آن طرف دنيا بلند شدند به اين جا آمدند و با اين كه نه اختلاف ارضي با ما داشتند، نه اختلاف در منافع روزمره ي دولتي با ما داشتند، با امام دشمني كردند - چه در زمان حياتش، چه بعد از آن - اين است كه امام به قلب هدف زده بود. امروز

شما اگر به كشورهاي درجه ي دوي دنيا مراجعه كنيد - فعلاً به كشورهاي درجه ي يك، يعني قدرتمنداني كه در بعضي نقاط آسيا و اروپا هستند، كاري نداريم؛ آنها هم يك طور ديگر عمل مي كنند - مي بينيد كه برنامه هاي خودشان را با توجه به خواست استكبار ترسيم و معين مي كنند؛ اگر هم بپرسي چرا، مي گويند چاره چيست؛ امروز اينها قادرند، امروز اينها مسلطاند. يعني همه براساس الگوي آنها حركت مي كنند؛ منتها هر كس با ابتكاري نسبت به منافع خاص خودش. بنابراين در ميداني كه آنها ترسيم كرده اند، همه دارند بازي مي كنند؛ ولي امام اين قاعده را به هم زد؛ رفت روي همان اهداف حقيقيِ خود و براي آنها كار كرد و اسم اسلام را آورد. من شايد يك وقت ديگر هم در جمع شما گفته ام كه بنده مي خواستم در يكي از مجامع بين المللي شركت كنم. مطالبي فراهم كرده بودم، بردم خدمت ايشان دادم. معمولاً اگر مي خواستم در جايي نطقي داشته باشم، مي دادم ايشان نگاهي بكنند. ايشان مطالب سخنراني من را نگاه كردند و بعد از دو سه روز آن را به من برگرداندند و در حاشيه اش چند نكته نوشته بودند؛ يكي از آنها اين بود كه راجع به عدم تفكيك دين از سياست هم در آن جا صحبت كنيد. من اول تعجب كردم. در عين حال رفتم چند صفحه درباره ي همين نكته نوشتم و به متن سخنراني اضافه كردم. در آن اجتماع بين المللي حدود صد كشور شركت داشتند. من اين متن را در آن جا خواندم و خودم ملتفت شدم كه نقطه ي اساسي و اصلي و جذاب نطق كه براي همه ي آنها تازه و مهم بود، همين قسمت بود؛

در حالي كه مثلاً فكر مي كردم بقيه ي مطالب چون لفظ و معناي آن سنجيده انتخاب شده، قشنگ تر است؛ اما بعد ديدم اين قسمت مهمتر بوده است. اين كه انسان در منبرهاي درجه ي يك جهان روي عدم تفكيك دين از سياست متمركز شود، يعني درست سر اصل مطلب رفته است. كساني هستند كه از دهان دشمن حرف مي زنند؛ «و ان كان النّاطق ينطق عن لسان ابليس». عده اي در داخل كشور ما راجع به جدايي دين از سياست قلم فرسايي مي كنند. چند قرن در كشور ما جدايي دين از سياست، يك واقعيت بوده است؛ امام آمد اين ورق را برگرداند و در دنيا اين فكر را فرياد كرد. آنچه را كه امروز به عنوان اهداف اين انقلاب تعيين كرده ايم، بايد با همان روش امام دنبال كنيم؛ با صراحت، با تبيين كامل و با جرأت و جسارت لازم؛ بايد دليرانه وارد اين ميدان شد. ما بايد بدانيم آنچه ما را در مقابل دشمنان نگه مي دارد و استقلال و آزادي و هويت ما را حفظ مي كند، اين است. اين ملت اگر بخواهد به آبادي كشور و به پيشرفت علم برسد و اگر بخواهد در قافله ي چالش هاي گوناگون مادي دنيا - مسأله ي تجارت، مسأله ي كشاورزي و ديگر مسائل - پيشرفت كند، راهش اين است كه خط امام را دنبال كند؛ چون اين خط، خط استقلال، بازگشت به هويت خود، استخراج گنجينه هاي پنهانِ درون سينه ي انسانها و بالفعل كردن اين استعدادهاست. من بارها گفته ام، الان هم تكرار مي كنم؛ هرجا ما پيشرفت برجسته اي داشته ايم، به بركت نيروهاي مؤمن، حزب اللهي و معتقد به اين راه بوده؛ والّا كساني كه به اين خط و اين راه معتقد

نيستند - هم از جهت ضعف ايمان، هم از جهت ضعف غيرت ملي - آنچه را كه بايد انجام دهند، نمي كنند؛ در مقابل فشارهاي معمولي زندگي عقب نشيني مي كنند و سپس در مقابل تطميع و جلوه هاي جذابِ ارائه شده ي از سوي دشمن، تسليم مي شوند؛ اما كسي كه مؤمن است، تسليم و خسته نمي شود. اين، راه امام بزرگوار است. اگر بخواهيم كشور را آباد و آزاد كنيم، راهش اين است كه خط امام را دنبال كنيم. اين، معناي احياي نام امام و نگه داشتن اين پرچم پُرافتخار است؛ نه اين كه ما مي خواهيم فقط براي تاريخ و براي قدرشناسي از آن بزرگوار، نام و ياد او را زنده نگه داريم. شما در همه ي دعاها بر محمدوآل محمد صلوات مي فرستيد و نام پيغمبر گرامي و ائمه را دائماً تكرار مي كنيد؛ چرا؟ براي اين است كه حضور آنها در زندگي شخصي ما، در روح ما، در جسم ما و در محيط اجتماعي ما اثر محسوس پيدا كند. امام هم همين طور است؛ بايد حضور او اثر محسوس پيدا كند؛ يعني ما بايد به معناي حقيقي كلمه راه و خط و فكر او را در جامعه پياده كنيم. البته اين به معناي تحجر نيست؛ بنده طرفدار تحجر نيستم؛ طرفدار نوگرايي هستم. نوگرايي در روشهاست. ممكن است روشها تغيير پيدا كند؛ اما با تغيير روشها اصول تغيير پيدا نمي كند و خودش را آشكار نشان مي دهد. روشي كه به عنوان نوگرايي رو مي آيد و انسان مي بيند اصول گم شد، بايد بفهمد كه آن روش، غلط است. تاكتيكي كه ما را از استراتژي دور مي كند، پيداست كه غلط است. بنده زمان رياست جمهوري به يكي از كشورهاي

مسلمانِ مدعي مبارزه ي با اسرائيل رفتم و با رئيس آن كشور گفتگو كردم. او قبلاً گفته بود ما حاضريم با زمامداران اسرائيل ملاقات كنيم و مراوده داشته باشيم! من به او گفتم اين چه حرفي است كه از قول شما نقل شده است. به معاونش نگاهي كرد و بنا كردند قاه قاه خنديدن! من با خودم گفتم لابد جواب مهمي دارند. گفتند بله، اين حرفها تاكتيك بود! گفتم عجب؛ تاكتيكي است كه انسان را از اصل اهداف دور مي كند! مبناي كار شما تحريم اسرائيل بود؛ شما مي خواستيد اسرائيل در محيط اسلامي و عربي به صورت يك سكه ي رايج درنيايد؛ اما به عنوان تاكتيك داريد درست عكس اين را عمل مي كنيد. گاهي بعضي ها به عنوان اين كه ما تاكتيك و روش خود را عوض كرديم، اصل راهبرد را دگرگون مي كنند! بايد مراقب باشيد اين طوري نشود. كساني كه اين گونه عمل مي كنند، غلط و برخلاف اين عمل مي كنند. به هرحال بايد از خداي متعال بخواهيم به ما توفيق دهد. در مورد انتخابات هم كه آقاي انصاري اشاره كردند، حقيقتاً همين طور است؛ يعني انتخابات يك امر مهم و مظهر آزادي ملت ماست؛ آزادي فكر، آزادي گزينش و در واقع استقلال هر انساني. گاهي مي بينيد در خانه اي دو نفر، سه نفر هستند؛ يكي معتقد به اين نامزد است، مي رود به او رأي مي دهد؛ ديگري معتقد به آن نامزد است، مي رود به او رأي مي دهد؛ اين پديده ي خيلي جالبي است. اين كجا، انتخابات حزبيِ گوناگون كجا؟ وقتي شما عضو فلان حزب هستيد، اسمي را به شما مي دهند و مي گويند بايد نام او را درون صندوق بيندازيد. آيا او را مي شناسيد؟ نه؛ از آينده ي او خبر داريد؟

نه؛ آيا با آمدن او منتفع خواهيد شد؟ نه؛ آيا او آرمانهاي شما را فراهم خواهد كرد؟ نمي دانيد، چون عضو حزب هستيد، بايد برويد به او رأي دهيد! مردم نگاه نمي كنند كه ما عضو فلان حزبيم؛ عضو فلان گروه و فلان دسته ايم. مردم بايد نگاه كنند و انتخاب كنند؛ درستش اين است و ما اين را مي خواهيم. چيزي كه بنده اصرار دارم در انتخابات تحقق پيدا كند، اين است كه اولاً مردم احساس مسؤوليت كنند؛ ثانياً احساس حق گزينش كنند و از حق خودشان نگذرند؛ ثالثاً براي انتخاب بهترين فرد تحقيق كنند. البته هر كس براي خودش راه تحقيقي دارد. ممكن است بعضي ها بگويند فلاني طرفدار يا موافق ماست يا مخالف ماست؛ اين طوري نيست. بالاخره بنده هم در روز رأي گيري يك نفر از همين آقايان را انتخاب مي كنم، اسمش را مي نويسم و در صندوق مي اندازم؛ اما اين را كسي تا آن روز نخواهد فهميد. مردم خودشان بايد انتخاب و تعيين كنند. اميدواريم ان شاءاللَّه خداي متعال دست كمك و هدايت خودش را همواره بر سر اين ملت باقي بدارد؛ همچنان كه امام در سال 65 يك وقت به من فرمودند: من مي بينم كه در همه ي كارهاي اين كشور، دست قدرتي دارد كارها را پيش مي برد. ان شاءاللَّه ما لايق و قابل باشيم كه اين دست قدرت، ما را رها نكند؛ چون اين طور هم نيست كه خيال كنيم ما ديگر مورد لطف خدا هستيم و هر كاري هم كرديم، دست خدا همراه ما خواهد بود؛ نخير، اين دست قدرت گاهي هم مشت مي شود و توي مغز انسان كوبيده مي شود! اگر ملاحظه نكنيم، رعايت نكنيم، حدود خودمان را در نظر

نگيريم و وظايفمان را بد انجام دهيم يا انجام ندهيم، دست قدرت به ما كمكي نخواهد كرد؛ ممكن است - پناه بر خدا - مخالف ما هم عمل كند. بنابراين اگر در راه او باشيم، ان شاءاللَّه خداي متعال به ما كمك خواهد كرد. خداوند ان شاءاللَّه روح مطهر امام بزرگوار را با انبيا و اوليا محشور بفرمايد. خداوند ان شاءاللَّه درجات فرزندان عزيز ايشان، مخصوصاً مرحوم آقاي حاج سيد احمد آقا را عالي كند و شهداي عزيز ما را - كه همسايگان امام هستند - با شهداي صدر اسلام محشور فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم شانزدهمين سالگرد ارتحال امام خمينى (ره)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم شانزدهمين سالگرد ارتحال امام خميني (ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطهرين الأطيبين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. امروز، روز تجديد خاطره ي دردناك رحلت امام بزرگوار ماست. براي ملت ايران خاطره ي تلخ اين روز، فراموش نشدني است. آمدن ما به اين مكان، براي تجديد عهد است. مي خواهيم در كنار جسم آرميده ي امام بزرگوارمان، خطاب به روح مطهر و ملكوتي او بگوييم: «انّا علي العهد الّذي فارغناك عليه»؛ يعني ما بر سر عهد، پايداريم. عهدي كه با امام بزرگوارمان داريم، پيمان ادامه ي راه او و سعي و تلاش براي رسيدن به هدفهاي اوست. ما امام را فقط براي افتخار كردنِ به نام او و كار او نمي خواهيم؛ امام را فقط مايه ي زينت جمهوري اسلامي نمي دانيم. بالاتر و مهمتر از اينها اين است كه امام ما را به راهي هدايت كرد، هدفهايي را براي ما تعريف كرد، شاخص هايي را در ميانه ي

راه به ما معرفي كرد تا راه را گم نكنيم. فقط در صورت پيمودن اين راه است كه ما مي توانيم به حيات طيبه برسيم و طعم آن را بچشيم؛ يعني مي توانيم كابوس فقر و عقب افتادگي را از جامعه و ملتِ خودمان دور كنيم؛ مي توانيم آرزوي ديرين بشر يعني عدالت را تحقق ببخشيم؛ مي توانيم به تحقير شدن ملتهاي مسلمان خاتمه دهيم؛ مي توانيم طمع قدرتهاي استكباري را قدرتمندانه - نه با تملق و اظهار ذلت - از خودمان قطع كنيم؛ مي توانيم اخلاق و تقوا و ايمان را، هم در رفتار فردي خود، و هم در برنامه هاي كلان كشور حاكم كنيم؛ مي توانيم آزادي را كه نعمت بزرگ خداست، با همه ي بركاتي كه در آن هست، به دست بياوريم؛ اينها هدفهاي امام است. حركت امام و انقلاب امام و نظامي كه او معمار آن بود، براي تحقق اين هدفها به وجود آمده است. پس راه امام، راه ايمان و راه عدالت و راه پيشرفت مادي و راه عزت است. ما پيمان بسته ايم كه اين راه را ادامه دهيم و به توفيق الهي ادامه خواهيم داد. امام اين راه را به روي ما باز كرد و اين هدفها را براي ما تعريف كرد. او با اراده ي قاطع و با دست تواناي خود، به كمك اين ملت، اساسي ترين مرحله ي اين راه طولاني را طي كرد و دنياي اسلام را متحول نمود. مردان خدا اين طورند؛ علي رغم بي اعتناييِ به زخارف دنيا مي توانند دنيايي را متحول كنند. عامل اصلي قدرت آنها، بي اعتنايي به زخارف دنياست. مردان خدا نظرشان به همه چيز و همه كس، تابع نظرشان به خداست. مردان خدا به تاريخ روح مي بخشند، و روح بخشيده اند.

تاريخ حقيقي و معنوي بشر را مردان خدا نوشته اند. شما نگاه كنيد؛ امروز با اين كه هزاران سال از دوران ابراهيم و موسي و عيسي مي گذرد، مفاهيمي كه هديه ي آنها به بشريت است، امروز برترين مفاهيم رايج بشري است. امروز اگر سخن از آزادي و كرامت بشر مي رود، اگر حقوق انسان در جوامع مطرح مي شود، اگر عدالت و رفع تبعيض همچنان در دنيا يك شعار جذاب است، اگر مبارزه ي با فساد و مفسدان و مبارزه ي با ظلم و توجه به ايثار و فداكاري در راه حق در چشم بشريت جذاب و شيرين است، به خاطر اين است كه اين مفاهيم را پيغمبران - اين مردان خدا - به تاريخ عرضه كردند و آنها را در اختيار بشريت قرار دادند. بنابراين مردان خدا تاريخ را متحول مي كنند. آنها با اميد به خدا و با خشيت از پروردگار، ناممكن ها را ممكن مي كنند. با خوف و رجاء مادي و حيواني نمي شود انسان و انسانيت را متحول كرد. بيم و اميد مردان خدا از قبيل بيم و اميد اهل دنيا نيست؛ دلبستگي آنها به خداست؛ توكلشان به خداست؛ خشيت آنها از نافرماني خداست؛ آنها همه ي قوانين طبيعت را - كه دست قدرتمند الهي سررشته دار آنهاست - در خدمت هدفهاي خود مي بينند و با توكل به خدا حركت مي كنند؛ لذا دنيايي را متحول مي كنند. امام بزرگوار ما از زمره ي چنين مرداني بود. مردان خدا بر دلها حكومت مي كنند؛ و بر اثر همين اتصال به خداست كه سلطان دلها مي شوند. ولايت مردان خدا، ولايت معنوي و باطني است؛ ولايت ظاهري آنها هم - اگر به ولايت ظاهري دست پيدا كنند - ناشي از

معنويت و ولايت باطني آنهاست. خدا قدرت خلاقيت خود را به مردان خدا و پيغمبران خود و اوصياء پيغمبران مي بخشد و آنها را بر دلها حاكم مي كند. ولايت و حكومتي كه رشحه اي از ولايت معنوي در آن نباشد، اگر جذابيتي هم داشته باشد، جز لعابي از دروغ و فريب و تزوير نيست. لذا نوع حكومت مردان خدا و حاكمان الهي با ديگران متفاوت است. امام اين الگو را به ما نشان داد و ما آن را از نزديك ديديم. ما وقتي به خود نگاه مي كنيم، فاصله ي ميان خود و پيغمبران و اولياء خدا و مردان بزرگ الهي و معنوي را ناپيمودني و ژرف مي بينيم. اما امام بزرگوار در زمان ما، در خلأ پيغمبران الهي و وحي الهي، با حضور خود، با فكر خود و با رفتار خود توانست نمونه ي زنده اي را به ما نشان دهد تا ببينيم ولايت معنوي چيست. امروز هم راه امام و فكر امام و هدف امام براي ملت ايران و امت اسلامي وسيله ي نجات است. من امروز سه مطلب كوتاه را كه برگرفته ي از منطق انقلابي و اسلامي امام است در اين جا مطرح مي كنم: اول، درباره ي مكتب سياسي امام است، كه مايه ي اصلي نظام جمهوري اسلامي است دوم، درباره ي اوضاع كنوني جهان و چالش هاي بين الملليِ در ارتباط با اسلام و مسلمين است؛ و مطلب آخر، درباره ي مسئله ي جاري كشور يعني انتخابات است. مطلب اول: جوهر اصلي در مكتب امام بزرگوار ما، رابطه ي دين و دنياست؛ يعني همان چيزي كه از آن به مسئله ي دين و سياست و دين و زندگي هم تعبير مي كنند. امام در بيان ارتباط دين و دنيا، نظر

اسلام و سخن اسلام را به عنوان مبنا و روح و اساس كار خود قرار داده بود. اسلام، دنيا را وسيله اي در دست انسان براي رسيدن به كمال مي داند. از نظر اسلام، دنيا مزرعه ي آخرت است. دنيا چيست؟ در اين نگاه و با اين تعبير، دنيا عبارت است از انسان و جهان. زندگي انسان ها، تلاش انسان ها، خرد و دانايي انسان ها، حقوق انسان ها، وظايف و تكاليف انسان ها، صحنه ي سياست انسان ها، اقتصاد جوامع انساني، صحنه ي تربيت، صحنه ي عدالت؛ اينها همه ميدان هاي زندگي است. به اين معنا، دنيا ميدان اساسيِ وظيفه و مسئوليت و رسالت دين است. دين آمده است تا در اين صحنه ي عظيم و در اين عرصه ي متنوع، به مجموعه ي تلاش انسان شكل و جهت بدهد و آن را هدايت كند. دين و دنيا در اين تعبير و به اين معناي از دنيا، از يكديگر تفكيك ناپذيرند. دين نمي تواند غير از دنيا عرصه ي ديگري براي اداي رسالت خود پيدا كند. دنيا هم بدون مهندسيِ دين و بدون دست خلاق و سازنده ي دين، دنيايي خواهد بود تهي از معنويت، تهي از حقيقت، تهي از محبت و تهي از روح. دنيا - يعني محيط زندگي انسان - بدون دين، تبديل مي شود به قانون جنگل و محيط جنگلي و زندگي جنگلي. انسان در اين صحنه ي عظيم بايد بتواند احساس امنيت و آرامش كند و ميدان را به سوي تعالي و تكامل معنوي باز نمايد. در صحنه ي زندگي بايد قدرت و زور مادي ملاك حقانيت به حساب نيايد. در چنين صحنه اي، آنچه مي تواند حاكميت صحيح را بر عهده بگيرد، جز دين چيز ديگري نيست. تفكيك دين از دنيا به اين معني، يعني

خالي كردن زندگي و سياست و اقتصاد از معنويت؛ يعني نابود كردن عدالت و معنويت. دنيا به معناي فرصت هاي زندگي انسان، به معناي نعمت هاي پراكنده ي در عرصه ي جهان، به معناي زيبايي ها و شيريني ها، تلخي ها و مصيبت ها، وسيله ي رشد و تكامل انسان است. اينها هم از نظر دين ابزارهايي هستند براي اين كه انسان بتواند راه خود را به سوي تعالي و تكامل و بروز استعدادهايي كه خدا در وجود او گذاشته است، ادامه دهد. دنياي به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست. سياست و اقتصاد و حكومت و حقوق و اخلاق و روابط فردي و اجتماعي به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست. لذا دين و دنيا در منطق امام بزرگوار ما مكمل و آميخته و درهم تنيده ي با يكديگر است و قابل تفكيك نيست. اين، درست همان نقطه اي است كه از آغاز حركت امام تا امروز، بيشترين مقاومت و خصومت و عناد را از سوي دنياداران و مستكبران برانگيخته است؛ كساني كه زندگي و حكومت و تلاش و ثروت آنها مبتني بر حذف دين و اخلاق و معنويت از جامعه است. اما دنيا مفهوم ديگري هم دارد. در متون اسلامي، دنيا به معناي نفسانيت و خودخواهي و اسير هوي و هوس خود بودن و ديگران را هم اسير هوي و هوس خود كردن، آمده است. سرتاسر قرآن و احاديث و كلمات بزرگان دين در طعن و طرد چنين دنيايي است. در لسان روايات ما، دنياي مطرودي كه با دين قابل جمع نيست، به معناي هوي و هوس و نفسانيت و انانيت و خودخواهي و خودپرستي است؛ اين دنيا شاخصه ي فرعون و نمرود و

قارون و شاخصه ي شاه و بوش و صدام است؛ اين دنيا شاخصه ي مستكبران ظالم و ستمگرِ روزگار در طول تاريخ تا امروز است. البته اينها مجسمه هاي بزرگترِ رذائل اخلاقي و اين دنياي مذموم اند. يك انسان معمولي هم مي تواند در دل و درون خود يك فرعون داشته باشد و به قدر توان و امكانات خود، فرعوني و قاروني و قيصري و امپراتورانه عمل كند. اگر امكاناتش بيشتر شد، او هم مثل فرعون و قارون و بقيه ي گردنكشان و طواغيت تاريخ خواهد بود. اين دين با دنيا قابل جمع نيست؛ اين همان دنيايي است كه در لسان روايات، هووي دين ناميده شده است؛ نمي توانند با هم جمع شوند. اگر كسي بخواهد دنياي به اين معنا را با دين جمع كند، ممكن نيست. دين را با چنين دنيايي نمي شود آباد كرد. دين را در خدمت چنين دنيايي قرار دادن، خيانت به دين است. امام، ما را از اسارت دنيا هم برحذر مي داشت. امام بزرگوار ما كه دين را عين سياست، عين اقتصاد و عين دنيا مي ديد، دائماً مردم و مسئولان را از دنياي به اين معنا برحذر مي داشت. ما بايد بين اين دو معناي از دنيا فاصله قائل شويم. خود او هم دنياي به معناي دوم را بكلي كنار گذاشته بود؛ اهل هواي نفس و انانيت و خودخواهي و نفسانيت نبود. اما دنياي به معناي اول - يعني عرصه ي وسيع زندگي - چيزي بود كه مثل متون اسلامي و آن چنان كه اسلام به ما آموخته است، امام آن را با دين همسان و منطبق مي دانست. اميرالمؤمنين مي فرمايد: «الدنيا متجر اولياءاللَّه»؛ دنيا جايگاه بازرگاني و سوداي اولياء خداست،

يا ابزار بازرگاني و سوداي آنهاست؛ مي توانند از دنيا براي رسيدن به تعالي معنوي استفاده كنند. راهي كه ملت ايران در پيش دارد، راه آباد كردن دنياست. علم را، دانايي را، اقتصاد را، سياست را، زندگي فردي را، روابط اجتماعي را، برنامه هاي كلان جامعه را - كه اجزاء گوناگون دنياست - بايد آباد كرد، پيش برد، رونق داد و آنها را به شكوفايي رساند؛ و همه ي اينها در سايه ي دين تحقق پيدا خواهد كرد. امام اين را به ما آموخت؛ و همين عاملِ دشمنيِ آشتي ناپذير و خصومت كورِ ابرقدرت ها با نظام جمهوري اسلامي بود، و امروز هم هست. امروز هم يكي از آماج هاي تهاجم دشمنان ما در سطح تبليغات جهاني، همين يگانگي دين و دنياست؛ مي گويند چرا دين را پيشوا و مهندس دنيا مي دانيد. آنها احساس خطر مي كنند؛ چون دنيايي كه آنها مي خواهند، دنياي ظلم و تجاوز و دنياي تهي از معنويت و اخلاق است. اين، نظمي است كه استكبار جهاني براي بشريتِ امروز و ديروز، هميشه در نظر داشته است. نظام جمهوري اسلامي اين نظم باطل و اين دور غلط را شكسته است؛ نمونه اي را نشان مي دهد كه دين مي تواند در دنياي مردم به طور عملي مؤثر باشد. مطلب دوم درباره ي حوادث بين المللي و منطقه اي در ارتباط با اسلام و مسلمين است. از روزگار امام تا امروز، دنيا در زمينه ي مسائل سياسي و جغرافياي سياسي تغييرات زيادي كرده است: اردوگاه كمونيسم متلاشي شده؛ اين يك حادثه ي بسيار بزرگ در دنيا بود. مردم مظلوم فلسطين به انتفاضه و قيام رو آورده اند؛ اين حادثه ي بسيار مهمي بود. در سطح دنياي اسلام، بلكه در سطح جهان، نفرت از

دولت ايالات متحده ي امريكا همه گير شده است؛ اين حادثه ي بسيار مهمي است. در سطح منطقه، طاغوت بدكردارِ زشت سيرتي مثل صدام حسين به درك رفته است و از دستگاه تأثير سياسي منطقه حذف شده است؛ اين حادثه ي مهمي است. در اردوگاه غرب، يك رقابت شديد ميان امريكا و اروپا به وجود آمده؛ شكافي كه سعي مي كنند آن را پنهان نگه دارند؛ اما نشانه ها و علائم آن جلوي چشم همه است؛ اين حادثه ي بسيار مهمي است. درباره ي وضعيت كنوني دو تفسير وجود دارد: يك تفسير از اوضاع كنوني - كه ظاهربينانه است - اين است كه امريكا با تحولاتي كه رخ داده، قدرت بيشتري پيدا كرده است؛ انقلاب اسلامي و دنياي اسلام را به محاصره درآورده است. ادعا مي كنند كه امريكا در عراق (غرب ايران)، در افغانستان (شرق ايران)، در منطقه ي خليج فارس و در مناطقي از آسياي جنوب غربي حضور دارد و جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي را به محاصره ي خود درآورده است؛ بنابراين قدرت امريكا بيشتر شده. اما تفسير ديگري وجود دارد، و آن اين است كه اين حوادث نشان دهنده ي حركت انفعالي امريكا در مقابل بيداري دنياي اسلام است. بعد از برپا شدن جمهوري اسلامي، قدرت استكباري امريكا كه با وجود رقيبي مثل شوروي سابق، تا آن روز با خيال راحت در اين منطقه به منافع نامشروع خود دست پيدا مي كرد، آرامشِ قدرتمندانه اش بر هم خورده و در منطقه ي اسلامي تهديد شده است. يك روز بود كه امريكا در منطقه ي خاورميانه احساس قدرت مطلقه مي كرد و دغدغه اي نداشت. حتّي حكومت هايي هم كه بظاهر گرايش چپ داشتند، براي امريكا خطر محسوب نمي شدند. رژيم بعثي عراق يك رژيم

به اصطلاح چپ بود و با شوروي ارتباطات نزديكي داشت؛ اما براي امريكا خطر محسوب نمي شد؛ چون امريكايي ها مي دانستند هر چه آنها بخواهند، مي توانند اين حكومت بي پايه ي غيرمتكي به مردم را به سمت آن سوق دهند؛ و آنچه اراده ي آنها بود، به وسيله ي او تحقق پيدا مي كرد. حكومت هاي چپ ديگري هم كه در منطقه بودند، براي امريكا تهديد محسوب نمي شدند؛ اما وقتي نظام جمهوري اسلامي به وجود آمد، پديده ي جديد و غيرقابل تفسيري براي امريكايي ها بود. اين، يك نظام چپِ وابسته ي به اردوگاه كمونيسم نبود كه اگر با آن مشكلي پيدا كردند، بروند با سران شوروي مذاكره كنند و مشكل را حل نمايند؛ اين نظامي بود اولاً متكي به اراده و ايمان آحاد مردمش و غيرمتكي به هر مركز قدرتي در خارج از محدوده ي خود و كشور خود؛ ثانياً الهام بخش اين نظام و رهبر عظيم الشأن آن، خدا و دين و خوف و رجاء الهي بود؛ لذا دنيا در اراده ي او تأثيري نداشت. همين صفا و صدقي كه در اين نظام بود، و همين شعار معنويت و اسلام - كه هويت مسلمان ها را به يادشان مي آورد - موجب شد كه حركت بيداري اسلامي در سرتاسر دنياي اسلام به وجود بيايد. آنچه امريكايي ها در طول اين سالها در خاورميانه و در منطقه ي اسلامي انجام داده اند، يك حركت انفعالي در مقابل حركت قويِ نظام اسلامي و جمهوري اسلامي بوده است. طرح خاورميانه ي بزرگ هم كه امريكايي ها با اصرار آن را دنبال كرده اند و تا امروز شكست خورده و بعد از اين هم به حول و قوه ي الهي شكست خواهد خورد، يك حركت انفعالي در مقابل قيام اسلامي و نهضت بيداري اسلامي است.

امريكايي ها مي دانند كه در دنياي اسلام آينده اي ندارند. براي اين كه بيداري اسلامي به حركتهاي انقلابي منتهي نشود، پيشدستي مي كنند؛ مي خواهند چيزي را كه براي ملتها سرنوشت محتوم است، با ابتكار و حركتهاي پيشدستانه ي خودشان عقب بيندازند. اخيراً امريكايي ها اعتراف كرده اند كه اگر حمله ي آنها به عراق نمي بود، رژيم صدام در مدت كوتاهي به وسيله ي عناصر مؤمن و مسلمانِ خود عراق سرنگون مي شد و ابتكار عمل از دست آنها خارج مي گرديد؛ آنها از اين مي ترسند. فعاليت آنها انفعالي و از روي ترس از عواقب بيداري اسلامي در دنياي اسلام است. حركتي كه امروز امريكايي ها در اين منطقه مي كنند، ناشي از قدرت نيست؛ ناشي از احساس قدرت در اردوگاه اسلامي و قيام اسلامي و بيداري اسلامي است. البته ملتهاي اسلامي بايد بيدار باشند و نبايد دشمن و توطئه و حركتهاي او را كوچك بشمرند؛ بايد بيداري و برحذر بودن و هشياري خود را حفظ كنند. امروز، روز اتحاد و همدلي ملتها و دولتهاي اسلامي است. من از همين جا مي خواهم به ملت خودمان و ملت عراق و ملت پاكستان و ديگر ملتهاي مسلمان هشدار بدهم؛ اختلافات مذهبي و اختلافات شيعه و سني را مهار كنند. من امروز دستهايي را مي بينم كه با برنامه، به عنوان شيعه و سني، ميان مسلمانان جنگ ايجاد مي كنند. كشتارهايي كه اتفاق مي افتد و انفجارهايي كه در مساجد، حسينيه ها، نمازهاي جماعت و نمازهاي جمعه به وجود مي آيد، يقيناً دست خبيث صهيونيسم و استكبار در آنها وجود دارد؛ اين كارِ خود مسلمان ها نيست. هم در عراق، هم در ايران، هم در افغانستان، هم در پاكستان و هم در همه ي كشورهاي ديگر، امروز مسلمانان وظيفه دارند به

موارد اتحاد و وحدتِ خودشان بپردازند. توحيد، يكي؛ خدا، يكي؛ نبوت، يكي؛ معاد، يكي؛ قرآن، يكي؛ بيشترين احكام شريعت اسلامي، يكي؛ همه مشترك، اما دشمن مي آيد روي نقاط افتراق انگشت مي گذارد و دلها را پُر از كينه ي به يكديگر مي كند؛ براي اين كه بتواند به هدفهاي خود برسد. امام بزرگوار ما كه اين همه روي وحدت مسلمين تأكيد مي كرد، به خاطر اين بود كه اين خطر را مي ديد و مي شناخت. در كشور ما و ساير كشورهاي اسلامي، انگليسي ها و دستگاه جاسوسي انگليس ميان شيعه و سني اختلاف ايجاد كردند؛ آنها تجربه ي زيادي در اين كار دارند؛ همه بايد مراقب باشند. امروز ايادي صهيونيسم هم در اين كارها دخالت مي كنند. اطلاعات ما خبر از اين مي دهد كه دستهاي خبيث صهيونيست ها و عوامل دشمنان اسلام، در همه ي حوادثي كه انسان در گوشه و كنار دنياي اسلام مي بيند، با واسطه يا بي واسطه دخالت دارند. امروز دنياي اسلام بايد به خود ببالد كه قدرت و بيداري او استكبار جهاني را دستپاچه و سراسيمه كرده است. امروز ملتهاي مسلمان بايد قدر بيداري اسلامي را بدانند. امروز ملت ايران بايد قدر حركت عظيم خود را بداند كه اميد را در دلهاي مسلمانان بيدار كرده است و مي تواند ان شاءاللَّه پيشرفت دنياي اسلام و نجات از عقب ماندگيِ مزمن و تحقير شدن به وسيله ي دشمنان را به او نويد دهد. آخرين مطلبي كه عرض مي كنم، راجع به مسئله ي جاري كشور ماست؛ يعني انتخابات. در برهه ي اخير درباره ي انتخابات مطالب زيادي را با ملت عزيزمان در ميان گذاشته ايم. ما روزبه روز داريم به زمان برگزاري انتخابات نزديك مي شويم. انتخابات يك حادثه ي مهم است؛ چون مردم اختيار كشور را براي مدت چهار

سال به دست انساني خواهند داد؛ و اوست كه مي تواند در اين مدت بودجه و درآمد و نيروي انساني و سازمان هاي كشور را به كار بگيرد؛ يا درست، يا خداي نكرده نادرست؛ يا كامل، يا خداي نكرده ناقص؛ يا همراه با صحت عمل، يا خداي نكرده دچار شائبه هاي سوءعمل؛ يا با توجه به نيازهاي مردم، متوجه به باز كردن گره هاي زندگي مردم، متوجه به رفع مشكلات انبوهي كه وجود دارد، يا خداي نكرده بي اعتنايي به اينها. پس انتخابات از اين جهت بسيار مهم است كه ملت ايران مي خواهد اداره ي كشور را براي چهار سال به دست انساني بسپرد كه از لحاظ قانوني اختيارات بسيار وسيعي دارد، امكانات بي نظيري در اختيار دارد و مي تواند ملت و كشور را چهار سال و يا حتّي بيش از چهار سال جلو ببرد؛ و مي تواند متوقف نگه دارد يا خداي نكرده به عقب برگرداند. انتخابات از جهت ديگر هم مهم است، و آن اين است كه انتخابات نماد حركت اسلامي در كشور ماست. انتخابات، هديه ي اسلام به ملت ماست. امام بزرگوار ما حكومت اسلامي به روش انتخاباتي را به ما ياد داد. حكومت اسلامي در ذهن ها و خاطره ها به شكل خلافت هاي موروثي به يادگار مانده بود؛ خيال مي كردند حكومت اسلامي يعني مثل خلافت بني اميه و بني عباس يا خلافت تركان عثماني؛ يك نفر با نام و شكل ظاهري خليفه، اما با باطن و عمل فرعون و پادشاهان مستبد؛ بعد هم كه از دنيا مي رود، يك نفر را به جاي خود معين كند. در ذهن مردم دنيا، حكومت اسلامي به اين شكل تصوير مي شد؛ كه بزرگترين اهانت به اسلام و حكومت اسلامي بود.

امام، حكومت اسلاميِ به روش انتخابات مردم و حضور مردم و تعيين منتخب مردم را - كه لبّ اسلام است - بار ديگر براي مردم ما معنا كرد و در جامعه ي ما تحقق بخشيد. امروز در كشور ما مسئولانِ سطوح مختلف به وسيله ي مردم انتخاب شده اند؛ يا مستقيم يا غيرمستقيم. مسئول انتصابي، مسئوليت موروثي، مسئوليت به خاطر پول و چيزهاي مادي و دنيوي، در نظام جمهوري اسلامي نداريم. انتخابات رياست جمهوري، انتخابات مجلس شوراي اسلامي، انتخابات خبرگان تعيين رهبري، و انتخابات شوراي شهر جزو افتخارات ملت ايران، جزو افتخارات اسلام، و جزو افتخارات شخص امام است. قانون اساسي ما با تعيين موارد اين انتخاب هاي حساس و سرنوشت سازِ مقطعي توانسته است در دنياي اسلام، ذهن ها و فكرهاي مؤمن و روشن و تحول خواه را به خود جذب كند. مبناي مردم سالاري ديني با مبناي دمكراسي غربي متفاوت است. مردم سالاري ديني - كه مبناي انتخابات ماست و برخاسته ي از حق و تكليف الهيِ انسان است - صرفاً يك قرارداد نيست. همه ي انسان ها حق انتخاب و حق تعيين سرنوشت دارند؛ اين است كه انتخابات را در كشور و نظام جمهوري اسلامي معنا مي كند. اين، بسيار پيشرفته تر و معنادارتر و ريشه دارتر از چيزي است كه امروز در ليبرال دمكراسي غربي وجود دارد؛ اين از افتخارات ماست؛ اين را بايد حفظ كرد. امروز تبليغات دشمنان سوگندخورده ي اين ملت متوجه اين است كه اين انتخابات را كمرنگ و بي رونق كند. معناي كار آنها چيست؟ از انتخابات شما ضرر مي بينند. انتخابات شما جمهوري اسلامي را در دنياي اسلام و در افكار عمومي عالم به درستي معني مي كند؛ آنها از اين ناراحتند؛ لذا با انتخابات مخالفند.

اگر به تبليغات دشمنان نگاه كنيد، مي بينيد همه بر ضد انتخابات است. گاهي به طور صوري ممكن است از يك نامزد انتخابات حمايت كنند - با تفسيري كه خودشان دارند - اما حقيقت اين است كه از اصل انتخابات ناراحتند و نمي خواهند انتخابات پُرشوري در اين كشور اتفاق بيفتد. البته من اميدوارم و به خداي متعال توكل و اعتماد دارم و مي دانم كه ملت عزيز ما در اين آزمايش هم در مقابل دشمن، سربلند بيرون خواهد آمد. به همه ي برادران و خواهران و همه ي ملت عزيز ايران سفارش مي كنم كه فضاي انتخابات را، هم گرم و هم سالم نگه دارند. كساني كه به يك نامزد انتخاباتي علاقه مندند، مراقب باشند به خاطر علاقه ي به او، نامزد ديگر را تخريب نكنند؛ اين بين مردم اختلاف و نقار ايجاد مي كند؛ علاوه بر اين كه تخريب اساساً كار درستي نيست و فايده اي هم ندارد. كسي كه با تخريب يك نامزد انتخاباتي مي خواهد آراء او را كم كند، به مقصود خودش دست پيدا نمي كند؛ هم يك كار غلط و خلاف منطق و در موارد بسياري خلاف شرع انجام مي گيرد، هم فايده اي گير او نمي آيد. فضا را سالم نگه داريد. شما از نامزدِ خودتان حمايت كنيد، ديگران هم از نامزدِ خودشان حمايت كنند و به او رأي دهند. در پيدا كردن نامزد مورد نظر دقت كنيد. به كسي گرايش پيدا كنيد كه به دين مردم، به انقلاب مردم، به دنياي مردم، به معيشت مردم، به آينده ي مردم و به عزت مردم اهميت مي دهد. بحمداللَّه ميدان براي آزمودن و ديدن و شناختن باز است؛ ملت ما هم هشيار است. پروردگارا! به محمد و آل

محمد دلهاي مردم را به بهترين انتخاب راهنمايي كن. پروردگارا! روح مطهر امام بزرگوار را از اين ملت و از مسئولان راضي بگردان. پروردگارا! ما را بر عهد و پيمان خود با اين مرد بزرگ تاريخ پايدار بدار. پروردگارا! قلب مقدس ولي عصر (ارواحنا فداه) را از ما راضي كن و ما را مشمول دعاي آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا! رحمت و بركت و فضل و نعمت خود را بر اين مردم فرو بريز. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اقشار مختلف مردم

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اقشار مختلف مردم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خوش آمد عرض مي كنيم به همه ي شما برادران و خواهران عزيز كه از شهرهاي مختلف و از نقاط دور و نزديك كشور تشريف آورديد و راه هاي طولاني را طي كرديد و اين مجلس پُرشور و پُراحساس و حاكي از انگيزه و ايمان قلبي را تشكيل داديد. بخصوص سلام عرض مي كنم به خانواده هاي معظم شهيدان و ايثارگران كه در ميان شما، جمعي از آنها تشريف دارند؛ و همچنين جانبازان عزيز و خانواده هاشان و همه ي پويندگان راه خدا و راه حقيقت و راه بندگي با خلوص نيت. اين روزها به مناسبت سالروز ولادت حضرت زينب كبري (سلام اللَّه عليها)، متعلق به شخصيت اين بانوي برجسته ي اسلام است، كه الگوي هميشه زنده اي در مقابل زن مسلمان و مرد مسلمان قرار مي دهد. به اين مناسبت، به پرستاران عزيز در سراسر كشور - كه روز پرستار را به مناسبت اين ولادت بزرگ نامگذاري كرده اند - تبريك عرض مي كنم. پرستاران، دردآشنايانِ همه ي بيماران و از كار افتادگان هستند؛ مونس لحظه هاي درد و رنج انسانهايي هستند كه نياز به مونس و پرستار دارند.

اميدواريم همه ي پرستاران ما در هر نقطه اي از نقاط كشور كه هستند، مشمول اجر الهي باشند. البته شخصيت زينب كبري منحصر در بُعد غمگساري و پرستاريِ آن بزرگوار نيست. زينب كبري(سلام اللَّه عليها) يك نمونه ي كامل از زن مسلمان است؛ يعني الگويي كه اسلام براي تربيت زنان، آن را در مقابل چشم مردم دنيا قرار داده است. زينب كبري داراي شخصيت چند بُعدي است؛ دانا و خبير و داراي معرفت والا و يك انسان برجسته است كه هر كس با آن بزرگوار مواجه مي شود، در مقابل عظمتِ دانايي و روحي و معرفت او احساس خضوع مي كند. شايد مهمترين بُعدي كه شخصيت زن اسلامي مي تواند آن را در مقابل چشم همه قرار دهد - تأثيري كه از اسلام پذيرفته - اين بُعد است. شخصيت زن اسلامي به بركت ايمان و دل سپردن به رحمت و عظمت الهي، آن چنان سعه و عظمتي پيدا مي كند كه حوادث بزرگ در مقابل او، حقير و ناچيز مي شود. در زندگي زينب كبري، اين بُعد از همه بارزتر و برجسته تر است. حادثه اي مثل روز عاشورا نمي تواند زينب كبري را خرد كند. شكوه و حشمت ظاهري دستگاه ستمگر جباري مثل يزيد و عبيداللَّه بن زياد نمي تواند زينب كبري را تحقير كند. زينب كبري در مدينه - كه محل استقرار شخصيت باعظمت اوست - و در كربلا - كه كانون محنتهاي اوست - و در كاخ جباراني مثل يزيد و عبيداللَّه بن زياد، همان عظمت و شكوه معنوي را با خود حفظ مي كند و شخصيت هاي ديگر در مقابل او تحقير مي شوند. يزيد و عبيداللَّه بن زياد - اين مغروران ستمگر زمان خود - در مقابل اين زنِ اسير و دست بسته، تحقير مي شوند.

زينب كبري شور عاطفه ي زنانه را همراه كرده است با عظمت و استقرار و متانت قلب يك انسان مؤمن، و زبان صريح و روشن يك مجاهد في سبيل اللَّه، و زلال معرفتي كه از زبان و دل او بيرون مي تراود و شنوندگان و حاضران را مبهوت مي كند. عظمت زنانه اش، بزرگان دروغين ظاهري را در مقابل او حقير و كوچك مي كند. عظمت زنانه ، يعني اين؛ يعني مخلوطي از شور و عاطفه ي انساني، كه در هيچ مردي نمي توان اين عاطفه ي شورانگيز را سراغ داد؛ همراه با متانت شخصيت و استواري روح كه همه ي حوادث بزرگ و خطير را در خود هضم مي كند و روي آتش هاي گداخته، شجاعانه قدم مي گذارد و عبور مي كند؛ در عين حال، درس مي دهد و مردم را آگاهي مي بخشد؛ در عين حال، امام زمان خود - يعني امام سجاد - را مانند يك مادر مهربان آرامش و تسلا مي بخشد؛ در عين حال، با كودكان برادر و بچه هاي پدر از دست داده ي آن حادثه ي عظيم، در ميان آن طوفان شديد، مثل سد مستحكمي براي آنها امنيت و آرامش و تسلا ايجاد مي كند. بنابراين زينب كبري (سلام اللَّه عليها) يك شخصيت همه جانبه بود. اسلام زن را به اين طرف سوق مي دهد. زن با نقاط قوّت زنانه ي خود - كه خداي متعال در وجود او به وديعه گذاشته و مخصوص زن است - همراه با ايمان عميق، همراه با استقرار ناشي از اتكاء به خداوند، و همراه با عفت و پاكدامني - كه فضاي پيرامون او را نورانيت مي بخشد - مي تواند در جامعه يك نقش استثناييِ اين گونه ايفا كند؛ هيچ مردي قادر به ايفاي چنين نقشي نيست. مثل كوه استواري

از ايمان، در عين حال مثل چشمه ي جوشاني از عاطفه و محبت و احساسات زنانه، تشنگان و محتاجان نوازش را از چشمه ي صبر و حوصله و عاطفه ي خود سيراب مي كند. انسانها در چنين آغوش پُربركتي مي توانند تربيت شوند. اگر زن با اين خصوصيات در عالمِ وجود نبود، انسانيت معنا پيدا نمي كرد. اين، معناي ارزش زن و تشخص زن است؛ چيزي كه مغز متحجرِ مادي غربي ها نمي تواند آن را بفهمد. كساني كه از دين و معنويت بهره اي نبرده اند، نمي توانند چنين عظمتي را درك كنند. آنهايي كه شاخصه ي زن را در زيور و آرايش و سبكسري و بازيچه قرار گرفتن در دست مردان مي دانند، نمي توانند اساس هويت زنانه را در منطق اسلام و در نظر اسلام درك كنند. زينب كبري براي زنان ما در طول تاريخ يك الگوست؛ عقل و متانت، قدرت و شجاعت، شور و احساس عاطفي، صراحت زبان، متانت دل، استواري روح؛ در عين حال، مادرانه، خواهرانه، با همه ي انسانها برخورد كردن، در محيط خانه شمع محبت را روشن نگه داشتن، همسر و فرزندان را بر سر سفره ي محبت و عاطفه ي خود دور هم جمع كردن؛ اينها خصوصيات زن مسلمان است. امروز در جامعه ي ما خوشبختانه از اين نعمت بزرگ، سهم وافري باقي است؛ اگرچه دشمنان سعي مي كنند آن را تاراج كنند و از بين ببرند. اما در كشورها و جوامعي كه زن چنين هويتي ندارد، مي بينيد پايه هاي تربيت مردم مي لنگد و فضاي اخلاقي و معنوي جامعه هم دچار مشكل مي شود. همه ي ارزشهاي معنوي را مي توان از درون كانون گرم خانواده - كه محور آن، زن خانواده است؛ كدخداي اين مجموعه، آن مجسمه ي عاطفه است -

بيرون كشيد و معنويات را در سطح جامعه گستراند. اميدواريم دختران جوان و زنان جامعه ي ما در الگوي زينب كبري دقت كنند و هويت و شخصيت خود را در آن ببينند؛ بقيه ي چيزها فرعي است. جوهر ذات يك انسان اگر تعالي و روشنايي و شفافيت پيدا كند، همه چيز در مقابل او كوچك مي شود و قدرت او بر همه ي كارهاي ديگر، براي او تأمين مي گردد. آن كه در او جوهر دانايي است بر همه كاريش توانايي است

زن به يك جايگاه مصنوعي و تصنعي و تشريفاتي احتياج ندارد؛ جايگاهي كه دون شأن متانت و سكينه و آرامش روحي اوست. در طبيعت الهي زن، آن چنان لطافت و زيبايي و گرماي محبتي وجود دارد كه مي تواند هم خود را و هم محيط پيرامون خود را - چه در داخل خانه، چه در هر محيطي كه باشد - به طرف معنويت، پيشرفت و علوّ مقامات علمي و عملي سوق دهد و پيش ببرد. اين روزها مناسبت مهم ديگري كه وجود دارد، انتخابات است. به پايان مسابقات انتخاباتي و به روز حضور و اظهار هويت يك ملتِ بزرگ داريم نزديك مي شويم؛ لحظه ي بسيار مهم و تعيين كننده اي در زندگي جامعه ي ماست. جامعه ي ما چنين لحظه اي را به معناي واقعي كلمه از اول انقلاب تا امروز بارها و بارها لمس كرده و به آن نزديك شده و در اين ميدان، امتحان پس داده است. كساني كه امروز با لحن هاي دور از شأن يك انسانِ مستقل و آزاد، به تبع ميل دل رسانه هاي غربي، اين طور وانمود مي كنند كه ملت ما دارد دمكراسي را ياد مي گيرد، حقيقتاً به اين ملت ظلم مي كنند. ملت

بزرگي كه بارها و بارها در طول سالهاي بعد از انقلاب، آحاد آن، با انگيزه و ايمان و شور و شوق، پاي صندوق هاي رأي رفته اند و بدون اين كه از كسي خجالت بكشند، از كسي بترسند و به كسي طمع بورزند، رأي و عقيده ي خود را روي كاغذ نوشته اند و در صندوق انداخته اند، حالا ما به آنها بگوييم شما داريد يواش يواش به مردم سالاري نزديك مي شويد! اين همان حرفي است كه رسانه هاي امريكايي و صهيونيستي و دشمنان ملت ايران، براي تحقير اين ملت شريف، دارند آن را بزرگ و بزك و تكرار مي كنند. چرا بايد كساني كه از دل اين ملت برخاسته اند و شاهد حضور اين مردم و همچنين ميدان گسترده ي آزادي انتخاب در دوران جمهوري اسلامي بوده اند، اين حرف ظالمانه و غيرمنصفانه را تكرار كنند؟ نه، ملت ايران در حال آموزش مردم سالاري نيست؛ ملت ايران اين را از انقلاب ياد گرفت. ما آحاد ملت، از اولِ تاريخ خود تا دوران انقلاب، در هيچ برهه اي اين طور آزادانه نمي توانستيم مسئولان بلندپايه ي كشور را خودمان انتخاب كنيم؛ كِي چنين چيزي براي اين ملت ميسر بود؟ امروز هم در بسياري از نقاط دنيا هنوز ميسر نيست. حتّي در كشورهايي هم كه اسم دمكراسي دارند و پرچم دمكراسي را در دست گرفته اند، آدمهاي تيزبين مي بينند و مي دانند كه دمكراسي به معناي مردميِ شفافِ همگاني كه در ايران وجود دارد، در آن جاها نيست. جاهايي كه انتخابات حزبي برگزار مي شود، مردمي كه به كانديداي حزب رأي مي دهند، آن نامزد را نمي شناسند؛ گاهي اسم او جز از طريق تبليغاتِ دوران انتخابات به گوششان نرسيده است؛ حزب گفته به اين رأي دهيد، آنها رأي

مي دهند. در ايران اين طور نيست. در ايران مردم با شناخت، با معرفت، به قدري كه مي توانند و بدون اين كه كسي بالاي سر آنها باشد و بگويد به اين رأي بده، به اين رأي نده، نامزد مورد نظر خود را انتخاب مي كنند. حتّي حزبي بالاي سرشان نيست كه بگويد بايد به اين شخص رأي دهيد؛ تا آدمي كه جزو حزب است، مجبور باشد به همان كسي كه چند نفر در رأس حزب نشسته اند و انتخاب كرده اند، رأي دهد. مي خواهند احساسات عمومي و مردمي را تحقير كنند و آن را عوامگرايي معنا كنند. آنها دلشان مي خواهد احزاب در كشور ما همان نقشي را ايفا كنند كه در امريكا و در برخي از كشورهاي اروپايي ايفا مي كنند؛ يعني چند نفر آدم در رأس حزب بنشينند و با بده بستان هاي سياسي و اقتصادي و با پول و يا بند و بست درباره ي فلان پروژه ي پول ساز نفتي و غيرنفتي، يك نفر يا چند نفر را انتخاب كنند، بعد به پيروان و طرفداران خود بگويند به اين شخص رأي دهيد؛ مردم هم چشم بسته و گوش بسته به او رأي دهند. در ايران هم بعضي دلشان مي خواهد اين طوري بشود؛ اما اين جا اين گونه نيست. در كشور ما بحمداللَّه تا كنون نتوانسته اند؛ اميدواريم باز هم نتوانند. اين جا هيچ كس - نه رهبري، نه دولت، نه متنفذين حزبي - به مردم ما امر و نهي نمي كند؛ مردم به قدر سعه ي اطلاعاتِ خودشان تحقيق و مطالعه و مشورت مي كنند و فرد مورد نظرشان را برمي گزينند. ممكن است آنچه آخر سر به نظرشان مي رسد، درست هم نباشد - اشتباه باشد - اما خودشان هستند كه تصميم مي گيرند؛ و اگر

اين كار را براي خدا و حاكميت ارزشهاي الهي بكنند، اجر وافري هم پيش خداي متعال دارند؛ اين خيلي اهميت دارد. انسان برود هم رئيس جمهور، نماينده ي مجلس، نماينده ي مجلس خبرگان و عضو شوراي شهر را انتخاب كند - يعني كسي را كه خودش مي پسندد، يك قدم براي سر كار آمدن او بردارد - و هم پيش خداي متعال ثواب ببرد؛ اين يك درآمد دو جانبه است. امروز بحمداللَّه در كشور ما اين گونه است. در اين انتخابات هم خداي متعال اين طور مقدر فرمود كه انواع سلايق مختلف بتوانند در بين نامزدهاي اين انتخابات، يك نفر را پيدا كنند. اين، چيزي است كه امروز براي كشور و ملت ما پيش آمده است. در جامعه، اختلاف سليقه و اختلاف ديد و نظر درباره ي مسائل سياسي و اقتصادي و مديريتي و اجتماعي و فرهنگي وجود دارد؛ خيلي خوب، هر كس شخصي را كه فكر مي كند به نظر او نزديكتر است، امروز مي تواند انتخاب كند. ميدان انتخاب بازي در مقابل ملت ما قرار دارد و ملت هم الحمدللَّه شور انتخاباتي دارند؛ پيداست آماده ي حضور هستند و به توفيق الهي حضور خوبي هم به وجود خواهد آمد. البته شركت در انتخابات، هم حق مردم است و هم تكليف شرعي و واجب شرعي است. دشمنان ملت ايران هم با اين بشدت مخالفند. محاسبه هم محاسبه ي دو دو تا چهارتاست. كساني كه با نظام جمهوري اسلامي و با هويت اسلاميِ ملت ايران بشدت مخالفند و آن را بر خلاف منافع خودشان مي دانند، به خاطر پشتيباني مردم از نظام جمهوري اسلامي، درمانده اند؛ والّا قدرتهاي مادي دنيا بمب اتم و توپ و تانك و اراده هاي

خبيث و خدانشناسي و بي رحمي و سنگدلي كم ندارند. آن چيزي كه تا امروز مثل سدي جلوي تعرض آنها را به نظام جمهوري اسلامي گرفته، حضور شما مردم است. حضور مردم در روز انتخابات، حضوري واضح تر از همه جاي ديگر است. همه ي مردم كشور پاي صندوق هاي رأي مي آيند و مي توانند بيايند؛ اين يك حضور همگاني است. هر كس پاي صندوق رأي مي آيد، در واقع رأي به جمهوري اسلامي، رأي به قانون اساسي و رأي به مواد غيرقابل تغيير قانون اساسي - يعني اسلام و ارزشهاي اسلامي - مي دهد. حضور مردم، يعني دفاع از جمهوري اسلامي؛ يعني دفاع از قانون اساسي نظام جمهوري اسلامي. اين براي دشمنان ملت ايران مطلوب نيست؛ لذا سعي مي كنند حضور مردم را كمرنگ كنند. از دو سه ماه قبل تا امروز، همه ي تبليغات جهاني و استكباري جهت گرفته است براي اين كه با شيوه هاي تبليغاتيِ گوناگون حضور مردم را كمرنگ كنند؛ آنها دلشان مي خواهد مردم پاي صندوق هاي رأي نيايند. البته ناراحت و دستپاچه اند؛ چون گمانه زني هاي آنها نشان مي دهد كه اكثريت مردم پاي صندوق هاي رأي خواهند آمد؛ اين را فهميده اند. ملت ايران براي صيانت كشور خود، براي حفظ منافع خود، براي تزريق خون تازه در رگهاي نظام استوار خود، بايد در پاي صندوق هاي رأي حاضر شود و عليه اين اراده ي خبيثانه ي استكباري اقدام كند. بنده مثل هميشه متضرعانه از خداوند متعال مسألت مي كنم كه اين ملت را به حركتي كه خير و صلاح او در آن هست، هدايت كند؛ او را دستگيري كند و آن چيزي كه براي اين كشور و اين ملت مايه ي عزت، صيانت و رفع مشكلات است، پيش بياورد. بنده

مثل هميشه به فضل و كرم الهي هم بسيار اميدوارم. خدا را شكر كه يك لحظه اطمينان به لطف و فضل الهي از ما سلب نشده است. دو سه نكته ي كوتاه را هم تذكراً عرض كنم؛ هم به مردم، هم به كساني كه براي نامزدهاي محترمِ انتخاباتي كار مي كنند، و هم به مسئولان دست اندركار انتخابات. نكته ي اول اين است كه انتخابات در ذات خود براي جوانها، براي مرد و زن و براي قشرهاي مختلف، يك حادثه ي شيرين است؛ چون ميدان حضور است و احساس مي كنند كه مي توانند رأي و اراده ي خودشان را به نحوي اعمال كنند. نبايد بگذارند اين حادثه ي شيرين تلخ شود. دشمنان ملت ايران سعي مي كنند اين حادثه ي شيرين را تلخ كنند. ديديد كه در چند روز گذشته چندجا حركات مذبوحانه اي كردند و دست به انفجاراتي زدند؛ اين براي اين است كه فضاي انتخابات تلخ شود. ما هميشه افتخار كرده ايم كه انتخابات ايران در دوران انقلاب، در نهايت امنيت و سلامت برگزار شده است. در خيلي جاهاي دنيا، روز انتخابات، مردم به جانِ هم مي افتند؛ دعوا مي كنند؛ خونريزي مي شود؛ آدمكشي مي شود. افتخار ما اين بوده است كه در امنيت و آرامش كامل، دو نفر رفيق پاي صندوق رأي مي روند؛ يكي به اين آقا رأي مي دهد، يكي به آن آقا رأي مي دهد. دشمن مي خواهد اين محيط امن و امان از بين برود. خود افراد، خود آحاد مردم، خود دست اندركاران ستادهاي انتخاباتيِ نامزدها، به دشمن با قاطعيت «نه» بگويند؛ نگذارند از طريق آنها انتخابات تلخ شود. اين كه خود نامزدها در يكديگر خدشه كنند، داستان ديگري است كه الان وقت مطرح كردن آن نيست؛ اما دست اندركاران، علاقه مندان

و هواداران - كه يكي از زيد طرفداري مي كند، يكي از عمرو، يكي از بكر - مراقب باشند به همديگر تعرض نكنند. شما به اين آقا علاقه داري، طبق علاقه و تشخيصِ خودت عمل كن؛ آن ديگري هم علاقه و تشخيص ديگري دارد؛ شما به او چه كار داري؟ او هم طبق علاقه ي خودش عمل كند. بنابراين نبايد به يكديگر تعرض كنند و فضا را تلخ نمايند. اين نكته را من به كساني كه دست اندركار تبليغات نامزدهاي مختلف هستند - يكي از زيد تبليغ مي كند، يكي از عمرو تبليغ مي كند؛ يكي از اين، يكي از آن - مؤكداً توصيه مي كنم كه هر كدام كار خودشان را بكنند؛ به همديگر كار نداشته باشند. مطلب دوم اين است كه اختلاف نظرهايي كه در دوران انتخابات پيش مي آيد، ممكن است كدورت هايي را بين بعضي از برادران و خواهران به وجود بياورد؛ نگذاريد اين كدورت ها باقي بماند. فرض كنيد يكي از شما دو رفيق، طرفدار يك نفر هستيد؛ ديگري هم طرفدار يك نفر ديگر. در مقام بحث و مجادله، شما مي خواهي حرف خودت را ثابت كني؛ او هم مي خواهد حرف خودش را ثابت كند؛ لذا ممكن است از هم كدورت پيدا كنيد. اين كدورت ها روز جمعه بايد زير خاك دفن شود و تمام گردد. كسي كه روز جمعه با انتخاب مردم برگزيده شد، او ديگر رئيس جمهور همه است؛ چه كساني كه به او رأي داده اند، چه كساني كه به ديگري رأي داده اند، چه حتّي كساني كه فرصت نكردند رأي بدهند؛ چون بعضي در حال سفرند، بعضي بيمارند، بعضي مريضدارند، بعضي گرفتار كارهاي شخصي اند. كدورت هايي كه در دوران انتخابات به وجود مي آيد، بايد

در روزي كه انتخابات برگزار شد، فراموش شود. برادران و دوستاني كه در ستادهاي مختلف كار مي كنند، اگر كدورتي از هم پيدا كردند - آنهايي كه با هم مرتبطند - كدورت ها را كنار بگذارند و مسأله تمام شود. نكته ي سوم اين است كه انتخابات يك مسأله ي شخصي نيست؛ يك مسأله ي عمومي است و ما هم دو نفر رئيس جمهور نمي خواهيم. ما هشت نفر داوطلب رياست جمهوري داريم، كه يكي از اين هشت نفر رئيس جمهور خواهد شد. همه موظفند نسبت به كسي كه رئيس جمهور شد، همكاري و همدلي نشان دهند. كسي كه شوراي نگهبان او را تأييد كرده است، در واقع مُهر صلاحيت به او زده است. اختلاف و دعوا سر پيدا كردن صالح تر است. بالاخره حداقل صلاحيت ها را داشته است كه شوراي نگهبان به او مُهر تأييد زده است. اگر هر كدام از اينها رئيس جمهور شدند، آحاد مردم احساس نكنند كه آن كسي كه ما مي خواستيم، نشد؛ پس او به درد نمي خورد؛ او صالح نيست؛ نه، در يك دوره ي چهارساله، او رئيس جمهور است. البته مردم بايد از او مطالبه كنند و بخواهند؛ ما هم مطالبه مي كنيم؛ همچنان كه تا الان اين كار را كرده ايم. تا الان هم ما مطالبات مردم و نظام را از كساني كه رئيس جمهور بوده اند، خواسته ايم. بنده اهل اين كه بيايم در مقابل مردم با كسي دعوا و جنجال راه بيندازم، نيستم؛ اما خداي متعال كمك كرده است و در جريان كار، يك لحظه از مطالبه ي حقوق مردم و ارزشهاي نظام از مسئولاني كه تا كنون سر كار بوده اند، فارغ نبوده ام. من از اينها مطالبه كرده ام؛ اما اين كه بعضي

توانسته اند عمل كنند، بعضي نتوانسته اند؛ بعضي مقداري توانسته اند، بعضي به جهاتي عمل نكرده اند؛ بحث ديگري است. نكته ي بعدي اين است كه مردم از دعواهاي سياسي و اختلافات سياسي و من خوبم و تو بدي خسته اند؛ مردم اين چيزها را دوست نمي دارند. در كشور كارهاي زيادي هست كه بايد انجام بگيرد؛ كارهاي زيادي هم انجام گرفته است. مشكلات فراواني وجود دارد كه بايد برطرف شود؛ گره هايي هست كه بايد باز شود. در كشور بايد فساد ريشه كن شود؛ تبعيض نباشد؛ به طبقه ي مستضعف و محروم - بخصوص مستضعفينِ بي دست و پا - به طور ويژه توجه شود؛ اينها وظايف اسلامي ماست؛ وظايفي است كه قانون اساسي بر دوش همه ي مسئولان كشور گذاشته است؛ هيچ كس نمي تواند خود را از اين كارها بركنار بدارد. دعواهاي لفظي، شعارهاي لفاظي گونه، اسم از مفاهيم مبهم و بي سروته آوردن، مشكل مردم را حل نمي كند؛ مردم احتياج دارند به اين كه در ميدان عمل و كار، با لجن هايي كه نمي گذارد اين درياچه ي مصفا طراوت لازم را داشته باشد، مبارزه شود. كسي كه سر كار مي آيد - هر كس باشد، هر شعاري داده باشد، هر حرفي در مقام ادعا به مردم زده باشد - اولين وظيفه اش اين است كه براي گره گشايي مشكلات مردم آستين همت بالا بزند؛ همكاران خودش را از كساني كه مؤمن به حق مردم و مؤمن به كارآيي نظام جمهوري اسلامي هستند، انتخاب كند؛ وارد ميدان عمل شود و براي مردم كار كند. نكته ي آخر هم مربوط به مسئولان است. آراء مردم بايد صيانت شود. هم مسئولاني كه در وزارت كشور هستند، و هم نظاري كه وابسته ي به شوراي نگهبان هستند، بايد مراقب باشند

و از يكايك آراء مردم صيانت و حفاظت كنند. البته ما به مسئولانِ خود اعتماد داريم؛ اما بايد كاملاً مراقب و مواظب باشند؛ چون آراء مردم امانت الهي در دست آنهاست. اميد ما به خداي متعال است. تكيه ي ما به ايمان عميق مردم است. نگاه ما به دست لطف وليّ غايب ما (ارواحنافداه) است. مي دانيم خداي متعال به اين ملت نظر لطف دارد. مي دانيم حضرت ولي عصر (ارواحنافداه) اين ملت را دعا مي كند. اميدواريم همه ي ما مشمول ادعيه ي زاكيه ي آن بزرگوار باشيم؛ ما هم بتوانيم متقابلاً موجبات جلب رحمت الهي را فراهم كنيم و زمينه را براي ادعيه ي زاكيه ي آن بزرگوار ايجاد نماييم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار رئيس و مسئولان قوه قضائيه و خانواده هاى شهداى فاجعه هفتم تير

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار رئيس و مسئولان قوه قضائيه و خانواده هاي شهداي فاجعه هفتم تير بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

به همه ي برادران و خواهران عزيز، هم برادران و خواهران شاغل و مسئول در قوه ي قضائيه و هم برادران و خواهران مرتبط با حادثه ي فاجعه آميز هفتم تير و خانواده هاي عزيزِ شهيدان آن حادثه ي تلخ، خوشامد عرض مي كنيم. از بيانات جناب آقاي شاهرودي رئيس محترم و عالِم و محقق و شخصيت برجسته در قوه ي قضائيه تشكر مي كنيم. ايشان بيانات روشنگر و مفيدي را ارائه كردند. وقتي به حادثه ي هفتم تير نگاه مي كنيم، معناي بزرگي در اين واقعه ي تلخ وجود دارد، كه با همه ي تلخي، آن معنا شيرين است؛ و آن عبارت است از زنده بودن، پويا بودن، بالنده بودن انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي. درست مصداق اين آيه ي شريفه: «ألم تر كيف ضرب اللَّه مثلا كلمة طيّبة كشجرة طيّبة اصلها ثابت و فرعها في السماء

تؤتي اكلها كلّ حين بأذن ربها»؛ اين يك مثال قرآنيِ الهي است كه مصداق آن در زمان ما، انقلاب، نظام اسلامي و رهبري است و تجسمِ آن، امام بزرگوار ماست كه اينها زنده اند؛ درخت بالنده اي هستند كه ريشه هاي آن سالم است، در معرض امتحانهاي گوناگون قرار مي گيرد، دچار مشكلات متعدد و گوناگوني مي شود؛ اما بعد از برگ ريزان و بعد از يك خزان، باز طراوت بهارانه ي ديگري به سراغش مي آيد و ميوه مي دهد و برگ و بار نشان مي دهد و زنده بودن خودش را به همه ثابت مي كند. از اول انقلاب تا امروز، ما اين قضايا را داشتيم؛ از ترور ناجوانمردانه ي شهيد مطهري و بعد چهره هاي انقلاب؛ ترور آقاي هاشمي رفسنجاني، حادثه ي هفتم تير، حادثه ي شهادت رئيس جمهور و نخست وزير مكتبي در يك روز، و حوادث گوناگون و ريز و درشت ديگر. در اين بين، حضور نيروهاي مخربِ با سلاح؛ چه سلاح سياسي، چه سلاح نظامي عليه مردم، عليه انقلاب بود تا امروز، تا انتخابات بيست وهفت خرداد و سوم تير. اينها همه نشانه هايي از سلامت اين ريشه ي مقدس است كه موجب مي شود هر فشاري، هر برگ ريزاني، هر خزاني در سر راه آن پيش بيايد، نتواند عظمت و بالندگي اين نهال و درخت مقدس را زير سؤال ببرد. گاهي يك درخت سالم كه ريشه هايش سالم و عميق است، آتش مي گيرد؛ اما بعد از آن كه آتش فرو نشست، شما مي بينيد از لابلاي كُنده هاي سوخته ي همين درخت، جوانه ي سبز سربلند مي كند. چرا؟ چون ريشه، زنده است. گاهي مي بينيد كساني به جان اين درخت مي افتند، شاخ و برگ آن را مي زنند، به آن زخم مي زنند؛ اما باز

مي بينيد كه در موسم خود شكوفه مي دهد؛ ميوه مي دهد؛ برگ و بار مي دهد. اين، عبرت است. حادثه ي هفتم تير يك چنين حادثه اي بود. در آن حادثه،اين درخت را به خيال خودشان آتش زدند. در آن روز شخصيتي مثل شهيد بهشتي و شخصيتهاي برجسته ي ديگر، مديران بزرگ و كارگزار در نظام نوپاي اسلامي، را در يك مجلس به خاك و خون كشيدند؛ عده اي را شهيد كردند؛ عده اي جانباز شدند؛ خانواده هايي داغدار شدند؛ دل ملت آتش گرفت - حادثه ي تلخي بود - اما آن حادثه نتوانست اين نهال را از پا بيندازد، بلكه آن را پايدارتر هم كرد. عجيب اين است كه همين كساني كه امروز در دنيا پرچم ضد تروريسم به دست گرفته اند، آن روز وقتي اين حادثه اتفاق افتاد، در اظهارات و در خبرها و در موضع گيري هايشان با لبخند تمسخرآميزِ پيروزمندانه با ملت ايران روبه رو شدند؛ يعني ديديد از بين رفتيد(!) اما اشتباهشان خيلي زود معلوم شد. البته حوادث ديگر هم تا امروز همين طور بود. انقلاب زنده است، اين اصول زنده است؛ هيچ مانعي ندارد كه برگ و بار عوض بشود. خزان هايي در راه است؛ اين يك حركت طبيعي است براي موجودات زنده ي عالم. هميشه ريزش و رويش وجود دارد؛ مهم اين است كه در كنار ريزش، رويش هم وجود داشته باشد؛ و امروز اين جور است. بحمداللَّه انقلاب علي رغم همه ي تبليغات، همه ي تخريبها، همه ي ضربه ها، همه ي تهاجم هاي از اطراف و اكناف - تهاجم سياسي، فشار اقتصادي، تهاجم فرهنگي - پيشرفت كرده؛ اين انقلاب زنده، بانشاط و مشغول پيشرفت است؛ منتها خيلي از افراد ظاهربين نمي فهمند و حقيقت را درك نمي كنند؛ مگر اين كه حقيقت خودش

را با واقعيت سنگين به آنها تحميل كند؛ و همين جور هم هست. امروز هم شما نگاه مي كنيد و مي بينيد كه علي رغم اين كه مخالفان ملت ايران، دشمنان و توطئه گران ملت ايران، عظمت اين ملت و عظمت اين حضور سي ميليوني و عظمت اين انتخابات را ديدند و در دل خودشان تحقير شدند، هنوز در زبان حاضر نيستند اعتراف كنند؛ اما واقعيت قضيه اين است كه اين ملت با حركت خود، با حضور خود، با نشاط خود، بر روي همه ي توطئه ها خط بطلان كشيد، بعد از اين هم همين جور خواهد بود؛ منتها شرطش ادامه ي تقواست، كه تقوا موجب رحمت الهي است. به خودمان مغرور نشويم. مغرور شدن ملتها و مسئولان ملتها هميشه مايه ي سرنگون شدن و سقوط آنها شده است. هيچ كس نگويد «من» كردم. خداي متعال در قرآن با لحن استهزاءآميزِ نافذِ خود مي گويد كه قارون گفت: «قال انّما اوتيته علي علم عندي»؛ من خودم بودم كه با توانايي خودم توانستم به اين نقطه برسم! خداي متعال او را در اعماق زمين سرنگون كرد. ما بايد تلاش كنيم؛ ما بايد مجاهدت كنيم. هيچ ملتي بدون مجاهدت، بدون تلاش، بدون ابتكار، بدون نوآوري، بدون فتح مراحل گوناگون پيشرفت، به جايي نمي رسد؛ اما بركت از خداست، توفيق از خداست و تقوا زاد راه است؛ لذا توصيه ي همه ي پيغمبران تقوا بوده است. اين انتخاباتي كه اتفاق افتاد، خيلي حادثه ي بزرگي بود؛ حادثه ي شيريني بود. اين همه از چند ماه قبل عليه اين انتخابات در دنيا تبليغات كردند و اميدشان اين بود كه بيست درصد مردم شركت مي كنند؛ اين را صريحاً گفتند؛ اما اين همت را تصور نمي كردند. ما بارها

در صحبتهاي عمومي و علني، خطاب به سياست گذاران بلوكهاي قدرت جهاني مي گفتيم به حرف اين تحليل گران غلط انديش و كج انديش كه شماها را درباره ي وضع ملت ايران گمراه مي كنند، گوش ندهيد؛ زيرا ملت ايران، اين نيست كه اينها مي گويند. ملت ايران زنده است، ملت ايران مؤمن است، ملت ايران پاي بند به مباني انقلاب است، ملت ايران به دنبال استقلال و به دنبال آرمانهاي انقلاب اسلامي و به دنبال عزت ملي و اسلامي خود هست؛ اما اينها باور نمي كردند و با تحليل هاي غلط خودشان نسبت به ملت ايران، حرف زدند و تحليل كردند و تصميم گرفتند. ملت ايران در اين انتخابات خودش را نشان داد. شركت بالاي مردم، قريبِ سي ميليون؛ و در جمعه ي بعد، بيست وهشت ميليون، حادثه ي عظيمي است كه در اين كشور اتفاق افتاد؛ حادثه ي بي نظيري است. اين عزت ملت ايران است؛ اين عظمت ملت ايران است؛ عظمت انقلاب است، كه همه بايد اين عظمت را در دنيا بفهمند و منطق ملت ايران را بشناسند و با اين محاسبات، با اين مردم حرف بزنند و در مقابل اين مردم موضع بگيرند. بنده بار ديگر اين عظمت را به اين ملت تبريك عرض مي كنم. انتخابات بسيار خوبي بود؛ حركت بسيار عظيمي بود؛ كار بسيار پرافتخاري بود. با توجه به حضور مسئولان قوه ي قضائيه، اين را هم عرض كنم: در خلال اين انتخابات، برخي كارهايي انجام گرفت كه بنده به عواملي كه اين كارها را انجام دادند، بدبينم؛ اين تخريبهايي كه صورت گرفت. بعضي از تخريبها البته از روي بي توجهي بود؛ بعضي از آقايان و نامزدها يا طرفداران آنها با محاسباتي، حرفهايي نسبت به نظام زدند

كه واقع بينانه نبود؛ خيلي از مثبتات نظام، از كارهاي بزرگ نظام ناديده گرفته شد و سياه نمايي شد. و پيشرفتهاي عظيمي كه به وسيله ي دولتها در اين سالها به وجود آمده، نديده گرفته شد؛ اينها از روي غفلت بود، ليكن بعضي از اين تخريبها از روي غفلت نبود. تعدادي از نامزدهاي انتخابات رياست جمهوري مورد تخريب قرار گرفتند؛ تخريبهاي غير منصفانه و ناجوانمردانه؛ حتّي شخصيت موجهي مثل آقاي هاشمي رفسنجاني كه شخصيت محترم و باسابقه اي است، از دم اين تخريبها در امان نماند. اين، حادثه ي بدي بود. رحمت الهي را نبايد با اين گونه كارها آلوده كرد؛ با اين كه ما تأكيد كرده بوديم. امروز چون گذشته است، من نصيحت مي كنم؛ اما مسئولان قضايي و غير قضايي، غير از نصيحت، وظايف ديگر هم دارند؛ آنها عوامل اين تخريبها را تعقيب كنند و آنها را پيدا كنند. يك عده به طور مسلّم از روي جهالت و غفلت اين كار را كردند، كه البته فعل حرامي انجام گرفت؛ ليكن بسياري از كارهايي كه انجام گرفت، كار كساني بود كه به هيچ يك از نامزدها علاقه اي نداشتند و تخريب آنها براي تخريبِ فضاي انتخابات انجام گرفت؛ آنها تخريب كردند، براي زير سؤال بردن نظام اسلامي. ما در اختلافات بزرگ مذهبي، فكري، سياسي ديده ايم كه كساني وارد ميدان فتنه انگيزي مي شوند و از زبان اين، آن را مي كوبند؛ از زبان آن، اين را مي كوبند؛ در حالي كه نه به اين علاقه دارند، نه به آن! اينها را پيدا كنيد؛ مقصران اصلي بايستي مشخص شوند، كه مطمئناً دست دشمن در كار است. بعضي اظهارات، متأسفانه عزيزترين قشرهاي اين كشور، جوانانِ مؤمن و بسيجي،

را زير سؤال برد! اين جور نيست، بلكه دستهاي دشمن است كه در كار است براي فتنه انگيزي و براي ايجاد فساد. اين ملت، ملت مؤمن و ملت پاي بند به عدالت و تشنه ي عدالت است. سالها و قرنهاي متمادي عدالت در اين كشور سركوب شده است. در دوران حكومتهاي جبار پادشاهان، بخصوص آن وقتي كه در كنار استبداد، نيروي خارجي و نفوذ خارجي هم وارد شد و دخالت خارجي با ديكتاتوري و استبداد توأم شد، اين مردم چه ها كشيدند از توأم شدن اين دو نيروي شرّ و شيطاني در كشور ما. مردم تشنه ي عدالتند، تشنه ي حقيقتند، دشمن فسادند؛ مردم اينها را مي خواهند و آرا و شعارهاي مردم هم همين را نشان مي دهد. ما وظيفه داريم در اين زمينه ها كار كنيم. مسئولان كشور بايد آنچه را كه مورد نياز اين ملت هست، بفهمند و درك كنند و آن را انجام بدهند. قوه ي قضائيه يكي از آن مراكزي است كه مردم بشدت براي استقرار عدالت به آن چشم دارند. آنچه انجام گرفته است، ارزشمند - برنامه هايي كه بيان شده است؛ و امروز هم فرمودند - و باارزش است؛ اما اينها بايد در مقام عمل خودش را نشان بدهد؛ بايد خروجي و نتيجه ي قوه ي قضائيه، احساس آرامش و امنيت براي مردم باشد. يك بار من در يكي از ديدارهاي گذشته به شما برادران و خواهراني كه تشريف داشتيد، عرض كردم كه بايد جوري بشود كه هر مظلومي، هر صاحب حقي، هر كسي كه معتقد است حق او تضييع شده، به مجرد اين كه مورد ستم قرار گرفت، در دل خود بگويد كه من حالا به دستگاه قضايي مراجعه مي كنم و

حق خودم را خواهم گرفت؛ اين اطمينان بايد در دل انسانها و افراد جامعه موج بزند؛ اين بايد به جود بيايد؛ ما اين را احتياج داريم. دادگستري جمهوري اسلامي بايد به معناي حقيقي، دادگستر باشد. اين كارها را در اين روند، جهت دهي كنيد و برنامه ها را زود پيش ببريد. اين برنامه اي كه سال گذشته هم مطرح شد، ما هم مطرح كرديم، بعد هم تدوين شد، هر چه سريع تر پيش برود. مسئله ي پرورش عناصر فعال در قوه ي قضائيه - به قول شما كادرسازي - بايد جدي گرفته بشود؛ گسترش علم و آگاهي هم در ميان تمام سطوح قوه ي قضائيه بسيار مهم است. من به رئيس محترم قوه عرض كردم كه فاصله ي بين بعضي از آراي دادگاه هاي بدوي يا تجديدنظر قبل از رفتن به ديوان عالي كشور، و آرايي كه نسبت به همين پرونده بعد از نقض در ديوان عالي كشور است، فاصله ي عجيبي است؛ گاهي بين اين، دو تا رأي هست! دو دادگاه كه هر دو وابسته به يك دستگاه هستند؛ يكي شديدترين حكم را داده و مجازات را معين كرده است، يكي تبرئه كرده! فاصله ي اينها خيلي زياد است. اين، ناشي از چيست؟ كي در اين بين اشتباه كرده؟ آن هم اشتباهي به اين فاحشي. بالأخره بعد از آن كه حكم نقض شد، ممكن است مقداري بالا پايين برود، اما اين كه اين مقدار فاصله باشد، اين نشانه ي اين است كه ما احتياج داريم به گستردن دانش قضايي در همه ي سطوح. نكته ي ديگر، التزام به قانون است. قوه ي قضائيه بايستي از نظارت قانون استقبال كند. قانون، يكي از ابزار نظارت است. خودِ قانون يك عامل

نهاده شده ي در داخل قوه ي قضائيه است كه براي نظارت بر قوه ي قضائيه، عامل بسيار مهم و مؤثري است. معيار، قانون باشد و قوانين نقض نشود؛ تخصيص نخورد؛ تقييد نخورد؛ از گستره ي قانون به دلايل گوناگون چيزي حذف نشود. به هر حال، قوه ي قضائيه بايد هر گونه نظارتي را استقبال كند. خوشبختانه شما از مسئول عالم، دانا، هوشمند و مجموعه ي بسيار خوبي از قضات شريف، پاك دامن، عناصر مؤمن در قوه ي قضائيه برخوردار هستيد. هر چه كه نظارت بشود، هر چه كه اظهار نظر بشود، حتّي انتقاد منصفانه، بايد مورد استقبال قرار بگيرد. اين، خيلي خوب است. آن را كه حساب پاك است - چه در زمينه هاي مالي، چه در زمينه هاي غيرمالي - از محاسبه باكي نيست. بگذاريد عناصر مقرر براي اين كار؛ مثل سازمان بازرسي و سازمانهاي گوناگون نظارتي و همچنين عناصر بيرون از دستگاه قضايي؛ مثل صاحب نظران حوزه و دانشگاه، حقوق دانان كشور، اعلام نظر كنند، پيشنهاد كنند، انتقاد كنند؛ اينها قوه ي قضائيه را تقويت مي كند و قوه ي قضائيه را ورز مي دهد. بحمداللَّه اركان قوه ي قضائيه اركان خوبي است؛ پايه ي آن پايه ي بسيار خوبي است و برخاسته و پديد آمده از ريشه ي مقدس نظام جمهوري اسلامي و متكي به احكام اسلامي است و از چيزي باكي ندارد و قوه ي مستحكمي است؛ هر چه بيشتر با آن چالش قانوني، چالش نظارتي انجام بگيرد، براي او بهتر است و موجب ورزيده تر شدن آن خواهد شد. به كمك الهي بايد چشم داشته باشيم؛ از كمك الهي مأيوس نشويم؛ توفيقات الهي را قدر بدانيم؛ توجهات حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) را مغتنم بشماريم و بدانيم كه اساس اين انقلاب و

خون مطهر شهيداني كه در راه آبياري اين ريشه ي مقدس ريخته شده است، دستگاه بسيار باعظمتي درست كرده كه هيچ طوفاني به فضل الهي قادر به تكان دادن و متزلزل كردن آن نيست. و السّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مداحان و شاعران اهل بيت

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مداحان و شاعران اهل بيت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خيلي استفاده كرديم. خيلي ممنون و متشكر از عزيزاني كه اين محفل را به ذكر نام مبارك فاطمه ي زهرا (سلام اللَّه عليها) منور و معطر كردند. شعر و اجرا و ادا و همه چيز بحمداللَّه امروز در بخش هاي مختلف اين برنامه جمع بود. يك نكته درباره ي مناسبتي كه به خاطر سالروز ولادت بانوي دو جهان و سرور زنانِ اولين و آخرين در كشور ما مقرر شده، عرض كنيم؛ يعني موضوع روز زن. روز زن، يعني نگاه درست و مبتني بر منطق به زنان، كه نيمي از جمعيت بشر را تشكيل مي دهند؛ آن هم نيمي كه اگر نگاه كاوشگر انسان بخواهد نقش آن را با نقش هاي ديگر مقايسه كند، خواهد ديد كه نقش اين نيم، حساس ترين، ظريف ترين، ماندگارترين و مؤثرترين نقش ها در حركت تاريخ انسان و در سير بشريت به سوي كمال است. خدا زن را اين گونه آفريده. اگر بناي آفرينش انسان و جهان را به دو بخشِ كارهاي ظريف و ريزه كاري و بخشِ كارهاي مستحكم - و به تعبير سازندگان بناها، سفتكاري - بگذاريم، بخش اول كه ظريف كاري ها و ريزه كاري ها و رشته رشته پروردن احساسات و عواطف بشر است، در اختيار زن است. گناه بزرگ تمدن مادي، تضعيف و گاهي به فراموشي سپردن اين نقش است. هرجا سخن از تضعيف خانواده است، نقش

اين بخشِ مهم ناديده گرفته شده. هرجا سخن از بي اعتنايي به هنر مادري و هنر تربيت فرزند در آغوش پُر مهر و محبت مادر است، اين نقش ناديده گرفته شده. دنياي غرب اين جرم بزرگ را دارد كه اين نقش را تضعيف كرده و در مواردي ناديده گرفته است. بخشي از بزرگيِ اين گناه به اين مربوط است كه اين حركت فاجعه آميز را با نام «حمايت از زن» انجام مي دهد؛ در حالي كه اين حمايت از زن نيست؛ اين خيانت به زن و خيانت به انسان است. نقش مادر از دوران حمل و بارداري شروع مي شود و تا آخر زندگي انسان ادامه دارد. مردي كه به دوران جواني رسيده يا از دوران جواني هم عبور كرده، باز تحت تأثير عطوفت و محبت و شيوه هاي خاص مادرانه ي مادر است. اگر زنان ما از لحاظ رتبه ي معرفتي و بينش و معلومات، سطح خود را ارتقاء دهند، اين نقش با هيچ نقش ديگري، با هيچ مؤثر ديگري از مؤثرات فرهنگي و اخلاقي تا آخر قابل مقايسه نيست. يك وقت مادري از لحاظ معرفت سطح اش پايين است؛ البته اين نمي تواند در دوران بزرگي اثرگذاري كند؛ اين گناهِ كم بودن معلومات يك انسان است؛ اين نقصِ تأثير مادري نيست. مادر است كه فرهنگ و معرفت و تمدن و ويژگي هاي اخلاقيِ يك قوم و جامعه را با جسم خود، با روح خود، با خُلق خود و با رفتارِ خود، دانسته و ندانسته به فرزند منتقل مي كند. همه تحت تأثير مادران هستند. آن كه بهشتي مي شود، پايه ي بهشتي شدنش از مادر است؛ كه «الجنة تحت اقدام الأمهات». البته نقش زن به عنوان همسر

هم داستان بسيار طولانيِ ديگري است. دنيايي كه زن را از داخل خانواده جدا مي كند و با وعده هاي توهم آميز بيرون مي كشد و او را در مقابل نگاه و حركت هرزه ي جامعه، بي پناه و بي دفاع مي كند و ميدان را براي تعرض به حقوق او باز مي كند، هم زن را تضعيف مي كند، هم خانواده را نابود مي كند، هم نسل هاي آينده را به خطر مي اندازد. هر تمدن و هر فرهنگي كه اين منطق را داشته باشد، دارد فاجعه ايجاد مي كند؛ و اين امروز در دنيا اتفاق افتاده است و روزبه روز هم دارد بيشتر مي شود. و به شما عرض كنم؛ اين از آن سيل هاي خطرناكي است كه آثار تخريبي آن در بلندمدت ظاهر مي شود و بناي تمدن غرب را در هم خواهد كوبيد و فرو خواهد ريخت. در كوتاه مدت چيزي فهميده نمي شود؛ اينها چيزهايي است كه صد ساله و دويست ساله خودش را نشان مي دهد؛ و نشانه هاي اين بحران هاي اخلاقي در غرب الان دارد بروز مي كند. اسلام به معناي واقعي زن را تكريم كرده است. اگر روي نقش مادر و حرمت مادر در درون خانواده تكيه مي كند، يا روي نقش زن و تأثير زن و حقوق زن و وظايف و محدوديت هاي زن در داخل خانواده تكيه مي كند، به هيچ وجه به معناي اين نيست كه زن را از شركت در مسائل اجتماعي و دخالت در مبارزات و فعاليت هاي عمومي مردم منع كند. عده يي بد و يا كج فهميدند؛ يك عده ي مغرض هم از اين كج فهمي استفاده كردند؛ كأنّه يا بايد زن، مادر خوب و همسر خوبي باشد يا بايد در تلاش ها و فعاليت هاي اجتماعي شركت كند؛ قضيه اين طوري نيست؛ هم

بايد مادرِ خوب و همسر خوبي باشد، هم در فعاليت اجتماعي شركت كند. فاطمه ي زهرا (سلام اللَّه عليها) مظهر چنين جمعي است؛ جمع بين شؤون مختلف. زينب كبري نمونه ي ديگر است. زن هاي معروف صدر اسلام و زن هاي برجسته، نمونه هاي ديگرند؛ اينها در جامعه بودند و حضور داشتند. نفهميدنِ مفهوم تكريم زن در اسلام، همراه شده است با بدآموزي هاي القاء شده ي به عنوان تكريم زن در تمدن غرب؛ اينها با هم آميخته شده و يك جريان غلط ذهني و فكري به وجود آورده. زن در داخل خانواده، عزيز و مكرّم و محور مديريت دروني خانواده است؛ شمع جمع افراد خانواده است؛ مايه ي انس و سكينه و آرامش است. كانون خانواده - كه حوضچه ي آرامش زندگيِ پُرچالش و پُرتلاش هر انساني است - به وجود زن آرام مي گيرد و سكينه و اطمينان پيدا مي كند. آن وقت نقش او به عنوان همسر، به عنوان مادر، به عنوان دختر خانواده، هر كدام يك فصل طولاني در تكريم دارد. بنابراين حقيقتاً بايد در زمينه ي ارزش و كرامت زن در نظر اسلام، بازنويسي و بازگويي و بازبيني كرد. مطلب ديگر اين است كه ما اين بزرگوار را با زبان هاي ناقصِ خودمان توصيف مي كنيم. امروز هم شعراي عزيز ما همين مضمون را بارها تكرار كردند، كه ما با اين بيان ناقص و با اين ديد قاصر، فاطمه ي زهرا (سلام اللَّه عليها) را توصيف مي كنيم. اين ديد، ناظر به آن مقامات معنوي نيست. چون به آنها دسترسي نداريم، آنها را نمي فهميم و درك نمي كنيم. گاهي تعبيراتي گفته مي شود كه خيلي هم دقيق نيست. مثلاً «عرش خدا زير پاي تو» يعني چه؟ عرش خدا چيست؟ اينها خيلي روشن نيست؛

همين طور يك تعبيري است. چون مي خواهند تكريم و تعظيم كنند، اما واقعيت مطلب در ذهن كوچك ما نمي گنجد، از چنين تعبيراتي استفاده مي شود؛ گاهي خوب است، گاهي هم خوب نيست؛ گاهي درست است، گاهي هم درست نيست. بخشي از قضيه براي ما قابل فهم است. من مي خواهم روي نكته ي كوتاهي از اين بخش تكيه كنم. مي خواهم عرض كنم كه ارزش فاطمه ي زهرا (سلام اللَّه عليها) به عبوديت و بندگي خداست. اگر بندگي خدا در فاطمه ي زهرا (سلام اللَّه عليها) نبود، او صديقه ي كبري نبود. صدّيق يعني چه؟ صدّيق كسي است كه آنچه را مي انديشد و مي گويد، صادقانه در عمل آن را نشان دهد. هرچه اين صدق بيشتر باشد، ارزش انسان بيشتر است؛ مي شود صدّيق؛ «اولئك مع الذين انعم اللَّه عليهم من النبيين و الصديقين». «صدّيقين» پشت سر «نبيين»اند. اين بزرگوار صديقه كبري است؛ يعني برترين زن صديق. اين صديق بودن به بندگي خداست. اگر بندگي خدا نمي كرد، صدّيقه ي كبري نمي شد. اساس، بندگي خداست. نه فقط فاطمه ي زهرا (سلام اللَّه عليها)، بلكه پدر فاطمه هم - كه مبدأ و سرچشمه ي فضائل همه ي معصومين اوست و اميرالمؤمنين و فاطمه ي زهرا (سلام اللَّه عليها) قطره هايي هستند از درياي وجود پيغمبر - ارزشش پيش خدا به خاطر عبوديت است؛ «اشهد ان محمداً عبده و رسوله»؛ اول، عبوديت اوست؛ بعد رسالت او. اصلاً رسالت - اين منصب والا - به او داده شد، به خاطر عبوديت؛ چون خدا صنيعِ دست و مخلوقِ خود را مي شناسد. مگر در زيارت حضرت زهرا عرض نمي كنيم: «امتحنك اللَّه الذي خلقك قبل ان يخلقك»؟ در علم خداي متعال معلوم است كه عمل من و شما چيست. ما در مقابل گناه و هوس و

پول و نام نيك قرار مي گيريم؛ آيا به خاطر به دست آوردن اينها حاضريم از شرف و ايمان و تكليفِ خود و امر و نهي الهي درباره ي خود صرف نظر كنيم يا نه؟ اين اختيار ماست. چه راهي را انتخاب خواهيم كرد؟ وقتي گفتن سخني براي انسان ضرر مادي دارد، وقتي حركتي هوس هاي گناه آلود انسان را برآورده مي كند، ما سر دو راهي قرار مي گيريم. كدام راه را انتخاب خواهيم كرد؟ راه هوس و گناه و پول را، يا راه پاكدامني و تقوا و بندگي خدا را؛ يكي از اين دو را انتخاب خواهيم كرد. انتخاب و اختيارِ ماست، اما خداي متعال مي داند كه ما چه راهي را اختيار خواهيم كرد؛ اين در علم الهي هست. اگر شما انساني هستيد كه اين قدرت در شما وجود دارد كه در مقابل كوهي از ارزش هاي مادي و برآورنده ي هوس ها محكم بايستيد و تكان نخوريد، خداوند براي شما شايستگي هايي در نظر مي گيرد. «و مريم ابنة عمران التي احصنت فرجها فنفخنا فيه من روحنا»؛ خداي متعال بيهوده به مريم اين قدر لطف نمي كند. اين، كلام قرآن است. او با همه ي وجود پاكدامني خود را حفظ كرد، لذا شايسته ي اين شد كه مادر عيسي شود. حضرت يوسف در عين جمال و جواني و برخورداري از عزت مادي در خانه ي عزيز مصر، روي هوس خود پا گذاشت؛ لذا شايسته ي مقام والايي شد كه خدا به او داد؛ يعني پيغمبري. خدا اين را مي داند كه اين بنده چنين جوهري دارد و اين چنين اراده ي خود را صرف راه او خواهد كرد؛ لذا براي او مسؤوليت هاي بزرگ و سنگين ديگري - كه هر كدام باز به نوبه ي خود اجرهاي

بزرگي دارد - در نظر مي گيرد. «امتحنك اللَّه الذي خلقك قبل ان يخلقك فوجدك لما امتحنك صابرة»؛ خداي متعال مي داند كه فاطمه ي زهرا در دوران زندگي چگونه انتخاب و اختيار خواهد كرد و چگونه قدم خواهد برداشت. عبوديت خدا معيار است. اين شد براي ما خط روشن. برادران و خواهران عزيز! من و شما بايد دنبال عبوديت خدا باشيم. تمجيد از فاطمه ي زهرا نتيجه اش بايد اين باشد. شما برادران عزيز مداح كساني هستيد كه از زبان و حنجره ي شما امواج نوراني و معطر مديحه ي دختر پيغمبر و ائمه ي هدي (عليهم السلام) ساطع مي شود و در دل مخاطبانتان مي نشيند؛ اين خيلي ارزش است. الان بيست وچند سال است كه ما اين جلسه را با همين دوستان آقاي سازگار و بقيه ي دوستان داريم؛ به نظرم از سال 62 و 63 اين جلسه هر سال در چنين روزي برقرار است. من بارها اين مطلب را به شما عرض كرده ام كه رتبت مداحي و منبر مداحي يكي از باشرافت ترين رتبه ها و منبرهاست. در اين زمينه ما خيلي صحبت كرده ايم، كه ديگر نمي خواهيم تكرار كنيم. امروز هم بحمداللَّه اقبال مردم و جوان ها به نواي مداحان، اقبال خوبي است. مي بينيد مردم، استقبال مي كنند، علاقه نشان مي دهند، اجتماع مي كنند، صحبت مي كنند، پول مي دهند؛ اين يك موقعيت است. موقعيت وقتي حساس شد، وظيفه حساس و خطير مي شود. اول جلسه، قاري عزيزمان آياتي را تلاوت كردند كه خيلي مهم است و من چند آيه قبل از آن را عرض مي كنم. «يا نساء النبي من يأت منكنّ بفاحشة مبيّنة يضاعف لها العذاب ضعفين» - خطاب به زنان پيغمبر است - هر كه از شما گناه كند، عذابش

دو برابر است.چرا؟ زن پيغمبر چون زن پيغمبر است، اگر گناه كرد، عذابش دو برابر است. «و كان ذلك علي اللَّه يسيرا». «و من يقنُت منكنّ للَّه و رسوله و تعمل صالحا نؤتها اجرها مرّتين»؛ آن طرف قضيه هم همين طور است: اگر عبادت كرديد، اگر كار خوب كرديد، اگر عمل صالح انجام داديد، دو برابر مردمِ ديگر به شما اجر مي دهيم. يعني نماز زن پيغمبر به طور معمولي دو برابر نماز ديگران اجر دارد؛ عبادتش دو برابر عبادت ديگران اجر دارد. اگر هم خداي نكرده غيبت كسي را بكند، غيبتش دو برابر غيبت ديگران گناه دارد. بعد، آيه يي كه اين قاري خواندند، از اين جا شروع مي شود: «يا نساء النّبي لستنّ كأحد من النّساء اِن اتّقيتن»؛ شما اگر تقوا پيشه كنيد، مثل ديگر زنها نيستيد؛ از بقيه ي زنهاي ديگر امتياز داريد. آن وقت بعد دنباله اش مي فرمايد: «فلا تخضعن بالقول فيطمع الّذي في قلبه مرض و قلن قولا معروفا». اين، خطاب به زنهاي پيغمبر است. اما زنهاي پيغمبر خصوصيتي ندارند؛ خصوصيت زنهاي پيغمبر، انتصاب به پيغمبر است. من و شما هر كدام انتصاب بيشتر و موقعيت خطير و ممتازي در جامعه داشته باشيم، همين خصوصيت در ما هم هست. البته نمي گويم دو برابر - اين را ادعا نمي كنم - اما با ديگر مردم فرق داريم، و من از شما بيشتر. اگر ما خطايي انجام دهيم، خطاي ما مثل خطاي مردمِ عادي نيست؛ سنگين تر و سخت تر است. اگر ما خداي نكرده كسي را به وادي ضلالت و گمراهي انداختيم، با عمل مشابهِ ديگري تفاوت دارد. مداح ها بدانند چه مي خوانند و چه مي گويند. صداي خوش، آهنگ قشنگ، موقعيت ممتاز، تريبون

خوب، اقبال فراوان؛ امروز هم كه جوانها بحمداللَّه جامعه و كشور ما را با صفاي دلِ خودشان مصفا كرده اند - اين همه جوان در اين كشور وجود دارد - همه متوجه شماست. شما چه مي خواهيد به مردم بدهيد؟ اين كه من هميشه روي آنچه مي خوانيد و آن چنان كه مي خوانيد - در جلسه ي مداح ها و با افراد گوناگون - تأكيد مي كنم، به خاطر اين حساسيت است. چيز ديگري كه بنده در بعضي از خوانندگان جلسات مداحي اطلاع پيدا كردم، استفاده ي از مدح ها و تمجيدهاي بي معناست، كه گاهي هم مضر است. فرض كنيد راجع به حضرت اباالفضل (سلام اللَّه عليه) صحبت مي شود؛ بنا كنند از چشم و ابروي آن بزرگوار تعريف كردن؛ مثلاً قربون چشمت بشم! مگر چشم قشنگ در دنيا كم است؟ مگر ارزش اباالفضل به چشمهاي قشنگش بوده؟! اصلاً شما مگر اباالفضل را ديده ايد و مي دانيد چشمش چگونه بوده؟! اينها سطح معارف ديني ما را پايين مي آورد. معارف شيعه در اوج اعتلاست. معارف شيعي ما معارفي است كه يك فيلسوفِ در غرب پرورش يافته ي با مفاهيم غربي و بزرگ شده ي آشناي با معارف فلسفيِ غرب مثل هانري كُربن را مي آورد دو زانو جلوي علامه ي طباطبايي مي نشاند؛ او را خاضع مي كند و مي شود مروج شيعه و معارف آن در اروپا. مي شود معارف شيعه را در همه ي سطوح عرضه كرد؛ از سطوح ذهن متوسط و عامي بگيريد تا سطوح بالاترين فيلسوف ها. ما با اين معارف نبايد شوخي كنيم. ارزش اباالفضل العباس به جهاد و فداكاري و اخلاص و معرفت او به امام زمانش است؛ به صبر و استقامت اوست؛ به آب نخوردن اوست در عين تشنگي و بر لب آب، بدون اين كه

شرعاً و عرفاً هيچ مانعي وجود داشته باشد. ارزش شهداي كربلا به اين است كه از حريم حق در سخت ترين شرايطي كه ممكن است انسان تصورش را بكند، دفاع كردند. انسان حاضر است در يك جنگ بزرگ و مغلوبه برود و احياناً در حرارت جنگ كُشته هم بشود - كه البته مقام خيلي والايي است، همه هم حاضر نيستند، شهدا و مجاهدان في سبيل اللَّه معدودند؛ در زمان ما هم بحمداللَّه شهداي برجسته يي داشته ايم - اما شهيد شدنِ اين طوري در آن ميدان جنگ، با شهيد شدن در صحنه ي كربلا، با آن غربت، با آن فشار، با آن تشنگي، با آن تهديد به اذيت و آزار كسان انسان، خيلي تفاوت دارد. انسان خيلي اوقات مي گويد من حاضرم در اين ميدان جانم را بدهم؛ اما چه كار كنم، بچه ام دارد از گرسنگي يا از بي دارويي مي ميرد؛ اين مي شود يك بهانه براي انسان. انسان گاهي ملاحظه ي ناموس خودش را بيشتر از جانش مي كند؛ ملاحظه ي بچه ي شيرخوارش را بيشتر از جانش مي كند. انسان در اين ميدان برود، بچه ي شيرخوارش هم باشد، زنش هم باشد، مادرش هم باشد، ناموس اش هم باشد، همه ي اينها هم در معرض خطر قرار بگيرند و پايش نلرزد؛ ارزش اباالفضل، ارزش حبيب بن مظاهر، ارزش جُون در اينهاست، نه در قد رشيدش يا بازوي پيچيده اش. قد رشيد كه خيلي در دنيا هست؛ ورزشكارهاي زيبايي اندام كه خيلي هستند؛ اينها كه در معيار معنوي ارزش نيست. گاهي روي اين تعبيرها تكيه هم مي شود! حالا يك وقت شاعري در يك قصيده ي سي، چهل بيتي اشاره يي هم به جمال حضرت اباالفضل مي كند؛ آن يك حرفي است؛ ما نبايد خيلي خشكي به خرج دهيم و

سختگيري كنيم؛ اما اين كه ما همه اش بياييم روي ابروي كماني و بيني قلمي و چشم خمار اين بزرگواران تكيه كنيم، اين كه مدح نشد؛ در مواردي ضرر هم دارد؛ در فضاهايي اين كار خوب نيست. نبايد بگذاريد منبرِ ده دقيقه يي يا بيست دقيقه يي شما از معارف خالي بماند. امسال ديدم بعضي از برادران مداح در ماه محرم و در دهه ي فاطميه بحمداللَّه اين نكته را رعايت كرده بودند. در منبر مداحي حتماً در اول، فصلي اختصاص بدهيد به نصيحت يا بيان معارف به زبان زيباي شعر. اصلاً رسم مداحي از قديم اين طوري بوده است؛ الان يك مقدار آن رسم ها كم شده. مداح در اول منبر يك قصيده، يك ده بيت شعر - كمتر، بيشتر - فقط در نصيحت و اخلاق، با الفاظ زيبا خطاب به مردم بيان مي كرد؛ مردم هم مي فهميدند و اثر هم مي گذارد. من يك وقت گفتم كه گاهي شعر يك مداح از يك منبر يك ساعتيِ ما اثرش بيشتر است. البته هميشگي نيست؛ گاهي است.اگر خوب انتخاب و اجرا شود، اين طوري خواهد بود. يك وقت يكي از برادران مداح مي گفت ما اگر از شعرهاي خوب و شعراي بزرگ شعري انتخاب كنيم، مردم نمي فهمند؛ بنابراين مجبوريم از اين شعرها استفاده كنيم. اين طوري نيست؛ من اين را قبول ندارم. وقتي با زبان شعر با مردم حرف بزنيد، هرچه شعر پيچيده هم باشد، وقتي مداح با هنر مداحي خود توانست اين را كلمه كلمه به مردم القاء و مخاطبه كند، در دل مردم اثر مي گذارد. ما غزليات زيادي داريم. شما به ديوان صائب نگاه كنيد. من يك وقت چند بيت از اين اشعار را تصادفي انتخاب كردم

و به بعضي از برادرهاي مداح گفتم روي اينها كار كنيد. ديوان صائب غزلهاي بسيار خوب و مفيدي دارد كه در دلها اثر مي گذارد. ديگران هم از اين گونه اشعار دارند. بعضي از شعرا - كه امروز هم بحمداللَّه در شعرها آمده بود - درباره ي عبادت و خضوع و جهاد و تضرع و انفاق و جهاد ائمه (عليهم السّلام) بيانات خيلي خوب و زيبايي داشتند. شعر را از لحاظ هنري، سطح خوب انتخاب كنيد؛ چون اثرگذار است. شعر خوب و شعر هنري، همان خاصيت عمومي هنر را دارد. خاصيت عمومي هنر اين است كه بدون اين كه خود گوينده حتّي در خيلي از موارد توجه داشته باشد و غالباً بدون اين كه مستمع توجه داشته باشد، اثر مي گذارد. تأثير شعر، نقاشي، بقيه ي انواع هنر، صداي خوش و آهنگ هاي خوب - كه اينها همه هنر است - روي ذهن مخاطب، من حيث لايشعر به وجود مي آيد؛ يعني بدون اين كه مخاطب متوجه باشد، آن اثر را در او مي بخشد؛ اين بهترين نوع اثرگذاري است. شما ببينيد خداي متعال براي بيان عالي ترين معارف، فصيح ترين بيان را انتخاب كرد؛ يعني قرآن. مي شد خداي متعال مثل حرفهاي معمولي، قرآن و معارف اسلامي را با بيان معمولي بگويد؛ اما نه، خدا اين را در قالب فصيح ترين و زيباترين بيان هنري ريخته، كه خود قرآن هم مي گويد نمي توانيد مثل لفظ و ساخت هنريِ آن را بياوريد؛ معنايش كه معلوم است. به خطبه هاي نهج البلاغه نگاه كنيد؛ آيت زيبايي است. اميرالمؤمنين مي شد معمولي حرف بزند؛ اما نه، از بيان هنري استفاده مي كند؛ «و بعد فنحن امراء الكلام». خود اين بزرگوارها گفته اند كه ما اميران سخن ايم. واقعاً هم امير سخن

بوده اند. امير سخن، يعني بيان را به بهترين و شيواترين وجه انتخاب كنيد؛ شعر خوب، شاعر خوب - كه الحمدللَّه كم هم نداريم - مفاهيم خوب. نكته ي آخر هم آهنگ است. من شنيده ام در مواردي از آهنگ هاي نامناسب استفاده مي شود. مثلاً فلان خواننده ي طاغوتي يا غيرطاغوتي شعر عشقيِ چرندي را با آهنگي خوانده؛ حالا ما بياييم در مجلس امام حسين و براي عشاق امام حسين، آيات والاي معرفت را در اين آهنگ بريزيم و بنا كنيم آن را خواندن؛ اين خيلي بد است. خودتان آهنگ بسازيد. اين همه ذوق و اين همه هنر وجود دارد. يقيناً در جمع علاقه مندان به اين جريان كساني هستند كه مي توانند آهنگ هاي خوبِ مخصوص مداحي بسازند؛ آهنگ عزا، آهنگ شادي. اين را هم عرض بكنم كه آهنگ شادي از آهنگ عزا جداست. الان معمول شده كه براي روزهاي عيد جلساتي تشكيل مي دهند. بنده مخالف اين كار نيستم؛ بد هم نيست كه دست مي زنند. البته اگر از راديو بشنويم - كه بنده خودم گاهي از راديو شنيده ام - و شعر را درست گوش نكنيم، خيال مي كنيم دارند سينه مي زنند! هم لحن، سينه زني است؛ هم آن دستي كه مي زنند، مثل زدن روي سينه است. اين چه شادي يي شد؟! اگر براي روزهاي شادي، آهنگ هاي مناسب - نه آهنگ هاي مبتذل، نه آهنگ هاي طاغوتي، نه آهنگ هاي حرام - و شيوه هاي خوب انتخاب كنند، مؤثرتر و بهتر است. اين طور نباشد كه چون به روضه خواني عادت كرده ايم، روز شادي هم كه مي خواهيم حرف بزنيم، لحنمان بشود لحن روضه خواني. قديم ها مي گفتند فلاني هرچه مي خواند، مثنوي درمي آيد؛ هر آهنگي را كه شروع كند، مثنوي مي شود! اين طوري نباشد. به هرحال ميدان

شما، ميدان وسيعي است؛ ميدان كار و اثرگذاري است. امروز مداحان جوان بحمداللَّه خيلي هستند؛ اقبال جوانها هم خيلي زياد است. اين مزرع، بسيار مستعد و قابل بذرافشاني است. اگر خوب بذرافشاني شود، تأثيرات و محصولش فوق العاده باارزش خواهد بود. از اين فرصت استفاده كنيد، استفاده كنيم، نظام اسلامي استفاده كند - شعر خوب، آهنگ خوب، مضمون خوب، اجراي خوب، صداي خوب - اين يك چيز استثنايي و فوق العاده خواهد بود. خداوند ان شاءاللَّه به همه ي شما توفيق دهد. از برادراني كه تشريف آوردند، خيلي متشكريم؛ بخصوص آقاياني كه از راه هاي دور تشريف آوردند؛ آقاي مؤيد، آقاي كلامي، آقاي اكبرزاده و بقيه ي دوستان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اعضاى هيأت دولت

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي هيأت دولت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اساس اين جلسه براي اين است كه من از برادران و خواهران عزيز قلباً تشكر كنم و به خاطر خدماتتان و زحماتي كه كشيديد و تلاشهايي كه انجام داديد، چه از شخص جناب آقاي خاتمي و چه از شما دوستان، صميمانه سپاسگزاري كنم. مطمئناً هر كاري كه در خدمت به اين مردم و اين ملتِ خوب از شما دوستان عزيز در دوران دشوار مأموريتتان صادر شده، پيش خداي متعال محفوظ است. هيچ لحظه يي از لحظات كار شما و رنجي كه برديد و همتي كه به كار بستيد و اقدامي كه كرديد، از نگاه تيزبين كرام الكاتبين و از حيطه ي علم پروردگار خارج نيست. خود شماها يقيناً زحماتي كه كشيديد، يادتان نمي ماند؛ بسياري از زحمات و تلاشها هم هست كه اصلاً امكان ندارد غير از خود انسان، كسي آنها را بفهمد. حرصي كه انسان براي كار مي خورد، تلاشي

كه انسان در ذهنِ خودش براي خوب انجام دادن يك كار به كار مي برد، همتي كه مي كند، نيتي كه مي كند، كسي غير از خود انسان كسي نمي فهمد. وقتي مردم نفهميدند و غير از خود انسان كسي نفهميد، تشكري هم دنبالش نيست؛ اما خداي متعال همه ي اينها را مي داند؛ همه ي اين لحظات كار را، لحظات دشوار را، آن نيت ها را، آن همت ها را خداي متعال مي فهمد و يكايك اينها هم پيش خدا پاداش دارد؛ به اين نكته توجه داريد و توجه داشته باشيد. انسان روزي چشمش به پاداش الهي روشن مي شود كه احساس نياز مي كند. ما با همه ي وجود بايد خداي متعال را شكر بگوييم كه ميدان جديدي براي عبادت در پيش روي ماها قرار داد. خدمت به مردم، آن هم در ابعاد يك دولت، با محدوده ي وسيعي كه دارد، چيز مهمي است؛ كه وقتي با نيت خالص و براي خدا انجام مي گيرد، با هيچ عبادتي واقعاً قابل مقايسه نيست. اين را خداي متعال در اختيار ما گذاشته، ما را به كار گرفته و اين توفيق را داده كه بتوانيم به قدر قوا و نيرويمان در راه اجراي اوامر او و در راه خدمت به خلق او تلاش و كار كنيم. شما سالهايي را در اين ميدان گذرانيديد و خدا را شاكر باشيد. البته دوران مسؤوليت، تلخي ها و شيريني هايي دارد. انسان كاري را انجام مي دهد و موفق مي شود خدمتي را كه دوست مي دارد انجام بگيرد، او متصدي و مباشر باشد و انجام دهد. لذتي كه انسان از انجام دادن اين كار مي برد، قابل مقايسه با هيچ لذت ديگري نيست؛ چون پيشرفت كار را به چشم خودش

مي بيند. هيچ شيريني يي بالاتر از اين نيست كه انسان ببيند اين كار را انجام داد و به نتيجه رساند. تشكر و قدرداني مردم را مشاهده مي كند؛ توفيقات الهي را در حقِ خودش لمس مي كند؛ اينها شيريني هاي كار و خدمت است. البته تلخي هايي هم هست؛ گاهي انسان مي خواهد كاري را انجام هد، ولي نمي تواند انجام بدهد؛ مانعي در راه پيش مي آيد؛ با يك ناسپاسي مواجه مي شود. اين تلخي ها را انسان بايد به حساب خدا بگذارد و براي تحمل اين سختي ها و تلخي ها هم منتظر اجر و پاداش الهي باشد. البته ما هميشه بايد در ناكامي ها در درجه ي اول خود را مخاطب قرار دهيم. قرآن مي فرمايد: «ما اصابك من حسنة فمن اللَّه و ما اصابك من سيئة فمن نفسك». ما در درجه ي اول بايد خود را در همه ي چيزهايي كه به نظرمان ناكامي و بي توفيقي مي آيد، مخاطب قرار دهيم؛ ولي به هر حال شكر الهي را با اين همراه كنيم و اجر الهي را براي كاري كه به خاطر او انجام مي گيرد، مسلّم بدانيم. بنابراين من به سهم خودم - آن مقداري كه شاهد تلاشهاي شما بودم - از شما تشكر مي كنم. در سالهاي گذشته من شاهد تلاش پُرحجم و جدي جناب آقاي خاتمي و شما برادران و خواهران در همه ي زمينه ها بودم؛ اين چيزي است كه ما بايد آن را نعمت بزرگي از نعم الهي بدانيم. شما در اين مدت كار سخت و تلاش متراكمي را انجام داديد و بحمداللَّه به توفيقات زيادي هم رسيديد. امروز، هم در زمينه ي صنعت، هم در زمينه ي كشاورزي، هم در زمينه ي علم و فناوري، هم در زمينه هاي گوناگونِ خدمات، ما پيشرفت هاي

بسيار چشمگير و زيادي داريم؛ اينها براي اين كشور و اين ملت خواهد ماند و از حافظه ي اين ملت زدوده نخواهد شد. همه ي شما برادران و خواهراني كه در اين كارها سهيم يا مؤثر يا مؤسس بوديد، يقيناً در اجر و پاداش اين تلاشها سهيم هستيد. آنچه مهم است، اين است كه شما دوستان در پايان دولت، مأموريتتان تمام مي شود؛ اما مسؤوليت هاي شما تمام نمي شود. انسان در محيط اسلامي هيچ گاه از مسؤوليت فارغ و خالي نيست؛ هميشه داراي مسؤوليت است؛ منتها مسؤوليت ها متفاوت است. يك وقت انسان وزير است - كه يك مسؤوليت دارد - يك وقت وزير نيست؛ اما مجموعه يي از تجربه هاي فراوان وجود دارد. تجربه هاي باارزشي كه در طول سالهاي متمادي در يكايك شماها به وجود آمده و جمع شده، دستاورد كمي نيست؛ اينها متعلق به اين كشور و اين ملت و اين نظام است؛ از اين تجربه ها بايد استفاده شود. همان طور كه جناب آقاي خاتمي اشاره كردند، اين يكي از افتخارات ماست كه دست به دست شدنِ قدرت اجرايي در بهترين شكل و با شيرين ترين وضع در كشور ما انجام مي گيرد؛ اين را انقلاب به ما بخشيد؛ اين را اسلام به ما داد؛ اين را احساس مسؤوليتي كه ناشي از تفكر اسلامي و نگاه اسلامي به انسان و تعهد و مسؤوليت انسان است، به ما ارزاني داشته است. در اين ميدان كار و تلاش، جمعي مي آيند و در فرصت معيني زحمتشان را مي كشند، عرق مي ريزند و شب و روز تلاش مي كنند؛ بعد اينها از صحنه خارج مي شوند و كسان ديگري جاي آنها مي آيند؛ كار را از آنها تحويل مي گيرند و بر اساس

پيشرفت ها و توفيقاتِ آنها كار را ادامه مي دهند. كار و مسؤوليت بايد بر همين اساس باشد؛ يعني بايد از توفيقات، تجربيات و پيشرفت هاي هر مجموعه يي كه كار و خدمتي را انجام مي دهند، بعدي ها بهره ببرند و روي بناي آنها ادامه ي خدمت دهند. ما حدِّ يقف نداريم؛ يعني اين طور نيست كه اگر فرض كنيم ما توانستيم مسأله ي اشتغال را به طور كامل حل كنيم، حركت ملت ما و كشور ما ديگر به نهايتش رسيده؛ نه، تازه شروع مي شود. ما در پيشرفتِ خود حدِّ يقف و منتهي اليهي نداريم. ملت ما، ملت بزرگي است. كشور ما، كشور ثروتمندي است. تاريخ ما، تاريخ پُرافتخاري است. انتظارِ از اين ملت، از اين تاريخ و از اين كشور، انتظار زيادي است. بر اثر فشار استبداد و دخالت بيگانگان و ناتواني و بي عُرضگي بسياري از حكومت هاي قبل از انقلاب در اين كشور، ما چند قرن عقب افتادگي داريم؛ اين عقب ماندگي ها را بايد بسرعت جبران كنيم. ما هرگز آن ملتي نبوديم و نبايد باشيم كه قدرتهاي سياسي يي در دنيا به اتكاء علم و پيشرفت فناوري شان بتوانند در ميدان هايي كه به آنها مربوط نيست، به ملت ما زور بگويند و ما ناگزير باشيم زور آنها را بپذيريم. ما بايد ملتي باشيم روي پاي خودمان و متكي به قدرت خودمان؛ در جايگاهي كه به معناي واقعي كلمه، شايسته ي ملت ايران است. اين، كار و تلاش لازم دارد؛ اين چيزي نيست كه روزي متوقف شود. هر كدام از ماها كه روي صحنه ي اين كار و آزمون بزرگِ خدمت به ملت مي آييم، برهه يي از عمر خود را كار و تلاش مي كنيم؛ به قدر توان و همتِ خود خدمت مي كنيم

و كمكي مي رسانيم و اين گردونه را به پيش مي بريم؛ بعد هم ديگري مي آيد و اين راه را ادامه مي دهد، و ديگراني خواهند آمد. نسل جواني كه امروز در كشور ما دارد تربيت مي شود، قابل مقايسه ي با دوره ي جواني ما نيست؛ هوش و توانايي ها و اميد و همتش خيلي بالاست؛ اينها مديران بسيار خوبي براي آينده خواهند بود. ما بايد كشور را برسانيم به دست مديران جواني كه نسل به نسل و پي درپي از راه خواهند رسيد تا اين راه ان شاءاللَّه ادامه پيدا كند. و اين در كشور ما متكي است به جابه جايي نرم و آرام و همراه با محبت و برادري در مسؤوليت ها و مأموريت ها و در كساني كه اين مأموريت ها را بر عهده مي گيرند. اين روحيه ي برادري را هم بايد حفظ كنيد. بستر مردم سالاري اسلامي و حضور مردم را انقلاب به ما داد. ما بايد روي اين زمينه تكيه كنيم. البته از طرف كساني سعي شده كه بين جمهوريت نظام و اسلاميت، رقابتي به وجود بياورند. يك جا بعضي ها بگويند روي اسلاميت تكيه شد، جمهوريت تضعيف شد؛ يك عده هم بگويند روي جمهوريت تكيه شد، اسلاميت تضعيف شد. اين طوري نيست. در كشور ما جمهوريت از اسلاميت جدا نيست. اين مردم، مؤمن و عميقاً پايبند به مباني ديني هستند. هميشه در انتخابات هاي ما اين نشان داده مي شود. در سال 76 هم همين طور بود؛ سال 80 هم همين طور بود؛ امسال هم كه 1384 است، همين طور است. در انتخابات، مردم در حقيقت به پايه هاي اعتقاديِ خودشان و به آنچه بر آن پايه ها مبتني است، رأي مي دهند. مردم عقايد خود را دوست مي دارند و به اين عقايد و مباني

پايبند هستند؛ و همين مباني هم ما را پيش مي برد. لذا جمهوريت - يعني مردم سالاري به معناي واقعي كلمه - در اين كشور همواره با اعتقاد به اسلام و حركت در جهت اسلام همراه است و ان شاءاللَّه بستر جريان مردم سالاري و پيشرفت و رشدِ اين حالت و نهادينه شدن روحياتِ ناشي از مردم سالاري اسلامي روزبه روز در كشور گسترش پيدا خواهد كرد. من اين نكته را هم مورد تأكيد قرار بدهم. همان طور كه اشاره كردند، خوشبختانه دولت شما در ماه هاي آخر دچار ركود نشد - ما اين را شاهد هستيم - تا روزهاي آخر كار كرديد؛ و اين جاي تشكر و قدرداني دارد. علاوه بر اين كه لازم است از زحمات شما در طول سالهاي متمادي تشكر و قدرداني كنم، اين را هم بخصوص لازم است بگويم و ذكر كنم كه شما كار را ادامه داديد و پيش برديد. در روزهاي آخر و هفته هاي آخر، كارهاي خوبي در بخش هاي مختلف انجام گرفت،كه نشان دهنده ي زنده بودن دولت بود. اميدواريم هميشه همين طور باشد. اگر ما از قدرتي كه در اختيار يك مسؤول قرار مي گيرد، براي خدا و خدمت به مردم استفاده كنيم، اين قدرت مي شود نعمت؛ اما اگر براي اهداف شخصي از آن استفاده كنيم، همين قدرت مي شود نقمت و مايه ي انحطاط و سقوط ارزش هاي انساني در درون خود انسان؛ انعكاس اش هم در جامعه و در ميان مردم ظاهر خواهد شد. قدرت، هدف نيست؛ وسيله يي است براي اين كه انسان بتواند به اهداف والا برسد. هر قدمي در راه خدمت، ما را به اين اهداف نزديك مي كند. لازم است از شخص جناب آقاي خاتمي هم صميمانه تشكر كنم. اين را

به شما دوستان بگويم، به خود ايشان هم شايد بارها گفته ام؛ در طول هشت سالي كه ما با ايشان به طور مستمر و مداوم در ارتباط بوديم، رفاقت و صميميت ما با ايشان روزافزون بوده؛ خدا را شكر. الان پيوند عاطفي و محبت آميزي كه بين بنده و آقاي خاتمي هست، از آنچه در هشت سال پيش بوده، بمراتب مستحكم تر است؛ و اين ناشي از خصوصياتي است كه من در اين مدت در ايشان حس كردم. تدين و پايبندي و نجابت و روحيه ي نجيب ذاتيِ ايشان واقعاً جزو امتيازات و خصال برجسته در ايشان است. ايشان در اين مدت تلاش متراكمي انجام دادند؛ ما شاهد بوديم و مي ديديم. در مقاطع زماني مختلف، كشور و دولت و مسؤولان با حوادثي مواجه شدند، و ايشان در يكي از حساس ترين مراكز اين مواجهه قرار داشتند و صبر و تحمل كردند؛ ان شاءاللَّه خداي متعال اجر اين صبر و تحمل را خواهد داد. در ميان خصوصيات ايشان، اگر من بخواهم روي يكي از آنها تكيه كنم، اين است كه ايشان در همه ي اين مدت، دشمناني را كه كمين كرده و خيز برداشته بودند، نااميد كردند. خيلي ها از سال 76 - از اول تشكيل اين دولت - مي خواستند آقاي خاتمي را در موضع مقابله و مواجهه ي با نظام قرار دهند؛ خيلي هم تلاش كردند؛ ما شاهد بوديم. البته ريشه و مبنا و سلسله جنبان اين تلاشها در بيرون از اين مرزهاست؛ منتها كساني هم متأسفانه همان انگيزه هاي فاسد و پليد را در داخل انعكاس مي دادند. خيلي تلاش كردند، اما آقاي خاتمي حقيقتاً مقاومت كردند. آن روزي كه ايشان اعلام كردند وقتي مي گويم «جامعه ي مدني»،

مراد من مدينةالنبي است - كه اتفاقاً ديروز يا پريروز در يكي از صحبتهاي ايشان من اين را خواندم - خيلي خلاف انتظار بعضي ها شد؛ لذا به ايشان حمله كردند و فشار آوردند. اينها مواضعِ خيلي باارزشي است. ما كه قصور داريم و ديدمان اينقدر كوتاه است، مي فهميم و مي بينيم؛ كاتبانِ نامه ي اعمال ما - كه مأموران الهي هستند - به طريق اولي مي بينند؛ و خداي متعال هم كه «من ورائهم محيط» است، همه چيز را مي بيند. اينها پيش خداي متعال اجر دارد. ان شاءاللَّه در آينده هم بايد همين طور باشد. از تجربه و توان شماها بايد استفاده شود. مسؤولان و كساني كه مأموريت هايي را بر عهده مي گيرند، بايد از محصول كار و از نظرات شما بهره ببرند و استفاده كنند. شما هم حقيقتاً خود را به معناي واقعي كلمه در اختيار نظام و متعلق به نظام بدانيد. يك روز انسان در اين نقطه مأموريتي را انجام مي دهد؛ يك روز در اين نقطه نيست و يك جاي ديگر است. همان طور كه عرض كرديم، مسؤوليت هاي ديني و انقلابيِ من و شما تمام نمي شود. ما هر جا باشيم، بالاخره يك عنصر مسلمانِ انقلابي هستيم و مسؤوليت هايي بر عهده داريم. اميدواريم ان شاءاللَّه بتوانيد اين مسؤوليت را به بهترين وجه انجام دهيد. من هميشه در اين مدت شماها را دعا كرده ام. آقاي خاتمي را حداقل در هر شبانه روز يك بار دعا كرده ام؛ يعني در تمام اين مدت شايد هيچ شب و روزي نبوده كه من شخص ايشان را دعا نكنم. بقيه ي مسؤولان و ديگران را هم هميشه دعا كرده ام و باز هم دعا خواهم كرد. دعا كنيم كه خداي متعال

اين كشور و اين ملت و اين نظام را روزبه روز به اهداف خودش نزديكتر كند و اقتداري را كه شايسته ي اين كشور و اين ملت است، به او ارزاني بدارد؛ و همين طور هم خواهد شد؛ اين را من ترديد ندارم. اگر ما اين كشور را با ده سال پيش و بيست سال پيش مقايسه كنيم، خواهيم ديد كه پيشرفت هاي بسيار زيادي داشته ايم؛ و اين چيزي است كه دشمنان اين كشور و اين نظام و اين انقلاب نه توقع اش را داشتند و نه اين را مي پسنديدند؛ هر چه هم از دستشان برآمده، انجام داده اند. الان هم ما را زياد تهديد مي كنند. اخم و روتُرش كردن نسبت به ما از سوي قدرت طلبان و انحصارطلبان جهاني دايمي است و ما هم با تمام قدرت راه خود را به صورت پيوسته، با توكل به خدا و با اميد به نيروي ذاتي اين كشور ان شاءاللَّه ادامه خواهيم داد و پيش خواهيم رفت؛ من در اين خصوص هيچ ترديدي ندارم. چشم اندازها براي ما روشن است. در طول اين مدت توطئه هاي دشمن يكي پس از ديگري خنثي شده است. دشمنان، توطئه هاي سياسي و فرهنگي و فشارهاي گوناگون سياسي و اقتصادي داشتند؛ اينها به بركت همت و تلاش شما و امثال شماها خنثي شده است؛ بعد از اين هم به توفيق الهي همين طور خواهد بود. اميدواريم خداي متعال براي همه ي شما، همه ي ما و براي اين كشور خير مقدر بفرمايد و توفيق دهد تا بتوانيم ان شاءاللَّه وظايفمان را هر روز بهتر از گذشته انجام دهيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در مراسم تنفيذ حكم آقاي احمدى نژاد سال 84

بيانات در مراسم تنفيذ حكم آقاي احمدي نژاد سال 84 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

امروز

به فضل و توفيق الهي، براي ملت ايران روز مباركي است. رحمت پروردگار، پاداش شايسته ي مجاهدت ملت ايران بود. ملت عزيز ما، اين نوبت هم مثل دفعات گذشته، در وقتِ لازم و در لحظه ي نياز، حضور خود را قدرتمندانه نشان دادند. بنده به عنوان خدمتگزار ملت، وظيفه ي خود مي دانم بار ديگر از آحاد اين ملت عزيز و بزرگ صميمانه تشكر كنم و از خداوند متعال و الطاف كريمانه ي او به خاطر توفيقي كه به ملت ما داد، سپاسگزاري كنم و جبهه ي سپاس بر درگاه پروردگار بسايم. نعمت بزرگ حضور مردم، هديه ي انقلاب به ماست. قرنهاي متمادي در كشور ما سپري شد؛ حكومت هايي آمدند و رفتند، بدون اين كه مردم كوچكترين نقشي در تعيين اين دولتها و گزينش آنها داشته باشند. انقلاب ميدان را براي مردم ما باز كرد. مردم سالاري در كشور ما، يك مردم سالاريِ حقيقيِ متكي به ايمان است. مردم از روي احساس وظيفه ي ديني است كه در عرصه ي انتخابات وارد مي شوند و طبق تشخيصِ خود گزينش مي كنند و رأي خود را به صندوق مي اندازند. انتخابات نهم هم مثل انتخابات هاي قبل، بحمداللَّه پُرشور و سالم و افتخارآميز برگزار شد. البته دشمنان ملت ما - كه بايد گفت دشمنان اسلام - حاضر نيستند به وجود اين مردم سالاريِ سالم اعتراف كنند. هرچه توانستند، تلاش كردند شايد انتخابات را بي رونق كنند. تبليغاتچي هاي وابسته ي به مراكز قدرت، از مدتها پيش از انتخابات، با لحن هاي گوناگون، فضا را از هياهوي مخالفت با انتخابات پُر كردند؛ سعي مي كردند مردم را نااميد كنند؛ مردم را از حضور در اين ميدان شرف و افتخار منصرف كنند. آخرينِ آنها حركت گستاخانه و البته ابلهانه ي رئيس جمهور امريكا

بود كه روز قبل از انتخابات به مردم ما صريحاً توصيه كرد كه در انتخابات شركت نكنند! ملت ما استقلال خود، هوشمندي خود، شجاعت خود، دلسوزي و پايبندي خود به منافع ملي را در اين نوبت هم مثل نوبت هاي ديگر نشان داد. حقاً و انصافاً در مقابل هوشياري و وقت شناسيِ اين ملت، انسان احساس تواضع و خضوع مي كند. اين ملت، ملت شجاع و بيدار و با ايمان و پُرانگيزه يي است؛ بگذاريد دشمنان اين ملت هر چه مي خواهند، بگويند. اين ملت راه خود را پيدا كرده است و با همت والا در اين راه به پيش مي رود. سردمداران استكبار جهاني بعد از انتخابات هم از تخريب وجهه ي انتخابات ايران دست برنداشتند. يك مسؤول امريكايي گفت ما دمكراسي ايران را قبول نداريم! اين گونه صدور تصميم درباره ي ملتها، خوي استكباريِ ناپسند و پليدي است كه متأسفانه امروز شيطان بزرگ به آن گرفتار است. ملت ايران هم دمكراسي آنها را قبول ندارد. دمكراسي يي كه پول سرمايه داران صهيونيست حرف اول را در آن مي زند، چه افتخاري مي تواند داشته باشد و چه چيزي را مي تواند به مردم دنيا تعليم دهد؟ دمكراسي حقيقي، مردم سالاريِ برخاسته ي از دين و ايمان است. انگيزه ي مردم، برخاسته ي از دين، از احساس مسؤوليت و از احساس تكليف ملي و ديني است؛ لذا وارد ميدان مي شوند و در ميان نامزدهاي مختلف، گزينه ي خودشان را انتخاب مي كنند. رئيس جمهوري كه با چنين آرائي سر كار مي آيد، وامدار هيچ كس جز خدا و مردم نيست؛ اين معناي مردم سالاري است. ملت عزيز ما اين نعمت الهي را قدر بدانند؛ بر آن پاي بفشارند و تأثير و حضور خودشان را در ميدان هاي گوناگونِ

تعيين سياست هاي كشور و گزينش مديران عالي رتبه همچنان حفظ كنند. رئيس جمهور محترم ما امروز سخنان خوبي بيان كردند. تكيه ي بر عدالت، اساسي ترين و محوري ترين اصلِ يك حركت الهي است؛ ادامه ي كار همه ي انبيا و مصلحان بزرگ تاريخ است. البته عدالت دشمناني دارد. همه ي كساني كه نانشان در بي عدالتي است، با عدالت دشمن اند. همه ي كساني كه با قلدري و زورگويي - چه در صحنه ي ملي، چه در صحنه ي بين المللي - تغذيه مي شوند، با عدالت مخالفند. عدالت، شعار اصلي و هدف بزرگ انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي بوده و هست. بعضي مي خواهند با عنوان تندروي، عدالت را متهم و محكوم كنند. عدالت، تندروي نيست؛ حق گرايي است؛ توجه به حقوق آحاد مردم است؛ جلوگيري از ويژه خواري است؛ جلوگيري از تجاوز و تعدي به حقوق مظلومان است. در يك كشور كسان زيادي پيدا مي شوند كه اگر دستگاه مسؤولِ قانوني به مدد آنها نشتابد، در امواج درگيري هاي گوناگون لگدمال مي شوند. وظيفه ي دولتِ عدالتمدار، توجه ويژه به قشر محرومين است. عدالت را نبايد تندروي و مخالفت با شيوه هاي علمي دانست. با استفاده از همه ي شيوه هاي عالمانه و با تدبير مي توان عدالت را در جامعه مستقر كرد. اهدافي كه مطرح شده است، اهداف والايي است. اين اهداف با حركت مستمر، با كار و تلاش مداوم، با به كارگيري همه ي نيروهاي مستعد و بانشاطي كه در كشور ما بحمداللَّه فراوان هستند، امكان پذير است. البته نبايد شتابزدگي كرد. من، هم به رئيس جمهور محترم عرض مي كنم كه از شتابزدگي اجتناب شود، آرمانها با جديت تعقيب شود، اما هيچ گونه شتابزدگي به وجود نيايد؛ هم به مردم عزيزمان توصيه مي كنم كه در درخواست ها شتابزدگي را اعمال

نكنند. دولت محترم و خدمتگزار با برنامه ريزي صحيح، به همان كيفيتي كه در سند چشم انداز بيست ساله تصويب شده و سياست هايي كه اعلام شده است - كه جهت اين سياست ها هم عدالت، رفاه عمومي و توسعه ي علمي و فني و همه جانبه و عدالت محور است - در اين جهت حركت كند. دستيابي به اين اهداف والا، دور از دسترس نيست. با تلاش، با توكل به خدا، با تكيه ي به مردم، با استفاده از نيروهاي بانشاطي كه در جامعه ي جوان ما بحمداللَّه فراوانند، مي توان به اين هدفها دست يافت. استفاده ي از شيوه هاي علمي، كار لازمي است. البته علم نبايد اشتباه بشود با نسخه هاي وارداتي كه اغلب آنها منسوخ است؛ چه در زمينه ي اقتصاد، چه در زمينه ي مسائل فرهنگي، چه در زمينه هاي گوناگون. بعضي ها دوست دارند امروز ما نسخه هاي منسوخ و از دور خارج شده ي غربي ها را بار ديگر در اين جا براي خودمان دستورالعمل علاج به حساب بياوريم. نه، شيوه هاي پيشرفته، شيوه هاي نو و با تكيه ي به فهم و درك و نياز ايراني، استفاده ي از علم و توجه به نياز داخل و اقتضائات كشور مي تواند راه درست را به ما نشان دهد و ما را پيش ببرد. ما در زمينه ي علم بايد حركت خود را جدي كنيم؛ در پيوند علم و صنعت و فناوري كار كنيم؛ در پيدا كردن شيوه هاي توزيع عادلانه ي امكانات تلاش و فكر كنيم؛ بهترين و آسان ترين و عملي ترين شيوه ها را انتخاب كنيم و به طور جدي وارد شويم. انتظار مردم از دولت و رئيس جمهور منتخب اين است كه تلاش و جديت كنند. تصور بنده - با شناختي كه در طول اين مدت از احساسات مردم

دارم - اين است كه مردم مايلند تلاش و كار و قاطعيت و جديت را در عمل مسؤولان مشاهده كنند. گاهي نتيجه يي دير به دست مي آيد. بعضي از اهداف، كارِ يك سال و دو سال نيست؛ تلاش مستمري لازم دارد. همين قدر كه مردم ببينند مسؤول عالي كشور و ديگر مسؤولان دارند كار و تلاش مي كنند، خشنود و راضي مي شوند. مردم از ما كار لازم دارند؛ خدمت مي طلبند و توقع دارند؛ و حق به جانب آنهاست. در زمينه ي سياست بين الملل، همچنان كه دولتهاي قبلي اعلام كردند و بعداً هم همين طور خواهد بود، ملت ايران يك ملت صلح طلب است. ملت ايران سرِ ستيزه گري با هيچ ملتي را ندارد. شما ببينيد در تاريخ جمهوري اسلامي و حتّي در تاريخ گذشته ي ملت ايران، هميشه جنگهايي كه اتفاق افتاده است، ملت ايران در موضع دفاع از مرز خود، از حقوق خود و از استقلال خود بوده. ما به هيچ كشور و هيچ ملتي تعرض نكرده ايم؛ ما از حقوقِ خود قدرتمندانه دفاع كرده ايم و باز هم دفاع مي كنيم. اين را همه ي قدرتمداران و مستكبران عالم - بخصوص شيطان بزرگ، امريكا - بدانند؛ ملت ايران به هيچ قدرتي باج نخواهد داد. مسؤولان كشور حق ندارند از حقوق ملت صرف نظر كنند. ما چنين حقي نداريم. جايگاه ما، جايگاه دفاع از حقوق ملت است؛ بنابراين از حقوق سياسي و اقتصادي شان بايد دفاع كنيم؛ جايگاه شايسته ي آنها را بايستي در دنياي امروز و در روابط بين الملل حفظ كنيم. بحمداللَّه نظام جمهوري اسلامي نشان داده است كه اين كارايي را دارد. ملت ما امروز، هم در صحنه ي بين المللي و در صحنه ي جهاني، و هم در

منطقه جايگاه ممتاز و شايسته يي دارد و اين را روزبه روز بيشتر خواهد كرد. ما به همسايگانِ خود احترام مي گذاريم و طرفدار ارتباطات برادرانه و صميمانه ي با كشورهاي همسايه و همچنين با كشورهاي برادر و مسلمان و كشورهاي دوست در اين منطقه و مناطق ديگر هستيم. ملت ايران قدرت و اقتدار و توانايي خود را در راه تضعيف ملتها و كشورهاي ديگر به كار نخواهد برد؛ در راه حفظ منافع خود به كار خواهد برد و به فضل و توفيق الهي در اين زمينه قدرتمندانه عمل خواهد كرد. من به رئيس جمهور محترم برادرانه توصيه مي كنم؛ در همه ي حالات، همين احساسي را كه امروز بيان كرديد - احساس خدمتگزاري به مردم - براي خودتان حفظ كنيد. قدرت اگر با هدفِ خدمت به مردم باشد، عبادت است. شايد هيچ عبادتي بالاتر از عبادتِ مسؤولي نيست كه به خاطر تلاش و خدمت به مردم، از راحت و آسايش و امنيتِ خود صرف نظر مي كند. اين روحيه ي خدمتگزاري، خاكساري، تواضع در مقابل مردم و شناخت عظمت مردم را براي خودتان حفظ كنيد، كه اين نعمت بزرگي است. از خداي متعال لحظه يي غافل نشويد. اين توفيقات به فضل و لطف الهي به ما داده مي شود. بايد خود را قابل رحمت و تفضلاتِ روزافزون الهي كنيم. با ياد خدا و با توكل به خدا و با اخلاص در عمل، بايد بتوانيم جلب رحمت الهي بكنيم. اگر جلب رحمت الهي شد، همه ي مشكلات آسان مي شود و موانع از سر راه برخواهد خاست. اگر صادقانه در راه خدا كار كنيم، خداي متعال به ما كمك خواهد كرد. اگر هدفِ قدرت، منافع مادي شد، قدرت،

بزرگترين وزر و وبال براي انسان خواهد بود. كساني كه قدرت و منصب و مقام را براي بهره مندي هاي خود، پُر كردن كيسه هاي خود و دنياي خود مي طلبند، آن جايي كه منافع آنان با منافع مردم اصطكاك پيدا مي كند، نمي توانند به نفع مردم كار كنند. قدرت به خودي خود نه نعمت است، نه نقمت؛ اگر براي خدا و براي خدمت شد، نعمت است؛ اگر براي دستاوردهاي مادي و ارضاي هوس هاي انساني شد، مي شود نقمت. اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) به ابن عباس فرمود: ارزش ذاتي حكومت براي من از اين كفش وصله خورده كمتر است - «الّا ان اقيم حقاً» - مگر اين كه حقي را اقامه كنم؛ آن وقت قدرت ارزش پيدا مي كند. اميرالمؤمنين با معارضانِ همين قدرت به جنگ برمي خيزد. قدرتي كه براي عدالت و حقيقت است، ارزشمند است؛ اين نعمت خداست؛ منتها شيطان بايد ما را دچار تسويل نفساني نكند. نبايد اهواء و هوس هاي خودمان را به اشتباه جاي آرمانها بگذاريم و خود را توجيه كنيم. به انتقادها و عيوبي كه براي ما مي شمارند، گوش فرا دهيم و خود را اصلاح كنيم تا وقتي كه با خداي متعال ملاقات مي كنيم، بتوانيم عذر تقصير داشته باشيم - ما كه از تقصير و قصور خالي نيستيم - بگوييم پروردگارا! ما تلاش و مجاهدت كرديم و آنچه از دست ما برآمد، انجام داديم؛ نتيجه اين شد. اگر نيت خالص شود، اين ممكن خواهد شد. اگر نيت خالص نشود، دشوار است كه انسان جواب مظالم فراواني را كه در يك جامعه اتفاق مي افتد و مسؤولان بالاي كشور - خود بنده و ديگر مسؤولان - خواه و ناخواه در مسؤوليت آنها شركت و دخالت دارند، بتواند

بدهد. انسان نمي تواند پيش خداوند متعال خود را از آنها تبرئه كند. بنده لازم مي دانم از رئيس جمهور قبلي مان - جناب آقاي خاتميِ عزيزمان - و همكاران ايشان صميمانه تشكر كنم. در اين هشت سال جناب آقاي خاتمي و همكارانشان تلاش باارزشي انجام دادند و خدماتي را تقديم كردند. همه ي دولتهاي قبلي هم تلاش كردند. امروز كشور ما آمادگي هاي زيادي دارد؛ ظرفيت هاي فراواني پيدا كرده؛ اين ظرفيت ها را مي توان به چندين برابر افزايش داد و از آنها به نفع مردم و به نفع رفع فقر و محروميت استفاده كرد. كار و تلاش، مقابله ي با فساد، منقطع نشدنِ خدمت و تلاش دايمي، رازي است كه همه ي اينها را ان شاءاللَّه براي ما تأمين خواهد كرد. پروردگارا! توفيقات خودت را بر رئيس جمهور محترم و مسؤولاني كه اداره ي دولت را بر عهده خواهند گرفت، نازل بفرما. پروردگارا! ملت ايران را در همه ي ميدان ها پيروز كن. پروردگارا! آنچه گفتيم، آنچه كرديم و آنچه در نيت ماست، همه ي آنها را براي خودت و در راه خودت قرار بده. پروردگارا! روح مطهر امام عزيز ما را - كه سلسله جنبان اين حركت عظيم، آن روح بزرگ بود - با پيغمبران و اولياي خودت محشور بفرما. پروردگارا! شهداي عزيز ما را با شهداي صدر اسلام محشور بفرما و به خانواده هاي آنها اجر شايسته كرامت فرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اعضاى همايش مرحوم حاج آقا نوراللَّه اصفهانى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي همايش مرحوم حاج آقا نوراللَّه اصفهاني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خيلي از اين بيان كوتاه و پُرمغز آقاي دكتر نجفي تشكر مي كنم؛ خيلي خوب مطلب را بيان كردند؛ معلوم مي شود كه ان شاءاللَّه بزرگداشت مرحوم حاج آقا نوراللَّه نجفي

(رضوان اللَّه تعالي عليه) فقط يك بزرگداشت تشريفاتي نيست، بلكه داراي محتواي نظري و تاريخي است و ان شاءاللَّه متضمن مضامين مفيد براي امروز و فرداي جامعه هم خواهد بود. اين جهاتي كه ذكر كرديد، خيلي خوب و همه اش مهم و لازم است. نفس شناخت شخصيت ها هم خودش يك چيزي است؛ ما بايد شخصيت هاي اثرگذار در زندگي سياسي، زندگي اجتماعي، زندگي علمي و زندگي اقتصادي مان را درست بشناسيم. اشاره كرديد كه مرحوم رسا گفته كه غربي ها حوادث را دقيق ثبت و ضبط مي كنند و درباره ي شخصيت هايشان هم همين طور عمل مي كنند. من مي بينم اينها در تاريخ هايشان دقيق نوشته اند كه فلان كس در چه تاريخي متولد شد - البته انسان حدس مي زند كه خيلي از اين تاريخ هاي تولد جعلي هم باشد؛ چون آن وقتي كه آن شخصيت متولد شده، يك شخصيت برجسته يي نبوده، يك بچه ي معمولي بوده؛ ولي تاريخ تولد دارد: در روز چندم جولاي سالِ فلان! - يعني سعي مي كنند اين شخصيتها را از لابه لاي انبوه چهره هاي شناخته و ناشناخته ي تاريخ منضبط بيرون بكشند و آنها را روي سكو بنشانند؛ مشخص كنند، و به آنها افتخار كنند. البته اين كارها واقعاً هم تأثير دارد؛ يعني اين طور نيست كه تأثير نداشته باشد؛ اما ما نه؛ ما شخصيت هاي برجسته ي مان را البته مي شناسيم، ولي تاريخ وفات خيلي هايشان را هم حتّي نمي دانيم، چه برسد به تاريخ تولدشان يا تاريخ ازدواجشان با فلان دختر، كه معمولاً غربي ها اين چيزها را ذكر مي كنند. اين، نشان دهنده ي اين است كه ما به شناسايي و پرداخت چهره ي شخصيت هاي تاريخي خودمان و تحليل اين چهره ها بها نداده ايم و اين به ضرر ما تمام مي شود. مثلاً در همين قضيه ي مشروطه، مرحوم حاج آقا

نوراللَّه يك شخصيت برجسته است. يا مرحوم آسيد عبدالحسين لاري هم در بين شخصيت هاي برجسته ي سياسي - روحانيِ همين برهه ي مورد نظر شما، يك شخصيت فوق العاده برجسته است؛ اما ما از ميان همه ي اينها، فقط يك مدرّس را به صورت برجسته درآورده ايم، كه همه اسمش را آورده اند و گفته اند، ولي از ديگران چيزي نيست؛ در حالي كه در خودِ همين خانواده ي نجفيون - من نمي خواهم تعبير به «مسجد شاهي» بكنم؛ چون واقعاً اين نسبتِ خيلي خوبي نيست. همان نسبت «نجفي» براي اين خانواده ي بزرگ علمي و سياسي و اجتماعي بهتر است - كسان زيادي بودند كه شخصيت علمي و اجتماعي و اثرگذار در اصفهان و در سطح كشور داشته اند؛ ولي از اينها هيچ نامي به آن صورت نيست. البته اشخاصي در گوشه كنار شرح حالي از يك گوشه از اين خانواده نوشته اند، ليكن ما شخصيت هاي مان را زنده نمي كنيم. بنابراين، روي اين مسأله نبايستي بي اهتمامي نشان داد. ما بالاخره يك شخصيتي داريم كه در يك مقطعي از زمان، از خودش يك عظمتي نشان داده، يك كار بزرگي را انجام داده، در يك خط ابتكاري حركت كرده و كارهاي بزرگي كرده است. ما بايد اين شخصيت را به مردم معرفي كنيم تا مردم بدانند كه چنين شخصي را داشته اند. يك بُعد ديگر كه آن هم واقعاً به نظرم خيلي مهم است، اين است كه ما روحانيت شيعه را آن چنان كه بوده، معرفي كنيم. ما در قضاياي مشروطه به مرحوم آخوند نازيديم و باليديم و افتخار كرديم؛ به مرحوم ميرزاي نائيني همين طور؛ اما قضيه در همين حدود تقريباً متوقف ماند؛ در حالي كه در قضيه ي مشروطه شخصيت هاي برجسته يي بودند. شما نگاه كنيد

به تاريخ كسروي، مثلاً فلان شخص كه در تبريز يك قطار فشنگ به خود مي بسته و رشادتهايي كرده، شده يك شخصيت! البته ما نمي گوييم چرا؛ اما اسم «ثقةالاسلامِ» با آن عظمت، كه اتفاقاً كسروي از او تعريف كرده، يا همان بزرگاني كه پدر من نعش آنها را در دوران نوجواني بالاي دار ديده بود - در همان روز عاشورايي كه روسها اينها را به دار كشيدند - خيلي كم مطرح هستند. اينها خيلي افراد بزرگ و خيلي شخصيت هاي برجسته يي بودند. ما چرا اجازه بدهيم اين ظلم به روحانيت شيعه بشود؟ شما نگاه كنيد كه در سرتاسر كشور، چه كساني انجمن هاي ملي را مي گرداندند؟ درست است كه در تكوين مشروطيت، هم جريان روحانيت و هم جريان روشنفكري، هر دو، دخيل بودند - اين را نمي شود انكار كرد و اين مقدماتِ همان چيزي بود كه بعد اسمش شد مشروطيت، و اول، عدالت طلبي و قانون گرايي و قانون طلبي بود - اما در عمل، آن كساني كه وارد ميدان شدند و حقيقتاً بارهاي سنگين مثل همين انجمن هاي ملي - نه بارهاي نان و آب دار مثل نمايندگي مجلس از تهران و وزارت - را به دوش گرفتند، چه كساني بودند؟ شما اگر به جاهايي كه انجمن فعاليت داشته نگاه كنيد، خواهيد ديد كه در رأس انجمن، يك يا دو يا سه روحاني بوده اند. اين قضيه در مشهد بود؛ كمااين كه در تبريز، در اصفهان، در شيراز و در لار هم همين طور بود. بنابراين، مي بينيد كه اين شخصيت هاي روحاني بودند كه وارد ميدان شدند. ما يك نمونه ي ديگر آن را در كميته هاي بعد از انقلاب مي بينيم. اين كار، نان و آبي نداشت؛ خطرِ

كشته شدن و ترور شدن و متهم شدن هم داشت؛ اما اگر روحانيون نبودند، كميته ها را اداره نمي كردند، به مساجد نمي آمدند، افراد مسلح و سلاح ها را جمع نمي كردند و تا چند ماه، همه ي وظايف يك دولت را به قدر مقدور خودشان انجام نمي دادند، چه كسي مي خواست اين كار را بكند؟ ما هيچ كس را نداشتيم؛ نه روشنفكرها اين ظرفيت را داشتند، نه اين همت را به خرج مي دادند و نه هرگز اين خطرپذيري را مجموعه ي روشنفكري، حقاً و انصافاً از خودش نشان داده است. به هر حال، به روحانيت ظلم شده است. يك قدري شما روي اين مسأله تكيه كنيد. شما در كتابتان، تعبير كرديد «حكومت حاج آقا نوراللَّه». خيلي خوب، اسمش همين «حكومت حاج آقا نوراللَّه» باشد؛ اما آنچه وجود دارد، عبارت است از بار بر دوش گيري حاج آقا نوراللَّه در شهر اصفهان، با آن همه تعارضات و در ميراث ظل السلطان؛ اينها چيزهاي كمي نيست. انسان از دور نمي تواند درست عظمت، حجم و اهميت اين كارها را لمس كند. بنابراين، اين هم يك بُعد ديگر است كه به آن توجه بشود. مرحوم حاج آقا نوراللَّه انصافاً از يك نظر، قله ي اين خاندان است. ايشان از لحاظ علمي، شاگرد ميرزا و اصحاب سامره است كه چند سالي در آن جا زندگي كرده و برگشته و شاگرد پدرش - يعني همان مكتبِ مرحوم شيخ محمدتقي، صاحب حاشيه - است كه در اصفهان رواج پيدا كرد و مكتب علمي شد و علماي بزرگي را هم تربيت كرد. از لحاظ فهم سياسي هم بسيار مرد فهيم و جلوتر از زمان خودش بود؛ هم در قضيه ي مشروطه، انسان اين مسأله را مشاهده مي كند، هم در قضيه ي

رضاشاه. اين حركتي كه ايشان در 1345 و 1346 شروع كرد كه قم را پايگاه خودشان قرار داد و انتظاراتي را از رضاشاه مطرح كرد، كارهاي خيلي بزرگي است؛ منتها آن استبداد رضاخاني و سرنيزه و قلدريِ رضاخاني نگذاشت اين قضيه موج پيدا كند؛ والّا اگر يك مقدار آن فشار ديكتاتوري رضاخاني نبود، اين قضيه در همه ي ايران موج پيدا مي كرد و شايد نتايج بسيار مهمي را انسان مي توانست حدس بزند كه بر آن مترتب مي شد؛ ليكن نگذاشتند، بعد هم كه به شهادت و مسموم كردن ايشان منتهي شد. بنابراين، از لحاظ فهم سياسي هم ايشان خيلي مهم بوده است. نكته ي ديگري كه در مورد ايشان هست، روشن بيني و روشنفكري است. ببينيد اين مبارزاتي كه با فرنگي ها و با خارجي ها و با نفوذ اجانب در كشور از طرف علما انجام گرفته، كه يك نمونه اش خودِ ميرزاي شيرازي است، يك نمونه اش دو طرف مشروطيت هستند در نجف؛ يعني هم آسيد محمدكاظم، هم آخوند ملاكاظم خراساني، كه هر دوي اينها مخالف حضور بيگانه بودند؛ هم آن كه با مشروطيت مخالفت مي كرد، از حضور بيگانه مي ترسيد؛ هم ايشان كه مشروطه مي خواست، آن روح آزادي خواهي اش همراه با بيگانه ستيزي بود، و چه مرحوم آسيدعبدالحسين لاري، چه مرحوم آسيدعبداللَّه بلادي در بوشهر - كه او هم داستان هاي مفصلي دارد - و چه مرحوم خياباني و ديگراني كه در سرتاسر كشور در آن برهه بودند، منشأ مخالفت همه ي آنها با خارجي ها بود؛ يعني صورت قضيه اين بود كه كفر در مقابل اسلام است؛ چون خارجي، كافر بود؛ فرنگي، كافر بود و نمي خواستند كفر بيايد. صورت اين قضيه، صرفاً يك جنگ مذهبي را

نشان مي دهد؛ اما وقتي انسان كاوش مي كند، مي بيند در اغلب اينها، بخصوص در قضيه ي مرحوم حاج آقا نوراللَّه، مسأله فقط يك جنگ مذهبي نيست؛ يعني دعواي اين نيست كه مسيحي ها مي خواهند بيايند غلبه پيدا كنند؛ مسيحي ها كه در خودِ اصفهان با آنها داشتند زندگي مي كردند؛ ارامنه ي اصفهان هميشه بودند و با هم زندگي مي كردند و مشكلي هم نداشتند؛ پس دعوا، دعواي مذهبي نبود، بلكه دعوا، سر همان چيزي است كه ما امروز از مسأله ي استقلال مي فهميم؛ يعني سلطه ي اقتصادي، سلطه ي فرهنگي، سلطه ي سياسي، سلطه ي اجتماعي و نفوذ ويران كننده و خانه براندازي كه غرب در دنيا داشته - آن دوره، دوره يي بود كه غرب با نشاط و با سرزندگي داشت مي آمد و حالت تهاجمي داشت - اينها اين را مي ديدند؛ اين را مي فهميدند. مرحوم حاج آقا نوراللَّه از آن شركتي كه احداث مي كند، از آن حرفهايي كه مي زند، از همان گفتگوهايي كه در كتاب «مسافر و مقيم» مطرح مي كند - متأسفانه فرصت نشد كه من درست آن كتاب را نگاه كنم؛ فقط بخش هايي از آن را خواندم - نشان مي دهد كه مرد بسيار روشن بين، بسيار آگاه و متوجه به ابعاد سلطه ي بيگانه است. اگر دولت انگليس استعمارگر، اسلام را هم آورده بود و بنا بود همين كارها را بكند، ظاهراً در موضع ايشان تغييري پيدا نمي شد؛ فرقي نبود بين اين كه مسيحي باشد يا مسلمان باشد. استعمارگري و سلطه ي فرهنگي و نفوذ در اركان حيات مدني كشور بود كه اين بزرگان را حساس مي كرد و وادار مي كرد به اين كه مقابله كنند و مقاومت كنند. با رضاشاه هم كه مقابله كردند، براي همين مسأله بود. درست است كه مبارزات مرحوم حاج آقا

نوراللَّه در دو بخش تقسيم مي شود: بخشِ مقابله ي با خارجي؛ و بخشِ مبارزه ي با استبداد. اين دو بخش، كاملاً در زندگي ايشان و در مبارزات ايشان محسوس و قابل تفكيك است؛ ليكن با رضاخان هم كه ايشان مبارزه مي كند، گويي برايش كاملاً روشن است كه رضاخان پيش كرده ي همان خارجي است، كه آمده. اين، همان چيزي است كه براي نسل امروز ما، جزو واضحات است؛ اما آن روز اين قضيه جزو واضحات نبود؛ روشن نبود. آن روز حتّي كساني با شعارهاي رضاشاه جذب مي شدند و حرف او را باور مي كردند! من در يكي از همين نوشته ها - كه انسان دلش نمي آيد از بعضي ها كه آدمهاي خوبي هم بودند، اسم بياورد - تعبيري ديدم كه تعبيرِ ستايش آميزي از رضاشاه بود! البته اسم نياورده بود، اما پيدا بود كه مقصودش رضاشاه است. اينها كساني بودند كه قطعاً رضاشاه مي خواست ريشه ي آنها را بِكند، و كند؛ اما از اين قبيل تصورات و توهمات و اشتباهات وجود داشت؛ ولي براي ما، امروز روشن است. انسان احساس مي كند كه مرحوم حاج آقا نوراللَّه، آن روز مي فهميد كه مبارزه ي با رضاشاه، فقط مبارزه ي با نظام اجباري و كلاه فرنگي نيست؛ بحثِ اين است كه يك آدمي بر سر كار آورده شده و بَركشيده شده، براي اين كه اهداف انگليس را در ايران پياده كند. او اين را حس مي كرد و مي خواست با آن مقابله كند؛ منتها براي مقابله اش شعار پيدا مي كند؛ مثل همين شعارِ مقابله با نظام اجباري و همين چيزهايي كه ايشان وقت آمدن به قم مطرح كرده بودند. همه اين طور نبودند. مثلاً مرحوم ميرزا صادق آقا - كه البته شما سيد صادق

آقا نوشته ايد، كه غلط است؛ چون ايشان سيد نبوده - كه من ايشان را از روي آثارش تا حدود زيادي مي شناسم، اين گونه نبوده؛ انسان اين را حس نمي كند كه او با اين نگاه متجدد و روشن بينانه قضايا را نگاه مي كرده؛ اما در مرحوم حاج آقا نوراللَّه، نه؛ اين كاملاً محسوس است كه عميق و نافذ فكر مي كرده است. به هرحال، اميدواريم كه اين كاري كه شما مي كنيد، يك حسنه ي جاريه باشد و متوقف نشود و ان شاءاللَّه دستاوردي براي تاريخ معاصر ما و تاريخ نزديك به معاصر ما به همراه داشته باشد و دامنه ي اين نوع تحقيقات هم ان شاءاللَّه گسترش پيدا كند. از همه ي آقايان به خاطر زحماتي كه براي اين قضايا متحمل مي شويد، متشكريم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در خطبه هاى نماز جمعه ى تهران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نماز جمعه ي تهران خطبه ي اول بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللَّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه وخيرته في خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الارضين و صلّ علي ائمة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. همه ي برادران و خواهران عزيز و خود را به تقواي الهي، پرهيزگاري و مراقبت از خويشتن دعوت مي كنم. هم ماه مبارك رجب است و ايام البيضِ متبرك اين ماه، و هم روز بزرگ ولادت اميرالمؤمنين و امام المتقين است. رجب، ماه صفا دادن به دل و طراوت بخشيدن به جان است؛ ماه توسل، خشوع، ذكر، توبه، خودسازي و پرداختن به زنگارهاي دل و زدودن سياهي ها

و تلخي ها از جان است. دعاي ماه رجب، اعتكاف ماه رجب، نماز ماه رجب، همه وسيله يي است براي اين كه ما بتوانيم دل و جان خود را صفا و طراوتي ببخشيم؛ سياهي ها، تاريكي ها و گرفتاري ها را از خود دور كنيم و خودمان را روشن سازيم. اين، فرصت بزرگي است براي ما؛ بخصوص براي كساني كه توفيق پيدا مي كنند در اين ايام اعتكاف كنند؛ كه در آخر عرايض اين خطبه، ان شاءاللَّه جمله يي به معتكفين عرض خواهم كرد. و اما روز سيزدهم رجب، ميلاد مسعود اميرالمؤمنين است، كه قله ي كرامت انساني است؛ اسوه ي هميشگي رادمردان جهان است؛ پيشواي هميشگي مؤمنان و پرهيزگاران و انسانهاي صالح و صادق روزگار است. براي اين كه به لفظ و ظاهر اكتفا نكرده باشيم، بلكه از امروز و از ياد اميرمؤمنان درس گرفته باشيم - كه بخصوص امروز ما به آن احتياج داريم - به طور مختصر در اين جا يك درس از درسهاي آن بزرگوار را عرض مي كنم؛ و آن، درس تقواست كه اساساً در نماز جمعه بيش از همه چيز به اين مطلب بايد پرداخته شود. تقوا، درس جاودانه ي امير مؤمنان است. اگر شما به نهج البلاغه مراجعه بفرماييد، ملاحظه خواهيد كرد كه هيچ دستورالعمل و توصيه يي در اين كتاب عظيم به قدر تقوا تكرار نشده است. تقوا در واقع يكي از بلندترين فصول زندگي عملي اميرالمؤمنين و تعاليم زباني آن بزرگوار است. تقوا يعني مراقبت از خود. انسان دائم بايد مراقب خود باشد؛ هم مراقب اعمال و رفتار خود - يعني مراقب چشم خود، زبان خود، گوش خود، دست خود - هم مراقب دل خود باشد؛ مراقب عدم نفوذ خصال پست حيواني، مراقب

عدم ميل دل به هوي و هوس، مراقب مجذوب و فريفته نشدن دل به جلوه هاي پست كننده ي انسان، مراقب حسد نورزيدن، مراقب بدخواه ديگران نبودن، مراقب وسوسه به دل راه ندادن، دل را جايگاه فضايل و ذكر خدا و عشق به اولياي الهي و عشق به انسانها قرار دادن؛ هم تقواي فكر و عقل داشته باشد؛ يعني عقل را از انحراف نگهداشتن، از خطاها و لغزشها باز داشتن، از تعطيل و بيكارگي نجات دادن، و خرد را در امور زندگي به كار بستن. پس مراقبت دائمي از جوارح، از دل و از فكر و مغز، تقواست. خيلي از كارهايي كه ما مي كنيم و لغزشهايي كه از ما سر مي زند، بر اثر عدم مراقبت است. خيلي از گناهان را ما با قصد قبلي انجام نمي دهيم؛ از خود غفلت مي كنيم، زبان ما به غيبت و تهمت و شايعه پراكني و دروغ آلوده مي شود؛ دست ما و چشم ما هم همين طور. بنابراين غفلت است كه ما را در بلا مي اندازد. اگر مراقب چشم و زبان و دست و امضاء و قضاوت و نوشتن و حرف زدنمان باشيم، بسياري از خطاها و گناهان بزرگ و كوچك از ما سر نمي زند. اگر مراقب دلِ خود باشيم، دچار حسد، بدخواهي، بددلي، كينه، بخل، ترسهاي بي مورد، طمع به مال و منال دنيا و طمع به ناموس و مال ديگران در دل ما رسوخ نمي كند. اين مراقبت در انسان، جاده ي نجات است. عاقبت نيك، در سايه ي اين مراقبت به دست مي آيد؛ «و العاقبة للمتّقين». اگر اين مراقبت در انساني باشد، امكان گناه از او بسيار كم مي شود. عدالت يك انسان هم از همين مراقبت

سرچشمه مي گيرد؛ استقامت يك انسان و يك ملت هم از همين مراقبت سرچشمه مي گيرد؛ حق جويي و حق پويي هم از همين مراقبت سرچشمه مي گيرد. اين مراقبت و اين تقوا مادر همه ي نيكي هاست؛ هدايت هم به خاطر اين مراقبت ايجاد مي شود؛ پيشرفت دنيا و آخرت هم ناشي از همين مراقبت است. وقتي مراقبت كنيم، فكر ما هم بيكار نمي ماند؛ دل ما هم به راه كج نمي رود؛ جوارح و اعضاي ما هم خطا و لغزش پيدا نمي كند يا كم پيدا مي كند. دنيا و آخرت زير سايه ي تقواست؛ اين درس اميرالمؤمنين است. امروز ما به اين درس نياز داريم؛ نه فقط امروز، بلكه هميشه نيازمنديم؛ اما اين مقطع زماني براي ما مهم است. ما ملت مسلماني هستيم. اين ملت، با اراده ي راسخ عمومي توانسته است يك نظام مطابق با ايمان و اعتقاد خود را در اين كشور سر كار بياورد. هدف اين نظام چيست؟ هدف اين ملت چه بود؟ هدف اين بود كه اين كشور با اين نظام بتواند از همه ي خوبي ها و پيشرفت ها و خيرات و بركاتي كه خداي متعال به ملتهاي مؤمن وعده داده است، برخوردار شود؛ يعني يك كشورِ اسلامي بشود. كشور اسلامي يعني كشوري كه اسلامِ حيات بخش، اسلامِ نشاطآور، اسلامِ تحرك آفرين، اسلامِ بدون كج انديشي و تحجر و انحراف، اسلامِ بدون التقاط، اسلامِ شجاعت بخش به انسانها، و اسلامِ هدايت كننده ي انسانها به سوي علم و دانش بر آن حاكم است؛ اسلامي كه با همان شكلي كه در قرن اولِ اسلامي به آن عمل شد، توانست يك مجموعه ي پراكنده را به اوج تمدن تاريخي و جهاني برساند و تمدن و دانش او بر دنيا سيطره پيدا كند.

سيطره و تسلط علمي به دنبال خود عزت سياسي هم مي آورد؛ رفاه اقتصادي هم مي آورد؛ فضايل اخلاقي هم مي آورد؛ اگر كشور به معناي واقعي كلمه اسلامي شود. براي اين كه اين كار تحقق پيدا كند، در درجه ي اول ما يك حركت انقلابي لازم داشتيم؛ براي اين كه بناي ضايع و پوسيده و كج و بدبنيان رژيم هاي استبدادي را از بين ببريم. اين كار را ملت با كمال قدرت و با موفقيتِ كامل انجام داد. بعد از آن كه اين حركت عظيم را ملت عزيز ما انجام داد، حركت بعدي اين بود كه يك نظام اسلامي - يعني ترتيب اداره ي كشور، همان طوري كه اسلام گفته است - در اين كشور به وجود بياوريد. اين كار را هم ملت ما با موفقيت انجام داد. قانون اساسي تنظيم شد؛ آرايش و چينش سياسي به وجود آمد؛ مردم سالاري ديني بر اين مملكت حاكم شد و مردم مسؤولان كشور را - از رهبري گرفته تا رياست جمهوري تا ديگر مسؤولان - مستقيم يا غير مستقيم انتخاب مي كنند. دين، مايه و پايه و محور قانون و اجرا در اين كشور است. حركت مردم به سمت اهداف و آرمانهاي ديني است؛ اين معناي نظام اسلامي است؛ اين تحقق پيدا كرد؛ ليكن كافي نيست. براي اين كه آن مقصود - يعني كشور اسلامي - به طور كامل محقق شود، احتياج است كه دستگاه حاكمه ي كشور در عمل خود، در سازماندهي خود و در چگونگي رفتار خود، به طور كامل اسلامي عمل كند؛ كه من چند سال قبل عرض كردم كه مرحله ي بعد از نظام اسلامي، دولت اسلامي است. در اين راه هم حركت كرديم. مسؤولان

مؤمني، وزراي خوبي، نمايندگان خوبي، رؤساي جمهور باايماني، يكي پس از ديگري امور كشور را بر عهده گرفتند؛ اما دولت اسلامي يي كه بتواند مقاصدي را كه ملت ايران و انقلاب عظيم آنها داشت، تأمين كند، دولتي است كه در آن رشوه نباشد، فساد اداري نباشد، ويژه خواري نباشد، كم كاري نباشد، بي اعتنايي به مردم نباشد، ميل به اشرافي گري نباشد، حيف و ميل بيت المال نباشد، و ديگر چيزهايي كه در يك دولت اسلامي لازم است. در تعاليم اميرالمؤمنين در نهج البلاغه، همه ي اينها وجود دارد. نگويند اينها مربوط به هزاروچهارصد سال قبل است. اين حرفهاي تكراري و شبهه هاي صدها بار رد شده را بعضي ها باز تكرار مي كنند. حقايق بشري و اصالتهاي بشري با گذشت زمان تغيير پيدا نمي كنند. انسانها از اول تاريخ تا امروز و از امروز تا پايان دنيا، هميشه عدالت را دوست داشته اند و به عدالت نيازمند بوده اند؛ اين تغيير پيدا نمي كند. انسانها از اول تاريخ تا امروز و از امروز تا آخر دنيا به مسؤولاني كه نسبت به آنها وفادار باشند، در خدمت آنها باشند و براي آنها صادقانه عمل كنند، احتياج دارند؛ اينها كه تغييرپذير نيست. درس اميرالمؤمنين در نهج البلاغه ناظر به اين چيزهاست. اين اصالتها و اين ثوابتِ حيات بشري در طول تاريخ را اميرالمؤمنين بيان مي كند؛ ما آنها را مي خواهيم؛ والّا ما كه نمي گوييم اگر خواستيم از اين شهر به آن شهر برويم، مثل زمان اميرالمؤمنين برويم؛ نه، حالا با هواپيما برويد، ممكن است ده سال ديگر با يك وسيله ي بسيار تندروتر از هواپيما حركت كنيد. آن روز، نامه مي فرستادند، كه دو ماه در راه بود؛ امروز شما با اينترنت لحظه به لحظه

با آن طرف دنيا حرف مي زنيد. اينها متغيرات است، اما عدالت و صلاح مسؤولان هميشه لازم است؛ حيف و ميل نكردن اموال مردم كه دست من و امثال من است، هميشه لازم است؛ اين كه تغييرپذير نيست. اگر به توفيق الهي بتوانيم در اين جهت خود را كامل كنيم و قدمهايي را كه تا امروز بحمداللَّه برداشته شده، كامل كنيم، آن وقت كشور اسلامي به همان شكلي كه گفتم، به وجود خواهد آمد؛ يعني دولت اسلامي مي تواند كشور اسلامي به وجود بياورد. من و امثال من اگر خودمان صادق باشيم، مي توانيم مردم را صادق بار بياوريم. اگر خود ما اسير هوي و هوس نباشيم، مي توانيم مردم را آزاد از هوي و هوس بار بياوريم. اگر ما شجاع باشيم، مي توانيم مردم را شجاع بار بياوريم. اگر من و امثال من اسير هوي و هوس و دنبال طمع و بنده و ذليلِ ترس و طمع خود بوديم، نمي توانيم مردم را با فضايل بار بياوريم. اين بسته به شانس و اقبال هر كسي است كه در گوشه يي معلم خوبي پيدا كند و به صورت فردي تكامل يابد؛ جامعه پيش نخواهد رفت. دولت اسلامي است كه كشور اسلامي به وجود مي آورد. وقتي كشور اسلامي پديد آمد، تمدن اسلامي به وجود خواهد آمد؛ آن وقت فرهنگ اسلامي فضاي عمومي بشريت را فرا خواهد گرفت. اينها همه اش با مراقبت و با تقوا عملي است؛ تقواي فردي و تقواي جماعت و امت. امت اسلامي هم اگر با تقوا بود، مي تواند در راه هاي دشوار حركت كند؛ مشكلات در مقابل او زانو مي زنند؛ او در مقابل مشكلات زانو نمي زند. به اين جمله ي اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) توجه

كنيد: «من اخذ بالتّقوي عزبت عنه الشدائد بعد دنوّها»؛ اگر فردي - و من عرض مي كنم اگر ملتي - تقوا را براي خودش جاده ي عمل قرار داد و متقي شد، شدايد زندگي اگر نزديك او هم رسيده باشد، از او دور خواهد شد. «و احلولت له الامور بعد مرارتها»؛ تلخي هاي زندگي براي او شيرين خواهد شد. «و انفرجت عنه الامواج بعد تراكمها»؛ امواج طوفنده ي شدايد زندگي، بعد از آن كه متراكم شده باشند، از او دور خواهند شد و او بر امواج سوار خواهد شد. «و اسهلت له الصعاب بعد انصابها»؛ دشواري ها و سختي هاي زندگي بعد از آن كه به سخت ترين مرحله رسيده باشد، براي او آسان خواهد شد. واقع قضيه هم همين طور است. امروز ملتهاي مسلمان در مقابل زورگويي قدرتهاي جهاني حرفي براي گفتن ندارند؛ نه علم لازمي، نه فناوري پيشرفته يي، نه در زمينه هاي گوناگون سياسي مهارتي؛ چرا؟ چرا ما عقب مانديم؟ چون تقوا را از دست داديم. اين همان شدتهايي است كه با تقوا برطرف مي شود. شما ملت ايران در انقلابتان تقواي الهي را رعايت كرديد؛ در دفاع از اين انقلاب و از كشور و از اصالتهاي اسلامي و ديني و ملي تان تقواي الهي را رعايت كرديد؛ لذا امروز بحمداللَّه به همان نسبت عزيزيد. امروز عزت و اقتدار و عظمت ملت ايران در چشم مردم دنيا و دولتها و حتّي دشمنانش با اكثر كشورهاي اسلامي قابل مقايسه نيست؛ اين به خاطر تقواست. هر چه كمبود داريم، به خاطر بي تقوايي است. ايستادگي هم بر اثر تقواست. اميرالمؤمنين يكي از القابش «كرّار غير فرّار» است. پيغمبر اكرم اين لقب را به اميرالمؤمنين داد. اين مخصوص

ميدان نظامي نيست؛ در همه ي ميدانهاي انساني اميرالمؤمنين كرّار غير فرّار بود؛ يعني مهاجم، مقتدر، داراي فكر و بدون عقبگرد. مواضع محكم، ايستادگي بر مبانيِ مورد قبول و مورد اعتقاد، از موضع تدافعي خارج شدن و نسبت به كجي ها و زشتي ها و بدي ها و ظلمها و بي عدالتي هاي دنيا در موضع تهاجمي قرار گرفتن؛ اين همان صفت كرّار غير فرّار اميرالمؤمنين است. شما اگر به زندگي اميرالمؤمنين نگاه كنيد، مي بينيد از اول تا آخر، زندگي آن بزرگوار اين گونه است. علاج ما هم در همين است. مرحوم اقبال لاهوري مي گويد: مي شناسي معني كرّار چيست اين مقامي از مقامات علي است

امّتان را در جهان بي ثبات نيست ممكن جز به كرّاري حيات

مي خواهيد زنده بمانيد؟ مي خواهيد عزيز باشيد؟ مي خواهيد در علم و عمل پيشرفته باشيد؟ مي خواهيد جوانانتان سرافراز باشند؟ مي خواهيد فردايتان فرداي روشني باشد؟ بايد استقامت داشته باشيد. فعال، كرّار، خستگي ناپذير و دنبال كننده ي اهداف خود؛ آينده ي چنين ملتي روشن است. ملت ما خوشبختانه اين راه را شروع كرد و تا امروز ادامه داده؛ منتها اين راه استمرار لازم دارد. الان جوانها روي كار آمده اند. جوانهاي عزيز من! نوبت شماست. جوانهاي قبل از شما هر چه نفس داشتند، در اين راه زدند و ما را به اين جا رساندند؛ امروز نوبت جوانهاي ماست. در ميدان علم، در ميدان عمل، در ميدان تقوا، در ميدان سياست، در ميدان كار براي مردم و خدمت، و در ميدان شايستگي هاي گوناگون وارد شويد؛ خودتان را به صلاح و تقوا بياراييد و پيش برويد. من اين جا يك جمله به معتكفين عرض مي كنم. خوشا به حالتان معتكفين عزيز! پديده ي اعتكاف يكي از رويش هاي

انقلابي است؛ ما اول انقلاب اين چيزها را نداشتيم. اعتكاف هميشه بود. زمان جواني ما وقتي ايام ماه رجب فرا مي رسيد، در مسجد امام قم - آن هم فقط قم؛ در مشهد من اصلاً اعتكاف نديده بودم! - شايد پنجاه نفر، صد نفر فقط طلبه اعتكاف مي كردند. اين پديده ي عمومي؛ اين كه ده ها هزار نفر در مراسم اعتكاف شركت كنند، آن هم اغلب همه جوان، جزو رويش هاي انقلاب است. من يك وقت عرض كردم كه انقلاب ما ريزش دارد، اما رويش هم دارد؛ رويش ها بر ريزش ها غلبه دارند. پس خوشا به حالتان معتكفين عزيز! توصيه ي من اين است كه در اين سه روزي كه شما در مسجد هستيد، تمرين مراقبت از خود بكنيد؛ حرف كه مي زنيد، غذا كه مي خوريد، معاشرت كه مي كنيد، كتاب كه مي خوانيد، فكر كه مي كنيد، نقشه كه براي آينده مي كشيد، در همه ي اين چيزها مراقب باشيد رضاي الهي و خواست الهي را بر هواي نفستان مقدم بداريد؛ تسليم هواي نفس نشويد. تمرين اين چيزها در اين سه روز مي تواند درسي باشد براي خود آن عزيزان و براي ماها كه اين جا نشسته ايم و با غبطه نگاه مي كنيم به حال جوانان عزيزمان كه در حال اعتكاف هستند. با عملِ خودتان به ما هم ياد بدهيد. پروردگارا! دلهاي ما را با باران رحمت و فضلت سيراب كن. پروردگارا! ما را از ظلمات بدانديشي ها و بدكرداري هاي خودمان نجات بده. پروردگارا! ما را مؤمن و پرهيزگار - به معناي حقيقي كلمه - قرار بده. پروردگارا! ملت ما را آن چنان كه شايسته ي اوست، سرافراز و سربلند و عزيز بگردان. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و

لم يولد و لم يكن له كفوا احد. خطبه ي دوم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

و الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما علي اميرالمؤمنين و الصّديقة الطاهرة سيّدة نساء العالمين و الحسن و الحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و علي بن الحسين و محمدبن علي و جعفربن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمدبن علي و علي بن محمد و الحسن بن علي و الخلف الهادي المهدي حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين و استغفراللَّه لي و لكم. در خطبه ي دوم ان شاءاللَّه چند مطلبِ لازم را مطرح مي كنم و اميدوارم بتوانم آنچه را كه در ذهن هست، در فاصله ي كوتاهي عرض كنم. مطلب اول درباره ي دولت است. بحمداللَّه انتخابات ملت ايران مايه ي آبروي كشور و عزت و سربلندي و اقتدار ملي شد. ملت ايران در اين برهه، حركت بسيار پُرمعنايي را انجام دادند و آثار آن هم در دنيا ظاهر شد. كساني كه اهل سياست و اهل اطلاع از جريان هاي جهاني هستند، خوب مي فهمند كه من روي چه چيزي دارم تكيه مي كنم. ملت ايران قدرت خود، اراده ي خود، جهتگيري و ايستادگي خود را به دنيا نشان داد. امروز بحمداللَّه دولت تقريباً در آستانه ي تشكيل شدن است. در مجلس، نمايندگان وظايف و حقوقي دارند؛ رئيس جمهور هم وظايف و حقوقي دارد. هر دو طرف بايد به وظايف خود عمل كنند و از حقوق خود استفاده نمايند. البته بايد بنا بر تفاهم باشد تا كار پيشرفت كند و كار كشور معوق نماند. بعد از تشكيل دولت هم ان شاءاللَّه مجلس

و دولت بنا بر همكاري داشته باشند و وظايف خودشان را انجام دهند؛ منتها برادرانه.مجلس نظارت خود را بكند، محاسبه ي خود را بكند، سؤال خود را بكند - كه اينها وظايف مجلس است و انتظار از مجلس همين چيزهاست و اينها كمك به دولت است - و دولت هم ان شاءاللَّه تلاش و حركت خود را با قدرت و كفايتِ لازم انجام دهد. براي نياز دولت قانون بگذرانند تا دولت بتواند به وعده هاي خود عمل كند؛ دولت هم به اميد خدا، با توكل به خدا و با پشتيباني مردم بتواند خواسته هاي آنها را در حدي كه براي او در مدت مشخص قانوني ممكن و مقدور است، عملي كند. بنده ي حقير هم به عنوان خدمتگزار، از رئيس جمهور و از كليت دولت مثل هميشه حمايت خواهم كرد. دأب بنده و قبل از من دأب امام عزيز و بزرگوار ما اين بوده و هست و ان شاءاللَّه خواهد بود. ما از رئيس جمهور - كه منتخب مردم است - حمايت مي كنيم؛ از كليت دولت حمايت مي كنيم؛ از حقوق و مطالبات مردم هم حمايت مي كنيم. برادران عزيز ما در دولت و رئيس جمهور محترممان - كه بحمداللَّه متكي به محبت و رأي مردم است - بعد از اين كه دولت تشكيل شد، وعده هايي را كه به مردم داده اند، مرور كنند و بجد براي تحقق اين وعده ها تلاش نمايند. مردم كساني را كه صادقانه عمل مي كنند، مي شناسند. سرعت عمل، خوب است؛ عجله و انفعال و شتابزدگي بد است. مبادا در مقابل برخي از كساني كه حرفها و مطالباتِ خودشان را به عنوان مطالبات مردم جا مي زنند، دولت دچار انفعال شود؛ نه، كار

خودشان را بكنند. مطالبات حقيقي مردم؛ همان چيزهايي كه بحمداللَّه در شعارها و اظهارات رئيس جمهور محترممان هم به صورت برجسته يي گفته و تكرار شده است، چيزهاي خوبي است؛ مردم همين ها را مي خواهند. دولت بايد اينها را بجد، بدون دستپاچگي، با تدبير درست، و در طول مدت مقرر و معقول دنبال كند. ما از تأخير انداختن كارها - كه مثلاً يك كار پنج ساله را ظرف دوازده سال انجام دهند - هميشه گله كرده ايم. اگر بتوانند كار پنج ساله را در پنج سال انجام دهند، ما ممنونيم. كار پنج ساله را اگر توانستند در چهار سال انجام دهند، بيشتر ممنونيم. اما اگر بخواهيم كار پنج ساله يا چهار ساله را با سرهم بندي و عجله و شتابزدگي در مدت كوتاهي انجام دهيم، نه؛ اين طور كاري را مردم نمي پسندند؛ بنده هم دنبال چنين چيزي نيستم. البته مسؤولان محترممان هم قطعاً نمي خواهند اين طور عمل كنند. بنابراين امروز بحمداللَّه افق روشني جلوي چشم مردم وجود دارد. انتخابات در كشور ما معناي واقعي خود را دارد. در خيلي از كشورهاي به اصطلاح دمكراتيك، انتخابات اين طوري نيست؛ انتخابات تابع صندوق هاي پول قدرتمندان و ثروتمندان و خواست آنهاست. اين كه نامزدي از دل مردم حركت كند - بدون اين كه به بخشهاي قدرت متصل باشد - بتواند با مردم حرف بزند، آراء مردم را جلب كند، حزبي دنبال او نباشد، جريان هاي سياسي دنبال او نباشند، مردم خودشان فكر كنند و انتخاب كنند، در كمتر جايي از دنيا ديده مي شود؛ اين متعلق به شما مردم است؛ اين يك نو شدن است؛ يك روز نو و يك افق جديد است؛ اين بحمداللَّه در كشور

ما رخ داده است. البته مردم هم مشكلات زيادي دارند و منتظر هم هستند. اما من عرض مي كنم با شناختي كه از مردم دارم و با ارتباطات زيادي كه در طول اين سالها با متن مردم داشته ام، مي دانم كه مردم اهل انصافند؛ اين طور نيست كه حل مشكلات متراكم را در مدت كوتاهي بخواهند. بعضي ها در گوشه و كنار حرفي مي زنند و يا چيزي مي نويسند؛ اينها حرف آنهاست؛ حرف مردم نيست. بحمداللَّه دست دولت باز است؛ اختيارات رئيس جمهور بسيار وسيع است؛ بودجه ي كشور هم در اختيار رئيس جمهور است. ان شاءاللَّه يك دولت قوي و كارآمد سر كار بيايد؛ با ايمان، با انگيزه، با تقوا، با مراقبت از خود، با نظارت مجلس و دستگاه هاي نظارتي، با قوانين پيشرفته و خوب، با قوه ي قضاييه ي حاضر يراق و آماده ي به كار در مقابل تخلفات، تا در مدتي كه قانون به آنها فرصت داده است، بتوانند كارهايي را كه به مردم وعده داده اند و در اين مدت مي شود انجام داد، انجام دهند؛ كارهاي درازمدت را هم در اين مدت پايه گذاري كنند. مطلب دوم در مورد عراق است. ما از دولت عراق كه يك دولت مردمي است، حمايت مي كنيم؛ ملت عراق هم كه برادران هميشگي ما هستند. دولت كنوني عراق كه با رأي مردم سر كار آمده است، در طول تاريخ عراق، از اوّلي كه خداي متعال اين منطقه را آفريده است تا امروز، سابقه نداشته است. هيچ وقت ملت عراق براي خودشان رئيس دولت انتخاب نكرده بودند و نداشتند. هميشه رئيس دولت مدتهاي طولاني از طرف عثماني ها مي آمد؛ قبل از آن هم كه به شكل ديگري بود و حكومتهاي

مستبد قبلي سر كار بودند؛ بعد از آن هم سالهاي متمادي دست انگليسي ها بود؛ بعد هم دست احزاب چپ؛ آخري اش هم كه صدام روسياه و حزب بعث بود؛ بنابراين هيچ وقت مردم در صحنه ي عراق نبودند. اين اولين دولت مردمي است كه در عراق دارد سر كار مي آيد. امريكايي ها اين طور دوست نمي داشتند، اما ملت عراق و روحانيت پيشرو مي خواستند و مرجعيت وارد ميدان شد و بحمداللَّه اين قضيه پيش آمده است. آرزوي ما رفاه مردم و آبادي و امنيت عراق است. از ناامني هايي كه در عراق اتفاق مي افتد - كشتارهايي كه روزانه در مسجدها، در حسينيه ها، در خيابان ها و اجتماعات رخ مي دهد - و مردم بيچاره ي عراق را قرباني مي كند، ما بشدت آزرده هستيم. كشتن مردم مظلوم جرم بزرگي است و فرقي نمي كند كه اين جرم را چه كسي مرتكب شود. مسلسل امريكايي ها هم كه مردم عراق را قرباني مي كند، مجرم است؛ عوامل بمبگذاري هم كه اجتماعات مردم را منفجر مي كنند و كودك و زن و مرد را مي كُشند، مجرمند. البته ما متهم اولِ اين حوادث را امريكا مي دانيم. چرا؟ چون تروريسم عراق زير چشم امريكاست. هزاران نيروي نظامي و اطلاعاتي و امنيتي و سياسي از امريكايي ها امروز در همه جاي عراق گسترده اند. اگر مي خواستند ناامني را در عراق از بين ببرند، مي توانستند. بعضي ها معتقدند كه قرايني هم بر اين اعتقاد وجود دارد كه اين ترورها كار خود سرويس هاي جاسوسي امريكا و صهيونيست هاست؛ چرا؟ چون نمي خواهند اين دولت موفق شود. ناامني بهانه ي ادامه ي اشغال است. چون ناامن است، ما بايد بمانيم؛ اگر برويم، آسمان به زمين مي آيد! آنچه در عراق پيش آمده، چيزي نيست كه

امريكايي ها مي خواستند. آنها يك دولت دست نشانده ي خودشان مي خواستند؛ آنها مي خواستند عراق بظاهر حكومت مردمي داشته باشد، اما در باطن مزدور آنها بر عراق حاكم باشد؛ ولي اين طور نشد. ملت عراق همت كردند، مرجعيت همت كرد، نخبگان سياسي عراق همت كردند و نگذاشتند اين كار انجام بگيرد. كما اين كه امروز در تدوين قانون اساسي عراق هم دارند دخالت مي كنند. امريكايي ها رسماً در تدوين قانون اساسي عراق دارند دخالت مي كنند. به شما چه؟ بگذاريد عراقي ها كارشان را بكنند. دخالت مي كنند: فلان چيز باشد، فلان چيز نباشد. البته امريكا در عراق شكست خورده؛ در اين ترديدي نيست. خرج زيادي كردند، اما وعده هايشان هيچكدام تحقق پيدا نكرد؛ نفرت مردم عراق هم روزبه روز از آنها بيشتر شده. شايد امروز در كشور عراق هيچ عنصري منفورتر از جورج بوش نباشد. روز به روز هم نفرت ملت عراق از امريكايي ها بيشتر مي شود. اين نفرت، مخصوص ملت عراق هم نيست؛ در دنياي اسلام، در سطح جهان، بلكه در خود امريكا اعتراض ها عليه دولت امريكا به خاطر مداخله ي نظامي در عراق روزافزون است. در داخل امريكا هم همين طور است. اعتراض ها كشيده شده به نخبگان سياسي امريكا؛ تند و زننده به دولتِ خودشان اعتراض مي كنند. نظرسنجي هفته ي گذشته در امريكا نشان داد كه اكثر مردم امريكا مخالف مداخله ي امريكا در عراق و ماندن امريكا در اين كشور و ادامه ي اشغال هستند. نتايج را منفي مي دانند، كه درست هم فهميده اند. امريكا در عراق شكست خورده است. اين هياهوي ظاهري دليل موفقيت نيست. متهم كردن اين و آن هم مايه ي تبرئه ي از اتهام نيست كه امريكايي ها ايران و سوريه را متهم مي كنند كه از مرزهاي شما

تروريست و مواد منفجره مي آورند. اينها حرفهاي بي معنا و مهملي است كه تكرار مي كنند. امنيت، دست آنها و زير چشم آنهاست. كيست در دنيا كه نداند گروههاي تروريستي يي كه به نام آنها امروز در عراق كاري انجام مي گيرد، بعضي از آنها ساخته ي دست خود امريكايند؛ بعضي ها هم زير نفوذ امريكايند؟ كيست كه نداند اينها دارند در عراق اختلاف بين سني و شيعه ايجاد مي كنند؟ كيست كه نتواند حدس بزند كه اينها مي خواهند ناامني باشد تا بتوانند بيشتر به اشغال غيرقانوني و غيرمشروعِ خودشان ادامه دهند؟ آنها مسؤول و متهم اند. تروريست ها زير چشم خود آنها دارند حركت مي كنند؛ ما اطلاع داريم؛ اين ديگر حدس نيست. در بعضي از مرزهاي عراق تروريست ها زير چشم خود امريكايي ها - و شايد با كمك خود آنها - از اين جا به آن جا منتقل مي شوند؛ آن وقت مي آيند بيخود ايران يا سوريه را متهم مي كنند. ما 1300 كيلومتر با عراق مرز داريم؛ اين مرزها را هم محكم گرفته ايم. البته در هر مرز محكمي ممكن است خروج غيرقانوني باشد. امريكايي ها بعد از سالهاي متمادي هنوز نتوانسته اند مرزهاي خودشان با مكزيك را ببندند؛ مرتب غيرقانوني افراد مي آيند و مي روند. بنابراين ممكن است غيرقانوني ترددي بشود، ليكن ما ايستاده ايم و نمي گذاريم. امنيت عراق، امنيت ماست؛ پيشرفت عراق براي ما يك دستاورد بزرگ است؛ ما اين را مي خواهيم. اميدواريم ملت عراق هر چه زودتر از محنتهايي كه دچار آن شده است، نجات پيدا كند و اين كشور ثروتمند از لحاظ طبيعي، بتواند به نقطه يي كه شايسته ي آن است، برسد. مطلب بعد، مسأله ي فلسطين است. عقب نشيني صهيونيست ها از غزه بعد از 38 سال اشغال غزه، حادثه ي بسيار

مهمي است. جالب است بدانيد كه اين عقب نشيني يك انتخاب نبود كه رژيم صهيونيستي انجام داد؛ اين يك شكست و يك اجبار بود؛ از روي ناچاري و ناگزيري بود. الان فشار رواني اين شكست روي همه ي اركان ملت و دولت صهيونيستي اثر گذاشته و آنها را دارد تكان مي دهد. بعضي از آنها قهر مي كنند، بعضي شان اعتراض مي كنند. چند روز پيش يك تظاهرات دويست هزار نفره در تل آويو به راه انداختند. متلاطمند، اما چاره يي نداشتند. عده يي مي خواهند وانمود كنند كه اين عقب نشيني بر اثر مذاكره بود؛ اين حرف خيلي كودكانه است. در طول 70 سال اشغال فلسطين، صهيونيست ها از يك متر خاك اشغالي با مذاكره عقب ننشستند؛ مذاكره كدام است؟! اين عقب نشيني بر اثر مقاومت فلسطيني ها بود. حادثه ي اول، عقب نشيني و فرار از جنوب لبنان بود؛ اين هم حادثه ي دوم است كه بر اثر مقاومت پيش آمد. ملت فلسطين بداند، گروه هاي جهادي فلسطين بدانند؛ در اين دام نيفتند كه خيال كنند مذاكره غزه را آزاد كرد؛ نخير، مذاكره غزه را آزاد نكرد؛ هيچ نقطه ي ديگر را هم آزاد نكرد؛ تا ابد هم هيچ جا را آزاد نخواهد كرد. آنچه غزه را آزاد كرده، فشار مقاومت ملت فلسطين بوده است؛ آنها ناچار شدند. نكته ي مهم ديگر اين است كه مسأله ي فلسطين با اين عقب نشيني ها حل نخواهد شد؛ اين را بدانند. هم امريكا بداند، هم صهيونيست ها بدانند، هم كساني كه حالت دلالي دارند و به شكل دلال دارند عمل مي كنند، بدانند كه مسأله ي فلسطين اين طوري حل نخواهد شد. اين كه از يك قسمت عقب نشيني كنند، بعد قضيه تمام شود، اين نمي شود. كسي بيايد خانه ي شما را به زور

اشغال كند، بعد از مدتي يك اتاق كوچك را آن گوشه ي خانه به شما بدهد، بقيه ي خانه را هم به اسم خودش ثبت كند؛ مگر مي شود چنين چيزي؟ فلسطين را گرفته اند؛ حالا ناچار شده اند از گوشه يي از فلسطين عقب نشيني كنند؛ كسي بگويد خيلي خوب، حالا كه اين جا را داديد، پس ديگر بقيه ي فلسطين مال شما! مگر مي شود چنين چيزي؟ مسأله ي فلسطين اين طوري حل نخواهد شد. مسأله ي فلسطين فقط يك راه دارد؛ همان چيزي كه ما چند سال پيش اعلام كرديم: از فلسطيني هاي اصيل - چه آنهايي كه داخل فلسطين هستند، چه آنهايي كه در اردوگاه ها هستند، چه آنهايي كه در كشورهاي ديگر هستند؛ چه مسلمان باشند، چه يهودي باشند، چه مسيحي باشند، فرقي نمي كند؛ فلسطيني باشند - نظرخواهي كنند؛ هر دولتي كه آنها خواستند، سر كار بيايد. آن دولت اگر مسلمان باشد، اگر مسيحي باشد، اگر يهودي باشد، اگر مخلوط باشد، چنانچه برخاسته ي از آراء خود فلسطيني ها باشد، مورد قبول است و مسأله ي فلسطين را حل خواهد كرد. بدون اين، مسأله ي فلسطين حل نخواهد شد. مطلب آخري كه عرض مي كنم، مسأله ي هسته يي است. قبل از آن كه من دو سه جمله درباره ي مسأله ي هسته يي توضيح بدهم، خدعه ي تبليغاتي غربي ها، بخصوص امريكايي ها را درست تبيين كنم. در واقع دو خدعه ي تبليغاتي داشتند، كه اولين خدعه ي آنها اين بوده كه در تبليغاتشان وقتي مي خواهند راجع به مسأله ي هسته يي اظهار نظر كنند، مي گويند ما با سلاح هسته يي در ايران مخالفيم و سلاح هسته يي يك خطر بزرگ است. كأنّه ايران دنبال سلاح هسته يي است و اين حضرات هم با سلاح هسته يي مخالفند! اول امريكايي ها اين را گفتند و انسان

متأسفانه مي بيند كه بعضي از اروپايي ها هم همين حرف را تكرار مي كنند. اين يك خدعه است، خودشان هم مي دانند كه خدعه است. اين حرف براي فريب دادن افكار عموميِ خودشان است. اصلاً بحث سلاح هسته يي در ايران نيست. مسؤولان ما گفته اند، آحاد ملت ما هم همه قبول كرده اند؛ دولتها گفته اند، بنده هم مكرر گفته ام كه ما دنبال سلاح هسته يي نيستيم. اورانيومي كه در ايران در اين چرخه ي سوخت غني مي شود، بين 3 تا 4 درصد خواهد شد. براي بمب اتمي و سلاح هسته يي نودوچند درصد بايد غني سازي شود؛ فاصله اينقدر است. ما مي خواهيم اورانيومي را كه مال خود ماست، معدن خود ماست، با تجهيزاتي كه متعلق به خود ماست، از كسي آن را وام نگرفته ايم، رهين منت كسي نيستيم و بچه ها و جوانهاي خودمان آن را به كار انداخته اند، در اين تشكيلات، غني سازيِ 3 تا 4 درصد بكنيم تا بتوانيم سوخت نيروگاه هسته يي بوشهر را - كه فعلاً يكي نيمه تمامش را داريم - برسانيم. اصلاً بحث سر سوختِ آن است. ما مي خواهيم سوخت نيروگاه هسته يي مان را خودمان توليد كنيم. آنها مي گويند خودتان توليد نكنيد. برايتان نيروگاه بسازند، اما بياييد سوختش را از ما بخريد! يعني چه؟ يعني وابسته بمانيد. ملت ايران بايد به قدرتهاي توليد كننده ي سوخت هسته يي وابسته بماند تا اگر آنها يك وقت خواستند سوخت ندهند، شرطي بگذارند و دولت و ملت ايران ناچار باشند دستشان را بالا ببرند و بگويند چاره يي نداريم؛ سوخت ما - كه برق و امكانات ما وابسته ي به آن است - بايد از آن طرف بيايد؛ والّا نيروگاه ما خواهد خوابيد. ملت ايران بايد وابسته بماند؛ آنها

اين را مي خواهند. براي ما مسأله ي هسته يي، مسأله ي علمي و اقتصادي است. در مسأله ي هسته يي، راهي را كه تا الان آمده ايم و بحمداللَّه به طور كامل هم موفق بوده ايم، اگر بتوانيم در آن پيش برويم و به آخر برسانيم، اين يك پيشرفت علمي براي كشور است. جوانان ايراني در اين ميدان، مهارت و استعداد و توانايي علميِ خودشان را ثابت كرده اند؛ اين از لحاظ علمي خيلي براي ما باارزش است. از لحاظ اقتصادي هم مقرون به صرفه است. آنها مي گويند شما از همين نفت و سوختهاي فسيلي - يعني منابع تجديدناپذير و تمام شدني - استفاده كنيد. اين مثل اين است كه شما بخواهيد در باغچه ي خودتان سبزي بكاريد يا ميوه توليد كنيد و بفروشيد و زندگي تان را از آن اداره كنيد؛ كسي بگويد نه آقا، شما برو اشيايي كه در خانه ات هست - آن يادگارهاي قديمي، آن نگين تاريخي، آن فرش زير پايت - بفروش و بخور. ما مي خواهيم منابع تجديدناپذيرمان براي نسلهاي ديگر بماند. اين طور نباشد كه بيست سال ديگر، بيست وپنج سال ديگر، اين كشور نفت نداشته باشد؛ مجبور باشيم نفت خود را از امريكا يا از عوامل امريكا بخريم. ما مي خواهيم جايگزين نفت داشته باشيم و آن، انرژي هسته يي است. آنها مي گويند نه، نداشته باشيد؛ همان نفتتان را مصرف كنيد تا تمام شود. اگر مي خواهيد نيروگاه هسته يي هم داشته باشيد، سوختش را بايد از ما بخريد. اين حرفِ زوري است كه امروز بخشي از دنياي غرب دارد با ما در ميان مي گذارد. مجرم اين قضيه هم باز در درجه ي اول امريكاست. ما تا اين لحظه هيچ تعهد بين المللي و هيچ تفاهمنامه و

موافقت نامه ي دوجانبه يا چندجانبه را نقض نكرده ايم. ما خيلي آرام، منطقي و با مدارا پيش رفته ايم. اما از اول گفته ايم، الان هم تكرار مي كنيم كه تحميل، زورگويي و باج گيري را ملت ايران از هيچ كس قبول نمي كند. سياست ما مذاكره و تفاهم و تقويت اعتماد است؛ اما اعتماد بايد از دو طرف تقويت شود. اين دو سه كشور اروپايي مي گويند شما اعتماد سازي كنيد - يعني كاري كنيد كه ما به شما اعتماد پيدا كنيم - بنده هم به آنها مي گويم شما هم كاري كنيد كه ما به شما اعتماد پيدا كنيم. دليلي ندارد كه ايران به شما اعتماد داشته باشد؛ وقتي شما كاري مي كنيد كه موجب بي اعتمادي است. اگر اين طرف اعتمادسازي لازم است، آن طرف هم اعتمادسازي لازم است. اروپايي ها نبايد با لحن طلبگار حرف بزنند. امروز قرن نوزدهم نيست. ملت ايران ملتي نيست كه يك روز اگر رژيم دست نشانده ي انگليس و امريكا در اين جا سر كار بود، هر چه مي گفتند، ناچار بود بپذيرد؛ نه، امروز نظام جمهوري اسلامي متكي به هفتاد ميليون جمعيت است. امروز ملت ايران و دولت ايران و مسؤولان ايراني در خودشان مثل كوه احساس استواري و قدرت مي كنند. ما از هيچ كس نمي ترسيم. ما قدرت و توانايي لازم را براي دفاع از حقوقِ خودمان هميشه داشته ايم و از اين حقوق كوتاه نمي آييم. كسي حق ندارد حق ملت را در اين جا مورد معامله قرار دهد. مسأله ي هسته يي هم خوشبختانه در كشور ما يك مسأله ي جناحي و گروهي نيست؛ يك مسأله ي ملي و همگاني است و همه به اين موضوع اعتقاد دارند. اروپايي ها قدري بيشتر روي ابعاد مسأله فكر كنند؛ بيشتر تعمق

و تأمل كنند و تحت تأثير امريكا و صهيونيست ها قرار نگيرند. اروپا توصيه ي ما را بشنود و بداند كه امريكا و صهيونيست ها نه خير آنها را مي خواهند، نه خير ما را. امريكا انحصارطلب است؛ همه ي دنيا را تحت قدرت و دنبال رو خودش مي خواهد. اروپايي ها در مقابل او نبايد تسليم شوند. ما در فكر يك كار علمي، يك كار اقتصادي و يك كار مطابق مصالح ملي هستيم؛ ملت ما اين را مي خواهند؛ ما هم ايستاده ايم. خدعه ي تبليغاتيِ دوم اين است كه در اظهارات اروپايي ها و روزنامه هايشان آمده بود كه عليه ايران اجماع جهاني شده است. نه آقا! هيچ اجماع جهاني نيست. در خود اروپا هم دولتهايي كه مخالف اين روش زورگويي و باج گيري هستند، وجود دارند. اجماع جهاني در دنيا عليه تسليحات اتمي است كه امروز مركزش امريكا و بعضي كشورهاي اروپايي است و خطرناك ترين اش رژيم صهيونيستي است؛ والّا همه ي كشورهايي كه آرزو دارند چنين فناوري مستقلي را داشته باشند، طرفدار و پشتيبان ما هستند؛ ملتها و دولتهايشان هم پشتيبان ما هستند. كدام اجماع جهاني؟! نخير، هيچ اجماعِ جهاني يي نيست. اگر اجماع جهاني هم بود، ملت از حق خودش نمي گذشت؛ اما چنين چيزي وجود خارجي ندارد. و بدانند كه ان شاءاللَّه در آينده ي نه چندان دوري، ملت و جوانان ما نيروگاه هسته يي را هم خودشان خواهند ساخت. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ميدان صبحگاه ستاد نيروى مقاومت بسيج

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ميدان صبحگاه ستاد نيروي مقاومت بسيج بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

حضور در جمع شما جوانان عزيز و بسيجيان مخلص، هميشه شوق آفرين و هيجان انگيز است. اگرچه خود انقلاب اسلامي و پديده هايي كه انقلاب يكي پس از ديگري در طول زمان و در

عرصه هاي گوناگون به وجود آورد، همه پديده هاي شگفت آور هستند؛ اما پديده ي بسيج و تشكيل اين نيروي عظيمِ معجزگون، استثنايي و كم نظير است. بسيج، حقيقتي شبيه افسانه هاست. براي كساني كه با متن واقع بسيج آشنايي ندارند، تصور چنين حجم پُركيفيت عظيمي با اين تنوع و همه جانبگي، آسان نيست. بسيج مرز سِني نمي شناسد؛ جوانهاي كم سال تا پيران كهنسال در آن شركت دارند. بسيج مرز جنسي نمي شناسد؛ زن و مرد در آن حضور دارند. بسيج مرز صنفي و مرز جغرافياي و قومي نمي شناسد؛ همه ي اقوام ايراني، همه ي اصناف گوناگون ملي در سطوح مختلف فكري از انسانهاي نخبه ي برجسته ي ممتاز در ميان اهل علم و دانشجويان تا جوانهاي فعال و پُرشور صحنه هاي ديگر، همه در بسيج جمع اند. بسيج نماد حضور ملي و مقاومت ملي و آگاهي يك ملت است؛ آن هم آگاهي همراه با تحرك، همراه با معنويت و همراه با اخلاص. بسيج، حقيقت است؛ اما شبيه افسانه هاست. بسيج براي جوانان، شورآفرين است؛ براي دوستان، اميدآفرين است؛ براي دشمنان، بيم آفرين است. امروز اگر شما جلوه هاي زيباي پُرشور حضور جوانان را در صحنه هاي پُرخطر فلسطين و لبنان مشاهده مي كنيد، اين الگوگيري از بسيج است. امروز اگر بيداري جوانان دانشجو را در سرتاسر دنياي اسلام مي بينيد، اين الگوگيري از بسيج است. بسيج يعني حركت عظيم ملت ايران، همراه با آگاهي؛ احساس آميخته ي با عقلانيت؛ حركت و عمل آميخته ي با مبناي فكري؛ عمل گرايي همراه با آرمان گرايي و ديدن افق هاي دوردست؛ اينها مجموعه يي است كه ذهنيت و هويت بسيج را تشكيل مي دهد. به همين جهت است كه از اول انقلاب تا امروز، بسيج خار چشم دشمنان بوده؛ چه دشمنان داخلي و چه دشمنان خارجي.

هميشه بسيج مورد تهاجم لفظي و عملي دشمنان قرار داشته است. سمپاشي و لجن پراكني عليه بهترين جوانان اين كشور كه در صفوف بسيج مستقرند، مخصوص يك دوره از دوره هاي پس از انقلاب نيست؛ از اول بوده، تا امروز هم بوده است؛ خواهد بود؛ بعد از اين هم خواهد بود. البته دشمنان موفقيت هاي بسيج را مي بينند. بسيج در ميدان دفاع مقدس از خود حركتي نشان داد كه براي دنيا شگفت آفرين بود. حضور بسيج در ميدان هاي جنگ و دفاع مقدس، هم به عنوان يك عمل نظامي، و هم به عنوان روحيه دهي به رزمندگان مستقر در سازمانهاي نظامي - يعني ارتش و سپاه - تأثيرات معجزآسايي داشته است. آن جايي كه بسيج بود، روحيه و معنويت هم بود؛ طبعاً ايستادگي و مقاومت هم بود و بر اثر آن همه، پيروزي هم نصيب مي شد. براي همين است كه ملت ايران در كمتر از دو سال - يعني تا فتح خرمشهر - بر قواي اهريمني عراق فائق شد. وقتي خرمشهر سقوط كرد، نماد قوي پنجگيِ دشمن بود و مظلوميت ملت ايران. وقتي ملت ايران با قدرت خرمشهر را از دشمن پس گرفت و هزاران نيروي رزمنده ي دشمن را اسير كرد، در واقع سرنوشت نهايي جنگ نوشته شد. همان روزها سران چند كشور براي وساطت به ايران آمده بودند. يكي از برجستگان سياسيِ معروف انقلابي دنيا - كه رهبر يكي از كشورهاي آفريقايي بود - به من گفت امروز مسأله ي ايران و جمهوري اسلامي در دنيا بكلي با قبل از فتح خرمشهر متفاوت است؛ امروز همه به چشم فاتح و پيروز به شما نگاه مي كنند. و حقيقت هم همين بود. شش سال بعد

از آن صرف شد تا نظام جمهوري اسلامي بتواند بر زرادخانه ي عظيم جهاني - كه پشت سر رژيم بعثي صدام قرار داشت - پيروز شود. و ما پيروز شديم و توانستيم بر دشمني كه شورويِ سابق و ناتو و امريكا از او حمايت مي كردند، به او تجهيزات مي دادند، به او سلاح شيميايي مي دادند، به او كمك هاي مؤثرِ اطلاعاتي مي دادند، فائق بياييم؛ اين به بركت حضور مردم بود؛ يعني حضور بسيج؛ يعني جوانان بااخلاص. مكتب بسيج، مكتب مجاهدت معنوي و مخلصانه است. اين مجاهدت، براي ملت و كشور و بالاتر از همه براي دين خدا و سرافرازي پرچم آزادگي اسلامي در همه ي دنياست. اين مجاهدت خطراتي دارد. بالاترين خطر براي انسان، جان باختن است. در مكتب بسيج، نام اين جان باختن »شهادت« است. شهادت بالاترين ارزش عاشورايي انسان و بالاترين ارزش در معيار ارزش هاي معنوي است. در روايت وارد است: »فوق كل ذي برّ برٌّ حتي يقتل الرّجل في سبيل اللَّه«؛ بالاتر از هر فضيلتي، ارزشي و معنويتي، ارزش ديگري وجود دارد، تا وقتي كه فرد به شهادت مي رسد، كه بالاترين ارزشهاست. آن معناي جهاد است و اين معناي شهادت است. افرادي به نيابت از دشمنان عزت اين ملت سعي كردند جهاد را بدنام كنند. الان مي دانيد در كشورهايي از منطقه ي ما، سعي امريكايي ها بر اين است كه آيات جهاد را از كتابهاي درسي بيرون بياورند؛ اصرار كردند كه بايد اين كار را بكنيد؛ بعضي از دولتهاي ضعيف و زبون هم اين را قبول كردند. مي خواهند جهاد را از آيات قرآن و تعاليم ديني خارج كنند؛ چون ضامن عزت ملتهاي اسلامي و امت اسلامي و بزرگترين سنگر

و حصن حصين مقاومت، جهاد في سبيل اللَّه است. شهادت را به عنوان يك عمل ساده لوحانه معرفي كردند، كه خود برترين ارزشهايي است كه جهاد به دنبال دارد. جهاد وقتي مي تواند اثر خودش را به طور كامل نشان دهد كه با دل نهادن به شهادت همراه باشد. جهاد و شهادت، دو فصل بزرگ حركت بسيجي است. بسيجيان عزيز ما تا امروز پيشرفت هاي خوبي كرده اند؛ اين پيشرفت ها بايد همچنان ادامه پيدا كند. مطمئناً اين الگو در كشور عزيز ما دنيا را تحت تأثير قرار خواهد داد. امروز مسائل ايران با مسائل دنيا مرتبط است. جرم دولت ايالات متحده ي امريكا فقط اين نيست كه ملت ايران را تهديد مي كند؛ جرم ديگر او اين است كه منطقه را بي ثبات كرده است؛ و ضرر اين بي ثباتي به همه ي دنيا مي رسد. ما امروز در مقابل تحريكات امريكايي ايستاده ايم و در واقع تضمين كننده ي ثبات اين منطقه هستيم؛ اين دفاع از هويت ماست؛ دفاع از شخصيت ملي ماست؛ دفاع از دين ماست؛ دفاع از آرمانهاي بلند نظام جمهوري اسلامي است؛ دفاع از منطقه است؛ و به اين معنا دفاع از دنياست. امريكايي ها از هر وسيله يي براي مقابله ي با ملت ايران استفاده كردند و در همه ي اين وسايل، در مقابل صلابت ملت ايران و رشادت جوانهاي ما، مرعوب و مغلوب شدند. آنها از جوانهاي ما مي ترسند. ملت ما ملت جواني است. اين جوانها بيدارند و دلهايشان با اعتقاد به مباني اسلام و آرمانهاي اسلامي محكم است. بسيج در واقع يك حركت گسترده ي مردمي است. خيلي ها ممكن است داخل در نيروهاي بسيج و گردان هاي مقاومت و نيروي مقاومت سپاه هم نباشند؛ اما در دل، بسيجي باشند. در نظرخواهي هايي

كه از جوانهاي ما كردند، بيش از 90 درصد جوانهاي كشور در اين نظرخواهي اعلام كردند كه آماده ي دفاع از ملتند. اين، معناي بسيج است. همين روحيه وقتي با اخلاص بيشتر، با پايبندي بيشتر به مباني و با پرهيزگاري و پارسايي همراه شود، چهره هاي نوراني جوانان بسيجيِ عزيز ما را در بخش هاي ممتاز و پيشرو مشخص مي كند. دشمنان در مقابل اين نيرو هيچ كاري نمي توانند بكنند. شما ديديد امريكا در مسأله ي انتخابات ما ناشرافتمندانه عمل كرد. حركتي كه در مقابل انتخابات و براي سوءاستفاده ي از انتخابات انجام دادند، خارج از همه ي قواعد انساني و قواعد ارتباطات بين المللي بود؛ اما شكست خوردند. آنچه در ايران اتفاق افتاد، درست نقطه ي مقابل چيزي است كه آنها مي خواستند. شكست بزرگتر امريكايي ها در ميداني است كه امروز آراسته اند؛ و آن عبارت است از تلاش براي استحاله ي نظام جمهوري اسلامي. آنها مي خواهند با ابزارهاي سياسي، با ابزارهاي فرهنگي و با دست نشاندگان فرهنگي و سياسي، نظام اسلامي را از حقيقتش، از روحش و از هويت واقعي اش تهي كنند؛ و اين هم شكست خواهد خورد؛ و اين بزرگترين شكست امريكا از شما عزيزان مؤمنِ جوان در نيروهاي بسيج است. با خدا باشيد؛ دل به خدا بسپاريد؛ توكلتان را به خداي متعال از دست ندهيد؛ به نيروي عظيمي كه خداي متعال در دل شما، در ذهن شما، در اراده ي شما، در وجود شما و در جسم شما به وديعه قرار داده است، باور و ايمان بياوريد و بدانيد با اين نيرو مي توانيد كوههاي عظيم را جابه جا كنيد. اقيانوس ملت ايران ممكن است گاهي آرام به نظر برسد؛ اما اگر طوفاني شد، سونامي ها به وجود خواهد

آورد. اگر اين اقيانوس عظيم با تكيه ي بر اعماق ديني و ايماني اش به طوفان برخيزد، جوانهاي ما كارهاي بزرگي انجام مي دهند. اين كارهاي بزرگ فقط در ميدان جنگ نيست - يك نمونه مربوط به ميدان جنگ است - در ميدان علم هست؛ در ميدان مسائل اجتماعي هست؛ در ميدان مسائل فرهنگي هست؛ در ايجاد فضائل اخلاقي و گسترش اين فضائل در ميان مردم هست؛ در ميدان فناوري و پيشرفت هاي علمي و فني هست. اين كارها و اين معجزه ها همه از شما جوانها برمي آيد؛ از شما ملت عزيز ايران برمي آيد؛ از بسيج جوان و پير و زن و مرد برمي آيد. ملت ايران نمادش بسيج است و همه ي ملت ايران در واقع اجزاي بسيج اند. خداي متعال روح امام بزرگ و راحل ما را شاد كند كه اين بنيان رفيع را او پي ريزي كرد و اين نهال را او پرورش داد و آبياري كرد، كه امروز به اين درخت تناور تبديل شده است. اميدواريم هميشه مشمول ادعيه ي زاكيه ي حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) و مورد لطف خاص الهي باشيد و خداي متعال همه ي كارهاي شما را در جهت خير و صلاح و اراده ي خود قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار رئيس جمهور و هيأت وزيران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار رئيس جمهور و هيأت وزيران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

از بيانات مفيد و پُرمغز جناب آقاي احمدي نژاد خيلي متشكريم. مناسبت خوبي است براي تجديد ياد اين دو شهيد عزيز و عالي قدر؛ شهيد رجايي و شهيد باهنر. اين حرف درستي است كه اين دو نفر حقاً نماد دولتمردان متعهد و پايبند و مردان جمهوري اسلامي بودند. اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند متعال با رحمت و مغفرت

و فضل بي پايانش با آنها رفتار كند و ما را هم موفق بدارد تا بتوانيم ان شاءاللَّه در همان راه و مسير حركت كنيم. شروع دولت جديد مصادف است با ايام متبرك رجب و شعبان و روزها و شبهاي ياد و ذكر و خشوع. مناسبت بسيار مهمي است؛ اينها را دست كم نگيريد و به نام خدا و با ياد خدا شروع كنيد. بنا بگذاريد كه در همه ي آنات و احوال و در فرصتي كه خداي متعال در اختيار شما گذاشته، خودتان را، دلتان را، عملتان را از خداي متعال منقطع نكنيد. ارتباط با خدا تضمين كننده ي صحت عمل و استقامت در راه است. اگر بخواهيم در اين جاده درست حركت كنيم، با ظواهر دلفريب زودگذر از راه پرت نيفتيم و به سمت هدف، مستقيم حركت كنيم، حتماً در اين كار، ياد خدا و اتكاء به خدا و اتصال دائمي به خدا مورد نياز است؛ اين را بايد دستور هميشگي خودمان قرار دهيم. اين كه شاعر مي گويد «خوشا آنان كه دائم در نمازند»، منظورش اين نيست كه دائم رو به قبله نشسته اند يا ايستاده اند و يا ركوع و سجود مي كنند؛ منظور، روح نماز و ذكر و ياد خداست. بايد دائم در ياد خدا بود. در هر تصميمي، در هر اقدامي، در هر حرفي كه مي زنيم - كه حرف من و شما، حرف يك آدم عادي نيست؛ تأثيراتش خيلي وسيع است - در هر گزينشي كه مي كنيم، در هر جذبي، در هر دفعي، معيار خدايي را در نظر داشته باشيم. ملاك هم اين است كه هواي نفس و اغراض شخصي در كار نباشد. در هر چيزي اغراض شخصي و هواي

نفس وارد شود، غير خدايي است. اگر اينها دخالتي نداشت، عامل اصلي و عمده عبارت خواهد بود از اداي وظيفه و انجام تكليف؛ اين خدايي است. هميشه به اين ياد باشيد. كار جديدي كه شروع كرده ايد، ماهيتاً با خدمات قبلي شما متفاوت است. همه ي شما - غير از تعداد معدودي كه در دولت قبل مشغول انجام خدمت بودند - قبلاً مشغول خدماتي بوديد؛ آن خدمات هم باارزش است؛ ليكن اين كار جديد ماهيت ديگري دارد؛ اين كار، دسته جمعي است؛ آن هم در يك گستره ي عظيم ملي. بنابراين، اين مجموعه دارد يك كار انجام مي دهد. بايد همواره متوجه اين حقيقت بود كه كارهاي شما اگرچه انواع مختلفي دارد، اما همه ي آنها در حقيقت يك كار است؛ مظهرش هم هيأت وزيران است كه دور هم جمع مي شويد. هدايت كننده و به تعبيري كه بنده تكرار مي كنم، پليس راهنماي اين بيست و چند راه، رئيس جمهور محترم است كه هماهنگي ايجاد مي كند تا بشود اين كار واحد بزرگ را انجام داد؛ و آن كارِ واحدِ بزرگ عبارت است از پيشرفت و ارتقاء كشور به سمت و سوي اهدافي كه براي خودمان ترسيم كرده ايم، كه همان اهداف انقلاب اسلامي است و ريزتر شده، آنچه در سند چشم انداز بيست ساله تبيين شده است. براي اين كار بزرگ، همه ي اين مدت را قدر بدانيد. شما چهار سال، يعني حدود 1450 روز وقت داريد. هر روزي كه مي گذرد، يكي از اين عددها برداشته مي شود و مجموعه به صفر نزديك مي شود. هر يك روزتان غنيمت است. اين 1450 روز، چشم انداز و گستره ي وسيعي است. براي اين مدتِ نسبتاً طولاني خيلي كارها مي شود كرد. اميركبير كه

يك چهره ي ماندگار در تاريخ ماست و واقعاً كارهاي بزرگي هم كرده، همه ي حكومت او سه سال بود؛ يعني يك سال از مدتي كه بناست علي العجاله شما در اين مسؤوليت مشغول باشيد، كمتر است؛ اما آنقدر اين كار، مهم و بزرگ و جدي بود كه تاريخ اميركبير را فراموش نمي كند؛ والّا قبل از اين كه بيايد در رأس صدارت قرار بگيرد، و بعد كه به كاشان تبعيد شد، ديگر چيزي در پرونده ي او وجود ندارد؛ همين سه سال است. بنابراين، اين چهار سال وقت كمي نيست؛ يك گستره ي طولاني است. از الان كه شما شروع كنيد و به آفاق بلندي كه جلوي چشم داريد، نگاه كنيد، همه كار مي توانيد انجام دهيد. روزي خواهد رسيد كه شما وقتي به جلوي رويتان نگاه مي كنيد، مي بينيد ديگر فرصتي باقي نمانده؛ مثلاً سه ماه يا شش ماه مانده. در آن سه ماه و شش ماه، ديگر نمي شود كار جدي انجام داد؛ مگر استمرار و به نتيجه رساندن اين كارها. از الان به فكر باشيد و يك روز را هم غنيمت بشماريد؛ يعني يك روز هم نبايد هدر برود. اين طور نباشد كه بگوييم چهار سال وقت هست؛ ان شاءاللَّه سرِ فرصت به كار مي رسيم؛ نه، از همين روز اول و ساعت اول بايد كار را به طور جدي شروع كنيد. چون مي دانم نيت هايتان خوب و خدايي است و براي خدمت وارد اين مقوله شده ايد، مطمئنم كه اگر ان شاءاللَّه همين نيت را براي خودتان حفظ كنيد، خداي متعال كمك خواهد كرد. البته بدانيد حفظ نعمت بمراتب مشكل تر از كسب نعمت است. در قرآن مي گويد: «انّ الّذين قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا». فقط «ربّنا اللَّه» گفتن

كافي نيست؛ «ثمّ استقاموا» هم لازم است؛ آن وقت «تتنزّل عليهم الملائكه». استقامت كردن اساس كار است؛ والّا يك وزنه ي سنگين را آدم ضعيفي مثل بنده هم ممكن است بردارد و يك لحظه سرِ دست بلند كند؛ ليكن نمي تواند نگه دارد؛ آن را مي اندازد. قوي و كننده ي كار، كسي است كه بتواند اين وزنه ي سنگين را ظرف مدت لازم سرِ دستش نگه دارد. خيلي از ماها نيت هايمان خوب است و با نيتِ خوب وارد مي شويم؛ اما نمي توانيم اين نيت را نگه داريم؛ اين نيت در اثناي راه به موانعي برخورد مي كند؛ سايش پيدا مي كند؛ كمرنگ و ضعيف مي شود و احياناً يك جاذبه ي قويِ معارضي دل را - كه جايگاه نيت، دل است - به سوي خودش جذب مي كند؛ يك وقت نگاه مي كنيد، مي بينيد اصلاً نيت رفت؛ نيت يك چيز ديگر شده؛ آن وقت راه انسان عوض مي شود. اگر مي بينيد بعضي ها «ربّنا اللَّه» را گفتند، اما امروز به جاي كعبه رو به بتكده دارند؛ شعارِ خوب را دادند، اما امروز 180 درجه در جهت عكس آن شعار حركت مي كنند، عاملش اين است؛ نتوانستند نگه دارند. چرا نتوانستند؟ چون در اثناي راه، جاذبه ها پيدا مي شود. لابد شنيده ايد كه كسي نيت كرد چهل روز رياضت بكشد؛ اما روز دوم، روز پنجم، روز بيستم ناگهان عوامل شيطاني شروع به دخالت كردند؛ زني با اين چهره وارد شد، غذايي با آن شكل جلويش گذاشته شد؛ پولي به آن صورت به او عرضه شد؛ لذا نتوانست خودش را نگه دارد؛ بنابراين تسليم شد و زحمات آن بيست روز و سي روزي هم كه قبلاً كشيده بود، باطل شد. اينها ممكن است

واقعيت داشته باشد؛ اما اگر واقعيت هم نداشته باشد، مفهوم نمادين آن براي ما درس آموز است. يك نكته در باب دولت اسلامي عرض كنيم. يكي از شعارهاي خوبي كه آقاي رئيس جمهور، هم در دوره ي انتخابات، هم بعد از آن تكرار كردند، مسأله ي دولت اسلامي است. من به اين موضوع در نماز جمعه اشاره يي كردم. بايد قدري بيشتر اين مفهوم را بشكافيم. نظام اسلامي پس از انقلاب اسلامي تشكيل شد. شورش انقلابي و نهضت انقلابي مي توانست انجام بگيرد، اما نظام غيراسلامي تشكيل شود. خيلي جاها اين طور شده؛ در الجزاير همين طور بود. در الجزاير، نهضت، اسلامي بود. اصلاً پايگاه نهضت و رهبران نهضت، مسلمانها بودند؛ اما بعد از آن كه نهضت به نتيجه رسيد، كساني كه اعتقادي به مباني تفكر اسلامي نداشتند، آمدند قدرت را در دست گرفتند. اين جا هم همين كارها داشت مي شد. در همان روز 21 بهمن و 22 بهمن و 23 بهمن از اين كارها داشت مي شد. بنده از نزديك در جريان برخي از كارها بودم؛ داشتند حركت مي كردند كه به اصطلاحِ خودشان يك جنبش كارگري و يك حركت كارگري را بر اين حركت عمومي تغليب كنند و همان فرمولي كه در روي كار آمدن نظامهاي سوسياليستي در دنيا معمول است - يعني انقلاب طبقه ي كارگر - تحقق بدهند و بعد هم يك چند نفر سر كار بيايند؛ منتها امام را محاسبه نكرده بودند؛ يعني اين گوهر خدشه ناپذيرِ شكست ناپذير را در محاسباتشان نديده بودند؛ لذا سخت ضربه خوردند. حتّي روز سومِ بعد از پيروزي انقلاب راه افتادند آمدند جلوي بيت امام در مدرسه ي علوي و تظاهرات كردند و مطالباتِ به اصطلاح سوسياليستي و كارگري را مطرح

كردند. ولي نظام اسلامي تشكيل شد. نظام اسلامي يعني چه؟ يعني منبع تقنين و معيار و ملاك اجرا و اركان تصميم گيري در كشور معلوم شد چيست؛ اركان حكومت - قوه ي مجريه، قوه ي مقننه، رهبري، قوه ي قضاييه و ديگر اركان - چيده شد و قانون اساسي آمد همه ي اينها را تثبيت كرد؛ لذا پايه گذاري هاي اصولي انجام گرفت. اين نظام اسلامي فقط شكل نيست؛ محتوايي دارد؛ يعني كارهايي بايد در واقعيت زندگي مردم انجام بگيرد. تحقق اين واقعيت ها در زندگي مردم، مردان و عناصر مؤمن و معتقد به خودش را - كه داراي صفات و خصوصيات لازم هم باشند - مي طلبد؛ اين مي شود دولت اسلامي. دولت اسلامي شامل همه ي كارگزاران نظام اسلامي است؛ نه فقط قوه ي مجريه؛ يعني حكومتگران و خدمتگزاران عمومي. اينها بايد جهتگيري ها و رفتار اجتماعي و رفتار فرديِ خود و رابطه شان با مردم را با معيارهاي اسلامي تطبيق دهند تا بتوانند به آن اهداف برسند. بعد هم بايد آن جهتگيري ها را در مدّ نگاه خودشان قرار دهند و بسرعت به سمت آن جهتگيري ها حركت كنند؛ اين مي شود دولت اسلامي. از همان اوان كار، تلاش براي تشكيل دولت اسلامي شروع شد. بعضي ها مي گويند شما بعد از 27 سال مي خواهيد دولت اسلامي تشكيل دهيد؟ نه، تلاش و اقدام براي تشكيل دولت اسلامي از روز اول شروع شد؛ منتها افت و خيز داشته؛ پيشرفت و عقبگرد داشته؛ در جاهايي موفق بوديم، در برهه يي موفق نبوديم. بعضي از ماها وسط راه پايمان لغزيد؛ بعضي از ماها در اصل هدف مردد شديم؛ بعضي از ماها نتوانستيم خود را نگه داريم؛ دلبسته ي به رفتارهاي طاغوتي شديم. اسم ما كه دولت

اسلامي باشد، كافي نيست؛ والّا قبل از ما چند دولت جمهوري اسلاميِ ديگر در منطقه ي ما و آفريقا و جاهاي ديگر وجود داشته و الان هم هست. قبل از انقلاب، در جايي دولتي تشكيل شد كه ما شوخي مي كرديم و مي گفتيم جمهوري اسلامي امريكاييِ فلان جا! آن دولت با نام جمهوري اسلامي هم بود. بنابراين اسم ما دولت اسلامي باشد، كافي نيست؛ بايد عمل و جهتگيري ما اسلامي باشد. اگر در اينها اختلال پيدا شد، حركت مستمر و مداوم و پوينده يي كه لازم است تا دولت اسلامي به صورت كامل شكل بگيرد، دچار نُكث مي شود و طبعاً كار عقب مي افتد. البته دولت اسلاميِ كامل به معناي واقعي كلمه، در زمان انسان كامل تشكيل خواهد شد؛ ان شاءاللَّه. خوشا به حال كساني كه آن روز را درك مي كنند. همه ي ما انسانهاي ناقصي هستيم. ما به قدر توان و تلاشِ خود مي خواهيم مجموعه ي كارگزاران حكومت را - كه خودمان هم جزو آنها هستيم - به نقطه يي برسانيم كه با نصاب جمهوري اسلامي تطبيق كند. ما مي خواهيم خود را به حد نصاب نزديك كنيم. اگر دولتي مي آيد و مي گويد هدفم اين است كه اين را تحقق ببخشم، خيلي چيز مبارك و خوبي است. من چهار پنج سال پيش همين جا در حسينيه اين مطلب را با مجموعه ي كارگزاران مطرح كردم؛ گفتم انقلاب اسلامي، نظام اسلامي، دولت اسلامي و بعد كشور اسلامي. اگر دولت ما اسلامي شد، آن وقت كشورمان اسلامي خواهد شد. اگر من و شما در معاشرتمان، در رفتارمان، در طلب مالمان، در مجاهدتمان، نتوانستيم خود را به حد نصاب برسانيم، از آن دانشجو، از آن جوان بازاري، از

آن عنصر در رده هاي پايين دولتي، از آن كارگر، از آن روستايي، از آن شهري چه توقعي مي توانيم داشته باشيم كه اسلامي عمل كنند؟ چرا مردم را بيخود ملامت مي كنيم؟ نبايد ملامت كنيم. اگر كمبودي هست، خودمان را بايد ملامت كنيم؛ «لوموا انفسكم». اول، ما اسلامي مي شويم؛ وقتي اسلامي شديم، «كونوا دعاة النّاس بغير السنتكم»؛آن وقت عملِ ما مردم را مسلمان واقعي خواهد كرد و كشور، اسلامي خواهد شد؛ هم احكام و مقررات اسلامي است، هم اجرا اسلامي است، هم دولتمردان اسلامي اند، هم مردم به تبع حال و به تبع دولتمردان از لحاظ اخلاقي اسلامي خواهند شد. البته شيطان نمي ميرد؛ شيطان زنده است. هميشه عده يي، جرياني، مجموعه هايي هستند كه تسليم شيطان بشوند؛ اما شكل كلي، اسلامي خواهد شد. معناي شعار دولت اسلامي اين است كه ما مي خواهيم اعمال فردي، رفتار با مردم، رفتار بين خودمان، و رفتار با نظامهاي بين المللي و نظام سلطه ي امروز جهاني را به معيارها و ضوابط اسلامي نزديكتر كنيم. اين شعار، بسيار باارزش است؛ ان شاءاللَّه به اين شعار پايبند بمانيد و اين تلاش را جدي تر، بي آسيب تر و واقعي تر كنيد؛ چون گامي بلند خواهد بود در راه رسيدن به آن هدفها؛ و همان طور كه عرض كردم، رسيدن به آن هدفها مردان خودش را مي خواهد. البته «مردان» كه مي گوييم، به معناي «رجال» در قانون اساسي نيست؛ شامل خانمها هم مي شود؛ يعني كسان و عناصر و كارگزارانِ خودش را مي خواهد. به قول شاعر، آن دو صد من استخوان را داشته باشند تا بتوانند اين صد من بار را بردارند. نكته ي دوم: يكي از شعارهاي اين دولت، عدالت است. عدالت يقيناً محور انقلاب بود؛ در

اين شكي نيست. هيچ دولتي هم از اول نيامده صريحاً بگويد من نمي خواهم طبق عدالت رفتار كنم؛ ليكن من بايد از آقاي احمدي نژاد تشكر كنم كه ايشان كار جديدي كردند؛ عدالت محوري را به عنوان يك شعار گذاشتند وسط؛ اين كار خيلي بزرگي بود. وقتي كه ايشان تبليغات انتخاباتي مي كردند، به افراد خانواده ي خودم مي گفتم اگر آقاي احمدي نژاد رأي هم نياورد، اين خدمت بزرگ را به انقلاب كرد كه شعار عدالت محوري را مطرح كرد؛ نگذاشت به فراموشي سپردنِ اين شعار بشود يك سنت. اين شعار مطرح شد و ذهن ها را به خودش متوجه كرد. خوشبختانه مردم هم فهميدند، خواستند، دوست داشتند و رأي دادند. اين كار، كار مهمي است. بنابراين عدالت محور بودنِ اين دولت حرف بزرگي است؛ طرح اين شعار به عنوان محور حركت دولت، يك كار جديد است؛ خودش يك تحول است؛ به اين پايبند باشيد. براي تحقق عدالت، خيلي كار شده است. از اول انقلاب همه ي فعاليت هايي كه به نفع طبقات محروم انجام گرفته؛ يعني بردن امكانات رفاهي، امكانات آموزشي و امكانات بهداشتي به اقصي نقاط كشور - كه واقعاً از بس زياد است، قابل شمارش نيست - در جهت عدالت بوده است. حقاً و انصافاً اين خدمت رساني، اوضاع را زير و رو كرده. كساني كه در دوره ي قبل اوضاع طبقات محروم را ديدند، مي توانند بفهمند. من خودم در نقاط محروم بودم و جاهاي محروم را در آن دوره ديدم؛ حالا هم كه خيلي اوقات رفتم و از نزديك ديدم؛ واقعاً زير و رو شده. همين زيرساخت هاي عظيمي كه براي استفاده ي عموم است، همه ي اينها كمك به عدالت است؛ در اين ترديدي

نيست؛ منتها نبايد ارزش عدالت به عنوان يك ارزش درجه ي دو كم كم در مقابل ارزشهاي ديگر به فراموشي سپرده شود؛ در نظام ما اين خطر وجود داشته است. ارزش هاي ديگر هم خيلي مهم است؛ مثلاً ارزش پيشرفت و توسعه، ارزش سازندگي، ارزش آزادي و مردم سالاري. مطرح كردن ارزش عدالت مطلقاً به معناي نفي اينها نيست؛ اما وقتي ما اين ارزش ها را عمده مي كنيم و مسأله ي عدالت و نفي تبعيض و توجه به نيازهاي طبقات محروم در جامعه كمرنگ مي شود، خطر بزرگي است؛ اما با عدالت محور بودن يك دولت، اين خطر از بين مي رود يا ضعيف مي شود. اصلاً عدالت چيست؟ عدالت، به حسب ظاهر، مفهوم ساده يي است و همه مي گويند و آن را تكرار مي كنند؛ منتها در مصداق و در عمل، رسيدن به عدالت خيلي دشوار است؛ همان نكته يي كه اميرالمؤمنين درباره ي حق فرموده است: «الحق اوسع الاشياء في التواصف و اضيقها في التناصف». در مورد عدل هم عيناً همين طور است؛ چون عدل هم حق است و اصلاً از هم جدا نيستند. به يك معنا، حق همان عدل است؛ عدل همان حق است؛ تواصفش آسان است، اما در عمل، رسيدن به عدالت مشكل است؛ حتّي شناختن موارد عدالت و مصاديق عدالت هم گاهي خيلي مشكل است؛ كجا عدالت است، كجا بي عدالتي است. من نمي خواهم الان عدالت را تعريف كنم كه چيست. تعريف هاي كلي و عمده يي از عدالت شده؛ تقسيم عادلانه ي امكانات و از اين قبيل حرفها، كه درست هم هست و محتاج تدقيق و ريزبيني هم هست؛ يعني شما در هر يك از بخش هايتان واقعاً بايد ببينيد عدالت چيست و با چه چيزي حاصل مي شود. من مي خواهم

اين نكته را هم عرض كنم كه اگر بخواهيم عدالت به معناي حقيقيِ خودش در جامعه تحقق پيدا كند، با دو مفهوم ديگر بشدت در هم تنيده است؛ يكي مفهوم عقلانيت است؛ ديگر معنويت. اگر عدالت از عقلانيت و معنويت جدا شد، ديگر عدالتي كه شما دنبالش هستيد، نخواهد بود؛ اصلاً عدالت نخواهد بود. عقلانيت به خاطر اين است كه اگر عقل و خرد در تشخيص مصاديق عدالت به كار گرفته نشود، انسان به گمراهي و اشتباه دچار مي شود؛ خيال مي كند چيزهايي عدالت است، در حالي كه نيست؛ و چيزهايي را هم كه عدالت است، گاهي نمي بيند. بنابراين عقلانيت و محاسبه، يكي از شرايط لازمِ رسيدن به عدالت است. عقلانيت و محاسبه كه مي گوييم، فوراً به ذهن نيايد كه عقلانيت و محاسبه به معناي محافظه كاري، عقل گرايي و تابع عقل بودن است. عاقل بودن و خرد را به كار گرفتن با محافظه كاري فرق دارد. محافظه كار، طرفدار وضع موجود است؛ از هر تحولي بيمناك است؛ هرگونه تغيير و تحولي را برنمي تابد و از تحول و دگرگوني مي ترسد؛ اما عقلانيت اين طور نيست؛ محاسبه ي عقلاني گاهي اوقات خودش منشأ تحولات عظيمي مي شود. انقلاب عظيم اسلامي ما ناشي از يك عقلانيت بود. اين طور نبود كه مردم همين طور بي حساب و كتاب به خيابان بيايند و بتوانند يك رژيمِ آن چناني را ساقط كنند؛ محاسبات عقلاني و كار عقلاني و كار فكري شده بود. در طول سالهاي متمادي - به تعبير رايج امروز - يك گفتمان حق طلبي، عدالت خواهي و آزادي خواهي در بين مردم به وجود آمده بود و منتهي شد به اين كه نيروهاي مردم را استخدام كند و به ميدان جهاد عظيم بياورد و در

مقابل آن دشمن صف آرايي كند و بر آن دشمن پيروز كند. بنابراين عقلانيت گاهي منشأ چنين تحولات عظيمي است. الان هم همين طور است. الان در نظام ما برخي از تحولات هست كه مُنتجه ي يك نگاه عقلاني و دقيق و موشكافانه ي به وضع موجود و وضع دنياست. من در زمينه ي مسائل گوناگون اين را دارم مشاهده مي كنم. حالت خواب رفتگي و تن دادن به آنچه در جريان عموميِ سياسي و اقتصادي دنيا دارد مي گذرد و تسليم شدن به آن، خطر بزرگ جامعه ي ماست و اگر كسي درست بفهمد و بينديشد، مي فهمد كه بايد با يك تحرك و تحول، اين وضع را دگرگون كرد؛ هم در زمينه ي مسائل اقتصادي، هم در زمينه ي مسائل سياسي. بنابراين عقلانيت با محافظه كاري فرق دارد. محاسبه ي عقلاني را با محاسبه ي محافظه كارانه به هيچ وجه مخلوط نكنيد؛ اينها دو چيز است. تا مي گوييم محاسبه و عقلانيت، عده يي مي گويند مواظب باشيد، دست از پا خطا نكنيد، عقل را رعايت كنيد؛ نبادا يك حرفِ آن چناني بزنيد كه در دنيا آن طوري بشود؛ نبادا يك كارِ آن چناني بكنيد كه دنيا صف آرايي كند. اينها عقلانيتِ محافظه كارانه است؛ من به اين اصلاً اعتقاد ندارم. بنابراين اگر بخواهيد عدالت را بدرستي اجرا كنيد، احتياج داريد به محاسبه ي عقلاني و به كار گرفتن خرد و علم در بخش هاي مختلف، تا بفهميد چه چيزي مي تواند عدالت را برقرار كند و اعتدالي را كه ما بناي زمين و زمان را بر اساس آن اعتدالِ خدادادي مي دانيم و مظهرش در زندگي ما عدالت اجتماعي است، تأمين كند. اگر عدالت را از معنويت جدا كنيم - يعني عدالتي كه با معنويت همراه نباشد - اين هم عدالت نخواهد

بود. عدالتي كه همراه با معنويت و توجه به آفاق معنويِ عالم وجود و كائنات نباشد، به رياكاري و دروغ و انحراف و ظاهرسازي و تصنع تبديل خواهد شد؛ مثل نظامهاي كمونيستي كه شعارشان عدالت بود. ما مي گفتيم عدالت و آزادي؛ اما آزادي اصلاً جزو شعارهاي آنها نبود. در همه ي كشورهايي كه حركت كمونيستي در آن جا به شكلي از اشكال - انقلاب يا كودتا - تحقق پيدا كرده بود، «عدالت» محور شعارهاي آنها بود؛ اما واقعيت زندگي آنها مطلقاً نشان دهنده ي عدالت نبود؛ درست ضد عدالت بود. عده يي به اسم كارگر سر كار آمدند، كه همان طبقه ي اشرافيِ رژيم هاي طاغوتي بودند و هيچ تفاوتي با آنها نداشتند. زندگي سران كشورهاي ماركسيستي اين طور بود. بنده زمان مسؤوليت رياست جمهوري وضعيت اقشار پايين بعضي از كشورهاي سوسياليستي را ديده بودم؛ آن چيزي كه اسمش عدالت است و آن مفهومي كه عدالت دارد، مطلقاً در آن جاها وجود نداشت. طبقه ي اشراف جديدي در آن جا وجود داشت كه با معيارهاي حزبي و سياسيِ خاص خودشان روي كار آمده بود و از همه ي امكانات برخوردار بود؛ مردم هم در فقر و تهيدستي و بدبختي زندگي مي كردند. اين وضعيت حتّي در بعضي از كشورهاي درجه ي يكشان هم ديده مي شد. بنابراين، اين گونه عدالت طلبي بي دوام خواهد بود و از طريق درستِ خودش منحرف و رياكارانه و دروغين خواهد بود. عدالت بايد با معنويت همراه باشد؛ يعني بايد شما براي خدا و اجر الهي دنبال عدالت باشيد؛ در اين صورت مي توانيد با دشمنان عدالت مواجهه و مقابله كنيد. البته معنويت هم بدون گرايش به عدالت، يك بُعدي است. بعضي ها اهل معنايند، اما هيچ نگاهي به عدالت ندارند؛

اين نمي شود. اسلام، معنويتِ بدون نگاه به مسائل اجتماعي و سرنوشت انسانها ندارد؛ «من اصبح و لم يهتمّ بامور المسلمين فليس بمسلم». آدم معنوي يي كه با ظلم مي سازد، با طاغوت مي سازد، با نظام ظالمانه و سلطه مي سازد، اين چطور معنويتي است؟ اين گونه معنويت را ما نمي توانيم بفهميم. بنابراين معنويت و عدالت در هم تنيده است. اين نكته را هم در باب عدالت عرض كنيم كه بعضي ها مي گويند عدالت يعني توزيع فقر. نخير، كساني كه بحث عدالت را مي كنند، به هيچ وجه منظورشان توزيع فقر نيست؛ بلكه توزيع عادلانه ي امكانات موجود است. آنهايي كه مي گويند عدالت توزيع فقر است، مغزا و روح حرفشان اين است كه دنبال عدالت نرويد؛ دنبال توليد ثروت برويد تا آنچه تقسيم مي شود، ثروت باشد. دنبال توليد ثروت رفتن بدون نگاه به عدالت، همان چيزي مي شود كه امروز در كشورهاي سرمايه داري مشاهده مي كنيم. در غني ترين كشور عالم - يعني امريكا - كساني هستند كه از گرسنگي و از سرما و گرما مي ميرند؛ اينها كه شعار نيست؛ واقعيتهايي است كه مشاهده مي كنيم. كساني هستند كه در آرزوي يك آپارتمانِ سه چهار اتاقه سالهاي سال تلاش مي كنند و چون به جايي نمي رسند، مي روند خيانت مي كنند تا به اين امكانات برسند. دو سه سال قبل يك عضو عالي رتبه ي سي.آي.اي را به جرم جاسوسي براي شوروي سابق و دنباله اش روسيه، دستگير كردند. در مصاحبه يي از او پرسيدند - كه ما اين مصاحبه را در مطبوعه يي خوانديم - چرا اين كار را كردي؟ گفته بود من دلم مي خواست يك ويلاي سه اتاقه داشته باشم، اما ديدم با اين حقوق و درآمد نمي شود؛ مجبور شدم بروم نوكري شوروي را بكنم؛ با

آن دشمني و نقاضتي كه آن روز بين آن دو كشور وجود داشت. وقتي دنبال توليد ثروت رفتن از نگاه عدالت محور جدا باشد، به اين جاها مي رسد كه در جامعه يي، كساني كه زرنگ تر و باهوش ترند، يكشبه به ثروتهاي كلان و انبوه مي رسند؛ كساني هم كه خودشان خانواده ي ثروتند؛ اكثريتي هم هستند كه در زندگي هاي معمولي همراه با حسرت، و تعدادي هم در زندگي هاي بسيار سخت و دشوار به سر مي برند. بنابراين، اين كه ما بگوييم عدالت را مطرح نكنيد، توليد ثروت را مطرح كنيد؛ بهانه را هم اين بياوريم كه بعد از توليد ثروت سراغ عدالت مي رويم، اين نمي شود. عدالت يعني امكاناتي كه در كشور هست، عادلانه و عاقلانه تقسيم كنيم - نه عادلانه ي بي حساب و كتاب - و سعي كنيم همين امكانات را بيشتر كنيم تا به همه بيشتر برسد؛ نه اين كه به قشر خاص و به دسته ي خاصي بيشتر برسد. اين وظيفه از وظايف دولت اسلامي بود كه شما شعارش را داديد؛ خيلي هم خوب كرديد؛ دنبالش هم باشيد؛ متعهد به اين هم باشيد؛ و اين اساس كار شماست. عدالت را واقعاً محور همه ي برنامه ريزي هاي خودتان قرار دهيد و ببينيد در بخش هاي مختلف چگونه مي شود آن را تأمين كرد. در اين زمينه، بخصوص سازمان مديريت و برنامه ريزي نقش خيلي زيادي دارد و بعد هم بخش هاي مالي و اقتصادي دولت و بخش خدماتي و ديگر بخش ها. وظيفه ي حتميِ ديگرِ دولت اسلامي، گسترش علم و دانايي است؛ چون دولت اسلامي بدون گسترش علم و دانايي به جايي نخواهد رسيد. گسترش آزادانديشي هم مهم است. واقعاً انسانها بايد بتوانند در يك فضاي آزاد فكر كنند. آزادي بيان تابعي

از آزادي فكر است. وقتي آزادي فكر بود، به طور طبيعي آزادي بيان هم هست. عمده، آزادي فكر است كه انسانها بتوانند آزاد بينديشند. در غير فضاي آزاد فكري، امكان رشد وجود ندارد. براي فكر، براي علم، براي ميدان هاي عظيم پيشرفت بشري اصلاً جايي وجود نخواهد داشت. ما در مباحث كلامي و مباحث فلسفي هرچه پيشرفت داشتيم، در سايه ي مباحثه و جدل و بحث و وجود معارض داشتيم. اشكالي كه ما همواره به بخش هاي فرهنگي داشته ايم، اين بوده كه به نقشِ خودشان به عنوان يك دولت اسلامي در صحنه ي كارزار فكري درست عمل نمي كنند. كارزار فكري بايد باشد؛ منتها كارزار فكري عملاً به اين شكل درنيايد كه ما به قول سعدي، سگ را بگشاييم و سنگ را ببنديم؛ حربه را از دست اهل حق و اهل آن فكري كه حق مي دانيم، بگيريم؛ اما دست اهل باطل را باز بگذاريم كه هر بلايي مي خواهند، سر جوانهاي ما بياورند؛ نه، او حرف بزند، شما هم حرف بزنيد و در جامعه فكر تزريق كنيد. ما به تجربه دريافته ايم كه آن جايي كه سخن حق با منطق و آرايش لازمِ خودش به ميدان مي آيد، هيچ سخني در مقابل آن تاب پهلو زدن و مقاومت كردن نخواهد داشت. مبارزه ي با فساد، يكي ديگر از وظايف بسيار مهم است. من درباره ي مبارزه ي با فساد اين قدر در صحبت هاي عمومي و خصوصي حرف زده ام كه فكر مي كنم تكراري است. البته بحمداللَّه اركاني در اين دولت هم خودشان به اين مسأله كاملاً توجه دارند. نكته ي بعد، تأمين عزت ملي است. يك ملت اگر احساس عزت كرد، پيشرفت خواهد كرد و خواهد باليد؛ اما اگر توسري خورد، استعدادها

در او خفه خواهد شد. عزت ملي و آنچه را كه امروز به آن غرور ملي گفته مي شود - البته تعبير «غرور» با توجه به معناي لغوي اش خيلي رسا نيست، اما رايج است - بايد در ملت تقويت كرد تا احساس عزت و توانايي كند. آنچه مايه ي عزت يك ملت است، مثل تُراث عظيم فكري و فرهنگي و علمي در مقابل چشم آنها قرار مي گيرد؛ شخصيت هاي برجسته شان، گذشته ي روشن شان، استعداد والايشان. مبارزه ي با سلطه هم يكي از وظايف دولت اسلامي است. نظام سلطه، نظامي است كه مثل بختك سنگيني روي پيكر جامعه ي بشري مي افتد - و افتاده است - و او را نابود مي كند و از بين مي برد. اين نظام سلطه دو طرف دارد؛ سلطه گر و سلطه پذير. با اين نظام بايد مبارزه كرد. مبارزه اش هم با شمشير نيست؛ مبارزه اش با عقل، با كار حرفه ييِ سياسي، و با شجاعت در ميدان هاي لازم و متناسبِ خودش است. دولت اسلامي دشمناني هم دارد. دولت اسلامي دو دسته دشمن دارد؛ يك دسته دشمنان شناخته شده هستند. همه ي سلطه گران و ديكتاتورهاي دنيا به دلايل واضح دشمن دولت اسلامي اند؛ چون دولت اسلامي با اصل سلطه و ديكتاتوري مخالف است. كساني هستند كه به دين يا به ورود دين در عرصه ي زندگي معتقد نيستند - به اصطلاح سكولارها - اينها هم با دولت اسلامي مخالفند؛ مي گويند اقتصاد بايد از دين جدا باشد، سياست از دين جدا باشد، زندگي اجتماعي از دين جدا باشد، تحركات و نشاطهاي مردميِ عمومي از دين جدا باشد. مخالفت ها هم در طيف وسيعي انجام مي گيرد؛ از مخالف بودن، تا مخالفت كردن، تا معارضه هاي جدي كردن. مترفين بين المللي -

يعني ثروتمندان عظيم جهاني كه نفت و منابع عمده ي جهاني را در اختيار خودشان مي خواهند و براي اين كار دارند حداكثر تلاش علمي و عملي را مي كنند - اينها هم جزو دشمنان بيروني دولت اسلامي اند. عرض كرديم دشمن ها لزوماً دشمني نمي كنند؛ بعضي از آنها دشمن اند، بعضي دشمني كردنشان به صورت مخالفت و اعتراض است، بعضي وارد ميدان مي شوند و گلاويز مي شوند. بنابراين انواع و اقسام دشمني وجود دارد و بايد با هر كدام به نحوي برخورد كرد. دسته ي دوم دشمنان دروني اند؛ يعني آفت ها، بيماري ها و ميكروب ها. مرگ ما بيش از آنچه ناشي از اين باشد كه ديگري بيايد ما را بكُشد، ناشي از اين است كه در درون خودمان اختلافي به وجود مي آيد. غالباً مرگ هاي ما ناشي از ويروسي، ميكروبي، بيماري يي و سلول عاصي يي است كه سرطان درست مي كند؛ كمتر ناشي از اين است كه كسي بيايد آدم را بكُشد. دولت اسلامي هم همين طور است؛ بايد مواظب دشمن هاي دروني اش باشد؛ اينها آفتهايش است. يكي دو مورد از اين آفتها را بگويم. اولِ صحبت به بخشي از اين آفتها اشاره كردم. غفلت كردن و از راه منحرف شدن، يكي از آفتهايش اين است كه ما ادبيات ديني را غليظ كنيم؛ بدون اين كه مابازايي در عمل داشته باشد. اين ما را، هم به رياكاري مي كشاند و هم رياكاري را در بين مردم تشويق مي كند. اين كه ادبيات ديني تقويت شود، من با آن هيچ مخالفتي ندارم؛ ولي بايد مابازا داشته باشد. بيش از آنچه در رفتارمان اسلامي عمل مي كنيم، در زبان و اظهار و تظاهراتمان نخواهيم خود را جلوه دهيم. بيشتر اهميت دادن به فرم تا به محتوا، از

آن آفتهاست. محتوا را بايد اسلامي كرد. اگر مي خواهيم حقيقتاً اسلامي شويم، بايد در نحوه ي مديريتمان تحول ايجاد كنيم. يكي از حرفهاي خوب آقاي رئيس جمهورمان در تبليغات انتخاباتي - كه به نظر من اين حرف، عده ي زيادي را جذب كرد - تحول در مديريت بود. اين تحول در مديريت را چه كسي بايد انجام دهد؟ خود ما بايد انجام دهيم. اولين گام در تحول اين است كه رفتار خودمان، كيفيت كارمان، عزل و نصب خودمان، اِعمال مديريت خودمان، جذبه يي كه به خرج مي دهيم، انعطافي كه به خرج مي دهيم، برخوردي كه با طبقات مخاطب و مراجع به خودمان انجام مي دهيم، اسلامي باشد. البته اين كه گفتم ادبيات ديني را غليظ كردن بدون مابازا، يكي از آفتهاست، اشتباه نشود با كاري كه بعضي ها گوشه و كنار دنبالش هستند كه پرچم هاي اسلامي و نشانه هاي اسلامي را از بين مردم بردارند؛ نخير، بنده اين را نمي گويم. مطلقاً نبايد نشانه هاي اسلامي را تضعيف كرد. «و من يعظّم شعائر اللَّه فانّها من تقوي القلوب»؛ اصلاً بناي شعائر بر تظاهر و بر نشان دادن و بر مطرح كردن و جلو چشم نگهداشتن است. شعائر را مطلقاً نبايد تضعيف كرد. بعضي ها به اسم اين كه ما اهل ريا نيستيم و نمي خواهيم تظاهر كنيم، شعائر اسلامي و علامتهاي اسلامي و سيماي اسلامي و وجهه ي اسلامي و رفتار اسلامي و پرچمهاي اسلامي را از زندگيِ خودشان و زندگي مردم جمع مي كنند؛ نخير، بنده مطلقاً اين را توصيه نمي كنم؛ بلكه بعكس، توصيه مي كنم مقيد باشيد اينها را نگه داريد. منتها اگر بناست جانماز آب بكشيم، واقعاً روي آن جانماز نماز هم بخوانيم؛ والاّ انسان جانماز را آب بكشد

و رويش نماز نخواند و كنار بيندازد، فايده يي ندارد. ضمناً اين هم كه بگويند شما متحجريد و طالباني عمل مي كنيد، به اين حرفها خيلي گوشتان بدهكار نباشد؛ از اين حرفها هميشه هست و گفته اند و مي گويند. ما با هر حركت و گرايشي از نوع طالبان، در اصل و بنياد مخالفيم. آنها اصلاً مخالف عقلند؛ آنها متحجر بودند. اتفاقاً كساني كه در مقابل جناح متعبد و پايبند ايستادند، به يك معنا بيشتر به تحجر و به طالبانيسم نزديكترند؛ چون آنها هم نسبت به آموخته ها و درسهاي غربي تحجر دارند. هرچه غربي ها گفتند، همان را صددرصد بايد اجرا كرد؛ اين تحجر نيست؟ تحجر همين است. تازه حرفهاي جديد غربي ها را به گوش ما نمي رسانند؛ حرفهاي قرن نوزدهمي، حرفهاي كهنه شده و حرفهاي منسوخ را مي آورند در جامعه مطرح مي كنند؛ چه در سياست، چه در اخلاق، چه در گرايش ديني، چه در شكل حكومت و چه در اقتصاد، متحجرانه و متعصبانه مي ايستند؛ اين كه بيشتر طالبانيسم است. اصلاً مظهر طالبانيسم تحجر است. تحجر و دوري از عقلانيت، مظهرش همين است. ما به تعقل توصيه مي كنيم. قرآن اساساً از اولش بر اساس تعقل پيدا شده. مطلب ديگري كه عرض مي كنم، اين است كه كاري كنيد خدمت رساني شما محسوس شود. واقعاً گاهي اوقات دولتها سرمايه گذاري هايي كردند كه خيلي هم كلان نبوده؛ اما اثرش را مردم در مقابل چشمشان ديدند. گاهي هم چند برابرِ آن سرمايه گذاري مي كنيم و اين جا و آن جا هم گفته مي شود فلان جا سرمايه گذاري شد يا از صندوق ذخيره ي ارزي فلان مبلغ برداشت شد؛ اما هيچ اثري در زندگي مردم مشاهده نمي شود. سعي كنيد خدمت رساني شما مابازا داشته باشد؛ يعني

واقعاً در همه ي بخش ها و در همه ي وزارتخانه ها تحول در خدمت رساني به وجود بيايد. در كنار اين، نظام پاسخگويي را براي خودتان متحتّم بدانيد. واقعاً وزير در حوزه ي كار خودش، مديران وزارتي در حوزه ي كار خودشان، معاونان هر كدام در حوزه ي كارِ خودشان پاسخگو باشند. يعني هم در برابر خطايي كه انجام مي گيرد، واقعاً پاسخگو باشند؛ هم در برابر كار لازمي كه بايد انجام مي گرفته و انجام نمي گيرد، پاسخگو باشند. در خيلي از موارد خلافي انجام نگرفته؛ اما خلاف اين بوده كه كارهاي زيادي بايد انجام مي گرفته، ولي انجام نگرفته. كار نكردن به مقدار لازم هم يك نوع تخلف است. توصيه ي ديگر، كار جمعي و متوازن است. از جمله چيزهايي كه ما هميشه در طول اين چند سال توصيه كرده ايم و صورت هم نگرفته است و تا همين آخر هم مسؤولان دولتي به ما شكايت كردند، عدم همكاري در بخش هاي مختلف و در جاهاي حساس است؛ مثلاً بخش هاي اقتصادي ما با وزارت خارجه ي ما. وزراي خارجه - چه زمان آقاي دكتر ولايتي، چه زمان آقاي دكتر خرازي - هميشه به من شكايت مي كردند كه ما با فلان كشور در زمينه ي سياسي مشكلي داريم، كه اين مشكل را مي توان با يك كار اقتصادي و با محاسبه حل كرد؛ ولي دستمان خالي است. يك وقت مي بينيم بخش اقتصادي ما آمده يك كار اقتصادي كرده كه ما اصلاً از آن باخبر نشديم؛ كه اگر باخبر مي شديم، مشكل سياسي مان را به وسيله ي او حل مي كرديم. وزراي محترم خارجه يي كه اسم آوردم، مكرر گفته اند كه گاهي اوقات مسؤولان بخش هاي اقتصادي در خارج معامله يي مي كنند كه سفير و وزارت خارجه ي ما اصلاً از

آن خبر ندارد. اين گونه كارها ناهماهنگي است. همان طور كه اول عرض كردم، كار شما يك كار است؛ همه داريد بخش هاي يك عمارت را مي سازيد؛ يكي ديوار مي چيند، يكي تير سقف مي گذارد، يكي گِل درست مي كند، يكي آب مي آورد. هر كدام شما يك كار داريد مي كنيد تا اين جا ساخته شود. اگر كارهاي شما نامتوازن باشد، آنچه از آب درمي آيد، چيز خوبي نخواهد بود. نكته ي بعد، توجه به ساده زيستي است. يكي از شعارهاي خوب آقاي احمدي نژاد مسأله ي ساده زيستي است. اين شعار، شعار بسيار مهمي است؛ اين را نبايد دست كم گرفت. يك وقت هست كه ما در زندگي شخصي خود مثلاً حركت اشراف گونه يي داريم بين خودمان و خدا؛ كه اگر حرام باشد، حرام است؛ اگر مكروه باشد، مكروه است؛ اگر مباح باشد، مباح است؛ اما يك وقت هست كه ما جلوي چشم مردم يك مانور اشرافي گري مي دهيم؛ اين ديگر مباح و مكروه ندارد؛ همه اش حرام است؛ به خاطر اين كه تعليم دهنده ي اشرافي گري است به: اولاً زيردست هاي خودمان، ثانياً آحاد مردم به اين كار تشويق مي شوند. ما نبايد مردم را به اين كار تشويق كنيم. ممكن است در داخل جامعه كساني پولدار باشند و ريخت و پاش كنند - البته اين كار بدي است، ولي به خودشان مربوط است - اما ريخت و پاش ما اولاً از جيبمان نيست، از بيت المال است؛ ثانياً ريخت و پاش ما مشوق ريخت و پاش ديگران است. واقعاً «النّاس علي دين ملوكهم». ملوك در اين جا به معني پادشاهان نيست كه بگوييم ما پادشاه نداريم؛ نه، ملوك شماها هستيد؛ النّاس علي دين ماها. در يكي از تاريخ ها خواندم زماني كه وليدبن عبدالملك خليفه شده بود، چون خيلي

اهل جمع كردن ثروت و جواهرات و اشياء قيمتي بود، مردم كوچه و بازار وقتي به همديگر مي رسيدند، مكالماتشان از اين قبيل بود: آقا! فلان لباس را آوردند، شما خريديد؟ آقا! فلان نگين را فلان كس آورده، شما خريديد؟ يعني مردم همه اش راجع به خريد و فروش وسايل و اشياء زينتي و امثال اينها حرف مي زدند. بعد از وليد، سليمان بن عبدالملك خليفه شد. او اهل ساختمان سازي بود و به كاخ سازي و ساختمان سازي خيلي عشق مي ورزيد. اين مورخ مي گويد مردم حتّي وقتي براي نماز به مسجد مي آمدند، يكي مي گفت: آقا! شما كار ساختمانيِ منزلتان را تمام كرديد؟ ديگري مي گفت: آقا! شما فلان خانه يا زمين را خريديد؟ ديگري مي گفت: آقا! شما آن دو اتاق را اضافه كرديد؟ حرفهايشان همه از اين قبيل بود. بعد از اين دو نفر، عمربن عبدالعزيز آمد. او اهل عبادت بود. مورخ مي گويد مردمِ كوچه و بازار وقتي به هم مي رسيدند، يكي مي گفت: آقا! راستي شما ديروز دعاي ماه رجب را خوانديد؟ ديگري مي گفت: آن دو ركعت نماز را خوانديد؟ بنابراين رفتار ماها يك تأثير قهري در رفتار مردم دارد. ساده زيستي بسيار چيز خوبي است. برادران عزيز و خواهران عزيز! بارتان سنگين و كارتان دشوار است. اگر خوب عمل كنيد، اجرتان دو برابر است؛ اما اگر خداي نكرده بد عمل كنيد، مؤاخذه تان هم دو برابر است. براي اين كه بتوانيد اين راه را سالم طي كنيد و 1450 روزي را كه در پيش داريد، بخوبي سپري كنيد، بايد خود را به خدا وصل كنيد. قرآن خواندنِ هر روز را فراموش نكنيد. هر روز حتماً قرآن بخوانيد؛ هر مقداري مي توانيد. آنهايي كه ترجمه ي قرآن را مي فهمند، با

تدبر به ترجمه نگاه كنند. آنهايي كه ترجمه ي قرآن را نمي فهمند، يك قرآن مترجَم خوب - كه الحمدللَّه زياد هم داريم - كنار دستشان بگذارند و به ترجمه ي آن نگاه كنند. ممكن است ده دقيقه صرف وقت كنيد و يك صفحه يا دو صفحه بخوانيد؛ اما هر روز بخوانيد؛ اين را يك سيره ي قطعي براي خودتان قرار دهيد. علامت بگذاريد، فردا از دنباله اش بخوانيد. تا آن جايي كه مي توانيد، به نماز و توجه و ذكر در نماز و به نوافل اهميت دهيد. خداي متعال به پيغمبر اكرم مي فرمايد: «قم اللّيل الّا قليلاً. نصفه او انقص منه قليلا. او زد عليه و رتّل القرآن ترتيلا. انّا سنلقي عليك قولا ثقيلا»؛ يعني نصف شب را بيدار بمان، يا دو ثلث شب را بيدار بمان و عبادت كن - كه اين براي پيغمبر است؛ من و شما خيلي دهنمان مي چايد كه از اين حرفها براي خودمان بزنيم - چرا؟ «انّا سنلقي عليك قولا ثقيلا»؛ ما مي خواهيم سخن سنگيني را به تو القاء كنيم؛ مي خواهيم حرف بزرگي را به تو بزنيم؛ بنابراين بايد خودت را آماده كني. بار سنگين احتياج به آمادگي روحي دارد؛ اين آمادگي روحي هم همين طوري به دست نمي آيد. اين كه ما بگوييم آقا برو دلت را صاف كن، بله، اساس همان صاف كردن دل است؛ اما صاف كردن دل فقط از راه نماز، از راه توسل، از راه توجه و از راه ذكر به دست مي آيد. اگر كسي خيال كند كه مي توان دل و روح را بدون اينها صاف كرد، سخت در اشتباه است. از راه گريه ي نيمه شب، از راه خواندن قرآن با تدبر و با دقت،

از راه خواندن ادعيه ي صحيفه ي سجاديه، دل انسان صاف مي شود؛ والّا اين طوري نيست كه بگوييم آقا برو دلت را صاف كن؛ هر كاري هم كردي، كردي. خداوند ان شاءاللَّه اين حرفها را اول در دل بنده مؤثر كند تا بلكه يك خرده آدم شويم؛ بعد هم در دل شما دوستان و برادران و خواهران ان شاءاللَّه مؤثر قرار دهد. خداوند ان شاءاللَّه از شما راضي باشد و بتوانيد در طول اين مدت طبق وظيفه ي الهي تان عمل كنيد و در پايان اين مدت هم خرسند و خوشحال باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار كارگزاران نظام و قشرهاى مختلف مردم

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار كارگزاران نظام و قشرهاي مختلف مردم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اين عيد بزرگ را به همه ي امت اسلامي در سراسر جهان، به ملتها، به دولتها و به ملت عزيز و سربلند خودمان و به مسؤولان كشور و به حضار محترمِ اين جلسه، بخصوص ميهمانان گرامي و نمايندگان سياسي كشورهاي اسلامي كه در جلسه حضور دارند، تبريك عرض مي كنم. روز مبعث، عيد همه است؛ نه فقط عيد مسلمانان. ولادت هر پيغمبري و بروز هر بعثتي، عيد و روز نو براي همه ي بشريت است. پيغمبران الهي هر كدام كه آمدند، قافله ي سرگردان بشري را به سوي كمال و علم و اخلاق و عدالت راندند و آنها را يك قدم به مراحل كمال انساني نزديك كردند. همه ي خردورزي هاي بشر در طول تاريخ، ناشي از تعاليم پيغمبران است. خلقيات انسانها - كه قدرتِ ادامه ي حيات را براي آنها فراهم مي كند - و فضائل اخلاقي، همه تعاليم پيغمبران است. انديشه ي توحيد و عبوديت در مقابل خدا، درس پيغمبران است. پيغمبران زندگي را براي انسانها آماده كرده و

آن را به ميدان رشد و حركت و تكامل تبديل كردند؛ و نبي مكرم اسلام (صلّي اللَّه عليه واله) خاتم پيغمبران و آورنده ي سخن نهايي و پايان ناپذير براي بشريت است. ما مسلمانها البته بايد قدر بدانيم؛ بايد در پديده ي بعثت بينديشيم؛ بايد از آن درس بگيريم؛ بايد اين گذشته ي پُرفروغ را چراغي كنيم براي راه آينده ي دشوارِ خودمان كه در پيش داريم. امروز چند واقعيت در دنيا وجود دارد كه قابل انكار نيست. واقعيت اول، بيداري دنياي اسلام است؛ در اين كسي نمي تواند ترديد كند. امروز مسلمانان عالم در همه ي نقاط جهان - چه در كشورهاي مسلمان، و چه در نقاطي كه در اقليت قرار دارند - احساس گرايش به اسلام و احساس بازيابي هويت اسلامي خودشان را مي كنند. امروز روشنفكران دنياي اسلام، دلزده ي از سوسياليسم و مكاتب غربي، به سمت اسلام گرايش پيدا كرده اند و علاج دردهاي بشريت را از اسلام مي طلبند و استفتاء مي كنند. امروز دلهاي امت مسلمان نسبت به اسلام گرايش بي سابقه يي در طول قرنهاي متمادي پيدا كرده است. بعد از تسلط سياسي و فرهنگيِ غليظ و گسترده ي غرب و شرق در طول دهها سال بر كشورهاي اسلامي، امروز افق ديد جوانان دنياي اسلام و مدّ نگاه آنها به سوي اسلام است؛ اين يك واقعيت است؛ خود غربي ها و مستكبران عالم هم به اين اعتراف مي كنند. آنها بارها تكرار كرده اند كه در هر كشوري از كشورهاي اسلامي اگر انتخابات آزادي انجام بگيرد، منتخبان ملت، عناصر معتقد و پايبند به اسلام و مروج اسلام خواهند بود. براي همين است كه ادعاي دمكراسي خواهي غرب امروز دچار تناقض است. از يك طرف پرچم دمكراسي و مردم سالاري را در

دست گرفته اند؛ از سوي ديگر جرأت نمي كنند اين پرچم را در دنياي اسلام به معناي واقعي كلمه برافرازند؛ چون مي دانند در هر كشوري از كشورهاي اسلامي اگر آراء و انتخاب مردم در آن نقش پيدا كند، بدون ترديد اسلام خواهان زمام قدرت و حكومت را در دست خواهند گرفت و منتخبان ملت، مسلمانها خواهند بود. امروز دنياي غرب و امريكا و سياست سازان تفكر غربي - صهيونيست ها و محافل سرمايه دار غربي - خوب مي دانند كه حركت عظيم ملت فلسطين ناشي از گرايش آنها به اسلام است. چون محور را اسلام قرار داده اند، شجاعت پيدا كرده اند و به معناي واقعي كلمه دل به مجاهدت داده اند. هرجا ملتي اين روحيه را پيدا كند، هيچ قدرتي - قدرت نظامي و غير نظامي - قادر به برخورد با آنها و سركوب آنها نخواهد بود؛ اين را خوب مي فهمند. قضاياي دنياي اسلام، همه مؤيد اين واقعيت است. اين يك واقعيتِ مسلم است كه امروز بيداري اسلامي، بلكه نهضت اسلامي، در دنياي اسلام يك حقيقت روشن است؛ هيچ كس نمي تواند اين را انكار كند. حقيقت دوم اين است كه دشمن شماره ي يك اين بيداري و گرايش اسلامي و اين آزادي خواهي، قدرتهاي استكباري اند. علت هم معلوم است؛ چون اسلام با سلطه مخالف است؛ با وابستگي ملتها به قدرتهاي بيگانه مخالف است؛ با عقب ماندگي علمي و عملي - كه بر كشورهاي اسلامي ساليان متمادي تحميل كردند - مخالف است؛ با تقليد محض ملتها و كوركورانه به ديگران نگاه كردن مخالف است. اينها همه درست نقطه ي مقابل سياست هاي استعماري و استكباري است كه در طول دويست سال يا بيشتر، از طرف مستكبران و غربي ها بر دنياي

اسلام اعمال شده؛ امروز هم براي اين منطقه، پيش خودشان منافعي تعريف كرده اند. بيداري اسلام، درست نقطه ي مقابل خواسته هاي آنهاست؛ لذا با همه ي وجود با آن مخالفند و مخالفت سياسي و تبليغاتي مي كنند. امروز همه ي شگردهاي تبليغاتي را دارند عليه اسلام اعمال مي كنند. شما نگاه كنيد ببينيد كاري كه دولتهاي غربي عليه مسلمانان و عليه اسلام مي كنند - چه در امريكا و چه در اروپا - چقدر پيچيده و گسترده است. تمام ابزارهاي هنريِ در اختيار آنها، در خدمت اين هدف پليد است. دشمني را در اعلي درجه ي ممكن، با آميخته يي از فعاليت هاي فرهنگي و امنيتي و سياسي و نظامي، عليه اسلام به كار بردند؛ اين هم يك واقعيت روشن و مسلم است. واقعيت سوم - كه همه اين واقعيت را مي دانند؛ اگرچه بسياري آن را انكار مي كنند - اين است كه مظهر اين بيداري اسلامي كساني نيستند كه امروز چهره ي تروريسم را در دنياي اسلام دارند نشان مي دهند. كساني كه در عراق اين جنايتها را مي كنند؛ كساني كه در دنياي اسلام، به نام اسلام عليه مسلمانها فعاليت مي كنند؛ كساني كه مهمترين وظيفه ي خود را ايجاد اختلاف بين مسلمانها - تحت عنوان شيعه و سني، تحت عنوان قوم گرايي - قرار مي دهند؛ اينها نمي توانند به هيچ وجه نمايشگر و نماد بيداري اسلامي باشند؛ اين را خود مستكبران هم مي دانند. همان كساني كه سعي مي كنند اسلام را در چهره ي گروههاي متحجر و دهشت افكن به دنياي غرب معرفي كنند، مي دانند كه واقعيت غير از اين است. اسلامي كه امروز بيداريِ آن را دنياي اسلام دارد احساس مي كند، اسلام فكر و انديشه و تعمق و حرف نو است؛ اسلامِ ارائه ي راه حلهاي

زندگي براي گشودن گرههاي زندگي بشريت است؛ نه اسلام متحجر، نه اسلام چشم بسته و نه اسلام دور از هرگونه آزاد فكري؛ اين را مستكبران مي فهمند. امروز شعار جمهوري اسلامي، آزادفكري است؛ توسعه ي علم و معرفت است؛ توجه به حقوق انسانها و اختيارات انسانهاست؛ مهرباني و مهرورزي ميان افراد انسان است؛ اينها شعار و پيام اسلام است؛ دنيا دنبال اينهاست. منطق امام بزرگوار ما، منطق عقل، منطق فكر، منطق عملِ روشن بينانه، منطق انسانيت و هنجار انساني و اخلاق انساني و فضائل اخلاقي بود؛ دنيا دنبال اين است. مظهر بيداري اسلامي كساني نيستند كه با چهره ي عبوس و گرفته ي خود با همه ي دنيا - حتي با مؤمنين و مسلمين - مواجه مي شوند؛ عده يي را تكفير مي كنند؛ عده يي را با قوم گرايي، عده يي را با طايفه گرايي، عده يي را به بهانه هاي نادرست مورد تهاجم قرار مي دهند. وجود اينها بشدت مشكوك است، كه اصلاً چنين كساني هستند يا در واقع همان عوامل سرويس هاي جاسوسي اسرائيل و امريكا و انگليس اند كه دارند اين طور فعاليت مي كنند؛ چهار نفر آدم غافل را هم دستخوش فعاليت خودشان كرده اند. اين هم واقعيتي است كه نمي شود آن را انكار كرد. واقعيت ديگر اين است كه دنياي غرب با همه ي توان خود نتوانسته است بر بيداري اسلامي فائق بيايد. در مناطق گوناگون اسلامي اين همه عليه اسلام، عليه جمهوري اسلامي، عليه رهبران و مصلحان بزرگ اسلامي و عليه احكام اسلام تبليغات كردند؛ اين همه مزدور درست كردند براي دشنام دادن به اسلام و متهم كردن اسلام و احكام اسلامي؛ از حربه ي نظامي استفاده كردند، از حربه ي اقتصادي استفاده كردند، از حربه ي تبليغاتِ وسيع رسانه يي به شكل عجيب و

شگفت آوري استفاده كردند؛ اما تاكنون پيش نرفته اند. بيشترين گرايش جوانهاي مسلمان در كشورهاي اسلامي به اسلام و تفكر اسلامي است. اين شور و عشق، روزبه روز در دل ملتهاي مسلمان بيشتر مي شود. آنچه بر اين واقعيت ها مترتب مي شود، اين است كه دنياي اسلامي بايد قدر اين واقعيت را بشناسد. امروز تنها راهي كه دنياي اسلام براي حفظ منافع ملتهاي اسلامي دارد، اتحاد كلمه بر محور اسلام است؛ «نه» گفتن به اهداف و مطامع استعماريِ دشمنان و مستكبران است. هدف استكبار، محو هويت ملي و ديني در دنياي اسلام و بخصوص در خاورميانه است. مقابله ي با اين هدف، با اتحاد بيشتر، با همبستگي بيشتر، با تمسك به اسلام، با ترويج اسلام و با ايستادن در مقابل زياده خواهي هاي امريكا و مستكبران عملي است، و لاغير. امروز امريكا در همه ي دنيا يك چهره ي ناموجه و لكه دار است. امروز امريكايي ها با اَعمال خودشان همه ي شعارهاي خود را زير پايشان له كرده اند. امروز فشار امريكايي ها بر ملت عراق، ناامني موجود در عراق، حمايت بي قيد و شرط آنها از صهيونيست هاي قاتل و خونريز، فجايعي كه در افغانستان به راه انداختند، فشاري كه بر دولتهاي اسلامي مي آورند؛ همه ي اينها امروز يك چهره ي كريه و منفور از امريكا در دنياي اسلام به وجود آورده است. امروز دنياي اسلام مي تواند در مقابل اين قدرتِ افزون خواه بايستد، و بايد بايستد؛ هيچ چاره يي جز اين ندارد. دولتهاي اسلامي براي حفظ منافع ملي خودشان، براي جلب عواطف ملتهاي خودشان، براي اداي مسؤوليت تاريخي خودشان، بايد روي نقاط اساسيِ هويت امت اسلامي تكيه كنند؛ از ملت فلسطين بايد صريحاً دفاع كنند؛ از استقلال كامل عراق و سپردن اختيار به

ملت عراق بايد دفاع كنند؛ از ملت افغانستان بايد دفاع كنند؛ از ملتهاي مسلمان در اروپا و آسيا و آفريقا بايد دفاع كنند؛ از هويت قرآني و از احكام قرآن در كشورهايشان بايد دفاع كنند؛ ارتباطاتشان را با همديگر نزديك و صميمي كنند؛ با هم صادق باشند؛ به هم كمك كنند و دست يكديگر را بگيرند؛ آن وقت امت اسلامي خواهد توانست خود را از زير يوغ استكبار نجات دهد و تهديدهايي را كه امروز دنياي استكبار نسبت به دنياي اسلام دارد، از سر بگذراند. اميدواريم خداوند ما را بيدار كند؛ امتهاي اسلامي را بيدار كند؛ ان شاءاللَّه ما را به وظايف خودمان آشنا كند و ادعيه ي زاكيه ي حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) را شامل حال همه ي امت اسلامي و بخصوص ملت عزيز ايران قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي مجلس خبرگان رهبري بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اولاً اين ميلاد بزرگ را تبريك عرض مي كنيم و اميدواريم كه خداوند متعال به همه ي ما اين توفيق را عنايت كند كه از «مصباح الهدي و سفينةالنجاة» آن طوري كه شايسته است، ان شاءاللَّه بهره مند شويم. همچنين خوش آمد عرض مي كنم به آقايان محترم و خبرگان منتخب ملت و تشكر مي كنم از اجلاسي كه داشتيد و مطالب خوبي كه در اين اجلاس بيان فرموديد. بخصوص تشكر مي كنم از بيانات حضرت آيت اللَّه مشكيني (دامت بركاته) كه حقاً و انصافاً ايشان معلم اخلاق هستند و سالهاي متمادي است كه از بيان و نفس گرم ايشان حقيقتاً استفاده مي كنيم و امروز هم استفاده كرديم. همين طور از بيانات شافي و وافي حضرت آقاي اميني (دامت بركاته) استفاده كرديم؛ ايشان هم امروز گزارش خيلي

خوب و جامعي از ماحصلِ اين اجلاسِ دو روزه بيان فرمودند. آنچه بنده امروز مي خواهم عرض كنم، ماحصلش در يك جمله است؛ و آن اين كه وظايف ما امروز از گذشته سنگين تر است. بعد از حادثه ي بزرگ انتخابات - كه حقاً حادثه ي مهمي براي كشور بود - شايد ابعاد گوناگون آن بيشتر روشن شود. طرحهايي كه براي كشور و نظام جمهوري اسلامي داشتند و تصوري واهي كه از وضعيت كشور به ذهن طراحان و تصميم گيران استكبار بين المللي منتقل شده بود و بر اساس آن تصور، برنامه هايي براي خودشان تعريف كرده بودند، و اين كه همه ي اينها با اين انتخابات نقش بر آب شد؛ اينها مسائل بسيار مهمي است و حقاً دست قدرت و اراده ي الهي را ما بايد در اين حادثه ببينيم؛ مثل خيلي از حوادث ديگري كه ما نبوديم كه كاري كرديم؛ واقعاً قدرت الهي وارد شد. اجتماع عظيم مردم، حركت عظيم مردمي، انتخابات پُرشور، حضور همه ي جناح ها و همه ي سلائق در انتخابات، واقعاً نعمتهاي الهي بود. البته كساني كه در اين انتخابات شركت كردند و صحنه را گرم كردند، آنها هم وسايلي بودند؛ ليكن اراده ي الهي بود كه اين وضعيت را پيش آورد. امروز تصوير نظام جمهوري اسلامي در دنيا، تصوير ديگري است؛ احساس مي كنند كه اين نظام مردمي است؛ مردم پاي اين نظام ايستاده اند؛ احساس مي كنند كه شعارهاي انقلاب برخلاف آنچه آنها تبليغ مي كردند، زنده است. تصور مي كردند كه مباني امام و مباني انقلاب به فراموشي سپرده شد و نسلهاي جديدي كه روي كار آمده اند، از آن مباني روگردان شده اند و حتّي مسؤولان و رجال اين نظام هم تجديدنظر كرده اند؛ اما اينها همه به هم

خورد و روشن شد كه نه، نظام اسلامي اگر پيشرفت علمي داشته، اگر در ميدان فناوري پيشرفت داشته، اگر بروز استعدادها در طول اين دو دهه به شكل حيرت آوري در همه ي صحنه ها چشم همه را به خود متوجه و خيره كرده، اگر اين همه ساخت و ساز و نوسازي كشور در همه ي زمينه ها انجام گرفته، همه ي اينها در بستر تفكر نظام اسلامي صورت گرفته و دست هدايتگر انقلاب و نام امام و ياد امام و راه امام پيشواي همه ي اين حركات بوده و انگيزه هاي ايماني اين حوادث را به وجود آورده؛ اين را همه حس كردند و فهميدند؛ تصور غلطي كه در ذهن ها بود، تصحيح شد و اعتبار نظام جمهوري اسلامي بالا رفت. امروز با اين وضعيت جديد، احساس بنده اين است كه وظايف سنگين تري بر دوش همه است. من فقط چهار مورد را به اشاره و كوتاه عرض مي كنم؛ چون وقت زياد نيست. وظيفه ي ما در درجه ي اول، حفظ اتحاد كلمه است. انتخابات با همه ي محسناتي كه دارد و با شور و هيجاني كه در جامعه ايجاد مي كند - كه يكي از بزرگترين حماسه ها را در طول سالها به وجود مي آورد - معمولاً در هر دوره يي اين عارضه را هم دارد كه بين گروهها و افرادي از مردم دلتنگي هايي ايجاد مي كند؛ بين جناح ها دلتنگي ايجاد مي شود؛ بين گرايش هاي فكري و سياسي دلتنگي هايي ايجاد مي شود؛ بين سلائق گوناگون - ولو با خطمشي واحد - دلتنگي هايي به وجود مي آيد؛ بين اشخاص و افراد دلتنگي هايي به وجود مي آيد. ما بايد بسرعت اين عارضه را ترميم كنيم. اين ترميم هم دست يك نفر نيست كه بگوييم كدام سازمان، كدام مقام و كدام دستگاه

اين كار را بكند؛ اين به عهده ي همه است. در درجه ي اول هم وظيفه ي سنگين تر به عهده ي افرادي است كه شأن بالاتري دارند. همان طور كه حضرت آقاي مشكيني بدرستي بيان كردند، ماها بر حسب موقعيت حساس تري كه داريم، وظيفه مان در همه ي موارد - از جمله در اين مورد - سنگين تر است. سعي كنيم آنچه را كه در دوران انتخابات از دلتنگي ها و كدورت ها به وجود آمده و احياناً زخم هايي بر دلها و جانها خورده، التيام دهيم. هر وقتي هم يك طور و يك شكل است. من همين الان در داخل كشور سياستها و جهتگيري هايي را مي بينم كه درست عكس اين دارند برنامه ريزي مي كنند؛ اينها دوست نيستند و نمي توانند دوست باشند. براي ايجاد تفرقه ي هرچه بيشتر دارند برنامه ريزي مي كنند. نخبگان كشور؛ چه مسؤولان دولتي، چه مسؤولان روحاني، چه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، چه نمايندگان محترم خبرگان، چه دستگاه هاي گوناگون ديگر، چه صاحب نظران سياسي و شخصيت هايي كه تأثير دارند، منبر تبليغي و سياسي دارند؛ وظيفه ي همه است كه بيش از پيش براي ايجاد وحدت تلاش كنند. چرا بيش از قبل؟ چون بالاخره اين كدورت ها و شكافها به وجود آمده است و بايد ترميم شود و التيام پيدا كند. مورد دوم هم كه وظيفه ي سنگيني است، حمايت از دستگاه هاي اجرايي و بخصوص حمايت از دولت است؛ اين هم وظيفه ي همه است. دولتي با شعارهايي سر كار آمده، اين شعارها هم شعارهاي جذابي است؛ شعارهاي مردمي و انقلابي است. اگر اين شعارها تحقق پيدا كند، اين كشور سود خواهد برد؛ همه ي دلسوزان اين نظام سود خواهند برد. اگر ما بتوانيم حقيقتاً عدالت اجتماعي را به پيش ببريم؛ اگر ما مسؤولان بتوانيم

تطبيق رفتار خودمان را با اسلام بيش از گذشته كنيم؛ اگر بتوانيم از بعضي واگرايي هايي كه با پاره يي از مباني در برخي جاها پيدا شده، جلوگيري كنيم، اين موفقيت بزرگي براي انقلاب و كشور است؛ سودي است كه به همه مي رسد؛ اين طور نيست كه سودش به يك شخص يا يك جناح يا مجموعه ي خاصي برسد؛ نه، همه سود مي برند. در همه ي دورانِ شانزده، هفده سالي كه دولتهاي متعددي سر كار بودند و چهار بار ما انتخابات رياست جمهوري داشتيم و دو شخصيت محترم در اين مدت مسؤول بودند، موضع بنده همين موضع بود؛ بدون كم و كاست. معتقدم همه بايد از رئيس جمهور و از دولت حمايت و به آنها كمك كنند. هيچ دولتي و هيچ كسي هم نيست كه ما بتوانيم بگوييم از همه جهت كامل است؛ بالاخره هر كسي ممكن است در بخشي از كارش ضعفي وجود داشته باشد. دولتهاي گذشته هم داشتند، اين دولت هم مستثنا نيست. نبايد ضعفها را عمده كرد؛ نبايد نقض ها را بر كمالها ترجيح داد؛ بايد اين را ديد كه وسط اين ميدان و وسط اين گود، مجموعه يي به نام دولت قرار گرفته كه در رأس آن رئيس جمهور است و بيشترين بار بر دوش اينهاست. همين چيزهايي كه الان شما آقايان فرموديد و همه ي ما توقع داريم اين كارها انجام بگيرد، جز با پشتيباني و اهتمام دولت انجام نخواهد گرفت. مشكلات فرهنگي، مشكلات اقتصادي، مسائل سياسي، داخلي، خارجي و غيره، همه متوجه به هر دولتي است كه سر كار است. بايد دولتها و رؤساي جمهور را تقويت كرد. اين جا هم وظيفه سنگين است. اين طور نباشد كه بعضي به خاطر توقعات

زياد، و بعضي به خاطر برخي كدورتهايي كه ممكن است وجود داشته باشد، از چند طرف دولت را تضعيف كنند. اين وظيفه ي بزرگ ماست كه دولت را تقويت كنيم؛ مسؤوليت سنگيني است كه لازم است انجام بگيرد. نكته ي سوم كه به اشاره عرض مي كنم، طرح مباحث مبناييِ سياسي و فكري است. امروز توجه كنيد كه گرايش تبليغي دشمنان ما فقط اين نيست كه به نظام اسلامي فحاشي كنند يا بد بگويند يا يك تهمت سياسي بزنند؛ امروز دشمنان ما به شكل مبنايي با مباحثي كه پايه ي جمهوري اسلامي است، دارند دست و پنجه نرم مي كنند. به قول خودشان، دارند تفكر ضد جمهوري اسلامي را تئوريزه مي كنند. در واقع براي تفكر سيطره ي استكباريِ دنياي استكبار و در رأس آنها امريكا بر همه ي جهان، دارند پايه ي فكري درست مي كنند. آنچه مربوط به ايمان مردم است، آنچه مربوط به حقانيت اسلام و قرآن و احكام الهي است، آنچه مربوط به درآميختگي و وحدت دين و سياست است، آنچه مربوط به مباني خاص جمهوري اسلامي است؛ همه ي اينها مورد چالش است و اين چالش به شكل بسيار جدي دارد دنبال مي شود. مخالفان نظام جمهوري اسلامي فقط يك مشت فحاش هايي كه در راديو و تلويزيون ها بنشينند و ياوه سراييِ سياسي بكنند، نيستند؛ افراد متفكر را به كار گرفته اند؛ آدمهايي را كه در زمينه هاي فكري - چه ديني، چه سياسي - مي توانند حرفي به ميدان بياورند، به كار گرفته اند و دارند پول خرج مي كنند و فكر درست مي كنند و آن را به جامعه تزريق مي كنند. در مقابله ي با اين، نه عصبانيت، نه تكفير، نه سلاح، نه قوه ي زور، هيچكدام فايده يي ندارد. در

مقابل «لا يثلّ الحديد الاّ الحديد» بايد با منطق به ميدان رفت. دشمن دارد از ابزارهاي هنري استفاده مي كند؛ از ابزارهاي مدرنِ تبليغي استفاده مي كند و حرفها را پخش مي كند؛ آماج عمده هم جوانهاي ما هستند. افكار را به مطبوعات و رسانه هاي گوناگون مي آورند؛ حتّي به رسانه هاي متصل به نظام مي آورند - من حيث لا يشعر - و گاهي آنها هم چيزهايي را پخش مي كنند. كساني را با عنوان كاذب فيلسوف، سياستمدار، متفكر و ... به رسانه ها مي آورند؛ اينها با مباني بيناتِ قرآني گلاويز و دست به يقه مي شوند و بحث مي كنند و اين مباني را زير سؤال مي برند. معلوم است؛ «و لتصغي اليه افئدة الذين لا يؤمنون بالاخرة و ليرضوه و ليقترفوا ما هم مقترفون»؛ عده يي كه دلهايشان آماده است، همين ها را مي گيرند؛ يك عده هم كه غافل و ساده دلند و پيچيدگي علمي ندارند، اينها را مي پذيرند. امروز وظيفه ي مهمي بر عهده ي نخبگان است. جناب آقاي اميني از قول جناب آقاي آسيداحمد خاتمي (حفظهمااللَّه) فرمودند كه در باب روضه مطالب سست بيان مي شود. من عرض مي كنم فقط بحث روضه نيست؛ در بيان معارف الهي، معارف اهل بيت، حديثي كه نقل مي كنيم، داستاني كه نقل مي كنيم، نسبتي كه به امام مي دهيم، معرفتي كه مي خواهيم پايبند آن باشيم؛ در همه ي اينها ما بايد اتقان را رعايت كنيم. علماي ما اين همه در فقه سر يك مسأله ي جزئيِ كوچكِ كم اهميت به وثاقت فلان راوي تكيه مي كنند، اهميت مي دهند، بحث مي كنند، رد و قبول مي كنند، اين راوي مورد قبول است يا نيست؛ براي اين كه بالاخره سند روايت را تنقيح كنند و دربياورند؛ بگويند اين سند، سند درستي است؛

كه اگر سند درستي بود، به اين روايت بشود اعتماد كرد؛ تا اگر اعتماد كرديم، يك حكم فرعيِ درجه ي سه در باب طهارت يا در باب بقيه ي احكام عبادي به دست بيايد. آن جا ما اين همه اهميت مي دهيم؛ چطور در باب معارف و در باب دلبستگي هاي فكري و عاطفي، به هر حديثي، به هر روايتي، به هر حرفي و به هر گفته يي اعتماد كنيم؟ اين، قابل قبول نيست. اتقان در نقل، اتقان در بيان و اتقان در مستنداتِ آنچه مي خواهيم به عنوان خوراك فكري به مردم بدهيم، لازم است؛ اين يك شرط اساسي است؛ براي اين بايد فكري كرد؛ كار آساني هم نيست؛ عرض كردم اين كار بسيار مشكل است؛ با يك نشست و برخاست و تذكر و تشكيل يك نهاد درست نمي شود؛ يك همت و اراده ي جدي از نخبگان روحاني و فضلاي روحاني مي خواهد كه بر اين موضوع اصرار بورزند، پايبند باشند و دنبال كنند و از آنچه در مقابل به انسان برمي گردد، باك نكنند. ما چند سال پيش اين جا راجع به قمه زني - امري كه «بيّن الغيّ» است - مطالبي گفتيم؛ بزرگاني صحبت كردند، نجابت كردند، قبول كردند و مردمِ زيادي هم پذيرفتند؛ يك وقت ديديم از گوشه هايي سروصدا بلند شد كه آقا شما با امام حسين مخالفيد! معناي «سفينةالنجاة و مصباح الهدي» اين است كه ما عملي را كه بلاشك شرعاً محل اشكال است و به عنوان ثانوي هم حرام مسلّم و بيّن است، انجام دهيم؟ بايد اين روشنگري ها را بكنيم تا نسل جوان ما به اسلام بيشتر علاقه مند شود. گرايش جوانها را به اسلام مي بينيد. اين گرايش، گرايش عاطفي است. اين گرايش،

بسيار ارزشمند است؛ اما مثل موجي است كه ممكن است بيايد و برگردد. ما اگر بخواهيم اين موج همچنان استمرار داشته باشد، بايد پايه هاي فكري جوانها را محكم كنيم. ما اين همه منبع داريم. همين دعاي ابوحمزه كه حضرت آقاي مشكيني فرمودند، دعاي امام حسين در روز عرفه، اينها را جوانهاي ما مي خوانند؛ اما معنايش را نمي فهمند. «الهي هب لي قلبا يدنيه منك شوقه»؛ چقدر از اين گونه مناجات ها و از اين گونه مباني و از اين حرفهاي عميق در دعاهايي مثل مناجات شعبانيه و صحيفه ي سجاديه وجود دارد كه احتياج هست ما اينها را براي جوانها بيان و تبيين و روشن كنيم تا بفهمند و با علاقه و عاطفه و شوقي كه دارند، بخوانند. نكته ي آخر، وظيفه ي سنگين در باب خدمت رساني است؛ كه اين وظيفه عمدتاً متوجه به مسؤولان دولتي است. خدمت رساني به مردم كار اصلي ماست و بيشترين كساني كه خدمت بايد متوجه آنها شود، طبقه ي محروم و مظلوم و مستضعف جامعه اند كه محتاج خدمتند. ما بايد اين خدمت را به آنها برسانيم و خدمت رساني را تسهيل كنيم. اين، خود يك قدم بزرگ در راه ايجاد عدالت اجتماعي است. امروز ديگر كوتاهي ها و تكاسل ها و وقت مفيد اداري را به يك ساعت يا كمتر يا اندكي بيشتر رساندن، قابل تحمل نيست؛ اينها بايد درست شود. البته مجاهدت و تلاش لازم است. همه بايد ان شاءاللَّه كمك كنند تا مسؤولان بتوانند وظايف خود را انجام دهند. ان شاءاللَّه خداوند متعال به همه ي ما توفيق دهد تا بتوانيم اين وظايف سنگين را انجام دهيم. در اين برهه ي حساس، كارهايي بر دوش همه ي ماست و از يكايك ما درباره ي نعمتهاي خداوند

سؤال خواهد شد - «ثم لتسئلنّ يومئذ عن النّعيم» - و ما بايد پاسخگوي اين نعمت بزرگ باشيم. خداوند ان شاءاللَّه توفيق دهد تا بتوانيم اين بارهاي سنگين را تحمل كنيم و به منزل برسانيم. والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار برگزاركنندگان كنگره ى بزرگداشت ابوالفتوح رازى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار برگزاركنندگان كنگره ي بزرگداشت ابوالفتوح رازي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خيلي كار بجا و بموقعي است؛ هم تجليل از ابوالفتوح رازي، هم حركت احياي نام بزرگان ري. در مورد ابوالفتوح، هم تفسير اهميت دارد؛ هم زبان و نثر اهميت دارد؛ هم موقعيت تاريخي ري اهميت دارد. وقتي انسان نگاه مي كند، مي بيند در همان زمانِ ابوالفتوح، بزرگاني از قبيل شيخ منتجب الدين - كه شاگرد ابوالفتوح رازي است - بودند؛ يا يك خرده بعد، فخر رازي است؛ يا در همان حدودها، شمس قيس رازيِ اديب و عروضي است؛ يا عبدالجليل قزويني رازي، كه به نظرم كاملاً معاصر ابوالفتوح است. همه ي اينها «رازي» بودند. البته «قزويني» كه گفته مي شود، معنايش اين است كه اصلش قزويني است؛ ليكن «رازي» بوده؛ كما اين كه خود ابوالفتوح هم نيشابوريِ رازي است؛ يعني اصلش نيشابوري است، ليكن خودش يا پدرش ساكن ري بوده اند. بنابراين عبدالجليل قزويني، عبدالجليل قزوينيِ رازي است. يا سيدمرتضي رازي داعي كه آن روز صحبتش را با جنابعالي كرديم. اتفاقاً سيدمرتضي هم لقبش علم الهدي است. ايشان برادري دارد به نام سيدمجتبي. سيد مرتضي متكلم و مرد بزرگي است؛ او هم در همين زمان بوده است. از لحاظ تاريخي وقتي شما روي ابوالفتوح كار مي كنيد، كأنّه داريد تاريخ قرن پنجم يا ششم را احياء مي كنيد. بنابراين نگاه تاريخي به اين قضيه، خيلي مهم است. يكي دو ساعت پيش چند

جلد از نوشته هاي چاپ شده در حول و حوش تفسير ابوالفتوح را آوردند و من مروري كردم. يك جا شرح حال ابوالفتوح را باز كردم، اما در خصوص تأثيرگذاري يا تأثيرپذيري ابوالفتوح از تفاسير ديگران نكته يي نديدم؛ شايد جاي ديگري ذكر شده باشد. حاجي نوري مي گويد «مجمع البيان» برگرفته ي از تفسير «روح الجنان» ابوالفتوح رازي است. اتفاقاً تأليف «مجمع البيان» چهل پنجاه سال بعد از تأليف تفسير ابوالفتوح رازي است. اين خيلي مهم است كه ما فكر كنيم مثلاً ترتيب خاصي كه در آن جا وجود دارد، برگرفته ي از كتاب تفسير ابوالفتوح است. البته معروف اين است كه ايشان از «تبيان» گرفته؛ مطالب، همان مطالب تبيان است؛ منتها تبويب و خلاصه كرده است. «تفسير كبير» فخر رازي هم حول وحوش تفسير ابوالفتوح نوشته شده؛ منتها براي اين كه نسبت انتحال به او داده نشود، تشكيك هاي خودش را وارد كرده است. اين نكته ي خيلي مهمي است كه ما تفسيري داريم كه تفاسير مهمي مثل «مجمع البيان» و «تفسير كبير» فخر رازي، يا از آن متخذ است، يا ناظر به آن است. ما بايد قدر اين تفسير را بدانيم. البته اين تفسير به خاطر زبانش امروز متأسفانه خيلي مورد استفاده قرار نمي گيرد؛ چون نثر قرن پنجم و ششم است. اگرچه نثر خيلي استوار و قوي و پاكيزه يي است و هيچ اعوجاج و تعقيدي ندارد، ليكن بالاخره نثر قديمي است و از نظر كساني كه به جهات ادبي نگاه مي كنند، اهميت دارد؛ از لحاظ تفسيري هم كه خصوصياتِ خودش را دارد. بنابراين تجليل از ابوالفتوح، تجليل مهمي است. ان شاءاللَّه وقتي شما به بزرگان ري مي پردازيد، به اين نكته هم نظر داشته باشيد كه در اين ميانه، تاريخ ري را

بيرون بياوريد؛ يعني ريِ آن زمان در چه وضعي بوده و چه بزرگاني داشته. مثلاً اين ابوالفتوح رازي است كه تفسير مي نويسد؛ آن عبدالجليل رازي قزويني است كه كلام مي نويسد و كتاب «النقض» را تأليف مي كند؛ يا سيدمرتضي رازي كه او هم متكلم بوده؛ يا شمس قيس رازي كه بهترين كتاب در عروض و قافيه را نوشته و تا الان هم ما كتابي به جامعيت و اتقان و مفصليِ «المعجم في معايير اشعار العجم» نداريم. اينها نشان دهنده ي موقعيت ري و اهميت ري و تاريخ فرهنگي ري است. ابوالفتوح فقط مفسر و اديب نبوده؛ فقيه هم بوده. از تعبيراتي كه درباره ي او ذكر شده - كه الان يادم نيست از چه كسي است - يكي «الامام الفقيه» است. ايشان شاگرد پسر شيخ طوسي بوده - يعني ابوعلي مفيد ثاني - و كسي بوده كه سلسله ي سندش به شيخ طوسي، به يك واسطه است؛ يعني ايشان از مفيد ثاني نقل مي كند، و مفيد ثاني از پدرش - شيخ طوسي - نقل مي كند. به هرحال كار باارزشي است. كتابهايي هم كه فرموديد، ان شاءاللَّه مي آيد و مي بينيم. سه چهار جلدي كه امروز آوردند و من آنها را تورق كردم، خيلي خوب و پاكيزه به نظرم آمد؛ ابعاد مختلف تفسير را مورد توجه قرار داده بودند؛ از لحاظ حديث شناسي، از لحاظ زبان، از لحاظ نكات تفسيري. خداوند به شما توفيق دهد و كمك كند كه اين كارِ خوب و مفيد را ان شاءاللَّه ادامه دهيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اقشار مختلف مردم به مناسبت نيمه ى شعبان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اقشار مختلف مردم به مناسبت نيمه ي شعبان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اين روز بزرگ را به همه ي منتظران

و همه ي عاشقان و همه ي مواليان اهل بيت، بخصوص شما برادران و خواهران عزيزي كه در اين جا تشريف داريد، تبريك عرض مي كنم. در حقيقت ولادت اين بزرگوار يك عيد حقيقي است؛ لذا بزرگداشت خاطره ي اين روز و اين ساعت هرگز از ياد معتقدان به مهدويت نخواهد رفت. فقط مردم شيعه نيستند كه منتظر مهدي موعود (سلام اللَّه عليه) هستند، بلكه انتظار منجي و مهدي، متعلق به همه ي مسلمانهاست. فرق شيعه با ديگران اين است كه شيعيان آن منجي را با نام و نشان، با خصوصيات گوناگون مي شناسند؛ اما ديگر مسلمانان كه به منجي هم معتقدند، منجي را نمي شناسند؛ تفاوت، اين جاست؛ والّا اصل مهدويت مورد اتفاق همه ي مسلمانهاست. اديان ديگر هم در اعتقادات خودشان، انتظار منجي را در نهايت زمانه دارند؛ آنها هم در يك بخش از قضيه، مطلب را درست فهميده اند؛ اما در بخش اصلي قضيه كه معرفت به شخص منجي است، دچار نقص معرفتند. شيعه با خبر مسلّم و قطعي خود، منجي را با نام، با نشان، با خصوصيات، با تاريخ تولد، مي شناسد. نكاتي در اعتقاد به مهدويت هست، كه من به اجمال آنها را عرض مي كنم: يك نكته اين است كه وجود مقدس حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) استمرار حركت نبوت ها و دعوت هاي الهي است از اول تاريخ تا امروز؛ يعني همان طور كه در دعاي ندبه مي خوانيد، از «فبعض اسكنته جنّتك» - كه حضرت آدم است - تا «الي ان انتهي الامر» - كه رسيدن به خاتم الانبياء (صلّي اللَّه عليه واله) هست - و بعد مسأله ي وصايت و اهل بيت آن بزرگوار، تا مي رسد به امام زمان، همه، يك سلسله ي متصل و مرتبط به هم در تاريخ بشر است. اين،

بدين معناست كه آن حركت عظيم نبوت ها، آن دعوت الهي به وسيله ي پيامبران، در هيچ نقطه يي متوقف نشده است. بشر به پيامبر و به دعوت الهي و به داعيان الهي احتياج داشته است و اين احتياج تا امروز باقي است و هر چه زمان گذشته، بشر به تعاليم انبيا نزديك تر شده است. امروز جامعه ي بشري با پيشرفت فكر و مدنيت و معرفت، بسياري از تعاليم انبيا را - كه ده ها قرن پيش از اين، براي بشر قابل درك نبود - درك كرده است. همين مسأله ي عدالت، مسأله ي آزادي، مسأله ي كرامت انسان - اين حرفهايي كه امروز در دنيا رايج است - حرفهاي انبياست. آن روز عامه ي مردم و افكار عمومي مردم اين مفاهيم را درك نمي كردند. پي درپي آمدن پيغمبران و انتشار دعوت پيغمبران، اين افكار را در ذهن مردم، در فطرت مردم، در دل مردم، نسل به نسل نهادينه كرده است. آن داعيان الهي، امروز سلسله شان قطع نشده است و وجود مقدس بقيةاللَّه الاعظم (ارواحنافداه) ادامه ي سلسله ي داعيان الهي است، كه در زيارت آل ياسين مي خوانيد: «السّلام عليك يا داعي اللَّه و ربّاني آياته». يعني شما امروز همان دعوت ابراهيم، همان دعوت موسي، همان دعوت عيسي، همان دعوت همه ي پيغمبران و مصلحان الهي و دعوت پيامبر خاتم را در وجود حضرت بقيةاللَّه مجسم مي بينيد. اين بزرگوار، وارث همه ي آنهاست و دعوت و پرچم همه ي آنها را در دست دارد و دنيا را به همان معارفي كه انبيا در طول زمان آورده اند و به بشر عرضه كرده اند، فرا مي خواند. اين، نكته ي مهمي است. نكته ي بعدي در باب مهدويت، انتظار فرج است. انتظار فرج يك مفهوم بسيار وسيع و گسترده يي

است. يك انتظار، انتظارِ فرجِ نهايي است؛ يعني اين كه بشريت اگر مي بيند كه طواغيت عالم ترك تازي مي كنند و چپاولگري مي كنند و افسارگسيخته به حق انسانها تعدي مي كنند، نبايد خيال كند كه سرنوشت دنيا همين است؛ نبايد تصور كند كه بالاخره چاره يي نيست و بايستي به همين وضعيت تن داد؛ نه، بداند كه اين وضعيت يك وضعيت گذراست - «للباطل جولة» - و آن چيزي كه متعلق به اين عالم و طبيعت اين عالم است، عبارت است از استقرار حكومت عدل؛ و او خواهد آمد. انتظار فرج و گشايش، در نهايت دوراني كه ما در آن قرار داريم و بشريت دچار ستم ها و آزارهاست، يك مصداق از انتظار فرج است، ليكن انتظار فرج مصداق هاي ديگر هم دارد. وقتي به ما مي گويند منتظر فرج باشيد، فقط اين نيست كه منتظر فرج نهايي باشيد، بلكه معنايش اين است كه هر بن بستي قابل گشوده شدن است. فرج، يعني اين؛ فرج، يعني گشايش. مسلمان با درسِ انتظار، فرج مي آموزد و تعليم مي گيرد كه هيچ بن بستي در زندگي بشر وجود ندارد كه نشود آن را باز كرد و لازم باشد كه انسان نااميد دست روي دست بگذارد و بنشيند و بگويد ديگر كاري نمي شود كرد؛ نه، وقتي در نهايتِ زندگيِ انسان، در مقابله ي با اين همه حركت ظالمانه و ستمگرانه، خورشيدِ فرج ظهور خواهد كرد، پس در بن بست هاي جاري زندگي هم همين فرج متوقَّع و مورد انتظار است. اين، درس اميد به همه ي انسانهاست؛ اين، درس انتظار واقعي به همه ي انسانهاست؛ لذا انتظار فرج را افضل اعمال دانسته اند؛ معلوم مي شود انتظار، يك عمل است، بي عملي نيست. نبايد اشتباه كرد، خيال كرد كه

انتظار يعني اين كه دست روي دست بگذاريم و منتظر بمانيم تا يك كاري بشود. انتظار يك عمل است، يك آماده سازي است، يك تقويت انگيزه در دل و درون است، يك نشاط و تحرك و پويايي است در همه ي زمينه ها. اين، در واقع تفسير اين آيات كريمه ي قرآني است كه: «و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين» يا «ان الارض للَّه يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين». يعني هيچ وقت ملت ها و امت ها نبايد از گشايش مأيوس شوند. آن روزي كه ملت ايران قيام كرد، اميد پيدا كرد كه قيام كرد. امروز كه آن اميد برآورده شده است، از آن قيام، آن نتيجه ي بزرگ را گرفته است و امروز هم به آينده اميدوار است و با اميد و با نشاط حركت مي كند. اين نور اميد است كه جوان ها را به انگيزه و حركت و نشاط وادار مي كند و از دل مردگي و افسردگي آنها جلوگيري مي كند و روح پويايي را در جامعه زنده مي كند. اين، نتيجه ي انتظار فرج است. بنابراين، هم بايد منتظر فرج نهايي بود، هم بايد منتظر فرج در همه ي مراحل زندگي فردي و اجتماعي بود. اجازه ندهيد يأس بر دل شما حاكم بشود، انتظار فرج داشته باشيد و بدانيد كه اين فرج، محقَّق خواهد شد؛ مشروط بر اين كه شما انتظارتان، انتظار واقعي باشد، عمل باشد، تلاش باشد، انگيزه باشد، حركت باشد. يك نكته ي ديگر در مسأله ي مهدويت اين است كه عقيده ي ما اين است كه امام زمان (ارواحنافداه) متوجه و ناظر بر رفتار و عمل ماست؛ اعمال ما بر او عرضه مي شود. اين جوان هاي مؤمن

ما كه در ميدان هاي مختلف - چه در ميدان معنويت و عبادت و معرفت، چه در ميدان كار و تلاش، چه در ميدان مبارزه و سياست، چه در ميدان جهاد؛ آن روزي كه جهاد مورد احتياج بود - اين جور از خودشان اخلاص و شادابي نشان مي دهند، امام زمان (سلام اللَّه عليه) را خرسند و خوشحال مي كنند. اين كه مردم در كشور اسلامي - حالا در كشور مسلمانِ ما - تلاش شان اين است كه بر اداره ي كشور، بر پيشرفت امور كشور نظارت داشته باشند، تصميم بگيرند، اقدام كنند، وارد ميدان بشوند؛ و ميدان را رها نمي كنند كه ديگران بيايند و براي آنها تصميم بگيرند؛ اجازه نمي دهند كه امتداد خواست هاي استكباري و استعماري در داخل كشور سرنوشت آنها را معين بكند، امام زمان را خوشحال مي كنند؛ امام زمان ناظر است و مي بيند. انتخابات شما را امام زمان ديد؛ اعتكاف شما را امام زمان ديد؛ تلاش شما جوان ها را براي آذين بندي نيمه ي شعبان، امام زمان ديد؛ حضورِ شما زن و مرد را در ميدان هاي گوناگون، امام زمان ديده است و مي بيند؛ حركت دولتمردان ما را در ميدان هاي مختلف، امام زمان مي بيند و امام زمان از هر آنچه كه نشانه ي مسلماني و نشانه ي عزم راسخ ايماني در آن هست و از ما سر مي زند، خرسند مي شود. اگر خداي نكرده عكس اين عمل بكنيم، امام زمان را ناخرسند مي كنيم. ببينيد، چه عامل بزرگي است. نكته ي ديگر و سخن آخر اين است كه جامعه يي كه به مهدويت معتقد است، قوت قلب پيدا مي كند. اين قوت قلب براي ملت ها خيلي مهم است. بدانيد تسلط استعمار بر كشورهاي اسلامي بعد از آن بود كه توي دل

ملت ها را خالي كردند؛ آنها احساس ضعف كردند؛ احساس عدم توانايي كردند، بعد اينها آمدند و با قدرت بر آنها مسلط شدند. امروز هم همين جور است. ما در روابط سياسي و ديپلماسي دنيا داريم جلوي چشم مان مي بينيم كه يكي از بزرگ ترين شگردهاي استكبار جهاني اين است كه مي خواهد دل مسؤولان كشورهاي گوناگون را - حالا در كشورهاي اسلامي - خالي كند و احساس بي پشتوانگي به آنها تزريق كند، تا آنها احساس كنند كه چاره يي ندارند جز اين كه زير بار مثلاً امريكا بروند. اين احساس ضعف، بلاي بزرگي است. ملت ها حركت نمي كنند؛ چون احساس ضعف مي كنند. ملت فلسطين ده ها سال ساكت و آرام نشسته بود؛ چون احساس مي كرد نمي تواند. آن روزي كه فكرِ توانستن در ملت فلسطين به وجود آمد، قيام كرد و با اين قيام، اين همه موفقيت را به دست آورده است. رنج مي برد؛ اما دارد پيش مي رود. فرق است بين ملتي كه حركتي نمي كند، سيلي هم نمي خورد؛ اما روزبه روز عقب مي نشيند؛ روزبه روز بدبخت تر و زيرِدست تر مي شود، دلش هم خوش است كه من سيلي نمي خورم، با آن ملتي كه سختي راه را تحمل مي كند، پايش به سنگ مي خورد، خوني هم مي شود؛ اما در راهِ به سمت موفقيت، به سمت سرمنزل سعادت، به سمت عزت، پيش مي رود. ملت فلسطين اميد پيدا كرد، حالا حركت مي كند و جلو مي رود و اين حركتِ به جلو تا هر وقت كه وجود داشته باشد، باعث مي شود كه درهاي فرج به روي آنها باز باشد؛ و راه قطعه قطعه طي خواهد شد تا ان شاءاللَّه به هدف نهايي شان برسند. احساس ضعف براي يك ملت، خيلي احساس خطرناك و سم مهلكي است. يكي

از بركات اعتقاد به مهدويت اين است كه انسان احساس اطمينان مي كند؛ احساس قوت قلب مي كند؛ احساس قدرت مي كند. و ملت ما بحمداللَّه اين گونه است. ما در جبهه هاي جنگ هم جوان هاي خودمان را مي ديديم كه به مدد غيبي و به توجه و نظر لطف ولي عصر (ارواحنافداه) اعتقاد داشتند و از همان اعتقاد و از همان قوت قلب هم استفاده مي كردند و توانايي مضاعف پيدا مي كردند و پيش مي رفتند. البته اعتقاد به كمك غيبي اگر معنايش اين است كه انسان بيكار بماند، درها را ببندد و منتظر باشد كه از غيب كمك بشود، بداند كه از غيب هم كمكي نخواهد شد؛ «و ما جعله اللَّه الّا بشري لكم و لتطمئنّ قلوبكم به». كمك غيبي در ميدان جنگ، در ميدان چالش هاي سياسي و در ايستادگي ملت هاست كه به سراغ انسان مي آيد. اگر بايستيد، كمك غيبي هم هست. امروز دنياي استكبار روي نقاط قوت ملت ها متمركز شده، تا آنها را از بين ببرد. البته يك جاهايي موفق مي شوند، يك جاهايي هم موفق نمي شوند. از جمله ي جاهايي كه به حول و قوه ي الهي موفق نشدند و موفق نخواهند شد، ملت ايران است. بحمداللَّه در منبر سازمان ملل و در مقابل چشم سران كشورهاي جهان، رئيس جمهور محترم ما حرف دل ملت ايران را بيان كرد. استحكام و متانت و قوت بيان و قوت مواضع در آن تريبون جهاني، به نيابت از ملت ايران، در مقابل چشم همه ي دنيا به دست آمد. اين، معنايش چيست؟ اين، معنايش اين است كه ملت ايران تسليم تهديد و زور و فشار نخواهد شد؛ اين، معنايش اين است كه ملت ايران با فشارهاي بيست وهفت ساله ي از

اول انقلاب تا كنون، نه فقط ضعيف نشده، نه فقط اراده ي او متزلزل نشده، بلكه امروز قوي تر از گذشته شده است و با اراده ي راسخ براي پيشبرد اهداف و آرمان هاي متعالي خود - كه مصالح ملي در آنهاست - همچنان مستحكم ايستاده است. اتكا به خداي متعال و اعتقاد به نگاه رئوفانه و پدرانه ي حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) به ملت، اين تأثير بزرگ را در زندگي ما و در رفتار ما دارد كه ما را با قوت قلب در مقابل امواج گوناگون وادار به استقامت مي كند. نمي توانند ملت ايران را شكست بدهند. به توفيق الهي، مسؤولان كشور، دولتمردان مؤمن و صبور، با پيگيري و تلاش بايد بتوانند يكي پس از ديگري مشكلات اين ملت را حل كنند؛ بايد بتوانند سطح علمي و عملي اين كشور را آن چنان بالا ببرند كه به كلي طمع دشمنان از اين ملت و از اين كشور قطع بشود. از خداوند متعال مي خواهيم كه دعاي حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) را شامل حال همه ي ملت ايران و همه ي ملت هاي مستضعف جهان قرار بدهد؛ و شما مردم عزيز را روزبه روز به عزت خود و عزت اولياي خود عزيزتر و مقتدرتر بفرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار جمعى از پيشكسوتان جهاد و شهادت و خاطره گويان دفتر ادبيات

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جمعي از پيشكسوتان جهاد و شهادت و خاطره گويان دفتر ادبيات و هنر مقاومت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اگر دو سه ساعت ديگر هم اين جلسه طول مي كشيد، بنده جز احساس شوق، احساس ديگري پيدا نمي كردم. واقعاً انسان از زيارت شماها و از شنيدن اين حرفها خسته نمي شود. از دوستان عزيزي هم كه اين توفيق و فرصت را به من دادند كه در جلسه ي شما شركت

كنم، خيلي تشكر مي كنم. خاطره بماند براي يك وقت ديگر؛ مجال كم است؛ علاوه بر اين كه خاطره هاي ما در قبال خاطره هاي شما درواقع هيچ است. آنچه شماها ديديد و لمس كرديد و حس كرديد، بسيار عزيزتر و فراتر از چيزهايي است كه ما در اين صحنه ها ديديم. من مي خواهم فقط يك جمله عرض كنم، و آن اهميت اين كار است. به نظر من بنيانگذار بناي حفظ حوادث با ادبيات و هنر، زينب كبري (سلام اللَّه عليها) است. اگر حركت و اقدام حضرت زينب نمي بود و بعد از آن بزرگوار هم بقيه ي اهل بيت (عليهم السّلام) - حضرت سجاد و ديگران - نمي بودند، حادثه ي عاشورا در تاريخ نمي ماند. بله، سنت الهي اين است كه اين گونه حوادث در تاريخ ماندگار شود؛ اما همه ي سنتهاي الهي عملكردش از طريق ساز و كارهاي معيني است. ساز و كار بقاي اين حقايق در تاريخ اين است كه اصحاب سِرّ، اصحاب درد، رازدانان و كساني كه از اين دقايق مطلع شدند، اين را در اختيار ديگران بگذارند. بنابراين خاطره گويي و تدوين و پخش خاطرات را بايد در جايگاه حقيقي خودش نشاند، كه جايگاه بسيار بالا و والايي است و بسيار مهم است. بيان هنري هم شرط اصلي است؛ كما اين كه خطبه ي حضرت زينب در شهر كوفه و شهر شام، از لحاظ زيبايي و جذابيت بيان، آيت بيان هنري است؛ طوري است كه اصلاً هيچ كس نمي تواند اين را ناديده بگيرد. يك مخالف يا يك دشمن وقتي اين بيان را مي شنود، مثل تير بُرنده و تيغ تيزي، خواهي نخواهي اين بيان كار خودش را مي كند. تأثير هنر به خواست كسي كه مخاطب هنر است، وابستگي ندارد. او بخواهد يا

نخواهد، اين اثر را خواهد گذاشت. حضرت زينب (سلام اللَّه عليها) و امام سجاد در خطبه ي شام و در بيان رسا و بليغ و شگفت آور مسجد شام اين كارها را كردند. شما هم داريد اين كار را مي كنيد. ادبيات و هنر مقاومت و آنچه مربوط به دوره ي خاص دفاع كشور و ملت ماست، حقيقتاً از برجسته ترين و مهمترين كارهاست. البته دوستان خيلي كار كرده اند. از دهه ي 60 كه اين كارهاي هنري و ادبي در حوزه ي هنري شروع شد و اين خاطرات منتشر گرديد، من يكي از مشتري هاي پرو پا قرص اين كتابها بودم، كه خاطرات را نگاه كنم. من خيلي تحت تأثير جذابيت و صداقت و خلوص اين نوشته ها و گفته ها هستم؛ اين را واقعاً عرض مي كنم. ياد كساني كه اين كارها را توليد كردند، از خاطر محو نمي شود. اسمهايي كه من پشت اين كتابها خواندم و كتابهايشان را نگاه كردم، غالباً در ذهنم هست و من قدردان و قدرشناس اينها هستم و اگر مي توانستم، عظمت اين كار را مدح مي كردم. البته در طول تاريخ، شعرا معمولاً صاحبان قدرت و ثروت و امثال اينها را مدح مي كردند؛ اما به نظر من بايد شماها را مدح كرد. اگر بنده شاعر بودم، يقيناً در مدح شماها، در مدح آقاي سرهنگي، در مدح آقاي بهبودي، در مدح آقاي قدمي، در مدح همين خاطره سازان و خاطره انگيزان قصيده مي ساختم؛ حقيقتاً جا دارد؛ چون كارِ بسيار بزرگ و بااهميتي است. به نظر من مسأله ي دفاع مقدس و آنچه در اين دوران بروز كرد، يك مسأله ي عادي نيست؛ براي همه ي ملتها اين طور است؛ در مورد ملت ما به دلايل گوناگون بيشتر از ديگران است؛ لذا اين را

نمي شود جزو روال عادي زندگي ملتها به حساب آورد. دوران دفاع مقدس براي ملت ما ظرفيت و موقعيتي بود كه اين ملت بتواند اعماق جوهره ي خودش را در ابعاد مختلف نشان دهد، و نشان داد. عرض كردم، همه ي ملتها همين طورند؛ با اختلافاتي كه در كيفيت كار و اهداف و جهتگيري ها و نيت ها وجود دارد. دوره ي سختي براي يك كشور - چه سختي جنگ باشد، چه سختي اقتصادي باشد، چه فشارهاي گوناگون سياسي باشد - دوره ي نشان دادن ظرفيت هاست؛ كه اين ملت چقدر ظرفيت دارد، چقدر قابليت اظهار وجود دارد، چقدر لياقت بقا دارد. لذا بهترين آثار هنري هم كه انسان نگاه مي كند، يا بخش هاي زيباي بهترين آثار هنري، مربوط به همين دوره هاي اين كشورهاست. شما به آثار داستاني يي كه وجود دارد، اگر نگاه كنيد، شيرين ترين و هنرمندانه ترين نوشته هاي هنري و رمانهاي بزرگ مربوط به بخش هايي است كه ملتي دارد كار بزرگي از اين قبيل انجام مي دهد. «جنگ و صلح» تولستوي مربوط به مقاومت عجيب مردم روسيه است در مقابل حمله ي ناپلئون و حركت عظيمي كه مردم مسكو انجام دادند براي ناكام كردن ناپلئون. تولستوي كتابهاي ديگري هم دارد، اما به نظر من اين كتاب برجستگي اش به خاطر اين است كه كاملاً بر محور روح دفاع مردم روسيه است. همين طور است بسياري از كتابهاي ديگري كه يا در مورد انقلاب شوروي نوشته شده، يا در مورد انقلاب كبير فرانسه نوشته شده، يا در مورد جنگهاي فرانسه و آلمان و دفاع مردم فرانسه نوشته شده؛ مثل بعضي از كتابهاي اميل زولا. مهمترين آثار رماني مربوط به دوران حساس يك ملت است، كه در آن وقت اين ملت توانسته

ظرفيت خودش را نشان دهد. شايد نقاشي ها هم همين طور باشد. البته بنده در نقاشي به عنوان يك بيننده هم حتّي سررشته ي خوبي ندارم؛ اما گمان مي كنم تا آن حدي كه شنيدم، زيباترين يا بخشي از زيباترين نقاشي هاي بزرگ دنيا مربوط به صحنه هاي جنگ است؛ مثلاً صحنه ي جنگ «واترلو» و صحنه هاي گوناگون ديگر. براي حوزه ي هنر كشور، يكي از مهمترين جلوه گاه ها، دوره ي جنگ تحميليِ بر ما و دوره ي دفاع مقدس بوده و هنوز هم هست؛ بايد از اين استفاده كرد. دو سه سال قبل جمع زيادي از هنرمندها در اين حسينيه جمع بودند. به آنها گفتم كدام هنرمند است كه از روحيه ي حماسيِ پُرشور ملت و جوانهاي خودش در مقابل دشمني كه قصد داشت غيرت و عزت اين ملت را زير پاهاي خودش لگدمال كند، و از زيبايي خارق العاده ي آن بتواند بگذرد و اين را نبيند. اگر ديديم هنرمندهاي ما اين را نمي بينند و به آن نمي پردازند، بايد ببينيم عيب كار كجاست. يا در نگاه هنري، يا در عرضه ي درست، يا تأثيراتي كه سياستها و دشمنان در فضاي فرهنگي كشور دارند مي گذارند، مشكلي وجود دارد؛ والّا چطور ممكن است يك ملت فراموش كند يا نبيند و نفهمد؟ لذا خاطره گويي شما و ثبت كردن اين حوادث، نقش خيلي زيادي در اين مسأله دارد. اخيراً از آقاي بهبودي و آقاي سرهنگي مصاحبه يي مي خواندم، كه واقعاً هم همين طور است. اين آقايان معتقدند كه قضاياي دوره ي دفاع مقدس را بايستي مستند كرد، تبيين كرد، مستدل كرد تا براساس اينها آثار هنري به وجود بيايد، كه كاملاً درست است. اعتقاد من اين است كه ما هرچه براي دوره ي دفاع مقدس سرمايه گذاري و كار

كنيم، زياد نيست؛ چون ظرفيت هنري و ادبي كشور براي تبيين اين دوره، خيلي گسترده، وسيع و عميق است و از اين ظرفيت تاكنون استفاده ي خوب و درخوري نشده. البته كتابهاي خوبي نوشته شده، ليكن اين رشته بايد استمرار پيدا كند. كساني هم مي خواهند بعمد اين خورشيد فروزان و اين منبع نورانيت و درخشندگي را از خاطره ي ملت ببرند؛ چون هر كس كه بايد در اين دوران بيفتد و آن را بشناسد و خصوصيات آن را لااقل تا حدودي درك كند، در خود احساس عزت و انگيزه و اميد مي كند. ملتي كه مي تواند حقيقتاً با دست خالي در مقابل آن تهاجم بين المللي آن گونه ايستادگي كند و با ابتكار، با تكيه ي به خود، با توسل به پروردگار و استعانت از خداي متعال، خودش را اين طور از منجلابي كه قدرتمندان دنيا برايش درست كردند، موفق و پيروز بيرون بكشد، خيلي درخور ستايش است. اين ملت اگر اين توانايي را در خودش ببيند و وجود اين ظرفيت را در خودش احساس كند، در ادامه ي اين راه و در حركت عظيمي كه در پيش دارد، هيچ مانعي نمي تواند جلوي او را بگيرد. اين را مي دانند؛ لذا نمي خواهند اين خودآگاهي در مردم ما به وجود بيايد. ما بعكس، بايد تلاش كنيم اين خودآگاهي به وجود بيايد. نسل جديد ما متأسفانه كم اطلاع است. بايد كاري كرد كه نسل جديد و نسلهاي بعد، از اين ظرفيت، از اين ذخيره ي عظيم و از اين گنج تمام نشدني استفاده ي روحي كنند؛ اميد پيدا كنند و خودشان را بشناسند. اين زن ماست، اين مرد ماست، اين جوانهاي ما هستند كه اين طور در ميدانهاي نبرد توانستند ابتكار كنند.

اولِ جنگ، ما هيچ چيز نداشتيم. همه ي شما يا اغلبتان در جنگ بوديد؛ بنده هم از نزديك شاهد بودم؛ واقعاً دست ما خالي بود؛ نه ارتش ما امكاناتي داشت، نه سپاه كه آن روز اصلاً تشكل درستي نداشت؛ حتّي تفنگ انفرادي در دست افراد نبود؛ وسايل ابتداييِ يك جنگ حقيقي در اختيار نبود. در منطقه ي اهواز - كه بنده آن جاها بودم - بعضي از يگانهاي يك تيپ ما شايد حدود ده دستگاه تانك در اختيار داشتند؛ يعني يك دهمِ آنچه بايد داشته باشند. تانكهايشان از بين رفته بود، منهدم شده بود؛ در عين حال جوانهاي ما ايستاده بودند و تلاش مي كردند. از زمان شروع جنگ تا الان - اين بيست وچهار پنج سال - ما از زمين به آسمان رفته ايم. ما را تهديد مي كنند به تحريم اقتصادي و محاصره ي اقتصادي! ما در همين دوره ي محاصره ي اقتصادي بوده كه اين همه امكانات را به دست آورديم. در سخت ترين دوره هاي محاصره ي اقتصادي جوانهاي ما توانستند سلاح هايي را بسازند كه در همه ي دنيا آن سلاح ها را غير از امريكايي ها و يكي دو دولتِ عزيزكرده ي امريكا هيچ كس نداشت. همين موشك ضدتانك «تاو» را جوانهاي ما در چه شرايطي ساختند؟ همه ي درها رويشان بسته بود، اما ساختند. همين پيشرفت هاي علمي يي كه امروز شما ملاحظه مي كنيد دارد بروز مي كند، بنده از سالهاي متمادي مي گفتم جوانهاي ما دارند كارهاي بزرگي مي كنند، كه الان يكي پس از ديگري در بخش هاي مختلف دارد بروز مي كند. البته موضوع انرژي هسته يي اش به خاطر حساسيت دنيا روي آن، برجسته و شاخص شده؛ والّا در رديف اين كار، كارهاي ديگري كه در بخش هاي گوناگون انجام گرفته، واقعاً اهميتش كمتر از اين كار نيست؛

منتها جنبه ي نظامي و دفاعي ندارد. اينها همه در شرايط محاصره ي اقتصادي بوده، در شرايط فشار سياسي و اقتصادي بوده، در شرايط بدحسابي و سختگيري دولتهايي كه حتّي با ما رابطه ي اقتصادي هم داشتند، ليكن بدجنسي و ناخن خشكي و بدحسابي مي كردند، بوده؛ ولي ما توانستيم. اين، ظرفيت خيلي بزرگي براي يك ملت است كه مي تواند. اين ظرفيت را جوانهاي ما بايد بشناسند. شما مي دانيد در دوره ي پهلوي يكي از رايج ترين تبليغات، «نمي توانيم» بود. همه ي ما از بچگي اين طور بار آمده بوديم كه جنس ايراني مساوي است با بد بودن، پست بودن و نامرغوب بودن؛ ايراني مساوي است با ناتواني در توليد جنس خوب در همه ي زمينه ها. اصلاً اين فرهنگ را در ذهن ملت ما نهادينه كرده بودند. اين در حالي است كه اين موضوع 180 درجه با واقعيت فرق دارد. اين ملت، ملتي است كه از همه جهت مي تواند؛ مي تواند توليد كند، مي تواند رشد بدهد، مي تواند ابتكار كند، مي تواند مرزهاي علم و فناوري را بشكند و جلو برود. البته ما هنوز از دنيا خيلي عقبيم؛ چون مدتهاي مديدي ما را عقب نگه داشته بودند - اين را خودمان بروشني مي دانيم - ولي ما داريم با سرعت اين فاصله را طي مي كنيم تا به جلو برسيم. اين، مظهر كاملش در جنگ است؛ هم از جهت روحيات انساني، و هم از جهت استعداد گرايش معنوي، صفا و معنويت و لطافت، كه اين همه جا بود. شما ببينيد ارتش ايران را در چه شرايطي به وجود آوردند؛ چگونه تربيت كردند و با چه شرايطي اينها را رشد دادند. شرايط، كاملاً شرايط ضدمذهب بود. آن وقت همين ارتش، در نيروي هوايي اش، در نيروي

زميني اش، در نيروي دريايي اش، يك سال ونيم تا دو سال بعد از پيروزي انقلاب كه جنگ شروع شد، كارهايي كرد و جلوه هايي نشان داد كه حقيقتاً محيرالعقول است. جوانهايي كه بمباران ها و حملات هواييِ اول جنگ را با هواپيماهاي خود به وجود آوردند، تربيت شده هاي ارتش سابق بودند؛ اما جوهر معنويت، خلوص و صفا در اينها بود. من در منطقه ي اهواز غالباً نيمه هاي شب مي رفتم از منطقه بازديد مي كردم. اين منظره را خودم ديدم؛ پشت خاكريز و پاي تانك، افسري ايستاده بود و داشت نماز شب مي خواند. بچه هاي شهيد چمران در ستاد جنگ هاي نامنظم جمع مي شدند و هر شب عمليات مي رفتند و بنده را هم گاهي با خودشان مي بردند. يك شب ديدم افسري با من كار دارد؛ به نظرم سرهنگ 2 يا سرگرد بود. چون محل استقرار ما لشكر 92 بود، لذا به اينها نزديك بوديم. آن افسر پيش من آمد و گفت: من با شما يك كار خصوصي دارم. من فكر كردم مثلاً مي خواهد درخواست مرخصي بدهد. يك خرده لجم گرفت كه حالا در اين حيص و بيص چه وقت مرخصي رفتن است. اما ديدم با حالت گريه آمد و گفت: شب ها كه اين بچه ها به عمليات مي روند، اگر مي شود، من را هم با خودشان ببرند(!) بچه ها شب ها با مرحوم شهيد چمران به قول خودشان به شكار تانك مي رفتند و اين سرهنگ آمده بود التماس مي كرد كه من را هم ببريد! چنين منظره ها و جلوه هايي را انسان مشاهده مي كرد؛ اين نشان دهنده ي آن ظرفيت معنوي است. بچه هاي بسيجي و بچه هاي سپاه و داوطلبان جبهه و آدمهايي از قبيل شهيد چمران كه جاي خود دارند. اين، يك بعد از ظرفيت اين ملت

عظيم است. ابعاد علمي و فني و تحقيقاتي و ادبي و هنري و امثال اينها، ابعاد بسيار عجيب و شگفت آوري است كه همه در جنگ بروز كرد و خودش را نشان داد. جنگ حقيقتاً آينه ي تمام نماي ظرفيت هاي ملت ايران بود. با كاري كه شما داريد انجام مي دهيد، اين را مي توانيد ماندگار كنيد؛ مي توانيد به ذهن هاي مردم منعكس كنيد؛ كار بسيار بزرگ و مهمي است. من حقيقتاً از زحمات آقايان قدرداني مي كنم و اصرار مي كنم كه حتماً اين رشته و سلسله را ادامه دهيد و دفتر ادبيات و هنر مقاومت كار خودش را با دلگرمي و جديتِ بيشتر ان شاءاللَّه ادامه دهد و دوستان هنرمندي هم كه در اين سالها آثاري را توليد كرده اند - كه حقاً و انصافاً آثار باارزشي هم هست - كار خودشان را ادامه دهند. بعضي دوستان انصافاً پيشرفت هم كرده اند. من وقتي قصه يا خاطره يي كه امروز برخي از دوستان هنرمند مي نويسند، با آثار هفده، هجده سال پيش آنها مقايسه مي كنم، مي بينم خيلي فاصله است؛ يعني واقعاً پيشرفت كرده اند. امروز آثار هنري يي كه اينها ارائه مي كنند، بسيار باارزش است. در مقوله ي شعر هم همين طور است. شعرهايي كه آقاي دكتر رفيعي خواندند، با آن دهن گرم و نفس گيرايي كه داشتند، انصافاً شعرهاي برجسته ي خيلي خوبِ مضمون دارِ خوش ساختي بود. ما اين طور شعرها و آثار هنري را در بيست سال پيش نداشتيم؛ اينها بتدريج دارد بروز مي كند. بنده عقيده ام اين است كه اگر متوليان اين كار را دنبال كنند، ما ان شاءاللَّه آثار هنري يي خواهيم داشت كه در قله ي هنر ايراني قرار بگيرد. اگر ما در تاريخِ خود مثلاً در يك نوعِ شعر، فردوسي را

داريم؛ در يك نوعِ شعر، حافظ يا سعدي را داريم؛ گمان مي كنم اگر ما بتوانيم اين رشته را دنبال كنيم، در زمينه ي شعر يقيناً قله ي جديدي به وجود خواهيم آورد؛ در زمينه ي قصه و رمان و داستان كوتاه و بلند هم يقيناً قله هايي را به وجود خواهيم آورد - كه البته ما در اين زمينه هم از لحاظ تاريخي عقبيم - و همچنين در بقيه ي بخش هاي هنري صاحب قله خواهيم بود و دستاوردش هم براي ملت ما تمام نشدني است. اميدوارم ان شاءاللَّه خداوند متعال به همه ي شما توفيق دهد. من دعاگوي شما هستم و خواهم بود. اميدوارم همه ي شما مشمول رحمت الهي و كمك الهي و هدايت و دستگيري الهي و مشمول تفضلات و دعاي حضرت بقيةاللَّه باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانشجويان و نخبگان سراسر كشور

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار دانشجويان و نخبگان سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

جلسه تمام است و كامل هم هست؛ اصلاً جلسه براي همين بود كه شماها اين جا بياييد و شما بگوييد. البته من هم حرفهاي زيادي دارم؛ هم خطاب به شما كه نخبگان ما هستيد، هم خطاب به همه ي اهل علم - دانشجو، استاد، دانشگاهي و حوزه يي - و هم خطاب به همه ي جوانهاي كشور؛ منتها چون وقت نيست، من عجله يي ندارم كه آنچه را كه در ذهنم هست، حتماً در اين جلسه بگويم. بعداً وقت خواهد بود و ما ان شاءاللَّه جلسات ديگري با جوانان و دانشجويان و نخبگان ديگري خواهيم داشت و من آن جا هرچه لازم بدانم، عرض خواهم كرد؛ ليكن چند جمله ي كوتاه را بگويم. اولاً علت اين كه ما هر سال چنين جلسه يي را تشكيل مي دهيم، اين است كه اين جلسه

نماد «ما مي توانيم» است. توجه داشته باشيد كه ده ها سال در اين كشور، حساب شده و به نشان، كار كردند براي اين كه ثابت كنند ايراني نمي تواند. ما مي خواهيم نشان دهيم كه ايراني مي تواند. انقلاب يكي از بزرگترين همت هايش به اين گماشته شده بود كه هم به دنيا بگويد، هم به خود ملت ايران بگويد كه ما مي توانيم. و من به شما بگويم؛ انقلاب در اين زمينه موفق شده است. خودباوري در كشور ما بيدار شده است. مواردي را كه بعضي از شما عزيزان از پيشرفت هاي علمي ما گفتيد، بخش كوچكي از پيشرفت هاي علمي و تحقيقاتي و فناوري ما در كشور است؛ چيزهاي بيشتري با دامنه هاي گسترده تر بتدريج بروز خواهد كرد و الان در جريان است و وجود دارد. اين جلسه نماد «ما مي توانيم» است. نخبگان كشور فقط شماها نيستيد؛ اما شما گلچيني از اين دسته ي باارزش كشور ما و جوانهاي ما هستيد. اين به همه نشان مي دهد كه در ميان جوانان ما افرادي هستند كه مي توانند در مسابقات جهاني و در عرصه هاي وسيع مسابقاتي در داخل كشور رتبه هاي برجسته يي را بياورند و اينها استعدادهاي درخشان هستند و از اين استعدادهاي درخشان ما در كشور زياد داريم و با تكيه ي به اينها ملت ايران و كشور عزيز ما خودش را خواهد ساخت و پيش خواهد برد و دره ي ژرفي را كه بين ما و قله ي علم در دنيا به وجود آوردند، بتدريج پُر خواهد كرد. نكته ي دوم اين است كه من با كار نمايشي و - به قول شماها - ويتريني به هيچ وجه موافق نيستم. البته نمايش شأني دارد؛ ويترين جايي دارد؛ نمي شود اهميت و ارزش نمايش و

ويترين و نمايشگاه را انكار كرد؛ اما منحصر شدن در اين، خسران دنيا و آخرت را در پي خواهد داشت. ما دنبال كاريم. حرفهايي كه شما امروز بر زبان آورديد - مسأله ي اهميت دادن به علم، اهميت دادن به تحقيق، اهميت دادن به فناوري، پرداختن به نخبگان؛ اين كه ما وقتي يك نخبه را دلگرم كرديم، هر جاي دنيا هم برود، متعلق به كشور خواهد بود، و مطالب فراواني كه شما گفتيد و من خلاصه يي از آن را يادداشت كردم - حرفهاي من است؛ اينها حرفهايي است كه از ده سال پيش، دوازده سال پيش من دارم مي گويم. من امروز نگاه مي كنم، مي بينم شما بدون اين كه بدانيد يا يادتان باشد كه اين حرفها يك روز از سوي مسؤولان نظام گفته شده، خودتان داريد اين حرفها را مي زنيد و حرف دل شماست؛ اين پيشرفت است؛ اين همان چيزي است كه ما مي خواستيم و به كوري چشم دشمناني كه نمي خواستند، شده است. امروز جوانهاي ما ميل به تحقيق دارند. گله ي شما به عنوان يك جوان اين است كه اين جا مي آييد و مي گوييد بودجه ي تحقيقاتي ما 7/0 درصد است - كه البته ظاهراً بيشتر است؛ آماري كه برادرمان گفتند، اين قدر نيست؛ حدود همان 5/1 درصدي است كه گفتند؛ البته الان دقيق يادم نيست، اما از آن مقداري كه گفته شده، بيشتر است؛ هرچند اينها بايد عملياتي و داده شود - يا شما بياييد پيش من شكوه كنيد از اين كه بودجه ي تحقيقات نمي دهند يا پاي صبر تحقيقات نمي نشينند. نهايت آرزوي ما اين بوده كه اين احساس در شما به وجود بيايد و شما دنبالش باشيد. البته ما وظيفه داريم قدم بعدي

را برداريم. قدم بعدي اين است كه اين كارها يكايك عملياتي و اجرايي شود. اين، قدم بعديِ زماني نيست؛ قدم بعديِ رتبي است؛ يعني بعد از آن كه اين فكر مطرح مي شود، بلافاصله بايد اجرايي هم بشود. البته من اينها را يادداشت كردم و از دفتر و دوستاني كه اين جا حضور دارند، مي خواهم آنچه را كه شماها گفتيد، استحصال و فهرست كنند. آقاي وزير علوم و بعضي از مسؤولان ديگر هم اين جا هستند؛ به اطلاع ديگران هم كه دست اندركار و مسؤول هستند، خواهد رسيد و ان شاءاللَّه اينها دنبال خواهد شد. نكته ي سوم در مورد بنياد نخبگان است كه من سال گذشته در همين جلسه آن را مطرح كردم؛ اين كه ما بنيادي براي بررسي و حل مشكلاتي كه شما گفتيد، به وجود بياوريم. اساسنامه ي بنياد تصويب شد و آن را پيش ما آوردند. البته به نظر ما اساسنامه نواقصي دارد كه حتماً بايد برطرف شود و ان شاءاللَّه برطرف خواهد شد. اهتمامي كه خوشبختانه من مي بينم امروز مسؤولان دولتي، از شخص رئيس جمهور گرفته تا ديگران، به عملياتي كردن و اجرايي كردن طرحها و برنامه ها دارند، اين اميد را در من به وجود مي آورد كه ان شاءاللَّه همه ي دغدغه هايي كه در زمينه ي پيگيري كار نخبگان در ذهن ما هست، از بين برود. البته اين كار، تدريجي خواهد بود. همان طور كه شما مي گوييد يك كار تحقيقاتيِ چهار ساله اگر چهار سال و نيمه شد، نبايد بگويند چرا؛ اين گونه كارها هم كارهايي است كه با مانع و مشكلات گوناگوني مواجه است. آنچه ما وظيفه داريم، اين است كه اين را دنبال كنيم؛ رها نكنيم تا ان شاءاللَّه تحقق پيدا كند. ممكن است قدري دير يا

زود بشود، ليكن خواهد شد. اين، نيت مسؤولان كشور است. اين، همت ملي است كه امروز در كشور ما وجود دارد. من مكرر گفتم، الان هم دارم به شما جوانهاي عزيز مي گويم؛ سند چشم انداز يك انشاي مدرسه يي نبوده كه كسي بنشيند بنويسد؛ يك آرزوي محض و آرزوي خام هم نبوده؛ اينها چيزهايي است كه با ملاحظه و محاسبه ي همه ي جهات روي كاغذ آمده و معنايش اين است كه اين شدني است. اين كه ما گفتيم در ظرف بيست سال بايد رتبه ي بالا را در منطقه، در علم و در اقتصاد داشته باشيم، با محاسبه ي همه ي جوانب قضيه نوشته و تنظيم شده؛ و اين شدني است. البته همه ي كارهاي شدني، رفتن، دنبال كردن، همت گماشتن و انجام دادن مي خواهد. شكي نيست كه اگر بنشينيم تماشا كنيم، هيچ كاري نخواهد شد. با دنبال گيري، كار شدني است. ان شاءاللَّه پيگيري خواهيم كرد و به توفيق الهي و به حول و قوه ي الهي خواهد شد. البته ما آن روزها را علي القاعده نمي بينيم، اما شماها مي بينيد؛ مال شماهاست، آينده ي شماست. من در يكي از جلسات دانشجوها گفتم شما فكر اين را بكنيد كه پنجاه سال ديگر كشور شما بايد جايي باشد كه هر كس به يك پيشرفت علمي احتياج دارد، ناگزير باشد زبان فارسي ياد بگيرد؛ يعني كشور شما آن قدر اثر علمي و تحقيقاتي توليد كند كه همين طور كه امروز زبان انگليسي عمدتاً به بركت پيشرفت فناوري امريكا و بعضي از كشورهاي ديگر در دنيا رايج شده، شما بتوانيد زبان فارسي را به تبع رشد علمي تان در دنيا رايج كنيد. شما بايد بتوانيد در قله قرار بگيريد؛ اين شدني است و اگر

همت بگماريم، قطعي است. البته عزيزان من! پسرهاي جوان! دخترهاي جوان! بدانيد ايمان همراه با عمل صالح مهمترين پشتوانه براي پيشرفت در اين ميدان است. ايمان پاك، روشن، شفاف، مستدل و منطقي - كه مواد آن خوشبختانه در معارف اسلامي فراوان است - همراه با عمل مي تواند به شما كمك كند. صِرف ايمان كار را پيش نمي برد. ايماني كه به دنبال خودش عمل داشته باشد، پايبندي داشته باشد، تقيد داشته باشد، لااباليگري و ولنگاري از آن دور باشد، مي تواند هم به دنياي شما كمك كند، هم به آينده ي كشورتان كمك كند. به اين بپردازيد؛ كما اين كه من در اظهارات شماها هم ديدم. جلسه ي بسيار خوبي بود. اين دو ساعتي كه شما براي ما صحبت كرديد، براي من مغتنم بود و من خوشحالم كه حرفهاي شما را شنيدم. البته حرف زدن شما فوايد ديگري هم دارد؛ فقط اين نمادي كه من گفتم، نيست. اين هم كه جوان ايراني اين همت را بكند كه بيايد در يك تريبون ملي - اين جا تريبون ملي است؛ هرچه شما مي گوييد، همه ي ملت ايران آن را مي شنوند - يافته هاي خودش را بيان كند و اين اعتماد به نفس را داشته باشد، يكي از سرمايه هاي بزرگي است كه براي كشورمان لازم داريم. من از اين اعتمادبه نفس ها خيلي خوشم مي آيد. دوستمان گفتند كه اين حرفها نبايد اين جا گفته مي شد؛ نه، هيچ اشكالي ندارد. عمده اين است كه شما بياييد اين جا بايستيد و آنچه را كه به نظرتان مي رسد، بگوييد؛ اين براي من مهم است. ممكن است حرفي كه شما مي زنيد، خيلي پخته هم نباشد؛ پيشنهادي كه شما مي كنيد، خيلي هم نو نباشد؛ ايرادي

ندارد. آنچه براي ما مهم است، اين است كه شما با اعتمادبه نفس بياييد اين جا بايستيد - دخترتان، پسرتان - و حرفتان را با قدرت و با اتكاءبه نفس بزنيد و اين حرف در سطح كشور پخش شود؛ اين براي ما ارزش دارد. ان شاءاللَّه موفق باشيد.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم دانش آموختگى دانشجويان دانشگاه امام على(ع

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم دانش آموختگي دانشجويان دانشگاه امام علي(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

جشن فارغ التحصيلي شما جوانان عزيز را به خود شما و به ارتش جمهوري اسلامي ايران تبريك عرض مي كنم. پرورش جوانان مؤمن و كارآمد و حضور آن ها در رده هاي مختلف خدمت - چه در ارتش، چه در سپاه، چه در بقيه ي دستگاه هاي مسؤول كشور - براي مسؤولان كشور و براي همه ي آحاد ملت يك مژده است. امروز هر چه پيش مي رويم و نسل هاي جديد وارد عرصه مي شوند، احساس بر اين است كه سطح دانايي و تعهد در مجموعه ي مسؤولان كشور، در سطوح مختلف، بالاتر مي رود. شما در بدنه ي ارتش، در بخش هاي مختلف مشغول كار خواهيد شد. هر كدام از شما داراي مسؤوليت سنگيني هستيد و سنگيني اين مسؤوليت به تناسب اهميت و ارزش ارتش جمهوري اسلامي ايران و به طور كلي نيروهاي مسلح در جمهوري اسلامي است. همچنان كه نيروهاي مسلح در نظام جمهوري اسلامي مظهر قدرت و عزت ملي و توانايي دفاع از كُليت و هويت ملت هستند - اين حقيقتي است كه امروز بحمداللَّه در نيروهاي مسلح ما مشهود است - و به تناسب اين ارزش والا كه براي ارتش جمهوري اسلامي و ديگر نيروهاي مسلح وجود دارد، هر فردي از شما هم در هر جا حامل مسؤوليت عزت آفريني و قدرت بخشيِ هر چه بيشتر به

اين مجموعه و به اين سازمان هستيد. اگر ملتي قدرت دفاع از خود را نداشته باشد، عزت او هم هيچ گونه تضميني ندارد. در دنيايي كه هوس ها و انگيزه هاي مادي به جاي ارزش هاي معنوي بر انسان هاي صاحب قدرت حكمراني مي كند، هيچ ملتي نمي تواند از هيچ مركز ديگري جز قدرت دروني خود كه خداي متعال به او بخشيده است، اميد هيچ گونه كمك و چشم داشتِ حمايتي را داشته باشد. ملت ها بايد به خودشان تكيه كنند تا بتوانند عزتي را كه خود را شايسته ي آن مي دانند، به دست بياورند. اين قدرت، قدرت علمي است؛ قدرت دفاع از خود است؛ تواناييِ بروز استعدادهاي دروني است. يك ملت بايد اين توانايي ها را داشته باشد تا بتواند عزيز باشد. مظهر قدرت دفاعي كشور شماها هستيد؛ نيروهاي مسلح. درست است كه در هنگامه ي آزمايش هاي بزرگ، همه ي ملت پشت سر نيروهاي مسلح قرار مي گيرند و نيروهاي مسلح را تنها نمي گذارند؛ كما اين كه در دوران دفاع هشت ساله ثابت شد، ولي با اين حال، آن مجموعه يي كه اولين مسؤوليت و اصلي ترين مأموريت را در زمينه ي دفاع دارد، نيروهاي مسلح كشورند و شما جوان هاي عزيز با اين نيت، با اين فكر، با اين احساس وارد بخش ها و دستگاه ها و يگان ها و قسمت هاي مورد نياز بشويد و مأموريت تان را آغاز كنيد كه مي خواهيد سازمان خودتان را به سطوح آرمانيِ آن برسانيد تا بتوانيد سهم خود را در قدرت دفاع اين ملت بزرگ و عزيز ايفا كنيد. ابتكار، نوآوري، انگيزه ي خالص خدمتي، حفظ پاكدامني و صفايي كه امروز در شما جوان ها بحمداللَّه هست، دقت در ضابطه هاي نيروهاي مسلح و رعايت اين ضوابط، توكل به خدا، اعتماد به خدا،

توفيق خواستن از خداوند متعال و اعتماد به نيروي ذاتي خود؛ اينها رمزهاي موفقيت شماست. در اين ميدان گسترده يي كه پيش روي شماست، استعدادهايي بروز خواهد كرد و شخصيت هايي رشد خواهند كرد. در ميان شما بي گمان كساني خواهند بود كه تأثيرات بزرگي در ارتش جمهوري اسلامي ايران و در پيشرفت اين سازمان خواهند داشت. توفيق همه ي شما را از خداوند متعال مسألت مي كنم. و همچناني كه اين روزها يادآور سالهاي دفاع مقدس است، از خداند متعال مي خواهم كه شما را در همه حال جزو برجستگان خط دفاعي كشور قرار بدهد و دعاي حضرت بقيةاللَّه شامل حال شما باشد. براي شهداي عزيز و ايثارگران عزيز در نيروهاي مسلح و در ارتش جمهوري اسلامي طلب رحمت و مغفرت مي كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار قاريان قرآن كريم

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار قاريان قرآن كريم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اولاً از قراء عزيز و خوانندگان بسيار گرامي و واقعاً نور چشم ما كه امروز اين جلسه را با نواي خوش قرآن معطر كردند، تشكر مي كنم و خدا را سپاسگزارم. امروز بحمداللَّه به بركت نظام جمهوري اسلامي نواي قرآن در فضاي كشور ما طنين انداز است. جوانهاي عزيز ما بدانند كه يك روز قرآن به معناي حقيقي كلمه در اين كشور غريب بود؛ نه فقط عمل به قرآن و تكريم قرآن، حتّي تلاوت قرآن هم غريب بود. گاهي به عنوان نمايش، حركتي در گوشه يي ديده مي شد؛ اما قرآن، مطلوب و جريان غالب در ميان مردم كشور، بخصوص جوانهاي ما نبود. امروز من نگاه مي كنم مي بينم تعداد جوانها و حتّي نوجوانهايي كه تلاوت قرآن را در حد نصاب لازم انجام مي دهند، زيادند.

امروز جوانهاي عزيزي كه اين جا خواندند، همه شان حقاً و انصافاً بسيار خوب خواندند. بتدريج اين جريان قرآني در كشور تقويت شده. من بارها گفته ام، باز هم مي گويم: ما تلاوت برجسته ي قرآن را در اين كشور دنبال مي كنيم، براي اين كه اُنس با قرآن و تلاوت قرآن در بين مردم عموميت پيدا كند. عزيزان من! بايد با قرآن اُنس پيدا كنيد. زبان ما، زبان قرآن نيست؛ مي توانيم به ترجمه ي قرآن مراجعه كنيم؛ اما عمق يابي مضامين قرآني فقط با مراجعه ي به ترجمه نمي شود؛ كما اين كه با خواندن متن قرآن هم براي كساني كه مي فهمند، هميشه به دست نمي آيد؛ با تدبر به دست مي آيد؛ با عمق يابي به دست مي آيد. با قرآن بايد مثل آينه مواجه شد؛ پاكيزه، براق و بي زنگار؛ تا قرآن در دل ما منعكس شود. قرآن بايد در جان ما انعكاس پيدا كند؛ اين هميشه و براي همه نيست؛ براي كساني است كه دلشان را با صفاي باطن و نفس پاكيزه كنند؛ با ايمان، با باور و با قبول با قرآن مواجه شوند؛ والّا كساني كه دل معاند دارند، بناي برنشنيدن و نفهميدن دارند، نواي قرآن، كلام قرآن و پيام قرآن در دل آنها اثري نمي كند؛ «ولو انّنا نزّلنا اليهم الملائكة و كلّمهم الموتي و حشرنا عليهم كلّ شي ء قبلا ما كانوا ليؤمنوا الّا أن يشاء اللَّه»؛ اگر براي برخي افراد زمين را به آسمان بدوزي، اين دلِ ناباور و زنگار گرفته، نزديك نمي شود و ايمان نمي آورد. لذا قرآن را هم مي خواند، اما به قرآن نزديك نمي شود. بايد به قرآن نزديك شد. شما جوانهاي عزيز و همه ي جوانهايي كه اين حرف را در سرتاسر كشور مي شنويد، بدانيد در

قرآن حكمت هست، نور هست، شفاء هست. عقده هايي كه بر اثر چالشهاي موجود مادي دنيا در دل و جان انسان به وجود مي آيد، سرانگشت حكمت قرآني مي تواند همه ي اين عقده ها را باز كند؛ اين واقعيت است؛ دلها را باز مي كند، شرح صدر مي دهد، اميد مي دهد، نور مي دهد، عزم راسخ براي حركت در صراط مستقيم مي دهد. با قرآن بايد مواجه شد و اينها را گرفت. ما وقتي در دنيا غرق مي شويم، خود را محروم مي كنيم؛ مثل اين است كه آينه يي را گِل اندود كنيد؛ معلوم است كه چيزي را منعكس نمي كند. ما نبايد خود را از قرآن محروم كنيم. امروز دنياي اسلام متأسفانه خود را محروم كرده است. ما امت اسلامي، خود را از قرآن محروم كرده ايم. لذا آيه ي قرآن را هم مي خوانند، اما در عين حال مي بينند كه آيه ي قرآن به اميد بستن به غير خدا، به شرك آوردن به غير خدا، به پيوستن به جناح غير خدا و اردوگاه غير خدا چه نگاه غضب آلودي دارد؛ در عين حال دلشان پيش امريكاست، دلشان پيش مستكبران عالم است، دلشان پيش كمپاني هاي سرمايه داري مسلط صهيونيستي و غيرصهيونيستي است. اگر دنياي اسلام حركت و جهش لازم را به سمت تعالي پيدا نمي كند، به خاطر همين گرفتاريهاست. البته امروز خوشبختانه مسلمانها بيدار شده اند. امروز در سرتاسر دنيا بيداري اسلامي محسوس است و روزبه روز ان شاءاللَّه اين بيداري و برادري بين مسلمانها بيشتر خواهد شد. وقت اذان مغرب است. ما، هم حرف گفتني به شما زياد داريم؛ هم شوق شنيدن صداهاي قرآني شما را زياد داريم؛ اما متأسفانه براي هيچكدام وقت نيست. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اعضاى هيأت دولت

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در

ديدار اعضاي هيأت دولت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

مرسوم ما در ماه رمضان كه عادتاً در جمع مسؤولان دولت ساعتي را مثل امروز هستيم،اين است كه از نصايح و مواعظ نهج البلاغه استفاده كنيم؛ چون همه ي ما به اين نصايح احتياج داريم؛ بخصوص امثال ما و شما بيشتر از ديگران به نصيحت احتياج داريم؛ چون هم در باب مسائل شخصيِ خودمان محتاج نصيحت هستيم - دل خودمان، رابطه ي قلبي خودمان با خدا، حفظ خشوع و تواضعي كه لازمه ي سلوك صحيح در راه انجام وظيفه است - هم از اين جهت كه وظايف مهمي در اداره ي كشور بر عهده ي هر يك از جمع ما كه اين جا هستيم، گذاشته شده؛ كه فهم منطق علوي در باب مسائل كلان اداره ي كشور از خلال اين مواعظ به دست مي آيد. درست است كه خيلي از اينها مسائل منطقي، تحليلي و استدلالي است و جاهايي هم در اطرافش بحث شده، اما آنچه را كه انسان از لابه لاي مواعظ و توصيه هاي اميرالمؤمنين مي فهمد، گاهي در روح، خيلي عميق تر و اثرگذارتر است از آنچه به صورت استدلالي و تحليلي بيان مي كنند. لذا درباره ي مسائلي كه مبتلابه ماست، سالهايي كه در جمع مسؤولان دولت بوديم، از مواعظ نهج البلاغه نكاتي را مطرح كرديم و گفتيم؛ امروز هم همين طور است. من قبل از اين كه اين جملات را بخوانم - كه همه ي اين جملات را هم از فرمان اميرالمؤمنين به مالك اشتر انتخاب كرده ام - دو سه نكته ي كوتاه را باز تذكراً عرض مي كنم: نكته ي اول اين كه گمان مصونيت از انحراف را مطلقاً در خودمان نبايد راه بدهيم؛ يعني هيچ كس نبايد بگويد وضع ما كه روشن است و مثلاً در خط صحيح

و در خط دين و خدا داريم حركت مي كنيم و منحرف نمي شويم؛ نه، چنين چيزي نيست. امكان لغزش و انحراف از خط مستقيم براي همه هست و همه هم وسيله ي اجتناب از اين انحراف را دارند؛ يعني اين طور نيست كه يك سرنوشت قطعي و حتمي وجود داشته باشد تا ما بگوييم هر كس در اين راه حركت مي كند، ناگزير بايد لغزش پيدا كند؛ نه، انسان مي تواند بدون لغزش و انحراف راه را ادامه دهد. اما مصونيت از انحراف هم تضميني نيست كه انسان بگويد ما كه ديگر منحرف نمي شويم؛ بنابراين خاطر جمع سر را روي بالش نرمي بگذارد و از حال خودش غافل شود. هيچ كدام از اين دو طرف قضيه نبايد مورد بي توجهي قرار بگيرد. وسيله ي عدم انحراف و پرهيز از انحراف چيست؟ مراقبت از خود. بايد مراقب بود. اگر از خود مراقبت كنيم، منحرف نمي شويم. اگر از خود مراقبت نكنيم، يا از ناحيه ي سستي و ضعف در پايه ها و مباني عقيدتي انحراف به انسان روي مي آورد، يا از ناحيه ي شهوات به انسان روي مي آورد. حتّي كساني كه پايه ها و مباني اعتقادي آنها محكم است، شهوات نفساني بر نگاه و بينش عقليِ درست و عميق نسبت به خط و راه و هدف غلبه مي يابد و انسان را منحرف مي كند؛ كه ما مواردش را ديديم. در اين خصوص چند آيه در قرآن هست، اما اين آيه كه در مورد قضيه ي اُحد است، خيلي انسان را تكان مي دهد. مي فرمايد: «انّ الذين تولّوا منكم يوم التقي الجمعان انّما استزلّهم الشيطان ببعض ما كسبوا»؛ يعني كساني كه در ماجراي اُحد دچار آن لغزش خسارتبار شدند و از ميدان جنگ رو

برگرداندند و اين همه خسارت بر نيروي نورسته ي اسلام و حكومت اسلامي وارد شد، علتش «ببعض ما كسبوا» بود؛ كارهايي بود كه قبلاً سرِ خود آورده بودند. دل دادن به شهوات و هواهاي نفساني اثرش را اين طور جاها ظاهر مي كند. آيه ي شريفه ي ديگر مي فرمايد: به اينها گفته شد انفاق كنيد، ولي به تعهد خود عمل نكردند؛ لذا نفاق بر قلب آنها مسلط شد؛ «فا عقبهم نفاقا في قلوبهم الي يوم يلقونه بما اخلفوا اللَّه ما وعدوه»؛ يعني وقتي انسان نسبت به تعهدي كه با خداي خود دارد، بي توجهي نشان داد و خلف وعده كرد، نفاق بر قلب او مسلط مي شود. بنابراين اگر ما بي توجهي كنيم و تن به شهوات و هوي ها بسپاريم، ايمان مغلوب و عقل مغلوب مي شود و هوي و هوس غالب؛ باز هم همان انحرافي كه از آن مي ترسيديم، ممكن است پيش بيايد. بنابراين در همه ي حالات انسان بايد اين گمان را داشته باشد كه ممكن است لغزش پيدا كند. هيچ كس خودش را از اين خطر دور نداند. يك نمونه ي اين قضيه «بَلعم باعورا» است؛ «و اتل عليهم نبأ الذي آتيناه آياتنا» تا آخر. نكته ي دوم اين كه ماها اگر بخواهيم در اين جايگاهي كه هستيم، از احتمال خطاي خودمان كم كنيم، بايد از سخن درشت خيرخواهان نرنجيم؛ يكي از راههاي سلامت اين است. البته بدخواهاني هم هستند كه سخن درشت و نرم و همه نوع سخني دارند و از شايعه پراكني و جنگ رواني و دروغ بستن به اين و آن واهمه يي ندارند و انسان ممكن است در دلش از آنها برنجد؛ اما كسي كه مي دانيد قصد عناد و دشمني ندارد، ولو با لحن

درشتي هم حرف مي زند، از او نبايد واقعاً برنجيد. به سخن نرم و دلنشين چاپلوسان هم دل نسپريد. اگر ما اين را رعايت كنيم، به نظر من خيلي به سود ماست. نكته ي سوم اين كه اين حرفها خطاب به مالك اشترِ بزرگوار است و مي بينيد كه حرفهاي درشت و تلخي هم در آن وجود دارد. حضرت نصيحت هاي خيلي تلخي مي كنند كه اگر كسي اين طور ما را نصيحت كند، يك ذره به ما برمي خورد. مالك اشتر كسي است كه حضرت در فرمان ديگري او را اين طور معرفي مي كنند: «فانه ممن لا يخاف وهنه»؛ كسي است كه گمان سستيِ او نمي رود. «و لا سقطته»؛ كوتاهي در كارها به او گمان برده نمي شود. «ولا بطؤه عما الاسراع اليه احزم»؛ كنديِ او در كارهايي كه شتاب مطلوب است، مطلقاً گمان كسي را برنمي انگيزد. «و لا اسراعه الي ما البطء عنه امثل»؛ عجله و شتابزدگي او هم نسبت به كارهايي كه آرامش و تأنّي در آن مطلوب است، گمان كسي را برنمي انگيزد. يعني انساني است كه هم مراقب خود است و هم حكيم و داناست؛ يعني نه در جايي كه بايد شتابزدگي نكند، شتابزدگي مي كند؛ نه آن جاهايي كه بايد با سرعت حركت كند، كوتاهي مي كند. حضرت در فرمان خود به دو امير از امراي جيش در صفين، مالك اشتر را اين گونه معرفي مي كنند. و اما آنچه ما از كلمات حضرت در اين نامه انتخاب كرديم، چند جمله است: يك جمله اين است كه حضرت مي فرمايند «و لا تقولن اني مؤمر آمر فاطاع»؛ اين طور نباشد كه تو بگويي چون در اين كار به من مسؤوليت سپرده شد، من بايد دستور بدهم و ديگران از من

اطاعت كنند. «لا تقولن» يعني با تأكيد و مبالغه مي گويد مبادا چنين فكري بكني و چنين حرفي بزني. اين روحيه كه من اين جا چون مسؤوليتي دارم، بايد بگويم و ديگران بي چون و چرا حرف من را گوش كنند، «ادغال في القلب» است؛ دل تو را فاسد مي كند. «و منهكة للدين». منهكه، يعني ضعيف كننده ي روح دين، دينداري و ايمان انسان. «و تقرب من الغير» اين حالت، تغييرات ناخواسته را نزديك مي كند. اعجاب به نفس و غرور و اين كه در مسؤوليتي كه من هستم، كسي نبايد روي حرف من حرف بزند، از آن چيزهايي است كه تغيير را نزديك مي كند؛ تغييراتي كه براي انسان نامطلوب است؛ تغييرات زمانه كه آدم نمي خواهد پيش بيايد؛ يعني مُلك و دولت و اقتدار و توانايي و فرصتهاي خدمت را از انسان مي گيرد. يك جمله ي ديگر اين است كه مي فرمايد: «انصف اللَّه و انصف الناس من نفسك و من خاصة اهلك و من لك فيه هوي من رعيتك». معناي «انصف الناس من نفسك» در عربي اين است كه داد مردم را از خودت بگير. «انصف من نفسك» يعني داد كسي را از خودت بگير؛ خودت را در مقابل او محكوم كن؛ از خود به نفع ديگران بازخواست كن. حضرت در اين جا مي گويد: «انصف اللَّه من نفسك»؛ داد خدا را از خود بگير. معناي اين جمله اين است كه در مقابل خدا كاملاً احساس مسؤوليت بكن و خودت را در قبال تكليف الهي محكوم كن. اين طور نباشد كه خيال كني آنچه را كه بر عهده ات بوده، به تمام و كمال انجام داده اي؛ نه، هميشه خودت را بدهكار و مديون بدان. اين در مورد

خدا. آن وقت «انصف الناس من نفسك»؛ داد مردم را هم از خودت بستان؛ يعني هميشه در قضاوتهاي خودت مردم را حاكم و طلبگار و محِق بدان و خودت را بدهكار. البته اين معنايش اين نيست كه در موردي هم كه ظلم بخصوصي به تو دارد مي شود، باز بگويي حق با من نيست؛ نه، اين نگاهِ عمومي است. مردم مطالبات دارند، حرف مي زنند، صدايشان بلند مي شود، گاهي سر آدم داد مي كشند؛ فرض بفرماييد در اداره يي جمعي مراجعه مي كنند و حرفي مي زنند؛ اولين فكري كه به ذهنت مي رسد، اين نباشد كه اينها را تحريك كرده اند تا بيايند عليه من - كه هيچ تقصيري ندارم - جنجال كنند؛ نه، اولين فكر اين باشد كه اينها مطالبه ي بحقي دارند؛ من مسؤولم ببينم اينها چه مي گويند. بنابراين هم داد مردم را از خود بستان، هم «من خاصة اهلك»؛ از كسان نزديك خودت؛ فرزند، برادر و قوم و خويش. «و من لك فيه هوي من رعيتك»؛ اگر در بين مردم قشر و جماعتي هستند كه مورد حمايت خاص تو هستند، از آنها هم داد مردم را بگير. شما به عنوان يك حاكم، يك رئيس يا يك وزير، وقتي طرفدار قشري هستيد، قهراً به آن قشر امكاناتي تعلق مي گيرد و آن قشر تمكني پيدا مي كند كه همين امكانِ تطاول آنها بر حقوق مردم را به وجود مي آورد؛ پس حواستان باشد. يك جمله ي ديگر در اين فرمانِ بسيار مهم اين است كه «و ليكن احب الامور اليك اوسطها في الحق و اعمها في العدل و اجمعها لرضي الرعية». فهرست كارهايي كه انسان بايد انجام دهد، يك چيز طولاني است و به همه ي اينها هم نمي رسد. حضرت

مي فرمايد: محبوب ترين كاري كه مي خواهي انتخاب كني، اولاً «اوسطها في الحق» يعني وسطتر باشد. وسط، يعني ميانه ي افراط و تفريط؛ نه در آن افراط وجود داشته باشد، نه تفريط. حق هم درست همين است؛ هيچ گاه نه در جهت افراط است، نه در جهت تفريط. «اوسطها في الحق» يعني به طور كامل در آن رعايتِ حق بشود؛ يعني دقيقاً در حد وسط بين افراط و تفريط باشد. ثانياً «و اعمها في العدل» باشد؛ عدالتي كه از آن ناشي مي شود، سطح وسيع تري از مردم را فرا بگيرد. گاهي ممكن است كاري عادلانه باشد؛ اما كساني كه از اين عدل سود مي برند، جماعت محدودي باشند. ممكن است كاري ظلم هم نباشد، كار عادلانه و درستي هم باشد؛ اما دايره ي اين كار، محدود باشد. يك وقت نه، انسان دايره ي وسيعي از كار را مورد اهتمام خودش قرار مي دهد و جماعت كثيري از آن استفاده مي كنند. حضرت مي فرمايد اين كار پيش تو محبوب تر باشد. محبوب تر بودن هم طبعاً معنايش اين است كه اگر امر داير شد بين اين كار و يك كار ديگر، اين را انتخاب كني؛ يعني همان اولويت ها و تقدم هايي كه ما هميشه مي گوييم رعايت كنيد. اين، يكي از ملاك هاي اولويت هاست. ثانياً «و اجمعها لرضي الرعية»؛ ديگر اين كه كاري كه انتخاب مي كني، رضايت مردم را با خودش داشته باشد. «رعيت» به مردم اطلاق مي شود؛ يعني كسي كه مراعات او لازم است. رعيت چيز بدي نيست. بعضي ها خيال مي كنند رعيت فحش است! رعيت يعني كسي كه مراعاتش لازم است؛ يعني توده ي مردم و عامه ي مردم. اصطلاح «ناس» و «رعيت» غالباً به قشر سواد مردم گفته مي شود، نه گروههاي خاص. تكيه ي اميرالمؤمنين و پيغمبر و

قرآن هم روي همين مجموعه هاي عمومي مردم است؛ هميني كه ما عوام مردم مي گوييم؛ يعني رعيت و توده ي مردم و سواد مردم؛ همين چيزي كه خواص خاصِ خرج كنِ امروز با طرح آن در مسائل سياسي و اجتماعي مخالفند و اسمش توده گرايي و پوپوليسم است. اين كه جماعت و حزب و گروه و دسته ي خاصي را انتخاب كنيد و اينها بشوند محور تصميم گيري و محور كار و طبعاً محور خيرات، خيلي خوش خيالي است؛ اين كه آدم خيال كند جماعت خاصي محور تصميم گيري اند، كارها را آنها مي كنند، انتصاب ها را آنها مي كنند؛ اما وقتي نوبت تقسيم غنايم مي شود، خودشان را زاهدانه كنار مي كشند و مي گويند نخير، برويد بدهيد به مردم، ديديم و تجربه كرديم كه اين طوري نيست؛ منطقاً هم اين گونه نيست. لذاست كه در منطق علوي، نگاه و توجه به عامه ي مردم است. گروههاي خاص و قشرهاي خاص و جماعتهايي كه اسم خاص و عنوان خاصي پيدا مي كنند و براي خودشان تشخص خاصي به دست مي آورند، مورد اعتبار نيستند؛ نه اين كه بايد به اينها ظلم شود؛ نه، اينها هم مثل بقيه ي مردم تشخصي ندارند؛ از نظر اسلام تعيني ندارند؛ لذا مي گويد: «و اجمعها لرضي الرعية»؛ بايد رضايت عامه ي مردم جلب شود. بعد حضرت استدلالي دارد كه خيلي عجيب و جالب است. مي فرمايد: «فان سخط العامة يجحف برضي الخاصة»؛ ملاك و مناط و معيار و ميزان كار، رضايت و عدم رضايت عامه ي مردم است. چرا؟ چون اگر عامه ي مردم نارضايي داشته باشند، رضايت و خشنودي گروههاي خاص از تو بكلي پامال مي شود و از بين مي رود. اي بسا جماعتي به اسم روشنفكر و نخبگان سياسي، طرفدار حكومت و حاكمي هستند، اما عامه ي

مردم ناراضي اند؛ اين نارضاييِ عموميِ مردم، خشنودي و رضايت آن جماعت ويژه را لگدمال مي كند و از بين مي برد؛ كمااين كه ديديم همين كار را كردند. عكس اين هم صادق است؛ «و انّ سخط الخاصة يغتفر مع رضي العامة»؛ اما اگر مردم را راضي كردي و رضايت عمومي را به دست آوردي، سَخَط و ناخشنودي گروههاي خاص قابل بخشش است؛ يعني خيلي اهميتي ندارد و خيلي تأثيري نمي گذارد؛ بنابراين برويد سراغ راضي كردن عموم مردم. آن وقت حضرت نگاه حكيمانه يي دارد. ما هم در همين مدتهايي كه دستمان توي كار بوده، اين را واقعاً ديديم، لمس كرديم. «و ليس احد من الرعية اثقل علي الوالي مؤونة في الرخاء، و اقل معونة له في البلاء، و اكره للانصاف، و اسأل بالالحاف، و اقل شكوا عند الاعطاء، و ابطا عذرا عند المنع، و اضعف صبرا عند ملمات الدهر من اهل الخاصة»؛ گروههاي خاص در همه جا مايه ي اذيتند؛ اولاً در وقت رخاء و آسايش و فراواني، مؤونه شان بر والي از همه بيشتر است؛ توقعاتشان زياد است؛ فلان چيز را به ما بدهيد، فلان امكان را به ما بدهيد. هنگام آسايش و راحتي كشور و دولت، كه امنيت است و جنگي نيست و مشكلي نيست، بيشترين هزينه را بر حكومت غالباً همين گروههاي خاص دارند. ما روي ضعف خودمان مي گوييم غالباً، اما حضرت نه، به طور مطلق حكم كلي صادر مي كنند: «و اقلّ معونة له في البلاء»؛ در سختي ها كمترين مقدارِ كمك را اينها مي كنند. مثلاً اگر جنگي پيش مي آيد، ناامني يي پيش مي آيد، دشمني حمله مي كند، از اين گروههاي خاص هيچ خبري نيست؛ كمتر در ميدان هستند. «و اكره للانصاف»؛ از

همه نسبت به انصاف، ناخشنودتر و كاره ترند؛ از انصاف و عدل و مساوات، بيشتر از همه، اينها بدشان مي آيد. «و اسأل بالالحاف»؛ از همه مصرتر در درخواست، اينهايند. البته مردم معمولي هم نامه مي نويسند و چيزي را درخواست مي كنند؛ يك وقت انسان امكان دارد، اجابت مي كند؛ يك وقت هم اجابت نمي كند؛ ديگر دفعه ي دوم و سومي ندارد. اما گروههاي خاص - اينهايي كه جزو ويژه خواران سياسي و اقتصادي اند - اگر چيزي مي خواهند، مثل كنه مي چسبند. الحاف، يعني الحاح و اصرار. ول نمي كنند تا بالاخره يك چيزي بكنند و ببرند. «و اقل شكرا عنه الاعطاء»؛ وقتي به آنها چيزي مي دهي، كمترين سپاس را مي گزارند؛ كأنه حقي بوده و بايد به آنها مي رسيده؛ هيچ شكرگزاري ندارند. مردم عادي و معمولي نه؛ اگر در فلان گوشه ي محروم مملكت، شما مدرسه ي كوچكي مي سازيد، دعا مي كنند، محبت مي كنند، شكرگزاري مي كنند. در مقابل، اگر بهترين امكانات را هم به آن افراد بدهيد، كم سپاس ترين هستند. «و ابطأ عذراً عند المنع»؛ وقتي انسان چيزي به آنها نمي دهد، اگر عذري هم داشته باشد، اينها عذر را قبول نمي كنند. «و اضعف صبراً عند ملمات الدهر»؛ وقتي مشكلات زمانه پيش مي آيد، اينها از همه كم صبرترند. اگر بلاي طبيعي يا بلاياي اجتماعي پيش بيايد، از همه كم صبرتر و نق زن تر اينهايند؛ بي صبري نشان مي دهند و هي پا به زمين مي كوبند. «و انّما عماد الدّين و جماع المسلمين و العدة للاعداء العامة من الامة»؛ پايه ي دين، توده ي مردمند. اين جمله را اميرالمؤمنين دارد مي گويد. اين اگر پوپوليسم هم هست، پوپوليسمِ علوي است؛ مورد احترام و تقديس ماست. «والعدة للاعداء»؛ در مقابلِ دشمن، عُده و امكان و استعداد عبارتند

از همين عامه. «فليكن صغوك لهم و ميلك معهم»؛ ميل و گرايش عمومي ات به طرف عامه باشد. البته اين كه گفتيم «اوسطها في الحق»، من اين نكته را هم تذكر بدهم. پيدا كردن حد وسط با توجه به پيچيدگي هاي مسائل اقتصادي و اجتماعي امروز كار ظريفي است. هنر شما به عنوان وزير و مدير اين است كه بتوانيد با ظرافت اين كار را انجام دهيد، كه هم آنچه را كه «اعم للعدل» و «اشمل للرضا العامة» و «اوسط الي الحق» است، تأمين شود؛ هم با محاسبات صحيحي كه امروز با توجه به پيچيدگي مناسبات اجتماعي و اقتصادي بر انسان تحميل مي شود، منافاتي پيدا نكند. اين ظرافت را حتماً رعايت كنيد. البته نامه ي حضرت خيلي مفصل است؛ لابد آن را ديده ايد؛ سالهاست كه مرتب به زبان ماها و شماها تكرار مي شود. يك جمله ي ديگر از اين نامه ي مبارك اين است: «ثم انظر في امور عمّالك»؛ كارها و امور كارگزاران خودت را مورد توجه قرار بده. اول، انتخاب كارگزاران است؛ «فاستعملهم اختباراً»؛ با آزمايش آنها را انتخاب كن؛ يعني نگاه كن ببين چه كسي شايسته تر است. همين شايسته سالاري يي كه امروز بر زبان ماها تكرار مي شود، به معناي واقعي كلمه بايد مورد توجه باشد. اميرالمؤمنين (عليه السّلام) هم در اين جا به آن سفارش مي كنند. «و لا تولهم محاباة و اثرة»؛ نه از روي دوستي و رفاقت كسي را انتخاب كن، كه ملاكها را در او رعايت نكني - فقط چون رفيق ماست، انتخابش مي كنيم - نه از روي استبداد و خودكامگي؛ انسان بگويد مي خواهم اين فرد باشد؛ بدون اين كه ملاك و معياري را رعايت كند يا با اهل فكر و نظر

مشورت كند. بعد خصوصيات اين افراد را ذكر مي كند: اهل تجربه باشند، اهل حيا باشند و ...؛ بعد مي رسد به اين جا كه «ثم اسبغ عليهم الارزاق»؛ وقتي كارگزار خوبي را انتخاب كردي، زندگي اش را تأمين كن. من هميشه به مديران مي گويم، در گذشته هم گفته ام، الان هم به آقاي دكتر احمدي نژاد و به شماها مي گويم؛ دائم مأموران و منتخبان خودتان را زير نظر داشته باشيد؛ دائم نگاه كنيد و از اينها غافل نشويد. ديده ايد كه نگهبان ها در شب نورافكن هايي را دائم مي چرخانند و گوشه ها را نگاه مي كنند؛ شما هم همين طور بايد به طور دائم امور را زير نظر داشته باشيد و نگاه كنيد؛ بنابراين از كار كارگزارانتان غفلت نكنيد. «ثم تفقد اعمالهم»؛ يعني از كارهاي اينها جستجو كن، ببين كار انجام مي دهند يا نه؛ درست انجام مي دهند يا نه؛ آيا تخلفي در كارهايشان وجود دارد يا خير. «و ابعث العيون من اهل الصدق و الوفاء عليهم»؛ كساني را كه چشم و گوش تو هستند، بگمار تا كارهاي اينها را نگاه كنند. «فأن تعاهدك في السّر لامورهم حدوة لهم علي استعمال الامانة و الرفق بالرعية»؛ اين موجب مي شود كه اينها بتوانند امانت را بيشتر حفظ كنند. بعد مي فرمايند: «فانّ احد منهم بسط يده الي خيانة اجتمعت بها عليه عندك اخبار عيونك»؛ اگر ثابت شد كه كسي خيانت كرده - نه اين كه تا گزارشي رسيد، فوراً به آن ترتيب اثر بدهيد؛ نه، همه متفق باشند؛ يعني معلوم باشد و گزارش هاي متواتر و مسلّمي برسد كه اين شخص خيانت كرده - آن وقت «اكتفيت بذلك شاهداً فبسطت عليه العقوبة في بدنه و اخذته بما اصاب من عمله»؛ ديگر بايد مجازات شود.

البته مجازات انواع و اقسامي دارد، شكل هاي گوناگوني دارد، اقتضائات گوناگوني دارد؛ هر طور كه اقتضاي مجازات است، عمل شود. چون نامه مفصل است، مجبوريم انتخاب كنيم. آن جاهايي كه به نظرم براي ما لازم تر است، آنها را انتخاب كرده ام. مي فرمايد «و اياك و الاعجاب بنفسك و الثقة بما يعجبك منها»؛ برحذر باش از اين كه خودشگفتي به سراغ تو بيايد. اعجاب به نفس، يعني خودشگفتي؛ اين كه انسان از خودش خوشش بيايد. حضرت مي گويند مواظب باش در اين دام نيفتي. انسان گاهي در خودش امتيازاتي مشاهده مي كند - فهم خوبي دارد، قدرت بدني خوبي دارد، قدرت ذهني خوبي دارد، اطلاعات وسيعي دارد، بيان ويژه يي دارد، صداي خوشي دارد، جمالي دارد - به مجرد اين كه ديديد نسبت به خودتان حالت خودشيفتگي وجود دارد - كه معنايش اين است كه با ديدن اين امتيازات، عيوب را در كنارش نمي بينيد - بدانيد كه اين خطر است؛ اين همان چيزي است كه مي فرمايند برحذر باش. ممكن است شما بگوييد من اين امتياز را در خودم مي بينم، حالا چه كار كنم؟ بالاخره من مثلاً در ميان اين همه جمعيت شاگرد اول فلان دوره ي تحصيلي شده ام يا در فلان كار اساسي امتياز برجسته يي به دست آورده ام؛ چه كار كنم؟ اين امتياز را نبينم؟ نه، اين امتياز را ببينيد؛ اما آن نقض ها و عيبها و كمبودها و نقاط بسيار منفي يي هم كه در خودتان هست، در كنارش ببينيد. آنچه انسان را شيفته ي خودش مي كند، جمع بندي انسان است. ما نقاط خوب خود را مي بينيم، اما نقاط نفرت انگيز و بد و زشت را مشاهده نمي كنيم؛ لذا جمع بندي ما مي شود جمع بنديِ انساني كه شيفته ي خودش هست؛

اين اشكال دارد. بنابراين ما بايد ضعفها را هم در كنار نقاط قوت ببينيم. «و اياك و الاعجاب بنفسك و الثقة بما يعجبك منها»؛ به آن چيزي كه در وجود تو هست و تو را شيفته ي خودت مي كند، اعتماد نكن؛ يعني حتماً باور نكن كه اين نقطه ي امتياز در تو وجود دارد. گاهي انسان خيال مي كند نقطه ي برجسته يي در او وجود دارد؛ در صورتي كه تصور و توهم است؛ چون خودش را با آدم سطح پاييني مقايسه كرده، و به خودش نمره داده؛ در حالي كه اگر با افراد ديگري مقايسه مي شد، اصلاً نمره ي خوبي نمي گرفت. بنابراين خيلي هم اطمينان نكن به آنچه در خود مي بيني. «وحب الاطراء»؛ از علاقه ي به ستايش شدن از طرف ديگران بر حذر باش. «فأن ذلك من اوثق فرص الشيطان في نفسه ليمحق ما يكون من احسان المحسنين»؛ اين كه انسان دوست داشته باشد او را ستايش كنند، از بهترين فرصتهاي شيطان است كه از آن بهره مي برد؛ مي آيد احسان محسنين را از بين مي برد؛ يعني آن نيكوكاري ها و زيبايي ها و آرايش هاي معنوي و روحي را از شما سلب مي كند. دنبال اين، باز فقره ي مهم ديگري است كه مي فرمايند: «ايّاك و المنّ علي رعيتك باحسانك»؛ سر مردم منت نگذاريد و بگوييد ما اين كارها را براي شماها كرده ايم. وظيفه بوده، انجام داده ايد. اگر انجام داده باشيد، وظيفه تان را انجام داده ايد؛ منتي سر مردم نگذاريد. «او التزيّد فيما كان من فعلك»؛ كارهايي را كه انجام داده ايد، بزرگنمايي نكنيد. گاهي انسان كاري را انجام مي دهد، بعد در ستايش آن كار خيلي مبالغه مي كند؛ چندين برابرِ آنچه حقيقت كار است. «او ان تعدّهم

فتتبع موعدك بخلفك»؛ خلف وعده هم با مردم نكنيد. آنچه به مردم وعده مي دهيد، اصرار داشته باشيد كه آن را انجام دهيد؛ يعني خودتان را گردنگير آن وعده بدانيد. اين طور نباشد كه بگوييم نشد كه نشد؛ چه كار كنيم؛ نه، اصرار كنيد. البته يك وقت انسان به اضطرار برخورد مي كند، آن بحث ديگري است؛ اما تا آن جايي كه توان و قدرت در شما هست، تلاش كنيد وعده يي را كه به مردم داديد، عمل كنيد و منت هم نگذاريد. «فانّ المنّ يبطل الاحسان و التّزيّد يذهب بنور الحق»؛ منت، احسان را باطل مي كند و بزرگنمايي نور حق را از بين مي برد. «و الخلف يوجب المقت عنداللَّه و النّاس»؛ خلف وعده موجب مي شود انسان، هم از چشم مردم بيفتد و هم از نظر خداي متعال. «و ايّاك و العجلة بالامور قبل اوانها»؛ در كارها پيش از موعد عجله نكنيد و شتابزدگي به خرج ندهيد. اميرالمؤمنين در خطبه ي ديگري، عجله كردن و پيش از موعد كار را انجام دادن، تشبيه مي كنند به چيدن ميوه قبل از رسيدن خودش. مي فرمايند كسي كه ميوه را قبل از اوان چيدنش مي چيند، مثل كسي است كه براي ديگران زراعت كرده؛ يعني خودش هيچ سودي نمي برد. شما اگر در زميني كه مال ديگري است، تخمي بپاشيد، سودش را او مي برد؛ شما هيچ سودي نمي بريد. بذري كه داخل ملك خودتان مي كاريد و نهالي كه آن جا مي نشانيد و زحمتش را مي كشيد، اگر ميوه هم داد، ليكن ميوه را قبل از آن كه برسد و قابل استفاده بشود، چيديد؛ در واقع همه ي زحمات خودتان را به هدر داده ايد. عجله و قبل از اوان به كاري دست زدن

را حضرت در آن بيان مطرح مي كنند. اين جا هم كه مي فرمايند عجله نكن، «او التّسقط فيها عند امكانها»؛ تسقط هم نكن. تسقط، يعني اهمال و كوتاهي كردن و كار را به تعويق انداختن. پس عجله و اهمال كاري هم ممنوع. «او اللجاجة فيها اذا تنكّرت»؛ وقتي معلوم شد كار غلط است، روي آن پافشاري و لجاجت نكن؛ مثلاً ما ايده يي را مطرح كرديم و استدلال كرديم و دنبالش هم رفتيم و زحمت هم كشيديم، اما كساني مخالفت كردند و ما هم گفتيم نه و پيش رفتيم؛ حالا رسيديم به جايي كه ديگر واضح شد غلط است؛ اين جا حرفتان را پس بگيريد؛ هيچ اشكالي ندارد. پس لجاجت به خرج ندهيد؛ اگر «اذا تنكّرت»؛ وقتي منكر بودن آن واضح شد. «او الوهن عنها اذا استوضحت»؛ آن جايي كه معلوم شد لازم است اين كار انجام بگيرد، انسان نبايد كوتاهي كند. يك جمله هم راجع به اين شبها و روزها عرض كنيم. من مي خواهم به شما برادران و خواهران عرض كنم، اين كه مي گويند ماه رمضان، ماه ضيافت الهي است و سفره ي ضيافت الهي پهن است، محتويات اين سفره چه چيزهايي است؟ محتويات اين سفره كه من و شما بايد از آن استفاده كنيم، يكي اش روزه است؛ يكي اش فضيلت قرآن است - قرآن را گذاشتند در اين سفره ي با فضيلتِ زياد، بيش از ايام ديگر؛ و به ما گفتند كه تلاوت قرآن كنيد - يكي اش همين دعاهايي است كه مي خوانيم؛ «يا علي و يا عظيم»، دعاي افتتاح، دعاي ابوحمزه؛ اينها همان مائده هايي است كه سر اين سفره گذاشته شده. بعضي هستند كه وقتي از كنار سفره رد مي شوند، اين قدر حواسشان

پرت است و متوجه ي جاهاي ديگرند كه اصلاً سفره را نمي بينند. داريم كساني را كه اصلاً سفره ي ماه رمضان را نمي بينند؛ يادشان نيست كه ماه رمضاني آمد و رفت. بعضي هستند كه سفره را مي بينند، اما به خاطر همان سرگرمي ها و اشتغال، وقت ندارند سر اين سفره بنشينند؛ مي خواهند سراغ يك سرگرمي بروند؛ كار ديگري دارند - دنبال دكان، دنبال كار، دنبال دنيا، دنبال شهوات - مجال اين كه سر اين سفره بنشينند و از آن بهره ببرند، ندارند. بعضي ديگر هم هستند كه نه، سر سفره مي نشينند، سفره را مي بينند، قدرش را هم مي دانند؛ ليكن آدمهاي خيلي قانعي اند؛ به كم قناعت مي كنند؛ لقمه يي برمي دارند و مي روند؛ نمي نشينند پاي سفره، خودشان را بهره مند و سيراب كنند و از آنچه در سفره هست، خود را محظوظ كنند؛ لقمه ي مختصري برمي دارند و مي روند. بعضي هستند كه احساس بي ميلي مي كنند؛ يعني اشتهايشان تحريك نمي شود؛ به خاطر اين كه غذاي پوچِ بيهوده يي را خورده اند و پاي سفره ي ضيافتي كه رنگين و جذاب و مقوي است، اصلاً اشتها ندارند. بعضي هم هستند كه نه، در حد اشتها - كه اشتهاشان هم زياد است - از اين سفره استفاده مي كنند و واقعاً سير نمي شوند؛ چون مائده، مائده ي معنوي است. تمتع به اين مائده، فضيلت است؛ چون فتوح و انفتاح و تعالي روح انساني است، هر چه انسان از اين مائده بيشتر استفاده كند، روح انسان تعالي بيشتري پيدا مي كند و به هدف خلقت نزديكتر مي شود. اين، غير از موائد جسماني است. مائده ي جسماني براي رفع نيازي است كه بشود انسان بدن را راه ببرد. زياده روي در آن، يك اشتباه و خطاست؛ يك غلط

است. در مائده ي روحي و معنوي اين طور نيست؛ چون اصلاً خلقت ما براي تعالي معنوي و تعالي روحي است. مائده ي روحي چيزي است كه اين تعالي را براي ما امكان پذير، تسهيل و محقق مي كند. بنابراين هر چه بيشتر بتوانيم استفاده كنيم، بايد بكنيم. بندگان مؤمن و مخلصي كه ما اسمهاي اينها را شنيده ايم، حتي وقتي كارهاي اينها را براي ما نقل مي كنند، براي ما درست مفهوم نيست؛ اما واقعاً شگفت آور است. دو سه ساعت به اذان صبح بيدار شوند و شبهاي ماه رمضان اشك بريزند. نقل مي كنند مرحوم آميرزا جواد آقاي ملكي وقتي بيدار مي شد، سر حوض آب مي نشست تا وضو بگيرد، به آب نگاه مي كرد، دعا مي خواند و گريه مي كرد و تضرع مي كرد؛ آب برمي داشت روي صورتش مي ريخت، گريه و تضرع مي كرد؛ به آسمان نگاه مي كرد، دعا مي خواند، گريه و تضرع مي كرد؛ تا وقتي كه بيايد سر سجاده بايستد و آن نماز شب و آن تهجد پُرفيض و پُرحال و پُرطراوت را با عشق و شور انجام بدهد. مرحوم حاج ميرزا علي آقاي قاضي هم همين طور بود. از ماه رمضانش، روزه اش، توجهش، تذكرش، نمازش، حكايتهايي نقل مي كنند. اين چيزها براي ما واقعاً درست مفهوم نيست؛ منتها خط روشني را به ما نشان مي دهد و ما بايد حداكثر استفاده را بكنيم. دوستان سعي كنند در همه ي اوقات - بخصوص در ماه رمضان - تلاوت قرآن را از ياد نبرند. قرآن نبايد از زندگي تان حذف شود. تلاوت قرآن را حتماً داشته باشيد؛ هر چه ممكن است. تلاوت قرآن هم با تأمل و تدبر اثر مي بخشد. تلاوت عجله يي كه همين طور انسان بخواند و برود و معاني را

هم نفهمد يا درست نفهمد، مطلوب از تلاوت قرآن نيست؛ نه اين كه بي فايده باشد - بالاخره انسان همين كه توجه دارد اين كلام خداست، نفس اين يك تعلق و يك رشته ي ارتباطي است و خود همين هم مغتنم است و نبايد كسي را از اين طور قرآن خواندن منع كرد ليكن تلاوت قرآني كه مطلوب و مرغوب و مأمورٌبه است، نيست. تلاوت قرآني مطلوب است كه انسان با تدبر بخواند و كلمات الهي را بفهمد، كه به نظر ما مي شود فهميد. اگر انسان لغت عربي را بلد باشد و آنچه را هم كه بلد نيست، به ترجمه مراجعه كند و در همان تدبر كند؛ دو بار، سه بار، پنج بار كه بخواند، انسان فهم و انشراح ذهني نسبت به مضمون آيه پيدا مي كند كه با بيان ديگري حاصل نمي شود؛ بيشتر با تدبر حاصل مي شود؛ اين را تجربه كنيد. لذا انسان بار اول وقتي مثلاً ده آيه ي مرتبط به هم را مي خواند، يك احساس و يك انتباه دارد؛ بار دوم، پنجم، دهم كه همين را با توجه مي خواند، انتباه ديگري دارد؛ يعني انسان انشراح ذهن پيدا مي كند. هرچه انسان بيشتر انس و غور پيدا كند، بيشتر مي فهمد؛ و ما به اين احتياج داريم. عزيزان من! كساني كه پايشان لغزيد، خيلي از مواردش را كه ما ديديم، ناشي بود از عدم تعمق در امر دين و معارف اسلامي؛ شعائري بود، شعارهايي بود، احساساتي بود، بر زبانشان بود، اما در دلشان عمق نداشت. لذا در گذشته ما كساني را ديديم كه آدمهاي خيلي تند و داغ و پُرشوري هم بودند، بعد صدوهشتاد درجه وضع اينها عوض شد. سالهاي اول انقلاب

كساني بودند - من با خصوصيات، آدمهايش را مي شناسم؛ يعني كليات نيست - كه افرادي مثل شهيد بهشتي را راحت و صريح از نظر انقلابي بودن و فهم درستش از انقلاب و از راه امام، نفي مي كردند. بعد از گذشت مدتي، مشي اينها آن چنان شد كه مباني انقلاب و نظام را انكار كردند! بعضي از آنها كه آدمهاي با انصاف تري بودند، صريحاً، و بعضي شان ملتوياً و مزوراً انكار كردند. آدمهاي بي انصاف ترشان اينها هستند، كه به يك معاني يي هم تظاهر مي كنند؛ اما باطنشان اين طور نيست. اين به خاطر اين بود كه اينها عمق نداشتند. البته اين يكي از عوامل است؛ يك عامل هم شهوات و دنياطلبي و امثال اينهاست كه كساني را هم كه عمق دارند، منحرف مي كند. بسيار كساني بودند كه عمق نداشتند. يكي از راههايي كه اين عمق را در اعتقادات انسان، در مباني فكري انسان، در روح انسان، در ايمان انسان ايجاد مي كند، انس با قرآن است. بنابراين در زندگي حتماً قرآنِ با تدبر را در نظر داشته باشيد و نگذاريد حذف شود. يكي هم اين دعاهاست. در دعاهاي معتبر خيلي معارف وجود دارد كه انسان اينها را در هيچ جا پيدا نمي كند؛ جز در خود همين دعاها. از جمله ي اين دعاها، دعاهاي صحيفه ي سجاديه است. در منابع معرفتي ما چيزهايي وجود دارد كه جز در صحيفه ي سجاديه يا در دعاهاي مأثور از ائمه (عليهم السّلام) انسان اصلاً نمي تواند اينها را پيدا كند. اين معارف با زبان دعا بيان شده. نه اين كه خواستند كتمان كنند؛ طبيعت آن معرفت، طبيعتي است كه با اين زبان مي تواند بيان شود؛ با زبان ديگري نمي تواند بيان شود؛ بعضي

از مفاهيم جز با زبان دعا و تضرع و گفتگو و نجواي با پروردگار عالم اصلاً قابل بيان نيست. لذا ما در روايات و حتّي در نهج البلاغه از اين گونه معارف كمتر مي بينيم؛ اما در صحيفه ي سجاديه و در دعاي كميل و در مناجات شعبانيه و در دعاي عرفه ي امام حسين و در دعاي عرفه ي حضرت سجاد و در دعاي ابوحمزه ي ثمالي از اين گونه معارف، فراوان مي بينيم. از دعاها غفلت نكنيد؛ به دعاها بپردازيد. دعا هم بكنيد. شما بارهاي سنگيني بر دوش داريد؛ دشمنهاي زيادي هم داريد؛ مخالفان زيادي هم داريد؛ دولت اسلامي هميشه همين طور بوده. از اول انقلاب دولت هاي ما، بخصوص وقتي كه تازه نفس اند - اين دولت شعارهاي صريحِ روشني هم در دلبستگي به مباني انقلاب دارد، ديگر بيشتر - مخالفاني دارند؛ هم مخالفان بيروني، هم مخالفان داخلي. جوّسازي مي كنند، شايعه پراكني مي كنند، منفي بافي مي كنند، دروغ پخش مي كنند، احياناً در صحنه ي عمل و در كارهاي ميداني كارشكني مي كنند. مقابله ي با اين مخالفتها يك مقدار عزم و تصميم قاطع و جدّ در عمل و خسته نشدن و دنبال كار را گرفتن مي خواهد؛ يك مقدار هم توسل و توجه و تضرع و از خدا كمك خواستن لازم دارد. اگر از خداي متعال استمداد و استعانت كنيم، روح خستگي ناپذيري را در ما به وجود خواهد آورد. يكي از نعمتهاي بزرگ خدا اين است كه آدم خسته نشود و حوصله اش سر نرود. در راههاي طولاني گاهي انسان قوّه هم دارد؛ زانو و پاها اصلاً خسته نشده؛ اما آدم از حركت، خسته ي روحي مي شود. اين خستگي روحي، انسان را از رسيدن به اهداف باز مي دارد. براي اين كه اين خستگي روحي پيش

نيايد - كه از خستگي جسمي گاهي خطرش هم بيشتر است - استمداد از پروردگار، توكل به خدا و اميدواري به كمك الهي لازم است؛ اين را از دست ندهيد و اين را داشته باشيد. من و شما پيش خداي متعال عزيزتر نيستيم از كساني كه قبل از ما بودند و از كساني كه بعد از ما خواهند آمد؛ مگر اين كه عملمان خوب باشد و تقوايمان بيشتر از آنها باشد؛ اين را توجه داشته باشيد. اگر تقواي بيشتري به خرج داديم، از خودمان بيشتر مراقبت كرديم، بهتر كار كرديم، بهتر به وظايفمان عمل كرديم، به قانون بيشتر احترام گذاشتيم و در جهت اين اهداف، بيشتر پيش رفتيم، پيش خداي متعال عزيزتر خواهيم بود؛ اما بدون آن، نخير. بايد تلاشمان را در اين جهت متمركز كنيم. مواظب باشيم در دامهايي كه ديگران افتادند، ما نيفتيم. هر كس در آن دامها بيفتد، همان بلاها و همان عواقب برايش متصور است؛ لذا فرقي بين ما و آنها نيست. پروردگارا! آنچه را گفتيم و شنيديم، براي خودت و در راه خودت و مقبول و مرضي خودت قرار بده؛ آنها را در دل ما - در درجه ي اول، دل خود من كه گوينده ي اين حرفها بودم، بعد هم در دل دوستان عزيزي كه حضور دارند - مؤثر و كارگر بفرما؛ ان شاءاللَّه اين روزها و اين ساعات را مايه ي خير و نفع ما در قيامت قرار بده و مايه ي حسرت ما در قيامت قرار مده. پروردگارا! قلب مقدس ولي عصر (ارواحنافداه) را از ما راضي و خشنود كن؛ روح مطهر امام بزرگوار را از ما راضي و خشنود كن؛ ارواح مطهر شهداي

عزيز و گرانقدر انقلاب اسلامي را از ما و رفتار ما و عمل ما راضي و خشنود بفرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اساتيد دانشگاه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اساتيد دانشگاه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خدا را شكر كه يك سال ديگر عمر كرديم و يك بار ديگر به جلسه ي بسيار دلنشين اساتيد عزيز دانشگاه نايل شديم. براي من اين جلسه جزو جلسات بسيار مطلوب و دلنشين است؛ هم به خاطر تركيب حاضران جلسه، هم به خاطر اين كه در اين جلسه جمعي از فرزانگان و برجستگان و نخبگان علمي كشور مطالبي را به زبان خودشان به عنوان يك استاد در اين جا بيان مي كنند؛ هم بنده مي شنوم، هم مسؤولان مي شنوند، هم ملت ايران مي شنوند؛ چون اين جا يك منبر عمومي و ملي است و آنچه را شما مي گوييد، همه مي شنوند؛ اين خيلي فرصت مغتنمي است. لذا جلسه براي من دلنشين است. خواهشم اين است كه از وقت حداكثر استفاده را بكنيد و خواهران و برادراني كه بناست صحبت كنند، بخشي از وقت را به تعارف و حرفهاي معمول اصلاً نگذرانند؛ از همان اول وارد لُب موضوع شوند تا هم جلسه استفاده كند، هم بنده استفاده كنم. هرچه هم حرف حاشيه يي بخواهيم، الحمدللَّه مجري خوش سخني داريم - آن طور كه حس مي كنم - ايشان هرچه لازم باشد، بيان مي كنند. من آماده هستم بشنوم. * * *

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

جلسه ي امروز هم طبق معمولِ همه ي جلساتي كه از اين گونه در گذشته داشتيم، جلسه ي خوبي بود. نفس اجتماع اساتيد عزيز و اهل علم و دانشگاهيان و بيان مطالبشان و انتقال آن مطالب به گوش و دل مسؤولان - و از جمله

بنده - و به گوش مردم، يك موفقيت است. بله، درست گفتند يكي از حضرات سخنران؛ جا دارد كه جمع حاضر از پيگيري يي كه نسبت به مطالب سال گذشته انجام گرفته، مطلع شوند؛ اين خوب است. البته به من گزارش دادند كه پيگيري هايي شده است. دو سه مطلب كوتاه درباره ي صحبت هايي كه شد، عرض بكنم؛ با حفظ اين معنا كه نفس اين جلسه و اين صحبت ها براي من، براي دولت، براي مسؤولان و براي مردم ان شاءاللَّه باارزش است. يكي اين كه بهتر است در اين طور جلسه يي، بيش از آنچه مسؤولان بخشهاي دانشگاهي صحبت مي كنند، اساتيد صحبت كنند؛ چون وقتي مسؤولان صحبت مي كنند يا مطالبي را به صورت مطالبه بيان مي كنند، در حقيقت خود آنها بايد پاسخگوي آن مطالب باشند و بايد از آنها مطالبه شود. اين، مخصوص اين جلسه هم نيست؛ من از يكي دو جلسه ي قبل هم يادم هست كه بعضي از مسؤولان دانشگاه ها مي آيند چيزهايي را به عنوان شِكوه بيان مي كنند كه در حقيقت پاسخگويش خودشان هستند؛ به رده هاي بالاتر خيلي هم ارتباطي ندارد. يا اين كه مطالبات بحقي را مطرح مي كنند كه مخاطب آن مطالبات، اين جا و اين جلسه نيست؛ دولت است. فرض كنيم اگر جلسه يي از همين قبيل باشد و رئيس جمهور محترم يا وزير علوم يا وزير بهداشت هم در آن جلسه نشسته باشند، آن جا خوب است اين مطالب مطرح شود؛ اين جا مطرح شدنش خيلي تأثيري ندارد. حضار كه كاري نمي توانند بكنند، بنده هم حداكثر اين است كه حرف را منتقل كنم. ليكن استاد دانشگاه وقتي مي آيد بحثي را مطرح مي كند، بحث مديريتي نيست؛ بحثي است كه هم براي پيشرفت علم، هم

براي مديري كه اداره ي دانشگاه به عهده ي اوست، هم براي مسؤولان دولتي، و هم براي بنده كه اين جا نشسته ام، مفيد خواهد بود. بنابراين بهتر اين است كه بيشتر، اساتيد صحبت كنند تا مديران. نكته ي دوم اين كه بحث دانشگاه آزاد و دانشگاه دولتي را نگذاريد به سطوح عمومي برسد؛ بسيار بحث بدي است. چند نفر از حضراتي كه از دانشگاه آزاد صحبت كردند، عمدتاً وقتشان به شكوا و درد دل گذشت. جاي اين بحثها در كميسيون هاي مجلس، كميسيون هاي دولت، كميسيون هاي مربوط به شوراي عالي انقلاب فرهنگي و ديگر كميسيون هاي تخصصي است. ممكن است مطالباتي وجود داشته باشد و بحق هم باشد؛ ممكن است پيشنهادهايي باشد و بعضي از آنها درست هم باشد؛ اما جايش آن جاست؛ اين جا جز اين كه در فضاي عمومي، انسان يك دلخوري را اشاعه دهد، فايده ي ديگري ندارد. البته در جلسات قبل به اين شدت نداشتيم كه در اين جلسه مشاهده شد؛ ليكن خواهش مي كنم در مجامع عمومي اين مسأله را دامن نزنيد. دانشگاه آزاد هم گوشه يي است از مجموعه ي دانشگاهي كشور ما، با محسناتي و با معايبي، با راههاي اصلاحي و با پيشنهادهاي گوناگوني؛ بايد اينها را مسؤولان در سطوح مناسبِ خودش بحث كنند و حل كنند. دفتر جذب نخبگان كه اشاره شد، غير از بنياد نخبگاني است كه ما مطرح كرديم. دفتر جذب نخبگان را هم خود ما مطرح كرديم. بنده آن وقت رئيس شوراي عالي انقلاب فرهنگي بودم و در آن جا ايجاد دفتر جذب نخبگان مطرح شد. آن وقت مشكل ما مشكلي بود كه امروز در كشور وجود ندارد. آن سالها ما پزشك به قدر لازم نداشتيم؛ استاد دانشگاه به قدر

لازم نداشتيم؛ بارهاي سنگينِ كاري زمين مانده بود. مراد از جذب نخبگان، آن بود. در همه ي بخشهاي مختلف ما مشكل داشتيم؛ مشكل تحصيلكرده و دانشمند و عالم و استاد داشتيم. امروز خوشبختانه همان تلاشها به نتيجه رسيده و نتيجه اش چيزي است كه شماها داريد بيان مي كنيد. كشور بحمداللَّه بخشهاي علميِ محض، بخشهاي تجربي، بخشهاي علوم مختلف و پيشرفتهاي گوناگون را شاهد است. البته همان طور كه شماها مكرر گفتيد، بنده هم عقيده ام اين است كه ظرفيت، خيلي بيش از اينهاست. من اين نكته را روي شواهد علمي و قطعي عرض مي كنم، نه روي خطابيات. بنياد نخبگانِ امروز - كه متأسفانه هنوز هم به جريان نيفتاده - براي اين است كه بتواند با استفاده از همه ي دستگاه هاي ذي ربط كشور، مشكل دلگرم كردن نخبگان و احساس رضايت آنها از محيط و از زندگي را حل و آن را تأمين كند. از جمله وظايف بنياد نخبگان اين است كه به ابهام هاي ذهني يك نخبه، يا مشكلات او در زندگي، يا تصور نادرستي كه از وضع كشور دارد، يا از وضع كشوري كه هدف اوست به آن جا برود، پاسخ دهد؛ اينها طيف وسيع كارهايي است كه بنياد نخبگان ان شاءاللَّه بايد بتواند انجام دهد. آنچه من در اين چند دقيقه يي كه وقت باقي مانده، عرض مي كنم، يكي اين است كه آقايان و خانم هاي اساتيد و اهل علم دانشگاهي! اين را بدانيد كه اعتقاد راسخ بر اين است كه پيشرفت علمي و رشد علمي در رأس همه ي كارهاي اساسي براي پيشرفت كشور باشد. يعني مهمترين زيرساخت كشور، زيرساخت انساني است به وسيله ي علم. ما بايد خود را از فقر علمي نجات دهيم؛

اين مسأله ي اول و اساسي ماست. تجربه ي بيست و چند سال گذشته بارها و بارها اين را به ما نشان داده و براي ما اثبات كرده است. در غوغاي جنگ ها و اختلافهاي جغرافيايي و سياسي عالم، اين طور پيش آمد كه در برهه ي اخير، غرب - يعني اروپا - زودتر به علم جديد رسيد. اين، دليلِ اين هم نبود و نيست كه اروپايي ها ذهنشان از شرقي ها بهتر كار مي كند؛ دليلِ اين هم نيست كه قابليت هايي در آن ملتها و آن كشورها وجود دارد كه در اين طرف از لحاظ اقليمي و ديگر زمينه ها وجود ندارد؛ نه، هيچ چنين چيزهايي را نشان نمي دهد؛ اين يك اتفاق بود كه افتاد. يك روز هم شرق از لحاظ علمي جلوتر بود و غرب در تاريكي جهل غوطه ور بود؛ اين دوره ها را هم در تاريخ داشتيم. كاري كه در اين برهه ي از زمان، يعني از دوران حركت جديد علمي بشريت كه در غرب انجام شد، اتفاق افتاد - كه شايد در گذشته احتمالاً سابقه نداشته - اين است كه اينها سعي كردند علم را انحصاري كنند؛ سعي كردند اين وسيله ي پيشرفت و سيادت را براي خودشان نگه دارند و از آن حداكثر استفاده را براي به دست آوردن سيادت سياسي و اقتصادي ببرند. در طول تاريخ بشريت كه علم و تمدن دست به دست گشته، ما چنين چيزي را سراغ نداريم. يكي از كارهايي كه نسبت به كشورهاي تحت ستم استعمار انجام گرفت، اين بود كه اينها را در عقب ماندگي علمي نگه داشتند؛ هم عملاً مانع پيشرفت اينها شدند، هم روحاً اينها را تضعيف كردند تا احساس كنند قادر نيستند. اين

براي ملت ما در يك دوره ي طولاني پيش آمد؛ ما را از پيشرفت باز داشتند. نمي گوييم اين كار تماماً به وسيله ي پيشروان علم انجام گرفته و قدرتهاي داخلي و سياستهاي ديكتاتوري و مستبدانه ي داخلي يا سوء اداره ي دولتها تأثيري نداشته؛ اين بخش قضيه را منكر نيستيم؛ اما آن بخش هم مهمترين تأثير را گذاشت. در دوران قاجاريه، سوء سياست، بدفهمي، مال دوستي و تنبليِ مهمترين شخصيتهاي مؤثر، در وضع كشور تأثير مي گذاشت؛ اما وقتي در همين دوره هم كسي مثل اميركبير به وجود مي آيد و نقش پيشرفت علمي و تأثير علم در پيشرفت را در سطوح سياسيون بدرستي كشف مي كند، نقش عامل دوم - كه عامل خارجي است - خودش را بروشني نشان مي دهد؛ سعي مي كنند اين شعله را بخوابانند. اين نشان دهنده ي اين است كه آنها توجه دارند كه اگر بخواهند كشوري را تحت سيطره ي اقتصادي و سياسي نگه دارند، راهش اين است كه نگذارند از لحاظ علمي پيشرفت كند. عين همين قضيه در طول دوران حكومت پهلوي هم وجود داشته. اينها مسائلي است كه تحليل و تبيين آنها جزو كارهاي طولاني است. البته اين كارها شده؛ اينها دعوي محض نيست؛ استدلال هايي پشت سرش وجود دارد. امروز كشور ما خوشبختانه دوره يي را مي گذراند كه دو آگاهي در آن هست: يكي آگاهي به توانايي و استعداد ذاتي خود؛ دوم آگاهي به اين كه قدرتهاي در پي سيطره ي بر كشور ما و بر كشورهاي نظير ما، مهمترين معارضِ دانشمند شدن و پيشرفت علمي كشور ما هستند. يعني آگاهي به معناي خودشناسي، و آگاهي به معناي دشمن شناسي و توطئه شناسي. به بركت اين دو آگاهي، اين اميد وجود دارد كه ما

بتوانيم به پيشرفتهاي عظيم علمي نايل شويم. اخيراً در يكي از مطبوعات داخلي مطلبي را ديدم كه از يك مؤسسه ي آماريِ مهم در امريكا راجع به ايرانيان مقيم امريكا - يا به قول آنها، امريكايي هاي ايراني تبار - نوشته بود كه سطح معلومات و سطح پيشرفت علمي اينها چند برابر متوسط مردم امريكاست. اين، چيز خيلي مهمي است. ما در داخل كشور همين را داريم مشاهده مي كنيم. هيچ بُعدي هم ندارد كه كساني كه بخصوص روي ايران تلاش خصمانه كردند و سعي كردند حركت علمي را در اين كشور دچار مشكل كنند، به اين استعداد وافر و جوشان ايراني واقف بودند؛ مي دانستند كه اگر عنصر ايراني وارد ميدان علم شود، علم از انحصار خارج خواهد شد. امروز نظام جمهوري اسلامي سر كار است كه داعيه ي عدالت و مبارزه ي با ظلم و دفاع از ارزشهاي والاي انساني را دارد. چنين نظامي اگر بتواند مردم خودش را به اوج علمي برساند، قطعاً براي مستكبران عالم خطر بزرگي را به وجود خواهد آورد؛ اين واقعيتي است كه امروز وجود دارد. با توجه به اين واقعيت، ما بايد دنبال علم و پيشرفت علمي باشيم. البته پيشرفت علمي هم با تقليد حاصل نخواهد شد؛ با ابتكار و شكستن مرزها و پيش رفتن و فتح مناطق ناگشوده، حاصل خواهد شد. وظيفه ي دانشگاه ها و مراكز تحقيق خيلي سنگين است. به نظر من آنچه بعضي از دوستان در باب اهميت تحقيقات مطرح كردند، كاملاً درست و متين است. مسؤولان دولتي هم بايد اين پايه و اساس را - كه همان تحقيق است - مورد توجه قرار دهند و بدانند كه نه علم و نه

فناوري، بدون وجود مراكز فعال تحقيقاتي، پيشرفتي نخواهد داشت. هم دانشگاه هاي ما، هم مراكز تحقيقاتيِ خارج از دانشگاه ها بايد ان شاءاللَّه مورد حمايت و توجه قرار بگيرند. ظاهراً وقت تمام شده و بايد عرايضمان را تمام كنيم. اول غروب و وقت افطار است. من فقط چند دعا كنم؛ ان شاءاللَّه با نفسهاي پاك و دلهاي نوراني شما دعاها مستجاب شود. پروردگارا ! آنچه در نيت ماست، آنچه بر زبان ماست و آنچه در عمل ماست، همه را براي خود و در راه خود قرار بده و آنها را از ما بپذير. پروردگارا ! ما را به معناي حقيقي كلمه در خدمت اسلام و اهداف اسلامي قرار بده. پروردگارا ! ملت ما را روزبه روز به عزت علمي و عملي بيشتر نايل بفرما. پروردگارا ! قلب مقدس ولي عصر (ارواحنافداه) را از ما راضي كن. پروردگارا ! اين ساعات و اين روزها و شبها و ايام مغتنم و اكسيري ماه رمضان را براي ما، براي دلهاي ما، براي بصيرتهاي ما، براي جانهاي ما و براي عمل ما ان شاءاللَّه مبارك بگردان و توفيق بهره مندي از ضيافت خود را در اين ماه به همه ي ما عنايت كن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار جمعى از دانشجويان برگزيده و نمايندگان تشكل هاى دانشجويى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جمعي از دانشجويان برگزيده و نمايندگان تشكل هاي دانشجويي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

شكي نيست كه در جمع گرم و صميمي شما سينه هاي پُر از حرف كم نيست. خيلي ها حرفهايي دارند كه لااقل به نظر خودشان گفتني و شنيدني است و در جلسه ي امروزِ ما هم جاي آن حرفها خالي است. افسوس كه وقت نيست؛ والّا اگر وقت بود، من با همه ي پيري و بي حوصلگي،

حوصله مي كردم و باز هم مي شنيدم؛ منتها ديگر مجال نيست. قدري هم جوانها عادت كنند به فروخوردن سخن خود؛ اين هم يك تمرين است. در چالش هاي عظيم زندگي، خيلي اوقات هست كه انسان حرفي دارد و دلش مي خواهد آن را بگويد؛ اما به هر دليلي حرف را فرو مي خورد؛ اين در مواقعي يك مصلحت بزرگ است؛ به اين هم عادت كنيد، بد نيست. در جاي خود ان شاءاللَّه مجال هايي خواهد بود و خواهيد گفت آنچه را كه فكر مي كنيد بايد گفت. با صرف نظر از پيشنهادهايي كه جمع شما جوانها اين جا بيان كرديد - كه بسياري از آن پيشنهادها قابل توجه است و آنها را در دفتر ما جمع آوري مي كنند تا ان شاءاللَّه ببينيم چگونه بايد با آنها رفتار كرد - به نظر من آنچه براي مجموعه ي دانشجوي كشور با توجه به خصوصيات و ويژگي هاي دانشجويي مهم است و بايد هم مهم باشد، اين است كه در يك نگاه كلي، كشور ما ايران در كجاي تاريخ و كجاي جغرافيا قرار گرفته. مي خواهيم فرض را بر اين بگذاريم كه دانشجو در اعماق دل خود و در بلندپروازي هاي ذهن جوانانه ي خود، از مسائل شخصي و شغل و امثال اينها عبور كرده. نه اين كه شغل و زندگي و ازدواج و مسكن را نمي خواهد - اينها كه ضروريات زندگي است - بلكه به اين معنا كه در اين ايستگاه هاي موقت و كوچك، منحصر و متوقف نمانده؛ ذهن جوان دانشجو از اين جاها پرواز مي كند و آرمان ها را جستجو مي كند. در نگاه آرماني - كه بايد باشد و اگر نباشد، جواني و زندگي نيست - جايگاه ما از لحاظ ديد تاريخي و جغرافيايي

و جغرافياي سياسي كجاست؟ ما به عنوان ايرانِ جمهوري اسلامي، حرفمان در دنيا چيست؟ دوم اين كه اگر بخواهيم اين سخن به كرسي بنشيند، بايد چه كار كنيم؟ اين، حرف اصلي ما با دانشجوهاست و به نظر من فكر اصلي است كه جماعت دانشجو بايد آن را دنبال كند. اما جواب سؤال اول كه جاي ما كجاست. در يك جمله ي كوتاه، جاي ما به چالش كشيدن زشتي ها و سختي ها و دردمندي هايي است كه از سلطه ي زر و زور و حاكميت فساد مالي و قدرت، در دنيا و در سطح بين المللي به وجود آمده؛ اين را دست كم نگيريد. پول و قدرت پولي امروز توانسته ظريف ترين، لطيف ترين و شيواترين حقايق عالم ماده را هم در خدمت بگيرد؛ همين هنري كه جوان عزيزمان آمدند اين جا گفتند. امروز برجسته ترين و تواناترين مجموعه ي سينمايي دنيا در «هاليوود» است. شما ببينيد هاليوود در خدمت چيست، در خدمت كيست، در خدمت كدام فكر و كدام جهت و كدام خواب براي بشريتِ بيچاره ي رو به رشد است. من كه نه در سينما تخصص دارم، نه هاليوود را درست مي شناسم، اين را نمي گويم؛ اين نقلِ سخن كساني است كه كارشان اين است، فكرشان اين است و نقاد اين صحنه ها و ميدان ها هستند؛ اينها مي گويند امروز هنر سينمايي - كه من هاليوود را به عنوان برجسته ترين، مثال زدم؛ والّا بقيه ي مجموعه هاي سينمايي دنيا هم همين طورند - در خدمت اشاعه ي فحشا، اشاعه ي پوچي، اشاعه ي بي هويتي انسان، در خدمت خشونت، در خدمت مشغول كردن بدنه ي ملتها به يكديگر است تا طبقه ي متعالي و بالا بتوانند بي دغدغه زندگي كنند. سينما كه يك هنر بسيار پيشرفته و مدرن است، اين گونه است؛

شعر هم همين طور است؛ قصه هم همين طور است؛ نقاشي هم همين طور است؛ انواع شعبه هاي هنر همين گونه است. قدرت هاي اقتصادي از دين هم استفاده مي كنند؛ از كليسا هم استفاده مي كنند. يكي دو سال پيش، من كتابي از يك نويسنده ي امريكايي خواندم كه در اين جا ترجمه و چاپ و منتشر شده است. او در اين كتاب استفاده ي قدرتها را از مجموعه ي دستگاه و تشكيلات كليسا تشريح مي كند. من كليسا را كه اسم مي آورم، نه اين كه مي خواهم بگويم مسجد آن طوري نيست؛ نخير، قدرت و پول و زر و زور از مسجد و معنويات هم استفاده مي كند. سلطه ي پول بر دنيا خيلي چيز عجيبي است. نتيجه ي آن، فقر عظيم جهاني، گرسنگي چند ميليارد انسان، تربيت غلط و ضدمعنوي نسل هاي روبه رشد بشر، جنگهاي تحميل شده ي بر ملتها و بازيچه قرار گرفتن سازمان هاي بين المللي است. آژانس بين المللي انرژي هسته يي به عنوان مثال مطرح شده و همه دارند مي گويند، كه يك نمونه اش است. اين نهاد، وابسته به سازمان ملل است و براي نظارت بر عدم اشاعه ي سلاح هاي هسته يي به وجود آمده. شما ببينيد برخوردش با كشورها چگونه است؛ تبعيض اش چگونه است؛ دخالت عنصر سياسي در آن چگونه است؛ به خاطر اين كه زر و زور در آن تسلط دارند. اينها زشتي ها و چالش هاي بزرگ دنياي امروز است. كي مي خواهد با اينها مواجه شود؟ يك انسان، يك حزب و يك مجموعه نمي تواند. آن چيزي كه مي تواند در مقابل اين امواج كُشنده و كوبنده بايستد، يك هويت عظيم جمعيِ بين المللي است. امروز اين هويت عظيم جمعي و بين المللي در حال شكل گرفتن است؛ محورش هم نظام جمهوري اسلامي است. روي اينها تأمل كنيد؛ اينها چيزهاي قابل

عبور و آسان نيست. علت شلاق هايي هم كه بر پيكر تأثرناپذير جمهوري اسلامي پي درپي وارد مي كنند، همين است؛ چون ما ايستاده ايم؛ ايستادن اميدوارانه؛ نه ايستادن نوميدانه. بعضي ها ايستاده اند و مي گويند ما تا آخرين قطره ي خونمان را هم خواهيم داد. البته ما اگر پايش بيفتد، تا آخرين قطره ي خون را مي دهيم؛ اما مي دانيم به آخرين قطره ي خون نمي رسد. ما پيش برده ايم و توانسته ايم در جهت هايي كه انقلاب براي ما ترسيم كرده، به شكل محسوس پيشروي كنيم. اين شوخي است كه مراكز قدرت سياسي دنيا تصريح كنند كه ايران به يك قدرت منطقه يي تبديل شده و اگر فلان كار و فلان كار را نكنيم، به يك قدرت جهاني تبديل خواهد شد؟ اين چيز كمي است؟ شما خيال مي كنيد در دنياي فوق مدرنِ پيشرفته ي علمي و اين همه ثروت متراكم، اين چيز كمي است كه يك مجموعه ي سياسي به نام دين و معنويت و عدالت و با پشتيباني مردم به وجود بيايد و چنين جايگاه و موقعيتي پيدا كند؟ امروز اين اتفاق افتاده است. خيمه يي كه اين جا سرِپاست، ريسمانها و ميخ هاي عميقي كه اين خيمه در سرزمين اسلامي دارد، در كشورهاي ديگر كوبيده شده است. ما در ملتهاي گوناگون عمق استراتژيك داريم. شماها ان شاءاللَّه وقتي در عرصه هاي وسيع تر وارد شويد - به كشورها مسافرت كنيد، در ميان ملتها حضور پيدا كنيد - اين را بيشتر احساس مي كنيد. الان در كشورهاي دنيا، جمهوري اسلامي در دل ملتهاي مسلمان جا دارد. ما به چيزهايي عادت كرده ايم. رؤساي جمهور ايران پا مي شوند به كشورهاي ديگر مي روند. استقبال مردمي از اين رؤساي جمهور براي هيچ رئيس جمهوري از هيچ كشوري در هيچ نقطه يي غير

از كشور خودش متصور نيست؛ اين يك واقعيت است. بنده هم كه زمان رياست جمهوري به كشورهاي بيگانه سفر مي كردم، همين طور بود. رئيس جمهور بعد از من، و رئيس جمهور بعد از او هم به كشورهاي مختلف رفتند و ملتها نسبت به آنها اظهار عشق و علاقه كردند. اين، هنر اين رئيس جمهور نيست؛ هنر اين حركت عظيم است؛ هنر اين موج آفريني است؛ هنر هويت شماست؛ هويت نظام جمهوري اسلامي؛ اين شأن ماست. ما مي توانيم پايه هاي غلطي را كه قدرت اقتصادي متمركزِ متراكمِ دستگاه هاي شيطاني براي خودشان به وجود آورده اند، به چالش بكشيم. در دنيا جنگ راه مي اندازند، قحطي به وجود مي آورند و بحران ايجاد مي كنند. يك سرمايه دار ناگهان در چندين كشور بحران مالي به وجود مي آورد. يادتان هست چهار، پنج سال قبل يك سرمايه دار يهودي و امريكاييِ ساكن اروپا با اسم مشخص و شناخته شده توانست مالزي و اندونزي و فيليپين و تايلند را ورشكست كند؟ قدرت پول را ببينيد. بنابراين قدرتهاي اقتصادي مي توانند بحران ايجاد كنند. بحران آفريني، جنگ آفريني و ايجاد نظام هاي خشن و قسي القلب - مثل اسرائيل - كار اينهاست. بايد اينها را به چالش كشيد. كي مي تواند؟ يك هويت جمعيِ بين الملليِ زنده ي خسته نشو، متكي به ايمان قلبي و ديني؛ اين است كه نمي گذارد انسان خسته شود. هر چيز ديگري قابل خسته شدن است، جز ايمان با طراوت ديني. اين مي تواند آن قدرتها را به چالش بكشد و تعديل كند و در نهايت آنها را از بين ببرد. ان شاءاللَّه در حكومت عدل مهدوي (سلام اللَّه عليه) و (عجّل اللَّه تعالي فرجه الشريف) اين كارها انجام مي گيرد؛ منتها ما هم مي توانيم مقدماتش را انجام دهيم؛ اگر همت و اراده و ايستادگي و تدبير داشته

باشيم. اين كارها، هم ايستادگي و شجاعت و قدرت مي خواهد؛ هم تدبير و عقل مي خواهد. اينها كارهايي كه دم دستي باشد و بشود همين طوري تمامش كرد، نيست؛ اما شدني است و تا الان هم شده است. نظام جمهوري اسلامي كه امروز برايش مسأله ي هسته يي حل شده است - و البته اين فقط يك مثال است؛ بارها من اين را گفته ام - همان نظامي است كه روز اوّلي كه به وجود آمد، مستكبران عالم نه تصور مي كردند و نه اگر تصور مي كردند، يك موي تنشان راضي بود كه اين كشور بتواند در زمينه هاي علمي پيشرفت كند. يكي از شما جوانها الان بيان كردند كه در اوايل انقلاب ما در دانشگاه ها مشكل استاد داشتيم، مشكل پزشك داشتيم، مشكل متخصص داشتيم؛ اما امروز كشور از لحاظ علمي پيشرفته است. البته ما نبايد همت خود را كم كنيم. مقداري كه پيش آمده، نسبت به آنچه بايد پيش مي آمد، و نسبت به توانايي ما خيلي كم است. چند روز پيش، اين جا جلسه ي اساتيد بود. چندين نفر از اساتيد بخش ها و رشته هاي مختلف همان چيزي را تأكيد مي كردند كه هميشه اعتقاد راسخ قلبي من هم بوده كه استعداد و ظرفيت و توانايي نظام جمهوري اسلامي بيش از اينهاست. ما مي توانيم؛ جايگاه ما اين است. امروز اگر مي بينيد عليه ما تلاش مي كنند، كار مي كنند، توطئه مي كنند و حمله مي كنند، به خاطر اين جايگاه است. اين، پاسخ سؤال اول. سؤال دوم؛ چگونه مي توانيم در اين چالش موفق شويم؟ اين چيزي است كه به شما جوانها خيلي ارتباط پيدا مي كند. قدرتهايي كه در بخش هاي مختلف بايد به وجود بياوريم، در درجه ي اول قدرت علمي است. دانشگاه ها در اين

زمينه مسؤوليت دارند. يكي از آقايان اين جا گفتند كه بياييم پيمان خلع سلاح را به جاي پيمان عدم اشاعه ي سلاح هاي هسته يي - كه ان.پي.تي است - در دنيا مطرح كنيم. اين ايده ي بسيار خوب و جالبي است، گفتنش هم خيلي آسان است؛ اما يك پيمان بين المللي با گفتن ميان چند نفر كه تشكيل نمي شود؛ يك نيروي پشتيباني مي خواهد تا اين را به صورت يك پيمان بين المللي دربياورد. امريكا و شوروي سابق - دو قدرت درجه ي يك آن روز - نشستند راجع به خلع سلاح با همديگر توافق كردند؛ اما چون اراده ي عمل نبود، نشد. كي مي تواند پيماني را به عنوان پيمان خلع سلاح مطرح كند، در وسط بگذارد و كشورهاي دنيا را موظف كند به اين پيمان پايبند باشند؟ - البته نه موظفِ حتماً به زور سلاح، بلكه به زور سياست، به زور گفتمان مسلط فرهنگي، به زور تغليب هويت و شخصيت ملي - يك كشور قدرتمند. قدرت پيدا كنيد. اگر ايران اسلامي بتواند در زمينه ي علمي سخن خودش را در حد سخنان اول دنيا دربياورد، كار شدني است؛ چون علم، ثروت هم ايجاد مي كند، قدرت نظامي هم ايجاد مي كند، اعتماد به نفس هم ايجاد مي كند. من بارها گفته ام، باز هم مي گويم و باز هم بارها تأكيد خواهم كرد كه پايه و زيربناي اقتدار آينده ي شما ملت عزيز در قدرت علمي است. دانشگاه ها را بايد جدي گرفت؛ هم شما دانشجوها، هم اساتيد. بدانيد نقشه هايي وجود دارد براي اين كه دانشگاه هاي ما را از كار بيندازند. شما غصه مي خوريد كه بودجه ي مراكز تحقيق را دير مي دهند؛ خيلي خوب، اين را مي شود جبران كرد؛ مي شود دنبال كرد. كساني

تلاش و توطئه مي كنند تا اصلاً درِ كلاسهاي درس و كارگاه هاي تحقيق را ببندند و دانشجو را به علم و فراگيري بي رغبت كنند. با اين توطئه بايد مبارزه كرد. اين مبارزه، هم به عهده ي دولت و مسؤولان است، هم به عهده ي شما تشكل هاست، هم به عهده ي عناصر صاحب نفوذ و صاحب اقتدار است. پروردگارا! دلهاي ما را در اين ماه رمضان با خودت آشناتر و نزديكتر بفرما. پروردگارا! نورانيتي كه بر دل جوانان افاضه كردي و جوان را آميخته ي با شفافيت و معنويت كردي، هميشه براي جوانان عزيز كشور اسلامي ما حفظ كن. پروردگارا! دعاهاي جوانهاي ما را مستجاب كن؛ خواسته هاي آنها را برآورده كن. پروردگارا! پيوند بين جوانهاي دانشجوي خوب ما و جوانهاي ديگر كشورها را - كه صحبت يكي از دوستان بود و من در قالب دعا مي خواهم اين را تأييد كنم - روزبه روز بيشتر كن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در خطبه هاى نماز جمعه ى تهران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نماز جمعه ي تهران خطبه ي اول

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللَّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و صفيّه و خيرته في خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشير رحمته و نذير نقمته سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. همه ي برادران و خواهران عزيز را كه در اين نماز پُرشكوه شركت كرده ايد و همچنين خودم را به حفظ تقوا و پرهيزگاري دعوت و توصيه مي كنم؛ كه هدف از روزه ي ماه رمضان، بنا بر تصريح آيه ي قرآن،

عبارت است از تقوا و افزايش اين ذخيره ي معنوي در وجود انسان. اين ماه، ماه ضيافت الهي است. پذيرايي خداوند از بندگان خود در اين ماه - كه يك پذيرايي معنوي است - عبارت است از گشودن درهاي رحمت و مغفرت و مضاعف كردن اجر و ثواب اعمال خيري كه بندگان در اين ماه انجام مي دهند. روزه ي ماه رمضان هم يكي از مواد همين ضيافت عظيم الهي است، كه مايه ي تصفيه ي روح انسان و ايجاد زمينه ي طهارت قلبي روزه دار است. امام سجاد (عليه السّلام) در خطبه يي فرمود: «شهر الطّهور و شهر التمحيص»؛ رمضان، ماه پاك شدن و طهارت قلب و ماه مغفرت است؛ چون خداي متعال استغفار را در اين ماه بيش از ديگر ايام سال مورد لطف و عنايت خود قرار مي دهد. لذا در يك روايت وارد شده است كه «فمن لم يغفر له في رمضان ففي ايّ شهر يغفر له»؛ اگر كسي در ماه رمضان - كه درهاي رحمت و مغفرت الهي به روي انسانها گشوده است - نتواند به مغفرت و رحمت الهي دست پيدا كند، پس كِي چنين توفيقي نصيب او خواهد شد؟ يكي از مواد اين مائده ي الهي و ضيافت الهي، ليلةالقدر است؛ كه در باب وظايف ليلةالقدر، بنده امروز در خطبه ي اول قدري صحبت كنم. فرمود «ليلةالقدر خير من الف شهر»؛ شبي كه به عنوان ليلةالقدر شناخته شده است و مردد است بين چند شب در ماه رمضان، از هزار ماه برتر و بالاتر است. در ساعت هاي كيميايي ليلةالقدر، بنده ي مؤمن بايد حداكثر استفاده را بكند. بهترين اعمال در اين شب، دعاست. درباره ي دعا هم امروز مطالبي را به شما

برادران و خواهران عرض مي كنم. احياء هم براي دعا و توسل و ذكر است. نماز هم - كه در شب هاي قدر يكي از مستحبات است - در واقع مظهر دعا و ذكر است. در روايت وارد شده است كه دعا «مخّ العبادة»؛ مغز عبادت، يا به تعبير رايج ماها، روح عبادت، دعاست. دعا يعني چه؟ يعني با خداي متعال سخن گفتن؛ در واقع خدا را نزديك خود احساس كردن و حرف دل را با او در ميان گذاشتن. دعا يا درخواست است، يا تمجيد و تحميد است، يا اظهار محبت و ارادت است؛ همه ي اينها دعاست. دعا يكي از مهمترين كارهاي يك بنده ي مؤمن و يك انسان طالب صَلاح و نجات و نجاح است. دعا در تطهير روح چنين نقشي دارد. دستاوردهاي دعا چيست؟ وقتي ما با خدا سخن مي گوييم، او را نزديك خود احساس مي كنيم، مخاطب خود مي دانيم و با او حرف مي زنيم، اين دستاوردها از جمله ي فوايد و عوايد دعاست. زنده نگهداشتن ياد خدا در دل، غفلت را - كه مادر همه ي انحراف ها و كجي ها و فسادهاي انسان، غفلت از خداست - مي زدايد. دعا غفلت را از دل انسان مي زدايد؛ انسان را به ياد خدا مي اندازد و ياد خدا را در دل زنده نگه مي دارد. بزرگترين خسارتي كه افراد محروم از دعا مبتلاي به آن مي شوند، اين است كه ياد خدا از دل آنها مي رود. نسيان و غفلت از خداي متعال براي بشر بسيار خسارتبار است. در قرآن چند آيه در اين باره ذكر شده و بحث مفصلي دارد. دستاورد دوم دعا، تقويت و استقرار ايمان در دل است. خصوصيت دعا اين است كه

ايمان را در دل پايدار و مستقر مي كند. ايمانِ قابل زوال در مواجهه ي با حوادث عالم و سختي ها، خوشي ها، تنعم ها و حالات گوناگون انسان، در خطر از بين رفتن است. مي شناسيد كساني را كه ايمان داشتند؛ اما در مواجهه ي با مال دنيا، با قدرت دنيا، با لذات جسمي و شهوات قلبي، ايمان از دست آنها رفت. اين، ايمان متزلزل و غيرمستقر است. خصوصيت دعا اين است كه ايمان را در دل انسان مستقر و ثابت مي كند و خطر زوال ايمان با دعا و استمرار توجه به خداي متعال از بين مي رود. سومين دستاورد، دميدن روح اخلاص در انسان است. با خدا سخن گفتن و خود را نزديك او ديدن، به انسان روح اخلاص مي دهد. اخلاص يعني كار را براي خدا انجام دادن. همه ي كارها را مي شود براي خدا انجام داد. بندگان خوب خدا همه ي كارهاي معموليِ روزمره ي زندگي را هم با نيت تقرب به خدا انجام مي دهند و مي توانند. بعضي هم هستند كه حتّي قربي ترين و عبادي ترين كارها - مثل نماز - را نمي توانند براي خدا انجام دهند. بي اخلاصي، درد بزرگي براي انسان است. دعا روح اخلاص را در انسان مي دمد. دستاورد چهارم دعا، خودسازي و رشد فضايل اخلاقي در انسان است. انسان با توجه به خدا و با حرف زدن با خداي متعال، فضايل اخلاقي را در خود تقويت مي كند؛ اين خاصيت قهري و طبيعي انس با پروردگار است؛ بنابراين دعا مي شود پلكان عروج انسان به سمت كمالات. متقابلاً دعا رذايل اخلاقي را از انسان مي زدايد؛ حرص و كبر و خودپرستي و دشمني با بندگان خدا و ضعف نفس و جبن و بي صبري را

از انسان دور مي كند. دستاورد پنجم دعا، ايجاد محبت به خداي متعال است. دعا عشق به خداي متعال را در دل زنده مي كند. مظهر همه ي زيبايي ها و خوبي ها ذات اقدس پروردگار است. دعا و انس و تكلم با خداي متعال، اين محبت را در دل به وجود مي آورد. دستاورد ششم دعا، دميدن روح اميد در انسان است. دعا به انسان قدرت مقاومت در مقابل چالشهاي زندگي را مي دهد. هر كس در دوران زندگي خود با حوادثي مواجه مي شود و چالش هايي پيدا مي كند. دعا به انسان توانايي و قدرت مي دهد و انسان را در مقابل حوادث مستحكم مي كند؛ لذا در روايت از «دعا» تعبير شده است به سلاح. از نبي مكرم نقل شده است كه فرمود: «الا ادلّكم علي سلاح ينجيكم من اعدائكم»؛ اسلحه يي را به شما معرفي كنم كه مايه ي نجات شماست؛ «تدعون ربّكم باللّيل و النّهار فانّ سلاح المؤمن الدعاء». در مواجهه ي با حوادث، توجه به خداي متعال، مثل سلاح برّنده يي در دست انسان مؤمن است. لذا در ميدان جنگ، پيغمبر مكرم اسلام همه ي كارهاي لازم را انجام مي داد؛ سپاه را مي آراست، سربازان را به صف مي كرد، امكانات لازم را به آنها مي داد، توصيه هاي لازم را به آنها مي كرد، اشراف فرماندهيِ خودش را اعمال مي كرد؛ اما در همان وقت هم وسط ميدان زانو مي زد، دست به دعا بلند مي كرد، تضرع مي كرد، با خداي متعال حرف مي زد و از او مي خواست. اين ارتباط با خدا، دل انسان را مستحكم مي كند. دستاورد ديگر دعا، برآمدن حاجات است. يكي از دستاوردهاي دعا اين است كه حاجاتي كه انسان دارد، از خداي متعال مي خواهد و خدا آن حاجات را

برآورده مي كند. البته همه ي خواص دعا اين نيست؛ اين هم يكي در كنار بقيه ي دستاوردهاي دعاست. فرمود: «اسألوا اللَّه من فضله»؛ از خداي متعال بخواهيد و نيازهاي خودتان را از او بطلبيد. در دعاي ابوحمزه ي ثمالي از قول امام سجاد (عليه السّلام) اين طور عرض مي شود: «و ليس من صفاتك يا سيّدي أن تأمر بالسّؤال و تمنع العطيّة و انت المنّان بالعطيّات علي اهل مملكتك»؛ تو به بندگانِ خودت دستور بدهي كه از تو بخواهند، اما بنا داشته باشي كه خواسته ي آنها را عملي نكني؛ اين امكان ندارد. وقتي خداي متعال به من و شما امر مي كند كه از او بخواهيم و طلب كنيم، معنايش اين است كه خداي متعال تصميم دارد كه آنچه را مي خواهيم، به ما بدهد. لذا در روايت است كه: «ما كان اللَّه ليفتح لعبد الدّعاء فيغلق عنه باب الاجابة واللَّه اكرم من ذلك»؛ خداي متعال كريم تر از آن است كه باب دعا را باز كند، اما باب اجابت را ببندد. چه دعايي بايد بكنيم كه دنبال آن، اجابت باشد. گاهي انسان چيزي را از خدا مي خواهد و به حسب ظاهر احساس مي كند كه اين خواسته برآورده نشد. شرط مهم اجابت دعا اين است كه دعا به معناي حقيقي كلمه و با شرايط خود انجام بگيرد. اولين شرط دعا اين است كه با دلِ باطراوت و بي آلايش درخواست شود؛ مثل دل جوانها؛ لذا دعاي جوانان اقبال و احتمال اجابت را بيش از همه دارد. گاهي بعضي ها به بنده مي گويند براي جوانهاي ما دعا كن. البته ما هميشه براي همه ي جوانها دعا مي كنيم؛ اما در واقع اين جوانها هستند كه اگر قدر دل بي آلايش

و باطراوت خود را بدانند، دعاي آنها از هر دعايي مي تواند به استجابت نزديكتر باشد. يكي ديگر از شرايط دعاي مستجاب اين است كه انسان دعا را با معرفت انجام دهد؛ يعني بداند كه اين دعا و اين درخواست از كسي است كه قدرت دارد همه ي آنچه را كه انسان مي خواهد، براي او انجام دهد؛ يعني به اثر دعا باور داشته باشد. به امام صادق (عليه الصّلاةوالسّلام) عرض شد كه: «ندعوا فلا يستجاب لنا»؛ دعا مي كنيم، اما اثر اجابت را نمي بينيم؛ فرمود: «لأنّكم تدعون من لا تعرفونه»؛ بي معرفت دعا مي كنيد. در روايتي درباره ي معرفت در دعا نقل شده است كه: «يعلمون أنّي اقدر علي ان اعطيهم ما يسألوني»؛ به قدرت اجابت پروردگار باور داشته باشند. در دعا همت بلند داشته باشيد؛ درخواست هاي بزرگ بكنيد؛ سعادت دنيا و آخرت را بخواهيد و نگوييد اينها بزرگ است، اينها زياد است؛ نه، براي خداي متعال اينها چيزي نيست. عمده اين است كه شما به معناي حقيقي كلمه و با همين شرايط، طلب كنيد؛ خداي متعال اين طلب را اجابت خواهد كرد. گاهي هم انسان نمي داند كاري كه انجام گرفت، اجابت دعاي او بوده؛ خود انسان غافل است. يكي ديگر از شرايط دعا، اجتناب از گناه و توبه است. اين شب ها هم شب هاي توبه است. همه دچار گناه و تخلف هستيم. تخلف ها كوچك و بزرگ دارد. از خداي متعال بايد عذرخواهي و استغفار و طلب بخشش و توبه كنيم و به سوي خدا برگرديم. عزم ما بايد اين باشد كه از ما گناه سر نزند. گاهي انسان عزم مي كند و تصميم مي گيرد كه گناه نكند؛ بعد دچار غفلت و اشتباه

مي شود و لغزش پيدا مي كند؛ باز همين گناه سراغ انسان مي آيد؛ بار ديگر بايد توبه و استغفار كند؛ منتها استغفار بايد جدي و حقيقي باشد. گناه نكردن بايد يك قصد واقعي و جدي باشد. درباره ي دعا و استجابت دعا در روايت دارد كه: «وليخرج من مظالم الناس»؛ انسان بايد از مظلمه ي مردم خارج شود تا دعايش قبول شود. در روايت ديگر دارد كه خداي متعال به حضرت موسي خطاب فرمود: «يا موسي ادعني بالقلب النقي واللسان الصادق». با دل پاك و زبان راستگو با خداي متعال حرف بزنيد و دعا كنيد؛ دعا قطعاً مستجاب خواهد شد. يكي ديگر از شرايط استجابت دعا، حضور قلب و خشوع است. همان طور كه عرض كرديم، معناي دعا اين است كه شما با خدا حرف بزنيد؛ خدا را در مقابل خود احساس كنيد و حاضر و ناظر بدانيد. اين كه انسان همين طور طبق عادت چيزي را بر زبان بياورد و مطالبه يي را ذكر كند - خدايا ما را بيامرز، خدايا پدر و مادر ما را بيامرز - بدون اين كه در دل خود حقيقتاً حالت طلبي را احساس كند، اين دعا نيست؛ لقلقه ي لسان است. «لا يقبل اللَّه عزّوجل دعاء قلب لاه»؛ دل غافل و بي توجه و سربه هوا اگر دعا كند، خداي متعال دعايش را قبول نمي كند. دلهاي آلوده و غرق در تمنيات و شهوات نفساني - كه اصلاً غافلند - چگونه دعا خواهند كرد؟ چه توقعي است كه اگر انسان اين طور دعا كرد، مستجاب شود؟ بعضي ها دعا و عبادت و توبه را مي گذارند براي دوران پيري؛ اين اشتباه بزرگي است. اگر گفته شود توبه كنيد، مي گويند حالا وقت داريم. اولاً معلوم

نيست وقت داشته باشيم؛ مرگ انسان را مطلع نمي كند؛ براي همه ي سنين هم است. اگر فرض كرديم حقيقتاً وقت داريم - يعني بناست به سنين پيري برسيم - چنانچه كسي خيال كند كه مي شود دوران جواني را با غفلت و غرق شدن در شهوات گذراند، بعد با خيال راحت و با آساني به سراغ توبه رفت، اشتباه بزرگي مرتكب شده است. حالت دعا و انابه چيزي نيست كه انسان هر وقت اراده كرد، براي او پيش بيايد. گاهي مي خواهيم، نمي شود؛ دنبال حال و توجه هستيم، دست نمي دهد؛ «ذلك بما قدّمت يداك». انساني كه زمينه ي توجه به خدا و رجوع الي اللَّه را در خودش به وجود نياورده باشد، اين طور نيست كه هر وقت اراده كرد، بتواند درِ خانه ي خدا برود. شما مي بينيد بعضي دلهاي پاك - غالباً جوانها - خيلي راحت مي توانند ارتباط برقرار كنند؛ اما بعضي هرچه تلاش مي كنند، اين ارتباط برقرار نمي شود. كساني كه فرصتي دارند و مي توانند دل خودشان را نرم نگه دارند، قدر بدانند و رابطه ي خود را با خدا حفظ كنند؛ تا هر وقت خواستند درِ خانه ي خدا بروند، بتوانند. نكته ي آخر در باب دعا، دعاهاي مأثور است. دعاهايي كه از ائمه رسيده است، بهترين دعاهاست. اولاً خواسته هايي در اين دعاها گنجانده شده است كه به ذهن امثال ماها اصلاً خطور نمي كند و انسان از زبان ائمه (عليهم السّلام) آنها را از خدا طلب مي كند. در دعاي ابوحمزه و دعاي افتتاح و دعاي عرفه بهترين مطالبات و خواسته ها براي انسان مطرح مي شود؛ كه اگر انسان اينها را از خدا بخواهد و بگيرد، مي تواند براي او سرمايه باشد. ثانياً در اين دعاها مايه هاي خشوع و

تضرع وجود دارد. مطلب، با زبان و لحن و بياني ادا شده است كه دل را خاشع و نرم مي كند. با عبارات فصيح و بليغ، عشق و شيفتگي و شوق در اين دعاها موج مي زند. انسان بايد اين دعاها را قدر بداند و از آنها استفاده كند. البته بايد معناي اين دعاها را بفهميم. خوشبختانه الان ترجمه هاي خوب وجود دارد و مفاتيح الجنان و دعاهاي گوناگون ترجمه شده است. با توجه به ترجمه ها، دقت كنند و بخوانند. البته تا آن جايي كه ما ديده ايم، هيچ ترجمه يي نتوانسته زيبايي هاي الفاظ اين دعاها را منعكس كند؛ ولي بالاخره مضمون دعا معلوم است. با توجه به اين ترجمه ها دعاها را بخوانند. كساني كه مي خوانند و با آنها عده يي همصدا مي شوند، بعضي از فقرات دعا را لااقل ترجمه كنند. البته مرتبه ي پايين ترش هم اين است كه اگر انسان معناي دعا را نمي فهمد، همين قدر احساس كند كه با يك زبانِ شيفته ي حاكي از سوز دل دارد با خداي متعال حرف مي زند. اميدواريم خداي متعال در شب هاي مبارك قدري كه در پيش داريم، به همه ي ما توفيق دهد تا بتوانيم از اين شب ها استفاده كنيم. عزيزان من! دعا كنيد. دعا مخصوص وقت گرفتاري نيست؛ هميشه بايد دعا كرد. بعضي خيال مي كنند وقتي گرفتاري و مصيبت و بلايي بود، بايد دعا كرد؛ نه، آن وقتي هم كه انسان در حال عادي زندگي مي كند، بايد دعا كند و رابطه را با خدا محفوظ نگه دارد. به تعبير يكي از روايات، صداي خود را براي فرشتگان در ملكوت اعلي آشنا كند. دعا هميشه لازم است. حاجت هاي خودتان، حاجت هاي برادران مؤمن، حاجت هاي همه ي مسلمين سطح جهان، مسائل عمومي

كشور، رفع گرفتاري ها، تسهيل پيشرفت هاي درخشان كشور و نظام جمهوري اسلامي را از خدا بخواهيد. بزرگترين فايده ي دعا، فايده ي نقد دعاست كه به خود شما دعاكننده مي رسد؛ يعني ايجاد رابطه با خداي متعال و احساس محبت و شوق به تقرب به پروردگار عالم. اين، نقدترين دستاورد دعاست كه متعلق به خود شما دعاكننده است؛ بحث استجابت، بحث ديگري است. ايام سوگواري حضرت اميرالمؤمنين است؛ يك جمله هم درباره ي اين مصيبت بزرگ دنياي اسلام عرض كنم و ذكر مصيبت كنم. در سحر نوزدهم اين فاجعه ي عظيم اتفاق افتاد؛ يعني اميرالمؤمنين - مظهر عدالت - به خاطر مبارزه ي در راه عدل و داد و انصاف و حكم الهي، در محراب عبادت در خون خود غلتيد و محاسن مباركش به خون سرش رنگين شد. من يك عبارتِ وارد شده ي در روايت را مي خوانم و براي شما معنا مي كنم تا توسلي پيدا كرده باشيم. اين طور وارد شده است كه «فلمّا احسّ الامام بالضّرب لم يتأوّه»؛ وقتي ضربت شمشير بر فرق مبارك اميرالمؤمنين فرود آمد، هيچ آه و ناله يي از آن حضرت سر نزد. «و صبر واحتسب»؛ حضرت صبر كردند. «و وقع علي وجهه»؛ اميرالمؤمنين با صورت روي زمين افتادند. «قائلا بسم اللَّه و باللَّه و علي ملّة رسول اللَّه»؛ درست مثل حضرت اباعبداللَّه كه وقتي در گودال قتلگاه روي زمين افتادند، نقل شده است كه عرض كردند: «بسم اللَّه و باللَّه و في سبيل اللَّه و علي ملّة رسول اللَّه». مردم شتابان دنبال قاتل بودند تا او را دستگير كنند. «ولا يدرون اين يذهبون من شدّة الصّدمة و الدّهشة»؛ از بس اين حادثه دهشت آفرين بود، مردم را سراسيمه كرد. همين طور مي دويدند

تا بتوانند قاتل را پيدا كنند. «ثم احاطوا باميرالمؤمنين عليه السّلام»؛ بعد آمدند اطراف حضرت را گرفتند. «و هو يشدّ رأسه بمأزره و الدّم يجري علي وجهه و لحيته»؛ خون بر صورت و محاسن حضرت جاري بود. خود آن بزرگوار مشغول بستن زخم سرش بود. «و قد خضبت بدمائه و هو يقول هذا ما وعداللَّه و رسوله و صدق اللَّه و رسوله»؛ حضرت زخم سرشان را مي بستند و مي فرمودند اين همان چيزي است كه خدا و پيغمبر به من وعده كرده بودند. پيغمبر قبلاً فرموده بود كه اين حادثه پيش مي آيد. امام حسن (عليه السّلام) سر رسيدند، سر پدر را در دامن گرفتند، خون ها را شستند و زخم را بستند. «و هو يرمق السّماء بطرفه»؛ حضرت همان طور كه خوابيده بودند، با گوشه ي چشم آسمان را نگاه مي كردند. «و لسانه يسبّح اللَّه و يوحّده»؛ در آن حالت، زبانشان در حال تسبيح و حمد پروردگار بود. حضرت از هوش رفتند و امام حسن مشغول گريه شدند. «و جعل يقبّل وجه ابيه و ما بين عينيه و موضع سجوده»؛ امام حسن چشمش به چهره ي پدر بود. وقتي ديد از هوش رفت، خم شد پيشاني و محل سجده هاي طولاني اميرالمؤمنين را بوسيد؛ صورتش را بوسيد؛ ما بين دو چشمش را بوسيد. «فسقط من دموعه قطرات علي وجه اميرالمؤمنين عليه السّلام»؛ از اشك چشم امام حسن چند قطره يي روي صورت اميرالمؤمنين ريخت. «ففتح عينيه»؛ حضرت چشمشان را باز كردند. «فرءاه باكيا»؛ ديدند امام حسن دارد گريه مي كند. «فقال يا حسن ما هذا البكاء»؛ فرمود حسن جان! چرا گريه مي كني؟ «يا بنيّ لا روع علي ابيك بعد اليوم»؛ پسرم! بعد از اين لحظه،

پدر تو هرگز ناراحتي و ترسي ندارد. «هذا جدّك»؛ اين جدت پيغمبر است. «و خديجه»؛ اين خديجة است. «و فاطمة»؛ اين فاطمه است. «والحور العين محدقون»؛ همه اطراف من را گرفته اند. «منتظرون قدوم ابيك»؛ همه منتظرند كه من بروم زودتر به اينها ملحق شوم. «فطب نفساً و قرّ عينا و اكفف عن البكاء»؛ اشك نريز پسرم! صلّي اللَّه عليك يا اميرالمؤمنين، صلّي اللَّه عليكم يا اهل بيت النبوة. پروردگارا! تو را به حق اين روزها و شب هاي مقدس و به حق اميرالمؤمنين سوگند مي دهيم دلهاي ما را با ذكر خودت آشنا كن. پروردگارا! محبت و عشق به خود را روزبه روز در دل ما مستحكم تر كن. پروردگارا! كارهاي خدايي را در چشم ما محبوب كن؛ دل ما را از اعمال شيطاني متنفر و دور كن. پروردگارا! ما را در اين شب هاي رحمت و مغفرت، مورد رحمت و مغفرت خود قرار بده. پروردگارا! پدر و مادر ما، گذشتگان و ذوالحقوق ما را مشمول رحمت و مغفرت خودت قرار بده. پروردگارا! ملت ايران را عزيز و سربلند كن. پروردگارا! همه ي گره هايي كه در كار امت بزرگ اسلامي است، باز كن. پروردگارا! دشمنان اسلام و مسلمين را مقهور و منكوب كن. پروردگارا! قلب مقدس ولي عصر را از ما راضي و خشنود بفرما؛ ما را در اين شب هاي قدر مشمول دعاي خير آن بزرگوار قرار بده. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد.

خطبه ي دوم

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاةوالسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما علي اميرالمؤمنين والصّديقة الطّاهرة

سيّدة نساءالعالمين والحسن والحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و علي بن الحسين و محمّدبن علي و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمّدبن علي و علي بن محمّد والحسن بن علي و الخلف الهادي المهدي القائم حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداةالمؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. در خطبه ي دوم، پس از توصيه ي به تقوا كه وظيفه ي همه ي ماست و در همه ي جمعه ها بايد اين توصيه انجام بگيرد و اميدواريم خداي متعال عمل به اين توصيه را روزيِ همه ي ما بفرمايد، دو، سه مسأله ي داخلي و خارجي را به اختصار عرض مي كنيم: يكي، درباره ي مسائل دولت و وظايف همه ي ما؛ يكي، در زمينه ي مسأله ي هسته يي؛ يكي، در باب مسأله ي فلسطين و روز قدس؛ يكي هم درباره ي مسأله ي عراق. درباره ي دولت، آنچه كه من به نظرم مي رسد كه لازم است عرض بكنم، اين است كه دولت ما بحمداللَّه يك دولت تازه نفس و آماده به كار است. آنچه كه من از نزديك احساس مي كنم اين است كه مي بينم به طور جدي اين برادران آماده هستند تا وظايفي را كه قانون برعهده ي آنها گذاشته است، انجام بدهند و همان شعارهايي را كه مطرح شده است، تحقق ببخشند؛ من اين را احساس مي كنم كه عازم بر كار كردن و عمل كردن هستند. الان كه زمان كوتاهي از تشكيل اين دولت گذشته است - حالا دو ماه يا دو ماه و نيم - انسان مي بيند بعضي ها كه در قبال برخي از مسائل، پنج سال و ده سال صبر كردند و چيزي نگفتند، حالا در اين دو، سه ماه بي صبري مي كنند؛ پا به زمين مي زنند كه چرا فلان كار نشد!؟ چرا فلان

كار چنين شد!؟ بايد به دولت كمك كرد؛ بايد به آن كساني كه در وسط اين گود مشغول چالش هاي بزرگ هستند، مدد رساند و فرصت داد تا كار خودشان را انجام بدهند. البته اگر خداي نكرده، كوتاهي يي صورت بگيرد، بنده خودم اولْ مدعي خواهم بود؛ ليكن اين هم كه ما دولتي را كه اول كارش هست و هنوز از تشكيل آن، دو، سه ماه بيش نگذشته است، به پاي ميز مطالبه بكشيم و دايم از او مطالبه كنيم كه چرا فلان كار نشد، اين، بي انصافي است. مي دانيد كه دشمنان نظام جمهوري اسلامي هم هميشه با همه ي دولت هاي ما مخالف بودند؛ ولو زباني هم اظهار موافقت مي كردند، در باطن قلب شان مخالفت بوده است؛ اما حالا حتّي بعضي از دشمنان ما در زبان هم اظهار مخالفت مي كنند؛ چون ناراحتند كه ملت ايران در يك انتخابات پرشور و وسيع، شعارهاي اساسي انقلاب برايش مطرح بشود و يك اكثريت بزرگ و چشمگيري به دنبال اين شعارها بروند؛ اين معلوم است كه براي استكبار جهاني ناخوشايند است؛ لذا شايعه سازي مي كنند، شايعه پراكني مي كنند، متأسفانه يك عده هم همين شايعات را در داخل تكرار مي كنند. انسان شايعات مضحكي را درباره ي دولت مي شنود كه مثل اين شايعات را در زمان انتخابات هم مي گفتند كه: بنا دارند اين ها خيابان ها را ديواركشي كنند!! و چه بكنند. حالا هم از همين جور حرف ها را شايعه مي كنند و مي خواهند ذهن مردم را خراب كنند؛ مردم را دلسرد كنند. اين شايعه پراكني ها مُضر است. مردم هم بايد اعتماد كنند، مجلس شوراي اسلامي هم بايد اعتماد بكند، تا ان شاءاللَّه اين دولت بتواند كارها را انجام بدهد. البته بايد اين حالت جديت

را مسؤولان دولتي حفظ كنند؛ يعني اين ديگر وظيفه ي اصلي آنهاست و بايد به طور جدي به دنبال انجام كارها باشند. البته قبلاً هم گفتيم، حالا هم عرض مي كنيم كه جدي بودن و دنبال كردن، به معناي شتابزدگي و كارِ بي مطالعه انجام دادن نيست، با مطالعه، با مشورت، با دقت، با تدبير؛ ليكن پيگير و مستمر و بي وقفه و به طور كاملاً جدي، ان شاءاللَّه كار دنبال شود. در مسأله ي هسته يي، حرف ملت ايران حرف معلومي است، مسؤولان هم بارها آنچه را كه بايد گفت، گفته اند. مطلب اين است كه ملت ايران يك ملت با استعداد، با فرهنگ، بزرگ، توانا، با نشاط و جوان است و اين جور ملتي صبر نمي كند كه اجازه بدهند تا به فلان پيشرفت علمي يا فلان پيشرفت فناوري دست پيدا كند؛ نه، اين جور ملتي خودش وارد مي شود، مرزهاي دانش را هم مي شكند و عبور مي كند و خودش را نشان مي دهد. اگر هم خارجي ها، رقبا، دشمنان مي بينند كه در اين صد سال اخيرِ قبل از انقلاب اين حالت پيش نيامده، بايد بدانند كه در آن وقت ها نمي گذاشتند ملت ايران حركت شايسته ي خودش را بكند؛ والّا ملت ايران هميشه يك ملت بااستعداد بوده است. ما همان ملتي هستيم كه در همه ي دوران اسلامي، از همه ي ملتهاي مسلمان، بدون استثناء، پيشروتر بوديم و در همه ي علوم و فنون؛ در فلسفه، در علم، حتّي در علوم مربوط به زبان عربي پيشروتر بوديم؛ بزرگترين زبان دان ها و نحوي ها و علماي علم زبان عربي، ايراني اند و حتّي بهترين و قوي ترين كتابها را هم در همان رشته، ايراني ها نوشته اند. اين ملت هميشه در فلسفه، در علوم گوناگون و در دانش هاي تجربي، به

قدر زمانه و جلوتر از آن، پيشرو بوده است. اين، همان ملت است؛ منتظر نمي ماند؛ لذا منتظر هم نماند و حالا از جمله، توانسته است به دانش هسته يي دست پيدا كند. آنچه كه امروز ما داريم، هم دانش هسته يي است، هم فناوري هسته يي؛ اما آنچه نداريم و جلويش را گرفته اند و مانع ايجاد كرده اند، تشكيل تجهيزات اين فناوري است؛ يعني يك علمي را شما كسب مي كنيد، بر اساس او يك فناوري را به دست مي آوريد؛ رازِ به كارگيري اين دانش را در توليد فلان محصول كشف مي كنيد و وسيله اش را هم در حدِ حداقل توليد مي كنيد؛ ولي وقتي مي خواهيد آن را تكثير كنيد و از آن استفاده ي كامل بكنيد، نمي گذارند و جلويش را مي گيرند؛ اين، چيزي است كه اتفاق افتاده است. حرف ملت ايران اين است كه در مناسبات بين المللي، گزينشي نبايد عمل كرد. ايني كه ما رسيدن به دانش هسته يي را براي فلان كشور مجاز بشمريم، براي فلان كشور، به دلايل واهي، مجاز نشمريم، براي ملت ايران قابل قبول نيست. كاري كه در كشور در اين زمينه - چه در چالش بين الملليِ مربوط به كار هسته يي، چه در خود كار هسته يي - دارد انجام مي گيرد، كاري است كه با حكمت و مشورت دارد انجام مي گيرد؛ اين را ملت ايران بدانند. گاهي اظهار نگراني مي شود كه نبادا كارِ غيرمدبرانه يي انجام بگيرد؛ نبادا تصميمات فردي گرفته بشود؛ نه، قضيه اين جور نيست. خوشبختانه مسؤولان كشور در اين مسأله هم رأي و هم فكرند؛ كار با مشورت، با تدبير - از اول و در اين دو سال و اندي هم همين جور بوده است - و با فكر جمعي انجام گرفته است و

پيشرفت كرده ايم. بعد از اين هم همين جور خواهد بود. افرادي مردم را نترسانند كه ممكن است كار بي مشورت باشد، عجولانه باشد؛ نه، نخير؛ كار دارد درست با حكمت و همه جانبه، با توجه به جوانب گوناگون، پيش مي رود. مسأله اين است كه ملت ايران حقي دارد و آن حق را مطالبه مي كند. اين حرف هم براي مردم دنيا قابل فهم است، هم براي دولت ها قابل فهم است؛ ولي معارض اصلي در اين قضيه، دولت امريكاست. حتّي دولتهاي اروپايي هم مواضع شان بيشتر تحت تأثير فشار امريكاست؛ هر كدام كه با امريكا نزديكترند، مواضع شان تندتر و سخت تر است؛ مثل دولت انگليس. البته ملت ايران سوابق طولاني از دولت انگليس دارد و مسأله ي ملت ايران و دولت انگليس، مسأله ي امروز و ديروز نيست؛ حالا هم همه شان، از آن رأس شان تا مسؤولان گوناگون شان، مواضع بسيار بدي دارند مي گيرند؛ آنها يكي از بدترين مواضع را دارند مي گيرند؛ ليكن معارض اصلي، دولت امريكاست. دولتمردان امريكا كه ادعا مي كنند ايران دنبال سلاح اتمي است، خودشان هم مي دانند كه دروغ مي گويند، آن كساني هم كه حرف اين ها را در نطق ها و محافل مي شنوند و برايشان كف مي زنند، آن ها هم مي دانند كه اين ها دروغ مي گويند؛ كمااين كه آن جايي كه دم از حقوق بشر مي زنند، همين طور است. وقتي رئيس جمهور امريكا درباره ي قضاياي عراق و غيره، دم از دمكراسي و حقوق بشر مي زند، هم خودشان مي دانند كه دروغ مي گويند - چيزي كه به فكرش نيستند، حقوق بشر و دمكراسي است - هم آن مخاطباني كه اين حرفها را مي شنوند و برايشان كف مي زنند. اهداف آن ها براي خودشان روشن است؛ هدف آنها سلطه گري است. حقوق بشر برايشان كمترين اهميتي

ندارد. شما در همين طوفان كاترينا در امريكا، ديديد كه چون مردم، سياه پوست بودند، همان مقداري هم كه دولت امريكا مي توانست، به اينها كمك نشد؛ اين، حرفي است كه خود ملت امريكا - سياه پوست ها كه به جاي خود - بر زبان آوردند و گفتند و فرياد كشيدند. رفتارشان با زنداني، رفتارشان با زندانيِ بخصوص گوانتانامو، رفتارشان در ابوغريب عراق، رفتارشان با مردم عراق، رفتارشان با زن و بچه هايي كه در خانه هاشان هستند، همه، نشان دهنده ي اين است كه مسأله ي حقوق بشر از نظر امريكايي ها افسانه است؛ مي دانند كه دروغ مي گويند. مسأله ي آنها دو چيز است: يكي، اين است كه بحران آفريني در دنيا براي دولت هاي امريكا غالباً يك مطلوبِ لازم، يك كار تاكتيكيِ لازم بوده است؛ به آن احتياج داشته اند براي اين كه از مسايل داخلي، از مشكلات داخليِ امريكا، مردم را متوجه به خارج كنند؛ هميشه اين جور بوده است و حالا هم اين دولت كه در امريكا بر سر كار است، يك دولت افراطي و جنگ طلب است و مصلحت شان ايجاب مي كند كه اين طرف و آن طرف دنيا مسأله درست كنند، مسايلي را بزرگ كنند، يا بحران بيافرينند، يا حوادث كوچك را به شكل بحران براي ملت خودشان معرفي كنند. ديگر اين كه دولت هاي امريكا و از همه بيشتر اين دولتِ جنگ طلبِ تندروي افراطي، دنبال يك امپراطوري اند؛ دنبال يك سلطه ي جهاني اند. اين سلطه، مخصوصِ خاورميانه هم نيست. البته حالا خاورميانه مطرح است؛ اما اين ها به خاورميانه هم قانع نيستند. شركاي اروپايي شان هم اين را خوب مي دانند كه امريكا آن روزي كه به خاورميانه و به آسياي ميانه و به مناطق حساس دنيا تسلط پيدا كند، دست از سر

اروپا هم حتّي برنخواهند داشت؛ اين، چيزي نيست كه براي آن ها پوشيده و پنهان باشد. آن ها دنبال منافع شان هستند. يكي از مهم ترينِ مناطق، عبارت است از همين خاورميانه؛ منطقه اي حساس، پل شرق و غرب، منطقه ي نفت، منطقه ي گذرگاه ها و گلوگاه هاي درياييِ بسيار حساس، با ملت هايي كه سابقه هاي فرهنگي دارند و ذخاير فراوان؛ اينها همه در اين منطقه جمع است. حكومت امريكا به اين طور چيزها براي سلطه ي خود در دنيا احتياج دارد. در اين منطقه، آن دولتي كه صريحاً با سلطه طلبي مخالفت مي كند و به طور جد ايستاده است، دولت جمهوري اسلامي است. طبيعي است كه اين مسايل وجود پيدا مي كند و بنابراين، معارض، دولتِ امريكاست. حرف جمهوري اسلامي اين است كه اين ملت؛ ملتي كه انقلاب كرده است؛ ملتي كه در طول بيست وهفت سال نظام جمهوري اسلامي با حوادث گوناگون و نشيب و فرازهاي مختلف مواجه شده و با آنها پنجه انداخته و در همه ي قضايا توانسته است به طرف هدف هاي خود پيش برود؛ ملتي كه اكثريت قاطع آن، جوانند؛ ملتي كه دانشجوي آن، استاد آن، نخبه ي علمي و عملي آن روزبه روز رو به افزايش است، ملتي است كه رو به آينده دارد؛ دل پُراميد دارد. اين ملت، ملتي نيست كه زير بار زور و تحميل امريكا و غيرامريكا برود؛ لذا همان طور كه مسؤولان كشور در باب مسأله ي انرژي هسته يي گفته اند، هدف ما مطلقاً ربطي به سلاح هسته يي و انحراف اين حركت علمي و فناوري به سمت سلاح نيست؛ اما از اين فناوري هم ملت ايران صرف نظر نخواهد كرد؛ اين، حرف اصلي ماست. روش هاي كاري و ديپلماسي و ارتباطات و مناسبات بين المللي اش را هم مسؤولان كشور

سازماندهي مي كنند و پيش مي برند. و اما مسأله ي فلسطين و روز قدس. روز قدس نزديك است. روز قدس، روزِ آزمايش بزرگ ملت هاي مسلمان است؛ روز قدس، آن روزي است كه ملت هاي مسلمان بي واسطه ي مقامات رسمي حرف شان را در دنيا مطرح مي كنند. امسال هم روز قدس اهميت مضاعفي دارد؛ هم به خاطر حادثه ي غزه - كه واقعاً عقب نشيني از غزه يك شكست بزرگِ صهيونيست ها بود - هم به خاطر توطئه يي كه بعد از شكست غزه و براي جبران آن شكست، از سوي امريكايي ها و صهيونيست ها و بعضي از هم پيمانان شان در جريان است؛ يعني عادي سازي رابطه ي زشت با رژيم صهيونيستي در ميان برخي از دولت هاي اسلامي و برخي از دولت هاي منطقه، كه نبايد زير بار بروند. دولت هاي اسلامي با بهانه هاي مختلف و براي خاطر شاد كردن دل امريكا، نبايد ارتباطشان را با اين رژيم غدارِ ستمگر غاصب - كه خطري براي همه ي منطقه و همه ي ملتها و دولتهاست - عادي كنند؛ نبايد به خاطر امريكا، روي خوش به اين رژيم نشان بدهند، كه اين كار زشتي است. دليل زشت بودن اين كار هم اين است كه آن كساني كه مرتكب اين عادي سازي مي شوند، لااقل در اوايل كار، آن را پنهان نگه مي دارند؛ لذا كار زشتي است كه پنهانش مي كنند. كار زشت را نبايد انجام داد، نه اين كه پنهان كرد. بنابراين، روز قدس ان شاءاللَّه پُرشورتر از هميشه برگزار شود. آخرين مطلب درباره ي عراق است. اين رفراندوم قانون اساسي، كار بزرگي بود؛ كار مباركي بود؛ اين اولين قانون اساسي يي است كه در عراق به وسيله ي خود مردم دارد به وجود مي آيد؛ اين مطلقاً در جهت خواست امريكايي ها نيست؛ هرچند كه امريكايي ها اين جور وانمود مي كنند؛

اما خلاف مي گويند؛ چنين چيزي نيست. آن ها دنبال چيزهاي ديگري در عراق بودند، هنوز هم دنبال چيزهاي ديگر هستند. آنچه كه بعد از اين تثبيت قانون اساسي، اهميت بسياري دارد، انتخابات آينده ي عراق است - ما توصيه يي به برادران عراقي داريم كه به زبان عربي عرض خواهيم كرد - كه خيلي انتخابات حساسي است و اشغالگران عراق هم نسبت به آن انتخابات از حالا مشغول فعاليتند. زخمي كه امروز در عراق وجود دارد، اختلاف بين شيعه و سني است، كه به وسيله ي يك گروه افراطيِ بي خبرِ از اسلام، دارند آن را تشديد مي كنند. نمي شود گفت اين ها سني اند؛ اين ها نه سني اند، نه شيعه؛ هم دشمن شيعه اند، هم دشمن سني؛ اين ها دشمن اسلامند. اين كساني كه مسجد شيعه را منفجر مي كنند - اين روزها صدام دارد محاكمه مي شود براي كشتن صدوپنجاه، شصت نفر شيعه در يك روستايي - چه فرقي دارند با صدام؛ اين ها هم بمب گذاري مي كنند و صد نفر، صدوپنجاه نفر از مردم شيعه را در حلّه، در بغداد و در بخش هاي مختلف از بين مي برند؛ اين ها هم مثل صدام هستند. بنابراين، نمي شود گفت كه اين ها سني هستند. سياست دشمنان اسلام ايجاد اختلاف بين شيعه و سني است. اين، يكي از راه هايش است. هر كسي به اين اختلافات شديد كمك كند، در واقع به آن اهداف كمك كرده است. جا دارد كه همه ي گروه هاي عراقي، اين حركات را محكوم كنند و از آن تبرّي بجويند. خوشبختانه بزرگان شيعه عاقلانه و خوب عمل كردند؛ به شيعيان توصيه كردند كه عكس العمل نشان ندهند، كه اين كار مهمي بود. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

انّا اعطيناك الكوثر، فصلّ لربّك وانحر، انّ شانئك هو الابتر.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار جانبازان و خانواده هاى ايشان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جانبازان و خانواده هاي ايشان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خيلي خوش آمديد خانواده هاي محترم و عزيز جانبازان! اين يك ديدار نمادين است؛ ضمن اين كه بنده اين فرصت را پيدا كردم كه با تعدادي از جانبازان عزيزمان و همسران و پدران و مادران و فرزندانشان از نزديك ديدار كنم، كه اين براي من توفيق بزرگي است و خدا را بر آن سپاس مي گزارم. علاوه بر اين، هدف اين است كه ارادت به قشر جانباز و مجموعه ي جانبازان به عنوان يك علامت ثابت در نظام جمهوري اسلامي باقي بماند. جانبازان در حقيقت شهيدان زنده يي هستند كه خداي متعال اين فرصت را به آنها داده كه سالهايي از عمر خودشان را همراه با مجاهدت و آزمايشِ دشوار بگذرانند. اين برادر جانباز، همان برادر شهيد ماست. در همان جبهه، در همان منطقه، در همان محوطه، در همان حادثه، مثلاً انفجاري رخ مي دهد يا تهاجمي از طرف دشمن با گلوله و بمب انجام مي گيرد؛ يكي از دو نفر در آن حادثه شهيد مي شود، يكي هم مجروح مي شود؛ ليكن شهيد نمي شود. اينها در واقع يك حكم دارند؛ هر دو با همين انگيزه و با همين نيت رفتند تا در راه خدا جهاد كنند. هر دو تا مرز خطر جاني پيش رفتند، هر دو هم در معرض يك آزمايش قرار گرفتند؛ حالا يكي شهيد شد و از دنيا رفت و پرونده ي تلاش و كارش بسته شد - البته پرونده ي اجر و ثواب بسته نمي شود؛ پرونده ي تلاش و فعاليت و مجاهدت بسته مي شود - يكي هم زنده مانده و پرونده ي مجاهدت او باز است. اگر

جانبازي در دوران زندگيِ جانبازي حدود الهي را رعايت و تقوا و پاكدامني را حفظ كند، آن چنان پاداشي دارد كه خداي متعال از او تعبير مي كند به اجر عظيم؛ «للّذين احسنوا منهم و اتّقوا اجر عظيم». چيزي را كه خداي خالقِ عظمت از آن به عنوان عظيم ياد كند، پيداست كه اجر خيلي بالا و بزرگ است. هر كدام از رنجهاي بعد از جانبازي براي شما يك حسنه است و ثبت مي شود. رنج ها، محروميت ها و مشكلات زندگي هر كدام اجري دارد. ما كه در مقابل حوادث گاهي بي صبري مي كنيم، به خاطر اين است كه نمي دانيم اين حوادث در سرنوشت نهايي ما پيش خداي متعال چه تأثيري دارد. هر كدام از اين سختي ها مابازائي از اجر و ثواب الهي دارد. در روايتي دارد كه در روز قيامت وقتي پاداش سختي كشيده هاي دنيا را جلوي چشم همه ي خلايق به آنها مي دهند و خلايق مي بينند خداي متعال چه پاداش عظيمي را براي رنج كشيده ها قرار داده، اهل محشر و حتّي خود اينها آرزو مي كنند كه اي كاش در دنيا گوشت بدنشان را با مقراض تكه تكه كرده بودند، براي اين كه اين جا به اين رنج ها مي رسيدند. اين مطلب را براي اين به من و شما گفته اند كه بفهميم و لمس كنيم كه هر كدام از رنج هاي شما در دنيا پيش خداي متعال مابازاء و اجري دارد. لذا قدر اين حالت را بدانيد و از خداي متعال سپاسگزار و شاكر باشيد. البته اين، وظايف ديگران را در جنب شما كم نمي كند. مسؤولان، غيرمسؤولان، بنياد ايثارگران، مسؤولان دولتي و بخش هاي مختلف، همه وظايفي در قبال شما دارند كه آنها را بايد انجام دهند. اين كه

ما مي گوييم شما پيش خدا اجر داريد، آنها احساس نكنند كه بار از دوششان برداشته است؛ نه، ما در قبال جانبازان عزيزي كه در مهمترين آزمايش اين انقلاب رفتند و سلامت و جواني خودشان را اين طور در راه خدا دادند، وظايفي داريم. نكته ي دوم مربوط به همسران محترم جانبازهاست كه من لازم مي دانم از آنها تشكر كنم. آنها در رنج هاي زندگي يك جانباز، داوطلبانه خودشان را شريك كردند و مشكلاتي را بر خود هموار كردند، كه پيش خداي متعال اجر دارد. همسران جانبازان اجرشان خيلي بالاست و حقيقتاً ما بايد از آنها تشكر كنيم. البته آنها هم بايد بدانند كه اين جانباز يك نعمت خداست در دست آنها و براي آنها؛ چون وسيله ي اجر و پاداش الهي و جلب رضايت خداست؛ و البته جلب رضايت خدا با تلاش و زحمت و جديت به دست مي آيد؛ همه ي خيرات عالم اين گونه است. هيچ كس با راحتي و تن پروري به چيزي نمي رسد. هر كس هر دستاوردي در هر مقوله يي از مقولات مادي و معنوي دارد، با رنج دارد. اگر كسي علمي به دست مي آورد، ثروتي به دست مي آورد، نام نيكي به دست مي آورد، اينها با رنج به دست مي آيد؛ با راحتي و تن پروري به دست نمي آيد. ملت ها پيروزي و عزتي كه به دست مي آورند، با رنج به دست مي آورند. دستاوردهاي اخروي هم عيناً همين طور است. ثواب الهي، رضاي الهي و بهشت خداوند با رنج به دست مي آيد؛ بدون رنج به دست نمي آيد. انسان بايد تلاش و جد و جهد كند. يكي از اين رنج ها و جد و جهدها هم همين است كه همسران جانبازان نسبت به جانبازان متحمل

مي شوند. نكته ي سوم درباره ي فرزندان جانبازان است. من، هم به فرزندان جانبازاني كه اين جا هستند، اين را مي گويم، هم به همه ي فرزندان جانبازان در سراسر كشور، و هم به خود پدر و مادرهاي اينها؛ يعني جانباز و همسرش. شما فرزندان جانباز افتخار كنيد به اين كه فرزند كسي هستيد كه جواني و سلامت خودش را براي آرمانهاي بلند الهي و اسلامي فدا كرده؛ اين افتخار دارد. نگذاريد دنياطلبان، پُرروعزيزهاي بي جهت در جامعه، و فرهنگ سازهاي دست نشانده ي دشمنان دين و انقلاب فضا را طوري كنند كه فرزند جانباز نتواند افتخار كند فرزند جانباز است. شما در موضع مهاجم قرار بگيريد. افتخار، متعلق به شماست. اين كشور يك روز در معرض سخت ترين و تلخ ترين تهاجم ها قرار گرفت. عده يي گريختند، عده يي حتّي از ميدان هاي سختي هم فرار كردند - چه برسد به ميدان جنگ - اما عده يي رفتند سينه شان را سپر كردند، جلوي دشمن را گرفتند و نگذاشتند دشمنان بيايند آبرو و هستي و شرف و ناموس اين ملت را لگدمال كنند. عده يي از اينها شهيد شدند، يك عده هم جانباز شدند. پدر شما يكي از كساني است كه توانسته اين شرف و افتخار بزرگ را به دست بياورد. فرزندان جانبازان با اين ديد نگاه كنند، كه نگاه درست هم همين است. بي دردهايي هستند كه «فاذا ذهب الخوف سلقوكم بالسنة حداد اشحّة علي الخير»؛ وقتي بلايي پيش بيايد، از ترس مثل موش توي سوراخ ها مي خزند؛ اما وقتي بلا تمام مي شود، اينها تازه شير مي شوند و سينه ها را سپر مي كنند و از همه هم طلبگار مي شوند! اما جانبازان ما، خانواده هاي شهداي ما، ايثارگران ما، بخش عظيمي از متن ملت ما، كساني

هستند كه در دوران سختي سينه را در مقابل سختي ها سپر كردند و به مصاف تلخي ها و سختي ها و دشواري ها رفتند؛ مظهرش همين جانبازان هستند كه امروز زنده اند و سند و مدرك جهاد بزرگ ملت ايران اند. اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند شماها را موفق و مؤيد بدارد و به ما هم توفيق دهد تا به آنچه وظايف ما در قبال شماست، بتوانيم عمل كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار كارگزاران نظام

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار كارگزاران نظام بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. قال اللَّه الحكيم: «و ان استغفروا ربّكم ثمّ توبوا اليه يمتّعكم متاعا حسنا الي اجل مسمّي و يؤت كلّ ذي فضل فضله». مجلس مهمي است؛ روزهاي مهمي هم هست. ماه رمضان با بركاتش و با سفره ي گشوده ي الهي در آن، رو به پايان است. ما مسؤولان اين كشور بزرگ كه هميشه اين اميد را داشته ايم كه بتوانيم براي نيكو انجام دادن تكاليفِ خود از كمك الهي بهره بگيريم، اين ماه عزيز را پشت سر مي گذاريم؛ در حالي كه نمي دانيم نصيب ما از اين ماه و از رحمت الهي و تفضل الهي در اين ماه و در شبهاي قدر چقدر بوده. ما نمي توانيم از اين خير بزرگ و فضل بزرگ بگذريم. كار ما سنگين است؛ راه ما طولاني است؛ وظيفه ي ما بزرگ است؛ جز با كمك الهي هم اين وظايف سنگين را نمي شود انجام داد؛ لذا بايد اين فرصت ها را مغتنم شمرد. حرف امروز من عمدتاً درباره ي همين قضيه است. خداي متعال مكرر در قرآن

و از جمله در اين آيه ما را امر مي كند به آمرزش طلبي و توبه ي به سوي خدا. توبه، يعني برگشت. اين برگشت، هم در مرحله ي ايمان و هم در مرحله ي عمل و رفتار است. ما كوتاهي هايي داشتيم و داريم؛ بايد خود را اصلاح كنيم؛ و اين در درجه ي اولِ اهميت است. سوره ي مباركه ي هود اين طور شروع مي شود: «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. الر. كتاب احكمت اياته ثمّ فصّلت من لدن حكيم خبير. الّا تعبدوا الّا اللَّه انّني لكم منه نذير و بشير و ان استغفروا ربّكم ثمّ توبوا اليه». يعني رسالت قرآني در درجه ي اول مسأله ي توحيد است؛ بلافاصله بازگشت به خدا و آمرزش طلبي از خدا مطرح مي شود. اين، مربوط به همه ي طبقات است؛ از پيغمبران گرفته تا درجات پايين؛ منتها گناهي كه از آن استغفار مي كنيم، در ما يك چيز است؛ در پاكان و برجستگان چيز ديگري است. «كار پاكان را قياس از خود مگير». آنها هم احتياج دارند به استغفار؛ آنها هم ممكن اند؛ «سيه رويي ز ممكن در دو عالم جدا هرگز نشد، واللَّه اعلم»؛ آنها هم احتياج دارند كه طلب مغفرت كنند و اين نقص و نرسيدن و اين كُندي نسبي را با طلب مغفرت از خدا جبران كنند. در مورد ما هم كه خطاها و گناهان يكي دو تا نيست؛ ما انواع و اقسام خطاها را داريم. اين، حرف اصلي ماست. روايتي را هم در اين جا ذكر كنم: «ادفعوا ابواب البلايا بالأستغفار»؛ درِ بلا را به وسيله ي استغفار ببنديد. در همين آيه هم كه خوانديم، دارد «يمتّعكم متاعا حسنا»؛ يعني بهره مندي نيكو از زندگي، با استغفار و توبه و آمرزش طلبي از خداي متعال حاصل خواهد شد.

در يك روايت ديگر دارد: «خير الدّعا الأستغفار»؛ از همه ي دعاها بهتر، طلب آمرزش از خداي متعال است. در مناجات شعبانيه آمده است: «الهي ما اظنّك تردّني في حاجة قد افنيت عمري في طلبها منك». اين حاجت چيست؟ حاجتي كه مي گويد من همه ي عمرم را در طلب آن سپري كردم، عبارت است از مغفرت الهي. آمرزش الهي به معناي اصلاح خطاهاست؛ به معناي جبران كردن ضربه هايي است كه بر خودمان و بر ديگران وارد كرديم. اگر بشر بجد درصدد اصلاح خطاها و مفاسد باشد، راه خدا هموار خواهد شد و سرانجام بشر، سرانجام نيكي خواهد شد. اشكال كار ما انسان ها غفلت از خطاي خود، غفلت از لزوم اصلاح، و غفلت از اجرايي كردن اصلاح در خود است. اگر اين غفلت ها از بين رفت و اگر اين عزم به وجود آمد، همه چيز اصلاح مي شود. در مرحله ي اول - كه مرحله ي مقدماتي و جزو بزرگترين وظايف ماست - خودمان اصلاح مي شويم، كه اساس هم اين است؛ يعني همه ي كارها مقدمه ي اصلاح خود است؛ همه ي كارها مقدمه ي كسب رضاي الهي از خود است؛ «عليكم انفسكم لايضرّكم من ضلّ اذا اهتديتم»؛ همه ي تلاشها و مجاهدتها براي اين است كه بتوانيم خدا را از خودمان راضي كنيم و به كمالي كه در اصل آفرينش براي ما در نظر گرفته شده، خود را برسانيم. مرحله ي ديگر، استغفار اجتماعي و اصلاح اجتماعي است؛ مسير و هدف جمعي و كاركرد عمومي را در حوزه ي توانايي خودمان اصلاح كنيم؛ كه اين واضح ترين نمونه از تأثير استغفار و مفهوم و محتوا و مضمون واقعي استغفار است. نبايد اين كار را دشوار به حساب آورد.

اگر اراده كنيم، اين كار آسان است و ما مي توانيم. اين شب ها در دعاي شريف ابوحمزه خوانديد: «و انّ الرّاحل اليك قريب المسافة»؛ پروردگارا! كسي كه به سمت تو بيايد، راهش نزديك است. عمده، عزم كردن، حركت كردن و همت گماشتن است. «و انّك لا تحتجب عن خلقك الّا ان تحجبهم الأعمال دونك». ما به دست خود و با خطاهاي خود، بين خود و خدا فاصله ايجاد مي كنيم. خداي متعال با ما فاصله يي ندارد؛ راه نزديك است. اگر توفيقي پيدا شد، اين توفيق نشانه ي رحمت الهي است. اگر توانستيد از دل استغفاري برآوريد و عزمي و حركتي بكنيد، بدانيد كه توفيق الهي و توجه الهي شامل حال شماست؛ شما را دارند جذب مي كنند و مي كِشند. خدا در موارد متعدد توبه را به خودش نسبت مي دهد؛ «ثمّ تاب عليهم ليتوبوا»؛ خدا توبه كرد تا انسانها توبه كنند. توبه يعني چه؟ يعني توجه و برگشت. خدا به شما عطف توجه كرد؛ اين موجب شد تا دل شما هم به خداي متعال متمايل شود. تا كه از جانب معشوق نباشد كششي كوشش عاشق بيچاره به جايي نرسد

در همين دعاي ابي حمزه ي ثمالي عرض مي كنيم: «معرفتي يا مولاي دليلي عليك و حبّي لك شفيعي اليك و انا واثق من دليلي بدلالتك و ساكن من شفيعي الي شفاعتك»؛ اين كه تو من را به خود دلالت كردي، اين كه دليل براي من اقامه شد، گواه بر اين است كه تو من را داري دلالت مي كني؛ تو من را داري مي كشاني و جذب مي كني. اگر مي بينيد در ماه رمضان دستهاي جوانان ما در مساجد به سوي آسمان بلند مي شود و صداي «العفو»

آنها فضاي جامعه را پُر مي كند، بدانيد كه نظر لطف خدا روي اين ملت است؛ جذب الهي است؛ كششي است كه خداي متعال ايجاد كرده است؛ چون مي خواهد رحمت خود را بفرستد. «الّلهم انّي اسئلك موجبات رحمتك»؛ از خداي متعال موجبات رحمت را مي خواهيم. اين، موجبات رحمت را فراهم مي كند. خداي متعال مي خواهد رحمت و لطف خود را شامل حال اين ملت كند. از سه گونه گناه بايد استغفار كرد؛ اينها به درد ما مي خورد؛ من و شما در كارهاي مديريتي هم به آن نياز داريم. غفلت از اينها خسارتهاي بزرگي را بر ما وارد كرده است و مي كند. سه جور گناه وجود دارد: يك جور گناهي است كه فقط ظلم به نفس است - كه تعبير ظلم به نفس در قرآن و در حديث فراوان است - گناهي است كه فرد مرتكب مي شود و اثر مستقيمش هم به خود او برمي گردد؛ گناهان متعارفِ فرديِ معمولي. نوع ديگر، گناهي است كه فرد مرتكب مي شود، اما اثر مستقيم آن به مردم و به ديگري مي رسد. اين گناه، سنگين تر است. اين گناه، ظلم به نفس هم هست؛ اما چون تعدي و تجاوز به ديگران است، دشواري كار آن بيشتر است و علاج آن هم سخت تر است؛ از قبيل ظلم، غصب، پايمال كردن حقوق مردم، پايمال كردن حقوق عمومي انسانها. اين گناه بيشتر متعلق مي شود به حكومت ها؛ اين گناه مديران است؛ اين گناه سياستمداران است؛ اين گناه شخصيت هاي بين المللي است؛ اين گناه آنهايي است كه يك كلمه حرفشان، يك امضايشان، يك عزلشان، يك نصبشان مي تواند خانواده هايي و گاهي ملتي را تحت تأثير قرار دهد. مردم عادي معمولاً اين طور گناهي

ندارند؛ اگر هم داشته باشند، دايره اش خيلي ضعيف است؛ كسي راه برود و مثلاً پاي كسي را عمداً لگد كند؛ در اين حد است. اما من و شما اگر قرار شد مبتلاي به اين نوع گناه شويم، دامنه اش وسيع است. همين طور كه گفتيم، يك امضاي ما، يك حكم ما، يك حرف ما، يك قضاوت ما، يك نشست و برخاست ما در محل تصميم گيري مي تواند اثر مستقيم خودش را به جماعت هاي زيادي برساند. اين نوع گناه هم استغفار متناسب با خودش دارد. گناه نوع اول استغفارش به اين است كه انسان صادقانه از خداي متعال آمرزش بخواهد؛ اما گناه نوع دوم مسأله اش فقط با استغفار حل نمي شود؛ انسان بايد آن را درست كند. مقوله ي اصلاح كردن و درست كردن و مشكلات را برطرف كردن، اين جا پيش مي آيد. نوع سوم، گناهان جمعي ملتهاست. بحث يك نفر آدم نيست كه خطايي انجام دهد و يك عده از آن متضرر شوند؛ گاهي يك ملت يا جماعت مؤثري از يك ملت مبتلا به گناهي مي شوند. اين گناه هم استغفار خودش را دارد. يك ملت گاهي سالهاي متمادي در مقابل منكر و ظلمي سكوت مي كند و هيچ عكس العملي از خود نشان نمي دهد؛ اين هم يك گناه است؛ شايد گناه دشوارتري هم باشد؛ اين همان «انّ اللَّه لا يغيّر ما بقوم حتّي يغيّروا ما بانفسهم» است؛ اين همان گناهي است كه نعمت هاي بزرگ را زايل مي كند؛ اين همان گناهي است كه بلاهاي سخت را بر سر جماعت ها و ملتهاي گنهكار مسلط مي كند. ملتي كه در شهر تهران ايستادند و تماشا كردند كه مجتهد بزرگي مثل شيخ فضل اللَّه نوري را بالاي دار بكِشند

و دم نزدند؛ ديدند كه او را با اين كه جزو بانيان و بنيانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم اين كه با جريان انگليسي و غربگراي مشروطيت همراهي نكرد، ضد مشروطه قلمداد كردند - كه هنوز هم يك عده قلمزن ها و گوينده ها و نويسنده هاي ما همين حرف دروغ بي مبناي بي منطق را نشخوار و تكرار مي كنند - پنجاه سال بعد چوبش را خوردند: در همين شهر تهران مجلس مؤسساني تشكيل شد و در آن جا انتقال سلطنت و حكومت به رضاشاه را تصويب كردند. آنها يك عده آدم خاص نبودند؛ اين يك گناه ملي و عمومي بود. «و اتّقوا فتنة لاتصيبنّ الّذين ظلموا منكم خاصّة»؛ گاهي مجازات فقط شامل افرادي كه مرتكب گناهي شدند، نمي شود؛ مجازات عمومي است؛ چون حركت عمومي بوده؛ ولو همه ي افراد در آن شركت مستقيم نداشتند. همين ملت آن روزي كه به خيابان ها آمدند و سينه شان را مقابل تانك هاي محمدرضا پهلوي سپر كردند و از مرگ نترسيدند؛ يعني تحمل و صبر و سكوت گناه آلود پنجاه ساله را تغيير دادند، خداي متعال پاداش آنها را داد؛ حكومت ظلم ساقط شد، حكومت مردمي سر كار آمد؛ وابستگي ننگ آلود سياسي از بين رفت، حركت استقلال آغاز شد و ان شاءاللَّه ادامه هم دارد و ادامه پيدا خواهد كرد و اين ملت به توفيق الهي و به همت خود، به آرمانهاي خودش خواهد رسيد. اين به خاطر اين بود كه حركت كرد. بنابراين گناه نوع سوم هم يك طور استغفار دارد. در قرآن بارها «توبه» با «اصلاح» همراه آمده است؛ «الّا الّذين تابوا و اصلحوا»، «من تاب و امن و عمل صالحا». در جايي مصداق اين اصلاح هم ذكر شده

است: «انّ الّذين يكتمون ما انزلنا من البيّنات»؛ در مقابل كساني كه كتمان كنندگان حقايق بودند، «الّا الّذين تابوا و اصلحوا و بيّنوا». يا «الّا الّذين تابوا و اصلحوا و اعتصموا باللَّه و اخلصوا دينهم للَّه»؛ درباره ي كساني است كه نفاق ورزيدند و دودله شدند. مي فرمايد توبه و اصلاح اينها به اين است كه خودشان را يك دله و خالص كنند. بنابراين اصلاح لازمه ي توبه است. ما بايد استغفار كنيم. استغفار ما فراتر از استغفار اشخاصِ خود ماست. بنده هم بايد بروم براي شخص خودم استغفار كنم، شما هم بايد استغفار كنيد. در واقع نمي شود گفت ما گناهكاريم؛ غرق گناهيم. اينقدر كوتاهي، اينقدر تخلف و اينقدر تقصير در اعمال شخصي ما وجود دارد؛ لذا بايد استغفار كنيم. استغفار هم دل را نوراني و ذهن و روح را شفاف مي كند. اين كه استغفارهاي شخصي ماست؛ بين خود ما و خداست؛ ليكن استغفارهاي عمومي هم داريم؛ چون جمعي كه اين جا نشسته اند، مسؤولان كشور هستند؛ رؤساي قوا هستند؛ مديران ارشد كشور هستند. من پنج سرفصل را يادداشت كرده ام؛ اما چون وقت نيست، توضيح نمي دهم؛ فقط عبور مي كنم. يكي مسأله ي اختلاف است. از اختلافات بايد توبه و استغفار كنيم. اختلاف به ما ضربه مي زند. اختلاف گاهي با برانگيختن احساسات قومي و مذهبي و محلي و سياسي است؛ گاهي با به كشمكش رساندن اختلافات فكري است. اختلاف فكري ممكن است وجود داشته باشد، ايرادي هم ندارد؛ اما نبايد به كشمكش برسد. اين كه ما به بعضي از كساني كه بر ضد اعتقادات مردم، بر ضد حقايق موجود جامعه و بر ضد تاريخِ صحيح قلم فرسايي هاي اغواگر مي كنند، اعتراض مي كنيم، به خاطر همين است؛

و الّا ما با بيان آزاد، مسأله و مشكلي نداريم. بنده به معناي حقيقي و وسيع كلمه معتقد به آزادي بيانم؛ منتها برخي از حرفها جايش در منبرهاي عمومي نيست؛ جايش در مباحث تخصصي است. بله، چند نفر فقيه بنشينند، چند نفر حقوقدان بنشينند، چند نفر فيلسوف بنشينند، چند نفر جامعه شناس بنشينند درباره ي اساسي ترين مسائل و درباره ي اصل توحيد با هم بحث كنند؛ يكي رد كند، يكي قبول كند، يكي استدلال كند؛ بعد هم پخش بشود و جلوي چشم مردم قرار بگيرد؛ اما در محافل تخصصي اين كار بايد انجام بگيرد. درباره ي بينات انقلاب هم همين طور است؛ درباره ي مسائل اساسي نظام جمهوري اسلامي هم همين طور است؛ در مجالسِ تخصصي بحث انجام بگيرد. اين نهضت آزادفكري كه ما مطرح كرديم، براي همين است. البته دانشگاه ها و حوزه ها اول حركت خوبي از خود نشان دادند و تجاوب كردند؛ ليكن عملاً من در صحنه چيزي مشاهده نمي كنم. محافل علمي راه بيندازند و بحث كنند؛ اما اگر قرار شد يك نفر اغواگرانه مطلبي را كه در حوزه ي تخصصي بايد به بحث و جدل و استدلال طرفيني گذاشته شود، براي عامه ي مردم بيان كند، اين آزادي بيان نيست. البته اينها اختلافات فكري و سياسي و اختلاف و شكاف بين اركان حاكميت نظام است كه مي تواند به كشمكش نرسد. چند سال تلاش داشتند اين كار را بكنند؛ يعني بين اركان حاكميت اختلاف بيندازند. پيداست كه وقتي بين مسؤولان اصلي كشور كشمكش و دعوا و اختلاف بود و همديگر را قبول نداشتند و دائم به فكر ضربه زدن به هم بودند، كارها پيش نمي رود. خوشبختانه برخي از مسؤولان هوشيارانه زير بار نرفتند و

اجازه ندادند؛ و الّا دشمن برنامه اش خيلي وسيع بود. امروز، هم جهتيِ سه قوه براي ملت ايران يك فرصت است. البته عده يي اين را محكوم مي كنند، كه اين محكوم كردن غلط است. اين كه كساني در قواي مختلف با انتخاب و خواست مردم در جهت واحدي از لحاظ مشي سياسي حركت كنند، هيچ چيز مضري نيست؛ براي كشور مفيد است. البته عرصه باز است، كارها شفاف است و مردم مي بينند. منتقد، انتقاد منصفانه مي كند؛ قدر و ظرفيت اشخاص، همت ها و انگيزه ها مشخص مي شود؛ اين ايرادي ندارد. الان فرصتي پيش آمده است. نگذاريد اين فضاي هماهنگي، با طرح بي مورد برخي از اشكالات يا با بزرگ كردن چيزهاي كوچك، از بين برود. توجه داشته باشيد چشم و گوش هاي بدخواه و بددلي وجود دارند كه مي خواهند بين عناصرِ هم جهت اختلاف به وجود بياورند و نگذارند كار كنند. خيلي مراقب باشيد؛ هم در دولت مراقب باشيد، هم در مجلس مراقب باشيد، هم در قوه ي قضاييه مراقب باشيد، هم در عرصه هاي گوناگون سياسي و مطبوعاتي و غيره. انتقاد، طلب اصلاح و مطالبه ي مطالبات مردم، خوب است؛ عيب جوييِ بي منطق، بزرگنمايي، تهمت زني و افترا و شايعه پراكنيِ بي اساس بد است؛ اينها را بايد از هم تفكيك كرد. به نظر من اين يكي از چيزهايي است كه ما هر چه در گذشته در اين زمينه كوتاهي داشتيم، حالا بايد از اين كوتاهي ها استغفار كنيم و نگذاريم غفلت ما ادامه پيدا كند. دوم، مسأله ي خودخواهي به معناي وسيع كلمه است. از خودخواهي ها بايد استغفار كنيم. خودخواهي نقطه ي مقابل خداخواهي است. دل خودخواه به همان اندازه كه خودخواه و خودپرست است، از خداخواهي و خداپرستي دور است. اين

خودخواهي به معناي وسيع كلمه است؛ يعني شامل حمايت بي استدلال و متعصبانه و حميت آميز از خود، از حزب خود، از جناح خود، از خويشاوند و وابسته ي خود و از دوست و رفيق صميمي خود است؛ اين غلط است. بسياري از اختلافاتي كه در جامعه ي سياسي كشور ما وجود داشت، ناشي از همين بود. بنده سالها پيش - شايد بيست سال پيش - گفتم اختلافاتي كه به عنوان چپ و راست بروز مي كند، مثل اختلافات قبيله ييِ زمان قديم است. نگذاريم اين حالت ادامه پيدا كند؛ نگذاريم اين خودخواهي ها در ما رسوخ كند و منشأ اثر شود. سوم، غفلت از مردم و خدمت به آنهاست. اگر غفلتي در اين مورد داشته ايم، بايد به خدا پناه ببريم و توبه كنيم. نگذاريم دل ما از مردم غافل شود؛ بخصوص شما مسؤولاني كه مردم با شعار «خدمت به مردم»، «مبارزه ي با فساد»، «عدالت اجتماعي» - چه در مجلس، چه در دولت - شما را انتخاب كرده اند. يك لحظه بايد از خدمت به مردم غافل نشويم. به بركت گفتمان عدالت و خدمت و مبارزه ي با مفاسد، امروز اين مجلس و اين دولت شكل گرفته. علاقه ي مردم به اين مفاهيم بوده؛ نمي شود اين مفاهيم را مجرد و انتزاعي بدانيم؛ اينها مفاهيم واقعي است؛ در ميدان زندگي است. عدالت را بايد در برنامه هاي گوناگون معنا كنيد. آنچه مربوط به عدالت و خدمت به امور اقتصادي و مادي مردم است، در سياست هاي برنامه ي چهارم وجود دارد؛ كه از جمله ي آنها تقويت پول ملي، مهار تورم و گراني، كم كردن شكاف و فاصله بين دهك هاي بالا و پايين جامعه و از اين قبيل است. اين

سياست ها بايد به برنامه تبديل شود؛ و الّا خود عنوان «عدالت» يك هدف آرماني است. سياست هايي كه مي تواند ما را به عدالت برساند و برنامه هايي كه مي تواند اين سياست ها را محقق كند، بايد مورد توجه قرار بگيرد. البته در برنامه ي چهارم در اين زمينه مشكلاتي وجود دارد؛ اين مشكلات هم بايد برطرف شود؛ برنامه واقعاً طبق سياست ها تحقق پيدا كند تا بتوان اميدوار بود كه با اين برنامه به آن سياست ها خواهيم رسيد. سرفصل بعدي، غفلت از مباني اقتدار ملي و موجبات پايه هاي اصلي اقتدار ملي است. يك ملت براي اين كه به سعادت معنوي برسد، براي اين كه به آزادي برسد، براي اين كه به قله هاي معرفت برسد، احتياج دارد به اين كه قوي و مقتدر باشد؛ گر چه آن چيزها هم خودش از موجبات اقتدار است. يك ملت ضعيف، يك ملت توسري خور، يك ملت وابسته و دنباله رو، ملتي كه چشمش به دست و دهان ديگران است، نمي تواند خودش را به قله هاي آرماني برساند. اقتدار ملي را بايد تأمين كرد. اقتدار ملي با چه چيزي تأمين مي شود؟ با علم و اخلاق. درباره ي علم خيلي صحبت كرده ايم؛ در اين جلسه درباره ي اخلاق صحبت مي كنيم. در اخلاق، ما نبايد نمره كم بياوريم. پيغمبر ما معلم اخلاق است. پرچم تهذيب و تكميل اخلاق را پيغمبر برافراشته و رسالت پيغمبر اعلام كرده. ما بايد در زمينه ي اخلاق دچار عقب ماندگي نشويم. رفتارهاي اجتماعي، انضباط، وجدان كاري، قانون گرايي و روح دينداري - كه بعضي آدم هاي بي انصاف، روح دينداري جوان هاي ما را در معرض تطاول قرار دادند و به نام حرف هاي بي محتوا و بي منطق و به نام آزادي، دستخوش غارت كردند - از پايه هاي اقتدار

است. از توانايي ها و ظرفيت هاي موجود هم نبايد غفلت كنيم. يكي از پايه هاي اقتدار ملي اين است كه مسؤولان كشور و آحاد ملت اعتقاد داشته باشند مي توانند اين راهها را طي كنند و اين كارها را انجام دهند؛ خود را عاجز، بي دست و پا و در محيط بن بست احساس نكنند. اين را بايد به مردم بدهيم؛ اين از جمله ي وظايف ماست؛ اين جزو كارهايي است كه دولت بايد انجام دهد. موجبات اقتدار ملي جزو كارهايي است كه مربوط به حكومت است و دستگاه هاي حكومتي بايد انجام دهند. البته توهم قدرت هم نداشته باشيم. آنچه را كه نمي توانيم، با تخيل و توهم و خيال پردازي براي خودمان فرض نكنيم؛ غفلت از قدرت واقعي و حقيقي خودمان نداشته باشيم. و آخرين سرفصلي كه ذكر مي كنم، غفلت از دشمن است. هر چه از دشمن و توطئه هاي دشمن غفلت كرده ايم، بايستي از آن استغفار و توبه كنيم. اين توبه به معناي توجه دادن خود، تنبه دادن به خود به معناي آگاهي و هشياري و باز شدن چشم ماست. مدتي اين جنجال را راه انداختند كه شما از دشمن، زياد اسم مي آوريد؛ توهم توطئه داريد؛ خيال مي كنيد عليه شما توطئه است. با غفلت از توطئه، مگر توطئه از بين مي رود؟ امروز ديگر همه چيز آشكار و ظاهر شده است. آن روزي كه اين حرفها زده مي شد، شايد هنوز برخي از حرفها علني نشده بود؛ اما امروز به طور علني اعلان مي كنند كه عليه نظام جمهوري اسلامي، عليه قانون اساسي ما، عليه ملت ما و عليه منافع ما توطئه وجود دارد. با غفلت از توطئه نمي توان از توطئه جان سالم به

در برد. بايد هوشمندانه و آگاهانه با دشمني ها و توطئه ها آشنا شد و در مقابل آن هوشمندانه و آگاهانه و مدبرانه از خود و از منافع ملي خود و از هويت خود دفاع كرد. امروز در منطقه ي ما مسائل فراواني وجود دارد. شايد بشود گفت امروز حساس ترين نقطه ي دنيا منطقه ي خاورميانه است. امريكا در اين منطقه اهدافي را براي خود تعريف كرده است. هدف اساسي امريكا در چارچوب اهداف سلطه طلبانه و امپراتوري خواهانه ي امريكاست؛ اين چيزي نيست كه مقطعي انتخاب كرده باشند؛ نه، دنبال امپراتوري و تسلط بر همه ي دنيا هستند. در چارچوب اين اهداف، مسأله ي خاورميانه، منطقه ي حساس قرار مي گيرد. براي خاورميانه و خليج فارس و شمال آفريقا برنامه دارند. البته اين برنامه داشتن، معنايش اين نيست كه خواهد شد؛ نه، برنامه هم دارند، تمهيد هم كرده اند، مقدماتش را هم فراهم مي كنند و نمي رسند؛ كما اين كه نرسيده اند. در فلسطين نرسيدند، در عراق نرسيدند؛ ليكن براي اين جاها و كشورهاي ديگر برنامه دارند. براي عراق برنامه داشتند. هدف امريكا در اين منطقه اين است كه در اين كشورها دولت هايي سر كار بيايند كه كاملاً دست نشانده و مطيع امريكا باشند و دردسري براي امريكا نداشته باشند. دولت هاي امروزِ خاورميانه اين طور نيستند. البته خيلي از آنها مطيع هستند، اما دردسر دارند. اگر طبق نسخه ي امريكايي بخواهند دردسر نداشته باشند، راهش اين است كه يك ظاهر دمكراسي در آن جا وجود داشته باشد؛ تسلط امريكا باشد، حكومت هاي بظاهر منتخب مردم هم سر كار باشند. حتّي حكومت هاي سلطنتي يي كه امروز در خاورميانه وجود دارد، امريكا اينها را دوست نمي دارد؛ چون مي داند اينها براي او مايه ي دردسر است. دولت هاي اسلامي و عربي بايد

به اين نكته توجه كنند. امريكا براي مصر هم برنامه دارد؛ براي سعودي هم برنامه دارد؛ براي اردن هم برنامه دارد؛ براي كشورهاي خليج فارس هم برنامه دارد. برنامه ي او فقط براي لبنان و سوريه و عراق نيست كه ديگر كشورهاي عربي بنشينند تماشا كنند كه امريكا به خيال خود حساب سوريه و لبنان را برسد؛ بعد نوبت آنهاست. البته بين خواست امريكا و واقعيت خيلي فاصله است. گروهي كه امروز در امريكا سر كارند، مثل آدم هاي مست تصميم مي گيرند؛ اصلاً نمي فهمند چه كار مي كنند؛ اينها از خيلي واقعيات عالم فاصله دارند و دورند. خود تحليلگران زبده و برجسته ي سياسي امريكا هم امروز همين حرف ها را مي زنند و مي نويسند. سايت هاي اينترنتي و مطبوعاتشان از اين حرف ها پُر است؛ مي گويند اينها دارند امريكا را به نقطه ي اضمحلال و سقوط مي كشانند. واقع قضيه هم همين است. وجود اينها براي امريكا احتمالاً انتقام خدايي است؛ ليكن به هر حال اين برنامه را دارند. اين منطقه، چنين منطقه يي است. ما در اين منطقه، نقطه يي هستيم كه قدرت ملي و قدرت سياسي كشور ما، هم در خود منطقه، هم در سطح دنيا، هم در زبان تحليلگران سياسيِ زبده و درجه ي يك دنيا مورد اعتراف قرار گرفته؛ اين را قبول كرده اند. يك كشور بزرگ، يك كشور آباد در يك نقطه ي فوق العاده حساس، با جمعيت زياد، با مسؤولان متحد و متفق، با ملت بااستعداد و با ملت جوان؛ ما چنين موقعيتي داريم. در اين موقعيت بايد حواسمان جمع باشد؛ متوجه اطراف باشيم؛ توطئه هاي دشمنان را ببينيم؛ آگاهانه و هوشيارانه و مدبرانه و شجاعانه حركت كنيم. اين كه مي بينيد جنجال عليه جمهوري اسلامي زياد

است، دليل اقتدار ماست. امام (رضوان اللَّه عليه) يك وقت فرموده بودند اگر جمهوري اسلامي چيزي نيست، چرا اين قدر عليه آن صف آرايي مي كنند؟ اگر اهميتي ندارد، چرا براي مقابله ي با آن، اين قدر خودكشان مي كنند؟ اين، دليل اقتدار جمهوري اسلامي است. اين چند روزه سر قضيه ي موضعگيري رئيس جمهور جنجالي به وجود آوردند. البته اين بار اول هم نبود؛ بار چندم بود. يك بار ديگر هم ده، يازده سال قبل به مناسبت قتل اسحاق رابين، رئيس جمهور وقتِ ما آن روز اظهار نظري كرد؛ جنجالي درست كردند كه چرا رئيس جمهور ايران از قتل نخست وزير اسرائيل اظهار خوشحالي كرده! اولين احساسي كه به انسان دست مي دهد، شرمندگي از بشريت است به عوض سران اروپا و غرب؛ اينها بايد از بشريت شرمنده باشند كه اين قدر تحت نفوذ صهيونيست ها هستند؛ از ملت هاي خودشان هم بايد شرمنده باشند. مگر در دنيا دولت هايي كه دولت هاي ديگر را قبول نداشته باشند و هويت سياسي آنها را انكار كنند، وجود ندارند؟ مگر رؤساي كشورهايي كه در دل آرزوي نابودي رئيس يك كشور ديگر را داشته باشند، در دنيا كم اند؟ به زبان هم مي آورند، مرتب هم هست. كجا چنين حساسيتي به وجود مي آيد؟ نفوذ صهيونيست ها روي دولت هاي غربي و اروپايي متأسفانه چنين جنجال هايي را به وجود مي آورد. بعد هم از فرصت استفاده كردند، اين را وصل كردند به قضيه ي انرژي اتمي! آن ناداني كه اولين بار اين حرف را زد و اين را به ماجراي انرژي اتمي وصل كرد، نفهميد كه سلاح اتمي براي از بين بردن حكومت ها و سيستم ها و رژيم ها نيست؛ سيستم ها و رژيم ها با سلاح اتمي از بين نمي روند؛ سلاح اتمي فقط مي تواند

انسان ها و سرزمين ها را نابود كند. آنچه رژيم ها را نابود مي كند، قدرت مقاومت و عزم و مبارزه ي ملت هاست؛ كه اين عزم و مبارزه در فلسطين وجود دارد و به فضل الهي حتماً به سرنگوني رژيم صهيونيستي منتهي خواهد شد. پروردگارا! به محمد و آل محمد تو را سوگند مي دهيم ما را موفق به استغفار و توبه بفرما؛ با نور توبه، دل هاي ما را روشن و منور كن؛ شر دشمنان را از سر امت اسلامي و عموم ملت هاي مسلمان كم و كوتاه كن. پروردگارا! ملت عزيز ايران را روزبه روز عزيزتر بفرما. (يكي از دوستان بخصوص از من درخواست كردند كه درباره ي نماز به مديران سفارش و تأكيد كنم. در مورد نماز، بخصوص به مسؤولان آموزش و پرورش و دانشگاه ها عرض مي كنم كه در اين باره اهتمام بورزيد. ان شاءاللَّه كساني كه مسؤول اقامه ي نماز هستند، بتوانند برنامه هاي خود را در دستگاه ها بسهولت اجرا كنند. همكاري هاي خوبي با اينها شده، بعد از اين هم اين همكاري ها بايد ان شاءاللَّه روزبه روز زياد شود.) پروردگارا! شهداي عزيز ما را با پيغمبر محشور بفرما؛ همدلي ميان مسؤولان كشور را روزبه روز بيشتر كن. پروردگارا! به حق محمد و آل محمد مسؤولان كشور را در قواي سه گانه در انجام دادن وظايف خودشان موفق و مؤيد بگردان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه

گزيده اي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار فرهنگيان و معلمان استان كرمان

گزيده اي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار فرهنگيان و معلمان استان كرمان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اولاً به برادران و خواهران عزيز معلم سلام و خوش آمد عرض مي كنيم. جلسه ي امروز ما به يك معنا جلسه ي كاري است؛ به يك معنا جلسه ي نمادين است. جلسه ي نمادين، از اين جهت كه اصل نشستن ما با معلمان در

هر سال، نماد تكريمي است كه نظام اسلامي براي قشر معلم در جامعه قائل است. جلسه ي كاري، از اين جهت كه امروز اين جلسه مربوط به شماست و شما بايد صحبت كنيد؛ و اين اولين جلسه از اين نوع است كه ما تشكيل مي دهيم. ما با اساتيد و دانشجويان جلساتي داشته ايم كه به جاي اين كه بنده صحبت كنم، افرادي از حضار جلسه صحبت مي كردند؛ كه تأثير بسيار خوبي هم دارد؛ چون از زبان افراد صاحب نظر يك قشر، مسائل مورد اهتمام آنها بيان مي شود. اين گونه جلسات از تلويزيون هم پخش مي شود؛ هم مسؤولان مي شنوند، هم مردم مي شنوند؛ براي بنده هم بسيار مفيد است. ما تاكنون چنين جلسه يي با معلمان نداشته ايم. شايد يكي دو هفته پيش بود كه معلمي - نمي دانم با نامه يا با پيغام - اعتراض كرده بود كه چرا فلاني براي معلمان چنين جلسه يي را تشكيل نمي دهد. ديديم حرف درستي است؛ و تصادفاً به اين جلسه افتاد. ما از قبل برنامه ريزي نكرده بوديم كه اين جلسه در كرمان برگزار شود؛ بعد كه اين سفر پيش آمد، ديدار هر ساله ي خودم با معلمان را - كه مصادف با هفته ي معلم است - در اين جا قرار داديم و اين جلسه تشكيل شد؛ بنابراين جلسه متعلق به شماست. من ابتدا چند جمله يي عرض مي كنم، بعد دوستان جلسه را اداره مي كنند و شما مطالبي را بيان خواهيد فرمود. اين كه جلسه ي ديدار ما با معلمان در كرمان برگزار شد، به نظر من تصادف عجيبي است؛ زيرا من از لحاظ تعليم و تربيت با كرمان ارتباط ويژه يي دارم. البته ارتباط من با كرماني ها در عرصه هاي مختلف خيلي زياد بوده؛ خيلي

از دوستان نزديك ما در دوران مبارزه و دوران طلبگي، رفقاي كرماني بوده اند - مثل آقاي هاشمي رفسنجاني، آقاي حجتي كرماني، آقاي باهنر و بعضي ديگر - دوستان كرماني از غيرطلاب هم داشتم كه بين من و آنها خيلي محبت برقرار بود - مثل مرحوم اسلاميت و بعضي ديگر - ليكن در زمينه ي تعليم و تربيت، ارتباط من با كرمان از همه ي اينها قديمي تر است. دبستاني كه من در مشهد مي رفتم، معلم آن، مرحوم ميرزا حسين تدين كرماني بود. تنها مدرسه ي ديني مشهد هم مدرسه ي ايشان بود، به نام «دارالتعليم ديانتي». بنده شش سال در اين مدرسه زير دست آقاي تدين درس خواندم. مرحوم تدين واقعاً يك مرد حسابي بود. نه تنها آن زمان كه من بچه بودم، اين حس را داشتم، بلكه زمان رياست جمهوري هم كه ايشان در مشهد به ديدن من آمده بود، از نو نگاهي به ايشان كردم؛ ديدم مرد سنگين، جاافتاده، محترم و باشخصيتي است. ايشان، هم معلم بود، هم ناظم. با آن وقار و هيمنه يي كه داشت، در حياط مدرسه راه مي افتاد و چوبي به دستش مي گرفت و البته گاهي هم بچه ها را فلك مي كرد؛ بنده را هم يك بار فلك كرد. ايشان مرد محبوبي بود. در همان دوره ي بچگي هم بنده و شايد همه ي بچه ها به ايشان علاقه مند بوديم. وقتي درسم در آن مدرسه تمام شد، يكي از برادرانم در آن جا مشغول تحصيل شد؛ ولي باز من با ايشان سلام و عليك داشتم. سر ماه وقتي مي رفتم شهريه ي برادرم را بدهم، ايشان را مي ديدم؛ باز هم با همان منش و چهره ي محترم و آقاوار و واقعاً مديريتي؛ آن هم

نه مديريت يك دبستان. ايشان در مدرسه هيبت داشت. ما در مدرسه محلي داشتيم به نام قصاص گاه، كه بچه ها در آن جا مجازات مي شدند؛ بنده هم در همان جا يك بار قصاص شدم! آن جا، هم محل مجازات بچه ها بود، هم نوعي زباله داني؛ يعني بچه ها خربزه يا هندوانه مي خوردند و پوست هايش را بايد در آن جا مي ريختند. ايشان وقتي در مدرسه راه مي رفت، با همان لهجه ي كرماني به بچه ها خطاب مي كرد: هر كس مِيْوه مي خورد، پوستهايش را بريزد قصاص گاه. از آن سال ها، اين صدا هنوز در گوش من هست. غرض، اين ارتباط نزديكِ عاطفي را من با مسأله ي تعليم و تربيت در كرمان و با عنصر كرماني از اين سابقه ي طولاني دارم. اين هم تصادف عجيبي است كه اين جلسه ي تعليم و تربيتيِ معلمي، با اين سابقه، در كرمان اتفاق بيفتد. البته بعد از آن هم من با بعضي از معلمان كرماني ارتباط داشتم. سال هاي آخر دهه 40 و شايد اوايل دهه 50 وقتي براي سخنراني هاي مذهبي به كرمان مي آمدم، چند نفر از جوان هاي فعال، مبارز و مذهبي دور و بر ما بودند؛ يكي از آنها آقاي محمدرضا مشارزاده بود، كه ايشان هم معلم بود. بنابراين با معلم ها ارتباط خوبي داشتيم. البته شما جمع حاضر، نمونه يي از معلمان استان هستيد؛ جامعه ي معلميِ استان كرمان خيلي وسيع تر است. چون نسل جوان و نوجوان ما در جامعه گسترده است، نقش شماها در پيشبرد مسائل عمومي و ملي در سطح استان، بسيار مهم است. به هر حال براي جامعه ي معلمان - چه زنان، چه مردان - از اعماق قلب احترام قائلم و نقش شما را حقيقتاً مهم مي دانم. آرزوي من اين است كه

اين احساس و درك عميق تا اعماق جامعه ي ما و بخصوص در دستگاه هاي تصميم گيرنده وجود داشته باشد و نقش تعليم و تربيت و معلم را بدانند. پس از طرح نظرات و ديدگاه هاي گروهي از فرهنگيان و معلمانِ حاضر در جلسه، بار ديگر رهبر معظم انقلاب اسلامي بياناتي ايراد فرمودند كه گزيده اي از آن چنين است: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

از نظر من جلسه ي بسيار خوبي بود. بعضي از دوستان گفتند اين حرفها را ما مي دانيم و آمده ايم حرفهاي شما را بشنويم. من عرض مي كنم نه؛ اين كه معلمان اين حرفها را بدانند، كافي نيست. اينها حرفهاي معلمان است كه دوستان دارند مي گويند. اين حرفها منعكس خواهد شد؛ هم براي مسؤولان و هم براي مردم. براي من هم شنيدن اين حرفها مهم است؛ اميدواريم مفيد باشد و بتوانيم اينها را منشأ اثر قرار دهيم. يازده نفر از دوستان معلم صحبت كردند. اين را هم در حاشيه عرض كنيم كه خيلي از برادران و خواهرانِ حاضر در جلسه حرفهايي دارند كه دوست دارند آنها را بزنند. البته ممكن است اين حرفها مهم باشد، ممكن است مهم نباشد؛ اما خودشان فكر مي كنند اين حرفها را بايد بزنند؛ ولي مجالي پيدا نمي كنند. در عين حال اگر قرار باشد همه ي دوستان صحبت كنند، جلسه ي يك ساعته و دو ساعته كافي نيست؛ يك جلسه ي سي وپنج شش ساعته يي بايد تشكيل دهيم و بشنويم و يادداشت كنيم؛ كه آن هم ميسر نيست. بنابراين حرفها را - اگر واقعاً حرفهاي لازمي است - بنويسيد؛ من مي گويم بررسي كنند. و اما آنچه معلمان عزيز فرمودند. تحقق برخي از اينها تدريجي است. منزلت معلمان - كه

بعضي از برادران فرمودند و بسيار هم مهم است - با بخشنامه و دستور به دست نمي آيد؛ اينها حكمي نيست. منزلت معلمان با يك روند تدريجي به وجود مي آيد؛ به شرط اين كه به آن اعتقاد وجود داشته باشد. همين كاري كه ما داريم مي كنيم، يكي از كارهايي است كه به اين اميد انجام مي گيرد كه منزلت معلم و تعليم و تربيت در جامعه بالا برود. بنابراين اينها دستوري و بخشنامه يي نيست؛ اينها را بايد تأمين كرد. يك مقدار به خود معلم مربوط است، يك مقدار به مديران تعليم و تربيت در آموزش و پرورش مربوط است، يك مقدار هم البته به مسؤولانِ تصميم گير كشور ارتباط پيدا مي كند. پيشنهادهايي كه درباره ي بازنشستگان و معلمان و حقوق و امثال اين چيزها بيان كرديد، بايد كارشناسي شود و به دولت محول گردد... ... حق معلم بايد طبق قاعده و قانون و مقررات داده شود؛ منتها كاري كه ما مي كنيم، تسهيل و زمينه سازي است؛ به پيشرفت كار كمك مي كنيم. ما اجراكننده نيستيم؛ به آموزش و پرورش مي گوييم، به سازمان مديريت و برنامه ريزي سفارش مي كنيم، به خود رئيس جمهور محترم سفارش مي كنيم، به مسؤولان ذي ربط سفارش مي كنيم، به مسؤولان استاني سفارش مي كنيم؛ والّا دستگاه رهبري كار اجرايي به اين معنا مطلقاً انجام نمي دهد؛ دولت بايد انجام دهد؛ وظيفه ي دولت است؛ درستش هم همين است كه اينها را دولت انجام دهد. البته پيشنهادهايي كه شد، عمدتاً پيشنهادهاي مهم و خوبي است؛ حاكي از خبرويت در كار آموزش و پرورش است. من اين پيشنهادها را به مجموعه ي خودمان مي دهم تا بررسي كنند و ان شاءاللَّه آنچه عملي و ممكن باشد، به توفيق الهي انجام خواهد

گرفت. اما آنچه من مي خواهم عرض كنم. اعتقاد بنده به مسأله ي تعليم و تربيت و مسأله ي معلم، يك اعتقاد عميق و بنياني و اصولي است؛ به تعبير فرنگي مآبها، يك اعتقاد ايدئولوژيك است. اين طور نيست كه مثلاً فكر كنيم سياست جاري اقتضاء مي كند ما معلم را تقويت يا تضعيف، كمك و يا ترويج كنيم؛ نه، مسأله اين است كه هيچ تحولي - چه مثبت، چه منفي - در جامعه صورت نمي گيرد، مگر اين كه معلم و دستگاه تعليم و تربيت در آن نقش اساسي دارد. اگر جامعه ي آموزش و پرورش، يك جامعه ي فعال، پُرنشاط، متعهد، داراي احساس مسؤوليت، مبتكر، عالم و پُرانگيزه باشد، در سطح كشور تأثير بنياني خواهد گذاشت. البته احزاب و جناح ها و جمعيت هاي سياسي هميشه براي اهداف كوتاه مدت - براي فلان خواست، فلان انتخابات، فلان گزينش - به آموزش و پرورش توجه ويژه يي دارند؛ اينها چيزهاي بسيار كم اهميتي است؛ اينها كوچك كردن نقش آموزش و پرورش و معلم و مدرسه است. تشكيل هويت نسل جديد به دست معلم است؛ يعني حتّي نقشي پُررنگ تر از نقش خانواده و پدر و مادر. خود شما هم فرزندان مدرسه يي داريد و مي بينيد كه گاهي اوقات فرمايش آقا معلم يا خانم معلم براي بچه وحي مُنزل است؛ به خانه مي آيد، كاري را انجام مي دهد يا كاري را انجام نمي دهد، يا ساعتي مي خوابد يا ساعتي ورزش مي كند، يا كار ديگري مي كند؛ چون اينها را معلم گفته. پدر و مادر كه بارها اين حرفها را مي گويند، تأثير ندارد؛ اما حرف معلم تأثير دارد. در اكثر موارد حرف معلم بر حرف پدر و مادر در ذهن كودك و نوجوان ترجيح

پيدا مي كند. اين است نقش معلم. اگر ما مي خواهيم اين هويت، خوب شكل بگيرد؛ اگر مي خواهيم نسلي به وجود بيايد كه اعتمادبه نفس و انضباط اجتماعي داشته باشد؛ يك نسل مسؤوليت پذير و باعرضه و باكفايت براي كارهاي بزرگ، يك نسل داراي ابتكار، يك نسل مهربان و بدون احساس انتقام گيري در درون خانواده ي بزرگ جامعه، يك نسل فداكار، يك نسل پُركار، يك نسل كم اسراف و دور از اسراف؛ اگر مي خواهيم فرهنگ عمومي جامعه به اين سمت حركت كند، راه و كليدش آموزش و پرورش است. براي تربيت چنين نسلي، آموزش و پرورش بايد مهيا و مناسب باشد. البته دوستاني كه صحبت كردند، نگاه به نيروي انسانيِ آموزش و پرورش، نگاه به سازماندهي و تشكيلات آموزش و پرورش و نوع مديريت ها را بدرستي تبيين كردند؛ اينها بسيار مهم است؛ تأمين معيشتي و كم كردن دغدغه ي زندگي از معلمان هم يكي از شرايط حتمي و لازم است؛ در اين هيچ ترديدي نيست؛ همين پيشنهادهايي كه شده و همين كارهايي كه دارد انجام مي گيرد، اينها هم ان شاءاللَّه بايد دنبال شود؛ منتها من به شما معلمان عزيز - خواهران و برادران - مي گويم مشكلات مادي نمي تواند و نبايد يك معلمِ ديندار و متعهد را از پايبندي به وظايف معلمي باز بدارد. اين حرف، توجيهي براي كم گذاشتن در كفه ي زندگي معلمان نيست؛ بالاخره هر مقدار كه در توان دولت و مسؤولان هست، بايد انجام گيرد؛ اما از طرف شما - كه معلم هستيد - مي خواهم عرض كنم كه اين مشكلات نبايد بتواند در عزم و تصميم و احساس و انگيزه ي شما نسبت به اين شغل پُرخطورت و مهم اثر بگذارد. آنها

بايد وظيفه شان را انجام دهند و ان شاءاللَّه هم انجام مي دهند؛ اما شما هم توجه كنيد كه آينده ي كشور دست شما جامعه ي بزرگ معلمان است. آنچه مهم است، اين است كه اين جامعه به حقيقتِ معناي معلمي - كه در واقع همان منزلت معلمي است - خودش پايبند بماند. منزلت معلمي فقط اين نيست كه يكي را تكريم و احترام كنند و دستش را ببوسند؛ منزلت معلمي يعني تأثيرگذاري در روند تاريخي و مرزبندي فرهنگيِ يك ملت. اگر جامعه ي معلمان بتواند اين كار را انجام دهد، منزلت معلمي - به معناي حقيقي كلمه - حفظ شده. اعتقاد من اين است كه آموزش و پرورش براي حل مسائل اساسيِ اين بخش عظيم - به تعبير فرنگي ها - يك اتاق فكر احتياج دارد. تصميم ها در آموزش و پرورش نبايد سليقه يي گرفته شود. يك وقت بخشي از آموزش و پرورش مثلاً احساس مي كند كه بايد به جوانان آموزش هاي جنسي داد - تقليد كوركورانه ي از غرب - ناگهان مي بينيم از يك گوشه، نوشته و كتاب و جزوه در اين زمينه منتشر مي شود! روي اين مسأله، كجا فكر شده؟ كجا تصميم گيري شده؟ كجا سنجيده شده؟ چقدر ما بايد دنباله رو غرب باشيم؟! چقدر بايد تجربه هاي شكست خورده و ناكام غربي ها را چشم بسته دنبال و تقليد كنيم؟! مگر آنها از دامن زدن به احساسات جنسي سود بردند؟ در اين مسأله، در مانده اند. پرده ي عفاف و حفاظ و معصوميتي از دين و تعليمات ديني روي زن و مرد و جوان و پير ما گسترده شده است؛ بياييم با دست خودمان اين پرده را بدريم! اين با كدام فكر و منطق تطبيق مي كند؟ البته اين

به شماها ارتباطي ندارد؛ به اصل آموزش و پرورش ارتباط دارد؛ ليكن تذكر آن را در محضر شما عزيزان مفيد دانستم. يا ناگهان از گوشه يي يك نفر تشخيص داده كه بايد ما به كودكان دبستاني، از كلاس اول - يا حتّي پيش دبستاني - زبان انگليسي ياد بدهيم؛ چرا؟ وقتي بزرگ شدند، هر كس نياز دارد، مي رود زبان انگليسي را ياد مي گيرد. چقدر دولت انگليس و دولت امريكا بايد پول خرج كنند تا بتوانند اين طور آسان زبان خودشان را در ميان يك ملت بيگانه ترويج كنند؟ ما براي ترويج زبان فارسي چقدر در دنيا مشكل داريم؟ خانه ي فرهنگ ما را مي بندند، عنصر فرهنگي ما را ترور مي كنند، ده جور مانع در مقابل رايزني هاي فرهنگي ما درست مي كنند؛ چرا؟ چون در آن جا زبان فارسي ياد مي دهيم. ولي ما بياييم به دست خود، مفت و مجاني، به نفع صاحبان اين زبان - كه مايه ي انتقال فرهنگ آنهاست - اين كار را انجام دهيم! البته بنده با فراگرفتن زبان خارجي صددرصد موافقم؛ نه يك زبان، بلكه ده زبان ياد بگيرند؛ چه اشكالي دارد؟ منتها اين كار جزو فرهنگ جامعه نشود. امروز كشورهايي هستند كه متأسفانه زبان مليِ خودشان، زبان رسمي شان نيست. امروز زبان رسمي هند و پاكستان، زبان انگليسي است؛ زبان ديواني شان، زبان انگليسي است؛ در حالي كه زبان هندي و زبان اردو و چند صد زبان ديگر هم دارند. در پاكستان، زبان اردو؛ و در هندوستان، زبان هندي، زبان رايج است؛ اما آنها بكلي مغفولٌ عنه است. چگونه زبان خارجي آمد جاي زبان مليِ يك ملت را گرفت؟ همين طوري وارد مي شوند. انگليسي ها در هند سرمايه گذاري كردند تا توانستند وضعيت را

به اين جا برسانند. بعضي از كشورهاي آفريقايي، زبانشان پرتغالي يا اسپانيولي است؛ به زبان رسميِ خودشان اصلاً توجه نمي كنند؛ اين خوب است؟ تسلط زبان بيگانه بر يك ملت، خوب است؟ زبان، استخوان فقرات يك ملت است؛ اين را ما اين طور تضعيف كنيم؟ چرا؟ چون آقايي سليقه اش اين است و اين طور فهميده! مدرسه و بچه هاي مردم كه محل آزمون و خطا نيستند؛ آزمايشگاه نيستند كه ما اين مسأله را تجربه كنيم، بعد ببينيم تجربه غلط از آب درآمد. با بچه هاي مردم كه نمي شود اين طوري رفتار كرد. بنابراين اتاق فكر - يعني يك مركز انديشمند و آگاه - لازم است. چيزهاي فراوان ديگري هم در آموزش و پرورش وجود دارد، كه بايد به آنها هم توجه كرد. آنچه من بجد طرفدار آن هستم، همان چيزي است كه بعضي از دوستان هم گفتند: ارتقاء سطح تحصيلي معلمان، تا آن جايي كه ممكن باشد. در اين زمينه، راه هايي هم پيشنهاد شد - مثل كار تحقيق ميان معلمان - كه بايد بررسي و پيگيري شود. از همه ي اينها مهمتر، مسأله ي ديانت است. اگر مي خواهيد كار معلميِ شما مورد رضاي خدا و نسل هاي آينده قرار گيرد و در انجام وظيفه تان از شما به نيكي ياد شود، بچه ها را متدين بار بياوريد. متدين بارآوردن بچه فقط كار معلم تعليمات ديني نيست؛ يك معلم رياضي، يك معلم فيزيك، يك معلم فارسي و ادبيات هم با يك نكته گوييِ بجا و با يك تك مضراب مي تواند تفكر ديني را در اعماق دل شاگرد و مخاطبِ خود جا دهد تا يادش نرود. گاهي حتّي بيش از معلم ديني مي توانند اثر بگذارند. وقتي معلم ديني سر كلاس مي آيد،

يك تكليف است و بچه ها و همه ي انسان ها نسبت به تكليف، حالت امتناع دارند. اين آقا مي خواهد بيايد تكليف بدهد؛ اگر خيلي خوش بيان و خوش برخورد و خوش اخلاق و خوش تدريس باشد، يك مقدار حرفش قابل قبول است؛ اگر اينها هم نباشد، كه ديگر هيچ. اما يك معلم فيزيك، يك معلم رياضي، يك معلم شيمي، يك معلم ادبيات فارسي، يك معلم تاريخ، گاهي در خلال صحبت، با يك كلمه ي بجا - حقيقتاً يك كلمه - مي تواند تأثيري در روح كودك و نوجوان و جوان بگذارد كه او را به معناي واقعي كلمه متدين و پابند كند. شماها مي توانيد اين كار را بكنيد؛ هم در دبستان، هم در راهنمايي، هم در دبيرستان. بچه ها را متدين بار بياوريد. متدين بار آوردنِ بچه ها همان چيزي است كه مي تواند آينده ي اين كشور را آباد كند. اگر ما مي خواهيم اين كشور پيشرفت صنعتي كند، پيشرفت مادي كند، پيشرفت فرهنگي كند، رتبه ي اول منطقه را - همان طور كه در سند چشم انداز آمده - حائز شود، اين در سايه ي انگيزش ديني و ايمان امكان پذير است. وقتي ايمان بود، انسان دنبال ايمان حركت مي كند و با همه ي سختي ها هم مي سازد. بنده در دوره ي مبارزه، گاهي كه در سلول خيلي فشار مي آمد، دلم به حال بچه هاي كمونيست مي سوخت؛ مي گفتم چون اينها خدا ندارند. وقتي اوضاع بر ما خيلي تنگ مي شود و فشار مي آيد، با خدا درد دل مي كنيم؛ حرفي مي زنيم و قطره ي اشكي مي ريزيم و چيزي مي خواهيم و اميدي در دل ما مي درخشد؛ اما اينها آن را ندارند. انسان وقتي خدا را داشته باشد، اميد و افق روشني دارد. والسّلام عليكم ورحمةاللَّه وبركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در خطبه هاى نماز عيد سعيد فطر

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در

خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر خطبه ي اول بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللَّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه سيّد الأنبياء و المرسلين ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. قال اللَّه الحكيم: «و لتكملوا العدّة و لتكبّروا اللَّه علي ما هداكم». عيد سعيد فطر را به همه ي آحاد ملت مسلمان ايران و به همه ي امت اسلامي و به شما نمازگزاران عزيز تبريك عرض مي كنم. گذراندن ماه رمضان با عبادت، با روزه داري، با توسل و ذكر و خشوع و ورود در روز عيد فطر، براي مؤمن يك عيد به معناي حقيقي است. اين عيد از جنس جشن هاي مادي دنيوي نيست؛ اين عيدِ رحمت خداست؛ اين عيدِ مغفرت الهي است؛ اين عيدِ شكر و سپاس مردمي است كه موفق شده اند ماه رمضان را با عبادت حق و با ورود در ضيافت پُرشكوه الهي به سلامت و عافيت بگذرانند و در ماه رمضان در حد وسع و توان و امكان خود، از ذكر و دعا و توسل و خشوع و روزه و نماز بهره ببرند. اين عيدِ مسلماناني است كه پايان يك دوره ي عبادت و رياضت را با اميد مغفرت و پاداش الهي به روز فطر رسانده اند. در روايتي است از سُويد بن غَفَله - كه از دوستان اميرالمؤمنين است و درباره ي او اين طور گفته اند كه «من كان من اولياء اميرالمؤمنين»؛ از نزديكان اميرالمؤمنين بوده است - كه مي گويد روز عيد فطر در خانه ي اميرالمؤمنين بر او

وارد شدم. «فاذا عنده فاثور اي خوان»؛ در مقابل او سفره يي گسترده شده بود و حضرت مشغول غذا خوردن بودند. «و صحفة فيها خطيفة و ملبنة»؛ غذاي بسيار متواضعانه يي در مقابل حضرت گذاشته شده بود. «خطيفة» غذايي است كه در حداقل امكان براي كسي تهيه مي شود؛ مثلاً مقداري شير و مقداري آرد مخلوط مي كردند؛ غذاي كاملاً فقيرانه. «فقلت يا اميرالمؤمنين يوم عيد و خطيفة؟»؛ عرض كردم يا اميرالمؤمنين! شما روز عيد چنين غذاي كم اهميت و كم ارزشي مي خوريد؟ معمول اين است كه در روزهاي عيد، مردم بهترين غذاهاي خود را مي خورند؛ شما به اين غذا اكتفا كرديد؟ «فقال: انّما هذا عيد من غفر له»؛ فرمود امروز، روز عيد است؛ اما براي كساني كه مورد مغفرت الهي قرار گرفته باشند. يعني عيد بودنِ امروز به خوردن غذاهاي رنگين و دل خوش كردن به شادي هاي كودكانه نيست؛ اين عيد واقعي است براي كساني كه بتوانند و توانسته باشند مغفرت الهي را براي خودشان تحصيل كنند. در يك جمله ي ديگر اميرالمؤمنين فرمود: «انّما هو عيد لمن قبل اللَّه صيامه و شكر قيامه»؛ عيد فطر، عيد است براي كسي كه خدا روزه ي او را مورد قبول قرار دهد و نماز و عبادت او را مورد شكر و سپاس خود قرار دهد. «و كلّ يوم لا يعصي اللَّه فيه فهو يوم عيد»؛ آن روزي كه من و شما اين توفيق را پيدا كنيم كه هيچ معصيتي از ما سر نزند، روز عيد و شادماني است. البته گفته شده است در عيد فطر به يكديگر تحيت بگوييد؛ لباسهاي تازه ي خود را بپوشيد؛ آن روز را روز عيد و شادماني بدانيد؛ اما جوهر اين

عيد عبارت است از توجه به معنويت و طلب مغفرت و درخواست رحمت پروردگار. برادران عزيز! خواهران عزيز! شما روزه داران مؤمن در سرتاسر ماه رمضان با روزه ي خود - براي كساني كه روزه بر آنها واجب بوده است - با عبادت خود، با دعاي خود، با توسل خود، با احياي خود، با تلاوت قرآني كه كرديد، با ذكر و خشوعي كه به خرج داديد، اين فرصت را براي خود به وجود آورديد كه دلهاي خود را به خداي متعال نزديك كنيد؛ اين فرصت را مغتنم بشماريد؛ اين دستاورد را بزرگ بدانيد و آن را براي خودتان حفظ كنيد. ملت ما ملت مؤمني است؛ دلهاي جوانان ما پاكيزه و نوراني است؛ زنان و مردان ما در سرتاسر كشور ارتباط قلبي شان با خداي متعال صادقانه است؛ اين فرصت بزرگي است براي ملت ما كه بتواند جلب رحمت الهي بكند. پروردگارا! به محمد و آل محمد ملت ما را در ميدان هاي معنويت، در ميدان هاي رشد و شكوفايي مادي، در عرصه هاي فردي و اجتماعي، موفق و مؤيد بدار. پروردگارا! به ما توفيق پرهيزگاري و كسب تقوا و حفظ تقوا عنايت كن. پروردگارا! ملت ما را عزيز و سربلند كن؛ رحمت و مغفرت خود را شامل حال همه ي ما و گذشتگان ما قرار بده؛ دعاي حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) را شامل حال ما بگردان. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفواً احد.

-------------------------------------------------------------------------------- خطبه ي دوم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما عليّ اميرالمؤمنين

و الصّدّيقة الطّاهرة و الحسن و الحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و عليّ بن الحسين و محمّدبن عليّ و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن عليّ و علي بن محمّد و الحسن بن عليّ و الخلف القائم المهديّ صلواتك عليهم اجمعين و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. خدا را سپاسگزاريم كه در عرصه هاي مختلف، ملت ما را موفق كرد. سال گذشته در چنين روزي، در خطبه ي عيد فطر به ملت ايران عرض كرديم كه خود را براي انتخابات رياست جمهوري آماده كنند. در اول سال هم به مردم عرض كرديم كه امسال را «سال وحدت ملي و مشاركت عمومي» قرار دهند. ملت عزيز ما با اجابت اين درخواست متواضعانه، در ميدان انتخابات با شادماني و سرافرازي و با شور و نشاط وارد شد و انتخابات يادگار ماندني يي در كشور و در تاريخ جمهوري اسلامي آفريد. حركت ملت ايران به سمت آرمانها روزبه روز بايد جدي تر و منطبق با اصول و ضوابط، پيشتر و پيشتر برود و ملت ما آماده است. هر چند دشمنان اين ملت و دشمنان نظام جمهوري اسلامي - كه نظام برآمده ي از دل مردم و عقيده ي مردم و اراده ي مردم است - در طول اين بيست و چند سال سعي كرده اند پرتو انقلاب اسلامي را كمرنگ جلوه دهند، اما نه در داخل كشور و نه در سطح دنياي اسلام موفق نشده اند. درست است كه اگر تبليغات سوء دشمنان شما نبود، امروز برادران شما در همه ي اقطار اسلامي، بلكه اقطار عالم، با شگفتي هاي بيشتري از كار اين ملت آشنا مي شدند، اما با وجود آن تبليغات هم امروز ملت ايران در تصوير جهاني از

خود، يك ملت شجاع، داراي عزم و اراده، داراي آرمانهاي بلند، داراي همت و استعداد و توانايي معرفي شده است. شما در دنيا ملتي معرفي شده ايد كه هر هدفي را مد نظر بگيرد و بجد دنبال كند، به آن دست خواهد يافت؛ حقيقت قضيه هم همين است. جنجال هايي هم كه مي كنند، به خاطر همين است. تنها يك نكته از خصوصيات ملت ايران را ما بايد اضافه كنيم و بر آن تأكيد كنيم و آن، مظلوميت ملت ايران است. ملت ما ملتي است شجاع، با عزم و تصميم و اراده و مظلوم. مظلوم از سوي چه كساني؟ از سوي زورمداران و زرمداراني كه برايشان نه بشر مهم است، نه حقوق انسانها مهم است، نه شرافت مهم است؛ برايشان سلطه و قدرتِ بي مسؤوليت و بي انتها اهميت دارد و در سطح جهان دنبال آن هستند. سيزدهم آبان، روز نماد مظلوميت ملت ايران است. ملت ايران در سيزدهم آبان مظلوميت خود را فرياد كرد. اسنادي كه از لانه ي جاسوسي بيرون آمد و در حدود صد جلد حقايقي آشكار شد - كه موجود است و چاپ شده و در دسترس همه است - نشان مي داد كه دولت امريكا عليه ملت ايران و منافع ملت ايران - بخصوص بعد از پيروزي انقلاب اسلامي - لحظه يي را فروگذار نكرده است. منتها اين ملت بزرگ از آن مظلوم هايي نيست كه تن به ظلم بدهد؛ مظلوم است، اما در مقابل ظلم مي ايستد و آن را تحمل نمي كند. از ماجراي سيزدهم آبان سالهاي زيادي گذشته و آن قضيه به تاريخ پيوسته است؛ اما حقيقتي كه ماجراي سيزدهم آبان و تسخير لانه ي جاسوسي نماد آن بود

- يعني مظلوميت ملت ايران و عدم تحمل ظلم از سوي ملت ايران در مقابل هر كس - به حال خود باقي است. امروز هم همين طور است. امروز هم ما به كسي ظلم نمي كنيم؛ ما به هيچ ملتي تجاوز نمي كنيم؛ ما حقوق هيچ ملتي را در هيچ نقطه يي از عالم پامال نمي كنيم؛ اما اگر قدرتمداران عالم بخواهند طبق عادتِ خودشان حقوق ملت ما را پامال كنند، ملت ما ظلم را از سوي هر كس و هر قدرتي تحمل نخواهد كرد؛ يعني مظلوميت بدون تحمل ظلم و ستم و تكيه ي به خود، نه به قدرتهاي نامطمئن بين المللي. اين «خود» را نگه داريد. خواهش من از همه ي آحاد ملت ايران، از گروههاي سياسي و از جناحهاي مختلف اين است كه به اين «خود» لطمه نزنند؛ نگذارند توهمات گوناگون و دلخوري هاي جزيي اين «خودِ» باعظمت و شكوهمند را مخدوش كند؛ آن هويت عظيم ملت ايران كه به بركت ايمان توانسته خودش را سالهاي متمادي جلو بياورد. اگرچه جبران عقب ماندگي هاي گذشته هنوز تلاش و كار بيشتري لازم دارد، اما شما ملت ان شاءاللَّه مي توانيد و مي كنيد و خودتان را به نقطه يي كه شايسته ي اين ملت است، مي رسانيد؛ شرطش اين است كه به هويت خود تكيه كنيد، به خداي خود توكل كنيد، از خدا هدايت و دستگيري و كمك و توفيق بطلبيد و نگذاريد با اختلاف، با طرح دعواهاي بي محتواي سياسي و با بهانه كردن چيزهاي جزيي، «خود» ملت ايران - اين هويت عظيم و درخشان - مخدوش شود. پروردگارا! تو را به مقام و منزلت اوليايت قسم مي دهيم ملت ايران را در راه پُرافتخاري كه در پيش دارد، روزبه روز موفق تر

بگردان. پروردگارا! شهيدان سربلند و عزيز ما را با پيغمبر محشور كن. پروردگارا! امام بزرگوار ما را با اوليايش و اولياي دين محشور بفرما. پروردگارا! دعاي حضرت بقيةاللَّه را شامل حال ما بفرما. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. والعصر. انّ الأنسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات. و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار كارگزاران نظام جمهورى اسلامى به مناسبت عيد سعيد فطر

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار كارگزاران نظام جمهوري اسلامي به مناسبت عيد سعيد فطر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

بنده هم اين عيد بزرگ را به همه ي امت اسلامي در سرتاسر جهان و به ملت عزيز و سربلند ايران و به شما حضار محترم و ميهمانان گرامي، مخصوصاً ميهمانان كشورهاي اسلامي كه در اين جا حضور دارند، تبريك مي گويم. عيد فطر در ميان مسلمانان يك روز بزرگ است. عظمت اين روز صرفاً يك امر قراردادي نيست؛ يك امر حقيقي و واقعي است؛ روز پاداش گرفتن بندگان خدا براي تلاش و عبادتي است كه در ايام ماه مبارك رمضان انجام دادند؛ يادبود طهارت روح و دل انسان مسلمان به بركت ضيافت الهي است. اين روز را بايد مغتنم بشماريم و چون يكي از مشتركات دنياي اسلام است، از آن براي ايجاد اتحاد در ميان ملت هاي مسلمان بهره ببريم؛ زيرا امروز ملت هاي مسلمان به اين اتحاد بسيار نيازمندند. من بايد از ملت عزيز خودمان و برخي ملت هاي ديگر كه در جمعه ي آخر ماه مبارك رمضان - كه روز جهاني قدس است - با حضور خود مسأله ي قدس را در فضاي جهان بار ديگر زنده كردند، تشكر بكنم؛ اگرچه مسأله ي قدس هميشه زنده است. مسأله ي فلسطين و قدس شريف جزو مسائلي نيست كه

دنياي اسلام بتواند آن را از ياد ببرد. اگر يك روزي غاصبان سرزمين فلسطين و حاميان بين المللي شان گمان مي كردند كه مي توانند نام فلسطين و ملت فلسطين را به دست فراموشي بسپارند، آن روز ديگر سپري شده است. امروز ملت فلسطين با همه ي وجود خود، با همه ي همت خود در عرصه ي مقاومت ايستاده است و همين موجب شده است كه غاصبان قدس، موقعيت عظيم و خطير فلسطين را بيش از پنجاه سال قبل حس كنند. آن روز آنها تصور مي كردند كه فلسطين يك نقطه ي از ياد رفته و فراموش شده است؛ فلسطين را سرزمين بي مردم نام مي گذاشتند. البته برخي از كوتاهي ها هم به اين توهم باطل كمك كرده بود. امروز اين طور نيست؛ امروز ملت فلسطين ايستاده است و ملت هاي مسلمان هم دل شان سرشار از غيرت و حميت اسلامي نسبت به سرزمين شريف قدس و سرتاسر كشور فلسطين است و دنياي اسلام نبايد فلسطين را هرگز از ياد ببرد. اين خطاي بزرگي است كه كسي تصور كند عقب نشيني دولت هاي اسلامي در برابر استكبار در قضيه ي فلسطين، آنها را قانع خواهد كرد. مي بينيد همين كوتاه آمدن ها و عقب نشيني ها براي دولت استكباري ايالات متحده ي امريكا، مسأله ي خاورميانه را به صورت يك آرزوي خام مطرح كرده است؛ آنها دنبال خاورميانه يي هستند كه يكسره و به طور كامل در مشت خودشان باشد، كه امروز چنين چيزي نيست. سكوت دولت هاي اسلامي و عقب نشيني آنها در عرصه ي سياسي و در عرصه ي بين المللي، دشمن را روزبه روز گستاخ تر مي كند. حرف ما در باب مسأله ي فلسطين يك حرف منطقي و مقبول است. ده ها سال پيش، جمال عبدالناصر - كه محبوب ترين چهره ي عرب محسوب مي شد - در

شعارهاي خود مي گفت ما يهودي هاي غاصب فلسطين را به دريا مي ريزيم. سالها بعد از آن، صدام حسين - كه منفورترين چهره ي عرب محسوب مي شد و مي شود - اعلام مي كرد كه ما نصف سرزمين فلسطين را آتش مي زنيم. ما هيچ كدام از اين دو حرف را قبول نداريم. با اصول اسلاميِ ما، نه به دريا ريختن يهودي ها، نه آتش زدن سرزمين فلسطين، معقول و منطقي نيست. حرف ما اين است كه ملت فلسطين بايد به حق خود برسد. اين كشور متعلق به مردم فلسطين است؛ فلسطين متعلق به فلسطيني هاست و سرنوشت فلسطين را هم بايد فلسطيني ها معين كنند. اين يك ميدان آزمايشي براي صدق ادعاي مدعيان دمكراسي و حقوق بشر است. آن كساني كه ادعا مي كنند كه طرفدار مردم سالاري ملت ها و كشورها هستند، فلسطين براي آنها ميدان آزمايش است. ملت فلسطين؛ مردماني كه فلسطين متعلق به آنهاست - از مسلمان، يا مسيحي، يا يهودي - و سرزمين تاريخي آنهاست و تاريخ و جغرافيا به اين گواهي مي دهد، بايستي رأي و نظر بدهند؛ آنها در يك نظرخواهيِ مقابل چشم مردم جهان، در يك رفراندوم، تكليف دولت فلسطين را معين كنند؛ و آن دولت، دولت مشروعي خواهد بود. در آن دولت، جنايتكاراني كه در فلسطين جنايت كردند، بايد مجازات شوند؛ امثال اين شارون و بقيه ي جنايتكارهاي فلسطيني. درباره ي آن كساني هم كه به اين سرزمين از نقاط مختلف دنيا مهاجرت كردند، آن دولت تصميم گيري خواهد كرد كه چه بايد بكند. اين، حرفي است منطقي. امروز ميليون ها فلسطيني در كشورهاي ديگر آواره اند و ميليون ها فلسطيني هم در اردوگاه ها با بدترين شكل زندگي مي كنند؛ ولي سرزمين آنها دست مردمان ديگري است.

اين، معقول نيست؛ اين، منطقي نيست. اين كه پنجاه يا پنجاه و پنج سال از قضيه گذشته است، اين، جنايت را از بين نمي برد؛ جرم را سبك نمي كند. ما در تاريخ معاصر خودمان كشورهايي را داريم كه پنجاه يا شصت سال در اختيار دولت هايي برآمده ي از غير ملت هايشان بودند، بعد اوضاع دنيا عوض شد و مردماني كه غاصب بودند، كنار رفتند. با تجزيه ي شوروي، شما ديديد چقدر از كشورها به صاحبان و به ملت هاي خودشان برگشتند. اين چيزها در دنيا ممكن است و بي سابقه نيست؛ در زمان خود ما و در جلوي چشم ما اتفاق افتاده است؛ اين چيزي است عملي و بايد پيش بيايد و دير يا زود پيش خواهد آمد. امت اسلامي امروز در دنيا يك حقيقت غير قابل انكار است. ملت هاي مسلمان دل هاشان پُر است از نفرت از آن قدرت هاي بين المللي زورگو و غاصب و اگر فرصتي پيدا كنند، همه ي اين ملت ها پشت سر ملت فلسطين ايستاده اند. اين را هم همه بايد بدانيم و بفهميم كه عقب نشيني در مقابل قدرت هاي استكباري، آنها را جَري تر مي كند؛ اما ايستادگي، به ناكامي آنها مي انجامد. قدرت ابرقدرت هاي دنيا يك قدرت بي تخلف و بي منتها نيست. مي بينيد كه در همين منطقه - در عراق - آنچه كه امريكايي ها مي خواستند، تحقق پيدا نكرد و آنچه امروز در عراق مي گذرد، آن چيزي نيست كه امريكايي ها مي خواستند. البته در عراق جنايت مي شود؛ روزانه مردمان بي گناهي با كارهاي تروريستي به قتل مي رسند. ما بشدت در اين قضايا به دستگاه هاي جاسوسي اسرائيل و امريكا سوءظن داريم؛ آنها هستند كه از اين وضع در عراق سود مي برند؛ امنيت عراق به ضرر آنهاست. بهانه ي ماندن و

سلطه ي آنها در عراق، وجود ناامني است؛ آنها مورد سوءظن هستند. ملت عراق ملتي نيست كه حاكميت و سلطه ي امريكا را بپذيرد و قبول كند. امروز دنيا، دنياي ديگري است؛ ملت ها بيدار شده اند؛ جاذبه هاي اسلامي در دل ها به وجود آمده است. دشمني آنها با جمهوري اسلامي به خاطر اين است كه پرچم اسلام را بلند كرد، ملت ها را اميدوار كرد و اين اميد هست و ان شاءاللَّه اين اميد به نتيجه هم خواهد رسيد. ما از خداوند متعال مسألت مي كنيم كه ملت هاي مسلمان را توفيق بدهد و كمك كند؛ همه ي ماها را بيدار كند؛ به وظايف خودمان آشنا كند، تا بتوانيم ان شاءاللَّه آن چيزي را كه مايه ي سعادت و سربلندي امت اسلام است، تمهيد كنيم و نتايج آن را ان شاءاللَّه ملت ما و همه ي ملت هاي اسلامي به چشم ببينند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار فاتحان قله ى اورست

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار فاتحان قله ي اورست بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خيلي خوشحالم كه يك بار ديگر با شما كوهنوردان عزيز ملاقات مي كنم. اهميت فوق العاده يي كه ديدار اين دفعه دارد، اين است كه در جمع شما ورزشكاران سرافراز، خانم هاي فاتح قله اورست هم حضور دارند. واقعاً انسان احساس افتخار مي كند از اين كه زنان جوانِ باايمان ما يك چنين حركت عظيم و ارزشمندي را مي توانند به وجود بياورند و مايه ي افتخار براي جامعه ي ايراني بشوند. من خبر را كه شنيدم، لذت بردم؛ وقتي هم كه عكس هاي صعود خانم ها را ديدم كه در ارتفاع ظاهراً هشت هزار و هشتصد و خرده يي ايستاده بودند و پرچم «يا فاطمةالزهراء» را دست شان گرفته بودند، واقعاً بيشتر احساس افتخار كردم. حقاً عظمت اين كار خيلي زياد

است. مطمئناً بسياري از مستمعان و بينندگان اين برنامه ها نمي توانند حس كنند كه چقدر اراده و نشاط جسمي و روحي لازم است تا يك انسان را در آن هواي نامساعد، در آن فشار شديد، با آن همه موانع و بدون هيچ تماشاچي، به آن جا برساند. در ميدان فوتبال يا واليبال يا بسكتبال يا ورزش هايي كه جلوي چشم مردم انجام مي گيرد، اين همه تماشاچي ايستاده اند، كف مي زنند، تشويق مي كنند، نگاه مي كنند؛ اما در غربت كوهستان، آن هم در آن نقطه ي دور از دسترس، آن هم بين اين دره ها و برج هاي يخ و آن هواي نامساعد، زن شجاع و بااراده يي حركت مي كند و قصدش اين است كه اين قدرت و نيروي پنهان در جسم و وجود و روح خودش را استخراج كند و به معرض بروز و ظهور برساند؛ خيلي عظمت دارد؛ خيلي كار بزرگي است. من تجليل از شماها را وظيفه ي خودم مي دانم و حقاً و انصافاً بايد عظمت اين كار به مردم نشان داده بشود. اين كار از دو، سه نظر اهميت دارد: يكي، همين بُعدي است كه فرمودند؛ بُعد تبليغي و نمايشي عظيم اين كار در سطح جهان. اين، يك نمايش عظيمي است. نمايش فقط به معناي بازي كردن نيست؛ نمايش يعني مكنونات يك ملت را، انسان جلوي چشم مردم دنيا قرار بدهد تا آن را به چشم ببينند. با حرف، با زبان، خيلي ادعاها مي شود كرد. اگر يك ملتي بتواند آنچه را كه مي گويد - اگر مي گويد شجاعم، اگر مي گويد به فرهنگ خود مطمئن و دلگرمم، اگر مي گويد قدرت تربيت انسان هاي بزرگ را دارم، اگر مي گويد در من عزم و اراده موج مي زند؛

اينها را همه ي ملت ها مي توانند بگويند - در يك ميداني نشان بدهد و جلوي چشم مردم دنيا بگيرد، ارزش اين كار از ده ها كتابي كه در فضيلت اين ملت نوشته بشود، بيشتر است. حالا ما بگوييم بانوي مسلمان ايراني چنين و چنان است؛ اين حرف است؛ مي تواند مخاطب ما را قانع بكند، مي تواند قانع نكند؛ اما وقتي بانوي مسلمان ما در يك چنين ميداني يا در ميدان هاي بزرگ مشابه اش - همان طور كه ذكر كردند، در ميدان نبرد، در ميدان حماسه و ايثار، در ميدان سياست، در ميدان مديريت هاي كلان كشور يا در ميدان علم - خودش را نشان داد، اين كار از ده ها كتاب، از صدها ورق، از هزارها سطر نوشته ارزشش بيشتر است. اين، تجسم واقعيت است؛ اين، تبلور آن چيزي است كه وجود دارد؛ چشم شان را كه نمي توانند منكر بشوند. كاري كه مي توانند بكنند، اين است كه در تبليغات آن را منعكس نكنند؛ كما اين كه نمي كنند و نكرده اند؛ اما ما خودمان بايد در تبليغات مان اين را منعكس كنيم. شما آقايان مسؤولان اين فدراسيون و مسؤولان سازمان تربيت بدني تلاش كنيد كه صدا و سيما حق اين قضيه را بدرستي ادا كند؛ همچناني كه در مورد برخي از ورزش هاي ديگر حق آن ورزش بدرستي ادا مي شود. يك بُعد ديگر اين كار، جنبه ي معنوي و رواني قضيه است. همچنان كه عروج و صعود به قله هاي بزرگ از سوي نخبگان، افراد متوسط را به دامنه ها مي كشاند - من بارها اين را گفته ام - و لذا احترام به قهرمان، شخص پرستي نيست، تشويق انسان هاست براي حركت به اين سمت - كه فوايدي براي كشور دارد - در زمينه هاي

معنوي هم همين طور است؛ يعني وقتي ما اراده و عزم يك جوان مسلمان يا يك بانوي مسلمان را تجسم مي دهيم و نشان مي دهيم كه چه عزم راسخي او را به اين عرصه كشانده، اين، تقويت اراده را در سطوح متوسط جامعه زمينه سازي مي كند. البته در اين كار، فضايل اخلاقي ديگري هم وجود دارد: كار دسته جمعي، توكل، اعتماد به نفس؛ همه ي اينها خصوصياتي است كه آميخته يي از همه ي اين خصوصيات در وجود يك ورزشكار كه چنين كارهاي بزرگي را انجام مي دهد، نشان داده مي شود؛ يعني در واقع يك مجموعه ي در هم تنيده يي از احساسات درست، از خُلقيات والا در يك ورزشكاري كه به يك چنين ورزش بزرگي و كار بزرگي دست مي زند، هست. بُعد سوم قضيه، جنبه ي ورزشي است. كوهنوردي يعني عروج به قله هايي كه در كشور ما به طور فراوان وجود دارد. كوهنوردي ورزشي است در اختيار همه؛ بايد مردم بروند ورزش كنند؛ بايد مردم به اين ارتفاعات شمال تهران يا به ارتفاعات فراواني كه در اغلب نقاط كشور وجود دارد، بروند و از اين هواي پاك، از اين كوهستانِ خداداده، استفاده كنند. بنابراين، براي تشويق مردم، بهترين كار نشان دادن همين كاري است كه اين خانم ها و اين آقايان انجام دادند. اين بُعد سوم، در واقع تشويق به ورزش عمومي است. يك كشور و يك ملت، بايد سلامت جسماني خودش را تأمين كند و ورزش در تحقق اين مسأله خيلي مهم است. اشاره كردند به جنبه ي فرهنگي ورزش. البته جنبه ي فرهنگي حتماً در ورزش هست و لازم است و بايد دنبال شود؛ اما آن هسته ي اصلي در ورزش، تربيت و پيشرفت جسماني است. آدم هاي

مريض، آدم هاي بي حوصله، آدم هايي كه توانايي ها و قدرت هايي را كه خدا در جسم يك انسان گذاشته، اصلاً نمي شناسند؛ چه برسد به اين كه بخواهند آن را در ميدان هاي عمل بروز بدهند، خيلي ازشان اميد كاري نمي شود داشت. اين جسم كوچك - همين جسمِ با اين حجم و با اين عرض و طول مختصري كه بنده و شما داريم - توانايي هايش خيلي بيش از اينهايي است كه ما داريم از آن استفاده مي كنيم؛ اين را در آينده بشر كشف خواهد كرد. در همه ي رشته هاي ورزشي اين مسأله وجود دارد كه گوشه هايي از توانايي هاي جسماني بشر بروز مي كند. ما در حال عادي، اين پا را براي اين مي خواهيم كه از اين جا بلند شويم و به محل كارمان در يك كيلومتري يا دو كيلومتري، يا كمتر يا بيشتر، برويم يا همين قدر را برگرديم؛ يا خم شويم و چيزي را از اين جا برداريم و در آن جا بگذاريم - استفاده ي ما از اين جسم، همين اندازه است - اما توانايي هاي جسم همين است؟! نه. وقتي شما مي بينيد كه يك انسان مثلاً صد و بيست، سي كيلوگرمي، وزنه يي سه برابرِ وزن خودش را بالاي سرش مي برد؛ يا يك خانم جواني، هشت هزار و هشتصد و چهل و چند متر از كوه بالا مي رود، معلوم مي شود كه حد توانايي ما، فقط بالا رفتن از اين پله ها نيست. ببينيد چقدر فاصله است بين بالا رفتن از طبقه ي اول به طبقه ي دوم، تا رفتن به ارتفاع پنج هزار و چند صد متري و شصت و چند روز در آن جا زندگي كردن! اين، به زبان آسان مي آيد؛ ولي خيلي چيز فوق العاده يي است. اين، گوشه يي از توانايي هاي

جسمي انسان را نشان مي دهد؛ اين است توانايي جسمي بشر. انسان از همه ي موجودات عالم، قوي تر است و خداي متعال ذره ذره ي بافت هاي در هم تنيده ي اين جسم را از مغز بگيريد - آن طور كه صاحبان اين فن براي ما مي گويند، هنوز علم بشر عمده ترين كاركرد حجم مغز را نشناخته و اصلاً نمي شناسد كه اين بخش مغز براي چيست - تا بقيه ي اعضاي بدن انسان، طوري خلق كرده كه ما هنوز بدن خودمان را نمي شناسيم. يكي از مهمترين كارهاي ورزش اين است كه دايم ميدان هاي تازه و افق هاي تازه يي را باز مي كند و قابليت هاي جسم انسان و قدرت پروردگار را در به وجود آوردن اين جسم، در خلق اين شيي ء بديع كه نامش انسان است، نشان مي دهد. اين جسمِ با اين همه داراي تحرك، با يك عامل معنوي همراه است و آن عامل، خرد و اراده ي انسان است، كه انسان مي تواند اين دو را به كار بگيرد و جسم را هدايت كند و در جهت هاي گوناگون آن را حركت بدهد. آن اراده هم خودش يك چيز فوق العاده يي است. گاهي انسان مي خواهد - همان طور كه گفتم - از طبقه ي اول به طبقه ي دوم برود؛ حوصله ندارد، حال ندارد؛ اراده ي او اين قدر نيست كه يك چيز سنگيني را از اين جا بردارد و آن جا بگذارد؛ اما همين اراده اين قدر توانايي دارد كه برود روي بام دنيا؛ روي قله ي اورست. ببينيد چقدر فاصله است! دكترها به ده دقيقه ورزش صبحگاهي قانعند و مي گويند صبح ها فقط براي ده دقيقه دست ها و پا و سر را تكان بدهيد؛ اما اراده ي انسان كم مي آورد و مي گويد نمي توانم. هر چه هم مي گوييم چرا

ورزش نمي كني، مي گويد نمي توانم. «نمي توانم»؛ يعني ظرف من خالي است و در اين حد، اصلاً اين ظرف توانايي ندارد؛ اما وقتي با همين ظرف بنا مي كنيم كار كردن، مي بينيم رفت تا قله ي اورست! چطور اين ظرف خالي بود؟ براي اين كه آن را به كار نگرفته بوديم. شما خانم ها خيلي كار بزرگي كرديد؛ دست تان درد نكند، پاتان درد نكند؛ همچنين شما جوان هاي عزيز كه رفتيد؛ همچنين مسؤولان محترمي كه اين كارها را برنامه ريزي كردند. از اين كه بحمداللَّه اين توفيق را به دست آورديد، خيلي خوشحال شديم. شما با فرهنگ خودتان به قله اورست رفتيد. «يا فاطمةالزهراء»؛ اين فرهنگ شماست؛ اين مال شماست؛ و نشان دهنده ي همين كشور سرافراز امروز است كه در ورزش اين كار را مي كند؛ در بخش علمي آن طور پيشرفت مي كند؛ در بخش هاي تجربي و عملي و فني هم آن طور پيشرفت مي كند؛ آن انرژي هسته يي اش است، آن بخش سلول هاي بنيادي اش است و در بخش هاي سياسي و كارهاي فراوان گوناگون ديگر هم همين طور است. اين ملت مثل جسمي كه نبض آن مي زند و از همه طرف در حال رشد است، دارد كار مي كند. اين، نشان دهنده ي يك ملت زنده است. اين ملت زنده، شعارش همين چيزهايي است كه شما در آن جا مطرح كرديد: نام خدا را آورديد، نام اولياي خدا را آورديد، نام مقدس فاطمه ي زهرا (سلام اللَّه) را آورديد. ما از همه تان متشكر هستيم و اميدواريم كه همين اشكالاتي هم كه گفتند، همت كنيد تا برطرف شود و كاري كنيد كه اين رشته ي ورزشيِ كاربرددار هر چه بيشتر رشد كند. بعضي از رشته هاي ورزشي اصلاً كاربرد ندارند؛ مثلاً شمشيربازي. وقتي يك نفر قهرمان شمشير بازي مي شود، كاربردش

چيست؟ يا از اين قبيل چيزها، كه حالا اگر من از رشته هاي ورزشي بي فايده اسم نياورم، بهتر است؛ اما اين ورزش مثل خيلي از ورزش هاي ديگر، كاربرد دارد؛ اين ورزش، مستقيم با زندگي مردم تماس دارد و از توليد به مصرف است و همه مي توانند آن را مصرف كنند. اين ورزش را رشد بدهيد و آن را تشويق كنيد. بنده گاهي اوقات كه بر همان تنبليِ مورد بحث و بر ضعف هاي مربوط به سن و پيري فايق مي آيم، چند قدمي از كوهستان هاي اطراف تهران مي روم بالا و مي بينم هيچ كس نيست! غصه مي خورم. در كوهستان، جاهايي هست كه ساختمان ها در زير پا پيداست؛ اين همه آدم در اتاق ها خوابيده اند كه در بين آنها جوان هست، در بين آنها كساني هستند كه ظاهر جسم شان اقلاً ده برابر ما توان و قدرت دارد؛ اما از اين اتاق ها بيرون نمي آيند، ولي ما از اين گوشه ي شهر با سنِ نزديك به هفتاد سال، مي رويم آن جا. دل انسان خيلي غصه دار مي شود كه چرا آنها در آن جا چهار قدم بالا نمي آيند و از اين امكان استفاده نمي كنند. شما امكانات و اتوبوس بگذاريد كه اگر كسي خواست از پايين شهر و از راه هاي دور به اين ارتفاعات بيايد، بتواند. ارتفاعات بعضي از شهرها يك خرده با شهر فاصله دارد، بنابراين، وسايلي فراهم كنيد كه اگر كسي خواست، بتواند بيايد - حالا اگر كسي همت نكرد و اراده نكرد، آن، بحث ديگري است - و تشويق بشوند؛ نگويند وسيله نداشتيم و نيامديم. ان شاءاللَّه موفق باشيد

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار هزاران نفر از بسيجيان در سالروز شهادت حضرت امام صادق (ع)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار هزاران نفر از بسيجيان در سالروز شهادت حضرت امام صادق (ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

هفته ي بسيج و ميقات فرزندان دلاور اين كشور و تجديد خاطرات عظمت هايي كه اين جوانان در طول اين سال ها آفريده اند، فرصت بسيار مهم و بزرگي است. امروز مصادف است با سالگرد شهادت امام صادق (عليه الصّلاةوالسّلام). بين حركت امام صادق (عليه الصّلاةوالسّلام) و به طور كلي حركت عمومي ائمه ي هدي (عليهم السّلام)، بخصوص نُه امامي كه از بعد از حادثه ي عاشورا تا زمان غيبت حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) اين منصب را داشتند، با رفتار و هويت و حركت بسيجيِ امروز ملت ما، رابطه يي وجود دارد. وقتي شما به تاريخ اسلام نگاه مي كنيد، مقطعي را مي بينيد كه در آن، خلافت - يعني حكومت مبتني بر پايه هاي دين - تبديل شده است به سلطنت، كه يكي از مقاطع بسيار خطرناك تاريخ اسلام است. البته بعضي از صحابه ي بزرگ پيغمبر در همان اوقات، جامعه ي اسلامي را از اين كه اين حادثه پيش بيايد، برحذر مي داشتند؛ اما پيش آمد. چرا پيش آمد و علل و عواملش چه بود و چه كساني بودند؟ اينها فعلاً مورد بحث من نيست، ولي اين حادثه اتفاق افتاد. نتيجه ي اين اتفاق اين بود كه جامعه يي كه بر اساس ارزش هاي ديني و اسلامي و در جهت سعادت و صلاح انسان و انسانيت پديد آمده بود، مسير خودش را به صورت فاحشي تغيير داد. وقتي از منبع و مركز حكومت يك جامعه، تقوا نتراود، صلاح و دين و معرفت و هدايت سرازير نشود، بلكه به عكس، از رأس قله ي جامعه، دنياطلبي، اشرافيگري، ماده گرايي، شهوت پرستي صادر شود و بروز كند، معلوم است كه در يك چنين جامعه يي، چه بر سر ارزش هاي اصيل و والا خواهد آمد. و اين اتفاق در يك برهه يي، سال ها

بعد از وفات نبي مكرم اسلام، در تاريخ صدر اسلام پيش آمد. در چنين شرايطي، دلسوزان و مؤمنان صادق، چه وظيفه يي دارند؟ در رأس همه، آن كساني كه بيش از همه وظيفه دارند، امامان معصوم هستند؛ زيرا خداي متعال به آنها از علم خود، از روح خود، از هدايت خود، نصيب وافري داده است؛ آنها را عالم و معصوم و هدايت كننده و هدايت شونده قرار داده است. ائمه ي ما در اين دوران، وظيفه ي خودشان دانستند كه در مقابل اين انحراف عجيب بايستند. آنها مدتي با ايستادگيِ روياروي و واضح سياسي - مثل دوران امام حسن و امام حسين (عليهماالسّلام) كه اثر خود را گذاشت - كار خود را كردند. آن كار، شعله ي اعتراضِ عميقي را به وضعيت تازه ي پديدآمده ي انحرافي در جامعه ي اسلامي برافروخت و بعد از آن، در دوران ائمه ي بعدي، اين كار با دشواري بسيار پيچيده و پُررنجي ادامه پيدا كرد. ائمه ي اطهار (عليهم السّلام) وظيفه ي خود مي دانستند كه هم پايه ي ارزش ها و تفكر اسلامي را در ذهنيت جامعه مستحكم و عميق نمايند و هم سعي كنند كه بناي آن سلطنت پديد آمده و بناحق بر جاي نبوت نشسته را منهدم و ويران كنند و يك بناي حقيقي و صحيحي به وجود بياورند. ائمه (عليهم السّلام)، اين دو كار را مي كردند. آنچه عرض مي كنم، موضوع يك بحث بسيار طولاني و ريز است كه كتاب ها خواهد شد؛ اين، يك تصوير اجماليِ از دور است. ائمه (عليهم السّلام)، مبارزه ي بسيار پُررنج و پُرتلاش و پُرمحتوا و فراگيري را مي كردند؛ هم در زمينه ي معنوي و فرهنگي؛ براي حفظ پايه هاي اعتقاد اسلامي و جلوگيري از انحرافي كه در جهت بناي حكومت سلطنتي ممكن

بود به وجود بيايد، كه به وجود آمده بود؛ هم در جهت مبارزه ي سياسي. اوج اين حركت در زمان امام صادق بود. نمي شود گفت در زمان هاي ديگر، اين حركت اوج نداشت؛ چرا، در زمان امام رضا (عليه السّلام) و در زمان هاي ديگر هم همين طور بود؛ منتها زمانه در دوران امام صادق (عليه السّلام) يك فرصت و فسحتي را در اختيار گذاشت و اين بزرگوار توانستند كاري بكنند كه با پايه هاي معرفت اسلاميِ صحيح در جامعه، آن چنان مستحكم بشود كه تحريف ها ديگر نتواند اين پايه ها را از بين ببرد. ايشان اين كار را كرد، تا اين زمينه بماند و در هر دوره يي از دوره هاي تاريخ، كساني كه لايق هستند، بتوانند از اين زمينه استفاده كنند و نظام اسلامي و مبناي مبتني بر ارزش هاي اسلامي را به وجود بياورند و اين بناي رفيع را بسازند. اين، كارِ امام صادق (عليه الصّلاةوالسّلام) است. آنچه كه ما امروز در عرصه ي نظام جمهوري اسلامي با آن مواجه هستيم، شباهتي به اين حركت عظيمِ عميقِ نيازمند به صبر و حوصله ي ائمه (عليهم السّلام) دارد؛ به همان اندازه هم تأثيرات عميقي را دارد. امروز دنياي اسلام تقريباً شامل يك ميليارد و نيم جمعيت، با حدود پنجاه كشور و دولت، است. اگر در بين اين جمعيت عظيم - كه در نقاط مهم دنيا هم ساكنند - تكيه ي به ارزش هاي اسلامي وجود مي داشت، بدون شك، امروز ملت مسلمان و امت بزرگ اسلامي پيشتاز در علم و مدنيت و معرفت و جلوه ي دين و دنيا و اخلاق و زندگي بود؛ چيزي كه امروز ما در دنيا نداريم و نظير آنچه را هم كه اين تصوير را در ذهن ما زنده مي كند، در

دنيا نيست. ملت ها و دولت هاي غرب، پيشرفت علمي دارند؛ جلوه هاي براقي در زندگي آنها مشاهده مي شود؛ اما اين، فقط بخشي از وجود انسان است و اخلاق و معنويت، رحم و انصاف، دلبستگي به آرمان هاي والاي الهي، ارتباط با خدا و پرداختن به دل، در زندگي آنها نيست و روزبه روز كم رنگ تر شده است و باز هم دايم كم رنگ تر مي شود. اگر يك روز معابد و كليساهاي آنها يك مَسحه يي از معنويت داشت، آن هم بتدريج تحت تأثير هيمنه ي ماديت دنيا ضعيف تر و ضعيف تر و ضعيف تر مي شود؛ اما ما در طول اين قرن هاي متمادي، يك مجموعه ي عظيم انساني را در دنيا نداشتيم كه هم بتواند دنياي خود را از لحاظ بهره مندي از مواهب طبيعت و پيشرفت هاي علمي دنيايي آباد بكند، هم توجه به معنويت، توجه به اخلاق، جزء اصلي زندگي آنها باشد و آنها با خدا ارتباط خودشان را قطع نكنند و براي ارتباطات مهم زندگي هم از تعليم و هدايت الهي خودشان را محروم نكنند. دنياي اسلام مي توانست چنين وضعيتي را داشته باشد؛ اما متأسفانه پيش نيامده. دنياي اسلام تا وقتي انقلاب عظيم اسلامي پيش نيامد، يك نظام مبتني بر تعاليم اسلام و هدايت اسلامي را تجربه نكرد. اين انقلاب درست در خط جهت گيري ائمه (عليهم السّلام) قرار داشت. ما اگر در اين بيست وهفت سال توانستيم و در وسع و قدرت ما بود كه حركت خود را با همان نواخت و آهنگي كه ائمه (عليهم السّلام) پيش مي رفتند، تنظيم بكنيم، امروز به قله هاي خيلي رفيعي رسيده بوديم؛ منتها ما ضعيف و ناقص هستيم. آنچه پيغمبر اكرم در ظرف ده سال حكومتِ خود انجام داد، جوامع معمولي و رهبران معموليِ مؤمن

به همان راه، در ظرف صد سال هم نمي توانند انجام بدهند. نواخت كار و آهنگ حركت ما، آهنگي است كه از ضعف هاي ما سرچشمه مي گيرد. ما در جنب آن انسان هاي قدسي و بزرگ، انسان هاي ضعيفي هستيم، ولي به هرحال حركت كرديم و به قدر وسع و توان خود پيش رفتيم. ملت ايران از جان خود، از عزم و اراده ي پولادين خود مايه گذاشت و تا امروز كارهاي عظيمي انجام شده است كه بعضي از آنها شبيه افسانه است. اين حركتي كه از اول انقلاب تا امروز در جهت ايجاد يك بناي رفيع اجتماعيِ مبتني بر هدايت دين و انگشت اشاره ي قرآن، در كشور ما انجام مي گيرد، تداوم همان حركت ائمه (عليهم السّلام) است. لُب و لباب و مظهر خالص و كامل اين حركت هم از اول انقلاب تا حالا، بسيج بوده است. وقتي مي گوييم «بسيج»، مراد ما فقط يك مجموعه ي نظامي و مُلبس به لباس نظامي و آموزش هاي نظامي نيست، بلكه بسيج، يعني مجموعه ي انسان هايي كه نيروي خودشان را به ميدان مي آورند تا در جهاد عمومي كشور و ملت شان، در جهت رسيدن به قله ها، فعال باشند و با آنها همكاري كنند و در كارشان سهيم باشند؛ اين، معناي بسيج است. آن مادري كه با عشق به فرزند خود - كه عشق مادران به فرزندان شان، چيزي شبيه افسانه هاست؛ افسانه يي كه هر روز در زندگي ما، هزاران و هزاران بار واقعيت و تجسم پيدا مي كند - با طوع و رغبت، او را راهي جبهه ي دفاع مي كند و بعد كه جنازه ي فرزند شهيدش را تحويل مي گيرد، به جاي اظهار پشيماني، به جاي اظهار گله، اظهار سرافرازي و افتخار مي كند، مظهر

يك بسيجي كامل است. آن خانواده هايي كه در دوران سخت اين كشور، در همه ي مشكلاتي كه بر سر راه اين ملت وجود داشت، خود را سهيم دانستند؛ با زبان شان، با پول شان، با كارِ دستي شان، با حضورشان، همان كاري را كه مي توانستند انجام بدهند، آن را به ميدان آوردند، اينها بسيجي اند. يك سياستمدار بسيجي، يك نظامي بسيجي، يك دانشجوي بسيجي، يك روحاني بسيجي، يك كشاورز بسيجي، يك كارگر بسيجي، يك محقق و دانشمند بسيجي، يك استاد بسيجي، از همه ي قشرها يك بسيجي، آن كسي است كه مقدورات و امكان خود را در راه هدف هاي عظيم اين ملت به ميدان مي آورد؛ خود را سهيم مي كند؛ خود را مسؤول مي داند و مايل نيست كنار بنشيند، تا ديگران تلاش كنند، او هم نگاه كند؛ يا آن جايي كه سودمند است، سودش را ببرد؛ و يا تا يك گوشه اش ساييده شد، بنا كند به ايراد گرفتن و اعتراض كردن؛ اين جور انسان هم در جامعه داريم؛ بسيجي آن كسي است كه اين گونه نيست. آن جايي كه نيازمند رفتن به عرصه ي نظامي است، او پيشاهنگ است؛ جوان و پير هم نمي شناسد؛ دور و نزديك هم نمي شناسد؛ آن جايي كه جاي حضور در عرصه ي سياسي و ميدان سياست است، او فعال و پُرنشاط است؛ آن جايي كه در عرصه هاي بين المللي بايد حضور پيدا كرد - عرصه هاي گوناگون بين المللي؛ عرصه ي سياسي، عرصه ي فرهنگي، عرصه ي ورزشي - او در آن جا، مظهر عزت ملت و كشور خود است. با اين روحيه، با اين احساس، در آن جا حاضر مي شود؛ آن جايي كه جاي علم است، جاي تحقيق است، جاي صبر كردن بر مشكلاتِ نوآوري علمي است، از جان و

ذهن خودش مايه مي گذارد؛ آن جايي كه جاي پول خرج كردن است، اگر پولي دارد، پول خرج مي كند. اين، بسيجي است. بسيجي هم شدت و ضعف دارد. بعضي در ميدان بسيج، خلوص و صفايشان مثل خورشيد مي تابد و انسان را مجذوب مي كند. به هرحال، بسيج يك فرهنگ است؛ بسيج، يك ذهنيت برجسته و والا در جامعه ي ماست. ابراز دشمني با بسيج، يعني ابراز دشمني با مجاهدت و تلاش و نشاط و كار در همه ي ميدان ها. خيلي روشن است كه آرزومندانِ ناكامي اين ملت، از بسيج ناراحتند. هر كس آرزومند است كه اين ملت ناكام بشود و شكست بخورد، از حضور بسيج ناراحت است. همه ي دشمنان، همه ي حاسدان، همه دل بستگان به دشمن در داخل، از بسيج خوش شان نمي آيد. اگر بتوانيد بسيج را هرچه فراگيرتر كنيد و دل هاي بيشتر و نشاطِ متراكم تري را وارد اين صحنه ي عمل بكنيد، آينده ي اين كشور تضمين شده تر است. روحيه ي بسيجي يك روحيه يي است كه اگر در هر نقطه يي و در هر قشري به وجود بيايد، در آن جا فعاليت و نشاط و حركت و حيات را مضاعف و چند برابر مي كند؛ اين معناي بسيج است. بعضي خيال مي كنند بسيج يك سازمان دولتي است؛ اما اين طور نيست. اگر هر كدام از دستگاه هاي گوناگون كشور روحيه ي بسيجي پيدا كنند، توفيقات شان بيشتر مي شود. امروز خوشبختانه دولت و رئيس جمهور و مجلس شوراي اسلامي و مسؤولان گوناگون افتخار مي كنند كه عضو بسيجند. فرهنگ بسيجي است كه مي تواند بر همه ي تحولات اين كشور فايق بيايد و حركت اين كشور را تضمين كند. عزيزان من! ملت ما ده ها سال از مسيري كه بايد پيش مي رفت، عقب نگه داشته شد؛ ما بايد اين

عقب ماندگي را جبران كنيم. اينها واقعيت است؛ اينها عينيات تاريخ ماست. با ملت ما، يعني همان ملتي كه امروز در ميدان علم كه وارد مي شود، در دنيا شگفتي مي آفريند؛ در برخورد نظامي كه وارد مي شود، دشمنانِ مجهز را دچار حيرت مي كند؛ در زورآزمايي هاي سياسي كه وارد مي شود، حريفان قَدَر را حريف مي شود - ما ملتي اين گونه داريم. اين ملت با اين سرمايه هاي استعداد انساني و با اين سرزمين پهناور و حاصلخيز و زرخيز و سرشار از منابع طبيعي، مي توانست در اوج قله ي علم و تمدن و پيشرفت مادي و معنوي قرار بگيرد - كاري كردند كه شد جزو كشورهاي جهان سوم؛ آن هم در آن رديف هاي آخرِ آخر! اين كه اين قدر دانايان اين كشور به رژيم طاغوت لعن و طعن مي كنند، بيهوده نيست. اين جنايت بر كشور ما وارد آمده و بر ملت ما تحميل شد. ملتي را كه مي توانسته به اوج بينهايت پرواز كند، بال هايش را بريدند، پاهاش را بستند و زخمي اش كردند؛ ملت ما را به يك ملت بدبين به خود، نااميد از آينده ي خود، بي تحرك براي رسيدن به افق هاي دوردست، مجذوب و واله در مقابل ديگران، تبديل كرده بودند؛ اما انقلاب آمد و يك تكان سخت و يك تغيير نگرش عميق به اين ملت داد، كه ملت ما بيدار شد، حركت كرد، راه افتاد، خودش را شناخت و گفت «مي توانيم»؛ و توانست، حالا هم پيش رفته است. موتورِ حركت ما، ايمان ماست و اتكاي ما، به خداست؛ تكيه ي ما، به راهنمايي ها و هدايت هاي الهي است، كه در معارف ديني و در احكام ما وجود دارد؛ حركت ما هم حركت خوبي بوده و دشمن

هم اتفاقاً همين نقطه ي اساسي، نقطه ي ايمان، را بمباران مي كند. الان در بين جامعه ي ما يك مجموعه يي افتخار مي كنند و با حماسه، از ايمان خودشان ياد مي كنند. اين، خيلي باارزش است. اين، بسيج است. همه ي ابزارهاي فرهنگي و تبليغي در طول صد سال يا بيشتر به كار گرفته شد، تا اين ملت را به خودشان بدبين كنند - يكي از شخصيت هاي سرشناس معروف مي گفت: ايراني، يك لولهنگ نمي تواند بسازد! - لولهنگ يعني آفتابه گِلي؛ آن زمانها از گل، آفتابه درست مي كردند. اين جور اين ملت را تحقير مي كردند. اين ملت حالا در زمينه هاي زيستي، در زمينه ي فعاليت هاي گوناگون علمي، تحقيقي كارهايي مي كند كه خودش را جزو ده كشور اول جهان قرار مي دهد؛ اين، شوخي نيست. اين مسأله به ملت ما، به شما جوان ها، در هرجا كه هستيد و در هر قسمتي كه كار مي كنيد، هشدار مي دهد كه قدر خودتان را بدانيد، حركت كنيد، نااميد نشويد؛ شماها مي توانيد. شما آن نسلي هستيد كه اگر خوب عمل كرديد، آينده ي اين كشور را - صد سال، دويست سال يا بيشتر - تضمين خواهيد كرد. همين بيدار شدن، همين حساس بودن، همين انگيزه داشتن، همين ايمان، همين اميد، همين تكيه به هدايت الهي و اعتماد به كمك الهي، قواره ي اصلي بسيج است؛ اين يك فرهنگ است. اگر اين طور حركت كنيم، خداي متعال كمك خواهد كرد. كمك الهي متعلق به همه ي خلايق است؛ به شرطي كه خودشان را آماده ي دريافت اين كمك كنند؛ دستشان را دراز كنند و اين ميوه را بچينند؛ از جا بلند شوند، همت كنند و از اين ميوه استفاده كنند؛ اين، در اختيار همه است. البته عده يي نمي خواهند،

شهوات نمي گذارد، گمراهي ها نمي گذارد، كوري ها نمي گذارد كه ببينند و بفهمند و همت كنند؛ اما شما ملتي هستيد كه خواسته ايد، شناخته ايد، حركت كرده ايد و استفاده ي زيادي هم برده ايد، باز هم بايد تلاش كنيد، تا ان شاءاللَّه از رحمت الهي استفاده كنيد و ان شاءاللَّه دعاي حضرت بقيةاللَّه هم شامل حال همه ي شماها باشد. والسّلام عليكم ورحمةاللَّه وبركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم مشترك دانشگاه هاى افسرى ارتش

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم مشترك دانشگاه هاي افسري ارتش بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

به جوانان عزيزي كه امروز سردوشي گرفتند و نخستين گام را در راه ورود به ارتشِ سرافراز جمهوري اسلامي برداشتند و به استادان، مربيان و مديران اين دانشگاه و فرماندهان ارشد ارتش جمهوري اسلامي ايران، تبريك عرض مي كنم. حضور در نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي يك افتخار است؛ اين، فقط يك شعار نيست، حقيقتي است كه هر كس امروز وضعيت جهان بشريت و نظام جمهوري اسلامي ايران و عظمت آرمان هاي اين ملت را بشناسد، به آن اذعان مي كند. ارتش جمهوري اسلامي ايران، سپاه پاسداران، بسيج و نيروي انتظامي، در كشور ما سربازان آرمان هاي بلند انساني اند. نيروهاي مسلح ما خود را آماده و مجهز مي كنند تا دفاع كنند؛ نه تنها دفاع از سرزمين - كه خود افتخار بزرگي است - بلكه دفاع از آرمان هاي انساني؛ دفاع از شرف و كرامت انسانيت. امروز ديو مهيب و نفرت انگيز سلطه، ملتها را تهديد مي كند. اين تهديد، فقط متوجه ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي نيست؛ متوجه همه ي دنياست؛ متوجه اصل و اساس انسانيت است. شما ببينيد امروز مركز استكبار - يعني نظام ايالات متحده ي امريكا - با ارزشهاي انساني و با انسان ها چه مي كند: هتك حرمت و حيثيت انسان ها، گرفتن جان انسان ها، نابود كردن هويت ملي

انسان ها براي آنها كاري عادي و معمولي شده، طوري كه زشتي آن را احساس نمي كنند. ملتها در مقابل يك چنين مجسمه ي خباثت و شرارت چه بايد بكنند؟ آيا ملتها بايد تسليم شوند و سرنوشت و هويت و آينده ي خودشان را به دست مهاجماني بسپرند كه هيچ رادع و مانعي از اخلاق و دين و شرف جلوي آنها را نمي گيرد؟ مي بينيد كه دست آموزهاي استكبار در فلسطين چه مي كنند. ديديد در عراق و افغانستان، مزدوران مسلح امريكا و انگليس چه كردند و چه مي كنند. قبل از اين هم در نقاط مختلف دنيا، هر جا كه توانسته اند، بار سنگين وجود خود و شرارت خودشان را تحميل كرده اند. ملتها چه بايد بكنند؟ ملتها هيچ راهي بجز قوي شدن، اعتماد به نفس، توكل به خدا و توكل به نيروي ذاتي خود ندارند؛ ملتها بايد خودشان را قوي كنند. اين قوي شدن فقط از جنبه ي نظامي نيست؛ ملتها بايد اراده، اقتصاد، دانش و پيشرفتهاي گوناگون خود را پي درپي قوي كنند؛ اما تقويتِ نيروي دفاع از هويت و مرزهاي يك ملت، يكي از مهمترين هاست، كه امروز نيروهاي مسلح ما اين وظيفه را به عهده گرفته اند. شما نماد قوّت و اقتدار ملت ايرانيد. اين، افتخار بزرگي است. اين اقتدار فقط با آموزش نظامي به تنهايي حاصل نمي شود؛آموزش نظامي، بعلاوه ي تقويت عزم و ايمان. دل بايد نيرومند باشد، تا جسمِ نيرومند و سلاحِ نيرومند را بتواند به كار بگيرد. جوانهاي عزيز! خودتان را قوي كنيد و عزم راسخ را در درون خودتان پرورش دهيد؛ شما مسؤوليت هاي سنگيني را بر دوش داريد. ممكن است يك ارتش در طول سال هاي متمادي حتّي يك بار هم با يك

جنگ مواجه نشود؛ اما آمادگي و حضور مقتدرانه ي آن در كنار ملتش، مايه ي اعتماد ملي است؛ مايه ي آرامش دلهاست. شما خودتان را براي ايجاد اعتماد در دل ملت تان - كه هم اعتماد به خودشان و هم به ارتش شان است - آماده كنيد. آموزش نظامي، انضباط نظامي، اخلاق والاي اسلامي، ايمان روزافزون در دلهاي شما - كه پاك و نوراني است - وظايف اصلي است. شماها پاكيد، دلهاي جوان شما نوراني است؛ قدر اين نورانيت را بدانيد؛ قدر استعدادهاي ذاتي خودتان را بدانيد و اين استعدادها را بروز دهيد. ارتش جمهوري اسلامي ايران را كه تا امروز به حول و قوه ي الهي افتخارات بزرگي به دست آورده است، باز هم سرافرازتر كنيد. همه ي نيروهاي مسلح را يك خانواده ي بزرگ بدانيد. هر نيرو با برادران و خويشاوندان خود در نيروي ديگر؛ و هر سازمان - ارتش و سپاه و بسيج و نيروي انتظامي - با برادران خود در سازمان هاي ديگر، همچون پاره ي تن يكديگر رفتار كنند؛ به هم اعتماد كنيد، از هم بهره مند شويد، تجارب يكديگر را به كار بگيريد و روزبه روز خودتان را قوي تر و آماده تر كنيد؛ و بدانيد كمك الهي متعلق به آن مردمي است كه خود را آماده ي دريافت اين كمك ها مي كنند. با ايمان، با كار بي وقفه و خستگي ناپذير، با توكل و توسل به پروردگار، خودتان را آماده ي دريافت رحمت و كمك الهي كنيد. ان شاءاللَّه اين گام اول براي شما جوانان، مقدمه ي گامهاي بلند و موفق بعدي باشد و شما ذخيره هاي اسلام در درون سازمان ارتش باشيد. والسّلام عليكم ورحمةاللَّه وبركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار شوراى عالى انقلاب فرهنگى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار شوراي عالي انقلاب فرهنگي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اين جلسه ي سالانه ي ما

در درجه ي اول فرصتي است براي من كه شما دوستان عزيز و اعضاي ارزشمند اين شوراي بسيار مهم را زيارت كنم و هم خداقوّتي بدهم و از زحماتي كه كشيده مي شود - چه در داخل شورا (صحن اصلي شورا)، چه در عقبه هاي شورا (دبيرخانه و بقيه ي مجموعه هايي كه كار مي كنند) كه بسياري از آن دوستان هم در اين جلسه حضور ندارند - تشكر كنم و هم اگر نكته يي در ذهن دوستان هست، بشنوم؛ و اگر نكته يي در ذهنم هست، به دوستان عرض بكنم. حرف اصلي يي كه من امروز مي خواهم به شما عرض بكنم، همان حرف قديميِ اهميت اين شورا و اهميت فرهنگ در كشور است، كه بارها اين را ما گفته ايم، شما گفته ايد، دوستان هم همه تكرار كرده اند، ليكن احساس مي شود كه تكرار مجدد و مؤكد اين مطلب همچنان براي همه ي ما؛ براي بنده، براي رؤساي محترم قوا، براي شما مشتركانِ در اين شورا و براي دست اندركاران فرهنگ كشور لازم و ضروري است. من خاطره يي را عرض بكنم: تقريباً دو، سه سال قبل يكي از دوستان خيلي خوب ما كه در اين شورا هم فعاليتي داشته اند، راجع به مسايل فرهنگ عمومي كشور و مسأله ي تربيت و ناهنجاري هايي كه احياناً در سطح جامعه بتدريج بروز كرده، با من گفتگو مي كردند و مطالبات و توقعات به حقي را درميان مي گذاشتند. من به آن دوست عزيز گفتم كاري كه من در اين زمينه مي توانم بكنم، همين كاري است كه تا حالا كرده ام؛ يعني تشكيل اين شورا و وارد كردن افرادِ با فكر و با انگيزه براي تصميم گيري درباره فرهنگ كشور؛ و كمك قانوني و حيثيتي و هرچه كه لازم

است نسبت به اين شورا؛ اين كاري است كه به عهده ي من است؛ اما از اين جا به بعدش به عهده ي شما. من به آن دوست گفتم كه بنده با شما پيش خداي متعال احتجاج خواهم كرد و به پروردگار خواهم گفت من بهترين كساني را كه مناسب اين كار مي شناختم، در اين شورا جمع كردم؛ شما به خداي متعال بايد جواب بدهيد؛ هرچه كه فكر مي كنيد بايد پيش خداي متعال گفت، آن را بيان كنيد و به فكرش باشيد. حالا اين را مي خواهم به شما عرض بكنم كه مسؤوليت اين شورا به خاطر اهميت و سنگينيِ مسأله ي فرهنگ و علم، مسؤوليت سنگيني است؛ منتها ثقل اكبر در اين جا فرهنگ است؛ چون هم خودِ علم و آموزش و هم جهتگيري و كيفيت و روي كردهاي مختلف آن، تحت تأثير فرهنگ عمومي جامعه است. من معتقدم عمق و ريشه هاي انقلاب، به عمقِ باورهاي ديني مردم اين سرزمين است؛ چيزي نيست كه با اين هيجانات و حركت هاي سطحي و گوناگون بشود آن را بركَند. ما شاهد رشد و رويش يك طبقه ي جوانِ علاقه مند، مؤمن، جستجوگر در زمينه ي انقلاب، و پيدايش زبدگاني در اين زمينه هستيم؛ اين قابل انكار نيست؛ هم در دانشگاه هامان، هم در حوزه ي علميه مان، هم در سطح جامعه مان، ليكن عوارض سطحي اگر علاج نشوند، بتدريج به عمق كشيده مي شوند. اگر بيماري و آفت را كه در پوسته ي دندان هست علاج نكنيم، بتدريج به قلع خود آن دندان منتهي خواهد شد؛ در اين هم هيچ ترديدي نبايد كرد. اين وضع جديدي كه در كشور به وجود آمده است و تشكيل دولت و گرايشي كه امروز در عموم مردم و در دولت مردان

مشاهده مي شود، اين نويد را مي تواند بدهد كه اوضاع براي برگرداندن جهتگيري غلط، اوضاع مساعدي است؛ نه به اين معنا كه همه چيز از پيش قابل حدس قطعي باشد؛ بلكه بسته به اين است كه ما چه كار بكنيم، ليكن زمينه، زمينه ي مساعدي است؛ چون شعارهايي مطرح شده كه منطبق با مباني انقلاب بوده و مردم به اين شعارها پاسخ داده اند؛ و من مكرر اين را گفته ام. ما در انتخاباتي كه چند ماه پيش گذرانديم، اكثريت قريب به اتفاق مردم، به ارزش هاي انقلاب رأي دادند؛ چه آنهايي كه به آقاي احمدي نژاد رأي دادند، چه آنهايي كه به آقاي هاشمي رفسنجاني رأي دادند؛ چون آقاي هاشمي هم يكي از برجستگان انقلاب است؛ ايشان يك شخصيت انقلابي، روحاني و معمم است و بسياري از كساني كه به ايشان رأي دادند، درواقع به همين ارزش ها رأي دادند. نبايد تصور كرد كه هفده ميليون به شعارهاي آقاي احمدي نژاد رأي دادند و ده ميليون ديگر رأي ندادند؛ قضيه اين گونه نيست؛ بلكه اكثريت بزرگي از مردم در اين انتخابات پايبندي خودشان را به دين، به ارزش هاي انقلاب، به دل بستگي هاي امام نشان دادند و دولتي هم براين اساس تشكيل شده و همين شعارها را هم اين دولت تكرار مي كند و ادامه مي دهد و حركت مي كند، مردم هم استقبال مي كنند و با آغوش باز اين حرف ها را مي پذيرند. اين، نشان دهنده ي يك زمينه ي بسيار خوبي است كه ما بايد از اين زمينه استفاده كنيم. بنابراين، در وضع جديد، به نظر من پويايي، نشاط، انگيزه و نوآوري اعضاي اين مجموعه بايستي مضاعف بشود؛ نمي شود قبول كرد كه ما يك مجموعه ي فرهنگي داريم كه آن را به عنوان قرارگاه اصلي

مسائل فرهنگي و كارزار فرهنگي قرار داده ايم - يك چنين كارزاري در همه ي ادوار و در همه ي كشورها اجتناب ناپذير است - در عين حال، در اين قرارگاهِ اصلي، بي نشاطي يا ركود يا عدم پيشرفت ملاحظه و مشاهده بشود؛ اين را من اصلاً تصور نمي توانم بكنم. گزارش جناب آقاي كي نژاد - برادر عزيزمان - گزارش خوبي است؛ منتها گزارش مصوبات، غير از گزارش واقعيت هايي است كه براساس اين مصوبات در عالم واقع و روي زمين انسان مشاهده مي كند؛ بايد اين مصوبات منعكس شود. شما فرض بفرماييد براي صدا و سيما وظايفي معين كرده ايد كه بايد در صدا و سيما منعكس شود؛ براي آموزش و پرورش يا براي دانشگاه ها يا براي فرهنگ عمومي با ابزارهايي كه دارد، وظايفي را معين كرده ايد كه بايستي تحقق پيدا كند؛ اما نگاه كنيد به آينده ي دور؛ يعني آينده ي معين شده در سند چشم انداز بيست ساله. كساني كه امروز وارد مدرسه مي شوند، در پايان دوران بيست ساله، يك جوان بيست وشش، هفت ساله هستند - امسال، سال اول چشم انداز است - شما مي خواهيد اين جوان بيست وشش، هفت ساله چه جور انساني باشد؛ اگر مي خواهيد اين جوان، يك جوان خلاق، داراي ابتكار، شجاع، آراسته از لحاظ اخلاقي، سالم از لحاظ جسمي و فكري و رواني، صاحبِ فكر و انديشه، داراي احساس مسؤوليت نسبت به كشورش و ملتش و آينده اش باشد، امروز بايد طرح صيرورت اين كودك را به آن جوان اين جا طراحي كنيد؛ حاضر داشته باشيد و به دستگاه ها ابلاغ كنيد. رئيس اين شورا، رئيس جمهور؛ يعني رئيس قوه ي مجريه است و براي قانون هم رئيس قوه ي مقننه و عناصري از مجلس شوراي اسلامي در اين جا حاضرند. بنابراين، حالت منتظره يي

وجود ندارد و اهداف بايد تحقق پيدا كند؛ اصلاً فلسفه ي حضور رؤسا و مسؤولان همين است؛ والّا بنده خوب مي دانم كه براي يك شورايي كه مي خواهد برنامه ي كلان بريزد، رؤسا و شخصيت هايي كه مشغول كارهاي اصلي ديگر هستند، خيلي نمي توانند وقت بگذارند و همت صرف كنند؛ شخصيت هاي حقيقي بايست در چنين شورايي وقت بگذارند و بحث كنند. بنابراين، علت حضور رؤسا و وزرا و رئيس سازمان مديريت و برنامه ريزي و بقيه ي رؤسا و مسؤولان كشور كه اين جا هستند، از زماني كه اين شورا در زمان امام (رضوان اللَّه تعالي عليه) تشكيل شد، به خاطر همين بود كه اين شورا حرفي بر كاغذ نباشد؛ فقط اظهارنظر و ابراز دلسوزي نباشد، بلكه تحقق پيدا كند و اجرا شود؛ امام هم عيناً همين را تصريح كردند و تعبيري به اين مضمون بيان كردند كه مصوبات اين شورا بايد عملي شود؛ بنده هم بر اين معنا هميشه تأكيد كرده ام. ما سال گذشته اين جا عرض كرديم «مهندسي فرهنگي كشور» به عهده ي شماست؛ گفتيم اين جا «قرارگاه اصلي» است، عقبه ي شما هم دبيرخانه و ملحقات دبيرخانه است و شوراهاي اقماري و شوراي معين و كميته هاي كارشناسي و جمع هاي ديگري كه هستند؛ خطوط مقدّم اجرايي شما هم وزارت آموزش و پرورش، وزارت آموزش عالي، وزارت ارشاد و دستگاه هاي مختلف هستند، آقايان هم تلقيِ به قبول كرديد؛ يعني اين طور نبود كه ما اين حرف را بزنيم، بعد بشنويم كه دوستان گفته اند نه، ما عقيده نداريم به مهندسي فرهنگي و اين كه جايگاهش اين جاست؛ نه، من خبر دارم كه بعد در جلسه كه صحبت شده و دوستان كه با هم بحث كرده اند - نظرات آقايان را براي من آوردند - همه تأييد

كرده اند كه بله، همين درست است. خيلي خوب، حالا الان بايد نقشه ي مهندسي فرهنگي كشور روي ميز آماده باشد و بايد روي آن بحث شده باشد؛ كار شده باشد؛ تصميم گيري شده باشد و نقشه ي كلان با راه كارها - نه فقط چيزهايي كه صرفاً آرزو و آمال است - كاملاً كشيده شده و مشخص شده باشد؛ اين حرف اصلي ماست به شما دوستان. من حقيقتاً به اين جلسه علاقه مندم؛ چون واقعاً يك مجموعه ي فرهنگي هستيد. مي دانيد كه خودِ من هم هفت، هشت سال هر هفته در اين جلسه شركت كرده ام و بعد از دوره ي رياست جمهوري هم هر سال يك بار يا گاهي بيشتر با اين جلسه ارتباط داشته ام و اين جلسه را دوست دارم. اين جا قِمّه و قله ي فرهنگي كشور است و شما هم دوستان ما هستيد - بعضي از دوستان، قديمي اند، كه از بعضي از آنها اسم آورديم؛ بعضي ديگر هم مثل آقاي دكتر فاضل از دوستان خيلي قديميِ اين مجموعه هستند كه آن سال ها كه در سمت وزارت بودند، كنار ايشان مي نشستيم، كه از ايشان اسم نياورديم؛ البته شايد بعضي ديگر هم هنوز باشند كه اسم نياورده باشم. دوستان ديگر هم كه بعضي چند سال است كه هستيد و بعضي هم دو، سه سال است؛ بعضي هم با دولت جديد به اين جلسه تشريف آورده ايد - و چون اين جلسه، صميمي و خصوصي است و اين هم حرف دل من است و بايد با خود شما در ميان بگذارم، در ميان گذاشتم. اين، كار بزرگي است و بار سنگيني است؛ بايد اين بار را برداريد؛ اين كار بايد انجام بگيرد. حالا ممكن است بعضي

وقت نداشته باشند؛ كار داشته باشند، يا به هر دليلي؛ بالاخره در شوراهاي اقماري يا در بدنه هاي كارشناسي از وجود اين دوستان استفاده شود. تصميمات يا آرزوهايي كه تاكنون در زمينه ي پيشرفت علم گرفته شده يا مطرح شده، بايستي عملياتي شود؛ يعني بايست در مجاري كار بيفتد و خواسته شود. فرض كنيد اگر شما در زمينه ي توليد علم با دانشگاه ها كار داريد، بايد آقاي دكتر زاهدي مسؤول شود؛ زمان معين كنيد و بعد بگوييد كه شما ظرف دو يا سه ماه در اين زمينه چه كار كرده ايد. ايشان گزارش به شورا بدهند و اگر شما نمي پسنديد، اعتراض كنيد؛ اگر مي پسنديد، قدم بعدي را برداريد؛ حالايا شما بايد برداريد، يا ايشان بايد بردارند. در زمينه ي وزارت ارشاد يا آموزش و پرورش و در زمينه هاي مختلف ديگر هم به همين روش عمل شود. شوراي عالي انقلاب فرهنگي بايد يك شوراي زنده، فعال، حساس، پرتحرك و پرتلاش باشد و دايم مسائل فرهنگي كشور را رصد كند. اين، حرف اصليِ ماست كه حرف تازه يي هم نبود؛ حرف هميشگي است و تكرار مكررات است؛ منتها بعضي از تكرارها، واجب است؛ مثل نماز؛ صبح شما سوره ي حمد و اذكار و ركوع و سجود را مي خوانيد و به جا مي آوريد، كه در ظهر و عصر و شب هم همان را تكرار مي كنيد؛ چون اهميت دارد؛ چون موضوع آن قدر مهم است كه بايد مرتب و دايم تكرار شود تا ذهن سيراب شود از ياد اين حقايق و انسان به عمل تحريك و وادار شود. نكاتي را هم من در زمينه ي مسايل فرهنگي، مسايل مربوط به علم و مسايل مربوط به خودِ شورا يادداشت كرده ام

كه عرض مي كنم: درباره ي خودِ شورا، آقاي كي نژاد خبر دادند كه اطلاع رساني انجام مي گيرد؛ اين، خبرِ خوشي است. من اين جا يادداشت كرده ام كه اطلاع رساني به هنگام و مستمر باشد؛ به ويژه براي نخبگان دانشگاهي و حوزوي. اين، پاسخِ قبل از سؤال ما بود كه ايشان بحمداللَّه دادند؛ اما اين كه به من گزارش مي شود كه ما از محتواي كار شورا خبر نداريم، نشان دهنده ي اين است كه اين خبررساني، آن خبررسانيِ مطلوب نيست؛ يعني كامل نيست؛ بايد اين خبررساني را كامل كنيد؛ بايد نخبگان كشور به طور دايم احساس كنند كه از لحاظ ذهني با شورا مرتبطند. اين كار موجب مي شود كه همكاري آنها را جلب كنيد؛ يعني وقتي براي نخبگان كشور - چه دانشگاهي، چه حوزه يي - معلوم شد كه شورا به چه مسايلي اهتمام دارد، در زمينه ي آن مسايل به فكر مي افتند و احياناً كار مي كنند؛ با شورا همكاري مي كنند و احياناً چيزهايي به ذهن آنها مي آيد كه مي بينند شورا از اينها غافل است. اين نخبگان، آن مسايل را به شما تذكر مي دهند. بنابراين، خبررساني و اطلاع رساني، موجب جلب همكاري نخبگان مي شود. علاوه ي بر اين، نخبگان كشور احساس نكنند كه شما پشت يك ديواري نشسته ايد و با اينها هيچ ارتباطي نداريد؛ بگذاريد احساس كنند كه آنها هم عضو شورا هستند؛ آنها هم احساس كنند كه در اين شورا عضوند؛ دخيلند. بنابراين، مسأله ي اطلاع رساني به نظر من خيلي خوب است. نكته ي ديگري كه يادداشت كرده ام، مسأله ي نوسازي نظام آموزش و تصحيح مدل قديميِ رايج در كشور است، كه آقاي دكتر شريعتمداري هم اشاره يي كردند؛ البته تكيه ي ايشان روي جهت ديگر است. بارها در جلساتي كه در اين جا به

مناسبت مسايل فرهنگي تشكيل شده، افراد دلسوز مي گويند كه ما اين نظام قديميِ «حافظه پروري» را تبديل كنيم به نظام هاي پيشرفته ي به روزِ دنيا. الان در دنيا نظام هاي جديدي براي آموزش كودكان، نوجوانان، جوانان - چه در دوره ي دبيرستان، چه در دوره ي دانشگاه - به وجود آمده است. بالاخره ما بايستي از يك مقطعي شروع كنيم و اين شيوه ي قديميِ شصت سال پيش را كه همچنان حاكم بر كشور است، تبديل و تصحيح كنيم؛ يا بايد آن را به طور كلي تغيير بدهيم يا به صورت تدريجي تغيير بدهيم. اگر قرار است براي اين كار در جايي فكر شود و تصميم گيري بشود، اين جاست؛ همين شوراي عالي انقلاب فرهنگي؛ اين، جزو مباحث شماست. مسأله ي ديگر، مسأله ي توسعه ي علمي كشور است كه من البته عميقاً و جداً باور دارم كه مشكلات اين كشور جز با توسعه ي علم و تعميم و تعميق علم در كشور پيش نخواهد رفت. ما ناگزير بايست اين فاصله ي چندين ده ساله يي را كه براي ما به وجود آورده اند، پُر كنيم. داريم مي بينيم كه دنياي دانشمند با تكيه به علم، چه حرف زوري را به همه مي زند و چطور به بركت علمي كه دارند، ناحق هايي را حق مي كنند. شما امروز ملاحظه كنيد: شنود تلفني غيرقانوني و بدون اجازه ي قاضي، شكنجه در گوانتانامو، بردن و آوردن زنداني ها و ربودن انسان ها از كشورهاي اروپايي بدون اجازه ي دولت ها يا با قرارداد با سرويس هاي امنيتي دنيا، حمله ي به يك كشور و بردن نفت و خوردن اموال، كشتن آدم ها؛ همه ي اين كارها را قدرتي از قدرت هاي دنيا انجام مي دهد و در دنيا انكار هم نمي كنند! در حالي كه ما استدلال مي كنيم، محاجه مي كنيم، بحث مي كنيم؛

او بدون اين كه به ظاهر خم به ابرو بياورد، كار خودش را دنبال مي كند! چرا؟ چون علم دارد و اين علم توانسته او را مجهز كند به ثروت، به ابزار جنگي و به قدرت سياسي. اگر ما بخواهيم كشورمان، ملت مان و امت اسلامي خود را به نقطه يي برسانيم كه بتواند حرف حق خودش را با همين شجاعت بزند، احتياج به علم داريم. اين، مخصوص ما هم نيست، بلكه متعلق به همه ي كشورهاي اسلامي است و ما بايد براي كشورهاي اسلامي مادرِ علم بشويم. بار به دوش ماست؛ ماييم كه هم اميد داريم، هم ايمان داريم، هم احساس توانايي در خودمان مي كنيم براي اين كار و هم ابزارش را داريم؛ يك ملت خوب و بااستعداد. ما كه اين همه جوان بااستعداد داريم، بايست يك خيزِ بلند برداريم و يك كار بنياني و عميق در زمينه ي علم انجام بدهيم، بعد باب علم را باز كنيم به روي كشورهاي مسلمان. بنابراين، مسأله ي توسعه ي علمي كشور چيز مهمي است. درباره ي «ترويج نظريه پردازي و توليد علم» كه جزو شوراها و كار شماست، بنا شد من به آقاي رئيس جمهور سفارش كنم كه از لحاظ مالي كمك كنند كه اين شورا دنبال شود. ان شاءاللَّه كمك كنيد! واقعاً فكر كنيد، تا اين شوراي اقماري بتواند اين كار را در اين زمينه بكند و بعد هم عملياتي شود؛ صرفِ بيان و آرزو نباشد. گاهي بعضي از مسؤولان پيش ما مي آيند و درباره ي حوزه ي مسؤوليت خودشان مي گويند ما بايد اين كار را بكنيم، ما بايد آن كار را بكنيم؛ من به اينها مي گويم: برادر! اين «بايد»ها را من بايد به شما بگويم كه بايد اين كار را

بكنيد، بايد آن كار را بكنيد؛ شما بايد بگويي چه كار مي كني، چه كار كردي، چه كار مي خواهي بكني؛ «بايد» فايده يي ندارد. اين كه حالا ما بنشينيم تا اين شورا به عنوان يك مسؤول بايد اين كارها را انجام بدهد، بايد ندارد، بايدش معلوم است؛ بكنيد؛ بايد تحقق پيدا كند. در زمينه ي علم، من بر نقطه ي خاص مي خواهم تأكيد كنم: يكي، علوم پايه است؛ يكي، علوم انساني. ما به دنيا كه نگاه مي كنيم، مي بينيم آن چيزي كه كشورهاي پيشرفته را توانسته به اين اوج و قله برساند، رياضي، فيزيك، شيمي و علوم زيستي است؛ ما بايد به اين علوم بپردازيم. البته در سال هاي بعد از انقلاب - قبل از انقلاب هم به شكل جريان ضعيف تر - پزشك، مهندس و به ميزان زياد حقوق دان تربيت كرديم كه اين تخصص ها لازم است و براي يك كشور مثل آب و هواست؛ منتها توجه بكنيم كه تربيت پزشك، تربيت مهندس، تربيت حقوق دان، تربيت معلم، تربيتِ نيازهاي روزمره ي جامعه است و ما بايد محقق هم تربيت كنيم كه بتواند آينده را براي ما صاف كند. مهندس، اين بنا را براي امروزِ ما مي سازد و نيازهاي امروزِ ما را برآورده مي كند كه اگر ما مهندس و دكتر نداشته باشيم، بايد برويم از بنگلادش بياوريم؛ مثل زمان رژيم طاغوت. همين مسأله درباره ي نداشتن مهندس هم صدق مي كند، كه الحمدللَّه ما امروز در زمينه ي مسايل راه، سد، بناهاي مهم و كارهاي عظيم، مهندساني داريم كه خودشان كارها را انجام مي دهند و پزشكان عالي قدري هم داريم كه كارهاي بزرگي را انجام مي دهند كه يك وقت در اين كشور كسي خوابش را هم نمي ديد كه بتوانند

انجام بدهند؛ ليكن اينها امكانات مصرفي هستند؛ اين، پولي است كه ما در جيب مان مي گذاريم براي اين كه خرج كنيم و غير از آن مركزِ پول سازي است كه بايستي در آن جا سرمايه گذاري كرد، كه ما آن را هم لازم داريم؛ بخصوص در دانشگاه ها. بنابراين، به علوم پايه در دانشگاه ها اهميت داده شود. و اما علوم انساني. با اين همه تأكيدي كه بر علوم انساني شده، تقريباً علوم انساني هم به همان شكلِ علوم پايه اداره مي شود و باز همچنان همان اشكال به قوّت خودش باقي است. ما آغوش مان را باز كرده ايم و حرف هايي كه الان در زمينه هاي جامعه شناسي، روان شناسي، تاريخ و حتّي فلسفه و ادبيات مطرح است، از خارج براي ما ديكته مي شود! ما بايد در زمينه ي علوم انساني يك كار اساسي بكنيم و اين حرف، حرفي نيست كه امروز به ذهن كسي رسيده باشد؛ نه، اين حرف، سال هاست كه گفته شده و بايد تحقق پيدا كند. چه كساني بايد اين كار را بكنند؟ اين مجموعه ي حاضر و همان مجموعه يي كه ما ان شاءاللَّه پيش خداي متعال با آنها احتجاج خواهيم كرد و اميدواريم كه از عهده ي احتجاج هم بربيايند؛ اگر خداي متعال سؤال كرد. مسأله ي ديگري كه در همين زمينه ي پرداختن به اين علوم - علوم پايه، علوم انساني - مطرح است، مسأله ي ورودي، خروجي دانشگاه هاست كه اين هم يكي از آن وظايف سنگين وزارت علوم است. ما ببينيم كه واقعاً دانشگاه ها چه كساني را جذب كنند و براي چه رشته هايي جذب كنند، بعد خروجي ما از دانشگاه ها در چه رشته هايي باشد كه ما به آنها بيشتر نياز داريم؛ حالا يا نيازهاي گذرا كه نياز فعلي

ماست، يا نيازهاي بنياني. براي اين مسأله هم بايستي يك ترتيبي داده شود. يك نكته ي ديگر، مربوط به بنياد نخبگان است. بنياد نخبگان در ابتدا به همت آقاي دكتر عارف راه افتاد؛ يعني اساسنامه ي آن نوشته شد و كارهايي انجام گرفت و اين جا فرستادند كه ما هم نظراتي داشتيم و برگردانديم. من وقتي به روي زمين نگاه مي كنم كه ببينم از اين نقشه - نقشه مهندسي فرهنگي كشور كه در ابتداي صحبت عرض شد - روي زمين درباره ي نخبگان چه هست، چيزي نمي بينم. شما مي دانيد كه نخبگان - دانشجوهاي نخبه، دانش آموزان نخبه، المپيادي ها و ساير افراد نخبه - هر سال دو، سه مرتبه با بنده ملاقات دارند و من هم به آنها ميدان مي دهم، تا جوان ها حرف بزنند؛ اما آنچه از مجموع حرف هاي آنها به دست مي آيد، اين است كه هنوز در عمل، كاري براي نخبگان انجام نگرفته است. من اصرار دارم كه براي آنها به طور جدي كار انجام بگيرد. يكي از كارها، جذب نخبگان است كه اين كار بايد حتماً در اين بنياد مورد توجه باشد؛ ديگري، شناسايي و سازماندهي اين افراد است، تا بتوانيم از آنها براي كشور بهره گيري كنيم. الان جاهاي زيادي هست كه اگر يك جوانِ نخبه در آن جاها حضور داشته باشد، مي تواند كلي كار براي ما انجام بدهد؛ ولي ما نمي دانيم افراد را براي چه جايي بايد به كار بگيريم. اين طرحي كه آقاي دكتر احمدي نژاد از اول در ذهن شان بود - طرح به كارگيري جوانان در وزارت خانه ها - نمي دانم چقدر پيش رفته، كه البته اين طرح، طرح بسيار خوبي است و بايد با شرايطش انجام بگيرد؛ اما بهترين

كساني كه مي توانند به اين طرح كمك كنند، نخبگان هستند. ما نخبگان كشور را پيدا كنيم، شناسايي كنيم، سازماندهي كنيم و بدانيم كه چه كسي براي كجا لازم است. اين كار، از جمله كارهايي است كه در بنياد نخبگان مي تواند انجام بگيرد. بعد، رفع نيازهاي پژوهشيِ آنهاست - كه در برنامه ي بنياد نخبگان هم هست - و رفع نيازهاي شخصيِ شان. در اين صورت، نخبگان تشويق مي شوند و راه جلوگيري از مهاجرت يا فرار آنها هم - يا هرچه كه اسمش را مي گذاريد، كه دايم مي گويند رفتند و نيامدند؛ يا رفتند و آمدند، كه يك مقدار هم بزرگ نمايي مي شود - فقط با اين روش امكان پذير است؛ چون آنها لازم است كه در اين جا دل گرم شوند. البته يك بخشي از اين كار هم به دانشگاه ها ارتباط پيدا مي كند كه من اين موضوع را به گمانم در جلسه يي كه آقاي دكتر زاهدي پيش من آمد، گفتم، حالا هم به ايشان عرض مي كنم كه مراقب باشيد كه در دانشگاه ها، جوان هاي نخبه ي ما احساس تبعيض نكنند؛ بخصوص در پذيرش دوره هاي علوم تكميلي، دوره ي دكتري و در دادن بورس. اگر جوان ها احساس كنند كه نخبگيِ آنها در اين جا به دردشان نمي خورد، اثرات ويرانگري دارد، كه مواردي از اين مسأله را من اطلاع دارم و مي دانم. يك نكته هم راجع به شوراهاي اقماري بگويم: گزارشي به من داده شد كه بعضي از اين شوراهاي اقماري خيلي خوب كار كرده اند كه از جمله، شوراي زنان است؛ و بعضي هم كم كار بوده اند. من مي خواهم عرض كنم كه شوراهاي اقماري را هرچه مي توانيد فعال كنيد. در شوراهاي اقماري بايد كساني باشند كه بيشترين وقت و

كارشان را به آن بپردازند؛ و از عملكرد شوراهاي اقماري گزارش گرفته شود و از گزارش هاي اينها بهره برداري شود، كه اين گزارش ها به دستور جلسه در شوراي اصلي كمك مي كند. خبر خوبي كه آقاي دكتر كي نژاد دادند، اين است كه همه ي دستورجلسه ها و صورت جلسه هاي شوراي عالي به صورت رايانه يي مرتب شده و قابل استفاده است؛ اين استحضار شورا خيلي مهم است، تا دبيرخانه و شورا هميشه مستحضر باشند كه چه چيزي تصويب شده و چه مطلبي بحث شده است. اميدواريم كه خداوند به همه تان توفيق بدهد و كمك كند و بر شما اين مسؤوليت بزرگ، مبارك باشد؛ يعني خداي متعال بركت بدهد به اين ساعات شما، تا بتوانيد عمل كنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار كشاورزان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار كشاورزان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اولاً هفته ي جهاد كشاورزي بر همه ي شما كشاورزان عزيز، بلكه بر همه ي ملت ايران مبارك باشد. ديدار با زحمتكشان عرصه ي كشاورزي - با توجه به اهميتي كه اين بخش براي امروز و فرداي اين كشور دارد - براي من ديدار بااهميتي است. مطالب خوبي هم بيان شد؛ هم آنچه كه اين چهار برادر ما، كشاورزان نمونه، گفتند، مطالب شيرين و دل نشيني بود براي من، و انعكاس مجموعه ي زيبايي بود از اعتماد به نفس، اميد به آينده، تلاش بي وقفه و شجاعانه، در عين توكل به خداوند متعال؛ هم مطالبي كه وزير محترم ذكر كردند، كاملاً مطالب درستي است و نشان دهنده ي اين است كه تشكيلاتِ مسؤول امر كشاورزي، با تدبير و ملاحظه ي جوانب گوناگونِ كار، ان شاءاللَّه در صدد است كه اين مسأله ي مهم را در كشور سر و سامان تازه يي بدهد.

يك جمله به كشاورزان عرض مي كنم، يك جمله به مديران بخش كشاورزي. حرف بنده به شما كشاورزان عزيز و به همه ي كشاورزان سراسر كشور اين است كه كاري كه شما بر عهده گرفته ايد، كار كوچكي نيست. همان كشاورزي كه در يك نقطه ي دوردستي از كشور فرض كنيم بر روي يك يا پنج هكتار زمين مشغول كار است، به سهم خود يكي از پايه هاي اساسي حيات اين كشور را بالا مي برد. مواظب باشيد كشاورزي تحقير نشود؛ كشاورزي بسيار حايز اهميت و داراي عزت است. ارزشي هم كه در شرع مقدس اسلام شنيده ايد كه براي قشر كشاورز بيان شده است، ناشي از اهميت اين كار است. شما چه مي كنيد؟ شما با استفاده از نعمت خداداديِ زمين و آب، گنجينه هاي الهي را - كه در ذرات هست، در خاك هست، به وسيله ي نور خورشيد و عوامل طبيعي اين گنجينه ها بارور مي شود - استخراج مي كنيد، تا انسان هايي كه روي اين زمين زندگي مي كنند، زنده بمانند. اگر غذا نباشد، زندگي نيست؛ و شما غذاي انسان ها را تأمين مي كنيد؛ لذا عظمت و ارزش اين كار يك ارزش طبيعي و شبيه ارزش ذاتي است. امروز كشور ما - كه مورد سوءنيت و كينه ورزي قلدرهاي دنياست؛ علت اين كينه ورزي هم اين است كه اين كشور حاضر نيست زير بار قلدري قلدرها برود - بيش از هميشه به امنيت غذايي احتياج دارد، تا براي نانش، براي خوراك روزمره اش، براي روغنش، براي گوشتش محتاج كشورهاي ديگر نباشد؛ محتاج كساني كه مي توانند در مقابل اين عطيه، شرف او را مطالبه كنند، نباشد؛ امنيت غذايي براي كشور ما خيلي مهم است. سال گذشته كه اعلام شد كشور

به خودكفايي در گندم رسيده است، به نظر من حقيقتاً يك عيد بزرگ براي اين كشور بود. بنده از كشاورزان، از مديران بخش كشاورزي، از جوانان عالمي كه در اين كار كمك كردند، از اعماق دل متشكر شدم، مطمئناً ملت هم متشكر شد؛ اين حادثه ي بزرگي بود. مردان و جواناني همت كردند كه اين كار بشود، و شد. ما همان كشوري هستيم كه در دوران طاغوت، پايه ي كشاورزي ما را متزلزل كردند، براي اين كه ما را وابسته كنند؛ براي اين كه بازار براي گندم خودشان و بقيه ي محصولات كشاورزي ديگران - بيگانگان - درست كنند. با اين افزايش جمعيت - امروز كشورمان بيش از دو برابر اول انقلاب جمعيت دارد - اگر بنا بود ما مثل آن روزِ آنها از نظر گندم محتاج بيگانگان باشيم، براي هر تن گندمي كه به ما مي دادند، يك منت سنگين، يك بار سنگينِ تحقير بر روي دوش اين ملت سوار مي شد؛ هر وقت هم كه مايل بودند، مي توانستند اين را قطع كنند؛ اما ملت ما در گندم به خودكفايي رسيد. عين همين قضيه بايد در بقيه ي محصولات مهم و اساسي غذايي به وجود بيايد؛ در برنج، در روغن، در گوشت، در لبنيات، كه نيازهاي كشور است. بايد كشور به ديگران اصلاً محتاج نباشد و مردم كشور بدانند كه شما قشر كشاورز و دامدار با غيرت خود، با ايمان خود، با همت خود، غذاي آنها را تأمين مي كنيد و مردم محتاج اين نيستند كه از ديگران درخواست كنند؛ هم پول بدهند، هم منت بكشند، هم دايم تَه دلشان نگران باشد كه اگر يك مشكلي به خاطر يك مسأله ي سياسي

و غيره پيش آوردند، چه كنيم. كشاورز ايراني براي ملت ايران امنيت غذايي را تأمين مي كند؛ اين، افتخار بزرگي است؛ قدر خودتان را بدانيد. من اين را عرض مي كنم براي اين كه در سرتاسر كشور، جوانان مناطق كشاورزي كه گاهي جاذبه ي مشاغل ديگر آنها را به خود جذب مي كند، بدانند كه ارزش و كرامت و تأثير اين شغل از اكثر مشاغل ديگر، در زندگي جمعي ملت شان، بالاتر است و جاي گسترش هم دارد. امروز ديگر آن روزي نيست كه يك كشاورز در طول سي، چهل سال هميشه روي يك قسمت از زمين كار كند و يك مشت گندم به دست بياورد؛ نخير، امروز فنون جديد، دانش هاي جديد، تجربه هاي جديد وارد ميدان شده اند. شما مي بينيد كه بازده متوسط چهار تن گندم را يك انسانِ باهمت، به يازده، دوازده تن در هكتار مي رساند؛ همين كار در برنج، در زيتون و در كُلزا هم شده است. ديگر اين طور نيست كه منطقه، منطقه ي محدودي باشد. جوان ها وارد بشوند، آموزش هاي لازم را بگيرند؛ آنهايي كه مي توانند، تحصيلات لازم را در زمينه ي خاك، آب و مسائل گوناگون كشاورزي ببينند، بعد، به جان اين سرزمين پُربركت بيفتند و بركات الهي را از آن استخراج كنند؛ اين كار ممكن است. دستگاه هاي ديگر هم البته بايد كمك كنند. اين، مطلبي بود كه مي خواستم به شما كشاورزها بگويم. كارتان بزرگ و مهم است؛ مهم در ابعاد ملي. اگر درست نگاه كنيم، با اهميت نظام جمهوري اسلامي و اين پرچم برافراشته ي اسلام در اين سرزمين، كار شما در ابعاد بين المللي مهم است. اين كار را قدر بدانيد و خدا را شكر كنيد بر اين كه يك

چنين توفيقي به شما ارزاني داشته است؛ روز به روز در اين كار پيش برويد و جوان ها، حداقل جوان هاي همان خانواده ها و جوان هاي ديگري كه در اين رشته تحصيل كرده و علاقه و شوق دارند، به خيل انبوه كشاورزان ما ملحق بشوند. مسؤولان با اين نگاه، با نگاهِ «حايز اهميت»، بايد به بخش كشاورزي نگاه كنند. بخش كشاورزي يك محور اصلي در اداره ي كشور است؛ و بايد با اين چشم در تنظيم معلومات دانشگاهي، در تخصيص بودجه، در گماشتن افراد كارآمد و توانا در رأس كارها، به آن نگاه كرد؛ بايد امر كشاورزي را در كشور سبك نشمرند. البته صنعت هم مهم است و وقتي ما روي كشاورزي تكيه مي كنيم، صنعت را نفي نمي كنيم؛ آن هم يك محور اساسي ديگري براي پيشرفت كشور است؛ اما جاذبه هاي گوناگون و زرق و برق و نام و نشان بخش هاي ديگر، مبادا اهميت اين بخش بسيار مهم را تحت الشعاع قرار بدهد؛ شريان اصلي زندگي جامعه، در اين بخش است و زندگي واقعي و ملموس جامعه - حيات اجتماعي - در اين بخش، بيشتر معنا پيدا مي كند؛ چون اين جا مسأله ي غذا و مسأله ي امنيت غذايي و مسأله ي استقلال ناشي از امنيت غذايي و خودكفايي مطرح است؛ اين نكته ي اول، كه مسؤولان با اين چشم به مسأله ي كشاورزي نگاه كنند. اين نگاه - همان طور كه گفتيم - در دانشگاه، در بخش هاي دانشگاهي مربوط به كشاورزي، در تنظيم درس ها، در گرفتن دانشجو، در پرداختن به استاد، اثر مي گذارد، تا بقيه ي خدمات گوناگوني كه دولت مي تواند به كشاورزان بدهد؛ مانند آنچه كه مربوط به بانك هاست، آنچه كه مربوط به سازمان مديريت و برنامه ريزي

است، آنچه كه مربوط به خود وزارت جهاد كشاورزي است. نكته ي دوم براي مسؤولان اين است كه در كار كشاورزي، همين طور كه اسم شما جهاد كشاورزي است، جهادي حركت كنيد. ما از اول انقلاب، هر كار بزرگي كه توانسته ايم انجام بدهيم، به بركت اعتماد به نفس و بلندپروازي و كار جهادي بوده است. جوانانِ جهاد سازندگي آن روزي كارهاي بزرگ را در اين كشور شروع كردند كه حتي آن كساني كه جلوي چشم شان اين كارهاي بزرگ انجام مي گرفت، باور نمي كردند كه جوان ايراني قادر به اين كارهاست. در دوران رژيم طاغوت، گندم را از امريكا مي خريدند و سيلو را روس ها برايشان مي ساختند؛ آنها سيلو را هم نمي توانستند بسازند! بايد روس ها مي آمدند؛ اين صنعت در ايران نبود. در سال هاي اول انقلاب، اين جوانان جهاد دانشگاهي آمدند و گفتند امام دستور داده اند مردم گندم بكارند؛ خوب، گندم سيلو لازم دارد؛ درِ خانه ي چه كسي برويم، جز درِ خانه ي همت و ابتكار خودمان؛ شروع كردند. افرادي مي ديدند كه اين سيلو بالا مي رود - البته در روز اول، با ظرفيت كم - اما باور نمي كردند! و امروز كشور ما يكي از كشورهاي مطرح از لحاظ سيلوسازي در دنياست؛ به بركت همين جوان ها. كار جهادي، اين است. در هر بخشي از بخش هاي گوناگون صنعتي و فني و علمي و تحقيقاتي كه ما با روحيه ي جهادي وارد شديم، پيش رفته ايم. روحيه ي جهادي يعني چه؟ يعني اعتقاد به اين كه «ما مي توانيم»؛ و كارِ بي وقفه و خستگي ناپذير و استفاده از همه ي ظرفيت وجودي و ذهني و اعتماد به جوان ها. الان در همين بخش انرژي هسته يي كه اين همه دنياي استكبار را سراسيمه

كرده، اكثر كساني كه در آن جا مشغول كار هستند، جوان هاي تحصيلكرده اند؛ صدها جوانِ كم سال و تحصيلكرده، اين چرخ را مي چرخانند و اين عزت را براي كشور پديد آورده اند. در همه ي بخش ها همين طور است. به نيروهاي بااستعداد، چه از جوان ها باشند و چه از انسان هاي با تجربه، اعتماد كنند. اعتماد به اين افراد و توكل به خداي متعال و اخلاص نيت براي خدا، اساس كار است. جهاد كشاورزي بايد در معناي حقيقي كلمه، براي مسائل كشاورزي كشور و دامداري و بقيه ي كارهايي كه برعهده ي اين وزارت است، جهادي عمل كند. مسأله ي سوم اين است كه ما به كشاورزمان مي گوييم تلاش كنيد تا امنيت غذايي براي كشور به وجود بياوريد؛ اما به مسؤولان مان مي گوييم اين پايان كار نيست؛ ما بايستي به صادركنندگان اين محصولات تبديل شويم؛ ما بايد بتوانيم ديگران را بهره مند كنيم. اين كار، كارِ دستگاه هاي گوناگون دولتي است كه وسايلش را فراهم كنند؛ ما مي توانيم. مرتب از اين كه ما از لحاظ آب در مضيقه هستيم، حرف مي زنند؛ خوب بله، ما مي دانيم كشور ما از آن كشورهاي پُر آب نيست؛ اما آيا از همين آبي كه امروز داريم، استفاده ي بهينه مي شود؟ جواب، منفي است. اين، جزو كارهاي وزارت جهاد كشاورزي و وزارت خانه ها و دستگاه هاي گوناگون دولتي است كه آموزش چگونگي استفاده ي از آب، تنظيم جريان آب در بخش هاي مختلف، نگهداري از همين مقدار آبي كه از نزولات مبارك آسماني است، با انواع و اقسام شيوه هايي كه امروز در دنيا معمول است، جزو كارها قرار بگيرد. بنابراين، كشور ما از كشورهاي پُر آب نيست، اما همين مقدار آبي كه داريم، قادر است محصولات كشاورزي را سيراب كند.

در زمين هم همين طور هستيم. من در گزارش ها خوانده ام كه ما امروز اندكي بيش از هجده ميليون هكتار زمينِ قابل كشت داريم؛ در بخش هاي مختلف: ديمي و آبي و باغي و غيره، كه اين مقدار مي تواند به سي ميليون هكتار افزايش پيدا كند؛ يعني نزديك به دو برابر. من در بعضي از بخش هاي اين كشور - در مسافرت هايي كه كرده ام - زمين هايي را ديده ام كه با «كار» مي توانند تبديل بشوند به زمين هاي قابل كشت. ما خيلي امكانات در اين كشور داريم. ما يك كشورِ به معناي حقيقي كلمه غني هستيم و اين «غنا» را مردم بايد حس كنند؛ از اين غنا بايد استفاده كنند. به زارع مي توانيم بگوييم روي اين زمين، خوب و با شيوه ي علمي كار كن و محصول به دست بياور؛ چيز ديگري در اختيار او نيست؛ ولي اين مسؤولانند كه بايستي نظام اين كار را طراحي كنند. بر روي دانه هاي روغني و كُلزا يا زيتون هم كار شود. يكي از كارهاي خوب اين دولت اين است كه مي خواهند زيتون را هر چه بيش از پيش ترويج كنند؛ وارد سبد غذايي مردم كنند، كه جزو كارهاي بسيار خوب است. البته كشور بايستي حتماً در برنج و گوشت و لبنيات هم به خودكفايي برسد؛ اين جزو كارهايي است كه مسؤولان دولتي بايد بكنند. بخش آموزش كشاورزي و ترويج و استفاده از دانش موجود دنيا در دانشگاه هاي ما و فرستادن جوان ها براي كمك به روستايي ها، جزو كارهاي بسيار مهم است. البته به همه ي روستاييان و همه ي كشاورزان و كساني كه دست اندركار كشاورزي اند، توصيه مي شود كه از اين جوانان مطلع و خبره در كار كشاورزي استقبال

كنند. بنده در بعضي از روستاها از نزديك ملاحظه كردم كه جوان هاي خبره و دانش آموخته ي كشاورزي، يك نفرشان بيكار نمانده بود! همه در مزارع مشغول كار شده بودند و نتيجه اين شده بود كه آن بخش از لحاظ محصول كشاورزي، رشد فوق العاده يي كرد، كه در بيانات اين عزيزان هم اين مسأله را شنيديد. بايد از شيوه هاي علمي استفاده كرد. عزيزان من! امروز كشور شما، كشوري است در حال حركت به جلو. اين حرف ها مربوط به كشاورزي است؛ ولي ما در قضيه ي صنعت، در قضيه ي تحقيقات، در امر سياست، در رشته هاي گوناگون علوم، در پديد آوردن مسائل نو، در همه جا، حركت هايي را به بركت انقلاب و به بركت نظام جمهوري اسلامي مشاهده مي كنيم، كه كشور به بركت آنها خواهد توانست اين فاصله ي ژرفي را كه دشمنان ميان اين كشور و ميان كشورهاي پيشرفته به وجود آورده اند، پُر كند. حركت امروزِ كشور، حركت مباركي است؛ حركتِ سرشار از اميد و نگاه به آينده. كاري كه امروز دستگاه هاي مختلف مي كنند، چه در اين بخش - بخش كشاورزي - چه در بخش هاي ديگر، بايد يك قاعده ي محكمي باشد كه بتوانند بعد از بيست سال - وقتي دوران سند چشم انداز بيست ساله تمام شد - احساس افتخار كنند و بگويند ما بوديم كه اين تدابير را انديشيديم و امروز كشور بعد از گذشت بيست سال، به اين رشد و اعتلاء رسيده است؛ كه مي رسيم ان شاءاللَّه. جوان هاي ما - شماها - خواهيد ديد ان شاءاللَّه آن روز را؛ و دشمنان مستكبر نظام جمهوري اسلامي از همين مي ترسند و علت دشمني ها، همين است. آنها از اين كه يك كشوري، يك ملتي، با تمسك به

اسلام بتواند به اين قله ي عظيم زندگي مدني و افتخارات تمدني خود برسد، نگرانند؛ چون مي دانند اين بهترين مروج اسلام و بهترين مروج معنويت است؛ مي دانند كه اگر اين راه را اين ملت طي كرد، جلوي زياده خواهي ها و زياده خواري هاي آنها گرفته خواهد شد. كمپاني هاي غاصب صهيونيست ها و ديگران، مي خواهند دنيا را بچاپند؛ سختشان است كه ببينند يك ملتي در مقابل داعيه هاي آنها اين طور در همه ي بخش ها جلو مي رود؛ اما علي رغم آنها ملت ايران به پيش خواهد رفت و اسلامِ عزيز سربلندتر از آنچه كه هست، خواهد شد و ان شاءاللَّه پرچم عزت اسلامي بر بلنداي اين ملت و همه ي دنياي اسلام به اهتزاز در خواهد آمد. از خداوند متعال سلامت و سعادت همه ي شما را مسألت مي كنم و اميدوارم مشمول ادعيه ي زاكيه ي حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) باشيد و ان شاءاللَّه همه تان موفق باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار عمومى مردم قم

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار عمومي مردم قم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خيلي خوش آمديد برادران و خواهران عزيز قمي! اميدوارم بركات و الطاف مستمر الهي بر يكايك شما و بر همه ي مردم عزيز قم، بخصوص خانواده هاي معظم شهيدان و جانبازان و ايثارگران - كه در ميان شما هستند - ببارد و رفع همه ي مشكلات را به دنبال داشته باشد؛ و اميدوارم فيض الهي روز به روز بيش از گذشته بر شما نازل شود. ياد روزهاي پُرحماسه و پُرشور قم، بخصوص نوزدهم دي، از خاطره ي ملت ايران محو نخواهد شد. قم همچنان كه مطلع قصيده ي بلند نهضت اسلامي در سال 1341 بود، سرآغاز ماجراي عظيم و پُرافتخار پيروزي انقلاب در سال 1356 هم شد. امروز ما بعد از بيست وهشت

سال، ياد آن روز و ياد شهيدان مظلوم آن روز و ياد آن حركت حماسي بي نظير و بي سابقه را بايد گرامي بداريم و دست تضرع و ابتهال نزد پروردگار عالم بلند كنيم به دعا و از خداوند متعال علوّ روح آن شهيدان و دوام توفيقات مردم قم را كه در طول سال هاي متمادي - چه در دوران دفاع مقدس، چه بعد از آن - اين روحيه را حفظ كرده اند، مسألت كنيم. فردا، روز عرفه است؛ روزِ دعا و ذكر و تضرع و ابتهال و راز و نياز است؛ بخصوص شما جوان ها قدر اين روزهاي بزرگ و اين ساعات باارزش را بدانيد. همين رابطه ي با خداست كه سينه ها و دل ها را منشرح مي كند؛ راه را براي انسان باز مي كند؛ عزم و اخلاص به انسان مي دهد؛ به كارها بركت مي بخشد؛ توفيق الهي را بر سر انسان سايه گستر مي كند و نتيجه ي آن، پيشرفت در خط اصيل ارزش هاي اسلامي است. اين روزها و اين ساعات باارزش را هرگز از دست ندهيد. قيام مردم قم به بركت همين اخلاص، به قيام جهاني اسلام منتهي شد. امروز شما هر نقطه يي از دنياي اسلام را كه نگاه كنيد، مشاهده مي كنيد كه انگيزه ي حاكميت و عزت اسلام در دل مردم و بخصوص جوان ها، دانشگاهيان، روشنفكران موج مي زند؛ كه در گذشته اينها نبود. كلمه ي حق، كلمه ي طيبه، همين است كه: «اصلها ثابت و فرعها في السّماء تؤتي اكلها كلّ حين بإذن ربّها». كار مردم قم، كلمه ي طيبه بود. كار امام - كه با اخلاص كامل اين حركت را شروع كرد - كلمه ي طيبه بود. اين كلمه ي طيبه به بار نشست؛ چه كسي خيال مي كرد؟!

امام از روز اول فرمود: ما مأمور به تكليفيم، نه به نتيجه؛ اين، عين اخلاص است؛ محض اخلاص است؛ فقط براي خداست كه ذره يي قدرت طلبي و جلب حطام مادي در اين چنين دلي وجود ندارد. امام به تكليف خود كه مأموريت او بود عمل كرد، خدا هم نتيجه را به او داد: دنيا از صداي امام پُر شد. ما آن روزها نه بلد بوديم تبليغات بكنيم، نه ابزارهاي تبليغاتي در اختيار انقلاب و نظامِ نوپا بود، با اين وصف، وقتي كسي به هر نقطه يي از دنياي اسلام و حتّي بيرون از دنياي اسلام قدم مي گذاشت، نفس امام، نام امام، ياد امام را در آن جا زنده مي ديد؛ خداوند متعال اين گونه به كلمه ي طيبه بركت مي دهد و آن را پيش مي برد. البته در طول زمان، براي پاك كردن جاي پاي امام و خط امام خيلي تلاش كردند، ولي امروز بعد از بيست وهفت سال كه از آغاز آن نهضت عظيم و پيروزي انقلاب و تشكيل جمهوري اسلامي گذشته است، شما مي بينيد كه رايحه ي خدمتگزاري به مردم با تكيه ي بر شعارهاي انقلاب، در سرتاسر كشور، استشمام مي شود و بار ديگر شعار خدمتگزاري، شعار پاسخگويي، شعار ساده زيستي، شعار عدالت طلبي، از شعارهاي رايج است؛ اين، بركت انقلاب است. اگرچه هنوز كساني هستند كه مردم را دعوت به تسليم و ذلت در مقابل دشمنان نابكار مي كنند؛ اما مردم راه خودشان را پيدا كرده اند. يك نكته يي را به مناسبت حضور فضلاي حوزه ي علميه در اين جلسه صميمي عرض كنيم و در حقيقت پيام به فضلاي حوزه است: انقلاب مانند هر حركت اجتماعي عظيمِ ماندگار، احتياج به سوخت دارد؛ اين ماشين بدون سوخت متوقف

مي شود؛ سوختِ فكري. روزبه روز با توجه به تحولات جهاني، با توجه به حوادث جديد، سؤال ها و ابهام هاي تازه يي در ادامه ي اين راه مطرح است. از طرفي، قبل از آن كه نوبت به عمل برسد، نوبتِ فكر و پردازش تفكر راهنماست و اين، خاصِ آشنايان به مباني اسلام است؛ و بديهي است كه دشمنان، همين نقطه را هم مثل بقيه ي نقاط حساس هدف مي گيرند. بنابراين، فضلاي برجسته ي حوزه، نبايد گوش شان بدهكار تلاش دشمن باشد و بايد بدانند كه فكر جديد، مفاهيم جديد و راه هاي نو، مدد فكري براي پيشرفت اين حركت است. امروز ما نسبت به اوايل انقلاب درباره ي مباني نظام اسلامي، به بركت تلاش دين شناسان و عالمان - چه در دانشگاه، چه در حوزه - روشن بيني هاي بيشتر و مفاهيم تازه تري را در اختيار داريم، كه اين پشتيباني فكري بايد ادامه پيدا كند. امروز چشم دنيا به شماست؛ حاليا! چشم جهاني نگران من و توست. يك روز تفكرات چپ حاكم بود؛ ماركسيسم و سوسياليزم در دنيا براي جوان ها جاذبه داشت؛ اما امروز نيست. يك روز تفكرات ناسيوناليستي و ملت گرايي هاي افراطي در دنيا دل بعضي را مي بُرد؛ اما امروز اينها كهنه شده است. يك روز ليبراليسمِ غربي و منطق دولت هاي سرمايه داري دم از گسترش جهاني مي زد و مي گفت همه ي دنيا بايد ما را بپذيرند؛ اما امروز ليبرال دمكراسيِ غرب خودش را با كارهاي امريكا مفتضح كرده است؛ اروپا هم همين طور است و آنها هم شنيدن حرفي را كه بر خلاف منافع ملي شان باشد، تحمل نمي كنند؛ روسري دختران مسلمان را نمي توانند تحمل كنند؛ امنيت شهروندان شان را به جُرم مسلمان بودن، به جُرم رنگين پوست بودن، نمي توانند تأمين كنند؛ اين ليبرال

دمكراسي غرب است. همين هايي كه ادعا مي كردند همه ي دنيا مال ماست؛ ماييم كه بايد فكر اساسي و ايدئولوژي جهاني را به مردم دنيا بدهيم(!) اين رفتار خودشان است در اروپا و امريكا؛ اينها ديگر حرفي براي گفتن ندارند. شعار عدالت طلبي همچنان زنده است؛ شعار كرامت انساني همچنان زنده است؛ اينها متعلق به اسلام است؛ اينها متعلق به جمهوري اسلامي است. خطِ روشن حركت ملت كه برخاسته از ايمان و رأي مردم است و مظهر آن «مردم سالاري ديني» است، همچنان جذاب است. امروز ملت ها و روشنفكران مسلمان اين حرف ها و اين حوادث را مي بينند و آنها را مطالعه مي كنند و نگاه شان به ايران است؛ نگاه شان به حركت شماست. دشمن شما هم كه استكبار جهاني است و مظهر آن هم امريكاست، امروز پا در گل مانده است؛ در عراق از لحاظ سياسي شكست خوردند - اين را خودشان هم اعتراف مي كنند. آن چيزي كه آنها مي خواستند در عراق اتفاق بيفتد، عكس آن اتفاق افتاد - در فلسطين شكست خوردند - جلاد و قصاب فلسطيني ها كه آمده بود سه ماهه انتفاضه را نابود كند، خود او به وسيله ي حركت انتفاضه نابود شد؛ طرح نقشه ي راه و خاورميانه ي بزرگ و اين حرف هاي خيالاتي امريكا هم شكست خورد - حالا امروز به پر و پاي سوريه و لبنان پيچيده اند و مي خواهند با نفوذ در مجموعه ي همسايه ي صهيونيست ها، راهي به كشورهاي ديگرِ عربي و اسلامي پيدا كنند. آنها از اين طرف مأيوس شده اند؛ اما آن جا هم نمي توانند كاري بكنند؛ در آن جا هم، اگر هشياري ملت ها و رهبران باشد، باز امريكا و همه ي متحدان غربي اش پا در گل خواهند ماند. ملت ايران در

طول اين بيست وهفت سال پيش رفته است؛ موفق شده است. وضع امروز كشور ما قابل مقايسه با وضع بيست وهفت سال قبل نيست. جوانان ما، فضلاي ما، روشن بينان و روشنفكران ما رشد كرده اند و پيش رفته اند؛ ملت ما، علي رغم همه ي بدخواهي ها و ملعنت هايي كه دشمنان در تبليغات شان كرده اند، به مباني انقلاب پايبندتر و علاقه مندتر شد، كه نمونه اش را در همين انتخابات رياست جمهوري ديديد؛ ملت به شعارها رأي داد: شعار عدالت طلبي، شعار خط امام، شعار پايبندي به ارزش هاي اسلامي؛ ملت دور اين محورها جمع شدند. بحمداللَّه مسؤولان هم توانستند خودشان را در عرصه ي حركت، به مردم نشان دهند. امروز بحمداللَّه همت و حركت مسؤولان ما - مسؤولان دولتي، نمايندگان مجلس - براي پيشرفت به سمت مباني و ارزش هاي انقلاب ستودني است؛ آنها كار مي كنند و حرفهايي را كه گفته شده، به مرحله ي عمل نزديك مي كنند. براي يك ملت، چه از اين بالاتر؛ و چه از اين زيباتر و شيرين تر؟ بدخواهان جمهوري اسلامي هم همين مسائل را مي بينند. امروز به حول و قوه ي الهي، ملت و دولت ايران در صحنه ي بين الملل هم از ابهت و اقتدار، بيش از گذشته، برخوردار است. حرف هاي منطقي يي اين جا مطرح مي شود. همين پيشنهاد منطقي مشاركت كشورهاي اروپايي و غيراروپايي در برنامه هاي سوخت هسته يي ايران، يك پيشنهاد منطقي است؛ بيايند شريك بشوند؛ بيايند اين جا همكاري كنند، ما كه از حق مسلّم خودمان دست بر نخواهيم داشت؛ اين كه واضح است. اين، حق ملت است و كسي قادر نيست از اين حق صرف نظر و اغماض كند؛ مردم اين را مي خواهند و مال آنهاست؛ كسي اينها را عاريه نداده است، تا بتواند از اين مردم بگيرد؛

بحمداللَّه اينها از استعداد جوان هاي ما جوشيده است. البته اين جوشش، فقط در مسأله ي هسته يي نيست، بلكه در بسياري از زمينه ها همين جوشش و همين پيشرفت، نوآوري و ابتكار وجود دارد. آنها بيايند شريك بشوند؛ هيچ اشكالي ندارد. اين، يك پيشنهاد بود كه رئيس جمهور محترم مطرح كرد. يك پيشنهاد ديگر هم اين بود كه در باب حقوق بشر اگر نگراني وجود دارد - كه ما هم نگران حقوق بشر در كشورهاي اروپايي هستيم - از دو طرف نمايندگاني گسيل بشوند و مراقبت كنند؛ نگاه كنند؛ آنها بيايند اين جا، ما هم نمايندگاني بفرستيم آن جا، كه ببينند وضع حقوق بشر در زندان ها، محاكم و در رفتارهاي دولتي و اجتماعي و مدني آنها چگونه است و چقدر حقوق بشر رعايت مي شود. اينها دو پيشنهاد منطقي است، كه خيلي خوب است و خيلي بجاست كه اروپايي ها اين پيشنهادها را بپذيرند. اين كارها، ارتباطات ما و غرب را هم پيش خواهد برد، نگراني ها را هم از دو طرف برطرف خواهد كرد. آنچه كه براي ما امروز فريضه است، يكي حفظ وحدت است، يكي حفظ ايمان و اعتماد به اين راه و موفقيت هاي آينده ي آن. اين دو چيز، اساس قضيه است. اولاً آحاد ملت و گروه هاي مختلف، وحدت را حفظ كنند. امروز بحمداللَّه در سطح مسؤولان اتحاد كلمه و همدليِ عميق و صميمانه وجود دارد؛ اين خيلي مغتنم است، كه سعي مي كنند اين را به هم بزنند؛ ولي بحمداللَّه نمي توانند؛ نتوانسته اند و نخواهند توانست. آحاد مردم و گروه ها و گرايش هاي مختلف به خاطر اختلافات جزيي، صدايشان را روي هم بلند نكنند. البته اختلافات هست؛ داخل يك خانه هم ممكن است

اختلافاتي وجود داشته باشد، اما همه اهل خانه اند؛ همه از اين خانه دفاع مي كنند؛ همه منافع آن را بر هر چيز ديگري ترجيح مي دهند. كساني كه بخصوص تريبون دارند؛ فرصت حرف زدن دارند، نگذارند كه دشمن از صداي بلند آنها با يكديگر، اميدوار بشود به اين كه مي تواند عليه اين ملت توطئه كند. وقتي اختلاف هست، آنها اميدوار مي شوند؛ آنها احساس مي كنند كه حالا وقت فشار وارد آوردن است. اگر مي خواهند فشارهاي دشمن قطع شود، بايد اين جا انسجام و وحدت را مثل يك صف مستحكم و بنيان مرصوص، حفظ كنند. و بعد، اعتماد و ايمان به راه را حفظ كنند. در تمام طول اين سال ها، دشمنان سعي كرده اند بمب هاي تبليغاتي را در محيط ذهني مردم منفجر كنند، كه معناي اين تبليغات همه اش اين است كه: اي ملت! شما نمي توانيد؛ ايراني! نمي تواني؛ جوان ايراني! مجبوري تسليم بشوي؛ مجبوري دستهايت را بالا ببري. البته آنها در داخل هم عواملي دارند - من بارها اشاره كرده ام - كه هر وقت احتياج دارند كه يك فكري را در داخل تزريق كنند، اين عوامل به كار مي افتند و با قلم هاي حقير و مزدور خودشان، بنا مي كنند اهداف دشمن را در اين جا پخش كردن و ترويج كردن؛ اما تا الان تأثيري نكرده است، باز هم بايد تأثير نكند. نخير، همه چيز ما را به «اميد» تشويق مي كند؛ همه چيز ما را به «اعتماد به خودمان» تشويق مي كند. چرا اميدوار نباشيم؟ مايي كه يك روز در فشار دو ابرقدرت - ابرقدرت امريكا و شوروي سابق - توانستيم خودمان را نگه داريم و بالا بكشيم، مايي كه با محاصره ي اقتصادي در طول اين سال هاي متمادي

- كه هر زماني به نحوي محاصره ي اقتصادي وجود داشته - توانستيم خودمان را به اين رتبه از فناوري و علم برسانيم و بخشي از اين خلأها و شكاف ها را پُر كنيم، چرا به خودمان اميدوار نباشيم؟ چرا به ملت مان اعتماد نداشته باشيم؟ تاريخ و سرگذشت ما، اميد و اعتماد را به ما املاء مي كند؛ ما را وادار مي كند كه اميدوار باشيم. بله، اميدواريم؛ ما مي توانيم؛ توانستيم. اينهايي كه امروز دم از محاصره ي اقتصادي مي زنند؛ تهديد به تحريم اقتصادي مي كنند، كساني هستند كه در طول سال هاي گذشته، هر جا توانسته اند، اين تحريم را اعمال كرده اند. همين الان بعضي از دولت هاي اروپايي، هنوز وسايلي را كه از زمان رژيم طاغوت خريداري شده و پول آنها را هم شايد چند برابر گرفته بودند، به ما نمي دهند! تحريم از اين بالاتر؟ آنها در مواردي هم ابزارها و قطعات لازم را به ما ندادند. جوان هاي ما وقتي ديدند راه از اين طرف بسته است، از درون راه باز كردند. براي يك ملت مستقل، اين درست است كه به درون خودش مراجعه كند؛ در درون خود كاوش كند؛ درمان خود را به دست خودش بسازد؛ والّا اگر مي خواستيم پشت درِ خانه ي ديگران دست به سينه بايستيم - همچنان كه سال هاي متمادي در دوران رژيم طاغوت، اين كشور و اين ملت را به اين روش عادت داده بودند - زندگي مستقلي نداشتيم و همان وضع سابق بود. وقتي ما را تحريم كردند، امام اظهار خوشوقتي كردند و گفتند بهتر! حق با ايشان بود. ما بر اثر تحريم، به خود آمديم و تحرك پيدا كرديم؛ حالا هم همين طور است. با اين حرف ها، ملت

ايران را تهديد مي كنند؛ اين تهديد، فايده يي دارد؟ برادران عزيز! خواهران عزيز! راهي را كه قم شروع كرد، روزبه روز بازتر، هموارتر، اميدبخش تر و زيباتر شده است و اين به بركت ايمان و به بركت اخلاص است. اين ايمان و اخلاص و اتحاد كلمه را حفظ كنيد؛ اينها موجبات رحمت الهي است و ان شاءاللَّه رحمت و فضل الهي روزبه روز بيشتر شامل حال شما خواهد شد. اميدواريم پروردگار عالم همه ي شما را توفيق بدهد و شما و همه ي ملت ايران را مشمول ادعيه ي زاكيه ي حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) قرار دهد. والسّلام عليكم ورحمةاللَّه وبركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم تشييع پيكرهاى فرماندهان سپاه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم تشييع پيكرهاي فرماندهان سپاه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

جمع ديگري از بهترين ها هم رفتند و ما هنوز هستيم. دو هفته پيش شهيد كاظمي پيش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: يكي اين كه دعا كنيد من روسفيد بشوم، دوم اين كه دعا كنيد من شهيد بشوم. گفتم شماها واقعاً حيف است بميريد؛ شماها كه اين روزگارهاي مهم را گذرانديد، نبايد بميريد؛ شماها همه تان بايد شهيد شويد؛ وليكن حالا زود است و هنوز كشور و نظام به شما احتياج دارد. بعد گفتم آن روزي كه خبر شهادت صياد را به من دادند، من گفتم صياد، شايسته ي شهادت بود؛ حقش بود؛ حيف بود صياد بميرد. وقتي اين جمله را گفتم، چشم هاي شهيد كاظمي پُرِ اشك شد، گفت: ان شاءاللَّه خبر من را هم به تان بدهند! فاصله ي بين مرگ و زندگي، فاصله ي بسيار كوتاهي است؛ يك لحظه است. ما سرگرم زندگي هستيم و غافليم از حركتي كه همه به سمت لقاءاللَّه دارند. همه خدا را ملاقات مي كنند؛ هر كسي يك طور؛ بعضي ها واقعاً روسفيد خدا

را ملاقات مي كنند، كه احمد كاظمي و اين برادران حتماً از اين قبيل بودند؛ اينها زحمت كشيده بودند. ما بايد سعي مان اين باشد كه روسفيد خدا را ملاقات كنيم؛ چون از حالا تا يك لحظه ي ديگر، اصلاً نمي دانيم كه ما از اين مرز عبور خواهيم كرد يا نه؛ احتمال دارد همين يك ساعت ديگر يا يك روز ديگر نوبتِ به ما برسد كه از اين مرز عبور كنيم. از خدا بخواهيم كه مرگ ما مرگي باشد كه خود آن مرگ هم ان شاءاللَّه مايه ي روسفيدي ما باشد. ان شاءاللَّه خدا شماها را حفظ كند.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاه امام صادق(ع)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاه امام صادق(عليه السّلام) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

عيد همه ي شما عزيزان، جوانان نوراني و اميدهاي آينده ي اين كشور مبارك باد! همچنين به حضرت آقاي مهدوي كني (دامةبركاته) تبريك عرض مي كنم؛ هم به خاطر عيد، هم به خاطر موفقيت در پيشبرد اين كار سنگيني كه از سال ها پيش ايشان بر دوش گرفتند؛ هم اين كه شما جوان هاي عزيز، شما پسرها و دخترها، با اين فضل علمي و مايه هاي خوب ايماني، وارد اين جاده شده ايد و كمرتان را بسته ايد تا كه حركت بكنيد؛ خود اين يك دستاورد بسيار مهمي است و اصل، اين است. هرچه ما در طول زمان ضربه و كتك و توسري خورده ايم، به خاطر اين است كه همين همّت، اين انگيزه و اين نگاه به چشم انداز دوردست و تصميم بر پيمودن اين راه، در سرها و دل هاي مجموعه هاي كارآمد و به هم پيوسته وجود نداشته است؛ اگر هم متفرقاتي بوده، در يك جمع منسجم، ما اين را نداشته ايم. لذا همين طور هميشه درخشش هايي داشته ايم و سقوطهايي؛ اما

كار پيش نرفته است. جمعِ منسجم و پُرانگيزه، يك دستاورد بزرگ است. بياناتي هم كه همه تان فرموديد - چه آنچه كه حضرت آقاي مهدوي فرمودند و چه آنچه كه شما برادران و خواهران عزيزمان بيان كرديد - براي من همه اش شيرين و مطلوب بود و اين آخر هم كه بحث شيرين ازدواج را ايشان مطرح كردند، ان شاءاللَّه كه خداوند متعال همه ي شما جوان هاي نامتأهل را به زودي زود از نعمت تأهلِ خوشبخت كننده برخوردار كند. يك مطلب راجع به غدير عرض كنيم. مسأله ي غدير، صرفاً يك مسأله اي كه ما جمع شيعه به آن اعتقاد داريم و يك عده از مسلمان ها هم به آن اعتقاد ندارند، اين نيست. در نگاه تاريخي به اسلام و در تحليل تاريخيِ حوادث صدر اسلام، موضوع غدير - يعني نصب جانشين - يك ضرورتي بود كه اگر آن چنان كه تدبير شده بود - تدبير رحماني و الهي، و تدبير نبوي - عمل مي شد، بدون ترديد مسير تاريخ بشر عوض مي شد و امروز ما در جايگاه بسيار جلوتري از تاريخ طولاني بشريت قرار داشتيم. اين كه يك مكتب و نظام فراگيرِ نيازهاي زندگي بشر، به وسيله ي پيامبر خاتم در جامعه فرصت پياده شدن پيدا كند، كه اين خود يك معجزه ي بزرگ بود، كه پيغمبر توانست اين نظام فكري و عملي را واقعيت ببخشد و بر روي زمين واقعيت، آن را بنا كند؛ آن هم در دشوارترين جاها. خودِ اين كه در دشوارترين جاها توانسته اين بنا پياده شود و قرار بگيرد، نشان دهنده ي اين بود كه در همه ي نقاط زندگي بشر و جغرافياي انسانيِ آن روز دنيا و بعد از آن، اين بنا قابل تحقق

است. اين شكل علمي را در مقام عمل، در دشوارترين صورت، پيغمبر توانست تحقق ببخشد. اگر اين حادثه اتفاق مي افتاد كه حفظ و گسترش كمّي و گسترش كيفي در اين موجود خلق شده ي الهي - يعني جامعه ي اسلامي نبوي - مي توانست به قدر ده، دوازده نسل، پي درپي حراست و حفاظت بشود، آن وقت مسلّم بود كه اين حركت در طول تاريخ بشر، شكست ناپذير مي ماند. معنايش اين نبود كه بشر، دوران انتظاري نخواهد داشت و خود در طول اين دوازده نسل، به نهايت مطلوب خود خواهد رسيد. اگر آن طوري كه پيغمبر معين كرده بود، اميرالمؤمنين، بعد امام حسن، بعد امام حسين، بعد ائمه ي ديگر، يكي پس از ديگري مي آمدند، باز به گمان بيشتر، بشر نياز به يك دوران انتظار داشت تا بتواند آن جامعه ي آرماني را تحقق ببخشد. اما در آن صورت اگر اين تعاقب معصومين، اين دست هاي امين و كارآمد، مي توانستند اين حادثه ي ايجاد شده ي در واقعيت را حفظ كنند، آن وقت مسير بشر، مسير ديگري مي شد. امروز بشر عيناً همان نيازهايي را دارد كه پنج هزار سال پيش، اين نيازها را داشت؛ نيازهاي اصولي بشر، هيچ تفاوتي نكرده است. آن روز هم بشر از نفوذ قدرت هاي ستمگر رنج مي برد؛ امروز هم شما - شماها چشمتان باز است - اگر دنيا را از نفوذ قدرت هاي ستمگر و ويرانگر نگاه كنيد، خواهيد ديد كه بشر دارد رنج مي برد. آن روز هم نياز بزرگ بشر عدالت بود و برترين رنج او بي عدالتي؛ امروز هم شما نگاه كنيد، در دنيا بزرگترين مشكل بشر، بي عدالتي است. خطاست اگر خيال كنيم كه اين آزادي فردي - كه ليبرال دمكراسي غرب به

بشر هديه داده - اين نياز بشر بوده كه قبلاً نبوده؛ چرا؛ به اين شكل هايي كه امروز آزادي هاي فردي هست، در بسياري از دوره هاي تاريخ و در بسياري از مناطق تاريخ وجود داشته است. همين محدوديت هايي كه امروز به شكل پنهان اراده ي انسان ها را به زنجير مي كشند، اينها يك روز به صورت آشكار بوده است. اين تور احاطه كننده ي بر اراده، حركت و حيات انسان، امروز ريزتر بافته شده، از خيوط و نخ هاي باريكتري استفاده شده و با مهارت بيشتري به آب انداخته مي شود. آن روز اين مهارت ها نبود؛ اما آشكارتر و قلدرمآبانه تر بود. پس نيازهاي بشر تفاوتي نكرده است. اگر آن دست به دست شدن امانت نبوي و گسترش كمّي و كيفيِ متناسب و درست، انجام مي گرفت، امروز بشر اين نيازها را گذرانده بود (نيازهاي فراوان ديگري ممكن بود براي بشر پيش بيايد كه امروز ما آن نيازها را حتي نمي شناسيم) آن نيازها ممكن بود باشد؛ اما ديگر اين قدر ابتدايي نبود. امروز ما و جامعه ي بشري، همچنان در دوران نيازهاي ابتدايي بشري قرار داريم. در دنيا گرسنگي هست، تبعيض هست - كم هم نيست؛ بلكه گسترده است، به يك جا هم تعلق ندارد؛ بلكه همه جا هست - زورگويي هست، ولايت نابحق انسان ها بر انسان ها هست؛ همان چيزهايي كه چهار هزار سال پيش، دو هزار سال پيش به شكل هاي ديگري وجود داشته است. امروز هم بشر گرفتار همين چيزهاست و فقط رنگ ها عوض شده است. «غدير» شروع آن روندي بود كه مي توانست بشر را از اين مرحله خارج كند و به يك مرحله ي ديگري وارد كند. آن وقت نيازهاي لطيف تر و برتري، و خواهش ها و

عشق هاي به مراتب بالاتري، چالش اصلي بشر را تشكيل مي داد. راه پيشرفت بشر كه بسته نيست! ممكن است هزارها سال يا ميليون ها سال ديگر بشريت عمر كند؛ هر چه عمر كند، پيوسته پيشرفت خواهد داشت. منتها امروز پايه هاي اصلي خراب است؛ اين پايه ها را پيغمبر اسلام بنيانگزاري كرد و براي حفاظت از آن، مسأله ي وصايت و نيابت را قرار داد؛ اما تخلّف شد. اگر تخلّف نمي شد، چيز ديگري پيش مي آمد. «غدير» اين است. در طول دوران دويست وپنجاه ساله ي زندگي ائمه (عليهم السّلام) - كه عمر دوران ظهور ائمه از بعد از رحلت پيغمبر تا زمان وفات حضرت عسكري، دويست وپنجاه سال است - هر وقت ائمه توانسته اند و خودشان را آماده كرده اند تا اين كه به همان مسيري كه پيغمبر پيش بيني كرده بود، برگردند؛ اما خوب، نشده است ديگر. حالا ماها در اين برهه ي از زمان، به ميدان آمده ايم و همّتي هست به فضل و توفيق الهي و ان شاءاللَّه كه به بهترين وجهي ادامه پيدا كند. اما راجع به مسائل دانشجويي؛ خوب، جلسه، جلسه ي دانشجويي است. براي من يكي از شيرين ترين جلسات، جلسات دانشجويي است. در اين يك ربع وقتي كه باقي مانده، يك خطاب به شما از لحاظ عنوان دانشجو دارم، يك خطاب به عنوان دانشجوي دانشگاه امام صادق (عليه السّلام) و يك خطاب هم به عنوان كساني كه احتمالاً در آينده، همين دانشگاه به وسيله ي خود شماها بايد اداره شود و پيش برود، و سرريز دانشگاه هم بيايد توي جامعه و در مراكز حساس، مشغول انجام وظايف شود. اما راجع به عنوان دانشجويي شما؛ خطاب من به شما همان حرفي است كه به همه ي دانشجوها مي زنم. ببينيد

عزيزان من! امروز كساني در دنيا زور مي گويند، خلاف قوانين بين المللي رفتار مي كنند، وقيحانه ترين موضع را در دنياي تعامل بين المللي انسان ها ملت ها و دولت ها - مي گيرند و خجالت هم نمي كشند؛ سرشان را هم بالا مي گيرند. چرا؟ چون قدرت دارند؛ قدرت اقتصادي و سياسي (كه از اقتصادي ناشي مي شود) و بالاتر از همه ي اينها، قدرت علمي، كه منشأ همه ي اينهاست؛ يعني منشأ قدرت اقتصادي و سياسي شان هم قدرت علمي است. ما اين طرف دنيا حرف هاي حقّ زيادي داريم؛ حرفمان را شجاعانه مي زنيم، منطقمان را در صحنه هاي روياروييِ منطقي هم اثبات مي كنيم، در عمل هم البته چون توفيق الهي شامل حال اين ملت شده و ايمان دارد، به قدر ايمان خودش، پيشرفت مي كند؛ يعني نتوانسته اند هم به آرزوهاي خودشان در مورد اين ملت برسند؛ اما احتياج به يك چيز ديگري هم داريم و آن، عبارت است از «قدرت بين المللي»، تا بتوانيم اين راه را بي دغدغه، درست، به طور كامل، همه جانبه و بي كم و كاست ادامه دهيم و به اهداف و آرمان هايمان برسيم. اين قدرت را (قدرت اقتصادي، سياسي و نفوذ فرهنگي) چطوري به دست آوريم؟ پايه و مايه ي همه ي اينها، قدرت علمي است! يك ملت، با اقتدار علمي است كه مي تواند سخن خود را به گوش همه ي افراد دنيا برساند؛ با اقتدار علمي است كه مي تواند سياست برتر و دست والا را در دنياي سياسي حائز شود. اقتصاد هم به دنبال اينها به دست مي آيد؛ پول تابع توانايي هاست. امروز اين طوري است؛ علم را مي شود به پول تبديل كرد و از لحاظ اقتصادي هم قوي شد. اين، جايگاه علم است. ما از علم عقب مانديم. نه فقط

در دوران پنجاه ساله ي منحوس پهلوي (كه البته در اين دوران، از لحاظ عمق علمي، پدر اين مملكت را در آوردند. حالا خود تحليل اين مسأله، يك تحليل تاريخي - اجتماعي است و يك مسأله ي مهمي است) بلكه از قبل از آن. دوران قاجاريه و پهلوي مظهر اين عقب ماندگي علمي است. ما حالا داريم تلاش مي كنيم كه بتوانيم اين درّه ي وسيع را پُر كنيم. وظيفه ي دانشگاه (نه فقط دانشگاه امام صادق؛ مطلق دانشگاه) در اين كشور، اين است كه اين درّه ي علمي را پُر كند. هر چه مي توانيد، علم بياموزيد. من در جلسه ي شوراي عالي انقلاب فرهنگي هم به آن آقاياني كه مؤثرين در فرهنگ هستند، گفته ام كه شماها جايگاه مهندسي فرهنگي را در اين كشور داريد. در آن جلسه گفته ام كه دو تا شاخه ي اصلي وجود دارد: علوم انساني و علوم پايه؛ هر كدام به جاي خود. اگر ما اين جا روي علوم انساني تكيه مي كنيم، معنايش اين نيست كه روي رياضي و فيزيك و شيمي و علوم زيستي تكيه نمي كنيم، چرا؛ آن جا هم بنده يك تكيه ي صددرصدي دارم؛ آنها هم براي خودشان مرداني و كساني دارند؛ علوم انساني هم بايستي مردان و كساني براي خودشان داشته باشد. بايد روي اين دو شاخه - دو شاخه ي اصلي؛ يعني علوم انساني و علوم پايه - در كشور، سرمايه گذاري فكري، علمي، پولي و تبليغي بشود تا اين كه پيش بروند. علم را بايستي در حدّ اعلا دنبال كنيد. شكي نيست كه بسياري از علوم انساني، پايه ها و مايه هاي محكمي در اين جا دارد؛ يعني در فرهنگ گذشته ي خود ما. برخي از علوم انساني هم توليد شده ي غرب است؛ يعني به

عنوان يك علم، وجود نداشته، اما غربي ها كه در دنياي علم پيشروي كرده اند، اينها را هم به وجود آورده اند؛ مثل روانشناسي و علوم ديگر. خيلي خوب، ما، هم براي سرجمع كردن، مدوّن كردن، منظم كردن و نظام مند كردن آنچه كه خودمان داريم، به يك تفكر و تجربه ي علمي احتياج داريم، هم براي مواد و پايه هايي كه آنها در اين علم جمع آورده اند، به يك نگاه علمي احتياج داريم. منتها گرفتن پايه هاي يك علم از يك مجموعه ي خارج از محدوده ي مورد قبول ما، به معناي قبول نتايج آن نيست. مثل اين مي ماند كه شما يك كارخانه را وارد مي كنيد، آنها با اين كارخانه يك چيز بد درست مي كرده اند، حالا شما با آن كارخانه، يك چيز خوب درست مي كنيد؛ هيچ اشكالي ندارد. ما تلفيق بين علوم انساني غربي و علوم انساني اسلامي، اگر به معناي مجذوب شدن، دلباخته شدن، مغلوب شدن و جوّ زده شدن در مقابل آن علوم نباشد، قبول داريم و اشكال ندارد. ببينيد در علوم انساني، تفكر ايماني و ميراث عظيم و عميق شما، به شما چه مي گويد. امروز غربي ها يك منطقه ي ممنوعه اي در زمينه ي علوم انساني به وجود آورده اند؛ در همه ي بخش هاي مختلف؛ از اقتصاد و سياست و جامعه شناسي و روانشناسي بگيريد تا تاريخ و ادبيات و هنر و حتي فلسفه و حتي فلسفه ي دين. يك عده آدم ضعيف النفس هم دلباخته ي اينها شده اند و نگاه مي كنند به دهن اينها كه ببينند چه مي گويند؛ هر چه آنها گفته اند، برايشان مي شود وحي مُنزل؛ اين است كه بد و غلط است. مثلاً چند تا فكر داراي اقتدار علمي، در يك نقطه ي دنيا به يك نتيجه اي رسيده اند،

اين معنايش اين نيست كه هر آنچه كه آنها فهميده اند، درست است! شما به مباني خودتان نگاه كنيد؛ ما تاريخ، فلسفه، فلسفه ي دين، هنر و ادبيات، و بسياري از علوم انساني ديگري كه ديگران حتي آنها را ساخته اند و به صورت يك علم در آورده اند - يعني يك بناي علمي به آن داده اند - مواد آن در فرهنگ و ميراث علمي، فرهنگي و ديني خود ما وجود دارد. بايد يك بناي اين چنيني و مستقل بسازيم. البته مقداري از خود اين سخن، مربوط به آن سخنِ خطاب به شما به عنوان دانشجوي امام صادق است، كه دوستان در زمينه ي اقتصاد مطالبي را بيان كردند. خوب، مطالب خوبي هم هست و بايد دنبال بشود. بنابراين اين سؤال كه ما چه بكنيم يا اين سؤال كه اگر نتيجه ي تحقيقات ما با نظر رهبري مخالف درآمد، چه كار كنيم؟ اينها به نظر من سؤالات خيلي اصولي و منطقي نيست. شما مأمور به پژوهشيد، شما مأموريد به اين كه فكر و كار كنيد، نتيجه به دست آوريد و آن نتيجه ي شما را رهبري و غيررهبري به عنوان دستاوردهاي علمي بگيرند و براساس آن، براي كشور برنامه ريزي كنند. تحقيق علمي، شأن و خصوصيتش، آزادي است؛ منتها عقلايي؛ بي انضباط نباشد. بسيج مظهر ارزش هاي فعال و زنده ي يك جوان مؤمن است؛ يكي اش هم انضباط است. اين كه شنيده ايد در جنگ مي گفتند بسيجي بي ترمز است، اين يك معنا و حرف ديگري داشت؛ اينها خوب عاشق شهادت بودند و پا بر زمين مي كوبيدند. همين شهيد عزيزمان، احمد كاظمي را من در جبهه ديده بودم؛ آن چنان اقتداري داشت كه اشاره مي كرد، بسيجي ها حرفش را گوش مي كردند. اين طور نيست

كه بسيجي كه عاشق است، مجاز باشد برخلاف امر فرمانده و برخلاف انضباط سازماني و انضباط عملي در محيط زندگي، يك حركت بي انضباطي انجام بدهد؛ به خصوص كه دانشجو و شما دانشجوها. ما براي شماها خيلي قيمت قائليم. اما راجع به دانشگاه اما صادق؛ ببينيد آقايان! دانشگاه امام صادق يك پديده ي ممتاز است؛ صرفاً يك دانشگاه مثل بقيه ي دانشگاه ها نيست كه فقط مي خواهند دانشجو و عالم تربيت كنند؛ اين هم هست؛ منتها علاوه ي بر اين، مي خواهد از همه جهت، يك الگوي دانشگاه اسلامي باشد؛ از جهت انگيزه هاي ايماني، رعايت هاي عملي و رفتاري، و عشق به علم و علم آموزيِ عاشقانه و مؤمنانه. اين كه امام مي فرمايد: «من دوست داشتم بر سر شاگردان تازيانه ها بلند مي شد، براي اين كه اينها را به علم بكشانند»، اين معنايش چيست؟ علم را اسلام قدسيت بخشيده، علم يك امر مقدس است؛ دنبال علم رفتن داراي قدسيت است. اين طور نيست كه علم مثل هر ابزار ديگري، فقط وسيله اي براي پول در آوردن باشد - حالا پول هم از آن در مي آيد - اما قدسيت علم بايد حفظ شود؛ «العلم نور»؛ نور بودن علم بايد مورد نظر باشد و از جمله ي شؤون دانشگاه اسلامي، يكي همين است. همه خيال مي كنند دانشگاه اسلامي كه مي گوييم، يعني حجاب ها اين طوري باشد، پسرها آستين كوتاه نپوشند و زلف ها بلند نباشد؛ اينها كه معناي دانشگاه اسلامي نيست! دانشگاه اسلامي از لحاظ ايمان، انگيزه، شور مقدس، رفتار اسلامي و علم آموزي مؤمنانه، اينها شرط دانشگاه اسلامي است. آن وقت جهت دادن؛ جهت دادن به اين علم آموزي ؛ كه بهترين كاري كه در دانشگاه شد، يكي همين بود كه اين دانشگاه را مخصوص

علوم انساني كردند؛ كه اين منطقه ي واقعاً خلأ و فراغي بود؛ يك خلأ است كه آن بايد پُر شود. خوب، اگر شما كه دانشجوي اين دانشگاه هستيد و در اين بيست و چند سالي كه اين دانشگاه سرپاست، توانسته باشد اين رسالت را انجام دهد - كه يك نمونه ي دانشگاه و متخرّجين دانشگاه، به صورت مطلوب و اسلامي فراهم بياورد - اين دانشگاه به دستاورد بسيار بزرگي رسيده است. اين دانشگاه، اين است. از اين دانشگاه، توقع چيز ديگر و فراتر از اين است. من به شما بگويم، امروز مهمترين نياز دنياي اسلام اين است كه، آن جوهر اسلام ناب و گوهر تابناك - با شكلي كه تهمت بي سوادي، تحجّر، مقدس مآبي و از زمان عقب ماندن و عقب مانده بودن ديگر به آن وارد نيايد - بتواند به اهداف خودش برسد؛ ما در دنياي اسلام و امت اسلامي اين را نياز داريم. حركت ملت ها به سمت اين آرمان هاي بلند، آن وقت منطقي خواهد شد؛ آن وقت نخبگان جوامع، خودشان سربازان و بسيجيان اين راه خواهند شد. شما مي دانيد كه در دنياي اسلام، پول هاي زيادي خرج شد. در طول اين سال ها، از طرف دستگاه استكبار، براي خريدن نخبگان اقداماتي انجام شد؛ نخبگاني كه اگر چه از لحاظ علمي يا سياسي نخبه بودند؛ اما ارزش دروني شان، خيلي پايين بود و خيلي راحت خريده شدند؛ قلم ها و زبان هايشان را فروختند، حتي فكرها و وجودشان را فروختند؛ اين از زمان هاي خيلي قديم شروع شد؛ يعني از قديمِ در دوران معاصر؛ از زماني كه روشنفكري غربي در اين كشور به وجود آمد - كه من يك وقتي گفتم روشنفكري در كشور

ما بيمار متولد شد -. از آن روز اينها سراغ اين نخبه ها رفتند و با پول تطميع شان كردند. اينها هم حقير، ضعيف و اسير بودند و تن دادند و خودشان را به پول فروختند. چهل سال قبل از اين، مرحوم آل احمد مي نويسد: «اگر مي فروشي، همان به كه بازوي خود را؛ اما قلم خود را هرگز.» اين را آل احمد در دهه ي چهل، در يكي از كتاب هايش نوشته است. انسان بازو و تنش را بفروشد؛ اما قلمش را - يعني جان و فكرش را - نفروشد. اما آنها فروختند و ديگران هم خريدند؛ نخبگان را گرفتند. لذا حركت هاي عمومي مردمي در بسياري از جاها، نه فقط از سوي نخبگان همراهي نشد؛ بلكه حتي نخبگان مثل يك ديواري در مقابل آن ايستادند. آن وقت بهانه ي نخبگان در مقابل حركت هاي اسلامي، پيش خودشان چه بود؟ مي گفتند اينها قديمي است، اينها متحجّرانه است، اينها آخوندبازي است، اينها نمي دانم فلان است. اگر شما بتوانيد گوهر اسلام ناب و آن درخشندگي ها را، به آن شكلي كه بتواند در جامه ي آراسته ي علم، خودش را نشان بدهد، ارائه دهيد، كار بزرگي كه كرده ايد، اين است كه راه را براي ورود نخبگان در اين ميدان ها باز كرده ايد. آميزش علم و معنويت، علم و ايمان، علم و اخلاق، آن خلأ امروز دنياست. دانشگاه اسلامي، علم و ايمان، علم و معنويت، علم و اخلاق را با هم همراه مي كند. علم را مي آموزد و جهت گيري علم را از اخلاق و ايمان مي گيرد. اين كه گفتند علم با دين مي سازد يا نمي سازد، اين نديدن منطقه ي نفوذ علم و دين است؛ اينها هر كدام يك منطقه ي نفوذي دارند؛ تلفيق اينها،

اين است كه علم -يعني اين سلاح را - ايمان - يعني آن به كار برنده - مي گيرد و جهتش را مشخص مي كند؛ با اين سلاح مي شود بهترين و بدترين آدم ها را هدف قرار داد؛ منتها تا اين سلاح دست كه باشد؟ اين سلاح «علم» است و «ايمان» جهت آن را مشخص مي كند. اگر ايمان بر دانش غربي تسلط داشت، دانش غربي به بمب اتم نمي رسيد، تا بعد اين قدر تويش گير كنند كه چه كارش كنيم؛ محدودش كنيم؛ نگذاريم تا دنيا ويران نشود. كارشان اصلاً به اين جا نمي رسيد. اگر ايمان با دانش همراه بود، اصلاً استعمار و استعمار نو - كه استعمار نو مخلوق دانش بود - به وجود نمي آمد. تسلط بر كشورها، تصرف كشورها، تسلط قهرآميز بر ملت ها و بردن ثروت ملت ها - كه اين بلاي اين دويست سال گذشته ي دنيا و ملت هاست - اينها اصلاً به وجود نمي آمد. علمِ جدا از ايمان، اين است و شما در دانشگاه اسلامي، مي خواهيد اين خلأ را پُر و علم را با ايمان آميخته كنيد؛ يعني دانش را چه در بافت دروني خودش، چه در استنتاجش و چه در جهت گيري هايي كه در آن به كار خواهد رفت، از ايمان سيراب كنيد. اما راجع به مسؤوليت هاي آينده ي شما، من فقط مي خواهم اين را عرض بكنم؛ خروجي دانشگاه امام صادق، ايده آلش فقط نبايد اين باشد كه حالا بيرون بيايد، فرض كنيد اگر در فلان رشته، درس خوانده برود وكيل بشود يا محضردار بشود و يا برود كارمند فلان دستگاه وزارتيِ دولتي بشود؛ نه اين كه من مخالف باشم؛ نه، من موافقم كه جوان هاي خوب در اركان تشكيلات اجرايي كشور - چه

قضايي و چه قوه ي مجريه - حضور داشته باشند؛ اما اين براي خروجي دانشگاه امام صادق ايده آل نيست؛ ايده آل و آن نقطه ي آرماني را بايد از همان مطالبي كه تا الان در اين نيم ساعته عرض كردم، جست. شما بايد در علم، يك حركتي به وجود آوريد؛ بايد در دنياي دانش آموزي و پيشرفت علم و بناي علمي كشور، يك تحرّكي به وجود آوريد؛ اين است آن رسالت اصلي شما. كاري كنيد كه دانشمندان مسلمان و مؤمن ما، در رشته هاي مختلف علوم انساني، صاحب نظراني شوند كه دنيا از نظرات اينها استفاده كند؛ كاري كنيد كه دانشگاه امام صادق، نه فقط در مقايسه ي با فلان دانشگاه ديگري كه در تهران يا شهرستان هست، يك رتبه ي جلوتري به دست آورد؛ بلكه اين دانشگاه مرجع تحقيقات مراكز علمي و دانشگاه هاي دنيا بشود. امروز در دنيا و حتي در همين دنياي گمراه غربي، افراد بسياري هستند كه به دنبال حقيقت اند؛ انسان هاي دانشمند و دانش پژوهي هم در بين اينها هستند و فراوان اند، و كم هم نيستند كه دنبال حرف حساب و حق اند؛ يك چنين انساني در هر نقطه ي دنيا - در كشورهاي اروپايي، آسيايي، امريكا و جاهاي ديگر - وقتي دارد دنبال يك مطلبي مي گردد، بايد بتواند اثر علمي شما را در اين پايگاه رايانه اي پيدا كند؛ حرف و فكر و راه تازه اي را كه شما داريد نشان مي دهيد. اين را ما از دانشگاه امام صادق مي خواهيم. خروجي دانشگاه امام صادق بايد با اين نيّت و فكر، بتواند متخرج اين دانشگاه بشود. بنابراين دانشگاه را قوي كنيد. همين نهضت نرم افزاري و توليد علم كه بنده گفته ام، در دانشگاه شما و در

رشته ي علوم انساني، همين است كه هر چه مي توانيد بيشتر بياموزيد و تحقيق كنيد. البته همان طور كه گفتم، اساتيدي هستند كه فرآورده هاي انديشه هاي غربي در علوم انساني، بت آنهاست. در مقابل خدا مي گويند سجده نكنيد؛ اما در مقابل بت ها به راحتي سجده مي كنند؛ دانشجوي جوان را دست او بدهي، بافت و ساخت فكري او را همان طوري كه متناسب با آن بت خود او است، مي سازد؛ اين ارزشي ندارد و درست نيست. بنده به اين طور افراد، هيچ اعتقادي ندارم. اين استاد هر چه هم دانشمند باشد، وجودش نافع نيست، مضرّ است. امروز خوشبختانه ما دانشمندان جوانِ مؤمن و تحصيل كرده هاي باايمان داريم كه مي توانند يك حركت علميِ فراگير و به معناي واقعي كلمه، در عرصه ي علوم انساني به وجود آورند؛ از اينها بايد استفاده بشود. مواظب باشيد دچار آن بت پرستي نشويد؛ آن كسي كه در فلسفه، اقتصاد، علوم ارتباطات و سياست، همان حرفي كه از دهن يك متفكر غربي درآمده، آن را حجت مي داند؛ حالا گاهي اوقات آن حرف هم در خود غرب نسخ شده! از اين نمونه ها ما زياد هم داريم. يك مطلبي را چهل، پنجاه سال پيش، يك فيلسوف اجتماعي يا سياسي در غرب گفته و بعد آمدند ده تا نقد بر آن نوشته اند؛ اين آقا تازه به حرف آن پنجاه سال قبل دست يافته و به عنوان حرف نو، به داخل كشور مي آورد و با بَه بَه و چَه چَه آن را به خوردِ دانشجو و شاگرد و محيط خودش مي دهد؛ از اين قبيل هم داريم. چقدر براساس همين نظرات اقتصادي غربي، بانك جهاني و مجامع پولي و مالي جهاني به ملت ها و دولت ها برنامه ها دادند

و چقدر از طرف خود غربي ها عليه آنها موارد نقض نوشته شده! باز هم كساني را داريم كه همان توصيه ها را مي آيند عيناً تكرار مي كنند و عيناً همان نسخه ها را مي نويسند. اين غلط است. تحقيق علمي به معناي فقط فراگيري و تقليد نيست؛ تحقيق، ضد تقليد است. اين كار، كار شماست. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند شماها را موفق بدارد. اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند متعال آنچه را كه گفتيم و آنچه شنيديم، آن را براي خود و در راه خود قرار بدهد. پروردگارا! اين جوان هاي عزيز را جزوِ بندگان صالح خودت قرار بده. پروردگارا! اين جوانان عزيز را ذخيره هاي معنوي ملت ايران قرار بده. پروردگارا! از گنجينه هاي معنوي به وديعه نهاده شده ي در ذهن و دل اين جوان هاي عزيز براي سود اين كشور، اين وديعه ها را مورد بهره برداري قرار بده و مقدّر بفرما. پروردگارا! زحمات خدمتگزاران اين دانشگاه و مجموعه ي دانشگاهي كشور را، آن كساني كه براي تو و با اخلاص كار مي كنند، مورد قبول خودت قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار روحانيان و مبلغان در آستانه ى ماه محرم

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار روحانيان و مبلغان در آستانه ي ماه محرم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

نزديكي ماه محرم و ايّام پُرحماسه و پُرتپش عاشورا، اين فرصت را به اين بنده ي حقير داده است كه در خدمت شما عزيزان - جمعي از فضلا، گويندگان، واعظان و بيداركنندگان دل ها و مغزها و فكرها - باشم. از اين كه زحمت كشيديد تشريف آورديد، تشكر مي كنم؛ بخصوص عزيزاني كه از قم تشريف آوردند. يك جمله در باب عاشورا و يك جمله هم در باب تبليغ عرض كنيم: در باب عاشورا آنچه كه عرض مي كنم - البته يك سطر

از يك كتاب قطور است - اين است كه عاشورا يك حادثه ي تاريخيِ صرف نبود؛ عاشورا يك فرهنگ، يك جريان مستمر و يك سرمشق دائمي براي امت اسلام بود. حضرت ابي عبداللَّه (عليه السّلام) با اين حركت - كه در زمان خود داراي توجيه عقلاني و منطقي كاملاً روشني بود - يك سرمشق را براي امت اسلامي نوشت و گذاشت. اين سرمشق فقط شهيد شدن هم نيست؛ يك چيزِ مركب و پيچيده و بسيار عميق است. سه عنصر در حركت حضرت ابي عبداللَّه (عليه السّلام) وجود دارد: عنصر منطق و عقل، عنصر حماسه و عزت، و عنصر عاطفه. عنصر منطق و عقل در اين حركت، در بيانات آن بزرگوار متجلي است؛ قبل از شروع اين حركت، از هنگام حضور در مدينه تا روز شهادت. جمله، جمله ي اين بيانات نوراني، بيان كننده ي يك منطق مستحكم است. خلاصه ي اين منطق هم اين است كه وقتي شرايط وجود داشت و متناسب بود، وظيفه ي مسلمان، «اقدام» است؛ اين اقدام خطر داشته باشد در عالي ترين مراحل، يا نداشته باشد. خطرِ بالاترين، آن است كه انسان جان خود و عزيزان و نواميس نزديك خود - همسر، خواهر، فرزندان و دختران - را در طبق اخلاص بگذارد و به ميدان ببرد و در معرض اسارت قرار دهد. اينها چيزهايي است كه از بس تكرار شده، براي ما عادي شده، در حالي كه هر يك از اين كلمات، تكان دهنده است. بنابراين، حتي اگر خطر در اين حد هم وجود داشته باشد، وقتي شرايط براي اقدام متناسبِ با اين خطر وجود دارد، انسان بايد اقدام كند و دنيا نبايد جلوي انسان را بگيرد؛ ملاحظه كاري و محافظه كاري نبايد مانع انسان

شود؛ لذت و راحت و عافيتِ جسماني نبايد مانع راهِ انسان شود؛ انسان بايد حركت كند. اگر حركت نكرد، اركان ايمان و اسلام او بر جا نيست. «انّ رسول اللَّه (صلّي اللَّه عليه وآله) قال: من رأي سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللَّه و لم يغيّر عليه بفعل و لاقول كان حقّا علي اللَّه ان يدخله مدخله»؛ منطق، اين است. وقتي اساس دين در خطر است، اگر شما در مقابل اين حادثه ي فزيع، با قول و فعل وارد نشويد، حقِ علي اللَّه است كه انسان بي مسؤوليت و بي تعهد را با همان وضعيتي كه آن طرف مقابل - آن مستكبر و آن ظالم - را با آن روبه رو مي كند، مواجه كند. حسين بن علي (عليه السّلام) در خلال بيانات گوناگون - در مكه و مدينه و در بخش هاي مختلف راه، و در وصيت به محمدبن حنفيه اين وظيفه را تبيين كرده و آن را بيان فرموده است. حسين بن علي (عليه السلام) عاقبتِ اين كار را مي دانست؛ نبايد تصور كرد كه حضرت براي رسيدن به قدرت - كه البته هدف آن قدرت، مقدس است - چشمش را بست و براي آن قدرت حركت كرد؛ نه، هيچ لزومي ندارد كه يك نگاه روشنفكرانه ما را به اين جا بكشاند. نخير، عاقبت اين راه هم بر حسب محاسبات دقيق براي امام حسين (عليه السّلام) با روشن بيني امامت قابل حدس و واضح بود؛ اما «مسأله» آن قدر اهميت دارد كه وقتي شخصي با نفاستِ جان حسين بن علي (عليه السّلام) در مقابل اين مسأله قرار مي گيرد، بايد جان خود را در طبق اخلاص بگذارد و به ميدان ببرد؛ اين براي مسلمان ها تا روز قيامت درس است و اين درس عمل هم شده است و فقط اين طور نبوده كه درسي

براي سرمشق دادن روي تخته ي سياه بنويسند، كه بعد هم پاك بشود؛ نه، اين با رنگ الهي در پيشاني تاريخ اسلام ثبت شد و ندا داد و پاسخ گرفت، تا امروز. در محرّم سال 42، امامِ بزرگوار ما از اين ممشاء استفاده كرد و آن حادثه ي عظيم پانزده خرداد به وجود آمد. در محرّم سال 1357 هم امام عزيز ما باز از همين حادثه الهام گرفت و گفت: «خون بر شمشير پيروز است» و آن حادثه ي تاريخي بي نظير - يعني انقلاب اسلامي - پديد آمد. اين، مالِ زمان خود ماست؛ جلوي چشم خود ماست؛ ولي در طول تاريخ هم اين پرچم براي ملت ها پرچمِ فتح و ظفر بوده است و در آينده هم بايد همين طور باشد و همين طور خواهد بود. اين بخشِ «منطق»، كه عقلاني است و استدلال در آن هست. بنابراين، صرفِ يك نگاه عاطفي، حركت امام حسين را تفسير نمي كند و بر تحليل جوانب اين مسأله قادر نيست. عنصر دوم، حماسه است؛ يعني اين مجاهدتي كه بايد انجام بگيرد، بايد با عزت اسلامي انجام بگيرد؛ چون «العزّةللَّه و لرسوله و للمؤمنين». مسلمان در راهِ همين حركت و اين مجاهدت هم، بايستي از عزت خود و اسلام حفاظت كند. در اوج مظلوميت، چهره را كه نگاه مي كني، يك چهره ي حماسي و عزتمند است. اگر به مبارزات سياسي، نظاميِ گوناگونِ تاريخ معاصر خودمان نگاه كنيد، حتي آنهايي كه تفنگ گرفته اند و به جنگ روياروي جسمي اقدام كرده اند، مي بينيد كه گاهي اوقات خودشان را ذليل كردند! اما در منطق عاشورا، اين مسأله وجود ندارد؛ همان جايي هم كه حسين بن علي (عليه السّلام) يك شب را مهلت مي گيرد، عزتمندانه

مهلت مي گيرد؛ همان جايي هم كه مي گويد: «هل من ناصرٍ» - استنصار مي كند - از موضع عزت و اقتدار است؛ آن جايي كه در بين راه مدينه تا كوفه با آدم هاي گوناگون برخورد مي كند و با آنها حرف مي زند و از بعضي از آنها ياري مي گيرد، از موضع ضعف و ناتواني نيست؛ اين هم يك عنصر برجسته ي ديگر است. اين عنصر در همه ي مجاهداتي كه رهروان عاشورايي در برنامه ي خود مي گنجانند، بايد ديده شود. همه ي اقدام هاي مجاهدت آميز - چه سياسي، چه تبليغي، چه آن جايي كه جاي فداكاري جاني است - بايد از موضع عزت باشد. در روز عاشورا در مدرسه ي فيضيه، چهره ي امام را نگاه كنيد: يك روحاني اي كه نه سرباز مسلح دارد و نه يك فشنگ در همه ي موجودي خود دارد، آن چنان با عزت حرف مي زند كه سنگيني عزت او، زانوي دشمن را خم مي كند؛ اين موضع عزت است. امام در همه ي احوال همين طور بود؛ تنها، بي كس، بدون عِدّه و عُدّه، اما عزيز؛ اين چهره ي امام بزرگوار ما بود. خدا را شكر كنيم كه ما در زماني قرار گرفتيم كه يك نمونه ي عيني از آنچه را كه بارها و سال ها گفته ايم و خوانده ايم و شنيده ايم، جلوي چشم ما قرار داد و به چشم خودمان او را ديديم؛ و او، امام بزرگوار ما بود. عنصر سوم، عاطفه است؛ يعني هم در خود حادثه و هم در ادامه و استمرار حادثه، عاطفه يك نقش تعيين كننده اي ايجاد كرده است، كه باعث شد مرزي بين جريان عاشورايي و جريان شيعي با جريان هاي ديگر پيدا شود. حادثه ي عاشورا، خشك و صرفاً استدلالي نيست، بلكه در آن عاطفه با عشق

و محبت و ترحم و گريه همراه است. قدرت عاطفه، قدرت عظيمي است؛ لذا ما را امر مي كنند به گريستن، گرياندن و حادثه را تشريح كردن. زينب كبري (سلام اللَّه عليها) در كوفه و شام منطقي حرف مي زند، اما مرثيه مي خواند؛ امام سجاد بر روي منبر شام، با آن عزت و صلابت بر فرق حكومت اموي مي كوبد، اما مرثيه مي خواند. اين مرثيه خواني تا امروز ادامه دارد و بايد تا ابد ادامه داشته باشد، تا عواطف متوجه بشود. در فضاي عاطفي و در فضاي عشق و محبت است كه مي توان خيلي از حقايق را فهميد، كه در خارج از اين فضاها نمي توان فهميد. اين سه عنصر، سه عنصر اصليِ تشكيل دهنده ي حركت عاشورايي حسين بن علي (ارواحنافداه) است كه يك كتاب حرف است و گوشه اي از مسائل عاشوراي حسيني است؛ اما همين يك گوشه براي ما درس هاي فراواني دارد. ما مبلّغان، زير نام حسين بن علي تبليغ مي كنيم. اين فرصت بزرگ را يادِ اين بزرگوار به مبلّغان دين بخشيده است، كه بتوانند تبليغ دين را در سطوح مختلف انجام بدهند. هر يك از آن سه عنصر بايد در تبليغ ما نقش داشته باشد؛ هم صِرف پرداختن به عاطفه و فراموش كردن جنبه ي منطق و عقل كه در ماجراي حسين بن علي (عليه السّلام) نهفته است، كوچك كردن حادثه است، هم فراموش كردن جنبه ي حماسه و عزت، ناقص كردن اين حادثه ي عظيم و شكستن يك جواهر گرانبهاست؛ اين مسأله را بايد همه - روضه خوان، منبري و مداح - مراقب باشيم. تبليغ يعني چه؟ تبليغ يعني رساندن؛ بايد برسانيد. به كجا؟ به گوش؟ نه؛ به دل. بعضي از تبليغ هاي ما حتي به گوش هم درست نمي رسد! گوش هم

حتي آن را تحمل و منتقل نمي كند! گوش كه گرفت، مي دهد به مغز؛ قضيه اين جا نبايد تمام بشود، بلكه بايد بيايد در دل نفوذ و رسوخ كند و به هويت ما هويت مستمع - تبديل شود. تبليغ براي اين است. ما تبليغ نمي كنيم فقط براي اين كه چيزي گفته باشيم؛ ما تبليغ مي كنيم براي اين كه آنچه را كه موضوع تبليغ است، در دل مخاطب وارد شود و نفوذ كند. آن چيست؟ آن، همه ي آن چيزهايي است كه در اسلام به عنوان ارزش، مورد حمايت جان و حرم و ناموس حضرت ابي عبداللَّه (عليه السّلام) قرار گرفت، كه همه ي پيغمبران و اولياي الهي ديگر و وجود مقدس رسول اللَّه هم همين طور عمل كردند، كه البته مظهرش حسين بن علي (عليه السّلام) است. ما مي خواهيم منطق دين، ارزش هاي ديني، اخلاق ديني و همه ي چيزهايي را كه در بناي يك شخصيت انساني بر مبناي دين تأثير دارد، تبليغ كنيم؛ براي اين كه مخاطب ما به همين شخصيت ديني تبديل شود. از جمله ي اين كارها، بناي حكومت اسلامي است. اين را من عرض بكنم كه تشكيل حكومت اسلامي، يكي از معجزه گون ترين كارهاست، اما اين مسأله نبايد تشكيل هويت انساني افراد را - فرد فردِ انسان هايي را كه ما با آنها سر و كار داريم - از ياد ما ببرد. اين، خيلي مهم است. نبي مكرّم اسلام انسان ها را اول ساخت؛ اول اين پايه ها را تراشيد، تا توانست اين بنا را بر روي دوش آنها قرار دهد. در تمام مدت آن ده سال - كه بيش از صد سال كار در اين ده سال متراكم شده است - پيغمبر در همه جا؛ در بحبوحه ي جنگ، در هنگام ساختن،

در هنگام عبادت كردن، در هنگام گفتگو كردن با مردم، بناي هويت انسان هاي مخاطبِ خودش را فراموش نكرد؛ پيغمبر در غوغاي جنگ هاي خطرناك مثل احزاب، بدر و اُحد هم انسان سازي مي كرد. آيات قرآن را ملاحظه كنيد! «انسان سازي» هدفِ اين تبليغ است و اين، يكي از بزرگترين كارهاست. از دو طرف نبايد لطمه بخوريم: نه ما بايد مسائل سياسي را بكلي از حيطه ي حرف و گفت و تلاش و مجاهدتِ تبليغي خودمان خارج كنيم؛ آن چنان كه دشمنان روي آن ده ها سال سرمايه گذاري كردند، ولي نهضت اسلامي آمد و اين سرمايه گذاري را آتش زد و از بين برد و گفتار و انديشه ي سياسي را وارد متن فعاليت هاي ديني كرد، و نه از اين طرف بايد بيفتيم كه تصور كنيم همه ي منبر، همه ي تبليغ، همه ي مخاطبه ي با مردم و با مؤمنين، يعني اين كه بنشينيم مسائل امريكا و اسرائيل و مسائل سياسي را تحليل كنيم؛ نخير، يك كارِ واجب تر اگر نباشد، واجب ديگري وجود دارد و آن، دلِ مخاطب شماست. دل و جان و فكر او را بايستي تعمير و آباد و سيراب كنيم. البته اين به يك منبع دروني احتياج دارد. ماها بايد يك چيزي در خودمان داشته باشيم تا بتوانيم اين تأثير را بر مخاطب بگذاريم، والّا نمي شود. در آن سرمايه ي دروني، بايد عنصر فكر و منطق باشد؛ بايد به فكر و منطقِ درست مجهز شويم، تا حرف سُست زده نشود. آنهايي كه گفته اند يكي از مؤثرترين حمله ها، دفاع هاي ناقص و بد است، حرف كاملاً درستي زده اند. وقتي دفاع از دين، ضعيف و سُست و بد باشد، تأثيرش از حمله ي به دين، بيشتر است؛ بايد از

اين، به خدا پناه ببريم. مبادا در حرف و منبر و تبليغ ما - آنچه به عنوان تبليغ داريم انجام مي دهيم - حرف سُست، بي منطق و ثابت نشده اي وجود داشته باشد. گاهي بعضي از چيزهايي كه در كتابي هست و سند ندارد، خود، يك حكمت و مسأله ي اخلاقي است، كه ديگر سند نمي خواهد و مي توانيم آن را بيان كنيم؛ اين، عيبي ندارد؛ اما يك وقت هست كه يك چيزي دور از ذهن مخاطب است، كه باورش براي او مشكل است؛ اين را نبايد بگوييم؛ چون اين مسأله، او را از اصل قضيه دور مي كند و موجب موهون شدن دين و مبلّغ دين در ذهن و دل او مي شود و خيال مي كند اين، از منطق عاري است؛ در حالي كه پايه ي كار ما منطق است. بنابراين، منطق، عنصر اصلي در تبليغ ماست. بعد از اين، نوبت به چگونه عمل كردنِ ما مي رسد. ما در فلان شهر يا روستا براي تبليغ وارد مي شويم؛ رفتار، نشست و برخاست، معاشرت، نگاه و عبادت ما، دلبستگي يا دلبسته نبودن ما به تنعمات دنيوي و خورد و خواب ما، رساترين تبليغ يا ضدتبليغ است؛ درست باشد، تبليغ است؛ غلط باشد، ضدتبليغ است. ما در محيط اجتماعي و محيط زندگي چطور مي توانيم دل مردم را به منشأ گفتار خودمان مطمئن كنيم و اعتماد آنها را برانگيزيم؛ در حالي كه از مذمتِ شهوات دنيوي حرف مي زنيم و در عمل خداي نكرده خودمان طور ديگري عمل مي كنيم! از مذمت دل سپردن به پول و حركت كردن و مجاهدت كردن در راه زياده خواهي هاي دنيوي حرف بزنيم؛ اما عمل ما طور ديگري باشد! چطور چنين چيزي

ممكن است اثر بكند؟! يا اثر اصلاً نمي كند، يا اثرِ زودگذر مي كند، يا اثري مي كند كه بعد با كشف واقعيتِ كار ما، درست به ضداثر تبديل مي شود. بنابراين، عمل بسيار مهم است. عنصر سوم، هنرمندي در نحوه ي بيان است. من به منبر خيلي عقيده دارم. امروز اينترنت، ماهواره، تلويزيون و ابزارهاي گوناگون ارتباطيِ فراوان هست، اما هيچ كدام از اينها منبر نيست؛ منبر يعني روبه رو و نفس به نفس حرف زدن؛ اين يك تأثير مشخص و ممتازي دارد كه در هيچ كدام از شيوه هاي ديگر، اين تأثير وجود ندارد. اين را بايد نگه داشت؛ چيز باارزشي است؛ منتها بايستي آن را هنرمندانه ادا كرد تا بتواند اثر ببخشد. يك نكته در همين زمينه ي تبليغ عرض بكنم: در دعاي صحيفه ي سجاديه يك جا حضرت سجاد (عليه السّلام) از طرف خودش به خداوند متعال عرض مي كند كه: «تفعل ذلك يا الهي بمن خوفه اكثر من رجائه لا ان يكون خوفه قنوطاً»؛ من خوفم از رجايم بيشتر است، نه اين كه مأيوس باشم. اين، يك اعلان رسمي و دستورالعمل است. خوف را همراه رجاء حتماً به دل ها بدميد؛ و خوف را بيشتر. اين كه ما آيات رحمت الهي را بخوانيم - كه بعضي از اين آيات و مبشرات، مخصوص يك دسته ي خاصي از مؤمنين است و به ما ربطي ندارد - و يك عده اي را غافل كنيم و نتيجه اش اين بشود كه خيال كنند - با يك توهّم معنويت - غرق در معنويتند و از واجبات و ضروريات دين در عمل غافل بمانند، درست نيست. در قرآن، بشارت مخصوص مؤمنين است؛ اما انذار براي همه است؛ مؤمن و كافر مورد انذارند. پيغمبر خدا گريه مي كند،

شخصي عرض مي كند: يا رسول اللَّه! خداوند فرمود: «ليغفر لك اللَّه ما تقدّم من ذنبك و ما تأخر». اين گريه براي چيست؟ عرض مي كند: «أولا اكون عبدا شاكرا»؛ يعني اگر شكر آن مغفرت را نكنم، پايه ي آن مغفرت سُست خواهد شد. در همه حال، انذار بايد بر دل ما و مستمعان ما حاكم باشد. راه، راهِ دشواري است؛ بشر بايست خود را براي پيمودن اين راه و رسيدن به آن سرمنزل آماده كند. كار تبليغ، كارِ بسيار بزرگ، حساس و مؤثري است. امروز بركات تبليغ هاي گذشته را مشاهده مي كنيم و فردا بركات تبليغ امروزِ شما را ان شاءاللَّه جامعه مشاهده خواهد كرد. تأثيرات تبليغ، دفعي و آني نيست؛ طولاني مدت است. مبلّغ دين اگر ظواهري را مشاهده مي كند كه به گمان او ظواهر غير ديني است، مأيوس نشود. اين توهّماتي كه بعضي شايع مي كنند كه جوان ها از دين برگشته اند، همه را جنگ رواني بدانيد، كه واقع قضيه هم همين است. اين طور نيست؛ جوان هاي ما دل را به طرفِ دين دارند و تشنه ي حقايق دينند و دل هاشان تشنه است. هر جوانِ سالم الفطره و سالم الطبيعه اي اين طور است؛ مخصوص اين جا هم نيست. اين جا بحمداللَّه زمينه هم آماده است؛ تشنه اند و مشتاق؛ بايد كامِ جان آنها را سيراب و با حقايق ديني شيرين كرد؛ اين نتيجه اش را خواهد بخشيد و فرداي جامعه ي ما از اين موهبت ها بهره مند خواهد شد. از خداي متعال مسألت مي كنيم كه همه ي ما و شما را هم قدردان تبليغ دين، ارزش هاي الهي و اين صراط مستقيمي كه انقلاب در مقابل ما باز كرده است، قرار بدهد و هم ان شاءاللَّه ما را موفق بدارد كه بتوانيم به اين وظايف

سنگين عمل كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار پرسنل نيروى هوايى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار پرسنل نيروي هوايي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خاطره ي نوزده بهمن يك خاطره ي افتخاربرانگيز است. جوانان نيروي هوايي - چه همافران، چه افسران و چه درجه داران - آن روز يك كار عاشورايي كردند(شما جوانهاي عزيزي كه در اين جلسه هستيد، وزن و اهميت آن كار را در آن دورانِ تعيين كننده و عجيب، شايد نتوانيد درست حدس بزنيد.) و اين كار عاشورايي نه فقط آن روز، بلكه در طول دوران بيست وهفت ساله، به يك نقطه ي اثرگذار و شعاع آفرين تبديل شد. نيروي هوايي در طول اين سال ها در صفوف مقدم همه ي كارهاي افتخارآميزي كه از نيروهاي مسلح انتظار مي رفت، قرار گرفت. در دوران دفاع مقدس، نيروي هوايي در بخش آفند و پدافند كارهاي درخشاني كرد. من نمي دانم آيا شما جوانان عزيز از تاريخچه ي فعاليت هاي نيرو در اين دوران پُرماجرا مطلع هستيد يا نه، اما همين قدر بدانيد كه برترين مجاهدت هايي كه در يك دفاع مقدس ممكن است براي يك نظامي پيش بيايد، در نيروي هوايي پيش آمد و دلاوران نيروي هوايي از عهده ي آن برآمدند. بايد اين مسائل دقيق، امانتدارانه و به دور از مبالغه - احتياج به مبالغه نيست؛ واقعيات آن قدر شگفت انگيز و آن قدر باعظمت است كه هر چشمِ دل و هر بصيرتي را به خود متوجه مي كند - در اختيار نسل جوان گذاشته شود. در عرصه ي سازندگي هم اولين بخش از ارتش كه جهاد خودكفايي را به معناي حقيقي كلمه در خود ايجاد كرد، نيروي هوايي بود. بنده از نزديك در جريان فعاليت هاي جهاد خودكفايي در نيروي هوايي و در ساير سازمان هاي ارتش بودم، كه

كارهاي باارزشي را انجام داده اند. ميل به استقلال، ميل به اين كه ارتشيِ ايراني و مسلمان بتواند سر خود را بالا بگيرد و به نيروي ذاتي خود افتخار كند، اول در اين نيرو بود كه سر كشيد و به كارهاي بزرگ و باارزشي منتهي شد و گره هايي را باز كرد. امروز شما كاركنان نيروي هوايي - نظامياني كه در اين بخش مهم مشغول فعاليتيد - جايگاه خودتان را درست بشناسيد. نيروي هوايي بسيار مهم است؛ به يك معنا تعيين كننده است. امروز بخش پدافند شما جزو مؤثرترين بخش هاي همه ي دستگاه هاي نظامي كشور براي دفاع از عزت، استقلال و سربلندي ملت ايران است، كه جز با همت و اراده و اعتماد به نفس و توكل شما به خدا و كار خستگي ناپذيرتان، اين قله هاي بلند را نمي شود فتح كرد. يك روز نيروي هوايي با آن كار بزرگ خود در نوزده بهمن، تحول را در مجموعه ي كشور به وجود آورد. شايد آن جوان هايي كه آن روز آمدند، نمي دانستند كه چه كار مهمي انجام مي دهند - يك ايمان، يك عشق آنها را به ميدان كشانده بود - اما كار آنها بشدت در كل حركت انقلاب تأثيرگذار بود. بنابراين، هر بخشي از بخش هاي نيروهاي مسلح و بيرون از نيروهاي مسلح، مي توانند در مواقع خاصي بشدت اثرگذار باشند. به خود اعتماد كنيد، از نيروي دروني و ذاتي خود استفاده كنيد و بدانيد كه شما مي توانيد بخش خودتان را با اراده و ابتكار و نوآوري و فعاليت خودتان، در سطح بالا، وسيله ي عزت ملت خودتان قرار بدهيد؛ مي شود؛ تا حالا هم امتحان كرده ايم و شده است. كارِ سازماندهي شده، منظم، با اعتماد به خود، و

با حفظ آن انضباط دقيق و ظريف نظامي، و با اخلاص، و با توكل به خدا؛ در همه ي قسمت هاي شما يك چنين كاري با اين روح و با اين جوهر و حقيقت، مي تواند تأثيرات بزرگي را بگذارد. ماجراي عاشورا هم درس است؛ درسِ اقدام و نهراسيدن از خطرات و وارد شدن در ميدان هاي بزرگ. آن تجربه با آن خصوصيات و با آن دشواري، از عهده ي حسين بن علي(عليه السّلام) برمي آمد؛ از عهده ي ديگري برنمي آمد و برنمي آيد؛ ليكن در دامنه ي آن قله ي بلند و رفيع، كارهاي زياد و نقش هاي گوناگوني هست كه من و شما مي توانيم انجام بدهيم. ملت ما را در طول سال هاي متمادي به يك ملت وابسته تبديل كرده بوند؛ ملت ما را با تبليغات پيوسته، از فرهنگ خود، از اعتماد به خود تهي كرده بودند؛ ملت ما را به خود بي اعتماد و نااميد كرده بودند. ملتي با اين سابقه ي تاريخي، در اين موقعيت حساس جغرافيايي، با اين همه استعداد انساني و طبيعيِ نهفته ي در اين سرزمين، تبديل شده بود به وسيله اي براي استفاده و بهره برداري قدرت هاي بيگانه؛ مدتي انگليس، بعد هم امريكا؛ اما اين انقلاب ما را بيدار كرد؛ ما را به خود آورد؛ اين همان حركت عاشورايي بود. اين اقدامِ بزرگ، سرنوشت و راه ما را عوض كرد. ما امروز در راه عزت، در راه استقلال، در راه استفاده از استعدادهاي طبيعي و انساني خودمان حركت مي كنيم و پيش رفته ايم و دنيا هم تا حدود زيادي به اين اعتراف كرده و آن را قبول كرده است؛ چاره يي ندارد؛ اما ما بايد اين راه را ادامه بدهيم. هيچ ملتي با تنبلي و تن آسايي نخواهد توانست به

عزت برسد. رسيدن به استقلال، رسيدن به عزت ملي، رسيدن به كرامت انساني، براي يك ملت هزينه دارد، كه بايد اين هزينه را متحمل شد و بايد تلاش كرد؛ بايد به عاقبت كار، اميدوارانه و واقع بينانه نگاه كرد، كه يك نگاه واقع بينانه، اميد به انسان خواهد بخشيد. اين دشمن است كه مي خواهد شما را مأيوس كند. هر بخشي از بخش هاي كشور وظيفه يي دارند؛ نيروهاي مسلح، ارتش جمهوري اسلامي، نيروي هوايي، وظايف ويژه ي خودشان را دارند؛ بايد اين وظايف را با دقت و با پيگيري و اهتمام انجام دهند. مسايلي امروز در دنيا مطرح است كه براي ما حايز اهميت است. مي بينيد درباره ي توانايي فني و علمي ملت ايران، دستگاه سلطه و استكبار چه جنجال و سراسيمگي از خود نشان مي دهد. اين هياهويي كه بر سر مسأله ي هسته يي راه انداخته اند، از روي سراسيمگي است؛ دستپاچه اند. دستگاه سلطه نمي خواهد؛ نمي پسندد كه غير از محدوده ي خودشان، قدرت فناوري و قدرت علمي، آن هم به صورت مستقل و ناوابسته، در اختيار ملت ها قرار بگيرد. حالا كه مي بينند يك ملت بدون تكيه به آنها توانسته است يك فناوري فاخرِ علمي را به دست بياورد، ناراحتند. به دروغ، رئيس جمهور امريكا و ديگران، مرتب از سلاح اتمي اسم مي آورند؛ اين براي توجيه موضع خشمگينانه ي خودشان هست؛ والّا مي دانند كه در اين جا مسأله، مسأله ي سلاح اتمي نيست؛ مسأله ي استقلال يك ملت است. آنها مجامع جهاني را هم زير نفوذ خودشان مي گيرند و مجامع جهاني، يكي پس از ديگري، آبروي خودشان را بر اثر نفوذ آنها از دست مي دهند. معاهده ي عدم توسعه ي سلاح هاي اتمي را - كه معروف به معاهده ي »ان پي تي« است - خودِ

غربي ها نوشتند، خودشان هم روز شنبه آن را مچاله كردند؛ از حيّزِ انتفاع آن را ساقط كردند! چرا ملت ها بايستي تسليم اراده ي كساني باشند كه جز به اعمال زور و اعمال قدرت و اعمال سلطه، به چيز ديگري راضي نيستند؟ آنها براي ملت ها، براي علم و براي اخلاق در سطح بشري، هيچ ارزشي قايل نيستند. اين نداي ملت ايران و پيام انقلاب ما به ملت ها - ملت هاي مسلمان و غيرمسلمان - است: حركتي كه جمهوري اسلامي كرده، يك حركت كاملاً همراه با اتمام حجت است. در طول دو سال و نيم، نظام جمهوري اسلامي همه ي راه هاي بهانه گيري اينها را بست و هر جا سوءظني داشتند، وسيله ي رفع سوءظن آنها را فراهم كرد. بنابراين، در پايان كار، ناگزير شدند اعلام كنند كه مسأله، سوءظن به ساخت سلاح هسته يي نيست، بلكه مسأله، فناوري هسته يي است! آنها مي خواهند ملت ايران اين فناوري را نداشته باشد؛ يعني وابسته و عقب باشد، تا فاصله ي بين ملت هاي سلطه گر و ديگر ملت ها هرگز كم نشود. معلوم است كه اين حرف، براي ملت ايران قابل شنيدن نيست؛ قابل تحمل نيست. اين ملت را با دوراني كه سفير امريكا و سفير انگليس در تهران با محمدرضا شاه مي نشستند و مي گفتند و او ناگزير بود عمل كند و عمل مي كرد، نمي شود مقايسه كنند؛ آن دوران، گذشت. امروز اين ملت، وسط ميدان آمده است؛ امروز مسؤولان ملت، مظهر اراده ي مردم و مظهر خواست اين ملتند و بايد مظهر اقتدار اين ملت هم باشند. اگر مسؤولاني بر سر كار باشند كه نتوانند اقتدار ملي و عزت اين ملت را نشان بدهند، نماينده ي اين ملت نيستند. اقدام رئيس جمهور محترم

در صدور بيانيه و دستور به سازمان انرژي اتمي، درست همان چيزي بود كه متناسب با عزت و اقتدار اين ملت بود. خوشبختانه آنچه كه مسؤولان در طول اين مدت و امروز تصميم گرفته اند، متكي به كارِ كارشناسي و متكي به عقبه ي دورانديش و خبره و وارد در مسائل سياسيِ بين المللي و مسائل فني است؛ مي فهمند چه كار مي كنند و درست عمل كرده اند. آن كساني كه منتظرند ملت ايران از خود ضعف نشان بدهد، بدانند كه ملت ايران در مسير عزت و اقتدار ملي و استقلالِ خود، در مقابل هيچ تهديدي ضعف نشان نخواهد داد. و تجربه ي بيست وهفت ساله ي ما، تجربه ي انقلاب، تجربه ي دوران دفاع مقدس و تجربه هاي بعدي، همه، همين حقيقت را به ما تفهيم مي كند و براي ما تكرار مي كند كه اقتدار ملي اين كشور و اين ملت را نبايد دست كم گرفت. قدرت هاي سلطه گر، ابزار زياد و گزينه هاي متعددي در اختيار ندارند؛ استكبار با تشر راه خود را باز مي كند. مهمترين ابزار استكبار، تشر و اخم است. اگر دولت هاي اسلامي، دولت هاي جهان سوم و ملت ها قدر قدرت خودشان را بدانند، اين ابزار ناكارآمد خواهد شد. ملت ايران قدر خود را دانسته است. مسأله ي مهمتر، مسأله ي رسواكننده ي تمدن غربي در زمينه ي آزادي بيان است. اين حركت زشت اهانت به نبي مكرم اسلام (صلّي اللَّه عليه وآله)، از همه مهمتر است. اين قضيه، ليبرال دمكراسي يي كه غرب، پرچم آن را سرِ دست گرفته است و به آن افتخار مي كند، رسوا مي كند. آزادي بيان - كه آنها دم از آن مي زنند - به آنها اجازه نمي دهد كه در باب افسانه ي كشتار يهوديان - معروف به هلوكاست - كسي ترديد

بكند. در آن قضيه، جاي آزادي بيان نيست! در كشورهاي اروپايي، افراد زيادي - از دانشمند و محقق و مورخ و مطبوعاتي و غيره - از ترس جرأت نمي كنند ترديدي را كه نسبت به اين قضيه در دل شان هست، ابراز كنند. بعضي ها هم معتقدند قضيه از اصل دروغ است، اما جرأت نمي كنند بگويند؛ چون ديده اند هر كس بگويد، مجازات خواهد شد؛ زندان مي اندازند، تعقيب مي كنند، از حقوق محرومش مي كنند؛ اما اهانت به مقدسات يك ميليارد و نيم مسلمان - آن هم بي دليل، بدون اين كه دعوايي در بين باشد؛ بدون اين كه اين طرف اهانتي به آنها كرده باشد - مجاز است و مشمول آزادي بيان! مسأله بر سر آن مطبوعات يا كاريكاتوريستي نيست كه صهيونيست ها پولي به او داده اند كه كاريكاتوري بكشد - با اهداف پليدي كه صهيونيست ها دارند - و او هم كشيده، بلكه مسأله بر سر زمامداران اروپايي است كه از اين كار دفاع مي كنند و پشت سر اين عملِ پست و سخيف قرار مي گيرند و به عنوان آزادي بيان، آن را مجاز مي شمرند! من حدس مي زنم كه اصل قضيه، توطئه ي عميق صهيونيستي است. مسأله، مسأله ي رو در رو قرار دادن مسلمانان و مسيحيان است؛ چون براي صهيونيست ها اين مسأله، بسيار حايز اهميت و لازم است كه جامعه ي عظيم اسلامي را در سرتاسر عالم در مقابل مسيحي ها و مسيحي ها را در مقابل مسلمان ها قرار بدهند. آن روزي كه رئيس جمهور امريكا از دهنش پريد - بعد از قضيه ي يازده سپتامبر - و گفت جنگ صليبي شروع شده و بعد كه فهميدند اشتباه كرده اند و نبايد مي گفتند و بنا كردند به رُفو كردن، آن روز

كسي به »نكته«ي قضيه توجه نكرد، كه اين «جنگ صليبي» چيست. جنگ صليبي، جنگ ملت هاي مسيحي و ملت هاي مسلمان است. آنها مي خواهند مقدمات آن را فراهم كنند، كه ملت ها را به جان هم بيندازند. هم مسلمانان عالم، هم مسيحيان عالم، بايد خيلي هشيار باشند، تا بازيچه ي دست اين سياستمداران خبيث نشوند. چند سال قبل، يكي از سران اروپا در ملاقات با من، صحبت از جنگ مسيحي و مسلمان كرد! من حساس شدم؛ با اين كه آن شخص، آدم چندان وزيني نبود و نيست، ليكن چون مرتبط و متصل با امريكا و پيرو آن كشور بود، اين حرف، من را حساس كرد؛ و امروز مي بينم كه دست هاي صهيونيستي در دنياي مسيحي و در اروپا، اين كار را زمينه سازي مي كنند. به چه دليل بايد اهانتي كه در يك ماه و نيم يا دو ماه پيش در روزنامه يي و در يك كشوري درج شده، بعد از گذشت مدتي، باز مجدداً همان اهانت در كشورهاي اروپاي مركزي و اروپاي غربي، پي درپي چاپ شود!؟ انگيزه ي اين كار چيست؟ چه دستي در كار است؟ ملت هاي مسلمان بجا و به موقع عكس العمل نشان دادند و بايد هم نشان بدهند. وجود مقدس خاتم الأنبياء (صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم)، كانون همه ي عشق ها و محبت هاي دنياي اسلام است؛ محور و مركز اتحاد و اتفاق و هماهنگي همه ي مذاهب اسلامي است و جا دارد كه مسلمان ها از خودشان، حميت و غيرت و عكس العمل نشان بدهند؛ اما همه بدانند كه اين تظاهرات، اين خشمِ بجا و مقدسي كه مسلمان ها دارند، عليه مسيحيان دنيا نيست، بلكه عليه دست هاي پنهان و خبيث صهيونيست هاست، كه سياستمداران دنياي سلطه را بازيچه ي خود دارند و مطبوعات و رسانه هاي

فراواني هم در اختيار آنهاست؛ همان هايي كه امروز بر دولت كنوني امريكا به كلي حاكمند و در اروپا هم فعاليت مي كنند. آنها وقتي در فلسطين ضربه خوردند و پيروزي حماس بر آنها سخت ترين شوك را وارد كرد، مي خواهند آن شكست را اين طوري عليه مسلمان ها جبران كنند، تا بلكه بتوانند آبروي ريخته ي در فلسطين را طور ديگري جبران كنند. امريكايي ها رسماً اعلان كردند كه هر گروهي در فلسطين مقابل حماس قرار بگيرد، حاضرند به آنها پول بدهند؛ و دادند، و امكان تبليغاتي هم به آنها دادند؛ اما علي رغم آنها و به كوري چشم امريكا و صهيونيست هاي غاصبِ فلسطين، مبارزان حماس پيروز شدند. اگر امروز در هر جاي دنياي اسلامي يك انتخابات آزاد برگزار شود، همين قضيه اتفاق خواهد افتاد و گروه مخالف امريكا رأي خواهند آورد؛ چون دل و عواطف مردم و ميل سياسي آنها، امروز اين است. امروز امريكا يك چهره ي بشدت زشت و منفور است؛ و نفرت از امريكا مخصوص ملت ما نيست. امروز امريكا در دل ها و در عواطف و در اراده ي مردم اين منطقه صددرصد شكست خورده است؛ هر چند حالا هارت و هورتي بكنند، جنجالي راه بيندازند؛ اما وقتي پاي عمل به ميان بيايد و نوبت حضور ملت ها برسد، آن وقت معلوم خواهد شد كه امريكا در اين جا چه كاره است. اينها دچار تناقض هم هستند؛ از طرفي مي گويند دمكراسي، از طرفي هر دمكراسي يي به وجود بيايد، به ضرر آنهاست؛ لذا با دمكراسي ها و با نتايج آن مخالفت مي كنند و هر جا بتوانند، دست مي برند؛ هر جا هم نتوانند، از دور سمپاشي مي كنند. ملت ايران با قدرت و خونسردي تمام، اين منظره ي شگفت آور را

نگاه مي كند. ملت ما ثمرات عظيم انقلاب خودش را در دنياي اسلام، يكي يكي مي بيند؛ به چشم، ميوه دهي اين نهال را مي بيند، كه بعد از اين، بيشتر هم خواهد شد. ملت ايران راه خود را با قدرت پيش رفته است و به فضل الهي، به حول و قوه ي الهي، بعد از اين هم با قدرت پيش خواهد رفت؛ و ما يكي پس از ديگري، ارتفاعات و قلل عزت و افتخار را فتح خواهيم كرد؛ نه با جنگ و خونريزي، بلكه با صبر و استقامت و اراده ي محكم و تدبير لازم؛ همچنان كه تا امروز پيش رفته ايم و قله هاي زيادي را فتح كرده ايم. ملت، وحدت خودش را بايد حفظ كند؛ ايمان خودش را بايد حفظ كند؛ عزم راسخ خودش را بايد حفظ كند، كه مي كند. در راهپيمايي بيست ودو بهمن، ملت ايران به توفيق الهي، بار ديگر نشان خواهند داد كه چه مي گويند و چه مي خواهند و عزم راسخ آنها متوجه به چيست. همه ي دنيا، چشمهايشان را باز كنند و بيست ودو بهمنِ امسال را هم مثل سال هاي قبل تماشا كنند. تفضلات و هدايت الهي و دستگيري الهي، دستگير ماست و بزرگ ترين كمك ماست؛ ما دل به توفيق الهي بسته ايم؛ تلاش را مي كنيم، حركت را انجام مي دهيم؛ اما اين حركت ما، كالبد است؛ روح اين كالبد، تفضل الهي و هدايت الهي و لطف الهي است. سعي كنيد دل ها را آماده ي پذيرش اين هدايت و لطف كنيد. بخصوص به جوان هاي عزيز، فرزندان خودم در نيروي هوايي و در نقاط ديگر عرض مي كنم كه قدر دل هاي پاك و ضميرهاي روشن و صاف خودتان را بدانيد و ارتباطتان را با خدا قوي

كنيد؛ از خدا بخواهيد. و ان شاءاللَّه دل ها را بيش از پيش به نور تفضل الهي روشن كنيد؛ و خداوند ادعيه ي زاكيه ي حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) را شامل حال همه ي شما قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار استانداران سراسر كشور

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار استانداران سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

دوستان و برادران خيلي خوش آمديد! نكته ي اصلي و اساس قضيه اين است كه استاندار در هر استاني جايگاه خودش را درست تشخيص بدهد و به معناي واقعي كلمه، مسئوليت هاي اين جايگاه را بر دوش خودش احساس كند. به گمان بنده استاندار در هر استاني، نقش رئيس دولت را در آن استان دارد. نمي شود استاندار بگويد كه فلان بخش به مسئوليت خودش عمل نكرد و اين كار به اين دليل عقب افتاد؛ نه، استاندار بايد با تلاش خودش، با تماس با مركز و دولت، كاري كند كه همه ي بخش هاي مختلف بتوانند كارشان را آنجا انجام دهند. استاندار لازم است كارها را پيگيري كند، تا انجام بگيرد؛ ما تا الان ملاك مان براي ضعف و قوت استاندارها اين بود؛ يعني اگر يك استاندار هر هفته شوراي تأمين را هم تشكيل بدهد و كارهاي ديگر هم بكند، اما كارهاي استان پيش نرود - ولو كارهايي كه مربوط به وزارت راه است، مربوط به وزارت نيرو يا فلان وزارتخانه است - ما استاندار را ضعيف مي دانيم؛ قضاوت ما در مورد استاندارها ناشي از اين مسئله است. پس، اولين مطلب اين است كه استاندار جايگاه خودش و مسئوليت سنگيني را كه پذيرفته، بداند. مطلب دوم اين است كه توجه بكنيد كه الان كشور آماده براي كار است. بحمداللَّه كشور در

امنيت و در آمادگي عمومي، و با اميد مواج در دل هاي مردم قرار دارد. امروز خوشبختانه مردم با يك اميد، با يك خوش بيني، با يك احساس وابستگي به مركزيت كشور و دولت، خودشان را در معرض گذاشته اند كه شما كار كنيد (شما يعني دولت. وقتي ما دولت را از لحاظ مسئوليتي تجزيه كنيم و ريز شويم، در همان مراتب اول، مي رسد به استانداران) مردم آماده هستند و زمينه بسيار خوب است. وضعيت كنوني دولت و وضع خاص رئيس جمهور و نوع برخوردي كه الان در گفتار و كردار با مردم صورت مي گيرد، خيلي زمينه ي خوبي را به وجود آورده و مردم حقيقتاً اميدوار شده اند. اگر شما به هر بخشي از بخش هاي مراجعات مردمي سركشي كنيد - كه بنده اطلاع دارم - مي بينيد كه در اين برهه، شكايات مردم كم شده؛ نه از باب اين كه مشكلات از بين رفته؛ نه، مشكلات اگر هم كم شده باشد، آن قدر كم نشده كه شكايات مردم از بين برود، بلكه به خاطر اين است كه مردم اميدوار شده اند. اميد، نقش ايفا مي كند؛ مردم احساس مي كنند كارها پيشرفت مي كند. برادران عزيز! از اولي كه اين انقلاب پيروز شد و اين نظام سر كار آمد، ما در كشورمان با يك چالش پيش بيني شده و متوقعي روبه رو بوده ايم و هستيم و تا مدت ها خواهيم بود. اگر كسي خيال كند كه ما مي توانيم نظام جمهوري اسلاميِ با اين معيارها و با اين مرزهاي تعريف شده را داشته باشيم و در عين حال، قدرت هاي مسلط بر جهان - كه نقطه ي مقابل اين معيارهاي ما هستند - سر جاي خودشان بنشينند و نه به ما

تعرضي بكنند، بلكه حتي به ما كمك بكنند، اين انتظار، انتظار كاملاً ناسنجيده اي است؛ اصلاً انتظارش را نبايد داشت. ما با معيار «عدالت بين المللي»، «گرايش به معنويت»، «كرامت دادن به نوع انسان» و «گرايش به دين خدا و به معنويت و اخلاق معنوي»، سر كار آمده ايم؛ ما با معيار تن ندادن به قدرت طلبي و زياده خواهيِ سيطره جويان عالم سركار آمده ايم؛ اينها، معيارهاي جمهوري اسلامي است. بديهي است كه وقتي شما بنايتان مواجهه ي با زورگويي است، زورگوهاي عالم با شما سرِ سازش نخواهند داشت؛ و اين، چالش ايجاد مي كند. اين چالش از اول انقلاب بوده، تا الان هم هست، بعد از اين هم تا وقتي كه مأيوس نشده اند، وجود دارد. بايد خودتان و اين كشور را به جايي برسانيد كه مأيوس بشوند. آن وقت هم چالش ها باقي خواهد بود؛ منتها با تأثيرات كمتري. بنابراين، هميشه خودتان را در ميدان چالش و مواجهه ي با افزون طلبان بدانيد و با اين نگاه مسائل خودتان را دنبال كنيد. كساني كه چالش عمده ي نظام با آنهاست، مصلحت خودشان را در چه مي بينند؟ امريكا مصلحت خودش را در ايران، با سر پا بودن نظام جمهوري اسلامي، در چه وضعيتي مي بيند؟ او، مصلحت خودش را در ايجاد اختلاف و از بين بردن اين يكپارچگي اي كه امروز شما در مردم مشاهده مي كنيد و در متوقف كردن حركت علمي كشور، مي بيند؛ چون علم و دست برتر علمي، راز پيشرفت هر كشوري در اقتدار اقتصادي، سياسي، نظامي و روحيه اي است. ما اين حركت را سال هاست كه شروع كرده ايم و خوب پيش مي رويم و حركت با روند تصاعدي قابل قبول و با تضاعف بالا مي رود؛ اگر چه كه

آنها دلشان مي خواهد اين حركت متوقف شود؛ زيرا مصلحت آنها در متوقف كردن موج خدمت رساني است. شعار خدمت رساني كه چند سال است در كشور مطرح شده، الان به يك گفتمان تبديل شده و دولت كنوني هم بر اساس اين گفتمان وسط ميدان آمده و زمام كار را به دست گرفته است. اينها مي خواهند خط خدمت رساني متوقف شود. مصلحت آنها در ايجاد ناامني است و انگيزه هاي ايجاد ناامني، فراوان است. شما گزارش هايي داريد و ما هم گزارش هاي متعدد و فراواني داريم، كه مي خواهند از طرق مختلف ناامني ايجاد كنند. مصلحت آنها در سرگرم كردن دولت به كشمكش ها و لفاظي هاي سياسي و خط و جناحي است؛ مصلحت آنها در نوميد كردن مردم است؛ در گرفتن ايمان مردم به صحت شعارها و صحت اين راه است؛ در بي نشاط كردن مردم است. اينها كارهايي است كه به طور طبيعي روشن است. ما حتّي اگر يك گزارش هم نداشته باشيم، مي دانيم كه مصلحت امريكا و قدرت هاي صهيونيستي و آنهايي كه آن جبهه را در مقابل ما تشكيل مي دهند، در ايجاد اين كارهاست. علاوه بر اين كه گزارش هايي هم داريم كه همين ها را تأييد مي كند و نشان مي دهد كه واقعاً دنبال اين مسائلند. شما رئيس جمهور استان هستيد. در مقابل اين مسائل مي خواهيد چه كار كنيد؟ اين، ملاك كار است. اولويت ها و روشتان را با توجه به اين چيزها انتخاب كنيد. اين مطالبي كه آقايان گفتيد، مطالب بسيار خوبي بود - هم آنچه كه استاندارهاي محترم گفتند و هم آنچه كه وزير محترم بيان كردند - حالا شما چه كار مي كنيد؟ آن را بايد در صحنه ي عمل نشان دهيد و كاري كه

انجام مي دهيد، مشخص كنيد. بايد برويد دنبال كار و آن را رها نكنيد؛ آن را دست كم نگيريد و از كار خسته نشويد. زمان به سرعت مي گذرد. ببينيد! از دوره ي مسئوليت شما شش ماه گذشت. از هشت تا شش ماه - كه در يك دوره ي چهار ساله است - يك هشتمش گذشت و هفت تاي آن باقي مانده است، كه آن هم به سرعت مي گذرد. سعي كنيد در اين مدت - كه مدت زيادي هم نيست - كارهاي بسياري را انجام دهيد كه اگر خود شما خواستيد ادامه دهيد، خرسند باشيد و كار آينده ي خودتان را تسهيل كنيد. اگر هم بنا شد كس ديگري بعد از شما بيايد، نگاه كند به كار شما و در دل خود - حتّي اگر در زبان هم نخواهد شما را مدح كند - شما را مدح كند و بگويد چه استاندار خوبي اينجا بوده و چه كارهاي خوبي انجام داده كه ما امروز مي توانيم آن كارها را ادامه دهيم. بايد اين طوري پيش برويم. آنچه كه به نظر من مي رسد، اين است كه شما بايد مسئله ي امنيت را خيلي جدي بگيريد. خدمت رساني، كه مهم است و جلب رضايت مردم را هم خيلي بايد جدي بگيريد. سفرهاي استانيِ آقاي رئيس جمهور و هيئت دولت، جزوِ كارهاي خيلي خوب است. رفتن در ميان مردم و حرف ها را بي واسطه از زبان آنها شنيدن، خيلي در شكل بخشيدن به انگيزه هاي آن كسي كه كار متوجه به اوست، تأثير دارد. البته در كنار اين كار، دو چيز را حتماً رعايت كنيد: يكي اين كه با يك گفته ي ناسنجيده، توقعي را كه قابل برآورده شدن نيست يا

به زودي قابل برآورده شدن نيست، در مردم زنده نكنيد، تا تلاقي بين قول و عمل از نظر مردم ناممكن جلوه نكند. دوم اين كه اين خدمت رساني ها - كه كارهاي نقد و نزديك و شبيه مُسكّن است - نبايد موجب شود كه شما را از كارهاي زيربنايي و اساسي باز بدارد؛ ما به هر دو كار احتياج داريم؛ نه بايد فقط چسبيد به كارهاي زيربنايي و از نيازهاي روزمره ي مردم غافل شد - كه اين بسيار چيز خطرناكي است - و نه عكسش درست است كه ما سرگرم شويم به كارهاي امداد و فوري و اضطراري، و از آن چيزهايي كه نگاه بلندمدتِ ما را اقتضا مي كند، غافل شويم. به اين دو نكته حتماً توجه شود. رفتارتان بايد مردمي، عادلانه و متواضعانه باشد. آقايان! با مردم گرم بگيريد؛ در مقابل مردم تواضع كنيد؛ به ميان مردم برويد؛ در موارد مقتضي به خانه هاي مردم سر بزنيد. شكوه استانداري، شما را هضم نكند؛ بر شما غلبه نكند؛ اين بسيار بسيار مهم است. مردم ببينند كسي از خودشان است؛ در اين صورت، هيبت استاندار هم بيشتر حفظ خواهد شد. نبادا خيال كنيد كه اگر كسي منقطع از مردم شد، هيبت بيشتري پيدا مي كند؛ نه، هيبت براي مسئولان خوب است كه مردم نسبت به آنها تهيّبي داشته باشند؛ اما اين هيبت با رفتار معنوي شما حاصل مي شود. شما وقتي سالميد، وقتي به فكر منافع شخصي نيستيد، وقتي راحتِ خودتان را فداي راحتِ مردم مي كنيد و وقتي براي خدا كار مي كنيد و مخلصانه كار مي كنيد، خداي متعال هم محبت و هم هيبت شما را در دل مردم مي اندازد. من ديده ام مسئولاني را

كه خودشان را از مردم جدا مي كردند، به خيال اين كه اين كار، يك شأن و تشخصي است! مردم كمترين اهميتي به اينها نمي دادند؛ يعني هيچ عزتي هم در چشم مردم نداشتند. بنابراين، با مردم و در كنار مردم باشيد. از نيروهاي مخلص و باكفايت غفلت نكنيد. در سرتاسر كشور نيروهايي هستند كه اي بسا براي مركزنشينان - كه ماها باشيم - شناخته شده نيستند، اما كفايت و اخلاص لازم را دارند؛ اينها را در چرخه ي كارها قرار دهيد و از نيرويشان استفاده كنيد. حتماً اهداف اساسي نظام و دولت، يعني سند چشم انداز و برنامه ي پنج ساله را كه مصوّب است، در برنامه هاي خودتان در نظر بگيريد و اينها حتماً در برنامه هاي شما ديده بشود؛ در چارچوب آنها حركت كنيد. من نكته ي اساسي را در همه ي اين كارها، همان «اخلاص»، «براي خدا كار كردن»، «مراقب خود بودن از لحاظ ارتباط با خدا» و «تقويت جنبه ي معنوي در خود» مي بينم و معتقدم آن كسي كه اهتمام مي ورزد به كار و خدمت، اگر بتواند اين رابطه را با خدا تقويت كند، خداي متعال به او كمك خواهد كرد و راه ها را در مقابلش باز خواهد كرد. و ان شاءاللَّه خداوند متعال توفيق خواهد داد كه بتوانيد اين كارهايي را كه بر عهده گرفته ايد، انجام دهيد. طوري باشد كه اگر ما يك بار ديگر شما را زيارت كرديم، آنچه كه شما خواهيد گفت، اين باشد كه: به طور مشخص ما اين كار را كرديم، اين اقدام بزرگ را انجام داديم و اين قدر پيش رفتيم. زمينه براي خدمت خيلي آماده است و شما مردان خدمتيد؛ بايد در اين ميدان كمرها را

محكم ببنديد و از دشمن هم نترسيد؛ هيچ ترسي از دشمن نداشته باشيد. از دشمن - يعني همان جبهه ي متحد و در حقيقت نامتحد در باطن؛ «جان گرگان و سگان از هم جداست»؛ اينها گرگ و سگ هايي هستند كه يك گله عليه پيكر امت و جامعه ي اسلامي تشكيل داده اند؛ اما در حقيقت جان ها و دل هايشان هم مثل اجسامشان از همديگر جداست؛ ولي به ظاهر يك جبهه ي متحد عليه اسلام و پرچم برافراشته ي اسلام در كشور ما هستند. - نترسيد؛ از اينها مرعوب نشويد؛ اينها كاري نمي توانند بكنند. اگر ما خودمان را در اين خط مستقيم حفظ كنيم و استقامت به خرج دهيم، از آنها كاري ساخته نيست. تدابير آنها، همين هايي است كه داريد در دنيا مشاهده مي كنيد. اين تدابير شكست خورده است. امروز شما نگاه كنيد ببينيد امريكايي ها مصلحت خودشان را در عراق، در ايجاد اختلاف و در ناكارآمد نشان دادن دولت برآمده ي از مردم مي بينند و لذا براي ايجاد اختلاف و جنگ طايفه اي تلاش مي كنند، كه حالا همين حوادث فاجعه آميز روزهاي اخير در سامرا، نمونه اي از آنهاست. قبل از آن هم براي برانگيخته كردن احساسات مسلمان ها و اهداف سياسي گوناگوني كه داشتند، مسئله ي اهانت به نبي مكرم اسلام (عليه وعلي آله الصّلاةوالسّلام) را - با كشيدن كاريكاتورها - مطرح كردند كه هر دو نوع كار، از يك جنس است؛ يعني قدم گذاشتن در ميدان اهانت به مقدسات مردم، براي اين كه در تهيّجي كه پيش مي آيد، با برنامه ريزي، به اهداف خودشان برسند. نتيجه چه شد؟ نتوانستند. امروز قضيه ي كاريكاتورها به حركت عمومي دنياي اسلام و احساس نفرت دنياي اسلام از پنجه ي استكبار منتهي شده و ماجراي سامرا به وحدت

شيعه و سني در بسياري از نقاط عالم منتهي شده؛ كه علماي شيعه و سني بنشينند، با هم اعلاميه بدهند و با هم محكوم كنند. بنابراين، دشمن نمي تواند؛ نقشه هاي دشمن، نقشه هاي شناخته شده و تكراري است؛ سال ها روي اين نقشه ها كار كرده اند؛ اما امروز دنياي اسلام بيدار است و با بيداريِ دنياي اسلام، نمي توانند كاري بكنند. البته اين بيداري را بايد حفظ كرد؛ برادران شيعه و سني را بايد به هم نزديك كرد؛ دل هاي امت اسلامي را بايد به هم نزديك كرد. هدف دشمن را كه ايجاد فتنه ي طايفه اي و فتنه و اختلافات مذهبي است - چه در عراق و چه در بقيه ي نقاط عالم - بايد براي افكار عمومي مسلمان ها بيان و افشا كرد. اين كه امروز نمي خواهند بگذارند كه دولت عراق - كه مظهر شكست امريكاست - يك دمكراسي مردمي را از مردمي كه علاقه مند به اسلام هستند، تشكيل بدهد، مظهر شكست امريكا در عراق است؛ چون امريكايي ها براي اين كار به عراق نيامده بودند، آنها آمده بودند كه يك دولت طرفدار خودشان و ضامن منافع خودشان را در آنجا سر كار بياورند؛ نه اين كه يك مجموعه ي اسلامگرا بيايند كه با نگاه مرجع تقليد و با اشاره ي دست روحانيون مسئول، حركت و توقف مي كند. آنها نمي خواستند چنين دولتي سر كار بيايد؛ اما مردم عراق اين را مي خواستند و اين شد. حالا عراق را كه مظهر شكست سياست هاي امريكا در خاورميانه است، مي خواهند به شكلي به هم بريزند و اختلاف ايجاد كنند و نگذارند اين دولت - كه با افكار مردم و با آراي مردم سركار آمده است - به وظايف خودش عمل كند.

ان شاءاللَّه ناكام خواهند بود و هوشياري مردم عراق، مثل هوشياري مردم ايران، پاسخ آنها را خواهد داد. از خداي متعال مي خواهيم به شماها كمك كند و دست شماها را بگيرد؛ ان شاءاللَّه شما را هدايت كند كه بتوانيد با روحيه ي خوب و نشاط و اميد فراوان، در مردم نشاط و اميد ايجاد كنيد و ان شاءاللَّه كارها را به بهترين وجه انجام بدهيد و احساس كنيد كه كار پيشرفت مي كند؛ يعني وقتي در روي زمين، در عرصه ي عمل و در ميدان، نگاه مي كنيد، خودتان احساس كنيد كه كارها پيشرفت مي كند. ان شاءاللَّه موفق باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در سال 1385

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در صحن جامع رضوى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در صحن جامع رضوي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيةاللَّه في الأرضين. از خداوند متعال سپاسگزارم كه عمر و مهلت داد تا يك بار ديگر در جوار مرقد مطهر حضرت اباالحسن علي بن موسي الرضا، آغاز سال نو هجري شمسي را در كنار شما برادران و خواهراني باشم كه از سراسر كشور در مشهد مقدس گرد آمده ايد. توجه كنيد - برادران و خواهران - كه مايلم در آغاز عرايض خودم، درباره ي اربعين چند جمله عرض كنم. امسال با تقارن عيد نوروز با اربعين حسيني، عيد و آغاز سال نو ما، رنگ حسيني گرفت و با نام حسين بن علي (عليه السّلام) سرور آزادگان جهان و سيد شهيدان، رونق يافت. چه آمدن خاندان پيغمبر در روز اربعين به كربلا - كه بعضي روايت كرده اند - درست باشد يا درست نباشد، ظاهراً در اين ترديدي نيست كه جابربن عبداللَّه انصاري به همراه يكي از

بزرگان تابعين - كه نام او را بعضي عطيه گفته اند، بعضي عطاء گفته اند و احتمال دارد عطيةبن حارث كوفي حمداني باشد؛ به هرحال يكي از بزرگان تابعين است كه در كوفه ساكن بوده - اين راه را طي كردند و در اين روز بر سر مزار شهيد كربلا حاضر شدند. شروع جاذبه ي مغناطيس حسيني، در روز اربعين است. جابربن عبداللَّه را از مدينه بلند مي كند و به كربلا مي كشد. اين، همان مغناطيسي است كه امروز هم با گذشت قرنهاي متمادي، در دل من و شماست. كساني كه معرفت به اهل بيت دارند، عشق و شور به كربلا هميشه در دلشان زنده است. اين از آن روز شروع شده است. عشق به تربت حسيني و به مرقد سرور شهيدان - سيدالشهداء - . جابربن عبداللَّه جزو مجاهدين صدر اول است؛ از اصحاب بدر است؛ يعني قبل از ولادت امام حسين، جابربن عبداللَّه، در خدمت پيغمبر بوده و در كنار او جهاد كرده است. كودكي، ولادت و نشو و نماي حسين بن علي (عليه السّلام) را به چشم خود ديده است. جابربن عبداللَّه به طور حتم بارها ديده بود كه پيغمبر اكرم، حسين بن علي را در آغوش مي گرفت، چشمهاي او را مي بوسيد، صورت او را مي بوسيد، پيغمبر به دست خود در دهان حسين بن علي غذا مي گذاشت و به او آب مي داد؛ اينها را به احتمال زياد جابربن عبداللَّه به چشم خود ديده بود. جابربن عبداللَّه به طور حتم از پيغمبر به گوش خودش شنيده باشد كه حسن و حسين سرور جوانان اهل بهشت اند. بعدها هم بعد از پيغمبر، موقعيت امام حسين، شخصيت امام حسين - چه در زمان خلفاء، چه در زمان اميرالمؤمنين، چه در مدينه و چه در كوفه -

اينها همه جلو چشم جابربن عبداللَّه انصاري است. حالا جابر شنيده است كه حسين بن علي را به شهادت رسانده اند. جگرگوشه ي پيغمبر را با لب تشنه شهيد كرده اند. از مدينه راه افتاده است؛ از كوفه، عطيّه با او همراه شده است. عطيه روايت مي كند كه: «جابربن عبداللَّه به كنار شط فرات آمد، آنجا غسل كرد، جامه ي سفيد و تميز پوشيد و بعد با گامهاي آهسته، با احترام به سمت قبر امام حسين (عليه السّلام) روانه شد. آن روايتي كه من ديدم اين طور است، مي گويد: وقتي به قبر رسيد، سه مرتبه با صداي بلند گفت: «اللَّه اكبر، اللَّه اكبر، اللَّه اكبر»؛ يعني وقتي كه مي بيند كه چطور آن جگرگوشه ي پيغمبر و زهرا را، دست غارتگر شهواتِ طغيانگران، اين طور با مظلوميت به شهادت رسانده، تكبير مي گويد. بعد مي گويد: از كثرت اندوه، جابربن عبداللَّه روي قبر امام حسين از حال رفت، غش كرد و افتاد. نمي دانيم چه گذشته است، اما در اين روايت مي گويد، وقتي به هوش آمد، شروع كرد با امام حسين صحبت كردن: «السّلام عليكم يا آل اللَّه، السّلام عليكم يا صفوة اللَّه». اي حسين مظلوم! اين حسين شهيد! ما هم امروز در اول اين سال نو، از اعماق وجودمان عرض مي كنيم: «السّلام عليك يا اباعبداللَّه، السّلام علي الحسين الشهيد». شهادت تو، جهاد تو و ايستادگي تو، اسلام را رونق داد و دين پيامبر را جان تازه بخشيد. اگر آن شهادت نبود، از دين پيغمبر چيزي باقي نمي ماند. امروز دلهاي ما هم مشتاق حسين بن علي (عليه السّلام) و آن ضريح شش گوشه و آن قبر مطهر است. ما هم گرچه دوريم، ولي به ياد حسين بن علي و به عشق او سخن مي گوييم. ما با خودمان

عهد كرده ايم و عهد مي كنيم كه ياد حسين، نام حسين و راه حسين را هرگز از زندگي خودمان جدا نكنيم. همه ي ملت ما، همه ي كشور ما، همه ي شيعيان عالم و بلكه همه ي آزادگان در سرتاسر جهان، يك چنين احساسي نسبت به حسين بن علي (عليه السّلام) دارند. امسال نام پيامبر اعظم اسلام، سال ما را مزين كرد. درباره ي پيامبر اعظم چه عرض بكنيم؟ جز اينكه بگوييم: پيامبر اعظم اسلام، مجموعه ي فضائل همه ي انبياء و اولياء است؛ نسخه ي كامل و تكامل يافته ي همه ي فضائلي است كه در سلسله ي پيامبران و اولياء الهي در تاريخ وجود داشته است. نام احمد نام جمله انبياست چون كه صد آمد نود هم پيش ماست

وقتي نام پيامبر اعظم را مي آوريم، كأنه شخصيت ابراهيم، شخصيت نوح، شخصيت موسي، شخصيت عيسي، شخصيت لقمان، شخصيت همه ي بندگان صالح و برجسته و شخصيت امير مؤمنان و ائمه ي هدي (عليهم السّلام) در اين وجود مقدس، متبلور و مجسم است. پيامبر اعظم را مي توان به درخشان ترين ستاره در كائنات عالم وجود تشبيه كرد و از آن وجود بزرگ و مقدس با اين عنوان تعبير كرد. چرا مي گوييم ستاره ي درخشان، نمي گوييم خورشيد؟ چون خورشيد يك جسم و جرم مشخص و معين است، نوراني است و با عظمت است؛ اما يك جرم و يك كره ي آسماني است. لكن در اين ستاره هايي كه شما مي بينيد، ستاره هايي هستند كه يك كهكشانند و از اين كهكشاني كه ما در شبهاي تابستان در آسمان بالاي سر خودمان مي بينيم، هزاران برابر بزرگترند. كهكشان يعني: آن مجموعه اي كه هزاران منظومه و هزاران خورشيد در آن هست. پيامبر اعظم يك وجود كهكشان وار است و در او هزاران نقطه ي

درخشنده ي فضيلت وجود دارد. در پيامبر اعظم، علم همراه اخلاق هست؛ حكومت همراه حكمت هست؛ عبادت خدا همراه با خدمت به خلق هست؛ جهاد همراه با رحمت هست؛ عشق به خدا همراه با عشق به مخلوقات خدا هست؛ عزت همراه با فروتني و خاكساري هست؛ روزآمدي همراه با دورانديشي هست؛ صداقت و راستي با مردم همراه با پيچيدگي سياسي هست؛ غرقه بودن جان در ياد خدا همراه با پرداختن به صلح و سلامت جسم هست؛ در او دنيا و آخرت همراه است؛ هدفهاي والاي الهي با اهداف جذاب بشري همراه است. او نمونه ي كاملي است كه خداوند در عالم وجود، موجودي كامل تر از او نيافريده است؛ او مبشر است، بشارت دهنده است؛ منذر است، بيم دهنده است؛ بر همه ي بشريت و بر همه ي تاريخ شاهد و ناظر است؛ فراخواننده ي همه ي بشريت به سوي خداست و چراغ نورافشان راه انسانهاست. «انّا ارسلناك شاهدا و مبشّرا و نذيرا و داعيا الي اللَّه بأذنه و سراجا منيرا». سال پيامبر اعظم، سال اين وجود كهكشان وار براي دولت و ملت ماست. علاوه ي بر اين، وجود پيامبر اعظم در عرصه ي بين المللي، نقطه ي التقاي عقايد و عواطف همه ي ملتهاي مسلمان است. از همه ي اقوام، با همه ي مذاهب گوناگون، نقطه ي التقاي همه ي امت اسلامي در عقيده و عاطفه، وجود مبارك پيامبر اعظم است. اينكه ما در يك چنين سالي با اين نام قرار داريم، تكليف بزرگي را بر گردن ما مي گذارد. ملت و دولت ما در اين سال، بايد طوري عمل كنند كه با حكمت نبوي، با علم نبوي، با حكومت نبوي، با عدالت نبوي، با اخلاق و كرامت نبوي، با فروتني و عزت نبوي

و با جهاد و رحمت نبوي هماهنگ باشد. اينها البته كار يك سال نيست؛ كمااينكه پيغمبر اعظم، پيغمبر يك سال نيست، همه ي سالها سال اوست؛ همه ي تاريخ، متعلق به اوست. ولي اين به معناي اين است كه ما در راه ساختن آن چنان جامعه اي، آن چنان دنيايي و آن چنان تمدني كه هدف پيامبر اعظم بود، امسال بايد يك خيزش، يك حركت بزرگ و يك گام بلند داشته باشيم. سال پيامبر اعظم، سال نگاههاي بلند، سال اميد، سال كار، سال مجاهدت، سال خدمت و سال طراحيهاي هوشمندانه براي آينده ي كشور است؛ سال حركت به پيش است. يك نگاهي به اوضاع عمومي كشور مي اندازيم. ما در حالي سال جديد را آغاز مي كنيم كه يك دولت جديد، تازه بر سر كار آمده است. هر دولتي، دوره ي تازه اي را براي خود تعريف مي كند و با مشخصاتي كه اين دوره دارد، سال را آغاز مي كند. اين به معناي تغيير مسير نيست؛ اين به معناي اين نيست كه ملت با تغيير دولتها، راهِ هدفهاي اصولي و بلند خود را عوض مي كند؛ نه، بلكه اين به معناي بهره بردنِ از پيشرفتهاي دوره هاي ديگر است، همراه با ابتكارهاي جديد، همراه با تسريع در كارها و احياناً همراه با تصحيح؛ البته اگر خطا و اشتباهي صورت گرفته باشد. ملت با تغيير دولتهايي كه خود انتخاب مي كند، مثل مسافري است كه در يك راهي دارد حركت مي كند، به يك نقطه اي كه مي رسد، وسيله اي را كه از نفس افتاده يا خسته شده است، به يك وسيله ي تازه نفس و آماده ي به كار و متناسب با شرايط تبديل مي كند تا همان راه را ادامه دهد. اگر احياناً در مرحله ي

قبل، از مسير اصلي انحرافي پيش آمده باشد، آن را برمي گرداند و راه را ادامه مي دهد و به سمت اهداف والا پيش مي رود. اين مردم اند كه تعيين مي كنند، اين مردم اند كه اشخاص را كه هر كدام شعاري دارند و هر كدام بروز و شخصيتي دارند، زير نظر قرار مي دهند و در ميان آنها يك نفر را مي پسندند و اكثريت جامعه به آن رأي مي دهند. دولت در هر دوره اي، دولت مردم است؛ نشان دهنده ي خواست مردم و جهت گيري مردم است. اين دولتي كه تقريباً شش ماه است مشغول به كار شده، دولت جديد، شاخصه اش عبارت است از: تصميم قاطع بر خدمت خستگي ناپذير به مردم، به ميدان آوردن همه ي توان خود و پُررنگ كردن هدفهاي بلند انقلاب. اينها مشخصه هاي اين دولت است. اين دولت با تكيه بر شعارهاي انقلاب و شعارهاي امام بزرگوار، بر آن است كه همه ي توان خود را به ميدان بياورد؛ با همه ي وجود كار كند؛ گره هاي زندگي مردم را باز كند؛ زيرساختهاي كشور را هرچه زودتر و هرچه بهتر و جامع تر به وضعيت مطلوب براي پيشرفتهاي آينده بسازد و در عرصه ي بين المللي بر استقلال ملي و عزت ملت ايران تكيه كند. در عرصه ي بين المللي، بازيگران سياسي، يكي از ابزار عمده شان، مكر است و يكي تهديد. اگر دولتي در مقابل مكاري و تهديد آنها خود را نبازد و به ملت خود تكيه كند، موفقيتهاي بسياري خواهد داشت. مي بينيم و حس مي كنيم كه اين دولت بنا دارد عزت و استقلال ملي را آن چنان كه در شأن ملت ايران است، حفظ كند. آنچه كه به طور خلاصه از شعارهاي دولت و رئيس جمهور جديد و فعاليتهايشان

مي توان گفت، اين است كه، تصميم دارند يك گام بلند در خدمت، در علم و در تأمين نيازهاي كشور به پيش بردارند. عزيزان من! كشور ما امكانات يك كشور پيشرفته را دارد؛ ما از لحاظ نيروي انساني و استعدادهاي طبيعي و بشري مي توانيم يكي از پيشرفته ترين كشورهاي عالم بشويم. بعد از انقلاب، حضور در اين ميدان پيشرفت، آغاز شده است؛ البته در منطق جمهوري اسلامي، توسعه و پيشرفت بدون عدالت معني ندارد؛ آن وقت پيشرفت همراه با عدالت، كار خستگي ناپذير، اراده ي مستحكم، برنامه ريزي دقيق و بالاتر از همه ي آنها، همراهي و كمك بي دريغي از مردم را طلب مي كند، تا بتوانند در كشور پيشرفت شايسته ي اين ملت را، همراه با عدالت به وجود آورند. اگر بخواهيم اين پيشرفت، همراه با عدالت نصيب كشور و ملت ما شود، بايد با بهره مندي از همه ي تلاشهايي كه دولتهاي گذشته كرده اند و فرآورده هايي كه بر اثر تلاشهاي مسئولان گذشته براي ملت پديد آمده است، بر خلاقيت و توليد همت بگماريم؛ خلاقيت و توليد، ما اينها را لازم داريم. توليد يعني چه؟ مقصودم فقط توليد كالا نيست؛ توليد در يك گستره ي وسيع بايد شعار ملت باشد. توليد كار، توليد علم، توليد فناوري، توليد ثروت، توليد معرفت، توليد فرصت، توليد عزت و منزلت، توليد كالا و توليد انسانهاي كارآمد؛ اينها همه توليد است. رمز سعادت ملت ما در اين است كه در اين گستره ي وسيع، هم دولت و هم ملت، بر اين توليد همت بگماريم. اين تأمين كننده ي امنيت ملي و اقتدار و پيشرفت كشور است؛ اين يك جهاد است. من امروز به شما عرض مي كنم، هم به مسئولين و مأموران دولتي

و هم به آحاد مردم، به خصوص به شما جوانها؛ اين يك جهاد است. امروز توليد علم، توليد كار، توليد ابتكار، توليد كالا، كالاي مورد نياز مردم، توليد انسان كارآمد، توليد فرصت و توليد عزت، هر كدام از اينها يك جهاد است. مجاهد في سبيل اللَّه توليد كننده است؛ بايد هم علم را بياموزيم و هم علم را توليد كنيم. ما بايد يك كشور عالم بشويم. در يك روايتي از اميرالمؤمنين نقل شده است كه فرمود: «العلم سلطان، من وجده صال و من لم يجده صيل عليه» (1)؛ يعني علم اقتدار است، علم مساوي است با قدرت؛ هر كسي كه علم را پيدا كند، مي تواند فرمانروايي كند؛ هر ملتي كه عالم باشد، مي تواند فرمانروايي كند؛ هر ملتي كه دستش از علم تهي باشد، بايد خود را آماده كند كه ديگران بر او فرمانروايي كنند. ما بايد علم را با همه ي معناي كامل آن به عنوان يك جهاد دنبال كنيم؛ اين را من به جوانها، استادان و دانشگاهها مي گويم. علاوه بر اين، علم مجرد و به تنهايي هم كافي نيست؛ علم را بايد وصل كنيم به فناوري، فناوري را بايد وصل كنيد به صنعت، و صنعت را بايد وصل كنيم به توسعه ي كشور. صنعتي كه مايه ي توسعه و پيشرفت كشور نباشد، براي ما مفيد نيست؛ علمي كه به فناوري توليد نشود، فايده اي ندارد و نافع نيست. وظيفه ي دانشگاهها سنگين است؛ وظيفه ي آموزش و پرورش سنگين است؛ وظيفه ي مراكز تحقيقاتي و مراكز پژوهشي سنگين است. پيشرفت همراه با عدالت، يك نهضت است؛ يك نهضت فراگير. اين نهضت يك ساله نيست. ما اين نهضت را تازه هم شروع نكرده ايم

و نمي خواهيم آن را تازه شروع كنيم. از اول انقلاب اين نهضت به قدر توان و قدرت دولتها و مسئولان آغاز شده است. مردم و دولتها تلاشهايي كردند و آثار تلاش آنها را هم امروز داريم در صحنه ي زندگي خودمان مي بينيم. زحمات گذشتگان، به آيندگان اين فرصت را مي دهد كه قدمهاي بلندتري بردارند. بنابراين، اين نهضت از امروز شروع نمي شود، از قبل شروع شده است؛ يك ساله هم تمام نمي شود. اما وقتي مي گوييم امسال سال پيغمبر اعظم است؛ يعني امسال بايد يك خيزش همگاني - هم دولتي و هم مردمي - در اين كار انجام بگيرد. هر كس در هر نقطه اي كه هست، بايد يك گام بلند به جلو بردارد. به گفته ي آن عالم روشن ضمير كه در مسجدي مي خواست به وعظ مشغول شود، جمعيت در مسجد جمع شده بودند، مسجد پُر شده بود و عده اي بيرون در، مانده بودند. براي اينكه آن كساني كه بيرون در هستند بتوانند به داخل بيايند، يك نفر بلند شد و گفت: «خدا رحمت كند هر كسي را كه هرجا هست، بلند شود و يك قدم به جلو بيايد»؛ براي اينكه مردم را بلند كند و آنهايي كه بيرون مانده اند، به داخل بيايند. اين مرد عالمِ روشن ضمير به مردم رو كرد و گفت: من ديگر حرفي براي گفتن ندارم. همين چيزي كه اين مرد گفت، همه ي حرف من همين بود. من مي خواهم بگويم: ايها الناس! هر كدام هر جا هستيد، بلند شويد، يك قدم به جلو بياييد؛ اگر در عالم عبادتيد، يك قدم به جلو بياييد؛ در عالم تحصيل، يك قدم به جلو بياييد؛ در توليد يك قدم به جلو

بياييد؛ كارگر، يك قدم جلو؛ كارفرما، يك قدم جلو؛ استاد، يك قدم جلو؛ دانشجو، يك مقدم جلو؛ مأمور دولتي، يك قدم جلو؛ محقق حوزه و دانشگاه، يك قدم جلو. در آيين و فرهنگ پيامبر اعظم توقف نيست، ايستادن نيست، وامانده شدن نيست، تحجر نيست و نوميدي وجود ندارد؛ پيامبر ما با نوميدي جنگيد. مسلمان سرشار از اميد است. البته ما دشمناني داريم و آنها اين حركت به جلو را براي ملت ما نمي پسندند. جلودار اين دشمنان هم رژيم ايالات متحده ي امريكاست. حرف سردمداران سياست امريكا با ملت ايران چيست؟ توجه كنيد من حرف دل گردانندگان سياسي امريكا را براي شما بيان كنم؛ حالا حرفهاي گوناگوني مي زنند؛ اما حرف دل آنها يك كلمه است؛ آنها مي گويند: اي ملت ايران! آن چيزي را كه انقلاب شما از ما گرفته است، آن را به ما برگردانيد. آنها مي گويند قبل از انقلاب ما بر كشور شما سيطره ي اقتصادي، سياسي و فرهنگي داشتيم؛ رئيس كشور شما براي تصميمهاي بين المللي اش از سفير ما اجازه مي گرفت. اين واقعيتي است. در قضيه ي نفت، معاملات بين المللي، روابط گوناگون سياسيِ ديپلماسي و حتي در نوع برخورد با مردم، شاه پهلويِ ملعون براي اقدامات خود با سفير امريكا و سفير انگليس مذاكره مي كرد. آنچه را آنها مي خواستند و مي پسنديدند، اينها اجرا مي كردند. مي گويند ما بر كشور شما اين سلطه را داشتيم، انقلاب آمد و ما را بيرون كرد؛ اين را به ما برگردانيد تا ما دوباره بر كشور شما سلطه پيدا كنيم. حرف امريكاييها اين است. حالا اسم حقوق بشر را مي آورند، اسم انرژي اتمي را مي آورند، اسم دموكراسي را مي آورند و تهمت تروريست مي زنند؛ اينها

حرف است. حرف واقعي همان است؛ مي گويند اجازه بدهيد بار ديگر دولتهاي شما را ما تعيين كنيم، بر اقتصاد شما ما حكومت كنيم و ما باشيم كه تعيين كنيم شما در قطب بنديهاي جهاني كجا باشيد؛ همچنان كه نسبت به بعضي از دولتهاي ديگر اين طورند. از ملت ايران اين توقع را دارند. بيست وهفت سال است امريكاييها با ملت ايران در اين چالش اند. امروز با گذشته تفاوتي نكرده است. آنچه كه امروز امريكاييها از خود بروز مي دهند، همان چيزي است كه در طول بيست وهفت سال نسبت به ملت ايران، هميشه در ذهنشان بوده است. ابزارشان هم عبارت است از تهديد، ارعاب، تبليغات جنگ رواني، دلسرد كردن مردم، نوميد كردن مردم، ايجاد دودستگي و تحريك عصبيتها؛ اگر بتوانند، ابزار دشمنان ملت شما اينهاست. فشار بياورند - فشارهاي فرسايشي - و با تبليغات اينها را برجسته، بزرگ و درشت كنند؛ براي اينكه در مردم احساس عدم امنيت به وجود آورند، براي اينكه مردم در موفقيتشان، آينده شان و كفايت مسئولانشان ترديد و شك و شبهه پيدا كنند؛ كار دشمن اينهاست. فشار بياورند، شايد بتوانند مسئولين را دچار دودستگي كنند؛ شايد بتوانند تصميم گيران كشور را در تصميم گيريهاي بزرگ خودشان دچار تزلزل كنند؛ كار دشمن اينهاست؛ ابزار دشمن اينهاست؛ دشمن ابزار ديگري ندارد. تهديد مي كنند كه ما ملت ايران را تحريم خواهيم كرد؛ مگر تا حالا تحريم نكرديد؟! مگر تا حالا ملت ايران دچار تحريم شما قدرتهاي زورگو نبوده است؟! اگر ما امروز پيشرفتي پيدا كرده ايم و در علم، صنعت و برخي از صنايع، در منطقه حرف اول را مي زنيم، اينها در همين شرايط تحريم براي ما پيش آمده است. ما پيشرفت

نظامي پيدا كرده ايم؛ پيشرفت علمي پيدا كرده ايم؛ در زمينه هاي پزشكي پيشرفتهاي شگفت آور پيدا كرده ايم؛ در زمينه ي صنعت، در برخي از صنايع بسيار پيچيده كه دنيا تصور نمي كرد، ما پيشرفت پيدا كرده ايم. ما در زمينه ي علوم زيستي پيشرفت پيدا كرده ايم؛ علوم دانشهايي را كه دارندگان آنها، هرگز اجازه نمي دهند غير از يك مجموعه ي كوچك خودشان، كسي به آنها دست پيدا كند؛ ما به اين دانشها دست پيدا كرده ايم. همه ي اينها در شرايط تحريم به وجود آمده است. اگر تحريم نمي كردند، شايد به اينجا نمي رسيديم؛ اگر پول ما را مي گرفتند، سلاحهاي دسته چندم خودشان را به ما مي دادند، ما به فكر نمي افتاديم كه از ابتكار و استعداد جوانانمان استفاده كنيم؛ امروز هواپيما هم توليد كنيم، تانك هم توليد كنيم، موشك هم توليد كنيم و از بسياري از كشورهاي منطقه در اين توليدات جلوتر باشيم. اگر بازارها را باز مي كردند، هرچه مي خواستيم به ما مي دادند، پول ما را مي گرفتند، توي جيبشان مي ريختند و امروز هم ما به اين پيشرفتها نرسيده بوديم. ما را از تحريم مي ترسانيد؟! به ما مي گويند شما در جامعه ي جهاني منزوي هستيد؛ ما به آنها مي گوييم، منزوي شماييد، نه ما. امروز دنيا از روشهاي امريكا متنفّر است؛ امروز دنياي اسلام از اندونزي تا مغرب، هرجا شما برويد و از مردم سؤال كنيد، نفرت از سردمداران كاخ سفيد، در اعماق دلهاي مردم وجود دارد. اگر مي خواهند بدانند چه كسي منزوي است، بنده پيشنهاد مي كنم يك رفراندومي در دنياي اسلام براي سنجيدن ميزان محبوبيت رئيس جمهوري ما و رئيس جمهور امريكا برگزار كنند. اگر سردمداران رژيم امريكا از نتايج خفت بار چنين رفراندوم، نظرسنجي و نظرخواهي اي نمي ترسند، اين

گوي و اين ميدان، بيايند راه بيندازند. امروز ملتها از امريكا متنفّرند؛ بسياري از دولتها هم متنفّرند؛ منتها مصالحشان اجازه نمي دهد كه اين نفرت را بر زبان بياورند؛ اما نفرت آنها گاهي كمتر از ما هم نيست. به جمهوري اسلامي اتهام نقض حقوق بشر مي زنند. اين ديگر از آن لطيفه هاي خنده آورِ دوران است! امريكا شده است پرچمدار حقوق بشر! كدام امريكا؟ امريكاي هيروشيما، امريكاي گوانتانامو، امريكاي ابوغريب، امريكاي راه اندازنده ي جنگ و ناامني در بسياري از نقاط عالم، امريكاي سانسور در داخل خود كشور امريكا؛ ماجراي سانسور فكر و نوشته و بيان در امريكا، يكي از آن ماجراهاي بسيار مهم و جالب است كه مجالي نيست كه من الان به آن اشاره كنم. اينها به ما مي گويند نقض حقوق بشر؛ اما خودشان بزرگترين ناقض حقوق بشرند! اگر امروز در دنيا - نمي گويم دنياي اسلام، در سطح دنيا - يك همه پرسي انجام بگيرد، شك نكنيد كه رئيس جمهور فعلي امريكا، در رديف شارون و صدام و ميلوسويچ به عنوان مجسمه هاي شرارت شناخته خواهند شد. امروز امريكا تهديدي براي صلح و امنيت جهاني است؛ لذا شعار «مرگ بر امريكا» ديگر امروز مخصوص ملت ما نيست. امروز در اكناف عالم شما مي بينيد كه مجسمه ي رئيس جمهور امريكا را آتش مي زنند و شعار مرگ بر امريكا مي دهند. علت هم زياده خواهي رژيم امريكا، استكبار رژيم امريكا، تكبر آنها، سلطه طلبي آنها و بازيچه ي صهيونيستها بودنِ آنهاست؛ حقيقتاً بازيچه ي صهيونيستهايند. من اينجا راجع به يك مطلبي كه اين روزها در رسانه هاي گوناگون جهاني مطرح شد، يك جمله بگويم، بعد وارد مسئله ي هسته اي بشوم. مسئله ي مذاكره ي با امريكا كه سوژه ي تبليغاتي مستكبران و

اقتدارطلبان شد، ما از اول اعلان كرديم و الان هم اعلان مي كنيم، در هيچ يك از مسائل مورد اختلاف خودمان با امريكا، ما با امريكا مذاكره نمي كنيم. دليل آن هم يك امر واضحي است؛ دليل اين است كه مذاكره براي امريكاييها يك ابزاري است براي تحميل خواسته هاي خودشان به طرف مذاكره. مذاكره مفهوم واقعي خودش را در مذاكرات امريكا با طرفهاي خودش ندارد و از دست داده است. مذاكره براي چيست؟ وقتي دو دوست در يك مسئله ي مورد اختلاف با هم مذاكره مي كنند، اين براي اين است كه هر كدام از نقطه اي كه قرار دارند، حركت كنند و به يك نقطه ي مورد توافق برسند. امريكا مذاكره را به اين معنا نمي داند. آنها مذاكره را وسيله اي براي تحميل خواسته هاي خودشان قرار مي دهند؛ براي وارد آوردن فشار. بنابراين مذاكره با امريكا در همه ي مسائل معنا ندارد. آن چيزي كه اين روزها مطرح شده، درباره ي مسئله ي امنيت عراق است. مسئولين امريكايي - چه در عراق، چه در بيرون عراق - از مسئولين ما درخواستهاي پي در پي و مكرري كردند و اينها هم اول اعتنايي نكردند؛ بعد براي اينكه شايد براي جلوگيري از ناامني هاي فاجعه بارِ ملت مظلوم عراق اين كار لازم باشد، گفتند در اين مسئله ما حرفي نداريم كه نظرات خودمان را به طرف امريكايي منتقل كنيم. آن نظرات چيست؟ آن نظرات تفهيم اين نكته به امريكاييهاست كه آنها بايد دست از سر عراق بردارند تا ملت عراق خودشان كشورشان را اداره كنند؛ دست از تحريك قوميتها بايد بردارند تا عراق روي امنيت را ببيند. ملت عراق مي تواند كشورش را اداره كند؛ امنيت را هم مي تواند تأمين

كند. پشت سر ناامني هاي موجود عراق، قرائن فراواني وجود دارد كه دست سرويسهاي جاسوسي قرار دارد؛ يا سرويسهاي جاسوسي انگليس يا امريكا يا اسرائيل. اين تأمين امنيت براي مردم عراق، براي ما يك انگيزه اي شد. امريكاييها در همين قضيه هم روح سلطه جويي و زياده طلبي و دروغگويي خودشان را نشان دادند. اين طور وانمود كردند كه گويا ايران مي خواهد در مسائل گوناگون خود با امريكا مذاكره كند. تعبيرات بسيار نامناسب و زشتي را هم به كار بردند؛ بعضي از مسئولين امريكايي بر اثر همان خوي تكبر و دروغگويي، حتي گفتند اين به منزله ي احضار مسئول ايراني است. من عرض مي كنم، دولت امريكا غلط مي كند كه مسئول ايراني را احضار كند. مسئولين ذي ربط كشور ما اگر مي توانند با هدف تفهيم و حالي كردن به امريكاييها در قضيه ي عراق، مطلبي را به آنها منتقل كنند، مانعي ندارد؛ اما اگر مذاكره به معناي اين است كه يك عرصه اي باز شود براي اينكه طرف زورگو و پُررو و مكّار با اتكاي به زور بخواهد حرفهاي خودش را به طرف تحميل كند، اين مثل بقيه ي موارد، همچنان كه اعلام كرديم، ممنوع خواهد بود. عزت، ايستادگي و مقاومت ملت ما مايه ي اقتدار و پيشرفت كشور ماست؛ اين را نمي شود با توهمات مخدوش كرد. درباره ي مسئله ي هسته اي من يك جمله عرض بكنم. خلاصه ي حرف دشمن اين است كه به ملت ايران مي گويد شما فناوري هسته اي را نداشته باشيد. چرا؟ براي اينكه فناوري هسته اي، شما را در عرصه هاي مختلف نيرومند مي كند؛ شما اين فناوري را نداشته باشيد تا ضعيف بمانيد، تا بتوان راحت تر به شما زورگويي كرد. مردم بايد توجه كنند كه اعماق حرف دشمن

چيست. مسئله اين است، انرژي هسته اي و توانايي توليد سوخت هسته اي، در طول سالهاي نه چندان دورِ آينده، يك نياز مبرم و قطعي براي ملت ايران است. اگر ملت ايران امروز براي كشور خود فناوري هسته اي را تحصيل نكند، چند سال بعد، آن روزي كه اين جوانها وارد بازار كار و فعاليت مي شوند، آن روزي كه جمعيت ملت ايران ميليونها نفر از حالا بيشتر است؛ آن روز، ملت در يكي از اساسي ترين نيازهاي خود مجبور است دستش را به طرف بيگانگان و احياناً دشمنان دراز كند. مثل اينكه امروز ما نفت نداشته باشيم؛ نفت يك منبع تمام شدني و تجديدناپذير است. نفت تا ابد كه باقي نمي ماند؛ اگر اين طور كه امروز مصرف مي شود، مصرف شود، تا بيست سال، بيست وپنج سال ديگر نفت ملت ايران تمام خواهد شد. دنيا به جاي نفت به سراغ انرژي هاي جايگزين رفته است كه از همه مهمتر و قابل اطمينان تر، انرژي هسته اي است. اگر كشور ما بيست سال ديگر انرژي هسته اي نداشته باشد، براي راه اندازي يك كارخانه، دستش به سمت كساني دراز است كه پيشرفت ملت ايران را به هيچ قيمتي نمي پسندند. آبرو و عزت ملت را مي گيرند تا يك مختصري از آنچه كه در اختيار دارند، به اين ملت بدهند. من يك وقتي در همين مشهد در حضور جمعيت عظيم مردم گفتم، اگر اين نفتي كه امروز در اختيار ماست، در اختيار اروپا و امريكا بود، ما براي هر بشكه اش بايد در مقابل آنها سجده مي كرديم تا يك بشكه نفت به ما بدهند؛ مگر مي دادند؟! اينها مي خواهند پانزده سال، بيست سال آينده ملت ايران براي نياز صنعتي و كشاورزي خود

و براي جريان حيات در كشور خود، محتاج آنها باشد؛ برود درِ خانه ي آنها؛ اهميت انرژي هسته اي اين است. حالا مي گويند انرژي هسته اي براي درمان و مصارف پزشكي هم به كار مي رود؛ بله، اينها هم است؛ اما اينها درجه ي چندم است. در درجه ي اول اين يك نياز اساسي و اصلي براي كشور ماست. اگر امروز مسئولين و دست اندركاران ما اين را تأمين نكنند، بيست سال بعد همه ي مردم حق خواهند داشت اينها را لعنت كنند. آن روز هم نمي شود به دست آورد. وقتي يك ملت احتياج به چيزي دارد، به او گرانفروشي مي كنند، به او نمي دهند، او را تحقير مي كنند و به او بي اعتنايي مي كنند. آن چيزي كه امريكا به ما مي گويد، اين است كه شما اين فناوري اي را كه خودتان هم به دست آورده ايد، اين را بگذاريد كنار، ما به شما سوخت هسته اي مي دهيم. يعني چه؟ يعني شما نيروگاه بسازيد، بعد براي سوخت اين نيروگاه بياييد سراغ ما تا ما با هر شرايط و هر قيمتي كه دلمان خواست، آن را به شما بدهيم. مثل اين مي ماند كه امروز نفت در اختيار امريكا باشد، بخواهد به ما نفت بدهد. شما فرض كنيد اگر در اين شرايط ما براي توليد انرژي در داخل كشور احتياج به نفت يا گازوئيل داشتيم و مي خواستيم آن را از امريكاييها بگيريم، با ما چه رفتاري مي كردند! ملت ايران را چقدر تحقير مي كردند! اينكه مي گويم انرژي هسته اي يا به تعبير درست تر فناوري هسته اي، چرخه ي سوخت و امكان غني سازي هسته اي حق مسلم ملت ماست، اين به معناي اين است كه اگر اين را امروز براي اين ملت تأمين نكنيم، فردا اين

ملت دست گدايي به سوي دشمنان و مخالفين خودش دراز كند. ملت ما زير بار اين حرف نخواهد رفت. به ما مي گويند شما نفت داريد، انرژي اتمي مي خواهيد چه كار كنيد؛ مگر امريكا نفت ندارد؛ امريكا كه نفت دارد، چرا انرژي هسته اي دارد؟ همين اخيراً رئيس جمهور امريكا گفت، ما بايد براي توليد هسته اي سرمايه گذاري بيشتري كنيم. همه ي دنياي پيشرفته دارند مي روند به سمت سرمايه گذاري براي توليد هسته اي، آن وقت به ملت ما مي گويند شما نداشته باشيد! اين حرف زور را ما قبول نكرده ايم و شما ملت ايران بدانيد مسئولين كشور قبول نخواهند كرد. بنده به هيچ قيمتي زير بار اين حرف زور نخواهم رفت. انرژي هسته اي و فناوري هسته اي حق مسلم شما ملت ايران است و هيچ كس حق ندارد از اين حق مسلّم صرف نظر كند و كوتاه بيايد. دشمن شبهه پراكني مي كند و يك عده اي هم نادانسته، شايد بعضي هم دانسته، همين حرفهاي دشمن را در داخل پر و بال مي دهند. حقيقت قضيه اين چيزي است كه من به شما عرض كردم. امروز اگر شما اين حق را به چنگ نياوريد، دهها سال ملت ايران به عقب خواهد رفت و عقب مانده خواهد ماند. هيچ فرد مسئولي، هيچ پيروِ پيامبر اعظم راضي نخواهد شد. دنيا هم اين حق را قبول دارد. حالا تهديد شوراي امنيت كردند، انگار شوراي امنيت آخر دنياست. ما هم شوراي امنيت چشيده هستيم. در جنگ تحميلي، آن روزي كه عراقي ها چند هزار كيلومتر خاك ما را زير پا داشتند، همين شوراي امنيت قطعنامه صادر كرد كه بايستي جنگ را تمام كنيد، دفاع و مقاومت نكنيد؛ ما هم چون برخلاف مصالح

كشورمان بود، قبول نكرديم. هر وقت برخلاف مصالح كشور باشد، قبول نمي كنيم. ملت ما ايستاده است. جوانان ما ايستاده اند، خوشبختانه مسئولين ما با نشاط ايستاده اند، خدا پشتيبان ماست و اقتدار آينده ي كشورِ ما امروز در گرو تصميم و همت مسئولان و مردم ماست. به توفيق الهي، به كمك همت و اراده و عزم بلند مردم و به تأييد ولي عصر (ارواحنافداه) بر اين حق پافشاري خواهيم كرد و آن را با همه ي وجود به چنگ خواهيم آورد. اجازه بدهيد از اين نفسهاي پُرشور و دلهاي گرم شما استفاده كنم و چند تا دعا كنم: پروردگارا ! به عزت و جلالت و به حق پيامبر اعظم، رحمت و بركت و تفضل خود را بر اين ملت مؤمن و پايدار نازل كن. پروردگارا ! اين ملت قدرشناس اسلام را بر دشمنان اسلام پيروز كن. پروردگارا ! راه اين ملت و راه جوانان ما را به سوي آينده اي كه شايسته ي اين ملت است، هموار بگردان. پروردگارا ! مسئولين كشور را در خدمتگزاري به اين مردم روزبه روز موفق تر بگردان. پروردگارا ! بركات علي بن موسي الرضا (سلام اللَّه عليه) را بر مردم اين مرز و بوم و كشور روزبه روز افزايش بده؛ ما را مشمول دعاي ولي عصر (ارواحنافداه) قرار بده. پروردگارا ! درجات امام عزيز و شهيدان عالي مقامِ ما را در نزد خود روزبه روز برتر و رفيع تر بگردان؛ ما را بندگان صالح خود قرار بده؛ ما را خدمتگزاران اين مردم قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) شرح نهج البلاغه، جلد 20، صفحه 319

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع مردم دشت آزادگان، سوسنگرد، بستان، حميديه و هويزه و كاروانه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع مردم دشت آزادگان، سوسنگرد، بستان، حميديه و هويزه و كاروانهاي راهيان

نور، در منطقه ي دهلاويه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيةاللَّه في الأرضين. براي من مايه ي افتخار و سربلندي است كه در اين نقطه، در جمع شما راهيان نور و مجموعه ي عشاق دل باخته ي ياد شهيدان حضور داشته باشم. به همه ي برادران و خواهران عزيزي كه در اين منطقه سكونت دارند و همين طور به شما برادران و خواهران عزيزي كه از نقاط مختلف كشور براي تكريم شهيدان به اين نقطه آمده ايد، سلام عرض مي كنم. اگر اين شهيدان عزيز نمي بودند و چنانچه اين مردم مؤمن در اين منطقه، سدِ راه دشمن نمي شدند، سرنوشت ايران عزيز و اسلامي چيز ديگري مي شد. امروز و فردا و فرداها اين ملت و اين كشور، مرهون فداكاري شهيدان عزيزي است كه اين منطقه ي عظيم را با جسم و جان خود محافظت كردند، استقلال كشور را حفظ كردند و عزت اين ملت را حفظ كردند. من در اين منطقه، مردمي را ديدم كه عمر خود را در همين منطقه گذرانده بودند - برادران و خواهران عرب - و با شجاعت، با جانفشاني و وفاداري خود به اسلام و ايران عزيز، آن چنان ايستادگي اي كردند كه همه ي محاسبات دشمن بعثي و پشتيبانان خارجيِ او، غلط از آب درآمد. من در اين منطقه، جوانان غيور اين كشور را مشاهده كردم كه از اكناف اين كشور پهناور و بزرگ، از آغوش خانواده ها، از زندگي راحتِ در كنار پدر و مادر، دل بريده بودند تا به اينجا بيايند و از مرزهاي شرف و عزت ايران اسلامي دفاع كنند. خوزستان، نقطه اي است كه

در آن توطئه ي دشمنان ناكام ماند؛ خوزستان منطقه اي است كه در آن محاسبات دشمنان اسلام غلط از آب درآمد. طاغوتِ عراق طور ديگري محاسبه كرده بود و پشتيبانان صدام - يعني امريكا و ديگر عناصر اردوگاه استكبار جهاني - محاسبات ديگري كرده بودند. همت شما مردم، غيرت جوانان مسلمان از سراسر كشور و حميّت و ايمان مرد و زنِ اين سرزمين، محاسبات آنها را از ريشه باطل كرد. جانهايي در اينجا قربان اهداف بلند اسلامي شدند؛ كه اين شهيد عزيز ما - شهيد چمران - يكي از نمونه هاي برجسته ي آن است. ياد شهدا گرامي باد! ياد سرداران شهيد و مجاهدان راه خدا گرامي باد! ياد شهيدان خوزستان و جوانان مخلص عرب - از اهواز و سوسنگرد و شادگان و حميديه و هويزه و ديگر مناطق اين استان و شهيدان آبادان و خرمشهر - گرامي باد! اينها اين كشور را بيمه كردند. يك پيام به استكبار جهاني: استكبار جهاني بداند كه اين ملت فولاد آبديده است. زن و مردِ اين كشور و اين مرز و بوم، جوان و پيرِ اين ميهن بزرگ اسلامي و نسلهاي پي درپي از اين ملت بزرگ، كه در كوره هاي حوادث آبديده شده اند، براي خودشان يك رسالت قائلند؛ رسالت پاسداري از اسلام و پرچم برافراشته ي اسلام در اين سرزمين؛ كه امروز يك ونيم ميليارد مسلمان در مناطق مختلف دنيا به اين پرچم چشم دوخته اند؛ اين عمق راهبرديِ ملت و انقلاب ما در كشورهاي اسلاميِ منطقه است؛ در فلسطين است، در شمال آفريقاست، در خاورميانه است، در آسياي ميانه است و در شبه قاره است؛ اينها عمق راهبردي ملت ايران است. پيام دوم خطاب به

مسئولين عزيز خودمان است؛ مسئولين كشور، قدر اين ملت را بدانند؛ اين پيوند ميان ملت و مسئولين يك چيز ارزشمندي است. با همه ي وجود براي اين مردم و همه ي مناطق كشور كار كنند؛ به خصوص منطقه اي مثل منطقه ي پراستعداد خوزستان؛ كه هم از لحاظ طبيعي و هم از لحاظ نيروي انساني، منطقه ي بسيار بااستعدادي است. خدا را شكر مي كنيم كه اين دولتي كه اكنون سركار است، دولت كار است؛ دولت كار، دولت خدمت. ملت هم همين را مي خواهد؛ مرداني كه آستينها را بالا بزنند و كمر خدمت به اين مردم را ببندند. من در سال هفتادوپنج كه به خوزستان آمدم، در تمام اين منطقه ي وسيع حركت كردم؛ خيلي جاها را خودم از نزديك ديدم، خيلي جاها هم هيأتهايي فرستاديم، ديدند؛ اگر آن برنامه هايي كه در نُه سال قبل براي خوزستان طراحي شد، خوب اجرا مي شد، حالا ما خيلي جلوتر بوديم. حالا هم دير نشده است. بايد براي خوزستان و همه ي استانهاي كشور، تلاشهاي مجدانه، دلسوزانه و مدبرانه انجام بگيرد.

* * *

و الان اريد ان احچي و اياكم ايها الاخوة و الاخوات العرب! باللغة العربية الحبيبة. مرّة اخري يعاودني الشعور بالفخر و السعادة و تثور في نفسي ذكريات مهيّجة عزيزة و انا اجد نفسي في هذه المنطقة و بين الاعزة من اخواني و اخواتي العرب الكرام. هنا بالذات و بينكم انتم ايها المواطنون العرب شاهدت بأمّ عيني خلال سنوات الدفاع المقدس عظمة جهادكم و جسامة تضحياتكم هنا في هذه الارض الطاهرة رأيت رجالاً و نساء مفعمين بالايمان و اليقظة و الشجاعة قد بلغوا من القوّة في احباط مكائد العدو المهاجم و دسائسه بقدر قوّتهم في

التغلب علي دبّاباته و مدافعه و اعوانه البعثيين السفلة. هنا بالذات عشت مع قلوب طافحة بالولاء لآل بيت رسول اللَّه (صلي اللَّه عليه واله وسلّم) و بالوفاء للوطن الاسلامي قد صيّروا من شبابهم زبر الحديد و من رجالهم حصوناً منيعة للدفاع عن ثغور الوطن. لقد قضيت هنا اياماً و ليالي مع مواطنين مخلصين ودودين ذوي حميّة دينية و شهامة حسينية و مفاخر عظيمة سطّروها في جهادهم ضد الانگليز و عملائه المأجورين و علي طريق الثورة الاسلامية و استقلال الوطن و كرامته. لقد استجدّت في نفسي هذه الذكريات في اهواز قبل تسع سنين حين التقيت باخوة اعزّة كرام قدموا من الحميدية و سوسنگرد و شادگان و هويزة و سائر مناطق خوزستان. وانعكست في ما القاه الشعراء و الخطباء العرب من ابناء هذه المنطقة و بلغت اسماع جميع الشعوب العربية. ان السرور ليغمرني ان ازور اليوم مرة اخري جمعاً منكم ايها المواطنون العرب. و ان اري امامي و بعد مرور علي ما مضي، مستقبلاً زاهراً لهذه المنطقة الحساسة من وطننا الاسلامي. ايها الاخوة و الاخوات الاعزّة! مما لا شك فيه انّ هذه المحافظة بامكانياتها الهائلة و بهمّة أهاليها و المسؤولين فيها قادرة ان تتحول الي نموذج لتطوّر البلاد. لو انّ ما وضعناه من خطط لهذه المحافظة في زيارتي السابقة قد نفّذ بشكل كامل لكنّا اليوم اقرب بكثير من الوضع الذي نتوخّاه و نطلبه. ولكنّي أعلم و كلّي ثقة انّ هذه الحكومة الجديدة - الّتي هي حكومة العمل و الخدمة - قادرة بحول اللَّه و قوّته ان تقطع خطوات رحبة علي هذا الطريق و ان تقرّبنا كثيراً ممّا نريده لأهلنا في خوزستان. و اغتنم الفرصة لأطلب من كل اهالي هذه المحافظة - عرباً

و غير عرب - ان يساعدوا الحكومة في اعمار خوزستان و ايصالها الي الوضع المطلوب. ان الشعب الايراني - كما تعلمون - له اعداء؛ لا يريدون أن يحقق هذا البلد تقدماً يتناسب مع عظمته و هؤلاء يعمدون الي الوان المؤامرات و من تلك، الاخلال بالأمن و الاستقرار ليصدّوا عمليات الاعمار و الازدهار و يدفعوا بالحكومة الي الانشغال في المشاكل اليومية. انّ مجاورة المحتلّين الانگليز في محافظتي البصرة و العمارة في العراق؛ الذين جاهروا بعدائهم و خبثهم خلال قرنين تجاه الشعب الايراني يمهّد لتآمر المعتدين. لكنّ حكومة ايران و شعبها و خاصة غياري خوزستان سيتغلّبون علي هذا التآمر، علي جميع هذه التآمرات، و سيردّون كيد الاعداء الي نحورهم باذن اللَّه تعالي. نسأل اللَّه سبحانه و تعالي ان يبعد عن الشعب العراقي المظلوم، شرّ المحتلّين و ان يمنّ علي الشعبين الايراني و العراقي بالرفعة و العزّة و التقدم في ظلال راية الاسلام و حبّ رسول اللَّه و آل بيته الكرام (صلواةاللَّه عليهم اجمعين). امين يا ربّ العالمين. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته(1)

___________________________________________________ 1) اكنون مي خواهم با شما برادران و خواهران عرب، با زبان دوست داشتني عربي سخن بگويم. باز هم از اينكه در اين منطقه و در ميان برادران و خواهران گرامي عرب هستم، احساس افتخار و خوشوقتي نموده و خاطرات شورانگيز و ارزشمندي در دلم غليان مي كند. درست در همين جا، در ميان شما شهروندان عرب بود كه طي سالهاي دفاع مقدس، با چشم خود عظمت جهاد و فداكاري هاي سترگ شما را مشاهده كردم. اينجا، در همين سرزمين پاك، مردان و زنانِ سرشار از ايمان و آگاهي و دلاوري را ديدم كه به همان گونه كه بر تانكها

و توپها و مزدوران پست بعثي پيروز شدند، توانستند ترفندها و دسايس دشمن را نيز درهم شكسته و خنثي كنند. در همين جا بود كه من دلهايي لبريز از عشق و وفا به خاندان پيامبر خدا (صلي اللَّه عليه واله وسلّم) و سرشار از وفاداري به ميهن اسلامي را مي ديدم، كه از جوانان خود پاره هايي آهن، و از مردانشان دژهايي تسخيرناپذير براي دفاع از مرزهاي ميهن ساخته بودند. من در اينجا، روزها و شبهايي را با هم ميهناني پُراخلاص و محبت و داراي غيرت ديني و شهامت حسيني به سر بردم. آنان در جهاد خود عليه انگليسيها و عمّال مزدورشان، و در راه انقلاب اسلامي و استقلال و شرف و عزت ميهن، افتخارات عظيمي را براي خود به ثبت رسانده اند. نُه سال پيش، وقتي در اهواز با برادران عزيز و ارجمندي كه از حميديه، سوسنگرد، شادگان، هويزه و ساير مناطق خوزستان آمده بودند، ديدار كردم، همين خاطرات در ذهنم تازه شد و در سخنان شعرا و خطباي عرب اين منطقه، كه به گوش همه ي ملل عرب رسيد، انعكاس يافت. خوشحالم كه امروز نيز، بار ديگر به ديدار جمعي از شما هم ميهنان عرب مي آيم و با مروري بر گذشته، آينده ي درخشان اين منطقه ي حساس ميهن اسلامي را در برابر خود مي بينم. خواهران و برادران گرامي! بدون شك اين استان با امكانات عظيمي كه دارد و با همت مردم و مسئولان آن، مي تواند به الگويي براي تحول و پيشرفت كشور تبديل شود. اگر برنامه ها و طرحهايي را كه طي ديدار سابقم براي اين استان ترسيم كرده بوديم، به طور كامل اجرا مي شد، امروز به آن وضع مطلوب و مورد نظر خيلي نزديك تر شده

بوديم. ولي من مي دانم و كاملاً يقين دارم كه اين دولت جديد - كه دولت كار و خدمت است - به ياري خدا مي تواند گامهاي بلندي در اين راه بردارد و ما را به آنچه براي هم ميهنان خوزستاني مان در نظر داريم، خيلي نزديك تر سازد. از اين فرصت استفاده مي كنم و از همه ي اهالي اين استان - اعم از عرب و غير عرب - مي خواهم تا دولت را در امر عمران و سازندگي خوزستان و رساندن آن به وضع مطلوب ياري دهند. چنانكه مي دانيد، ملت ايران دشمناني دارد كه نمي خواهند اين كشور به پيشرفتي متناسب با عظمت خود نايل شود. آنها به توطئه هاي گوناگون - از جمله، اخلال در امنيت و ثبات كشور - دست مي زنند تا جلو كارهاي عمراني و پيشرفت و شكوفايي را بگيرند و دولت را با مشكلات روزمره سرگرم كنند. همسايگي با اشغالگران انگليسي در استانهاي بصره و عماره ي عراق، با توجه به اينكه طي دو قرن، دشمني و خباثت خود را نسبت به ملت ايران نشان داده اند، زمينه را براي توطئه تجاوزگران فراهم مي سازد. ولي دولت و ملت ايران - به ويژه مردم غيور خوزستان - بر همه ي اين توطئه ها غلبه خواهند كرد و به ياري خدا، كيد و مكر دشمنان را به خودشان باز خواهند گرداند. از خداوند سبحانه و تعالي مسئلت داريم شرّ اشغالگران را از سر مردم عراق برطرف سازد و به دو ملت ايران و عراق - در سايه ي پرچم اسلام و عشق به پيامبر خدا و خاندان گرامي اش (صلوات اللَّه عليهم اجمعين) - سربلندي و عزت و پيشرفت عطا فرمايد. آمين يا ربّ العالمين. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و

بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار عمومى بسيجيان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار عمومي بسيجيان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

به همه ي شما برادران و خواهران عزيز، به خصوص برادران و خواهراني كه از نقاط مختلف كشور در اينجا گرد آمده ايد، خوش آمد عرض مي كنم و اميدوارم سال جديد براي يكايك شما و همه ي جوانان عزيز كشورمان، سال موفقيت و شادابي و پيشرفت باشد. نامگذاري اين سال به نام مبارك «پيامبر اعظم» يك پيام دارد؛ اين پيام را بايد با همه ي وجود و با همه ي دل دريافت كنيم و به اقتضاي آن پيش برويم، و فقط اين نيست كه سال را متبرك كنيم به نام مبارك پيامبر. آن پيام، اين است كه جامعه ي ما - از فرد و مجموعه - بايد روزبه روز خود را به آنچه كه پيامبر براي آن كمر همت بست و آن تلاش و مجاهدت را مبذول كرد، نزديك كند. اهداف والاي پيامبر اسلام را در «يك جمله» نمي توان گنجانيد؛ ليكن مي توان سرفصلهايي از آن را سرمشق كار خود در طول يك سال، يك دهه و يك عمر قرار داد. يك سرفصل عبارت است از تكميل مكارم اخلاقي: «بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق». جامعه بدون برخورداري افراد از خلقيات نيكو، نمي تواند به هدفهاي والاي بعثت پيامبر دست پيدا كند. آنچه فرد و جامعه را به مقامات عالي انساني مي رساند، اخلاق نيكوست. اخلاق نيكو هم فقط خوش اخلاقي با مردم نيست؛ بلكه به معناي پروراندن صفات نيكو و خلقيات فاضله در دل و جان خود و انعكاس آنها در عمل خود است. مردمي كه در بين خود دچار حسد باشند، دچار بدخواهيِ يكديگر باشند، دچار حيله گريِ با يكديگر باشند، دچار حرص به دنيا

و بخل نسبت به مال دنيا باشند و دچار كينه ورزي با يكديگر باشند، در اين جامعه حتّي اگر قانون هم به طور دقيق عمل شود، سعادت در اين جامعه نيست. اگر علم هم پيشرفت كند و تمدن ظاهري هم به منتهاي شكوه برسد، اين جامعه، جامعه ي بشري مطلوب نيست. جامعه اي كه انسانها در آن از يكديگر احساس ناامني كنند، هر انساني احساس كند كه به او حسد مي ورزند، نسبت به او بددلي دارند، نسبت به او كينه ورزي مي كنند، براي او توطئه مي چينند و نسبت به او و دارايي اش حرص مي ورزند، راحتي در اين جامعه نيست. اما اگر در جامعه اي فضايل اخلاقي بر دل و جان مردم حاكم باشد، مردم نسبت به يكديگر مهربان باشند، نسبت به يكديگر گذشت و عفو و اغماض داشته باشند، نسبت به مال دنيا حرص نورزند، نسبت به آنچه دارند بخل نورزند، به يكديگر حسد نورزند، در مقابل راه پيشرفت يكديگر مانع تراشي نكنند و مردمِ آن داراي صبر و حوصله و بردباري باشند، اين جامعه حتّي اگر از لحاظ مادي هم پيشرفتهاي زيادي نداشته باشد، باز مردم در آن احساس آرامش و آسايش و سعادت مي كنند؛ اخلاق، اين است. ما به اين احتياج داريم. ما بايد در دل خود، خلقيات اسلامي را روزبه روز پرورش دهيم. قانون فردي و اجتماعي اسلام در جاي خود، وسيله هايي براي سعادت بشرند (در اين ترديدي نيست)؛ اما اجراي درست همين قوانين هم احتياج به اخلاق خوب دارد. براي اينكه در جامعه اخلاق استقرار پيدا كند، دو چيز لازم داريم: يكي تمرين و مجاهدت خود ماست و يكي هم آموزشهاي اخلاقي كه به وسيله ي آموزش و پرورش،

مراكز تربيتي و مراكز آموزشي و علمي بايد در همه ي سطوح به انسانها تعليم داده شود؛ اينها موظفند. اين يك قلم از كارهاي لازم در سال پيامبر اعظم الهي است؛ يعني خودمان را در خلقيات فاضله، مؤمن و مسلمان و تابع پيغمبر كنيم. يك فهرستي از صفات رذيله و زشت تهيه كنيم و ببينيم كه هر كدام از آنها در ما هست، سعي كنيم آن را را كنار بگذاريم. همچنين يك فهرستي از خلقيات نيك تهيه كنيم و سعي كنيم با تمرين، آنها را براي خود فراهم كنيم. البته عامل پيشرفت در اين راه، محبت است؛ محبت به خدا، محبت به پيامبر، محبت به اين راه، محبت به آموزگاران اخلاق - يعني پيامبران و ائمه ي معصومين (عليهم السّلام) - اين عشق است كه انسان را در اين راه با سرعت پيش مي برد؛ اين عشق را بايد در خودمان روزبه روز بيشتر كنيم. «الّلهم ارزقني حبّك و حبّ من يحبّك و حبّ كلّ عمل يوصلني الي قربك»؛ محبت خدا، محبت محبوبان الهي و محبت كارهايي كه محبوب الهي است؛ اين عشقها را در دل خود برويانيم. اين يك قلم از تعليمات پيامبر، در سال پيامبر اعظم است. يك قلم ديگر مسئله ي استقامت و ايستادگي است. در سوره ي «هود» خداي متعال به پيغمبر مي فرمايد: «فاستقم كما امرت و من تاب معك و لا تطغوا». يك روايتي از پيغمبر هست كه فرمود: «شيّبتني سورة هود»؛ يعني سوره ي «هود» من را پير كرد؛ از بس بار اين سوره سنگين بود. كجاي سوره ي هود؟ نقل شده است كه مراد، همين آيه ي «فاستقم كما امرت» است. چرا پيغمبر را پير كند؟ چون در

اين آيه مي فرمايد: همچناني كه به تو دستور داديم، در اين راه ايستادگي كن، استقامت كن و صبر نشان بده. خود اين ايستادگي كار دشواري است. اين «صراط» است؛ پل صراطي كه مظهر آن را در روز قيامت براي ما تصوير كرده اند. باطن عمل و راه ما در اينجا، همان پل صراط است؛ ما الان داريم روي پل صراط حركت مي كنيم؛ بايد دقت كنيم. اگر انسان بخواهد اين دقت را در همه ي رفتار خود به كار بگيرد، او را پير مي كند. ليكن از اين مهمتر به گمان من، آن جمله ي بعد است: «و من تاب معك». پيغمبر فقط مأمور نيست كه خودش ايستادگي كند؛ بايد خيل عظيم مؤمنان را هم در همين راه به ايستادگي وادار كند. انسانهايي كه از يك طرف در معرض هجوم بلايا و مشكلات زندگي هستند - دشمنان، توطئه گران، بدخواهان و قدرتهاي مسلط - و از طرف ديگر، مورد تهاجم هواهاي نفساني خودشان هستند - خواهشهاي نفساني و دل بي طاقت انسان كه از زر و زيور دنيا مجذوب مي شود و به سمت آنها كشيده مي شود - از اين صراط مستقيم، به چپ يا راست انحراف پيدا مي كنند. محبت طلا و نقره، محبت پول، محبت شهوات جنسي، محبت مقام و اينها، چيزهايي است كه هر كدام، يك كمندي بر گردن دل انسان مي اندازند و آن را به سمت خودش مي كشانند. مقاومت و ايستادگي در مقابل اينها كه انسان پايش نلغزد: «و من تاب معك»؛ مؤمنين را در بين اين دو جاذبه ي قوي - جاذبه ي فشار دشمن و جاذبه ي فشار دروني دل هوسران - و اين دو مغناطيس، در خط مستقيم نگه داشتن

و هدايت كردن، به گمان زياد، اين، آن كاري است كه پيغمبر را پير كرد. مي دانيد نبي اعظم اسلام مسلمانها را - چه در دوران مكه (سيزده سال) و چه در دوران تشكيل حكومت در مدينه - از چه گذرگاههاي لغزنده و دشواري عبور داد و به آن قله ها رساند؟ يك چنين حركت عظيمي، كار هيچ انساني نبود. آن مردمي كه هيچي نمي فهميدند و از اخلاق انساني هيچ بويي نبرده بودند. پيغمبر اينها را به انسانهايي تبديل كرد كه فرشتگان الهي در مقابل عظمت و نورانيت آنها احساس حقارت مي كردند. استقامت، اين است. امروز ما احتياج به استقامت داريم. ما هم از يك طرف، جاذبه هاي زندگي رنگارنگ، دلها و هوسهاي ما را برمي انگيزد. ما در دوران انقلاب، چقدر آدمها ديديم كه دلها و اعتقادهاي خوبي داشتند؛ اما در مقابل راحت طلبي، شهوات، قدرت و مقام، تعريف اين و آن، و تهديد دشمن طاقت نياوردند، به يك طرف لغزيدند و به معارضان و احياناً معاندان راه خدا تبديل شدند. بنابراين ايستادگي لازم است. در مقابل دشمن هم ايستادگي لازم است. دشمن تهديد مي كند، وعيد و وعده مي دهد، دائم عظمت خود را به رخ جامعه ي اسلامي و پيشرو مي كشد، با زبان زور صحبت مي كند و احياناً زبان زور را با برخي شيريني هاي وعده هاي فريبنده در هم مي آميزد تا اينكه دلها را گمراه كند. استقامت كردن در مقابل فريبها و تهديدهاي دشمن، هنر بزرگي است كه اگر يك ملت اين هنر را داشته باشد، آن وقت به قله مي رسد؛ به جايي كه ديگر دشمن فايده اي در تهديد نمي بيند و مجبور است با او بسازد يا در مقابل او تسليم

شود. ملت ما اين بخش از قضيه را از اول انقلاب تا امروز، خوب عمل كرده اند و ايستادگي كرده اند. شما بسيجيها يكي از نمونه هاي برجسته ي اين استقامتيد. يك وقتي در دوران دفاع مقدس، شرق و غربِ دنيا با هم عليه ملت ما همدست شدند؛ ملت ايستاد؛ امام مثل كوه استواري ايستاد و ملت هم به او لبيك گفتند. اين استقامت، ما را در اين جنگ طولاني و دشوار - هشت سال (!) - موفق كرد و پيروز شديم، و دشمن خوار و خفيف شد. همه ي آن نيروهاي جهنمي كه پشت سر رژيم بعثي بودند، مجبور شدند به قدرت و عظمت ملت ايران اعتراف كنند. بعدها هم به شكلهايي ديگر و امروز هم به شكل ديگر. «تهديد» يكي از كارهاي دشمن است؛ يكي از شيوه هاي دشمن، تهديد كردن است. ممكن است در يك مواردي تهديد خود را عمل هم كند؛ اما آن ملتي در اين ميدان كشمكش خواهد توانست عظمت، عزت، هويت و منافع خود را حفظ كند كه عقب نشيني نكند و بايستد. اين استقامت - «فما استقاموا لكم فاستقيموا لهم»؛ تا وقتي كه دشمن در مقابل شماست و عليه شما ابزارهاي تهديد و تخويف خود را مطرح مي كند، بايد ايستادگي كنيد - در چند جاي قرآن تكرار شده است؛ ايستادگي. يك ملت منافعي دارد - مشروع و مباح، معقول و منطقي - خوب مي خواهد اين منافع را تحصيل كند. ملت، استعدادي در جوانانش هست، بركاتي در زمينش هست و موقعيتي در جايگاه جغرافيايي اش هست؛ يك ملت حق دارد از اينها استفاده كند. قدرتهاي زورگوي دنيا (نه امروز، از قديم) عادت كرده اند دست روي منافع ملتها

بگذارند و بگويند اين مال من. هرجا ملتها و رهبران آنها كوتاه آمده اند، آنها جري تر شده اند. انگليسها شبه قاره ي هند را در قرن نوزدهم گرفتند، ثروت شبه قاره را مثل خوني نوشيدند، خودشان را قوي كردند و هند را ضعيف. اين طوري است. وقتي يك ملتي در مقابل طمع ورزي دشمنان قوي پنجه عقب نشيني مي كند، ميدان را براي آنها باز مي كند. او در يك چنين وضعيتي، اين طور نيست كه حالا بگويد، به اينها رحم كنيم، ملاحظه كنيم، اينها عقب نشيني كردند؛ نخير، تا اين ملت عقب نشيني كند، آن جلو مي آيد و بدون مانع، پنجه هاي خود را در گوشت و پوست اين ملت فرو مي كند و تا جايي كه زورش برسد، از او مي كَند؛ او را ضعيف مي كند و خودش را قوي مي كند. ملتها هميشه آماده ي مقاومتند؛ مهم رهبران آنهاست. شما ببينيد اين ملت فلسطين كه امروز اين طور ايستاده است، همان ملت فلسطين پنجاه سال قبل است. آن روز ايستادگي نكرد، آن بلاها سرش آمد؛ امروز ايستادگي مي كند و دشمن را قدم به قدم مجبور به عقب نشيني مي كند. ملت ايران امروز همان ملت صد سال قبل است. صد سال قبل مسئولان اين كشور و اين ملت، در مقابل دشمنان، خودشان را دچار وادادگي كردند و ايستادگي نكردند؛ اجازه دادند دشمن بيايد و وارد اين سرزمين شود؛ بر اقتصاد، سياست، منابع و نفت اين كشور تسلط پيدا كند؛ دشمن هم قدم به قدم جلو آمد. راه را قاجاريه باز كردند؛ اما دشمن پاداش آنها را اين طوري داد كه پهلوي را سر كار آورد؛ نوكرِ قلدرِ گوش به فرمان. روزبه روز سلطه شان را بر اين مملكت بيشتر كردند. در انقلاب، همان ملت بود كه

با رهبري امام بزرگوار ما به خود آمد، بيدار شد، عقده هاي فرو خفته و دردهاي متراكم دورانهاي گذشته، او را وادار به حركت كرد؛ كاري كرد كه ملت را از ته دره هاي فراموش شدگي و ذلت، به اوج عزت رساند. امروز ملت ايران، يكي از عزيزترين ملتهاي دنياست؛ نه فقط در نظر مسلمانها، حتّي در نظر دشمنانش. استقامت، اين است. اين راه را بايستي ملت ايران با قدرت تمام ادامه دهد. حالا امروز مسئله ي فناوري هسته اي مطرح است. اين هم كه مطرح نباشد، يك موضوع ديگر مطرح خواهد شد؛ دشمن عادتش اين است. هر چيزي كه براي يك ملتي مايه ي پيشرفت است، براي قدرتهاي بين المللي، آن چيز يك خطر محسوب مي شود؛ نبايد ملتها پيشرفت كنند. ملت اگر خودش توانايي استخراج نفت را مي داشت و توانايي پالايش نفت را مي داشت و توانايي استحصال گوناگون از نفت را مي داشت، ديگر چرا انگليسها بيايند استخراج و پالايش را به عهده بگيرند و امتياز آن را در جيب خود بريزند. آن روز از ناتوانيهاي ملت استفاده مي كردند. حالا اين ملت به توانايي رسيده، مي خواهد خودش كشورش را اداره كند، مي خواهد خودش استحصال كند، مي خواهد خودش اين استعدادها را پرورش بدهد و مي خواهد براي كشور خودش اين استعدادها را به كار بيندازد؛ اما آنها ناراحتند. امروز دشمن ملت ايران در درجه ي اول، امريكا و صهيونيستها هستند؛ البته انگليس هم آتش بيار معركه است. در مقابل منافع ملت ايران، آنها قرار دارند؛ اما اسمش را مي گذارند اجماع جهاني؛ اجماع جهاني اي وجود ندارد! اجماع جهاني، عليه استكبار امريكاست، عليه دخالتها و اشغال امريكاست، عليه جنگ افروزيها و فتنه انگيزيهاي امريكا در سرتاسر دنياست؛ اين اجماع

جهاني است. «مرگ بر امريكا» اين است كه ملت ايران و شما جوانان در اين راه، محكم بايستيد و پيش برويد. خوشبختانه مسئولين كشور، همه با گام محكم به پيش مي روند و در اين راه استقامت مي ورزند. حالا امروز قضيه ي فناوري هسته اي مطرح است و تبليغات دشمن و جنگ رواني شبكه هاي تبليغاتي صهيونيستي در دنيا شايعه مي پراكنند كه: ايران دارد بمب اتم درست مي كند، ايران حاضر نيست با كشورهاي اروپايي و غير اروپايي مذاكره كند؛ خوب، اينها حرفهايي است كه مي زنند، كاري است كه مي توانند بكنند و مي كنند، و دشمني اي است كه مي توانند به خرج دهند و به خرج مي دهند؛ اما حقيقت قضيه غير از اينهاست؛ ما هم مي دانيم، آنها هم مي دانند. حقيقت قضيه اين است كه با پيشرفت ملت ايران مخالفند؛ چون اين پيشرفت جلوي منافع نامشروع آنها را براي هميشه در اين كشور خواهد گرفت؛ لذا مخالفند. من در مشهد گفتم، حرف دل امريكاييها اين است كه ما در اين مملكت، يك روزي بر همه چيز اين كشور مسلط بوديم، انقلاب شما مردم آمده، دست ما را كوتاه كرده؛ بگذاريد دوباره مسلط شويم؛ اين حرف دل امريكاييهاست. امروز بحمداللَّه جوانهاي ما، مردم ما، مرد و زن ما، و همه ي اقشار ملت ما با آگاهي و بيداري، راه خودشان را پيدا كرده اند و پيش مي روند. مسئولين كشور هم بحمداللَّه با شجاعت و تدبير و به بركت اين روحيه ي جوان و پُرشور، و گرايش عموم جوانان ما به تحصيل مدارج عاليه در علم و عمل، دارند راه را طي مي كنند و پيش مي روند. ان شاءاللَّه اين كشور به نقطه اي خواهد رسيد كه دشمنان را از اينكه

بخواهند دست اندازي كنند، مأيوس كند. اميدواريم خداوند متعال به بركت ادعيه ي زاكيه ي ولي عصر (ارواحنافداه) همه ي شما جوانها، بسيجيان و ملت عزيز ايران را مشمول توفيقات و رحمت و لطف خود قرار دهد و ان شاءاللَّه بتوانيد در اين برهه ي از زمان، در اين مقطعي كه فرصت متعلق به شماست، كشور را طوري بسازيد كه نسلهاي آينده از شما متشكر باشند و از شما به نيكي ياد كنند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در سومين كنفرانس بين المللى قدس و حمايت از حقوق مردم فلسطين

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سومين كنفرانس بين المللي قدس و حمايت از حقوق مردم فلسطين قبل از شروع، از برادران و خواهران حاضر در اين جلسه درخواست مي كنم براي شادي روح شهيدان اين روزهاي اخير در سرزمين مقدس «فلسطين»، فاتحه اي قرائت بفرماييد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي الرّسول الاعظم الامين و علي اله الطاهرين و صحبه المنتجبين. به شما ميهمانان عزيز، علما، متفكران، سياستمداران، مجاهدان و سنگرداران مرزهاي اعتقادي و جهادي اسلام خوش آمد مي گويم. شما براي همفكري و چاره جويي درباره ي بزرگترين مصيبتي كه در تاريخ معاصر با دسيسه هاي استعمار بر امت اسلامي وارد شده؛ يعني اشغال فلسطين و قدس شريف، گرد هم آمده ايد. همزماني اين اجلاس با سالروز ولادت رسول اعظم(صلّي اللَّه علي اله وسلّم) در سالي كه ملت ايران آن را به نام مبارك آن حضرت مزين كرده است، بايد براي همه ي ما الهام بخش مجاهدت و اتحاد و عزم راسخ و اعتماد به وعده ي الهي باشد و زمينه ساز رحمت و نصرت خداوند گردد؛ ان شاءاللَّه. دوران كنوني، دوران بيداري اسلامي است؛ و فلسطين در كانون اين بيداري قرار گرفته است. اكنون نزديك به شصت سال از اشغال فلسطين مي گذرد و ملت مظلوم

فلسطين دوران هاي پرمحنتي را با آزمون هاي گوناگون گذرانيده اند؛ از مقاومت هاي مظلومانه و مأيوسانه ي آغاز ماجرا و آوارگي و غربت و مشاهده ي نابودي خانه و كاشانه و قتل عام عزيزان و كسانشان، تا پناه بردن به مجامع بين المللي و تا روي آوردنِ به معامله هاي بي فرجام سياسي و قمار سراسرباختِ مذاكره با اشغالگر و واسطه كردن قدرت هايي كه خود مجرم اصلي در بروز و تداوم اين محنت بوده اند. محصول اين تجارب تاريخي، نسل نو و بالنده ي آن ملت رشيد و شجاع را به قله ي بيداري و آزادگي رسانيد و آتشفشان انتفاضه را پديد آورد. در جبهه ي مقابل نيز مسيري با مراحل متفاوت طي شد؛ از سبعيت بي رحمانه و عنان گسيخته و نسل كشي ها و ويرانگري هاي خشم آلود و تجاوزهاي نظامي به همسايگان و داعيه ي از نيل تا فرات، تا دست اندازي سياسي و اقتصادي به منطقه، با استفاده از ضعف و خيانتِ برخي سياستمداران جهان اسلام، و ناگهان مواجهه با بيداري شيرِ آرميده ي فلسطين و انتفاضه ي پرخروش ملتي به جان آمده و به پا خاسته. محصول اين فرآيند پرماجرا كه در همه حال متكي به پول و زور دو دولت انگليس و امريكا و حمايت شرم آور آنان از جنايتكاران صهيونيست بود، امروز تزلزل و ترديد و يأسِ سردمداران رژيم غاصب و مواجهه ي آنان با موج پرخروش و فزاينده ي بيداري اسلامي است. درست است كه امروز هم فلسطين عرصه ي قساوت آميزترين جنايات بشري از سوي صهيونيست هاي بيگانه و غاصب بر صاحبان مظلوم آن است و به صورتي استثنايي فجيع ترين ستم ها به طور علني و با افتخار از سوي دولت صهيونيستي انجام مي گيرد و اعلام مي شود، ولي يك نگاه به عرض و طول اين ماجراي شصت

ساله، آشكارا از حقيقت تكان دهنده و عبرت آموزي خبر مي دهد و آن چيزي نيست جز دگرگون شدن صحنه و جابه جا شدن جايگاه اقتدار دو جبهه؛ هم در خودِ فلسطين و هم در خاورميانه و دنياي اسلام، كه اساساً فاجعه ي غصب فلسطين براي در قبضه گرفتن و سيطره ي بلندمدت و تضمين شده بر آن، از سوي سياستمداران غربي طراحي و اجرا شده بود. فلسطين دهه ي 1940 را در نظر بياوريد: سرزميني در قلب دنياي عرب، كشوري فقير، حكومتي ضعيف، مردمي بي خبر و همسايگاني دست نشانده ي استعمار؛ ثروتمندترين و مسلح ترين و شريرترين دولت غربي به تحريك صهيونيست ها آن را از دست مسلمانان بيرون مي آورد و به يك حزب نژادپرست و جرّار و تروريست مي سپارد. همه ي دولت هاي غربي و هر دو قطب سياسي متخاصم عالم به آن كمك مي كند؛ دولت هاي دست نشانده ي منطقه از قبيل ايرانِ پهلوي و بعضي ديگر به اسلام و عربيت پشت كرده، در خدمت آن قرار مي گيرند؛ پول و سلاح و علم و صنعت از سوي همه در اختيارش گذاشته مي شود؛ امريكا مانند قيّم و وكيل مدافع و كارپرداز او عمل مي كند و شوروي هم تنها در اين مسأله با امريكا هيچ مخالفتي نمي كند؛ قطعنامه هاي سازمان ملل در همان حد ضعيف و محافظه كارانه اش هم از سوي دولت جعلي و ياغي صهيونيست مورد بي اعتنايي كامل قرار مي گيرد؛ با پشتگرمي امريكا و اروپا به مصر، به سوريه، به اردن، به لبنان، حمله ي نظامي مي كند و بخش هايي را به قصد تصرف دائم اشغال مي كند؛ بي محابا از ترور و قتل و غارت حرف مي زند و تهديد مي كند و تروريست هاي معروف يكي پس از ديگري در آن به حكومت مي رسند، كه آخرين آنها

جنايتكار معروف «صبرا و شتيلا» ست. ده ها سال در صحنه ي فلسطين، دولت غاصب با چهره اي خشن، بي انعطاف، طلبگار و شكست ناپذير باقي مي ماند. در جبهه ي مقابل، پس از آن ضعف و انكسارِ نخستين و ناكامي تلاش هاي نيمه كاره ي سال هاي اول، تجربه ها يك يك خود را مي آزمايند و دستاويزهاي فكري و عملي از قوميت و ناسيوناليزم تا چپ گراييِ ماركسيستي و امثال آن از بوته ي آزمايش، ناموفق بيرون مي آيند. ايمان ديني - كه ملت به آن سخت پاي بند است - به همت مجاهدان صبور و مقاوم به تدريج نقطه هاي روشني در افقِ بسته و غم آلود پديد مي آورد و اميدهايي مي آفريند؛ و در اين هنگام، ناگهان خورشيد «انقلاب اسلامي» از مشرق طلوع مي كند؛ بر روي پرچم بلند اين انقلاب الهي، همراه با نام خدا و شريعت اسلامي، نام فلسطين نقش بسته است. از اين مقطع، مسير حوادث دگرگون مي شود و روند زوال دولت غاصب و زوال سيطره ي مطلق امريكا در منطقه - كه در طول سال هاي دراز، شريك جرم دولت غاصب بوده - آغاز مي گردد؛ گروه هاي جهادي مؤمن به اسلام در فلسطين و لبنان سر بر مي آورند و نسل مبارزان صادق و سرسخت را متشكل مي كنند؛ جهاد و شهادت زنده مي شود و قدرت حقيقي - يعني قدرت ملتي كه عزم ايستادگي و فداكاري در او راسخ است - جايگاه خود را در معادلات فلسطين و منطقه باز مي يابد. خون مطهر جوانان شهادت طلب و حضور ميداني مبارزانِ از جان گذشته، همه ي محاسبات دنياداران ماده پرست و لذت جو را در هم مي ريزد و ميدان تازه اي را مي گشايد كه در آن خون بر شمشير پيروز است. و امروز پس از شصت سال از آن آغاز محنت بار،

جبهه ي حق با اميدهاي تازه و با انگيزه ي ايمان - كه نسل هاي جديد را پي درپي مجذوب خود كرده - تازه نفس و جازم در ميدان فلسطين روزبه روز خود را نيرومندتر مي سازد و شكست هاي نظامي و سياسي را يكي پس از ديگري در لبنان و فلسطين بر دشمن تحميل مي كند و با حماسه ي جهاد خود به سوي فتح مبين مي رود؛ گويا كلام صادق خداوند خطاب به آنهاست: «وعدكم اللَّه مغانم كثيرةً تأخذونها فعجّل لكم هذه، و كفّ ايدي النّاس عنكم و لتكون آية للمؤمنين و يهديكم صراطاً مستقيما. و اخري لم تقدروا عليها قد احاط اللَّه بها و كان اللَّه علي كلّ شي ء قديرا». و متقابلاً جبهه ي باطل پس از عقب نشيني هاي پي درپي و از دست دادن اميدهاي كاذبِ آغازين، دچار تفرقه و ترديد و سردرگمي است. حامي اصلي اش - يعني امريكا - خود در خاورميانه با مشكلات لاينحل روبه رو و با نفرت روزافزون ملت هاي اين منطقه، بلكه همه ي جهان مواجه است. شعار از نيل تا فرات به شعار امنيت - آن هم در داخل ديواري كه خود به دور خويش مي كشد - تنزل يافته و براي مقابله با فلسطينِ به پا خاسته، راهي جز تانك و بمب و ترور و زندان و بولدوزر نمي شناسد؛ يعني همان ابزاري كه به كار بردن آنها در ده ها سال گذشته، ملت فلسطين را به فولاد آبديده ي كنوني مبدل كرد و از اين پس هم اثر آن جز مقاوم تر شدن آنان نخواهد بود. برادران و خواهران من! امروز ملت فلسطين، وسط ميدانِ يك جهاد دشوار و بلندمدت است و اين نه تنها جهاد فلسطين كه بخش برجسته اي است از جبهه ي گسترده ي جهاد دنياي

اسلام با مستكبرين متجاوز و سفّاك و غارتگر. دنياي اسلام بيدار شده، شعار حاكميت اسلام در همه ي كشورهاي اسلامي جايگاه نخست را در ميان جوانان و دانشگاهيان و روشنفكران اين كشورها باز يافته. ايران اسلامي كه پروراننده و به عمل آورنده ي انديشه ي مردم سالاري ديني است، روزبه روز قوي تر و پيشرفته تر شده، اسلام ناب كه امام خميني آن را پيراسته از التقاط و انحراف و جمود و تحجّر معرفي كرد، در عرصه ي سياسي بسياري از كشورها امتداد يافته و در شرق و غرب دنياي اسلام ريشه دوانيده است. طعم تلخ و زهرآگين ليبرال دمكراسي غرب كه تبليغات امريكايي، مزوّرانه مي خواست آن را داروي شفابخش معرفي كند، جان و تن ملت اسلامي را آزرده و دل آنان را گداخته است. عراق و افغانستان و لبنان، گوانتانامو و ابوغريب و سياهچال هاي پنهان ديگر و پيش از همه، شهرهاي غزه و ساحل غربي، واژه ي آزادي و حقوق بشر غربي را كه رژيم امريكا بي شرم ترين و وقيح ترين مبلّغ آن است، براي ملت هاي ما ترجمه كرده است. امروز ليبرال دمكراسي غرب به همان اندازه در دنياي اسلام رسوا و منفور است كه سوسياليزم و كمونيزمِ ديروز شرق. ملت هاي مسلمان مي خواهند آزادي و كرامت و پيشرفت و عزت را در سايه ي اسلام به دست آورند؛ ملت هاي مسلمان از سلطه ي دويست ساله ي بيگانگان و استعمارگران به ستوه آمده و از فقر و ذلت و عقب ماندگي تحميلي خسته شده اند.

ما حق داريم و مي توانيم تحقير و تكبر دولت هاي سلطه گر را به خودشان برگردانيم؛ اين احساس صادق ملت هاي ما و نسل كنوني دنياي اسلام از شرق آسيا تا قلب آفريقاست و اين، ميدانِ جهادي پيچيده و متنوع

و دشوار و بلندمدت است، و اگر فلسطين را پرچم اين جهاد بناميم، سخني به گزاف نگفته ايم. امروز همه ي دنياي اسلام بايد قضيه ي فلسطين را قضيه ي خود بداند؛ اين، كليد رمزآلودي است كه درهاي فرج را به روي امت اسلامي مي گشايد. فلسطين بايد به ملت فلسطين برگردد و دولت واحد فلسطيني به انتخاب همه ي فلسطينيان سراسر كشور خود را اداره كند. كوشش پنجاه ساله ي انگليس و امريكا و صهيونيست ها براي حذف نام فلسطين از نقشه ي جهان و هضم ملت فلسطين در ملت هاي ديگر به جايي نرسيد و فشار و ستم و قساوت به عكس نتيجه داد. امروز ملت فلسطين از اسلاف شصت سال قبل خود، زنده تر و شجاعتر و كارآمدتر است. اين روند كه در سايه ي ايمان و جهاد و انتفاضه ي افتخارآفرين پديد آمده، بايد ادامه يابد و وعده ي خداوند تحقق يابد كه فرمود: «وعداللَّه الّذين امنوا منكم و عملوا الصّالحات ليستخلفنّهم في الارض كما استخلف الّذين من قبلهم و ليمكّننّ لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبّدلنّهم من بعد خوفهم امنا يعبدونني لايشركون بي شيئا و من كفر بعد ذلك فأولئك هم الفاسقون». در دايره ي وسيع تر؛ يعني جهان اسلام نيز دست يافتنِ به اين هدف والا؛ يعني رهايي از سلطه و زورگويي و دخالت استعمارگران و زندگي در سايه ي اسلام ممكن و شدني و البته متوقف بر جهادي از نوع ديگر است. اين، جهادي علمي و سياسي و اخلاقي است؛ ملت ايران در بيست وهفت سال گذشته آن را آزموده و ميوه هاي شيرين آن را چشيده است. پايه ي اين جهاد مقدس، ايمان گرايي، مردم گرايي و علم گرايي است و خصوصيت آن، اين است كه هر گام استوار در

آن، گام بعدي را استوارتر و طيّ هر مرحله اش، مرحله ي بعدي را ممكن تر مي سازد. در جهادِ فلسطين و در جهادِ دنياي اسلام، شرط اصلي موفقيت، پاي فشردنِ بر اصول است. دشمن همواره ربودن اصول را هدف مي گيرد و با خدعه و وعده و تهديد، بر چشم پوشيدن از آن اصرار مي ورزد. با حذف يا كمرنگ شدن اصول، دنياي اسلام شاخص هاي راهنما را گُم مي كند و محكومِ قواعدي مي شود كه دشمن آن را تعيين كرده است و نتيجه معلوم است. غالباً بعضي در ميان خودِ ملت هاي ما و از خودِ ما، به پيروي از دشمن، ما را به رها كردن اصول مان توصيه مي كنند و آن را تاكتيك و تدبير مي نامند! انگيزه ي آنان هر چه باشد - ضعف و غفلت يا طمع و خيانت - آنان مصداق اين كلام خداوندند: «فتري الذين في قلوبهم مرض يسارعون فيهم يقولون نخشي ان تصيبنا دائرة فعسي اللَّه ان يأتي بالفتح او امر من عنده فيصبحوا علي ما اسرّوا في انفسهم نادمين». آنان از كمك به دشمن هيچ سودي نمي برند. امريكا و غرب، بارها نشان داده اند كه حتي به تسليم شدگان هم رحم نمي كنند و چون تاريخ مصرف همكاري كنندگان به پايان برسد، به آساني آنان را به دور مي افكنند.

برخي ديگر، قدرت دشمن را به رخ مي كشند و حق طلبان را از اصطكاك با آن بيم مي دهند. در اين سخن، مغالطه ي خطرناكي نهفته است.

اولاً، دشمني كه انسان خردمند از اصطكاكِ با او پرهيز مي كند، دشمني نيست كه هويت او و منافع حياتي او و اصل وجود او را هدف گرفته است؛ مقاومت در برابر چنين دشمني، حُكم قاطع خرد انساني است؛ زيرا بديهي

است كه خسارت قطعيِ ناشي از تسليم در برابر آن، همان خسارت احتمالي ناشي از مقابله با اوست؛ به اضافه ي ذلت و تحقير. امروز استكبار جهاني - كه رئيس جمهور كنوني امريكا سخنگوي آن است - دنياي اسلام را صريحاً تهديد مي كند و سخن از جنگ صليبي مي گويد. شبكه ي استكباري صهيونيزم و سازمان هاي جاسوسي امريكا و انگليس در همه ي دنياي اسلام، سرگرم فتنه انگيزي اند. با پول و تشويق آنان، مقدسات اسلامي در رسانه ها علناً اهانت مي شود و حتي سيماي ملكوتي پيامبر اعظم از جسارت سخيف آنان مصون نمي ماند. هزارها فيلم سينمايي و بازي رايانه اي و امثال آن، با هدف زشت نماياندن چهره ي اسلام و مسلمين، توليد و روانه ي بازارها مي شود و اين ها همه علاوه بر جنايات آنان در تعرضِ به كشورهاي اسلامي و كشتارهاي فلسطين و عراق و افغانستان و دخالت طلبگارانه ي آنان در كشورهاي اسلامي براي تأمين منافع نامشروع سياسي و اقتصادي است. تسليم در مقابل چنين دشمني، كاملاً در نقطه ي مقابل حُكم خرد؛ و مقاومت تنها راه توصيه شده ي عقل و شرع است.

ثانياً، مبالغه در قدرت دشمن، خود يكي از ترفندهاي اوست. پول و زور سياسي و نظامي، و جنگ افزار مدرن و انبوه، دولت هايي را مي ترساند كه از پشتوانه ي ملت خود محرومند. غلبه ي نظامي بر رژيمي مانند رژيم صدام كه نه خود از پشتيباني ملتش برخوردار بود و نه ارتشش بويي از ايمان و جهاد برده بودند، دليل قدرت نيست. امريكا نتوانسته بر ملت عراق پيروز شود. عراق به همان اندازه كه توانست داعيه ي دمكراسي خواهيِ امريكا را به محك بكشد و رسوا كند، توانست قدرت مطلق و شكست ناپذير بودن آن را نيز به چالش

بكشد و مسخره كند. ملت ها و دولت هاي متكي به ملت، اگر از سرمايه ي ايمانِ به خدا و ايمانِ به خود برخوردار باشند و مقاومت را پيشه سازند، هرگز شكست نخواهند خورد و تحمل سختي هاي جهاد، پيروزي را به آنان هديه خواهد كرد و افسانه ي دروغين شكست ناپذيري دشمن متجاوز را باطل خواهد ساخت. حال و گذشته ي نه چندان دور اين را به اثبات رسانده و از اين پس نيز آن را ثابت خواهد كرد؛ ان شاءاللَّه. حلقه هاي به هم پيوسته ي توطئه ي امريكايي درباره ي ايران و عراق و سوريه و لبنان كه با هدفِ حاكميت بر خاورميانه اي با سردمداري رژيم صهيونيستي است، هرگز كامياب نخواهد شد و جز خسارت مهلك براي سردمداران امريكا به بار نخواهد آورد. اگر دولت امريكا تصادفاً از خرد و وجدان پيروي كند، بايد از لجاجت در برابر ملت عراق دست بردارد و به رأي آن ملت درباره ي دولت برگزيده اش تمكين كند؛ دولت منتخبِ ملت فلسطين را محترم بشمارد و هم پيمان ياغي و شرير خود، يعني دولت غاصب صهيونيست، را مهار كند؛ زندانيان مظلوم در گوانتانامو و ابوغريب و ديگرِ زندان هاي پنهان خود را بي درنگ آزاد سازد؛ توطئه بر عليه سوريه و لبنان و جمهوري اسلامي ايران را متوقف كند و با ناداني خود، منطقه ي حساس خاورميانه و خليج فارس را ملتهب نسازد.

در پايان، به ملت شجاع و مقاوم فلسطين عرض مي كنم: شما با جهاد و صبر و مقاومت درخشان خود دنياي اسلام را سرافراز كرديد و ملتي نمونه شديد؛ بار سنگين اين محنت بزرگ پشت شما را خم نكرد و خون مطهر شهيدان تان عزم و استقامت تان را ريشه دارتر ساخت؛ دشمن شما با

سفّاكي و بي رحمي خود، با كشتار و تخريب و آدم ربايي و وحشيگري خود، نتوانست شما را عقب براند و امروز شما از هميشه قوي تريد. خون شهداي بزرگي چون «شيخ احمد ياسين» و «فتحي شقاقي» و «رنتيسي» و جوانان شهادت طلب و ديگرِ شهداي مظلوم شما، تاكنون بر شمشير دشمن پيروز شده و از اين پس به حول و قوه ي الهي بيشتر پيروز خواهد شد. ما در جمهوري اسلامي ايران و يقيناً انبوه مسلمانان و آزاديخواهان در سراسر جهان در غم و محنت شما خود را شريك مي دانيم. شهيدان شما، شهيدان ما؛ رنج و اندوه شما، رنج و اندوه ما؛ و پيروزي شما، پيروزي ماست. امت بزرگ اسلامي نمي تواند همچون غربِ مزوّر در برابر ظلمي كه بر شما مي رود، بي تفاوت و ساكت بماند و با دشمن شما دست دوستي بدهد. هر كه چنين كند، با شما دشمني كرده است و مطمئناً ملت هاي مسلمان از اين گناه بزرگ مبرّايند. امت اسلامي موظف است به هر گونه ي ممكن به شما ياري برساند و شما را در ادامه ي اين راه مبارك كمك كند. به وعده ي الهي اعتماد كنيد؛ رنج ها و دردهاي جانكاه خود را كه خون هاي بناحق ريخته و سختي هاي هر روزه بر شما وارد مي سازد، به حساب خدا بنويسيد و همچون سرور شهيدان عالم، حسين بن علي(عليهماالسلام) در لحظه اي كه كودك شيرخوارش را در آغوشش با تير زهرآلود شهيد كردند، بگوييد: «انما يهون الخطب عليّ انه بعين اللَّه». و بدانيد كه خداوند پيروزي نهايي مؤمنان و مجاهدان صابر را تضمين كرده است. «و تمّت كلمة ربّك صدقاً و عدلاً، لامبدّل لكلماته و هو السّميع العليم». والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در سالروز ميلاد پيامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق(ع )

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالروز ميلاد پيامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

به همه ي شما حضار محترم تبريك عرض مي كنم؛ به خصوص به ميهمانان عزيزمان: سفراي كشورهاي اسلامي و ميهمانان هفته ي وحدت. همچنين به همه ي ملت عزيز ايران و امت بزرگ اسلامي و همه ي حق طلبان و آزادي خواهان عالم، ولادت نبي نور و رحمت و پرچمدار آزادي و عدالت را تبريك عرض مي كنيم. اين روزها براي ما و امت اسلامي، روزهاي بزرگي است؛ هم ولادت رسول مكرم اسلام است، هم ولادت حضرت ابي عبداللَّه جعفربن محمدالصادق )عليهماالسّلام( است. و به مناسبت اين ولادت بزرگ - ميلاد پيامبر - جمهوري اسلامي اين هفته را هفته ي وحدت اعلام كرده است. آنچه در رابطه ي نبي مكرم و امت اسلامي مورد توجه قرار مي گيرد، از جمله، مسأله ي سرنوشت امت اسلامي و حوادث و جرياناتي است كه بر اين امت بزرگ مي گذرد - »لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكم بالمؤمنين رؤوف رحيم« - در همه ي ادوار تاريخ اين طور است. آنچه بر امت اسلامي مي گذرد، براي روح مطهر نبي مكرم حايز اهميت است؛ آن دو چشم بصير و بينا، نگران حال امت اسلامي است. دورانهاي سختي را اين امت گذرانيده و فراز و نشيبهاي متعددي را در تاريخ ديده است و امروز به يك نقطه ي تعيين كننده رسيده است. اگر امروز امت اسلامي همت كند، مي تواند راهي را انتخاب كند كه قلم بطلاني بر عقب ماندگيها و مشكلات و سختيها و ذلتهاي دنياي اسلام بكشد. پيشواي اين حركت هم نخبگان جامعه اند؛ چه نخبگان سياسي، چه نخبگان علمي و فرهنگي - در حوزه ي دين، در حوزه ي دانشگاه - كه

مي توانند انتخاب اين راه را به امت اسلامي توصيه كنند و نشان دهند. راه ديگر اين است كه امت اسلامي در همان غفلتي كه دشمنان اسلام خواسته اند، بماند؛ در همان غفلت بمانيم و دچار اختلافات، تنگ نظريها، خودخواهيها و دنياطلبي و بي مسئوليتي نخبگان شويم؛ و اگر اين طور شود، مسير سعادت دنياي اسلامي حداقل ده ها سال ديگر از دسترس امت اسلامي دور خواهد ماند؛ خاصيت اين زمان ما اين طور است؛ روز انتخاب امت اسلامي است. درست است كه حركت در راه رشد و صواب، يك امر دفعي نيست - تدريجاً و در ميان مدت و بلندمدت نتيجه مي دهد - اما حركتِ ره نمايانه ي نخبگان و مسئولان، و تصميم گيري آنها در همه ي دنياي اسلام، هر روز كه تأخير بيفتد، به ضرر امت اسلامي خواهد بود؛ همه بايد احساس مسئوليت بكنند. امروز روز اتحاد دنياي اسلام است. شما ببينيد براي به هم زدن همين اتحاد ضعيفِ كنوني، دشمن چقدر سرمايه گذاري مي كند. اوضاع عراق را نگاه كنيد؛ اوضاع ديگر مناطق اسلامي هم كم و بيش با همان توطئه ها دست به گريبان است، براي اينكه بين طوايف اسلامي، فِرَق اسلامي، اقوام اسلامي و ملتهاي اسلامي، به بهانه هاي مختلف اختلاف بيندازند: اينها، آنها را بكشند؛ آنها، اينها را بكشند؛ اينها، بُغضِ آنها را در دل بپرورانند؛ آنها، متقابلاً كينه ي اينها را به دل بگيرند؛ نتيجه اين بشود كه از دشمن اصلي دنياي اسلام، طراحان تسلط و سيطره بر اين منطقه از دنيا، غافل بمانند. اگر دنياي اسلام متحد باشد، نبايد امروز فلسطين تنها بماند؛ نبايد امروز دولت برخاسته ي از رأي ملت فلسطين زير فشار قرار بگيرد و به قطع كمكها، در صورتي كه از

اصول خود منصرف نشود، تهديد بشود. دنياي اسلام بايستي با صداي واحد و با كلمه ي واحده، حمايت خودش را از ملت فلسطين و مسئولان فلسطيني اعلام كند و از پافشاري آنها بر اصولشان پشتيباني كند. اگر اين بشود، آن كساني كه خودشان باني بدبختي ملت و كشور فلسطين هستند، ديگر نمي توانند اين طور در ميدان طلبگارانه حرف بزنند. اين همه فاجعه عليه ملت فلسطين انجام مي گيرد، آقايانِ اروپايي هاي بشردوست و طرفدار حقوق بشر )!( صمٌ بكم؛ گويي كرند، كورند و نمي بينند. آن وقت دولت فلسطيني به رأي و خواست مردم سر كار مي آيد، عليه اش حرف مي زنند و موضع گيري مي كنند. اين، به خاطر تفرّق دنياي اسلام است؛ اين، به خاطر خودخواهيهاي نخبگان و سياستمداران دنياي اسلام است. ما بايد بيدار شويم؛ ما بايد امروز بفهميم كه تصميم ما، سرنوشت تاريخي دنياي اسلام را تعيين مي كند. البته اين تصميم، فقط مربوط به شخص خود ما و امروزِ خود ما نيست. امروز هيچ راهي در مقابل امت اسلامي وجود ندارد، مگر اينكه به قدرت خود ايمان بياورد و از ادامه ي انظلام پرهيز كند و تصميم بگيرد زير بار زورگويي نرود. ما ملتهاي اسلامي را دعوت نمي كنيم به اينكه شمشير به دست بگيرند و با كشورهاي دنيا جنگ كنند؛ ما آنها را توصيه مي كنيم به اينكه حق خود، قدر خود، عزت خود، عزت ملتهاي خود، تاريخ و ميراث ارزشمند خود را بشناسند، قدر آن را بدانند و به آن تكيه كنند؛ اجازه ندهند كه دنياي كفر و استكبار - كه امروز در مشت صهيونيست هاست - آنها را تحقير كند؛ اين حرف ماست. »عزيز عليه ما عنتم«؛ سختي شما و سختي دنياي

اسلام و ملت اسلامي، بر پيغمبر سخت است. »حريص عليكم«؛ مي خواهد شما هدايت شويد؛ مي خواهد شما سعادتمند شويد و مي خواهد شما از اين صراط مستقيم الهي - كه براي سعادت دنيا و آخرت، پيش پاي شما گذاشته است - استفاده كنيد و پيش برويد؛ پيغمبر اين را از ما مي خواهد. ما عرض مي كنيم وجود مقدس نبي مكرم و رسول اعظم اسلام، مهمترين نقطه ي ايجاد وحدت است. قبلاً هم اين را عرض كرديم كه دنياي اسلامي مي تواند در اين نقطه به هم پيوند بخورد؛ اينجا، جايي است كه عواطف همه ي مسلمانها در آنجا متمركز مي شود؛ اين، كانون عشق و محبت و دنياي اسلام است. حالا شما ببينيد قلمهاي پول گرفته ي از صهيونيست ها، همين كانون را مورد توجه قرار مي دهند و به آن اهانت مي كنند؛ براي اينكه اهميت اهانت به امت اسلامي و تحقير دنياي اسلام، كم كم از بين برود. اين، نقطه ي اصلي است؛ سياستمداران، نخبگان علمي و فرهنگي، نويسندگان، شعرا و هنرمندان ما روي اين نقطه تكيه كنند و همه ي مسلمانها با اين شعار به هم نزديك شوند. موارد مورد اختلاف را در نظر نگيرند، يكديگر را متهم نكنند، يكديگر را تكفير نكنند و يكديگر را از حوزه ي دين خارج نكنند. دلها در سراسر امت اسلامي، به ياد پيامبر و به عشق پيغمبر طراوت پيدا مي كند؛ همه ي ما دلباخته و عاشق آن بزرگواريم. اين هفته، حقيقتاً هفته ي وحدت است؛ اين ايّام حقيقتاً ايّام اتحاد مسلمانهاست. مسئولان سياسي، وظيفه شان سنگين است؛ مسئولان فرهنگي، نويسندگان و علما، بايد از طرح مسائل اختلاف آفرين و تفرقه افكن بپرهيزند؛ هم سنّي و هم شيعه، همه، بايد روي اين نقطه ي اتحاد تكيه كنند.

و توقع از علما و زبدگان و نخبگان سياسي است كه خطورت زمان را بفهمند، اهميت اتحاد مسلمانان را بفهمند و توطئه ي دشمنان را براي شكستن اين اتحاد و همدلي بفهمند. اين حرف و عرض ما به ملت خودمان و به دنياي اسلام است و از خداوند متعال مي خواهيم كه به شرف و عزت و آبروي پيغمبر در نزد خود او، ان شاءاللَّه دنياي اسلام را در اين راه موفق بدارد و فرداي امت اسلامي را بهتر از امروزش قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار شوراى مركزى و كميته هاى علمى همايش صدمين سالگرد مشروطيت

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار شوراي مركزي و كميته هاي علمي همايش صدمين سالگرد مشروطيت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اولاً از آقايان خيلي متشكريم. هر دو مقوله، حقاً و انصافاً در خور توجه فكرهاي نقادِ محققان و صاحب نظران هست. من در مقوله ي خودِ مسأله ي مشروطيت چند نكته در ذهنم هست، كه آنها را عرض مي كنم. آقاي نجفي درست گفتند كه اگر ما چشم انداز گذشته را درست تشخيص بدهيم، براي ترسيم چشم انداز آينده، خيلي مؤثر خواهد بود؛ و اصلاً معرفت و شناخت جريان ها جز با اين كار ممكن نيست. بنابراين، نگاهي بكنيم و ببينيم چه اتفاقي در مشروطيت افتاد. البته با دوستان در دو سال قبل هم كه جلسه داشتيم، صحبت هايي در اين زمينه ها شد و من، في الجمله، در جريان تفكرات و اقدامات آقايان هستم، كه جهت گيري هايشان كاملاً درست است؛ منتها حالا آنچه كه به ذهنم مي رسد، عرض كنم: در مشروطيت، نقش علما نقشي نيست كه قابل مقايسه با نقش ديگران باشد. در سال هاي پيش از مشروطيت - يعني سال هاي سلطنت مظفرالدين شاه - انجمن هاي پنهاني تشكيل مي شد و نشست هاي گوناگوني بود

كه هم علما، هم غيرعلما بودند و آثار آنها در مشروطيت منعكس بود؛ منتها آن چيزي كه مشروطيت را به ثمر رساند، اين انجمن ها نبود؛ آن حضورِ مردمي اي بود كه جز با فعاليت و تأثير علما امكان پذير نبود؛ يعني اگر فتواي آخوند نبود، فتواي آشيخ عبداللَّه مازندراني و امثال اينها نبود، اصلاً امكان نداشت اين حركت در خارج تحقق پيدا كند. علاوه بر اين كه در همان كارهاي دسته جمعيِ خواصي - نه عوامي - هم باز علما نقش غالب را داشته اند. شما نگاه كنيد ببينيد در همان وقتي كه انجمن هاي مشروطيت - يعني انجمن هاي بعد از فرمان - تشكيل شد، مؤثرترين آدم ها در مهم ترين مراكز كشور، علمايند. انجمن تبريز را ببينيد، انجمن مشهد را ببينيد، انجمن رشت را ببينيد؛ اينها جاهاي حساسند كه عناصر اصلي و مؤثرشان، علما هستند. بنابراين، نقش روحانيت در مشروطيت، اولاً نقشي نيست كه قابل انكار باشد، ثانياً قابل مقايسه باشد با نقش ديگراني كه بودند؛ روشنفكرها، و در مرحله ي بعد، بعضي از صاحبان قدرت و متنفذان دولتي. وقتي به علما نگاه مي كنيم، مي بينيم سابقه ي فعاليت علما خيلي بيش از دوره ي مشروطيت است. شاخصه ي آن فعاليت هاي قبلي، «ضد بيگانه بودن» بود. اصلاً وجه ضد استبدادي در فعاليت هاي علما، يك وجه منطوي در جنبه ي ضد بيگانه و ضد استعماري بود. مثلاً فتواي مرحوم ميرزاي شيرازي، اقدام مرحوم ملاعلي كني در قضيه ي رويتر و از اين قبيل، قبل از آنها در قضاياي مبارزه ي با روس ها، اصلِ حركت مرحوم آخوند در جهت تهديد روس ها براي اشغال ايران و بقيه ي اين كارهايي كه شما مي بينيد، وجه غالب و اصلي بوده است و البته در مسأله ي مشروطيت

هم وجه ضد استبدادي در حركت علما واضح و روشن شد، كه حالا عرض مي كنم كه چگونه اين مسأله شكل گرفت. ما از اين مقدمه چه نتيجه اي مي گيريم؟ نتيجه اين است كه اگر كسي وجه ضد سلطه اي بيگانه را در حركت مشروطه نديده بگيرد، مثل اين است كه ماهيت و هويت اين حركت را نديده گرفته. خودِ اين، مي تواند براي ما تفسير و تحليل كند دعواهايي را كه علماي داخل در مشروطه با غير خودشان داشته اند؛ در درجه ي اول مرحوم شيخ فضل اللَّه و كساني از قبيل ايشان؛ در درجه ي بعد، مرحوم سيد عبداللَّه بهبهاني و مرحوم سيد محمد طباطبايي و بقيه ي كساني كه باز از علما بودند و بعد، از مشروطه برگشتند. در نتيجه، مسأله ي ضدسلطه ي بيگانه را بايد حتماً در نظر گرفت. من حالا يك نگاهي مي كنم به حركت مشروطيت؛ يعني از سال 1285 شمسي تا 1299؛ چهارده سال است. آقاي حداد فرمودند: نوزده سال؛ به لحاظ سلطنت رضاشاه. در حالي كه آن را اصلاً به حساب نياوريد. حكومت رضاشاه از سلطنتش كه شروع نشد، از كودتاي 1299 شروع شد؛ اصلاً استبداد از آن وقت شروع شد. رضاخان بود كه توانست آن استبداد قاهرِ رضاخاني را - سردار سپه بود - مثل يك ميوه ي رسيده اي در دامن او بگذارد؛ والّا امكان نداشت. پس مبدأ استبداد دوم را، سال 1299 بگذاريد. اين حركت انگليسي كه فعال مايشاء در قضيه ي مشروطيت و مابعد مشروطيت بودند، در چه دوره اي از تاريخ غرب و تاريخ انگليس واقع مي شود؟ از وقتي كه غربي ها و اروپايي ها در اوج نشاط تمدن و پيشرفت علمي و سياسي اند؛ يعني يك حركت پُرنشاط اميدوارِ

مهاجمي به همه ي دنيا دارند، كه شما ببينيد دوران استعمار در اين جا به اوج رسيده؛ يعني همه جا، در واقع همه جاي مناطق زرخيزِ عالم، تحت استعمار است و يكي از جاهايي كه بايد تحت استعمار قرار بگيرد، اين منطقه ي نفت خيز است. در آن زمان، نقش نفت تازه به مرور داشت براي غربي ها واضح مي شد و شايد در آن روز مهمتر از نفت براي آنها مسأله ي ايجاد يك حائلي براي هندوستان بود؛ چون هندوستان براي انگليس ها خيلي مهم بود و مناطق ايران و عراق حائلي بودند كه نگذارند روس تزاري به هندوستان دست پيدا كند. بنابراين، ايران يكي از آماج ها و اهداف حتمي انگليس ها بود. در آن چهارده سال اينها چه كار كردند؟ اول، فرصت طلبي كردند و تا اين حركت عدالت خواهي مشروطيت را در ايران به وسيله ي عوامل شان از نزديك حس كردند، خيلي ماهرانه روي اين حركت دست گذاشتند و آن را در اختيار گرفتند. جزو اولين كارهايي هم كه كردند، اين بود كه اركان اصليِ جنبه ي ديگرِ اين حركت را كه جنبه ي ديني و ملي باشد، از صحنه حذف كردند، بعد هم با استفاده از هرج و مرجي كه در ايران به وجود آمد - مي توان احتمال داد كه خيلي از اين موارد هرج و مرج (حوادث آذربايجان، حوادث شمال غربي كشور و مسأله ي اروميه) با تحريك خود اينها بوده، كه قرائني هم دارد. اتفاقاً «كسروي» حوادث شمال غربي كشور را خيلي خوب تشريح مي كند و انسان مي بيند چه اتفاقي آن جا افتاده - زمينه را براي يك حكومت استبدادي مطلق، يعني همان چيزي كه مشروطه ضد او آمده بود، فراهم كردند و بعد هم در 1299 اين مستبد

را آوردند سر كار؛ يعني چهارده سال طول مي كشد تا جامعه ي استبدادي اي را كه به وسيله ي نهضت ملي و اسلامي مردم داشت مضمحل مي شد، با مقدماتي كه خودشان انجام دادند، به يك جامعه ي استبداديِ غير قابل اضمحلال تبديل كنند. در اين اثنا، جنگ جهاني اول هم اتفاق مي افتد كه با پيروزيِ جبهه اي كه انگليس ها در آن هستند، به انگليس ها يك قدرت جديدي مي دهد و اينها مي توانند آزادانه هر كاري بكنند. مي دانيد كه اينها در همين سال ها عراق را هم فتح كردند؛ يعني مابين سال هاي 1914 و 1920؛ در واقع 1333 قمري تا 1338 قمري. اينها درباره ي عراق يك سلسله اقداماتي را شروع كردند كه انسان مي فهمد كه اين اقدامات، اولاً با پشتگرمي اينها به پيروزي در جنگ بوده، ثانياً به دليل تسلط بر ايران بوده است. اينها در 1920 توانستند عراق را قبضه كنند كه «ثورةالعشرينِ» - انقلاب 1920 - عراقي ها كاملاً سركوب شد و اينها حكومت را به وجود آوردند. در همان سال - يعني تقريباً در يك سال؛ حالا شايد از لحاظ ماه هاي ميلادي يك مقداري اين ور و آن ور باشد - رضاخان سر كار آمده؛ در 1299 و در 1920 يا 21، ملك فيصل اول در عراق سركار آمده است و پادشاهي، كاملاً در مشت انگليس ها بود و به وسيله ي خودِ آنها در آن جا به وجود آمده؛ يعني يك حركت كاملاً حساب شده ي دقيقِ خوبي را انگليس ها انجام دادند. من البته نمي خواهم از اهميت مشروطه - كه آقايان فرموديد - در تاريخ كشورمان، كه درست است، صرف نظر كنم؛ اين چيز خيلي مهمي است و قابل انكار نيست؛ مثل خيلي از كارهايي كه دشمنان يك ملتي

كرده اند، اما آن كار به مرور تبديل شده به چيزي كه به نفع آن ملت است. حالا مشروطه را كه خود ملت ما شروع كرد، او استفاده كرد! اما مثلاً فرض كنيد كه حزب كنگره ي هند را انگليس ها به وجود آوردند، ولي استقلال هند به وسيله ي حزب كنگره انجام گرفت! يعني خود اين به مرور زمان تبديل شد به پايگاهي عليه انگليس ها. اين، ممكن است و ايرادي ندارد. شما به مشروطه افتخار بكنيد و مشروطه را جزو نقاط عطف تاريخ ايران بدانيد؛ اما حقيقت صحنه و آنچه در خارج واقع شد، اين است. حالا ما ببينيم نهضت علما چه بود. به نظر من روي آن خيلي كار نشده و يكي از نقاطي كه حتماً بايد رويش تكيه بشود، اين است؛ اين كه نهضت علما چه بود؟ نكته ي اول اين است كه شعار علما، «عدالت خواهي» بود. به طور مشخص آنچه كه مي خواستند، «عدالت خانه» بود. درست است؟ اين، يك توقع اخلاقي نبود؛ چون خواست عدالت چيزي نبود كه اين همه سر و صدا بخواهد. اگر يك درخواست و توصيه ي اخلاقي بود، اين چيزي است كه هميشه بوده و هميشه علما و بزرگان، مردم را به عدالت يا حكام را به عدالت تشويق مي كردند؛ اما اين جنجالي كه به وجود آمد و آن تحصن ها، آن ايستادگي ها و بعد مقابله هايي كه با دستگاه استبداد شد و فداكاري هايي كه انجام گرفت، فقط يك درخواست اخلاقي محض نبود، بلكه آنها چيز ديگري را كه فراتر از يك درخواست اخلاقي بود، مي خواستند. نكته ي دوم اين كه آن عدالتي كه اينها مي خواستند، دقيقاً و مستقيماً عدالت در زمينه ي مسائل حكومتي بود؛ چون مخاطب اينها حكومت بود. مي دانيد قضايا

از عملكرد حاكم تهران شروع شد؛ آن جنجال در مسجد سيد عزيزاللَّه و مسجد جامع ظاهراً. البته همه ي اينها زمينه هاي تاريخي دارد و معلوم است؛ اما اين غده اين جا بود كه سر باز كرد و منفجر شد. بنابراين، مخاطب اين عدالت خواهي، حكومت و دولت بود و آحاد مردم - تجار، بقيه ي كساني كه ظلم مي كنند در خلال جامعه - نبودند؛ بلكه محور و مركز اصلي، حكومت بود. نكته ي سوم اين است كه آنچه اينها مي خواستند، يك بنياد تأمين كننده ي عدالت بود، كه اسمش را مي گذاشتند «عدالت خانه». حالا اين عدالت خانه چه جور تفسير مي شد، ممكن است در نظر خود آنها هم واضح نبود. ما ادعا نمي كنيم كه آنها مثل نسخه ي مشروطيت كه در نظر اروپايي ها و غربي ها يك نسخه ي عمل شده ي واضحي بود، روشن بود كه چه مي خواهند؛ ما نمي گوييم كه در نظر علما و متدينين، نسخه ي عدالت خانه به همين وضوح بود؛ نه، ليكن في الجمله اين بود كه مي خواستند يك دستگاه قانوني اي وجود داشته باشد كه بتواند پادشاه و همه ي سلسله مراتب حكومتي را تحت كنترل و نظارت خودش قرار بدهد، تا اينها ظلم نكنند؛ تا عدالت تأمين بشود؛ يعني يك دستگاه اين جوري مي خواستند. حالا اين مي توانست تفسير شود به مجلس شوراي ملي يا مجلس شوراي اسلامي؛ مي توانست تفسير شود به يك چيز ديگر. آنچه آنها مي خواستند يك نهاد عملي و يك واقعيت قانوني بود كه قدرت اين را داشته باشد كه جلوي شاه را بگيرد؛ چون شاه اسلحه و سرباز داشت كه اگر مي خواستند جلوي او را بگيرند، طبعاً بايستي اين دستگاه قدرتي فراتر از سرباز و سربازخانه داشته باشد. اينها را بايست فكر كرد، كه اگر مي خواستند،

دنبال اين بودند، لابد قاعدتاً فكر اين را هم مي كردند؛ يعني طبعاً منابع مالي و منابع نظامي در اختيار او قرار مي گرفت، تا بتواند اجراي عدالت كند و عدالت را بر حكومت و بر شخص شاه تحميل كند. نكته ي آخر هم اين كه معيار اين عدالت، قوانين اسلامي بود؛ يعني عدالت اسلامي مي خواستند؛ در اين هيچ ترديدي نيست و اين را بارها و بارها گفته بودند. آنچه كه مورد درخواست مردم بود اين بود، كه متنش هم مواد اسلامي و احكام اسلامي و قوانين اسلامي است. انگليس ها همان طور كه شما فرمول واقع شده ي خارجي اش را به روشني مي دانيد، آمدند بر اين موج فرصت طلبانه مسلط شدند و اين را گرفتند و از شاه عبدالعظيم هدايتش كردند به سفارت انگليس، بعد هم گفتند مشروطه! مشروطه هم از نظر الهام دهندگان معلوم بود كه معنايش چيست! كساني كه تحت تأثير اينها بودند، در درجه ي اول روشنفكرهاي غرب زده بودند كه البته قدرت طلبي هم در آنها مؤثر بود؛ يعني اين طور نبود كه ما فرض كنيم روشنفكرهاي آن زمان از قبيل همين افرادي كه اسم آورديد كه تاريخ ها را نوشته اند و در انجمن ها حضور داشته اند، صرفاً مي خواسته اند نسخه ي غربي مشروطيت در ايران تحقق پيدا كند؛ ولو خودِ آنها كنار بمانند؛ نه، به هيچ وجه اين را نمي خواستند. آنها مي خواستند در حكومت باشند؛ كما اين كه براي اين كار تلاش هم كردند و كساني كه به اينها ملحق شدند؛ از قبيل تقي زاده و غير او، مي خواستند در حكومت حضور داشته باشند. پس، فعالان روشنفكر اين طور بودند. علاوه بر اين، عده اي از قدرتمندان و رجال حكومتي هم به تدريج وارد اين ماجرا شدند. بنابراين، حقيقت آنچه كه در صحنه

اتفاق افتاد، اين است. نكته اي كه در كنار اين مسأله، مورد توجهم هست، اين است كه چه شد كه غربي ها، مشخصاً انگليسي ها، در اين مسأله كامياب شدند؛ از چه شگردي استفاده كردند كه كامياب شدند. در حالي كه مردم كه جمعيت اصلي هستند، مي توانستند در اختيار علما باقي بمانند و اجازه داده نشود كه شيخ فضل اللَّه جلو چشم همين مردم به دار كشيده شود؛ قاعده ي قضيه اين بود. به نظر من مشكل كار از اين جا پيش آمد كه اينها توانستند يك عده اي از اعضاي جبهه ي عدالت خواهي - يعني همان اعضاي ديني و عمدتاً علما - را فريب بدهند و حقيقت را براي اينها پوشيده نگه دارند و اختلاف ايجاد كنند. انسان وقتي به اظهاراتي كه مرحوم آسيد عبداللَّه بهبهاني و مرحوم سيد محمد طباطبايي در مواجهه و مقابله ي با حرف هاي شيخ فضل اللَّه و جناح ايشان داشته اند، نگاه مي كند، اين مسأله را درمي يابد كه عمده ي حرف ها به همين است كه اين طور مي گفته اند. اين حرف ها به نجف هم منعكس مي شده و شما نگاه مي كنيد كه همين اظهارات - انسان در كار مرحوم آقا نجفي قوچاني، در آن كتاب و در مذاكراتي كه در نجف در جريان بوده، اينها را مي بيند - و حرفهايي را كه از سوي روشنفكرها و به وسيله ي عمال حكومت گفته مي شد و وعده هايي را كه داده مي شد، حمل بر صحت مي كردند. اين طور مي گفتند كه: شما داريد عجله مي كنيد؛ سوءظن داريد؛ اينها قصد بدي ندارند؛ اينها هم هدف شان دين است! اين مسائل در مكاتبات، نامه هاي صدر اعظم و ... به مرحوم آخوند منعكس شده است. انسان مي بيند كه حساسيت آنها را در مقابل انحراف كم

كرده اند؛ اما حساسيت بعضي ها مثل مرحوم آشيخ فضل اللَّه باقي ماند؛ اينها حساس ماندند؛ اصرار كردند و در متمم، آن مسأله ي پنج مجتهد جامع الشرايط را گنجاندند و مقابله كردند. يك جمع ديگري از همين جبهه، اين حساسيت را از دست دادند و دچار خوش باوري و حُسن ظن و شايد هم نوعي تغافل شدند. البته انسان حدس مي زند كه بعضي از ضعف شخصيتي ها و ضعف هاي اخلاقي و هواي نفس بي تأثير نبود؛ حالا ولو نه در مثل مرحوم سيد عبداللَّه يا سيد محمد؛ اما در طبقات پايين، بلاشك بي تأثير نبوده كه نمونه ي واضحش امثال شيخ ابراهيم زنجاني ست. اينها بالاخره جزء علما بودند. شيخ ابراهيم هم تحصيلكرده ي نجف بود، هم مرد فاضلي بود؛ اما تحت تأثير حرف هاي آنها قرار گرفتند و غفلت زده شدند و مقداري هواي نفساني در اينها اثر گذاشت و اختلاف از اين جا شروع شد. من به انقلاب خودمان كه نگاه مي كنم، مي بينم هنر بزرگ امام اين بود كه دچار اين غفلت نشد؛ اساس كار امام اين است. امام اشتباه نكرد كه حرفي را كه گفته بود و هدفي را كه اتخاذ كرده بود، در سايه ي تنبيه و ظاهرسازي هاي شعارهاي ديگران گم كند و فراموش كند. اين، اساس كار موفقيت امام بود كه مستقيم به طرف هدف پيش رفت؛ صريح و عريان آن را جلوي چشمش قرار داد و به طرف آن حركت كرد. متأسفانه اين كار را زعماي روحاني و مشروطه نكردند و بر ايشان غفلت ايجاد شد؛ فلذا اختلاف شد. اختلاف كه به وجود آمد، آنها تسلط پيدا كردند. وقتي قدرت دست آنها آمد، ديگر كاري نمي شد كرد. عين همين قضيه را من در قضاياي عراق

ديدم. در قضاياي عراق هم اول علما به طور جدي وارد شدند، بعد تعبير و توجيه شروع شد: حالا شايد اينها راست بگويند! شايد هدف بدي نداشته باشند!انگليس ها در آن جا بين مردم عراق شعارهايي را پخش كردند: «جئنا محررين لا مستعمرين!»؛ ما نيامده ايم براي استعمار شما، ما آمده ايم شما را از دست عثماني ها آزاد كنيم! همين حرفي كه حالا آمريكايي ها در اين برهه ي اخير به عراقي ها مي گفتند: ما آمده ايم شما را از دست صدام آزاد كنيم، نيامده ايم براي اين كه بر شما تسلط پيدا كنيم! آن وقت آنها در آن جا از 1920 تا 1958 ظاهراً يا 57، سي وهشت سال عراق را آن چنان فشردند كه وقتي انسان اين سال هاي طولاني را نگاه مي كند و مي خواند، گريه اش مي گيرد كه اينها در عراق و البته غالباً هم به وسيله ي خودِ همين عناصر عراقي چه كرده اند: از كشتار مردم، از نهب مردم، از غارت كشور، عقب نگه داشتن كشور و ذلت هايي كه بر ملت عراق تحميل كردند. در اين جا هم همين جور است؛ در اين جا هم آمدند و شعارهاي برّاقي را مطرح كردند و عده اي را غافل كردند، كه ما اگر مي خواهيم از تجربه ي مشروطيت استفاده كنيم، نبايد بگذاريم اين اشتباه تكرار شود؛ يعني بايستي آن هدفي را كه انقلاب اسلامي ترسيم كرده، صريح و بدون هيچ گونه مجامله در نظر داشته باشيم. البته رعايت اقتضائات زمان غير از اين حرف هاست؛ غير از اين است كه ما هدف را فراموش و گم كنيم و به شعارهاي ديگران دل ببنديم. آنچه من بر آن اصرار دارم، مسأله ي تاريخ نگاري مشروطه است كه از سال ها پيش با دوستان متعددي اين را درميان گذاشته ام و بحث كرده ام.

ما واقعاً احتياج داريم به يك تاريخ مستندِ قويِ روشني از مشروطيت. مشروطيت را بايد درست تبيين كنيم، كه البته وقتي اين تاريخ تبيين شد و در سطوح مختلف آماده شد - چه در سطوح دانش آموزي و دانشگاهي، چه در سطوح تحقيقي - پخش و منتشر خواهد شد. حقيقت اين است كه ما هنوز از مشروطيت يك تاريخ كامل جامعي نداريم؛ اين در حالي است كه نوشته هاي مربوط به مشروطيت از قبيل همان نوشته ي ناظم الاسلام يا بقيه ي چيزهايي كه از آن زمان نوشته شده، در اختيار مردم است؛ دارند مي خوانند و برداشتهايي از قضيه ي مشروطيت مي كنند كه اين برداشتها غالباً هم صحيح نيست. ان شاءاللَّه موفق باشيد.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار معلمان سراسر كشور

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار معلمان سراسر كشور در حاشيه مراسم

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اولاً به همه برادران و خواهران عزيز معلم و خدمتگزار آموزش و پرورش كشور خوش آمد عرض مي كنيم. هر سال به مناسبت «روز معلم» ما ديداري با معلمان عزيز داريم، ليكن اين جلسه ي صميمي و نسبتاً طولاني - كه امروز خواهيم داشت - اولين بار است كه اينجا تشكيل مي شود. من خوشحالم از اينكه امروز ساعتي در جمع فرزانگان، معلمان و كمربسته گان تربيت و تعليم نسل نوِ كشور خواهم بود. به روح مطهر شهيد مطهري و همچنين دو شهيد برجسته ي آموزش و پرورش - شهيد رجايي و شهيد باهنر - و بقيه ي شهداي عزيز درود مي فرستيم. اين جلسه در درجه ي اول، يك جلسه ي نمادين براي ابراز ارادت به معلمان است. در واقع با اظهار ارادت به شما عزيزاني كه اينجا تشريف داريد، ما بدين وسيله به جامعه ي بزرگ معلمان در سراسر كشور، اظهار ارادت و اخلاص

مي كنيم و به آنها عرض مي كنيم كه ما قدر وجود شما، شغل شما و زحمات شما را مي دانيم. در درجه ي بعد، اين جلسه فرصتي است براي اينكه ما از مسائل آموزش و پرورش، فراتر از گزارش و نوشته، از زبان و دل كساني كه در اعماق اين اقيانوس وسيع مشغول تلاش و خدمت هستند، مطالبي را بشنويم. اگر در پايان اين جلسه وقتي باقي ماند، بنده هم چند جمله اي عرض خواهم كرد. چنانچه وقتي هم باقي نماند، به استفاده ي از بيانات شما بسنده خواهيم كرد. به هر صورت، اميدوارم كه اين جلسه ان شاءاللَّه جلسه ي مباركي باشد و ما و خانواده ي آموزش و پرورش كشور را نسبت به كار سنگيني كه اين مجموعه ي بزرگ براي آينده و سرنوشت اين كشور بر دوش دارد، يك قدم نزديك تر كند ... اين جلسه تاكنون، بسيار جلسه ي خوبي بود. مطالبي كه دوستان بيان كردند، مطالب كارشناسي بود. خود شما معلميد و در دقايق كار آموزش و پرورش وارديد، مطلعيد و نظراتتان براي امثال ما حجت است. من مواردي را از بيانات دوستان يادداشت كردم. البته بعضي تكرار حرفهايي بود كه قبليها زده بودند و تأكيد مي كرد بر اهميت اين نكاتي كه مورد نظر شما دوستان بود. بخشي از اينها به عهده ي وزير محترم و مديران عالي وزارتخانه است كه اينجا حضور دارند و بعضي فراتر از حوزه ي كار و تواناييهاي وزارت آموزش و پرورش است؛ يعني به عهده ي دستگاه دولتي است. آنچه را هم كه ما بايد در اين زمينه سفارش و تأكيد كنيم، به توفيق الهي خواهيم كرد. آنچه كه مهم است و همه ي شما به آن توجه داريد

و در بيانات دوستان تكرار شد، اين است كه آموزش و پرورش سنگ بناي آينده ي كشور است. ما اگر مشكلاتي در زمينه هاي اخلاقي و رفتاري، علمي، اعتماد به نفسِ ملي و عمومي و در زمينه هاي گوناگون ديگر داريم، در ريشه كاويِ اينها به آموزش و پرورش مي رسيم. همان طور كه بعضي دوستان گفتند، آموزش و پرورش از مراكز ديربازده است، ليكن بازده آموزش و پرورش يك بازده حياتي، تعيين كننده و ماندگار است. اگر آموزش و پرورش در يك كشور ارتقاء پيدا بكند و اصلاح شود، در اقتصاد، سلامت و بهداشت، محيط زيست، مرگ و مير، باروري، زيبايي و هنر، رفتارهاي گوناگون مردم در سطح جامعه با يكديگر، و فراتر از همه ي اينها، در دين، فلسفه و اخلاق تأثير خواهد گذاشت. امروز در دنيا به زبان كودكي به كودكان فلسفه مي آموزند؛ يعني چيزي كه از نظر بعضي از طراحان كشور ما بي معني است؛ فكر مي كنند فلسفه مخصوص آدمهاي ريش و سبيل دار و كساني است كه يك سني از آنها گذشته باشد. نگاه مدرن به مسائل حيات، امروز پيشروان علمي دنيا را به اينجا رسانده كه بايد فلسفه را از دوره ي دبستان به كودكان تعليم داد؛ البته با زبان كودكي. اين را به عنوان يك مثال عرض كردم براي روشن شدن اين مطلب كه آموزش و پرورش چقدر مي تواند در آينده ي يك كشور اثر بگذارد، كه البته براي شما هم روشن است. اكنون اقتصادِ مبتني بر علم، سياستِ مبتني بر علم و جامعه ي علم محور، جزوِ شعارهاي امروز دنياست. ما اگر بخواهيم از قافله ي حركت جهاني عقب نمانيم - چه برسد به اينكه بخواهيم نقش تعيين كننده، پيش رونده و پيش برنده ايفا

كنيم - چاره اي نداريم جز اينكه يك نگاه بنياني و اساسي به آموزش و پرورش بيندازيم. در زمينه ي عدالت هم همين طور است. بعضي از دوستان به مسئله ي عدالت در آموزش و پرورش اشاره كردند؛ اگر ما در مديريت آموزش و پرورش به مسئله ي عدالت توجه كنيم، نتيجه اين خواهد شد كه در آينده ي كشور، عدالت نسبي بين قشرها و مناطق كشور برقرار خواهد شد. اگر ما امروز در آموزش و پرورش نگاه عدالت محور نداشته باشيم، نتيجه اين خواهد شد كه اختلاف طبقاتي در آينده ي كشور روزبه روز بيشتر خواهد شد؛ تأثيرات آموزش و پرورش را ببينيد! نگاهِ غير عدالت محور، اين است كه ما در كشور مدارس پيشرفته ي مجهز به بهترين تجهيزات در يك جاهايي، و مدارس محرومِ كپري يا شبيه كپري در يك مناطق ديگر داشته باشيم؛ معلم ممتاز برجسته براي تعدادي از مدارس، و معلمان خسته يا كم سواد براي تعداد ديگري از مدارس داشته باشيم. اين درست ضد نگاه عدالت محور است. نتيجه چه خواهد شد؟ نتيجه اينكه: جمعي از كودكان امروزِ ما بدون هيچ دليلي (جز اينكه يا پول دارند يا در يك منطقه ي برخوردار زندگي مي كنند) از عالي ترين تحصيلات برخوردار خواهند شد و يك عده ي ديگر در سطوح بسيار پاييني خواهند ماند، پيش نخواهند رفت و استعدادهايشان رشد نخواهد كرد. البته عدالت به معناي اين نيست كه ما با همه ي استعدادها با يك شيوه برخورد كنيم؛ نه، استعدادها بالأخره مختلف است؛ نبايد بگذاريم استعدادي ضايع بشود و براي پرورش استعدادها بايستي تدبير بينديشيم؛ در اين ترديدي نيست. اما ملاك، بايد استعدادها باشد، لاغير. عدالت، اين است. بنابراين نتيجه اين شد كه آموزش و

پرورش آن قاعده ي اساسي، (به قول معمارها و بنّاها) آن فونداسيون اساسي براي بناي رفيعي است كه ما مي خواهيم براي آينده ي كشورمان داشته باشيم. اين يك واقعيتي است كه ما را ده ها سال عقب نگه داشته اند و اين ده ها سال، تصادفاً در دوران شكوفايي و پيشرفت علمي بوده است. ما بدون اينكه خودمان بخواهيم و اراده اي داشته باشيم، ده ها سال - از اواخر دوران قاجار تا تمام دوران پهلوي - ما را عقب نگه داشتند؛ اين واقعيتي است. ما امروز بايد عرق بريزيم، تلاش كنيم و همه ي توانمان را مصرف كنيم تا اين فاصله را تا آن جايي كه ممكن است، كم كنيم. اعتقاد بنده بر اساس تجربه و نگاه هاي علمي كارشناساني كه در اين زمينه ها نظر داده اند، اين است كه «مي توانيم»؛ اين چيزي نيست كه ممكن نباشد. در سنن الهي و قوانين آفرينش، راه هاي ميانبر، فراوان است؛ هنر اين است كه اين راه ميانبر را كسي پيدا كند؛ بنابراين مي توانيم ؛ منتها تلاش لازم دارد. با اين مقدمه، آنچه كه ثابت مي شود، حرفي است كه چند نفر از شما برادرها و خواهرها گفتيد و بنده هم عميقاً به اين حرف معتقدم كه آموزش و پرورش، مهمترين دستگاه مولّد ماست؛ دستگاه مولّد، نه يك دستگاه مصرف كننده. ما بايستي براي آموزش و پرورش مايه بگذاريم. اين مايه گذاشتن، فقط پول نيست؛ پول فقط جزئي از مايه هايي است كه بايد گذاشت؛ مهمتر از پول، فكر است. بهترين و برجسته ترين فكرها بايد بنشينند براي آموزش و پرورش طراحي كنند؛ بايد فلسفه ي آموزش و پرورش اسلامي، واضح باشد و بر اساس اين فلسفه، افق آينده ي آموزش و پرورش كشور روشن

باشد؛ معلوم باشد ما دنبال چه هستيم و كجا مي خواهيم برويم و بر اساس آن خطكشي بشود، برنامه ريزي بشود و راه ها مشخص بشود؛ ما به اين احتياج داريم. آموزش و پرورش بايد از روزمرّگي بيرون بيايد؛ اين اساس حرف است. البته مخاطب اين حرف در درجه ي اول، وزير محترم و مسئولان عالي آموزش و پرورش اند و سپس همه ي كساني كه در سلسله مراتب آموزش و پرورش و در هر نقطه اي كه مي توانند در خارج كردن آموزش و پرورش ما از حالت روزمرّگي و اسارت در چهارچوب روشهاي متحجر و منسوخ تأثير بگذارند. من دو، سه نكته ي كوتاه هم در اينجا عرض بكنم؛ يكي مسئله ي «پرورشي» است. حالا معاونت پرورشي يا مركز پرورشي - به هر شكلي - سازماندهي اش به عهده ي خود مسئولان محترم است. به اين معنا كم اعتنايي و بي اعتنايي شد. آن روزي كه معاونتهاي پرورشي را از سطوح مختلف حذف كردند، بنده صريحاً با اين كار مخالفت كردم؛ به من هم نگفتند كه بنا ندارند اين حرف را گوش نكنند؛ اما گوش نكردند. مهمترين كاري كه بايد امروز در كنار آن قاعده سازي انجام بگيرد، اين است كه به مقوله ي پرورش - به هر شكلي - اهميت داده شود ؛ نه چون ما مسلمانيم، مسئله فقط اين نيست. امروز در دنياي غربِ از لحاظ دانش و فناوري پيشرفته، مسئله ي پرورش در بسياري از كشورها جزوِ آن مباني اصلي است؛ مسئول و مأمور پرورشي وجود دارد. به پرورش اهميت مي دهند. پرورش فقط ديندار شدن و عمق ايمان يافتن نيست كه ما دنبالش هستيم. پرورش تأثير خودش را در رفتارها، برخوردها، رشد شخصيت، تقويت اعتماد به نفس

و جوشاندن چشمه ي استعداد نشان مي دهد. بنابراين مسئله ي پرورشي، يك مسئله ي مهم است. مسئله ي ديگري كه من مي خواهم به عنوان يك نكته عرض بكنم، مسئله ي «قرآن» در آموزش و پرورش است. قرآن در آموزش و پرورش حقيقتاً مهجور واقع شده است. يك وقتي - چند سال قبل از اين - يكي از روحانيون محترم و مطلع از بسياري از مسائل تبليغي، يك نكته اي را به من گفت و من دقت كردم ديدم درست است و با تجربه هاي خود من هم كاملاً سازگار است. ايشان گفت كه من در كشورهاي اسلاميِ عمدتاً عربي با روشنفكرها كه برخورد مي كنم، حتّي روشنفكرهايي كه اهل دين و دينداري نيستند، مي بينم اينها با قرآن آشنايند. روشنفكرهاي كشور خودمان را كه نگاه مي كنم (غير از روشنفكران ديني؛ كه حالا يك عده روشنفكران ديني اند؛ كم هم نيستند و بحمداللَّه بيشتر هم شده اند و با مفاهيم اسلامي و با قرآن آشنايند) بسياري از آنها ما با قرآن اصلاً آشنا نيستند و مفاهيم قرآني را نمي دانند؛ اما در كشورهاي عربي مي دانند. اين نكته را آن آقا به من گفت. من ديدم راست مي گويد؛ ما با اين سياستمداران، نخبگان سياسي و نخبگان فرهنگي و روشنفكري كشورهاي عرب از سالهاي متمادي قبل تا امروز ارتباط داشته ايم. اينها در اظهارات و حرفهايشان از آيات قرآن استفاده مي كنند؛ مثلاً ما در حرفهايمان چطور از شعر سعدي استفاده مي كنيم؛ همه ي مردم «توانا بود هر كه دانا بود» را مي دانند، از اشعار سعدي و حافظ در محاورات خودمان، در سياست، مسائل گوناگون و اظهارنظرهاي روشنفكري استفاده مي كنيم؛ آنها از قرآن همين طور استفاده مي كنند؛ ولي ما استفاده نمي كنيم. علت اين است

كه در دوراني طولاني، قرآن در آموزش و پرورش ما، به خصوص در آن سنين يادگيري مهجور بوده يا اصلاً وجود نداشته است. آن قديم - زمان كودكي ما - يك چيزهاي مختصري بود و بعد به تدريج همين طور كمرنگ شد و بالأخره حذف شد. بعد از پيروزي انقلاب، توقع اين بود كه يك كارِ كارستاني انجام بگيرد. كارهايي هم شده است، ليكن جاي حضور قرآن در دوره هاي گوناگون - چه دبستان، چه دبيرستان و چه راهنمايي - واقعاً خالي است. بايد فكر بشود. نه به شكل تحميلي، نه به شكل بيزاركننده و دوركننده؛ بلكه به شكل صحيح. امروز پيش از اينكه به اين جلسه بيايم، از يك كشور عربي كتابي براي من آوردند، كه يك كتاب لغت عربي است. با سليقه ي خوبي بخشهايي از آيات قرآن را به مناسبت ادبيات عرب آورده است. البته اين بخت عرب زبانهاست كه براي ادبياتشان مي توانند از قرآن استفاده كنند؛ ما البته نمي توانيم؛ چون ادبيات فارسي با قرآن ارتباط مستقيمي ندارد؛ بايد قرآن را براي ما ترجمه كنند. اما به هر حال اين يك نياز است. امروز خوشبختانه حركت قرآني در كشور خيلي خوب است؛ ليكن در آموزش و پرورش بايد نهادينه شود. نقش معلمان، نقش مهمي است. يكي از چيزهايي كه من خيلي خوشحال شدم و ديدم تقريباً تعداد زيادي از دوستان رويش تكيه كردند، مراكز تربيت معلم است. من هم به مسئولان قبلي و مسئولان فعلي راجع به مراكز تربيت معلم سفارش كرده ام؛ خيلي مهم است. ما معلم باسواد، معلم مطلع و معلم كاردان و حرفه اي در كار خود نياز داريم. نمي شود ما نگاه كنيم هر كسي بيكار

بود، بگوييم آقا تو بيا اينجا درس بده، آن هم در رشته هايي كه خيلي اوقات اصلاً از آنها اطلاعي ندارند. ما درس ديني مان را در خيلي از مدارس، به كساني مي دهيم كه هيچ مهارت و خبرويتي در اين كار ندارند؛ اين كه درست نيست. به هر حال، دوره ي خوبي است. دولت كار و تلاش خوشبختانه بر سر كار است. اهداف انقلاب و مسائل گوناگون اساسي مورد توجه است. حداكثر استفاده را بايد كرد. همه ي كساني كه در مقوله ي آموزش و پرورش يك دستي و مهارتي دارند، بايد در اين زمينه همكاري كنند. البته مسئولان محترم بايد از اين امكانات و تواناييها استفاده كنند تا بتوان يك بناي مستحكمي براي آموزش و پرورش ساخت و با توجه به تحولي كه امروز كشور دارد و آينده اي كه خودمان براي كشورمان ترسيم كرده ايم، (كه معيارش هم همين چشم انداز بيست ساله است و اين سند چشم انداز، بسيار چيز باارزشي است.) بايد آموزش و پرورشمان را تحول بدهيم؛ ما در آموزش و پرورش احتياج به تحول داريم. به هر حال، ديدار خوبي بود، براي ما روز خوبي بود و همين طور كه عرض كردم، اگرچه كه از بيانات دوستان استفاده كرديم، نكاتي را هم عرض كرديم؛ ليكن هدف اصلي از اين ديدار، اظهار ارادت به معلمان و خانواده ي بزرگ آموزش و پرورش بود كه حق آنها تكريم و احترام گذاشتن است. اميدواريم ان شاءاللَّه تلاش شما و همه ي مسئولان، مشمول قبول الهي و توجهات حضرت بقيةاللَّه و ان شاءاللَّه مورد رضاي ارواح مطهر شهيدان و امام بزرگوارمان قرار بگيرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مديران و برنامه سازان رسانه اي كشورهاي مختلف

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مديران و

برنامه سازان رسانه اي كشورهاي مختلف بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

به ميهمانان عزيز - كه در اينجا هستند و در جشنواره حضور داشتند - خوش آمد عرض مي كنيم. معتقدم كه اين گردهماييها و نشستها - به خصوص در شرايط كنوني دنيا - مي تواند به سود بشريت تمام بشود. مطالبي را به دوستان عرض مي كنم و اميدوارم كه پاسخ به اين دو، سه تا سؤالي كه از طرف بعضي از حضار شد، در خلال اين حرفها داده شود. راديو - كه شما گردهمايي تان بر محور آن است - همچنان رسانه ي مهمي است؛ يعني با وجود پديد آمدن رسانه هاي بعدي، نقش راديو همچنان نقش مهم، اثرگذار و بسيار گسترده اي است و اين به خاطر امتيازاتي است كه اين رسانه دارد. اهميت تأثيرگذاري هر رسانه اي، وظيفه ي برنامه سازان آن رسانه را سنگين تر مي كند. من مي خواهم روي اين مسئله ي سنگيني وظايف شما مديران و برنامه سازان رسانه ي راديو، قدري تأكيد كنم. امروز رسانه ها در دنيا فكر، فرهنگ، رفتار و در حقيقت هويت فرهنگي انسانها را القاء مي كنند و تعيين كننده هستند. رسانه ها مي توانند در بهبود وضعيت زندگي انسان مؤثر باشند؛ مي توانند در گسترش صلح و امنيت جهاني مؤثر باشند؛ مي توانند در ارتقاي اخلاق و معنويت در ميان انسانها مؤثر باشند و مي توانند انسانها را خوشبخت تر كنند؛ متقابلاً مي توانند وسيله ي برافروختن جنگهاي خانمان سوز باشند؛ مي توانند عادات و آداب و رفتارهاي مضر را در ميان مردم رايج كنند؛ مي توانند ملتهايي را از هويت انساني خودشان و هويت ملي شان تهي كنند و مي توانند احساس تبعيض را در انسانها زنده كنند. رسانه ها امروز نقش شان خيلي زياد است. اگر در سطح بين المللي مديريت و برنامه سازي رسانه اي بر اساس معيارهاي اخلاق، فضيلت، برابري

و تكيه ي بر مفاهيم واقعي انساني باشد، ملتها سود خواهند برد. اگر رسانه ها برنامه سازي و مديريتشان بر اساس منافع كمپانيهاي اقتصادي، ثروتمندان بين المللي، قدرتمندان تماميت خواه و انحصارطلب باشد، يقيناً بشر زيان خواهد كرد. رسانه ها مي توانند زمينه ساز گفتگوي آزاد و دوجانبه و چندجانبه ي بين ملتها باشند. اين يكي از بزرگ ترين امتيازات رسانه هاي عمومي و فراگير است. رسانه ها مي توانند به صورت اخلاقي و استدلالي، مفاهيم ملتها را ميان يكديگر تبادل كنند و دادوستد معنوي و اخلاقي و فرهنگي كنند؛ اين مسئله ي بسيار ارزشمندي است. مي توانند سطح آگاهي و معرفت مردم را ارتقاء دهند. اگر رسانه ها در دنيا عادلانه اداره شوند، جاده ي رسانه اي، يك جاده ي يك طرفه نباشد، ملتها به معناي حقيقي كلمه، حرف يكديگر را گوش كنند و مفاهيم محترم در نزد يكديگر را بشناسند، اين به نزديكي ملتها كمك خواهد كرد. همان طور كه در بيانات چند نفر از شما دوستان، به اشاره يا تصريح بيان شد، بسياري از دشمنيهاي موجود ميان ملتها - كه از اين دشمنيها صاحبان قدرت و ثروت سوءاستفاده مي كنند - ناشي از عدم تفاهم و سوءتفاهم است. حرف يكديگر را نمي دانند. من اگر يك نگاهي به وضع رسانه اي دنيا بكنم، نگاه من به وضع كنوني رسانه در دنيا، يك نگاه خوش بينانه اي نيست؛ اين را بايد به شما مديران و برنامه سازان بگويم. آنچه را كه رئيس محترم اين اتحاديه از لحاظ پيشرفتها و اينها بيان كردند، اينها را من رد نمي كنم، وجود دارد؛ ليكن نگاه به وضع رسانه اي در دنيا، يك نگاه اميدواركننده، دلگرم كننده و راضي كننده نيست. امروز جاده ي رسانه اي و ارتباطات، يك جاده ي دوجانبه و چندجانبه نيست؛ يك جاده ي يك طرفه است؛ يعني بايد

گفت آنچه را كه صاحبان قدرت رسانه اي و امپراطوري رسانه اي مي پسندند، با استفاده از علم و فناوري پيشرفته، به زواياي دنيا منتشر و منعكس مي كنند. آنچه آنها مي پسندند، چيست؟ آن مفاهيمي كه آنها مي خواهند منتشر كنند، چيست؟ آيا يك مفاهيم انساني است؟ آيا برخاسته ي از حس فضيلت طلبي است؟ آيا واقعاً در آن، عدالت انساني وجود دارد؟ چنين چيزي را ما مطلقاً احساس نمي كنيم. امروز امپراطوري خبري و رسانه اي دنيا، تقريباً به طور كامل و نزديك كامل، در انحصار كساني است كه آنها براي دنيا فضيلت اخلاقي، دين، ايمان، معنويت و صلح را نمي خواهند. همان كساني بيشترين تسلط را بر رسانه هاي دنيا دارند كه بزرگ ترين كارخانه هاي اسلحه سازي را دارا هستند؛ منهدم كننده ترين و ويران گرترين بمبهاي اتمي در اختيار آنهاست يا مرتبط با آنهاست؛ سياستهاي سلطه جويانه جزوِ كارهاي روزمرّه و دائمي آنهاست. رسانه ها بيشتر در اختيار اينهاست. البته امروز با پنجاه سال و بيست سال پيش تفاوت كرده است؛ ملتها و كشورهاي مستقل، به رسانه هايي دسترسي پيدا كرده اند؛ تا حدودي كار خودشان را مي كنند؛ اما همچنان بين آن چيزي كه هست و آن چيزي كه بايد باشد، فاصله ي زيادي هست؛ يعني همان جاده ي دوطرفه و چندطرفه كه بتواند باطن ملتها و مفاهيم محترم در چشم ملتها را به درستي به يكديگر منتقل كند. امروز شما سياستهاي رسانه اي مسلط دنيا را ملاحظه كنيد. مصلحت آنها اقتضاء مي كند كه اسلام را با تروريست مساوي بدانند. اين كار با سرعت هر چه بيشتر و با استفاده هر چه بيشتر از فناوريهاي پيشرفته انجام مي گيرد. مصلحت آنها اقتضاء مي كند كه متقابلاً امريكا را مظهر حقوق بشر و دمكراسي به حساب آورند. اين كار

به راحتي و با شيوه هاي پيچيده و بسيار پيشرفته ي رسانه اي در دنيا انجام مي گيرد. دروغهاي بزرگ مثل حقيقت در امواج راديويي، تلويزيوني، اينترنتي و غيره منعكس مي شود. همان طور كه بعضي از دوستان اشاره كرديد، ناگهان در سطح دنيا مسئله ي اول مي شود آنفولانزاي مرغي؛ كه شايد تلفاتش در همه ي دنيا به هزار نفر هم نمي رسد. در همان حال صدوبيست هزار شهروند عراقي غير مسلح كه به وسيله ي امريكاييها يا مرتبطين تروريستشان از بين مي روند، مسكوت مي ماند؛ ناگهان دنيا پُر مي شود از اينكه ايران به دنبال ساختن سلاح هسته اي است. خود آن كساني كه اين سياست تبليغاتي را اتخاذ مي كنند و آن را ترويج مي كنند، به وضوح مي دانند كه اين يك دروغ است؛ ليكن مصلحت مديريت امپراطوري رسانه اي و خبري اين را اقتضاء مي كند، پس بايد گفته شود و گفته مي شود. از اينكه يك ملتي با تلاش خود به يك فناوري پيشرفته اي دست پيدا كرده كه آن را وام دارِ هيچ كس نيست و مي خواهد از آن استفاده ي صلح آميز بكند، از اين اسمي در رسانه هاي دنيا برده نمي شود! در قضيه ي فلسطين اگر يك انفجار در يك منطقه اي از فلسطين اتفاق بيفتد كه عده اي صهيونيست در آن زخمي شوند، به عنوان يك فاجعه ي بزرگ در دنيا منعكس مي شود؛ اما متقابلاً كشتار هر روزه ي فلسطينيها - هر روزه ي بدون مبالغه - به وسيله ي سربازان و اعلام رسمي ترور فعالان فلسطيني از سوي رهبران دولت اسرائيل، اين مسكوت مي ماند و منعكس نمي شود، بعد به ذهنها نمي رسد. اين، آن مشكلات و بيماريهاي مزمن و دردهاي بزرگ مسئله ي رسانه ي عمومي و امواج رسانه اي در دنياست. اساس قضيه اينهاست. دانشي كه اين رسانه هاي روان و آسان و

سريع را در اختيار بشر گذاشته، بايد بتواند بشر را خوشبخت كند. اين خوشبختي به اين صورت انجام مي گيرد كه ملتها بتوانند به روشني از مفاهيم موردنظر يكديگر مطلع شوند؛ بتوانند حرف و درد يكديگر را بفهمند؛ انگيزه هاي يكديگر را بفهمند و تشخيص دهند. شما ببينيد اگر امروز مثلاً ملت امريكا نظر ملت ايران را در مورد مسائل مهم مطرحِ امروزِ جهاني بدانند، چه اتفاقي مي افتد؛ در مورد مسئله ي حقوق بشر، مسئله ي مردم سالاري ديني - كه شعار ماست - حرف ايران در زمينه ي مردم سالاري ديني، حرف ملت ايران در زمينه ي نقش دين در زندگي مردم و تأثيري كه دين مي تواند بگذارد، نقش زن در زندگي اجتماعي و نگاه اسلام به زن؛ فرض كنيد ملت امريكا يا ملتهاي اروپايي، اينها را از زبان خود ملت ايران بشنوند - كه اينها را گمان مي كنم شماها هم كه اصحاب رسانه هستيد، نشنيده ايد، چه برسد شهروندان معمولي كشورهاي غربي - در آن صورت، اتفاقات مهمي در دنيا رخ خواهد داد؛ بسياري از سوءتفاهمها از بين خواهد رفت؛ بسياري از گره هاي ملتها باز خواهد شد و گستره ي تصميم گيريهاي سياستمداران و قدرتمندان بر اساس منافع امپراطوريهاي پولي و مالي در دنيا محدود خواهد شد. امروز سياستمداران و قدرتمندان دنيا از ناآگاهي ملتهاي خودشان استفاده مي كنند و بسياري از حرفها و كارها را در سطح دنيا به نام ملتها انجام مي دهند. ممكن است اگر حقيقت را ملتها بدانند، به اين كارها راضي نباشند و به اين همكاريها تن ندهند و اين دولتها را قبول نكنند. رسانه ها مي توانند چنين نقشي داشته باشند و مي توانند به معناي حقيقي كلمه، به خوشبختي انسانها كمك كنند. اگر در

مديريت و برنامه سازي رسانه اي، دين، اخلاق و فضيلت حاكم باشد، يقيناً رسانه ها وضع بهتري خواهند داشت و وضع بشريت از آنچه كه امروز هست، بهتر خواهد شد. من توصيه مي كنم در اين طور گردهماييها لااقل به همان اندازه اي كه در زمينه هاي فني و كاري تبادل نظر مي شود، در زمينه ي آرمانهاي انساني و چگونگي به كار گرفتن اين فضيلتها و آرمانها مذاكره و فكر بشود؛ براي اينكه معنويت و اخلاق وارد جريان رسانه اي دنيا بشود و اين پيشرفت و حركت علمي بسيار باارزشي كه در دنيا انجام گرفته و رسانه ها را اين طور ارتقاء بخشيده، در خدمت بشريت قرار بگيرد. اين، آن مطلبي است كه من به دوستان عرض مي كنم. اميدوارم كه اين دو، سه نفر دوستي كه سؤال كردند، پاسخ سؤالات خودشان را در آنچه كه ما گفتيم، يافته باشند. من از مديران صدا و سيماي جمهوري اسلامي هم به خاطر اينكه اين اجتماع را به راه انداختند و اين برنامه را ترتيب دادند و از شما ميهمانان عزيز دعوت كردند، تشكر مي كنم و اميدوارم كه در اين چند روز به شما خوش گذشته باشد و ان شاءاللَّه با خاطرات خوب ايران را ترك كنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم هفدهمين سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى(ره)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم هفدهمين سالگرد ارتحال حضرت امام خميني(ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللَّه رب العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيةاللَّه في الأرضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. الم تر كيف ضرب اللَّه مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها في السّماء. تؤتي اكلها كل حين بأذن ربها و يضرب

اللَّه الامثال للناس لعلّهم يتذكّرون». هفده سال از غروب اين خورشيد فروزان، از افق ديد ما، گذشت؛ هفده سال از آن شب و روز اندوهبار - كه ملت ايران را در ماتم فرو برد - گذشت. امام عزيز ما از چشم ما ناپديد شد؛ جسم او از ميان ما رفت؛ وليكن حقيقت امام، فكر امام، روح امام، درس امام و مكتب امام در ميان ملت ما و در ميان امت اسلامي باقي ماند. اين شجره ي طيبه - همچناني كه در اين آيه ي شريفه تلاوت شد - شاخ و برگ بر سرتاسر فضاي زندگي امت اسلامي گسترانيد؛ روزبه روز ريشه دارتر شد؛ روزبه روز مستحكمتر شد. اين كلمه ي طيبه و شجره ي طيبه ي «جمهوري اسلامي» است كه محصول آن، بيداري در دنياي اسلام و مجد و عظمت و پيشرفت در كشور ما و ميان مردم ما بود. ملت ما از اين شجره ي طيبه، ميوه هاي شيريني را چيد كه براي يك ملت، اين ثمرات شيرين، حياتي است. نكته ي اول اين است كه ما ملتي گمنام و دنباله رو سياست قدرت هاي بيگانه بوديم؛ ملتي منفعل در مقابل تصميم گيري دولت هاي متنفذ بوديم؛ يك روز امريكا، قبل از آن انگليس، يك روز روس؛ اما اين شجره ي طيبه ما را به يكي از اثرگذارترين ملت هاي عالم و اثرگذارترين كشور و ملت در اين منطقه تبديل كرد. اين، اعتراف دشمنان ماست. ما ملتي بوديم خودباخته و به نيروهاي دروني خودمان ناآشنا و بي اعتقاد، و به زرق و برق بيگانگان چشم دوخته و فريفته؛ ولي اين شجره طيبه ما را به ملتي با ابتكار، با اعتماد به نفس، با حرف هاي نو و تازه در زمينه هاي گوناگون تبديل كرد.

ثمرات شيرين اين شجره ي طيبه، امروز هزاران محقق و پژوهشگر، هزاران عالم و دانشمند، هزاران مغز متفكر و سرانگشت كارآمد در انواع و اقسام عرصه ها و صحنه هاست؛ چه در علوم انساني، چه در علوم تجربي، چه در مسائل اجتماعي، چه در سياست و چه در دين. امروز ما كشوري هستيم با جمعيت غالباً جوان، پُرانگيزه، باايمان و داراي همه ي شرايط پيشرفت. ثمرات اين شجره ي طيبه در همه جاي دنياي اسلام هم قابل مشاهده است؛ مسلمانان جهان بيدار شده اند و هويت اسلامي خودشان را بازيافته اند؛ آنها از مسلماني خودشان احساس عزت كرده اند. در كشورهاي اسلامي، جوانان، دانشگاهيان، روشنفكران و نخبگان، دلشان مجذوب هدف هاي اسلامي است و براي آن ارزش قائلند؛ براي آن تلاش مي كنند. در دنياي اسلام، ملت هايي از بركت اين شجره ي طيبه، هويت حقيقي و هويت ملي و اسلامي خودشان را بازيافته اند و با اينكه در طول ساليان متمادي در پنجه ي قدرت ابرقدرت ها بوده اند، احساس قدرت كرده اند. امروز فلسطين يك نمونه است، عراق يك نمونه است، شمال آفريقا نمونه هاي متعدي دارد، لبنان يك نمونه است. آرمان، اسلام و استقلال در ميان اين ملتهاست و آنها اميدوارانه و پُرانگيزه تلاش مي كنند. اينها ثمرات همان شجره ي طيبه اي است كه اين مرد بزرگ، اين عبد صالح، با قيام خود و با خصوصيات منحصربه فرد خود توانست غرس كند. نكته ي دوم اين است كه عامل اصلي پيشرفت امام بزرگوار ما و موفقيت او اين است كه به يك اصل قرآني، به يك حقيقت قرآني، با همه ي وجود، با همه ي دل، ايمان آورد و با همه ي توان در راه آن تلاش و كار كرد. آن اصل قرآني همان چيزي است كه

در اين آيه ي شريفه ي «ان تنصروااللَّه ينصركم و يثبت اقدامكم» و در آيات متعدد ديگر از آن ياد شده و بر آن تأكيد شده است: اگر خدا را نصرت كنيد، خدا هم شما را نصرت خواهد كرد؛ اگر در راه خدا قدمي برداريد، خداوند متعال هم شما را ده ها و صدها قدم جلو خواهد برد. اين، اصل قرآني و يك حقيقت است؛ يك قانوني الهي است. نصرت خدا به معناي نصرت دين اوست. دين خدا، فقط طهارت و نجاست نيست، فقط اعمال ظاهري ديني نيست؛ دين خدا يعني برنامه ي سعادت بشر در دنيا و آخرت. اين برنامه همان طور كه ضامن رشد و اعتلاي معنوي جوامع بشري است، ضامن زنده كردن استعدادهاي فكري و رشد دادن به شخصيت و توانايي هاي آنها هم هست. دين خدا همچناني كه به معنويت نظر دارد، به زندگي دنيايي انسان هم نظر دارد و براي خوشبختي انسان برنامه دارد. اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) در نهج البلاغه، هدف از بعثت نبي مكرم اسلام را اين گونه معين مي كند: «ليثيروا لهم دفائن العقول»؛ تا گنجينه هاي خرد را در درون مردم استخراج كند و به فعليت برساند. در زيارت اربعين سيدالشهداء (عليه السّلام) هم مي خوانيم: «ليستنقذ عباده من الجهالة و حيرة الضلالة»؛ قيام حسيني براي اين است كه ابرهاي جهل و غفلت را از افق زندگي انسان ها برطرف كند و آنها را عالم كند؛ آنها را به هدايت حقيقي برساند. نصرت خداي متعال در واقع معنايش اين است كه در جهت احياي سنت هاي الهي قدم برداريم؛ در طبيعت و جامعه اثر بگذاريم؛ در بيدار كردن فطرت ها اثر بگذاريم؛ براي نجات انسان از مجموعه ي عوامل بدبختي و تيره روزي تلاش كنيم.

اين، نصرت ماست براي دين خدا. امام براي نجات و رهايي كشور و ملت خود، اين حقيقت قرآني را به كار گرفت و خدا را نصرت كرد؛ قيام و اقدام كرد. خداي متعال هم او را نصرت كرد و به حركت او بركت بخشيد؛ به يك قدم او صد قدم پاسخ گفت. ما نصرتي را كه خودمان درباره ي دين خدا مي كنيم - نسبت اين را - با نصرتي كه خدا مي كند، اگر بخواهيم بسنجيم، از نسبت يك به صد و يك به هزار هم بيشتر است. ما يك قدم برمي داريم؛ اما خداوند متعال نصرتش را وقتي شامل حال ما مي كند، در حقيقت صد و هزار قدم ما را به جلو مي برد. بنابراين، فاصله ي بين نصرت ما و نصرت خدا، بسيار زياد است. براي نجات يك كشور، ميليون ها عامل و فعل و انفعال لازم است: عوامل طبيعي، عوامل انساني، عوامل بين المللي، عوامل سياسي و اقتصادي. مجموعه ي اين عوامل بايد به كار بيفتد تا يك ملتي بتواند در زندگي خودش تحول ايجاد كند. اين عوامل، دست ما انسان ها نيست و با اراده ي ما ارتباط مستقيمي ندارد؛ اما ما وقتي كه «قيام للَّه» مي كنيم، خداي متعال با يك حركت ما هزاران و ميليون ها حركت و فعل و انفعال را در فضاي زندگي اجتماعي به وجود مي آورد و تحول ايجاد مي شود؛ عيناً مثل طبيعت. شما يك نهال كوچك را در خاك فرو مي كنيد - از شما فقط همين كار است. اين، كار كمي است - اما اين نهال با ميليون ها فعل و انفعال در خاك و در خودِ بافت گياهي، در فضا و هوا به يك درخت بزرگ تبديل

مي شود؛ شاخ و برگ مي دهد؛ ميوه مي دهد و نسبت به آن وضعيت اول، صدها و هزارها برابر تغيير پيدا مي كند. كار شما در مقابل آن همه فعل و انفعالات هيچ است؛ اما اگر شما همان كار كوچك را كه نشاندن اين نهال در زمين است، انجام ندهيد، اين همه فعل و انفعالات انجام نمي گيرد. امام «قيام للَّه» كرد و خودش با همه ي وجود وارد ميدان شد. با فرياد خود، با تلاش خود، با قبول زحمات، ملت را پاي كار آورد. با اين حركت و با اين عزم راسخ، خداوند متعال آن ميليون ها عامل و فعل و انفعال را بر اين حركت مترتب كرد و آنچه اتفاق افتاد، به يك معجزه شبيه بود؛ يعني تشكيل نظامِ مبتني بر اسلام در يك نقطه ي حساس؛ به خاطر اين حركت امام، كه البته آماج دشمني و كينه ي همه ي صاحبان زور و زر در سرتاسر عالم است؛ اما بر خلاف نظر آنها، اين حقيقت تحقق پيدا كرد. نكته ي سوم اين است كه يك واقعيت شگفت آوري در انقلاب ما وجود دارد كه اين انقلاب را يك حالت استثنايي مي بخشد و آن اين است كه در قوانين علوم اجتماعي درباره ي انقلاب ها، مي گويند انقلاب ها همچناني كه يك فرازي دارند، اوجي دارند، يك فرودي هم دارند؛ مثل سنگي كه شما پرتاپ مي كنيد؛ تا وقتي كه قدرت بازوي شما پشت سر اين سنگ است، برخلاف جهت جاذبه ي زمين حركت مي كند؛ اما وقتي اين قدرت از جاذبه ي زمين كمتر شد، اين سنگ به سمت جاذبه ي طبيعي زمين برمي گردد. آن قوانين مي گويند تا وقتي شور و انگيزه ي انقلابي در مردم هست، انقلاب ها به سمت جلو حركت مي كنند،

اوج مي گيرند، بعد هم بتدريج اين شور و هيجان و اين عاملِ حركت به پيش، كم مي شود و در مواردي تبديل به ضد خود مي شود؛ انقلاب ها سقوط مي كنند و برمي گردند پايين. انقلاب هاي بزرگ دنيا كه در تاريخ دويست سال اخير ما اينها را مي شناسيم، بنا بر همين تحليل، همه با آن نظريه قابل انطباق هستند؛ اما انقلاب اسلامي از اين تحليل جامعه شناختي بكلي مستثناست. در انقلاب اسلامي پادزهرِ فرود انقلاب در خود اين انقلاب گذاشته شده است. بارها عرض كرده ايم كه تجسم انقلاب در «جمهوري اسلامي» و در «قانون اساسي جمهوري اسلامي» است. نويسندگان قانون اساسي كه از نظر امام و مكتب امام درس گرفته بودند، در خود اين قانون عامل تداوم بخشِ انقلاب را گذاشته اند: پايبندي به مقررات اسلامي و مشروعيت بخشيدن به قانون، مشروط بر اين كه بر طبق اسلام باشد؛ و مسأله ي رهبري. من چند سال قبل در مقايسه ي بين نظام جمهوري اسلامي و نظام شوروي سابق - كه امريكايي ها و غربي ها توانستند نظام شوروي را مضمحل كنند و طمع بسته بودند كه همان جريان را نسبت به انقلاب اسلامي انجام بدهند - گفتم كه تفاوت هاي اين دو نظام، تفاوت هايي است كه نمي تواند محكومِ يك قانون باشند. در نظام جمهوري اسلامي، اساس حركت بر پايبندي به مباني است. آن چيزي كه به عنوان مبدأ مشروعيت اين نظام محسوب مي شود، يعني ولايت الهي كه منتقل مي شود به فقيه، مشروط است به پايبندي بر احكام الهي. آن كسي كه در رتبه ي رهبري نشسته است، اگر نسبت به آرمان هاي اسلامي، نسبت به قوانين اسلامي از لحاظ نظري يا عملي، بي قيد شود، از مشروعيت مي افتد و ديگر

اطاعت او بر كسي واجب نيست، بلكه جايز نيست. اين، در خود قانون اساسي، يعني در خود سند اصلي انقلاب، ثبت شده است. بنابراين، شما اگر امروز به امواج دشمني و كينه ورزيِ دشمنان انقلاب اسلامي نگاه كنيد، مي بينيد كه مهم ترين آماج دشمني آنها با همين دو سه اصلي است كه مربوط به اين عامل تضمين كننده و نگهدارنده ي انقلاب است. لذا اين انقلاب شكست خوردني نيست؛ اين انقلاب فرود آمدني نيست؛ اين انقلاب از سير و حركت خود باز نمي ايستد؛ چون جامعه ي ما يك جامعه ي مؤمن و ديني است و دين و ايمان اسلامي در اعماق دل مردم، از همه ي قشرها، نفوذ دارد؛ مردم به معناي حقيقي كلمه به دين معتقدند. بنابراين، آن چيزي كه جزو ارزش هاي ديني باشد، براي مردم معتبر است و حراست از آن كه در قانون آمده است، از نظر مردم يك وظيفه است. الان شما مشاهده مي كنيد كه شانزده سال بعد از رحلت امام و بيست وشش سال بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، دولتي بر سر كار مي آيد كه شعار اصليِ آن، پيروي از آرمان هاي اسلام و انقلاب و عدالت است و مردم هم رأي و دل و خواست و جهت حركتشان همين است. هر چند دشمنان، مخالفان و كينه ورزان بين الملليِ اين ملت و اين انقلاب و نظام جمهوري اسلامي درباره ي اين ملت جور ديگري فكر مي كنند؛ اما ما مردم خودمان را مي شناسيم و اين مردم حقيقت خودشان، دل خودشان، جهتگيري خودشان را كه همان جهتگيري عميق اسلامي است، در انتخاب هاي خود و در حركت و شعارهاي خود به روشني نشان مي دهند. نكته ي چهارم اين است كه سرمايه اي كه امام براي كشور و ملت

ما ذخيره كرده است، يك سرمايه ي تاريخي و حياتي است. اين سرمايه و ذخيره ي ارزشمند، استقلال سياسيِ ماست؛ خودباوري ملي ماست؛ خودباوري فرهنگي ماست؛ ايمان عميق مردم ماست؛ شجاعت ملت و مسؤولان ما در مقابل تهديدهاي دشمن و فريب نخوردن در برابر تمجيدها و تطميع هاي اوست؛ اينها درس هايي است كه امام عزيز ما در طول ده سال با نفس گرم خود، با روش خود، با ممشاي خود، به ملت ما درس داد و فضاي كشور ما پُر است از اين درس ارزشمند. ما بايد اين ذخيره را نابود نكنيم؛ ما بايد اين ذخيره را نفروشيم؛ ما بايد اين ذخيره و سرمايه ي ارزشمند را راكد هم نگذاريم و آن را مصرف روزانه ي سياسي خودمان هم نكنيم، بلكه بايد اين ذخيره را با دقت و مراقبتِ تمام حفظ كنيم و از سود اين ذخيره و سرمايه ي ارزشمند، آينده ي كشور و تاريخ خودمان را بسازيم. عزيزان من! كشور ما در مسير رشد و پيشرفت افتاده است و از آن حالت خواب آلودگي و رخوتي كه در طول ده ها سال بر او تحميل شده بود، با انقلاب عظيم ما و نظام جمهوري اسلامي ما، بيرون آمده است. ما در كشورمان هم منابع طبيعي فراوان و هم منابع انساني بسيار ارزشمندي داريم. امروز هر حركت علمي و تحقيقي كه بخواهد در علوم مختلف در اين كشور انجام بگيرد، استادان كار و محققان مي توانند ده ها، صدها، هزارها ذهن آماده را براي افتادن در اين كار پيدا كنند. ما امروز در همين مسأله ي فناوري هسته اي - كه مسأله ي روز ملت ما و مسأله ي روز دنياست - با اينكه سابقه اي هم نداشتيم و از

ديگران هم چيزي به وام نگرفتيم، توانسته ايم صدها جوان مؤمن و انديشمند و كارآمد، با مغزهاي فعال و با سرپنجه هاي هنرمند و قدرتمند، گرد بياوريم، تا بتوانند اين بار سنگين را براي ملت ما بر دوش بگيرند و به پيش ببرند. و در همه ي بخش ها همين طور است. منابع طبيعي و منابع انساني در كشور ما فراوان است. دولت هاي قبلي زمينه هاي زيادي را فراهم كردند، امروز هم بحمداللَّه دولتِ كار و تلاش و مجاهدت بر سر كار است و بايد از زمينه هاي آماده شده ي قبلي حداكثر استفاده را بكنند؛ نقايص قبلي را بايد جبران كنند و از هماهنگي و همدلي اين ملت عظيم و قدرشناس حداكثر استفاده را بكند، تا كشور ما كه در مسير رشد و پيشرفت هست، باز هم جلو برود و گردنه هاي گوناگون را طي كند و خود را به قله ي زندگي - كه حق ملت ايران است - نزديك كند. اما آنچه براي بناي آينده ي ما لازم است: اولاً، تقويت ايمان ديني است، كه ستون اصلي كار است. بدون ايمان ديني - كه دراين ملت داراي عمق هم هست - كاري پيش نمي رفت، بعد از اين هم كاري پيش نمي رود. بايد ايمان ديني تقويت شود. دوم، عدالت، كه بزرگترين نياز انسان هاست. بايد عدالت به عنوان يك پرچم برافراشته در دست مسؤولان قواي سه گانه و مسؤولان كشور باشد و به دنبال عدالت حركت بكنند. سوم، بايد علم را - كه مايه ي اقتدار ملي است - همه جدي بگيرند و دنبال كنند. كشوري كه مردم آن از علم بي بهره باشند، هرگز به حقوق خود دست نخواهد يافت. نمي شود علم را از ديگران گدايي كرد. علم،

درون جوش است؛ درون زاست. بايد استعدادهاي يك ملت به كار بيفتد تا يك ملت به معناي حقيقي كلمه عالم بشود. چهارم - علاوه ي بر اينها - آنچه كه زمينه و بستر به كار گرفتن ايمان و عدالت و علم است، اتحاد ملي و آرامش در سطح كشور است. اگر در كشور آرامش نباشد، نه از علم مي شود بهره برداري كرد، نه از ايمان، و نه مي شود عدالت را در جامعه مستقر كرد. امروز دشمنان اين ملت، بزرگترين جايزه را به كسي مي دهند كه بتواند اين پايه ها را متزلزل كند و با ايمان مردم بجنگد؛ ايمان به خدا، ايمان به مردم، ايمان به راه و ايمان به موفقيت را در دل هاي مردم تضعيف كند. امام داراي اين چهار ايمان بود: ايمان به خدا، ايمان به مردم، ايمان به اين راه و ايمان به موفقيت حتميِ آخر كار. اين ايمان ها در دل مردم، آنها را به حركت، به انديشيدن، به پيش رفتن، وادار مي كند. آن كساني كه ايمان به خدا، ايمان به مردم، ايمان به اين راه، ايمان به موفقيت را در مردم تضعيف كنند، براي دشمن كار كرده اند. دشمن، بزرگترين جايزه را به اين افراد مي دهد. همچنين آن كساني كه با حركت علمي كشور مخالفند؛ آن كساني كه دانشگاه ها، مراكز تحقيقي، مركز علمي را مي خواهند از علم و از تحقيق و پژوهش دور كنند، براي دشمن كار مي كنند. دشمن، بيشترين جايزه را حاضر است به اين افراد بدهد. آن كساني كه عليه امنيت ملت كار مي كنند، وحدت ملي را مخدوش مي كنند، به عنوان حمايت از اقوام، مي خواهند وحدت ايراني را - اين اقوام، همه ايراني اند؛ همه وفادار به

ايرانند و همه خود را ايراني مي دانند و به آن مفتخرند - متزلزل كنند، براي دشمن كار مي كنند. وظيفه ي دستگاه هاي مسؤول است كه دشمنان ملت را درست بشناسند؛ ايادي دشمن را در ميان مردم بدانند؛ جهتگيري هاي دشمنان را بشناسند و از حق ملت دفاع كنند؛ از امنيت ملت دفاع كنند؛ از دانش پژوهي و پيشرفت علمي در كشور دفاع كنند؛ اين وظيفه ي دستگاه هاي مسؤول است. نكته ي آخر: اين شجره ي طيبه اي را كه امام بزرگوار غرس كرد و خداي متعال بركت بخشيد و شاخ و برگ آن را اين چنين گسترده كرد، همه با هم بايد حفظ كنيم؛ هم مسؤولان، هم آحاد مردم، هم نخبگان سياسي، هم نخبگان علمي، هم اهل حوزه، هم اهل دانشگاه، هم كارگر و هم همه ي قشرهاي ديگر. اين، وظيفه ي همه است؛ همه، انقلاب و كشور را بايد از خود بدانند؛ همه، نظام جمهوري اسلامي را بايد از خود بدانند؛ همه، امت جمهوري اسلامي اند. ما آن كساني را غريبه مي دانيم؛ از اين دايره خارج مي دانيم، كه براي دشمن كار مي كنند. آن كسي كه امام و راه امام و وصيت نامه ي امام را قبول دارد، او «خودي» است؛ آن كسي كه استقلال ايران برايش داراي اهميت است و به آن پايبند است، «خودي» است؛ آن كسي كه عزت اين ملت و پيشرفت علمي اين ملت را دنبال مي كند، او «خودي» است. غريبه ها كساني هستند كه مشتاق سلطه ي امريكايند؛ آن ها كساني هستند كه در خانه، براي دزدِ كمين گرفته كار مي كنند و به نفع او اقدام مي كنند. غريبه آن كسي است كه بلندگوي افكار و اهداف دشمنان اين ملت است. آن كسي كه سخن ملت را مي گويد،

آن كسي كه از زبان اين ملت حرف مي زند، آن كسي كه با دشمنان اين ملت دشمني مي كند، آن كسي كه در راه مصالح اين ملت در هر بخشي قدم برمي دارد، جزو سربازان جمهوري اسلامي است. آن كساني كه عمداً در قول و عمل، وحدت را مي شكنند و حركت در جهت خواست دشمن مي كنند، اينها در مقابل جمهوري اسلامي صف آرايي مي كنند. البته «خودي»ها مراقب باشند؛ غفلت نكنند. گاهي ديده مي شود بعضي از «خودي»ها از سر غفلت و ناداني - گاهي هم به ندرت، بعضي ناجوانمردانه - تحت تأثير كينه هاي شخصي، كارِ غريبه ها را مي كنند! اين افراد بايد به هوش باشند. اين ملت حركت كرده است؛ اين ملت قيام كرده است؛ اين ملت بخش مهمي از اين راه را پيش رفته است؛ اين ملت اقتدار خود را به دشمنان خودش نشان داده است؛ اين ملت همان ملتي است كه بيست وهفت سال است همه ي دستگاه هاي استكبار جهاني عليه او كمر بسته اند، تصميم گرفته اند، هم قسم شده اند و نتوانسته اند آن را شكست بدهند و به زانو دربياورند. اين ملت شايسته ي آن است كه انسان براي او مجاهدت كند؛ تلاش كند؛ كار كند. اين كشور استعداد مجد و عظمت دارد؛ اين كشور مي تواند به جايگاه تاريخي خود، كه شعاع پراكندن به همه ي دنياست، برسد. ما در اين راه حركت كرده ايم و اين ملت راه هاي دشواري را پيموده است و باز هم با تلاش مي تواند اين راه را به پايان برساند. چند جمله درباره ي تبليغات دشمنان عرض كنم: اين كولي بازي هاي تبليغاتي كه عليه ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي در دنيا، عمدتاً امريكايي ها و رسانه هاي صهيونيستي و امپراطوري خبري وابسته ي به صهيونيسم، به

راه مي اندازند، روي چند نقطه دائم تأكيد مي كنند و دائم ياوه گويي هاي خودشان را تكرار مي كنند، براي اينكه شايد بتوانند جوّ دنيا را عليه نظام جمهوري اسلامي و عليه ملت ايران تحريك كنند. آن چند نقطه: اول، اين كه عليه ايران اجماع جهاني است! دوم، اين كه ايران تهديد جهاني است! سوم، اين كه ايران در صدد ساختن بمب و سلاح هسته اي است! چهارم، اين كه ايران ناقض حقوق بشر است! همه ي حركت تبليغاتي دشمن بر روي اين چند جمله تكيه دارد و همين ها را با زبان هاي مختلف، با انواع ترفندها، در دنيا تكرار مي كنند. البته حقيقت براي ملت ما و براي بسياري از هوشمندان عالم هم روشن است؛ اما من به طور مختصر جمله يي عرض مي كنم: عليه ايران هيچ اجماعي وجود ندارد. اين دروغِ امريكايي ها و چند متحد امريكا در دنياست. در حركت شجاعانه ي فناوري هسته اي در ايران، صد و شانزده كشور غيرمتعهد از ايران حمايت كردند؛ سازمان كنفرانس اسلامي از ايران حمايت كرده است؛ دولت هاي مستقل، همه از ايران حمايت مي كنند. آن كساني هم كه با فشار امريكا و زير رودربايستي با امريكا گاهي واسطه مي شوند كه حرف هاي آنها را براي ما تكرار كنند، خودشان آهسته به ما مي گويند اين را امريكايي ها از ما خواسته اند؛ نظر خود ما اين نيست! كشورهاي دنيا، كشورهايي كه مي خواهند آينده ي خودشان را تأمين كنند، همه با انحصار فناوري هسته اي در چند كشور دنيا مخالفند. اين كه هيچ كشوري حق ندارد به فناوري هسته اي دست پيدا كند، يعني تا بيست سال ديگر همه ي كشورهاي گوناگون دنيا بايد براي تأمين انرژي خودشان دست گدايي به سمت چند كشور غربي و اروپايي دراز كنند و

از آنها انرژي بطلبند، براي اينكه بتوانند زندگي خودشان را اداره كنند. چه كسي، كدام كشور، كدام ملت، كدام مسؤول صادق يك كشور حاضر است اين را بپذيرد؟! امروز ملت ما در اين راه گام جلو گذاشته است و پيشقدم شده است؛ شجاعانه در اين راه ايستاده است. ملت هاي جهان هيچ گونه عليه اين كار انگيزه اي ندارند، تا اجماعي داشته باشند؛ اجماع بين چند كشور انحصارطلبِ سياسي است و اجماع اينها ارزشي ندارد. ملت ها و كشورهاي دنيا، همه در زبان و در دل، ملت ايران و حركت نظام جمهوري اسلامي را در اين راه تأييد مي كنند و آن را مي پسندند. تبليغات چي هاي امريكايي و صهيونيستي مي گويند ايران يك تهديد جهاني است! ايران براي هيچ كشوري تهديد نيست؛ همه هم مي دانند كه واقعيت در مورد ايران اين است. ما هيچ همسايه اي را تهديد نكرده ايم؛ ما با همه ي كشورهاي اين منطقه روابط دوستانه و برادرانه داريم. روابط كشور ما و دولت هاي ما با كشورهاي اروپايي روابط سالم و خوبي است و در آينده كه گاز در تأمين انرژي نقش بيشتري پيدا مي كند، اين روابط با اروپا بهتر هم خواهد شد؛ چون آنها به گاز ما احتياج دارند. روابط ما با دنياي عرب، دوستانه و خوب است و مهم ترين مسأله ي ما در جامعه ي عربي، فلسطين است. ما در اين مسأله آنچه را كه آنها در دلشان هست، بر زبان مي آوريم و آن را با صراحت بيان مي كنيم. ما در قضيه ي فلسطين، يك موضع بسيار شفاف و روشني داريم كه ملت هاي عربي اين موضع را با همه ي وجود دوست دارند و از اينكه ما آن را ابراز مي كنيم، احساس عزت مي كنند.

همه ي مسؤولان كشورهاي عربي هم دلهايشان همين را مي خواهد؛ اگر چه بر اثر بعضي از ضرورت ها شايد نمي توانند به اين صراحت كه ما ابراز مي كنيم، بيان كنند. روابط ما با كشورهاي گوناگون اين منطقه و آسيا و مناطق ديگرِ جهان، روابط دوستانه است. آنها حق ايران، نقش ايران، تأثير ايران را مي دانند و براي آن اهميت قائلند. روابط ما با روسيه هم روابط خوبي است. روس ها بخوبي مي دانند كه اگر در ايران يك دولت طرفدار امريكا بر سر كار بود، چه به روز آنها مي آمد. ما منافع مشتركي با آنها داريم؛ در آسياي ميانه، در خاورميانه و در خود اين منطقه منافع مشتركي با آنها داريم. ما با دنيا مشكلي نداريم. ما هيچ تهديدي براي دنيا نيستيم و اين را همه ي دنيا مي دانند. امريكايي ها با كولي بازيِ تبليغاتيِ خودشان مي خواهند مطلب را بر افكار عمومي دنيا مشتبه كنند. البته نتوانسته اند، باز هم نخواهند توانست. مطلب بعدي آنها اين است كه ايران دنبال بمب هسته اي است! اين، يك حرف نامربوط و غلط و دروغ محض است. ما بمب هسته يي لازم نداريم. ما هيچ آماج و هدفي نداريم كه بتوانيم بمب هسته اي را در آن جا مصرف كنيم. ما به كارگيري سلاح هسته اي را با احكام اسلامي مخالف مي دانيم؛ اين را صريحاً بيان كرده ايم. ما تحميل هزينه ي ساخت سلاح هسته اي و نگهداري آن را بر ملت خودمان يك تحميل بيجا و بي مورد مي دانيم. ساخت چنين سلاحي و نگهداري آن، هزينه هاي زيادي دارد و ما به هيچ وجه جايز نمي دانيم كه اين هزينه بر مردم تحميل شود؛ ما احتياجي نداريم. ما داعيه ي تسلط بر دنيا، مثل امريكايي ها، نداريم كه بخواهيم

سلطه ي زور بر دنيا داشته باشيم و احتياج به بمب هسته اي داشته باشيم؛ بمب هسته اي و قدرت انفجاري ما، ايمان ماست؛ و جوانان و مردم ما كه در دشوارترين ميدان ها با كمال قدرت و با همه ي ايمان ايستاده اند و باز هم خواهند ايستاد. پشت سر اين تبليغات دروغين و كمربسته ي اين دروغ ها، دستگاه هاي سياسي و تبليغاتي امريكايي ها هستند و صهيونيست ها هم همراه آنها و در كنار آنها به امريكايي ها كمك مي كنند. آنچه كه هست، مربوط به آنهاست. من به مسؤولان امريكايي، به اين تيم و گروهي كه امروز اداره ي امريكا را در دست گرفته اند و داعيه ي رهبري دنيا را دارند، مي خواهم دو سه مطلب را بگويم. اي كاش بشنوند؛ اي كاش فكر كنند؛ اي كاش بفهمند! من به آنها مي گويم: شما خودتان را با دولت ما مقايسه كنيد؛ رئيس جمهورتان را با رئيس جمهور ما مقايسه كنيد. دولت شما امروز در داخل امريكا منفورترينِ دولت ها در تاريخ ايالات متحده است؛ اين را در نظرسنجي هاي خودشان به همه ي دنيا اعلام كرده اند. امروز دولتي كه در امريكا بر سر كار است، در تاريخ ايالات متحده، از همه ي دولت ها از نظر مردم امريكا منفورتر است. شما اين را مقايسه كنيد با دولت ما، كه امروز دولت ما يكي از محبوب ترين دولت ها بعد از مشروطه تا امروز است؛ در طول اين صد سال. رئيس جمهور شما - آقاي بوش - وارد هر جاي دنيا كه مي شود، با تظاهرات مخالف مردم و با نفرت مردم مواجه مي شود؛ در اروپا اين طور است، در آسيا اين طور است، در آفريقا اين طور است. در امريكاي لاتين، دولت ها با شعار مخالفت با امريكا سر كار مي آيند. امروز شما

نگاه كنيد: در پرو، در اكوادور، در ونزوئلا، در بسياري از كشورهاي امريكاي لاتين، داوطلبان رياست جمهوري شعار ضد امريكايي كه مي دهند، مردم اينها را انتخاب مي كنند. منفور بودن از اين بالاتر؟! مردم امريكا در مكالمات معموليِ تلفنيِ خودشان از ناحيه ي دولت شان امنيت ندارند؛ يعني به مردم خودشان آن قدر اطمينان ندارند كه اجازه بدهند آنها آزادانه تلفن كنند؛ تلفن ها را به صورت قانوني - قانون گذرانده اند كه تلفن ها را كنترل كنند! - كنترل مي كنند. اين، وضع شماست. شما وضع خودتان را با وضع ما در داخل كشور مقايسه كنيد؛ با سفرهاي مسؤولان كشور ما مقايسه كنيد؛ با سفر اندونزي رئيس جمهور ما و با سفرهاي رؤساي جمهوريِ قبليِ ما به لبنان، سودان، پاكستان و به جاهاي ديگر مقايسه كنيد و ببينيد مردم در اين كشورها چه شور و شوقي نسبت به رؤساي جمهور اسلامي ايران نشان مي دهند. چرا اين ها را نمي فهميد؟! چرا اعتراف نمي كنيد؟ شما در عراق به اعتراف خودتان سيصد ميليارد خرج كرديد، تا بتوانيد دولتي بر سر كار بياوريد كه دست نشانده و مطيع امر شما باشد - ملت عراق با آنها لج كرد - و نتوانستيد. (اين سيصد ميليارد، اعتراف خودشان است؛ اما احتمالاً بيش از اينها خرج كرده اند.) در فلسطين همه ي تلاش خودتان را به كار برديد، تا دولت حماس بر سر كار نيايد؛ نتوانستيد. ملت فلسطين علي رغم شما، دولت حماس را انتخاب كردند. فشارهاي گوناگون از اطراف بر دولت فلسطين وارد كرديد؛ ولي مردم فلسطين از لج شما همبستگي شان را با اين دولت بيشتر كردند. در لبنان مأموران عالي رتبه ي وزارت خارجه ي امريكا به بيروت رفتند و چند ماه در آن جا ماندند، كه

شايد بتوانند لبنان را در پنجه ي خودشان بگيرند و مقاومت را در لبنان تضعيف كنند و يك لبنانِ دنباله رو اسرائيل به وجود بياورند؛ نتوانستيد. مردم لبنان با شما لج كردند. همه جاي ديگر هم همين طور است. چرا آقاي بوش اعتراف نمي كند كه با رفتار خودش امريكا و ملت امريكا را در دنيا منفور كرده؛ چرا اعتراف نمي كنيد كه ضعيف شده ايد؟ چرا اعتراف نمي كنيد كه تيغتان در دنيا كُند شده است؟ باز هم تهديد مي كنيد. پيام رئيس جمهور ما به رئيس جمهور امريكا را مقايسه كنيد با پيام غيرمؤدبانه و سخيف امريكايي ها - اين پيام چند روز قبل در دنيا منتشر شد - كه خارج از عرف ديپلماتيك و لبريز از تكبر حماقت آميز، پُر از تهديد و حرف هاي پوچ بود. شما اگر مي توانستيد به جمهوري اسلامي آسيب بزنيد، در اين بيست وهفت سال يك دقيقه را هم تلف نمي كرديد. وزير خارجه ي اسبق امريكا صريحاً گفت من بايد ريشه ي ملت ايران را بكَنم؛ او گور به گور شد؛ اما ملت ايران روزبه روز رشد بيشتري كرد. شما از حقوق بشر حرف مي زنيد! شما از مخالفت با تروريسم حرف مي زنيد! دولتي كه زندان گوانتانامو و زندان ابوغريب و جنايت هايي از قبيل جنايت حديثه و جنايت اخير كابل، ده ها و صدها، در پرونده اش هست، غلط مي كند راجع به حقوق بشر حرف بزند. شما براي اينكه ايران را تهديد كنيد، مي گوييد ما قادريم كاري كنيم كه حركت انرژي در اين منطقه تأمين شود؛ اشتباه مي كنيد. دست از پا در مورد ايران خطا كنيد، حتماً حركت انرژي در اين منطقه به خطر جدي خواهد افتاد؛ اين را بدانيد. و شما هرگز قادر نيستيد امنيت انرژي

را در اين منطقه تأمين كنيد. ما شروع كننده ي جنگ نيستيم؛ ما با هيچ دولتي سر جنگ نداريم؛ ما آرمان بلندي داريم كه همه ي نيروي خودمان را مي خواهيم صرف كنيم، تا به آن آرمان برسيم و آن، ساختن ايراني است كه خوشبختي مادي و معنويِ اين ملت را تأمين كند و بتواند الگويي باشد براي ملت هاي ديگر. (ملت هاي ديگر خودشان مي دانند؛ خودشان تلاش مي كنند.) ما مي خواهيم اين كشور بزرگ و اين ذخاير عظيم انساني و طبيعي را - كه خداي متعال به دست اين ملت و به دست مسؤولان سپرده است - در جاي خود، به شكل صحيح خود، به كار بگيريم و اين ملت را از زير بار تحقيري كه در طول چند صد سال نسبت به او انجام گرفته، خارج كنيم. اين ملت احساس عزت مي كند؛ احساس قدرت مي كند، حق هم دارد؛ اين ملت، عزت دارد؛ قدرت دارد؛ منتها ما را عقب نگه داشته اند؛ هم دستگاه هاي استبداد و حكومت هاي ديكتاتوري فاسد و هم پشتيبانان خارجي خبيث و بدخواه و بددل آنها. امروز ملت ما، ملت آزادي است. ما مي خواهيم اين راه را با قدرت، با چشم باز، با همبستگي ملي برويم و كاري به كسي نداريم؛ تهديدي براي كسي نيستيم؛ اما به آرمان هاي خودمان پابنديم؛ به منافع ملي مان پايبنديم و آن كسي كه منافع ما را تهديد كند، تيزي خشم اين ملت را خواهد ديد. پروردگارا! آنچه گفتيم، آنچه شنيديم، براي خودت و در راه خودت قرار بده؛ آن را از ما قبول كن؛ ما را در راه خودت ثابت قدم بدار؛ ما را از بندگان شايسته و صالح خود قرار بده؛ نيت هاي ما

و دل هاي ما را پاك و خالص كن؛ امام عزيز ما را در ميان اولياء و بندگان صالح خودت رتبه اي ارجمند بده؛ شهداي عزيز ما را با شهداي صدر اسلام محشور كن؛ ملت هاي مسلمان را از سختي ها، بدبختي ها، ذلت ها نجات بده؛ ملت ايران را در راه پُربركتي كه در پيش گرفته است، روزبه روز بيشتر تأييد كن؛ قلب مقدس ولي عصر (ارواحنافداه) را از ما راضي و خشنود بگردان؛ مسؤولان خدمتگزار مردم را موفق و مؤيد بدار؛ دشمنان اين ملت را منكوب كن؛ شر آنها را به خودشان برگردان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جمعى از كارگردانان سينما و تلويزيون

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جمعي از كارگردانان سينما و تلويزيون بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

براي من اين جلسه، جلسه ي خيلي مفيد و مطلوبي بود و از جهات متعددي استفاده كردم؛ هم از محتواي بيانات دوستان - كه البته اينها بايد جمع بندي بشود؛ ضبط شد، ثبت شد؛ من هم رئوس مطالب را يادداشت برداشتم؛ ليكن بر عهده ي دوستان است كه اين مباحث را جمع بندي كنند تا علاوه ي بر آن معرفتي كه ما به بركت اين جلسه و مسائل سينما پيدا مي كنيم، يك گامي هم در جهت پيشرفت برداشته شود و ان شاءاللَّه برخي از موانع برطرف گردد - و هم از اين اختلاف نظرهايي كه مي بينم در عرصه ي سينما وجود دارد. نه، اين را من دليل مظلوميت سينما نمي بينم - كه آقاي رئيسيان فرمودند - اين را نشانه ي اين مي بينم كه در فضاي سينماگريِ كشور ما، يك عرصه ي بازي هست كه گاهي صدوهشتاد درجه بين نظرات متفاوت است، در عين حال همه خودشان را فرزند سينما و بلكه صاحب سينما مي دانند و مطالبه ي حقوق

سينما را مي كنند؛ اين براي من چيز مطلوب و جالبي است. البته مي دانستم و از سالها پيش شنيده بودم كه اختلاف نظرها در نگاه و جهتگيري، در اين محيط هست؛ از آثار هم پيداست. ليكن آنچه كه در مجموعِ اين نظرات مورد اتفاق همه است، لزوم اعتلاي سينماي كشور است؛ اين را همه مي خواهند و من هم به همين معنا كاملاً معتقدم. از اول كه خواستيم اين جلسه تشكيل بشود، من دو هدف را دنبال مي كردم؛ يكي اينكه خواستم به سينماگران كشور احترام كنم؛ در واقع به سينماي كشور. من اين نشست و انعكاس بيروني اين را به معناي تكريم هنر سينما و هنرمندان سينما تلقي كرده ام و دوست دارم اين احساس در كشور گسترش پيدا كند و اهميت سينما براي همه آشكار شود. هر كسي داعيه اي دارد، جهتگيري اي دارد و توقعي دارد؛ اما بالأخره همه بر اين معنا اتفاق نظر داشته باشند كه اين هنر بسيار پيچيده و برجسته ي سينما، براي كشور يك ضرورت و يك نياز است. هدف دوم هم شنيدن بود كه بحمداللَّه تا حدود زيادي حاصل شد و از شماها شنيديم. البته من واقعاً ترجيح مي دادم كه همين مقدار باقيمانده ي از اين وقت را هم باز شما صحبت بكنيد و بيشتر بشنوم. قبل از اين جلسه، امروز پيش از ظهر خوشبختانه فرصت پيدا كردم دو، سه ساعت برخي از نوشته هايي كه بعضي از دوستان از جمع حاضر - مثل آقاي مجيدي و بعضي دوستان ديگر - و مسئولان، براي من تهيه كرده بودند، نگاه كردم و يادداشتهاي مفصلي را هم از اينها برداشته ام، كه حالا نمي دانم از اينها چقدر خواهم توانست ان شاءاللَّه استفاده

كنم. به هرحال، نظرات دوستان را خواندم. يك نكته را اول بگويم، كه ديدم دغدغه ي بسياري از دوستان است؛ و آن، يك نوع احساس ناامني يا دغدغه ي ناامني يا توهّم ناامني است كه مي بينم در برخي از دوستان وجود دارد؛ حتّي آدم مي بيند در دو سرِ اين طيف وسيع، اين دغدغه هست. من واقعاً جايي براي اين دغدغه نمي بينم. درست است، ممكن است ما نسبت به برخي از فيلمها معترض باشيم - خود من در آن حدي كه حالا مي فهمم و از تماشاي فيلم لذت مي برم، ممكن است ايرادي به يك فيلم داشته باشم؛ چه آن فيلمي كه در تلويزيون پخش مي شود، چه آنچه كه در سينماست كه گاهي براي ما مي آورند و ما بعضي از فيلمها را مي بينيم - ليكن من كارگردان را متهم نمي كنم. عوامل گوناگوني براي خطا در جهتگيري يك فيلم هست؛ يكي اش هم ممكن است نقش كارگردان باشد - كه حالا من بعداً راجع به مسئله ي كارگردان، يك مقداري بيشتر عرض خواهم كرد - ليكن عوامل گوناگوني هست. ما اگر احساس مي كنيم كه به وسيله ي يك كارگردان يك معرفت عميق صحيحي در يك فيلم منعكس نمي شود، بايد ببينيم اين معرفت عميق، چگونه مي توانست به دل اين كارگردان القاء شود تا او بتواند معرفت دروني خودش را منعكس كند. هر كسي بايد آنچه را كه خودش مي فهمد، خودش ادراك مي كند و خودش احساس مي كند، آن را در هنرش بگنجاند؛ والّا هنر يك چيز مصنوعي خواهد شد. طبيعت قضيه هم همين است كه آن سازنده ي فيلم و عنصر كارگردان، بالخصوص در اين ميان، يك معرفت دروني را منعكس مي كند. چگونه مي شد اين معرفت دروني، آن چناني

كه منِ بيننده مي پسندم، به اين كارگردان منعكس بشود و چرا نشده؟ اين جاي سؤال دارد. يادم هست قبل از انقلاب، قرار بود شعرايي در يك مراسم شركت كنند و شعر بگويند. يكي از شعراي جوانِ آن روزِ ما - كه استعداد خوبي هم داشت - درباره ي آن موضوع حقيقتاً چيزي نمي دانست. يكي از دوستان ما، پنج، شش ساعت نشست و براي او يك شرح مبسوطي از اين موضوع را بيان كرد. آن شاعر هم جوانِ گيرنده و بااستعدادي بود و توانست آن مطلب را در يك قصيده ي بسيار بلند و قوي منعكس كند. آيا در زمينه ي انعكاس آن معارف ارزشيِ اسلامي - كه من معتقدم در سينماي ما نشان زيادي از آنها وجود ندارد - به آن سازنده ي فيلم، به آن كارگردان و حتّي به آن بازيگر، كاري انجام گرفته و منعكس نشده است؟! من به خودم نگاه مي كنم، به حوزه ي علميه مان نگاه مي كنم و به دستگاههاي مديريت فرهنگي مان نگاه مي كنم، مي بينم نه، ما در اين زمينه كم كاري داشته ايم. بنابراين به قول معروف گفت: هر بلايي كز آسمان آيد گرچه بر ديگري قضا باشد

به زمين نارسيده مي گويند خانه ي انوري كجا باشد

نمي شود رفت سراغ كارگردان و يقه ي او را گرفت كه شما چرا؟ خوب، من يك مقدار وزارت ارشاد را، يك مقدار سازمان تبليغات را، يك مقدار حوزه ي علميه را، يك مقدار آن كساني كه صاحبان انديشه ي ديني هستند، همين انديشه هاي عرفاني، حكمت متعاليه و اين چيزهايي كه آقايان گفتيد، اينها را مخاطب قرار مي دهم و مي گويم شما براي برخورداري كشور از اين هنر فاخر - كه در اين جمع هست - چه

كرده ايد؟ «شما» چه كرده ايد؟ چنانچه در آن زمينه كاري انجام نگرفته باشد، من از يك كارگردان خيلي توقع نمي كنم. هنرمند بااستعدادِ ما كه اثرش يا خالي است يا حداقل نسبت به اين ارزشهاي مورد نظر ما خيلي پُربار نيست، از او توقع نمي كنم كه چرا اين اثر آن چناني كه من مي پسندم، نيست. بنابراين من نمي توانم قبول كنم كه آماج اين ناامني، كارگردانهاي ما باشند و اگر چنين واقعيتي وجود داشته باشد، واقعيت نابحق و نابجايي است. ليكن با شما دوستان عزيز - برادران و خواهران - من از موضع يك روحاني، مطالبي را دارم؛ طبعاً نه شما توقع داريد و نه من چنين اشتباهي خواهم كرد كه از موضع يك كارشناس سينمايي حرف بزنم. امثال بنده، حداكثر آنچه كه مي توانند در رابطه ي با سينما داشته باشند، اين است كه يك تماشاگر و مستمع خوب باشند و لذت ببرند؛ اين حداكثر چيزي است كه امثال بنده داريم. لذا نمي توانم از جهت كارشناسي با شما اظهارنظري بكنم؛ اين به عهده ي خود شماها و دوستان مديريت فرهنگي است. اما به عنوان يك روحاني و يك طلبه، چرا، مي توانم مطالبي را به شما عرض بكنم. هنر سينما - همان طور كه گفتيد - بلاشك يك هنر برتر است؛ يك روايتگر كاملاً مسلط - كه هيچ روايتگري تاكنون در بين اين شيوه هاي هنريِ روايت يك واقعيت و يك حقيقت، تا امروز به اين كارآمدي نيامده - و يك هنر پيچيده و پيشرفته و متعالي. شما اين دريچه را دمِ دست داريد؛ يعني دريچه ي سينما به سوي معارف و پرتوي كه از اين دريچه به داخل افكنده مي شود. اين دريچه در اختيار

شماست. اهميت اين هنر، مسئوليت شما را هم بالا مي برد. من اين را مي خواهم عرض بكنم؛ يعني شماها يك مسئوليت سنگيني داريد. همان طور كه دوستان گفتند، هيچ كس به شماها دستور نداده كه برويد كارگردان يا سينماگر بشويد، اين ميل، استعداد و شوق شما بوده كه وارد اين ميدان شده ايد؛ اما حالا كه وارد شده ايد، اين مسئوليت را بپذيريد. شما مي توانيد خيلي اثر بگذاريد. ببينيد! من وقتي به يك واعظ، يك روحاني و يك نويسنده ي كتاب ديني - كه او هم يك روايتگر حقايق و معارف محسوب مي شود - خطاب مي كنم و مي گويم آقا شما مواظب حرف زدنت، مواظب لغتي كه به كار مي بري و مطلبي كه متناسب با زمان انتخاب مي كني، باش؛ اگر حرفي را كه اينجا نبايد بزني، زدي، يا بايد بزني، نزدي، و به خاطر حرف تو يك جواني به دين بي اعتقاد شد يا يك حقيقتي از حقايق ديني را به خاطر گفتار تو كج فهميد؛ تو پيش خداي متعال مسئولي؛ من مي خواهم به شما بگويم، اين تذكر به شما كه برادر و خواهر عزيز ما هستيد و اين ابزار هنري بسيار كارآمد در اختيار شماست، طبعاً با يك ضريب خيلي بالايي مضاعف مي شود؛ بگويم ده برابر؛ يقيناً بيشتر؛ يعني شما ببينيد تأثير يك فيلم هنريِ كارآمد در مقايسه ي با يك منبر چقدر فاصله دارد! خوب، شما مي توانيد سازنده ي اخلاق باشيد؛ عكسش هم ممكن است. شما مي توانيد در نسل جوان اين كشور صبر، اميد، شوق، انگيزش، سلامت، نجابت و همه ي چيزهايي كه يك جامعه ي پيشرفته نياز دارد، القاء كنيد. مي شود هم به جاي اميد، نوميدي القاء كرد؛ مي شود به جاي شوق، ركود القاء

كرد. «انتقاد» كه دوستان ذكر مي كنند و به تعبير اين دوستمان مي گويند انتقادگري «نق نقو» تلقي نشود؛ نه، انتقاد، نق نق نيست؛ انتقاد - معناي لغوي انتقاد را نمي خواهيم بگوييم - يعني همان عيب جويي. منظور از انتقادي كه ممكن است نق نقو بودن از آن تلقي شود؛ يعني عيب جويي كردن. دو نوع عيب جويي ممكن است؛ الان من و شما روبه روي هم نشسته ايم، خيلي آزادانه مي توانيم از هم عيب جويي كنيم؛ شما هم از من عيب جويي كنيد، من هم از شما عيب جويي كنم. منتها اين عيب جويي دو نوع است؛ يك وقت عيب جويي جنبه ي تحقير، اهانت، طرف را به خاك سياه نشاندن، از طرف انتقام گرفتن و چهره ي او را در نظر ديگران زشت كردن است و اين كار در هيچ عرف نجيبانه اي - نمي گويم اسلامي - ممدوح نيست. يك وقت هم نه، هدف از انتقاد، دلسوزي است، تكميل است، برطرف كردن عيب است و آيينه وار نمودن عيب شخص يا نظام يا مدير يا مردم به خود آنهاست و اين ممدوح است. ممكن است اين هم به نظر شنونده تلخ باشد؛ اما اين تلخي، تلخي گوارايي است. اين هيچ ايرادي ندارد. حالا من ادعا مي كنم از نظر دستگاه هم ايرادي ندارد؛ اگر شما در اين ترديدي داريد، من به شما صادقانه مي گويم، لااقل از نظر شخص من، هيچ ايرادي ندارد. ببينيد! اين هدف و اين جهتگيري در كيفيت كار معلوم مي شود؛ يعني اينكه ما توقع داشته باشيم يك جوري انتقاد كنيم كه آن جهتگيريِ اول در آن وجود داشته باشد، اما مردم يا مخاطبين خيال كنند كه ما داريم دلسوزي مي كنيم، اين هم نمي شود. همين طور كه چند نفر از دوستان

گفتيد، مخاطبين ما هوشمندند و مي فهمند. اين معلوم مي شود. بعضي از فيلمها انتقادي است، انتقاد آنها براي من - كه الان هر تلنگري به اين نظام مثل مشت به من است؛ يعني من احساسم نسبت به نظام اين است كه هر گوشه ي نظام را شما يك تلنگر بزنيد، مثل اينكه يك مشت به من زده ايد - ممكن است رنج آور باشد؛ اما از نفس انتقاد مطلقاً رنج نمي برم و خوشم مي آيد، و من احساسم اين است كه اين، روحيه ي مجموعه ي دستگاه است؛ حالا گيرم بعضي كم يا زياد. بنابراين انتقاد ايرادي ندارد كه بعضي از دوستان مطرح كرديد؛ آن چيزي كه مهم است، اين است كه احساس مسئوليت بشود. ببينيد! واقعيتي كه امروز در جامعه ي ما هست - خارج از تبليغات و شعار و نمي دانم بزرگنماييهاي گوناگون - اين است كه ما يك كشوري هستيم كه بر اثر تكيه ي بر باورهاي خودمان و اظهار شجاعت در ميدان - شجاعت نشان داده ايم؛ اينها را كه ديگر نمي توان منكر شد - در دنيا يك ملت شاخص شده ايم؛ نمي گويم شاخص ترين، اما يك ملت شاخصيم. اين ايراني كه امروز شما داريد مي بينيد، اين ايرانِ دوره ي رژيم گذشته نيست؛ وقتي محاسبه مي كنيم، در دنيا، در بين ملتها و دولتها، در محافل سياسي دنيا، در تعاملات بين المللي و در موازنه ي بين قدرتهاي بزرگ دنيا، اين ايران، اين ملت و اين مجموعه ي حكومت، يك مجموعه ي درخور احترام يا مجموعه اي كه ناگزير بايد آن را جدي گرفت و آن را احترام كرد، تلقي مي شود. امروز وضع كشور ما اين است. پيشرفتهاي زيادي هم داشته ايم. يعني من اگر بخواهم مقايسه بكنم، بايد با اين تعبيرِ

بي اغراق بگويم كه، واقعاً قابل مقايسه نيست آنچه كه ما بعد از انقلاب به عنوان يك ملت و يك كشور به دست آورده ايم، با آنچه كه قبل از انقلاب بوده است. ما به خودمان اعتقاد پيدا كرده ايم، استعدادهاي خودمان را شناخته ايم و اين استعدادها را به ميزان بسيار زيادي به فعليت رسانده ايم؛ در زمينه ي علم، در زمينه ي صنعت، در زمينه ي مسائل اجتماعي و در زمينه ي كاركردهاي عمومي، پيشرفتهاي زيادي پيدا كرده ايم. نمي شود بين دوگونه نظام، يك نظام وابسته ي حذف شده ي در تعاملهاي بين المللي و بي اعتقاد به خود و توسري زن به مردم خود را - كه رؤساي كشور، مملكت را مال خودشان مي دانستند؛ دوره ي طاغوت اين است ديگر! حالا خيلي از شماها هم يادتان هست، من هم يادم هست؛ ما هم در آن دوره تنفس و زندگي كرديم. دستگاه حكومت، كشور را مال خودش مي دانست؛ براي مردم شأني قائل نبودند، مگر از روي اجبار - با يك تشكيلات و نظامي كه مسئولان كشور را نوكر مردم مي داند، نه صاحب مملكت و صاحب مردم - اين احساس واقعي مسئولان است، واقعاً خودشان را خدمتگزار و نوكر مردم و فلسفه ي وجودي خودشان را، كار براي مردم مي دانند - مقايسه كنيد. اصلاً تقابل بين اين دو شكل، تفاضل بين اين دو شكل، قابل كيل و اندازه گيري كردن با پول و درآمد ماهانه ي فلان آدم و اينها نيست؛ يعني تفاوت وجود و عدم است، فاصله ي وجود و عدم است؛ اين همان چيزي است كه اسلام از ما مي خواهد و به ما مي دهد. حالا نمي خواهم وارد مقوله ي ارزشهاي اسلامي بشوم، اگر انسان بخواهد راجع به آنها فكر و بحث كند، مقوله ي

بسيار باشكوه و دلنوازي است. خوب، اين كشور، در يك چنين شرايطي است؛ اين كشور مي خواهد پيش برود، اين كشور مي خواهد حركت بكند؛ ما اين چيزهايي كه حالا شما در زمينه ي فناوري هسته اي و پيشرفتهاي علمي مي شنويد، اينها فقط بخشي از بسيارِ آن چيزي است كه در كشور اتفاق افتاده. بحمداللَّه جوان و استعداد هم كه زياد داريم، ما احتياج داريم به اميد، به شوق، به كار، به اعتماد به نفس، به كم كردن تكيه ي بر بيگانگان - به فرهنگشان، به رفتارشان، به بخشنامه هاي فكري و فرهنگي شان - ما به اينها احتياج داريم؛ به جوشيدن از درون، به استخراج گنجينه هايي كه در ميراث فرهنگي ما هست. اين جوان اگر بخواهد اين طور تربيت شود، به حضور شما در صحنه احتياج دارد؛ يعني شما بايد وارد ميدان بشويد تا اين اتفاق بيفتد؛ من اين را مي گويم. من مي گويم الان كليد دست شماست. من شأن سينما را اين مي دانم. من مي گويم امروز كليد پيشرفت اين كشور، به ميزان زيادي دست شماست؛ شما مي توانيد اين نسل را يك نسل پيشرونده، اميدوار، پُرشوق، معتقد به خود و معتقد به ارزشهاي اسلامي و مليِ خود بار بياوريد؛ و همين طور مي توانيد اين نسل را شرمنده، پشيمان، زير سؤال برنده ي افتخارات گذشته و زير سؤال برنده ي افتخار انقلاب و دفاع مقدس بار بياوريد. من يك بار ديگر دو، سه سال پيش در يك جلسه ي مجموعه اي از دوستان هنرمند - سينماگر و نقاش و مجسمه ساز و ... - اين را گفتم، شما به عنوان يك هنرمند، دنبال زيباييها و ظرافتهاي عالم وجود مي گرديد تا اينها را بشناسيد، بيرون بكشيد، برجسته كنيد و نشان بدهيد؛ كار

هنرمند اين است؛ يعني ظرافتها، زيباييها، ريزه كاريها، دقايق و حقايق غير قابل ديد با چشم غيرمسلحِ به هنر را با سلاح هنر و نگاه هنرمندانه، بيرون مي كِشد و نشان مي دهد. اينكه مي گويم زيبايي، معنايش اين نيست كه زشتيها را نمي تواند بيرون بكشد و نشان دهد؛ چرا، آن هم جزو ظرافتهاست. به آن جمع گفتم، شما به عنوان كسي كه دنبال زيباييها مي گرديد، چطور مي توانيد زيباييهاي دفاع هشت ساله ي يك ملتِ دست خالي را از ميهن خودش، از كشور خودش، از ملت خودش و از نظام خودش، در آن ميدان دشوار ناديده بگيرد. الان چند سالي است كه كتابهايي درباره ي سرداران و فرماندهان جنگ باب شده و مي نويسند و بنده هم مشتري اين كتابهايم و مي خوانم. با اينكه بعضي از اينها را من خودم از نزديك مي شناختم و آنچه را هم كه نوشته، روايتهاي صادقانه است - اين هم حالا آدم مي تواند كم و بيش تشخيص دهد كه كدام مبالغه آميز است و كدام صادقانه است - بسيار تكان دهنده است؛ آدم مي بيند اين شخصيتهاي برجسته، حتّي در لباس يك كارگر به ميدان جنگ آمده اند؛ اين اوستا عبدالحسين بُرُنسي، يك جوان مشهدي بنّا، كه قبل از انقلاب يك بنّا بود و با بنده هم مرتبط بود، شرح حالش را نوشته اند و من توصيه مي كنم و واقعاً دوست مي دارم شماها بخوانيد. من مي ترسم اين كتابها اصلاً دست شماها نرسد. اسم اين كتاب «خاكهاي نرم كوشك» است؛ قشنگ هم نوشته شده. ايشان اول جنگ وارد ميدان نبرد شده بود و بنده هم هيچ خبري نداشتم. بعد از شهادتش، بعضي از دوستان ما كه به مجموعه هاي دانشگاهي و بسيج رفته بودند

و با اين جوان بي سواد - بي سواد به معناي مصطلح؛ البته سه، چهار سالي درس طلبگي خوانده بوده، مختصري هم مقدمات و ابتدايي و اينها را هم خوانده بوده - صحبت كرده بودند، مي گفتند آن چنان براي اينها صحبت مي كرده و حرف مي زده كه دلهاي همه ي اينها را در مشت مي گرفته؛ به خاطر همين كه گفتم، يك معرفت دروني را، يك ادراك را، يك احساس صادقانه را و يك فهم از عالم وجود را منعكس مي كرده؛ بعد هم بعد از شجاعتهاي بسيار و حضور در ميدانهاي دشوار، به شهادت مي رسد؛ كه حالا كاري به جزئيات آن ندارم. اين زيباييهايي كه آدم در زندگي يك چنين آدمي يا شهيد همت و شهيد خرازي مي تواند پيدا كند و يا اينهايي كه حالا هستند، نظيرش را شما كجا مي توانيد پيدا كنيد؟ كجا مي شود پيدا كرد؟ سينماي معناگرا؛ خوب كدام معنا شيواتر و عميق تر از احساس فداكاري و ايثار و گذشت يك جوان هجده، نوزده ساله، كه از خانواده ي مرفهي بلند مي شود مي آيد اهواز - كه من ديدم از اين قبيل جوانها؛ حالا چند موردش يادم هست، بالخصوص خودم با اينها معاشرت داشته ام و ديدم - خانواده ي مرفه، زندگي راحت، پدر و مادر مهربان، نه دچار عقده است و نه دچار كمبود است، مي آيد در ميدان جنگ، آن چنان فداكارانه حركت مي كند كه انسان مبهوت مي ماند. حالا خيلي از اين جوانها با توصيه ي امثال بنده وارد اين ميدان شده بودند. من نگاه مي كردم و مي ديدم، ما كجا، اينها كجا! اصلاً انسان به گَرد اينها نمي رسد. خوب، اينها زيبايي است، اينها را توصيف كنيد، اينها را استخراج كنيد. آقاي حاتمي كيا مي گويند، من

نمي دانم راجع به جنگ چه بگويم. خيلي حرف داريد براي گفتن؛ شما سينماگران جنگ، پشت صحنه ي جنگ را چقدر تصوير كرديد؟ چه شد كه اين جنگ شروع شد؟ كدام فيلم سياسيِ بين الملليِ پليسي، مي تواند شيرين تر از اين در بيايد كه شما تصوير كنيد - اسناد هم الان وجود دارد - چطور شد كه صدام حسين به خودش جرئت داد و اين گستاخي را كرد كه به قصد تسلط بر ايران، به ايران حمله كند؟ نه اينكه همه ي ايران را بگيرد، بدون شك، قصد او اين بود كه خوزستان و يكي، دو استان دور و بر را بگيرد و به عنوان يك همسايه ي مقتدر بر حكومت مركزي ايران - هر كه باشد آن حكومت؛ يا جمهوري اسلامي يا هر كس ديگر - مسلط بشود، كه مي شد؛ يعني اگر اين دفاع جانانه نبود و اگر آن تسلط بر خوزستان انجام مي گرفت، مگر ممكن بود يك حكومت مركزي اينجا سر كار باشد و به آن كسي كه بخشي از كشور را قدرتمندانه تصرف كرده، باج ندهد؟! خوب، چه شد كه اين را وادار كردند كه اين حمله را انجام بدهد و او حمله كرد؟ و چگونه به او كمك كردند؟ و كدام كارخانجات به او سلاح شيميايي فروختند؟ آنهايي كه آن سنگرهاي هشت ضلعي و پنج ضلعي را درست كردند، چه كساني بودند؟ كدام كشورها آن هواپيماها را به او دادند؟ آن مأمورين عالي رتبه ي سياسي، امنيتي و نظامي اي كه از كشورهاي مختلف - از جمله امريكا - به بغداد آمدند و با او و مردان او ملاقات كردند، چه كساني بودند؟ شما به اينها نپرداختيد. اصلاً شخصيت صدام كيست؟ اينها

براي قصه نويسي جا دارد. دوستان به مسئله ي قصه نويسي اشاره كردند. بله، من عقيده ام اين است ما ضعيفيم. البته روح داستان سرايي در ايران ضعيف نيست؛ دليلش هم داستانهاي فردوسي و مولوي است. البته رمان به اين شكلي كه در اروپا و روسيه متداول بوده - به خصوص در قرنهاي نوزدهم و اينها كه رمانهاي برجسته و بزرگ نوشته شده - چنين چيزي را ما در ايران نداريم؛ اما استعدادش را داريم. من عقيده ام اين است؛ اين طور نيست كه ما استعدادش را نداشته باشيم. البته ما در شعر برجستگي داشته ايم؛ اما به اين شكل در رمان، نه؛ ليكن به نظر من مي شود. بعد از انقلاب هم يك كارهايي شده است؛ حالا در آن حدِّ از اعتلا نيست كه آدم توقع دارد؛ اما اگر دنبال گرفته شود و واقعاً وزارت ارشاد روي اين زمينه كار كند و بنويسند، مي شود. حالا بعضي از دوستان گفتند كه قصه را براي سينما بنويسند. من نمي دانم، بيشتر از من شما وارديد؛ آيا واقعاً بايد قصه را براي سينما نوشت؟ خيلي از آثار بزرگ سينمايي كه وجود دارد، از آثار كلاسيك و قصه هاي قديمي گرفته شده است؛ معلوم نيست رماني براي اين خصوص نوشته شده باشد. حالا گيرم كه آن هم باشد، ما اگر در مسئله ي داستان و رمان و داستان سرايي پيشرفت كنيم، اين كار انجام مي گيرد. آن وقت بياييد اين موضوعات را به سينما بكشانيد؛ خيلي برجستگي پيدا خواهد كرد. ما در زمينه ي جنگ هنوز خيلي كارهاي نكرده داريم. حالا من يك چيز ديگر هم به شما دوستان عرض بكنم؛ اينكه گفتيم شما مسئوليت داريد - كه البته همه تان اين مسئوليت را داريد؛

چون كار شما مي تواند خيلي اثرگذار باشد - اين مسئوليت پيش خدا اجر هم دارد؛ يعني شما واقعاً نيت تان را خدايي كنيد. اين خانم گفتند كه من دنبال احساسات شخصي خودم هستم، خيلي خوب، عيب ندارد، تشخيص شخصي خودتان را بسازيد؛ اما با همين كار، نيت خدايي بكنيد. نيت كنيد كه خدا را از خودتان راضي كنيد و اجر ببريد. كار مهمي داريد انجام مي دهيد؛ چرا خودتان را از اجر محروم مي كنيد؟ با اين كار اجر ببريد و مي شود. اجر فقط اين نيست كه شما فيلم نماز و روزه درست كنيد؛ نه، آن چيزي كه اخلاق جوانها، رفتارهاي اجتماعي، انضباط اجتماعي، جديت در كار، ايمان قوي و احساس مسئوليت را در نسلهاي جوان زنده مي كند، اين پيش خدا اجر دارد. اميرالمؤمنين (عليه السّلام) به امام حسن و امام حسين مي گويد: «اعملا للأجر» براي مزد كار كنيد. اين مزد درهم و دينار دنيا نيست كه براي اميرالمؤمنين ميلياردهايش به قدر يك ذره خاك ارزش ندارد؛ اين مزد، مزد خدايي و مزد الهي است. اين را به شما عرض بكنم، هيچ كدام از شماها هم از مزد الهي بي نياز نيستيد. از اين مرز كه ما عبور كرديم - مرز مردن - اين اول نياز ماست به اين مزد؛ چه بخواهيم و چه نخواهيم، از اين مرز عبور مي كنيم و آنجا احتياج داريم؛ آنجا تنها هستيم و به اجر الهي احتياج داريم؛ شما در اين ميدان داريد حركت مي كنيد، كار كنيد براي خداي متعال. البته به عنوان يك انسان نخبه، يك هنرمند و يك نگاه نافذ به جامعه و كشور و انسانها، مي توانيد احساس مسئوليت كنيد و اجر انساني و

وجداني هم مي توانيد ببريد. به هرحال، من يادداشتهاي زيادي نوشته ام كه براي خودم ان شاءاللَّه مفيد خواهد بود. اين يادداشتهايي كه از بيانات، گزارشها و تحليلهاي دوستان نوشتم، براي من مفيد خواهد بود. به اعتقاد من، آنچه كه محصول اين جلسه بايد باشد، در درجه ي اول اين است كه ما همه در اهميت سينما اتفاق نظر داريم؛ اين مورد قبول همه است. اهميت به معناي شأن والاي هنري و قدرت تأثيرگذاري آن، و مسئوليتي كه از اين ناحيه متوجه كساني مي شود كه در سلسله مراتب سينما قرار دارند. ممكن است در اين سلسله مراتب، من هم به عنوان يك آدمي كه مسئوليتي در نظام دارد، قرار بگيرم؛ آقاي وزير مسلّماً در اين سلسله مراتب قرار مي گيرند. به هرحال، همه احساس مسئوليت كنيم؛ اين مورد اتفاق ماست كه اهميت سينماست. و دوم اينكه بالاخره مضمون سينما بايد در جهت اصلاح كشور و جامعه باشد؛ اگر انتقاد هم انجام مي گيرد، اين انتقاد با اين نگاه باشد و آن وقت من تصور مي كنم اختلافات بر سر اينكه «آيا انتقاد بكنيم؟ اسم اين انتقاد سياه نمايي است يا نق نقوگري است يا نيست؟» كم خواهد شد؛ به خاطر اينكه وقتي نيت، نيت اصلاح و پيشرفت بود، اين نيت خودش را در اثر نشان خواهد داد. بنابراين، اين فاصله كم خواهد شد. آقاي حاتمي كيا مي گويند به ما درجه بدهيد؛ خدا به شماها درجه داده، بنده چه درجه اي را به شما بدهم! درجه ي شما، درجه ي خدايي است. اين ذوق و استعداد هنري كه شماها داريد، اين همان درجه اي است كه به شماها داده. ما اگر بخواهيم اين را با ابزارهاي مادي مدرجش كنيم، ضايعش كرده ايم. البته ما از شما قدرداني

مي كنيم؛ هم قدرداني مي كنيم، هم انتظار داريم. يعني من رودربايستي نمي كنم، بنده به عنوان يك روحاني، حقيقتاً از شما مجموعه ي كارگردانها انتظار دارم. شما بايد ارزشهاي ديني و ملي را تقويت كنيد. وقتي ارزش ملي مي گوييم، نبايد فوراً ذهن به سمت چهارشنبه سوري برود؛ ارزش ملي يعني احساس استقلال يك ملت؛ استقلال فرهنگي. در مقابل اين القاي دويست ساله ي فرهنگيِ غرب، يك ملتي بيايد به فرنگ خودش تكيه بكند، اين خيلي ارزش دارد؛ اين را تقويت كنيد. حالا گاهي با رفتن به جشنواره، ممكن است اين تقويت بشود، گاهي با نرفتن به جشنواره اين تقويت مي شود. آنجايي كه لازم است نرويد، نرويد؛ آنجايي كه لازم است به جشنواره هاي بين المللي برويد، برويد؛ با اين نيت برويد - حالا آقاي عياري به دوستان «كَن» لطف كردند و از آنها دفاع كردند كه به ايشان گفته اند، شما چرا اين قدر سياه نمايي مي كنيد كه فيلم شما را ما نتوانيم نشان بدهيم؛ بايد ديد آقاي عياري چه كار كرده بوده كه آنها دلشان به حال ملت ايران سوخته - بالأخره من حرفي ندارم كه شما از آنها دفاع كنيد؛ اما اين را واقعاً من هم خبر دارم. من با اينكه نه سينمايي هستم و نه با اين چيزها ارتباط دارم؛ اما بالأخره مي دانيد طبعاً اطلاعات ما محدود به راههاي اطلاع گيري شماها نمي شود؛ ما اطلاعات وسيع تري داريم. ما خبر داريم كه همين مجموعه هاي جهاني، از جمله كَن - حالا كه اسمش را آورديد - و بعضي از جشنواره هاي ديگر، واقعاً دارند كار مي كنند؛ اينها هدف دارند. اينها دوست مي دارند كه از حضور هنرمند برجسته ي ايراني در آنجا، در جهت سياسي، يك استفاده اي ببرند.

حالا من نمي دانم فيلم آقاي مجيدي را چقدر اكران مي كنند، چقدر در جلو چشم مردم مي گذارند. بله، در جشنواره احترام مي كنند. من آن وقتي علاقه ي آنها را به هنرمند خودمان باور مي كنم كه اين فيلم را ترويج كنند؛ جلو چشم مردمشان بگذارند و در تلويزيونشان نشان بدهند، در سينماهايشان نمايش بدهند؛ اين كارها را يا نمي كنند و يا خيلي كم مي كنند. لذا وقتي كه تشويق و تقدير فقط به سالن جشنواره و سكوي جايزه ي جشنواره منحصر است، آدم خيلي باورش نمي آيد كه نيتشان - به قول ماها - زياد خدايي باشد. بالأخره نيات سياسي هست. عجيب هم نيست؛ ما هم در برخي از مسايل فرهنگي بين المللي، نيات سياسي داريم، پنهان هم نمي كنيم. ما در رابطه ي با خيلي از كشورها با جهتگيري سياسي كار فرهنگي مي كنيم. آنها هم همين كار را دارند با ما مي كنند. ما بايد حواسمان جمع باشد و هوشيار باشيم. مرحوم حاج احمد آقا به من گفت، حاضر شدند بابت يك اعلاميه ي حج امام هشتاد هزار دلارِ آن روز بدهند كه در يكي از روزنامه هاي امريكا - همين روزنامه هاي معروفي كه هست - چاپ بشود، ولو به صورت آگهي؛ اما نكردند. اين را حاج احمد آقا خودش به من گفت، گفت ما تلاش كرديم؛ اما حاضر نشدند چاپ كنند. همين خانم ابتكار كه در گذشته معاون رئيس جمهور بودند، يك كتابي در باب قضيه ي سفارت امريكا، به اصطلاح اين لانه ي جاسوسي نوشتند. خود ايشان جزوِ آن دانشجوهايي بوده كه در آن كار شركت كرده بودند. ايشان دوره ي كودكي اش را در امريكا گذرانده است؛ مرحوم دكتر ابتكار - كه از دوستان ما بود -

سالها در امريكا بوده و اين خانم خيلي به زبان مسلط است و نگارش و تكلمش خيلي خوب است. اين كتاب را به انگليسي نوشته و بعد يك نفر آن را به فارسي ترجمه كرده بود. خود ايشان به من گفت، پيش هر ناشر امريكايي كه رفته بود، حاضر نشده بود اين كتاب را چاپ كند! در حالي كه آنها اصرار دارند كه مسئله ي اشغال سفارت را به عنوان يك زخم التيام نيافتني، دائماً تكرار كنند. من زمان رياست جمهوري، سفر سازمان ملل كه رفته بودم، يك مصاحبه گر خيلي معروفي آمد و با من يك مصاحبه اي كرد كه خيلي هم به صورت گسترده پخش شد. اولين سؤالش اين بود كه، شما چرا سفارت را گرفتيد؟ گفتم بابا! حالا ما آمده ايم سازمان ملل و تو مي خواهي با ما مصاحبه كني؛ اولين سؤال را اين قرار مي دهي؟! حاضر نيستند رها كنند. از ديدگاه خودشان، آن را به عنوان يك حركت تروريستي و وحشيانه و تلقي مي كنند. حالا يك دختر خانمِ دانشجوي روشنفكري كه نه اُمّل است، نه عقب افتاده است، نه تحصيل نكرده است، نه سابقه ي تروريستي دارد و خودش در آن قضيه بوده، ايشان قضيه را تشريح مي كند؛ حاضر نيستند اين را چاپ كنند. ببينيد مسئله اين است. خوب، او ملاحظه ي سياست خودش را مي كند. در امريكا اين نمايش بي سانسوري فقط در مورد آن جاهايي است كه به اصول امريكايي اصطكاك نداشته باشد. آنجايي كه اصطكاك پيدا مي كند، چه به اصول امريكايي و چه به مصالح فوري امريكايي - مثل مسئله ي جنگ خليج فارس كه زمان بوش پدر انجام گرفت - سانسور وجود دارد؛ خيلي كامل و خيلي رسمي

و علني؛ بدون پرده پوشي. خوب، آنها مصالح فرهنگي شان را رعايت مي كنند، ما هم بايد مصالح فرهنگي خودمان را رعايت كنيم. ما كه از او توقع نداريم كه مصالح ما را رعايت كند؛ ما از خودمان توقع داريم كه مصالح خودمان را رعايت كنيم. بنابراين شما اگر جشنواره هم مي رويد، آن وقتي برويد و آن طوري برويد كه مصالح فرهنگي كشورتان را مراعات بكنيد. اگر طوري شد كه او بناست مصالح خودش را عليه مصالح كشور شما رعايت كند، بله، ترجيح با نرفتن است، ترجيح با حضور پيدا نكردن است؛ اين چيز روشن و واضحي است. خوب، حرف كه زياد است؛ ما هم حالا اگر بخواهيم اين يادداشتها را بگوييم، خيلي طول مي كشد. الان سه ساعت و پنج دقيقه شده است كه ما خدمت شما رسيده ايم. الحمدللَّه جلسه ي خوبي بود. من از برگزاري اين جلسه خوشوقت و خوشحالم؛ از كساني كه اين جلسه را روبراه كردند، از همه ي شركت كنندگان عزيز كه اينجا شركت كرديد، از آقاي مجيدي عزيز كه زحمت كشيدند و اينجا هم در واقع كارگرداني كردند، از دوستاني كه نظرات خودشان را خوب و روشن بيان كردند و نقطه نظرهايشان را گفتند و از مسئولان محترم وزارت ارشاد كه دعوتها را فراهم كردند و در واقع تشكيل دهنده ي جلسه آنها بودند، از همه صميمانه تشكر مي كنم. اگر وقت اذان نزديك نبود، باز هم پهلوي شما مي نشستم، ليكن ديگر وقت نماز است، بايد بروم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسئولان سازمان انرژي اتمي و كارشناسان هسته اي

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسئولان سازمان انرژي اتمي و كارشناسان هسته اي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

امروز براي من بسيار روز شيرين و پُرخاطره اي بود و ديدار با شما

جوانان عزيز اين كشور را كه با همت والايي دست به كار بسيار مهم و ارزنده اي زده ايد و پيش تاخته ايد، فراموش نخواهم كرد. من مي بينم و حس مي كنم كه تصميم داريد همچنان به اين حركت افتخارآميز ادامه بدهيد؛ اين براي من شيرين ترين چيزي است كه ممكن است در يك چنين مقوله هايي پيش بيايد. براي يك كشور خيلي مهم است كه اولاً، نيازهاي حقيقي و اساسي خودش را درست بشناسد و تصميم بگيرد كه اين نيازها را برطرف كند؛ ثانياً، ابزار برطرف كردن اين نيازها را كه در درجه ي اول، فكر و نيروي انساني است، در اختيار داشته باشد؛ اين براي يك كشور خيلي مهم و تاريخ ساز است؛ اين تمدن ساز است. فرقِ كشورهايي كه مي توانند سرنوشت خود و بلكه بخشي از دنيا را به دست بگيرند، با آن كشورهايي كه مثل پر كاهي در امواج سياستهاي جهاني به اين طرف و آن طرف مي روند، در همين است. كليد اصلي هم علم و بر اثر علم، فناوري است؛ بايستي آن كشور و ملتي كه تصميم دارد سرنوشت خودش را خودش بسازد و خودش، خودش را به خوشبختي برساند، اين كليد را پيدا كند. من اول امسال به مناسبت همين سال پيامبر اعظم، در سخنراني مشهد، يك حديث كوتاهي را از اميرالمؤمنين خواندم: «العلم سلطان؛ من وجده صال و من لم يجده صيل عليه»؛ علم، قدرت است - از اين دو حال خارج نيست - هر كس دانش را به دست آورد، مي تواند قدرتمندي و قدرت نمايي كند؛ هر كس دانش را به دست نياورد، قدرت نمايي و قدرتمندي عليه او انجام مي گيرد. بزرگ ترين خيانتي كه در طول اين صدوپنجاه،

دويست سالِ روزگار رشد روزافزون علم به كشور ما شد، اين بود كه نگذاشتند يا زمينه را فراهم نكردند كه اين ملت بااستعدادي كه مثل بوعلي و فارابي و رازي را در سابقه ي تاريخيِ خود دارد، بتواند جاي خودش را در دنياي علم امروز پيدا كند. حالا مي توانيد بگوييد نگذاشتند؛ اين نگاه بدبينانه است؛ مي توانيد بگوييد زمينه فراهم نكردند - ديگر از اين كمتر نيست - اين نگاه خوش بينانه است. در دوره هاي قاجاريه و پهلوي، اين گناه بزرگ بر گردن آنهاست كه زمينه را فراهم نكردند. وقتي زمينه فراهم نشد، استعدادي كه در اين ملت و جوانها وجود دارد، يكي از دو، سه راه را خواهد پيمود: يا اصلاً استعداد بروز نمي كند. شما هر چه نيروي بدني داشته باشيد و استعداد رشد بدني داشته باشيد، وقتي از اول ورزش نكرديد و به ماهيچه هايتان تحرك نداديد، رشد نخواهيد كرد؛ اين استعداد ضايع و دفن مي شود. يا اينكه، آن كسي كه داراي استعداد است و مي بيند كه راهي وجود ندارد تا اين استعداد پرورش پيدا كند، به خارج از اين مرزها مي رود؛ كه همان مسئله ي فرار مغزها در طول سالهاي متمادي است و فقط به اين سالها مربوط نمي شود؛ بليه ي دوران طولاني تاريخ گذشته ي ماست. افرادِ بااستعداد و توانا به گوشه ي از دنيا رفته اند و مشغول كار شده اند. و يا اينكه اين استعداد در راههاي خطا و غلط به كار مي رود؛ چون ميدان براي استعدادها باز نشده است. امروز در ايران اين كار انجام گرفت. امروز در كشور ما ميدان براي بروز استعدادها و رشد علمي و مهارت فني و فناوري باز است. و شما از بهترين

نمونه هايي هستيد كه توانسته ايد اين را نشان بدهيد. من الان در اين نمايشگاه - كه در واقع يك مينياتوركار عظيمي است كه شما انجام داده ايد - مواردي را ديدم و به من توضيح دادند كه دانشمند جوان ما - كه در حقيقت بايد گفت هنرمند جوانِ ما - با استعداد خود، با تكيه ي به ذهن خود و با تجربه ي خود، بدون اينكه هيچ نسخه ي قبلي در اختيار داشته باشد، توانسته يك كار بزرگ را انجام بدهد؛ يك امر بزرگي را تحقق ببخشد؛ اين را در موارد زيادي داريم مشاهده مي كنيم. در اين مجموعه ي شما هم انسان ظرافت كاري هاي ريز و بسيار پيچيده را مشاهده مي كند و قدرت مديريت كلان يك مجموعه ي مركب و درهم تنيده را مي بيند؛ اين خيلي مهم است. اين مديريت هاي مجموعه، بر مجموعه هاي بزرگ و پيچيده مديريت كردن، اينها را هم زمان پيش بردن، جزو كارهاي بسيار بزرگ است، كه ما اين كار را در بخشهاي مختلف مجموعه ي شما شاهده مي كنيم. در ذهن من اين است: براي ملت ما هيچ عيدي بزرگتر از اين عيد نيست كه انسان احساس كند جوانهايش به خودشان اعتماد دارند؛ اعتقاد دارند؛ باور دارند كه مي توانند كارهاي بزرگ را انجام بدهند و اين عزم راسخ را پيدا مي كنند كه اين كار را انجام بدهند. عزيزان! اين كار را انجام بدهيد. اين ميدان، ميدان گسترده اي است. آقاي آقازاده اهميت اين فناوري پيشرفته و برتر و تأثيرش را در زندگي مردم كشور و تأثيرش را در آينده شرح دادند و شما هم بهتر از من مي دانيد كه چقدر اين صنعت براي كشور ما مهم است. اين جنجال و قرشمال بازي سياسي كه راه

انداخته اند، مثل اين است كه شما يك زمين حاصلخيزي داريد، يك چشمه ي آب جوشنده اي هم در اين زمين داريد، كه با اين چشمه ي آب كه مرتب مي جوشد و ممكن است بيشتر از اين هم بشود، مي توانيد همه ي اين زمين را سرسبز، زنده و آبياري كنيد. به شما مي گويند اين چشمه را كور كنيد، رويش را اسفالت كنيد، ما يك لوله ي آب سه اينچي به شما مي دهيم، تا مزرعه تان را آبياري كنيد! آن چيزي كه اروپايي ها - متأسفانه با حمايت آژانس - و امريكايي ها مي گويند، اين است. مي گويند اين چشمه ي جوشنده ي استعداد انساني را از بين ببريد، تا ما به شما يك لوله ي سه اينچي آب بدهيم و هر وقت هم خواستيم قطع كنيم و هر وقت هم خواستيم بهاي اين آب را بهاي آبروي ملي و حيثيت ملي شما قرار بدهيم؛ معناي حرفشان است. چه كسي زير بار اين حرف مي رود؟ ما زير بار اين حرف نخواهيم رفت. ما استمرار و روزافزونيِ اين حركت را جزو اهداف برجسته ي خودمان مي دانيم. كننده ي كار شماها هستيد؛ الحمدللَّه هم همت داريد، هم استعداد داريد، هم شوق و ذوق داريد؛ پشتوانه ي اين حركت شما هم «ايمان» است. اين را بدانيد كه كليد علمي كه گفتم مي تواند يك ملت را متحول كند، با ايمان دست مي آيد؛ با ايمان نگه داشته مي شود؛ با ايمان به كار مي افتد. ايمان قوي، يك چنين نقشي مي تواند داشته باشد. با ايمان، همه ي كارها آسانتر انجام مي شود تا بدون ايمان. الحمدللَّه هم ايمان داريد، هم انگيزه و همت و تصميم و عزم راسخ داريد، هم توانايي استعداد و فكر داريد. شما بايد اين كار را بكنيد؛

بايد اين كار پيش برود. امروز در دنيا سانتريفيوژهاي نسل چهارم و پنجم هم توليد شده؛ شما ان شاءاللَّه خواهيد توانست روي دست آنها بزنيد؛ خواهيد توانست پيش ببريد. اي بسا كه شيوه هاي توليد همين مواد - چه از معدن تا توليد «6uf» يا غني سازي آن - راه هاي خيلي ميانبُرتر و خوبتري داشته باشد كه شما آنها را كشف خواهيد كرد؛ من شك ندارم كه شما مي توانيد اين كارها را بكنيد و مي توانيد حركت را سريعتر، آسانتر و بهتر انجام دهيد. اين را به شما عرض كنيم: هر حركت شما، هر لحظه ي از اين كار شما - كه با اين انگيزه و در اين جهت به كار مي گيريد - اجر الهي و معنويِ غيرقابل معادل با هر ارزش مادي دارد؛ يعني هيچ ارزش مادي اي نمي تواند معادل آن اجر الهي اي باشد كه در پرونده ي شما ثبت مي شود. اولاً، به خاطر اينكه كار، في نفسه كار باارزشي است؛ ثانياً، براي اينكه شما داريد مقدمات استقلال و عزت مستمر و مستدام يك ملت را فراهم مي كنيد. من به شما بگويم كه اهميت به كارگيري انرژي هسته اي و به دست آوردن فناوري هسته اي در كشور ما، از كشف و استخراج نفت - آن روزي كه براي اول بار در كشور ما نفت استخراج شد - بيشتر است. حالا شما ببينيد نفت چقدر در سرنوشت يك كشور اثر دارد. كشف كردن نفت و استخراج كردن نفت يعني يك ذخيره اي را از زير زمين درآوردن و در واقع به يك معنا هدر دادن؛ اين بلايي كه ما امروز داريم سر نفت در مي آوريم، هدر دادن نفت است؛ والّا استفاده ي بهينه از اين ماده ممكن

است هزار برابر ارزش مادي و معنوي اش بيشتر از آن چيزي باشد كه امروز ما داريم خرج مي كنيم. اما اين كار شما به معناي استخراج آن حقيقت نهفته ي در مغز و ذهن انسان در وراي اين ظواهر عالم وجود است كه شما اين حقيقت را كشف مي كنيد؛ مثل همه ي دانشهاي برتر دنيا. خيلي از اين حقايق عالم وجود را ما نمي بينيم؛ اما ذهن انسانها آن را كشف مي كند و به كار مي گيرد و براي بهبود زندگي بشريت از آن استفاده مي كند. شما اين كار را مي كنيد و ارزش اين كار از كشف و استخراج و به كارگيري و راه اندازي نفت و صنعت نفت خيلي بيشتر است. بنابراين، كار شما تاريخ ساز است. به اين دليل، هر لحظه اي كار شما، وقتي كه با اين انگيزه، با اين توجه آن را انجام مي دهيد، اجر الهي داريد و اين اجر الهي از همه ي اين تشويق و تقديرهايي كه ما مي كنيم و از هر معادل مادي، بالاتر است؛ قدر آن را بدانيد و در حين كار، قبل از كار، بعد از كار، هميشه اين را به ياد داشته باشيد كه خداي متعال اين كار شما را مي بيند و فرشتگان مقرب الهي اين كار شما را به عنوان يك عمل صالح ثبت مي كنند. خيلي از ملاقات شما و از شنيدن گزارش ها و ديدن كارهاي شما و از اين ملاقات خوبي كه دسته جمعي در اينجا انجام گرفت، خوشحالم و اميدواريم خداوند شماها را موفق بدارد. سلام من را به همه ي دوستان و همكاران ديگرتان كه در اصفهان و نطنز و هر جاي ديگري هستند، برسانيد و ان شاءاللَّه كه كارتان و تلاشتان و خدمتتان

مشمول توجهات حضرت ولي عصر(ارواحنافداه) باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

والحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الطّيبين الطّاهرين و صحبه المنتجبين و السّلام علي جميع انبياء اللَّه المرسلين. قال اللَّه الحكيم:«و اذ تأذّن ربّكم لان شكرتم لازيدنّكم و لان كفرتم انّ عذابي لشديد». اولاً خوش آمد عرض مي كنيم و از حضورتان تشكر مي كنيم؛ بخصوص دوستاني كه از دلِ اشتغالات سنگين يا از راههاي دور خودشان را بيرون كشيدند و به اين جلسه تشريف آوردند. وضع و هدف اين جلسه ي ما در اين سالهاي مستمر، بر تذكر است. من به خودم كه نگاه مي كنم، مي بينم به تذكر و نصيحت احتياج دارم؛ قياس به نفس مي كنم؛ فكر مي كنم ما مسئولان - در رده هاي مختلف - احتياج داريم كه به گوشِ جسم و دل، نصيحتها، تذكرات، عيب جوييها و انتقادهايي را بشنويم تا شايد خداوند متعال به ما فرصت اصلاح بدهد. بايد به خودمان و دلمان بپردازيم؛ دل ما بيش از جسم ما احتياج به مراقبت دارد. اگر بخواهيم دل، نوراني و مهبط رحمت و هدايت الهي باشد، بايد به آن بپردازيم. رها كردن دل - كه به جاذبه ها و مغناطيسهاي مادي بسرعت و آساني قابل جذب است - خطرناك است؛ دچار خودشيفتگي، غرور و غفلت مي شويم؛ احتياج داريم كه بدانيم. در دو جاي از قرآن اين عبارت هست كه: «ثمّ اذا خوّلناه نعمة منّا قال انّما اوتيته علي علم» - هم در سوره ي زمر هست و هم احتمالاً در سوره ي لقمان - خدا

نعمتي به انسان مي دهد، اما انسان از دهنده ي نعمت غافل مي شود و تصور مي كند كه اين خود اوست كه توانسته اين نعمت، اين موقعيت و اين فرصت را به دست آورد. عين همين عبارت درباره ي قارون هست كه وقتي به او اعتراض كردند كه اين نعمتها را از خدا بدان، سهم خودت را هم ببر؛ اما آن را در راه خدا مصرف كن، او در جواب گفت: «انّما اوتيته علي علم عندي»؛ خودم به دستش آوردم، هنر خودم بود؛ اين همان خطاي بزرگي است كه ممكن است همه ي ما دچارش بشويم؛ غرّه شدن به خود. عين همين قضيه، غرّه شدن به خداست. آيه ي شريفه: «فلا تغرّنّكم الحياة الدّنيا و لا يغرّنّكم باللَّه الغرور» درباره ي غرّه شدن به خداست؛ به خدا هم غرّه نشويد. در دعاي صحيفه ي سجاديه مي فرمايد: «فالويل الدائم لمن اغترّ بك»، «ما اطول تردّده في عقابك»، «ما ابعده عن الفرج». مغرور شدن به خدا يعني نابحق از خدا توقع كردن؛ بدون اينكه انسان عمل صالحي را به ميدان بياورد، از خدا پاداش بخواهد؛ اين كه انسان بگويد، ما كه بنده ي خوب خدا هستيم و خدا حتماً به ما كمك خواهد كرد؛ اين كه انسان از حلم الهي سوء استفاده كند و به گناه ادامه بدهد؛ از عذاب خدا خود را ايمن بداند؛ اينها همه غرّه شدن به خداست. امام سجاد مي فرمايد: خدايا! مصيبت دائمي براي آن كسي است كه به تو غرّه بشود. اين غرّه شدن به خدا، همان بلايي است كه بر سر بني اسرائيل آمد. خداي متعال آنها را ملت برگزيده قرار داده بود؛ اما چون به خدا غرّه شدند و وظايف

خودشان را انجام ندادند، خداي متعال درباره ي آنها فرمود: «ضربت عليهم الذّلة و المسكنة». آنها همانهايي هستند كه خداي متعال در چند جاي قرآن تصريح كرده كه من اينها را مردمان برگزيده قرار دادم؛ «و انّي فضّلتكم علي العالمين»؛ اما همين ها با عمل بد خود كاري كردند كه خداي متعال درباره ي آنها فرمود: «ضربت عليهم الذّلة و المسكنة و باؤوا بغضب من اللَّه»، و مورد خشم الهي قرار گرفتند. غرّه شدن به خدا، اين چيزها را دنبال خودش دارد. بايستي به خودمان، دلمان و جانمان و به شستشوي رواني خودمان بپردازيم و وظايف سنگين، ما را غافل نكند. البته، راه باز است؛ همين نمازهاي پنجگانه، همين امكان دعا، همين نافله، همين نماز شب؛ همه از راههاي به خود پرداختن است؛ اين راهها را در مقابل ما باز گذاشته اند. اگر تنبلي نكنيم، مي شود؛ آن وقت انسان اعتلاء و نورانيت پيدا مي كند و كارهايش بركت پيدا مي كند. عزيزان من! من و شما بيش از مردم عادي به اين مسائل احتياج داريم. در بين اين وظايف معنوي اي كه ما به عهده داريم، من فكر كردم و ديدم امروز وظيفه ي «شكر»، يكي از بزرگترين وظايف ماست. گفتم چند جمله اي راجع به شكر صحبت كنم. آيه اي كه تلاوت كردم، از سوره ي ابراهيم - «و اذ تأذّن ربّكم لأن شكرتم لازيدنّكم» - خيلي آيه ي مهمي است؛ هم تشويق است، هم تهديد است. اگر شكر كرديد، ازدياد نعمت دنبالش هست و بركات الهي پي درپي خواهد رسيد؛ اگر كفران كرديد، عذاب خدا دنبالش است؛ بروبرگرد ندارد؛ هيچ نقطه ي استثنايي هم در تاريخ ندارد. اگر يك موردي را شما تصور كنيد كه پس چطور

در فلان جا خدا عذاب شديد خودش را نشان نداد، اين كوتاهي تحليل است و اگر پاي تحليل به ميان بيايد، معلوم خواهد شد كه هيچ استثناء ندارد. «شكر» چيست؟ شكر، چند پايه ي اصلي دارد: اول، شناختن نعمت و توجه پيدا كردن به آن است. آفتِ اول ما اين است كه به نعمت توجه نمي كنيم؛ نعمت سلامت را جز بعد از مريض شدن و ناقص العضو شدن نمي فهميم؛ نعمت جواني را جز بعد از پير شدن، درست تشخيص نمي دهيم؛ اشكال كار اين است. نعمت امنيت را جز بعد از دچار شدن به ناامني نمي فهميم. مردم كوفه، وقتي نعمت اميرالمؤمنين را فهميدند، كه حجاج بالاي سرشان آمد؛ مردم مدينه نعمت وجود اميرالمؤمنين و امام حسن را آن روز فهميدند، كه مسلم بن عقبه بالاي سرشان آمد، قتل عامشان كرد، زنهاشان را بي ناموس كرد، بعد هم گفت همه تان بايد اقرار كنيد كه برده ي يزيد هستيد. مردم يكي يكي آمدند و جلويش اقرار كردند و هر كس اقرار نكرد، گردنش را زد. آن مردم، آن وقت فهميدند كه حكومت اميرالمؤمنين و حكومت امن و امان و حكومت احترام و تكريمِ به مردم در دورانِ قبل، چقدر ارزش داشته است. دوم، نعمت را از او دانستن. سوم، از خدا سپاسگزار بودن. نه اينكه بگوييم نعمت را خدا داده و وظيفه اش بوده كه بدهد؛ نه، بلكه بدهكار بودن در مقابل خداي متعال. و چهارم، اين نعمت را به كار گرفتن؛ مثل يك پلّكان. وقتي نعمتي را به شما مي دهند، اين پله اي از يك نردبان است كه پايتان را روي آن گذاشته ايد، تا بالا برويد؛ حالا نوبت پله ي بعدي است. اگر دسترسي به پله ي بعدي پيدا

كرده ايد، پس اين هم يك نعمت است؛ از آن استفاده كنيد و پايتان را روي آن بگذاريد و برويد بالا. آن كسي كه دسترسي به پلّكانِ نردبان پيدا مي كند، اما پايش را روي آن نمي گذارد، شكر نكرده است. شما ببينيد خود اين شكر با اين اركان، چه نعمت بزرگ خدايي است. امام حسين (عليه السلام) در دعاي عرفه عرض مي كند كه من اگر هر كدام از نعمتهاي تو را شكر كنم، خود آن شكر، يك نعمت است؛ پس من اگر تا آخر دهر زنده بمانم، با همه ي وجودم گواهي مي دهم كه شكر يك نعمت تو را نمي توانم به جا بياورم؛ چون همين كه آن نعمت را شكر كنم، خود اينكه توفيق شكر پيدا كرده ام، يك نعمت ديگر است و بايد آن را شكر كنم و همين طور تسلسل پيدا مي كند تا ابد. خودِ شكر، يك نعمت است. اولاً، وقتي شكر كرديد، اين شكر موجب ذكر مي شود؛ متوجه خدا مي شويد؛ خود شكر انسان را ذاكر مي كند. ثانياً، شكر به ما صبر مي دهد. شكر نعمت يكي از خواصش، دادن صبر و پايداري است. در دعا مي خوانيم: «اللهم اني اسئلك صبرالشاكرين لك». وقتي شما شكر مي كنيد، نعمت را مي شناسيد و موقعيت را درك مي كنيد؛ امكاني را كه خدا در اختيار شما گذاشته است، به ياد مي آوريد و اميدوار مي شويد. اين اميد، پايداري شما را زياد مي كند. لذا لازمه ي شكر، صبر است. يكي از دستاوردهاي شكر، قدرت پايداري و ايستادگي در ميدانهاي دشوار است. يكي از خواص شكر، مغرور نشدن است. بعد هم خداي متعال وعده كرده است افزايش نعمت را؛ «لازيدنّكم». وعده ي الهي صدق است و ساز و كار روشني هم

دارد. همين كه عرض كرديم، نشان دهنده ي اين است كه خودِ شكر، نعمت را زياد مي كند. شكرِ پله ي اول، انسان را به پشت بام مي رساند. شكر، وظيفه ي ماست. در مقابل شكر چيست؟ كفران نعمت. كفران نعمت، نقطه ي مقابل اين چيزهاست. به نعمت توجه نكردن و غفلت كردن از اصل نعمت، چيزي است كه خيلي از ماها دچارش هستيم؛ يا نعمت را انكار كردن؛ يا آن را از خدا ندانستن؛ يا به نعمت خداداده مغرور شدن، كه غرور ملازم با سقوط است و وقتي انسان غرور پيدا كرد، ساقط مي شود؛ اينها كفران نعمت است. «و ضرب اللَّه مثلاً قرية كانت امنة مطمئنة يأتيها رزقها رغدا من كل مكان فكفرت بأنعم اللَّه فاذاقها اللَّه لباس الجوع و الخوف»؛ جامعه اي راحت و برخوردار از نعم معنوي و مادي الهي كفران نعمت مي كند و خدا ناامني و تنگدستي را بر او تحميل مي كند. نتيجه ي كفران نعمت، اين است. ما در درجه ي اول، از چه شكر كنيم؟ نمي شود شمرد؛ «و ان تعدّوا نعت اللَّه لاتحصوها». بنده وقتي دستم فلج شد، متوجه خصوصياتي شدم؛ ديدم اين انگشت من كه براحتي حركت مي كند و مثلاً يك زنجير را دور خودش تكان مي دهد و اين، خيلي كار ساده اي به نظر مي آيد، از حرفهاي دكترها فهميدم كه خودِ اين حركت، معلول چندين تحرك و توانايي مهم در وجود انسان است؛ اما ما غافل بوديم. به هر حال، وقتي نعمت از انسان گرفته مي شود، انسان متوجه مي شود كه همين كار آسان و كوچك، ثمره ي چندين نعمت بزرگ بوده كه ما اين طور راحت از آن عبور كرده ايم. اين، غفلت ماست. اين كه شما مي توانيد راحت به عنوان يك

مسئول كشوري - در هر رده اي كه هستيد - بر اساس فكر ديني و ايمان اسلامي خودتان تصميم بگيريد؛ اين كه سياستهاي خارجي بر شما مسلط نيست؛ اين كه مردم شما را از خود مي دانند؛ اين كه شما اصلاً فرصت پيدا كرده ايد در جايگاهي قرار بگيريد كه مي تواند منشأ اثر باشد؛ اين كه از دست يازديدنِ به اموال عمومي پرهيز مي كنيد؛ اين كه گناه براي شما روان و آسان نيست، اگر بخواهيم از اين طور نعمتها بشماريم، جزو هزارها نعمتي است كه خداي متعال در اختيار ما قرار داده است؛ ولي ما نعمتها را نمي شناسيم. به نظر من اولين نعمتي كه بايد امروز ما خدا را به خاطر آن شكر كنيم، عزت و استقلال ملي است. يك روز در همين كشور، بالاترين مقام سياسي آن براي تصميم گيريهاي اساسي، منتظر اشاره ي سفيران انگليس و امريكا بود. يك روز در همين تهران، رؤساي سه كشور متفق در جنگ بين الملل دوم، براي اين كشور رئيس معين كردند؛ يكي را برداشتند، يكي را گذاشتند. در همين تهران، رؤساي دولت بدون اجازه ي كاخ سفيد، معين نمي شدند؛ اميني بيايد، اقبال برود؛ فلان كس بماند، فلان كس برود؛ فلان وزير در فلان جا نصب بشود يا نشود؛ سرنوشت ملت ما اين بود. نفت را به فلان كشور بفروشيد، در فلان پيمان بين المللي يا منطقه اي وارد بشويد يا حق نداريد وارد بشويد. براي ملتي با يك چنين مسئولان و سردمداراني، غرور و عزتي باقي مي ماند؟ بنابراين، اولين نعمت بزرگ الهي براي كشور، ملت و مسئولان ما، اين است كه عزت و استقلال ملي دارند. امروز هيچ قدرتي در دنيا نمي تواند ادعا كند كه

بر نظام سياسي كشور ما حاكم است و اشاره، تصريح، نهيب يا تهديد او مي تواند اثري بر روي تصميم گيريهاي ما بگذارد. نعمت بزرگ ديگري كه امروز در كشور ما وجود دارد، شكوفايي استعدادهاست. آن روز اين جوانهاي فعالِ در انرژي هسته اي به همين حسينيه آمده بودند و يك نمايشگاه درست كرده بودند؛ يك عرصه ي مينياتوري از يك حركت و واقعيت عظيم، كه انسان از ديدن اين همه پيشرفت لذت مي برد؛ اما من بيشتر از ديدن اين جوانها لذت بردم. يك جوان كم سال، متدين و داراي عرق و همت، رئيس يك مجموعه ي بزرگ است - افراد را آقاي آقازاده به ما معرفي مي كرد - يك جوان، فلان پروژه ي عظيم را راه انداخته است؛ انسان حظ مي كند. اين جوانهاي ما كجا بودند؟! اينها را كه ما از خارج نياورده ايم. اينها همين زمين حاصلخيزِ فطرت انساني در كشور ما هستند. تربيت باران و خورشيد انقلاب و اسلام اينها را بارور كرد و رشد و شكوفايي داد. نظير اين در صد جاي ديگر هست. حالا انرژي هسته اي معروف شده، اين را مي دانند؛ اما در جاهاي ديگر هم نظير اينها وجود دارد و من خودم از نزديك مواردي را ديده ام. وقتي اين جوان در اينجا ميدان كار پيدا مي كند و استعدادش شكوفا مي شود، احتياج پيدا نمي كند كه به بيرون از اين مرزها سرك بكشد؛ او دلش مي خواهد كار كند. همه مي نشينند و گله مي كنند كه مهاجرت مغزها، هجرت مغزها، فرار مغزها؛ كه بنده هيچ وقت به عنوان يك معضل و يك مشكل اساسي به آن نگاه نكردم؛ مي روند تحصيل مي كنند و اكثرشان برمي گردند. ما در اينجا بايد ميدان را باز كنيم

كه اين جوان احساس كند كه اين استعداد را مي تواند به فعليت تبديل كند: پري رو تاب مستوري ندارد چو در بندي سر از روزن برآرد

شما وقتي يك ميدان فوتبال را جلوي يك جوان قويِ توانا گذاشتيد، مشغول فوتبال مي شود و هنرنمايي مي كند؛ اما وقتي اين ميدان جلويش نبود، يا خمود مي شود، يا مي رود دنبال يك ميدان فوتبال مي گردد كه آنجا بدود. بايد ميدان را باز كرد؛ و اين كار شده است - البته ما وظايفي داريم كه حالا بعد عرض خواهم كرد - اين شكوفايي استعدادها يكي از نعمتهاي بزرگ است كه انسان آن را در همه جا؛ در نيروهاي علمي ما، در نيروهاي اداري ما، در نيروهاي مسلح ما مشاهده مي كند. يكي از بزرگترين نعم الهي، اميد و اعتمادبه نفسي است كه در مردم هست. روح اميدواري، خيلي نعمت بزرگي است. مردمِ مأيوس، نااميد و بدون افق ديد، بي صبري مي كنند؛ نه اينكه كار نمي كنند، مانع كار هم مي شوند؛ ولي مردمِ اميدوار خودشان جلو جلو مي دوند و مسئولان را به دنبال خودشان مي كشانند. اين اتفاق امروز در كشور افتاده است و روح اميد بر مردم حاكم است؛ مردم به آينده اميدوارند. اين، خيلي نعمت بزرگي است. بايد اين نعمت را قدر بدانيم و شكر كنيم. يكي از نعمتهاي بزرگ الهي، طبيعت ماست؛ ديگري، سرمايه هاي زيرزميني ماست؛ و يكي هم اين فرصت خدمتي است كه به شما داده شده است. از نعمتهاي ديگر، جهتگيري و فضاي ديني و معنوي است كه امروز بر كشور حاكم است. يادمان نرود كه كساني بودند كه با هر گونه حركت ديني، با انواع و اقسام، مبارزه و معارضه مي كردند

و سعي مي كردند علي رغم مسئولان بالاي كشور و علي رغم رؤساي دولتها و علي رغم اعتقادات و ايمان مردم، يك فضاي كاذبِ ضد ديني و فضاي منفعلِ در مقابل فرهنگ غربي در كشور به وجود آورند. امروز مردم توانسته اند فكر، ايمان و معنويت خودشان را در فضاي فرهنگي كشور حاكم كنند. اين، نعمتِ بزرگي است. يكي ديگر از نعمتهاي خيلي بزرگ، همين دولتي است كه با شعارهاي اصولي بر سر كار آمده است، كه شعارهاي اصولي بدهد و با اين شعارها بر سر كار بيايد. اين از نعمتهايي است كه بايد آن را شكر كرد. مجلس هم با شعارهاي اصولي سر كار بيايد. اينها نعمتهاي بسيار عظيمي است كه ما بايستي اين نعمتها را شكر كنيم؛ وظيفه ي ماست. من يك ترسيم كلي و اجمالي از وضع كنوني در كشور بكنم؛ نه مي خواهيم به دام خوشبيني افراطي و گمراه كننده بيفتيم، نه مي خواهيم به دام بدبينيهاي افراطي و گمراه كننده بيفتيم. هم نقاط مثبت زيادي داريم، هم نقاط منفي داريم؛ هر دو را بايد ببينيم تا بتوانيم درست انتخاب كنيم. نقاط مثبت ما در درجه ي اول، تراكم موفقيتهاي بزرگي است كه پي درپي براي كشور ما پيش آمده است كه برخي محصول تلاش دولتهاي گذشته است و برخي محصول تلاش دولت كنوني است؛ مجموعاً موفقيتهاي عظيمي براي كشور ما پيش آمده است كه براي كشور يك نقطه ي مثبت است. البته همين هايي كه گفتيم، در زمينه ي سياست خارجي و علمي هم هست و مجموعه ي بلند بالاي موفقيتهاي جمهوري اسلامي است. يكي از نقاط مثبت، همين روح اميدي است كه در مردم هست؛ مردم احساس نشاط مي كنند. يكي ديگر از نقاط مثبت، يك

دولت تازه نفس و مصمم و پركار است كه بر سر كار آمده است. اين، نقطه ي مثبتي است. از ديگر نقاط مثبت ما، وجهه و جايگاه عزتمند بين المللي ماست كه شواهد پي در پي آن مشاهده مي شود. جايگاه بين المللي ما خيلي جايگاه محكم، عزتمند و برجسته اي شده است. هر كسي كه با مسائل بين المللي و جريانهاي خبري دنيا آشنا باشد، اين را بروشني مي يابد. يكي از نشانه هايش هم همين سفرهاي موفقي است كه رئيس جمهور محترم در جاهاي مختلف داشته كه نشانه هاي موفقيت را انسان در اين سفرها مشاهده مي كند. باز از نقاط مثبت، همين پيشرفتهاي علمي است كه اين پيشرفتها در بخشهاي مختلف وجود دارد و اميدواريم خداي متعال به اين جوانان و مديران لايقي كه در اين بخشها مشغول فعاليتند، كمك كند تا اينها را به نتايج مطلوب خودشان برسانند و در مقابل چشم مردم قرار بدهند و احساس عزت مردم را افزايش بدهند. از نقاط مثبت ديگر، پيشرفت هاي علمي و زيرساختهاي توسعه در كشور است، كه عمدتاً محصول تلاش دولتهاي گذشته است. امروز سرمايه گذاريهاي خوبي كه در وسايل ارتباطاتي مان مانند بخش مخابرات، بخش حمل ونقل و بخشهاي گوناگون شده است و كارهاي زيربنايي و زيرساختهاي خوب، در كشور مشهود و محسوس است. يكي ديگر ازنقاط مثبت، آرامش سياسي است، كه همه ي تلاشهاي دستهاي پنهان خنثي شده است. شما مشاهده كرديد كه سعي كردند اختلاف مذهبي راه بيندازند، نشد؛ اختلاف قومي راه بيندازند، نشد؛ اختلاف صنفي راه بيندازند، نشد. اين، نشان دهنده ي اين است كه اين درياي عميق، آرامشي دارد كه اين تحركهاي تدبير شده و برنامه ريزي شده ي به وسيله ي دستهاي پنهان يا پنهان

و آشكار، نمي تواند اين دريا را به تلاطم در بياورد. هماهنگي قوا با يكديگر، يكي از بزرگترين نقاط مثبت ماست. امروز مجلس، دولت، قوه ي قضائيه، به هم حسن ظن دارند؛ اين كجا و اينكه مجلس به دولت بدبين، دولت به مجلس بي اعتنا، قوه ي قضائيه از هر دو گله مند، كجا؛ اين خيلي وضعيت بدي است. امروز بحمداللَّه اين طور نيست؛ هماهنگي هست، همدلي هست و دستگاههاي مختلف و جريانهاي گوناگون با هم همكاري مي كنند؛ اتفاق و اتحاد وهماهنگي هست. در طرف ديگر، مانيازهاي فوري اي داريم كه برآورده نشدن آن نيازها جزو نقاط منفي و مشكلات ماست. در كشور خلأهاي خطرناكي وجود دارد؛ مسئله ي اشتغال، مسأله ي مهم ماست. در دولت قبلي هم من روي مسئله اشتغال خيلي تكيه كردم و براي راه اندازي جريان اشتغال، با دولت خيلي همكاري و كمك كردم. الان هم مسئله ي اشتغال براي ما، يك مسئله ي اساسي است. مسئله ي تورم، مسئله ي مناطق محروم، مبارزه ي با فساد، مسائل مهمي است و نمي توانيم اينها را رها كنيم. «فساد» مثل رخنه ها و تركهايي است كه در يك استخر واقع مي شود. شما لوله هايي چندين اينچي را مي گذاريد و مرتب از اينها به داخل استخر آب ميريزيد؛ اما پُر نمي شود - اين همه تلاش، به جايي نمي رسد - چرا؟ چون رخنه و ترك وجود دارد و آبها بدون اينكه جمع شود تا قابل هدايت شدن باشد به آنجايي كه بايد هدايت شود، هدر مي رود؛ فساد اين گونه است. ما به مسئله ي امنيت سرمايه گذاري هم احتياج داريم، تا در داخل كشور سرمايه گذاري شود. بايد امنيت سرمايه گذاري به طور كامل تأمين شود، تا بتوان از ثروتهايي كه در اختيار آحاد مردم

هست، براي پيشرفت، كارآفريني و راه اندازي جريان اقتصادي كشور استفاده كرد. مسئله ديگر، تثبيت همين جايگاه بين المللي است. اين طور نيست كه ما هر طور كه رفتار كنيم و هركاري كه بكنيم، اين جايگاه بين المللي به طور كامل باقي بماند؛ تضمين شده نيست؛ بايد اين را تثبيت كرد. اين تدبير و نگاه دقيق مي خواهد و فعاليت فراوان و متراكم لازم دارد. پيرايش چهره ي فرهنگي كشور، يكي از مسائل عمده ي ماست. چهره ي فرهنگي كشور بايد چهره ي نوراني، اسلامي و كاملاً منطبق با فضيلتهاي اخلاق اسلامي باشد؛ اين يكي از خلأهاي ماست. البته، دولت و مجلس اصولگرا مي توانند با شكر آن نعمتهايي كه عرض كرديم - پافشاري بر اصول و كار مستمر - بر حجم اين توفيقات بيفزايند و از اين خلأها پي در پي بكاهند. هم بنده گفتم، هم همه مي گويند كه امروز اركان تصميم گيري كشور - مجلس شوراي اسلامي و دولت و قوه ي قضائيه - با مديريت تفكر اصولي اسلام (به تعبير رايج: اصولگرايي) اداره مي شود كه اين يكي از نعمتهاي بزرگ خداست. حالا اين اصولي كه از آن دم مي زنيم، چيست؟ اين، خيلي مهم است. من نمي خواهم حالا الان اصول راتدوين كنم؛ اما تعدادي از شاخصترين اصولي را كه به آنها پايبنديم، عرض مي كنم. اصولگرايي به حرف نيست؛ اصولگرايي در مقابل نحله هاي سياسي رايج كشور هم نيست. اين غلط است كه ما كشور يا فعالان سياسي را به اصولگرا و اصلاح طلب تقسيم كنيم: اصولگرا و فلان؛ نه. اصولگرايي متعلق به همه ي كساني است كه به مباني انقلاب معتقد و پايبندند و آنها را دوست مي دارند؛ حالا اسمشان هر چه باشد. اين «اصول» چه هستند؟ در

درجه ي اول، ايمان و هويت اسلامي و انقلابي و پايبندي به آن. اين، وظايفي را بر عهده ي دولت مي گذارد. نمي شود گفت دولت به ايمان مردم كاري ندارد؛ نه. مدتي اين فكر را ترويج كردند؛ اما اين غلط است. دولت وظيفه دار است. چطور وزارت بهداشت با داروفروشهاي مصنوعي ناصرخسرو مبارزه مي كند؛ اما وزارت ارشاد با مخدر فروشهاي فرهنگي مبارزه نكند؟! با سم پراكنان فرهنگي مبارزه نكند؟! اين، وظيفه ي دولت است؛ صدا و سيما يك جور، وزارت ارشاد يك جور و دستگاههاي گوناگون يك جور. وظيفه ي مهم اين است كه ما پايه هاي يك ايمان روشن بينانه و استوار را در ذهن نسلهاي جوان و رو به رشد خودمان تقويت كنيم؛ ايمانِ دور ازخرافه گري و سست انديشي، ايمانِ روشن بينانه، ايمانِ به دين، ايمانِ به نظام، ايمانِ به مردم، ايمانِ به آينده، ايمانِ به خود، ايمانِ به استقلال كشور و ايمانِ به وحدت ملي و ايماني كه در هيچ بخشي برافروزنده ي آتشهاي تعصب فرقه اي نباشد. اين را من تكرار و تأكيد مي كنم و به همه مي گويم: اين غلط است كه ما به نام ايمان اسلامي يا ايمان مذهبي حرفي بزنيم و كاري بكنيم كه تعصبهاي فرقه اي را دائم مشتعل كنيم و همه را به جان هم بيندازيم؛ قضيه اصلاً اين طوري نيست. به ايمان خودتان پايبند باشيد؛ با هر كسي هم كه از لحاظ ايمان مذهبي يا ديني با شما مخالف است، بحث بكنيد، مجادله بكنيد، استدلال بكنيد، منطق بكنيد و او را به فكر خودتان معتقد بكنيد؛ اما تعصب افروزي نكنيد؛ «و جادلهم بالّتي هي احسن». اين، قرآن است. چرا يك عده اي نمي فهمند؟! من نمي دانم. در اين بخش، يكي از وظايف مهم

ديگري كه بر عهده ي دولت و نظام جمهوري اسلامي است، اين است كه هويت اسلامي را در دنياي اسلام برجسته و شفاف كنيم، تا اين يك معياري باشد در جلوي چشم ملتهاي مسلمان؛ تدين دور از خرافه و كاوش در منابع ديني و نوآوري. بعضيها خيال مي كنند كه نوآوري در دين امكان ندارد! گنجينه ي منابع اسلامي و ديني ما بي پايان است؛ ما به قدر وسع خودمان، فقط چند سطل آب از اين چشمه ي جوشان برداشته ايم؛ تلاش كنيم و فكرهاي نو و حرفهاي نو در زمينه هاي مختلف توليد كنيم. اين قرآن يك اقيانوس بي پايان است؛ خيلي حقايق هست؛ نه «خيلي»، بلكه بيشترِ حقايق عالم را كه ما از قرآن مي توانيم بفهميم، هنوز نفهميده ايم. فكر كردن، استخراج كردن، نوآوري كردن و سخن نو را در مقابل افكار عمومي متفكران و انديشمندان مسلمان قرار دادن، يكي از كارهاي ماست. البته پيداست كه اين كار مثل همه ي كارهاي ديگر، بايد با اسلوب و فن خود انجام بگيرد؛ اين يك متد دارد و خارج از آن متد نمي شود كار را انجام داد. آن كسي كه اصلاً در يك فني وارد نيست، نمي شود به او گفت در اين فن نوآوري بكن؛ اين كار كساني است كه واردند؛ مطلعند؛ با كتاب و سنت و با قرآن آشنايند؛ فنان اين فن اند. از كسي كه اصلاً موسيقي بلد نيست، نمي شود گفت يك آهنگ تازه بساز؛ چگونه بسازد؟ پرچم برادري اسلامي را با همه ي ملتهاي اسلامي بلند كنيم و فضيلتهاي اخلاقي را در جامعه رشد بدهيم: همكاري، گذشت، كمك، صبر، حلم؛ اينها خلقيات اسلامي است؛ اينها را در جامعه رشد بدهيم. اين، همان ايمان

و هويت اسلامي و انقلابي است كه اصل اول است. بعضيها خيال مي كنند وقتي ما مي گوييم «اسلام» و «ايمان»، يعني چشمايمان را ببنديم، همه كس را نفي كنيم، در مقابل هر حرف و فكري با اخم فراوان وارد بشويم؛ مثل بعضي از اين منحرفهايي كه در افغانستان ديديد و امروز در مجموعه ي شبكه ي تروريستي عراق، خودشان را نشان مي دهند و همه ي دنياي اسلام را خارج از اسلام مي دانند! اخمها درهم و چشمها بسته است و شمشيرها عريان را دور سرشان مي چرخانند و ملتها را به خاك و خون مي كشند؛ آن روش، روش ما نيست. ايران اسلامي پرچم خودش را دارد. ما كسي مثل امام را با آن افكار نو، روشن و با آن نوآوري در همه ي بخشها، حتّي در فقه داريم؛ اين كه شما مي بينيد اسلامي كه ايران اسلامي عرضه مي كند، مثل قند در كام ملتها شيرين مي آيد و همه جا پخش مي شود، علتش اين است. استعداد، ذوق، فهم و حكمت ايراني وقتي در كار حلاجي و فهم دين مي افتد، اين ثمرات خوب را پديد مي آورد. هويت اسلامي و ديني و پايبندي به آن، يعني اين. اصل دوم، عدالت است. فلسفه ي وجودي ما، عدالت است. اين كه ما برنامه ي رشد اقتصادي درست كنيم و بگذاريم بعد از حاصل شدن دو، سه برنامه رشد اقتصادي، به فكر عدالت بيفتيم، منطقي نيست. رشد اقتصادي بايد همپاي عدالت پيش برود؛ برنامه ريزي كنند و راهش را پيدا كنند. حالا عدالت چيست؟ البته ممكن است درمعنا كردن عدالت، افرادي، كساني يا گروههايي اختلاف نظر داشته باشند؛ اما يك قدر مسلّمهايي وجود دارد: كم كردن فاصله ها، دادن فرصتهاي برابر، تشويق درستكار و

مهار متجاوزان به ثروت ملي، عدالت را در بدنه ي حاكميتي رايج كردن - عزل و نصبها، قضاوتها، اظهار نظرها - مناطق دوردست كشور و مناطق فقير را مثل مركز كشور زير نظر آوردن، منابع مالي كشور را به همه رساندن، همه را صاحب و مالك اين منابع دانستن، از قدرِ مسلّمها و مورد اتفاقهاي عدالت است كه بايد انجام بگيرد. بنابراين، عدالت يك اصل است و نيازمند قاطعيت. عدالت، با من بميرم، تو بميري درست نمي شود؛ عدالت، با تعارف درست نمي شود؛ اولاً قاطعيت مي خواهد، ثانياً ارتباط با مردم مي خواهد، ثالثاً ساده زيستي و مردمي بودن لازم دارد و بالاتر از همه، خودسازي و تهذيب مي خواهد؛ اين هم جزو پيش شرطها و پيش نيازهاي اجراي عدالت است. اول، بايد خودمان را درست كنيم و يك دستي به سر و صورت خودمان بكشيم، تا بتوانيم عدالت را اجرا كنيم؛ وظيفه ي من و شما اينهاست. واقعاً بايد با ويژه خواران و فساد مبارزه كنيم. اصل سوم، حفظ استقلال سياسي است. اين، خيلي مهم است؛ اين، جزوِ مباني اصولي نظام است. اين استقلال، استقلال سياسي، اقتصادي و فرهنگي است. ما بايد اين بندهاي اختاپوس فرهنگيِ تحميل شده ي به وسيله ي غرب را از دست و پاي خودمان باز كنيم؛ اين هم يكي از اصول ماست. آن حركتي، آن جرياني، آن شعاري و آن برنامه ريزي اي كه در آن استقلال كشور و ملت ديده نشود، اصولگرايانه نيست. اصل چهارم، تقويت خودباوري و اعتماد به نفس ملي است. اين اعتماد به نفس، در همه جاست. ما اكنون در زمينه ي مثلاً علوم تجربي،نمونه هايي اش را ديده ايم كه حالا يكي اش فناوري هسته اي است، يكي اش توليد سلولهاي بنيادي است،

يكي اش كارهاي خوبي است كه در بخشهاي گوناگون انجام داده اند و من حالا نمي خواهم پيش از موعد آنها را تصريح و بيان كنم، كه به نفع پيشرفت دانش بشري هم هست. البته اينها فقط يك بخشي از كار است. استقلالِ اعتماد به نفس ملي و خودباوري، فقط به اين چيزها منحصر نمي شود كه ما مي توانيم سد درست كنيم؛ مي توانيم نيروگاه درست كنيم و مي توانيم بدون كمك خارجي كارهاي بزرگ و پروژه هاي عظيم را راه اندازي كنيم، بلكه بايد در سياست، فلسفه، ابتكارهاي مردمي و ارزشهاي اخلاقي هم خودباوري داشته باشيم. ببينيد! ديگران يك حركت ابلهانه ي ديوانه واري مثل گاوبازي در خيابانهايشان راه مي اندازند، تلفات جاني مي دهند، خودشان را مسخره مي كنند؛ اما افتخار هم مي كنند كه اين سنّت ملي ماست! كار، غلط است؛ اما خودباوري خوب است؛ خجالت نمي كشند. حالا فرض بفرماييد اگر ما يك سنّت اسلامي داريم كه منطقي هم برايش داريم و آن را هم پذيرفته ايم، نبايستي در انجام دادن آن خجالت بكشيم. من حالا نمي خواهم مثال بزنم؛ اما مواردي هست كه مثال زدنش صلاح نيست؛ ممكن است ريز شدن و جزئي شدن در بعضي از مسائل باشد؛ ولي مثالهاي فراواني را مي توانيد پيدا كنيد. در ارزشهاي اخلاقي: مبارزه ي فرهنگي دائم با خودباختگي مزمن و تحميلي كه چند ده سال بر اين كشور تحميل شده. بزرگان و پرچمداران فرهنگ و سياست در اين كشور، در يك مقطع زماني و با صداي واحد، با وقاحت تمام گفتند كه ايراني صفر محض است! و اگر بخواهد معنا پيدا كند، بايد برود كنار فرهنگ فرنگي. اولين پيشروان قافله ي روشنفكري كشور ما و معروفترين سياستمداران دوران قاجار و پهلوي، اين

حرف را صريحاً گفتند، بعضيها هم كه نگفتند، اين طوري عمل كردند و اين شد يك بيماري مزمن در جامعه ي ما؛ بايستي با اين مبارزه كرد. اصل پنجم، جهاد علمي است. من تكيه مي كنم - اين جزوِ مباني اصولگرايي است - «جهاد علمي». چند سال است من تكرار كرده ام: بايد نهضت توليد علم در كشور راه بيفتد. من خوشحالم؛ وقتي با دانشجوها و جوانها مواجه مي شوم كه غالباً آنها حرف مي زنند و مطالبي را مي گويند، مي بينم آنها همين مسئله ي توليد علم و اتصال علم و صنعت، و پشتيباني دولت از پيشرفت و ابتكارات علمي را به عنوان توقع از ما مطرح مي كنند. من مي گويم خيلي خوشحالم و اينها حرفهاي ماست و حالا در بين مجموعه ي دانشگاهي عرف شده؛ ليكن اين كافي نيست؛ بايد به سمت كارهاي بزرگ برويم. ببينيد! يك وقت هست شما مي توانيد هواپيمايي را كه ديگران اختراع كرده اند و ساخته اند، خودتان بدون كمك ديگران در داخل كشور بسازيد، اين خيلي خوب است؛ اين بهتر از خريدن هواپيماي ساخته شده است؛ اما يك وقت هست شما خودتان يك چيزي در سطح هواپيما در كشورتان توليد مي كنيد؛ اين است آنچه كه ما لازم داريم؛ ما بايد بر ثروت علمي بشر بيفزاييم. نگويند نمي شود؛ مي شود. يك روزي بشريت فناوري ريزترينها - نانوتكنولوژي - را نمي شناخت، بعد شناخت. امروز صد تا ميدان ديگر ممكن است وجود داشته باشد كه بشر نمي شناسد؛ اما مي توان آنها را شناخت و مي توان جلو رفت. البته مقدمات دارد؛ اما آن مقدمات را هم مي شود با همت فراهم كرد. من يك روز در مجموعه ي جوانها و اهل دانشگاه گفتم من توقعم زياد نيست؛ من

اين را از شما جامعه ي علمي كشور توقع مي كنم كه شما پنجاه سال ديگر - پنجاه سال، نيم قرن است - در رتبه ي بالاي علمي دنيا قرار داشته باشيد؛ اين توقع زيادي است از يك ملت با استعداد؟ اما اگر بخواهيم اين اتفاق بيفتد، از الان بايد سخت كار كنيم. شرطش تنبلي نكردن است؛ غفلت نكردن است؛ خست نورزيدن است؛ از ورود در اين راه وحشت نكردن است و ميدان دادن و پرورش نخبگان علمي است. در بعضي از بخشها ما با دنيا فاصله مان زياد نيست؛ در آن بخشها - مثل همين بخشهايي كه اسم آوردم، خوشبختانه فاصله مان با پيشرفتهاي دنيا و آن نوكهاي حركت زياد نيست - مي توانيم تلاشمان را مضاعف كنيم؛ اين هم يك كار است. بنابراين، اين جزوِ وظايف دولت است؛ بايستي ميدان داد. اين جوانها تشنه ي كار و فهميدن هستند، به شرط اينكه امكانات در اختيار اينها قرار بگيرد. الحمدللَّه ما استاد خوب هم كم نداريم. يك روزي بود ما اوايل انقلاب، در اين كشور قحط استاد داشتيم؛ اما امروز نه، بحمداللَّه اساتيد فراوان است و امروز اكثريت آنان پرورش يافته ي دامان خود اين ملت و روييده ي در همين آب و هوا هستند. اصل ششم، تثبيت و تأمين آزادي و آزادانديشي است. آزادي را نبايد بد معنا كرد. آزادي يكي از بزرگترين نعمتهاي الهي است كه يكي از شعبش آزادانديشي است. بدون آزادانديشي، اين رشد اجتماعي، علمي، فكري و فلسفي امكان ندارد. در حوزه هاي علميه، دانشگاه و محيطهاي فرهنگي و مطبوعاتي، هو كردن كسي كه حرف تازه اي مي آورد، يكي از بزرگترين خطاهاست؛ بگذاريد آزادانه فكر كنند. البته من فهم غلط از

آزادي را تأييد نمي كنم؛ من باز گذاشتن دست دشمن را در داخل براي اينكه مرتباً گاز سمّي توليد كند و در فضاي فرهنگي يا سياسي كشور بدمد، تأييد نمي كنم؛ من براندازي خاموش را - آن چناني كه خود امريكاييها گفتند و عواملشان چند سال قبل در اينجا سادگي و بي عقلي كردند و به زبان آوردند - برنمي تابم و رد مي كنم؛ اما توسعه ي آزادي و رها بودن ميدان براي پرورش فكر و انديشه و علم و فهم، ربطي به اينها ندارد. ظرافتي لازم است كه آدم اين دو منطقه را از همديگر باز بشناسد و مرز اينها را معين بكند. آزادي و آزادانديشي، يكي از مباني اصلي اصولگرايي است. اصل هفتم، اصلاح و تصحيح روشهاست؛ اصلاحات. اصلاحات جزوِ مباني اصولگرايي است. من به نظرم پارسال بود كه در سفر كرمان، با جوانها و مجموعه ي دانشجوها و دانشگاهيها كه روبه رو شدم، گفتم كه اصلاحاتِ اصولگرايانه و اصولگراييِ مصلحانه در هم تنيده هستند. آن اصلاحاتي كه بخواهد با معيار امريكايي در كشور انجام بگيرد، مثل همان اصلاحات رضاخاني است. مي دانيد كه رضاخان در مهمترين بخشها و سالهاي سلطنتش، شعارش اصلاحات بود! همه ي اين فجايع و جناياتي كه شما در دوره ي رضاخان سراغ داريد، تحت نام و زير پرچم اصلاحات انجام گرفته است؛ اسناد بازمانده ي از دوره ي رضاخان را بخوانيد. افراد را بركنار مي كردند؛ چون مي گفتند اينها ضداصلاحاتند؛ افرادي را سر كار مي آوردند؛ چون مي گفتند اينها مؤمن به اصلاحاتند. آن اصلاحاتي كه با معيار رضاخاني، با معيار امريكايي و با معيار فرهنگ غربي انجام بگيرد، اصلاحات نيست، افسادات است. بنده سه، چهار سال قبل، چند سخنراني در نماز جمعه و

غير نماز جمعه در اين باره كرده ام. اصلاحات بايد ضابطه مند و مبتني بر ارزشها و معيارها و خطكشهاي اسلامي و ايراني باشد. معيار اصلاحات، قانون اساسي است؛ بر اين اساس، بايد ما اصلاحات كنيم؛ ما به اصلاحات احتياج داريم. اصلاحات، تصحيح روشهاي ماست؛ تصحيح هدفهاي مرحله اي ماست؛ تصحيح تصميم گيريهاي ماست؛ تعصب نورزيدن روي تصميم گيريها ناحق است. اين، غير از ساختارشكني و مبارزه ي با قانون اساسي، مبارزه ي با اسلام و مبارزه ي با استقلال يك كشور است. آخرين اصل هم - كه البته در اين فهرست كوتاهي كه من عرض مي كنم، آخرين نيست - شكوفايي اقتصادي است؛ رسيدگي به زندگي مردم است و رسيدگي به اقتصاد كشور. ما احتياج داريم كه از سرمايه گذاري حمايت بشود؛ كارآفريني بشود؛ توليد داخلي ترويج بشود؛ با قاچاق و فساد مجدّانه مبارزه بشود؛ اشتغال به عنوان يك مبناي اصلي و يك هدف مهم دنبال بشود؛ ثبات و شفافيت و انسجام سياستها و مقررات اقتصادي انجام بشود - مقررات اقتصادي اي كه امروز يك چيزي بگوييم، فردا عوضش بكنيم، فايده اي ندارد - مقررات اقتصادي و قوانين ما بايد هم ثبات داشته باشند كه مردم بتوانند روي آن برنامه ريزي كنند، هم بايد منسجم باشد و با هم بخواند و شفاف باشد. بازاريابي جهاني، يكي از مهمترين وظايف براي رونق اقتصادي كشور است - كه جزوِ كارهايي است كه ما نكرده ايم و جزوِ كم كاريهاي ماست - و اطلاع رساني كامل از فعاليتها و برنامه ها؛ ما بايستي اينها را در نظر داشته باشيم. البته برنامه هاي راهبردي اساسي كشور نبايد از نظر دور بماند؛ مسئله ي ذخاير ارزي مطمئن كه كشور بتواند با شوكهاي اقتصادي و ارزي مقابله كند؛ تأمين منابع

توليد و سرمايه گذاري؛ برنامه هاي راهبردي توليد و انتقال آب و انرژي در كشور، جزوِ مسايلي است كه ما در چند سال آينده بشدت نيازمان به آنها محسوس خواهد شد؛ اينها بايستي با جديت دنبال بشود؛ اينها جزوِ همان مقوله ي رونق اقتصادي كشور است. پرداختن به همكاريهاي منطقه اي - همين كارهايي كه الان انجام مي گيرد؛ اكو، شانگهاي و... - چيزهاي لازمي است. ما اين چيزها را بايد با جديت دنبال كنيم و همت بگماريم. از نفت هم بايد استفاده ي بهينه كنيم. كارشناسها مي گويند - من خودم وارد نيستم؛ آمار و ارقام از كارشناسهاست - اين پنجاه، شصت ميلياردي كه ما از طريق فروش نفت به دست مي آوريم، با نهصد ميليارد دلار صادرات و معامله و تجارت به دست مي آيد؛ اين خيلي مهم است. ما اين درآمد را كه از طريق نفت به دست مي آوريم، صرف مسايل روزمره ي زندگي مي كنيم؛ اين، معني ندارد؛ بايست اينها با محاسبه ي صحيح انجام بگيرد. ما اين نفت را ضايع مي كنيم؛ البته اين، كارِ امروز و ديروز نيست؛ دهها سال است كه بناي اقتصاد و پيشرفت كشور روي اين روش گذاشته شده است و يك شبه هم نمي شود آن را عوض كرد. من ده، دوازده سال پيش به مسئولان آن روز گفتم آن روزي انسان در قضيه ي نفت احساس رضايت مي كند، كه كشور قادر باشد با اختيار خودش اعلام كند كه من مصلحت مي دانم امروز توليدم را فلان قدر كم كنم؛ امروز سر فلان تعداد چاه كشور را طبق مصلحت كشور مي خواهم ببندم؛ امروز مي خواهم صادرات نفتم را اين قدر كم كنم و نفت را در كارهاي غير سوخت مصرف كنم -

سوخت، بدترين استفاده ي از نفت است و دنيا الي ماشاءاللَّه استفاده هاي بهتر از سوخت نفت را كشف مي كند و پيش مي رود - آن روز ما مي توانيم خوشحال باشيم و به نفت خشنود باشيم. ما چالشهاي تحميلي هم داريم؛ هم از ناحيه ي خودمان - ضعفهاي خودمان - و هم از ناحيه ي بيرون. رودربايستي را كنار بگذاريم؛ امروز مهمترين چالش بيروني تحميليِ ما، از ناحيه ي امريكاست؛ در اين هيچ ترديدي نداشته باشيد. اينها روي خاور ميانه از قرن نوزدهم برنامه ريزي دارند - نه امريكاييها، غرب - چون خاورميانه منطقه ي فاصل بين درياي مديترانه و اقيانوس هند است.درياي مديترانه، محل استقرار دولتهاي استعمارگر است و اقيانوس هند، منطقه ي مستعمرات؛ و خاور ميانه بين اين دو منطقه ي حساس قرار گرفته، كه نمي توانستند نسبت به آن بي تفاوت باشند. فشارهاي انگليس روي ايران و نفوذش در قرن نوزدهم، براي حفاظت از هند - كه آن روز جزوِ دولت بريتانيا بود - انجام گرفت و ما آن روز قرباني هند شديم؛ و اين نسبت به همه ي خاور ميانه تعميم دارد. پيدايش اسرائيل هم از همين جاست. بعد، عوامل گوناگون ديگري هم پيدا شد: مسئله ي نفت، مسئله ي تقسيم متصرفات عثماني بعد از جنگ اول و مسئله ي پيدايش شوروي، كه همه ي اينها، موضوع را تشديد كرد. غرب، بعد هم در آخر ميراث خوار غرب - امريكا - روي منطقه ي خاور ميانه برنامه ريزي دارند. حالا در اين منطقه ي حساس كه در آن نفت و منطقه ي راهبردي و استراتژيك جغرافيايي و سياسي و همه چيز هست، ناگهان دولتي به نام «جمهوري اسلامي»، با اصول خودش و با ضديت با مباني ظالمانه و سياست متجاوزانه ي امريكا، سر بلند كرده است.

بعضيها مي گويند: شما چرا لج امريكا را در مي آوريد؟ لج امريكا را ملت درآوردند؛ شما درآورديد؛ جمهوري اسلامي را تشكيل داديد، لج امريكا درآمده، چه كارش كنيم؟ آنها در آن دوره ي ده ساله ي اول، با توطئه ي براندازي سخت - جنگ تحميلي و تحريم اقتصادي - شروع كردند؛ اما نتوانستند كاري بكنند. جنگ تحميلي و تحريم اقتصادي، هر كدام به نحوي براي ملت ايران و جمهوري اسلامي يك فرصت شد. اين ابرهاي تيره اي كه آنها روي سر ملت ايران راه انداختند، در دل خود، براي ملت ايران بارانهاي نافعي داشت. جنگ، ما را مصمم و استوار كرد؛ تحريم اقتصادي، ما را به فكر اتكاي به خود انداخت و همه ي اين بركات را براي ما آورد. در دوره ي بعد، براندازي نرم را دنبال كردند - تهاجم فرهنگي و شبيخون فرهنگي - كه آن هم به جايي نرسيد و بعد از سالهاي متمادي، نتيجه اين شد كه حالا يك دولت متكي به اصول و با شعار اصول سركار مي آيد، كه پيداست تهاجم فرهنگي نتوانسته آن كاري كه آنها مي خواستند، بكند. بعد از اين هم توطئه هاي ديگر در راه است، كه ما بايد خودمان را مصون كنيم. بخشي از اين مصونيت با اتحاد، با ايمان، با به كارگيري عقل و علم به وجود مي آيد. تأكيد مي كنم كه اگر انسان چشم را ببندد و راه بيفتد، كاري پيش نمي رود؛ با چشم باز، با حواس جمع، با اتحاد كلمه و با استفاده از همه ي فرصتها بايد پيش رفت. همه ي مشكلات يكي پس از ديگري حل خواهد شد؛ قله ها يكي پس از ديگري فتح خواهد شد. البته من در زمينه ي مسايل مديريتي

و آنچه كه به عهده ي مسئولان و مديران است، توصيه هايي دارم و آنها را يادداشت كرده ام كه مجال نشد و ان شاءاللَّه فرصت ديگري را براي آنها مي گذاريم. در زمينه ي مسايل روز هم جناب آقاي دكتر احمدي نژاد مطالبي را درباره ي انرژي هسته اي و بسته ي اروپا گفتند، كه حرفها همانهايي است كه آقايان بيان كردند. پروردگارا! آنچه گفتيم و آنچه شنيديم، براي خودت و در راه خودت قرار بده؛ به كرمت آن را از ما قبول كن. پروردگارا! ما و رفتار ما را مرضيِّ خودت قرار بده؛ ما را بر آنچه كه فرداي قيامت و در دوران سؤال و جواب دشوار برزخ از ما سؤال خواهي كرد، توانا و موفق بدار؛ دلهاي ما را به نور معرفت و هدايت خود روشن كن؛ پيوند ما را با خود روزبه روز مستحكمتر بفرما؛ پيوند ما را با مردم، با مؤمنين و بين خودمان روزبه روز مستحكمتر بگردان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار گروه هاى مختلف مردم به مناسبت ميلاد باسعادت على بن ابى طالب (ع)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار گروه هاي مختلف مردم به مناسبت ميلاد باسعادت علي بن ابي طالب(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

ميلاد مسعود امير مؤمنان و امام پرهيزگاران و ستاره ي درخشان آسمان عدل و انصاف و انسانيت، علي ابن ابي طالب (عليه الصّلاةوالسّلام)، را به همه ي امت اسلامي و به ملت عزيز ايران و بخصوص به شما حضار محترم، كه از نقاط مختلف تحمل زحمت كرديد و اين جلسه ي شيرين و باشكوه را تشكيل داديد، تبريك عرض مي كنم. محبت به اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) و ارادت به اين مرد بزرگ تاريخ بشريت و تاريخ اسلام، نه مخصوص شيعيان است، نه حتي مخصوص به قاطبه ي مسلمانان؛ بلكه اين چيزي است كه آزادگان عالم در آن با مسلمانان شريكند. شما

مي بينيد كه شخصيتهايي كه مسلمان هم نيستند، درباره ي اين چهره ي درخشان و خورشيد تابناك اظهار ارادت مي كنند، كتاب مي نويسند، شعر مي گويند. خيلي خطاست اگر اميرالمؤمنين علي ابن ابي طالب در بين مسلمانان يك وسيله ي اختلاف قرار بگيرد. آن بزرگوار شخصيتي است كه همه ي مسلمانان و همه ي فرق اسلامي نسبت به او با همه ي وجود و با دل و جان، ارادت و محبت مي ورزند. اين علاقه و محبت از برجستگيها و صفات و خصالي ناشي مي شود كه هر انسان منصفي در مقابل اين خصال، خاضع است؛ قدر جامع و قدر مشترك، اين است. ايمان مخلصانه، جهاد فداكارانه، ذوب شدن در امرونهي الهي، اطاعت و عبوديت مطلق در مقابل خداوند، بي اعتنايي به زخارف دنيوي و جهات مادي، رحم و انصاف و عدالت نسبت به عموم مردم، نگاه عطوفت آميز به مظلومان، به ضعيفان، به مستضعفان، ايستادگي و قاطعيت در مقابل دشمنان دين، رفتن به دنبال وظيفه در همه ي شرائط و با هر گونه سختي و دشواري؛ اينها كلمات حكمت آميزي است كه بشر ديروز و امروز و فردا به اين كلمات نيازمند است. نهج البلاغه ي اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) درسِ هميشه ي بشريت است. اين شخصيت ظاهري اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) است كه چشم كوته بين ما مي تواند آن را ببيند و حس كند و زيبايي هاي آن را ادراك كند. ابعاد معنوي و قدسي و ملكوتي، مخصوص قديسين و مخصوص صديقين است، كه آنها مي بينند؛ و چشمهاي ما توانايي ندارد كه مانند اولياءاللَّه و بندگان مقرب الهي آنها را درك كنند. امروز سالگرد ولادت يك چنين شخصيتي است و البته عيد است. طلوع هر ستاره يي در آسمان تاريخ بشر براي انسانها يك عيد است. ولادت هر يك از برجستگان

بشريت، از اولين و آخرين، آن كساني كه راه سعادت را در مقابل مردم باز كردند و در اين راه تلاش كردند، يك عيد جداگانه براي انسانهاست. اين عيد براي مسلمين هميشگي است. ما امروز بعد از گذشت قرنهاي متمادي، با اين عيد، با اين پديده، چگونه بايد برخورد كنيم؟ اسم علي را بردن، كه كافي نيست؛ خود را منتسب به او دانستن، كه كفايت نمي كند؛ ما كه شخصيتهاي بزرگ تاريخ و پيشوايان ديني و انبياء و اولياء را فقط به عنوان يادگارهاي تاريخي نمي شناسيم؛ اينها درسند؛ اينها الگويند؛ اينها دستگير و راهنمايِ قدم به قدمِ زندگي اند. ما چه درسي از اينها مي گيريم؟ اين، مهم است. امروز امت اسلامي از اميرالمؤمنين و از وجود مكرم نبي اعظم اسلام (صلّي اللَّه عليه وآله) و از ديگر بزرگانِ راه روشن الهي چه درسي را بايد بگيرد؟ كدام سرمشق را در زندگي بايد عمل كند؟ اين، مهم است. با اين نگاه، به اميرالمؤمنين بايد نگاه كرد. آنچه مسلم است، اين است كه اينها مظهر تلاش در راه خدا و دين او بودند. «اشهد انّك جاهدت في اللَّه حقّ جهاده و عملت بكتابه و اتّبعت سنن نبيه صلي اللَّه عليه و آله»؛ شهادت مي دهيم كه او جهادِ در راه خدا را به صورت شايسته انجام داد. اين، چيزي است كه ما در زيارت اميرالمؤمنين و بقيه ي ائمه (عليهم السّلام) مي خوانيم. اين جهاد هميشه بر دوش ما هست. جهاد علمي، جهاد عملي، جهاد در دوران جنگ، جهاد در دوران صلح، جهاد با نفس، جهاد با دشمن بيروني، جهاد با مال، جهاد با جان، جهاد با زبان؛ اينها درس است. كاري كه مي كنيد براي اعتلاء

دين يا اعتلاء امت اسلامي، جهاد است؛ درسي كه مي خوانيد براي رسيدن به ارتقاء عموميِ ملت اسلامي و امت اسلامي، جهاد است؛ تلاشي كه مي كنيد براي ايجاد همدلي و محبت بين آحاد امت اسلامي و يكپارچگي آنها، جهاد است؛ وقتي با تمايلات اغواگرانه ي شيطاني در درون خودتان مبارزه مي كنيد، جهاد است؛ هنگامي كه دشمنان خدا و دين و قرآن را در دل يا در زبان و يا در عمل خود دشمن مي داريد، جهاد في سبيل اللَّه است؛ اينها درس اميرالمؤمنين و درس اولياء دين است - جهاد، فقط مخصوص ميدان جنگ نيست - و امت اسلامي به خاطر فراموش كردنِ مجاهدت در راه خدا به وضعيت اسفبارِ امروز رسيده است. امت اسلامي پيشرو علم و مدنيت و اخلاق و گسترش نشانه هاي انسانيت در دورانهاي طولاني در تاريخ بود. امروز امت اسلامي دچار تفرقه است، دچار ضعف است، دچار عقب ماندگي است؛ كفار و دشمنان دين در سياست و در امور زندگي او دخالت مي كنند؛ به او ظلم مي كنند و او نمي تواند از خودش دفاع كند. اين، ضعف و انحطاط دنياي اسلام بر اثر فراموش كردن مجاهدت در راه خداست. نمي گوييم چرا شمشير دست نگرفته ايد و وقت و بي وقت با دشمن نجنگيده ايد - جنگ هم يكي از انواع جهاد است - مي گوييم ما چرا از شناسايي دشمن غافل شده ايم؟ از نقشه هاي دشمن غافل شده ايم؟ از كيد دشمن غافل شده ايم؟ چرا فريب دشمن را خورده ايم؟ امروز روز سيزدهم رجب و روز عيد است؛ اما دل ما در حقيقت عيد ندارد؛ چون پيكر امت اسلامي خون آلود است. به لبنان نگاه كنيد و ببينيد چه خبر است؛ به فلسطين نگاه كنيد

و ببينيد در فلسطين چه مي گذرد؛ به عراق نگاه كنيد؛ به افغانستان نگاه كنيد؛ امت اسلامي نمي تواند دلخوش باشد. اين، ضعفهاي ماست. در همين روزها، دو پديده ي تلخ در امت اسلامي ظاهر شد، كه هر كدام از اين دو، جا دارد كه مسلمان را به فكر فرو ببرد؛ امت اسلامي بايستي خود را ملامت كند؛ و توبه كند. يكي از دو پديده، همين فجايعي است كه در لبنان و در فلسطين پي درپي انجام مي دهند. الان نزديك يك ماه است كه گرگِ درنده ي وحشيِ آدميخوار صهيونيست به جان مردم لبنان افتاده است؛ از «حزب اللَّه»، مجاهدِ في سبيل اللَّه، تودهني مي خورد؛ ولي بر روي سر كودك مسلمان در «قانا» و در بقيه ي نقاط لبنان بمب مي ريزد؛ با رزمندگان مجاهد في سبيل اللَّه نمي تواند مقابله كند؛ شكست مي خورد؛ تلافي اش را سر مردم بي گناه، انسانهاي مظلوم، كودكان، خانه هاي مردم، زيربناهاي كشور، در مي آورد. اين، يك مصيبت بزرگ است. مثل همين، در «غزه» و در بقيه ي مناطق فلسطيني نشين در جريان است. اين، آن چيزي است كه بايد همه ي مسلمانها را هشيار كند و به خود بياورد. دنياي استكبار و كفر هم نه فقط ساكتند، بلكه رفتاري و گفتاري از آنها سر مي زند كه متجاوز و ظالم را تشويق مي كند؛ امريكا يك جور، انگليس خبيث يك جور، برخي از قدرتهاي ديگر، هر كدام به يك نحوي؛ سازمان ملل هم با ناتواني و بي عرضگي كامل ايستاده است و تماشا مي كند! آن وقت ادعاي حقوق بشر و ادعاي مدنيت و ادعاي مبارزه ي با تروريسم هم مي كنند اين منافقين دوروي سياهدل، و خجالت هم نمي كشند. اين، يكي از آن چيزهاي عبرت انگيز است. اين قضيه يي كه براي لبنان و

به طور خاص براي شيعيان آن پيش آورده اند، براي همه ي ملتها و كشورها و فرق اسلامي ممكن است پيش بيايد؛ نمي شود به قدرتها چشم دوخت. امت اسلامي بايد بتواند از خودش دفاع كند؛ بايد بتواند موجوديت خود را حفظ كند. بارها ديده شده است، امروز هم مكرراً ديده مي شود، كه قدرتهاي مستكبر عالم، آن وقتي كه پاي مسلمانها در ميان است، چشم بر روي هر جنايتي كه عليه مسلمانها انجام شود، مي بندند. اين مسأله در بوسني ديده شد، در كوزوو هم ديده شد، در افغانستان هم ديده شد، در عراق هم ديده شد، امروز هم نوبت لبنان است. فلسطين هم سالهاست كه در همين وضعيت است. براي آنها شيعه و سُني و عرب و عجم تفاوت نمي كند؛ هر جا زورشان برسد، هر جا مانعي در مقابل خود نبينند، هر جا مشتي به دهان آنها نخورد، جلو مي آيند. امت اسلامي و ملتهاي اسلامي بايد اين را درك كنند و بفهمند؛ بايد خود را قوي كنند. اين، يك پديده از دو پديده است، كه حقيقتاً عبرت انگيز است و ذهن مسلمان نمي تواند از آن غافل بماند و به آن مشغول نباشد. پديده دوم كه از اين هم بدتر است، تفرقه دولتهاي اسلامي است. شما ببينيد قريب يك ماه است كه دشمنان اسلام اين طور جنايتكارانه به يك جمع مسلمان حمله مي كنند - يك جنگ معمولي هم نيست؛ جنگي است سرشار و لبريز از جنايتهاي جنگي، كشتار مردم بي دفاع، استفاده ي از سلاحهاي ممنوع و غيرقانوني - اما دولتهاي اسلامي، بخصوص برخي از دولتهاي عرب، دست روي دست گذاشته اند، دارند نگاه مي كنند! اين اشتباه، بسيار خسارتبار است. اين دولتها ملاحظه ي امريكا

و ملاحظه قدرتهاي استكباري را مي كنند؛ اما آنها در هنگام خود، ملاحظه اينها را نخواهند كرد. دشمن هم البته فعال است و مسأله ي شيعه و سُني يكي از ابزارهاي مهم دشمنان براي زمينگير كردن امت اسلامي است. هم سُني ها بدانند، هم شيعه ها بدانند؛ همه، در ايران و در دنياي اسلام، اين را بدانند كه اختلاف شيعه و سني يكي از ابزارها و چماقهاي دشمن عليه امت اسلامي است. آنها هر جور بتوانند، از اين ابزار استفاده مي كنند. آن روزي كه سُنيِ فلسطيني زير فشار است، يك عده اي را با اين شعار، با اين تبليغات، كه: اينها سُني هستند، شما شيعه هستيد؛ سعي مي كنند نگذارند كمك كنند. امروز كه شيعه ي لبنان زير فشار است، به يك عده اي مي گويند: شما سُني هستيد، اينها شيعه هستند؛ به آنها كمك نكنيد. آنها نه به شيعه احترامي مي گذارند، نه به سُني؛ آنها با اصل اسلام طرفند. سم مهلك دنياي اسلام تفرقه است. اين تفرقه، ملتها را از هم جدا مي كند؛ دلها را از هم جدا مي كند. الان دشمن، و همين سرويسهاي جاسوسي اسرائيل و امريكا، در عراق يك عده اي را تحريك مي كنند كه با شيعياني كه در عراق اكثريت را دارند - حالا امروز اكثريت دولت متعلق به آنهاست - مقابله و مبارزه كنند؛ ناامني ايجاد كنند؛ و اين ناامني را وسيله اي قرار مي دهند براي اين كه پاي خودشان را در عراق و در بغداد مستحكم كنند. امريكا براي ماندن در عراق بهانه لازم دارد و اين بهانه، ناامني است. آنها براي اين كه دولت عراق نتواند به خدمات لازم بپردازد، اين اوضاع ناامن را در كشور به وجود مي آورند،

تا بهانه داشته باشند كه بمانند. اختلافات را آنها به وجود مي آورند: دل سُني را نسبت به شيعه، دل شيعه را نسبت به سُني آن چنان چركين مي كنند كه نتوانند با اين همه مشتركات، كنار هم قرار بگيرند. اين، كار دشمن است. چرا ما اين حقيقت را نمي فهميم؟ سالهاي متمادي است - از زمان مرحوم آيت اللَّه بروجردي (رضوان اللَّه تعالي عليه) و بعضي از بزرگانِ علماي اهل سُنت در مصر - كه اين فكر پيدا شده كه بياييد اختلافات را كنار بگذاريد؛ سني، سني بماند؛ شيعه، شيعه بماند؛ عقايد خودتان را داشته باشيد؛ اما با هم، دست در دست هم بگذاريد. قرآن از زبان پيامبر اكرم به مسيحيان آن زمان مي گويد: «تعالوا الي كلمة سواء بيننا و بينكم الاّ نعبد الاّ اللَّه و لا نشرك به شيئا». آن وقت فرقه هاي مسلمان، با خداي واحد، پيغمبر واحد، قرآن واحد، قبله ي واحد، عبادت واحد، اين همه مشتركات و مسلّمات، چند موضوع مورد اختلاف را وسيله قرار بدهند براي دشمني! اين، خيانت نيست؟ اين، غرض ورزيِ غرض ورزان و غفلتِ غافلان نيست؟ هر كسي كه در اين زمينه تقصيري بكند، پيش خداي متعال مؤاخَذ است؛ چه شيعه باشد، چه سُني. امروز دفاع از حزب اللَّه لبنان، بر همه ي جامعه اسلامي واجب است. ما با بصيرت مسأله را نگاه مي كنيم و براي ما روشن است كه استكبار چه كار مي كند. ما در قضيه ي فلسطين هم به همان استحكامي ايستاده ايم، كه در قضيه ي لبنان يا در قضيه ي عراق يا در قضيه ي افغانستان. ما مي بينيم كه استكبار امريكايي با همراهي بعضي از دولتهاي خبيث اروپايي - مثل انگليس كه جزو سياه چهره ترين دولتها و بدنام ترين آنها در اين منطقه

است - و با همكاري صهيونيستهاي ظالم و سفاك، تصميم دارند ريشه ي اسلام را از اين منطقه براندازند؛ چون مي بينند كه اسلام در مقابل مطامع آنها ايستاده است. با تشكيل نظام جمهوري اسلامي و با بلند شدن پرچم اسلام در اين منطقه، فهميدند كه اسلام زنده است. امروز احساسات اسلامي و تمايل براي مجاهدت در راه اسلام در همه ي كشورهاي اسلامي و در تمام اين سرزمين بزرگ و پهناور و حساس - از ساحل اقيانوس اطلس تا ساحل اقيانوس آرام - زنده است. مردم شمال آفريقا، مردم خاورميانه، مردم آسيا، مردم شرق آسيا، تا هر جا مسلمانها هستند، ميل به احياء هويت اسلامي و عزت اسلامي در آنها زنده است؛ نمي توانند اين را از بين ببرند؛ ولي تلاش مي كنند. ما بايد بيدار باشيم؛ ما بايد هشيار باشيم. يك نمونه ي از ايستادگي اسلامي و مجاهدت اسلامي را شما امروز در لبنان مشاهده مي كنيد. اين همان ارتش بي رحم جرار صهيونيستي است كه يك روزي به عنوان ارتش شكست ناپذير معروف بود و در ظرف شش روز، ارتشهاي سه كشور اسلامي را شكست داد؛ اما امروز يك ماه است كه با همه ي توان و با استفاده از تسليحات امريكايي و كمك نظامي امريكا، خود را مي كُشد و مرتب از يك گروه مؤمن مجاهدِ «لا تأخذه في اللَّه لومة لائم»، تودهني مي خورد. اين، نشان دهنده اين است كه امت اسلامي اگر دل به خدا بسپارد، مي تواند دشمنان اسلامي را متوقف كند. پروردگارا! شر دشمنان اسلام را از سر امت اسلامي كوتاه كن. پروردگارا! ما را با وظائف خودمان در مقابله ي با دشمنان اسلام آشنا كن. پروردگارا! وظيفه ي مجاهدت در راه خدا

- آن چنان كه شايسته است - و توفيق آن را به همه ي ما عنايت بفرما. پروردگارا! دلهاي مسلمانان را به هم نزديك كن؛ دستهاي آنها را در هم گره كن. پروردگارا! مردم مظلوم لبنان را از شر لشكر قسي القلب و بي رحم و سنگدل دشمن نجات بده. پروردگارا! رزمندگان مجاهد «حزب اللَّه» را در كنف حمايت خودت حفظ كن؛ آنها را منصور و مؤيد بفرما. پروردگارا! عزت دنياي اسلام را روزبه روز بيشتر كن؛ ما را مشمول ادعيه ي زاكيه ي حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) قرار بده؛ تعجيل در ظهور آن حضرت بفرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار رؤساى دانشگاهها، مؤسسات آموزش عالى و مراكز تحقيقاتى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار رؤساي دانشگاهها، مؤسسات آموزش عالي و مراكز تحقيقاتي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

دوستان بسيار خوب و مسئولان ارزشمند علم در كشور، خيلي خوش آمديد. حرف ما در اين جلسه علي القاعده حرف «اهميت علم» است؛ اين حرفِ تكراري، ليكن در عين حال لازم التكرار را بايد آن قدر بگوييم كه به معناي حقيقي كلمه و از بن دندان، به اين ضرورت اعتقاد پيدا كنيم و فضاي كشور را از بيماري مزمني كه در طول سالهاي متمادي دچارش بود، خارج كنيم و همه ي فعاليتهاي كشور بشود علم و تحقيق محور. بارها گفته ايم و صد بار ديگر هم خواهيم گفت؛ و اگر دانشجو و استاد و مدير و مسئول و وزير از ما توصيه اي بخواهند، توصيه ي ما همين خواهد بود كه: با علم و تحقيق و كاوش، اين اقيانوس عظيمي كه خداي متعال در برابر انسان قرار داده است و قدرت ژرف كاوي در اين اقيانوس را هم به انسان داده، هر چه ميتوانيد پيش برويد و عمق يابي كنيد. بنابراين، علم براي امروز و

فرداي ما حياتي است. ما هر كار ديگري بكنيم، اگر در علم تهيدست باشيم، آن كارها، كارهاي عقيم و بي عاقبتي خواهد بود. استعداد انساني ما براي وارد شدن در ميدان علم و پيش رفتن در اين ميدان، استعداد خوبي است؛ از متوسط استعدادهاي بشري دنيا جلوتر و بالاتريم و اين امروز ديگر جزو مسلّمات شده است. قبلها كه اين را ميگفتيم، بعضيها با چشم ترديد به آن نگاه ميكردند؛ اما امروز اين خبر متواتر شده كه استعداد ايراني، استعداد بالايي است. تجربه ي موفق انقلاب هم نشان داده است كه اگر ما به عنوان مسئولان نظام و كشور در اين ميدان وارد بشويم، حركت، حركتِ خرسندكننده و تشويق آميزي خواهد بود. ما از لحاظ كميت دانشجويي، امروز تقريباً پانزده برابر قبل از انقلاب دانشجو داريم. در حالي كه جمعيت كشور تقريباً دو برابر شده است، جمعيت دانشجويي ما تقريباً پانزده برابر شده است. تعداد دانشگاهها، اساتيد، رشته ها و كارهاي نوِ علمي و فناوري و تجربي، تشويق كننده ي مسئولان است كه در اين زمينه پيش بروند. در برخي از دانشهاي نوِ دنيا ما با پيشروان اين دانشها در سطح جهان فاصله زيادي نداريم. بهنگام چشم باز كردن و همت گماشتن، موجب شده در برخي از دانشهاي بسيار نو، فاصله مان با دنيا خيلي كم شود و اگر همت كنيم، ميتوانيم در حركت خودمان به سبقت هم دست بيابيم. همه ي اينها تجربه هاي موفقي است كه ما را به غور در اين اقيانوس بي پايان دانش تشويق ميكند. اينها مسائل روشني است؛ بارها عرض كرديم و گفتم، ده ها و صدها بار ديگر هم باز خواهيم گفت، و شما هم بگوييد و دنبالش برويد؛

و كاري كنيد كه اينها عرف ذهني متعارف جامعه بشود. به تعبير متعارف، «علم گرايي و علم محوري» در همه ي بخشها گفتمان مسلط جامعه بشود. آقايان - دو وزير محترم - گزارشهاي خوبي دادند؛ همين كارهايي را كه گفتند - بخصوص آقاي دكتر زاهدي - اگر انجام بگيرد، خيلي از مقاصد ما برآورده خواهد شد؛ منتها بشود؛ مسئله ي ما اين است. شما كه رؤساي دانشگاهها و مراكز تحقيقاتي و فعالان تصميم گير و تصميم ساز در اين زمينه هستيد، عذري وجود ندارد. من چند نكته پيرامون اين مطلب عرض ميكنم: يك نكته اين است كه ما در كشور به نقشه ي جامع علمي احتياج داريم. ما بايد بدانيم كه براي رسيدن به هدف چشم انداز بيست ساله - كه نام آن مكرر برده ميشود - نقشه ي جامع علمي ما چيست؟ اين را بايد ترسيم كنيم. بعد، اين نقشه را طبق راهبردهاي عملياتي و برنامه ريزيهاي زمان دار و منظم، مثل يك پازل، بتدريج بايد پُر و كامل كنيم. اين كار انجام نگرفته و ما آن را نياز داريم؛ و بايد انجام بگيرد. اين كار با زبدگان و نخبگان و صاحبان انديشه ي كشور در حوزه ي دانشگاهها و آموزش و پرورش و حوزه هاي ذي ربط عملي است و بايستي تحقق پيدا كند. نكته ي بعدي، مسئله ي نهضت توليد علم است، كه ما از شش هفت سال قبل از اين، اين قضيه را گفتيم، مطرح كرديم و دنبال كرديم. خوب، حالا بعضي از بحثهاي پيرامون اين مسئله، حقيقتاً وقت تلف كردن و خود را مشغول كردن است، كه: حالا اصلاً توليد علم معنايش چيست؟ آيا علم توليد كردني است؟ آيا كشف كردني است؟ (ما به ياد آن جمعي

مي افتيم كه - البته سالها پيش براي ما نقل كردند - راجع به مسأله ي سينما بحث ميكردند و پيش يك نفري رفتند تا از او نظر بخواهند. ايشان گفته بود: حالا ببينيم آيا سي نِماست يا سي نَماست يا سي نُماست؟! اول اين را حل كنيم!) حالا كشف كردني است، توليد كردني است، تحقيق كردني است؛ هر چه هست، مقصود معلوم است. ما مي گوييم پايه ي فناوريهاي پيشرفته و رشد تمدن مادي، تمدن مرتبط با مسائل زندگي، دانش است؛ اگر بخواهيد اين دانش را از ديگران بگيريد و خودتان مصرف كننده باشيد، به هيچ جا نخواهيد رسيد. بايد اين دانش در داخل برويَد. فرق ميكند كه انسان يك چيزي را از ديگري در حدي كه او ميخواهد به ما تعليم بدهد، ياد بگيريم و شاگردي كنيم، يا اينكه همواره شاگرد نمانيم؛ همان طور كه من مكرر عرض كرده ام. هميشه كه نمي شود يك ملت شاگرد بماند. ما يك روزي در دنياي علم و مدنيت استاد بوديم؛ حالا به مرحله ي شاگرد تنزل پيدا كرده ايم؛ يك مدت هم شاگرد بسيار تنبل بوديم! اما امروز مشغول حركتيم و بايستي پيش برويم؛ بخصوص در زمينه ي علوم پايه كه در حقيقت پايه ي نظري هر تحرك علمي و هر فناوري پيشرفته است؛ من تأكيد كرده ام و ميكنم. و البته در كنار اين توجه يافتن و سمتگيري دانش، بايد به سوي عمل و كاربردي كردن و نيازهاي كشور را در نظر گرفتن و در آن جهت حركت كردن، توجه داشته باشيم. اين نكته ي دوم كه بايد به اين اهميت داد. البته خوشبختانه امروز كه ما در هر اجتماع دانشگاهي و دانشجويي شركت ميكنيم، مي بينيم صحبت نهضت توليد علم و

نهضت نرم افزاري را خيلي خوب تكرار ميكنند؛ اين حالا به يك عرفي تبديل شده است. اما حالا بايد ما به معناي حقيقي كلمه، اين را دنبال كنيم كه تحقق پيدا كند. علم را بايد برويانيم؛ اين چيزي نيست كه بدون مديريت كردن و سرمايه گذاري، به خودي خود به طور مطلوب صورت بگيرد. نكته ي بعدي، مسئله ي بنياد نخبگان است - كه به نظرم الان بيش از دو سال است كه ما اين را مطرح كرديم كه يك چنين چيزي به وجود بيايد - كه ظاهر قضيه اين است كه يك بنياد و يك مؤسسه است يا يك اداره است؛ ليكن باطن قضيه اين است كه چنانچه يك چنين نهادي در كشور به وجود بيايد، به اعتقاد ما، فضاي علمي كشور و چهره ي علمي دانشگاهها و پژوهشگاهها يك تغيير اساسي خواهد كرد. دلگرمي محقق و پژوهشگر و اهل علم، اساسِ كار است. همچنان كه در جنگهاي نظامي، روحيه از همه چيز مهمتر است، در محيط علمي هم همين معنا صادق است. اين روحيه احتياج به يك تمركز در تصميم گيري و برنامه ريزي و اقدام دارد كه اين را ما در عنوان بنياد نخبگان تجسّد بخشيديم. نكته ي بعدي اين است كه ما فارغ التحصيلان مقاطع مختلف دوره هاي تحصيلات تكميلي را بايد در دانشگاهها و مراكز پژوهشي حتماً وارد كنيم. اين كار برنامه ريزي ميخواهد. اين جوان، با استعداد، با شور و با شوق تا اينجا دويده و به اينجا رسيده - حالا مقطع دكترا يا فوق ليسانس - حالا بعد كه به اينجا رسيد، بماند متحير كه چه كار بكند؛ اين نبايد اتفاق بيفتد. بايد براي جذب اينها برنامه ريزي كرد. خيلي

از اينها مسئله شان ماديات هم نيست. اهل علم مايل است كه بتواند كار علمي بكند. اين خبري كه الان وزير محترم گفتند كه كارگاههاي تحقيقاتي و آموزشي را توسعه داده و پولي برايش گرفته اند، واقعاً من را خوشحال ميكند؛ اين كار لازم است. يا اين پاركهاي علمي و فناوري - كه حالا بعد به آن هم اشاره خواهم كرد - كه در كشور راه افتاده، كارهاي خوبي است؛ اما كم است. بايد روي اينها متمركز شد و كار كرد. بايد تلاش كرد اين اتفاق نيفتد كه اين جوان را كه حالا تا اينجا با شوق و ذوق دويده، به خيال اينكه حالا يك كاري خواهد شد، ببيند كه هيچ كاري دستش نيست و هيچ مسئوليتي به گردنش نيست - مسئوليت اداري مورد نظر من نيست، مسئوليت علمي؛ يعني كار و تلاش علمي كه او را خرسند و خوشحال كند - عده اي از جوانها به اينجا آمدند و در اين حسينيه در مورد برنامه هاي هسته اي ما نمايشگاه گذاشتند و غرفه هاي گوناگوني درست كردند كه بنده اين بخشهاي مختلف را ببينم؛ من چند ساعت اين غرفه ها را ديدم. يكي از چند نكته ي بسيار برجسته و خوشحال كننده اي كه بنده را متوجه خودش كرد، اين بود كه من ديدم اين جوانها - غالباً شايد صدي نود جوانها بين بيست و سي ساله بودند - احساس اشتغال، احساس كار كردن و احساس هويت علمي و عملي ميكنند. اين، چيزِ خيلي باارزش و مهمي است. ما بايد اين احساس را در كل مجموعه ي جوانان و دانشجوياني كه مقاطع مختلف دوره هاي تحصيلاتي تكميلي را ميگذرانند، به وجود بياوريم؛ اينها هم رشد ميكنند،

هم فايده ميدهند. درخت جوانِ بهره دهي است؛ هم ميوه ميدهد و هم خودش دارد رشد ميكند. پيشنهادي كه دوستان در گزارششان مطرح كردند، پيشنهاد اجرايي است. من در مورد پيشنهادهاي اجرايي نظري ندارم: مثلاً دانشگاهها بعضي از اين دانشجوياني را كه در اين كار مشغول هستند و مقاطع و دوره هايي را ميگذرانند، آنها را بورسيه كنند تا اينها لااقل مشكلات زندگي و مادي نداشته باشند. البته من تصورم اين است كه اگر چه مشكلات مادي اهميت دارد؛ اما تنها امر مهم، مشكلات مادي نيست. يك نكته ي ديگر كه اشاره اي هم در صحبتهاي آقايان بود، مسئله ي ملاك ارتقاء اعضاي هيئتهاي علمي است. اين ملاكها چيست؟ خوب، حالا مقاله و مجلات آي.اس.آي و اينها، همه حرفهاي خوب و درستي است؛ ليكن اينها تنها ملاك نباشد. حالا خود اين مقالات درج شده ي در مجلات آي.سي.آي هم هميشه ملاك نيست. آن چنان كه اهل فن و افراد مطلع به بنده گزارش ميدهند، اينها سطوح مختلفي دارد و آن چنان نيست كه صرف اين معنا يك ملاك دائمي به حساب بيايد؛ ليكن ملاكهاي ديگري هم وجود دارد: مثلاً فرض كنيد پرورش دانشجو. استادي كه در دانشجوپروري و شاگردپروري و به ثمر رساندن شاگرد، از خودش يك كار درخشاني نشان ميدهد، يا نظر نوي در مسائل علمي و دانشگاهي ابراز ميكند؛ ملاكِ ارتقاء است. اين ملاكهاي گوناگون را مي شود تدوين كرد و ملاك ارتقاء اعضاي هيئتهاي علمي قرار داد. يك نكته ي ديگر، مسئله ي توازن نگاه رؤساي اين بخش علميِ شما به رشته هاي علمي است، كه اين تابعِ همان نقشه ي جامعي است كه اول عرض كرديم. اگر آن نقشه ي جامع مطرح بشود و وجود داشته

باشد، طبعاً نگاه به رشته هاي گوناگون، يك نگاه متوازني خواهد بود. اين طور نيست كه ناگهان براي مدتهاي متمادي بعضي از علوم به انزوا و حاشيه بيفتند و بعضي از علوم هم مثل برخي از رشته هاي پزشكي يا مهندسي پُردرآمد، ناگهان اهميت پيدا كنند و درجه ي اول بشوند و بسياري از رشته ها در انزوا قرار بگيرند؛ مثل بعضي از رشته هاي علوم انساني و رشته هاي مربوط به علوم پايه كه سالهاي متمادي در اين كشور در انزوا قرار گرفته اند كه اگر كساني تحقيق و دنبال كنند، احتمال دارد سرنخهاي سوء نيت هم در اين مسئله پيدا بشود. ببينيد ما به پزشك، مهندس و اين علما و فنانين خدماتي و اجرايي نياز داريم. يك پزشك مثل آب، هوا و نان براي انسان لازم است، و همين طور برخي از رشته هاي ديگر؛ در اين هيچ شكي نيست. من اين طور رشته ها را - كه زندگي روزمره ي مردم متوقف به اينهاست - به آن پولي تشبيه كردم كه انسان در جيبش ميگذارد كه برود خرج كند. يك جامعه اين پول، اين ثروت، اين پزشك و اين مهندس را براي توي جيبش لازم دارد كه بتواند خرج و زندگي كند؛ اما اين پول، سرمايه نمي شود. اگر بخواهيد اين پول براي شما ماندگار شود، به يك سرمايه ي پولساز احتياج داريد كه پشتوانه ي اين پول باشد. همه ي زندگي كه همين پول امروزِ ما نيست؛ اين، آن رشته هاي پشتيباني كننده و اساس تشكيل دهنده را احتياج دارد كه علوم پايه از اين قبيل است. اينها مدتها در اين كشور فراموش شد و سراغ همان رشته هايي رفتند كه حكم پول توجيبي را براي خرج روزمره ي يك كشور دارد.

اگر كسي اينها را دقت كند، ممكن است رگه هاي سوءنيت را هم در اين كار پيدا كند. من ميگويم نگاه به رشته هاي علمي بايد نگاه متوازن و برخاسته ي از آن نگاه كلي باشد. مثلاً يك مدتي واقعاً علوم انساني در كشور ما مغفولٌ عنه واقع شد؛ مدتي ادبيات فارسي - هويت ملي ما به زبان و خط ماست - اصلاً مورد غفلت و بي اعتنايي قرار گرفت؛ و خيلي چيزهاي ديگر. اين، نبايد اتفاق بيفتد. نكته ي بعدي، اين است كه در كلمات و اظهارات ما تكرار ميشود كه بايد در دانشگاه به رشد كيفي دست پيدا كنيم؛ من اين را قبول دارم، ليكن اين به معناي نفي رشد كمّي نباشد. ما رشد كمّي هم لازم داريم. ما از زياد شدن دانشگاه و مركز تحقيقات و پژوهشگاه، به هر اندازه اي كه باشد، حالا حالاها سود خواهيم برد. توجه بكنيد كه در چشم انداز بيست ساله، حد ما رسيدن به رتبه ي اول علمي در منطقه است. اين همچنان كه به حركت كيفي و صيرورت احتياج دارد، به حركتهاي كمّي و توسعه ي كمّي هم احتياج دارد؛ افزايش دانشجو، افزايش مراكز دانشجويي، افزايش مراكز تحقيقاتي و چيزهايي كه در اين زمينه روزبه روز پيش مي آيد و بايستي به اينها رسيد. بايد به حد نصابي برسيم كه تأمين كننده ي سند چشم انداز باشد. يك نكته ي ديگر كه اين هم در واقع دنباله ي همان سخن نقشه ي جامع است، اينكه رشد علمي كشور يك فرايند است. دانشگاه يك جزيره ي جدا از قبل و بعد خود نيست. براي اينكه ما بتوانيم رشد علمي كشور را به معناي حقيقي كلمه تأمين بكنيم، اين فرايند را بايستي تضمين بكنيم؛ يعني

از دبستان، تا بعد از مقاطع عالي دانشگاهي. بعد از مقاطع عالي دانشگاهي، مراكز تحقيقاتي و پيشرفتهاي تحقيقاتي و ارتباط با صنعت و پيشبرد فناوري در كشور و پديد آوردن جهشهاي فناوري در بخشهاي مختلف كشور است كه اينها به بعد از مقاطع بالاي دانشگاهي مربوط ميشود؛ اما بايد از دبستان شروع بشود. اين كار، تنها كار وزارت آموزش عالي و وزارت بهداشت هم نيست؛ اين كار، كار دولت است؛ كار شوراي عالي انقلاب فرهنگي است؛ كار مجامع تصميم گير و سياست ساز است. البته من در اين زمينه با وزارت آموزش و پرورش حرف ويژه اي دارم كه حالا اين در رابطه ي با آنهاست، كه آنها هم در خود آموزش و پرورش در اين زمينه مشكلاتي دارند و بايد تأمين بشود؛ اما با نگاه مشترك، آموزش و پرورش و آموزش عالي و آموزش پزشكي و حتّي برخي از بخشهاي ديگر بايد در اين زمينه همكاري كنند تا بتوانند اين فرايند را ترسيم كنند. ما كودك خودمان را بايد از آغاز براي ذهن مولّد، ذهن سازنده و ذهن مبتكر آماده كنيم؛ نه مثل آنچه كه ما را بار آورده اند، كه بنشينيم تا يك چيزي از بيرون بيايد و به دست ما بدهد و ما هم در حد همت خودمان از آن استفاده بكنيم. اين به ميزان زيادي به تربيتهاي علمي و ذهني اوليه ارتباط دارد كه به دبيرستان و دبستان و مراكزي اين چنيني مربوط ميشود. برنامه هاي علمي و درسي آنها بسيار مهم است. نكته ي بعدي، مسئله ي ارتقاي رتبه ي علميِ حقيقيِ اساتيد است؛ و به روز بودن اساتيد. بايد ما ترتيبي بدهيم - حالا كار اجرايي و برنامه ريزي اش به

عهده ي آقايان است - كه استادِ ما وقت مطالعه كردن داشته باشد. استادي كه مثل بعضي از روضه خوانها در دهه ي محرم از اين مجلس به آن مجلس؛ «دو كلمه و دعايتان بكنم!»؛ از اين دانشگاه به آن دانشگاه، از آن دانشگاه به اين دانشگاه، اين استاد نميتواند دستگيرِ دانشجو باشد. خود اساتيد - من با اساتيد سالي يكي دو بار جلسه دارم؛ شايد بعضي از آقايان هم در آن جلسات بوديد و بعضي هم در تلويزيون ديديد - به اين معنا مذعن اند و قبول دارند كه اين كمبود كار و مشكل آنهاست. البته تلاش معاش است و تقريباً ميشود گفت كه چاره اي هم ندارند؛ اما بايد شما اين را تأمين كنيد. عرض كردم، مسئولان اين بخش شماها هستيد. به شما بايد گفت: اين را بايد دنبال كنيد، برايش فكر كنيد. استاد براي دانشجو بايد وقت بگذارد؛ استاد بايد در اتاقش بنشيند تا دانشجو بيايد از او بپرسد و حرف بزند. نه اينكه بيايد مثل معلم دبستان يا دبيرستان، در كلاس يك درسي بدهد و بعد هم گچ را بيندازد و خداحافظ! اينكه فايده اي ندارد. بايد براي دانشجو وقت بگذارد و وقت مطالعه داشته باشد؛ بنشيند مطالعه كند. واقعاً استادي كه مطالعه نكند، درسش پوچ در مي آيد. حالا حُسن درسهاي حوزوي و طلبگيِ ما اين است كه اگر استاد بي مطالعه بيايد و بي ربط حرف بزند، فردا ديگر شاگرد پاي درس او نمي آيد. بعد از مدتي درسش از صد نفر به پنجاه نفر و بيست نفر ميرسد و گاهي هم تعطيل ميشود؛ اما دانشگاه اين طور نيست؛ اين شاگرد بيچاره مجبور است كه به اين كلاس بيايد و

مجبور است اين واحدها را با اين استاد بگذراند و منتظر نمره ي او هم هست و نميتواند به او جسارتي هم بكند. پس از اين جهت، اين عيب دانشگاه است و اين حُسن حوزه است. بالأخره شما كاري كنيد كه استاد بتواند خودش از لحاظ علمي و سطح دانش خود، ارتقاء پيدا كند. نكته ي بعدي، مسئله ي تربيت و فضاي ديني و فرهنگي در دانشگاههاست؛ اين بسيار چيز مهمي است و كشور به اين مسئله احتياج دارد. گويي اين طور باور شده كه اگر كسي يا جواني به دانشگاه آمد، بايد از لحاظ رتبه ديني و فرهنگي تنزل كند و از دانشگاه بيرون بيايد! چرا عكس اين قضيه اتفاق نيفتد؟ دانشگاه طوري باشد كه وقتي جوان فارغ التحصيلِ دبيرستان به دانشگاه آمد و از آن بيرون آمد، از لحاظ عمق ديني و رعايت ديني و اخلاق ديني پيشرفت كرده باشد؛ اين را اصل قرار بدهيد؛ اين بايد بشود. كجا بهتر از دانشگاه و زمينه ي بسيار نوراني دل دانشجويان جوان؟ شما مي بينيد امروز چقدر تلاش ميشود كه جوانان ما را از دين و از مظاهر ديني دور كنند. شما دانشگاه ما را ببينيد؛ آن اعتكافش است و آن نماز جماعتش است. به من يك گزارشي از نماز جماعت دانشگاهها دادند؛ متوسط حضور دانشجويان در نماز جماعت در دانشگاهها از همه ي جاي كشور بيشتر است؛ البته غير از صحنهاي مطهر و مسجد گوهرشاد و آن جايي كه زوّاري هست. اما مثلاً كوچه، بازار، خيابان و مسجد محله كه مركز متدينهاست، دانشجويان دانشگاهها بيشتر از آنها در نماز جماعت شركت ميكنند. اين، خيلي حرف مهمي است. و اين كه از دانشجوها

هم در اعتكافها - آنهايي كه در مساجد دانشگاهها يا در مساجد ديگر هستند - شركت ميكنند. دل دانشجو، دل خيلي خوبي است؛ ما بايد به حال دانشجو غبطه بخوريم؛ يعني بنده كه غبطه ميخورم. دلهاي پاك و نوراني، آن وقت همراه با معرفت؛ اين ديگر آن جوان عوام هيچ چيز ندان نيست. دل او با نور علم هم روشن است، آن وقت پاك و صاف هم هست. بايد كاري كنيم كه عوامل دوركننده ي جوان از محيط ديني و تربيت ديني و اخلاق ديني كم اثر بشود. همه يك جور نيستند و خانواده ها و پدر و مادرها مختلف هستند و تأثيراتي هم هست. كاري كنيم كه اين تأثيرات به حداقل برسد. ذهن جوان دانشجو، ذهن پرسشگري است؛ اين خيلي چيز خوبي است. بعضي خيال ميكنند اين نقطه ي ضعف است؛ نه، اين نقطه ي قوّت است. گاهي اين قدر از ما نمي پرسند كه دلمان ميگيرد؛ ميگوييم بپرسند تا بتوانيم يك چيزي را بگوييم. دانشجو بايد بپرسد، تا آنچه را كه ميشود گفت، به او بتوان گفت. بهترين كساني كه ميتوانند در مسائل ديني، اعتقادي، سياسي، معرفتي، توحيدي، پرسشگري كنند، جوانانِ دانشجو هستند. با اين زمينه و استعداد، ما بايستي براي محيط ديني دانشجو و فضاي تربيتي، ديني و فرهنگي دانشگاهها تلاش كنيم. در همين زمينه، مسئله ي اعتماد به نفس ملي را - كه حالا چون متداول است، ميگويند غرور ملي؛ چون كلمه ي غرور، كلمه ي قشنگ خوش معنايي نيست؛ اما حالا متداول است. مراد همان احساس افتخار و اعتماد به نفس ملي است - بايد در دانشجو زنده كرد. ما از اول، درسهايمان اين طور بوده كه اسم دانشمند يونانيِ قديم -

طالس فرض بفرماييد - تا دانشمندان گوناگون غربي در قاعده ي هندسه يا در فرمول شيمي را مي شناختيم؛ و همين طور دانشمندان ديگر را تا امروز؛ اما به قدر يك تاريخ علم نويس مانند «جرج سارتُن» - من سي چهل سال پيش، هم كتاب «پير روسو» را كه تاريخ علوم است، هم كتاب «جرج سارتن» را ديده بودم - كه دوره هاي علمي اسلامي را تقسيم ميكند به دوره ي جابربن حيان، دوره ي خوارزمي و دوره ي فلان، دانشمندان خودمان را نمي شناسيم! دانشجوي ما آنها را نمي شناسد، ولي آنها مي شناسند! خيام را به عنوان يك دانشمند و يك رياضي دان بزرگ در دنياي غرب مي شناسند؛ اما دانشجوي ما خيام را مثلاً با كوزه ي گليِ مي مي شناسد؛ اگر هم بشناسد. نميداند خيام كه بوده است. ببينيد اينها موجب ميشود كه آن اعتماد به نفس ملي از دست برود و دانشجوي ما سابقه ي علمي، گذشته ي علمي و ميراث عظيم علمي خودش را نشناسد و افتخارات علمي خودش را در گذشته نداند. اين از جمله ي كارهايي است كه بايد حتماً در محيط دانشگاه انجام بگيرد. درس ميگذاريد، رشته ميگذاريد، تبليغات ميكنيد، هر كاري ميكنيد، من نميدانم، اين كار بايد بشود. يك نكته ي ديگر، مسئله ي جريانهاي دانشجويي است. حركت سياسي دانشجويان و كار سياسي در دانشگاهها چيز مثبتي است. من سالها پيش در همين حسينيه، يك جمله اي گفتم كه آن وقت بعضي از مسئولان هم گله مند شدند. آن جمله راجع به تحرك سياسي دانشجويان در دانشگاهها بود؛ اين لازم است؛ نه فقط براي اينكه دانشجو تخليه بشود. بعضي خيال ميكنند كه تحرك سياسي دانشجويان در دانشگاهها، فقط فايده اش اين است كه اين جوان يك خُرده تخليه بشود؛

نه، اين جوان را ما براي فرداي اداره ي كشور لازم داريم. اين بايد سياست را بفهمد؛ مغزش در زمينه ي سياست، مغز پخته و كارآمدي باشد؛ والّا فريبش ميدهند و زمينش ميزنند. خوب، اين لازم است؛ منتها آنچه كه لازم است، قدرت تحليل و فهم سياسي است؛ آن چيزي كه متأسفانه جريانهاي سياسي بيرون از دانشگاه - كه دائم براي پيشبرد مقاصد سياسي خودشان به دانشگاهها دست اندازي كردند - مطلقاً به اين توجه نكردند. همان استثماري كه ما مدتهاي طولاني در زمينه ي اقتصاد و فرهنگ و سياست و ... دچارش بوديم، متأسفانه جريانهاي سياسي، بخصوص در اين چند سال اخير، اين را نسبت به دانشجو در دانشگاه اعمال كردند. اين، غلط است؛ ليكن بايد فكري بكنيد تا اين جريانهاي سالم دانشجويي - چه انجمنها، چه بسيج، چه تشكلهاي گوناگون ديگري كه بحمداللَّه امروز تشكلهاي دانشجويي خوبي در دانشگاه هست - در كنار حركت فكري علمي، به سمت يافتن قدرت تحليل سياسي كشانده شوند. قدرت تحليل كه نبود، انسان فريب تحليلِ فريبگرِ بيگانه را ميخورد. در دنياي سياست هيچ كسي صريحاً نمي آيد بگويد كه من ميخواهم به تو ظلم كنم؛ نه به يك ملت، نه به يك شخص؛ اين طور كه نميگويند. مي آيند با «مغالطه هاي سياسي» كاري ميكنند كه بتوانند بر او تسلط پيدا كنند. درست مثل مغالطه هاي فلسفي، ذهن طرف را با يك چشم بندي علمي - در واقع يك تردستي - منحرف ميكنند. يك مغالطه ي سياسي درست ميكنند، ميخ خودشان را ميكوبند. ما بايد كاري كنيم كه اين جوان ما بتواند مغالطه را بشناسد؛ كما اينكه در فلسفه و منطق، شناخت مغالطه يكي از هنرهاست. ما بتوانيم جوان

خودمان را آشنا كنيم به اينكه مغالطه چيست، تا بتواند مچ مغالطه كننده را بگيرد. بگويد اين قضيه اي كه درست كردي، اينجايش اختلال و اشكال دارد. قدرت تحليل سياسي اين است؛ بايستي اين را در جوان به وجود آورد. نكته ي بعد مسئله ي تحقيقات است، كه حالا چون زياد تكرار شده، به آن درست توجه نميشود؛ مثل اين اذكار عبادي كه آدم تكرار ميكند و همين طور عادت ميكند، در حالي كه ذهن انسان جاي ديگر است! در برنامه ي چهارم، تا سه درصد توليد ناخالص را براي بودجه ي تحقيقات در نظر گرفته اند. از قبل گفتند بايد تا آخر برنامه ي چهارم، بودجه ي تحقيقات به سه درصد برسد. در سال گذشته هم - به نظرم يا آخر 83 بود يا اوايل 84 - كه در اينجا و در جمع اساتيد صحبت بودجه ي تحقيقات شد، يك نفر گفت بودجه تحقيقات فلان درصد شده، من گفتم نه، به يك درصد رسيده و تا آخر امسال هم به يك ونيم درصد خواهد رسيد؛ اما اخيراً به من گزارش دادند كه شش دهم درصد شده است! حالا ظاهراً همه ي همان شش دهم را هم نداده اند؛ چهل وپنج صدمِ درصد داده اند! اينكه نميشود. اولاً آن برنامه ي پنج ساله، برنامه و قانون است، بايد تحقق پيدا بكند؛ تخلف از برنامه، تخلف از قانون است؛ وانگهي اين حيات آينده ي كشور است. اين همه راجع به علم و توليد علم و تحقيقات و اين مسائل حرف ميزنيم، آن وقت بودجه ي تحقيقات كشور، اعتباراتش داده نشود، كم بشود، بي اعتنايي بشود؛ اين نمي شود. خوب، حالا ما يقه ي چه كسي را بگيريم؟ اگر به آقاي رئيس جمهور بگوييم، ميگويد در دولت مطرح كنند. بايد يقه ي همين دو

تا آقايان وزير را بگيريم! و از اينها بخواهيم كه در دولت اين مسئله را دنبال كنند؛ يعني حقيقتاً اين مسئله ي تحقيقات، قضيه ي كوچكي نيست. يك نكته ي ديگر، مسئله ي نسبت دانشجويان دوره هاي تحصيلات تكميلي به كل دانشجويان است. شنيده ام اين نسبت خيلي پايين است. آن طور كه به من گزارش كرده اند، اين نسبت شش درصد است. اين، پايين است. طبق نظر افراد صاحب نظر، اين نسبت بايد به حدود سي درصد برسد؛ روي اين كار بشود. بنابراين براي اينكه بتوانيم اين دانشجويان را به اين نسبت برسانيم، ما به تكثير مراكز تحصيلات تكميلي و پديد آوردن رشته هايي كه نداريم، احتياج داريم. اين نسبت را بايد حفظ بكنيم؛ اين هم مهم است. پاركهاي علم و فناوري هم كه اخيراً چند سالي است كه دارد انجام ميگيرد، كار خوبي است. آن طور كه سه چهار سال پيش دوستاني در اين زمينه ها براي من شرح و گزارش دادند، كار بسيار خوبي است. البته شنيده ام از اين حدود ده پارك علمي و فناوري در كشور، دو، سه تا بيشتر فعال نيست و بقيه متوقف است. اين هم جزوِ كارهاي خوب است كه مسئولان مربوط، به اين مسائل توجه كنند. اين حرفها را بايد بگوييم، تكرار بكنيم و اينها را فقط موعظه هم تلقي نكنيد. من خواهشم از رؤساي دانشگاهها و رؤساي مراكز تحقيقاتي و هم از آقايان وزرا و هيئت رئيسه هاي وزارتخانه ها كه اينجا تشريف داريد، اين است كه، سخناني كه ما به شما عرض كرديم، موعظه نيست و اين طور نيست كه يك منبر رفتيم و حالا يك تذكراتي داديم؛ نه، اينها اجرائياتي است كه لازم الاطاعه و لازم الاجراست. بايد اين كارها را بكنيد. اگر

نكرديد، در قانون مجازات معيني ندارد كه بگويند چنانچه اين كار انجام نگرفت، فلان وزير يا فلان مسئول، بايد مجازات بشود؛ اما مجازات سخت تري دارد و آن قضاوتهايي است كه درباره ي شما خواهد شد. قضاوت ما امروز در مورد آن كساني كه دانشگاههاي ما را از آغاز پيدايش با بافت غيربومي و غيرناظر به نگاههاي ملت و كشور تشكيل دادند و ما را به اينجا رساندند و به اين انحطاط ما را كشاندند، چيست؟ چنانچه كوتاهي كنيم، آن وقت يك چنين قضاوتي در مورد ما خواهد بود. مجازات ما از مجازاتي كه حالا در قانون براي يك جرم مشخص تعريف كرده باشند، سخت تر است. ان شاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار شركت كنندگان در همايش كنفرانس وحدت اسلامى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار شركت كنندگان در همايش كنفرانس وحدت اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

به همه ي برادران و خواهراني كه تشريف داريد، خوش آمد عرض مي كنم و مبعث حضرت ختمي مرتبت، رسول اعظم و مطلع نورانيت تاريخ بشر را تبريك عرض مي كنم. همچنين به همه ي شما و همه ي مسلمانان، پيروزي درخشان برادرانمان در لبنان در مقابله ي با رژيم صهيونيستي را، كه در حقيقت پيروزي اسلام بود، تبريك عرض مي كنم.برادران ما در جنوب لبنان و در مقابله ي با متجاوزان صهيونيست، خط مقدم امت اسلامي بودند. اين جلسه، بسيار جلسه ي مهم و با عظمتي است. شما از مجموعه دنياي اسلام در اين جا گرد آمديد. بدون شك آينده ي دنياي اسلام را بايد از برنامه هاي زبدگان دنياي اسلام شناخت؛ زبدگان علمي و زبدگان ديني و زبدگان سياسي. اين جمع و جماعتهاي برجسته ي دنياي اسلام اگر با نگاه حقيقت بين و دردشناس به امت اسلامي

نگاه كنند و دنبال علاج باشند، امت اسلامي آينده ي خوبي خواهد داشت. اگر ما وظايف خودمان را نشناسيم، يا به آن عمل نكنيم، باز هم سالهاي طولاني دنياي اسلام به همان دردهايي كه امروز دچار آن هست، دچار خواهد بود. وظيفه ي ما سنگين است. موضوع بحث شما اقليت هاي اسلامي در كشورهاي غيراسلامي است. البته موضوع مهمي است و جاي آن هست كه درباره ي اين موضوع، مجمع تقريب و برجستگان دنياي اسلام فكر و برنامه ريزي كنند. من از آنچه كه در اين زمينه شما انجام داديد، تقدير مي كنم؛ وليكن نكته اي را مي خواهم عرض بكنم و آن، اين است كه مسئله ي اول ما در دنياي اسلام، «وحدت امت اسلامي» است. اگر ما بتوانيم بر كيد دشمن فائق بياييم و نقشه ي او را در ايجاد اختلاف خنثي كنيم، بسياري از مشكلات ما برطرف خواهد شد. مشكل اقليت هاي اسلامي هم از جمله ي اين مشكلاتي است كه برطرف خواهد شد. ما دچار يك بيماري مهلكي هستيم كه بايد همت كنيم و اين بيماري را از خودمان دفع كنيم. اختلافات بين دنياي اسلام و ناهماهنگي ها و دامن زدن به دشمني ها، بيماري بسيار خطرناكي است. و من به شما عرض كنم كه اگر در طول زمانهاي گذشته اين بيماري به طور طبيعي در جسم دنياي اسلام و امت اسلامي وجود داشت، امروز دستهاي سياسي بشدت به دنبال تشديد اين بيماري هستند. ما نمونه هاي آن را در دنياي اسلام داريم مي بينيم، كه انسان به خود مي لرزد. ما از دشمنهاي بيروني نمي ترسيم. هيبت امريكا و قدرتهاي استكباري تا حالا ما را دچار ترس و ترديد نكرده؛ لشگركشي هاي خصمانه، تبليغاتي و سياسي و نظامي و

اقتصادي ما را مطلقاً در موضع انفعال قرار نداده و قرار نخواهد داد؛ اما از اين بيماري درون دنياي اسلام، ما به خودمان مي لرزيم و مي ترسيم. اين را علاج كنيد. از وقتي پرچم اسلام در ايران بلند شد و جمهوري اسلامي با هدف تحقق بخشيدن به اهداف اسلامي تشكيل شد، دشمنان اسلام نقشه ي اختلاف را با دقت طراحي كردند و دنبال مي كنند؛ چون وقتي مسلمانها احساس شرف و عزت كردند، وقتي ديدند مي شود پرچم اسلام را بلند كرد، وقتي روح هويت اسلامي در آنها بيدار و زنده شد، وقتي توده هاي مسلمان شعار اسلام را در همه جا سر دادند، فهميدند كه خطر براي منافع استكبار در اين منطقه ي عظيم اسلامي، خطر جدي است و منافع متجاوزانه ي آنها تهديد مي شود. دنياي اسلام، تقريباً با يك ميليارد و نيم جمعيت، با امكانات فراوان اقليمي و جغرافيايي و طبيعي و انساني و سرمايه هاي بي نظيري كه در اختيار دارد، مي تواند يك مجموعه عظيم و متحد را تشكيل بدهد. امروز بيش از دويست سال است كه كيسه ي استعمار غربي از اين منطقه پيوسته پُر مي شود؛ چه در دوران استعمار، چه در دوران استعمار نو، چه در دوران جديد، به شكلي اين منطقه در خدمت اهداف سياسي دنياي استكبار بوده، كه در رأس آن امريكاست. اگر امت اسلامي وحدت خود را به دست بياورد، اگر قدرت اسلامي به معناي حقيقي كلمه خود را نشان بدهد، اگر استقلال اسلامي، استقلال حقيقي، در اين مناطق به معناي واقعي كلمه تحقق پيدا كند، تسلط و سيطره ي اقتصادي و سياسي و فرهنگي دشمن قطع خواهد شد. اينها به اين راضي نيستند و با همه ي وجود تلاش

مي كنند اين اتفاق نيفتد. راهي كه آنها پيدا كردند،ايجاد اختلاف است و اين بيماري متأسفانه در جسم دنياي اسلام نفوذ كرده. من از شما درخواست مي كنم به اين مسأله به طور جدّ بينديشيد. ما اسم وحدت اسلامي را خيلي مي آوريم و همه دم از وحدت اسلامي مي زنيم؛ همه دم از برادري اسلامي مي زنيم؛ در عمل هم مجموعه اي از زبدگان دنياي اسلام، حقيقتاً احساس برادري مي كنند - الان در اين جلسه، روح برادري و اخوّت موج مي زند - ما همه يكديگر را از خود مي دانيم و بين خودمان فاصله اي قائل نيستيم. اين، واقعيتي است؛ اما ما نماينده و نشان دهنده ي واقعيتهاي دنياي اسلام در صحنه ي سياست، در صحنه ي حكومتها،در ميان توده هاي مردم، به معناي واقعي كلمه، نيستيم. دشمنان بذر اختلاف را در بين امت اسلامي مي پاشند و سياسيون ناخالص، تعصبهاي غلط، نديدن آفاق بلند دنياي اسلام و محدود شدن در ظرفهاي كوچك، زمينه رشد اين تعصبهاست. بعضي از دوستان به عراق اشاره كردند. ببينيد در عراق چه اتفاقي دارد مي افتد. امروز در عراق، در برخي از كشورهاي ديگر، كساني از برادران سني و شيعه در مقابل هم قرار دارند و متقرباً الي اللَّه با هم دشمني مي كنند! چرا؟ چه كسي اين انگيزه هاي باطل را در ميان اينها تزريق كرده؛ اينها كه از اسلام نيست. بياييد وحدت اسلامي را عملي كنيد و منشوري را كه همه ي علماي اسلام، همه ي روشنفكران دنياي اسلام، همه ي برجستگان سياسيِ با اخلاص دنياي اسلام آن را تأييد و تصديق كنند و براي عملي كردن آن تلاش كنند، تهيه كنيد، تا ديگر مسلماني جرئت نكند متكلم به كلمه ي توحيد را كه در يك مذهب يا

در يك جناح ديگر است، تكفير كند؛ تا برادران با هم باشند. مراد ما از وحدت اسلامي، يكي شدن عقايد و مذاهب اسلامي نيست. ميدان برخورد مذاهب و عقايد اسلامي و عقايد كلامي و عقايد فقهي - هر فرقه اي عقايد خودش را دارد و خواهد داشت - ميدان علمي است؛ ميدان بحث فقهي است؛ ميدان بحث كلامي است و اختلاف عقايد فقهي و كلامي مي تواند هيچ تأثيري در ميدان واقعيت زندگي و در ميدان سياست نداشته باشد. مراد ما از وحدت دنياي اسلام، عدم تنازع است: «ولاتنازعوا فتفشلوا». تنازع نباشد، اختلاف نباشد. قرآن مي فرمايد: «واعتصموا بحبل اللَّه جميعاً ولاتفرّقوا». اعتصام به حبل اللَّه براي هر مسلمان يك وظيفه است؛ اما قرآن اكتفا نمي كند به اين كه ما را به اعتصام به حبل اللَّه امر كند، بلكه به ما مي گويد كه اعتصام به حبل اللَّه را در هيئت اجتماع انجام بدهيد؛ «جميعاً»؛ همه با هم اعتصام كنيد. و اين اجتماع و اين اتحاد، يك واجب ديگر است. بنابراين، علاوه بر اين كه مسلمان بايد معتصم به حبل اللَّه باشد، بايد اين اعتصام را به همراه ديگرِ مسلمانها و همدست با آنها انجام دهد. ما اين اعتصام را درست بشناسيم و آن را انجام دهيم. آيه ي شريفه ي قرآن مي فرمايد: «فمن يكفر بالطاغوت و يؤمن باللَّه فقداستمسك بالعروة الوثقي». اين، اعتصام به حبل اللَّه را براي ما معنا مي كند. تمسك به حبل اللَّه چگونه است؟ با ايمان باللَّه و كفر به طاغوت. امروز طاغوت اعظم در دنيا، رژيم ايالات متحده امريكاست؛ زيرا صهيونيسم را او به وجود آورده است و آن را تأييد مي كند. امريكا جانشين طاغوت اعظم قبلي يعني انگليس است. امروز تجاوز

رژيم ايالات متحده و همفكرانش و همكارانش، دنياي اسلام را در وضعيت دشواري قرار داده است و دنياي اسلام در پيشرفت خود، در موضعگيري خود، در ترقي مادي و معنوي خود، زير فشار امريكا و همكاران و همفكران اوست. در همين تجاوز رژيم صهيونيستي به لبنان در اين يك ماه اخير - كه به اين حماسه بزرگ اسلامي از سوي حزب اللَّه منتهي شد و نصرت الهي بر اينها نازل شد - امريكا صريحاً وارد ميدان جنگ شد و فقط به حمايت زباني و مالي و سياسي اكتفا نكرد و براي رژيم صهيونيستي تسليحات فراهم كرد، فرستاد و كمك كرد. در واقع اين جنگ را امريكاييها خواستند و آنها شروع كردند. امروز طاغوت اعظم آمريكاييها هستند. در بسياري از بخشهاي امت اسلامي ايمان باللَّه هست؛ اما كفر به طاغوت نيست. كفر به طاغوت لازم است. بدون كفر به طاغوت،تمسك به عروه ي وثقاي الهي امكانپذير نيست. ما كشورها و دولتها و ملتها را به اين كه به جنگ با امريكا بشتابند، دعوت نمي كنيم؛ ما دعوت مي كنيم كه تسليم امريكا نشوند. ما دعوت مي كنيم كه با دشمن اسلام و مسلمين همكاري نكنند. يكي از اقسام همكاري نكردن همين است كه به وسوسه هاي آنها در زمينه ي وحدت امت اسلامي اعتنا نكنند و امت اسلامي را با اتحاد خودش حفظ كنند. امروز به نظر ما مهمترين مسئله ي دنياي اسلام، مسئله ي اتحاد است. اگر اين اتحاد انجام شد، ما پيشرفت علمي هم مي توانيم پيدا كنيم؛ پيشرفت سياسي هم مي توانيم پيدا كنيم. شما مي بينيد دشمنان دنياي اسلام چه فشاري بر روي مسئله انرژي هسته اي در ايران دارند. آنها مي دانند كه ما دنبال

بمب اتم نيستيم. آنها از پيشرفت علم در اين كشور، از پيشرفت فناوري در يك كشور اسلامي ناراحتند. يك كشور اسلامي اي كه نشان داده كه تسليم سياستهاي امريكا نيست؛ نشان داده كه از امريكا نمي ترسد. اين كشور اسلامي بايد به پيشرفت مهمترين تكنولوژي امروز دنيا - يعني تكنولوژي هسته اي - مجهز نباشد. آنها به خاطر اين، فشار را وارد مي كنند. البته ما تصميم خودمان را گرفته ايم. ملت ايران در طول بيست و هفت سال بعد از انقلاب، با تجربه فهميده است كه تنها راه خلاصي از كيد دشمنان، توكل به خدا و صبر در ميدان و مجاهدت است. ما اين راه را تا امروز رفته ايم و ثمرات شيرين آن را چشيديم و به حول و قوه ي الهي در ادامه هم همين راه را با قوت تمام خواهيم رفت، كه آثارش را هم مي بينيم. برادران و خواهران عزيز! امروز دنياي اسلام در يك وضع استثنايي است. مي توان گفت قرنهاست كه اين فرصتي كه امروز دنياي اسلام دارد، گير دنياي اسلام نيامده است. امروز فرصت بسيار بزرگي در مقابل ماست؛ ملتهاي اسلامي بيدار شده اند، موج بيداري اسلامي به زواياي دنياي اسلام كشيده شده، ملتهاي اسلامي به حقوق خودشان واقف شده اند و بسياري از رهبران اسلامي - ولو تظاهر نكنند - در باطن خودشان سرشار از بغض و دشمني با استكبارند، كه اين را ما مي بينيم. در بسياري از كشورهاي اسلامي سران و رهبران و سياستمداران و مسؤولان، بسيار دلگير و ناراحت از رفتارهاي امريكا و قدرتهاي استكباري هستند. اين، يك فرصت بزرگ براي دنياي اسلام است و از اين فرصت بايد استفاده كرد. يك وظيفه سياستمداران دارند،

يك وظيفه هم رهبران فكري و فرهنگي دارند. اين وظيفه ي دوم از وظيفه ي اول كم اهميت تر نيست. علماي اسلام، روشنفكران و اساتيد دنياي اسلام، متفكران برجسته ي دنياي اسلام، اين كساني كه تريبونهاي مردمي در اختيار آنهاست و مي توانند افكار مردم خودشان را بسازند، وظيفه ي بزرگي دارند و بايد قدرت ملي، قدرت توده ي مردم در دنياي اسلام را بدرستي به آنها تفهيم كنند. چند قرن است - از اول دوران استعمار تا حالا - كه دستگاه استكبار خواسته است به ملتهاي مسلمان تفهيم كند كه از شماها كاري ساخته نيست؛ شماها تواناييِ مقابله ي با ما را نداريد. البته استعمار توانسته اين مسئله را در مدتي طولاني به جمع زيادي از مردم مسلمان بباوراند و خيانت بعضي از سياستمداران هم به اين كمك كرد. نتيجه ي اين باور غلط، گرفتاريهاي بزرگي شد كه در رأس آن، مسئله ي قدس شريف و مسئله ي فلسطين است. الان نزديك به شصت سال است كه فلسطين، خانه ي اسلام، متضمن قبله ي اول مسلمانان، از دست مسلمانها، از دست صاحبان خودش، خارج شده و فلسطيني ها آواره در كشورها شده اند و يا در خانه ي خودشان، در زير فشار آن غاصب مدعي هستند كه با پُررويي تمام آنجا نشسته و دشمنان اسلام هم از طرف او را تأييد مي كنند. اين غصه ي بزرگ، اين مصيبت بزرگ، به خاطر اين به وجود آمد كه مسلمانها از توانايي هاي خودشان غافل بودند. اگر اين بيداري اي كه امروز در دنياي اسلام هست، در دهه هاي 30 و 40 ميلادي وجود داشت، قضيه ي فلسطين اتفاق نمي افتاد و دولت غاصب انگليس، آن روز جرئت نمي كرد يك كشور اسلامي را يكجا از مردمش غصب كند و به

يك بيگانه بسپارد. حالا امروز بايد از آنچه خسارت خورده ايم، بتدريج جبران كنيم. و اين كار با برنامه ريزي ممكن است؛ اين كار با عقل و تدبير ممكن است؛ اين كار با عزم راسخ ممكن است؛ ولي با ميل به انفعال و تسليم، هيچ وقت دنياي اسلام به اهداف خود نخواهد رسيد؛ با ترس از دشمن و بي اعتقادي به نيروي مردم، هرگز مقاصد دنياي اسلام و امت اسلامي برآورده نخواهد شد. اين توده هاي ميليوني مردم كه در كشورهاي اسلامي مي بينيد، يك قدرت عظيمي است كه اگر اين قدرت فعال بشود، هيچ قدرت بيگانه اي در مقابل آن نمي تواند ايستادگي كند. نمونه اش همين اتفاقي است كه افتاد و خداي متعال حجت را بر ما تمام كرد. حادثه ي لبنان و پيروزي واضح حزب اللَّه كه حقيقتاً مصداق «كم فئةٍ قليلة غلبت فئةً كثيرة باذن اللَّه و اللَّه مع الصّابرين» بود، حجت را بر ما تمام كرد. البته دشمنان اسلام نيروي مردم را انكار كردند و سياستمداران را به نيروي ملتهاي خودشان بي اعتقاد كردند. به نظر ما يكي از بزرگترين هنرهاي امام راحل ما اين بود كه اين نيروي مردم را شناخت و آن را كشف كرد و از آن بهره گرفت؛ و به مردم اعتماد كرد. وضع ايران قبل از پيروزي انقلاب، وضع خوبي نبود؛ مردم در حال بي تكليفي، دشمنان مسلط، اينجا پايگاه اسرائيل و استراحتگاه سران رژيم صهيونيستي، كه مي آمدند مي بردند، مي خوردند و استفاده ي سياسي و مالي مي كردند. آن روزي كه بعضي از كشورهاي عرب تصميم گرفتند كه از نفت عليه اسرائيل استفاده كنند، شاه ايران دل صهيونيستها را گرم كرد و گفت من به شما نفت مي دهم. وضع

ايران در آن روز اين گونه بود و كسي اميدي نداشت؛ اما امام راحل ما (قدّس اللَّه نفسه الزّكيه) وقتي همت گماشت و بر اين مبارزه عزم كرد، هيچ نيرويي جز نيروي مردم نداشت. او به اين نيرو معرفت پيدا كرد؛ به اين نيرو تكيه كرد و خداي متعال هم كه همه چيز دست اوست - كه «و ما رميت اذ رميت و لكنّ اللَّه رمي» - دلها را منقلب كرد. وقتي دلها متوجه به اين حقيقت شد، نيروها به ميدان آمدند و قدرت رژيم طاغوتي و وابسته شاه متزلزل شد و نظام اسلامي در اين كشور سربلند كرد. ما در حساسترين نقطه ي دنياي اسلام و بر سر چهارراه قرار داريم و بيشترين نقطه اعتماد امريكا و استكبار در اين منطقه، بر رژيم سلطنتي شاه بود. نيروي مردم را بايد شناخت. اين نيرو، نيروي عظيمي است. براي به ميدان آوردن اين نيرو، همت و عزم و اخلاص و مجاهدت لازم است. اگر مردم داخل ميدان شوند و سياستمداران و زمامداران كشورها با توده هاي ميليوني مردم كشورهايشان نزديك شوند، هيچ قدرتي نمي تواند در مقابل آنها ايستادگي كند و هيچ تهديدي روي آنها تأثير نخواهد گذاشت. البته بدون جهاد، بدون تحمل سختي، انسان به جايي نمي رسد و امت اسلامي بايد سختي هايي را تحمل كند، تا بتواند به اهداف بلند خودش برسد؛ اينها وظايف مهم امروز ما در دنياي اسلام است. خدا را شكر مي كنيم كه دلهاي جماعت كثيري از ملتهاي مسلمان و برجستگان و علما و زبدگان را به سمت راه درست هدايت كرده است. اساس كار اين است كه نگذاريد ملتها نااميد شوند؛ نگذاريد افق را در مقابل

آنها تيره و تار كنند و نگذاريد هيبت استكبار، سايه سنگين خود را بر روي دلها و عزمها و اراده هاي ما بيندازد؛ و نگذاريد اختلاف ما را ناتوان كند. امروز انسان متأسفانه مي بيند كه حرفهاي امريكا و انگليس از زبان بعضي از سياستمداران دنياي اسلام تكرار مي شود! همان چيزي كه آنها مي خواهند، اينها تكرار مي كنند و به آتش اختلاف شيعه و سني و اختلافات فرقه اي دنياي اسلام دامن مي زنند. اين، درست بر طبق آن چيزي است كه دشمنان اسلام مي خواهند. بايد با اين كار مقابله كرد. از خداوند متعال مي خواهيم كه همه ي ما را بر آنچه كه رضاي اوست، موفق بدارد و كمك كند تا ان شاءاللَّه بتوانيم تكليفمان را انجام بدهيم. ما در جمهوري اسلامي از انجاز وعده هاي الهي، با همه ي وجود خوشحال هستيم و پي درپي انجاز وعده هاي الهي را مي بينيم. البته ماها را تهديد مي كنند و دائماً تهديد هست؛ هيچ چيز تازه اي وجود ندارد - از اول انقلاب، جمهوري اسلامي را تهديد كردند؛ اما جمهوري اسلامي با ايستادگي خود، توانسته اين تهديدها را خنثي كند، بعد از اين هم همين جور خواهد بود؛ بعد از اين هم تهديدها خنثي خواهد شد - و هر يك از كشورهاي مسلمان كه در مقابل تهديدهاي استكبار بايستند و خود را نبازند، اين تجربه موفق را دارند كه پيروزي را به چشم ببينند؛ انجاز وعده هاي الهي را به چشم خودشان مشاهده كنند. ما دست برادري به سوي همه ي امتهاي اسلامي، به سوي همه ي رهبران فكري و رهبران سياسي دنياي اسلام دراز مي كنيم و از آنها مي خواهيم كه اين پيوند برادري را بيش از بيش مستحكم كنند و اميدواريم خداي

متعال چشم دنياي اسلام را به پيروزيهاي بيشتري، در زمينه هاي مختلف، ان شاءاللَّه روشن كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار كارگزاران نظام، سفراى كشورهاى اسلامى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار كارگزاران نظام، سفراي كشورهاي اسلامي و مهمانان كنفرانس وحدت اسلامي به مناسبت روز مبعث پيامبر اعظم(ص) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اين عيد بزرگ و سرآمد همه ي اعياد بشري را به امت بزرگ اسلامي و به ملت عزيز ايران و به شما حضار محترم اين مجلس و بخصوص به ميهمانان و دوستداران وحدت اسلامي - كه در اين جلسه تشريف دارند - و به سفراي كشورهاي اسلامي تبريك عرض مي كنيم. امسال در كشور ما سال پيامبر اعظم شناخته شد، امروز هم روز بعثت آن بزرگوار است. خود آن حضرت، بنابر حديث متواتر و معروف، فرمود: «بعثت لأتمّم مكارم الاخلاق». بعثت با اين هدف در عالم پديد آمد كه مكرمتهاي اخلاقي و فضيلتهاي روحي بشر عموميت پيدا كند و به كمال برسد. تا كسي خود داراي برترين مكارم اخلاق نباشد، خداوند متعال اين مأموريت عظيم و خطير را به او نخواهد داد؛ لذا در اوائل بعثت، خداوند متعال خطاب به پيغمبر مي فرمايد: «انّك لعلي خلق عظيم». ساخته و پرداخته شدن پيغمبر، تا ظرفي بشود كه خداي متعال آن ظرف را مناسب وحي خود بداند، مربوط به قبل از بعثت است؛ لذا وارد شده است كه پيغمبر اكرم كه در جواني به تجارت اشتغال داشتند و درآمدهاي هنگفتي از طريق تجارت به دست آورده بودند، همه را در راه خدا صدقه دادند؛ بين مستمندان تقسيم كردند. در اين دوران كه دوران اواخر تكامل پيغمبر و قبل از نزول وحي است - دوراني كه هنوز

ايشان پيغمبر هم نشده بود - پيغمبر از كوه حرا بالا مي رفت و به آيات الهي نگاه مي كرد؛ به آسمان، به ستارگان، به زمين، به اين خلايقي كه در روي زمين با احساسات مختلف و با روشهاي گوناگون زندگي مي كنند. او در همه ي اينها آيات الهي را مي ديد و روزبه روز خضوع او در مقابل حق، خشوع دل او در مقابل امر و نهي الهي و اراده ي الهي بيشتر مي شد و جوانه هاي اخلاق نيك در او روزبه روز بيشتر رشد مي كرد. در روايت است كه: «كان اعقل النّاس و اكرمهم»؛ پيامبر قبل از بعثت، با مشاهده ي آيات الهي، روزبه روز پُربارتر مي شد، تا به چهل سالگي رسيد. «فلمّا استكمل اربعين سنة و نظراللَّه عزّوجلّ الي قلبه فوجده افضل القلوب و اجلها و اطوعها و اخشعها و اخضعها»؛ دل او در چهل سالگي نوراني ترين دلها، خاشعترين دلها، پُرظرفيت ترين دلها براي دريافت پيام الهي بود. « اذن لابواب السّماء ففتحت و محمّد ينظر اليها». وقتي به اين مرحله از معنويت و روحانيت و نورانيت و اوج كمال رسيد، آن وقت خداي متعال درهاي آسمان و درهاي عوالم غيبي را به روي او باز كرد؛ چشم او را به عوالم معنوي و عوالم غيبي گشود. «و اذن للملائكة فنزلوا و محمّد ينظر اليهم»؛ او فرشتگان را مي ديد، با او سخن مي گفتند؛ كلام آنها را مي شنيد، تا اينكه جبرئيل امين بر او نازل شد و گفت: «اقرأ»؛ سرآغاز بعثت. اين مخلوق بي نظير الهي، اين انسان كامل كه قبل از نزول وحي الهي به اين مرحله ي از كمال رسيده است، از اولين لحظه ي بعثت يك جهاد مركبِ همه ي جانبه ي دشوار را آغاز كرد

و بيست وسه سال در نهايت دشواري اين جهاد را پيش برد. جهاد او در درون خود، جهاد با مردمي كه از حقيقت هيچ ادراكي نداشتند و جهاد با آن فضاي ظلماني مطلق بود، كه اميرالمؤمنين در نهج البلاغه مي فرمايد: «في فتن داستهم باخفافها و وطأتهم بأظلافها و قامت علي سنابكها»؛ از همه طرف فتنه ها مردم را مي فشرد: دنياطلبي، شهوتراني، ظلم و تعدي، رذائل اخلاقي در اعماق وجود انسانها، و دست تعدي قدرتمنداني كه بدون هيچ مانع و رادعي به سوي ضعفا دراز بود. اين تعدي نه فقط در مكه و در جزيرةالعرب، بلكه در برترين تمدنهاي آن روز عالم؛ يعني در امپراتوري بزرگ روم و در شاهنشاهي ايران، وجود داشت. تاريخ را نگاه كنيد؛ صفحه ي ظلماني تاريخ، سراسر زندگي بشر را فرا گرفته بود. مجاهدت با اين قدرت عظيم و تلاش بي وقفه و غير قابل تصور از اولين ساعات بعثت و تحمل وحي الهي براي پيغمبر آغاز شد و وحي الهي هم پيوسته مثل آب زلالي كه به سرزمين مستعدي برسد، بر قلب مقدس آن بزرگوار نازل مي شد و او را نيرو مي بخشيد و او همه ي توان خود را به كار برد تا اين كه بتواند اين دنيا را در آستانه ي يك تحول عظيمي قرار بدهد؛ و موفق شد. اولين سلولهاي پيكره ي امت اسلامي در همان روزهاي دشوار مكه با دست تواناي پيغمبر بنا شد؛ ستونهاي مستحكمي كه بايد بناي امت اسلامي بر روي اين ستونها استوار بشود؛ اولين مؤمنين، اولين ايمان آورندگان، اولين كساني كه اين دانايي، اين شجاعت، اين نورانيت را داشتند كه معناي پيام پيغمبر را درك كنند و دل به او ببندند. «فمن يرد

اللَّه ان يهديه يشرح صدره للاسلام». دلهاي آماده و درهاي گشوده ي دل به سمت اين معارف الهي و اين دستورات الهي، با دست تواناي پيغمبر ساخته شد، اين ذهنها روشن شد، اين اراده ها روزبه روز مستحكمتر شد؛ و سختي هايي در دوران مكه براي همان عده ي قليل مؤمنين - كه روزبه روز هم بيشتر مي شدند - پيش آمد، كه براي من و شما قابل تصور نيست. در فضايي كه همه ي ارزشها، ارزشهاي جاهلي است، تعصبها، غيرت ورزيهاي غلط، كينه ورزيهاي عميق، قساوتها، شقاوتها، ظلمها و شهوتها درآميخته با هم است و زندگي مردم را مي فشرد و در خود احاطه كرده - و در بين اين سنگهاي خارا و غير قابل نفوذ - اين نهالهاي سرسبز بيرون آمد. «و انّ الشّجرة البّريّة اصلب عوداً و اقوي وقوداً» كه اميرالمؤمنين مي گويد، اين است. هيچ طوفاني نمي توانست اين سبزه ها، اين نهالها و اين درختهايي را كه از لاي صخره ها روييد و ريشه دوانيد و رشد كرد، تكان بدهد. سيزده سال گذشت و بعد بر اساس اين پايه هاي مستحكم، بناي جامعه ي اسلامي، جامعه ي مدني و نبوي، بر روي اين پايه ها گذاشته شد. ده سال هم امت سازي به طول انجاميد. اين امت سازي فقط سياست نبود؛ يك بخشي از آن، سياست بود. بخش عمده ي ديگري آن، تربيت يكايك افراد بود: «هو الّذي بعث في الاميّيّن رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمه». «يزكّيهم»؛ يك يك دلها در زير تربيت پيغمبر قرار مي گرفت. پيغمبر به يكايك ذهنها و خردها، دانش و علم را تلقين مي كرد. «و يعلّمهم الكتاب و الحكمة». حكمت يك مرتبه ي بالاتر است. فقط اين نبود كه قوانين و مقررات

و احكام را به آنها بياموزد، بلكه حكمت به آنها مي آموخت. چشمهاي آنها را بر روي حقايق عالم باز مي كرد. ده سال هم پيغمبر اين گونه و با اين روش حركت كرد. از طرفي سياست، اداره ي حكومت، دفاع از كيان جامعه ي اسلامي، گسترش دامنه ي اسلام، باز كردنِ راه براي اين كه گروههاي خارج از مدينه بتدريج و يك به يك وارد عرصه ي نوراني اسلام و معارف اسلامي شوند، از طرف ديگر هم تربيت يكايك افراد. برادران و خواهران عزيز! اين دو تا را نمي شود از هم جدا كرد. يك عده اي اسلام را فقط مسأله ي فردي دانستند و سياست را از اسلام گرفتند. اين، چيزي است كه امروز در بسياري از جوامع اسلامي و در معارف دنياي مهاجمِ مستكبرِ مستعمرِ غربي، ترويج مي شود كه: اسلام از سياست جداست! سياست را از اسلام گرفتند؛ در حالي كه نبي مكرم اسلام در آغاز هجرت، در اولي كه توانست خود را از دشواريهاي مكه نجات دهد، اولين كاري كه كرد، سياست بود. بناي جامعه اسلامي، تشكيل حكومت اسلامي، تشكيل نظام اسلامي، تشكيل قشون اسلامي، نامه ي به سياستمداران بزرگ عالم، ورود در عرصه ي سياسي عظيم بشري آن روز، سياست است. چطور مي شود اسلام را از سياست جدا كرد؟! چطور مي شود سياست را با دست هدايتي غير از دست هدايت اسلام، معنا و تفسير كرد و شكل داد؟! «الّذين جعلوا القرآن عضين»؛ بعضي قرآن را تكه پاره مي كنند. «يؤمن ببعض و يكفر ببعض»؛ به عبادت قرآن ايمان مي آورند؛ اما به سياست قرآن ايمان نمي آورند! «و لقد أرسلنا رسلنا بالبيّنات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم النّاس بالقسط». قسط چيست؟ قسط يعني استقرار

عدالت اجتماعي در جامعه. چه كسي مي تواند اين كار را انجام دهد؟ تشكيلِ يك جامعه ي همراهِ با عدالت و قسط، يك كار سياسي است؛ كارِ مديران يك كشور است. اين، هدف انبياست. نه فقط پيغمبر ما، بلكه عيسي و موسي و ابراهيم و همه ي پيغمبران الهي براي سياست و براي تشكيل نظام اسلامي آمدند. آن وقت يك عده اي از روي مقدس مآبي عبايشان را جمع كنند و بگويند: ما به سياست كاري نداريم! مگر دين از سياست جداست؟! آن وقت تبليغات خباثت آميزِ غربي هم دائم دامن بزنند به اين حرف، كه: دين را از سياست جدا كنيد؛ دين را از دولت جدا كنيد. اگر ما مسلمانيم، دين و دولت به يكديگر آميخته است؛ نه مثل دو چيزي كه به هم وصل شده باشند. دين و دولت يك چيز است. در اسلام دين و دولت از يك منبع و يك منشأ سرچشمه مي گيرد و آن، وحي الهي است. قرآن و اسلام، اين است. يك عده از اين طرف، سياست را از اسلام جدا مي كنند، يك عده هم در طرف مقابل، اسلام را فقط سياست و سياست بازي و سياسي كاري مي دانند. اخلاق و معنويت و محبت و فضيلت و كرامت را كه بزرگترين هدف بعثت پيغمبر ماست، نديده مي گيرند. اين هم «الّذين جعلوا القرآن عضين» است؛ اين هم «نؤمن ببعض و نكفر ببعض» است. اسلام را در جملات براق و مشعشع سياسي خلاصه كردن، از خشوع دلها غافل شدن، از ذكر، از صفا، از معنويت، از زانو زدن در مقابل خداوند، از خدا خواستن، به خدا دل بستن، اشك ريختن در مقابل عظمت پروردگار، رحمت الهي را طلب كردن،

صبر و حلم و سخا و جود و گذشت و برادري و رحم را نديده گرفتن و صرفاً به سياست چسبيدن به اسم اسلام، هم همان انحراف را دارد؛ تفاوتي نمي كند. «يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمه». هم تزكيه است، هم تعليم است. عرصه ي تربيت دين، هم دل من و شماست، هم مغز من و شما و هم دست و بازوي من و شما. «يا ايّها النبيّ جاهد الكفّار و المنافقين و اغلظ عليهم»؛ در مقابل دشمن، در مقابل مهاجم، در مقابل آن كسي كه مانع از گسترش انوار معنويت و وحي است، دست لازم است. «و انزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للنّاس». با دست پولادين، با مشت آهنين، با اراده ي شكست ناپذير و خلل ناپذير بايد مواجه شد. اينها علاج دردهاي امروز امت اسلامي است. امروز امت اسلامي به حكومت اسلامي به معناي واقعي كلمه نيازمند است. حكومت اسلامي يعني آن حكومتي كه به دل انسانها و ملتها مي پردازد؛ به مغز آنها و دانش آنها و پيشرفت علمي آنها مي پردازد؛ به دست و بازوي قدرتمند آنها مي پردازد؛ به اداره ي سياستِ صحيح در ميان آنها مي پردازد. اين، امروز نياز امت اسلامي است. امت اسلامي از وقتي دين را از حكومت جدا كرد، اخلاق را از مديريت جامعه جدا كرد، دچار اختلال شد. آن روزي كه پادشاهاني به نام خليفه - در بغداد و در شام و در اين گوشه و آن گوشه ي عالم - پرچم اسلام را بلند كردند، اما زير پرچم اسلام هوي هاي نفساني، شهوات، اغراض، تكبرها، غرورهاي شاهانه، مال اندوزيها، ثروت جمع كردنها، به خزائن خود پرداختنها را وارد كردند و به اين چيزها سرگرم

شدند، زمينه هاي انحطاط دنياي اسلام فراهم شد. با اين كه حركت نبي مكرم اسلام و اصحاب بزرگوار او و ياران مجاهد و مبارز او، اسلام را با سرعت و با شتاب به پيش مي برد - كه همان ضرب دست پيغمبر بود كه تا قرنهاي چهارم و پنجم، حركت سياسي و علمي اسلام را رو به پيشرفت مي برد - در همان حال در دربارها، در خاندانهاي حكومت كننده، بذرهاي ضعف و انحطاط و فساد و نفاق پاشيده مي شد. همان بذرها بود كه روييد و امت اسلامي را زمينگير كرد و ما نتايجش را بعد از چند قرن با پوست و گوشت و استخوان خودمان حس كرديم. ما ملتهاي اسلامي كه در قرن نوزدهم و در قرن بيستم ميلادي دچار استعمار و دچار تسلط دشمنان شديم، از قافله ي علم عقب مانديم، دشمنان ما قوي شدند و روزبه روز ما ضعيف شديم - آنها خون ما را مكيدند و تقويت شدند، ما خونمان از دست رفت و ضعيف شديم - و كار به جايي رسيد كه سرنوشت امت اسلامي، سرنوشت ملتهاي مسلمان در منطقه ي خاورميانه بخصوص، افتاد به دست حكام ظالم و بي انصاف؛ انگليس در يك دوره اي، بعد هم او ميراث خودش را تحويل داد به شيطان بزرگ معاصر؛ يعني رژيم ايالات متحده ي امريكا. به هر حال، از ضعف دنياي اسلام استفاده كردند. امروز درباره ي مسائل دنياي اسلام امريكاييها مثل يك مالك حرف مي زنند! اين سخنراني رئيس جمهوري امريكا را ببينيد؛ درباره ي لبنان، درباره ي فلسطين، درباره ي عراق، درباره ي سوريه، درباره ي ايران، درباره ي كشورهاي ديگر، طوري حرف مي زند، مثل اينكه قباله ي اين ملكها توي جيب اوست و مالك است! چرا بايستي اينها

اين فرصت را پيدا كنند؟ چرا بايد اين گستاخي را پيدا كنند؟ آبادي بتخانه ز ويراني ماست جمعيت كفر از پريشاني ماست ماييم كه خودمان را تقويت نكرده ايم؛ ماييم كه توان خودمان را به ميدان نياورده ايم. ما خيلي نيرومنديم؛ ما خيلي توان داريم. شما به مردم و حزب اللَّه لبنان نگاه كنيد؛ كشوري كه به نظر امريكا و اسرائيل ضعيف ترين حلقه ي كشورهاي خاورميانه بود، چطور توانست بينيِ رژيم صهيونيستي را به خاك بمالد. ما وقتي از قدرت خودمان استفاده كنيم، اين طور است. وقتي ميدان داديم، وقتي مديران كشورها رودربايستي كردند، وقتي سياستمداران، صاحبان مناصب، صاحبان رسانه ها به فكر منافع شخصي شان افتادند، آن وقت ملتها زير دست و پا له مي شوند؛ نيروي ملتها به ميدان نمي آيد. رحمت خدا بر امام بزرگوار ما كه ملت ما را بيدار كرد و نيروي ملت ما را به ميدان آورد. ما هم همين جور بوديم؛ ما هم زير دست و پا له مي شديم. در اين شهر تهران، بزرگترين منكرات انجام مي گرفت و كسي اخم نمي كرد؛ در اين شهر تهران، دشمن ترين دشمنان اسلام آمدند و مثل اين كه در خانه ي خودشان زندگي بكنند، با امنيت كامل زندگي مي كردند! اموال اين مملكت را مي بردند، نفت را مي بردند، جلو پيشرفتها را مي گرفتند، برنامه هاي خائنانه و ظالمانه ي خودشان را بر اين ملت تحميل مي كردند و مديران كشور؛ يعني محمدرضا شاه و اطرافيان او، دست به سينه در مقابل آنها مي ايستادند؛ دست به سينه ي باطني. البته ظاهراً باد و بروتي بود، اما اجازه را از آنها مي گرفتند. در اين شهر تهران، دربار ايران براي تصميم گيري در مهمترين مسائل، از سفير امريكا و سفير انگليس مي پرسيدند كه اين كار

را بكنيم يا نكنيم؛ اينها جزو سندهاي ماست و امروز وجود دارد. متأسفانه در بسياري از كشورهاي اسلامي، امروز همين مسائل هست. اين ملت توانا، اين ملت باهوش، اين ملت داراي اين سابقه ي تاريخي عظيم، اين ملتي كه امروز در ميدان علم، در ميدان جهاد، در ميدان فناوري، در ميدان سياست درخشش خودش را نشان مي دهد، زير دست و پا له مي شد. امام، ملت را به صحنه آورد؛ به مردم اعتماد كرد، مردم هم خودشان را نشان دادند. وقتي او به مردم اعتماد كرد، مردم هم به او اعتماد كردند. اينجا، نقطه اي كه محل اميد كفر بود، شد پرچمدار اسلام ناب محمدي و روزبه روز ان شاءاللَّه ملت ايران در اين صراط پيش خواهند رفت. آن كساني كه خيال كردند با فاصله گرفتن از مبدأ انقلاب و با غيبت امام بزرگوارمان و وفات او، مردم از ارزشها فاصله خواهند گرفت، به خطا رفته اند؛ اشتباه كرده اند و مي بينند كه اشتباه كرده اند. ما به اين ارزشهاي متمسك هستيم؛ ما ارزشهاي اسلامي را مايه ي عزت ملي خودمان مي دانيم؛ ما اين ارزشها را موجب رشد استعدادها در ملتمان مي دانيم. ما به بركت اسلام، به حول و قوه ي الهي خواهيم توانست با سرعتي بيش از سرعت متعارف و معمول، قله هاي علم را بالا برويم و اين قله ها را فتح كنيم. ما بر ضعفي كه در ساليان متمادي بر ما تحميل شده است، فائق خواهيم آمد و خودمان را قوي خواهيم كرد. معلوم است كه استكبار راضي نيست؛ معلوم است كه قدرتمندان با جنجال، با هوچيگري، با كار تبليغاتي، با كار سياسي، با فشار اقتصادي، مي خواهند مانع از اين حركت شوند؛ اما نمي توانند.

ما ايستاده ايم؛ اين ملت ايستاده است و ملتهاي مسلمان بيدار شده اند. امروز دلهاي ملتهاي مسلمان پُر است از بغض صهيونيستها و بعض امريكا. امروز در سرتاسر خاورميانه و شمال آفريقا و آسيا، كشورهاي اسلامي و جوانها، مشتاق بروز هويت اسلامي خودشان هستند. اين چيزي است كه در ملتها روئيده است. يك روز خيال مي كردند كه ما مي خواهيم انقلابمان را به كشورهاي ديگر صادر كنيم؛ آن چناني كه شورويها يك روزي مي خواستند انقلابشان را صادر كنند و با كودتا و با توطئه اين كار را مي كردند. امام بزرگوار ما بر روي اين توهّمِ باطل، خط كشيدند. الان روح اسلام در ملتهاي مسلمان زنده شده است و ملتهاي مسلمان، روشنفكران مسلمان، سياستمداران سالمِ مسلمان و ناوابسته، جوانان دانشگاهي مسلمان، چشمشان به اسلام باز شده و احساس اشتياق مي كنند؛ احساس هويت اسلامي مي كنند و عزتشان را در اين راه مي جويند. امريكاييها دستشان بسته است و در مقابل ملتها هيچ كار نمي توانند بكنند. ما دست تضرع به سوي پروردگار دراز مي كنيم و عرض مي كنيم: پروردگارا! ما در اين راه به خاطر امر تو، به خاطر اطاعت فرمان تو قدم گذاشته ايم؛ ما در اين راه براي دنيا وارد نشده ايم؛ براي پول، براي زخارف، براي قدرت وارد نشده ايم. امام بزرگوار ما پاك آمد و پاك رفت. مسؤولان كشور مقتداي خودشان را اين طور ديدند و در همين راه حركت مي كنند و ملت ما از ما بااخلاصتر و باصفاتر و داراي عزم راسختري است. ما در اين راه وارد شده ايم. وعده ي الهي اين است كه: «انّ اللَّه يدافع عن الّذين امنوا». وعده ي الهي راست است. «و تمّت كلمة ربّك صدقاً و عدلاً». فرمايش پروردگار

متعال و ذات اقدس الهي در كمال راستي است. خداي متعال از مؤمنين دفاع مي كند؛ البته مؤمني كه در ميدان قرار بگيرد؛ والّا مؤمني كه در پستوخانه اش دراز كشيده، از چه دفاع كند؟ مؤمني كه وارد ميدان شود، مؤمني كه هستي خود، موجودي خود، اراده ي خود، دست تواناي خود، ذهن فعال خود را در راه خدا به ميدان مي آورد - چه در ميدان علم، چه در ميدان اقتصاد، چه در ميدان سياست، چه آن روزي كه لازم باشد، در ميدان جهاد - خدا از اين مؤمن و از اين مؤمنين دفاع مي كند، و خداي متعال از ملت ايران، تا امروز دفاع كرده است. استكبار بيست وهفت سال است كه همه ي توانش را به كار برده كه اين درخت را از ريشه بكَند؛ اما آن روزي كه اين درخت ريشه اش گسترده نشده بود، نتوانست و امروز بحمداللَّه ريشه ي اين درخت در آفاق زمين گسترده است و آن كسي كه با اراده ي الهي مقابله بكند، يقيناً ضربه ي سنت الهي بر او فرود خواهد آمد. از خداوند متعال مي خواهيم كه ما را در صراط مستقيم ثابت قدم بدارد؛ ما را دنبال حق و تابع حق و عامل به حق قرار بدهد؛ قلب مقدس ولي اللَّه الاعظم (ارواحنا فداه) را از ما راضي و خشنود كند؛ و ارواح مطهر شهدا و روح امام عزيزمان را با ارواح اولياء خود محشور فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار با رئيس جمهور و اعضاى هيئت دولت

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با رئيس جمهور و اعضاي هيئت دولت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

تا اين لحظه با شما دوستان عزيز و مسئولان محترم، جلسه ي خيلي خوبي داشتيم و من گزارشهاي دوستان را با دقت گوش

كردم؛ گزارشهاي شفاف و روشني بود. من روز سوم شعبان را - كه بحمداللَّه امسال ديدار ما با شما مسئولان محترم دولت با اين روز مصادف شده است - به همه تان تبريك عرض ميكنم. ياد شهيد رجايي عزيز و شهيد باهنر عزيز را - كه در همان مدت كوتاه مسئوليتشان، طوري عمل كردند كه از خودشان براي ما الگو باقي گذاشتند - گرامي ميدارم و حقيقتاً با تلاش سختي كه كردند، با تحملي كه به خرج دادند و با تمسكي كه به عقيده و ايمان خودشان در عمل ورزيدند، موجب شدند كه ما امروز بتوانيم براي تعريف مدل موردنظر خودمان، اسم و ياد اينها را مطرح كنيم. در يك جمله ي كوتاه، كتابي از معنا را از نام اينها بفهميم، اين خيلي ارزش دارد. يادشان گرامي باد! اين را هم در مورد گزارشهاي امروز عرض بكنم كه به نظر من، گزارش آقاي رئيس جمهور، گزارش خوب و جامعي بود و مناسب است كه اين گزارش عيناً منتشر شود؛ گزارش جامع الاطرافي است. اگر چه كلي بود؛ اما در عين حال، چنانچه به اين شكل منعكس نشده، حتماً منعكس بشود؛ خوب است. آنچه كه من ميخواهم در اين جلسه ي خصوصي و صميمي به شما دوستان عزيز عرض بكنم، اين است كه فرصت اين روز و روزگاري كه شما بر سر كار هستيد، بسيار فرصت استثنايي و مغتنمي است؛ حقيقتاً از دوره هايي است كه ما نظير آن را در گذشته ي دوران انقلاب تا امروز كم داشته ايم. اولاً، شعارهاي دولت و مسئولان و اهداف تعيين شده ي آنان كاملاً با مباني انقلاب و با مباني اعلام شده ي امام عزيز ما منطبق است. ثانياً، اين

گفتمان در بين مردم به طور محسوسي زنده است و وجود دارد؛ كه وجود اين گفتمان ميان مردم هم، عامل عمده و اصليِ گرايش آنها به اين دولت و اين رئيس جمهور محترم بود. مردم، تشنه ي عدالت، تشنه ي مبارزه با فساد و تشنه ي تمسك به اصول انقلاب بودند، كه وقتي ديدند يك نفر صادقانه اين شعارها را سر دست گرفته و مطرح ميكند، حول محور او جمع شدند؛ خود اين نعمت بزرگي است كه اين تفكر به صورت يك گفتمان مسلط در جامعه درآمد و همچنان ادامه دارد و بعد از روي كار آمدن اين دولت، بحمداللَّه تقويت هم شده است. طبيعت كار هم اين است، هر چه شما بهتر، بيشتر، صميمي تر و پايبندتر به اصول حركت كنيد و پيش برويد، عمق اين ايمان در دلهاي مردم ما بيشتر خواهد شد و تغيير آن به وسيله ي دستهاي بيگانه، براي آنها دشوارتر خواهد شد. بنابراين فرصت، واقعاً فرصت مهمي است. مردم به دولت اعتماد دارند؛ دولت، خود را جزوِ مردم و از جنس مردم ميداند و مي شمارد؛ از لحاظ انعكاس بين المللي، كشور از يك عزت كم سابقه يا بي سابقه اي برخوردار است؛ ابهت نظام اسلامي، عظمت ملت ايران، رسايي و شفافيت اغراض و اهداف جمهوري اسلامي در دنياي اسلام، بيش از هميشه است؛ و حّتي در دنياي غير مسلمان، امروز عزت و ابهت ملت ما بسيار برجسته است و اين را همه تصديق ميكنند و از نشانه ها و عكس العملهاي خارجي اش هم اين را مي فهميم. به هر حال، فرصت بسيار مهمي است. آنچه كه من به اين مناسبت ميخواهم عرض بكنم، اين است كه من و شما - همه مان،

يكايكمان - توجه داشته باشيم كه اين فرصت را نبايد از دست بدهيم. در گزارش دولت - كه به مناسبت اين روزها به من داده شده - خوانده ام كه دولت حتّي يك روز را هم بيهوده از دست نداده؛ همين طور درست است. من ميخواهم تكيه كنم كه حتّي يك روز را هم نگذاريد هدر برود. از تمام روزهاي اين سه سالي كه علي العجاله از عمر اين دولت باقي است، حداكثر استفاده را بكنيد؛ اين فرصت، بسيار فرصت مهمي است. اگر خداي نكرده طوري بشود كه نتوانيم آنچه را كه مردم درباره ي مجموعه مان تصور ميكنند، آن را تحقق ببخشيم، خسارت بزرگ خواهد بود و به اين جريان و جهت گيري حتماً ضربه وارد خواهد آمد. آن وقت اميرالمؤمنين فرمود: «و لقلّ ما شي ء ادبر ثمّ اقبل»؛ موجي كه برگشت و رفت، ديگر خيلي آسان اين طرف نميايد و برنميگردد. خون دلها بايد خورد و زحمتها بايد كشيد تا اينكه باز براي اقبال و توجهي كه امروز وجود دارد، زمينه فراهم شود. اين را نبايد از دست داد. خوب، نتيجه ي اين چيست؟ نتيجه اش اين است كه هم شما و همه همه ي دلسوزان كشور بايد به دولت كمك كنند تا بتواند اين شعارهايي را كه مطرح كرده، تحقق ببخشد. همه، بدون اغماض، و هر كسي كه حقيقتاً براي اين كشور و نظام دلسوز است، بايد در اين زمينه، خود را متعهد بداند. نكته ي بعدي اين است كه اين دولت به عنوان يك دولت «اصولگرا» شناخته شده و رفتار و تلاشي هم كه تا امروز نشان داده و آنچه در عمل و قولش منعكس شده، همين اصولگرايي را نشان ميدهد؛

كه ان شاءاللَّه خودِ همين براي كشور و شما بركاتي خواهد داشت. شاخصه هاي اصولگرايي، شاخصه هاي مهمي است؛ اين شاخصه ها بايد مورد توجه قرار بگيرد، كه من به بعضي از اينها اشاره ميكنم. در اظهارات شما هم هست، آن را ميگوييد و تكرار ميكنيد و در برنامه هايتان ميگنجانيد. تحقق مجموعه ي اين شاخصه ها به معناي حقيقي كلمه، آن وقت دولت را به عنوان يك دولت اصولگرا معرفي خواهد كرد. شاخصه ي اول «عدالتخواهي و عدالت گستري» است. به زبان آسان است؛ اما در عمل بسيار كار دشواري است و مقدمات بسياري لازم دارد. بايد خيلي كار كرد تا اينكه عدالت تحقق پيدا كند؛ عدالت جغرافيايي، عدالت طبقاتي، عدالت در زمينه هاي مسايل اقتصادي، عدالت در زمينه هاي مسايل فرهنگي، عدالت در جايگزين شدن و جاي گرفتن در مسئوليتها و مناصب و عدالت در قضاوتهاي ما - نه فقط قضاوتي كه قاضي در دادگاه مي كند، بلكه داوريهايي كه ما نسبت به اشخاص و قضايا ميكنيم - اينها همه عدالت است و عدالت در آنها نقش دارد. عدالتخواهي و عدالت گستري به معناي همه ي اينهاست. البته امروز كشور ما بيش از هر چيز ديگر، تشنه ي عدالت اقتصادي است. علت هم اين است كه واقعاً يك شكافي به صورت ميراث معيوبي از گذشته بود و اين شكاف بايد پُر ميشد، كه نشده است. البته به شكل معقولي بايد پُر شود. ما پُر كردنِ اين شكاف را به همان شكلي ميگوييم كه اسلام توصيه ميكند؛ حرفهاي غير منطقي و ناممكن و نامعقول را نميخواهيم به ميان بياوريم؛ همان طوري كه اسلام ميگويد: فرصتها در مقابل همه باشد و امكانات عمومي مورد استفاده ي همه قرار گيرد. بنابراين يك شاخصه،

مسئله ي عدالتخواهي و عدالت گستري است كه پهنه ي وسيعي دارد. «فسادستيزي» شاخصه ي ديگري است. «سلامت اعتقادي و اخلاقيِ مسئولان كشور» - بخصوص مسئولان عالي رتبه، در سطوح دولت و معاونين و از اين قبيل - بسيار مهم است و شاخصه ي ديگري است كه از لحاظ اعتقادي و اخلاقي اشخاص سالمي باشند. «اعتزاز به اسلام» يكي ديگر از شاخصه هاي اصولگرايي است. ما در دورانِ اين بيست وهفت سال، بعضي از مسئولان نظام اسلامي را ديده بوديم كه خجالت ميكشيدند يك حكم اسلامي يا يك جهتگيري اسلامي را صريحاً بر زبان بياورند؛ نه، ما طلبگاريم. من بارها گفته ام، در قضيه ي «زن»، ما پاسخگوي غرب نيستيم، غرب بايد پاسخگوي ما باشد؛ ما هستيم كه سؤال مطرح ميكنيم. در زمينه ي حقوق بشر، ماييم كه طلبگار مدعيان منافق و دو روي حقوق بشر هستيم. بنابراين به اسلام اعتزاز داشته باشيد. آنچه را كه اسلام به ما آموخته، اگر ما درست ياد گرفته باشيم و دچار كج فكري و انحراف و غلطفهمي نشده باشيم، چيزي است كه بايد به آن افتخار كنيم. «ساده زيستي و مردم گرايي» شاخصه ي ديگري است كه بحمداللَّه داريد. «تواضع و نغلتيدن در گرداب غرور» هم يكي از شاخصه هايي است كه لازمه ي اصولگرايي است؛ ما در معرض اين هستيم. ببينيد عزيزان! شماها در موضع بالايي قرار داريد و مورد احتراميد؛ افراد پيش شماها ميآيند و تعريف و تمجيد ميكنند - بعضي از روي اعتقاد، بعضي بدون اعتقاد - براي اينكه شما خوشتان بيايد. ما خودمان بايد مواظب باشيم حرفهايي كه در تمجيد و ستايش ما ميزنند، اينها را باور نكنيم. ما بايد به درون خودمان نگاه كنيم: «الانسان علي نفسه بصيرة»؛ نقصها، مشكلات و كمبودهايمان

را نگاه كنيم و فريب نخوريم. اين فريب خوردن، انسان را در دام و گرداب غرور مي اندازد. اگر انسان خودش را بد برآورد كرد، آن وقت ديگر نجات پيدا نميكند. «اجتناب از اسراف و ريخت وپاش» كه جزو برنامه هاي بسيار خوب شماهاست. «خردگرايي و تدبير و حكمت در تصميم گيري و عمل»، اين جزو مسائلي است كه حتماً به آن احتياج داريد؛ همه مان در تصميم گيريها و عملمان به آن احتياج داريم. البته بعضي از اينها را من بعداً باز مختصري توضيح ميدهم و باز مي كنم. «مسئوليت پذيري و پاسخگويي»؛ در هر بخشي كه ما هستيم، مسئوليت آن كاري كه بر عهده گرفته ايم، اين را بپذيريم. زيرمجموعه، زيرمجموعه ي ماست، احساس مسئوليت كنيم. در هر نقطه اي مسئوليت تعريف شده اي وجود دارد، آن مسئوليت را بايستي پذيرفت. از جمله ي شاخصه هاي مهم اصولگرايي، يكي «اهتمام به علم و پيشرفت علمي» است. شما ببينيد چه زماني در آغاز پيدايش اسلام گفته شد كه: «طلب العلم فريضة علي كل مسلم و مسلمة» يا «مؤمن و مؤمنة»؛ يعني همان وقتي كه نماز و زكات و اين چيزها آمد، طلب العلم هم آمد؛ «اطلبوا العلم ولو بالصين» هم آمد. من بارها تكرار ميكنم، اين به خاطر همين است كه جامعه، بدون علم نخواهد توانست آرمانهاي خودش را بالا بياورد. مثل اين است كه انسان حرف حقي داشته باشد؛ اما اصلاً زبان گفتنش را نداشته باشد. نداشتن علم اين طوري است. علم موجب ميشود كه شما بتوانيد آن آرمانها، آن اهداف و آن خط روشن و جاده ي روشنِ صراط مستقيمي را كه در دست و اختيار شماست، مطرح كنيد و كسان بيشتري را از بشريت، به آن هدايت كنيد.

علم نداشته باشيد، اين امكان پذير نخواهد بود. بنابراين علم - كه وسيله ي رشد ملي، بشري، انساني و اوج گرفتن در محيط عام بشريت است - جزوِ چيزهاي لازم است و بايد به اين اهتمام داشته باشيد. «سعه ي صدر و تحمل مخالف»؛ كه از جمله ي شاخصه هايي است كه جزوِ پايه هاي اصولگرايي است. گاهي انسان از حرفي كه ميزنند، ناراحت هم ميشود؛ حرص هم ميخورد، گاهي به خدا هم شكايت ميكند كه خدايا! تو كه مي بيني واقع قضيه چيست و چقدر با چيزي كه اينها ميگويند، فاصله دارد؛ اما در عين حال، انسان بايستي حلم به خرج دهد. حلم يعني ظرفيت و تحمل صداي مخالف را داشتن. البته اين - شايد بعداً هم عرض بكنم - به معناي آن نيست كه دولت از عملكرد خودش دفاع نكند؛ نه، حتماً بايستي دفاع كند. «اجتناب از هواهاي نفس»؛ چه هواي نفس شخصي، چه هواي نفس گروهي؛ كه حالا آقاي رئيس جمهور گفتند و اين نكته ي خوبي است. بحمداللَّه عناصر دولت به هيچ گروه و دسته و باند و جرياني وابسته نيستند؛ اين خيلي نكته ي مهمي است. مراقب باشيد حركت، اظهارنظر و حرف، انتساب به يك جريان، به يك باند و به يك گروه را پيش نياورد، كه اگر اين طور شود، هواي نفس تقريباً انفكاك ناپذير است. هواي نفس گروهي هم مثل هواي نفس شخصي است؛ آن هم همين طور است. هواي نفس گروهي هم انسان را بي حساب و كتاب به اين طرف و آن طرف ميكشاند و از خرد و جاده ي مستقيم منحرف ميكند. اين هم جزو لوازم اصولگرايي است. «شايسته سالاري»، «نظارت بر عملكرد زيرمجموعه» و «تلاش بي وقفه براي اين خدمات»، كه

انصافاً اين مورد در اين دولت برجسته است. اين تلاش بي وقفه را حقيقتاً همه شاهدند و ما هم شاهديم. اين حركت پُرتلاشي كه همه ي دولت - بخصوص شخص آقاي رئيس جمهور - نشان ميدهند، خيلي باارزش است. «قانون گرايي»، «شجاعت و قاطعيت در بيان و اعمال آنچه كه حق است». «انس با خدا»، «انس با قرآن» و «استمداد دائمي از خدا»؛ اين آخري - كه از شاخصه هاي اصولگرايي است - تصمين كننده ي همه ي آن چيزهايي است كه قبلاً عرض كرديم. انس با خدا يادتان نرود. ما بارها ميگوييم كه خدمات مسئولان نظام از هر عبادتي بالاتر است؛ اين حرف درستي است و مبالغه هم در آن نيست. اما بدانيد، اين خدمات، آن وقتي خدمت خواهد شد و آن وقتي با خلوص و درخشش و شفافيت خود باقي خواهد ماند كه شما دلتان با خدا مأنوس باشد. اگر دل از خدا غافل شد، اگر دل رابطه ي خودش را با ذكر و توجه و خشوع از دست داد، همين خدمتي كه ما ميگوييم بالاترين عبادت است، همين خدمت، مشوب خواهد شد؛ اصلاً به كلي مشوب مي شود و در آن اغراض و هواها ميآيد. جهاد در ميدان جنگ و ميدان نظامي كه اين قدر عظمت دارد، اگر با اهداف خدايي نباشد و بدون ارتباط با خدا باشد، به يك چيز كم ارزش يا بي ارزش و گاهي هم ضد ارزش، تبديل ميشود! لذا من بر اين امر تأكيد و اصرار دارم؛ بخصوص حالا كه ماه شعبان هم هست. در اين صلوات ماه شعبان - صلواتي كه وارد شده و اول ظهر خوانده ميشود - «الّلهم صلّ علي محمّد و آل محمّد شجرة النبوّة و

موضع الرّسالة»، تا ميرسد به اينجا «و هذا شهر نبيّك سيّد رسلك شعبان الّذي حففته منك بالرّحمة و الرّضوان»؛ اين ماه پوشيده و محفوف شده ي به رحمت و رضوان الهي است؛ آن وقت «الّذي كان رسول اللَّه صلي اللَّه عليه و آله يدأب في صيامه و قيامه في لياليه و ايّامه بخوعا لك في اكرامه و اعظامه الي محل حمامه»؛ يعني تا دم مرگ، پيغمبر اين حالت را حفظ كرد؛ ماه شعبان كه ميشد، ماه صيام و قيام پيغمبر بود - قيام يعني برخاستن در نيمه هاي شب و تضرع، ذكر و خشوع، و صيام هم كه روزه ي روز هست - اين روش پيغمبر بود. ببينيد پيغمبر با آن عظمت مقامش و با آن رسيدن به عالي ترين مرتبه ي عصمت، در عين حال از اين تلاش و مجاهدتي كه او را دائم به خدا نزديكتر و متذكرتر كند، تا دم مرگ باز نمي ايستاد. چون پيغمبر هم روزبه روز تكامل پيدا ميكرد. پيغمبرِ سال اول بعثت با پيغمبرِ سال بيست وسوم بعثت، يك جور نبودند؛ پيغمبر بيست وسه سال در تقرب پروردگار جلو رفته بود. اما حتّي تا همان سال آخر هم - كه مراحل عالي انسانيت كه اصلاً در عقل هيچ انساني نمي گنجد، او طي كرده بود - از ذكر و ارتباط و اتصال و خشوع غافل نميماند. ماها كه خيلي عقبيم، خيلي احتياج داريم. ما بيشتر از آن بزرگوار احتياج داريم؛ منتها همت ما آن قدر نيست. به هر حال، ارتباط با قرآن را، نماز اول وقت را، قرآن خواندنِ هر روز را، توجه و ذكر و استمداد از خداوند را، متوسل شدن در آن جاهايي كه كار مشكل ميشود، آن جاهايي

كه بار سنگين ميشود و از خدا طلب كمك كردن، اينها را فراموش نكنيد، اينها بسيار مهم است. خوب حالا چند نكته را عرض ميكنم. خوشبختانه ارزيابي يك ساله را دولت شروع كرده و خود آقاي رئيس جمهور در اين زمينه پيش قدم شدند؛ اين كار بسيار خوبي است. نقاط قوّت و ضعفتان را بسنجيد و بدون تعصب داوري كنيد. از نظرات افراد دلسوز در اين داوري حتماً استفاده كنيد. آن كساني را كه دچار ضعف يا عملكرد نامطلوب هستند، به طور طبيعي به شكلهاي مختلف مورد تعرض قرار مي دهيد؛ اما در كنار آن، مديري را هم كه خوب عمل كرده، حتماً تشويق كنيد؛ يعني آن چيزي را كه من اينجا ميخواهم توصيه كنم، اين است كه، اخم به ضعفها و عملكردهاي ضعيف را ما در عملكرد مسئولان و رئيس جمهور و بعضي ديگر مشاهده ميكنيم؛ اما لبخند و تشويق و توجه به آن كساني هم كه خوب عمل كرده اند، اين هم بايد حتماً در كنارش باشد. پس ارزيابي و مترتب بر ارزيابي و تقويم عملكردها، بايد برخورد متناسب با نوع و سطح عملكرد باشد. نكته ي بعدي اين است كه بالأخره عمر دولت شما و امكاناتش هم محدود است. اگر چه امكانات كشور خيلي وسيع است؛ اما بالأخره نيازها و درخواستهايي كه بعضي از گذشته متراكم شده است و بعضي هم بالفعل به طور طبيعي وجود دارد، اينها خيلي زياد و وسيع است. از طرف ديگر، همت انسان مؤمن اين است كه همه ي اين مشكلات را برطرف كند؛ اما معلوم نيست واقعيتها اجازه ي اين را بدهد كه بتوان همه ي نقاط را در اين مدتي كه مسئوليت بر دوش

اين دولت است، برطرف كرد؛ بنابراين اولويتهاي كاري را مشخص كنيد؛ معنايش اين نيست كه به كارهاي غيراولي نپردازيد؛ نه، چند نقطه ي برجسته را كه ميتواند در بخشهاي ديگر اثر بگذارد و حالت سرفصل و چهارراه به خود ميگيرد، اينها را مشخص كنيد - چه در زمينه هاي اقتصادي، چه در زمينه هاي فرهنگي و چه در بقيه ي زمينه هايي كه موجود است - و به طور مداوم روي آنها تكيه كنيد؛ اگر امر دائر شد بين آنها و غير آنها، آنها را مقدّم بداريد. نكته ي بعدي توجه دائم به سند چشم انداز است. اين سند چشم انداز، مسئله ي مهمي است. نبايد هم تصور شود كه اين سند يا سياستهاي كلي را كساني نشسته اند و دارند تنظيم ميكنند؛ نه. درست است كه اينها يك فرايندي دارد و از يك جاهايي شروع ميشود؛ ليكن آن كسي كه در اين زمينه كار و فكر ميكند و تصميم مي گيرد، خودِ رهبري است؛ اين سياستها، سياستهاي رهبري است. اينها چيزهايي است كه با توجه به همه ي جوانب ملاحظه شده و اين سند چشم انداز درآمده است و بر اساس سياستهاي كلي اي كه در اين مدت وجود داشته، اعلام شده است. اينها بايد در برنامه ها رعايت شود و نبايد تخلف شود. البته ممكن است بعضي از تاكتيكها به ظاهر با سياستها متناسب نباشد؛ اما انسان دقت كه بكند، مي بيند اين تاكتيك در نهايت به همان چيزي كه در سياستها يا در سند چشم انداز ترسيم شده است، برميگردد. ما از اين امتناعي نداريم. مثل اينكه شما با اتومبيل داريد به طرف شرق حركت ميكنيد، يك جا جاده پيچ ميخورد؛ اگر كسي آنجا نگاه كند، مي بيند جاده به

طرف غرب يا شمال يا جنوب ميرود؛ اما اين پيچ طبيعيِ جاده است. بعد از اينجا كه عبور كرديم، باز به همان مسير طبيعي ميرسيم. اين طور حركتها و مانورهاي تاكتيكي و بين راهي را من ايراد نميگيرم؛ اما جهتگيري حتماً بايد جهتگيري سند چشم انداز باشد. نكته ي بعدي اين است كه سرعت را با دقت همراه كنيد. سرعت غير از شتابزدگي است؛ شتابزدگي بد است. سرعت وقتي با دقت همراه شد، كار معقول و صحيح است. سرعتِ بدون دقت، مي شود شتابزدگي. مواظب باشيد در تصميم گيريها و نوع كارها، شتابزدگي پيش نيايد و دست پاچه مان نكنند. گاهي اوقات دست پاچه كردنِ مسئولان به مسائل مختلف - گاهي بعضي از نخبگان، بعضي از آحاد مردم و بعضي از مرتبطين، آدم را سر يك كاري دست پاچه مي كنند - آنها را عقب مي اندازد. انسان وقتي كه دست پاچه شد، حتّي گاهي همان كاري هم كه در فرصت معيني مي توانست انجام بدهد، آن را هم نميتواند انجام بدهد؛ يعني تأخير هم مي افتد. علاوه بر اينكه خيلي اوقات كار هم غلط و همراه با ضايعه انجام مي گيرد. من تأكيد ميكنم، اين سرعت عملي كه در رفتار دولت مشاهده ميشود، چيز ممدوحي است؛ اما مراقب باشيد اين سرعت عمل، شكل شتابزدگي به خودش نگيرد؛ يعني هميشه با دقت همراه باشد. طبعاً تدبير و درايت در تصميم گيريها و اجرا، از جمله ي توصيه هاي عمومي ماست. نكته ي لازمي كه بايد عرض بكنم، اين است كه مردم به اين وعده ها و به اين سفرهاي استانيِ پُربركت، حقيقتاً اميد بسته اند؛ كوشش كنيد اين اميدها برآورده شود. مبادا در هر بخشي از بخشها طوري عمل شود كه مردم احساس كنند كه اميدوار نيستند.

الان خوشبختانه مردم اميدوارند؛ اين را ما از طرق مختلف و با نشانه هاي گوناگون به دست آورده ايم. فقط به اين جمعيت نگاه نميكنم، ما در اين سالها تجربه مان در اين مسايل كم نيست؛ نه، از راههاي مختلفي به دست آورده ايم كه مردم خوشبختانه اميدوارند. اين اميد خيلي سرمايه ي بزرگي است، آن را نبايد از دست داد. چطوري از دست ميرود؟ اينكه مردم تصور كنند كه فلان كار، در فلان نقطه، فلان شكل تحقق پيدا ميكند، بعد ببينند تحقق پيدا نكرد و مراجعه كنند ببينند كه فايده اي نكرد، اين طور اميد مردم از دست ميرود. اگر يك بار هم حمل بر صحت كنند، وقتي تكرار شود، ديگر حمل بر صحت هم نخواهند كرد. اين را مراقب باشيد. حالا اين كه گفتند در معاونتها بخشي مخصوص پيگيري هست، اين چيز خوبي است؛ اين پيگيري را به طور جدي دنبال كنيد. البته يكي از راههايي كه اين اميدواريها از بين نرود، اين است كه ما با مردم در همان آغاز كار بگوييم، آقا اين كار را ما نميخواهيم بكنيم يا اين كار را نميتوانيم بكنيم؛ مردم به رئيس جمهور و دولت اطمينان دارند، اگر يك وقت شما گفتيد اين كار را ما نميتوانيم بكنيم، از شما قبول ميكنند. يا بگوييد بودجه و امكانات كشور براي اين كار كافي نيست. اگر در مواردي اين طور هم برخورد بكنيد، اين هم ايرادي ندارد. اين هم از همان مواردي است كه گفتيم فشارها انسان را دست پاچه نكند. نكته ي مهم ديگر اين است كه از برنامه ها و اقدامهاي بلندمدت به خاطر مشكلاتي كه به صورت جاري و روزمره و همين طور متعاقب يكديگر براي دولت مطرح مي شود،

غفلت نشود. همان طور كه گفتيم، مطالبات متراكم از گذشته زياد هست، كه حالا يا كوتاهي شده يا نتوانسته اند يا به هر دليل ديگر انجام نگرفته و مردم آنها را ميخواهند؛ اما اين موجب نشود كه ما از كارهاي مهم و زيربنايي و بلندمدت غفلت كنيم. آن نكته اي كه در مورد اميد مردم عرض كردم، منظورم اين است كه تعهدات را با مقدورات تنظيم كنيد و به مطالبات و توقعات ناممكن دامن نزنيد. البته امروز يك عده اي به خاطر مخالفت با دولت اين مطالبات را دامن ميزنند! اينها مشهود و محسوس است و داريم مي بينيم. خودشان ميگويند كه دولت چرا به توقعات دامن ميزند؛ اما خودشان هم واقعاً توقعات را دامن ميزنند و شعارهاي بيخودي و كارهاي ناممكن مطرح ميكنند. شما هم از اين اطميناني كه مردم به شما دارند، بيشترين استفاده را بكنيد. آن جايي كه واقعاً ممكن نيست، آن جايي كه درست نيست و آن جايي كه كار نشدني است، به مردم صريح بگوييد؛ بگوييد اين كار نميشود و با امكانات كشور سازگار نيست؛ مردم از شما قبول ميكنند. من در يك مورد خاصي به آقاي رئيس جمهور گفتم اين مورد را به مردم بگوييد نميشود؛ حتّي اگر پيش از شما هم وعده اي داده شده و حالا شما مي بينيد عملي نيست، به مردم بگوييد آقا عملي نيست. مردم هم ميپذيرند. نكته ي بعدي، مسئله ي كارِ كارشناسي است. من بارها در دولتهاي قبل و شايد با بعضي از شما دوستان هم در جلسات خصوصي و غير خصوصي گفته ام كه گاهي كارشناسي هاي مغرضانه، پوست خربزه زير پاي مسئولان است. به عنوان يك كارشناس يك كاغذ را روي ميز

انسان ميلغزانند و اين ميشود يك سندي كه آدم بايد دنبالش برود؛ اما آدم نمي فهمد از كجا آمده است. من از اين قبيل ديده ام. اما اين يك روي قضيه است؛ روي ديگر قضيه اين است كه همه به كار كارشناسي احتياج داريم. كار بدون كارشناسي، ابتر و عقيم و خنثي خواهد بود. اين حرف موجب نشود كه ما به كار كارشناسي بي اعتنايي كنيم. كارشناسان صادق و خوب در دستگاهها و مجموعه ي ظرفيت عظيم انساني كشور هستند؛ حتماً از نظر كارشناسي اين افراد صادق و مؤمن استفاده كنيد. كار بدون كارشناسي نبايد انجام بگيرد. نكته ي بعدي - كه اين هم بسيار مهم است - مسئله ي تعامل با قواست. بالأخره شما و مجلس و قوه ي قضائيه يك واحديد و يك كلّ هستيد؛ ناچار بايد با هم تعامل كنيد. اين هم نميشود كه اين قوّه تقصير را بر گردن آن قوه بيندازد و آن قوه تقصير را بر گردن اين قوه بيندازد. بالاخره در مجموع، حالا بنده كه بر حسب قانون مسئوليت تنظيم قوا را بر عهده دارم، وقتي اين طور مي بينم، به اين نتيجه ميرسم كه يك خُرده تقصير اين قوّه است و يك خُرده تقصير آن قوّه است. وقتي كه اين طوري شد، طبعاً يك ذره اين بايد جلو بيايد، يك ذره آن بايد جلو بيايد. بدون هماهنگي با قواي ديگر، شما نميتوانيد كار را پيش ببريد و حتماً بايستي اين تعامل و هماهنگي و اعتماد را به وجود آوريد؛ كه اين اعتمادِ از يك طرف، اعتماد از طرف ديگر را هم به وجود بياورد. البته بديهي و طبيعي است كه وقتي انسان با يك طرفي ميخواهد تعامل كند

كه در آن طرف هم اراده هاي مختلفي وجود دارد، نبايد انتظار داشته باشد كه همه ي اراده ها و زبانها در آن طرف، به اين اعتماد و خوش اخلاقي اي كه شما نشان داديد، توجه كنند؛ نه، حالا بالاخره يك گوشه اي هم يك صدايي در ميآيد. اما اصل را بر اين بايد گذاشت؛ هم آنها بايد به شما اعتماد كنند، هم شما بايد به آنها اعتماد كنيد. ميثاق همه ي ما قانون اساسي است و يك وظايف تعريف شده اي در قانون اساسي كشور وجود دارد. يك كاري بر عهده ي مجلس است كه بايد انجام بدهد، دولت ناگزير بايستي از آن تبعيت كند. اختياراتي هم بر عهده ي دولت گذاشته شده است، مجلس و قواي ديگر حق ندارند در آنها دخالت كنند. هر كدام يك محدوديت و مسئوليت تعريف شده اي دارند و بر اساس همين بايستي تعامل داشته باشيد. بالاخره قانون و مجلس و اينها اهميت كمي ندارند. نكته ي بعدي، تعامل با نخبگان همفكر و بااخلاص است. آقاي رئيس جمهور اشاره كردند در سرتاسر كشور نخبگان زيادي هستند - در تهران هم خيلي هستند، در جاهاي ديگر هم هستند - بايد با اينها تعامل كنيم. البته نشست و برخاست با نخبگان در سفرها خوب است؛ ليكن اين كافي نيست، بيش از اين لازم است. كساني هستند كه با شما همدلند و از جنس شمايند و حقيقتاً هم نخبه ي فكري و داراي نظر صائب هستند. اصلاً نبايد خود را از تعامل با اينها و استفاده ي از وجود اينها محروم كرد؛ همچنان كه از ظرفيت مديريتي كشور نبايد غافل شد. ما الان در طول اين سالهاي متمادي، بالأخره افراد زيادي داشته ايم كه در اين چرخه ي مديريتي

كشور ورز خورده اند؛ اين ورز خوردن نيروها و ورزيده شدن آنها خيلي چيز باارزشي است. اين ظرفيتي است و از اين ظرفيت بايد استفاده كرد. در هر رده اي از مسئوليتها كه ميتوانيد اعتماد كنيد، حتماً از اين مديريتها استفاده كنيد؛ اينها به درد بخورند. البته يك وقتي آدمي است كه عناد و دشمني دارد، بناي بر اخلال و كارشكني دارد، خوب، بديهي است كه از او نميتوان استفاده كرد. اما وقتي يك مدير شايسته و آدم بااخلاصي است و به كشور و اهداف كلان نظام و اينها علاقه مند هم است، از اين ظرفيت مديريتي حتماً استفاده كنيد. اينها به تدريج جمع شده اند و نبايد آسان از دست داد. يك نكته ي ديگر، مسئله ي سالم سازي دستگاه دولت است؛ يعني آسيب زدايي، كه به نظر من جزو كارهاي خيلي سخت است. از جمله كارهايي كه طبق تجربه ي ما واقعاً سخت است، سالم سازي اين دستگاه عظيم اداري و ديواني و به اصطلاح بوروكراسي است كه در كشور وجود دارد. اگر بتوانيد اين مشكل را يك طوري حل و علاج كنيد، حقيقتاً كارِ كارستاني انجام داده ايد و خيلي باارزش است. نكته ي بعدي كه من باز مفيد ميدانم در اينجا عرض بكنم، مسئله ي تصدي گري دولت در غير وظايف حاكميت است. اين از مسائل مهم است. بايد حتماً تا آنجايي كه ميتوانيد، در غير وظايف حكومتي و حاكميتي، از تصدي گري دولت اجتناب كنيد؛ بگذاريد كار دست مردم باشد. حالا در اين مسئله ي اصل چهل وچهار - به اصطلاح اين مصوبه اي كه به عنوان تفسير و بيان اصل چهل وچهار ارائه شد - بند «ج» آن حالا محل بحث و كلام و ابلاغ است - كه

حالا ايشان اشاره كردند - اما آن بندهاي «الف» و «ب» مصوبه ي ما خيلي مهم است؛ آن جلوگيري از ورود دولت در سرمايه گذاريهاي جديد و تصدي گريهاي جديد است؛ نه اينكه دست دولت را به كلي كوتاه كنيم؛ اما يك حدودي در آنها مشخص شده است. به اين توجه كنيد. يك مسئله هم تمركززدايي است كه جزوِ شعارهاي اين دولت است و شعار بسيار درستي هم هست؛ منتها مشخص كنيد اين تمركززدايي چطوري است؛ مدل مشخصي لازم دارد. بايد بالاخره به خصوصيات اقليمي و قوميِ استانهاي مختلف كشور توجه شود؛ طبق مسئله ي آمايش سرزمين، چه كارهايي را ميخواهيد به اين منطقه ي بخصوص محوّل كنيد؟ ممكن است بر اساس طرح آمايش سرزمين، اين كار اصلاً در اين منطقه مصلحت نباشد؛ حالا استاندار يا نماينده ي مجلس يا امام جمعه يا برخي از مردم دائم اصرار دارند! خوب، در اينجا تمركززدايي معني ندارد؛ يعني در طرح آمايش سرزمين، حتماً به خصوصيات اقليمي و قومي در اين تمركززداييها و واگذاري مسئوليت به استانها توجه بكنيد؛ همچنان كه بايستي به قانون اساسي و سياستها توجه بشود. يك نكته ي ديگر هم كارهاي خوبي است كه در زمينه ي اقتصاد انجام گرفته - مثل اين سهام عدالت، ادامه ي طرحهاي نيمه تمام، نوع عدالت در ارائه ي تسهيلات بانكي، صندوق مهر رضا و امثال اينها - محتوا و فوايد اين كارها را با شكل صحيح براي مردم بيان كنيد تا معلوم شود اين كارها انجام گرفته است. البته ما بارها گفته ايم آمدن و نشستن و پشت ميكروفون يا جلوي دوربين حرف زدن، اين كافي نيست؛ يك مقداري برنامه سازي و ارائه ي مطلب، به شكل هنرمندانه لازم است.

مسئله ي ديگر، مبارزه ي با فساد همراه با قاطعيت است. الان خوشبختانه رويكرد دولت و آقاي رئيس جمهور طوري بوده كه كساني كه تمايل به فساد دارند، مرعوبند؛ اما اگر كار صحيح و واقعي انجام نگيرد، كم كم اين رعب شكسته ميشود و اين ابهت از بين ميرود؛ ميل به فساد در يك جاهايي وجود دارد. با فساد و تخلفات مالي بي محابا برخورد كنيد. البته عرض كرديم بي محابا و با شجاعت و قاطعيت برخورد كردن، معنايش بي درايتي در نوع برخورد نيست! اينها را بايد با هم جمع كنيد. هر دو طرفِ اين كفه ي متوازن بايستي ديده بشود. يك مسئله ي مهم، حفظ سرمايه هاي ملي است. بعضي از دوستان حالا به اين ساخت و سازها و توسعه ي شهرهاي بزرگ و بخصوص تهران اشاره كردند. از پانزده، شانزده سال قبل كه اين ساخت و سازهاي اطراف تهران، به صورت يك حركت سرطاني آغاز شد، ما همين طور مكرر شهردارها - همه ي شهردارهايي كه در اين مدت تا امروز آمده اند - را مورد خطاب قرار داديم و به آنها دائم مطالبي را گفتيم. بعد به اين نتيجه رسيديم كه فقط مسئله ي شهرداريها نيست. متصديان منابع طبيعي اينجا تخلفات بزرگي كرده اند؛ منابع طبيعي را با سفارش و رفاقت و با ملاحظه و براي جلب حمايت اين و آن، همين طور بي دريغ در اختيار اشخاص و گروهها و مسئولان و عمامه اي و غيرعمامه اي و نهادهاي انقلابي و ... قرار داده اند. يعني يك ملاحظه و مصلحت كوتاه مدت را در نظر گرفته اند و ديگر نگاه نكرده اند. آدم وقتي به طرف شمال تهران و ارتفاعات ميرود، واقعاً وحشت ميكند؛ يك بخشهايي هست كه بنده هر وقت ميروم، با اينكه

محيط حركت و گردش و تحرك و ورزش است، با اعصاب ناراحت به خانه برميگردم. هر دفعه ميروم، مي بينم باز يك كارهاي جديدي انجام گرفته است. اين دولت به طور جدي مسئول است؛ هم وزارت مسكن، هم وزارت كشاورزي - كه منابع طبيعي را در اختيار دارد - هم بقيه ي دستگاهها و هم از جمله وزارت كشور و شهرداريها. نبايد بگذاريد اين اتفاق بيفتد؛ دارد همه جا اتفاق مي افتد. انسان در شهرهاي مختلف مي بيند؛ تهران كه جلوي چشم ماست و من به طور متوالي مي بينم؛ بعضي جاهاي ديگر هم كه رفته ايم، همين طور است. نگذاريد اين سرمايه هاي ملي را اين طوري ضايع كنند. مسئله ي فرهنگ و قضاياي فرهنگي خيلي مهم است كه من حالا چون اهتمام شماها را به مسائل فرهنگ ميدانم و بحمداللَّه احساس ميكنم كه وزراي فرهنگي ما اهتمام دارند، روي آن تكيه نميكنم؛ والّا من سالهاي گذشته در ديدارهاي با دولتها، يكي از آن بخشهايي كه بيشترين تكيه را روي آن ميكردم، مسئله ي فرهنگ بود. اهميت كار فرهنگي نبايد مورد غفلت قرار گيرد. در كار فرهنگي هيچ وقفه و تعللي جايز نيست؛ چون بيشترين تلاش دشمنان بر روي جامعه و ملت و كشور ما، تلاش فرهنگي است. اين مبالغه نيست! بيشتر و پُرحجم تر و مؤثرتر از تلاشهاي سياسي و امنيتي، تلاش فرهنگي است. علت هم اين است كه آنها ميدانند اگر در تلاشهاي فرهنگي عليه انقلاب موفق و پيروز شوند، بقيه ي كارها براي آنها آسان خواهد شد؛ لذا روي اين متمركزند. ما مطلقاً نبايستي توقف داشته باشيم، بايد پيش برويم. هيچ سطحي نگري جايز نيست. ظاهرگرايي و عوام زدگي در كار فرهنگي جايز نيست. كار فرهنگي

بايستي مدبرانه، عميق، با حوصله و از سوي آدمهاي باصلاحيت و كارشناسهاي حقيقتاً وارد، در همه ي شعبه ها و شاخه هاي گوناگون فرهنگي مورد توجه قرار بگيرد. در كنار اين مسئله ي كار فرهنگي هم بايد به مسئله ي تحقيق و علم و فناوري توجه كرد. كه حالا ما در آن جلسه اي كه تقريباً دو هفته ي پيش با رؤساي دانشگاهها(1) داشتيم، من گزارشي داشتم كه بودجه ي تحقيقاتي از آنچه كه در برنامه در نظر گرفته شده و ما تصور ميكرديم كه درصدي پيش رفته، تنزل كرده است! حالا در گزارشها من شنيدم: « براي كار تحقيقات داريم تلاش ميكنيم»؛ نه، طبق آن گزارش من گفتم به شش دهم درصد رسيده، بنابراين بودجه ي تحقيقاتي مان كمتر شده است؛ ما بايد به يك ونيم درصد ميرسيديم و تا آخر برنامه اين بودجه بايد به سه درصد برسد؛ نه فقط به يك و نيم درصد نرسيديم، بلكه از يك درصد هم پايين تر رفته است! يا مثلاً بنياد نخبگان كه من آن روز هم گفتم و اعتراض كردم؛ اين اعتراض به نظر من مهم است، بايد به اين برسيد. يا صندوق حمايت از پژوهشگران؛ اين صندوق حمايت از پژوهشگران و اين سبك كارها، با اصرار و تأكيد متواليِ چند ساله ي ما در دولتهاي قبلي به وجود آمده است؛ اينها را نبايد متوقف كرد؛ اينها كارهاي بسيار لازم و مهمي است. يا دفتر ارتباط علم و صنعت كه من در دوره ي اين پانزده، شانزده سالِ اخير، با دو نفر از رؤساي محترم جمهور اين را در ميان گذاشتم و تأكيد و اصرار كردم؛ اما نشد. بايد اين دفتر را راه بيندازيد. اين كارهاي اساسيِ مهم، بين بخشي

است؛ يعني حتماً بايد وابسته ي به دفتر رياست جمهوري باشد؛ نميتواند به وزارت علوم يا وزارت آموزش و پرورش يا بقيه ي بخشها وابسته باشد. اين بايد حتماً زير نظر دستگاه رياست جمهوري باشد و آنجا اداره بشود. در زمينه ي مسايل سياسي هم كارهاي زيادي شده و بيان هم كردند؛ ما هم تأكيد و اصرار مي كنيم همين مسئله ي تحركت ديپلماسيِ جهت دار، برنامه دار، پخته، نافذ و اثرگذار باشد. ما هر چه در زمينه ي ديپلماسي تحرك مان بيشتر باشد، بهتر است. اين سفرهاي خارجي، ملاقاتهاي خوب و گفتگوهاي تلفني، همه اش كارهاي لازم امروز ماست؛ هر چه حجم و كيفيت اينها را بالا ببريد، بهتر است. مسئله ي ديپلماسي مهم است؛ البته همين طور كه گفتيم، ديپلماسي بايد جهت دار باشد؛ بايد بدانيم چه ميخواهيم و دنبال چه هستيم. گاهي انسان با پنج، شش، ده تا كار متفرق به يك هدفي ميرسد كه ظاهراً هيچ كدام از آن كارها، في نفسه آن هدف را نشان نميدهند؛ اما مجموع آن كارها، آن هدف را نشان ميدهند. فرض كنيد فلان موقعيت منطقه اي يا فلان پيشرفت بين المللي با پنج تا، شش تا، ده تا كار فراهم ميشود. و ديپلماسي را بايد به كار اقتصادي بين المللي وصل كرد. يكي از ضعفهاي عمده ي ما، هم زمان دولت قبل، هم زمان دولت ماقبلِ قبل، همين بود كه دستگاههاي اقتصاديِ ما به دستگاه وزارت خارجه ي ما متصل نبودند؛ يعني آنها براي خودشان كار ميكردند؛ گاهي يك نفري ميرفت از يك وزارتخانه اي، در يك كشوري يك قرارداد مهمِ قابل توجهي هم مي بست، آن وقت سفير ما در آن كشور اصلاً مطلع نميشد؛ خوب، اين خيلي عيب بزرگي است. نبايد بگذاريد اين كار

در اين دولت اتفاق بيفتد. به هر حال، خداوند متعال كمك كار شماست. آنچه را كه ما داريم مشاهده و حس ميكنيم، همين است و اين را كاملاً نشان ميدهد. يك به يك، اين قدمها با حمايت و كمك الهي انجام ميگيرد و پيش ميرود. اوضاع بين المللي، اوضاع منطقه و ضعف روزافزون دشمنِ معاندِ نظام جمهوري اسلامي - يعني امريكا و صهيونيسم - اينها همه، چيزهايي است كه جزوِ امدادهاي الهي است؛ اينها را مغتنم بشماريم و از اين فرصت، هر چه ممكن است بيشتر استفاده كنيم. ما هم كه براي همه ي شماها دعا ميكنيم؛ جزوِ دعاهاي هميشگي ما، دعاي به آقاي رئيس جمهور و شما و به مسئولان كشور است كه بتوانيد اين بار سنگيني را كه شانه تان را زيرش داده ايد، ان شاءاللَّه به بهترين وجهي به منزل برسانيد و كشور و انقلاب را يك قدم پيش ببريد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) ديدار با رؤساي دانشگاهها (23/5/1385)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار خبرگان منتخب ملت

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار خبرگان منتخب ملت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

به همه ي آقايان محترم خوش آمد عرض ميكنم و از خداوند متعال مسئلت ميكنم كه اين زحمات و تلاشها را به عين قبول مورد نظر قرار دهد و همه را مشمول توفيق و رحمت و بركات خود قرار دهد. شعبانيات مباركه را تبريك عرض ميكنيم؛ چه خود ايام شعبان، چه اعياد شعبان؛ بخصوص اين مواليدي كه بر آنها مرور كرديم و ميلاد حضرت بقيةاللَّه الاعظم (ارواحنافداه) كه در پيش داريم و خداوند متعال توفيق دهد بتوانيم به بركت اين وجودات مقدس و مبارك، خودمان را هر چه بيشتر به صراط مستقيم الهي نزديك كنيم. لازم

ميدانم از مجلس كنونيِ خبرگان تشكر كنم كه علي الظاهر آخرين اجلاسيه ي خودش را برگزار كرد و در طول مدت مسئوليت، كارهاي باارزشي را انجام داد؛ اولاً اجلاسهاي متعدد و مضاعف - تقريباً دو برابرِ دوره ي قبلي - طرح و توجه به مسائل مهم در اين اجلاسيه ها و كارهاي جانبي اي كه انجام گرفته است، كه لازم است افكار عمومي در جريان اين تحركات و اين اقدامات قرار بگيرد. مثلاً در دبيرخانه كارهاي خوبي انجام گرفته؛ مانند مجله ي حكومت اسلامي كه شماره هاي متعدد منتشر شده، كه شامل مباحث خوب و تحقيقي است؛ مركز تحقيقاتي راه اندازي شده است كه مسائلي در آنجا مطرح ميشود و مورد پژوهش قرار مي گيرد؛ نشستهاي علمي - تخصصي اي پيرامون مسائل مرتبط با خبرگان گذاشته اند؛ برنامه هاي علمي اي در مسئله ي ولايت فقيه و مسائل مربوط به رهبري با همكاري صدا و سيما توليد و پخش شده و در اختيار مردم قرار گرفته است. اينها كارهاي باارزشي است كه انجام گرفته. بيانيه هاي مجلس خبرگان در هر دوره - كه در همين اجلاس هم من بيانيه را ديدم - بسيار متين و شامل مباحث مهم و نشان دهنده ي گرايش و جهتگيريِ مجموعه ي زبدگان علمي و سياسي كشور در زمينه ي مسائل اصولي انقلاب و نظام است. ما بايد از يكايك آقايان تشكر كنيم. آنچه كه من امروز عرض ميكنم، مسئله ي جايگاه مجلس خبرگان است. مجلس خبرگان در حقيقت يك پشتوانه ي عظيمي براي نظام است؛ مثل صندوق ذخيره ي ارزيِ معنويِ نظام. يك پشتوانه و يك ذخيره ي معنوي است كه بايد حاضر باشد، آماده باشد، پابه كار باشد و به روز باشد براي هنگام لازم و مورد نياز؛ همچنان كه كشورها نيروهاي مسلحشان

را آماده نگه ميدارند، سالهاي متمادي در پادگانهايشان هستند و عملاً كاري انجام نميدهند؛ ليكن براي لحظه ي مورد نياز به روز و آماده نگه ميدارند. مسئله ي مجلس خبرگان، يك چنين چيزي است. اگر اين مجلس نباشد، در آن ساعت فقدان و خلأ رهبري، هيچ دست و انگشتي گره گشاي مشكلي كه پيش خواهد آمد، نخواهد بود. اين، آن مجلسي است كه كار آن در لحظه ي بحران و در لحظه ي لزوم گره گشايي اساسي است. اين مجلس بايد هميشه باشد، هميشه آماده ي به كار باشد، متوجه اوضاع باشد، مسائل جاري، مهم و اساسي كشور را دائماً مورد سنجش قرار دهد و براي آن لحظه اي كه نياز هست، آن كار اصلي خودش را - كه انتخاب رهبري است - انجام دهد. اين، اهميت مجلس خبرگان را نشان ميدهد. در لحظه ي بحران، نقش آفريني منحصر به اين مجلس است. و انسان مي بيند كه اين سازوكاري هم كه قانون اساسي براي تشكيل مجلس خبرگان فراهم كرده است، عاقلانه ترين و متين ترين سازوكار است. والّا اگر قرار بود در لحظه ي نياز، آن وقتي كه بايد از سوي مردم رهبر انتخاب شود يا از سوي گروه خاصي انجام بگيرد - كه سابقه نداشت - براي آن گروه قطعاً مشكلات و معضلاتي پيش ميآمد كه قابل حل نبود. قانون اساسي، مردم را به شكل انتخابات خبرگان، به طور كامل در متن قضيه وارد كرده است؛ مردم انتخاب ميكنند، اين ذخيره ي معنوي را براي كشور ايجاد ميكنند و اين ذخيره ي معنوي در هنگام لزوم، كاري را كه بايد انجام بدهد، انجام ميدهد. اين كار اصلي است و اهميت مجلس خبرگان را از اينجا ميتوان فهميد. خوب، آنچه كه

بر اين معنا مترتب است، الزاماتي است كه اين جايگاه و نقش مهم، با خود همراه مي آورد. اين طبيعي است، هر چه كار مهمتر و نقش اساسي تر و محوريتر باشد، طبعاً الزامات هشداردهنده تري در كنار آن وجود خواهد داشت. اولين چيزي كه جزوِ الزامات اين جايگاه به حساب ميآيد، اين است كه ما مجلس خبرگان را در وضعي قرار دهيم كه براي مردم اطمينان بخش و مورد قبول و اعتماد آنها باشد. هر گونه حركتي كه به تضعيف جايگاه مجلس خبرگان بينجامد، نقطه ي مقابل اين رويكرد است. مجلس خبرگان را نبايد تضعيف كرد. مردم وارد ميدان ميشوند، فكر ميكنند، مطالعه ميكنند، مشورت ميكنند و رأي ميدهند و اين مجلس تشكيل ميشود؛ پس مجلسي است كه خود مردم آن را تشكيل داده اند، كما اينكه همين مجلسي كه شما آقايان محترم در اين دوره نماينده هستيد، در هشت سال پيش از اين كه بنا بود انتخابات آن انجام بگيرد، تبليغاتي براي عدم شركت مردم در اين انتخابات از ماوراي مرزهاي ما شروع شد؛ يعني رسانه هاي بيگانه از مدتي قبل از انتخابات، يك برنامه ي طولاني اي را شروع كردند تا مردم را نسبت به انتخابات خبرگان دلسرد كنند، آن را كم اهميت و بي فايده جلوه بدهند و مانع از حضور مردم بشوند. مثل هميشه آن حرفها يك پژواكهايي هم در داخل داشت و متأسفانه در داخل هم كساني دنباله ي همان صداها را گرفتند تا اينكه مردم را از پاي صندوقهاي رأي دور كنند و نگذارند. از چند ماه قبل از انتخابات خبرگان، اين كار انجام گرفت. خوب، مردم علي رغم همه ي اينها آمدند، هجده ميليون - كه يك رقم بسيار بالايي است

- در يك چنين انتخاباتي وارد شدند، رأي دادند و بحمداللَّه اين مجلس تشكيل شد. مردم اعتماد ميكنند؛ نبايد اين اعتماد آنان به هيچ كيفيتي خدشه دار شود؛ چه در تبليغات گوناگوني كه مربوط به اين مجلس است - كه حالا اين طور چيزها را در پيش خواهيم داشت - و چه در اظهارات گوناگون با انگيزه هاي سياسي يا غيرسياسي. چيزي كه مردم را نسبت به اين مجلس مهم و مؤثر و اجتناب ناپذير مردّد كند و اعتماد آنها را كم كند، نبايستي از افراد صادر شود. اين يكي از الزامات است كه نبايستي بگذاريم با اظهارات نسنجيده، اعتمادي كه مردم دارند و اظهار كرده اند و چند دوره اين اظهار اعتماد تكرار شده است، متزلزل بشود. كار ديگري كه بايد انجام بگيرد، اين است كه اين مجلس بايد از وزانت برخوردار باشد؛ يعني كساني در اين مجلس شركت بكنند كه بعد از آن كه مورد انتخاب قرار گرفتند و اينجا آمدند، آن وزانت و موقعيت لازم را از لحاظ علمي، سياسي، وجهه ي اجتماعي و ديانت داشته باشند كه در آن روزي كه آنها بناست يك انتخابي انجام بدهند، اين انتخاب آنها مردم را خاطرجمع كند. پس وزانت اين مجلس هم يكي از مسائل بسيار مهم است. صاحبان صلاحيت هم بايستي سعي كنند كه خود را در معرض اين كار قرار بدهند؛ يعني واقعاً هر كسي كه احساس ميكند ميتواند و صلاحيت اين كار را دارد كه در يك چنين مجلسي براي تكليف و براي خاطر خدا عضو باشد و وظيفه اي را كه در موعدي كه خداي متعال از آن خبر دارد و ما خبر نداريم، بر عهده ي آنها

خواهد گذاشت، آن را آزادانه، مستقل و با توجه به تكليف شرعي انجام بدهد، كسي كه يك چنين خاطرجمعي اي را از خود دارد، به نظر من وظيفه ي شرعيِ اوست كه خودش را در معرض اين معنا قرار بدهد و به ميدان بيايد. ما در مورد انتخاباتهاي ديگر هم بارها گفته ايم، كساني كه در انتخابات رياست جمهوري، نمايندگي مجلس و امثال اينها در خود صلاحيت مي بينند كه به داخل ميدان بيايند؛ اما در اينجا اين مسئله از آن انتخاباتها مؤكّدتر است. آن كساني كه واقعاً احساس ميكنند اين صلاحيت و توانايي را دارند، بيايند، وارد اين ميدان بشوند و خودشان را در معرض انتخاب مردم و حضور در اين مجلس مهم و محترم قرار بدهند. آحاد مردم هم بايد وظيفه بدانند. حالا ما ان شاءاللَّه در فرصت خود درباره ي مجلس خبرگان به مردم مطالبي عرض خواهيم كرد و توصيه هايي داريم كه ان شاءاللَّه براي مردم ميگوييم. دير نشده است. اجمالاً اينجا عرض بكنيم كه اين، يك وظيفه ي عمومي است؛ همه احساس كنند وظيفه دارند كه اين كار را انجام بدهند. اين هم يكي از چيزهايي است كه بايد براي حفظ اعتبار اين مجلس مورد توجه باشد. اين مجلس جاي مسائل خطي و جناحي و دسته بازي و گروه بازي نيست؛ هدف اين مجلس و آن مقصود و غرضي كه براي آن به وجود آمده، يك مسئله ي كاملاً عمومي و ملي است. مسئله اي نيست كه انگيزه هاي جناحي و خطي و مخالفتهاي سليقه اي و اينها حق داشته باشند كه در كار اين مجلس دخالت كنند. اين مجلس بالاتر از اين حرفهاست. بنابراين صاحبان عقايد و سلايق سياسي ميتوانند در همه جا، از

جمله در اين مجلس حضور داشته باشند؛ ليكن جاي اعمال اين اغراض و اين جناح و خطگراييها اينجا نيست. بايد از اين انگيزه هاي جناحي جداً پرهيز كرد. من آنچه كه درباره ي وضع كنوني كشور ميتوانم به شما آقايان محترم عرض بكنم، اين است كه بحمداللَّه و حسن توفيقه، وضع عمومي كشور در همه ي بخشها رو به جلو و پيشرفت است. مبادا بعضي از محاسبات موقتي يا بعضي از پديده هاي كوتاه مدت و موقت، ما را از نگاه بلندمدت نسبت به آنچه كه وجود دارد، غافل كند و دور بيندازد؛ نه، ما حقيقتاً رو به جلو و به سمت اهداف انقلاب حركت كرده ايم و الان در كشور آنچه كه واضح و محسوس است، شتاب گرفتن فعاليتهاي سازنده ي كشور است. حقاً و انصافاً مسئولان كنوني در حركت به سمت كارهاي لازمي كه براي كشور متصور هست، با شتاب، با حركت سريع و بدون تفويت فرصت دارند حركت مي كنند؛ جهتگيريها و هدفگيريهايشان هم درست است. هدفگيري «عدالت اجتماعي» هدفي است كه همه ي ما دنبال آن هستيم؛ اصلاً فلسفه ي وجود ما اين است. يا هدف «رسيدگي به مناطق محروم و مناطق دوردست» اينها جزوِ آرزوهاي ماست. در مجموعه ي كساني هم كه امروز در دولت و قوه ي مجريه مشغول فعاليت هستند، انسان مشاهده ميكند كه ذهنهاي باز، فعال و نگاههاي عالمانه در بين آنها زياد است. علاوه بر آنچه كه انسان در نشانه هاي كاري آنها ميتواند ببيند، در گزارشهاي رسمي و اطلاعاتي و ديدارهايي كه ما با بعضي از وزراي محترم داريم، انسان دارد مشاهده ميكند و مي بيند ذهنيت منطقي، متكي به نگاه علمي و دور از مسامحه كاري در محاسبه وجود دارد.

الان، برنامه ها اين طور است. دارند فكر ميكنند، كار ميكنند، بررسي ميكنند و بي وقفه اقدام ميكنند و حركت ميكنند؛ اين خيلي مغتنم است. يك مجموعه ي جوان، پُرنشاط و تازه نفس وارد ميدان شده اند و دارند خوب كار ميكنند. من ميشنوم و مي بينم تبليغاتي را كه از اطراف - عمدتاً هم از مخالفان خارج از كشور و مخالفان اصل نظام - عليه جهتگيريهاي كنوني وجود دارد، اين جلو چشم ماست؛ ما همه ي اين خبرها را مي بينيم، ميشنويم و مي فهميم كه آماج اين تبليغات، چه كساني هستند و ذهن چه كساني را ميخواهند از واقعيتها منحرف كنند. واقعيت اين است كه عرض كرديم؛ در همه ي زمينه ها به معناي حقيقي كلمه دارد كار انجام مي گيرد؛ آن هم كار خوب. خوب، اثرش هم اين بوده است كه در مردم - بخصوص در جوانان - حقيقتاً نشاطي به وجود آمده است؛ نشاط كار، اميد و نگاه به آينده؛ اين را هم انسان از مراجعات مردم و از اطلاعاتي كه انسان دارد، مي فهمد و لمس ميكند. در عرصه ي سياست خارجي هم همين طور است. ما امروز در زمينه هاي سياست خارجي تحرك و نشاطمان خوب است و انسان اين تحرك و نشاط و فعاليت وسيع را مي بيند كه هست. ابتكار عمل هم در بسياري از مسائل جهاني در دست نظام جمهوري اسلامي است؛ بخصوص در مسائل منطقه اي. اين يك پديده ي كم سابقه و كم نظيري است كه ابتكار عمل در دست مسئولان نظام جمهوري اسلامي است. اين طور نيست كه منتظر نشسته باشند تا ديگران يك حرفي بزنند و اينها هم به مخالفت يا موافقت يك چيزي بگويند؛ نه، اينها اقدام و ابتكار ميكنند. خوشبختانه حوادثي هم كه

پيش آمده - كه حقيقتاً امدادهاي الهي است - اينها هم كمك كرده است. همين حادثه ي شگفت آور لبنان يكي از اين حوادث است. حقيقتاً مصداق: «و ما رميت اذ رميت و لكن اللَّه رمي» همين حادثه ي لبنان بود. خدا دست قدرتمند الهي اين جوانها را مثل «زُبر الحديد» آن چنان در اين ميدان دشوار نفوذناپذير كرد كه (نقص نوار) عظيم و مهمي بود اين حادثه. ارتشي كه كشورهاي قوي همسايه ي آن تصور نميكردند كه بتوانند در مقابل آن مقاومت كنند، چه برسد به اينكه به آن اين طور ضربه وارد كنند. دشمن صهيونيستي در لبنان، آن هم در مقابل بخشي از امكانات لبنان، نه فقط متوقف شد، بلكه ضربه هم خورد، بر او خسارت وارد آمد، بي آبرو شد و نتوانست بيايد اهدافي را كه ترسيم كرده بود؛ حتّي عُشري از آنها را هم تصرف كند و به آن اهداف دست پيدا كند. اين خيلي حادثه ي عجيبي است. مخالفان و معاندين اسلام و مسلمين حاضر نيستند اين را به زبان اعتراف كنند؛ اما در لابه لاي حرفهاي آنها كاملاً ميشود فهميد. اينها مبهوتند! مانده اند! يك حادثه ي عظيمي است كه اصلاً قابل فهم و تحليل نيست. حالا ميخواهند بنشينند درباره اش بحث و تحليل كنند و ببينند چه شد كه اين طور شد؛ اما شد. اين امداد و لطف الهي بود كه با مجاهدت و تلاش به دست آمد. در خود فلسطين هم همين طور است؛ همين پيروزي حماس در چند ماه قبل از اين در انتخابات مردمي روي كار آمدن دولت حماس؛ به زبان يك حرف آساني است. حماس، يك گروهي كه تحت تعقيبِ هم دشمن غاصب و هم آن حكومتي كه

با همراهي دشمن غاصب بر سر كار آمده بود و در طول چند سال مورد مطارده و اذيت و آزار آنها بود، و بچه ي كوچك و پيرمردشان را در ساحل شرقي و غزه راحت هدف قرار ميدادند و نابود ميكردند؛ اين گروه كه رهبرانش جرئت نميكنند در خود فلسطين حضور پيدا كنند و مورد تهديد قطعي هستند؛ يك چنين گروهي به حكومت در فلسطين برسد! اين اصلاً حادثه ي شگفت آوري بود؛ اما اين حادثه اتفاق افتاد. حالا دشمنان نظام اسلامي و جمهوري اسلام تبليغ ميكنند كه ايران كمك و حمايت كرد، كه حالا اينها حرفهاي غلطي است؛ اما آنچه كه واقعيت دارد، اين است كه ملت ايران و نظام اسلامي و انقلاب اسلامي با اين پيروزيهاي بزرگ - كه همه ميدانند در شعاع حركت انقلابي ملت ايران بود - تقويت شد؛ در اين هيچ ترديدي نيست و اين سابقه ندارد. امروز بعد از سالهاي متمادي، براي جمهوري اسلامي يك چنين موقعيتي پيش آمده است؛ اين، اعتبار جمهوري اسلامي، عزت جمهوري اسلامي، عظمت و نفوذ انقلاب و رواني و رسايي و جاذبه ي شعار و پيام انقلاب را براي همه ي دنيا روشن كرد. امروز در همه ي كشورهاي عربي و بلكه كشورهاي اسلامي، دلهاي جوانها و طبقه ي روشن بين جامعه، سرشار و لبالب از دلبستگي به اين شعارها و جهتگيري است؛ انسان اين را مشاهده ميكند، در گزارشها مي فهمد و از نشانه ها و آثارش به دست مي آورد. خوب، اين كمك به ماست و خوشبختانه در داخل هم ما مشكل اساسي اي نداريم. البته كار سخت است؛ من نظرم هست زمان حيات مبارك حضرت امام (رضوان اللَّه عليه) افراد از دستگاههاي مختلف - چه

وزارتخانه ها، چه دستگاههاي ديگر - پيش امام ميآمدند و شِكوه هايي ميكردند: آقا فلان جا چنين نقصي وجود دارد، فلان جا اين اشكال وجود دارد؛ بارها امام در جواب اينها ميگفتند: «آقا! كار سخت است.» در واقع هم همين طور است. از خواستن تا توانستن و از توانستن تا تحقق پيدا كردن، فاصله هاي زيادي است؛ انسان خيلي كارها را ميخواهد بكند، ليكن راه طولاني است و مقدماتي دارد. در طي اين مقدمات نبايد بي حوصلگي كرد. اگر روشن شد كه تلاش دارد انجام ميگيرد و جهتگيري هم درست است، بايستي منتظر نتايج بود تا ان شاءاللَّه به آن نتايج دست پيدا كنيم. در همين زمينه هايي هم كه آقايان فرمودند، خوب كارهايي دارد انجام ميگيرد. خوشبختانه چه در زمينه ي مسائل اخلاقي جامعه، چه در زمينه ي مسائل فرهنگي و چه در زمينه ي مسائل اداري، مسئولان بي تفاوت نيستند؛ عيب و بيماري را احساس ميكنند، در مورد آن فكر هم ميكنند و به دنبال علاجش هم هستند و به نتايجي هم ميرسند. البته ممكن است بعضي از اين نتايج درست باشد، بعضي غلط باشد؛ بعضي از راهكارها مؤثر باشد، بعضي مؤثر نباشد؛ اينها هميشه در همه ي كارها محتمل است. بالاخره انسان تا به آنجا برسد، كار دشواري پيش رو دارد. من آخرين نكته اي را كه ميخواهم عرض بكنم، اين نگراني و دغدغه اي است كه بنده به مناسبت حضور موسم انتخابات در كشور ما، از تخريبها دارم. متأسفانه چند وقتي است كه رائج شده؛ من حقيقتاً از اين جهتگيري اي كه در گوشه و كنار مشاهده ميشود، نگرانم. نه اينكه حالا افراد زياد هم هستند، نه، عده ي كمي هستند؛ منتها همان تحرك عده ي كم، فضاي

جامعه را خراب ميكند؛ مثل يك جمعيت هزار نفري يا دوهزار نفري كه يك جا نشسته اند، پنج، شش نفر هم دچار سرماخوردگي و سرفه اند و دائم سرفه ميكنند؛ اين كار فضاي مجلس را خراب مي كند؛ واقعاً اين طوري است. متأسفانه عده اي با انگيزه هاي گوناگون، تا فصل انتخابات ميشود، تخريبهايشان هم از همان نزديكي انتخابات شروع ميشود. حالا بعضي با انگيزه هاي سياسي و بعضي با انگيزه هاي حتّي ديني اشخاص - چهره هاي سياسي، چهره هاي ديني، چهره هاي انقلابي، موجّهين حوزه هاي علميه و حتّي محترمين از علما و روحانيون - را مورد تخريب قرار ميدهند. اين چه كاري است؟! اين نه منطق شرعي دارد و نه منطق عقلايي؛ نه شرع با اين كار موافق است، نه عقل. اگر واقعاً انسان از يك جهتگيري اي كه خيال ميكند فلان كس يا فلان كسان در آن جهتگيري هستند، ناراضي است، راهش تخريب و اهانت به اشخاص نيست، راهش اسم آوردن از اين و آن نيست، راهش تبيين است. از اول، حركت انقلاب بر اساس تبيين به وجود آمد و حقايقي تبيين شد. وقتي انسان يك جايي روشنايي را معرفي كرد، تاريكي به خودي خود معرفي خواهد شد. عيبي ندارد تاريكي را هم معين كنند. اسم آوردن از اشخاص، تخريب كردن چهره هاي محترم و موجّه، منطق عقلي ندارد. اگر كساني هدفشان اين است كه ميخواهند يك خط انحرافي را كور و خراب كنند، راهش اين نيست؛ اين، آن مقصود را حاصل نميكند. از نظر شرعي هم كه معلوم است. اين طور كارها عادتاً خالي از افتراء ناخواسته، دروغ ناخواسته و قول به غيرعلم ناخواسته، نيست. قرآن به ما ميگويد: «لو لا اذ سمعتموه ظنّ المؤمنين

و المؤمنات بأنفسهم خيرا»؛ چرا به هم حسن ظن نداريد؟ چرا حمل بر صحت نميكنيد؟ خوب شما كسي را قبول نداريد، آن اثري را كه بر قبول داشتن مترتب ميشود، مترتب نكنيد؛ اما اينكه انسان بيايد دست به تخريب بزند، اين بسيار كار بدي است. من آن چيزي را كه الآن در اين شرايط در باب انتخابات ميخواهم بگويم، همين نكته است. حالا حرفهاي ديگري در باب انتخابات هست كه بعداً عرض خواهيم كرد. مراقب باشند انتخابات را - بخصوص انتخابات خبرگان را - با فضاي تخريب و مخدوش كردن چهره ي افراد، متهم كردن اشخاص - چه در حوزه ها علميه، چه در تهران، چه در شهرستانها - آلوده نكنند. اين از جمله ي چيزهايي است كه همه بايد به آن توجه كنند و به آن اهميت بدهند. تا ان شاءاللَّه خداي متعال هم راه را باز كند و مردم و دلهايشان را هدايت كند؛ دلهاي مردم دست خداست. ايجاد اميد، ايجاد انگيزه و عزم توفيق حركت كردن به سمت كار و هدف درست، خداي متعال اينها را به انسانها ميدهد. از خداي متعال بخواهيم و به او توكل كنيم. آنچه را هم كه وظيفه ي ماست، انجام بدهيم؛ نتيجه را هم به خدا واگذار كنيم. هر چه كه خداي متعال خواست، همان انجام خواهد گرفت؛ ان شاءاللَّه آن محصول نيّت و كار خير ما باشد و ان شاءاللَّه مطلوب ما باشد. اين طور بايستي حركت كرد. از خداوند متعال ميخواهيم كه همه ي ما را به راه راست و صراط مستقيم هدايت كند و ملت بزرگ، انقلابي، مؤمن و هوشمند ما را در وظايفي كه بر عهده ي اوست، ان شاءاللَّه تواناتر و موفق تر بدارد

و اين پيشرفتهايي كه انسان در زمينه ي علمي، فناوري، سياسي، اقتصادي و غيره مشاهده ميكند يا آثار آن را مشاهده ميكند، ان شاءاللَّه اين را روزافزون بفرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار نخبگان جوان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار نخبگان جوان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

يكي از دلايلي كه من شيفته ي اين مجالس جوانان هستم، همين احساس آزادگي و براي جوانِ امروز، دليري بيان عقيده است. اين، آن نكته ي بسيار جالب است؛ لذا من از اين برادر عزيز كه برخاستند و اين مطلب را بيان كردند، تشكر ميكنم. البته اداره ي اين جلسه به صورتي كه با وضع من متناسب باشد، به آن شكلي كه شما ميگوييد، تقريباً عملي نيست. من اگر خودم ميخواستم تصميم بگيرم، همان كار را ميكردم؛ يعني ميگفتم كه افراد بلند شوند، خودشان وقت بگيرند و حرف بزنند؛ منتها اين يك زمان گسترده اي لازم دارد و با وقت محدود من سازگار نيست. من نظرات جوانها، دانشجويان، دانش آموزان و نخبگان - همين كساني كه اين جلسات را تشكيل ميدهند و نظائر اينها - را در خلال گزارشهاي متعدد از جاهاي مختلف مي بينم و از واقعيتها دور نيستم. البته از زبان خود شماها شنيدن، يك لطف بيشتري دارد؛ ليكن چون من محدوديتهايي دارم، از اين جهت، آن ممكن نيست. به هر حال، به همين مقداري كه براي ما ممكن است، حالا اكتفا ميكنيم. * * *

اولاً به همه تان خوش آمد عرض ميكنم و از يكايك جواناني كه اينجا مطالبي را بيان كردند، تشكر ميكنم. آن چيزهايي هم كه گفتيد، همه ثبت شد؛ بعضي از اينها نكاتي است كه قابل توجه مسئولان محترمي است كه اينجا تشريف

دارند - وزراي محترم، معاون محترم، رئيس جمهور و بقيه ي مسئولان كه ديدم يادداشت هم ميكنند - و بايد مورد توجه قرار بدهند و دنبال كنند؛ بعضي شدني است؛ بعضي هم ممكن است اشكالاتي بر آنها وارد باشد؛ به هر حال، بايد بررسي و توجه بشود. بعضي از حرفها چيزهايي است كه درست است و همين حالا مورد توجه است؛ مثلاً راجع به بنياد نخبگان - كه بعضي از دوستان صحبت كردند - خوشبختانه در اين اواخر مي بينيم كه اين بنياد، يك تحرك بهتري پيدا كرده است؛ در ضمن آن كساني هم كه براي مسئوليت بنياد نخبگان - چه قبلاً و چه امروز - در نظر گرفتند، خودشان جزوِ نخبه هايند؛ حالا منتها نخبه هاي دوره هاي قبل از شما. اين طور نيست كه كار نخبگان به كساني سپرده شود كه خودشان معناي نخبه را نميدانند و حظي از نخبه بودن ندارند؛ اين نخواهد بود. ان شاءاللَّه بهتر هم خواهد شد. من هم تأكيد كرده ام، مجدداً تأكيد ميكنم و جاي مهمي است. يا آن نكته اي كه راجع به مركز تحقيقات پتروشيمي گفتند، حتماً اين را جنابعالي - جناب آقاي دكتر داوودي - بايد دنبال كنيد؛ چون وزير محترم نفت اينجا نيست. اين نكته ي بسيار مهمي است؛ اين همان چيزي است كه من روي آن تكيه ميكنم: «متصل شدن مراكز علم و تحقيق با مراكز استفاده كننده ي از علم و تحقيق»؛ اينها همديگر را زير نظر داشته باشند و از هم استفاده كنند. هم آنها ميتوانند تحقيق اينها را جهت بدهند، هم اينها ميتوانند فعاليت آنها را جهت بدهند. ان شاءاللَّه اين را حتماً جنابعالي دنبال كنيد. بعضي نكات را هم كه من

از بيانات دوستان استفاده كردم، بد نيست به شما بگويم؛ توجه داشته باشيد. ببينيد اين حركتِ به سمت مهاجرت به خارج از كشور، اولاً همه ي انواعش بد نيست، كه من بارها گفته ام، گريختن و فرار از جبهه نيست. فرار از جبهه بد است؛ كشور شما در حال يك تحرك، يك چالش عظيم و يك اقدام بزرگ براي جلو رفتن و پيش رفتن است؛ مثل يك جبهه ي جنگ. گريختن از اين جبهه بد است؛ اما آمدنِ كنار براي ياد گرفتن بيشتر و آماده شدن بيشتر، اين بد نيست. من همه ي اين رفتنهاي به خارج را مردود نميدانم؛ بارها هم در جمع شماها و بقيه ي جوانها گفته ام. چه عيب دارد بعضيها بيرون ميروند؟ خوب بروند. آن كساني كه كشور را فراموش ميكنند، مصالح كشور و مصالح ملت خودشان - يعني خانواده ي خودشان - را پشت گوش مي اندازند و فقط براي پر كردن جيب خودشان راه مي افتند و بيرون ميروند، البته اينها از نظر عقل محكومند؛ نه محكوم قضايي، هيچ قانوني وجود ندارد كه اين كار را محكوم كند؛ اما وجدان و عقل بشري و وجدان ملي، يك چنين عملي را محكوم ميكند. اينها هم اين طور نيست كه نخبه ها باشند؛ نه، ممكن است در بين آنها چهار تا نخبه هم باشند، چهل تا غير نخبه هم هستند. تصور نشود حالا اينهايي كه پا ميشوند و بيرون ميروند، همه نخبه هاي ما هستند كه يكي يكي بيرون ميروند؛ نه، پا ميشوند ميروند و دچار مشكلات هم ميشوند - شما هم توجه داشته باشيد، ما در اين زمينه اطلاعات زيادي داريم - كساني كه ميروند، غالباً با يك استقبال خوب و قدرداني اي

مواجه نميشوند. اگر حقيقتاً هم نخبه باشند، آن مراكز، اينها را در حد توانشان مي فشرند، استفاده ي خودشان را ميكنند و بعد پرتاب ميكنند دور؛ و هيچ تعهدي نسبت به آنها ندارند. هدف بايد اين باشد كه انسان براي كشور خودش، براي مردم خودش، براي خانواده ي خودش، براي آن سرزميني كه او را در خود نشانده؛ بارور كرده و ثمربخش كرده، براي نسل فعلي و نسلهاي آينده مفيد واقع شود. هدف بايد اين باشد. اين هدف هر طور كه فراهم شود، ايرادي ندارد. يك نكته ي ديگر در زمينه ي مسئله ي «استقلال فرهنگي» است كه بعضي از دوستان اشاره كردند. اين استقلال فرهنگي در كشور شروع شده است. از اواسط دوران قاجار، يك فريفتگي و بيگانه زدگي در ما پيدا شد؛ البته عوامل طبيعي اي هم داشت و اين عوامل روزبه روز شدت پيدا كرد؛ در دوران حكومت پهلوي به اوج رسيد و بر اساس آنها، پايه هاي فرهنگي بسيار خطرناكي را در كشور پايه گذاري كردند: مثل اينكه ايراني «نميتواند»، ايراني عُرضه ي حضور در ميدانهاي علم و فرهنگ را ندارد؛ و نگاه منفي نسبت به همه ي گذشته ي فرهنگي و مواريث ارزشمند تاريخي و علمي ما؛ اينها چيزهايي بود كه در اين كشور اتفاق افتاد. شماها آن دوران را نديديد. ما كه در آن دوران بزرگ شديم، بنده كه با اكثر شماها شايد در حدود نيم قرن اختلاف سني دارم، آن دورانها را درك كرديم و ديديم كه چه بود. حقيقتاً فرهنگي كه ترويج ميشد، فرهنگ «نميتوانيم» بود؛ فرهنگ ترجيح مطلقِ هر چيز غربي بر هر چيز ايراني بود؛ اين طوري بود. در زمينه ي افتخارات ايراني، دقيقاً بر روي چيزهايي تكيه ميشد كه غرب

آنها را به دلايلي ميخواست - با دلايل استعماري و قدرت طلبانه - كه طراحان سياستمدار غرب، آنها را طراحي كرده بودند؛ برخي نقاط را در كشور ما برجسته ميكردند؛ همين نقاط مورد توجه دستگاههاي اداره كننده ي كشور قرار ميگرفت ولاغير. سالهاي متمادي گذشته اين طور بود. انقلاب، همه ي وجدانهاي اين مردم را تكان داد، ماها را بيدار كرد، متوجه هويت خودمان كرد، تواناييهاي خودمان را به ما نشان داد و «ما ميتوانيم» را شعار ما قرار داد. ما هم وارد شديم و تجربه كرديم؛ ديديم بله، ميتوانيم. لذا امروز استقلال فرهنگي در اين كشور، روزبه روز در حال پيشرفت است و خودباوري فرهنگي بيشتر ميشود. اصرار ما هم همين است كه اين كار بشود و شما جوانها به اين توجه كنيد و هر حركتي را كه مشاهده مي كنيد با اين روحيه ي استغناي فرهنگي و استقلال فرهنگي معارضه دارد، با چشم بدبيني به آن نگاه كنيد و بدانيد كه هدايت شده است. يك نكته ي ديگر مربوط به روند رشد علمي كشور است؛ كه بعضي از دوستان گفتند اين روند كُند است. من ميخواهم بگويم نه، اتفاقاً روند رشد از جهت شتابان بودن، جزوِ شتابنده ترين روندهاي رشد علمي در دنياست. اين با محاسبه ي علمي معلوم شده است؛ يعني ما از لحاظ روند رشد علمي و فناوري در كشور، جزو شتابنده ترينها در سطح دنيا هستيم. منتها چون فاصله خيلي زياد بوده، اين شتاب، الان نتايجش را به روشني نشان نميدهد. چنانچه همين شتاب و آهنگ حركت را بتوانيم به توفيق الهي ده، پانزده سال حفظ كنيم و پيش برويم، آن وقت كاملاً خودش را نشان خواهد داد. من البته مثالهاي زيادي براي

اين دارم. بعضي از مثالها ممكن است براي شما محسوس نباشد؛ چون آنچه را كه ممكن است من به عنوان آمار ذكر كنم، شما از آن اطلاعي نداريد، لذا محسوس نيست. اما حالا همين چيزهايي كه محسوس است و مشاهده ميشود، مثل همين تحقيقات مربوط به انرژي هسته اي ؛ اين، به دست آمده از آن نقطه اي است كه ما حركتمان را از آن نقطه شروع كرديم. فاصله اش، يك فاصله ي دهشت آور است؛ ولي اين كار انجام گرفت. در بحث مسايل زيست شناسي، همين مسئله ي سلولهاي بنيادي و در بحث توليدات نظامي، تحقيقات گوناگوني كه در اين زمينه انجام گرفته، همين مسئله است كه عرض كردم. چون شما از آنچه كه اتفاق افتاده، اطلاعي نداريد، جزء معلومات عمومي و اطلاعات عمومي نيست، لذا بيان آن براي شما خيلي محسوس نخواهد بود. اين را بارها گفته ام، ما در اين كشور در قبل از انقلاب، آن جنگنده هايي كه عمدتاً از امريكا خريداري ميشد، وقتي يك بخشي از آنها خراب ميشد و احتياج به تعمير داشت يا مدت آن قطعه تمام ميشد - شايد هنوز هم امكان كار كردن داشت، منتها زمان معين ميكردند كه بايد تغيير كند - اجازه نميدادند كه اين قطعه ي مركب - قطعه ي مركب خودش متشكل از بيست، سي يا پنجاه قطعه است - باز بشود و آن قطعات ريز ديده شود؛ يعني صنعتگران و همافران و افسران فني ما كه در نيروي هوايي بودند، اجازه ي اين كار را نداشتند. يكي، دو مرتبه اين كار را كردند، آن همافر و افسر ذيربط را از طرف دادگاه نظامي رژيم محاكمه كردند كه شما به چه مجوّزي مثلاً اين

بخش از هواپيماي اف چهارده يا اف چهار را باز كرديد؟ بايد همان قطعه را سربسته و دربسته تحويل مستشار امريكايي ميدادند، او اين را سوار هواپيما ميكرد و به امريكا ميبرد و قطعه ي جايگزينش را ميآورد؛ يعني اجازه ي اطلاع از اين را هم كه اين قطعه از چند جزء تشكيل شده و كجايش خراب شده، نميدادند. حالا ما از آنجا به اينجا رسيديم كه جنگنده ي ايراني در آسمان پرواز كرد! همه تان اين را در تلويزيون ديديد. البته اين در واقع نسل چندم است. اولين هواپيماي جنگنده كه ساخت ايراني بود، در حدود هشت، نه سال قبل از اين در يك مانور نظامي - به پرواز درآمد كه بنده آنجا خودم شاهد و ناظر بودم - بعد اين تقويت و تكميل شد؛ حالا اين درآمده است؛ يعني ميتوانند اين را به توليد انبوه برسانند؛ يعني اگر براي كشور صرفه ي اقتصادي داشته باشد، قابل اين هست كه به توليد انبوه برسد. اين فاصله ها، فاصله هاي دهشت آور است؛ يعني فاصله ها بسيار فاصله هاي عميقي است كه در اين مدت به بركت پيگيري و كوشش، طي شده است. بنابراين شتاب خوب است ؛ منتها اين شتاب بايستي حفظ شود. اين چيزي كه شما جوانهاي آگاه و هوشمند و مستعد بايد بدانيد، اين است كه اين شتاب را بايستي همچنان حفظ كرد. مسئولان هم البته به اين مسأله اهتمام دارند و بنا هم بر همين است كه اين چيزها دنبال شود. اگر در يك گوشه اي اختلالي هم در كيفيت پيشرفت كار هست، اينها اختلالهاي جزئي است و برطرف خواهد شد. ما منكر وجود عيوب نيستيم؛ منتها منكر اين هستيم كه اين

عيوب ما را نااميد كند؛ اين را نميگذاريم؛ يعني بنده خودم و مسئولاني كه مسئولان اين بخشها هستند، با همه ي وجود با نااميدي مبارزه ميكنيم. براي اينكه مهمترين مانع پيشرفت يك شخص و يك ملت، نااميدي و تاريك ديدن افق است؛ نه، افق روشن است و مي توان جلو رفت. من چند نكته را قبل از بيانات شما مطرح كردم. البته در مورد اين بياناتي كه گفتيد، باز نكات ديگري هم هست كه حالا من بعضي از آنها را يادداشت كرده ام. ديگر فرصت بيان آنها نيست. حالا يك نكته اش را اشاره كنم. يكي از اين دخترخانمها گله كردند از اينكه جايگاه فارغ التحصيلان علوم انساني، مثلاً يك جايگاه مشخص يا برجسته اي نيست. اين طوري نيست؛ من به شما بگويم، اگر شماها ان شاءاللَّه زبده شويد و در همين علوم انساني، مثلاً تاريخ، جامعه شناسي و روانشناسي اي كه خودتان گفتيد، پيشرفت كنيد، حقيقتاً بدانيد ارزش شما در جامعه و در سطح بين المللي، از يك پزشك پيشرفته يقيناً كمتر نيست؛ بلكه بيشتر هم هست. شما الان نگاه كنيد، ببينيد در اين چهره هاي علمي معروف دنيا چند تا پزشك هستند، چند تا جامعه شناس يا مورخ وجود دارند. مي بينيد كه تعداد و برجستگي اين دومي بيشتر است. منتها بايد كار كنيد تا پيش برويد. به اين مقداري كه الان شماها رسيده ايد، مطلقاً قانع نباشيد. به نام نخبه و استعداد درخشان هم قانع نباشيد. شما با انتخابِ به عنوان نخبه، چه مثلاً با پذيرش در كنكور يا مدال آوردن در فلان المپياد يا فلان جشنواره، وارد يك جاده اي شده ايد. وضع فعلي شما اين است. شما وارد اين جاده شده ايد. چنانچه از حركت باز بمانيد، همين

اول جاده مانده ايد و مثل اين است كه وارد نشده باشيد. اهميت كار شما اين است كه اين جاده را با هر چه سرعت بيشتر طي كنيد، پيش برويد و خسته نشويد تا ان شاءاللَّه به آنجايي برسيد كه شايسته ي شماهاست. من يك نكته اي را عرض بكنم. اولاً هدف از اين جلسه، حل اين مشكلات نيست. اين مشكلات بايد حل بشود، بلاشك. ليكن اين جلسه ي ما، يك هدفِ بالاتري دارد؛ من بارها هم اين را گفته ام. اين جلسه عمدتاً يك جلسه ي نمادين است. اين جلسه اولاً، نشان دهنده ي تكريم نظام جمهوري اسلامي به علم، ثانياً، به تحصيل كننده ي علم و ثالثاً، به اهميت علم در پيشرفت كشور است؛ نماد اينهاست. كارهاي نمادين هيچ منافات با اين ندارد كه در واقعيت خود هم يك حركتي در آن وجود داشته باشد؛ اما بيشترين تكيه روي نمادين است؛ مثل شعائر اسلامي؛ شعائر اين طوري است. شعائر اسلامي جنبه ي نمادين دارد. خودش هم يك حركت است؛ اما بيشترين تأثيري كه مورد توجه است، آن تأثير نمادين است. مثلاً: «انّ الصّفا و المروة من شعائر اللَّه»؛ صفا و مروه در حج؛ بيشتر اعمال حج از همين قبيل است. اينها اعمال نمادين است. دو نقطه را با يك فاصله اي معين كرده اند، ميگويند بايستي بين اين دو نقطه را مرتباً طي كنيد و در حركت باشيد. در يك بخشي از اين دو نقطه، اين حركت، بايد حالت دويدن به خودش بگيرد؛ اين نماد است. نماد يك حركت دائمي براي مسلمان است. يا طواف؛ بر گرد يك محور، يك حركت تمام نشدني است؛ حركت طواف تمام نشدني است. شما حركت طوافتان تمام ميشود، نفر بعدي شروع ميكند. شما

كعبه را هيچ وقت خالي از اين دايره ي حركت كننده ي مردم مشاهده نميكنيد. اينها «شعائراللَّه» است؛ يعني جنبه ي نمادين دارد. اين درس را به جامعه ي انساني ميدهد. كارهاي نمادين اين است. ما ميخواهيم در اين كشور، معلوم باشد كه تحصيل علم و خود علم و تأثير آن در آينده ي كشور، يك نقطه ي برجسته و اساسي براي نظام جمهوري اسلامي است. در حقيقت اين نقطه ي اساسي و برجسته اي در ذهن ملت ايران و براي اين ملت است. ما از اين ناحيه ضربه خورده ايم؛ از ناحيه ي عقب ماندگي در علم ضربه خورده ايم. يك روزي يك حركت علمي اي در دنيا به وجود آمد - حركتهاي علمي هميشه در دنيا حكم ظرفهاي مرتبط را دارد و به همديگر وصل ميشوند. ملت و جامعه ي ما از علم يكديگر استفاده ميكنند - يك روزي مركز پيدايش علم دنيا اسلام بود؛ بدون اينكه دنياي اسلام با داشتن ابزار علم، برود مثلاً اروپا، افريقا يا هر نقطه ي ديگري را استعمار بكند. اين علم گسترش پيدا كرد، به همه جا رسيد و همه از آن استفاده كردند و بهره مند شدند. اما در اين برهه ي اخير - يعني بعد از رنسانس به اين طرف كه علم به دست يك مجموعه ي اروپايي و غربي افتاد - از علم استفاده ي معمولي و طبيعي نشد. علم در دست آنها ابزاري براي تسلط شد؛ سلطه ي بر كشورها، و بتدريج مسئله ي استعمار پيش آمد. دويست، سيصد سال شرق، يعني اغلب مناطق آسيا و اروپا، زير چكمه ي استعمار له شد و غربيها از علم، نه فقط براي سلطه ي سياسي و استعماري، كه براي فشردن ملتها و گرفتن شيره ي آنها و امكانات و ثروتهايشان استفاده

كردند. همچنان كه براي تحميل فرهنگ خودشان بر ملتهاي عقب افتاده ي از لحاظ علمي هم استفاده كردند و اين آخري - يعني تحميل فرهنگ - موجب شد كه آنها در پيشرفت علمي مطلقاً سهمي پيدا نكنند و به آنها اجازه داده نشود، و تشويق كه نميشوند هيچ، بلكه موانعي هم جلوِ آنها گذاشته شود. اين وضعي بوده كه پيش آمده است. خوب، ما اين عقب افتادگي تاريخي را بايد جبران كنيم؛ يعني ما ضربه را از بي علمي خورده ايم. اگر امروز دنياي اسلام از لحاظ اقتصادي عقب است، از لحاظ فرهنگي يا سياسي عقب مانده است، اين به خاطر آن است كه رقيب، يعني دنياي غرب، مجهز به سلاح علم است. از سلاح علم براي غلبه ي در ميدانهاي سياست، اقتصاد و فرهنگ استفاده ميكند. ما بايد اين سلاح را به دست آوريم. بايد بتوانيم مسلح به علم شويم تا تهديد رقيب - يا رقيب يا دشمن، حالا همه شان يك جور نيستند - نتواند آن طوري كه تاكنون كارآمد بوده است، كارآمد باشد. ما بايد اين را داشته باشيم. اين يك هدف راهبردي بسيار بلند ملت و بسيار مهم و حياتي است. علم را بايد به دست آورد. البته اين را ميدانيم كه علم به تنهايي كافي نيست. علم بايد با اخلاق و ايمان همراه شود تا ما به همان چاله اي نيفتيم كه غرب در آن افتاد؛ يعني علم براي آن وسيله ي ظلم شد، وسيله ي انحراف اخلاقي شد و وسيله ي گسترش فرهنگهاي گمراه كننده و هلاك كننده شد. ما بايد دچار آن نشويم. آن به جاي خود محفوظ، اما حالا نقطه ي اساسي اين است كه علم براي ما يك امر حياتي است. بنابراين

ما در اين جلسه خواستيم از علم، علم آموزي و كساني كه در ميدان علم آموزي يك برجستگي از خودشان نشان داده اند، تجليل كنيم. اين جلسه، نماد تجليل از اين چند خصوصيت است. من در سرنوشت و تاريخ ملتها يك قدري مطالعه ميكنم - نه فقط در گذشته، در زمان خود ما هم همين طور است - مي بينم كه دو عنصر از مهمترين عناصر تأثيرگذار در پيشرفتهاي ملي براي كشورها، عبارت است از: يكي «خطرپذيري» و يكي هم «كار سخت و پيگير و پشتكار» است. من ميخواهم امروز اين دو خصوصيت را به شماها توصيه كنم. خطرپذيري؛ نقطه ي مقابل آن، ترس است. ترس از چه؟ ترس از عدم موفقيت؛ وارد نشويم كه مبادا موفق نشويم؛ حركت نكنيم كه مبادا نرسيم؛ اقدام نكنيم كه مبادا مورد قبول قرار نگيرد؛ اقدام نكنيم كه مبادا براي ما مشكلات ايجاد كند. اينها همه اش نقطه ي مقابل خطرپذيري است. يكي از خصوصيات خوب غربيها - كه ما خصوصيات بد و خوب، هر دو را در كنار هم مي بينيم و انكار نميكنيم - خطرپذيري است. غربيها اين خصوصيت مثبت را و به تبع آنها امريكاييها - كه فرهنگ اروپاييها را اول بار گرفتند - خطرپذيرند. خطرپذيري ميتواند جامعه را موفق كند. شما جوانها بايد آماده باشيد؛ ترس از اينكه شايد نشود، اين خيلي چيز بدي است. گاهي اوقات تصورات انسان، يك آينده اي را براي انسان تصوير ميكند كه بكلي او را مأيوس ميكند؛ اين به نظر من، يكي از ايرادهاست. حالا اگر وارد دانشگاه شديم، اگر درس خوانديم، اگر اين تحقيق را كرديم، اگر وارد رشته ي تحقيق و پژوهش شديم، آيا قبول ميشود؟ آيا دست ما

را به جايي بند ميكنند؟ آيا نميكنند؟ بايد وارد شويد! به قول شاعر عرب ميگويد: «شر من الشر خوف منه عن يقعي»؛ از بلا بدتر، ترس از بلاست، ترس از فرود آمدن بلاست؛ اين از خود بلا سخت تر است. نبادا نشود؛ خوب به اين «نبادا» نبايد اعتنا كرد. وارد شويد، خواهيد ديد كه ميشود. در همه ي ميدانهاي مادي و معنوي كه انسان موفقيتي مشاهده ميكند، اين جرئت و گستاخي و نترسيدن از احتمال موفق نشدن، عامل بسيار مهمي است كه ما را پيش ميبرد. يكي هم مسئله ي «كار سخت» نقطه ي مقابل تنبلي است. نگذاريد تنبلي و راحت طلبي و تن دادن به زندگيِ دور از مشكل، شما را وسوسه كند. اگر اين حالت تنبلي وجود داشت، هيچ كدام از اين كشفيات مهم علمي به وجود نميآمد. شرح حال اين كاشفان و مخترعان بزرگ را ببينيد، چطور خواب را بر خودشان حرام كردند، سختيها را براي خودشان هموار كردند، با مشكلات ساختند و رفتند تا به آن نقطه ي اساسي رسيدند. البته اين موفقيتها در بسياري از موارد - شايد بتوان گفت در اغلب موارد - در نهايت هم برايشان فايده داشته؛ فايده ي مادي و زندگي و عنوان و پول و اين چيزها را هم داشته است. ليكن اينها از اول هدفشان اين چيزها نبوده است؛ ميخواستند بروند تا عمق يك مسئله و يك كار را به دست آورند و به آنجا برسند. اين را به عنوان يك توصيه ي قطعي عرض ميكنم. يك نكته ي ديگري كه به شما عرض ميكنم، اين است كه (همين نكته اي كه اشاره شد) علم با دين و اخلاق هست كه براي بشريت مفيد خواهد

بود. اين را به طور قاطع بدانيد، علم هر چه هم پيشرفت كند، اگر از اخلاق و دين فاصله بگيرد، به حال بشريت مفيد نخواهد بود. آن كساني كه ميگويند ما دانش را براي ارتقاء بشريت ميخواهيم، بايد به اين نكته توجه كنند. حالا مثالهاي واضحي كه همه شنيديد، من نميخواهم اينها را تكرار كنم كه حالا كساني كه مثلاً در علم شيمي پيشرفت كرده اند، به بمبهاي شيميايي و وسايل كشتار جمعي رسيدند؛ كساني كه در علوم هسته اي پيشرفت كردند، به بمب اتمي و كشتار فاجعه آميز ملتها رسيدند؛ اينها حالا مثالهاي واضحي است. شما در ملتها نگاه كنيد. يك ملت پيشرفته ي از لحاظ علمي را كه در دنيا در اوج پيشرفت علمي قرار دارد، در نظر بگيريد، ببينيد آيا مردم اين كشور حقيقتاً به سعادت رسيده اند؟ آيا در آن كشور عدالت وجود دارد؟ آيا در آن كشور فقر و تبعيض و بي عدالتي از بين رفته است؟ آيا آن چنان كه ادعا ميكنند، مردم با آرامش و دور از خشونت و تجاوز و تعدي زندگي ميكنند؟ با اينكه علم در آنجا هست، اين واقعيات هم در آنجا هست! آيا بر زندگي خانواده ها، يك حس اعتماد و آرامشي حكمفرماست؟ فرزندان در آغوش پدر و مادرها با عواطفِ خوب تربيت ميشوند؟ قتل و ترور و جنايت و اينها در آنجا نيست؟ مي بينيد درست به عكس است. امروز بيشترين ناامني در آن كشوري است كه از لحاظ علمي، بالاترين رتبه را دارد؛ يعني امريكا. هيچ كشوري در دنيا به ناامني امريكا نيست؛ نه در اروپا، نه در آسيا. بيشترين ناآرامي رواني در آنجاست. بيشترين قتل و خشونت از ناحيه ي شهروندان

نسبت به يكديگر در آنجاست. بيشترين تبعيض و فاصله ي طبقاتي در آنجاست. ثروتهايي به بلندي كوه هيماليا و فقرهاي غير قابل توصيف - يعني مردن از گرسنگيِ به معناي واقعي - در آنجاست. فاصله ها اين است. مهمترين آرمانهاي بشري كه از اول تاريخ تا حالا با تغييرات زمانه، تغيير نكرده، اينهاست. آرمان مهم بشر «عدالت» و «امنيت» است؛ «آسان زندگي كردن در كنار ديگران» است - بهشت آنجاست كازاري نباشد - «آزارنديدن از ديگران» است؛ احساس آرامش كردن در روان است؛ راحت بودن در خانواده است؛ لذت بردن از زندگي خانوادگي و از ديدن فرزندان است؛ از بودن در آغوش پدر و مادر است؛ اينها اساسي ترين نيازهاي بشر است؛ اينها چيزهايي است كه بشر از اول تا امروز ميخواسته؛ ديروز هم مي خواسته و امروز هم مي خواسته است. اين چيزها در آن جامعه اي كه از لحاظ علمي پيشرفته ترين است، مطلقاً وجود ندارد. پس ببينيد وقتي كه علم با ايمان و اخلاق همراه پيش نرفتند، دوش به دوش پيش نرفتند، نتيجه اين ميشود. عالِم اگر متدين باشد، از علم او جامعه بهره ي حقيقي ميگيرد. دين جلوِ پيشرفت علم را نميگيرد؛ بلكه حتّي به پيشرفت علم، كمك هم ميكند. اما جلوِ تعدي علم و تخطي از حدود انسانيت را كه ممكن است علم به آن دچار شود، ميگيرد. لذا من توصيه ام به جوانها اين است: شما، همان قدري كه براي علم كار ميكنيد، براي دل و معنويت خودتان هم كار كنيد. ميدان معنويت به روي شما باز است. علم و معنويت با هم هيچ منافاتي ندارند. كار كردن در يك كارگاه علمي، كارگاه آموزشي، مركز تحقيقات، فلان كلاس درس و

فلان دانشگاه، هيچ منافاتي با اين ندارد كه انسان نمازش را اول وقت، با توجه و با احساس حضور در مقابل خداوند بجا آورد. اين، دل شما را شستشو ميدهد. شماها جوانيد و دلهاي شما نوراني است؛ حتّي كساني هم كه تا حالا خيلي با مسائل مذهبي سر كار نداشته اند، دلهايشان به خاطر جواني پاك و صاف است؛ يعني دل شما از دل افرادي در سنين من، وضعش خيلي بهتر است و آمادگي تان زياد است. مثل آينه هاي شفاف، نور لطف و توجه الهي را زود ميگيرد و منعكس هم ميكند؛ يعني شما وقتي كه از لحاظ ديني خوب بوديد، از لحاظ روحي پاكيزه و پاكدامن بوديد، عفيف بوديد، متذكر بوديد، حضور خودتان را در برابر پروردگار حقيقتاً حس كرديد، وقتي اين طوري باشيد، وجود شماها - در هر نقطه اي باشيد؛ چه دانشگاه، چه محل كار، چه خانه و چه خانواده و فاميل - تأثير نوراني خواهد داشت؛ يعني وقتي شما خوب باشيد و نوراني باشيد، به ديگران هم نور ميدهيد. اين را قدر بدانيد و از دست ندهيد. اين خطاب به شما چند ده نفري كه اينجا هستيد، نيست؛ اين خطاب به همه ي جوانهاست و بخصوص جوانهايي كه دارند در كار علم حركت ميكنند. و خوشبختانه امروز به ميزان زيادي همين هم هست. يكي از شما دوستان گفتيد كه نسل كنوني كشور و ملت ما، از نسل اولِ انقلاب كمتر نيستند، اين حرف من است؛ بنده هم همين عقيده را دارم و بارها هم گفته ام و به اين معتقدم. شما جوانهاي نسل امروز، در بخشهاي مختلف نشان داديد كه يك قدم جلوتر رفته ايد؛ يعني نسل جوان

ما يك قدم به جلو حركت كرده است؛ منتها كوره ي جنگ تحميلي و دفاع مقدس و آن حال و هواي عجيب، يك تأثيرات طبيعي اي دارد. اگر آن وضعيت، امروز هم پيش ميآمد، آن وقت معلوم ميشد كه جوانهاي ما چقدر در زمينه هاي معنوي پيش رفته اند. و ما امروز داريم اين را مشاهده ميكنيم؛ هم در دانشگاهها و هم در بيرون دانشگاه ها. بنابراين علم را بايد با دين و اخلاق توأم كرد. اين خطاب به اشخاص شماها بود. از فرصت ماه رمضان استفاده كنيد؛ روزه را خوب بگيريد؛ جوانها روزه كه ميگيرند، منتها خوب روزه بگيريد. خوب روزه گرفتن به اين است كه در حالي كه دهان شما از لحاظ خوردني و آشاميدني روزه است، دلتان را هم در زمينه ي هوسها، چشم خودتان را هم در زمينه ي آنچه كه با چشم از هوسها دنبال ميشود و بقيه ي اعضا و جوارح را روزه نگه داريد. احساس كنيد كه در اين ماه - يعني ماه رمضان - با اين حال روزه داريد به خداي متعال نزديكتر ميشويد و دلتان نورانيتر ميشود. من مطالب ديگري را هم يادداشت كرده ام كه فرصت نميشود. چون يكي از خود شما جوانها گفتيد و من هم يادداشت كرده بودم، فقط اين جمله را هم بگويم: شما جوانها خودتان بايد احساس كنيد نقش آفرينيد؛ منتظر اين نباشيد كه حالا در جاهاي ديگر اتفاق خاصي بيفتد. بله، دستگاههاي دولتي وظايفي دارند، بنياد نخبگان وظايفي دارد و بايد انجام بدهند و ان شاءاللَّه انجام هم مي دهند و بتدريج بهتر هم خواهد شد؛ اما آني كه محور مسئوليت است، آن را شما «خودتان» بدانيد. خودتان احساس كنيد كه مسئوليد

و احساس كنيد كه نقش داريد. اين كه آيا در آينده به ما نقشي خواهند داد يا نه؟ اين را فعلاً شما كنار بگذاريد و ببينيد امروز در دوران دانشجويي و دوران تحصيل و كسب كمال، چه نقشي به عهده ي شماست، آن نقش را ايفا كنيد؛ و آن، خوب درس خواندن، خوب كار كردن، جدي حركت كردن، شتاب اين حركت را مطلقاً كاهش ندادن و در كنار تحصيل علم به تحصيل دين و تقوا و تزكيه ي نفس هم پرداختن است. ان شاءاللَّه كه خداوند همه تان را موفق و مؤيد بدارد و ان شاءاللَّه روزبه روز درهاي سعادت را به روي شماها باز كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دست اندركاران ستاد اقامه ى نماز

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار دست اندركاران ستاد اقامه ي نماز بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

برادران عزيز! آقايان محترم! خيلي خوش آمديد. من حقيقتاً وظيفه مي دانم كه از جناب آقاي قرائتي و بقيه ي كساني كه با ايشان در مسأله ي مهم نماز همكاري كردند: آقايان علماي محترم، ائمه ي جمعه ي محترم، مسؤولان بخشهاي مهم كشور، بعضي از وزرا، بعضي از مديران، تشكر كنم. مي خواهم عرض بكنم كه آنچه در اين زمينه وقت بگذاريد و تلاش كنيد و از نيروي مادي و معنوي خودتان در امر ترويج نماز استفاده كنيد، زيادي انجام نگرفته است؛ جا دارد. اينكه به ما گفتند «الصّلوة عمود الّدين»، بايد اين را جدي بگيريم. خيمه ي دين با نماز برپاست؛ هم در دينداري و تدين يك فرد، هم در اقامه ي يك جامعه ي ديني و هم در دينداري يك كشور و يك مجتمع. اگر ما نتوانيم كيفيت تأثير نماز را در اين عرض عريض و وسيع درست تشخيص بدهيم، از كوتاهي ديد

ماست. و الّا آن كسي كه فرموده است: «الصّلوة عمود الّدين» و آيات كريمه ي قرآن كه ناطقِ به اهميت نماز هستند، خوب مي دانند كه اين ساز و كار چگونه و اين نقش چگونه است. يك وقتي در دوران طاغوت و در بعضي از سلولهاي زندانهاي دشوار و هولناكِ آن رژيم كه زندانيهاي گوناگوني در آن جا زنداني بودند؛ از زندانيهاي مسلمان و با تفكر اسلامي، تا بعضي كه با گرايشهاي حزبي و ايدئولوژيهاي گوناگوني كه بهرحال اسمش اسلامي بود، ما شنيده بوديم - شايد خود من به غير واسط هم شنيده بودم، اگر ديگران هم شنيده بودند كه نقل مي كردند - كه بعضي از اينها مي گفتند: چقدر مي گوييد «حيّ علي الصّلوة»، بگوييد «حيّ علي الجهاد». فضاي مبارزه، اين تفكر و اين نگاه را به مسائل به وجود آورده كه دائم چسبيده ايد به صلوة و مرتب مي گوييد «حيّ علي الصّلوة، حيّ علي الصّلوة»، خوب بگوييد «حيّ علي الجهاد» و مردم را به جهاد فرا بخوانيد. اما تجربه هاي روزگار نشان داد كه بي اعتنايي به نماز، چه بر سر يك انساني و چه بر سر جهاد انسانها مي آورد؛ هم جهاد را تعطيل مي كند، هم جهت مبارزه را از جهاد بودن خارج مي كند و به مبارزه ي براي قدرت و براي هواي نفس تبديل مي كند. آن چيزي كه مبارزه ي يك انسان و چالش يك امت را رنگ جهاد و معناي جهاد مي بخشد، همان توجه به خداست، كه قوامش به نماز است. لذا اولين واجبي كه بر پيغمبر واجب مي شود، نماز است؛ اول تبليغي كه براي پيغمبر خداي متعال معين مي كند، «و أمر اهلك بالصّلوة» است؛ توصيفي كه خداي متعال در

درجه ي اول براي جامعه ي موحد بيان مي كند، «الّذين ان مكّنّاهم في الارض اقاموا الصّلوة» است. اين، اهميت نماز است. براي حركت در اين ميدان آنچه كه بيش از همه لازم است، دو چيز است: يكي انگيزه، آن نيروي دروني كه انسان را حركت بدهد و راه ببرد؛ ديگر، آن قطب نمايي كه انسان، آن ستاره ي راهنما را فراموش نكند و جهتش كج نشود. اگر انگيزه نبود، انسان وسط راه مي ماند؛ مشكلات زياد است. اقامه ي جامعه ي توحيدي، اقامه ي عدل در ميان بشر، برپا كردن خيمه ي حق در بين اين همه طوفانهاي اهواي باطل، كار آساني نيست؛ انگيزه لازم است. اين انگيزه عبارت است از توجه به خدا؛ «ذكر اللَّه»؛ مدد گرفتن از پروردگار، كار را با حساب خدا انجام دادن؛ و آن قبله نما هم عبارت است از توجه به هدف كار و اينكه ما مقصودمان قدرت نيست، ثروت نيست، هوي پرستي نيست، تمنيات شخصي نيست، ملاحظات گوناگون سياسي نيست؛ بلكه هدفمان خداست. اين دوتا خصوصيت، اين دو عامل مهم، يعني انگيزه و جهتگيري، در نماز خلاصه شده. و اين هم براي كساني كه بخش قابل توجهي از اين مسؤوليت را بر دوش دارند، هم براي مردمان متوسط، هم براي عموم افراد جامعه، لازم است. البته كساني مسؤوليتهايشان سنگينتر است، بيشتر احتياج دارند؛ آنها نيازشان به هر دو بيشتر است؛ هم به انگيزه، هم به جهت يابي و دقت در جهتگيري. لذا اين كه خداوند به پيغمبر مي فرمايد: «قم اللّيل الّا قليلا نصفه او نقص منه قليلا او زد عليه و رتّل القرآن ترتيلا»؛ شب را به ذكر خدا بگذران، بخش مهمي از شب را نماز بخوان، با خدا متصل شو.

چرا؟ زيرا: «انّا سنلقي عليك قولا ثقيلا»؛ خطاب سنگيني متوجه به توست، خودت را آماده كن، براي اين است. بنابراين، ماها بيشتر احتياج داريم، ديگرِ مردم هم به نسبت در درجات مختلف به نماز احتياج دارند. نماز اهميتش اين است. و در نماز آنچه كه مهم است و بايد روي آن تكيه كرد بعد از ترويج اصل نماز - كه همه را نمازخوان بايد كرد و همه نمازخوان بشوند - عبارت است از توجهِ در نماز. همان چيزي كه «حضور قلب» به آن گفته مي شود. حضور قلب و توجه، كاري است كه به تمرين احتياج دارد. كساني كه اين كارها را كرده اند و بلدند، به ما ياد مي دهند كه انسان بايد در حال نماز، خود را در حضور يك مخاطب عالي شأن و عالي مقام كه خالق هستي است و مالك همه ي وجود انسان است، احساس كند. هر مقدار از نماز كه توانست اين حالت را داشته باشد، به تعبير روايات اين نماز، نمازِ مقبول است و آن خاصيت و اثر را خواهد بخشيد. و ديگر آثار نماز - كه نمي شود آثار نماز را در چند جمله يا در چند فقره ي كوتاه خلاصه كرد - بر اين مترتب مي شود. البته مقدمه ي اول و لازم اين است كه ما همه ي جوانها و همه ي مردممان را با نماز آشنا كنيم و اهميت نماز را براي اينها شرح بدهيم. اين كار متصدي لازم دارد و بحمداللَّه شماها اين را به عهده گرفته ايد و متصدي اين كار شده ايد. حقيقتاً دستگاههاي مختلف بايستي در اين زمينه كار و تلاش كنند. اين، مهم است؛ اين فقط اين نيست كه ما يك آدم غافل

يا بي نماز را به نماز مي كشانيم؛ اين معنايش اين است كه ما داريم پايه هاي يك حركت عظيم جهاني را كه نظام جمهوري اسلامي ستون مستحكم آن است، در ميان انسانها استوار مي كنيم. انسانها وقتي دلشان با نماز انس گرفت و از طريق نماز با خداي متعال مأنوس و آشنا شدند، به طور طبيعي گناهان از اينها دور مي شود؛ دلهايشان نسبت به گناه حساس مي شود و آن حالت تقوايي كه در شرع مقدس قوامِ دينداري است، بتدريج در انسان حاصل مي شود. مسأله ي نماز اين است. لذا ما اولاً از همه ي دوستان به خصوص از شخص آقاي قرائتي كه واقعاً تلاش مجدانه اي و مخلصانه اي در اين راه انجام دادند و كساني كه با ايشان همكاري كردند، صميمانه تشكر مي كنيم. ثانياً تأكيد مي كنيم اين كار را نيمه كاره نگذاريد؛ ميان راه خسته نشويد. اين، براي هميشه است؛ اين كاري است كه به طور مستمر بايد ادامه داشته باشد؛ اين مثل خود نماز كه تعطيل بردار نيست، توقف نمي پذيرد؛ چون غفلت انسان موجبات فراواني دارد و خيلي چيزها انسان را غافل مي كند. براي اينكه با اين غفلت مبارزه بشود، نماز لازم است؛ صبح، نماز؛ ظهر، نماز؛ شب، نماز؛ نافله، فريضه. به اهميت نماز، به تأثير نماز، به شرائط معنوي نماز بايد مردم را آشنا كرد و از همه ي ابزارهاي مفيد تبليغ بايستي در اين راه استفاده كرد. يك جمله راجع به اين حرفي كه از قول پاپ نقل شده است؛ عرض بكنيم كه دنياي اسلام بحق در مقابل اين حرف عكس العمل نشان داد. اين اظهارنظري كه از يك شخصيتِ روحاني مسيحي درباره ي اسلام با يك ميليارد و نيم انسانِ متدينِ به

اسلام و با ميليونها كتابِ نوشته شده ي درباره ي اسلام، صادر شد، از دو جنبه قابل توجه است: جنبه ي اول كه بيشتر هم امروز در دنياي اسلام و در اين چند روز به آن توجه شده، مسأله ي تهمتي است كه به اسلام متوجه شده است و اين ايراد و اين تهمت، ظلم به اسلام و بي انصافي درباره ي اسلام است. اسلام را متهم كردن به اينكه از عقلانيت جداست و نسبت به عقل بي اعتناست، همان قدر ظالمانه است كه انكارِ يك امر بديهي؛ انكار منافع خورشيد يا انكار نور خورشيد. در كدام كتاب آسماني اين همه مخاطبان امر شده اند به تفكر، به تعقل؛ «لعلّكم تتفكّرون»، «لعلّكم تعقلون»؛ به تدبر در آيات تكويني الهي. در كدام كتاب آسماني در اولين خطاب به علم، به قلم، به تعليم، توجه شده و اهميت داده شده است. و امروز اگر دنياي غرب در كار علم و پيشرفت علمي موفقيتي دارد، كدام مورخ و مطلعِ باانصافي است كه تصديق نكند كه اين را از دنياي اسلام گرفته است. قرون وسطي كه قرون تاريكي و ظلمت و سياهي دنياي غرب و اروپا بود، دوران شكوفايي علم و تعقل و انديشه و فلسفه و ابن سيناها و فارابي ها و افرادي اين چنين، در دنياي اسلام است. مسأله ي جهاد اسلام را هم نفهميدن و بد معرفي كردن، يك بي انصافي ديگر است. جهاد اسلام براي تحميل عقيده نيست؛ براي مبارزه ي با كساني است كه انسانها را به بردگي مي كشند. جهاد اسلام جنگ با ملتها نيست؛ بلكه جنگ با قدرتهاي ستمگر و ظالم است. اين، تاريخ اسلام است؛ اين، عملكرد پيشوايان اسلام است؛ اين، توصيه ي پيشوايان اسلام است. اميرالمؤمنين (عليه الصّلوةوالسّلام) در

خطاب و فرمان خود به مالك اشتر اين جمله ي جاودانه و فراموش نشدني را دارند كه مي فرمايند: كساني كه تو با اينها در آنجا مواجه مي شوي، يا با تو از لحاظ عقيده يكسانند، يا «و امّا شريك لك في الخلق»؛ يا در انسان بودن با تو شريك هستند. حتي كساني كه از لحاظ عقيده با تو همراه نيستند، ولي انسانند، بايد با انسان برخورد تكريم آميز داشت. «لا ينهاكم اللَّه عن الّذين لم يقاتلوكم في الدّين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبرّوهم و تقسطوا اليهم انّ اللَّه يحبّ المقسطين» - اين دستور قرآن است - با كفار، با كساني كه با شما همعقيده نيستند، اما به شما تجاوز نكردند؛ تعرض نكردند؛ تعدي نكردند؛ با شما ظالمانه برخورد نمي كنند، به اينها اعمال قسط كنيد؛ نيكي كنيد. «و ان تبرّوهم»؛ به آنها نيكي كنيد. دستور اسلام اين است. چطور كسي اين را نفهمد و جهاد اسلامي را كه مبارزه ي آزادي بخش ملتهاست؛ مبارزه ي رها كردن ملتها از چنگال قدرتهاي ستمگر ظالم است، اين را اين طور تفسير كند، كه متأسفانه در اين بيانات تفسير شده و متعلق به امروز هم البته نيست؛ قرنها روحانيهاي اروپايي اين حرفها را نسبت به اسلام مي گفتند و ما در دورانهاي اخير تصورمان اين بود كه اين حرفها تمام شده و روشنگريِ حقيقت كار خودش را كرده است؛ اما انسان متأسفانه باز مي بيند كه از اين حرفها بر زبانهايي كه نبايد جاري شود، جاري مي شود. جنبه ي دوم قضيه، به نظر من از جنبه ي اول مهمتر است و آن، سياستهاي پشت پرده ي اينگونه بيانات است، كه مسأله را براي ما روشن مي كند. مسأله ي بحران آفريني مذهبي در دنيا، قرار

دادن اصحاب اديان مختلف و مذاهب مختلف در مقابل هم، جلوگيري از همكاري ملتهايي كه داراي عقايد مختلفند، ايجاد جنگ، ايجاد درگيري و ايجاد بحران، كه اين خواست قدرتهايي است كه ادامه ي حياتشان منوط به بحران آفريني است؛ بايد بحران آفريني كنند تا بتوانند مقاصد خبيث خودشان را در ميان جامعه ي بين المللي دنبال بكنند. من از اين نگرانم كه پشت سر اين بيانات، بدبيني مسلمانان و مسيحيان نسبت به يكديگر، كينه ورزي ملتهاي مسيحي و مسلمان با يكديگر، زشت كردن چهره ي مسلمين - بخصوص در كشورهايي كه در آنجا در اقليتند؛ مثل كشورهاي اروپايي و امريكا - ايجاد بهانه هايي براي سركوب جوامع مسلمان در اين كشورها با اتهام واهي تروريست و امثال اينها فراهم شود. آنچه كه پشت سرِ اين قضيه هست، اين جور سياستهاست؛ اين را بايد توجه داشت. و گمان مي كنم خود پاپ هم در اين زمينه فريب خورده و توجه نكرده كه پشت سر اين حرف چيست و آن كساني كه وادار مي كنند؛ زمينه سازي مي كنند براي بيان اين حرفها، چه مقاصدي دارند. چند سال قبل يكي از رؤساي اروپايي آمده بود تهران و در ملاقات با من، با يك تعبيري، اشاره اي كرد به جنگ مسيحي و مسلمان. من در مخاطبه ي با او اظهار تعجب كردم و گفتم مگر بناست جنگي بين مسلمانان و مسيحي ها بشود! گفتم مسلمانها انگيزه ي جنگيدن با مسيحيان را ندارند. در اين صدسال اخير هم - شايد هم بيشتر - هر چه جنگ در دنيا - جنگهاي بزرگ - اتفاق افتاده است، جنگِ بين خود مسيحي ها بوده است؛ جنگ اول جهاني، جنگ دوم جهاني، جنگهاي فرانسه و آلمان؛ اسم آوردم و به او

گفتم كه اين جنگها بين دولتهاي مسيحي بوده و بين مسيحيان و مسلمانان نبوده است. آن وقت، تعجب كردم از اين كه چرا اين حرف را مطرح كرد. بعد از چندي اين ماجراي برجهاي نيويورك اتفاق افتاد و اظهارنظر رئيس جمهور امريكا كه: جنگ صليبي شروع شده است! اين شخصي كه مورد بحث ماست - كه با من صحبت مي كرد - يكي از كسانِ اصلي اي بود كه پس از بيانات جورج بوش در پروژه ي امريكايي - صهيونيستيِ حمله ي به عراق، دخالت مستقيم داشت. من آنجا توجه كردم كه اين حرفي كه با من در اينجا مطرح شده بود، مسبوقِ به يك مذاكره، به يك گفتگو، به يك قرار در بين سران استكبار جهاني بوده است. آن كساني كه حلقه ي توطئه ي امريكايي - صهيونيستي را در مورد خاورميانه تشكيل داده بودند، كه قدم اولشان هم حمله ي به عراق بود. آنجا معناي آن حرف براي من آشكار شد؛ جنگ صليبي! جنگ مسلمانان و مسيحيان! البته موفق نشدند. از آن روز تا امروز تلاشهاي زيادي كردند. ماجراي كاريكاتورهاي اهانت آميز در همين سلسله است. ماجراي اظهارات اهانت آميز بعضي از سياستمداران و مطبوعاتيها نسبت به اسلام و مسلمين در امريكا و اروپا از همين مقوله است. اين هم آخرين حلقه ي اين سلسله است تا امروز، كه متأسفانه اين دفعه از زبان پاپ، از زبان يك روحاني مسيحي، صادر مي شود. از بوش ما خلاف توقعمان نمي شود؛ چون بوش همين است. رئيس جمهور امريكا يعني عنصري كه براي قدرتها، كارتلها و تراستهاي غارتگر جهاني كار مي كند و به وسيله ي آنها انتخاب شده است و دستش در كارهاي آنهاست. انسان از او تعجب نمي كند؛ اما

از يك مقام روحاني خيلي تعجب آور است؛ خيلي مايه ي تأسف است كه يك مقام روحانيِ ارشد در عالم مسيحيت وسيله اي بشود براي آن چيزي كه سياست عمده ي مستكبران و قدرتمندان و تجار زر و زور در سطح دنياست! وسيله اي بشود براي سياست عمده ي به غارت برندگان ثروتهاي ملي و بحران سازها و براي آن چيزي كه هدف آنهاست. مسلمانها بايد به اين توجه كنند. آن كساني كه در قبال اين اظهارنظر غيرمنصفانه موضع مي گيرند، توجه كنند كه جهت حمله و حركت آنها چه كسي بايد باشد. آن كسي كه اين حركت را در دنيا راه مي اندازد و انگيزه دارد و منتفع و ذي نفع در اين حركت هست، پاپ و امثال پاپ نيستند، آنها قدرتهاي جهاني و صهيونيستها و امريكا هستند. در اين قضيه هم شيطان بزرگ است كه در پشت پرده، نقش آفريني مي كند. ان شاءاللَّه اميدواريم كه خداوند همه ي ما را حمايت كند؛ هدايت كند؛ دستگيري كند و بتوانيم در آنچه كه وظيفه ي ماست، بصير و هوشيار و كوشا ان شاءاللَّه حركت كنيم؛ و كيدِ دشمنان اسلام و مسلمين را خداوند به خودشان برگرداند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار قاريان شركت كننده در بيست و سومين مسابقات بين المللى قرآن

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار قاريان شركت كننده در بيست و سومين مسابقات بين المللي قرآن بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

از برادران عزيزي كه امسال هم مثل سالهاي قبل، دل و محفل ما را به ذكر آيات الهي و تلاوت كلام الهي منوّر كردند، خيلي تشكر ميكنيم. هم از قاريان محترم و مجريان برنامه هاي گوناگون در اين جلسه تشكر ميكنيم و هم از اداره كنندگان اين جلسه و كساني كه زحمت اين كار را سالهاي متمادي است كه بر دوش

گرفته اند و ما را محظوظ ميكنند. امسال برنامه ي ما از سالهاي قبل هم بهتر بود؛ پيشرفت قراء جوان ما در تلاوت، محسوس است. الحمدللَّه، پي درپي اين نسلهاي قرآني يكي پس از ديگري ميآيند، استعدادهاي خوب، دلهاي پر از شوق و نفسهاي گرم، در خدمت قرآن و تلاوت آن قرار ميگيرند. اين، بخشي از قضيه است؛ اما يك بخش لازم است. من همين جا اين را عرض بكنم و تذكر بدهم، كه اگر ما معتقديم - كه معتقديم - كه عمل به قرآن، اساس و محور احياء قرآن است و مسئله به تلاوت و خواندن و اينها ختم نميشود - كه به آن اعتقاد داريم؛ معتقديم بايد به قرآن عمل كنيم، بايد جامعه مان را قرآني كنيم، بايد فكرمان را قرآني كنيم، بايد عملمان را قرآني كنيم، بايد قرآن را باور كنيم؛ قرآن را باور كنيم و وعده ي قرآن را وعده ي صدق و حق بدانيم، همين طور كه خود قرآن ميفرمايد: «و تمّت كلمة ربّك صدقاً و عدلاً لامبدّل لكلماته»؛ همچناني كه بايد تعاملمان با شخص خودمان، با افراد خانواده مان، با افراد محيط كارمان، با افراد اجتماعمان، با مسلمين كشورهاي ديگر، با قدرتها، با ملتها و همه ي اينها بايد با نَفَس و روح قرآني تنظيم بشود؛ اينها همه اش درست است و به آن اعتقاد داريم؛ احياء قرآن، عمل به قرآن و گراميداشت قرآن اين است؛ اينها درست - اما اينها معنايش اين نيست كه ما تلاوت قرآن را دست كم بگيريم. من ميخواهم به شما «قرآني»ها - كه اهل تلاوت، اهل تجويد و اهل لحن و آهنگ و صوت و خواندن قرآنيد - اين را تأكيد كنم، گاهي شنيده

ميشود كه بعضي ميگويند آقا به قرآن بايد عمل كرد؛ خوب، اين حرف درستي است؛ اما مقصودشان اين است كه تلاوت قرآن و آرايه هاي قرآني را دست كم بگيرند! من با اين مخالفم. تلاوت قرآن هم جزوِ يك مجموعه و منظومه اي است كه اينها همه به هم متصل است؛ اين هم بايستي مورد توجه قرار بگيرد و گرامي داشته شود. هم بايد تلاوت بكنيد و هم بايد معاني قرآن را بفهميد؛ اگر معناي قرآن را فهميديد، ميتوانيد بهتر تلاوت كنيد. الان قراء حالا را با قراء بيست سال قبلمان مقايسه كنيم، كه اين حركت قرآني در كشور ما تازه و آرام آرام شروع شده بود؛ بعضيها خوب هم ميخواندند، صداها خوب بود و شيوه هاي قراء معروف را هم ياد گرفته بودند و ميخواندند؛ اما دلنشين نبود؛ چرا؟ چون از معاني و مفاهيم آيات هيچ سر در نميآوردند؛ اين معلوم بود. اما امروز آن طور نيست؛ امروز جوانهاي ما اين آياتي را كه ميخوانند، خودِ كيفيتِ خواندنشان، حكايت از اين ميكند كه اينها معناي آيه را مي فهمند و به مفهوم آيه توجه دارند. پس اول بايد خوب بخوانيد؛ تلاوت را خوب، زيبا و جامع و صحيح بخوانيد؛ دوم، معاني و مفاهيم قرآني را بفهميد، و سوم، قرآن را حفظ كنيد. حفظ قرآن خيلي مهم است. شما جوانها به اين احتياج داريد و ميتوانيد. وقتي شما حافظ قرآن هستيد، اين تكرار آيات قرآني و انس دائمي با قرآن، به شما فرصت ميدهد كه در قرآن تدبّر كنيد. «تدبر در قرآن» با همين طور خواندن و رد شدن به دست نميآيد؛ با يك بار و دوبار خواندن هم حاصل نميشود؛ با تكرار

و انس با آيه اي از قرآن و امكان تدبّر در آن به دست ميآيد. و چقدر لطايف در قرآن كريم هست كه اينها را جز با تدبّر نميتوان فهميد. بنابراين حفظ و فهم معاني قرآن و تلاوت آن لازم است. در مورد تلاوت قرآن هم ما هر سال به طور مفصل اينجا نكاتي را عرض كرده ايم و الحمدللَّه روزبه روز هم جماعت قرآني ما، هم دائره شان وسيع تر شده و هم از اين جهت بهتر شده اند؛ با خواندن قرآن و كيفيت اثرگذاري با تلاوت آشنا شده اند. هر تلاوتي اثرگذار نيست؛ بعضي از تلاوتها هست كه وقتي اجرا ميشود، معاني قرآن را در گوش و دل و جان مخاطب رسوخ ميدهد؛ دست يافتن به چنين تلاوتي، اين باارزش است. ما ميخواهيم به آنجا برسيم. البته شرط اين، صدا هست، موسيقي هست، كيفيت تركيب بندي آيات و تلاوتي كه انجام ميگيرد، هست؛ همه ي اينها مؤثر است. الحمدللَّه جوانهاي ما در اين زمينه واردند و حركتشان حركت خوبي است و روزبه روز هم بهتر خواهد شد. من فقط اين توصيه را بكنم. بعضي از شما عزيزان - چه آنهايي كه حالا ميخوانيد و چه آنهايي كه از سالهاي قبل ميخوانديد - ما گاهي اوقات حقيقتاً - نه زباني - از دل، شما را تمجيد و تحسين ميكنيم؛ اما معناي اين تحسين، اين نيست كه شما بهتر از اين كه هستيد، نميتوانيد بشويد. بنده همه اش ترسم از اين است كه شما جوانهاي خوب ما - همين قراء خوبي كه الان هستيد و اينجا هم تعداد زيادي تان حضور داريد - خيال كنيد اينجايي كه شما رسيده ايد، اين پله ي آخر است. نه آقا، اين پله ي

آخر نيست. نبايد توقف بكنيد؛ بايد به جلو حركت كنيد؛ بايد پيش برويد و روزبه روز بايد بهتر بخوانيد و بهتر بشويد، كه اين ممكن هم هست. البته اين به ترتيباتي از لحاظ تعليم و كانونهاي قرآني احتياج دارد و اين دوستاني كه دست اندركار اين مسائل هستند، بايستي مقدمات را فراهم كنند و صدا و سيما هم بايستي كمك بكند. اگر ان شاءاللَّه تلاوت قرآن در جامعه ي ما همگاني شود، همه بتوانند قرآن را صحيح بخوانند و همه ي خانه ها موج شوق به تلاوت قرآن را در خود جاي بدهند، آن وقت ما اميدمان به اينكه جامعه ي اسلامي و قرآنيِ به معناي واقعي در اين كشور تشكيل بشود، بيشتر خواهد شد. ما امروز يك حكومت اسلامي و يك جامعه ي اسلامي هستيم؛ اما اين قدمهاي اول است. آن مقداري كه ما از اسلام داخل كشورمان و داخل حكومتمان در گفتار و كردار دولتمردانمان مشاهده ميكنيم، اين، آن اقلِ قليل از اسلام است؛ اين كمتر از آن چيزي است كه براي يك جامعه ي اسلامي مورد نياز است. همه ي بركاتي كه تا امروز بر نظام جمهوري اسلامي مترتّب شده، بر همين اقل قليل مترتّب شده است. اگر ملت ايران توانستند بت استبداد را در اين كشور بشكنند و فرو بريزند، اگر ملت ايران اين جرئت و دليري را پيدا كردند كه احساس كنند ميتوانند حرف زور را از هيچ كس در دنيا نپذيرند و زير بار آن نروند، اگر مي بينيد جوانهاي ما در ميدانهاي علمي و عرصه هاي علمي به پيش ميتازند و با يك تصاعد هندسي همين طور جلو و پيش ميروند - خوشبختانه روزبه روز دامنه ي پيشرفت علمي در كشور ما گسترده تر ميشود

- و اگر مي بينيد نشانه هايي از اجراي عدالت در كشور ما هست - كه البته عرض كردم فقط نشانه هايي از اجراي عدالت هست، تا اجراي عدالتِ به معناي كامل هنوز فاصله داريم - اگر اينها را مشاهده ميكنيد و خلاصه اگر مي بينيد در جامعه و كشور ما، معروف اسلامي، معروف و منكر اسلامي، منكر است، اين به بركت همين اقل قليل اسلامي است كه ما در جامعه مان داريم. هر چه ما بتوانيم دامنه ي معرفت اسلامي، روحيه ي اسلامي و فهم اسلامي را توسعه بدهيم، اين دستاوردها بيشتر و بيشتر و بيشتر خواهد شد و براي كشورهاي ديگر هم الگو خواهد شد. امروز خوشبختانه ملتهاي مسلمان احساس اعتزاز به اسلام ميكنند؛ اين خيلي مهم است! جوانها! يك روزي در دنياي اسلام بود - از جمله در همين كشور و در كشورهاي ديگر - كه جوان مسلمان هيچ از مسلمان بودن خودش، احساس افتخار نميكرد، حتّي ننگشان هم ميكرد؛ ننگشان ميكرد بسم اللَّه بگويند، ننگشان ميكرد جلوِ چشم ديگران نماز بخوانند؛ يك روزي اين طوري بود. افتخار به تبعيت و پيروي و دنباله روي از يا غرب يا شرقِ آن روز - تفكرات ماركسيستي - افتخار به اين چيزها بود. امروز ورق برگشته است؛ امروز اردوگاه شرق شكست خورد و اردوگاه غرب روزبه روز ناكاميهاي بيشتري دارد پيدا ميكند و روزبه روز بي آبروتر و بي حيثيت تر ميشود؛ مدعيان دمكراسي، حقوق بشر و آزادي، خودشان را در دنيا رسوا كرده اند. اسلام روزبه روز بيشتر طلوع ميكند و اين خورشيد اسلام همين طور دارد بالا ميآيد. ملتهاي مسلمان به اسلام احساس عزت و افتخار ميكنند. در همه ي كشورهاي اسلامي اين طور است؛ از شمال آفريقا تا شرق آسيا، همه

همين طورند؛ در اندونزي، مالزي، هند، پاكستان، بنگلادش، اين كشورهاي منطقه ي شرق ما تا خاورميانه، كشورهاي عربي، كشور تركيه تا كشورهاي شما آفريقا - چه عربي شان و چه غيرعربي شان - آنجايي كه مسلمانها و جوانهاي مسلمان هستند، نسبت به اسلام احساس عزت مي كنند. همين «احساس عزت» است كه به آنها پيروزي ميدهد؛ چرا همين حزب اللَّه لبنان - يك مشت جوان، بدون ساز و برگهاي معمولي سياسي و نظامي و اقتصادي متداول دنيا - بر يك ارتش كاملاً مجهز و مورد توجه و اعتماد قدرتهاي بزرگ جهاني، پيروز شد؟ چون به بركت اسلام، اتكاءبه نفس داشت. اين كه ميگويم عمل به اسلام، اين است كه ما حرف و وعده ي قرآن را قبول داشته باشيم، معنايش اين است كه وقتي قرآن ميگويد «و لينصرنّ اللَّه من ينصره انّ اللَّه لقوي عزيز»، اين را باور كنيم. اگر نصرت خدا كرديد، «لينصرنّ اللَّه»، خدا شما را نصرت ميكند. «انّ اللَّه غالب علي امره»، اين را باور كنيم. اين معرفت قرآني به ما يك چنين باوري را ميدهد؛ آن وقت ثمره و نتيجه اش در بيداري ملتها، در ضعف روزافزون قدرتهاي متجاوز و در به هم خوردن برنامه ي متجاوزان و مستكبران براي كشورهاي مسلمان، اينجاها ظاهر ميشود. بنابراين با قرآن انس بگيريم، قرآن را باور كنيم و قرآن را بفهميم. كار قرآني در كشور ما خوشبختانه به صورت انبوه انجام گرفته و دارد انجام ميگيرد؛ اما نبايد اين حركت هرگز دچار وقفه بشود. و شما جوانهاي قرآني عزيز را - كه با قرآن مأنوس و مفتخر به قرآن هستيد - توصيه مي كنم كه اين راه و شيوه را و اين منهج مبارك را ادامه

دهيد و دنبال كنيد؛ و ان شاءاللَّه روزبه روز بركاتش عايد شما و ملتتان و كشورتان خواهد شد. به ميهماناني هم كه در اين جلسه هستند، خوش آمد عرض ميكنيم؛ به قراء و اساتيد و اينهايي كه خواندند و آنهايي كه نخواندند، به همه شان خوش آمد ميگوييم و اميدواريم كه ان شاءاللَّه اين برنامه هاي مسابقات قرآني هم كه ظاهراً از امشب گويا شروع خواهد شد، ان شاءاللَّه با توفيق كامل انجام بگيرد. پروردگارا! تو را به عزت و جلالت و به رحمتت سوگند ميدهيم ما را بندگان صالح و شايسته ي خود قرار بده. پروردگارا! ما را با قرآن زنده بدار؛ با قرآن بميران؛ با قرآن در قيامت محشور كن. پروردگارا! قول و فعل ما را قرآني قرار بده. پروردگارا! دشمنان قرآن، توطئه گران عليه قرآن و كساني كه نميتوانند تداوم حضور قرآن را در جامعه ي اسلامي ببينند، آنها را مغلوب و منكوب بفرما؛ مستكبران را مغلوب كن. پروردگارا! در اين روز ماه رمضان و در اين ساعت نزديك افطار، رحمت و مغفرت و لطف خودت را متوجه ما بگردان؛ ما را بيامرز؛ روزه و نماز و تلاوت ما را به كرم و فضلت قبول كن. پروردگارا! باران فيض و رحمت خود را بر همه ي بلاد و كشورهاي اسلامي فرو بياور. پروردگارا! ما را قدردان قرآن و روح قرآني قرار بده؛ ما را در خدمت قرآن قرار بده. رحم اللَّه من قرأ الفاتحة مع الصّلوات

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار استادان و اعضاى هيئت علمى دانشگاهها

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار استادان و اعضاي هيئت علمي دانشگاهها بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

برادران و خواهران عزيز، استادان محترم و اعضاي هيئتهاي علمي دانشگاهها، خيلي خوش آمديد. مقصود اصلي از اين جلسه - كه چند سالي

است هر سال ما اين را داريم - دو چيز است؛ اگر چه مقاصد ديگري هم ممكن است در كنار اين دو چيز بر اين محفل دوستانه و صميمي مترتّب بشود. اول از آن دو چيز، اعلام احترام به مقام استاد و مقام علمي شخصيتهاي علمي كشور است. ما خواستيم با اين نشست، با اين فرصت نسبتاً وسيع چند ساعته اي كه هر سال اينجا گذاشته ميشود و ميداني كه اساتيد محترم پيدا ميكنند تا نظرات خودشان را در يك تريبون عمومي و سراسري - كه پخش خواهد شد - بيان كنند، تكريم خودمان را نسبت به اساتيد محترم اعلام بكنيم و نشان دهيم. و اين به نظر ما، يك هدف مهمي است. اگر ما از عالِم تكريم كرديم، علم تكريم خواهد شد و اگر علم تكريم شد، رشد و رواج و گسترش خواهد يافت؛ و ما براي آينده ي كشورمان، به اين احتياج داريم. هدف دوم اين است كه در يك جلسه ي دوستانه و صميمي، دور از رسميتهاي سميناري و تقيّداتي كه معمولاً وجود دارد، جمعي از زبدگان و فرزانگان و مطّلعان امور دانشگاه و علم كشور، عمده ترين مسائل دانشگاهها را اينجا مطرح كنند؛ البته مسائل مربوط به جنبه هاي علمي دانشگاه و آن چيزهايي كه به اساتيد، بيشتر مرتبط مي شود، تا فضاي اين جلسه و فضاي ذهن مسئولان علمي كشور و به تبع آن، فضاي عمومي كشور با مهمترين مسائل دانشگاهها و نيازهاي آنها و آينده نگريهايي كه در اين زمينه ميشود كرد، آشنا بشود. ما هر سال كه اين جلسه را داشته ايم، من خودم شخصاً از بيانات دوستاني كه اينجا صحبت كردند، بهره مند شدم و استفاده

كردم؛ نكات خوبي براي من روشن شده و به دنبال آن، اقدامات مناسبي و خوبي هم صورت گرفته است. هيچ شك نكنيد كه ما در اين ده، دوازده سال اخير، يك حركت نوِي را در زمينه ي پيشرفت علم، رشد علم، رشد تحقيق و تنوّع و نوآوريهاي گوناگون آن، داريم در كشورمان تجربه ميكنيم؛ اگرچه از اول انقلاب اين حركت آغاز شده، اما در اين سالهاي اخير، رشد بيشتر و بهتري داشته است؛ لكن اينها هنوز گامهاي بسيار اوّلي و ابتدايي است. لذا ما همچنان به نظرات، پيشنهادها و نكته بيني هاي شما براي پيشرفت علم در كشور نياز داريم. در اين جلسه، بخشي از اين نياز ان شاءاللَّه برآورده خواهد شد. حالا من آماده هستم. هدف، اظهارات من نيست؛ من در اين جلسه مايلم بيشتر شنونده باشم. حالا اگر وقتي در آخر باقي ماند، چند جمله اي هم عرض خواهم كرد؛ اما عمده ترجيح ميدهم كه من در اين جلسه بشنوم. * * *

مطالبي كه شنيديم به نظر من مطالب مفيد و متنوّعي بود؛ ممكن است بعضي از دوستان، بخشي از اين مطالب را تصديق نكنند، لكن طرح اين موضوعات در اين جلسه يقيناً مفيد بود؛ ذهن ما و ذهن مسئولان و دست اندركاران را باز ميكند و بيش از پيش به جوانب و آفاق مختلف در زمينه ي مسائل دانشگاهي متوجه ميكند. آنچه كه من در اين مجال كوتاه عرض ميكنم، دو، سه مطلب و نكته ي كوتاه است: يكي اين است كه ما وقتي ميخواهيم درباره ي نيازهاي كنوني جامعه ي دانشگاهي و محيط دانشگاهي و علم حرف بزنيم، از دو ديدگاه، با دو زبان ميتوانيم حرف بزنيم؛ يك زبان، زبان

تشويق كننده و به حركت درآورنده، و يك زبان، زبان مأيوس كننده و دلسرد كننده است. من خواهشم اين است كه اساتيد محترم، مسئولان محترم در همه جا - سر كلاس، در مجامع علمي و در بيان گزارشها - آن زبان اول را به كار بگيرند، نه زبان دوم را. ما سرعت پيشرفتمان در اين چند سال اخير - طبق آمارهايي كه بنده در اختيار دارم و به من ارائه داده اند - در دنيا، درجه ي اول است. من اخيراً مراجعه نكرده ام؛ اما اين آمار را حدود يك ماه و نيم پيش ديده ام؛ آمار حساب شده اي است و دقيق و درست است. سرعت پيشرفت علمي كشور ما در سطح دنيا در درجه ي اول است، نه در سطح منطقه. لكن آني كه بالفعل دست ما را گرفته و آن نقطه اي كه بالفعل در آن قرار داريم، چندان راضي كننده نيست. اين هر دو واقعيت، بايد در كنار هم ديده بشود. هر دو درست است؛ هم اينكه ما الان كمبودهاي زيادي داريم، جايگاهي كه ايستاده ايم، جايگاهي نيست كه ما را به عنوان يك عنصر ايراني و مسلمان، و داراي نگاههاي بلند به افقهاي دور راضي بكند و هم اينكه در عين حال حركتي كه ما كرده ايم، اين حركت، حركت بسيار خوب و پُرشتابي بوده است؛ اين شتاب را بايد نگذاريم كم بشود. البته بايد بيشترش هم بكنيم. من حدود يك سال و نيم پيش در يك مجمع علمي - شبيه همين مجموعه ي شما، كه جوانها و دانشجوها و زبده ها و اينها بودند - گفتم من انتظارم اين است كه ما پنجاه سال ديگر (نمي گويم ده سال، پانزده سال ديگر) در

دنيا و در سطح عالم، حرف اول علمي را بزنيم؛ يعني مرزهاي علم را ما تعيين كنيم. كار به جايي برسد كه زبان ما - كه زبان فارسي است - در دنيا زبان علم بشود. اين، آن افقي است كه جلوِ چشم من است. براي اينكه به اين نقطه برسيم، اولاً بايد باور كنيم كه اين ميشود. اگر شما كه استاديد، آن آقا كه دانشجوست و آن شخص سومي كه مدير و در رأس تشكيلات است، باور نداشته باشد كه اين كار عملي است، بدانيد قطعاً نخواهيم رسيد. بايد باور كنيم. من حرفم اين است: من ميگويم زمينه هاي اين باور موجود است. اولاً استعداد ما ايرانيها در زمينه هاي علمي، در دنيا اثبات شده است؛ از طرق مختلف، اين معنا تحقيق و بررسي شده است و از نظر من، قطعي است. در پيشرفته ترين دانشگاههاي دنيا، عنصر ايراني از متوسط استعدادهايي كه در آن دانشگاه بوده، سطحش بالاتر است؛ يعني متوسط استعدادِ ايراني از متوسط استعداد جهاني، سطحش بالاتر است. هم زمينه هاي طبيعي كشور، اين را نشان ميدهد. ما در جاي خوبي از دنيا قرار داريم، از جمعيت خوبي برخورداريم، با سطح جغرافيايي خوبي قرار داريم و با اين نسبتي كه ما از لحاظ جمعيت و سطح ارضيِ جغرافيايي نسبت به كل بشريت و كل عالم داريم، امكاناتمان بالاست و كشور فقيري نيستيم. من يك وقتي آمار اينها را در همين سخنرانيهاي عمومي گفته ام و پخش شده، نميخواهم تكرار كنم. ما تقريباً يك صدمِ جمعيت دنيا را داريم و يك صدمِ وسعت ارضيِ كره ي زمين را هم داريم؛ آن وقت ذخاير ما در زمينه هاي مهمترين عناصر تشكيل دهنده

و پيش برنده ي تمدن كنوني دنيا - يعني فولاد، مس و چند عنصر ديگر - بيش از يك درصد است؛ سه درصد، چهار درصد، پنج درصد؛ به نفت يا گاز كه ميرسيم، ناگهان رشد جهشي اي هم مشاهده ميكنيم. استعداد انساني هست، استعداد طبيعي هست و تجربه ي كاركرد هم هست. ما نگاه ميكنيم هر جايي كه تلاش كرديم، زحمت كشيديم و يك توجهي نشان داديم، پيش رفتيم. خوب، حالا آقاي دكتر مرندي رنجها و دردها و غصه ها و نگرانيهاي سه، چهار سال اولِ انقلاب در زمينه ي كمبود پزشك، كمبود استاد دانشگاه و كمبود فضاي آموزشي دانشگاه و آموزش و پرورش را بيان كردند؛ يك داستاني است، كه آن روزها از مشاهده ي اين كمبودها، چه بر ماها ميگذشت! براي جراحي قلب، هفت، هشت سال در اين كشور وقت داده ميشد. يك نفر ميخواست مثلاً برود قلبش را عمل جراحي كند، دريچه اش را عوض كند، يا عمل پيوند رگ و غيره انجام دهد، بايستي هشت سال منتظر ميماند! اين مال بيست سال پيش است. خيليها هم ميمردند. ما امروز وقتي به آن گذشته نگاه ميكنيم، مي بينيم حركت كشور در اين زمينه ها، يك حركت غير قابل تصوري است؛ حركت، خيلي خوب بوده. كار كرديم، نتيجه اش را هم داريم مشاهده ميكنيم. همين رويان(1) - كه آقاي دكتر گُوراني گزارش دادند - و اين ماجراي سلولهاي بنيادي كه اينها با امكانات كم توانستند به آن دست پيدا كنند و پيشرفتي كه در اين زمينه كرده اند و در اين سميناري كه دو سال قبل در اينجا تشكيل شد و دانشمندان دنيا، آمدند و با آنها مصاحبه شد و گواهي و اظهار شگفتي كردند؛

اينها يك داستانهايي است كه واقعاً جا دارد به عنوان مايه هاي افتخار، جلوِ چشم ما باشد. ما شخصيتهايي از قبيل مرحوم دكتر كاظمي آشتياني - كه حالا من مقيّدم از اين جوان پاكباخته ي مؤمنِ فاضلِ كارآمد، و مدير حقيقتاً انقلابي و مؤمن اسم بياورم - داريم و الان هم در كشور، فراوان هستند و در بخشهاي مختلف دارند كار ميكنند؛ و كارهاي خوبي هم انجام گرفته است. وضع دانشگاههاي ما امروز با بيست، بيست وپنج سال قبل قابل مقايسه نيست؛ پيشرفتهايمان خيلي خوب است. البته من يك اشاره اي بكنم به آن آمارهايي كه گفتيم تحليل لازم دارد و آنچه كه آقاي دكتر ملك زاده گفتند. ببينيد اين معيارها و ملاكها، و عناصر نمره دار براي اينكه يك دانشگاهي نمره بياورد يا نياورد، همه اش عناصر علمي نيست؛ گاهي يك عناصري است كه شما اصلاً قبولش نداريد؛ من نميخواهم حالا تصريح كنم. بنده اين عناصر تشكيل دهنده و نمره آور را براي اينكه يك دانشگاه در آمارهايي جهاني نمره بياورد، ديدم؛ بعضي از اينها را شما قبول نداريد. اگر زمان وزارت آقاي دكتر ملك زاده يا آقاي دكتر مرندي يا آقاي دكتر فاضل يا ديگران بنا بود كه اين معيارها اقدام بشود، خودِ اين وزرا حاضر نبودند با فرهنگ اسلامي و ايراني ما قبول كنند. يك مقداريش هم البته مسائل علمي است. شكي نيست كه ما در آغاز كاريم؛ من اول هم گفتم، قدمهاي اوليم. بايد اين قدمها را پي درپي برداريم، بايد پيش برويم و بايد باور كنيم كه «ميتوانيم». من حرفم اين است. شما با اين باور و با اين نگاهِ همراه با اذعان و قبول قابليتِ اين جوانهاي مؤمن ما و

پيشرفتي كه كرده اند، كمبودها را يكي يكي بشمريد؛ هيچ اشكالي ندارد. اين ما را تشويق خواهد كرد به اين كه اين كمبودها را كم كنيم و روزبه روز پيش برويم. جواني هم كه از شما اين را ميشنود، همچنين تشويق خواهد شد به اينكه پيش برود و شوق و اميد پيشرفت در دل او بيشتر خواهد شد؛ برخلاف اينكه ما نگاهمان، نگاه منفي باشد، نگاه مأيوس كننده باشد، كه اين را من قبول ندارم. نكته ي دوم و به نظر من نكته ي اساسي؛ شما آقايان و خانمهايي كه اينجا تشريف داريد، گزيده و نمونه اي هستيد از اساتيد كشور. آنچه كه اساتيد ما براي پيشرفت علم، وجهه ي همت خودشان بايد قرار بدهند، اولاً «شجاعت علمي» در همه ي بخشهاست؛ هم در بخشهاي علوم انساني، هم در بخشهاي علوم تجربي، هم در بخشهاي نزديك به عمل و فناوري، و هم در بخشهاي علوم پايه. نظريه را دنبال كنند، توليد كنند، خلق كنند، ابداع كنند، نقد كنند؛ چشم بسته و تقليدي نبايد كار را دنبال كرد. مشكل ما در گذشته هميشه اين بوده كه در زمينه هاي مختلف - در همه ي زمينه هاي علمي - چشم بسته و تقليدي نگاه كرديم كه ببينيم غربيها چه ميگويند. درست است كه غربيها حداقل دو قرن، دو قرن و نيم از ما در حركت علمي جلوتر بودند و به مناطق خيلي عجيب و باورنكردني اي هم رسيدند؛ در اين ترديدي نيست. ما هم عقب مانديم؛ با همه ي افتخارات گذشته مان، به خاطر تنبليها و سوءسياستها؛ در اين ترديدي نيست. اما من قبلاً هم گفته ام، ما از شاگردي كردنِ پيش كسي كه بلد است، ننگمان نميآيد؛ ولي ميگوييم نبايد فكر كنيم كه

ما هميشه بايد شاگرد بمانيم. معناي اين نگاه تقليدي، اين است: ما هميشه بايد شاگرد بمانيم. نوآوري لازم است. اعتماد به نفسِ شخصي و اعتماد به نفسِ ملي در اساتيد ما، يك ضرورت است. اولاً، استاد ما شخصاً اعتماد به نفس داشته باشد و كار علمي بكند. به آن كار علمي اش تكيه بكند و افتخار كند. ثانياً، اعتماد به نفسِ ملي داشته باشد. به قابليت و تواناييهاي اين ملت اعتماد داشته باشد. اگر اين معنا در يك استاد وجود داشته باشد، اين سرريز خواهد شد در محيط درس، در كلاس درس، در انتقال به دانشجو و تأثير تربيتي خودش را خواهد گذاشت. و ثالثاً پركاري؛ ما يك مقداري از ناحيه ي كم كاريهايمان و تنبليهايمان - در بخشها و سطوح مختلف - ضربه خورديم. بايد كار كرد و از كار نبايد خسته شد. بنابراين نوآوري و ابتكار، شجاعت علمي، اعتماد به نفس شخصي و ملي و كارِ متراكم و انبوه، علاج كارِ پيشرفت علمي ماست. مخاطب اين هم اساتيد دانشگاهند. نكته ي سوم اين است كه - اين شايد دنباله ي آن مطلب قبلي باشد - بنده از چند سال قبل از اين، مسئله ي توليد علم و نهضت علم و خطشكني علمي را مطرح و درخواست كردم. امروز خوشبختانه اين به يك خواست عمومي در محيطهاي دانشجويي و علمي تبديل شده است. مي بينيم بارها از زبان دانشجوها و اساتيد تكرار ميشود. ما هم با پيشرفتهايي كه در زمينه هاي مختلف علمي و فناوري داشته ايم - كه خوب، خيلي هايش هم آشكار است و در تبليغات آمده؛ مثل مسائل مربوط به انرژي هسته اي و غيره؛ خيلي هايش هم نيامده؛ يعني واقعاً كارهاي نيمه كاره اي

است كه در جهت كاملتر شدن و كامل شدن هست، و ما در كشور زياد داريم - به اين چيزها افتخار ميكنيم. و همين طوري كه گفتم، نگاهمان نگاهِ اميدوارانه است و به عنوان اينكه «ما ميتوانيم». اما يك نكته را بايد بگوييم: خطشكني علمي و عبور از مرزهاي علم همچنان در كشور ما، جدي نشده است. ما ميخواهيم علما و دانشمندان ما، راههاي ميانبر را پيدا كنند؛ راههاي كشف نشده را از اين بينهايت مسيرهايي كه در عالم طبيعت وجود دارد و بشر بايد يكي پس از ديگري كشف بكند. ما ميخواهيم راههاي كشف نشده را كشف بكنيم. ايني كه ميتوانيم فلان ابزارِ فناوري را، فرض كنيد سانتريفيوژرا براي كار هسته اي، كه ديگران قبل از ما، سالها پيش، پيدا كردند و توليد كردند و استفاده و بهره برداري كردند، خودمان بسازيم، البته كار بزرگي است كه بدون كمك ديگران توانسته ايم انجام بدهيم و نسلهاي جديد آن را توليد كنيم، در اين شكي نيست؛ اما اين يك كار بكر نيست؛ اين كار انجام شده و راه رفته اي است كه ديگران رفته اند و ما هم كه بنا بوده تا پنجاه سال ديگر، تا صد سال ديگر محروم بمانيم - بنا نبود اين فناوري و اين دانش به كشوري مثل كشور ما و ملت ما داده بشود - جوانها، دانشمندان و پژوهشگران ما توانسته اند با پيگيري و تلاش خودشان به دست آورند و اين چيز باارزشي است؛ اما من ميگويم در زمينه ي علم و فناوري، آن كاري را كه ذهن بشر به آن دست نيافته است، آن را وجهه ي همت قرار بدهيد و دنبال بكنيد؛ اين طوري است كه

ما خط مقدم علم را شكسته ايم و يك قدم به جلو برداشته ايم. آن وقت ميتوانيم اين را ادعا بكنيم؛ و اين ممكن است. البته برداشتن قدمهاي جديد، مستلزم پيمودن راههاي رفته شده و طي شده ي به وسيله ي ديگران است؛ در اين شكي نيست. اما هيچ وقت نبايد ذهن را از كاوش و جستجو براي يافتن راههاي ميانبر محروم و ممنوع كرد. ما اين را در كشور لازم داريم. يك نكته كه در بيانات بعضي از دوستان هم بود - بيان هم كردند و من هم اينجا يادداشت كرده بودم كه رويش تكيه بكنم - اين است كه ما بايد تحقيق را، كه حقاً و بدون شك بايد پژوهش و تحقيق مورد توجه و اهتمام بيشتري قرار بگيرد، در كشور اولاً با توجه به نيازهاي آن، هدفدار كنيم؛ يعني ببينيم واقعاً كشور به چه احتياج دارد و پژوهشها را در جهت نيازهاي كشور قرار بدهيم، كه در خلال بيانات بعضي از دوستان هم روي آن تكيه شده بود و كاملاً هم درست است. و اين لازمه اش اين است كه ما بانك اطلاعات و مركزي داشته باشيم. همه بتوانند بدانند چه لازم است، چه انجام شده است و چه لازم است براي تكميل يك پژوهش، تا بتواند اين قطعات گوناگون در كنار هم جمع بشود. اين هم يك نكته ي ذيل همين نكته است - كه باز بعضي از دوستان تذكر دادند و من هم يادداشت كردم - كه ما بايد نظام اعطاي امتيازات علمي را در دانشگاه تطبيق كنيم با اين چيزها. والّا صرف اينكه مثلاً يك مقاله در يك مجله ي آي.اس.آي منتشر كرده يا چه تعداد مقاله منتشر كرده،

كافي نيست؛ يعني محقق و پژوهشگر ما نبايد براي كسب رتبه ي علمي به دنبال اين باشد كه مقاله اي را تهيه و توليد كند كه براي كشور هيچ فايده اي ندارد و هيچ خلأيي از خلأهاي پژوهشي كشور را پر نميكند. بله، آن كسي كه آن را در مجله چاپ ميكند، ممكن است برايش مفيد باشد يا براي كس ديگري و جاي ديگري مفيد باشد؛ اما براي كشور مفيد نيست. اين كار را مي كند صرفاً براي اينكه رتبه ي علمي به دست آورد. اين نظام بايد به هم بخورد؛ اين درست نيست. نظام اعطاي امتيازات علمي و آيين نامه هايي كه در اين زمينه هست، بايد تطبيق كند با همين مطلب كه كدام تحقيق منطبق است با نياز كشور، و كدام تحقيق، تكميل كننده ي يك زنجيره ي تحقيق و پژوهش است. ما گاهي در زمينه هايي يك زنجيره اي داريم؛ حلقه هاي وسطِ اين زنجيره مفقود است. تأمين اين حلقه ها خيلي اهميت خواهد داشت. پس هدفدار كردن تحقيق علمي با توجه به نيازهاي كشور و نيازهاي صنعت و بقيه ي بخشهاي حياتي كشور است. يكي هم مسئله ي تربيت ديني دانشجويان است. امروز خوشبختانه در سطح دانشگاههاي كشور، ما اساتيد مؤمن، مخلص، داراي باورهاي عميق ديني و داراي حس اعتماد به نفس ملي، فراوان داريم. اينها تربيت شده هاي دوران انقلاب هستند كه خوشبختانه در سطح دانشگاه، در همه جا، با پايه هاي والاي علمي مشغول خدمت هستند؛ كه اين مايه ي خرسندي و افتخار است. تربيت ديني دانشجويان، بايستي يكي از اهداف مجموعه ي اساتيد دانشگاهي كشور باشد. دانشجو را بايد هم متدين و هم داراي باورهاي ملي - همان اعتماد به نفس ملي كه عرض كرديم - بار آورد. خلاف

اين را من گاهي از بعضي از دانشگاهها و بعضي از كلاسهاي درس ميشنوم. استادي ميآيد طوري درباره ي كشور حرف ميزند كه دانشجو از اينكه ايراني است، بيزار ميشود. اين بي انصافي است؛ اين برخلاف مصلحت اين جوان و برخلاف مصلحت اين نسل عمل كردن است. بايد جوان را به هويت ملي و باورهاي ملي خودش پايبند كرد؛ طوري كه افتخار كند كه ايراني است و افتخار هم دارد. واقعاً افتخار دارد ايراني بودن؛ آن هم ايراني كه امروز به خاطر مواضع سياسي اش و مواضع بين المللي اش در دنياي اسلام، عزيزترين است. اگر شما امروز در همه جاي دنياي اسلام برويد، نظام جمهوري اسلامي و ملت ايران، عزيزترين ملت در چشم ملتها هستند؛ از شرق دنياي اسلام بگيريد تا غرب دنياي اسلام؛ از آسيا تا آفريقا؛ همه جا همين طور است. خوب، جوان ايراني به اين موقعيتي كه دارد، علاوه ي بر مواريثِ فرهنگيِ تاريخي اش و افتخارات تاريخي اش، و علاوه بر استعدادهاي موجود كشور - انساني و طبيعي - چرا دلخوش نباشد؟ چرا او را مأيوس كنيم؟ از اين چيزها گاهي مشاهده ميشود، كه البته برادران و خواهران عزيزي كه اينجا تشريف داريد و همچنين بقيه ي اساتيد، اين را جزوِ وظايف خودشان بدانند. احياء و رشد بخشيدنِ به هويت اسلامي و ديني و ايرانيِ جوانمان، يكي از مهمترين مسائل ماست و كمك فراواني هم به پيشرفت كشور ميكند. وقت تمام شد. از جلسه ي امروز بنده خيلي خرسندم. از دوستاني كه در بهره مندي ما از اين مجلس همكاري و كمك كردند، چه شما برادران و خواهراني كه اينجا تشريف آورديد، چه كساني كه صحبت كردند و چه دوستاني كه مديريت

جلسه را بر عهده داشتند، من از همه شان صميمانه سپاسگزارم و اميدوارم كه خداوند بركات و رحمت خودش را در اين ماه - بالخصوص - و در همه ي ايام سال، ان شاءاللَّه بر شما برادران و خواهران عزيز و محيط علم و دانشگاه كشور نازل كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) پژوهشكده ي رويان در سال 1370 به عنوان مركز جراحي محدود با هدف درمان، پژوهش و آموزش ناباروري افتتاح گرديد و در سال 1377 مجوز مركز تحقيقات علوم سلولي را از شوراي گسترش دانشگاههاي علوم پزشكي وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي دريافت نمود. اين پژوهشكده، فعاليتهاي پژوهشي و آموزشي و نيز درماني خود را در قالب شش گروه پژوهشي جنين شناسي، ناباروري مردان، ناباروري زنان، ژنتيك توليد مثل، اپيد ميولوژي و بهداشت ناباروري و نيز سلولهاي بنيادي (بنياخته ها) انجام داد.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مسئولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسئولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه رب العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الطّيبين الطّاهرين المعصومين و اصحابه المنتجبين و صلّ علي ولّي امرك و حجّتك علي خلقك اجمعين. از خدواند متعال از اعماق دل به خاطر لطفهاي پي درپي و بي پايان بر اين ملت، متشكريم و اميدواريم كه اين ماه مبارك و اين ايام سرشار از بركت، باز هم براي ملت ما زمينه ساز خيرات بيشتر و بركات افزونتري از طرف پروردگار بشود. عرض ما به شما برادران و خواهران عزيز - كه مسئولان كشور و متصديان امور اداره ي اين ملت بزرگ هستيد - اين است كه بياييد همه به وظايف سنگيني كه خداي متعال بر

دوش يكايك ما گذاشته، عاملتر و به عهد خودمان با خدا پايبندتر بشويم. اين همه ي حرف و عرض ما با شماست. بدون كمك خدا، هيچ عزت و هيچ سعادتي نصيب هيچ فرد و ملتي نخواهد شد. و كمك الهي هم يك زمينه ها و يك موجباتي دارد؛ كما اينكه در دعا عرض مي كنيم: «اللّهم انّي اسئلك موجبات رحمتك». از جمله ي مهمترين اين موجبات رحمت الهي، همين است كه مسئولان كشور و مديران بخشهاي مختلف، پيش خداي متعال و مردم احساس تعهد كنند. اين احساس هر چه بيشتر بشود و به دنبال خود تلاش و تحرك بهتر و قويتري به وجود آورد، يقيناً رحمت الهي بيشتر شامل حال ما خواهد شد. بايد حركت كنيم و اين حركت را با نيت الهي و با نيت قربت همراه كنيم و بدانيم كه در آن صورت، دستگيري خدا و تفضلات الهي حتمي است. حالا ماه رمضان، فرصت مناسبي است؛ چون «لعلّكم تتّقون»؛ اصلاً خداي متعال روزه را با اين هدف مقرر فرموده است؛ لااقل يكي از اهداف واجب شدن روزه در اين ماه - كه شاخصه ي مهم اين ماه است - همين تحصيل تقواست. در اين دعاي روزانه، بعد از نمازها مي خوانيم: «و هذا شهر عظّمته و كرّمته و شرّفته و فضّلته علي الشّهور»؛ خداي متعال اين ماه را بر ماههاي ديگر، فضيلت داده است. يكي از چيزهايي كه اين ماه را فضيلت داده، همين «روزه» است؛ يكي از چيزها «نزول قرآن» است؛ يكي از چيزها «شب قدر» است؛ كه اينها در همين دعا به عنوان شاخصه هاي اين ماه ذكر شده است. اين، ظرف مساعدي براي رشد و نموّ ماست؛

مثل بهار ميماند؛ همچناني كه هر كدام از فصول سال، براي تحركات عالم طبيعت، يك اقتضاي طبيعي دارند، همين طور فصولي از سال، مقطعهايي از روزها و شبها و هفته ها و ماهها، يك اقتضائاتي براي رشد و نموّ و تحرك معنوي و باطني انسانها و تعالي آنها دارند. شب جمعه يك خصوصيتي دارد؛ روز جمعه يك خصوصيتي دارد. از اين ساعات، تعجب هم نبايد كرد؛ همچناني كه در طبيعت مادي يك خصوصيتي دارند، در اين طبيعت معنوي، در روح انسان، در تعالي انسان، در قبول اعمال و در تأثير اعمال عبادي هم يك خصوصياتي دارند؛ همان طور كه عرض كرديم مثل روز جمعه، شب نيمه ي شعبان و اوقاتي كه بخصوص از طرف شرع مقدس معين شده است؛ «اياما معدودات» كه درباره ي ماه رمضان است يا ايام ذي حجه و از اين قبيل. انتخاب اين روزها تصادفي نيست، كه حالا ماه رمضان از لحاظ طبيعت و تأثير با ماه رجب يا ماه ذي قعده يكسان باشد؛ نه، يك خصوصيتي دارد؛ مثل همان خصوصيت فصول كه عرض كرديم. از اين استفاده كنيد. در يك روايتي هست كه نبي مكرّم اسلام (صلّي اللَّه عليه وآله وسلّم) در آستانه ي ماه رمضان خطاب به مردم فرمودند: «سبحان اللَّه! ماذا تستقبلون و ماذا يستقبلكم»؛ شما به استقبال چه داريد ميرويد! و چه به استقبال شما دارد ميآيد! اين همان تجليل ماه رمضان با اين زبان است. چشم حقيقت بين و باطن نگر نبي مكرّم بركات ماه رمضان را مي بيند. روزه يك فرصت است، با همين آثار و بركاتي كه درباره ي روزه شنيده ايد و ميدانيد. يك روايتي از اميرالمؤمنين(عليه الصّلوةوالسّلام) هست كه روزه را به روزه ي جسم و روزه ي جان تقسيم ميكند. درباره ي روزه ي

جسم ميفرمايد: «صوم الجسد الامساك عن الاغذيه بأرادة و اختيار»؛ روزه ي جسم اين است كه انسان خوراكيها را با اراده و اختيار خود مصرف نميكند؛ «خوفا من العقاب و رغبة في الثواب و الاجر»؛ با اين انگيزه، انسان از غذا اجتناب ميكند. اين روزه ي جسم است. اما روزه ي جان: «و صوم النفس امساك الحواس الخمس عن سائر المآثم»؛ اين، روزه ي جان است كه حواس پنجگانه را از همه ي گناهان ممنوع كنيد و امساك بدهيد. «و خلوّ القلب من جميع اسباب الشرّ»؛ دل را از اسباب و موجبات شرّ خالي كنيد؛ اين، روزه ي جان است. حالا اسباب شرّ چيست؟ امساك از گناهان حواس خمس، براي كسي كه اراده ي امساك داشته باشد، آسان است؛ اينكه دست، چشم، گوش و زبان انسان مرتكب گناه نشود؛ ليكن آن امساكِ خلوّ قلب از اسباب الشرّ، خيلي سخت است؛ اين سخت تر است و تمرين و مجاهدت ميخواهد. و دوستان عزيز! من و شما مخاطبان اين دستوريم؛ اين مجاهدت، بر عهده ي ماست؛ واقعاً تأثير گناهي كه از ما سر ميزند، با گناهي كه از يك انسان معمولي - كه در جامعه مسئوليتي ندارد - سر ميزند، تفاوت ميكند. بايد هم نسبت به گناه قلبي و هم گناههاي شخصي، خيلي مراقب باشيم. گناه اسباب شرّ، «حسد»، «حرص» - حرص به دنيا، حرص به جمع مال، افزون خواهي دنيوي - «بدخواهي نسبت به ديگران» - بددلي، بدخواهي، سوءظن - «نخوت و كبر» - خودبرتربيني، ديگران را كوچك دانستن، تحقير كردن، مردم را حقير شمردن - است. اين شروري كه در عالم به وجود ميآيد، از همين چيزها به وجود ميآيد. در انسانهايي، نخوت آنها، كبر

آنها، حرص آنها، حسد آنها، بخل آنها و شهوت خواهي شان، آنها را به حركاتي وادار ميكند كه تأثير عميق اين حركات در آغاز راه، خيلي به نظر نميرسد، ليكن به تدريج كه پيش ميرود، به فاجعه هاي انساني و تاريخي تبديل ميشود، كه ميماند. وقتي اين فجايع بزرگ تاريخي را نگاه ميكنيم و به طرف سرچشمه ي اين مفاسد ميگرديم، ميرسيم به چنين خصوصياتي كه در يك انسان و در يك شخص وجود دارد؛ افزون خواهي، حرص، بخل و شهوتي در يك انسان و در يك مجموعه ي انساني وجود دارد، كه منشأ همه ي ابعاد اين فاجعه ي بزرگ شده است. «رياكاري» و نقطه ي مقابل آن، «بي مبالاتي، پرده دري» هم از اسباب شرّ است. اينها چيزهايي است كه انسان بايد دلش را از آنها خالي كند. ماه رمضان، ماه تمرين و تربيت ما براي اين چيزهاست. ما بايد در اين راه قدم بگذاريم و حركت كنيم. اين باري كه بر دوش مجموعه ي مسئولان گذاشته شده است، بار سنگيني است و البته بسيار مسئوليت پُرافتخار. نظام جمهوري اسلامي، نظامي است كه ميخواهد سعادت مجموعه هاي انساني را با همان پيامي كه پيغمبران در طول تاريخ نبوتها آورده اند و به بشر رسانده اند، تأمين كند؛ و عملاً دارد پيام پيامبران را در مقابل پيام طواغيت عالم تصديق ميكند. طواغيت امروز هم هستند و بر اينها گران ميآيد و مقابله و معارضه ميكنند. راه پيروزي در اين چالش و رويارويي هم جز «ايستادگيِ همراه با ايمان و باورِ به خود و باورِ به راه خود» نيست؛ بايد راه را باور داشته باشيم: «آمن الرّسول بما انزل اليه من ربّه و المؤمنون كلّ آمن باللَّه»؛ يعني آحاد مؤمنينِ به

اين راه، دست به دست هم بدهند و ايستادگي كنند؛ ايستادگي نشان بدهند. اين راه پيشرفت و پيروزي است. اگر اين كار را بكنند، پيروزي قطعي است. ما اين را در طول اين بيست وهفت سال تجربه كرده ايم. در ميدانهاي گوناگون، آنجايي كه حرف خودمان را باور داشته ايم و پاي آن حرف ايستاده ايم، آنجا پيش رفته ايم. در دفاع مقدس همين پيش آمد؛ در حفظ اساس اين نظام مقدس، همين پيش آمده؛ در پيشرفت روزبه روز، بلكه ساعت به ساعتِ كشور در زمينه هاي مختلف، همين پيش آمده است. امروز شاخصهاي پيشرفت و توسعه را كه ما در كشورمان نگاه كنيم و با اول انقلاب مقايسه كنيم، اصلاً قابل مقايسه نيست. آن روز حدس هم نميشد زد كه با وجود آن مشكلاتي كه سر راه هست، بشود به اين نقطه رسيد؛ اما به توفيق الهي رسيديم. اين، بر اثر ايستادگي همراه با باور بود؛ و راهش همين است. اگر مسؤولان كوتاهي كنند، اين جزو گناهاني است كه تأثيرش نه فقط براي اشخاص خودشان، بلكه براي ملت، تأثير مخربي خواهد بود. گناهان مسئولان، علاوه ي بر گناهان شخصي آحاد مردم، يك سياهه اي از گناهان است كه مخصوص مسئولان است و يكي از آنها همين است: «كوتاهي كردن»؛ كاري را كه ميتوان انجام داد و ميبايد انجام داد، انجام ندادن. از جمله «دست درازي به اموال عمومي»، جزو گناهان من و شماست؛ يعني من و شما هستيم كه ميتوانيم مرتكب اين گناه بشويم؛ اما آحاد مردم نميتوانند. تأثيرش هم نسبت به سرقتي كه فلان آدم معمولي ممكن است بكند، به مراتب بيشتر و مضاعف است. «كُند كردن حركت عمومي كشور با ايجاد يأس»، يكي

ديگر از گناهان ماست. مردم را مأيوس كنيم، نيروي محركه را مأيوس كنيم و افق را در چشم آن كساني كه بايستي با شوق و اميد جلو بروند، تيره و تار نشان بدهيم؛ اين كُند كردن حركت مردم است؛ اين يك گناه بزرگي است. يكي از چيزهايي كه حركت كشور را كُند ميكند، تفرقه، اختلاف و دست به گريبان شدن است؛ اين ايجاد اختلاف يا دامن زدن به اختلاف، جزو گناهان مخصوص طبقه ي ماها مجموعه ي مسئولان و سياستمدارها - است. يا فساد اقتصادي؛ چه دست داشتن در فساد اقتصادي، چه چشم بستن بر فساد اقتصادي، چيزهايي است كه حركت عمومي كشور را كُند ميكند. فساد اقتصادي، هم خودش يك كُندكننده است، از جهت اينكه فساد است و مسئله ي ماليه ي عمومي كشور را دچار مشكل ميكند، هم انعكاسش در ذهن مردم از جهت ديگري موجب فساد است، كه نااميدي ايجاد ميكند؛ لذا چه شركت داشتن در يك فساد - العياذباللَّه و خداي نخواسته - چه ديدن و چشم بستن بر يك فساد؛ يا كشاندن مردم به فساد؛ نوع ادبيات، نوع حرف و كاري كه مردم را نسبت به مسائل مفسدانه جَري و گستاخ كند - چه فساد مالي، چه فساد امور جنسي و امثال اينها - كُند كردن حركت كشور است، و اينها گناهان ماست. ما بايد مراقب باشيم؛ «لعلّكم تتّقون»؛ يعني تقوا داشته باشيد. مكرر عرض كرده ايم كه تقوا، يعني مواظب خود بودن. تقوا يعني مراقب خودتان باشيد و با چشم باز خودتان را زير نظر بگيريد كه دست از پا خطا نكنيد. خيلي اوقات هست كه چشم ما به خطاهاي ديگران باز است، نگاه

ميكنيم ببينيم كجا يك اشتباهي، خطايي يا شبه خطايي كردند - كه آن را در ذهن خودمان حمل بر خطا بكنيم - اما چشم مان به خطاهاي خودمان بسته است؛ اين بد است. ما به عنوان شخص، به عنوان مسئول، به عنوان مدير - در هر رده اي - به اشكالات و خطاهاي خودمان نگاه كنيم. البته اين سخت است. براي انسان، تصديق كردن به خطاي خود، پيدا كردن خطاي خود و محكوم كردن خود، كار آساني هم نيست؛ اما اين كارِ سخت را بايد بكنيم. خداي متعال در معرض قيامت، در آن دادگاه سخت و دشوار، يقه ي ما را خواهد گرفت و از ما سؤال ميكنند؛ و اگر حالا فكرش را نكنيم، آنجا در جواب درميمانيم. اين دعاها و كلمات مأثور ائمه (عليهم السّلام) در اين ايام و شبها، ياد دادنِ نوعِ ارتباط ما با خداست كه بتوانيم دائم روي خودمان اثر بگذاريم و خودمان را اصلاح كنيم. در دعاي ابوحمزه داريم كه: «اللّهم فارحمني اذاً قطعت حجّتي و كلّ عن جوابك لساني و طاش عند سؤالك ايّاي لبّي»؛ خدايا! آن لحظه اي كه در پاسخ به سؤال و مؤاخذه ي تو دست من از استدلال خالي بماند و نتوانم استدلال بكنم - چرا اين اقدام را كردي؟ چرا اين اقدام را نكردي؟ حالا از ما سؤال كنند، همين طور پشت سر هم محاجه ميكنيم، استدلال ميكنيم؛ اما آنجا دستمان از استدلال خالي خواهد ماند؛ چون حقايق روشن است؛ آنجا ديگر جاي پشتِ هم اندازي نيست - آنجا به من رحم كن؛ چون «و كلّ عن جوابك لساني»؛ زبان انسان در مقابل سؤال و مؤاخذه ي الهي بند ميآيد. «و طاش عند سؤالك

ايّاي لبّي»؛ و ذهن انسان به هم ميريزد. بايد فكر آنجا را كرد. امروز من و شما در فرصت حيات و در فرصت نفس كشيدن،ميتوانيم؛ و راهش هم همين مراقبت است و مراقبت هم در اين ماه حاصل ميشود و ميتوان اين مراقبت را حاصل كرد. اين، حرف و عرض اصليِ ماست. البته مخاطبِ درجه ي يكِ اين توصيه ها هم خودِ اين بنده هستم؛ چون از همه ي شماها بيشتر احتياج دارم كه اين مراقبت را داشته باشم. حالا ميگوييم، شايد ان شاءاللَّه خداي متعال اثري بگذارد و در اين كلمات قرار بدهد؛ تا هم بر دل خود ما اثر كند، هم بر دل شما. و اما چند توصيه هم داريم كه عرض ميكنيم: يك توصيه، همين مسئله ي اختلاف است. مسئولان، سياستمدارها، مديران گوناگون و بخشهاي مختلف - در دولت، در مجلس، در بخشهاي تبليغاتي، در بخشهاي قضايي و گروههاي گوناگون - مراقب باشند؛ زيرا اختلاف، به كشور لطمه ميزند. ما خوشبختانه در طول اين سالهاي متمادي در مقابل پتكهاي شكاف درست كن ايستادگي و مقاومت كرديم. به قصد ايجاد شكاف در اين سد، پتكهاي سختي وارد آوردند؛ اما نظام مقاومت كرد. در همه ي دورانها از اوايل انقلاب تا امروز، تشتّت، گفتگو و بگومگو بوده، چه در دوران حيات مبارك امام (رضوان اللَّه عليه)، چه بعد از او تا امروز؛ ليكن يك كمربندِ اعتقادي و ايمانيِ محكمي هميشه مانع شده از اينكه طرفين از دو طرف بيفتند و سقوط كنند. اگر كساني هم به صورت نادر و تك تك از اين قاعده ي كلي استثناء شدند، آنها در واقع به خودشان ضربه و لگد زدند و نتوانستند يكپارچگي نظام را از بين ببرند. يك

وقتي حتّي سياست رسميِ دشمنان شد؛ گفتند بايستي ما در سطوح بالاي نظام شكاف ايجاد كنيم؛ نشد و نتوانستند. البته خيلي هم فشار آوردند؛ ولي مسئولان به توفيق و كمك الهي مقاومت كردند. حالا هم همين تلاشها را دارند ميكنند. البته امروز بحمداللَّه يكپارچگي اي كه در مجموعه ي نظام مشاهده ميشود، از هميشه بهتر و بيشتر است. اتحاد و ائتلاف و الفت قلبي عميق تر از هميشه است؛ ليكن اين توصيه ي من، باز يك توصيه ي لازمي است؛ مراقب باشيد! دشمن بيدار است و سعي در ايجاد اختلاف و شكاف ميكند. اين، يكي از چيزهايي است كه به نظر ما، همه بايد مراقب باشند. حالا اختلاف سليقه البته هست، حتّي اختلاف ذهن و فكر و مباني مختلف هم در برخي جاها هست؛ اينها اشكالي ندارد. در زمينه هاي اقتصادي ممكن است اختلاف نظر باشد، در زمينه هاي سياسي هم ممكن است اختلاف نظر باشد؛ ما اينها را نكوهش نميكنيم؛ اختلاف نظر باشد؛ اما اين اختلاف نظر به شقاق، نفاق، دست به گريبان شدن، يكديگر را بر زمين زدن، نبايد برسد. در مقابل دشمن، همه بايد متحد و متفق باشند. آنجايي كه نظام با كليتِ خود يك حرفي ميزند، همه بايد پشت سر آن حرف بايستند؛ ولو در ده مورد ديگر هم با هم اختلاف داشته باشند. اين چيزي بوده كه تا امروز بحمداللَّه وجود داشته و بعد از اين هم بايد باشد. يك نكته ي ديگر اينكه، همه بايد دستگاههاي اجرايي را تقويت كنند؛ يعني دستگاههايي كه وسط ميدانند: قواي سه گانه و در درجه ي اول قوه ي مجريه و دولت - كه بيشترين بار اجرائيات كشور بر دوش اوست و مسئوليتش از همه سنگينتر است - همه بايد

مراقبت كنند. كمك به دولت، كمك به كشور است؛ از هر جناحي ميخواهد باشد. همه تان يادتان هست، ديديد كه دولتهاي مختلف از زماني كه بنده اين مسئوليت را داشتم، مورد حمايت من بودند. اين معنايش اين نبوده كه من با سياستهاي آن دولتها در همه جا موافق هستم، نه؛ تصريح هم ميكردم و ميگفتم كه با بعضي از سياستهايشان در زمينه هاي مختلف موافق نيستم؛ اما كليت دولتها را من هميشه حمايت كرده ام. مواظب باشيد دولت به خاطر اختلاف نظر، اختلاف سليقه، اختلاف مذاق و اختلاف جناح مورد تضعيف قرار نگيرد. دولت را بايد نگه داشت. همه بايد رئيس جمهور را مورد تكريم قرار بدهند و اين را همه يك اصل بدانند. اينكه افرادي بيايند و سعيشان اين باشد كه دولت را ناكارآمد جلوه بدهند، اين خدمت به كشور نيست. اگر عقيده شان هم اين است، اين عقيده را بايست به يك نحوي به گوش خود مسئولان دولتي يا مسئولاني كه ميتوانند اثرگذار باشند، برسانند؛ اما تبليغِ ناكارآمدي دولت را در بين مردم كردن، آن هم غيرمنصفانه، صحيح نيست. اگر واقعيت هم ميداشت، نبايد به شكل تبليغاتي و داد زدنِ بر سر كوچه و بازار ظاهر ميشد؛ چه برسد به آنجايي كه واقعيت هم ندارد و غيرمنصفانه است. دولت با جديت و تلاش خوب، كارِ پرحجم و متكي به محاسبه انجام ميدهد، حالا گيرم كه در فلان مسئله ي اقتصادي ممكن است نظري داشته باشد كه با نظر فلان كارشناس يكسان نباشد؛ خوب نباشد؛ اين، از اهميت و ارزش كار دولت نميكاهد. امروز همه دارند مي بينند؛ ما هم داريم مي بينيم و ديگران هم شاهدند كه حجم كار متراكمي كه

دولت انجام ميدهد، انصافاً درخورِ تحسين و ستايش است؛ كارِ خيلي خوبي است. انتقادهاي غيرمنصفانه نشود. برخورد با دستگاههاي ديگر هم بايد همين طور باشد. مجلس مركز تصميم گيري درباره ي برنامه هاي اساسي و همه جانبه ي كشور است و مجلس هم نبايد تضعيف شود. قوه ي قضاييه هم نبايد تضعيف شود. انتقاد كردنِ صحيح و عاقلانه، غير از حرف زدن به شكلي است كه يك دستگاه را ناكارآمد نشان بدهند و ناموفق جلوه بدهند؛ چه حق باشد، چه ناحق، غلط است. در درجه ي اول، همه بايد به دولت و به دستگاههاي ديگر كمك كنند. از همديگر گله گزاريهاي افراطي نكنند. بنده چون در معرض مراجعه ام - حالا به صورت خصوصي به من، هيچ اشكالي ندارد - اشخاص و مسئولاني ميآيند و اين از آن، آن از اين، گله هايي دارند، شكوِه هايي دارند؛ گاهي بجا، گاهي نابجا، ايرادي ندارد؛ به ما بگويند خوب است؛ اما اين گله گزاريها نبايستي در سفره ي مردم گذاشته شود. مردم چه تقصيري كرده اند؟! جلوِ مردم دست به يقه شدن و با هم يك و دو كردن، مردم را دل شكسته ميكند. چرا ما بايد مردم را دل شكسته كنيم؟ مردمِ به اين خوبي؛ مردمي كه اين طور پشتوانه ي نظامند؛ مردمي كه بزرگترين قدرت را به اين نظام مقدس دادند كه بتواند در سخت ترين ميدانها مثل كوه بايستد. اين را مردم كردند؛ ما كه از خودمان چيزي نداشتيم. مردم را نبايستي دل شكسته كرد. بعضي از بگومگوها هم هست كه آدم مي بيند اين بگومگوها، آن مقداري كه اهميت دارد، بعضي از تبليغات آنها را چند برابر داراي اهميت ميكند! آن وقت بارِ سنگينش روي دوش ملت ميافتد؛ همين گفتگوهايي كه راجع به مسئله ي پايان

جنگ و قطعنامه اتفاق افتاد. البته اگر اين بگومگوها نشود، بهتر است؛ اما وقتي شد، نبايستي درباره ي تأثيرش، آن چنان اغراق گونه حرف زد كه گويا يك حادثه ي عظيمي اتفاق افتاده است؛ نه. حقيقت را درباره ي مسئله ي جنگ، همه ي مردم و مسئولان ما ميدانند. در جنگ، مسئولان نظامي و سياسي، همه شان تلاش كردند و همه شان خدمت كردند. ما اينها را به چشم خودمان از نزديك مشاهده كرديم؛ همه شان هم ضعفهايي داشتند. اينها چيزهايي نيست كه بتوان انكارشان كرد. سياستمدارها هم ضعفهايي داشتند، نظاميها هم ضعفهايي داشتند؛ اما بي ترديد، خدماتشان از ضعفهايشان بيشتر بوده است. برآيند اين ضعفها و اين خدمات، هميني بود كه اتفاق افتاد كه امام تصميم گيري كردند. اينها با جزئيات دقيقش، يقيناً در زمان خود، به تدريج در معرض اطلاع مردم قرار خواهند گرفت و مردم ميدانند، اما آنچه كه من عرض ميكنم، اين متن واقع است كه حالا ان شاءاللَّه اينها يك روز مستدل خواهد شد. برآيند همه ي اين تواناييها و ضعفها و موفقيتها و خوبيها و كوتاهيها، همين بود كه اتفاق افتاد؛ و اين به معناي شكست نبود و مطلقا به معناي تسليم طلبي نبود. امام مظهر استقامت و ايستادگي و مظهر اميد به آينده و پيشرفت به سمت آينده ها بود. در جنگ هم همين طور عمل كرد؛ در پذيرش قطعنامه هم همين طور عمل كرد؛ در اعلاميه هاي خود و بيانيه هاي خود هم همين طور عمل كرد؛ اين راه را به ما هم ياد داد و ما هم در همين راه قدم گذاشتيم و به فضل و به كمك الهي، در همين جهت هم پيش خواهيم رفت؛ بدون هيچ گونه تعلّل و تباني؛ به حول و قوّه ي خداوند. آنچه كه

در منش انقلاب اسلامي - كه امام مظهر و نماد كامل آن بود - ميتوان به روشني از آن سخن گفت، عبارت است از شجاعتِ همراه با تدبير. در انقلاب اسلامي هيچ وقت چشم بسته تير به تاريكي انداختن وجود ندارد و نداشته - در برنامه هاي جمهوري اسلامي از اول تا حالا، چنين چيزي نبوده است - و امروز هم نيست و در آينده هم به توفيق الهي نخواهد بود. اينكه چشم مان را ببنديم و شمشير را دور سرمان بگردانيم، نداريم. با چشم باز و مدبّرانه؛ منتها با دليري، با برآورد درست از تواني كه خداي متعال در جسم يك ملت مؤمن و عازم قرار داده و با تاكتيكها و روشهاي گوناگون، و به اقتضاء حركت ميكنيم. در جنگ، عقب نشيني يك تاكتيك است؛ عقب نشيني فرار نيست - اين را آدمهايي كه جنگ را ديده اند، خوب ميدانند، مي فهمند - همچناني كه پيشروي تاكتيك است، عقب نشيني هم تاكتيك است. يك جا فرمانده لازم ميداند عقب نشينيِ تاكتيكي بكند، كه اگر نكند، خيانت است؛ همچناني كه اگر آنجايي كه بايد پيشروي كند، پيشروي نكند، خيانت است. فرق عقب نشيني تاكتيكي با فرار چيست؟ تفاوتش اين است كه تحت انتظام فرماندهي و يك عمل منضبط است. فرار، يك عمل غيرمنضبط است و ناشي از رها شدنِ آن ريسمان محكمي است كه انسان به آن چنگ زده و ناشي از خالي شدن و تهي شدن است. آنجايي كه لازم است، به جلو حركت ميكنيم؛ آنجايي كه لازم است، با تندي؛ آنجايي كه لازم است، با كندي؛ آنجايي كه لازم است، يك قدم به عقب، دو قدم به جلو. خداي متعال هم كمك ميكند. در

قضيه ي هسته اي هم همين كار شده و بعد از اين هم خواهد شد. ما آن دو سال، دو سال و نيم، آن مشي اي كه داشتيم، اگر آن مشي را نميكرديم، امروز ممكن بود خودمان را ملامت كنيم، بگوييم چرا آن راه را تجربه نكرديم؟ حالا نه، با دلِ قرص و با ديد روشن، ميدانيم داريم چه كار ميكنيم. آن راه را هم تجربه كرديم و ديديم؛ هيچ كس احتجاجي بر عليه دستگاه و نظام، نسبت به اين ممشايي كه آقاي رييس جمهور در باب مسئله ي هسته اي تشريح كردند، ندارد. راه همين است. ما آن راه ديگر را هم تجربه كرديم؛ روشن شد. البته روشن بود، حالا سندهاي اينها هم يك روزي ان شاءاللَّه منتشر خواهد شد. كلمه كلمه ي حوادث اين روزهاي گوناگون ثبت و يادداشت و ضبط شده است؛ يك روزي در اختيار افكار اين ملت قرار خواهد گرفت و ان شاءاللَّه روشن خواهد شد كه در اين مدت چه گذشته است. آن روز هم معلوم بود، منتها خوب، لازم بود. آن حركت، حركتِ لازمي بود و آن انجام گرفت. امروز هم اين حركت، حركتِ درستي است. سياست ما در مورد مسئله ي هسته اي، سياست روشني است: پيشرفت، پافشاري برحق ملت ايران بدون عقب نشيني؛ البته با منطق روشني كه داريم. هدف هم هدفِ انساني و روشني است. در آن زمينه ي بگومگوها، اين را عرض بكنم كه مراقب باشيد كساني گوش خوابانده اند كه نسبت به انقلاب و نظام، و نسبت به شخص امام، عقده گشايي كنند و براي آن بهانه پيدا كنند. نبايد بهانه به دست آنها داد. اين را همه توجه داشته باشند. در مسائل داخلي، يكي دو تا نكته ي كوتاه و

كوچك عرض بكنيم و به عرايضمان پايان بدهيم. يكي مسئله ي انتخابات است. انتخابات خيلي مهم است؛ هر دو انتخابات؛ هم انتخابات مجلس خبرگان، هم انتخابات شوراها در حدّ خود، در سطح خود و در جاي خود، مهم است. همه بايستي نسبت به اين انتخابات احساس تكليف كنيم؛ هم مسئولان، هم آحاد مردم و هم مجموعه هاي گوناگون سياسي و اجتماعي، و فعالاني كه در كشور هستند. اولاً سلامت اين انتخاباتها مهم است، كه خوشبختانه مسئولان كشور به اين توجه دارند، ما هم هميشه تأكيد كرده ايم و حالا هم هست. بايد از آراي مردم به طور كامل صيانت بشود. در همين اندازه از لحاظ اهميت، حفظ سلامت فضاي انتخابات، قبل از شروع انتخابات است - مثل همين حالا كه به تدريج نام نويسيها شروع شده و مقدمات انتخابات فراهم شده است و تا زمان انتخابات، زمان زيادي نمانده - كه بايستي سلامت فضا را حفظ كنيد. بعضي فضاي انتخابات را خراب ميكنند؛ تخريب كردن، اهانت كردن و خُرد كردن شخصيتهاي گوناگون، همه بر خلاف اقتضاي سلامت انتخابات است. هم مطبوعات، هم راديو و تلويزيون، هم كساني كه به ابزارهاي گوناگون ارتباط جمعي ديگري مجهز هستند - رايانه ها و شيوه هاي رايانه اي - هم كساني كه يك منبري براي سخن گفتن دارند؛ مثل خطباي جمعه و نمايندگان مجلس شوراي اسلامي؛ همه توجه داشته باشند كه «تخريب، فضاي انتخابات را خراب ميكند». شما از آن كسي كه به او علاقه منديد، دفاع كنيد؛ هيچ مانعي ندارد؛ اما به آن كسي كه رقيب اوست، مطلقا حمله نكنيد؛ تخريب نكنيد. اين تخريب و اين حرف زدنها و اهانت كردنها، نه حجيت دارد براي مستمعان، و نه

جايز است؛ به خاطر اينكه فضا را خراب ميكند. بنابراين مسئله ي حفظ سلامت خودِ انتخابات و حفظ سلامت فضاي انتخابات، خيلي مهم است. همه سعي كنند مشاركت عمومي را تضمين و به تحقق يافتن آن كمك كنند. آحاد مردم هم مخاطبند، كه حالا ما ان شاءاللَّه ديدارهاي چندگانه اي با آحاد مردم و با عموم ملت در عيد فطر و قبل از آن - اگر عمري باشد - خواهيم داشت و به آنها عرض ميكنيم. به شما هم حالا عرض ميكنيم، همه در اين جهت كمك كنند. مسئله ي دخالت نيروهاي نظامي در انتخابات، بر زبانهايي از سياستمدارها جاري شده، كه اين واقعيت ندارد و ظلم به نيروهاي نظامي هم هست، كه اينها را متهم كنند. مي بينيد سالهاي متمادي است كه در انتخابات، به درخواست وزارت كشور، فقط نيروهاي انتظامي براي حفاظت از صندوقها به آنها كمك ميكنند و هيچ دخالت ديگري نيست؛ منتها در عين حال، ما تأكيد ميكنيم - مخصوص نيروهاي نظامي هم نيست، نيروهاي دولتي كلاً - كه در مسائل انتخابات، نبايد دخالت بكنند؛ بگذارند مردم و گروهها در تهيه ي فهرستهاي نامزدهاي انتخاباتي آزاد باشند. مسئولان دولتي و كساني كه دستشان به كارهاي اجرايي بند هست، اينها هيچ دخالتي نكنند. و بگذارند مردم خودشان اين كارها را انجام بدهند؛ يعني شخصيتهايِ اشخاصِ مسئول دولتي در نتايج انتخابات اثر نگذارد. بگذاريد تبليغ بكنند و مردم با رقابت آماده، عمل بكنند. نكته ي آخر هم مربوط به مسائل بين المللي است. در منطقه با قضاياي لبنان، با قضايايي فلسطين و پيش از اينها با قضاياي عراق، همه ي علائم، نشان شكستِ سياستهاي امريكا را در اين منطقه نشان ميدهد. از

وقتي كه مسئله ي عراق شروع شده، همين طور پي درپي، يكي پس از ديگري، نشانه هاي شكست سياستهاي امريكا ديده ميشود. بعد هم كه در قضاياي فلسطين و انتخابات فلسطين و دولت حماس، و بعد هم كه اين قضيه ي پرحماسه ي لبنان و اين شجاعت و فداكاريِ جوانان مؤمن؛ اينها شكست سياستهاي امريكاست. امريكا درصدد جبران است و يكي از كارهايي كه ميكنند - كه اين را بايد توجه داشت - اين است كه در منطقه سعي كنند كانون مركزي اين حماسه و حركت را كه جمهوري اسلامي است، دچار انزوا كنند. البته تا به حال نتوانسته اند و ان شاءاللَّه نميتوانند؛ اما بايد هم ما، هم دولتهاي همسايه ي ما، هم دولتهاي منطقه كلاً، و هم فعالان سياسي منطقه، همه هُشيار باشند. اين مسئله ي هلال شيعي كه مطرح كردند، براي اين بود كه جامعه ي اهل سُنّت را بترسانند. اين مسئله ي قدرت فرامنطقه اي ايران - كه همين طور دائم امريكاييها و رسانه هايشان تكرار ميكنند كه ايران يك قدرت بزرگ شد، يك قدرت فرامنطقه اي شد - بيش از آنچه كه بخواهند يك واقعيتي را منصفانه بيان كنند، نظرشان اين است كه دولتهاي خليج فارس، دولتهاي عربي و دولتهاي همسايه را بترسانند؛ بگويند حواستان جمع باشد كه ايران آمد! ايران امروز قدرت نشده؛ ايران از آن روزي كه خورشيد انقلاب طلوع كرد، يك قدرت شد؛ در اين هيچ شكي نيست. آنچه كه در اين سالها اتفاق افتاده، نشانه هاي اين قدرت است كه به تدريج بروز كرده و بعد از اين هم بيشتر بروز خواهد كرد؛ منتها اين قدرت، متعرّضِ هيچ كشوري و هيچ دولتي نيست؛ تهديد براي هيچ كشور و هيچ دولتي نيست؛ سر ستيز با

هيچ دولتي و هيچ كشوري ندارد؛ بلكه طرفدار حق و عدالت است؛ از عدالت دفاع ميكند؛ با ظلم و تجاوز و طغياني هم كه در سطح بين المللي مشاهده ميشود، متنفّر است و با آن مقابله ميكند. تهديد ملتها و دولتهاي همسايه نيست؛ اين را توجه داشته باشند. جمهوري اسلامي بحمداللَّه يك دولت، يك كشور و يك نظام مقتدري است كه اقتدارش به خاطر تمسّك به دين و اصول اسلامي و تكيه ي به ملت است و هر كشور و دولتي كه به ملت خود متكي باشد، همين طور مقتدر خواهد بود. ما هم از خداي متعال ميخواهيم و سعي ميكنيم كه تمسّك ما را به دين، روزبه روز بيشتر كند و ارتباط و اتصال ما را با ملتمان هم، روزبه روز مستحكمتر كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

خطبه هاى نماز جمعه ى تهران به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامي

خطبه هاي نماز جمعه ي تهران به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامي خطبه اول بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

«والحمدللَّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نتوجّه اليه و نستغفره و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشير رحمته و نذير نقمته سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المعصومين و صحبه المنتجبين اللّهم صلّ علي وليّك و حجّتك صاحب الزّمان و مظهر الايمان و معلن احكام القرآن و صلّ علي ائمة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين». روز نوزدهم ماه مبارك رمضان، روز قدر و روز ضربت خوردن مولا و سرور پرهيزگاران عالم، اميرالمؤمنين(عليه الصّلاة والسّلام) است. در آغاز عرايض، همه ي شما برادران و خواهران و خودم را به ذكر الهي، ياد خداوند و رعايت

تقواي الهي توصيه ميكنم. روزه ي اين ماه، عبادات اين ماه، اعمال شبهاي قدر در اين ماه و تلاوت قرآن، يكي از مهمترين آثارشان، اين است كه دل ما، دلهاي پرهيزگار و با تقوا بشود. در اين خطبه ي اول، يك جمله ي مختصري در باب دعا عرض كنيم؛ چون علاوه بر اينكه اين ماه رمضان، ماه دعاست، شبها و روزهاي قدر هم شبها و روزهاي مخصوصِ دعا كردن است؛ از اين فرصت استفاده كنيم. بعد هم چند جمله اي درباره ي امير مؤمنان عرض خواهيم كرد. درباب دعا، خلاصه ي عرض ما اين است كه دعا، مظهر بندگيِ در مقابل خداوند و براي تقويت روح عبوديت در انسان است، و اين روح عبوديت و احساس بندگي در مقابل خداوند، همان چيزي است كه انبياي الهي از اول تا آخر، تربيت و تلاششان متوجهِ اين نقطه بوده است كه روح عبوديت را در انسان زنده كنند. سرچشمه ي همه ي فضائل انساني و كارهاي خيري كه انسان ممكن است انجام بدهد - چه در حوزه ي شخصي، چه در حوزه ي اجتماعي و عمومي - همين احساس عبوديت در مقابل خداست. نقطه ي مقابل اين احساس عبوديت، خودبيني و خودخواهي و خودپرستي است؛ منيّت است. اين منيّت است كه در انسان، منشأ همه ي آفات اخلاقي و عوارض و نتايج عملي آنهاست. منشأ همه ي اين جنگها و كشتارهاي عالم، و ظلمهايي كه به وقوع ميپيوندد و منشأ همه ي فجايعي كه در طول تاريخ اتفاق افتاده - و شما خوانده ايد، شنيده ايد يا امروز مشاهده ميكنيد - احساس منيّت و خودخواهي و خودبيني در مجموعه اي از انسانهاست كه سرچشمه ي اين فساد و نابساماني، در زندگي آنهاست. عبوديت نقطه ي مقابل

اين خودخواهي و منيّت و خودپرستي است. اگر اين خودبيني و خودخواهي در مقابل خداوند متعال باشد - يعني انسان خود را در مقابل پروردگار قرار بدهد - نتيجه ي آن در انسان، طغيان است: طاغوت. طاغوت هم فقط پادشاهان نيستند؛ هركدامِ از ما انسانها ممكن است در درون خودمان - خداي نكرده - يك طاغوت و يك بت تربيت كنيم و پرورش بدهيم. در مقابل خدا سركشي كردن و خودبيني داشتن، نتيجه اش عبارت از رشد طغيان در انسان است. اگر اين خودبيني در مقابل انسانهاي ديگر باشد، نتيجه اش ميشود ناديده گرفتن حقوق ديگران؛ تجاوز و دست درازي به حقوق اين و آن. اگر اين خودبيني در مقابل طبيعت واقع بشود، نتيجه اش ميشود تضييع محيط طبيعي؛ يعني آنچه كه امروز به حق درباره ي مسئله ي محيط زيست در دنيا اهتمام هست. ناديده گرفتن محيط طبيعي زيست انسان هم، نتيجه ي طغيان، خودبيني و خودخواهي در مقابل طبيعت است. دعا ضد همه ي اينهاست. دعا كه ميكنيم، در واقع اين حالت خشوع را در خود به وجود مي آوريم و خودبيني و خودخواهي را در خود سركوب ميكنيم، و در نتيجه، جهان هستي و محيط زندگي انسانها از طغيان و تجاوز به حقوق و طبيعت محفوظ ميماند. لذا فرمود: «الدّعا مخ العبادة»؛(1) مغز هر عبادتي، دعاست. عبادات براي همين است كه بتواند انسان را در مقابل خداي متعال خاشع و دلش را نيز مطيع و تسليم كند. اين اطاعت و خشوع در مقابل خداوند هم از نوع تواضع و خشوع و خضوع انسانها در مقابل يكديگر نيست؛ بلكه به معناي خشوع و خضوع در مقابل خير مطلق، جمال مطلق، حُسن مطلق و

فضل مطلق اوست. لذا دعا، يك نعمت است و فرصت دعا كردن، يك نعمت است. در وصيت اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) به امام حسن مجتبي(عليه السّلام) اين معنا وارد شده است: «اعلم انّ الّذي بيده خزائن ملكوت الدّنيا والاخرة قد اذن لدعائك و تكفّل لاجابتك»؛(2) خداي متعال كه همه ي قدرت آسمان و زمين در قبضه ي توانايي اوست، به تو اجازه داده كه با او دعا كني و حرف بزني و از او بخواهي. «وامرك أن تسأله ليعطيك»؛(3) از او مطالبه كني تا او هم به تو عطا كند. اين رابطه ي درخواست كردن و گرفتن از خدا، مايه ي تعالي روح انسان است و همان تقويت كننده ي روح عبوديت است. «و هو رحيم كريم لم يجعل بينك و بينه من يحجبك عنه»؛(4) خداي متعال بين خودش و تو، واسطه اي، فاصله اي و حجابي قرار نداده است. هر وقت با خدا شروع كنيد به سخن گفتن و عرض نياز كردن، خداي متعال صدا و درخواست شما را ميشنود. با خدا هميشه ميشود همزبان شد، ميشود گفتگو كرد، ميشود مأنوس شد و ميشود از او درخواست كرد. اين براي بشر، فرصت و نعمت خيلي بزرگي است. مهمترين خاصيت دعا - كه من قبلاً هم درباره ي آن قدري صحبت كرده ام -. همين ارتباط با خدا و احساس عبوديت در مقابل خداوند، بزرگترين اثر و خاصيت خداست؛ از خدا خواستن، كه آن وقت خداي متعال هم اجابت خواهد كرد. البته اجابت الهي از طرف پروردگار، هيچ قيد و شرطي ندارد؛ اين ما هستيم كه با اعمال خودمان مانع اجابت ميشويم؛ ما هستيم كه موجب ميشويم دعاي ما مورد اعتنا قرار نگيرد، كه خود

همين، يكي از معارفي است كه ميتوان از دعا استفاده كرد و يكي از خصوصيات دعا، همين است. يكي از بركات ادعيه ي مأثوره اي كه از ائمه(عليهم السّلام) رسيده اين است كه اين دعاها پُر از معارف الهي است. صحيفه ي سجاديه، دعاي كميل، دعاي مناجات شعبانيه، دعاي ابي حمزه ثمالي - و بقيه ي دعاهايي كه وارد شده است - پُر از معارف الهي است كه اگر كسي اينها را بخواند و بفهمد، علاوه ي بر آن ارتباط قلبي و اتصالي كه به ذات اقدس الهي و حضرت ربوبي پيدا ميكند، يك مبلغ عظيمي از معارف را هم از اين دعاها فرا ميگيرد. من به جوانها قوياً توصيه ميكنم كه به ترجمه ي اين دعاها توجه كنند. اين دعاهاي عرفه و ابي حمزه، پُر از معارف است. اينكه در دعاي كميل ميخوانيم: «اللّهم اغفرلي الذّنوب الّتي تحبس الدّعا؛ اللّهم اغفرلي الذّنوب الّتي تنزل البلا» يا «تنزل النقم»، همه ي اينها معارف الهي است؛ يعني معنايش اين است كه ما افراد بشر، گاهي خطاها و گناهاني ميكنيم كه اين گناهان مانع از اين ميشود كه دعاي ما مورد اجابت قرار بگيرد و قبول بشود؛ گناهاني از ما سرميزند كه اين گناهان بلا را براي ما به ارمغان مي آورد. گاهي بلاهاي عمومي و ملي، براثر گناهاني به وجود مي آيد و البته اعلام نميشود كه اين بلا براي اين گناه به وجود آمد؛ اما وقتي افرادِ صاحب تدبر، فكر و تدبر كنند، ميفهمند كه اين بلا از ناحيه ي چه عملي متوجه اين ملت شد. بعضي اوقات اثرِ اعمال سريع است و بعضي با فاصله است؛ اينها را دعا به ما ميگويد. يا وقتي در دعاي ابوحمزه

عرض ميكنيم: «معرفتي يا مولاي دليلي عليك و حبّي لك شفيعي اليك»؛ اين كه من تو را ميشناسم، خود اين، راهنماي من به سوي توست؛ اين كه من تو را دوست ميدارم و محبت تو در دل من هست، خودش شفاعت كننده ي من پيش توست. «و انا واثق من دليل بدلالتك و ساكن من شفيعي الاّ شفاعتك»؛ من وقتي اين راهنما را مشاهده ميكنم، اين معرفت خودم به تو را - كه راهنما و دليل من است - نگاه ميكنم؛ وقتي اين محبتي را كه به تو دارم، مورد ملاحظه قرار ميدهم، ميبينم اين تو هستي كه اين محبت و دلالت را به وجود آوردي؛ تويي كه داري كمك ميكني. ببينيد اين، چشم انسان را باز ميكند؛ اين، يك معرفتي را ايجاد ميكند؛ اين از معارف الهي است؛ كمك الهي، توفيق الهي و عنايت الهي است؛ اينها را در دعاها ميتوان پيدا كرد. بنابراين قدر دعا را بدانيد. دعا، خواندنِ خداست؛ حالا ميتواند به زبان فارسي يا به زبان خودتان باشد؛ هرچه كه ميخواهيد با خدا حرف بزنيد؛ اين، دعاست. هرچه ميخواهيد با او در ميان بگذاريد. گاهي هم حاجت خواستن نيست، فقط اُنس با خداست. حاجات هم مختلف است؛ گاهي كسي از خداي متعال، رضاي او را ميخواهد يا مغفرت او را مطالبه ميكند، اين يك جور حاجت است. يك وقت هم انسان چيزهاي مادي را درخواست ميكند؛ هيچ مانعي ندارد. خواستن از خدا - هر چيزي و به هر زباني - خوب است. و همين خواصي را كه عرض كرديم (ارتباط با خدا و احساس بندگي) دارد. البته دعاهاي مأثور از ائمه(عليهم السّلام) بهترين

مضامين در زيباترين الفاظ و سرشار از معارف الهي است كه قدر آنها را بايد دانست و بايستي به آنها متوسل شد. درباره ي اميرالمؤمنين هم يك جمله عرض بكنيم. زندگي اميرالمؤمنين، زندگيِ يك مسلمان كامل و يك انسانِ تراز عالي به شمار ميرود؛ الگو، اميرالمؤمنين است. دوره ي زندگي اميرالمؤمنين، كودكي و نوجواني او، در آغوش پيغمبر و تحت تربيت پيغمبر بوده است و اصلاً در دامان پيغمبر رشد پيدا كرده و با تربيت او تربيت شده است. در دوران اول جواني و نوجواني، مسئله ي بعثت و حوادث دشواري كه با بعثت پيغمبر، براي آن بزرگوار پيش آمد و اميرالمؤمنين دائم متصل به پيغمبر بود و همه ي اين حوادث را اميرالمؤمنين تجربه كرد. از اول بعثت تا آن روزي كه بعثت و رسالت اعلام شد، حمله ها و سختيها شروع شد. خودِ اميرالمؤمنين ميفرمايد: «لقد كنت اتّبعه اتّباع الفصيل اثر امه»؛ مثل برّه اي كه دنبال مادرش حركت ميكند، دائم متصل به رسول خدا بودم. «يرفع لي في كلّ يوم من اخلاقه علما و يأمرني بالاقتداء به»؛ هر روز، با عمل و اخلاق خود، يك درس و دانش جديدي به من مي آموخت و از من ميخواست كه به آن عمل كنم. پيغمبر اين شخصيت والا و ملكوتي را تربيت ميكرد و ميساخت. «و لقد كان يجاور في كل سنة بحراء»؛ هر سال مدتي را در غار حراء ميگذرانيد. «فأراه و لايراه غيري»؛ من ميرفتم او را ميديدم؛ هيچ كس غير از من به سراغ او نميرفت و او را نميديد. «و لم يجمع بيت واحد يومئذ في الاسلام غير رسول اللَّه(صلّي اللَّه عليه و آله) و خديجة و انا ثالثهما»؛

تنها خانه اي كه اهل آن، مسلمان بودند، خانه ي ما بود؛ پيغمبر بود، خديجه بود و من. «اري نور الوحي و الرّسالة و اشمّ ريح النّبوة»؛ نور پيغمبري را ميديدم؛ عطر دلپذير نبوت را استشمام ميكردم. اميرالمؤمنين اين چنين پرورش پيدا كرد. آن وقت قضاياي بعثت و سختيها پيش آمد؛ آن روزي كه پيغمبر خدا و مسلمانها را از مكه بيرون كردند و آنها مجبور شدند به شعب ابي طالب - آن درّه و شكاف كوه كه متعلق به ابي طالب بود؛ جاي بي آب و علف - پناه ببرند، اميرالمؤمنين هفده سالش بود. جوان هفده ساله وارد شعب ابي طالب شد و بيست ساله بودند كه با آن روش معجزآسا بيرون آمدند. وقتي پيغمبر به طائف رفتند تا شايد بتوانند در آنجا اثري بگذارند - كه ده روز در طائف ماندند - اميرالمؤمنين همراه پيغمبر بود؛ كه آنجا اشراف و ثروتمندان طائف فهميدند كه پيغمبر اكرم به طائف آمده است، غلامان و نوكران و مردم كوچه و بازار را تحريك كردند و آنها به پيغمبر سنگ زدند؛ آنجا اميرالمؤمنين ايستاد و از پيغمبر دفاع كرد. آن شبي كه براي اولين بار، چند نفر از بزرگان مدينه مخفيانه به خانه ي قديميِ عبدالمطلب آمدند و براي بيعت، كنار پيغمبر نشستند و كفار قريش اطلاع پيدا كردند و آمدند اطراف آن خانه را گرفتند تا حمله كنند، آن كساني كه آمدند دفاع كردند، اميرالمؤمنين و جناب حمزه بودند. اين جوان - جوان مؤمن، جوان نوراني، جوان متصل به منبع وحي، مؤمن واقعي، پرهيزگار و پاكيزه ي كامل - تمام اين دوران سيزده ساله و همه ي وجودش را وقف دفاع از رسالت و پيغمبر

كرد. سخت ترين كارها را هم در هنگام هجرت پيغمبر، اميرالمؤمنين به عهده گرفت؛ يعني منتقل كردن زنان (فواطم) و دادن اماناتي كه دست پيغمبر بود و بعد رساندن خود به قوا و مدينه؛ بعد در مدينه، سردار تراز اول، مؤمن تراز اول، شاگرد تراز اول پيغمبر و عبادت كننده ي تراز اول در ميان همه ي مسلمانان، اميرالمؤمنين است. در جنگ، همه ي چشمها به اوست؛ در مسجد و هنگام عبادت هم، همه ي دلها تحت الشعاعِ دل نوراني اوست. پاي منبر پيغمبر هم، از همه ي شاگردان پذيرنده تر، داننده تر و پرسنده تر اوست؛ در يك روايت هست كه به حضرت عرض كردند: شما چقدر از پيغمبر زياد نقل ميكنيد؟ فرمود: من از پيغمبر سؤال ميكردم، جواب ميداد؛ وقتي سؤال نميكردم، خودِ او ابتدا به من مي گفت. بنابراين، شاگرد درجه ي يك بود. دوره ي پيغمبر، اين ده سال هم با همه ي محنتها، شُكُوه ها، شيرينيها و تلخيهايش، اين طوري گذشت. بعد از رحلت پيغمبر، ماجراي ثقيفه و مسئله ي خلافت پيش آمد. خوب، معلوم بود حق با اميرالمؤمنين بود و حق را متعلق به خود ميدانست؛ اما وارد جدال و جنجال نشد. وقتي بيعت تمام شد و حضرت مجبور شد و نخواست در مقابل جماعت مردم بايستد و فتنه اي درست بشود، تسليم بيعت شد. بعد هم از كار كناره گرفت و اولِ كار، يك گوشه اي نشست؛ به معناي اينكه هيچ گونه مزاحمتي براي كساني كه در رأس كار هستند، به وجود نمي آورد. بعد از اندكي احساس كرد كه جامعه ي اسلامي به او نياز دارد: «حتّي رأيت راجعة الناس قد رجعت تريد محو دين محمّد(صلّي اللَّه عليه و آله)»؛ آن وقت وارد ميدان شد. همكاري، مشاركت

و كمك به كساني كه مديريت جامعه را به عهده داشتند، هدايت و دستگيري آنها در آنجايي كه ميلغزيدند؛ در آنجايي كه اشتباه ميكردند؛ چه در زمينه ي علمي، چه در زمينه ي سياسي، در همه ي زمينه ها؛ كه اين مورد اعترافِ همه است؛ اين حرفي نيست كه ما شيعيان ميزنيم. پُر است كتب روايات و تواريخ مسلمين از شيعه و سني از كمكهاي اميرالمؤمنين كه: «لولا علي لهلك عمر»؛ كه بارها و بارها اين را سنّي ها نقل كرده اند؛ اين، حرف ما نيست. هدايتها و كمكهاي آن بزرگوار در زمينه ي لشگركشيها، در زمينه ي اجراي حدود، در زمينه ي مسائل سياسي و غيره؛ مرشد كامل، محور و مركز نورافشاني در جامعه ي اسلامي، اميرالمؤمنين بود. اين بيست و پنج سال هم به همان شكلي كه معروف است و ميدانيد، گذشت. نوبت به خلافت رسيد. آن وقت معجزه ي مديريت و حكومت در تمام تاريخ را اميرالمؤمنين سردست آورد. اين چهار سال و نه ماه،ده ماهِ حكومت اميرالمؤمنين، معجزه ي حكومت است؛ ديگر نظير آن، حكومتي ديده نشده است؛ حكومت عدل مطلق، شجاعت مطلق، همراه با مظلوميت مطلق. وضعي كه در زمان پيغمبر هم پيش نيامد؛ زمان پيغمبر خطوط روشن بود، فاصله ها معلوم بود؛ اما زمان اميرالمؤمنين مشكلات بسيار پيچيده تر و در هم تنيده تر بود؛ آن هم با آن وسعت دنياي اسلام. زمان پيغمبر فقط مدينه و مكه بود و چند تا شهر ديگر. زمان اميرالمؤمنين كشور پهناور عظيم، مردمِ تازه مسلمان و مرزهاي درهم ريخته ي اعتقادي و مشكلات فراوان ديگر؛ در چنين جامعه اي، اميرالمؤمنين حكومتي را برپا كرد كه افتخار همه ي حكومتهاي با انصاف دنيا اين است كه بتوانند خودشان را اندكي به

آن شبيه كنند؛ و تازه نميتوانند و هيچ كس تا امروز نتوانسته است. مظهر عدالت، مظهر قداست، مظهر انصاف، مظهر رحم، مظهر تدبير، مظهر شجاعت، مظهر رعايت حقوق انسان و مظهر عبوديت در مقابل پروردگار؛ اين خلاصه ي زندگي اميرالمؤمنين است. در دعاها و اذكار ديشب اين جمله بود: «اللّهم العن قتلت اميرالمؤمنين»؛ خدايا! قاتلان اميرالمؤمنين را لعنت كن، از رحمت خودت دور كن. در مسجد كوفه، يك نفر كه بيشتر بر فرق مبارك حضرت شمشير نزد؛ اما ميگويد قاتلان! ببينيد، اين هم يكي از همان درسهايي است كه انسان از دعا ميگيرد. لازم نيست كه انسان، خودش مباشرتاً در حادثه حضور داشته باشد تا حادثه به او منسوب شود. از آن روزي كه غوغاي حكميت در جنگ صفين به راه افتاد، يك عده ي ظاهرپرست، به قرآنهاي سرنيزه فريب خوردند و اين قدر اين فريب خودشان را غليظ كردند و حق را به جانب خود دانستند كه جرئت كردند به انسان والامقامي مثل علي فشار بياورند و زور بگويند و او را وادار به قبول حكميت كنند؛ از آن روز، كساني كه در آن قضيه فعال بودند، جزوِ قتله ي اميرالمؤمنين اند؛ تا آنهايي كه قدرش را نداشتند؛ تا آنهايي كه كمك كردند؛ تا آنهايي كه به دنبال شهوترانيها يا اغراض شخصي شان در به شهادت رساندن اين انسان بزرگ تاريخ، همراهي كردند. لعنت خدا بر همه ي آنها! امروز، روز مصيبت اميرالمؤمنين است. سحر امروز، از مسجد كوفه حادثه اي شروع شد كه فجايع دنباله ي آن حادثه، تا مدتهاي طولاني و شايد بتوان گفت تا قرنها ادامه داشت. لذا جبرئيل امين يا منادي آسماني بين زمين و آسمان، فرياد برآورد: «تهدّمت

واللَّه اركان الهدي»؛ پايه هاي هدايت مهندم شد. «قتل عليٍ المرتضي»؛ علي در محراب عبادت كشته شد. و بعدها همه شهادت دادند كه: «قتل في محراب عبادته لشدّة عدله»؛ جرم اميرالمؤمنين، «عدالت» او بود و همين عدالت بود كه او را به اين مقام والا و به شهادت رساند. شهادت هم براي اميرالمؤمنين يك درجه است. آن روزي كه پيكر خونين آن حضرت را از مسجد بيرون ميبردند، بعضي گريه ميكردند؛ همه متأثر بودند و دلها از غم و غصه داشت ميتركيد، اميرالمؤمنين آن روز فرمود: «هذا ما وعدنا اللَّه و رسوله و صدق اللَّه و رسوله»؛ اين، همان چيزي است كه خدا و پيغمبر وعده داده بودند و راست گفتند. طبق روايت به امام حسن فرمود كه: فرزندم، چرا گريه ميكني؟ «هذا جدّك رسول اللَّه و هذا خديجة و هذا امّك فاطمة»؛ اينها همه منتظرند كه علي به آنها ملحق بشود. «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. قل هواللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً احد.» پروردگارا! تو را به قرب اميرالمؤمنين و مقام والاي او نزد خودت سوگند ميدهيم كه ما را در عمل، اخلاق، گفتار و كردار، پيرو اميرالمؤمنين قرار بده. پروردگارا! اين چيزهايي را كه ميگوييم و ميشنويم، در گوينده و شنونده مؤثر قرار بده؛ ما را مسلمانِ به معناي واقعي كلمه قرار بده؛ دعاهاي اين مردم مؤمن و خداجو را در اين شبها و روزها مستجاب بفرما. پروردگارا! حاجات همه ي محتاجان را به آنها عنايت بفرما؛ اموات ما را مشمول رحمت و مغفرت خود قرار بده. پروردگارا! ارواح طيبه ي شهداي عزيز و روح مبارك امام بزرگوار ما را با

اوليائت محشور كن. پروردگارا! رحمت و مغفرت خود را بر ما هم نازل بفرما؛ ما را بيامرز؛ ما را مورد رحمت خود قرار بده؛ ما را مورد حمايت و دستگيري خود قرار بده.

-------------------------------------------------------------------------------- خطبه دوم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللَّه رب العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمد و علي اله الأطيبين الاطهرين المنتجبين سيّما علي اميرالمؤمنين والصّديقة الطّاهرة والحسن والحسين سيدي الشباب اهل الجنة و علي بن الحسين و زين العابدين و محمدبن علي الباقر و جعفر بن محمدالصادق و موسي بن الجعفر الكاظم و علي بن موسي الرضا و محمدبن علي الجواد و علي بن محمدالهادي والحسن بن علي الزّكي العسكري و الحجةالقائم المهدي صلوات اللَّه عليهم اجمعين و صلّ علي ائمة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين و استغفراللَّه لي و لكم. به همه ي برادران و خواهران مجدداً عرض ميكنيم كه تقواي الهي را از ياد نبريد. وظيفه ي همه ي ما رعايت تقواست. توصيه ي دائمي ما به نفس خودمان و به برادران ديني و خواهران ديني مان، بايد رعايت تقوا باشد. و اما در اين خطبه مايلم چند جمله اي راجع به مسائل منطقه عرض بكنم و بعد با برادران عرب مطالبي را در ميان بگذارم. مسئله ي لبنان، يك مسئله ي معمولي و عادي نبود. اين جنگ سي و سه روزه، يك پديده ي تاريخي بود. ما حادثه اي شبيه آن در كل اين منطقه به ياد نداريم و دشمنان ملتهاي مسلمان و بيداري اسلامي هم هرگز انتظار و توقع چنين چيزي را نداشتند؛ اما اتفاق افتاد. اين جنگ سي و سه روزه، يك طرف پيروزمند داشت، يك طرف شكست خورده. خوب معلوم است طرف پيروزمند، حزب اللَّه

لبنان، مقاومت لبنان، ملت لبنان و درواقع امت اسلامي بودند. همه ي ملتها خوشحال شدند. شنيديد و واقعيت همين است كه امروز نام حزب اللَّه و رهبر آن در دنياي اسلام و كشورهاي عربي و بين ملتها، جزوِ شيرينترينِ نامهاست. افرادشان جزوِ محبوبترين انسانهايند. در كشور خود ما هم همين طور است. در تركيه، مصر، شمال آفريقا و در كشورهاي اسلامي، همه جا همين طور است. اين نشان دهنده ي اين است كه همه ي دنياي اسلام خودشان را در اين پيروزي سهيم ميدانند. طرف شكست خورده، البته صهيونيستها بودند؛ دولت جعلي اسرائيل بود؛ اما هيچ كس در دنيا نماند كه امريكا را هم جزوِ طرفهاي شكست خورده نداند. اروپاييها هم اين را تصريح كردند، ديگران هم گفتند، خود امريكاييها هم با زبان بي زباني به شكلهاي مختلف، گفتند. امريكا هم در اين قضيه شكست خورد. بديهي است اينها در سطوح مختلف، وابستگاني هم در منطقه دارند؛ آنها هم جزوِ جناح شكست خورده محسوب ميشوند. همان كه عرض كرديم، اين پيروزي از يك طرف و شكست از يك طرف، يك حادثه ي بزرگ بود و عبرتهايي هم با خودش دارد كه ملتها - چه دشمنان بخواهند، چه نخواهند - از اين عبرتها استفاده خواهند كرد؛ يعني ملت فلسطين، ملت عراق، ايران و ملتهاي ديگر، همه به چشم خودشان ديدند كه راه مقاومت و ايستادگي، تنها راه پيروزي است؛ راه ديگري وجود ندارد؛ ولو مقاومت كننده يك گروه كوچك باشد؛ ولو آن قدرتي كه در مقابل آن مقاومت ميشود، ارتش درجه ي يك دنيا باشد و از طرف امريكا هم حمايت بشود. هرچه باشد، اين يك راز و سنّت الهي است. ايستادگي وسيله ي پيروزي است، منتها كساني كه

مقاومت ميكنند، بايد از خطرات مقاومت نترسند. اگر ترسيدند، در مقاومتشان اختلال پيدا خواهد شد و پيروزي به دست نخواهد آمد و اين، آفت اغلب ملتها و جماعات است، كه وسط راه دچار ترس ميشوند. اگر آن گروه، ملت و جماعتي كه ميخواهد مقاومت كند، از فقدان لذايذ زندگي، از فقدان حيات و از فقدان راحتي نترسد و ناراحت و آشفته نشود و پيش برود، بدون ترديد مقاومت با پيروزي همراه است. اين مقاومت وقتي با ايمان باشد، ادامه پيدا خواهد كرد. لذا ميگوييم و هميشه گفتيم كه ايمانِ همراه با مقاومت، به دنبالش پيروزي است. مراد ما فقط ايمان ديني هم نيست؛ ايمان به هر اصلي. البته اگر ايمان ديني باشد، آن وقت خداي متعال وعده كرده است كه همه ي قوانين طبيعت و تاريخ در خدمت اين مقاومان قرار خواهد گرفت: «من كان يريد العاجلة عجلنا له فيها و نشاء لمن نريد»؛ اين مربوط به كساني است كه دنيا را ميخواهند، نيّت شان دنيايي است؛ اما اراده دارند، ميخواهند و خدا ميدهد؛ و كسي كه اراده ي دين دارد، همين طور است. «كلّاً نمد، هؤلاء و هؤلاء». اين سنّت الهي است. اين حادثه ي لبنان، درسي به همه ي مسلمانها داد و شما برادران و خواهران عزيز بدانيد كه بعد از قضيه ي لبنان، صفحه ي حوادث در اين منطقه ورق خورده است و ممكن است آثارش به زودي معلوم نشود؛ اما بتدريج و در بلند مدت براي همه روشن خواهد شد. ملتها يك بار ديگر بعد از انقلاب اسلامي - كه پيروزي انقلاب اسلامي در آنجا تجربه شده بود - به چشم خودشان ديدند و تجربه كردند كه راه پيروز شدن

و راه نجات، جز مقاومت در مقابل زورگويان، متجاوزان و ستمگران نيست. آن چيزي كه من ميخواهم عرض بكنم اين است كه شكست خوردگان اين حادثه بيكار نمانده اند و نخواهند ماند؛ ماجرا پايان نيافته است. آنها مشغول فعاليت و تلاشند تا بتوانند نتايج اين ناكامي و شكست را مهار كنند؛ چون ضربه اي كه بر آنها وارد شده است، ضربه ي سختي است. ضربه بر دولت مجعولِ اسرائيل است كه غرب يكپارچه - اروپا، امريكا و ديگران - هميشه در طول اين پنجاه سال، سعي كرده اند اين را سرپا نگه دارند. قوام اين دولت هم به ارتش آن است. ارتش بايد مورد اعتماد مردمش باشد. آنچه در اين حادثه مفتضح شد، ارتش اسرائيل بود كه دولت و تشكيلات و همه ي روحيات ملي آنها وابسته ي به آن است. اين ارتش پا در گل ماند و از يك گروه غيرنظاميِ با امكانات بسيار محدود و كم شكست خورد. لذا تكان شديد است و امريكا و فعالان صهيونيست بين الملل و بقيه ي پشتيبانانشان، همه در تلاشند كه به شكلي اين شكست را مهار و جبران كنند و ترميم كنند. ما بايد مراقب باشيم و ببينيم آنچه را كه عليه دنياي اسلام، عليه امت اسلامي و عليه ملتهاي مختلف مسلمان - به تنهايي يا با هم - تدارك شده است، چيست؛ ما بايد هوشيار و بيدار باشيم. اولاً برنامه ي اينها در خود لبنان، تضعيف حزب اللَّه است. نتوانستند، ليكن رها نكردند. از لحاظ سياسي در صددند هر چه بتوانند حزب اللَّه را تضعيف كنند. ميخواهند از قدرتمند و قوي تر شدنِ حزب اللَّه جلوگيري كنند؛ فشارهاي سياسي روي آن وارد كنند. اين نيروهاي سازمان ملل به

نام «يونيفل» كه از كشورهاي مختلف آمدند و مأموريتشان اين است كه از مردم لبنان در مقابل تجاوز بيگانه حمايت كنند، ميخواهند مأموريت اينها را تغيير بدهند و اينها را در مقابل حزب اللَّه - كه نيروي زنده ي لبنان است - به حركت وادار كنند. اين كارها جزوِ برنامه هايشان است. البته آن كشورهايي كه اين نيروها را فرستاده اند، حواسشان هست كه نبايد با ملت لبنان در افتاد و نبايد با حزب اللَّه مواجه شد، ليكن سياستهاي امريكايي دنبال اين چيزهاست. ملت لبنان حزب اللَّه را دوست ميدارند. اغلب سياستمداران برجسته ي لبناني - چه شيعه، چه سني و چه مسيحي - به حزب اللَّه علاقه مندند و به آن افتخار ميكنند، ليكن دشمناني هم هستند و تلاش ميكنند. يكي از كارهايي كه دنبال ميكنند، مسائل فلسطين است. آنچه كه دارد در فلسطين اتفاق مي افتد، مقداري براي جبران بي آبرويي اسرائيل در قضيه ي لبنان است. بخش مهمي از اين فشارها، اين كشتار روزانه ي مردم در فلسطين، اين حمله ي به نقاط مختلف - چه در ساحل شرقي، چه در غزّه - به خاطر جبران آن بي آبرويي است و سعي دارند دولت حماس را ساقط كنند. آنچه كه من در اينجا ميخواهم برادران فلسطيني را به آن توجه بدهم - كه آن در بيانات عربي هم آمده است - اين است كه ما و مردم فلسطين و همه ي ملتهاي مسلمان بايد توجه كنند كه واقعيت مردم عليه اشغالگر را به مردم عليه مردم تبديل نكنند. سعي دشمن اين است؛ فلسطينيها در مقابل فلسطينيها؛ در عراق هم عراقيها در مقابل عراقيها. اين را بايد همه مواظب و مراقب باشند. امروز اتحاد، مهمترين نياز مردم فلسطين است

مثل بقيه ي مناطق عالم. از جمله كارهايي كه دشمنان دنبال آن هستند، مسائل عراق است. البته مسائل عراق قبل از قضيه ي لبنان هم بود و حالا هم شدت پيدا كرده است. عراق و لبنان و حوادثي كه اتفاق افتاده است، حلقه هاي يك زنجيره ي از هم گسيخته ي امريكايي است. ميخواستند يك كاري را بكنند، از عراق شروع كردند، نشد؛ در لبنان دنبالش رفتند، بدتر شد؛ حالا رها شده است؛ ليكن امريكاييها و همراهانشان همه ي تلاش خود را ميكنند تا بلكه بتوانند تا حدي آن سياستها را جلو ببرند. در عراق هم دارند همين مسئله ي مردم در مقابل مردم را دنبال ميكنند. واقعيت آنجا، اشغالگراني است كه آمده اند و در همه ي امور - در دولت، در مجلس، در امور رياست جمهوري، در امور نخست وزيري، در امور ماليه، در امور امنيت - دخالتهاي بيجا و بي مورد ميكنند و از همه ي اينها بدتر و خطرناكتر، اينكه به حكم شواهد فراوان، تروريسم را در عراق ترويج ميكنند. يعني قصد دارند به اسم شيعه و سنّي، مردم را در مقابل مردم قرار دهند. سني را نسبت به شيعه به نحوي بدبين كنند، شيعه را هم نسبت به سنّي به نحوي بدبين كنند. اين را به خون او تشنه كنند، او را در صدد انتقام گيري از اين تحريك بكنند؛ اين سياست امريكاييها در عراق است. امروز برادران عراقي ما بشدت به اتحادي احتياج دارند كه ناشي از درك اين حقيقت باشد كه دشمن ميخواهد واقعيت مردم در مقابل اشغالگر را به مردم در مقابل مردم در عراق تبديل كند. در كل منطقه هم همين طور است. اين سياست قديمي اختلافات مذهبي و فرقه اي،

امروز زنده شده است، كه البته متخصص آن هم انگليسها هستند؛ اين كار را به امريكاييها هم ياد دادند؛ اختلاف افكني بين شيعه و سنّي، به هر نحوي كه بتوانند. همه بايد متوجه باشند. در عراق، شيعه و سنّي قرنها كنار هم زندگي كرده اند. چقدر فاميلهاي شيعه و سني با هم خويشاوند و قوم و خويشند. در طول اين چند قرن گذشته، هيچ وقت اختلافي به اين شكل مطرح نبوده است. زمان عثمانيها دولت و حكومت به شيعه زور ميگفتند و اذيت ميكردند، و زمان صدام و زمانهاي ديگر هم كم و بيش همين طور بود؛ امامردمِ شيعه و سنّي با هم كاري نداشتند. امروز ميخواهند مردم را به جان هم بيندازند. در دنياي اسلام هم يك جا از زبان وابستگانشان مسئله ي هلال شيعي را مطرح ميكنند كه: «آهاي سنّيها! چه نشسته ايد، خودتان را برسانيد كه شيعه ها دارند مسلط ميشوند!»؛ يك هلال شيعي را از ايران تا عراق، تا بحرين، تا لبنان تشكيل ميدهند؛ براي اينكه جامعه ي اهل سنّت و دولتهاي اهل تسنّن را بترسانند. از اين طرف هم مظاهري را درست ميكنند كه جمهوري اسلامي را از همسايگانش دور كنند. مسئله ي جزاير و مسائل گوناگون را مطرح ميكنند كه ايران هم احساس كند كه مورد تهديد است. سنّي را يك جور عليه شيعه و شيعه را يك جور عليه سنّي تحريك ميكنند. اين برنامه هاي اينهاست. ما اگر ميخواهيم پيروزيهايي كه در اين چند سال - به حول و قوه ي الهي - عليه سياستهاي استكباري در اين منطقه به وجود آمده است، به نتيجه برسد، بايد هوشيار و بيدار باشيم. ما در كشور خودمان علاوه بر اينكه

به بناي كشور هرچه بيشتر مي پردازيم، بايد از جهتِ بناي ذهن سياسي در بيرون كشور، همه ي تلاش خودمان را بكنيم و نگذاريم دشمن از اين طريق رخنه كند. روز قدس در پيش است؛ روز فرياد امت اسلامي بر عليه ظلم و عدوان پنجاه ساله ي دشمنان امت اسلامي است. روز قدس را بايد همه ي امت اسلام و همه ي ملتهاي اسلامي گرامي بدارند و شما مردم عزيز ايران نيز مثل هر سال، به توفيق الهي اين روز را گرامي خواهيد داشت. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. إنّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ وتواصوا بالصّبر. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- خطبه عربي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

السّلام علي أبناء أمتنا الإسلامية رجالاً و نساءً في جميع أرجاء العالم، والسّلام علي المجاهدين المقاومين الصامدين في لبنان و فلسطين. أيام شهر رمضان المبارك تنقضي واحداً بعد آخر. و بمرور هذه الأيام ترتوي القلوب والأرواح من ما أودعه ربّ العالمين في هذه الليالي و الأيام من بركة و رحمة. الأمّة الإسلامية في هذا الشهر تستشعر تجديداً في الرّوح وتصعيداً في المعنويات و ارتفاعاً في القدرة علي مواجهة التحديات. أسأل اللَّه سبحانه و تعالي أن يغدق في هذا الشهر الكريم بخيراته و بركاته عليكم جميعاً يا أهلنا من أبناء الأمّة الإسلامية في كلّ مكان. أيّها الإخوة والاخوات! إنّ الأمّة الإسلامية تعيش الآن في برهة حسّاسة و متميّزة. برهة تتوافر فيها إمكانات تحقيق تطورات و انتصارات كبري. و كذلك إمكان أخطار و حوادث جسيمة. بعد الانتصار الهائل العظيم لحزب اللَّه في لبنان و ما جرّه علي استراتيجية السياسة الأمريكية في الشرق الأوسط من زلزال مدمّر هرع

شياطين الاستكبار لمعالجة هزيمتهم و ترميم اندحارهم. و قبل ذلك كان انتصار حكومة حماس في فلسطين ضربة موجعة للعدوّ الصهيوني و للسّياسة الأمريكية، و كان انتصاراً كبيراً للشّعوب المسلمة في المنطقة. و قبل هذا و ذاك شهدت الساحة العراقية أيضاً تدوين الدستور و انعقاد المجلس و غيرها من الظواهر المتوالية الّتي أدّت الي قيام حكومة مستقلة موحّدة في العراق. و كانت كلّ منها دليلاً علي فشل المخطط الامريكي في قضية العراق و تبدد ما بذلته من نفقات مالية و إنسانية باهظة. إنّ الهيمنة علي منطقة الشرق الأوسط و تسليط إسرائيل عليها و القضاء علي كلّ حركة و يقظة إسلامية مستقلّة تحرريّة هي الاهداف الّتي حملها الشيطان الأكبر بغزوه العراق و بما مارسه بعد الغزو. و هذه الأهداف لم تواجه فشلاً و احباطاً فحسب؛ بل إنّ حوادث فلسطين و المعاجز الّتي سجلها الفتية المؤمنون اللبنانيون قد زلزلت الكيان الصهيوني و هي أيضا ضاعفت المعنويات العامه للأمّة الإسلامية و ثقتها بنفسها و برسالتها. المهزومون في هذه الحوادث يسعون ليل نهار لاحتواء أبعاد هزيمتهم. من هنا يتوجّب علي المسلمين أن يكونوا علي غاية من اليقظة، خاصة علي الساحة العراقية والفلسطينية و اللبنانية و عامة علي ساحة العالم الإسلامي. أولاً علي الساحة العراقيه ثمة جهود لزلزلة الأمن و دفع البلد تدريجيا إلي فتنة طائفية، و إظهار الحكومة المنتخبة من جماهير الشعب بمظهر عدم القدرة علي إدارة الأمور. و هذا هو محور السياسة الأمريكية في العراق. إنّهم يريدون بذلك أن يبرّروا تواجدهم العسكري و أن يوفرّوا الأرضية لسيطرة حكومة عميلة. تجزئة العراق أيضاً من الاخطار الّتي يمكن أن تفرضها السياسة الأمريكية علي شعبه. كلّ العناصر الفاعلة و الملتزمة في العراق

ينبغي أن تكون واثقةً أنّ عودة الأمن و مكافحة التخريب والفقر و البطالة في هذ البلد الكبير، لايمكن أن تتحقّق إلّا في ظلّ حكومة قويّة منبثقة من إرادة الشعب. و هذا بدوره لايتحقق في ظل الاحتلال الأمريكي و تدخله غير المحدود في جميع شؤون البلد و في مهام الحكومة و المجلس. لابدّ للجميع أن يكونوا يداً واحدة في الدفاع عن الحكومة الشعبيه المؤمنة المنبثقة من إرادة الشعب، و في المطالبة الجادّة بخروج الأمريكيين و قطع تدخلّهم. لابدّ أن يتعاضد كلّ العراقيون في هذه المطالبة - شيعة و سنّة و عرباً و أكراداً و تركماناً و غيرهم. ثانياً، علي الساحة الفلسطينية بعد أن فشلت محاولات الحصار الاقتصادي و أنواع الضغوط أن تسقط حكومة الحماس الشعبية فإنّ العدوّ. عمد الآن الي إثارة الخلافات الداخلية لتحقيق هدفه. الفلسطينيون خلال الأعوام الماضية استطاعوا رغم اختلافهاتهم الداخلية استطاعوا ان يجدوا الساحات المشتركة بينهم، و أن يجتازوا بذلك مراحل في غاية الصعوبة. غير أنّ أجهزة الاستخبارات الأمريكية و الصهيونية تسعي اليوم ان تحول اختلافات و جهات النظر الفلسطينية إلي مسألة عصية علي الحلّ. أليس من العجيب ان يتحول الاعتراف بإسرائيل إلي شرط لتعاون الفلسطينيين؟ إنّه شرط لاينسجم دون شكّ مع الإرادة القلبية لكلّ الفصائل الفلسطينية. إنّ علي الإخوة الفلسطينيين أن يكونوا علي حذر من العدو الظروف حساسة جدّا. المهزمون في لبنان يسعون بحقد عميق الي حلّ عُقَدهم. أنتم اليوم بحاجة إلي وحدة حول محور الدولة المنتخبة من الجماهير: لاتدعوا اختلافاتكم تشكّل عاملاً علي تشجيع العدو. ثالثاً؛ علي الصعيد اللبناني حرب الثلاثة و الثلاثين يوماً كان المنتصر فيها حزب اللَّه والمقاومة و الشعب اللبناني و كل الأمة الإسلامية. والمنهزم فيها إسرائيل و أمريكا

و المغلوبون علي أمرهم في المنطقة. إنّ المهزومين كما يبذلون اليوم الجهود للحفاظ علي بقاء الجسد المتداعي للنظام الصهيوني، يبذلون جهوداً مضاعفة لإنزال ضربة بحزب اللَّه و المقاومة الإسلامية في لبنان. ليعلم الجميع أن المقاومة اللبنانية ببركة جهادها و شجاعتها و دماء أبنائها المسفوكة ظلماً و عدواناً، تعيش في قلوب الأمة الإسلامية. والشعب اللبناني و أكثر الساسة اللبنانييّن يفخرون بحزب اللَّه. و من المؤكد أنّ كل محاولة لمواجهة هذه الفئة المؤمنة المضحيّة سواءً من الصهاينة أو من المأجورين الاذلّاء للشيطان الأكبر، سوف تواجه بردّ فعل العالم الاسلامي والعربي؛ خاصةً الشباب الغياري من مقاومة. رابعاً علي صعيد العالم الاسلامي، التفرقة الطائفية احدي المؤامرات الّتي ينفذها المهزومون في المنطقة. علي الإخوة المسلمين أن يحذروا كل الحذر من أيّ قول أو فعل يساعد علي تنفيذ هذه المؤامرة. إنّ أمريكا في منطقة الشّرق الأوسط لاتبقي وفية حتّي تجاه الحكومات الّتي كانت حليفةً لها لسنوات مديدة. لأنها لاتفكر إلّا بمصالحها و مصالح ربيبتها إسرائيل. لذلك لايعقدنّ أحد املاً علي ركونه إلي أمريكا؛ لا السنّيّ و لا الشّيعيّ و لا أية قومية في المنطقة. إن إخافة السّنيّ بالهلال الشيعيّ و إرعاب الشيعيّ بالتطرف التكفيري و تخويف حكومات من الطاقة النووية للجمهورية الإسلامية و إبعاد الجمهورية الإسلامية عن جيرانها، كل ذلك من استراتيجيات السياسة الأمريكية و البريطانية. علينا جميعاً ان نكون علي درجة عالية من الوعي و أن لا ننزلق في شراكهم. إنّ يوم القدس يوم تضامن الأمة الإسلامية تحت راية إنقاذ القدس الشريف. فلنحيي هذا اليوم و لنواصل صوتنا في الدفاع عن الشعب الفلسطيني المظلوم إلي أسماع العالم و لنستلهم من عطاء شهر رمضان ما يثبت القلوب و الأرواح، و يزيدنا إيماناً

بالوعد الإلهي. «إنّ الّذين كفروا ينفقون أموالهم ليصدّوا عن سبيل اللَّه فسينفقونها ثم تكون عليهم حسرة ثمّ يغلبون. والّذين كفروا إلي جهنّم يحشرون. ليميز اللَّه الخبيث من الطّيّب و يجعل الخبيث بعضه علي بعض فيركمه جميعاً فيجعله في جهنّم. أولئك هم الخاسرون.» و أوصيكم و نفسي بتقوي اللَّه. و أقول قولي هذا و أستغفراللَّه لي و لكم.

-------------------------------------------------------------------------------- ترجمه خطبه عربي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

سلام بر فرزندان امت اسلاميمان، از زن و مرد، در سراسر جهان ... و سلام بر مجاهدان مقاوم و پايدار در لبنان و فلسطين. روزهاي ماه مبارك رمضان يكي پس از ديگري سپري ميشوند، و با گذشت آن ها، دل ها و جان ها از فيض بركات و رحمت هايي كه پروردگار عالميان در اين شب ها و روزها قرار داده سيراب ميگردند. امت اسلام در اين ماه جاني تازه ميگيرد، و روحيه ي معنويش تعالي پيدا ميكند، و تواناييش براي مقابله با چالش ها افزايش مييابد. از خداوند سبحان مسئلت دارم در اين ماه مبارك همه ي شما فرزندان امت اسلامي را در هر جا كه هستيد مشمول خيرات و بركات خود بفرمايد. برادران و خواهران! امت اسلامي هم اكنون در يك برهه ي حساس و ويژه اي به سر ميبرد كه شرايط و امكانات براي تحقق تحولات و پيروزي هاي بزرگ موجود است. كما اين كه امكان خطرات و رخدادهاي بزرگ نيز هست. پس از پيروزي سترگ و عظيم حزب اللَّه در لبنان و زلزله ي ويران كننده اي كه استراتژي امريكا در خاورميانه را دستخوش خود ساخت، شياطين استكبار با دستپاچگي براي جبران شكست و ترميم ناكامي خود شتافتند. پيش از آن نيز پيروزي دولت حماس در فلسطين، هم به مثابه ي ضربه دردناكي براي دشمن صهيونيستي

و سياست امريكا، و هم پيروزي بزرگي براي ملل مسلمان منطقه بود. قبل از اين دو حادثه، صحنه ي عراق نيز شاهد تدوين قانون اساسي و تشكيل مجلس و ديگر پديده هاي پشتِ سرِهمي بود كه به تشكيل دولت مستقل يكپارچه ي عراق منجر گرديد. هر كدام از اين ها دليلي بر شكست برنامه ي امريكا در مسأله ي عراق، و برباد رفتن هزينه هاي هنگفت مالي و انساني امريكا بود. بسط سلطه بر منطقه ي خاورميانه و مسلط ساختن اسرائيل بر اين منطقه و از ميان برداشتن هر گونه حركت و بيداري استقلال طلبانه و آزادي خواهانه ي اسلامي، اهدافي بودند كه شيطان بزرگ از طريق اشغال عراق و اقداماتي كه پس از اشغال انجام داد، در سر ميپرورانيد. اين اهداف نه تنها با شكست و ناكامي روبه رو شد، بلكه رخدادهاي فلسطين و معجزاتي كه جوانان مؤمن لبناني آفريدند، رژيم صهيونيستي را متزلزل ساخت، و روحيه ي عمومي امت اسلامي و اعتماد اين امت را به خود و به رسالت خود افزايش داد. شكست خوردگان اين حوادث، شبانه روز در تلاشند تا ابعاد شكست خود را مهار كنند. از اين روي بر مسلمانان واجب است - در رابطه با كل جهان اسلام و به ويژه در رابطه با عراق و فلسطين و لبنان - فوق العاده هوشيار باشند. اول اين كه در صحنه ي عراق، تلاش هايي ميشود تا امنيت را متزلزل ساخته و كشور را به تدريج به سوي فتنه ي فرقه گرايي بكشانند و دولت منتخب مردم را در اداره ي امور ناكارآمد نشان دهند. محور سياست امريكا در عراق همين است. آن ها ميخواهند با اين طريق حضور نظامي خود را موجّه ساخته، و زمينه را براي سلطه يافتن يك دولت

مزدور فراهم كنند. تجزيه ي عراق نيز از جمله ي خطراتي است كه سياست امريكا ميتواند براي مردم اين كشور به بار آورد. همه ي عناصر تأثيرگذار و متعهد عراق بايد يقين داشته باشند كه بازگشت امنيت و مبارزه با خرابكاري و فقر و بيكاري در اين كشور بزرگ، تنها در سايه ي يك دولت نيرومندِ برخاسته از اراده ي مردم، تحقق پذير خواهد بود. كه اين امر هم در سايه ي اشغالگري امريكا و دخالت هاي بي پايانش در همه ي امور عراق و در وظايف دولت و مجلس، شدني نيست. همه بايد در دفاع از دولت مردمي مؤمن برخاسته از اراده ي ملت، و مطالبه ي جدّي خروج امريكايي ها و قطع دخالت هاي آنان، يك دل و يك صدا باشند. همه عراقي ها - از شيعه و سنّي و عرب و كرد و تركمان و غيره - بايد در جهت اين خواست با يكديگر معاضدت و تشريك مساعي داشته باشند. دوم آن كه در صحنه ي فلسطين، پس از اين كه تلاش هاي مربوط به محاصره ي اقتصادي و انواع فشارها براي اسقاط دولت مردمي حماس با شكست روبه رو شد، دشمن اكنون براي تحقق هدف خود به ايجاد اختلافات داخلي روي آورده است. فلسطيني ها در طي سال هاي گذشته - علي رغم اختلافات داخلي خود - توانسته اند زمينه هاي مشتركي ميان خود به وجود آورند، و بدين سان مراحل فوق العاده دشواري را پشت سر گذارند. ولي دستگاه هاي اطلاعاتي امريكايي و صهيونيستي امروز ميكوشند تا اختلاف نظرهاي فلسطينيان را به مسأله اي غير قابل حل تبديل نمايند. آيا اين عجيب نيست كه شناسايي اسرائيل به صورت شرطي براي همكاري فلسطينيان درآيد؟ قطعاً اين شرط با خواست قبلي هيچ يك از گروه هاي فلسطيني سازگاري ندارد. برادران فلسطيني بايد از دشمن

برحذر باشند. شرايط حسّاس است. آن ها كه در لبنان شكست خورده اند با كينه اي عميق در تلاشند تا عقده هاي خود را بگشايند. شما امروز نياز داريد كه پيرامون محور دولت منتخب مردم متحد شويد. نگذاريد اختلافات شما عامل مشوقي براي دشمن گردد. سوم آن كه، در صحنه ي لبنان، طرف پيروز در جنگ سي وسه روزه ي اين كشور، حزب اللَّه و مقاومت و مردم لبنان و همه ي امت اسلامي بودند. طرف شكست خورده نيز، اسرائيل و امريكا و درماندگان منطقه بودند. اين شكست خوردگان به همان اندازه كه امروز براي حفظ موجوديت رو به زوال رژيم صهيونيستي تلاش ميكنند، تلاشي دوچندان را براي ضربه زدن به حزب اللَّه و مقاومت اسلامي لبنان به كار ميبرند. همه بايد بدانند كه مقاومت لبنان به بركت جهاد و شجاعت خود و خون فرزندان مظلوم خود، در قلب امت اسلامي جاي دارد. مردم لبنان و بيشتر سياستمداران لبناني به حزب اللَّه افتخار ميكنند. قطعاً هر تلاشي در جهت رويارويي با اين گروه مؤمن فداكار، چه از سوي صهيونيست ها و چه از سوي مزدوران ذليل شيطان بزرگ، با واكنش جهان اسلام و عرب - به ويژه جوانان غيور مقاومت - مواجه خواهد شد. چهارم آن كه در گستره ي جهان اسلام، تفرقه ي مذهبي يكي از توطئه هايي است كه شكست خوردگان در منطقه به اجرا درميآورند. برادران مسلمان بايد نسبت به هر گونه سخن يا كاري كه به اجراي اين توطئه كمك كند، كاملاً مواظب و از آن برحذر باشند. امريكا در منطقه ي خاورميانه، حتي نسبت به دولت هايي كه سال هاي سال متحدش بوده اند، نيز وفادار نميماند. زيرا جز به منافع خود و منافع دست پرورده اش - اسرائيل - نميانديشد. لذا هيچ كس، چه

سنّي و چه شيعه و چه هر قوميتي در منطقه، نبايد به وابستگي خود به امريكا اميدي ببندد. ترساندن سنّي از هلال شيعي، و هراساندن شيعه از تندروي تكفيري ها، و نيز ترساندن دولت ها از نيروي هسته اي جمهوري اسلامي، و جدا كردن جمهوري اسلامي از همسايگانش، همه و همه از استراتژي هاي سياست امريكا و بريطانيا است. همه ي ما بايد در سطح بالايي از آگاهي قرار داشته باشيم و به دام آن ها نيفتيم. روز قدس روز همبستگي امت اسلامي زير پرچم نجات قدس شريف است. پس اين روز را گرامي داريم، و صداي خود را در دفاع از ملت ستمديده ي فلسطين به گوش جهانيان برسانيم؛ و با الهام از فيض ماه رمضان، دل ها و جان هاي خود را محكم و استوار سازيم و ايمانمان را به وعده ي الهي قوي تر و بيشتر كنيم: «كافران اموال خود را براي بازداشتن (مردم از راه الهي خرج ميكنند. پس آن اموال را خرج خواهند كرد، آنگاه مايه ي حسرتشان خواهد گشت، و سرانجام مغلوب خواهند شد. و آنان كه كفر ورزيدند، در جهنم گرد آورده ميشوند، تا خداوند پليد را از پاك جدا كند، و پليدها را بر روي يكديگر گذارد و همه را روي هم انباشته سازد و در جهنم قرار دهد. اينان همان زيانكارانند.» هم شما و هم خود را به تقواي الهي سفارش ميكنم؛ و با گفتن اين سخن براي خود و شما از خداوند مغفرت ميطلبم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) وسائل الشيعه، ج 7، ص 27

2) بحارالانوار، ج 74، ص 205

3) همان

4) همان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانشجويان نمونه و نمايندگان تشكلهاى مختلف دانشجويى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار دانشجويان نمونه و نمايندگان

تشكلهاي مختلف دانشجويي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خصوصيت اين جلسه ي دانشجويي كه در ماه رمضان داريم، اولاً در پاكي و طراوت و طهارت فضاي اين جلسه است؛ يك عده جوان، با دلهاي پاك و در فضاي قدسي ماه مبارك رمضان اينجا گرد مي آييد و مطالبي را - كه من خصوصيات آن مطالب را بعد اشاره خواهم كرد - مطرح ميكنيد كه حرفهاي از دل برآمده و ناآلوده ي به اهداف شخصي و سياسي و امثال اينهاست. به نظر من، امسال كه قدري اين جلسه بيشتر به طرف آخر ماه هم افتاد، بيست وسه روز روزه گرفتيد و ان شاءاللَّه روزه داري و گذراندن ايام ليالي متبرّك «قدر» و تلاوت قرآن، دلها و روحهاي شما را نورانيت بخشيده و اين نورانيت در اين جلسه منعكس ميشود. خصوصيت دوم، طراوت دانشجويي و جواني است كه در اين جلسه هست و براي امثال من، غير از استفاده اي كه احياناً از مطالب مطرح شده ي در اين جلسه خواهيم برد، اين استفاده را دارد كه از لحاظ روحي، طراوت همنشين به همنشينِ فرسوده ي كهنسالي مثل ما هم سرايت ميكند و ان شاءاللَّه به نيروي شما، ما نيرو ميگيريم. لذا جلسه را مغتنم ميشمارم و از دوستاني كه در اين جلسه بياناتي كرديد و دوستاني كه جلسه را مديريت كردند و كساني كه قبلاً مقدمات اين جلسه را فراهم و آماده كردند، من از همه شان صميمانه تشكر مي كنم. مطالبي كه در اين جلسه بيان شد و معمولاً در اين جلسات جوان و دانشجويي بيان ميشود، چند خصوصيت دارد كه ما با همين خصوصياتش، اين جلسه و بيانات را دوست ميداريم و مي پسنديم. يكي اين است كه در اظهارات

و تراوشهاي ذهنيِ شما، عناصر نو وجود دارد و طراوت نوپردازي فكري در اظهارات مجموعه ي جوانهايي كه در اين جلسه صحبت ميكنند، هست و اين مغتنم است. اين نكته و بقيه ي آن دو، سه نكته ي بعدي را كه عرض ميكنم، فقط براي اين نيست كه يك توصيفي از جلسه كرده باشيم؛ بلكه براي اين است كه توجه كنيد اين خصوصيات جزو مشخصه هاي بارز و جذاب محيط دانشجويي است و اينها بايد حفظ بشود. پس اولين مشخصه، همين نگاه نو به مسائل و احياناً تراوشهاي فكري جديد و تازه اي است كه هست و اين را ما دوست ميداريم و لازم داريم. خصوصيت دوم، نگاه و توقعات آرماني است. اين را به شما عرض بكنم، بعضي از اين چيزهايي كه شما مطرح كرديد، اگر در چرخ و پرِ تحليل و بررسي قرار بگيرد، چيزي از آن باقي نميماند؛ ليكن چون نگاه و توقع، نگاه آرماني است، اين مطلوب است. ممكن است دسترسي به يك آرمان ميسّر هم نباشد، اما رها كردن آن آرمان هم، جايز نباشد. لذا نگاه آرمانيِ شما و توقعاتي كه ناشي از اين نگاه هست، اين براي ما مطلوب است؛ اين را ميخواهيم و بايد باشد. خصوصيت سوم، زبان انتقادي و طلبگارانه است؛ نبادا كسي تصور كند كه اگر اين زبان انتقادي حتّي يك كمي تلخ هم باشد، حالا بنده كه اينجا نشسته ام، ناراحت خواهم شد، نه؛ اتفاقاً خودِ اين زبان انتقادي هم برخاسته ي از همان نگاه و توقعات آرماني است؛ راضي نبودن به آنچه كه داريم، معنايش ميل و گرايشِ رسيدن به آن چيزي است كه نداريم و اين درست همان چيزي است

كه ما ميخواهيم. بنابراين هم «فكر نو»، هم «نگاه و توقعات آرماني» و هم «زبان ويژه ي برخاسته ي از آن نگاه» را داشته باشيد؛ اينها چيزهاي خوبي است. و اگر اين خصوصيات محفوظ بماند، آن وقت جوانِ دانشجو نقش موتور را در يك قطار ايفا خواهد كرد؛ به حركت درآورنده، پيش برنده و جهت دهنده خواهد بود. و الّا اگر جوانها هم به وضع موجود - يعني آنچه كه هست - قانع و راضي باشند، ديگر پيشرفتي متصور نخواهد بود؛ بايد دائم بخواهند به نقاطي كه دست نيافته اند، دست پيدا كنند. دو، سه تا نكته در خلال اظهارات شماها بود كه لازم است من اينها را عرض بكنم؛ يعني واقعاً لازمه ي دفاع از انصاف هست كه اين را بگوييم. اين كه گفته شود در مبارزه ي با فساد يا اجراي اصل چهل وچهار هيچ كاري انجام نگرفته، نه؛ اين طوري نيست. كارهاي زيادي انجام گرفته و دارد انجام ميگيرد. من به آنچه كه انجام گرفته، قانع نيستم، از مسئولان بالاي كشور مرتب سؤال ميكنم و از آنها ميخواهم و مطالبه ميكنم. ليكن اين به معناي آن نيست كه آنها در اين جهت حركت نميكنند، نه؛ واقعاً كار دارد انجام ميگيرد و پيشرفتهاي خوبي هم داشته اند؛ بخصوص در اين يك سال اخير، واقعاً كارهاي خوبي انجام گرفته است. البته شما بخواهيد؛ شما نگوييد كاري انجام نگرفته، اما جداً بخواهيد و مطالبه كنيد؛ اين، آن چيزي است كه ما مايليم. يك نكته ي ديگري كه من در خلال اظهارات شما دوستان ديدم، اين است كه گويا اين گونه تصور ميشود كه عقبه ي كارشناسي دولت نهم، عقبه ي ضعيفي است يا اصلاً چنين عقبه اي وجود ندارد!

من كه هر روز حدود شايد شانزده، هفده تا روزنامه را با گرايشهاي مختلف از جريانهاي مختلف كشور مرور ميكنم و مي بينم، اين، عيناً يكي از همان نقاطي است كه جريانهاي مخالف با اين دولت مورد تأكيدشان است. ما تصور ميكرديم كه اين گونه اظهارات و شايعه پراكنيها خيلي تأثير ندارد، اما حالا مي بينيم نه، بي تأثير هم نبوده است! يعني شما كه دانشجو و جزو قشر زبده و نخبه هستيد، واقعاً تصور ميكنيد كه دولت، عقبه ي كارشناسي ندارد! نميشود چنين قضاوتي بكنيد، اين طور نيست. يا مثلاً در اظهارات شما بود كه: تغييراتي كه در دولت انجام ميگيرد، تا آن اعماق بدنه ي اجرايي، تغيير ايجاد ميشود! اين گونه نيست. خوب، دولتهاي متعدد و پي درپي اي با من سروكار داشته اند و من با آنها كار كرده ام؛ نوع كارشان، نوع تحركشان، نوع اقدامهايشان و تعويضهايشان را ديده ام؛ اين ايرادي كه تقريباً يكي از سرلوحه هاي مخالفان - حالا مخالفان مذاقي، سياسي و هر چه هست - با اين دولت هست و مطرح ميكنند، من به هيچ وجه تأييد نميكنم؛ اين طوري نيست. البته تغيير و تبديلهايي در همه ي دولتها شده است؛ در بعضي دولتها بيشتر و در بعضي كمتر. و اين دولت نهم، جزو آن بيشترها نيست. از اين تغييرات وسيعتر و عميق تر فراوان داشتيم. اين شايعات روزنامه اي و اينها را خيلي ترتيب اثر ندهيد. حالا اينجا يك نكته ي اساسي مطرح ميشود كه من هميشه در مواجهه ي با دانشجويان، روي آن تكيه ميكنم؛ و آن، «پيدا كردن قدرت تحليل مسائل و جريانهاي مهم كشور» است. سياست در دانشگاهها - كه بنده هميشه روي آن تأكيد كرده ام - به اين معناست. ما دو كار سياسي داريم:

سياست زدگي و سياست بازي؛ اين يك جور كار است. اين را من به هيچ وجه تأييد نميكنم؛ نه در دانشگاه و نه در بيرون دانشگاه؛ بخصوص در دانشگاه. يكي هم سياستگري است؛ يعني حقيقتاً فهم و قدرت تحليل سياسي پيدا كردن؛ كه يكي از وظايف تشكلهاي دانشجويي اين است. من تأكيد ميكنم، تشكلهاي دانشجويي - كه عمده نمايندگان آنها، در اينجا تشريف داريد - نوع برنامه ريزي و كار را به كيفيتي قرار دهيد كه دانشجو قدرت تحليل سياسي پيدا كند؛ هر حرفي را به آساني نپذيرد و هر احتمالي را به آساني در ذهن خودش راه ندهد يا رد نكند؛ اين قدرتِ تحليل سياسي، خيلي مهم است. ما غالباً چوب اين را خورده ايم؛ نه ما، بلكه ملتهاي ديگر هم بر اثر خطاها و خبطهايي در فهم سياسي شان، گاهي مشكلات بزرگي را از سر گذرانده اند. اين، يك مسئله ي مهم است. يك نكته ي ديگر هم وجود دارد و آن «عمق بخشيدن به معرفت ديني» در بين دانشجويان است. بر روي اين هم من اصرار دارم و بارها هم اين گفته شده؛ منتها بدنه ي دانشجويي، بدنه ي متبدّلي است و به شما هم بايد عرض بكنيم. كافي نيست كه ما از لحاظ عاطفي و احساسي، به دين و مظاهر ديني علاقه اي داشته باشيم يا علاقه اي نشان بدهيم. يك وقت هم كه وقت استفاده ي از تعليم و معرفت ديني است، بمانيم و نتوانيم وظيفه مان را تشخيص بدهيم يا از آن ايمان، پشتوانه اي براي عمل پيدا كنيم؛ اين كافي نيست. بايد كار معرفتي عميق انجام بگيرد. ببينيد جوانان عزيز! آنچه كه امروز اتفاق افتاده است، اين نيست كه يك دولتي در كشوري با مواضع خاصي

بر سر كار آمده، مثل اينكه هر دولتي يا هر كشوري يك مواضع خاص سياسي دارد؛ مسئله ي ما و مسئله ي جمهوري اسلامي اين نيست، مسئله ي يك پديده ي عظيم و بتدريج توسعه يابنده و ريشه دواننده ي در يك بخش مهمي از دنياست؛ تشكيل يك نظامي كه معنويت، جزو بافت اصلي آن محسوب ميشود. اين يك پديده ي بسيار مهم و مورد نياز بشريت هم هست، كه مورد استقبال قرار گرفته است و بيشتر هم خواهد شد. نظامي كه بر اساس تفكر و معرفت اسلامي بر سر كار بيايد، نظامي است كه مسائل معنوي انسان، جزو عناصر اصلي آن خواهد بود. خصوصيت اين نظام، اين نيست كه به مسائل مادي توجه نخواهد كرد و هدفش را فقط معنويات قرار خواهد داد، نه؛ اين يك مغالطه و نشانه ي غلط دادن است؛ كه در تبليغات جهاني عليه ما، اين نشانه داده ميشود. به هيچ وجه اين گونه نيست؛ بلكه معناي تشكيل چنين نظامي، اين است كه عنصر گمشده ي از ميان بشر، يعني عنصر «معنويت» - كه تحت تأثير پنجه ي قدرتمندِ قدرتمندان عالم است - به زندگي بشريت برميگردد. همچناني كه انسان به نان و هوا و غذا و صنعت و علم و پيشرفت و لذايذ زندگي نيازمند است، به ايمان و تقوا و پاكي و پاكدامني و طهارت دل و نورانيت دل و مجذوب معارف الهي شدن هم نيازمند است؛ به اخلاق حسنه و مكارم اخلاقي هم نيازمند است. اين بخش دوم را پنجه ي مؤثر قدرتمندان مادي دنيا، بتدريج از ميان بشريت دور كردند؛ صد سال پيش مثل امروز نبوده؛ دويست سال پيش باز بهتر بوده است. اين خاصيت يك نظام ويژه در وضع

كنوني جهان است. اين نظم موجود جهان - كه از صد سال، صدوپنجاه سال، دويست سال قبل قوّت گرفته - اقتضائش همين بوده كه دامن معنويت بتدريج از فضاي زندگي انسان جمع بشود و اين به ضرر بشريت تمام شده است. بشر به پيشرفت علمي نيازمند است، به اكتشافات پي درپي - همچنان كه امروز بشر سرگرم اين اكتشافات است و پيشرفتهاي شگفت آوري دارد - نيازمند است؛ اما در كنار معنويت. خوب، نظام اسلامي هم، آن نظامي است كه ميخواهد اين عنصر گمشده ي از تمدن و حيات بشري را به محيط زندگي بشر برگرداند. اين در بيان، كارِ آساني است؛ اما در عمل، هم كار مشكلي است، هم معارضانِ خيلي گردن كلفتي دارد. همه ي كساني كه منفعتشان در دنيا با ايجاد جنگ همراه است، با اين مخالفند؛ همه ي كساني كه كار و بارشان در دنيا با ترويج سكس سكه ميشود، با اين مخالفند؛ همه ي كساني كه ميخواهند سررشته ي ثروتهاي حياتي ملتها را به دست گيرند، با اين مخالفند؛ همه ي كساني كه قدرت طلبي برايشان هدف اصلي است - در حكومتهاي كوچك و بزرگ دنيا - با اين مخالفند. يعني معارضانِ گردن كلفتي دارد. خوب، حالا اين نظام در ايران آغاز به كار كرد؛ كلنگش زده شد، بنايش به وجود آمد، تعاليم اوليه اش هم مثل مصالح ابتدايي كار، پاي كار ريخته شد و به نحوي، سازندگي و بنّاييِ آن هم شروع شد. اولاً يك نظام مثل يك بنا، مرده نيست؛ مثل يك موجود انساني است؛ كمبودهايي پيدا ميكند و ميتواند اين كمبودها را جبران كند؛ اگر غفلت كند، جبران نخواهد شد؛ اگر دقت كند و تلاش و سعي كند، زودتر

و بهتر جبران خواهد شد؛ يعني مثل يك موجود پويا و پيش رونده. يك نظام انساني، اين چنين است. بنابراين ما داريم با چالش پيش ميرويم. و البته قضاوت من اين است كه ما به طور محسوسي هم در همان جهت اهداف و آرمانهاي اسلامي اين نظام پيش رفته ايم. يكي از دلائلش اين است كه امروز نسل سوم و چهارم انقلاب، با آرمانهاي اسلامي آشنا و به آن علاقه مند است و گرايشش به مظاهر اسلامي زياد است، و اين آمادگي را دارد كه اگر تجربه اي در كشور به وجود بيايد كه كارهاي دشوار را از اين نسل بخواهد، آنها را انجام بدهد؛ مثل دوره ي جنگ تحميلي. يعني اين طور نباشد كه بعضي وضع كنوني ما را با دوران جنگ تحميلي مقايسه كنند؛ دوران جنگ تحميلي، يك آزمايش و كوره ي عملي بود؛ اگر در هر كشوري آن چنان وضع و آزمايشي به وجود آيد، جانهاي تشنه و آماده ي به كار ميآيند و استعدادها به فعليت ميرسند. امروز آن شرايط وجود ندارد؛ اما اگر به وجود آيد، همان وضعيت پيش خواهد آمد؛ آن چيزي كه من دارم مشاهده ميكنم، اين است. ما پيشرفت داشته ايم و در اين ريزش و رويشي كه نظام اسلامي دارد، مجموعاً رويش ما از ريزشمان بيشتر بوده است و پيش رفته ايم؛ علاوه بر اينكه در ميدانهاي گوناگون ديگر - ميدانهاي علمي و غيره كه شماها گفتيد و ميدانيد و بيان شد - پيشرفتهاي زيادي داشته ايم. ولي همچنان كار در ابتداي خود قرار دارد؛ ما اولِ راهيم؛ ما ابتداي راهيم. اولاً بايد نظام را از لحاظ مباني معرفتي اش كامل كنيم. ثانياً بناي نظام را بايد بر اساس آن

مباني معرفتي كامل كنيم؛ يعني نظام اسلامي، دولت اسلامي و كشور اسلامي، هر كدام مترتب بر همديگر است؛ اينها همه يكسان و يك چيز نيستند. تا كشور، اسلامي بشود، ما خيلي كار داريم. تا مكارم اخلاق اسلامي و دانشگاه اسلامي - همين توقعاتي كه شما داريد و آرزوهاي بلندي كه به حق در نسل جوان ما هست - تحقق پيدا كند، راه طولاني اي داريم. اينكه ميگويم اول كار هستيم، يكي از نشانه هايش اين است. و از طرف ديگر، اين فكر، فكري نيست كه در چهارچوب حصار جغرافيايي يك كشور بگنجد و بتواند بماند؛ اين، به طور طبيعي بايد انتشار پيدا بكند و عقبه ي عاطفي و فكري ملتها را براي خودش كسب كند. البته از اول انقلاب، موارد متعددي از اين را ما ديده ايم و پيش آمده است؛ امروز هم همين است؛ منتها احتياج دارد كه اين عقبه، هر چه بيشتر استمرار داشته باشد. براي اينكه ما بتوانيم به اين آينده هاي مطلوب برسيم، احتياج به نسل جوانِ باهمتِ پُرانگيزه ي مؤمنِ تلاشگرِ كاردانِ راه بلد داريم. يكي از شرايط اصلي اش مؤمن بودن و متقي بودن است؛ اينكه ميگوييم تشكلهاي اسلامي و محيطهاي دانشجويي، معارف و معرفت اسلامي را در خودشان عمق ببخشند، براي اين است كه بتوانند اين بار سنگين را بر دوش بگيرند و به منزل برسانند؛ والّا نميشود. اين نكته و حرف اصلي ما با مجموعه هاي دانشجويي است. البته اين را هم ما اضافه بكنيم كه مجموعه هاي دانشجويي - كه پايه ي اسلامي و پايه ي معرفتي دارند - در داخل دانشگاه، كاري نكنند كه رقابتهاي آنها يا معارضه هايي كه به نام رقابت انجام ميگيرد، به تضعيف قواي

اين مجموعه هاي مؤمن بينجامد. اين مجموعه ها همديگر را حفظ كنند. من نميگويم همه يك جور فكر كنند، همه يك جور سليقه داشته باشند؛ نه ممكن است، نه لازم؛ ليكن از معارضه و تضعيف يكديگر جداً خودداري كنند. امروز اين براي شماها روشن است. ممكن است ده، پانزده سال قبل از اين، براي محيط دانشجوييِ آن روز روشن نبود و بايد مكرر گفته ميشد و ميگفتيم؛ اما امروز شما اين را ميدانيد. دشمن به طور ويژه، بر روي جريانهاي دانشجويي، سرمايه گذاري ميكند؛ تا بتوانند در محيطهاي دانشجويي نفوذ و رخنه كنند و براي خودشان سربازاني را در آنجا تدارك ببينند. اين كار با نامهاي مختلف دارد انجام ميگيرد. امروز سرويسهاي جاسوسي امريكا و اسرائيل حتّي حرفي ندارند كه به تشكلهايي در دانشگاههاي ايران كمك مالي بكنند كه اين تشكل به حسب ظاهر، وابسته ي به توده ايهاي سابقند. اين در دانشگاههاي شما وجود دارد. مجموعه ها و گروههاي دانشجويي كه تشكيل دهندگان و تغذيه كنندگان اينها همين توده ايهاي چند سال قبل از اين هستند - كه يك مدتي هم به تلويزيون آمدند و توبه و انابه و گريه كردند و از بزرگان نظام طلب بخشش كردند - امروز بعد از آنكه اردوگاه ماركسيزم به كلي متلاشي شده و غلط بودنِ آن حرفها، ايده ها و فكرها، با آن فلسفه نماها، بر همه ظاهر و مبرهن شده و ديگر وجود اين جريان چپ، معنايي ندارد؛ اما در عين حال مي بينيم كه اينها را نگه ميدارند و حفظ ميكنند؛ چون احتياج دارند؛ يعني براي معارضه ي با جريان دانشجويي اصيل و سالم - كه همان جريان اسلامي و پايبند به معنويت و مفتخر به ايراني بودن خود است -

حاضرند زير هر نامي، دانشجو را فعال كنند؛ زير نام توده اي، سلطنت طلب و نامهاي گوناگون. شماها بايد متوجه باشيد. مسئوليت شما سنگين است؛ هم بايد درس را بخوانيد، هم محيط سياسي تان را بشناسيد، هم روي محيط سياسي اثر بگذاريد و هم خودتان را از لحاظ فكري و روحي آماده كنيد براي فردايي كه بلاشك وزن اين نظام متكي به معنويت - يعني نظام جمهوري اسلامي - در معادلات جهاني بين المللي، ده برابر امروز خواهد شد. مطمئن باشيد كه ما چنين روزي را در پيش داريم و شما جوانهاي امروز، آن روز را خواهيد ديد. علي القاعده آن روز ماها نيستيم؛ اما شماها هستيد و خواهيد ديد آن روزي را كه وزن و ثقل و اهميت جمهوري اسلامي در معادلات جهاني - چه از لحاظ سياسي، چه از لحاظ علمي و چه از لحاظ بيان افكار سازنده - ده برابر امروز است. بايد خودتان را ان شاءاللَّه براي آن روز آماده كنيد. از خداوند متعال مسئلت ميكنيم كه همه ي شماها را حفظ كند و ذخيره هاي ارزشمند آينده قرار بدهد و توفيق رشد روزافزون به همه ي شماها عنايت فرمايد، و ان شاءاللَّه خداوند شما را به پدر مادرهايتان ببخشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار جمعى از رزمندگان، ايثارگران و فرماندهان دوران دفاع مقدس

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جمعي از رزمندگان، ايثارگران و فرماندهان دوران دفاع مقدس بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

جلسه ي بسيار شيرين و اثرگذار و پُراهميتي است. كلمه كلمه ي اين خاطرات براي تاريخ ما و سرگذشت پُرفراز و نشيبِ اين ملت بزرگ، جزو جذابترين بخشها به حساب مي آيد. خيلي استفاده كرديم؛ خيلي لذت برديم. از همه ي عزيزاني كه خاطرات خودشان را بيان كردند و همچنين از

كساني كه اين مراسم و جلسه ي امروز را تدارك ديدند و مديريت كردند، و از همه ي شما عزيزاني كه يادگاران پُرشكوهترين روزهاي تاريخ اخيرِ اين كشوريد و در اينجا حضور داريد، صميمانه تشكر ميكنيم. دو مقوله را از هم جدا كنيد؛ هر كدام از اينها حرف و گفت فراواني مي طلبد. يك مقوله، مقوله ي مربوط به مسئله ي دفاع مقدس است؛ اين دفاع مقدس و دوران هشت ساله، مثل جنگهاي معمولي و بقيه ي جنگهاي دنيا نيست؛ بلكه خصوصياتي دارد. اين، يكي از آن دو مقوله است كه بايد درباره اش بحث بشود؛ نه اينجا و به وسيله ي من، بلكه در فضاي كلي جامعه بايد مورد مداقه و تأمل قرار بگيرد. يكي هم يك مقوله ي فرعي نسبت به اين مقوله است كه آن هم به نوبه ي خود، خيلي مهم است و آن، خاطرات جنگ، تاريخ جنگ و ادبيات جنگ و هنري است كه در شعبه ها و شاخه هاي مختلف، مصروف اين ادبيات خواهد شد. هر كدام از اين دو مقوله مهم است. در مورد قضيه ي اصل جنگ: اولاً اين جنگ، يك جنگ دفاعي بود. جنگ دفاعي با جنگ تهاجمي دو فرق عمده در معنا و مضمون دارد؛ يك فرق اين است كه جنگ تهاجمي، حاكي از خوي تجاوزطلبي است؛ اما جنگ دفاعي اين طور نيست. دوم اينكه جنگ تدافعي و دفاعي، محل بروز غيرت و تعصب و وفاداري عميق انسانها به آرمانهايي است كه به آنها پايبند است؛ حالا يا اين آرمانها وطن است يا بالاتر از آن؛ يعني دين و عقيده و اسلام. در جنگ تهاجمي، اين مطرح نيست. فرض كنيد امريكا كه به عراق حمله ميكند، سرباز امريكايي نميتواند ادعا

كند كه اين كار را دارد براي عشق به وطن خود ميكند؛ عراق به وطن او چه ربطي دارد؟! در خدمت اهداف ديگري است. اما اگر عراقي در داخل كشور خود، در مقابل اين حمله و اين هجوم نظامي و حضور نظامي ايستادگي كرد، معناي اين ايستادگي، دفاع از وطن، دفاع از هويت ملي و دفاع از ارزشهايي است كه اين به آن پايبند است. جنگ دفاعي و جنگ هجومي، اين دو تفاوت را دارد. جنگ ما، جنگ دفاعي بود. ملت ايران نشان نداد كه مايل به تجاوز و تعرض است؛ و ملت ايران نشان داد آنجايي كه پاي دفاع از هويت ملي و آرمانهاي عزيزتر از هويت ملي درميان است، ايستادگي او، ايستادگيِ درس آموز است؛ ايستادگيِ معمولي نيست، ايستادگي اي است كه ميتواند براي ملتهاي ديگر، به عنوان الگو و سرمشق به حساب بيايد؛ كما اينكه به حساب آمد؛ هم فلسطينيها به ما گفتند كه ما از شما ياد گرفتيم؛ هم لبنانيها در طول اين سالها مكرر به ما گفتند كه ما از شما ياد گرفتيم؛ هم ملتهايي كه نامسلمان بودند و مسلمان شدند يا مسلمان بودند و پيرو مكتب اهل بيت شدند، مكرر در مكرر از جاهاي مختلف گفته اند كه ما از جنگ شما، از دفاع شما و از ايستادگي شما، به صدق شما پي برديم. حقيقتاً دوران دفاع مقدس، چنين دوراني بود و دفاع مقدس، حامل يك چنين مضموني بود. حالا اين بخشي از مقوله ي نگرش در دفاع مقدس و مضامين آن است. يك بخش ديگر اين است كه در دفاع مقدس، حادثه اي كه اتفاق افتاد، چه بود؟ يك وقت بين دو كشور -

حالا همسايه يا غيرهمسايه - جنگي اتفاق ميافتد، اين يك طور است؛ يك وقت هم يك اتحاد نانوشته و اعلام نشده و بعضاً اعلام شده از سوي همه ي قدرتهاي بين المللي - قدرتهاي حاضر در جهان - عليه يك نقطه و يك كانون و يك مركز است؛ اين دو با هم فرق دارند. اين جنگ، با آن جنگ تفاوت دارد. جنگ ما، از نوع دوم بود؛ يعني همه ي كانونهاي قدرت بين المللي - قدرت نظامي و سياسي و پولي و امنيتي و غيره - متفق القول و متحدالعمل بر سر ايران ريختند؛ جنگ احزاب به معناي واقعي كلمه؛ يعني همه ي احزاب قدرت دنيا و باندها و مجموعه هاي قدرت، بر سر ايران ريختند. چرا؟ آن يك تحليل سياسي دارد؛ به هر دليل. يعني شوروي و امريكا با همه ي اختلافاتشان، در اين قضيه هماهنگي داشتند. همين سنگرها و پنج ضلعيهايي كه آقايان اشاره كردند، تاكتيكهاي شوروي بود كه به عراقيها منتقل شده بود. شماها كه دستتان توي كار جنگ بوده، اينها را ميدانيد و مطلعيد. هواپيماي غربي و شرقي، موشك غربي و شرقي، توپخانه ي غربي و شرقي، تانگ پيشرفته ي غربي و شرقي و انواع مهماتهاي غربي و شرقي، به وسيله ي رژيم بعثي عراق، عليه ما به كار رفت؛ يعني همه به آن كمك ميكردند. بعد از اينكه جنگ تمام شده بود - به نظرم آخر سال 67 بود - در سفري كه بنده - آن وقت رئيس جمهور بودم - و مسئولان به يوگسلاوي سابق - كه از هم پاشيد و يكي از مراكز مهم پشتيباني عراق بود - داشتيم، پس از يك مذاكره ي طولاني و مفصل، حاضر نشد حتّي تانگش را به ما بفروشد! در

حالي كه هر وقت عراقيها در جبهه كم ميآوردند، بلافاصله انواع و اقسام تانگهاي شرقي و غربي برايشان ميآمد؛ وقتي يك تانگشان ضربت ميخورد، معطّلش نميشدند، جرثقيل را ميآوردند و آن را به داخل هور يا رودخانه پرتاب ميكردند و از دُوْر خارجش ميكردند؛ برايشان اهميتي نداشت. حالا بچه هاي ما با چه زحمتي اين تانگهاي غنيمتي را گير ميآوردند، وصله پينه ميكردند و استفاده ميكردند. يعني از امكانات جنگي - انواع و اقسام مهمات و ابزار - از تاكتيك، از اطلاعات فضايي، از همه ي انواع پشتيبانيها - پول، پشتيباني سياسي و غيره - در اختيار يك طرف جنگ بود - كه رژيم بعثي بود - و همه در آنجا متمركز شده بودند؛ يك طرف هم جمهوري اسلامي به تنهايي - تنهاييِ واقعي - بود. اين هم يك بعد جنگ است. يك بعد ديگر در اين مقوله ي خود جنگ، مسئله ي پايان جنگ است؛ كه با اين بگومگوهاي بيخودي، يك شبهه هاي بي معني و بي محتوايي در بعضي از ذهن هاي آماده ي شبه و شبهه پذير ايجاد كردند. چه كسي ميتواند شك كند در اينكه جمهوري اسلامي در دفاع هشت ساله، پيروز مطلق شد؟! اصلاً اين قابل ترديد نيست. با همان تفاصيلي كه گفتيم، يك رژيمي با نيروي نظامي تجهيز شده و به شدت آماده، به قصد ساقط كردن رژيم يك كشور و تجزيه ي آن، وارد آن كشور ميشود، بخشي از آن را اشغال نظامي ميكند و همه ي دنيا هم به آن كمك ميكنند؛ هشت سال هم همين طور فشار ميآورد و آخر سر مجبور ميشود دست خالي از اين كشور خارج شود؛ در حالي كه تعداد كشته ها، مجروحان و اسرايش بيش از

اين كشور مورد تهاجم است؛ كشور مورد تهاجم در بخشهاي مختلف در طول جنگ، به قابليتهاي فراواني دست پيدا كرده؛ اما او از كيسه خورده و از چشم قدرتهاي پشتيبان خودش هم افتاده و يك وجب هم از خاك اين كشور در دست او باقي نمانده است؛ خوب، در اين قضيه، چه كسي پيروز است؟ چه كسي شكست خورده است؟ جاي ترديد است؟! جاي شبهه است؟! اين پايان جنگ، يكي از مسائل و بخشهاي مهم جنگ است كه مايه ي افتخار است. در مقوله ي خاطرات و تاريخ جنگ، من ميخواهم تكيه و تأكيد كنم. ما همه ي اين حجم كاري كه انجام داديم، در مقابل آنچه كه بايد انجام بگيرد، بسيار كم است. با اينكه الان، هم سپاه، هم ارتش، هم حوزه ي هنري، هم بخشهاي مختلف مردمي، هم ستاد كل و آن قسمت تاريخ جنگ مشغول كار هستند، در عين حال، فرآورده هاي مجموع اينها، هم از لحاظ كميت، بسيار كمتر از آن چيزي است كه بايد باشد، هم از لحاظ كيفيت - اگرچه بعضي از كيفيات آنها واقعاً خوب است - اما در مجموع، آن كيفيتي كه بايد نشان دهنده ي زيباييها، ظرافتها، لطفها، برجستگيها و درخشندگيهاي اين دوران عجيب باشد، نيست و هنوز خيلي جا براي حرف زدن هست؛ خيلي. ببينيد! وقتي گفته ميشود كه مثلاً ما ششصد يا هزار عنوان كتاب درباره ي دفاع مقدس نوشته ايم، بعضيها خيال ميكنند كه اين خيلي زياد است؛ نه، اين خيلي كم است. جنگ يكي از مقاطع حساس تاريخ براي همه ي ملتهاست؛ چه در آن جنگ شكست بخورند، چه پيروز بشوند؛ بررسي اين حادثه براي آن ملتها، سرشار از درس است. نه اينكه

فقط افتخار كنيم؛ افتخار كردن، يكي از بخشهاي قضيه است؛ اطلاعات فراوان، آگاهيهاي گوناگون، نشان دادن وضعيتهايي كه وجود داشته است و وضعيتهايي كه ميتواند در آينده وجود داشته باشد، از بخشهاي ديگر قضيه است. در دنيا روي جنگهايي كه اتفاق ميافتد، خيلي كار ميكنند؛ من نميدانم شما دوستان يا دوستاني كه در اين مقوله ها مشغول كارند، چقدر اطلاع دارند كه بر روي جنگهاي گوناگون در كشورهاي مختلف، چقدر كار شده است. من فقط اين يك رقم را عرض بكنم: اين جنگهاي داخلي امريكا - كه معروف به جنگهاي انفصال است كه تقريباً از سال هزار و هشتصد و شصت شروع شده و چهار سال هم طول كشيده؛ و در سال هزار و هشتصد و شصت و چهار يا شصت و پنج هم تمام شده است؛ من حالا دقيق يادم نيست - جنگ بين شمال و جنوب و جنگ بين ايالات مختلف در يك كشور بود و تقريباً حدود هشتاد يا نود سال بعد از تشكيل دولت ايالات متحده ي امريكا، دو بخش از اين كشور با همديگر جنگ كردند. يك نويسنده ي امريكايي - كه ظاهراً معاصر ماست - ميگويد: درباره ي اين جنگها بيش از صد هزار عنوان كتاب نوشته شده است! براي چهار سال جنگ، آن هم جنگ بي افتخار - جنگ دو بخش از يك ملت با همديگر افتخاري ندارد - بيش از صد هزار عنوان كتاب نوشته شده است. اين را اين نويسنده ي امريكايي - كه نويسنده ي معتبري هم هست - ميگويد. البته بعضي از اين تبليغاتچي هاي امريكا، اين جنگ انفصال را ميگويند: جنگ براي لغو برده داري؛ كه اين هم دروغ است، اين طوري نيست.

البته همان زمان آبراهام لينكلن بوده و برده داري لغو شده؛ اما اين جنگها براي آن نيست. كسي تاريخ اين جنگها را بخواند، درست مي فهمد. درباره ي جنگ داخليِ بي افتخارِ سرتاسر شكست و پُرخسارت - كه بالاخره بخش شمال بر بخش جنوب كه تجزيه طلب بود، پيروز شد و دوباره حكومت ايالات متحده را برقرار كردند؛ در واقع كشور امريكا شكست خورد؛ اگرچه كه يك بخش بر بخش ديگر پيروز شد؛ آن چيزي كه نقل ميشود، حدود ششصد، هفتصد هزار نفر در اين چند سال كشته دادند؛ يعني چند برابر مجموع شهداي ما در جنگ تحميلي و دفاع مقدس! - براي چهار سال، آن همه كتاب نوشته اند. دفاع مقدس، جنگِ سرتاپا افتخار است؛ از همان روزي كه رژيم صدام به تهران حمله كرد و فرودگاه را زد، و تا روزي كه امام قطعنامه را قبول كردند و تا بعد از آنكه صدام دوباره حمله كرد و باز مردم مبارز و مجاهد ما ريختند و تمام صحراي اين منطقه را پُر كردند و جوانان بسيجي از سرتاسر كشور كه نمايش عجيبي نشان دادند و عراق را در اين نوبت دوم، مجبور به عقب نشيني كردند، سرتاسر اين دوران، دوران افتخار است. جا دارد كه كار هنري بشود، ثبت و ضبط بشود و كار تخصصي انجام بگيرد. الان مراكزي هست و دوستاني كارهاي حرفه اي و تخصصي خوبي انجام ميدهند. در آنِ واحد دو كار: هم كار حرفه اي و تخصصي و مديريت مطلع و عالمانه ي بر جمع آوري خاطرات، هم در كنار آن، استفاده ي از عموم كساني كه در جاهاي مختلف خاطراتي از جنگ دارند و منحصر نكردن آن به يك كانال خاص

كه موجب محدوديت نشود. پروردگارا! در اين لحظات افطار و در اين روزهاي آخر ماه مبارك رمضان، در اين جمع مجاهد و مبارز في سبيل اللَّه - كه در اينجا حضور دارند - از تو درخواست ميكنيم ارواح طيبه ي شهيدان دفاع مقدس و شهيدان انقلاب و همه ي شهداي ملت عزيز ما را با ارواح نبي مكرم اسلام و شهداي كربلا محشور بفرما. پروردگارا! سلام و صلوات ما را به آن شهيدان و امام شهيدان (رضوان اللَّه عليه) واصل بفرما. پروردگارا! مرگ ما را جز به شهادت در راه خودت قرار مده. پروردگارا! به محمد و آل محمد ما را در امتحانهاي دشوار و بزرگ كشور و ملتمان روسفيد و سربلند از آب دربياور؛ سلام ما را به محضر مبارك ولي عصر (ارواحنافداه) برسان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار كارگزاران نظام به مناسبت عيد سعيد فطر

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار كارگزاران نظام به مناسبت عيد سعيد فطر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اين عيد سعيد فطر را به همه ي امت بزرگ اسلامي و به ملت عزيز ايران و به شما حضار گرامي و ميهمانان عزيز و سفراي كشورهاي اسلامي كه در جلسه حضور دارند، تبريك عرض مي كنم. همچناني كه در دعاي قنوت نماز عيد بارها تكرار كرده ايم، خداي متعال اين روز را براي پيغمبر برگزيده اش: «ذخراً و شرفاً و كرامتاً و مزيداً(1)»، ذخيره قرار داد و مايه ي شرف و كرامت، و مايه ي افزايش نور و بهاء معنوي آن بزرگوار و دينش قرار داد. روز عيد فطر، روز بزرگي است و روز امت اسلامي است. و امروز امت اسلامي به مايه هاي اشتراك و وحدت و احساس عزت و عظمت، بيش از هميشه نيازمند است. سالهاي

متمادي امت اسلامي را تحقير كردند و ميراث عظيم فرهنگي و عظمت شخصيت و هويت اين امت را انكار كردند. با اين تحقير، خواستند ملتهاي مسلمان را از صحنه ي سياست و عمل و مجاهدت خارج كنند تا براي دست اندازي آنها به كشورهاي اسلامي و منابع اينها عرصه خالي باشد. اين سياستِ چندين ده ساله ي قدرتهاي استعماري و استكباري در دنياي اسلام بوده است و مدتها موفق هم شدند. اگر امت اسلامي به هويت اسلامي خود توجه مي داشت، معضلي به نام اسرائيل در منطقه به وجود نمي آمد. امت اسلامي را از عرصه ي تحولات منطقه - يعني خانه ي خودش - كنار گذاشتند و در غيابش، بر عليه او تصميم گيري كردند. امت اسلامي در طول سالهاي متمادي به وظايفي كه بر عهده ي او بود، عمل نكرده است؛ در اين هيچ ترديدي نبايد كرد. ما بايد تقصير خودمان را بفهميم و بدانيم. اگر ما به تنبلي و راحت طلبي و ذلت تن نمي داديم، دشمن نمي توانست بر ما مسلط شود. ما عقب مانديم و در اين عقب ماندگي، مقصريم. ليكن امروز ورق برگشته است. امروز دنياي اسلام به هويت خود واقف شده است. اين امت از همه ي عناصر عزت - كه در متن دين شريف اسلام و قرآن كريم وجود دارد - بايد استفاده كند. اول توجه به خدا و تمسك به قانون الهي است؛ توكل به خداست؛ اعتماد به خداست. خداوند متعال آن كساني را كه «الظّانّين باللَّه ظنّ السّوء(2)»؛ سوء ظن به خدا دارند، ملامت مي كند؛ مي فرمايد: «عليهم دائرة السّوء و غضب اللَّه عليهم(3)»؛ آن كساني كه نصرت الهي را در صورت حضور در ميدان عمل انكار مي كنند، خودشان

را بايد ملامت كنند. اگر ما در ميدان عمل وارد شويم، خداي متعال به ما كمك خواهد كرد؛ هم قول قطعي قرآن و وعده ي حتمي الهي است، هم مشاهدات دوران زندگي خودِ ماست. تاريخ اسلام هم براي مسلمين سرشار از تجربه است، كه هر جا همت گماشتند، وارد شدند و متمسك به قدرت الهي شدند، خداي متعال آنها را كمك كرد. كمك و نصرت الهي حتمي است؛ منتها شرط اين نصرت، حضور در ميدان عمل است: «و لينصرنّ اللَّه من ينصره(4)»؛ آن كسي كه خدا را نصرت كند، خدا او را نصرت خواهد كرد. با نشستن، با تنبلي كردن، با توهمات دلخوش كردن، با مصالح امت اسلامي بازي كردن و هواي نفس را بر مصالح امت اسلامي ترجيح دادن، نصرت الهي خود را نشان نخواهد داد. امروز دنياي اسلام بيدار شده است. ما بايد اين بيداري را قدر بدانيم. ما بايد اين بيداري را در جهت درست خود به جريان بيندازيم. ما بايد به جاي اعتماد به قدرتهاي استكباري، به خدا اعتماد كنيم. هر جا اين اتفاق افتاد، پيروزي به دنبال آن هست، لامحاله. آنچه كه مربوط به شما برادران و خواهرانِ عزيزي است كه مسئولان اين كشور اسلامي هستيد، اين است كه قدر اين ملت را بدانيد. ملت ما ملت بزرگ، شجاع، مؤمن و باصفا و بااخلاصي است. قدر اين ملت را بدانيد؛ قدر خدمت به اين ملت را بدانيد؛ قدر خدمتگزار اين ملت بودن را بدانيد كه افتخار بزرگي است. مسئوليتها را قبول كنيد براي خدمتگزاريِ به اين ملت، براي نوكريِ اين ملت؛ و اين افتخار است. اين ملت بزرگ، اين ملت مؤمن

و اين ملتي كه توانست با مجاهدت خود، با صبر خود، با آگاهي و هوشياري خود و با روحيه ي بالاي خود، به دنياي اسلام روحيه بدهد. خود شما هم جزو همين ملتيد. در فضائل اين ملت شما هم شريكيد. اما امروز مسئوليد. امروز بارهايي بر دوش گرفته ايد كه بايد از عهده ي آنها بر آييد. اخلاص، جدّ و جهد، خستگي ناپذيري، بي طمعي و ترجيح دادن مصالح عمومي بر مصالح شخصي را در عمل، راهنماي خودتان قرار دهيد. اين عمل شماست؛ اين عبادت شماست؛ اين بزرگترين عبادتهاست. البته اگر بخواهيد اين روحيه در شما باقي بماند، بايد دلهاي خودتان را با خداي متعال متصل كنيد. ماه رمضان فرصت بزرگي است؛ عيد فطر فرصت بزرگي است؛ همه ي روزهاي سال و همه ي ساعات عمر براي ارتباط با خداوند متعال، فرصت بزرگي است. تلاوت قرآن، توجه به معارف و معاني قرآن، احساس وظيفه ي شكر در مقابل پروردگار، خضوع در مقابل خداي متعال، خشوع قلب، خشوع در مقابل ملت و تواضع، معيارها و ملاكهاي كارهاي من و شماست. بايد اينها را رعايت كنيم. اين، يعني تو ميدان بودن ما، يعني كار كردن براي خدا، هواي نفس را در آن دخالت ندادن و خسته نشدن. كه البته اگر براي خدا باشد، انسان احساس خستگي هم نمي كند. «و انّها لكبيرة الّا علي الخاشعين(5)». خشوع كه باشد، خستگي و ملامت ديگر از بين خواهد رفت. توجه به خدا كه باشد، خستگيها از بين خواهد رفت. اين مال من و شماست. اين ملت هم در صحنه است. جوانان ما در صحنه اند. در هر ميداني كه اين ملت احساس كرد كه حضور او مورد نياز كشور است،

با همه ي شور و شوق وارد شد. در دوران دفاع مقدس، ميدان جهادش را ديديد، ميدان علمش را داريد مي بينيد، ميدان سياستش را ديديد، حضورش را در راهپيماييها ديديد و حضورش در انتخابات پي درپيِ اين كشور را ديديد؛ اين ملت ماست و ملت بزرگي است. قدر خدمت به اين ملت را بايد بدانيم و خدا را شكر كنيم كه ما را خدمتگزار اين ملت قرار داده است؛ به اين وظيفه عمل كنيم. در دنياي اسلام هم مسئله همين است. امروز مسئله ي اول بين المللي دنياي اسلام، مسئله ي فلسطين است. البته مسئله ي عراق، مسئله ي لبنان و مسئله ي افغانستان، مسائل دنياي اسلام است؛ همه هم مهم است. در همه ي اينها هم كه نگاه مي كنيم، دست خاطي و گنه كار استكبار جهاني و امريكا و صهيونيسم را داريم مي بينيم. وظيفه هم روشن است. ملتها و دولتهاي مسلمان بايد به فكر بازگشت به هويت خود باشند و قدرت پيدا كنند تا به آنها زور نگويند. امروز در منطقه ي خاور ميانه براي قدرت امريكا مصلحت برتر، عبارت است از مصلحت صهيونيستها و اسرائيل. بعضي از دولتهاي عرب و مسلمان هم با امريكا روابط خوب و نزديكي دارند؛ اما مصالح آنها در درجه ي اول نيست. در مقابل مصلحت اسرائيل، مصلحت آنها اصلاً ملاحظه نمي شود. اين را همه بايد بفهمند و به آن توجه كنند. در خود فلسطين هم خيلي سعي كردند فلسطينيها را به جان هم بيندازند. خوشبختانه مسئولان فلسطيني هوشياري به خرج دادند و ايجاد درگيري و خونريزي و نزاع و جنگ را مانع شدند. اما دشمن دست برنداشته است. دولت حماس يك دولت مردمي است. مواضعي كه حماس اعلام كرده

است؛ يعني به رسميت نشناختن و عدم مذاكره با اسرائيل، همان چيزهايي است كه مردم فلسطين خواسته اند. آنهايي كه مي گويند حرف ما، حرف فلسطينيهاست، حرف فلسطينيها عبارت است از همان شعارهاي دولتي كه امروز با انتخاب فلسطينيها برسركار است و اين شعارها را داد و مردم هم او را انتخاب كردند. مسؤولان خودگردان هم بايستي در مقابل اين خواست ملت فلسطين تسليم شوند. بايد با هم كنار بيايند و دولت مردمي حماس و مواضع آن را به رسميت بشناسند. مسئله ي لبنان هم همين طور است. لبنان و حزب اللَّه قهرمان نشان دادند كه با ايستادگي و با همت والا مي توان در مقابل اسرائيل ايستاد و اسرائيل را شكست داد. چيزي كه به مخيّله ي بعضي از سياستمداران كشورهاي اسلامي هم خطور نمي كرد، اما اتفاق افتاد؛ واقع شد؛ اسرائيل در سايه ي ايستادگي، مقاومت، توكل به خداي متعال و استفاده از همه ي ظرفيت و نيروي حزب اللَّه و مردم لبنان شكست خورد. اين يك نسخه ي عمومي و متعلق به همه ي دنياي اسلام است؛ هيچ تفاوت نمي كند. شرطش اين است كه ماها كه مسئولان كشورهاي اسلامي هستيم، منافع، خواستها و هوي هاي شخصي خودمان را در قضيه دخالت ندهيم و مصلحت امت و مصلحت كشور را در نظر بگيريم اگر اين شرط رعايت شود، اين نتيجه قطعي و حتمي است. در عراق هم همين طور است؛ دولت مردمي سرِ كار است. برخلاف ميل اشغالگران و خواست آنها، و برخلاف آن نسخه و الگويي كه آنها براي عراق در نظر گرفته بودند، آنچه اتفاق افتاده، اين است. لذا شما مي بينيد كه از اطراف، فتنه ها سر بلند مي كنند. ايجاد اين فتنه ها، كارِ همان كساني است كه

نمي خواهند يك دولت حقيقتاً مردمي در عراق سرِ كار باشد كه امروز سرِ كار است؛ مي خواهند براي آن مشكل درست كنند. همه ي قرائن و شواهد، همين را نشان مي دهد. ما اميدواريم كه مسئولانِ برجسته ي فرهنگي، ديني، سياسي، اجتماعي، مردمي و عشايري در عراق توجه كنند كه علاج مشكل آنها «اتحاد كلمه» است. نبادا در دام دشمن بيفتند و با انگيزه هاي مذهبي و فرقه اي و سياسي و جناحي و امثال اينها خودشان را تضعيف كنند و دشمن را تقويت؛ كه نتيجه، تسلط دشمن خواهد بود. اميدواريم خداوند متعال اين عيد را بر همه ي مسلمانان مبارك كند. براي همه ي كشورهاي اسلامي مايه ي خير و بركت را فراهم كند و ان شاءاللَّه دنياي اسلام را روزبه روز عزيزتر و سرافرازتر قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) أقبال، ص 289

2) فتح: 6

3) همان

4) حج: 40

5) بقره: 45

خطبه هاى نماز عيد سعيد فطر به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامي

خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامي خطبه ي اول بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

«الحمدللَّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نؤمن به و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين و صحبه المنتجبين و السّلام علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه.» عيد سعيد فطر را به همه ي امت بزرگ اسلامي، به ملت شريف ايران و به شما نمازگزاران عزيز تبريك عرض مي كنم و همه ي شما برادران و خواهران را به رعايت تقواي الهي و پرهيزگاري و پاكدامني دعوت و توصيه مي كنم. ماه مبارك رمضان - كه ماه صفا و خلوص

و معنويت انسانهاي مؤمن است - بر همه ي ما گذشت. ملت ايران در طول اين ماه، هم در زمينه ي معنويات و هم در زمينه ي مسائل سياسي، طراوت و نشاط خود را نشان داد. در باب مسائل سياسي، در روز جمعه ي آخرِ ماه مبارك رمضان، ملت ايران از همه ي نقاط كشور يكصدا خروشيد؛ با فرياد خود، با شعار خود، با حضور خود و با بيان رساي خود از ملت مظلوم فلسطين حمايت كرد. امسال بحمداللَّه در دنياي اسلام در بسياري از نقاط، همين توجه، همين شور و شعور و همين احساس مسئوليت مشاهده شد. يقيناً روحيه ي بالاي امت اسلامي به خاطر پيروزيهاي حزب اللَّه، در اين طراوت روحي و نشاط سياسي تأثير داشت. و اما در باب طراوت معنوي، امسال ملت عزيز ما، در همه ي جاي كشور، ماه رمضانِ بسيار باصفا و باحالي را گذرانيد؛ مجالس نماز و قرآن، مجالس دعا و توسل، و مجالس احياء و شب زنده داري در شبهاي قدر، رونق به يادماني اي داشت. در سرتاسر كشور، در شهرها، در روستاها و در همه ي نقاط اين كشور بزرگ، ملت ما - مخصوصاً جوانان - در اين شبها جان و دل خود را در آب توبه شستشو دادند. خبرهاي موثّق و مطمئني كه در اختيار بنده است و گزارشهايي كه در حكم مشاهده ي با چشم است، نشان مي دهد كه در مساجد تهران و شهرستانها و در همه ي عبادتگاه هاي كشور، جوانان ما در شبهاي قدر از همه ي انواع سلائق گوناگون مردم، با هر هيئت و قيافه و ريختي، با هر احساس و گرايشي، اين شبها دل خودشان را برداشتند و به مساجد آمدند و با خداي خود

راز و نياز كردند. اين صفاي جواني، اين نورانيت دلهاي جوان، اين ميل به قرب الهي و توجه و تكلّم با خداي متعال در ميان جوانان ما، يك نعمت بسيار بزرگ است و بحمداللَّه اين نعمت هست و روز به روز هم بيشتر شده است. در روزهاي آخرِ ماه مبارك رمضان، در برخي از مساجد كشور، هزاران نفر اعتكاف كردند؛ شب و روز را به ذكر و عبادت گذراندند و هزاران ختم قرآن انجام گرفت. درباره ي اين شستشوي معنوي و طهارت دلهاي جوانانمان دو نكته را عرض كنيم: يك نكته اين است كه همه ي مردم و بالخصوص جوانان عزيز، اين ارتباطي را كه به بركت اين روزهاي مبارك و شبهاي نوراني با خداي متعال پيدا كرده اند، نگذارند قطع شود؛ اين رابطه ي با خدا را حفظ كنيد. وسيله ي حفظ اين رابطه هم در اختيار همه هست. اگر همين نماز پنج گانه، با توجه، با حضور قلب و با اين توجه كه در مقابل خدا ايستاده ايم، خوانده شود، بهترين رابطه است و روزبه روز دل شما را نوراني تر خواهد كرد. آن جوانهايي كه شبهاي قدر در مساجد، حسينيه ها و حرمهاي مطهر گرد هم آمدند، گريه كردند، دعا خواندند، قرآن سر گرفتند، احياء گرفتند و دلهايشان را با نور محبت الهي نوراني كردند، اين رابطه را حفظ كنند، كه از آن بهره مند خواهند شد. ان شاءاللَّه در طول زمان، در سالهاي ديگر، روزبه روز اين رابطه بيشتر خواهد شد؛ انسان از اين راه هست كه به كمال مطلوب و غايت خلقت خود دست خواهد يافت. موفقيت در همه ي ميدانهاي زندگي هم به همين وابسته است. نكته ي دوم اين است كه در اين

توجه هايي كه مي شود، در اين مناجاتها، راز و نيازها و درخواستهايي كه از خدا مي كنيد، همه جور حاجت را مي شود از خدا خواست و بايد خواست؛ حتّي حاجتهاي كوچك. اما اين درخواست خود را به اين حاجات كوچك منحصر نكنيد؛ حاجات بزرگتري هست، آنها را از ياد نبريد. بزرگترين آنها «مغفرت الهي» است؛ از خدا بخواهيد كه آثار به جامانده ي از تخلف و گناه را از دل و جان ما برطرف بفرمايد؛ از خدا بخواهيد كه راه توبه را براي شما هموار كند. حاجت بزرگ ديگر «محبت الهي» است؛ مقام حُبّ الهي را از خداي متعال طلب كنيد. حاجت بزرگ ديگر «اصلاح امور امت اسلامي» است؛ از خدا بخواهيد خداي متعال امور همه ي مسلمانها - نه فقط ملت ايران را - و همه ي كشورهاي اسلامي را اصلاح كند؛ بلكه از خداي متعال هدايت بشريت را به راه راست بخواهيد. اين دعاها اقبال استجابت زيادي دارد و همين دعاها اثر مي كند؛ راه ها را باز مي كند؛ وسائل را آسان مي كند و ما را در رسيدن به اين مطلوبهاي بزرگ كمك مي كند. از خداوند متعال مي خواهيم كه به همه ي شما توفيق بدهد و بتوانيد بركات اين ماه را براي خود حفظ كنيد. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الإِنسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات وتواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.

-------------------------------------------------------------------------------- خطبه ي دوم «الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين سيّما عليّ اميرالمؤمنين و الصّديقة الطّاهرة سيّدة نساء العالمين والحسن والحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و علي بن الحسين و محمدبن علي و جعفربن محمد و موسي بن

جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد والحسن بن علي والخلف القائم الحجّة. اللّهم صلّ عليهم صلاة كثيرة تكون لهم رضا و لحقّ محمّد و ال محمّد اداءً و قضاءً بحول منك و قوّة يا ربّ العالمين. استغفراللَّه و أتوب إليه و اتوكّل عليه.» در خطبه ي دوم، بار ديگر همه ي برادران و خواهران نمازگزار و نفس خود را به تقواي الهي و حفظ پرهيزگاري توصيه مي كنم. در مسائلِ قابل طرح و مهم اين روزها، دو سه مسئله را به اختصار مطرح مي كنم. يك مسئله كه همه ي ملت ايران بايد به آن توجه داشته باشند، مسئله ي انتخاباتي است كه در پيش رو داريم. دو انتخابات مهم در پيش روي ماست؛ يكي انتخابات مجلس خبرگان و ديگري انتخابات شوراهاي شهر و روستا. اهميت انتخابات خبرگان - كه شايد هيچ كدام از انتخاباتهاي كشور به اين درجه ي از اهميت و حساسيت نباشد - در اين است كه با اين انتخابات، مردم افراد خبره ي مورد اعتماد خودشان را انتخاب مي كنند تا اينها آماده ي به كار باشند براي لحظه ي حساس فقدان رهبري در كشور. اين مجموعه ي مورد اعتماد ملت بايد بنشينند و با بصيرت كامل، رهبري را كه قادر بر اداي تكاليف رهبري مي دانند، انتخاب كنند و به مردم معرفي كنند. اگر چنين جمعي در آن هنگام - يعني هنگامي كه كشور به تعيين رهبر احتياج پيدا كرده است، يا به خاطر اينكه رهبر قبلي از دنيا رفته است و يا خداي نخواسته از صلاحيتها افتاده است، كه بايد رهبر ديگري را انتخاب كنند - حضور نداشته باشد و آماده ي به كار نباشد، آنچنان

گرهي در دستگاه مديريت كشور به وجود خواهد آمد كه با هيچ سرانگشتي اين گره باز شدني نيست. خصوصيت انتخابات رهبري اين است. كار مهم خبرگان در در درجه ي اول، همين انتخاب است و در درجه ي دوم، نظارت بر وضع رهبر موجود و حاضر، كه متوجه باشند و ببينند آيا صلاحيتها در او باقي است؟ آيا علم او، تقواي او، مديريت او، تدبير او، خلوص او و صدق او باقي است؛ يا از حد نصاب پايين افتاده است؟ بايد نظارت داشته باشند. اين كارِ مهم مجلس خبرگان است. هيچ دستگاه ديگري در كشور وجود ندارد كه بتواند اين كارِ مهم را انجام بدهد و قانون به آن، چنين اجازه اي را داده باشد و چنين تكليفي را كرده باشد. بنابراين، انتخابات مجلس خبرگان بسيار حساس است. در دوره ي قبل - يعني هشت سال قبل كه انتخابات مجلس خبرگان بود - از چند ماه قبل از انتخابات، راديوهاي بيگانه تبليغات خود را شروع كردند تا مردم را نسبت به اين انتخابات دلسرد كنند، تا آنان در انتخابات شركت نكنند. هدف آنها همين بود كه اين معضل و گره بزرگ را در كشور به وجود آورند تا اين دستگاه صاحب صلاحيت در كشور وجود نداشته باشد. مردم ما به توفيق الهي و به دستگيري و هدايت الهي، برخلاف آنچه كه دشمنان مي خواستند، با يك حضور قوي و پرشور در عرصه ي انتخابات شركت كردند و اين اعضاي مجلس كنوني خبرگان را - كه در آخر دوره ي خود به سر مي برد - انتخاب كردند. برادران و خواهران بدانيد: امروز هم اين انتخابات بسيار مهم است و شركت در آن، به

مصالح اساسي ملت و كشور ارتباط پيدا مي كند. هر چه اين مجلس قويتر ،معتبرتر، پايدارتر، بصيرتر و بيناتر باشد، آينده ي كشور بيشتر تضمين شده است. دراين انتخابات، با شور تمام و با بصيرت كامل شركت كنيد؛ افراد موردي اعتمادي را كه خودتان مي شناسيد يا اشخاص مورد اعتماد آنها را معرفي مي كنند و بر صلاحيت آنها شهادت مي دهند، آنها را به مجلس خبرگان بفرستيد؛ تا اين مجلس همواره با همان استحكام و اقتداري كه قانون براي آن معين كرده است، بماند و آينده ي كشور تضمين شود. البته امروز هم تبليغاتي در گوشه و كنار هست، اما نه به حجم هشت سال قبل؛ چون از اينكه حرف آنها در مردم اثر بگذارد، مأيوس شده اند. همه از روي احساس تكليف و وظيفه شركت كنند. بخصوص كه دوره ي آينده ي اين مجلس به خاطر ملاحظات قانوني، اندكي هم طولاني تر است؛ يعني نُه سال و اندكي، طول مدت مجلس آينده است. انتخابات بعدي، انتخابات شوراهاست كه معناي آن تمشيت امور شهري و روزمره ي زندگي مردم به دست خود مردم است. مظهر مردم سالاري است؛ انتخابات مهمي است. آن هم شرايط خود را دارد. اين دو انتخابات همزمان در فاصله ي كمي - كمتر از دو ماه - انجام مي گيرد. ان شاءاللَّه همه ي ملت ايران وارد شوند. مسئولان همه ي تلاش خود را بكنند، تا ان شاءاللَّه اين انتخابات را سالم، كامل، بي عيب و نقص، و بي حرف و گفت به سروساماني برسانند. آن كساني هم كه دستي در تبليغات دارند، فضاي سياسي كشور را آشفته نكنند؛ بدگويي از اين، اهانت به آن، معارضه ي جناحهاي سياسي با هم. مردم چه تقصيري كرده اند كه بايستي ذهن آنها به خاطر

انگيزه هاي مختلف سياسيِ اشخاص و گروهها و جناحها و مجموعه ها، آشفته و مغشوش شود. اينها بگذارند فضاي انتخابات سالم باشد. البته هركس حق دارد از خود و نامزد انتخاباتي خود دفاع و حمايت كند؛ اين مانعي ندارد. تبليغات در حد متعارف و بدون اسراف و زياده روي، خيلي خوب است؛ اما اهانت، تخريب و بدگويي - اين كارهايي كه جزو رسوم زشتِ بعضي از كشورهاي غربي است - را كنار بگذارند؛ بگذارند مردم در يك فضاي آرام، با تشخيص، با بصيرت و بدون سراسيمگي انتخاب كنند. مطلب بعد - باز هم توصيه اي به ملت ايران است - سرشماري است. در آينده ي نزديك - در همين چند روز آينده - سرشماري عمومي كشور انجام خواهد گرفت و طبق قانون، ده سال يك بار اين سرشماري انجام مي گيرد. همه توجه داشته باشند كه پايه ي برنامه ريزيهاي كشور، آمار است، كه با سرشماري به دست مي آيد. هر چه سرشماري دقيقتر و صحيح تر باشد، برنامه ها صحيح تر و درست تر خواهد بود و امكان موفقيت برنامه هاي آباداني و سازندگي كشور بيشتر خواهد بود. بنابراين، مردم در امر سرشماري كمك كنند. مسئله ي آخر هم كه جزو مسائل منطقه است، مسائل مربوط به ملت فلسطين و حوادث خاورميانه و سياستهاي موذيانه ي ايالات متحده ي امريكا در خاورميانه است. در دنيا همه اين را فهميده اند كه دفتر حوادث خاورميانه، با پيروزي حزب اللَّه در لبنان و شكست واضح و فاضح اسرائيل در ميدان جنگ - در جنگ سي و سه روزه - ورق خورد و صفحه ي جديدي شروع شد. آن سياست و برنامه اي كه امريكاييها مي خواستند در منطقه ي خاورميانه اجرا كنند، شكست خورده است. البته نه بدين معنا كه

امريكا و اسرائيل به دنبال اغراض خباثت آلود خودشان نيستند، چرا؛ اما امروز يك قدم از آن نقطه اي كه بودند، عقب تر ايستاده اند و امتيازات بزرگي را هم از دست داده اند. همه ي ملتها بايد هوشيار باشند. ملت ما، ملت لبنان و ملت فلسطين بايد به هوش باشند. ملتهاي عربي منطقه، ملت عراق وديگر ملتهاي مسلمان هم بايد به هوش باشند؛ مواظب باشند اينها حركتي در جهت موفقيت نقشه هاي خائنانه ي جديد امريكا و صهيونيسم انجام ندهند. آنچه كه امروز براي دولت امريكا و رژيم اسرائيل به عنوان يك موفقيت محسوب شود، به زيان همه ي كشورهاي اسلامي است. اين طور نيست كه بگوييم بعضي ضرر مي كنند و بعضي سود مي برند؛ ابدا. آنچه كه متجاوزان، غارتگران و طمع ورزان به اين منطقه را خوشحال كند، همه ي ملتهاي اين منطقه را غمگين و متأثر خواهد ساخت. اگر در كوتاه مدت هم به آن توجه نكنند، در ميان مدت يقيناً دچار آن خواهند شد. كشورها مراقب باشند و اتحاد خودشان را حفظ كنند. در داخل ملتها، اتحاد ملي را بايد حفظ كنند. برادران فلسطيني از جناحها و گروههاي مختلف بدانند كه اتحاد آنها امروز از همه ي عوامل پيروزي شان مهمتر است. مبادا به خواست دشمن - كه مي خواهد بين گروههاي فلسطيني اختلاف بيندازد - با هم اختلاف كنند و از نقشه اي كه دشمنان براي آنها كشيده اند، غفلت كنند. عين همين قضيه در مورد لبنان صادق است. ملت لبنان وحدت خود را با همان شعارهاي كوبنده ي مقاومت لبنان حفظ كنند. ملت عراق از اختلافات فرقه اي و طايفه اي بشدت پرهيز كند. امروز اين راه و علاج حل مشكلات منطقه ي ماست و اميدواريم خداوند متعال همه ي ما را

موفق بدارد و همه ي ملتهاي اسلامي را موفق بدارد كه بتوانند به اين وظايف مهم عمل كنند. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هواللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفواً احد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مردم استان سمنان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مردم استان سمنان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيةاللَّه في الأرضين و الصّلاة و السّلام علي جميع أنبياء اللَّه و رسله و ملائكته و عباده الصّالحين. بسيار خرسند و مسرورم و خداي متعال را سپاسگزارم كه توفيق داد امروز در ميان مردمي باشم كه يادگارِ نشانه هاي كهن ترين فرهنگ غنيِ اسلامي و ايراني را در ميان خود دارند. عزيزان من! در گذشته ي تاريخي، ما هميشه استان سمنان را به عنوان استاني متدين و دانش پژوه دانسته ايم و شناخته ايم. در ميان شاخصه هاي متعدد اين استان، آن چيزي كه از همه برجسته تر است، عبارت است از اين دو شاخصه: دينداري و علم؛ دانش پژوهشي و برجستگي علمي. در دوران خود ما هم، آنچه كه از استان پهناور شما ديده ايم و به ياد داريم، همه نشانه هاي خُلقيات خوب، عمل صالح، هوش و استعداد بشريِ سطح بالا و حضور مردانه و دلاورانه در ميدانهاي مختلف انقلاب بوده است؛ هم در دوران انقلاب كه من خودم در برخي از نقاط اين استان از نزديك شاهد بوده ام؛ هم در دوران دفاع مقدس كه ماجراي حيرت انگيز و شنيدني بسياري از تيپ قائمِ سمنان، از مجموعه ي پشتيبانيِ جنگ سمنان و ستاد جهاد سازندگي در سمنان، از بسيجيان سمنان، از خانواده هاي

شهدا و ايثارگران استان سمنان در ذهن و خاطره ي ما هست كه من ان شاءاللَّه در زيارت خانواده هاي شهدا به بعضي از آنها اشاره خواهم كرد. از لحاظ هوش بشري و استعداد انساني هم اين استان جزو استانهاي پيشرو كشور است. درصد بالاي سواد، درصد بالاي رتبه ي قبولي در دانشگاه، شخصيتهاي برجسته ي علمي، سياسي و اجتماعي، فعالان گوناگون و حضور محيطهاي دانشگاهي بزرگ در اين استان، همه مؤيد همان معناست كه تاريخ به ما منعكس كرده است. دينداري مردم هم آن شاخصه ي اصلي و پشتوانه ي همه ي زيباييها و نيكيهاست. در اين سفرهايي كه ما به استانهاي سراسر كشور مسافرت مي كنيم - براي خود من علاوه بر هدفهاي اين سفرها كه عرض خواهم كرد - اين فايده و بهره ي بزرگ را دارد كه با زيباييهاي معنوي نقاط گوناگون كشور آشنا مي شويم. جهانگردان و سياحان و ايرانگردان دنبال زيباييهاي مادي و ظاهري هستند كه در جاي خود، حقاً هم تماشايي است؛ اما بنده كه فرصت نگاه كردن و گردش كردن براي ديدن زيباييهاي مادي استانها را ندارم، تماشاچي زيباييهاي معنوي استانهاي كشور و بخشهاي مختلف اين ملت بزرگم. اصحاب علم و ادب و معرفت، صفا و صداقتهاي مردمي، جلوه هاي عظمت و شور و شعور ملت ايران در جاي جاي اين ميهن بزرگ و پرافتخار، جلوه هاي پايداري و ايثار، نشانه هاي عزم راسخي كه ملت ايران در خود در طول اين بيست وهفت سال نشان داده است و همين عزم راسخ، پشتوانه و ذخيره ي پشتيبانِ حركتهاي مستمرِ او به سوي پيشرفت شده است و همين هم ان شاءاللَّه او را به قله ي آرزوهايش خواهد رساند؛ اينها را ما در استانها مشاهده مي كنيم.

من شما مردم عزيز استان را مي شناسم؛ هم از نزديك، هم از روي گزارشها؛ امروز هم در اين ميدان عظيم و در خيابانهاي شهر، نشانه هاي لطف و صفاي شما مردم را مشاهده كردم. اما هدف ما از اين مسافرتها چند چيز است: در درجه ي اول زيارت شما مردم، ديدار از نزديك، سخن گفتن از روبه رو و سخنانِ شما را از دهها راه شنيدن؛ نامه هايي كه به من مي رسد، نمايندگاني كه از طرف ما به بخشها و ميان قشرهاي مختلف مي روند، گزارشگراني كه قبل از سفر و در حين سفر با طبقات مختلف تماس مي گيرند؛ مجموعه ي اين اطلاعات و نظرات و عقايد و حرفهاي شما مردم، مثل آبي از چشمه ي گوارايي به سمت ما سرازير مي شود و اطلاعات ما را، فهم ما را و احساس مسئوليت و تعهد ما را به توفيق الهي بيشتر مي كند. اين رساندن پيام ارادت به مردم و شنيدن سخن مردم و گفتن روبه رو به مردم، مهمترين هدف اين سفرهاست. اما هميشه يك هدف ديگر هم از اين سفرها داشته ايم و آن، اين بوده است كه توجه مسئولان كشور به مناطق گوناگون كشور جلب بشود. خدا را شاكريم كه اين هدف امروز با دولتي كه سر كار است، به خودي خود برآمده است. خوشبختانه سركشي دولت و رئيس جمهور و وزراي محترم به مناطق مختلف كشور، آن آرزوي ديرينه ي ما را به نحو احسان برآورده كرده است. من همين سفر را هم كه به استان سمنان مي آمدم، به آقاي رئيس جمهور گفتم: اين سفر من به استان سمنان، بايد مانع سفر شما به استان سمنان نشود و برويد. بحمداللَّه نشاط و تحرك

دولت، نشاط خوبي است و اميدواريم كه خداوند به اين حركت و به اين نشاط، بركت بدهد و مقاصدي كه دولت و نظام جمهوري اسلامي در مورد بخشهاي مختلف كشور دارد، تحقق پيدا كند. البته ملاحظاتي كه در اين سفر به نظر مي رسد، به مسئولان امر توصيه خواهد شد؛ نقاط حساس و مهم ان شاءاللَّه مورد توجه آنها قرار خواهد گرفت و به فضل الهي گره هايي از كار مردم در حد وسع و امكانات كشور گشوده خواهد شد. استان پهناور سمنان استعدادهاي فراواني دارد؛ از بعضي از اين استعدادها استفاده شده و از بعضي استفاده نشده است. در اين استان، غير از استعداد و ظرفيت عظيم انساني، استعدادهاي صنعتي، استعدادهاي معدني - كه در اين استان معادني هست كه هنوز دست نخورده است و بايد به آنها رسيدگي شود و از آنها به نفع مردم استان و كشور بهره برداري بشود - حتّي استعدادهاي كشاورزي - با اينكه اين استان جزو استانهاي كم آب است، در عين حال، در همان بخش از زمين، خاك حاصلخيز و امكانات كشاورزي خوبي دارد؛ همين حالا هم طبق گزارش، با همه ي اين محدوديتها، اين استان صادركننده ي محصولات دامداري، گوشت و محصولات باغي به خارج اين استان است، كه اين نشان دهنده ي تواناييهاي طبيعي و انساني اين استان است - استعداد گردشگري، شهركهاي صنعتي و تنوع اقليمي وجود دارد، و همان طور كه گفتيم از همه ي اينها بالاتر، داراي مردمِ صبور، سختكوش، علاقه مند، مؤمن و با سطح هوشي بالاست. اين استان مي تواند آينده اي به مراتب بهتر از امروز داشته باشد؛ همچناني كه امروز اين استان نسبت به آنچه كه قبل از انقلاب بود، بسيار بهتر و پيشرفته تر

است و روزبه روز هم بايد ان شاءاللَّه اين روند ادامه پيدا كند. عزيزان من! آنچه مورد توجه مسئولان كشور است، سرعت بخشيدن به سازندگيِ همه جانبه ي كشور است؛ اما در كنار اين معنا، محور اصلي شعارهاي نظام اسلامي، استقرار عدالت، رسيدگي به مشكلات مردم، تسهيل زمينه هاي رشد و پيشرفت ملت ايران، و ساختن كشور آنچنان كه مناسب حاكميت اسلام و شعارهاي اسلامي است، مي باشد. اين، آن چيزي است كه مسئولان در پي آن هستند؛ اين هدف بزرگي است و تلاش زيادي لازم دارد و بحمداللَّه امكان اين تلاش هم هست و اين تلاش شروع هم شده است؛ و چه در اين دولت، و چه در دولتهاي قبلي، خدمات فراواني هم در اين زمينه انجام گرفته؛ يعني ملت و كشور به راه افتاده است. يك روزي ما در سطح دنيا و منطقه، از لحاظ همه ي شاخصهاي پيشرفت، در پايين ترين سطوح بوديم؛ اين ملت بزرگ، اين ملت بافرهنگ، اين كشورِ سرشار از منابع خداداده، در ميان ملتهاي ديگر هيچ بُروزي نداشت و علاوه بر اين، مسئولان كشور با بي غيرتيِ تمام، سرسپردگي قدرتهاي دخالت كننده ي بيگانه را پذيرفته بودند و اين ملت بزرگ را در قول و عمل تحقير مي كردند. حركت انقلاب و حركت تكان دهنده ي ملت ايران در طول اين بيست وهفت سال، وضع را بكلي برگرداند و امروز ملت ايران، حداقل در سطح دنياي اسلام، يك ملت الهام بخش است. خوشبختانه شاخصهاي پيشرفت بر حسب اظهارنظر كارشناسان و متخصصان مطلع و وارد، شاخصهاي خوبي است و در همه ي زمينه ها رو به جلو و ترقي هم هست؛ در زمينه هاي علمي، در زمينه هاي اقتصادي، در زمينه هاي معنوي، در زمينه هاي مسائل اجتماعي و در زمينه هاي

بين المللي، شاخصها رو به رشد است. بحمداللَّه رويكرد مسئولان هم يك رويكرد صحيح و منطبق با مباني انقلاب است. امروز بار ديگر در دنياي اسلام شعارهاي بنياني انقلاب اسلامي - كه از زبان مسئولان كشور صادر مي شود - ملتها، جوانها، دانشگاهيها و قشرهاي مختلف مردم را مجذوب خود مي كند و انسان اين را امروز در دنيا مشاهده مي كند. روحيه ي ملت خودِ ما هم يك روحيه ي اميدوارانه و بالاست. همين شعاري كه شما داديد و همه جاي اين كشور اين شعار را راجع به انرژي هسته اي مي دهند، يك چيز ساده و عادي نيست؛ خيلي از ملتها نه مي دانند انرژي هسته اي چيست، نه مي دانند حق مسلّم آنهاست؛ و نه اگر بدانند، مي توانند در اين زمينه قدم از قدم بردارند؛ اما ملت ما هم مي داند كه انرژي هسته اي يك شاخص بزرگ و نمايان براي پيشرفت به تناسب پيشرفتهاي امروزِ علميِ دنياست كه اگر ملتي نداشت، كلاهش پسِ معركه است؛ و مي داند كه اين حق مسلّم آنهاست و اين را شعار مي دهند و از ته دل از مسؤولينشان مي خواهند؛ و هم مي دانند كه كشورشان قادر است بدون اعتناي به ديگران، بدون دراز كردن دست نياز به سوي ديگران، اين حق مسلّم خودش را بگيرد و به دست آورد. اين، خيلي چيز مهمي است. اين، روحيه ي ملت ماست؛ اين، اميد ملت ماست. عزيزان من! همين اميد و نگاه اميدوارانه، بايد بتواند شما را در راههاي دشوار رسيدن به قله كمك كند و به پيش ببرد؛ و به پيش خواهد برد. ما در سطح بين المللي دشمناني داريم؛ در اين شكي نيست. چرا دشمنند؟ چه كساني هستند؟ اينها حرفهاي توضيح داده شده است

و همه مي دانيم دشمنها چه كسي هستند؟ همان كساني كه مايلند ملتها در پنجه ي اقتدار آنها زندگي كنند؛ نفتشان مال آنها باشد، مس شان مال آنها باشد، اورانيومشان مال آنها باشد، نيروي انساني شان مال آنها باشد و بازارشان در اختيار آنها باشد. قدرتهايي در دنيا هستند كه نسبت به هر كشوري يك چنين طمع و اميدي دارند؛ اينها وقتي مي بينند يك ملتي خودش پنجه بر روي موجودي خود مي اندازد و سرنوشت خود را خود به دست مي گيرد، بديهي است كه تحملشان دشوار مي شود و مي شوند دشمن. پس، علت دشمني آنها معلوم است و اينكه چه كساني هم هستند، معلوم است. از اول انقلاب، دشمنان صف بسته ي در مقابل انقلاب اسلامي و ملت ايران، صهيونيزم جهاني و استكبار امريكايي بوده اند و هر كسي كه دور و بر اينها مي چرخيده و براي آنها كار مي كرده است. اما اين دشمن، امروز در حوادث گوناگون جهاني در مقابله ي با نظام جمهوري اسلامي، دچار انفعال است. امريكاي امروز، امريكاي ده سال پيش نيست، امريكاي پانزده سال پيش نيست. آن روزي كه پدرِ رئيس جمهور فعلي امريكا - بعد از ماجراهاي كويت - اعلام كرد كه نظم نوين جهاني شروع شده و امريكا تنها ابرقدرت دنياست؛ يعني همه بايستي زير چشم اين كدخداي دهكده ي جهاني كار بكنند، آن روز گذشت؛ آن روزي كه امريكاييها با اعتمادبه نفس، خاورميانه را متعلق به خود تصور مي كردند و در فكر بودند كه سرنوشت تازه اي براي خاورميانه رقم بزنند، گذشت. امروز امريكاييها در عراق شكست خورده اند، در افغانستان شكست خورده اند، در لبنان شكست خورده اند و در فلسطين هم شكست خورده اند؛ هر كدام به يك نحوي. در عراق يك

جور گرفتار است، در فلسطين هم يك جور؛ كه همه ي همت امريكا اين بوده است كه رژيم صهيونيستي را از مواجهه ي با صاحبان سرزمين فلسطين نجات بدهد. حتي حاضر شدند يك دولت فلسطيني - ولو به اسم و به ظاهر - را تحمل و قبول كنند تا شايد دولت غاصب صهيونيسم بتواند در مقابل صاحبان فلسطين، يعني فلسطينيها، نفس راحتي بكشد؛ اما نتيجه اين شد كه امروز يك دولتي در فلسطين سر كار آمده كه شعارش به رسميت نشناختن صهيونيستهاي غاصب و مذاكره نكردن با غاصبان است. مسئولان استكبار و كارگردانان استكباري اين منطقه در اين قضيه صددرصد شكست خوردند؛ در قضيه ي عراق يك جور ديگر شكست خوردند؛ در قضيه ي لبنان هم - در ماجراي مواجه ي با حزب اللَّه - يك جور ديگر شكست خوردند؛ هنوز هم دارند شكست مي خورند. اين وضع دشمن ماست. در مورد مواجهه ي آنها با جمهوري اسلامي ايران هم وضعيت انفعال دشمنان ما از اين كمتر نيست، بلكه بيشتر است. بيست وهفت سال است كه همه ي ترفندها را به كار برده اند تا شايد بتوانند اين ملت را از اسلام و آرمانهاي امام روگردان كنند؛ تا شايد بتوانند اين ملت را به ارزشهاي ديني بي اعتقاد كنند و بتوانند جوانان اين ملت را يكسره غرق در منجلاب فساد كنند. در اين زمينه هر كاري توانسته اند، كرده اند. كارهاي بسيار پرهزينه و خرجهاي زيادي كرده اند. مدتهاي مديدي تلاش كردند تا شايد بتوانند در دولتهايي كه در نظام جمهوري اسلامي با رأي مردم سر كار مي آيند، نفوذ كنند؛ شايد بتوانند برخي از عناصر مؤثر در دولتها را از خود كنند و بخرند و مقاصد و نيات خودشان را از

آن راه تأمين كنند؛ همه ي اين كارها و تلاشها را كردند، خرجهاي زيادي كردند براي اينكه بتوانند با بهانه هاي ناسيوناليستي، قوميگري و فرقه گرايي ميان اين ملت اختلاف ايجاد كنند و جنگ داخلي راه بيندازند؛ سرمايه گذاري و تلاش كرده اند تا شايد بتوانند محيط دانشگاههاي ما را متشنج كنند. اين كارها در طول اين بيست وهفت سال يكي پس از ديگري انجام گرفت؛ اما ملت بزرگ و رشيد ما، جوانان هوشيار ما، مردان و زنانِ بامعرفت و زمان شناس ما در تمام اين موارد، مشت محكمي به دهان دشمنان ما زدند. آنها مي خواستند اين ملت پُرانگيزه ي با ايمانِ پايبند به ارزشهاي ديني و شجاع و داراي ابتكار عمل را به يك ملت وابسته، بي هويت، ترسو، مطيع، دنباله رو تبديل كنند؛ براي اين كار هم هزينه هاي زيادي كردند؛ و يكي پس از ديگري شكست نصيبشان شد. آيا اينها همه اتفاقي بود؟ اين شكستهاي دشمنان قوي پنجه ي ملت ايران - يكي پس از ديگري - اتفاق است؟ اين كه آنها اميد داشتند نقش امام بزرگوار ما روزبه روز كمرنگتر بشود و شعارهاي او فراموش بشود، نه تنها برآورده نشد، بلكه حالا بعد از گذشت بيست وشش، هفت سال، دولتي سر كار مي آيد كه شعارهاي رئيس جمهورش - كه موجب محبوبيت او در بين مردم است - همان شعارهاي امام است. اين يك امر اتفاقي است؟! اين كه مردم در هر جايي و در هر نقطه اي از كشور، به آن كسي اعتماد مي كنند كه به دين او، انقلابيگري او و پيروي او از امام بيشتر عقيده داشته باشند. بيست وهفت سال از انقلاب و هفده سال از درگذشت امام گذشته، اما ملت ما اين طور پُرنشاط و

پُرانگيزه شعارهاي انقلاب را بر سر دست گرفته و به پيش مي تازد؛ اين يك تصادف است؟! اين يك اتفاق است؟! نه، اين يك روند است؛ اين يك فرايند منطقي و معقول است و ادامه هم خواهد داشت. هم ادامه خواهد داشت، هم بر روي ملتهاي ديگر تأثير خواهد گذاشت. اينها خيال مي كردند كه ما براي صدور انقلاب لشگركشي خواهيم كرد؛ يا لشگر نظامي يا لشگر امنيتي و اطلاعاتي؛ مثل خودشان كه براي مقاصدشان لشگرهاي امنيتي مي فرستند؛ اما غافل از اينكه نه، ما نه لشگر اطلاعاتي مي خواهيم و نه لشگر نظامي، بلكه حرف ملت ايران و آن طرحي كه ملت ما براي اداره ي ملتها و جوامع به ميان آورده، در دل ملتهاي مسلمان مي نشيند و ملتهاي مسلمان به طور طبيعي علاقه مند و طرفدار ملت ما مي شوند، كه هستند و شدند و روزبه روز هم بيشتر مي شوند. امروز شما ببينيد در همين قضيه ي انرژي هسته اي - كه سعي مي كنند در دنيا جنجال كنند - وضعيت دنيا نسبت به ما چيست؛ بخصوص وضعيت كشورهاي آسيا و خاورميانه و كشورهاي اسلامي. حالا امريكاييها مثل هميشه دهانشان را باز مي كنند، چشمشان را مي بندند و هر چه به دهنشان مي آيد، مي گويند: دنيا با غني سازي ايران مخالف است(!) نه، شماييد كه دنيا را نمي شناسيد؛ دنيا را نمي بينيد. ملتهاي دنيا كه هيچ، حتي دولتهاي دنيا كه نشانه ي آن بيش از صد كشور غيرمتعهد و حدود پنجاه كشور اسلامي است كه در كنفرانس اسلامي و در جنبش عدم تعهد گرد آمده اند و چند مجموعه ي ديگر كه اكثريت قاطع كشورهاي دنيا هستند، همه طرفدار اين هستند كه انرژي هسته اي از انحصار چند قدرت مدعي و طلبگار

جهاني بيرون بيايد و ملت ايران را براي اينكه در اين راه شجاعانه ايستاده، از ته دل تحسين و تشويق مي كنند. ملت ايران در راه افتخار خود، با قدرت و با نشاط و با تلاش - با اين نسلِ فرزانه و فهميده و آگاهي كه امروز بحمداللَّه روزبه روز در حال رشد است - (اين نسل جوانِ عزيز ما) تفكرات خودش را، كه بافته هاي ذهني دنياي غرب را به چالش كشيده و زير علامت سؤال برده، روزبه روز رشد خواهد داد و عمق خواهد بخشيد و آنها را مثل هداياي معنويِ ارزشمندي به دنياي اسلام و ملتهاي مسلمان تقديم خواهد كرد؛ و جبهه ي استكبار مجبور است عقب نشيني كند. اين، وضعي است كه بحمداللَّه ما از اول انقلاب تا امروز داشته ايم و چشم اندازي است كه براي آينده مي بينيم؛ اين، درسي براي خود ما دارد و درسي هم براي دشمنان؛ آنها هم بايد درس بگيرند، اما خود ما هم بايد درس بگيريم. درسي كه خود ما بايد بگيريم اين است كه بدانيم علاج همه ي دردهاي يك ملت، تلاش و كار است؛ كارِ متكي به ايمان و اميد، علاج همه ي دردهاي يك ملت است. ملت بيكار، ملت تنبل، ملت كسل، ملت نااميد و ملتي كه بگويد: «اي آقا! از دست ما چه كاري برمي آيد، آنها هر كار كه بخواهند، مي توانند بكنند»، چنين ملتي به جايي نخواهد رسيد. آنچه ما به دست آورده ايم، به خاطر اين بوده است كه ملت ما در اين مدت، اين روحيات را - كه در طول دهها سال سعي كرده بودند در او تزريق كنند - بكلي دور ريخت. ملت ما ملتي است بااميد و مؤمن

. اين كه انسان احساس عجز بكند، غلط است؛ اين كه انسان حوصله ي كار كردن نداشته باشد، غلط است. جوان بايد كار كند، محصل بايد كار كند، دانشجو بايد كار كند، روحاني بايد كار كند، صاحب سرمايه بايد كار كند، كارگر بايد كار كند؛ هر كدام كار خودشان را بكنند. فعال صنعتي و فعال كشاورزي بايد تلاش كنند؛ فعال سياسي و اجتماعي بايد تلاش كند؛ همه اينها به سمت هدف سربلندي و پيشرفت روزافزون اين ملت و اين كشور است. وقتي اين طور شد، همه چيز پيش خواهد رفت. من حالا ان شاءاللَّه در اين چند روزي كه در اين استان هستم، در ملاقاتهاي مختلف، درباره ي جوانب اين مسئله حرفهاي زيادي در ذهنم هست كه هر چه فرصت كنم - بخصوص در ملاقات با جوانها - ان شاءاللَّه آنها را عرض خواهم كرد. امروز شما ملت ايران بافته ي نظري غرب را زير سؤال برده ايد؛ غربيها پايه ي كار خودشان را بر دين زدايي قرار داده بودند و مي گفتند با دين نمي شود جلو رفت؛ شما اين را باطل كرديد. معلوم شد دين نه فقط مانع پيشرفت نيست، بلكه تشديدكننده ي نيرو و تقويت كننده ي حركت به سمت جلوست؛ اين را ملت ايران ثابت كردند. غربيها مي گفتند كارها بايستي با نظر مردم انجام بگيرد؛ شعار دمكراسي مي دادند؛ اما عملاً حزب بازيهاي غربي - كه نمونه هايش را در خيلي از كشورهاي دنيا؛ كشورهاي معروف و بزرگ غرب مشاهده مي كنيد - نقش مردم را كم رنگ كرد. شما نشان داديد كه دمكراسي واقعي، «مردم سالاري ديني» است؛ مردم مي بينند، مي شناسند، تشخيص مي دهند، دوست مي دارند و رأي مي دهند؛ يعني خود مردم هستند و احزاب، نقش ضعفي دارند؛ نقش حقيقي

مال خود مردم است؛ مردم هستند كه اراده مي كنند و تصميم مي گيرند. از اول انقلاب تا امروز، انتخاباتهاي گوناگون، حضور مردم را نشان داده و نقش آن را مسجل و مشخص كرده است. من در پايان، باز جمله اي را راجع به همين انتخاباتي كه در پيش رو داريم، عرض خواهم كرد. شما با عمل خودتان، عنصر دين، ايمان، عدالت و صدق را در معادلات جهاني وارد كرديد، در حالي كه صداقت و راستگويي در معادلات سياسي دنيا گمشده است. هيچكس از يك سياستمدار توقع ندارد كه راست بگويد؛ مي گويند راست مي گوييم، اما خودشان هم مي دانند كه همين حرف هم دروغ است. صدق و صفا و راستگويي، عدالت طلبي، شعار طرفداري از محرومان و مستضعفان، به عنوان ادبيات سياسي و به وسيله ي مسلمانها و ملت مؤمن ايران در معارف جهاني وارد شد. آنها دعوي حقوق بشر كردند، دعوي مبارزه ي با تروريسم كردند؛ اما ملت ايران با ايستادگيهاي خود، با افشاگري خود و با حضور خود، بسياري از اين ادعاها را باطل كرد و نشان داد كه آنها دروغ مي گويند. اين كارها را شما كرديد. اين فتوحات بزرگ را در ميدانهاي مختلف، شما ملت ايران به دست آورديد و بايد ادامه بدهيد و ادامه اش هم به همان شكلي خواهد بود كه حركت عظيم مردم ايران توانست بر آن سايه افكن باشد؛ يعني كار و نشاط متكي به ايمان و اميد، و با روشن ديدن افق آينده. اين، درسي است كه ما بايد بگيريم. ما بايد اتحاد خودمان را قدر بدانيم؛ وحدت ملي بايد قدر دانسته بشود؛ اين، خيلي نعمت بزرگي است. امروز ملت ايران متحدند. امروز پرچمهاي گوناگون سياسي

و حزبي و خطي و فرقه اي و غيره، همه در زير پرچم جمهوري اسلامي ايران و پرچم عمومي ملت قرار دارند و اگر اهتزازي دارند، در زير اهتزاز اين پرچم اصلي است. اين، خيلي نعمت بزرگي است. دينداريِ شما نعمتي است؛ نشاط شما نعمتي است؛ اين طبقه ي جوانِ وسيع كشور بزرگترين نعمت است. اين نعمتها را بايد قدر دانست. و توصيه هايي در زمينه ي كار و تلاش و تحصيل و پيگيري علم هست كه عرض خواهيم كرد. به هر حال، راه پيشرفت روزافزون ملت ايران و رسيدن به آن قله، همان راهي است كه از پايينها تا اينجا ما را رسانده؛ ادامه ي راه هم همين طور است. درس دشمنان ما چيست؟ معارضان ملت ايران هم بايد از اين تجربه ي بيست وهفت ساله درس بگيرند. آنها بايد باور كنند كه يك حادثه ي بين الملليِ بزرگي در سطح جهاني شروع شده است. اين قرن - قرني كه در پيش داريم - قرن شكست سياستها و روشهاي قرنهاي نوزدهم و بيستم است. قرنهاي نوزدهم و بيستم براي ملتهاي منطقه از يك سو و قدرتهاي غربي از يك سوي ديگر، قرن دين زدايي و سپس سلطه و دست اندازي به كشورها بود؛ قرن استعمار و استثمار بود. قرن بيست ويكم - كه اين قرني است كه چند سال است در آن وارد شده ايم - بر حسب آنچه كه انسان از قرائن مي فهمد، قرنِ محو كردن و ازاله كردن آثار حركت قرنهاي نوزدهم و بيستم است؛ بايد نشانه هاي استيلاي قدرتهاي بزرگ بر كشورها و ملتها بكلي از صفحه ي زندگي بشر پاك بشود؛ سلطه بايد وجود نداشته باشد. امريكاييها مي خواهند خوب زندگي كنند، بكنند؛ هر ملتي حق دارد

در سايه ي تلاش خودش خوب زندگي كند؛ اما در داخل كشور خودشان خوب زندگي كنند. خليج فارس، درياي عمان، اقيانوس هند، بقيه ي بخشهاي دنيا، تنگه هاي حساس دنيا، مال امريكا نيست؛ اينها مال صاحبانش است. ملتها صاحبان كشورهاي خودند. اين قرن، بايد قرن بازگشت ملتها به هويت خود، به انسانيت خود و شكستن طلسم سلطه گري و سلطه پذيري باشد؛ همچناني كه اين قرن، قرن رو كردن به معنويت است. حالا درباره ي هزاره ي سوم حرفهاي ياوه ي زيادي مي زنند؛ براي هزار سال پيش بيني هايي مي كنند كه به هيچ مستند علمي و فني متكي نيست. اما اگر انسان بخواهد از روي حدس و گمان درباره ي اين هزاره حرفي بزند، مي تواند بگويد كه اين هزاره، هزاره ي معرفت انسان به ارزش خودش است. در اين هزاره، انسانها به ارزش خودشان و ارزش نزديك شدن به خداي خودشان واقف مي شوند. اگر بشود براي هزاره حدسي زد، آنچه كه قابل حدس است، اين است. ما حالا بحث هزاره را نمي كنيم؛ اما اين قرني كه در پيش است، قرنِ روكردن به معنويت و قرن استقلال و هويت ملي ملتهاست و ايران، سرآغاز آن بود. دنباله ي ايران بسياري جاهاي ديگر پيش خواهد آمد و قدرتهايي كه با اين حركت عظيم بشري مواجه و سينه به سينه بشوند، شكست خواهند خورد و قدرت استكباري يكي از اينهاست. من درباره ي انتخابات عرض كنم: راجع به انتخابات، هم در نماز عيد سعيد فطر مطالبي به ملت عزيزمان عرض كرديم، هم قبل از آن گفتم. انتخابات مهم است؛ هم انتخابات خبرگان مهم است، هم انتخابات شوراها مهم است و هم اصل حضور مردم در انتخابات مهم است. انتخابات خبرگان -

همان طور كه در نماز عيد فطر عرض كرديم - يك ذخيره سازي براي ملت و براي آينده ي نظام است؛ مثل صندوق ذخيره، كه يك روز در هنگام نياز، اين انتخاب شما به درد ملت و كشور خواهد خورد؛ بايد اين ذخيره را نگه داريم. اين، پشتوانه اي است كه بايد براي كشور باشد. مجلس خبرگان هميشه بايد آماده باشد؛ لذا بسيار مهم است. انتخابات شوراها هم از اين جهت مهم است كه كار روزمره ي مردم و زندگي شهر و روستايي مردم، متوقف به اين انتخابات است. اگر انسانهاي صالح، كارآمد، بانشاط، مؤمن، نجيب و امين در انتخابات شوراها انتخاب شوند، خيال مردم از لحاظ مسائل جاري روزمره ي زندگي - كه با آن سر و كار دارند - راحت خواهد شد. شما اگر آن كسي را كه مي پسنديد و مي خواهيد، انتخاب نكرديد، آن كسي كه شما نمي پسنديد، انتخاب خواهد شد و رأي خواهد آورد. بنابراين، رأي خودتان را به ميدان بياوريد. به مردممان عرض مي كنم: هم در اين انتخاباتها و هم به طور عمومي ملت ما بايد بيشتر از گذشته به اتحاد اهميت بدهند و تحمل كردن يكديگر را ياد بگيرند. ما گاهي اوقات سر چيزهاي كوچك با هم يك و دو مي كنيم، در حالي كه در مباني و اصول مثل هم هستيم! يك چيزي شما مي گويي، يك ايراد بيخودي اي من مي گيرم، بنا مي كنيم يك و دو كردن. البته يك و دو بين دو نفر و در يك محيط شخصي، اهميتي ندارد؛ اما وقتي در محيط عظيم كشور چنين چيزي واقع شود، فضاي سياسي را نامطلوب مي كند. بنابراين، ما بايد از بي تحملي و ايرادگيريهاي بيخود پرهيز كنيم و

به مسئله ي اتحاد و مشاركت براي شكل دادن به آينده، اهميت بدهيم. آينده ي كشور دست شماست؛ بايد به اين شكل بدهيد. من از شما برادران و خواهران عزيز خيلي تشكر مي كنم؛ هم شما كه اينجا هستيد، هم آن عده ي كثيري كه در خيابانها بودند. خوشحالم كه در بين شما هستم؛ اين چند روز را در بخشهاي مختلف اين استان و در ميان قشرهاي مختلف خواهيم بود. حرفهاي زيادي داريم كه عرض بكنيم؛ حرفهايي هم از شما خواهيم شنيد. پروردگارا! به محمد و آل محمد رحمت و فضل و بركت خود را بر اين مردم نازل كند. پروردگارا! اين جوانان عزيز، اين مردم مؤمن، اين دلهاي پاك را مشمول تفضلات ويژه ي خودت قرار بده. پروردگارا! هر روز اين كشور را از روز قبل بهتر، پُربارتر و روشن تر قرار بده. پروردگارا! قلب ولي عصر (ارواحنافداه) را از ما راضي و خشنود كن؛ ما را به معناي واقعي كلمه سرباز آن بزرگوار قرار بده.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار خانواده هاى شهدا و ايثارگران استان سمنان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار خانواده هاي شهدا و ايثارگران استان سمنان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا أبي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين سيّما بقيةاللَّه في الأرضين. از اعماق دل به همه ي شما عزيزان سلام عرض مي كنم: جوانان عزيز، پدران و مادران، فرزندان شهدا، همسران عزيز شهيدان و مادران صبور شهداي عزيزمان. اين جلسه و جلسات مشابه اين در همه ي سفرها، براي من يكي از شورانگيزترين جلسات است. يادگاران ايثار و شهادت؛ آن كساني كه شربت صبر در راه خدا را چشيدند؛ «و بشّر الصّابرين الّذين اذا اصابتهم مصيبة

قالوا انّا للَّه و انّا اليه راجعون اولئك عليهم صلوات من ربّهم و رحمة». در قرآن يكي از كم نظيرترين تعبيرات، اين تعبير است. صلوات و رحمت خدا بر آن صابران كه مصيبت و حادثه ي گزنده را تحمل مي كنند و با روي باز با آن مواجه مي شوند. مادري كه دسته گلِ عزيز خود را در طول ساليان دراز بزرگ كرده و به برگ و بار رسانده؛ پدري كه آرزويِ جواني فرزند را در طول ساليان دشوارِ تربيت همواره در دل پرورانده، ناگهان خبر مي شود كه اين جوان در جبهه ي جنگ به شهادت رسيد؛ صبر مي كند. خبر شهادت به همسر محبوب او مي رسد؛ يارِ دورانهاي تلخ و شيرين زندگي و دلِ پيوند خورده ي با دلِ اين زن؛ خيلي اينها سخت است؛ خيلي سخت است؛ اما مردم ما با بازترين چهره و شيرين ترين برخورد، اين سختيها را تحمل كردند. اين گزافه نيست اگر بگوييم در هيچ ملتي و در هيچ جنگي، آزمايشي كه ملت ما دادند، پيش نيامده است. خود جنگ يك داستان است، دنباله هاي جنگ - يعني خانه هاي رزمندگان، خانه هاي شهيدان، خانه هاي جانبازان، خودِ آن جانبازان - يك داستان ديگري است؛ اين داستان دوم گاهي از آن داستان اول گزنده تر است. صبرِ پدر و مادر و همسر و فرزند در فقدان عزيزشان در جبهه، گاهي دشوارتر از صبر خود آن رزمنده است در زير گلوله هاي آتش بار دشمن. اين صبر را مردم نشان دادند. من با پدران شهدا، مادران شهدا و همسران شهدا زياد نشست و برخاست كرده ام و مي كنم؛ داستانها و ماجراها در اين ديدارها از زبان آنها شنيده ام كه حيرت آور است. شماها هم مي دانيد. در همين استان

مؤمن و غيور و شجاع شما - اين استان از لحاظ تعداد نسبي رزمندگان، جزو استانهاي درجه ي يك كشور محسوب مي شود. اين سه هزار شهيد نسبت به جمعيت استان و آن تعدادي كه از اين استان براي شركت در دفاع مقدس يك يا چند بار به جبهه رفته اند، يكي از رتبه هاي بالا بين استانهاي كشور است - ماجراهاي عجيب در اين زمينه وجود دارد كه شماها بيش از من مي دانيد: آن پدري كه با دو فرزندش در جبهه است و هر دو فرزند در يك روز شهيد مي شوند، از مسئولان سپاه آمار و اسم شهدا را مي پرسد؛ وقتي آنها اسم شهدا را به آن پدر مي دهند، مي گويد اين دو، پسران من هستند؛ خم به ابرو نمي آورد. فقط مي گويد مي خواهم با پيكر پاك آنها حرف بزنم؛ و او را بالاي سر دو شهيدش مي برند. اين، شبيه افسانه هاست؛ اما واقعيت است. آن سه نوجواني كه از مهدي شهر با هم پيمان مي بندند كه هر كدام شهيد شدند، آن دو نفر ديگر را در روز قيامت پيش خداوند شفاعت كنند؛ سه تا نوجوان و هر سه شهيد مي شوند؛ نام اينها را شماها مي دانيد؛ داستان اينها را شماها مي دانيد. اينها جزو ماجراهاي فراموش نشدنيِ تاريخ است. اينها چيزهايي نيست كه از خاطره يك ملت برود. آن جوان دلاوري كه در جبهه جانباز مي شود؛ بعد از جانبازي، شركت و فعاليت او در جبهه آنچنان است كه او را گاهي روي دوش مي گيرند و براي شناسايي مي برند؛ بارها جانباز مي شود. دو نفر از اين شهدا را ما داريم؛ همين شهيد محمود اخلاقي كه اينجا عكسش هست؛ يكي هم شهيد شوكت پور. اينها اول

جانباز شدند؛ در حال جانبازي به جبهه رفتند و بعد هم در نهايت، شهيد شدند. خانواده هاي سه شهيد، خانواده هاي دو شهيد؛ اينها خيلي مايه ي افتخار است. ما اگر اين دستاوردها را هم نداشتيم - همه ي اين دستاوردها متعلق به خون اين عزيزان شماهاست: اين عزت ملي، اين پيشرفت علمي، اين استقلال سياسي، اين زنده ماندن آرمانهاي انقلابي و سخنان امام، كه همه ي اينها چيزهايي است كه براي يك ملت آسان به دست نمي آيد، اين ايستادگي در اين راه، اين روزبه روز مدارج ترقي را در بخشهاي گوناگون طي كردن و پيش رفتن، از يك ملت ضعيف و عقب مانده و فراموش شده به يك ملت مطرح در سطح بين المللي تبديل شدن - باز اين يادگارها و خاندانهاي شهدا و اين شجاعتها و عظمتهايي كه اينها آفريدند، در تاريخ ماندني بود و افتخار كردني. همين تيپ مستقلِ قائم كه از سال 65 تشكيل شده است، تا آخر جنگ - تقريباً در طول دو سال و نيم - در بيست و پنج عمليات آفندي و پدافندي شركت كرده است. اين شوخي است؟! بيست و پنج عمليات! رزمندگان اين استان، تيپ قائم را سال 65 تشكيل دادند و قبلش هم در قالب لشگر هفده علي بن ابي طالب و تيپ امام رضا (عليهماالسّلام) از سمنان و شاهرود و دامغان و گرمسار و سراسر اين استان به جبهه ها مي رفتند و فعاليت مي كردند. آنها به جاي خود محفوظ؛ اما از وقتي اين تيپ تشكيل شد، در طول تقريباً دو سال و نيم، در بيست و پنج عمليات آفندي و پدافندي شركت كردند؛ اين ارزش يك مجموعه ي مردمي را نشان مي دهد؛ قدرتِ اراده ها را

نشان مي دهد؛ صبر خانواده ها را نشان مي دهد. همين تيپ قائم در عمليات مرصاد مهمترين نقش را ايفا كرد. شنيدم كه نقش تيپ قائم در عمليات مرصاد آنچنان بود كه اگر نبود، دشمن ممكن بود تا كرمانشاه پيش بيايد. آن كه ايستاد، تيپ قائم بود. اينها در تاريخ مي ماند. ستادهاي پشتيباني جنگ اين استان - كه من ديروز هم در سخنراني عمومي اشاره كردم كه مربوط به جهاد سازندگي بود - در مجموعه هاي مهندسي - رزمي كارهاي برجسته اي انجام دادند. آنچه كه به من گزارش كردند اينها بيست و پنج هزار كيلومتر در جبهه جاده ساخته اند؛ چهارهزار كيلومتر خاكريز زدند! رقم را ببينيد! نقل مي كنند پسر بچه ي چهارده، پانزده ساله پشت فرمان بولدوزر نشسته بود و خاكريز مي زد؛ از بس كوچك بود، پشت فرمان ديده نمي شد! گاهي مي خواست جلوش را ببيند، مجبور بود از روي صندلي اش بلند شود و ببيند؛ اين بچه تا صبح خاكريز زد. اين جوانها كجايند؟ در بين شماهايند؛ در ميان اين ملتند. اين اراده ها كجايند؟ اينها تشكيل دهنده ي اراده ي عمومي ملت ايران هستند و از بين نمي روند. بعضي دل خوش كردند و گفتند هر چه از انقلاب دورتر بشويد، انقلاب كمرنگتر خواهد شد. مي بينند كه نشد. آن اراده هايي كه مي ايستد و اعلام مي كند كه در مقابل تهديد ابرقدرتِ زياده طلبِ جهاني از چيزي نمي ترسد، همين اراده هاست؛ همين هايند؛ و جوانهايي كه پشت سرِ اينها آمده اند. امروز نسل جوان ما در برابر هر امتحاني مثل همان نسل جوان دوران جبهه است. بعضي با ديدن يك ناهنجاري در يك دختر يا پسري در خياباني يا در محيطي، فوراً قضاوت مي كنند كه نسل جوان ما از بين رفت؛

نه آقا! آن وقت هم داشتيم. نسل جوان، نسل جوانِ مؤمني است. در آزمونهاي دشوار است كه يك ملت را مي توان شناخت؛ يك ملت در آزمونهاي دشوار خودش را نشان مي دهد. نخبگان يك ملت تأثير خودشان را در سرنوشت كشورشان آن وقتي مي توانند نشان دهند كه آزمايشهاي دشوار پيش بيايد. يك روز - در شهريور 1320 - چند لشگر از شرق و چند لشگر از غرب وارد كشور شدند و چند تا هواپيما در آسمانها پيدا شدند؛ نيروهاي نظامي آن روزِ كشور از پادگانها هم گريختند! نه فقط در جبهه ها نماندند، بلكه آنهايي هم كه در پادگان بودند، خزيدند تو خانه ها و خود را مخفي كردند! يك روز هم همين ملت ساعت 2 بعد از ظهر امام اعلام كرد كه مردم بروند پاوه را از دست دشمنان خارج كنند؛ مرحوم شهيد چمران به خود من گفت: به مجرد اينكه پيام امام از ديوار پخش شد، ما كه آنجا در محاصره ي دشمن بوديم، احساس كرديم كه دشمن دارد شكست مي خورد. بعد از چند ساعت هم سيل جمعيت به سمت پاوه راه افتاد. من ساعت چهار و پنج همان روز در خيابان به طرف منزل امام مي رفتم؛ ديدم اصلاً اوضاع دگرگونه است. همين طور مردم در خيابانها سوار ماشينها مي شوند و از مراكز سپاه و مراكز مربوط به اعزام جبهه، به جبهه ها مي روند. اين همان مردمند؛ اما فكر و محتواي ذهن تغيير پيدا كرده است؛ آرمان پيدا كردند؛ به هويت خودشان واقف شدند؛ خود را شناخته اند. همين طور بايد پيش برود. شهداي برجسته ي اين استان زيادند. عكس بعضي از اينها را اينجا نصب كرده اند. شهيد شاهچراغي، شهيد سيد كاظم موسوي

- كه از شهداي هفتم تير است - شهيد سيد كاظم كاظمي، شهيد حسن شوكت پور، شهيد محمود اخلاقي، شهيد همتي - كه فرمانده ي ناوچه ي پيكان بود - شهيد سيد احمد نبوي، شهيد حسن عرب عامري، شهيد مرتضي شادلو و شهداي فراوان ديگر؛ فرزندانِ برجستگانِ اين حوزه و اين مجموعه: فرزند حضرت آقاي اختري، فرزند حضرت آقاي نصيري؛ اينها خيلي ارزش و اهميت دارند. استان شما از اين جهت استان پُرافتخاري است و اين را قدر بدانيد. جوانهاي عزيز بدانند كه شناسنامه ي يك ملت و يك قوم با اين چيزها تعيين مي شود؛ اينهاست كه تعيين كننده است؛ اينهاست كه اگر امروز شما آن را ساختيد، فرداي خوبي در اختيار شماست. كساني كه در دنيا به جايي رسيدند و ملتهايي كه عظمتي كسب كردند، اين طوري كسب كردند. البته اكثر آن ملتها اميدي به سرنوشت شخصي خودشان بعد از پايان اين دوران حيات ظاهري نداشتند؛ خيلي هايشان هم اميد به آينده نداشتند؛ اما شما داريد. «انّ اللَّه اشتري من المؤمنين أنفسهم و أموالهم بأنّ لهم الجنّة»؛ اين جان را خداي متعال با بهشت معامله مي كند. «هي فلا تبيعوها بغيرها»، مبادا اين جان با ارزشِ انساني را به غير بهشت بفروشيد. ارزش جان شما بهشت است. جان شما ارزشي به قدر بهشت دارد. آنچه كه براي يك انسان اهميت دارد، اين است؛ موفقيت در اين دنيا، چشم انداز خوب و در نهايت چشم انداز رضوان الهي و بهشت الهي است. اين با مجاهدت به دست مي آيد، با صبر به دست مي آيد، با پرهيزگاري و پاكدامني به دست مي آيد و با تلاش خستگي ناپذير به دست مي آيد. در مقابل چالشهايي كه دشمن آفريده، انسان

سختي هايي را تحمل مي كند؛ اما قرآن به ما مي گويد از اين سختيها نترسيد: «ان تكونوا تألمون فإنّهم يألمون كما تألمون»؛ اگر شما از ناحيه ي آسيب دشمن رنجي را تحمل مي كنيد، دشمن هم از ناحيه ي مقاومت، صبر و رشادت شما رنجهايي را تحمل مي كند؛ اما با اين فرق: «و ترجون من اللَّه ما لا يرجون»؛ چشم انداز براي شما چشم اندازِ روشن است، اما براي دشمن نه. مسئله ي شهادت و مسئله ي جهاد در اسلام اين است: تلاشِ از همه سو سود، بدون زيان؛ تلاشِ صادقانه اي كه به زندگي انسان معنا مي دهد؛ جهت حركت انسان رامعين مي كند؛ چشم انداز آينده ي زندگي را به عنوان يك ملت، چشم انداز روشن و تابناكي مي كند و چشم انداز سرنوشت نهايي انسان را به عنوان يك فرد، رضوان الهي قرار مي دهد؛ اين جهاد و شهادت اسلام است؛ هيچ چيز جاي اين را نمي گيرد. پروردگارا! رحمت و رضوان خود را بر ارواح طيبه ي شهيدان ما نازل كن. پروردگارا! صبر كامل و اجر فراوان به خانواده هاي عزيز شهدا مرحمت كن. پروردگارا! مرگ ما را جز به شهادت در راه خودت قرارمده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاههاى استان سمنان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاههاي استان سمنان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

آنچه كه در اين جمع پُرشور، پُراستعداد و پُرشوق مشاهده مي كنم، براي من در حكم يك اشارت بزرگ است. جمعهاي دانشجويي در اغلب نقاطي كه ما توفيق پيدا مي كنيم در بين اين عزيزان شركت كنيم، همين طورند. شما هم يكي از مجموعه هاي بزرگِ دانشجويي كشور هستيد؛ البته در گنجايش اين تالار، بخشي از مجموعه ي عظيم دانشجويي استان تشريف داريد كه من خواهش مي كنم سلام من را به بقيه ي

دانشجويان و استادان - كه عزيزان ما هستند - برسانيد. آنچه كه در اين مجموعه مشاهده مي شود، حقيقتاً يك تحرك، تپش، شوق، اميد و آماده به كاري براي پيمودن راههاي دشوار و رسيدن به قله است. اين درست است كه گفت: تپش دل بود سرا پايم قطره ي ناچكيده را مانم

بعضي از انسانها آن چنان وجودشان پُرتپش و پُرتحرك است كه مثل اينكه همه ي اعضا و جوارح آنها قلب است؛ اينها مي توانند به قله برسند. رسيدن به قله، يك مرحله ي «آرزو» دارد. شما وقتي از پنجره ي خانه تان منظره ي كوهستان را مشاهده مي كنيد - كه در تهران مكرر ديده مي شود - مي بينيد كساني به آن بالاها رفته اند و دارند در ارتفاعات بلند راه مي روند؛ آرزو مي كنيد كاش شما هم بتوانيد به آنجا برسيد. اين، يك مرحله است؛ ليكن كافي نيست. مرحله ي بعد اين است كه از رختخواب بلند شويد، بيرون بياييد، لباس مناسب بپوشيد، كفش مناسب به پا كنيد و به طرف كوه راه بيفتيد. وقتي انسان به بخشهاي دامنه اي مي رسد، بعضيها، با پستي بلنديها و سختيها و خاك و خُل هايي كه سر راهشان مي بينند، خسته مي شوند، حوصله شان سر مي رود و تصور مي كنند كه رسيدن به قله، مثل پريدن يك كبوتر است كه پايشان را بگذارند و بپرند و به آنجا بروند، فكرِ اين حركتِ ميان راه را نمي كنند؛ اينها زود مأيوس مي شوند. بعضيها چند تا پيچ و خم هم بالا مي روند، ليكن خسته مي شوند. بعضي احساس خستگي هم نمي كنند، اما حوصله شان سر مي رود؛ عجله مي كنند؛ خيال مي كنند كه نيم ساعت يا يك ساعت كه انسان راه رفت، بايد به آنجا برسد. اينها آفتهاي اين حركت

است. آن كسي كه صبورانه، شائقانه، با استفاده ي از همه ي توان و نيروي خود و با اميد به اينكه به آنجا خواهد رسيد، حركت بكند، از طولاني شدن زمان، از دراز بودن راه، از پي درپي آمدن گردنه ها، از در ميان راه ماندن بعضي از رفيقانِ نيمه راه، نمي هراسد؛ اين آدم بايد مطمئن باشد كه به آن قله خواهد رسيد. بعضيها به افرادي كه اهل معنايند، مراجعه مي كنند و مي گويند ذكري بدهيد تا ما بشويم يك آدم نوراني و خوب! خيال مي كنند مثل حبّه اي است كه بخورند و فوري تغيير حالي در آنها به وجود بيايد؛ نه. اگر انسان بناست نوراني بشود و دلش با عوالم غيب آشنا بشود، اگر انسان مي خواهد صداي فرشتگان را بشنود، اگر انسان مي خواهد با ساحت جلال الهي ورود پيدا كند، اگر انسان مي خواهد شامه ي معنوي اش به عطر توحيد معطر بشود، بايد كار كند؛ بايد راه برود. قله در پيش است و در بين راه هم كساني از راه مي مانند؛ كساني پشيمان مي شوند؛ كساني بي حوصله مي شوند؛ كساني برمي گردند؛ كساني به ديگران مي گويند فايده اي ندارد، كجا مي رويد؛ و كساني هم اصل قله را انكار مي كنند! در راه معنويات، اين مسائل هست؛ در راه ماديات هم همين مسائل هست. بنده در يكي از همين ملاقاتها به دانشجوها گفتم شما براي پنجاه سال آينده برنامه ريزي كنيد؛ توقع ما اين است. منظورم در زمينه ي علم است. هدف را اين قرار بدهيم كه پنجاه سال بعد، كشور شما يكي از مراجع عمده و درجه ي اول علمي دنيا باشد؛ به طوري كه اگر كسي خواست با تازه هاي دانش آشنا شود، مجبور بشود زبان ملي شما را ياد

بگيرد؛ همچناني كه اين دختر عزيزمان گفتند كه ما مجبوريم زبان بين المللي را ياد بگيريم؛ راست هم مي گويد. انگليسيها با زرنگي زبان خودشان را زبان علم و زبان بين المللي كرده اند و هر چه شما مي خواهيد ياد بگيريد و هر چه مي خواهيد بخوانيد، مجبوريد زبان آنها را ياد بگيريد. شما كاري كنيد كه در پنجاه سال آينده، همين نياز به زبان فارسي شما باشد. اين، يك آرزوست؛ يك قله است؛ مثل قله ي دماوند، مثل قله ي توچال، كه نگاه كردن به آن، هيجان انگيز است؛ شوق رسيدن به آن، در دل همه به وجود مي آيد؛ اما چه كساني مي رسند؟ بايد كفش و كلاهش را آماده كنيد؛ بيشتر از آن، بايد همتش را آماده كنيد و راه بيفتيد. من در نسل جوان كشورمان، اين استعداد را مي بينم. من نمي خواهم گزافه بگويم، شعار هم نيست؛ هيچ كس از ما توقع نكرده كه بياييم اين حرفها را بزنيم؛ اينها واقعيت است. جوان ايراني در استعدادهاي گوناگون، يك ظرفيت سطح بالا را داراست. اگر ما مسئولان نشناسيم، گناه ماست؛ اگر خودِ او اين ظرفيت را نشناسد، گناه اوست. گناه هم نتيجه ي خودش را دارد؛ از راه ماندن و به مقصود نرسيدن است. اما اگر چشم را باز كنيم، راه را پيدا كنيم، همت بگماريم و هدف را گم نكنيم، بدون ترديد خواهيم رسيد. آنهايي كه امروز در قله ي دانشند، هميشه اين طور نبوده اند. همين امريكا كه امروز از لحاظ علمي از همه ي مراكز علمي و كشورهاي دنيا جلوتر است، صد سال پيش براي ابزارهاي عادي جنگيِ خودش، محتاج انگليس و فرانسه و ايتاليا بود. تاريخ را بخوانيد! در جنگهاي داخلي امريكا - به

جنگهاي انفصال معروف است؛ جنگ بين شمال و جنوب امريكا. جنوبي ها مي خواستند جدا شوند؛ اما شماليها مي جنگيدند و نمي گذاشتند كه آنها جدا شوند؛ جنگ چهارساله كه در حدود سالهاي هزار و هشتصد و شصت تقريباً، صد و پنجاه سال پيش اتفاق افتاد - دو طرف موفقيت خودشان را در اين مي دانستند كه بتوانند مثلاً يك كشتي جنگي يا يك توپِ از فلان نوع را از انگليس بخرند، از اقيانوس اطلس عبور بدهند و برسانند به اين طرف. آن زمان، امكانات نداشتند؛ اما امروز در قله ي علمند؛ چون تلاش كردند. تلاش به دين و ايمان و كفر و اسلام، ارتباطي ندارد؛ قرآن اين را مي گويد. من بارها اين آيه را گفته و خوانده ام: «كلاًّ نمدّ هؤلاء و هؤلاء»؛ ما به همه كمك مي كنيم؛ اين سنت الهي است. هر كس در راه يك مقصودي تلاش كرد، خداي متعال اين سنت را قرار داده است كه اين تلاش به نتيجه خواهد رسيد. مشكل كسي كه عاري از معنويت است، جاي ديگر است؛ مشكل او يك بعدي بودن، تهيدست بودن از يك ثروت لازم ديگر است و همت را فقط متوجه يك بخش كردن است، كه آن وقت ضررهايش را هم دارند مي بينند. امروز جامعه ي امريكايي تا خرخره در گنداب اين ضررها دست و پا مي زند و بدتر هم خواهد شد؛ همينها روي سرشان را هم خواهد گرفت. اين حوادث تاريخي، ظرف يك سال و پنج سال و ده سال به وجود نمي آيد؛ بلكه در ظرف صد سال، صد و پنجاه سال به وجود مي آيد؛ اينها به آن اواخرش رسيده اند و مشكلات جدي اي دارند، كه حالا بحث ما در

آن باره نيست. پس، بايد كار و تلاش كرد. من اين استعداد را در شما مي بينم. اين مطالبي كه عزيزان ما در اينجا گفتند - چه رئيس محترم و برخي از استادان، و چه چند نفر از دانشجويان - درخواستهاي علمي و حرفه اي است و كاملاً درست است. اين خواسته ها، همان مسائل مورد نظر من است. من با مسئولان كه مواجه ام، همينها را مي گويم. البته حالا كه شما گفتيد، تأكيدي شد؛ وزراي محترم هم تشريف دارند. همه ي اين زمينه هاي مربوط به علم و تحقيقات، و اين مسئله ي تأكيد بر علوم پايه، از جمله ي چيزهايي است كه من بارها رويش تأكيد كرده ام. هر كشوري به هر جا رسيده، از علوم پايه رسيده است. مسئله ي مديريت تحقيقات، جزو چيزهاي بسيار اساسي است كه من در ماه رمضان هم كه جلسه ي با دانشجويان يا اساتيد بود، يادداشت كرده بودم كه بگويم - حالا يادم نيست كداميك از اين دو جلسه بود - اما وقت نشد؛ حالا مي گويم: تحقيقات بايد مديريت پيدا كند. ما همه اش مي گوييم بودجه ي تحقيقات از چهل و هفت صدم در صد مثلاً، به سه درصد برسد؛ روي جنبه ي مادي و كمي اش بحث مي كنيم كه البته لازم هم هست؛ اما يك جنبه ي كيفي هم دارد؛ تحقيقات موازي و غير لازم نبايد باشد؛ مهم تحقيقات بنيادي، تحقيقات كاركردي و تحقيقات تجربي - سه نوع تحقيقات داريم - است كه هر كدام در مجموعه ي تحقيقات كشور، يك سهم و وزني دارند. اين سهم را رعايت نكردن و ملاحظه نكردن، از مشكلات ماست. يك مركزِ مديريت تحقيقات در كشور لازم است كه ان شاءاللَّه بايستي به همت اين عزيزان و اين

دولت فعال و پا به ركاب و آماده به كار، تحقق پيدا كند. و اما مشكلات دانشجويان و استادان و بالاخره جنبش عدالت خواهي - اين حرفهايي كه زدند - همه اش حرفهاي مورد تأييد ماست. هر چه هم من بتوانم و در حوزه ي كار من باشد، اقدام مي كنم؛ هر چه بايد توصيه كنم، توصيه مي كنم و اميدواريم ان شاءاللَّه كه عزيزان ما دنبال بكنند. مطلبي كه من مي خواهم به شما عرض كنم، حول و حوش يك آيه ي قرآن است. آيه ي معروفي است: «انّ اللَّه لايغيّر ما بقوم حتّي يغيّروا ما بأنفسهم». تغييرات به دست شماست. كليد تحولات اجتماعي و تحولات عظيم در دست شماست؛ مضمون آيه اين است. يك جاي ديگر در يك دايره ي محدودتر مي فرمايد: «ذلك بأنّ اللَّه لم يك مغيّرا نعمة أنعمها علي قوم حتّي يغيّروا ما بأنفسهم». اين آيه، پسرفت را مي گويد. خداي متعال پسرفت را نصيب هيچ كشوري نمي كند، مگر خودشان به دست خودشان بكنند. تغييرِ موجبِ پسرفت را خودِ ملتها به وجود مي آورند. و شبيه اين مضمون در آيات متعدد ديگري هم هست كه مرجعش به همين است. خلاصه ي اينها چيست؟ خلاصه ي اينها اين است كه شما آحاد انسان، سر رشته دار تحولات جامعه هستيد؛ شما هستيد كه تحول و تغيير را ايجاد مي كنيد. عزمِ انسان، تعيين كننده است. بعضي ممكن است بگويند منظور از عزم انسان چيست؟ اراده ي چه كسي؟ اراده ي منِ يك نفر، توي يك نفر، اراده ي چه كساني مؤثر است؟ اين البته جزو بحثهاي دامنه دار است، لكن من مي خواهم في الجمله عرض بكنم كه عزم يكايك انسانها در حد خودش تأثير دارد؛ نه فقط در مسائل شخصي - كه تأثير

تام دارد - بلكه در مسائل اجتماعي. ما اگر چنانچه آرزوهامان، هوسهامان، هواهاي نفسانيمان در فعاليتهامان حاكم شوند و در رفتار ما، عقل كنار بيايد و محاسبه ي درست كنار زده شود، اين كار در ايجاد يك سلسله تحولات منفي در جامعه تأثير مي گذارد. حالا يك مثال كوچكش را عرض بكنم: شما مي رويد يك جنسي را از بازار تهيه كنيد - يك لباس، يا فرض بفرماييد يك وسيله ي خانه؛ يك ظرف - نوع داخلي اش هست، نوع خارجي اش هم هست؛ يك مقداري به خاطر تبليغات خارجي، يك مقدار به خاطر پُز دادن به اينكه اين جنس خارجي است، يك مقدار به خاطر رسوبات فرهنگي قبلي كه جنس داخلي فايده اي ندارد و يك مقدار هم شايد به خاطر مرغوبتر بودن جنس خارجي - اين مرغوبتر بودن هم ممكن است يكي از عوامل باشد، ليكن به هر حال تعيين كننده نيست - شما آن را انتخاب مي كنيد. يعني چه كار مي كنيد: يك كارگر ايراني را بيكار مي كنيد و يك كارگر غير ايراني را به كار وادار مي كنيد. خوب، مگر بيكاري امروز، مشكل عمده ي جامعه ي ما نيست. وقتي شما اين طور كرديد، بنده اين طور كردم، آن برادر ديگر، آن خواهر ديگر، و يكي يكي از اين روش پيروي كرديم، نتيجه چه مي شود؟ نتيجه، ورشكستگي كارخانه ي داخلي، بيكاري كارگر داخلي و در نهايت باعث نااميدي سرمايه گذار داخلي مي شود. بيكاري هم كه به دنبال خودش اعتياد، فساد و اختلافات خانوادگي مي آورد و به دنبال آن، حوادث سياسي و اجتماعي فراوان به وجود مي آيد. بنابراين، از يك چيز كوچكي شروع مي شود؛ از يك اراده ي شخصي من و شما. پس اراده ي شخصي افراد هم حتّي

در تحولات اجتماعي، مي تواند اثر گذار باشد. و از اين دست مسائل، فراوان است. هوس مي كند از دست رفيقش سيگار بگيرد بكشد؛ گرايش به سيگار، گرايش به مواد مخدر، هوسهاي زودگذر؛ اينها همان چيزهايي است كه به دنبال خودش يك جريان عظيم، طولاني و تمام نشدني از تحولات اجتماعي را - كه پسرفت هست - به وجود مي آورد. عكسش هم صادق است. بنده گاهي صبحها به ارتفاعات تهران مي روم. وقتي ما حركت مي كنيم، هوا تاريك است؛ يعني بعد از نماز صبح خيابانها خلوت است؛ وقتي به چراغ قرمز مي رسيم، مي ايستيم. بناي ما بر اين است. هيچ كس هم در خيابان نيست؛ يعني هيچ ماشيني هم از آن طرف نمي آيد؛ مي ايستيم تا چراغ سبز مي شود، بعد عبور مي كنيم. من ديده ام وقتي ما اين طرف چهارراه ايستاده ايم - مثلاً سه، چهار تا ماشين همراه هستيم - از آن طرف چهارراه يك ماشين دارد مي آيد و تصميم هم دارد از چراغ قرمز عبور كند؛ يك خرده هم عبور مي كند؛ اما وقتي مي بيند سه، چهار تا چراغ آن طرف روشن است و ماشينها ايستاده اند، او هم آهسته ترمز مي گيرد و گاهي هم يك ذره به عقب مي رود. يعني انضباط اجتماعيِ يك نفر، در احساس لزوم انضباط اجتماعي در افراد مقابل تأثير مي گذارد. رفتارهاي فردي ما تأثير گذار است، حتّي در فرهنگ سازي و بسياري چيزهاي ديگر. به هر حال، عزم انساني، محور و ملاك است. حالا تحول يعني چه؟ تحول چرا؟ مگر بناست تغيير اتفاق بيفتد؟ بله. تحول در جوامع انساني و براي بشر، سنت لايتغير الهي است. هيچ كس نمي تواند در مقابل تحول بشري بايستد؛ امكان ندارد. دير

يا زود، يكي پس از ديگري، تحولات بشري اتفاق مي افتند. اين راز ماندگاري و راز تعالي بشر است. اصلاً خدا بشر را اين طور قرار داده است كه ايستايي در طبيعت انسان نيست. شايد يكي از فرقهاي انسان با بقيه اشيا هم همين باشد. البته در بقيه ي اشيا هم يك نوع تغييرات، تحولات و تبديل انواع را مي گويند، كه من حالا به آن مسائل كار ندارم؛ نه درست وارديم و نه مي توانيم قضاوت كنيم؛ نه به بحث ما ارتباطي دارد؛ اما در بشريت تحول حتمي است. با تحول نبايستي مقابله كرد؛ تحول را نبايد انكار كرد. و بايد به سوي تحول - به همان معنايي كه عرض خواهم كرد - به شكل درست حركت كرد. در مقابلِ تحول چه هست؟ ركود. نقطه ي مقابل تحول، ركود است. بعضي اينها را غلط مي فهمند و اشتباه معنا مي كنند. بعضي ركود را با ثبات اجتماعي اشتباه مي كنند. ركود، بد است؛ ثبات اجتماعي خوب است. بعضي خيال مي كنند كه ركود يعني ثبات اجتماعي. تحول را هم بعضي با آنارشيسم و هرج و مرج و هر چي به هر چي بودن، اشتباه مي كنند. اين اشتباهات موجب شده است كه يك عده اي كه طرفدار ثبات اجتماعي اند، با هر تحولي مخالفت كنند؛ به خيال اينكه اين تحول، ثبات را به هم مي زند. از طرف ديگر، كساني كه خيال مي كنند هر تحولي به معناي ساختار شكني و شالوده شكني و زير سؤال بردن همه ي اصالتهاست، اينها هم براي اينكه تحول ايجاد كنند، ثبات اجتماعي را از بين مي برند و دچار خطر مي كنند. اين دو اشتباه، از دو طرف وجود دارد. تحول، يك چيز است، آنارشيسم، يك

چيز ديگر؛ و هرج و مرج هم يك چيز ديگر است. همچنان كه ثبات اجتماعي يك چيز است و ركود اجتماعي و ايستايي اجتماعي هم يك چيز ديگر است؛ اينها را نبايد با هم اشتباه كرد. آنچه خوب و درست است، جامعه ي با ثبات، اما غير راكد و داراي تحول است؛ جامعه اي كه حتّي تحولات صحيح را سريع در خودش به وجود بياورد. چگونه مي شود اين ويژگي را به دست آورد؟ اين كه: ريشه ها و اصالتها را حفظ كنيم و شالوده شكني نكنيم؛ هويت ملي را بشدت مورد ملاحظه قرار دهيم و ارج بنهيم. هويت جمعي يك ملت، جزو آن چيزهايي است كه در تحولات بايد دست نخورد. در كنار هويت ملي، پويايي، نشاط، برخورداري از آزاديِ تحرك و روح رقابت در ميان جمع خود را بايد بشدت ارج بنهيم و به آن اهميت بدهيم. لازمه ي اين نشاط و پويايي اين است كه هم منتقد باشيم، هم انتقادپذير، كه هر كدامش نباشد، بد است. بعضيها اهل انتقاد كردن هستند؛ انتقاد هم بجاست؛ شما هر چيزي را با دقت نگاه كنيد و يك خُرده اي كنجكاوي كنيد، يك نقطه ي عيبي در آن پيدا مي كنيد و مي شود عيب جويي كرد و عيبي هم ندارد؛ چنانچه عيب جويي در جهت رفع عيب باشد، خيلي خوب است؛ اما اين افراد، خودشان انتقادپذير نيستند! اگر كسي بگويد چرا اين قدر پُرحرفي مي كني و چرا همه اش عيبها را مي بيني، چرا مثل مگس فقط روي زخمها مي نشيني، نقاط مثبت را هم ببين، بدشان مي آيد! البته معيار و ملاك، برآيند نقاط مثبت به نقاط منفي است. ما ضعفهايي داريم، مشكلاتي داريم، بديهايي داريم؛ قوتهايي هم داريم، خوبيهايي هم

داريم؛ زيباييهايي هم داريم. ببينيد در موازنه ي اين دو با يكديگر، برآيند اينها چه خواهد شد؛ آن مي شود معيار. اگر بديهايمان بيشتر بود، بد است؛ اگر خوبيهايمان بيشتر بود، خوب است. پس هم انتقاد خوب است، هم انتقادپذيري. اينها لازمه ي آن تحول و حالت مطلوب جامعه است؛ همراه با اميد، همراه با پُركاري، همراه با برنامه ريزي و همراه با داشتن خط مشي درست و سرمشق براي تحول. حالا چه كار مي خواهيم بكنيم؟ اين دگرگوني اي كه مي خواهيم ايجاد كنيم، به چه معناست؟ جاي آنچه كه مي خواهيم دگرگون كنيم، چه مي خواهيم بگذاريم؟ اينها مهم است. و در اين راه، كار و تلاش، شرط اول است. پس، ثبات اجتماعي باقي مي ماند؛ به خاطر اينكه ريشه ها و اصالتها و ساختارهاي اصلي و هويت ملي محفوظ است. هويت ملي هم كه مي گوييم، مليت در مقابل دين نيست، بلكه هويت ملي هر ملت، مجموعه ي فرهنگها و باورها و خواستها و آرزوها و رفتارهاي اوست. يك ملت مذهبي، يك ملت موحد، يك ملت مؤمن و يك ملت معتقد به پاكان درگاه الهي و اهل بيت پيغمبر است؛ اين جزو فرهنگ و هويتشان است؛ هويت ملي كه مي گوييم، شامل همه ي اينها هست؛ اينها را حفظ كنيم. حالا براي تغيير بخشهاي غلط، كارهاي غلط و راه هاي غلط، تلاش و پويايي لازم است. نقطه ي مقابل، اين است كه هرج و مرج رفتاري و سياسي و ساختارشكني و پوچ گرايي و فراموشي هويت ملي بر ما حاكم شده باشد؛ اين، نقطه ي مقابل آن چيز مطلوب است؛ يعني ايجاد يك حركت، اما در جهت خراب كردن آنچه كه داريم و مفيد است و لازم مي دانيم. اين، غلط است.

بعضيها در زمان جوانيِ ما - آن زمان كه نهضت معماري غربي بر كشور ما تازه حاكم شده بود - مي خواستند ساختمانهاي قديمي را خراب كنند و آنها را به ساختمانهاي با سبك نو تبديل كنند. همين ساختمانهاي با پنجره و شيشه هاي بزرگ از آن زمان شروع شد. بيشتر اينها خانه ي محكم قديمي را خراب مي كردند، كه من تعجب مي كردم. در مشهدِ ما اين طور بود. يك خانه ي محكم و خوب، اما قديمي - اتفاقاً حالا معمارها، مهندسان، آرشيتكتها و مطلعان ما مي گويند براي كشور ما همان روش قديمي درست است و اين شيشه ها و پنجره هاي بزرگ و آفتابگيرهاي آنچناني، اروپايي است؛ چون آنها آفتاب را آرزو مي برند و نمي بينند، ولي كشور ما كشور پُرآفتاب است؛ بخصوص بعضي از مناطقش. بنابراين، چه لزومي دارد؛ همان پنجره هاي كوچك و درهاي چوبي خوب بود - را خراب مي كردند و از تيرآهن و سيمان و درِ آهني و شيشه هاي بزرگ و... استفاده مي كردند. اينها كار هجو و غلطي است؛ كار عاقلانه اي نيست. ما در تحولات بنياني اساسيِ جامعه، ممكن است گاهي اين طوري عمل كنيم؛ به جاي اينكه بنيانها را حفظ كنيم و بر آنچه كه نياز داريم، پا فشاري كنيم و آنچه را كه نداريم، براي خودمان فراهم كنيم، هويت مستقلِ مليِ خودمان را فراموش كنيم! كه متأسفانه اين مسئله در كشور ما و خيلي از كشورهاي اسلامي داستان و سرگذشت بسيار غمباري دارد، كه حالا بعد ممكن است اشاره اي بكنم. از اين خطرناكتر، اين است كه سررشته ي همين تحولات منفي در سطح بين المللي، در دست كساني باشد كه آنها به وسيله ي اين تحولات مي خواهند اهداف خودشان را -

كه يا زر است يا زور - تأمين كنند و براي آنها چيزي به نام هويت ملتها اصلاً ارزش ندارد؛ كه متأسفانه اين در صد سال، صد و پنجاه سال اخير، در دنيا اتفاق افتاده است؛ يعني تحولات كشورهاي آسيايي و آفريقايي و امريكاي لاتين در دام طراحي باندهاي قدرت بين المللي افتاده است و طراح اينها صهيونيست و سرمايه داران بين المللي بوده اند. براي اينها آنچه مهم بوده، كسب قدرت سياسي است كه بتوانند در كشورها و دولتهاي اروپايي و غيره نفوذ كنند و قدرت سياسي را در دست بگيرند و پول كسب كنند و اين كمپانيها، سرمايه هاي عظيم، كارتلها و تراستها را به وجود آورند. هدف اين بوده است؛ آن وقت اگر اقتضاء مي كرده است كه اخلاق جنسي ملتها را خراب كنند، راحت مي كردند؛ مصرف گرايي را در بين آنها ترويج كنند، به راحتي اين كار را انجام مي دادند؛ بي اعتنايي به هويتهاي ملي و مبانيِ فرهنگي را در آنها ترويج كنند، اين كار را مي كردند. اينها، اهداف كلان آنها بوده است كه تصوير مي كردند. آن وقت هميشه لشگري هم از امكانات فرهنگي و رسانه اي و روزنامه هاي فراوان و مسائل گوناگون تبليغات در مشت اينها بوده است، كه اينها امروز يواش يواش دارد پخش مي شود و من پريروز در روزنامه - البته سه، چهار ماه قبل از اين، من مقاله اش را ديده بودم - گزارشي از تشكيلِ «ناتوي فرهنگي» را خواندم. يعني در مقابل پيمان ناتو كه امريكاييها در اروپا به عنوان مقابله ي با شوروي سابق يك مجموعه ي مقتدر نظامي به وجود آوردند؛ اما براي سركوب هر صداي معارض با خودشان در منطقه خاور ميانه و آسيا و

غيره از آن استفاده مي كردند، حالا يك ناتوي فرهنگي هم به وجود آورده اند. اين، بسيار چيز خطرناكي است. البته حالا هم نيست؛ سالهاست كه اين اتفاق افتاده است. مجموعه ي زنجيره ي به هم پيوسته ي رسانه هاي گوناگون - كه حالا اينترنت هم داخلش شده است و ماهواره ها و تلويزيونها و راديوها - در جهت مشخصي حركت مي كنند تا سررشته ي تحولات جوامع را به عهده بگيرند؛ حالا كه ديگر خيلي هم آسان و رو راست شده است. در گرجستان كه يك تحول سياسي اتفاق افتاد و جا به جايي قدرت انجام گرفت، يك سرمايه دار امريكايي و صهيونيست يهودي - البته اسمش معروف است، من نمي خواهم اسمش را بياورم - اعلام كرد كه من ده ميليون دلار در كشور گرجستان خرج كردم و تحول سياسي ايجاد كردم؛ خيلي راحت. ده ميليون دلار خرج مي كنند، يك حكومت را كنار مي گذارند، يك حكومت ديگر را سرِ كار مي آورند! اينها بايد روي مردم اثر بگذارند؛ بايد اجتماعات درست كنند. در اوكراين هم همين كار را كردند؛ در جاهاي ديگر هم همين كار را كردند. گاهي اوقات تأثيراتشان به شكل ديگري است و تعيين كننده است؛ شايد اين را در يك جمع دانشجويي ديگر گفته باشم كه ماهاتير محمد، نخست وزير سابق مالزي - كه بسيار هم آدم پُركار و دقيق و جدي و پايبندي بود - به تهران آمد، به ديدن من هم آمد؛ همان اوقات بود كه تحولات گوناگوني در آسياي شرقي اتفاق افتاده بود؛ در مالزي، اندونزي و تايلند، و زلزله ي اقتصادي به وجود آمده بود. همين سرمايه دار صهيونيستي و بعد سرمايه دارهاي ديگر، با بازيهاي بانكي و پولي توانستند چند تا

كشور را به برشكستگي بكشانند. در آن وقت ماهاتير محمد به من گفت: من فقط همين قدر به شما بگويم كه ما يك شبه گدا شديم! البته وقتي كشوري وابستگي اقتصادي پيدا كرد و خواست نسخه هاي اقتصادي بانك جهاني و صندوق بين المللي پول را عمل بكند، همين طور هم خواهد شد. خود اين بانك جهاني و صندوق بين المللي هم يكي از بخشها و قطعه هاي اين پازل بزرگند. اين خيلي خطرناك است كه سر رشته ي تحولات جهاني دست باندهاي قدرت بين المللي باشد؛ كه امروز هست. اينها صهيونيستها و سرمايه دارهايند و عمدتاً هم در امريكا و در اروپايند. اين دو، سه نكته در باب تحول بود. پس، از تحول نبايد گريخت؛ نبايد ترسيد و نبايد آن را با هرج و مرج و آنارشيسم اشتباه كرد. تحول خوب است و لازم است. حرف اصلي ما امروز اين است كه نه با توقف در گذشته و سركوب نوآوري مي توان به جايي رسيد، نه با رهاسازي و شالوده شكني و هرج و مرجِ اقتصادي و عقيدتي و فرهنگي مي توان به جايي رسيد؛ هر دو غلط است. آزادي فكر؛ همان نهضت آزادفكري كه ما دو، سه سال قبل مطرح كرديم و البته دانشجوها هم استقبال كردند؛ اما عملاً آن كاري را كه من گفته بودم، انجام نشده است؛ نه در حوزه، نه در دانشگاه. من گفتم كرسيهاي آزادانديشي بگذاريد. البته حالا اينجا الان يادم آمد كه در گزارشهاي مربوط به دانشگاههاي سمنان خواندم كه خوشبختانه مجموعه هاي فعال دانشجويي در سمنان با همديگر مناظرات آزاد دارند. اگر اين گزارش كه به من دادند، دقيق باشد، بسيار چيز مثبت و خوبي است. مسئله ي آزادانديشي اي كه

ما گفتيم، ناظر به اين است. بايد راه آزاد انديشي و نوآوري و تحول را باز گذاشت، منتها آن را مديريت كرد تا به ساختارشكني و شالوده شكني و بر هم زدن پايه هاي هويت ملي نينجامد. اين كار، مديريت صحيح لازم دارد. چه كسي بايد مديريت كند؟ نگاهها فوراً مي رود به سمت دولت و وزارت علوم و...؛ نه، مديريتش با نخبگان است؛ با خود شماست؛ با اساتيد فعال، دانشجوي فعال و مجموعه هاي فعال دانشجويي. حواستان جمع باشد! دنبال حرف نو و پيدا كردن حرف نو حركت كنيد؛ اما مراقب باشيد كه اين حرف نو در كدام جهت دارد حركت مي كند؛ در جهت تخريب يا در جهت ترميم و تكميل؛ اينها با هم تفاوت دارد. اين وظيفه اي است به عهده ي خود شماها. امثال بنده كه مسئول هستيم؛ البته مسئوليتهايي داريم و شكي نيست در اين زمينه ها؛ اما كار، كارِ خود شماهاست. گمان نكنيد كه نهضت آزادانديشي و حركت تحول و شجاعت در كارهاي گوناگون را، به جاي شما كه دانشجو هستيد يا محقق هستيد يا استاد هستيد، ممكن است مسئولان دولتي يا بنده بياييم انجام بدهيم؛ نه، من نقشم اين است كه بيايم بگويم اين كار را خوب است بكنيم. نهضت نرم افزاري و جنبش نرم افزاري و نهضت توليد علم را ما مطرح كرديم؛ الان حدود ده سال مي گذرد و امروز يك غوغايي راه افتاده است. چه كسي اين را راه انداخته؟ من كه يك كلمه بيشتر نگفتم. اين كار را شما كرديد؛ محقق ما، جوان ما و استاد ما؛ تحول از اين قبيل است. وظيفه ي نخبگان فكري و فرهنگي جامعه و حوزه و دانشگاه، مديريت اين تحول

است. نه بايد تحولات را سركوب كرد، نه بايد تسليم هر تحولي شد. خوب، اين تحول براي چيست؟ براي پيشرفت. پيشرفت چيست؟ بايد آن را معنا كنيم. اولاً اين سؤال را بايد از خودمان بكنيم: پيشرفت چيست؟ اگر سؤال نكنيم كه پيشرفت چيست، پيداست به فكر پيشرفت نيستيم. بنابراين، بايد اول اين سؤال را از خودمان بكنيم و به دنبال پاسخش حركت بكنيم تا آن را پيدا بكنيم. اينكه «پيشرفت چيست؟» حرفهاي گوناگوني در سطح دنيا مطرح است. همه جور حرفي هست؛ نسخه هاي قلابي، توصيه هاي متناقض، عجيب و غريب و بعضاً خائنانه، كه اين بلايي بود كه در آغاز شروع مدرن سازي كشور به جان ما ايرانيها افتاد. اول كه نشانه هاي پيشرفت اروپايي براي ايرانيها معلوم شد، كم كم به فكر افتادند كه ببينند در اروپا، در آن طرف دنيا، چه خبراست؛ قبل از آن، اصلاً خبر نداشتند كه در دنيا چه خبر است! سلاطين قاجاري آنقدر گرفتار حرمسراها و سفره خانه ها و گرفتاريهاي شخصي و مسائل بي ارزش خودشان بودند كه اصلاً از اينكه در دنيا چه دارد مي گذرد، خبر نداشتند. رنسانس چه بود؟ چطور به وجود آمد؟ چرا به وجود آمد؟ نتيجه اش چه شد؟ اصلاً اين قضايا را تا دوران فتحعلي شاه و بعد از آن ملتفت نبودند! بعد كه جنگ ايران و روس شد و دستگاه قاجاري به واسطه ي سلاحهاي پيشرفته ي روسها - كه آن روز از امكانات جديد و سلاحهايي كه براي خودشان ساخته بودند، بهره بردند - تو دهني محكمي خورد، تازه كساني را به اروپا فرستادند و سفراي اروپايي هم كه در ايران زندگي مي كردند، دست و پايي باز كردند. پيغام آورها و مأموران

ويژه اي هم براي زمينه سازي نفوذ سياسي به ايران گسيل شدند و با روشهاي خودشان به ايران آمدند. اولين كساني كه با موج به اصطلاح مدرنيته مواجه شدند، چه كساني بودند؟ شاهزاده ها، رجال دربار قاجاري و شخصيتهاي متنفذ سياسي آن روز. عامه ي مردم كه خبري نداشتند، علما كه اطلاعي نداشتند و ديگران كه چيزي نمي دانستند. اينها هم به جز خيلي افراد معدود، عموماً - تقريباً مي شود گفت بدون استثنا - در مواجهه ي با اين فرهنگ و پيشرفتهاي غربي مات و مبهوت شدند؛ دست و پاي خودشان را گم كردند و نتوانستند ذهن و عقل خودشان را به كار بگيرند و از پيشرفت طرف مقابل، به فكر پيشرفت خود بيفتند. نتيجه چه شد؟ نتيجه اين شد كه در دوران مشروطيت و بعد از استقرار آن، روشنفكرهاي درجه ي اول ما عقيده شان اين شد كه اگر ايران بخواهد پيشرفت كند، بايد از فرق سرتا پا غربيِ كامل بشود! اين، يعني تقليد محض. و همين طور هم عمل كردند و اين روند تا حكومت پهلوي ادامه داشت. حكومت پهلوي آمد اين را برنامه ريزي كرد تا با سرعت بيشتري اين كار انجام بگيرد. به آن مقداري كه در دوره ي قاجار بود، قانع نبودند. پهلوي را براي اين سرِ كار آوردند؛ چند تا روشنفكرِ دست نشانده ي مورد اعتماد خودشان از ايرانيهاي تحت تأثير غرب را هم به عنوان عناصر فرهنگي، دور و برِ آن گذاشتند تا همين كار را بكنند. مسئله ي كشف حجاب، مسئله ي تغيير لباس و مسئله ي حذف كردن نشانه هاي ايرانيِ اسم: ميرزا، سيد، خان، آقا، دادن امتيازات فراوان در زمينه هاي نفت و آوردن مستشارهاي خارجي - كه روز به روز هم بيشتر

شد - از اين قبيل است. بعد هم كه - انگليسيها رضاخان را كنار گذاشتند، در دوره ي بعد، امريكاييها از سال 1332 همه كاره ي كشور شدند؛ اين سرگذشت تحولات ما در دوران طاغوت است كه با همان مديريت خطرناك كه گفتم، به سمت نابود كردن اصالتها رفت. اي كاش در مقابل چيزي مي گرفتند! نه، هيچ چيز هم نگرفتند. يعني ايرانيها در طول سالهاي متمادي - بيش از شصت، هفتاد سال - كه در اختيار انگليسيها و غربيها بودند، اين قدرت را پيدا نكردند كه مثلاً يك مركز تحقيقات علمي در كشور به وجود آورند كه ظرف پنجاه سال دو تا اختراع درست كند؛ دانشمنداني را تربيت كنند كه دو، سه تا كشف جديد علمي بكنند؛ يعني اينها اين اندازه از غرب استفاده نكردند. آنها چه مي خواستند؟ مصرف كننده مي خواستند. مصرف كننده ي اقتصادي اي كه به طور طبيعي با خودش مصرف فرهنگي و تسليم سياسي را هم همراه دارد. آنها اين را مي خواستند؛ اينها هم راحت تسليم شدند و دادند. همه ي اين تشنجها، درگيريها و چالشهايي كه شما در دوران حكومت قاجاريه از زمان تنباكو تا دوران رضا خان و تا بعد از آن مي بينيد كه بين جبهه اي از مؤمنين به رهبري علما از يك طرف و حكام جائر از يك طرف انجام گرفت، نشئت گرفته از اين قضيه است. در قضيه ي امتياز «رژي»، ميرزاي شيرازي در مقابل دادن امتيازِ مفت و مجانيِ يك منبع درآمد بزرگ در كشور به غربيها و خارجيها، مخالفت كرد. در قضيه ي امتياز «رويتر» همين طور، و در قضيه ي قراردادِ 99 - قرارداد معروف به «قرارداد وثوق الدوله» كه در واقع طبق آن،

همه ي كشور را به دست انگليسها مي دادند - هم همين طور بود، كه مدرس، آن روحاني برجسته، مخالفت كرد. در قضيه ي ملي شدن صنعت نفت هم كه مرحوم آقاي كاشاني (رضوان اللَّه عليه) دخالت كرد، همين طور بود. اين چالشهايي كه علما با حكام دورانهاي مختلف داشتند - كه مردم و بسياري از روشنفكرها هم با اينها همراهي كردند - همه در اين مرز است؛ مرز منافع ملي، و آن طرف هم كه تحول ناشي از اراده و تصميم گيري قدرتهاي بيگانه است. پس نسخه هاي پيشرفت و نسخه هاي غربي و بيگانه، بعضاً حتّي خائنانه است. براي اينكه ما بتوانيم نسخه ي درست پيشرفت را پيدا كنيم، چه لازم داريم؟ بحث نظري. اين، يكي از آن كارهايي است كه شماها بايد بكنيد. پيشرفتِ يك كشور چيست؟ البته مقصودم اين نيست كه در بحثهاي ذهني و باز بيفتيم و همين طور خودمان را معطل مباحث ذهني بكنيم؛ مباحث تئوريكِ بدون توجه به خارج و واقعيات؛ نه، اينها را نمي خواهم، اين غلط است. مثل اينكه در باب تهاجم فرهنگي ما يك روزي گفتيم دارد تهاجم فرهنگي انجام مي گيرد. اين صحبتِ دوازده، سيزده سال قبل است. اگر از من مي خواستند كه تهاجم فرهنگي را نشان بدهم، من كه با چشم خودم كأنّه دارم تهاجم فرهنگي را مي بينم، مي توانستم موارد را نشان بدهم. در چندين سخنراني نشان هم دادم؛ اما بعضيها شروع كردند به انكار تهاجم فرهنگي! و گفتند: نه آقا، چنين چيزي وجود ندارد! بنده به ياد بني صدر افتادم. در اول جنگ تحميلي عراق، دلسوزهاي محلي مي آمدند و مي گفتند عراقيها به خاك ما حمله كردند؛ به مرز ما نفوذ و تجاوز كردند. ما

به بني صدر مي گفتيم: رئيس جمهور! شما چه خبر داريد؟ مي گويند عراقيها حمله كردند؛ مي گفت دروغ مي گويند؛ اين سپاه براي اينكه خودش امكانات دست و پا كند، اين حرفها را مي زند! آنها را متهم مي كردند. بعد هم به دهلران رفت - كه هنوز آن وقت دهلران را نگرفته بودند - ايستاد و مصاحبه كرد؛ گفت: من الان در دهلرانم؛ مي گويند عراقيها آمده اند؛ عراقيها كجايند؟! از دهلران بيرون آمد و دو ساعت بعد دهلران به وسيله ي عراقيها تصرف شد. نمي شود كه واقعيات را با چشم روي هم گذاشتن انكار كرد. پادشاهِ معاصر حافظ، شاه شيخ ابواسحاق - كه البته شاه بود، اما شيخ نبود؛ اسمش شيخ ابواسحاق است - يك جوان خوشگذرانِ خوش قيافه بود كه از شعرهاي حافظ فهميده مي شود كه به او خيلي علاقه داشته، وقتي امير مبارزالدين آمده بود اطراف بيابانهاي شيراز اردو زده بود و داشت خودش را آماده ي حمله ي به شيراز مي كرد، اين حاكم بدبختِ شيراز كه غرقِ در عيش و نوش خودش بود، خبر نداشت، وزيرش هم جرئت نمي كرد به او چيزي بگويد. اگر چيزي مي گفتند، مي گفت شماها بيخود مي گوييد. وزيرش يك روز تدبيري انديشيد و مثلاً گفت: جناب اعلي حضرت مايل نيستيد كه در اين فصل بهار، بالاي پشت بام برويم و اين بيابان را نگاهي بكنيم و از اين سبزه ي بيابان استفاده اي بكنيم؟ آن هم كه چنين آدمي بود، گفت: چرا؛ برويم. بالاي پشت بام قصر رفت، نگاه كرد و ديد در بيابان اردو زده اند. گفت: اينها چيست؟ گفت: اردوي مبارزالدين كرماني است؛ آمده پدر شما و همه ي دربارتان را در بياورد. به اين بهانه و تدبير، وجود

دشمن را به او نشان داد. بعضي اين طوري اند؛ چشمشان را روي هم مي گذارند؛ گفتند تهاجم فرهنگي نيست. بعد كه قبول كردند تهاجم فرهنگي هست، به دنبال بحثهاي ذهني رفتند! «تهاجم يعني چه؟»، «فرهنگ يعني چه؟»، «فرهنگي چه چيزهايي را شامل مي شود و چه چيزهايي را شامل نمي شود؟» ما به اينها چه كار داريم؟! نقل مي كنند قديمها كه در يك شهري، يك سينما درست كرده بودند؛ يك عده اي رفتند پيش عالِم شهر - كه آدم گوشه گيري بود - تا وادارش كنند كه با اين سينما مخالفت كند. گفتند: آقا! در اين شهر سينما ساخته اند، شما يك اقدامي بكنيد. عالِم يك فكري كرد، گفت: حالا ببينيم اين سي نُماست يا سي نَماست يا سي نِماست! كدام درست است؟! بنا كردند بحث نظري كردن كه ضبط لفظ سينما را پيدا كنند! بنده طرفدار بحثهاي نظريِ اين طوري نيستم كه برويم در آنها غرق بشويم؛ اما به هر حال بايد بحثهاي نظري انجام بگيرد تا معلوم شود كه پيشرفت به چيست. «تعيين الگوي پيشرفت» هم لازم است. الگوي پيشرفت چيست؟ ما بايد اين را مشخص كنيم. اگر اين را مشخص كنيم، آن وقت در برنامه ريزيها، اولويتها، تقدمها، برنامه ها، زمان بنديها، و سرمايه گذاريهاي ما اثر مي گذارد؛ به دنبال خود فرهنگ سازي مي آورد؛ در گفتگوي نخبگان خودش را نشان مي دهد و به ذهنيت عامه ي مردم سرريز مي شود؛ حتّي در صادرات و واردات كشور اثر مي گذارد؛ چه چيزي را از كجا وارد كنيم؟ چه چيزي را به كجا صادر كنيم؟ حالا مي خواهيم مشخص كنيم كه پيشرفت چيست؟ تعريفهايي براي پيشرفت و كشور پيشرفته در دنيا معمول است؛ ما اغلب اينها را قبول داريم و رد نمي كنيم؛

مثلاً صنعتي شدن و فرا صنعتي شدن كشور؛ اينها دليل پيشرفت است. خودكفايي؛ كشور در مسائل حياتي و اساسي بايد خودكفا باشد. نه اينكه از ديگران بكلي بي نياز باشد، نه؛ اما اگر به كسي يا كشوري، در چيزي احتياج دارد، طوري روابطش را تنظيم كند كه اگر خواست آن را به دست آورد، دچار مشكل نشود؛ او هم چيزي داشته باشد كه مورد نياز آن كشور است؛ خودكفايي يعني اين. وفور توليدات، وفور صادرات، افزايش بهره وري، ارتقاء سطح سواد، ارتقاء سطح معلومات عمومي مردم، ارتقاء خدمات شهروندي، خدمت دادن به شهروندان، رشد نرخ عمر متوسط - به قول تعبيرات اخير، اميد به زندگي - اينها جزو نشانه هاي پيشرفت است و درست است. كاهش مرگ و مير كودكان، ريشه كني بيماريهاي گوناگون در كشور، رشد ارتباطات و امثال اينها، شاخصهايي است كه در دنيا براي يك كشور پيشرفته ذكر مي كنند و ما اين شاخصها را رد نمي كنيم و قبول داريم. منتها توجه داشته باشيد اين شاخصها را وقتي كه به ما تحويل مي دهند - به ما كه تشكيل دهنده ي اين شاخصها نيستيم - در لابه لاي آن، چيزهايي است كه ديگر آنها جزو شاخصهاي پيشرفت و توسعه نيست؛ چيزهايي را به ميان مي آورند كه اين صادر كردن فرهنگ مخالف با هويت و شخصيت ملي و ميل براي وابسته كردن كشورهاست. آن كساني كه اين شاخصها را تهيه و ارائه مي كنند، اگر چه غالباً دانشمندانند، اما بسياري از آنان آدمهاي مستقلي نيستند؛ يعني همان شبكه و همان ناتوي فرهنگي در مجموعه ي خود، بسياري از اين دانشمندان، متفكران، هنرمندان، ادبا و امثال اينها را هم دارد. با وجود همه ي اينها، اساس

تحول بايد بر «ملاحظه ي عناصر اصلي هويت ملي» قرار داده شود، كه آرمانهاي اساسي و اصولي مهمترين آنهاست. من اين را عرض مي كنم كه صنعتي شدن، فرا صنعتي شدن، پيشرفت علمي، پيشرفت خدماتي و پيشرفتهاي بهداشتي و درماني، باشد؛ اما اساس اينها بايد حفظ هويت ملي باشد. اگر يك كشوري همه ي اينها را داشت، اما از لحاظ ملي، يك كشور بي هويتي بود، فرهنگش وابسته ي به ديگران بود، از گذشته و تاريخ خود هيچ بهره اي نداشت و نبرده بود، يا اگر گذشته اي داشت، آن گذشته را از چشمش دور نگه داشتند يا آن را در نظرش تحقير كردند، اين كشور مطلقاً پيشرفت نخواهد كرد؛ زيرا هويت ملي، اساس هر پيشرفتي است. آنچه كه ما در تحول، تحولي كه با پيشرفت همراه است، مورد نظرمان است - كه جا دارد كه اين جزو آرمانهاي ما باشد - مبارزه ي با فقر، مبارزه ي با تبعيض، مبارزه ي با بيماري، مبارزه ي با جهل، مبارزه ي با ناامني، مبارزه ي با بي قانوني، مديريتها را به سطح علمي تر ارتقاء دادن، رفتار شهروندان را به سطوح منضبط ارتقاء دادن و انضباط اجتماعي، رشد امنيت، رشد ثروت ملي، رشد علم، رشد اقتدار ملي، رشد اخلاق و رشد عزت ملي است؛ همه ي اينها در اين تحول و پيشرفت، به معناي صحيح دخالت دارند و ما اينها را پايه هاي اصلي مي دانيم. در كنار اينها، عشق به معنويت و ارتباط با خدا، مهمترين عاملي است كه پيشرفت يك ملت را به معناي واقعي خودش تضمين مي كند؛ اگر اين نشد، همه ي آنچه كه دستاوردهاي به معناي عرفي و رايج جهانِ پيشرفته محسوب مي شود، ممكن است در راههاي غلطي مصرف شود. يعني

ممكن است يك كشور از لحاظ رفتارهاي اجتماعي اش منضبط، مؤدب و با اخلاق باشد، ثروت و علم را هم به دست بياورد، اما در عين حال همين ثروت و علم، و همين انضباط مردمي خودش را براي نابود كردن يك ملت ديگر به كار گيرد. اين غلط است؛ اين در منطق ما درست نيست. علم خودش را به كار بگيرد براي ايجاد سلاحي مثل بمب اتم كه وقتي يك جايي فرود افتاد، ديگر با گناه و بي گناه و مسلح و بچه ي كوچك و شيرخوار و انسانهاي مظلوم را نگاه نمي كند و فرقي نمي گذارد و همه را نابود مي كند. علمي كه در اين راه به كار بيفتد و كشوري كه اين را داشته باشد و تحولي كه بخواهد به اينجا منتهي شود، مورد تأييد ما نيست و ما چنين تحولي را دوست نمي داريم. خداپرستي، عشق به معنويت، عاطفه ي انساني در هر تحولي، و عواطف و محبت در انسانها بايد تقويت بشود و در اين جهت بايد راه برويم. آن تحول اجتماعي يا اقتصادي اي كه انسانها را نسبت به هم بي تفاوت و بي محبت مي كند، ممدوح نيست؛ مذموم است. اگر شما مي شنويد كه در برخي از كشورهاي غربي، فرزند و پدر در يك شهر زندگي مي كنند، اما فرزند از پدرش سال به سال احوالي نمي پرسد، خانواده ها دور هم جمع نمي شوند، كودكان از عطوفتهاي پدرانه و مادرانه برخوردار نمي شوند، زن و شوهرها جز به موجب يك قرارداد موقت - يك قرارداد قانوني بسته شده است - كنار هم نمي نشينند؛ زن يك جا كار دارد، مرد يك جا كار دارد، آخرِ كارِ اين، ساعت هشت شب است، آخر كار

آن، ساعت ده شب است، بعد يك قرار اين با يك دوستي دارد، او قرار با يك همكاري دارد؛ اگر اينها را شما مي شنويد كه در جايي هست و اگر اينها واقعيت دارد، اينها ديگر نشانه هاي پسرفت است. آن تحولي كه به اين چيزها بينجامد، مورد تأييد ما نيست. ما تحولي مي خواهيم كه بين پدرها، مادرها، خانواده ها، فرزندان، دوستان و همسايگان الفت و محبت بيشتر به وجود آورد؛ تا چهل خانه آن طرفتر را شما همسايه ي خود بدانيد؛ اين خوب است. محيط، محيط تراحم و تعاطف باشد؛ همه ي افراد جامعه نسبت به همديگر احساس مسئوليت كنند: «كلكم راع و كلكم مسؤول عن رعيته»؛ همه ي شما راعي هستيد؛ يعني رعايت كننده. همه ي شما مسئول از رعيت تان هستيد؛ يعني آن كسي كه مورد رعايت شما بايد قرار بگيرد. آن تحولي كه در پيوندها و نظامات اجتماعي به يك چنين حقايقي منتهي بشود، آن پيشرفت است؛ پيشرفت مورد نظر اسلام و جمهوري اسلامي، اين است. پيشرفتي كه بر فردمحوري و اباحه ي لذاتي كه انسان به طور مطلق دوست مي دارد، مبتني باشد، پيشرفت نيست. دنياي صنعتي غرب امروز بر اين پايه استوار است: اباحه ي لذات؛ هر لذتي كه شرطش فقط اين است كه تعدي به ديگري نباشد. هر چيزي كه دوست مي داري، مباح است؛ لذت جويي كن. براي همين هم است كه مي بينيد ديگر اين تعبيرات شرم آوري كه امروز وجود دارد، حتّي به سطح كليساهاي آنها هم كشيده شده است! همجنس بازيها و كارهاي زشتي كه اينها مي كنند، ارتباط و اختلاطهاي نامشروع و مستجهن جنسي كه بين اينها رايج است، يك روز مخفي بود، همين طور بتدريج طوري شده كه امروز يك

چيز رايج شده است. دو، سه سال پيش از اين، كشيش يك كليسايي در امريكا اعلام كرد كه من حاضرم دو تا همجنس را كه مي خواهند با هم زندگي كنند، عقدشان را بخوانم! اين همان لذت گرايي است. مي گويد از اين خوشم مي آيد، پس بايد انجام بدهم. اين ممنوع و مطرود است. ما اين را پيشرفت نمي دانيم. اقتداري كه مبتني بر ظلم به ملتهاي ديگر و به بهاي پسرفت ملتهاي ديگر باشد، پيشرفت و تحولي كه در خدمت يك طبقه ي خاص - طبقه ي سرمايه دار - باشد، كه امروز در كشورهاي غربي اين طور است، مورد نظر ما نيست. ثروت اين كشورهايي كه زياد است، يعني درآمد عمومي شان زياد است - به تعبير رايج، درآمد ناخالص ملي - چگونه توزيع مي شود؟ به هر كس چقدر و در مقابل چه مقدار كار، مي رسد؟ معمولاً اينها را نگفته مي گذارند. براي كسب معاش، زن و شوهر روز و شب كار كنند و توان نداشته باشند تا بتوانند زندگي خودشان را بگذرانند، اما در مقابل سرمايه داران بزرگ - راكفلرها و فوردها و آنهايي كه حالا جديداً در اين ميدان وارد شده اند - كوههايي از ثروت داشته باشند كه نتوانند محاسبه كنند؛ اينها مورد نظر ما نيست. پيشرفتي كه در خدمت طبقه ي سرمايه دارها باشد، پسرفت است. پيشرفتي كه با باختن هويت مستقل ملي همراه باشد و انسان خودش را از دست بدهد، پيشرفت نيست. تقليد، رايج شدن و پيشرفت تقليد، پيشرفت نيست. وابسته كردن اقتصاد، تقليدي كردن علم، ترجمه گرايي در دانشگاه؛ كه هر چه كه آن طرف مرزها، مرزهاي غربي و كشورهاي اروپايي، گفته اند، ما همان را ترجمه كنيم و اگر كسي

حرف زد، بگويند مخالف علم حرف مي زند؛ پيشرفت نيست و ما اين را پيشرفت نمي دانيم. نه اينكه ترجمه را رد كنيم؛ من اين را بارها در مجامع دانشگاهي گفته ام؛ نخير، ترجمه هم خيلي خوب است؛ ياد گرفتن از ديگران خوب است؛ اما ترجمه كنيم تا بتوانيم خودمان به وجود آوريم. حرف ديگران را بفهميم تا حرف نو به ذهن خود ما برسد؛ نه اينكه هميشه پاي حرف كهنه ي ديگران بمانيم. يك حرفي را در زمينه ي مسائل اجتماعي پنجاه، شصت سال پيش فلان نويسنده يا فيلسوف يا شبه فيلسوف فرهنگي گفته، حالا آقايي بيايد در دانشگاه، دهنش را با غرور پُر كند و همان را دوباره به عنوان حرف نو براي دانشجو بيان كند! اين پيشرفت نيست؛ پسرفت است. زبان و ملي را مغشوش كردن، هويت اسلامي ملي را سلب كردن و مدل بازي به جاي مدل سازي، پيشرفت نيست. ما وابسته شدن و غربي شدن را پيشرفت نمي دانيم. آنچه كه پيشرفت هست، اين است كه ما از هر كه و هر جور، همه ي دانشهاي مورد نيازمان را فرا بگيريم؛ اين دانش را به مرحله ي عمل و كاربرد برسانيم، تحقيقات گوناگون انجام بدهيم، براي اينكه دامنه ي علم را توسعه بدهيم، تحقيقات بنيادي انجام بدهيم، تحقيقات كاربردي و تجربي انجام دهيم، تا فناوري را به وجود آوريم يا فناوري جديدي را به وجود بياوريم يا فناوري را تكميل كنيم؛ تصحيح كنيم و انجام بدهيم؛ در زمينه ي آموزشهاي مديريتي از پيشرفتهاي دنيا فرا بگيريم، آن را بين خودمان بر طبق نيازها و عرف و فرهنگ خودمان تحليل و فهم كنيم و با جامعه مان تطبيق كنيم؛ درباره ي مشكلات اجتماعي اي كه در

كشور وجود دارد، تحقيق كنيم و راه ريشه كردن اينها را پيدا كنيم و به دنبال اين برويم كه راه مبارزه با اسراف چيست. اسراف يك بيماري اجتماعي است. راه مبارزه با مصرف گرايي چيست؟ راه مبارزه با ترجيح كالاي خارجي بر كالاي ساخت داخل چيست؟ اينها تحقيق مي خواهد. در دانشگاهها پروژه هاي تحقيقي بگيريد، استاد و دانشجو كار كنيد، نتيجه ي تحقيق را به مسئولان كشور بدهيد؛ به رسانه ها بدهيد تا سرريز شود و فرهنگ سازي شود. اين، مي شود پيشرفت. راه مبارزه با گسترش اخلاق بي بند و باري غربي چيست؟ راه مقابله با بي انضباطي اجتماعي چيست؟ همين مسئله ي چراغ قرمز كه يك نمونه ي كوچكش است. چه كار كنيم كه موتور سيكلت ما، تاكسي ما، ماشين شخصي ما، ماشين مدير كل و مسئول ما از چراغ خطر سر چهارراه عبور نكند؟ چه كار كنيم اين پياده ي ما وقتي كه چراغ خطر پياده رو قرمز است، عبور نكند؟ اينها كارهاي بسيار خوبي است، تلفات را كم مي كند، زندگي را راحت مي كند و اعصاب انسان را آرام مي كند. الان كه يك مشكلي وجود دارد، اين مشكل را چگونه حل كنيم؟ اين گره را چگونه باز كنيم؟ اين كار شماست. راه مبارزه با طلاق، راه مبارزه با مواد مخدر، راه مبارزه با بي احترامي به بزرگترها - كه خوشبختانه اين عيب خيلي در جامعه ي ما وجود ندارد، اما حالا كم و بيش ممكن است يك جاهايي ديده شود - راه مبارزه با بي اعتنايي به مادر، بي اعتنايي به پدر و مبارزه با دروغگويي و كم تحملي چيست؟ چرا همديگر را تحمل نمي كنيم و عيب جويي مي كنيم؟ در يك محيط واحد، با يك جهتگيري واحد، يك

نقطه و خدشه ي كوچكي موجب مي شود كه اين گروه در مقابل آن گروه بايستد و آن گروه در مقابل اين گروه. من اين را به شما بگويم - با تجربه اي كه بنده از اول انقلاب تا حالا دارم - كه غالبِ دسته بنديهاي سياسيِ كشور ما از اين قبيل بود كه متأسفانه بعد به دسته بنديهاي عميق تر هم منتهي شد. در آن سالهاي رياست جمهوريِ بنده، دو گروه در كشور بودند: چپ و راست. يك عده اي مي گفتند چپ، يك عده مي گفتند راست. بنده يك بحث تحليليِ مفصلي كردم - سالهاي 62، 63 بود؛ حالا دقيقاً يادم نيست - و ثابت كردم كه اين اختلافات مثل اختلافات قبائل قديمي عرب است. يك قبيله با يك قبيله ي ديگر بد بود؛ منشأش نه يك مبناي اقتصادي بود و نه يك مبناي اعتقادي. فرض كنيد يك وقتي اسب اين قبيله در مرتع يكي از افراد آن قبيله چريده، او هم مثلاً گفته بالاي چشمت ابروست؛ اين هم يك جوابي داده و احياناً خوني هم بينشان ريخته شده يا نشده، اما اين دو تا قبيله ديگر تا ابد بايد با هم دشمن باشند! بنده ثابت كردم كه اختلافات آن روزِ چپ و راست در كشور ما از اين قبيل است؛ و بود. اختلافات عاطفي و اخلاقي به دسته بنديهاي سياسي تبديل شده بود. البته امروز آن طور نيست. امروز يك عده عميقاً با نظام جمهوري اسلامي مخالفند؛ حالا با زبانها و شعارهاي گوناگون و تحت پرچمهاي مختلف با اصل نظام مخالفند. مخالفت هم نه به خاطر اينكه يك جايگزين بهتري براي آن دارند. با همان شعارهايي كه جمهوري اسلامي به خاطر مبارزه با آنها

به وجود آمد، مي خواهند با جمهوري اسلامي مخالفت كنند. جمهوري اسلامي براساس نفي سلطه ي غرب و امريكا سركار آمد؛ اما اينها طرفدار سلطه ي غربند. جمهوري اسلامي براي گسترش دين و معنويت و مفاهيم اسلامي سركار آمد؛ در حالي كه اينها اصلاً مخالف گسترش اين مفاهيمند. جمهوري اسلامي شعار خودش را وحدت دين و سياست قرارداد؛ در حالي كه اينها اصلا دشمنِ وحدت دين و سياستند. بعضيها اين طوري اند؛ حالا كمند، زيادند، چه كساني اند و چه هستند، اينها را كار نداريم، لكن باز در بين همين مجموعه هايي كه همفكرند و هم جهتند، انسان مي بيند يك اختلافاتي هست كه باز از قبيل همان اختلافات قبيله اي سابق است. راه مقابله با اين بي تحملي چيست؟ اين، تحقيق نظري مي خواهد؛ به قول شماها كار تئوريك بكنيد و بعد هم اين را عملياتي كنيد. اين مي شود پيشرفت. بخشي از پيشرفت اينهاست و از اين قبيل است. حرف ما اين است: يك؛ با تحول نبايد سينه به سينه شد. دو؛ از تحول بايد استقبال كرد. سه؛ نه فقط با تحول نبايد دشمني كرد، كه بايد از آن استقبال كرد. چهار؛ تحول را بايد مديريت كرد؛ در تحول، دگرگونيِ به سمت پيشرفت و تعالي را بايد در نظر گرفت. تحولي كه موجب پسرفت بشود، تحول بدي است. پنج؛ تحول را با آنارشيسم و ساختارشكني و هرج و مرج نبايد اشتباه گرفت. و بالاخره پايه ي تحول را بايستي غير از آن چيزي كه امروز معيارهاي پيشرفت در دنيا محسوب مي شود - كه اغلبش را شمرديم - دانست؛ و معيارهاي ويژه ي جمهوري اسلامي و حرف نوِ اسلام در زمينه هاي اخلاق، معنويت، معرفت الهي، انسان دوستي و

ارتباطات و عواطف بشري را در نظر گرفت و اينها را هم بايستي جزو معيارهاي پيشرفت دانست. و كسي هم كه متصدي اين كارهاست، عبارتند از مجموعه ي نخبگانِ دانشگاه و حوزه. شما جوانها و آنهايي كه آمادگي داريد، وارد اين ميدان شويد. منتها منتظر من و امثال من نمانيد. ماها حداقل پنجاه سال اختلاف سني با شما داريم؛ شما جوانيد؛ مركز نيرو و نشاط هستيد؛ كار مالِ شماست؛ همچنان كه آينده مال شماست. بنابراين منتظر نمانيد، خودتان اقدام كنيد؛ اساتيدتان اقدام كنند. مسئولان كشور هم البته آگاه و متوجه باشند. منتها توجه داشته باشيد كه اگر شما هم دنبال اين كارها هستيد، بايد مديريت كنيد. همان شاخصها را مراقبت كنيد. مثل ميدان مين است؛ دو طرف، ميدان مين است. از آن خط سالم و صحيح حركت كنيد. پروردگارا! اين دلهاي جوان و روحهاي با نشاط را مشمول نظر رحمت و تفضل آميز خودت قرار بده. پروردگارا! آنچه شنيديم و گفتيم، براي خودت، در راه خودت و مورد قبول و رضاي خودت قرار بده. پروردگارا! ما را به آنچه معتقديم و به آنچه مي گوييم، عامل بگردان؛ عمل ما را با معرفت و معرفت ما را با عمل همراه كن. پروردگارا! روز به روز دلهاي اين جوانهاي مؤمن و عزيز ما را با نور محبت و معرفت و لطف و فضل خودت نوراني تر كن. پروردگارا! اين جوانها را در همين زندگي خودشان به هدف و آرزوي بزرگ زيارت ولي عصر(ارواحنا فداه) برسان. 160; والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار نخبگان استان سمنان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار نخبگان استان سمنان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

بسيار جلسه ي شيرين و دلنشيني است؛ مجموعه اي

از نخبگان اين استان در كنار مجموعه اي از مسئولان بخشهاي مختلف آن. من از همه ي دوستان - كه بياناتي را در اينجا ابراز فرمودند - صميمانه تشكر مي كنم. حقيقتاً همه ي حرفها براي من و مسئولان مختلف درخورِ استفاده است و اميدواريم كه همه بتوانيم از اين نظرات و بيانات استفاده كنيم. البته شخصاً به اين تعداد كمي از دوستان نخبه كه صحبت كردند، قانع نيستيم؛ مايل بودم جمع بيشتري از نخبگانِ اين استان - كه در اين جمع از بخشهاي مختلف علمي و فرهنگي و ادبي حضور دارند و بخشهاي مختلف ديگر - به اينجا مي آمدند و هر كدام چند جمله اي مي گفتند؛ هم ما استفاده مي كرديم، هم انعكاس اين مطلب در رسانه ها بخشي از چهره ي اين استان را به مجموعه ي ملت عزيزمان نشان مي داد. من به شما عرض بكنم: با وجود كارهاي خوبي كه در اين دوره (پس از انقلاب اسلامي) نسبت به نخبگان كشور مي شود كه در گذشته هرگز نمي شد - اين كه يك دانشمندي، يك فيلسوفي، يك اديبي، يك شاعري، يك جواني، يك عنصر قرآني اي بيايند در تلويزيون، بنشينند حرف بزنند و مردم اينها را بشناسند، در دوره ي گذشته اين خبرها نبود. بعضي شخصيتها هستند كه بعد از انقلاب اگر حساب كنيم، شايد هزار مرتبه در تلويزيون راجع به اينها يا مستقيم با خودشان يا با خانواده شان يا با دوستانشان يا با شاگردانشان صحبت شده. اين كه مي گويم هزار مرتبه، مبالغه نيست؛ موردي بالخصوص در ذهن دارم. در رژيم گذشته يك بار هم از اينها اين طور تجليل نمي شد؛ به اينها اين طور احترام نمي شد كه بيايند جلوي چشم مردم؛ مردم اينها را ببينند؛ بشناسند؛ جوانشان،

پيرشان، اديبشان، عالمشان، استادشان، روحاني شان. ميدان دست افراد ديگري بود - هنوز چهره ي نخبه ي كشور و نخبه پرورِ كشور براي اغلب مردم ما روشن نيست. من خودم كه با خيلي از آدمهاي برجسته ي علمي، ولي غيرمشهور در كشور، از جواني تا حالا ارتباط داشتم، وقتي شهرستانها مي روم، افرادي از مجموعه ي نخبگان مي آيند آنجا حرف مي زنند كه چهره ي آنان براي من تازه است؛ چهره هاي برجسته و ممتاز؛ در كشور ما پُر است. نمي خواهم بگويم كه به خود بباليم و غرور بيجا پيدا كنيم؛ مي خواهم بگويم تا شناسنامه ي ملتمان را بشناسيم. اين ملت، يك ملت نخبه پرور است؛ به معناي حقيقي كلمه. زن، مرد، جوان، پير، بخشهاي مختلف، افرادي كه هرگز هيچ دوربيني يا هيچ ميكروفوني، صدا و سيماي آنها را پخش نخواهد كرد؛ اما انسان مي بيند كه اينها نخبه اند. گاهي من با خانواده ي معظم شهدا در خانه هايشان، زير سقفهايشان مي نشينم و مي بينم گاهي مادرِ يك شهيد، حقيقتاً يك نخبه ي فكري و روحي است؛ يك انسان برجسته است. همين جا هم ديديم؛ در جاهاي ديگر هم ديده ام. انسان تحت تأثير قرار مي گيرد. نخبه آن كسي است كه بتواند برجستگي خودش را بدون ادعا، با شخصيت خود، با هويت خود و با ذات خود، به ديگران تفهيم كند. من اين را مي بينم. در بين مردم استانها و مردم سراسر كشور، برجستگاني در همه جا هستند؛ اما ما از هم خبر نداريم. خوب بود اگر فرصت بود و اگر مي توانستيم، به جاي اين شش نفر از دوستان كه تشريف آوردند - غير از آقاي استاندار - شصت نفر مي آمدند و صحبت مي كردند. من واقعاً مشتري و طالب هستم. متأسفانه مجال كم

است. توصيه مي كنم جلسات نخبگان و سخن گفتن آنان و سخن شنيدن از آنان، باب بشود. مسئولان مختلف، در رده هاي مختلف اين كار را بكنند. ما هر جا كه مي رويم، بخشي از برنامه مان اين است، ليكن مجموعه ي مسئولان استانها، مسئولان كشور و وزرا، به يك شكل مناسبي اين كار را در برنامه ها بگنجانند، كه من حالا پيشنهادي درباره ي شكلش ندارم؛ بايد بررسي كنند؛ ببينند چه طور مي شود نخبه ها را وسط ميدان آورد و آنها را شناساند و شناخت. اول، بايد اينها را شناخت. بنابراين، من خيلي از اين جلسه خوشحالم. البته من يك قدري (نيم ساعت) هم تأخير داشتم، از دوستان عذرخواهي مي كنم. علتش اين بود كه بعد از نماز، آقايانِ مسئولان - وزرا و مسئولاني كه از تهران اينجا تشريف آوردند - به ما گفتند ده دقيقه بنشينيد براي جمع بندي كارها و بحثهايي كه براي اقدامات سفر كردند؛ اما ده دقيقه ي آنها شد حدود چهل دقيقه! به هر حال، تا تجديد وضو كنيم و بياييم اينجا، طول كشيد. يك جمله به مسئولاني كه در جلسه هستند، بگويم؛ هم به استاندار محترم و عزيز، آقاي حاج عبدالوهاب كه حقيقتاً استاندار خوب و شخصيت خوبي هستند؛ من سابقه ي ايشان را در كارهاي مختلف دارم. اين مطلب را در اينجا گفته ام و قبلاً هم كه ايشان در جاي ديگري استاندار بودند - سالهاي پيش - گفته ام و به استاندارهاي ديگر هم گفته ام، به مسئولان مختلف هم مي گويم: آنچه كه روي كاغذ و در عزم و اراده و ذهن ما هست، با آنچه كه در خارج و واقعيت اتفاق مي افتد، فاصله دارد. هنر ما اين است كه بتوانيم

آن ذهنيتها را عينيت و تحقق خارجي ببخشيم؛ و بشود. درست است كه تا اين نقشِ ذهني نباشد، چيزي در خارج اتفاق نخواهد افتاد؛ اما لازم است كه بدانند چه كار مي خواهند بكنند و تصميم بگيرند كه بكنند؛ اما بين تصميم گرفتن و خواستن و شوق پيدا كردن تا رسيدن به آن نقطه ي مطلوب، يك فاصله اي وجود دارد كه اين فاصله جز با همت، با تلاش، با قبول زحمت، با عرق ريختن و كار را دنبال كردن، به دست نمي آيد. مثالِ كوهنوردي را من ديروز براي جوانهاي دانشجو در دانشگاه گفتم. انسان نگاه مي كند به بالاي كوه؛ آدمهايي رفته اند آن بالاها كه يا به قله رسيده اند يا به نزديك آن. وقتي انسان از اين پايين نگاه مي كند، دلش پرواز مي كند كه: آه! بعد هم كه همت مي كند كه راه بيفتد؛ اما دو، سه تا پيچ كه رفت، مي بيند عجب! سخت است! خيلي ها از وسط راه برمي گردند؛ خيلي ها خسته مي شوند؛ خيلي ها هم آنجا مي مانند. آن آرزو و تصوير ذهني مطلوب، در آن نقطه ي بالاست. براي رسيدن و عينيت بخشيدن به آن، كارِ مداوم لازم است. مسئولان اين كارِ مداوم را بايد انجام بدهند؛ دنبال كنند و بخواهند؛ صادقانه، با امانت كامل و با همت، تا ان شاءاللَّه بشود. امروز در اين گزارشها شنيديد؛ هم در گزارش صنعت الان گفتند، هم در گزارشهاي آموزش و پرورش و آموزش عالي گزارش دادند و آقاي استاندار هم مواردي را امشب مطرح كردند. امروز با قبل از انقلاب و زمان طاغوت، قابل مقايسه نيست. حجم و كيفيت كاري كه انجام گرفته، آن روز حتّي به ذهن ما هم خطور نمي كرد

كه ممكن است اين كارها بشود؛ اما شده است. ولي ظرفيت خيلي بيش از اينهاست. نشنيديد در مورد كوير چه گفتند؟ كوير يك نمونه است. استعدادهاي انساني، عنصر انساني و ظرفيت انساني، خيلي خيلي بالاست. هدف، بايد همان چيزي باشد كه من بارها گفته ام. كشور بايد در علم، در دانش و به تبع علم و دانش، در آنچه كه مترتب بر علم است، در رتبه هاي اول جهان قرار بگيرد. نمي گويم پنج سال ديگر، ده سال ديگر؛ نه، هدف را بگيريد پنجاه سال ديگر؛ اما بايد برويم و برسيم و اين، به همت احتياج دارد و من به شما عرض بكنم: مطمئن باشيد اين ملت، آن ملتي است كه اگر اين حركت را بكند، خواهد رسيد. همه ي ملتها اين طور نيستند؛ بعضي ملتها اين استعداد را ندارند؛ بعضي ملتها اين موقعيتِ جغرافيايي را ندارند؛ بعضي ملتها اين گذشته ي فرهنگي را ندارند؛ اين ميراث عظيم و غني را ندارند؛ بعضي ملتها استعداد انساني شان اينقدر نيست. ملتها همه يك جور نيستند؛ اما اين ملت از همه ي اين جهات تواناييهايي دارد كه اگر اين همت را بكند و اين تصميم را بگيرد، خواهد رسيد. اين ايران نمي تواند ايرانِ دوره ي قاجار و پهلوي بماند. اين ايران، ايرانِ دوره ي اسلامي است؛ بايد بتوانيم در قله ي تمدن بشري قرار بگيريم كه حق ماست؛ به خاطر اسلاممان، به خاطر ايمانمان، به خاطر استعدادمان، به خاطر ايراني بودنمان. پس، من به مسئولان دنبال گيري و جديت در تعقيب كار را توصيه مي كنم. به نخبگان هم عرض مي كنم: نخبه بودن يك ارزش است حقيقتاً؛ اما «و تمام آنگه شود» - به قول سعدي - اين ارزش است كه

به دنبالِ نخبه بودن، نخبه پروري بيايد. نخبگان عزيز ما در هر رشته اي بر پروراندن همت بگمارند. اولاً پروراندن خود؛ انسان حدِّ يقف كه ندارد؛ معلومات انسان روزبه روز ممكن است بيشتر بشود. همين آقاي دكتر كردواني كه الحمدللَّه در كار خودشان متخصصِ درجه ي يك هستند - به قول خودشان هفتاد و هفت سال هم دارند. البته ماشاءاللَّه پنجاه و پنج ساله بيشتر به نظر نمي آيند! - اگر در همين رشته ي كوير مطالعه و تحقيق بيشتري بكنند، يقيناً به اطلاعات بيشتري دست پيدا مي كنند؛ چه برسد به جوانها؛ چه برسد به آن كساني كه در حال رويشند؛ در حال گسترشند. پروراندن خود و پروراندن، به نظر من تكليف نخبگان است. من جلسه را با عذرخواهي و با تشكر تمام مي كنم. بسيار جلسه ي خوبي بود و ان شاءاللَّه خاطره ي خوبِ امشب در ذهن من و شماها بماند و براي ما منشأ اثر باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مردم دامغان

رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مردم دامغان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

والحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا أبي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيةاللَّه في الأرضين. من خود را در جمع شما برادران و خواهران عزيز دامغاني، در جمع يك مجموعه ي آشنا و سرشار از محبت و لطف مشاهده مي كنم و خدا را سپاسگزارم. شهر كهن و زيباي شما يكي از مراكز عمده ي افتخارات اين استان است. آنچه كه درباره ي گذشته ي اين شهر و پرورش اديبان و شاعران و دانشمندان و شخصيتهاي برجسته در كتابها نوشته و در خاطره ي تاريخ ثبت كرده اند، براي همه معلوم است. آنچه ما در زمان خودمان مشاهده كرديم،

دامغان را مركز مردم مؤمن، صميمي، با محبت و قانع و صبور و در ميدانهاي انقلاب فعال ديديم؛ چه در دوران دفاع مقدس و چه قبل از آن، كه من ديروز در جمع خانواده هاي معظم شهيدان عرض كردم: در دوران جنگ و دفاع مقدس، ستادهاي پشتيباني جنگ و ستادهاي مهندسيِ وابسته ي به جهاد سازندگي - كه در استان يك مجموعه ي بسيار فعال و در بين استانهاي كشور كم نظير بودند - مركزيت و فرماندهي آن با دامغانيهاي فعال و مجاهد و مبارز و فداكار بود. در بين شهداي نام آور جمهوري اسلامي ايران، شهيد شاهچراغي - كه نه فقط متعلق به مردم دامغان، بلكه متعلق به ملت ايران است - يكي از پرچمهاي افتخارِ اين مردم عزيز است. شهداي بزرگوار ديگري هم كه ما حالا در گلزار شهدا و مزارهاي مبارك آنها را زيارت كرديم، هر كدام چلچراغي از معنويت و شكوه و افتخار در فضاي اين شهر كهن و با سابقه ي تاريخي روشن كرده اند. اينها نشانه هاي عزت و شجاعت و غيرت و ايمان شما مرد و زنِ مؤمن و صميمي اند. من عرض بكنم از تدين و ريشه هاي ايماني مردم اين شهر كه بعد از قلع و قمع روحانيت و اهل دين در دوران رضاخان قلدر، يكي از حوزه هاي علميه فعال در منطقه ي شرق كشور، حوزه ي علميه ي دامغان بود كه مرحوم آقاي ترابي (رضوان اللَّه عليه) - عموي امام جمعه ي محترم فعلي - در اين شهر بساط درس و علم و معرفت را گسترد. از شهرهاي مختلف، از مازندران، سمنان و بخشهاي مختلف، طالبانِ عشق و علم و مشتاقان حقيقت به دامغان مي آمدند و در سه مدرسه ي

دامغان تحصيل علم مي كردند. امروز بعضي از متخرجان مدارس علمي آن روز دامغان، در اين استان و بيرون از آن، جزو چهره هاي برجسته و معروفند. يك حوزه ي علميه در يك شهر، وقتي پرورش پيدا مي كند و كارآمد مي شود، جداي از فضاي معنوي و ديني مردم نمي شود آن را تحليل كرد. وجود يك حوزه ي با بركت، به معناي حضور ديني و ايمانيِ عميق و اصيلِ مردم آن منطقه است. در مشهد هم مرحوم آيةاللَّه دامغاني از مدرسان معروف مشهد و شخصيت برجسته اي در زمان جواني ما بود. در اين دوران اخير هم كه مرد صاحبدل سالكِ خداپرست - مرحوم آقاي معلم (رضوان اللَّه عليه) - در اين شهر زندگي مي كرد. هر وقت من در تهران اين مرد عزيز و شريف را - كه به ديدار ما مي آمد - زيارت مي كردم، يادِ زيباييهاي معنوي دامغان در ذهنم زنده مي شد. امروز من خوشحالم كه در ميان مردمي، از مرد و زنِ مهربان و مؤمن و صميمي، قرار گرفته ام كه اين سوابق زيبا و شوق آفرين را از آنها در ذهن داشته ام و دارم. يك مسئله، مسئله ي آباداني و سازندگي دامغان است. ما نقاط مهم را در اين سفرها به دولتهاي محترم تذكر مي دهيم. شهر شما شهر با استعدادي است؛ مشكلاتي هم با آن همراه است و مردم با آنها دست و پنجه نرم مي كنند. سؤالاتي كه دوستان ما قبل از سفر از مردم شهر كردند، به ما نشان داد كه مشكل آب، مشكل بيكاري، مسئله ي اشتغال، مشكل بهداشت و درمان و برخي مشكلات ديگر، براي مردم اين شهر جدي است. آنچه كه من مي توانم عرض بكنم، اين است كه دولت

محترم و رئيس جمهور محترم، با همه ي توان، در حد ظرفيت كشور، در صدد رفع مشكلات است. يقيناً دولت محترم طي برنامه ريزيهاي كوتاه مدت و بلند مدت اين مشكلات را مورد توجه قرار خواهد داد. اين مشكلات بايد بتدريج حل شود. با همت خود شما مردم، با همراهي و همكاري شما مردم و با حضور جوانان، بخصوص جوانان دانشجو - كه در اين استان، از جمله در اين شهر دانشجويان زيادي حضور دارند - با استفاده از تخصصها و معرفتشان، بتوانند در باز كردن گرههاي گوناگون همكاري كنند و شريك باشند. دامغانِ امروز با دامغان سي سال قبل كه من ديدم، از زمين تا آسمان متفاوت است؛ شاهرود هم همين طور؛ سمنان هم همين طور؛ و بقيه ي شهرهاي كشور و بخشها و روستاهاي كشور هم همين طور. يك روزي بود كه مسئولانِ در سطح بالا، در تهران اساسي ترين هدفشان، پُركردن كيسه هاي خود و راضي كردن اربابان خارجي و امريكايي و صهيونيستشان بود. خود را وظيفه مند نمي دانستند كه مشكلات ملت و كشور را هدف خودشان قرار بدهند. اگر يك شهري يك عنصر با نفوذي در دستگاه حاكمه مي داشت، به قدر نفوذ خود، براي شهر خود - آن هم غالباً براي منافع شخصي - امكانات دولتي را جلب مي كرد. اگر شهري يك پارتيِ با نفوذ در دستگاههاي تصميم گيري نداشت، از همه چيز محروم مي ماند. بسياري از مردم ما و بسياري از شهرهاي ما در دوران طاغوت، قربانيِ اين تبعيض و اين نظام غلط و طاغوتي شدند. در دوران جمهوري اسلامي، مسئولان كشور تنها وظيفه ي خودشان را خدمت به مردم مي دانند. من بارها تصريح كرده ام كه مسئولان ما خدمتگزاران مردم و

به تعبير واضح و روشن، نوكران مردمند. مردم اقتدار عظيم ملي را به دست مسئولانشان سپرده اند تا آنان بتوانند هم از عزت و شرف و استقلال آنها، و هم از جايگاه علمي و فرهنگي و سياسي آنها در سطح بين المللي دفاع كنند، و هم بتوانند امكانات كشور را به نفع آنها به كار بگيرند. كشور ما امكانات زيادي دارد. همين كويري كه در همسايگي شماست، منبع بركاتي است. يقيناً يكي از كارهايي كه دولت بايد انجام دهد - البته كارهايي را شروع كرده اند؛ اما ضعيف است، بايد تقويت شود - شناساييِ اين كوير و بركات آن است. به تعبيري، سفره ي گسترده ي نعمتي است كه مي توان از آن استفاده هاي بسياري به سود مردم و براي آباداني استانهاي اطراف كوير كرد. اين دولت، دولت با نشاط، چابك، فعال، دلسوز، دلبسته ي به منافع و خواسته هاي مردمي و وسط ميدان و صحنه است. هر مقداري كه امكانات دولت اقتضاء بكند، يقيناً عمل خواهد كرد. البته ما در اين سفر - در گزارشهاي قبل و بعد سفر و آنچه كه در اثناي سفر در مذاكره ي با مسئولان شنيديم و مي شنويم - نقاط اساسي تر و حساستر و لازمتر را شناسايي مي كنيم و ان شاءاللَّه خداي متعال كمك بكند تا بتوانيم با برنامه ريزي، اين راههاي درست را بپيماييم و روزبه روز بر بهتر شدن و بهبود زندگي شما مردم مؤمن و مردم پُرشور و محترم بيفزاييم. مسئولان هر چه براي اين ملت بكنند، حقيقتاً كم است. انسان مبهوت مي ماند. من الان مادر شهيدان مؤمني را زيارت كردم. سه جوان در راه خدا داده و يك پسرِ جانباز دارد و خودش سالخورده است؛ اما با

وجود همه ي اينها از لحاظ روحي مثل كوه ايستاده است. دست اينها را بايد بوسيد؛ عظمت واقعي يعني اين. يك ملت وقتي يك چنين عظمتهاي انساني را در درون خود دارد، بايد مطمئن باشد كه به هر كار بزرگي همت بگمارد، از عهده ي آن برخواهد آمد. آرمانهايي كه ملت ايران تصوير كرده است، البته آرمانهاي بلندي است؛ اما اين آرمانها دست يافتني است. پرچم عدالت اسلامي را برافراشتن، از آن دفاع كردن و در راه آن حركت كردن، يك آرمانگرايي پوچ و بي نتيجه نيست، آنچنان كه بعضي سعي مي كنند اين طور القاء كنند. اين، عملي است. درست است كه امروز در دنياي بشر عدالت اجتماعي مظلوم است؛ درست است كه امروز مدعيان حقوق بشر بي رحم ترين پامال كنندگانِ حقوق بشرند؛ شما ببينيد الان در فلسطين چه دارد مي گذرد؛ روزانه فلسطينيها قتل عام مي شوند. صهيونيستهاي وحشي كه ابهت به دست آمده ي نظاميِ در طول پنجاه سال را در جنگ سي و سه روزه ي لبنان از دست دادند - پنجاه سال تلاش كردند تا نشان بدهند كه اسرائيل شكست ناپذير است؛ اما اين ابهت پنجاه ساله در سي و سه روز دود شد رفت هوا. يك گروهِ مجاهدِ مؤمن تهيدست از سلاحهاي پيشرفته ي هوايي و غيره، توانست آن ارتش مغرور و سركش را به ذلت بكشاند؛ تلفات بر آن وارد كند؛ او را در سطح دنيا مسخره كند - گويا مي خواهند انتقام آن شكست و آن فضاحت را از فلسطينيهاي بيچاره بگيرند. الان چندين روز است يا شايد چند هفته است كه غزه مورد تهاجم دائمي صهيونيستهاست. و خودِ همين تهاجمِ بي امان و ظالمانه ي به غزه - كه به ظاهر در

ذيل يك قراردادي آنها را به دست فلسطينيها برگرداندند و حالا دارند اين طور با آنها رفتار مي كنند - بايد نشان بدهد كه آخِر و عاقبتِ مذاكره ي با اسرائيل غاصب و صهيونيستها چيست. بعضيها مي گويند با مذاكره، مشكلاتمان را با صهيونيستها حل كنيم؛ بفرماييد اين هم مذاكره! اين ستمِ بزرگ امروز دارد انجام مي گيرد؛ طرفداران حقوق بشر، مدعيان حقوق بشر، حضراتي كه در هر نقطه ي دنيا سرِ چيز كوچكي دولتهايي را كه مطيع آنها نيستند، به نقض حقوق بشر متهم مي كنند - در اروپا و غرب - نشسته اند، دست روي دست هم گذاشته اند؛ فارغ البال و بي خيال دارند به اين كشتار روزانه نگاه مي كنند. اگر كسي يك گوسفند را هم در يكي از خيابانهاي يك پايتخت اروپايي سر ببرد، اين قدر فراغت بال به وجود نخواهد آمد. براي كشتن دهها و صدها انسان و براي نابود شدن كودكان، زنان و مردان بي دفاع، كساني كه در هيچ كار مسلحانه اي شركت نداشته اند و همين طور چشم بسته به قتل مي رسند، ارزشي به قدر ريختن خون يك گوسفند ندارند؛ امروز وضع عدالت در دنيا اين است. بعضي كه به اين وضعيت نگاه مي كنند، مي گويند: شما نام عدالت اجتماعي را مي آوريد، مگر مي شود؟! در داخل هم البته كساني هستند كه حاضرند براي منافع خود، پا روي منافع صدها و هزارها و ميليونها بگذارند؛ كه مي شنويد. بعضي سوءاستفاده كنندگان و مفسدان اقتصادي برايشان بيت المال و غير بيت المال فرقي نمي كند؛ هر جا بتوانند دست مي اندازند؛ حق هر كس ضايع شد، شد. اينها را كه بعضي مي بينند، مي گويند: مگر مي شود در كشور عدالت اجتماعي را مستقر كرد؟! من عرض مي كنم: بله؛ همه ي آرمانهاي اين ملت و

انقلاب - از جمله عدالت اجتماعي - را مي شود با پشتيباني اين مردم مؤمن و غيور - كه مثل كوه ايستاده اند - به نتيجه رساند. بيست سال قبل، آن روزي كه ما درگير دفاع مقدس بوديم و از ميهنمان دفاع مي كرديم، قدرتها ساده ترين سلاحها را هم حاضر نبودند به ما بفروشند؛ حتّي به دو برابر قيمت هم نمي فروختند. سيل سلاحها و ابزارهاي مدرن از اروپا و امريكا و شوروي سابق به سمت عراق و صدام جنايتكار روانه بود، آن وقت ما براي ساده ترين سلاحها - اگر نداشتيم - بايستي با هزار مشكل مواجه مي شديم تا شايد بتوانيم يا نتوانيم آن را تهيه كنيم. آن روز اگر كسي مي گفت اين ملت، اين جوانان و اين همتهاي انقلابي و مؤمن، يك روز خواهد توانست اين همه ابزارهاي موشكي را در خليج فارس يا در نقطه ي ديگري به عنوان آزمايش و رزمايش منفجر بكند، كسي باور مي كرد؟ اما ملت ما توانست. آن روزي كه عربده هاي تهديدآميز قدرتهاي معارض و استكباري از اطراف به سمت اين ملت سرازير مي شد، تهديد مي كردند و حتّي بعضي از عناصر دولتهاي دوست با عنوان خبر ويژه - ده سال قبل، هشت سال قبل، پنج سال قبل - به ما خبر مي دادند كه ما خبر داريم بناست به شما در فلان روز يا فلان ماه حمله كنند؛ قصدشان تهديد و ارعاب و عقب نشاندن دولت جمهوري اسلامي از مواضع خود بود. آن روز شايد خيلي ها بودند كه باور نمي كردند استكبار جهاني و در رأس آن امريكا، در همه ي سياستهاي معارض خود در مقابل ملت ايران و جمهوري اسلامي ايران، اين جور شكست بخورد؛ در عراق سياستش

شكست بخورد؛ در فلسطين سياستش شكست بخورد؛ در لبنان سياستش به شكل مفتضحانه شكست بخورد؛ در افغانستان ناكام بماند و تهديدهاي او، تهديدهاي پوچ در سطح بين المللي قلمداد بشود. اما اين كار شد. آنچه عليه ملت ايران توطئه كردند، عليه خودشان تمام شد. همين دولت كنوني امريكا كه هر وقت هر كدام از سران اين دولت - چه آن وزير دفاعش، چه وزير خارجه اش، چه خودِ بوش - حرفي عليه ملت ايران زدند، يك جمله ي تلخِ تهديدآميز بر زبان آوردند كه شايد ملت را بترسانند؛ اما هر چه گفتند، به عكس شد. بوش در قضيه ي انتخابات رياست جمهوري، به ملت ايران پيغام داد كه در انتخابات شركت نكنيد؛ اما مردم لج كردند و از هميشه ي دوران بيست و پنج، شش ساله، در انتخابات بيشتر شركت كردند. در همين قضيه ي مسائل عراق و سياستهاي شكست خورده ي امريكا در عراق، در اين انتخابات اخير امريكا، معلوم شد كه اين سياستها در خودِ واشنگتن هم شكست خورده است؛ اين سياستهاي جنگ طلبانه در بين خود مردم امريكا و سياستمداران امريكا هم شكست خورده است. اين كه در انتخابات كنگره، حزب وابسته ي به رئيس جمهور كنوني شكست خورد، اين فقط به معناي يك حادثه ي داخلي امريكا نيست؛ بلكه به معناي شكست سياستهاي جنگ طلبانه و پرخاش جويانه ي رئيس جمهور كنوني امريكاست. اين سياستها در سطح دنيا شكست خورده است. از نظر امريكاييها، طرف اصليِ اين سياستها ملت ايران بود؛ و معنايش اين است كه ملت ايران در اين مرحله ي سياسي به صورت بارز و در سطح بين المللي پيروز شده است. امروز خودِ بوش هم فهميده كه ديگر شكست خورده است؛ ظاهراً آخرين فرد

از سياستمداران امريكا كه فهميد شكست خورده، خود بوش است! او هم امروز اعتراف مي كند كه در سياستهاي جنگ طلبانه ي خود شكست خورده است. من به ملت ايران عرض مي كنم: ملت عزيز ايران! شما مسلح و مجهز به ايمان و همت و استعداد و قابليت انساني هستيد؛ اين اساس ثروت اين ملتِ با همت، با ايمان و با استعداد است. جوان ايراني داراي قابليتهايي است كه از متوسط قابليتهاي جوانان دنيا بالاتر است. متخصصان و كارشناسهاي ما به من مي گويند در هر كاري از كارهاي فني و علمي كه ما نيرو گذاشتيم و متمركز شديم، توانستيم آن كار را به بهترين وجه انجام دهيم؛ به توفيق و حول و قوه ي الهي هم در مسائل فني اين طور است، هم در مسائل انساني و اجتماعي، و هم در مسائل سياسي. پشتوانه اش هم همين ايمان، وحدت و همبستگي شماست. اين ارتباطِ گرم و صميمانه ي شما با مسئولان كشور است؛ اين را نبايد از دست داد. همتِ كار، همتِ تلاش و ايمان جوشنده ي شما مردم، شما را مثل كوه استوار كرده است. بايد همين همت باقي بماند. ان شاءاللَّه تمام آرمانهاي انقلاب به نتيجه برسد، كه از مهمترينِ آن رفع تبعيض، رفع تبعيض فردي، شهرستاني، استاني و منطقه اي در سرتاسر كشور است؛ و به كار گرفتن استعدادها و ثروتهاي طبيعي كه امروز در اختيار بخشهاي مختلف ملت ايران است؛ از جمله در اختيار شماست. شما اينجا معدن داريد، امكانات كشاورزي داريد. البته از لحاظ آب مشكل داريد؛ اما تأمين آب محال نيست؛ تدابيري وجود دارد كه مي شود ان شاءاللَّه اين كار را كرد. از يك طرف اين كوير است، از يك

طرف زمينهاي حاصلخيز است، و از يك طرف استعداد عظيم مردمي شماست. اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند متعال مسئولان را موفق كند كه با كمك و همت خود شما، بتوانند روزبه روز بر بهبود زندگي شما مردم بيفزايند و به توفيق الهي مشكلات حل بشود، و ان شاءاللَّه دعاي حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) - به بركت ارواح طيبه ي شهداي عزيزمان - شامل حال شما و همه ي ملت ايران بشود. پروردگارا! به محمد و آل محمد فضل و رحمت و بركات خود را بر اين مردم نازل كن. پروردگارا! روزبه روز بر توفيقات اين ملت بزرگ بيفزا. پروردگارا! روزبه روز مسئولان را در خدمتگزاري به اين ملت، علاقه مندتر و راغب تر بفرما. پروردگارا! نيت ما را در آنچه گفتيم و در آنچه شنيديم، نيتهاي خالص و مورد رضاي خود قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مشترك نظامى استان سمنان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مشترك نظامي استان سمنان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

از اينكه امروز با شما رزمندگان دلاور و مؤمن؛ لشگر تكاور ذوالفقار، تيپ قائم و ديگر يگانهاي ارتشي و سپاهي و بسيجي و نيروي انتظاميِ اين استان، در خانه ي اين لشگر ديدار مي كنم، خرسندم. نقش نيروهاي مسلح در دوران حيات پُرفرازونشيب نظام جمهوري اسلامي، يك نقش افتخارآفرين است. نيروهاي مسلح ما پيش از آنكه به زبان، موقعيت خود و توان خود و اراده ي خود را بيان كنند، آن را در ميدان عمل نشان دادند. خداوند اين طور اراده كرد كه در ساليان اول نظام جمهوري اسلامي، در هنگامي كه دشمنان كشور را خالي از دستها و بازوهاي مسلح آن مي پنداشتند، آنچنان دفاع مقتدرانه اي از خود در مقابل تهاجم همه جانبه ي دشمنان نشان بدهد كه

خود اين، ميدان عمل سازنده و پروراننده ي جسمها و جانها و دلهاي آماده و مستعد جوانان اين مرز و بوم باشد. دوران دفاع مقدس براي ملت، كشور و نيروهاي مسلح ما، ساعت به ساعت دوران آموزشي و پرورش پُرفايده و با بركت بود. در آن دوران، نيروهاي مسلح ما در كنار خود، جواناني را از آحاد مردم كه به هيچ سازماني از سازمانهاي مسلح وابسته نبودند، مشاهده كردند. رابطه ي تنگاتنگِ نيروهاي مسلح با مردم، و همدلي و همخوني آنها در جبهه هاي پُربركت اين دفاع پُرشُكُوه، بيش از پيش شد. امروز نيروهاي مسلح ما از مردمند، با مردمند و براي مردمند. افتخار نيروهاي مسلح ما اين است كه هدفهاي خود را از ايمان عميق اسلامي الهام گرفته است. امروز آموزش، رزم، رزمايش، آمادگي، انضباط، سازندگيِ ابزارها در درون نيروهاي مسلح و هرآنچه كه به دفاع يك ملت به وسيله ي نيروهاي مسلحش مربوط مي شود، همه با اتكاء به خدا و الهام از ايمان الهي و اسلامي انجام مي گيرد. نيروهاي مسلح ما براي شخص، براي مقام و براي زخارف مادي وارد اين ميدان نمي شوند و نشده اند. هدفها، ايماني و راهها و برنامه ها برخاسته از دستوران دين و آموزشهاي قرآني است؛ و هدف، به وسيله ي اولياء دين ترسيم شده است. مردم احساس مي كنند جوانانشان در راه خدا حركت مي كنند؛ وقتي كه لباس مقدس سربازيِ دفاع مقدس را در هر يك از سازمانها بر تن مي كنند. امروز در دنياي لبريز از انگيزه هاي مادي، در دنيايي كه خودكامگان عالم براي اهداف پليدي شيطاني خود، جان انسانها را قرباني مي كنند و حريم امن زندگي انسانها را ناامن مي كنند، نيروهاي مسلح به جان

و مال ملتها تعرض مي كنند؛ انسانها نمونه هاي تلخ وحشيگري را دارند در فلسطين و عراق و افغانستان و لبنان و در بسياري از مناطق ديگر دنيا مي بينند. در يك چنين دوراني، ملتي كه مي خواهد عزت و سرافرازي خود را حفظ كند، بايد متكي به اراده ي جوانان و مردان خود، و متكي به ايماني كه از اعماق دلها برخاسته است، باشد. اگر نيروهاي مسلح از فرماني هم اطاعت مي كنند، با الهام از دستور دين و ايمان قلبي آنهاست؛ اين، براي يك ملت افتخار است؛ اين، يك ملت را پولادين مي كند؛ اين، يك كشور را از يك امنيت مستقرِ واقعي برخوردار مي كند. امروز ما به نيروهاي مسلح خود مي باليم. نيروهاي مسلح ما - ارتش ما، سپاه ما، نيروي انتظامي ما و بخشهاي مختلف مربوط به اين سازمانها - هر كدام به نوبه و در جاي خود و در حيطه ي مسئوليتها و تعهدات خود، سرگرمِ تلاش مؤمنانه و مخلصانه اي هستند. هر كدام در هر كجا كه هستيد، اين احساس ايماني را در خود زنده نگه داريد و از تلاش خسته نشويد. در دوران زندگي و تاريخ ملتها مقطعهايي مي گذرد كه براي آنها سرنوشت ساز است. ما در دوران پُرماجراي پس از انقلاب، در يكي از اين مقطعها قرار گرفتيم. تاريخ ما، آينده ي ما، فرزندان ما و نسلهاي پي درپي در ايران اسلاميِ بزرگ، مر هونِ همت و اراده اي خواهند بود كه امروز مسئولان كشور - چه نيروهاي نظامي و انتظامي و چه ساير سازمانهاي مسئول كشور - آنها را متعهدند و انجام مي دهند. كار امروز ما سرنوشت ساز است. آموزش خوب، رفتار خوب، عملكرد خوب، اراده ي راسخ، عزم و آگاهي هميشه

بيدار، همبستگي، همدلي در ميان بخشهاي مختلف، استفاده ي از ابتكارها و نوآوريها و استعدادهاي گوناگوني كه در وجود يكايك شما هست، در رده هاي مختلف و در سازمانهاي گوناگون، امروز بايد برنامه ي عملِ نيروهاي مسلح باشد. از حركت در راه خدا خسته و سست نشويد. هرگز از دشمناني كه از دين و اخلاق و انصاف تهي هستند، ترس در دلتان راه ندهيد؛ «ولا تهنوا ولا تحزنوا». اين دستور قرآن است. «و أنتم الأعلون ان كنتم مؤمنين». ايمان شما، شما را برترينها قرار داده است. اين ايمان را حفظ كنيد؛ آن را در عملِ سازماني، عمل فردي و در اجراي تعهدات و مسئوليتهاي خود به كار گيريد؛ مخصوصاً شما جوانها خود را براي مسئوليتهاي سنگين تر و بزرگتر آماده كنيد. امروز كه به توفيق الهي و به حول و قوه ي پروردگار، كشور با ابهت و عزت خود در صحنه ي بين المللي توانسته است كيد و مكر دشمن را از خود دور كند، اين ابهت، عزت و اقتدار مادي و معنوي را در رفتارهاي خود هرچه بيشتر ريشه دار و راسخ كنيد. هر كدام از سازمانها و بخشهاي گوناگون سازمانها مسئوليتهاي خود را درست بشناسند، الزامات آن را بدانند و به آن عميقاً متعهد و پايدار باشند؛ وحدت و يگانگي و همدليِ ميان خود را هم يك اصلِ مسلّم و تخلف ناپذير بدانند. بدانيد اين ملتي كه اراده و ايمانِ خود را معيار كار خود قرار داده و به كار گرفته است، اين ملتي كه هويت خود را شناخته و به آن تكيه كرده است، سرنوشت او جز عزت و سربلندي و اقتدار روزافزون، چيز ديگري نيست. در راه رسيدن به اين

قله ي پرشُكُوه، بايد همه با هم همكاري كنند؛ همه به يكديگر نيروي بيشتر بدمند: «و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر». پروردگار عالم را به خاطر مشاهده ي چهره ي استوارِ شما جوانان عزيز اين ملت سپاسگزارم و توفيق و سلامت همه ي شما و فرماندهان محترم همه ي سازمانها را از خداوند متعال مسئلت مي كنم و دعاي حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) را براي همه ي شما آرزو مي كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مردم شاهرود

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مردم شاهرود بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا أبي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيةاللَّه في الأرضين. خداوند متعال را شاكر و سپاسگزارم و از اعماق دل خرسندم كه بار ديگر در جمع شما مردم عزيز و خونگرم و باصفاي شاهرود اين توفيق را پيدا كرده ام كه باشم و مثل هميشه شاهد اين اجتماع عظيم و پُرشور شما باشم. و نشانه هاي محبت و صفا و ايماني را كه از ديرباز در مردم اين شهر از نزديك شاهد بودم، بار ديگر مشاهده كنم. در طول دوره ي زندگي - چه در دوران مبارزات، چه دوران اوج انقلاب اسلامي، چه قبل از آن در دورانهاي طلبگي در مشهد و چه بعد از آن در دوران جنگ تحميلي و در محيطهاي اداري و كاري و انقلابي - هميشه عنصر شاهرودي را با اين خصوصيات شناخته ايم: متدين، باصفا، خونگرم، اهلِ اقدام، دوستدار علم و ارزشهاي ديني و اسلامي. امروز هم - كه سالها از پيروزي انقلاب مي گذرد و كشور عزيز ما تجربه هاي گوناگوني را در طول ساليان گذشته گذرانده است - بار

ديگر مردم عزيزِ شاهرود، مرد و زن و پير و جوان از قشرهاي مختلف را با همين خصوصيات مشاهده مي كنيم؛ شهرِ باصفا، مردمِ باصفا، دلهاي باصفا. يقيناً نقش معلمان دين و اخلاق در اين حيطه و در اين سرزمين، در پرورش اخلاقي مردم شهرستان شاهرود نقش به سزايي داشته است. علماي بزرگ، برجستگان ديني و اخلاقي در اين ناحيه، در اين شهر و در بخشهاي متصل به اين شهر - چه در گذشته، چه در آن دوراني كه خود ما از نزديك شاهد بوديم و ديديم يا همزمان بوديم - نقش برجسته اي داشته اند. در دوران جوانيِ ما نام برجستگان علميِ دينيِ شاهرود بر سر زبانها بود. مرحوم آيةاللَّه العظمي شاهرودي، مرجعِ تقليد، استاد مبرز حوزه ي نجف؛ مرحوم آيةاللَّه آقا شيخ آقا بزرگ شاهرودي، از برجستگان علمي و ساكن خود شاهرود؛ قبل از اينها در مشهد شنيده بوديم مرحوم آقا سيد عباس شاهرودي، عالِم برجسته؛ عموي يك عالِم روحاني پارسا و باتقواي ديگري به نام مرحوم آقاي حاج آقا حسين شاهرودي كه چند سال پيش رحلت كرده اند؛ تا دوران انقلاب مرحوم آقاي توحيدي، عالِم برجسته و ممتاز و از علماي فعال؛ و در رتبه ي جوانتر مرحوم آقاي طاهري و علماي فراوان ديگر. اينجا منطقه ي عالِم خيز است؛ منطقه ي معلمان دين و اخلاق. در زمان گذشته هم نام بايزيد بسطامي و ابوالحسن خرقاني را همه ي مسلمانان و مرتبطين با معارف اسلام - ولو غيرمسلمان - شنيده ايد. البته امثال بايزيد و ابوالحسن خرقاني را با اين مدعيان صوفيگري نبايد اشتباه كرد. آنها داستان ديگري دارند و ماجرا و سخن ديگري است. اين نكته مهم است كه چگونه اين منطقه، اين

همه معلم دين و اخلاق و عالِم برجسته ي ديني تربيت كرده است. اين تصادفي نيست؛ نشانه ي يك خُلقِ بوميِ ديرين در ميان اين مردم است؛ ميلِ به معنويات، باور نسبت به ارزشهاي معنوي و اسلامي. اين مطالب را ما براي اين عرض نمي كنيم كه مردم شاهرود خوششان بيايد؛ آنها خودشان با اين مسائل آشنا هستند. افتخار و تكيه ي به فضل گذشتگان و پدران، براي اينكه به گذشتگان خودمان هم افتخار كنيم، نيست. يادآوريِ اين مطالب براي نكته ي مهم ديگري است. و آن اين است كه يك ملت و يك جمعيت، هنگامي كه به ارزشهاي بنياديِ بوميِ خود واقف بشود، استعدادهاي خود را بشناسد، ارزش اخلاقي و انساني خود را بداند، مغلوب حوادثي كه براي او درست مي كنند، نمي شود. آينده در برابر يك چنين جمعيت و ملتي، آينده ي روشني است. سالهاي متمادي - شايد دهها سال - همت استعمارگران اين بود كه ملت ايران را نسبت به خودشان و نسبت به ارزشها و گذشته ي خودشان بي اعتقاد كنند. گناه بزرگ نسل اول روشنفكران اين كشور كه مروّج تفكرات غربي و فرهنگ غربي بودند، همين است. به ملت ايران تبيين كردند و اصرار و تكرار كردند كه تو چيزي نيستي. ارزشهاي تو، اعتقادات تو، گذشته ي تو، تاريخ تو و بزرگان تو به چيزي نمي ارزند. توانستند يك نسلِ از خود بيگانه اي درست كنند كه پذيراي يك حكومت ظالم و دست نشانده اي مثل حكومت رضاخان قلدر باشد. اين كاري است كه دشمنان ما در طول سالهاي طولاني كرده اند. نهضت اسلامي، حركت عظيم روحانيت و مردم در دوران سالهاي منتهي به پيروزي انقلاب همين بود كه مردم را نسبت به هويت خودشان،

نسبت به تواناييهاي خودشان و نسبت به گذشته و تاريخ خودشان خوشبين كنند و پرده ي دروغ و توهمي را كه دشمنان بر روي باورهاي ملي ما كشيده بودند، آن را بِدَرَد؛ و موفق هم شدند و شاهرود يكي از شهرهايي بود كه مردم و جوانهاي آن استقبال كردند. من خودم در دوران مبارزات ارتباط نزديك با شاهرود داشتم. دوستان ما، رفقاي همراه و همگام ما به شاهرود مي آمدند و مورد استقبال جوانان اينجا قرار مي گرفتند؛ در مساجد مختلف اين شهر جلساتي كه در آنها مباني انقلاب و مفاهيم انقلابي و مسائل مربوط به نهضت اسلامي گسترش پيدا مي كرد و تبيين مي شد، در اين شهر فراوان بود. خدا رحمت كند مرحوم آقاي توحيدي و بعضي از علماي ديگر اين شهر را كه به اين جوانهاي ما كمك مي كردند و با بنده هم مرتبط بودند. تعدادي از جوانهاي مؤمن و پُرشور اين شهر با ما در مشهد در ارتباط بودند. من هم چند بار شاهرود آمده بودم. از جمله در روزهاي اوج انقلاب، شبي را در شاهرود در جمع جوانان پُرشور و مؤمن اين شهر گذراندم. اين تجربه ها از ياد انسان نمي رود. مردم شاهرود، شما برادران و خواهران و خانواده هاي محترم و عزيز، در طول دوران دفاع مقدس هم آزمايش خوبي داديد. بيشترين شهداي اين استان مربوط به شاهرودند. برجستگاني از نيروهاي مسلح و فداكاران، مربوط به اين منطقه، اين شهر و بخشهاي اطراف اين شهرند. اميدواريم سهمِ شما مردم عزيز در آينده ي پُرشُكوهِ اين كشور و اين انقلاب، همان قدر نمايان باشد كه در گذشته و در دوران منتهيِ به اين روزها سهم وافر شما نمايان بوده

است. آنچه همه ي ملت ايران و شما مردم عزيز بايد بدانيد - و خوشبختانه آگاهي ملت، آنها را نسبت به اين شرايط كاملاً روشن و آگاه نگه داشته است - اين است كه در رويارويي ميان اسلام، حركت اسلامي و اردوگاهِ كفر و استكبار، سهم پيروزيهاي جبهه ي اسلام و ايمان، چندين برابر بيشتر از سهم پيروزيهاي جبهه ي مقابل است. مسئله، تنها مسئله ي ايران نيست؛ مسئله ي نهضت اسلامي است و ملت ايران پرچمدارِ اين نهضت است. آن روزي كه ما مردم ايران نهضت اسلامي را در اين كشور آغاز كرديم، به قصد ايجاد يك نهضت جهاني نبود. دلسوزان، علاقه مندان و آگاهان، آنچه را كه براي امر به معروف و نهي از منكر و دفاع از حق و قيام در مقابل ظلم تشخيص مي دادند، انجام دادند. و امام بزرگوار ما بارها گفته است، در هر موقعيتي آنچه را كه احساس وظيفه مي كرد، آن را انجام مي داد و در راه آن قدم برمي داشت؛ و مشكلات او را به عقب نمي راند. نيت مبارزان، نهضت كنندگان و ملت ايران، اصلاح در مسائل جاري كشور خودشان بود. اما خاصيت سخن و دعوي حق، همين است كه دلهاي مشتاق را در همه ي نقاط عالم به خود جذب مي كند. قيام ملت ايران توانست مسلمانان نقاط مختلف دنياي اسلام و كشورهاي اسلامي را متوجهِ خود كند و به آنها تكانِ سختي بدهد؛ خيلي ها را از خواب بيدار كرد و جوانها را هم متوجهِ آرمانهاي دست يافتني كرد. لذا حركت، حركت اسلامي شد. ما به امور داخلي كشورها كاري نداريم. مسئله ي فلسطين يا مسئله ي لبنان يا مسئله ي عراق به وسيله ي مسئولان ايراني و مردم ايران اداره و

مديريت نمي شود؛ اما اين حركت شما مردم و مقاومت شما جوانان و صبر شما خانواده ها بود كه توانست ملت فلسطين را بيدار كند؛ توانست به جوانان مؤمن در لبنان، آن قدرت را عطا كند و آن روح را در آنها بدمد كه اينها بتوانند در مقابل يك ارتش مجهزِ ظالمِ بي مهار و با پشتيباني امريكا، آن طور مقاومت كنند و آن طور پيروز شوند. در صحنه، ملت لبنان و حزب اللَّه بودند؛ اما در دنيا قضاوت همه ي اهل نظر اين است كه ملت ايران در اين قضيه پيروز شد. امروز در دنياي اسلام، هر گروه مسلماني و هر شعارِ اسلامي و ارزشي اي كه به پيروزي مي رسد، قضاوت دنيا و سياستمداران در سطح بين المللي، اين است كه ملت ايران در اين قضيه پيروز شد؛ در حالي كه ملت ايران كاري به كارِ فلان كشور و فلان مجموعه ي سياسي يا انقلابي ندارد. اين به خاطر اين است كه پرچم پُرافتخار استقلال ملتها در زير سايه ي «لااله الّااللَّه محمّد رسول اللَّه»، در دستان شماست. و شما ملت توانستيد اين پرچم را با همه ي سختيهايش در دست خود نگه داريد. نگذاريد سرنگون بشود. اين توانايي را ملت ايران نشان داده است. براي ملت ما اين يك افتخار بزرگ است. اما اين كافي نيست. ما نمي خواهيم دل خودمان را به اين خوش كنيم كه ملت ايران در سطح بين المللي يا در سطح بين المللِ اسلامي سربلند و عزيز و آبرومند است؛ اين هست؛ اما ما به اين اكتفا نمي كنيم. ما بايد اين توانايي را از خودمان نشان بدهيم كه بتوانيم يك جامعه اي بسازيم كه مورد رضاي اسلام باشد. اين كار را بايد بكنيم؛ وظيفه ي ما اين

است. و اتفاقاً آن نقطه ي اساسي اي كه دشمنان توطئه گر اسلام در سطح جهان به آن توجه دارند و مي خواهند آن انجام نگيرد، همين است. آن كشور و جامعه اي كه مورد نظر اسلام است، بايد هم از لحاظ مادي و هم از لحاظ معنوي، پيشرو باشد. كشور ما از لحاظ مادي بايد در آن، علم و تجربه و فناوري در سطوح بالا قرار بگيرد. از لحاظ ساخت و ارتباطات اجتماعي مردم در زمينه ي اقتصاد و بقيه ي موارد، ارتباط مردم با يكديگر، بايد ارتباطات سالم، قوي و نشان دهنده ي پيشرفت و شكوفايي باشد؛ بايد استعدادها در آن جامعه بشكفد. همه ي انسانها بتوانند در آن با توانِ خداداده ي خود در پيشبرد اهداف زندگي، به يكديگر كمك و با هم همكاري كنند. در آن جامعه بايد عدالت اجتماعي باشد. عدالت به معناي يكسان بودنِ همه ي برخورداريها نيست؛ به معناي يكسان بودن فرصتهاست؛ يكسان بودن حقوق است. همه بايد بتوانند از فرصتهاي حركت و پيشرفت بهره مند شوند. بايد سرپنجه ي عدالت گريبان ستمگران و متجاوزانِ از حدود را بگيرد و مردم به اين، اطمينان پيدا كنند. در چنين جامعه اي، معنويت و اخلاق هم بايد به قدرِ حركت پيش رونده ي مادي پيشرفت كند. دلهاي مردم با خدا و معنويات آشنا بشود. انس با خدا، انس با عالم معنا، ذكر الهي و توجه به آخرت در يك چنين جامعه اي بايستي رايج شود. اينجاست كه آن خصوصيت استثنايي جامعه و تمدن اسلامي، خود را نشان مي دهد؛ تركيب و آميختگي دنيا و آخرت با هم. تمدن ماديِ غرب در علم و تكنولوژي پيشرفت كرد. در روشهاي پيچيده ي مادي، توفيقات بزرگي به دست آورد؛ اما در كفه ي معنوي

روزبه روز بيشتر خسارت كرد. نتيجه اين شد كه علم و پيشرفت تمدن ماديِ غرب، به ضرر بشريت تمام شد. علم بايد به سود بشريت تمام شود. سرعت و سهولت و ارتباطات زوددسترس، بايد در خدمت آرامش و امنيت و راحتي مردم باشد. آن علمي كه از ترس دستاورد آن - يعني از ترس بمب اتم و موشك دوربُرد و انفجار نادانسته - مردم شب و روز نداشته باشند، آن علم براي بشريت مفيد نيست. دنياي غرب با پيشرفت علميِ خود، در اين دام خطرناك افتاد. تمدن و فكر اسلامي، پيشرفت مادي را مي خواهد؛ اما براي امنيت مردم، آسايش مردم، رفاه مردم و همزيستيِ مهربانانه ي مردم با يكديگر؛ اين خصوصيات نظام اسلامي است. ما اينها را با صداي بلند از اولِ انقلاب در سطح عالم مطرح كرديم و دلهاي فراواني از مسلمان و غير مسلمان هم به اينها جلب شده است. پشتوانه ي عزت ملت ايران اينهاست. يعني متفكر مسيحي و سياستمدارِ غير مسلمان - احياناً ملحد - در مجامع جهاني، در برخورد با تفكرات نظام جمهوري اسلامي تحت تأثير قرار مي گيرد. اين، بارها و بارها مشاهده و ديده شده است. ما مي خواهيم در كشورمان اين تفكرات والا را پياده كنيم. برادران و خواهران عزيز! اين، كار و تلاش لازم دارد؛ اين، مردان مؤمن و فداكار و شجاع لازم دارد؛ اين، پيوندِ روزبه روز افزاينده يِ ميان ملت و دولت را لازم دارد. دشمنان اين كشور و ملت، و دشمنان رسيدن به آن اهداف، اين نقاط را هدف مي گيرند. براي اينكه پيوند ميان مسئولان و مردم را ضعيف كنند، برنامه ها طراحي مي كنند؛ براي اينكه اراده ي مسئولان كشور را سست

كنند، برنامه ها طراحي مي كنند. در چند سالِ گذشته، صريحاً دستگاههاي تبليغاتي غرب گفتند و تكرار كردند كه در صدد اينند كه در مجموعه ي مديريت نظام جمهوري اسلامي اختلاف بيندازند؛ دودستگي و دو جرياني درست كنند؛ خودشان اين را اعتراف كردند. و بحمداللَّه موفق نشدند. جوانِ ما را از فكر آينده و همت گماشتن براي بِناي آينده، به سمت شهوات سوق بدهند؛ براي اين برنامه ريزي مي كنند. دلهاي مردم ما را كه در سايه ي اميد مي توانند اين راه طولاني و دشوار، اما شوق برانگيز را طي كنند، نااميد كنند؛ دلهايشان را از اميد خالي كنند. اينها جزو برنامه هايي است كه دشمن طراحي مي كند. من به شما عرض بكنم در طول اين بيست وهفت سالي كه از پيروزي انقلاب مي گذرد - كه يك روز از اين بيست وهفت سال هم بدون توطئه ي دشمن نبوده است - دشمن در مقابله ي با ملت ايران و انقلاب اسلامي و اين حركت عظيم، تا امروز پي درپي احساس ناكامي كرده است. هيچ وقت دشمن موفق و پيروز نشد. گاهي يك اميدهاي واهي اي پيدا مي كردند و يك علامت غلطي از يك طرف به آنها داده مي شد، آن وقت تصور مي كردند كه توانسته اند توطئه هاي خود را در اين كشور به جايي برسانند. اما بلافاصله معلوم مي شد اشتباه كرده اند. بنابراين دشمن موفق نشده است. امروز برنامه هاي مسئولان كشور براي ساختن و بِناي آينده در بخشهاي مختلف، برنامه هاي حساب شده و روشني است. مسئولان هم، مسئولاني هستند كه با تصميم قاطع و با اعتماد به نفسِ كامل، در جهت رسيدن به اين هدفها دارند حركت مي كنند. شايد بتوانم بگويم، امروز همت مسئولان دولتي در پيمودن راههاي طولاني و دشوار به سمت

هدفهاي انقلاب، از دورانهاي گذشته بيشتر است؛ با اينكه دشمنان و بدخواهان ملت ما عكس اين را توقع داشتند و تصور مي كردند. فكر مي كردند هر چه زمان بگذرد و از مبدأ انقلاب دورتر شويم، اميدها كمتر مي شود؛ در حالي كه به عكس شد. امروز مسئولان و دولت ما، براي رفع مشكلات و گشودن گره ها و پيمودن راهها، اميدشان و اعتمادبه نفس و همتشان از گذشته بيشتر است. و من عرض مي كنم، آنچه را كه آنها به آن همت گماشته اند، اينها همه شدني است. همچنان كه از اول انقلاب تا امروز، آنچه كه در اين كشور اتفاق افتاده - پيشرفتهاي مختلف در بخشهاي گوناگون - شبيه معجزه است. البته مشكلاتي وجود دارد. من مشكلاتِ بخشهاي مختلف كشور و مشكلات شما مردمِ شاهرود را مي دانم. كمبودهايي كه وجود دارد؛ گله هايي كه وجود دارد؛ توقعاتي كه وجود دارد؛ كارهايي كه اولويت با آنهاست: مثل مسئله ي آب، مسئله ي اشتغال و مسائل گوناگوني كه مورد نظر مردم است. خواستن اينها حق مردم است. البته همه ي اينها از لحاظ در دسترس بودن، در يك حد نيست؛ بعضي چيزها يك مقداري صبر لازم دارد، بعضي چيزها يك مقداري نزديكتر و در دسترس تر است. عمده اين است كه مسئولان بدانند چه لازم است و همت كنند كه آن را انجام بدهند و راهِ نفوذ فساد و سوءاستفاده را ببندند. احساس مي كنم همه ي اينها به لطف پروردگار و به توفيق الهي حاصل است. سندهاي استانيِ مربوط به اين استان، سندهاي تنظيم شده اي است. مسئولان با نيازها و امكانات منطقه آشنا هستند. همت هم بر اين دارند. خوشبختانه تازه نفس و آماده به كار هم هستند كه

اين كارها را انجام بدهند، و بايد انجام بدهند. البته بعضي از كارها طبيعتش زمان مي طلبد. در بعضي كارها راهي را كه انسان مي خواهد طي كند، گاهي اوقات ده ساعت بايد راه برود تا به يك نقطه اي برسد؛ نمي شود توقع داشت يك ساعته طي شود. بعضي راهها نزديكتر است و بعضي دورتر. مهم اين است كه مسئولان بخواهند، بفهمند، احساس كنند و همت كنند، و اين بحمداللَّه هست. آنچه پشتوانه ي حركت مسئولان است، پشتيبانيِ دلها و احساسات و اعتماد و اميد شماست. آنان تكيه ي به اين اعتماد و شور و شوق و محبت شما مردم را دارند و حقيقتاً حجت بر آنها تمام است. يعني پشتيباني مردم از مسئولان كشور، يك پشتيباني همه جانبه و مستحكم و ريشه دار با ريشه هاي ايماني است. آنان بايستي با تكيه ي بر اين اعتماد شما و اين حسن ظن شما، كارها را پيش ببرند و بنده بسيار خوشبين هستم به اينكه ان شاءاللَّه همه ي آنچه را كه بايد انجام بدهند، انجام خواهند داد. مردم سهمِ خودشان را فراموش نكنند. همت گماشتنِ مردم، كارهاي موكول به هر كسي را با احساس مسئوليت انجام دادن، خواستن و پيگيري كردن، اينها وظايف مردم است. مسئولان سهمي دارند و مردم هم سهمي. به توفيق الهي ان شاءاللَّه با مجموعه ي اينها ما شاهد روزهاي بسيار بهتري خواهيم بود. و اميدواريم ملت ما همچنان كه با طرح شعارها و آرزوهاي بزرگ اسلامي توانست دلهاي امت اسلامي را متوجهِ خود كند، با نشان دادن يك الگوي كامل و ساخته و پرداخته ي نظام اسلامي هم بتواند آنها را در اين راه موفقتر كند. پروردگارا! به محمد و آل محمد لطف و

تفضل خود را بر اين مردم مؤمن و باصفا فرو بفرست. پروردگارا! به مسئولان توفيق خدمت به اين مردم مؤمن و باصفا را عنايت كن. پروردگارا! اين پيوند محبت و همبستگي ميان مردم و مسئولان را روزبه روز بيشتر كن. از شما مردم عزيز، از اين جمعي كه در اين ميدان اجتماع كرديد و از برادران و خواهراني كه در طول مسير آنها را زيارت كرديم، به خاطر محبت و ابراز لطفتان صميمانه تشكر مي كنم و اميدوارم كه توجهات حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) شامل حال همه ي شما باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مردم گرمسار

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مردم گرمسار بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خدا را شكر و سپاس عرض مي كنم كه بعد از سالها اين توفيق را به بنده ارزاني داشت كه با شما مردم عزيز گرمسار، از نزديك اين ديدار صميمي و پُرشور را داشته باشيم. البته تصديق مي كنم كه حق گرمسار اين بود كه قبل از اين ما با شما مردم عزيز ديدار مي كرديم؛ چون شما همسايه ي تهران هستيد و بنده مكرراً تصميم داشتم كه بالخصوص به شهر گرمسار بيايم و با مردم عزيزِ اين منطقه ملاقات كنم. به هر حال اين توفيق امروز دست داد. بحمداللَّه شهر گرمسار در اين استان جزو شهرهايي است كه شاخصهاي آن جزو شاخصهاي بالاست. مردمِ علاقه مند و پُرشور، سطح بالاي سواد در كل منطقه و شهرستان، و استعدادهاي خوب كه نشانه ي آن را در برخي از نخبگانِ برجسته ي كشوري ما مشاهده كرديم؛ هم قبل از اين سفر، هم در اين سفر، با بعضي از نخبگانِ برجسته ي كشور كه اهل گرمسارند و از اين منطقه برخاسته اند،

ملاقات كرديم. اين منطقه، منطقه اي است كه با علم و سواد و معلومات و كار شناخته شده است و اين براي جوانان آن بايد يك شاخص اميد و تلاش و حركت باشد. جوانانِ عزيزِ اين شهرستان، مي توانند آينده اي را كه در آن، بيشترِ عمر خود را خواهند گذراند، به شكلي ببينند كه در آن نقش ايفا مي كنند و مي توانند در ساختن كشورِ عزيزشان سهم قابل توجهي داشته باشند. من در پايانِ اين سفر چند روزه به استان سمنان، امروز يك بحث كوتاهي به صورت جمع بندي شده درباره ي مجموعه ي اوضاع كشور عزيزمان عرض مي كنم. شما مردم علاقه مند و پُرشور - بخصوص جوانها - كه به سرنوشت كشورتان علاقه منديد و مايليد در آينده ي كشور نقش ايفا كنيد، اين را بدانيد كه بحمداللَّه اوضاع كشور عزيز ما در اين برهه ي از زمان در طول ساليان گذشته، جزو برترين اوضاع و احوالي است كه اين كشور به خود ديده است. امروز نظام سياسي كشور از هميشه مستحكمتر است. آن كساني كه از اول انقلاب درصدد بوده اند كه ثبات سياسي كشور را متزلزل كنند و از بين ببرند، امروز شاهد هستند كه كشور از يك ثبات سياسيِ كامل برخوردار است. آحاد مردم، مردم بخشهاي مختلف كشور و قشرهاي گوناگون جامعه، در يك هماهنگي مطلوب و با يك برخوردِ هوشمندانه ي متناسب با يك ملت بزرگ، مسائل كشورشان را دنبال مي كنند. مردم شعارها و آرمانهاي ملي را با درك كامل بر زبان جاري مي كنند؛ مثل همين شعارهايي كه شما امروز داديد و در همه جا راجع به پيشرفتهاي علمي، انرژي هسته اي و موقعيتهاي سياسي كشور در سطح بين المللي شعار مي دهند. و امروز

بيش از گذشته هم حتّي گفتمانِ عدالت طلبي و رفع تبعيض و مبارزه ي با فساد در كشور مستقر و حاكم است. نسل جوان انقلاب - و به قول متعارف و معروف، نسل سوم انقلاب - بااستعداد و قدردان زحمات گذشتگان خود است. جوانهايي كه امروز در صحنه مشاهده مي كنيم، در همه ي عرصه ها - پسران، دختران؛ در سطوح مختلف درس و سواد و علم - به مباني و آرمانها و انگيزه هاي انقلابي گرايش عمومي دارند. وقتي يك ملتي از اين تعداد جوان و از اين نسبت سني در مجموعه ي خود برخوردار است، بايد اميدوار باشد. نسل نو، نسل تازه نفس و نسل اميدوار به آينده، هميشه اين امكان را به يك كشور و يك ملت مي دهد كه با ابتكارات خود آينده را آنچنان كه شايسته ي آن ملت است، بسازد. ما امروز يك چنين وضعي داريم. اكثر مردم جامعه ي ما جوانند؛ آن هم جواناني كه غالباً در دام گرفتاريها و فسادهايي كه جوانهاي دنيا در آن گرفتارند، گرفتار نشده اند. بنده قبول نمي كنم حرف افراد بدبيني را كه نسل جوان ما را به انواع اتهامات متهم مي كنند و اينها را واقع بينانه نمي دانم، بدبينانه مي دانم. جوان جامعه ي امروز ايران با جوان دوران قبل از پيروزي انقلاب و با جوانان امروز در سطح كشورهاي منطقه و بسياري از كشورهاي دنيا - كه ما خبر داريم - از زمين تا آسمان تفاوت دارد. در دل و زندگي جوان ما باورهاي ديني هست؛ بي مبالاتي و بي اعتنايي به ارزشها در جوانان ما بسيار كم است. من در نماز عيد فطر اين را از روي علم و اطلاع گفتم. در شبهاي احياء ماه رمضان امسال و

در مراسم گوناگون دعا و تضرع، جواناني از قشرهاي مختلف و با ظواهر گوناگون شركت كرده بودند؛ كه اگر يك انسان سطحي و ظاهربين آن پسر يا آن دختر را با آن لباس - فرض بفرماييد - مشاهده كند، خيال مي كند اين اصلاً خدا را نمي شناسد؛ نه، اين طور نيست. جوانهاي ما دل در گروِ حقيقت دارند؛ دلهايشان نرم و نوراني است. هيچ وقت در اين كشور در طول سالهاي گذشته، از دوران جواني و نوجواني ما، به ياد نداريم كه در ماه رمضان، در مساجد كشور يا در مسجد گوهرشاد مشهد، مردم بيايند اعتكاف بكنند. در ايام البيض سه روزِ متعارف ماه رجب يا ماه شعبان، ما تعداد معدودي در قم ديده بوديم كه اعتكاف مي كردند؛ آن هم غالباً طلبه ها. در غير آن معمول نبود. امروز در ايام اعتكاف، دانشگاهها و مساجد و سرتاسر كشور و مساجد جامع، مملو از معتكفين است؛ علاوه ي بر آن، در دهه ي آخر ماه رمضان، جمعيت عظيمي مشغول اعتكاف بودند. چه كساني؟ پيرمردها؟ پيرزن ها؟ نه، همين جوانها، جوانترينها. اين ديگر در دنيا نظير ندارد. اين نسل جوان امروز ماست. امروز گرايش به دين و ارزشهاي انقلابي، وجه غالب جامعه است. خوشبختانه يك دولت مردمي و پايبند به ارزشهاي ديني هم سرِ كار است. خود رئيس جمهور با شيوه و منش مردمي، با ساده زيستي، با دلبستگي كامل به ارزشهاي اسلامي، با شجاعت و اعتمادبه نفس، در ميدان كار و تلاش است؛ اجزاي دولت و خود رئيس جمهور، كمربسته ي خدمت به مردم مشغول كار هستند. ابتكار عمل را - هم در مسائل كشور و هم در مسائل بين المللي - در دست دارند. امروز در

عرصه ي بين المللي ديگر اين طور نيست كه مسئولان كشور ما مجبور باشند دنبال حرف سياستمداران و سياست سازان بين المللي بدوند؛ نه، ابتكار عمل در دست مسئولان ماست. اعتمادبه نفس و ايمان و اتكاء به خدا در مسئولان كشور، يك چنين اثري دارد و امروز بحمداللَّه اين طور است. رئيس جمهور، اهل كار، اهل ابتكار، اهل خدمت، اهل عمل، وارد ميدان و خسته نشو است؛ اين، افقها را روشن مي كند. امروز نظام سياسي ما اين طوري است؛ نظام باثبات، مردم مؤمن، جوانان علاقه مند، پُرتحرك و پُرشور، و مسئولان دلسوز و علاقه مند، شجاع و داراي ابتكار عمل. در شاخصهاي گوناگون كشور هم در همه جا نشانه ي پيشرفت را ملاحظه مي كنيم. اين گزارشي كه چند هفته ي قبل، رئيس جمهور محترم از وضع كشور، مسائل اقتصادي و غيره به مردم داد، مورد تأييد كارشناسان منصف و حتّي در موارد بسياري، مورد تأييد مراكز بين المللي است؛ كه آن مراكز بين المللي غالباً نسبت به مسائل ما با غرض و عناد اظهارنظر مي كنند؛ آنها در موارد بسياري همين ها را تأييد كردند: در مسئله ي تورم، مسئله ي نرخ بيكاري و زمينه ي مبارزه ي با فساد. آنها انگيزه هاي معكوس دارند؛ در خيلي از موارد، انسان مي بيند آماري كه آنها مي دهند، علمي و متكي بر واقعيت نيست، در واقع سياسي است. مايلند اوضاع ما را بد جلوه دهند؛ اما همانها هم در موارد بسياري به درست بودنِ گزارش اعتراف و تأكيد كرده اند. امروز بحمداللَّه قشرهاي عمومي مردم - بخصوص مردم مستضعف - اميدوارند. اين اميدواري نه به خاطر اين است كه مشكلات برطرف شده است؛ ممكن است برطرف كردن مشكلات، سالها طول بكشد. گاهي انجام كارهاي بزرگ احتياج دارد به گذشت يك

دوره، دو دوره ي عمر دولتها تا به نتيجه برسد؛ ليكن در عين حال مردم اميدوار و خوشحالند؛ چرا؟ چون احساس مي كنند دارد كار مي شود؛ در جهت رفع تبعيض و كمك به محرومان پيشرفت است؛ همين، دل مردم را خوشحال مي كند. بنده هم تأكيدم هميشه - در طول اين سالهاي گذشته - به دولتها و مسئولان مختلف اين بوده كه كاري كنيد چيزي از خود نشان بدهيد كه مردم بفهمند و قبول كنند كه شما داريد كار مي كنيد و داريد به سمت اهداف حركت مي كنيد. مردم ما، مردم بزرگواري اند. بنده تاريخ را زياد خوانده ام، با مسائل گوناگون كشورها و ملتها هم آشنا هستم؛ خيلي از ملتها اين نجابت، اين صبر، اين واقع بيني و اين همراهي و همدلي را ندارند؛ كما اينكه بسياري از ملتها اين آگاهي و هُشياري را ندارند كه ملت ما دارد. ملت ما همين قدر احساس بكنند كه مسئولان كشور مي خواهند براي آنها كار كنند و در ميدانند، بيكار ننشسته اند و براي خودشان چيزي نمي خواهند. اين كه ما اين قدر روي ساده زيستي مسئولان تكيه مي كنيم، اين براي همين است كه به مردم نشان بدهند براي خود كيسه نمي دوزند و به فكر ثروت اندوزي براي خودشان نيستند؛ اين، مردم را اميدوار مي كند و اعتماد آنها را برمي انگيزد. خيلي فرق است بين آن مسئولي كه در دوران كوتاه مسئوليت خود در فكر اين است كه يك آينده ي مالي براي خود تأمين بكند؛ دائم به اين طرف و آن طرف دست مي اندازد و چنگ مي زند، شايد بتواند آينده ي مالي و زندگي خودش را تأمين كند، و آن انساني كه در دوران مسئوليت، اصلاً به فكر تنها چيزي كه نيست،

مسائل شخصي است؛ اينها خيلي با هم تفاوت دارند. امروز در دنيا هر كسي به وزارتي، رياستي و مديريتي مي رسد، جزو اولين اهدافش اين است كه از طرقي - حالا ولو ظاهراً قانوني - آينده ي خودش را تأمين كند؛ فردا كه از كار كنار رفت، در فلان كمپاني، در فلان شركت و در فلان سرمايه گذاري مهم سهمي داشته باشد. ما در نظام جمهوري اسلامي مايليم مسئولان ما اين طور نباشند. خوشبختانه مي بينيد امروز مسئولان كشور، خود رئيس جمهور در رأس آنها، به معناي واقعي كلمه، همه ي وقتشان را دارند براي مردم صرف مي كنند. اقتدارِ بين المللي ملت ما، روحيه اش را تقويت كرده است؛ امروز همين مسئله ي انرژي هسته اي را - كه اين، يك مسئله است؛ همه ي مسائل ما كه نيست - در سطح بين المللي همه پذيرفته اند كه ايران بر سرِ اين خواسته ي به حق و حق طبيعي خود، محكم ايستاده است. اين اقتدار در عرصه ي بين المللي، روحيه ي مردم را هم به نوبه ي خود بالا مي برد. رشد علم و رشد صنعت و فناوري در داخل كشور، فرصتهاي خوبي را براي حل مشكلات به وجود آورده است. مسئله ي اساسي اي كه امروز هدف مسئولان كشور است، «مسئله ي اشتغال» است. دارند تلاش و فعاليت مي كنند و كار مي كنند كه اين معضل را - كه از سالها پيش گريبان گير ملت بوده است - به بهترين شكلي در مدت زمان متناسب خودش حل كنند. از جمله ي شاخصها، مسئله ي «مبارزه ي با فساد» است؛ فساد اداري و مالي، جزو بدترين عوارض است. اين، از همان مواردي است كه مراكز بين المللي تأييد كرده اند كه در اين يك سال و نيم اخير، رتبه ي كشور در مبارزه ي با

فساد بالا آمده است و در اين زمينه پيشرفتهايي وجود داشته است. البته ما به اين قانع نيستيم. بايستي فساد اداري و مالي و خيانت در امانتهاي ملي در كشور ريشه كن شود. اين به سرمايه گذاريهاي سالم ربطي ندارد؛ ما به سرمايه داران كشور - كساني كه مي توانند سرمايه گذاري كنند - توصيه مي كنيم كه وارد ميدان سرمايه گذاري بشوند و طبق قانون كار كنند. بعضي اين دو تا را با هم اشتباه مي كنند. ما با فساد مخالفيم، با سوءاستفاده مخالفيم، با خيانت در امانت - كه عمده هم از مسئولان و مأموران بخشهاي گوناگون دولتي سر مي زند - مخالفيم و معتقديم بايد مبارزه بشود. اين مبارزه بحمداللَّه جدّي است و شروع شده است، و بايد توسعه پيدا كند و همه گير شود. در عرصه ي سياسي كشور هم امروز وحدت و يكپارچگي مردم از هميشه بيشتر محسوس است. عده اي شعار مي دادند؛ شعارهايي كه فقط براي جدا كردن مردم از يكديگر خوب بود؛ به اين هم قانع نبودند، شعار حاكميت دوگانه مي دادند؛ يعني در خود حاكميت و مديريت كشور دودستگي به وجود آيد و به جان هم بيفتند؛ اين را صريحاً شعار مي دادند و خجالت هم نمي كشيدند. اينها بحمداللَّه منزوي شده اند. امروز يكپارچگي و همدلي در مديريت كشور، يك نعمت بزرگي است. مردم، دلهايشان به هم نزديك است و اتحاد بين مردم و دولت هم خوب است. البته تبليغاتي انجام مي گيرد. چندي پيش رئيس جمهور محترم از مطبوعات گله كرد كه بدگويي مي كنند، بددهني مي كنند، لجن پراكني مي كنند؛ و بعضي از مطبوعات اعتراض كردند. من معمولاً مطبوعات را مي بينم؛ من حق را به رئيس جمهور دادم. من معتقدم - نمي گويم همه ي مطبوعات

- بعضي از مطبوعات نه اينكه انتقاد مي كنند - انتقاد ايرادي ندارد - بي انصافي مي كنند؛ از روشهاي تبليغاتي و رايج دنيا استفاده مي كند تا آن كاري را كه در دولت به نفع مردم انجام گرفته، زير سؤال ببرند يا ناديده بينگارند، و اگر عيبي هست - ولو كوچك هم باشد - آن عيب را بزرگ كنند. اين را انسان در بسياري از مطبوعات مي بيند. ايرادي ندارد. اين هست، اما ملت ما آگاه و هوشيارند. من از سالها قبل هشدار دادم و براي مردم نقشي را كه دستهاي بيگانه در مديريت فرهنگي كشور و رسانه ها و تبليغات كشور به كار مي گيرند، تبيين كردم. بعضيها انكار كردند؛ اما بالاخره همه تصديق كردند. دشمنان ما بيكار ننشسته اند: از مطبوعات استفاده مي كنند، از تبليغات استفاده مي كنند و از روشهاي گوناگون تبليغي استفاده مي كنند تا آن ارزشهايي را كه ملت به آنها پايبند است و آنها از آن ارزشها خوششان نمي آيد، در چشم مردم بشكنند. تلاششان را مي كنند. ما هم در عمل نشان داديم كه مطبوعات آزادند؛ اين عملكردهايي كه از نظر ما بسيار منفي است، وجود دارد؛ اما مطبوعات آزادانه دارند همان كارها را مي كنند. اين، خود رد عمليِ كساني است كه معتقدند آزادي بيان نيست؛ نخير، آزادي بيان، نشانه اش همين مطبوعاتي است كه عليه دولت، عليه نظام و عليه سياستهاي كلي، آزادانه هر چه مي خواهند مي نويسند؛ كسي هم متعرض آنها نمي شود. البته مردم هم به اينها خيلي اعتنايي نمي كنند. اين، فضل الهي است. بحمداللَّه پايگاه سياسي كشور و منزلت اجتماعي ملت ايران در جهان افزايش پيدا كرده است. قبلها دشمنان ما خيال مي كردند زمينه را فراهم كرده اند يا

فراهم خواهند كرد و با يك حركت دست مي توانند كشور را از اين رو به آن رو كنند. امريكاييها اين حرف را گفتند. چند سال قبل از اين، عده اي از سياسيون امريكايي به طور محرمانه و مخفيانه - ما مطلع نشديم، بعد كه برگشتند مطلع شديم - به ايران آمده بودند و با بعضي از محافل نامساعد با نظام نشست و برخاست كرده بودند؛ وقتي رفتند گفتند در ايران كساني هستند كه منتظر يك اشاره ي ما هستند تا عليه نظام شليك كنند. امروز حقيقت براي آنها روشن شده است. نه فقط نمي توانند سلطه پيدا كنند، حتّي لطمه هم نمي توانند بزنند. ملت بيدار و متحد است. ما دلهايمان به هم نزديك است. ملت به مسئولان خود اعتماد دارد؛ مي داند كه آنان آنچه مي كنند و آنچه مي گويند، براي شخص، براي قدرت و براي زر و زور نيست. با نگاه باز نيازها و مصالح كشور مشاهده مي شود و مردم هم تشخيص مي دهند. امروز بحمداللَّه موقعيت ما، موقعيت مستحكمي است؛ بعكس موقعيت دشمنان و مخالفان ما متزلزل است. من ديروز و پريروز هم گفتم: امريكاي امروز، امريكاي ده سال و پانزده سال قبل نيست؛ رژيم صهيونيست امروز هم، رژيم صهيونيست چند سال قبل نيست. اين رژيم بشدت تودهني خورد. البته اينها از مخالفتها و خصومت و دشمني شان دست برنخواهند داشت. ايرادي ندارد. اين مكر الهي هم عليه خود آنهاست تا در دنيا بيشتر نشان داده بشود كه قدرت ابرقدرتها چقدر ظاهري و پوشالي است. امروز وضع سياست در دنيا هم تغيير پيدا كرده است. دولتهايي در مناطقي بر سر كار مي آيند كه امريكا آنجا را حيات خلوت خود به

حساب مي آورده است؛ دولتهايي سر كار مي آيند كه با امريكا مخالفند. هر چه هم رژيم ايالات متحده تلاش مي كند كه اينها سر كار نيايند، نمي تواند. اين نشان دهنده ي اين است كه در وضع سياست جهان هم تحول ايجاد شده است. ملت عزيز ما! مردم عزيز گرمسار! خداي متعال وعده ي قطعي كرده است كه: «انّ الّذين قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا تتنزّل عليهم الملائكة الّا تخافوا و لاتحزنوا»؛ استقامت در راه درست نتيجه اش اين است كه خداي متعال اندوه و ترس را از يك انسان و يك جامعه سلب مي كند و موفقيت را نصيب آنها مي كند. ما راهي كه انتخاب كرديم، راه خداست. راه خدا فقط به معناي عبادت كردن و در كنج نشستن نيست؛ راه خدا يعني به سعادت رساندن جامعه ي انساني. ملت ما اين راه را انتخاب كرد؛ يعني راه عدالت، راه انصاف، راه عبوديت الهي، راه برابري انسانها، راه برادري انسانها با يكديگر و راه اخلاق نيكو و پسنديده و فضيلتهاي انساني؛ و در اين راه پافشاري هم كرده است؛ با سختيهايي كه در اين راه هست، مقابله كرده و از آنها نهراسيده است. ان شاءاللَّه ميوه هاي شيرين و دلنشين اين ايستادگي را خداي متعال به او خواهد چشاند. مسئولان گوناگون كشوري نسبت به مسائل اين استان هم بسيار حساسند. اين مطالبي كه امام جمعه ي محترم در بياناتشان ايراد كردند، تماماً چيزهايي است كه در گزارشهاي قبل از سفر به بنده ارائه شده بود و مسئولان دولتي درصدد انجام همين مسائل هستند؛ تصميم هاي خوبي هم گرفته شده است. البته در سفرهاي ما بَنا بر اين نيست كه كارها و مسئوليتهايي را كه دولت بر عهده

دارد، ما هم اينها را به طور مضاعف بر مسئولان تحميل كنيم. اينها كارهايي است كه در برنامه هاي دولت هست. ما توصيه مي كنيم ان شاءاللَّه تسريع و تسهيل بشود؛ نقاطي كه از چشمها دور مانده است، مورد توجه قرار بگيرد و همه ي مسئولان - چه مسئولان استان، مسئولان شهرستان، نمايندگان مجلس و مديريتهاي بالا كه در تهران هستند - به طور هماهنگ بر روي اين نقاط متمركز بشوند و يكي پس از ديگري اين مشكلات را حل كنند و اين گره ها را باز كنند. اميدواريم خداوند متعال بركات مادي و معنوي را بر شما مردم عزيز نازل بفرمايد. پروردگارا! مردم عزيز گرمسار را، اين زن و مرد و پير و جوانِ پُرشور و مؤمن را مشمول الطاف ويژه ي خود قرار بده. پروردگارا! جوانها را به راه راست و راه رشد و استقامت هدايت بفرما. پروردگارا! روزبه روز بر زيباييها و بهبوديهاي زندگي اين مردم خوب و مؤمن بيفزا. پروردگارا! مسئولان محترم را در خدمت به اين مردم، روزبه روز موفقتر بگردان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار كارگزاران سازمان حج و زيارت

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار كارگزاران سازمان حج و زيارت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

به مجموعه ي خدمتگزاران مفتخر و كارگزاران موفق مراسم عظيم حج خوش آمد عرض مي كنيم. حقيقتاً خدمت در اين ميدان در هر رده اي، موجب افتخار انسان است. نيتها را در كار حج و كارگزاري حج، بايد خيلي فراتر از مقاصد معمولي و كوچكي برد كه ما انسانها دچار آنها هستيم. علت هم اين است كه افق در امر حج، بسيار بالاست. «حج» يك فريضه ي پُرظرفيتي است كه اگر درست عمل شود و آنچنان كه شارع مقدس خواسته است در

هر دوره و زماني، متناسب با آن زمان به شكل شايسته اي انجام بگيرد، تأثيرات آن علاوه بر تأثيرات فردي و ملي، تأثيرات بين المللي خواهد بود. ما ديگر كدام واجب را داريم كه اين طور باشد. اين عمل و فريضه، هم دل و روح و باطن خود انسانِ حج گزار را تصفيه مي كند، نوراني مي كند و به خدا نزديك مي كند؛ با استغفار و با تضرع و مناجات الهي آشنا و معنوي مي كند؛ هم بر روي مسائل يك ملت اثر مي گذارد؛ چون بخشي از مردم يك ملت وقتي در يك جهت خاصي، در يك سفري و با يك هدفي رفتند و برگشتند، همگرايي آنها قهراً بيشتر مي شود و سطح معنويت و اخلاق ملي بالا مي رود. و هم علاوه ي بر اينها بين المللي است؛ چون ملتها با اشتراكاتي كه دارند، فارقها و تفاوتهايي هم با هم دارند كه آنها را از هم جدا مي كند و احياناً انگيزه هاي خصمانه اي نسبت به يكديگر در آنها به وجود مي آورد. «حج» موجب مي شود كه اين فارقها كمرنگ شود و آن جهات اشتراك و اتحاد بين ملتهاي گوناگون برقرار گردد. بنابراين ما هيچ واجبي را با اين ابعاد گسترده و عظيم نداريم. علت اين هم كه به ما گفته اند اين عمليات را با هم انجام بدهيد، در يك «في ايّام معدودات»، «في ايّام معلومات» در يك وقت معيني بايد انجام بدهيد، همه در اين موعد و در اين ميقات بايد جمع بشوند، به نظر مي رسد همين باشد كه خواسته اند اين آثار، ابعاد بين المللي پيدا كند. والّا مي گفتند هر كسي در طول سال، هر وقت خواست بيايد همين عمليات را انجام بدهد. اين را نگفته اند؛ مثل عمره؛

در عمره هر كسي هر وقتي خواست، مي رود انجام مي دهد، عمل مستحبي است؛ اما حج اين طور نيست. حج بايد در يك وقت معيني باشد؛ مي خواهد همه آنجا جمع شوند. براي چه جمع بشوند؟ جمع بشوند كه با هم دعوا كنند؟ «لا رفث و لا فسوق و لا جدال في الحجّ»؛ پس جمع شدن براي دعوا كردن نيست، براي احساس بيگانگي از هم نيست؛ پس براي چيست؟ براي همين احساس اتحاد و يگانگي است؛ اين احساس را در خود و طرف مقابل به وجود آوردن است. حقيقتاً دنيا و آخرت در قضيه ي حج گنجانده شده است؛ اين ظرف بسيار وسيع و پُراستعداد و پُرظرفيتي است كه از اين مي شود استفاده كرد. اگر من و شما - هر كدام - در يك بخشي، در يك رده اي تلاش كنيم كه اين ظرفيت شناخته شود و از آن استفاده بشود، آن وقت اجر و پاداش خواهد داشت. لذا اين عمل، بسيار عمل مهمي است و كارگزار آن هم حقيقتاً بايد احساس افتخار كند. آنچه كه در حج بايد مورد توجه باشد - بارها هم گفته شده است؛ هم ما عرض كرديم، هم ديگران گفته اند - آن همين است كه: حج به معناي حقيقي خود نزديك بشود. البته اين يك لوازمي نياز دارد. يكي از لوازمش همين «آمادگي قبلي» است. آدمي را بدون آمادگي قبلي ببرند در حج رها كنند، يقيناً استفاده ي صحيحي نخواهد كرد؛ بنابراين بايد از قبل او را آماده كنند. اين يك وظيفه است. يكي از كارهاي سازمان حج و بعثه ي مربوط به اين كار، بايد اين باشد: مردمي را كه مي خواهند مسافر حج بشوند، از پيش

در اينها ظرفيت و آمادگي به وجود بياورند. البته حالا هم هست، اما اين بايد بيشتر شود؛ با تهيه ي كتاب، با برنامه ريزيهاي گوناگون، با آموزش و بيان مسائلي كه احتياج دارند بدانند - چه مسائل فقهي، چه مسائل اجتماعي و سياسي و اخلاقي و معنوي و عبادي و عرفاني و ... . بنابراين يكي از كارها، ايجاد آمادگي در مسافر حج است. يك مطلب ديگر اين است كه: «حج و فضاي آن را از انگيزه هاي دنيايي و مادي - تا آن جايي كه ممكن است - تخليه كنند.» اين خيلي مهم است؛ چون يكي از شاخصهايي كه در حج در نظر گرفته شده است، اين است. مي گويند در حج شما حق نداريد بوي خوش استعمال كنيد، اگر از جايي گذشتيد كه بوي ناخوشي هست، حق نداريد بيني تان را بگيريد. البته اينها خيلي معنا دارد. حج جايي است كه بايد هر چه ممكن است انسان از انگيزه هاي دنيوي و مادي جدا و دور بشود. البته ما نمي خواهيم سفارش كنيم كه به حجاج آنجا گرسنگي بدهيد يا جاي بد بدهيد، نه؛ پذيرايي از حجاج و مسكن و غذا و تأمين آسايش جسماني شان كه بتوانند به مسائل معنوي بپردازند، خود اين يكي از كارهاي مهم است؛ اين را ما نفي نمي كنيم. اما اين انگيزه هاي مادي را تا آنجايي كه ممكن است، بايد از دلها خارج كرد؛ اين انگيزه ي بازارگردي و سوغات خَري و اينها را بايد كم كرد؛ نگاه به حج به صورت يك سفر گردشي يا خداي نكرده با يك اهداف ديگر، كه ديگر آنها قابل ذكر هم نيست. ولي اين نفس و هواي انسان، انسان را به

خيلي جاها مي كشاند. بايد اينها را مراقبت و جلوگيري كرد. اين انگيزه هاي مادي بايد در حج - چه در حاجي، چه در همراه، چه در كارگزار - دور شود؛ اين هم يك نقطه است كه اگر بخواهيم از آن ظرفيت عظيم استفاده كنيم، يكي از شرايطش اين است. يكي ديگر از شرايط، همين «مسئله ي اتحاد مسلمين» است. حج بايد آئينه ي اتحاد باشد، نه آئينه ي اختلاف. اگر قرار باشد ما همه يك جا جمع بشويم تا در آنجا يكي به يكي بگويد تو بدي، آن ديگري بگويد تو بدتري؛ اين چه جمع شدني است! اگر اختلافي هم وجود دارد، جاي بروزش آنجايي نيست كه خداي متعال فرموده است: جمع بشويد تا «ليشهدوا منافع لهم» كه منافع خودشان را در آنجا به دست بياورند. بعضيها - حالا نگاه خوش بينانه همين است كه بگوييم كج سليقگي است، والّا اگر به چشم بدبينانه نگاه كنيم، حرفهاي ديگر هم مي شود زد - حج را جايي قرار مي دهند براي دندان نشان دادن و لج كردن و چهره در هم كردن نسبت به اختلافات فرقه اي و طائفي؛ شيعه و سني را آنجا مقابل هم قرار دادن. چقدر بايد به ما بگويند تا باور كنيم كه امروز بيش از گذشته اختلافات شيعه و سني يكي از محورهاي اساسي است كه دشمنان اسلام دارند رويش سرمايه گذاري مي كنند. حاضرند پولهاي كلان خرج كنند كه شيعه را عليه سني و سني را عليه شيعه تحريك كنند. يك عده بي عقلهايي هم هستند كه بدون اينكه از اين پولهاي كلان هم بگيرند، براي استكبار همين هدف را مفت و مجاني تأمين مي كنند. خوب چرا؟ اين خطايي است كه معلوم نيست

خداي متعال از آن بگذرد. خداي متعال همه ي مسلمانها را در يك مركز واحدي جمع كند كه واضح ترين منافع آن، احساس اجتماع، احساس اتحاد و احساس يگانگي است؛ آن وقت در اين مجمعي كه براي احساس بيگانگي به وجود آمده، ما بنا كنيم در اين گوشه و آن گوشه، به سر و كله ي هم زدن و اختلاف را تشديد كردن! اين لج كردن با خدا نيست؟! ما - نه فقط تحليلاً، از روي اطلاع عرض مي كنم - مي دانيم كه در خودِ آن مراكز، دستهاي استعمار كساني را گماشته اند تا اينكه اين اختلافات را تشديد كنند؛ يعني آنجا افراد مأموري هستند كه اصلاً مأموريتشان همين است كه يك بهانه ي كوچكي از يك شيعه اي پيدا كنند، جنجال راه بيندازند، تكثير كنند، فحش بدهند، اهانت كنند و دعوا راه بيندازند. اگر هم خبر نداشتيم، تحليل هم اين را نشان مي داد؛ دليلي نداشت كه دشمنان وحدت اسلامي از اين فرصت و امكان عظيم حج براي اين مقصود استفاده نكنند؛ خبر هم داريم كه چرا، افرادي را هم براي اين كار اجير مي كنند. مراقب باشيد در اين دام نيفتيد. ايراني چه شيعه اش و چه سني اش، مراقب باشد در اين دام نيفتد. ما البته به برادران خودمان در سعودي و در جاهاي ديگر هم نصيحت و توصيه مي كنيم كه نگذارند؛ مانع بشوند از نفوذ آن دستهاي اختلاف افكني كه در آنجاها اين اختلافات را تشديد مي كنند و به رخ يكديگر مي كشند. اين مسئله ي بسيار مهمي است. يك مسئله هم مسئله ي «برائت» است. قضيه ي برائت از كفار و مشركين بسيار مهم است. بايد همه ي ملتهاي مسلمان در اين كار پيشقدم باشند. به نظر

ما خود عربستانيها بايد در اين قضيه پيشقدم شوند. آن كساني كه ميزبان حجند، آنها اين كار را بايد بكنند. بيش از آنكه ميهمانان ايراني يا ميهمانان ساير كشورها درصدد اين كار باشند، اين تكليف آنهاست. شكي نيست كه استكبار جهاني با دنياي اسلام بد است. اين بد بودن، فقط هم بغض نيست؛ بلكه ابراز بعض و دشمني كردن است؛ نه اينكه دشمنند و نشسته اند كنار تماشا مي كنند؛ نه، دشمني هم مي كنند. قصدشان اين است كه دنياي اسلام را به كلي از حقيقت اسلام خالي كنند؛ اين ديگر حرفي نيست كه احتياج به اثبات و استدلال داشته باشد. اين را همه ي مسلمانهايي كه چشمشان باز است، مشاهده مي كنند. اينها دشمن مسلمانهايند. مايلند اسلام نباشد تا بتوانند بر اين ملتها سلطه پيدا كنند؛ اسلام نباشد تا بتوانند بر منابع آنها تسلط پيدا كنند؛ تا بتوانند فرهنگ خودشان را در آنجا رايج كنند، آنها را به بخش ِ درجه ي دو از ملتهاي خودشان تبديل كنند؛ بخش درجه ي دو و پايين از ملتهاي خودشان. وقتي يك ملتي، فرهنگ يك ملت ديگر را قبول كرد، همين مي شود؛ مي شود جزوي از آن ملت، منتها مثل بچه ي ناتني، مثل جماعتِ درجه ي پست تر. هم بر طبق ميل آنها رفتار مي كند، هم مثل خود آن ملت از طرف آن ملت، تحويل گرفته نمي شود. اشتباهِ اين كساني كه سعي كردند رفتار فرنگيها را در همه ي امورشان تقليد كنند، اينجا بود. نفهميدند كه با تقليد رفتار يك قوم و يك ملت و يك فرهنگ، مثل آنها و جزو آنها نمي شوند؛ بلكه تابع آنها و درجه ي دو آنها مي شوند. استكبار نسبت به دنياي اسلام هميشه اين را

خواسته است. مانع عمده اسلام است. با اسلام بدند به اين دلائل؛ و دشمني مي كنند با اسلام؛ اينكه ديگر جاي ترديد نيست. اين دشمني در شكلهاي استكباري، صهيونيستي، خشن، خونين، بي رحمانه و سبعانه هم هست. خوب، آيا جا ندارد مسلمانها نسبت به اين رفتار، موضع خودشان را ابراز كنند؟! ما كه نمي خواهيم از مكه لشگر راه بيندازيم برويم به سمت يك كشوري، آنجا بجنگيم؛ مي خواهيم اعلام موضع كنيم. مسلمانها بگويند كه موضعشان در مقابل اين غزو استكباري و صهيونيستي چيست. جايش كجاست اگر بخواهند اعلام موضع كنند غير از مكه؛ غير از اين مجامع عظيم و ميقات عظيم امت اسلام. جايش همانجاست. همه بايد بكنند؛ همه ي ملتها و همه ي رؤساي كشورها، اگر به اين حقيقت توجه كنند و وجدان بيداري وجود داشته باشد. اگر آنها نمي كنند، ما مي كنيم. ما كار خودمان را تعطيل نمي كنيم به خاطر اينكه ديگران به اين وظيفه عمل نمي كنند؛ اين بسيار مهم است. فقط هم اعلام موضع است؛ اين، بيان موضع يك كشور است؛ آن هم با استدلال و منطق. سعي بشود اين حقيقت به ملتهاي مسلمان تفهيم بشود. در اين ارتباطاتي كه وجود دارد، اين معنا روشن بشود كه ما هدفمان از اين اعلام برائت چيست و معناي اين اعلام برائت چيست؟ اينها تدوين بشود، نوشته بشود، با لغت متناسب و قابل فهم بيان بشود و در اختيار حجاج كشورهاي اسلامي گذاشته بشود. امروز در دنيا شوق به اسلام ناب روزبه روز بيشتر مي شود. از اول انقلاب تا به حال، روزبه روز اين شوق بيشتر شده است و كمتر نشده است. خيال مي كردند كه انقلاب مثل شعله اي بود كه بلند شد و

بعد هم نشست، تمام شد؛ يك عده آدمهاي سطحي و ظاهرنگر اين طور خيال مي كردند. شنيديد كه در اين چند سال گذشته چه تعبيراتي در اين زمينه ها بود: انقلاب تمام شد، انقلاب فراموش شد، موزه اي شد. نمي فهميدند كه آن شعله وقتي كه شما نگاه مي كنيد مي بينيد فرو نشسته است، تازه نوبت آن آتش گيره هاي سنگين و ماندگاري است كه با آن شعله روشن شده و آنها در طول زمان، خاموش شدني نيست. امروز در دنياي اسلام نفرت از استكبار، نفرت از امريكا بالخصوص و نفرت از صهيونيستها و رفتارهاي آنها روزبه روز بيشتر شده است. فقط نفرت هم نيست، احساس ميل به اقدام در مسلمانها زياد شده است. لذا شما در فلسطين اين قضايا را مشاهده مي كنيد. البته فلسطين، همان فلسطين پنجاه سال پيش است كه آن راگرفتند و تصرف كردند؛ ببينيد حالا به چه مجموعه ي نيرومند و قوي اي تبديل شد كه امريكا و صهيونيستها با همديگر نمي توانند علاج كنند؛ در حالي كه آن ملت هيچ چيز هم ندارند و تحت محاصره ي شديد هستند. اين همه دارند روي فلسطين فشار مي آورند. روزانه دارند كشتار مي كنند و فاجعه آفريني و جنايت مي كنند؛ اما از عهده ي آنها بر نمي آيند. يك نمونه ي بارزش همين حادثه ي عجيب و معجزه آساي لبنان بود. آنها خيال مي كردند لبنان ضعيف ترين حلقه ي كشورهاي دنياي اسلام است؛ اما معلوم شد كه يكي از قويترين حلقه هاست؛ ديديد لبنانيها چه كردند، چه كرد حزب اللَّه! عراق جور ديگري و افغانستان هم يك جور ديگر. در تمام اين منطقه، مسلمانها، جوانهاي مسلمان و انگيزه هاي اسلامي رو به رونق بيشتر است. حالا كه اين هست، بايد مسلمانها تشويق بشوند به اينكه اين اعلام موضع

را - كه برائت است - روزبه روز بيشتر كنند. به هر حال، اميدواريم اين برنامه هايي كه ذكر كردند - هم جناب آقاي ري شهري و هم مدير محترم اشاره كردند؛ اين برنامه هايي كه نشان مي دهد به تصحيح و تكميل برنامه هايي كه در حج هميشه بوده است - ان شاءاللَّه با بهترين وجهي انجام بگيرد. هم نگاه به سازمان و كيفيت كارهاي سازماندهي اي كه هست، هم نوعِ وظايف و كارهايي كه بايد انجام بگيرد. ان شاءاللَّه روزبه روز بايستي با نگاه نو و احساس مسئوليت، اين مجموعه ي حج را - هر دو بخش را - تعالي و تكامل بخشيد و بهتر از گذشته كرد. ان شاءاللَّه همه ي اين خدمات منظور نظر حضرت بقيةاللَّه(ارواحنافداه) باشد و ارواح طيبه ي شهدا و روح مطهر امام بزرگوارمان از آن راضي و خشنود باشند. و السّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم تحليف و اعطاي سردوشى در دانشكده ى افسرى دانشگاه امام حسين(ع)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم تحليف و اعطاي سردوشي در دانشكده ي افسري دانشگاه امام حسين(ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

تبريك عرض مي كنم هم طليعه ي هفته ي مبارك بسيج را به همه ي بسيجيان و ملت ايران؛ و هم سرآغاز پاسداري شما جوانان عزيز را كه امروز رسماً به كسوت مقدس سپاهيگري و خدمت در راه پاسداري انقلاب اسلامي ملبس شديد؛ و همچنين به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به خاطر فراهم آوردن اين تشكيلات، تبريك عرض مي كنم. مسئله ي كسوتِ سپاهيگري و نظاميگري - كه ما آن را يك امر مقدس به حساب مي آوريم - در منطق اسلامي، به كلي با آنچه كه در منطق مادي امروز و ديروز دنيا وجود داشته است، متفاوت است. در منطق قدرتمندان مادي، نظامي و نظاميگري وسيله اي است براي اطفاء

شعله هاي قدرت طلبي خود آنها؛ كه اين شعله اطفاء نمي شود و روزبه روز هم در دل دنياطلبان و قدرت طلبان و دنياپرستان مشتعل تر مي شود. در طول تاريخ، فجايعي كه به وسيله ي قدرتمندان و صاحبانِ زر و زور به وجود آمده است، غالباً متكي به همان وسيله و ابزاري بوده است كه تلقي و برداشت آنها از نظاميگري در اختيار آنها قرار مي داده است. منطق اسلام به كلي با اين منطق متفاوت است. در اسلام مسلح شدن، براي دفاع از حقوق ملتها و ضعفا و عدالت، و براي اقامه ي حق و عدل به عنوان يك ارزش، به همه توصيه شده است. همه ي آحاد امت اسلامي موظفند كه خود را براي دفاع از حق و حقيقت، براي دفاع از حقوق خود در مقابل متجاوزان، براي استقرار امنيت و براي حفظ عزت خود آماده كنند. منتها در مجموعه ي همه ي آحاد ملت براساس تقسيم وظايف، يك عده از انسانهاي مصمم و صاحبان عزم و اراده، مانند پيشقراولان ملت به عنوان حصن و حصار امن و امنيت ملي، اين لباس مقدس را بر تن مي كنند. نظاميگري، سپاهيگري و مسلح بودن در اسلام به اين معناست. جواني كه با اين عزم وارد اين ميدان پُرشرافت و پُركرامت مي شود، از لحظه ي اول در ميدان عبادت وارد شده است. شما جوانان عزيز امروز خود را آماده مي كنيد تا اينكه مجموعه ي شما يك حصن امني براي ملت و كشور و ارزشهاي اين ملت بزرگ باشد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامي اين امتياز را دارد كه ولادت آن از آغاز براساس ارزشهاي اسلام بود. تداوم اين نهاد مقدس، محتاج انسانهايي است كه بتوانند در شرايطي كه اوضاع و احوالِ

آغاز انقلاب و دفاع مقدس هم بر كشور حاكم نيست، خود را با همان ارزشها و هدفهاي عالي تربيت كنند و آماده نگه دارند. شما جوانان عزيز ادامه دهندگانِ راهِ آن شخصيتهايي هستيد كه با جهاد آنها، با ايستادگي و مقاومت آنها و با روح ابتكار آنها، كشور از يكي از مهمترين گذرگاههاي تاريخي خود به سلامت گذشت. خود را هم از لحاظ فكري، هم از لحاظ جسماني و هم از لحاظ آموزش مجهز كنيد و ارتباط خود را با خداي متعال تقويت كنيد. دلهاي جوان و نوراني شما آماده ي ارتباط با خداست. اين ارتباط در سخت ترين ميدانها به شما نيرو مي دهد. توكل به خدا، اعتماد به خدا و احساس رابطه ي با خداوند متعال، در انسان عزت مي آفريند، به او اعتماد به نفس مي دهد و به او شجاعت مي بخشد. و يك ملت براي گذر كردن از گردنه هاي دشوار به اينها نيازمند است. خودتان را از همه ي جهات آماده كنيد. بگذاريد اين ملت با احساس وجود جوانان باارزشي در نيروهاي مسلح، طعم امنيت و آسايش رواني را همچنان بچشد و احساس كند كه به اذن پروردگار، حصن حصيني ضامن امنيت اوست. دشمنان با مشاهده ي آمادگي نيروهاي مسلح، نگاهشان به كشور و ملت، نگاه ديگري مي شود. خيلي از طمعها به خاطر گمانه ي ضعف در ملتهاست. ملتها بايد احساس ضعف نكنند. شما مظهر قدرت، عزم و اراده ي ملت ايرانيد. از خداوند متعال مسئلت مي كنم كه شما را موفق كند؛ توفيقات الهي همچنان شامل حال سپاه پاسداران انقلاب اسلامي باشد و شما بتوانيد هميشه در همه ي دورانها - چه در دوراني كه خطري اين كشور را تهديد بكند يا نكند -

شاخصي براي امنيت، آسايش ملت ايران و حفاظت از ارزشهاي انقلاب اسلامي باشيد. روح مبارك شهيدان و روح مطهر امام شهيدان از شما شاد باد و دعاي حضرت بقيةاللَّه الاعظم شامل حال شما باشد. و السّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اقشار مختلف مردم

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اقشار مختلف مردم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

به همه ي برادران و خواهران عزيز از قشرهاي مختلف - كه از مناطق گوناگون تشريف آورديد - صميمانه خيرمقدم عرض مي كنم و اميدوارم خداوند متعال اين احساسات را كه از دلهاي پاك شما بر مي خيزد، مثل هميشه منشأ بركات فراواني در جامعه قرار بدهد و رحمت خود را بر اين نيتهاي صادق و دلهاي پاك نازل بفرمايد. مسئله ي حضور ملت ايران در صحنه هاي مختلف اداره ي كشور، يك پديده ي بسيار برجسته و ممتاز است. خطاست اگر خيال كنيم كه حضور ملت ايران، فقط در صحنه ي انتخابات نمايان و نشان دار است. بله، انتخابات در نظام جمهوري اسلامي هميشه در طول اين بيست و هفت سال، يك مقطع درخشان براي ملت بوده است و نشان دهنده ي عمق اعتقاد اين ملت و اين نظام به دخالت مردم در سرنوشت خود محسوب شده است؛ ولي عمق، بركات، گستره و آثار حضور ملت ايران بيش از اينهاست. امروز اگر در صحنه ي داخلي و پيشرفتهاي گوناگون علمي و فني و اجتماعي و اقتصادي اي كه در كشور مشاهده مي شود و همچنين در صحنه ي بين المللي، عزت ملت ايران و برجستگي و شاخص شدن سياستهاي اين ملت در منطقه و سطح جهان يك پديده ي مهمي است و همه ي تحليلگران و چشمهاي بينا و كاوشگر را به خود جلب كرده است، همه ي اينها محصول

حضور مردم در صحنه هاي گوناگون است. همين شعار انرژي هسته اي - كه مردم ما در هر نقطه ي كشور و به هر مناسبتي آن را مطرح مي كنند و يك خواست ملي را اينطور در صحنه تجسم و عينيت مي بخشند - نشان دهنده ي حضور آگاهانه ي مردم در صحنه است. حضور مردم در صحنه، معنايش اين است كه آحاد مردم - پير و جوان، قشرهاي مختلف، مرد و زن در هر نقطه اي از كشور - مسائل اساسي كشور را مسائل خودشان بدانند؛ مسائل علمي و پيشرفت علمي و فني را مسئله ي اساسي خودشان به حساب آورند؛ پايبندي كشور و نظام و مسئولان به ارزشهاي اساسي انقلاب را به عنوان يك خواست حقيقي خودشان همه جا مطرح و مطالبه كنند؛ اينها حضور مردم در صحنه است. حضور مردم در صحنه يعني بي تفاوت نبودن؛ سرنوشت كشور را رها نكردن؛ بي رغبت نبودن نسبت به حوادثي كه در كشور مي گذرد؛ اين معناي حضور در صحنه است. وقتي يك ملت - پير و جوانش، بزرگ و كوچكش، قشرهاي مختلفش - نسبت به مسائل گوناگون كشور خود داراي انگيزه و فكر است، آن فكر را بر زبان مي آورد، بر آن پاي مي فشرد و از آن دفاع مي كند، اين ملت، ملت زنده اي است و آينده ي آن تضمين شده است. مشكل ملت بزرگ ما - قبل از پيروزي انقلاب اسلامي - فقط در اين نبود كه بيگانگان، مسئولان سياسي كشور را بدون اطلاع آنها روي كار مي آوردند و كنار مي گذاشتند؛ اين البته مصيبت بزرگي بود، اما مسئله اين بود كه مردم از جريانات كشور، پيشرفت كشور، مقايسه ي كشور با كشورهاي ديگر، اندازه گيري ميزان سرعت حركت كشور به سوي

اهداف، بكلي بي خبر و بيگانه بودند. اگر كسي اهل كار بود، براي خودش اهل كار بود؛ دنبال كار خودش بود؛ كار كشور مسئله ي آحاد مردم محسوب نمي شد. نتيجه هم همان شد كه ملاحظه مي كرديد؛ جوانها هم يا در تاريخ مي خوانند يا از بزرگترها مي شنوند؛ بعضي هم كه يادتان هست، و مي ديديد كه كشور به دست عده ي معدودي - كه خود آنها بازيچه ي سياستهاي بين المللي بودند - چگونه اداره مي شد. ملت به يك ملت عقب افتاده ي در زمينه هاي گوناگون تبديل شده بود؛ چون مردم كاري به كار كشور و مسائل كلان آن نداشتند؛ خبر هم از آنها نداشتند كه در كشور چه مي گذرد، چه سياستي بر كشور حاكم است، چه آينده اي در انتظار كشور است، چه كساني دارند در كشور دخالت مي كنند؛ مردم به اينها توجهي نداشتند و كسي هم آنها را وارد ميدان معرفت و علم نمي كرد. نتيجه هم همان بود كه مي ديديم: يك عده در رأس كارهاي كشور قرار مي گرفتند كه نه به ايمان مردم، نه به دنياي مردم و نه به آخرت آنان هيچ دلبستگي نداشتند. دلبستگي آنها به زندگي شخصي خودشان و به خاطر حفظ زندگي شخصي، به بند و بست با اربابهاي خارجي منحصر مي شد؛ اين وضع زندگي ملت ما در پيش از انقلاب بود. انقلاب صفحه را برگرداند؛ مردم شدند صاحب كشور، صاحب اختيار كشور و تصميم گير در مسائل كشور. حضور مردم در صحنه به اين معناست. بعضي نگويند كه مردم را فقط براي انتخابات مي خواهند؛ نه، انتخابات يك نشانه است. انتخابات يك مقطع از مقاطع حضور مردم است. مطالبه ي خواستها، مطالبه ي هدفها، دلبستگي به اين اهداف، دغدغه ي اينكه چقدر

پيش رفتيم و تا كجا پيش رفتيم و چه خواهيم كرد؛ بامشكلات چگونه دست و پنجه نرم خواهيم كرد؛ امروز اين دغدغه ها در بين مردم ما عموميت دارد. مردم نسبت به مسائل خاورميانه حساسند. امروز شما درباره ي مسئله ي عراق، درباره ي مسئله ي لبنان، درباره ي مسئله ي مردم مظلوم فلسطين و درباره ي مسائل مسلمانان، جوان و پيرتان نسبت به اين مسائل حساسيد، سؤال داريد، استفهام داريد و انگيزه داريد. دنبال اين انگيزه، اقدام است. اين، خاصيت حضور مردم در صحنه است و اين خدمت بزرگي است كه انقلاب اسلامي به كشور ما كرد و اين ملت، يك ملت زنده است. نشانه ي زنده بودن هم پيشرفت كردن در ميدانهاي مختلف است. و مي بينيد كه ملت ايران در طول مدت انقلاب، در ميدان مختلف به سرعت پيشرفت كرده است. همان ملتي كه سرنوشت خود او را هم ديگران دور هم مي نشستند و برايش تصميم گيري مي كردند و ملت ايران حتّي در تعيين رؤساي خود و مديران كشور دخالتي نداشت؛ همان ملت، امروز به جايي رسيده است كه نقش او در مسائل منطقه تعيين كننده است. اينكه ديگر حرف ما نيست. اين حرف مستكبران و قدرت مداران دنيا و صاحبان امر و نهي در مسائل جهاني است كه اعتراف مي كنند بدون حضور و خواست ايران، مسائل مهم منطقه ي خاورميانه قابل حل شدن نيست؛ بايد نظر ايران را خواست؛ بايد نظر ملت ايران را دانست. عملاً هم آنجايي كه ملت بر يك چيزي پافشاري مي كند، همه ي دستگاههاي قدرت جهاني - بر روي هم - نمي توانند در مقابل خواست ملت ايران حرف خودشان را پيش ببرند. در همين قضيه ي انرژي هسته اي، همه بر اين متفق

شدند كه ايران بايد اين فناوري و پيشرفت را نداشته باشد؛ اما ملت ايران يكپارچه بر دارا شدنِ اين حق پافشاري كردند؛ و نتيجه اين شده است كه خود را به مراحل بسيار پيشرفته ي اين كار رسانده اند؛ و البته اين پايان كار نيست؛ باز هم ان شاءاللَّه پيشرفتهاي بيشتري خواهند داشت. اين را عرض كرديم براي اينكه جوانهاي كشور ما - كه بحمداللَّه اكثريت ملت ما جوانند - براي آينده ي اين كشور خودشان را آماده كنند؛ جوانها از هر قشري - بخصوص قشرهاي تحصيلكرده - بايد بدانند آينده ي اين كشور متعلق به آنها و دست آنهاست. امروز شما هستيد كه فرداي اين كشور را با دستان و اراده ي خودتان مي سازيد و طراحي مي كنيد. اگر ملت بر چيزي مصمم شد و پاي آن حرف ايستاد، هيچ قدرتي در دنيا قادر نيست كه بر اين اراده ي متحد ملي فائق آيد. شرط اين موفقيت، اراده و عزم راسخ است؛ شرط ديگرش اتحاد ملي است؛ كه بحمداللَّه مردم ما از آن برخوردارند. البته عده اي مايل هستند بين مردم اختلاف بيندازند؛ شعارهاي تفرقه آميز مي دهند؛ مي خواهند مردم را در مقابل هم قرار بدهند؛ اما تاكنون موفق نشده اند؛ و ان شاءاللَّه بعد از اين هم موفق نخواهند شد. امروز مسئله ي انتخابات مطرح است. هر انتخاباتي مهم است. اهميت انتخابات از دو نظر است: يكي اصل حضور مردم است؛ كه وقتي يك ملت دست به انتخاب مي زند، وارد صحنه ي انتخاب مي شود، يعني زنده است. آن كسي كه براي خود انتخاب مي كند، زنده بودن خود را اثبات مي كند. انساني كه براي او تصميم مي گيرند، براي او انتخاب مي كنند و او بيكار و بي تأثير مي نشيند و نگاه

مي كند، علامت حيات در او ضعيف است؛ نمي توان او را يك انسان زنده يا يك ملت زنده به حساب آورد. پس اولين اثر انتخابات اين است كه نشان دهنده ي حيات و خودآگاهيِ يك ملت است؛ اين را بايد ملت ما با استفاده از فرصت انتخاباتهاي گوناگون و پي درپي، تمرين و اثبات كند. همچنان كه از اول انقلاب تا امروز، ما تقريباً به طور متوسط هر سال يك انتخابات داشتيم كه مردم به ميدان آمده اند و انتخاب كرده اند؛ برگزيده اند؛ تعيين كرده اند؛ رأي و عزم خود را در صحنه ي عمل نشان داده اند و آن را به كرسي نشانده اند؛ اين خيلي مهم است. اثر بعدي هم اين است كه وقتي اراده ي مردم در يك انتخاباتي وارد ميدان مي شود، آن چيزي كه بر طبق نظر اكثريت مردم و خواست و آرمان آنهاست، آن تحقق پيدا مي كند؛ چه در انتخاب رئيس جمهور، چه در انتخاب نمايندگان مجلس و چه در اين دو انتخابي كه دو روز بعد ان شاءاللَّه براي ملت ايران مطرح است؛ يعني انتخابات مجلس خبرگان و انتخابات شوراها. من قبلاً هم عرض كرده ام، انتخابات مجلس خبرگان يكي از مهمترين انتخاباتهاي ماست. مجلس خبرگان بايد هميشه آماده باشد؛ و تشكيل شده باشد از انسانهاي امين، عاقل، صالح، خيرخواه جامعه، حاضريراق براي روز مبادا و لحظه ي موعودي كه ممكن است پيش بيايد؛ تا بتوانند در لحظه ي معين كار بزرگ خود را - كه عبارت است از انتخاب رهبر - انجام بدهند. لذا انتخابات بسيار مهمي است. بايستي اين مجلس هميشه آماده به كار بماند؛ حاضر باشد؛ افراد آن - منتخبان مردم - منتخباني باشند كه مردم بتوانند به آنها اعتماد كنند و

به آنها دل بدهند. گزينشي را كه آنها خواهند كرد، آن گزينش را مردم بپذيرند و مورد قبول مردم قرار بگيرد؛ اين خيلي مسئله ي مهمي است. بنابراين سطح مجلس خبرگان، بالاترين سطح انتخاب است؛ مردم بايستي افراد شايسته را بشناسند و انتخاب كنند. چنانچه افرادي را نمي شناسند، از راهنماييِ انسانهاي مؤمن و مطمئني استفاده كنند كه معرفي آنها براي انسان حجت شرعي باشد؛ دنبال حجت شرعي باشيد. دنبال اين باشيد كه اگر خداي متعال پرسيد زيد را چرا براي مجلس خبرگان انتخاب كرديد، شما بگوييد اين زيد را فلان كساني كه مي دانستيم مردمِ وارد و مطمئن و اميني هستند، معرفي كرده بودند؛ پيش خدا حجت داشته باشيد. به هر معرفي اي نمي شود دل بست و اعتماد كرد. معرفي انسانهاي مورد اطمينان؛ معرفي كساني كه انسان بداند كه اينها نيتشان خدايي است؛ براي دنيا و براي گِروكشيهاي سياسي و جنجال و هياهو وارد ميدان نشده اند؛ بلكه به عنوان اداي وظيفه معرفي كرده اند؛ انسان از حرف آنها اطمينان پيدا مي كند و افرادي را با معرفي آنها به عنوان خبره به مجلس خبرگان مي فرستد. مسئله ي شوراها هم همين طور است. نوع منتخبان شوراهاي اسلامي شهر و روستا با نوع منتخبان مجلس خبرگان متفاوت است؛ اما وظيفه ي اينها هم يك وظيفه ي بسيار مهمي است. كساني بايد در شوراي شهر مشغول خدمت شوند كه افرادي كاري، فعال، صادق و به فكر خدمت به مردم باشند؛ به فكر خودشان، به فكر دنياي خودشان و به فكر جمع و جور كردن امور دنيوي براي خودشان نباشند و بخواهند براي مردم كار و تلاش كنند. اگر انجمنهاي شهر و روستا، شوراهاي شهر و روستا -

كه مورد انتخاب مردم هستند - انسانهاي صالحي باشند، بسياري از مشكلات شهري و زندگي مردم حل خواهد شد. حضور در انتخابات بسيار مهم است. دشمنان شما ملت، سعيشان اين است كه حضور مردم در انتخاباتهاي گوناگون را كمرنگ كنند. اين نهادهاي انتخابي را تضعيف كنند تا نمادهاي مردمسالاري ديني در جمهوري اسلامي ضعيف شود و بتوانند جمهوري اسلامي را متهم كند. همان كساني كه افتخارشان به اين است كه طرفدار مردمسالاري هستند - سياستمداران دنيايي - تلاش مي كنند كه در ايران انتخاباتها كمرنگ و بي رونق باشد. شما ببينيد نزديك هر انتخابات، راديوهاي بيگانه و دشمنان ملت ايران، فصل مشبعي را شروع مي كنند بيان كردن تا اينكه مردم را دلسرد كنند و وارد ميدان انتخابات نشوند. ملت بايستي اغراض اينها را بشناسد و درست نقطه ي مقابل آنچه خواست آنهاست، عمل كند. ان شاءاللَّه روز جمعه مردم با حدّت، با عزم راسخ و با انگيزه ي كامل وارد ميدان انتخابات و صحنه ي آن شوند. صندوقهاي رأي را از آراي خودشان پُر كنند و انتخاب خودشان را در معرض ديد مردم دنيا بگذارند. يك بار ديگر رشد، حضور و آمادگي ملت ايران را به مردم دنيا نشان دهند. آن وقت در نوع انتخاب هم باز همين دقتها بايد رعايت شود. جوانها، مرد و زن و قشرهاي مختلف به دنبال اين باشند كه انسانهاي صالح را انتخاب كنند. عزيزان من! اساس در همه ي مسئوليتها تديّن، امانت و صداقت است. اگر آدمهاي كارآمد امانت و صداقت نداشته باشند، كارآمدي آنها به نفع مردم تمام نخواهد شد. علاوه بر كارآمدي، انسانها بايد متديّن، امين، صادق، رو راست و دلبسته ي به اهداف و

آرمانهاي دينيِ مردم باشند. اين طور افراد را پيدا كنيد و به آنها رأي دهيد. در تهران، در ساير شهرستانها و روستاها، هرجايي كه اين انتخابات برگزار مي شود - كه در همه جاي كشور اين انتخابات هست - مردم با توكل به خدا و با قصد تقرب الي اللَّه - كه يك عبادت است - وارد ميدان انتخابات شوند و صحنه ي آن را گرم كنند، و ان شاءاللَّه روز جمعه يك آزمايش مردمي و انقلابيِ نويني را در مقابل چشم مردم دنيا به نمايش گذارند. مطمئن باشيد وقتي شما با اين نيت و عزم صادقانه و اراده ي راسخ وارد ميدان شديد، خداي متعال هم كمك خواهد كرد و نتايج خوبي را بر اين انتخابات مترتب خواهد كرد، و ان شاءاللَّه هم در مجلس خبرگان و هم در شوراهاي اسلامي شهر و روستا، بركات الهي شامل حال ما خواهد شد و ان شاءاللَّه يك فصل نوين و تازه اي در مديريت اين بخشها در كشور به وجود خواهد آورد. از خداوند متعال مي خواهيم كه ادعيه ي زاكيه ي حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) را شامل حال ملت عزيز، مسئولان، دست اندركاران انتخابات و آحاد مردم بفرمايد و ان شاءاللَّه مسئولان كشور هم توفيق پيدا كنند كه اين انتخابات را هرچه بهتر و پُرشُكوهتر برگزار كنند. بحمداللَّه مقدماتي كه فراهم كردند - آن طوري كه به من گزارش شده است - مقدمات بسيار خوبي است؛ همه چيز در جاي خود و همه ي كارهاي لازم پيش بيني شده است و نوبت مردم است كه ان شاءاللَّه وارد ميدان و صحنه شوند و كار را با حضور و اراده ي خودشان به كمال و تمام برسانند. و السّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در روز انتخابات مجلس خبرگان و شوراهاى اسلامى

بيانات رهبر

معظم انقلاب اسلامي در روز انتخابات مجلس خبرگان و شوراهاي اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

انگيزه ي من از شركت در اين انتخابات عيناً انگيزه ي آحاد مردم عزيزمان است كه عبارت است از انجام يك وظيفه ي ديني و ملي و انقلابي. همه اين را حس كرديم كه شركت ما در انتخابات، به معناي دخالت ما در سرنوشت كشور و مديريت كشور در سطوح مختلف است كه در اين نوبت، عمده مجلس خبرگان و شوراهاي اسلامي است. در بعضي از شهرها هم انتخابات مياندوره اي مجلس شوراي اسلامي است. بنابراين، اين يك انگيزه ي عمومي است كه خوشبختانه ملت ما اين را از بُن دندان احساس كردند؛ لذا در انتخابات شركت مي كنند. و اما اينكه من اولِ وقت را براي اين كار انتخاب مي كنم، به خاطر اين است كه كار درست و نيك را بايد هر چه زودتر انجام بدهيم؛ مثل عبادات، مثل نمازِ اولِ وقت و مثل بقيه ي كارهايي كه موقت است، هر چه انسان آن كار را در لحظات اول و نزديكتر به آن لحظات اول انجام بدهد، اين فضيلت بيشتري دارد؛ چون انسان احساس مي كند تكليف را انجام داد و در تأخير آفاتي هست؛ انسان خود را از آن آفات بركنار مي دارد. اين كار، كارِ نمادين هم هست. شروع روز را به اين وظيفه، اين يك كار نمادين است و اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند متعال به ما توفيق دهد و به همه ي ملت ما كه بتوانند اين كار بزرگ و اين وظيفه ي سنگين را انجام بدهند و امروز ان شاءاللَّه مردم در ساعاتي كه در پيش رويشان است، اين وظيفه را ان شاءاللَّه بخوبي انجام خواهند داد؛ در پاي صندوقها حاضر

خواهند شد و شركت خواهند كرد. و اما مسئله ي همزماني اين انتخابات، يك تجربه اي است حالا؛ به نظر مي رسد كه تا حالا بد نبوده؛ چون بنا بوده كه در دو نوبت، هم دستگاه هاي دولتي، هم مردم، يك نوبت براي شوراها، يك نوبت براي خبرگان، همه ي اين تشكيلات را سرِ پا كنند و به راه بيندازند. اينها را اگر بتوان در يكديگر مندمج كرد و در يك روز انجام داد، به نظر مي رسد كه از لحاظ وقت و امكانات دولتي و اهتمام مردم، يك نوع صرفه جويي انجام مي گيرد. البته من فعلاً نسبت به انتخابات مجلس و رياست جمهوري هيچ نظري ندارم. آنها را بايستي مسئولان بنشينند و جوانبش را بررسي كنند و تصميم گيري كنند، اما اين چيزي كه تصميم گيري كردند و اتفاق افتاده، به نظر ما چيز خوبي است، چيز بدي نيست.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم تحليف و اعطاي سردوشي چهارمين دوره مشترك دانشگاههاي افسري

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم تحليف و اعطاي سردوشي چهارمين دوره مشترك دانشگاههاي افسري ارتش بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

امروز شما جوانان عزيز، به صورت رسمي واردِ خانواده ي بزرگ و پرافتخار ارتش جمهوري اسلامي ايران شديد. خوش آمديد! براي شما امروز كه روز گرفتنِ سردوشيِ مجاهدت در راه خداست، روز مبارك و روزي فراموش نشدني است. اراده ي انسان راه او را مشخص مي كند و باز اراده ي راسخ او، پيمودن اين راه را به طور مستمر و بي وقفه تأمين مي كند و باز همين عزم و اراده ي راسخ است كه او را به هدفها و آرمانها مي رساند. بديهي است كه هيچ كدام از ما شغلي را كه انتخاب كرديم، هدف ما نيست، اما وسيله اي است كه مي تواند ما را به آن هدف بزرگ برساند و آن هدف بزرگ،

انسان كامل شدن؛ انسان محبوب و مطلوب شريعت بودن؛ انساني كه از فرصتِ حضور در اين دنياي مادي و برخورداري از قوا و امكانات و استعدادها، بتواند آن پرواز آرماني انسانها را انجام بدهد و خود را به آن نقطه اي برساند كه آرزوي انسانهاي بزرگ و مردان صالح و بندگان مقرب خداست. مهم اين است كه راه را درست انتخاب كرده باشيم. من به شما جوانان عزيز و فرزندان عزيزم، بشارت مي دهم كه راه را درست انتخاب كرديد. ارتش جمهوري اسلامي ايران، همان نقطه اي است كه يك انسان با عزم و اراده را مي تواند به آن پرواز ملكوتي و آن عروج قدسي برساند. اين عروج، فقط با شهادت نيست. بسياري از زندگان، رتبه ي شهيدان دارند. ارتش جمهوري اسلامي ايران و نيروهاي مسلح در نظام مقدس جمهوري اسلامي، پيشقراولان حركتي هستند كه امت اسلامي امروز چشم انتظار آن حركت است، و راه براي پيشرفت باز است. مهم اين است كه اين عزم و اراده را كه نيروي جواني شما پشتيبان آن و فضاي مساعد جمهوري اسلامي، بستر مناسب آن است، همواره حفظ كنيد. خوب درس بخوانيد؛ خوب فرا بگيريد؛ خوب به كار ببنديد و در هنگام نياز، خوب بدرخشيد. اميد است كه خداوند متعال به همه ي شما توفيق درخشيدن در جايگاه انجام وظيفه را عنايت كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اقشار مختلف مردم قم در سالروز عيد سعيد غدير خم

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اقشار مختلف مردم قم در سالروز عيد سعيد غدير خم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

تبريك عرض مي كنيم عيد سعيد غدير را - كه در تعبيرات احاديث ما از آن به «عيداللَّه الاكبر» تعبير شده است - به همه ي ملت

عزيزمان، به شما عزيزاني كه در اينجا تشريف داريد و به همه ي مردم قم كه سابقه ي پايبندي قمي ها به ولايت، يك سابقه ي بسيار طولاني است؛ حداقل يك سابقه ي هزار و صد ساله. آن روزي كه بسياري از مسلمانان در اقطار وسيع اسلامي از انوار معارف اهل بيت (عليهم السّلام) محروم بودند، «قم» در سالهاي آخر زندگي ائمه (عليهم السّلام)؛ زمان حضرت هادي و حضرت عسگري و بعد از آن، پايگاه اشاعه ي اين انوار و تربيت شاگردان برجسته ي اهل بيت بود. در دوران حاضر هم قمي ها در ماجراي شگفت آور انقلاب اسلامي نقش خطشكني ايفا كردند. براي مردم و جوانان قم كه توانستند در خط مقدم فعالان انقلاب كار بزرگي آغاز كنند، آزمون خوبي بود كه تداوم آن توانست بتدريج به حركت عمومي مردم كشور و انقلاب عظيم اسلامي بينجامد. خداوند اجر مردم عزيز قم را روزبه روز زياد كند و توفيقات خود را بر آن مردم و شما عزيزان نازل كند. بعد از انقلاب هم تا امروز قم مركز خط مستقيم و اصيل انقلاب در همه ي ميدانها باقي مانده است و در دفاع مقدس و در مسائل گوناگون، پافشاري و پايداري قم، مردم قم و حوزه ي علميه ي معظّم قم توانسته است بسياري از آحاد ملت را در اين برهه ها راهنمايي كند. مسئله ي «غدير» يك مسئله ي تاريخيِ صرف نيست؛ نشانه اي از جامعيت اسلام است. اگر نبي مكرم - كه در طول ده سال، يك جامعه ي بدويِ آلوده ي به تعصبات و خرافات را با آن مجاهدتهاي عظيمي كه آن بزرگوار انجام داد و به كمك اصحاب باوفايش به يك جامعه ي مترقي اسلامي تبديل كرد - براي بعد از اين ده سال، فكري

نكرده بود و نقشه اي در اختيار امت نگذاشته بود، اين كار ناتمام بود. رسوبات تعصبات جاهلي به قدري عميق بود كه شايد براي زدودن آنها سالهاي بسيار طولاني نياز بود. ظواهر، خوب بود؛ ايمان مردم، ايمان خوبي بود؛ البته همه در يك سطح نبودند؛ بعضي در زمان وفات پيغمبر اكرم يك سال بود، شش ماه بود، دو سال بود كه اسلام آورده بودند؛ آن هم هيمنه ي قدرت نظامي پيغمبر همراه با جاذبه هاي اسلام، اينها را به اسلام كشانده بود. همه كه جزو آن مسلمانان عميقِ دوران اول نبودند. براي پاك كردن رسوبات جاهلي از اعماق اين جامعه و مستقيم نگه داشتن خط هدايت اسلامي بعد از ده سالِ زمان پيغمبر، يك تدبيري لازم بود. اگر اين تدبير انجام نمي شد، كار ناتمام بود. اين كه در آيه ي مباركه ي سوره ي مائده مي فرمايد: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي»، تصريح به همين معناست كه اين نعمت - نعمت اسلام، نعمت هدايت، نعمت نشان دادن صراط مستقيم به جامعه ي بشريت - آن وقتي تمام و كامل مي شد كه نقشه ي راه براي بعد از پيغمبر هم معين باشد؛ اين يك امر طبيعي است. اين كار را پيغمبر در غدير انجام دادند؛ اميرالمؤمنين را كه از لحاظ شخصيت - چه شخصيت ايماني، چه شخصيت اخلاقي، چه شخصيت انقلابي و نظامي، چه شخصيت رفتاري با قشرهاي مختلف افراد - يك فرد ممتاز و منحصر بفردي بود، منصوب كردند و مردم را به تبعيت از او موظف كردند. اين هم فكر پيغمبر نبود، اين هدايت الهي بود، دستور الهي بود، نصب الهي بود؛ مثل بقيه ي سخنان و هدايتهاي نبي مكرم كه

همه، الهام الهي بود. اين دستور صريح پروردگار به پيغمبر اكرم بود، پيغمبر اكرم هم اين دستور را عمل كردند. مسئله ي غدير اين است؛ يعني نشان دهنده ي جامعيت اسلام و نگاه به آينده و آن چيزي كه در هدايت و زعامت امت اسلامي شرط است. آن چيست؟ همان چيزهايي كه شخصيت اميرالمؤمنين، مظهر آنهاست: يعني «تقوا»، «تدين»، «پايبندي مطلق به دين»، «ملاحظه ي غير خدا و غير راه حق را نكردن»، «بي پروا در راه خدا حركت كردن»، «برخورداري از علم»، «برخورداري از عقل و تدبير»، «برخورداري از قدرت عزم و اراده»؛ اين يك عمل واقعي و در عين حال نمادين است. اميرالمؤمنين را با همين خصوصيات نصب كردند، در عين حال اين نماد زعامت امت اسلامي در طول عمر اسلام - هر چه كه بشود - همين عمل است؛ يعني نماد زعامت و رهبري اسلامي در طول زمان همين است، همان چيزي كه در انتخاب الهي اميرالمؤمنين تحقق پيدا كرد. غدير، يك چنين حقيقتي است. ما شيعيان و پيروان اهل بيت، هزاران بار خدا را شكر مي گزاريم كه چشم ما را به اين حقيقت باز كرد، دل ما را پذيراي اين حقيقت كرد، ما را در محيطهايي به دنيا آورد و پرورش داد كه اين حقيقت در آن محيطها جا افتاده بود؛ اينها خيلي نعمتهاي بزرگي است. يك نكته اي كه در كنار اين لازم است پيروان اهل بيت و نيز همه ي مسلمانان در نظر داشته باشند، اين است كه: ما از حادثه و واقعه ي غدير - كه نشانه ي عظمت اسلام و جامعيت اسلام است - به عنوان وسيله اي براي تضعيف اسلام استفاده نكنيم. اين را من بالخصوص

امروز و اين روزها موظفم و مقيدم كه به همه ي ملت عزيزمان و همه ي مسلمانها در هر نقطه ي دنيا عرض بكنم كه مراقب باشند امروز براي تضعيف اسلام، دشمنان به دنبال همين نقطه ي خاص، همين چيزي كه منشأ عظمت اسلام است، هستند؛ يعني مسئله ي شيعه و سني، قبول غدير و انكار غدير. دشمن مي خواهد مسئله ي غدير را يك مايه ي برادركشي و جنگ و خونريزي قرار بدهد؛ در حالي كه غدير مي تواند وسيله ي ائتلاف و برادري مسلمانها با هم باشد. مرحوم شهيد مطهري (رضوان اللَّه عليه) قبل از انقلاب يك مقاله ي مفصلي درباره ي كتاب «الغدير» علامه ي اميني نوشتند و ثابت كردند كه الغدير علامه ي اميني، وسيله ي وحدت مسلمين است. بعضي خيال مي كردند كتاب الغدير ممكن است مايه ي افتراق بشود. ايشان مي گويد اگر درست فكر كنيم، درست عمل كنيم و سنجيده پيش برويم، كتاب الغدير مايه ي وحدت دنياي اسلام است. برادران اهل سنت ما هم مي توانند در يك محيط خالي از پيش داوري به منابع غدير مراجعه كنند؛ يا مي پذيرند، يا نمي پذيرند. در هر دو صورت، چه بپذيرند و چه نپذيرند، اين معنا مسلّم است كه قضيه ي غدير هيچ گونه جنگ و دعواي بين پذيرنده و نپذيرنده به وجود نمي آورد و اختلافات را ايجاب نمي كند. براي شيعيان هم همين طور است. شيعيان هم خدا را شكر كنند كه از طرف پروردگار به نعمت اين اعتقاد و معرفت متنعم شدند. آن برادرهايي هم كه اين حقيقت را قبول نكردند، يا مراجعه نكردند، يا اطلاع ندارند و يا نتوانستند ذهنهايشان را قانع كنند، آنها هم اعتقادي ندارند. اين، اختلاف و درگيري را ايجاب نمي كند. امروز اصرار استكبار در دنياي اسلام بر ايجاد تفرقه است.

راه هاي ديگر را رفتند؛ اما ناكام ماندند. شما ملاحظه كنيد امريكا در دو، سه تصرفي كه در منطقه ي خاورميانه كرد، در همه بي استثناء شكست خورد؛ نه در عراق، نه در لبنان، نه در افغانستان و نه در فلسطين، آن مقصودي كه امريكاي مستكبر دنبال مي كرد - آن هم با هزينه هاي بسيار سنگين و انبوه (پول، سلاح، نيروي انساني و سياست) - براي اينكه بتواند مقاصد خودش را در اين چهار نقطه تحقق ببخشد، نتوانست و در هر چهار نقطه ناكام ماند؛ به مقصودهايش نرسيد و دارد سختيهاي شكست را مزمزه و احساس مي كند. يك روزي - سه، چهار سال قبل - ما اين حرفها را مي زديم، اما امروز خودِ امريكاييها مي گويند و خودِ سياستمدارانشان هم اين را تكرار مي كنند. بنابراين از راه هاي ديگر دستشان بسته شده است. چند راه براي شكست وارد آوردنِ به بيداري اسلام - كه منشأ آن هم، برافراشته شدن پرچمِ جمهوري اسلامي در ايران است - در مقابل آنها باقي مانده است. يك راهِ عمده ي آنها همين مسئله ي شيعه و سني است كه بگويند جمهوري اسلامي ايران، جمهوري شيعه است و آن را در مقابل جامعه ي بزرگ اهل تسنن قرار دهند؛ تعصبات و احساسات مذهبي را وارد ميدان كنند. اين، چيز بسيار خطرناك و مهمي است و دارند اين كار را مي كنند. دستهاي سياست بيكار نيستند. ما همه ي همتمان بايد اين باشد كه اين خواست استكباري را خنثي كنيم. همه بايد هشيار باشند؛ ملت ما، زبدگان ما، مبلغان ما، روحانيون پُرتلاش و خدوم ما، همه و همه توجه بكنند كه حركتي و اظهاري كه به اين نقشه ي دشمن كمك بكند، از

آنها نبايد سر بزند. ما ديديم در داخل جامعه ي خودمان كه كساني از طرف دشمنان تحريك شدند - با نشانه، نه از روي حدس؛ حقيقتاً از طرف دشمنان تحريك شدند - تا به عنوان دفاع از تشيع، به عنوان زدنِ سنگِ تشيع به سينه، كارهايي بكنند و حرفهايي بزنند كه طرف مقابل را، جامعه ي اهل سنت را، آشفته كند؛ دلهاي آنها را منقلب بكند. دشمن با اين وسيله وارد ميدان شد؛ پول خرج كرد. اين را ما ديديم، اطلاع داريم. جامعه ي شيعه بايد با متانت راه خودش را ادامه دهد. ما «الحمدللَّه الذي جعلنا من المتمسّكين بولاية اميرالمؤمنين» را رها نمي كنيم؛ ما تمسك به ولايت علي بن ابيطالب (عليه السّلام) - كه نعمت بزرگ خداست - را محكم نگه مي داريم؛ اما با كسي كه به اين حبل متين تمسك نكرده است، دعوا هم نمي كنيم. اين وظيفه ي جامعه ي تشيع است. آنچه كه دشمن مي خواهد، اين است كه با هم اختلاف كنيم. وظيفه ي جامعه ي تسنن هم همين طور است. برادران اهل تسنن هم بدانند كه نقشه ي دشمن، ايجاد اختلاف است، ايجاد تعصب است، برادركشي است؛ به كمتر از برادركشي هم راضي نمي شوند. ببينيد الان در بغداد و شهرهاي مختلف عراق چه مي كنند! مسجد شيعه، مسجد براثا، حرم مطهر امامين عسگريين، مسجد كوفه، هر جا دستشان برسد، هر جا يك جمعي كه فكر مي كنند آنها شيعه اند، آنجا انفجارات درست مي كنند و انسانهاي بي گناهي را به قتل مي رسانند. اين را دشمن مي خواهد. دشمن دارد آنها را تغذيه ي مالي مي كند؛ سرويسهاي جاسوسي امريكا و اسرائيل پشت سر اين گروههاي افراطي و تكفيري هستند، ولو عوامل و پياده نظامشان هم خبري ندارند كه پشت سر قضيه

چيست؛ اما رؤسايشان مي دانند. اين را امريكا مي خواهد. لذا آنها هم بايستي بيدار و متوجه باشند. امروز بيداري اسلامي و حركت به سمت دستيابي به ارزشهاي والاي اسلامي، يك جان تازه اي گرفته است. در همه ي دنياي اسلام، بخصوص جوانها، باسوادها، دانشگاهيها، دانشجوها، طبقه ي فهميده و همه ي عامه ي مردم، ميلشان به اسلام و حاكميت ارزشهاي اسلامي، با سي، چهل سال قبل قابل مقايسه نيست. بيداري اسلامي شروع شده است. آنها هم از همين مي ترسند؛ مي خواهند همين را نابود كنند. نگذارند اين بيداري اسلامي، اين حركت عمومي در دنياي اسلام، به وسيله ي نقشه ي دشمن خنثي بشود كه عبارت است از: به جان هم انداختن شيعه و سني. در دعواي مذهبي وقتي كه دو طرف با تعصب با يكديگر مشغول بحث و جدل مي شوند، بسياري از حرفهاي منطقي لگدمال خواهد شد. حرفهاي منطقي را هم ديگر كسي نمي شنود. نگذارند؛ بخصوص روشنفكرانشان و علمايشان مراقب باشند، نصيحت كنند و اعلان كنند اين اتحادي را كه ما دنبالش هستيم و مكرر گفته ايم. سياستمدارانشان هم همين طور؛ رؤساي كشورهاي اسلامي بدانند: عزت و اقتدار اسلام، قوتِ آنهاست؛ قوت جمهوري اسلامي، مايه ي پشتگرميِ آنهاست. از اول پيروزي انقلاب، تبليغات سياسي دشمنان انقلاب، بنا را بر اين گذاشت كه مسلمانان اطراف جمهوري اسلامي را از دولت جمهوري اسلامي بترساند؛ سعي شان اين شد كه كشورهاي عربي، كشورهاي خليج فارس، آن طرف تر و آن طرف تر را از جمهوري اسلامي بترسانند. بيست و چند سال است اينها ديده اند كه جمهوري اسلامي به هيچ همسايه اي، به هيچ غيرهمسايه اي و به هيچ كشوري تعرض نكرده است؛ اگر تعرضي هم شد، از طرف يك دولت عربي شد. همين صدامِ بدعاقبت هم به

ما حمله كرد، هم به كويت حمله كرد؛ اگر فرصت پيدا مي كرد، به كشورهاي ديگر عربي هم حمله مي كرد. از طرف ايران، هيچ گونه تعرض و تجاوزي به هيچ كدام از اين كشورها نشده است؛ اين را ديده اند. بايد بدانند عزت اسلام و عزت جمهوري اسلامي، مايه ي قوت آنهاست. امريكا از ضعف دولتهاي اسلامي استفاده مي كند و به آنها زور مي گويد. اگر قوي باشند و پشتگرمي داشته باشند، نمي تواند زور بگويد. امريكا به دولت غاصب صهيونيست باج مي دهد، از دولتهاي عرب باج مي گيرد! اگر دولتهاي عرب به يك قدرت عظيم متكي باشند، مجبور نخواهند بود ديگر باج بدهند. اين كه امروز دنبالش هستند، چندي است كه در خبرها و تحليلها و حدسهاي مفسران سياسي شان مطرح مي شود و واقعيت هم همين است كه امريكاييها دنبال اين هستند كه يك اتحادي متشكل از امريكا و انگليس و بعضي دولتهاي عربي عليه جمهوري اسلامي ايران درست كنند. دولتهاي عربي بايد خيلي بيدار باشند؛ بايد حواسشان خيلي جمع باشد. اتحاد دو دولت نحسِ نجس و دشمن با مصالح مسلمين عليه يك ملت مسلمان؛ يك ملتي كه در راه اسلام اين همه مجاهدت كرده است، اين همه براي عزت اسلام مايه گذاشته است، اين قدر جوان در راه نگه داشتن اين پرچم سربلند قرباني كرده است؛ كسي با دو رجس ِ نجس متحد بشود عليه يك چنين ملتي؟! كه البته فايده اي هم نخواهد كرد. يك روزي بالاتر از اين اتحاد را هم كردند؛ امريكا و انگليس و شوروي و همه ي اروپا و بسياري از همين كشورهاي عربي در جنگ تحميلي عليه جمهوري اسلامي با هم متحد شدند؛ هدف هم اين بود كه قسمتي

از خاك ايران را به وسيله ي اين بدبختِ روسياهِ بدعاقبت تصرف كنند و جمهوري اسلامي را بي آبرو كنند و بگويند نتوانست خاك خودش را حفظ كند؛ هشت سال هم زور زدند و همه ي نيرويشان را به كار گرفتند، آخر هم هيچ غلطي نتوانستند بكنند. حالا هم همان طور است. توطئه ي آنها عليه نظام اسلامي به جايي نخواهد رسيد. ولي بايد بيدار باشند و مراقب باشند در دام دشمنان نيفتند. هر چه جمهوري اسلامي از لحاظ علمي، از لحاظ فن آوري و از لحاظ اجتماعي قدرت پيدا كند، اين قدرت متعلق به دنياي اسلام است؛ يك وزنه ي سنگيني در كفه ي دنياي اسلام است. انرژي هسته اي كه براي ملت ايران يك دستاورد بومي است، افتخار اينجاست. اين، براي دنياي اسلام مايه ي افتخار است. اينكه حالا بنشينند امريكاييها و انگليسيها و چند تا از دولتهاي عربي - يكي يا چند تا - راجع به انرژي هسته اي ايران و اينكه بايد ما نگذاريم، بايد تحريم كنيم، بايد چه كنيم، بايد خيال اسرائيل را از اين جهت آسوده كنيم، با هم بحث كنند، اين از طرف دولتهاي اسلامي يك خطاي سياسي است. دولتهاي اسلامي بايد افتخار كنند؛ بايد بدانند اين قوت، قوتِ آنهاست. البته ملت ايران بدون ترديد از حق خود نمي گذرد و مسئولان كشور هم حق ندارند از حق ملت ايران صرف نظر كنند. خداوند ان شاءاللَّه عيد مبارك غدير را بر همه ي شما مبارك كند؛ بر همه ي ملت بزرگ ما مبارك كند؛ بر همه ي امت اسلامي مبارك كند. و ان شاءاللَّه خداي متعال به عظمت اميرالمؤمنين و به مبلغ شخصيت اميرالمؤمنين در اين روز به اين ملت عيدي عنايت كند. و قلب مقدس

ولي عصر(ارواحنافداه) را از ما راضي و خشنود فرمايد. و السّلام عليكم و رحمةاللَّه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار عمومى مردم آذربايجان شرقي

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار عمومي مردم آذربايجان شرقي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خوش آمد عرض مي كنم به برادران و خواهران بسيار عزيز كه مسافت طولاني تبريز و شهرهاي آذربايجان را طي كرديد و به اين حسينيه تشريف آورديد. اميدوارم توفيق الهي و تفضل الهي مثل هميشه شامل حال شما مردم غيور، مؤمن، شجاع و باهمت بوده باشد. هميشه در طول اين سالهاي طولاني هر وقت با مردم آذربايجان ديداري داشته ايم - چه در اينجا، چه در تبريز و ساير شهرها - نشانه ي زنده بودن و طراوت و نشاط و ابتكار در رفتار مردم و در شعارهاي مردم ديده مي شد؛ امروز هم همين طور است، در تاريخ كشور ما هم همين طور است، گذشته ها هم همين طور بوده است؛ ولي تاريخ دوران نزديك به زمان ما وقتي مورد كاوش قرار بگيرد، انسان مي بيند در صف مقدم غالباً مردم آذربايجان و مردم تبريز حضور و جايگاه خودشان را تثبيت كرده اند؛ مخصوصاً آنجايي كه مصالح عظيم تاريخي كشور درميان بوده است. مثلاً در قضيه ي تنباكو كه مقطع بسيار مهمي بود و دشمنان استقلال كشور قصد داشتند كشور را يكجا ببلعند، يكي از نقاط حساسي كه مردم و روحانيتِ آنجا ايستادگي كردند و اثرگذاري كردند، تبريز بود؛ مرحوم آميرزا جواد مجتهد - عالم معروف تبريزي - و توده هاي عظيم مردم، دنبال او. در قضيه ي مشروطيت، قضاياي تبريز شگفت آور است. در مورد نقش آذربايجان در مشروطيت و جهتگيري مردم آذربايجان خيلي كتاب نوشته اند؛ اما به نظر من هنوز هم حرف هاي نگفته اي وجود دارد كه مي شود نوشت و بايد نوشت. پدرم

در قضاياي مشروطه ي تبريز جواني بوده است در اين شهر. خود او شاهد قضايا بوده است. مرحوم باقرخان، هم محله ي آنها بوده است در كوچه ي قره باغي ها. ايشان از نزديك مسائل را ديده بود و نقل مي كرد. مي دانيم كه جهتگيري ستارخان و باقرخان در مشروطيت، درست نقطه ي مقابل جهتگيري كساني بود كه مشروطيت انگليسي و مشروطيتِ زير پرچم بيگانه را مي خواستند. ستارخان در سخنراني و اعلاميه اش مي گفت: «من مي خواهم زير پرچم اباالفضل العباس حركت كنم». بودند كساني كه مي خواستند نهضت را بكشانند به سمت حركت انگليسي، اما ستارخان ايستادگي كرد. بعد هم همانها بودند كه مرحوم ستارخان و مردم باقرخان را كشاندند تهران و در باغ اتابك، آنها را از بين بردند؛ هر كدام را به نحوي. جهت حركت مردم آذربايجان و مردم تبريز در مشروطيت، چنين جهتي بود: ايستادگي، اقتدار، حضور عظيم مردمي، و در خط درست دين و استقلال كشور. در قضاياي بعد هم همين طور بود. در قضيه ي مرحوم شيخ محمد خياباني - كه تبريز يك تنه ايستاد - مسأله، مسأله ي قرارداد وثوق الدوله بود. در تهران، عمال حكومت ضعيف با يك قرارداد، امور مالي و امور نظامي كشور را دودستي تقديم كردند به انگليسي ها. تبريزي ها ايستادند. مرحوم خياباني و ديگران در مقابل اين قضيه بود كه ايستادند و آن حوادث عجيب تبريز پيشآمد كرد. تبريز هميشه اين طور بود. 29 بهمنِ تبريز هم از همين قبيل قضاياست كه سرنوشت ساز بود؛ والّا اگر مردم تبريز قيام 29 بهمن را نكرده بودند، اين حركت عظيم اتفاق نمي افتاد. در قضيه ي قم يك عده شهيد شدند - مثل بقيه ي شهادتها - كه ممكن بود مدتي سر زبانها باشد، بعد بتدريج

كمرنگ شود؛ اما تبريزي ها و آذربايجاني ها نگذاشتند اين قضيه گم و فراموش شود. 29 بهمن را به عنوان چهلم شهداي قم برپا كردند. در واقع با اقامه ي عزا در چهلم شهيدان، حوادث انقلاب را به مردم ديگر ايران ياد دادند. اين يك ابتكار بود، منشأ ساير حركات بود، بابركت بود. بعد مردم مناطق ديگر، چهلم شهداي تبريز را گرفتند و منتهي شد به حركتهاي عظيمي كه به پيروزي انقلاب رسيد. اينكه من بارها گفته ام كه طراحان سياست هاي امريكايي و انگليسي در ايران، آذربايجان را نشناخته اند، به خاطر اين است؛ اينكه من مي گويم مردم تبريز را نشناخته اند، به خاطر اين است. اينها مي خواهند با توهمات، ملت ايران را تكه تكه كنند؛ بي عقلي مي كنند مي آيند سراغ آذربايجان. آذربايجان نقطه ي ثقل ملت ايران است؛ يكي از عمده ترين مراكز حيات ملت ايران است. اين ايران نشناسها، آذربايجان نشناسها براي مقاصد ابلهانه ي خودشان مي آيند سراغ تبريز و سراغ آذربايجان و يك مشت مزدور نادان از اينها پول مي گيرند، آنها را فريب مي دهند، طراحان سياستهاي خارجي هم فريب اين چهار تا مزدور را مي خورند. تا حالا هر حادثه اي از سوي ضدانقلاب در تبريز يا در آذربايجان اتفاق افتاده است، خود آذربايجانيها جواب داده اند. شما يادتان هست - حالا شايد خيلي از جوانها يادشان نباشد، اما اغلب يادشان است - كه اول انقلاب، عده اي را از خارج تبريز به اسم مبارز و به اسم اپوزيسيون آوردند كه مرحوم شهيد مدني را محاصره كردند. از بيرون كه كسي نيامد براي دفاع از انقلاب، خود مردم تبريز وقتي صحنه را ديدند، آمدند بيرون. تبريز، خودكفاست؛ آذربايجان، از لحاظ غيرت انقلابي و دفاع از انقلاب خودكفاست. اين چيزهاست

كه انسان مي فهمد اينها آذربايجان را نمي شناسند، ايران را نمي شناسند، مردم ايران را نمي شناسند. طراحان سياستهاي ضدانقلاب در دنيا - چه در سرويسهاي اطلاعاتي امريكا، چه در سرويسهاي اطلاعاتي انگليس و ديگران - كه براي ملت ايران و براي سرنوشت انقلاب، به خيال خودشان دارند طراحي مي كنند، مردم ايران و اين حقايق ماندگار در ميان ملت ما را نمي شناسند. شما همين راهپيمائي بيست ودوي بهمن را نگاه كنيد؛ امسال همه گفتند و محسوس بود، به چشم مشاهده مي شد، كساني كه اهل محاسبه هستند، با محاسبه اين را بيان كردند كه تعداد و كميت شركت كنندگان در راهپيمائي امسال، چه در تهران، چه در شهرستانها، از سالهاي قبل بيشتر بود. چرا؟ بعد از بيست وهفت سال، چرا مردم امسال بيشتر شركت كردند؟ چون احساس كردند دشمن با چشمِ تهديد دارد نگاه مي كند، آمدند به صحنه. قوت انقلاب اين است. انقلاب نيرومندي كه مي تواند از خودش دفاع كند، يعني اين. تا احساس تهديد مي كند، واقعيت انساني او مي آيد به صحنه. وقتي جنگ تحميلي شروع شد، مردمِ ما مشغول كارهايشان بودند. تا احساس تهديد شد، جوان از دانشگاه، از بازار، از كارخانه، از روستا، از شهر، از داخلِ زندگيهاي راحت، بيرون آمد و به استقبال خطر رفت، براي دفاع از هويت خود؛ «فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر»؛ عده اي شهيد شدند، عده اي جانباز شدند، اكثريت عظيمي هم هنوز هستند - توي صحنه اند - و روزبه روز بيشتر مي شوند. من گفته ام، تأكيد مي كنم بر اين معنا و با يقين اين را عرض مي كنم كه: جوانِ امروز - جوانِ نسل سوم - در آمادگي خود و شجاعت خود و غيرت خود براي

دفاع از هويت ديني و انقلابي خود، از جوانِ نسل اول - كه در دوره ي جنگ تحميلي و دفاع مقدس حضور داشت - هيچ كمتر نيست، شايد هم جلوتر است. اين است حقيقت آن انقلابي كه جوشيده ي از ايمانهاي مردم و اعتقاد مردم و خواست حقيقي مردم است. حالا چهار نفر آدمِ دلداده ي به بيگانه يا پول گرفته ي از بيگانه - همه شان يكجور نيستند - بيايند يك چيزي بگويند، اما واقعيت قضيه اين است. واقعيت قضيه اين است كه انقلاب، مال مردم است، مردم انقلاب را مال خودشان مي دانند، از انقلابشان خشنودند، چون مي بينند كه راهِ رسيدن به سعادت، به نيكبختي، به درجاتِ عاليِ انساني - از لحاظ مادي و معنوي - راهي است كه انقلاب به آنها نشان مي دهد، كه راهِ اسلام است؛ راه تعاليمِ نجات بخشِ اسلام است. لازم است من در همينجا، صميمانه از ملت ايران به خاطر اين حركت عظيمي كه در بيست ودوي بهمنِ امسال انجام دادند، تشكر كنم. اينطور حركتها، اينطور حضور، اين غيرت و حميت الهي، موجب مي شود كه قدرت جمهوري اسلامي و نظام اسلامي جلوِ چشم دشمنان نمود پيدا كند. تهديدهاي آنها را كم مي كند و كم كرد. هر چه دشمن در يك ملتي احساس ضعف كند، جري تر مي شود. اشتباه مي كنند آن كساني كه حرفهايي مي زنند كه دشمن را جري مي كند. گاهي مي گويند در كشور بحران هست، گاهي يك نقاط ضعفي را كه وجود دارد، اما اينقدر اهميت ندارد، ده برابر در اظهارات خودشان درشت مي كنند؛ در مطبوعات خودشان منعكس مي كنند. اينها اشتباه مي كنند. دشمن هر جا احساس ضعف بكند - دشمن جهانخوار، دشمن قدرت طلب، دشمني كه مي خواهد كدخداي دهكده ي

جهاني باشد - جري تر مي شود. آنها دنيا را تشبيه كرده اند به يك دهكده، مي گويند دهكده ي جهاني. امريكا هم كدخداي اين دهكده است و هر كاري مي خواهد، بايد بتواند انجام دهد. اگر يك ملتي، يك جمعيتي، يك شخصيت سياسي اي بر خلاف نظر آنها و خواست آنها حرف بزند، او را متهم مي كنند به انواع اتهامات. دشمن اين جور است. در مقابل اين دشمن، اظهار ضعف نبايد كرد. اگر ضعفي هم بود، نبايد در مقابل او بيان كرد، چه برسد به اينكه ضعفي نيست؛ بحران در كشور نيست. چرا دروغ مي گويند؟ چرا طبق ميل دشمن رفتار مي كنند؟ بحمداللَّه كشور با يك ملت قوي، منسجم، باهوش، بيدار، و با مسؤولان دلسوز، فعال و كارآمد، مشكلاتشان را يكي پس از ديگري حل مي كنند و حركت مي كنند. زندگي ملتها همين جور است. چه بحراني؟ چه وضعيت فوق العاده اي در كشور هست؟ اصرار دارند ثابت كنند در كشور وضعيت فوق العاده است؛ با نيش قلم هاي زهرآلود، به خاطر انگيزه هاي گوناگون: يكي با دولت بد است، يكي با اصل مفاهيم انقلاب بد است، يكي با اصل انقلاب بد است، يكي دنبال قدرت طلبي است، يكي بر اثر كج فهمي است. نه، واقعيت قضيه اين جوري نيست كه اينها تصوير مي كنند؛ واقعيت قضيه اين است كه ما بحمداللَّه يك ملت منسجم داريم؛ هم منسجم است ملت ما، هم باهوش و بيدار است. ببينيد، تا احساس تهديد مي كند، اين بيست ودوي بهمنِ باعظمت را به راه مي اندازد. هر چه دشمن بر روي يك نقطه اي متمركز بشود، بيشتر اصرار كند، ملت ما روي آن نقطه حساس تر مي شود. دشمنان سعي كردند مسئله ي هسته اي را در كشور ما از چشم مردم بيندازند، يك عده هم

شروع كردند به اينها كمك كردن. عرض مي كنم همين آدم هاي كوته فكر و سطحي نگر، احياناً هم بعضي شان دلداده ي به آن سوي مرزها، مي گويند: انرژي هسته اي را مي خواهيم چه كار كنيم؟! با اين خرج زياد، با اين زحمت زياد، با اين همه دردسر. اما ملت تسليم نشد. مردم ما بيدار بودند، فهميدند كه مسئله ي هسته اي، فقط مسئله ي امروزِ كشور ما نيست؛ مسئله ي فرداهاي كشور و آينده ي كشور است؛ مسئله ي سرنوشت كشور است. اين حق مسلّم خيلي از كشورها و ملتهاست، اما مثل شما نمي آيند توي ميدان تا اين حق را مطالبه كنند. نتيجه چه مي شود؟ نتيجه اين مي شود كه آن كساني كه توانسته اند انرژي هسته اي را به دست بياورند، در آينده ي نه چندان دوري خواهند توانست سرنوشتِ انرژي دنيا را در دست داشته باشند. حالا آنها نفت را ندارند، ولي اگر همين نفت - فعلاً انرژي كنوني ما نفت و گاز است - كه در اختيار كشور ما و كشورهاي اين منطقه ي خليج فارس هست، در دست ديگران بود و بنا بود آنها به ما بدهند، من بارها گفته ام كه نه بشكه اي، هر بطري اش را گرانتر از قيمتي كه ما امروز به آنها يك بشكه را مي فروشيم، به ما مي فروختند؛ با هزار تحميل. آنها مي خواهند فردا كه نفتي وجود نداشت در دنيا - نفت كه تا ابد نمي ماند، تمام مي شود - اختيار انرژي در دست آنها باشد. ملتهايي كه مي توانند خودشان توليدِ انرژي كنند، نكنند؛ اين را مي خواهند، دنبال اينند. ملت ما اين را فهميد، ايستاد. خوشبختانه مسؤولان ما آگاهانه دنبال اين قضيه رفتند و تصميمشان هم جدي است، به جاهاي بسيار خوبي رسيده اند؛ ان شاءاللَّه به جاهاي بهتري

هم خواهند رسيد. خدا را شكر مي كنيم كه خون شهداي 29 بهمنِ 56 تبريز و خون شهداي عزيز ما در قضاياي گوناگون و در جنگ تحميلي هدر نرفت. خدا را شكر مي كنيم. خونها داده شد؛ خانواده ها عزيز خودشان را دادند، اما در مقابل، هويت ملي خودشان را گرفتند، استقلال خودشان را گرفتند، عزت خودشان را گرفتند. كشور ما از يك كشورِ دست نشانده يِ وابسته به امريكا يك روز، وابسته ي به انگليس يك روز، در مشت و چنگ يك عده انسانهاي ماديِ دنياپرستِ فاسدِ مفسدِ عيّاشِ بي بندوبار خارج شد، به يك كشور مستقل، يك كشور آزاد، يك كشوري كه دشمنانش هم امروز قبول دارند و مي گويند كه به ملت ايران و كشور ايران، زور نمي شود گفت، تبديل شد. در رأس كشور هم، مسؤولان كشور بحمداللَّه از خود مردم و علاقه مند به مردم و داراي اخلاص هستند و دارند براي مردم كار مي كنند و زحمت مي كشند و خودشان را حقيقتاً خدمتگذار و خدمتگار مردم مي دانند. اين دستاورد كمي است؟ جوانهاي ما ارزش ذاتي خودشان را واقف شده اند، دنبال علمند، دنبال كشفند، دنبال پيمودن راههاي پرپيچ و خمِ قله هاي بلند هستند، اين دستاورد كمي است؟ امروز اين نيروي انساني بااستعداد عظيمي كه ما داريم، در هر بخشي از بخشها كه مسؤولان همت بگمارند و نيروهايي را به كار بگذارند، نيروها توانايي پيشرفت دارند. در بخش مهمي البته اين كار انجام گرفته است، اما در بخشهاي زيادي بايد انجام بگيرد. من همينجا از اين فرصت استفاده مي كنم و به مسؤولان توصيه مي كنم قدر اين استعدادها و قدر اين شوق و همت را بدانند. با اين همه جوان، با اين همه

انسان پرشور، با اين همتهاي بلند، با اين شجاعتها، كارهاي بسيار بزرگي مي شود انجام داد. مسؤولان از پيشرفت نترسند، از حركت به سمت قله هاي بزرگ نترسند؛ واهمه نكنند. از دشمن هم واهمه نكنند. نمي گوييم احتياط نكنند، چرا، احتياط در همه حال لازم است، اما احتياط كردن غير از ترسيدن است. اگر كسي از دشمن ترسيد، مرعوب دشمن شد، ديگر حركت نمي تواند بكند. نخير، از دشمن نترسند. البته مواظب باشند، مراقب باشند، جوانب كارهاشان را بسنجند، احتياط هم بكنند، ليكن عزم جلو رفتن را هرگز از دل خودشان و دل اين ملت خارج نكنند. توقف جايز نيست؛ چه در دانشگاه، چه در محيطهاي علمي ديگر، چه در محيطهاي صنعتي، چه در كارخانه، چه در محيط تجارت و دادوستد، چه در محيطهاي علميِ ديني. در همه ي محيطها توقف جايز نيست. بايد جلو رفت. ما حالا كه گرمِ حركت شديم، ملت ما گرم حركت شده است، بيشتر از گذشته مي فهميم كه توانايي حركت اين ملت خيلي زياد است و ما مي توانيم ان شاءاللَّه به بركت اين آزادي و همت و اعتماد به نفسي كه انقلاب به اين ملت داده است، راههاي خيلي دشواري را بپيماييم. من مجدداً از يكايك شما برادران عزيز، خواهران عزيز تشكر مي كنم و عذرخواهي مي كنم از اينكه زحمت كشيديد اين راه طولاني را تشريف آورديد. و سلام ما را به همه ي برادران و خواهران عزيزمان - چه در تبريز و چه در ساير شهرهاي آذربايجان - ابلاغ كنيد و اميدواريم خداوند تفضلات خود و الطاف خود را روزبه روز بر شما بيش از گذشته نازل كند و ارواح طيبه ي شهدا و روح مبارك امام عزيزمان از

شما راضي باشند و قلب مقدس ولي عصر (ارواحنافداه) از همه ي شماها راضي و خرسند باشد. و السّلام عليكم و رحمةاللَّه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مسئولان اقتصادى و دست اندركاران اجراى اصل 44 قانون اساسى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسئولان اقتصادي و دست اندركاران اجراي اصل 44 قانون اساسي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اولاً به همه ي برادران عزيز خوش آمد عرض مي كنم. بحمداللَّه همه جمعند؛ فعالان و سياست سازان و سياستگذاران و فعالان عرصه ي اقتصادي. من هم عرايض خودم را بدون مقدمه شروع مي كنم. در اولِ خرداد سال 1384 سياستهاي كلي اصل 44 - به استثناي بند «ج» اين سياستها - ابلاغ شد. در حدود يك سال بعد، يعني 11/4/85، بند «ج» اين سياستها هم - كه مربوط به واگذاري بنگاههاي اقتصاديِ دولتي به بخش خصوصي و تعاوني است - ابلاغ شد. فرداي آن روز هم در پاسخ به نامه ي رئيس جمهور محترم، مجوز واگذاري درصدي از سهام بنگاههاي بند «ج» به مجموعه اي كه به عنوان «سهام عدالت» قرار شد بين گروههايي از جامه تقسيم بشود، ابلاغ شد. از آخرين ابلاغ ما - يعني 12/4/85 - تا امروز، ماههاي زيادي مي گذرد و از تاريخ اول ابلاغ، يعني اول خرداد 84 تا امروز، يك سال و نيم بيشتر مي گذرد. پيشرفتها در اين باب رضايت بخش نيست. اين را من صريحاً به رؤساي محترم سه قوه در يكي دو ماه قبل از اين، گفتم؛ به شما هم كه مسئولان رده هاي مختلف پيشرفت اين كار در بخشهاي مختلف هستيد، عرض مي كنم. حالا چرا اين پيشرفتها خوب نيست؟ يا به خاطر اينكه توجه لازم به اهميت اين سياستها و آنچه كه در پس زمينه ي ابلاغ اين سياستها ديده شده بود - يعني يك تحول عظيم اقتصادي در

كشور و ابعاد آن - نشده؛ يا به خاطر اينكه از مسئله، برداشتهاي مختلفي هست. افراد هر كدامي در دستگاههاي مختلف يا حتي در يك دستگاه، از بندهاي مختلف اين سياستها و از مقاصد آنها و از نتيجه اي كه بايد بر اجراي آن سياستها عايد بشود، متفق القول نيستند؛ درك واحدي و برداشت واحدي ندارند. اين جلسه براي اين است كه هم اهميت اين كار از نظر ما به شما برادران عزيز صريحاً گفته بشود؛ هم درك و برداشت مشتركي به وجود بيايد و سلائق گوناگون، راه را بر اين اقدام بسيار مهم و ضروري و حياتي نبندد. برادران! نتيجه ي اين جلسه ي ما، بايد اين باشد كه ما در نگرشهايمان در مسئله ي اقتصاد كشور، در رفتارهامان و در ساختارهاي تشكيلاتي و اداريمان، قوانينمان و قواعد موضوعه مان، نقشها و سهمهايي كه هر كدام از دستگاهها دارند، بايد تغييراتي بدهيم و بر اساس اين سياستگذاري و اين سياستها، آينده ي خودمان را شكل بدهيم. اين جزو وظايف حتميِ همه ي دستگاههاي كشور است. بودجه بر اساس اين سياستها بايستي تنظيم و تصويب بشود؛ بايد فعاليتهاي اقتصاديِ بيرون از بودجه، بر اساس اين سياستها تنظيم بشود. در اين زمينه هم مجلس، هم دولت، هم قوه ي قضائيه وظائف بسيار مهمي دارند، كه بايد انجام بدهند. در درجه ي اول ما يك تبييني بكنيم؛ انگيزه هاي اين سياستها را عرض بكنيم. ما وقتي به وضع خودمان نگاه مي كنيم، مي بينيم تحولاتي كه از انقلاب اسلامي در كشور ما ناشي شد، تحولات بسيار عظيم و عميقي است؛ در زمينه هاي فرهنگي، در زمينه هاي سياسي، در زمينه هاي اجتماعي، در اثبات هويت ملي، اين تحولات، تحولات 180 درجه اي است و

بسيار هم عميق است. با اين حرفها و گفتها و مطالبي كه دشمنان ما يك جور، بعضي از دوستانِ بي توجه ما يك جور بيان مي كنند، آنچه كه به دست آمده، خدشه دار هم نمي شود؛ خيلي عظيم تر از اين حرفهاست. لكن صريحاً عرض مي كنم تحولاتي كه در زمينه ي اقتصادي انجام گرفته، متناسب با تحولات در بخشهاي ديگر نيست. ما بايد مي توانستيم يك الگوي موفقي از اقتصاد به دنيا عرضه كنيم. به طور خلاصه بايد ما هم كارآمدي در جهت رشد رونق اقتصاد، هم كارآمدي در جهت تأمين عدالت را به دنيا نشان مي داديم. البته كارهايي را كه شده و مي دانيم، نمي خواهيم انكار كنيم؛ كارهاي بسيار مهمي انجام گرفته، لكن به آن سطحي كه بايد مي رسيديم، قطعاً نرسيده ايم و اين براي ما دردناك است. ما وقتي به صورت كلان به زمينه ي اقتصاد اسلامي نگاه مي كنيم، دو تا پايه ي اصلي مشاهده مي كنيم. هر روش اقتصادي، هر توصيه و نسخه ي اقتصادي كه اين دو پايه را بتواند تأمين كند، معتبر است. هر نسخه اي هر چه هم مستند به منابع علي الظاهر ديني باشد و نتواند اين دو را تأمين كند، اسلامي نيست. يكي از آن دو پايه عبارت است از «افزايش ثروت ملي». كشور اسلامي بايد كشور ثروتمندي باشد؛ كشور فقيري نبايد باشد؛ بايد بتواند با ثروت خود، با قدرت اقتصادي خود، اهداف والاي خودش را در سطح بين المللي پيش ببرد. پايه دوم، «توزيع عادلانه و رفع محروميت در درون جامعه ي اسلامي» است. اين دو تا بايد تأمين بشود. و اولي، شرط دومي است. اگر توليد ثروت نشود؛ اگر ارزش افزوده در كشور بالا نرود، ما نمي توانيم محروميت را برطرف كنيم؛ نخواهيم توانست

فقر را برطرف كنيم. بنابراين هر دو تا لازم است. شما كه متفكر اقتصادي هستيد و پايبند به مباني اسلامي، طرحتان را بياوريد؛ بايد اين دو تا در آن طرح تأمين بشود. اگر اين دو در آن طرح تأمين نشد، آن طرح اختلال دارد؛ ايراد دارد. براي اينكه بتوانيم كشور را از لحاظ ثروت ملي به حد استغناء و بي نيازي برسانيم، بايد سرمايه گذاري و فعاليت اقتصادي و توليد ثروت در معرض انتخاب همه ي آحاد فعال كشور قرار بگيرد؛ يعني همه بايد بتوانند در اين زمينه فعاليت كنند. دولت بايد از آن حمايت كند؛ قانون بايد از آن حمايت كند. خيل عظيم نيروهاي جوان و تحصيلكرده و مديران مجرب و لايق - كه بحمداللَّه در كشور ما هر دو، هم جوانان تحصيلكرده و هم مديران لايق زيادند - بايد بتوانند پروژه هاي بزرگ و فعاليتهاي كارآفرين و ثروت آفرين كشور را به دست بگيرند؛ اجرا كنند و پيش ببرند؛ بايد بتوانند. كشور از لحاظ منابع مادي و از لحاظ منابع انساني قوي است. تا اين جاي مطلب، فكر نمي كنم كسي بتواند نظر مخالفي را با اتكاء به ديدگاههاي اسلامي مطرح كند. نويسندگان قانون اساسي و اصل 44، هم هوشمند بودند، هم منصف؛ به نظر بنده. ما با بيشتر اينها از نزديك كار كرده بوديم. در محصول كار هم كه همين اصل 44، اصل 43 و اينهاست، كاملاً پيداست كه اينها هم مردمان هوشمندي بودند، هم مردمان باانصافي بودند. اينها آن چيزي را كه از نظرشان به شكل كلي درست هم هست، خط ميانه ي بين اقتصاد سرمايه داري و اقتصاد سوسياليسم شناخته بودند و اين را در قالب آن سه

محور اصلي مالكيت، در اصل 44 ريختند. مالكيتهاي اختصاصي دولتي، مالكيت تعاوني، و مالكيت بخش خصوصي؛ اينها را تقسيم بندي كردند. بعد، در ذيلش براي اين، دو سه تا شرط قرار دادند. يكي از شرطها اين است كه اين تقسيم بندي با اين مصاديق - كه مصاديق را ذكر كردم - بايد موجب رشد و توسعه ي اقتصاد بشود؛ بايد مايه ي زيان نباشد. يعني اگر يك روزي مسئولان كشور تشخيص دادند كه اين تقسيم بندي، مايه ي زيان است؛ موجب رشد اقتصادي نيست، اين قانون ديگر در آن روز، بدين شكل اعتبار ندارد و به شكلي كه منطبق بر مصلحت باشد، انطباق دارد. اين، هوشمندي و انصاف آنها را مي رساند. ما در دهه ي اول انقلاب به خاطر مسائل دفاع مقدس و جنگ و گرفتاريهاي گوناگون و محاصرات عجيب و غريب اقتصادي و غيره، اقداماتي را كرديم كه به مالكيت گسترده ي دولت منتهي شد؛ بيش از آن مقداري كه در اين اصل قانون اساسي ذكر شده بود. البته همان وقتها هم در بسياري از اينها جاي حرف بود. من خودم در بخش عمده ي آن دوره رئيس جمهور بودم و با مسئولان اقتصادي دولت و با رئيس دولت و مسئولان اقتصادي مباحثات فراواني داشتيم، لكن به هرحال ضرورتها بر آنها و بر كشور اين مسائل را تحميل كرد و مالكيت دولتي به شكلي فراتر از آنچه كه در اصل 44 ديده شده بود، گسترش پيدا كرد، اما در دهه ي دوم و سوم، يعني بعد از جنگ تا امروز، ما نبايد با گسترش شركتهاي دولتي غيرضروري - كه چند هزار شركت دولتي وجود دارد كه تعداد مهمي از اينها حقيقتاً غيرضروري بودند - موافقت

مي كرديم؛ يعني تشكيل آنها به وسيله ي دولت، يا واگذار نكردنِ بنگاههاي ذيل اصل 44 به مردم، عمل موافق مصلحت نبود. يكي از وظائفي كه ما در اصل 44 و بر اساس قانوني كه در شوراي انقلاب تصويب كرده بوديم، مسلم بود، اين بود كه بنگاههاي غير مشمول صدر اصل 44 را كلاً به مردم واگذار كنند. آنجا هم ما يك مصوبه و يك قانوني داشتيم كه بند «الف» و «ب» و «ج» و «د» داشت. بند «ج» شركتها و بنگاههايي بود كه از رژيم گذشته به دولت مقروض بودند. مقرر شده بود كه اينها قرضشان را كه دادند، شركت به آنها داده شود، اما اين كار را نكردند. من الان يادم هست كه در اول رياست جمهوري، گمان مي كنم كه با استناد به قانون اساسي، به آن هيئتي كه شركتهاي بند «ج» را به عناوين مشمول بند «ب» متصل مي كردند - بند «ب» يك تعداد شركت بود كه بايد در اختيار دولت قرار مي گرفت - اعتراض كردم. اگر ضرورتهايي هم اين كار را در آن دوره ايجاب مي كرد، نبايد ديگر اين كارها در دوره ي بعد از جنگ، در دهه ي دوم و سوم، انجام مي گرفت؛ نبايد بيخود شركت توليد مي شد؛ نبايد از واگذاري شركتهاي دولتي به مردم، در آن بخشي كه قانون اساسي تصريح به آن كرده بود، كوتاهي مي شد؛ بايد مي داديم. بايد مالكيت دولت را روزبه روز كمتر مي كرديم. اين طور نشد، بلكه بيشتر و گسترده تر شد! و خيلي از درآمدهايي كه بايد در خدمت توليد، در خدمت گردش صحيح پول در جامعه قرار مي گرفت، صرف كارهاي غيرلازم شد؛ فعاليتهاي اسراف آميز، ساختمان سازيهاي بيخودي. و حتماً به اقتصاد

كشور لطمه خورد. به هرحال، اين كار در اين دو دهه نبايد انجام مي گرفت. واقعيت وضع كنوني اين است: گستره ي عظيم مالكيتهاي دولتي، بعضاً برخلاف همان متن موجود اصل 44، و بسياري هم برخلاف اين شرطي كه در ذيل اصل 44 آمده. سند چشم انداز هدفهايي را معين كرده، كه ما ديديم با اين وضعيت، ما به سند چشم انداز و اهداف آن، نخواهيم رسيد. سرمايه گذاريهايي بايد انجام بگيرد كه طبق محاسباتي كه كرده اند، رشد آنها بايد حدود دوازده درصد در سال باشد. اين، خيلي رقم بالايي مي شود. فقط در بخش نفت محاسبه كردند كه در طول ده سال آينده، 170 ميليارد دلار بايد سرمايه گذاري كنيم؛ يعني سالي 17 ميليارد. دولت قادر است اين سرمايه گذاري را انجام بدهد؟ اينها خارج از توان دولت است. علاوه ي بر همه ي اينها، دولت وظائف سنگيني در حوزه هاي راهبردي، در فعاليتهاي جديد، سرمايه گذاريهاي فراوان در زمينه ي فناوريهاي پيشرفته دارد. كارهايي كه بخش خصوصي به طور طبيعي انجام نمي دهد، اينها را بايد دولت انجام بدهد و آينده ي كشور متوقف به اينهاست؛ مثل همين مسئله ي هسته اي. از طرفي، عين همين نگرانيها در بخش مربوط به عدالت - مسئله ي رفع فقر و محروميت - هم وجود دارد. همين طور نگراني ها هست، كه قبلاً اشاره كردم. البته امروز شما به تبليغات خارجيها كه نگاه كنيد - چه تبليغات علني شان، چه آنچه كه در محاورات سياسي و ديپلماسي دوجانبه بيان مي كنند، كه شايد اين گفتگوها در اختيار بعضي از شماها باشد - مي بينيد مي خواهند مسئوليت اين وضع را به گردن دولت كنوني بيندازند. اين، غلط است؛ اين طور نيست، بلكه در طول سالها بتدريج به وجود آمده؛ كسي هم

سوءنيت نداشته است. روش، روش درستي نبود و به اينجا منتهي شد. اينها بر روي هم موجب شد كه ما مسئله ي سياستهاي ابلاغي اصل 44 را مد نظر قرار بدهيم. البته از آن وقتي كه بنده به مجمع تشخيص مصلحت - سال 78 به نظرم يا 77 بود - گفتم كه روي اين مسئله كار بكنند، تا سال 83 كه آمد و تا سال 84 كه ما ابلاغ كرديم، چند سال طول كشيد. سياستهاي ابلاغي اصل 44 - اين پنج بندي كه ما در اين سياستها قرار داده ايم - خلاصه اش اين است: بند «الف»، بند «ب»، بند «ج»، بند «د»، بند «ه». بعضي از اين بندها مثل بند «الف» يا بند «د» به دو بخش تقسيم مي شود. خلاصه ي اين سياستها عبارت است از آزاد شدن دولت از فعاليتهاي اقتصادي غيرضرور، باز شدن راه براي حضور حقيقي سرمايه گذار در عرصه ي اقتصاد كشور، تكيه بر تعاون - شركتهاي تعاوني - و چتر گسترده شركتهاي تعاوني بر روي اقشار ضعيف مردم، پرداختن دولت به آداب و قواعد نقش حاكميتي، سياستگذاريهاي اجرائي و ايفاي نقش حاكميتي و صرف چگونگي مصرف درآمدهاي ناشي از اين واگذاري در بخشهايي كه ذكر شده، و بعد، الزامات دولت در امر واگذاري. اين، خلاصه ي سياستهاي ابلاغي اصل 44 است. وقتي مسأله ي سهام عدالت مطرح شد، ما از اين كار استقبال كرديم؛ احساس كرديم اينكه حداقل دو دهك پائين جامعه را از يك سهمي در يك سرمايه ي مشغول كار و مشغول توليد و درآمدزا برخوردار كنيم، يك فرصت بسيار مهمي است. گفتيم اين سهام را با تخفيف و با امهال بدهند. البته اين سياستها اين طور

كه من شرح دادم، واضح است كه به معناي چوب حراج زدن بر ثروت دولت نيست؛ به هيچ وجه ما مايل نيستيم و اجازه نمي دهيم كه ثروتهاي دولت كه مال مردم است، چوب حراج زده شود و از بين برود؛ نه، اين تبديل اين موجودي كم بازده و بي اثر يا كم اثر به يك موجودي پراثر و پيش برنده ي اقتصاد كشور است و البته در كنار اين، سوق دادن ثروتهاي عمومي، يعني بيت المال، به سمت اقشار محروم است. در بخشهاي مختلف، برخي از ابهامات را در ذهنها وارد كردند، يا وارد مي كنند. بعضي هم با خود من مطرح كردند و گفتند شما با ابلاغ اين سياستها موجب مي شويد كه افرادي داراي ثروتهاي بزرگ و سنگين بشوند؛ با اين فعاليتهاي اقتصادي يك عده ثروتمند مي شوند. من در جواب آنها گفته ام و حالا هم مي گويم كه ثروتمند شدن از راه قانوني و مشروع، از نظر اسلام هيچ اشكالي ندارد. ما هيچ وقت نگفتيم كه اگر كسي فعاليت قانوني و مشروع بكند و ثروتي به دست بياورد، از نظر شرع نامطلوب است. هيچ كس اين را نگفته و نمي گويد؛ افرادي كه دين را مي شناسند و قرآن را مي شناسند. دو چيز را با هم نبايد مخلوط كرد. يكي، توليد ثروت است. كسي فعاليت كند به شكل صحيحي و ثروت توليد كند. يكي، نحوه ي توليد و نحوه ي استفاده است. بخش اول قضيه، چيز مطلوبي است؛ چون هر ثروتي كه در جامعه توليد مي شود، به معناي ثروتمند شدن مجموع جامعه است. بخش دوم كه بخش حساس است، اين است كه چگونگي توليد مورد توجه قرار بگيرد؛ از راههاي غيرقانوني، با استفاده ي از تقلبات و تخلفات نباشد؛

مصرف او، مصرف نامطلوبي از نظر شرع نباشد؛ بتواند مثل خوني در رگهاي جامعه جريان پيدا كند؛ صرف در فساد نباشد. اين آيه ي شريفه را ملاحظه كنيد - سوره ي قصص، آيات مربوط به قارون - قارون يك نمونه ي كامل و يك ثروتمند نامطلوب از نظر اسلام و قرآن و شرع و همه است. از قول قوم قارون، (يا بزرگان و متدينين بني اسرائيل، يا حضرت موسي) قرآن نقل ميكند؛ «قال له قومه» - اين حرفها از آدمهاي عامي و معمولي نيست؛ بنابراين حرفهاي معتبري است؛ علاوه بر اينكه خودِ قرآن اين حرفها را تقرير مي كند؛ يعني بيان و اثبات مي كند - كه به او مي گويند: « و ابتغ فيما اتاك اللَّه دار الأخرة»؛ آنچه كه خدا به تو داد، اين را وسيله ي به دست آوردنِ آخرت قرار بده. در روايات ما هم هست: «نعم العون الدّنيا علي الأخرة»؛ از اين ثروت براي آباد كردن آخرتت استفاده كن. توصيه ي دوم: «و لا تنس نصيبك من الدّنيا»؛ سهم خودت را هم فراموش نكن. خود تو هم سهمي داري، نصيبي داري؛ آن را هم ما نمي گوييم كه استفاده نكن؛ خودت بهره مند نشو از اين ثروت؛ نه، بهره مند هم بشو؛ مانعي ندارد. سوم: «و أحسن كما أحسن اللَّه إليك»؛ خدا به تو اين ثروت را داده؛ تو هم وسيله اي بشو كه بتواني اين ثروت را به دست مردمي كه نيازمندند، برساني. يعني سهمي از اين را به مردم بده. چهارم: «و لا تبغ الفساد في الأرض»؛ فساد ايجاد نكن. آفت ثروت كه بايد از آن جلوگيري كرد، ايجاد فساد است. مترف نشو. به او نمي گويند ثروت جمع نكن، يا از

اين ثروتي كه داري، براي ازدياد آن استفاده نكن؛ يا آن را به كار توليد و سازندگي و تجارت نزن؛ مي گويند سوءاستفاده نكن؛ از اين ثروتت استفاده ي خوب بكن، كه بهترين استفاده اين است كه آخرتت را با اين آباد كني. نصيب خودت را هم داشته باش؛ سهم خودت را هم داشته باش. منطق اسلام اين است. شما در كتابها خوانده ايد، از اهل منبر و خطبا هم زياد شنيده ايد كه اميرالمؤمنين اوقاف زيادي دارد. گفت: «لا وقف إلّا في ملك». كسي كه مالك نباشد، كه نمي تواند وقف كند. اين اوقاف، املاك اميرالمؤمنين بود. اميرالمؤمنين اين املاك را به ارث كه نبرده بود، با كار خودش توليد كرده بود. در آن وضعيت كم آبي، اميرالمؤمنين چاه مي زد، آب بيرون مي آورد، مزرعه درست مي كرد، آباد مي كرد، بعد وقف مي كرد. بعضي از اوقاف اميرالمؤمنين، قرنها مانده. پيداست چيزهاي ريشه دار و مهمي بوده است. به هرحال، توليد ثروت چيز خوبي است. اگر چنانچه در اين توليد ثروت، قصد صرف او براي كار خير، براي پيشرفت كشور، براي كمك به محرومان باشد، حسنه هم هست، ثواب هم دارد. اگر از من سؤال كنند كسي ثروتي توليد كند براي اينكه بيست نفر يا صد نفر انسان را كه زندگي شان سرشار از محروميت است، به نوا برساند، يا مثلاً فرض بفرماييد كه پنجاه نفر را كه در فلان شهر زندگي مي كنند و در آرزوي يك بار زيارت قبر مطهر علي بن موسي الرضا در حسرتند و نتوانستند بروند، اينها را با ثروتش به زيارت ببرد، اين بهتر است يا با همين پولي كه مي خواهد با آن توليد ثروت كند، ده سال پشت سر هم عمره برود،

بنده به طور قطع و يقين و بدون هيچ ترديد خواهم گفت اولي مقدم است. حالا هر سال عمره نرود. توليد ثروت في نفسه ممدوح است؛ اگر با نيت كمك باشد، آن وقت حسنه ي الهي هم هست؛ اجر الهي و اخروي هم دارد. مردم ما اهل خيرند. اين واقعيت را نبايد ناديده گرفت. مال حالا هم نيست، از سابق هم همين طور بوده، حالا هم بيشتر هست. اين نهضت مدرسه سازي - خيرين مدرسه ساز - همين قدر كه راه باز مي شود براي اينكه مردم بيايند و كمك كنند، شما ببينيد چقدر مردم كمك مي كنند. اين نهضت درمانگاه سازي و بيمارستان سازي كه از قبل از انقلاب در مشهد راه افتاد؛ الان شايد بهترين بيمارستان مشهد يا يكي از بهترين بيمارستانهاي مشهد، بيمارستاني است كه با همين پولهاي مردم اداره مي شود و همين خيرين آن را اداره مي كنند. در جاهاي ديگر هم هست. اخيراً چند ماه قبل از اين، از شيراز كساني آمده بودند پيش من كه اينها راجع به كارهاي بهداشتي و درماني كارهاي بسيار باارزش و مفيدي انجام داده بودند، كه ما توصيه كرديم اين را با جاهاي ديگر هم درميان بگذاريد و انجام دهيد. مردم اين جورند. اين كارها را افراد خير، افراد ثروتمند مي توانند انجام بدهند. همين جا ما در تهران بيمارستاني داشتيم كه شايد مرجع چقدر از مجروحين تظاهرات بود؛ همين بيمارستان بازرگانان. يك عده خيّر اين كارها را انجام مي دهند؛ راه مي اندازند. مردم ما اين جورند؛ اهل خيرند. و كساني كه حالا اوقافي دارند و اين همه وقف، اين همه كارهاي في سبيل اللَّه، اينها ناشي از وجود ثروت افراد است. ما با اين بد نيستيم. چرا بيخود در

بيرون منعكس بشود كه نظام اسلامي و مسئولان كشور، تا كسي بخواهد يك مقدار پول به دست بياورد، اخمهاشان را در هم مي كنند؛ احساس بغض و نفرت نسبت به او مي كنند. اين جوري نيست؛ واقعيت اين نيست. اين اشكال به نظر ما اشكال واردي نيست. يكي از دوستان نزديك و بسيار خوب ما به من گفت كه مي گويند اين سياستهاي اصل 44 كه شما ابلاغ كرديد، موجب ثروتمند شدن افراد و وارد شدن سرمايه دارها به ميدان مي شود. من گفتم اصلاً ما اين سياستها را ابلاغ كرديم براي اينكه همين كار بشود؛ براي اينكه بيايند وارد ميدان بشوند، سرمايه گذاري كنند، فعاليت اقتصادي كنند. مي گويند اينجوري مي شود؟! ما اصلاً براي همين ابلاغ كرديم كه اين كار بشود. بعضي ديگر اين ابهام در ذهنشان هست كه اين همه راجع به مفاسد اقتصادي گفتيد و حرص خورديد و دستور داديد، كه بعضي اش عمل شده و بعضي اش عمل نشده، حالا چطور شما اين را مي گوييد؟ من عرض مي كنم: دوستان! اگر مبارزه ي با مفاسد اقتصادي به همان صورتي كه بنده گفتم، با همان جديت انجام بگيرد، كمك بسيار مهمي به همين فعاليت اقتصادي و نشاط سالم اقتصادي خواهد كرد. اين دو تا مكمل همند. همان چند سال پيش كه بنده اول بار راجع به مفاسد اقتصادي صحبت كردم، بعضي از مسئولان در ذهنشان اين بود كه ممكن است مشكلاتي ايجاد كند. من گفتم نه، آن كساني كه مي خواهند فعاليت سالم اقتصادي داشته باشند، خوشحال مي شوند از اينكه يك عده كلّاش و قلّاش و كلاهبردار و پشت هم انداز و قانون شكن در ميدان نباشند، راهها را نبندند، اينها را بدنام نكنند. ما اين دو تا را

نه فقط با همديگر منافي نمي دانيم، بلكه بنده اينها را مكمل هم مي دانم؛ معتقدم كه مبارزه ي با فساد و ريشه كني فساد، بسترساز رقابت سالم اقتصادي است و كمك به همين سياستهاي اصل 44 است كه ابلاغ كرديم. البته براي اينكه فساد در اين كار راه پيدا نكند، يك الزاماتي وجود دارد كه دولت، مجلس و قوه قضائيه، بايد به آنها پايبند باشند. من اجمالاً اشاره خواهم كرد: بايد مقررات را شفاف كنند، راهها را كوتاه كنند، پيچ و خمهاي اداري را كم كنند. اينكه اختيار يك فعاليت اقتصادي ناگهان برگردد به يك مأموري كه پشت فلان ميز و در فلان اداره نشسته، كه او بتواند بگويد آري يا نه، و سرنوشت يك كار را فراهم بكند، اين بزرگترين ضربه است. اين مأمور در معرض خطر است؛ در معرض لغزش است. بايد كاري كرد كه اين، پيش نيايد. بايد قواعد، قوانين و روشها اصلاح شود و بر اساس آنچه كه در اينجا هست، تغيير پيدا كند. اين را هم من مي خواهم جداً به دوستان عرض بكنم كه اين كار، يعني اجراي اين سياستها، مخالفان و دشمناني دارد. چون دشمناني دارد، پس تلاش در اجراي اين سياستها يك نوع جهاد است. هر تلاشي كه در مقابله ي با دشمنان باشد، مجاهدت است و در عرف اسلامي اسمش جهاد است؛ اگر با اخلاص و درست انجام بگيرد. دشمنانش چه كساني هستند؟ بعضي از مخالفان نمي خواهند با اجرايي شدن اين سياستها، كمبودها برطرف شود. اصلاً نمي خواهند نظام اسلامي آن شكوفايي و پيشرفت اقتصادي و رونق اقتصادي را داشته باشد. روي فشار اقتصادي بر كشور برنامه ريزي كرده اند. خارجيها از اين قبيلند.

الان ببينيد، همين طور مثل يك گرگ گرسنه اي كه نشسته و منتظر است كه فرصتي پيدا كند و حمله كند، منتظرند بتوانند يك اقدام اقتصادي بكنند. البته از اقدام نظامي و اجتماعي مأيوسند؛ خودشان هم مي گويند كه بايد فشار اقتصادي بياوريم. مي خواهند فشارهاي اقتصادي را زياد كنند. يكي از چيزهايي كه مي تواند اين فشارها را كم كند، يا تأثيرش را بسيار كم كند، همين اجراي اين سياستهاست. آنها مايل نيستند اين سياستها اجرا شود. ممكن است در داخل هم دوستان و طرفداراني داشته باشند. بعضي - كه اين ديگر مربوط به داخلي هاست - در وضع كنوني منافعي دارند؛ ذي نفع اند و دلشان نمي خواهد اين وضعيت به هم بخورد. از اينكه اجازه يك مدير، گردش قلم يك مدير يا يك مسئول، حالا در هر جا - چه در قوه ي مجريه، چه در قوه ي قضائيه، چه در مجلس - توانايي اين را داشته باشد كه خيلي از اين چيزها را جابه جا بكند، اين را مغتنم مي شمارند و نمي خواهند از بين برود. بنابراين، اينها هم جزء مخالفان هستند. حالا بعضي ها هم شايد باشند كه نخواهند متصدي اين كار بزرگ، دولت كنوني باشد. البته اين را احتمال مي دهيم، يقين نداريم. حالا كه اهميت اين كار معلوم شد، آنچه كه من عرض مي كنم اين است كه همه در اين بخش، وظيفه دارند. علت اينكه من با دوستان خواستم صحبت بكنم، همين بود كه همه توجه كنند كه در بخشهاي خودشان اجراي اين كار را تسهيل كنند؛ هم در مجلس قوانين و مقرراتي بايستي تدوين شود يا تغيير پيدا كند، هم در بخشهاي مختلف دولت بايست مديران و مسئولان به اين كار اهتمام

بورزند و با جديت آن را دنبال كنند، و هم در قوه قضائيه، كه ما جلسه اي كه با آقايان داشتيم، از قوه ي قضائيه خواستيم كه دادگاههاي تخصصي براي رسيدگي به اين مسائل و دفاع از حقوق مالكيت افراد تشكيل بدهند. هم در اين زمينه دادگاه تخصصي لازم است، هم در زمينه ي مسائل مربوط به مفاسد اقتصادي. در هر دو جا بخشهاي تخصصي و دادگاههاي تخصصي لازم است كه كساني باشند كه با اهتمام كامل مسئله را دنبال كنند. در بخشهاي دولتي هم بايد همه جديت داشته باشند و سرعت عمل. البته «سرعت عمل» كه مي گوييم، مرادمان شتابزدگي نيست؛ سرعت عملِ بدون شتابزدگي. يك مقطعي را مشخص كنند و كارها را پيش ببرند و نتايج كارها را به مسئولان بالاتر گزارش بدهند. ما هم در اينجا از چند ماه پيش يك كارگروهي را تشكيل داديم براي اينكه در سه قوه موضوع را دنبال كنند. حالا در مجلس هم كميسيوني براي اين كار تشكيل شده، در دولت هم مجموعه اي براي اين كار هست. بايد كار را سرعت ببخشند. سرعت بخشيدن به كار منافات ندارد با اينكه كار شتابزده انجام نگيرد؛ يعني مطالعات را بكنند و اطرافش را هم درست بسنجند؛ با آدمهاي صاحب نظر مشورت بكنند. اين يك وظيفه است كه همه بايد در كار خودشان جدي باشند. دوم اينكه همه ي بخشهاي اين سياستها را مد نظر قرار بدهند. اين سياستها از بند «الف» دارد تا بند «ه». پنج بند است. بند «الف» كه خودش دو بخش است: يك بخش آزاد كردن دولت از بار سنگين شركتهايي است كه در ذيل اصل 44 به آن شركتها اشاره شده؛

يعني چيزهايي كه مربوط به صدر اصل 44 بود و بايد خودش را زودتر از اينها خلاص كند. يك بخش ديگر اين است كه به مردم، به بخشهاي خصوصي و تعاوني اجازه داده مي شود كه در مواردي كه مشابه صدر اصل 44 هست، سرمايه گذاري كنند. بند «ب» مربوط به تعاوني هاست و خصوصياتي كه مربوط به تعاونيهاست، در آن ذكر شده. بند «ج» مربوط به واگذاريهاست؛ يعني واگذاري همان شركتهايي كه در صدر اصل 44 آمده؛ با يك استثناهايي. چند استثنا در آنجا ذكر شده. بند «د» باز خودش دو بخش دارد. يك بخش الزامات، كه دولت كارهايي را بايد انجام بدهد تا اين انتقال صحيح انجام بگيرد و تسهيل بشود و بخش خصوصي به اين كار رغبت پيدا كند؛ يك بخش هم مربوط به مصارف درآمدهاي اين است كه وقتي به بخش خصوصي يا تعاوني واگذار مي كنند، مابه ازاي او و درآمد او كه در دولت مي آيد، در كجا مصرف بشود. بند آخر هم كه بند «ه» است، مربوط به سياستهاي حاكميتي دولت است. دولت سياستهاي حاكميتي خودش را بايد حفظ كند، برنامه گذاري كند، سياستگذاري كند، هدايت كند، در يك موارد خاصي سرمايه گذاري كند، متمركز بشود؛ در يك موارد خاصي، از قبيل آنچه كه عرض كرديم. همه ي اين بندها بايد با هم مد نظر قرار بگيرد. والاّ ما بعضي از اين بندها را جلو بيندازيم، بعضي از بندها را فراموش كنيم، اين عدم تعادل به وجود خواهد آمد و درست نيست. كار سومي كه بايد انجام بگيرد كه قبلاً هم اشاره كرديم، شفاف سازي مقررات است. مقررات را بايستي شفاف كرد كه جاي توجيه و تبديل و

تعبير و تأويل نباشد. راههاي تقلب بسته بشود، جلوي كساني كه اهل سوءاستفاده از ظواهر قوانين هستند، گرفته شود. كار ديگري كه لازم است انجام بگيرد، اطلاع رساني به مردم است. مردم بايد در جريان جزئيات كار قرار بگيرند و بدانند كه در كجا مي توانند فعاليت اقتصادي كنند، كجا مي توانند سرمايه گذاري كنند، چه طور مي توانند در يك تعاوني وارد شوند. غالب مردم بي اطلاعند. سال گذشته وقتي اين سياستها از تلويزيون اعلام شد و گفته شد، بعضي از خواص شنيدند، خوشبخت شدند؛ خوشحال شدند. اغلب مردم كه ما مي ديديم، اصلاً توجه نداشتند كه موضوع چيست! بايد براي مردم تشريح بشود؛ تبيين بشود؛ بدانند چگونه مي توانند از كمك دولت استفاده كنند، بخش خصوصي از چه امتيازاتي مي تواند استفاده كند، دولت چه كمكهايي مي تواند به او كند؛ چه حمايتهايي مي كند، در كجاها مي توانند وارد بشوند و سرمايه گذاري كنند. كار بعدي مسئله تقنين است كه اشاره كرديم كه حتماً مركز پژوهشهاي مجلس و بخشهاي مربوط به اين مسئله در مجلس، بايد واقعاً به قوانيني كه لازم است، بپردازند و اينها را تهيه كنند؛ فراهم كنند و با دولت هم همكاري و همفكري كنند. و آخرين مطلب هم حمايت كامل قضائي از مالكيتهاي قانوني است. به نظر ما اگر چنانچه ان شاءاللَّه مسئولان ما همت كنند - كه عمدتاً در اينجا جمع هستيد و رؤساي محترم سه قوه هم در جريان اين نظرات كاملاً قرار گرفتند - ان شاءاللَّه در ظرف دو سه سال مي توان نشانه هاي حركت صحيح و تغيير محسوس را در كشور به چشم ديد و ان شاءاللَّه به آينده اميدوارتر شد. و السّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در سال 1386

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حرم مطهر رضوى

بيانات رهبر معظم انقلاب

اسلامي در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حرم مطهر رضوي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّة اللَّه في الأرضين. ربّنا عليك توكّلنا و اليك انبنا و اليك المصير. عيد امسال دو تبريك دارد؛ هم تبريك عيد نوروز است، هم تبريك ورود ماه ربيع المولود است؛ كه ولادت نير اعظم و نبي مكرم، حضرت محمدبن عبداللَّه (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) در آن وارد است. خود عيد نوروز هم جزو اعياد بابركت براي ما ايراني هاست. مردم سال را با ياد خدا شروع مي كنند و از خداوند متعال تحول به احسن الحال را مسئلت مي كنند. امسال علاوه ي بر اينها، ذخيره ي معنوي توسلات و توجهات ماه محرم و صفر هم بر بركات اين عيد افزوده است. شما جمع حاضر در اين صحن هم كه مشرّف به زيارت بارگاه حضرت علي بن موسي الرضا (عليه السّلام) هستيد، بركات بيشتري داريد. براي من هم فرصتي است تا برخي از مسائلي را كه در آغاز سال براي ما ان شاءاللَّه مفيد خواهد بود، مطرح كنم. اول سال فرصت خوبي است براي تقويت عزم ملي، براي بركت بخشيدن به عمر خود در اين سال. اگر همه ي آحاد ما مردم ايران از اول سال عزم خود را بر اين متمركز كنيم كه با تلاش خود، با حركت خود، سال پُرباري براي خود فراهم كنيم، خداي متعال هم يقيناً كمك خواهد كرد. البته جانمايه ي اين عزم ملي و بزرگ، نيت پاك و تصميم بر جلب رضاي الهي است؛ تصميم بر پيمودن صراط مستقيم؛ و آنگاه شناختن موقعيت خود و وضع خود، جايگاه خود در شرايط كنوني

عالم و چالشهايي كه پيش روي ملت قرار دارد، و شناختن خطوط اساسي براي مواجهه ي با چالشها. اين، شرط موفقيت يك ملت زنده است؛ وضع خود را، جايگاه خود را، شرائط خود را درست بشناسد و براي اين شرائط برنامه ريزي داشته باشد و عزم و تصميم قاطع بر مواجهه ي با آنچه كه در اين راه براي انسان به طور طبيعي پيش بيايد. من از اين فرصت استفاده مي كنم؛ در اين ساعتي كه در خدمت شما هستم، در اين باره ها قدري صحبت مي كنم. آنچه كه اساس مطلب براي ما ايراني هاست - كه هميشه بايد اين را در مد نظر داشته باشيم - اين است كه ملت ما و مجموعه ي ما مردم ايران هدف بزرگي براي خودمان ترسيم كرديم و در طول دهه هاي پس از انقلاب، اين هدف را دنبال كرديم. هرچه نگاه مي كنيم، احساس مي كنيم كه ما براي رسيدن به اين دو هدف، توانايي هاي لازم را داريم. اين هدف بزرگ عبارت است از سربلندي ايران اسلامي، الگوشدن در ميان ملتهاي مسلمان، هم از لحاظ مادي و هم از لحاظ معنوي. معناي اين حرف اين است كه ملت ما، هم از لحاظ مادي و هم از جنبه هاي معنوي ارتقاء پيدا كند؛ استقلال ملي داشته باشد؛ عزت ملي داشته باشد؛ توان و ظرفيت ملي داشته باشد؛ بتواند از همه ي ظرفيتهاي خود استفاده كند؛ از رفاه عمومي برخوردار باشد و عدالت عمومي و اجتماعي بر زندگي او حاكم باشد. اين ملت در آن صورت مي شود الگو براي همه ي جوامع مسلمان و حتّي غير مسلمان. ملت ايران مي خواهد ملتي باشد آزاد، مرفه، باايمان، و كشوري داشته باشد آباد و پيشرفته؛

اين هدف ملت ايران است. در اين هدف، اختلافي هم وجود ندارد؛ دعواهاي جناحي و اختلافات سياسي در اينجا همه برطرف مي شود؛ اين هدفِ مورد قبول همه ي آحاد ملت ايران است. كشوري آباد داشته باشيم، ملتي آزاد و سربلند داشته باشيم، از ظرفيتهاي مليِ خودمان بخوبي استفاده كنيم، بتوانيم پيشرو باشيم، پرچم عدالت اجتماعي را در دست داشته باشيم، پرچم ايمان اسلامي را در پيشاپيش همه ي ملتهاي مسلمان به دوش بگيريم؛ اين چيزي است كه همه ي ملت ايران طالب و عاشق آن هستند. و مي توانيم به اين هدف دست پيدا كنيم؛ هم شناخت ظرفيتهاي ملي به ما اين اميد را مي دهد، هم تجربه ها اين را تأييد مي كند. ملت ايران يك ملت بااستعداد است، بااستقامت است، برخوردار از غيرت ديني و غيرت ملي است، به اسلام عميقاً ايمان دارد، به ميهن خود عشق مي ورزد؛ اينها چيزهايي است كه به ما اين اميدواري و اين اعتماد را مي بخشد كه ملت ما قادر است به اين هدف دست پيدا كند و برسد؛ دور از دسترس نيست. تجربه هم همين را به ما نشان مي دهد. ببينيد؛ ما بر اثر سلطه ي حكومتهاي فاسد و وابسته، در طول سالهاي متمادي از ميدان رقابتهاي جهاني بيرون مانده بوديم. ملت ايران كه يك روز پيشاهنگ دانش و فرهنگ بود، بر اثر سلطه ي پادشاهان جبار و قدرتهاي منقطع از مردم وضعش به جايي رسيد كه از حدود دويست سال قبل به اين طرف كه مسابقه ي علمي و سياسي در دنيا آغاز شد، بيرون از ميدان مسابقه قرار گرفت. وقتي ملتي در مسابقه ي ملتها وارد نيست، به طور طبيعي توانايي هاي او تحليل مي رود و موفقيتهاي

او ناچيز مي شود. شما يك تيم ورزشي را در نظر بگيريد، كه قدرت دارد، نشاط دارد، ميل به كار دارد، او را نمي گذارند وارد ميدان رقابتهاي ورزشي بشود؛ به طور طبيعي توانايي هاي او كم مي شود و تحليل مي رود. با ملت ما اين كار را كردند. درعين حال كه سالهاي متمادي قدرتهاي وابسته، قدرتهاي فاسد، قدرتهاي بي كفايت و پادشاهان ظالم چنين وضعي را براي ملت ما به وجود آوردند، بمجرد اينكه به وسيله ي انقلاب اسلامي دروازه ي ورود به اين جاده براي ملت ما باز شد و ملت ما وارد ميدان رقابتهاي جهاني و مسابقات جهاني شد، پيشرفتهاي بزرگي به دست آورد. ملت ما، هم در زمينه هاي علمي، هم در زمينه هاي سياسي، امروز در جهان يك ملتِ داراي نشان و شناخته شده است؛ يك چهره است در ميان ملتها. در زمينه هاي علمي، ما به نسبت اين زمان پيشرفته هستيم. البته عقب ماندگي هاي دويست ساله را در ظرف بيست سال و سي سال نمي شود جبران كرد؛ اما در اين بيست و چند سال، ما با سرعت بسيار بيشتري نسبت به همين مدت زماني جلو رفته ايم. امروز شما نگاه كنيد؛ جوانان ما در زمينه ي انرژي هسته اي، در زمينه ي سلولهاي بنيادي، در زمينه ي ضايعات نخاعي و در ده ها زمينه ي ديگر - كه اگر ملت ما از آنها بروشني آگاه بشوند، شادمان خواهند شد - پيشرفت داشته اند. برجستگان علمي كشور ما امروز توانسته اند در دنيا بدرخشند و تحسين جهانيان را جلب كنند. در ميدان رقابتهاي سياسي هم همين طور. امروز دولت جمهوري اسلامي ايران در زمينه هاي سياسي - چه در سطح منطقه، چه در سطح بين المللي - سخن او جزو سخنهاي پُرطرفدار است؛ سخن

او يك سخن شنيدني است. مسئولين كشور ما، هم در مجامع جهاني، هم در مسافرتهايي كه به كشورهاي ديگر مي كنند، هم در موضعگيري هايي كه مي كنند، برجسته و شاخصند. اين چنين وضعي براي ملت ما نشان دهنده ي استعداد اين ملت در پيشروي و در ورود به اين ميدانهاست. ملت ما توانسته است در فرهنگ سياست بين المللي مفاهيم جديدي را وارد كند. دنيا مردم سالاري ديني را نمي شناخت؛ امروز مردم سالاري ديني يك عنوان و شعار مطلوب در ميان همه ي ملتهاي اسلامي است. دنيا تعريف نظام سلطه را نمي شناخت؛ اين را ملت ما تعريف كرد و در فرهنگ سياست بين المللي وارد شد. مسئله ي دين محوري سياست، قانون، مديريت كشور؛ اينها همه مفاهيم جديدي است كه ملت ما توانسته است اينها را وارد كند. پس ما در مسابقات جهاني - مسابقه ي علمي، مسابقه ي سياسي، مسابقه ي صنعتي، مسابقه ي اقتصادي و مسابقه ي فرهنگي - مي توانيم وارد شويم و در كوتاه مدت اميد به موفقيت داشته باشيم، و در بلندمدت اميد به سرآمد شدن داشته باشيم. اين، وضع ملت ماست. و اما اين راهي كه ملت ايران مي خواهد برود، يك راه اسفالته ي بي مانع نيست؛ ما در اين راه چالش هم داريم. ما دو دشمن بزرگ داريم. من اين دو دشمن را امروز به اختصار براي شما معرفي و چهره نمايي كنم تا ببينيم من و شما در مقابل اين دو دشمن چه بايد بكنيم. يك ملت بايد دشمن را بشناسد، نقشه ي دشمن را بداند و خود را در مقابل آن مجهز كند. ما دو دشمن داريم: يك دشمن، دشمن دروني است؛ يك دشمن، دشمن بيروني است. دشمن دروني خطرناك تر است. دشمن دروني چيست؟ دشمن دروني خصلتهاي بدي

است كه ممكن است ما در خودمان داشته باشيم. تنبلي، نشاط كار نداشتن، نااميدي، خودخواهي هاي افراطي، بدبين بودن به ديگران، بدبين بودن به آينده، نداشتن اعتماد به خود - نه به شخص خود و نه به ملت خود - اينها بيماري است. اگر اين دشمنهاي دروني در ما وجود داشته باشد، كار ما مشكل مي شود. هميشه دشمنان بيروني ملت ايران سعي كرده اند اين ميكروبها را در درون جامعه ي ايراني رسوخ دهند: «شما نمي توانيد»، «شما قادر نيستيد»، «آينده تان تاريك است»، «افقتان تيره است»، «بيچاره شديد»، «پدرتان درآمد». سعي اين بوده است كه ملت ما را نااميد، كسل، بي اعتماد به نفس، تنبل و چشم به دست بيگانه بار بياورند؛ اينها دشمنان دروني است. در طول سالهاي قبل از بروز حركت اسلامي در كشور ما، بلاي عمده ي ملت ما اينها بود. اگر ملتي اين بيماري ها را داشته باشد، اين ملت پيشرفتش ممكن نيست؛ اگر ملتي مردمش تنبل باشند، نااميد باشند، اعتماد به نفس نداشته باشند، با همديگر پيوند نداشته باشند، به همديگر بدبين باشند، از آينده نااميد باشند، چنين ملتي پيش نخواهد رفت؛ اينها مثل موريانه اي كه در درون پايه ي بنا بيفتد، بنا را ويران مي كند؛ مثل كرمي است كه داخل ميوه قرار بگيرد، ميوه را فاسد مي كند. بايد با اين صفات مبارزه كرد. ملت ما بايد اميدوار، داراي اعتماد به نفس، خوشبين به آينده، علاقه مند به پيشرفت، و معتقد و مؤمن به معنوياتي باشد كه او را در اين راه كمك مي كند. بحمداللَّه امروز ملت ما چنين اعتماد به نفس و چنين اميدي دارد؛ بايد اينها را تكميل كرد. اگر ما بتوانيم اين دشمنها را در درون

خود، در جان خود، در فرهنگ عمومي جامعه ي خود از كار بيندازيم، دشمن بيروني هم نمي تواند به ما صدمه و لطمه اي برساند. و اما دشمن بيروني. دشمن بيرونيِ اين هدف ما عبارت است از نظام سلطه ي بين المللي؛ يعني همان چيزي كه به او مي گوييم استكبار جهاني. استكبار جهاني و نظام سلطه، دنيا را به سلطه گران و سلطه پذيران تقسيم مي كند. اگر ملتي بخواهد در مقابل سلطه گران از منافع خود دفاع كند، سلطه گران با آن ملت دشمني مي كنند؛ روي او فشار مي آورند و سعي مي كنند مقاومت او را در هم بشكنند. اين، دشمنِ يك ملتي است كه مي خواهد مستقل و عزتمند و آبرومند و پيشرفته بشود و زير بار سلطه گران نرود؛ اين دشمنِ بيروني است. امروز مظهر اين دشمني عبارت است از شبكه ي صهيونيسم جهاني و دولت كنوني ايالات متحده ي امريكا. البته اين دشمني مال امروز نيست؛ روشها تغيير مي كند، اما سياست دشمني با ملت ايران از اول انقلاب تا امروز بوده است. هرچه توانسته اند، فشار وارد آورده اند، اما عبث؛ فشارهاي آنها نتوانسته است ملت ايران را ضعيف كند يا به عقب نشيني وادار كند؛ نه تحريم اقتصادي شان، نه تهديد نظامي شان، نه فشار سياسي شان، نه جنگ رواني شان. امروز ما از پانزده سال قبل، از بيست سال قبل، از بيست و هفت سال قبل بسيار قوي تر هستيم؛ اين نشان دهنده ي اين است كه دشمن در دشمني با ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي ناكام مانده است؛ اما اين دشمني هست. امروز در دنيا تناقضي وجود دارد. ملت ايران از نظر ملتهاي مسلمان و ملتهاي منطقه - ملتهاي آسيا، ملتهاي آفريقا، ملتهاي امريكاي لاتين، ملتهاي منطقه ي خاورميانه - يك ملت شجاع،

مدافع حق و عدالت، و ايستاده ي در مقابل زورگويي هاست؛ ملت ايران را اين طور شناخته اند. آنها ملت ايران را تحسين و ستايش مي كنند. اما همين ملت ايران و همين نظام جمهوري اسلامي كه اينقدر مورد ستايش ملتهاست، از نظر قدرتهاي زورگو، متهم به نقض حقوق بشر است، متهم به سلب امنيت جهاني است، متهم به حمايت از تروريسم است! اين تناقض است؛ تناقض بين نگاه ملتها و خواسته ي قدرتها. اين تناقض، تهديدكننده ي نظام سلطه ي جهاني است. روزبه روز اينها دارند از ملتها دور مي شوند؛ اين يك رخنه ي فرسايشي را در بناي ليبرال دموكراسي غرب به وجود آورده است و روزبه روز اين رخنه بيشتر خواهد شد. بالاخره تبليغات استكبار تا مدتي مي تواند حقايق را پنهان كند؛ هميشه كه نمي توانند حقايق را پنهان كنند؛ ملتها روزبه روز بيدارتر مي شوند. شما نگاه كنيد؛ رئيس جمهور ملت ايران به كشورهاي آسيا، به كشورهاي آفريقا، به كشورهاي امريكاي جنوبي مسافرت مي كند، ملتها براي او شعار مي دهند، به نفع او تظاهرات مي كنند، اظهار حمايت مي كنند؛ رئيس جمهور امريكا هم به كشورهاي امريكاي جنوبي - يعني حياط خلوت امريكا - مسافرت مي كند، ملتها پرچم امريكا را به مناسبت آمدن او آتش مي زنند؛ اين معنايش تزلزل پايه هاي ليبرال دموكراسي اي است كه امروز غرب و جلوتر از همه امريكا، مدعي پرچمداري آن هستند. تناقض در خواست آنها و تمايلات مردم و مشاهدات مردم روزبه روز بيشتر مي شود. دم از دموكراسي مي زنند، دم از حقوق بشر مي زنند، دم از امنيت جهاني مي زنند، دم از مبارزه ي با تروريسم مي زنند، اما باطن شرير آنها حكايت از جنگ طلبي آنها مي كند؛ حكايت از پايمال كردن حقوق ملتها مي كند؛ حكايت از ميل وافر و

اشتهاي سيري ناپذير آنها بر منابع انرژي جهاني مي كند؛ اين را ملتها مي بينند. روزبه روز آبروي ليبرال دموكراسي و آبروي امريكا - كه پيشقراول ليبرال دموكراسي است - در دنيا در نظر ملتها دارد كم و كمتر مي شود. در مقابل، آبروي ايران اسلامي دارد بيشتر مي شود. ملتها مي فهمند كه امريكايي ها در ادعاي دفاع از حقوق بشر دروغ مي گويند؛ يك نمونه ي آن، رفتار آنها با كشور خود ماست. ايران در زمان طاغوت - زمان رژيم پهلوي - يكسره در مشت امريكايي ها بود؛ امريكايي ها بر سراسر ايران مسلط بودند؛ پايگاه نظامي در ايران به وجود مي آوردند، براي تسلط بر تحرك كشورهاي عرب منطقه؛ مي خواستند اينها را از پايگاه ايران زير نظر داشته باشند. ايران همپيمان اسرائيل بود؛ بدترين ديكتاتوري ها بر اين كشور حاكم بود؛ مبارزان را در زندان شكنجه مي كردند؛ در سرتاسر كشور - در همين شهر مشهد، در تهران و در همه ي شهرهاي كشور - اختناق و شدت عمل مأموران جلاد رژيم طاغوت بر مردم مسلط بود؛ نفت ما را تاراج مي كردند؛ اموال عمومي و ثروتهاي ملي را به نفع حكام و به نفع بيگانگان به تاراج مي دادند؛ ملت ايران را از حضور در مسابقه ي علمي و صنعتي دنيا مانع مي شدند؛ ملت را تحقير مي كردند. آن ايران، متحد درجه ي يك امريكا در اين منطقه بود؛ زمامدارانش هم محبوب امريكا بودند؛ هيچ اعتراضي هم به نقض حقوق بشر و نقض دموكراسي بر آن حكومت طاغوتي وارد نبود. امروز ايران يك كشور آزاد است؛ با اين مردم سالاري واضح - كه مردم سالاري ما در دنيا بسيار كم نظير است - با اين ارتباط مستحكم بين مردم و مسئولان كشور؛ اين ايران از

نظر امريكايي ها، از نظر دولت امريكا و سياستمداران امريكا يك كشور نامطلوب به حساب مي آيد؛ اين نشان دهنده ي جهتگيري استكبار جهاني در مقابل حقايق موجود عالم است. البته امريكايي ها از اين دشمني سودي نبرده اند و باز هم نخواهند برد. ملت ايران روزبه روز قوي تر مي شود و ارزشهاي انقلاب روزبه روز برجسته تر و تازه تر مي شود. ما در مقابل اين دو دشمن وظائفي داريم. اول دشمن را بايد شناخت، بعد بايد نقشه ي او را دانست. امروز دشمنان بيروني ما هم براي ملت ايران نقشه دارند. ما سياستهاي پنج ساله ي خودمان را تعريف مي كنيم؛ افق چشم انداز بيست ساله را تعريف مي كنيم؛ براي اينكه راه خودمان را مشخص كنيم. دشمن ما هم همين طور؛ او هم براي ما برنامه دارد؛ او هم سياستي دارد. بايد سياست او را بشناسيم. من برنامه هاي استكبار جهاني عليه ملت ايران را در سه جمله خلاصه مي كنم: اول، جنگ رواني؛ دوم، جنگ اقتصادي؛ و سوم، مقابله با پيشرفت و اقتدار علمي. دشمني هاي استكبار با ملت ما در اين سه قلم عمده خلاصه مي شود. البته اينها را بايد دستگاه هاي تبليغاتي و رسانه ها و شخصيت هاي سياسي بيشتر براي مردم توضيح بدهند. من اجمالاً سرفصل و خلاصه اي از مطالب را به شما عرض مي كنم. جنگ رواني يعني چه؟ هدف جنگ رواني، مرعوب كردن است. كي را مي خواهند مرعوب كنند؟ ملت كه مرعوب نمي شود؛ توده ي عظيم مردم كه مرعوب نمي شوند. چه كسي را مي خواهند مرعوب كنند؟ مسئولان را، شخصيتهاي سياسي را، به قول معروف خود ما نخبگان را؛ اينها را مي خواهند مرعوب كنند. كساني كه قابل تطميعند، آنها را مي خواهند تطميع كنند؛ اراده ي عمومي را مي خواهند تضعيف كنند؛ درك مردم از واقعيتهاي جامعه ي خودشان

را مي خواهند تغيير دهند؛ هدف جنگ رواني اين است. يك نفر كه بيمار نيست، صد بار به او بگويند آقا! شما كسالت داريد، شما مريضيد، يك مقدار احساس بيماري مي كند. بعكس، اگر كسي دچار بيماري هم باشد، صد بار به او بگويند شما حالتان خوب است، احساس صحت مي كند. با تلقين مي خواهند واقعيتهاي كشور ما را در نظر ملت ما دگرگون كنند. ملت ما ملتي است بااستعداد، داراي قابليت، داراي ظرفيت، داراي ثروتهاي عظيم طبيعي؛ چنين ملتي مي تواند پيشرو باشد. دليلي ندارد كه اين ملت، نااميد باشد؛ اما آنها مي خواهند واقعيتها را تغيير دهند و ملت را نااميد كنند؛ مي خواهند اعتماد ملت را به مسئولان ضعيف كنند. اينكه مردم به دولت و مسئولانشان اعتماد داشته باشند، براي يك كشور خيلي نعمت بزرگي است؛ مي خواهند اين نعمت را بگيرند و مردم را بي اعتماد كنند، هم به خودشان، هم به مسئولينشان؛ مردم را با شايعه، به تحريم و خشونت تهديد كنند؛ در تبليغات، جاي مدعي و متهم را عوض كنند. امروز امريكا متهم است و ملتها مدعي امريكايند. ما امروز مدعي امريكا هستيم. امريكا متهم است به دست اندازي به استكبار، به مستعمره پروري، به جنگ طلبي، به اشغال نظامي، به فتنه انگيزي. ما طلبگاريم، ما مدعي هستيم. آنها مي خواهند خودشان را در جايگاه مدعي بگذارند و ملت ايران را در جايگاه متهم قرار دهند. در خود امريكا وضع حقوق بشر اسفبار است و ناامني وجود دارد. در يك سال - سال 2003 - سيزده ميليون بازداشت شهروندان امريكايي را خودشان گزارش كردند! مجوز شكنجه مي دهند، مجوز شنود تلفن مي دهند. بعد از حادثه ي بيست شهريورِ چند سال قبل، اينها چند ميليون

نفر را بازجويي كردند. يك چنين فضاي ناامن در داخل امريكا؛ در خارج هم كه زندانهاي ابوغريب و شكنجه ها و زندان گوانتانامو و زندانهاي مخفي اي كه در اروپا و در نقاط ديگر دارند. آنها بايد جواب بدهند. آنها متهمند، آنها نقض حقوق بشر مي كنند؛ آن وقت مي شوند مدعي حقوق بشر، و ملت ايران را يا هر جا را كه ميلشان بكشد، مي خواهند به محاسبه بكشند كه شما نقض حقوق بشر كرده ايد! تروريسم را آنها دارند ترويج مي كنند. اين كارها جنگ رواني است كه آنها دارند انجام مي دهند. يك بخش از جنگ رواني دشمن، دامن زدن به اختلافات است. در داخل كشور ما اختلافات قومي، اختلافات مذهبي - شيعه و سني - اختلافات جناحي، اختلافات صنفي و رقابتهاي صنفي را ترويج و تبليغ مي كنند. در داخل، مزدوران و ايادي اي هم دارند كه مقاصد آنها را در اينجا به شكلهاي گوناگون عمل مي كنند. اينها شايعه پراكني مي كنند. در مسئله ي عراق، ايران را متهم مي كنند. كساني كه آمده اند عراق را اشغال كرده اند، ملت عراق را تحقير كرده اند، زنان، مردان و جوانان عراقي را به انواع مختلف مورد اهانت قرار داده اند، همين حالا هم نظامي امريكايي و انگليسي در عراق با كمال بدرفتاري دارد عمل مي كند، اينها ايران را متهم مي كنند كه در امور عراق دخالت مي كند. آن روزي كه دولت امريكا و خيلي از دولتهاي غربي از صدام بعثيِ معدوم حمايت مي كردند، ملت ايران آغوشش را بر روي آزادگان عراقي باز كرد؛ آزادمردان عراقي به اينجا آمدند و ما آنها را از شر صدام حفظ كرديم؛ امروز همانها در عراق به قدرت و حكومت رسيده اند. تروريسم در عراق با

تحريك سرويس هاي جاسوسي امريكا و انگليس و اسرائيل است. اين برادركشي ها در عراق ناشي از جنگ شيعه و سني نيست؛ شيعه و سني قرنها در عراق با هم زندگي كرده اند و جنگي هم نداشته اند. خانواده هاي عراقيِ بسياري هستند كه بعضي شان شيعه اند، بعضي شان سني؛ با هم ازدواج كرده اند، با هم زندگي مي كردند. اين ترورها را آنها به وجود آورده اند؛ آنها هستند كه از ناامني ها سود مي برند. در مورد نفوذ شيعه و ترويج تشيع از سوي ايران و هلال شيعي و از اين حرفها، شايعه پراكني مي كنند. يكي از شعبه هاي جنگ رواني اينها اين است: اولاً بين ملت ايران اختلاف بيندازند، ثانياً بين ملت ايران و ملتهاي ديگر مسلمان اختلاف بيندازند. سياست امريكا اين بوده است كه همسايه هاي ما را در خليج فارس از نظام جمهوري اسلامي بترساند. البته بعضي از آنها آگاهانه و هوشيارانه توطئه را فهميده اند، بعضي هم ممكن است اشتباه كنند و در دام اين توطئه ي امريكايي بيفتند. ما به سوي همسايه هاي خليج فارس - كه منطقه ي عمده ي نفتي دنيا متعلق به اين مجموعه است - هميشه دست دوستي دراز كرده ايم؛ الان هم با آنها دوستيم و دست دوستي دراز مي كنيم و اعتقاد ما اين است كه كشورهاي حوزه ي خليج فارس بايد پيمان دفاعيِ مشترك داشته باشند و بايد با هم همكاري كنند. براي دفاع از اين منطقه ي مهم نبايد امريكا و انگليس و بيگانگان و ديگران و طمع ورزان بيايند؛ خود ما بايد امنيت اين منطقه را حفظ كنيم؛ و اين با همكاري كشورهاي خليج فارس ممكن است. من به همين مناسبت به عناصر سياسي داخلي هم دوستانه نصيحت مي كنم؛ مراقب باشند، طوري حرف نزنند،

طوري موضعگيري نكنند كه به مقاصد دشمن در اين جنگ رواني كمك شود؛ به دشمن كمك نكنند. امروز هر كس كه مردم را نااميد كند و به خود، به مسئولين و به آينده بي اعتماد كند، به دشمن كمك كرده. امروز هر كس كه به اختلافات دامن بزند - هر نوع اختلافاتي - به دشمن ملت ايران كمك كرده. كساني كه قلم دارند، بيان دارند، تريبون دارند، جايگاهي دارند، بايد مراقب باشند؛ نبايد بگذارند دشمن از آنها استفاده كند. جنگ رواني دشمن، مهمترين بخش مبارزه ي دشمن با ملت ايران است. جنگ اقتصادي هم يكي ديگر است. مي خواهند ملت ايران را از لحاظ مسائل اقتصادي در تنگنا قرار دهند. من عرض مي كنم ميدان براي تحرك اقتصادي ملت ايران باز است. با سياستهاي اصل 44 كه ابلاغ شد و دولت هم مجدانه دنبال اين است كه اينها را تحقق ببخشد و بايد هم دنبال كند، ميدان كار اقتصادي باز است؛ نه فقط براي افرادي كه ثروتمندند، حتّي براي آحاد مردم. سال 86 و شايد تا يكي دو سال بعد رويكرد دولت و رويكرد فعالان كشور بايد رويكرد اقتصادي باشد. ما مي توانيم اقتصاد خودمان را شكوفا كنيم. تهديد مي كنند كه تحريم مي كنيم. تحريم نمي تواند به ما ضربه اي بزند. مگر تا حالا تحريم نكرده اند؟ ما در حال تحريم به انرژي هسته اي رسيده ايم؛ ما در حال تحريم به پيشرفتهاي علمي رسيده ايم؛ ما در حال تحريم به اين سازندگي هاي وسيع در كشور رسيده ايم. تحريم در شرائطي حتّي ممكن است به نفع ما تمام شود؛ از اين جهت كه همت ما را براي تلاش و فعاليت بيشتر كند. رويكرد كشور در سالي كه

امروز اول آن است، و حتّي يكي دو سال بعد، بايد رويكرد اقتصادي باشد. از سياستهاي اصل 44 همه بايد استفاده كنند. كساني كه توانايي سرمايه گذاري دارند، حتّي افرادي كه مي توانند سرمايه گذاري را با اجتماع و شركت انجام دهند، اينها راه دارد. آحاد مردم و صنوف مختلف مردم مي توانند سرمايه گذاري كنند؛ مي توانند در اين راه با يكديگر شريك شوند و سهيم باشند. علاوه بر سهام عدالتي كه تقريباً ده ميليون نفر را شامل مي شود - كه مال دو دهك پائين جامعه است - بقيه ي آحاد مردم هم مي توانند از اين سياستها استفاده كنند؛ راه دارد. مسئولين دولتي بايد راه هاي مشاركت مردم را در فعاليتهاي اقتصادي به آنها بگويند. اين سياستها به معناي توليد ثروت عمومي براي جامعه است. توليد ثروت از نظر اسلامي بي مانع است. توليد ثروت با غارت ثروت ديگران فرق دارد. يك وقت كسي به اموال عمومي دست درازي مي كند، يك وقت كسي بي قانون و بدون پيروي از قانون به دستاوردهاي مادي مي رسد؛ اينها ممنوع است؛ اما از طريق قانوني، توليد ثروت از نظر شارع مقدس و از نظر اسلام، مطلوب و مستحسن است. ثروت را توليد كنند، منتها در كنارش اسراف نباشد. اسلام به ما مي گويد ثروت توليد كنيد، اما اسراف نكنيد. مصرف گرايي افراطي مورد قبول اسلام نيست. آنچه كه از توليد ثروت به دست مي آوريد، باز همان را وسيله اي براي توليد ثروت ديگر بكنيد. مال را نه به صورت راكد و نازا دربياوريد - كه در اسلام اسمش كنز كردن است - نه به صورت ولخرجي و ولنگاري در مصرف مال، آن را صرف در چيزهاي غير لازم زندگي كنيد؛ اما با

توجه به اينها، ثروت را براي خودتان توليد كنيد. ثروت آحاد مردم، ثروت عموم كشور است؛ همه از آن سود مي برند. روح اصل 44 و سياستهاي اصل 44 اين است. طوري بشود كه منابع درآمدي آحاد مردم، بخصوص طبقات ضعيف، متنوع شود؛ مردم بتوانند گشايشي پيدا كنند؛ اين يك گام بلند در راه رفاه عمومي است. در مورد مقابله ي با پيشرفت علمي هم يك نمونه ي مهمش همين مسئله ي انرژي هسته اي است. در گفته ها، در گفتگوهاي سياسي و غيره مي گويند دولتهاي غربي با دارا بودن قدرت هسته اي در ايران موافق نيستند؛ خب نباشند. مگر ما براي به دست آوردن قدرت هسته اي از كسي اجازه خواستيم؟ مگر ملت ايران با اجازه ي ديگران وارد اين ميدان شده است كه بگويند ما موافق نيستيم؟ خب موافق نباشيد. ملت ايران موافق است و مايل است اين انرژي را داشته باشد. من سال گذشته هم در اجتماع روز اول فروردين در اينجا گفتم كه انرژي هسته اي براي كشور ما يك ضرورت است، يك نياز بلندمدت است. امروز اگر مسئولين كشور در به دست آوردن انرژي هسته اي كوتاهي كنند، نسلهاي بعد آنها را مؤاخذه خواهند كرد. ملت ايران و كشور ايران به انرژي هسته اي و اين توانايي براي زندگي - نه براي سلاح - احتياج دارد. عده اي مي نشينند همان حرف دشمن را تكرار مي كنند كه: آقا! چه لزومي دارد؟ چه لزومي دارد؟ آينده ي كشور را به خطر انداختن، نياز فرداهاي كشور را بكلي نديده گرفتن، اين اشكالي ندارد؟ آيا مسئولين كشور حق دارند به نسلهاي آينده خيانت كنند؟ امروز نفت را برداريم مصرف كنيم؛ يك روزي اين نفت تمام خواهد شد. آن

روز ملت ايران براي برق خود، براي كارخانه ي خود، براي گرماي خود، براي روشنايي خود، براي حركت زندگي خود، دست نياز دراز كند به سوي كشورهاي ديگر تا به او انرژي بدهند؟ اين براي مسئولينِ امروز كشور جايز است؟ عده اي حرف دشمن را تكرار مي كنند. همانهايي كه ملي شدن نفت را كه به وسيله ي دكتر مصدق و مرحوم آيةاللَّه كاشاني انجام گرفت، امروز تمجيد مي كنند - كه آن كار، نسبت به اين كار كوچك بود؛ اين از او بزرگتر است - همانها امروز نسبت به انرژي هسته اي همان حرفي را مي زنند كه مخالفين مصدق و كاشاني آن روز مي گفتند. اينها قابل قبول نيست. ما در اين راه پيش رفتيم، با ابتكار خودمان پيش رفتيم. مسئولين كشور ما هيچ بي قانوني هم نكردند. همه ي فعاليتهاي ما در مقابل چشم آژانس هسته اي است، ايرادي هم ندارد؛ ما حرفي نداريم كه زير نظر آنها باشد. جنجال كردن و فشار وارد آوردن روي ملت ايران براي اين مسئله، استفاده ي ابزاري كردن از شوراي امنيت سازمان ملل، براي قدرتهاي مقابل ملت ايران زيان به بار خواهد آورد. اين را من بگويم؛ اگر قرار باشد بخواهند از شوراي امنيت استفاده ي ابزاري كنند، و بخواهند اين حق مسلّم را از اين راه نديده بگيرند، ما تا امروز آنچه را كه انجام داديم، برطبق قوانين بين المللي انجام داديم؛ اگر آنها بخواهند بي قانوني كنند، ما هم مي توانيم بي قانوني كنيم و خواهيم كرد. اگر بخواهند با تهديد و اعمال زور و خشونت رفتار كنند، بدون ترديد بدانند ملت ايران و مسئولين ايران در مقابل دشمناني كه به آنها تعرض كنند، از همه ي ظرفيت خود براي ضربه

زدن استفاده خواهند كرد. من عرايضم را مي خواهم تمام كنم. اين توصيه هاي خادم ملت ايران است به ملت ايران. توصيه ي من اين است: اين شعاري كه ما امسال مطرح كرديم - يعني اتحاد ملي و انسجام اسلامي - اين را رعايت كنيد. اتحاد ملي، يعني يكپارچگي ملت ايران. انسجام اسلامي، يعني ملتهاي مسلمان با هم همراه باشند. ملت ايران رابطه ي خود را با ملتهاي اسلامي محكمتر كند. ما اگر بخواهيم اتحاد ملي و انسجام اسلامي تحقق پيدا كند، بايد بر اصولي كه بين ما مشترك است، تكيه كنيم. نبايد خودمان را سرگرم فروعي بكنيم كه مورد اختلاف است. توصيه ي بعد اين است كه ملت عزيز ما، مخصوصاً جوانان ما، اعتماد به نفس خودشان را از دست ندهند. جوانان عزيز! جوانان عزيز ملت ايران! شما مي توانيد؛ مي توانيد كارهاي بزرگ بكنيد، مي توانيد كشور خود را به اوج اعتلاء و عزت برسانيد. اعتماد به نفس، اعتماد به مسئولين كشور، اعتماد به دولت، همان چيزي است كه دشمنان مي خواهند نباشد. دشمنان مي خواهند مردم به دولت - كه مسئوليت اداره ي امور كشور را دارد - بي اعتماد باشند؛ سعي كنيد اين نقشه ي دشمن را خنثي كنيد. من از دولت حمايت مي كنم. از همه ي دولتهاي بر سر كار و منتخب مردم حمايت كردم، بعد از اين هم همين خواهد بود؛ از اين دولت هم به طور خاص حمايت مي كنم. اين حمايت، بي دليل و بي حساب و كتاب نيست. اولاً جايگاه دولت در نظام جمهوري اسلامي و در نظام سياسي كشور ما جايگاه بسيار مهمي است، ثانياً بيشترين مسئوليتها را دولت بر دوش دارد؛ بعد هم اين جهتگيري هاي ديني و اين ارزش گرايي انقلابي و

اسلامي خيلي ارزش دارد. سختكوشي، تلاش فراوان، ارتباط با مردم، سفرهاي استاني، جهتگيري عدالت و زيّ مردمي؛ اينها خيلي قيمت دارد و من قدر اين كارها را مي دانم. من به خاطر اين چيزها از دولت حمايت مي كنم. البته اين حمايت، حمايت بي حساب و كتاب نيست؛ توقعاتي هم در مقابلش از دولت دارم. اولين توقع من اين است كه به مسئولين دولتي مي گويم خسته نشوند؛ اعتماد به خدا را از دست ندهند؛ به خدا اعتماد كنند و به اين مردم اعتماد كنند؛ زيّ مردمي خودشان را حفظ كنند؛ در دام تجمل گرايي هايي كه افرادي مي افتند، نيفتند؛ مراقب و مواظب باشند؛ در مخاصمات جناحي وارد نشوند؛ وقتشان را با دعواهاي سياسي تلف نكنند؛ با همه ي وجود و با همه ي توان براي اين مردم كار كنند؛ آنچه را كه با مردم در ميان مي گذارند، به تحقق برسانند و دنبال كنند. ما بايد چشمهاي خودمان را باز كنيم. ما بايد به خدا متوسل باشيم، متذكر باشيم. ملت ايران ملت بزرگي است، ملت توانايي است، هدفهاي بزرگي دارد، راهي هم به سوي اين هدفها دارد كه مي تواند طي كند. من اميدوارم خداي متعال تفضلات خود را بر شما ملت ايران به طور مستمر ببارد؛ باران لطف خود را بر سر شما ببارد و ان شاءاللَّه امروز كه روز اول سال 86 است، سرآغاز يك سال پُربركت براي مردم باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار كارگزاران نظام

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار كارگزاران نظام بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

امروز، روز بزرگي براي تاريخ اسلام، بلكه تاريخ بشريت است؛ روز ولادت نبي مكرم و رسول اعظم اسلام، حضرت محمّدبن عبداللَّه و همچنين روز ولادت امام به حق ناطق،

حضرت جعفر بن محمّد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب (عليهم سلام اللَّه و رحمته). و بركات اين روز به خاطر آن ولادت عظمي و ولادت امام بزرگوار، امام جعفر صادق، براي مسلمانها بسيار عظيم است. بزرگداشت اين روزها براي تذكر ماست؛ تذكر به عظمت مولود اين روز، كه حقيقتاً فهم و ادراك بشري كوچكتر از آن است كه بتواند آن حقيقت عظيم و آن روح والا و بزرگ را، با آن نورانيت، بدرستي درك كند. آنچه بر زبان امثال ما جاري مي شود، مربوط به همين جنبه هاي ظواهر قضيه است كه: فاق النبيّيّن في خَلق و في خُلق و لم يدانوه في علم و لا كرم و كلّهم من رسول اللَّه ملتمس غرفا من البحر او رشفا من الديم اين چيزهايي است كه عقل بشر و ادراك بشري مي تواند در وجود نبي اعظم از دور مشاهده كند و در بركات احكام و قوانين و كلمات آن بزرگواران خود را غوطه ور سازد. ما امروز به عنوان مسلمان و به عنوان انسان، محتاج پيامبريم؛ حتّي به عنوان مردماني از نوع بشر. چون پيغمبر اكرم رحمةً للعالمين بود؛ نه فقط رحمةً للمسلمين. همه ي بشريت مرهون بركات و رحمت پيامبر اعظم اند. آنچه كه به عنوان رسالت الهي، آن بزرگوار به بشريت عطا كرده است - كه جامع همه ي مهامّ و كليات آن، «قرآن كريم» است - امروز در اختيار ماست و مي توانيم از آن بهره ببريم. پيغمبر اكرم راه نجات را بر روي بشر باز كرد؛ راه صلاح را به روي بشر گشود؛ بشريت را در جاده اي تشويق به حركت كرد كه حركت در اين جاده مي تواند مشكلات

بشر را از بين ببرد؛ دردها را درمان كند. بشريت دردهاي ديرين دارد كه مربوط به يك دوره و يك زمان نيست؛ بشريت محتاج عدالت است، محتاج هدايت است، محتاج اخلاق والاي انساني است، محتاج دستگيري و رهنمايي است؛ عقل بشر، محتاج كمك مبعوثان الهي است. اين راه را به روي بشر، پيامبر اعظم با همه ي سعه و ظرفيت هدايت الهي باز كرد. آنچه كه موجب شد و پس از اين هم موجب مي شود كه بشر از بركات اين هدايت و اين اعانت الهي برخوردار نشود، مربوط به خود انسانهاست؛ مربوط به جهل ماست؛ مربوط به كوتاهي و كاهلي و تنبلي ماست؛ مربوط به هوي پرستي و نفس پرستي ماست. بشر اگر چشم را باز كند، عقل را به كار بيندازد، همت بگمارد، حركت بكند، راه باز است براي اينكه همه ي اين مشكلات و دردهاي ديرين و زخمهاي كهنه ي بشري درمان شود. در مقابل اين دعوت، دعوت شيطان است كه جنود و ياران و دست پروردگان خود را در مقابل انبياء هميشه بسيج كرده است و بشر بر سر دو راهي است؛ بايد انتخاب كند. امروز امت اسلامي - در همه ي اقطار اسلامي - نگاه جديدي به شريعت اسلام و آئين اسلام پيدا كرده اند؛ بعد از غفلتهاي طولاني، بعد از دور ماندن از زلال حقايق اسلامي در دورانهاي متوالي و قرون متعدد. امروز بشريت چشم گشوده است؛ دنياي اسلام و امت اسلامي چشم گشوده است به احكام اسلام و معارف اسلام؛ چون فلسفه هاي دست سازِ بشري ضعف و ناتواني خود را در صحنه نشان داده اند. دنياي اسلام، امروز مي تواند با تمسك به شريعت اسلامي و معارف اسلامي، پيشتاز بشريت

به سوي تعالي و كمال باشد. دنيا، امروز آماده ي تحرك امت اسلامي است. پيشرفتهاي علمي بشر - در عمده ترين بخشِ آن، اخلاق و معنويت و روح ديني به زاويه و به حاشيه رانده شده است - و دانش بشري و نگاه نوِ انسان به حقايق طبيعي عالم، مي تواند دستمايه اي براي حركت امت اسلامي باشد. معارف اسلامي در اختيار دنياي اسلام است؛ سيره ي پيغمبر، كلام پيغمبر، از همه بالاتر، «قرآن كريم» در اختيار دنياي اسلام است و دنياي اسلام مي تواند حركت كند. آنچه كه در دوران كنوني با ملاحظه ي حوادث عالم و با رصد كردنِ آنچه كه در دنياي سياست مي گذرد جاي ترديد نيست، دو سه مطلب عمده است: يكي، بيداري دنياي اسلام است. حرفي كه در صد سال قبل مصلحان دنياي اسلام در كشورهاي مختلف در غربِ دنياي اسلام، در شرقِ دنياي اسلام، در محيطهاي غريبانه بر زبان مي آوردند، امروز در دست توده هاي مردم به عنوان يك شعار مطرح است: برگشت به اسلام، احياي قرآن، ايجاد امت واحده، عزت و قدرت دنياي اسلام و امت اسلامي؛ چيزهايي كه به عنوان يك آرمانِ دوردست، مصلحان در محيطهاي محدود در بين خواص مطرح مي كردند، امروز در بين توده هاي مسلمان جزو آرمانهاي مطرح و جزو شعارهاي زنده است. به هر كدام از كشورهاي اسلامي كه شما نگاه كنيد - بخصوص در ميان قشرهاي جوان و تحصيلكرده و روشنفكر - اين شعارها زنده است. اين نشان دهنده ي اين حقيقت است كه هويت اسلامي در دلها زنده شده است. البته نقش پيروزي اسلام در ايران اسلامي در اين زمينه نقش بسيار بارزي است. ملت ايران با فداكاري خود، با ايستادگي خود،

با به دست گرفتن عَلَم عزت اسلامي، به ملتهاي مسلمان روح دميدند؛ آنها را اميدوار كردند. نتايج اين اميد را شما در گوشه گوشه ي دنياي اسلام و در كشورهاي اسلامي مشاهده مي كنيد. اين يك حقيقت غير قابل انكار است. حقيقت غير قابل انكارِ ديگر اين است كه امروز دشمنيِ با اسلام از سوي جبهه ي استكبار جهاني، دشمنيِ سازمان يافته تر و جدي تر و همه جانبه تري است؛ هم به لحاظ فرهنگي، هم به لحاظ تبليغات سياسي، هم به لحاظ تحرك سياسي، هم به لحاظ اقتصادي. بيداري دنياي اسلام هم يك خطر براي جهان استكبار محسوب مي شود. قدرتهاي استكباري - يعني آن كساني كه اداره ي بخش عظيمي از دنيا در پنجه ي اقتدار زر و زور آنهاست؛ شبكه ي صهيونيسم جهاني، قدرت زورگوي امريكا، دستگاههاي مالي اي كه پشتيبان اين نظام سلطه ي جهاني هستند - از بيداري دنياي اسلام احساس خطر مي كنند و اين را بر زبان هم مي آورند. و آنچه كه امروز عليه اسلام از جبهه هاي مختلف انجام مي گيرد، يك حركت سازمان يافته و حساب شده است؛ طراحي شده است. اين تصادفي نيست كه همان حرفي را كه رئيس جمهور امريكا - كه در رأس قدرت شيطاني استكبار است - در مقابله ي با اسلام بيان مي كند، آن را به زبان ديگري يك مقام عالي روحانيِ مسيحي بيان كند! قصد مؤاخذه ي اشخاص را نداريم، مسأله را تحليل مي كنيم. اين نمي تواند تصادفي باشد. اهانت به پيغمبر در مطبوعات، ايراد به اسلام و اتهام به اسلام به عنوان دين خشن؛ تهمت زدن به ملتهاي مسلمان. از آن طرف هم اظهارات سياسيوني كه دم از جنگ صليبي مي زنند؛ دم از دشمني با ملتهاي مسلمان مي زنند و صريحاً اين را

ابراز مي كنند. اينها تصادفي نيست. دشمن به عنوان يك جبهه در مقابل امت اسلامي تصميم بر كارشكني و اعمال دشمني دارد. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، اين دشمني جدي تر شده است. حقيقت سوم كه آن هم بسيار مهم و قابل توجه است، اين است كه در اين روياروئي، برخلاف محاسبات ظاهري و مادي، طرفِ علي الظاهر قدرتمندتر - يعني مسلح به سلاح پول و سلاح نظامي و سلاح اقتصادي - مغلوبِ امت اسلامي و ملتهاي مسلمان و اين حركت عظيم اسلامي شده است و كاري از پيش نبرده است. بسيار در خور توجه است كه در مسأله ي خاورميانه و خصوصِ مسأله ي فلسطين يا مسائل گوناگوني كه در اين منطقه است - مثل مسأله ي عراق، مسأله ي لبنان - قدرت استكباري امريكا با همه ي قوا به ميدان بيايد و شكست بخورد. اين، يك حقيقتي است. در فلسطين هم قدرتهاي استكباري شكست خوردند. چه كسي مي توانست باور كند كه يك سازمان مبارزي كه شعار او مقابله ي با رژيم صهيونيستي است، در ميان فلسطيني ها قدرت بگيرد؟! چه كسي مي توانست باور كند كه تهاجم نظامي به لبنان به وسيله ي يك گروه مبارزِ مؤمنِ از جان گذشته، به طور فضاحت آميزي شكست بخورد، كه در جنگ سي وسه روزه ي لبنان ديده شد؟! چه كسي باور مي كرد كه امريكا با همه ي تلاشي كه در عراق كرد و با گسيل آن همه نيرو، نتواند مقاصد خود را بر ملت عراق تحميل كند و عراق را مدخلي قرار بدهد براي سيطره ي بر كل منطقه ي عربيِ خاورميانه و بازي كردن با ملتها و دولتهاي اين منطقه؟! ولي اينها اتفاق افتاد. در همه ي اين موارد، طرفي كه

شكست خورد، همان طرفي بود كه به حسب ظاهر، از اقتدار نظامي و اقتدار ظاهري و پول و قدرت اقتصادي و سياسي برخوردار بود. اين هم يك حقيقتي است. در اين مواجهه و مقابله ي هويت اسلامي و هويت استكبار، طرف غالب، طرف هويت اسلامي بوده است. اين حقايق را بايد در نظر داشت. گاهي مي گويند آقا! با واقعيات كار كنيد؛ واقع بين باشيد. واقع، اينهاست. وقايعي كه بايد در تحليلها ديد و در تصميم گيريها مورد توجه قرار داد. اين حقايق غير قابل انكاري است كه در مقابل چشم ماست و داريم مي بينيم. دنياي اسلام اگر بخواهد حركت عميقِ امت اسلامي را در جهت پيروزي، بدرستي پيش ببرد، الزاماتي را بايد قبول كند، كه اولينِ اين الزامات، «اتحاد» است؛ اتحاد اسلامي، انسجام اسلامي. به جان هم انداختن برادران، يكي از نقشه هاي اوّليِ استكبار است كه از قديم هم شناخته شده است؛ تفرقه بينداز و حكومت كن، يك سياست قديمي است؛ همه هم گفته ايم، همه هم مي دانيم، درعين حال، بعضاً متأسفانه همين سياست را دشمنِ ما مي تواند اعمال كند و ما غافل باشيم؛ به خاطر تبعيت از اهواء نفساني، به خاطر تحليلهاي غلط، به خاطر كوته بيني ها، به خاطر ترجيح دادن منافع شخصي يا منافع كوتاه مدت بر منافع بلندمدت. امروز شما نگاه كنيد: سياست استكبار ايجاد جنگ بين فلسطيني و فلسطيني است؛ بين عراقي و عراقي است؛ بين مسلمانِ شيعه و مسلمانِ سني است؛ بين جامعه ي عربي و غير عربي است. اين، سياستهاي آشناست. اين را اول بايد همه علاج كنند. ما به سهم خود، وحدت را بين امت اسلامي يك ضرورت مي دانيم. امسال را هم سالِ «اتحاد ملي و

انسجام اسلامي» اعلام كرديم. انسجام اسلامي در يك وجه، خود ناظر به همه ي دنياي اسلامي است؛ بايد با هم منسجم باشند؛ بايد به يكديگر كمك كنند؛ هم دولتهاي اسلامي، هم ملتهاي اسلامي. و دولتهاي اسلامي در استفاده ي از ظرفيت ملتهاي اسلامي براي ايجاد اين وحدت بزرگ، مي توانند سهم و نقش داشته باشند. چيزهايي مانع از اتحاد مي شود. عمده ي آنها بعضاً كج فهمي ها و بي اطلاعي هاست؛ از حال هم خبر نداريم؛ درباره ي هم توهمات مي كنيم؛ درباره ي عقايد هم، درباره ي تفكرات يكديگر دچار اشتباه مي شويم؛ شيعه درباره ي سني، سني درباره ي شيعه؛ فلان ملت مسلمان درباره ي آن ملت ديگر، درباره ي همسايه اش؛ سوء تفاهم ها، كه دشمنان هم بشدت بر اين سوءتفاهم ها دامن مي زنند. افرادي هم متأسفانه بر اثر همين سوء فهم، سوء تحليل، نديدن نقشه ي كلي دشمن، بازيچه ي اين بازي دشمن قرار مي گيرند و دشمن از آنها استفاده مي كند. گاهي يك انگيزه ي خيلي كوچك، انساني را وادار مي كند حرفي بزند، موضعي بگيرد، كاري بكند كه دشمن در نقشه ي كلي خود از آن حرف استفاده مي كند و شكاف را بين برادران زياد مي كند. علاج اصلي، داروي اصلي براي امروزِ دنياي اسلام، داروي «اتحاد» است؛ بايد با هم متحد بشوند. علما و روشنفكران اسلام بنشينند و منشور وحدت اسلامي را تنظيم كنند؛ منشوري تهيه كنند تا فلان آدم كج فهمِ متعصبِ وابسته ي به اين، يا فلان، يا آن فرقه ي اسلامي، نتواند آزادانه جماعت كثيري از مسلمانان را متهم به خروج از اسلام كند؛ تكفير كند. تهيه ي منشور جزو كارهايي است كه تاريخ، امروز از روشنفكران اسلامي و علماي اسلامي مطالبه مي كند. اگر شما اين كار را نكنيد، نسلهاي بعد از شما مؤاخذه خواهند كرد.

مي بينيد دشمنيِ دشمنان را ! مي بينيد تلاش آنها را براي نابود كردن هويت اسلامي و ايجاد اختلاف بين امت اسلامي! بنشينيد علاج كنيد؛ اصول را بر فروع ترجيح بدهيد. در فروع ممكن است افراد يك مذهب هم با همديگر اتحاد نظر نداشته باشند؛ مانعي ندارد. مشتركات بزرگي وجود دارد؛ گرد اين محور - محور مشتركات - همه مجتمع شوند. مواظب توطئه ي دشمن باشند؛ مواظب بازي دشمن باشند. خواص، بين خودشان بحثهاي مذهبي را بكنند، اما به مردم نكشانند؛ دلها را نسبت به يكديگر چركين نكنند؛ دشمني ها را زياد نكنند؛ چه بين فرقه هاي اسلامي، چه بين ملتهاي اسلامي، چه بين گروههاي اسلامي در يك ملت. آنچه كه براي استكبار مهم است، «اسلام» است. مي خواهند اسلام را بزنند؛ اين را همه بايد بفهميم. براي آنها شيعه و سني فرق نمي كند. هر ملتي، هر جمعيتي، هر شخصيتي كه تمسكش به اسلام بيشتر باشد، آنها از او احساس خطر مي كنند؛ حق هم دارند. واقعاً اسلام براي اهداف و مقاصد سيطره جويانه ي استكبار خطر است؛ براي ملتهاي غير مسلمان، نه؛ هيچ خطري نيست. آنها عكسِ اين را تبليغ مي كنند. آنها با استفاده ي از هنر، با استفاده ي از تبليغات، با استفاده ي از سياست، با استفاده ي از رسانه ها اين طور تبليغ مي كنند كه اسلام عليه ملتهاي ديگر است! عليه اديان ديگر است! اين طور نيست. اسلام عليه اديان ديگر نيست. اسلام همان ديني است كه وقتي بر مناطق غير مسلمان مسلط شد، اصحاب اديان از رحمت اسلام شكرگزاري كردند و گفتند شما بر ما از حكام قبلي خودمان مهربانتر هستيد. در همين منطقه ي شامات، وقتي فاتحان اسلامي وارد شدند، يهوديان و مسيحي هايي كه در منطقه

بودند، به آنها گفتند شما مسلمانها بر ما مهربانيد. آنها با مردم مهرباني كردند. اسلام دين رأفت است، دين رحمت است؛ رحمةً للعالمين است. اسلام به مسيحيت مي گويد: «تعالوا الي كلمة سواء بيننا و بينكم». مشتركات را با آنها مورد ملاحظه قرار مي دهد. اسلام عليه ملتهاي ديگر نيست، عليه اديان ديگر نيست؛ عليه زور است، عليه ظلم است، عليه استكبار است، عليه سيطره جوئي است. سيطره جويان و ظالمان و مستكبران اين حقيقت را بعكس در دنيا وانمود مي كنند. آنها از همه ي امكانات هم استفاده مي كنند؛ از هاليوود گرفته تا امكانات تبليغاتي، تا اسلحه و نيروهاي نظامي، براي اينكه عكسِ اين را تبليغ كنند و به دنيا نشان بدهند. اسلام و بيداري اسلامي خطر است؛ اما براي استكبار. و آنها اين خطر را در هرجا ببينند، آن را هدف قرار مي دهند؛ آماج حملات خودشان قرار مي دهند؛ چه سني باشد، چه شيعه باشد. استكبار به حماس در فلسطين همان نگاه و رفتاري را مي كند، كه با حزب اللَّه در لبنان. آن سني است، اين شيعه است. نگاه استكبار به مسلمانهاي متعبد و پابند در هر نقطه ي از دنيا يكسان است؛ چه شيعه و چه سني. آيا عاقلانه است كه ما بين خودمان نگاهمان را نگاه طائفي بكنيم؟ نگاه قومي بكنيم؟ نگاه مذهبي بكنيم؟ بين خودمان با هم دست به يقه بشويم؟ با هم گلاويز بشويم و فراموش كنيم كه دشمن مشترك، هدفش اين است كه ما را از بين ببرد؛ و نيرويمان را اين جور هدر بدهيم؟ امروز دنياي اسلامي بايد براي عزت خود تلاش كند؛ براي استقلال خود تلاش كند؛ براي پيشرفت علمي و قدرت معنوي خود، يعني تمسك

به دين و توكل به خدا و يقين به كمك خدا تلاش كند. و «عداتك لعبادك منجزّه». اين وعده ي الهي است؛ وعده ي منجزّ الهي است كه «و لينصرنّ اللَّه من ينصره». با اعتماد به اين وعده، وارد ميدان تحرك و عمل بشوند. اين عمل، فقط تفنگ دست گرفتن نيست؛ اين عمل، عمل فكري است، عمل عقلاني است، عمل علمي است، عمل اجتماعي است، عمل سياسي است؛ همه براي خدا و همه در راه اتحاد دنياي اسلام. از اين، هم ملتها منتفع مي شوند، هم دولتهاي اسلامي. دولتهاي اسلامي اگر متصل به درياي بيكران امت اسلامي باشند، قويتر خواهند شد، تا متكي باشند به سفير امريكا و فلان سياستمدار امريكايي؛ اين، براي آنها قدرت نمي آورد. اما اگر دولتهاي اسلامي به دنياي اسلام، به امت اسلامي و به اين درياي عظيم و خروشان متصل شوند؛ به هم نزديك شوند، چرا استكبار بتواند يك دولت اسلامي را هدف قرار بدهد و او را از ديگران جدا كند؛ به حساب او برسد، بعد برود سراغ يك دولتِ ديگر؟ همه بايد به اين مسأله توجه كنند. دولتهاي اسلامي، متحد و منسجم باشند و بدانند كه مي توانند. ما اين تجربه را در مقابل امت اسلامي قرار داديم. ملت ايران، تجربه ي ايستادگي و اعتماد به خداوند و اعتماد به قدرت خود را در اختيار دنياي اسلام قرار داده است. دنياي اسلام مي تواند نگاه كند. از اول انقلاب تا امروز بيست وهشت سال گذشته است. در اين بيست وهشت سال، يك روز نشد كه استكبار عليه ملت ما تلاش نكند؛ كار نكند. و ما هيچ روزي نشد كه از روز قبل جلوتر نرويم و پيشرفت بيشتري

نكنيم و قدرت بيشتري پيدا نكنيم. از خداوند متعال مسألت مي كنيم كه رحمت و عنايت و كمك خود را شامل حال همه ي امت اسلامي بكند. اين عيد شريف را هم به همه ي امت اسلام و به شما حضار گرامي تبريك عرض مي كنيم و درود مي فرستيم بر روح مطهر امام بزرگوارمان كه اين راه را به روي ما باز كرد. و از خداوند متعال طلب علو درجات مي كنيم براي شهدا و ايثارگرانمان كه در اين راه حركت كردند و تلاش كردند. و اميدواريم دعاي حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) شامل حال همه ي ملتهاي مسلمان باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

ديدار با معلمان

طراحان فكور بايد در زمينه شكل دادن به آموزش كارهاي تحول آميز كنند/ ديدار با معلمان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اولاً خوش آمد عرض مي كنيم به همه ي برادران و خواهران عزيزِ معلم كه لطف كرديد و اين ديدار صميمي و شيرين را ترتيب داديد. در بين نامگذاريهاي نماديني كه در طول سال، روزهايي به نامهاي گوناگوني ناميده مي شوند، به اعتقاد من روز معلم يك امتياز و اهميت ويژه اي دارد؛ و اين اهميت ناشي از اهميت مقام معلم است. هنگامي كه درباره ي معلم صحبت مي كنيم، يك وقت معناي عام معلم را در نظر مي گيريم كه بسيار معناي با عظمت و با اهميتي است. معلم يعني كسي كه در دل انسان يك چراغي را روشن مي كند و او را از جهالتي به دانايي و معرفتي رهنمون مي شود؛ اين معناي معلم است. اين بزرگترين چيزي است كه در حيات انسان قابل تصور است. ? معلم يعني كسي كه در دل انسان يك چراغي را روشن مي كند. اين بزرگترين چيزي است كه در حيات انسان

قابل تصور است. ? هر كدام از اين بخشهايي را كه شهيد مطهري به آن وارد شده است و بررسي عميق و عالمانه كرده است و در اختيار ما گذاشته است، چراغي است كه اين مرد بزرگ در ذهن ما و در دل ما روشن كرده است.

نمونه آن، معلمِ شهيدِ عزيزِ امروز ما، يعني شهيد مطهري است كه با دانش خود، با فكر عميق و نيرومند خود، ابعادي از مسائل اسلامي را در بخشهاي مختلف حلاجي كرد، بررسي كرد، روشن كرد و در خلال دهها كتاب با ارزش، اينها را در اختيار ما قرار داد. وقتي محاسبه مي كنيم، هر كدام از اين بخشهايي را كه شهيد مطهري به آن وارد شده است و بررسي عميق و عالمانه كرده است و در اختيار ما گذاشته است، چراغي است كه اين مرد بزرگ در ذهن ما و در دل ما روشن كرده است. چه چيزي با اين قابل مقايسه است؟ اين يك نگاه به معناي معلم. همان طور كه امام بزرگوار ما فرمودند و مكرر همه گفته ايم و شنيده ايم، تعليم، نقش انبياء است - «يعلّمهم الكتاب والحكمة» - بلكه نقش خود وجود مقدس باري تعالي است - «علّم الانسان ما لم يعلم» - و در مرتبه ي نازلتر، افراد بشر هستند كه به يكديگر تعليم مي دهند: يكي معلم است، يكي متعلم است. شما و هركسي در هر نقطه اي - چه در آموزش و پرورش، چه در دانشگاهها، چه در حوزه ها، چه در محافل تعليميِ گوناگون - كارش اين باشد كه به مردم چيزي ياد بدهد، حقيقت باارزشي را براي آنها روشن كند يا معرفتي بر معرفتهاي مردم بيفزايد،

او داراي همين شأن معلمي است؛ اين خيلي محترم و معتبر و ارزشمند است. نگاه دوم كه در اين ديدار، من درباره ي آن مي خواهم عرايضي را به شما عزيزان عرض كنم، نگاه به معلم به معناي معلمِ آموزش و پرورش است؛ اين معلم با معلمهاي ديگر فرق دارد. همه ي معلمها عزيزند، اما معلم آموزش و پرورش، يك نقش استثنائي دارد كه هيچكدام از معلمان ديگر - چه پدر و مادر كه معلم فرزندشان در خانه اند، چه اساتيد بزرگ و دانشمندي كه در مراحل علمي انسانها را ارتقاء مي دهند - با اين مجموعه ي معلمان آموزش و پرورش، از اين جهت نمي توانند همدوشي كنند؛ معلم آموزش و پرورش، يك اهميت ويژه دارد. اين اهميت ويژه از كجاست؟ از اينجاست كه آموزش و پرورش و مدارس - دوازده سالِ از پيش دبستاني تا انتهاي دبيرستان - يك كارگاه عموميِ آموزشي است براي همه ي افراد يك جامعه؛ مثل يك قرنطينه است كه همه ي افراد جامعه از يك نقطه اي وارد اين مجموعه و اين كارگاه مي شوند و از يك نقطه اي خارج مي شوند. آن هم در چه دوراني؟ در دوراني كه در عمر هفتاد ساله و هشتاد ساله و صد ساله ي يك انسان، هيچ دوراني از لحاظ فراگيري، به اهميت اين دوران نيست؛ دوران طلايي فراگيري، يعني از شش سالگي تا هجده سالگي. آموزش و پرورش و معلم را با اين نگاه ببينيد. سلسله ي عظيمِ ميليونيِ آحاد يك ملت، در بهترين دوره هاي زندگي براي فراگيري - يعني در همان دوازده سال - وارد كارگاه عظيمي مي شوند كه اسمش آموزش و پرورش است. سرو كار اينها با كيست؟ با معلم. بنابراين معلم، نقش آفرينِ

اين كارگاه عظيم و دوازده ساله است. ? آموزش و پرورش مثل يك قرنطينه است كه همه ي افراد جامعه از يك نقطه اي وارد اين مجموعه و اين كارگاه مي شوند و از يك نقطه اي خارج مي شوند.

حالا شما نگاه كنيد به يك كشور. شما به عنوان يك انسان، به عنوان يك مدير، به عنوان يك رئيس و به عنوان يك دلسوز، مي خواهيد كشوري داشته باشيد كه افراد آن از لحاظ استعداد، برجسته باشند؛ از لحاظ اخلاق، پاكيزه باشند؛ از لحاظ اقدام، شجاع باشند؛ از لحاظ فكر، داراي تدبير باشند؛ افراد اين كشور مردماني مستقل، داراي فكر، داراي ابتكار، داراي روح خلاقيت، پرهيزگار، پاكدامن، نظم پذير، قانون پذير، اهلِ اقدامهاي بزرگ و آرمان طلب باشند؛ مي خواهيد يك چنين كشور و جامعه اي بسازيد. كيست كه در دنيا آرزويش اين نباشد كه كشور و جامعه اش از مردان و زناني تشكيل شده باشد كه داراي اين روحيات و خصوصيات باشند؟ يعني ظرفيتهاي استعدادي را به كار ببندند، شجاعت در اقدام داشته باشند، آرمانهاي بلند را دنبال كنند، خسته نشوند، شوق و نشاط داشته باشند، نظم و انضباط داشته باشند، در آنها ولنگاري و بي انضباطي و تن پروري وجود نداشته باشد. حالا مي خواهيم كشوري با اين خصوصيات درست كنيم. شما نگاه كنيد و ببينيد جاي تربيت انسانها كجاست؟ از اول ولادت تا وقت مرگ، كدام نقطه و كدام منطقه و محيط، براي تربيت چنين انسانهايي مناسب تر از آموزش و پرورش است؟ همين قرنطينه ي دوازده ساله مي تواند انسانها را با همين خصوصياتِ مثبت تربيت كند. يعني اگر كارخانه ي آموزش و پرورش خوب كار بكند، در جهت درست كار بكند، همه ي اجزائش كار بكند، طراحي و مدلسازي و مديريتش خوب

كار بكند، بدون ترديد يك كشور در هر نقطه اي كه قرار داشته باشد، بعد از بيست سال، بيست و پنج سال به نقطه اي مي رسد كه مردمش داراي اين خصوصيات برجسته اند. اين نقش آموزش و پرورش است؛ اين نقش معلم آموزش و پرورش است؛ اين را دستِ كم نمي شود گرفت. كدام بخش از مجموعه ي اداري و آموزشي كشور غير از آموزش و پرورش، اين اهميت عظيم را دارند كه اين حجم وسيع از انسانها در بهترين اوقات عمرشان، به صورت مستمر - دوازده سال - زير دست آنها باشند؟ اهميت آموزش و پرورش اين است. اين كه ما براي معلم احترام قائليم و بنده به معناي حقيقي كلمه معلم را تجليل و تكريم مي كنم، تعارف نيست؛ اين براي خوشايند زيد و عمرو نيست؛ اين واقعيت است و مبتني بر اين فلسفه است. معلم - چه بخواهند، چه نخواهند - رتبه ي بالا و عالي اي دارد و در حساس ترين نقطه ايستاده است. اهميت آموزش و پرورش را عرض كرديم. در مجموعه ي آموزش و پرورش، البته نيروهاي ستادي هستند، طراحان هستند، فكرسازان هستند، كتاب نويسان هستند و همه ي آنها در اين اهميت و ارزش سهيمند؛ اما ميداندار، معلم است. همه ي طراحي ها و مدلسازي ها براي اين است كه معلم بتواند كارش را خوب انجام بدهد. وسط ميدان، معلم است؛ صف مقدم، معلم است؛ بقيه كمك كننده و پشتيباني كننده و تدارك كننده ي به او هستند تا او بتواند اين عنصر و اين ماده ي طبيعي را كه در اختيار او قرار داده اند - يعني كودك و نوجوان - با هنرمندي خود، با جهاد خود، با دلسوزي و كارداني خود به يك ماده ي با ارزش تبديل

كند و ارزش افزوده ي او را بالا ببرد. اين ارزش افزوده، ديگر قابل مقايسه با ارزش افزوده ي توليد هيچ مصنوع و هيچ شي ء ديگري نيست؛ حتي اگر ما از خاك طلا بسازيم، ارزش اين از آن بالاتر است؛ اگر با استخراج معدن، انرژي هسته اي به وجود بياوريم، اين از آن بالاتر است. شما انسان تربيت مي كنيد و انسان توليد مي كنيد؛ آن هم انساني با آن خصوصيات. حالا اگر معلمين يك كشوري تصميم بگيرند كه نقطه ي مقابل اين عمل كنند؛ يعني به جاي انسان شجاع، انسان ترسو بسازند؛ به جاي انسان مستقل، انسان توسري خور و ضعيف بسازند؛ به جاي انسان عاشق ميهن خود و مفاخر ملي خود، انسانِ دلبسته ي به بيگانگان بسازند؛ به جاي انسان پاكدامن و پرهيزگار و مؤمن، انسان لاابالي و بي ايمان و بي دين بسازند؛ به جاي انسانهاي با استعداد و داراي اعتماد به نفس و خودباور، انسانهاي بهت زده و دلباخته ي قدرتهاي علمي و غير علميِ ديگران بسازند، شما ببينيد چه فاجعه اي در كشور رخ خواهد داد. طراحي نظام آموزشي كشور در دوران حاكميت طواغيت - يعني از دوران ايجاد آموزش و پرورش جديد در زمان رضاخان - اين نوع دوم بود. ممكن بود مديرانِ مستقيم، خودشان هم ندانند چه كار مي كنند؛ اما هدف اين بود؛ طراحي اين بود، تربيت شده هاي آنها هم كم و بيش همين جور شدند. البته در بين معلمين و كارمندان آموزش و پرورش، آدمهاي متدين و مستقل و مؤمن و پاكدامني وجود داشتند - كم هم نبودند - آنها كار خودشان را كردند؛ اما نقشه، اين بود. در نظام اسلامي، نقشه بعكس است؛ نقشه اين است كه در اين كارگاه

عظيم، انسانهايي با آن خصوصياتي كه گفتم، تربيت شوند. جوان، دوران بلوغش در اختيار شماست. دوران بلوغ يك انسان، دوران تحول و شكل يابي شخصيت ماندگار و طولاني اوست؛ جوان در اين دوران در اختيار معلم است. معلم نه فقط با درس خود، بلكه با شخصيت خود روي دانش آموز اثر مي گذارد. يك معلم عاقل، عالم، خويشتندار، نافذ، خوشبين، با اميد به آينده و اهل كار جمعي، دانش آموزِ خود را هم اين گونه بار مي آورد؛ اما معلم خشن و بي حوصله، جور ديگري دانش آموز را بار مي آورد؛ درس هر چه باشد. لذا پرداختن به آموزش و پرورش و اهميت دادن به معلم، يك اصل مهم و درجه ي اول در نظام اسلامي است. آنچه كه ما در باب معلم ما عرض كرديم و عرض مي كنيم، مخاطب آن عموم مردم كشورند؛ هم دانش آموزها بايد قدر معلمشان را بدانند، هم خانواده ها بايد قدر معلم فرزندشان را بدانند، هم دستگاههاي دولتي و مسؤولين بايد اهميت معلم را درك كنند. پس مخاطب اول، مخاطب عمومي است؛ يعني همه ي مردم بايد بدانند معلم يك چنين شرافتي دارد؛ يك چنين اهميتي دارد. در درجه ي اول، تكريم معلم برعهده ي همه است - يعني مردم، خانواده ها، اولياء و مسؤولين - ليكن مخاطب ويژه ي اين حرف، خود معلمينند. معلمين در واقع بايد توجه كنند كه در چه جايگاه حساسي ايستاده اند. شما يك صنفي مثل بقيه ي اصناف نيستيد. نبايد با اين چشم به اين شغل نگاه كنيد كه يك شغلي انسان به دست آورده و ناني از اين راه به دست مي آيد. بله، نان هم به دست مي آيد، يك راه اعاشه اي هم محسوب مي شود؛ ليكن مسأله ي معلم، براي خودِ معلم بايد آن رسالت و

مسؤوليت عظيمي باشد كه به اجمال، آن را شرح دادم. معلم توجه كند كه كجا ايستاده است و در چه جايگاه حساسي است. اگر بخواهيم يك تشبيه معقول به محسوسي بكنيم، ممكن است نقش يك سوزنبان در مسير يك قطار، كم اهميت به نظر برسد، ليكن مرگ و زندگيِ كارواني كه در اين قطار نشسته اند، به كار اين سوزنبان و دقت او بستگي دارد؛ اگر غفلت كند، فقط در حرفه و شغلش غفلت نكرده است؛ مسأله ي جان و سرنوشت يك مجموعه ي مردمي به او وابسته است. نقش معلم هم چنين نقشي است، كه خود معلمين بايد به آن توجه كنند. البته واقعيت جامعه ي معلمين ما يك واقعيت دلپذيري است؛ اين را من از روي اطلاع عرض مي كنم. در سرتاسر كشور، جامعه ي معلمين، يك جامعه ي پاكيزه، پاكدامن، متعهد، كوشا، صبور و غالباً علاقه مند و معتقد به كار خود است. علامتش هم همين است كه ما در همه ي دورانهاي حساس كشور - از جمله دوران دفاع مقدس و جنگ تحميلي - ايفاي نقش معلمين را در جهت دهي به دانش آموزان، ديده ايم. ? البته واقعيت جامعه ي معلمين ما يك واقعيت دلپذيري است؛ اين را من از روي اطلاع عرض مي كنم.

در طول اين سالها و از بيست و پنج سال پيش به اين طرف، از همان زماني كه بنده مسؤوليت رياست جمهوري داشتم و در شوراي عالي انقلاب فرهنگي مشغول خدمت بودم و از نزديك شاهد جريانات بودم، يكي از آماج هاي توطئه هاي دشمن، جامعه ي معلمين بودند. من اول امسال عرض كردم كه دشمن، سه هدفِ عقب ماندگي علمي، عقب ماندگي اقتصادي و شكستن يكپارچگي ملي را بجد تعقيب مي كند؛ دلار خرج مي كند؛ مزدور

مي گيرد و ورزيده ترين كارشناسهاي سرويس هاي امنيتي را به كار مي اندازد تا اين سه كار در كشور انجام بگيرد؛ يعني از لحاظ اقتصادي عقب بمانيم و شكست بخوريم؛ از لحاظ علمي، پيشرفتي را كه شروع شد است متوقف كنيم؛ از لحاظ يكپارچگي ملي هم اين وحدتي را كه وجود دارد بشكنيم و به جان هم بيفتيم. دشمن دارد اين سه هدف را دنبال مي كند. در دو بخش از اين سه هدف، يكي از آماج هاي مهم، معلمينند؛ هم در بخش پيشرفت علمي، هم در بخش وحدت اجتماعي. البته امروز اوج فعاليتهاي دشمن است؛ اما از همين بيست سال، بيست و پنج سال قبل هم اين توطئه ها وجود داشته است كه بنده از نزديك شاهدش بوده ام. در مقابل اين موج توطئه و فشار توطئه، جامعه ي معلمين مثل كوه ايستاده اند. اين كه عرض مي كنم جامعه ي معلمين ما پاكيزه اند، يك شاهد بزرگش همين است. خيلي سعي كردند و تلاش كردند از طريق معلمين يك اختلاف و دلخوري بزرگي بين آحاد مردم به وجود بياورند، اما نتوانستند؛ باز هم نمي توانند و باز هم معلمين ايستاده اند. ? كشور در حال يك تحرك جدي به سمت جلوست؛ هم از لحاظ علمي، هم از لحاظ سياسي، هم از لحاظ نظامي و هم از لحاظ استحكام بنيه هاي اقتصادي. نظام اسلامي در عمل دارد نشان مي دهد كه يك نظام ريشه دار، اثرگذار و داراي اقتدار درون زاست.

برادران و خواهران عزيز! كشور در حال يك تحرك جدي به سمت جلوست؛ هم از لحاظ علمي، هم از لحاظ سياسي، هم از لحاظ نظامي و هم از لحاظ استحكام بنيه هاي اقتصادي. نظام اسلامي در عمل دارد نشان مي دهد كه يك

نظام ريشه دار، اثرگذار و داراي اقتدار درون زاست؛ نه اقتداري كه بعضي از كشورهاي بيچاره و سياستمداران نگون بخت دارند، كه ناشي از حمايت فلان قدرت و بهمان قدرت است؛ نه، اقتدار نظام سياسي جمهوري اسلامي، اقتدار درون زاست؛ مثل يك كوه كه بيش از آن مقداري كه از كوه ديده مي شود و در زيرِ زمين، ريشه هاي آن كوه است؛ نظام اسلامي دارد نشان مي دهد كه اين گونه است و روز به روز هم در اين جهت جلو رفته است. ما داريم به سمت جلو حركت مي كنيم و حركت هم حركت آرامي نيست؛ حركت سريعي است. ? ما داريم به سمت جلو حركت مي كنيم و حركت هم حركت آرامي نيست؛ حركت سريعي است. ? مستبدترين مستبدان عالم، آن كساني اند كه در رأس نظام استكبار جهاني نشسته اند. ظاهر قضيه در كشور آنها، ظاهرِ دموكراسي است اما رفتار آنها در سطح بين المللي، رفتار ديكتاتورمآبانه ي يك ديكتاتور خشن است.

اين ايستادگي را مستبدين عالم نمي پسندند. فلان پادشاهِ دورافتاده ي فلان كشور، در رديف اين مستبدين محسوب نمي شود. مستبدترين مستبدان عالم، آن كساني اند كه در رأس نظام استكبار جهاني نشسته اند. ظاهر قضيه در كشور آنها، ظاهرِ دموكراسي است - كه آن هم باطناً دموكراسي نيست - اما رفتار آنها در سطح بين المللي، رفتار ديكتاتورمآبانه ي يك ديكتاتور خشن است. اينها نمي پسندند كه يك ملتي، نظام سياسي اي را بر سر كار بياورد كه اينجور در مقابل مطامع آنها و در مقابل دست اندازي هاي آنها بايستد؛ ولي مي بينند كه ملتهاي مسلمانِ ديگر، تحت تأثير اين حركت عظيم و نيرومند اسلامي در ايران قرار گرفته اند. شما ببينيد، امروز رئيس جمهور اسلامي ايران و مقامات درجه ي اول كشور به هر كشور

اسلامي بروند و به آنها اين فرصت داده شود كه به ميان مردم بروند، احساسات مردم، احساسات پُرجوش و خروش طرفدارانه است! علت چيست؟ چرا وقتي رؤساي جمهور ما به هر كشوري رفته اند و به آنها فرصت داده شده كه به ميان مردم بروند، مردم چندين برابرِ رؤسا و شخصيتهاي محبوب خودشان به آنها عشق مي ورزند و اظهار علاقه مي كنند؟ چرا؟ اين به خاطر آن است كه حركت عظيم ملت ايران كار خودش را، تأثير خودش را، نفوذ خودش را در سطح افكار عمومي دنياي اسلام نشان داده و به مرحله ي بُروز رسانده. شجاعت، ايستادگي، فداكاري و صداقت در قول و عمل، اثر مي گذارد و آثار طبيعي دارد. ممكن است رؤسا و مسئولين سياسيِ خيلي از كشورها بخواهند سر به تن جمهوري اسلامي نباشد؛ اما مردمشان صددرصد در نقطه ي مقابل آنها، عاشق و دلبسته ي به نظام جمهوري اسلامي اند. ما از اين قبيل كشورها در اطراف خودمان و در همين منطقه ي عظيم و حساسي كه در آن قرار داريم، مي شناسيم. استكبار جهاني اين را مي بيند. ما اين گونه داريم پيشرفت مي كنيم؛ اين توسعه ي نفوذ معنوي را هم داريم؛ اما اگر اين حركت را با عقل، با شجاعت، با توكل به خدا و با احساس مسؤوليت جمعي ادامه ندهيم، ضرر خواهيم كرد؛ هم در آموزش و پرورش، هم در همه جاي ديگر. آموزش و پرورش بايد روزبه روز با هدفهاي كلان و بسيار مهمي كه براي او وجود دارد و من به بعضي از آنها اشاره كردم، خود را بيشتر تطبيق دهد. نظام آموزش و پرورش بايد در همين جهت، يك تحول اساسي پيدا كند. الان دارند خوب

كار مي كنند و ما از مجموعه ي شما آموزش و پرورشي ها شِكوه اي نداريم؛ اما معتقديم احتياج به يك حركت تحول گونه اي وجود دارد. طراحان فكور و انديشمند، در زمينه هاي سازماندهي و شكل دادن به محيطهاي درسي و كلاسهاي درسي و محتواي آنها و تربيت معلمين و ترسيم خطوط مهم و روشن در مجموعه ي آموزش و پرورش، بايد كارهاي تحول آميز و مهم بكنند؛ اين البته به همكاري خود بدنه ي آموزش و پرورش احتياج دارد؛ بيرون از آموزش و پرورش، كار زيادي براي آموزش و پرورش نمي شود كرد. در خود مجموعه ي آموزش و پرورش، افراد فرزانه، برجسته، باهوش و بااستعداد فراوانند كه مي شود از استعداد آنها براي پيشبرد آموزش و پرورش و رفع خلأها و كمبودها استفاده كرد. ? طراحان فكور و انديشمند، در زمينه هاي سازماندهي و شكل دادن به محيطهاي درسي و كلاسهاي درسي و محتواي آنها و تربيت معلمين و ترسيم خطوط مهم و روشن در مجموعه ي آموزش و پرورش، بايد كارهاي تحول آميز و مهم بكنند.

بنده آينده ي اين نظام آموزشي را آينده ي روشني مي بينم. نقطه ي اساسي و قابل اتكاء، همين دلسوزي و تدين و علاقه مندي و دلبستگي شماها به منافع كشور است؛ اين، آن نقطه ي اساسي است. از اين روحيه، خيرات و بركات زيادي برمي خيزد و دشمن هم كاري نمي تواند بكند. ان شاءاللَّه به لطف الهي و به مدد دعاي ولي عصر (ارواحنافداه) و به بركت ارواح طيبه ي شهداي عزيزما و روح مطهر امام بزرگوار، آموزش و پرورش در جهت تعالي و تكاملِ هرچه بيشتر خود، پيش خواهد رفت. اميدواريم كه در آينده ي نه چندان دوري، شاهد همان وضعي باشيم كه حقيقتاً متناسب با پيشرفت زمانه و نياز

نظام جمهوري اسلامي است. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

ديدار با انجمن هاى اسلامى دانش آموزان

تحصيل، تهذيب نفس و ورزش سه عامل اصلي پيشرفت جوانان است/ ديدار با انجمن هاي اسلامي دانش آموزان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خيلي خوشوقت و خوشحالم از ديدار شما جوانان عزيز كه جلوه هاي صفا و پاكيزگي و نورانيت دلهاي شما را انسان در هر ديداري به چشم مشاهده مي كند. هميشه اينجور است كه جوانها براي يك ملت و يك كشور داراي اهميتند. اما گاه در شرايطي اين اهميت مضاعف مي شود. مثلاً از باب مثال اگر بخواهيم عرض كنيم، وقتي يك كشوري، يك ملتي درگير يك مبارزه و چالش نظامي با دشمنان خود هست، نقش جوان در آنجا بارزتر مي شود؛ يا وقتي يك كشور در حال خيزش به سمت قله هاي علمي و عملي و تجربي و سياسي و اجتماعي است، نقش جوانها از اوقات ديگر در تاريخ آن ملت بارزتر مي شود. حقيقت اين است كه كشور و جامعه ي ما بعد از انقلاب، در تمام طول اين دوران، لحظات حساسي را گذرانده است كه نقش جوانها و تأثير حالت جواني و استعدادهاي جواني در آن، يك نقش برجسته است. با اينكه ما ملت با استعدادي هستيم و بوديم، بر اثر تسلط سياستهاي استعماري و استبدادي و سلطنتهاي موروثيِ خانداني و حكومتهاي غاصب و جائر، در طول دو سه قرن، از قافله ي علم جهاني عقب مانديم. عقب ماندگي علمي همراهِ خود عقب ماندگي اقتصادي و فرهنگي و نظامي و بقيه ي عقب ماندگي ها را هم به بار مي آورد. يك كشوري كه با توجه به استعداد خود، با توجه به زمينه هاي طبيعي و انساني خود، با توجه به جايگاه جغرافيايي خود - كه اگر به نقشه ي جهان

نگاه كنيد، توجه مي كنيد كه ايران در چه نقطه ي حساسي قرار دارد - با توجه به ذخائر زيرزميني خود، بايد يكي از پيشرفته ترين و يكي از ثروتمندترين كشورهاي دنيا باشد، در دوره ي حكومتهاي قاجاري و بعد پهلوي، تبديل شد به حكومت عقب افتاده يِ دست نشانده يِ فقيرِ ضعيفِ توسري خور. اين، در تاريخ ما اتفاق افتاد. گناهش به گردن كيست؟ در درجه اول به گردن آن زمامداران فاسد و بي كفايت است، كه وابسته هم شدند؛ وقتي سياستهاي استعماري غرب وارد ميدان شد، وابسته هم شدند. آنها همت و حميّت نداشتند؛ فقط به فكر زندگي و آقايي خودشان و حفظ قدرت حكومت خودشان بودند. گناه، در درجه اول بر دوش اينهاست؛ حالا حد اقل اين دو سلسله ي سلاطين قاجاري و سلاطين پهلوي. ملت ايران حق دارد كه در روز قيامت و در پيش خداي متعال گريبان اين ستمگران را بگيرد و ادعانامه ي عظيم و وحشتناكي را عليه اينها در دست بگيرد، بگويد اينها كساني بودند كه يك كشورِ با استعداد، غني، بزرگ، داراي آن سابقه ي فرهنگي بي نظير را - كه چنين كشوري لااقل بايد در عِداد كشورهاي درجه ي يك جهان باشد؛ والّا اصلاً درجه ي يك است؛ و در بالاي ستون كشورها بايد قرار داشته باشد - تبديل كردند به يك كشور درجه ي چندم؛ هم فقير، هم ضعيف، هم تحقير شده، هم توسري خور، هم نا اميد. بعد چه اتفاقي افتاد؟ در خلال اين صد، صد و بيست سالي كه بخش آخر آن دوران سخت تا امروز. گذشته، وجدانهاي بيدار و شخصيتهاي بزرگي پيدا شدند كه هشدارهايي دادند؛ برقهايي در آسمان تاريك و ظلمانيِ زندگيِ اين كشور جهاندند كه روشني هايي

به وجود آمد؛ بيداري هايي به وجود آمد كه يك نمونه اش مخالفت ميرزاي شيرازي با كمپاني رژيِ معروف بود كه در واقع همه ي كشور را بتدريج مي بلعيد و مي خواست سرنوشتي مثل سرنوشت استعماري هندوستان براي ايران رقم بزند؛ يا فريادهاي مرحوم آيت اللَّه مدرس در صحن مجلس ملي آن روز در مقابله ي با رضاخان و ديگران و ديگران، در مقابله با آن قرارداد خائنانه اي كه آن روز داشتند مي بستند كه همه ي كشور را تحويل انگليسها بدهند. اينها برقهااي در اين فضا روشن كرد؛ دلها را روشن كرد، عزم ها را محكم كرد. نهضت به وسيله ي پيشروان اين فكر شروع شد، رهبري الهي و با عزم و ارده اي مثل امام، خداي متعال در اختيار ملت گذاشت؛ باز هم همين جوانها، حركت خودشان را كردند، يك تحول عظيم و بنيادي به وجود آمد؛ ميله هاي زنداني كه ملت ايران در آن گرفتار بود، شكسته شد، لكن از اينجااي كه انقلاب شروع كرد، تا آنجااي كه بايد ملت ايران برسد، راهِ طولاني است. اين راه طولاني پر از چالشهاي گوناگون است؛ همت مي خواهد، نيرو مي خواهد، نشاط مي خواهد، ابتكار مي خواهد، تراكم عظيم نيروها را مي طلبد. اينها بايد به وسيله ي جوانها، روحيه جوان، نشاط جواني تأمين شود. معمولاً دوران دفاع مقدس را به ياد مي آورند كه درست هم هست؛ انسان در دوران دفاع مقدس، گاهي آنقدر داوطلبان جوان را مي ديد كه چشم انسان از كثرت جمعيت، سياهي مي رفت و از شور و شوقي كه اينها داشتند براي اينكه به خطوط مقدم دفاعي بروند و از استقلال كشور در مقابل تهاجم نظامي دفاع كنند. اما من مي خواهم عرض كنم كه قضاياي ديگر ما و چالشهاي

فراوان ظريف ديگري كه داشتيم، كمتر از دوران دفاع مقدس نيست. ملت ايران پرچم حاكميتِ معنويت و دين را بر زندگي بشري برافراشته و در دست گرفته. اين، خيلي مهم است. درست است كه امروز انسانها در همه نقاط دنيا تقريباً، بخصوص در همين كشورهاي غربي و مادي، از ماديت دلزده شده اند؛ دلشان براي يك معنويتي - كه درست هم آن معنويت را نمي شناسند - پر مي زند و جوانها سر در گم دنبال چيزي وراي اين ظواهر مادي و اين لذات مادي هستند كه براي آنها عادي شده ؛ دنبال معنويتند؛ اما قدرتهاي اداره كننده ي عالم، مديريتهاي اقتصادي دنيا؛ يعني همين غارتگران، چپاولگران، يعني همين كه شما به آن استكبار جهاني مي گوئيد، نمي گذارند ملتها به سمت معنويت راه پيدا كنند. شوق هست؛ اما مانع هم هست. در يك چنين دنيااي، جمهوري اسلامي؛ يعني يك ملت، يك كشور بزرگ در يك نقطه ي حساس با اين همه جوان، با اين ثروتهاي مادي و معنوي كه درس هست و همه هم ميدانند، پرچم معنويت را در دست گرفته، مي گويد من مي خواهم انسانها را در سايه معنويت به سعادت، به خوشبختي، به رفاه، به امنيت، به پيشرفت علمي و به استقلال برسانم؛ و ثابت كرده كه اين، شدني است. اين يك هماوردطلبي بزرگ نسبت به استكبار جهاني است و فلسفه هاي آنها را باطل مي كند؛ روشهاي آنها را يكسره زير سؤال مي برد. اگر اين ملت بتواند خودش را به قله هاي پيشرفت و علم و ترقي برساند، يك دروازه ي عظيمي جلوي راه ملتها براي رفتن به سمت معنويت باز مي شود. لذا كارشكني مي كنند؛ مخالفت مي كنند؛ تبليغات سوء مي كنند؛ تحقير مي كنند؛ از فشارهاي

سياسي و اقتصادي استفاده مي كنند، براي اينكه اين ملت نتواند به اين مقصود برسد؛ اما عزم ما و عزم اين ملت، عزم راسخي است و راه را ادامه ميدهد؛ اينجاست كه نقش نيروي جوان خودش را نشان مي دهد. جوان مؤمن، جوان لبريز از اميد، جوان داراي اعتماد به نفس، جواني كه به ابتكارات و استعدادها و خلاقيت خود اعتقاد دارد، با نشاط جواني و نيروي جواني، مي تواند در بلند كردن اين بار عظيم و پيش بردن اين گردونه ي عظيم نقش ايفا كند. همه ي سعي دشمنان ما اين است كه اين عناصرِ زنده كننده و پيش برنده را از جوانهاي ما بگيرند؛ ايمانش را بگيرند، اعتماد به نفسش را بگيرند؛ كما اينكه در دوره طاغوت موفق شده بودند. جوان ما آن روز اعتماد به نفس نداشت، خودش را به طور غريزي و شبه غريزي، كوچك تر و حقيرتر از يك جوان اروپااي مي دانست! مگر جوان اروپااي چيست؟ كيست؟ يك موجود سر تا پا عقده ي روحي و مشكلات رواني و گرفتاري هاي گوناگون مادي و معنوي؛ اما تبليغات رنگين، تصويري از جوان ما درست كرده بود كه اين جوان ما به اين تصوير كه نگاه مي كرد، هميشه احساس مي كرد كه كوچك تر است؛ حقيرتر است؛ يك چنين اشتباهي را در ذهن جوانهاي ما كاشته بودند. الان هم جوانهاي آن دوران كه پير مردهاي امروزند، آنهايي كه تحت تأثير انقلاب قرار نگرفتند، اگر مراجعه كنيد، همان روحيه و احساس را در اينها مي بينيد؛ تربيت غلط دوران جواني آن روز. آنها اعتماد به نفس نداشتند. مي خواهند از جوانِ امروز، اعتماد به نفسش را بگيرند، ايمانش را بگيرند، روحيه ي ابتكارش را بگيرند، روحيه ي خلاقيتش را

بگيرند، شوق او به پيشرفت و كار را بگيرند و او را با گرفتاريهاي گوناگون سرگرم و مشغول كنند. حالا يكي را به شهوات، يكي را به كارهاي لغو، يكي را به هرزه گردي و بيهوده اين ور و آن ور رفتن، يكي را به يقه ي اين و آن را گرفتن. شما كه انجمنهاي اسلامي هستيد، مسئوليت مضاعفي داريد؛ يعني مسئوليت جوان اين روزگار - كه خود، مسئوليت بسيار بزرگ و بسيار پر افتخاري است، كه شايد اين قطعه اي كه شما داريد در آن زندگي مي كنيد، از لحاظ حساسيت در طول تاريخ ما، كمتر در گذشته تكرار شده و كمتر هم در آينده تكرار شود؛ قطعه اي كه بناست يك ملت عقب مانده را به پيشرفته ترين ملت دنيا تبديل كند - و يك مسئوليت ديگر شما، مسئوليت انجمن اسلامي است؛ يعني آن جواني كه براي خود در بين جوانهاي ديگر رسالت و مسئوليت قائل است. ممكن است جوانها اشتباه كنند؛ ممكن است تحت تأثير احساسات غلط يا فهم غلط يا آدرسهاي غلط يا جاذبه هاي خطرناك قرار بگيرند. بايد آنها را نجات داد. شما آن نقش نجات دهنده را مي خواهيد ايفا كنيد، بالاخره در اين درياي عظيم جواني، يكي هم ممكن است غرق شود، كه نجات غريق لازم است. انجمن اسلامي بدون اينكه پرچم اين ادعا را بلند كند و به رخ اين و آن بكشاند - كه اين به رخ كشيدن چيز خوبي نيست - بايد براي خود، نقش نجات غريق قائل باشد. گفت آن گليم خويش به در مي برد ز موج وين سعي مي كند كه بگيرد غريق را

شما مجموعه اي هستيد كه سعي مي كنيد نگذاريد كسي غرق

بشود؛ نگذاريد كسي اشتباه كند؛ نگذاريد كسي متوقف بماند. همه ي بديها در كج رفتن و افتادن نيست؛ نرفتن و متوقف شدن هم بدي است. محيط انجمن اسلامي، يك چنين محيطي است؛ انگيزه ي انجمن اسلامي يك چنين انگيزه اي است. معلوم است كه عنصر نجات غريق شنايش بايد از شناي ديگران خيلي بهتر باشد؛ والّا نه فقط غريق را نمي تواند نجات بدهد، كه خودش هم غرق خواهد شد. پس بايد خودتان را قوي كنيد؛ بنيه ي اعتقادي و بنيه ي اخلاقي را بايد قوي كنيد. من دو سه سال پيش به جوانها - ظاهراً در جمع شما بود يا يك جمع ديگري - گفتم من به جوانها مي گويم: تحصيل، تهذيب، ورزش. تحصيل كنيد؛ يعني نيروي خرد، فكر، مغز، علم در شما تقويت شود. الحمدللَّه گزارشي كه من دارم، اين است كه بچه هاي انجمن اسلامي دانش آموزي در دبيرستانهااي كه حضور دارند، معمولاً درسشان هم بهتر از درس همكلاسي ها و هم دوره اي هايشان هست - حالا ممكن است همه جا اينجور نباشد - اين، خيلي چيز خوبي است، بايد اينطور باشد. از لحاظ علمي خودتان را تقويت كنيد، پيش ببريد؛ نه فقط براي اينكه حرف شما در ديگري اثر كند، براي اينكه شما مي خواهيد يك ستوني باشيد كه اين بناي عظيم، اين كاخ مجلل - كاخ مدنيت و پيشرفت ملت ايران - بر روي اين ستونها بر سرِپا بايستد و بنا شود. در كنار تحصيل، تهذيب باشد. دلهاي شما جوانها نوراني است؛ فطرت الهي در شماها زنده و درخشان است. امروز شما خودتان را به كارهاي نيك، خلق نيك، رفتارنيك اگر وادار كنيد و عادت بدهيد، هويت انساني شما همين جور شكل مي گيرد و تا آخر

عمر اين دستاورد با شما خواهد ماند. بخصوص در اين مقطع سني شماها، كه يك مقطع زرين است؛ يك مقطع طلايي است. در اين مقطع خيلي كارهاي بزرگ مي شود بر روي شخصيت خود انجام داد؛ خودسازي. ارتباطتان را با خدا قوي كنيد. در مسائل ديني بر نقاط عقلاني و ظريف بپردازيد و آنها را از استادان ماهرش فرا بگيريد. دين، عواطف هم دارد؛ لكن اين عواطف به معنويات عميق، به فكر عميق تكيه دارد؛ اين فكر را بايد آموخت و با مباني ديني آشنا شد و بر اساس آن، روي شخصيت خود، روي دل خود اثر گذاشت. روي دل خودتان بايد اثر بگذاريد. ما بايد دل خودمان را خيلي اوقات مخاطب قرار بدهيم. يكي از اهلِ معنا گفته بود من روزي چند هزار مرتبه فلان ذكر را بر اين دل خفته ي غافل خودم خواندم؛ چه تعبير خوبي است. نماز همان ذكري است، همان آب حياتي است كه انسان به دل خود مي بخشد؛ نمازِ با توجه؛ توجه به معنا، توجه به اينكه در مقابل خدا قرار داريم. نماز را اين طوري بخوانيد. وقتي به نماز مي ايستيد، به ياد بياوريد كه در مقابل خداوند متعال ايستاده ايد و داريد با او حرف مي زنيد. در سرتاسر نماز سعي كنيد اين حالت حفظ بشود، آنوقت اين نماز اثر مي گذارد و دل انسان را مثل اكسير عوض مي كند. اكسير ماده ي كيميايي است كه مي گويند مس را طلا مي كند. دل ما از مس هم كه باشد، اكسير ذكر آن را به طلا تبديل مي كند. اين، خيلي مهم است. تهذيب شامل رفتارها هم مي شود؛ رفتار با پدر و مادر. پدر و مادرهايتان را هم

دوست بداريد و هم اين دوستي را به آنها ابراز كنيد؛ هم احترامشان كنيد. هم اطاعتشان كنيد؛ در داخل محيط خانه، اخلاق شما، رفتار شما مي تواند يك خانواده را بسازد. يك جوان گاهي در يك خانواده، پدر، مادر، برادران، خواهران را تحت تأثير قرار مي دهد. من گاهي به خانواده ي شهدا كه سر مي زنم، پدرها، مادرها - اين را من شنيده ام - مي گويند اين جوان، جوان شهيدشان، در داخل خانه با رفتار خود، معلم ما بود؛ نماز خواندنش، نماز خواندن را به ما ياد مي داد؛ قرآن خواندنش، قرآن خواندن را به ما ياد مي داد؛ وظيفه شناسي، نشاطش براي كار، نشاط و وظيفه شناسي را به ماها تعليم مي داد. يك جوان مؤمن و مهذب در داخل خانواده، مثل يك چراغ محيط خانواده را روشن مي كند و برادرها، خواهرها از او فرامي گيرند؛ در داخل محله، در داخل محيط زندگي، در داخل محيط كار. حالا تابستان در پيش است. ان شاءاللَّه بعد از امتحانات، جوانان انجمنهاي اسلامي بيش از ديگران به فكر باشند كه از اين فراغت تابستان و از اين فرصت براي مطالعه، براي فراگيري، براي شركت در كارهاي بدني كه در خدمت مردم هست - گاهي بسيج و ديگران، كارهايي را در اختيار جوانها مي گذارند؛ فعاليتهاي بدني، خدمات، سازندگي - و كمك به پدر و مادر، كمك به خانواده، تهذيب و ورزش استفاده كنند. ورزش هم يك كار لازم است. من به همه ي جوان ها، دخترها، پسرها، توصيه ي دائمي ام اين است كه ورزش بكنند. اين سه عنصر اصلي را شما جوانهاي انجمن اسلامي با كيفيت بهتر و با كيفيت بالاتر در رفتار خودتان و در تأثيري كه بر روي ديگر جوانها

مي گذاريد، انجام دهيد. جواني يك نعمت بزرگي است كه يك بار به هر انساني داده مي شود؛ يك دوره ي معيني هم دارد. از آن دوره كه گذشتيد، از بركات آن دوره مي توانيد استفاده كنيد. پيرمردهاي داراي آرامش روحي و فكر روشن و رفتار منظم و برنامه ريزي شده، كساني هستند كه جواني را با اين خصوصيات گذرانده اند. پيرمردهاي كسل، آشفته، بي حوصله، سير از زندگي، كساني هستند كه در جواني اين ذخيره را فراهم نكرده اند. پيرمردها و پيرزن هااي كه در كهولت راحت با خدا انس پيدا مي كنند، كساني هستند كه اين انس را در جواني به دل خودشان ياد داده اند. اشتباه است اگر خيال كنيم مي شود جواني را كلاً به غفلت گذراند. اما در پيري يك انسان ذاكر و شاكر خدا بود؛ نخير، نمي شود. سعي مي كنند گاهي، اما نمي توانند. اين ذخيره اي كه شما در جواني فراهم مي كنيد، اين ذخيره ي همه ي عمر شماست تا آخر، چه ذخيره ي جسمي، چه ذخيره ي فكري، چه ذخيره ي قلبي و روحي. اين ذخيره ي شماست تا آخر عمر و ذخيره ي ابدي شماست براي زندگي ابدي، كه حيات واقعي آنجاست. قدر اين دوران را بدانيد؛ قدر عضويت در انجمن اسلامي را هم بدانيد. فرداي اين كشور براي شماست؛ ساختن اين كشور با دستهاي تواناي شما امكان پذير است. جامعه ي جوان كشور ما، جامعه ي بسيار خوبي است. استعداد، طبيعي است؛ فضا، فضاي حركت و نشاط و تلاش است. البته دشمن خيلي دارد خودكُشون مي كند براي اينكه جامعه ي جوان ما را از كار بيندازد؛ ريزشهايي هم يك گوشه هايي داريم، از آنها هم بنده بي خبر نيستم؛ اما رويشها بمراتب بيشتر از ريزشهاست. جوانهاي ما خوبند، دارند خوبتر هم مي شوند، ان شاءاللَّه

پيش هم مي روند. و من مطمئنم آن روزي كه بنده و امثال بنده - طبقات سني ما - در دنيا نيستيم، آن روز شما دنياي عالي را كه محصول تلاش امروزتان هست، خواهيد ديد و تجربه خواهيد كرد. و ان شاءاللَّه باز براي آينده هاي بهتر و برتر از آن برنامه ريزي خواهيد كرد. اميدواريم خداوند متعال، دلهاي نوراني شما و جانهاي پاكيزه ي شما را هميشه نوراني و پاكيزه نگه دارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانشجويان دانشگاه فردوسى مشهد

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار دانشجويان دانشگاه فردوسي مشهد بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خيلي شيرين و جذاب است براي من كه در جمع دانشجويان اين شهر و در دانشگاه فردوسي حضور پيدا كنم؛ و ياد و خاطره ي ساليان دوري را كه در همين شهر با جمعي از دانشجويان همين دانشگاه در جلساتي گرم، پُر هيجان و در عين حال پُر خطر اجتماع ميكرديم، در ذهن بنده دوباره زنده بشود. البته دانشجويان امروز اين دانشگاه با دانشجويان سالهاي اول دهه ي پنجاه - كه من به آن اشاره مي كنم - سي و پنج سال فاصله دارند؛ لكن جريان دانشجوئي مثل يك شط زلال است؛ مثل يك رودخانه است. اگرچه اجزاء و قطعات آبي كه از يك رودخانه عبور ميكند، هر لحظه متفاوت است، اما جريان يك جريان است. شما وقتي كه جلو كارون يا زاينده رود مي ايستيد، اين را همان رودخانه اي مي بينيد كه در سال قبل مشاهده كرديد. من به شما كه نگاه ميكنم - عزيزان جوان دانشجو - مسجد كرامت و مسجد امام حسن مجتبي را به ياد مي آورم؛ كه آنجا هم همين شماها - شماهاي سي و پنج سال قبل - مي نشستيد

و درس تفسير قرآن و تفسير نهج البلاغه و مباني نهضت اسلامي مذاكره و بحث ميشد؛ نوشته ميشد و گفته ميشد. چوبش را هم ميخوريم؛ هم شما ميخورديد، هم ما ميخورديم. دستگاه جبارِ طاغوت، آن روز تحمل نميكرد كه يك طلبه با جمعي دانشجو بنشينند و از دين حرف بزنند؛ بخصوص كه محفل دانشجوئي ما آن روز، محفل گرمي هم بود؛ محفل پُر جمعيت و متراكمي بود. البته اين جمعيتهائي كه امروز شما بعد از انقلاب مي بينيد، قبل از انقلاب در هيچ جا و به هيچ مناسبتي شكل پيدا نميكرد؛ اما نسبت به جلسات و اجتماعات آن روز، هيچ اجتماعي شايد در كشور - اجتماع دانشجوئي - به يكپارچگي، يكدستي و تراكم اجتماع مسجد امام حسن يا مسجد كرامت كه بنده آنجا درس تفسير براي دانشجوها ميگفتم، وجود نداشت. شما حالا يادآور آن خاطره ها براي من هستيد.

اول يك جمله در باب مطالبي كه اين عزيزان دانشجو بيان كردند، عرض بكنم. من تقريباً همه ي آنچه را كه اين عزيزان گفتند، قبول دارم. اين پيشنهادها، اين فكرهاي نو، اين برقهائي كه در ذهن جوانِ دانشجوي ما ميزند، براي ما خيلي ارزشمند است. حرفها ضبط شد، ان شاءاللَّه اينها مورد توجه قرار ميگيرد. آن مقداري كه با كاركرد متعارف و لازم برنامه هاي ما تماس دارد، مستقيماً از سوي ما دنبال خواهد شد، آن مقدار هم كه مربوط به دستگاههاست، به آن توصيه خواهد شد. البته عزيزان دانشجو - نه فقط اينجا، همه جا - وقتي حرف ميزنند، ايده پردازي ميكنند، فكر نو و شيرين خودشان را با ما در ميان ميگذارند، يك چاشني گله و شكوه و آه و ناله اي

هم با آن همراه ميكنند؛ عيبي هم ندارد؛ دل نازك جوانها در مقابل نابساماني ها هنوز مثل دل ما سخت و محكم نشده؛ زود دلهاشان تحت تأثير قرار ميگيرد. گفت: دلم از هيچ ميلرزد، دل يار است پنداري به مويي بسته صبرم، نغمه ي تار است پنداري

بحثي كه امروز من مطرح ميكنم، بحث لزوم بازشناسي الگوي توسعه و پيشرفت است. ما ميخواهيم پيشرفت كنيم. مدل اين پيشرفت چيست؟ اين مدل را بايد بازشناسي كنيم. در آخرين ديداري كه من با دانشجوها داشتم - چند ماه قبل در سمنان - بحث تحول را مطرح كردم. گفتم تحول، سنت الهي است در زندگي بشر. با او سينه به سينه نبايد شد؛ از او استقبال بايد كرد. بايد تحول را مديريت كرد، تا به پيشرفت بينجامد؛ جامعه را پيش ببرد. اين را آنجا مطرح كردم. البته همان جا هم گفتم - الان هم تكرار ميكنم - دانشگاهيان؛ چه دانشجو، چه استاد و حوزويان؛ چه طلبه، چه استاد، همه بايد اين خط و رشته ي فكري را تعقيب و دنبال كنند. حالا توضيحات بيشتري عرض خواهم كرد تا بتوانيم به نتيجه برسيم.

كارهاي بزرگ از ايده پردازي آغاز ميشود. اين ايده پردازي كاري نيست كه در اتاقهاي دربسته و در خلأ انجام بگيرد. بايد فكرهاي گوناگون، انديشه هاي گوناگون با آن سر و كار پيدا كنند، تماس پيدا كنند تا آنچه كه محصول كار هست، يك چيز عملي و منطقي از آب در بيايد. پس جان كلام، در اين بحثي كه امروز من ميخواهم بكنم، اين است كه ما بايد توسعه و پيشرفت را بازشناسي كنيم، ببينيم براي كشور ما، براي جامعه ي ما، مدل پيشرفت

چيست.

دو گرايش غلط هميشه درباره ي پيشرفت و تحولِ منتهي به پيشرفت وجود داشته است. يك گرايش عبارت است از خيانتهائي كه به نام پيشرفت و تحول انجام گرفته؛ ضربه هائي كه به نام خدمت و زير پرچم اصلاحگري بر پيكر ملت ما وارد شده است. از دوران قاجار خيلي از درباريان قاجار و شاهزادگان قاجاري - كه هم بيسواد بودند، هم دنياپرست بودند، هم در عين حال با محافل غربي ارتباط داشتند - عامل و وسيله ي وابستگيِ نادانسته ي كشور و فرهنگ ما به غرب شدند و ادعايشان اين بود كه اين، پيشرفت و تحول است!

در قضيه ي مشروطه، آن خطِ انگليسيِ ماجراي مشروطه حرفش ترقي خواهي بود؛ شعارش توسعه و پيشرفت بود. همان كساني كه رهبران مشروطه را نابود كردند؛ شيخ فضل اللَّه را به دار كشيدند، مرحوم آيةاللَّه بهبهاني را ترور كردند، ستارخان و باقرخان را غير مستقيم به قتل رساندند و خلع سلاح كردند، رهبران صادق مشروطه را زير فشار قرار دادند و يك عده افرادي را كه وابسته ي به غرب و سياستهاي استعماري بودند، به نام مشروطه خواه بر مردم مسلط كردند، شعار آنها هم همين ترقي خواهي بود! آنها هم ميگفتند: پيشرفت، تحول! زير اين نام، آنچنان خيانت بزرگي انجام گرفت.

رضاخان با شعار ترقي و اصلاح آمد سر كار. كودتا كرد؛ حكومت كودتا، بعد هم آن ديكتاتوريِ سياه و بي نظير، كه همه تحت عنوان و زير پرچم پيشرفت و توسعه و ترقي انجام گرفت. محمد رضا پسر او - حكومت موروثي و بعد هم كودتا در مرداد 32 - هم ادعاي حركت اصلاحي داشت و اين همه فاجعه براي اين كشور به وجود آوردند. ضربه اي كه به

اين كشور و به اين ملت زدند، اين طوري بود.

در سطح جهاني هم همين طور است. استعمار ملتها - كه لكه ي ننگ تاريخ بشر در يكي دو قرن اخير هست - به نام پيشرفت ملتها انجام گرفت. استعمار يعني نوسازي. انگليس ها، هلندي ها، پرتغالي ها، فرانسوي ها در نقاط مختلف آسيا و آفريقا و امريكاي لاتين رفتند بومي ها را قتل عام كردند، سرزمينها را تصرف كردند، دزدي كردند، خيانت كردند، هزار فاجعه به وجود آوردند؛ زيرِ نام نوسازي، پيشرفت، استعمار.

در دوره ي بعد هم كه نواستعمار پديد آمد، باز هم همين بود. اين همه تجاوز، اين همه جنگ افروزي، اين همه كودتا كه به وسيله ي سرويسهاي امنيتي كشورهاي غربي - چه امريكا، چه انگليس و چه غير اينها - انجام گرفته، همه زير پرچم تجددخواهي و پيشرفت و تحول و توسعه انجام گرفته. همين الان شما افغانستان و عراق جلوي چشمتان است. امريكايي ها آمدند وارد عراق شدند براي اينكه دنياي نوئي را؛ دنياي آزادي، دمكراسي و توسعه را براي مردم عراق به وجود بياورند. شما ببينيد الان در عراق چه خبر است! شايد در طول دوران حكومتهاي كودتائيِ عراق - كه آخرينش صدام بود - محنتي را كه امروز مردم عراق دارند از دست امريكايي ها ميكشند، تا حالا تحمل نكرده باشند. زن و مرد عراقي تحقير ميشوند. جوان امريكايي چكمه اش را ميگذارد پشت گردنِ يك جوان عراقي؛ چرا؟ چون از خيابان عبور ميكرده و به او مشكوك شده؛ او را ميخواباند و جلوي چشم زن و بچه اش، صورتش را به خاك فشار ميدهد. يا مرد را جلوي چشم مرد خانه كتك ميزنند؛ مردها زن خانه را به اسم توسعه و

پيشرفت و به اسم نجات ملت عراق بازرسي بدني ميكنند. در افغانستان هم همين طور است.

پس نام توسعه از يك طرف مورد چنين سوء استفاده هائي در طول تاريخ و در زمان خود ما در سرتاسر دنيا و در كشور خود ما انجام گرفته است. از يك طرف هم در نقطه ي مقابل، كساني بوده اند و هستند كه با هر نوع نوآوري و تحولي مخالفت كرده اند؛ به اسم اينكه اين سابقه ندارد، اين را نمي شناسيم، اين را نميدانيم، به اين مشكوكيم. حديثِ « شرّ الأمور محدثاتها» را بد معنا كرده اند. با اينكه نوآوري سنت تاريخ است؛ سنت طبيعت است و بدون نوآوري زندگي بشر معنا پيدا نميكند؛ اما اينها مخالفت كردند. اين دو گرايش متضاد وجود داشته است.

پس ما بايد پيشرفت و آن چيزي را كه از تحول اراده ميكنيم و ميخواهيم، درست براي خودمان معنا كنيم و بفهميم دنبال چه هستيم، تا نه آن سوء استفاده انجام بگيرد، نه اين مخالفت و ضديت. البته اين به معناي اين نيست كه ما تازه مي خواهيم پيشرفت را شروع كنيم، لذا الگو براي پيشرفت ميخواهيم؛ نه، پيشرفت در كشور ما با انقلاب و با نهضت انقلابي شروع شد. يك جامعه ي ايستاي راكد، زير فشار، استعدادهاي خفته، بدون اجازه ي هيچ تحركي در درياي عميق استعدادهاي ملي ما، با حركت انقلابي دگرگون شد.

امروز علاوه بر اين كه خودِ تشكيل نظام جمهوري اسلامي يك تحول بزرگ، يك پيشرفت شگفت آور و عظيم بود كه يك حكومت موروثيِ كودتائيِ فاسدِ وابسته را يك ملتي بتواند تبديل كند به يك حكومت مردمي، كه هيچ تحولي از اين بالاتر نيست و خودِ اين، بزرگترين تحول و

بزرگترين پيشرفت بود، اين را هم من به شما عرض بكنم كه در هيچ نقطه ي دنيا، در هيچ كشوري از كشورهاي دنيا اين منظره اي را كه شما امروز ملاحظه ميكنيد، نميتوانيد ببينيد. اينكه مسؤولان كشور با دانشجوها صميمانه، رو به رو، ساعتها بنشينند؛ يا رئيس جمهور كشور به تمام شهرهاي دور و نزديك كشور برود و در همه جا با استقبال و مواجهه ي مردم رو به رو شود؛ با مردم رو به رو حرف بزند. در مبارزات انتخاباتي سفر ميكنند و با طرفدارهاي خودشان مواجه ميشوند؛ اما هم آنها ميدانند، هم مخاطبانشان، كه اينها كار تبليغاتي است؛ كار انتخاباتي است؛ بعد از انتخابات تمام ميشود؛ چه ناكام بشوند، چه پيروز بشوند. اما معناي مردمي در كشور ما اين است كه نه فقط انتخابِ مردمي است، ارتباطِ مردمي هم است. با مسئولان حكومت، با اجزاء حكومت، تعاطي و تبادل فكر و ارتباط وسيع و عميق عاطفي است؛ عشق ورزيِ بين مسئولان و مردم است. مسئولانِ صادق به معناي واقعي كلمه به مردم عشق ميورزند؛ مردم هم به آنها متقابلا همين طور.

بعد از انقلاب هم تا كنون، ما هم در زمينه ي علمي، هم در زمينه ي اجتماعي، هم در زمينه ي سياسي، هم در زمينه ي بين المللي، هم در زمينه هاي اقتصادي و عمراني پيشرفتهايي كه كرده ايم، بهت آور است. جوان امروز ما، دانشجوي امروز ما كه شما هستيد، نسخه ي گذشته را جلوي چشم نداريد تا مقايسه كنيد كه امروز چه است و آن روز چه بود. شما امروز كشورتان را با يك كشور پيشرفته اي كه مثلاً دويست سال سابقه ي تحرك علمي و پيشرفت علمي و تحقيق دارد نگاه ميكنيد، مي بينيد كمبود دارد، ميگوئيد كمبود

است. درست هم هست، بله؛ اما اين مقايسه، مقايسه ي علمي اي نيست. كشور را بايد با آنچه كه بود، مقايسه كرد؛ كشور را بايد با كشورهاي مشابه و همجوار مقايسه كرد. امروز در آمارهاي جهاني، رشد علمي ايران در درجه ي اول يا در درجات اول در همه ي دنياست. البته با همين سرعت، هنوز خيلي عقبيم؛ اما كارهايي كه شده، در همه ي زمينه ها پيشرفت بوده است. حالا نمونه هايش را شما در محيط دانشجوئي خودتان نگاه كنيد. جمعيت كشور ايران از بعد از انقلاب دو برابر شده؛ جمعيت دانشجو ده برابر شده و تعداد دانشگاهها و رشته ها و پيشرفتها هم شايد بيش از ده برابر شده. يك روزي ساده ترين وسيله را ما بايستي از ديگران گدائي ميكرديم؛ اما امروز پيچيده ترين فناوري ها را كشور ما ميتواند خودش درست كند. اين پيشرفتها محيرالعقول است؛ شگفت آور است؛ اين را ديگران هم تصديق دارند، كه حالا اگر فرصت بشود، ان شاءاللَّه عرض ميكنم.

به هر حال بحثي كه براي الگوي پيشرفت ميكنيم، براي اين نيست كه مي خواهيم پيشرفت را شروع كنيم؛ پيشرفت از انقلاب شروع شده، بلكه به اين معناست كه با بحث نظري و تعريف شفاف و ضابطه مند از پيشرفت، قصد داريم يك باور همگاني در درجه ي اول در بينِ نخبگان، بعد در همه ي مردم به وجود بيايد كه بدانند دنبال چه هستيم و به كجا ميخواهيم برسيم و بخشهاي گوناگون نظام بدانند چه كار بايد بكنند. اين را بايد پيدا كنيم. البته من امروز نميخواهم مدل و الگوي پيشرفت را اينجا مطرح كنم؛ نه، ميخواهم لزوم اين كار را بگويم.

مدل سازي و الگوسازي، كار خود شماست؛ يعني كار نخبگان ماست. در تحقيقات دانشگاهي

بايد دنبالش بروند، بحث كنند و در نهايت مدل پيشرفت را براي ايران اسلامي، براي اين جغرافيا، با اين تاريخ، با اين ملت، با اين امكانات، با اين آرمانها ترسيم و تعيين كنند و بر اساس او، حركت عمومي كشور به سوي پيشرفت در بخشهاي مختلف شكل بگيرد.

چرا لزوم اين كار را بايد بيان كرد؟ خيلي ساده است؛ به خاطر اينكه امروز در چشم بسياري از نخبگان ما، بسياري از كارگزاران ما، مدل پيشرفت صرفاً مدلهاي غربي است؛ توسعه و پيشرفت را بايد از روي مدلهايي كه غربي ها براي ما درست كرده اند، دنبال و تعقيب كنيم. امروز در چشم كارگزارانِ ما اين است و اين چيز خطرناكي است؛ چيز غلطي است؛ هم غلط است، خطاست، هم خطرناك است. غربي ها در تبليغات خيلي ماهرند؛ يعني ماهر شده اند؛ در طول اين دويست سيصد سالي كه كار تبليغاتي پي درپي ميكنند، با تبليغات موفقِ خودشان توانسته اند اين باور را در بسياري از ذهنها به وجود بياورند كه توسعه يافتگي مساوي است با غرب و غربي شدن! هر كشوري بخواهد كشور توسعه يافته اي محسوب بشود، بايستي غربي بشود! اين تبليغات آنهاست. هر كشوري كه از الگوهاي موجود غرب فاصله داشته باشد، توسعه يافته نيست! و هر چه فاصله اش بيشتر، فاصله اش از توسعه يافتگي بيشتر! اين طوري ميخواهند جا بيندازند و متأسفانه در ذهنها جا انداخته اند.

البته غربي ها اين تبليغات را كرده اند و ملاك و معيار توسعه يافتگي را الگوهاي خودشان قرار داده اند؛ اما حقيقتاً در مقام عمل، به آن كشورهائي كه ميخواستند غربي بشوند، كمك درستي هم نكرده اند؛ يعني همين جا هم صداقت بخرج ندادند. من به شما عرض بكنم: غربي ها هيچ مايل نبودند و نيستند كه غير

غربي وارد باشگاه علمي غرب شود. اين كشورهاي آسيائي كه الان پيشرفت كرده اند - مثل ژاپن، مثل چين، مثل تا حدودي هند - غرب به هيچ كدام از اينها كمكي نكرد. چين در كشمكش هاي شديد شرق و غرب - كمونيسم و دنياي سرمايه داري - از طرف شورويِ آن روز سخاوتمندانه مورد حمايت قرار گرفت؛ حتّي انرژي هسته اي اش را روس ها دادند. چين هيچ چيز نداشت؛ شوروي ها چون مي خواستند يك جبهه ي آسيائي بزرگي در مقابل امريكا و اروپا تشكيل بدهند، چين را تجهيز كردند؛ چون چين كمونيستي بود، تجهيزش كردند. هند هم در درجه ي بعد همين طور؛ يعني در جبهه بندي هاي شرق و غرب، هند گرايش به چپ داشت، شوروي ها - چپ ها - كمكش كردند. امريكايي ها متقابلاً پاكستان را تقويت ميكردند. البته پاكستان هم انرژي هسته اي را خودش به وجود نياورد، آنها از چين گرفتند؛ اما امريكا چشمش را بست و در موازنه هاي سياسي منطقه اي به رو نياورد. ژاپن، پيشرفت علمي خودش را به كمك امريكا و غرب به دست نياورد؛ ژاپني ها توانستند نفوذ علمي كنند - شايد تعبير سرقت، تعبير خوبي نباشد - و توانستند علم را به شكلي كه طرف راضي نيست، از او بقاپند؛ منتها ملت سختكوشي بودند و خودشان را پيش بردند؛ غرب به آنها كمكي نكرد.

ما حالا بايد براي شكستن اين طلسم فكر كنيم؛ كدام طلسم؟ اين طلسم كه كسي تصور كند كه پيشرفت كشور بايد لزوماً با الگوهاي غربي انجام بگيرد. اين وضعيت كاملاً خطرناكي براي كشور است. الگوهاي غربي با شرائط خودشان، با مباني ذهني خودشان، با اصول خودشان شكل پيدا كرده؛ بعلاوه ناموفق بوده. بنده به طور قاطع اين را ميگويم:

الگوي پيشرفت غربي، يك الگوي ناموفق است. درست است كه به قدرت رسيده اند، به ثروت رسيده اند؛ اما بشريت را دچار فاجعه كرده اند. پيشرفتهاي غربي، پيشرفتهايي است كه امروز همه ي دنيا و همه ي بشريت دارند از آن رنج ميبرند؛ كشورهاي عقب مانده يك جور، كشورهاي پيشرفته يك جور. اين همان پيشرفت و توسعه اي است كه توانسته است گروه هاي معدود و انگشت شماري از خانواده هاي ثروت را به ثروت برساند؛ اما ملتهاي ديگر را دچار اسارت و تحقير و استعمار كرده؛ جنگ به وجود آورده و حكومت تحميل كرده است و در داخل خود آن كشورها هم اخلاق فاسد، دوري از معنويت، فحشا، فساد، سكس، ويراني خانواده و اين چيزها را رواج داده. بنابراين، موفق نيست. شما الان اگر آثار ادبي كشورهاي غربي - مثلاً فرانسه - را كه مربوط به سه قرن يا دو قرن پيش هست، بخوانيد، وضع امروزِ آنجا را هم مطالعه كنيد، خواهيد ديد مردمِ آنجا از لحاظ اخلاقي بميزان بسيار زيادي عقب رفته اند. اين وضعيتي كه امروز بر آنجا حاكم است، آن روزها حاكم نبود. پيشرفت تمدن غربي در طول قرنهاي متمادي، اين كشورها را از لحاظ اخلاقي دچار مشكل كرده؛ آنها را از لحاظ اخلاقي به انحطاط كشانده؛ از لحاظ وضع زندگي هم به آنها خدمتي نكرده؛ يعني فقر در آنجاها برنيفتاده است. در آنجا كار و تلاش زياد است؛ اما دستاورد و محصول براي فرد و براي خانواده كم. بنابراين، پيشرفت غربي، پيشرفت ناموفقي است.

ما بايد پيشرفت را با الگوي اسلامي - ايراني پيدا كنيم. اين براي ما حياتي است. چرا ميگوئيم اسلامي و چرا ميگوئيم ايراني؟ اسلامي به خاطر اينكه بر مباني نظري

و فلسفي اسلام و مباني انسان شناختي اسلام استوار است. چرا ميگوئيم ايراني؟ چون فكر و ابتكار ايراني، اين را به دست آورده؛ اسلام در اختيار ملتهاي ديگر هم بود. اين ملت ما بوده است كه توانسته است يا ميتواند اين الگو را تهيه و فراهم كند. پس الگوي اسلامي ايراني است. البته كشورهاي ديگر هم از آن، بدون ترديد استفاده خواهند كرد؛ همچناني كه تا امروز هم ملت ما و كشور ما براي بسياري از كشورها در بسياري از چيزها الگو قرار گرفته، اينجا هم يقيناً اين الگو مورد تقليد و متابعت بسياري از ملتها واقع خواهد شد.

آنچه كه موجب ميشود ما الگوي غربي را براي پيشرفت جامعه ي خودمان ناكافي بدانيم، در درجه ي اول اين است كه نگاه جامعه ي غربي و فلسفه هاي غربي به انسان - البته فلسفه هاي غربي مختلفند؛ اما برآيند همه ي آنها اين است - با نگاه اسلام به انسان، بكلي متفاوت است؛ يك تفاوت بنياني و ريشه اي دارد. لذا پيشرفت كه براي انسان و به وسيله ي انسان است، در منطق فلسفه ي غرب معناي ديگري پيدا ميكند، تا در منطق اسلام. پيشرفت از نظر غرب، پيشرفت مادي است؛ محور، سود مادي است؛ هرچه سود مادي بيشتر شد، پيشرفت بيشتر شده است؛ افزايش ثروت و قدرت. اين، معناي پيشرفتي است كه غرب به دنبال اوست؛ منطق غربي و مدل غربي به دنبال اوست و همين را به همه توصيه ميكنند. پيشرفت وقتي مادي شد، معنايش اين است كه اخلاق و معنويت را ميشود در راه چنين پيشرفتي قرباني كرد. يك ملت به پيشرفت دست پيدا كند؛ ولي اخلاق و معنويت در او وجود نداشته

باشد. اما از نظر اسلام، پيشرفت اين نيست. البته پيشرفت مادي مطلوب است، اما به عنوان وسيله. هدف، رشد و تعالي انسان است.

پيشرفت كشور و تحولي كه به پيشرفت منتهي ميشود، بايد طوري برنامه ريزي و ترتيب داده شود كه انسان بتواند در آن به رشد و تعالي برسد؛ انسان در آن تحقير نشود. هدف، انتفاع انسانيت است، نه طبقه اي از انسان، حتّي نه انسانِ ايراني. پيشرفتي كه ما ميخواهيم بر اساس اسلام و با تفكر اسلامي معنا كنيم، فقط براي انسان ايراني سودمند نيست، چه برسد بگوئيم براي طبقه اي خاص. اين پيشرفت، براي كل بشريت و براي انسانيت است. نقطه ي تفارق اساسي، نگاه به انسان است. اينجا يك درنگي بكنيم و من يك مطلب معرفتي اسلامي را در اينجا عرض بكنم:

در اسلام نگاه به انسان از دو زاويه است كه اين دو زاويه هر دو مكمل همديگر هستند. اين ميتواند پايه و مبنائي براي همه ي مسائل كلان كشور و نسخه هائي كه براي آينده ي خودمان خواهيم نوشت، باشد. اين دو زاويه اي كه اسلام از آن به انسان نگاه ميكند، يكي نگاه به فرد انسان است؛ به انسان به عنوان يك فرد؛ به من، شما، زيد، عمرو به عنوان يك موجود داراي عقل و اختيار نگاه ميكند و او را مخاطب قرار ميدهد؛ از او مسئوليتي ميخواهد و به او شأني ميدهد، كه حالا خواهيم گفت. يك نگاه ديگر به انسان، به عنوان يك كل و يك مجموعه ي انسانهاست. اين دو نگاه با هم منسجمند؛ مكمل يكديگرند. هر كدام، آن ديگري را تكميل ميكند.

در نگاه اول كه نگاه اسلام به فردِ انساني است، يك فرد مورد

خطاب اسلام قرار ميگيرد. در اينجا انسان يك رهروي است كه در راهي حركت ميكند، كه اگر درست حركت كند، اين راه، او را به ساحت جمال و جلال الهي وارد خواهد كرد؛ او را به خدا خواهد رساند؛ «يا ايّها الانسان انّك كادح الي ربّك كدحاً فملاقيه». اگر بخواهيم اين راه را تعريف كنيم، در يك جمله ي كوتاه ميشود گفت اين راه، عبارت است از مسير خودپرستي تا خداپرستي. انسان از خودپرستي به سمت خداپرستي حركت كند. مسير صحيح و صراط مستقيم اين است. مسئوليت فرد انسان در اين نگاه، اين است كه اين مسير را طي كند. يكايك ما مخاطب به اين خطاب هستيم؛ ديگران بروند، نروند؛ حركت كنند، نكنند؛ دنيا را ظلمات كفر بگيرد يا نور ايمان بگيرد، از اين جهت تفاوت نميكند. وظيفه ي هر فردي به عنوان يك فرد اين است كه در اين راه حركت كند؛ «عليكم انفسكم لا يضرّكم من ظلّ اذا اهتديتم». بايد اين حركت را انجام بدهد؛ حركت از ظلمت به نور، از ظلمت خودخواهي به نور توحيد. جاده ي اين راه چيست؟ بالاخره مسيري را ميخواهيم حركت كنيم و به جاده اي نياز داريم؛ اين جاده، همان واجبات و ترك محرمات است. ايمان قلبي موتور حركت در اين راه است؛ ملكات اخلاقي و فضائل اخلاقي، آذوقه و توشه ي اين راه است، كه راه و حركت را براي انسان آسان و تسهيل ميكند؛ سرعت ميبخشد. تقوا هم عبارت است از خويشتن پايي؛ مواظب خود باشد كه از اين راه تخطي و تجاوز نكند. وظيفه ي فرد در نگاه اسلام به فرد، اين است. در همه ي زمانها، در حكومت پيغمبران، در حكومت

طواغيت، يك فرد وظيفه اش اين است كه اين كار را انجام دهد و تلاش خودش را بكند.

اسلام در اين نگاه به انسان به عنوان يك فرد، توصيه ميكنند زهد بورزد. زهد يعني دلباخته و دلبسته ي دنيا نشود؛ اما در عين اينكه توصيه به زهد ميكنند، قطع رابطه ي با دنيا و كنار گذاشتن دنيا را ممنوع ميشمارند. دنيا چيست؟ دنيا همين طبيعت، همين بدن ما، زندگي ما، جامعه ي ما، سياست ما، اقتصاد ما، روابط اجتماعي ما، فرزند ما، ثروت ما، خانه ي ماست. دلبستگي به اين دنيا، دلباخته شدن به اين نمونه ها، در اين خطاب فردي، كار مذمومي است. دلباخته نبايد شد. اين دلباخته نشدن، دلبسته نشدن، اسمش زهد است؛ اما اينها را رها هم نبايد كرد. كسي از متاع دنيا، زينت دنيا، از نعمتهاي الهي در دنيا رو برگرداند، اين هم ممنوع است. « قل من حرّم زينة اللَّه الّتي اخرج لعباده و الطّيبات من الرّزق قل هي للّذين امنوا»؛ يعني كسي حق ندارد كه از دنيا اعراض كند. اينها جزو مسلّمات و معارف روشن دين است كه من نميخواهم توضيح بدهم. اين، نگاه فردي است. در اين نگاه به فردِ انسان، اسلام استفاده ي از لذائذ زندگي و لذائذ حيات را براي او مباح ميكنند؛ اما در كنار او يك لذت بالاتر را كه لذت اُنس با خدا و لذت ذكر خداست، آن را هم به او ياد مي دهند. انسان در يك چنين راهي به عنوان انسانِ انديشمند و داراي اختيار، بايد انتخاب كند و در اين صراط حركت كند و برود. در اين نگاه، مخاطب البته فردِ انسان است. هدف اين حركت و اين تلاش

هم رستگاري انسان است. اگر انسان به اين دستورالعمل و نسخه اي كه به او داده شده است. عمل بكند، رستگار مي شود. اين، يك نگاه است.

در زاويه اي ديگر در نگاه كلان، همين انساني كه مخاطب به خطابِ فردي است، خليفه ي خدا در زمين معرفي شده؛ يك وظيفه ي ديگري به او واگذار شده و آن عبارت است از وظيفه ي مديريت دنيا. دنيا را بايد آباد كند؛ «و استعمركم فيها». همين انسان مأمور است كه دنيا را آباد كند. آباد كردنِ دنيا يعني چه؟ يعني از استعدادهاي فراوان و غيرقابل شمارشي كه خداي متعال در اين طبيعت قرار داده، اين استعدادها را استخراج كند و از آنها براي پيشرفت زندگي بشر استفاده كند. در اين زمين و پيرامون زمين، استعدادهايي هست كه خداي متعال اينها را گذاشته است و بشر بايد اينها را پيدا كند. يك روزي بشر آتش را هم نمي شناخت، اما آتش بود؛ الكتريسيته را نمي شناخت، اما در طبيعت بود؛ قوه ي جاذبه را نمي شناخت، قوه ي بخار را نمي شناخت، اما اينها در طبيعت بود. امروز هم استعدادها و قواي بيشمار فراواني از اين قبيل در اين طبيعت هست؛ بشر بايستي سعي كند اينها را بشناسد. اين مسئوليت بشر است؛ چون خليفه است و يكي از لوازم خليفه بودنِ انسان، اين است.

عين همين مطلب در مورد انسانهاست؛ يعني انسان در اين نگاه دوم، وظيفه دارد استعدادهاي دروني انسان را استخراج كند؛ خرد انساني، حكمت انساني، دانش انساني و توانائي هاي عجيبي كه در وجود روان انسان گذاشته شده، كه انسان را به يك موجود مقتدر تبديل ميكند. اين هم نگاه كلان است. در اين نگاه كلان، مخاطب كيست؟ مخاطب،

همه ي افرادند. استقرار عدالت و روابط صحيح، خواسته شده است. از چه كساني؟ از همه ي افراد. يكايك افراد جامعه ي بشري در همين نگاه كلان، مخاطبند؛ يعني وظيفه و مسئوليت دارند. ايجاد عدالت، ايجاد حكومت حق، ايجاد روابط انساني، ايجاد دنياي آباد، دنياي آزاد، بر عهده ي افراد انسان است. در اين نگاه مي بينيد انسان همه كاره ي اين عالم است؛ هم مسئول خود و تربيت خود و تعالي خود و تزكيه و تطهير خود، هم مسئول ساختن دنيا. اين نگاه اسلام است به انسان.

اومانيزم غربي هم انسان محور است. اومانيزم - كه محور فلسفه هاي قرن نوزدهمي و بعد و قبل از آن است - انسان را محور قرار مي دهد. اما چه جور انساني؟ انسان در منطق غرب و اومانيزم غربي، بكلي با اين انساني كه در منطق اسلام هست، تفاوت دارد. انسان در الگو و نگاه اسلامي موجودي است هم طبيعي و هم الهي؛ دوبُعدي است؛ اما در نگاه غربي، انسان يك موجود مادي محض است و هدف او لذت جويي، كامجويي، بهره مندي از لذائذ زندگي دنياست، كه محور پيشرفت و توسعه در غرب است؛ انسان سودمحور. اما در جهان بيني اسلام، ثروت و قدرت و علم، وسيله اند براي تعالي انسان. در آن جهان بيني غربي، ثروت و قدرت و علم، هدفند. انسانها تحقير بشوند، ملتها تحقير بشوند، ميليونها انسان در جنگها لگدمال بشوند و كشته بشوند، براي اينكه كشوري به قدرت يا به ثروت برسد يا كمپاني هايي سلاحهاي خودشان را بفروشند؛ ايرادي ندارد! تفاوت منطقي، اين است.

بنابراين، آن چيزي كه ما به آن نياز داريم، اين است كه نقشه ي پيشرفت كشورمان را بر اساس جهان بيني اسلام براي اين انسان، انسانِ در منطق

اسلام، فراهم و تهيه كنيم. در اين نقشه ي پيشرفت و تحول، ديگر معنا ندارد كه پيشرفت با فحشا، با غوطه خوردن درمنجلاب فساد همراه باشد. معنويت، پايه ي اساسي اين پيشرفت خواهد بود. پيشرفتي كه محورش انسان است و انساني كه داراي بُعد معنوي قوي است و انساني كه علم و دنيا و ثروت و فعاليت زندگي را وسيله اي قرار مي دهد براي تعالي روحي و رفتن به سوي خداي متعال، اين پيشرفت با آن پيشرفت خيلي متفاوت است. (صداي اذان به گوش من ميرسد. من معمولاً وقتي اذان بشود، برنامه را ادامه نميدهم. ناچارم حرف را تمام كنم، لكن جمع بندي ميكنم.)

من ميخواهم بگويم مجموعه ي دانشگاهي كشور ما، مجموعه ي نخبگان كشور ما - هم حوزه و دانشگاه - يكي از بزرگترين كارهاشان بايد اين باشد كه نقشه ي جامع پيشرفت كشور را بر اساس مباني اسلام تنظيم كنند؛ دل به الگوي غربي و مدلسازي هاي غربي نسپرند. او نميتواند كشور را نجات بدهد؛ او نميتواند پيشرفت كشور ما را تنظيم كند. كساني كه در مراكز برنامه ريزي يا در مراكز علمي و تحقيقي هستند و راجع به اقتصاد، راجع به سياست، راجع به سياست بين المللي و راجع به مسائل حياتي ديگر كشور كار و فكر ميكنند، دنبال اين نباشند كه فرمولهاي غربي را؛ فرمولهاي اقتصادي غرب، فرمولهاي بانك جهاني يا صندوق بين المللي پول را با مسائل كشور تطبيق كنند؛ نه، آن نظريه ها، نظريه هاي مفيد براي ما نيست. البته از عِلمشان استفاده ميكنيم؛ ما تعصب نداريم. هرجا پيشرفت علمي، تجربه ي علمي باشد، استفاده ميكنيم. از مصالح استفاده ميكنيم؛ اما نقشه را بر طبق فكر خودمان، بر طبق نياز خودمان بايستي بريزيم.

امروز

استقلال ملت ما يك نمونه ي مثل زدني در همه ي دنيا شده است. ما بايستي اين استقلال را در همه چيز از خودمان نشان بدهيم. استقلال يعني در مقابل حركت قدرتمندان عالم، حالت انفعال به خود نگيريم. آنچه كه منفعت ماست، آنچه كه مصلحت ماست، آنچه كه با هدفهاي ما و آرمانهاي ما منطبق است، آن را دنبال كنيم؛ زير فشار تبليغات دشمن و كار سياسي دشمن قرار نگيريم. و ملت ما نشان داده كه اين قدرت را دارد كه در مقابل فشارها مقاومت كند. يك دوره اي شرق و غرب عالم، دست به دست هم دادند و اين ملت را زير فشار يك جنگ سنگين و سخت هشت ساله قرار دادند، ولي ملت با كمال قدرت تحمل كرد. بعد از آن تا امروز، زير فشارهاي تبليغاتي، زير فشار تحريم اقتصادي قرار داشتيم. حالا تازه ما را به تحريم اقتصادي تهديد ميكنند! كِي بوده است كه ما تحريم اقتصادي نداشته باشيم؟ ما همين پيشرفتهاي علمي در زمينه ي هسته اي و غير اينها را در حال و هواي تحريم اقتصادي به دست آورديم. اين را غربي ها هم ميدانند؛ ميفهمند. البته در داخل متأسفانه، عده اي هستند كه به قدري مجذوب و فريفته ي حرف غرب و تفكر غرب و مباني غربند كه حاضر نيستند بشنوند و قبول كنند؛ حتّي آنچه را هم كه پيشرفت علمي در كشور به وجود آورده است، تا ديگران تصديق نكنند، اينها قبول نمي كنند!

من به ياد دارم، شايد حدود دو سال، دو سال و نيم قبل، آن وقتي كه اين سانتريفيوژهاي ما مشغول كار شده بود و جوانان و دانشمندان ما توانسته بودند اينها را راه بيندازند و

مسئولان وقت؛ رئيس جمهور و ديگران خبرش را گفتند، تعدادي از فيزيكدانهاي دانشگاهي كه مردمان خوب و بسيار سالم و صادقي هم هستند، بعضي شان هم من را مي شناسند، به من نامه نوشتند، كه آقا! نبادا اينها را باور كنيد! چنين چيزي اتفاق نيفتاده و ممكن نيست! حاضر نبودند باور كنند؛ قبول كنند. اين، همان تلقين است. تا غربي ها؛ آژانس و ديگران، خودشان آمدند نگاه كردند، تصديق كردند، اعتراف كردند كه چنين چيزي را باور نمي كردند در ايران به وجود بيايد، آن وقت ديگران؛ ديرباورها، در داخل كشور باور كردند. عين همين قضيه در مورد سلولهاي بنيادي به وجود آمد. بنده چندبار پيشرفتهاي سلولهاي بنيادي را در چند سخنراني بر زبان آورده بودم. از دانشمندان كشور و از بعضي از دانشگاهها به من نامه نوشتند: آقا! اين قضيه را شما اين قدر نگوئيد، اين واقعيت ندارد؛ اين جور نيست! ايني كه ميگوئيد در سلولهاي بنيادي پيشرفت كرده اند و در شبيه سازي (كلونينگ)(1) دارند تمرين و كار مي كنند، باور نكنيد؛ چنين چيزي اتفاق نيفتاده و نخواهد افتاد! بعد كه گوسفند شبيه سازي شده را جلو چشم همه قرار دادند، بعد كه در سميناري كه تشكيل دادند، دانشمندان معروف دنيا، زيست شناسهاي درجه ي يك دنيا آمدند مصاحبه كردند و تصديق كردند كه پيشرفتها، پيشرفتهاي محيرالعقولي است، آن وقت يك عده از ديرباورها باور كردند! اين هم آفتي است كه ما استعداد خودمان، پيشرفت خودمان، توانائي هاي خودمان را باور نكنيم؛ وقتي هم اتفاق ميافتد، باور نكنيم.

آنچه كه انقلاب به ما داده و توقع ما از خودمان است، اين است كه اين را روز به روز در خودمان تقويت كنيم؛ آن، اعتماد به نفس است.

اعتماد به نفس ملي؛ ملت به خود اعتماد به نفس داشته باشد، بداند كه ميتواند مقاصد خودش را با همت بلند و با مجاهدت و با همدستيِ همه ي كشور با يكديگر، پيش ببرد؛ اين را بايد بدانيم. جامعه ي دانشگاهي ما در زمينه ي كار خود، در زمينه ي علم پژوهي خود بايد اين را از بُن دندان باور كند و دانشجوي ما، استاد ما، محقق ما، مديران دانشگاهي ما بدانند كه هر كاري بخواهند، مي توانند بكنند؛ در سايه ي همت، در سايه ي مجاهدت و در سايه ي تلاش. اين،آن چيزي است كه ما لازم داريم. من البته بحثم از اين طولاني تر بود، بحث را قطع كردم.

در پايان فقط چند توصيه به دانشجويان عزيز بكنم: در محيط دانشگاه، محيط دانشجوئي، نقد منصفانه و متقابلاً نقدپذيري متواضعانه هر دو لازم است. جوان، آن هم دانشجو، در محيط علمي بايد ذهنش و زبانش باز باشد؛ نقد كند؛ البته منصفانه باشد. نقد را با عيبجوئي و با عصبانيت و با بهانه گيري نبايد اشتباه كرد؛ اما نقادي بايد كرد. در عين حال نقدپذير هم بايد بود. ديگران هم اگر از ما به عنوان دانشجو، به عنوان تشكل دانشجوئي نقد كردند، بپذيريم؛ يعني تحمل كنيم؛ بپذيريم به معناي تحمل كردن است.

يك توصيه ي ديگر: در محيط دانشگاه، تحمل و مداراي سياسي لازم است. تشكلهاي دانشجوئي نسبت به هم مداراي سياسي داشته باشند؛ تحمل سياسي داشته باشند. درگير كردن مجموعه هاي دانشجوئي با هم، نقشه ي خطرناكي است كه كشيده شده است؛ اين نقشه را كشيده اند. بايد مراقب باشيد. ميخواهند تشكلهاي دانشجوئي را به جان هم بيندازند. ما همين اواخر شاهد بوديم كه در چندتا دانشگاه داشتند اين كار را ميكردند.

البته دانشجويان عاقل و با شعور و بلوغِ سياسي نگذاشتند اين اتفاق بيفتد. اما نقشه اين است. راه مواجهه اش هم همين است كه مجموعه هاي دانشجوئي، افراد دانشجوئي و تشكلهاي دانشجوئي، حالت مدارا و تحمل داشته باشند.

يك توصيه ي ديگر، مسأله ي حفظ اصول و روحيه ي آرمانگرايي است. شما محافظه كار نشويد. ممكن است گذشت سن، بعضي ها را محافظه كار كند؛ اما موتور حركت، جواني است. جوان ما نبايد محافظه كار شود. جوان بايد آرمانگرا باشد. از آرمانها كوتاه نيائيد. آرمانها را بخواهيد، قله ها را بطلبيد، تا يقين بكنيم كه به نيمه راه لااقل خواهيم رسيد. البته اگر قله را بطلبيد، بنده يقين ميكنم به خود قله هم خواهيد رسيد. روحيه ي آرمانگرايي را كه از جمله ي مصاديق روحيه ي آرمانگرايي، تمسك به اصول و مباني فكري است، از دست ندهيد.

توصيه ي بعدي، مسأله ي خودسازي اعتقادي و علمي؛ و اعتقادي و عملي است، كه بعضي از دانشجويان عزيز هم اينجا تذكر دادند. «عليكم انفسكم»؛ آن نگاه اسلام به انسان در خطاب فردي را هميشه در نظر داشته باشيد. خودتان را حفظ كنيد؛ «عليكم انفسكم». جاده اي كه انسان را به خدا و نورانيت ميرساند، جاده ي ترك محرمات و بجا آوردن واجبات است. واجبات را اهميت بدهيد، گناهان را پرهيز كنيد؛ تهذيب يعني اين. چون دلهاي شما جوان است، نوراني است، آلودگي بحمداللَّه در دلها و روحهاي شما نيست، خداي متعال كمك خواهد كرد؛ تفضل خواهد كرد.

توصيه ي بعدي، مسأله ي درس خواندن و پرداختن علمي است. حقيقتاً درس بخوانيد. حقيقتاً بايد در محيطهاي دانشجوئي، جستجوي دانش باشد. آدم مي بيند در بعضي از ميحطهاي دانشجوئي، دانشجو به معناي واقعي دانش، جو نيست؛ يعني در جست و جوي دانش

نيست؛ يك چيز حفظي و سر هم بندي است؛ نگذاريد اين جوري شود. حقيقتاً جوينده ي دانش باشيد و دانش را فقط خواندنِ متن و فراگرفتن متون ندانيد. الان در جمع اساتيد، قبل از اينجا، مطرح مي كردم؛ دانشجو بايستي پرسشگر، متعمق، اِشكال كننده ي به استاد، جستجوكننده ي از زوايا و گوشه كنارهاي بحث علمي بار بيايد.

و در نهايت، اين دختر عزيزمان گفتند ورزش. من به ورزش معتقدم. البته اينها يك مقداري مربوط به مديريتهاست كه امكانات را براي دانشجويان فراهم كنند، يك مقدار هم مربوط به خود دانشجويان است؛ همه را هم تقصير مديريتها نبايد انداخت. بالاخره اين ارتفاعات اطراف مشهد - كه بنده، تهران هم هميشه اين اشكال را دارم به جوانها - ارتفاعات به آن خوبي، جلوي چشم مردم است؛ نه بليط ورودي دارد، نه مشكلي دارد؛ نمي روند؛ صبح خواب را ترجيح مي دهند؛ تنبلي مي كنند. ورزش مهم است و براي نشاط و سلامت و شادابي شما جوانها خيلي مهم است. اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند به شماها توفيق بدهد و آينده را با همت شما جوانهاي عزيزان ان شاءاللَّه براي مردم خودمان و ملتهاي منطقه، آينده ي شيرين و روشني قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) همانند سازي

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار استادان دانشگاههاى استان خراسان در دانشگاه فردوسى مشهد

آينده ايران در گرو عالم شدن ملت است / ديدار استادان دانشگاههاي استان خراسان در دانشگاه فردوسي مشهد بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اين جلسه، به جهات متعددي يكي از شيرين ترين و جذاب ترين جلسات براي بنده است. اولاً به جهت حضور مجموعه ي عالمان و دانشمندان اين شهر و استاني كه از ديرباز به علم پروري و عالم پروري و محقق پروري معروف بوده است؛ ثانياً به خاطر سوابق خاطره انگيزي كه بنده با

اين مجموعه ي دانشگاهي دارم - با بعضي از عزيزاني كه در اين جلسه حضور دارند، دوستي ها و رفاقتهاي نزديك و همكاري هاي بسيار صميمانه؛ با آقاي دكتر فرهودي هم زنداني؛ و با مجموعه هايي از جمع علمي اين دانشگاه، جلسات فراوان و ديدارهاي پرهيجان در دوران هاي دشوار داشته ايم - براي من خاطره هاي زيادي را زنده مي كند؛ ثالثاً از اين جهت كه مشاهده مي كنم جوانان ما در عرصه ي علم پيشرفت هايي كرده اند كه امروز دانشگاه ما به بركت استاديِ آن جوانان، مي تواند پرچم افتخار را بر دوش بگيرد. خيلي از دانشجويان و جواناني كه در آن دوران اختناق و تاريكي و فشار، در لابلاي مشكلات فراوان درس مي خواندند، امروز بحمداللَّه جزو اساتيد، جزو پرچمداران علم، جزو نوآوران عرصه ي علم محسوب مي شوند؛ بعضي شان در همين جمع شما هستند، بعضي شان هم در تهران و جاهاي ديگر هستند. اين هم بخش ديگري است كه براي من اين اجتماع را گرامي و عزيز مي كند. بياناتي كه فرمودند، به نظرم بيانات مفيد و باارزشي بود. چند جمله درباره ي بيانات اين دوستان عرض بكنم. در باب بودجه ي تحقيقات، حق با شماست. آنچه كه ما در زمينه ي بودجه ي تحقيقات نياز داريم، با آنچه كه امروز بودجه ي تحقيقات ما در مجموعه ي بودجه ي كشور است، فاصله ي زيادي دارد. من هم سفارش كرده ام، تأكيد كرده ام و غير از جلسات عمومي، در ديدارهاي خصوصي هم به مسئولين گفته ام كه بايد اين را دنبال كنند؛ آقاي دكتر زاهدي - وزير محترم - اينجا هستند؛ حتماً اين را در دولت دنبال كنند و به يك جايي برسانند. امروز مسأله ي تحقيقات براي ما يك مسأله ي تجملاتي نيست، يك مسأله ي حياتي است. من نمي دانم همه ي

تصميم گيران چقدر به عمق اين حرف واقفند، اما من از بُن دندان اعتقادم اين است كه امروز يكي از دو، سه كار اصلي و اساسي ما براي حفظ هويتمان، موجوديتمان، استقلالمان و آينده مان، مسأله ي تحقيق علمي است؛ بدون شك و ترديد. بايد اين را خيلي جدي بگيرند؛ اين از بسياري از كارهاي ما مهمتر است؛ ولو ظاهر زودبازده اي ندارد و به چشم نمي آيد، اما خيلي مهم است. ? آنچه كه ما در زمينه ي بودجه ي تحقيقات نياز داريم، با آنچه كه امروز بودجه ي تحقيقات ما در مجموعه ي بودجه ي كشور است، فاصله ي زيادي دارد. ?امروز يكي از دو، سه كار اصلي و اساسي ما براي حفظ هويتمان، موجوديتمان، استقلالمان و آينده مان، مسأله ي تحقيق علمي است.

در زمينه ي مسأله ي اسلامي كردن دانشگاه ها اعتقاد من اين است كه هرچه ما در اين زمينه كار بكنيم، زياد نيست. آن چيزي كه من در مورد دانشگاه ها و اسلامي كردن دانشگاه ها يك وقتي عرض كردم، اين است كه توقع ما از دانشگاه كشور و مركز علم كشور اين است كه اگر يك جوان كم اعتقادِ لاابالي وارد دانشگاه شد، در حالي از دانشگاه بيرون بيايد كه عميقاً متدين و داراي تعهد ديني و اخلاق ديني است؛ توقع ما از دانشگاه اين است؛ مثل حوزه ي علميه. حالا اگر بنيان دانشگاه را از اول در كشور ما كساني گذاشتند و جوري گذاشتند كه گوئي بايد دانشگاه غير ديني يا حتي ضد ديني باشد، اين مطلب ديگري است؛ اما واقع قضيه اين نيست. علم همراه است با دين؛ هر كسي صادقانه با دانش برخورد كند، ايمان ديني در او رشد پيدا مي كند؛ همچناني كه دانش،

همدوش است با فضائل اخلاقي و با احساس تعهد؛ اين طبيعتِ دانشگاه است. البته ما تصديق مي كنيم - همان طوري كه فرمودند - كه اينگونه نشده. اما حقيقت قضيه اين است كه امروز چهره ي دانشگاه ما، يك چهره ي اسلامي و ديني است. در چه دوراني ما اين همه اساتيد مؤمن، متعهد، علاقه مند، ميهن پرست، دين پرست، خداپرست و صادق در دانشگاه هايمان داشته ايم؟ اصلاً اين همه استاد در دانشگاه داشته ايم؟ آن هم اساتيدي با اين احساس تعهد. در كدام دوره از دوره هاي دانشگاه كشور - در اين شصت، هفتاد سال - در بين دانشجويان، اين همه دانشجوي متعهد و علاقه مند به دين و پايبند به مباني اخلاقي و ايمانيِ دين داشته ايم؟ در همين زمينه هم ما پيش رفتيم. البته بديهي است با آن بياني كه قبلاً عرض كردم، ما به اين قانع نيستيم؛ اما از آنچه كه پيش آمده هم خدا را شاكريم و كفران نعمت نمي كنيم. مسأله ي نياز توليد علم به گسترش تحقيق و تقابل و تنافي آن با انحصارات دولتي و حقوق انحصاري شركتها، حرف كاملاً درستي است كه آن را قبول داريم و اميد ما اين است كه با اجراي سياستهاي اصل 44 - كه سال گذشته ابلاغ شد - اين گره باز بشود. اساساً ورود در ميدان تفسير اصل 44 و توجه به ذيل اصل 44 و اهتمامي كه در اين زمينه شد و خود بنده وارد اين ميدان شدم، به خاطر چند نكته و از جمله همين نكته بود. البته اين نگراني هم كه دوست قديمي مان بيان كردند كه اجراي غلط اصل 44 ممكن است به تكاثر و از قبيل آن بينجامد هم درست

است. اگر آن چيزي كه ما گفتيم و ما خواستيم و ما دنبال مي كنيم اجرا بشود، ان شاءاللَّه نه آن افراط و نه آن تفريط اتفاق نخواهد افتاد. بايد همان گونه كه مقرر شده و گفته شده است انجام بگيرد و ان شاءاللَّه به لطف الهي اينگونه خواهد شد. البته تذكراتي هم فرمودند كه من يادداشت كردم و ان شاءاللَّه آنها را دنبال مي كنم. ?توقع ما از دانشگاه كشور و مركز علم كشور اين است كه اگر يك جوان كم اعتقادِ لاابالي وارد دانشگاه شد، در حالي از دانشگاه بيرون بيايد كه عميقاً متدين و داراي تعهد ديني و اخلاق ديني است. ?مسأله ي نياز توليد علم به گسترش تحقيق و تقابل و تنافي آن با انحصارات دولتي و حقوق انحصاري شركتها، حرف كاملاً درستي است كه آن را قبول داريم و اميد ما اين است كه با اجراي سياستهاي اصل 44 - كه سال گذشته ابلاغ شد - اين گره باز بشود.

بعد از ديدار با شما، ديداري با دانشجوها خواهم داشت و مفصلتر صحبت خواهم كرد. غرض من از اين جلسه بيشتر اين بود كه حرفهاي اساتيد را بشنوم، ولي آنچه كه من در اين جلسه به اختصار مي خواهم عرض بكنم، چند مسأله ي كوتاه و مهم است. يك مسأله اين است كه امروز، موضوع علم براي كشور ما يك موضوع حياتي است؛ و علم هم به ميزان زيادي به شما مجموعه ي دانشگاهي متكي است. امروز دانشگاه بايد احساس بكند كه كشور در يك نقطه ي عطفي قرار گرفته است كه با دو گونه حركتِ دانشگاه، دو مسير متباين و متعارض از اين نقطه ي عطف بوجود خواهد آمد؛ اگر يك

طور عمل كنيم به يك سمت خواهيم رفت، اگر به گونه ي ديگري عمل كنيم، به سمت ديگر و نقطه ي مقابل آن خواهيم رفت؛ پس در يك چنين لحظه ي حساسي قرار داريم. امروز مناسبات بين المللي روي قدرت مي چرخد. مي بينيد ديگر، قدرتها به اتكاء و استناد قدرتمندي خودشان، زور مي گويند و بي منطق و بي استدلال حرف مي زنند. جُرم خيلي از دولتهاي متوسط و دست پائين هم اين است كه زورگوئي آنها را به راحتي قبول مي كنند؛ لذا زورگوئي بر اساس قدرت، امر رائجي شده است. در همين قضيه ي هسته اي، در مسأله ي خاورميانه، در قضاياي گوناگون سياسي و در مسائل گوناگوني كه داريم، وقتي با دولتها صحبت مي شود، مي گويند: چكار كنيم، امريكا مي گويد! يعني اين يك حجت قاطع است كه چون امريكا داراي قدرت و زور است، ديگر چاره اي نيست. اين قدرت - كه امروز محور همه ي تحركات بين المللي شده - متوقف است به علم؛ و لذا ثروت امريكا هم ناشي از علم است، توانائيهاي تبليغاتي اش هم ناشي از علم است، موقعيت بين الملليِ سياسي اش هم ناشي از علم است. علم است كه يك كشور را به يك اقتداري مي رساند؛ علم، اين قدر براي كشورها مهم است. ?امروز دانشگاه بايد احساس بكند كه كشور در يك نقطه ي عطفي قرار گرفته است كه با دو گونه حركتِ دانشگاه، دو مسير متباين و متعارض از اين نقطه ي عطف بوجود خواهد آمد.

روشن است كه ما يك راه طي شده ي دويست ساله ي ديگران را در ظرف بيست سال نمي خواهيم طي كنيم. مدعا اين نيست كه ما در ظرف ده سال، پانزده سال، خودمان را به سطح علمي كشوري كه دويست سال است دارد تلاش

علمي مي كند و از محصول دويست سال قبل از آنِ بقيه ي كشورها هم استفاده كرده است، برسانيم. اين مورد نظر نيست؛ بلكه مدعا اين است كه نبايد وقت را تلف بكنيم. اگر ايران بايد آينده اي داشته باشد و اگر اين ملت بايد همين راه استقلال و عزت و عدم وابستگي را كه در آن وارد شده ادامه بدهد، اين امكان ندارد مگر با عالم شدن اين ملت. بايد عالم بشوند و علم در اين كشور ترقي پيدا كند. علمِ وارداتي، علم - به معناي حقيقي كلمه - نيست؛ علمِ درون زا است كه اقتدار مي بخشد. اين كه من مسأله ي توليد علم و شكستن مرزهاي علم را مطرح كردم، به خاطر اين است و بايد آن را جدي بگيريد. حوزه ها سهمي دارند در بخشي، دانشگاه ها هم سهم عمده اي دارند در بخش ديگري. امروز اساتيد و مديران دانشگاه بايد اينگونه به دانشگاه نگاه كنند. هرگونه تدريسي كه در يك كلاس، ناشي از بي حوصلگي، ناشي از كم وقتي، ناشي از بي اهتمامي و بي اعتنايي به درس، بي اعتنايي به دانشجو، بي اعتنايي به وقت و ساعت انجام بگيرد، مناسب شأن دانشگاه امروزِ كشور ما نيست. من تأييد مي كنم كه ما بايستي اساتيد استخوان دار و قديميِ قوي و باارزش را با اصرار در دانشگاه حفظ كنيم - كه دوستان اشاره كردند - در كنار اين مؤكداً عرض مي كنم كه بايستي از اساتيد جوان و پرانگيزه هم استفاده بشود و وارد بشوند. ما نبايد در هيچ بخشي دچار كمبود استاد و خلاء استاد باشيم. امروز راه هم براي اين باز است. خوشبختانه دانشجوهايي كه دوره هاي تكميلي را مي گذرانند، رتبه هاي خوبي دارند، رتبه هاي بالايي دارند و استعدادهاي

خوبي دارند، مي توانند در تدريس دانشگاه ها نقش ايفا كنند. بخشنامه ها و دستورالعمل هاي قديمي، آيه ي قرآن نيست كه نشود آن را عوض كرد. به موقعيت ها نگاه كنيد و دانشگاه را از لحاظ تدريس به يك ميدان پرتحرك تبديل كنيد؛ با تعامل دانشجو با استاد، تحرك استاد، مطالعه ي استاد، دسترسي استاد به مراكز علمي و اطلاعات علمي و نشريات علمي - كه امروز خوشبختانه با رواج اينترنت و چيزهاي ديگر، خيلي از گذشته آسانتر شده - دانشگاه را به يك مجلس عموميِ دائماً در حال مباحثه و در حال كار تبديل كنيد؛ دانشجو را رشد بدهيد و تربيت كنيد. اين يك نكته است. ?اگر ايران بايد آينده اي داشته باشد و اگر اين ملت بايد همين راه استقلال و عزت و عدم وابستگي را كه در آن وارد شده ادامه بدهد، اين امكان ندارد مگر با عالم شدن اين ملت. ?من تأييد مي كنم كه ما بايستي اساتيد استخوان دار و قديميِ قوي و باارزش را با اصرار در دانشگاه حفظ كنيم در كنار اين مؤكداً عرض مي كنم كه بايستي از اساتيد جوان و پرانگيزه هم استفاده بشود و وارد بشوند.

نكته ي ديگر اين است كه درباره ي بحث توليد علم و مسأله ي جنبش نرم افزاري - كه ما مطرح كرديم - مراكز تحقيقي جواب دادند، دانشگاه ها هم در سطوح محققين و اساتيد جواب دادند و از اين جهت بنده حقيقتاً خشنودم؛ منتها در سطح دانشجويان و جوانان اين معنا جدي گرفته نشده و تحقق پيدا نكرده؛ در حالي كه از استعداد جوان و نيروي جوان، خيلي بايد استفاده كرد. اين كار، كار اساتيد است. بخصوص دانشجويان دوره هاي تكميلي، اگر بوسيله ي

استاد راهنمايي بشوند، مي توانند حقيقتاً در نوآوري علمي، همان اساتيد خودشان را در مواردي پشت سر بگذارند. گاهي استاد، شاگردي را راهنمايي مي كند و دست گيريِ علمي مي كند و آن شاگرد با دست گيريِ استاد، از خود استاد جلوتر مي رود؛ از اين قبيل موارد زياد اتفاق افتاده است. اين را بايستي تحقق بخشيد. نكته ي ديگر اين است كه ظاهراً از اول - من خودم چون دانشگاهي نبوده ام و در محيط دانشگاه رشد نكرده ام، خيلي نمي توانم در اين زمينه اظهارنظر كنم؛ اما هميشه از دوستان دانشگاهي شنيده ام - بناي دانشگاه، برخلاف حوزه هاي علميه، بر تعمق در درس و ترجيح عمق يابي بر حفظ، نبوده است؛ اين عيب است. در حوزه هاي علميه، براي طلبه ي درسخوان - نه آن كسي كه درس نمي خواند - محفوظات مطرح نيست، بلكه مطلب را بايستي بفهمد؛ از يك سطحي به آن طرف بايد علاوه ي بر فهم، در اين مسأله صاحب نظر هم بشود. دوره هاي دكتريِ شما هم براي همين است؛ تا صاحب نظر بشوند. اين حالت رشد روحيه ي پرسشگري و تقويت تحقيق و پيگيري و پيوسته خواهي و قانع نشدن و اينها را بايد در دانشجو تربيت كرد. در درسهاي ماها و در حوزه هاي علميه، گاهي در يك درس، پانصد يا هزار نفر مستمع و شاگرد نشسته اند، يك نفر از شاگردها وقت استاد و وقت ديگران را با اشكال مي گيرد و به استاد اشكال مي كند؛ مطلقاً در عرف چنين مجلسي وجود ندارد كه استاد ناراحت بشود كه چرا اشكال كردي، يا آن دانشجوهاي ديگر ناراحت بشوند كه آقا وقت ما گرفته شد. نه، در عرف حوزه اي ما اينگونه است؛ اشكال كردن، حقِ طلبه و حق يكايك طلبه هاست و

آنها از اين حق استفاده مي كنند و استاد هم مطلقاً گله مند نيست؛ بلكه خوشحال است از اينكه مستشكليني در درس هستند؛ يكي از افتخارات اساتيد اين است كه در درس ما مستشكلين متعددي هستند. اين بايد در دانشگاه رواج پيدا كند؛ يعني بايد اشكال كردن به استاد، پرسشگري و تحقيق، رواج پيدا كند؛ و اين دست شماست. يك مسأله، مسأله ي نقشه ي حركت علمي كشور است كه من اين را در سال گذشته مطرح كردم. البته توقع نمي كنم كه اين كار را دانشگاه فردوسي انجام بدهد، اما توقع مي كنم كه دانشگاه استخوان دارِ ريشه دارِ فردوسي در اين كار سهيم بشود؛ روي اين فكر كنيد. ما براي پيشرفت علم در كشور، به نقشه ي كلي علمي احتياج داريم. درباره ي چه چيزي مي خواهيم تحقيق كنيم؟ چه چيزي را مي خواهيم فرابگيريم؟ چگونه اين اجزاء علمي پراكنده، به هم متصل مي شوند؟ در كجا از اتصال اينها، مي شود براي آينده ي كشور و حركت كشور بهره برد؟ اينها جز با يك نقشه ي علمي، براي كشور امكانپذير نيست. البته نقشه ي علمي، نقشه ي دائمي نيست؛ مدت دار و زمان دار است. ممكن است در اين برهه نقشه ي علمي يك چيز باشد، ده سال ديگر نقشه ي علمي بكلي تغيير كند و چيز ديگري باشد؛ ليكن اين نقشه ي علمي لازم است. در اين زمينه انتظار دارم دانشگاه شما - چه دانشگاه پزشكي، چه دانشگاه فردوسي - كمك كنند تا اين كار در بين اساتيد و در بين محققين و در بين دانشمندان و علماي دانشگاهي ما، تبديل به يك مطالبه ي عمومي بشود. اين هم يك مسأله است. ? در حوزه هاي علميه، براي طلبه ي درسخوان محفوظات مطرح نيست، بلكه مطلب را

بايستي بفهمد؛ از يك سطحي به آن طرف بايد علاوه ي بر فهم، در اين مسأله صاحب نظر هم بشود. دوره هاي دكتريِ شما هم براي همين است؛ تا صاحب نظر بشوند.

يك مسأله هم در مورد رشد دادن به دانشجوها - كه اشاره كردم - كارهايي است كه به عهده ي اساتيد و به عهده ي مديريت هاست؛ اينجا مخاطب فقط اساتيد نيستند؛ مديريت ها هم هستند. اين كارها را واقعاً در برنامه بگذاريد: مثل كارگاه هاي آموزشي؛ مثل اردوهاي علمي؛ مثل جايزه به نوآوري ها؛ مثل مطالبه ي دستگاه صنعت از محقق جواني كه در دانشگاه دارد يك كاري را انجام مي دهد، يعني ارتباط دانشگاه و صنعت كه اين هم جزو شعارهاي حتمي و قطعي اي بوده است كه بنده از سه، چهار سال قبل از اين مطرح كردم. خوشبختانه در اين دولت، معاونت مخصوصي به نام «معاونت علمي» براي كارهاي علمي بوجود آمد كه اين جزو بركات اين دولت است و اتفاقاً يكي از همشهريان خود شما در اين معاونت مشغول كار است. به نظر من اين معاونت، معاونت مباركي است و كارهاي بسيار مهم و خوبي را مي تواند انجام بدهد. با كمك اين معاونت، آقايانِ دو وزير - هم در شوراي عالي انقلاب فرهنگي، هم در دولت - مطالبه كنند، تا مديران بتوانند وسائل را براي اين معنا فراهم بكنند. من بيش از اين مزاحم دوستان و برادران و خواهران عزيز نمي شوم و مي رويم كه به جلسه ي بعد برسيم. آن توصيه ي اول را مي خواهم بار ديگر تكرار بكنم: امروز نقش و رسالت دانشگاه، يك نقش تعيين كننده است؛ ولو تعيين كننده ي براي زمان حال نه، اما تعيين كننده ي براي آينده ي كشور است. امروز تصميم دانشگاهيان و

همت دانشگاهيان، مثل نقش سوزن باني است كه دو مسير ريلي را بكلي از هم جدا مي كند. شما الان سوزن بانيد؛ مي توانيد با همتي كه در اين برهه ي از زمان مي كنيد، ريل حركت ملت ايران را به سمت رفاه و عزت و ترقي و استقلال كامل قرار بدهيد؛ و مي توانيد خداي نكرده با عدم تحرك لازم و با عدم اجابت به نيازِ امروز، جور ديگري عمل كنيد و نتيجه ي ديگري حاصل بشود. پروردگارا ! ما را به وظائف سنگين مان در اين روزگار بيش از پيش آشنا بفرما. پروردگارا ! محيط علمي و محيطهاي دانشگاهي كشور ما را مشمول لطف و فضل و هدايت ويژه ي خود قرار بده. پروردگارا ! همه ي كساني كه در اين راه زحمت مي كشند و تلاش مي كنند، از اجر و پاداش خود برخوردار فرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار با خانواده هاي شهدا، ايثارگران و جانبازان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با خانواده هاي شهدا، ايثارگران و جانبازان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

براي من افتخار و شرف است كه در جمع خانواده هاي معظم شهيدان و بازماندگان افرادي كه برترين عناصر انساني زمان ما بودند و در جمع جانبازان عزيز كه شهيدان زنده ي دوران ما هستند، حضور پيدا كنم. خانواده ي شهيدان و ايثارگران از نظر تأثير و ارزش رفتار و حركت، فقط با خود شهدا قابل مقايسه هستند؛ با هيچ قشر ديگري در انقلاب، اين مجموعه قابل مقايسه نيستند. ارزش آن مادران و پدران، آن همسران و فرزندان و بازماندگان كه حرمت خون شهيدشان را حفظ كردند و خودشان با صبرشان، با گذشتشان مظهر ديگري شدند از فداكاري در پيشبرد اهداف انقلاب، اين است كه يكي از مؤثرترين و نقش آفرين ترين عناصر كشورند.

نميخواهيم تعارف كنيم يا خوشامد بگوئيم؛ ميخواهيم حقيقت مطلب آنچنان كه هست، روشن شود. يك ملت با آرمانهاي بلند و اهداف مقدس و والا در مقابل جبهه ي وسيع دشمني هاي كينه توزانه، براي رسيدن به اين هدفها و آرمان چه كار بايد بكند؟ جز همت، جز عزم راسخ، جز ورود در ميدانهاي خطر، جز خطرپذيري و آمادگي براي روياروئي با حوادث، كار ديگري ميتواند بكند؟ و ملت ما اين كار را كرد. ملت ما به دنبال آرمانها و هدفهاي والاي انقلاب اسلامي در مواجهه ي با دنياي نكبت بار كفر و استكبار و كين توزي هاي قدرتهاي سلطه طلب شرق و غرب حركت كرد و عزم راسخ نشان داد. مظهر اين عزم راسخ در يك دوره ي طولاني، همان جواناني بودند كه به تعبير توصيف كننده ي شهدا كربلا «لبسوا القلوب علي الدّروع كأنّهم يتهافتون الي ذهاب الأنفس»؛ دلها را بر روي زره ها پوشيدند و به استقبال خطر رفتند؛ عاشقانه وارد ميدان شدند و جان گرامي و عزيزشان در مقابل آن آرمانها در نظرشان كوچك شد. با چنين عزمي، با چنين اقتدار معنوي و روحي اي رفتند و در ميدانها ايستادند. مقاومت آنها توانست زانوي جبهه ي متحد كفر و استكبار را خم كند، او را از پا در آورد و از ميدان خارج كند. اين كار را جوانهاي ما كردند. اگر ما در زمينه هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي، آبادي كشور، عزت ملت هر پيشرفتي در طول اين بيست و هفت سال كرديم، مرهون فداكاري آن كساني است كه در بحراني ترين روزها و سخت ترين آزمونها سينه هايشان را سپر كردند و رفتند در مقابل خطر ايستادند؛ هوشيارانه و صبورانه مقاومت كردند و جنگيدند. «فمنهم من قضي نحبه و

منهم من ينتظر». برترينهاشان آن كساني بودند كه به شهادت رسيدند. شهداي زنده ي ما، اين جانبازان عزيز هم در حقيقت شهيدند، اينها برترينهايند. اين بود كه ملت ايران را به صورت يك نيروي شكست ناپذير در آورد؛ اين است كه در تحليلهاي امروزِ دنيا، آنجائي كه صحبت از تعرض و تجاوز و اهانت به ملت ايران است، عقلاي قوم ميگويند با ملت ايران شوخي و سرسختي نكنيد. اين اقتدار معنوي را همين جوانها براي ما به وجود آوردند و اين شد يك ذخيره براي اين ملت. خون شهيدان ما هدر نرفت؛ خدا را سپاس ميگوئيم. شهداي ما، هر قطره خونشان توانست اكسيري بشود براي تبديل عنصرهاي پَست و نخاله ي وجود ما به عنصرهاي والا و باشرف. شهدا خودشان متحول شدند و در ارواح جوانان ما و مردم ما تحول آفريدند. جوانهاي امروز نه امام را كه مظهر قداست و شرف و نمونه ي برترين اوليا بعد از معصومين بود، ديده اند، نه دوران جنگ را تجربه كرده اند، نه سختيهاي دورانهاي قبل از انقلاب را ديده اند؛ اما همين جوانهاي امروز با روحيه ي آماده و قوي، با ذهن روشن و عزم راسخ ايستاده اند. اين بر اثر چيست؟ اين همان تزريق خون است كه شهيدان ما به اين انقلاب انجام دادند؛ شهيدان ما را زنده كردند. اين، يك ذخيره است. اين ذخيره را ملت ايران بايد حفظ كند. به خانواده ي شهدا ميخواهيم بپردازيم. من عرضم اين است كه پدران شهدا، مادران شهدا، همسران صبور شهدا، فرزندان شهدا در اين افتخارات پشت سر شهدا قرار دارند. اگر خانواده هاي شهدا اين صبوري را نميداشتند، اين تكريم به شهادت عزيزان خود برايشان اين قدر بااهميت

نبود، قدر شهادت در جامعه ي ما مي شكست. شهدا خودشان گوهر گرانبهائي شدند و درخشيدند و خانواده هاي شهدا با رفتار خود، با ايمان خود، با صبوري خود، اين گوهر درخشنده را در معرض ديد همه قرار دادند. لازم است از همسران جانبازان هم صميمانه تشكر كنم؛ خانواده هاشان، همسرانشان، كه اين شهيدان زنده را مثل جان گرامي رعايت كردند و حفظ كردند. دو سه نكته عرض كنيم: يكي اين است كه ياد شهيدان نبايد در جامعه ي ما از ذهنيتها خارج شود. شهيدان را بايد زنده نگه داشت. ياد شهيدان را بايد گرامي بداريد و زنده نگه داريد؛ در همه ي استانهاي كشور اين معنا وجود دارد. بيست و سه هزار شهيد استان خراسان بزرگ - شامل سه استان كنوني - يكي از برجسته ترين و بزرگترين رقمهاي افتخارآفرين است. نگذاريد غبارهاي فراموشي - كه عمداً گاهي اين غبارها را ميخواهند بر روي اين خاطره هاي گرامي بپاشند و قرار بدهند - روي اين خاطره هاي گرامي را بگيرد؛ زنده نگه داريد. مسئولان هم بايستي اين كار را بكنند؛ مسئولان بنياد شهيد هم موظفند؛ مسئولان دستگاههاي ديگر دولتي و عمومي هم وظيفه دارند. خود خانواده ها هم در محيطهائي كه شعاع نفوذ و سلطه ي آنهاست، اين كار را انجام بدهند. از نام شهيد و از افتخار به شهيد هرگز غفلت نكنيد. تبليغات عنادآميز دشمنان سعي كرده اند كه ارزشهاي شهيد را بتدريج كم كنند و در مواردي به ضد ارزش تبديل كنند! اين در كشور ما اتفاق افتاد؛ اين سعي انجام گرفت؛ البته خنثي شد. اما عده اي اين قدر وقاحت ورزيدند كه نام شهدا و اصل شهادت را زير سئوال ببرند. شما ببينيد توطئه هاي

دشمن تا كجا از لحاظ فرهنگي و سياسي نفوذ ميكند و چقدر من و شما بايد هشيار باشيم كه جلو اين توطئه ها را بگيريم. معيار اسلامي، «شهيد» را از زمره ي مردم معمولي بيرون مي بَرد و در كنار اوليا و صديقين قرار ميدهد؛ آن يك نگاه والائي است كه به عقل ما هم درست نمي گنجد. حتّي با نگاه هاي مادي معمولي، شهيد آن كسي است كه جان خود را براي نجات شرف و استقلال ملتش فدا كرده. هيچ وجدان و شرفي، هيچ دل بيدار و غير بيماري ميتواند اين را انكار كند؟ در كشور ما، در ايران اسلاميِ ما در يك برهه اي از زمان سعي كردند اين را انكار كنند. فرزندان شهدا به نام پدرانشان افتخار كنند. آنها كساني بودند كه نه در راه تهاجم به يك كشور بيگانه و به يك همسايه، در راه مقابله ي با تهاجم يك دشمن، در راه حفظ ميهن، حفظ استقلال، حفظ شرف ملي ايستادگي كردند. آن كساني كه در زمان حكومت شرير بعثي، به ايران حمله كردند و ميخواستند ايران يا لااقل قسمتي از ايران را مثل وضع فعلي عراق بكنند كه اشغالگر بيايد داخل خانه و محله ي زندگي مردم و امكان تنفس را از پير و جوان و مرد و زن بگيرد؛ به آنها اهانت كند، آنها را تحقير كند، پا روي گردن آنها بگذارد؛ اين كار را ميخواستد با ملت ما بكنند. ببينيد امروز اشغالگران در عراق چه كار ميكنند! جلو جوانِ غيور عرب، مرد بيگانه همسر و خواهر او را بازرسي بدني ميكند! به يك مرد غيور از ديدن چنين منظره اي چه ميگذرد؟ يك جوان غيرتمند عرب را

در مقابل همسرش، در مقابل فرزندانش روي زمين ميخوابانند، لگد روي پشت و روي سرش ميگذارند. به يك خانواده ي عزتمند و با شرف چه ميگذرد در يك چنين وضعي؟ اينها ميخواستند اين كار را با ملت ايران بكنند. صدام و حزب بعث و پشتيبانان امريكائي و شوروي و اروپائيِ او قصد داشتند با ملت ايران چنين معامله اي بكنند. و اين جوان رزمنده ي ما نگذاشت. كدام افتخار از اين بالاتر؟ جوان رزمنده ي ما رفت مثل كوه در مقابل تجاوز دشمن ايستاد. چه افتخاري با اين افتخار برابري ميكند؟ شما دختر همين جواني، پسر همين جواني، همسر همين جوان بودي، پدر مادر همين جوان هستي؛ افتخار كن. اين يك مطلب، كه ياد شهدا، افتخارات شهدا، عزت شهدا را همه بايد نصب العين خودشان قرار بدهند؛ نگذاريد فراموش بشود. شما غفلت كنيد، نيروهاي انقلاب غفلت كنند، نيروهاي مؤمن غفلت كنند، نفوذي هاي دشمن از آن طرف وارد ميشوند و چيزي هم طلبگار ميشوند. «فاذا ذهب الخوف سلقوكم بالسنة حداد اشحّة علي الخير اولئك لم يؤمنوا فاحبط اللَّه اعمالهم»؛ وقتي كه روز خطر است، در لانه ها خزيدند و نفسشان در نيامد. وقتي خطر برطرف شد؛ مردان خطرپذير در مقابل خطر سينه سپر كردند و خطر را برطرف كردند، اينها از لانه هاشان بيرون مي آيند؛ زبانهاي دراز، زبانهاي تيز، طلبگار هم ميشوند! مگذاريد دشمنان انقلاب، دشمنان امام، دشمنان خط جهاد، دشمنان خط ايمان باللَّه، طلبگار بشوند. من تشكر ميكنم از كساني كه يادواره هاي شهدا، كنگره هاي بزرگداشت شهدا را با محتواها و مضمونهاي قوي و عالي در سراسر كشور برگزار كردند و همچنين از آن كساني كه ياد و خاطره ي شهيدان را در كتابها

تدوين و پخش كردند. بنده خودم از اين كتابها هر چه دستم برسد ميخوانم و بهره مند ميشوم؛ حقيقتاً بهره مند ميشوم. انسان لذت مي برد؛ از لحاظ روحي ابتهاج پيدا ميكند وقتي اين شرح حالها را ميخواند. نگذاريد اين خط متوقف بشود. نكته ي دوم اين است كه خود خانواده ي شهدا؛ جوانهاي شهدا؛ پسرهاشان، دخترهاشان بايستي پاسداران حقيقي ارزشهاي شهيد باشند. امروز بحمداللَّه بسياري از فرزندان شهيدان و جانبازان ما در دانشگاهها، در رتبه هاي علمي يا فارغ التحصيل شدند يا در شرف فارغ التحصيلي هستند؛ مبادا امواج گوناگون، اينها را از آن ريشه ي باارزشي كه دارند، غافل كند. ريشه ي آنها همان شهادت است. فرزندان جانباز افتخار كنند به پدران جانبازشان كه با جوانيِ در عين سلامت و تندرستي جسمي به ميدان جنگ رفتند و براي خاطر خدا سلامتشان را براي همه ي عمر - يا چشمش را، يا گوشش را، يا دستش را، يا نخاعش را - از دست داده اند. اين، افتخار دارد. اين حركت عظيم، بزرگترين افتخار است. فرزندان اين عزيزان، همسرانشان و خانواده هاشان به وجود اينها افتخار كنند. خود شما پاسداري كنيد؛ نبادا بگذاريد كساني با تبليغاتشان، با وسوسه هاشان اين روحيه را بشكنند. من گاهي در ملاقات با خانواده هاي عزيز شهدا، از اينها ميشنوم كه از برخي از اظهاراتي كه گاهي كسي گوشه كنار ميكند، گله مندند. تحت تأثير اين حرفها قرار نگيريد. حقيقت را كه نميشود پوشاند؛ اين حقيقت درخشان كه عزيز شما توانسته است كشورش را، استقلالش را، عزت و حرمت ملي را حفظ كند. اين نكته مربوط به خانواده هاي شهدا و خانواده هاي جانبازان است. نكته ي سوم در مورد بنياد شهيد است. بنياد شهيد بايستي همه ي توان و

نيرو و نشاط و امكانات را در خدمت رفاه مادي و معنوي و اخلاقيِ خانواده ي شهدا قرار بدهد. اين، اصل است. اين اصل بايد در همه جا مورد توجه قرار بگيرد؛ هم در مشهد و خراسان و هم در نقاط ديگر. و آخرين نكته اين است كه داعيه ي ما در دنياي امروز، داعيه ي كوچكي نيست؛ داعيه ي بزرگي است. نميتواند تبليغات خارجي تو سر جنس ما بزند. ما ميدانيم چه ميخواهيم و چه داريم؛ ارزشش را ميدانيم. داعيه ي ما آنچنان داعيه اي است كه امروز در دنياي اسلام، در هر كشوري از كشورهاي اسلامي - چه در آفريقا، چه در آسيا - و در هر نقطه اي اين داعيه ها و اين شعارها مطرح بشود، اكثريت قاطع مردم با آن همراهي خواهند كرد؛ براي آن شعار خواهند داد و اظهار ارادت و عشق خواهند كرد. اين، داعيه ي ماست؛ يعني داعيه اي است كه حرف دل همه ي ملتهاي مسلمان است. شما استقبالي را كه مسلمانها در كشورهاي مسلمان از رئيس جمهور كنونيِ ما و در دورانهاي قبل از رؤساي جمهور ما - كه آنها را مظهر نظام اسلامي ميدانستند - كرده اند، ببينيد. اين ديگر عرب و عجم ندارد؛ اينجا آسيائي و آفريقائي ندارد. وقتي كسي كه مظهر ايران اسلامي است و در آن كشورها حاضر ميشود، دلها، نه به صورت تشريفات، نه ظاهرسازي، به استقبال او ميروند و براي او شعار ميدهند؛ اگر دولتها و پليسهاي آنها و دستگاههاي امنيتي آنها جلوشان را نگيرند. داعيه ي ما چنين داعيه اي است و اين داعيه در همه ي دنياي اسلام طرفدار حداكثري دارد. من ميگويم دنياي اسلام، اما دائره از اين وسيع تر است؛ در غير دنياي اسلام،

مردمي كه با كاري كه جمهوري اسلامي دارد ميكند و كرده است، آشنا هستند، آنها هم همين احساس را دارند؛ منتها آنجا آشنائي ها كمتر است. تبليغات ما، تبليغات متناسب با عظمت كارمان نبوده؛ تبليغاتمان ضعيف بوده است. هرجائي كه ميدانند، از اين آرمان طرفداري ميكنند. اين آرمان چيست؟ اين آرمان «ضديت با نظام سلطه» است. ما ميگوئيم دنيا را سلطه گران عالم تقسيم كرده اند به دو قسم: سلطه گر و سلطه پذير. ما با اين مخالفيم. سلطه گران غلط ميكنند كه بر دنياي غير كشور خودشان ميخواهند سلطه پيدا كنند. و دولتهاي سلطه پذير - كه زورگوئي آن سلطه گران را قبول ميكنند - بيجا ميكنند كه علي رغم ميل ملتهاي خودشان تسليم آن سلطه گرها ميشوند؛ اين حرف ماست. ما ميگوئيم ملتها هويت خودشان را بايد حفظ كنند؛ منافع خودشان را بايد حفظ كنند؛ منابع طبيعي شان بايد براي خودشان باشد؛ ديگران نبايد به اينها زور بگويند؛ نبايد سرزمين اينها را غصب كنند؛ نبايد بر اينها سلطه ي سياسي و فرهنگي پيدا كنند؛ اين حرفي است كه همه ي ملتها و بسياري از دولتها اين حرف را قبول دارند و از بن دندان اين حرف را مي پذيرند. اين داعيه ي ماست. شعار در دنيا خيلي است؛ هنر ملت ايران اين است كه اين شعار را در عمل محقق كرده؛ «دو صد گفته چون نيم كردار نيست». روشنفكرهاي زيادي در دنيا همين حرفها را زدند؛ اما حرف بود. ملت ايران عمل كرد؛ ملت ايران ايستاد و همين ايستادگي بود كه بركت كرد و صدق دعاي ملت ايران را براي ملتهاي ديگر ثابت كرد و اين طور ملتهاي ديگر علاقه مند به ملت ايران شدند. اين داعيه ي ماست. اين داعيه اي

است كه كسي در كشور ما بتواند از او دست بردارد؟! جرأت كند از مردم ملاحظه نكند و بتواند بر خلاف اين داعيه حركت كند؟! آن مجموعه اي، آن حزبي، آن گروهي، آن جناحي، آن جرياني كه بخواهد برخلاف اين رفتار كند، مردم توي دهن آن جريان ميزنند. رحمت و فيض الهي را براي ارواح طيبه ي شهداي عزيزمان مسئلت ميكنم. عافيت و سلامت را براي جانبازان عزيزمان از خداوند متعال مسئلت ميكنم. صبوري و تحمل را براي خانواده هاي عزيز شهدا، خانواده هاي جانبازان، فرزندان آنها، همسران آنها، پدر و مادرهاي آنها مسئلت ميكنم. پروردگارا! ما را در اين راه ثابت قدم بدار. پروردگارا! رفتار ما، گفتار ما، نيتهاي ما را مورد رضاي وليّت قرار بده؛ ما را مشمول دعاي آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا! روح امام را از ما راضي كن؛ روح شهدا را از ما راضي كن؛ مرگ ما را جز به شهادت در را خودت قرار مده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار هزاران نفر از اعضاى بسيج دانشجويى دانشگاههاى سراسر كشور

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار هزاران نفر از اعضاي بسيج دانشجويي دانشگاههاي سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اين جلسه ي بسيار عزيز و شما جوانان عزيز، يكي از شيرين ترين نعمتهاي خدا بر اين بنده ي حقير است. جمع دانشجويان بسيجي، نيروهاي زنده، فعال، هوشمند و در حقيقت سربازان آماده به كار و كمربسته ي اسلام و انقلاب، براي هر مسئولي - بلكه براي هر احدي از آحاد كشور كه به سرنوشت اين كشور علاقه دارد - مايه ي سپاس و مايه ي مباهات است. مطالبي را برادران و خواهرمان بيان كردند. اگر وقت مي بود و براي من و جلسه ممكن بود، ترجيح مي دادم كه اين يك ساعت ديگر را هم

از مطالب و نظرات شما بشنوم؛ ولي همين مقداري كه شما عزيزان آمديد و مطرح كرديد، بنده را خيلي خرسند مي كند. آن چيزي كه هميشه من آرزو داشتم، از خدا مي خواستم و براي آن تلاش مي كردم، در بيانات شما جوانان عزيز بسيجي به طور مجسم مشاهده كردم و آن عبارتست از: وجود يك ذهنيت شفاف و روشن، يك درك متعالي از مسائل كشور و مسائل جهان، اهميت بسيج و اهميت حضور جوان در محيط علمي و در محيط سياسي. نقطه نظرهايي كه من هميشه تلاش مي كردم كه جامعه ي جوانِ مؤمن و انقلابيِ ما، به آنها توجه كنند و در آنها پيشرفت كنند، در بيانات عزيزاني كه صحبت كردند، في الجمله مشاهده كردم. مطمئنم اگر تعداد بيشتري هم صحبت مي كردند، اين باور و اين احساس بيشتر مي شد. ابتدا اشاره اي كوتاه به برخي از مطالبي كه برادران و خواهرمان در اينجا بيان كردند مي كنم؛ بعد هم چند جمله اي در جمع بندي مسائل بسيج و بسيج دانشجويي و مسائل كلي كشور عرض خواهم كرد. اولاً اين كه جوان بسيجي بيايد و درباره ي اين كه: «خوب است دولت مشكلات صنفي دانشجويان را - كه به آساني قابل حل است - حل بكند» صحبت كند يا از اين كه: «كار علمي در ميان بسيج، حمايت و پشتيباني لازم را پيدا نمي كند» گلايه بكند، اين من را خوشحال مي كند؛ اين همان توقعي است كه ما از بسيج داريم. بسيج يعني آن عنصر دلسوزي كه كشور را متعلق به خود و آينده را وابسته ي به تلاش خود مي داند؛ نگران است،چون صاحبخانه است. اگر در خانه يك شيشه بشكند، ممكن است مهمانها و تماشاكن ها خيلي اهميتي ندهند، اما

براي صاحبخانه فرق نمي كند كه شيشه ي كدام اتاق بوده و نگران مي شود؛ صاحبخانه است ديگر. اين نگراني را من در شما مجموعه ي جوان بسيجي، قدر مي دانم. راجع به مسأله ي ورود در سياست بحث شد. من حالا مطالبي عرض خواهم كرد و اميدوارم كه اين معنا روشن بشود. به نظر من سئوال ندارد! مگر مجموعه ي بسيجي - آن هم بسيجيِ انقلاب و دانشجوي انقلاب - مي تواند نسبت به مسائل سياسي كشور بي تفاوت يا بدون موضع و بدون نظر باشد؟! مگر چنين چيزي ممكن است؟! من، شما دانشجوهاي بسيجي را توصيه مي كنم به اين كه محافظه كار نشويد و همواره دانشجو و بسيجي - به همان معناي مثبت و پُرخون و پُرتپش - باقي بمانيد. البته دنباله ي اين كه مي گوئيم «محافظه كار نشويد» اين است كه «ولي هوشيار هم باشيد». كاملاً هوشيار باشيد. شعار مي دهيد: دانشجو بيدار است! بله، همين توقع هست؛ من مي خواهم به شما عرض بكنم: بيدار باشيد. بيداري دانشجو هم فقط بيزاري از امريكا نيست. امريكا چيست؟ امريكا به معناي يك منطقه ي جغرافيايي يا يك ملت مطرح است؟ يا نه، به عنوان يك حجم و هويت سياسي، امنيتي، تشكيلاتي، فرهنگي كه به چشم ديده نمي شود؟ آن هم تشكيلاتي با پشتوانه ي عظيم مالي و تجربه ي فراوان در كار تبليغات و جنگ رواني. بيزاري از اين، بيداري مضاعف لازم دارد. مثل بيداري در ميدان جنگ نظامي نيست كه شما اگر در سنگر بيدار باشيد، به مجردي كه دشمن كوچكترين تحركي نشان داد، او را هدف قرار بدهيد. در جنگ فرهنگي، در جنگ سياسي، در جنگ امنيتي، تحرك دشمن را درست نمي توان ديد. گاهي اوقات، دشمن كار را به

گونه اي ترتيب مي دهد كه حرف حقي، از زبان يك نفر صادر بشود! دشمن ناحق و باطل است، پس چرا مي خواهد اين حرف حق از زبان آن شخص صادر بشود؟ چون مي خواهد پازل خودش را كامل كند. اين پازل از صد يا دويست قطعه تشكيل شده؛ يك قطعه اش هم همين حرف حقي است كه آن شخص بايد بزند تا اين پازل را كامل كند! اينجا اين حرف حق را نبايد زد. پازل دشمن را كامل نبايد كرد. در اين حد هوشياري لازم است! بله، وارد سياست بشويد و فكرِ سياسي كنيد؛ اما بسيار هوشيار. دشمن نبايد بتواند از هيچ حركت و اظهار و موضعگيري شما استفاده كند. اين، اصل اول و يك خط قرمز است. چه طور دشمن را بشناسيم؟ چه طور تمايلات او را كشف كنيم؟ چه طور بفهميم كه اين كار به نفع دشمن يا به ضرر دشمن است؟ اين همان نقطه ي اساسي است. اين همان جايي است كه به اهتمام كامل، مطلقاً سهل انگاري نكردن و هوشياري و بيداري كامل احتياج دارد. اگر هم در جايي براي انسان مطلب روشن نيست، آن جا نبايد حركت كند. اگر ديديد زير پا محكم است، پا بگذاريد؛ اگر ديديد مشكوك است، پا نگذاريد. بنابراين محافظه كار نباشيد، اما هوشيار باشيد؛ اين، آن خط سياسي است. البته سخت است و آسان نيست؛ اما شما هم مرد كارِ سختيد؛ بسيجي هستيد و بايد اين كار سخت را به عهده بگيريد. ممكن است فلان تشكل ديگر دانشگاهي اين ظرفيت را نداشته باشد كه حتّي اين حرف را بشنود؛ اما شما بعنوان بسيج، بايد اين ظرفيت را داشته باشيد كه اين كار را بكنيد؛ تفاوت

شما اينقدر است. دانشجوي عزيز تبريزي مان، خيلي خوب و جمعبندي شده حرف زد. اينجور ذهنيت ها - جمعبندي كردن و مطالب را از بالاسرِ خطوط سياسي و جناح بازيها ديدن - همان چيزي است كه من از دانشجوي بسيجي توقع دارم. اردوهاي جهادي دانشجوئي بسيار كار خوبي است و يكي از شعبه هاي كمك به دولت است؛ كه بعداً درباره ي آن عرض خواهم كرد. اين هم كه سؤال بكنيم آيا بسيج وارد عرصه ي علم بشود يا نشود، اين از همان سؤالهايي است كه تعجب من را بر مي انگيزد! چرا نشود؟! بسيج بايد جلوتر از همه وارد عرصه ي علم بشود. شما بايد برويد و عرصه هاي علمي را، عرصه هاي فناوري را، نوآوري هاي علمي و آفاق شناخته نشده ي علم را تصرف كنيد. البته درس نخوانده و كارنكرده نمي شود؛ اين هم راه دارد و بعد عرض خواهم كرد. در مورد بسيج، اين مطلبي را كه بعضي از اين عزيزانِ من هم به آن اشاره كردند، يك قدري باز كنم. بسيج يك تشكل دو بعدي است: يك اتصال به محيط دانشجويي و دانشگاه و يك اتصال به سپاه دارد. سپاه چيست؟ آيا سپاه صرفاً يك سازمان نظامي است؟ نه، سپاه نماد مقاومت انقلابي و شجاعانه است؛ اين هرگز فراموشتان نشود. شما خيال نكنيد كه سپاه صرفاً يك سازمان نظامي است؛ آن وقت يك عده هم بيايند بگويند: سپاه يك سازمانِ نظامي است، ما كه نظامي نيستيم! نه، سپاه فراتر از يك سازمان نظامي است. سپاه مجموعه اي است كه براي مقاومت، براي مجاهدت، براي همان هدفهايي كه شما امروز در دانشگاه براي آنها داريد درس مي خوانيد، از زمين حاصلخيز انقلاب اسلامي روئيد. كجا؟ در ميدان

مجاهدت! اين معناي سپاه است. البته هيچ كس خيال نمي كرد؛ ولي رشد بي سابقه و فوق العاده اي هم كرد. بسياري از عناصر اصلي سپاه، جوانهايي مثل شما و در سن شما - بعضاً هم از سن شما پائينتر - بودند. يك وقت با خبر شدند كه دشمن حمله كرده؛ درس و امتحان و كلاس و استاد و خانه و زندگي راحت را گذاشتند و به جبهه رفتند؛ «فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر»: عده اي شهيد شدند، عده اي مجروح شدند، عده اي هم برگشتند؛ اين سپاه است. البته معلوم است كه «حكم مستوري مستي همه بر عاقبت است»؛ بنده نمي گويم هركس به جبهه رفت و لباس سپاهي پوشيد، فرشته است؛ نخير، بعضي از همين فرشته ها؛ تبديل شدند به شيطان! خصوصيت انسان همين است كه اگر از خود مراقبت نكند - حتّي در آن وقتي كه به سر حد فرشته هم مي رسد - امكان سقوط دارد و ممكن است سقوط كند. بعضي ها سقوط كردند؛ ليكن آنها تشكيل دهنده ي هويت سپاه نيستند؛ هويت سپاه اين چيزي است كه من گفتم - البته در داخل اين هويت، آدمها در سطوح مختلفي قرار دارند. پس شما از يك بُعد به دانشگاه و محيط دانشجوئي و درس و علم و بحث و تحقيق، و از يك بُعد به مجموعه ي سپاه وصل هستيد؛ اين يك خصوصيت ويژه است. حالا با اين دو بُعد، شما سپاهي هستيد يا دانشجو و تشكل دانشجويي؟! اين سؤال مهمي است. پاسخ اين است كه نه، شما نظامي نيستيد؛ شما دانشجو و يك تشكل دانشجويي هستيد؛ منتها يك تشكل دانشجويي كه به نقطه ي مطمئني - كه عبارت است از

همان نماد مقاومت - تكيه دارد؛ البته اين تكيه گاه، تحرك او را محدود نمي كند، دست و پاي او را نمي بندد، كار علمي او را محدود نمي كند، هويت او را نظامي نمي كند، اما به او ذخيره اي از دستاورد تجربه ي جهادي و انضباط ناشي از اين تجربه مي بخشد؛ اين به نفع تشكل دانشجويي است: از خيرش استفاده مي كنيد، اما نظامي هم نمي شويد. البته من بلافاصله بگويم: نظامي شدن به هيچ وجه نقطه ي ضعف نيست؛ نظامي بودن افتخار است؛ منتها شما در محيط دانشجويي، اين افتخار را نداريد؛ افتخارات ديگري داريد. اين افتخار مال محيط نظامي است. بله ممكن است يك دانشجوي بسيجي، بعنوان بسيج فعال يا بسيج ويژه در رزمايشها هم شركت كند يا كارهاي ديگري هم انجام بدهد و يك افتخار نظامي هم بگيرد؛ مانعي ندارد؛ اما بدنه ي بسيج دانشجوئي، نظامي نيست؛ يك تشكل دانشجويي با همان خصوصيات يك تشكل دانشجويي است. بنابراين توصيه ي من اين است: دانشجو بمانيد و به ارتباط با سپاه افتخار كنيد. نظامي نيستيد - نظامي بودن يك افتخار است؛ آنهم نظامي اي كه عضو سازمان نظامي سپاه باشد - اما اگر كسي نظامي شد، اين براي او يك افتخار است؛ كسي هم نخواست، اجباري ندارد. فرق اين تشكل با تشكلهاي ديگر چيست؟ چون در بين تشكلهاي ديگر هم تشكلهاي مؤمن، انقلابي و علاقه مند هستند. فرق اين تشكل با تشكلهاي ديگر اين است: بسيج به معناي فرد يا مجموعه ي آماده ي برآوردنِ نيازهاي انقلاب است، در هر زمان و از هر نوع؛ اين معناي بسيج است. تشكلي به اين نام تشكيل شده و شما عضو او هستيد. اگر ديگري در يك سازمان ديگر است و

همين احساسات شما را دارد، او هم بسيجي است و فقط رسماً جزو سازمان شما نيست. كما اين كه در محيط كارگاه، هر كس اين احساس را دارد بسيجي است. در محيط روحانيت و حوزه ي علميه، هر كس اين احساس را دارد بسيجي است. در محيط بازار و در محيط اداره و در محيط روستا، هر كس اين احساس را دارد بسيجي است؛ اين احساسي كه فردي آماده است در هر زمان و در هر عرصه اي كه به او نياز باشد، حضور پيدا كند. من كه عرض مي كنم: افتخار خود من اين است كه يك بسيجي باشم؛ سعي كرده ام اين جوري عمل كنم. سال آخر رياست جمهوري - دو، سه ماه مانده بود به آخر رياست جمهوري من - در يكي از دانشگاهها براي يك جمع دانشجو صحبت مي كردم و به سؤالات پاسخ مي دادم؛ يكي از سؤالات اين بود كه شما بعد از رياست جمهوري قصد داريد چه كار كنيد و شغلتان چه باشد؟ گفتم: اگر امام به من بگويد برو بشو رئيس عقيدتي سياسي فلان پاسگاهِ مرزيِ منتهااليه جنوب شرقي كشور، من با افتخار مي روم آن جا و مشغول خدمت مي شوم! اگر اين كار از من برمي آيد و اين كار را از من مي خواهند، من حاضرم و به آن جا مي روم؛ توطين نفس كردم. اين را از باب اينكه شما فرزندان من هستيد، به شما دارم مي گويم. صحبت پدرفرزندي است؛ نمي خواهم راجع به خودم صحبت بكنم. هر جا و در هر زماني به شما نياز هست، آن جا حاضر باشيد. اين مي شود بسيجي؛ بسيج يعني اين. البته بعضي ها صددرصد بسيجي اند، بعضي صددرصد نيستند: نوددرصد، هشتاددرصد. كشور ما و نظام

ما به اين احتياج دارد و اين چيزي كه مورد احتياجش هست، خوشبختانه دارد. راز ايستادگي ما اين است؛ راز اميد ما به آينده هم همين است. هيچ نقطه ي كوري در چشم اندازِ مقابل ما وجود ندارد. چرا؟ به خاطر همين. ما امرزو يك نظامي هستيم كه در دنياي پيچيده ي پُرمسأله ي سياست و اقتصاد، نوآوري كرديم؛ نمي گذارند اين حقيقت بدرستي آشكار بشود. ملت ايران و جمهوري اسلامي، يك نوآوري پُرهياهو و پُراثري داشته است. من بارها گفته ام، دنياي سياست - بعد از چالشها و زير و رو شدن هاي فراوان - تبديل شد به دنياي سلطه؛ يعني تقسيم دنيا به سلطه گر و سلطه پذير. چند كشور سلطه گر و بقيه ي كشورها سلطه پذيرند؛ در كشورهاي سلطه گر هم آحاد مردم سلطه پذير و فقط يك عده ي معدودي سلطه گرند. يعني هرم دنيا ناگهان از سطح وسيع قاعده، با يك حركت تند و تيز به رأس كوچكي مي رسد كه دارد بر همه ي دنيا حكومت مي كند؛ اين دنياي سلطه است. بعد از فروريختنِ شوروي، دنياي سلطه باز هم دامنه اش تنگ تر شده؛ يعني اين رأس، به شكلي در انحصار يك دولت و يك قدرت درآمده و او امريكاست. امريكا هم قانع نيست؛ روسيه هم كه در مقابل امريكا كوتاه آمد، باز امريكا قانع نيست و دارد همينطور پيشروي مي كند؛ الان استقرار سامانه هاي موشكي در قلمرو ناتو - در اروپا - را ببينيد، اين يكي از آن كارهاست؛ يا حضور امريكا در قفقاز را ببينيد؛ قفقاز يك روزي حيات خلوت روسها بوده! امريكا همينطور دارد روسيه را هم محاصره مي كند. حالا در اين دنياي سلطه - كه حتّي دولتهاي اروپايي هم كه خودشان جزو خانواده ي قدرتند، جرأت

نمي كنند در مقابل قدرت امريكا حرفِ زياد بزنند و فقط گاهي نق مي زنند؛ چه برسد به دولتهاي متوسط و پايين - ملتي بوجود آمده كه تمام مسلّمات آن رأس قدرت را زير سؤال برده؛ همه ي مسلّمات سياسيِ رأس قدرت، رفته زير سؤال. زير سؤال رفتن، في نفسه چيزي نيست؛ اما اشكالش براي امريكا اين است كه اين مجادله ي سياسي، يك مجموعه ي عظيمي تماشاگر دارد. تماشاگرها كيستند؟ ملتها؛ كه دارند نگاه مي كنند و مي بينند. تأثيري كه اين در روحيه ي ملتها مي گذارد، براي قدرت استكباري امريكا از هر زهري تلخ تر است. امروز در همان كشورهايي كه امريكا بر دولتهاي آنها مسلط است - در آسيا و آفريقا و خاورميانه و امريكاي لاتين - در بين ملتهاي آنها، امريكا منفورترينِ دولتهاي دنياست. اين به خودي خود پيش نيامده؛ اين تصادفي پيش نيامده. قدر شهداي جبهه تان را بدانيد، قدر آن مقاومتهاي مظلومانه را بدانيد، قدر آن ايستادگي و صلابتِ از پولاد محكمترِ امام راحل را بدانيد؛ اينهاست كه ملت فلسطين را يك طور، ملت لبنان را يك طور، ملتهاي امريكاي لاتين را يك طور، ملت آفريقاي جنوبي را يك طور، ملتهاي خاورميانه را يك طور، ملتهاي بسياري از كشورهاي عرب را - كه دولتهاشان وابسته ي به امريكا هستند - يك طور، تحت تأثير قرار داده. مهم اين است كه جوان ايراني بداند ايران در كجاي اين جبهه است. در دنيا يك جنگ عظيم و يك چالش بزرگ برپاست؛ جنگ توپ و تفنگ نيست، اما جنگ اراده ها و عزم ها و سياست ها و تدبيرهاست. ايران در كجاي اين جنگ است؟ ايران در جبهه اي از اين جنگ در مركز فرماندهي قرار دارد كه افراد آن جبهه را ملتها تشكيل

مي دهند. سرسري عبور نكنيم از اين كه وقتي رئيس جمهور ايران به اندونزي مي رود، در نماز جمعه برايش شعار مي دهند، در دانشگاه برايش شعار مي دهند، در مجموعه ي اساتيد برايش شعار مي دهند و اگر اجازه مي دادند در كوچه و بازار راه برود، مردم هم برايش شعار مي دادند. اينها چيزهاي مهمي است. بنده زمان رياست جمهوري به پاكستان رفتم؛ آنچنان تظاهراتي شد كه با وجود اين كه قرار بود ريگان - رئيس جمهور امريكا - بعد از سفر من برود و از پاكستان بازديد كند، ديگر نرفت! ديدند آبروريزي است براي او؛ چون آن وضعي كه مردم در استقبال از رئيس جمهوري اسلامي ايران بوجود آوردند، اگر او مي رفت آن گونه نمي شد. الان رئيس جمهوري اسلامي ايران به هر كشوري از كشورهاي منطقه ي شرقي - چه اسلامي و چه حتّي غيراسلامي - بخواهد برود، وقتي به مردم بگويند، عكس العمل آنها شوق آميز، با اظهار علاقه و با اظهار طرفداري است؛ به هركدام از آنها بگويند رئيس جمهور امريكا مي خواهد بيايد، عكسش را آتش مي زنند و پرچمش را پاره مي كنند! اين طوري است. امروز در دنيا، جبهه ي سياسي و جنگ اراده ها و عزمها و تدبيرها به اين شكل است؛ آرايش اين جبهه اين گونه است. اتاق فرماندهي اين طرف اين جبهه، ايران است: ايران حزب اللّهيِ پُر از عزم و همت، اما با دست خالي؛ به خاطر اين كه صد سال قبل از او، سلاطين خائن پهلوي و قاجار، هرچه توانستند ضربه زدند، غارت كردند و لطمه زدند؛ حالا از صفر شروع كرده. طرف مقابل، دويست سال است كه مشغول خودسازي است - چه از درون خودش، چه با آنچه كه از دنيا غارت كرده -

و دست او از لحاظ علمي و از لحاظ اقتصادي پُر است. دست اين طرف - از لحاظ عُده ي ظاهري و پشتيبانيهاي ظاهري؛ يعني پول و سلاح و اينها - خالي است؛ اما در عين حال دنيا وقتي نگاه مي كند، اين دو كفه را برابر، و در يك جاهائي كفه ي همين نيروي حزب اللّهي را سنگينتر مي بيند. چرا سنگينتر مي بيند؟ مگر ما چه داريم؟ همان احساس حضور! حضور! ما ملتي داريم كه با انقلاب اُخت است؛ گره خورده است؛ جوشيده است. در بين اين ملت كه سطوح گوناگون و مختلفي دارند، روحيه ي جمع كثيري اين است كه هرجا و هر زمان و هرطور كه لازم باشد، سينه شان را سپر مي كنند و به وسط ميدان مي آيند. اين نقطه ي قوّت ماست. اين چگونه حاصل شده است؟ با موتور ايمان، با روحيه ي انقلاب، با انگيزه ي دين؛ اين حقيقتي كه دنياداران او را نفهميدند! نفهميدند كه قدرت دين چه استحكامي به يك ملت و به يك نظام مي دهد. جمهوري اسلامي به طور طبيعي در اين راه و در اين كيفيت قرار داشت و قرار گرفت؛ يعني ايمان. حالا شما - بسيج دانشجويي - در اين خيمه ي فرماندهي در كجا قرار داريد؟ خودتان معين كنيد و فكرش را بكنيد؛ البته با اين محاسبه. دانشجوجماعت - بخصوص آن وقتي كه انگيزه ي بسيجي و روح بسيجي بر او حاكم است - آن عنصر بي همتاست؛ بي همتاست. يعني براي پيشبرد اين حركت عظيم، ديگر نمي توان روي او قيمت گذاشت. من اول سال در مشهد گفتم؛ دشمن طبق نقشه هاي خود، سه هدف را دنبال مي كند. اول: عقب نگه داشتن كشور از لحاظ اقتصادي؛ براي اين كه

دولت را - كه دولتي مكتبي و وفادار و هوادار ارزشهاي اسلامي است - ناكارآمد و نالايق و بي كفايت جلوه بدهند؛ لذا وضع اقتصادي براي اين منظور، طبق نقشه هاي دشمن بايد عقب بماند. دوم: عقب نگه داشتن علمي؛ براي اين كه آينده ي كشور، جز با نردبانِ علم، ترقي و پيشرفت نخواهد كرد. ملت ايران چاره اي جز اين ندارد كه از لحاظ علمي بنيه اش را تقويت كند و در علم پيش برود؛ استعدادش را هم خدا داده است. سوم: بر هم زدن اتحاد و انسجامي كه بين ملت ايران - يا بين ملت ايران و ملت هاي مسلمان - وجود دارد؛ كه آن وقت شعار «اتحاد ملي و انسجام اسلامي» را مطرح كرديم. شما از لحاظ كمك به كارآمدي دولت، در همه ي اين سه قسمت مي توانيد فعال باشيد. لازم نيست من در اين جا فرمولش را بگويم - كه بعضي دوستان گفتند يك جانبه است يا دوجانبه است - برويد فرمولش را پيدا كنيد. شما بسيج هستيد؛ اگر سازماندهي شما، كارآمدي لازم را داشته باشد - كه بايد داشته باشد - و اگر وزرائي كه عضو دولتند، با شما همكاري كنند - كه يقيناً مي كنند؛ چون هم آقاي زاهدي، هم آقاي لنكراني خودشان بسيجيند - بايد راهش را پيدا كنيد. ببينيد چه طور مي شود از دولت و كشور و از اين خيل عظيمِ جوان مؤمن و حاضر در ميدان و داراي استعداد، در پيشرفتهاي گوناگون كشور استفاده كنيد؛ چه در پيشرفتها و تحركات علمي، چه در كارهاي جهادي و چه در كارهاي اقتصادي. البته جوانها حواسشان باشد، من هيچ توصيه نمي كنم كه شما اولِ درس خواندن برويد و عضو

عالي فلان اداره - مشاور وزير يا غير آن - بشويد؛ نه، اين طور چيزها را اصلاً من قبول ندارم؛ اسم و عنواني كه انسان را از لحاظ اعتبار بالا بياورد، اما از لحاظ واقعيت در آن چيزي نباشد، فايده اي ندارد. در پيچ و خم تشكيلات عظيم فعاليت كشور - چه فعاليت اقتصادي، چه فعاليت اداري - و هر جائي ممكن شد، بشويد يك پيچ، بشويد يك مهره! در اين كارخانه ي عظيم، هر كدام از پيچ ها شل باشد، محصول خراب خواهد شد. در خط توليد ديده ايد؛ كارگرها رديف مي ايستند و هر كدام كارشان عبارت است از اين كه اين پيچ يا مهره را محكم كنند يا كارهاي ديگر را انجام بدهند. دانه دانه ي اين كارها، در مجموعه ي كاركرد اين دستگاه تأثير مي گذارد. اين بايد تأمين بشود. بسيج دانشجويي نيازهائي دارد؛ نيازهاي اصلي و عنصري و اساسي: نياز اولش به فكر و تحليل و روشن بيني است. فكر، تفكر، انديشه پردازي - يا به قول شماها كارِ تئوريك - در زمينه ي مسائل اسلام، در زمينه ي مسائل انقلاب، در زمينه ي مسائل بين المللي و در زمينه ي مسائل جاري؛ به طوري كه دانشجوي بسيجي، در هر جمع دانشجويي، ذهن روشنتر، زبان گوياتر و ابتكار بيشتري داشته باشد. همان طوري كه گفتم و اشاره كردم، حقايق را از وراي جناح بندي هاي سياسي نگاه كنيد و ببينيد؛ از بالا نگاه كنيد و جبهه را ببينيد. در يك جبهه ي گسترده اي كه ممكن است طول آن صد كيلومتر باشد، واحدهاي گوناگوني هستند؛ يك نفر در يك واحد، فقط خودش را مي بيند. اما آن كسي كه با هلي كوپتر از بالا عبور مي كند، آرايش جنگي مجموعه ي اين واحدها

را مي بيند. از بالا اوضاع كشور را نگاه كنيد؛ آن وقت جاي خودتان را درست پيدا مي كنيد كه كجا بايد باشيد، چه كار بايد بكنيد، به چه چيز بايد حساسيت نشان بدهيد، به چه چيز بايد حساسيت نشان ندهيد. همان طور كه گفتم گاهي يك حرف حق را نبايد زد؛ چون گفتن اين حرف، پازل دشمن را تكميل مي كند. مواظب باشيد در هيچ مرحله اي، شما تكميل كننده ي پازل دشمن نباشيد. يك نياز ديگر عبارت است از جهاد علمي. جهاد علمي براي شما لازم است. بايد در ميدانهاي علم وارد بشويد؛ وزارتخانه ها هم بايد كمك كنند؛ معاونتهاي تحقيقاتي هم بايد كمك كنند؛ معاونتهاي اداري مالي دانشگاه ها و وزارتخانه ها هم بايد كمك مالي كنند؛ خود سازمان مقاومت بسيج هم در بخشهايي بايد كمك و پشتيباني كند. يكي ديگر از نيازهاي عمده ي شما مسأله ي اخلاق و معنويت است. شماها جوانهاي خوبي هستيد؛ اين را بدون تعارف مي گويم؛ انصافاً جوانهاي بسيجي ما، جوانهاي خوبي هستند. اما خوبي مراتبي دارد. هيچ وقت در خوب بودن و خوب شدن حد نشناسيد؛ مرتب در حال بالاتر رفتن باشيد. سعيتان اين باشد كه گناه نكنيد. فرائض را با شوق و رغبت انجام بدهيد. از ياد خدا غفلت نكنيد. با قرآن انس پيدا كنيد. در محيطهاي گوناگون كه با همديگر هستيد، سعي كنيد به دينداري و معنويتِ يكديگر كمك كنيد. اگر رفيقي در جايي پايي كج مي گذارد، او را برادرانه و مشفقانه باز بداريد. عزيزان من! از لحاظ اخلاق خودسازي كنيد. انسان با تمرين، همه ي كارها را، همه ي خلقيات و خوي ها را مي تواند به خودش بدهد؛ بخصوص در فصل جواني كه شما هستيد. در فصل

ما - فصل پيري - محال نيست، اما خيلي سخت است. در فصل شما نه، خيلي آسان است. اگر بي نظميد و بخواهيد به خودتان نظم بدهيد، آسان است. اگر بخيليد و بخواهيد به خودتان سخاوت بدهيد، آسان است. اگر بداخلاق و اخم رو و ترش رو و بهانه گيريد و بخواهيد به خودتان خوش اخلاقي بدهيد، آسان است. اگر غيبت كننده و ايرادگيرنده ي از اين و آنيد و بخواهيد خودتان را نگه داريد، آسان است. با تمرين! با تمرين حقيقتاً مي توانيد به سمت تعالي حركت كنيد؛ به اين احتياج داريد. اين جوانهايي كه اول وارد دانشگاه مي شوند، غالباً دلهاي پاكي دارند و دلشان هم مي خواهد كه يك كانون معنويتي پيدا كنند و به او بپيوندند؛ بسيج مورد نظر آنهاست و از بسيج توقع دارند. شما به يك معنا، شبيه ما طلبه ها هستيد: مردم از طلبه ها انتظار بيشتري دارند؛ از بسيج هم انتظار بيشتري دارند. پس اخلاق و معنويت هم از نيازهاي عمده ي شماست! درسهاي اخلاقي را در بين خودتان رائج كنيد. از اساتيد اخلاق و موعظه گرها استفاده كنيد. البته مواظب باشيد در دام عنكبوتهاي دنيادار و دكاندار گرفتار نشويد؛ اين روزها از اين چيزها هم زياد است: دكاندارهايي كه به اسم معنويت، ادعا مي كنند كه امام ديديم و ...! هيچ واقعيتي هم ندارد. حواستان باشد كه اسير آنها نشويد. از جمله ي نيازهاي شما، يك مجموعه ي انديشه ورز است. من دلم مي خواهد ما گرته برداري از لغات خارجي را كمتر كنيم. متأسفانه كم كاري هاي ما موجب شده كه گرته برداري كنيم. اتاق فكر، درست ترجمه اي از انگليسي است. من دلم نمي خواهد كلمه ي «اتاق فكر» را به كار ببرم، اما چاره اي نيست. يك مجموعه ي فكري درست

كنيد - همان اتاق فكر در مراكز - اينها بنشينند فكر كنند، فكرهاي عالي بكنند. از افراد مطمئن، خاطرجمع و خوشفكر استفاده كنيد. نشريات بسيج دانشجويي جزو پُرمايه ترين و غني ترين نشريات باشد كه هر دانشجويي يا هر استادي يا هر كسي بيرون از محيط دانشگاه آن را نگاه كرد، از آن استفاده كند؛ اين جزو نيازهاي شماست. يكي از نيازها، گزينش افراد باصلاحيت در بخشهاي مختلف اين تشكيلات بزرگ است. امام (رضوان اللَّه تعالي عليه) هميشه به همه - از جمله به دانشجوها - توصيه مي كردند كه از نفوذي ها بپرهيزيد؛ واقعش هم همين بود. آن اوايل جزو مجموعه هاي ماهر در نفوذ، اعضاي حزب توده بودند كه با چاپلوسي و ظاهرفريبي و رياكاري، خودشان را جا مي زدند. بعد البته يك عده ي ديگر هم از آنها ياد گرفتند و وارد تشكيلاتهاي گوناگون و بخشهاي مختلف نظام شدند و كار را به جايي رساندند كه حاكميت دوگانه را هم ادعا كردند. شماها كه يادتان هست؛ مال چهار پنج سال پيش است. حاكميت دوگانه، انشقاق، انشقاق در رأس! خيلي چيز عجيبي است! به اين جا هم رسيدند. حواستان باشد؛ انشعاب و انشقاق و دودسته شدن خطرناك است؛ يكي به خاطر يك فكري از مجموعه اي جدا بشود، باز يكي ديگر از آن طرف به خاطر يك فكر ديگر جدا بشود؛ در حالي كه اين فكرها ممكن است درست هم باشد، اما آنقدر اهميت نداشته باشد كه انسان اين يكپارچگي را به خاطر آن به هم بزند. بنده كه عرض كردم اتحاد ملي، خوب، اتحاد ملي براي شما دانشجويان بسيجي از همين بسيج خودتان شروع مي شود: اتحاد سازماني و تشكيلاتي. نگذاريد شما را تكه تكه

و پاره پاره كنند. و يك توصيه هم كه واقعاً به آن احتياج داريد - با اينكه شماها بسيجي هستيد و تحرك شما زياد است - اين است كه مراقب باشيد تحرك خود را از دست ندهيد و از تنبلي بپرهيزيد؛ اين چيز مهمي است. تن آسايي نكردن، چيز مهمي است. به نظر من بسيج دانشجويي با اين توصيه هايي كه عرض كرديم، با آن نكات و روشن بيني هايي كه در خود شماها هست - كه من نمونه اش را امروز از شما شنيدم - ان شاءاللَّه براي آينده ي كشور، بركاتش از گذشته هم بيشتر خواهد بود. من احساس مي كنم كه ان شاءاللَّه بسيج و بخصوص بسيج دانشجويي، در آينده باز به بركات بيشتر و فراواني دست خواهد يافت. خوب، ما حرف كه با شما بيشتر از اينها داريم، شما هم حرف با ما خيلي داريد؛ اما چه كنيم كه متأسفانه وقتها كم است و بايد شما را به خدا بسپاريم. پروردگارا! اين دلهاي جوان را با نور معرفت و لطف خود نوراني كن. پروردگارا! ما را هم به بركت لطافت و نورانيت اين جوانها نورانيت بده. پروردگارا! ما را در ميدان جهادِ دشوار في سبيل اللَّه روزبه روز موفق تر بگردان؛ عزم ما و نيت ما را مقاوم و پايدار بگردان. پروردگارا! دشمنان ملت ايران و دشمنان انقلاب اسلامي را نابود كن؛ ملت ايران را به آرزوهاي بزرگ خود برسان؛ ارواح طيبه ي امام عزيز و عظيم الشأن ما و شهداي گرانقدر ما را با ارواح ائمه ي هدي (عليهم السّلام) و شهداي صدر اسلام محشور بفرما؛ قلب مقدس ولي عصر (ارواحنافداه) را از ما راضي و خشنود كن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار نمايندگان هفتمين دوره مجلس شوراى اسلامى

مواظب باشيد دشمن

روحيه پيدا نكند/ ديدار نمايندگان هفتمين دوره مجلس شوراي اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خداي متعال را شكر مي گزاريم كه يك بار ديگر مجموعه ي منتخبان خدمتگزار مجلس در يك دوره ي قانونگذاري - با كوله باري از زحمات و خدمات و تلاشهائي كه مي توانند آنها را فهرست كنند و نام ببرند و به آن افتخار كنند - امروز گرد آمده اند. چه خوب است كه انسان - در هر مرتبه و در هر شغلي - وقتي به پشت سر خود نگاه مي كند، در يك محاسبه ي دقيق و سختگيرانه و بدون مسامحه، فهرستي از كارهايي را مشاهده كند كه قابل ارائه ي به پيشگاه الهي است. اين كه به ما گفته اند: «حاسبوا أنفسكم قبل أن تحاسبوا» و علماي سلوك و اخلاق، محاسبه را يكي از اولين وظائف سالك دانسته اند، براي اين است كه ما دائم در حال خواندن نامه ي عمل خودمان باشيم و در روزي كه اين نامه ي اعمال خوانده خواهد شد، غافلگير نشويم. قبل از اين كه نامه ي اعمال ما در پيشگاه الهي مورد محاسبه و مطالعه قرار بگيرد، خود ما بخوانيم؛ اگر كمبودي هست، اصلاح كنيم؛ اگر نقطه ي قوتي در آن هست، خدا را بر آن سپاس بگزاريم. والّا اگر اين محاسبه را انجام ندهيم و غافل بمانيم، آن وقت غافلگير مي شويم. امام سجاد در دعاي ابوحمزه عرض مي كند: «اللّهم فارحمني إذا انقطعت حجّتي و كلّ عن جوابك لساني و طاش عند سؤالك ايّاي لبّي»، در مقابل سؤال الهي حجت انسان و استدلال انسان تمام مي شود - به تعبير رائجِ امروز، انسان كم مي آورد - زبان انسان از گويائي مي افتد و حتّي ذهن و عقل و لبّ انسان هم آشفته مي شود؛ «و طاش عند

سؤالك ايّاي لبّي». آنهايي كه خودشان را زير مداقه ي يك محاسبه قرار دادند، اميد فرجي دارند. وقتي به نامه ي اعمال خود نگاه كرديم و ديديم اين نقاط كمبود وجود دارد، چون هنوز وقت باقيست و عمر باقيست، جبران مي كنيم؛ «و أنيبوا إلي ربّكم» - «أنيبوا» يعني برگرديد و جبران كنيد - اگر ديديم نقاط روشني وجود دارد، به كمك الهي، به توفيق الهي و به هدايت الهي دلگرم و اميدوار مي شويم؛ هم خدا را شكر مي گزاريم، هم ادامه مي دهيم؛ محاسبه فايده اش اين است. همان طور كه يك فرد بايد خودش را محاسبه كند، يك جمع هم - مثل مجلس شما، مثل دولتها، مثل مجموعه ها و افراد مسؤول در كشور - بايد خودشان را محاسبه كنند؛ ما خودمان را بايد محاسبه كنيم. اگر انسان چنين فهرستي داشته باشد - مثل اين فهرستي كه جناب آقاي دكتر حداد در بيانات شيرين و خوش لفظ و معناي خودشان طبق معمول بيان كردند - طبعاً خوشحال مي شود و خدا را شكر مي كند؛ لكن قانع نمي شود. قانع نبايد شد و از غفلتها و قصورها نبايد اغماض كرد؛ همچناني كه در محاسبه ي ديگران هم - تا جايي كه پاي دوستي ها و رابطه ها و ملاحظه ها در ميان نباشد - اغماض نمي كنيم، سختگيري مي كنيم و نكته مي گيريم. براي خودمان هم بايد همين گونه باشد. اميدواريم ان شاءاللَّه خداي متعال به شما، به ما، به همه ي مسؤولين اين لطف را بكند كه چشم بصيرِ به خود به ما بدهد و قوّت بر عمل و قوّت بر عزم را در ما روز به روز بيفزايد؛ «قوّ علي خدمتك جوارحي و اشدد علي العزيمة جوانحي.» ? چه خوب

است كه انسان، وقتي به پشت سر خود نگاه مي كند، در يك محاسبه ي دقيق و سختگيرانه و بدون مسامحه، فهرستي از كارهايي را مشاهده كند كه قابل ارائه ي به پيشگاه الهي است.

سه سال گذشت؛ اين سه سال - همين طور كه جناب آقاي حداد از قول اين حقير نقل كردند - زمان كم و زمان كوتاهي نبود؛ لكن همين زمانهاي زياد، به چشم بر هم زدني مي گذرد و تمام مي شود؛ انسان تا به خود مي آيد، مي بيند گذشت. عمر هم همين طور است. انسان وقتي به هفتاد سال و سنين بالا هم مي رسد - حالا كه الحمدللَّه خيلي از شماها جوانيد - مي بيند با چشم بر هم زدني همه چيز گذشته و از اين راه طولاني عبور كرده. اين يك سال آخر هم باز با چشم بر هم زدني خواهد گذشت. براي ما چه مي ماند؟ كاري كه در اين يك سال انجام بدهيم و آن مضموني كه در اين جدول و خانه هاي يكساله بگنجانيم؛ مثل اين حروف مقطعه اي كه در جدول مي گنجانيم تا يك جمله ي تمام و يك سخن درست از او در بيايد. نگاه كنيم، ببينيم ذره ذره ي كاري كه در اين مدت انجام خواهيم داد، چگونه است؟ چيست؟ با چه نيتي است؟ در كدام جهتي است؟ از پيش بدانيم چه مي خواهيم و براي آنچه كه مي خواهيم، تدبير لازم را انجام بدهيم. البته يك سال، زمان كمي هم نيست و زمان زيادي است. در اين يك سال خيلي كارهاي بزرگي مي شود انجام داد؛ كه بعد به آنها اشاره اي خواهم كرد. آنچه كه در مورد اين دوره ي از مجلس اين حقير مي توانم عرض بكنم و جمعبندي اي كه تا امروز

از اين مجلس، في الجمله در ذهن هست - به عنوان يك شاهد و يك ناظر كه در بعضي از اين مجالس متعدد، اندكي بوديم و بقيه را هم از نزديك شاهد بوديم و با آنها تعامل داشتيم - به نظر من مجلس خوبيست و جزو دوره هاي خوب مجلس محسوب مي شود. اين مجلس، از جهتي يك خصوصيتي دارد و آن اين است كه اين تركيب - تركيبي كه بعضي از جهات كلي و خطوط اصلي آن را عرض خواهم كرد - در يك فضاي نامناسب روئيد؛ مثل گياه يا درختي كه از ميان سنگلاخ برويَد. «ألا و إنّ الشّجرة البرّيّة أصلب عوداً و أبقي وقوداً»؛ درختي كه در ميان سنگ مي رويَد، هم محكمتر و استوارتر است و هم آن وقتي كه او را تبديل به آتش كردند، آتش ماندگارتري دارد و اثرش براي مدتها مي ماند؛ مجلس شما اين گونه است. شرائطي كه قبل از پديد آمدن اين مجلس به وسيله ي بعضي اشخاصي كه از روي غفلت، كارهايي انجام مي دادند به وجود آمده بود - رفتن به سمت تحريم انتخابات، رفتن به سمت استعفاي نمايندگان، اعتصاب در مجلس، مقابله ي مجلس - چيزهاي بد و عجيبي بود و صداي عمومي مجلس، با خيلي از مباني و اصول نظام مغايرت داشت. در يك چنين فضايي، اين مجلس روئيد. ? مجلس هفتم، از جهتي يك خصوصيتي دارد و آن اين است كه اين تركيب، در يك فضاي نامناسب روئيد؛ مثل گياه يا درختي كه از ميان سنگلاخ برويَد. ?شرائطي كه قبل از پديد آمدن اين مجلس به وسيله ي بعضي اشخاصي كه از روي غفلت، كارهايي انجام مي دادند به وجود آمده

بود - رفتن به سمت تحريم انتخابات، رفتن به سمت استعفاي نمايندگان، اعتصاب در مجلس، مقابله ي مجلس - چيزهاي بد و عجيبي بود و صداي عمومي مجلس، با خيلي از مباني و اصول نظام مغايرت داشت. در يك چنين فضايي، اين مجلس روئيد.

معناي اين چيست؟ مجلس را كه كسي نصب نمي كند؛ مجلس را مردم انتخاب مي كنند؛ معنايش اين است كه دل اين ملت براي همان چيزي مي تپد كه كساني برنامه ريزي كرده بودند كه آن را قلعِ ماده كنند؛ دل اين ملت براي اصول اسلامي مي تپد. نمي خواهيم ادعا كنيم كه همه ي آحاد ملت جزو مقدسينِ درجه ي يك اند؛ اما مي خواهيم ادعا كنيم كه آنهايي هم كه در عمل جزو مقدسين درجه ي يك نيستند، براي اسلام و براي ارزشهاي اسلامي و براي ارزشهايي كه اين انقلاب به اين كشور داد، اهميت قائلند و طعم آنها را چشيده اند. حافظه ي تاريخي اين ملت، نمي تواند آن دوراني را كه اين كشور بزرگ و اين ملتِ تاريخي، بازيچه ي دستِ استعمارگران و بازيگران صهيونيست شده بود، فراموش كند؛ مي خواستند اقتصاد او را، فرهنگ او را، دل مردم را، جهت زندگي مردم را، پوشش مردم را، عقايد مردم را، دستمايه ي بازي خودشان قرار بدهند؛ اهانتي از اين بزرگتر به اين ملت متصور نبود. فقر بود، تبعيض بود، زورگويي بود، ظلم بود؛ در عين حال، همه ي اينها با اهانت به مقدسات بود، با جهتگيري هاي ضد اسلامي و قرآني و ديني بود؛ با كشاندن مرد و زن به سمت منجلاب فساد بود. حافظه ي اين ملت، آن دوران را فراموش نخواهد كرد. اگر فرض كنيم در زمان حاضر، اكثر افراد ملت، آن دوران را با

پوست و گوشتشان لمس نكرده اند - چون جوانند؛ البته ماها لمس كرده ايم - اما يك ملت چيزهايي را در ذهن و حافظه ي خود نگه مي دارد و آنها به معارف آن ملت، فهم آن ملت و بصيرت آن ملت تبديل مي شود. ملت اين اصول را دوست دارد. از اين خواست ملت، اين مجلس جوشيد. شما هم در تبليغات انتخاباتي تان غالباً بر روي اصول اسلامي، پايبندي به ارزشها، مبارزه ي با فساد، كار براي طبقه ي محروم، تلاش براي حفظ استقلال و عزت ملي، تكيه كرديد. مردم هم از اين شعارها و حرفها استقبال كردند و رأي دادند و اين مجلس تشكيل شد. اين يك پديده است و به يك مقطعي در تاريخ كشور تبديل مي شود. تاريخ، بيرحم است. آيندگان نگاه مي كنند، قضاوت خواهند كرد و نظر خواهند داد و اين مقطع يكي از آن مقاطع بسيار حساس و مهم بود. هويت مجلس شما اين است. بر مبناي همين هويت و در امتداد اين شعارها، خطوط اساسي و خوبي هم - حقاً و انصافاً - تعقيب شد؛ نه دوستان شما - طرفداران مجلس - و نه دشمنان شما نمي توانند منكر آنها بشوند. مجلس نشان داد كه به طبقات ضعيف در جامعه اهتمام مي ورزد؛ براي او مسأله ي اساسي، جبران ضعف طبقات ضعيف و مردمان فقير و دورماندگان از بسياري از امتيازات است؛ به اين توجه نشان داديد - هم در گفته ها گفته شد، هم در برخي از قوانين منعكس شد - كه بسيار مهم و خوب بود. ? يك ملت چيزهايي را در ذهن و حافظه ي خود نگه مي دارد و آنها به معارف آن ملت، فهم آن ملت و بصيرت

آن ملت تبديل مي شود. ملت اين اصول را دوست دارد.

در زمينه ي سياستهاي اصل چهل و چهار - كه مي تواند يك حركت عظيم اقتصادي در كشور بوجود بياورد - مجلس پاسخ خوبي داد. همين كميسيون ويژه اي كه اشاره كردند، تشكيل شده و دارد خوب كار مي كند. منتها بايد مجلس و همه ي نمايندگان از آن حمايت كنند و اين كه فقط چند نفر - كه عضو آن كميسيون هستند - دنبال كنند، كافي نيست. پيش برويد و يك قانون محكم و قوي بوجود بياوريد تا يادگاري شما براي كشور بماند. از جمله ي نقاط قوّت بسيار بارز در اين مجلس، مواضع محكم و اصولي در مسائل بين المللي و در مواجهه ي با استكبار بود. خيلي بد است كه دشمناني كه با يك ملت، با جهتگيري يك ملت و با اصول يك ملت مخالفند، ناگهان از دل تشكيلاتِ مديريت كشور، يك چراغ سبز و يك علامت موافقتي دريافت كنند! خيلي خجالت آور است و انسان احساس خفّت مي كند. منطق ما در مقابله ي با دست اندازي هاي امريكايي، منطق ضعيفي نيست. منطقي است كه اگر براي همه ي ملتهاي دنيا تبيين بشود، با همه ي دل به آن مي گروند. ما حرف زوري نمي زنيم؛ حرف خلاف متعارفي نمي زنيم. ما مي گوييم يك ملت و يك كشور، نمي خواهد اجازه بدهد كه يك قدرت، يك امپراطوريِ متجاوز، مدعي و طلبگار از همه ي دنيا، به منابع او دست بيندازد، به منابع انساني او دست بيندازد، سياست او را تعيين كند و از او سلب اختيارات كند. مي گويند: فلان كار را بكنيد، فلان كار را نكنيد، فلان چيز را بفروشيد، فلان چيز را بخريد، اين كار را براي حكومتتان بپذيريد، آن را

نپذيريد! اين كاري است كه الان امريكايي ها در خيلي از جاهاي دنيا دارند مي كنند. در متصرفات شورويِ سابق مكرر كردند؛ در منطقه ي خاورميانه دهها سال است دارند مي كنند؛ در آسيا و در خيلي از كشورها دارند مي كنند. ايران گفت ما نمي خواهيم شما در كار ما دخالت كنيد؛ مي خواهيم خودمان تصميم بگيريم. اين حرف بدي است؟ ملت ايران در مواجهه ي روبه رو و آشكار با استكبار، مي گويد شما چرا دم از حقوق بشر مي زنيد و اين جور آشكار و فاضح حقوق بشر را در همه جا - در عراق، در افغانستان، در آفريقا، در كوزوو، حتّي در خود امريكا - نقض مي كنيد؟! اين حرفي نيست كه ملتها اين را نفهمند. ?در زمينه ي سياستهاي اصل چهل و چهار - كه مي تواند يك حركت عظيم اقتصادي در كشور بوجود بياورد - مجلس پاسخ خوبي داد. پيش برويد و يك قانون محكم و قوي بوجود بياوريد تا يادگاري شما براي كشور بماند. ?منطق ما در مقابله ي با دست اندازي هاي امريكايي، منطقي است كه اگر براي همه ي ملتهاي دنيا تبيين بشود، با همه ي دل به آن مي گروند. ما حرف زوري نمي زنيم؛ ما مي گوييم يك ملت و يك كشور، نمي خواهد اجازه بدهد كه يك قدرت، يك امپراطوريِ متجاوز، مدعي و طلبگار از همه ي دنيا، به منابع او دست بيندازد.

شما ببينيد، امروز مسؤولين كشور - رئيس جمهور يا مسؤولان بلندپايه ي ديگر - به هر كشوري كه سفر مي كنند، اگر بتوانند در بين دانشگاهي ها، در بين روشنفكرها يا در بين توده ي مردم حضور پيدا كنند و حرفي بزنند، با پاسخي از اعماق دل آنها مواجه مي شوند. براي چيست؟ قبلاً هم همين جور بود: سفر بنده

به پاكستان، سفر آقاي هاشمي به آفريقا و سفرهاي آقاي خاتمي به بعضي نقاط ديگر. امروز رئيس جمهور ما به هر كشور اسلامي اي كه مي رود، اگر به مردم ميدان بدهند و اجازه بدهند، بخاطر مواضع قاطعي كه از ايشان شنيده اند، با گرميِ بيش از حد استقبال مي كنند. اينها معنايش اين است كه ملتها - بخصوص دنياي اسلام - اين حرفها را مي پسندند. حالا ما به عنوان يك دولت، يك ملت، يك كشور، به صورت يكپارچه و يك تشكيلات حكومتي - نه به صورت يك گروه يا حزب معترضِ مسلح يا غيرمسلح در يك گوشه ي دنيا - ايستاده ايم و داريم اين حرفها را مي زنيم و همه ي دنيا هم ما را بخاطر اين ايستادگي تحسين مي كنند؛ ولي ناگهان از وسط جبهه ي ما - بخصوص از چادر و خيمه ي فرماندهيِ نظام - يك علامتي داده بشود كه ما با شمائيم! «ياايّها الّذين امنوا لاتتّخذوا عدوّي و عدوّكم اولياء ... تسرّون اليهم بالمودّة.» اين مجلس در موضع رفيع و والاي مجلسِ قانونگذاري ايستاد و در همه ي ماجراها و فراز و نشيب ها، اين موضعِ ضد استكباري خودش را علناً، با صراحت، با وضوح و با منطق، بيان كرد. منطق و استدلال هم بر سخنان و رفتار او حاكم بود. اين خيلي باارزش است و نمي شود آن را نديده گرفت. دوستان شما هم اين را قبول دارند، دشمنان شما هم اين را قبول دارند. اين هم يكي از آن خطوط اساسي افتخارات شماست كه در محاسباتتان، بايد شكر او را بگزاريد. يكي از امتيازات اين مجلس در اين سه سال گذشته - كه ان شاءاللَّه در يك سال باقيمانده هم همين طور باشد -

اين بود كه منشأ تشنجات سياسي و بگومگوهاي اختلاف افكن در بيرون نشد؛ راديو را كه انسان باز مي كند تا گفتگوي مجلس را بشنود، با مجموعه اي از بيانها و گفتارهايي مواجه بشود كه جز دعوا و تشنج و اختلاف و اتهام از آن بيرون نمي آيد. اين مجلس در اين زمينه، مواضعِ خوب و قابل قبولي داشت. البته برخي از اظهارات در مجلس هست كه به آن اشاره مي كنم؛ لكن مجموعاً مجلسِ تشنج آفريني نبود و در درون خودش خوب بود. امتيازات ديگري هم جناب آقاي دكتر حداد نقل كردند و كارها و فعاليتهايي كه انجام گرفته را گفتند. برادران و خواهران عزيز! سال آخر يكي از سالهاي امتحان است. من در اولِ اين دوره به شما گفته ام - البته قبلاً به دوره هاي ديگر هم گفته ام - در مجلس، نبايد نماينده ي فلان منطقه تصور كند كه هنر نمايندگي او در اين است كه براي آن منطقه دائماً پشتيباني جلب كند. اصلاً مسأله ي نماينده ي مجلس اين نيست؛ نبايد فكر كنيم كه چون ما نماينده ي فلان شهر يا فلان استانيم، مرتب بايستي براي آن شهر يا استان امتياز بگيريم. اين يك ميدانِ رقابتِ غلط و بي برنامه و نادرستي است كه تبعات بدي هم دارد. شما درست است كه از فلان نقطه ي كشور انتخاب شده ايد، اما فقط نماينده ي آن جا نيستيد؛ شما نماينده ي همه ي ملت ايرانيد. شأن مجلس هم قانونگذاري است، نه گرفتن تسهيلات و كمكهاي عمراني و غيره براي آن منطقه ي خود؛ به قانون اساسي هم نگاه كنيد. شأن شما اين است كه قانون بگذاريد؛ منتها قانوني بگذاريد كه آنقدر محكم و خوب و شامل باشد كه منطقه ي شما را هم

سيراب كند. اين حالت گاهي در سال آخر تشديد مي شود؛ حالا ما اين را بي رودربايستي به شما عرض بكنيم؛ مراقب باشيد. بنابراين سال آخر، سال امتحان الهي است. هميشه اين طور بوده، حالا هم همين طور است. مراقب باشيد. آنچه كه به نظر من مي رسد كه در اين يك سال انجام بگيرد - با اين تصور كه چون شما يك سال ديگر هم فرصت داريد كه براي مردم در قواره ي مجلس شوراي اسلامي كار كنيد، باز همين يك سال هم فرصت مهمي است - اين است كه نگاه كنيد و ببينيد اولويتها و اهم ها چيست و با جديت دنبال آن برويد. البته يك فهرستي هم رئيس محترم مجلس چندي پيش به من ارائه كردند كه پانزده، شانزده مورد در آن نوشته شده بود؛ خوب بود؛ البته بنده نه تعيين مي كنم و نه ترجيح مي دهم، شما خودتان مي دانيد. تعدادي از چيزهائي را كه واقعاً براي كشور مهم و اساسي و ماندگار است، يا فوري و فوتي است - و لو خيلي اساسي نيست، اما براي وضع كنوني از يك فوريتي برخوردار است - انتخاب كنيد و بدون نگاه به مسائل خاصي كه ممكن است براي هر كسي پيش بيايد - مسائل جناحي و شخصي و غير ذلك - آنها را دنبال كنيد. اين يك سال، مي تواند سال بابركتي باشد. ? شما درست است كه از فلان نقطه ي كشور انتخاب شده ايد، اما فقط نماينده ي آن جا نيستيد؛ شما نماينده ي همه ي ملت ايرانيد. شأن مجلس هم قانونگذاري است، نه گرفتن تسهيلات و كمكهاي عمراني و غيره براي آن منطقه ي خود؛ شأن شما اين است كه قانون بگذاريد؛ منتها قانوني بگذاريد كه

آنقدر محكم و خوب و شامل باشد كه منطقه ي شما را هم سيراب كند. اين حالت گاهي در سال آخر تشديد مي شود؛ حالا ما اين را بي رودربايستي به شما عرض بكنيم؛ مراقب باشيد. بنابراين سال آخر، سال امتحان الهي است.

البته در آن خطوط اساسيِ مهمي كه لازم بود به عنوان امتياز عرض بكنيم، مواضع قاطع شما در قضيه ي هسته اي بود كه آن هم يكي از نقاط برجسته است. خيلي خوب عمل كرديد. كار درست همين بود كه دولت را الزام كنيد به ايستادگي؛ دولت هم خودش علاقه مند به اين كار و پيشرو در اين كار است. اين درست بر طبق مصلحت كشور و مصلحت آينده است. به طبقات كم درآمد و ضعيف هم مانند قبل اهتمام داشته باشيد. اگر مي گوئيم به كارهاي اساسي بپردازيد، با همين ملاحظات اساسيِ ديگري است كه در اين كار وجود دارد. مثلاً يك وقتي امام به نمايندگان مجلس شوراي اسلامي فرمودند كه درست است كه هر چه شما تصويب كنيد به شوراي نگهبان مي رود و اگر مخالف قانون اساسي بود رد مي شود؛ اما اين معنايش اين نيست كه شما از اول، چيزي را كه مي دانيد مخالف قانون اساسي است تصويب كنيد و به آن جا بفرستيد؛ آنها هم رد مي كنند؛ بعد هم بالاخره يك مجمع تشخيصي وجود دارد كه برود آن جا! نه، اين تضييع وقت مجلس است: آوردن قانوني كه صريحاً بر خلاف قانون اساسي است به مجلس، يا وارد شدن به بعضي از جزئياتِ مسائل اجرائي. البته ارتباطات مجلس و دولت خوب است و من مي دانم كه ارتباطات مجلس و دولت چه طور است. الحمدللَّه جهتگيري هاي كلي، جهتگيري هاي يكساني است؛ اگرچه

اختلاف سلائقي وجود دارد. در موارد اختلاف سليقه، بالاخره هر طرف بايستي يك مقداري كوتاه بيايد تا بتوانند مسائل را جمع كنند. اين را به عنوان يك نگاه مصلحت انديشانه ي اساسي من عرض مي كنم: با دولت بايستي همراهي بشود. دولت در اداره ي كشور و در مديريت كشور، جهتگيري درستي دارد. در همه ي برنامه ها، دولتها ممكن است با مجالس، با بعضي از نخبگان يا با بعضي از افراد ديگر اختلاف نظرهايي داشته باشند؛ در اين اختلاف نظرها هم هيچ كس نمي تواند ادعا كند كه قطعاً و در همه جا، حق با اين طرف است يا با آن طرف؛ ممكن است گاهي حق با اين طرف باشد، گاهي هم حق با آن طرف ديگر باشد. اما اين نبايد موجب بشود كه دولت اصولگراي معتقد به مباني انقلاب و بشدت در حال تحرك و خدمت و زحمت كشي، تضعيف بشود؛ اين را توجه داشته باشيد. نه اينكه بگوئيم انتقاد نكنند؛ انتقاد دو گونه است. علامتِ دلسوزانه بودن انتقاد اين است كه وقتي انسان انتقاد را بيان مي كند، نقطه ي قوّت را هم در كنار او بيان كند تا معلوم بشود كه بناي نظر شخصي، بناي انتقام گيري و بناي اذيت كردن ندارد؛ والّا اگر ما يك مجموعه اي داشته باشيم كه نقاط قوّت و نقاط ضعفي هم دارد، آن وقت در بيان انتقاد، نقاط قوّتش را اصلاً در نظر نگيريم و به زبان نياوريم، بعد يك يا دو يا ده تا از نقاط ضعف را همين طور بنا كنيم گفتن؛ معلوم است كه تضعيف خواهد شد. علامت اين كه نمي خواهيم تضعيف كنيم، اين است كه نقاط قوت را هم بيان كنيم. حالا اگر يك وقت در

موردي انتقادي هم داريم، بگوئيم؛ اشكالي ندارد و كسي با آن مخالفتي ندارد. بالاخره خود هماهنگي مجلس و دولت هم يكي از بركات اين دوره است. دشمناني هم داشت و دارد؛ اين را به شما عرض بكنم. كساني هستند كه با هماهنگي دولت و مجلس مخالفند. از اول هم همين طور شعار دادند كه اينها يكدست كردند؛ با اين كه كسي در اين يكدستي تأثيري نداشت. ملت اين كار را كرده بود و اين طور انتخاب كرده بود؛ رئيس جمهور را آن طور، نمايندگان را هم اين طور. حالا يكدست درآمده اند ديگر! چه كار كنيم؟ اين يكدستي عيب نيست، حسن است؛ تا بتوانند با همديگر كار كنند و با هم اهداف مشتركي را دنبال بكنند. ? با دولت بايستي همراهي بشود. دولت در اداره ي كشور و در مديريت كشور، جهتگيري درستي دارد. در همه ي برنامه ها، دولتها ممكن است با مجالس، با بعضي از نخبگان يا با بعضي از افراد ديگر اختلاف نظرهايي داشته باشند؛ در اين اختلاف نظرها هم هيچ كس نمي تواند ادعا كند كه قطعاً و در همه جا، حق با اين طرف است يا با آن طرف؛ ممكن است گاهي حق با اين طرف باشد، گاهي هم حق با آن طرف ديگر باشد. اما اين نبايد موجب بشود كه دولت اصولگراي معتقد به مباني انقلاب و بشدت در حال تحرك و خدمت و زحمت كشي، تضعيف بشود؛ اين را توجه داشته باشيد.

توجه بكنيد در اين اظهاراتي كه بر زبان مي آوريد - هم نطقِ پيش از دستور، هم بيان تذكر، هم راه هاي نظارت بر دولت: سؤال و تذكر و استيضاح - در طرف مقابل و جبهه ي مقابل، دشمن از روي

غفلت خود يك پيام غلطي دريافت نكند. چون گاهي اوقات ما قصد بدي هم نداريم، اما طوري حرف مي زنيم كه طرف مقابل از حرف ما دچار اشتباه مي شود؛ خيال مي كند كه يك گرايش طرفدارِ او در بين اين مجموعه وجود دارد؛ آن وقت تشويق مي شود و روحيه پيدا مي كند. مواظب باشيد دشمن روحيه پيدا نكند. ? توجه بكنيد در اين اظهاراتي كه بر زبان مي آوريد در طرف مقابل و جبهه ي مقابل، دشمن از روي غفلت خود يك پيام غلطي دريافت نكند. چون گاهي اوقات ما قصد بدي هم نداريم، اما طوري حرف مي زنيم كه طرف مقابل از حرف ما دچار اشتباه مي شود؛ خيال مي كند كه يك گرايش طرفدارِ او در بين اين مجموعه وجود دارد؛ آن وقت تشويق مي شود و روحيه پيدا مي كند. مواظب باشيد دشمن روحيه پيدا نكند.

حالا به هر حال ما آنچه را كه در پايان اين سه سال به شما مي توانيم عرض بكنيم، «خسته نباشيد» است. ان شاءاللَّه كه خداوند كمكتان كند تا بتوانيد همين صراط مستقيم را ان شاءاللَّه با پرهيز از مزلّات ادامه بدهيد و مراقب مزالّ اقدام باشيد. در روايات ما هست كه از موارد شبهه بپرهيزيد، زيرا كه نزديك شدن به موارد شبهه انسان را در خطر لغزش به آن سوي مرز قرار مي دهد. اين است كه اميدواريم كه خداي متعال ان شاءاللَّه شماها را تأييد كند، به شما توفيق بدهد و كمكتان بكند و بتوانيد ان شاءاللَّه در پايان اين دوره، پيش خداي متعال يك كارنامه ي روشن و مورد قبول پروردگار داشته باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم هيجدهمين سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى (ره)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم هيجدهمين سالگرد ارتحال حضرت

امام خميني (ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين المكرّمين سيّما بقية اللَّه في الارضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: «ألم تر كيف ضرب اللَّه مثلا كلمة طيّبة كشجرة طيّبة اصلها ثابت و فرعها في السّماء. تؤتي اكلها كلّ حين باذن ربّها و يضرب اللَّه الامثال للنّاس لعلّهم يتذكّرون.» مجلس باعظمتي است. و از اين باعظمت تر، ميليونها دلي است كه در سراسر كشور، بلكه در اكناف عالم در اين روزها به ياد امام بزرگوار ما ميتپد. و اين همه، حاكي از عظمت آن شخصيتي است كه به توفيق الهي، توانست به يك ملت عظمت ببخشد، بلكه توانست به امت اسلامي عظمت بدهد. خداوند متعال كلمه ي طيبه را به درخت پاكيزه و بارور تشبيه كرده است؛ ريشه ها در زمين استوار و شاخ و برگ آن در فضا پراكنده است و به تناسب موقعيت و انتظار، ميوه ي خود را به مشتاقان ميدهد: «تؤتي أكلها كلّ حين باذن ربّها». كلمه ي طيبه، هر آن فكري است كه در دل يك انسان بزرگ و الهي برويد و منشأ بركات براي مردم بشود؛ هر آن عملي است كه از جوارح يك انسان صالح سر بزند و براي هدايت بشر و رشد عالم انسانيت داراي بركات باشد. همچنين كلمه ي طيبه، آن انساني است كه اين انديشه ي نيكو يا اين عمل صالح در وجود او متحقق شده است و در او بروز و نمود پيدا ميكند. بعد از اين آيه، خداوند متعال ميفرمايد: «يثبّت اللَّه الّذين امنوا بالقول الثّابت في الحيوة الدّنيا و في الاخرة». آن قول

ثابت موجب ميشود كه قائل به آن قول هم، ثبات و دوام پيدا كند. كلمه ي طيبه، هم قول است، هم آن قائل است؛ هم فكر است، هم آن چيزي است كه زائيده ي از آن فكر است؛ هم آن شخصيت انسانيِ برگزيده اي است كه اين فكر و عمل به او قائم است. اين جور است كه شما مي بينيد امام بزرگوار ما هر روز گوئي زنده تر ميشود؛ در فضاي جامعه ي ما و در فضاي بين الملل اسلامي، روزبه روز امام بزرگوار برجسته تر و فكر او و راه او فهميده تر و ملموستر ميشود. آن چيزي كه اين دوام را، اين استمرار وجود را، اين بركات را پديد آورده است، چيست؟ آن، ايمان مخلصانه و عمل صادقانه است. امام بزرگوار ما مصداق اين آيه ي شريفه بود كه «انّ الّذين امنوا و عملوا الصّالحات سيجعل لهم الرّحمن ودّا»؛ هدف او، هدف الهي؛ رفتار او، رفتار ايماني؛ و عمل او، عمل صالح. اين است كه در فضاي ذهنيت جامعه ي اسلامي، براي چنين موجودي ميماند و ميرائي ندارد؛ مثل سلسله ي انبياء الهي و اولياء الهي كه جسمشان از مردم غايب شد، اما حقيقتشان و هويتشان زنده است. رهبران مادي را با انواع حيله ها ميخواهند در دلها زنده نگه دارند، نميشود. جسد لنين - رهبر شوروي - را موميائي كردند تا بماند و جلوِ چشم باشد، اما نماند. آن موميائي - يك جسم بي ارزش - آن فكر و آن اصول و آن ياد، همه محكوم به زوال شد؛ هم در جامعه ي خود او، هم در سطح جهان. تفاوت رهبري و زعامت معنوي و روحي اين است. علت هم همان اتصال با منبع اصلي قدرت، ارتباط

با خدا، همه چيز را از او دانستن و همه كار را براي او كردن، است. اين راز اقتدار و ماندگاري و نفوذ مردان خداست. امام با اين ديد و با اين مبنا، همچنان زنده خواهد ماند. دشمنان او، مخالفان او، معارضان ديني و سياسي او، رفتند و خواهند رفت؛ اما امام بزرگوار با فكرش، با هويتش و با وجود حقيقي اش در جامعه ي اسلامي و در جامعه ي بزرگ بشري ادامه پيدا خواهد كرد و روز به روز برجسته تر و قويتر و محسوستر خواهد شد. راز قدرت معنويِ امام بزرگوار ما اين است. سرّ اين نفوذ عجيب كه اين مرد بزرگ در دل توده هاي عظيم مسلمان در كشورهاي مختلف راه يافت و راز اين نفوذ عظيم، اين است: از خود عبور كردن، براي خود تلاش نكردن، خدا را ديدن و از خدا الهام گرفتن و براي خدا مجاهدت به تمام معنا انجام دادن. اين راز عظمت امام بزرگوار و رهبري روحاني است. پيامبران هم راز نفوذشان، راز ماندگاري شان همين بود؛ والّا ظواهر و بند و بست سياسي و شعارهاي دهان پركن و مورد علاقه ي توده هاي مردم را همه بلدند بدهند؛ ديگران هم اين كارها را ميكنند. اين نيست آن چيزي كه يك زعيم معنوي و روحاني را در دلها نافذ ميكند؛ بر دلها حاكم ميكند. و حكومت او از نوع حكومت معنوي و صوري نيست؛ از نوع حكومت انبياء است؛ از نوع حكومت جباران و جائران هرگز نيست. لذا شما در زندگي امام كه نگاه ميكنيد، اين ارتباط با خدا و اتصال با خدا در او يك سكينه و آرامشي به وجود مي آورد. آنجائي كه ديگران وحشتزده

ميشدند، او آرام بود! آنجائي كه ديگران به تزلزل مي افتادند، او قاطع و مصمم بود. در وصيتنامه ي خود هم خطاب به مردم ايران، بلكه ملتهاي مسلمان ميگويد با دلي آرام و قلبي مطمئن از مردم خداحافظي ميكند و به جوار رحمت الهي ميرود. دمِ مرگ هم با دل آرام اين جهان را ترك ميكند. بعضي ها به ذهنشان مي آمد كه چطور امام با اين دقت و اهتمامي كه در احكام دين و نسبت به جان و مال داشت و اين همه ما در انقلاب و در جنگ شهيد داديم، دچار دغدغه نبود و با دل آرامي ميتوانست دنيا را ترك كند و به ملاقات پروردگار برود؛ ميگفتند جواب اين خونها را كه خواهد داد. جواب امام به اين وسوسه ها اين است كه جواب اين خونها را همان كسي خواهد داد كه جواب خونهاي صفين و نهروان را داد. جواب اين سختيها را همان كسي خواهد داد كه جواب سختيها و رنجها و محنتهاي اميرالمؤمنين را در دوران زندگي خواهد داد. انقلاب براي نجات يك ملت داراي هزينه است؛ جنگ هشت ساله براي دفاع از استقلال يك ملت داراي هزينه است؛ ايستادگي در مقابل زورگويان عالَم براي اثبات حقانيت و حقوق خود داراي هزينه است. امام اين هزينه را پرداخت. هزينه اي كه امام پرداخت، اعتماد عمومي مردم بود. اين اعتماد عمومي را در اين راه امام به كار انداخت و هزينه كرد، امّا خداي متعال اين هزينه را جبران كرد. آنچه را كه امام هزينه كرده بود، چند برابر به او برگرداند. در تشييع جنازه ي اين مرد بزرگ، جمعيتي كه حضور پيدا كردند، از جمعيت مردم در روز

استقبال او بيشتر بود. اين معناش همين است كه «من كان للَّه كان اللَّه له». دلهاي مردم به او متوجه بود. او اين سرمايه را براي خود نخواست؛ اين سرمايه از نظر او مِلك پروردگار بود؛ بايد در راه خدا مصرف ميكرد و كرد؛ و خدا هم اين سرمايه را به صورت مضاعف به او برگرداند. راه خدا اين جوري است؛ راه خدا مجاهدت دارد، هزينه دارد و هزينه ي آن را بايد پرداخت. يك ملت اگر اهل خدا هم نباشد، دين و قيامت را هم قبول نداشته باشد و بخواهد به عزت برسد، بايد هزينه كند؛ بخواهد به استقلال برسد، بايد هزينه ي آن را بپردازد؛ بخواهد حق خود را در مقابل زورگويان عالَم حفظ كند، بايد متحمل هزينه ي آن بشود. نميشود گوشه اي نشست و توقع و آرزوي پيشرفت و توسعه و عزت و آقايي كرد، اما در ميدان عمل هيچ كوشش و تلاشي نشان نداد؛ اين شدني نيست. بعضي ها همين قدر اين را بلدند كه گِله كنند، كمبودها را مطرح كنند، شِكوه كنند؛ اما سهم خود را در راه پيشرفتي كه بايد پرداخت، چگونه ميپردازند؟ از اين ديگر حرفي نميزنند. آنوقتي كه وقت تلاش و سعي است، تماشاچي اند؛ آنوقتي كه وقت داوري است، بي رحمانه و غيرمنصفانه داوري ميكنند؛ اين نميشود. يك ملت، يك جمعيت، يك فرد، براي اينكه بتواند به آرزوهاي بلند خود دست پيدا كند، بايد تلاش كند. ملت ما اين تلاش را كرد و توانست انقلاب را پيروز كند. اين تلاش را كرد و توانست در جنگ تحميلي هشت ساله، سربلند از آب در بيايد. همه ي قدرتها دست به دست هم دادند، رژيم بعثي

عراق را جلو انداختند براي اينكه انقلاب را نابود كنند؛ جمهوري اسلامي را از بين ببرند؛ اما ملت ايستاد. اين ايستادگي نتيجه اش اين شد كه دنيا اين تجربه را پيدا كرد كه ايراني، آنجائي كه پاي دفاع از حق و دفاع از حقيقت و دفاع از حقوق خود او در ميان باشد، هرگز از ميدان خطر عقب نمي نشيند. و تنها و تنها راه دستيابي يك ملت به حقوق خود، همين ايستادگي آگاهانه و از سر بصيرت است. آگاه باشند، حقِ خود را بشناسند، بر آن پافشاري كنند. نميشود حق را از ديگران التماس كرد و گرفت. امام ابرقدرتها را خوب شناخته بود؛ با قدرتهاي سلطه گر و تجاوزگر نميشود با التماس حرف زد. تا وقتي شما التماس كنيد، عقب نشيني كنيد، نرمش بخرج بدهيد، طبيعت سلطه طلب اين است كه مُشتهاي خود را گره تر ميكند، تهديد خود را جديتر ميكند، چهره ي خود را خشمگين تر ميكند و جلوتر مي آيد. حق را با ايستادگي بايد گرفت. ملت ايران به حقِ استدلال خود دست يافت، عزت خود را تأمين كرد، مرزهاي خود را امن كرد، يك حكومت باثبات در كشور به بركت همين ايستادگي، به بركت همين مجاهدت به وجود آورد؛ احساس قدرت كرد. عزيزان من! ملت بزرگ ايران! جوانان عزيز! خودتان را جدي بگيريد. خودتان را باور كنيد. توانستيد و خواهيد توانست. آن چيزي كه قدرتهاي سلطه طلب بخواهند به يك ملت اعطا بكنند، ارزشِ گرفتن ندارد. حق دستيابي به انرژي هسته اي را ملت ايران التماس كند تا قدرتمندان زورگوي دنيا و عزيزان بي جهت دنيا بپذيرند كه او داراي حق هسته اي است! نه؛ اين، رويه ي يك ملت آزاد و مستقل نيست.

همه ي حقوق ديگر هم از اين قبيل است. مطلب ديگر اين است كه امام بزرگوار ما توانست يك هويت جديدي را در دنياي پرآشوب سياست، در اين منطقه به وجود بياورد و آن، هويتِ جمهوري اسلامي و ملت زنده ي ايران است كه توانستند اين جمهوري را ايجاد كنند و از آن پاسداري كنند. اين، يك هويت اسلامي و يك هويت ملي است و اين هويت، مخصوص ملت ايران هم نيست. هويت اسلامي، متعلق به همه ي امتهاي اسلام است. امامِ بزرگوار ما با همت ملت ايران توانست اين هويت را ايجاد كند و آن را زنده كند. سالهاي متمادي، سيطره ي غرب بر اين منطقه مستحكم شده بود. بعد از جنگ بين الملل دوم، تقريباً كارِ تسلط بر منطقه ي خاورميانه تمام شده بود. از سالها قبل، استعمار شروع كرده بود و در اين دوره، كار را تمام شده ميديد. عراق يك جور زير سلطه، ايران جور ديگر، كشورهاي عربي - اردن و سوريه و لبنان و مصر و كشورهاي ديگر - هر كدام به نحوي زير سلطه ي سنگين استعمارگران و سلطه گران غربي و اروپائي و سپس امريكائي بودند. براي محكم كردن كار، رژيم غاصب اسرائيل را هم در اين منطقه ي حساس به وجود آوردند تا مطمئن باشند كه غرب به وسيله ي صهيونيستها، در اين منطقه ي حساس، وجودِ محسوس و نظامي و سياسي و فعالي دارد و همه چيز را كنترل كند. در سالهاي آخر نيمه ي اول و اوائلِ نيمه ي دوم آن قرن، تحركات آزادي خواهانه در كشورهائي به وجود آمد، اما غربيها بسرعت توانستند آنها را كنترل كنند و زير پنجه ي خودشان بگيرند. عراق را يك جور، بعضي كشورهاي ديگر عربي

را جور ديگر، مصر را به نحوي ديگر؛ نميگذاشتند به هيچ وجه كنترل اين منطقه ي حساس و سرشار از منابع حياتي از دست آنها خارج شود. در چنين شرائطي، ناگهان انقلاب اسلامي آنها را غافلگير كرد. باور نميكردند نهضت روحانيت و رهبري امام به يك چنين حركت عظيم مردمي تبديل شود. ملت ايران يكپارچه وارد ميدان شد. همت ملت ايران و رهبري بي نظير امام بزرگوار ما اين حادثه ي معجزه گون را آفريد. در دنياي سياست، هيچكس باور نميكرد كه در اين منطقه - آن هم در ايران كه امريكائيها نفوذ صد در صد بر دولتمردان و دربار آن داشتند - ناگهان نظامي سر بلند كند كه بر قاعده ي دين، بر مبناي دين، بنا شده و پرچم اسلام و لا اله الّا اللَّه و محمد رسول اللَّه را در دست گرفته است. آن روز همه ي كساني كه به سياست، با چشم عميق نگاه ميكردند، فهميدند كه مسير منطقه عوض شد. البته سلطه گران خيلي تلاش كردند كه اين شعله را خاموش كنند؛ اين حركت را از بين ببرند؛ اين نوزاد را رشد نكرده، لگدمال كنند؛ اما افرادِ بابصيرت ميديدند و ميفهميدند كه دست قدرت الهي دارد خود را نشان ميدهد. روز به روز اين نهال بارور، بالنده تر و ريشه دارتر شد. اين نهالِ جمهوري اسلامي است؛ اين همان كلمه ي طيبه است؛ «أصلها ثابت و فرعها في السّماء». امروز نظام جمهوري اسلامي در همه ي اين منطقه، باثبات ترين نظام است. ملت ايران امروز در اين منطقه پرشورترين و مصمم ترين و پايِ كارترين ملتهاي اين منطقه است. و نظام جمهوري اسلامي در اين مدت توانسته است با قدمهاي بسيار بلندي در همه ي زمينه ها به

پيش برود. در ميدان سياست، ادبيات سياسي دنيا را با عناصر مهمي تغيير داد؛ در ميدان علم، ركود مطلق حاكم بر اين منطقه و اين كشور را بر هم زد. جوانان ما به خود اميدوار شدند؛ خود را باور كردند. حركت عمومي ملت و دولت به سمت آرمانها، حركتي شتابنده است. دولتها و دولتمردانِ گوناگون در جهت حركت انقلاب اسلامي، در تمام طول اين مدت، پيش رفتند و كارهاي بزرگي انجام گرفت و در دنياي اسلام روز به روز چهره ي جمهوري اسلامي درخشانتر و آبروي ملت ايران بيشتر شد. امروز در هر نقطه ي از دنياي اسلام و ميان امت اسلامي، در ميان جوانان، در ميان دانشگاهيان، در ميان توده هاي مردم كه شما برويد و نظرخواهي كنيد، نظام جمهوري اسلامي، امام بزرگوار و ملت، در اين نظام مورد قبول و تصديق و حمايت و محبت اكثريت آنها هستند. ملت، در صحنه؛ نظام، در حال پيشرفت؛ كشور، در حال تحرك به سمت آرمانها؛ و دلهاي جوان، سرشار و لبالب از اميد. اما ما بايد بدانيم و توجه كنيم كه تداوم اين حركتِ مبارك، بسته به اين است كه خطوط اصليِ اين حركت را هرگز از ياد نبريم؛ كما اينكه تا امروز قاطبه ي ملت ايران و بخش عظيمي از نخبگان اين كشور، آن را از ياد نبرده اند و آن را دنبال كرده اند. اگر در بين خطوط اصلي چند نقطه ي اصليتر را بخواهيم نشانه كنيم و مطرح كنيم، يكي اسلامي بودن است؛ يكي مردمي بودن است؛ يكي نو بودن و ابتكاري بودن است. اسلامي بودن داراي خصوصيات گوناگوني است. ابعاد مختلفي از همين مطلب، از همين عنوان اسلامي بودن

فهميده ميشود كه بايد به آنها توجه داشت. ما ميگوئيم نظام ما، اسلامي است؛ يعني متعلق به اسلام است؛ مورد توجه و قبول همه ي مسلمانان است؛ مخصوص يك فرقه ي از مسلمانان نيست. درست است كه اين نظام از دلِ معارف شيعي جوشيد و به وسيله ي يك مرجع تقليد شيعه، رهبري و هدايت شد، اما نظام جمهوري اسلامي هرگز شناسنامه ي تك مذهبي براي خود فراهم نكرده است. به همين دليل هم هست كه در سرتاسر دنياي اسلام، جوانان از مذاهب مختلف اسلامي، طرفدار و علاقه مند به اين نظام بوده اند و نام امام را گرامي و مقدس داشته اند. در تمام اين بيست و هشت سال و تا امروز، در كشورهاي عربي، در بسياري از كشورهاي اسلاميِ غير عربي در شرق و غرب دنياي اسلام، جوانان، دلباخته ي نام امام بزرگوار ما و شيفته ي جمهوري اسلامي اند. امروز جوانان سنيِ فلسطين مانند جوانان شيعه ي مخلص لبنان، چشم به نظام جمهوري اسلامي دوخته اند. اميد را از نگاه به جمهوري اسلامي در دل خود انباشته ميكنند. استقامت جمهوري اسلامي، آنها را اميدوار ميكند. آنها از عزت جمهوري اسلامي احساس عزت ميكنند. در هر كشوري از كشورهاي اسلامي، هركدام از مسئولان عالي رتبه ي كشور ما به دانشگاهي رفتند، به ميان مردم رفتند، مردم آنها را مانند جان در آغوش گرفتند؛ به آنها عشق ميورزند. هر چه مواضع يك مسئول صريحتر و روشنتر نمايانگر مواضع جمهوري اسلامي باشد، محبت و ارادت دنياي اسلام به او بيشتر ميشود. بنابراين اسلام در كشور ما به معناي اسلام فرامذهب و هويت فرامذهبي است. اكثريت مردم كشور ما كه شيعه و امامي و مخلص اهل بيت (عليهم السّلام) هستند، در كنار اكثريت

دنياي اسلام كه داراي مذاهب مختلف اهل تسنن اند، و در كنار برادران شيعه ي خودمان در عراق و در لبنان و در پاكستان و در بحرين و در ديگر نقاط، با يك نگاه به جمهوري اسلامي نگاه ميكنند و حاضرند در راه جمهوري اسلامي فداكاري كنند. ما در جنگ تحميلي افرادي از كشورهاي ديگر را سراغ داشتيم كه براي دفاع از مرزهاي جمهوري اسلامي، آماده ي فداكاري بودند. اسلامي بودن، يعني وابسته ي به اسلام و مبتني بر شرع مقدس اسلام. يك بُعد ديگر اسلامي بودن اين است كه ما ارزشهاي اخلاقي و نظامهاي سياسي و اجتماعي و قواعد كليِ دين را از كتاب و سنت ميگيريم و به آن متعبديم. ما به تعبد به كتاب و سنت افتخار ميكنيم و معتقديم فهم درست كتاب و سنت، براي يك نگاه باز و روشن و براي يك جامعه ي اسلامي ميتواند صدها راه براي مسائل گوناگون زندگي باز كند. بعضي خيال ميكنند تعبد به كتاب و سنت، محدود كننده ي انسان در تجربه هاي گوناگون و پي درپي و نوبه نو در زندگي جهاني است. اين ناشي از درست نشناحتن كتاب و سنت و نگاه عاميانه به كتاب و سنت كردن است. نگاه مجتهدانه به كتاب و سنت ميتواند راههاي گوناگوني را باز كند براي اينكه انسان بتواند جامعه، خود و نظامهاي گوناگون را اداره كند و راههاي بازي را در مقابل خود بيابد. يك بُعد مهمِ اسلامي بودن اين است كه اجتهاد اسلامي، ميتواند به تمام نيازها پاسخگو باشد و پشتوانه ي علمي فقيهان و متكلمان و فيلسوفان اسلامي و دانشمندان علوم اسلامي، ميتواند راهها را باز كند. خط اصلي دوم، مردمي بودن است.

مردمي بودن در نظام جمهوري اسلامي، يك شاخه ي اصلي است؛ يعني رأي مردم، هويت مردم، كرامت مردم، خواست مردم، از جمله ي عناصر اصلي در نظام جمهوري اسلامي و اين بناي مستحكم است. رأي مردم تعيين كننده است. نيازهاي مردم، هدف اساسيِ دولتمردان و نظام جمهوري اسلامي است. اين نيازها، هم نيازهاي مادي است و هم نيازهاي معنوي و اخلاقي و روحي. در نظام جمهوري اسلامي همچنانيكه اقتصاد مردم اهميت دارد، امنيت مردم هم اهميت دارد؛ همچنانيكه امنيت جسم آنان داراي اهميت است، امنيت اخلاق آنان هم داراي اهميت است؛ همچنانيكه حفظ تشكيلات كشوري مهم است، حفظ نظام خانواده هم مهم است. جمهوري اسلامي در مقابل همه ي اين نيازهاي مردم، خود را موظف ميداند و مردم به معناي حقيقيِ كلمه، صاحب رأي و صاحب اختيارند؛ بر خلاف دمكراسي رائج در غرب؛ ليبرال دمكراسي شكست خورده ي رسوا شده ي غربي. دمكراسي غربي در حقيقت انتخاب مردم نيست، انتخاب زرسالاران است؛ حتي انتخاب بدنه ي احزاب هم نيست، انتخاب سران و رهبران احزاب است. آنها هستند كه حكومتها را مي آورند و ميبرند؛ آنها هستند كه تصميمهاي بزرگ را ميسازند. مردم در اكثر تصميمهاي بزرگ، بركنار از تصميم گيري و تصميم سازي اند؛ كسي هم به آنها اعتنا نمي كند. آنقدر هم آنها را گرفتار مشغله و كار ميكنند كه نميتوانند و فرصت آن را پيدا نميكنند كه آنچه را كه ميخواهند، به زبان بياورند. ساخت استبدادي و ديكتاتوري به شكل بسيار مدرن و پيشرفته، امروز در بسياري از كشورهاي غربي و در رأس آنها در امريكا مستقر و حاكم است. آنجا مردم به معناي انسانهاي صاحب اختيار و صاحب اراده، نقشي در بر سركارآوردن حكومتها ندارند؛

پول است و زورِ صاحبان سرمايه و زرسالاران است كه همه چيز را تعيين ميكند و همه چيز را در مجراي دلخواه خود به حركت مي اندازد. نظام جمهوري اسلامي، آن دمكراسي مبتني بر مباني غلط غربي را رد ميكند. مردم سالاري ديني به معناي كرامت حقيقي انسان و حركت عموم مردم در چهارچوب دين خدا و نه در چهارچوب سنتهاي جاهلي و خواسته هاي كمپانيهاي اقتصادي و اصول خودساخته ي نظاميان و جنگ سالاران است. در نظام جمهوري اسلامي، حركت برخلاف آنهاست؛ حركت در چهارچوب دين خداست و اراده ي مردم، تعيين كننده ي مطلق است. امروز نظامهاي غربي و در رأس آنها امريكا، همين دمكراسيِ بد تجربه شده و بد امتحان پس داده را ميخواهند به زور به بعضي كشورها تحميل كنند. دولت فلسطين را كه از آراء مردم برخاسته، قبول نميكنند؛ براي دولت عراق كه از آراء مردم به معناي حقيقي كلمه، جوشيده و بر سر كار آمده، انواع مشكلات را درست ميكنند؛ از كودتاهاي نظامي و كودتاگران نظامي به شرطي كه زير فرمان آنها باشند، كمال حمايت را ميكنند، باز دم از مردم سالاري ميزنند! مشخصه ي سوم نوآوري است. من با اصرار ميخواهم به نخبگان سياسي و فرهنگي خودمان اين توصيه را بكنم كه مباني اسلام را آنچنانيكه از كتاب و سنت فهميده ميشود، بيان كنند و در مقابل نگاه پرسشگر مردم دنيا يا مردمي از داخل كشور خودمان قرار بدهند. اين بسيار بد است كه بعضي از ما احياناً به خاطر احساس حقارتي كه در مقابل غربيها ميكنند، سعي كنيم افكار اسلامي را آن جوري بيان كنيم كه با نظرات غربي تطبيق بكند؛ اين بسيار نامناسب و ناشايسته است. ما امروز معارفي داريم؛

ادبيات سياسيِ ما در دنياي امروز داراي جذابيت است. يك عده اي چون خودشان دلباخته ي به مفاهيم غربي هستند، افكار اسلامي، مباني حكومتي و قواعد گوناگون اجتماعي در اسلام را جوري بيان ميكنند كه با مباني غربي تطبيق كند؛ براي اينكه آنها خوششان بيايد! ما بايد اين فكر را بكنيم كه اين نوآوري اسلامي را كه تاكنون بركات خودش را به اين روشني نشان داده است - با اينكه ما در عمل نواقص زيادي داشته ايم - بتوانيم به دنيا تفهيم كنيم؛ به دنيا بشناسانيم. امروز مشتاقان معارف معنوي واقعي و راستين - معارف معنوي راستين، نه آنچه كه بعضي از مكاتب انحرافي به عنوان معنويت بيان ميكنند - در دنيا بيشمارند؛ زيادند. زندگي مادي، چرخ و پَر زندگي ماشيني، مردم بسياري را به ستوه آورده است. مكتب اسلام ميتواند دريچه اي در مقابل آنها باز كند؛ عالَم نوي را به آنها نشان بدهد. ما نبايد در بيان حقايق اسلامي، نوآوريهاي اسلامي را با تطبيق با مباني غلط ديگران از بين ببريم و اين جلوه را خراب كنيم. ما از ياد گرفتن از ديگران ننگ نداريم. هرچه را كه بلد نيستيم، از ديگران ياد ميگيريم. آن حرف خوبي كه ديگران بگويند، آن را از آنها ميپذيريم؛ اين دستور اسلام است؛ اما آنجائيكه ميخواهيم سخن اسلام را بيان كنيم، بايد سخن اسلامِ ناب را فراهم بكنيم. من در يك جمله عرض بكنم: براداران و خواهران عزيز! اين هويت جديدي كه امام بزرگوار ما به وجود آورد، با ناباوري همه ي دنيا مواجه شد. آن روزي كه در مقابل جنگ تحميلي توانست دوام بياورد و پيروزي را به نام خود ثبت

كند، يك بار ديگر دنيا را متعجب كرد؛ آن روزي كه توانست با پيشرفت علمي خود در مسئله ي هسته اي و مسائل ديگر علمي، توانائيهاي خود را اثبات كند، يك بار ديگر چشمهاي افراد صاحب نظر را متعجب و خيره ي به خود كرد. من عرض مي كنم راه طولاني اي در پيش داريد و در اين راه طولاني، موفقيتهاي بيشماري در انتظار شماست. آنچه كه تا كنون ملت ايران از موفقيتها به دست آورده است، در مقابل آنچه كه به بركت ايستادگي و روشن بيني و آگاهي، در آينده ان شاءاللَّه به دست خواهد آورد، چيزي محسوب نميشود. آينده ي ملت ايران از گذشته ي او بمراتب بهتر خواهد بود. امروز دستگاه امپراطوري خبري و رسانه اي دشمن، سعي ميكند تصوير مخدوش و غلطي را از ملت ايران و جمهوري اسلامي منعكس كند؛ اما تصوير واقعي اين است: ملت ايران در برابر همه ي تهديدها و چالشهائي كه در اين بيست و هشت سال با آن مواجه بود، پيروز شد؛ ملت ايران در مقابل همه ي فشارهاي گوناگوني كه آوردند، توانست اصول خود و جهتگيريهاي خود را حفظ كند؛ ملت ايران بر اثر صبر و پايمردي خود توانست هم در بخش علمي و آنچه مربوط به پيشرفتهاي علم و فناوري است، هم در بخشهاي مديريت اجتماعي و سياسي كشور و هم در وجهه ي عزت بين المللي، رتبه ي خود را به رتبه هاي بسيار بالا برساند و بالاخره ملت ايران توانست براي ملتهاي مسلمان منطقه الگو بشود. ملتها از ايستادگي ملت ايران، احساس عظمت ميكنند؛ احساس عزت ميكنند؛ عزت ملت ايران را عزت خودشان ميدانند. اين، آن هويتي است كه انقلاب اسلامي با پايمردي اين مرد بزرگ و با

همت ملت ايران به وجود آورده است. ما وظائف سنگيني داريم كه بايد اين وظائف را انجام بدهيم. دولتمردان وظائف سنگيني دارند كه بايد انجام بدهند. ملت حق دارد اولين چيزي را كه از مسئولان انتظار دارد و توقع ميبرد، ملاحظه ي عدالت باشد. براي تأمين عدالت كه بسيار هم دشوار است، بايد همه كار كنند؛ همه تلاش كنند. من اول سال گفتم: مسئله ي اقتصادي يك مسئله ي مهم كشور است. مسئله ي جنگ رواني دشمن يك مسئله ي مهم ديگر است. مسئله ي پيشرفت علمي هم مسئله ي سومي است كه براي ملت ما بسيار مهم است. ملت عزيز ما در زمينه ي اقتصادي و فعالان اقتصادي، آنچه ميتوانند بايد تلاش كنند. در بخش سرمايه گذاري، در بخش كارگري، در بخش نوآوريهاي فني و صنعتي، در بخش رشد كشاورزي، هركس هرچه ميتواند بايد تلاش كند. در كار اتحاد ملي و مقابله ي با جنگ رواني دشمن، همه بايد هوشيار باشند. ملت ايران به فضل پروردگار اين توانائي را دارد كه از خطرات عبور كند؛ از آنچه كه دشمن آن را تهديد ميداند، عبور كند. دشمن چشم دوخته است به نقاط اختلاف در ميان ملت بزرگ ايران، براي برجسته كردن موارد اختلاف يا ايجاد كردن موارد اختلاف. اواخر امسال ما انتخابات داريم؛ دشمن تصور ميكند ميتواند با چالشهاي انتخاباتي، بين مردم ما جدايي و تفرقه بيندازد. ما به حول و قوه ي الهي همين انتخابات آينده ي مجلس را وسيله ي ديگري براي رشد و عزت اين ملت قرار خواهيم داد. پيوند برادري ميان ملت لازم است، اما كافي نيست؛ پيوند برادري علاوه ي بر درون ملت، بايد ميان امت اسلامي با كشورها و ملتهاي ديگر برقرار باشد.

جنگ شيعه و سني از جمله ي توطئه هاي بزرگ دشمنان است. يك گروه متعصبِ متحجرِ بي خبر از حقايق عالَم و بي خبر از معنويت را در مقابله ي با فِرق اسلامي به راه مي اندازند - در عراق يك جور، در لبنان يك جور، در مناطق ديگر يك جور - براي اينكه اختلاف ايجاد كنند. برادران مسلمان چه در ايران، چه در عراق، چه در پاكستان، چه در لبنان، چه در فلسطين، چه در ديگر مناطق عالَم، از هر مذهبي كه هستند، اين را ميدانند كه نظر ما اين است و نظر علماي حقيقي اسلام اين است كه: «آلودن دست به خون برادر مسلمان، جزو گناهان غيرقابل بخشش است». كساني دست خود را به خون برادران مسلمانشان مي آلايند به عنوان پيروي از اسلام؟! به نام پايبندي به اسلام؟! اين خروج از اسلام است. همه بدانند: برادري ملت ايران با ملتهاي مسلمان ديگر، يك برادري واقعي است؛ اختلاف مذهبي در جاي خود هست - شيعه، شيعه است؛ سني، سني است - در ميان اهل تسنن و در ميان شيعه، اختلافهاي فكري و مذهبي باز هم وجود دارد؛ اما همه ي اينها زير پرچم لا اله الّا اللَّه و محمد رسول اللَّه بايد برادر باشند و در مقابله با دشمنان اسلام و دشمنان امت اسلامي بتوانند ايستادگي كنند. پروردگارا! امام بزرگوار ما را با پيغمبران محشور كن؛ ما را قدردان ميراث گرانقدر معنوي او قرار بده؛ ما را قدردان شخصيت بي نظير او قرار بده. پروردگارا! ملت ايران را پيروز كن؛ ملت ايران را كامياب كن؛ ملت ايران را روز به روز عزيزتر بفرما. پروردگارا! امت بزرگ اسلامي را با همه ي نعمتها و كرامتهاي خود، سربلند

بگردان. پروردگارا! امت بزرگ اسلامي را روز به روز متحدتر بفرما. پروردگارا! برادران علاقه مند به نظام جمهوري اسلامي و علاقه مند به امام راحل و محبوب دل اين ملت را در هر نقطه ي دنيا كه هستند، مشمول تفضلات خود قرار بده؛ قلب وليّ عصر (ارواحنا فداه) را از ما راضي بفرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار خانواده ى شهداى هفتم تير و مديران و مسئولان قوه قضائيه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار خانواده ي شهداي هفتم تير و مديران و مسئولان قوه قضائيه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

به همه ي برادران و خواهران عزيز، خانواده هاي محترم شهداي هفتم تير و مسئولان و مديران قوه ي قضائيه خوش آمد عرض ميكنيم. اين مناسبت هم، مناسبت پر معنايي است. روز هفتم تير بسيار روز مهم و تاريخ سازي است. از يك طرف انگيزه ي جنايت آميز و دست مجرم دشمنان انقلاب اسلامي را براي ما مشخص ميكند، كه تا كجا حاضر بودند پيش بروند؛ و از يك طرف استحكام بنيانهاي نظام جمهوري اسلامي را مشخص ميكند، كه تا چه حد در مقابل حوادث عجيب و بحرانها قادر به ايستادگي و مقاومت است. آن كساني كه در هفتم تير به شهادت رسيدند، جرمشان نخبگي و كارآمدي بود. سياست دشمنان پليد و خبيث جمهوري اسلامي گرفتن اين افراد نخبه از انقلاب است. چهره هاي معروفي مثل شهيد بزرگوار و كم نظير ما، مرحوم آيةاللَّه بهشتي (رضوان اللَّه عليه) و برخي از چهره هاي معروف ديگر را همه ميشناسند؛ لكن من عرض بكنم ما كه تقريباً يكايكِ آن مردان صالح و خدمتگزار را ميشناختيم، ميتوانيم عرض بكنيم و شهادت بدهيم كه هر كدامشان يك پايه ي استوار براي آينده ي نظام و براي اقامه ي نظام جمهوري اسلامي در كشور بودند؛ شخصيتهاي برجسته، صالح، كارآمد،

داراي استعدادهاي قوي. و خواستند اينها را كه هفتاد و دو نفر بودند، از جمهوري اسلامي بگيرند. اگر هفتصد نفر هم بودند، دستِ مجرم آن منافقان خبيث، باز هم اين كار را ميكرد؛ يعني از كشتار، از نابود كردن، از خون ريختن، هيچ ابايي نداشتند؛ بلكه بتوانند نظام جمهوري اسلامي را به زانو دربياورند. در طول اين سالها هميشه همين جور بوده است. امروز هم همين جور است. دشمنانِ نظام اسلامي از هيچ حركتي - ضدانساني، ضدانصاف، ضدعدل، صددرصد جنايت آميز - براي ضربه زدن به نظام جمهوري اسلامي ابا ندارند. اگر كاري انجام نميگيرد، به خاطر اين است كه نميتوانند و آن روي قضيه، استحكام نظام جمهوري اسلامي است. شوخي است؟! در يك ساعت حدود هفتاد نفر شخصيتِ زبده ي يك نظام را از او بگيرند - كه چهره ي برجسته اي مثل شهيد بهشتي در ميان آنهاست؛ در بينشان وزير كارآمد، نمايندگان كارآمد مجلس، فعالان كارآمد سياسي حضور دارند - و نه فقط اين ضربه تأثيري در هويت و استحكام و ايستادگي نظام نگذارد، بلكه انگيزه و ايمان مردم را بيشتر كند؛ استحكام نظام را بيشتر كند. اينها آن ابعاد بسيار مهمِ هفتم تير است. و قوه ي قضائيه ي ما اين روز را براي قله ي هفته ي نيروي قضائي و يادآوري اهميت نيروي قضائي انتخاب كرده است. اينها با هم مرتبط است. قوه ي قضائيه يعني آن دستگاهي كه بخش عظيمي از مقاصد نظام جمهوري اسلامي بستگي به كارآئي آن قوه و كاركرد آن دارد. مسئله ي عدالت، مسئله ي احقاق حق، مسئله ي قانونگرائي، ايستادگي در مقابل زورگو، متجاوز، سوءاستفاده چي، دادن احساس امنيت و آرامش و طمأنينه به مردم در زندگي، چيزهايي نيست كه در

نظام جمهوري اسلامي به چشمِ كم اهميت بشود به آنها نگاه كرد. اين وظائفي است كه متوجه به قوه ي قضائيه است؛ قوه ي قضائيه متكفل و متعهدِ اين كارهاست. دادن امنيت به مردم يك پايه ي مهمش روي دوش قوه ي قضائيه است. چه امنيت اجتماعي، چه امنيت اقتصادي، چه امنيت اخلاقي، چه امنيت حيثيتي. درست است كه دستگاههاي گوناگونِ اجرائي هركدام به نحوي در اين كارها با قوه ي قضائيه شريكند - مثلاً در امنيت اجتماعي، دستگاههاي انتظامي با قوه ي قضائيه شريكند و بايد استقرار امنيت كنند - اما نقش قوه ي قضائيه در اينجا چيست؟ اين است كه آن كسي كه متجاوز است، از سوي قوه ي قضائيه آنچنان با او برخورد شود كه مايه ي عبرت شود. يا درست است كه مسئولان استقرار امنيت اقتصادي غالباً در دستگاههاي اجرائي اند - وزارتخانه هاي اقتصادي و دستگاههاي پولي و بانكي - و اينها مسئولند؛ اما نقش قوه ي قضائيه اين است كه اگر در مجموعه ي اين عملكردها و تعامل اين دستگاهها با مردم، مفسد اقتصادي به وجود آمد، قوه ي قضائيه آنچنان با او برخورد كند كه برخوردش موجب عبرت براي كساني باشد كه دستگاه اقتصادي را به فساد ميكشانند. اين، خود يك عامل مهم در ايجاد امنيت اقتصادي است. بعضي خيال ميكنند - يا اين جور وانمود ميكنند كه خيال كرده اند - كه برخورد با مفاسد اقتصادي، مخل امنيت اقتصادي است. اين عكس قضيه است؛ اين درست نقطه ي مقابل حقيقت است. برخورد با مفسد اقتصادي موجب امنيت اقتصادي است براي غيرمفسد. غيرمفسد كيست؟ اكثريت مردم. مفسد اقتصادي تعداد معدودي هستند؛ سوءاستفاده چيها. با اينها برخوردِ سخت بشود تا اكثر مردم، اكثر فعالان صحنه ي اجتماع كه در

امر اقتصادي كار ميكنند، احساس كنند داراي امنيتند و راه صحيح آن راهي است كه آنها پيش گرفته اند. امنيت اخلاقي در جامعه، امنيت فرهنگي و امنيت حيثيتي هم همين طور است. در جامعه ي اسلامي، حيثيت افراد نبايد مورد تلاعب دست افرادي قرار بگيرد كه هيچ احساس مسئوليتي نميكنند. دستگاهها بايد برخورد كنند. آبروي افراد را بردن، اتهام به افراد وارد كردن، اشخاص را بدون دليل - از مسئول و غيرمسئول - زير سئوال بردن، درباره ي آنها شايعه ايجاد كردن، چيزي است بر خلاف احكام اسلامي؛ بر خلاف شرع اسلامي است؛ بر خلاف رويه ي اسلامي است. فرض بفرمائيد به يك نفر تهمت سوءاستفاده ي مالي بزنند، كه تا او بيايد ثابت بكند چنين چيزي نبوده، زمان زيادي صرف خواهد شد. اين چيزها؛ امنيت حيثيتي در جامعه ي اسلامي، امنيت آبروئي، مسأله ي مهمي است و بايد به آن توجه بشود. قوه ي قضائيه در اين زمينه و در استقرار اين امنيت نقش دارد. در همه جا نقش قوه ي قضائيه اين است كه با متخلف، برابر قانون برخورد كند. كسي كه تخلف كرد، بر حسب قانون، متخلف سر جاي خود نشانده شود، كه اينها همه در ساخت نظام اسلامي و در زندگي صحيح و در رسيدن به اهداف جمهوري اسلامي نقشهاي بسيار مهمي دارند. من بايد از مجموعه ي قوه، فعالان قوه، بخصوص رئيس محترم قوه ي قضائيه - كه بحمداللَّه فقيه، عالم، آشنا و بصير هستند - به خاطر تلاشهائي كه انجام گرفته است، تشكر كنم. همان طور كه در گزارش گفتند - به من هم گزارش داده شده است - در بخشهاي مختلف، فعاليتهاي وسيعي صورت گرفته است. من آن چيزي را كه به

عنوان توقع عرض ميكنم - هم به جناب ايشان، هم به مسئولان قوه ي قضائيه - اين است كه نگاه كنيد به خروجي قوه. ممكن است ما كار زيادي هم انجام بدهيم، اما محصول زيادي به دست نيايد. اين معنايش چيست؟ معنايش اين است كه اين كارِ ما، با اينكه به لحاظ كميتِ مطلق زياد است، اما به لحاظ كميت نسبي كم است؛ بيشتر بايد كار كرد. اگر كسي بگويد كه من در هفته صد ساعت كار ميكنم، اين صد ساعت، نسبت به يك نفر خيلي زياد است؛ اما نسبت به بعضي از كارها و بعضي از افراد، صد ساعت، زمان كمي است. بايد كميت نسبي را نگاه كرد. راهش اين است كه به خروجيها نگاه كنيد. ببينيد آنچه انجام گرفته، مطلبي را كه من در سالهاي گذشته يكي دو مرتبه گفته ام، آن را تأمين كرده يا نه. و آن، اين است كه قوه ي قضائيه از نظر مردم به عنوان يك ملجأ و پناه، احساس بشود و ديده بشود؛ دلِ مردم اين جوري گواهي بدهد. به هر كس ظلم شد، هر كس احساس كرد به او ظلم شده، به خودش، در دلش، به ديگران، بگويد ميروم قوه ي قضائيه و مشكلم را حل ميكنم؛ يك چنين نگاه اميدوارانه اي به قوه ي قضائيه بايد در كل جامعه شكل بگيرد. اين اگر شده باشد، شما به مقصودتان رسيده ايد؛ اگر نشده باشد، پس بايد هنوز كار كنيد. به خروجيها نگاه كنيد. بايد كاري كنيد كه قوه ي قضائيه بشود ملجأ و پناه براي همه؛ از عالي و داني. شكي نيست كه يك عده اي از قوه ي قضائيه هميشه ناراضي خواهند بود. «و ان يكن

لهم الحقّ يأتوا اليه مذعنين». قرآن ميگويد اگر در قضاوتي كه پيش پيغمبر ميكنند، حق به طرف آنها داده بشود، قبول ميكنند؛ اگر حق به طرف مقابل داده بشود، نه؛ اعتراض ميكنند! زير بار نميروند! هميشه همين جور است. لكن در كل جامعه، آن قوه ي قضائيه اي كه قاطع، به قانون و وظائف خود عمل ميكند و ملاحظه ي كسي را نميكند و با متخلف به طور جدي برخورد ميكند - مخصوصاً اگر متخلف در داخل خود قوه باشد، بشدت با آن برخورد ميكند - با يك چنين قوه ي قضائيه اي، مردم دلشان و پشتشان گرم ميشود. اين را بايد حاصل كرد؛ اين را بايد به دست آورد. البته اين احتياج دارد به تدابير گوناگون؛ همين چيزهايي كه در اين گزارش اشاره كردند؛ تقويت همينها و پيشبرد همينها. همين فناوري نوين كه گفته شد، همه جا مستقر بشود؛ همه ي كارها مشخص بشود؛ دسترسي به اطلاعات براي مسئولان بالاي قوه ي قضائيه در هر لحظه اي مهيا باشد. نظارت هم باشد، كه من بر روي نظارت هم در ديدارهاي قبلي تكيه كرده ام؛ نظارت بر كاركرد قوه ي قضائيه. از همه بالاتر، برنامه اي و نظام مند عمل شدن در قوه ي قضائيه است، كه مديريتها نظام مند و برنامه اي باشد. خوشبختانه از اولِ اين دوره ي پنج ساله، كارهاي خوبي انجام گرفته. من اصرار دارم كه در اين دو سالي كه از اين دوره ي پنج ساله ي كنوني باقي است، اين كارهاي با شدت ادامه پيدا كند. مبادا طوري باشد كه حركت ما در اول دوره، با حركتمان در آخر دوره تفاوت كند. من به دولتها هم هميشه اين سفارش را ميكنم. قوه ي قضائيه بايد مثل يك موجود زنده به طور

دائم به خود بپردازد و پيش برود و حركت بكند. زمانهاي خوبي، فرصتهاي خوبي در اختيار شماست. اين هماهنگي بين قواي سه گانه، نعمت بزرگي است؛ آسان هم به دست نيامد. بعضيها دوست داشتند - شايد حالا هم دوست داشته باشند - كه دائم بين قواي مملكت درگيري و ستيزه و چالش باشد. امروز بحمداللَّه انسجام هست؛ همراهي هست. البته اين مانع از اين نميشود كه قوا هركدام به وظائف خودشان عمل كنند. قوه ي قضائيه در جنب قوه ي مجريه و قوه ي مقننه به وظائف خودش قاطع عمل بكند. قوه ي مقننه در جنب قوه ي قضائيه و قوه ي مجريه به وظائف خودش قاطع عمل كند. همه به وظائف خودشان عمل كنند؛ اما با هم همدل باشند و همكاري كنند. اين، فرصت بسيار بزرگي است. از اين فرصت مسئولان محترم قوه، مديران باارزش قوه ي قضائيه، حداكثر استفاده را ان شاءاللَّه بكنند، تا ما بتوانيم اين نمونه ي قضاي اسلامي - نه فقط دادگاه اسلامي را، بلكه مجموعه ي دستگاه قضاي اسلامي را كه شامل دادگاهها و دادسراها و سازمانهاي وابسته و حبس و غيره است، بر طبق نظر اسلام كه فعلاً در قانون اساسي ما و قوانين ما متبلور و متجسم است - را ان شاءاللَّه شسته، رفته و ملموس، در زندگي مردم قرار بدهيم. دعا ميكنيم خداوند متعال زحمات شما را مشكور و مأجور بدارد و بهترين تحيات را به ارواح مطهر شهداي عزيزمان، بخصوص شهداي هفتم تير، بخصوص شهيد عزيز، شهيد بهشتي (رضوان اللَّه تعالي عليه) كه پايه گذار قضا و دادگستري جديد بود، نازل بفرمايد و ان شاءاللَّه قلب مقدس ولي عصر را از همه ي ما راضي و خشنود گرداند و ما را مشمول دعاي خير

آن بزرگوار قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار رئيس جمهور، مسئولان و كارگزاران نظام

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار رئيس جمهور، مسئولان و كارگزاران نظام بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

به برادران و خواهران عزيز، كارگزاران دلسوز و زحمتكش در سطوح مختلف و بخشهاي گوناگون دستگاه اجرائي كشور خوشامد عرض ميكنيم. و از رئيس جمهور محترم جناب آقاي دكتر احمدي نژاد كه اين جلسه را تدبير كردند و تشكيل دادند، تشكر ميكنيم. اين جلسه، اولين جلسه از نوع خود محسوب ميشود و ما تا حالا در طول اين سالها هيچ جلسه اي كه در آن مسئولان گوناگون بخشهاي قوه ي مجريه در آن شركت داشته باشند، نداشته ايم. البته جلسات مشترك بين قواي سه گانه در سطوح محدود، همچنين جلسات گوناگون با وزراي محترم و مسئولان بخشهاي مختلف، جداگانه داشته ايم؛ لكن اين اجتماع، يك معنا و طعم ديگري دارد و به نظر من مغتنم است و چقدر خوب است كه اين تجربه در آينده هم تكرار بشود. اولين مطلبي كه به مجموعه ي محترم عرض ميكنيم، اين است كه يك فرصت ذي قيمتي در اختيار شما قرار گرفته است. به اين فرصت براي تقرب به خدا، براي عبادت، براي تكامل نفس، براي انجام وظيفه اي كه ما را پيش خداي متعال روسفيد خواهد كرد و ذخيره اي محسوب خواهد شد، نگاه كنيد؛ براي آن روزي كه انسان با حسرت به زندگي دنيائي خود نگاه ميكند و دنبال ذخيره اي براي آن روز ميگردد؛ روز قيامت. از دو نظر بايد اين فرصت را حقيقتاً مغتنم بشمريد: يكي از اين نظر كه امكان خدمت به شما داده شد؛ همه ي ما در اين جهت شريكيم. ما ميتوانستيم طلبه اي باشيم در گوشه ي يك حوزه ي علميه اي و مشغول

كار محدودي باشيم؛ ميتوانستيم معلمي و آموزگاري باشيم؛ ميتوانستيم شاغلي باشيم در يك بخش فرهنگي و غيره با يك ظرفيت و دائره ي محدود؛ اما حالا ما - يعني من و شما - در يك مجموعه اي كه سرنوشت كشور در دست اين مجموعه است، واقع شده ايم. اين، خيلي فرق ميكند با اينكه انسان يك كار مفيدي را در يك گوشه اي براي خودش انجام بدهد. سرنوشت يك كشور، سرنوشت يك ملت، بلكه ميشود گفت به جهت اهميتي كه اين كشور و اين ملت دارد، سرنوشت دنياي اسلام، امروز در دستان اين مجموعه اي است كه اينجا نشسته اند؛ يا مجموعه ي كارگزاران نظام اسلامي. اين را همه مان هرجا هستيم، قدر بدانيم. اين فرصت، هميشه در دست ما كه نميماند؛ امروز اينجا مشغوليم، فردا يا در اين شغل نيستيم يا اصلاً در اين دنيا نيستيم. اين فرصت مغتنمي است؛ كار بزرگي دارد به وسيله ي يكايك اجزاي اجرائي نظام جمهوري اسلامي انجام ميگيرد. بنابراين، از اين نظر اين فرصت را مغتنم بشمريد. جهت دوم اين است كه امروز خوشبختانه يك وضع استثنائي در طول چندين سال گذشته وجود دارد. از اين جهت استثنائي است كه شعارهاي اساسي انقلاب به عنوان محور برنامه ريزيها و حركتها و سياستها اعلام ميشود. اين هم يك جهت دومي كه فرصت خدمت امروز را مهم ميكند و فرصت مغتنمي قرار ميدهد. شايد بعضيها - حتّي بعضي مخلصين انقلاب، نه بيگانه ها و بددلها؛ حتّي نزديكان - در طول بعضي از سالهاي گذشته تصورشان اين بود كه شعارهاي اصلي انقلاب؛ سربلندي اسلام، مسئله ي عدالت، مسئله ي مبارزه با استكبار، تلاش و مجاهدت براي رفع استضعاف از مستضعفان، ديگر روزگارش تمام شده

است! بعضي البته جسارت و گستاخي كردند و همينها را نوشتند و گفتند! اشتباه ميكردند، معلوم بود؛ ميدانستيم اشتباه ميكنند. اما اين گستاخي، دلها را خراش ميداد. امروز به همت ملت ايران، با انتخاب ملت ايران، دولتي سر كار آمده است كه شعارهاي اصلي انقلاب، شعارهاي اساسي و اصوليِ اوست. گفتمان مفاهيم انقلاب اسلامي، امروز گفتمان رائج و غالب است؛ اين خيلي اهميت دارد. من البته اين را پيش بيني ميكردم. من شايد حدود هفت سال، هشت سال قبل از اين، در جلسه ي كارگزاران نظام اسلامي كه در همين حسينيه تشكيل شد، دلائلي آوردم بر اينكه دشمنان انقلاب كه خيال ميكنند ميتوانند انقلاب را به فراموشي بسپرند و قرباني كنند و از رويش عبور كنند، اشتباه ميكنند؛ گفتم نميتوانيد؛ ميدانستيم اشتباه ميكنند. بحمداللَّه ملت ايران همت كردند و آنچه كه ميخواستيم، شد. اين هم يك فرصت است. پس مسئوليت كنونيِ شما در يك چنين موقعيتي است كه شعارهاي انقلاب، اصول اساسي برنامه ريزي در اين دولت اعلام ميشود؛ اين هم خيلي مهم است. پس مسئوليتها را مغتنم بشمريد. من عرض ميكنم به آقايان وزرا و مسئولان - مكرر اين مطالب گفته شده است، لكن شما برادران و خواهران عزيز را كمتر زيارت كرده ايم كه رو به رو اين مطلب را عرض بكنيم - كه توجه داشته باشيد كه خدمت، با اين ارزشي كه عرض شد به طور اجمال، خيلي بالاتر از آن است كه انسان آن را وسيله اي قرار بدهد براي اينكه فلان مقصود مادي يا فلان هدف شخصي خود را برآورده كند. اين چند سال - حالا چهار سال، ده سال، كمتر، بيشتر - كه ما

در اين مسئوليتها هستيم، لحظه لحظه ي آن را براي تقرب به خدا استفاده كنيم. بعضي هستند كه از اين فرصتهاي خدمت استفاده ميكنند براي پُر كردن جيب خودشان؛ براي، به خيال خودشان، تأمين آينده ي خودشان؛ براي آباد كردن زندگي خودشان؛ اين خطاست. اين هماني است كه اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) مالك اشتر را از آن نهي كرد و فرمود اين مسئوليتي كه به تو سپرده شده است، طعمه ندان؛ اين يك طعمه نيست كه بيفتي رويش و بنا كني «دو بدين چنگ و دو بدان چنگال»، خودت را، شكمت را، زندگي ات را بخواهي با اين كار رنگين كني؛ نه، اين يك فرصت ارزشمندي است براي اينكه خدمت و كار كنيد و براي خودتان ذخيره درست كنيد. اين، حرف اصلي و حرف اوّلي ماست. بحمداللَّه هم عطش كار و انگيزه ي كار در اين دولت هست، هم عناصر و نيروي كارآمد و كاردان در اين دولت هست. اين شرط، حاصل است. آن طرف قضيه هم نيازهاي عظيم كشور هست. بالاخره ما ميراث برِ دوران طولاني تسلط طواغيت بر اين كشور هستيم. روي همه چيزِ ما اثر گذاشته اند. روي فرهنگ ما، روي ذهنيات ما، باورهاي ما، روي منابع ما، روي جغرافياي ما، روي موقعيت بين المللي ما، روي ايجاد اختلاف طبقاتي؛ در همه چيز اثر منفي گذاشته اند. سالهاي متمادي در اين كشور، اساس حكومت بر پرورش دادن اشراف و نخبگان مالي و پولي و يا نخبگان فاميلي بوده است؛ مملكت را مال خودشان و ملك خودشان ميدانستند و براي مردم معمولي - يعني اكثريت قاطع مردم - اصلاً حقي قائل نبودند؛ هم در دوره ي قاجاريه اين جور بود، هم در دوره ي پهلوي

اين جور بود؛ واقعاً هيچ حقي براي مردم قائل نبودند و اگر هم چيزي به زبان مي آوردند، به عنوان ظاهرسازي، به عنوان تبليغات بود؛ لكن كاملاً معلوم ميشد كه ديد آنها نسبت به مردم چيست. ما وارث يك چنين وضعي هستيم. بديهي است كه در كشور مشكلات فراوان و نيازهاي متراكم الي ماشاءاللَّه هست. نميگويم ما هم از اول انقلاب تا حالا هيچگونه سياست اشتباهي يا عملكرد غلطي نداشته ايم؛ چرا، اين هم بوده. اگر اين عملكردهاي غلط، اين سياستهاي اشتباه نميبود، البته امروز قدري جلوتر بوديم؛ آنها هم كمك كرده است به اينكه نيازها امروز زياد بشود. پس نتيجه اين است كه امروز كشور و ملت ما حقيقتاً نيازمند يك تلاش پيگير، مدبرانه، همه جانبه و برنامه ريزي شده براي پيشرفت هستند. استعداد پيشرفت هم در اين كشور خيلي زياد است. ما استعداد طبيعي مان و استعداد انساني مان خيلي بالاست و احتياج داريم به ابتكار، به وارد كردن نيروي كار در عرصه ي تصميم گيري و عمل و تلاش؛ استفاده از نيروي كارآمد و قابل و بااخلاص و بردن كشور در مسير صحيح پيشرفت، كه ان شاءاللَّه پيشرفت مادي و معنوي - هر دو - باشد. ما احتياج داريم به اقدامات شجاعانه. يكي از چيزهائي كه من در مورد اين دولت خدا را شكر ميگويم، همين است كه شجاعت اقدام وجود دارد. با ترديد، با تزلزل، با ترس و لرز نميشود كارهاي بزرگ را انجام داد؛ لازم است با شجاعت وارد شد. البته شجاعت به معناي بيگدار به آب زدن نيست. بررسيها بايد انجام بگيرد، فكر صحيح بايد بشود، وقتي به نتيجه رسيديم، بدون ترديد و تزلزل بايستي اقدام كنيد. «وشاورهم في الامر

فاذا عزمت فتوكّل علي اللَّه»؛ مشورتهايت را بكن، بررسيها را بكنيد، جوانب را خوب بسنجيد، وقتي به نتيجه رسيديد، آن وقت به خدا توكل كنيد و وارد ميدان بشويد. اين شجاعت لازم است. البته وارد بعضي از ميدانها شدن، مشكلاتي هم ايجاد ميكند؛ شكي نيست؛ اما اين مشكلات، مثل مشكلات كندن يك چاه عميق است براي رسيدن به نفت؛ بدون مشكل كه نميشود. اين، شبيهِ آن مشكلات است. اين مشكلات را همه تحمل ميكنند براي اينكه به نفت برسند؛ براي اينكه به آب برسند. معدن را ميكاوند، براي اينكه به كان و ماده ي ارزشمند كاني برسند. اين مشكلات از اين قبيل است. حالا همين مسئله ي بنزين از جمله ي همين كارهاست. اين كار شجاعانه اي بود؛ خوب شد انجام گرفت. جوانبش را درست ملاحظه كنند و پيش ببرند. من در گزارشها خواندم، گمانم چهل هزار ميليارد تومان ما يارانه ي انرژي ميدهيم! اگر ما بتوانيم اين را بتدريج كم كنيم، اين مبلغ گزاف و كلان، صرف چه خواهد شد؟ صرف مدرسه، صرف جاده، صرف زندگي مردم، صرف اشتغال، صرف سرمايه گذاريهاي گوناگون، به جاي اينكه در راه دود كردن كالائي صرف شود كه ما آن را از بيرون وارد كنيم. بعضي ايراد خواهند گرفت. اين ايرادها هميشه هست. بعضي از اين ايرادها واقعاً از روي دلسوزي هم هست؛ نه اينكه همه مغرضانه باشد. بايد به مردم توضيح داد. ايرادي كه من به اين دولت وارد ميكنم، اين است كه توضيح دادنشان به مردم كم است. اين روابط عموميهاي شما در بخشهاي مختلف بايد فعال عمل كنند. روابط عمومي شماست كه از رسانه ي ملي يا از مطبوعات ميتواند استفاده ي بهينه بكند؛ ياد

بگيرند راه بيان كردن را. گاهي انسان توضيح هم ميدهد، بيان هم ميكند؛ منتها بي فايده! چون نوع بيان، نوع بيانِ اثرگذار و باوربرانگيز نيست؛ حقيقت را درست روشن نميكند. اين يكي از نقصهاست كه بايد حتماً اين نقيصه را جبران كنيد. آن كساني كه دلسوزانه انتقاد ميكنند، با اين تبيين، با اين توضيح دلشان آرام ميگيرد. بعضي هم البته نه، بعضي از اقدامها را اگر بكنيد، ميگويند چرا كرديد، به اين دلائل غلط بود؛ اگر همان اقدام را نكنيد، ميگويند چرا نكرديد، به اين دلائل خطا بود! دليل ميشمرند؛ باب تحليل هم كه واسع است؛ هرچه دلشان ميخواهد، ميگويند! آنها اهميتي ندارند. حق، خودش را نشان خواهد داد؛ لكن بعضي از انتقادها، بعضي از نگرانيها، بعضي از دغدغه هائي كه در بعضيها هست، دلسوزانه است؛ بايد آنها را بيان كرد و برايشان توضيح داد. در زمينه ي سياست خارجي هم - همان طور كه آقاي رئيس جمهور توضيح دادند - موضع جمهوري اسلامي از اول موضع تهاجمي بود. تبديل موضع تهاجمي به موضع تدافعي، يك خطاست. و اين خطا بعضاً اتفاق افتاده است! چرا موضع تهاجمي؟ يعني ما با دنيا جنگ داريم؟ نه، معنايش اين نيست؛ ما طلبگاريم. ما در قضيه ي سياستهاي استعماري دنياي استعمارگر، طلبگاريم؛ در قضيه ي تعامل با مسئله ي زن در دنيا ما طلبگاريم؛ در مسئله ي ايجاد جنگهاي داخلي و تسليحات گوناگون ما از دنيا طلبگاريم؛ در مسئله ي اشاعه ي سلاحهاي اتمي و سلاحهاي شيميائي و ميكربي ما از دنيا طلبگاريم؛ در مسئله ي خراب كردن اخلاقيات مردم و توسعه ي فرهنگ استهجان و لااباليگري و اشاعه ي شهوت جنسي ما از دنيا طلبگاريم؛ اينها مطالبات يك ملت زنده و بامبناست

از دنياي مسلطي كه اين كارهاي خلاف را دارد انجام ميدهد. من يك وقتي در جائي صحبت ميكردم - سئوالاتي مطرح ميكردند - يكي از من پرسيد شما در مقابل فلان قضيه چه دفاعي داريد؟ من گفتم ما دفاعي نداريم، هجومي داريم. ما در بسياري از قضايا دفاعي نداريم، هجوم داريم، سئوال داريم، مطالبه داريم در مقابل دنيا. حالا دنياي استكبار طبيعتش زبان درازي است؛ طبيعتش اين است كه آن جائي هم كه حق ندارد، طلبگاري كند. الان شمانگاه كنيد و ببينيد اين سخنرانيهائي كه رؤساي جمهور بعضي از كشورها مثل رئيس جمهور و سران دولت امريكا انجام ميدهند، چقدر گستاخانه و حساب نشده و غلط است. موضوعات را يا حقيقتاً نميفهمند يا سعي ميكنند موضوعات را تغيير بدهند؛ جور ديگري وانمود كنند. امروز امريكا در دنياي اسلام بشدت منفور است؛ اينكه ديگر جاي انكار نيست. اين نفرت هم البته دلائلي دارد و بيخود يك دولت و يك رژيم در نظر ملتها منفور نميشود. در بين فلسطيني ها منفور است، علتش روشن است؛ بين لبناني ها منفور است، علتش روشن است؛ بين عراقي ها منفور است، علتش روشن است؛ بين ملتهاي گوناگون مسلمانِ ديگر معلوم منفور است، علتش روشن است؛ چون دائم به اسلام، به مسلمين، به ارزشهاي اسلامي اهانت ميكنند؛ از اهانت كنندگان به اسلام حمايت ميكنند؛ حقوق ملتهاي مسلمان را زير پا له ميكنند. خوب، نتيجه اين نفرت چه ميشود؟ نتيجه اش اين ميشود كه امريكا با همه ي لشگركشي سنگين و پُرهياهويش در عراق، پا در گِل ميماند و شكست ميخورد. امروز ديگر ما نيستيم كه ميگوئيم امريكا در عراق شكست خورد؛ قضاوت همه است؛ قضاوت خود امريكائي ها و نخبگان سياسي

امريكا هم همين است. خوب، چرا شكست ميخورد؟ چون منفور مردم است؛ چون مردم از او بدشان مي آيد. نفرت مردم از امريكا موجب ميشود كه با او همكاري نكنند و هرجا هم ميتوانند، ضربه اي به او بزنند. امريكايي ها مي آيند صورت مسئله را عوض ميكنند و ميگويند ايران در عراق، در مقابل امريكاست. بله، ايران از شما متنفر است؛ در اين شكي نيست؛ دولت و ملت ايران از شما متنفرند؛ اين روشن است؛ اما قضيه ي عراق، قضيه ي ملت عراق است. در فلسطين، تيرشان به سنگ ميخورد، ناكام ميمانند، نقشه هايشان خراب ميشود، طرفدارانشان مغلوب ميشوند، نيروي طرفدار حق فلسطيني غلبه و قدرت پيدا ميكند، اينها عصباني ميشوند و ميگويند دست ايران اينجا در كار است! ايران آمد در غزه، اسرائيل را محاصره كرد! خوب بيچاره ها، چرا واقعيت را نديده ميگيريد؟! چرا به ملت فلسطين اهانت ميكنيد؟ ما اگر بتوانيم ضربه ي سياسي به امريكا و اسرائيل بزنيم، حتماً ميزنيم. اما قضيه غزه و فلسطين، قضيه ي مردم فلسطين است. فلسطيني ها از امريكا متنفرند؛ با اسرائيل از بن دندان و از اعماق دل دشمنند؛ حق هم دارند، خانه شان را تصرف كرده اند. اين حقيقت را انسان نبيند و بيخود به اين در و آن در بزند. در لبنان همين جور؛ در افغانستان يك جور ديگر؛ در پاكستان يك جور ديگر. ببينيد اين نفهميدن و به اين در و آن در زدن و به جفنگ گوئي افتادنِ مسئولان بلندپايه ي يك قدرت بزرگ سياسي و نظامي جهان و نشناختن موضوع، نشانه ي اين است كه در فهمشان و در جهتگيريشان دچار ادبارند؛ مغلوب حقيقي اند؛ چون غير از عرصه ي جنگ سياسي و جنگ نظامي، يك عرصه ي ديگري وجود دارد

در جنگ، به نام عرصه ي اعتقادي و ايماني و عرصه ي باورها. آنها در باورهاي خودشان مغلوبند. طرف مقابلشان حق دارد، حقيقت را مي بيند، باورهاي روشني دارد؛ اما آنها اين باورهاي روشن را ندارند و ناگزيرند عرصه ها را مخلوط كنند؛ موضوعات را به هم وصل كنند. شجاعت در قبال مسائل جهاني، مثل مسائل داخلي يك اصل است. بحمداللَّه آدم مي بيند كه اين معنا وجود دارد. البته تأكيد ميكنم و تكرار ميكنم اين شجاعت به معناي گز نكرده پاره كردن نيست و نبايد باشد؛ بفهميم چه كار ميكنيم، ملتفت باشيم چه اقدامي داريم انجام ميدهيم؛ محاسبه ي لازم را بكنيم و بعد قدم را محكم برداريم؛ فتوكّل علي اللَّه. خداي متعال هم كمك كرده تا امروز، بعد از اين هم هميشه كمك خواهد كرد. يك مسئله ي ديگري كه به نظر من در خور توجه است و خوب است و قضاوت من در اين مورد در معرض نظر دوستان قرار بگيرد، اين مسئله ي سفرهاي استاني است. سفرهاي استاني بسيار كار خوب و برجسته و لازمي بود و من واقعاً تعجب ميكنم كه بعضيها چطور كاري را كه اين جور واضح است كه خوب است، انكار ميكنند و زير سئوال ميبرند. اين براي وزرا، براي رئيس جمهور، براي عوامل اجرائي و دولت خيلي زحمت دارد و كار بسيار طاقت فرسائي است؛ لكن آنچه كه محصول اين كار ميشود، عبارت است از روشن شدن فاصله ي بين نگاهِ از دور به حقايق يك كشور و نگاهِ از نزديك؛ اين، خيلي فرق ميكند. بنده سالها كار اجرائي كرده ام و آشنا هستم. دو جور انسان قضايا را مي بيند: گزارشهاي خوبي كه براي انسان مي آيد؛ گزارشهاي كامل به

حسب ظاهر كه هيچ ايرادي هم ندارد و درست هم هست - گزارشها را انسان ميخواند و مباحثه هم ميكند - لكن آنچه كه محصول اين گزارشهاست، با آنچه كه محصول نگاهِ از نزديك است، فاصله ي بسيار زيادي دارد. ديدن واقعيت، رفتن به مناطقي كه اميد اين را نداشتند كه مسئولان بلندپايه حتّي به ياد آنها بيفتند، كار خيلي بزرگي است و اين كار خيلي كار باارزشي است. بعضي از شهرهائي كه مسئولان كشور - رئيس جمهور و وزرا - به آنجا رفتند، هرگز در طول اين مدتها شايد يك مديركل را هم نديده بودند كه برود و از آنها احوالي بپرسد؛ سئوالي بكند؛ اما ناگهان مي بينند رئيس جمهور جلوي آنهاست! اين، خيلي كار مهمي است. مبادا اين كار مهم را خراب كنيد. آنچه انجام گرفت، شروع يك حركت مبارك بود؛ اما بايد اين حركت تا نهايت خط برود، تا آن بركات به طور كامل حاصل بشود. از اينجا به بعد دست مسئولان اجرائي است. اولاً مصوبات اين سفرها موبه مو اجرا بشود؛ هيچ كوتاهي نشود؛ اما اگر در جائي قابل اجرا نيست - ممكن است گاهي بررسي اي براي اقدام به فلان كار در فلان استان يا فلان شهرستان انجام گرفته است، ولي محاسبه ي كارشناسي اش كامل نبوده و بنا نيست انجام بشود - اين را صريح به مردم بگوئيد. بگوئيد ما تصميم گرفته بوديم اين كار را انجام بدهيم، اما حالا مي بينيم به اين دلائل نميشود آن را انجام داد. نگذاريد كارها بماند؛ نگذاريد اميد مردم نسبت به صداقت و پشتكار و توانائي دولت متزلزل بشود. استاندارها، فرماندارها، مديران بخشهاي گوناگون، مديران كل و مسئولان ادارات - كه

خيلي از آنها در اينجا حضور داريد - يكايك كارها را دنبال كنيد. البته من اطلاع پيدا كرده ام كه ايشان شروع كرده اند در يك فرصت زماني اينها را تعقيب كردن؛ خيلي خوب، بسيار كار خوبي است و بايد اين كار انجام بگيرد. البته اين سفرها، بركات جنبيِ فراوان ديگري هم داشته است. نكته ي ديگر اين است كه خود مسئولان بخشها و استانها هم از اين كارها بكنند؛ آنها هم بروند. استاندارها با شهرستانها و با مسئولان بخشهاي مختلف و با مردم ارتباط و تماسشان را حفظ كنند و ادامه بدهند. يك نكته ي ديگري كه لازم است عرض بكنم، اين است كه مسئولان گوناگون دولتي، بخصوص مسئولان سطوح بالا، وقت خودشان را به بگومگوهاي متداول عرصه هاي سياسي و جناحي تلف نكنند، كه اين يكي از آفتهاست. نه اينكه توضيح ندهند؛ چرا، ما اين را تأكيد داريم كه هر شبهه اي ايجاد ميشود، مسئولان دولتي آن شبهه را برطرف كنند و توضيح دهند؛ توجيه و تبيين كنند؛ لكن در دام بگو مگوهاي سياسي و تحركات گوناگون جناحي نيفتند. اين، اينها را از كار باز ميدارد؛ پرهيز از اين، به نظر ما بسيار لازم است. نكته ي ديگر هم اين است كه مسئله ي نيازهاي مادي مردم با نيازهاي معنوي مردم، بايد با هم ديده شود؛ يعني دولت اسلامي فقط به شكم و مسكن و آسايش و آرامش ظاهري زندگي مردم اكتفا نميكند؛ به اخلاق آنها، به دين آنها، به صراط مستقيمي كه جوانهاي آنها بايد بروند، به آموزش و پرورش آنها، به رشد علمي آنها، به رشد ديني و تقوائي آنها هم اهميت ميدهد. اين جور نيست كه ما بگوئيم آن

ديگر كار دولت نيست؛ نه، دولت بايد بسترهاي لازم را براي سريان و جريان انديشه ي درست و اخلاق فاضله در كشور به وجود بياورد. اين خود در عين اينكه يك كار فرهنگي است، يك كار سياسي هم هست. امروز يكي از سياستهاي رائج و متداول در دست و بال شبكه ي خطرناك صهيونيستي دنيا و عوامل دولتي شان در كشورهاي مختلف اين است كه جوانها را، بخصوص در كشورهاي اسلامي و بخصوص در كشورهائي كه ممكن است در مقابل آنها به عنوان يك رقيب علمي يا رقيب سياسي قد علم كنند و منافع آنها را به خطر بيندازند، از نگاه جدي به زندگي باز بدارند. آنها ميخواهند اين جوانها را ضايع كنند؛ آنها براي اين كار برنامه ريزي كرده اند. مقابله ي با اين برنامه ريزي علاوه بر اينكه يك وظيفه است، يك حركت شجاعانه ي سياسي است؛ لذا بخشهاي مربوط به امور ديني، وزارت ارشاد، كارهاي علمي، بخشهاي وزارت آموزش و پرورش و آموزش عالي و آموزش پزشكي، جزو بخشهاي بسيار حساس در برنامه ريزيهاي كلان دولت محسوب ميشوند و وظائف بزرگي را بر دوش دارند. همين مسئله ي امنيت اخلاقي كه اين روزها نيروي انتظامي و وزارت كشور دنبالش هستند، بسيار مسئله ي مهمي است. بله، جنجال ميكنند - مثل همان قضيه ي بنزين و مثل خيلي از قضاياي ديگر - ولي به اين جنجالها نبايد توجه بكنند؛ بايد ببينند تكليف چيست، آن را انجام بدهند. مبارزه ي با فساد اقتصادي از جمله ي همين كارهاست. در داخل تشكيلات دولتي، اهميت مبارزه ي با فساد اقتصادي بيشتر است از عين همين كار در دستگاه قضائي. دستگاه قضائي مجازات مفسد را بر عهده دارد، دستگاه اجرائي جلوگيري از

بروز فساد را بر عهده دارد؛ اين مهمتر است؛ اين پيشگيري است. در پيچ و خم دالانهاي گوناگون اجرائي است - چه در مرحله ي برنامه ريزي، چه در مرحله ي اجرا - كه فساد جان ميگيرد؛ اين ميكربهاي فساد به وجود مي آيند و رشد ميكنند و تكثير ميشوند؛ جلوي اينها را بايد گرفت. البته مبارزه ي با فساد به صلاح احتياج دارد؛ اول خودمان بايد صالح باشيم؛ اهل فساد نباشيم تا بتوانيم با فساد حقيقتاً مبارزه كنيم. اگر در ما نقطه ي ضعفي از باب فسادپذيري وجود داشته باشد، آن وقت ديگر خاطرجمع نخواهيم بود از اينكه در ميدان قدم بگذاريم. لذا مواظب خودمان باشيم. برادران و خواهران عزيز! مواظب خودتان باشيد. آدمهاي فاسدي كه اسمهايشان را شنيده ايد يا توصيفشان را مي شنويد، اينها از اول كه فاسد نبودند؛ يك وقت يك لقمه ي چرب و نرمي، دهن شيرين كني - دانسته يا ندانسته - كسي توي دهن اينها گذاشته، به كامشان شيرين آمده، بعد لقمه ي بعدي و لقمه ي بعدي را خودشان برداشته اند و شده اند فاسد. خيلي مراقب باشيد. اين چندسالي كه مشغول خدمتيد - حالا هر چه هست؛ ده سال است، پانزده سال است، چهار سال است، پنج سال است - خيلي از خودتان مراقبت كنيد. تقوا يعني همين؛ يعني همين مراقبت. و نكته ي ديگري هم كه عرض بكنيم اين است كه در همه ي برنامه ريزيها، سند چشم انداز در نظر باشد و اين را در همه ي سطوح ملاحظه كنند. ثبات در برنامه ريزي، شرط موفقيت است. اگر ثبات در برنامه ريزي و استمرار در جهت درست نباشد - كه البته اين حركت در طول راه تصحيح هم خواهد شد، لكن جهتگيري يكي است و

استمرار دارد - سازندگي و پيشرفت كشور به نتيجه نخواهد رسيد. بيست سال را در نظر بگيريد. هر سال ما يك برنامه داريم - برنامه ي يك ساله كه با بودجه به مجلس داده ميشود - كه اگر بنا باشد جهتگيري منظم نباشد، امكان دارد تناقض در اين برنامه ها، اصلاً كارهائي را هم كه انجام ميگيرد، خنثي كند. ما برنامه هاي پنج ساله درست كرده ايم - در همه ي دنيا معمول است - اما اگر برنامه ي پنج ساله ي امروز در جهت مقابل برنامه ي پنج ساله ي ديروز يا در جهت مقابل برنامه ي پنج ساله ي فردا باشد، اين كارها همديگر را از بين خواهد برد و اصلاح هرگز صورت نخواهد گرفت؛ چون فعاليتها همديگر را خنثي ميكنند و نتيجه، ضايع شدن سرمايه هاي ملي است. ما براي اينكه اين اتفاق نيفتد، برنامه ي بلندمدت كليِ عام را به عنوان سند چشم انداز تهيه كرديم. اين، برنامه ي كليِ بيست ساله است. برنامه ها زير اين سقف بايد شكل بگيرند؛ برنامه هاي پنج ساله در اين جهت بايد حركت كنند. هر دولتي سر كار مي آيد، اين جهت را حفظ كند؛ آن وقت برنامه ها ميشوند مكمل هم. البته دولتها همه يك جور نيستند؛ بعضيها كند كار ميكنند، بعضيها تند كار ميكنند، بعضيها همه ي نيرويشان را به صحنه مي آورند، بعضيها آن جور نيستند، بعضي ممكن است اشتباهات بكنند، بعضي نكنند؛ اينها همه اش قابل اصلاح است؛ ولي جهتگيري بايد يكي باشد. بنابراين در همه ي برنامه ريزيها اين را هم ملاحظه كنيد. خوشبختانه كشور در حال پيشرفت است. اين را هم دوستان ما ميدانند، هم دشمنان ما ميدانند. بحمداللَّه ما در همه ي زمينه ها در حال پيشرفتيم؛ هم در زمينه ي سازندگي در داخل كشور، هم در زمينه ي

ترميم روحيه ها. انگيزه مندي و تحرك و علاقه ي در جوانها، چيز خيلي محسوسي است. جوانهاي ما حقاً و انصافاً در ميدانند و داراي انگيزه اند و آماده ي كارند؛ تشنه ي كارند. ما بايد نيروهاي آماده و بااستعداد را بشناسيم، اينها را پيدا كنيم و كار مناسبشان را به آنها بدهيم. اگر ما درست مديريت كنيم، كشور خيلي ظرفيت و استعداد پيشرفت دارد. هر جائي كه خوب كار شد، دقيق كار شد، با رعايت اولويت كار شد، با شجاعت كار شد، انسان مي بيند كار همين جور پيش رفت و رشد پيدا كرد. در زمينه ي سياست خارجي هم همين جور است. هم در مسئله ي انرژي هسته اي، هم در بقيه ي مسائل، ما آنچه را كه حق است، آنچه را كه درست است، آنچه را كه مطابق با فهم و مورد تأييد انسانهاي منصف سراسر دنياست، ميگوئيم؛ آن را ما ميخواهيم و همان را هم با شجاعت دنبال ميكنيم. جنجالها هم اثري نخواهد گذاشت؛ از هيچ طرف اثري نميگذارد؛ نه ما را تند ميكند، نه ما را كند ميكند. ما هماني كه پيش خودمان و خدا صحيح است و حجت داريم، انجام ميدهيم. آني كه احساس ميكنيم تكليف ماست، او را انجام ميدهيم. ملت ايران نشان دادند كه با استقامتند، با قدرتند، وفادارند، در صحنه اند، صادقند. ما اگر درست حركت كنيم، ملت با ما همراه هستند. از خداوند متعال توفيق ميخواهيم ما را هدايت كند؛ دست ما را بگيرد؛ به همه ي شما برادران و خواهران عزيز توفيق عنايت كند؛ رئيس جمهور محترم، اعضاي هيئت دولت و مسئولان بلندپايه ي دستگاههاي گوناگون اجرائي را ان شاءاللَّه مشمول تفضلات و هدايتهاي خود بكند و يكايك كارگزاران اجرائي دولت را

- برادران و خواهران و مسئولان بخشهاي مختلف - مشمول دستگيري و توفيق و لطف خود قرار بدهد و ان شاءاللَّه دعاي حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) شامل حال همه ي شما باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار گروه كثيرى از زنان نخبه در آستانه ى سالروز ميلاد حضرت زهرا

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار گروه كثيري از زنان نخبه در آستانه ي سالروز ميلاد حضرت زهراي اطهر (سلام اللَّه عليها) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اولاً ميلاد باسعادت بانوي بزرگ و چهره ي درخشنده ي همه ي تاريخ بشر در ميان زنان، حضرت زهراي اطهر (سلام اللَّه عليها) را به شما خواهران عزيز و دختران عزيزم تبريك عرض ميكنم. همچنين تصادف اين روز بزرگ را با ولادت امام عزيز و بزرگوارمان - كه اين عزيز و اين بزرگوار هم نقطه ي عطفي است در نگاه به مباني اسلامي در همه ي زمينه ها، از جمله در مقوله ي مربوط به مسأله ي زن و بانوان - خدمت شما عزيزان، خواهران و دختران و فرزندان خودم تبريك عرض ميكنم. امروز جلسه ي خوبي بود. اين جلسه از نظر من جلسه ي بسيار خوب و مفيد و دلنشيني بود؛ هم براي من، هم براي كساني كه بعداً از اين جلسه مطلع خواهند شد و گزارش آن را خواهند ديد. تقريباً دو ساعت بيانات بانوان محترم را من شنيدم. عمده ي مقصود هم همين بود؛ يعني دو غرض از تشكيل اين جلسه تعقيب ميشد: يكي همين بود كه از زبان برگزيدگاني از جامعه ي بانوان كشور، برخي از مسائلي كه به نظر آنها مهم است، علناً مطرح شود؛ بخصوص در مقوله ي موضوعات مربوط به زن، و اين كار انجام گرفت. همه ي سخنرانهاي امروز داراي ذهنيت بالا، قوي، منطقي، منظم و صاحبِ نظر در موضوعي كه مطرح كردند، بودند؛ اين براي

من بسيار مطلوب و جالب بود. من خلاصه اي يا اشاره اي از مطالب اين خانمها اينجا يادداشت كردم كه بعد ان شاءاللَّه به كار من خواهد آمد. مطالبي كه مطرح شد - بخصوص بعضي از آنها - بسيار پُرمغز و قابل توجه بود. اين يك غرض و مقصود. مقصود دوم هم نگاه نمادين به اين جلسه است. همانطور كه بارها من اشاره كرده ام، در مسأله ي زن از دنيا طلبگاريم؛ ما مدعي دنيائيم. حالا مؤسسات وابسته به سازمان ملل يا غير آنها يا فلان مجموعه ي روزنامه نگار بيايند به اسم حقوق بشر، موضوع حجاب و بعضي از اين قبيل چيزها را زير سؤال بكشند و اظهار طلبگاري كنند، اين واقعيت قضيه را عوض نميكند. ما از دنيا طلبگاريم. دنيا كه عرض ميكنم، يعني دنياي غرب. ما هستيم كه به دنيا خطاب ميكنيم و ميگوئيم: شما به بشريت عموماً و به زن خصوصاً خيانت كرده ايد؛ با كشاندن زن و مرد به وادي ابتلائات جنسي و برافروختن و دامن زدن به آتش زياده روي هاي جنسيِ بي قانون و بي نظم در جامعه، با آوردن زن به شكل متبرج به وسط ميدان. معلوم است كه زن، آن بخش زيباي آفرينش بشر است. اين بخش زيبا به طور طبيعي با اندكي در پرده بودن همراه است؛ اين خاصيت اين بخش زيبا و لطيف وجود انساني است. اين پرده را دريدن و آنچه را كه بايد با نظم و قانون پيگيري شود - آن نياز غريزي انساني، چه در زن و چه در مرد - بي قانون و بي نظم در جامعه رواج دادن، بزرگترين خيانتي است كه در درجه ي اول به زن و در درجه ي بعد به همه ي

بشريت - زن و مرد - انجام گرفته؛ اين كار را سياستهاي غربي كرده اند. البته اولين ضرر و بزرگترين ضرر را هم خودشان برده اند. الان مسأله ي همجنس گرائي در دنياي غرب يكي از ابتلائات است. البته به رو نمي آورند؛ اما حقيقت قضيه اين است كه امروز براي انديشمندان و آنها يكي از دردهاي بزرگ و غيرقابل علاج شده است؛ چاره اي هم ندارند. آنطور حركت كردن، آنطور ادبياتِ پرده درانه و عريان در زمينه ي مسائل جنسي و ارتباط زن و مردم را به ميان آوردن، آنطور جنس زن را - يعني همان بخش زيبا و لطيف و مستور و در پرده ي وجود بشر را - براي شغل، براي تبليغات، براي كار، به ميدان كشاندن، از لبخند او، از زيبائي هاي او، از جسم او، از چهره ي او براي ترويج فلان جنس بي ارزش و پست، براي به دست آوردن پول استفاده كردن، اين چيزها را هم دنبال خودش دارد؛ طبيعي است. اين كارها را دنياي غرب كرده، اين كارها را سياستهاي غربي كرده اند؛ مربوط به اديان هم نيست، مربوط به مسيحيت و يهوديت هم نيست؛ مربوط به سياستهاي جديدي است كه از حدود صد و پنجاه سال پيش - حالا دقيق نميتوانم عرض كنم - در دنيا رايج شده. شما ادبيات كشورهاي اروپائي را در قرون هجده و نوزده و نگاهشان به زن را ببينيد؛ مطلقاً تفاوت دارد با آنچه كه در قرن بيستم و در نوشته ها و ادبيات قرن بيستم، انسان مي بيند نسبت به زن، آنها پيگيري كرده اند. آن روز نگاهشان، نگاه نجيبانه تر، شرم آلودتر و متناسب تر با طبيعت زن و مرد بود. معلوم ميشود اين كار سياسي حالا از

طرف صهيونيست ها بوده، از طرف دستگاه هاي استعمارگر بوده؛ اينها احتياج به تحقيق و كار دارد. اين همين طور بتدريج روزبه روز شدت پيدا كرده تا به وضعي كه امروز ملاحظه ميكنيد، رسيده. بنابراين دنياي غرب بايد پاسخگو باشد؛ چون به زن ضربه زده اند؛ به حقوق زن تجاوز كرده اند؛ ارزش زن را تنزل داده اند؛ به اسم طرفداري، به او خيانت كرده اند. اين مطلبي است كه ما داريم. در زمينه ي حقوق اسلامي، خانمها بعضي اظهاراتي كردند، كه درست هم هست؛ جا براي كار و بيان و تبيين فراواني دارد. من تصديق ميكنم مطالبي را كه بعضي از خانمها بيان كردند و گفتند ما در تقابل با تبليغات معارض - از جمله تبليغات فمينيستي - آنچنان كه بايد، كار درستي، كار قوي اي، كار پُرحجمي و با كيفيتهاي بالا نكرده ايم. من از همين جا به دستگاه هاي تحقيقاتي، به پژوهشگاه ها، به دانشگاه ها، به حوزه هاي علميه و به صاحب نظران توصيه ميكنم و از آنها مطالبه ميكنم كه در اين زمينه كار كنند. مسأله، مسأله ي مهمي است. ما اگر در مسأله ي زن در كشورِ خودمان خوب كار كنيم، اين خدمت به جامعه ي زنان در همه ي دنياست؛ خدمت حقيقي است به مجموعه ي زنان در همه ي عالم. حالا ممكن است بعضي ارزش اين خدمت را امروز بفهمند، ممكن است بعضي سالها بعد بفهمند؛ ليكن اگر خوب كار كرديم، اين خدمت به آنهاست. آنچه كه من ميخواهم عرض كنم، دو سه نكته ي كوتاه است كه يادداشت كردم بگويم؛ همانها را عرض ميكنم. يكي اينكه نفس وجود اين مجموعه ي بانوان نخبه در رشته هاي مختلف - كه همه ي بانوان نخبه هم در اين جمع خلاصه نميشود؛ شما نمونه اي از نخبگان

زن در سرتاسر كشور هستيد - نشان دهنده ي موفقيت نگاه نظام اسلامي و نگاه اسلام به زن است. ما اين همه زن نخبه در دوره ي حاكميت طاغوت نداشتيم. اين، حرف من است و بر اين اصرار دارم. امروز عدد مطلق و نسبي محققين زن، اساتيد زن، دانشمندان زن در رشته هاي مختلف، متفكرين و نويسندگان زن كه در رشته هاي گوناگون فكر مي كنند، صاحب نظرند و قلم ميزنند، ادباي زن، شعراي زن، هنرمندان زن - قصه نويس ها، شاعرها، نقاش ها - بمراتب بيشتر از دوره ي طاغوت است؛ يعني آن دوره اي كه به نام طرفداري از زن، حجاب و عفاف و وجود فاصله ي بين زن و مرد را بكلي از بين برده بودند و روزبه روز هم اين بي بندوباري را ترويج ميكردند؛ حتّي در مواردي از كشورهاي اروپائي هم بدتر و تندتر عمل ميكردند. امروز ما در نظام جمهوري اسلامي و زير پوشش حجاب، زير چادر، زير مقنعه، اين تعداد عظيم نخبه ي فكري، علمي، عملي، فعال سياسي، صاحب نظران فرهنگي و هنري داريم. آن روز بخشي از بخشها و بعضي از ابعاض اين مجموعه را هم ما نداشتيم؛ بسيار محدود بودند. اين، يك نظريه اي درست عكس آن چيزي را كه درصدد بودند القاء كنند، احياء ميكند و او اينكه آن كيفيت ترويج بي بندوباري نه فقط به معناي رشد دادن به زن، به معنويات زن، به استعدادهاي زن نيست، بلكه سرگرم كردن زن به آنچه كه لوازم آن، كيفيت زندگي است - آرايشهاي گوناگون و گرفتاري هاي گوناگونِ جنبي اي كه اين كارها دارد - خودش مانع حركت به سمت كمال و تعالي زنان است. در نظام اسلامي محدوديتي كه به وجود مي آيد، كه اين محدوديت بر

طبق فطرت انسانيِ زنانه است؛ هم براي مردها محدوديت است، به يك كيفيتي؛ هم براي زنها به كيفيت ديگري محدوديت است، كمك كننده ي به اين است كه نيروهاي آنها هرز نرود و حتي المقدور در جهت درستي به كار بيفتد؛ كه آن وقت نتيجه اش ميشود رشد فكري و علمي و عملي در جامعه ي زنان، كه امروز شاهدش هستيم. اين نكته ي اول. اينكه گفته ميشد - و البته هنوز هم بعضي ها با غفلتِ تمام ميگويند - مگر ميشود با حجاب و با رعايت حدود شرعي و اسلامي، جامعه ي زنان رشد كند، تكليف مسأله ي زن در نظام اسلامي چه ميشود، اين جواب عملي اش، جواب عيني اش، همين وجود مجموعه ي عظيم نخبگان زن در جامعه ي ماست، كه هيچ وقت ما در كشور چنين وضعي را نداشتيم؛ در دوره ي طاغوت هم نبوده، قبل از آن هم كه وضع تعليم و تربيت از جهت ديگري اشكال داشته. امروز در نظام اسلامي بحمداللَّه اين فراهم است. حالا تعداد بيشتر برگزيدگان دختر در دانشگاه ها و امثال آن، اينها مسائل درجه ي دو است؛ مسأله ي درجه ي يك اين است كه همين مجموعه ي زنان نخبه توانسته اند در نظام جمهوري اسلامي در بخشهاي مختلف بدرخشند. نكته ي ديگر اين است كه ما در كشورمان شاهد هستيم كه بعضي از فعالان زن و بعضي از مردها تلاش ميكنند براي هماهنگ شدن با كنوانسيون هاي جهانيِ مرتبط با زن، و با احكام اسلامي وَر بروند و بازي كنند و كم و زياد كنند؛ اين غلط است. من نميخواهم بگويم همه ي آنچه كه در فقه ما در مورد احكام مربوط به زنان مطرح شده است، حتماً سخن آخر است؛ نه، ممكن است با

يك تحقيقي در يك زمينه اي كه به وسيله ي فقيه ماهر و مسلطي انجام بگيرد، فلان حكم فقهي كه امروز در مورد زن وجود دارد، دچار تغيير شود؛ اين اشكالي ندارد؛ اين ممكن است و اتفاق هم افتاده. در همين مسأله ي ارث زن از زمين و غير منقول - كه خانم اشاره كردند - نظر فقهي بعضي از بزرگان قديم و امروز نظر فقهي خود ما هم همين است كه آنچه منع از ميراث شده، عين قيمت آن زمين بلاشك حق همسر و زوجه است و ارث ميبرد؛ اشكالي هم ندارد. بنابراين در مسائل فقهي چنين چيزي امكان دارد كه ما بگوئيم اين تغيير پيدا ميكند؛ ليكن آنچه كه بايد در زمينه ي مسائل فقهي انجام بگيرد، كار فقهي به وسيله ي فقيه ماهر و مسلط به مباني فقهي است؛ آن هم با نگاه به متد فقه، به شيوه ي استفاده ي فقاهتي؛ نه اينكه كسي بر طبق ميل خودش، براي انطباق با آنها، براي اينكه خودش را هماهنگ كند با فلان معاهده ي جهاني، فلان كنوانسيون جهاني - كه فراهم آورندگانش با مردمي كه در اين سرزمين با مباني اسلامي زندگي ميكنند و اعتقاد به مباني اسلامي دارند، اصلاً از لحاظ مباني فكري متفاوتند - بيايد از گوشه ي احكام اسلامي بسايد و ببُرّد؛ اين كاملاً غلط است؛ اصلاً قابل دفاع نيست. بدون ترديد آنچه كه در احكام اسلامي و در فقه اسلامي مطابق مصلحت آمده است، همين هاست، و همين درست است؛ كه با يك مداقه و در بخشهاي مختلف، اين معلوم ميشود. خواهران عزيز، كساني كه در زمينه ي مسائل زنان فعالند و فكر ميكنند و كمبودهائي را ملاحظه ميكنند، راه

علاج را اين نبينند كه ما در احكام فقهيِ اسلامي تصرف كنيم؛ نه، احكام فقهيِ اسلامي آنجائي كه با تحقيق استنباط شده و منطبق با مباني اسلامي است، كاملاً درست و مطابق با مصلحت است. نبايد ما به خاطر اينكه در فلان مجمع جهاني، در فلان اجلاس بين المللي، فلان چيز تصميم گيري شده و فلان كنوانسيونِ مثلاً جهاني به وجود آمده، ما بيائيم با نگاه تنگ نظرانه و آميخته ي با رعب و مرعوبيت، در تفكرات خودمان و فقه خودمان تصرف كنيم؛ اين هم به نظر من درست نيست. نكته ي ديگري كه در بيانات خواهران هم تكرار شد، اين است كه در مسأله ي زن آنچه كه در درجه ي اول اهميت قرار دارد، مسأله ي «خانواده» است؛ نقش زن به عنوان عضوي از خانواده. به نظر من از همه ي نقشهائي كه زن ميتواند ايفاء كند، اين اهميتش بيشتر است. البته بعضي ها اينطور حرفها را در همان نظر اول با شدت رد ميكنند و ميگويند آقا شما ميخواهيد زن را توي خانه اسير كنيد، محبوس كنيد، از حضور در صحنه هاي زندگي و فعاليت باز بداريد؛ نه، به هيچ وجه قصد ما اين نيست؛ اسلام هم اين را نخواسته. اسلام وقتي كه ميگويد: «والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر»،(1) يعني مؤمنين و مؤمنات در حفظ مجموعه ي نظام اجتماعي و امر به معروف و نهي از منكر همه سهيم و شريكند؛ زن را استثناء نكرده. ما هم نميتوانيم زن را استثناء كنيم. مسئوليت اداره ي جامعه ي اسلامي و پيشرفت جامعه ي اسلامي بر دوش همه است؛ بر دوش زن، بر دوش مرد؛ هر كدامي به نحوي بر حسب توانائي هاي

خودشان. بحث سر اين نيست كه زن آيا ميتواند مسئوليتي در بيرون از منزل داشته باشد يا نه - البته كه ميتواند، شكي در اين نيست؛ نگاه اسلامي مطلقاً اين را نفي نميكند - بحث در اين است كه آيا زن حق دارد به خاطر همه ي چيزهاي مطلوب و جالب و شيريني كه در بيرون از محيط خانواده براي او ممكن است تصور شود، نقش خود را در خانواده از بين ببرد؟ نقش مادري را، نقش همسري را؟ حق دارد يا نه؟ ما روي اين نقش تكيه ميكنيم. من ميگويم مهمترين نقشي كه يك زن در هر سطحي از علم و سواد و معلومات و تحقيق و معنويت ميتواند ايفاء كند، آن نقشي است كه به عنوان يك مادر و به عنوان يك همسر ميتواند ايفاء كند؛ اين از همه ي كارهاي ديگر او مهمتر است؛ اين، آن كاري است كه غير از زن، كس ديگري نميتواند آن را انجام دهد. گيرم اين زن مسئوليت مهم ديگري هم داشته باشد - داشته باشد - اما اين مسئوليت را بايد مسئوليت اول و مسئوليت اصلي خودش بداند. بقاي نوع بشر و رشد و بالندگي استعدادهاي دروني انسان به اين وابسته است؛ حفظ سلامت روحي جامعه به اين وابسته است؛ سَكن و آرامش و طمأنينه در مقابل بيقراري ها و بي تابي ها و تلاطم ها به اين وابسته است؛ اين را نبايد فراموش كنيم. اين هنري نيست كه زن كار مردانه را تقليد كند؛ نه، زن يك كار زنانه دارد كه ارزش آن از هر كار مردانه اي بيشتر است. امروز دستهاي بشدت مشكوك موج ضد ارزشي را در دنيا به راه

انداخته اند - كه در همه جا هست، در كشور ما هم متأسفانه در گوشه و كنار ديده ميشود - اينها ميخواهند زن را وادار كنند به اينكه بشود يك مرد! اين را كسر شأن زن ميدانند كه چرا فلان كارها را مرد ميكند، زن نكند! اين كسر شأن است؟ نگاه به اين مسأله، نگاه غلطي است. اين را عيب ميگيرند كه چرا شما ميگوئيد زن، زن است؛ مرد، مرد است. خوب، مگر اينطور نيست؟ شما دلتان ميخواهد كه ما بيائيم بگوئيم زن، يك مرد است؛ آن وقت يك مرد مصنوعي؛ كپي دوم مرد! اين چه افتخاري است براي زن؟ افتخار براي زن اين است كه يك زن باشد؛ يك زن كامل، يك مؤنث كامل. در مقام ارزشگذاري هاي والا اگر نگاه كنيم، اين ارزش - يك زن كامل بودن - از يك مرد كامل بودن كمتر كه نيست، در مواردي قطعاً بالاتر و بيشتر هم هست. ما چرا اين را از دست بدهيم؟ البته مسئوليتهائي هست كه مشترك است. همانطور كه گفتيم، مسئوليت حضور در جامعه و فهميدن دردهاي عمومي جامعه و سعي در علاج دردهاي عمومي جامعه، مخصوص مرد و مخصوص زن نيست؛ زنها هم نميتوانند شانه شان را از اين مسئوليت خالي كنند. اگر زنها بايد در اين زمينه كاري انجام بدهند، البته بايد انجام بدهند - محدوديتي هم وجود ندارد - اما مسئوليتهاي اختصاصي هم، يعني آن كاري كه خداي متعال به حسب طبيعت به عهده ي زن قرار داده، مهم است. به هر حال شما زنان نخبه ي كشوريد؛ چه آنهائي كه در اول كار و اول راه هستيد - يا دانشجوئيد، يا در دوره هاي

اول كار هستيد - چه آنهائي كه چندين سال كار كرديد، زحمت كشيديد. بدانيد امروز زنان كشور ما مسئوليتشان سنگين است. مسئوليت مضاعفي كه امروز شما داريد، همين است كه نگاه غلط به مسأله ي زن و مرد را تصحيح كنيد. نگاهي كه امروز دنياي غرب سعي ميكند در مسأله ي زن و مرد القاء كند، نگاه غلطي است، نگاه باطلي است؛ اين به پايمال شدن ارزشهاي بسياري در جوامع بشري منتهي خواهد شد، كه الان دارد گوشه هائي از آن نشان داده ميشود، ديده ميشود، و در جوامع ما به طريق اولي. اين نگاه را بايد تصحيح كنيد. البته اين را هم عرض بكنيم؛ شعارها و بافته هاي ذهني غربي ها در مورد زن، هيچ نتوانسته جلوي ظلمي را كه در خانواده و بيرون خانواده در طول تاريخ به زنها ميشده - كه هنوز هم ميشود - بگيرد. اگر فرض كنيم بشود در جامعه اي از مظلوميت زنان - كه اين مظلوميت هم يك علل طبيعي و قهري دارد - جلوگيري كرد، فقط در سايه ي اخلاق و قانون و تهذيب و تهذب مردان است. اما امروز در غرب مطلقاً از اين خبري نيست. آزار زنان، فشارهاي گوناگون جسماني و آزارهاي روحي بر زنان در غرب، آمارهائي كه الان دارند ميدهند، بمراتب از كشور خود ما و از جاهائي كه ما اطلاع داريم، بيشتر است. بنابراين جلوي آن مشكل را هم نتوانستند بگيرند، از اين طرف هم اين همه ضايعه ايجاد كردند. ما بايد در مورد مسأله ي زن نگاه جامع داشته باشيم، و اين نگاه جامع در اسلام هست. مسأله ي ارزشگذاري به اصالت زن، زن بودن، براي زن يك ارزش والاست؛

يك اصل است. به هيچ وجه تشبه به مردان براي زن ارزش به حساب نمي آيد؛ همچنان كه براي مردها تشبه به زنان ارزش به حساب نمي آيد. هر كدام نقشي دارند، هر كدام جائي دارند، جايگاهي دارند و طبيعتي دارند و مقصودي از وضعيت خاص آنها در آفرينش حكيمانه ي الهي مورد نظر بوده كه اين مقصود بايد برآورده شود؛ اين مسأله مهم است. امروز شما خانمها ميتوانيد در اين زمينه نقش ايفاء كنيد؛ هم تحقيق كنيد، هم بنويسيد، هم ترويج كنيد، هم عملاً نشان بدهيد. البته اين را من بارها گفته ام، الان هم ميگويم؛ در جوامع ما هم - يعني جوامع اسلامي و جامعه ي ايرانيِ خود ما - متأسفانه مثل جوامع غربي يك بي عدالتي در ارتباطات خانوادگي زن و مرد وجود داشته؛ عمده هم مربوط به داخل خانواده است؛ اين بايد جلويش گرفته شود. يك مقداري با نصيحت امكان پذير است؛ يك مقداري اش هم با نصيحت ممكن نيست، با ضرب و زور قانون بايد جلويش گرفته شود. زنان، مظلوم واقع ميشوند. مرد چون از لحاظ جسماني و برخي از خصوصيات ديگر توانائي هاي بيشتري دارد، در مواردي از اين توانائي ها سوء استفاده ميكند و زورگوئي ميكند؛ اين بايد جلويش گرفته شود. اين كار با قانون امكان پذير است؛ البته همانطور كه عرض كرديم، با تهذيب و اخلاق مردان هم امكان پذير است. تصوير كيفيت برخورد زن و مرد در اخلاق اسلامي و قانون اسلامي هم به نظر ما بايستي بيشتر رويش كار شود. بعضي متدين هم هستند، اما چون با مفاهيم اسلامي درست آشنا نيستند و اخلاقيات مرتبط با روابط زن و مرد را در اسلام درست نميدانند، تدينشان موجب

نميشود كه از غلظتشان كم شود، از تحكم و زورگوئي شان بكاهد؛ نه، هم متدينند، هم آن تحكمها و زورگوئي ها را دارند؛ اين هم بايد اصلاح شود. اخلاق اسلامي در روابط زن و مرد - بخصوص در داخل خانواده - بايد مورد توجه قرار بگيرد. البته مسأله ي حجاب خيلي مهم است. من مسأله ي حجاب را واقعاً مهم ميدانم. اهميت مسأله ي حجاب در جاهاي باواسطه اي خودش را نشان ميدهد؛ از جمله در مسأله ي خانواده خودش را نشان ميدهد. به هر حال از ديدار امروز ما خيلي خوشوقتيم. خدا را شاكريم از اينكه اين همه خواهران خوب بحمداللَّه در اين زمينه ها فعاليد؛ اهل فكر و كار هستيد. اميدواريم روزبه روز خداوند بر توفيقات شماها بيفزايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) توبه: 71

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مداحان و ذاكران اهل بيت(ع) به مناسبت ميلاد حضرت فاطمه ى زهرا (س)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مداحان و ذاكران اهل بيت(ع) به مناسبت ميلاد حضرت فاطمه ي زهرا(س) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

به يكايك برادران عزيز اين عيد بزرگ و ميلاد مسعود را تبريك عرض ميكنيم. خيلي هم از همه ي حضار محترم؛ بخصوص برادران عزيزي كه برنامه اجرا كردند؛ مجري محترم برنامه، يكايك مداحان عزيز، شعرائي كه اين شعرها را سروده بودند و شاعر عزيزمان، تشكر ميكنم؛ از همه تان يكايك متشكرم. محفل و دل ما را با مناقب دختر پيامبر اعظم و بزرگترين زن تاريخ بشر نوراني كرديد. اين خود يك معجزه ي اسلام است؛ يعني فاطمه ي زهرا (سلام اللَّه عليها) در عمر كوتاه خود به مقامي ميرسد كه سيده ي نساء عالمين است؛ يعني از همه ي زنان بزرگ و قدّيس طول تاريخ برتر است. اين چه عاملي است، اين چه نيروئي است، اين چه قدرت متحول كننده ي عميق دروني

است كه از يك انسان در اين مدت كوتاه، ميتواند يك چنين اقيانوس معرفت و عبوديت و قداست و عروج معنوي بسازد؟ خود اين، معجزه ي اسلام است. يك جنبه ي ديگر، نسل مبارك اين بزرگوار است كه تطبيق سوره ي كوثر با فاطمه ي زهرا (سلام اللَّه عليها) - اگر در آثار حديثي ما هم نيامده باشد - يك تطبيق مصداقي درست است؛ اين همه بركات بر خاندان پيغمبر، بر يكايك ائمه ي هدي (عليهم السّلام)! عالم پُر است از نغمه هاي دلنواز فردي و اجتماعي و دنيائي و اخروي كه از اين حنجره هاي پاك برخاسته؛ حسين بن علي، زينب كبري، امام حسن مجتبي، امام صادق، امام سجاد؛ هر كدام از ائمه. ببينيد چه غوغائي است در عالم معرفت، در عالم معنويت، در بزرگراه هدايت از كلمات اين بزرگواران و درسهاي آنها و معارف آنها! اين نسل فاطمه ي زهراست. خيلي خدا را شكر كنيم - در بعضي از اين شعرهائي هم كه دوستان خواندند همين معنا بود - نعمت بزرگي است تولّاي فاطمه ي زهرا و صديقه ي كبري (سلام اللَّه عليها) براي ما. خدا را شكر كه او را شناختيم؛ خدا را شكر كه خودمان را به ذيل عنايت او متوسل كرديم و خدا را شكر كه نعمت وجود او را قدر دانستيم، به او توسل جستيم، از او معرفت خواستيم، به او محبت ورزيديم. اينها نعمتهاي بزرگ خداست؛ اينها را بايد حفظ كنيم. نقش شما مداحان عزيز هم حرف دوم ماست. دين اگر چه كه پايه اش عقلانيت و فلسفه و استدلال است؛ در اين هيچ شكي نيست، اما هيچ مبناي عقلاني و فلسفي و حِكمي بدون آبياري شدن از عاطفه و ايمان قلبي امكان ندارد كه

رويش پيدا كند و ريشه بدواند و در تاريخ بماند. اديان، خصوصيتشان همين است؛ با مكاتب ديگر، با اين ايدئولوژي ها، با اين فلسفه هاي گوناگون فرقشان همين است كه ايمانها را جلب ميكند. ايمان، غير از علم است؛ ايمان غير از استدلال است؛ ايمان غير از فلسفه است؛ ايمان يك امر قلبي است. جايگاه ايمان با جايگاه عاطفه و احساس يكجاست. ايمان يعني دل سپردن، سر سپردن، دل دادن. بنابراين، دل نقش پيدا ميكند؛ عواطف جايگاه خود را در طول تاريخ اديان به اين شكل حفظ ميكنند. با اينكه در جنگ فلسفه ها با يكديگر، هيچ فلسفه اي نيست كه بتواند در مقابل فلسفه ي اديان و فلسفه ي توحيد مقاومت كند؛ بخصوص فلسفه اي مثل فلسفه ي مدون اسلامي، اما مسئله اين نيست؛ خيليها مباني و مفاهيم اسلامي را هم بلدند، حقيقتي را هم ميدانند، اما به آن حقيقت دل نسپرده اند. شما فكر ميكنيد حقانيت علي بن ابي طالب را در صدر اسلام، آن كساني كه از خود پيغمبر درباره ي علي بن ابي طالب آن حرفها را شنيده بودند، نميداستند؟ علم داشتند. ما در اخبار خوانده ايم آنها از دو لب پيغمبر شنيده بودند؛ علم داشتند؛ اما آنچه كم بود، ايمان به آن معلوم بود؛ ايمان به آن چيزي بود كه علم به او پيدا شده بود: يعني دل دادن. چه چيزي جلوي ايمان را ميگيرد؟ خيلي چيزها؛ كه حالا اين يك باب واسع ديگري است. نقش هنر، نقش شعر، نقش ادبيات، نقش حضور در ميدانهاي عملي در پرورش اين روح ايماني، نقشي است كه بسيار بسيار كارساز و مؤثر است. شما جاي مداح و ذاكر اهل بيت را اينجا ببينيد؛ نقش ايمان آفرين، نقش فرهنگ ساز، نقش مستحكم كننده ي پيوند

قلبي بين پيروان و بين آن محبوبان؛ يك چنين نقشي است. اين نقش، بسيار نقش مهمي است. بنده در طول اين سالهائي كه اين جلسه را داشته ايم - كه الان بيست وچند سال است كه هر سال، ما اين جلسه را با مداحهاي محترم داشته ايم؛ از زمان رياست جمهوريِ من؛ سالهاي دهه ي شصت، كه هر سال اين جلسه بوده - هر سال ما يك كلمه راجع به مسئله ي مدح و مداح و ذاكر و اينها عرض كرده ايم؛ نميخواهم اينها را تكرار كنم، ميخواهم عرض بكنم برادران مداح اهميت اين كار را درك كنند. وقتي اهميت معلوم شد - به موازات اهميت، مسئوليت است - مسئوليت اين كار را درك كنند. مسئوليت يعني چه؟ يعني از ما سئوال خواهند كرد. در دعاي مكارم الاخلاق ميخوانيد: «و استعملني بما تسألني غداً عنه»؛ فردا؛ در روز قيامت، از من سئوال خواهي كرد؛ پروردگارا! حالا كمك كن كه آن چيزي را كه بناست فردا از من سئوال كني، من جوابش را امروز در عمل خودم آماده كنم؛ معناي اين فقره ي دعا اين است. پس شما مسئوليت داريد. اين مسئوليت، يعني سئوال ميكنند. كاري كنيم كه عمل ما بتواند پاسخگوي آن سئوال باشد. وقتي اين معلوم شد، آن وقت ميرويم سراغ اينكه حالا چطور؟ همه ي حرفهائي كه ما زديم - حرفهائي كه افراد پُرمسئوليت، دانا، فهيم در جامعه ي مداحان بر زبان آوردند، جلسه درست كرديد، مطالبي گفتيد - در پاسخ همين سئوال است كه: چه كار بكينم؟ اين «چه كار بكنيم» يك كلمه اي است كه يك كتاب جواب دارد. اگر سه جمله از اين كتاب را بخواهيم عرض بكنيم، يكي اش اين است كه:

وقتي شعر را ميخوانيم، به فكر باشيم كه از اين شعر ما ايمان مخاطبان ما زياد شود. پس، هر شعري را نميخوانيم؛ هرجور خواندني را انتخاب نميكنيم؛ جوري ميخوانيم كه لفظ و معنا و آهنگ، مجموعاً اثرگذار باشد. در چه؟ در افزايش ايمان مخاطب. اين البته گفتنش آسان است؛ آدم بالاي گود بنشيند و يك دستوري به آن پهلوان وسط گود بدهد. عمل كردنش سخت است. اما شماها ميتوايند عمل كنيد. شماها صدايتان خوب است، حافظه تان خوب است، نيرو و نشاطتان خوب است؛ ميتوانيد همه ي اين كارهائي را كه گفتم، انجام بدهيد. به جوانها توصيه ميكنم شيوه هاي پيشكسوتها را بكلي كنار نگذارند؛ دست نكشند. من با نوآوري موافقم؛ نوآوري هيچ اشكالي ندارد؛ اما اگر بخواهيد در اين نوآوري كمال پيدا كنيد، بايستي اين نوآوري در امتداد شيوه ي گذشتگان باشد. «العلي محظورة الّا علي من بني فوق بناء السّلفي». يك طبقه ساخته اند، شما روي آن طبقه يك طبقه بسازيد؛ ديگري بيايد روي آن طبقه ي شما يك طبقه بسازد؛ آن وقت بناء ميشود مرتفع. و الّا يكي ساخت، شما بيائي خراب كني، يك طبقه بسازي؛ يكي ديگر بيايد آن را كه شما ساختي، خراب كند، باز يك طبقه بسازد، هميشه همان يك طبقه خواهيد ماند. محسّنات اساتيد، پيشكسوتها و كساني را كه در اين كار از شما يك پيراهن بيشتر پاره كرده اند، ياد بگيريد و چيزي بر آن اضافه كنيد. شيوه هاي جديد، اين جوري درست بشود، خوب است. ما در قديم از زبان موسيقيدانهاي معروف شنيده بوديم كه ميگفتند موسيقي اصيل ايراني را نوحه خوان و شبيه خوانها حفظ كرده اند؛ موافق خوان، مخالف خوان، علي اكبرخوان، قاسم خوان. هر كدام يك دستگاهي را به

اينها ميدادند كه بايد در آن دستگاه بخوانند. اين موجب شد كه موسيقي نانوشته ي ايراني - كه نه نُت داشت، نه نوشته داشت و نه چيز ديگري داشت - بتواند برسد به دست كساني كه اينها را با نُت و شيوه هاي جديد بتوانند ثبت و ضبط كنند. حالا جوان امروز، چه خواننده ي راديو و تلويزيون - كه متأسفانه آنجا از اين جهت وضع خوبي هم ندارد - چه خواننده ي جلسه ي مداحي، ناگهان بيايد آهنگهاي اروپائي را - آن هم به شكل غلط و نابلد بنا كند خواندن؛ سبكهائي كه فرض كنيد حالا فلان خواننده ي غربي يا مقلد عربِ آن غربي يكوقتي خوانده، ما اين را از او ياد بگيريم و بنا كنيم خواندن! كه قبل از انقلاب هم متأسفانه همين كارها را كردند. موسيقي اصيل ايراني را كه ميتوانست نوع حلال هم داشته باشد - البته همان موسيقي اصيل، يك نوعش هم حرام است؛ فرقي بين ايراني و غير ايراني نيست - همان را هم ضايع كردند. البته بعد از انقلاب بهتر شد؛ اما حالا مثلاً مداح يا خواننده ي ما بيايد در راديو و تلويزيون به تقليد - آن هم غلط - آهنگ غربي يا آهنگ مجالس لهو را در مجلس ايمان و در مجلس معنويت تكرار كند، اين درست نيست؛ اين غلط است. نوآوري، درست؛ اما نه اين جور. اين مربوط به آهنگ است. البته صداي خوب را ميتوان با آهنگ بد خراب كرد؛ صداي متوسط را ميتوان با آهنگ خوب آرايش داد. خود آهنگ يك مسئله است. برويم سراغ شعر، كلام. داستان مفصلي اينجاست. اولاً لفض شعر، لفظِ خوب باشد؛ همه شعر خوب را

نميشناسند. هر شعري كه يك آدم ناوارد تصور كرد اين خوب است، دليل بر اين نيست كه آن خوب است. شعر را بايستي آدم شعرشناس تصديق كند كه خوب است. فايده ي شعر خوب چيست؟ فايده اش اين است كه بدون اينكه من و شما ملتفت شويم، تأثيرگذاري اش در مخاطب بيشتر است؛ هنر، اين است ديگر. يك هنر عالي، ولو مخاطب آن هنر تشخيص ندهد كه اين عالي است، اما تأثير او در نفس آن مخاطب، تأثير عميقتري خواهد بود از يك هنر سطحيِ مبتذل بازاري؛ فايده اش اين است. لفظ، بايد لفظ قوي، خوب، زيبا؛ مضامين، مضامين جذاب، جالب، تازه، غيرتكراري و مطلب - كه عمده اين است - آموزنده باشد. غير از لفظ و غير از مضمون سازي لفظي، مقوله اي هست به نام مقوله ي مطلب. يعني آنچه شما داريد بيان ميكنيد، بايد آموزنده باشد. فرض كنيد يك واعظي برود بالاي منبر و از اول تا آخر منبر حرفهائي بزند كه يك ذره بر معرفت مردم، بر بصيرت مردم درباره ي آن موضوع اضافه نشود. خوب، اين وقت خودش و ديگران را تلف كرده. مداح هم همين جور است. شعري شما بخوانيد؛ ولو لفظ هم لفظ خوبي باشد، راجع به حضرت زهرا (سلام اللَّه عليها) هم باشد، اما چيزهائي باشد كه مستمع هيچ استفاده ي از او نميتواند بكند؛ نه معرفتش نسبت به آن بزرگوار بيشتر ميشود، نه از مقامات توحيدي او چيزي ميفهمد، نه از مجاهدت او چيزي ميفهمد، نه از رفتار و سجيه ي آن بزرگوار كه درس است - چون معصوم است و هر حركت او براي بشر درس است؛ سرمشق است - چيزي ميفهمد، اشكال خواهد داشت. پس كارتان سخت

است عزيزان! كار شما بر خلاف اينكه بعضيها خيال ميكنند چهار كلمه حفظ كنيم و يك صداي بازي هم داشته باشيم، بس است؛ نه، كار، خيلي سخت است. كار، هنرمندانه، مؤثر، هدايتگر و جهت بخش باشد. امروز چقدر مسئله ما داريم؛ نه فقط مسئله ي امريكا و انرژي هسته اي، كه اينها مسائل بسيار مهمي است؛ بلكه امروز تمام مراكز و قطبهاي قدرت فكري و تبليغات دنيا دارند طراحي ميكنند كه چطور بتوانند اين ريشه ي ماندگار و محكمي را كه در اين سرزمين جا گرفته و اين ايمان اسلامي، اين پايبندي به تعهد اسلامي و قرآني و اين دلهاي مؤمن را از هم بپاشند. شما اينجا نشسته ايد خيال ميكنيد كه همين طور زندگي دارد ميچرخد. نه آقا! يك جنگ است؛ يك جنگ حقيقي است الان بين اين جامعه، اين نظام، متفكران اين نظام، فعالان اين نظام در رده هاي مختلف، از جمله خود شما كه مداح مجموعه ي كشور هستيد از يك طرف، با يك طرف ديگر؛ كساني كه ميخواهند ريشه ي اين ايمان را از اين خاك مقدس و از اين دلهاي پاك دربياورند؛ چون فهميده اند آن نظامي، آن بنائي كه بر اين اساس شكل گرفته، با منافع سودجويانه و زورگويانه و زياده خواهانه اينها سازگار نيست؛ با دست اندازي و سيطره طلبي دنياي استكبار بالاخره كنار نخواهد آمد؛ اين را فهميده اند. دنبال اينند كه فكر توحيدي را، فكر ولايت را، محبت اهل بيت را، محبت به قرآن را، تعصب و غيرت نسبت به مباني ديني و اعتقاد به مبارزه ي با ظالم را، اعتقاد به قبح و زشتي ظلم پذيري را از دل اين مردم با انواع حيله ها بيرون بكشند. انواع و اقسامش را دارند

انجام ميدهند و آن را بيان هم ميكنند. كنگره ي امريكا گفته فلان قدر ميليون مثلاً براي اشاعه ي دمكراسي در ايران خرج ميكنيم! البته اسمش را هم دمكراسي ميگذارند! خوب، آزادند هر اسمي كه ميخواهند بگذارند، بگذارند؛ حقيقت معلوم است چيست. آن چيزي كه آنها ميخواهند، بر هم زدن پايه ي مستحكم فكري است كه بر اين مردم، بر اين دلها، بر اين روحها كاملاً تسلط دارد و اين جهت صراط مستقيم، آن را هدايت ميكند. هدفشان اين است، غرضشان اين است. اين پولهائي كه ميگويند، ميخواهند صرف اين كار بشود. اين پولها صرف بمب و گلوله و اينها خيلي نميشود؛ عمده صرف همين كارهاي تبليغاتي، همين كارهاي فرهنگي با شكلهاي مختلف ميشود. البته از اين طرف هم مقاومت و بلكه هجوم ميشود. بنابراين يك جنگ است. در اين جنگ طبقه اي كه با ايمان مردم، با دل مردم، با معارف مردم، با نام مبارك ائمه (عليهم السّلام) و اهل بيت سر و كار دارد، وظيفه ي سنگيني دارد. برادران عزيز! اين وظيفه را درست بشناسند؛ درست از آن استفاده كنند. الحمدللَّه چيزهاي خوبي انسان از افراد ميشنود؛ البته گوشه كنار حرفهائي هم هست. يكي از چيزهائي كه من بخصوص ميخواهم تكيه كنم، مسئله ي «انسجام اسلامي» است كه ما گفتيم. انسجام اسلامي يعني عصبيتهاي بين المذاهبي مسلمانها نبايد تحريك شود. شما نبايد كاري كنيد كه عصبيت آن مسلمانِ غيرشيعه عليه شما تحريك شود؛ او هم متقابلاً نبايد كاري كند كه غيرت و عصبيت شما را عليه خودش تحريك كند. آنها همين را ميخواهند. الان شما ببينيد دو تا گروه فلسطيني در فلسطين دارند با هم ميجنگند! براي اسرائيل چه از اين بهتر!

به جاي اينكه تفنگها به طرف آنها متوجه شود، عليه همديگر دارند ميجنگند! خوب، اين خيلي چيز خوبي براي اسرائيل است. چقدر خرج كند، مي ارزد كه يك چنين وضعي پيش بيايد. فرض بفرمائيد در لبنان هم يك گروهي پيدا ميشوند و بنا ميكنند با يك گروه ديگري مبارزه كردن و جنگيدن. چه نعمتي بزرگتر از اين براي اسرائيل و امريكا! اين بهتر است يا اينكه يك گروهي مثل حزب اللَّه بيايد جلو، همه هم دنبالش - بعضي از روي دل و ايمان، بعضي هم از روي ترس از افكار عمومي - و اسرائيل را شكست بدهند؟ معلوم است كه وضعيت اختلاف براي آنها بهتر است. در دنياي اسلام، قضيه همين است. آيا مسلمانهاي مصر و اردن و عراق و پاكستان و هند و تركيه و جاهاي ديگر، اگر به خيابانها بيايند و به نفع جمهوري اسلامي شعار بدهند، براي امريكا بهتر است يا كاري كند كه اگر در يك مسئله اي، ايران اسلامي صدائي بلند كرد، همه ي اين ملتها خاموش بشوند؛ بعضيها اظهار مخالفت هم بكنند؟ پيداست دنبال دومي اند. چه جوري ميشود؟ چطور ممكن است اين كار؟ خيلي آسان است. كاري كنند كه عصبيتهاي شيعه و سني را زنده كنند. به آنها تفهيم كنند اينها شيعه اند؛ اينها صحابه را سب ميكنند؛ اينها مقدسين شما را چنين و چنان ميكنند. جدائي بيندازند؛ آنها اين را ميخواهند. منادي وحدت شيعه و سني، از اوّلي كه اين فكرها پيدا شده، اين چيزها مورد نظرش بوده است. يك عده اي چرا نميفهمند؟ امام بزرگوار ما كه منادي اتحاد بين مسلمين بود، از همه ي اينهائي كه مدعي اند، ولايتش و اعتقادش و ارادتش و

عشقش به ائمه (عليهم السّلام) بيشتر بود. او بهتر ميفهميد ولايت را يا فلان آدم عامي كه حالا به اسم ولايت كارهاي خلاف ميكند، حرفهاي بي ربط ميزند در مجالس عام و خاص؟ وحدت را حفظ كنيد. اگر ديديد در جامعه بين شما كساني هستند كه عكس اين رفتار ميكنند، آنها را طردشان كنيد؛ مخالفت خودتان را به آنها ابراز و اعلام كنيد؛ اينها ضرر ميزنند؛ ضربه ميزنند. ضربه اي به اسلام ميزنند، ضربه اي به تشيع ميزنند، ضربه اي به جامعه ي اسلامي ميزنند. اين از جمله مسائل بسيار مهم است. امروز وحدت اسلامي به نفع نظام اسلامي است؛ به نفع جمهوري اسلامي است. عليه اين جهتگيري حركت كردن، به نفع امريكاست؛ به نفع صهيونيستهاست؛ به نفع همان گردن كلفتهائي است كه در دنياي اسلام جيبهايشان را از دلارهاي نفتي پُر كردند و دلشان نميخواهد كه عنصري مثل جمهوري اسلامي، مثل ملت ايران اصلاً وجود داشته باشد. به هر حال، از خداي متعال ميخواهيم همه ي ما را هدايت كند. پروردگارا! اين دلهاي پاك، اين دلهاي روشن، اين زبانهاي مادح و ذاكر را مشمول تفضلات و لطف خودت قرار بده. پروردگارا! از طرف همه ي ما، از طرف شهيدان ما، از طرف گذشتگان ما، از طرف امام بزرگوار ما، امروز سلام و درود بي پايان به روح مطهر فاطمه ي زهرا (سلام اللَّه عليها) نثار و ابلاغ كن. پروردگارا! ما را مرضي آن ذات مقدس و آن وجود مقدس قرار بده؛ ما را پيرو آن بزرگواران قرار بده. پروردگارا! ملت ما را روز به روز سربلندتر بفرما؛ قلب مقدس ولي عصر را از ما راضي و خشنود كن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اعضاى شوراى نگهبان قانون اساسى و مسئولين بخشهاى نظارتى

بيانات رهبر معظم انقلاب

اسلامي در ديدار اعضاي شوراي نگهبان قانون اساسي و مسئولين بخشهاي نظارتي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خوش آمد عرض ميكنيم به برادران و خواهران عزيز، اعضاي محترم شوراي نگهبان و اعضاي هيئتهاي نظارت كه اين زحمات بزرگ و مهم را بر دوش گرفته اند و ان شاءاللَّه در انجام اين وظايف سنگين، رضاي الهي را به طور كامل كسب كنند. مسئله ي شوراي نگهبان در قانون اساسي كشور ما، يك مسئله ي بسيار مهم و بزرگ و منحصر به فرد است. هم وظيفه ي تشخيص موافقت قوانين مجلس با شرع مقدس و با قانون اساسي، بسيار وظيفه ي بزرگي است؛ كه اگر اين وظيفه نباشد، ادامه ي اسلامي بودن و شرعي بودن حكومت به هيچ وجه تضمين ندارد - اين، آن نقطه ي حساسي است كه تضمين كننده ي ادامه ي حيات اسلاميِ اين نظام است - هم وظيفه ي تفسير قانون اساسي، بسيار وظيفه ي سنگين و بااهميتي است؛ كه آنجائي كه اصلي از اصول قانون اساسي به دليلي مورد ابهام قرار ميگيرد، نظر شوراي نگهبان فصل الخطاب است؛ و اعتبار نظر شوراي نگهبان، هموزن اعتبار اصل قانون اساسي است. اين، خيلي مطلب مهمي است. همچنين وظيفه ي نظارت شوراي نگهبان بر انتخابات و تضمين صحت انتخابات، از جمله ي كارهاي بسيار بزرگ و مهمي است كه در قانون اساسي بر عهده ي شوراي نگهبان گذاشته شده است. اگر نظارت شوراي نگهبان نباشد، و اگر تأييد صحت انتخابات به وسيله ي شوراي نگهبان انجام نگيرد، اصل اين انتخابات زير سؤال خواهد رفت و اعتبار خود را از دست خواهد داد؛ چه انتخابات مجلس، چه انتخابات خبرگان، چه انتخابات رياست جمهوري، و هر انتخاباتي كه نظارت آن بر عهده ي شوراي نگهبان است. اين وظايفِ يكي

از ديگري مهمتر، همه بر دوش شوراي نگهبان گذاشته شده است. پيش بيني شوراي نگهبان در قانون اساسي، علاوه بر اينكه يك فهم و درك عميقِ صحيح از مجاري امور در اداره ي كشور را نشان ميداد، از ناحيه ي شباهت به نظامهاي عقلائيِ ديگر هم اين كار، يك كار صحيح و متين و حكيمانه به حساب مي آمد. آن روزي كه بحث شوراي نگهبان مطرح شد - البته قاعده همين بود كه براي اطمينان از اسلامي بودن و شرعي بودنِ حركت دولت اسلامي، دستگاه ناظري وجود داشته باشد - اين معنا به ذهن انسان ميرسيد؛ ليكن همان روز هم وقتي نگاه شد به دستگاه هاي دنياي كنوني و دنياي مدرن، ديديم همه جا تقريباً چنين چيزي وجود دارد. يعني در هيچ نظام مستحكم عقلائي اي شايد نشود فرض كرد و پيدا كرد جائي را كه براي مراقبت و نظارت بر اجراي اصول حاكم بر آن نظام، دستگاهي وجود نداشته باشد؛ اين، همه جائي است. البته اصول حاكم بر هر نظامي، ارزشهاي معتبر در هر نظامي، با هم متفاوت است؛ ولي تقريباً در همه جا دستگاهي وجود دارد كه تأييد كند، امضاء كند، تصديق كند كه كاري كه دارد به وسيله ي حكومت انجام ميگيرد، بر روي خط ارزشها و در جهت اهداف آن نظام است. حالا بعضي جاها اسمش را ميگذارند دادگاه قانون اساسي، بعضي جاها مثلاً پاسدار قانون اساسي - از اين قبيل تعبيرات دارند - اينجا شوراي نگهبان است. ديديم از اول انقلاب تا حالا بعضي ها را كه به مناسبتهاي مختلف بر اصل وجود شوراي نگهبان ايراد وارد كردند. به نظر ما اين ايراد، هم غير منصفانه بود، هم حاكي

از عدم آگاهي به مسائل دنيا بود؛ عدم آگاهي از واقعيتهاي جهان بود. بدون شوراي نگهبان، بدون دستگاهي كه تضمين كند سلامت اين خطي را كه حكومت دارد دنبال ميكند، معقول نيست كه يك نظامِ داراي اصول، داراي ارزشها و داراي اهداف، بتواند كار خودش را دنبال بكند. بنابراين اصل ايجاد شوراي نگهبان در قانون اساسي، يك كار ضروري و لازم و كاملاً متين و حكيمانه بود. امروز هم هرچه بيشتر پيش ميرويم، به اهميت حضور شوراي نگهبان بيشتر پي ميبريم. شواهد متعددي از همه طرف براي انسان روشن ميكند كه چه فكر درستي بود گذاشتن اين شورا در قانون اساسي، و چه لطف بزرگي كرد خداي متعال براي اين كار، و امام بزرگوار ما كه اينطور محكم در مقابل شبهات ايستادند و از شوراي نگهبان دفاع كردند؛ ايشان چه كار بزرگي را انجام ميدادند و در نظر داشتند. اگر ملاحظه كرده باشيد، دشمنان نظام اسلامي هم در تبليغاتِ خودشان يكي از نقاطي كه متصل - شايد در هيچ برهه اي نباشد كه اين نقطه را فراموش كنند - مورد بمباران تبليغاتي قرار ميدهند، شوراي نگهبان است. آنها از وجود اين دستگاه مهم و اثرگذار ناراحتند. و ما واقعاً بايد تشكر كنيم از آقايان محترم در شوراي نگهبان - چه فقهاي عظام، چه حقوقدانان محترم - كه با اينكه يك تشكيلات بظاهر كوچكي است، ليكن اين كار بزرگ را توانستند انجام دهند، با حفظ رعايتهاي لازمي كه مردم از آنها توقع دارند. مردم توقع دارند شورا آنچه را كه انجام ميدهد، همراه با استدلال متين از لحاظ تكيه گاهِ قانوني باشد؛ در خود شورا و در عملكرد

شورا اتحاد و انسجام وجود داشته باشد؛ شورا در كار خود تأخير نداشته باشد؛ بوقت و بموقع كارها را انجام دهد. اينها همه بحمداللَّه در اين مدت طولاني از مسئوليت شورا تحقق پيدا كرده است. در باب نظارت و كاري هم كه هيئتهاي نظارت انجام ميدهند و سرانجام به شوراي نگهبان و قضاوت شوراي نگهبان منتهي ميشود، عرض ميكنيم اين هم بسيار مهم است. اگر كساني اشكال ميكنند، ايراد ميكنند، بهانه گيري ميكنند، اصل اين كار را زير سؤال ميبرند، اين خلاف انتظار نيست - بالاخره نظرات گوناگوني هست - مهم اين است كه انسان و آن دستگاه عامل بداند كه چه كاري بر عهده ي اوست و چه كاري دارد انجام ميدهد. كاري كه شما انجام ميدهيد، بسيار كار مهمي است. اين كار خلاصه اش عبارت از اين است كه كساني كه بناست براي كشور و ملت تصميم بگيرند - چه در قالب مجلس خبرگان، چه در قالب مجلس شوراي اسلامي، چه در قالب رئيس جمهوري - و سرنوشت كشور به دست اينها داده ميشود، از صلاحيت لازم برخوردار باشند. نميشود هر كسي را مسلط بر سرنوشت مردم كرد. نميشود به هر كسي با هر كيفيتي در رفتار و اخلاق و عقايد و سلائق و ممشا و معلومات و معرفت و اينها، اجازه داد كه براي اداره ي يك كشورِ هفتاد ميليوني، با اين عظمت، با اين تاريخ، بيايد قانون بنويسد؛ او را الزام كند كه بايد تو اينطور بكني، اينطور نكني؛ اين شرائطي دارد. آن كسي كه بناست رهبر را انتخاب كند، شرائطي دارد، صلاحيتهائي دارد؛ همه كس كه نميتوانند بيايند رهبر بشناسند، رهبر انتخاب كنند، رهبر

را بركنار كنند؛ اينها وظايف مجلس خبرگان است. كساني با صلاحيتهاي سطح بالا، از چنين اختياري برخوردارند. يا آن كساني كه بناست براي اين كشور قانون بنويسند، يعني حركت قوه ي اجرائي را و قواي عامله ي كشور را ريل گذاري كنند و بگويند قطار دولت بايد از اين ريل عبور كند، در واقع سرنوشت كشور دست اينهاست. نميشود هر كسي بدون صلاحيتهاي لازم در اين مسند حساس بنشيند؛ صلاحيتهائي لازم است. يا آن كسي كه بناست رئيس قوه ي مجريه ي كشور بشود؛ يعني همه ي موجودي كشور، دارائي كشور، امكانات كشور در اختيار او باشد، براي اينكه به مدت چهار سال اين كشور را اداره كند، نظم بدهد، پيش ببرد، آباد كند، مشكلاتش را برطرف كند؛ نميشود هر كسي بيايد در اينجا قرار بگيرد؛ صلاحيتهائي لازم است. اين صلاحيتها را كي بايد تشخيص بدهد؟ آيا جائي لازم نيست كه تشخيص بدهد اين صلاحيتها در اين شخص يا در اين اشخاص هست يا نيست؟ بديهي است و واضح است كه دستگاهي لازم است؛ اين دستگاه، همين دستگاه شوراي نگهبان و واسطه هاي نظارتي اي است كه اين دستگاه دارد. ببينيد كه اين كار چقدر مهم است. وقتي فهميديم چقدر مهم است، آنگاه مي فهميم كه چرا بعضي از جريانهائي كه دل خوشي با نظام اسلامي ندارند، اينقدر به اين كار حمله ميكنند، هجوم ميبرند و عليه آن تبليغات ميكنند. دستگاه هاي تبليغاتي بيگانه هم كه كارشان همين است. هميشه و بخصوص در وقتي كه انتخاباتي وجود دارد، يكي از حرفهاي دائم التكرار اينها همين مسئله ي نظارت و شوراي نگهبان و رد صلاحيت و اينهاست. اثبات صلاحيت، امضاي صلاحيت يا رد صلاحيت، يك وظيفه است. اگر

اين را از مجموعه ي فعاليتهاي نظام برداريم، چيزي براي نظام باقي نميماند. چطور اجازه بدهند يك آدمي كه از لحاظ عقيده، اعتقاد محكمي به مباني نظام ندارد؛ از لحاظ ممشاي عملي، يك انسان سالم و مستقل و داراي روش و اخلاق مستقيمي نيست؛ از لحاظ سياسي، دلبستگي او به مسائل كشورش و مردم كشورش كمتر از دلبستگي او به مصالح بيگانگان است، فرضاً بيايد در رأس دستگاه اجرائي يا در مسند قانونگذاري قرار بگيرد؟ اين كار جايز است؟ نظارت شوراي نگهبان در مسائل انتخابات، يكي از مهمترين كارهائي است كه انجام مي دهد؛ كار بسيار مهمي است، كار بسيار لازمي است. به جوسازي هائي كه عليه اين كار ميشود، ابداً نبايد اعتناء كرد. البته كار را بايد درست انجام داد. به همان اندازه كه كار مهم است، به همان اندازه سلامت كار مهم است. يعني بايد معيارها را درست فهميد، و فقط بر اساس اين معيارها قبول كرد يا رد كرد. از اين معيارها نبايد تخطي شود، كوتاهي هم نبايد بشود، غفلت هم نبايد بشود. معيار عبارت است از مقررات و قانون. سلائق نبايد دخالت كند. گرايش سياسي، گرايش گروهي، گرايش جناحي نبايد دخالت كند. سفارش و توصيه نبايد دخالت كند. معيار بايستي بين خود و خدا، همان معيار قانوني باشد؛ هم در مسئله ي نظارتها، هم در مسئله ي قبول يا رد قوانين مجلس. فقط بايد معيار را معيار قانون قرار داد. مرّ قانون بايد رعايت شود. گاهي ممكن است انسان به نظرش برسد كه اگر اينجا بر طبق قانون عمل كنيم، مصلحت نباشد. در همان جا رعايت قانون از رعايت آن مصلحت بالاتر و لازم تر است؛ چون اگر

چنانچه بنا شد كه با نظر اشخاص و افراد و مصلحت انديشيِ اين و آن، معيارها و ضابطه ها به هم بخورد، ديگر ضابطه اي باقي نخواهد ماند؛ يك روز يك كسي يك جور مصلحت ميداند، يك روزِ ديگر كس ديگري جور ديگري ممكن است مصلحت بداند، يا در يك روز دو نفر دو جور مصلحت بدانند؛ لذا ديگر قانوني باقي نميماند، ضابطه اي باقي نميماند. ضابطه مقدم است بر هر مصلحت انديشي، بر هر نگاه و ديد و بينش. البته در نگاه فقهي يا استنباط حقوقي در شوراي نگهبان ممكن است تغييراتي پيش بيايد؛ اين ايرادي ندارد؛ براي هر مجتهدي تبدّل رأي پيش مي آيد. امروز از دليل، يك چيز ميفهمد؛ يك روز ديگر ممكن است به همان دليل نگاه كند، چيز ديگري بفهمد؛ اين اشكالي ندارد. تبدّل رأي شوراي نگهبان در موارد گوناگون، عيب نيست؛ منتها همين تبدّل رأي هم بايستي منطبق باشد بر ضوابط و قوانين، و منضبط باشد. نكته ي ديگري كه من قبلاً هم گفته ام، اين است كه آنچه را كه در شوراي نگهبان به عنوان نظريه و به عنوان رأي صادر ميشود - چه در زمينه ي ارتباط با قانون اساسي، چه در زمينه ي ارتباط با شرع، موافقت و عدم موافقت - با استدلال و استنادِ محكم همراه شود؛ اين استدلالها يك مجموعه ي حقوقيِ بسيار باارزشي را تهيه ميكند؛ ميتواند مرجعي قرار بگيرد براي همه ي كساني كه در زمينه ي مسائل حقوقي و شرعي و مسائل قوانين و اينها كار ميكنند. در خود شوراي نگهبان براي يك مسئله گاهي مباحثات فراواني انجام ميگيرد، حرفهاي خوب گفته ميشود، استدلالهاي گوناگون در مقابله ي با نظرات يكديگر مطرح ميشود؛ اينها چيزهاي

خيلي خوبي است، اينها چيزهاي باارزشي است؛ اينها ثبت و ضبط بشود و در اختيار افكار صاحبنظران قرار بگيرد تا اهميت كار شورا حس شود. به هر حال يكي از نعم الهي بر ما، بحمداللَّه شوراي نگهبان است؛ اين نعمت را بايد قدر بدانيم و حفظ كنيم. حفظ آن فقط به اين نيست كه در لفظ و در ظاهر و اينها احترام آن را نگه داريم؛ حفظ آن به اين هم هست كه هرچه ميتوانيم، در شوراي نگهبان ساخت و پرداخت و محصول كار را با اتقان بيشتري همراه كنيم، كه اين به عهده ي شما دوستان، برادران و خواهران محترم است. اميدوارم خداوند متعال شماها را مأجور بدارد، به شماها تفضل كند، زحمات شما را ان شاءاللَّه مشكور بدارد و قلب مقدس ولي عصر (ارواحنا فداه) از شماها راضي باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در بازديد از پژوهشكده ى رويان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در بازديد از پژوهشكده ي رويان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

چند سالي است كه يك حركت مبارك علمي در كشور آغاز شده؛ همه اين را قبول دارند كه اين تحرك ارجمند تقريباً در بين مجموعه ي اهل علم كشور اعم از استاد و دانشجو و محقق و دانشگاهها و مراكز تحقيقاتي كم و بيش گسترده است. بنده وظيفه دارم نسبت به اين حركت عظيمي كه دانشمندان، محققان و استادان ما در سرتاسر كشور ايجاد كرده اند، به سهم خودم حقگزاري و ابراز قدرداني كنم. امروز آمدن من به اين مركز در واقع يك حركت نمادين است براي قدرشناسي از حركت علمي عظيم و وسيعي كه خوشبختانه در كشور ما شروع شده؛ اگرچه هنوز در آغاز راه است. اينجا را انتخاب كرديم،

اولاً به خاطر رويان، ثانياً به خاطر جهاد دانشگاهي. مؤسسه ي رويان، يك مؤسسه ي موفق و يك نمونه ي كامل و چشمگير از آن چيزي بود و هست كه انسان آرزويش را دارد. علت اينكه من به مرحوم سعيد كاظمي اينقدر علاقه داشتم و الان هم در دلم و در ذهنم براي آن جوان عزيز، ارزش و جايگاه قائلم، همين است. حركت او، نحوه ي كار او، مديريت او، پيگيري او، يك مجموعه ي كاملي بود از آن چيزي كه آدم دوست ميدارد و آرزو دارد، كه حالا من اندكي در اين باره عرض خواهم كرد. رويان هم با كمك او و بقيه ي همكاراني كه در رويان از اول مشغول بوده اند، اينجوري بارآمد؛ اينجوري رشد كرد؛ اينجوري روئيد. و من اين را از اوائل كار احساس كردم. آن دوست مشترك من و مرحوم كاظمي كه شرح قضاياي كاري ايشان را در آغاز كار - پانزده شانزده سال قبل - و در خواستهاي او را با من مطرح كرد، من نشانه هاي يك حركت درست را در اين كار احساس كردم؛ لذا گفتم من در حد مقدورِ خودم در خدمت اين كار و پشتيباني اين كار قرار ميگيرم. هرچه زمان گذشت، آن ظن اوّلي تقويت شد؛ تكذيب نشد. اگر بخواهم اين الگوي مطلوب را در يك جمله معرفي كنم، عبارت است از: تركيب علم، ايمان، تلاش. هم علم را جدي گرفتند، هم ايمان و پايبندي و تقوا را؛ نه به صورت يك سربار، بلكه به شكل يك عنصر اصلي در بافت مجموعه و در بافت كار. و هم خستگي را فراموش كردند، كه به گمان من مرحوم كاظمي جان و سلامت خودش را

هم سر همين كار گذاشت؛ يعني اين دنبالگيري و اين اهتمامها و خسته نشدنها. لذا رويان در چشم من بسيار گرامي است و عزيز است و شما جوانها و مردان و زنان مؤمن و عزيزي كه در اين مجموعه كار ميكنيد، براي من عزيز هستيد و معتقدم رويان استعداد بسيار زيادي براي كار كردن و براي پيش رفتن دارد. از قول من نقل كرده اند كه من گفته ام: «اين سلول بنيادي يك حركت علمي است»، واقعش همين است؛ همينطوري كه اين سلولهاي بنياديِ شما، يك دامنه ي تمام نشدني براي تحقيق دارند - كه هرچه شما تحقيق ميكنيد، پيش ميرويد، يك ميدان ديگري باز ميشود كه مي بينيد ميتوان آن را موضوع تحقيق قرار داد و پيش رفت و به مرزهاي جديدتري رسيد - رويان هم همينجور است؛ اين مجموعه ي شما هرچه كار كند، پيش برود، باز قابليت پيشرفت دارد و يكايك محققان، پژوهشگران معتقد به علم و با ايمان - كه در اين مجموعه يا هر مجموعه ي ديگري از اين قبيل هستند - همين حكم را دارند؛ يعني توانائي اينها تمام نشدني است. و اما جهاد دانشگاهي را انتخاب كردم، چون جهاد دانشگاهي مولود مبارك انقلاب است. همينطور كه در قرآن كريم در مقايسه ي دو مسجد ميفرمايد: «لمسجد اسّس علي التّقوي من اوّل يوم أحقّ عن تقوم فيه، فيه رجال يحبّون ان يتطهّروا»، جهاد دانشگاهي همينجور است؛ جزو معدود رويشهاي اصلي خود انقلاب است. اين معنايش اين نيست كه جهاد از اول در هر برهه ي از زمان، هرجور بوده، هرجور فكر كرده، هرجور كار كرده، درست است؛ نه، ما آدمها گاهي درست فكر ميكنيم، گاهي غلط فكر ميكنيم، گاهي

درست عمل ميكنيم، گاهي غلط عمل ميكنيم. ملاك قضاوت، اين تناوبها و پيچ و خمها نيست؛ ملاك قضاوت، هدفگيري و جهتگيري و استمرار در حفظ اين هدف است؛ ولو حالا گاهي انسان خطائي هم بكند، لغزشي هم بكند. من هويت جهاد را درنظر دارم كه بركات زيادي هم بحمداللَّه داشته. حالا من يك جمله درباب جهاد ميگويم، بعد هم يك چند جمله اي درباب علم و تحقيق و آينده ي كار كشور در اين زمينه عرض خواهم كرد. جهاد دانشگاهي مركب از دو كلمه است ديگر: جهاد و دانشگاه؛ هم بايد در آن جهاد باشد، هم بايد متناسب با دانشگاه باشد. جهادي عمل كردن، مفهوم خاصي دارد. هرجور كاري، جهادي نيست. جهاد با جهد و تلاش از لحاظ ريشه يكي اند؛ يعني در آن معناي جهد و كوشش وجود دارد؛ اما جهاد فقط اين نيست؛ جهاد يعني مبارزه؛ مبارزه ي در همين اصطلاح متعارف فارسيِ امروز ما. مبارزه انواع و اقسامي دارد: مبارزه ي علمي داريم، مبارزه ي مطبوعاتي داريم، مبارزه ي سياسي داريم، مبارزه ي اقتصادي داريم، مبارزه ي نظامي داريم، مبارزه ي آشكار داريم، مبارزه ي پنهان داريم؛ اما يك نقطه ي مشترك در همه ي اينها وجود دارد و آن اينكه در مقابلِ يك خصم است؛ در مقابلِ يك مانع است. مبارزه با دوست معني ندارد؛ مبارزه در مقابلِ يك دشمن است. فرض كنيد در دوران اختناق، كسي هر هفته مثلاً پنج تا كتاب ميخواند؛ خيلي كار بود؛ اما لزوماً مبارزه نبود؛ جهد بود، جهاد نبود. اگر ميخواست جهاد باشد، بايد كتابي را ميخواند كه در حركت او در مواجهه ي با رژيم طاغوت و رژيم اختناق، تأثير داشت؛ آنوقت ميشد جهاد. خاصيت جهاد اين است.

دايره ي جهاد شما علم و فناوري است؛ يعني شما اينجا از شمشير و نيزه و ژ3 نميخواهيد استفاده كنيد؛ از مغز و امكانات انديشمنديِ درون انسان و فكر و قلم و چشم و اينها ميخواهيد استفاده كنيد. مجموعه، مجموعه ي علمي است؛ اما در چه جهتي باشد تا جهاد باشد؟ اين مهم است. نگاه كنيد ببينيد براي كشور شما، براي انقلاب شما، براي اهدافي كه اين انقلاب ترسيم كرده، كدام دشمن عنود در كمين نشسته و شما بايد با آن دشمن عنود مبارزه كنيد؟ كارتان در آن صراط كه شد، ميشود جهاد. بنابراين، اگر دنبال علمي بگرديد كه اين علم، دشمنان آن اهداف را نه فقط ناراضي نميكند، خرسند هم ميكند، اين جهاد نيست. فرض كنيم جهاد دانشگاهي يا فلان مؤسسه ي مربوط به جهاد دانشگاهي بگويد در سال فلان، صد يا پانصد مقاله از من در «ISI» منتشر شده؛ اين، ملاك نيست. اين مقاله چه بود؟ در چه جهت بود؟ به چه درد شما خورد؟ آن كساني كه با آرمانهاي شما دشمنند، نسبت به اين مقاله چه موضعي داشتند؟ آيا آنها احساس خطر كردند؟ البته سياسيونشان - اهل علم كه نگاهشان جور ديگري است - يا نه، احساس خطر نكردند. وقتيكه راجع به سلولهاي بنياديِ شبيه سازي و اينطور كارها آقايان حرف زديد و بنده يا ديگري هم تجليلي از اين كار كردند، مقامات امريكايي اعلام كردند كه براي علوم ژنتيك هم بايد شوراي حكامي به وجود بيايد! اين معنايش چيست؟ دشمن از اينكه شما در اين رشته داريد حركت ميكنيد، دردش آمده است. مثالهاي واضحش را عرض ميكنم؛ هزاران مثال دارد. آن روزي كه شما مثلاً بتوانيد

آنچنان راداري بسازيد كه از هيچ نقطه از فضاي آسمان اين كشور، هيچ جنبنده اي نتواند وارد شود، آن روز دشمن دردش مي آيد؛ يعني اين تيري است كه مستقيم ميخورد به دشمن. اين، ميشود جهاد. در حركت جهادي، در علم جهادي، در تحقيق جهادي، اين عنصر حتماً شرط است. دشمن هم مقصود آمريكا نيست. حالا ما در مقام صحبت، دشمن واضحمان آمريكا و استكبار جهاني است. نه، دشمنها انواع و اقسامي دارند. يك وقت يك كارتل بزرگ مالي و اقتصادي از اينكه شما بتوانيد مثلاً كارخانه ي سيمان بسازيد، ناراحت ميشود؛ مانع تراشي ميكند؛ نميگذارد، كه الان در گزارشهائي كه در اينجا به من دادند، از جمله همين مسئله بود. دلشان ميخواهد يك شوراي حكام هم درست كنند براي ساخت سيمان، كه هر كس حق نداشته باشد كارخانه ي سيمان بسازد يا توليد سيمان كند. كار جهادي بايد هدفمند، درست متوجه به آرمانها و هوشمندانه و عاقلانه و دشمن شكن باشد. يعني به همان معنائي كه ما مبارزه را در اصطلاح معمولي به كار ميبريم: «دارم مبارزه ميكنم؛ اين يك مبارزه است.» اين، يك تعبير مصطلح است. در جهاد، اين معنا هست. اين، تعريف بخش جهاد. و اما دانشگاهي. دانشگاهي يعني سطح اين فعاليت و تحرك، يك سطح راقي است؛ متناسب با دانشجو و استاد و ذهن فعال علمي است. در همه ي كارها همين بايد رعايت شود. عوام گرائي و عوام پسندي در كار و در همه فعاليتها نبايد دخالت داشته باشد. البته بخشي از فعاليتها علمي است و خوب است؛ مثل همين تحقيقات؛ اما فرض بفرمائيد اگر فعاليت در زمينه هاي علوم انساني و فرض كنيد در ادبيات است، بايد حرفي كه

از اينجا بيرون مي آيد، فراتر از آن حرفي باشد كه ممكن است يك اديب معمولي بزند. يعني سطح، بايد سطح راقي اي باشد. خيلي از حرفها در زمينه ي علوم انساني - كه حالا ما در آن سابقه داريم و بلديم و وارديم - مثل تاريخ، مثل ادبيات، مثل فلسفه كه اينها مسائل بومي كشور ماست، هست. برخي از اين مسائل، حرفهاي عادي اي است، حرفهاي متعارف است؛ جهاد دانشگاهي هم كه نزند، هر كسي ميتواند بزند. جهاد دانشگاهي بايد حرفِ گزين، حرفِ برتر را به ميدان بياورد. از باب مثال، شما فعاليت قرآني داريد. فعاليت قرآني را خيليها دارند؛ همه اش هم خوب است - ميدانيد من جزو كساني هستم كه نسبت به فعاليتهاي قرآني دنبالگيري و احساس مسئوليت ويژه دارم؛ از قبل از انقلاب، الان هم همينجور است. يعني اگر در يك مسجدي دَه نفر جوان هم جمع شوند تلاوت قرآن كنند، از نظر من مطلوب است؛ اين را دوست ميدارم - لكن شما اگر فعاليت قرآني ميخواهيد بكنيد، بايد فعاليت قرآني شما با فعاليت قرآنيِ غير دانشگاهي فرق داشته باشد. لذا اگر شما هم فرض كنيد بخواهيد همان لحن و نوا و شيوه ي فلان قاري و تجويد و صداي خوش و... را مثل بقيه تكرار كنيد، البته خيلي خوب است؛ اما فعاليت جهاد دانشگاهي در قرآن، اين نيست؛ يك چيزي فراتر از اين است. ببينيد باب فهم دانشگاهي در مواجهه ي با قرآن چيست. برويد سراغ فهميدن قرآن. قرآن خوانِ شما جوري باشد كه وقتي قرآن ميخواند، جلسه اي كه مستمع قرآن اوست، مفاهيم قرآن را با دل خود لمس كند؛ حس كند؛ و جلسه ي قرآن خواني شما، جلسه ي مفاهيم

قرآن هم باشد. اينها ابتكار لازم دارد؛ بابِ شماست. بنابراين، جهاد دانشگاهي اين امكانات و اين وسائل را دارد و بنده به جهاد دانشگاهي اعتقاد راسخ دارم. كارهاي بزرگي كرده اند؛ كارهاي خوبي كرديد و همينطور كه گفتيم: «اسّس علي التّقوي من اوّل يوم». از اول تا حالا كه ما جهاد دانشگاهي را شناختيم، بر اساس دين و تقوا بود. بر اساس دين و تقوا نگهش داريد. چند دقيقه ي پيش با دوستان اينجا صحبت بود و عرض كرديم سعي كنيد هويت جهاد، تغيير پيدا نكند. ايني كه شما مي بينيد هويت بعضي از اشخاص - فكرهايشان، تركيبهاي ذهني شان - از اول انقلاب تا حالا صد و هشتاد درجه عوض شده، اين يك روال و ممشاي طبيعي نيست كه بگوئيد طبيعتش همين است ديگر؛ نخير، هرگز اينجوري نيست. طبيعي اين است كه اگر انسان يك فكر و يك راهي را به منطق و استدلال پذيرفت، اين را تا آن نقطه ي آخرِ راه برود و اگر عمرش كفاف نداد، در اين راه بميرد. اين طبيعي نيست كه ما بگوئيم: يك راهي را حركت كنيم برويم؛ گاهي هم با شور و خيلي هيجان، بعد از يك نقطه، ناگهان زاويه بزنيم! بعد، اين زاويه ها اينقدر ادامه پيدا كند كه تبديل شود به عكس! اين، به هيچ وجه طبيعي نيست. بعضيها توجيه ميكنند: خوب آقا، اول انقلاب، اول انقلاب بود؛ حالا زمان اثر گذاشته، ما عوض شديم! نخير، زمان بر روي عنصرهاي ضعيف و بي ريشه و اعتقادهاي واهي و مبتني بر احساس محض اثر ميگذارد؛ يا زمان با همراهي طمعها و هوسها اثر ميگذارد. «انّ الّذين تولّوا منكم يوم التقي الجمعان

انّما استزلّهم الشّيطان ببعض ما كسبوا». قرآن ميگويد: آنهايي كه در جنگ احد برگشتند؛ طاقت نياورند بايستند، اين لغزش اينها به خاطر آن كاري است كه قبلاً كردند. ما وقتي روح را نساختيم، خودمان را محكم نكرديم، معلوم است؛ هر مماسي روي آن اثر ميگذارد؛ يكي، دو تا، سه تا، ناگهان مي بينيد كه شكلش عوض شد؛ اما وقتيكه مثل فولاد آبديده، محكم و استوار و بر مبناي تفكر درست و منطق صحيح، هويت ديني انسان شكل گرفت و هويت انقلابي شكل گرفت، هرچه زمان بگذرد، اين هويت روشنتر، واضحتر، جذابتر، مستحكمتر ميشود. آدمها اينجورند، نهادها هم اينجورند. نگذاريد نهاد جهاد دانشگاهي، تبديل شود به يك هويت ديگر؛ به يك هويت غير ديني، غير انقلابي. من يك بار در جمع همين عزيزان جهاد دانشگاهي مطلبي را چند سال پيش گفتم، كه يادم هم نبود؛ اين را براي من آوردند، خواندم و يادم آمد - بايد اين هويت صحيح را و اين هويت ايماني را حفظ كنيد و باقي بماند. خوشبختانه همينجور هم بوده و تا حالا هم باقي مانده است؛ چون ساخت جهاد دانشگاهي و نوع مديريت، نوع عملكرد، نوع ارتباط رأس با بدنه، جهتگيريها، خواستها، خواستهاي خوبي بوده است - آنچه كه آن روز گفتم، اين بود كه بعضيها تصور ميكنند انقلابيگري، يك حركت انقلابي، يعني حركت بي انضباطِ همراه با شلوغي، سردرگمي و بي نظمي! ميگويند آقا، آنها انقلابي بود و تمام شد! اين، غلط است. مطلقاً در ذات تحرك انقلابي، اغتشاش و بي نظمي نيست. بعكس، انضباط انقلابي از محكمترين و قويترين انضباطهاست. انضباطي كه ريشه از ذهن انسان، از دل انسان، از ايمان انسان ميگيرد،

بهترين انضباطها را دارد. اول انقلابها از جمله انقلاب ما، بي نظميهائي ديده ميشود كه اين ناشي است از آغاز حركت انقلابي؛ چون يك بناي كهنه ي درهم ريخته بايد نابود شود و جايش يك بناي ديگر بيايد. اين، چيز طبيعي اي است؛ ولي وقتيكه بناي نو، بناي جديد ساخته شد بر پايه هاي درست، حركت بر اساس آن، حركتِ منضبط و خوب خواهد بود و پيش خواهد رفت و اين، انقلابي است. بنابراين انقلابيگري را با بي نظمي و با شلوغكاري و با نشناختن ضابطه و قانون نبايد اشتباه كرد. علي اي حال، جهاد دانشگاهي از جاهائي است كه ما به آن اميد داريم براي آينده ي علمي كشور. اما راجع به مسئله ي علم و تحقيق، من اين را عرض بكنم: كشور ما بدون حركت در جاده ي گسترش دانش و گسترش پژوهش، امكان ندارد بتواند به نقطه ي مطلوب خودش دست پيدا بكند؛ مخصوص كشور ما هم نيست. كليد، دانش و پژوهش است. دانشمند شدن يك ملت هم به اين نيست كه دانسته هاي ديگران را فرا بگيرد. آن، مقدمه ي كار است. علم يك دامنه ي وسيعي دارد؛ انحصاري نميتواند باشد كه ما فرض كنيم يك مجموعه اي از كشورها و يا ملتها هستند كه نخبگان اينها علم را بايد توليد كنند، مرزهاي جديدي را براي علم تعريف كنند، يك مقداري خودشان استفاده كنند، يك مقداري هم كه زياد آمد، بدهند ديگران استفاده كنند. اين نمي شود. اين نسبت، اين شكل كار، معنايش همين عقب ماندگي دائميِ بخشي از كشورها، همين رابطه ي ظالمانه ي بين كشورها، همين مسئله ي دنياي اول و دنياي دوم و دنياي سوم و شمال و جنوب و همين حرفهائي است كه جزء ادبيات رائج سياسي

در اين قرن و قرن قبل بوده و شده. همه ي انسانها توانائي دانش پژوهي و دانشمندي را دارند. استعدادها البته مختلف است، لكن هيچ كشوري نيست كه در آن انسانها توانائي اين را نداشته باشند كه در اين دامنه ي وسيع و عظيمِ علم بالقوه و بالاستعداد، يك جايگاهي براي خودشان پيدا كنند و يك نقشي در آن ايفا كنند. اگر كشوري كه سابقه ي او، تاريخ او، تجربه ي او، نشان ميدهد كه توانائي استعداد او، توانائي بالائي است و از متوسط بالاتر است - كه كشور ما قطعاً از اين قبيل است - اين بايستي در ايجاد علم، در توسعه ي علم، در پيشرفت علم نقش ايفاد كند و اگر توانست اين نقش را ايفاد كند، آنوقت اين عقب ماندگي، اين تبعيض و بي عدالتي در همه ي زمينه هاي سياسي و اجتماعي و اقتصادي از بين خواهد رفت و خواهد شد داراي سهم برابر در مقابل كشورهاي ديگر و در مقابل قدرتهائي كه امروز وجود دارند. آنوقت ميتواند خودش را اداره كند، روي پاي خودش بايستد؛ يك چيزي بدهد، يك چيزي بگيرد؛ اما امروز اينجور نيست. امروز نظام سلطه در دنيا بنايش بر گرفتن و دادن نيست؛ بنايش بر گرفتنِ حداكثري و دادنِ حداقلي است؛ ثروت را ميمكند، امكانات را ميمكند، اختيارات سياسي و اقتصادي و اجتماعي را در كشورها ميمكند و در اختيار ميگيرند و در مقابل، گاهي هيچ چيز نميدهند، گاهي چيز مضري ميدهند، گاهي هم يك چيزكي به آن كشورِ نقطه ي مقابل ميدهند. الان بافت سياسي دنيا اين است: سلطه گر و سلطه پذير. اگر بناست اين بافت به هم بخورد و كشورها بتوانند به قدر ظرفيت ملتهايشان و استعداد

ملتهايشان در روابط عالم جايگاهي داشته باشند، عمده ترين چيزي كه در اين كار تأثير دارد، علم است. بنابراين علم را بايد جدي گرفت؛ بايد پيش رفت. ما حركتمان شروع شده، لكن هنوز در اول كاريم؛ هم بايد به مراكز علمي و تحقيقي كمك بشود؛ هم به پروژه هاي علمي، پروژه هاي تحقيقي و فناوري بايد كمك بشود؛ هم بايستي اين ميل به علم و تحقيق و پژوهش همه جا گسترش پيدا كند. بايد مخصوص استاد و محقق هم نماند؛ در محيط دانشجوئي و فضاي دانشجوئي گسترش پيدا كند؛ يعني دانشجو ميل به علم آموزي و توليد علم پيدا كند كه اين كاري است كه احتياج دارد به تدبير و با توصيه و خواهش و تمنا و سفارش و دستور و اينها، نخواهد شد. مسئولان بخشهاي آموزشي كشور ما؛ چه وزارت آموزش و پرورش، چه وزارت علوم و وزارت بهداشت و درمان، چه بخشهائي كه مربوط به مسائل برنامه ريزيِ فرهنگي اند، در اين زمينه مسئوليت دارند. آنها كاري بكنند كه محيط دانشگاهي، محيط علم طلبي باشد. واقعاً اين جوان بخواهد عالم بشود و فقط مسئله اين نباشد كه بخواهد مدركي بگيرد، يا حالا اسمي مثلاً براي يك كار كوچكي در بياورد. اين، حركت لازم دارد. اين حركت بايد ادامه پيدا كند. كمك دولت و دستگاههاي مسئول و كمك كساني كه جايگاهي دارند كه ميتوانند اثرگذار باشند بر روي ذهن مخاطبانشان، در اين زمينه حتماً لازم است. و من اصرارم بر اين است كه هر وقت ما براي پيشرفت علم كار ميكنيم، اين را فراموش نكنيد كه علم و دين توأمانند. علم مجرد از دين و دور از دين ولو در گام اول

در كوتاه مدت يك كشوري را به يك نقطه اي از افتخار هم برساند، اما در بلندمدت براي بشريت زيانبار است؛ كما اينكه داريد مي بينيد كه زيانبار است. علمي كه از دين جدا شد و خودش را متعهد به دين ندانست، نتيجه اش همين ميشود كه امروز در دنيا رائج است؛ علم وسيله ي زورگوئي است، وسيله ي استثمار است، وسيله ي تخريب حرث و نسل است و محصول علم، بمب اتم است از يك طرف؛ از طرف ديگر، محصول علم، اين مواد مخدر كذائي است؛ محصول علم، روي كار آمدن سياستمدارانِ دور از همه ي احساسات انساني است در خيلي از كشورهاي دنيا. علم را بايد با دين همراه دانست. علم را براي خدا و در راه خدا بايد تحصيل كرد و به كار گرفت. اين، جزو تعاليمِ اوليه ي ما بايد باشد؛ در همه جا. و توفيقات اين علم هم بيشتر است؛ اين را به شما عرض بكنم. نگويند اگر علم را مقدس كرديم و با دين همراه كرديم و مؤمن كاري درآورديم، ديگر پيشرفت نميكند؛ نخير، الان همين خود جهاد دانشگاهي شما، همين مجموعه كارهاي شما - كه به وسيله ي عناصر مؤمن اين همه كار بزرگ انجام گرفته - نشان دهنده ي اين است كه علم وقتي با ايمان همراه باشد، توفيقاتش هم بيشتر خواهد بود. چيزهاي ديگري هم من اينجا يادداشت كرده ام، كه عرض بكنم، منتها ديگر وقت گذشت؛ ساعت دوازده است. اميدواريم ان شاءاللَّه اين ديدار ما بتواند پيامي باشد براي جامعه ي علمي كشور از سوي مجموعه ي دستگاه؛ پيام قدرشناسي، پيام ارجگزاري، پيام حقگزاري از حركت علمي و بالخصوص درباره ي جهاد دانشگاهي و بالاخص در مورد مؤسسه ي رويان. و اميدواريم خداوند به

همه ي شماها اجر بدهد، پاداش بدهد و اميدواريم كه خداوند ان شاءاللَّه روح مرحوم كاظمي عزيز را از بركات و تفضلات خودش برخوردار كند و خانواده ي محترمشان هم كه اينجا تشريف دارند، ان شاءاللَّه مشمول صبر و سكينه ي الهي قرار بگيرند و ما روزبه روز شاهد توفيقات بيشتر شما عزيزان در رويان و در جهاد دانشگاهي باشيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار وزير، معاونان و مديران آموزش و پرورش سراسر كشور

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار وزير، معاونان و مديران آموزش و پرورش سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خسته نباشيد دوستان عزيز! كه گردهمايي داشتيد درباره ي مهمترين موضوع انساني كشور؛ يعني آموزش و پرورش؛ آن هم درباره ي يكي از اساسيترين و اصوليترين مطالبي كه در زمينه ي آموزش و پرورش ممكن است مطرح شود؛ يعني تحول. تحول يك كلمه است، لكن در پشت اين وجودِ لفظي، در پشت اين كلمه يك دنيا كار نهفته است. اولاً اين كارها چيست؛ ثانياً با چه هدفي اين كارها قرار است انجام بگيرد؛ ثالثاً چگونه بايد اين كارها انجام بگيرد. پاسخ به اين سه تا سؤال، يك عمر كار است. ما همه ي اينها را در زير كلمه ي تحول قرار ميدهيم و ميگوئيم: تحول. خوب، اصلِ اينكه شما به فكر تحول افتاده ايد و ميخواهيد يك دگرگون سازيِ عميق در كار آموزش و پرورش كشور انجام بدهيد، حقيقتاً جاي تشكر دارد؛ همتي به خرج داديد، جرأتي به خرج داديد، اسم تحول آورديد؛ چون گاهي نظامها آنچنان به نظر ماندگار و به هم جوشيده و غير قابل تغيير به نظر ميرسند كه انسان جرأت نميكند به آنها به قصد تغيير و تبديل نزديك شود. خوب، شما جرأت كرديد، گفتيد ميخواهيد در نظام آموزشي

كشور تحول ايجاد كنيد. خودِ اين خيلي مهم است. اولاً جزو مطالبي كه براي شما و براي بنده و براي هر كسي كه به مسئله ي آموزش و پرورش علاقه مند است، واضح است - در عين حال بايد تكرار بشود - اين است كه آموزش و پرورش مهمترين كار يك كشور است. اگر كشوري بخواهد به عزت مادي، به سعادت معنوي، به سيطري سياسي، به پيشروي علمي، به آباداني زندگي دنيا، به هر آرزوئي، بخواهد دست پيدا كند، بايد به آموزش و پرورش به عنوان يك كار بنيادي، مقدماتيِ لازم بپردازد؛ چرا؟ چون همه ي اين كارها به نيروي انساني احتياج دارد. نيروي انساني هم عمدتاً در آموزش و پرورش شكل ميگيرد و صورت ميبندد؛ بطوري كه اگر آموزش و پرورش ما، كه تقريباً دوازده سال از بهترين فصل عمر يك انسان را در اختيار دارد، به شكل مطلوبي كار كند، باعث ميشود كه جواني كه در اين جا ساخته شده و قالب گيري شده و صورت بندي شده، ديگر كمتر احتمال تغيير بنياني در حوادث آينده در او برود. اگر آن جوان شكلِ خوبي گرفت، به همين شكل كمابيش زندگي را ادامه خواهد داد. پس آموزش و پرورش كانون اصليِ ساختن و پرورش دادن و توليدِ آن عاملِ اساسي است؛ كه چيست؟ انسان است؛ انسان كارآمد، نيروي انساني. بنابراين در زمينه ي مسائل انساني كه نگاه كنيم، هيچ مسئله اي، هيچ نهادي بالاتر، مهمتر از آموزش و پرورش نيست. اين يك مطلب كه خيلي مطلب مهمي است. البته همه هم همين طور كه گفتيم، اين را ميدانيم - حرف تازه اي نيست؛ مسئولان كشور هم ميدانند - در عين حال به لوازم

اين اطلاع و دانائي چندان عمل نميشود! فرض بفرمائيد در نگاهِ كلانِ برنامه ريزي كشور - برنامه و بودجه و تقسيم منابع مالي و اينها - آموزش و پرورش را به عنوان يك مصرف كننده نبايد در نظر گرفت، به عنوان يك توليد كننده، آن هم توليد كننده ي مهمترين و اساسيترين عنصر براي پيشرفت كشور بايد در نظر گرفت. آنچه ما به آموزش و پرورش از امكانات، از پول، از فرصتهاي گوناگون، از حمايتهاي مختلف ميدهيم، در واقع كمك به ذخيره سازي يك ثروت عظيم معنوي است؛ كه اين ثروت بتدريج بايستي براي آينده ي كشور و ملت خرج شود. اين را بايد در نظر داشت. مطلب ديگري كه بايد در نظر داشت، اين است كه آموزش و پرورش كنونيِ كشور ما، ساخته و پرداخته ي فكر ما و برنامه هاي ما و فلسفه ي ما نيست؛ اين يك امر واضحي است؛ اين هم جزء مسلمات است، منتها به آن توجه نميكنيم! از روزي كه نظامي به نام نظام آموزش و پرورش در اين كشور به وجود آمد - از آغاز كار - بناي كار بر آن فلسفه اي نبود كه ما امروز دنبال آن فلسفه هستيم. دو عيب بزرگ وجود داشت. يك عيب از جنبه ي اعتقادي و ايماني، يك عيب از جنبه ي سياسي و مديريتي كشور. عيبِ جنبه ي ايماني اين بود كه آن كساني كه آموزش و پرورش جديد را وارد كشور كردند، نه فقط نيتشان متدين كردن مردم و جوانها نبود، بلكه بعكس، نيتشان دور كردن مردم از عقايد ديني بود. به طور مسلم اين است. البته آن كساني كه طراحان اوليه ي وزارت آموزش و پرورش در كشور بودند، برنامه ها

را ريختند، كتابهاي درسي را نوشتند، بعضي شان كاملاً جزو آدمهاي بي دين نبودند؛ نه، در بين آنها آدمهاي متدين هم بودند، لكن كلانِ برنامه اين بود. همان برنامه اي بود كه در آموزش و پرورش به يك شكل، در مسئله ي كشف حجاب به يك شكل، در مسئله ي كوبيدن مراكز مذهبي به وسيله ي رضاخان به يك شكل خودش را نشان ميداد؛ يعني توسعه ي تفكرات غير ديني، بلكه ضد ديني. آموزش و پرورش بر اساس يك چنين فكري به وجود آمد. و آن كساني كه از اول، آموزش و پرورش را درست كردند - عرض كرديم - بعضي شان آدمهاي بي ديني هم نبودند، متدين هم بودند؛ نشانه هاي تدينشان هم بعضاً گوشه و كنار در آن نظام قديميِ آموزش و پرورش و كتابهاي قديمي پيداست؛ كه ما بعضي را از گذشته در زمان نوجواني ديده بوديم و يك چيزهائي پيدا بود، لكن اساس، اساسِ ضد ديني بود، نه غير ديني؛ بر اساس ضديت با دين بود. هر چه هم گذشت، اين جنبه ي ضد ديني، پيوسته و تا آخرِ دوران پهلوي بيشتر و بيشتر شد. آن جنبه ي سياسي و مديريتي، جنبه ي ضد ملي آموزش و پرورش بود. اگر چه كه آن رژيم دعوي مليت داشت، واقعاً هم دنبال مليت ميگشت؛ چون ايدئولوژي كه نداشتند؛ ناچار بودند - وقتي ايدئولوژي كنار زده ميشود، دين كنار زده ميشود، يك جايگزين لازم دارد. اين جايگزين را مليت قرار داده بودند؛ مثل خيلي از كشورهاي ديگر. لذا مليت را دنبال ميكردند - لكن آن مليتي كه دنبال ميكردند، به معناي واقعي به معناي حفظ هويت ملي نبود. به چه دليل؟ به دليل اينكه وابستگيهاي سياسي

آنها روز به روز بيشتر ميشد و همين در كيفيت تعاليم و آموزشهاي آموزش و پرورش خودش را نشان ميداد؛ همچنانيكه در تدوين دستگاههاي حقوقي ما و قضائي ما خودش را نشان ميداد؛ همچنانيكه در ساخت ادارات دولتي ما و تشكيلات عمومي دولت خودش را نشان ميداد؛ يعني غرب زدگيِ مطلق. اين، در آموزش و پرورش هم بود. نظام آموزش و پرورش ما يك نظام غرب زده، تقليدي، مبتني بر باورها و مباني پذيرفته ي در اروپا بود. حالا يكي بلژيك را ترجيح ميداد، يكي انگليس را ترجيح ميداد، يكي فرانسه را ترجيح ميداد؛ بالاخره مربوط به آنها بود. در بخشهاي مختلف اداري و تشكيلات دولتي ما، اين محسوس بود. آموزش و پرورش هم عيناً به همين كيفيت شكل گرفت و همينطور ماند. حالا نكته ي قابل توجه اين است كه آن كساني كه الگوي آموزش و پرورش سنتي و قديمي ما بودند، آنها به همان شكلها و قالبهاي آن روز بسنده نكردند؛ مرتباً تحولات به وجود آوردند و خودشان را پيش بردند؛ اما اين مقلدان آن تحولات را ديگر نفهميدند و همان شكل سنتي را نگه داشتند. اين، آموزش و پرورشِ شكل گرفته ي سنتي كشور ما بود. البته اين، خطوط اساسي اش بود؛ نه اينكه بخواهيم يك تعريف كاملي از آموزش و پرورش كرده باشيم. اين دو عيب بزرگ؛ يعني اول، جنبه ي ضديت با دين - حداقل مغايرت با مباني ديني و اخلاق ديني و تربيت ديني - و دوم هم بشدّت ترجمه اي بودن، وابسته بودن، تقليدي بودن، از نيازهاي حقيقي كشور و ملت ايران نجوشيده بودن، عيب اساسي آموزش و پرورش ما بود كه ماند تا دوره ي انقلاب

اسلامي. در دوره ي انقلاب، خيلي كارها در آموزش و پرورش انجام گرفته است؛ اما نظام آموزش و پرورش تحول پيدا نكرده و همان نظام قديمي است! اين عيوبي كه شما بخصوص معلمان قديمي، كاركُشته، مديران آموزش و پرورش و پرورشيهاي آگاه و قديمي معمولاً ميشمرند، ميگويند درسها حفظي است، قدرت ابتكار را در جوانها به وجود نمي آورد، تأمل نيست، كار متراكم و انبوه است و ...، اينها همه ناشي از همان نظام قديمي است كه از آن وقت مانده است و همانطور كه قبلها عرض كرديم، كهنه، متراكم، غبار گرفته، متصلّب، در نظام ما باقي مانده است. البته بيشتر در مسائل روبنائي كارهاي زيادي شده است: كتابها با «بسم اللَّه» شروع نميشد، حالا با «بسم اللَّه» شروع ميشود؛ آيه ي قرآن نداشت، حالا دارد. كارهاي خوب انجام گرفته؛ نه، من حقاً و انصافاً منكر كارهاي خوب نيستم. بنده كتابهاي درسي را مي بينم كه در زمينه هاي گوناگون، مباني اسلامي و مباني ملي - با اختلاف در اين سالها و بسته به نوع سلائق مديرتهاي مختلف در دوران اين بيست و هشت سال - وارد آنها شده و هر وقتي يك كاري انجام گرفته. اين كاري هم كه الان اشاره كردند - گنجاندن مفاخر علمي در كتابهاي درسي - آوردند من ديدم؛ كار بسيار خوبي هم هست. بالاخره جوان ما لازم است در كتاب درسي، دانشمندان كشورش و گذشته ي كشورش و مفاخر علمي كشورش را بشناسد. جوان ما فلان بازيكن تيم فلان كشور را خيلي بيشتر ميشناسد تا ابن سينا را! تا محمد بن زكرياي رازي را! آنهائي كه اهل سينمايند، فلان هنرپيشه ي معروف فرانسوي يا امريكائي را خيلي خيلي

بيشتر ميشناسند تا فلان دانشمند رياضي دان يا مثلاً فرض كنيد كه اديب بزرگ فارسي را! اينها در كتابهاي درسي مي آيد؛ خيلي هم خوب است. اين كارها را ما قدردانيم. منتها اينها هيچكدام تحول نيست. تحول يك حركت ريشه اي است و شماها ميتوانيد بكنيد. اين مجموعه اي كه امروز، مسئوليتهاي مهم كشور و آموزش و پرورش و تعليم و تربيت را بر عهده دارند، اينها انگيزه ي كافي براي اين كار دارند. و بايد اين كار بشود. ببينيد ما چه ميخواهيم؟ محصول و خروجي آموزش و پرورش را چه ميخواهيم باشد؟ اول اين را مشخص بكنيم؛ ترسيم بكنيم؛ بعد ببينيم كه براي ساختن يك چنين موجودي، يك چنين مردي، زني، جواني، چه كارهاي مهم و اساسي، چه تعاليمِ لازم، در خلال چه برنامه ي آموزشي بايد داده شود، تا اين موجود پرورش پيدا كند. آن وقت آدمهاي كارآمدمان بنشينند آن نظام را تعريف و تدوين كنند و با شجاعت لازم وارد ميدان شوند و تشكيلات آموزش و پرورش را بر طبق آن نظام تعريف كنند و تحقق ببخشند. اين، ميشود تحول حقيقي و بنياني. ما ميخواهيم آن كسي كه از آموزش و پروش خارج ميشود بعد از سيزده سال - حالا كه پيش دبستاني هم هست، ميشود سيزده سال - انساني باشد با برجستگيهاي اخلاقي، برجستگيهاي فكري و مغزي، و با تدين؛ يك چنين انساني ميخواهيم. از نظر اخلاقي: انساني باشد شجاع، خوشخو، خيرخواه، خوش بين، اميدوار، بلندهمت، مثبت در قضاوتها و ساير خصوصيات اخلاقي اي كه براي يك انسانِ مطلوب شما در نظر ميگيريد. از لحاظ خصوصيات فكري: خلّاق، پرسشگر، اهل فكر، اهل نوآوري، مايل به ورود در ميدانهاي بسيار

وسيعِ نادانستنيهاي بشر براي كشف دانستنيها و افكندن نور علم به وادي مجهولات، و صاحب فكر. از جنبه ي رفتاري: آدم منضبط، قانون شناس. ما چنين موجودي ميخواهيم. آيا ميشود چنين موجودي را تربيت كرد؟ البته؛ البته كه ميشود. درست است كه انسانها يكسان نيستند؛ درست است كه ژنهاي گوناگون و مؤثرات گوناگون خلقتي، آدمها را با اختلافاتي به وجود مي آورد؛ اما به طور معمول و عام، همه ي انسانها نقش پذيرند. گفت: من كه لوحي ساده ام، هر نقش را آماده ام دست نقاشان قدرت تا چه تصويرم كنند

اين دست هنرمند شماست كه اين صفحه ي سفيد را نقاشي ميكند؛ اين موجود، اين جسم را قالب دهي و صورت بندي ميكند. البته هر صورت بندي شده اي، هر جسم قالب بندي شده اي ممكن است بعداً با يك سوهاني - مثلاً - كنارش را بتراشند؛ با يك پتكي - مثلاً - او را درهم بكوبند؛ اينها را منكر نيستيم؛ نميگوئيم عوامل بعدي هيچ اثري ندارند؛ اما بسيار بندرت اتفاق مي افتد؛ غالب، وجه عمومي، اين چيزي خواهد بود كه تربيت شده ي اينجاست. بنابراين ميشود از لحاظ اخلاقي، از لحاظ رفتاري، از لحاظ فكري و روحي، انسانها را اينجوري بار آورد. كي بار خواهد آورد؟ عمدتاً آموزش و پرورش. البته صدا و سيما هم عامل مؤثري است؛ خانواده هم عامل مؤثري است؛ عوامل گوناگون جنبي هم كه البته اهميتشان كمتر هست، آنها هم هستند؛ لكن من عقيده ام اين است كه يك آموزش و پرورشِ خوب، ميتواند صدا و سيما را هم مقهور خودش بكند. ما امروز ميتوانيم بگوئيم صدا و سيما يك برنامه بگذارد براي آموزش و پرورش كه بيايند آنجا، برنامه اجرا كنند. آموزش و پرورشِ

تحول يافته ي مطلوبِ صددرصد درست، تأثير ديگري ميتواند بگذارد. دنبال آن هستيم. آموزش و پرورش ميتواند خانواده ها را هم تحت تأثير قرار دهد. بنابراين، مهمترين و مؤثرترين عامل، آموزش و پرورش است. پس، اين توانائي در آموزش و پرورش هست كه انسان اين چنيني را تربيت كند. اين، ميشود فلسفه ي آموزش و پرورش. البته همانطور كه گفتند، افراد صاحب نظر و عميق بنشينند همين را تدوين كنند؛ معلوم بشود كه ما ميخواهيم بياموزيم، تعليم بدهيم و پرورش بدهيم، تا چه اتفاقي بيفتد. اين فلسفه ي آموزش و پرورش است؛ اين را مشخص بكنند؛ تدوين بكنند. آن وقت بر اساس اين فلسفه، نظام مطلوب آموزش و پرورش به دست خواهد آمد. آن نظام بايستي مثل يك جدول، پُر بشود از برنامه هاي گوناگون، و البته بخش مهم و اساسيِ آن، اِجراست. اجرا، به انسانهاي مستعد و لايق احتياج دارد كه اين را هم باز بايد تربيت كنيم. اينها كارهائي است كه در ظرف يك سال و دو سال انجام نميگيرد. شما همّتتان را بگذاريد كه مثلاً فرض كنيد در ظرف پانزده سال اين كار انجام بگيرد. پانزده سال زمان زيادي است؛ اما براي اين كار، زمان طولاني اي نيست؛ مي ارزد. قاعده ي كار را شما فراهم بكنيد؛ زمينه ي كار را فراهم كنيد؛ به قول فرنگي مآبها فونداسيون اين بنا را شما كاملاً بريزيد؛ آماده بكنيد تا ديگران بيايند بر روي آن، بنا كنند. آن وقت، آموزش و پرورش از روزمرگي خلاص خواهد شد. روزمرگي اي كه ما گفتيم، اينجوري ميشود از آن خلاص شد. البته تا آن روز نبايد بيكار بمانيد؛ همين كارهائي كه آقاي وزير محترم گفتند، اينها كارهاي بسيار خوبي

است؛ من، اين گزارش را هم قبلاً ديده بودم. فني حرفه اي ها، تربيت معلم ها، شبانه روزي ها، پرداختن به نقاط محروم و ...، اينها خيلي كار خوبي است؛ اينها كارهاي لازمي است؛ اينها بايد انجام بگيرد؛ لكن اينها هيچكدام آن تحول مورد نظر نيست؛ آن تحول مورد نظر، چيزي است عميقتر و بنيانيتر؛ آن بايد انجام بگيرد. البته شوراي عالي انقلاب فرهنگي، مسئوليت مهمي دارد. كما اينكه خود شوراي عالي آموزش و پرورش هم مسئوليت دارد. همه ي نيروهاي فكري و زبده ي كشور با همديگر دست به دست هم بدهند و هر كدام در جاي خود و به سهم خود، اين كار بزرگ را ان شاءاللَّه بتوانند انجام بدهند. ما دعا ميكنيم كه خداوند ان شاءاللَّه شماها را موفق و مؤيد بدارد و يكي از كارهاي بسيار خوبي هم كه شد در اين دوره، احياي معاونت پرورشي است كه بر اثر سوء سليقه ي بعضي از گذشتگان، از بين رفته بود يا تقريباً از بين رفته بود. اين احيا شد كه بسيار چيز لازم و مهمي است. شما هم در بخشهاي مختلف كشور، اين را حتماً مورد توجه قرار بدهيد و اهتمام لازم به مسئله ي پرورشيها و معاونت پرورشي و بخشهائي كه مربوط به اين كار است، بشود. ان شاءاللَّه قلب مقدس ولي عصر از شماها خشنود باشد و ارواح طيبه ي شهدا و روح مطهر امام بزرگوار ان شاءاللَّه از شما شاد باشند و ناظر و دعاگوي شماها باشند و ان شاءاللَّه خداوند فرداي شما را از امروز و ديروزتان بمراتب بهتر كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اقشار مختلف مردم در سالروز ميلاد مسعود على بن ابيطالب (ع)

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اقشار مختلف مردم در سالروز ميلاد مسعود علي بن ابيطالب (عليه السّلام) بسم الله الرحمن الرحيم

به

همه ي برادران و خواهران عزيز كه از شهرهاي دور و نزديك زحمت كشيديد و تشريف آورديد، مخصوصاً به خانواده هاي معظم شهيدان بزرگوار و جانبازان عزيز و به همه ي برادران و خواهران خوش آمد عرض مي كنيم و اميدوارم خداوند متعال اين عيد سعيد و اين روز بزرگ را بر همه ي آحاد امت اسلامي و شيفتگان اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) و بخصوص به ملت ايران مبارك بفرمايد و از بركات اين روز شريف، همه ي آحاد امت اسلامي را برخوردار كند. اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) متعلق به همه ي انسانيت است؛ نه فقط متعلق به شيعيان و نه حتّي متعلق به مسلمانان. همه ي انسانيت در برابر عظمتها و زيبائيهاي علي بن ابيطالب (عليه السّلام) خاضع و خاشعند؛ مگر آنهائي كه نشناسند و نديده باشند. لذا شما مي بينيد مداحان اميرالمؤمنين فقط مسلمانها نيستند؛ مسيحي هم ستايش اميرالمؤمنين را ميكند. فقط شيعيان نيستند؛ جامعه ي اهل سنت هم در همه ي اقطار دنياي اسلام از اميرالمؤمنين به زبان ديگري و با شيفتگي بيشتري نسبت به ساير بزرگان صدر اسلام ياد ميكند. چرا؟ علت چيست؟ علت، عظمت اين شخصيت است؛ عظمتي كه در طول عمر آن بزرگوار و تا چند قرن بعد از شهادت آن بزرگوار، كساني سعي كرده اند آن را بپوشانند؛ و نشد. درخشش خورشيد را نميشود پوشاند؛ خورشيد است، ميتابد، گرما و نور ميدهد. مگر ميشود انكارش كرد؟! اين خصوصياتي كه در اميرالمؤمنين شناخته شد، اين عظمتي كه در علي بن ابيطالب ديده شد، اين عظمت چيست؟ كجاست؟ ابعاد آن چگونه است؟ اين ديگر از آن بحثهائي است كه هيچ بشر غير معصومي نميتواند ادعا كند كه آن را شناخته است؛ چون ابعاد عميق و ناشناخته اي دارد و مثل يك اقيانوس است. انسان

در اقيانوس، طوفان، موج، آب و موجودات شگفت آور را مي بيند؛ اما اعماق اقيانوس را فقط آن كسي ميتواند درك كند كه خود توانسته باشد به آن اعماق برسد. اعماق شخصيت اقيانوس گونه ي اميرالمؤمنين را جز كساني كه خودشان مثل او مرتبط با منبع غيب بودند و مستفيض از افاضه ي الهي بودند، كسي نتوانسته است درك كند و نميتواند درك كند. آنچه ما مي بينيم ظواهر امر است؛ نشانه هاست. اين را هم همه ي ما نميتوانيم ببينيم؛ اين حكمتهاي عميقي كه در نهج البلاغه است، در كلمات قصار اميرالمؤمنين هست، همه ي ما نميتوانيم درك كنيم؛ فرزانگان بزرگ و صاحبان عقل و علم ژرف هستند كه اينها را درك ميكنند. ما كه نگاه ميكنيم، آنچه از اميرالمؤمنين مي بينيم، اينهاست: شجاعت او، عبادت او، جوانمردي او، پاي بندي او به امر و نهي الهي، جهاد او، ايثار و از خودگذشتگي او، زمان شناسي او، انسان شناسي او، رحم و مروت و رقت قلب او نسبت به ضعفا، بي باكي او در مقابل گردن كشان و سركشان و مستبدان، اصرار و پافشاري او بر عدالت بين مردم، دشمني او با ظلم و جور. اينها ظواهر اين اقيانوس ژرف و عميق است. حالا ببينيد همين ظواهر چقدر پيچيده و شگفت آور و زيباست! انسان چه كسي را ميتواند پيدا كند كه اين همه صفات ممتاز در او جمع باشد؟! اميرالمؤمنين اينجوري است. اين هم حرفي نيست كه شيعيان اين را بگويند. اينها چيزهايي است كه جزو مسلّمات تاريخ است و دشمن اميرالمؤمنين هم به آنها اقرار كرده است. در مجلس معاويه، كسي مطلبي را به عنوان تملق راجع به اميرالمؤمنين گفت، معاويه بر آن شخص برآشفت و جمله اي در مدح

اميرالمؤمنين بيان كرد! از ياران اميرالمؤمنين، كساني كه بعد از شهادت آن بزرگوار سر و كارشان با دستگاه معاويه مي افتاد، معاويه به آنها ميگفت از علي براي من بگوئيد. آنها هم ميگفتند. در روايت دارد كه گاهي معاويه اشك ميريخت! اين شگفتيها اينجوري است! در حالي كه دشمني معاويه با علي چيز پنهاني كه نيست؛ اين را همه ميدانند. يكي از اولاد عبداللَّه زبير يا از نوه هاي او - خانواده ي زبير با اميرالمؤمنين بد بودند - از پدر خود پرسيد علت عظمت خاندان اميرالمؤمنين كه روزبه روز بيشتر ميشود، چيست؟ او گفت: بله، همينجور است. دشمنان او هرچه كردند كه فضائل او را بپوشانند، او مثل يك طلاي ناب، بالاخره خود را از لابلاي اين خس و خاشاك نشان داد. و دشمنان او هر چه كردند براي خود فضيلت درست كنند، مثل مرداري كه تعفن او بيش از پيش و لحظه به لحظه بيشتر ميشود، بيني ها را آزرد. دشمنان اميرالمؤمنين درباره ي او، اينجور حرف زده اند. الان هم كتابهاي مسلمانها - چه شيعه و چه سني - پُر است از فضائل اميرالمؤمنين. در همه ي دورانهاي زندگي، او اسوه است. نوجوانهاي ده ساله و دوازده ساله و سيزده چهارده ساله ميتوانند به علي اقتدا كنند؛ او را الگوي خودشان قرار بدهند. چرا؟ چون او در ده يازده سالگي، اول كسي بود كه اسلام را شناخت و پذيرفت و به دنبال پيغمبر راه افتاد. اين، خيلي مهم است. يك كودك ده يازده ساله حقيقت را در ميان آن همه دشمني و انكار بشناسد و پاي آن بايستد و براي آن سر از پا نشناسد. جوانهاي بيست ساله و بيست ودو

ساله و بيست وپنج ساله ميتوانند اميرالمؤمنين را الگوي خودشان قرار بدهند؛ چرا؟ چون او كسي بود كه در بيست وسه سالگي - كه پيغمبر اكرم در آن زمان از مكه به مدينه هجرت فرمود - مهمترين بار اين هجرت بزرگ را بر دوش گرفت و پيامبر عزيزترين شخصيتهاي خاندانش يعني «فواطم»(1) را به او سپرد تا با خودش از مكه به مدينه بياورد؛ وكالت خودش را در مكه به او داد كه امانتهاي مردم را بدهد، قرضهاي پيغمبر را ادا كند، طلبهاي او را جمع آوري كند و در مدينه به پيامبر ملحق شود. شب هم كه بنا بود بريزند در آن خانه و پيغمبر را با شمشيرهاشان قطعه قطعه كنند، او بود كه حاضر شد جاي پيغمبر بخوابد؛ خود را در معرض اين خطر قرار بدهد. اين شخصيت را ببينيد! عظمت را ببينيد! اين ميشود الگو. وقتي پيغمبر در مدينه حكومت تشكيل داد، اميرالمؤمنين شد سرباز درجه ي يك پيغمبر در تمام اين ده ساله؛ از بيست وسه سالگي تا سي وسه سالگي. هر جا پيغمبر مسئله يا مشكلي داشت، علي بن ابيطالب (عليه السّلام) اول كسي بود كه آنجا در كنار پيغمبر و براي دفاع از حقيقت پيغمبر حاضر بود. در جنگها پيشروِ جنگ، او بود؛ در گرههاي مشكل و باز نشدنيِ جنگهاي پيغمبر، شمشير او گره گشا بود. هرجا همه عقب مي نشستند، او جان خود را كف دست ميگرفت و ميرفت جلو. هيچ چيز هم براي خود نخواست؛ يكسره در راه خدا و براي خدا و در خدمت پيغمبر. پيغمبر كه از دنيا رفت، اميرالمؤمنين حق خلافت را متعلق به خودش ميدانست؛ براي اين كار اقدام هم كرد، حرف هم زد،

ابلاغ دعوت هم كرد؛ بعد كه ديد نميشود، بعد كه ديد اگر او وارد ميدان شود و كار دعوت به خود را ادامه دهد، اجتماع مسلمانان از هم ميپاشد، كنار كشيد. «فصبرت و في العين قذي و في الحلق شجا». بيست و پنج سال، اميرالمؤمنين به خاطر وحدت امت اسلامي و انسجام جامعه ي اسلامي و برقراري حكومت اسلامي از حق خود - كه آن را براي خود مسلّم ميدانست - هيچ نگفت. اينها شوخي است؟! اينها آسان است؟! اينهاست كه يك انسان را اينجور بر قله ي آفرينش بني بشر مينشاند. اينهاست كه انسان را تبديل ميكند به يك خورشيد فروزان در طول تاريخ بشري، كه غروب ندارد. بعد كه بيست وپنج سال گذشت و اميرالمؤمنين يك مرد پنجاه و هفت هشت ساله - در سنين پيري - بود، مردم آمدند اصرار كردند، التماس كردند، گفتند بايد بيائي، بايد قبول كني، دست برنميداريم؛ اميرالمؤمنين، اول قبول نمي كرد، بعد وقتي ديد كه از همه جاي دنياي اسلام خيلي از مردم آمده اند و اصرار ميكنند - از مصر، از عراق، از خود مدينه؛ بزرگان، مهاجرين، انصار - و ميگويند يا علي! غير از تو هيچ كس نيست كه بتواند اين جامعه را اداره كند و اين مشكلات را حل كند، گفت خيلي خوب، قبول ميكنم؛ و قبول كرد. از لحظه اي كه اين مسئوليت را قبول كرد، تا لحظه اي كه فرق مباركش در محراب عبادت شكافته شد، يك روز و يك ساعت از مطالبه ي آن حقي و حقيقتي كه اسلام به خاطر او بنا شده بود، دست برنداشت؛ نه رودربايستي، نه مجامله، نه ملاحظه، نه ترس، نه ضعف، مانع او نشد.

«ليقوم النّاس بالقسط». انبياء براي اجراي عدالت آمده اند؛ براي نزديك كردن مردم به خدا آمده اند؛ براي اجراي مقررات الهي در بين مردم آمده اند. و اميرالمؤمنين رسالتش در وصايت پيغمبر و خلافت اسلامي اين است. يك لحظه از اين راه عقب نشيني نكرد. در حركت، كوتاهي نكرد. رفقاي قديمي از او بريدند؛ متوقعان بهشان برخورد؛ از او جدا شدند؛ عليه او جنگهاي براندازي راه افتاد. كساني كه تا ديروز او را ستايش ميكردند، عدالتِ او را كه ديدند، تبديل به دشمن خونيِ او شدند؛ لكن ملامت ملامتگران - «لا تأخذهم في اللَّه لومة لائم» - ذره اي در اميرالمؤمنين اثر نگذاشت؛ راه را محكم ادامه داد؛ بعد هم در همين راه به شهادت رسيد؛ «قتل في محراب عبادته لشدّة عدله». شخصيت اميرالمؤمنين و ظواهري كه ما مي بينيم، اينهاست. ببينيد چقدر شگفت آور است! چقدر اين تابلو پُر از ظرافت و پُر از زيبائي و شگفتي است! ما حالا اسممان علوي است؛ شيعيان علي. صرف اينكه بگوئيم علي و راه او را دنبال نكنيم، فايده اي ندارد. كساني بودند در زمان خود آن بزرگوار كه اظهار ارادت به او هم ميكردند، لكن از آنچه كه او ميخواست، تخلف ميكردند. اميرالمؤمنين با اينها بي رحمانه برخورد كرد. فسق و فجور كردند، حد الهي را بر اينها جاري كرد؛ كفر گفتند، اينها را از دم شمشير گذراند. بعضيها وقتي آن عظمتها را ميديدند - ماها كوچكيم ديگر - و وقتي ما يك انسانِ با اين عظمت را مي بينيم، مي گوئيم اين خداست! باورمان نمي آيد كه خداي عزيز عليم ميتواند يك چنين شخصيت باعظمتي را بسازد؛ لذا اشتباه ميكنيم. در زمان اميرالمؤمنين هم همين اشتباه را

كساني كردند و گفتند او خداست. اميرالمؤمنين دستور داد همه شان را كُشتند؛ رحمشان نكرد؛ در رودربايستي گير نكرد كه اينها طرفدار مايند و دارند درباره ي ما مبالغه ميكنند؛ نخير، اينها راه توحيد، راه مبارزه ي با شرك را رها كردند، مرتد شدند و توبه هم نكردند؛ اميرالمؤمنين هم دستور داد و همه را به حد الهي محكوم كردند و به قتل رساندند. اميرالمؤمنين اينجوري است. اگر ما خيال كنيم به صرف اينكه اميرالمؤمنين را به زبان تعريف و ستايش كنيم يا محبت او را در دل داريم، خداي متعال و خود اميرالمؤمنين از كج رويها، از سياه كاريها و از بديهاي ما صرف نظر ميكنند، بدانيم كه اين منطق اميرالمؤمنين نيست. منطق اميرالمؤمنين، سلوك راه خداست. شيعه يعني كسي كه دنبال اميرالمؤمنين به راه مي افتد. حالا يك وقتي خطائي، اشتباهي، گناهي كسي مي كند، او بحث ديگري است؛ استغفار بايد بكند؛ اما دلخوش كردن به انتساب به اميرالمؤمنين و كم و كوچك شمردن تخلف از راه خدا، به هيچ وجه در منطق اميرالمؤمنين پذيرفته نيست. اهميت كار اميرالمؤمنين اين است كه از حق، از عدل، از ثبوت راه الهي، به خاطر ملاحظات صرف نظر نكرد. امروز اگر بخواهيم مصداقي براي اين حركت اميرالمؤمنين پيدا كنيم - كه البته مصداق ناقصي است - تشكيل جامعه ي اسلامي و حكومت اسلامي و جمهوري اسلامي است. اين، يعني در مقابله ي با ظلم و كج روي و كفر و حركت ظالمانه ي مفسدانه ي طواغيت جهاني، سر بلند كردن و ايستادن. در اين راه بايد حركت كرد. نظام جمهوري اسلامي خودِ وجودش و هويتش ضديت با ظلم و زور است؛ ضديت با تبعيض است. شما ببينيد امروز حاكميت دنيا دست

كي هاست؛ ببينيد در دنيا چه فجايعي به وسيله ي قدرتمندان دارد انجام ميگيرد؛ ببينيد با بشريت اين قدرتهاي داراي زر و زور چه ميكنند؛ آن هم با تبليغات رنگ و لعاب دار، همراه زر و زور و تزوير با اسم حقوق بشر! با اسم دمكراسي! با اسم آزادي! چه ميكنند با بشر! امروز امريكا - منظورم حكومت امريكاست - مظهر ظلم عليه بشريت است و به خود مردم امريكا هم امروز دارد ظلم ميشود. نظام طاغوتي و شبكه ي مفسد صهيونيستي در دنيا، امروز مظهر فساد اخلاقي و تباه كردن نسلهاي بشري است؛ ضلالت و گمراهي. قدرتهائي كه امروز تسلط بر عالم دارند، قدرتهاي ستمگر و ظالمند و به همين دليل هم با جمهوري اسلامي سر ناسازگاري و سر ستيزه گري دارند. ايستادگي جمهوري اسلامي، مظهر عدالت خواهي اميرالمؤمنين است. آنچه ما ملت ايران و مسئولان بالخصوص بر عهده داريم، اين است كه اين الگو را هرچه بيشتر به نمونه ي اصلي خود نزديك و شبيه كنيم. در داخل كشور شعار «عدالت» را جدي بايد گرفت؛ شعار «دينداري» را جدي بايد گرفت؛ راه اميرالمؤمنين را جدي بايد گرفت و همين است كه ميتواند ما را براي رسيدن به آرمانها و آرزوهاي بلند ملت ايران كمك كند؛ كما اينكه خصوصيات امام بزرگوار ما در آن چيزهائي كه پيشرفت جامعه و حيات جامعه ي اسلامي محتاج آن هست، شبيه خصوصيات اميرالمؤمنين بود؛ البته با فاصله ي مشخصي كه بين آن قله ي عظيم با انسانهاي معمولي هست. امام بزرگوار ما در راه حق و عدالت قائل به رودربايستي و ملاحظه ي اين و آن و ترس و ضعف و عقب نشيني نبود؛ او هم همانطور كه اميرالمؤمنين توصيه

فرموده بود كه: «لا تستوحشوا في طريق الهدي لقلّة اهله»، از تنهائي نميترسيد؛ از اينكه تنها بماند، نميترسيد، واهمه نداشت؛ حق با اوست، پس خدا با اوست. با مجاهدت حركت كرد، خداي متعال هم ملت ايران و ملتهاي مسلمان را با او در دل و در جوارح همراه كرد و ديديد چه حركت عظيمي به وجود آمد. امام اينجوري بود. امروز هم مسئولان كشور و آحاد مردم ما اگر ميخواهند ملت ايران به آن قله ي بلند عظمت و افتخار و عزتي كه آرزويش را دارد، دست پيدا كند، بايد همين راه را دنبال كنند؛ بايد با شجاعت تمام، با آگاهي و بينش كامل، با خطرپذيري در مقابل قدرتمندان و زورگويان و زورمندان عالم اين راه را ادامه دهند. موفقيت در «ايستادگي» است. دشمنان اصلي ملت ايران - شبكه ي صهيونيستي و رژيم صهيونيستي و رژيم امريكا، بخصوص اين مجموعه اي كه امروز در امريكا بر سر كار هستند، دشمنان اصلي ملت ايران و راه ملت ايران هستند - روز به روز در دنيا بدنام تر و از عواطف ملتهاي مسلمان منزوي تر شده اند؛ بلكه حتّي در بين ملتهاي غيرمسلمان هم منزوي ترند. امروز امريكا يكي از منفورترين كشورها در همه ي دنياست؛ هرجا نظرخواهي ميكنند، نتيجه اين است. و نظام جمهوري اسلامي به بركت ايستادگي ملت ايران، به بركت شعار عدالت و مردم دوستي - كه بحمداللَّه امروز در اين كشور، اين شعار بر زبان دولتمردان به طور دائم وجود دارد - در چشم ملتهاي مسلمان عزيز است. ملتهاي مسلمان اين راه را پسنديدند و كم و بيش تا آنجائي كه توانسته اند در اين راه حركت كرده اند؛ البته شرائط ملتها مختلف است.

شما وقتي نگاه كنيد به ملتهاي مسلمان منطقه ي ما و كشورهاي اسلامي، مي بينيد همه ي اين ملتها به نحوي اين راه جمهوري اسلامي و راه ملت ايران را مورد تأييد و حمايت معنوي خودشان قرار داده اند؛ از آن تمجيد كرده اند و قدمي يا قدمهائي در اين راه حركت كرده اند و پيش رفته اند؛ اين، آن چيزي است كه استكبار جهاني را خشمگين ميكند. راه موفقيت هم ايستادگي در اين راه است. اين را بدانند همه ي آحاد ملت ايران كه راه نجات، راه موفقيت، راه دست يافتن به آرمانهاي بزرگ يك ملت - كه عزت و رفاه و اوج افتخارات ملي و فرهنگي و همه جانبه است - فقط وابسته به اين است كه اين ملت از دشمنان خود واهمه نكند، راه خود را بشناسد و اين راه را با استقامت و پايداري تمام به پيش برود. اميدواريم خداوند متعال ملت ايران و همه ي ملتهاي مسلمان را مشمول لطف و تفضل خود قرار بدهد و روح مطهر اميرالمؤمنين و امام المتقين ان شاءاللَّه از فعاليتهاي ملت ايران و از جوانان مؤمني كه در اين كشور مشغول تلاش هستند، راضي باشد؛ و ان شاءاللَّه همه مشمول دعاي آن بزرگوار و دعاي ولي عصر (ارواحنافداه) قرار بگيريد؛ و ان شاءاللَّه روح مطهر امام بزرگوار و شهدا از شما راضي باشند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) فاطمه ي زهرا (س)، فاطمه ي بنت اسد، فاطمه ي بنت زبير بن عبدالمطلب

بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار مسئولان نظام و قشرهاى مختلف مردم در سالروز مبعث پيامبر اكرم (ص)

بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار مسئولان نظام و قشرهاي مختلف مردم در سالروز مبعث پيامبر اكرم (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اين عيد بزرگ و فرخنده را به همه ي امت عظيم اسلامي و به ملت مؤمن و

نجيب ايران و به شما حضار عزيز - مسئولان كشور، ميهمانان عزيز، سفراي كشورهاي اسلامي - تبريك عرض ميكنيم؛ بلكه بايد عرض كنيم كه اين عيد را به همه ي بشريت تبريك ميگوئيم؛ چون بعثت پيامبر خاتم (صلّي اللَّه عليه و اله و سلّم)، فتح بابي بر روي آحاد بشريت بود كه آنها را از دردهاي مزمن و قديمي جوامع بشري نجات بدهد. بعضي اين ندا را اجابت كرده اند و فوائد آن را بردند، بعضي هم تخلف كردند، ضررش را چشيدند. امروز هم به نظر ما بشريت در نهايت نياز و احتياج است به پيام بعثت و به پيروي از تعاليم انبياء عظام الهي، كه همه ي آنها به نحو كامل در تعاليم اسلام و قرآن جمع شده است. در رأس برنامه هاي دعوت اسلامي، سه چيز از همه مهمتر است كه در آيات كريمه ي قرآن به آنها تصريح شده است: علم و حكمت، تزكيه و اخلاق، و عدالت و انصاف. اگر درست نگاه كنيم، امروز هم بشر محتاج همين سه چيز است. علم بشر، امروز پيشرفتهاي زيادي داشته است؛ منتها در يك بُعد خاص. علوم مادي و طبيعي - علوم مربوط به زندگي مادي - در بين بشريت پيشرفت كرده است؛ اما بشر در علوم معنوي - چيزهائي كه ذهن بشر را نسبت به مبدأ آفرينش و به توحيد الهي روشن ميكند؛ دل او را هدايت ميكند به آن سمتي كه بشر براي آن آفريده شده است - محتاج آموختن و فرا گرفتن است. دعوت اسلام به علم، يك دعوت همه جانبه است. مسئله ي اخلاق و تزكيه ي معنوي و روحي، از اين هم امروز مهمتر است. گرفتاريهاي بشر، ناشي از

دور افتادن از تزكيه ي اخلاقي است. در درجه ي اول نخبگان ملتها، مسئولان امور كشورها و جوامع، مخاطب اين سخنند. اگر در قله هاي جوامع بشري - كه نخبگان سياسي و علمي و فرهنگي قرار دارند - اخلاق و معنويت و تزكيه وجود داشته باشد، اين سرچشمه ي فياض به دامنه ها خواهد رسيد و مردم هم از اخلاق نيك برخوردار خواهند شد. مسئولان كشور اسلامي در درجه ي اول مخاطب اين سخنند. حب دنيا، حب شهوات، پايبندي به اميال و هوسهاي حيواني، دوستيها و دشمنيهائي كه منشأ آنها منشأ حيواني و مادي است؛ جنگ افروزيهائي كه منشأ آنها قدرت طلبي و ميل به توسعه ي قدرت مادي است؛ ناامنيهائي كه منشأ آنها خباثتها و رذالتهاي سياسي دست اندركاران امور سياست كشورهاست، گرفتاري عمده ي بشري است. تزكيه ي اخلاقي براي يك كشور، يك امر ضروري است؛ مهرورزي انسانها با يكديگر، انصاف انسانها نسبت به يكديگر، رعايت حال انسانهاي ديگر در برنامه ريزي زندگي انسان، رحم و مروت بين افراد بشر، چيزهائي است كه زندگي بشر را آرامش ميبخشد. اگر ملاحظه ميكنيم كه دنيا امروز بيش از گذشته در آتش ناامنيها ميسوزد - ناامني، امروز بزرگترين بلاي بشر يا لااقل يكي از بزرگترين بلاياي بشري است؛ انسانها در درون خانواده شان امنيت ندارند؛ در محيط زندگي اجتماعي امنيت ندارند؛ در ميان كشور و ميهن خودشان امنيت ندارند - اين ناامني ناشي از سوء سياستها، ناشي از قدرت طلبيها، ناشي از بي اخلاقيها، ناشي از دوري انسانها از تزكيه است. و اسلام ما را به تزكيه دعوت ميكند و اين يك قلم بسيار عمده از تعاليم اسلام است. «يتلوا عليكم اياتنا و يزكيكم و يعلّمكم الكتاب و الحكمة»؛ آيات الهي را

تلاوت ميكند و آنها را تزكيه ميكند؛ آنها را تعليم ميدهد. و عدالت. استقرار عدالت، دستور همه ي انبياء الهي است، كه فرمود ارسال رسل و فرستادن كتابها و اين همه تلاشي كه انبياء و پيروان انبياء انجام دادند، براي اين است كه: «ليقوم النّاس بالقسط»؛ زندگي مردم، زندگي همراه با قسط باشد. برادران و خواهران عزيز! آرزوي ما در مبارزات اسلامي، تشكيل جامعه اي بوده است كه با اين خصوصيات امتياز داشته باشد. انقلاب اسلامي براي قدرت طلبي يك گروه يا يك حزب يا يك جمعيت به وجود نيامد. انقلاب اسلامي را مردم مسلمان ايران به راه انداختند؛ هدف از اين انقلاب هم تشكيل جامعه ي اسلامي است و معيارها و شاخصهاي عمده ي جامعه ي اسلامي هم اينهاست: جامعه ي برخوردار از علم، برخوردار از اخلاق و برخوردار از عدالت. همه بايد براي اين تلاش كنند. اصولي كه به آن پايبنديم، اينهاست. ارزشهائي كه جامعه ي اسلامي براي آنها تشكيل شده است، اينهاست. آن چيزي هم كه ميتواند زندگي مادي ما را، رفاه ما را، عزت سياسي و بين المللي ما را، امنيت ما را به طور كامل تأمين كند، اينهاست. همه بايد تلاش كنند جامعه اي برخوردار از علم، برخوردار از اخلاق، برخوردار از عدالت به وجود بياورند. وظيفه ي دولتها هم اين است، وظيفه ي آحاد مسئولان هم اين است، وظيفه ي مديران بخشهاي مختلف هم همين است، آحاد مردم هم آرزوشان اين است. آن چيزي را كه طلب ميكنند و مطالبه ي از مسئولان ميكنند، اين است: يك جامعه ي برخوردار از علم و اخلاق و عدالت. ما از اول انقلاب تا امروز، هر جا به وظيفه ي اسلامي خودمان عمل كرديم، به احكام الهي احترام

گذاشتيم، پاي وظيفه ايستاديم، پيش رفتيم؛ هرجا ملاحظات گوناگون بر ما حاكم شد، از اين اصول اساسي اسلام عقب نشيني كرديم، زرق و برق مكاتب مادي رائج را در چشم خودمان و در دل خودمان بزرگ كرديم، شكست خورديم، مغلوب شديم، ناكام مانديم. امروز مكاتب كنوني دنيا - آن چيزي كه امروز سخنگويان سياست بين المللي در كشورهاي قدرتمند، آن را مطرح ميكنند - نميتواند بشر را به سعادت برساند. علاوه بر اينكه آن شعارهائي هم كه به وسيله ي مسئولان و مديران قدرتهاي بين المللي مطرح ميشود، شعارهاي واقعي نيست. امروز بشر دچار دو درد بزرگ است: يكي اينكه راهي كه به بشر نشان داده مي شود - راه ماديت - راه غلطي است. دوم اينكه آن كساني كه گردانندگان امور بشريتند، مردمان صالحي نيستند. شما نگاه كنيد به اوضاع دنيا، ظلمي را كه به ملتها ميشود، ظلمي كه به امت اسلامي ميشود، ظلمي كه در فلسطين ميشود، در عراق ميشود، در افغانستان ميشود، ظلمي كه به احكام اسلامي ميشود، اينها را ملاحظه كنيد. آن كساني كه منشأ ترور و منشأ فساد و منشأ جنگ و خونريزي هستند، اسلام را متهم ميكنند به تروريسم! اسلام را متهم ميكنند به ارتجاع؛ آن كساني كه حكومت مطلقه ي خود را بر كل بشريت ميخواهند تحميل بكنند! امروز ايالات متحده ي امريكا، اين قدرت طاغوتي شيطانيِ مستكبر، در صدد بلعيدن همه ي دنياست. درصدد توسعه ي قدرت خود به تمام زواياي زندگي انسانهاست. آن وقت اينها، ادعاي دمكراسي ميكنند؛ ادعاي حقوق بشر ميكنند! فاسدترينِ انسانها، پرچم اصلاح بشريت را در دست گرفته اند. اين گرفتاري بزرگي است براي بشر. و امت اسلامي ما، امروز در مقابل يك

تجربه ي بسيار عظيم تاريخي قرار دارد. به ديگران نظري نميكنيم؛ به خودِ امت اسلامي نظر ميكنيم. امت اسلامي در درون خود، قرآن را دارد، احكام اسلامي را دارد، خطوط روشن زندگي سعادتمندانه ي بشر را در قرآن دارد. امت اسلامي ميتواند با بازگشت به خود، با بازگشت به هويت اسلامي، در مقابل اين موج مخربِ همه ي بنيانهاي زندگي بشر بايستد؛ اگر همت كند. امت اسلامي بايد همت بكند. در درجه ي اول هم مسئولان كشورهاي اسلامي مخاطب اين سخنند؛ آنها بايد همت بكنند. انسجام اسلامي يعني كشورهاي مسلمان قدر امت بزرگ اسلامي را بدانند. ما از تكه تكه شدن سودي نميبريم. ما از دشمني با يكديگر سودي نميبريم. ما از تشديد اختلافات قومي، فرقه اي، شيعه و سني، عرب و عجم سودي نميبريم. امت اسلامي يك مجموعه ي عظيم است با امكانات بسيار، با سرمايه هاي بسيار؛ اما دنياي غرب ما را تكه پاره كرده است، ما را در مقابل هم قرار داده است. قوميتهاي ما را سلاحي براي برخورد با برادران مسلمان قرار داده است و ما هم نادانسته و جاهلانه، اين توطئه و اين ترفند را پذيرفتيم و در اين دام قرار گرفتيم. بايد به خود بيائيم. ما تعارف نكرديم كه گفتيم امسال، سال انسجام اسلامي است. مي بينيم توطئه هاي دنياي اسلام را؛ مي بينيم تلاشهائي را كه انجام ميگيرد؛ پولهائي را كه خرج ميشود براي اينكه بين برادران جدائي بيندازند، نيروهاي ما را عليه هم به كار بيندازند، نگذارند پيش برويم. ما خيلي عقب ماندگي داريم. دنياي اسلام خيلي عقب ماندگي دارد. در ميدان علم و فناوري بايد جلو برويم؛ بالاتر از آن، در ميدان تهذيب نفس، پرداختن به خود، بايد حركت

كنيم؛ بايد جلو برويم. اين چيزي كه به عنوان دمكراسي، امروز غربيها پيشنهاد ميكنند، در حقيقت حكومت مردمي نيست. حكومت مردمي را اسلام آورد. در اسلام رابطه ي مسئولان كشور و مديران جامعه با آحاد مردم، رابطه ي ايمان است، رابطه ي محبت است، رابطه ي همكاري صميمانه است، رابطه ي رضايتمنديِ حقيقي است. اين نسخه، امروز در اختيار ماست. هر وقت به اين نسخه ها در هر مقداري عمل كرديم، كاميابي و موفقيت را به رأي العين مشاهده كرديم. امروز دنياي اسلام مجروح است. دل انسان براي ملت فلسطين ميسوزد. دل انسان براي ملت عراق ميسوزد. دل انسان براي رنجهاي ملت افغانستان ميسوزد. اينها زير فشارند؛ زير فشار دشمنان اصل امت اسلامي. آن كساني كه امروز در مسئله ي فلسطين، فلسطينيان را زير فشار ميگذارند؛ در عراق، ملت عراق را لگدمال مي كنند، آنهائي هستند كه با خصوصِ ملت عراق يا خصوصِ ملت فلسطين، دشمنيِ خاصي ندارند؛ آنها با امت اسلامي مخالفند. هر جاي ديگر هم دستشان برسد، همين رفتار را انجام ميدهند. برايشان سني، شيعه، عرب، عجم تفاوتي نميكند. قدرت طلبي، اين است. مستِ قدرت بودن و جز هدفهاي مادي و شهواني و خواسته هاي كمپانيهاي پولساز را نديدن، نتيجه اش براي بشريت همين است. امت اسلامي بايد بيدار بشود. شخص شخيص نبي مكرم اسلام (صلّي اللَّه عليه و اله و سلّم)، يك نقطه ي اصلي و محوري براي اتحاد همه ي گروههاي اسلامي است. دلهاي همه لبالب از محبت پيغمبر است. همه ي آحاد امت اسلامي، عاشق و دلباخته ي اين بنده ي برگزيده ي خدا و اين انسان والاي سراسر تاريخند؛ اين را وسيله ي وحدت و محور اتحاد امت اسلامي قرار بدهند و امت اسلام به هم نزديك بشوند. اميدواريم

خداوند متعال ما را هدايت كند؛ ما را به آنچه كه وسيله ي رشد و سربلندي اسلام و مسلمين هست، راهنمائي بفرمايد؛ از ما دستگيري كند و ان شاءاللَّه قلب مقدس ولي عصر را از ما راضي و خشنود كند. و درود ميفرستيم به روح مطهر امام بزرگوارمان و شهداي گرانقدرمان كه ما را در اين راه وارد كردند و به پيمودن اين راه كمك كردند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار ميهمانان شركت كننده در چهارمين مجمع جهانى اهل بيت (عليهم السّلام)

بيانات در ديدار ميهمانان شركت كننده در چهارمين مجمع جهاني اهل بيت (عليهم السّلام) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

به ميهمانان عزيز و مجتمعان در اين اجلاس و گردهمائي خوش آمد عرض ميكنيم. همچنين به مناسبت ميلادهاي مبارك شعبانيه؛ ولادت حضرت اباعبداللَّه و حضرت سجاد و حضرت اباالفضل و ولادت با سعادت حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) به همه تبريك عرض ميكنيم. محور اين اجلاس و اجلاسهاي شما برادران و خواهرانِ منسوب به مجمع اهل بيت، يك محور بسيار باعظمتي است؛ يعني اهل بيت پيغمبر (عليهم الصّلاة و السّلام). اين همان چيزي است كه هم در قرآن كريم به اهميت آن تصريح شده است: «انّما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرّجس اهل البيت و يطهّركم تطهيرا»، هم در احاديث نبوي مكرر درباره ي اهل بيت مطالب صريح و غيرقابل انكاري وارد شده است؛ از جمله حديث معروف «ثقلين» كه عترت را در كنار كتاب اللَّه قرار داد: «انّي تارك فيكم الثّقلين كتاب اللَّه و عترتي»، كه متواتر بين مسلمين است. و از جمله حديث معروف و شايد متواترِ «مثل اهل بيتي كمثل سفينة نوح من ركبها نجا و من تركها غرق»، و روايات فراوان ديگر. جمع حاضر محور اجتماعشان، اين عنوان فاخر و بسيار والا و باعظمت است. البته همه ي

مسلمين به اهل بيت ارادت دارند، مگر جمع خيلي قليلي كه نواصب و امثال اينها باشند. فرقه هاي مسلمين، همه نسبت به اهل بيت پيغمبر ارادت دارند و جايگاه والاي آنها را در علم و عمل قبول دارند؛ ولي شيعيان كساني هستند كه به تعبير زيارت جامعه - «معروفين بتصديقنا ايّاكم» - شناخته شده اند به اينكه اينها پيرو ائمه و مصدِّق ائمه (عليهم السّلام) هستند و مقامات معنوي آنها را ميشناسند و جايگاه آنها را در امت اسلامي و در جانشيني پيغمبر ميپذيرند و قبول كرده اند. اينكه محور اين اجتماعات، يك چنين امر باعظمتي است، سطح كار، عظمت كار، ارزش كار را بالا ميبرد؛ رسالت كار را اهميت ميبخشد. براي چه ما دور هم جمع ميشويم؟ اين هدف را بايد به طور مشخص روشن كنيم؛ بدانيم دنبال چه هستيم. امروز دنياي اسلام به پيام اهل بيت نيازمند است. مسئله ي پيروان اهل بيت و مجمع اهل بيت و نداي اهل بيت در جوامع شيعي، نداي تفرقه افكنانه نيست؛ بر خلاف آنچه كه بعضي تنگ نظرها از يك طرف و بعضي مغرضها از يك طرف تصور ميكنند و آن را در بوقهاي تبليغاتي خودشان دائم ميدمند و تكرار ميكنند. مسئله، مسئله ي نفي نيست؛ مسئله، مسئله ي اثبات است. مكتب اهل بيت حقايقي دارد، مطالبي دارد كه امروز دنياي اسلام به اينها نيازمند است. اگر همين صحيفه ي مباركه ي سجاديه را - كه به مناسبت ولادت اين بزرگوار جا دارد توجه و اهتمام بيشتري به اين كتاب بسيار عزيز بشود - كسي نگاه كند، خلاصه و عصاره اي از تفكرات اهل بيت (عليهم السّلام) در اين كتاب گنجانده شده است. در صحيفه ي سجاديه، ايمان عميق، عرفان واضح و دور از ابهام، توجه كامل به

مبدأ عظمت و معبود و ذات اقدس الهي، اهتمام به امور مردم، مسلمين - امور آحاد مردمي كه با انسان مرتبطند - اهميت به افتخارات اسلامي و صدر اسلام، موج ميزند. كتابِ زندگي عارفانه و عاشقانه و عاقلانه و خردمندانه است؛ مجموعه اي از اينهاست. و درياي مواج روايات اهل بيت (عليهم السّلام) هم از طرف ديگر. اين، چيزهائي است كه امروز دنياي اسلام به اينها نيازمند است. ما اگر بر محور نام مبارك اهل بيت اجتماع ميكنيم، براي اين نيست كه ديواري دور خودمان بكشيم تا ما را از بقيه ي مسلمين جدا كند، بلكه بعكس، براي اين است كه افقهاي جديدي را در مقابل چشم متفكران اسلامي باز كنيم؛ پنجره هاي جديد را بگشائيم تا حقايق جديدي را ببينند. اين، رسالت و مسئوليت ماست. در درجه ي اول طبعاً خود پيروان اهل بيت بايد اقرار و اعتراف به اين هويت والا بكنند و خودشان اين گوهر گرانبهائي را كه در دستشان هست، بشناسند تا بعد بتوانند آن را عرضه كنند؛ اين جرأت را پيدا كنند كه در بازارِ متاعهاي گوناگون، اين گوهر گرانبها را در معرض قرار بدهند؛ در برابر چشم ديگران قرار بدهند. رسالت مجمع اهل بيت اين است: احساس اعتزاز و افتخار به هويت پيروي اهل بيت. ما افتخار ميكنيم به اينكه اين بزرگواران را شناختيم. ما خدا را شكر ميكنيم كه نسبت به مقامات اهل بيت پيغمبر (عليهم صلوات اللَّه) غافل نمانديم، خداوند ما را هدايت كرد و فهميديم، شناختيم. و احساس كنيم كه بايد اين حقائق را در مقابل چشم مردم جهان قرار داد؛ همان طور كه ائمه قرار ميدادند؛ نه با تنگ نظري، نه با ستيزه گري، نه با آميختن مطالب خرافي

و خزفها را با اين گوهرها مخلوط كردن، كه يكي از مسائل امروز ما اين است. ما بايد از مفاهيم ديني خرافه زدائي بكنيم. به طور كلي از جمله مفاهيمي كه در حوزه ي معرفت اهل بيت و معارف اهل بيت وجود دارد، اين مسئله است، و اين، كار علماست؛ كار برجستگان است؛ كار هر كسي نيست و اين وظيفه ي علما و متخصصان را سنگين ميكند. همان طور كه در روايات وارد شده است؛ «محاسن كلام اهل بيت را به ديگران معرفي كنيد»، كه - «فانّ النّاس لو علموا محاسن كلامنا» - اگر مردم آن زيبائيها و درخشندگيهاي كلمات اهل بيت را ببينند، به خودي خود دلها را متوجه آنها ميكنند و مجذوب آنها ميشوند؛ اين امروز وظيفه ي ماست. يك توطئه ي عميق و خطرناكي - كه خيلي هم قديمي است - براي ايجاد اختلاف بين فرق اسلامي وجود دارد؛ حالا امروز در دنيا مسئله ي شيعه و سنّي را مطرح ميكنند، اما اين اختلاف مخصوص شيعه و سنّي نيست، بلكه ميخواهند بقيه ي فرق اسلامي هم در درون تشيع، در درون تسنن - فرقه هاي اصولي، فرقه هاي فقهي، فرقه هاي كلامي - در مقابل هم قرار بگيرند، گريبان هم را بگيرند، عليه هم فرياد بكشند؛ اين چيزي است كه دشمن ميخواهد و بخصوص انگليسها در اين قضيه متبحرند؛ خيلي مجربند؛ سالهاي متمادي - دهها سال، شايد بشود گفت به يك معنا صدها - در اين زمينه كاركرد دارند؛ خوب بلدند، نقاط ضعف را ميشناسند؛ روي آنها انگشت ميگذارند براي ايجاد اختلاف. الان هم بشدت مشغولند. البته ديگر اينجا مخصوص انگليسها نيست؛ سرويسهاي اطلاعاتي و امنيتي اسرائيل و امريكا و همه هستند، براي اينكه اين اختلاف را

عميق كنند. شايعات درست ميكنند؛ با فلان مسئول يك كشور سنّي، طوري حرف ميزنند كه احساس كند شيعه به عنوان يك خطر دارد او را تهديد ميكند. اينجا با جامعه ي شيعيان - مسئولان كشور شيعه و بقيه ي كشورهائي كه در آنها شيعه هستند - طوري حرف ميزنند كه احساس كنند اهل سنت دارند آنها را تهديد ميكنند و هستي و هويت آنها را از بين ميبرند. كارشان اين است. عين همين قضيه در تواريخ سابقه هم دارد، نمونه هاي مشخص و معيني ذكر شده است، ما هم در زمان خودمان داريم مي بينيم. به فلان مسئول سنّي ميگويند چه نشسته اي كه از ايران آمدند چند تا روستا را در كشور تو شيعه كردند! اينجا هم مي آيند و به بعضي از ما ميگويند چه نشسته ايد كه آمدند چندتا روستا از كشور شما را سنّي كردند! اينها كار دشمن است. بايد اين را شناخت. يك مسئله، اصل «ايجاد اختلاف و نگراني» است تا با هم متحد نشوند. تا اين اتحاد يك واحد عظيمي را - كه تصور آن، دلهاي مستكبران طماع را ميلرزاند - به وجود نياورد؛ يعني واحد امت اسلامي را. اگر امت اسلامي به معناي واقعي كلمه ي امت تشكيل شود، استعمارگران و طمع ورزان و كساني را كه خواسته اند اين منطقه را به نفع خودشان بفشرند و از آن بهره برداري كنند، بسيار ميترساند. آنها ميخواهند اين اتفاق نيفتد. اصل «ايجاد اختلاف»، يك انگيزه ي ديگر هم دارد كه آن بعد از قيام ملت ايران و برافراشته شدن پرچم انقلاب اسلامي در اين كشور به آن انگيزه ي قبلي اضافه شد و آن اين است كه ميترسند از اينكه تفكرات اسلام

ناب، اسلام جهاد، اسلام استقلال، اسلام عزت و هويت، اسلامي كه تسلط بيگانگان و دشمنان را بر امت اسلامي گناه ميداند و آن را به هيچ قيمت نميپذيرد، از ايران به بقيه ي جوامع اسلامي سرايت كند و مشكله را براي آنها چند برابر كند. سعي ميكنند بين ايران اسلامي و بين ساير مناطق جهان اختلاف بيندازند. ميدانند كه تفكراتي كه يك ملت را - يك ملت استعمارزده مثل ملت ما را در دوران طاغوت - بيدار ميكند، به صحنه مي آورد، به مجاهدت وادار ميكند، ترس او را ميريزد، او را به وسط ميدان كارزار عظيم بين المللي ميكشاند و او را در همه ي مراحل از ميدان پيروز خارج ميكند، براي جهان خواران، براي كساني كه برنامه براي منطقه ي خاورميانه و براي نفت اينجا و براي بقيه ي چيزهاي اينجا دارند، خيلي خطرناك است. نميخواهند بگذارند؛ البته خيلي هم تلاش كرده اند، موفق هم نشده اند تا امروز. تا امروز تفكرات انقلاب اسلامي به همه جاي دنياي اسلام، علي رغم آنها نفوذ كرده است؛ با همه ي اين تخريبها، با همه ي اين تبليغات مخالف. البته اگر تبليغات آنها نبود، وضع طور ديگري ميشد. لذا امروز عليه نظام اسلامي و جمهوري اسلامي تبليغات فراواني ميشود. از يك طرف عليه تشيع هم به همين جهت تبليغات ميشود. آن مجموعه اي كه به عنوان پيروان اهل بيت ميخواهند وسط ميدان باشند و كار كنند، بايد به اين چيزها توجه كنند و اولويتهاي خودشان را با توجه به اين حقايق انتخاب كنند. برادران و خواهران عزيز! شما كار بزرگي را بر عهده گرفته ايد. مجمع اهل بيت وظائف بزرگي را براي خودش تعريف كرده است. اين كارهاي شكلي - چند

تا سمينار در كجا و... - كارهاي كوچكي است. كار اساسي شما، كاري است كه بايد در خلال اين فعاليتها تحقق پيدا كند و آن، معرفي مكتب اهل بيت (عليهم السّلام) است به دنياي اسلام، بلكه به سراسر عالم؛ چون امروز همه ي دنيا تشنه ي معنويتند و اين معنويت در اسلام هست و در اسلامي كه در مكتب اهل بيت معرفي ميشود، به نحو جامع و كاملي وجود دارد؛ معنويتِ بدون انزوا، بدون جدائي از زندگي، معنويتِ همراه با سياست و عرفان، همراه با فعاليت اجتماعي، تضرع و گريه ي پيش خداي متعال و همراه با جهاد. اين، چيزهائي است كه در مكتب اسلام وجود دارد، در تعليمات و معارف شيعه متبلور و مجسم است و نمونه هاي زنده اش را ما ديده ايم؛ در تاريخ معاصر هم در ايران اسلامي اين نمونه ها فراوان و فراوان ديده شد. اين، وظيفه ي اصلي است. البته اين را ما يقين داريم كه در اين كارزاري كه بين حق و باطل، امروز راه افتاده است - كارزار بين اسلام و معارف اسلامي و بيداري اسلامي از يك سو، و طمع ورزيهاي استكباري سياستهاي شياطين عالم و در رأس آنها شيطان بزرگ يعني دولت امريكا از يك طرف ديگر - پيروزي با ماست؛ پيروزي با طرف حق است. در اين، هيچ ترديدي وجود ندارد. همه ي قرائن اين را نشان ميدهند و تأييد ميكنند. طبيعتِ سنن الهي هم همين است؛ يعني غير از اين معني ندارد. آن گروهي كه طرفدار حقند اگر بايستند و اقدام بكنند، شكي نيست كه بر باطل پيروز خواهند شد. سنتهاي الهي در جهت تقويت حق است و انتظار طبيعي از جريان سنن الهي در تاريخ،

اقتضاء اين را دارد. ما هم داريم به تجربه اين را مشاهده ميكنيم. اگر امروز نشاط و حركت اسلامي در دنيا با بيست سال قبل مقايسه شود، ملاحظه خواهد شد كه بمراتب، به اضعافِ مضاعف نسبت به بيست سال قبل، اين حركت نشاط بيشتري دارد و پيشرفت بيشتري كرده. خصوصِ جمهوري اسلامي را اگر نگاه كنيد - امسال را با بيست سال قبل ملاحظه كنيد - مي بينيد جمهوري اسلامي در همه ي ابعاد پيشرفتهاي محيرالعقولي كرده است؛ از جهت علمي، از جهت فناوري، از جهت سياسي، از جهت مديريتي، كارآمدي بيشتري پيدا كرده است؛ قوت بيشتري پيدا كرده است. در سطح دنياي اسلام - در آفريقا و آسيا، حتّي در كشورهائي كه مسلمانها در اقليتند - هم انسان مي بيند كه اين احساس هويت در ميان مجموعه هاي مسلمان روزبه روز بيشتر شده است؛ اين از اين طرف. از آن طرف هم امريكاي امروز از امريكاي بيست سال قبل بمراتب ضعيف تر است. امريكاي امروز ابهت آن امريكا را ندارد، قدرت آن امريكا را هم ندارد. شكستهائي را هم تحمل كرده كه روزبه روز ضعف او را بيشتر كرده است؛ در ورطه هائي هم افتاده است كه هرچه زمان ميگذرد، در اين ورطه ها بيشتر فرو ميرود و آينده ي خطرناكي را براي امريكا و براي همه ي كساني كه با ريسمان امريكا به ته چاههاي خطرناك سياسي و غيره رفتند، ترسيم ميكند. اين تجربه ي ماست، اين نگاه ماست؛ اين واقعيتهائي است كه در برابر ماست؛ منتها به اين واقعيتها مغرور هم نبايد شد. بايد دانست كه رحمت الهي و كمك الهي بستگي دارد به حركت و تلاش انسان مؤمن؛ به عمل صالح او. بايد

در ميدان باشيم، بايد احساس وظيفه را فراموش نكنيم؛ مجاهدت را فراموش نكنيم؛ جهاد در صحنه هاي مختلف، وظيفه ي ماست و ضامن پيشرفت و پيروزي ماست. در صحنه ي سياسي هم جهاد هست، در صحنه ي فرهنگي هم جهاد هست، در صحنه ي تبليغاتي و ارتباطاتي هم جهاد هست، در صحنه هاي اجتماعي هم جهاد هست. جهاد فقط جهاد نظامي نيست؛ انواع و اقسام عرصه هاي زندگي بشر، عرصه ي جهادند. در هرجاي دنيا كه هستيم، ارتباطات بين برادران روزبه روز مستحكم تر شود، كار آنها متراكم تر، اولويتهاي آنها روشن تر و نيروها بيشتر مصروف اولويتها بشود. مطمئناً چشم اندازِ فرداي جامعه ي مسلمين به طور عام و پيروان اهل بيت به طور خاص، از امروزشان بهتر خواهد بود و ان شاءاللَّه به اهداف و آرمانهاي والا نزديكتر خواهند بود. اميدواريم خداوند متعال تفضلات خود را شامل حال همه ي برادران و خواهران بفرمايد؛ ما را با وظائفمان آشنا كند؛ ما را به انجام دادن به اين وظائف توفيق بدهد و ان شاءاللَّه قلب مقدس حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) را از ما راضي و خشنود كند و ان شاءاللَّه روح مطهر امام راحل - كه او اين راه را در مقابل ما گشود - و ارواح طيبه ي شهداء را از ما راضي و خشنود كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار رئيس جمهور و اعضاى هيأت دولت به مناسبت هفته دولت و در آستان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار رئيس جمهور و اعضاي هيأت دولت به مناسبت هفته دولت و در آستانه ي نيمه ي شعبان بسم الله الرحمن الرحيم

اولاً ايام مبارك شعبان و قله ي اعياد شعبانيه يعني نيمه ي شعبان را به شما برادران و خواهران عزيز كه در خدمت آرزوها و اميدهاي نيمه ي شعبان قرار داريد، تبريك عرض مي كنيم. اين تصادف هم تصادف

جالب توجهي است كه اين روزها با نيمه ي شعبان و ولادت حضرت حجت (سلام اللَّه عليه و عجّل اللَّه تعالي له الفرج) مصادف شده است؛ چون خصوصيت نيمه ي شعبان و جشن ولادت حضرت بقية اللَّه (ارواحنا فداه) عبارتست از اميد و عدالت. دو نقطه ي برجسته اي كه در انتظار ما و جشن گيري ما براي نيمه ي شعبان وجود دارد، يكي مسئله ي اميدزايي است كه نويد اين ولادت و آينده اي كه بر اثر اين ولادت، دنياي بشر در انتظار آن است، خود اين اميدزاست؛ و ديگر اين كه در آن جهاني كه پس از آمدن آن بزرگوار شكل خواهد گرفت، برجسته ترين خط، خط عدالت است. شما وقتي در همه ي روايات و آثاري كه راجع به آن بزرگوار و راجع به آن دوران آمده نگاه مي كنيد، مي بينيد اغلب تكيه بر روي اين نيست كه مردم در آن دوران ديندار مي شوند - با اينكه ديندار هم مي شوند - بلكه تكيه بر روي اين است كه مردم در آن وقت برخوردار از عدالت مي شوند و قسط و عدل اقامه مي شود؛ اين مطلب در دعاها و زيارتهاي آن بزرگوار و روايات هست. يعني نقطه ي برجسته در آن آينده ي پر از نويد، عبارتست از عدالت؛ بشر تشنه ي عدالت است. شما هم دولتي هستيد كه اين دو خصوصيت را جزو شعارها و برنامه هاي عملكرد خودتان قرار داده ايد؛ هم به مردم اميد مي دهيد، هم وعده ي عدالت مي دهيد. همان اميد هم به خاطر اين است كه شما پرچم عدالت را بلند كرده ايد و دم از عدالت مي زنيد. حقيقتاً هم خلأ امروز دنيا، بيش از همه چيز خلأ عدالت است. در كشور و جامعه ي خود ما هم بيشترين

چيزي كه اين جامعه تشنه ي اوست، عبارت است از عدالت. وقتي ما به مشكلات، كمبودها، توقعات و انتظارات مردم و آرزوهاي بلندي كه در ذهن خود ما براي مردم هست، نگاه مي كنيم، مي بينيم تقريباً همه ي اينها برمي گردد به مسئله ي تأمين عدالت؛ كه اگر عدالت تأمين بشود، همه ي اين چيزها حل خواهد شد. شما عدالت را مطرح كرديد، خيلي خوب است. البته ممكن است در اين وادي طولاني و پرخطر و دشوار، شما بتوانيد قدمهايي را طي كنيد؛ ممكن است تا پايان راه، عمرهاي ما يا فرصتهاي خدمتگزاري كفاف ندهد؛ اما همين قدمي كه مي گذاريد و جهتي كه اتخاذ كرده ايد، بسيار باارزش و زنده كننده ي اين شعار است. بنابراين امسال، تصادف هيأت دولت و اين هفته ي مبارك با نيمه ي شعبان يك تصادف دلنشيني است و معناهايي را در ذهن انسان تداعي مي كند. شهيد رجايي و شهيد باهنر هم حقيقتاً از كساني بودند كه امروز براي ما، دو نقطه براي همين مفاهيم والا و باارزش محسوب مي شوند؛ يعني حقيقتاً آنچه آنها را به حركت وامي داشت - كه ما از نزديك مي ديديم - عشق به عدالت و عشق به ارزشهاي انقلاب و اينها بود. جا دارد كه شما هفته ي دولت را به ياد آنها بزرگ و گرامي بشماريد و خودتان را به آن بزرگوارها منتسب بدانيد. ان شاءاللَّه يادشان گرامي باشد. از وقتي شما مسئوليت را به دست گرفتيد، اين سومين باري است كه به مناسبت هفته ي دولت ما با شما ملاقات مي كنيم؛ يعني سه بار هفته ي دولت گذشت. اين گذشتِ سريع عمر را ببينيد كه چقدر تكان دهنده است! مثل همين ديروز بود كه نوبت اول هفته ي دولت اين دولت جديد

بود و ما نشسته بوديم. آنجا هم اتفاقاً من عرض كردم كه فرصتهاي خدمت، خيلي زودگذرند. ببينيد فرصت خدمت چه زود مي گذرد! اين براي ما عبرت و درس است؛ از هيچ لحظه اي نبايد غفلت كرد و هيچ فرصتي را نبايد از دست داد. شماها بحمداللَّه اغلب جوانيد و داراي نشاط و نيروي جواني هستيد. از اين فرصت حداكثر استفاده را بكنيد؛ قواي جواني، حوصله ي جواني، روح ابتكار و روح جسارت و بلندپروازي اي كه در جوان هست را در خدمت اين اهداف عالي قرار بدهيد و خسته نشويد. تقريباً دو سال است كه شماها مشغول خدمتيد. در اين دو سال، آنچه كه من از رفتار اين دولت تلقي كردم، اينهايي است كه عرض مي كنم و تصور مي كنم ناظران برخوردار از انصاف هم - كه اكثريت نزديك به اتفاق ملت ايران هستند - همين دريافتها و برداشتها را داشته باشند: اولاً مسئله ي پايبندي به اصول و ارزشهاست كه خيلي شاخص مهمي است. دولت، هم در قول و شعار - كه مهم است - و هم در عمل، نشان مي دهد كه به اصول انقلاب و ارزشهاي انقلاب پايبند است. توجه كنيد به اين كه وقتي به همه ي انقلابهاي بزرگ دنيا نگاه مي كنيم - تحولات عظيم سياسي كه در اين قرون نوزدهم و بيستم ميلادي در دنيا اتفاق افتاده و قبل از اينها انقلاب فرانسه - مي بينيم اين انقلابها در مدت كوتاهي به مبادي و اصول خودشان پشت كردند و بي وفايي كردند! اين - بدون هيچ تحليلي - برخاسته و برگرفته ي از متن تاريخ است. حالا گاهي اوقات اين اصول را به زبان مي آوردند؛ اما همه مي دانستند كه اين مفاهيم

تغيير كرده؛ هم در فرانسه و هم در انقلاب شوروي در مدت كوتاهي اين طور شد و اين مباني در قول و عمل تغيير كرد و دگرگون شد. در اين خرده انقلابهايي هم كه در اين مدت در گوشه و كنار دنيا اتفاق افتاده، بدون استثناء - يعني تا آن جايي كه من اطلاع دارم، حتي يك مورد استثناء براي اين پيدا نمي كنم - اين مباني تغيير كرده است. اين براي انقلاب ما يك پديده ي معجزآسا و بي نظير است كه ما امروز همان شعارهايي را مي دهيم و همان اصول و مباني اي را براي خودمان برنامه ي عمل قرار داده ايم كه در اول انقلاب همانها اعلام شده بود؛ يعني در برنامه ريزيهاي ما و در خواست ما، هيچ تخطي اي از اين اصول صورت نگرفته است. اين خيلي مهم است. روشها تغيير پيدا مي كنند، لكن مباني و اصول باقي مي مانند. اين اصول اساسي باقي مانده. همه ي دشمني و خصومتي هم كه با انقلاب ما انجام مي گيرد، براي بقاء اين اصول است. شايد در مرور زمان و در دوره هاي مختلف، غبارهايي بر روي اين اصول نشست؛ اما امروز انسان مي بيند كه اين اصول از هميشه شفافتر، زنده تر و برجسته تر مطرح است؛ در زبان شما و در شعارهاي شما و در برنامه هايي كه اعلام مي كنيد، اينها مطرح مي شود و شماها چون مسئول هستيد، آنچه كه مي گوييد، در مقام حرف باقي نمي ماند و يك خط و شيار و عمقي را در جامعه به وجود مي آورد؛ اين طبيعت مسئوليت است. البته در بين الهلالين عرض بكنيم كه به همين علت، مسئوليت حرف زدنهاي شما هم بالا مي رود و اين طور نيست كه حرفي كه مي گوييم، مثل خطي كه روي

آب مي كشيم برطرف بشود؛ نه، حرفي كه مي زنيد، در واقعيتها و در ذهنيتهاي جامعه، تأثيرات ماندگاري دارد؛ حالا كوتاه يا بلند. پس شعارهاي شما، فضاي اصولگرايي و فضاي ارزشهاي انقلابي و فضاي وفاداري به مباني امام و انقلاب را بر جامعه حاكم كرده است؛ اين خيلي چيز باارزشي است. اولين و مهمترين شاخصه ي دولت شما اين است. دوم، همين پايبندي به عدالت است كه عرض كرديم. ممكن است شماها نتوانسته باشيد - يا تا آخر هم نتوانيد - همه ي آنچه را كه در مورد عدالت مي بايد انجام داد، انجام بدهيد؛ لكن نفس رويكرد شما به عدالت، چيز بسيار باارزشي است و هر مقداري كه مي توانيد بايستي حركت كنيد كه: به راه باديه رفتن به از نشستن باطل كه گر مراد نجويم به قدر وسع بكوشم

بهتر از اين است كه انسان اصلاً دم از عدالت نزند، عدالت را فراموش كند، عدالت را در لابه لاي مفاهيم ديگري مخفي و گم كند و از ذهن و چشم انسان دور بشود. اينها جايز نيست. وقتي عدالت رو آمد و به عنوان يك معيار و شاخص اصلي مورد توجه قرار گرفت، به طور قهري در برنامه ها هم خواهد آمد. پايبندي به عدالت هم، شاخصه ي بعدي است. پايبندي به خدمت هم يكي از شاخصه هاي اين دولت است كه قابل ارج گزاري و ذكر است. پركاري اين دولت هم انصافاً چيز برجسته اي است؛ حتي بعضيهايي كه مخالف هم هستند، اين را نمي توانند انكار كنند؛ يعني بي انصافيها هرچه هم زياد باشد، نمي تواند بر اين حقيقت غلبه پيدا كند كه دولت شما انصافاً دولت پركاري است و تلاشتان و كارتان و تحركتان خيلي زياد است.

اين بسيار جاي خرسندي دارد. خصوصيت ديگر، شجاعت اين دولت و قاطعيت اوست. اين كار بزرگي كه شما براي سهميه بندي بنزين انجام داديد كه يك قدم اولي است تا يارانه ها هدفدار و هدفمند شده و به آن سرمنزل خود هدايت و مصرف بشوند - البته من مي بينم در برخي از گوشه كنارهاي دولت، خودشان هم گاهي به عظمت اين كار توجه ندارند؛ خيلي كار بزرگي انجام گرفته كه ان شاءاللَّه اگر يادم ماند، بعد ممكن است اشاره كنم كه اين كار بايستي تا آن منزل آخر پيش برود و نبايد در اين كار هيچ توقفي و اختلالي ايجاد كرد - يا بقيه ي اقدامهايي كه شده، حاكي از شجاعت و قاطعيت اين دولت است. از جمله ي خصوصيات ديگري كه من يادداشت كرده ام در اين جا بگويم، مسئله ي روحيه ي تحول گرايي و نوآوري و اصلاح است. همين طور كه الان آقاي رئيس جمهور گزارش دادند، تغييراتي كه در ساخت عمومي تشكيلات دستگاه و دولت داده مي شود، خيلي كارهاي اساسي اي است. اصلاح هم واقعاً همينهاست كه انسان بيايد و در جهت صلاح، بخشهاي مختلف را نگاه كند و ساختها را به طور اساسي تغيير بدهد و دگرگون كند. يك خصوصيت ديگر هم كه باز جاي ذكر دارد، اين است كه اين دولت در برابر زياده خواهيهاي استكبار، دچار انفعال نشد؛ اين به نظر من خيلي مهم است كه در تعامل با دنيا، انسان جاي خودش را بداند، خواست خودش را بداند، نيرو و قدرت خودش را بداند و بداند كه بايد چه كار كند. امروز دنيا يك ميدان بي دردسر آرامِ بي رقيبي نيست كه انسان بگويد: خب، ما هم منافعي داريم، دنبال منافعمان آرام آرام راه مي افتيم و

مي رويم! نه، دنيا اين طور نيست. البته هميشه همينجور بوده؛ امروز با ارتباطات نزديكي كه بين افراد بشر هست، اين تشديد شده. دنيا جاي تعارض، جاي كارشكني و جاي تعرض زورمندهاست به كساني كه زور ندارند يا كم زور دارند؛ به معناي واقعي، يك قانون جنگل در فضاي سياسي دنيا حاكم است. اين كارهايي كه الان دولتهاي مستكبر و در رأسشان امريكا انجام مي دهند، منطق عقلائي و عقلاني و سياسي و بين الملل پسند دنبالش نيست؛ منطق زور دنبالش است. مي گويد: چون مي توانيم، پس مي كنيم! منطق، منطق زور است. در يك چنين دنيايي اگر انسان تسليم شد و از خودش وادادگي نشان داد و بر سر مواضعش ايستادگي نكرد و از توان خودش در مقابله و مواجهه استفاده نكرد، قطعاً ضرر خواهد ديد. در چنين دنيايي كسي رحم به كسي نمي كند! اين ايستادگي در مقابل زياده خواهي استكبار و احساس عزتي كه در اين ميدان مي شود، به نظر من يكي از خصوصيات اين دولت است. اينها خصوصياتي است كه بحمداللَّه هست. در رساندن خدمت به افراد محروم جامعه و عدالت، به اعتقاد اين مسئله ي سفرهاي استاني خيلي مهم است. اين كاري كه آقايان بر دوش گرفتيد و راه افتاديد و رفتيد و همه جاي كشور را زير پا گذاشتيد و با مردم تماس گرفتيد و از نزديك درد دلهاي مردم را - كه از زبان مسؤولينشان، ائمه ي جمعه شان و افراد شاخصشان گفته مي شود - شنيديد، خيلي به نظر من خوب است. بنده خودم سالهاست در مسائل اجرائي و غير اجرائي اين كشور هستم؛ اما وقتي به يك منطقه اي مسافرت مي كنم و برمي گردم، معلومات من نسبت به آن منطقه چند برابر معلوماتي مي شود

كه انسان از روي كاغذ و در گزارشها و به طور كلي مي بيند. رفتن به سفر و مواجه شدن با واقعيتهاي زندگي مردم، خيلي چيز مهمي است. چطور ممكن است كسي اين را انكار كند يا درباره اش ترديد كند يا در فائده و سود او تشكيك كند؟ اين خيلي كار مهمي است. اين كار را شماها داريد انجام مي دهيد. البته زحمت هم دارد؛ زحمتش را هم قبول مي كنيد. بحمداللَّه شما اين موفقيتها را داشته ايد. حالا وظيفه تان در قبال اين موفقيتها چيست؟ وظيفه تان شكر است؛ شكر خداست. مبادا كسي از شما - چه آقاي رئيس جمهور، چه يكايك حضرات - تصور كنند كه اينها را شما بوديد كه انجام داديد. نه، خداي متعال بود كه به شما اين توفيق را داد. هركاري كه شما كرديد به توفيق الهي بود، با قوّتي بود كه خدا به شما داده بود، با شوقي بود كه خدا در دلتان گذاشته بود، با فرصتي بود كه خدا براي خدمتگزاري به شما داده بود. مبادا غرور ما را بگيرد؛ كه يكي از بزرگترين لغزشگاهها غرور است؛ كه انسان بگويد منم كه اين كارها را كرده ام و منم كه اين چيزها به ذهنم رسيد. انسان وقتي به عملكردهاي خودش نگاه مي كند و به تجربه و در طول زمان لغزشهاي خودش را، اشتباهات خودش را و ساده نگريهاي خودش را در مي يابد، آن وقت مي فهمد كه آن جايي كه موفقيتي بدست آمد، آن موفقيت كار چه كسي بود؛ والّا اگر قرار بود ما خودمان باشيم، همه اش همين لغزشها و بي توفيقيها و اينها بود! البته انسان لغزشها و اشتباهات خودش را خيلي زود نمي فهمد؛ به مرور مي فهمد. من امروز كه

به عملكردِ ده سال پيش و پانزده سال پيش خودم نگاه مي كنم، اشكالاتي را در آن مشاهده مي كنم كه آن روز هيچ نمي فهميدم؛ امروز مي فهمم. انسان به مرور اشتباهات خودش را درك مي كند؛ زود درك نمي كند. آن اشتباهات به ما درس مي دهد كه اگر يك جايي، موفقيتي هم از ما ديده شد و كار خوب و درستي هم اگر از ما سر زد، اين جز به توفيق الهي و به كمك الهي نبوده. بنابراين در چاله ي غرور نيفتيد كه بيرون آمدن از اين چاله خيلي دشوار است و كمك الهي را لازم دارد. ضمناً به آنچه كه شده هم بسنده نكنيد؛ البته سفارشهايي هم داريم كه عرض مي كنيم: سفارش اول ما مسأله ي «سند چشم انداز» است. در گزارش آقاي رئيس جمهور يك جمله ي كوتاهي گفته شد و اسم سند چشم انداز آمد؛ لكن اين كافي نيست. سند چشم انداز، يك مسأله ي فرادولتي است؛ مال اين دولت و آن دولت و اين سياست و آن سياست و اين جريان و آن جريان نيست؛ محصول يك كار فشرده و متراكم است؛ كارِ كارشناسي شده است؛ و درست هم هست. اين سند، در واقع برنامه ي كلان بيست ساله ي ماست و يك سند به معناي حقيقي كلمه است. آنچه كه در اين سند گفته شده، تعارف نشده. بايد در همه ي برنامه ريزيها - چه در قانون گذاري كه قانون گذارها مسؤولش هستند، چه در اجرا و مقررات اجرائي كه شماها مسؤولش هستيد - سند چشم انداز را مورد ملاحظه قرار بدهيد؛ بسنجيد و ببينيد كجاها در جهت سند چشم انداز نيست، آن جا را تصحيح كنيد و نگذاريد زاويه بخورد. اين فقط مسؤوليت رئيس جمهور نيست - اگرچه رئيس جمهور، بيشترين مسؤوليت را

در اين زمينه دارد - بلكه مسؤوليت يكايك شما آقاياني است كه در رأس دستگاههاي اجرائي قرار داريد. يعني واقعاً سند چشم انداز را بعنوان يك ميثاق، مبناي عمل قرار بدهيد. اين يك نكته و سفارش مؤكد من است. سفارش دوم مسأله ي تقويت كارشناسي است. من حرفهايي را كه مخالفان شما و منتقدان باانصاف و بي انصاف شما در زمينه ي كارشناسي نشده بودنِ كارهاي دولت ذكر مي كنند، هيچ جدي نمي گيرم و آنها ملاك قضاوت من نيست؛ چون مي بينم كه يك جاهائي كارهاي كارشناسي بسيار خوبي هم انجام مي گيرد؛ اما مي خواهم تأكيد كنم بر اين كه كار كارشناسي را حقيقتاً جدي بگيريد؛ بخصوص در كارهاي مبنايي و بنياني، مثل مسأله ي برنامه ريزي و بودجه نويسي، يا مسأله ي شوراها و امثال اينها؛ اينها كارهاي بنياني و ماندگار است؛ يعني بايد بماند. اگر كارِ كارشناسي عميقِ دقيقِ همه جانبه ي متبحرانه اي انجام گرفت، اين كار ماندگار خواهد شد؛ والّا اگر چنانچه گوشه ي كارشناسي اش سائيده بود، زحمات شما به هدر خواهد رفت. اولاً خود شماها ممكن است در آينده به اشتباهاتي كه اتفاق مي افتد، واقف بشويد و بعضي اشتباهات ديگر قابل جبران نيست؛ ديگر اينكه كساني كه بعد از شما مي آيند و آيندگان - شما كه فقط براي همين دوره ي دولت خودتان اين كارها را انجام نمي دهيد، شما مي خواهيد اين كارها در ساختار تشكيلاتي دستگاه كشور باقي بماند - آنها را جدي نخواهند گرفت؛ بر خلافِ آن وقتي كه كار كارشناسي دقيق شده باشد. بالاخره در پايه ها، كوچكترين اشتباه در محاسبه، خطرات بزرگ درست مي كند. فونداسيون يك ساختمان با ديواري كه بين دو اتاق كشيده مي شود، فرق مي كند؛ آن جا محاسبات بايد خيلي دقيق و كارشناسي باشد تا

بنا باقي بماند و دچار مشكل نشود. اين هم يك مسئله است. البته در اين كار كارشناسي، مسئله ي تعامل با نخبگان هم - كه من مكرراً هم به شماها گفته ام و هم با آقاي رئيس جمهور مكرر صحبت شده - مطرح مي شود؛ يعني از نخبگان استفاده كنيد. نخبگان كشور زيادند و در اين جمع و جمعهاي مرتبط با اين جمع هم منحصر نمي شوند.ما انصافاً آدمهاي نخبه در كشور كم نداريم؛ در دانشگاهها هستند، در محيطهاي كاري و تحقيقاتي هستند. گاهي كه انسان با افراد نخبه برخورد مي كند، مي فهمد كه همه هم آماده و مشتاقند و دلشان مي خواهد كمك كنند؛ جويا و خواهان اينها باشيد. البته اين بايد در عمل نشان داده بشود تا نخبگان بيايند و خودشان را عرضه كنند كه يك مسئله ي مهمي است. يك سفارش ديگر من مسأله ي تعامل با ديگر قواست. خوشبختانه امروز روابط قوه ي مجريه با قوه ي مقننه و قوه ي قضائيه روابط خوبي است؛ لكن در بدنه بايد اين تعامل تقويت بشود؛ يعني كوشش بشود كه تعامل منطقي و صحيح برقرار شود. البته من هيچ عقيده ندارم كه مجلس در رابطه ي با دولت، از وظايف خودش صرف نظر كند؛ نه، مجلس بايد به وظائفي كه نسبت به دولت دارد، سخت گيرانه، منتها خيرخواهانه، عمل كند. دولت هم مطلقاً از اختيارات خودش نبايد عدول بكند و بايد از اختياراتي كه قانون و قانون اساسي به او داده، حداكثر استفاده را در قبال ساير قوا بكند. اما روح تعامل، روح توافق و سازگاري بايد بر هر سه دستگاه حاكم باشد. نكته ي ديگري كه مي خواهم سفارش بكنم، مسأله ي اطلاع رساني است كه آن روز هم در اجتماع كارگزاران

دولتي(1) گفتم؛ واقعاً اطلاع رساني را قوي كنيد؛ رسانه هاي مناسب را تغذيه كنيد؛ رسانه ي ملي هم بايد در مورد دولت كار فعالانه بكند. البته كار اطلاع رساني، كارِ ظريفي است؛ اين طور نيست كه يك نفر مقابل دوربين بنشيند و خطاب به مردم بگويد كه ما اين كار را كرديم، آن كار را كرديم؛ مردم هم وقتي شنيدند، كاملاً همه قبول كنند و باور كنند كه بله، اين كارها شده! اصلاً اطلاع رساني اين گونه نيست. اطلاع رساني يك كار هنرمندانه است. خوراك و مايه ي اصلي اش را به رسانه ي ملي بدهيد، رسانه ي ملي هم كار كند؛ به طور هنرمندانه اطلاع رساني كنيد تا مردم تا عمق جانشان قبول كنند. الان هم خيلي از كارهاي شما را مردم نمي دانند؛ يعني از كارهاي بزرگ و كارهاي ملي اطلاع پيدا نمي كنند، چه برسد به كارهاي بخشي و استاني، چه برسد به كارهاي ساختاري! اين كارهاي ساختاري اي كه جزو خدمات مهم شماهاست و به آنها افتخار هم مي كنيد و جا هم دارد، مردم اصلاً به آنها توجه پيدا نمي كنند. اينها را بايد تفهيم كرد و براي مردم بيان كرد. اين كار براي مردم هم اميدزاست، هم روشنگر است، هم كمك و حمايت مردم را به دنبال دارد، و هم روشنگر در مقابل انتقادهاست. البته اين را هم بگويم: از انتقاد هم اصلاً عصباني نشويد. بعضي از انتقادكن هاي از دولت، هدفشان اين است كه شما را عصباني كنند، خسته كنند و از جا در ببرند؛ اصلاً انتقاد با اين هدف انجام مي گيرد. يا عيبجويي هاي بيخود؛ ديده ايد گاهي يك خبري را تيتر مي كنند، بزرگ مي كنند؛ فردا، پس فردايش معلوم مي شود اصلاً دروغ است و اصل ندارد! اينها هم كارهايي است

كه بعضيها انجام مي دهند. مطلقاً حالت عصبانيت و بي تابي نبايد به شما دست بدهد. بعد هم شما از همان انتقاد - ولو غيرخيرخواهانه باشد - استقبال كنيد؛ چون گاهي در انتقادهاي خصمانه هم حقايقي وجود دارد كه انتقاد كننده از روي خيرخواهي نمي گويد، اما انتقادش واقعي است؛ چه برسد آن كساني كه از روي خيرخواهي از شما انتقاد مي كنند. اصلاً هيچ نرنجيد و از انتقاد استقبال كنيد. نكته ي بعدي كه مي خواهم سفارش كنم، اين است كه از بخش فرهنگ رفع مظلوميت كنيد. بخش فرهنگ انصافاً بخش مظلومي است. الان در گزارش آقاي رئيس جمهور، اصلاً اسمي از فرهنگ نيامد؛ يا در اولويت بنديها اين اولويت فداي اولويتهاي ديگر شد و آنها تقدم پيدا كرد كه در كوتاهي وقت، بيان بشود! اين مظلوميت است ديگر. واقعاً مسأله ي فرهنگ را دست كم نگيريد. خيلي از مشكلات جامعه ي ما با فرهنگ سازي حل مي شود. توجه بكنيد كه امروز، عمده قواي دشمنان ما در جبهه ي فرهنگي دارد كار مي كند. اين جنگهاي رواني، اين فعاليتهاي فرهنگي، اين بودجه هاي پنهان و آشكاري كه براي منحرف كردن ذهنها مي گذارند، همه اش مربوط به مسئله ي فرهنگ است. فرهنگ مثل هواست كه انسان وقتي كه اين هوا را استنشاق كرد، با هوايي كه استنشاق كرده و با آن جاني كه گرفته، مي تواند دو قدم بردارد و جلو برود؛ بقيه ي كارها همه برخاسته ي از آن چيزي است كه شما استنشاق كرده ايد. اگر چنانچه يك جايي، هواي مسمومي تزريق بشود، نتيجه اي كه در اندامها ديده خواهد شد تابع آن مسموميتي است كه در اين هواست. اگر فضا را با دود يا مخدري تخدير كنند، وقتي شما آن را استنشاق كرديد، رفتار شما متناسب

با آن چيزي خواهد شد كه استنشاق كرده ايد؛ فرهنگ يك چنين حالتي دارد. فرهنگ را دست كم نگيريد؛ خيلي مهم است. بنابراين صرف وقت كنيد و در بودجه هم برايش پول و فصول قابل توجهي بگذاريد تا جهتِ ارزشي به فرهنگ بدهيد. از جمله ي كارهايي كه مسؤولين فرهنگي دولت خيلي بايد به آن بپردازند و واقعاً يك دقيقه را در آن فروگذار نكنند، اين است كه به فرهنگ عمومي جامعه و ابزارها و وسائل فرهنگي، جهت ارزشي بدهند. چون تلاش زيادي شده تا جريانهاي فرهنگي و عاملهاي فرهنگي - هنر و ادبيات و شعر و سينما و بقيه - در جهت غير ارزشي حركت كنند و راه بيفتند. شما بايد كمك كنيد و همه ي تلاشتان را بكنيد كه به تحركات فرهنگي كشور در جهت ارزشي جهت بدهيد. به همين مناسبت و در همين جهت، من به مسأله ي علم و تحقيقات بپردازم. خيلي بايد به مسأله ي نهضت علمي در كشور اهميت داد؛ بايد آن را جدي گرفت. من عرض بكنم: هيچ كشوري - از جمله كشور ما نخواهد توانست به آرزوهاي ملي و بزرگ خود دست پيدا كند، مگر آن وقتي كه در مسابقه ي علمي بتواند يك جايگاه و رتبه اي پيدا كند. عقب ماندگي علمي، حتماً عقب ماندگي سياسي، اقتصادي و فرهنگي را به دنبال خود دارد. اين وحشي هايي كه امروز دنيا را در قبضه ي خودشان گرفته اند و حقيقتاً بويي از انسانيت و معنويت نبرده اند، به بركت علم است كه توانسته اند اين تسلط را پيدا كنند؛ علم را ياد گرفتند. من مكرر گفته ام: مثل يك آدم چاقوكشي كه عاقل است؛ قداره بند و چاقوكش است؛ مي رود يك علمي را ياد مي گيرد

و به بركت اين علم، همان چاقوكشي را هم از دست نمي دهد! اينها همين طورند. آدم مي بيند، اينها حقيقتاً چاقوكش هاي دنيايند؛ اين مستكبرين، قداره بندها و عربده كش هاي دنيايند؛ منتها به علم مجهزند. حالا شما خيلي نجيب، خيلي متدين، خيلي شريف، خيلي اصيل، خيلي خانواده دار؛ او بي اصل و نسب، بي ريشه، بي خانواده؛ اما او مجهز است، شما مجهز نيستيد؛ شما بي سواديد، او باسواد است؛ مي آيد بر شما تسلط پيدا مي كند؛ بروبرگرد ندارد. خودتان را عالم كنيد. كشورتان و ملتتان را در قافله ي علم جلو ببريد. ما در اين زمينه عقب ماندگي داريم. لعنت خدا بر آن كساني كه در هنگام خود، اولويت علم و تحقيق را در اين كشور نفهميدند و كشور را عقب نگه داشتند؛ بعد هم ديگر آن همتهاي والا در اين كشور ديده نشد كه بتواند عقب ماندگي را جبران بكند. حالا انقلاب شد؛ انقلاب بكلي ورق را برگرداند و مسير را عوض كرد. ما مي توانيم اين عقب ماندگي را جبران كنيم. البته اگر بخواهيم عيناً همان خطي را كه ديگران رفتند دنبال بكنيم، دائماً و تا ابدالدهر از آنها عقب خواهيم ماند. راههاي ميانبر وجود دارد. آفرينشِ الهي راههاي تو در توي عجيب و غريبي دارد؛ آنها را بايد كشف كرد. همه ي اين پيشرفتهاي علمي، كشف راههاي ميانبر است. اينقدر راههاي ميانبر وجود دارد كه اگر شما آنها را پيدا كرديد و كشف كرديد و پيش رفتيد، خواهيد توانست ناگهان خودتان را در آن منزل مقدم اين مسابقه بيابيد و پيدا كنيد. البته پيدا كردن راه ميانبر بدون داشتن مقدمات علمي، امكان پذير نيست. مقدمات علمي را بايد گذراند و مردم را بايد عالم و دانشمند كرد؛ منتها

كار تحقيق را بايد جدي گرفت. پس مسأله ي نهضت علمي و جهش علمي، مهم است. بودجه ي تحقيقات هم حقيقتاً يكي از آن نقاط ضعف ماست. من گاهي كه با دانشگاهيها و اساتيد و مسؤولين بخشهاي علمي كشور مواجه مي شوم، اين مسأله ي بودجه تحقيقات را مطرح مي كنند. سه، چهار سال است كه مرتب به ما گفته اند بناست به سه درصد بودجه برسد؛ اما حالا مثلاً با شش دهم درصد يا هفت دهم درصد داريم پيش مي رويم و كار مي كنيم! واقعاً خيلي كم است. همه اش وعده مي دهند آقا بهتر خواهد شد و نمي دانم چه خواهد شد؛ اثري هم ديده نمي شود. بودجه ي تحقيقات را حقيقتاً زياد كنيد؛ به جاهاي ديگر فشار بياوريد، ولي اين را پيش ببريد. اين معاونت علمي و تحقيقي اي كه بحمداللَّه اخيراً در رياست جمهوري تشكيل شد، اين از آن كارهاي بسيار مهم است - يكي از كارهاي ساختاري همين است - به آنها ميدان بدهيد، راه را باز كنيد، كمك كنيد و از آنها مطالبه كنيد و بخواهيد؛ آنها مي توانند اين كارها را پيش ببرند. يكي هم اين مسأله است. يك مسئله هم مسئله ي سياستهاي اصل 44 است كه حالا به طور موردي من اين را عرض مي كنم؛ سياستهاي اصل 44 خيلي مهم است. لايحه اي كه به مجلس داده شد، نواقصي داشت؛ در مجلس هم بعضي از نواقص آن را برطرف كردند؛ من مي خواهم توصيه كنم به گونه اي رفتار شود كه اين لايحه با اهداف ذكر شده ي در اين سياستها تطبيق كند؛ يعني حقيقتاً اين خط غلطي كه در سالهايي از اوائل انقلاب به ناحق در امر اقتصاد كشيده شده و همينطور هم ادامه پيدا كرده،

اين خط را كور كنيد و به خط درست برويد! اين با مسئله ي عدالت خواهي و آن چيزي كه ما در سياستهاي اصل 44 ذكر كرديم، هيچ منافاتي هم ندارد؛ يعني مسئله ي عدالت خواهي را حتماً در نظر بگيريد؛ منتها اقتصاد كشور بايد شكوفا بشود؛ نيروهاي مردمي بايد به ميدان اقتصاد بيايند و كار كنند؛ اين هم با حرف و گفتن عملي نمي شود، عمل و اقدام لازم دارد و بايد حس بشود. حالا بحث سرمايه گذاري مطرح مي شود؛ يك وقتي اين جا - چند سال قبل از اين - يك جلسه ي مفصلي از مسئولين بخشهاي مختلف اقتصادي برگزار شد؛ يكي از آقايان حرف خوبي زد؛ گفت: ما به خارجيها مي گوييم بيايند اين جا سرمايه گذاري كنند! خب خارجيها نگاه مي كنند ببينند سرمايه گذارهاي داخلي ما در داخل كشور سرمايه گذاري مي كنند يا نه؟! اين ويترين ماست؛ اگر ديدند كساني در داخل كه قدرت سرمايه گذاري دارند، در داخل كشور با خيال راحت سرمايه گذاري مي كنند، آن وقت آنها هم تشويق مي شوند و مي آيند؛ اما وقتي ببينند اينها خودشان اين جا سرمايه گذاري نمي كنند، خيلي مشكل است كه سرمايه گذار خارجي را انسان قانع كند كه بيا اينجا سرمايه گذاري كن تا ما از آن سرمايه گذاري تو استفاده كنيم! اينها همه اش در سياستهاي اصل 44 مورد توجه قرار گرفته است. يك مسئله هم كه باز يك مسئله ي موردي است كه مي خواهم عرض بكنم، مسئله ي اين گرانيهاست؛ اين را واقعاً فكري برايش بكنيد. گرانيها - بخصوص در مسئله ي مسكن و برخي از كالاها - واقعاً وجود دارد و به مردم فشار مي آورد. البته حل مسئله ي گراني، يك كار ريشه اي است. بديهي است كه مهار تورم، يك كار علمي، ريشه اي و بنياني

است كه مقدمات و اصولي دارد و تا آن اصول انجام نگيرد، خواهد بود؛ منتها كارهاي ضربتي هم بايد انجام داد. بالاخره نمي شود نشست تا اين كارهاي بنياني، يك روزي به نتيجه برسد؛ نه، واقعاً يك فكري بكنيد؛ كاري بكنيد. حالا من نمي خواهم در آن زمينه كه چه كار خواهيد كرد، پيشنهاد كنم. البته اين را هم بگوييم كه در گراني، هم عوامل واقعي و هم عوامل كاذب و رواني دخالت دارند؛ گاهي يك كلمه حرف و يك تصميم نادرست و نسنجيده، ناگهان اين موج گراني را تحريك مي كند و تورم را در بخشهاي مختلف بالا مي برد و انتظاراتي را به وجود مي آورد كه اميدواريم ان شاءاللَّه اين را هم بتوانند آقايان دنبال كنند. به خدا توكل كنيد. از خداي متعال توفيق بخواهيد. رابطه تان را روز به روز با معنويت و خداي متعال تقويت كنيد. مبادا اشتغالات كاري، شما را از ذكر و توجه و پرداختن به معنويات باز بدارد! يعني يكي از خطرها اين است كه در عمل زدگي غرق بشويم و از آن ارتباط قلبي خودمان غافل بمانيم. آن چيزي كه پشتوانه ي نشاط و شور و شوق و تحرك و توفيق ماست، كمك الهي است. كمك الهي را بايد به معناي واقعي كلمه از خدا خواست و از خدا طلب كرد. هم بايد نعمت الهي را - نعمت اين مسئوليت و اين توفيق خدمتي كه به شما داده - شكر كرد و هم اين كه ازدياد و دوام و استمرار آن را از خداي متعال طلب كرد و خواست. لذا اين احتياج دارد به توجه؛ اين ايام ماه شعبان را مغتنم بشماريد. در اين صلوات شريف

ظهرها مي خوانيد: «الّذي كان رسول اللَّه - صلّي اللَّه عليه و اله - يدأب في صيامه و قيامه في لياليه و ايّامه بخوعا لك في اكرامه و اعظامه الي محلّ حمامه»؛ يعني پيغمبر تا لحظه ي مرگ هم ماه شعبان و روزها و شبهاي شعبان را گرامي مي داشتند و همه ي شعبانها در زندگي آن بزرگوار اين طور بود؛ كه بعد در همين صلوات مي خوانيد: «اللّهم فأعنّا علي الاستنان بسنّته فيه و نيل الشّفاعة لديه»؛ سنت اين بزرگوار را در اين ماه ان شاءاللَّه ادامه بدهيد؛ توجه، دعا، ذكر و آماده شدن براي ورود در ماه مبارك رمضان. اميدواريم كه خداوند متعال به شماها توفيق بدهد و اجر امام بزرگوار ما را از اين خدماتي كه شماها مي كنيد و زحماتي كه مي كشيد - كه پيش خداي متعال اجر دارد - ان شاءاللَّه افزايش بدهد و روح مطهر شهدا را از شما و ما راضي كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام، 9/4/1386

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار نخبگان جوان

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار نخبگان جوان بسم الله الرحمن الرحيم

خيلي استفاده كرديم و لذت بردم. شنيدن اين مطالب از دهان شما جوانان عزيز - كه حقيقتاً مثل فرزندان عزيزي براي اين حقير محسوب ميشويد - واقعاً لذت بخش است. و خدا را شكر ميكنم كه مي بينم اين خود آگاهي در سطح گسترده ي جوانان اين كشور روزبه روز رو به رشد است. اين مطالبي كه شما اينجا بيان كرديد، هر يك از اينها - چه در زمينه ي ارتباط علوم انساني، چه در زمينه ي تعليم و تربيت اخلاقي، چه در زمينه ي ارتباط علم و صنعت، چه در زمينه ي امكان دادن به

استعدادها و نخبه ها - جزو آرزوهاي ديرين اين بنده بوده كه در طول سالهاي متوالي اينها را گفته ايم و خواسته ايم و امروز من مي بينم اينها تبديل شده به يك خواست عمومي. از شماها تشكر ميكنم؛ از برگزار كنندگان اين همايش ملي تشكر ميكنم و اغلب اين مطالبي را كه بيان كرديد، قبول دارم؛ به آنها معتقدم و همانطور كه آقاي دكتر واعظ زاده بيان كردند، اينها و بقيه ي مطالبي كه در خود همايش بيان شده، ثبت شده و يكي يكي بايد مورد توجه قرار بگيرد و اجرائي بشود؛ و خواهد شد. ممكن است عوامل گوناگوني ما را در رسيدن به اين آرزوها، اندكي به تأخير بيندازد؛ لكن بدانيد اين حركت علمي، اين جوشش و شكوفائي، بالندگي و باروري، قابل توقف نيست و پيش خواهد رفت به توفيق الهي، قائم به شخص هم نيست. اين حركت در كشور آغاز شده؛ اين خودآگاهي به وجود آمده و ان شاءاللَّه به سرمنزل خود هم خواهد رسيد. جلسه ي امروز ما از نظر من دو هدف را دنبال ميكند: يكي، هدف نمادين در سطح ملي و عمومي، كه ما ميخواهيم در كشور ما - در سطح افكار عمومي كشور - اين باور به وجود بيايد كه نهضت علمي در كشور جدي است. و مسئولان كشور اين را ميخواهند و به طور جدي به دنبال آن هستند و براي علم و جوينده ي علم و نخبه ي علمي، ارزش قائلند؛ اين، معناي اين حركت نمادين و اين اجتماع نمادين ما،امروز در اينجاست. و هدف دوم، تذكر مجدد به مسئولان كشور - مسئولان دولتي، مسئولان بخشهاي گوناگون - هست كه بدانند اين خواست را بايد دنبال

كنند. در سياستهاي كلان و سياستهاي اجرائي بايد پيشرفت و رشد علمي كشور، برنامه ي قطعي و حتمي به حساب بيايد و ملاحظه شود. اين دو هدف ان شاءاللَّه حاصل شده است. من فقط چند نكته را بيان مي كنم؛ خيلي از حرفهاي خوب را شما خودتان گفتيد. يك نكته كه تازه هم نيست، اين است كه: حركت علمي براي كشور ما يك ضرورت مضاعف است؛ يك نياز مضاعف و مؤكد است. نياز است؛ چرا؟ چون علم، عامل عزت و قدرت و امنيت يك ملت است - كه مختصراً توضيح خواهم داد - مضاعف و مؤكد است؛ چرا؟ چون به اين وظيفه، در طول صد سال از بهترين زمانها عمل نشده؛ از دوران اواسط قاجار كه نهضت علمي و نهضت صنعتي دنيا اوج گرفته و شكوفا شده بود - از اواسط نيمه ي دوم قرن نوزدهم - و علم در شكل استعمار خودش را نشان داده بود؛ غرب با دستيابي به ابزار علم، مشغول استعمار دنيا شده بود. از آن روز - تقريباً صد سال يا بيشتر - كه وقت بيداري و هوشياري ما بود، اين وظيفه ي بزرگ، وظيفه ي رشددادن علمي كشور، به دلائل گوناگون تعطيل و متوقف شد. عمده دليل هم عبارت بود از: حاكميت استبداد، حاكميت طاغوتها، حاكميت سلاطين دست نشانده، ضعيف و زبون. ما وارث اين عقب ماندگي هستيم. لذا تلاش ما بايد مضاعف باشد. پس، يك نياز است و اين نياز مؤكد و مضاعف است. در اين زمينه كه علم نياز است، شماها مي دانيد، اما خوب است مجدداً من اين را بگويم كه حقيقتاً كشوري كه دستش از علم تهي است، نميتواند توقع عزت، توقع استقلال

و هويت و شخصيت، توقع امنيت و توقع رفاه داشته باشد. طبيعت زندگي بشر و جريان امور زندگي اين است. علم، عزت ميبخشد. جمله اي در نهج البلاغه هست كه خيلي جمله ي پرمغزي است. ميفرمايد: «العلم سلطان»؛ علم اقتدار است. «سلطان» يعني اقتدار، قدرت. «العلم سلطان من وجده صال و من لم يجده صيل عليه»؛ علم اقتدار است. هر كس اين قدرت را به چنگ آورد، ميتواند تحكم كند؛ ميتواند غلبه پيدا كند؛ هر كسي كه اين اقتدار را به دست نياورد، «صيل عليه»؛ بر او غلبه پيدا خواهد شد؛ ديگران بر او قهر و غلبه پيدا ميكنند؛ به او تحكم ميكنند. اين واقعيت را ملت ايران در يك دوره ي طولاني، با پوست و گوشت و استخوان خودش لمس كرد. به ما تحكم كردند؛ به ما زور گفتند؛ منابع ما را در مشت گرفتند؛ ملت ما را از رفاه محروم كردند. تاريخچه ي تلخ و محنت باري اين دوره ي صد ساله ي كشور ما دارد، كه ما نتايجش را الان داريم ميچشيم؛ با اينكه ما حركت را شروع كرديم؛ انقلاب اوضاع را دگرگون كرد؛ ورق را برگرداند. امروز كشور ما يك كشوري است كه از لحاظ عزت سياسي و بين المللي، در دنيا كم نظير است؛ اين را دشمنان ما هم قبول دارند. ملت بيدار شده است. شجاع است. كشور داراي هويت و شخصيت است؛ اما در عين حال نتايجش را داريم مي بينيم. يعني آن كساني كه علم را صد سال، دويست سال پيش از ما به دست آوردند و چند ميدان از ما جلوتر حركت كردند و پيش رفتند و به بركات علم دست پيدا كردند، هنوز هم دارند زور مي گويند.

همين مسئله انرژي هسته اي و توانائي علمي و فناوري هسته اي، يك نمونه اش است. «نداشته باشيد؛ ما به شما اطمينان نداريم»؛ حرف زور. كي ها به ما ميگويند: اطمينان به شما نداريم؟! آن كساني كه خودشان در ظرف بيست سال، دو جنگ جهاني درست كردند و همه ي دنيا را در آتش جنگ مشتعل كردند؛ اروپائيها. آن كساني به ما ميگويند به شما اطمينان نداريم، كه هر جا دستشان رسيد، نيروي نظامي خودشان را وارد كردند. نمونه ي زنده ي موجودش، عراق است كه داريد مي بينيد؛ نمونه ي قديمي تر و دردناكترش فلسطين است؛ نمونه ي ديگرش افغانستان است؛ نمونه ي ديگرش كوزوو است؛ نمونه ي ديگرش مناطق گوناگون دنياست؛ يك نمونه اش هيروشيماست. اينهائي كه شرارتهاي عمده ي دنيا در دوران صنعتي، مال آنها و از ناحيه ي آنهاست، به ملت ايران كه تاكنون يك بار در اين سالهاي متمادي - از جمله در دوران بعد از انقلاب - تعرّض از اين كشور به يك همسايه و غير همسايه ديده نشده - ما از دولت جمهوري اسلامي بحث مي كنيم؛ قبلي ها را كار نداريم. در دوران جمهوري اسلامي يك گلوله به طور ابتدائي از سوي كشور ما به يك همسايه شليك نشده. اين را همه قبول دارند - ميگويند: به شما اطمينان نداريم! اين، يعني زورگويي. حالا كشوري مثل فلان كشور شمال آفريقا، تا يك چنين اخمي به او ميكنند، دستپاچه ميشود، تمام وسائلش را جمع ميكند سوار كشتي ميكند و مي گويد ببريد! ملت ايران ايستاده و خواهد ايستاد؛ نه فقط در اين قضيه، ما در دهها قضيه همينجور ايستاده ايم؛ حالا اين قضيه در سطح عموم كشانده شده. در دهها قضيه از اول انقلاب تا امروز، ما در مقابل زورگوئيها،

قلدريها، گردن كلفت ها، صدا كلفت كردن، اخم نشان دادن، بين المللي، ايستاده ايم؛ فهميده اند كه ما زير بار نميرويم. ولي اين زورگوئيها هست. اين زورگوئيها به خاطر چيست؟ به خاطر اينكه آن طرف مقابل، مسلح به علم است. ببينيد اين براي شما جوانها خيلي عبرت انگيز است. يك دولت بيگانه ي از اخلاق، بيگانه ي از معنويت، بي اعتناي به حقوق بين المللي مثل دولت امريكا، چون داراي علم هست و توانسته اين علم را به فناوري تبديل كند و در زندگي اش به كار بگيرد، به خودش حق ميدهد كه در سطح بين المللي اينجور زورگويي كند. «من وجده صال»؛ هر كس علم را داشت، ميتواند به ديگران تحكم كند - «و من لم يجده صيل عليه» - نداشته باشيد، به شما تحكم ميكنند. ببينيد، ضرورت اينجاست. وجدان هر انسان، انساني كه به شخص خود، هويت خود، به خانواده ي خود، به فرزندان خود، به آينده و نسل خود و به مليت و كشور و هويت ملي و ديني خود علاقه مند است، نميتواند نسبت به اين قضيه بي اعتنا بماند. اين كه من سالهاست روي مسئله ي نهضت علمي اصرار ميكنم، پافشاري ميكنم و دنبالگيري ميكنم، براي اين است. علم، پيشرفت علمي و فراگيري، نياز اول كشور ماست؛ البته همه ي علوم - حالا عرض خواهم كرد - و فقط هم علوم تجربي نيست. همه ي علوم بايد در جاي خود پيگيري شود و كشور ما ميتواند. بنابراين، نتيجه ي نكته ي اول اين است كه شما كه مشتي از خرمن عظيم نخبگان كشور هستيد، ميتوانيد در ايجاد قدرت ملي و در سازندگي و آينده ي كشور مؤثر باشيد. نكته ي دوم اين است كه كشور ما از لحاظ استعداد نخبه پروري و دارا بودن نخبه ها،

يك سطحِ بالاتر از متوسط را دارد. اين در محاسبات بايد بيايد. من يك وقتي در جمع مسئولان كشور در همين حسينيه - چند سال پيش از اين - گفتم سطح جغرافيائي كشور ما تقريباً يك صدم سطح آبادِ جغرافيائي دنياست، جمعيت كشور ما هم هفتاد ميليون است كه تقريباً يك صدم جمعيت بشر است. بنابراين، حق ما به طور متوسط از منابع زيرزمينيِ دنيا، ميشود يك صدم؛اما ما مهمترين منابع زيرزميني را بيش از يك صدم داريم: فلزات اصلي، فولاد، مس، سرب و بسياري از كانهاي ديگر؛ همه سه درصد، دو درصد، چهار درصدِ ذخائر دنيا، در كشور ماست. نفت، كه وضعش معلوم است و ما دومين دارنده ي نفت در سطح منطقه ي نفت خيزِ خليج فارس و خاورميانه هستيم. گاز، ما دومين دارنده ي گاز در سطح دنيا هستيم. ببينيد چند برابرِ ميانگين سرانه ي افراد بشر، ملت ما و كشور ما داراي منابع طبيعي است. من حالا ميخواهم بگويم همين افزايشِ نسبت در مورد نيروي انساني هم هست. يعني كشور ما يك صدم نيروهاي انساني نخبه ي دنيا را ندارد، بيشتر از يك صدم دارد. نميتوانم آمار بدهم؛ چون محاسبه نشده است. آن درصدهائي كه در مورد منابع طبيعي گفتيم، محاسبه شده است. اين را محاسبه نكرده ايم؛ ان شاءاللَّه اميدواريم در آينده به اين چيزها هم برسيم. اما قرائن اين را نشان ميدهد. چيزهائي كه از افرادِ دنياديده يِ بررسي كرده ي دانشگاههاي دنيا ما شنيده ايم، همه همين را تأييد ميكند. من از افراد متعدد شنيده ام كه در بهترين دانشگاههاي دنيا، تعداد نخبگان ايراني - وقتي ايرانيها آنجا هستند - به نسبت، دوبرابر، سه برابرِ كشورهاي ديگر است. مرحوم دكتر چمران حقاً و انصافاً خودش يك

نخبه علمي بود - حالا جنبه ي علمي او تحت الشعاع جنبه ي نظامي و مجاهدت و فداكاري و شهادت او قرار گرفته - و در بالاترين و پيشرفته ترين دانشگاههاي امريكا درس خوانده بود. او به من ميگفت در آن مركز، نخبه هائي از كشورهاي ديگر بودند؛ اما ايرانيها در اغلب بخشهاي دانشگاه و دانشگاههاي ديگر، تعدادشان بيشتر بود و برجستگي و نمود بيشتري داشتند. البته ايشان يك ناقل بود؛ ولي من از افراد متعدد اين را شنيده ام و گزارشهاي فراوان و متعدد و غيرواحدي در اين زمينه دارم. خوب، پس ما در آينده از لحاظ نيروي انساني دچار كمبود نخواهيم بود. گذشته ي ما هم همين را نشان ميدهد. ما متأسفانه از گذشته هم منقطعيم. جوانهاي ما تاريخ علمي ما را نميشناسند. اين يكي از ضعفهاي ماست كه البته سفارش شده، گفته شده كه در اين زمينه - در زمينه ي تاريخ علم در ايران - كار شود؛ و دارند كار ميكنند و كارهاي خوبي هم انجام گرفته، كه ان شاءاللَّه بعد از اين بيشتر هم خواهد شد. در همه ي اين قرنها ما برجستگان علمي در كشورمان داشته ايم كه البته به اين قرون آخر كه رسيده، ضعيف شده. پادشاهان نالايق، جنگهاي داخلي گوناگون نگذاشته؛ والّا در دوره هاي مختلف و در زمينه هاي گوناگونِ علوم روزِ دنيا، ما نخبه پرور بوده ايم. در قرنهاي چهارم و پنجم هجري - يعني قرنهاي دهم و يازدهم ميلادي كه دوران قرون وسطاي اروپاست؛ يعني دوران جهالت محض - ما ابن سينا را داشتيم، محمدبن زكرياي رازي را داشتيم. اروپائيها وقتي به گذشته نگاه ميكنند، خيال ميكنند همه ي دنيا در قرون وسطي بوده! تاريخ را هم آنها نوشته اند! متأسفانه

تاريخهاي آنها هم در كشور ما ترجمه و ترويج شده. دوران قرون وسطاي اروپا، يعني دوران نهايت ظلمت و تاريكي و بي خبري؛ دوراني است كه ما فارابي را داشتيم، ابن سينا را داشتيم، خوارزمي را داشتيم. ببينيد فاصله چقدر است! من يك وقتي در جمع جوانها از «تاريخ علم جرج سارتن» يا تاريخ علوم ديگر - الان اسم مؤلفش يادم نمي آيد. همه ي آنها فرنگي هستند؛ نميخواهم ديگر نام آنها را تكرار كنم - مطالبي درباره ي وضع پيشرفت مسلمانها در آن دوره گفته ام. بنابراين، ما از لحاظ نيروي انسانيِ نخبه دچار مشكل و ضعف نيستيم؛ نه امروز، نه ان شاءاللَّه در آينده. روز به روز هم بايد بيشتر بشود؛ نخبه ها شناسائي بشوند. نكته ي سوم اين است كه: ببينيد عزيزان من! ما ميخواهيم كشور را علمي كنيم؛ اما هدف از علمي شدن كشور اين نيست كه كشور را غربي كنيم. اشتباه نشود. غربيها علم را دارند، اما در كنار علم و آميخته ي با اين علم چيزهائي را هم دارند كه از آنها ميگريزيم. ما نميخواهيم غربي بشويم؛ ما ميخواهيم عالم بشويم. علمِ امروزِ دنيائي كه عالم محسوب ميشود، علم خطرناكي براي بشر است. علم را در خدمت جنگ، در خدمت خشونت، در خدمت فحشا و سكس، در خدمت مواد مخدر، در خدمت تجاوز به ملتها، در خدمت استعمار، در خدمت خونريزي و جنگ قرار داده اند. چنين علمي را ما نميخواهيم؛ ما اينجور عالم شدن را نميخواهيم. ما ميخواهيم علم در خدمت انسانيت باشد، در خدمت عدالت باشد، در خدمت صلح و امنيت باشد. ما اينجور علمي ميخواهيم. اسلام به ما اين علم را توصيه ميكند. آن روزي كه كشورهاي

اسلامي و بخصوص كشور ايران اسلامي ما از لحاظ علم سرآمد بود، آن روز ما هيچ كشوري را استعمار نكرديم، تو سر هيچ ملتي نزديم، به هيچ ملتي زور نگفتيم. اسلام علم را با ايمان، با كتاب و سنت، با تهذيب اخلاقي، با اخلاق و معنويت ميخواهد. چقدر من از اين جمله ي مناجات شريف شعبانيه كه اين دختر خانم در سخنراني شان خواندند، لذت بردم: «الهي هب لي قلبا يدنيه منك شوقه و لسانا يرفع اليك ذكره» يا «صدقه و نظرا يقرّبه منك حقّه»؛ خدايا دلي به من بده كه شوق و عشق، آن را به تو نزديك كند. عالم مسلمان اين را ميخواهد؛ نزديكي به خدا، معنويت، اخلاص، صفا. و اين است كه آن وقت اين علم، اين ذخيره ي عظيم، اين حربه ي بزرگ در خدمت دفاع از انسانيت به كار مي افتد؛ در خدمت امنيت انسانها، عدالت بين انسانها، صلح و صفاي انسانها و جوامع بشري به كار مي افتد. ما اين را ميخواهيم. اين را براي خودتان هدف قرار بدهيد. شما امروز لحن كساني را كه بر كرسيهاي سياسي اي سوارند كه پايه هاي آن بر روي سرمايه و علم منحرف - سرمايه داري - قرار گرفته، ببينيد. دولتهاي غربي الان اينجوري اند. حالا در قله ي قدرتهاي غربي، امريكاست. كرسي قدرت پايه هايش بر روي كارتلها و تراستهاي سرمايه داران قرار دارد و ابزارش علم است. از سلاح به وسيله ي علم استفاده ميكنند؛ از جاسوسي و دزدي اطلاعات به وسيله ي علم استفاده ميكنند؛ از زد و بند در جاهاي مختلف دنيا به وسيله ي علم استفاده ميكنند. ببينيد سران اينجور كشورها كه اينجور علم منحرف دارند، لحنشان چيست؟ شنيديد اين سخنراني چند روز

قبل رئيس جمهور امريكا را كه چقدر نفرت انگيز، چقدر خشونت طلبانه و متكبرانه بود. همين غرور و تكبر روزبه روز هم دارد اينها را در گرداب فرو ميبرد. امروز شما اين را بدانيد - من حالا دارم به شما ميگويم. شما آن روز را خواهيد ديد؛ آن روز ماها نيستيم، اما شما جوانها آن روز را خواهيد ديد - كه اين تمدن بناشده ي بر اين پايه ي غلط، در گرداب دارد فرو ميرود؛ دارد لحظه به لحظه در باتلاق پائين تر ميرود و سقوط خواهد كرد؛ بدون شك. همين غرور هم، همين تكبر ابلهانه و احمقانه هم يكي از عوامل همان سقوطي است كه انتظارِ اينها را ميكشد. اينها سقوط ميكنند. يك هارت و هورتي امروز ميكنند؛ اما در سراشيب دارند حركت ميكنند، خودشان هم ملتفت نيستند؛ البته هوشيارهاشان چرا. هوشمندان شان سالهاست فرياد ميكشند، هشدار ميدهند؛ زنگ خطر! منتها كيست كه بشنود؛ مَستند. مست. سكران سكر هوي سكر مدامة انّا يفيق فتي به سكران دو مستي در اينهاست؛ مستيِ هواپرستي، مستيِ قدرت. آدمي كه يك مستي داشته باشد، نميشود چيزي در مغزش فرو كرد؛ وقتي دو مستي به سراغ كسي بيايد، كه واويلاست! هم از آن زهرماريهاي سگي بخورد مثلاً، هم قرص اكستازي؛ اينها هر دو را خورده اند! حالا شمشير علم هم دست اينهاست. بايستي با شيوه ي هنرمندانه و با مانور خردمندانه، اينها را گرداند و به زمين زد؛ و ان شاءاللَّه به زمين ميزنيمشان. توجه داشته باشيد كه ما دنبال اين علم نيستيم. ما دنبال علمي هستيم كه ما را به معنويت، به انسانيت، به خدا، به بهشت نزديك كند. و شما جوانها دلهاتان پاك است. من اين حرفها را

دارم ميزنم، اما آن دلي كه بيشتر آماده ي شكل گرفتن از اين حرفهاست، دل شماست. شما هستيد كه با دلهاي جوان خودتان و با روحيه هاي شاداب و باطراوت خودتان، ميتوانيد اين مسير را طي كنيد. نكته ي چهارم اين است: در زمينه ي نخبه ها، يك وظيفه متوجه دولت است، يك وظيفه متوجه نخبه هاست. وظيفه ي دولت همين چيزهائي است كه آقاي دكتر واعظزاده - معاون محترم رئيس جمهور عزيزمان - گفتند. اينها وظائف دولت است، بايد هم انجام بگيرد، من هم تأكيد ميكنم و دنبالگيري خواهم كرد ان شاءاللَّه. خوشبختانه، جهتگيري دولت هم همين هست كه اينها به نتيجه برسد. ايني كه شماها گفتيد كه نخبه ها در بنياد نخبگان و مراكز گوناگون باشند، اين حتماً بايد تحقق پيدا كند. الان هم ميخواهم بگويم همينجور است. همين آقاياني كه امروز بنياد نخبگان و اين معاونت علمي را ميچرخانند، از جوانهاي نخبه ي مايند. اينها با شماها از لحاظ سني خيلي فاصله ندارند و جزو همين نخبه هايند كه الحمدللّه حالا آمده اند روي كار و توانسته اند تا معاونت رئيس جمهور و تشكيل معاونت علمي و بنياد نخبگان بالا بيايند و اين كارهاي عظيم را همين شما جوانهاي نخبه هستيد كه در واقع داريد انجام ميدهيد. بعد از اين هم همينجور پيش برود. و اما خود نخبگان. اين را به شما كه اينجا هستيد، دارم عرض مي كنم؛ اما خطاب به همه ي نخبگان كشور است. نخبگان ما فقط شما نيستيد. هزاران، صدها هزار، شايد هزارها هزار نخبه و استعداد در اين كشور وجود دارد كه البته بايستي اينها شناسائي شوند. اولين حرف اين است كه مواظب باشيد غرور شما را نگيرد. در حرفهاي اين جوانهاي عزيزي كه

اينجا صحبت كردند هم اتفاقاً همين بود. غرور، خودبيش بيني، طلبگاري؛ اينها درست نيست؛ اين برايتان ضرر دارد. شما فرزندان اين خانه هستيد؛ فرزندان اين آب و خاك هستيد. پدران و مادران شما در اين كشور كساني هستند كه جواني شان را صرف كردند براي اينكه اين بنا را درست كنند تا شما در اين بنا بتوانيد راحت زندگي كنيد. آنها حق دارند. مواظب باشيد به پيشكسوتها تحكم نشود، اهانت نشود، بي اعتنائي نشود. از كشور و از ملت طلبگاري نشود. البته گفتم كه وظائف دولت و وظائف كساني كه توانائي در بخشهاي غير دولتي دارند، معلوم است؛ وظيفه ي آنها مشخص است؛ اما شما هم از اين طرف به اين نكته توجه كنيد. نصيحت دوم من به شما عزيزان: شما براي خودتان يك نقش تاريخي و ملي تعريف كنيد، نه يك نقش شخصي. وقتي انسان نقش شخصي براي خودش تعريف مي كند - يك آدم بااستعداد - هدف او اين ميشود كه به ثروت برسد، به شهرت برسد، همه او را بشناسند، همه او را احترام كنند؛ اين ميشود هدف. به اين چيزها هم كه رسيد، ديگر كاري ندارد، انگيزه اي برايش باقي نميماند؛ اما انسان وقتي براي خودش يك نقش ملي، يك نقش تاريخي تعريف كرد، وضع فرق ميكند. شما بايد آينده و تاريخ كشور را در نظر بگيريد و ببينيد اين ملت به كجا بايد برسد و شما امروز در كجاي اين چرخ و اين ريل عظيم قرار داريد. امروز شما چه نقشي را بايد ايفا كنيد تا آن روز، اين ملت بتواند در آنجا باشد. چنين نقشي براي خودتان تعريف و ترسيم كنيد؛ هدف را بالا بگيريد.

نصيحت سوم هم اينكه، همتتان را بلند بگيريد. من چندبار تا حالا در جمع جوانها و نخبه ها اين را گفته ام. همت نبايد اين باشد كه ما فلان فناوري را كه ديگران ساخته اند و ما هميشه از آنها ميخريديم و وارد ميكرديم، حالا فرض كنيد ميتوانيم خودمان اينجا بسازيم. اينكه چيزي نيست. البته چيزي هست، كم اهميت نيست؛ اما آن چيزي نيست كه ما دنبالش هستيم. شما هدف را اين قرار بدهيد كه ملت و كشور شما در يك دوره اي، بتواند مرجع علمي و فناوري در همه ي دنيا باشد. يك وقتي من در جمع جوانهاي نخبه گفتم: شما كاري كنيد كه در يك دوره اي - حالا اين دوره ممكن است پنجاه سال ديگر يا چهل سال ديگر باشد - هر دانشمندي اگر بخواهد به آخرين فراورده هاي علمي دست پيدا كند، ناچار باشد زبان فارسي را كه شما اثرتان را به زبان فارسي نوشته ايد، ياد بگيرد؛ همچناني كه امروز شما براي دستيابي به فلان علم، مجبوريد فلان زبان را ياد بگيريد تا بتوانيد كتاب مرجع را پيدا كنيد و بخوانيد. شما كاري كنيد كه در آينده، كشور شما يك چنين وضعي پيدا كند؛ و ميتوانيد. يك روز اينجور بوده است؛ كتابهاي دانشمندان ايراني را به زبانهاي خودشان ترجمه ميكردند، يا آن زبان را فرا ميگرفتند براي اينكه بتوانند بفهمند. اين هم بد نيست شما بدانيد كه كتاب «قانون» ابن سينا كه در پزشكي است، همين ده پانزده سال پيش - زمان رياست جمهوري من - به فارسي ترجمه شد! بنده دنبال كردم؛ افرادي را مأمور كردم، بعد هم شنيدم يك مترجم خوش قلمِ بسيار خوش ذوق كُرد، اين را به فارسي ترجمه

كرده كه امروز ترجمه ي فارسي اش هست. تا آن وقت، قانون به زبان عربي نوشته شده بود - ابن سينا كتاب را به زبان عربي نوشته است - و به فارسي ترجمه نشده بود؛ در حاليكه چند صد سال قبل به زبان فرانسه ترجمه شده! يعني آنها كه اين كتاب را لازم داشتند، برده بودند و ترجمه كرده بودند. ببينيد، مرجعيت علمي اين است؛ مجبورند كتاب شما را ترجمه كنند يا زبان شما را ياد بگيرند. هدفتان را اين قرار بدهيد. همتتان را اين قرار بدهيد. همتتان را پيشرفت در زمينه ي دانش و شكستن مرزهاي علم قرار بدهيد، كه البته در اين زمينه، من مطالب ديگري هم دارم كه وقت تمام شده و ناچارم آخرين نكته را بگويم. ما بايد نقشه ي جامع علمي كشور را تنظيم كنيم. اين را من سال گذشته هم به اين مجموعه علمي گفتم، الان هم در شوراي عالي انقلاب فرهنگي دارد اين كار ميشود، اما بايد اين كار با جديت هر چه بيشتر بشود. ما بايد بدانيم نقشه ي جامع علمي كشور چيست. كدام علم، به چه اندازه، در كجاي اين نقشه جا دارد. اينجور نباشد كه مثل يك ورزشكاري كه فقط روزي بازو كار ميكند و بازوهايش ميشود اينقدر، در حاليكه پا و سينه و شانه اش مثل يك آدم لاغر است، باشيم! اين، فايده اي ندارد. يك ورزشكار فقط كارِ سينه بكند، بقيه ي اندامهاي او هيچ قدرتي نداشته باشد، فايده اي ندارد. بايد متناسب باشد. بعضي از اين جوانان عزيز راجع به علوم انساني گفتند. ما در بخشي از رشته هاي علوم انساني، قرنها جلوتر از دنيا هستيم. خيلي جلوتر از كساني هستيم كه امروز در

اين رشته در دنيا سرآمد به حساب مي آيند. چرا اينها را دنبال نكنيم؟ در رشته هاي گوناگون علوم انساني؛ ادبيات، فلسفه، تاريخ، هنر، ما خيلي سابقه داريم. بعضي از علوم انساني ديگر هم هست كه اگرچه از غرب آمده، اما اگر درست دقت كنيم، خميرمايه ي آن كه عبارت از عقلانيت و تجربه گرائي است، از تفكر و روح ايراني - اسلامي است. اروپاي خرافاتي نميتوانست زيست شناسي و اقتصاد و مديريت و روانشناسي و جامعه شناسي را به اين شكل تنظيم كند. اين، سوغات تفكر علم گرايي و تجربه گرائي شرق و عمدتاً ايران اسلامي بود كه رفت در آنجا و به اين تحول منتهي شد. به هر حال، در اين چيزهائي كه عقب هستيم، بايد خودمان را جلو ببريم و خودمان ابداع كنيم؛ ترجمه نكنيم. ترجمه گرائي زيانهاي بسيار بزرگي براي ما دارد. بنابراين، نقشه ي جامع علمي، چيزِ لازمي است: جايگاه علوم گوناگون، هركدام؛ مقدار دانشجو، نوع دانشجو، جنس دانشجويان - دختر، پسر - مناطق گوناگون؛ اينها بايد روشن بشود؛ ما بدانيم چه كار ميخواهيم بكنيم. اين كارها البته شروع شده، لكن بايد جديت بكنيد دنبال بشود. مسئله ي كاربردي كردن تحقيقات و اختراعات - كه اتفاقاً بعضي از جوانها گفتند - جزو چيزهائي است كه من رويش تكيه دارم. ما ممكن است يك تحقيقاتي بكنيم، در يك پروژه ي تبليغاتي به جاهاي خوبي هم محققِ ما برسد؛ اما اين در وضع كشور، در جهت رشد و توسعه ي كشور نقشي نداشته باشد؛ يعني نتواند به ثروت ملي تبديل شود . ما بايد علم مان را بتوانيم به ثروت ملي تبديل كنيم . اين، تلاش لازم دارد، برنامه ريزي لازم دارد. آن وقت يك نكته اي در كنار

اين هست - كه باز در همان نقشه ي جامع علمي قرار مي گيرد - كه ما بايد زنجيره ي علم و فناوري را تكميل كنيم، كه گاهي يك جاهائي از اين زنجيره قطع شده است، تا يك خط توليد واقعي درست بشود و علم بتواند از همه ي جهات به اهداف خودش برسد. و خميرمايه ي همه ي اين چيزها، شوق شما و همت شما و علاقه ي شما و تلاش دست اندركاران است كه اميدواريم خداوند كمك كند. ان شاءاللَّه اين تلاش را بكنيد و مي بينيم بحمداللَّه راه هم افتاده؛ اين جريان علمي راه افتاده و ان شاءاللَّه به نتايج خواهد رسيد. من خيلي از ديدار امروز خوشبختم و اميدوارم كه ان شاءاللَّه اين ديدار كمك كند به رسيدن به اهداف عالي اي كه كشور و ملت ما دارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار با قاريان قرآن

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با قاريان قرآن بسم الله الرحمن الرحيم

اولاً بايد به اين خوانندگان عزيز و تلاوتگران بگوييم: طيّب اللَّه انفاسكم؛ ان شاءاللَّه. امروز از اين تلاوتها و اين نغمه هاي شيرين و دلنشين قرآني كه بحمداللَّه جوانان ما روزبه روز بهتر و جذاب تر و شيرين تر در آن پيش ميروند، لذت برديم؛ هم اين دو نوجواني كه تلاوت كردند، هم گروههاي دسته جمع كه همخواني كردند، خيلي خوب بودند؛ و هم قرّاء عزيزمان كه انسان هر سالي كه ميشنوند اين تلاوتها را، خوب احساس ميكند كه كاروان تلاوت قرآن و آهنگهاي قرآني از آنچه كه در گذشته بوده، جلوتر آمده، و اگر مقايسه كنيم با دورانهاي قبل - پيش از انقلاب - از صفر بلكه زير صفر، بحمداللَّه به درجات عالي دست پيدا كرده؛ خيلي مايه ي خوشوقتي ماست. دو

سه اشكال در اينجا وجود دارد كه اينها را عرض كنيم: يك اشكال اين است كه ما خيال كنيم تلاوت قرآن و انس با قرآن و رواج قرآن يعني فقط همين. اين، يك اشكال بزرگي است كه مبادا ما دچار اين بدفهمي و كج فهمي بشويم. بنده به اين تلاوتها خيلي اعتقاد دارم. قبلها در بعضي از همين جلسات، علت اين اعتقاد را هم عرض كرديم كه ديگر تكرار نميخواهم بكنم. و خوانندگان خوبمان و تلاوتگران مسلط و استاد و وارد را حقيقتاً ارجمند ميدانم، ليكن همه ي اينها مقدمه است؛ مقدمه براي حاكميت فضاي فرهنگي قرآن در ذهن جامعه ي ما. يعني شما جوان مسلمان، مرد و زن مسلمان، كودكان مسلمان بايد با قرآن انس پيدا كنيد. قرآن را به معناي حقيقيِ مخاطب قرار گرفتنِ در مقابل خدا، بخوانيد و در آن تدبر كنيد و از آن بياموزيد. مرحله ي بعدش هم عمل است؛ اما من مرحله ي قبل از عمل را عرض ميكنم: آموختن قرآن، فهم معارف قرآن، تدبر در آيات قرآن و كلمات قرآني. اين كلماتي كه شما ملاحظه ميكنيد، همان چيزهائي است كه خداوند متعال به عنوان آخرين ذخيره ي معنوي وحي الهي به بشريت عطا كرده است. همينهاست كه بايد بشر را تا ابدالآباد، تا انتهاي اين عالم، به راههاي سعادت و فلاح و رستگاري هدايت كند؛ پر از معارف است اينها؛ اينها را بايد فهميد. متأسفانه ما حجاب زباني داريم، حجاب لغوي داريم؛ اين كمبود ماست. يعني كمبود ملتهاي غير عرب است. كساني كه زبانشان عربي است، همينطور كه قاري تلاوت ميكند، اينها كه نشسته اند، ولو نه به صورت كامل، آن را ميفهمند؛ بيان قرآن، بيان

فصيح و بليغ و خيلي والائي است و هركسي جزئيات اين بيان را نميفهمد. بلاتشبيه مثل گلستان سعدي كه انسان آن را مثلاً در جمعي بخواند. خوب، گلستان سعدي فارسيِ بليغ است، مردم هم ميفهمند؛ اما دقائق و جزئياتش را فقط ادبا، اهل ذوق و اهل درك بالا ميفهمند. حالا اين را هزاران برابر بكنيد. قرآن اينجوري است. دقائق و لطائف و جزئيات را ممكن است مستمعِ عرب زبانِ معمولي نفهمد، اما بالاخره مفهوم اين كلمات را ميفهمد؛ لذا دلش رقيق ميشود؛ لذا در شنيدن تلاوت قرآن اشك ميريزد؛ چون موعظه ي الهي را درك ميكند. اين حجابي است كه ما داريم و قابل حل هم هست. نبادا كسي خيال كند حالا چه كار كنيم، نميشود؛ نخير، اين كاملاً قابل حل است. بسياري از كلمات و لغات قرآني در زبان فارسي متداول ما تكرار شده است و ما ميفهميم. بنده قديمها در مشهد، جلسه ي قرآن داشتيم، همينطور مي نشستيم، بنده گاهي صحبت ميكردم براي آن جوانهاي آن روز - آنها البته پيرمردهاي امروزند - و به آنها همين را ميگفتم؛ مثال ميزدم كه مثلاً فرض بفرمائيد: «و لنبلونّكم بشي ءٍ من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثّمرات و بشّر الصّابرين». اين آيه ي شريفه را اگر نگاه كنيد، از لغات اين آيه، آنچه كه يك فارسي زبان نفهمد، فقط دو سه تاست، والّا بقيه ي لغات را ميفهمد. حالا مثلاً «لنبلونّكم» را بايد برايش معنا كنند، اما «شي ء» را ميداند يعني چه. خود شما شي ء، اشياء را به كار ميبريد. «خوف» را ميدانيد چيست، «جوع» را ميدانيد چيست، «نقص» را ميدانيد چيست، «اموال» را ميدانيد چيست، «انفس» را

ميدانيد چيست، «ثمرات» را ميدانيد چيست. اينها چيزهائي نيست كه يك فارسي زبان اينها را نفهمد. بنابراين، فهميدن آيات قرآن، فهم حرفهاي رابط و تركيب كلمات و انس با قرآن و مراجعه ي به ترجمه ها دشوار نيست. خوشبختانه امروز ترجمه ي خوب هم زياد است. آن روزهائي كه ما عرض ميكنيم، حتي يك ترجمه ي خوب از قرآن وجود نداشت كه بشود مردم استفاده كنند و از لحاظ معنا خاطرجمع باشند. امروز الحمدللَّه انسان ترجمه هاي خوب را مي بيند كه متعدد وجود دارد. به اين ترجمه ها مراجعه كنيد؛ مردم مراجعه كنند، آن وقت ميفهمند. پس اين يك اشكال است كه بايستي اين اشكال برطرف بشود؛ يعني معناي آيات را بفهمند. اشكال دوم اين است كه وقتي قاري و تلاوتگر ما تلاوت ميكند و اين لحنهاي زيبا و آهنگهاي خوب را فرا ميگيرد و ميخواند، تصور بكند كه كار او فقط همين تلفيق آهنگها و بيان اين الفاظ با صداي خوش و با آهنگ خوش است. اين هم يكي از اشكالات است كه اگر پيش بيايد، ضرر دارد. قاري ما وقتي قرآن را تلاوت ميكند، بايد آنچنان تلاوت كند كه گوئي قرآن را دارد نازل ميكند به قلب مخاطب؛ اينجوري بايد قرآن را بخوانيد. البته اين قرّاء معروف مصري، همه شان هم اينجور نيستند؛ بعضي هايشان اينجورند؛ بعضي هايشان هم نه؛ اما شما به آنها كاري نداشته باشيد. شما بايد قرآن را جوري تلاوت كنيد كه اين مفاهيم قرآني و آيات كريمه ي قرآن، گوئي دارد نازل ميشود بر قلب مخاطب؛ آهنگها را با مضامين جُفت كردن، منطبق كردن و از آهنگ براي برجسته كردن معنا و مضمون آيه كمك گرفتن. اين آهنگها و اين نغمه هاي قرآني،

مهمترين هنرش اين است كه بتواند كمك كند به اينكه آن مضمون برجسته شود و در ذهن مخاطب بنشيند. پس قرائت كننده ي ما هم بايست اين نكات را توجه كند. ما البته در باره ي موسيقي قرآني، آهنگها و نغمه هاي قرآني، لحنهاي قرآني، توقفها و قطع و وصلهاي در تلاوت، خيلي صحبت كرده ايم، حالا الحمدللَّه مي بينم كه در ذهنها و در بيانهاي اهل قرآن اين چيزها زياد تكرار ميشود. يا توجه به ترجمه كه مي بينم الحمدللَّه خيلي از اين تلاوت كننده ها به ترجمه ها توجه ميكنند و نكات را مورد نظر قرار ميدهند، كه ديگر آنها را تكرار نميخواهيم بكنيم؛ ليكن اين نكته خيلي مهم است كه تلاوت كننده ي قرآن قصدش اثرگذاري اين كلام در ذهن مخاطب باشد؛ يعني شما بخواهيد دل ما را تكان بدهيد. هدف اين نباشد كه ما خواننده را تحسين كنيم، بلكه هدف بايد اين باشد كه خواننده دل ما را از جا بكند با اين تلاوت؛ بخصوص با اين آيات كه امروز من از اول كه نگاه ميكردم، ديدم اغلبِ آياتي كه دوستان خواندند - حالا شايد هم تصادفاً - آيات توحيدي بود. اين آيات را اگر همينطور كه من گفتم بخوانيد، شنونده دلش از جا كنده ميشود. اين تلاوت شما به قدر يك كتابِ استدلال توحيدي اثر ميگذارد. اثر تلاوت خوب اين است. اشكال سوم اين است كه ما در ماه مبارك رمضان كه ماه تلاوت قرآن و ماه نزول قرآن و ماه جلسات است و ما هم كه اين جلسه را داريم و جلسات فراواني هم در مساجد و محافل گوناگون است، ماه رمضان كه تمام شد، قرآن را ببنديم و ببوسيم و

بگذاريم كنار. اين نبايد اتفاق بيفتد. قرآن را بايستي از خودمان جدا نكنيم. دائم بايد با قرآن مرتبط و مأنوس باشيم. حالا در روايات دارد كه هر روز لااقل پنجاه آيه ي قرآن بخوانيد. اين، يكي از معيارهاست. اگر نتوانستيد، روزي ده آيه ي قرآن بخوانيد؛ نگوئيد سوره ي حمد را ميخوانم و اين چند آيه ي سوره ي حمد با چند آيه ي سوره ي قل هواللَّه - يك ركعت - ميشود همان ده آيه اي كه فلاني ميگويد. نه، غير از آن قرآني كه در نماز ميخوانيد - چه نماز نافله، چه نماز فريضه - قرآن را باز كنيد، بنشينيد، با حضور قلب، ده آيه، بيست آيه، پنجاه آيه، صد آيه بخوانيد. قرآن را براي تدبر كردن و فهميدن و استفاده كردن بخوانيد. يك نوع قرآن خواندن اين است كه انسان ظاهر قرآن را بگيرد بخواند تا آخر. اين نوع، نميخواهيم بگوئيم هيچ اثري ندارد. البته بنده سابقها ميگفتم هيچ اثر ندارد، بعد تجديد نظر كردم. نميشود گفت هيچ اثر ندارد، ولي اثرش در قبال آن اثري كه متوقعِ از تلاوت قرآن است، شبيه هيچ است؛ نزديك هيچ است. يك تلاوت، تلاوت كساني است كه آيه را ميخوانند، ليكن - اين مال امثال ماهاست - ميخوانند براي اينكه يك نكته اي پيدا كنند براي گفتن در فلان منبر، در فلان سخنراني، در فلان محفل، در فلان مجلس. اين، عيبي ندارد؛ اما اين نوع هم آن نيست كه ما موظفيم انجام بدهيم. يك تلاوت اين است كه انسان مثل يك مستمعي بنشيند پاي صحبت خداي متعال. خداي متعال دارد با شما حرف ميزند. مثل اينكه از يك عزيزي، از يك بزرگي، نامه اي به شما

رسيده باشد. شما نامه را ميگيريد ميخوانيد. براي چه ميخوانيد؟ براي اينكه ببينيد چه براي شما نوشته. قرآن را اينجوري بخوانيد. اين نامه ي خداي متعال است. امين ترين زبانها و دلها اين قرآن را از خداي متعال گرفته و به شما رسانده است. ما از آن استفاده كنيم؛ بهره ببريم؛ لذا در روايت هست كه سوره را وقتي كه ميخوانيد، همت شما اين نباشد كه به آخر سوره برسيد، همت شما اين باشد كه قرآن را بفهميد؛ ولو حالا به آخر سوره، به وسط سوره، وسط جزء، به وسط حزب نرسيد و آن را تمام هم نكنيد؛ تأمل و تدبر كنيد. قرآن را اينگونه بخوانيد. اگر كسي با قرآن مأنوس بشود، از قرآن دل نميكَند. اگر ما با قرآن مأنوس بشويم، حقيقتاً از قرآن دل نميكَنيم. نكته ي آخر هم كه باز تكرار است و مكرر ما اين را عرض كرده ايم، حفظ قرآن است. حفظ قرآن يك نعمت بزرگ است. اين جوانها و نوجوانها سن توانائي حفظ را قدر بدانند. شماها در سني هستيد كه ميتوانيد حفظ كنيد و در ذهنتان بماند. ما هم ميتوانيم حفظ كنيم؛ در سنين ما هم ميشود؛ اما خيلي ماندگار نيست؛ زود از ذهن ما ميرود. اينطور نيست كه در سنين امثال بنده نشود حفظ كرد؛ چرا؟ سنين بالاتر از ما - يعني سنين هفتاد و پنج، هشتاد - ميشود حفظ كرد. من شنيدم مرحوم آيت اللَّه خوئي در همين سالهاي آخر عمر قرآن را حفظ كرده بود. خيلي مهم است؛ پيرمرد مثلاً هشتاد ساله قرآن را حفظ كند! ميشود حفظ كرد، اما ماندگار نيست؛ از ذهن زائل ميشود. اگر شما در دوره ي

جواني و بخصوص در دوره ي نوجواني؛ يعني از سن همين نوجوانهائي كه اينجا براي ما تلاوت كردند يا بالاتر از اينها، قرآن را حفظ كنيد، اين يك سرمايه و ذخيره اي براي شماست. و امكان تدبر در قرآني كه در حفظ انسان هست، بمراتب بيشتر از امكان تدبر براي كسي است كه قرآن را حافظ نيست. گاهي انسان يك آيه اي را در قرآن نگاه ميكند، مثل اينكه هرگز اين آيه را تلاوت نكرده؛ اما كسي كه حافظ هست، چنين چيزي برايش پيش نمي آيد. اميدواريم خداوند متعال آنچه را كه گفتيم و شنيديم، ان شاءاللَّه در دلهايمان نافذ كند. پروردگارا! ما را با قرآن زنده بدار و با قرآن بميران. پروردگارا! ما را با قرآن محشور كن؛ ما را از معارف قرآني و معرفت بلند موجود در قرآن بهره مند بفرما. پروردگارا! دلهاي ما را به قرآن زنده كن؛ به قرآن نوراني كن. پروردگارا! ما را حافظان به معناي واقعي كلمه نسبت به قرآن قرار بده؛ جامعه ي ما را جامعه ي قرآني كن. پروردگارا! اين تلاوت كنندگان قرآن و علاقه مندان به قرآن و اساتيد قرآن را - كه بحمداللَّه در جلسه ي ما هم هستند - مشمول لطف و رحمت و قدرداني و شكر خودت قرار بده. پروردگارا! روزبه روز بر وسعت دائره ي نفوذ قرآن - كه اين اساتيد عزيز ما براي آن تلاش كردند - بيفزا؛ قلب مقدس ولي عصر را از ما راضي كن. قلب امام عزيزمان، روح مطهر امام عزيزمان و ارواح طيبه ي شهدا را كه در راه قرآن مبارزه كردند، از ما راضي و خشنود بفرما. رحم اللَّه من قرأ الفاتحه مع الصّلوات.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در خطبه هاى نماز جمعه ى تهران

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطبه هاي نماز

جمعه ي تهران خطبه ي اول بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللَّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نؤمن به و نستغفره و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشير رحمته و نذير نقمته سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. همه ي برادران و خواهران نمازگزار و عزيز را و خودم را توصيه ميكنم به رعايت تقواي الهي، كه برترين محصول و نتيجه ي اين ماه مبارك است. ماه مبارك رمضان با همه ي بركاتش و همه ي زيبائي هاي معنوي اش، بار ديگر فرا رسيد. از قبل از شروع ماه مبارك، پيامبر معظم اسلام مردم را آماده ميفرمود براي ورود در اين عرصه ي خطير و والا و پربركت؛ «قد اقبل اليكم شهر اللَّه بالبركة و الرّحمة». در خطبه ي روز جمعه ي آخر ماه شعبان، بنا به روايتي اينطور فرمود: خبر داد، توجه داد به مردم كه ماه رمضان فرا رسيد. اگر بخواهيم در يك جمله ماه رمضان را تعريف كنيم، بايد عرض كنيم ماه فرصتها. فرصتهاي فراواني در اين ماه در برابر من و شماست. اگر از اين فرصتها بتوانيم درست استفاده كنيم، يك ذخيره ي عظيم و بسيار ارزشمندي در اختيار ما خواهد بود. من درباره ي همين مطلب اندكي توضيح عرض ميكنم و خطبه ي اول درباره ي همين مسائل مربوط به ماه رمضان و اين فرصتهاي بي نظير است. در همين خطبه اي كه اشاره شد، رسول مكرم فرمودند كه «شهر دعيتم فيه الي ضيافة اللَّه»؛ اين يك ماهي است كه شما در اين ماه دعوت شده ايد به ميهماني الهي. خود اين جمله در خور تدبر و تأمل

است؛ دعوت به ميهماني الهي. اجبار نكردند كه همه ي افراد از اين ميهماني استفاده كنند؛ نه، فريضه قرار داده اند؛ اما تحت اختيار خود ماست كه از اين ميهماني استفاده بكنيم يا نكنيم. بعضي هستند كه در اين ميهماني عظيم اصلاً فرصت اين را پيدا نميكنند كه به اين دعوتنامه توجه كنند. غفلت آنها، فرورفتگي آنها در كار ماديت و دنياي مادي به قدري است كه آمدن و رفتن ماه رمضان را نميفهمند. مثل همين كه كسي را براي يك ميهماني بسيار با شكوه و پرخير و بركتي دعوت كنند و او فرصت نكند؛ غفلت كند از اينكه كارت دعوت را حتّي نگاه كند. اينها كه دستشان بكلي خالي ميماند. بعضي ميفهمند اين ميهماني هست، اما به اين ميهماني نميروند. كساني كه خداي متعال به آنها لطف نكرده است و توفيق نداده كه با اينكه عذري ندارند، روزه را نميگيرند يا از تلاوت قرآن يا از دعاهاي ماه رمضان محروم ميمانند، آنها همين افراد هستند. كساني هستند كه وارد اين ميهماني نميشوند، نمي آيند به اين ميهماني؛ حساب اينها روشن است. جمع كثيري از مردم مسلمان - امثال ما - وارد اين ميهماني ميشويم، اما بهره ي ما از اين ميهماني به يك اندازه نيست؛ بعضي ها بيشترين بهره را از اين فرصت ميبرند. رياضتي كه در ميهماني اين ماه وجود دارد - كه رياضت روزه و گرسنگي كشيدن است - شايد بزرگترين دستاورد اين ضيافت الهي است. بركاتي كه روزه براي انسان دارد، به قدري اين بركات از لحاظ معنوي و ايجاد نورانيت در دل انسان زياد است كه شايد بشود گفت بزرگترين بركات اين ماه همين روزه

است. روزه را بعضي ميگيرند؛ پس اينها وارد ضيافت شده اند و بهره ي از اين ضيافت را هم گرفته اند. ليكن علاوه ي بر روزه گرفتن - كه رياضت معنويِ اين ماه مبارك است - اينها آموزش خود را هم از قرآن در حد اعلي تأمين ميكنند؛ تلاوت قرآن با تدبر. با حالت روزه داري يا حالت نورانيتِ ناشي از روزه داري، در شبها و نيمه شبها تلاوت قرآن، انس با قرآن، مخاطب خدا قرار گرفتن، لذت ديگري و معناي ديگري دارد. چيزي كه انسان در چنين تلاوتي از قرآن فرا ميگيرد، در حال متعارف و معمول نميتواند به چنين تلاوتي دسترسي پيدا كند؛ آنها از اين هم بهره ميبرند. علاوه ي بر اينها، از مكالمه ي با خداي متعال و مخاطبه ي با خدا، راز و نياز كردن، دل خود را و اسرار درون خود را براي خدا به زبان آوردن هم بهره برداري ميكنند؛ يعني همين دعاها. اين دعاي ابي حمزه ي ثمالي، اين دعاهاي روزها، اين دعاهاي شبها و سحرها، اينها حرف زدن با خداست، خواستن از خداست، نزديك كردن دل به ساحت حريم عزت الهي است؛ از اين هم بهره ميبرند. بنابراين در اين ميهماني، از همه ي دستاوردهاي آن بهره ميبرند. از اينها مقدم تر، شايد به جهتي بالاتر از اينها، ترك گناهان است؛ در اين ماه گناه هم نميكنند. در همان روايت خطبه ي پيامبر اعظم، اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) سؤال ميكند از پيغمبر كه در اين ماه كدام عمل بافضيلت تر است. در جواب ميفرمايند: «الورع عن محارم اللَّه». اجتناب از گناهان و از محارم الهي، بر كارهاي اثباتي و ايجابي مقدم است؛ جلوگيري از آلودگي و زنگار روح و دل است. اين افراد از

گناه هم اجتناب ميكنند. پس هم روزه داري است، هم تلاوت است، هم دعا و ذكر است، هم دوري از گناهان است. اين مجموعه، انسان را از لحاظ اخلاق و رفتار هم به آن چيزي كه مورد نظر اسلام است، نزديك ميكند. وقتي اين مجموعه كار انجام گرفت، دل انسان از كينه ها خالي ميشود؛ روح ايثار و فداكاري در انسان زنده ميشود؛ كمك به محرومان و مستمندان براي انسان آسان ميشود؛ گذشت به نفع ديگران و به زيان خود در امور مادي براي انسان روان ميشود. لذا مي بينيد در ماه رمضان جرم و جنايت كم ميشود، كار خير زياد مي شود، محبت بين افراد جامعه بيش از اوقات ديگر ميشود؛ كه اينها به بركت همين ضيافت الهي است. بعضي اينطور از ماه رمضان بهره ي كامل ميبرند، بعضي هم نه؛ از يك چيزي بهره مند ميشوند، از چيز ديگري خود را محروم نگه ميدارند. بايد تلاش مسلمان در اين ماه اين باشد كه حداكثر بهره را از اين ضيافت الهي بگيرد و دست پيدا كند به رحمت و مغفرت الهي، كه من تأكيد كنم بر روي استغفار؛ استغفار از گناهان، استغفار از خطاها، استغفار از لغزشها؛ چه گناهان كوچك، چه گناهان بزرگ. اين خيلي مهم است كه در اين ماه، ما خودمان را، دلمان را از زنگارها پاك كنيم؛ خودمان را از آلودگي ها مصفا كنيم، شستشو بدهيم؛ و اين با استغفار امكان پذير است. لذا در روايات متعددي دارد كه بهترين دعاها يا در رأس دعاها، استغفار است؛ طلب مغفرت از پروردگار. براي همه هم استغفار هست. پيغمبر اكرم هم - آن انسان والا - استغفار ميكرد. حالا استغفار امثال

ما از نوعي از گناهان است؛ اين گناهان متعارف و معمولي و گرايشهاي حيواني در وجود ما و همين گناهانِ به تعبيري ميگوئيم گناهان چارواداري؛ گناه هاي آشكار و واضح. بعضي ها استغفارشان از چنين گناهاني نيست؛ از ترك اولي است. بعضي ترك اولي هم نميكنند؛ اما استغفار ميكنند، كه اين استغفار از قصور ذاتي و طبيعي انسانِ ممكن در قبال عظمت ذات مقدس پروردگار است؛ استغفار از عدم معرفت كامل، كه اين مال اولياء و مال بزرگان است. ما بايد از گناهانمان استغفار كنيم. فايده ي بزرگ استغفار اين است كه ما را از غفلت نسبت به خود خارج ميكند. ما گاهي در مورد خودمان دچار اشتباه ميشويم. وقتي به فكر استغفار مي افتيم، گناهان، خطاها، خيره سري ها، پيروي از هواي نفس كه كرديم، تجاوز از حدود كه انجام داديم، ظلمي كه به نفس خودمان كرديم، ظلمي كه به ديگران كرديم، جلوي چشم ما زنده ميشود و به يادمان مي آيد كه چه كرده ايم؛ آن وقت دچار غرور، دچار نخوت، دچار غفلت نسبت به خود نميشويم. اولين فايده ي استغفار اين است. بعد هم خداي متعال وعده فرموده است كه آن كسي كه استغفار كند، يعني به عنوان يك دعاي حقيقي از خداي متعال حقيقتاً آمرزش بطلبد و از گناه پشيمان باشد، «لوجد اللَّه توّاباً رحيما»؛ خداي متعال توبه پذير است. اين استغفار، بازگشت به سوي پروردگار است؛ پشت كردن به خطاها و گناهان است و خداوند ميپذيرد؛ اگر استغفار، استغفار حقيقي باشد. توجه كنيد كه همين طور آدم به زبان بگويد: استغفراللَّه، استغفراللَّه، استغفراللَّه، اما حواسش اين طرف و آن طرف باشد، اين فايده اي ندارد؛ اين استغفار نيست. استغفار يك دعاست، يك

خواستن است؛ بايد انسان حقيقتاً از خدا بخواهد و مغفرت الهي و گذشت پروردگار را بطلبد: من اين گناه را كرده ام؛ پروردگارا! به من رحم كن، از اين گناه من بگذر. اينطور استغفار كردني نسبت به هر يك از گناهان، مسلماً غفران الهي را پشت سر خواهد داشت؛ خداي متعال اين باب را باز فرموده است. البته در دين مقدس اسلام، اقرار به گناه پيش ديگران ممنوع است. اينكه در بعضي از اديان هست كه بروند توي عبادتگاه ها، پيش روحاني، كشيش، بنشينند، اعتراف به گناه كنند، اين در اسلام نيست و چنين چيزي ممنوع است. پرده دريِ نسبت به خود و افشاي اسرار دروني خود و گناهان خود پيش ديگران، ممنوع است؛ هيچ فايده اي هم ندارد. اينكه حالا در آن اديان خيالي و پنداري و تحريف شده اينطور ذكر ميشود كه كشيش گناه را ميبخشد، نه؛ در اسلام بخشنده ي گناه، فقط خداست. حتّي پيغمبر هم نميتواند گناه را ببخشد. در آيه ي شريفه ميفرمايد: «ولو انّهم اذ ظلموا انفسهم جاءوك فاستغفراللَّه و استغفر لهم الرّسول لوجد اللَّه توّابا رحيما»؛ وقتي گناهي انجام دادند، ظلم به نفس كردند، اگر بيايند پيش تو كه پيغمبر هستي، از خداي متعال طلب مغفرت و طلب بخشش كنند و تو هم براي آنها طلب بخشش كني، خداوند توبه ي آنها را ميپذيرد. يعني پيغمبر براي آنها طلب بخشش ميكند؛ خود پيغمبر نميتواند گناه را ببخشد؛ گناه را فقط خداي متعال بايد ببخشد. اين استغفار است، كه اين استغفار حقيقتاً جايگاه مهمي دارد. از استغفار در اين ماه غفلت نشود؛ بخصوص در سحرها، در شبها. دعاهائي كه در ماه رمضان هست، اينها را با

توجه به معاني اش بخوانيد. بحمداللَّه جامعه ي ما يك جامعه ي معنوي است. دعا و توجه و توسل و ابتهال الي اللَّه در بين مردم ما رايج است و مردم دوست ميدارند؛ جوانهاي ما دلهاي پاك و نوراني شان به ذكر خدا متمايل است؛ اينها همه فرصت است. ماه رمضان هم كه يك فرصت الهي است، در اختيار ما قرار داده شده؛ استفاده كنيد از اين ماه مبارك، از اين فرصت بسيار بزرگ؛ دلها را به خدا نزديك كنيد، آشنا كنيد؛ با استغفار، دلها و جانها را پاكيزه كنيد؛ خواسته هايتان را با خداي متعال مطرح كنيد. ارتباط معنوي ملت ما با خداي متعال كارهاي بزرگي انجام داده است، و ماه رمضان فرصت فوق العاده اي است براي اين كار؛ از اين فرصت استفاده شود. ان شاءاللَّه خداوند متعال به همه ي ما كمك كند تا بتوانيم در اين ماه رمضان جنبه ي فرشته گون وجود خود را بر جنبه ي حيواني خود غلبه دهيم. ما يك جنبه ي ملكي و فرشته اي داريم، يك جنبه ي مادي و حيواني داريم. هوي هاي نفساني، جنبه ي مادي را بر آن جنبه ي ملكي و فرشته اي غلبه ميدهد. ان شاءاللَّه در اين ماه رمضان بتوانيم آن روحانيت را، آن نورانيت را بر جنبه ي مادي غلبه بدهيم و اين را به عنوان ذخيره اي نگه داريم و از ماه رمضان به عنوان تمريني كه در طول سال اين تمرين به كار ما خواهد آمد، ان شاءاللَّه استفاده كنيم. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. خطبه ي دوم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما

عليّ اميرالمؤمنين و سيّدة نساء العالمين و الحسن و الحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و عليّ بن الحسين و محمّدبن عليّ و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن عليّ و عليّ بن محمّد و الحسن بن عليّ و الخلف القائم المهديّ حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين و استغفر اللَّه لي و لكم در اين خطبه اولين مطلبي كه عرض ميكنيم، ياد نيك مرحوم آيةاللَّه طالقاني (رضوان اللَّه تعالي عليه) است كه نماز جمعه ي باشكوه تهران اول بار به امر امام بزرگوارمان به امامت ايشان برگزار شد. اين مرحوم يك عالم مجاهدِ بااستقامتِ پارسا و پاكيزه اي بود؛ امتحان خوبي هم داد. هم در دوران مبارزه، هم پس از پيروزي انقلاب و در اين معادلات پيچيده و بسيار دشواري كه در زمينه هاي سياسي و امنيتي بعد از انقلاب پيش آمد، مرحوم آيةاللَّه طالقاني امتحان خوبي داد. نماز جمعه هم نهاد بابركتي شد؛ چه در تهران، چه در ساير شهرهاي اين كشور. بتدريج نماز جمعه در شهرهاي كوچك و كوچكتر هم در سرتاسر كشور اسلامي در هر نقطه اي تبديل شد به كانونِ هم معنويت و هم مقاومت. نماز عبادي - سياسي كه تعبيري بود كه آن روز ظاهراً از زبان امام بزرگوارمان صادر شد، به اين معناست؛ هم مركز عبادت است، هم مركز آگاهي معنوي و سياسي است؛ كه اين آگاهي موجب نلغزيدن، راه كج نكردن و به زانو در نيامدن يك ملت است. اغلب اين شكستهائي كه شما در صحنه ي سياسي در دنيا براي ملتها مشاهده ميكنيد، منشأش ناآگاهي هائي است كه ضربه هاي خود را در جاهاي گوناگوني زده است. آگاهي، يك ملت را ضد

ضربه ميكند؛ او را آماده ميكند براي مقاومت. بنابراين اينجا، هم پايگاه معنويت است، هم پايگاه مقاومت. قدر اين نماز را، هم آحاد مردم بدانند، هم بخصوص جوانهاي عزيزمان بدانند، و هم آقايان ائمه ي جمعه ي محترم در سراسر كشور بدانند؛ آنها هم قدر اين نماز را بدانند؛ اين يك منبري است كه نظير آن ديگر وجود ندارد. كاري كنند كه جاذبه ي نماز جمعه، جوانها و دلهاي پاكيزه و مشتاق را به اين سمت بكشاند و اين كانون روزبه روز گرمتر شود. يك مطلب ديگر كه عرض ميكنم و آن را مقدمه قرار ميدهم براي مطلب اصلي اي كه عرض خواهم كرد، مسأله ي هفته ي دفاع مقدس است كه در پيش است. جنگي كه در سال 1359 عليه جمهوري اسلامي شروع شد، اگرچه از طرف صدام بدبخت و روسياه بود، اما پشت سر اين قضيه يك پروژه ي بين الملليِ استكباري بود براي زمين زدن نهضت اسلامي و انقلاب اسلامي. تحليلگران غربي تحليل كردند و فهميدند و درست هم فهميدند كه اين انقلاب فقط اين نيست كه يك رژيم دست نشانده را در ايران از بين برده است و اين كشور عظيم و پربركت را از سيطره ي استكبار خارج كرده؛ بلكه اين حركت الهام بخش خواهد شد، دنياي اسلام را تكان خواهد داد، ملتها را به فكر خواهد انداخت. همين هم شد: فلسطين به فكر افتاد، كشورهاي شمال آفريقا به فكر افتادند، در تمام دنياي اسلام حركت و جنب و جوش هويت يابيِ اسلامي شروع شد كه تا امروز هم همچنان روبه توسعه و گسترش است. چون فهميدند كه اينجا كانون الهام بخش دنياي اسلام خواهد شد، گفتند جمهوري اسلامي را بايد ما به هر

كيفيتي هست، از بين ببريم. لذا با اينكه منطقه، منطقه ي خطيري است، منطقه ي نفت است و غربي ها خيلي به مسأله ي نفت و خليج فارس اهميت ميدهند و امنيتِ اينجا برايشان حياتي است، ليكن درعين حال وارد ميدان شدند، صدام را تقويت كردند، بلكه او را تشجيع كردند كه اين جنگ را شروع كند؛ او هم چون آدم نادانِ كله شقِ قدرت طلبِ خامي بود، خيال ميكرد كه حالا مي آيد دو سه روزه يا چند هفته اي مسأله را تمام ميكند و باقدرت برمي گردد سر جاي خود. لذا وارد اين جنگ شدند و هشت سال تمام ايران اسلامي فشارهاي همه جانبه اي را كه از سوي همه ي قدرتهاي بزرگ دنيا بر ايران از كانال جنگ وارد شد، تحمل كرد؛ اين خيلي مهم است. شورويِ سابق از اين كانال به ايران فشار آورد، امريكا فشار آورد، پيمان ناتو - اروپائي ها - فشار آوردند، مرتجعين منطقه با انواع و اقسام طرق از اين كانال عليه جمهوري اسلامي فشار آوردند. يكي از اين فشارها هر انقلابي را، هر دولتي را به زانو درمي آورد و از پا مي انداخت؛ اما مجموع اين فشارها نه فقط جمهوري اسلامي را از پا درنياورد، بلكه ملت ايران را قوي تر و آگاه تر، و عزم و اراده ي آنها را راسخ تر كرد و جمهوري اسلامي را روزبه روز به سمت قوت اسلامي و الهي پيشتر برد. ايستادگي در ميدان دفاع، چنين اثري را به وجود آورد. ضربات فراواني هم به جبهه ي مقابل زده شد. يعني صدام و رژيم بعثي ضربه ي اصلي را اينجا خوردند. امريكا به فكر افتاد كه ميتواند دست و پاي آنها را جمع كند. يعني ديدند رژيمي است توخالي كه متكي

به مردمش نيست؛ اين را فهميدند. در واقع ضربه ي اصلي را ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي به اين متجاوز زد، كه آخرش به اين جاها منتهي شد كه ملاحظه ميكنيد. اما جمهوري اسلامي روزبه روز قوي تر شد. حالا ميشنويد ميگويند تحريم و محاصره و از اين حرفها. از اين محاصره ها و تحريمها بمراتب بدتر در دوره ي جنگ بود. ما در ميان همان تحريمها بوده است كه نيروهاي نظاميِ دست خالي خودمان را امروز به اينجا رسانديم و از لحاظ توانائي هاي نظامي، جمهوري اسلامي در خط مقدم توانائي نظامي در اين منطقه است. امكاناتي كه جمهوري اسلامي توانسته است با قدرت، با ابتكار، با استفاده از خلاقيت خود و با جوشش دروني به وجود بياورد، چشمها را خيره كرده است. در زمينه هاي گوناگون علمي و فناوري و پيشرفتهاي گوناگون هم كه جاي خود دارد و روشن است، كه يك نمونه اش اين مسأله ي انرژي هسته اي است. اينها همه در دوران تحريم و در دوران فشار، به دست ملت ايران آمد. يعني تحريمها نه فقط اثري نكرد، بلكه اثر عكس كرد؛ نيروهاي دروني را به فكر واداشت و به حركت وادار كرد. حالا حرف اصلي اي كه من ميخواهم در جملات كوتاهي امروز عرض كنم، اين است كه سركوب انقلاب و شكست انقلاب - كه يك پروژه ي استكباري بود - در اين منطقه شكست خورده است و بعكس، مهاجمين به انقلاب، حتّي در حجم دولت حجيم و قدرتمندي مثل امريكا، روزبه روز به شكست و انهزام نزديكتر ميشوند. امروز ما نشانه ها و علائم واضح شكست را در سياستهاي امريكائي در منطقه مشاهده ميكنيم. اينها براي ملت ما و براي جوانان ما

و براي تحليلگران ما سرفصل هاي مهمي است كه بايد روي آن واقعاً تدبر كنند. يعني بحث عظيم مواجهه ي نيروهاي مردميِ متكي به معنويت با نيروهاي ماديِ متكي به زور و تهديد، يك بحث بسيار مهم و جديدي است كه بايد در مباحث علوم اجتماعي و روان شناسي ملتها و روان شناسي اجتماعي مورد توجه قرار بگيرد؛ اين كاملاً مغفولٌ عنه است. ملتي مثل ملت ما كه نه بمب اتم دارد، نه از لحاظ علمي به او فرصت داده شده در طول صد سال كه همپاي پيشروان قافله ي علمي حركت كند و مواقع زيادي عقب مانده، هم از لحاظ ثروتها به پاي آن كشورهاي ثروتمند نمي رسد، اما در عين حال اين كشور و اين ملت توانسته است توطئه هاي مجموعه ي كشورهاي قدرتمندِ برخوردار از سلاح و تكنولوژي و ثروت مادي و رسانه اي را در مهمترين ميدانها به عقب نشيني وادار كند و شكست بدهد. اين علتش چيست؟ اين در خور تأمل و تدقيق است. اين را بايد دانشمندان علوم سياسي و علوم اجتماعي تحليل كنند؛ ببينند نقش اين معنويتها چگونه خود را نشان ميدهد، كه امروز در ايران نشان داده. لذا نگاه به اين صحنه، نگاه عبرت آموز و درس آموزي است. صحنه، صحنه ي شكست قدرت استكباري امريكاست. نميخواهيم ادعاي واهي بكنيم؛ نه، اينها چيزهاي واضحي است و خودشان هم ميگويند. امريكائي ها قضيه ي 20 شهريور، يعني همان 11 سپتامبرِ چهار پنج سال قبل را بهانه اي قرار دادند براي اينكه مطامع خودشان را در خاورميانه پيش ببرند. هدف اصلي آنها هم اين بود كه بتوانند خاورميانه اي درست كنند بر محور منافع اسرائيل؛ به تعبيري كه آن روز ما ميكرديم، خاورميانه اي با پايتختي اسرائيل؛ اينطور

چيزي مورد نظرشان بود. اشغال عراق و حمله ي به عراق، جزئي از نقشه هاي اين پروژه بود. عراق يكي از ثروتمندترين كشورهاي اين منطقه و كشورهاي عربي است؛ كشوري كه امروز متأسفانه مردمش اينطور در فقر و حالت دردآوري زندگي ميكنند. امريكائي ها ميخواستند اين كشور را در مشت بگيرند - صدام كافي نبود، غير قابل محاسبه بود - دولتي را در آنجا سر كار بياورند كه هم ظاهر مردمي داشته باشد، هم توي مشت آنها باشد. اين يكي از قدمهاي مهم ايجاد خاورميانه ي جديد بود كه بايد بر محور منافع اسرائيل به وجود بيايد. آن وقت چنين خاورميانه اي ميتواند ايران اسلامي را در محاصره قرار بدهد؛ هدفشان اين بود. شما حالا جزء جزء اين نقشه را مورد ملاحظه قرار بدهيد. در فلسطين اين نقشه شكست خورد. فلسطين كه يك نقطه ي اصلي و محوري بود، اين نقشه در آنجا شكست خورد. چرا؟ به خاطر اينكه در فلسطين گروه حماس كه بزرگترين و اصلي ترين هسته ي مقاومت در مقابل اسرائيل است، با آراء مردم دولت تشكيل داد و سر كار آمد. تودهني به امريكا و اسرائيل از اين بالاتر؟ از آن روزي هم كه اين دولت به وجود آمده است، مرتب دارند كارشكني ميكنند كه از ميدان خارجش كنند؛ اما تا امروز نتوانسته اند. متأسفانه از خود بعضي از فلسطيني ها هم كمك گرفتند براي به زانو در آوردن دولت مردميِ فلسطين؛ اما تا امروز بحمداللَّه نتوانسته اند، اميدواريم بعد از اين هم نتوانند. اين مربوط به فلسطين. خود رژيم صهيونيستي هم - كه هدف، تقويت اين رژيم بود - ضربه خورد و امريكائي ها هم تودهني خوردند. چگونه تودهني خوردند؟ تابستان سال گذشته،

اين نيروي نظاميِ پرهياهوي پرمدعا - ارتش اسرائيل كه ادعا ميشد قوي ترين ارتش اين منطقه است - با ساز و برگِ مفصل وارد جنگ با لبنان شد؛ آن هم نه با يك كشور، نه با يك دولت؛ با يك نيروي منظم، با چند هزار نيروهاي حزب اللَّه و مقاومت اسلامي. سي وسه روز اين جنگ طول كشيد، كه در اين منطقه سابقه ندارد. چندين جنگي كه اسرائيل با اعراب داشته است، از چند روز - حداكثر يكي دو هفته - تجاوز نكرده است. اين جنگ، سي وسه روز طول كشيد و با شكست كامل و مفتضحانه ي ارتش اسرائيل تمام شد. كي تصور ميكرد؟ امريكائي ها اصلاً فكرش را نميكردند، اما اتفاق افتاد. اين هم يك تودهني. آنها قصد داشتند در لبنان حزب اللَّه را خلع سلاح كنند؛ اما حزب اللَّه نه فقط خلع سلاح نشد، بلكه آنچنان قوي و مقتدر شد كه توانست ارتش اسرائيل را كه به صورت افسانه اي شكست ناپذير ميدانستند، شكست بدهد. پس در مورد دولت فلسطين شكست خوردند، در مورد دولت جعلي صهيونيستي شكست خوردند، در مورد قطع كردن دست جوانان رشيد لبناني از كمك به فلسطين شكست خوردند، در مورد عراق هم شكست خوردند. عراق را آمدند اول با فتح نظامي اشغال كردند. اين، قدم اول بود و بخش آسان مسئله بود. امروز بيش از چهار سال از اشغال عراق به وسيله ي امريكائي ها و همپيمانانشان مي گذرد. همه در دنيا قضاوتشان اين است كه امريكا در عراق شكست خورده. همه ي تحليلگران دنيا مي دانند كه امريكا امروز با سراسيمگي دنبال راهي ميگردد كه آبرومندانه از عراق خارج شود. همه مي دانند كه امريكا در عراق به بن بست رسيده. هدف امريكائي ها

اين بود كه يك دولت دست نشانده به وجود بياورند. دولتي كه مردم عراق روي كار آورده اند، دولتي است كه با هدفهاي امريكائي خيلي فاصله دارد؛ در مقابل امريكائي ها مي ايستد؛ دست نشانده ي آنها و تسليم آنها نيست. امريكائي ها خيلي به اين در و آن در زدند، بلكه بتوانند دولت مردمي را ساقط كنند و دولت خودشان را سر كار بياورند، اما نتوانستند؛ تا امروز هم نتوانسته اند. اگر ملت عراق ان شاءاللَّه هوشياري شان را حفظ كنند، بعد از اين هم نخواهند توانست. در مورد تضعيف جمهوري اسلامي و محاصره ي جمهوري اسلامي هم قضيه بعكس شده. به همت مردم ايران، به توفيق الهي، به حول و قوه ي پروردگار، اين ملت نردبان اعتلاء و ترقي را همين طور پي درپي، پله بعد از پله پيموده و بالا رفته است. امروز ما از لحاظ موقعيت سياسي از چهار سال قبل و پنج سال قبل كه امريكائي ها آن هدف را شروع كردند، بالاتريم. امروز ما از لحاظ تمكن علمي بالاتريم؛ از لحاظ منابع مالي جلوتريم. امروز ملت ما از لحاظ نشاط و آمادگي روحي جلوترند. امروز ملت ما از لحاظ حاكميت ارزشهاي انقلابي و مباني امام بزرگوار، جلوتر از گذشته است. در طول اين چهار پنج سال هرچه تلاش كردند، بعكس، ملت ايران زنده تر، هوشيارتر، بانشاطتر و در صحنه ترند و در هيچ مسأله اي نيست كه انسان ببيند ملت ايران از خودشان بي تفاوتي نشان ميدهند، در حالي كه جاي حضور آنهاست. محصول امريكا اين است: شكست كامل در قضيه ي اهداف خود. علاوه بر اين، امريكائي ها امروز از طرف امت اسلامي مورد سؤالند و استيضاح ميشوند. امروز امريكا در افكار عمومي ملت اسلام و امت اسلامي محكوم

است. مي شنويد اين نظرخواهي ها و نظرسنجي هاي گوناگون را در اطراف دنياي اسلام؛ همه حكايت ميكند از منفوريت امريكا و محكوميت امريكا؛ اينها مورد سؤالند. من اعتقاد راسخ دارم كه روزي خواهد آمد كه همين رئيس جمهور كنوني امريكا و مسئولين امريكائي در يك دادگاه عادلانه ي بين المللي به خاطر فجايعي كه در عراق به وجود آورده اند، گريبانشان گرفته شود و محاكمه شوند. امريكائي ها بايد جواب بدهند چرا از اشغال عراق دست برنمي دارند؛ بايد جواب بدهند كه چرا عراق را اينطور امواج ناامني و طوفانهاي ناامني و تروريستي فراگرفته. تروريسم را امريكائي ها آوردند به عراق تحميل كردند. بايد جواب بدهند كه در اين كشور ثروتمند چرا پنجاه درصد مردم امروز بيكارند؛ چرا از خدمات عمومي در اين كشور اثري نيست. مردم مشكل برق دارند، مشكل سوخت دارند، مشكل آب سالم و آب آشاميدني دارند، مدارسشان ويران شده، دانشگاه هايشان ويران شده، مدرسه اي ساخته نشده، بيمارستانهايشان از حيّز انتفاع خارج شده. مردم نيازمند به بيمارستانند؛ كدام بيمارستان را امريكائي ها ساختند؟ كدام بيمارستان را تجهيز كردند؟ كدام دانشگاه را ساختند يا تعمير كردند؟ كدام جاده را درست كردند؟ كدام خط لوله را كشيدند؟ كدام آب آشاميدني را وصل كردند؟ اينها جواب لازم دارد؛ اينها را بايستي امريكائي ها جواب بدهند؛ نميتوانند شانه خالي كنند. حالا امروز يك چهار صباح با بي اعتنائي با اين قضايا برخورد كنند، اما هميشه اينطور نخواهد ماند؛ گريبان اينها را ميگيرند؛ مثل اينكه گريبان خيلي ها گرفته شد. قدرتمنداني كه گريبانشان گرفته شد، كم نيستند. گريبان هيتلر يك روز گرفته شد، گريبان صدام يك روز گرفته شد، گريبان بعضي از رؤساي اروپائي گرفته شد. ملتها با اين روش

مخالفند، ملت امريكا هم مخالفند. ملت انگليس هم از بودن انگليسي ها در عراق ناراحت بودند و بدشان مي آمد، كه مجبور شدند انگليسي ها بگذارند از بصره خارج شوند. مردم اسپانيا و ايتاليا هم كه دولتهايشان كمك امريكا در جنگ به عراق بودند، آن دولتها را ساقط كردند؛ دولتهاي ديگري در هر دو كشور سر كار آمدند. مردم دنيا از اين وضع ناراحتند. آنچه پيش مي رود، خواست ملتهاست؛ خواست آحاد مردم است. قدرت نمائي قدرتمندان ديري نميپايد. امريكا شكست خورد. در اين حركتي كه از چند سال پيش در اين منطقه راه انداختند، كه هدفش خاورميانه بود و به نظر ما هدف نهائي و غائي اش جمهوري اسلامي بود، نه خاورميانه را توانستند به دست بياورند، نه جمهوري اسلامي را توانستند تضعيف كنند؛ عراق هم كه وضعشان اينطوري است. امريكائي ها دچار مشكلند. حالا فرافكني و طلبگار شدن رسانه اي كه اهميتي ندارد. حالا ايران يا كشور ديگري را متهم بكنند، كه مايه اي ندارد. اما در خود اين گزارشهايشان، ضعف و فروماندگي و پاي در گلي كاملاً آشكار است. همين نمايندگان سياسي و نظامي امريكا در عراق كه رفتند به كنگره ي امريكا گزارش جنگ عراق را بدهند، چيزي كه توانستند به عنوان دستاورد ذكر بكنند، اين بود كه گفتند عراق به بازار تسليحاتي امريكا ملحق شد. خاك بر سرتان! يك كشور را گرفتند، اينطور مردم را لگدمال كردند، اينطور منافع ملت را از بين بردند، آن طور به ملت خودشان دروغ گفتند كه ما به اين نيت داريم ميرويم، اين كارها را مي خواهيم بكنيم، حالا نتيجه اين است كه تسليحات امريكا در عراق قابل فروش رفتن است! اين، نشان دهنده ي نهايت ضعف و

عقب ماندگي است؛ نشان دهنده ي اين است كه حقيقتاً ناكامند. برادران و خوهران عزيز! ملت بزرگ ايران! قدر خودتان را بدانيد؛ قدر اين راه را بدانيد؛ قدر اين صراط مستقيمي كه شما را قدرتمند و عزيز كرد و دشمن شما را در مقابل شما كوچك و حقير كرد، بدانيد. اين راه، راه خداست؛ دعوت پيامبران خداست؛ راه حاكميت اسلام است. ما مسائل فراواني در زمينه ي امور داخلي كشورمان داريم كه ميتوانيم درباره ي آنها بحث كنيم؛ اما مجال نيست. من تنها چيزي كه عرض ميكنم، اين است كه ملت ما هوشيار باشند، بيدار باشند. شما به بركت اين بيداري و هوشياري كارهاي زيادي كرده ايد، عرصه هاي زيادي پيش رفته ايد و تصرف كرده ايد، موفقيتهاي بزرگي به دست آورده ايد؛ باز هم در سايه ي همين بيداري و هوشياري است كه خواهيد توانست قله ها را فتح كنيد، خواهيد توانست خود را از آسيب پذيري بيرون بياوريد. كاري كنيد كه ديگر كسي جرأت نكند ملت ايران را تهديد هم بكند. جمعه ي آخر ماه، روز قدس را داريم كه حالا احتمال دارد در ماه رمضانِ امسال يك جمعه جلوتر بيفتد، براي اينكه همه ي كشورهاي اسلامي بتوانند شركت كنند. حالا اين مسئوليتش با مسئوليني است كه اين كارها را تدبير ميكنند. جمعه ي قدس را به ياد داشته باشيد و فراموش نكنيد. ان شاءاللَّه همه ي ما بتوانيم از فرصتهاي اين ماه حداكثر استفاده را بكنيم. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اذا جاء نصراللَّه والفتح. و رأيت النّاس يدخلون في دين اللَّه افواجا. فسبّح بحمد ربّك واستغفره انّه كان توّابا.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مسئولان و كارگزاران نظام

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسئولان و كارگزاران نظام بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

والحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و

علي اله الأطيبين الأطهرين و صحبه المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. قال اللَّه الحكيم في كتابه: «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم يا ايّها الّذين امنوا اذكروا اللَّه ذكرا كثيرا و سبّحوه بكرة و اصيلا هو الّذي يصلّي عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظّلمات الي النّور و كان بالمؤمنين رحيما. تحيتهم يوم يلقونه سلام و اعدّلهم اجرا كريما» فرصت مغتنمي است و تقريباً همه ي كساني كه بارهاي سنگين مديريت كشور در سطوح اصلي و اساسي بر دوش آنهاست، در اين جلسه ي بزرگ و پر اهميت شركت داريد. حرف سياست و گزارش امور گوناگون كشور به وسيله ي رئيس جمهور محترم بيان شد و سخن در اين باره ها هميشه هست و بسيار است و لازم هم هست، ولي من فكر كردم كه از اين فرصت، اندكي هم استفاده كنيم براي چيزي كه مقدم است بر استنتاجها و تبيينها و تصميمهاي سياسي ما؛ و آن حرف دل و حرف ايمان خالصانه ي ماست كه ميتواند در همه ي مراحل اين حركت مثل جاني در كالبد، مثل نوري در ظلمت، مثل حيات بخشي در ميان اجسام بي روح، نقش بيافريند. لذا اين آيات را انتخاب كردم تا اينها را قدري با هم مرور كنيم. خود من هرچه نگاه ميكنم، مي بينم احتياج دارم به اينكه اين آيه ي شريفه ي «اذكروا اللَّه ذكرا كثيرا و سبّحوه بكرة و اصيلا» را تكرار كنم و در آن تدبر كنم و به آن عمل كنم. قياس به نفس كردم، به نظرم ميرسد كه شما هم و همه مان محتاج به اين هستيم. ميفرمايد: «يا ايّها الّذين امنوا». اين، بعد از آن است كه جامعه ي ايماني شكل گرفته و اين جامعه آزمونهاي بزرگ را از سرگذرانده

است. اين آيات سوره ي احزاب است و بعد از سال ششم هجرت نازل شده است؛ يعني بعد از جنگ بدر و اُحد و جنگهاي متعدد ديگر و بالاخره جنگ احزاب. در يك چنين شرائطي، قرآن به مسلمانها خطاب ميكند كه: «اذكروا اللَّه ذكرا كثيرا»؛ خدا را ذكرِ كثير كنيد. ذكر يعني ياد. ذكر و ياد در مقابل غفلت و نسيان است. غرق در عوارض و حوادث و پيشامدهاي گوناگون شدن و از مطلب اصلي غفلت كردن؛ اين، گرفتاري بزرگ ما بني آدم است. ميخواهند اين نباشد. آنوقت اين ياد هم صِرف ياد كردن و متذكر شدن نيست، ذكر كثير را از ما خواسته اند. در اينجا من روايتي را ذكر كرده ام: «عن ابي عبداللَّه (عليه السّلام) قال: ما من شي ء إلّا و له حدّ ينتهي إليه»؛ همه ي اين فرائض و احكام الهي حدي دارند؛ اندازه اي دارند، كه وقتي به آن حد و مرز رسيدند، تمام ميشود؛ تكليف تمام ميشود؛«الّا الذّكر»؛ مگر ذكر. «فليس له حدّ ينتهي اليه»؛ ذكر حد ندارد؛ اندازه اي ندارد، كه وقتي اين اندازه ذكر و ياد حاصل شد، بگوئيم ديگر بس است؛ ديگر لازم نيست. بعد خود حضرت توضيح ميدهد و ميفرمايد: «فرض اللَّه عزّ و جلّ الفرائض فمن اداهنّ فهو حدّهنّ»؛ هر كس فرائض را ادا كرد، آنها را به حد ومرز خود رساند. «و شهر رمضان فمن صامه فهو حدّه»؛ مثلاً ماه رمضان كه تمام شد، شما اين فريضه را به مرز خودش رسانديد؛ تمام شد و ديگر چيزي بر شما واجب نيست. «والحجّ فمن حجّ فهو حدّه»؛ هر كس حج را به جا آورد - به اعمال پايان حج كه رسيد

- آن را به مرز رساند. اين در صورتي است كه در هر دو جا «فهو حدَّه» بخوانيم. البته ميشود «فهو حدُّه» هم با يك تعبير ديگري خواند؛ اما «الّا الذّكر»؛ فقط ذكر مثل بقيه ي فرائض نيست.ديگر بقيه ي فرائض را ذكر نفرمودند؛ زكات را وقتي داديد، ديگر واجب نيست، به همان اندازه اي كه مقرر شده است. خمس را همين جور، صله ي رحم را همين جور. بقيه ي فرائض و واجباتي كه هست، همه از همين قبيل است، مگر ذكر؛ «الّا الذّكر فانّ اللَّه عزّ و جلّ لن يرض منه بالقليل و لم يجعل له حدّا ينتهي اليه»؛ خدا به ذكرِ قليل راضي نشده است؛ حدي براي آن قرار نداده است كه بشود به آن حد رسيد. «ثمّ تلا»؛ بعد، حضرت اين آيه را تلاوت فرمود: «يا ايّها الّذين امنوا اذكروا اللَّه ذكرا كثيرا». اهميت ذكر اين است. در دنباله ي آيه ميفرمايد كه: «هو الّذي يصلّي عليكم و ملائكته». مرحوم علامه ي طباطبائي(رضوان اللَّه عليه) در الميزان ميفرمايند: اين آيه ي شريفه ي «هو الّذي يصلّي» در مقام تعليل براي امر «اذكروا اللَّه ذكرا كثيرا» است؛ يعني اين ذكر كثيري كه از شما خواسته شده است، به اين خاطر است كه خدائي را ياد كنيد كه اين خدا همان كسي است كه «يصلّي عليكم»؛ بر شما درود ميفرستد، صلوات ميفرستد. خداي متعال صلوات را به شما ميفرستد. «هو الّذي يصلّي عليكم و ملائكته»؛ نه فقط خداي متعال، ملائكه ي الهي هم بر شما مؤمنين درود و صلوات ميفرستند؛ كه صلوات از طرف پروردگار، رحمت اوست؛ صلوات از ملائكه، استغفاري است كه براي مؤمنين ميكنند؛ «و يستغفرون للّذين امنوا»، كه در آيات قرآن هست.

چرا اين رحمت و اين صلوات و اين استغفار را ذات اقدس حق و فرشتگان الهي براي شما از عالم غيب، از ملأ اعلي ميفرستند، «ليخرجكم من الظّلمات الي النّور»؛ براي اينكه شما را از ظلمات نجات بدهند، به نور بكشانند، كه داستان اين ظلمات و اين نور هم داستان گسترده و مفصلي است.ظلمات در انديشه ي ما، ظلمات در قلب ما، در خلقيات ما؛ و نور در مقابل اينهاست. عمل هم ميتواند ظلماني باشد، هم ميتواند نوراني باشد؛ ذهن و فكر و عقايد انسان ميتواند نوراني باشد، ميتواند ظلماني باشد؛ خلقيات و صفات انسان ميتواند ظلماني باشد، ميتواند نوراني باشد؛ حركت اجتماعي يك ملت ميتواند به سمت ظلمات و تاريكي باشد، ميتواند به سمت نور باشد. اگر بر ملتي، بر كشوري، بر هيأت حاكمه اي، بر فردي، شهوات غالب شد، خشونت ناشي از حيوانيت غالب شد، حرص غالب شد، دنياداري و دنياطلبي غالب شد، اين ظلمات است؛ حركت ظلماني است، جهت ظلماني است، هدف هم ظلمات است. اگر نه، معنويت غالب شد، دين غالب شد، انسانيت غالب شد، فضائل اخلاقي غالب شد، خيرخواهي غالب شد، صدق و راستي غالب شد، اين ميشود نورانيت. اسلام و قرآن، ما را به اين دعوت ميكنند. خداي متعال و ملائكه ي او ما را براي اين تجهيز ميكنند كه از آن ظلمات خلاص كنند و ما را وارد اين وادي نور كنند. ذكر خدا را بكنيد؛ اين هم علت و دليلش. حالا اين ذكر و ياد الهي، مراحلي دارد. ما، آدمها همه در يك حد و در يك مرحله كه نيستيم؛ رتبه ي ماها مختلف است. بعضيها از لحاظ روحي در درجات

بالا هستند؛ مثل اولياء و انبياء و صالحين و اهل دل و اهل معنا. بعضي هم هستند مثل امثال بنده و ماها كه به آن سطوح دسترسي ندارند؛ بعضي مان خبر هم نداريم از آنچه كه در آن سطوح هست. براي همه ي ما ذكر هست - هم براي آنها هست، هم براي ما هست - ذكر براي آنها، هماني است كه در روايت از اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) است كه فرمود: «الذّكر مجالسة المحبوب»؛ ذكر همنشيني با محبوب است. اين، براي اولياست. لذت ذكر براي آنها لذت همنشيني است. اميرالمؤمنين (سلام اللَّه عليه) در يك روايت ديگر ميفرمايد؛ «الذّكر لذّة المحبّين»؛ ذكر لذت عاشقان و محبان است. خوب، اين مال آنهاست. خوش به حال شماها اگر چنانچه در برخي حالات شبانه روز - بخصوص در اين روزها و در اين شبها - جرقه اي، پرتوي از اين حالت در زندگي شما بدرخشد؛ گاهي ممكن است پيش بيايد. البته مال آنها دائمي است. «خوشا آنانكه دائم در نمازند»؛ اين مال آنهاست، لكن كساني كه در رتبه هاي پايين تر هم هستند، گاهي ممكن است جرقه اي بزند؛ بايد اينها را قدر دانست. اين حالا يك مرحله ي از ذكر است كه مال محبين است؛ مال اهل دل است، لكن براي ما هم كه در آن مرحله نيستيم، ذكر فوائد عجيبي دارد كه حالا من آنچه را كه در اينجا يادداشت كرده ام، عرض ميكنم: «دفع انگيزه هاي ماده گرايانه و هوسرانيهاي گمراه كننده». ذكر مثل مدافعي است كه درمقابل هجوم اين هوسها، ما را و دل ما را محافظت ميكند. دل خيلي آسيب پذير است. ما دلمان، روحمان خيلي آسيب پذير است. در مقابل چيزهائي تحت تأثير قرار ميگيريم؛ دل مجذوب به

جاذبه هاي گوناگوني ميشود. اگر بخواهيم دل - كه جاي خداست، جايگاه خداست. رفيعترين مرتبه در وجود انسان، دل انسان است؛ يعني همان باطن و حقيقت وجودي انسان - سالم و پاكيزه بماند، مدافعي لازم است؛ اين مدافع ذكر است. ذكر نميگذارد كه دل دستخوش تهاجم بي امان هوسهاي گوناگون شود و از دست برود. ذكر دل را نگه ميدارد كه در فساد و در جاذبه هاي گمراه كننده غرق نشود. در همين رابطه من روايتي را ديدم كه خيلي پرمعناست؛ ميفرمايد: «الذّاكر في الغافلين كالمقاتل في الفارّين». در ميدان جنگ، يك رزمنده را مي بينيد كه دفاع ميكند، ايستادگي ميكند و از همه ي امكاناتش براي ضربه زدن به دشمن و جلوي تهاجم دشمن را گرفتن، استفاده ميكند؛ اما رزمنده ي ديگر هم ممكن است باشد كه بگريزد؛ طاقت تحمل از دست بدهد و از مقابل دشمن بگريزد. ميفرمايد: ذاكر در ميان جمعِ غافل مثل همان سرباز رزمنده ي ايستادگي كننده است در ميان كساني كه دارند فرار مي كنند. ببينيد اين تشبيه و تنظير به همين لحاظ است؛ چون او دارد در مقابل تهاجم بيگانه دفاع و ايستادگي ميكند، ذكر شما هم دارد ايستادگي ميكند؛ دارد از مرز دفاع ميكند؛ از مرز دل شما دارد دفاع ميكند. لذاست كه شما در آيه ي شريفه ي قرآن كه جزو آيات جهاد است، مي بينيد كه ميفرمايد: «اذا لقيتم فئة فاثبتوا و اذكروا اللَّه كثيرا»؛ در ميدان جهاد وقتي در مقابل تهاجم دشمن قرار گرفتيد، ايستادگي كنيد و ذكر كثير خدا بكنيد. «اثبتوا و اذكروا اللَّه كثيرا»؛ ثبات قدم به خرج بدهيد، ايستادگي كنيد و ذكر خدا كنيد. اين ذكر خدا آنجا هم به درد ميخورد. «لعلّكم تفلحون»؛

كه اين وسيله اي است براي اينكه شما به فلاح و كاميابي دست پيدا كنيد. ذكر خدا؛ چرا؟ چون اين ذكر، دل را قرص ميكند. دل كه قرص شد، دل كه ثبات پيدا كرد، قدم هم ثبات پيدا ميكند. در ميدان جنگ اينجوري است. ميدان جنگ قبل از آن كه پاهاي ما، كه سست عنصر هستيم، به طرف عقب جبهه مشغول دويدن و فرار شود، دل ما فرار كرده. اين دل ماست كه جسم ما را به فرار وادار ميكند؛ و الّا اگر دل ايستاده باشد، جسم مي ايستد. در همه ي ميدانهاي جنگ - هم ميدان جنگ نظامي، هم ميدان جنگ سياسي، هم ميدان جنگ اقتصادي، هم ميدان جنگ تبليغاتي - ذكر خدا كنيد كه اين ذكر خدا موجب فلاح و كاميابي شماست. ذكر خدا پشتوانه ي ثبات قدم است. بنابراين ذكر موجب ميشود كه ما بتوانيم در آن صراط مستقيم سلوك كنيم؛ پيش برويم. آن هدفي كه ترسيم كرديم براي خودمان به عنوان مؤمن، به عنوان مسلمان، به عنوان پيرو يك مكتب مترقي، به عنوان كساني كه انگيزه داريم براي برپا داشتن اين بناي رفيعي كه خبر از شكوفائي تمدن اسلامي در آينده و در قرون آينده ميدهد، احتياج داريم به ذكر خدا تا بتوانيم در اين جاده حركت كنيم. من و شما بيش از ديگران به ذكر احتياج داريم. علت اينكه من گفتم اين مجلس را مغتنم شمردم، به خاطر همين است كه شما با افراد معمولي اين تفاوت بزرگ را داريد كه شما در جائي، رشته اي از اين مجموعه را در دست گرفتيد كه در حفاظت از اين مجموعه، كار شما مؤثر است. اگر شما اين

رشته را محكم نگه داريد يا آن را سست نگه داريد يا بكلي از دست بدهيد، وضع فرق خواهد كرد با آن كساني كه سررشته هاي اصلي و اساسي در دست آنها نيست. پس شما بيشتر از ديگران به ذكر احتياج داريد. و اين ذكر - ذكر اللَّه - كه بر دل ما حاكم شد، بدون ترديد در رفتار ما اثر ميگذارد؛ در انجام دادن آنچه كه بر عهده ي ماست از وظائف و تكاليف، در اجتناب كردن و پرهيزكردن از آنچه كه بر ما حرام و گناه است و موجب وزر و وبال و موجب غضب الهي است، اثر ميگذارد و كمك ميكند كه از اينها دوري كنيم. خوب، حالا ذكر چيست؟ روايتي از حضرت ابي عبداللَّه (عليه السّلام) است. و روايت ديگري هم هست، كه آن روايت دوم بيشتر مورد توجه من بود؛ اما هر دو روايت را ميخوانم. روايت اول از حضرت ابي جعفر (عليه السلام) است؛ حضرت باقر (سلام اللَّه عليه) فرمود: «ثلاث مِن اشدّ ما عمل العباد»؛ سه چيز هست كه جزو تكاليف بسيار مهم و دشوار مؤمنين است؛ كارهاي سخت. يكي، «انصاف المؤمن من نفسه»؛ اينكه انسان در قبال ديگران انصاف به خرج بدهد. يعني آنجائي كه امر دائر ميشود بين اينكه حق را به خاطر خود زير پا بگذارد يا خود را به خاطر حق زير پا بگذارد، اين دومي را انجام بدهد. آنجائي كه حق به طرفِ مقابل هست و شما حق نداريد، منصفانه حق را به او بدهيد. خودتان را اگر چنانچه موجب كوچك شدن و زير پاگذاشتن است، زير پا بگذاريد. اين كار سختي است؛ اما كار مهمي است.

امام باقر ميگويد اين، جزو مهمترين كارهاست؛ البته سخت است. و هيچ كار خوب و بزرگي بدون سختي كه امكان ندارد. دوم، «و مواساة المرء اخاه»؛ مواسات ورزيدن با برادر مؤمن. مواسات با مساوات فرق دارد؛ برابري نيست. مواسات يعني همراهي كردن و كمك كردن به برادر مؤمن در همه ي امور. انسان وظيفه بداند؛ كمك فكري، كمك مالي، كمك جسماني، كمك آبروئي. اين مواسات است. سوم، «و ذكراللَّه علي كل حال»؛ در همه حال ذاكر خداي متعال باشد. ذكر اين است. آنوقت حضرت باقر در همين روايت، «ذكر اللَّه علي كل حال» را معنا كرده اند: «و هو ان يذكر اللَّه عزّوجل عند المعصية يهمّ بها»؛ وقتي كه ميرود به سمت معصيت، ذكر خدا او را مانع بشود. ذكر؛ ياد كند خدا را و اين معصيت را انجام ندهد؛ انواع معاصي را؛ خلاف واقع گفتن، دروغ گفتن، غيبت كردن، حق را پوشاندن، بي انصافي كردن، اهانت كردن، مال مردم را، مال بيت المال را، مال ضعفا را تصرف كردن يا درباره ي آنها بي اهتمامي به خرج دادن. اينها گناهان گوناگون است. در همه ي اينها، انسان توجه كند به خدا؛ ذكر خدا مانع بشود از اينكه انسان به سمت اين گناه برود. «فيحول ذكر اللَّه بينه و بين تلك المعصية و هو قول اللَّه عزّوجل انّ الذّين اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّيطان تذكّروا». بعد حضرت ميفرمايند كه اين، تفسير آن آيه است كه فرمود: «انّ الذّين اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّيطان»؛ وقتي شيطان به اينها تنه ميزند، گذرنده ي شيطان اينها را مس ميكند؛ يعني هنوز درست به جانش هم نيفتاده، «تذكّروا»؛ فوراً اينها متذكر ميشوند. «فاذا هم مبصرون»؛ اين

ذكر موجب ميشود كه چشم اينها، بصيرت اينها باز بشود. معناي «ذكراللَّه علي كل حال» اين است. در صدر روايت بعدي كه مورد توجه من است، تقريباً عباراتش شبيه همين روايتي است كه خواندم و همان سه چيز را ذكر ميكند. در آن روايت، «و ذكر اللَّه علي كل حال» را داشت، در اينجا و در روايتي كه حضرت ابي عبداللَّه ميفرمايد، آمده است: «و ذكر اللَّه في كل المواطن»؛ انسان در همه جا ذكر خدا كند. اما آن نكته ي مورد توجه اين است كه ميفرمايد: «امّا انّي لا اقول سبحان اللَّه و الحمدللَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اكبر»؛ ايني كه ميگويم در همه حال ذكر خدا را بگوئيد، مقصودم اين نيست كه بگوئيد سبحان اللَّه و الحمدللَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اكبر. اين، ذكر لفظي است. «و ان كان هذا من ذاك»؛ اگرچه اين هم ذكر است، اين هم مطلوب است، اين هم شريف است و خيلي باارزش است؛ اما مقصود من فقط اين نيست، بلكه «ولكن ذكره في كلّ موطن اذا هجمت علي طاعته او معصيته» - هجمت يا هممت. نسخه اي كه من ديدم، هجمت است. احتمال ميدهم هممت باشد - وقتي به سمت طاعت خدا ميروي، يا به سمت معصيت خدا ميروي، ياد خدا باشي. اين «ياد خدا بودن» مورد نظر است؛ اين ذكر اللَّه. البته اين اذكاري كه در روايات ما، در اين دعاها، در اين اوراد گوناگون، تسبيحات حضرت زهرا و بقيه ي اذكاري كه هست - اينها همه وسائل ذكرند، اينها كپسولهاي ذكرند - ذكر شده است، انسان بايد اينها را با توجه به معاني

و حقايقشان بر زبان جاري كند؛ توجه پيدا كند. البته اينها خيلي باارزش است. البته از اين مقولات نميشود فارغ شد. واقعاً اگر ساعتهاي متمادي هم ما درباره ي همين مسائل معنوي و آنچه كه به درد دل ما ميخورد، بپردازيم، زياد نيست. حقيقتش اين است؛ من به شما عرض كنم ماها عقبيم. ما به قدر اقتضاي نظام اسلامي در تربيت اسلامي پيش نرفتيم. حالا بعضي ميگويند ما مثلاً در مقوله ي فرض كنيد كه سازندگي، فناوري، چه و چه، بيشتر از اين ميتوانستيم پيش برويم، ولي پيش نرفتيم. اما آنچه كه ما بيشتر از همه ي مقولات و همه ي عرصه ها بايد در آن پيشروي ميكرديم و نكرديم، همين عرصه ي معنويات و خودسازي و دل را آراستن و اخلاق را زيور دادن است. ما در اين زمينه ها انصافاً عقبيم. اگر بخواهيد يك نمونه براي آنچه كه شايسته ي ماست، پيدا كنيد، نگاه كنيد به دوران دفاع مقدس. ببينيد آن جوانهائي كه در جبهه بودند، آن پدر مادرهائي كه اين جوانها را اينجور ميفرستادند، آن خانواده هائي كه آنجور با شوق و ذوق جبهه را پشتيباني ميكردند، چه حالتي، چه احساساتي داشتند. آنها نمونه هاي خوبي است. البته نميگوئيم نمونه ي اعلاست، اما نمونه هاي بسيار خوبي بود. ما بايد به همان سياق، با همان آهنگ و نواخت، پيش ميرفتيم؛ ما پيش نرفتيم. البته آنها را هم گاهي داريم فراموش ميكنيم. بعضيهامان فراموش ميكنيم، بعضيهامان متأسفانه انكار ميكنيم! و بدتر، بعضيها آن حالات را تخطئه ميكنيم! اين مسائل را در بعضي از اظهارات مي بينيد. نسنجيده گوئيها و ياوه گوئيهائي كه گاهي گوشه كنار شنيده ميشود؛ حتي تخطئه ي آن حالات زيبا و مقدس رزمندگان ما و جوانان

ما در دوران دفاع مقدس. البته ماها غالباً از آن جزئيات خبر هم نداريم؛ حتي من هم كه دارم ميگويم و حتي آن كساني هم كه در جنگ بودند - فرماندهان - آنها هم از همه ي آنچه كه اتفاق افتاده، خبر ندارند. اينقدر ميدان صيرورت و تحول و پيشرفت به سمت صفات عاليه و فضائل انساني در آنجا زياد بوده - تقريباً به عدد افرادي كه آنجا بودند - كه واقعاً احصاء آنها ممكن نيست. من يك كتابي را اخيراً خواندم كه شرح چند روز در حول و حوش يكي از حملات ماست؛ از زبان افراد باقيمانده از يك دسته، نه از يك لشكر يا از يك تيپ يا از يك گردان يا از يك گروهان حتي. تعدادي از اين دسته باقي ماندند و گزارش كردند. اين نويسنده و محقق بسيار باذوق - كه حقاً و انصافاً اينجور كارها بسيار باارزش است - رفته جزء جزء مطالب را از زبان آن افراد گرفته، يك كتاب ششصد، هفتصد صفحه اي شده. ما فقط ميشنويم عمليات فاو. خيلي از كارهاي مهمي هم كه در اين عمليات انجام گرفته، اينها را همينطور از رو ميدانيم: از اروند عبور كردند، فاو را گرفتند، كارخانه ي نمك را فتح كردند، فلان كار را كردند. ما كليات را ميدانيم؛ اما اينكه در اين قدم به قدم چه گذشته، ديگر اينها را نميدانيم. يك صفحه ي عظيم مينياتور با نهايت استادي و زيبائي جلوي ما گذاشته اند، ما هم از دور ايستاده ايم نگاه ميكنيم و ميگوئيم: به به! نميرويم نزديك تا ببينيم در هر گوشه اي از اين مينياتور، چقدر هنر به كار رفته تا ساخته شده.

اين كار را بعضيها ميكنند؛ كرده اند. حالا اين نمونه اي كه بنده ديده ام، يكي از آن كارهاست. اميدواريم اين كارها ادامه پيدا كند. آن، پيشرفت اخلاقيات بود. آنجا آدم ميفهمد كه فضائل اخلاقي اي كه اسلام و خدا و اعتقاد به غيب و ايمان به غيب به انسان ميدهد، چگونه در زندگي انسان اثر ميگذارد؛ آنجا انسان مي بيند. اين بايستي رشد پيدا ميكرد. خوب، به آن اندازه رشد پيدا نكرده. بايد خيلي بيش از اينها به خودمان بپردازيم. آنچه كه من بعد از اين ميخواهم به شما عرض بكنم، اين است: مسئولان عزيز! اي كساني كه امروز مجلس، دولت، قوه ي قضائيه، نيروهاي مسلح يا بقيه ي دستگاهها را با مسئوليتهاي خودتان انباشته ايد؛ و كساني كه قبل از شما اين مسئوليتها را در دست داشته اند و كارهائي كرده اند - مجموعه ي شما مخاطب اين حرف من هستيد - شما كار بزرگي كرده ايد. شما مسئولان نظام و سررشته داران تشكيلات جمهوري اسلامي از اول تا حالا، يك مقطع عظيمي از تاريخ را ترسيم كرده ايد و رقم زده ايد. كار بزرگي كرده ايد. اگر به تاريخ كشورمان از هزارها سال پيش تا امروز نگاه كنيد - از آن وقتي كه تاريخ مدون داريم - مي بينيد حكومت فرديِ مطلقه ي ديكتاتوري، حكومت يك جمع معدود با رياست يك فرد بر عامه ي مردم، بدون اينكه عامه ي مردم اندك اختياري در اداره ي اين كشور داشته باشند، داشته ايم. اين، تاريخ ماست. سلطنتهاي ما، همه از اين قبيل بوده اند. آن پادشاهاني كه ما آنها را احترامشان هم مي كنيم؛ پادشاهان مقتدر غزنوي، سلجوقي، بعد بيائيد تا برسيد به دوران صفويه؛ شاه عباس، شاه اسماعيل، شاه طهماسب، آنها هم همينجور بودند. اينها پادشاهان

خوب مايند؛ اما همين پادشاهان خوب، چه جوري اين مملكت را اداره كردند؟ سجلّ و شناسنامه ي اين مملكت از لحاظ اداره ي حكومتي چيست؟ اين است: يك نفر در رأس، همه مطيع او. و اين مجموعه، اداره كننده ي كل سرنوشت اين كشور هستند و آحاد مردم هيچ تأثيري ندارند و مملكت مال اينهاست. پادشاه به وزراي خودش ميگفت: نوكران من! نوكرش هم بودند. واقعش هم همين بود. ناصرالدين شاه و محمدشاه و فتحعلي شاه و بقيه و بعدي ها، حتي به وزراشان، به صدر اعظمشان ميگفتند: شما نوكر خوبي هستيد! فرهنگ سياسي در كشور اين بود. وقتي كه نخست وزير و وزير، نوكر شاه اند، رئيس فلان اداره، گفت: جائي كه شتر بود به يك غاز خر، قيمت واقعي ندارد!

مردم هم كه مثل «هباء منبثا»؛ هيچ. مملكت متعلق به يك جمع معدود و در حقيقت متعلق به يك فرد بود. اين تاريخ ماست. شما مسئولان اين كشور آمديد از اين ملت و از اين انقلاب، نظامي را تحويل گرفتيد كه همه ي اركان آن به دست مردم و به انتخاب مردم است؛ رهبري اش به انتخاب مردم است، رياست جمهورش به انتخاب مردم است، نمايندگان مجلسش به انتخاب مردم است. اين نهادهائي كه ميتواند به وسيله ي مردم انتخاب بشود و منطقي و معقول است، در اختيار مردم است. البته نيروهاي مسلح و دستگاه قضائي در هيچ جاي دنيا به انتخاب مردم نيست. آن، يك حساب جداگانه اي دارد، معيارهائي دارد؛ به دست منتخبان مردم است. يك چنين نظامي را شما اينجا درست كرده ايد. الان بيست و هشت سال است كه در اين مملكت دارد انتخابات انجام ميگيرد. البته ياوه گوئي نسبت به انتخابات

كشور ما هست. نسبت به كدام حقيقت عالم، ياوه گوئي نيست؟ نسبت به ذات اقدس ربوبي هم ياوه گوئي هست، نسبت به اصل دين هم هست. ديگر مردمسالاري از اين واضحتر و از اين روشن تر چه ممكن است باشد؟ خوب، اين نسبت به تاريخ گذشته ي ما، مقطعي اساسي است. وضع دنيا را نگاه كنيد. شما يك حقيقت جديدي را داريد به دنيا معرفي ميكنيد. نظام دنيا بخصوص بعد از پيدا شدن پديده ي استعمار و بخصوص در اين دو قرن اخير و باز بالخصوص در آن دوره ي سلطه ي استعمار كه منتهي شد به جنگهاي بزرگ اين قرن، بر اساس سلطه پذيري و سلطه گري بود. چند كشور، چند تا دولت، به دليل خاصي، سلطه گري ميكنند و به نظر خودشان بايد هم بكنند! بقيه ي دولتها و بقيه ي ملتها هم بايد سلطه پذيري داشته باشند؛ بايد زير سلطه باشند و بايد اين سلطه را بپذيرند. به قول اين نويسنده ي جامعه شناسِ معروف غربي كه منتقد سياستهاي غرب و امريكاست، در حقيقت ثروتمندان كشورهاي سلطه گر، اغنياي كشورهاي سلطه گرند. سلطه مال آنهاست، مال همه ي آن كشورها هم نيست. و ثروتمندان كشورهاي سلطه پذير هم بايد در خدمت آنها قرار بگيرند؛ و قرار ميگيرند. درست هم هست؛ تحليل درستي است. شما آمديد اين نظام پذيرفته شده ي جاافتاده ي ظالمانه ي جهاني را انكار كرديد و پايش هم ايستاديد؛ مهم اين است. «إنّ الّذين قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا»؛ اين مهم است. حرف خوب، شعار خوب، پديده ي حكومت مردمي، پديده ي انقلاب مردمي، مكرراً و متعدداً در خيلي جاهاي دنيا بوده؛ اما اينكه اين پديده بتواند خودش را نگه دارد، بتواند اين نهال ريشه بدواند، بتواند اين پيكره خودش را در مقابل تهاجمهاي

گوناگون آسيب ناپذير كند كه بيست و هشت سال از عمرش بگذرد و كارهاي بزرگي را انجام بدهد و مخالفان خودش را به چالش بكشد؛ آن هم مخالفان متكبري كه هيچ وقت حاضر نبودند خودشان را دهن به دهن كنند با يك كشور به اصطلاح خودشان جهان سومي، اينها نشاندهنده ي اين است كه يك مقطع جديدي را شما آغاز كرده ايد. اين را قدر بدانيد. اهميت اين مسئوليت بزرگ را بدانيد. خوب، نتيجه ي اين شناختن جايگاه و موضع و مسئوليت چيست؟ اين است كه كار را بايد ادامه بدهيد؛ كار را بايد به آخر برسانيد. حق نداريد اين كار را نصف كاره بگذاريد؛ خسته نبايد بشويد. بايد نگذاريد كه تلاشتان مطلقاً دچار وقفه شود. بايد عوامل شكست و به زانو در آمدن را شناسائي كنيد و آنها را از خودتان دور كنيد. چيزهائي هست كه ملتها را شكست ميدهد. اين را همه ميدانند؛ چيز جديدي نيست؛ ما هم ميدانيم. اختلاف كلمه اينجور است، جا دادن و راه دادن به نفوذيهاي دشمنان از اين قبيل است، كوچك گرفتن و سست شدن در مأموريت همينجور است، نااميد شدن از رسيدن به هدف همينجور است، نديده گرفتن دشمن و كوچك گرفتن دشمن و چشم بستن بر روي دشمن از جمله ي عوامل ضعف و شكست است؛ همه ي اينها بد است. اين عوامل ضعف را بايد از خودتان دور كنيد. دل سپردن به خواسته هاي حقير شخصي جزو عوامل شكست است؛ يعني ناگهان يك مسئول، يك مدير عالي رتبه در سر راه به يك كار بزرگ برخورد كند، به طعمه اي كه ميتواند براي او شخصاً مفيد باشد. حالا مثال چارواداريِ واضحش، رشوه دادن و رشوه گرفتن

است؛ اما بعضي مثالهاي ديگر هم دارد كه از اين ظريفتر است، به اين وضوح و به اين روشني هم نيست؛ اما باطنش همان است. انسان برسد به يك نقطه اي كه ببيند اگر بخواهد ادامه بدهد اين راه را، اين خواسته از دست او خواهد رفت؛ اما اگر سست بشود، متوقف بشود، اينجا پا سبك كند، يك چيز قلمبه ي حسابي گيرش مي آيد. اين، جزو آن عوامل ضعف است. اينجا، بايد اين خواسته هاي حقير را با توجه به عظمت آن چيزي كه در مقابل هست و عظمت كاري كه دارد انجام ميگيرد، بكلي انسان نديده بگيرد. خيلي مسائل هست كه در اين زمينه ميشود مطرح كرد. بدانيد نظام شما، يك نظام كارآمد و برجسته است. دشمنان شما سعي شان اين است كه به زور به شما بفهمانند، بقبولانند، بباورانند كه اين نظام شما، نظام ناكارآمدي است. نه، اتفاقاً اين نظام خيلي كارآمد است. اين نظام در عرصه هاي مختلف، كارآمدي خودش را نشان داده. در مورد خدمات و گسترش خدمات عمومي به مردم، ايرانِ امروز را شما مقايسه كنيد با ايران دوران طاغوت؛ اصلاً قابل مقايسه نيست. اين، يك عرصه ي كارآمدي است، كه حالا مثالها و نمونه هاي فراوان و آمارهايش را شماها خوب ميدانيد. البته خيلي خوب است كه براي مردم اينها گفته بشود و شماها بازگو كنيد. يك عرصه ي ديگر، مسئله ي اعتماد به نفس ملي است كه در زمينه هاي علمي، در زمينه هاي سياسي، در زمينه هاي فناوري خودش را نشان داده و دارد نشان ميدهد. در اين كشور، مهندس ما جرئت نميكرد اسم ساختن نيروگاه برق را بياورد؛ جرئت نميكرد اسم ساختن سد را بر زبان جاري كند؛ جرئت

نميكرد اسم ساختن فرودگاه را بر زبان جاري كند. همه ي اين كارها را بايد خارجيها ميكردند. مهندس ايراني حداكثر اين بود كه در آن پروژه اي كه يك مهندس خارجي يا يك شركت خارجي قبول كرده بود، يك گوشه اي عضو بشود؛ اگر آنها قبول ميكردند؛ بعضي جاها هم قبول نميكردند. من پاي همين سد كرخه، سه چهار سال پيش، مصاحبه كردم و مفصل شرح دادم؛ سد كارون 3 را - نه سد كرخه را - با سد دز مقايسه كردم. سد دز زمان طاغوت ساخته شده، سد كارون 3 زمان جمهوري اسلامي ساخته شده؛ شبيه هم هستند. دو تا سد بتوني با ظرفيتهاي نزديك به هم از لحاظ آب و از لحاظ برق. در ساخت سد دز چقدر به ايرانيها توهين كردند؛ چقدر تحقير كردند و آبروريزي كردند براي مهندس ايراني و سرمايه دار ايراني و سرمايه گذار ايراني؛ اما در ساخت اين سد، خودِ جوان ايراني، مهندس ايراني، اين كار پيچيده ي عظيم را كه خيلي از آن سد دز از لحاظ كار فنيِ ساخت بتون و وصل بتون به بدنه ي كوه حساستر و مهمتر است - كه تفاصيلش را براي ما شرح دادند - انجام داد، نيروگاهش را خودش درست كرد، سدش را خودش درست كرد، جاده ي زير آب را كه از بين رفته بود و پل معلق هوائي طولاني را خودش درست كرد؛ با افتخار. عرقش در آمد، اما سرش به افتخار برافراشته شد. اين، چيز كمي نيست. اين را در همه چيز شما تعميم بدهيد. امروز مهندس ايراني، تحصيلكرده ي ايراني، دكتر ايراني، ارتشي ايراني، سپاهي ايراني، به خود مي بيند كه بسازد، توليد كند، ايجاد كند،

به كار بگيرد و برتر از دستهاي ديگر، دستي را در عرصه ظاهر كند. آن روز حتي فكرش را هم نميكردند كه حالا مثالهايش الي ماشاءاللَّه. اين، كارآمدي اين نظام است؛ اين نظام اين كار را كرد. كشاورزيِ نابود شده ي كشور را اين نظام احياء كرد، صنعت ساده ي ابتدائي كشور را اين نظام به صنعت پيچيده ي حساس انرژي هسته اي رساند. اين نظام الان در زمينه هاي صنايع نو - مثل همين كه آقاي رئيس جمهور گفتند؛ «نانوتكنولوژي» و صنايعي از اين دست، كه اينها از صنايع نوي دنياست - تقريباً دوش به دوش صفوف اول دارد حركت ميكند و دارد كار ميكند. اينها كارآمدي نظام است. شايد بشود گفت از همه ي اينها باز مهمتر و بالاتر، كارآمديِ اين نظام در زمينه ي تحكيم مردمسالاري بود. با آن سابقه ي منحوس و زشتي كه در اين كشور وجود داشت، اين نظام توانست مردمسالاري را جا بيندازد. ما امروز تقريباً هر سال يك انتخابات داريم - حالا با تصميماتي كه اخيراً گرفتند، شايد يك خرده كمتر بشود؛ اما تا حالا اينجور بوده - و در بيست و هشت سال، تقريباً بيست و هشت انتخابات داشتيم. اين همه انتخابات با آرامي، با سلامت، بدون دردسرهاي بزرگ انجام گرفته. اين، نشاندهنده ي اين است كه مردمسالاري در اين كشور جا افتاده است. چه كسي اين كار را كرده؟ اين نظام كرد. اين كارآئيِ بسيار مهمي است. جايگاه سياسي و عزت بين المللي؛ چه كسي ميتواند اين را منكر بشود؟ چه كسي ميتواند تأثيرگذاري دولت جمهوري اسلامي را امروز در سياستهاي منطقه، بلكه سياستهاي فرامنطقه منكر بشود؟ چه كسي ميتواند عزت جمهوري اسلامي را در

بين ملتهاي مسلمان منكر بشود؟ كدام كشور ميتواند ادعا كند كه رئيس آن كشور، مسئولان بالاي آن كشور ميروند در يك كشور مسلمان ديگر، مردم آن كشور مسلمانِ ديگر، ولو دولتشان هم نخواهد، اجتماع ميكنند و به نفع او شعار ميدهند؛ غير از جمهوري اسلامي؟ فقط جمهوري اسلامي است كه رؤسايش در ميان ملتهاي ديگر، امتداد معنوي و حقيقي و سياسي دارند. اينها كارآئي نيست؟! كدام عرصه ي كارآئي از اينها مهمتر و بالاتر؟ ايجاد يك گفتمان نو در سطح بين الملل اسلامي. همين گفتمان هويت اسلامي و سلطه ناپذيري و استقلال را اين نظام ايجاد كرد؛ گسترش داد. و ارتباطات و همسايه ها و غيره و غيره؛ حرف زياد است. ما بايد اين كارآئي را افزايش بدهيم، با علم، با عقل، با عزم؛ سه تا «عين». عالمانه بايد باشد؛ عاقلانه بايد باشد؛ عازمانه بايد باشد. بايد با عزم همراه باشد؛ با سست عنصري و سست عهدي نميشود پيش رفت. علم و عقل را به كار بگيرند و عزم ملي را مثل موتوري پشت سر اينها قرار بدهند. ما ميتوانيم اين كارآئي را افزايش بدهيم. البته كشور ايران و ملت ايران و دولت جمهوري اسلامي مظلوم است. ما مظلوم واقع شديم. مظلوميم، اما ضعيف نيستيم. مثل اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام)؛ مظلوم بود، اما از همه ي مردان زمان خود قويتر بود. مثل همه ي اهل حق؛ مظلوم بودند، موردانكار واقع شدند، ظلم شدند، اما ضعيف نبودند. ما ضعيف نيستيم، مظلوميم. اين مظلوميت را هم نميگذاريم تا آخر طول بكشد؛ تحمل نميكنيم. تحمل نكردنش هم به همين است: بايستي عقلمان را و علممان را و عزممان را تقويت كنيم كه اينها با ذكر

الهي كه قبلاً صحبت كردم، همه حاصل خواهد شد. البته تهديد ميكنند. تهديد اهميتي ندارد. اين را من به شما عرض بكنم: اولاً، تهديد تازگي ندارد؛ ما بعد از جنگ تا حالا - از سال 67 تا حالا - مرتباً تهديد شديم به حمله ي نظامي. اگر به حافظه تان مراجعه كنيد، كساني كه در جريانات هستند، ميدانند. بنده تقريباً بيش از همه تهديدها را ميدانم؛ چون گاهي اوقات يك چيزهائي به ما منتقل ميشد كه به ديگران هم منتقل نميشد. دائماً ما تهديد داشتيم. نميگوئيم اين تهديدها به طور قطع تحقق پيدا نخواهد كرد؛ ممكن هم است تحقق پيدا كند؛ بكند؛ اثر اين تهديدها اين است كه ما را آماده تر ميكند. ثانياً، آن كساني كه تهديد ميكنند، اين را بايد فهميده باشند، حالا هم بفهمند؛ تهديد نظامي ايران و تعرض نظامي به ايران به صورت بزن و در رو، ديگر ممكن نيست. هر كس تعرضي بكند، بشدت عواقب آن تعرض دامنگير او خواهد شد. ثالثاً، اينهائي كه تهديد ميكنند، مقصودشان اين است كه تو دل مسئولان را خالي كنند؛ تو دل مردم را خالي كنند. من عرض ميكنم: تو دل كسي خالي نميشود با اين حرفها؛ نه مسئولان، نه آحاد ملت. ولي اين اثر را دارد كه مسئولان را به تقويت آمادگيها سوق ميدهد؛ چون مسئولان وظيفه دارند احتمالات ضعيف را هم مورد نظر قرار بدهند. من نگاه ميكنم به سالهاي گذشته - مثلاً سال 75 يكي از سالهائي بود كه تهديد نظامي در زمان كلينتون بشدت جديت پيدا كرد - و مي بينيم تهديدها موجب شد مسئولان ما در بخشهاي گوناگون فنيِ نظامي كارهاي نو و

جديدي را انجام دادند؛ آمادگيهاي بيشتري پيدا كردند. هر دفعه كه تهديد بشود، يك آمادگي بيشتري به وجود مي آيد. اثرش خالي كردن تو دل مردم و مسئولان نيست؛ اما اثرش آماده سازي بيشتر كشور هست. بنابراين به ضرر ما تمام نميشود. رابعاً، اين تهديدها نشان ميدهد كه ليبرال دموكراسي از لحاظ منطق دستش بكلي خالي است. حالا با صدام كه اينها مواجه ميشدند، ميگفتند حمله ي نظامي كرده، درست هم ميگفتند؛ به ايران حمله كرده بود، به كويت حمله كرده بود. اما همه ميدانند كه جمهوري اسلامي به كسي حمله نكرده، انگيزه ي حمله به كسي را هم ندارد؛ اهل تعرض نيست. حضور جمهوري اسلامي، حضور منطق است، حضور فكر است، حضور انگيزه ي معنوي است. اينها دستشان در اين صحنه بكلي خالي است؛ نميتوانند مقابله كنند. اين مسئله نشاندهنده ي اين است كه دستگاه حكومتي و سياسيِ برخاسته و چيده شده ي بر اساس ليبرال دموكراسي اينقدر دستش خالي است كه مثل آدم بيسوادي است كه وقتي در مقابل يك آدم فاضل قرار ميگيرد و او مجابش ميكند، چاره اي ندارد جز اينكه از بازوهايش استفاده كند و مشتش را گره كند! خوب، پيداست هيچي ندارد؛ معلومات ندارد. اين نشاندهنده ي تهيدستي اينهاست. البته ملت ايران به فضل الهي آمادگي اش خيلي خوب است. شما هم بايستي اين آمادگيهارا بيشتر كنيد؛ بخصوص حالا كه مسئله ي انتخابات هم مطرح است. من خواهش ميكنم هميشه، در همه ي دورانها، انتخاباتها را وسيله اي قرار بدهيد براي قوت ملي، براي افزايش اقتدار ملي؛ نه براي تضعيف نظام و تضعيف آبروي ملت. جنجالهائي كه بعضاً از طرف بعضي از احزاب و گروهها و جريانهاي سياسي و جناحهاي بداخلاق در

اطراف انتخابات ميشود، تضعيف كننده ي كشور و ملت و نظام است. جناحهاي مختلف، جريانهاي مختلف، گرايشهاي مختلف، با شوق و ذوق و علاقه مندي همه ي عواملشان را بسيج كنند و انتخابات را به عنوان يك هدف عالي، هدف خوب، هدف شيرين مورد توجه قرار بدهند و به دعوا و جنجال و اهانت و پنجه به روي هم كشيدن قضايا را نكشانند. انتخابات را وسيله اي بكنيد براي اينكه دشمنان را نااميد بكنيد و ان شاءاللَّه اين انتخابات هم مثل بقيه ي انتخاباتها مايه ي عزت روزافزون اسلام باشد. وقت هم گذشت، از شما هم معذرت خواهي ميكنم. پروردگارا! به محمد و آل محمد آنچه گفتيم و شنيديم، براي خود و در راه خود قرار بده؛ آن را از ما قبول بفرما؛ ما را روز به روز نسبت به حقيقت خود و حقيقت دين ذاكرتر و متوجه تر بفرما؛ ما را در راه هدفهاي عالي عازمتر و جازمتر بفرما. پروردگارا! ارواح مطهره ي شهداي عزيزمان و روح مطهر امام (رضوان اللَّه عليه) را با اوليائشان محشور بفرما؛ ما را در راه آنها رونده و پيش رونده قرار بده؛ قلب مقدس ولي عصر را از ما راضي و خشنود بگردان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اساتيد و رؤساى دانشگاهها

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اساتيد و رؤساي دانشگاهها بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اولاً به همه ي برادران و خواهران خوش آمد عرض ميكنيم و از دوستاني كه تشريف آوردند اينجا و به بيان نقطه نظرهاي خودشان در زمينه هاي مختلف پرداختند، تشكر ميكنيم. از جناب آقاي دكتر لاريجاني هم كه جلسه را خوب اداره كردند، متشكريم. گرچه من مكرر در اين جلسه - در سالهاي گذشته و جلسات شبيه اين - گفته ام يك جنبه ي نماديني

در اين جلسه ي ساليانه ي ما هست؛ يعني ميخواهيم كه اين ديدار مظهر احترام نظام به اساتيد و دانشگاهيان و محققان و پژوهشگران كشور باشد؛ ليكن هيچ نبايد تصور كرد كه اين جلسه جنبه ي نمايشي دارد؛ بلكه بعكس، برداشت و توقع اين است كه طرح موضوعات در اين جلسه بتواند مجموعه ي تصميم گيران نظام را - وزراي محترم، مسئولان گوناگون، خودِ ما كه اينجا هستيم - هدايت كند به آنچه كه شايسته ي كار علمي و دانشگاهي و پيشرفت در اين زمينه هست. اين كه عرض كرديم «مايلم بشنوم»، از اين جهت است. فرض بر اين است كه استاد محترمي كه اينجا بناست صحبت كنند، بررسي كرده اند و در مجموعه ي وضعيت كنوني علم و دانشگاه در كشور يك نكته ي قابل طرحي به ذهنشان رسيده و اينجا آن را مطرح ميكنند؛ اين را ما از اين جلسه توقع داريم. البته مطالب خوبي هم گفته شد. چرا ما اين اهتمام و اين انگيزش را در زمينه ي مسائل مربوط به دانشگاه و دانش و پژوهش به خرج ميدهيم؟ چون عقبيم؛ عقب نگه داشته شديم. و چون پيشرفت ما، عزت ما، هويت ملي و اسلاميِ ما وابسته به اين است كه در اين بخش كار جدي كنيم. اين علتش است. ما فرق داريم با فلان كشوري كه فرض بفرمائيد از يك تمدن كوتاه مدت برخوردار است. بعضي از كشورها در منطقه ي ما هستند كه همه ي موجوديت اينها به عنوان يك كشور به صدسال نميرسد؛ اصلاً چنين هويت جغرافيائي اي در صد سال گذشته به اين معنا و به اين نام وجود نداشته و بعضي از ملتها هم در همين منطقه ي ما هستند كه هيچ

سابقه ي قابل ذكري در تاريخ ندارند. در جاهاي ديگر دنيا هم هستند؛ در امريكاي لاتين، در اروپا و در جاهاي مختلف ديگر اينجور كشورهائي وجود دارند. اما كشور و ملت ما يك كشور ريشه دار است؛ ما در تاريخ، ريشه داريم؛ ما سابقه داريم؛ ما تازه نروئيديم؛ از گذشته ي خودمان هم ميتوانيم تغذيه بشويم و بايد تغذيه ميشديم . اگر چنانچه با نواخت و آهنگ رشد علم بعد از اسلام تا قرنهاي پنجم و ششم و هفتم هجري به اين كشور نگاه كنيد، اگر با آن نواخت ما پيش ميرفتيم، امروز در قله بوديم. با آن آهنگ و با آن نواخت پيش نرفتيم؛ چرا نرفتيم؟ خوب، جاي بررسي و تحليل دارد؛ حكومتها ناباب بودند، همتها كوتاه بود، بعد در دورانهاي دويست سيصد سال اخير عوامل خارجي تأثير گذاشته و بالاخره واقعيت اين است كه: ما با آن نواخت حركت نكرديم، بلكه به طرف حضيض هم رفتيم. حالا ميخواهيم جبران كنيم. حالا حكومت، حكومتي است لايق، با كفايت؛ ملت، ملتي است بيدار؛ نخبگان، نخبگاني هستند ميداندار و صحنه گردان؛ حالا ميخواهيم جبران كنيم. خوب، يك وقت سند چشم انداز را به عنوان يك سند شناسنامه ي افتخار در جيب ميگذاريم و گاهي به سر و دست ميگيريم، يك وقت هست نه، سند چشم انداز را به عنوان يك دستورالعمل به حساب مي آوريم و براي جزء جزء آن، راه كار پيدا ميكنيم. اگر ما بخواهيم الهام بخش باشيم، در منطقه مرجع علمي باشيم، اين راه كار دارد. راه كارش را در سند چشم انداز ما نبايد معين كنيم، مسئولان در منطقه ي اجرا بايد اينها را مشخص كنند؛ اصرار ما اين است. ما ميخواهيم اين كار در زمينه ي

مسائل علم و پژوهش به صورت درست، به صورت خوب و كامل انجام بگيرد. علت اين اهتمام و اين انگيزش اين است. در اين زمينه البته حرفهائي و توصيه هائي هست كه ما آن توصيه ها را در اين جلسات معمولاً عرض ميكنيم، امروز هم من چند نكته را عرض ميكنم: يك نكته در مورد نقشه ي جامع علمي است. من اينجا يادداشت كرده بودم كه اين را ذكر بكنم، خوشبختانه ديدم سه چهار نفر از سخنرانان امروز در ضمن بياناتشان به همين مسئله ي نقشه ي جامع علمي اشاره كردند، يك توضيحي هم آقاي دكتر لاريجاني دادند كه حكايت ميكند از اينكه تلاشهائي در جريان هست براي اينكه اين نقشه ي جامع علمي فراهم بشود و ارائه بشود و به عنوان دستورالعمل براي برنامه ريزيهاي علمي آينده قرار بگيرد. اين مژده ي خوبي است؛ ليكن من تا قبل از اينكه اين را از ايشان بشنوم، چنين اطلاعي نداشتم و ندارم. من ميدانم در شوراي عالي انقلاب فرهنگي دارد اين كار ميشود؛ يعني در يك كميته هائي مطرح است؛ ليكن آنچه كه توقع هست، آنچه كه به نظر ما بايسته است كه انجام بگيرد، او اين نيست كه اين كار تأخير بيفتد و طول بكشد؛ يك سال، دو سال بنشينيم تا بالاخره يك نقشه ي جامع علمي فراهم كنيم؛ نه، اين را فرزانگان، نخبگان، برجستگان، به ابتكار شوراي عالي انقلاب فرهنگي بايد بنشينند تمام كنند و يك چيز پخته و كاملي از آب در بياورند تا بر اساس آن بشود برنامه ريزي علمي براي دانشگاهها و براي آينده ي كشور كرد. من همين جا اين را هم به وزراي محترم، هم به مسئولان محترم شوراي عالي انقلاب فرهنگي

كه در اينجا تشريف دارند، توصيه ميكنم كه اين مسئله دنبال شود. ما اگر بخواهيم سند چشم انداز تحقق پيدا كند و آن مرجعيت علمي كه براي كشور پيش بيني شده، به وجود بيايد و عملي بشود، ناچاريم كه اين كارها را انجام بدهيم، كه مهمترينش تهيه ي نقشه ي جامع علمي است. اين يعني يك گام مهم، يك دروازه ي مهم به سوي اجرائي كردن اهداف و شعارهائي است كه مطرح شده و امروز بحمداللَّه در محيطهاي علمي به صورت يك گفتمان در آمده است. نكته ي ديگري كه بخصوص مربوط به اساتيد محترم هست، اين است كه اساتيد بايد يكي از اهتمامهايشان شاگردپروري باشد. ارزش استاد، اعتبار استاد در بيرون، به شاگردانِ اوست. در حوزه هاي علميه ي ما هم همينطور است. آن استاد، آن فقيه يا اصولي يا حكيمي ارزش بيشتري در چشمها دارد كه آثار وجودي او به شكل شاگردان و تلامذه ي برجسته ي او، خودش را نشان بدهد. شاگردپروري كنيد. اين افرادي كه مي آيند در كلاسهاي درس شما - چه در دوره هاي كارشناسي، چه در دوره هاي تحصيلات تكميلي - مي نشينند و شما با اينها به عنوان استاد مواجه ميشويد، اينها را نبايد به حساب يك مستمعِ يك سخنراني، يك منبر به حساب آورد؛ نه، بايد مثل مصنوعي كه اينها را ميخواهيد با دست خودتان بسازيد، با اينها برخورد كنيد. البته استعدادها يكسان نيست، شوقها يكسان نيست، زمينه ها و فضاهاي گوناگون يكسان نيست؛ اما اين هدف براي اساتيد، به نظر من يك هدف جدي بايد باشد. نگاه كنيد ببينيد چقدر شاگرد پرورش داديد. شاگرد فقط آن كسي نيست كه سر كلاس حاضر ميشود؛ آني است كه به وسيله ي شما ساخته

ميشود و تحويل داده ميشود به دنياي علم به عنوان يك نيروي كارآمد و علمي. همين جا من اشاره كنم به مسئله ي حضور اساتيد در دانشگاهها كه جزو مقررات دانشگاهي شد، كه اساتيد ساعات معيني را در هفته حتماً در دانشگاهها باشند. اين خيلي چيز مهمي است؛ اين را نبايد دست كم گرفت. يكي از مطالبي كه بنده در اين سه چهار سال اخير مكرراً گفته ام - از بس تكرار شد، نميخواستم بار ديگر بگويم - مسئله ي نشستن استاد با دانشجوست؛ پاسخ به سؤال گفتن. يعني ارتباط استاد و دانشجو به سر كلاس منحصر نماند و دانشجو فرصت داشته باشد كه به استاد مراجعه كند، از او بپرسد، از او توضيح بخواهد، از او بيشتر فرا بگيرد؛ بلكه در مواردي استاد، شاگرد را بخواهد در اطاق خود و يك نكته اضافي و تكميلي را به او تفهيم كند يا يك تكليف را از او بخواهد، يك مأموريت علمي و تحقيقي به او بدهد، كه همه ي اينها متوقف است بر حضور اساتيد در دانشگاهها. يك روز ميگفتيم استاد كم داريم، امروز بحمداللَّه اساتيد خوب در كشور كم نيستند؛ تعداد استاد نسبت به دانشجو بحمداللَّه تعداد خوبي است، تعداد قابل قبولي است. اين را به نظر من بايد اهميت داد. پرورش دانشجو - كه به نظر من پرورش شاگرد و نخبه پروري است - در كلاس درس، يك بخشش متوقف به همين حضور چندين ساعته ي اساتيد - چهل ساعته كه در مقررات هست - در دانشگاههاست. يعني اساتيد بايد اين را جدي بگيرند و به آن اهميت بدهند. يك مسئله ي ديگر - كه البته اين مسئله تكراري است كه من

عرض ميكنم، ليكن از بس اهميت دارد، مجدداً ميگويم - مسئله ي تحقيق و پژوهش است. ما هم در جلسه ي دولت به دولتيها سفارش كرديم و گفتيم، هم در جلسات خصوصي با برخي از مسئولان مثل خود آقاي رئيس جمهور گفتيم؛ ليكن يك بخش ديگرِ قضيه، مربوط به خود دانشگاههاست كه اين اعتباراتِ مربوط به تحقيق و پژوهش را درست جذب كنند؛ درست مصرف كنند؛ در جاي خود به كار ببندند؛ چون تحقيق، منبع تغذيه ي آموزش است. ما اگر تحقيق را جدي نگيريم، باز سالهاي متمادي بايستي چشم به منابع خارجي بدوزيم و منتظر بمانيم كه يك نفر در يك گوشه ي دنيا تحقيقي بكند و ما از او يا از آثار تأليفي بر اساس تحقيق او استفاده كنيم و اينجا آموزش بدهيم. اين نميشود؛ اين وابستگي است؛ اين همان ترجمه گرائي و عدم استقلال شخصيت علمي براي يك كشور و براي يك مجموعه ي دانشگاهي است. دانشگاه يك كشور، محيط علمي يك كشور ضمن اينكه ارتباطات علمي خودش را با دنيا حفظ ميكند، از تبادل علمي، از گرفتن علمي هيچ ابائي ندارد. من بارها گفته ام كه ما از شاگردي ننگمان نميكند كه شاگردي كنيم؛ استاد پيدا بشود، ما پيش او شاگردي ميكنيم؛ اما از اين ننگمان ميشود كه هميشه و در همه ي موارد شاگرد باقي بمانيم؛ اين كه نميشود. براي يك مجموعه ي علمي، اين مايه ي منقصت است كه در پژوهش و تحقيق كه منشأ و منبع رويش علمي است، ضعيف باشد؛ بايد بتواند از لحاظ علمي متكي به خود باشد. البته از ديگران هم استفاده كند، با دنيا هم تبادل كند، آن وقت در اين صورت جايگاه شايسته ي خودش

را هم در تبادلهاي علمي در دنيا پيدا خواهد كرد؛ وقتي متكي است به دانش و تحقيق و كاركرد علميِ خود. اين در دنيا و در مبادلات علمي هم تأثير خودش را ميگذارد. اين هم تأكيد چندباره درباره ي تحقيق. چون دوستانِ مربوط به دفتر نهاد نمايندگي رهبري در جلسه تشريف دارند، جمله اي هم به آقايان عرض بكنيم: آقاياني كه در دانشگاهها به عنوان روحانيوني كه با خصوصيت و عنوان دفتر نهاد نمايندگي شناخته ميشوند، بايد خودشان را مسئول اصلي و نهائي ارتقاء ديني در دانشگاه بدانند. ما به مديريتهاي دانشگاهي و به شوراي عالي انقلاب فرهنگي هميشه سفارش كرده ايم كه در زمينه ي ديني كردن دانشگاه و محيط دانشگاه وظيفه و مسئوليت دارند؛ آن به جاي خود محفوظ، اما اگر همه ي تمهيدات لازم انجام بگيرد، ولي روحاني اي كه در دانشگاه مستقر است، منشأ و منبع و مرجع يك فكر عميق و اصيل و مستدل و تحسين برانگيز و قانع كننده ي ديني از نظر دانشجوها نباشد، همه ي آن تمهيدات بي فايده خواهد بود. بايد پي در پي در محيط دانشگاه فكر دينيِ نو و مستدل عرضه كنيد و فكر ديني دانشجويان را ارتقاء بدهيد. مخاطبان خود را هم فقط دانشجويان متدين و مذهبي و حزب اللهي ندانيد؛ خوب، آنها كه البته هستند. مخاطبان شما همه ي بدنه ي دانشجوئي كشورند؛ حتّي كساني كه در دل با دين خيلي ميانه اي هم ندارند، اينها هم مخاطب شمايند؛ آنها را هم بايستي جذب كنيد و با منطق قوي و اعتماد به نفس و اعتماد به اين منطق ميتوان دلها را جذب كرد، عنادها را حتّي كم كرد يا در موارد زيادي از بين برد.

همين نمونه اي كه اشاره كردند، همين نمونه ي دانشگاه كلمبيا، نمونه ي خوبي است. انصافاً اين منطق قوي و تسلط بر نفس - يعني روحيه ي خوب، اعتماد به نفس - و اعتماد به اين منطق، كار خودش را كرد. البته پيداست كه تمهيداتي صورت گرفته بود؛ بيست و چندتا كانال تلويزيوني امريكا و اروپا را بياورند آنجا كه مستقيم مراسم را پخش كنند، با آن كاري كه انجام دادند و آن رفتاري كه متأسفانه رئيس آن دانشگاه انجام داد كه حقاً و انصافاً رفتار نامناسبي بود و رفتار يك شخصيت دانشگاهي نبود؛ بلكه حتّي رفتار يك آدم باشرف هم نبود. بنابراين پيدا بود كه تمهيداتي كرده اند براي اينكه طرف را عصباني يا شرمنده كنند؛ منفعل كنند و اين را هميشه به عنوان يك سند زنده در جنجالهاي تبليغاتي و سياسي در دست داشته باشند؛ ولي خداي متعال اين را عكس كرد و درست آنچه كه ميخواستند انجام بدهند، نقطه ي مقابل آن بحمداللَّه انجام گرفت و ديديد كه تصديق و تأييد هم كردند. و من اعتقادم اين است كه در محيطهاي دانشگاهي، همچنان اين مسئله به اين زوديها در آن كشور از بين نخواهد رفت، به عنوان يك سؤال، به عنوان يك مسئله، به عنوان يك مطلب كه چه بود قضيه، ادامه پيدا خواهد كرد. منطق جمهوري اسلامي، آنجا گفته شد؛ منطق دين گفته شد؛ بحث خوبي راجع به نگاه اسلام و دين به علم، نور بودن علم و در دست خدا بودنِ نورافكن علم - كه اينها بحثهاي خوبي است - مطرح شد. اشتباه ميكنند كساني كه فكر ميكنند در محيطهاي فرنگي - حالا اروپائي، امريكائي -

وقتي حضور پيدا ميكنند، بايد همان حرفهاي خودِ آنها را - صد سال است، دويست سال است كه از اين حرفها دارند ميزنند - تكرار كنند و به خودشان بگويند؛ اينها حرف نشد، اسلام حرف دارد. امروز حقاً و انصافاً در دنياي فكر و انديشه - حالا آنهائي كه با فكر و انديشه سر و كار ندارند، با آنها كاري نداريم - يك خلأ و سؤال در دنياي غرب وجود دارد؛ اين خلأ را ديگر پاسخهاي ليبرال دموكراسي نميتواند پر كند، كما اينكه سوسياليزم نتوانست پر كند. اين خلأ را يك منطق انساني و معنوي ميتواند پر كند، كه اين در اختيار اسلام است. از مرحوم دكتر زرياب كه هم دانشگاهي مسلطِ خوبي بود، هم طلبه ي خوبي بود - ايشان دوره ي طلبگي خوبي را گذرانده بود و با علوم اسلامي آشنا بود و شاگرد امام بود - يكي از دوستانمان نقل ميكرد - من خودم از ايشان نشنيدم - كه يك فرصت مطالعاتي در اواخر عمرش گرفته بود و رفته بود اروپا، بعد كه برگشته بود، گفته بود امروز آن چيزي كه من در محيطهاي عمليِ دانشگاههاي اروپا مشاهده كردم، نياز به ملاصدرا و شيخ انصاري است. شيخ انصاري كارش در حقوق است، فقه است؛ ملاصدرا حكمت الهي است. ميگويد من مي بينم امروز اينها تشنه ي ملاصدرا و شيخ انصاري اند. اين برداشتِ يك استاد غرب شناسِ زبان دانِ مسلط به چند زبان اروپائي است كه سالها هم در آنجاها زندگي كرده و درس خوانده بود و با علوم اسلامي هم آشنا بود. اين، برداشت اوست، كه برداشت درستي است. ما به اين منطق قوي در درون خودمان

و در دانشگاههاي خودمان نياز داريم. با زبان دانشگاهي، با زبان دانشجوئي بايستي اين منطق توسعه پيدا كند. بعضي از اساتيد محترمي كه اينجا صحبت كردند، اشاره كردند كه اساتيد عزيزمان هم به اين مسائل احتياج دارند. اساتيد هم خودشان را از آشنائي با معارف ديني بي نياز ندانند. چند سال قبل يكي از محققان كتاب نويس در زمينه ي مسائل اسلامي كه كتابهايش به زبانهاي گوناگون ترجمه ميشود و مشتريهاي زيادي در اروپا و جاهاي ديگر دارد و ما اطلاع داريم - من نميخواهم اسم بياورم - براي من ذكر ميكرد كه وقتي به كشورهاي عربي و از جمله به كشورهاي خليج فارس كه ميروم، روشنفكرها و اساتيد دانشگاههاي آنجا با قرآن و حديث آشناترند تا روشنفكرها و اساتيد ما. اين آقا اين مطلب را حدود ده سال قبل به من ميگفت. البته علت اين است كه زبان قرآن، زبان آنهاست؛ مثل اينكه شما ضرب المثلي از سعدي، فردوسي يا حافظ در ذهنتان هست؛ چون كتابهاي آنها را خوانديد و زبان خودتان بوده، در ذهنتان مانده، كه حالا مي بينيد اين ناطقان محترم هم كه مي آيند، بعضي از آنها با شعر و ادبيات شروع ميكنند. آنها چون زبانشان با زبان قرآن يكي است - يكي از اقبالهاي آنها اين است كه زبان قرآن، زبان خودشان است - اين زبان را راحت ميفهمند؛ لذاست كه با معارف قرآني آشنا هستند. سياستمدارانشان را هم كه ما ديده ايم همينجورند؛ سياستمدارانشان هم كه مي آيند - حالا ولو آن آدمهاي فاسق و فاجر و دور از معنويات - يك آياتي از قرآن، مطالبي از دين و متون ديني را بلدند و در ذهنشان

هست. اين كمبود است، ما بايد جبران كنيم. حالا جبران اصولي و اساسي اش البته برنامه ريزيهاي ديگري لازم دارد؛ ليكن آن مقداري كه در ارتباط با اساتيد علي العجاله لازم است - كه عمري را گذرانده اند و زحماتي كشيده اند - اين است كه با مسائل اسلامي و معارف اسلامي خودشان را آشنا كنند. واقعاً برنامه ريزي كنند براي اين كار؛ هم خود اساتيد محترم، هم آقاياني كه در دانشگاهها هستند، برنامه ريزي كنند. ليكن مخاطب عمده ي شما دانشجوها هستند. به هرحال مسئله ي ارتقاء فكر ديني در دانشگاهها را بسيار جدي بايد گرفت و مراقب باشيد خلأ فكري براي دانشجوي ما و روشنفكر دانشگاهي ما به وجود نيايد. ما خيلي حرف داريم؛ حرف گفتني و قانع كردني. بايد تبليغات را عمق داد؛ با حرفهاي نو و قوي و منطبق با معيارهاي روشنفكري. من از اينكه گفته شود روشنفكري ديني آيا داريم، نداريم؛ از اين بحثها بنده بيگانه و بيزارم. نگاه نو، نگاه مبتكرانه به مسائل ديني و مسائل فكري اسلامي، همان نگاه روشنفكري است و معنايش بدعت گذاري نيست. همان مباني را با ابعاد جديدي كه انسان به بركت گذشت زمان آن ابعاد را ميشناسد، فهميدن و بيان كردن. از اين نبايستي ما غفلت كنيم. به هرحال اميدواريم خداوند متعال همه ي شما برادران و خواهران عزيز را موفق بدارد؛ مؤيد بدارد. جلسه ي امروز هم جلسه ي خوبي بود؛ براي بنده هم مفيد بود. بعضي از خصوصيات را يادداشت كرديم و ان شاءاللَّه تفاصيل آنچه را كه گفتيد، در مراكز موظف به اين كار؛ در دفتر خود ما و بيرون از دفتر خود ما، ان شاءاللَّه بررسي ميشود و دنبالگيري ميشود و آنچه كه اقدامش

مربوط به ماست، ان شاءاللَّه اقدام خواهد شد، آنچه هم كه مربوط به مسئولان محترم دولتي است - كه آقايان وزرا خودشان هم اينجا تشريف دارند - به آنها گفته خواهد شد كه ان شاء اللَّه دنبال شود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانشجويان نخبه، برتران كنكور و فعالان تشكلهاى سياسى فرهنگى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار دانشجويان نخبه، برتران كنكور و فعالان تشكلهاي سياسي فرهنگي دانشگاهها بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

از دوستاني كه اينجا مطالبي بيان كردند، صميمانه و از ته دل تشكر ميكنم؛ چه دوستاني كه از سوي تشكلها حرف زدند، چه دوستاني كه نظرات خودشان را بيان كردند، مطالب مفيدي را به گوش ما رساندند، كه برخي از اين مطالب، براي من مطالبِ جالب توجهي بود و شايد ان شاءاللَّه يك اقدامي، يك حركتي را ايجاب كند؛ ليكن از اين جالبتر، اين است كه جوانهاي ما، دانشجويان ما در زمينه ي مسائل گوناگون - چه مسائل دانشگاهي، چه مسائل سياسي، چه مسائل اجتماعي - نظراتي دارند، مطالباتي دارند، مدعا دارند؛ اين براي من جالب است. من بارها گفته ام؛ از آن روزي بايد ترسيد كه جوان ما، دانشجوي ما در دانشگاه انگيزه ي طرح مسئله، طرح سؤال، طرح درخواست نداشته باشد. همه ي همت ما بايد اين باشد كه اين روحيه ي مطالبه، خواستن و مدعا داشتن در زمينه هاي گوناگون را در نسل جوان كشورمان - بخصوص جوان علمي - گسترش بدهيم. اگر اين شد، ممكن است به همه ي آن مطالبات نتوان پاسخ داد - كما اينكه در كوتاه مدت همينجور هم هست؛ به همه ي مطالبات در كوتاه مدت يقيناً نميشود پاسخ داد؛ ظرفيتها محدود است - ليكن يقيناً آينده ي خوب و يك افق روشن با چنين مطالباتي جلوي

چشم است. جوان بايد مطالبه كند، بايد احساس كند كه اين مطالبه سودمند است، ثمربخش است؛ و تشويق بشود بر اين مطالبه و بايد احساس كند كه او فقط مسئوليتش طرح سؤال و پرتاب كردن يك شعار نيست، كه بگويد خوب، ما كار خودمان را كرديم؛ نه، پيگيري كردن، مطالعه كردن، درباره ي مسئله انديشيدن، آن را پخته كردن، راهِ كارِ اجرائي را براي آن جستجو كردن، براي طرحش با مراكز دست اندركار و مجري تلاش كردن و فعاليت كردن و بالاخره خود وارد ميدان كار شدن، اينها جزء وظايف و تكاليف جوان ماست كه اين را هم بايستي جوان ما درك كند؛ در كنار آن مطالبه و طلبگاري و مدعا داشتن كه عرض كرديم. مطلب كليدي اي كه لازم است اول عرض كنم - كه يكي از عزيزان، اينجا مطرح كردند - راجع به گزاره هائي است كه درباره ارتباط رهبري و مردم در اينجا و آنجا گفته ميشود. اين چيزي كه در جلسه گفته شد، ملاك نيست؛ يا تأويل يا توجيه يا تفسيرهاي مِن عندي؛ هيچ كدامِ اينها درست نيست. من حرفم هماني است كه دارم ميگويم. آنچه را كه بر طبق مصلحت كشور و مصلحت نظام نبايد گفت، نميگوئيم؛ نه اينكه خلافِ آن را بگوئيم، بعد بخواهيم در يك جلسه ي خصوصي، مثلاً فرض كنيد آن خلاف گفته را تصحيح كنيم؛ نخير، اينجور نيست. بله، بسياري از مسائل هست كه گفتنِ آن بر مسئولان كشور حرام است؛ نبايد بگويند. ما اگر همه ي آن چيزهائي را كه ميدانيم، بگوئيم، فقط شما كه نميشنويد، آنهائي كه دشمن شما هستند، آنها هم ميشنوند. قطعاً اين چيزي كه در جلسه گفته شد،

نيست؛ و بلاشك نبايد برخي از مطالب را گفت. اما آنچه را كه نبايد گفت، نبايد گفت؛ نه اينكه بايد خلاف آن را گفت و در اذهان شوب ايجاد كرد؛ شائبه اي به وجود آورد. قبلاً اين روشن باشد، معلوم باشد؛ حرف ما هماني است كه از ما ميشنويد؛ چه در نماز جمعه، چه در ديدارهاي عمومي، چه در ديدارهاي دانشجوئي و ديدارهاي گوناگونِ اختصاصيِ ديگر. يك درخواست ديگر هم بكنم. دانشجوياني كه به عنوان نخبگان علمي آمدند اينجا صحبت كردند، مطالب خوبي را گفتند؛ البته تندتند صحبت ميكردند، من همه ي جزئيات را هم نشنيدم. يادداشت كردم اين را بگويم به دوستان؛ خواهش ميكنم آن چيزهائي كه مورد نظرتان هست، با پيشنهادهاي مشخصتان روي كاغذ بياوريد؛ هم در ذهن خودتان شكل يابيِ بيشتري پيدا ميكند، هم آن را به ما بدهيد كه ما بتوانيم اگر بناست دنبال شود، ان شاءاللَّه دنبال كنيم. توصيه ي من به فضاي دانشجوئي و محيط دانشجوئي، همين مطلبي است كه عرض كردم؛ يعني خواستن، مطالبه كردن، داعيه داشتن؛ هم در زمينه ي مسائل سياسي و اجتماعي، هم در زمينه ي مسائل علمي، هم در زمينه ي مسائل خاص دانشگاهي؛ همراه با عقلانيت. من از اول انقلاب تا حالا، حتي در آن روزهائي هم كه روزهاي بعضي از تحركات نامتناسب بود و من به دانشگاه تهران مي آمدم و با جوانها صحبت ميكردم، عقيده و سليقه ام همين بود كه دانشجو بايد از افراط و تفريط پرهيز كند؛ من با افراطكاري و زياده رويهاي گوناگون در هر جهتي، موافق نيستم. با اعتدال، با روش منطقي و صحيح مسائل را دنبال كنيد و بدانيد كه خواست و پيگيري شما اثر دارد. اين

تصور غلط نبادا به ذهن بيايد كه چه فايده دارد؛ نخير، كاملاً فايده دارد. اگر مثلاً شعار عدالتخواهي كه حالا يك مسئولي اين را بر زبان آورده، گفته ميشد، بعد هم تمام ميشد، كسي در جامعه پرچم عدالتخواهي را به دست نميگرفت. مطمئن باشيد يك دولت عدالتخواه و يك گفتمان عدالتخواهي مثل امروز به وجود نمي آمد. شماها كرديد؛ كار شما جوانها بود؛ به عنوان جنبش عدالتخواهي، به عنوان طرح مسئله ي عدالتخواهي - نميخواهم حالا به يك تشكيلات خاص اشاره كنم - اين را در دانشگاهها جوانهاي مؤمن، جوانهاي متعهد، جوانهاي بامسئوليت مطرح كردند، گفتند؛ وقتي تكرار شد، به شكل يك گفتمان عمومي درمي آيد و نتيجه اش را در گزينشهاي مردم، در جهتگيريهاي مردم، در شعارهاي مردم، در انتخابات مردم، نشان ميدهد. بنابراين شما يك گام جلو آمديد. من مي بينم بعضي از دوستان دانشجو - حالا چه در اين جلسه، چه شايد بيش از اين؛ در ارتباطات ديگري كه با من گرفته ميشود - نسبت به برخي از مسائل مربوط به عدالت و رفع تبعيض و مبارزه ي با فساد، در ذهنشان سؤالاتي مطرح ميشود كه خوب حالا چي كه دائم گفتيم. بله، گفتيد و شد؛ منتها اين انتظار كه همه ي آنچه را كه ما خواستيم، در كوتاه مدت تحقق پيدا كند، عملي نيست؛ در هيچ شرائطي در كوتاه مدت، آرمانهاي بزرگ تحقق پيدا نميكند. آرمانهاي بزرگ احتياج به استمرار عمل دارد. كار را بايستي به صورت پيگير دنبال كرد و از آن مأيوس نشد تا به نتيجه برسد. البته محيط دانشجوئي، محيط سيالي است؛ يعني شما امروز دانشجوئيد، پنج سال ديگر اغلبتان دانشجو نيستيد؛ يك گروه ديگري به جاي

شما دانشجويند. خوب، اينجا دو تا محيط براي استمرار هست: يكي خودِ شما هستيد. شما بمجرد اينكه از محيط دانشجوئي دانشگاه خارج شديد، يادتان نرود كه در تشكل دانشجوئي، در محيط دانشجوئي، در كلاس درس، در يك چنين جلساتي چه ميگفتيد، چه ميخواستيد و به عنوان آرمان چه چيزهائي را مشخص ميكرديد؛ اينها را فراموش نكنيد؛ اينها را نگه داريد. اين يك مطلب است. ما يكي از آفتهامان همين است؛ آدمها چند صباحي در محيطي قرار ميگيرند، رنگي به خودشان ميگيرند، از آن محيط كه دور شدند، مثل آهني ميشوند كه از كوره بيرون بياوري؛ تا توي كوره است، رنگش سرخ است، وقتي بيرون آورديد، تدريجاً رنگش به سياهي ميگرايد؛ اينجوري نشوند. از درون بجوشيد. اين فكرها را در دلتان ريشه دار كنيد. البته - در پرانتز عرض كنيم - راهش هم همين است كه اين را به ايمان ديني و به عقايد ديني وصل كنيد. آنجاست كه تكليف الهي، انسان را هيچ وقت فارغ نميگذارد. آنهائي كه توانستند مبارزه كنند، آنهائي كه توانستند طاقت بياورند، آنهائي كه توانستند در مقابل مشكلات سينه سپر كنند، آنها از اين دستورالعمل، از اين نسخه بهره گرفتند؛ والّا امروز شما دانشجوئيد و محيط دانشگاه هست و محيط جواني است و گرم و گيرا و عدالت و آرمانخواهي و اينها، بعد پس فردا از محيط دانشجوئي كه خارج شديد، همه چيز يا دفعتاً فراموش بشود يا بتدريج فراموش بشود، اين درست نيست. اين يك مركز براي استمرار است. مركز دوم، خودِ دانشگاه است. شما امروز دانشجوئيد و انگيزه هائي هم داريد؛ خيلي هم خوب، فردا جاي شما - پنج سال ديگر، شش

سال ديگر كه شما دانشجو نيستيد - آنهائي كه مي آيند، وارث چه هستند؟ به تعبير ديگر، آنها چگونه اين محيط را شكل خواهند داد؟ بخشي از اين كار به عهده ي امروزِ شماست، كه يكي از چيزهائي كه من در اينجا يادداشت كرده ام كه به شما دوستان عرض كنم، اين است. ما راجع به نخبه پروري علمي بحث كرديم، من حالا نخبه پروري سياسي را توصيه ميكنم. من تأييد ميكنم كه در بخشهاي تبليغات و صدا و سيما، نخبه هاي سياسي و نخبه هاي اجتماعي بايد مطرح بشوند؛ يكي از دوستان اينجوري فرموديد، كه كاملاً درست است؛ مورد تأييد من است و اين كار ان شاءاللَّه بايد بشود؛ ليكن بخشي از نخبه پروري هم مربوط به شماست؛ يعني در محيط تشكلهاي دانشجوئي، نخبه هاي سياسي پرورش پيدا كنند؛ فضا را آماده كنيد. اين ديگر دست دولت و دست محيط خارج از دانشگاه نيست؛ دست خود شماست. از فكر، از ذهن استفاده كنيد، ببينيد چگونه ميتوانيد محيط بحث و استدلال و ورزيابي فكري و تقويت روحيه و تقويت اميد و محكم كردن پايه هاي فكر سياسي را در اين طبقه ي جديدي كه بعد از شما مي آيند، برنامه ريزي كنيد كه خاطرجمع باشيم كه مجموعه ي دانشجوئي در دوره ي بعد و دورههاي بعد، همچنان در جهت همين هدفهاي بلند و آرمانهاي خوب پيش خواهد رفت. البته مراقب زاويه ها بايد بود؛ كج رويها را بايستي ديد و شناخت. يك نكته ي ديگري كه در دنباله ي آن مطالبه ي دانشجوئي عرض ميكنم، اين است كه مطالبه كردن با دشمني كردن فرق دارد. اينكه ما گفتيم گاهي اوقات معارضه ي با مسئولان كشور نشود - كه الان هم همين را تأكيد ميكنيم؛ معارضه نبايد بشود

- اين به معناي انتقاد نكردن نيست؛ به معناي مطالبه نكردن نيست؛ در باره رهبري هم همينجور است. اين برادر عزيزمان ميگويد «ضد ولايت فقيه» را معرفي كنيد. خوب، «ضد» معلوم است معنايش چيست؛ ضديت، يعني پنجه در افكندن، دشمني كردن؛ نه معتقد نبودن. اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نيستم؛ ممكن است كسي معتقد به كسي نيست. البته اين ضد ولايت فقيه كه در كلمات هست، آيه ي مُنزل از آسمان نيست كه بگوئيم بايد حدود اين كلمه را درست معين كرد؛ به هر حال يك عرفي است. اعتراض به سياستهاي اصل 44، ضديت با ولايت فقيه نيست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبري، ضديت با رهبري نيست. دشمني، نبايد كرد. دو نفر طلبه كنار همديگر مي نشينند؛ خيلي هم با هم رفيقند، خيلي هم با هم باصفايند، همدرس هستند، مباحثه ميكنند، حرف همديگر را رد ميكنند؛ اين حرف او را رد ميكند، آن حرف اين را رد ميكند. ردكردن حرف، به معناي مخالفت كردن، به معناي ضديت كردن نيست؛ اين مفاهيم را بايد از هم جدا كرد. بنده از دولتها حمايت كرده ام، از اين دولت هم حمايت ميكنم؛ اين به معناي اين نيست كه همه ي جزئيات كارهائي كه انجام ميگيرد، مورد تأييد من است، يا حتّي من از همه اش اطلاع دارم؛ نه، لازم نيست. اطلاع رهبري از آن مجموعه ي حوادث و رويدادهائي لازم است كه به تصميم گيريهاي او، به جهتگيريهاي او و به انجام تكاليف و وظائف او ارتباط پيدا ميكند، نه اينكه حالا از همه ي چيزهائي كه در محيط دولت و محيط كار وزارتخانه ها اتفاق مي افتد، بايد حتماً رهبري مطلع باشد؛ نه، نه

لازم است، نه ممكن است؛ موافقت با آنها هم لازم نيست. بعضي از اشخاص و بعضي از كارها ممكن است در مجموعه ي دولتي وجود داشته باشد كه صددرصد مورد اعتماد و مورد تأييد ماست، اما آن كار را ما تأييد نكنيم؛ چون دليل ندارد كه رهبري وارد محيط اجرائي شود؛ به دليل اينكه مسئوليتها مشخص است و بايد مسئول، وزير، رئيس فلان مركز يا بنگاه فرهنگي يا اقتصادي، وظائف خودش را انجام بدهد. بنابراين ما به هيچ وجه انتقاد كردن را مخالفت و ضديت نميدانيم. بعضي تصور ميكنند كه ما چون از مسئولان كشور، از دولت محترم - كه واقعاً دولت خدمتگزار و باارزشي است؛ حقاً و انصافاً. كارهائي هم كه دارد انجام ميگيرد، مي بينيد؛ كارها جلو چشم است. بايد انسان بي انصاف باشد كه اهميت اين كارها را انكار كند - حمايت ميكنيم، اين حمايت و اين طرفداري، به معناي اين است كه انتقاد نبايد كرد، يا من خودم انتقاد نداشته باشم؛ ممكن است مواردي هم انتقاد داشته باشم. به هر حال شما آنچه كه من اميدم هست در محيط دانشجوئي، اين است. واقعاً اينجور هم خواهد شد؛ مطمئن باشيد؛ چون انسان حركت كلي را كه سنت آفرينش است، مي بيند؛ چرا كه هر جا ايمان بود و مجاهدت دنبالش بود، نتيجه قطعي است؛ مي بينم كه خواهد شد. آن چيزي كه ما از محيط دانشجوئي مان انتظار داريم، پيشرفت علم، پيشرفت انديشه ي سياسي، عمق انديشه ي ديني و ايمان ديني، عمق معرفت ديني و روشن بيني ديني، دست يافتن به قلمروهاي جديد؛ هم در زمينه ي علم، هم در زمينه ي سياست، هم در زمينه ي معرفت ديني در محيط دانشجوئي است؛

البته به كمك راهنمايان هر بخشي. شما براي كار علمي بايد استاد داشته باشيد، براي كار معرفت ديني بايد استاد داشته باشيد، براي كار سياست هم همينجور است. كار را شما ميكنيد؛ او راهنمائي ميكند. دانشگاه ما و محيط دانشجوئي ما بايستي در همه ي اين عرصه ها پيشرفتهاي حقيقي و چشمگيري كند و اين پيشرفتها را ان شاءاللَّه خواهد كرد. پروردگارا! من اين جوانها را كه فرزندان من هستند در حقيقت، به تو ميسپارم. پروردگارا! همه شان را در كنف حمايت خود و هدايت خود و لطف خود نگه دار. پروردگارا! نسل جوان كشور ما را آينده سازِ آرماني اين كشور قرار بده. پروردگارا! همه شان را، حركاتشان را، جهتگيريهايشان را، اقدامهايشان را مشمول رضاي خودت قرار بده. پروردگارا! جوانان ما را در توفيق علمِ همراه با عمل - علمِ جهت دار و ثمربخش - موفق بدار. پروردگارا! قلب مقدس ولي عصر (ارواحنا فداه) را از ما راضي و خشنود كن؛ ارواح طيبه ي شهداي عزيزمان و روح مطهر امام را از ما راضي و خشنود كن؛ ايران و جمهوري اسلامي را روز به روز سربلندتر و عزيزتر بفرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار كارگزاران نظام در روز عيد سعيد فطر

بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار كارگزاران نظام در روز عيد سعيد فطر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

عيد سعيد فطر بر همه ي امت اسلامي و بر ملت مؤمن و عزيز ايران و بر شما حضار محترم اين مجلس كه مسئولان بلندپايه ي بخشهاي مختلف دولت جمهوري اسلامي هستيد و همچنين بر سفراي محترم كشورهاي اسلامي و ميهمانان عزيزمان كه در مجلس حضور دارند، مبارك باد. با يك نگاه عيد فطر را ميشود عيد اجتماع امت اسلامي و انسجام امت اسلامي

به حساب آورد. علت هم اين است كه در طول ماه رمضان دلها نوراني و رقيق شده است و عوامل شيطاني اختلاف در وجود انسانها ضعيف شده است. عيد فطر هم در واقع رجوع به فطرت است. فطرت انسان گرايش به خداي متعال و به توحيد و به مركز واحدِ متعالي اي است كه همه ي انگيزه هاي انسانها، همه ي احساسات انسانها در آنجا ميتوانند مجتمع شوند و كنار هم قرار گيرند. نماز عيد فطر هم مظهري از همين وحدت در هر نقطه اي از نقاط دنياي اسلام است. لذا در اين دعائي كه ما در قنوت ميخوانيم؛ «الّذي جعلته للمسلمين عيدا و لمحمّد (صلّي اللَّه عليه و اله) ذخرا و شرفا و كرامتا و مزيدا»؛ براي وجود مقدس نبي اكرم اين عيد يك ذخيره است، وسيله ي شرف است، وسيله ي كرامت و ازدياد مقام عاليِ متعاليِ آن وجود مقدس است. كِي اين خصوصيات حاصل ميشود؟ آن وقتي كه اين عيد، عيد آشتي كنان دلهاي مسلمانان با يكديگر باشد. هم در ابعاد ملي اين حرف صادق است، هم در ابعاد وسيع امت اسلامي اين حرف صادق است. در ابعاد ملي همچنانيكه ملت بزرگ ما در طول ساليان پس از انقلاب تا امروز تجربه كرده است، اتحاد و اتفاق كلمه، وسيله ي عزت اوست، وسيله ي قدرت اوست. ما كشوري هستيم كه ملت بزرگ و يكپارچه ي ما از اقوام و مذاهب گوناگون تشكيل شده است. سعي دشمنان اين ملت هميشه اين بوده است كه انگيزه هاي قومي را، انگيزه هاي مذهبي را، انگيزه هاي فرقه اي را، و در برهه ي سياسي شدن ملت ايران، انگيزه هاي سياسي و جناحي را بر اين حس اتحاد كلمه غلبه بدهد و تا

امروز نتوانسته است؛ اقوام ما در كنار يكديگرند، مذاهب گوناگون در كنار يكديگرند. آنها خيلي تلاش كرده اند. قبل از آنكه انقلاب پيروز شود، وقتي پرچم پيروزي از دور جلو چشمهاي انسانهاي بصير بود و ديده ميشد، عمله ي طاغوت آنوقت ميگفتند كه ايران تجزيه خواهد شد. به تعبير آنها، «ايرانستان» خواهد شد. انتظار اين را داشتند. اول انقلاب ما هم پولهاي زيادي خرج شد براي اينكه اقوام ايراني را از هم جدا كنند، مذاهب را در مقابل هم قرار بدهند. انقلاب بر همه ي اينها فائق آمد. لذا امروز شما وقتي نگاه ميكنيد، در جلوه گاههاي حضور عظيم اين ملت بزرگ، از همه ي قشرها، از همه ي اقوام، از همه ي ولايات اين سرزمين بزرگ، با همه ي لغتها، انسانهائي را مي بينيد كه دارند آرمان واحدي را فرياد ميكنند. دو برادر ميتوانند در كنار هم زندگي كنند، دست در دست هم داشته باشند، در حالي كه در برخي از مسائل با هم اختلاف نظر دارند. اين اختلاف نظر به دست به گريبان شدن نبايد بينجامد. انقلاب اين را به ما ياد داد. اين را ما به بركت انقلاب فرا گرفتيم و عمل كرديم؛ لذا امروز ملت ما، يك ملت يكپارچه است. در اين سالهاي اخير از طرف دشمنان سعي بر اين است كه حالا كه اختلافات قومي به جائي نرسيد، اختلافات مذهبي به جائي نرسيد، اختلافات لغت و لهجه به جائي نرسيد، گرايشهاي سياسي را مايه ي اختلاف كنند. البته عده ي قليلي هم فريب ميخورند و اشتباه هم ميكنند، اما بدنه ي ملت، سواد ملت، هوشيارانه در مقابل اين توطئه ايستاده اند. محور وحدت در اين كشور، نظام جمهوري اسلامي و اسلام عزيز و قرآن كريم است

كه همه به او معتقدند. در خطبه ي نماز - امروز صبح - عرض كردم كه ايام ماه رمضان، ليالي ماه رمضان، مظهر اعتقاد و ايمان دلهاي جوانان انبوه اين كشور و تضرع و تقرب و لطافت روح آنها بود. كي باور ميكند؟ اما اين در كشور ما واقعيت دارد. جوانهاي ما - امروز اكثر ملت ما جوانند؛ كمتر كشوري، كمتر ملتي اين همه جوان دارد - اينجور خالصاً، مخلصاً، با حضور قلب خدا را ياد كنند، اشك بريزند، با خدا راز و نياز كنند، دلهاشان را پيش خداي متعال ببرند، اينها از بركات اسلام عزيز ماست. اين را بايد نگه داشت. عيد فطر روزي است كه ما به خود بيائيم و اگر در دلهاي ما انگيزه هاي اختلاف و نقار و نفاق و دوگانگي وجود دارد، آنها را هرچه ميتوانيم ضعيف كنيم، در دل خودمان آنها را سركوب كنيم. ما راه طولاني اي در پيش داريم. درست است كه انقلاب، به ما و به حركت ما شتاب داد - ما پيشرفتهاي زيادي كرديم. ما از يك ملت درجه ي سه ي دنيا، به يك ملت عزيز تبديل شديم؛ ملتي كه ملتهاي مسلمان به او چشم دارند. در درون خودمان هم پيشرفتها خيلي زياد بوده است - اينها درست است، اما ما هنوز اول راهيم. اسلام ظرفيتش خيلي زياد است. قله هائي كه اسلام جلو ما قرار ميدهد، خيلي برتر از اينهاست. بايد اين قله ها را طي كنيم؛ بايد به اين قله ها برسيم. اسلام توانست يك ملت را كه از تمدن بوئي نبرده بودند و با علوم و دانشهاي بشري هيچ رابطه اي نداشتند، اينها را در رأس قله ي دانش جهاني قرار

دهد كه همه ي دنياي بشري از دانش اينها، از معرفت اينها، از نوشته هاي اينها، از تفكرات و انديشه هاي اينها بهره مند شوند. اين هنر اسلام است. ما مسلمانها بوديم كه خودمان را از اين قله پرتاب كرديم پائين؛ ما بوديم كه اشتباه كرديم، تن داديم به ضعفها و ذلتها، كه امروز دنياي اسلام عقب مانده است. ما ميتوانيم دوباره اين راه را پيش بگيريم و پيش برويم. «ذلك بأنّ اللَّه لم يك مغيّرا نعمة أنعمها علي قوم حتّي يغيّروا ما بأنفسهم». همان اندازه كه ما در خودمان تغيير ايجاد كرديم، پيش رفتيم؛ خداي متعال ما را جلو برد. باز هم بايستي اين حركت ادامه پيدا كند. اين مربوط به مسائل داخل كشور ماست. امتحانها هم زياد است. در آخر امسال، ما انتخابات داريم. انتخابات يك عرصه ي ظهور و بروز وحدت ما، عقلانيت ما، شعور ملي ما ميتواند قرار بگيرد. بعضي خيال ميكنند انتخابات، زمزمه هاي انتخابات، فضاي انتخاباتي، مايه ي اختلاف است؛ نه، ميتواند مايه ي اتحاد باشد؛ ميتواند تشجيع كننده ي به سرعت عمل و پيشرفت باشد؛ با رقابت مثبت. هر گروهي سعي كنند براي خدمتگزاري به اين ملت، سهم متناسب با خودشان را كه لايق خودشان ميدانند، به دست بياورند؛ هيچ اشكالي ندارد. اين رقابت مثبت به جامعه نشاط ميبخشد، ما را زنده دل ميكند، روح جواني را بر جامعه ي ما حاكم ميكند. در همين انتخابات اگر بد عمل بكنيم، به هم بد بگوئيم، با هم كينه ورزي كنيم، به يكديگر تهمت بزنيم، برخلاف قوانين و مقررات رفتار كنيم، ميتواند وسيله ي سقوط و ضعف و انحطاط باشد؛ دست خود ماست؛ امتحان الهي است. امروز روز عيد فطر است؛ آن هم

بعد از يك ماه رمضانِ سي روزه ي پر بركت و سرشار از نعم الهي و بركات معنوي الهي. خوشا بحالتان. ماه رمضان خوبي را گذرانديد، امروز هم روز فطر خوبي است. اين را مبدأ يك عزيمت حقيقي به سمت تعالي انساني قرار بدهيد؛ اين مربوط به داخل كشور. در سطح امت اسلامي هم همينجور است. شما ببينيد زياده طلبان بين المللي درباره ي همه ي مسائل دنياي اسلام ميخواهند دخالت كنند. سناي امريكا مي نشينند مصوبه ميگذرانند كه عراق بايد تجزيه شود. آخر به شما چه ربطي دارد. پس ملت عراق چه كاره اند. غلط ميكند مجمع قانونگذاري يك كشوري براي يك كشور ديگري تكليف معين كند. يك كشور مهم اسلامي را تجزيه كردن، تقسيم كردن، تبديل به سه تا كشور قابل تصرف، قابل نفوذ و بازيچه ي خود قرار دادن، اين بزرگترين خيانت به دنياي اسلام و به ملت عراق است. مسئولان عراقي اظهار مخالفت كردند، حق هم با آنهاست؛ ملت عراق مخالفند، حق هم با آنهاست؛ دنياي اسلام هم با اين مسئله مخالف است. اين را ببينيد، اين نوعِ دخالتهاي مستكبرانه و متكبرانه ي استكبار است. خوب، تا كِي اين وضع بايد ادامه پيدا كند؟ مسئله ي فلسطين يك نوع ديگر. چون حالا صهيونيستها از جوانان مسلمان عرب تودهني و سيلي خوردند، حالا ميخواهند اينها را باز دوباره احياء كنند و يك جوري آن شكست صهيونيستها را جبران كنند. كنفرانس صلح تشكيل ميدهند. اين كنفرانسِ صلح است؟! صلح معنايش اين است؟! يك ملتي را از تمامي حقوق خود محروم كردن، از خانه و زندگي و خاك و وطن خود محروم كردن به نفع يك گروه اشغالگرِ فضول زيادي، بعد هم تو سر اينها

زدن و مصوبه گذراندن كه حق نداريد. كنفرانس صلح براي اين است. مردم فلسطين از كنفرانسهاي گذشته چه سودي ديدند؟ بفرمائيد، امروز دولت مردمي در غزه انتخاب شده. خوب، اين دولت، مردمي است. در اين شكي هست؟ آيا مردم اين دولت را انتخاب كرده اند يا نه؟ خوب اگر اين يك دولتي است كه ملت فلسطين آن را انتخاب كرده، امريكا و فلان كشور دنباله رو امريكا چه حقي دارند كه نسبت به مسائل آن ملت دخالت كنند و تصميم ديگري بگيرند. مال خود آن ملت است. فلسطينيها گفتند ما مخالفيم. پيداست كه اين، توطئه اي عليه فلسطينيهاست. بعضي از دولتهاي منطقه در سالهاي گذشته ميگفتند ما كه از فلسطينيها فلسطيني تر نيستيم - آنوقتي كه آن كنفرانسهاي خيانتبار را بعضيها به نام مردم فلسطين قبول كرده بودند - و فلسطينيها قبول كرده اند. بسيار خوب، شما از فلسطينيها فلسطيني تر نباشيد؛ حالا خود فلسطينيها ميگويند ما اين كنفرانس صلح را قبول نداريم. اين را خدعه و نيرنگ ميدانند. چرا بايستي برخي از كشورها نسبت به يك چنين حركتي كه علي رغم ملت فلسطين است، علي رغم دنياي اسلام است، علي رغم خود دولتهاي منطقه است، با امريكا موافقت نشان بدهند؟ چرا اين دخالتها انجام ميگيرد؟ چون ما با هم متحد نيستيم، چون ما نيروهامان پشتِ هم نيست، چون دستمان در دست هم نيست. اگر كشورهاي مسلمان با هر لغتي، با هر جمعيتي، در هر نقطه اي از دنياي اسلام دست به دست هم بدهند و حرف واحدي را بزنند، ديگر امريكا و غير امريكا جرئت نميكنند بر خلاف حرف واحد امت اسلامي حرفي بزنند و اقدامي بكنند. جمهوري اسلامي نميگويد دولتهاي ديگر بيايند آنچه

را كه ما ميگوئيم، بگويند. بنشينند دور همديگر راجع به مسئله ي فلسطين، بدون در نظر گرفتن خواست فلان ابرقدرت زياده طلب و دخالتگر، تصميمي بگيرند، همان تصميم را اعلام كنند؛ مرجع قبول هم خود ملت فلسطين باشند. چرا بايستي از آن طرف دنيا كساني بيايند و همه ي تلاششان اين باشد كه براي اسرائيل - اين زاده ي نامشروع استكبار و استعمار در اين منطقه - امنيت درست كنند. ولو حالا ملتها ضايع و نابود شوند؛ هرچه ميشود، بشود. اين ضعف ماست. آبادي بتخانه ز ويراني ماست جمعيت كفر از پريشاني ماست

ما ملتها بايد با هم باشيم؛ ما دولتها بايد با هم باشيم تا اين قدرت بتواند خودش را نشان دهد. اين، حرف جمهوري اسلامي است. ما اين حرف را ميزنيم و پايش مي ايستيم. خوب، استكبار هم با ما دشمني ميكند. نمونه هايش را در قضيه ي انرژي هسته اي و چيزهاي ديگر داريد مشاهده ميكنيد. الحمدللَّه دشمنيهاي استكبار هم عليه اين ملت اثر نكرده است و نخواهد كرد. خداوند دلهاي ما را هدايت كند. خداوند ما را به آنچه كه صلاح امت اسلامي است و نياز اين لحظه ي حساس تاريخي است، هدايت كند و ما را بر آن توفيق بدهد و كمك بكند. پروردگارا! ارواح طيبه ي شهداي عزيز راه اسلام، بخصوص شهداي مظلوم جمهوري اسلامي و شهداي فلسطين و عراق و ساير ملتهاي مسلمان را مشمول رحمت خودت قرار بده و روح مطهر امام بزرگوار را با اوليائت محشور كن و قلب مقدس ولي عصر (ارواحنا فداه) را از ما راضي و خشنود بگردان. والسّلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته

خطبه هاى نماز عيد سعيد فطر

خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر بسم اللَّه الرّحمن

الرّحيم

الحمدللَّه الّذي خلق السّموات و الارض و جعل الظّلمات و النّور ثمّ الّذين كفروا بربّهم يعدلون. نحمده و نستعينه و نستغفره و نؤمن به و نتوكل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشير رحمته و نذير نقمته سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين سيّما بقيّة اللَّه في الأرضين و علي صحبه المنتجبين. عيد سعيد فطر را به همه ي مسلمانان و مؤمنان روزه دار در سراسر جهان اسلام تبريك عرض ميكنيم؛ مخصوصاً به ملت مؤمن و عزيز ايران و به شما برادران و خواهران نمازگزار. عيد رمضان در حقيقت عيد شكر است؛ شكر به خاطر توفيق گذراندن دوران يك ماهه ي ضيافت الهي، شكر روزه داري، شكر توفيق عبادت و ذكر و خشوع و توسل به بارگاه كبريائي حضرت حق. حقيقتاً هم براي اين شكر، انسان مؤمن بايد عيد بگيرد. كارنامه ي بهره وري ملت عزيز ايران از اين ماه - بر طبق اطلاعات موثقي كه در اختيار بنده است - كارنامه اي درخشان و برجسته است. ملت ما حقيقتاً از ماه مبارك رمضان بهره بردند؛ همه ي قشرها، همه ي مجموعه هاي اجتماعي و سلائق مختلف و گرايشهاي گوناگون و كساني كه در زندگي معمولي شان، در رفتارشان، در لباسشان، در بعضي از خلقياتشان با همديگر تفاوتهائي دارند، همه آمده بودند. خدا را بر اين نعمت بزرگ - كه نعمت ايمان و اقبال قلبي ملت مسلمان به دين و حقايق ديني و اسلامي است - بايد خيلي شكر گذاشت. اين يكي از برجستگيهاي ملت ايران است. آنچه كه در وسائل تبليغات جمعي و رسانه ها - مثل راديو

و تلويزيون و روزنامه ها - از دينداري مردم نشان داده ميشود، بدون هيچ ترديدي يك بخش از هزاران بخش توجهات و توسلات مردم است. در اين كشور بزرگ، در اين همه شهر، در اين همه روستا، در دهها هزار مسجد و حسينيه و مراكز گوناگون، اين مردم، اين جوانها، دختران و پسران در شبهاي قدر و در ايام و ليالي ديگرِ اين ماه جمع شدند، دست توسل دراز كردند، از خداي متعال خواستند، با خدا سخن گفتند و راز و نياز كردند؛ اين خيلي ارزش بالائي است. اين ماه رمضان براي ما درسهائي دارد؛ نه از قبيل درسهائي كه انسان از زبان معلم يا از روي كتاب فرا ميگيرد، بلكه از قبيل درسهائي كه انسان در يك تمرين عملي، در يك كار دسته جمعي بزرگ فرا ميگيرد. اولش همين درس ارتباط با خدا و حفظ پيوند قلبي با ذات احديت و حضرت محبوب است. لذت اين درس را چشيديد، ديديد كه چگونه ميتوان آسان با خداي متعال تماس برقرار كرد. «و انّ الرّاحل اليك قريب المسافة و انّك لا تحتجب عن خلقك الّا ان يحجبهم الاعمال دونك»؛ به خدا راه نزديك است. اين را در شب قدر ديديد؛ در هنگام توسل و زيارت و دعا ديديد؛ راز و نياز كرديد؛ دل خودتان را براي خداي متعال به ارمغان برديد و محبت خودتان را با خدا محكم كرديد. اين لذت بزرگ را براي خودتان نگه داريد. اين رابطه را نگذاريد قطع شود. اين، درس اول. يك درس ديگر گرد آمدن همه ي سلائق گوناگون يك ملت بر گرد محور دين و توحيد است. اينكه ميگوئيم اتحاد ملي، اينكه

ميگوئيم ملت ايران يكپارچه است، اين اتحاد، اين يكپارچگي بي ريشه نيست، فقط به خاطر يك توصيه و يك دستور و فرمان نيست؛ عقبه ي اين اتحاد همين ايمان ديني است. دين است، اعتقاد است كه همه ي ما را به سمت يك مركز ميكشاند؛ آن مركز توجه به ذات اقدس باري تعالي است. اين مايه ي اتحادملي ماست؛ دلها را به هم نزديك ميكند، نرم ميكند. در نماز جماعت، در نماز جمعه، در مراسم احياء و قرآن سر گرفتن و دعا و تضرع، بغل دستيِ شما هر كه ميخواهد باشد؛ از هر سليقه اي، از هر گروه اجتماعي اي، با هر ريخت و قيافه اي، برادر شماست؛ همراه شماست؛ همراز شماست در پيشگاه ذات مقدس پروردگار. اين ارتباط قلبي را حفظ كنيد؛ اين هم درس ديگر است. يك درس ديگر مسئله ي سخت گرفتن بر خود و انفاق به ديگران است. اين گرسنگي كشيدن، تشنگي كشيدن، روزه ي از اذان صبح تا اذان مغرب، اين سخت گرفتن بر خود است. بسياري از مردم ما به خودشان با روزه گيري سخت گرفتند و به ديگران انواع و اقسامِ انفاق را كردند. انسان چقدر لذت ميبرد كه مي بيند در شب ولادت امام مجتبي (عليه الصّلاة و السّلام) در نيمه ي ماه رمضان، بالاي سر يك نانوائي تابلو زده اند كه امشب به عشق امام حسن، نان از اين نانوائي صلواتي است؛ هر كه ميخواهد بيايد نان ببرد. اين انفاقهائي كه در افطارها - افطارهاي بي نام و نشان، افطارهاي در مساجد - به وسيله ي همينگونه كارهاي ابتكاري مردم ما دادند، اين يك درس ديگر است، يك تمرين ديگر است. بر خود سخت بگيريم، به ديگران انفاق كنيم. من روي اين

نكته اندكي درنگ بكنم؛ چون يكي از مسائل مهم كشور و اجتماع ما اين است. ما مردم مسرفي هستيم؛ ما اسراف ميكنيم؛ اسراف در آب، اسراف در نان، اسراف در وسائل گوناگون و تنقلات، اسراف در بنزين. كشوري كه توليد كننده ي نفت است، وارد كننده ي فرآورده ي نفت - بنزين - است! اين تعجب آور نيست؟! هر سال ميلياردها بدهيم بنزين وارد كنيم يا چيزهاي ديگري وارد كنيم براي اينكه بخشي از جمعيت و ملت ما دلشان ميخواهد ريخت و پاش كنند! اين درست است؟! ما ملت، به عنوان يك عيب ملي به اين نگاه كنيم. اسراف بد است؛ حتي در انفاق راه خدا هم ميگويند. خداي متعال در قرآن به پيغمبرش ميفرمايد: «لا تجعل يدك مغلولة الي عنقك و لا تبسطها كل البسط»؛ در انفاق براي خدا هم اينجوري عمل كن. افراط و تفريط نكنيد. ميانه روي؛ ميانه روي در خرج كردن. اين را بايد ما به صورت يك فرهنگ ملي در بياوريم. قرآن ميفرمايد: «و الّذين اذا انفقوا»؛ كساني كه وقتي ميخواهند خرج كنند، «لم يسرفوا و لم يقتروا»؛ نه اسراف ميكنند - زياده روي ميكنند - نه تنگ ميگيرند و با فشار بر خودشان، زندگي ميكنند؛ نه، اسلام اين را هم توصيه نميكند. اسلام نميگويد كه مردم بايستي با رياضت و زهد آنچناني زندگي كنند؛ نه، معمولي زندگي كنند، متوسط زندگي كنند. اينكه مي بينيد بعضي از فضولهاي خارجي، دولتهاي خارجي، دائم و دم به ساعت، چندين سال است كه ملت ما را تهديد ميكنند كه تحريم ميكنيم، تحريم ميكنيم، تحريم ميكنيم - بارها هم تحريم كرده اند - به خاطر اين است كه چشم اميدشان به همين خصوصيت منفي ماست.

ما اگر آدمهاي اهل اسراف و ولنگاري در خرج باشيم، ممكن است تحريم براي آدم مسرف و ولنگار سخت تمام بشود؛ اما ملتي كه نه، حساب كار خودش را دارد، حساب دخل و خرج خود را دارد، حساب مصلحت خود را دارد، زياده روي نميكند، اسراف نميكند. خوب، تحريم كنند. بر يك چنين ملتي از تحريم ضرري وارد نميشود. اين نكته را از ماه رمضان به ياد نگه داريم و ان شاءاللَّه عمل كنيم. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصّبر. خطبه ي دوم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا أبي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين سيّما عليّ أميرالمؤمنين و الصّديقة الطّاهرة و الحسن و الحسين سيّدي شباب أهل الجنّة و عليّ بن الحسين زين العابدين و محمّدبن عليّ باقر علم النبيّين و جعغربن محمد الصّادق و موسي بن جعفر الكاظم و عليّ بن موسي الرّضا و محمّدبن علي الجواد و علي بن محمّد الهادي و الحسن بن عليّ الزّكيّ العسكريّ و الخلف القائم المهدي حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي أئمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. أوصيكم عباداللَّه بتقوي اللَّه. اولين مطلبي كه در خطبه ي دوم بايد عرض كنم، سپاس فراوان از ملت ايران به خاطر راهپيمائي روز قدس است. حقيقتاً بايد گفت: درود بر ملت ايران! عظمت ملي خود را، عظمت جايگاه اسلامي خود را، عزت خود را به دنيا نشان داديد. نقش اين راهپيمائيها بسيار زياد است. استعمارگران از وقتي فلسطين را اشغال كردند، هدفشان اين بود كه نام و ياد فلسطين را به فراموشي بسپرند؛ اصلاً مردم دنيا و نسلهاي بعدي فراموش كنند كه

روزي يك سرزميني در دنيا بوده است، يك كشوري بوده است به اسم فلسطين؛ هدفشان اين بود. بعد كه نتوانستند و اين قيام عظيم ملت فلسطين - چه در انتفاضه ي اول و چه در انتفاضه ي مسجدالأقصي - بار ديگر اين شعله را در دنيا برافروخته كرد و دلهاي ملتها و آحاد مردم و منصفان عالم را به خود متوجه كرد، راه علاج را اين دانستند كه مجموعه ي عرب فلسطيني را در گوشه اي از اين سرزمين، در واقع زنداني كنند؛ محصور كنند و كشور آبادِ پرنعمت فلسطين و منطقه ي حساس فلسطين را به طور خالص در اختيار صهيونيستها و با هويت صهيونيستي نگه دارند و عربها را به طرف غزه و ساحل غربي برانند. امروز هم وقتي به رفتار صهيونيستها نگاه كنيد، مي بينيد هدفشان اين است كه هر چه ميتوانند، اين انگيزه هاي ايستادگي و استقامت را در مردم فلسطين نابود كنند؛ همه ي كارهاشان با اين سياست است: انگيزه ي مقاومت از بين برود. ولي مردم فلسطين ايستاده اند. اولاً مبارزه را رها نكردند، ثانياً دولتي را با آراء خودشان سر كار آوردند كه اين دولت، شعارش ايستادگي و مقاومت و مبارزه ي با اشغالگران است و با همه ي فشارهائي هم كه در اين يكي دو سال اخير بر اين دولت و مردم آن منطقه وارد كردند، اينها محكم ايستاده اند؛ دارند مقاومت ميكنند. ولي يك ملتِ تنها، منزوي در يك گوشه، بدون دسترسي به هيچ نقطه اي از نقاط عالم، غير از اميد به خدا بايد دلخوشيهائي داشته باشد. اين شعار عظيم ملتهاي مسلمان به نفع فلسطين، به آنها روحيه ميدهد؛ دلهاي آنها را براي استقامت بيشتر آماده ميكند، علاوه بر

اينكه افكار عمومي دنيا را به حقانيت داعيه ي فلسطين آشنا ميكند. ملت ايران، با اين راهپيمائي به جمهوري اسلامي آبرو دادند؛ به ايران و ايراني آبرو دادند و نشان دادند كه همچنان در صف مقدم دفاع از حق بزرگ امت اسلامي نسبت به كشور فلسطين و ملت فلسطين قرار دارند. اين بسيار با ارزش بود. در همين زمينه ي مسائل فلسطين، امروز تلاش ميشود كه باز به نحوي به نام صلح، تحميل ديگري بر مردم فلسطين بكنند. تا حالا هر چه اجتماع به نام صلح تشكيل شده است، نتيجه، عليه مردم فلسطين و به ضرر آنها بوده است. باز امريكائيها يك كنفرانس ديگري را پيشقدم شدند، ملت فلسطين رد كردند. اين كنفرانسي كه اسمش را كنفرانس پائيزي گذاشتند، فلسطينيها رد كردند. وقتي فلسطيني يك عملي را، يك حركتي را كه به نام او از سوي جمعي تشكيل ميشود - دولتهاي ديگر - رد ميكند، چگونه ميتوانند اين اجتماع و اين كنفرانس را قبول كنند. وقتي اين كنفرانس را خدعه ميدانند، ديگران هم بايد خدعه بدانند. اين تحركات در حقيقت ابتكارهاي رژيم ايالات متحده ي امريكا براي نجات صهيونيستهاست. صهيونيستها كه دولتشان، ارتششان، آن تودهني محكم را سال گذشته از حزب اللَّه شجاعِ از جان گذشته ي لبنان خورد و اينجور در مقابل ديوار «نه»ي بلند دولت فلسطيني - دولت حماس - قرارگرفته و آنجور تضعيف و تحقير شده است، او را ميخواهند نجات بدهند. آن وقت فلسطيني را در مقابل فلسطيني قرار ميدهند. و من اگر يك پيام به برادران فلسطيني داشته باشم، آن يك كلمه، اين است كه بگويم: برادران! در مقابل هم قرار نگيريد. دشمن در

خانه ي شماست. دشمن در ميان شما فتنه انگيزي ميكند. فلسطين را مردم فلسطين بايد نجات بدهند، امت اسلامي هم بايد پشتيباني بكند. امت فلسطين، مردم فلسطين، كنار هم قرار بگيرند. مسئله ي فلسطين يك مسئله است. مسئله عراق، مسئله ي ديگر دنياي اسلام است. دل ما براي عراق خون است. اين تروريسم كورِ در واقع حمايت شده و تأييد شده ي از سوي دشمنان ملت عراق، روزِ ملت عراق را سياه كرده. اينجا هم تقصير اول به عهده ي اشغالگران است. خودشان امنيت را برقرار نميكنند؛ يا نميتوانند، يا نميخواهند. به دولت مردمي هم اين امكان را نميدهند كه ابتكارات امنيتي را خود او به دست بگيرد و خود او كار كند. آنها مقصرند. امروز هر فاجعه اي در عراق اتفاق بيفتد - فاجعه ي انساني، فاجعه ي عمراني، فاجعه ي سياسي - مقصر اول و مسئول اول، اشغالگرانند؛ يعني در درجه ي اول امريكا و بعد هم بقيه ي همپيماناني كه در عراق مشغول اشغال نظامي هستند، مسؤولند. پروردگارا! امت اسلامي را از شر دشمنانش نجات بده. پروردگارا! ملتها و دولتهاي اسلامي را بيدار كن؛ به آنها قدرت ببخش. پروردگارا! ما را به آنچه كه رضاي تو در آن است، هدايت و راهنمائي بفرما؛ ما را بر انجام دادن آن، توفيق عنايت كن. پروردگارا! ارواح مطهره ي شهداي اسلام و شهداي عزيز جمهوري اسلامي و جنگ تحميلي و روح مطهر امام را با اوليائت محشور كن. پروردگارا! دعاي حضرت بقية اللَّه (ارواحنا فداه) را در حق ما مستجاب كن و سلام ما را در اين روز عيد به حضور آن بزرگوار برسان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم انّا أعطيناك الكوثر. فصلّ

لربّك وانحر. انّ شانئك هو الأبتر.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم مشترك دانش آموختگى دانشگاههاى افسرى ارتش

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم مشترك دانش آموختگي دانشگاههاي افسري ارتش بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

هم به عزيزان دانش آموخته اي كه دوره ي دانشگاههاي افسري را طي كردند و هم به جوانان عزيزي كه امروز سردوشي گرفتند و به طور رسمي به ارتش جمهوري اسلامي ايران ملحق شدند؛ گلهاي تازه دميده ي اين بوستان رنگين و ميوه هاي تازه رسيده ي اين باغستان پر بركت، صميمانه تبريك عرض ميكنم. شما جوانهاي عزيز بهترينها را انتخاب كرديد: دانش، پاكيزگي و پاكدامني و حضور فعال در ميدان پرافتخار دفاع از كشور و ملت. در نهج البلاغه درباره ي نيروهاي مسلح جمله اي هست كه در زبانها و نوشته ها تكرار ميشود و اين جمله خيلي درخور تأمل و تدبر شماست كه: «فالجنود باذن اللَّه حصون الرّعيّه»؛ باروهاي مستحكم ملت و كشور؛ اين مهمترين خصوصيت نيروهاي مسلح است. يك ملت براي اينكه قله هاي كمال مادي و معنوي و قله هاي عزت و شرافت را فتح كند، به امنيت و به آسوده خيالي از تهاجم دشمنان احتياج دارد. بدون احساس امنيت و بدون حضور آرامش و اطمينان، در هيچ كشوري نه علم ميتواند پيشرفت كند، نه مقامات معنوي و اخلاقي ملتها ميتواند به آن نقطه ي مطلوب برسد. دنيا و آخرت را با امنيت ميتوان تأمين كرد. امنيت را چه تأمين ميكند؟ در دنيائي كه انگيزه هاي قدرت طلبانه هست، انسانهاي شيطان صفت هستند، جهانخورانِ دنبال جهانگشائي در گوشه و كنار آن هستند، ملتها چگونه ميتوانند امنيت خود را به دست بياورند و حفظ كنند؟ اين سهم نيروهاي مسلح است. در هر كشوري نيروهاي مسلحند كه با اقتدار خود، با هوشياري و آمادگي خود، با پيمان عميقي كه با ملت

در دل و زبان خود ميبندند و خود را در مقابل خدا و وجدان خود متعهد ميكنند، همان باروهاي مستحكم را به وجود مي آورند. اين مخصوص امروز نيست؛ در هميشه ي دنيا كانونهاي ناامن ساز در دنيا وجود داشته اند و ملتهائي توانسته اند خودشان را حفظ كنند كه اين هوشياري در آنها وجود داشته باشد. البته نيروهاي مسلح، تنها وارد اين عرصه نميتوانند بشوند؛ ملت بايد بهوش باشد، آحاد ملت بايد اين احساس مسئوليت را در مقابل امنيت ملي در همه ي وجود خودشان حس كنند. نيروهاي مسلح بازوهاي توانا و نيرومند چنين ملتي هستند. امروز به حول و قوه ي الهي ملت ما از چنين احساسي برخوردار است و من نيروهاي مسلح توانا و سرافراز خودمان را مي بينم كه متناسب با همين احساس شكوهمند ملي شكل گرفته اند. شما تجربه ي طولاني و پرارزش فرماندهاني را پشت سرتان داريد كه اثبات كردند كه تا آخرين قطره ي خون خودشان ايستاده اند. گفتن اين حرفها به زبان آسان است؛ لكن در ميدان عمل مردان پولادين، مردان صاحب عزم، مرداني كه سخن خود را در عمل تصديق كنند، لازمند تا بتوانند اين گفته ها و اين شعارها را در عمل خودشان محقق كنند. اينجور افراد را شما در ارتش سرافرازتان، در سپاه پاسداران انقلابي سربلندتان و در نيروهاي عظيم و انبوه بسيجي تان كم نداشتيد؛ چهره هاي پرافتخار و صادق؛ شما دنباله روان آنها هستيد. جوانهاي عزيز! عزيزان من! از اين فرصت جواني استفاده كنيد؛ خود را با ايمان، با عزم قوي، با حفظ پاكدامني و پارسائي بسازيد و همچناني كه امام علي (عليه السّلام) فرموده است، خود را باروهاي مستحكم و سربلند اين ملت قرار بدهيد. همه ي انسانها زندگي

ميكنند، اما همه ي زندگيها مايه ي سرافرازي دنيوي نيست؛ بعضي زندگيها براي خود آن شخص و براي ملت او مايه ي سرافكندگي است. اما زندگي انسانهاي مؤمن و صادق، براي خودشان، براي خانواده شان، براي ملتشان و براي تاريخشان مايه ي سربلندي است. كوشش كنيد از اينگونه افراد باشيد؛ و ميتوانيد. رحمت خدا بر شهيد ستاري كه اين دانشگاه به نام اوست و اينجا را او بنيانگذاري كرد. خوشبختانه امروز دانشگاههاي نيروهاي زميني و هوائي و دريائي و نيروهاي اطلاعاتي ما با ظرفيتهاي خوبي مشغول كارند؛ اين ظرفيتها بايد افزايش پيدا كند. عمق درسها، كارآمدي درسها، تلاش استادان و دانشجويان بايد از آنچه كه هست، باز هم بيشتر شود. استعداد ايراني و توانائيهاي ملي ايرانيان اقتضاء ميكند كه نوآوريها در بخش نيروهاي مسلح ما از جمله در ارتش جمهوري اسلامي ايران و نيروهاي سه گانه ي آن، روزبه روز بيشتر شود. پژوهش، نوآوري، كارآزمودگي، انضباط كامل، چيزهائي است كه بايست در اولين قلمهاي فهرست وظائف شما وجود داشته باشد. روح اين همه، ايمان و تقواي شماست. يك روز اينجور به ملت ما و به خود نيروهاي مسلح باورانده بودند كه لباس ارتشي با دينداري سازگار نيست. ارتشيان غيور ما، خلاف اين را به اثبات رساندند؛ نشان دادند كه دوره هاي تحصيلي ارتش و دوره هاي كاري و مراكز گوناگون ارتش، جايگاه رشد ايمان و بصيرت ديني است. امروز جوانان ارتشي ما، در دين، در تقوا، در پاكدامني، جزو بهترين جوانان ما هستند. فداكاريهائي هم كه اين عزيزان كرده اند، مثل همه ي سرافرازان نيروهاي مسلح، نامهائي را از اينها بر پيشاني بلند اين كشور و اين ملت تا ابد ثبت كرده است. اينها را جزو برنامه هاي

حتمي خودتان به حساب بياوريد. كيفيت درسها و كارآمدي آموزشها را روزبه روز بيشتر كنيد و ان شاءاللَّه خودتان را براي به عهده گيري مسئوليتهاي بزرگ در ارتش جمهوري اسلامي ايران و در سطح فعاليتهاي عمومي كشور آماده كنيد. اميد است كه پروردگار عالم به شما توفيق بدهد و قلب مقدس امام زمان (ارواحنا فداه) و روح مطهر شهيدان از شما شادمان باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانش آموزان و دانشجويان بسيجى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار دانش آموزان و دانشجويان بسيجي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

به همه ي شما جوانان عزيز خوشامد عرض ميكنم و اميدوارم دلهاي پاك و نوراني و روشن شما كه محل جلوه ي حقايق الطاف پروردگار متعال است، راهنماي شما باشد در همه ي دوران طولاني عمر بابركت شما ان شاءاللَّه در آينده. ديدار امروز ما با شما جوانان، فرزندان عزيزم؛ دانش آموزان و دانشجويان به مناسبت روز بسيار مهم سيزدهم آبان است. سيزده آبان در واقع روز جوانان است؛ جوانان دانش آموز و دانشجو. اگر چه اولين خاطره اي كه از اين روز در ذهن تاريخي ملت ما ثبت شده است، سيزده آبان 1343، يعني سالها قبل از تولد شماهاست. روزي كه مزدوران امريكا كه متأسفانه سالها بر اين كشور فرمانروائي ميكردند، امام بزرگوار ما را به خاطر مبارزه ي با قانون امريكائي كاپيتولاسيون در قم دستگير كردند و از كشور تبعيد كردند، لكن در مقابل اين حادثه، سالها بعد از آن، نوبت جوانان فرا رسيد كه در ظرف تاريخي خود حوادث مهمي را در اين روز ثبت كنند؛ و كردند. يك حادثه ي تلخ ديگر، سيزده آبان در سال 1357 بود كه دانش آموزان ما به وسيله ي همان مزدوران مسلط امريكائي در كشور ما، جان

باختند؛ قتل عام شدند. اين دومين ضربه اي بود كه امريكا به وسيله ي ايادي خود بر ملت و كشور ما وارد كرد. لكن بعد از اين، سومين خاطره پيش آمد، كه سيزده آبان سال بعد است؛ يعني سال 1358. اين دفعه سيلي جوانان ايراني به امريكا بود. الان سالهاست كه امريكائيها در تبليغات خودشان اين حادثه ي سوم را به عنوان تعرض ايراني مطرح ميكنند و روي آن جنجال ميكنند، لكن دو حادثه ي قبل را فراموش ميكنند و از تاريخ حذف ميكنند. از اينجور خيانتها در تاريخ زياد شده است، لكن حقيقت همين است كه حادثه ي تصرف سفارت امريكا كه مركز جاسوسي امريكا بود، در واقع سيلي سخت جوانان ايراني بود به آن دولت و قدرت زورگو و مداخله گري كه سالهاي متمادي كشور ما و ملت ما و منابع ما را در مشت خود ميفشرد. ماجراي ملتها و قدرتها در طول تاريخ همين است. نگاه به تاريخ بايد ما را از سرنوشت عمومي ملتها و آحاد بشري آگاه كند؛ درس است، راه را نشان ميدهد. اين سرنوشت ملتهاست. سرگذشت تاريخ عمومي ملتهاست. ملتي كه در روابط ظالمانه ي سياسي جهان تحت ستم قرار گرفته است، يا ميسوزد و ميسازد؛ تحمل ميكند، يا درصدد پاسخ برمي آيد. از اين دو حال خارج نيست. سرنوشت ملتها را اين انتخاب تعيين ميكند. روي اين نكته شما جوانها خيلي بايد تأمل و فكر كنيد. اين، راه را به ما نشان ميدهد. روابط ظالمانه ميان قدرتهاي سلطه گر و ملتها و كشورهاي زير سلطه، مسئله ي امروز و ديروز نيست؛ مال هميشه ي تاريخ است. بعضي از قدرتها با يال و كوپال خود، با توانائيهاي مالي و

نظامي خود، به خود حق ميدهند به ملتهاي ديگر ستم كنند، ظلم كنند، وارد بشوند، بكُشند، لگدمال كنند، ببرند، غارت كنند؛ اين ميشود روابط ظالمانه. اين ميشود همان چيزي كه ما اسم آن را گذاشته ايم نظام سلطه. نظام سلطه يعني يك طرف سلطه گر، يك طرف سلطه پذير. اين ملت زير سلطه چه تصميمي خواهد گرفت؟ چگونه عمل خواهد كرد؟ سرنوشت او را پاسخ به اين سئوال مشخص ميكند. يا راه اول را انتخاب ميكند، ميگويد ميسوزم و ميسازم، كه خوب، معلوم است كه سرنوشت چنين ملتي كه سوختن و ساختن، تحمل كردن، دم برنياوردن و تن به زندگي خفت بار و همين دوسه روز زندگي كردن را برميگزيند، چه است. سرنوشت او زير سلطه ماندن است. اگر ميخواهيد مثال واضحي براي چنين ملتهائي پيدا كنيد، به امت اسلام در طول اين دو قرن اخير نگاه كنيد. كشورهاي اسلامي در اين دو قرن اخير، اين راه را انتخاب كردند؛ راه سوختن و ساختن را؛ راه دم برنياوردن را. در اين شرايط كي مقصر است؟ روشنفكران مقصرند، علماي دين مقصرند، جوانان مورد نياز و مورد اميد آن جامعه مقصرند. سرنوشت اين ملتها اين ميشود كه شد. با آن ميراث فرهنگي غني، با آن سابقه ي درخشان سياسي، كارشان به آنجا برسد كه تمام كشورهاي اسلامي تقريباً زير سلطه ي استعمار بودند در اين يكي دو قرن اخير؛ يا استعمار صريح و علني، مثل خيلي از كشورهاي عربي و غيره، يا استعمار غيرمستقيم - به اصطلاح استعمار نوين - مثل كشور ما در دوره ي نظام طاغوت. نتيجه ي انتخاب راه اول همين است؛ از لحاظ علمي عقب ميمانند، از لحاظ افتخارات بين المللي عقب ميمانند، از

لحاظ وضع زندگي روزبه روز رو به فقرِ بيشتر ميروند، منابع انساني شان معطل ميماند، منابع طبيعي شان به غارت ميرود؛ اين ميشود نتيجه؛ ويراني كشورها. در مقابل، آن قدرتهاي سلطه گر با تغذيه ي از منابع اينها، خودشان را روز به روز قوي تر ميكنند و مسلطتر ميشوند و زور بيشتري وارد ميكنند. اما راه دوم، سرنوشت ملت را عوض ميكند: «انّ اللَّه لا يغيّر ما بقوم حتّي يغيّروا ما بانفسهم». انتخاب با خود ملت است. اگر در ميان يك ملتي كه اينجور زير ستم است، انسانهاي بزرگي پيدا شدند، آزادگاني پيدا شدند، علماي برجسته ي با شجاعت وارد ميدان شدند، آحاد مردم حاضر شدند از لذتهاي زودگذر و راحتهاي حقير روزمره ي زندگي صرفنظر كنند و مجاهدت كنند و دل به شهادت بدهند، ميتوانند خودشان را از اين ذلتِ زير سلطه بودن خارج كنند. اين انتخابي بود كه ملت ايران با انقلاب اسلامي كرد. نقش اول متعلق به امام و امت است. پاسخ مثبت امام بزرگوار ما - اين شخصيت بي نظير و فراموش نشدني تاريخ كشور ما - و پاسخ امت به امام در اين حركت، ورق را برگرداند؛ سيلي را خورده بوديم، متقابلاً سيلي زديم. انقلاب اسلامي سيلي بزرگ ملت ايران به دست اندازيها و تجاوزها و زورگوئيها و تحقيرها و سلطه طلبي ظالمانه ي امريكا و قدرت استكباري در طول سالهاي متمادي بود. يك مظهرش البته سيزده آبان سال 58 است كه اين مخصوص جوانهاست. همه ي ملت ايران در دوران انقلاب نقش ايفا كردند؛ زنان نقش برجسته ايفا كردند، مردان نقش برجسته ايفا كردند، قشرهاي مختلف همه وارد ميدان شدند؛ اين حادثه ي بزرگ اتفاق افتاد. معلوم است كه قدرت سلطه گر به آساني و بزودي

تسليم نميشود و عقب نمي نشيند. اين مبارزه بايد استمرار پيدا كند تا يك ملت بتواند جايگاه خود را مستحكم كند؛ شما امروز در حال ادامه ي اين مبارزه ايد. اين مبارزه هميشه در ميدان جنگ نيست؛ اما هميشه در ميدان ظرفيتهاي انساني است؛ هميشه در ميدان اراده هاست. اراده ي ملت وقتي بر ادامه ي راه استقلال و عزت باشد، پيش خواهد رفت؛ اين اتفاقي است كه در ايران افتاد. جوانان عزيز! شما وارث يك واقعيت پرشكوه در اين كشوريد. كشور ما يك روز نقطه ي حساس و اساسي تمركز سلطه ي استكباري در اين منطقه بود. زمامداران خائن، خاندان منحوس پهلوي، رجال خودباخته و رشوه بگير، روشنفكران ساكت، علماي بي تفاوت، مجموعاً همه دست به دست هم داده بودند و ملت را مثل يك آب راكد درآورده بودند. سلطه گران هم هر كار ميخواستند، با اين ملت ميكردند، كه يكي از نمونه هايش همان كاپيتولاسيون بود كه اشاره كردم. در مجلس ايران قانون گذراندند كه دولت ايران و دستگاه قضايي ايران نسبت به مجرم و جنايتكار امريكائي در ايران حق تعقيب ندارد. امام آن روز فرياد كشيد؛ امام آن روز براي مردم حقيقت مطلب را روشن كرد. اگر يك نظامي سطحِ پائين امريكائي - يك گروهبان امريكائي، يك آشپز امريكائي - به بزرگترين مقامات علمي، ديني، سياسي كشور ما اهانت ميكرد، مردم حق نداشتند او را محاكمه كنند! اتفاقي كه در كشورهائي كه امريكائيها در آنجا ظلم ميكنند، الان دارد اتفاق مي افتد. شما ببينيد همين شركت امريكائي «بِلَك واتر» در بغداد، مردم بي گناه را به رگبار ميبندد، كسي جرئت ندارد اينها را محاكمه كند و بگويد چرا كرديد. اينها يك چنين وضعيتي را در

ايران طلب و دنبال ميكردند. بر ملتي وقتي مسلط شدند، به هيچ چيز آن ملت رحم نميكنند. ملت بايد به خود بيايد، هوشيار باشد، راه خود را پيدا كند؛ و ملت ايران پيدا كرد. البته ما هزينه هاي زيادي داديم. جنگ هشت ساله يكي از هزينه هائي بود كه ملت ايران داد؛ اما در مقابل استقلال خود را گرفت؛ عزت خود را گرفت. امروز ملت ايران و جوانان ايران در دنياي اسلام و در بسياري از كشورهاي ديگر براي ملتها و براي روشنفكران الهام بخشند. امروز احترام ايران و اعتبار ايران در دانشگاههاي سراسر دنياي اسلام از همه ي كشورها بيشتر است. به خاطر همين اراده اي كه ملت ايران از خود نشان داد و سرنوشت خودش را عوض كرد. اين راه بايد ادامه پيدا كند؛ اميد به شما جوانهاست. خودتان را آماده كنيد. مسئله فقط مسئله ي جنگ نظامي نيست كه بگوئيم خودتان را آماده ي جنگ نظامي كنيد؛ نه، اگر يك روزي اتفاق نظامي هم در اين كشور بيفتد، اين ميليونها جوان ايراني، اين پسران، اين دختران، اين مادران و فرزندان، امتحان خوبي داده اند؛ در گذشته نشان داده اند كه چه ميكنند، در آينده هم همين خواهد بود؛ لكن مسئله منحصر به اين نميشود. راه علم، راه تقويت اراده، راه خلاقيت و سازندگي، راه رشد و تكامل را جوان ايراني بايد بپيمايد. هر مقدار ما از معارف اسلامي فاصله بگيريم، از مجاهدت و تلاش و تكاپو دست برداريم، ضرر خواهيم كرد و به همين نسبت در اين نبرد تاريخي مرگ و زندگي، عقب خواهيم رفت؛ ضربه خواهيم خورد. ملت ايران بايد هم در ميدان علم بايستد، هم در ميدان فعاليت اقتصادي

تلاش كند، هم اين وحدت و يگانگي و يكدلي ميان ملت و دولت را تقويت كند، هم هسته هاي معرفت و آگاهي و توانائي فكري و روحي را در مجموعه ي ملت، بخصوص در ميان جوانان بايد تقويت كند. در دانشگاههاي ما، اين هسته هاي علم و معرفت و سياست، انجمنهاي گوناگون - انجمنهاي اسلامي، جامعه ي اسلامي، جنبش عدالتخواهي، بسيج دانشجوئي، دهها مجموعه ي جوان - كه با نامهاي گوناگون در دانشگاهها، در دبيرستانها مشغول فعاليتند، هر كدام از اينها يك برگ زرين برنده اي هستند از تلاش ملت ايران؛ اينها را بايد تقويت كنيم. اين ميشود بسيج يك ملت. بدخواهان اين ملت، بسيج را بد معنا ميكنند؛ بسيج يعني اين. بسيج يعني اينكه هر جواني بداند و بفهمد كه بايد كشورش مستقل و آزاد و آباد باشد و بخواهد در اين راه تلاش كند و نقش بر عهده بگيرد؛ مسئوليت بر عهده بگيرد. اين ميشود بسيج. نام بسيج، نام مقدسي است. بسيج عمومي يك ملت يعني آمادگي و هوشياري دائمي يك ملت، بخصوص جوانهائي كه در راه تحصيل علمند؛ دانش آموزي و دانشجوئي. مسئولان كشور هم همينجور؛ همه بايد به اين معنا، بسيجي باشند. اينكه شد، ملت ميشود آسيب ناپذير. روزبه روز ملت رشد پيدا ميكند و اين در كشور ما اتفاق افتاده است؛ لذا روزبه روز كشور ما رشد كرده است. شما جوانهاي عزيز بدانيد وضعيت امروز كشور از لحاظ سياسي، از لحاظ علمي، از لحاظ اقتصادي، از لحاظ رشد انگيزه هاي انقلابي و اسلامي، از لحاظ آگاهي و روشن بيني جوانان با بيست سال پيش، خيلي تفاوت كرده؛ ما خيلي جلو رفته ايم. آنچه كه جلو چشم است و محسوس و قابل اندازه گيري است،

پيشرفتهاي علمي ماست كه يك نمونه اش همين مسئله ي هسته اي است و نمونه هاي فراوان ديگري هم دارد. با اين پيشرفت، دشمنان ما البته مخالفند. امروز مسئله ي عمده ي سياست خارجي كشوري مثل امريكا شده است مسئله ي هسته اي ايران؛ چرا؟ براي خاطر اينكه اين، نشانه ي پيشرفت ملتي است كه آنها نميخواهند پيشرفت كند؛ نميخواهند قدرت پيدا كند؛ نميخواهند قدرت علمي پيدا كند؛ نميخواهند قدرت روحي و اعتماد به نفس پيدا كند، تا بتوانند تسلط را برگردانند. به اين جهت، مخالفت ميكنند. امروز تبليغ عمده ي امريكا و رجال سياسي اين كشور در رسانه هايشان، كه از همه جا دستشان كوتاه شده، اين است كه چسبيده اند به اين قضيه كه ايرانيها دارند سربازان ما رادر عراق ميكُشند؛ دروغ محض! آنها زير سئوال رفته اند؛ امروز دولت و نظام حاكم بر امريكا به خاطر رفتار احمقانه و ابلهانه و ظالمانه اي كه در عراق در پيش گرفته اند، از سوي ملت خود زير سئوال است؛ ميگويند: جوانهاي ما را ميفرستيد عراق ميكُشيد. بايد به مردم خودشان جواب بدهند. جوابشان اين است؛ ميگويند: نه، ما نميكُشيم اينها را، ايرانيها ميكُشند! دروغ محض! دست خود آنها به خون جوانانشان و سربازانشان آغشته است. آنها در عراق چه ميكنند. آنها از هزاران كيلومتر فاصله، سربازشان را فرستاده اند به عراق براي چي؟! ميجنگند براي چي؟! امروز اصلي ترين عامل ناامني در منطقه ي خاورميانه، حضور امريكائيها و دخالت امريكائيهاست. آنها هم در عراق، هم در لبنان، هم در فلسطين مايه ي ناامني اند؛ مايه ي بي ثباتي اند. اين را امروز دنيا ميفهمد. خوشبختانه ملتها بيدار شده اند. شماببينيد در هر نقطه اي از نقاط دنيا كه رئيس جمهور امريكا و دولتمردان امريكا به نحوي در آنجا حضور پيدا ميكنند،

ملتها عكس العمل نشان ميدهند، پرچم امريكا را ميسوزانند؛ آدمك بوش را ميسوزانند. انزوا يعني اين. امروز امريكا قدرتش، هيمنه اش، ابهت ابرقدرتي اش در چشم ملتها ريخته و ملتها بيدار شده اند؛ جرئت و جسارت پيدا كرده اند. و عامل اصلي شما هستيد؛ شما ملت ايران، شما جوانها، كه قيام كرديد، ايستاديد، انقلاب كرديد، حرف حقي را زديد، پاي آن حرف ايستاديد. «انّ الّذين قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا»؛ استقامت كرديد. نتيجه اين است كه خداي متعال رحمت و بركتش را بر شما نازل ميكند؛ «تتنزّل عليهم الملائكة الّا تخافوا و لاتحزنوا». خوف از دشمن در دل جوانان ايراني نيست. جوانان ما از دشمن نميترسند. حزن و اندوه بر اينكه زير سلطه ي دشمنند، در دل آنها نيست. «الّا تخافوا و لاتحزنوا»؛ خوف نداشته باشيد، حزن و اندوه نداشته باشيد. اين پيام ملائكه ي الهي و فرشتگان الهي به شماست. و من عرض ميكنم جوانان عزيز! اين راه را ادامه بدهيد. آينده ي كشور روشن است، افقها بسيار تابان است؛ اما به اراده ي شما بستگي دارد، به فعاليت شما، به كار شما، به پرداختن شما به خودسازي؛ خودسازي علمي، خودسازي ديني، پاك نگه داشتن دامان روح و دل نوراني - كه خدا به شما داده است - در همه ي ميدانها؛ فعاليت، تلاش، سرزندگي؛ اين عاملي است كه كشور شما را به اوج قدرت و عزت ان شاءاللَّه خواهد رساند. اميدوارم ارواح مطهر شهيدان و روح مقدس امام بزرگوار هميشه حامي شما باشد و قلب مقدس ولي عصر (ارواحنا فداه) از شما راضي باشد و ان شاءاللَّه آن روز درخشان و آينده ي زيبا را همه ي شما ببينيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب در هفدهمين دوره ى دانش آموختگى دانشجويان دانشگاه علوم انتظامى

بيانات رهبر معظم

انقلاب در هفدهمين دوره ي دانش آموختگي دانشجويان دانشگاه علوم انتظامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

به همه ي شما جوانان عزيزم تبريك عرض ميكنم؛ هم به دانش آموختگاني كه از امروز وارد عرصه ي عمل انتظامي و خدمت عملي به كشورشان خواهند شد؛ و هم به جوانان عزيزي كه امروز سردوشي گرفتند و رسماً دانشجوي اين مركز علمي و آموزشي خواهند شد. اگر بايد انسان براي انتخاب راه زندگي و تحصيل، هدفي را در ميان هدفهاي مهم گزينش كند، بدون ترديد هدفي كه شما گزينش كرديد، يكي از برترين و بهترين هدفهاست. و بايد اين توفيق را قدر بدانيد و خداي متعال را شكر بگوئيد و به خود بباليد؛ زيرا مقوله ي امنيت، يك مقوله ي بسيار مهم و استثنائي است. شما ببينيد خداوند در قرآن كريم - «و امنهم من خوف» - يكي از بزرگترين نعمتهاي خود را نعمت امنيت به شمار مي آورد و آن را به رخ آن مردمي كه مخاطب اين معنا بودند، ميكشد. امنيت، يك زمينه براي همه ي موفقيتها و پيشرفتهاست. علاوه بر اينكه اگر امنيت در جامعه نباشد و آحاد مردم دغدغه ي ناامني را داشته باشند، يكي از برترين حقوق انسانها پايمال شده است. شما اين را بر دوش گرفتيد؛ اين وظيفه را متعهد شديد. در همه ي جوامع انساني و در ميان همه ي قشرها در دورانهاي مختلف، انسانهائي هستند كه با قانون شكني، هنجارشكني، با ترجيح خواسته هاي شريرانه ي خود بر خواسته هاي ديگران، موجبات ناامني را در جامعه فراهم ميكنند. كي بايد مقابله كند؟ آن مجموعه اي و سازماني كه اين بار را بر دوش ميگيرد، دو جنبه ي مهم را، از جنبه هاي انساني والا، به نمايش ميگذارد. يك جنبه دلسوزي نسبت به آحاد

مردمي است كه ميخواهد از آنها دفاع كند، امنيتشان را حفظ كند؛ يك جنبه احساس اقتدار در مقابل آن كساني است كه قانون و نظم و انضباط را در جامعه به چيزي نميشمارند و در مقابل قانون كه متعلق به عموم مردم است، سينه سپر ميكنند. آن جنبه ي اول، جنبه ي عطوفت و رأفت به انسانهاست؛ جنبه ي دوم، جنبه ي اقتدار و خشونت نسبت به آن كساني است كه حقوق اين انسانها را در نظر نگرفته اند. اين دو چيز بايد با هم جمع شود. پس شما بايد از اينكه چنين وظيفه اي داريد، به خود بباليد و خدا را شكر كنيد. در كنار اين هم بايد به اهميت اين وظيفه بينديشيد و خود را واقعاً آماده كنيد. نيروي انتظامي ما امروز با سالهاي گذشته تفاوتهاي زيادي كرده؛ با دوره ي طاغوت - كه ما يادمان هست؛ شماها آن وقت در دنيا نبوديد - از زمين تا آسمان تفاوت كرده. روزي بود كه مسئولان انتظامي در اين كشور غالباً جز ايجاد رعب و وحشت و دلخوري براي مردم، كاري نميكردند؛ امروز نيروي انتظامي براي مردم است، در كنار مردم است، پشتيبان مردم است؛ مردم اعتماد پيدا كرده اند. شما وقتي در ميدان هستيد، كار خودتان را خوب انجام ميدهيد، آن چيزهائي را كه مردم به عنوان مسائلشان در جامعه از لحاظ نظم و انضباط و امنيت مطرح است، وجهه ي همت قرار ميدهيد، مردم به شما اطمينان پيدا ميكنند؛ احساس دلگرمي ميكنند؛ به شما محبت ميورزند؛ به شما افتخار ميكنند. در اين برنامه هاي امنيت رواني و اخلاقي و اجتماعي كه در اين مدت نيروي انتظامي در مواجهه ي با اشرار و بقيه ي اخلالگران در

امنيت رواني و اجتماعي جامعه اقدام كرد، مردم هرجا موفقيتي از شما سر زد و ديدند، احساس موفقيت براي خودشان كردند؛ احساس افتخار كردند. من نميتوانم ادعا كنم كه امروز نيروي انتظامي از همه جهت متناسب با آن چيزي است كه انتظار جامعه ي اسلامي است؛ ولي ميتوانم ادعا كنم كه اين راهي كه شما پيموديد تا به اين نقطه اي كه امروز هستيد، رسيديد، راه بسيار طولاني و پرتلاش و افتخارآميز بوده، كه بايد ادامه دهيد. مايه ي اصلي كار شما، دل خداباور و متعهد و داراي احساس مسئوليت و دوستدار مردم و رشيد و شجاع در مقابل برهم زنان و اخلالگران امنيت جامعه است. كار، بزرگ و در عين حال ظريف و پيچيده است. هر چه ميتوانيد خودتان را آماده كنيد؛ جوانهاي عزيز! ما به موازات پيشرفتهاي گوناگون علمي و سياسي و افتخارات و عزت ملي كه بحمداللَّه به بركت مواضع انقلاب، ملت ما به دست آورده - در سطح منطقه و در سطح جهاني - به احساس امنيت عمومي در جامعه نيازمنديم. يك ملت مثل يك فردي است كه موفقيت او، حسادتها را بر مي انگيزد. آن كسي كه يك موفقيتي پيدا ميكند، ضمن اينكه خدا را شكر ميگويد، بايد مراقب حسادتها باشد. ملت هم همينجور است. كساني هستند، بدخواهاني هستند كه علاوه ي بر مسئله ي حسادت، از پيشرفت ملت ايران ناراحتند؛ براي خاطر اينكه منافعي كه براي خودشان در اين منطقه تعريف كردند، با پيشرفت ملتها - پيشرفتهاي علمي و سياسي - سازگار نيست. خوب، اينجور عناصر، اين دشمنان، اين حسودان، اين بدخواهان و بددلان بيكار نميمانند. و از جمله ي نقطه هاي آسيب براي هر كشور و ملتي،

مسئله ي امنيت است؛ شما بايد خيلي بهوش باشيد. راهها بحمداللَّه كوبيده شده، هموار شده؛ ميتوانيد پيش برويد. فضاي اين مركز آموزشي، خوشبختانه فضاي ديني است، فضاي معنوي است، فضاي بسيار خوبي است؛ اين فضا را حفظ كنيد، تقويت كنيد. و شما دانشجوياني كه وارد اين دانشگاه شديد، همچنين دانش آموختگاني كه وارد عرصه ي كار عملي و انتظامي خواهيد شد، توجه داشته باشيد كه اين روحيه را در تمام طول مدت حفظ كنيد؛ نگذاريد آسيبهاي گوناگون، برخوردهاي گوناگون، به شما اين صدمه را بزند كه از انگيزه هاي شما بكاهد. نكته ي ديگر اين است كه در كار ايجاد امنيت و دادن احساس امنيت به آحاد مردم، جنبه هاي سياسي و جناحي و گرايشهاي گوناگون و اختلاف مذهب و اختلاف قوميت و اينها، هيچ تأثيري نبايد بگذارد. امنيت در جامعه مال همه است. تنها كسي بايد احساس ناامني بكند كه در صدد است امنيت مردم را متزلزل كند و بر آن آسيب وارد كند. فقط او بايد احساس ناامني كند از ناحيه ي شما؛ والّا همه ي آحاد ملت با هر مذهبي، با هر ديني، با هر گرايش سياسي اي، با هر سليقه اي فرق نميكند؛ همه يكسانند در برابر وظيفه ي بزرگي كه بر دوش شماست، كه ايجاد امنيت است. از خداوند متعال ميخواهيم شماها را موفق كند كه بتوانيد ان شاءاللَّه دوران خدمت پرافتخاري را بگذرانيد و پيش خداوند و ارواح مطهره ي شهدا سرافراز باشيد و ملت بتواند از ناحيه ي اين خدمتگزاري شما، روز به روز احساس امنيت بيشتري بكند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار با كارگزاران فرهنگى و اجرائى حج

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با كارگزاران فرهنگي و اجرائي حج بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خيلي متشكريم از برادران

خدمتگزار در باب حج؛ چه برادراني كه در بعثه مشغول خدمت هستند و بخصوص جناب آقاي ري شهري و چه برادران و خواهراني كه در سازمان حج مشغول تلاش و زحمتكشي هستند در بخشهاي مختلف؛ بخصوص جناب آقاي خاكسار كه شنيدم ترتيبات خوبي هم در زمينه هاي گوناگونِ انجام مراسم مناسك حج و عمره داده شده است. اين يك نقطه ي بسيار مهمي است؛ يك هديه ي الهي است به امت مسلمان. اگرچه همه ي فرائض الهي و تكاليف در واقع هداياي الهي است به آحاد بشر؛ نماز هم يك هديه ي الهي است، روزه هم يك هديه ي الهي است، انفاقات هم همين طور، لكن حج يك خصوصيت بين المللي اسلامي دارد. يقيناً اين را ميشود يكي از معجزات اسلام شمرد، كه يك مركز واحدي تشكيل بشود و همه ي امت، خود را در برابر او و نسبت به او يكسان ببينند: «سواء العاكف فيه و الباد»؛ نسبت مسلمانان به اين خانه ي مقدس يكسان است؛ چه آنهائي كه در خودِ مكه ساكنند، چه آنهائي كه در اقصي نقاط دنياي اسلام زندگي ميكنند؛ مكه مال همه ي اينهاست و اينها با شوق و ذوق هر سال راه مي افتند و نميگذارند اين خانه ي متعلق به مسلمين، خانه اي كه خانه ي خداست و خانه ي مردم است - «انّ اوّل بيت وضع للنّاس للّذي ببكّة»؛ بيت اللَّه است، اما براي مردم وضع شده است و بنيان نهاده شده است - تنها بماند؛ لذا با شوق و ذوق از اطراف دنياي اسلام راه مي افتند براي اينكه خود را به اينجا برسانند؛ يك فرصتي است براي مسلمانها كه همديگر را بشناسند و با آراء يكديگر، افكار يكديگر، گرفتاريهاي يكديگر آشنا بشوند؛

خيلي نعمت عجيبي است اگر قدر بدانيد. حج در امسال كه اعلان شد سال انسجام اسلامي است، يك رنگ و روي تازه اي پيدا ميكند. هميشه هنگام انسجام است و امت اسلام بايد دنبال اتحاد باشد؛ اما تعيين امسال با عنوان انسجام اسلامي مثل قله اي است در يك رشته كوه. علت هم واضح است؛ چون سياست دشمنان اسلام و مسلمين بر تفرقه قرار گرفته است؛ ميخواهند بين مسلمانها ايجاد اختلاف كنند. اين براي آنها از هر جنگ نظامي، از هر حركت سياسي، از هر چالش اقتصادي باصرفه تر است. متأسفانه زمينه ها هم فراهم شده است؛ مقداريش مربوط به تاريخ است، مقداري هم مربوط به جهالتهاي ما در همين دوران خودِ ماست. حالا غير از اختلاف اقوام مختلف و ملتهاي مختلف، اختلاف مذاهب؛ شيعه و سني - كه اگر مسئله ي شيعه و سني نبود، ميرفتند سراغ مذاهب درونِ هر يك از اين دو فرقه؛ بين آن فِرق خاص و نحله هاي خاصِ تسنن يا تشيع و آنها را آتش افروزي ميكردند، كه حالا به آنها فعلاً كاري ندارند - چون خودِ مسأله ي شيعه و سني، وسيله ي خوبي است براي ايجاد اختلاف بين آنها؛ اين را ما در همه جا داريم مي بينيم. در دنياي اسلام اهتمام آنها را مي بينيم. البته موفق نشدند؛ خدا را شكر. خواستند بعد از تشكيل دولت اسلام در يك كشور شيعي، اينجور وانمود كنند كه اختلاف بين فرق اسلامي و برادران مسلمان تشديد شده است، لكن موفق نشدند. علت هم اين بود كه دولت اسلامي، اسلامي برخورد كرد. ما در دنياي اسلام بيشترين دلسوزي را براي برادران خودمان در فلسطين كرديم كه از برادران اهل سنت مايند؛

در فلسطين كه شيعه اي وجود ندارد تقريباً. بيشترين پشتيباني را از اتحاد شيعه و سني در عراق، ما كرديم. در داخل كشور خودمان برادران شيعه و سني در هر نقطه اي كه هستند، با الفت و مهرباني و تفاهم رفتار ميكنند. دولت اسلامي و جمهوري اسلامي نگذاشت كه استكبار بتواند به اهداف خود دست پيدا كند، ولي آنها دارند تلاش ميكنند. متأسفانه يك جاهائي هم مي بينيم كه به حادثه آفرينيهائي هم منتهي ميكنند. هوشيار بايد باشيد. من توصيه ي مؤكد ميكنم در همه ي مراسم حج، مسئله ي انسجام اسلامي و باطل كردن كيد دشمن را مورد توجه قرار بدهيد. البته دولتها بايد احساس مسئوليت كنند. دولت ميزبان در كشور عربستان بايد احساس مسئوليت كند. البته مسئولين آن دولت، حرفشان، اظهارشان شبيه همين چيزي است كه ما از آنها توقع داريم، لكن بايد عملي شود و در ميدان عمل، در صحنه ي عمل، بايد معلوم شود كه به دنبال انگيزه هاي اختلاف نيستند و صاحبان اين انگيزه ها را هم تقويت نميكنند، بلكه جلوگيري ميكنند. اين بايد در عمل اثبات بشود. اين يك نكته است كه نكته ي ايجاد الفت و اتحاد است. و شما از اين طرف مراقب باشيد؛ بدانيد تحريك عواطف مذهبي برادران اهل سنت كار بسيار خطا و گناه است؛ اين را به عنوان يك اصل بپذيريد. يك نقاط اختلافي وجود دارد. تكيه ي بر روي اين نقاط، شعله ور كردن آتش تعصبات در اين نقاط اختلاف، اين درست همان چيزي است كه امروز سازمانهاي جاسوسي امريكا و اسرائيل دنبالش هستند؛ اين همان چيزي است كه آنها ميخواهند. بعضيها ناخواسته و بدون جيره و مواجب ميشوند مزدور آنها، همان كاري را كه او بايد

پول بدهد و بدست بياورد، آن را بدون اينكه از او اجر و مزدي هم بگيرند، برايش دارند انجام ميدهند و خشم الهي و سخط الهي را براي خودشان فراهم ميكنند. امروز دنياي اسلام احتياج به وحدت دارد. بايد يك صدا در دنياي اسلام بلند شود. اين است كه ميتواند جلو اين ستمِ بر مردم فلسطين را بگيرد؛ اين است كه ميتواند جلو دخالتهاي مستكبرانه ي امريكا در خاورميانه و در كشورهاي اسلامي را بگيرد. آنها دارند از همين شكافها استفاده ميكنند و ميخواهند آن را توسعه بدهند؛ براي اينكه بر سرنوشت كشورهاي اسلامي مسلط شوند. هركس در اين راه به آنها كمك كند، پيش خداي متعال محسوب با آنهاست. و اين مواخذه ي عجيبي دارد از سوي پروردگار عالم. خيلي بايد مراقب بود. نكته ي دوم مسئله ي سازندگي حج است؛ هم سازندگي شخصي و اخلاقي و معنوي - كه روحانيون محترم، علماي محترم در داخل كاروانها ميتوانند خيلي نقش ايفا كنند و هم سازندگي ملي؛ يعني خلقيات يك ملت مُلتئم، پخته، سنجيده، خردمند را در دوره ي حج، زمينه اش را براي حاجي فراهم كند. اگر يك جواني، يك مردي يا زني در دوره ي حج انس با قرآن را ياد بگيرد، تأمل و تدبر در عبارات دعاها و مناجات با پروردگار را ياد بگيرد، اين ميشود سرمايه اي براي او در طول زندگي. حاجي اگر خود را مقيد كند كه در مدينه ي منوره يك ختم قرآن بخواند؛ در مكه ي مكرمه يك ختم قرآن بخواند - اينجا خانه ي قرآن است؛ محل نزول قرآن است - يا اگر نميتواند يك ختم قرآن بخواند، يك بخش عمده اي از قرآن را بخواند با تأمل،

با تدبر؛ اگر عادت كند به تأمل و تدبر در قرآن در اين مدتي كه آنجاست - بتوانيد عادت بدهيد حاجي را به اينچنين سيره ها و رويه هاي ماندگار معنوي و روحي - اين براي او ميشود يك سرمايه. قرآن يك ذخيره ي تمام نشدني است. انس با قرآن از هر واعظي، از هر رفيق ناصحي، از هر درسي براي انسان مفيدتر است. اگر حقيقتاً انسان با قرآن رابطه برقرار كند و قرآن را بخواند براي استناره و استفاده و استضائه ي قلبي و معنوي خود، اين براي او از هر واعظي بالاتر است. اگر انسان اين انس را بتواند پيدا بكند، خيلي دستاورد بزرگي است. اعمال را با تدبر انجام دادن؛ اين طواف، اين سعي، اين وقوف، اين حالت خضوع و خشوع، اين رعايت محرمات و ممنوعات دوران احرام؛ هركدام از اينها يك درس است. اين را حجاج محترم ما و برادران و خواهران عزيز ما با وارد كردن انگيزه هاي كوچك دنيائي باطل نكنند؛ مثل همين خريدن جنسي از فلان مغازه. خود اين مبتلا شدن به مراجعه ي به مراكز فروش براي يك چيز كم اهميت، يك بلا و يك مشكل است و ملابساتي كه دارد، مشكل ديگر. وقت نماز بگذرد، جلو چشم مردم، تحقير و توهين حاجي ايراني محسوب بشود و چيزهاي ديگري كه حالا در خلال اين، در كنار اين، پيش مي آيد. ايني كه من هر سال اين را تأكيد ميكنم به دست اندركاران حج و توصيه ميكنم به برادران و خواهران حاجي، براي اين است. يك هوس كم اهميت و حقير، كل آن فضاي معنوي را ممكن است تحت تأثير قرار دهد. ما كه مردم را دعوت به

زهد اباذري كه نكرديم؛ ماها كه كوچكتر از آن هستيم كه فكر آنجور زهدي را بكنيم؛ ما دعوت ميكنيم خودمان را و مردم را به زياده روي نكردن در اين امور. ما زياده روي ميكنيم در مصرف كردن، در دل سپردن، در اهميت دادن، در دنبال كردن؛ اين زياده رويها ضرر مي زند به فضاي معنوي. به هر حال به نظر من روحانيون محترم ميتوانند خيلي نقش ايفا كنند؛ هم با زبان، هم با عمل و رفتار و برخورد با مخاطبان. و همچنين مسؤولين محترم دست اندركار حج. به هر حال خدمت بزرگي است و شما كارگزاران حج، حج براي شما نعمت مضاعف است؛ چون علاوه ي بر نعمت خودِ حج، نعمت خدمت به حجاج و كار براي حجاج هم براي شما وجود دارد. ان شاءاللَّه خداوند از شما قبول كند و قلب مقدس ولي عصر از شما راضي باشد و دعاي آن بزرگوار شامل حال شما باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار گردانهاى نمونه عاشورا و الزهراى بسيج

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار گردانهاي نمونه عاشورا و الزهراي بسيج بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

براي من بسيار شيرين و خاطره انگيز است كه با شما عزيزان - جمعي از بهترين جوانان اين كشور، مجموعه اي از بسيجيان دلاور - در اين ميدان ملاقات كنم و با جمعهاي ديگري كه در سراسر كشور مانند شما اجتماع كرده اند، سخن بگويم. بسيج مثل خود انقلاب از آيات الهي است. جنس بسيج هم از جنس انقلاب است. خصوصياتي كه انقلاب اسلامي را در همه ي تاريخِ انقلابها ممتاز ميكرد، تأثيرات آن را در اعماق دلهاي مردم در كشورهاي ديگر عمق ميبخشيد، اين خصوصيات در اين مجموعه ي عزيز و گرانبهائي كه نامش بسيج است، وجود دارد.

همچنانيكه انقلاب يك پديده ي بي سابقه بود، بسيج هم يك پديده ي بي سابقه بود. در كشورهاي مختلف با شكلهاي گوناگون نيروهاي مقاومت درست ميكنند. به تقليد آنها در رژيم طاغوت در اينجا هم چيزهائي درست كرده بودند، لكن جوهر و حقيقت بسيج از زمين تا آسمان با آنها متفاوت است. اگر در كارهائي كه ديگران از روي دست هم در سرتاسر جهان در كشورهاي مختلف انجام داده اند، تكيه بر ظاهر و بر ادعا و بر زرق و برق است و از باطن و معنا و روح خبري در آن نيست، در بسيج درست بعكس است. بسيج مستضعفين كه امام آن را بنياد كرد، سر تا پا روح بود، معنويت بود و جان بود. اتفاق افتاد كه آغاز ولادت بسيج نزديك شد به شروع جنگ تحميلي كه هشت سال اين ملت را به دفاع مشغول كرد. بنابراين بسيج از اوائل ولادت خود، وارد ميدان نبرد شد؛ آن هم نبردي سخت؛ نبردي كه يك طرف آن همه ي قدرتهاي بزرگ جهاني پشت سر رژيم متجاوز صدام بودند، يك طرف ملت ايران بود و نيروهاي مسلح ايران. در چنين جنگي بسيج وارد شد. ورود بسيج در اين جنگ موجب شد كه صحنه ي جنگ در مقابل چشم حيرت زده ي همه ي مردم دنيا به سود معنويت - كه با دست خالي همراه بود، اما سرشار از ايمان بود - رقم بخورد و همه ي دنيا در برابر چشم خود ببينند كه چطور جوان ايراني با سرمايه ي ايمان، با تكيه ي بر خدا، با اعتمادبه نفس وارد ميدان نبرد ميشود، پيچيده ترين تاكتيكهاي جنگي را طراحي ميكند و معجزه اي مثل فتح المبين و بيت المقدس در مقابل چشم دنيا ميگذارد.

تاكتيكهائي كه جوانهاي مؤمن در عمليات بيت المقدس - كه منتهي شد به آزادي خرمشهر - به كار بستند و طراحي اي كه آنها كردند، تا امروز هم براي آن كساني كه در مقوله هاي نظامي صاحب فكر و نظرند، درس آموز است؛ تاكتيكهاي پيچيده، پرتحرك، دشوار، به حسب ظاهر نشدني، اما به دست معجزه گر جوان مؤمن ايراني، جوان مبتكرِ متكي به خدا، عملي و شدني و واقع شده، بي سابقه بود. اين معنويت، اين تكيه ي به نيروهاي معنوي و ايماني، اين اعتماد به نفس، اين شجاعت، اين حقير شدن همه ي جلوه هاي ظاهر زندگي مادي، حركت در راه رضاي خدا، در هيچ جا سابقه نداشت؛ همچنانيكه كه خودِ انقلاب اسلامي هم نظيري و سابقه اي در تاريخ نداشت. بسيج مثل انقلاب، مردمي بود و مردمي است. درست است كه شما در قالب مجموعه هاي وابسته ي به نيروي مقاومت، شكل گردانهاي رزمي ميگيريد، آمادگيهاي نظامي پيدا ميكنيد و در ميدان نبرد خودتان را نشان داديد و اگر يك روزي كشور باز نياز به نيروي نظامي و جنگي پيدا كند، در صفوف مقدم هستيد؛ اين درست است، اما جنگ همه ي محتواي بسيج نيست. بسيج، گسترده ي در همه ي عرصه هاي زندگي است. آن وقتي كه نوبت سازندگي است، بسيج پيشرو است؛ آن وقتي كه نوبت مددرساني و خدمات است، بسيج پيشرو است؛ آن وقتي كه نوبت تحقيقات بسيار دقيق و ريز و حساس است، نيروهاي بسيجي در صفوف اولند. امروز شما نگاه كنيد در همين قضيه ي هسته اي، در اين فناوري پيچيده و بسيار دشوار، جوانهائي كه آنجا هستند، جوانهاي متدين و اجزاء طبيعي و حقيقي بسيج را تشكيل ميدهند. در همه جا همينجور است. مؤسسه ي بسيار

فعال و پيشروِ رويان، مرحوم دكتر كاظمي، افتخار ميكرد يك بسيجي است. جوانهاي مؤمن و فعال آن، طبيعتشان، جنسشان، جنس بسيج است؛ آنجا هم بسيج، آنجا هم ايمان، آنجا هم اعتمادبه نفس، كه از خصوصيت بسيجي است. در همه ي عرصه هاي زندگي در كشور عزيز ما و در نظام جمهوري اسلامي، بسيج حضور دارد. يك بعدش، اين بعد نظامي است و تحركات نظامي و آموزشهاي نظامي و تربيت نظامي و انضباط نظامي. مثل خود انقلاب مردمي است. هر عنصري، هر فردي، هر مجموعه اي كه بتواند اين خصوصيت انقلاب را با خود همراه داشته باشد، مثل انقلاب ماندگار و جاودانه است؛ مثل انقلاب مؤثر و فعال و اثرگذار در محيط حضور خود هست. در ميدان سياست هم مردمي بودن، در ميدان سازندگي هم همينجور، در ميدان مديريت كلان كشور هم مردمي بودن، عنصر مردمي بودن. انقلاب مردمي است، بسيج هم مردمي است. بسيج مثل انقلاب سيراب از معارف اسلامي و سلوك ديني است. انقلاب ما تحت تأثير جوسازيِ به اصطلاح انقلابيون ملحدي كه در سراسر جهان ادعاهاشان گوش فلك را كَر ميكرد، قرار نگرفت. مظهر اين تعبد و تمسك به دين، امام بزرگوار ما بود؛ يكپارچه متمسك به دين، در اصول و فروع، در معارف والاي اسلامي و در عمل فردي؛ انقلاب اينجور متولد شد. ملت به اين سمت حركت كردند، اين را خواستند، براي اين جان دادند. بسيج هم همينجور متولد شد. بسيج يك مجموعه ي ديني است. در ميدانهاي نبرد هشت ساله هيچكس به جوانهاي بسيجي نميگفت شما بياييد اينجور توسل كنيد، اينجور توجه كنيد، اينجور عبادت كنيد، اينجور دعا كنيد؛ از درون ميجوشيدند، دلشان و ايمانشان

آنها را به سمت تعبد ميبُرد. بافت وجودي آنها كه در آن ميدان دشوار جلاي بيشتري هم پيدا كرده بود، به آنها مي آموخت چگونه خدا را عبادت كنند؛ و عبادت ميكردند. اين چيزهائي كه ميشنويد و در كتابهاي يادگار از آن دوران ميخوانيد از عبادت بسيجيها، از تضرع و اشك زلال جوانهاي بسيجي در ميدانهاي جنگ، اينها جوشيده از دل آنها بود. هيچ كسي نميتواند اين را به كسي ياد بدهد. اينها يادگرفتني نيست، اينها از درونِ دل و از عمق جان جوشيدني است. بسيج يك موجود متدين و متشرع است. بسيج مثل انقلاب با دشمنان سازش ناپذير است. انقلاب اسلامي را زير فشار قرار دادند براي اينكه به سود قواعد ظالمانه ي جهاني از جايگاه خود عقب نشيني كند؛ انواع فشارها را بر انقلاب و بر نظام جمهوري اسلامي به اين منظور وارد كردند كه يكي اش تحميلِ هشت سال جنگ بر اين كشور بود. انقلاب تسليم نشد، امام تسليم نشد، بسيج هم در مقابل فشارها و قواعد ظالمانه و جوسازيها هرگز تسليم نميشود و يك قدم به عقب نميرود. بسيج در واقع آن پوششي است، آن قالبي است كه بهترين جوانان اين كشور براي رسيدن به آرمانهاي بلند اين ملت بزرگ، ميتوانند در زير اين پوشش گرد هم بيايند و جمع بشوند. بسيج، پير و جوان و زن و مرد و اين قشر و آن قشر نميشناسد. هر كدام از ما آن روزي كه به معناي حقيقي كلمه بتوانيم خود را بسيجي بدانيم، بايد افتخار كنيم؛ و افتخار ميكنيم. براي همين خصوصيات است كه دشمنان اين انقلاب يكي از اصلي ترين نقاط حمله ي خود را هميشه بسيج قرار

داده اند. بسيج را متهم كردند. در ميدانهاي سياسي، بازيگران سياسي هرچه خواستند عليه بسيج گفتند. بسيج، آرام - مثل يك اقيانوسِ آرام و پر عمق - در پاسخ به آنها چيزي نگفت و چيزي نميگويد؛ و چيزي نگوئيد. بسيج يعني آن مجموعه ي بهترين عناصر يك كشور كه همت ما، عشق ما، اميد ما اين است كه اين مجموعه فراگير باشد؛ همه ي افراد اين ملت بزرگ را در بر بگيرد. همينجور هم هست؛ ما ميگوئيم بيست ميليون، اما در واقع، بسيج دهها ميليون بيشتر از اين تعدادها و مقدارها بايد باشد و به اميد خدا هست و خواهد بود. وقتي اين ملت ايستاده است، وقتي اين ملت حاضر نيست از آرمانهاي بلند خود دست بكشد، وقتي اين ملت اسير جوسازيهاي دشمنان نميشود، وقتي اين ملت با بازيهاي سياسي معمول و مرسوم در دنيا قدمش نميلغزد و از راه مستقيم خود عدول نميكند، وقتي اين ملت پرچم اسلام را با دستهاي قدرتمند خود بلند ميكند و ملتهاي اسلامي و همه ي امت اسلامي را با حضور خود و وجود خود دلگرم ميكند، اين نشاندهنده ي اين است كه بسيج موفق بوده است و موفق خواهد بود و دشمنان بسيج و مراكز و دستگاههائي كه به خاطر دشمني با انقلاب و با آرمانهاي انقلاب با بسيج دشمنند، بايد اذعان كنند، اعتراف كنند كه شكست خورده اند. نيروي عظيم بسيج، نيروي عظيم ملت ايران است. جوانان عزيز! پسران! دختران! قشرهاي مختلف! عناصر مؤمن و شاداب و مبتكري كه در اين قالب بزرگ و مجموعه ي عظيم قرار گرفته ايد! هرچه ميتوانيد كيفيت خودتان را بالا ببريد تا بتوانيد بر روي فضاي عمومي جامعه اثر

بگذاريد و جوانهاي بيشتر و مجموعه هاي بيشتري را به آن مركزيت اصولي و آرماني نزديك كنيد. مجموعه هاي مردمي بسيج، بايد فكرشان اين باشد؛ مديران و اداره كنندگان و سرپرستان بسيج هم بايد همين را فكر كنند. امروز نظام مقدس جمهوري اسلامي به بركت همين عناصر سازنده ي خود - كه عناصر سازنده ي بسيج هم همانهاست - توانسته است به سمت آرمانها پيش برود؛ ميدان را از دست دشمنهاي خود بگيرد. امروز ما كجا قرار داريم، بيست سال پيش، بيست و پنج سال پيش كجا بوديم؟ در همه ي ميدانها ملت ايران جلو آمده و دشمنان ملت ايران در همه ي ميدانها و عرصه ها اعتراف ميكنند كه در مقابل ملت ايران كم آورده اند. و ملت ايران توانسته است اين حركت بزرگ خود را دنبال بكند. ملتهاي ديگر هم به شما نگاه ميكنند. ملت مظلوم فلسطين، ملت خون داده و مظلوم عراق به شما نگاه ميكنند. نشاط شما، ايستادگي شما، سربلندي شما، عزم و اراده ي شما در روحيه ي آنها اثر ميگذارد. امروز مي بينيد امريكائيها و همدستانشان باز براي اينكه شايد بتوانند خودشان را به مقاصد شومشان نزديك بكنند، دست زدند به تشكيل كنفرانس پاييزي، كه من در روز عيد فطر هم اشاره كردم؛ «پاييزي» است؛ خزان زده است؛ اسمش رويش است. اميدوارند كه بتوانند به اين وسيله به دولت جعليِ غاصب صهيونيست كمكي برسانند؛ جبران شكستهاي گذشته را بكنند و براي مسئولان امروز كاخ سياه آبروئي درست كنند. امروز همه در دنيا و سياستمداران از پيش، ميدانند كه اين كنفرانس - كه چند روز ديگر تشكيل خواهد شد - شكست خورده است. اين به خاطر چيست؟ به خاطر بيداري ملت فلسطين است.

و بيداري ملت فلسطين گره خورده است به بيداري ملتهاي ديگر، و در رأس آنها، ملت عظيم و بزرگ ايران، شما جوانان مؤمن. حركت شما، شعار شما، حضور شما، فعاليت شما، در قضاياي جهاني به همين نسبت اثر ميگذارد. پروردگارا! روح مطهر امام را كه اين جوانان عظيم ساخته و پرداخته ي آن ايمان و روح بلند و بزرگند، روز به روز بر علو درجاتش بيفزا. پروردگارا! شهداي عزيز اين ملت را، شهداي نيروهاي مسلح را، شهداي بسيج را، كه مظلومانه و شجاعانه - مثل مقتداشان اميرالمؤمنين كه هم مظلوم بود، هم شجاعترين بود در ميدانهاي نبرد - به شهادت رسيدند، با شهداي كربلا محشور كن. پروردگارا! اين جوانان عزيز ملت ايران را به ملت ايران ببخش. پروردگارا! روز به روز بر افتخارات ملت ايران و جوانانشان بيفزا. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار جمعى از اساتيد، فضلا، مبلّغان و پژوهشگران حوزه هاى علميه كشور

بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار جمعي از اساتيد، فضلا، مبلّغان و پژوهشگران حوزه هاي علميه كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اين جلسه براي من بسيار جلسه ي شيرين و دلنشيني بود. درباره ي توفيقات حوزه ي علميه - چه حوزه ي مبارك قم، چه حوزه هاي بزرگ ديگر مثل مشهد، اصفهان - حرفهاي زيادي زده شده و در ذهنها هم هست و نويدهائي در اين زمينه داده شده و ميشود، ليكن به نظر من، آنچه كه امشب در اين جلسه مشاهده كردم، از همه ي آنچه كه در اين زمينه شنيدم، براي من شيرين تر و مطلوب تر و باوركردني تر بود. اين نسلي كه امروز در حوزه ها در حال بالندگي هستند - كه نمونه اش را اين آقاياني كه آمدند صحبت كردند و خانمي كه صحبت كردند، تشكيل ميدهند - بدون ترديد خواهد توانست

كارهاي بزرگي را كه ما از حوزه ي دانش دين انتظار داريم، انجام بدهد؛ به شرطي كه اين حركت نُكس پيدا نكند، روزبه روز كامل تر شود و پيش برود. از پيشنهادهائي كه بنده در طول اين سالها درباره ي حوزه ي علميه كردم، چه در مجامع عام كه با طلاب و فضلا و مدرسين جلسه داشتيم و صدها، گاهي هزارها نفر در او شركت داشتند؛ چه در جلسات كوچك و خصوصي تر كه با بعضي از مسئولين حوزه يا بزرگان حوزه يا مراجع يا فضلا داشتيم و پيشنهادهائي دائم مطرح شده و گفته شده، خيليهايش تا حالا تحقق پيدا نكرده، يا به صورت نيمه كاره و نيمه راهه تحقق پيدا كرده است، ليكن از حركت پرجوش و خودجوش ديني و علمي كه ناشي از انقلاب اسلامي است و از بركات انقلاب اسلامي است و فضيلت و ثواب آن برميگردد به روح مطهر امام بزرگوارمان، ما مشاهده ميكنيم مي بينيم كه اين همه دستاورد را داشته ايم. خيلي از آن نظرات اصلاحي هنوز تحقق پيدا نكرده، اما توليد، كيفيت، نيروي انساني زبده در اين سطحي است كه امروز ما داريم مشاهده ميكنيم. يك نمونه اش را من امشب در گفته هاي آقايان ديدم كه براي من واقعاً لذت بخش بود؛ نمونه هاي ديگرش را هم من در بعضي از جمعهاي فضلا كه با من ملاقات كردند، مشاهده كردم. جمعي از فضلاي كاوشگر در علوم عقلي - فلسفه و كلام و عرفان و منطق و اينها - يكي دو سال پيش از اين ملاقات كردند، آن جا هم من همين را ديدم؛ فضلائي كه با دانشگاهها ارتباط دارند، جمعي با من ملاقات كردند، آن جا هم من همين انطباع و

انعكاس را در ذهن خودم داشتم. اين، خيلي نكته ي مهمي است. يعني ظرفيت و استعداد رشد نيروهاي انساني در حوزه ي علميه اين است. اين آب و هوا و شرايط طبيعي يك چنين اقتضائي دارد؛ ما به آن نرسيديم و اينجور است؛ اگر برسيم، يقيناً چندين برابر، شايد ده برابر، فوائد و بركاتش بيشتر خواهد شد. اين حالا نكته ي اول كه من عرض ميكنم. من البته مطالبي را يادداشت كرده بودم كه اينجا با شما در ميان بگذارم، ليكن لزومي ندارد؛ وقت هم كه البته نيست، ليكن اگر وقت هم بود، خيلي ديگر لزومي نداشت؛ چون بسياري از اين مطالبي كه در ذهن من بود، از زبان شماها گفته شد. اين خيلي براي من جالب و زيباست كه مي بينم اين مطالب در ذهن برادرها هست. من فقط دو سه مطلب كوتاه را كه وقت هم خيلي نگذرد، عرض ميكنم: يكي اينكه حوزه به مثابه ي يك كل كه داراي ابعاض و اجزائي است، يك موجود زنده است. يعني رشد دارد، نُكس دارد، تحرك و نشاط دارد، جمود و ركود دارد، حيات دارد، ممات دارد؛ يك موجود زنده است. دليلش هم تاريخ حوزه هاي علميه است. يك حوزه ي علميه اي - مثلاً فرض كنيد - مثل حوزه ي علميه ي حلّه در قرن هفتم - حالا هفتم، اواخر ششم تا هفتم، تا اوائل هشتم هجري - يك حوزه ي پررونقي است. وقتي خواجه نصير طوسي رفت حلّه، در آن جمعي از بزرگانِ علما كه مجتمع بودند - آنطوري كه من در ذهنم هست - ظاهراً حدود بيست نفر، بيست و پنج نفر عالم بزرگ بودند كه يكي از آنها محقق حلّي بود، يكي

پدر علامه بود، يكي ابن سعيدِ صاحب جامع الشرايع بود - يحيي ابن سعيد حلّي - و از اين قبيل. اين حوزه ي حلّه است. حوزه ي حلّه امروز وجود ندارد. حوزه ي نجف يك روزي بود كه بعد از آن رونق اوليه، ركود پيدا كرد. آدم معروفي، شخص برجسته اي در حوزه ي نجف نبود؛ بعد شاگردان وحيد بهبهاني مثل بحرالعلوم و كاشف الغطاء و امثال اينها آمدند آن حوزه را آنچنان به رونق آوردند كه به نظر من دويست سال است كه ضرب دست آنها دارد حوزه ي نجف را پيش مي برد. هنر فقهي و عمق كار آنها، حوزه را با نشاط كرد و زنده كرد و همينطور زنده ماند بحمداللَّه تا دوران اخير. حوزه ي قم نبود؛ يك حوزه ي كمرنگ بي رونقي بود بعد از آن رونق اوليه ي عهد اسبق. حاج شيخ عبدالكريم حائري (رضوان اللَّه تعالي عليه) آمد، حوزه جان گرفت؛ اينجوري است حوزه ي علميه. امروز را نگاه نكنيد؛ فردائي وجود دارد؛ اين فردا چگونه است؟ اين را شما بايد معيّن كنيد؛ امروز بايد معيّن كند. اگر امروز اركان حوزه يعني مديران، صاحب نظران، اساتيد، برجستگان همت بكنند، درست فكر كنند و برنامه ريزي كنند، حوزه بيست سال ديگر از لحاظ سطح و عمق و عرض و طول و توسعه ي نفوس، از حالا بمراتب بهتر خواهد بود. اگر حالا ما پيش بيني نكنيم، نه؛ هيچ معلوم نيست حوزه ي قمي در آينده با همين عرض و طول فعلي هم وجود داشته باشد. بزرگاني، محققيني، علماي خوبي، فقهائي، فلاسفه اي از حوزه گرفته ميشوند؛ مي روند - ننقصها من اطرافها - جاي اينها بايد شخصيتهائي رشد كنند، ببالند؛ جاي اينها را پر كنند و بيش از

آنچه كه آنها انجام دادند، انجام بدهند. اگر اين كار شد، اين آينده نگري انجام گرفت، فردا خوب خواهد بود. اگر اين آينده نگري امروز در حوزه ي قم انجام نگيرد و به وضع موجود راضي باشيم؛ به هميني كه حالا حوزه را يك جوري اداره كنيم؛ به اين اگر قناعت كنيم، فردا يا حوزه اي نداريم يا حوزه اي رو به انحطاط خواهيم داشت. ما امروز داريم فكر روزي را ميكنيم كه كشور ما نفت نداشته باشد؛ انرژي، انرژيِ بدون نفت. كشوري كه نفت ندارد، شايد در منابع دنيا هم نفت باقي نماند. دنيا دارد فكر انرژي آن روز را ميكند. ما هم با اين دردسرهائي كه ملاحظه ميكنيد، ايستاده ايم براي اينكه آن آينده را، امروز تأمين كنيم. اگر نكنيم، آن روزي كه نفت تمام ميشود، ما نيستيم، اما اثر سوء اين عمل ما آن روز خواهد بود. ما مسئول خواهيم بود. بايد اين فكر را در حوزه نهادينه كنيد. هم مديران حوزه، هم شوراي عالي حوزه، هم بزرگان حوزه، هم حضرات مراجع بايد اين را بدانند و به اين توجه كنند كه ما امروز بايد به فكر حوزه ي قم يا اصفهان يا مشهد يا بقيه ي شهرها در بيست سال آينده باشيم؛ در سي سال آينده باشيم. سي سال آينده يعني چه؟ يعني دنيائي كه احتمالاً هيچ شباهتي با امروز ندارد؛ از لحاظ امكان اثرگذاري، امكان تسخير دلها، امكان تسخير سرزمينها. بيست سال قبل اين فناوري اطلاعات كه اين آقاي عزيز به اين خوبي آمدند اينجا شرح دادند، وجود نداشت؛ چيزكي بود، امروز ببينيد چه خبر است! آن روز ما وقتي كه فكر امروز را بكنيم، امروز در خلأ

باقي نميمانيم. امروز در هر خانه اي، در هر مدرسه اي، در هر گوشه اي، به قول يكي از آقايان شايد در هر روستائي اگر برويم، از فناوري اطلاعات يك چيزي آنجا مشاهده ميكنيم. حوزه ي علميه ميخواهد عقب بماند؟ سي سال آينده را به همين قياس كنيد؛ البته با يك شتاب بيشتري. يعني شتاب علم در اين بيست سالي كه گذشت، يقيناً بمراتب كمتر خواهد بود از شتاب علم و پيشرفت علم و فناوري در بيست سالي كه پيش روي ماست؛ در سي سالي كه پيش روي ماست. آن روز اي بسا صاحبان افكار گوناگون، مكاتب گوناگون، نحله هاي منحرف، صاحبان اغراض فاسده بتوانند خيلي آسان كلاسهاي درس دانشگاههاي شما را، مدرسه هاي شما را، فرزندان شما را در خانه هايتان در مشت بگيرند، در تصرف بگيرند؛ شما هم هيچ كار نتوانيد بكنيد. فكر آن روز را حوزه ي علميه بايد بكند. مسئول، حوزه ي علميه است. مسئول دينداري مردم، روحانيت است. روحانيت هم مولود و ساخته ي دست حوزه ي علميه است. با اين نگاه مسئوليت را بسنجيد؛ اين جوري توزين بكنيم مسئوليت را تا بفهميم بر دوش ما، بار سنگيني كه هست، چيست. اين يك نكته؛ مسئله ي آينده نگري. يك مسئله اين است كه تحول را مديريت كنيد. ببينيد آقايان و خواهران عزيز! تحول اجتناب ناپذير است. تحول، طبيعت و سنت آفرينش الهي است؛ اين را بارها من مطرح كرده ام، گفته ام. تحول رخ خواهد داد. خوب، حالا يك واحدي را، يك موجودي را فرض كنيم كه تن به تحول ندهد؛ از يكي از دو حال خارج نيست: يا خواهد مُرد يا منزوي خواهد شد. يا در غوغاي اوضاعِ تحول يافته مجال زندگي پيدا نميكند، زير

دست و پا له ميشود، از بين ميرود؛ يا اگر زنده بماند، منزوي خواهد شد. مثل همان انسان جنگلي كه در روزنامه ي امروز يا ديروز - اين يكي دو روزها - خوانديم؛ يك آدمي است چهل سال پيش، رفته در جنگل مازندران و يك ارتباط خيلي ضعيفي دارد با محيط بيرون خودش؛ منزوي ميشود. ميشود رفت، ميشود از تحول دوري گزيد، اما با انزوا. اگر حوزه بخواهد از تحول بگريزد، منزوي خواهد شد؛ اگر نميرد، اگر زنده بماند. البته مايه ي دين مانع مردن ميشود، اما منزوي خواهد شد؛ روزبه روز منزوي تر خواهد شد. تحول حتمي است، منتها تحول دو طرف دارد: تحول در جهت صحيح و درست، تحول در جهت باطل و غلط. ما بايد مديريت كنيم كه اين تحول در جهت درست انجام بگيرد. اين وظيفه ي مؤثرين در حوزه است. مديران حوزه، فضلاي حوزه، صاحبنظران حوزه بايد همتشان اين باشد. از تحول نبايد گريخت. حالا آقايان بيان كرديد در شيوه ي آموزش، در شيوه ي پژوهش، در شيوه ي پذيرش، در كتاب درسي؛ همه ي اينها تحول ميخواهد. نگوئيد ده سال پيش، پانزده سال پيش لازم بود، اين برنامه را نوشتيم. خيلي خوب، آن برنامه مال ده سال پيش بود، ببينيد شكل تكميل يافته ي اين برنامه چيست؟ تحول يعني اين؛ يعني به روز بودن، بهنگام جلو رفتن، از حوادث عقب نماندن. البته حوزه هاي علميه در برهه ي زمان معاصر به طور طبيعي كمي از زمان عقب ماندند.تقصيري هم البته متوجه كسي از اين جهت نيست؛ چون پيدايش انقلاب و سرعت تحولاتي كه ناشي از پيدايش اين برق عظيم در جامعه بود، همه چيز را عقب نگه داشت. روشنفكري جامعه ي ما هم

عقب است. دانشگاههاي ما هم از آنچه كه بايد باشند، عقبند. حوزه ي علميه هم عقب است؛ يعني متناسب با تحول جامعه ي ما، اين تحول عظيمي كه پيدا شد در همه ي اطراف خودش و در سطوح گوناگون و تا اعماق زيادي تأثير گذاشت، از اين تحول عقبيم. حوزه يك مقداري عقب است، ليكن ميتواند با سرعت لازم و با جديت اين را جبران كند. تحول را بايد پذيرفت و آن را بايد مديريت كرد. خيلي بايد مراقب بود. ببينيد اينجا صحبت مدرك شد. بنده جزو كساني هستم كه از اوائل بر روي مدرك مستقل حوزه اي تكيه كردم، الان هم اصرار دارم. مدرك؛ خود حوزه با اعتبار خودش نه به اعتبار وزارت علوم؛ چون اعتبار حوزه عميق تر، ثابت تر و مهمتر از اعتبار هر وزارتي است. با اعتبار خودش، حوزه مدرك بدهد. حالا اسم مدرك را هر چه ميخواهند بگذارند. بعضي از دوستان اعتراض كردند كه چرا ميگريزيد از اسم دكترا و كارشناسي ارشد و اسمش را گذاشته ايد سطح سه و سطح چهار؛ اينها را من بحثي ندارم. اينها را بنشينند بحث كنند، هر جور تصميم گرفتند، همان درست است؛ ليكن اصلِ مدرك را بنده قبول دارم، اما مدرك زدگي آفت مدرك است. طلبه براي مدرك درس بخواند، اين عيب بزرگي است. اين، همان خط ميانه ي تحول است. اين، مديريت تحول در زمينه ي مدرك. مدرك بدهيد، اما از مدرك گرايي و مدرك زدگي كه ما هميشه آن را عيب تعليمات جديد ميدانستيم، پرهيز كنيد. اين يك نمونه است. مسئله ي كتابهاي درسي را كه آقايان مطرح كردند، كاملاً درست است. بنده در قم - در يكي از سفرها، حالا درست يادم نيست

كه كِي بود. يكي از آقايان گفتند ده سال است؛ من نميدانم. من خيال ميكردم سه چهار سال است - در جلسه ي فضلا بحث كتاب درسي و تغييرات كتاب درسي را مطرح كرديم، بلافاصله بازخوردش به من رسيد؛ مخالفتها! - كه البته اين مخالفتها از طرف من نادانسته هم نبود، ميدانستم عده اي مخالف ميكنند با اين قضيه - تغيير كتاب درسي لازم است، حتماً هم بايد تغيير پيدا كند؛ در اين هيچ شكي نيست. استدلالي كه يكي از برادران ما اينجا ذكر كردند، من يادداشت كردم؛ استدلال بسيار متيني است كه اگر قرار بود ما كتاب درسي را عوض نكنيم، بايد همان «معالم» را ميخوانديم، ديگر «قوانين» چرا نوشته شد؟ «رسائل» چرا نوشته شد؟ «فصول» چرا نوشته شد؟ «كفايه» چرا نوشته شد؟ خوب، اين درست است؛ الان هم همين است. الان هم بايستي حتماً كتاب درسي تغيير كند؛ بايستي كاري كرد كه همّ طلبه، فهميدن مطلب باشد، نه فهميدن عبارت. هيچ هنري نيست در اينكه ما عبارت را جوري مغلق بگيريم، يا اگر تعمداً هم مغلق نگيريم، بي مبالاتي كنيم كه عبارت بشود مغلق، تا طلبه مبالغي وقتش صرف اين كار بشود. اين چه هنري است؟ اين چه لطفي دارد؟ چه خيري در اين نهفته است. نخير، عبارت را آنچنان واضح بيان كنيم كه آن كسي كه استعداد فهميدن مطلب را دارد، راحت از عبارت، مطلب را بفهمد. استاد هم براي تفهيم عبارت دچار مشكل نشود و فقط مطلب را بيان كند. كفايه را تبديل كنيم به كفايه ي جديد؛ چه اشكال دارد؟ مكاسب را كه در او شيوه ي شيخ در بيان مطلب، دائم آمد و

رفتِ اجتهادي است؛ چون درس خارجِ شيخ انصاري است - مكاسب را دست كم نبايد گرفت. حالا كي مثل شيخ انصاري است؟ اين همه مكاسب نوشته اند. اين درس خارج كه حالا به صورت تدوين شده در آمده، خصوصيتش براي آن كسي كه در درس خارج شيخ نشسته، خوب است؛ مطلب را دائم به اين طرف بكشاند و به آن طرف بكشاند، دائم ابداع احتمال كند، اما براي كسي كه ميخواهد فقه استدلالي را از روي متن ياد بگيرد، نه؛ خوب نيست؛ طلبه دچار مشكل است - تسهيل كنند. همان مطالب شيخ را بياورند در يك كتاب ديگري، منتها سرراست و روشن. تحقيق شيخ را در هر مسئله اي قشنگ بيان كنند، اما متعبد و مقيد باشند به همان كه شيخ بيان كرده؛ او را بيان كنند در اين كتاب جديد. اين ميشود مكاسب جديد، كه لازم است. اين عقيده ي من است. حالا ممكن است مسئولين حوزه و مديران حوزه و بعضي از برجستگان حوزه نپسندند و اين كار نشود، اما يك روزي بدون ترديد خواهد شد. خوب، اين، اين طرف قضيه. آن طرف قضيه، گفتيم بايد تحول مديريت شود. بايد توجه شود كه مايه ي علمي رقيق نشود، سطح مطلب شيخ پايين نيايد، سطح مطلب آخوند در اصول پايين نيايد. طلبه در خلأ دانائي نسبت به اين مباني كه امروز در فقه و اصول ما عناصر مهم و اثرگذاري هست، قرار نگيرد؛ طلبه در خلأ قرار نگيرد. عبارات، عبارات صحيح و خوب و عربي باشد. بنده بعضي از نوشتجات حوزه را كه ملاحظه ميكنم، از اين جهت ما يك خرده اي كمبود داريم، نقص داريم. يك نوشته ي متين

قرص و محكمي كه در همه ي مجامع علميِ اسلامي وقتي كه رفت - چون به زبان عربي است. زبان علمي ما زبان عربي است و همه ميتوانند استفاده كنند - به عنوان يك اثر برجسته و ممتاز شناخته شود، ايراد لفظي و متني و قلمي نداشته باشد. بنابراين تحول ناگزير است. حالا اين يكي دو مورد از موارد تحول بود؛ موارد زيادي هست؛ بسياري از آنها را هم شما دوستان در بياناتتان گفتيد كه مورد تأييد من هم هست. بايد اين تحول مديريت بشود. اين هم يك نكته است. حالا در زمينه ي تشكيلات هم، نظراتي هست. دوستان البته پيشنهادهائي كرديد: اساسنامه نوشته شود، نظامنامه نوشته شود، چشم انداز نوشته شود؛ در بيانات آقايان بود. همه اش هم خوب است، همه اش هم درست است؛ منتها هيچكدام از اينها بدون يك مديريت كارآمد امكانپذير نيست. كليد همه ي اقدامهاي مثبت سازمان يافته ي قابل انتظارِ نتيجه كه آدم بتواند نتيجه را از آنها انتظار ببرد، مديريت است. ما بايد مديريت را در حوزه تكميل كنيم. خوب، خوشبختانه در اين سالهاي اخير بحث شوراي عالي مديريت و بحث نهاد مديريت در حوزه مورد قبول قرار گرفت و اقدام شد و فوائد و بركاتش را هم داريد مي بينيد. من امشب اطلاع پيدا كردم از بيانات آقايان، دوازده تا انجمن تخصصي در حوزه هست؛ انجمن علمي تخصصي. خيلي جالب است. بنده نميدانستم اين را: انجمن علمي اقتصاد، انجمن علمي روانشناسي، انجمن علمي رجال، انجمن علمي تاريخ. البته بعضي هايش را ميدانستيم. اين كارِ مديريت است. اگر مديريت نبود، چنين چيزي پيش نمي آمد، ليكن به آنچه كه تاكنون در زمينه ي تشكيلاتدهي و سازماندهي در حوزه انجام

گرفته، مطلقاً نبايد اكتفاء كرد. ما نواقصي داريم. اولاً شوراي عالي - كه نميدانم آقايان شوراي عالي تشريف دارند اينجا يا نه؟ - بايد به مسئله ي سياستگذاري خيلي اهميت بدهد. مهمترين كار در مراحل اول و مراحل اصولي، سياستگذاري است در حوزه هاي علميه. اين سياستگذاري ابعاد گوناگوني دارد. ما مگر نميگوئيم ميخواهيم علم توليد بشود و پيشرفت كند، خوب كدام علم؟ معناي پيشرفت علم فقه چيست؟ معناي پيشرفت علم اصول مثلاً چيست؟ پيشرفت كند يعني چه؟ سمت و سوي اين پيشرفت به سوي چيست؟ اينها همه سئوالهائي است كه پاسخ لازم دارد. سياستهائي كه در مركز شوراي عالي نهاده ميشود، به اين سئوالها پاسخ ميگويد؛ سياستگذاري. چشم انداز روشني براي آينده ي حوزه علميه بايد ترسيم شود. همانطور كه در مسائل كشور چشم انداز بيست ساله تدوين شد، بيائيد يك چشم انداز بيست ساله، ده ساله براي حوزه تشكيل بدهيد. اين كارِ شوراي عالي حوزه ي علميه است. خوب، كِي ميتواند شوراي عالي اين كار را انجام بدهد؟ وقتي كه افراد محترم شوراي عالي براي اين كار فرصت كافي بگذارند؛ متفرق باشند؛ يعني عضويت در شوراي عالي حوزه يك شأني در كنار شئون اصلي به عنوان شأن فرعي نباشد. خوب شما ببينيد يك دانشگاه مديريتش، يا فرض كنيد كه دستگاه سياستگذارش چه جوري عمل ميكنند؟ حوزه ي علميه ي به اين عظمت - حالا چه حوزه ي قم، چه حوزه ي مشهد، چه حوزه ي اصفهان - نميتواند به صورت حاشيه اي اداره بشود. بايد وقت بگذارند؛ اين يك. دوم اينكه بايد يك بدنه ي كارشناسي بسيار قوي داشته باشند. خوشبختانه در حوزه ما اين بدنه ي كارشناسي را - همين شماها؛ آقاياني كه امشب صحبت كردند

و بسيار ديگر از شماها كه صحبت نكرديد و شايد افراد زيادي در حوزه ي علميه از اين فضلاي جوان و خوشفكر - داريم. اينها يقيناً يك بدنه ي كارشناسي خودكفا را تشكيل ميدهند. ما از جهت مسائل حوزه اي، هيچ احتياجي به كس ديگري نداريم و ميتوان از اين فضلا استفاده كرد. البته اين بدنه ي كارشناسي بايد كار كنند، تلاش كنند. اينها يكي از كارهائي است كه شوراي عالي ميتواند انجام بدهد. در زمينه ي تشكيلات حوزه و سازماندهي حوزه و در كنار شوراي عالي، مسئله ي نهاد مديريت حوزه است، كه بسيار مهم است. حتماً بايد يك شوراي برنامه ريزي براي حوزه وجود داشته باشد. هميني كه در بيانات آقايان هم بود كه برنامه ها گاهي ناهمخوانند. يا آن خواهرمان در زمينه ي برنامه هاي مربوط به خواهران گفتند كه در سطوح مختلف، برنامه ها غير منعطف است. اين كاملاً اشكالات واردي است. كي ميتواند اين اشكالات را برطرف كند؟ يك هئيت برنامه ريزِ واقف و آگاه از پيشرفتهاي برنامه ريزي مدرن. امروز برنامه ريزي، يك كار علمي است؛ مثل بقيه ي كارهاي علمي. يك هنر ذاتي و قريحه اي نيست فقط؛ اگر چه حالا آن هم بي تأثير نيست، اما امروز يك كارِ علمي است. از كساني كه تخصص اين كار را دارند، استفاده بشود؛ در همان بدنه ي كارشناسي حضور پيدا كنند، برنامه ريزي كنند. يكي از كارهائي كه در سازماندهي حوزه لازم است، آمارگيري است، كه من اشاره اي كردم وسط صحبت دوستان. ما از حوزه آمار درستي نداريم. به طريق اولي ، آنوقت از مجموعه ي روحانيت در كشور آمار درستي نداريم. تعداد روحانيون در كشور، حدود تحصيلي اينها، ميزان فضل اينها، توانائيهاي تبليغي اينها، تأثيرگذاري اينها در محيطشان؛ اينها

چيزهائي است كه اصلاً در آمارهاي ما، در اطلاعات ما منعكس نيست؛ ما آمارگيري نداريم. آمارگيري هم يك دانش است. يكي از كارهائي كه بايد حتماً انجام بگيرد، سريع هم بايد شروع بشود و چند سال هم طول خواهد كشيد، اما بركاتش خيلي زياد خواهد بود، همين مسئله ي آمارگيري است. از طلاب حوزه، از سطوحشان، از مقدار و اندازه ي دركشان از درسي كه خوانده اند، پيشرفت تحصيلي شان، از اينها آمارگيري داشته باشيم، بدانيم زيردست مجموعه ي مديريت حوزه چيست، با چي ميخواهد كار كند. اين كمبود را هم ما داريم كه البته آنوقت دنبال آمارگيري، نظام ارزشيابي پيش مي آيد؛ اين هم يكي از چيزهائي است كه در مسئله ي سازماندهي عرض ميكنيم. يكي از موضوعاتي كه حتماً لازم است من عرض بكنم، مسئله ي آزادانديشي است كه در بعضي از صحبتهاي آقايان بود. چرا اين كرسيهاي آزادانديشي در قم تشكيل نميشود؟ چه اشكالي دارد؟ حوزه هاي علميه ي ما، هميشه مركز و مهد آزادانديشيِ علمي بوده و هنوز كه هنوز است، ما افتخار ميكنيم و نظيرش را نداريم در حوزه هاي درسيِ غير حوزه ي علميه، كه شاگرد پاي درس به استاد اشكال كند، پرخاش كند و استاد از او استشمام دشمني و غرض و مرض نكند. طلبه آزادانه اشكال ميكند، هيچ ملاحظه ي استاد را هم نميكند. استاد هم مطلقاً از اين رنج نميبرد و ناراحت نميشود؛ اين خيلي چيز مهمي است. خوب، اين مال حوزه ي ماست. در حوزه هاي علميه ي ما، بزرگاني وجود داشته اند كه هم در فقه سليقه ها و مناهج گوناگوني را ميپيمودند، هم در برخي از مسائل اصولي تر؛ فيلسوف بود، عارف بود، فقيه بود، اينها در كنار هم زندگي ميكردند، با

هم كار ميكردند؛ سابقه ي حوزه هاي ما اينجوري است. يكي، يك مبناي علمي داشت، ديگري آن را قبول نداشت. اگر شرح حال بزرگان و علما را نگاه كنيد، از اين قبيل مشاهده ميكنيد. مرحوم صاحب حدائق با مرحوم وحيد بهبهاني، نقطه ي مقابل؛ هر دو در كربلا زندگي ميكردند؛ معاصر، مباحثه هم ميكردند با هم. يك شب در حرم مطهر سيدالشهدا (سلام اللَّه عليه) اينها سر يك مسئله اي شروع كردند بحث كردن، تا اذان صبح اين دو نفر روحاني ايستاده - حالا وحيد بهبهاني آنوقت نسبتاً جوان بوده، اما صاحب حدائق پيرمردي هم بوده - بحث كردند! مباحثه هم ميكردند با هم، منازعه هم ميكردند، اما هر دو هم بودند، هر دو هم درس ميگفتند. من شنيدم كه شاگردان وحيد - كه وحيد تعصب شديدي عليه اخباريها داشت - مثل صاحب رياض و بعضي ديگر از شاگردان وحيد، ميرفتند درس صاحب حدائق هم شركت ميكردند! اينجوري بوده؛ ما تحمل را در حوزه بايد بالا ببريم. خوب، يكي مشرب فلسفي دارد، يكي مشرب عرفاني دارد، يكي مشرب فقاهتي دارد، ممكن است همديگر را هم قبول نداشته باشند. من چند ماه پيش از اين، در مشهد گفتم كه مرحوم آ شيخ مجتبي قزويني (رضوان اللَّه تعالي عليه) مشرب ضديت با فلسفه ي حكمت متعاليه، مشرب ملاصدرا، داشت - ايشان شديد، در اين جهت خيلي غليظ بود - امام (رضوان اللَّه عليه) چكيده و زبده ي مكتب ملاصدراست؛ نه فقط در زمينه ي فلسفي اش، در زمينه ي عرفاني هم همينجور است. خوب، مرحوم آ شيخ مجتبي نه فقط امام را قبول داشت، از امام ترويج ميكرد تا وقتي زنده بود. ترويج هم از امام كرد؛ ايشان بلند

شد از مشهد آمد قم، ديدن امام. مرحوم آ ميرزا جواد آقاي تهراني در مشهد جزو برگزيدگان و زبدگان همان مكتب بود، اما ايشان جبهه رفت. با تفسير حمد امام كه در تلويزيون پخش ميشد، مخالف بودند؛ به خود من گفتند؛ هم ايشان، هم مرحوم آقاي مرواريد، اما حمايت ميكردند. از لحاظ مشرب و ممشا مخالف، اما از لحاظ تعامل سياسي، اجتماعي، رفاقتي، با هم مأنوس؛ همديگر را تحمل ميكردند. در قم بايد اينجوري باشد. يك نفري نظر فقهي ميدهد، نظر شاذّي است. خيلي خوب، قبول نداريد، كرسي نظريه پردازي تشكيل بشود و مباحثه بشود؛ پنج نفر، ده نفر فاضل بيايند اين نظر فقهي را رد كنند با استدلال؛ اشكال ندارد. نظر فلسفي اي داده ميشود همينجور، نظر معارفي و كلامي اي داده ميشود همينجور. مسئله ي تكفير و رمي و اين حرفها را بايستي از حوزه ورانداخت؛ آن هم در داخل حوزه نسبت به علماي برجسته و بزرگ؛ يك گوشه اي از حرفشان با نظر بنده ي حقير مخالف است، بنده دهن باز كنم رمي كنم؛ نميشود اينجوري، اين را بايد از خودِ داخل طلبه ها شروع كنيد. اين يك چيزي است كه جز از طريق خودِ طلبه ها و تشكيل كرسيهاي مباحثه و مناظره و همان نهضت آزادفكري و آزادانديشي كه عرض كرديم، ممكن نيست. اين را عرف كنيد در حوزه ي علميه؛ در مجلات، در نوشته ها گفته شود. يك حرف فقهي يك نفر ميزند، يك نفر رساله اي بنويسد در ردّ او؛ كسي او را قبول ندارد، رساله اي در ردّ او بنويسيد. بنويسند، اشكال ندارد؛ با هم بحث علمي بكنند. بحث علمي به نظر من خوب است. يكي هم مسئله ي منزلت اجتماعي

فضلا و اساتيد است كه اين هم جزو مشكلات ماست. حالا يك پيشنهادي بعضي از دوستان كردند كه حالا من مطرح ميكنم و او اينكه هيئت علمي در قم تشكيل شود؛ يعني هيئتهاي علمي براي سطوح مختلف، براي رشته هاي مختلف رسميت پيدا كنند كه يك نفري به يك حدي كه رسيد، از يك آزموني كه عبور كرد، جزو هيئت علمي قم بشود. اين يك عنواني باشد. البته شبيه اين را بنده چند سال قبل از اين به آقايان محترم جامعه ي مدرسين عرض كردم كه يك مقداري دامنه را وسيع بگيرند، كه به آن شكلي كه مورد نظر بود، ظاهراً عملي نبود و تحقق پيدا نكرد؛ اما حالا به اين شكل مطرح است. به هر حال كار در حوزه زياد شده. آنچه كه بايد بشود يا تا حالا نشده و ميبايست ميشده، يا اگر هم مال گذشته نيست، از حالا به بعد بايد بشود، صد برابر آن كارهائي است كه ما تا حالا در حوزه كرديم و اين صد برابر را ميشود انجام داد؛ به شرطي كه شماها حضور داشته باشيد، دامن همت به كمر بزنيد، شما وارد ميدان باشيد، هر كدامي در هر بخشي كه نظر داريد و تخصص داريد، در آن بخش كار كنيد و ان شاءاللَّه مجموعه ي مديريت از نيروي شما استفاده كند. من حالا اين پيشنهادها را، بعضي هايش را كه يادداشت كردم، ليكن مجموعه ي اينها هم ثبت شد، ضبط شد. به نظرم ميرسد كه خيلي خوب است، شايد هم لازم باشد كه مجموعه ي اين حرفهائي را كه اينجا زده شد، تدوين كنند و به صورت يك كتاب دربياورند، منتشر كنند؛ اين به نظرم

كار خيلي مناسبي است. حالا آدم دلش ميخواهد كه اينها در تلويزيون پخش شود، اما چون با ضرورتها و امكانات و اينها خيلي بنده آشنا نيستم، نميدانم كه چقدر آن كار عملي است؛ آن را نميگويم؛ آن هم اگر بشود، خوب است؛ ليكن حداقلش اين است كه مجموعه ي دوستان ما - چه در دفتر اينجا، چه دوستاني كه با دفتر مرتبطند در قم - بنشينند همين حرفها را استخراج كنند، ويراستاري كنند و همينها را پخش كنند. خود اينها خيلي فوائد و بركاتي خواهد داشت؛ اين خوب است. از جمله ي پيشنهادهايي كه شد و من خوشم مي آيد و ميپسندم، اين است كه مديران مدارس از سرتاسر كشور - مدارس حوزه هاي علميه - سميناري تشكيل بدهند، دور هم جمع بشوند، تجربيات را منتقل كنند؛ اينها خيلي خوب است. از جمله ي كارهائي كه به نظر من خيلي خوب است، مقداري توقعات از دولت اسلامي و نظام اسلامي مطرح شد با شكلهاي مختلف؛ خوب بعضي از اينها البته الان هيچ عملي نيست، تا وقتي كه حوزه آن مركزيت منسجم را پيدا بكند؛ يعني حوزه سازماندهي اش جوري باشد كه آن مركزيت مدير و متفكر و مسلط بر امور و مورد اعتماد همه، ان شاءاللَّه تكميل بشود و شكل بگيرد، بعد ميشود با او انسان تعامل كند؛ چون خيلي از اين پيشنهادهائي كه شد، احتياج دارد به ظرفيتها و امكانات حوزه. فرض كنيد بيايند از فضلاي حوزه استفاده كنند، از افكار حوزه استفاده كنند؛ خوب، با كي ، كجا، چه جوري؟ و بايد كار بشود؛ در حوزه بايد كار بشود ان شاءاللَّه، كه البته نتايج آن به آنجاها خواهد رسيد و نظام اسلامي

موظف است كه از حوزه استفاده كند و اين تعامل را داشته باشد؛ ليكن بخشي از تعاملهائي كه ذكر شد، الان هم عملي است و ممكن است. يكي از پيشنهادهائي كه آقايان كرديد و من ميپسندم، تشكيل يك مؤسسه ي آموزشي است براي تبليغات بين المللي. البته اين را بنده اگر بخواهم درست به ياد بياورم، شايد حدود چهارده پانزده سال قبل مطرح كردم. در آنوقت يكي از آقايانِ بزرگان حوزه كه امروز بحمداللَّه حيات بابركتشان ادامه دارد، يك بيماري اي پيدا كردند، رفتند خارج از كشور - يكي از كشورهاي اروپائي - براي معالجه. در آنجا جوانها و دانشجوها و ايرانيها به ايشان مراجعه كردند كه آقا مثلاً بيائيد اينجا در فلان جلسه صحبت كنيد، بيائيد فلان جا سخنراني كنيد. يك ماه يا بيشتر اين آقاي بزرگوار و محترم را نگه داشتند و ايشان نيازها را ديد. بعد كه ايشان آمدند اينجا، از من وقت ملاقات خواستند و آمدند ملاقات كردند با من، و اوقات تلخي با من، كه آقا چرا شما به اين نيازها جواب نميدهيد؟ چرا پاسخ نميدهيد؟ اين همه نياز هست. من گفتم حالا ما يك كارهائي البته كرده ايم، اما دست ما هم خالي است؛ حالا الان اين گوي و اين ميدان. شما برويد در قم يك مدرسه براي تربيت مبلّغين ديني براي دنياي خارج از ايران برنامه ريزي كنيد و عليّ نفقة عياله - همين جور گفتم - خرجش با من؛ هزينه هايش را من، همه را متحمل ميشوم. مدرسه اش را شما بسازيد؛ من كه نميتوانم بيايم قم، مدرسه درست كنم. ايشان رفتند و يك مدتي هم تلاش كردند و به نظرم يك اطلاعيه اي هم در قم

داده شد كه كسي كه ميخواهد شركت كند، بيايد اينجا، و بعد هم فراموش شد! تا حالا هم فراموش شده است. اين كار را بكنيد. اين كار بسيار كار خوبي است؛ كار لازمي است. در زمينه ي منبر هم كه آقايان گفتند، اين از آن حرفهاي هميشگي بنده است. جزو ترجيع بندهاي هميشگي حرف ما، همين مسئله ي تجليل و تعظيم منبر است و اهميت منبر و تربيت مبلّغ. خيلي خوب، اين گوي و اين ميدان. برويد مشغول بشويد، برنامه ريزي كنيد، كار را شروع كنيد، برنامه ي محكم و متقني برايش درست كنيد، شروع كنيد. البته مشكلات خيلي زياد دارد، حالا وارد كار كه شديد، با مشكلات يواش يواش آقايان آشنا ميشوند. وليكن من معتقدم از همه ي اين مشكلات، شما ميتوانيد با نيروي جواني و با نيروي عزم و اراده و با ايماني كه داريد، عبور كنيد. پروردگارا! اين جلسه ي ما را داراي خير و بركت براي اسلام و مسلمين و روحانيت قرار بده. آنچه كه گفتيم، آنچه شنيديم، براي خودت و در راه خودت قرار بده. پروردگارا! ما را بر آنچه كه از ما سؤال خواهي كرد - «و استعملني بما تسألني غداً عنه» - در قيامت، موفق و قادر بگردان. پروردگارا! ارواح طيبه ي شهداي عزيزمان كه همه ي اين توفيقات و امكاناتي كه وجود دارد، مرهون خون مطهر آنها و مجاهدتهاي دليرانه ي آنها و فداكاريهاي آنهاست و روح مطهر امام بزرگوار را با اولياء خودت محشور كن و از ما راضي كن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار رؤساى قضائى كشورهاى اسلامى

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار رؤساي قضائي كشورهاي اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خوشامد عرض ميكنيم به همه ي ميهمانان عزيز و برادران و

خواهرانمان كه از كشورهاي اسلامي به اينجا كه خانه ي خود شماست، تشريف آورديد. اينجا در خانه ي خودتان و در ميان برادرانتان هستيد. اين اجلاس در اين سطح راقي و عالي به نظر ما يك فرصت بزرگ است براي امت اسلامي كه از اين فرصت بايد حداكثر استفاده را بكنيم. اولين چيزي كه به طور نقد از اين ديدارها به دست مي آيد، آشنائي و تعارف ما با يكديگر است. اين را بايد خيلي مهم بشماريم. مدتهاي طولاني است - دهها سال است - كه دشمنان امت اسلامي از غفلت ما مسلمانها استفاده كرده اند و به شكلهاي گوناگون ما را از يكديگر دور كرده اند؛ ما را نسبت به هم ناآشنا كردند؛ ما را نسبت به يكديگر دچار سوءظن كردند. برادراني هستيم كه رفتار ما با هم مثل بيگانه هاست و بيگانه ها از اين وضعيت در داخل امت اسلامي سوءاستفاده ميكنند. اين را بايد اصلاح كنيم؛ اين را بايد اصلاح كنيم. اين جلسات گامهائي در اين راه است. امت اسلامي يك مجموعه و يك واحد بزرگ و زنده است؛ اهدافي دارد، آرمانهايي دارد. اين اهداف و آرمانها مخصوص يك ملت يا يك كشور امت اسلامي نيست؛ آرمانهاي مشترك دنياي اسلام است. براي اينكه اين آرمانها زنده بشود و تحقيق پيدا كند، ما بايد به هم نزديك بشويم. دولتهاي اسلامي وسيله ي نزديكي ملتهاشان ميشوند و ملتها با هم وقتي نزديك شدند، تجربيات خود را، روحيات خود را، خلقيات خود را با هم تبادل ميكنند و در نتيجه آنچه به دست امت اسلامي خواهد آمد، چيز بسيار ارزشمند و بزرگي خواهد بود. ما امروز در دنياي اسلام مواجهيم با ضربات متوالي

كه از سوي قدرتها بر پيكره ي نه يك كشور و يك ملت، بلكه بر پيكره ي امت اسلامي دارد وارد ميشود. يك مورد همين قضاي اسلامي و حقوق اسلامي است. اسلام قوانين قضائيِ پيشرفته و متعالي اي دارد، حقوق اسلام جزو راقي ترين و پيشرفته ترين حقوق دنياست؛ اين را همه كس ميتوانند ببينند. نگاه كنيم به آنچه كه علماي اسلام در بلاد مختلف در طول اين قرنها درباره ي مسائل حقوقي اسلام، مسائل جزائي اسلام در مجموعه ي مسائل قضائي، در مسائل مربوط به آئين دادرسي تدوين كردند. اينها را وقتي نگاه كنيم، مي بينيم يك مجموعه ي بسيار ارزشمند است. ما اگر در دنياي اسلام بر اين مجموعه در طول اين سالهاي متمادي متمركز ميشديم ، ميتوانستيم با توجه به قانون تحول و پيشرفت، آنها را روز به روز راقي تر كنيم؛ ولي اين اتفاق در دنياي اسلام نيفتاد. قدرت و قهر استعماري همچنان كه در مسائل سياسي و اقتصادي بر امت اسلامي غلبه كرد، در مسائل فرهنگي و در مسائل حقوقي هم سلطه و غلبه ي خودش را بر كشورهاي اسلامي و ملتهاي اسلامي اعمال كرد و قضاي ما شد يك قضاي فرنگي، غربي؛ بدون دليل. اينها دردها و مشكلات دنياي اسلام است. دنياي اسلام امروز احتياج دارد به اعتمادبه نفس و توكل به خدا. ما بايد اعتمادبه نفس خودمان را بازيابي كنيم. در دنياي اسلام انسان نگاه ميكند، گاهي مي بيند يك فقيهي در فتوا دادن اعتمادبه نفس ندارد، يك قاضي در قضاوت اعتمادبه نفس ندارد و در مقابل هجوم تبليغاتي مخالفين اسلام عقب نشيني ميكنند. امروز دنياي اسلام احتياج دارد به اعتمادبه نفس؛ هم در عرصه ي سياسي، هم در عرصه هاي گوناگون اقتصادي و هم در عرصه هاي گوناگون فكري؛ از

جمله در مسائل قضاي اسلامي و حقوق اسلامي. ما مي بينيم گاهي يك حكم اسلامي را يك فقيه تصريح نميكند يا حتّي انكار ميكند؛ چون غربي ها اين را نميپسندند؛ اين خيلي بد است. ما معيار داريم؛ معيارهاي ما كتاب و سنت است و اينها معيارهائي است كه براي اداره ي درست زندگي بشر در امروز - يعني در قرن بيست ويكم - به درد ميخورد و مفيد است. ما از زمان عقب نيستيم. اگر درست برگرديم به احكام اسلامي، نيازهاي امروز بشر را ما بهتر از فرهنگ غربي ميتوانيم اداره كنيم. نتيجه ي تسلط فرهنگ غرب را داريد مي بينيد در دنيا. در دنيا عدالت نيست، امنيت نيست، روح برادري و اخوت بين انسانها نيست، دشمني و نفاق و كينه ورزي الي ماشاءاللَّه فراوان است. سلطه ي بي مهار قدرتها هم در دنيا هست. خوب، اينها همه مولودات فرهنگ غربي و سلطه ي فرهنگي غرب بر دنياست. شما ببينيد با اقليتهاي مسلمان در كشورهاي مدعيِ آزادانديشي، امروز چگونه رفتار ميكنند. اين را مقايسه كنيد با رفتار اسلام در دورانهاي مختلف با اقليتهائي كه در كشورهاي اسلامي وجود داشتند. در فتوحاتي كه در زمان خلفاي راشدين انجام گرفت، به هر نقطه اي كه مسلمانها رفتند - در بعد از مرحله ي جنگ - در مرحله ي حاكميت رفتارشان با غير مسلمانها، رفتار مهربانانه اي بود. در همين منطقه ي روم شرقيِ آن روز، كه امروز مجموعه اي از كشورهاي اسلامي را تشكيل ميدهند، عده اي يهودي زندگي ميكردند - اين را در تواريخ ذكر كرده اند - كه وقتي مسلمانها رفتند، آنها قسم خوردند، گفتند: «والتّوراة»؛ قسم به تورات، «لعدلكم أحبّ إلينا ممّا مضي علينا»؛ به اين مضمون. عدالت مسلمين را ستودند. امروز

هم در كشورهاي اسلامي شما مي بينيد؛ در كشور ما يهوديها، مسيحيها، زردشتيها آزادنه زندگي ميكنند، نماينده به مجلس ميفرستند، مراسم عبادي خودشان را انجام ميدهند؛ در كشورهاي ديگر هم همينجور. اين اسلام است. رفتار اسلام با اقليتها را مقايسه كنيد با رفتار امروز متمدنين به ظاهر طرفدار حقوق بشر با اقليتهاي مذهبي كشورهاشان، با مسلمانها به طور خاص. امروز دنيا تشنه ي عدالت است، تشنه ي امنيت است، تشنه ي عدم تبعيض است. اينها را اسلام ميتواند تأمين بكند. فرهنگ غربي و تمدن غربي نشان داد كه قادر به تأمين عدالت براي بشريت نيست. وضعيت امروز را نگاه كنيد، وضعيت فلسطين را نگاه كنيد. مسئولين صهيونيستي صريحاً ابراز ميكنند كه اگر بين ما و فلسطينيها - بين صهيونيستها و فلسطينيها - در سرزمين مغصوب فلسطين تساوي برقرار بشود، همان سرنوشت آفريقاي جنوبي در اختيار ماست. يعني اقرار ميكنند به آپارتايد؛ به اين تبعيض نژادي اعتراف ميكنند. دنيا اين را دارد ميشنود؛ دنياي محكوم مدنيت غرب و فرهنگ غرب دارد اين را ميشنود، در عين حال وظيفه ي خودش را انجام نميدهد. اين، آن وضعيتي است كه به ما هشدار ميدهد؛ به ما مسلمانها ميگويد ما بايد اعتمادبه نفس پيدا كنيم و توكل به خدا كنيم و بدانيم كه اگر بر طبق عقيده ي خودمان، با فكر، با تدبير، با نقشه، با اتحاد حركت بكنيم، خداي متعال به ما پيروزي خواهد داد. ما بايد به خداي متعال حسن ظن داشته باشيم. خداي متعال مذمت ميكند كساني را كه به او سوءظن دارند: «و يعذّب المنافقين و المنافقات و المشركين و المشركات الظّانّين باللَّه ظنّ السّوء عليهم دائرة السّوء و غضب اللَّه عليهم و لعنهم و

أعدّلهم جهنّم و ساءت مصيرا». ما بايد به خداي متعال حسن ظن داشته باشيم، سوءظن به خدا نداشته باشيم. ما كجا، كِي عمل كرديم و اقدام كرديم و خدا به ما كمك نكرده؟ آن جائي كه ما دچار مشكل شديم، دچار ضعف و شكست شديم، آن جائي است كه عمل نكرديم، حق عمل را ادا نكرديم. هر جا حق عمل را ادا كرديم، خداي متعال به ما كمك كرده، و اين وعده ي الهي است؛ «وعد اللَّه الّذين امنوا منكم و عملوا الصّالحات ليستخلفنّهم في الأرض كما استخلف الّذين من قبلهم». و آيات فراوان ديگر قرآن. حالا آنچه كه ارتباط با اين مجموعه ي قضائي و حقوقي پيدا ميكند، اين است كه ما در ناحيه ي قضاء اسلامي اين استقلال رأي و اين اعتمادبه نفس و اين بازگشت به معارف الهي و قرآني در باب قضا را جدي بگيريم. و اين اجلاس و اين نشستهاي با يكديگر ميتواند به ما در اين زمينه كمك كند. در كشورهاي اسلامي خوشبختانه تجربه هاي خوبي در اين زمينه وجود دارد، ما هم تجارب خوبي داريم. ما هم در طول اين قريب سه دهه اي كه از انقلاب ميگذرد، در اين زمينه تجربيات مفيدي كسب كرديم. ما از تجربيات برادران استفاده كنيم، برادران از تجربيات ما استفاده كنند. همه به هم كمك كنيم تا بناي قضاي اسلامي را كه بناي رفيعي است، به معناي حقيقي كلمه بازسازي كنيم. ديروز پيشنهادهائي را كه در اين اجلاس از طرف ميهمانان، ميزبانان صورت گرفته است، شنيدم. بسيار پيشنهادهاي خوبي است؛ ما حمايت ميكنيم از ايجاد يك چنين اتحاديه اي و از تحقق اين پيشنهادها. همه كمك كنيم، همه همكاري كنيم

تا در اين عرصه ان شاءاللَّه كشورهاي اسلامي بتوانند پيشرفتي پيدا كنند. البته نشستهاي ما، دور هم بودن ما، اُنسهاي ما با يكديگر، مخالفيني هم دارد. اين مخالفين هم ساكت نخواهند نشست؛ اين را هم بدانيم. تصميم بگيريم به حول و قوه ي الهي ان شاءاللَّه كارهامان را برادرانه و بدرستي پيش ببريم. از خداي متعال توفيق بخواهيم، از او كمك بخواهيم و ان شاءاللَّه اميدوار باشيم به اين كه خداي متعال به ما كمك خواهد كرد. اميدوارم به همه شماها در تهران و در اين سفر خوش بگذرد و ان شاءاللَّه با خاطرات خوبي ايران را ترك كنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار اقشار مختلف مردم در روز عيد سعيد غدير خم

بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار اقشار مختلف مردم در روز عيد سعيد غدير خم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

عيد مبارك غدير را به همه ي مؤمنان، به همه ي مسلمين در سراسر دنياي اسلام، به همه ي آزادگان كه از اعماق دل مشتاق و دلباخته ي آن صفات و خصوصياتي هستند كه ما در امير مؤمنان (عليه الصّلاةوالسّلام) آنها را سراغ داريم، تبريك عرض ميكنيم. همچنين بالخصوص اين عيد سعيد را به همه ي ملت ايران و به شما حضار محترم كه در اين جلسه ي صميمي حضور يافتيد و بخصوص به مردم عزيز و مؤمن كاشان، علماي اعلام و حوزه ي علميه ي اين شهر تبريك عرض ميكنيم. برادران و خواهران عزيز! مسئله ي غدير از چند جهت قابل توجه و اهتمام است. نبايد تصور كرد كه عيد غدير يك عيدي مثل بقيه ي اعياد است. اگرچه جنبه ي نمادين و معنا و مضمون در همه ي اعياد اسلامي هست، ولي نه به اندازه اي كه در عيد غدير اين معنا وجود دارد. يك بُعد اين مسئله، مسئله ي جهت

اسلام و سمتگيري حركت اسلامي است كه اين جزو اعتقادات ماست؛ اين جنبه ي ولايت است، اعتقاد به مسئله ي امامت و نصب امام از سوي پيغمبر يعني در واقع از سوي خداوند متعال. اين يك بُعد قضيه است، كه اگر با چشم تحقيق مسلمين به اين حادثه نگاه كنند، همه اين معنا را تصديق خواهند كرد كه اين حركت عظيم پيغمبر در ميانه ي راه حج، برگشت از حج، در وسط بيابان، در سال آخر عمر، با آن مقدمات، با آن مؤخرات، نام بردن از اميرالمؤمنين، معرفي كردن اميرالمؤمنين به اينكه «من كنت مولاه فهذا عليّ مولاه»، هيچ معنائي جز تعيين خط حكومت و ولايت در اسلام بعد از رحلت پيغمبر اكرم ندارد. معناش فقط همين است. محققين دنياي اسلام در طول تاريخ همين معنا را احساس كرده اند و فهميده اند از اين حادثه و اين عبارت پيغمبر. معلوم ميشود كه از نظر اسلام، مسئله ي حكومت فقط اين نيست كه يك قدرتي بيايد در رأس جامعه ي اسلامي قرار بگيرد و كارائي داشته باشد براي اداره ي حكومت و زندگي مردم با نظم و انضباط اداره بشود؛ مسئله فقط اين نيست از نظر اسلام، بلكه حكومت در نگاه اسلامي معناي امامت دارد. امامت يعني پيشوائي جسم و دل؛ هردو. فقط حاكميت بر اجسام نيست، اداره ي زندگي دنيائي و روزمره ي متعارف مردم نيست؛ مديريت دلهاست، تكامل بخشيدن به روحها و جانهاست، بالا بردن فكرها و معنويتهاست. اين معناي امامت است. اسلام اين را ميخواهد. اديان ديگر هم همينجور بوده اند. حالا از اديان ديگر، سند باقيمانده ي متقني در دست بشر نيست، لكن اسلام سند روشن دارد. حركت اسلام، پيدايش اسلام براي اداره ي

زندگي بشر، اين معنا فرق جوهري و معنوي را با همه ي حركتهاي ديگر دارد. دنيا و آخرت را ميخواهد اداره كند، تكامل و تعاليِ حقيقيِ انسان را در كنار اداره ي زندگي روزمره ي مردم به عهده بگيرد. اين، همان معناي امامت است. خود پيغمبر هم به اين معنا امام بود كه در آن روايت امام باقر (عليه الصّلاةوالسّلام) در مني در ميان جمعيت، حضرت صداشان را بلند كردند، فرمودند: «انّ رسول اللَّه صلّي اللَّه عليه و آله كان هو الامام»؛ پيغمبر امام بود. امام يعني حاكميت دين و دنيا در زندگي مردم. خوب، اين يك بُعد قضيه است كه اين بُعد اعتقادي است و شيعه با اين مشعل درخشان، با اين منطق روشن، در طول قرنهاي متمادي توانسته است حقانيت خود را براي همه ي دلهائي كه جستجوگر بودند و با انصاف بودند، اثبات بكند. اينكه شيعه توانسته است بماند و رشد كند، در ميان اين همه موانع و اشكالاتي كه وجود داشته است و فشارهائي كه بوده است در طول تاريخ، اين به پشتيباني و اتكاء به همين منطق قوي و روشن بوده است. اگر اين منطق قوي نبود، شيعه مضمحل ميشد و از بين ميرفت. اين منطق، منطق بسيار مستحكمي است. يك بُعد ديگر قضيه، توجه به ارزش معنوي آن شخصيتي است كه در اين حادثه، پيغمبر او را معين كرد و منصوب كرد؛ يعني اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام). براي گزينش نسبت به يك چنين منصبي، اگر همه ي عوامل را كه در كمال يك انسان دخالت دارند، بشر معمولي بخواهد محاسبه كند، يقيناً نميتواند به همه ي آنها دست پيدا كند. اين يك محاسبه ي الهي و فوق بشري لازم دارد.

با يك چنين محاسبه اي، نبيّ مكرم اسلام اميرالمؤمنين را متناسب با اين موقعيت و اين مقام دانسته است. خوب، اسلام تا ابدالدهر حكومت خواهد داشت؛ انواع و اقسام آدمهائي كه صلاحيتهائي در سطوح مختلف دارند، به حكومت خواهند رسيد. اين، قابل پيش بيني بوده از اولِ اسلام. آن كسي كه سرچشمه را بايد به او سپرد تا طول تاريخ اسلام از اين سرچشمه سيراب شود، او بايد كسي باشد در تراز اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (عليه السّلام)؛ او نميتواند يك انساني معمولي باشد. سرچشمه در اختيار اوست؛ لذاست همه ي ائمه ي ما (عليهم السّلام) كه خودشان هم صاحب همين منصب بودند - اگر چه فرصت حكومت به آنها داده نشد - همه به اميرالمؤمنين با چشم عظمت نگاه ميكردند. ائمه (عليهم السّلام) همه، علي بن ابي طالب را مثل يك خورشيدي در آسمان امامت ميديدند كه بقيه ي ائمه مثل ستارگان آن آسمانند. اميرالمؤمنين افضل از آنها بود، كما اينكه درباره ي امام حسن و امام حسين (عليهماالسّلام) با آن مقاماتي كه آن دو بزرگوار دارند، پيغمبر ميفرمايد: «و ابوهما افضل منهما»؛ پدرشان از امام حسن و امام حسين بالاتر است، بافضيلت تر است. اين است مقام اميرالمؤمنين. بنابراين همه ي صفات كمالي كه ما براي برگزيدگان خدا قائليم، اين در اميرالمؤمنين (عليه السّلام) بايد وجود ميداشت تا پيغمبر به امر پروردگار او را منصوب كند به اين مقام. اين هم بُعد دوم است كه نگاه به فضيلت اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) است. يك بُعد ديگر هم كه امروز براي ما اين بُعد خيلي اهميت دارد و در غدير وجود دارد، اين است كه همه ي ما بدانيم حكومت اسلامي و جامعه ي اسلامي بايد شخصيت اميرالمؤمنين و جامعه اي را كه اميرالمؤمنين ميخواست درست

كند، الگو قرار بدهد. الگوي ما اين است؛ به آن سمت بايد حركت كنيم. معنايش اين نيست كه در طول تاريخ از بزرگان و علما و شخصيتهاي برجسته، ممكن است كساني پيدا بشوند كه مثل اميرالمؤمنين يا يك درجه پايين تر از اميرالمؤمنين باشند؛ نه، اين نيست؛ بزرگان ما، علماي ما، برجستگان ما، شخصيتهاي ما از قنبرِ خادم اميرالمؤمنين هم پايين ترند، خاك پاي اميرالمؤمنين هم نميشوند. اينجور نيست كه ما بخواهيم كسي را، يا بتوانيم كسي را با آن شخصيت والا مقايسه كنيم؛ اين نيست، لكن اين هست كه ما بايستي كار را با توجه به آن سرمشق انجام بدهيم. وقتي كه سرمشق را مينويسند، الگو را ميدهند به دست متعلم كه تمرين بكند؛ معنايش اين نيست كه حتماً اين متعلم خواهد توانست مثل آن خط يا مثل آن نقاشي يا مثل آن الگو را از آب دربياورد آخر كار؛ نه، ميگويد به اين سمت بايد حركت كني؛ هدفت بايد اين باشد؛ همتت بايد اين باشد. امروز جامعه ي اسلامي ما بايد همتش همان چيزي باشد كه آن روز اميرالمؤمنين در صدد انجام دادن او بود و در آن فرصتي كه به دست آورد براي حاكميت، آنها را انجام داد. شما نگاه كنيد ببينيد شاخصه هاي اميرالمؤمنين و نظامي كه او درصدد تشكيل آن نظام بود، چيست. ما بايد آن شاخصها را در نظر بگيريم، به سمت آنها حركت بكنيم. شاخصه ي عدالت، شاخصه ي اخلاق، توحيد، كار را براي خدا انجام دادن، در نگاه به آحاد جامعه، نگاه مهربان و عطوفت بار به همه - همه ي افراد جامعه - داشتن. اميرالمؤمنين به عامل خود ميفرمايد كه: مردم يا برادر ديني

تو هستند يا همجنس تو در بشريتند. ببينيد اين نگاه چقدر وسيع است. آحاد بشر؛ نگاه عطوفت بار انسان - انساني كه اميرالمؤمنين ميخواهد بسازد - نسبت به همه ي آحاد بشر اين است؛ نگاه عطوفت بار. بعد، نگاه جدي و قاطع نسبت به گناه و تخلف و خيانت. اميرالمؤمنين از نزديكترين نزديكان خود هم تخلف را، خيانت را، انحراف از راه خدا را تحمل نميكرد. آن عطوفت به جاي خود، آن نگاه قاطع و ضابطه مند به جاي خود. اين نگاه اميرالمؤمنين است. اينها الگوست. ممكن است ما در حركت به سمت اين هدف و اين الگو بتوانيم از ده درجه، دو درجه، سه درجه جلو برويم و بيشتر نتوانيم؛ اما بايد در اين جهت حركت كنيم؛ شاخص ما بايد اين باشد. اين، معناي غدير است. ايني كه ما غدير را زنده نگه ميداريم، فقط به خاطر جنبه ي اعتقادي آن نيست؛ يا جنبه ي مناقبي آن نسبت به وجود مقدس اميرالمؤمنين. اين جنبه هم جنبه ي بسيار مهمي است. فراموش نبايد بكنيم كه جامعه ي ما يك جامعه ي علوي است. آرزوي ما اين است كه در تراز جامعه اي كه اميرالمؤمنين ميخواست بسازد، قرار بگيريم. پس بايستي اين معيارها را رعايت كنيم. يك بُعد ديگر اين است كه توجه داشته باشيم اميرالمؤمنين با اين موقعيت، با اين وضوحِ معناي امامت آن بزرگوار كه منصوب پيغمبر و منصوب الهي است، آن وقتي كه ملاحظه كرد و ديد كه جامعه ي اسلامي آسيب پذير است و اگر او بخواهد دنباله ي اين حق را بگيرد و مطالبه كند، ممكن است اسلام به خطر بيفتد، كنار نشست. اين هم يك مسئله ي مهمي است. نه فقط كنار نشست - يعني

ادعا را مطرح نكرد كه اختلاف و شق عصاي مسلمين نشود - بلكه همكاري كرد با كساني كه به نظر اميرالمؤمنين صاحبان منصب حق نبودند - كه بر جامعه ي اسلامي حكومت ميكردند - چون ديد كه امروز اسلام به اين احتياج دارد؛ فداكاري. اين هم يك درس ديگر است براي ما. اين هم درس غدير است، درس علوي است. ما امروز منطقمان در دنياي اسلام قوي ترين منطق است. در اين هيچ شك و شبهه اي نبايد داشت. منطق شيعه، منطق امامت و ولايت در همه ي دورانهاي تاريخ همينجور بوده، امروز هم همينجور است. قوي ترين منطقهاست؛ اما درعين حال ما با اينكه كمال اعتماد را به منطق خود، به روش خود، به منش خود داريم - امروز هم پرچم اسلام دست ملت ايران است - درعين حال همه ي برادران دنياي اسلام را از هر مذهبي كه هستند، به اتحاد و برادري دعوت ميكنيم، نميخواهيم اختلاف ايجاد شود. اثبات خود را با نفي ديگران نميخواهيم بكنيم. اين، بسيار نكته ي مهمي است. اين همان انسجام اسلامي است كه ما اول امسال عرض كرديم. درست همان نقطه اي است كه دشمنان ميخواهند از اين نقطه وارد شوند و دنياي اسلام را از آنچه كه هست، باز هم ضعيف تر كنند. سالهاي متمادي اينها از ضعف دنياي اسلام، ضعف حكومتهاي اسلامي استفاده كردند و هر كار دلشان خواست در دنياي اسلام، در منطقه ي اسلامي انجام دادند. حالا كه ملتهاي اسلام بيدار شدند و در بخشي از امت اسلامي يعني اين بخش ايران اسلامي يك چنين شكوه و عظمتي به وجود آمده است از اقتدار و حضور مردمي، و ملتهاي ديگر هم روزبه روز بيدارتر ميشوند، امروز

استكبار - يعني همان دشمنان هميشگي - باز اين ويروس اختلاف را ميخواهند با كمال خيانت و رذالت در پيكر بخشهاي اسلامي تزريق كنند؛ اختلافات را تشديد كنند. با اين بايد مواجه شد. اين هم درس غدير است، اين هم درس اميرالمؤمنين است. كساني در همان وقت آمدند پيش اميرالمؤمنين كه يا علي حق با توست؛ ما مي آئيم چنين ميكنيم، چنان ميكنيم، از تو حمايت ميكنيم، زير بار اينها نرو. اميرالمؤمنين ردشان كرد. خود او اگر ميخواست از حق خود دفاع كند و قيام كند، احتياج به كسي نداشت؛ اما ديد جامعه ي اسلامي تاب تحمل اين اختلاف و درگيري را ندارد؛ لذا كنار كشيد. اين درس است براي ما. امروز اختلافات را نبايد زنده كرد؛ نبايد برجسته كرد. نبايد فرق اسلامي مقدسات يكديگر را - كه نقطه ي حساسيت زاي هر فرقه اي همان بخش مقدساتش است - مورد اهانت قرار بدهند. روي نقاط حساس يكديگر انگشت گذاشتن و فشار آوردن، معلوم است تحريك كننده است؛ اين به اختلاف دنياي اسلام منتهي ميشود؛ اين اختلاف نبايد باشد. حرف ما اين است. امسال در حج هم به حجاج محترم همين پيام را داديم؛ گفتيم دلسوزان دنياي اسلام همه ي حرفشان اين است كه روي نقاط حساسيت فرقه ها نبايد انگشت بگذارند و حساسيت ايجاد كنند؛ دشمني ايجاد كنند. امروز يك دشمن بزرگي وجود دارد كه نه سني است، نه شيعه، نه به هيچ يك از فرق اسلامي اندك گرايشي دارد؛ اما به سني نزديك ميشود يك جور تلقين ميكند، به شيعه نزديك ميشود يك جور تلقين ميكند؛ براي اينكه بين اينها اختلاف و دعوا و جنگ به راه بيندازد. بايد مواظب آن

دشمن بود. خدا را شكر ميكنيم ملت ايران در طول اين بيست و هفت، هشت سالي كه خداي متعال اين توفيق را داد و اينها توانستند پرچم اسلام را در اين سرزمين بلند كنند، جوري عمل كردند كه در هر يك از تدابير استكبار، آنها مقابل ملت ايران شكست خوردند. اگر نوع تحركات و انگيزشها و حركتهاي استكبار را در مقابل جمهوري اسلامي در اين بيست و هفت، هشت سال فهرست كنيم، در همه اش بدون استثناء آنكه شكست خورده، آن جبهه ي پرمدعا و متكبر و مستكبر بوده است. ما ادعائي هم نداشتيم، اما ما مردم مسلمان به بركت ايمانمان، به بركت توكلمان، به بركت حضورمان در صحنه، به بركت اينكه ميخواستيم مسئوليت خود را انجام دهيم، ما ملت ايران بر همه ي اين دستگاه پرهياهوي استكبار در همه ي اين قضايا فائق آمديم. اينها به انواع و اقسام خواستند اختلاف ايجاد كنند، نتوانستند. و بايد هوشيار باشيم. راه ادامه ي اين موفقيتها، عزيزان من! اين است كه ما دشمن را فراموش نكنيم. دشمن را فراموش نبايد كرد. در همه ي قضايا بايد توجه داشت كه دشمني وجود دارد كه از غفلت ما ممكن است استفاده كند، ضربه وارد كند. اين، روشي است كه قرآن به ما ياد ميدهد. شما ببينيد سرتاسر قرآن چقدر اسم شيطان تكرار شده. خوب، يك بار ميگفتند يك شيطاني هست، تمام شد ديگر؛ اين براي همين است كه انسان در عرصه ي زندگي - كه عرصه ي چالشها و مبارزه است؛ زندگي سرتاپا چالش و مبارزه است - فراموش نكند كه دشمن دارد و دشمن ممكن است ضربه بزند. راهش اين است: دشمن را فراموش نكنيم؛ خداي

متعال را هم كه پشتيبان ماست، از ياد نبريم؛ احساس مسئوليت حضور در صحنه را هم از ياد نبريم. اين، آن عامل بسيار مؤثر و مهم است. حالا اندكي بعد، انتخابات را ملت ايران در پيش دارد. من درباره ي انتخابات ان شاءاللَّه توصيه هائي دارم و عرض خواهم كرد به ملت ايران. اين يكي از آن عرصه هاي مهم است. اين جا بايستي ملت ايران هوشياري به خرج بدهند، بدانند كه اين يكي از همان امتحانها، يكي از همان عرصه هاي كارآمدي، يكي از همان پيچهائي است كه از غفلت ما در آنجا ممكن است دشمن استفاده كند و ضربه به ما بزند. البته خداي متعال پشتيبان شما ملت عزيز و شجاع و فداكار و باوفا بوده است، بعد از اين هم اميدواريم كه خداوند متعال ان شاءاللَّه در همه ي مراحل، ملت عزيز ايران را پشتيباني كند. خداوند ان شاءاللَّه اين عيد را بر همه ي ملت ايران مبارك قرار بدهد و عيدي ملت ايران را يك قدم نزديك شدن به آرمانهاي بلند اسلامي قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در اجتماع بزرگ مردم يزد

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع بزرگ مردم يزد بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

والحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيةاللَّه في الأرضين. خيلي خوشحالم و خداي متعال را سپاسگزارم كه اين توفيق را عنايت فرمود كه در ميان جمع صميمي، باصفا و مؤمن و متدين مردم عزيز يزد، بتوانم حضور پيدا كنم و اين وظيفه اي را كه مدتهاست بر دوش احساس ميكردم براي سفر به نزد شما مردم عزيز، انجام بدهم. شهر شما و استان شما - برادران و

خواهران عزيز يزدي! - مركز دانش، مركز هنر، مركز كار و تلاش و ابتكار، مركز ايمان و دين باوري است. همواره مردم عزيز شهر يزد و استان يزد را به عنوان مردمي بااستعداد، نجيب، سرشار از ايمان و باور ديني، سرشار از نيروي كار و ابتكار و تحرك و آماده در همه ي ميدانهائي كه در طول تاريخ معاصر ما از ملت ايران انتظار ميرفته است، هم قبل از انقلاب به چشم ديديم؛ تجربه كرديم، هم بعد از پيروزي انقلاب، مردم يزد درخشيدند؛ در عرصه هاي دفاع مقدس، در عرصه ي دفاع از هويت انقلاب اسلامي و پس از پايان دفاع مقدس، تا امروز هم در عرصه ي دفاع از ارزشهائي كه مورد تهاجم سياسي و فرهنگي دشمنان قرار گرفته بود. در همه ي اين ميدانها، مردم عزيز يزد را پابه ركاب، آماده به كار، كمربسته و داراي عزم و تصميم مشاهده كرديم و آزموديم. من فراموش نميكنم آن روزهائي كه هنوز ملت ايران شهد پيروزي را نچشيده بود؛ مردم شهرهاي مختلف اين كشور هر كدام به قدر توانائي شان، به قدر همتشان براي به سرانجام رساندن اين حركت عظيم كاري ميكردند، من آمدم يزد. وضعيتي كه در شهر يزد من ديدم، براي من شگفت آور بود. آن روحيه ي پرتپش انقلابي در كنار نظم و انضباط و آرامش و متانت. در اين شهر من مرحوم آيةاللَّه شهيد صدوقي را - در آن دوره نه به عنوان فقط يك روحاني برجسته در يك شهر بلكه به عنوان يك رهبر ديني و سياسي و فرهنگي؛ يك رهبر انقلابي تمام عيار در اين شهر يزد و در شهرهاي سرتاسر استان - مشاهده كردم و احساس كردم. چند روزي من در

يزد بودم، وضع شهر را ديدم. از تبعيد مي آمدم، شهرهاي ديگر را هم ديده بودم و بعد ديدم؛ اما وضع يزد بدون اغراق يك وضع استثنائي بود. درباره ي مناقب مردم عزيز يزد لازم است مثل مني آنچه را كه مي بيند و ميداند و احساس ميكند، مخلصانه با شما مردم يزد و با ملت ايران - آنچه لازم است - در ميان گذارد. من همواره در همه ي شهرهاي اين كشور با مردم وقتي مواجه شدم، بر روي اين مطلب تكيه كردم كه مردم ما - اين مردمِ داراي ريشه هاي عميق تاريخي، علمي و فرهنگي و سياسي - بايد شناسنامه ي خودشان را، شهر خودشان را بدرستي و دقت بشناسند؛ قدر خودشان را بدانند. اگر از مناقب شهر يزد و مردم يزد و استان يزد سخن ميگوئيم، براي اين است. عزيزان من! دهها سال دشمنان اين ملت سعي كرده اند شناسنامه هاي تاريخي ما را پاره كنند، امحاء كنند، از بين ببرند. ما را با يك ملت بي ريشه اشتباه گرفتند؛ ما را با ملتهائي كه نه تاريخ دارند، نه سابقه ي تمدن دارند، نه طومار بلندي از نام عالمان و دانشمندان و هنرمندان در طول تاريخ دارند، اشتباه گرفتند؛ با ما بد رفتار كردند. يك عده هم از ميان خود ما متأسفانه فريب خوردند، قضاوت دشمن را درباره ي ملت ايران و درباره ي مردم ايران پذيرفتند. شهر يزد همانطوري كه اشاره كردم، شهر علم است. نام آوردن از علماي يزد در رشته هاي مختلف علوم، بخصوص علوم ديني، ساعتها وقت ميبرد كه انسان فقط اسم اينها را بياورد و ياد مختصري از آنها بكند. اين فقط مربوط به گذشته نيست. زمان خود ما،

در دوران تحصيلات ديني خود ما، در دوران فعاليتهاي اجتماعي خود ما، در همين استان، علماي برجسته، شخصيتهاي برجسته، چهره هاي درخشان بودند. امروز هم وقتي نگاه ميكنيم، مي بينيم استان يزد در طول چهارده سال پي درپي بيشترين نسبت قبولي در دانشگاهها را نسبت به شركت كنندگان در كنكور سراسري كشور ارائه دادند. اين چيز كمي نيست، اين نشان دهنده ي اين است كه استعداد علمي، استعداد دانشمند شدن، استعداد نخبه شدن، استعداد تبديل شدن به بازوان توانا و مغزهاي متفكري كه ميتواند اين ملت را تكان بدهد و به سوي آينده اي كه انقلاب اسلامي براي او ترسيم كرده است به پيش ببرد، در اين استان فراوان است. جوان يزدي، مرد و زن يزدي، روحاني يزدي، روشنفكر يزدي، استاد يزدي بايد قدر اين استعداد را بداند. و همه بدانند كه شكر اين نعمت، در شناختن آن، در به كار گرفتن آن، در راه اندازي آن است. تجربه ي مردم يزد و استان يزد در دفاع مقدس هم تجربه ي موفقي بود. مردم يزد تو خانه ها ننشستند تا براي پيروزي رزمندگان فقط دعا كنند؛ وارد ميدان جنگ شدند. من فراموش نميكنم در جبهه ي نبرد، تيپ الغدير و پادگان الغدير يزديها يكي از بهترين، قوي ترين، پرخطرپذيرترين و منضبطترين مجموعه هاي نظامي اي بود كه ما در ميدان جنگ ديديم. شهداي برجسته ي شما، جانبازان شما، آزادگان سرافراز شما، خانواده هاي صبور آنها، همه شواهد صدقي هستند بر اين حضور شجاعانه ي مردم يزد در ميدان خطر، آنوقتي كه به آنها نياز هست. در دانشگاه خوبيد، در ميدان جنگ خوبيد، در ميدان صنعت خوبيد، در ميدان كشاورزي هم با وجود خشكي طبيعي اين منطقه و اين اقليم، خوبيد. يك يزدي چشمه ي

آبي اگر در گوشه اي پيدا ميكند كه ساعتي به قدر يك سطل كوچك از آن آب مي آيد، همين آب را قدرداني ميكند، هدايت ميكند؛ با او يك كشتزار را، يك مزرعه را، يك باغ را به وجود مي آورد و از بركات آن، خود و ديگران را برخوردار ميكند. اينها خيلي قيمت دارد؛ سختكوشي. پنجاه سال قبل من در عراق باغستانهائي را ديدم بين كربلا و نجف؛ همه ي مردم عراق - آنهائي كه ما ديديم - ميدانستند اينها كار يزديهاست. گفتند يزديها از ايران آمده اند اين باغستانهاي بين كربلا و نجف را در آن منطقه اي كه كار و تلاش خيلي معني ندارد، انجام دادند. هرجا در سرتاسر كشور رفتند، اين سختكوشي خودش را نشان داده است؛ سختكوشي همراه با قناعت. من درباره ي اسراف با مردم عزيز كشورمان بارها صحبت كردم؛ در نماز(1) گذشته هم همين مطلب را بيان كردم، از مردم خواستم. يكي از آن جاهائي كه ميتواند در مورد اجتناب از اسراف الگو قرار بگيرد، شهر شما و استان شماست. البته اين را در پرانتز عرض بكنيم؛ اين خويِ طبيعي اين مردم است، به شرط اينكه عارضه ي اشرافيگري، خود را تحميل نكند. اشرافيگري مثل يك بيماري است. بر هر كجا كه وارد شد، بسياري از خويهاي مستحسن و پسنديده را تحت الشعاع قرار ميدهد، كم كم آنها را ضعيف ميكند و شايد از بين ميبرد. اسير اشرافيگري نبايد بشويم ما مردم ايران. خوي طبيعي يزدي قناعت است؛ سختكوشي است. در كنار آن - آن هم با آن استعدادي كه شرح دادم در زمينه هاي مختلف - علمش و هنرش است. اين آثار معماري، همين مجموعه ي معماري بسيار زيبائي كه

الان در آنجا هستيم، اين مجموعه ي امير چخماق، مسجد جامع و ساير مراكزي كه در اين شهر و در اين استان وجود دارد، نشاندهنده ي ذوق هنري اي است كه در طول تاريخ ماندگار است، بومي است؛ ميراثهاي بومي يك شهر و يك استان است. خوب، من از همه ي اينها يك مطلب را ميخواهم استحصال كنم و اين را زمينه ي بحث كوتاهي كه ميخواهم با شما بكنم، قرار بدهم و او اعتماد به نفس است. يزديها جزو خصوصياتشان اين است: اعتماد به نفس دارند. ايني كه شما مي بينيد در شهر غربت، در كشور غريب، در بيابانهاي بين كربلا و نجف، در هر نقطه ي ديگر از اين كشور، يك نفر يزدي وقتي كه آنجا ميتواند جاي پاي خود را محكم كند، شروع ميكند به توليد و سازندگي و توليد ثروت، همراه با همان خصوصيات مثبتي كه گفته شد، اين ناشي از اعتماد به نفس است. من امروز ميخواهم به شما و همه ي ملت ايران عرض بكنم ملت ما يكي از داروهاي بسيار لازم و مؤثري كه نياز دارد - داروي روحي و فكري - و بايد اين را در ميان خود توسعه و ترويج كند، داروي اعتماد به نفس است. ملت ايران بايد اعتماد به نفسي را كه به بركت انقلاب و به بركت ايستادگي در ميدان پرخطر انقلاب به دست آورد و بعد در ميدان دفاع مقدس با همه ي آن مشكلات با ايستادگي خود، اين اعتماد به نفس در او تقويت شد، اين اعتماد به نفس را بايد حفظ كند. اين اعتماد به نفس، به ملت ايران اين جرئت را، اين همت را، اين توانائي را ميدهد

كه اين راه طولانيِ تا آرمانهاي ترسيم شده ي براي جامعه ي اسلامي را طي بكند؛ بدون او نميشود. بدون اعتماد به نفس نميشود اين راه را رفت. برادران و خواهران عزيز من! انقلاب ما فقط اين نبود كه يك حكومتي برود، يك حكومتي بيايد قدرت را به جاي او در دست بگيرد. مسئله اين نبود. اگر اين بود، ملت با اين فداكاري چرا وارد ميدان بشود؟ خوب، دو گروه با هم رقابت مي كنند؛ يكي مي آيد عليه آن يكي. مثل اينكه مي بينيد در كشورهاي ديگر؛ وارد ميدان ميشوند، ميزنند يا ميبرند يا ميبازند. ايني كه يك ملت با همه ي وجود، با همه ي تن و جان، با همه ي توان، با جوانش، با مالش وارد ميدان ميشود، اين معناش اين است كه اين حركتي كه دارد اتفاق مي افتد، فقط دست به دست شدن قدرت بين دو گروه نيست؛ اين يك تحول عظيم، متوجه و معطوف به يك سلسله آرمانهاي مردمي و ملي است؛ معناش اين است. انقلاب ما يك آرمانهائي را ترسيم كرد. مردم مؤمن ما وقتي به هدايت دين خودشان نگاه كردند، ديدند اين آرمانها همان چيزهائي است كه به آن نياز دارند. لذا در راه او حركت كردند؛ جوانشان را هم دادند، جانشان را هم دادند، مالشان را هم دادند، پاش ايستادند. ما ميخواهيم به اين آرمانها برسيم. اين آرمانها چيست؟ اگر در يك جمله بخواهيم اين آرمانها را بگوئيم، «جامعه ي اسلامي» است. ما امروز در راه جامعه ي اسلامي داريم حركت مي كنيم. جامعه ي اسلامي آن جامعه اي است كه در او عدالت به نحو كامل استقرار داشته باشد؛ اخلاق اسلامي به صورت گسترده در ميان مردم وجود داشته باشد؛

مردمان همان ترازي را به دست بياورند كه پيامبران الهي ميخواستند اين تراز ساخته بشود در ميان جامعه ي اسلامي؛ قدرتمند، شجاع، عزيز، برخوردار از مواهب زندگي و در عين حال عبد خدا؛ تسليم اراده ي پروردگار. آزادي حقيقي براي يك ملت و براي يك انسان اين است كه اراده ي خودش را، همت خودش را، نيرو و توان خودش را به كار بيندازد براي بهروزي خود و آن بهروزي را در عبوديت خدا و بندگي خدا ببيند. ما دنبال اين هستيم. امروز خلأ بزرگ دنياي ليبرال دموكراسي غرب همين است. كارخانه ها را زياد كردند، چرخهاي گردنده را زياد كردند، دامنه ي علم را گسترش دادند؛ اما عدالت اجتماعي را نتوانستند تأمين كنند. اخلاق انساني به انحطاط كشيده شده؛ اين حرفي نيست كه من اينجا بگويم. مگر ميشود در يك تريبون و منبر جهاني، كه امروز اين حرفها در دنيا منعكس ميشود، چيزي برخلاف آنچه كه احساس مردم آن كشورهاست، بر زبان آورد؛ حرفي است كه خودشان ميزنند. امروز بحران اخلاقي گريبانگير ليبرال دموكراسي غرب است. امروز بحران جنسي، بحران اقتصادي، بحران اخلاقي، بحران خانوادگي، گرفتاريهاي همان كشورهائي است كه از لحاظ علمي چشم تاريخ را خيره كردند از پيشرفتهاي خودشان. بشر سعادتمندي اش به اين نيست كه دانش او پيشرفت كند - دانش ابزار سعادت است - سعادت بشر به آسايش فكر است، به آسايش روح است، به زندگي بي دغدغه است، به زندگي همراه با امنيت اخلاقي و معنوي و مادي است، به احساس عدالت در جامعه است. اين را غرب ندارد؛ نه اينكه ندارد، روزبه روز هم از او دارد دورتر ميشود. ما اين را براي نشان دادن به

دنيا به عنوان آرمان خودمان ترسيم كرديم؛ ما نكرديم، خدا كرد. ملت ايران به اقتضاي ايمان خود به اين راه، دنبال اين راه افتاد. برادران و خواهران عزيز من! مردم عزيز يزد! ملت عزيز ايران! اگر بخواهيم به آن آرمان برسيم، احتياج دارد به اعتماد به نفس. بايد بگوئيم ميتوانيم؛ همچنانيكه تا امروز آن كارهائي را كه اراده ي ملي به آن تعلق گرفت، توانستيم انجام بدهيم. مگر شوخي بود در يك كشوري كه زير فشار استكبار و استعمار است، فاسدترين حكومتهاي جهان بر آن حكومت ميكند و شرق و غرب عالم، منافعشان را در حكومت آن خاندان منحوس مي بينند، اين خاندان را به زير كشيدن؛ بنياد پوشالي حكومت سلطنتي موروثي را بكلي از بين بردن؛ يك نظام مردمي، متكي به آراء ملت، متكي به عواطف مردم، در يك چنين كشور استبدادزده ي در طول قرنهاي متمادي به وجود آوردن؛ اين كار شوخي است؟! اين كار را ملت ايران كرد. امروز در اين منطقه، هيچ كشوري از لحاظ اتكاء به آراء و عواطف مردم، به جمهوري اسلامي نميرسد. انسان غصه ميخورد كه بعضيها به خاطر ملاحظات سياسي - ملاحظات جناحي بايد بگويم - جوري حرف ميزنند كه گوئي در اين مملكت دموكراسي، مردم سالاري نيست. اين بي انصافي است. بيست و هشت سال است كه اين ملت هر سال به طور متوسط يك انتخابات دارد؛ انتخابات آزاد، انتخابات از روي عقلانيت، انتخابات با حضور گسترده ي مردم، داراي نوسان، با حضور گرايشهاي مختلف. چرا براي دلخوشي دشمنانمان كه سعي ميكنند انكار كنند وجود دموكراسي در سايه ي اسلام را و مرتباً منفي بافي ميكنند، ما هم همان حرفهاي آنها را تكرار كنيم؟

ملت ايران با اعتماد به نفس خود اين بناي مبارك را گذاشت؛ توانست مردم سالاري را به وجود بياورد، آن هم با يك شيوه ي تازه و بي سابقه؛ مردم سالاري ديني. در همه ي جاي دنيا دموكراسيها در يك چهارچوب قرار دارند. هيچ جا وجود ندارد كه يك دموكراسي اي باشد، اما به وسيله ي يك چهارچوب و يك هدفگذاري خاصي هدايت نشود؛ يا به وسيله ي احزاب است، يا به وسيله ي دستگاههاي قضائي است، يا به وسيله ي دستگاههاي خارج از دستگاه قضائي و اجرائي است. همه جاي دنيا اينجور است. ما اين چهارچوب را اسلام قرار داديم؛ چون ملت ايران ملت مسلمانند؛ چون ملت ايران مؤمنند. اين شد مردم سالاري ديني، مردم سالاري اسلامي. علت اينكه ملتهاي مسلمان از كشورهاي ديگر، به چشم عظمت به ملت ايران نگاه ميكنند، اين است كه ملت ايران اولاً جرئت كرد وارد ميدان بشود و نظام حكومتي جرئت كرد به مردم ميدان بدهد و بعد هم يك معناي خاصي، يك شكل خاصي، صيغه ي خاصي از مردم سالاري را كه دنيا او را نميشناخت، در دنيا مطرح كرد؛ مثل پرچمي در دست گرفت. همه جاي دنيا ملتها و دولتها تحت تأثير هوچي بازيهاي تبليغاتي دشمنانشان قرار ميگيرند؛ ملت ايران تحت تأثير هوچي بازيها قرار نگرفت. در قضيه ي مردم سالاري ديني، در بسياري از قضاياي ديگر، در مسئله ي زنان، در مسئله ي شيوه هاي معمول ما در سياست خارجي، در ارتباطمان با قطبهاي قدرت جهاني، در هيچ كدام از اينها، ملت ايران به خاطر هوچي بازيهاي تبليغاتي منفعل نشد؛ راه خودش را عوض نكرد، بعد از اين هم همين خواهد بود. من ميگويم اين اعتماد به نفس را ملت ايران بايد حفظ كند. يكي از نشانه هاي

اين اعتماد به نفس، قدم گذاشتن ملت ايران در ميدانهاي كشفيات علميِ سطح بالاست، يكي اش مسئله ي انرژي هسته اي است كه حالا در دهان همه ي مردم ما هست؛ اما فقط اين نيست؛ در بخشهاي بسيار حساس، بسيار دقيق، بسيار نو، جوانان ما، دانشمندان ما، برجستگان ما وارد ميدان شدند، كارهاي بزرگ انجام دادند؛ همين مسئله ي سلولهاي بنيادي، كشف داروهاي جديد و بي سابقه براي برخي از بيماريهاي صعب العلاج - كه اعلان كردند، بعد هم باز ان شاءاللَّه اعلام خواهند كرد - در مسائل گوناگون. ايراني استعداد خودش را به ميدان آورد و اعتماد به نفس نشان داد و پيش رفت و بعد از اين هم پيش خواهيم رفت. فاصله ي ما را با دنيا از لحاظ علمي در طول دهها سال گذشته، كه سالهاي رشد دانش در عالم بود، افزايش دادند؛ اما به فضل الهي ما اين فاصله را كم خواهيم كرد و به علم هم اكتفا نميكنيم؛ معنويت، اخلاق، سازندگي خود؛ اين را ما بايد به عنوان يك وظيفه براي خودمان بدانيم. يك جمله راجع به انتخابات بگويم، يك جمله هم راجع به استان شما و شهر شما عرض بكنم. مسئله ي انتخابات، مسئله ي مهم امسالِ ملت ايران است. البته مسائل مهم داشته ايم، اين آخر سالي شايد مهمترين مسئله ي كشور كه در سال جاري ما اتفاق مي افتد، انتخابات مجلس است. البته هنوز تا آن وقت فاصله داريم و زمان براي حرف زدن و گفتن هنوز باقي است، بنده هم عرايضي دارم كه ان شاءاللَّه در وقت خود خواهم گفت. آنچه كه امروز ميخواهم به شما بگويم، اين است كه ملت ايران انتخابات را قدر بدانند. انتخابات يك نمايشگاه است براي

نشان دادن عزم و رشد ملي ملت ايران، استقامت ملت ايران، دانائي و هوشياري ملت ايران، پايبندي ملت ايران به نظام مردم سالاري ديني. آنچه كه بنده در همه ي انتخاباتها تأكيد كرده ام، امروز هم همان را در درجه ي اول تأكيد ميكنم، حضور مردمي و قدرداني مردمي است از انتخابات. من به شما عرض بكنم - البته حالا سربسته ميگويم - سعي شد در اين كشور، باب انتخابات بسته شود تا دشمنان بتوانند بگويند نظام جمهوري اسلامي نظام مردمي نيست؛ تلاش شد براي اين كار، خداي متعال نگذاشت؛ اراده ي الهي بر اراده ي بدخواهان فائق آمد، دلهاي مردم به سمت انتخابات جذب شد در دوره هاي متعدد و بخشهاي مختلف؛ علي رغم دشمن، مردم در انتخابات شركت كردند. اين انتخابات هم همانجور است. آنچه كه من عرض مي كنم، در درجه ي اول حضور مردمي است. در درجه ي بعد كه البته حائز اهميت بسياري است اين هم، پيدا كردن نماينده ي اصلح است. آن كساني كه به وسيله ي شوراي نگهبان صلاحيت آنها اعلام ميشود، معنايش اين است كه اين از حداقل صلاحيت مورد نياز برخوردار است. در بين اين كساني كه اعلام ميشوند، افرادي هستند با صلاحيتهاي بالاتر، افرادي هستند در سطح پايين تر. هنر ملت ايران و مردم شهرها و حوزه هاي انتخابيه اين است كه دقت كنند، نگاه كنند، بشناسند اصلح را، بهترين را انتخاب كنند؛ بهترين از لحاظ ايمان، بهترين از لحاظ اخلاص و امانت، بهترين از لحاظ دينداري و آمادگي براي حضور در ميدانهاي انقلاب؛ دردشناس ترين و دردمندترين نسبت به نيازهاي مردم را انتخاب كنند. اينها فرصتهائي هست، بايستي مردم عزيز ما در همه جاي كشور - اين ديگر مخصوص استان

يزد نيست - هوشيارانه، با بصيرتِ تمام تلاش كنند، پيدا كنند و با رأي خود مسجل كنند و مجلس را - آن مجلسي را كه مورد نياز جامعه ي كنوني ماست - تشكيل بدهند. البته مردم توجه بايد داشته باشند كه تبليغات رنگين و متنوع ملاك نيست؛ وعده هاي غير عملي ملاك نيست. من با خودِ نماينده هاي محترم در دوره هاي مختلف وقتي مواجه شدم، به اينها گفتم: آقايان و خانمهاي نماينده! وظيفه ي نماينده اين نيست كه وعده ي عمراني و فلان پروژه، فلان كار را در منطقه ي انتخابي خود به مردم بدهد؛ اينها كار اجرائي است، كار دولت است. وظيفه ي نماينده اين است كه بتواند قانون مورد نياز كشور را پيدا كند، آن قانون را جعل كند. وقتي قانون شد - يعني قاعده اي گذاشته ميشود - دستگاههاي اجرائي و قضائي مجبورند برطبق قانون عمل بكنند و عمل ميكنند. وعده هاي غير عملي دادن، وعده هاي بزرگ دادن، اينها ملاك نيست؛ بايد مردم توجه كنند؛ گاهي علامت منفي هم هست. از طرف علاقه مندان به نامزدهاي انتخاباتي گوناگون، بداخلاقيهاي انتخاباتي، شايسته ي ملت ما نيست؛ تهمت زدن آدمهاي مؤمن را، مصونيت دار از لحاظ اسلامي و شرعي را؛ در معرض هتك آبرو قرار دادن در شبنامه ها، در مطبوعات، در پايگاههاي اينترنتي و غيره، اينها اصلاً مصلحت نيست. من به طور جد از همه ي كساني كه نسبت به نامزدهاي مختلف علاقه مندي اي دارند، درخواست ميكنم، اصرار ميكنم كه اين علاقه مندي خودتان را از راه تخريب ديگران، اهانت به ديگران، متهم كردن ديگران نشان ندهيد. هرچه ميخواهيد، از نامزد مورد علاقه ي خودتان تمجيد كنيد، تعريف كنيد؛ اما ديگران را تخريب نكنيد. اين علامت بدي است. بعضي جاها

در دنيا معمول است اسرار خانوادگي يكديگر را برملا ميكنند، عكسهاي پنهاني از هم ميگيرند، افشا ميكنند. خوب، همانهائي هستند كه وقتي هم رفتند مجلس - ديده ايد در تلويزيون - سر يك مسئله اي مي افتد به جان هم، با مشت و لگد با هم رفتار ميكنند! اينكه امتياز براي نماينده نيست.آنچه كه در مورد انتخابات بايد به ياد مردم عزيز ما باشد، آماده شدن براي حضور همه جانبه و گسترده در انتخابات و كوشش كردن براي شناسائيِ اصلح و مراعات كردن رفتارهاي انتخاباتي است، كه اين را عرض كرديم. در مورد يزد؛ چه استان يزد، چه شهر يزد. البته دوستان يزدي ما هميشه به من اعتراض ميكردند در اين چند سال كه آمدن ما به يزد تأخير پيدا كرد. من البته تصديق ميكنم اين را. خوب، حالا بحمداللَّه سفرهاي استانيِ مسئولين دولت هم هست؛ سفر ميكنند، نيازها را ميسنجند. بنده هم هنوز استانهائي هست كه نرفته ام؛ استان فارس در همسايگي شماست، هنوز نرفته ايم؛ استان كردستان، استان كرمانشاه؛ اينها استانهائي است كه در رديف بازديدهاي ما قرار نگرفته هنوز، ان شاءاللَّه اگر عمري باشد، در آينده از آنها هم بازديد خواهيم كرد. خدا را شكر ميكنيم كه اين توفيق پيدا شد. آنچه مهم است، اين است كه براي آبادي استان، براي پيشرفت استان، هم دولت با همه ي دستگاههايش، هم مجموعه هاي غيردولتي، آحاد مردم، مؤسسات غير دولتي، مؤسسات اقتصادي و فرهنگي و غيره بايد همكاري كنند. دولت بايد اين مصوباتي را كه در مورد اين استان انجام داده اند در سفري كه به اين استان كردند، ان شاءاللَّه توفيق پيدا كنند به طور كامل انجام بدهند. البته اين حركت دولت - سفر

به استانها - بسيار حركت خوب و مباركي است. بنده قدرداني ميكنم از اين حركت مجموعه ي دولت كه به شهرها ميروند، به راههاي دور ميروند، مشي مردمي اتخاذ ميكنند؛ اينها باارزش است. با همه ي شهرها از دور و نزديك ملاقات ميكنند. بعضي از شهرها هستند كه مردم آنها يك مدير كل را هم هرگز نميتوانسته اند ببينند، حالا رئيس جمهور را، وزير را، نزديكِ خودشان مي بينند، با آنها حرف ميزنند؛ اينها باارزش است. ما بايد قدردان اين چيزها باشيم. مصوباتي هم كه در استانها تصويب ميشود، اگر فرض كنيم بعضي از اين مصوبات هم اجرا نشود، آنچه كه اجرا ميشود، براي استانها مغتنم است و باارزش است. بايد تلاش كنند. اشاره كردند به مسئله ي آب. من ميدانم مسئله ي مهم استان يزد، مسئله ي آب است. البته در نظرسنجيهاي مردم، مسئله ي اشتغال، مسئله ي گراني، جزء مسائلي است كه مورد اهتمام شماست. همه ي مسئولين؛ چه آنهائي كه بايد قانون بگذارند، چه آنهائي كه بايد اجرا كنند، چه آنهائي كه بايد متخلف را تعقيب كنند - يعني قواي سه گانه - وظيفه دارند در اين زمينه ها كار كنند. ما هم سفارش كرديم، تأكيد كرديم، باز هم تأكيد ميكنيم؛ اما پيشبردن كارها، مواجه شدن با مشكلات، دست و پنجه نرم كردن با موانع راه - كه مسئولين در سطوح مختلف با آن مواجه هستند - كار آساني نيست؛ دارند تلاش ميكنند. باارزش است اين تلاشي كه دارند انجام ميدهند. مهم اين است كه اعتماد ملت ما به مسئولينش اعتماد عميقي است و اين اعتماد را بايد همچنان حفظ كنيم. البته دشمن سعي ميكند ارتباط قلبي و عواطفِ بين مسئولين را و بين

مردم را تضعيف كند. هر وقتي به تناسب بخشي از دستگاه جمهوري اسلامي را تضعيف ميكنند، متهم ميكنند؛ يك روز قوه ي مجريه را، يك روز قوه ي مقننه را، يك روز قوه ي قضائيه را، يك روز دستگاههاي گوناگون ديگر نظام را؛ كار دشمن است، براي اينكه مردم را دچار حيرت و سردرگمي كنند. مردم ما خوشبختانه هوشيارند؛ بصيرند، مسائل را محاسبه ميكنند و درست هم محاسبه ميكنند. لذا رابطه ي بين مردم، رابطه ي بين مسئولين و مردم، رابطه ي گرم و مستحكمي است. ان شاءاللَّه روزبه روز اين رابطه مستحكم تر بشود و مردم ببينند و عملاً حس كنند كه مسئولين براي آنها دلسوزي ميكنند؛ و مسئولين آماده ي به كارند و كارائي دارند و ميتوانند كارها را پيش ببرند. من لازم ميدانم از شما مردم عزيز به خاطر محبتتان، صفاتان، اجتماعتان در اين روز سرد، در اين ميدان و در خيابانهائي كه در راه شما را زيارت كرديم، تشكر كنم. از خداي متعال توفيقات شما را مسئلت ميكنم و ان شاءاللَّه در اين زمينه ها در طول روزهائي كه در اين استان هستم، مطالب ديگري هست كه بتدريج عرض خواهم كرد. پروردگارا ! رحمت خود، بركات خود، تفضلات خود را بر اين مردم عزيز نازل بفرما. پروردگارا ! اين مردم را همچناني كه دل آنها و روح آنها در مقابل تو خاضع و خاشع است، دل و جان آنها را با انوار لطف خود نوراني بگردان. پروردگارا ! شهداي عزيز اين جمع انبوه و اين استان را با شهداي صدر اسلام محشور كن. پروردگارا ! علماي بزرگ، پيشوايان مذهبي برجسته اي كه ما در طول اين سالها خودمان ديديم - مرحوم شهيد صدوقي، مرحوم

آيةاللَّه خاتمي، مرحوم آيةاللَّه اعرافي از ميبد و علماي بزرگ ديگري كه ما اينها را از نزديك ديديم، اهميت كار آنها را و حضور آنها را احساس كرديم - درجات آنها را عالي كن. پروردگارا ! جوانان خوب، پدر، مادرهاي خوب و مؤمن در اين استان را مشمول توفيقات و هدايت خود قرار بده؛ روزبه روز بر پيشرفت و اعتلاي مادي و معنوي اين مردم بيفزا؛ روح مطهر امام بزرگوار را كه سلسله جنبان اين حركت عظيم است و حق به گردن همه ي ملت ايران دارد، با ارواح مطهر انبياء و اولياء محشور بفرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) خطبه هاي نماز عيد فطر؛ 21/7/1386.

بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار دانشجويان دانشگاه هاى استان يزد

بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار دانشجويان دانشگاه هاي استان يزد بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خيلي خوشحالم از حضور در جمع باصفا و صميمي و پرشور شما جوانهاي عزيز. شما جوانيد، و جوان مظهر آئينه وار صفا و صميميت و همت و شوق به آرمانها و ايده آلهاست. آنچه كه جوانهاي عزيزمان در اينجا بيان كردند، همه در بخشهاي مختلف براي من دلنشين بود؛ نه از اين باب كه حالا هر چه كه اين دوستان پيشنهاد كردند، بايد اجراء شود و در اولويت قرار دارد يا اساساً اجرائي است يا نه؛ اينها بسته به بررسي است و احتياج به بررسي دارد، كه ميگوئيم بررسي هم بكنند؛ اما نفس اينكه جوان دانشجوي نخبه، جوان دانشجوي عضو تشكل، در يك جمعي - دانشگاهي، دانشجوئي - مي ايستد و چكيده ي دريافت خود از مسائل جاري را با جرأت، با اعتماد به نفس بيان ميكند و مطالبه ميكند، اين براي من پر معنا و بسيار شيرين است. بحث امروز من

هم اساساً در همين زمينه است. اعتماد به نفس ملي، دست آورد انقلاب اسلامي

من ديروز در اجتماع عمومي مردم راجع به اعتماد به نفس مطالبي گفتم. مخاطب اصلي و اولي شمائيد. آني كه ما به شدت نيازمند اعتماد به نفس او هستيم، قشر جوان ماست؛ بخصوص قشر جوان اهل علم و فرزانه و بالقوه اداره كننده ي بخشي از آينده ي اين كشور؛ چه اداره كننده ي علمي، چه اداره كننده ي سياسي، چه اداره كننده ي عملي و اجرائي. اين قشر بايد توصيه ي به اعتماد به نفس را - كه من ديروز به صورت گذرا گفتم و امروز ميخواهم قدري بيشتر درباره ي آن حرف بزنم - درست به گوش بشنود و از اعماق دل بپذيرد و در همه ي فعاليتهاي خود آن را محور و ملاك قرار بدهد. چرا من مسئله ي اعتماد به نفس را اصلاً مطرح ميكنم؟ مگر در كشور چه اتفاقي افتاده كه بنده اصرار دارم روي اعتماد به نفس ملتمان يا جوانانمان تكيه كنم؟ توضيحي وجود دارد. ملت ما بر اثر انقلاب، بر اثر دفاع مقدس، بر اثر تأثير شخصيت ويژه ي امام - كه حالا بعد اگر ان شاءاللَّه يادم ماند، اشاره ميكنم كه در ايجاد اعتماد به نفس ملي، شخص امام و عناصر تشكيل دهنده ي شخصيت او، يكي از بيشترين تأثيرها را داشت - و بر اثر پيشرفتهاي گوناگون، امروز به يك نصاب قابل قبولي از اعتماد به نفس دست يافته است. بيم آن هست كه در عرصه ي جنگهاي رواني و تبليغاتي و به اصطلاح جنگ نرم بين ما و دشمناني كه بسيار اصرار بر ادامه ي اين نبرد دارند، اين اعتماد به نفس يا خدشه پيدا كند، تضعيف

بشود، متزلزل بشود يا لااقل در حدي كه ملت ما به آن احتياج دارد، پيش نرود. ما در نيمه ي راهيم. من به عيان مي بينم كه در ذهن و زبان و عمل بسياري از برجستگان كشورمان اين اعتماد به نفس هنوز به حد نصاب لازم نرسيده. خود كم بيني، يك بيماري خطرناك

نقطه ي مقابل اعتماد به نفس، خودكم بيني است؛ خودكم بيني در مقابل فكر يك جناحي از ملتهاي عالم - كه امروز غرب مظهر آن است - خودكم بيني در مقابل فلسفه ي آنها، خودكم بيني در مقابل علم آنها، حتّي خودكم بيني در مقابل الگوهاي توسعه ي ملي كه آنها پيشنهاد ميكنند؛ در حالي كه الگوي توسعه ي ملي نسبت به ملتهاي مختلف، گوناگون است. خودكم بيني، اين بيماري بسيار خطرناك، كه در طول ده ها سال متوالي آن را در كالبد ملت ما تزريق كردند. واژه ي فرنگي، فكرِ فرنگي، گرده برداري از واژه هاي فرنگي، جزو كارهاي رايج ماست. من الان گوش ميكنم، متأسفانه مي بينم علاوه بر واژه هاي فرنگي اي كه در طول ده ها سالِ گذشته بر زبان مردم جاري شده و وجود دارد، باز در راديو و تلويزيون ما هر چند وقتي يك بار، يك واژه ي فرنگيِ ديگر مطرح ميشود كه مردم بايد از هم سؤال كنند: آقا اين يعني چه؟! بروند به يكي مراجعه كنند؛ آقا معنايش چيست، تا معنايش را بفهمند! خب، چه لزومي دارد؟ اين مفهومي كه تازه وارد كشور شده كه شما ميخواهيد برايش لغتي بيان كنيد، خب برايش لغت بساز! زبان فارسي با اين گستردگي. اينها آن خودكم بيني هائي است كه از اثرات گذشته است. اين را براي چه گفتم؟ براي اينكه معلوم بشود ما هنوز در وادي اعتماد به نفس

خيلي بايد جلو برويم. من ميترسم كه اين روح اعتماد به نفس ملي آن رشد لازم را نكند. اين بحث را براي اين ميكنم. ديروز هم كه گفتم، به همين منظور است؛ امروز هم كه با شما خصوصي تر و مفصل تر صحبت خواهم كرد، باز به همين منظور است. تلاش دائم براي ادامه ي راه

ما آن دونده اي هستيم كه بايد برسيم به خط پايان؛ بايد برسيم به خط بُرد. دائم بايد بدويم. اينجا شما روي پلاكارد نوشته ايد در سال 1404 ايران كشوري است توسعه يافته. دنباله ي چشم انداز اين است كه از كشورهاي ديگر در منطقه بايد از لحاظ فناوري و چه و چه و چه جلوتر باشد. شما خيال ميكنيد كشورهاي ديگر همين طور ايستاده اند كه ما جلو برويم، آنها حركت نكنند؟ آنها هم دارند حركت ميكنند. مسابقه ي دوندگي است، مسابقه ي دو است. اگر وسط راه همت من و شما سست شود، اگر اميدمان كم شود، اگر خيال كنيم كه آقا فايده اي ندارد، خب نميرسيم. من از اين بيمناكم؛ لذا راجع به اعتماد به نفس ميخواهم صحبت كنم. دشمن يعني جناح سيطره جوي جهاني

امروز ما يك حد نصابي از اعتماد به نفس را داريم، كه عرض كردم به بركت آن چند عاملي است كه گفته شد. دشمن ما عبارت است از دستگاه استكبار سيطره جوي جهاني. دشمن كه ميگويم، اين است. حالا مظهرش را شما بگوئيد دولت آمريكاست، باشد؛ يا فلان دولت ديگر است، باشد. مشكل ما با كشورها و دولتها، مشكل بومي و نژادي و ملي و اسمي نيست؛ مشكل اين است كه يك مجموعه ي سيطره جوئي در قدرتها و سياستهاي دنيا به وجود آمده؛ اينها عادت كرده اند بر سيطره جوئي و

برخورد نكردن با مانع جدي. حالا اينجا يك مانع جدي به وجود آمده؛ اسمش حكومت اسلامي است، جمهوري اسلامي است. با اين مانع جدي بشدت پنجه مي اندازند؛ بحث ما اين است. دشمن يعني آن جناح سيطره جوي سياست و قدرت طلب جهاني، با هر اسمي. البته از نظر من امروز مظهرش دولت ايالات متحده ي آمريكاست و بزرگترين شيطان مجسمش آن است؛ حالا هر اسمي داشته باشد، هر كسي باشد؛ اين دشمن است. دشمني اش هم با ما به خاطر همين است كه اينجا يك مانعي است. مثل يك بُرنده اي كه همين طور ميبُريد و جلو ميرفت، بدون مانع؛ حالا جلويش يك رشته ي فولاديِ محكم قرار گرفته، نميگذارد جلو برود. فشار براي خاطر اين است. چالش ما با غرب، برگشتش به اين است. اراده ي ملت ايران بر تسليم ناپذيري

بعضي ها همين طور مي نشينند فيلسوفانه و پيرمردانه و پدرخوانده گون ريش ميجنبانند كه آقا چرا با همه دعوا ميكنيد. بحثِ دعوا كردن نيست؛ بحثِ اين نيست كه ما با كسي ميخواهيم دعوا كنيم. مسئله ي ما، مسئله ي ايستادگي در مقابل سيطره جوئي است. ما يك ملتيم كه قرنهاي متمادي يا حداقل ده ها سال متمادي ما را خواب و غفلت زده و خمار و گيج نگه داشتند؛ هر كاري خواستند، با ما كردند. ما حالا تازه بيدار شده ايم؛ ما ميخواهيم ديگر تسليم نشويم؛ جرم ما اين است؛ «و ما نقموا منهم الّا ان يؤمنوا باللَّه العزيز الحميد». چالش اينجاست. شكست دشمن در برابر روحيه اعتماد به نفس حزب الله

اين دشمني كه در مقابل ملت ايران است، با اين اعتماد به نفسي كه شما تا امروز به آن رسيده ايد، ستيزه خواهد كرد؛ بخصوص كه امروز آمريكا در سياستهاي خاورميانه ايِ

خودش شكست خورده. سياستهاي خاورميانه اي آمريكا عمدتاً معطوف به جمهوري اسلامي بود. از يك طرف افغانستان، از يك طرف عراق؛ فكر ميكردند جمهوري اسلامي بين دو لبه ي يك گازانبر قرار خواهد گرفت و زير فشار واقع ميشود و دستهايش را بالا ميبرد. سياست خاورميانه اي آمريكا مبتني بود بر تقويت رژيم صهيونيستي، و يكي از بزرگترين اقدامها و تصميماتشان اين بود كه در داخل لبنان - كه همسايه ي مشرف بر سرزمين فلسطينِ غصب شده است - آن نيروي محركه و مؤمن و اثرگذار و نافذ، يعني حزب اللَّه و نيروي مقاومت را از بين ببرند. سال گذشته با آن شكست مفتضحانه، اين از دستشان گرفته شد. از پارسال تا حالا هم مرتب دارند دست و پا ميزنند، براي اينكه شايد بتوانند در لبنان يك كاري بكنند، يك حكومت طرفدار آمريكا، يك ارتش طرفدار آمريكا به وجود بياورند؛ كه الان مشكل و معضله ي لبنان به خاطر اين است. آمريكائي ها حاضر نيستند به آساني اين گوشتِ به خيال خودشان پخته را از زير دندانشان بيرون بياورند؛ براي اينكه بتوانند يك فرد دست نشانده اي به عنوان رئيس - كه فرمانده ارتش هم هست - و به تبع آن، يك دولت دست نشانده در آنجا به وجود بياورند تا بتوانند حزب اللَّه را زير فشار قرار دهند؛ اما تا حالا نتوانسته اند. براي قدرتي مثل آمريكا، اينها ناكامي است. با آن همه ادعا، با آن همه توان، با آن همه پول، با آن دستگاه ديپلماسيِ فوق العاده قوي، و با آن ابزارهاي گوناگون فني و انساني نتوانستند با حزب اللَّه مواجه شوند. اينها حزب اللَّه را هم مرتبط با ايران ميدانند؛ پيروزي حزب اللَّه را، پيروزي جمهوري اسلامي ميدانند. اينجا

هم شكست خوردند. شكست دشمن در برابر روحيه اعتماد به نفس ملت

در مسئله ي هسته اي، آمريكائي ها تا همين چند ماه پيش اصرار، اصرار كه بايد ايران بكلي همه ي فعاليتهاي هسته اي اش را كنار بگذارد؛ يعني مثل آن كاري كه با ليبي كردند؛ ته اش را جارو كند، تقديم كند به آنها؛ بكلي اعلام انصراف كند. اخيراً - چند هفته ي قبل از اين - وضع به جائي رسيده است كه گفتند ايران در همين حدي كه هست، توقف كند. ببينيد فاصله ي اينها خيلي زياد است. يك روزي بود كه اينها حاضر نبودند پنج عدد سانتريفيوژ را تحمل كنند. مسئولين گفتگو و مذاكره ي با اروپا حاضر شده بودند بيست تا سانتريفيوژ را نگه دارند، آنها گفته بودند نميشود؛ گفته بودند پس لااقل پنج تا، گفته بودند نميشود. اگر ميگفتند يكي، باز هم ميگفتند نميشود! امروز سه هزار تا سانتريفيوژ دارد كار ميكند، مبالغ زيادي هم آماده ي كار گذاشتن است. ميگويند در همين حد متوقف شويد. اين هم يكي از ناكامي هاي آمريكاست. در خود منطقه آمريكائي ها تلاش كردند از بعد از قضيه ي بيستم شهريورِ آن برجهاي دوقلو، صحنه را تصوير كنند به يك صحنه ي دو قطبي در اين منطقه: جنگ بين دموكراسي و تروريزم. چقدر تبليغات كردند، چقدر كار كردند، چقدر تهاجم نظامي و لشكركشي و خرج كردند و هر كاري توانستند، كردند تا بگويند ما حامل دموكراسي هستيم، منطقه حامله ي تروريزم است؛ ما آمده ايم منطقه را نجات دهيم. امروز شما نگاه كنيد در خود عراق كه مركز و محور فعاليتهاي اينها بود؛ از مردم عادي كه سؤال كنيد، ميگويند موجب و عامل تروريزم خود آمريكائي هايند؛ هيچ كس معتقد نيست كه

آمريكا براي عراق دموكراسي آورده. اين حكومتي كه تشكيل شد، اين دولتي كه روي كار آمد، اين مجلسي كه روي كار آمد، علي رغم آمريكا آمد؛ نميخواستند اين بشود؛ ناچار شدند؛ اين را همه ميدانند. بنابراين در صحنه هاي مختلف، اينها ناكام شدند. دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد

آيا وقتي كه يك قدرت سيطره جو براي عقب نشاندن روحي و رواني يك ملت و شكستن اعتماد به نفس او، اينطور ناكام ميشود، آيا ساكت ميماند؟ جواب اين است كه نه، ساكت نميماند؛ دنبال راه هاي جديد ميگردد. چون او دنبال راه هاي جديد ميگردد، ما بايد به فكر شيوه هاي جديد باشيم. ما بايد محاسبه ي راه هاي جديد دشمن را بكنيم؛ بدانيم امكانات او، امكانات كمي نيست. من بارها گفته ام: «دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد». دشمن امكانات تبيلغاتي اش با امكانات تبليغاتي جمهوري اسلامي قابل مقايسه نيست. اين را هم من به شما عرض بكنم؛ در زمينه هاي كار فرهنگي، در زمينه هاي كار تبليغاتي و ارتباطاتي، امكانات دشمن خيلي زياد است؛ دائم مشغولند، پول هم فراوان خرج ميكنند. ايني كه گفتند آقا ما هشتاد ميليون دلار، صد ميليون دلار به مخالفين نظام در ايران - به تعبير خودشان اوپوزيسيون - ميدهيم، اينها ظاهر قضيه است؛ هزينه هاي آنها براي اين كار خيلي بيشتر از اين چيزهاست. دارند هزينه ميكنند. من و شما، جوان اين مملكت، دانشجوي اين مملكت، مسئول اين مملكت، استاد اين مملكت بايد بداند كه دشمن از چه راهي وارد خواهد شد؛ پيش بيني كند. اگر پيش بيني كرديد، آن وقت پديده هائي كه در جامعه پيش مي آيد، اينها را ميشناسيد. وقتي شما ميدانيد كه فرضاً سيلي در راه است، يا طوفاني در راه

است، پديده هاي پيش از حدوث سيل يا طوفان وقتي در زندگي شما اتفاق مي افتد، اين لحظات پيش از سيل يا طوفان را ميشناسيد و عاملش را ميدانيد. وقتي نميدانيد، اين عوامل براي شما ناشناخته است. گاهي انسان به آن عوامل نادانسته كمك ميكند. اين است كه اين بحث را براي ما جدي ميكند. اهميت اتكا به خود

من اول راجع به اهميت اعتماد به نفس چند جمله اي عرض بكنم. اعتماد به نفس ملي كه بايد در نخبگان يك كشور بروز كند، مهمترين تأثيرش اين است كه حالت انتظار كمك و دستگيري از ديگران را از انسان ميگيرد. ملتي كه به خودش اعتماد ندارد، هميشه منتظر است براي او چيزي فراهم كنند و به او بدهند. وقتي منتظر بوديد برايتان غذاي آماده بياورند، ديگر غذا درست نميكنيد؛ غذا درست كردن هم بلد نميشويد. اين يكي از خطرات عمده است، خيلي هم واضح است؛ يعني چيز فلسفيِ پيچيده ي مشكلي نيست. اما همين شي ء واضح و سازوكار واضح براي عقب ماندگي كشور، گاهي از نظر ماها مورد غفلت قرار ميگيرد. زهر خودباختگي

من فراموش نميكنم؛ بر حسب تصادف، سالها پيش از پيروزي انقلاب منزل دوستي رفته بوديم - اهل يكي از شهرستانهاي شمال كشور بود، آمده بود مشهد، ما رفتيم ديدنش - نماينده ي آن شهر در مجلس شوراي مليِ آن روز هم اتفاقاً مشهد بود و او هم آمده بود ديدن اين شخص. تصادفاً ما با يك نماينده ي مجلس يك ساعتي همنشين شديم. ما آن وقت جوان بوديم، مثل حالاي شماها - كه هر چه دلتان ميخواهد، ميگوئيد - ما هم ملاحظه ي جوانب قضيه را نميكرديم. بنده شروع كردم انتقاد

از دستگاه، و همان حرفهائي كه آن وقتها در ذهن ما بود، گفتيم. او نماينده ي مجلس شاه بود، به او برخورد؛ لذا بنا كرد با ما مجادله كردن. از جمله ي حرفهائي كه من به او زدم، اين بود كه گفتم: آقا مملكت را راكد نگه داشته ايد؛ همه اش واردات، همه اش واردات، همه اش مصنوعات ديگران؛ پس خود ما چرا كاري نميكنيم؟ جوابي كه او داد، جالب است، كه شما بدانيد طرز فكرها چه بود. گفت: آقا بهتر، بهتر! اروپائي ها مثل نوكر براي ما كار كنند، ما از نتيجه ي كاركرد آنها استفاده كنيم! ببينيد چطور اين زهر را گاهي تا اعماق جان آحاد يك ملت و نخبگان يك ملت نفوذ ميدهند كه اينطوري صحبت ميكنند. اعتماد به نفس زمينه ساز بروز استعدادها

وقتي اعتماد به نفس نبود، حالت انسان، حالت انتظار كمك ديگران و انتظار دستگيري ديگران است. مثل آدم مفلوك و زمينگير يك گوشه اي نشسته، منتظر است يك نفري از آنجا عبور كند، يك كمكي به او بكند. نقطه ي مقابلش حالت استغناء است: انسان منتظر نباشد كه براي او بياورند. وقتي منتظر نبود، در انديشه ي فراهم كردن نيازهاي خود بود، اين استعدادهاي موجود در وجود او - استعدادهاي نهفته ي در وجود يك ملت - به كار مي افتد. استعدادها كه به كار افتاد؛ استعدادي كه بالقوه بود، بالفعل شد و موفقيت كسب كرد، يك موفقيت به صورت خوشه اي موفقيتهاي بعدي را به وجود مي آورد. يك موفقيت، يك خوشه موفقيت را پشت سر خودش مي آورد؛ طبيعت كار اين است. دفاع مقدس مظهر تكيه به خود

در دوران دفاع مقدس، اوائل كار، بخصوص بچه هاي سپاه و بسيج واقعاً چيزي نداشتند؛ سلاح لازم را

نداشتند؛ عمده ي سلاحشان همين كلاشينكف بود؛ يك تفنگ انفرادي. نميشد با اين سلاح جنگيد؛ لذا به فكر افتادند. خود اين به فكر افتادن، بابهائي را به روي آنها باز كرد. من توصيه ام به جوانهاي عزيز اين است كه شرح حال سرداران شهيد را بخوانيد. در لابه لاي حرفهاي اينها، حالا يك بخشهائي عاطفي و معنوي و اينهاست - كه آنها هم به نوبه ي خود منافعي دارد - اما بخشهائي هم بخشهاي تجربيِ كارهاي اينهاست كه در ميدان جنگ چگونه عمل ميكردند. من بارها گفته ام كه در دوران جنگ، ما بايستي آر.پي.جي هفت را به صورت قاچاقي با پولِ چند برابر از كشورهاي ديگر مي آورديم و نهايت سختي را متحمل ميشديم؛ پولِ چند برابر هم ميداديم تا يك تعداد سلاحهاي ابتدائيِ اينطوري را به دست بياوريم. نتيجه ي آن تجربه ها و اعتماد به نفس اين شد كه ملت ايران به جائي برسد كه سلاحهائي كه خودش توليد ميكند، در منطقه بخشي اش درجه ي يك و بي نظير باشد، بخشي هم كم نظير باشد. اين به خاطر همين نياز بود؛ چون به ما نميفروختند، چون به ما نميدادند. ما احساس كرديم كه بايد به خودمان تكيه كنيم. جوانهاي ما به خودشان تكيه كردند. اين تكيه ي به خود، استعدادها را جوشاند. اين جوشش استعدادها فراورده دارد؛ فراورده ها هر يكي چندين دنباله دارد. اين در همه جا هست. اين اعتماد به نفس، هم در كشفيات هست، هم در علم هست، هم در ساخت و توليد هست، هم در الگوي توسعه هست. الگوي توسعه ايراني مطلوب ماست

من در يكي دو تا ديدار دانشجوئيِ سفرهاي سال گذشته در مشهد و سمنان، راجع به مسئله ي

الگوي توسعه صحبت كردم؛ الگوي توسعه ي ايراني، الگوي توسعه ي بومي، كه ما براي توسعه ي كشور به سراغ نظريات دانشمندان اروپائي نرويم. نميگويم از علم آنها استفاده نكنيم؛ اما نسخه ي آنها مال خودشان. علم آنها را ياد بگيريم؛ اما نسخه ي بيماريِ خودمان را خودمان بنويسيم، تا مورد اعتماد خودمان باشد، تا بتوانيم به آن تكيه كنيم، اطمينان كنيم. حالا اگر اعتماد به نفس نباشد، ميگوئيم آقا مگر ما ميتوانيم؟ اين همه ديگران تجربه كردند، ما حالا چه بالاتر از آنها ميخواهيم بياوريم؟ اين، نبود اعتماد به نفس است؛ كه الان هم متأسفانه بعضي ها ميگويند! بعضي از تحصيلكرده هاي ما همين را ميگويند. ما گفتيم الگوي توسعه ي بومي تهيه كنيم، ميگويند آقا كدام الگوي توسعه ي بومي؛ مگر ميشود؟! ببينيد، اين همان رسوبات باقيمانده ي از گذشته است؛ نبود اعتماد به نفس است. اگر يك ملت ميخواهد پيشرفت كند، نميشود منتظر ديگران باشد. تلقين خودباختگي توسط نخبگان

غربي ها، اروپائي ها يكي از شيرين كارترين كارهايشان كه به نفع خودشان تمام شد، اين بود كه آمدند نخبگان كشورهاي ديگر را در مشت گرفتند، افكار خودشان را به اينها تلقين كردند؛ بعد اينها را رها كردند توي كشورهاي خودشان، گفتند برويد. كشورهاي غربي - يعني انگليس، فرانسه و بقيه ي كشورها - به جاي اينكه پول خرج كنند تا افكار سياسي خودشان را در آن كشورها پياده كنند، تربيت شده هاي آنها رفتند بدون مزد و منت، كارهاي آنها را برايشان انجام دادند. جزو بلاهاي كشورهاي عقب مانده و توسعه نيافته، يكي اين بود. هنوز هم دنباله هايشان هستند و دارند كار خودشان را ميكنند. اين بايد شكسته شود. اهميت اعتماد به نفس اين است كه اگر ما اعتماد به

نفس ملي پيدا كرديم، اين استعدادها خواهد جوشيد؛ آن وقت خواهيم ديد كه ميتوانيم؛ براي ما اثبات خواهد شد كه ميتوانيم. سه مانع اصلي اعتماد به نفس

سه مانع اصلي در راه فرايند اعتماد به نفس و به ثمر رسيدنش وجود دارد كه ما بايد متوجه اين سه رخنه باشيم. اين سه رخنه ميتوانند فرايند اعتماد به نفس ملي و منتهي شدن آن به پيروزي هاي پي درپي و رسيدن به آرمانها را مخدوش كنند. الف) يأس و تيره كردن افق

اول، ايجاد يأس است؛ تيره كردن افق، به رخ كشيدن فاصله هاي علمي. اين واقعيتي است؛ ما از لحاظ علمي، امروز با دنياي پيشرفته ي علمي كه دويست سال است دارد كار علمي ميكند، فاصله داريم. اين فاصله ها را به رخ ميكشند و ميگويند آقا چطور ميخواهيد شما اينها را طي كنيد؟ مگر ميشود؟ جوان محقق و پژوهشگر و دانشمند ما را با اين كار مأيوس ميكنند. من ميگويم: بله، ميشود؛ چرا نميشود؟ ما از دانش ديگران استفاده ميكنيم و پا را يك قدم بالاتر ميگذاريم؛ كمااينكه اين كار را كرده ايم. ما از دانش ديگران استفاده كرده ايم. گاهي چيزهائي ساخته ايم كه در دنيا نيست؛ مثل بعضي از پيشرفتهاي پزشكي و داروئي و امثال اينها. اينها با استفاده از مقدمات دانش غربي به دست آمده، اما كارهاي بزرگتري از آنها انجام گرفته. فاصله نبايد ما را مأيوس كند. ما ميتوانيم شتاب علمي مان را زياد كنيم؛ اين فاصله را روزبه روز كمتر كنيم؛ همت كنيم پيش برويم. بخصوص كه امروز دنياي غرب دچار آفتهاي جدي است كه در پنجاه سال پيش و صد سال پيش اين آفتها را نداشت. امروز آفتهاي اخلاقي، آفتهاي

جنسي، تزلزل روحيه ها در غرب خيلي شديدتر از آن روزهاست؛ امروز اينها در آنجا يك گرفتاري است. البته اين مسائل بلندمدت، خودش را آسان نشان نميدهد؛ اما از حرفهاي آنها، از حرفهاي انديشمندانشان، متفكرينشان آدم ميفهمد كه نگرانند. نسل جوانشان رو به انحطاط است، جرم و جنايت رو به توسعه است، فروپاشي خانواده ها رو به تزايد است و همين طور دارد زياد ميشود؛ مهار هم از دستشان خارج شده است و گرفتارند. چه اشكال دارد؛ يك ملتي كه مصمم است، خودش را تا حدودي ميتواند از اين بلايا حفظ كند، تصميم دارد، توكل به خدا دارد، اعتماد به نفس دارد، آرمانهاي مشخص هم دارد، اين راه را طي كند؟ كمااينكه آنها طي كردند. ما يك روزي جلوتر از غرب بوديم؛ ما دچار آفت شديم، آنها تلاش كردند، جلو افتادند. ما حالا ميتوانيم جلو بيفتيم. طي كردن فاصله ها مطلقاً مستبعد نيست از يك ملتي كه جوانش با همت حركت ميكند و پيش ميرود؛ مسئولان و مديرانش هم با همت مي نشينند برنامه ريزي و طراحي ميكنند. بنابراين سه تا مانع ممكن است دشمن طراحي كند: يكي پراكندن يأس، يكي منحرف كردن استعدادها، يكي هم برخورد سخت و خشن؛ يعني تحميل تهاجم نظامي و از قبيل اينها. در مورد اين مسئله ي اول كه پراكندن نوميدي و يأس است، من اصرار دارم شما جوانها بيشتر فكر كنيد، تأمل كنيد و نشانه هايش را ببينيد. همين الان دارند اين كار را ميكنند؛ يك عده اي هم براي آنها و از زبان آنها و از حنجره ي آنها به نفع آنها حرف ميزنند. چند نمونه از القاي يأس

حالا اين چند مورد را ببينيد: يكي از

آنها مسئله ي انرژي هسته اي است. در داخل كشور خودمان جنجال راه انداختند كه آقا انرژي هسته اي هزينه ي بدون سود است؛ چرا داريد اين كار را ميكنيد؟ حالا تبليغات جهاني كه اين مسئله را كاملاً دنبال ميكرد و هنوز هم ميكند؛ اما در داخل كشور خودمان از اولي كه اين مسئله ي هسته اي مطرح شد، از پنج شش سال قبل از اين تا حالا مرتباً اين مطلب را گفته اند و تكرار كرده اند. حتّي عده اي نامه نوشتند و گفتند آقا ما فيزيكدانيم. اينكه ميگويند ما توانسته ايم دستگاه هاي سانتريفيوژ را راه بيندازيم، اصلاً واقعيت ندارد! به قدري قرص اين را گفتند كه ما مجبور شديم افرادي را بفرستيم و بگوئيم بروند بازرسي كنند، درست ببينند؛ نكند كه هميني كه اينها ميگويند، باشد. اين، مال پنج شش سال قبل است. رفتند، آمدند گفتند نه آقا! كار، بسيار خوب، صحيح، علمي و محكم دارد انجام ميگيرد. اول گفتند نميشود، نميتوانيم؛ بعد كه ديدند توانستيم، گفتند آقا اين هزينه اي است كه سود ندارد، فايده اي ندارد. بنده در سخنراني عمومي عيد نوروز سال گذشته مفصل درباره ي اين صحبت كردم و نميخواهم تكرار كنم. چطور فايده اي ندارد؟ ما براي بيست سال ديگر حداقل بايستي بيست هزار مگاوات برق از انرژي هسته اي به دست بياوريم. برآوردي كه براي مصرف انرژي در كشور و توليد برقِ مورد نياز كرده اند، حداقل بيست هزار مگاوات بايد از طريق انرژي هسته اي باشد؛ والّا ما بايد برق را از ديگران گدائي كنيم؛ يا اگر نتوانستيم گدائي كنيم، يا ننگمان آمد، يا به ما ندادند، از خير چيزهائي كه با نيروي برق ميچرخد، بايد بگذريم؛ از كارخانه، از توليد، از بسياري

از ابزارهاي پيشرفت. خب، ما كِي شروع كنيم تا بتوانيم بيست هزار مگاوات را بيست سال ديگر به دست بياوريم؟ الان اگر دير هم نشده باشد، قطعاً زود نيست. ممكن است دير هم شده باشد. ببينيد چه مغالطه ي عجيبي است كه «آقا احتياج نداريم»! يا ميگويند: شما نيروگاه هسته اي كه نميتوانيد بسازيد؛ اين اورانيومهاي غني شده ي سه چهار درصد را براي چه ميخواهيد؟ باز بحث «نميتوانيد» است. چرا نميتوانيم؟ ملتي كه بدون كمك و بدون استاد توانست يك چنين مراكز عظيم غني سازي را به وجود بياورد، چرا نتواند نيروگاه بسازد؟ بايد بتوانيم. چرا نتوانيم؟ يك روزي ميگفتند: شما نميتوانيد نيروگاه بخاري هم بسازيد. من يادم هست دوره ي رياست جمهوري خود من بود؛ نيروگاهي بود كه در زمان رژيم گذشته شروع شده بود، نصفه كاره مانده بود. مي آمدند ميرفتند تا دلالهاي بين المللي از يك كشوري بيايند آن را درست كنند. بعضي ها هم ميگفتند ما در داخل ميتوانيم درست كنيم. ما چند نفر از مسئولين مرتبط با اين مسائل را در دفتر رياست جمهوري خواستيم - چند تا از رؤساي كشور را - نخست وزير و ديگران را هم دعوت كرديم تا بحث كنيم. اينها آمدند گفتند: آقا امكان ندارد كه ما بتوانيم آن نيروگاه را - كه نزديك تهران هم هست - به آخر برسانيم و افتتاح كنيم. اين، قضاوت آنها بود. گفتند: اصلاً امكان ندارد؛ حتماً بايستي خارجي بيايد. ما خارجي را نياورديم؛ متخصص داخلي رفت آن را كامل كرد، درست هم كرد، الان هم سالهاست كه دارد برق ميدهد و از توليد او دارد كشور استفاده ميكند. اول انقلاب جهاد سازندگي ميخواست سيلو بسازد. ميدانيد سيلوهاي

ما را در دوران طاغوت، شوروي ها ميساختند. رژيم طاغوت گندم را از آمريكا ميگرفت، سيلويش را شوروي ميساخت! سيلو ظاهرش ساده است، اما نسبتاً فناوري پيچيده اي است. جهاد سازندگي گفت ميخواهيم سيلو بسازيم؛ از اطراف صدا بلند شد كه آقا نميتوانيد؛ بيخود خودتان را معطل نكنيد، سرمايه ي كشور را هم به باد ندهيد. يك نمونه ي سيلوي كوچكي در خوزستان ساختند كه بنده آن وقت رفتم بازديد كردم. امروز كشور جمهوري اسلاميِ شما يكي از سيلوسازهاي درجه ي يك دنياست؛ جزء كشورهاي سيلوساز برجسته ي درجه ي يك است. يكي از سدهاي نزديك تهران آب ميداد. گفتند بروند اين را درست كنند؛ گفتند خود كمپاني سازنده ي اين سد بايد بيايد؛ رفتند آوردند. اين هم مربوط به اوائل رياست جمهوري ماست. ميگفتند: مگر ما ميتوانيم سد درست كنيم؟ همين تلقيناتِ گذشته بود. جوانهاي ما همت كردند، رفتد سراغ سدسازي. امروز كشور جمهوري اسلامي به فضل الهي بهترين سدساز اين منطقه است. در منطقه ي ما هيچ كشوري مثل جمهوري اسلامي مسلط بر ساختن سدهاي بزرگ - چه سد بتوني، چه سد خاكي - نيست. سدهائي كه ما ساختيم، از مشابه هاي خودش كه زمان طاغوت به وسيله ي شركتهاي خارجي ساخته شده، بهتر و با ظرفيت بيشتر و البته با هزينه ي بسيار بسيار كمتر است؛ كار خودمان هم هست. چرا نميتوانيم؟ نخير، نيروگاه هسته اي هم ميتوانيم بسازيم؛ بايد بسازيم. امروز شروع بكنيم، چند سال ديگر جواب خواهد داد. چند سال ديگر شروع بكنيم، چند سال بعدش جواب خواهد داد. اگر شروع نكنيم، عقب ميمانيم. امروز اگر غني سازي را شروع نميكرديم، بايستي ده سال بعد، بيست سال بعد بالاخره شروع ميكرديم. ميگويند آقا روس ها

كه به شما اورانيوم غني سازي شده ميدهند، سوخت نيروگاه هسته اي ميدهند؛ خودتان ميخواهيد چه كار كنيد؟ اين از آن حرفهائي است كه اين آقاي رئيس جمهور محترم كم دان آمريكا هم اخيراً بيان فرمودند، كه خب روس ها كه دارند ميدهند، ايران ميخواهد چه كار كند! اينجا هم يك عده اي كه نه به قدر او محترمند، نه به قدر او كم دانند، همان حرف را تكرار كردند كه آقا روس ها كه دارند ميفروشند. ديديد ديگر؛ محموله ي اول آمد، محموله ي دوم آمد؛ ديگر شما ميخواهيد چه كار كنيد كه خودتان غني سازي كنيد؟ اين مثل اين ميماند كه به كشوري كه ذخائر نفتيِ زير زمينش پر است، بگويند آقا چرا چاه ميزني؛ خب برو نفت را بخر از بيرون بياور! يعني كشوري كه داراي ذخائر نفتي است، بشود واردكننده ي نفت! چقدر خنده آور است. اگر يك روزي دلشان نخواست اين سوخت را بدهند، يا گفتند به اين قيمت ميدهيم، يا گفتند به اين شرط ميدهيم، ملت ايران ناچار است قبول كند. انرژي هسته اي پشتوانه ي مستحكم اعتماد به نفس ملي

ببينيد، اينها آن چيزهائي است كه اگر چنانچه توجه كنيد، خواهيد ديد همان نقشه ي ايجاد يأس دشمن است كه حالا يك كار به اين عظمت انجام گرفته - مسئله ي انرژي هسته اي - اين همه درباره اش مردم شادي و خوشحالي كردند، آقا در بيايد كه: چرا شما بيخود مملكت را به اين چالشهاي اين چنيني ميكشانيد، براي خاطر يك چيز كم اهميتِ انرژي هسته اي؟! ببينيد، اين همان ايجاد يأس است؛ اين همان چيزي است كه شما بايد مراقبش باشيد. اين يكي از آن رخنه هاست كه اعتماد به نفس ملي را ضربه ميزند؛ همچنان كه در چند سال

قبل متأسفانه اين كار شد. يعني همين مسئله ي انرژي هسته اي را كه بايد پشتوانه ي مستحكم اعتماد به نفس ما ملت ايران ميشد، خواستند وسيله اي بكنند براي اينكه اعتماد به نفس را از ما بگيرند. هي فشار آوردند كه بايد اين را تعطيل كنيد، بايد آن را تعطيل كنيد، بايد آن را تعطيل كنيد. رسيدند به كارخانه ي يو.سي.اف اصفهان، گفتند: اين را هم بايد تعطيل كنيد. آن مقدمات اوّلي است. بنده آن وقت به مسئولين گفتم كه اگر اين حرف را گوش كرديد، فردا خواهند گفت بايد معادن اورانيوم را هم كه توي اين كشور هست، كلاً يك جا جمع كنيد بدهيد به ما، تا خاطرجمع شويم كه شما نميخواهيد بمب اتم بسازيد! اين فرايند عقب نشيني البته براي ما يك فايده اي داشت - بي فايده نبود اين عقب نشيني ها - فايده اش اين بود كه هم خودمان وعده ها و حرفهاي رقباي اروپائي و غربي را تجربه كرديم، هم افكار عمومي دنيا تجربه كرد. امروز هر كس به ما ميگويد آقا تعليق موقت بكنيد، ما ميگوئيم تعليق موقت را كه يك بار كرديم؛ دو سال! دو سال تعليق موقت كرديم. فايده اش چه شد؟ اول گفتند موقت تعليق كنيد، گفتند تعليق داوطلبانه بكنيد؛ ما هم به خيال موقت و به خيال داوطلبانه، تعليق كرديم. بعد هر وقت اسم از برداشتن تعليق آمد، يك قرشمال بازي اي در سطح دنيا درست كردند - در سطح مطبوعات و رسانه ها و محافل سياسي - واي، داد، داد، ايران ميخواهد تعليق را بشكند! تعليق شد يك امر مقدس كه ايران اصلاً حق ندارد نزديكش برود! ما اين را تجربه كرده ايم؛ ديگر، تجربه ي جديدي نيست. آخرش هم گفتند:

اين تعليق موقت كافي نيست؛ اصلاً بايد بكلي بساط اتمي را جمع كنيد. همين اروپائي ها كه ميگفتند شش ماه تعليق كنيد، وقتي اين كار را كرديم، گفتند بايستي جمع كنيد! اين فرايند عقب نشيني، اين فايده را براي ما داشت؛ هم براي خود ما تجربه شد، هم براي افكار عمومي دنيا تجربه شد. ليكن عقب نشيني بود ديگر؛ عقب نشيني كردند. من همان وقت هم در جلسه ي مسئولين - كه از تلويزيون پخش شد - گفتم اگر چنانچه بخواهند به اين روند مطالبه ي پي درپي ادامه بدهند، بنده خودم وارد ميدان ميشوم؛ همين كار را هم كردم. بنده گفتم كه بايستي اين روند عقب نشيني متوقف شود و تبديل بشود به روند پيشروي، و اولين قدمش هم بايد در همان دولتي انجام بگيرد كه اين عقب نشيني در آن دولت انجام گرفته بود؛ و همين كار هم شد. در زمان دولت قبل، اولين قدم به سمت پيشرفت برداشته شد؛ تصميم گرفته شد كه كارخانه ي يو.سي.اف اصفهان راه اندازي شود، و راه اندازي هم شد، و دنبالش هم بحمداللَّه اين پيشرفتهاي بعدي است تا امروز. مايه ي اعتماد به نفس ملي را تبديل ميكنند به مايه ي بي اعتمادي، كه نبادا دشمن حمله كند، نبادا دشمن ضربه بزند. از اين قبيل مسائل زياد است؛ اين چيزهائي كه سعي ميكنند با وسوسه ايجاد كردن، كار خود را پيش ببرند. مثلاً ما يكي از سياستهاي اساسي مان قطع رابطه ي با آمريكاست. هرگز هم نگفتيم ما تا ابد قطع رابطه خواهيم بود؛ نه، هيچ دليلي ندارد كه تا ابد قطع رابطه با هر كشوري، با هر دولتي داشته باشيم. مسئله اين است كه شرائط اين دولت به گونه اي است كه رابطه ي

با او براي ما ضرر دارد. انسان رابطه را با هر كشوري به دنبال تعريف يك منفعتي ايجاد ميكند؛ آنجائي كه براي ما منفعت ندارد، دنبال رابطه نميرويم؛ حالا اگر ضرر داشت، به طريق اولي دنبال رابطه نميرويم. رابطه با آمريكا براي ما مضر است

رابطه ي سياسي با آمريكا براي ما مضر است. اولاً خطر آمريكا را كم نميكند. آمريكا به عراق حمله كرد؛ در حالي كه با هم رابطه ي سياسي داشتند، سفير داشتند؛ اين آنجا سفير داشت، آن هم اينجا سفير داشت. رابطه كه خطر جنون آميز و سيطره طلبانه ي هيچ قدرتي را از بين نميبرد. ثانياً وجود رابطه براي آمريكائي ها - نه امروز، هميشه اينطور بوده - وسيله اي بوده است براي نفوذ در قشرهاي مستعد مزدوري در آن كشور. انگليسي ها هم همين طور بودند. انگليسي ها هم در طول ساليان متمادي سفارتخانه شان مركز ارتباط با سفلگان ملت بود؛ كساني كه حاضر بودند خودشان را به دشمن بفروشند. سفارتخانه ها يكي از كارهايشان اين است. در همين قضايائي كه حدود هفده هجده سال پيش در چين اتفاق افتاد و جنجال فوق العاده اي شد، سفارت آمريكا محور و مركز اداره ي آشوبها و اغتشاشها بود. اينها اين خلأ را در ايران دارند؛ احتياج به پايگاه دارند، و پايگاه ندارند؛ اين را ميخواهند. احتياج به رفت و آمد آزاد و بي دغدغه ي مأموران جاسوسي و مأموران اطلاعاتي شان و ارتباطات نا مشروع آنها با عناصر سفله و مزدور دارند؛ اما اين را ندارند. ارتباط، اين را براي آنها تأمين ميكند. حالا مينشينند آقايان وراجي كردن و حرف زدن و استدلال كردن، كه نبود رابطه ي با آمريكا براي ما مضر است. نه آقا! نبود رابطه ي با

آمريكا براي ما مفيد است. آن روزي كه رابطه ي با آمريكا مفيد باشد، اول كسي كه بگويد رابطه را ايجاد بكنند، خود بنده هستم. ميگويند: چرا جلب دشمني آمريكا را ميكنيد؟ مثلاً فرض كنيد حالا رئيس جمهور تعبير تندي ميكند، ناگهان آقايانِ به اصطلاح عقلا ميگويند اين تعبير تند بود؛ اين دشمني آمريكائي ها را جلب ميكند. نه آقا! دشمني آمريكائي ها تابع اين الفاظ و تعبيرات نيست. دشمني، دشمنيِ اصولي است. اين دشمني در زمانهاي مختلف بوده. از اول انقلاب تا حالا دشمني بوده - حالا بحث خطر حمله ي نظامي را بعد يك جمله اي عرض خواهم كرد - حداقل در طول هجده سال اخير، يعني از بعد از پايان جنگ تحميليِ هشت ساله تا امروز، هميشه اين خطر وجود داشته؛ يعني هميشه ملت ايران تهديد ميشده، كه ممكن است اينها حمله ي نظامي بكنند؛ مال امروز نيست. آن چيزي كه ميتواند خطر دشمن را ضعيف كند، نمايش قدرت شماست، نه نمايش ضعف شما. نمايش ضعف شما دشمن را تشجيع ميكند. آن چيزي كه ممكن است جلوي خودسري و خودكامگي دشمن را بگيرد، اين است كه احساس كند شما قدرتمنديد. اگر احساس كند ضعيفيد، بدون مانع، هر كاري كه بخواهد بكند، ميكند. ب) اشكال تراشي غيرمنطقي

يك نمونه از ايجاد يأس كه من اين را لازم است عرض كنم - يعني انصاف اقتضاء ميكند كه انسان اينها را بگويد - اشكال تراشي هاي غير منطقي است. امروز شما ملاحظه كنيد؛ متأسفانه راجع به اغلب تصميمات دستگاه اداره ي كشور از سوي يك عده مخالف خوان اشكال تراشي ميشود؛ اشكال تراشي هاي غير منطقي. اگر تصميم اقتصادي است، اگر تصميم سياسي است، اگر تصميم در حوزه ي مسائل

هنري و فرهنگي است، اگر تصميم در حوزه ي مسائل بين المللي است، به خصوص نسبت به دولت - حالا نسبت به رهبري يك مقدار رودربايستي اي هست و يك چيزهائي را ملاحظه ميكنند - آزاد، راحت و با اهانت مطالبي ميگويند. اين كارها زشت است. ممكن است كساني كه اين كارها را ميكنند، ندانند چه تأثير سوئي اين كار دارد. اين، همان ايجاد يأس است؛ يعني نقطه ي مقابل اعتماد به نفس. اين، حالت ايجاد خودباختگي و انفعال و خودكم بيني است. خيلي از كساني كه در اين ميدانها تلاش ميكنند، فعاليت ميكنند، متأسفانه نميفهمند و توجه ندارند كه تأثير كارشان چيست. اينها آدمهاي بدخواهي نيستند. البته بعضي بدخواه هستند، اما غالباً بدخواه نيستند؛ ملتفت نيستند، ارزيابي درستي از كار خودشان ندارند. دولت تصميم اقتصادي ميگيرد، اعتراض پشت سر اعتراض، آن هم با لحنهاي اهانت آميز؛ تصميم سياسي ميگيرد، همين طور؛ تصميم بين المللي ميگيرد، همين طور؛ به فلان سفر ميرود، همين طور؛ به فلان سفر نميرود، همين طور. وقتي ما سوار اين اتوبوس شديم و به اين راننده اطمينان كرديم، ديگر سر هر پيچي كه نبايد گفت آقا مواظب باش، آقا دستم فلان شد، دلم لرزيد. خب دارد رانندگي ميكند، ميرود ديگر. اين در حالي است كه اين دولت انصافاً دولت پركار و در بعضي از خصوصيات نمونه است. اينكه به همه ي شهرها ميروند، اين خيلي براي من مهم است؛ خيلي براي من جالب است. رئيس جمهور، وزير و مديران ارشد اجرائي كشور به شهرهاي مختلف ميروند. اين رفتن به شهرها خيلي تأثير دارد. بعضي ميگويند آقا ما گزارشها را كه ميخوانيم؛ نه، گزارش خواندن فرق ميكند با رفتن. شايد بيش

از اغلب مديرها براي من گزارش مي آيد. وقتي انسان ميرود به يك شهري، ميرود به يك استاني، مي نشيند با يك مردمي، مي نشيند با يك مجموعه ي جواني، مي بيند گزارشها با آنچه كه واقعيت است، تفاوتهائي دارد. انسان آنچه كه مي بيند و ميشنود، از گزارش خيلي باارزش تر است. اين كار را امروز دولت دارد ميكند. به همه جاي كشور سفر ميكنند. يك گوشه اي از اين را ميگيرند، تبديلش ميكنند به نقطه ي ضعف و ايراد گرفتن. چرا در اين سفر صد تا مصوبه داشتيد؛ در حالي كه پنجاه تايش بيشتر قابل عمل نيست؟ خيلي خوب، حالا پنجاه تايش عمل بشود؛ اين بهتر از هيچي نيست؟ اينها ايجاد يأس است. ايرادتراشي هاي بيخود: چرا به فلان سفر رفتيد؟ چرا به فلان سفر نرفتيد؟ اينها اشكال تراشي هائي است كه يأس آفرين است. عرض كردم؛ اغلب كساني هم كه اين كار ميكنند، توجه ندارند به دنباله ي كارشان. بالاخره هر دولتي ضعفي دارد. نه اينكه اين دولت ضعف ندارد؛ چرا، ضعف و خطا دارند؛ مثل بقيه ي دولتها. بنده اي كه ميخواهم خطا بگيرم، مگر خودم خطا ندارم؟ خطاهاي ما الي ماشاءاللَّه؛ يكي دو تا كه نيست. انسان جايزالخطاست؛ بايد تلاش كند خطا نكند يا كمتر بكند. كساني هم كه خطاي طرف مقابل را مي بينند، بايد دلسوزي كنند و خطا را به گوش او برسانند؛ اما هوچيگري كردن، مردم را دلسرد كردن، اعتماد به نفس مردم را شكستن، آنها را نااميد كردن نسبت به آينده، هيچ روا نيست. اين خطاب من به همه است؛ هم به مطبوعات، هم به رسانه ها، هم به مسئولين، هم به كساني كه منبرهاي گوناگون خطابه و سخن گفتنِ با مردم را دارند؛

در مجلس، در نماز جمعه، در جاهاي ديگر، در دانشگاه ها. اين چيزي است كه بحث مصلحت كشور است؛ بايد مصلحت كشور را رعايت كرد. اين هم يكي از آن راه هاي مقابله ي با اعتماد به نفس ملي است. ج) هوچي گري مطبوعاتي

يكي از راه ها - كه اين راه سوم را هم غربي ها بشدت در اين سالها دنبال كردند - مسئله ي هوچيگري است؛ هوچيگري مطبوعاتي. آدم خيال ميكند كه هو كردن افراد مال محدوده هاي خاصي از مردم است، توي مجامع خاصي؛ نخير، در سطح بين الملل يكي از كارهائي كه بسيار رايج است، هوچيگري است؛ هوچيگري رسانه اي. امروز امكانات رسانه اي هم فراوان است. نمونه هاي حقوق بشر آمريكايي

يكي از اين هوچيگري ها همين مسئله ي حقوق بشر است. حالا كساني اين حرفها را ميزنند كه گوانتاناموي آنها عرق شرم بر پيشاني هر انسان باشرفي جاري ميكند؛ امضاي دستور شكنجه از سوي رئيس جمهورشان، انسان را در مقابل حقيقت دچار شرمساري ميكند؛ اسناد گوانتانامو را، اسناد بازجوئي ها را به دستور مقامات بالايشان آتش ميزنند و ميسوزانند؛ آدمهائي كه اينقدر نسبت به حقوق بشر بي اعتناء هستند؛ آدمهائي كه ملتها را تحقير ميكنند. اگر امروز شما برويد با ملت عراق صحبت كنيد، اولين چيزي كه ميگويند، اين است كه به ما بي احترامي ميكنند، ما را تحقير ميكنند. اولين چيز، بيكاري و گرسنگي نيست. جوان عرب يك نخوتي دارد، يك غروري دارد؛ اين را مي آيند جلوي زنش دستبند ميزنند، او را دمر ميخوابانند، با چكمه بر پشت او ميگذارند و ميكوبند؛ او را شرمنده ميكنند. اينجور اينها نسبت به حقوق بشر بيگانه اند. توي زندان ابوغريب عراق آن بلاها را سر متهمين مي آورند كه انسان از يادآوردنش

شرم ميكند. من گاهي اوقات يادم مي آيد، خجالت ميكشم. اينها آن وقت ميگويند حقوق بشر! و حالا از جمله جمهوري اسلامي را، و هر دولت مخالف خودشان را در سطح دنيا متهم ميكنند به اينكه شما نقض حقوق بشر كرديد! خب، اين مسخره نيست؟ حالا همين كار مسخره را كه يك دشمني از بيرون ميكند، گاهي در داخل هم آدم مي بيند متأسفانه همان را تكرار ميكنند و بازتاب ميدهند؛ همان حرف را اينها هم ميزنند. نمونه هاي دموكراسي آمريكايي

در مسئله ي دموكراسي، كساني كه حكومتهاي كودتائي را پشتيباني كردند - الان حكومتهاي كودتائي هستند، كه من نميخواهم اسم بياورم؛ خود شماها ميدانيد - حكومتهاي مستبد موروثي را بشدت پشتيباني كردند، در آنجاهائي كه با نيروي نظامي، با شعار دموكراسي رفتند، نتوانستند دموكراسي را راه بيندازند؛ يعني نخواستند. در عراق اول حاكم نظامي گذاشتند؛ بعد ديدند كار پيش نميرود، حاكم سياسي گذاشتند؛ بعد با انتخابات مخالفت كردند. علي رغم آنها انتخابات انجام گرفت. حالا هم مرتب اين حكومت و مجلس عراق و دولت عراق را كه منتخب مردمند، تهديد ميكنند. اينها آن وقت ميگويند شما دموكراسي نداريد! باز در داخل يك عده اي متأسفانه همان حرف را تكرار ميكنند. من واقعاً تعجب ميكنم. اينها يأس ايجاد كردن و هوچيگري است؛ ضد اعتماد به نفس ملت ايران است. انتخابات، مظهر بارز دموكراسي

ما هر سال يك انتخابات داريم راه مي اندازيم؛ مگر غير از اين است؟ مگر مردم در انتخابات شركت نميكنند؟ مگر در جاهاي ديگر دنيا كه ادعاي دموكراسي دارند، بيش از اين كاري انجام ميگيرد؟ با اين شور و شوق، مردم در انتخاباتهاي گوناگون شركت ميكنند؛ با رقابتهائي كه وجود دارد؛ رقابت

كامل بين جناحهاي مختلف، باز - حالا آن كه ميگويد، دشمن است - در داخل چرا يك عده اي همين طور يا صريحاً ميگويند دموكراسي و مردمسالاري نيست، يا صريحاً نميگويند؛ جوري ميگويند كه معنايش همان «نيست» است؟ ميگويند آقا ما بايد براي ايجاد مردم سالاري در كشور تلاش كنيم! چيزي كه هست. ميخواهيد براي ايجاد آن چيزي كه هست، تلاش كنيد؟! اينها آن چيزهائي است كه نقطه ي مقابل اعتماد به نفسي است كه ملت ما به آن احتياج دارد و بايد آن را داشته باشد. در موضوع حقوق زن غرب بايد جواب بدهد!

مسئله ي زن. من بارها گفتم به شما خواهران عزيز، فرزندان خودم، دختران خودم، شما جوانهاي دانشجو، دخترهاي دانشجو؛ الان هم با جديت عرض ميكنم كه در قضيه ي زن، آني كه بايد جواب بدهد، آني كه گريبانش گير هست، غرب است، نه اسلام، نه جمهوري اسلامي. آنهائي كه مرزهاي دو جنس را بكلي از بين بردند، آزادي جنسي را در عمل، در زبان، در تبليغات، حتّي در فلسفه ترويج كردند، بايد پاسخ بدهند. نتيجه اين شد كه با توجه به خوي تجاوزگري طبيعي و قوّت طبيعي اي كه مرد نسبت به زن دارد، زن مظلوم واقع بشود و نسبت به زن حق كشي انجام بگيرد. زن را وسيله اي براي فروش كالاهايشان قرار بدهند؛ مثل يك كالا، مثل يك متاع! شما اين مجلات فرنگي را نگاه كنيد؛ براي فروش يك متاع، پيكر لخت يك زن را نشان ميدهند! آخر اهانتي از اين بالاتر براي يك زن ممكن است؟ آنها بايد جواب بدهند. حجاب در جهت كرامت زن است

حجاب، تكريم آن كسي است كه در حجاب است. حجاب زن، تكريم زن است. در

بيشتر كشورها - حالا من «بيشتر» كه ميگويم، چون همه را اطلاع ندارم - در گذشته، در قديم، در همين اروپا تا دويست سيصد سال پيش زنهاي اعيان و اشراف حجابي روي صورتشان مي انداختند؛ در بعضي از فيلمهاي قديمي شايد ديده باشيد. يك حجاب مي انداختند كه چشمها به روي آنها نيفتد. اين، تكريم است. در ايران باستاني زنهاي اعيان و اشراف و رؤسا همه باحجاب بودند؛ زنهاي افراد پائين و طبقات پست، نه، بي حجاب هم مي آمدند؛ مانعي هم نبود. اسلام آمد اين تبعيض را گذاشت كنار، گفت نخير، زن بايد باحجاب باشد؛ يعني اين تكريم مال همه ي زنان است. اين است نظر اسلام. آن وقت آنها حالا شده اند طلبكار، ما شده ايم بدهكار! آنها بدهكارند؛ آنها بايد بگويند چرا زن را مثل يك كالا وسيله ي شهوتراني قرار دادند. يك آماري را همين ديروز براي من نقل كردند - آمار مال يك هفته قبل است - كه يك سوم زنهاي دنيا از دست مردها كتك ميخورند! به نظر من اشك انسان در مي آيد؛ اين گريه آور است. و اين بيشتر در كشورهاي صنعتي است؛ در كشورهاي فرنگي است و ناشي از همان خشونتهاي جنسي و مطالبات خشن جنسي است كه مرد از زن دارد. اين هوچيگري هاي آنها در مورد زن است؛ آن وقت راجع به زن بحث ميكنند: شما حجاب را اجباري كرديد. خود آنها بي حجابي را اجباري ميكنند، دختر دانشجو را تو دانشگاه راه نميدهند، به خاطر اينكه روسري دارد، آن وقت به ما ميگويند چرا شما حجاب را اجباري كرديد! اين در جهت كرامت زن است، آن در جهت پرده دري و بي احترامي به زن است. و

از اين قبيل مواردي هست كه اينها هوچيگري هاي غرب است. هوچي گري ها، اعتماد به نفس را نشانه رفته است

من از اينكه اين هوچيگري ها اثر مطلوب آنها را بگذارد، نگرانم. اينكه راجع به اعتماد به نفس حرف ميزنم، يكي از عللش اين است. اين هوچيگري ها اول در چهار نفر به اصطلاح نخبه هاي ما اثر بگذارد، از طرف ملت ايران احساس شرم كنند در مقابل آن هتاك غربي، و آنها شروع كنند به حمله كردن؛ اعتماد به نفس ضربه بخورد. توجه داشته باشيد كه اين هوچيگري ها يكي از شيوه هاي سه گانه براي متزلزل كردن اعتماد به نفس يك ملت است. احتمال برخورد سخت!

يكي هم مسئله ي برخورد سخت است، كه البته اين امروز احتمالش كم است؛ از گذشته كمتر است. اينجا هم من عرض بكنم كه يك بي انصافي هائي انجام ميگيرد. گوئي كه ما بوديم كه تهديد سخت دولت سيطره جوي آمريكا را به سمت خودمان جلب كرديم؛ نه، عرض كردم؛ از بعد از پايان جنگ تحميلي تا امروز، هيچ وقت نبوده كه احتمال حمله ي نظامي آمريكا به ما نباشد. امروز كمتر از گذشته است. مسئولين دولت قبل، اوّلي كه آمدند، يكي از حرفهايشان اين بود كه ميگفتند تا قبل از آمدن دولت ما، لوله هاي توپ يا گلوله ي آمريكا به سمت ايران آماده ي شليك بود؛ ما آمديم، برداشته شد. پس خب، قبلاً بوده. در همين زمانِ دولت قبل بود كه آن كسي كه خودش مجسمه ي شرارت است، ملت ايران را جزو محور شرارت معرفي كرد. بوش، بوشِ شرور، بوشي كه وجود او سر تا پا شر و پليدي است، ملت ايران را يكي از سه ملت يا سه كشور محور شرارت قرار

داد. اين مال آن زماني است كه يك خرده هم ملاحظه ي آمريكائي ها را ميكردند؛ بعضي ها هم از داخل گاهي اوقات چيزهائي ميگفتند كه آنها خوششان بيايد. البته شما اين را بدانيد كه مسئولين برتر نظام، رؤساي جمهور ما يا مسئولين درجه ي يك نظام، اينها هميشه در همه ي اين دوره ها مردمان بااخلاص و علاقه مند به پايه هاي نظام و مباني نظام بودند؛ اينها انقلابي بودند؛ اين مربوط به آنها نيست؛ مربوط به همان كساني است كه همه جا دور و بري ها كارهائي را ميكنند كه اصل كاري ها معتقد به آنها نيستند. به هر حال از اين چيزها بوده. البته ما به عنوان يك كشور، يك ملت، يك نظام بايستي هميشه از لحاظ نظامي هوشيار باشيم. حالا يك روز آمريكاست، يك روز ممكن بود در گذشته شوروي باشد، يك روز ممكن بود يك كشور همسايه ي شرور مثل صدام حسين باشد. ما بايد هميشه هوشيار باشيم، هوشيار هم هستيم. امروز هم با اينكه همه ميگويند گزينه ي نظامي آمريكا از روي ميز كنار گذاشته شد - كه بعضي اعتقاد دارند از اول روي ميز نبود، كه حالا كنار گذاشته بشود - بنده اعتقادم اين است و عمل ما هم همين است؛ بايد مراقب باشيم، بايد هوشيار باشيم، مسئولين نظامي ما بايد بيدار باشند، ملت ما بايد هوشيار باشد. خب، خلاصه گيري كنيم. اعتماد به نفس ملي يكي از ضرورتهاي ملت ماست در همه ي دورانها؛ بخصوص در اين دوران. علت اين، بخصوص هم اين است كه دشمن در صحنه هاي گوناگون در گلاويز شدن با ملت ايران ناكام مانده؛ حالا دنبال شيوه هاي جديد، راه هاي جديد، حيله هاي جديد است و مكرهاي جديدي ميكند؛ «و مكروا

و مكر اللَّه». شما هم كه بنده ي خدا هستيد، در مقابل مكر او، در مقابل ترفند او بايد هوشياري ويژه ي خودتان را داشته باشيد. ضرورت تأمل بر موضوع اعتماد به نفس

چيزهائي كه اين اعتماد به نفس را ضعيف ميكند، بايد از آن اجتناب شود؛ بخصوص نخبگان، كه بعضي از اينها را من گفتم؛ خودتان فكر كنيد، رويش مطالعه كنيد؛ چيزهائي كه اين اعتماد به نفس را تقويت ميكند، اينها را بايد برجسته كنيد؛ شما در نشريات دانشجوئي، استاد در سر كلاس، دانشجوها در تشكلهاي دانشجوئي، دانشجوها در محيط اثرگذاري خودشان. دانش جوي اثرگذار

يكي از اين برادرها گفتند با اينكه اثرگذاري دانشجوها زياد است، در همه ي مسائل با آنها مشورت نميشود. خب، با مجموعه ي چندين هزار نفري دانشجوئي چگونه ميشود مشورت كرد؟ حالا پنجاه شصت هزار دانشجو در يزد است. مشورت يك سازوكار خاصي دارد. كارها بي مشورت هم نيست. من ميخواهم بگويم اثرگذاري دانشجوئي بيش از آنچه كه با مشورت دهي به مسئولين باشد، با جهت دهي به عناصر انساني در نيروهاي تحت تأثير است. شما در خانواده تان ميتوانيد اثر بگذاريد؛ روي برادر و خواهرتان ميتوانيد اثر بگذاريد؛ روي پدر و مادرتان ميتوانيد اثر بگذاريد. در محيط زندگي خودتان، روي فاميل، روي دوست، روي همبازي در ورزش ميتوانيد اثر بگذاريد؛ اثر به زبان، اثر به منش، اثر به رفتار. اين بهترين توفيق و پيروزي براي دانشجوست؛ اثرگذاري در محيطهائي كه ميتواند در آن اثرگذاري بكند. البته بعضي محيطها از اين هم بيشتر است. بخصوص شما جوانيد؛ اين جواني را قدر بدانيد؛ اين حوصله و نشاط جواني را قدر بدانيد. ماها در دوران اختناق - حالا نبايد خيلي از خودمان

بگوئيم؛ شماها از آن وقت ماها خيلي جلوتريد؛ اما حالا بد نيست اين را هم بدانيد - كه به سن حالاهاي شما بوديم، جوان بوديم، وضعيت از لحاظ امنيتي يا غيره طوري بود كه نميشد رفت يك جائي نشست؛ وقتي مجبور بوديم يك جائي صحبت كنيم، سه ساعت، چهار ساعت سر پا به بحث و تبادل نظر و گفتن و شنفتن ميگذشت! جوان نيرو دارد، نشاط دارد، توانائي دارد؛ ميتواند با پشتوانه ي همين نيروي جواني خود اثرگذاري كند. پس عوامل تضعيف اعتماد به نفس را بايستي هرچه ميتوانيم، حذف كنيم؛ عوامل تقويت اعتماد به نفس را هرچه ميتوانيم، تقويت كنيم. پروردگارا ! اين جوانهاي عزيز را، اين دلهاي پاك و نوراني و روشن و بااستعدادِ تقرب به خودت را هرچه بيشتر نوراني كن؛ آنها را به خودت هرچه بيشتر نزديك كن؛ آنها را عاقبت به خير كن. پروردگارا ! آينده ي اين كشور را كه به دست اين جوانها ساخته خواهد شد، از امروز و گذشته ي آن بمراتب بهتر و زيباتر قرار بده. پروردگارا ! معلمان بزرگ اين راه را و در رأس آنها امام بزرگوارمان را و شهداي عزيزمان را با اوليائت محشور كن. پروردگارا ! شهداي برجسته ي اين شهر و اين استان - شهيد بزرگوار، مرحوم آيةاللَّه صدوقي و بقيه ي شهداي عزيز اين استان - را با اوليائت محشور كن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار نخبگان استان يزد

بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار نخبگان استان يزد بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

قبل از شروع عرايضم دو نكته ي كوتاه را عرض بكنم: يكي اينكه اين مطلبي كه اخيراً اين دوست محترممان - كه حالا ان شاءاللَّه اسمشان هم بعداً بگويند

كه آشنا بشويم بيشتر - درباره ي مسئله ي ابرها گفتند، تصادفاً اين دو سه روزه اشتغال ذهني من، همين مطلب بود كه چگونه ميشود اين شهر و اين منطقه را كه از لحاظ حضور ابرها هيچگونه كمبودي ندارد، اما از لحاظ بارندگي ابرها و فيض بارندگي جز مناطق محروم است؛ هميشه تشنه است؛ اين زمين تشنه است، نجات داد. ميخواستيم سفارش كنيم يك مركز علمي اين كارها را پي بگيرد، بلكه به سرانجامي برسد - كارهائي البته قبلاً شده در اين زمينه - حيف است اين سرزمين مستعد، اين نيروي انساني مستعد و آماده و علاقه مند به كار محروم باشند و محروم بمانند همچنان. بنابراين، من از جناب عالي ضمن اينكه تشكر ميكنم از مطلبي كه بيان فرموديد، خواهش ميكنم آن چيزي كه گفتيد يا ميخواستيد مفصل تر بگوئيد، روي كاغذ بنويسيد، پايش را هم امضاء كنيد، براي من بفرستيد تا من اين را مبدأ يك حركت قرار بدهم. نكته ي دوم در مورد آقاي آذر يزدي است كه الان اطلاع دادند ايشان در اين جلسه نشسته اند و ظاهراً بيمار هم بودند و با حال بيماري زحمت كشيده اند و آمده اند. من چندي پيش در يك برنامه ي تلويزيوني ديدم كه از ايشان تجليل كرده بودند. من با اينكه وقتم هم كم است، از وقتي تلويزيون را روشن كردم و ديدم كه از ايشان دارد تجليل ميشود، پاي آن برنامه نشستم، صحبتهاي خود ايشان را هم گوش كردم. ايشان در آنجا ميگفتند كه در طول آن سالهاي پيش از انقلاب هيچكس كمترين تشكري، تقديري از اين مرد زحمتكش و خدوم نكرده. آن برنامه را كه من ديدم، نكته اي در ذهنم بود

و دلم خواست كه آن را يك وقتي به ايشان بگويم، فكر ميكردم ديگر امكان ندارد و عملي نيست؛ كجا حالا ما آقاي آذر يزدي را زيارت كنيم! حالا تصادفاً امشب ايشان اينجا هستند. آن نكته اين است كه من خودم را از جهت رسيدگي به فرزندانم، بخشي مديون اين مرد و كتاب اين مرد ميدانم. آنوقتي كه كتاب ايشان درآمد - اول هم به نظرم دو جلد، سه جلد، تا آنوقتي كه من اطلاع پيدا كردم، از اين كتاب درآمده بود؛ «قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب» - من رفتم تورق كردم. بچه هاي ما داشتند به دوران مُراهقي - يعني نزديكي به بلوغ - ميرسيدند، دوره هم دوره ي طاغوت بود و همه ي عوامل در جهت گمره سازي ذهن و دل جوان حركت ميكرد. من دلم ميخواست چيزي باشد كه جوانهاي ما با او هدايت شوند و جاذبه هم داشته باشد. خب، كتاب خوب كه خيلي بود. بنده فهرست پيشنهادي كتاب مينوشتم و بين جوانهاي دانشجو و دانش آموزهاي سطوح بالاي دبيرستانها پخش ميشد، اما براي بچه هاي كوچك، دستمان خالي بود، تا اينكه كتاب ايشان را من پيدا كردم. نگاه كردم ديدم اين از جهات متعددي، از دو سه جهت، همان چيزي است كه من دنبالش ميگردم. به نظرم دو جلد يا سه جلد آنوقت چاپ شده بود، خريدم. بعد هم دنبالش گشتم تا اينكه جلد پنجم به نظرم يا ششم - حالا درست نميدانم، يادم نيست - درآمد؛ بتدريج چاپ شد و من رفتم تهيه كردم و براي فرزندانم خريدم. نه فقط فرزندان، بلكه در سطح شعاع ارتباطات فاميلي و دوستانه، هرجا دستم رسيد و فرزندي داشتند

كه مناسب بود با اين قضيه، اين كتاب ايشان را معرفي كردم. خواستم اين حق شناسي را من به نوبه ي خود كرده باشم. ايشان يك خلأئي را در يك برهه ي از زمان براي زنجيره ي طولاني فرهنگي اين كشور پر كردند. اين كار، باارزش است. خداوند از شما - آقاي مهدي آذر يزدي! - اين خدمت را قبول كند و مأجور باشيد. اين ستايشهاي زباني و اينها، اجر كارهائي كه با اخلاص انجام گرفته باشد، نميشود؛ اجر كار مخلصانه را خدا بايد بدهد و خدا هم خواهد داد. و اما جلسه ي امشب براي من جلسه ي شيرين و لذت بخشي بود؛ هميشه همينطور است. در سفرهاي گوناگون در اين فصل برنامه - كه فصل ديدار با نخبگان است - من روحاً التذاذ پيدا ميكنم و براي من، نوعي رفع خستگي است. اگر از برنامه هاي سفر خسته شده باشم، اين در واقع يك نوع رفع خستگي است براي من. امشب يك خصوصيتي داشت و آن اينكه اولاً يزد يك منطقه ي نخبه خيز است و نخبگان اين منطقه و اين استان و اين شهر، حقاً و انصافاً به نسبت، خيلي بيشتر از نخبگان بسياري از مناطق ديگر كشورند؛ اين يك. دوم اينكه آن صفا و صميميتي كه ما در يزدي ها سراغ داشتيم از دوران جواني و نوجواني تا امروز، بر اين جلسه هم همين فضاي صميميت حاكم بود. مطالبي هم كه دوستان گفتيد، در بين آنها مطالبي كه من از آن استفاده بكنم و بهره مند بشوم، بود؛ همچنانيكه مطالبي كه من خود را موظف كنم كه آنها را دنبال كنم نيز بود. حالا رئوس و خلاصه مطالب را من يادداشت كردم. البته

تماماً ضبط شده است، ثبت شده است بيانات شما، اينها منتقل خواهد شد به دفتر ما. ان شاءاللَّه مجموعه ي بررسيها، آنچه را كه بايد دنبال بشود، آنها را دنبال خواهند كرد. جلسه بيشتر از اين كشش ادامه ندارد؛ يعني الان سه ساعت تمام است كه ما در خدمت شما دوستان هستيم، لذا دو سه جمله بيشتر من عرض نميكنم. اين جلسه، هم جنبه ي واقعي دارد؛ جنبه ي كاري دارد، هم جنبه ي نمادين دارد. جنبه ي واقعي و كاري او، اين است كه حقاً و انصافاً از مجموعه ي نخبه بايستي تشكر كرد. حالا همه ي نخبگان يزد امشب اينجا نيستند، ليكن شما يك گلچيني هستيد از اين نخبگان، تقدير و تشكري هم كه ما ميخواهيم بكنيم، همين است كه به شما عرض بكنيم ما قدر نخبگان و نخبگي را ميدانيم در بخشهاي مختلف؛ فعاليتهاي علمي، فعاليتهاي هنري، فعاليتهاي قرآني، فعاليتهاي ديني، فعاليتهاي ورزشي، فعاليتهاي مربوط به علوم حوزه اي، فعاليتهاي مربوط به علوم دانشگاهي، فعاليتهاي كارگري، فعاليتهاي صنفي و كسبي يا خدماتي، فعاليتهاي ميدانهاي انقلاب؛ ايثارگري و جهاد و شهادت و اسارت و اينها؛ هر كدام كه در هر بخشي يك نخبگي بروز داده باشيد، ما قدردان آن و طلبگار و مشتري آن و متشكر و سپاسگزار از دارنده ي آن هستيم. اين، آن كار واقعي است. اين را ما به شما قولاً و عملاً اثبات ميكنيم و اين وظيفه ي ماست. اين، بخش عمليِ اين كار. بخش نمادين اين كار براي اين است كه جامعه ي ما كه اين جلسه را خواهند ديد - همه ي ملت ايران و جوانان بعداً در تلويزيون اين جلسه را مي بينند - از جمله و بويژه مسئولان كشور

بدانند كه اگر ميخواهند كشور با گامهاي بلند، با شتاب لازم به سمت آن آرمانهاي تصوير شده حركت كند، بايد نخبه را نخبه بدانند و از او قدرداني كنند. اين را ما پيامي ميدانيم كه اين كار نمادين، حامل اين پيام است. كارهاي نمادين يك مضموني بايد داشته باشند و مضمون اين كار ما، اين است. خب، اينكه مربوط به خارج از فضاي نخبگي شما. و اما شما. نخبه شدن يك امتياز است بلاشك، عالم شدن يك امتياز است، شاعر شدن يك امتياز است؛ اما اين امتياز آنوقتي به هزار برابر خود ارزش پيدا خواهد كرد كه مورد قبول و توجه پروردگار عالم قرار بگيرد و «قبول آنگه شود» به قول سعدي، كه بايد پيش خداي متعال قبول شود و راه قبول شدنش هم دشوار نيست. كاري را انتخاب كنيد كه به عقيده ي خودتان به سود كشورتان و آينده ي كشورتان است و در آن كار استعداد نخبه گون خود را به كار بيندازيد و آن را دنبال كنيد و قصدتان اين باشد كه از اين كار به مردم سود برسانيد؛ اين شد كاري كه براي خداست. كار براي خدا فقط اين نيست كه انسان با زبان بگويد و به زبان بياورد: پروردگارا! من اين كار را انجام ميدهم محض رضاي تو و براي خاطر تو. گاهي پس به زبان هم انسان اين را مي آورد؛ در حالي كه دلش اينجور نيست. كار براي رضاي خدا باشد. خداي متعال گفته است: «خيركم انفعكم للنّاس»؛ بهترين شما براي مردم كه سودمند بوديد، در درگاه قرب الهي نزديكتريد؛ بالاتريد. ببينيد، نظام ارزشيِ اسلام اين است. در درجات قرب الهي بالا

ميرويد، وقتي كاري به نفع مردم انجام داديد. خب، آدم مؤمن و دل خداشناس وقتي ميداند خدا اين را ميخواهد، وقتي انجام ميدهد، قهراً براي كي انجام ميدهد؟ براي خدا انجام ميدهد؛ پس مقصود حاصل خواهد شد. اين يك نكته كه نكته ي اصلي و اساسي است. نكته ي دوم اينكه - همينطور كه عرض كرديم - بايد هنر، هويت خود، استقلال خود، عزت خود را حفظ كند. ممكن است هيچ كس هم طلبگار شما نباشد. شما آن كار باارزش را همت بگماريد تا بشود. نه اينكه من نميدانم نقش تسريع كننده و پيش برنده ي تشويقها و كمكها و استعدادهاي مأمورين دولتي را؛ چرا، من ساليان متمادي تجربه ي كارهاي مديريتي دارم در اين كشور، ميدانم؛ يقيناً اثرش زياد است. اين حرف براي اين نيست كه مسئولين را بي خيال كند؛ براي اين است كه شما را بي خيالِ كمك مسئولين كند. بخواهيد؛ نه اينكه نخواهيد، اما رويش اين گياه را متوقف نكنيد به آن. در جان يك انسان نخبه، پيدايش يك انديشه ي نو و خلق شدن يك فراورده ي تازه، يك رويش است؛ يك رويش طبيعي است. بگذاريد اين رويش انجام بگيرد. نبايد لج كنيم، بگوئيم: حالا كه مسئولين از كار ما استقبال نكردند، پس ما هم چه؛ نه، كار شما ارزشش بالاتر از اين است كه معيار ادامه يافتن يا نيافتنش اين باشد كه آيا مسئولين كمك ميكنند يا نميكنند. البته بديهي است كه كمك مسئولين گاهي حياتي هم ميشود، آن به جاي خود محفوظ؛ توصيه ي من به شما اين است. امروز كشور ما در حال پيشرفت است؛ چه بخواهند و چه نخواهند؛ آنهائي كه دلشان با ما صاف

نيست، با ملت ايران دلشان صاف نيست. اين كشور در حال پيشرفت است؛ چه قبول كنند، بپذيرند؛ چه نپذيرند و انكار كنند؛ كساني كه در پي بهانه جوئي و وسوسه بازي هستند. اين اتفاق دارد مي افتد. قبول نكردن بعضي از آدمها؛ آدمهاي وسواسي، آدمهاي ايرادگير، آدمهاي جزئي نگر، نفي نميكند اين پيشرفت را؛ اين پيشرفت هست، و لو آنها نپذيرند. داريم مي بينيم جلو چشممان. داريم مي بينيم اين حركت وجود دارد؛ مثل وقتي كه انسان سوار ماشين ميشود و گاهي در يك بيابان بزرگ، سرعت را نميفهمد؛ ليكن اين شاخصها و علامتهاي سر جاده؛ اين سنگِ نشانها، يك جا نوشته هفتاد كيلومتر، چند دقيقه ميگذرد، مي بيند نوشته شصت كيلومتر تا مقصد. خب، ده كيلومتر پس جلو رفته ايم؛ و لو آدم احساس نكند؛ سرش گرم حرف زدن باشد. يك نفر دائم نق بزند كه آقا! چرا جلو نميرويم؛ چرا حركت نميكنيم؛ بفرما؛ اين تابلوي راهنمائي جاده، دارد ميگويد آنوقت هفتاد كيلومتر تا مقصد بود، حالا شصت كيلومتر است، بعد پنجاه كيلومتر است، بعد ده كيلومتر است. اين نشاندهِ اين است كه داريم حركت ميكنيم. ما سنگِ نشانهامان - يعني همين به تعبير فرنگي اش تابلوهاي جاده مان - دارند به ما نشان ميدهند. ما داريم حركت ميكنيم و جلو ميرويم. يك عده اي خوشحال ميشوند، نوش جانشان اين خوشحالي؛ يك عده هم ناراحت ميشوند، چشمشان كور؛ ناراحت بشوند. ملت ايران دارد جلو ميرود. شما نخبگان در اين پيشرفت بايد سهم متناسب با نخبگي را ايفاء كنيد. همه ي ميدانها هم مشمول اين حرف است. بنده از آن آدمهاي خشكي كه بگويم حالا ما شعر ميخواهيم چكار كنيم، هنر ميخواهيم چكار كنيم، حالا فعلاً علم

را راه بيندازيم، نيستم. با اينكه علم به نظر من در درجه ي اول اهميت قرار دارد در پيشرفت كشور كه بارها هم به جوانهاي دانشجو و ديگران - اساتيد و غيره - گفته ام؛ در عين حال معتقدم همه چيز با هم؛ علم، دين، هنر، ذوق، صنعت، سازندگيهاي گوناگون، كشاورزي، خدمات، روابط خارجي؛ اينها همه يك مجموعه است و بايد با هم پيش برود؛ هر كدامي هم به نحوه اي پيش خواهد رفت. خب، ديگر بيشتر از اين شما را خسته نكنيم. از دوستاني كه صحبت كردند، تشكر ميكنيم. از دوستاني كه صحبت نكردند و احياناً صحبتهائي داشتند، عذرخواهي ميكنيم. از همه تان، بخصوص آنهائي كه از شهرهاي ديگر زحمت كشيدند تشريف آوردند، قدرداني ميكنيم به خاطر اينكه محبت كرديد اين جلسه را گرم كرديد. و اميدواريم ان شاءاللَّه همه تان موفق و مؤيد باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار عمومى مردم ابركوه

بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار عمومي مردم ابركوه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد. و علي اله الأطيبين الأطهرين الهداة المهديين سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين. خداوند متعال را شاكرم كه اين توفيق را داد كه در خدمت شما برادران و خواهران مؤمن و باوفا و انقلابي در شهر ابركوه باشيم - در اين شهر باستاني و بسيار كهن - اگرچه شهر، شهر قديمي اي است، اما فكر مردم اين شهر، فكر نو و جوان است؛ نشانه ي آن هم همين است كه در همه ي دلها فروغ تفكر اصيل اسلامي و انگيزه هاي خدائي و الهي در جهت نظام جمهوري اسلامي زنده است. هر ملتي كه مردم آن در دل خود داراي انگيزه ي نشاطآور

و پرتحركي باشند، آن ملت زنده و جوانند و ملت ما به توفيق الهي و به بركت انقلاب اسلامي از اين موهبت برخوردار است. علاوه بر اين اكثر جمعيت كشور و در خود ابركوه اكثر جمعيت ابركوه - طبق آمارها - جوان هستند. يك شهر جوان و يك جامعه ي جوان و يك كشور جوان ميتواند به آينده اميدوار باشد. همت جواني، آينده را خواهد ساخت. نيروي جواني جامعه را به پيش خواهد برد. امام جمعه ي محترم شهرتان درباره ي مشكل آب ابركوه مطلبي را به طور كوتاه اشاره كردند؛ بنده هم در گزارشهائي كه قبل از سفر درباره ي همه ي استان و بخصوص در مورد اين شهر - كه اختصاصاً مايل بودم به اين شهر سفر كنم - مطالعه كردم، همين مسئله ي آب در آن گزارشها هم تكرار شده است. اين شهر و اين منطقه ي از استان يزد، تكيه اش بر روي كشاورزي است و كشاورزي احتياج دارد به آب؛ و اين استان، استان كم آبي است؛ از جمله اين شهرستان هم دچار همين كم آبي هستند. شك نداريم كه با همت دولت و با كمك مردم و مسئولان و مأموران مختلف اين مشكل هم مثل همه ي مشكلات ديگر حل خواهد شد. آنچه مهم است اين است كه ملت چيزي را بخواهد و مسئولين به عنوان خدمتگزاران ملت كمر همت ببندند و تصميم بر اجراي نيازهاي مردم داشته باشند. آنچه ملت ما در طول دهها سال قبل از انقلاب، بلكه پيش از آن به آن دچار بود، نبودن اين دو عامل بود: يكي نبودن احساس مسئوليت در ميان دولتمردان، كه دولتمردان در قبال آحاد مردم، هيچ احساس مسئوليتي نداشتند؛ رؤساي

كشور، كشور را ملك خودشان ميدانستند و براي استفاده ي از اين ملك به دنبال اين بودند كه ببينند كجا چه كاري براي آنها فايده ي بيشتري دارد؛ آنچه برايشان مطرح بود، فايده ي مردم نبود. اين عرفِ «دورافتاده» و «نزديك»، از آنجا به وجود آمد. اينكه فلان شهر دورافتاده است. دورافتاده يعني چه؟ معنايش اين بود كه از مركز كشور، از تهران دور است. اين كافي بود براي محروميت؛ چون چشمشان همين مناطق دور خود را ميديد و دلشان به دنبال كارها و مراكز و مناطقي بود كه براي آنها منشأ سود و نفعي باشد، نه براي مردم. انقلاب اين عرف را عوض كرد. انقلاب دور و نزديك را از منطق دولتيان و مسئولان كشور زدود؛ دور و نزديك ندارد. لذا شما مي بينيد مسئولين كشور، هيأت دولت، رئيس جمهور به سرتاسر كشور مسافرت ميكنند. اين معنايش اين است كه نگاه و عواطف و همت مسئولين بايد ميان همه ي شهرهاي كشور تقسيم شود. اينجور نباشد كه يك شهري، يك منطقه اي كه دوردست است، از شعاع همت و تصميم مسئولين دور بماند؛ نه، دور و نزديك ندارد. امروز در اين كشور شهرهائي و مناطق دوردست و كوچكي موفق ميشوند كه مسئولان كشور را، يعني رئيس جمهور را، دولت را، وزرا را از نزديك ببينند، به آنها نامه بدهند يا حرف بزنند و از زبان آنها و حنجره ي آنها مستقيماً سخن بشنوند كه در روزگارهاي گذشته در طول تاريخ، اميد اين را نداشتند كه حتي يك مدير درجه ي سه به آنها سركشي كند. پس اين يك عامل، يعني عامل احساس مسئوليت از سوي مسئولان كشور و مديران ارشد كشور امروز

وجود دارد. عامل دوم، همت و خودباوري مردم است. آن مردمي، آن ملتي، جمعيت آن شهري كه براي خود ارزش و اهميتي قائل نباشد، همواره محكوم به عقب ماندگي است از همه ي مسابقات انساني و ميان جوامع بشري. در دوران تسلط استعمار بر كشورهاي اين منطقه و بر كشور ما، يكي از خطرناكترين تبليغاتي كه روي ملت ما انجام دادند همين بود كه به ملت ما، به مرد و زن ما بباورانند كه شما نسبت به ملتهاي غربي، ملتهاي اروپائي عقب و درجه ي دو هستيد. همين درجه ي دو بودن هم باز در ميان مناطق گوناگون كشور يكسان نبود؛ بعضي ها عزيزكرده تر ميدانستند خودشان را و توقعاتشان بيشتر بود، بعضي توقعاتشان كمتر. انقلاب اسلامي آمد مثل طوفاني اين هواي آلوده و كثيف را از كشور زائل كرد. امروز ملت ما با تكيه ي بر تاريخ مشعشع خود، با تكيه بر استعدادهاي دروني خود و با تكيه بر اسلام و ايمان - كه امروز سخن نو براي بشريت دارد - ديگر خودش را يك ملت عقب مانده نميداند، خود را باور دارد. اين همان چيزي است كه همت ملي را برمي انگيزد، مردم را براي رسيدن به قله هاي پيشرفت آماده ميكند و آنها را تشويق ميكند. عرض من به شما برادران و خواهران، بخصوص به شما جوانان اين است كه نگذاريد اين احساس شيرين اميدواري به آينده در شما زائل شود. اين كشور به ناحق عقب مانده نگه داشته شد. ما امروز پيشرفتهاي زيادي كرديم، اما اين پيشرفتها نسبت به آنچه كه شأن ملت ايران است و جايگاه ملت ايران است، كم است. ملت ايران يك روزي در قله ي علم و اقتدار مادي و

معنوي قرار داشته است به بركت اسلام. ما امروز اسلام را بازيابي كرده ايم؛ آغوشمان را به روي اسلام باز كرديم، اسلام را با نگاه متناسب با زمانه و با پيشرفت زمانه به دنيا عرضه كرديم. امروز تفكر سياسيِ اسلامي، تفكر اجتماعي اسلام، تفكر گرايش معنوي اسلام، تفكر اسلام در مورد روابط داخلي و دروني افراد جامعه با هم، ميتواند در دنيا مثل يك دستورالعمل، مثل يك سرمشق مطرح شود؛ نه اينكه اين حرف را ما بزنيم يا من اينجا بگويم؛ اين سخني است كه امروز انديشمندان باانصاف دنيا همين حرف را ميزنند. اين را ملت ايران آسان هم به دست نياورده. شما شهيد داديد؛ ابركوه شهداي عزيزي دارد، فداكاراني دارد، پدر مادرهائي دارد كه فرزندان خودشان را فرستادند براي دفاع از اين انقلاب در دوران جوشش انقلاب؛ و براي دفاع از مرزهاي كشور در دوران دفاع مقدس. اينها بوده است كه توانسته اين انقلاب را زنده نگه دارد، اين پرچم را بلند نگه دارد و امروز ملت ايران را عزيز كند. اگر ملاحظه ميكنيد كه ملت ايران امروز در مجامع جهاني و در محيط بين المللي يك چهره ي پرافتخار و سربلند است، همه ي ملت ايران از همه ي مناطق در ايجاد اين تصوير نيكو و زيبا از ملت ايران سهيمند؛ همه تلاش كرديد، همه زحمت كشيديد. پس اين دو عامل بايد باشد: هم مسئولين بايد اين احساس مسئوليت را نسبت به نيازهاي مردم در خودشان روزبه روز تقويت كنند، كه من ميتوانم به شما عرض كنم خوشبختانه مسئولين دولتي و وزراي ما و رئيس جمهور ما و مديران ارشد كشور اين احساس مسئوليت را دارند. بيني و بين اللَّه،

انسان نگاه كه ميكند، مي بيند در اين احساس مسئوليت حقاً و انصافاً چيزي كم ندارند؛ كار هم زياد ميكنند، تلاش هم انصافاً تلاش خستگي ناپذيري است. يك خدمت بزرگشان هم علاوه ي بر خدمات مادي و عمراني و رسيدگي به امور مردم، همين است كه شعارهاي انقلاب را، ارزشهاي انقلاب را سرِ دست ميگيرند، به آنها افتخار ميكنند؛ اين خيلي مهم است. بودند و هستند در ميان افراد ما در كشور، كساني كه قدر اين شعارها را ندانستند. بايد به آنها افتخار ميكردند، اما افتخار نكردند. خوشبختانه مسئولين ارشد كشور هميشه سربلند و مفتخر به اين شعارهاي انقلاب و ارزشهاي انقلاب بوده اند. پس ملت اين ركن اوّلي را بايد مطمئن باشد كه هست و آن عبارت است از اهتمام مسئولين كشور و مديران كشور براي بهبود وضع در سراسر كشور. حالا شما يك مسئله ي آب را، يا مسئله ي كشاورزي را، يا مسئله ي راه را، يا مسئله ي اشتغال را مطرح ميكنيد. در سرتاسر كشور مسائل زيادي هست كه مسئولين كشور بايستي اينها را رسيدگي كنند، انجام بدهند، برنامه ريزي كنند، محاسبه كنند، امكانات كشور را بسنجند. خوشبختانه امكانات كشور هم امكانات كمي نيست، نيروي كارآمد هم در كشور كم نيست، بايد برنامه ريزي كنند، پيش برويم. تا امروز هم پيش رفته ايم و آن مقداري كه ملت ايران از لحاظ سازندگي كشور در اين بيست وهفت هشت سالِ پس از انقلاب پيش رفته است، چندين برابرِ پنجاه سال قبل از دوران انقلاب است كه به وسيله ي آن حكمرانان طاغوتي و ستمگار، ستمگر و بي اعتناي به حقوق مردم ممكن بود انجام بگيرد. آنها نسبت به نيازهاي مردم هيچ احساس مسئوليت نميكردند. هر كاري

هم ميكردند، به خاطر يك ضرورتي بود يا يك ظاهرسازي اي بود يا يك اجباري بود يا مطالبات خطرناكي از سوي مردم بود؛ ناچار بودند والّا نميكردند. به استان يزد كه مردم نجيبي دارد، كمتر رسيدند، تا به بعضي از جاهاي ديگر كه ميترسيدند عكس العملي در آنجاها انجام بگيرد. اينجوري بودند آنها؛ احساس مسئوليت نبود. امروز بحمداللَّه اين احساس مسئوليت در حد اعلاء وجود دارد. مردم ميتوانند به اين مطمئن و خاطرجمع باشند كه مسئولين براي خودشان چيزي نميخواهند. تلاششان و كارشان و زحمت بي وقفه شان براي مردم است. آن ركن دوم را هم بنده دائماً توصيه ميكنم: جوانان ما از همت بلند هيچ چيز كم نگذارند؛ همت را بايد بلند كرد؛ آن كه مشغول درس است، آن كه مشغول كارِ صنعت است، آن كه در حال كشاورزي است، آن كه به خدمات گوناگون اشتغال دارد، همه احساس كنند كه در قبال پيشرفت اين كشور يك وظيفه و سهمي هم متوجه به آنهاست و بايد اين سهم را، اين وظيفه را به قدر خود و به سهم خود انجام دهند. خوشبختانه ملت ما اين احساس را هم دارند. اين زنده بودن، اين بانشاط بودن، اولين اثري كه ميگذارد اين است كه طراحان توطئه هاي جهاني را از اينكه بتوانند اين ملت را شكست بدهند، مأيوس ميكند. بهترين راه براي عقب نشاندن دشمن، اظهار آمادگي است. آن ملتي كه آمادگي خود را، حضور خود را، عزم راسخ خود را در همه ي ميدانها به نمايش ميگذارد، دشمن را از نفوذ در خود و غلبه ي بر خود مأيوس ميكند. در مقابل افكار جهاني و نگاههاي جهاني، ملت ايران در هيچ مسئله اي، بايد

اظهار ضعف و عقب نشيني نكند. ايني كه در باب مسئله ي هسته اي شما مي بينيد مسئولين دولتي اصرار ميورزند، به خاطر اين است كه اولاً اين يك ضرورت است - من پريروز در يزد در جمع جوانها و دانشجويان اين را تشريح كردم - اين يك نياز ملي است كه اگر امروز شروع نكرديم، ده سال بعد، پانزده سال بعد، ضربه اش را ملت و كشور خواهند خورد. اگر امروز شروع كنيم، در آن زماني كه نياز داريم، محصول دسترنج ملي خود را خواهيم گرفت. اگر امروز شروع نكرديم، عقبيم؛ اولاً اين مسئله است و مسئله ي دوم اين است كه در يك چنين نيازي، هرگونه انفعال در مقابل دشمن، دشمن را تشجيع ميكند به اينكه توقع بيشتري را مطرح كند، يك قدم جلو بيايد. اين است كه ملت ايران ايستاده اند و ايستادگي درست است و همانطور كه مسئولين كشور، مسئولين دولتي بارها گفته اند و آحاد مردم در همه ي نقاط كشور تكرار كردند و تجاوب كردند، حقيقتاً حق مسلم ملت ايران است كه بتواند بر اين قدرت علمي و قدرت انرژي دست پيدا كند. اين يك مثال است فقط. همه ي خواسته هاي ملت ايران در اين خلاصه نميشود. ما راه طولاني اي در پيش داريم. همراه سازندگي كشور، همراه پيدا كردن جايگاه حقيقي خود در سطح ارتباطات ميان كشورها و ارتباطات بين المللي و هم از لحاظ معنوي و اخلاقي كارهاي زيادي است كه بايد انجام بدهيم. اينها تلاش مسئولين را ميطلبد و همراهي و اهتمام ملت عزيز را. آنها تلاش خودشان را ميكنند، ملت هم بحمداللَّه در همه ي شهرها كه ما با مردم عزيزمان مواجه ميشويم، همين احساس ميكنيم آمادگي و

نشاط را ميكنيم. در اينجا هم كه منطقه ي ابركوه، منطقه ي كويري و يكي از مناطق نامدار و با نشان اين كشور هست، انسان در بين مردم، در بين شما جوانان عزيز و آحاد مردم، همين احساس را مشاهده ميكند. در آينده ي نزديك، باز مسئله ي انتخابات مطرح است. حضور مردم در انتخابات يكي از همان نمايشهاي عزم راسخ و قدرت و تصميم ملت ايران است. هميشه سعي كرده اند انتخاباتهاي ما را كم فروغ كنند تا مردم اطراف عرصه ي انتخابات را خالي بگذارند، به صندوقهاي رأي اعتنائي نكنند. دشمن هميشه اين را خواسته است و مردم عزيز ما، آن طوري كه من نگاه ميكنم به تاريخ مجلس شوراي اسلامي و انتخاباتها، مي بينم درست نقطه ي مقابل آنچه كه دشمن ميخواسته است، عمل كرده اند. اجتماع مردم، توجه مردم، احساس مسئوليت مردم در هر انتخاباتي از انتخابات گذشته بهتر و بيشتر بوده است. اين را تقريباً در همه ي انتخاباتهاي ما ميشود نمونه و نشانش را يافت. و اميدواريم در همين انتخابات آينده هم همينجور باشد. همه ي مردم از همه ي قشرها در اين مسئوليت بزرگ شركت كنند و در اين ميدان رقابت كه يك عرصه ي رقابت مثبت است - رقابت انتخاباتي، جزو رقابتهاي مثبت و داراي فايده و نفع است براي مردم؛ ميدان رقابت انتخاباتي است - همانطور كه من در يزد هم توصيه كردم، الان هم تكرار ميكنم، از بداخلاقيهاي انتخاباتي بايد بشدت پرهيز كنند؛ بدگويي كردن، اهانت كردن، تهمت زدن، براي عزيز كردن خود و يا نامزد مورد نظر خود، ديگران را و رقبا را در چشم مردم خوار كردن، اينها راهها و روشهاي صحيح و اسلامي نيست. رقابت بايد

باشد؛ رقابت مثبت و پرشور، اما با رعايت موازين اخلاقي. اميدواريم كه خداوند متعال در اين انتخابات هم به ملت ايران اين توفيق را عطا كند كه بتوانند آن وظيفه ي بزرگ خود را انجام بدهند و اميدوارم خداوند متعال روزبه روز بر عزت ملت ايران بيفزايد و شما مردم عزيز را از موهبت خود و از تفضلات خود برخوردار كند. من لازم است از حضور شما، از اجتماع شما، از احساسات گرم و صميمانه ي شما تشكر كنم و اين را هم به عنوان معذرت خواهي عرض كنم: ما تقريباً يك ساعت از آن وقتي كه قرار بود برسيم به ابركوه، ديرتر رسيديم. علت هم اين بود كه در راه برف و مه بود، ناچار شديم آهسته حركت كنيم و اين بود كه دير رسيديم؛ والّا در وقتِ لازم از يزد حركت كرديم كه در سرِ ساعت برسيم اينجا، منتها اين گردنه هاي سرِ راه هم پربرف بود و هم اينكه مه آلود بود. پروردگارا ! تو را به عزت و كرمت سوگند ميدهيم رحمت و فضل و لطف خود را بر اين مردم نازل كن. پروردگارا ! روزبه روز دنيا و آخرت اين مردم را آبادتر از گذشته بفرما؛ شهداي عزيز اين شهر و اين منطقه را با اوليائت محشور بفرما. پروردگارا ! روح مطهر امام عزيز را با انبياء و اولياء محشور كن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

ديدار جمعى از اقشار مختلف مردم قم به مناسبت سالروز قيام نوزدهم دي ماه

ديدار جمعي از اقشار مختلف مردم قم به مناسبت سالروز قيام نوزدهم دي ماه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خيلي خوش آمديد برادران و خواهران عزيز! در اين روز سرد و برفي و از راه دور، روز تاريخي نوزدهم ديماه را با اين اقدام خودتان

و حضور خودتان، بار ديگر تجليل و تعظيم كرديد. شايسته هم، همين است. اين لحظه هاي حوادث بزرگ تاريخي، در واقع عوامل پيشرفت تاريخ ملتها هستند. عاشورا يك نيمه روز بيشتر نبود؛ تاريخ را تكان داد و متحول كرد. يك حادثه، گاهي به قدري عميق و حكيمانه و بجا در طول زندگي يك ملت اتفاق مي افتد كه تأثيرات آن براي سالهاي متمادي، گاهي براي قرنهاي متوالي باقي ميماند. يقيناً روز نوزدهم دي براي ملت ايران از جمله ي اين حوادث بود. ظرفيت حضور مردم و خشم مقدس و انقلابي مردم در طول سالهاي متمادي با ظلم دستگاه طاغوت و اعمال نفوذ بيگانگان لبالب شده بود؛ يك حركت هوشمندانه و بجا لازم بود. يك حركت هوشمندانه و بجا لازم بود. اين حركت را شما مردم قم در روز نوزدهم ديماه انجام داديد و اين گردونه به حركت در آمد. آنچه كه نظام طاغوت بر سر اين كشور و اين ملت آورد، در طول سالهاي متمادي حاكميت سياه و ننگين خود، حقيقتاً يكي از فصول تلخ تاريخ ماست. يكي از همين فعاليتهاي فاجعه آميز، قضاياي هفدهم دي بود كه در زمان رضاشاه اتفاق افتاد. طبق نقشه ي دشمنان اسلام و ايران، به كمك روشنفكران آن روزِ متصل به دربار پهلوي، تصميم گرفتند كه زن ايراني را از دائره ي عفاف و حجاب خود بيرون كنند و اين نيروي عظيم ايماني را كه به بركت عفاف، زن همواره در جوامع مسلمان وجود داشته است، نابود كنند و بر باد بدهند. يكي از جنايات بزرگ رژيم طاغوت، همين مسئله ي هفده دي هست. كشف حجاب، از بين بردن آن حائل و فاصله اي كه در اسلام ميان

دو جنس قرار داده شده است - كه اين براي سلامت زن و سلامت مرد است؛ براي سلامت جامعه است - تا همان بلائي كه بر سر زن در جوامع غربي آمد، بر سر زن مسلمان ايراني بياورند. اين اقدام را با چماق، رضاخان در داخل كشور انجام داد. زن غربي با ورود در منجلاب فساد، دستاوردش نابودي خانواده بود. اينجور نبود كه زن با برداشتن حجاب در ميدان علم يا در ميدان سياست يا در ميدان فعاليتهاي اجتماعي پيشرفت كند؛ همه ي اينها با حفظ حجاب و عفت ممكن بود و ما در نظام اسلامي اين را تجربه كرديم. برداشتن حجاب، مقدمه اي براي برداشتن عفت بود؛ براي برداشتن حيا در جامعه ي اسلامي بود؛ براي سرگرم كردن مردم به عامل بسيار قوي و نيرومند جنسي بود؛ براي اينكه از همه ي كارهاي ديگر بمانند؛ و يك مدتي هم موفق شدند، اما ايمان عميق ملت ايران نگذاشت. زنهاي مسلمان ما با وجود سختگيريها در طول زمان، در مقابل اين فشار سركوبگر مقاومت كردند؛ بعد از رفتن رضاخان به نحوي، در زمان خود او به نحوي، در طول دوران بقيه ي طاغوت هم به نحوي. لذا در همان ديماه 1356، روز هفدهم ديماه در مشهد، يك اجتماع عظيمي، تظاهراتي از زنان مسلمان با شعار «حفظ حجاب» راه افتاد. ما آنوقت در تبعيد بوديم؛ خبر آن را شنيديم كه زنان مؤمن و مسلمان و شجاع يك چنين حركتي را به راه انداختند. اين، گوشه اي از فجايع رژيم طاغوت بود؛ نابود كردن آرمانهاي ديني، ارزشهاي اخلاقي، پيشرفتهاي اقتصادي، عزت بين المللي و خلاصه بر باد دادن سرمايه هاي يك ملت جزو كارهائي بود كه

آن رژيم طاغوت و سياهكار انجام داد. ملت ايران بموقع بيدار شدند و پاسخ گفتند به نداي رهبر عظيم الشأن خودشان و وارد ميدان شدند. نوزده دي يك چنين مقطع تاريخيِ حساسي است؛ اينها را بايد زنده نگه داشت. تلاش شده است و ميشود براي اينكه احساسات مردم و اين مقاطع حساس از يادها برود. مردم قم نشان دادند كه وفادارند و پايبندند. در طول اين زمانها، كساني هم پيدا شدند كه به تعبير قرآن، «فمن نكث فإنّما ينكث علي نفسه»؛ اين بيعت را با انقلاب و با اسلام و با امام شكستند، اما اين شكستن بيعت به زيان خودشان بود: «نكث علي نفسه». بعضيها وفاداري نشان دادند؛ «و من أوفي بما عاهد عليه اللَّه فسيؤتيه اجراً عظيما»؛ پايبندي نشان دادند؛ وفاداري نشان دادند، كه اين اكثريت عظيم ملت ما بودند؛ ايستادند پاي حرفشان و خداي متعال اجر عظيم را به آنها داد؛ پيروزي در جنگ را داد؛ پيروزي در همه ي ميدانها در مقابل ابرقدرتها را داد؛ رشد ملي و پيشرفت گوناگون در عرصه هاي مختلف را به اين ملت داد. ملت ايران به سمت آرمانهاي خود حركت كرد، گامهاي بلندي هم برداشت. امروز هم حركت ميكند، امروز هم گامهاي بلندي دارد. اين يك مطلب راجع به مسائل نوزده دي. يك جمله راجع به محرّم و عاشورا عرض كنيم. محرّم، يكي از همين مقاطع تاريخي است. عاشورا را شيعه، با همه ي وجود نگه داشتند. شما ببينيد در طول سالهاي متمادي، قرنهاي متمادي، ياد امام حسين، نام امام حسين، تربت امام حسين، عزاي امام حسين هرگز از بين مردم پيرو اهل بيت و مؤمنِ به اهل بيت خارج نشد؛ اين

را رها نكردند؛ هرچند خيلي تلاش شد. حالا شما قضيه ي متوكل و بستن راه را شنيده ايد. اينها آن كارهاي چارواداري، مخالفتهاي چارواداري بوده است. مخالفتهاي بسيار زيادي در طول زمان به شكلهاي ظاهراً علمي، به شكل احساساتي، به شكل تجربه اي انجام دادند، ولي شيعه نگه داشته است و بايد نگه دارد. ميگويند چرا ماتم و گريه و اشك را در بين مردم رواج ميدهيد؟ اين ماتم و اشك براي ماتم و اشك نيست، براي ارزشهاست. آنچه پشت سر اين عزاداريها، بر سر و سينه زدنها، اشك ريختنها وجود دارد، عزيزترين چيزهائي است كه در گنجينه ي بشريت ممكن است وجود داشته باشد؛ او همان ارزشهاي معنويِ الهي است. اينها را ميخواهند نگه دارند كه حسين بن علي مظهر اين ارزشها بود. يادِ آنهاست؛ زنده نگه داشتن آنهاست. و ملت اسلام اگر نام حسين را و ياد حسين را زنده نگه بدارد و آن را الگو قرار بدهد براي خود، از همه ي موانع و مشكلات عبور خواهد كرد. لذاست كه ما در انقلاب اسلامي، در نظام جمهوري اسلامي از صدر تا ذيل، همه - مردم، مسئولين، بزرگان، شخص امام بزرگوار ما - بر روي مسئله ي امام حسين و مسئله ي عاشورا و همين عزاداريهاي مردمي، تكيه كردند و جا دارد. اين عزاداريها جنبه ي نمادين دارد، جنبه ي حقيقي هم دارد؛ دلها را نزديك ميكند، معارف را روشن ميكند. البته گويندگان، وعاظ، مداحان، سرايندگان، همه بايد توجه داشته باشند كه اين يك حقيقت عزيز است؛ با آن نبايست بازي كرد؛ حقايق ماجراي عاشورا را بازيچه نبايد قرار داد. هر كسي يك چيزي به آن اضافه بكند، خرافه اي را به آن وصل بكند،

كارهاي غير معقول را به نام عزاداري انجام بدهد، اينها نبايد باشد؛ اينها طرفداري از امام حسين نيست. يك وقتي ما راجع به مسئله ي تظاهرات قمه، مطلبي را گفتيم، يك عده اي گوشه كنار صداشان بلند شد كه آقا ! اين عزاداري امام حسين است؛ مخالفت نشود با عزاداري امام حسين! اين، مخالفت با عزاداري نيست؛ مخالفت با ضايع كردن عزاداري است. عزاداري امام حسين را نبايد ضايع كرد. منبر حسيني، مجلس حسيني، محل بيان حقايق ديني، يعني حقايق حسيني است. شعر در اين جهت، حركت در اين جهت، نوحه و مديحه در اين جهت بايد باشد. شما ديديد در آن محرّم سال 57، دستجات سينه زني ما در بعضي از شهرستانها مثل يزد و شيراز و جاهاي ديگر شروع شد و بعد هم گسترش پيدا كرد به همه ي كشور؛ سينه ميزدند و حقايق روز را در نوحه هاي خودشان بيان ميكردند؛ با ارتباط دادن و اتصال دادن اينها به ماجراي عاشورا، كه درست هم هست. مرحوم شهيد مطهري سالها قبل از انقلاب در اين حسينيه ي ارشاد فرياد ميكشيد كه: واللَّه - قريب به اين مضمون - بدانيد شمر، امروز - اسم نخست وزيرِ آن روز اسرائيل (صهيونيست) را مي آورد - اوست. واقع قضيه هم همين است. ما شمر را لعنت ميكنيم، براي اينكه ريشه ي شمر شدن و شمري عمل كردن را در دنيا بكنيم؛ ما يزيد و عبيداللَّه را لعنت ميكنيم، براي اينكه با حاكميت طاغوت، حاكميت يزيدي، حاكميت عيش و نوش، حاكميت ظلمِ به مؤمنين در دنيا مقابله كنيم. حسين بن علي قيامش براي اين بود كه بيني حاكميتهاي عليه ارزشهاي اسلامي و انساني و الهي را به خاك

بمالد و نابود كند؛ و همين كار را هم امام حسين با قيام خود كرد. مجالس ما؛ مجالس حسيني، يعني مجالس ضد ظلم، مجالس ضد سلطه، مجالس ضد شمرها و يزيدها و ابن زيادهاي زمان موجود، زمان حاضر، معنايش اين است. اين استمرار ماجراي امام حسين است. و امروز دنيا پر از ظلم و جور است. شما ببينيد چه ميكنند؛ در فلسطين چه ميكنند، در عراق چه ميكنند، در كشورهاي گوناگون چه ميكنند، با ملتهاي دنيا چه ميكنند، با فقرا چه ميكنند، با ثروتهاي ملي كشورها چه ميكنند. ابعاد عظيم حركت حسين بن علي (عليه السّلام) شامل همه ي اين ميدان وسيع ميشود. امام حسين نه فقط براي شيعه، نه فقط براي مسلمانها، بلكه براي احرار عالم درس دارد. رهبر آزادي بخش نهضت هند در شصت سال، هفتاد سال قبل اسم حسين بن علي را آورد؛ گفت من از او ياد گرفتم؛ در حالي كه هندو بود؛ اصلاً مسلمان نبود. در بين مسلمين هم همينطور است. ماجراي امام حسين اين است. شما گنجينه دارِ يك چنين جواهر ذي قيمتي هستيد كه همه ي بشريت ميتواند از او بهره برد و استفاده كند. جهتگيري در عزاداري امام حسين به اين نحو بايد باشد: گسترش تبيين، بيان، آگاه سازي، محكم كردن ايمان مردم، روح تدين را در مردم گسترشِ دادن، روح شجاعت و غيرت ديني را در مردم زياد كردن، حالت بي تفاوتي و سكر و بي حالي را از مردم گرفتن؛ اينهاست معناي قيام حسيني و بزرگداشت عزاداري امام حسين (عليه السّلام) در زمان ما. لذا زنده است، هميشه هم زنده خواهد بود. جنبه ي عاطفي آن هم تأثيرگذارِ بر روي عواطف و احساسات همه ي مردم است. جنبه ي عمقي و معنوي آن، صاحبان فكر

و بصيرت را آگاه ميكند؛ روشن ميكند. بنده بارها در طول اين سالها اين جمله ي اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) را عرض كرده ام كه فرمود: «ألا لا يحمل هذا العلم إلّا أهل البصر والصّبر»؛ اين پرچم - پرچم انسانيت، اسلام، توحيد - را آن كساني كه داراي اين دو خصوصيتند، ميتوانند بر دست بگيرند و بلند نگه دارند؛ «البصر والصّبر»؛ بصيرت و استقامت. امام حسين (عليه السّلام) مظهر بصيرت و استقامت است. پيروان امام حسين هم همين را نشان دادند و بعد از گذشت قرنها، آن روزي كه رهبر شايسته اي در ميان آنها پيدا شد، اين حركت عظيم را به وجود آوردند. انقلاب عظيم اسلامي يك ماجراي عظيمي است؛ داستان عظيمي است. ما در وسط قضيه قرار گرفته ايم، ابعاد عظيم اين حادثه براي ما خيلي روشن نيست؛ آيندگانِ تاريخ و كساني كه امروز بيرون از اين مجموعه هستند، آنها بيشتر از ما ابعاد و عظمت اين حركت را مي بينند. در دنيائي كه همه ي پول و ثروت و قدرت و سياست و همه چيز و همه چيز در جهت ضد ارزشهاي انساني و ديني است، ناگهان در يك نقطه ي حساس عالم - نقطه ي حساس جغرافيائي عالم - يك نظامي سر بلند كند، يك ملتي قيام كند براي به دست گرفتن پرچم ارزشها؛ و ارزشهاي انساني را سر دست بگيرد، نداي توحيد بدهد، معجزه است؛ معجزه ي زمان ما اين است. بعد از همه طرف به او حمله كنند؛ بزرگ و كوچك، طاغوتها و طاغوتچه ها با همه ي توانشان بريزند سر او، و در عين حال او نه فقط شكست نخورد، بلكه بسياري از آنها را شكست بدهد؛ آنها را عقب براند، كه

امروز شما داريد مي بينيد نشانه هاي عقب رفتِ استكبار را. در اين مبارزه ملت ايران پيروز شد. انتخابات هم در پيش است. مسئله ي انتخابات هم خيلي مهم است. يكي از نمونه هاي عظمت اين نظام، همين انتخابات است. براي همين هم هست كه انتخابات ملت ايران - اين پديده ي به اين وضوح - را انكار ميكنند. مردمسالاري، اين چيز واضح را كه وابسته ي به انتخابات مردمي است - كه در ايران در طول اين بيست و هشت نه سال، هر سالي يك بار به طور متوسط اتفاق افتاده است - دشمنان عنود و لجوج انكار ميكنند. چرا؟ چون ميدانند كه اين يكي از آن شاخصه هاي مهم پيروزي ملت ايران است. در انقلابهاي گوناگون، در فاصله هاي زماني گوناگون، آن كساني كه پيشواها و به اصطلاح رهبران ملتها بودند، بالاخره درماندند؛ گفتند آقا ! ما اختيارات تام و تمام ميخواهيم. دكتر مصدق دو سال و خرده اي در اين كشور حكومت كرد، بخش عمده اي از اين دو سال، دو مجلس آن روز را منحل كرد و اختيارات مجلس را هم در اختيار گرفت؛ گفت بدون اين، نميتوانم، حالا مصدق كه يك حكومت مردمي بود، اما طاقت نياورد؛ نتوانست. حالا يك انقلاب مردمي به وجود بيايد؛ يك انقلاب با اين جمعيت كشور كه امروز سه برابر جمعيت آن روز است، با اين همه توطئه اي كه عليه اين ملت ميشود و اين همه تبليغات، اما اين انقلاب با شجاعت تمام بر آراء مردم تكيه ميكند؛ خاطرش جمع است و ميخواهد اين انتخابات كه به معناي دخالت مردم، حضور مردم، تصميم گيري مردم است، به هر قيمتي باشد؛ اين را اصرار ميكند، كه در دوره ي

قبل - چهار سال قبل از اين - يك ماجرائي راه انداختند؛ يك نمايشي بود؛ يك بازي اي بود و هدف هم همين بود كه بلكه انتخابات را تعطيل كنند، خداي متعال نخواست و نگذاشت؛ ايستادگي مردم مؤمن نگذاشت كه انتخابات را اينها بتوانند تعطيل كنند. انتخابات در پيش است، اين انتخابات خيلي مهم است. نه خصوصِ اين انتخابات، همه ي انتخاباتها مهم است، اين هم از جمله مهم است. مردم وظائفي دارند؛ مسؤولين، نخبگان وظائفي دارند. اولاً سعي شود اهميت و ارزش و عظمت انتخابات محفوظ بماند؛ معلوم باشد. مردم با اميد و اعتماد به پاي صندوقها بروند. من مي بينم متأسفانه در اظهارات بعضيها - حالا ان شاءاللَّه كه از روي غرض ورزي نيست - مرتب تكيه ميكنند: آقا ! تقلب نشود، آقا ! تقلب نشود؛ آقا ! دستبرد نشوند. چه تقلبي؟! قريب به سي سال است كه دستگاههاي مجري اين مملكت دارند انتخابات را انجام ميدهند با سلامت كامل. بعضيها حتي شرم نكردند، گفتند ناظرين بين المللي بيايند نظارت كنند بر اين انتخابات؛ بيگانه ها، دشمنها كه با اصل انتخابات و با اصل ملت ايران مخالفند؛ با هر چيزي كه به نفع ايران است مخالفند، اينها بيايند بشوند قاضي! اين، بزرگترين جسارت به ملت ايران است. نه، بيخود مبالغه نكنند. ما البته سفارش كرده ايم؛ مكرر سفارش كرده ايم؛ مكرر هم سفارش خواهيم كرد به همه ي دست اندركاران؛ هم به وزارت كشور، هم به شوراي محترم نگهبان، به نظار و مجريان: مراقب باشند، مسؤوليتشان را، وظيفه شان را درست انجام بدهند، خوب انجام بدهند، آراء مردم دست اينها امانت است؛ نگذارند كسي دخالت بكند؛ نفوذ بكند. اين سفارش را هميشه كرده ايم. مراعات هم

كرده اند؛ باز هم مراعات خواهند كرد به فضل الهي. اين مطلب اول. حيثيت انتخابات عظيم مردم و اين كار بزرگ مردم را مرتب با اينكه شبهه اندازي كنند كه آره، بناست تقلب بشود، بناست فلان بشود، نشكنند. دوم، همان مطلبي كه من مكرر در يزد - چند روز قبل از اين - تكرار كردم، باز هم تكرار ميكنم: در انتخابات با كرامت رفتار كنند همه؛ چه آنهائي كه نامزد ميشوند، چه آنهائي كه طرفدار آنهايند، چه آنهائي كه مخالف با بعضي از نامزدها هستند. جناحهاي مختلف كشور، بداخلاقي و بدگوئي و اهانت وتهمت و اين حرفها را مطلقاً راه ندهند. اين از آن چيزهائي است كه اگر پيش بيايد، دشمن از او خوشحال ميشود. نكته ي سوم اينكه مراقب فعاليتهاي دشمن باشند. حالا پريروز - دو روز قبل از اين - بوش، رئيس جمهور امريكا گفت ما از فلان دسته در ايران حمايت ميكنيم. اين ننگ است براي هر كسي كه امريكا بخواهد او را تحت الحمايه ي خود بگيرد. اول، خود آن كساني كه آن دشمن وحشي ميخواهد از آنها حمايت كند، بعد هم مردم فكر كنند، ببينند چرا ميخواهد حمايت كند. كدام نقص در اينها هست كه موجب شده است دشمن بخواهد از او حمايت كند. در داخل يك خانواده ممكن است دو تا برادر، يك برادر و خواهر با هم اختلاف داشته باشند. اگر دشمن، دزد، خائني كه بيرونِ خانه است، با يكي از اينها ارتباط برقرار كرد و گفت من طرف تو هستم، آن بايستي به خود بيايد، بگويد من چه غلطي كردم، چه اشتباهي كردم كه اين دشمن خانوادگي ميخواهد از من حمايت كند.

مردم هم بايد حواسشان جمع باشد؛ نگذاريد انتخابات بشود ملعبه ي دست بيگانگان. انتخابات مال ملت ايران است، مال جمهوري اسلامي است، مال اسلام است؛ مرزهاشان را با دشمن مشخص و متمايز كنند. من بارها به بعضي از افراد سياسي كه فعاليتهائي دارند و گاهي يك مخالف خوانيهائي ميكنند، تذكر داده ام، نصيحت كرده ام؛ گفته ام مواظب باشيد مرزهاي ميان شما و دشمن كمرنگ نشود؛ پاك نشود. مرز وقتي كمرنگ شد، احتمال اينكه كساني از اين مرز عبور كنند يا دشمن از اين مرز عبور كند و بيايد اين طرف يا دوست و خودي غافل شود و از مرز عبور كند و برود به دامن دشمن، زياد خواهد بود. مرزها را روشن كنيد؛ مشخص كنيد. اين ملت بيست و هشت سال است كه با توطئه ي امريكا، با دشمني امريكا، با انواع و اقسام لطمه زدنهاي امريكا مواجه است. هر كار توانستند عليه اين ملت كرده اند. مواظب باشيد مرزهاتان را مشخص كنيد. كساني هستند مزدور آنهايند؛ كساني هستند نوكر آنهايند؛ كساني هستند در خدمت آنهايند. مرزهاتان را با اينها هم روشن كنيد و مشخص كنيد. وقت بصر و صبر، يكي همين جاست؛ بصيرت. ملت ايران وقت انتخابات كه ميرسد، احتياج به بصيرت دارد؛ نگاه كند ببيند دشمن چه موضعي گرفته است در قبال اين حركت عظيم مردمي؛ حواس خود را جمع كند، تصميم درست بگيرد. اين هم وظيفه ي ما مردم است كه بايستي مراقبت كنيم. البته مطمئن باشيد و بنده مطمئنم كه خداي متعال تفضلات خود را به بركت مجاهدت و ايمان شما مردم، از شما باز نخواهد گرفت و خداي متعال لطف خودش و كمك خودش و هدايت و حمايت خودش

را شامل حال اين مردم كرده است و باز هم خواهد كرد و پيروزي نهائي، بالاخره متعلق به ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي است. اميدواريم كه خداوند متعال همه ي شما را موفق بدارد؛ ارواح طيبه ي شهداي ما را خشنود كند؛ روح مطهر امام را با اوليائش محشور كند و به همه ي شما خير و اجر عنايت فرمايد و قلب مقدس ولي عصر (ارواحنافداه) را از ما شاد و خشنود فرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار جمعى از پرسنل و فرماندهان نيروى هوائى ارتش

بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار جمعي از پرسنل و فرماندهان نيروي هوائي ارتش بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

لازم است اولاً اين روز بزرگ را به همه ي كاركنان نيروي هوائي ارتش جمهوري اسلامي ايران و نيز به ملت ايران تبريك عرض كنم. آنچه كه در روز نوزدهم بهمن در سال 57 اتفاق افتاد، بدون شك يك نقطه ي عطف بود. جمعي از كاركنان نيروي هوائي با يك حركت خودجوش - كه نشاندهنده ي برآيند همه ي احساسات و ذهنيات در آن نيرو بود - اقدام به كاري كردند كه آخرين ضربه را بر پيكر محتضر رژيم طاغوت وارد كرد. هم كار بسيار شجاعانه بود، هم بسيار هوشمندانه بود. اينجور حوادث كه در ظرف زماني مورد نياز و بهنگام اتفاق مي افتد، گاهي ميتواند سرنوشت يك ملت را تغيير بدهد يا آنها را در راه سرنوشتشان سرعت مضاعف ببخشد. نيروي هوائي، آن روز اين كار را كرد؛ حركت بسيار بزرگي بود؛ راه را باز كرد بر روي بسياري از مردم. همانطور كه در اين سرود زيبائي كه اين عزيزان اجرا كردند گفته شده «اولينم كه دل دادم به رهبر»، حقيقتاً همينجور بود. اين حركت، حركت ريشه داري بود؛

اينجور نبود كه امروز فكر كنند، فردا راه بيفتند؛ همانطور كه اشاره كردم اين يك برآيندي بود از مجموعه ي آنچه كه در نيروي هوائي، از احساسات و ذهنيات و عقليات ميگذشت، كه در زمان مناسب به اين شكل بروز كرد. لذا اين روز، روز مهمي است؛ روز بسيار مباركي است. بازخواني حوادث تاريخي اساساً به اين منظور است كه درسهاي آن و عبرتهاي آن براي نسلهاي بعد باقي بماند. درس اين حادثه براي ملت ايران در همه ي دورانها يك درس زنده است. اقدام شجاعانه، قدرتمندانه، با اتكاء به نفس و برخاسته ي از يك عقلانيت صحيح و برخاسته ي از يك ايمان شورانگيز. اگر ايمان هم نبود، نميتوانست اين حركت اتفاق بيفتد. و مجموعه ي انقلاب ما از آغاز تا انجام، مظهر يك چنين حقيقتي است: يك فكر درست و هوشمندانه، همراه با ايمان شورانگيز، همراه با شجاعت و اقدام و نهراسيدن از آنچه كه در اين راه پيش خواهد آمد. اين عناصر اصلي است كه يك ملت را بالا ميكشد؛ فقدان اينهاست كه يك ملت را تحقير ميكند. ملت ايران در دوران طاغوت روزگار سختي را گذراند. اين ملت با همه ي پيشينه هاي عزتمند تاريخي، به وسيله ي بيگانگان تحقير ميشد. ارتش تحقير ميشد، ملت تحقير ميشد، مسئولان كشور در همه ي رده ها تا بالاترين رده تحقير ميشدند، نخبگان جامعه تحقير ميشدند؛ به وسيله ي آن عناصري كه خود را فراتر از اين حرفها ميدانستند و به چشم يك مزرعه اي كه بايد اينجا را درو كنند و لگدمال كنند و بچرند و ببرند، به ايران نگاه ميكردند. ملت ايران در مقابل اين ايستاد. انقلاب اسلامي عزت را جايگزين تحقيري كرد كه

بيگانگان بر اين ملت روا ميداشتند؛ استقلال را جايگزين آن وابستگي تلخ و ذلت بار ميكرد؛ ايستادگي و اقتدار را جايگزين آن تسليم محض در مقابل بيگانگان كرد. آن روز، مسئولين كشور بزرگِ ما در مقابل بيگانگان، در رده هاي مختلف و در اساسي ترين مسائل كشور تسليم بودند؛ يعني در هر مسئله اي كه اراده بيگانگان - يك دوره انگليس، در دوره ي چند ده ساله ي بعد هم امريكا - به آن تعلق ميگرفت، در داخل تحقق پذير بود؛ تا آنجائي كه به دست مسئولان اين كشور بود. و ملت مجبور بود تحمل كند؛ تسليم پذيري مطلق. انقلاب اين حالت تسليم پذيري را به حالت اقتدار و ايستادگي تبديل كرد؛ آن وابستگي را به استقلال تبديل كرد؛ آن حقارت را به عزت تبديل كرد؛ آن حكومت مطلقه ي موروثيِ غيرمنطقيِ بي مبنا (سلطنت) را به حكومت مردم و مردم سالاري تبديل كرد. انقلاب بكل پايه هاي ويرانگر انساني را كه ارزشهاي انساني را ويران ميكرد و در داخل كشور به وسيله ي رژيم طاغوت در طول سالهاي متمادي بنا گذاشته شده بود، ويران كرد؛ پايه هاي جديدي ساخت كه هويت جديدي براي كشور به وجود آورد. ارتش هم هويت جديدي پيدا كرد. امروز ارتش هويتش با هويت ارتشِ دوران طاغوت بكلي متفاوت است. امروز شما حافظ منافع مردميد؛ آن روز ارتش موظف بود كه حافظ منافع سلطنت و رژيم طاغوت و عناصر وابسته و پليدِ حاكم بر اين كشور باشد. امروز شما در مقابل دشمن احساس عزت ميكنيد؛ خودتان ميسازيد، خودتان فرا ميگيريد، خودتان تحقيق و پژوهش ميكنيد؛ آن روز مجبور بوديد هرچه آنها ميدهند، چشم بسته قبول كنيد. اينهاست كه يك ملت را وقتي وارد اين جاده شد،

به اوج ترقي و عظمت ميرساند. لذا ملت ايران راه پيشرفت را پيدا كرد و حركت كرد. هزينه هايش را هم پرداختيم؛ اين ملت در راه آرمانها ميدانست و ميداند كه بايد هزينه بپردازد؛ بدون پرداختن هزينه نميشود به اوج رفت. اين هزينه را پرداختيم، اما به توفيق الهي پيش رفتيم. امروز ملت ايران عزيز است؛ الهام بخش است؛ نظام جمهوري اسلامي يك نظام مقتدر شناخته شده است و كشورهاي گوناگون، قدرتهاي مختلف - منطقه اي و فرامنطقه اي - در مقابل عظمت ملت ايران ناچار به اعتراف هستند و عظمت اين ملت را اعتراف ميكنند. در همه ي زمينه ها ملت ايران توانائي خود را، قدرت خود را نشان داد. قدر اين را بايد دانست. و شما جوانان عزيزي كه در نيروي هوائي جمهوري اسلامي به خدمت مشغول هستيد، همين عناصر را در تداوم كارتان بايستي مورد ملاحظه قرار بدهيد و همينها را دنبال كنيد. نيروي هوائي بايد رشد كند، بايد پيشرفت كند، بايد همين اقتدار و عزتي را كه به دست آورده است، مضاعف كند. در دوران دفاع مقدس نيروي هوائي خوب آزمايشي داد؛ بعد از دوران دفاع مقدس هم كارهاي بزرگي در اين نيرو انجام گرفته است. اين راه را بايد ادامه بدهيد؛ راه تكامل هرگز متوقف شدني نيست و اين بسته به همت شما جوانان در رده هاي مختلف در نيروي هوائي است. آينده مال شماست؛ كشور متعلق به شماست؛ ارتش و نيروي هوائي متعلق به شما كاركنان ارتش جمهوري اسلامي و نيروي هوائي است؛ و شما پيشرفت تان پيشرفت ملت است، پيشرفت كشور است. خودتان را نيرومند كنيد؛ اين نيرومندي فقط هم به ابزار مادي نيست؛ نيروي ايمان، نيروي

اراده و عزم راسخ و تصميم بر پيشرفت؛ اين را در خودتان تقويت كنيد؛ روزبه روز پيش برويد. خوشبختانه ملت در اين راه جدي است. خيلي سعي كردند اراده ي ملت را با شيوه هاي مختلف درهم بشكنند و نتوانستند. آنچه مهم و بسيار اميدبخش است، اين است كه ما در اين بيست و هشت، نه سال به طور پيوسته در حال حركت به جلو بوده ايم؛ توقفي وجود نداشته است. همه ي مانورهاي سياسي، تحركات گوناگون، مسئوليتهاي مختلف در دوره هاي مختلف، برآيند همه، عبارت است از يك حركت منظمِ رو به جلو براي ملت ايران؛ و اين ادامه پيدا خواهد كرد. دشمن خيلي سعي ميكند اين حركت را متوقف كند؛ اما نتوانسته است و نخواهد توانست. و اين را امروز اعتراف هم ميكنند. اگر خبرهاي جهاني را پيگيري كنيد، مي بينيد امروز همه ي لحنها در محافل سياسي، در مراكز تصميم سازي و تصميم گيري در دنيا و در مراكز قدرت جهاني، لحن ستايش از ملت ايران است. البته بعضي خصمانه و همراه با كينه توزي يا همراه با حسادت، بعضي هم در گوشه و كنار همراه با شيفتگي، همراه با خرسندي؛ اين مال مسئولان كشورها و سياستمداران است، اما در مورد ملتها، عموماً يا غالباً همين دومي است؛ ملتها شيفته ي ملت ايرانند. مسئولين كشور هرجا در مقابل ملتهاي مسلمان و حتّي در مواردي ملتهاي غيرمسلمان ظاهر ميشوند، اين شيفتگي را مشاهده ميكنند. اين به خاطر ايستادگي ملت ايران است و اين ادامه پيدا خواهد كرد. ياد انقلاب را كه ملت ما گرامي ميدارد، به خاطر همين است؛ اين براي اين است كه معلوم بشود آن عامل حركت بخش و عزت بخشي كه ملت ايران را

در اين مسير پرافتخار به راه انداخت، آن عامل در دل مردم ما زنده است. ما راهپيمائي 22 بهمن را در پيش داريم؛ خواهيد ديد ملت عزيز ما امسال هم مثل سالهاي گذشته و پرشورتر از گذشته - كه هر سال پرشورتر از سالهاي قبل بوده است - وارد عرصه ي نگاههاي جهاني خواهد شد. اين حضور مردم را در راهپيمائي 22 بهمن دست كم نبايد گرفت؛ اين خيلي چيز عظيمي است. سالگردهاي انقلابها، سالگردهاي روزهاي ملي در كشورها را با اين حركت عظيم مردم در كشور عزيز ما مقايسه كنيد. سالگرد انقلاب ما يك مراسم خشك و رسمي نيست؛ يك مراسم صددرصد مردمي است. مردم در سرماي سخت، در گرماي سوزان، در همه ي شرائط، آنجائي كه لازم است در صحنه باشند، شركت ميكنند و در 22 بهمن، همه ساله، ملت اين عرصه را مغتنم ميشمارند و وارد ميدان ميشوند و حضور خودشان را به رخ همه ي دشمنان و مخالفان ميكشند. اين در دنيا ديده ميشود. ممكن است در زبانها، در لحنها جور ديگري تعبير كنند؛ جمعيت را كم شمار معرفي كنند؛ جمعيتهاي ميليوني را مثلاً به صورت چند هزار در تبليغات بگويند؛ اين كارها در تبليغات ميشود؛ اما آنهائي كه بايد بفهمند ملت ايران در چه حال است، ميفهمند؛ واقعيتها را مي بينند؛ حضور مردم، اراده ي مردم، دلبستگي مردم به انقلاب، وابستگي مردم به محتواي عظيم انقلاب را اينها احساس ميكنند. روز 22 بهمن و راهپيمائي 22 بهمن مظهر اقتدار ملي است؛ مظهر اقتدار ملت ايران است؛ مظهر حضور مردمي و اراده و عزم ملي ملت ايران است كه مرد و زن و پير و جوان، در همه ي

شرائط به خيابانها مي آيند و خودشان را در سرتاسر كشور در مقابل چشم بينندگان قرار ميدهند؛ اين خيلي باعظمت است. يك جمله اي راجع به مسائل كشور عرض بكنم، يك جمله هم راجع به مسائل مهمي كه امروز مبتلابه دنياي اسلام است. آنچه مربوط به مسائل كشور است، مهمترين مسئله، مسئله ي انتخابات است. انتخابات يكي از آن عرصه هاي بسيار حساس و تعيين كننده است. اگر هر دوره اي از اين دوره هاي انتخابات را شما ملاحظه كنيد، تحليل كنيد، خواهيد ديد در هر كدام از انتخاباتهاي ما - چه انتخابات مجلس، چه انتخابات رياست جمهوري و بعضي انتخاباتهاي ديگر - در هر برهه اي سعي گردانندگان تبليغات خصمانه ي استكبار جهاني بر اين بوده است كه حضور مردم را كمرنگ كنند؛ انگيزه ي مردم را كم كنند؛ همت آنها را، اميد آنها را نسبت به انتخابات از بين ببرند يا كمرنگ كنند. البته به توفيق الهي نتوانسته اند. اين نشاندهنده ي اهميت انتخابات است. آن كساني كه دم از دمكراسي و مردم سالاري و حقوق مردم و نظامهاي مردمي ميزنند و با اين بهانه كشورگشائي ميكنند، كشتار ميكنند، فاجعه آفريني ميكنند، آنها در مقابل مردم سالاري ملت ايران درمانده اند. اين براي آنها يك مشكل حل ناشدني است. نميدانند چه بكنند با اين حادثه، چه بگويند. از رژيم كودتائي حمايت ميكنند، از رژيمهاي موروثي حمايت ميكنند، از كشورهائي كه هيچوقت در آنها آراء مردم مرجع نبوده است براي تشكيل حكومت، پشتيباني ميكنند، آن وقت در مقابل ملت ايران كه اينجور آزادانه وارد ميدان ميشود و قانونگذار را، مجري را و مسئوليتهاي اساسي را انتخاب ميكند، چه ميتوانند بگويند؟ در مقابل چشم مردم دنيا چه كار ميتوانند بكنند؟ ناچارند يا

بگويند آزادي نيست يا بگويند مردم شركت نكردند، يا اگر بتوانند انتخابات را تعطيل كنند؛ كمااينكه در يك برهه اي همت آنها به وسيله ي بعضي از عناصر فريب خورده اين بود كه انتخابات را بكلي تعطيل كنند، كه اصلاً انتخابات انجام نگيرد؛ ولي به فضل خدا نتوانستند اين كار را بكنند؛ اما همتشان اين بود. اين اهميت انتخابات را نشان ميدهد. آنچه در انتخابات بسيار مهم است، حضور عمومي مردم است؛ همه بايد در انتخابات شركت كنند؛ اين يك وظيفه ي ملي است؛ اين چيزي نيست كه با بودن دولت دولتهاي مختلف، روي كار بودن جريانهاي مختلف، جناحهاي مختلف، تغيير بپذيرد. انتخابات يك فريضه است؛ همه بايد شركت كنند؛ همه بايد خود را موظف بدانند براي اينكه در انتخابات شركت كنند. بهانه جوئي نبايد بشود. بعضي از حرفها بهانه جوئي است. گاهي بهانه جوئي حقيقي است، گاهي بهانه جوئي براي اين است كه مردم دلسرد بشوند. انتخابات در كشور ما در مقايسه ي با انتخاباتهائي كه ما مي بينيم در دنيا دارد انجام ميگيرد و خبرش را داريم، جزو سالمترينهاست؛ انتخاباتِ خوبي است. البته من به مجريان انتخابات توصيه كرده ام، الان هم توصيه ميكنم: بايد بشدت قانون را رعايت كنند. حد و مرز، قانون است. همه بايد الزامات قانوني را بپذيرند و تسليم الزامات قانوني بشوند. قانون حد فاصل حق و باطل است در حركت و مشي ملت و مسئولين. قانون را نبايد دور زد. اين بايد رعايت بشود؛ بحمداللَّه رعايت هم ميشود. ما هم توصيه داريم ميكنيم كه با مراقبت و دقت بيشتر قانون را رعايت كنند؛ به كسي ظلم نشود، حق كسي تضييع نشود؛ حق مردم در طرف مقابل، تضييع نشود، كه

آدمهاي ناباب و ناصالح، صالح معرفي نشوند؛ آدمهاي صالح هم از حق خودشان محروم نمانند، ناصالح معرفي نشوند. اين رعايتهائي است كه بايد همه بكنند. اما آنچه كه اصل است، حضور در انتخابات است؛ بايد همه در انتخابات شركت كنند؛ اين يك وظيفه ي عمومي است. البته فرصت هست تا روز انتخابات و من تا آن وقت باز هم عرائضي به ملت عزيزمان خواهم داشت. اين را عرض كرديم تا كساني كه در زمينه ي انتخابات فكر ميكنند، حرف ميزنند، سياستگذاري ميكنند، اجرا ميكنند، اقدام ميكنند، با توجه به اهميت اين مسئله كار خودشان را دنبال كنند. در زمينه ي مسائل دنياي اسلام هم به نظر ما امروز مسئله ي فلسطين و مصيبت غزه يك مسئله ي عمومي است؛ مخصوص همان مردمي كه در آنجا ساكن هستند، نيست اين مسئله؛ مال دنياي اسلام است؛ مال همه ي خاورميانه است؛ به يك معنا مسئله متعلق به همه ي ملتهاست. يك سياست خاورميانه ايِ سرتاپا غلط و جنايت بار از سوي دولت ايالات متحده ي امريكا وجود دارد. سياست خاورميانه ايِ آنها تكيه اش به طور كامل به تأمين منافع امريكا در اين منطقه است؛ سر ملتهاي اين منطقه هرچه ميخواهد بيايد، بيايد. يعني دهها ميليون يا صدها ميليون ملتهائي يا مردمي كه درا ين منطقه زندگي ميكنند، منافعشان هيچ؛ پامال بشوند، تحقير بشوند، كشته بشوند، داغدار بشوند، فشارهاي زندگي آنها را در هم بشكند، اهميتي ندارد، براي اينكه منافع امريكا در منطقه تأمين بشود. اين پايه ي سياست امريكا در منطقه ي خاورميانه است. اين البته چيز جديدي نيست؛ ملتها هم اين را ميدانند، دولتها هم اين را ميدانند؛ ليكن در عين حال گاهي انسان مشاهده ميكند در رفتاري كه

بايد در مقابل اين سياست انجام بگيرد، كوتاهي ميشود. ملت غزه، ملت فلسطين امروز با قدرت ايستاده اند؛ جاي تحسين دارد؛ حقيقتاً بايد اين ملت را تحسين كرد. زير اين فشار عظيم اقتصادي از يك طرف، و تهاجم و كشتار و فاجعه آفريني و تخريب و حملات گوناگون، آتشباري بر روي زن و كودك از يك طرف ديگر، در عين حال اين ملت ايستاده اند. هدف آنها اين است كه بين اين ملت و بين دولت منتخبشان جدائي بيندازند و هر كار ميخواهند بكنند و آن سياست را اجرا كنند. نشستند آن كنفرانس تاريخي را - كه كنفرانس بسيار ننگيني بود براي اين منطقه - راه انداختند، نتيجه اش شد اين. نتيجه ي نشستن با امريكا و با صهيونيست غاصب و درباره ي منطقه رايزني كردن و تصميم گيري كردن، همين است. رئيس جمهور امريكا آمد منطقه و رفت، اين آتش به جان مردم و زن و كودك منطقه ي غزه افتاد؛ اين محاصره، اين كشتار. مذاكره كردن با اينها - در حالي كه هدف آنها روشن است در اين منطقه - چه فايده اي دارد؟ دولتهاي اسلامي بايد تصميم بگيرند؛ محاصره ي غزه را بايد ابطال كنند. ملت و دولت مصر در اين زمينه وظيفه ي بزرگي برعهده دارند؛ همه ي ملتهاي مسلمان هم بايستي كمك كنند تا دولت و ملت مصر بتواند به وظيفه ي خودش در اين زمينه عمل كند. يك زندان بزرگِ يك ميليون و نيمي درست كنند و زن را، كودك را، بچه را، از گرسنگي، از بي سيري، از تشنگي، از نبودن سوخت، از نبودن گرما در زمستانِ سخت، آنجور بيازارند، مزارعشان را نابود كنند، باغاتشان را نابود كنند، تجارتشان را از بين

ببرند؛ به اينها اكتفا نكنند؛ حملات هوائي و زميني هم بكنند. اين قابل تحمل است؟ نبايد غاصبان و پشتيبانانشان بتوانند از عناصر ديگري از فلسطيني ها عليه اين مردم مظلوم استفاده كنند. اگر چنين اتفاقي بيفتد، اين ننگ بر روي پيشاني آنها تا ابد خواهد ماند. نبايد از دولتهاي عرب بتوانند در اين زمينه استفاده كنند. اين يك مسئله ي بسيار مهم است. راهي هم كه ملت فلسطين برگزيده است، همان راه درست است؛ يعني راه مقاومت، راه ايستادگي و همين است كه بالاخره ملت فلسطين را نجات خواهد داد. اميدواريم خداوند متعال همه ي ما را به وظائفمان آشنا كند. ملتهاي اسلامي را در راه درست، دستگير، هدايت كننده و كمكگار باشد؛ دولتهاي اسلامي را به راه درست هدايت كند. ان شاءاللَّه بتوانيم مشكلات دنياي اسلام را خود ما مسلمانها حل كنيم و با همدلي و همبستگي و همكاري، ان شاءاللَّه دشمن را ناكام كنيم. اميدواريم خداوند روح شهداي عزيز ما را با شهداي صدر اسلام، با پيغمبر و سيدالشهدا (عليهم السّلام) محشور بفرمايد و امام بزرگوار ما را ان شاءاللَّه با اوليائش محشور كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار اقشار مختلف مردم آذربايجان به مناسبت روز 29 بهمن

بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار اقشار مختلف مردم آذربايجان به مناسبت روز 29 بهمن بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اولاً تشكر ميكنم از همه ي برادران و خواهران عزيز كه اين راه طولاني را طي كرديد و به اين حسينيه تشريف آورديد و اين محفل سراپا صميميت و صفا را تشكيل داديد. خيلي خوش آمديد! قارداش لار... باجيلار، خوش گلميسيز!(1) خاطره ي مجاهدت آزادمنشانه ي هشيارانه ي مردم آذربايجان از حافظه ي ملت ايران پاك نخواهد شد. بيست و نه بهمن سال 1356 يكي از اين خاطره هاست. شما در

شناسنامه ي تاريخي خودتان چه در دوران تاريخ گذشته، چه در دوران بعد از انقلاب، چه در دوران جنگ تحميلي و چه تا امروز از اينگونه حوادث بسيار داشته ايد. البته تاريخِ سرتاپا افتخار مردم عزيز آذربايجان در يك نقاطي اوج ميگيرد كه يكي از اين نقاط همين بيست و نه بهمن است. اگر براي جوانهاي عزيزي كه آن روز را نديدند، بخواهيم در دو جمله مسئله را تصوير كنيم، مسئله اين است كه يك حركتي در مواجهه ي با رژيم غدار، از يك نقطه اي، يعني از حوزه ي علميه ي قم و مردم قم سربلند كرد، رژيم بيباك و غدار و متكي به آمريكا بشدت آن را سركوب كرد، نفسها در سينه ها حبس شد. همه خيال كردند قضيه تمام شد. آن نقطه اي كه نگذاشت اين قضيه به اينجا ختم شود و يك حادثه را تبديل به يك جريان و يك فرايند كرد، عبارت بود از تبريز و آذربايجان. يعني مردم غيور و شجاع و باهوش تبريز، يك حادثه را تبديل كردند به يك جريان؛ نگذاشتند اين حادثه در قم دفن شود. اگر بخواهيم تشبيه كنيم به حوادث صدر اسلام، مثل كار جناب زين العابدين و زينب كبري در حفظ حادثه ي عاشورا و نگذاشتن و مانع شدن از اينكه اين حادثه در صحراي كربلا دفن شود و فراموش شود. شما اين را يك پرچمي كرديد و با قدرت اين را در دست نگه داشتيد و اين پرچم شد شاخص. اين، اهميت حادثه را نشان ميدهد. اگر بخواهيم اين حادثه را برگردانيم بر روي روحيات مردم و خصوصيات مردم آذربايجان، نتيجه اين ميشود كه اين مردم هم شور و هيجان دارند، هم شعور

و هوشياري سطح بالا دارند؛ ميدانند چه كاري اهميت دارد و كي اهميت دارد؛ هم شجاعت و غيرت كافي دارند كه اين كار را ولو بسيار خطر داشته باشد، انجام بدهند؛ مردمي هستند بيدار، بيدار؛ بيداري كه شما شعارش را ميدهيد.(2) بنده با همه ي وجود اين شعار را قبول دارم، از سالها قبل هم گفته ام. من در مقابل شعار شما به عنوان تصديق اين حرفها عرض ميكنم: آذربايجان اوياخسان، انقلابا داياخسان. همه ي قضيه هم در همين بيداري و هشياري و درك بالا و موقعيت سنجي و اقدام بجا و شجاعانه خلاصه ميشود. اگر فرض كنيد يك ملتي كه در طول قرنهاي متوالي بر اثر فساد دستگاههاي حاكم، بر اثر استبدادهاي گوناگون دچار غفلت شده است، دچار عقب ماندگي شده است، از قافله ي علم و تمدن و همه چيز عقب افتاده است، بعد هم استعمار وارد شده است با شيوه ها و روشهاي بسيار پيچيده و مرموز، اينها را در آن حالت نگهداشته، منابع حياتي آنها، ارزشهاي تاريخي و فرهنگي آنها را نابود كرده است و زمام اين ملت و اين كشور را در دست گرفته است، بخواهد ورق را برگرداند، به چه احتياج دارد؟ ميشود رفت پيش استعمارگر ظالم و غدار و از او خواهش كرد: آقا شما بيائيد از استعمار دست برداريد، از منافع خودتان صرفنظر كنيد؟ ميشود اين كار را كرد؟ فايده اي دارد؟ اگر نه، بگوئيم التماس نميكنيم، مذاكره ميكنيم، با مذاكره حل ميشود؟ ميشود طعمه را از دهان گرگ با مذاكره، با حرف حساب، درخواست گرفت، ميشود اين كار را كرد؟ ملتها در چنين مقاطعي يك راه بيشتر ندارند و آن اينكه جوهر خودشان را

نشان بدهند، قدرت خودشان را به صحنه بياورند، از توانائيهاي خودشان استفاده كنند تا دشمن نتواند بر روي ضعفها و ناتوانيهاي آنها تكيه كند. جز اين راهي براي يك ملت وجود ندارد. اين كاري بود كه ملت ايران كرد. اين كار هم احتياج دارد به بيدار بودن، آگاه بودن، تنبلي نكردن، دل به خواسته ها و آسايشهاي حقير مادي نقد و كوچك نسپردن، اهداف و آرمانهاي بزرگ را در نظر گرفتن و وارد ميدان شدن؛ به اين احتياج دارد. اساسش بيداري است؛ اين كار را ملت ايران كرد. بيست و دوم بهمن اوج اين كار بود. بيدار كننده اي كه سالها فرياد كشيد تا اين مردم را بيدار كند، امام بزرگوار ما بود. در اين كار همه ي خيرخواهان، همه ي مصلحان، همه ي دانشمندان، همه ي علماي دلسوز كمك كردند، قشرهاي مختلف هر كدامي بتدريج وارد شدند و كمك كردند. ناگهان ملت ما از ملتي كه سابقه ي دوران قاجار را داشت و بعد در دوران پهلوي بكلي لگدمال شده بود، تبديل شد به يك ملت زنده و بيدار، آمد وسط ميدان، قدرت خودش را علني كرد، قدرت خود را به صحنه آورد. اين قدرت، قدرت ملي است؛ قدرت آحاد مردم است، هيچ نيروئي در مقابل اين قدرت تاب مقاومت ندارد. ملتها امتحان كنند. البته امتحانش آسان هم نيست، فداكاري ميخواهد، رهبريِ درست ميخواهد. اگر اين فراهم بشود، هيچ ملتي در دنيا زير ستم نخواهد ماند؛ دچار فقر نخواهد ماند. اين شرايط در كشور عزيز ما فراهم شد. بدون ايمان هم ممكن نبود اين بيداري به وجود بيايد. ايمان مردم از درون مثل يك موتور فعال وجود آنها را به راه

انداخت. اگر ايمان نبود، مرگ اينجور كوچك نميشد در چشم مردم. آن چيزي كه مرگ را حقير ميكند در مقابل چشم مردم، ايمان است. لذا هر چه ايمان بالاتر باشد، مرگ حقيرتر ميشود. ايماني مثل ايمان علي بن ابي طالب، آنقدر مرگ را تحقير ميكند و كوچك ميكند كه ميگويد من از مرگ نه فقط وحشت ندارم، بلكه با او انس دارم. «انس للموت من الطّفل بثدي امّه»؛ انس دارم، علاقه دارم، اصلاً نه اينكه نميترسم، استقبال ميكنم؛ اين ناشي از ايمان است. وقتي ايمان هست، مرگ پايان زندگي نيست. وقت مردن آمد و جستن ز جو كلّ شي ء هالك الّا وجهه از جو انسان ميپرد. يك خط فاصلي است بين اين نشئه و آن نشئه؛ بعضيها را با زنجير از اين خط فاصل عبور ميدهند؛ آنهائي كه چسبيده اند به زندگي دنيا، بعضي خودشان جست ميزنند، خودشان را پرتاب ميكنند؛ چرا؟ چون مي بينند آنجا چه خبر است. وعده ي الهي را مشاهده ميكنند. لذا شهداي عزيزي كه نام اينها را شنيده ايد، بسياري از اينها را ميشناسيد، بعضي از شماها با آنها همراه بوده اند، زندگي كرده ايد، اين شهدا از مرگ نميترسيدند، اينها عاشق زندگي بوده اند. وصيتنامه ها را كه انسان نگاه ميكند، اين را ميفهمد. راه يك ملت اين است. ملت ما اين راه را شروع كرد. فرقي كه اين ملت و انقلابش با بسياري از ملتهائي كه انقلاب كرده اند داشت، اين است كه اين ملت خود را به جاي محكمي متصل كرد؛ «فقد استمسك بالعروة الوثقي». عروه ي وثقي يعني شما بخواهيد از روي يك پرتگاهي عبور كنيد، از يك لبه ي باريكي بخواهيد عبور كنيد، يك ريسمان محكمي باشد، دستتان را

بگيريد. وقتي دستتان را گرفتيد، خاطرتان جمع است كه ديگر پرتاب نميشويد. اين عروه ي وثقي است. «فمن يكفر بالطاغوت و يؤمن باللَّه فقد استمسك بالعروة الوثقي»؛ كفر به طاغوت، ايمان به خدا. ملت ما اين را داشت، لذا از اين گذرگاه عبور كرد؛ دغدغه اي برايش به وجود نيامد و همين موجب شد كه اين حركت عظيم در بين مردم بماند. به اين نكته جوانهاي عزيز ما توجه كنند؛ اهل معرفت و اهل فكر توجه كنند. انقلاب يك جريان است، همه جا همينجور است؛ يك جريان است، يك حادثه نيست، لكن اين جريان در بسياري از جاها در وسط راه متوقف ميشود. به تاريخ انقلابهاي گوناگون، انقلابهاي بزرگ نگاه كنيد؛ وسط راه متوقف ميشوند. يك عده اي به يك پيروزي ميرسند، دل خوش ميكنند، از مردم فراموش ميكنند، مردم يواش يواش صحنه را رها ميكنند؛ تمام ميشود. انقلاب كبير فرانسه كه در قرن هيجدهم - اواخر قرن هيجدهم - شروع شد، در اوائل و اول قرن نوزدهم زايل شده بود، از بين رفته بود، چيزي ازش باقي نمانده بود. عليه سلطنت ديكتاتوري قيام كردند، سلطنت را زائل كردند، بعد از حدود پانزده سال، يك پادشاه مقتدر مستبد ديگري به نام ناپلئون بناپارت آمد سر كار. دهها سال اينها گرفتار بودند، بعد يواش يواش، بتدريج توانستند يك جوري خودشان را از بخشي از آن مسائل كنار بكشند. انقلابها نميمانند؛ نيمه كاره رها ميشوند؛ چون ايمان نيست؛ چون آن عروه ي وثقي نيست. اين انقلاب در بين مردم ما ماند و روز به روز شادابتر شد و كارائي خودش را روز به روز بيشتر نشان داد. امسال شما نگاه كنيد به بيست و

دو بهمن. بيست و نه سال از انقلاب گذشته است. امسال بيست و دو بهمن همانطور كه جناب آقاي مجتهد شبستري از تبريز نقل كردند، بنده هم از نقاط مختلف - چه تهران، چه ساير شهرستانها - خبرگيري كردم، كساني كه اهل اين كارند و اهل تشخيصند، تقريباً به طور قاطع نظر دادند كه امسال حضور مردم، هيجان مردم، شركت مردم از سال گذشته و سالهاي قبل بيشتر بود؛ چرا؟ چون اين ملت زنده است؛ چون اين انقلاب زنده است. آن كساني كه در طول اين سالهاي وسط ناگهان هيجانزده شدند، اعلام كردند كه انقلاب تمام شد، انقلاب مُرد، امام فراموش شد، خطا كردند، بد محاسبه كردند، اشتباه كردند. انقلاب بانشاطتر شد. ارزشهاي انقلاب زنده تر شد. امروز آن كسي كه بيايد بين مردم و شعارهاي انقلاب را مطرح كند، مردم به او رأي ميدهند؛ مردم او را ميخواهند؛ چون كارائي انقلاب را مي بينند؛ كارهائي كه انقلاب در اين كشور كرده، جايگاهي كه براي اين ملت در دنيا به وجود آورده، روح اعتماد به نفسي كه در جوانان اين ملت دميده شده، اينها چيزهائي است كه گاهي در صد سال هم به دست نمي آيد. اين انقلاب اينها را انجام داد. مشكلات اينجوري حل ميشود. جوان، استعداد، توانائيهاي دروني، آمادگيهاي لازم، از حالت بالقوه بتدريج به حالت بالفعل تبديل ميشوند. انسانهاي خام به فرآورده هاي برجسته ي انساني تبديل ميشوند و قدرت مديريت، قدرت سازندگي، قدرت توليد، قدرت دويدن در مسابقات انسانها در سطح جهان - مسابقات ملتها - به آنها داده ميشود و يك ملت جلو مي افتد. مايه ي همه ي اينها انقلاب و ارزشهاي انقلاب است . اين ارزشها

بايد پايدار بماند و مانده است؛ تا امروز اين ارزشها پايدار مانده است؛ زنده تر شده است. من بارها گفته ام: جوان امروز ما از جوان سال 1359 كه جنگ تحميلي شروع شد، آمادگي اش براي حضور در ميدان نبرد اگر بيشتر نباشد، كمتر نيست. ما راهمان براي آينده مشخص است و برنامه ريزي به صورت كلان بر رفتار عمومي انقلاب به توفيق الهي و به فضل پروردگار حاكم است. ما ميدانيم چه ميخواهيم بكنيم. ملت ايران در درون كشور خود، در درون استعدادهاي مردم خود، در عمق تاريخ خود گنجينه هاي بسيار زيادي دارد؛ ما ميخواهيم اين گنجينه ها را احيا كنيم. اين گنجينه ها وقتي احيا شود، يك ملت ثروتمند ميشود؛ يك ملت عالِم ميشود. فناوري، علم، تمدن، قدرت بيان و جايگاه برتر در مجادلات بين المللي براي او حاصل ميشود. آنوقت آن ملت ميشود الگو براي ملتهاي ديگر. تا امروز هم ملت ما الگو بوده است. تا قبل از انقلاب اسلامي، ملت فلسطين هميشه درجا زدند، هميشه عقب رفتند. ملتهاي اسلامي، كه جوانهائي در بين آنها بودند كه يك مقدار احساسات داشتند، گرايشهاي چپ پيدا كردند كه با فرو ريختن اردوگاههاي چپ همه چيز تمام شد. اما انقلاب آنها را احيا كرد؛ ملتها را بيدار كرد. اگر يك نگاهي به صحنه ي پيرامون خودمان و دنياي اسلام بيندازيم، اين معنا كاملاً روشن ميشود. تا الان هم ملت ايران الگو بوده است. اما آن روزي كه شما جوانها، شما استعدادهاي درخشاني كه تمام سرزمين كشور ما را پوشانده ايد، بتوانيد اين استعدادها را ان شاءاللَّه به منصه ي ظهور برسانيد، اين ملت به يك الگوي عملي براي كشورهائي كه زير ستم هستند، تبديل خواهد شد؛

اين خيلي مهم است. كليد سعادت خود اين ملت و كليد سعادت ملتهاي ديگر در دست ملت ماست؛ در دست شما جوانهاست. و دشمن اين را ميداند؛ دشمن اين نكته را دريافته؛ لذا سعي ميكنند اين ملت را از ادامه ي راه خودشان منصرف كنند. همه ي تلاشهاي تبليغاتي، سياسي، اقتصادي، فشارهاي گوناگون، تحريمهاي گوناگون، قطعنامه هاي گوناگون براي همين است كه به اين ملت بباورانند اين راه را ادامه ندهد؛ ميخواهند كاري كنند اين ملت اين راه را ادامه ندهد. ميدانند كه اگر اين راه به وسيله ي اين ملت با همين شتاب، با همين قدرت ادامه پيدا كند، چتر ظلم و استكبار و طمع ورزي و غارتگري اي كه اينها بر روي ملتهاي مسلمان و امت اسلامي گسترده اند، جمع خواهد شد؛ نابود خواهد شد؛ موجوديت استكبار در ميان كشورهائي كه وابسته ي به امت اسلامي هستند، به خطر خواهد افتاد. اين را ميدانند؛ خوب، تلاش ميكنند؛ تلاشِ فراوان ميكنند. ببينيد همين چند روز قبل از اين رئيس جمهور آمريكا گفت: ما روي ايران فشار مي آوريم تا مردم ايران به اين نتيجه برسند كه دنبال انرژي هسته اي رفتن برايشان صرفه ندارد. معناي اين حرف اين است كه رسيدن ملت ايران به يك اوج فناوري اي كه حالا مظهرش از نظر آنها مسئله ي انرژي هسته اي است، به قدري ملتهاي ديگر را سر شوق مي آورد، توانائيهاي ملتهاي مسلمان را به آنها مي باوراند كه ديگر آنها نميتوانند اين را كنترل كنند؛ نميتوانند مهار كنند. ميخواهند نرسد. البته اسم ديگري رويش ميگذارند؛ ميگويند: ما از بمب اتم ميترسيم! اما خوب، خودشان هم ميدانند، خيليها هم در دنيا ميدانند كه دروغ ميگويند؛ مسئله ي آنها مسئله ي بمب اتم

نيست. ميدانند كه ايران به دنبال سلاح هسته اي نيست؛ به دنبال دانش هسته است، به دنبال فناوري هسته اي است؛ آنها از همين ناراحتند. يك ملت بدون اينكه از آنها اجازه گرفته باشد، بدون اينكه از آنها كمك گرفته باشد - دست گدائي به سوي آنها دراز كرده باشد - از درون خود بتواند يك چنين فوراني بكند و اوجي بگيرد. اين است كه آنها را عصباني ميكند. «ما از فلان جناح، فلان گروه حمايت ميكنيم»؛ چرا؟ چون آن جناح گفته يا وعده كرده كه با پيمودن اينگونه راهها موافق نيست؛ با ايستادگي موافق نيست؛ موافق اين است كه برويم پيش آمريكا عرض بكنيم خدمتشان كه شما اجازه بدهيد ما پيشرفت كنيم(!) از دهان گرگ طعمه را با مذاكره نميشود گرفت؛ با قدرت بايد گرفت. هزار و صد سال است كه در ادبيات كشور ما: مهتري گر به كام شير در است رو خطر كن ز كام شير بجوي

را گفته اند. گاهي هم عمل شده در تاريخ ما، بسياري از اوقات هم عمل نشده. امروز ملت ايران دارد با ايستادگي خود به اين توصيه عمل ميكند؛ «رو خطركن». اين است مسئله ي ما. مسئله ي ما با آمريكا و مسئله ي ما با مستكبرين عالَم اين است. آنها ميگويند شما وجودتان، استعدادتان، قدرتتان را به صحنه نياوريد كه در مقابل قدرت ما، سلاح ما، توانائيهاي تبليغاتي ما رقيبي وجود نداشته باشد، ما بتوانيم يكه تازي كنيم در ميدان. جواب ملت ما اين است كه: نخير، ما ميتوانيم از حق خودمان دفاع كنيم؛ ميتوانيم جلو تجاوز شما را بگيريم؛ اگر نكنيم، خدا از ما مؤاخذه خواهد كرد. راهي كه ملت ايران

انتخاب كرده، راه درستي است؛ حضور در صحنه، رها نكردن اين دستاورد بزرگ. مسائل جزئي، اختلافي، اهميتي ندارد. بگو مگوهائي كه اين گروه با آن گروه، اين آدم با آن آدم دارد، اينها اهميت ندارند. اينها چيزهاي جزئي است. خانواده ي انقلاب بايد يكپارچگي خودش را حفظ كند. بنده اولِ امسال گفتم: «اتحاد ملي»؛ يعني خانواده ي ملت، خانواده ي انقلاب وحدت خود را، درونگرائي خود را نسبت به يكديگر، اتصال و چسبندگي را به يكديگر حفظ كنند؛ نگذارند واگرائي به وجود بيايد. ملت بحمداللَّه خودش اين توصيه را آويزه ي گوش دارد؛ احتياج به گفتن ما هم شايد نبود. ما هم تابع همين عقلانيت عظيمي هستيم كه در ملتمان هست؛ ما هم به ملت عرض كرديم و آنها هم نشان دادند كه همينجور است. چند صباح ديگر انتخابات داريم. حضور در انتخابات هم از همين قبيل است؛ حضور است. من اصرارم در همه ي انتخاباتها بر حضور است. بايد آمد سر صندوق رأي، به كوري چشم دشمن بايستي رأي داد. دشمن ميخواهد كه ملت انتخابات نداشته باشد، راهپيمائي بيست و دو بهمن نداشته باشد، راهپيمائي قدس نداشته باشد، حضور در مراسم عظيم ديني نداشته باشد، احساسات ديني نداشته باشد. جوان ما بي تفاوت و بي رگ و بي اعتنا و دلسپرده ي به شهوات و غرق در فساد و در مواد مخدر باشد. دشمن اين را ميخواهد؛ اين براي دشمن خوب است، لذا اين را ترويج ميكنند؛ گاهي به زبان بيان ايدئولوژي، گاهي به زبان تهديد سياسي، گاهي به زبان تهديد نظامي، گاهي به وسيله ي باندهاي قاچاق مواد مخدر، گاهي به وسيله ي ترويج فيلمهاي مهيج شهوت؛ دشمن همه جور وارد ميدان ميشود و تلاش

ميكند و خودكشون ميكند كه بلكه بتواند اين ملت را از اين حركت مستقيم و قوي و عزيز منصرف كند. وقت انتخابات هم كه ميشود - شايد يادتان هست - غالباً قبل از انتخابات يك حرفي ميزنند كه معنايش اين است كه مردم در انتخابات شركت نكنيد؛ كارهائي ميكنند، تلاش ميكنند؛ گاهي به وسيله ي آدمهاي غافل و فريب خورده، گاهي به وسيله ي آدمهاي وابسته، كارهائي ميكنند كه بلكه مردم را از شركت در اين مراسم عظيم باز بدارند، كه انتخابات يكي از اين مراسم بسيار عظيم است. من توصيه ام به مردم در درجه ي اول اين است كه بيايند وارد ميدان انتخابات شوند، صندوقهاي رأي را پر رونق كنند. خود اين صفوفي كه ايستادند، ممكن است زحمت هم داشته باشد؛ در هواي سرد؛ يك ساعت - كمتر، بيشتر - اما اين مجاهدت است، اين جهاد است؛ اين زحمت پيش خداي متعال اجر دارد. بروند رأي بدهند. اين در درجه ي اول. به كي رأي بدهند؟ شاخص اين است كه شعارهاي انقلاب بايستي به وسيله ي مسئولين و منتخبين ما روز به روز زنده تر شود. اين شاخص است. ربطي به جناح بنديها ندارد، ربطي به اسمها ندارد. علاج دردهاي اين ملت و وسيله ي رسيدن به آرمانهاي اين ملت، شعارهاي انقلاب است؛ اينها بايد حفظ شود. آن كساني كه با اين شعارها به معناي حقيقي كلمه مخالفند، دشمنِ اين شعارهايند؛ اينها نبايد در مراكز تصميم گيري واقع بشوند. بين ملتند، باشند. آحاد ملت، هر كسي هر عقيده اي داشته باشد، اشكال ندارد؛ اما آن كسي كه عقيده اش اين است كه اين ماشين بايد راه نيفتد، اين را نميشود پشت رُل گذاشت. يك آدمي

كه عقيده اش اين است كه از اين جا بايد اين اتومبيل حركت نكند، اين شخص را پشت فرمان خودرو بگذاريم، هيچ وقت اين اتومبيل حركت نخواهد كرد. بايد كسي را بگذاريم كه معتقد به اين حركت باشد، معتقد به اين راه باشد، معتقد به آن هدف باشد، معتقد به توانائيهاي ملي باشد، معتقد به اسلام، معتقد به انقلاب باشد و شاخصها را قبول داشته باشد. اين آن نقطه ي حساس است. اين هم نكته ي دوم است. البته بايد هوشياري بخرج داد؛ بايد هوشياري بخرج داد. از دوروها و دورنگها و ظاهر باطن مختلفها بايستي ترسيد. خيلي اوقات، در طول تاريخ، اسلام از اين دورنگيها، يكي نبودن ظاهر و باطن اشخاص، ضربه خورده است. حالا روايت هم در اين زمينه زياد هست. اين را بايد مواظبت كرد. شما مردم هوشياري هستيد؛ اين را چه امثال من بدانيم، چه ندانيم، چه بگوئيم، چه نگوئيم، تاريخ ما، انقلاب ما، حوادث اين بيست و نه سال ثابت كرده است؛ نه فقط به خود ما، به دنيا ثابت كرده. لذا به نام شما و ملت شما و مردم شما و امام شما افتخار ميكنند. همين شهداي برجسته ي دنياي اسلام، همين شهيد عزيزي كه چند روز قبل به وسيله ي صهيونيستها به شهادت رسيد، اينها افتخار ميكردند كه بچه هاي امامند؛ خودشان را فرزند امام ميدانستند. اين شهيد حاج عماد خودش را فرزند امام ميدانست. يعني واقعاً اگر با يك جوان خودمان مقايسه كنيم، او معتقد نبود كه اين جوان ايراني به امام از او نزديكتر است. او هم خودش را به قدر يك جوان ايراني فرزند امام و نزديك به امام ميدانست؛ چرا؟

چون امام به او روح داده بود؛ امام او را زنده كرده بود. اينجور جوانها هميشه در لبنان و در فلسطين و در غزه و در همه جا بودند، اما اينجور كارهاي بزرگ از اينها سر نميزد. كي فكر ميكرد جوانهاي لبناني با سلاحهاي معمولي بتوانند ارتشي را كه ادعا ميكند يكي از بزرگترين ارتشهاي دنياست، آنجور با افتضاح عقب بزند. روزهاي اوّلي كه جنگ سي و سه روزه تمام شده بود، صهيونيستها ميگفتند نه، ما شكست نخورديم(!) حالا گزارش اين كميته ي ونيوگراد قضايا را برملا كرده. اينها ظاهرسازي كردند كه خيلي آبروريزي هم نشود؛ اما كاملاً پيداست؛ يك ارتش مجهز، امريكا هم مستقيماً وارد شد - اين را بدانيد امريكا در جنگ سي و سه روزه ي لبنان مستقيم وارد شد؛ هم پشتيباني كرد، هم مستقيم وارد شد، بي سروصدا - اما همه شان شكست خوردند. از كي ؟ از يك عده جوان كه وسيله شان عبارت بود از اعتماد به نفس، اتكال به خدا و نترسيدن از مرگ، ايستادگي در ميدان؛ توانستند شكست بدهند. افسانه ي شكست ناپذيري قدرتها اينجوري باطل ميشود. خدا را شكر ميكنيم؛ خدا را شكر ميكنيم بر نعمت انقلاب، خدا را شكر ميكنيم بر نعمت امام، خدا را شكر ميكنيم بر اين عظمتي كه ملت ايران از خودشان نشان دادند، خدا را شكر ميكنيم بر توفيقي كه به اين ملت داده است. يك يك شما مردم و شما جوانها، يك نعمت بزرگ خدا هستيد كه انسان بايد براي آنها خدا را شكر كند - «و ان تعدوا نعمت اللَّه فلا تحصوها» - مگر ميشود نعمت هاي الهي را احصاء كرد؟ اين نعمتها را بايد حفظ كنيم. اين

نعمتها را هم مسئولين بدانند، بايد اين نعمت را حفظ كنند، شكر كنند تا اين نعمت برايشان بماند، هم آحاد مردم اين نعمت خدا را قدر بدانند. بدانيد فرداي اين ملت از امروز اين ملت بمراتب بهتر و روشن تر و دلنوازتر است. و ان شاءاللَّه شما جوانها آن روزها را خواهيد ديد. و خواهيد توانست ثمره ي اين مجاهدتهاي عظيم را بچينيد و ان شاءاللَّه دنيائي را به آبادي و سعادت و فلاح برسانيد. پروردگارا! قلب مقدس ولي عصر را از ما راضي كن؛ ما را سربازان آن بزرگوار قرار بده؛ ما را با ولايت و محبت آنها زنده بدار و بميران. پروردگارا! روح مطهر امام، ارواح مطهر شهيدان را از ما راضي كن؛ آنها را در عالي ترين درجات با اولياءت محشور بفرما. والسّلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) برادران و خواهران! خوش آمديد. 2) ديدار كنندگان قبل از شروع سخنراني / پس ازبيانات فوق، شعار ميدادند: ...

بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار اقشار مختلف مردم

بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار اقشار مختلف مردم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اولاً خوشامد عرض ميكنيم به همه ي برادران و خواهران عزيز كه از نقاط مختلف كشور از راههاي دور و نزديك به اينجا تشريف آورديد و اين محفل صميمي و باصفا را در اين حسينيه تشكيل داديد. حلول ماه مبارك ربيع الاول را كه ماه ولادت نبي مكرم اسلام حضرت محمد بن عبداللَّه و يكي از مقاطع تاريخي بزرگ براي كل بشريت است، تبريك عرض ميكنيم. در روز اول ربيع الاول هجرت پيغمبر واقع شده است؛ از مكه به مدينه كه مبدأ تاريخ هجري مسلمانان است. اين ماه هم ربيع المولود است، هم ربيع الهجره است. اين خاطره هاي تاريخي براي امت اسلام

بسيار بزرگ و ارزشمند است. امروز هم در دنياي به اصطلاح مدرن، با ترتيباتي كه در ميان ملتها وجود دارد و سابقه نداشته است، همچنان امت اسلامي و مردم مسلمان در سراسر جهان از اين خاطره ها الهام ميگيرند؛ درس ميگيرند. در هر نقطه ي از دنيا كه مسلماني زندگي ميكند كه گوينده ي «لااله الا اللَّه» و «محمد رسول اللَّه» است، با ياد ولادت آن بنده ي برگزيده و سرآمد انسانها، در اين ماه در خود احساس شعف ميكند. عشق به نبي مكرم اسلام در دل يكايك مسلمانهاست؛ لذاست كه شما مي بينيد امروز كه جبهه ي استكبار جهاني درصدد تضعيف اسلام است، وجود مبارك پيامبر را هدف قرار ميدهد. صهيونيستها و دولتهائي كه زير نفوذ صهيونيسم هستند، دستگاه استكبار و در رأس آنها آمريكاي جنايتكار، وقتي ميخواهند با امت اسلامي دربيفتند و با اسلام معارضه كنند، آماج حمله ي خودشان را نبي معظم و مكرم اسلام قرار ميدهند. اين به چه معناست؟ اين به خاطر اين است كه ياد آن بزرگوار، نام آن بزرگوار، ولادت آن بزرگوار، هجرت آن بزرگوار، حكومت ده ساله ي آن بزرگوار در مدينه و يكايك اقدام و تعليم و آموزش آن بزرگوار، امروز براي مسلمانها، اگر تدبر بكنند و تأمل بكنند، يك درس است؛ گشايشِ يك درِ بازي به سوي زندگي است. پيغمبر الهام بخش است براي امت اسلامي. چون اين را ميدانند؛ چون از بيداري امت اسلامي ميترسند؛ چون از قدرت جامعه ي يك ميليارد و پانصد ميليوني مسلمان در سرتاسر عالم وحشت دارند، در مقابل پيغمبر صف آرائي ميكنند. رحمة للعالمين را، منشأ عظيم ترين خيرات و بركات براي بشريت را در مطبوعاتشان، در زبان سياستمدارانشان، در كتاب نوشتنهايشان،

به وسيله ي مزدورانشان مورد اهانت قرار ميدهند. اين بايد ما مسلمانها را بيدار كند؛ بفهميم كه در وجود پيامبر، در شخصيت پيامبر، در خاطرات زندگي پيامبر، در هجرت پيغمبر، در جهاد پيغمبر، در سيره ي پيغمبر، در درسهاي قولي و عملي پيغمبر، چه گنجينه ي عظيمي براي مسلمانها نهفته است. ما از اين گنجينه اگر استفاده كنيم، امت اسلامي به آنچنان موقعيتي خواهد رسيد كه نتوانند ديگر به او زور بگويند؛ نتوانند او را زير فشار قرار بدهند؛ نتوانند او را تهديد كنند؛ اين درس است براي ما. امروز جبهه ي استكبار علناً، صريحاً در مقابل اسلام ايستاده است. درست است كه جمهوري اسلامي را آماج حملات خودشان از لحاظ سياسي و تبليغاتي قرار ميدهند، لكن دشمني آنها با جمهوري اسلامي هم به خاطر همين است كه جمهوري اسلامي پرچم اسلام را بلند كرده است؛ اسلام را در دلهاي آحاد امت اسلامي زنده كرده است؛ به اسلام رونق بخشيده است؛ عزت بخشيده است و خود به خاطر اسلام عزت پيدا كرده است. براي اين است كه با جمهوري اسلامي مخالفت ميكنند، معارضه ميكنند، دشمني ميكنند. با اسلام در حقيقت اينها مخالفند - يعني با يكايك اين امت عظيم اسلامي و ملتهاي اسلامي - اين را بايد آحاد امت اسلامي و ملتهاي مسلمان بدرستي، از بن دندان درك كنند و بفهمند. اسم حقوق بشر را مي آورند، اسم دموكراسي را مي آورند، اسم انرژي هسته اي را در يك برهه اي مي آورند؛ اينها را بهانه ي دشمني قرار ميدهند، لكن واقع قضيه چيز ديگري است؛ واقع قضيه اين است كه اينها ميدانند اسلام ميتواند امت اسلامي را به يك قدرت عظيم تبديل كند. با

اين مخالفند. ميدانند كه نام پيغمبر، ياد پيغمبر، زندگي پيغمبر، سيره ي پيغمبر و تعاليم پيغمبر ميتواند امت اسلامي را از رخوت خارج كند، به او نشاط بدهد، او را در صحنه ي بين المللي تبديل به يك عنصر اثرگذار و متنفذ كند، عزت به او ببخشد؛ اين را نميخواهند؛ با اين دشمني ميكنند و مخالفند؛ والّا كيست كه نداند آمريكائيها اولين دشمن حقوق بشرند. منظورم از آمريكائيها، مردم آمريكا نيستند؛ سياستمداران، سردمداران، متنفذين، گردانندگان رژيم آمريكا و رژيم صهيونيستي، كه اولين دشمنان بشريتند. ببينيد چه ميكنند در غزه! ببينيد چه ميكنند در منطقه ي فلسطين! ببينيد با ملتهاي مسلمان چگونه رفتار ميكنند! ببينيد در عراق و افغانستان با آن ملتهاي مظلوم چگونه با سنگدلي و قساوت رفتار ميكنند! ببينيد شكنجه هايشان را! رئيس جمهور آمريكا رسماً، علناً قانون ضدشكنجه را رد ميكند؛ اين خيلي مطلب مهمي است. يعني شكنجه بايد قانوني باشد، بايد آمريكائيها زندانيان خودشان را، بيگناهاني را كه در عراق و در افغانستان و در هر نقطه ي عالم دستگير ميكنند، بتوانند اينها را آزادانه شكنجه كنند. پرچم طرفداري از شكنجه را در دست گرفته اند، آنوقت اسم حقوق بشر مي آورند! نتيجه ي اين رفتارها از سوي سياستمداران و سردمداران و زمامداران آمريكا اين شده است كه همين «مرگ بر آمريكا»ي شما، امروز از دل ملتهاي مسلمان - از ته دل - برميخيزد. همه ي آنها همين را ميگويند. يك روزي فقط ملت ايران بود كه بيدار شده بود و شعار «مرگ بر آمريكا» ميداد؛ امروز در سرتاسر جهان - دنياي اسلام، حتي در ميان غيرمسلمين - هرجا اين رئيس جمهور نگون بخت آمريكا سفر ميكند، شما ببينيد مردم چه تظاهراتي عليه او

ميكنند؛ پرچمشان را آتش ميزنند؛ «مرگ بر آمريكا» ميگويند؛ آدمك او را درست ميكنند و آتش ميزنند. آنوقت اينها طرفدار حقوق بشرند؟! اين وقاحت آنها هم بيشتر مردم دنيا را و ملتهاي زير ستم را به دشمني با آنها و نفرت از آنها وادار ميكند. اينجور انسان با شكنجه موافق، با اشغال نظامي كشورها موافق، با بمب بر سر ملتها ريختن موافق، تبعيض اينجور در داخل خود آمريكا و در بيرون آمريكا بين آحاد مردم، واضح و علني و آشكار، آنوقت دم از دموكراسي بزنند! دم ازحقوق بشر بزنند! اين آن چيزي است كه ملتها را به حقيقت و واقعيت اين جرثومه ي فساد - يعني استكبار - آشنا ميكند؛ آگاه ميكند؛ ميفهمند اين سياستها چه چيز را دنبال ميكند. امروز شما ملت ايران بدانيد در دنيا تنها نيستيد. اين شعاري كه شما ميدهيد، شعار دل همه ي ملتهاي مسلمان است و بسياري از ملتهاي غيرمسلمان. اين به پايمردي شما، با ايستادگي شما، با شجاعت شما ملت ايران اتفاق افتاده است. ملتهاي دنيا حقيقت را فهميده اند؛ پرده ي نفاق از روي اين مستكبرين برطرف شده است. آنها هم ميدانند؛ ميدانند كه ملت ايران مياندار اين حركت عظيم امت اسلامي است؛ اين را ميدانند، لذا دشمنيها را متوجه ايران كرده اند. هرچه كه براي ايران و ايراني مايه ي عزت و قدرت و رفاه و راحتي است، آنها باهاش دشمنند؛ يكي اش همين انتخاباتي است كه چند روز ديگر تجربه ي عظيم مردم ماست كه بروند به پاي صندوقهاي رأي. با انتخابات شما اينها دشمنند؛ با اصل انتخابات دشمنند؛ با حضور پرشور و گسترده ي مردم در انتخابات دشمنند؛ با انتخاب آدمهاي اصلح و

طرفدار حقوق مردم و متعبد و پايبند به مباني اسلامي و ارزشهاي اسلامي مخالفند، دشمنند؛ چرا؟ چون ميدانند اينها هم انتخابات، هم حضور گسترده ي مردم، هم حضور آدمهاي مناسب و شايسته در مجلس، به ضرر آنهاست؛ لذا مخالفت ميكنند. هرجور مخالفتي كه ميتوانند ميكنند؛ تبليغات ميكنند، راديو به راه مي اندازند، در راديوهاي گوناگونشان به خيال خودشان مردم را از انتخابات دلسرد ميكنند - دارند به خيال خودشان كار ميكنند - نتيجه هم ان شاءاللَّه كاملاً بعكس است. همين هفته ي گذشته آمريكا گفت: ما ميخواهيم عليه ايران از شوراي امنيت قطعنامه بگيريم براي اينكه مردم ايران را از صندوقهاي رأي دور كنيم. شما فكرش را بكنيد؛ اينها آنوقت مدعي مردم سالاري و دموكراسي اند! خوب، حضور مردم در هر نقطه اي از دنيا در انتخابات، مردم سالاري است؛ دموكراسي ديگر معنايش غير از اين چيست؟ اما چون ميدانند كه ملت ايران با حضور پرشور در انتخابات براي خود قدرت مي آفريند، عزت خلق ميكند، ميخواهند اين نباشد. البته از همين حالا معلوم است، در طول اين سي سال گذشته هم معلوم بوده است كه هر وقت دشمنان اين ملت سعي كردند مردم در انتخاباتي شركت نكنند و تبليغات كردند، مردم بعكس پرشورتر در انتخابات شركت كرده اند. اين دفعه هم همينجور خواهد شد به توفيق الهي. مردم ميدانند كه حضور آنها در انتخابات مايه ي قدرت و ابهت بين المللي آنهاست. آنها اين را نميخواهند. آنها ميخواهند مردم در انتخابات شركت نكنند تا اين نشانه ي روگرداني مردم از نظام اسلامي باشد و نظام اسلامي به اين وسيله ضعيف بشود و آنها بتوانند به ملت و كشور و دولت و همه فشار وارد كنند. آنها ميدانند

كه حضور پر شور مردم در انتخابات به مردم قدرت ميدهد و آنها ديگر نميتوانند نقشه هايشان را نسبت به ايران اجرا كنند. ميخواهند اين نباشد. تمام دستگاههاي تبليغاتي شان را به راه انداخته اند كه مردم را از حضور در انتخابات منصرف كنند. عواملشان هم البته هستند متأسفانه؛ غير از راديوها و وسائل تبليغاتي آنها، گاهي در گوشه و كنار در داخل هم هستند، براي اينكه مردم را از انتخابات دلسرد كنند. آنها نسبت به آنچه كه در كشور، از خدمات عظيمي كه انجام گرفته است، ايجاد ترديد ميكنند.كي ميتواند منكر بشود كه چه خدمات بزرگي را دولت و مجلس به اين كشور كرده اند. كارهاي عظيمي كه انجام گرفته است و كارهائي كه ان شاءاللَّه به توفيق الهي ثمرات آن و نتائج آن را مردم بمرور خواهند ديد. براي اينكه اينها را از چشم مردم دور كنند و مردم را دلسرد كنند، هر چه ميتوانند و در چنته دارند، عليه دولت، عليه مجلس، عليه مسئولين بيان ميكنند، تا مردم را دلسرد كنند. يا مثلاً شبهه ي در خود انتخابات، كه آيا اين انتخابات آزاد است، آيا آزاد نيست؟ آيا در اين انتخابات دستكاري نميشود، تقلب نميشود؟ من ميتوانم با اطمينان كامل به شما عرض كنم كه انتخابات - چه در اين دوره اي كه دو سه روز ديگر انجام خواهد گرفت ان شاءاللَّه، چه در دوره هاي قبل - درست انجام ميگيرد. به همين دلائل هم هست كه ما گفتيم، باز هم تكرار ميكنيم: شركت و حضور در انتخابات براي مردم، هم يك فريضه ي سياسي است، هم يك فريضه ي ديني است. اين مثل اين است كه يك انساني بدن خودش را

با ويتامين و با غذاهاي مقوي تقويت كند؛ وقتي بدن تقويت شد، ميكروبها ديگر نميتوانند در او نفوذ كنند؛ دشمني هم اگر حمله كرد، ميتواند از خودش دفاع كند. اين، مهمترين مسئله در باب انتخابات است؛ يعني حضور مردم. ملت ايران همچناني كه در اين حدود سي سال نشان داده است، هر جائي كه آزموني براي نشان دادن اقتدار ملي بوده است، وارد شده است. اگر راهپيمائي بوده است، تظاهرات بوده است، اگر انتخابات بوده است، اگر حضور در جبهه ها در دوران دفاع مقدس بوده است - هر جائي كه مظهري از مظاهر قدرت ملي محسوب ميشده است - ملت ايران با هوشياري، با شجاعت در آن حضور پيدا كرده است. و همين است كه در طول اين سي سالي كه تقريباً از انقلاب ميگذرد، كشور شما، ملت شما، دولت شما روز به روز قوي تر شده است؛ روز به روز آرمانهاي انقلاب و مباني انقلاب و ارزشهاي انقلاب در او زنده تر شده است. ارزشهاي انقلاب چيست؟ ارزشهاي انقلاب در درجه ي اول، استحكام ايمان و ديانت در دلهاست - كه منشأ همه ي كارها و مجاهدتها اين است - عدالت اجتماعي است، مبارزه ي با فساد است، آزادي مردم در انتخاب است، عدم تحميل آراء فردي و حزبي و دولتي و غيره بر مردم است، كه مردم آزادانه فكر كنند، آزادانه عمل بكنند؛ در چارچوب مقررات اسلامي. مردم سالاري ديني يعني اين. اينها ارزشهاي انقلاب و مباني انقلاب است. لذا شما كه ميخواهيد برويد پاي صندوق رأي و رأي بدهيد، هدفتان اين باشد كه يك مجلسي تشكيل بشود پايبند به همين مباني انقلاب و ارزشهاي انقلاب. نماينده، متدين، امين،

معتقد به عدالت اجتماعي - استقرار عدالت در سرتاسر كشور - متنفر از فساد در هر بخشي و در هر طبقه اي از طبقات مسئولين، معتقد به عزت جمهوري اسلامي؛ مجلس بايد يك چنين مجلسي باشد. ما هفت دوره مجلس شوراي اسلامي را گذرانديم. در مجلس شوراي اسلامي گاهي اتفاق افتاده است كه كساني آمده اند كه با اسم «اسلامي» براي اين مجلس مخالفت كرده اند! در دوره ي اول كه بحث اين بود كه اسم مجلس چه باشد - كه آمده بود «مجلس شوراي اسلامي» - يك عده اي ايستادند كه نه، «اسلامي» نباشد! خوب، اين نماينده ي ملت ايران نيست. ملت ايران براي اسلام اين فداكاريها را كرده است. ملت ايران عظمت خود را، عزت خود را، اقتدار خود را، آسايش و رفاه خود را در اسلام جستجو ميكند. يك عده اي پيدا شدند كه با اسم «اسلامي» براي مجلس مخالفت كردند! خوب، اين مطلوب نيست. يا يك كساني در يك مجلس ديگري پيدا شدند، تصميم گرفتند بر طبق خواسته ي مخالفين كه ميگفتند بساط انرژي هسته اي را جمع كنيد، در كشور قانون بگذرانند كه دولت را الزام كنند كه دنبال انرژي هسته اي نرود! اين هم بود در يكي از مجالس ما. اين چيزي نيست كه ملت ايران آن را بخواهند. اما در همين مجلس هم - همين مجلسي كه الان بر سر كار هست - قانون گذراندند و دولت را موظف كردند كه بايستي انرژي هسته اي را دنبال كند و موانع سر راه را برطرف كند. همه جور داشتيم. بايد ما هوشيار باشيم؛ آحاد ملت بايد هوشيار باشند. نماينده ي متدين، امين، طرفدار عدالت، مخالف با فساد، طرفدار حقوق محرومين، پايبند

به مباني اسلام و ارزشهاي اسلامي و خط امام؛ يك چنين نماينده اي را بفرستند مجلس؛ آنوقت مجلس مقتدر خواهد شد، عزتمند خواهد شد. تشخيص اين براي همه البته آسان نيست، ولي بايد تحقيق كرد، بايد به آدمهاي مطلع، آدمهاي خبره، آدمهاي مطمئن مراجعه كرد. و من عرض بكنم رأي دادن در مجلس به نماينده ها و به اين كساني كه مطرح هستند براي رفتن به مجلس، پيش خداي متعال داراي ثواب است؛ ولو انسان در تشخيص اشتباه هم كرده باشد. البته اگر تشخيص درست داده باشد، اين ثواب مضاعف ميشود. خود رأي دادن، خود رفتن پاي صندوق، خود شركت در اين آزمون بزرگ، پيش خداي متعال داراي ثواب است. خداي متعال شاهد و ناظر عمل ماست. «و قل اعملوا فسيري اللَّه و رسوله و المؤمنون»؛ عمل كنيد، اقدام كنيد، خدا اقدام شما را مي بيند، پيامبر اعظم اقدام شما را مي بيند، مؤمنين اقدام شما را مي بينند. از حضور شما در پاي صندوقها مؤمنين ساير كشورها هم خرسند ميشوند. اين دشمنان نادان ما، دشمنان احمق ما - همين سردمداران سياست آمريكائي - كه نسبت به اين انتخابات اين همه اظهار حساسيت كردند، موجب شده است كه ملتهاي مسلمان نسبت به اين انتخابات حساس شده اند؛ همه گردن ميكشند ببينند ملت ايران در اين انتخابات چه ميكند؟ چه جور وارد صحنه ي انتخابات ميشود و چه كساني را انتخاب ميكند. آمريكائيها گفتند ما مايليم فلان جور آدمها باشند، فلان جور آدمها نباشند. ملتهاي مسلمان نگاه ميكنند ببينند آيا نسخه ي آمريكائي در ايران عمل شد يا نسخه ي ايراني و اسلامي عمل شد. آنچه كه آمريكائيها ميخواهند، مخالف منافع ايران است. رحمت خدا

بر امام بزرگوار ما كه ميفرمود از دشمني دشمن، از دشنامِ دشمن نترسيد؛ وقتي او به شما بدگويي ميكند، اخم ميكند، دشنام ميدهد، بدانيد كه شما يك كار بزرگي انجام داده ايد يا داريد انجام ميدهيد كه او ناراحت است. از اين بترسيد كه از شما تعريف كند. اگر دشمن از شما تعريف كرد، اين نشاندهنده ي اين است كه شما يك كاري به نفع او انجام داده ايد. هر كسي را كه دشمن ما، دشمن ايران، ميخواهد كه او بر سر كار نباشد، در مجلس نباشد، در دولت نباشد، او بايد باشد؛ او به نفع ايران است. هر كسي را كه دشمن ما ميخواهد كه او برود در دستگاه حاكميت كشور و قانونگذاري كشور، او نبايد برود. او طبق خواست دشمن عمل خواهد كرد. نماينده ي صالح آن كسي است كه پايبندي او به اسلام باشد، پايبندي او به عدالت باشد، پايبندي او به منافع ملي باشد، مرز او با دشمن مرز مشخصي باشد. اگر اين نشد، آن نماينده، نماينده ي خوبي نخواهد بود؛ نماينده ي ملت در واقع نخواهد بود. خوشبختانه در كشور ما مجموعه هاي سياسي اي كه هستند، نسبت به مباني اسلام و انقلاب تقريباً همه، بجز يك اقليت كوچكي، متفق القولند؛ منتها مرزها را بايد روشن كرد. بعضي، از دشمن رودربايستي دارند؛ بعضي، ملاحظه ي دشمن را ميكنند. ملاحظه ي ملت را بايد كرد، ملاحظه ي خدا را بايد كرد، نه ملاحظه ي دشمن را. دشمن، دشمن است؛ هرچه ملاحظه كني، هر چه عقب بنشيني، او جلو مي آيد. اگر خاكريز شما در مقابل دشمن خاكريز مستحكمي نباشد، او نفوذ ميكند. دشمنان اين را ميخواهند. يكي از شاخصها همين است. مردم در هر جاي

كشور هستند، به اين شاخص توجه كنند. آن كساني كه مرزشان با دشمن و دست نشاندگان دشمن مرز كمرنگي است، اينها براي ورود به مجلس اصلح نيستند. كساني بايد باشند كه مرز روشني با دشمن داشته باشند. اين را من قبلاً هم گفتم، حالا هم تكرار ميكنم، بگرديد؛ از خدا هم كمك بخواهيد، از آدمهاي مطلع و امين و باصداقت كمك بخواهيد، تا بدانيد چه كساني را بايد بفرستيد مجلس؛ آنوقت مجلس، مجلسي خواهد شد كه ميتواند آرمانهاي ملت را تبلور و تجسم ببخشد به معناي واقعي كلمه؛ همچناني كه بحمداللَّه در طول اين زمانهاي گوناگون ديديم مجالسي بودند كه يا يكسره يا يك اكثريت قاطع در آنها همينجور عمل كردند؛ قوانينِ خوب گذاشتند، دولتها را وادار به كار كردند. ان شاءاللَّه مجلس هشتم مجلسي باشد كه به كارهاي خير كمك كند، به آنچه كه همت مسئولان و همت مجريان و همت دولت بر آن گماشته شده است، ان شاءاللَّه كمك كند، راهها را باز كند، قوانين مناسب ملت بگذراند و نظارت كند. شأن مجلس عبارت است از قانونگذاري و نظارت كردن؛ هم قانونِ خوب بگذارند كه مجريان دستشان باز باشد و بتوانند براي مردم كار كنند، خدمت كنند - خوب، بحمداللَّه دولتهاي ما خدمتگذار بوده اند، اين دولت هم بخصوص فعاليت و تلاش خيلي خوبي دارد - و بتوانند آن كاري را كه ميخواهند انجام بدهند، براي مردم انجام بدهند؛ اين از يك طرف، از يك طرف هم نظارت؛ بر همه ي دولتها نظارت بايد وجود داشته باشد. انسان بايد تحت نظارت باشد؛ هم نظارت وجدان خود، هم نظارت مراقبين قانونيِ خود؛ و بداند كه تحت مراقبت خداي متعال

و نظارت الهي هست. اين ميشود يك مجلس خوب. اميدواريم خداي متعال كمك كند به ما ملت ايران و آحاد مردم عزيزمان در شهرهاي مختلف - چه در تهران، چه در استانهاي گوناگون و شهرهاي مختلف؛ چه در نقاط روستاها و مناطق دورافتاده - كه همه ان شاءاللَّه بتوانند در اين انتخابات با شور و شوق، با انگيزه و با قصد قربت شركت كنند و ان شاءاللَّه محصول اين شركت عمومي، اولاً عزت ملت ايران و هيبت ملت ايران در چشم دشمنان بشود و جلو فتنه انگيزيهاي دشمنان را بگيرد، ثانياً يك مجلس كاملاً مفيد براي ملت و نافع براي رسيدن به آرمانهاي انقلاب و ارزشهاي انقلاب به وجود بيايد و ان شاءاللَّه كمك حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) شامل حال همه ي ما باشد و ارواح مطهر شهدا و روح مطهر امام كه اين راه را جلو ما ملت ايران باز كرد، ان شاءاللَّه با پيغمبر و اوليائش محشور باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

مصاحبه ى خبرنگار صدا و سيما با رهبر معظم انقلاب پس از اخذ رأى در انتخابات هشتمين دوره ى مجلس شوراى اسلامی

مصاحبه ي خبرنگار صدا و سيما با رهبر معظم انقلاب پس از اخذ رأي در انتخابات هشتمين دوره ي مجلس شوراي اسلامي و انتخابات ميان دوره اي چهارمين دوره ي مجلس خبرگان رهبري جنابعالي همچون سالهاي گذشته در آغاز انتخابات پاي صندوق رأي حضور يافتيد و رأي خودتان را به صندوق انداختيد؛ بفرمائيد كه در اين لحظات مهم و حساس چه پيامي و توصيه اي براي ملت عزيزمان داريد؟ بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. براي كشورمان و ملتمان روز حساس و لحظه ي حساسي است؛ سرنوشت ساز است. بعضي از ايام زندگي انسان، اين خصوصيت را دارد كه سرنوشت بخش عمده اي از زندگي را يا بخشي از زندگي را در آن، انسان تعيين ميكند. اگر بخواهيم تشبيه

كنيم، مثل ليلةالقدر كه هر سال، ليلةالقدر براي انسان سرنوشت ساز است. هنگام انتخابات هم براي يك ملت، براي يك دوره اي، براي برهه اي سرنوشت ساز است. لذا اين لحظه را من شخصاً قدر ميدانم و توصيه به ملت عزيزمان هم ميكنم كه قدر بدانند و با رأي خودشان، اراده ي خودشان، همت و خواست خودشان، تكليف تقنين در چهار سال آينده را ان شاءاللَّه روشن كنند. و اين توصيه را هم مثل هميشه ميكنم كه مردم عزيزمان نگذارند اين كارِ بزرگ امروز را براي آخر وقت؛ همين اول وقت بيايند؛ «خير الخير ما كان عاجله»؛ بهترينِ كارهاي خير، آن كار خيري است كه زود، بهنگام انجام بگيرد. از حالا تا عصر ممكن است انسان برايش يك عارضه اي پيش بيايد، كاري پيش بيايد، دستپاچه بشود. الان وقت زيادي است؛ در اين فرصت - در ساعات اول روز - مردم بروند. و توصيه ي ديگر من هم اين است كه از همه ي حقشان استفاده كنند. مثلاً در تهران كه ما سي نفر را بايد انتخاب كنيم، اگر بيست و نه نفر را انتخاب كرديم، در واقع از يك سي ام از حق خودمان بهره نبرده ايم و استفاده نكرده ايم. چه بهتر كه از همه ي حق خودمان تا آن جزء آخرش استفاده كنيم؛ يعني همه ي سي نفر را بنويسيم. و همچنين در هر نقطه اي، هر تعدادي كه نامزد انتخاباتي آنجا هست. ان شاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد؛ هم شما، هم همه ي اين آقايان. خدا ان شاءاللَّه كه همه تان را عاقبت بخير كند و توفيق بدهد و اين زحمات را از شما قبول كند. خداحافظتان.

بيانات در سال 1387

بيانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حرم مطهر رضوى

بيانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حرم مطهر رضوي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدلله رب العالمين والصّلاه والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداه المعصومين المكرّمين سيّما بقيّه الله في الأرضين. خداي متعال را شكرگزاري مي كنم كه توفيق عنايت فرمود كه يك بار ديگر در آغاز سال، در جوار حرم مطهر حضرت ابي الحسن الرضا (عليه آلاف التّحيه و الثّناء) در خدمت شما مردم عزيز _ از مجاورين اين آستان مقدس و زائران آن بزرگوار _ باشم؛ اين عيد سعيد و ميلاد مبارك حضرت نبي مكرم (صلّي الله عليه و اله و سلّم) و ميلاد امام صادق (عليه الصّلاه و السّلام) و عيد نوروز را _ كه براي ملت ما يك جشن ملي و يك عيد نمادين است _ تبريك عرض مي كنم. يك جمله در باب ميلاد نبي مكرم حضرت محمد بن عبدالله (صلّي الله عليه و اله و سلّم) عرض كنيم كه ميلاد پرچمدار توحيد و عدالت و دانايي و پاكيزگي است؛ «هو الّذي بعث في الامّيّين رسولاً منهم يتلوا عليهم اياته و يزكّيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه»؛ مظهر اين همه، خود آن وجود مقدس است. از آغاز ولادت تا دوران بعثت _ يعني چهل سال _ براي پيامبر عزيز ما، آزمون پاكي و امانت و جوانمردي و صداقت بود. در آن زمان دوست و دشمن، از رؤساي قبائل تا آحاد مردم و مسافراني كه به مكه سفر مي كردند، يا كساني كه پيامبر مكرم را در سفرهاي تجارتي خود زيارت مي كردند، همه به اين معنا اعتراف مي كردند و شهادت مي دادند كه اين انسان بزرگوار و نجيب، مظهر پاكي و امانت و صداقت و جوانمردي است. در طول

اين چهل سال يك نقطه ي تاريك در زندگي اين بزرگوار كسي نديد، يك دروغ نشنيد، يك تعدي و دست درازي به حقوق ديگران از او مشاهده نشد؛ همه ي مردم به اين معنا اعتراف مي كردند. چهل سال پيامبر مكرم را مردم با اين خصال و صفات شناختند. بعد از چهل سالگي _ كه دعوت پيامبر آغاز شد _ از سوي بخشهاي مهمي از همان مردم، سيل دشمني و كينه و تهمت و افتراء به پيامبر آغاز شد؛ همان مردمي كه قبل از بعثت به پاكيزگي و طهارت و دانائي و صداقت اين بزرگوار گواهي مي دادند، همانها بودند كه بعد از بعثت به او ساحر و مجنون و كذاب لقب دادند كه در قرآن از اين تهمتها ياد شده است. بنابراين دشمنان پيامبر با شخص پيغمبر مسئله نداشتند؛ مشكل آنها با پيام پيغمبر بود. همه ي كساني كه جبهه ي متحدي را عليه پيغمبر تشكيل دادند، با پيام توحيد او، با پيام عدل او و با آموزشهاي مكتب او دشمني مي كردند. در طول اين هزار و چهارصد سال هم مسئله همين است. اگر امروز مشاهده مي شود كه در ادبيات برخي از كشورهاي غربي و در قلم و زبان سياست زدگاني از اكناف دنياي غرب، نسبت به پيامبر اهانتي صورت مي گيرد، مسئله همان مسئله ي جاهليتِ دوران نخستين است. امروز هم آن كساني كه با پيغمبر درمي افتند و نام و ياد آن بزرگوار را مورد اهانت قرار مي دهند، با پيام توحيد او و با پيام عدل او و با پيام آزادگي اي كه او براي انسانها آورد دشمن و مخالفند. همه ي كساني كه با ظلم، با فريب، با زورگويي، با تحقير انسانها و با

به بردگي كشاندن انسانها براي خود قدرت و ثروت فراهم كرده اند، با اين پيام دشمنند؛ با پيام توحيد مخالفند؛ پيام توحيدي كه مردم را به عبوديت خداي واحد فرامي خواند؛ هركس بنده ي خداي واحد شد، بنده ي خداوندان ثروت و مكنت و زور نخواهد شد. آن كساني كه زندگي خود را بر اساس تبعيض ميان ملتها و آحاد بشر تنظيم كرده اند، پيام عدل پيامبر را نمي پسندند و با آن دشمني مي كنند؛ اين دشمنيها آن روز هم نشانه ي ضعف و ترس بود، امروز هم نشانه ي ضعف و ترس است. آن كساني كه با پيامبر و با اسلام او مخالفت مي كنند، كينه ورزي مي كنند، اهانت مي كنند، از موضع ضعف به اين رفتار ناشايست دست مي زنند، نه از موضع قدرت؛ آن روز از پيام توحيد و عدل پيامبر ترسيدند و احساس خطر كردند، امروز هم _ كه دل آحاد مردم در سراسر جهان تشنه ي معنويت و متنفر از زورگويي زورمندان عالم است _ از اسلام احساس خطر مي كنند؛ اسلامي كه پرچم عدل و مساوات در دست دارد، اسلامي كه پرچم معنويت و عبوديت را در جهان برمي افرازد و بشر خسته شده ي از نظامهاي مادي را به خود دعوت مي كند. امروز هم مستكبران عالم و مزدوران آنها از ترسشان به پيغمبر اهانت مي كنند؛ اين نشانه ي شكست آنهاست، نه نشانه ي قوّت و قدرت آنها. اشتباه است اگر كسي تصور كند كه در اين قضايا، فقط كسي يا نويسنده ي مزدوري مثل سلمان رشدي يا كاريكاتوريست قلم به مزدي _ مثل آنچه كه در برخي از كشورهاي اروپايي انجام دادند _ طرف مقابل اسلام است؛ اينها پياده نظامهاي نگون بخت و روسياه استكبار جهاني هستند. طرف قضيه، سياستهاست.

طرف قضيه، اعضاي شبكه ي استعماري و استكباري دنيا هستند؛ يعني شبكه ي صهيونيستهاي غدار و خونخوار و سياستمداراني كه تحت نفوذ آنها قرار دارند. اين است كه شما مي بينيد يك مقام از مقامهاي اتحاديه ي اروپا، صريحاً اعلام مي كند كه بايد همه ي رسانه هاي غربي _ دسته جمعي _ به پيغمبر اسلام اهانت كنند! اين رو كردن دست خود و رسوا كردن خود در اين گونه قضاياست. پيداست اسلام با تسخير دلهاي مردم در سرتاسر جهان، مستكبران و زورگويان را بشدت ترسانده است و آنها علاج را در اين مي بيينند كه با پيغمبر اسلام دشمني كنند. آن روز شكست خوردند، امروز هم به حول و قوه ي الهي به وسيله ي مسلمانان شكست خواهند خورد. يك جمله هم در باب ميلاد مسعود امام به حق ناطق، جعفر بن محمّد الصّادق (عليه الصّلاه و السّلام) عرض كنم. اين امام بزرگوار در دوران زندگي، بيش از ديگر امامان فرصت پيدا كردند كه معارف اهل بيت را _ يعني معارف اسلام ناب را _ به دلهاي مشتاق و تشنه لبان برسانند اشتباه است اگر كسي خيال كند همه ي آن هزاران نفري كه از امام صادق درس آموختند، شيعيان و معتقدان به امامت آن بزرگوار بودند؛ نه، بسياري بودند كه به امامت امام صادق _ آنچناني كه شيعه معتقد است _ معتقد نبودند؛ اما از دانش امام صادق و از معارف اسلامي كه در اختيار آن بزرگوار بود استفاده مي كردند. در روايات ما بسيار است رواياتي كه راويان آنها از اهل سنتند _ از غير شيعه هستند _ اما از حضرت ابي عبدالله الصّادق نقل مي كنند و روايت مي كنند. معناي اين حرف اين است كه امروز

هم دنياي اسلام و امت اسلامي نيازمند معارف امام صادق و اهل بيت است. دنياي اسلام محتاج دانستن معارف اهل بيت و تعاليم امام صادق و ساير ائمه است؛ بايد استفاده كنند. قشرهاي مختلف و اقسام مختلف امت اسلامي، به اين وسيله بايد با يكديگر هم افزايي كنند تا سطح معارف اسلامي بالا برود. لازمه ي اين كار اين است كه حجاب خصومت و دشمني و كينه ورزي ميان فرقه هاي مسلمان فاصله نيندازد؛ وحدت اسلامي كه مي گوييم يعني اين. هفته ي وحدت نزديك است. در هفته ي وحدت دعوت جمهوري اسلامي به اين نيست كه شيعيان يا سنيان از مذهب خود دست بكشند و به آن مذهب ديگر رو بياورند؛ دعوت جمهوري اسلامي اين است كه مشتركات ميان مذاهب اسلامي برجسته شود و ديوارهاي ساخته ي دست دشمنان اسلام و عنادها و كينه ورزي ها برداشته شود؛ بيايند و در عرصه ي معارف اهل بيت، بشنوند و ببينند. امروز بيشتر از گذشته دشمنان اين ديوار را، اين حائل را و اين ابزارها و آلات خصومت و كينه ورزي را تقويت مي كنند و سعي مي كنند برادران مسلمان را از هم جدا كنند. امريكا و صهيونيستها و مستكبران عالم، نه به شيعه علاقمندند و نه به اهل سنت؛ با هر دو دشمنند؛ آنجايي كه مسلمان _ با نام خدا و با ايمان اسلامي _ در مقابل زورگويي آنها مي ايستد، دشمني مي كنند. شما ببينيد در لبنان با حزب الله شيعه همانقدر دشمنند كه در فلسطين با حماس و جهاد سني؛ در ايران زمان طاغوت با دستگاه سلطنت وابسته ي مزدور فاسد پهلوي _ كه اسماً شيعه بود _ همانقدر همراه بودند كه با اشباه و نظائر او در كشورهايي كه اسمشان

سني بود! آنها با اسلامي كه در مقابل زور بايستد، در مقابل استكبار بايستد، در مقابل غارت منابع طبيعي ملتها بايستد و حق خود را مطالبه كند، مخالفند؛ براي آنها شيعه و سني معنا ندارد؛ منتها براي اين كه امت اسلام قدرت نگيرد و نتواند حرف قاطعي بزند، سياستشان اين است كه در بين برادران مسلمان، در بين شيعه و سني، در بين فرقه هاي خود شيعه و در بين فرقه هاي خود اهل تسنن اختلاف بيندازند. كار آنها اختلاف افكني است؛ اين را بايد ما و نخبگان ما و مردم ما بفهمند. ما افتخار مي كنيم كه پيرو مكتب اهل بيت هستيم، شيعه هستيم، پيرو امامت اميرالمؤمنين و خلافت بلافصل او هستيم؛ به اين افتخار مي كنيم، اما جاي اثبات اين مطلب كوچه و خيابان نيست؛ جاي اثبات اين گونه مطالب در ميان اهل فن، در ميان متخصصين و در ميان نخبگان است. تازه بحث در اين گونه موارد بايد بحث كلامي و بحث منطقي باشد؛ بدگويي و عيبجويي و فحاشي و شمشير بر روي هم كشيدن، كمك كردن به دشمنان اسلام است كه هم دشمن شيعه و هم دشمن سني هستند. ما اين را به عنوان پرچم وحدت اسلامي در انقلاب اسلامي بلند كرديم. ملت ايران اين را مي خواهد، اين را مي گويد. و اما درباره ي نوروز. نوروز خود فصل نوآوري و شكوفايي است. ما عرض كرديم امسال سال نوآوري و شكوفايي است؛ خود فصل بهار، فصل نوآوري و فصل شكوفايي است. جهان و طبيعت جامه ي نو مي پوشد و همه ي طبيعت سرسبز و شكوفا مي شود. ما مي خواهيم امسال ما، سال 87 ما، سرتاسر بهار نوآوري و شكوفايي ملت ايران باشد. چرا

امسال شعار نوآوري و شكوفايي را مطرح مي كنيم؟ انقلاب اسلامي خود يك نوآوري بزرگِ تاريخي بود كه ملت ايران آن را در تاريخ خودش و تاريخ بشريت به ثبت رساند. انقلاب نوآوري بود؛ جمهوري اسلامي نوآوري بود. از بعد از دوران شروع استعمار، دنيا به دو بخش تقسيم شد: يك بخش سلطه گر، يك بخش سلطه پذير؛ دولتها و قدرتهايي با تكيه به دانش، با تكيه به سلاح، با تكيه به فريب گري، توانستند كشورهاي ديگري را زير سلطه بگيرند؛ آنها شدند سلطه گر، اين ملتها و اين كشورها _ خواه و ناخواه _ شدند سلطه پذير. دنيا عادت كرد به تقسيم ميان سلطه گر و سلطه پذير؛ به طور سنتي، جمعي از ملتها بايد زير فرمان و يوغ استثمار و استكبار دولتها و ملتهاي ديگري قرار مي گرفتند. انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي آمد و اين خط كشي باطل و اين نظام غلط را در هم شكست. جمهوري اسلامي اعلام كرد با سلطه گري مخالف است و خود هم اگر بتواند و قدرت داشته باشد، هرگز سلطه گري نخواهد كرد؛ نه ملت ديگري را و نه مسئولان كشور، ملت خود را زير سلطه ي ناخواسته ي خود نخواهند كشيد. با سلطه گري مخالف است؛ اما با سلطه پذيري بيشتر مخالف است. سلطه پذيري به معناي تسليم شدن و تشويق كردن سلطه گران است. آن ملتي كه مي نشيند تا بيايند و منابع او را غارت كنند و بر سرنوشت او مسلط بشوند، دارد سلطه گران را تشويق مي كند و به دست خود گور خود را مي كند. از لحاظ اخلاقي، سلطه گري و استثمار يك كشور و تسلط ظالمانه ي بر يك كشور، تحقير ملتها و سلب هويت آنهاست. ملتها وقتي زير سلطه قرار گرفتند، فرهنگ

خود و هويت خود و شخصيت خود را بتدريج از دست مي دهند و آن عزت ملي و غيرت عمومي و مردمي و ملي از آنها گرفته مي شود. از لحاظ سياسي، سلطه گري يعني سرنوشت يك ملت را در دست گرفتن. همچناني كه در دوران طاغوت، امريكائيها و رژيم امريكا بر كشور ما سلطه داشتند و ملت هم هيچكاره بود؛ يك مستبدي را بر سر كار گذاشته بودند و با فرمان او و پشت سر او اين ملت را تحت سلطه قرار داده بودند و در امور داخلي اين ملت دخالت مي كردند: نصب مي كردند، عزل مي كردند، خط مشي براي دولت تنظيم و تعيين مي كردند، نخست وزير مي آوردند، نخست وزير مي بردند، حتي در تعيين وزراء و در تعيين فرماندهان ارتش دخالت مي كردند. از لحاظ اقتصادي هم سلطه گري يعني غارت منابع يك كشور يا معطل گذاشتن منابع يك كشور. اين نتائج سلطه گري است. انقلاب اسلامي آمد و خط بطلاني بر همه ي اينها كشيد. تقريباً سي سال است جمهوري اسلامي با اين موضعگيري شاخصِ تاريخيِ خود، در مقابل سلطه گراني كه همه ي دنيا را در واقع متعلق به خود مي دانند ايستاد. رژيم امريكا در اين منطقه سلطنت مي كرد و خاورميانه پااندازِ مستكبرين و دولتمردان امريكايي بود؛ ايران _ كه نگين خاورميانه و مركز جغرافيائي اين منطقه است _ زير نفوذ آنها بود. انقلاب آمد و همه ي اين اوضاع را بر هم زد؛ نظام جمهوري اسلامي با رشادت در قلب اين معركه ايستاد و مسئله عوض شد. امروز شما نگاه كنيد، خاورميانه نمايشگاه ناكامي امريكا و شكستهاي امريكاست. در اين سالها، براي جلوگيري از رشد و قدرت يافتن نظام اسلامي، هر كاري

كه توانستند كردند. اگر شما تصور كنيد ضربه اي مي توانستند بزنند و نزدند، خطاست؛ هر كار مي توانستند كردند؛ هر كار نكردند، چون نمي توانستند. در مقابل جنگ تحميلي شان، تهاجم دزدانه شان، تحريم اقتصاديشان، جنگ روانيشان، تبليغاتشان، هياهو و جنجال و قرشمال بازيهايي كه عليه جمهوري اسلامي در دنيا به راه انداختند، در مقابل همه، جمهوري اسلامي به پشتيباني اين ملت بزرگ و رشيد، محكم ايستاد. ايستاد، نه فقط به معناي اين كه توانست خود را نگه دارد و نابود نشود، بلكه به معناي اين كه روز به روز بر قدرت خود افزود. امروز پيام انقلاب اسلامي در سطح، گسترده و در عمق، ريشه گرفته است. امروز ملتهايي كه به شما ملت ايران با چشم اعجاب و تحسين نگاه مي كنند، فقط به ملتهاي همسايه منحصر نمي شوند؛ ملتهايي كه بزرگان نظام جمهوري اسلامي و مسئولان و رؤساي ما را مورد عشق و محبت خود قرار مي دهند، فقط به همين اطراف ما منحصر نمي شوند؛ آوازه ي انقلاب اسلامي و ايستادگي ملت ايران و پايبندي اين ملت به اصول و ارزشهاي خود، مناطق بسياري از دنيا را فراگرفته است؛ اين گسترش در سطح. در عمق هم جمهوري اسلامي توانسته است كشور را از لحاظ علمي، از لحاظ فناوري، از لحاظ اجتماعي، از لحاظ خدمات عظيم و انبوه به آحاد مردم، پيش ببرد. حجم خدماتي كه دولتها در طول اين بيست و نه، سي سال انجام داده اند، قابل مقايسه با مدتهاي مشابه در دوران طاغوت نيست؛ يك خيزش عظيم در حركت اقتصادي و اجتماعي و سياسي در ايران انجام گرفته است. عزت ملي كشور ما و ملت ما امروز زبانزد است؛ در پيشرفتهاي علمي، اين كشوري كه در

رده هاي آخر دنيا قرار داشت، در بسياري از رشته ها در رده هاي اول است. مي بينيد جمهوري اسلامي از هشت كشور جهان، نه كشور جهان، ده كشور اول جهان، در مواردي جلو افتاده است يا به آنها رسيده است؛ راهي را كه آنها در طول سالهاي طولاني طي كرده اند، ملت ايران با همت جوانانش و با استعدادش، توانسته است در بخشي از مسائل طي كند. افق هم روشن، و آينده در چشم مردم ايران آينده ي اميد بخشي است؛ اين پيشرفت ملت ايران است. خب، ما مي خواهيم وارد دهه ي چهارم بشويم؛ براي دهه ي چهارم جمهوري اسلامي، ما بايد نگاه كنيم به عرصه ي زندگي خود و ببينيم كمبودهاي ما كجاست؛ ما كمبودهاي زيادي داريم. من در پيام، امروز به ملت ايران عرض كردم؛ در زمينه هاي زيادي ما وارث عقب ماندگيهاي صد ساله ي دوران طاغوتيم و در بخشهاي زيادي عقب مانده ايم. ما گفته ايم مي خواهيم برويم و به صفوف جلوي بشريت برسيم؛ بايد بدانيم ما كه به سمت جلو حركت مي كنيم؛ بقيه ي ملتها كه نايستاده اند. آنها هم دارند حركت مي كنند. بايد شتابمان و نوع حركتمان را جوري تنظيم بكنيم كه بتوانيم به صفوف مقدم برسيم؛ والا اگر بخواهيم با همان سرعت و با همان شتابي كه به طور متعارف ملتها پيش مي روند، پيش برويم، باز در اين مراحل عقب مي مانيم. وقتي نگاه مي كنيم، براي دهه ي چهارم _ براي اين ده سالي كه پيش روي ماست _ دو شاخص عمده وجود دارد كه بايد اين دو را حتماً بدست بياوريم: يكي پيشرفت است، يكي عدالت. ما مثل بعضي از كشورها و نظامهاي دنيا فقط به پيشرفت فكر نمي كنيم؛ ما پيشرفت را همراه

با عدالت مي خواهيم. خيلي از كشورها هستند كه از لحاظ علمي پيشرفت كرده اند و به آمارها و شاخصهاي اقتصادي آنها كه نگاه مي كنيم، ملاحظه مي كنيم كه مثلاً درآمد سرانه ي آنها خيلي هم بالاست؛ اما مسئله ي مهم اين است كه اين درآمد سرانه در ميان ملت چه جور تقسيم مي شود؛ اين آن نكته اي است كه نظامهاي غير الهي و نظامهاي رونوشت كرده ي از نسخه هاي استكباري، ديگر به آن توجه نمي كنند. ما نمي توانيم توجه نكنيم؛ ما مي خواهيم كشورمان از همه ي جهات _ از لحاظ علمي، از لحاظ اقتصادي، از لحاظ فناوري، از لحاظ سياسي _ به پيشرفت برسد، مردم به رفاه دست پيدا كنند؛ اما در كنار پيشرفت، مي خواهيم كشور عادلانه و با عدالت اداره بشود؛ اين مهم است. نه عدالتِ بدون پيشرفت مطلوب است، نه پيشرفتِ بدون عدالت. عدالت بدون پيشرفت يعني برابري در عقب ماندگي، برابري در فقر؛ اين را نمي خواهيم. پيشرفت بدون عدالت را هم هرگز مطالبه نمي كنيم؛ پيشرفت، همراه با عدالت. بايد فواصل طبقاتي كم بشود. بايد آن كساني كه براي تحرك استعداد دارند، فرصتهاي برابر دريافت كنند؛ اگر كسي تنبلي كرد، تنبلي اش به گردن خودش. نبايد اينجور باشد كه در برخي از مناطقِ كشور مجال براي تلاش علمي يا تلاش اقتصادي نباشد، اما بعضيها از منابع و از امكانات كشور به طور بي نهايت بتوانند استفاده كنند؛ نه، هنر اين است. مطالبه ي ملت از دولتها، از مجالس پي در پي شوراي اسلامي، از قوه ي قضائيه و از همه ي مسئولان بايد اين باشد. كشور بايد پيشرفت كند؛ پيشرفتِ در همه ي بخشها: پيشرفت در توليد ثروت، پيشرفت در افزايش بهره وري، پيشرفت در عزم و اراده ي ملي، پيشرفت در اتحاد

ملي و نزديكي قشرهاي مختلف به يكديگر، پيشرفت در دستاوردهاي علم و فناوري، پيشرفت در اخلاق و در معنويت، پيشرفت در كم كردن فاصله ي طبقاتي، در رفاه عمومي، در انضباط اجتماعي، در بوجود آمدن وجدان كاري در يكايك آحاد ما مردم، پيشرفت در امنيت اخلاقي، پيشرفت در آگاهي و رشد سياسي، پيشرفت در اعتمادبه نفس ملي _ كه من چند ماه قبل مسئله ي اعتمادبه نفس ملي را اعلام كردم؛ ملت بايد به خود اعتماد داشته باشند و بدانند كه مي توانند؛ درست نقطه ي مقابل آن چيزي كه دشمنان اين ملت در طول سالهاي متمادي خواستند به ما تلقين كنند و بگويند و ثابت كنند كه نمي توانيد _ پيشرفت در همه ي اين زمينه ها لازم است؛ اما همه ي اين پيشرفتها بايد در سايه ي عدالت و در كنار تأمين عدالت باشد. ممكن است بعضي از صاحبنظران و به اصطلاح تئوريسين هاي اقتصادي بگويند: آقا نمي شود؛ اگر بخواهيد به پيشرفت اقتصادي دست پيدا كنيد، ناچار بايد فاصله ي طبقاتي را قبول كنيد و بپذيريد! اينجاست كه ما عرض مي كنيم «نوآوري». نبايد خيال كنيم كه نسخه هاي اقتصادي غرب، آخرين حد دستاورد بشري است؛ نه، اين هم يك نسخه اي است، دوره اي دارد؛ آن دوره طي مي شود و فكر تازه و فكر نويي به ميدان وارد مي شود؛ بگرديد آن فكر نو را پيدا كنيد؛ شاخص بايد اين باشد. ما مي خواهيم كشور ثروتمند بشود؛ ما مي خواهيم سرمايه گذاري در بخشهاي توليدي در كشور عموميت پيدا كند. امروز ثروتمندان زيادي در كشور ما هستند كه برخوردار از ثروتند؛ اين ثروت را مي توانند در سرمايه گذاريهاي سودمند و افتخارآفرين به كار بزنند؛ هم براي خودشان سود دارد، هم براي مردم سود

دارد و هم مايه ي رضاي خدا مي شود؛ سرمايه گذاري ثروتمندان در كارهايي كه به توليد كشور و به افزايش محصول در درون كشور _ با بهره دهي بالا _ منتهي مي شود، يك عبادت و يك ثواب است. اين راه باز است؛ مي توانند سرمايه گذاري كنند، توليد ثروت كنند؛ مديريت كشور هم مراقبت كند كه همه ي طبقات برخوردار بشوند و طبقات ضعيف هم بتوانند از فرصتها استفاده كنند تا از ضعف خارج بشوند؛ همه توانايي پيدا بكنند. ما در اين سي سال خيلي جلو رفتيم. تا اينجا دشمن ما مغلوب شده است؛ تا اين ساعت و اين روز دشمنان ملت ايران _ يعني شبكه ي شيطاني صهيونيسم و رژيم مستكبر امريكا _ از ملت ايران شكست خورده اند. امروز امريكا در ميان افكار عمومي مردم دنيا منفور و منزوي است؛ شعارهاشان هم ديگر در چشم مردم رنگ و رويي ندارد و كسي باور نمي كند. كي باور مي كند كه رژيم امريكا طرفدار حقوق بشر و طرفدار دموكراسي است؟ حقوق بشر امريكايي! از شهريور سال 1380 كه حادثه ي برجهاي نيويورك اتفاق افتاد، دولت امريكا سي و دو ميليون نفر را در داخل امريكا بازجويي كرده! سي و دو ميليون نفر! اينها آمارهاي خودشان است. مكالمات مردم را كنترل كردند و در زندانهايشان شكنجه كردند؛ در كنگره قانون ضدشكنجه تصويب كردند، اما رئيس جمهور كنوني امريكا اين قانون را وتو كرد، رد كرد، يعني شكنجه ممنوع نيست! اينها مي فهمند حقوق بشر يعني چه؟ امريكا در حدود دويست بازداشتگاه مخفي در سراسر دنيا دارد كه تعدادي از اين بازداشتگاهها در اروپاست؛ اروپايي هايي كه حقوق بشر لقلقه ي زبانشان است و از هر طرف حركت مي كنند، اسم

حقوق بشر را مي آورند كه ما پايبند حقوق بشريم! اين حقوق بشر است؟ در مقابل آن كسي كه هولوكاست را مورد سؤال قرار بدهد، همه بسيج مي شوند _ دادگاه هاشان، دولتهاشان، روزنامه هاشان _ اما در مقابل اهانت به نبي مكرم اسلام، نه فقط اعتراض نمي كنند، بلكه همصدايي هم مي كنند! اين حقوق بشر است؟ اين احترام به انسانيت است؟ اين احترام به انسانهاست؟ مي گويند ما طرفدار دموكراسي هستيم، اما هر جايي كه آراء مردم بر خلاف منافع آنها باشد، با مشت آهنين با دموكراسي و با دولت منتخب مردم برخورد مي كنند! يك نمونه اش دولت حماس است در فلسطين. مگر منتخب مردم نيست؟ يك نمونه هم تهديدهاي چرند و بي محتوايي است كه عليه جمهوري اسلامي بكار مي برند؛ جمهوري اسلامي با اين مردم سالاري وسيع، كه در همه ي منطقه و در بسياري از نقاط عالم نظير اين مردم سالاري رائج در كشور ما وجود ندارد كه در طول كمتر از سي سال حدود سي انتخابات در اين كشور انجام گرفته است. عليه جمهوري اسلامي حرف مي زنند، مهمل بافي مي كنند، تهديد مي كنند، تهديد به تحريم، تهديد به حمله ي نظامي؛ مگر حمله ي نظامي نكرديد؟ مگر تحريم نكرديد؟ مگر با ملت ايران تا حالا خوشرفتاري كرديد؟ اين ملت هر چه دارد بر اثر استقامت و شجاعت و ايستادگي خود دارد و قدرت خود را از درون خود و از ذات خود به دست آورده است. ادعاي حقوق بشر مي كنند، آن وقت از رژيم غدار و خونريز صهيونيستي _ كه اين همه جنايت انجام مي دهد _ دفاع مي كنند. من تعجب مي كنم چرا بعضي از دولتهاي اروپايي، از سرنوشت رژيم امريكا عبرت نمي گيرند؛ با اين كه مي بينند چقدر

در دنيا منفور است. بعضي از اينها براي خوشامدگويي سرمايه داران صهيونيست، به كشور فلسطين غصب شده مي روند و در پارلمان دولت جعلي صهيونيستي عليه ايران حرف مي زنند و از ايران مذمت مي كنند؛ براي اين كه دل آنها را به دست بياورند! چرا عبرت نمي گيرند؟ امروز رژيم صهيونيستي منفور است؛ امريكا _ كه پشتيبان اوست _ منفور ملتهاست؛ و امروز حقوق بشر به همه ي دولتها و ملتها حكم مي كند كه صف واحدي را در مقابل زورگوييهاي امريكا و صهيونيستهاي مسلط بر امريكا و دولت امريكا تشكيل بدهند. ملت ايران در اين ميانه، از همه ي ملتها صريحتر و شجاعتر ايستاده است. ما با اين نيت و عزم راسخي كه در ملتمان وجود دارد، با اين آمادگي اي كه امروز بحمدالله در دولتمان و در مسئولينمان و با مجلس تازه نفسي كه بر سر كار است و نمايندگاني كه امروز در مجلسند _ كه بحمدالله همه در جهت ارزشهاي اسلامي حركت مي كنند _ و با اميد پشتيباني اين ملت، مي توانيم اين كشور را باز هم پيش ببريم، مشروط بر اين كه مسئولان نوآوري را، ابتكار را، خلاقيت را _ در روشهاي گوناگون _ براي خوشان يك وظيفه بدانند و سعي كنند آنچه را كه در طول اين سي سال شروع شده است _ انجام گرفته است يا نيمه كاره مانده است _ به شكوفايي برسانند. من به دولت هم توصيه مي كنم، به مجلس شوراي اسلامي هم توصيه مي كنم همت را بگذارند بر تمام كردن كارها و طرحهايي كه مدتها پيش شروع شده است، بعضي نيمه كاره مانده است و بعضي هنوز به نتايج خود نرسيده است؛ منابع ملي را با

اولويت _ با رعايت كمال دقت و مراقبت _ بكار ببرند. انشاءالله ملت ايران، جوانان ما، مسئولان ما، روز به روز شاهد شكوفايي بيشتر اين كشور خواهند بود. اميدوارم آخر سال 87، به توفيق الهي و با دعاي حضرت بقيه الله، ملت ايران روزهاي بسيار بهتري را از امروز كه اول اين سال است داشته باشد. پروردگارا ! قلب مقدس ولي عصر را از ما راضي كن. ما را در خدمتگذاري به اسلام و مسلمين و خدمتگذاري به كشور و به اين ملت موفق بدار. پروردگارا ! امام عزيز ما و شهداي عاليقدر ما را درجاتشان را عالي بگردان. ملت ايران را روز به روز عزيزتر و سرافرازتر بفرما. والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار گروه كثيرى از كارگران و كارآفرينان

بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار گروه كثيري از كارگران و كارآفرينان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خيلي خوشامديد برادران و خواهران عزيز؛ كارگران نمونه، نمايندگان جوامع كارگري، و مسئولان بخش دولتيِ مربوط به كار! يقيناً آن جلسه اي كه متشكل باشد از مردان و زناني كه همت و شعارشان كار است، جزو محبوبترين جلسه ها پيش خداي متعال است. عمل و كار، در ادبيات قرآني و اسلامي ما، يك رتبه ي والائي دارد. البته كار، فقط كار در كارخانه يا مزرعه يا بخشهاي ديگر نيست؛ اما عمل صالح كه در قرآن اين همه بر روي آن تكيه شده است، شامل اينها هم هست. يعني شما وقتي كاري انجام ميدهيد كه با وجدان كاري همراه است، با احساس مسئوليت همراه است، با جديت و تلاش همراه است، با نوآوري همراه است، با هدف اداره ي زندگي يك عائله همراه است، خود اين، يك عمل صالح است

- «الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات» - عمل صالح شامل اينها هم هست؛ چه بهتر از اين؟ چه بهتر از اين كه انسان مشغول كسب و كاري است كه درآمد زندگي او وابسته به آن است؛ در عين حال همين كار عمل صالحي است كه در قرآن، عِدل ايمان قرار داده شده است؛ «امنوا و عملوا الصّالحات»؟ ارزش كار كه گفته ميشود، يعني اين. اينكه در جامعه ي اسلامي، مسئولان اسلامي، نسبت به كار، نسبت به كارگر اظهار تجليل و تكريم ميكنند، اين لفاظي نيست؛ تعارف نيست. بله، در دنيا كساني هستند كه به زبان، سنگ كارگر را ممكن است به سينه بزنند؛ اما فرق است بين آن كسي كه ميخواهد شعار بدهد تا دل يك جمعيتي را به خود متوجه كند، و آن كسي كه حقيقتاً براي كار به عنوان عمل صالح، ارزش معنوي و الهي قائل است. منطق اسلام، اين دومي است؛ يعني كارگر در حال عبادت است؛ كار او عبادت است. راز ارزش كارگر در يك جامعه، علاوه ي بر اين معناي الهي و اسلامي و معنوي، در يك امر بسيار مهم ديگري هم نهفته است و آن اين است كه استقلال يك كشور، وابسته ي به كار است. هيچ كشوري و هيچ ملتي با بيكارگي و تن پروري و بي اعتنائي به كار به جائي نخواهد رسيد. ممكن است از يك بخش الهي يا غير الهي - مثل نفتي، چيزي - درآمدي داشته باشند، زندگي را به حسب ظاهر خوش بگذرانند، محصولات خارجي بيايد فضاي زندگي آنها را پر كند؛ اما استقلال نخواهند داشت. عزت يك ملتي كه داراي استقلال است، جز به وسيله ي كار

به دست نخواهد آمد. ارزش كار اين است. ما با اين چشم به كارگر نگاه ميكنيم؛ ما با اين چشم، بوسيدن دست كارگر را يك ثواب ميدانيم. هر كسي دست يك كارگر را ببوسد، يك حركت صواب و صحيح انجام داده است؛ براي اينكه يك وسيله براي استقلال ملت خود و كشور خود را تجليل كرده است. كار، اينقدر ارزش دارد. جامعه ي كارگري كشور ما يك امتياز ديگري دارد كه در اغلب كشورها نيست - شايد در بعضي از جاهاي ديگر هم بوده است، ما اطلاعي نداريم؛ اما در كشور خودمان اين را به چشم ديديم - و آن اين است كه جامعه ي كارگري ما در امتحان بزرگ دوران انقلاب و دوران دفاع مقدس نشان داد كه از بن دندان داراي وجدان ديني و وجدان ملي است؛ نشان داد كه از بقيه ي قشرهاي كشور اگر جلوتر نيست - كه به احتمال زياد از بقيه جلوتر هم هست - لااقل در صفوف مقدم است. در دوران انقلاب، كارگرها نقش ايفاء كردند. بخصوص در دوران دفاع مقدس، كارگران از همه ي نقاط كشور، به شيوه هاي گوناگون به اين آزمايش بزرگ ملت ايران پشتيباني رساندند؛ جانشان را، تنشان را، كارشان را در خدمت دفاع مقدس قرار دادند و صدق و صفاي خودشان را ثابت كردند. اين هم امتياز ديگر جامعه ي كارگري ماست. اينها حقائق است. لفاظي و زبان پردازي مال آن كساني است كه به اين حقائق اعتقادي ندارند. ملت ايران بايد قدر جامعه ي كارگري خود را بداند. ما بايد در عرف مفاهيم ديني و اجتماعي خودمان، براي كلمه ي «كارگر» قداست قائل باشيم. كارگر يك قداست دارد. كارگر آن كسي

است كه دارد كار ميكند تا ملت و كشورش به عزتِ استقلال دست پيدا كند. اين بايد براي همه ي ما به عنوان يك باور قطعي در بيايد. همه بدانيم كه كارگر چقدر اهميت دارد. اين عنوان «كارگر» شامل همه ي كساني است كه دارند كار ميكنند براي پيشرفت كشور، براي توسعه ي توليد در كشور، براي بهبود وضع كار در كشور. اين يك مطلب، كه راجع به اهميت كار و كرامت كارگر است. مطلب ديگر، وظائفي است كه مسئولان كشور در قبال كارگران دارند؛ همان طور كه وزير محترم(1) اشاره كردند. اين مسئوليتها، مسئوليتهاي متنوعي است. خوشبختانه انسان مي بيند و احساس ميكند كه اين دولت، دولت كار است؛ خود عناصر اصلي دولت به معناي حقيقي كلمه، كارگري ميكنند؛ دائم مشغولند، كار ميكنند و تحرك نشان ميدهند؛ كارهاي پر اهميت، كارهاي پرارزش. يكي از اين وظائف همين است كه مشكلات جامعه ي كارگري كشور را جستجو كنند و آنها را برطرف كنند. يكي از اين مشكلات يقيناً وجود بيكاري و عدم اشتغال است. رونق دادن به اشتغال و تشويق كارآفرينان و ايجاد بنگاه هاي كاري هم يكي از اين كارهاي لازم است. اين در منطق جمهوري اسلامي يك تلازم را نشان ميدهد. در منطق كشورهاي مادي اينجور نيست. در منطق كشورهاي سرمايه داري، كارگر يك ابزار است؛ وسيله اي است در خدمت كارفرما. در منطق آن مكتبهاي مضمحل شده و نابودشده اي كه ادعاي طرفداري از كارگر ميكردند، وجود جنگ ميان كارفرما و كارگر بود. از اين جنگ بود كه آن نظامها ميخواستند نان بخورند و اسمشان را بگذارند مدافعين كارگر. آن وقت در نظام به اصطلاح سوسياليستي شوروي سابق، همان بساط سرمايه داري، همان

اسرافها، همان فسادهاي گوناگون مالي به اسم كارگر و به نام دفاع از طبقه ي كارگر وجود پيدا كرده بود. منطقشان، منطق تضاد و تعارض بود. اسلام و نظام اسلامي و جمهوري اسلامي هيچيك از اين دو طريق را قبول ندارد؛ معتقد است كه اين دو عامل، يعني عامل كارآفريني و ايجاد بنگاه هاي اشتغال و كارآفريني يك بازوست، وجود نيروي كار يك بازوي ديگر است. اينها بايد هردو باشند و همكاري كنند. نقش دولت، ايجاد يك خط عادلانه ي ميانه براي اين همكاري است؛ ظلم نشود. نه آنها به اينها تعرض كنند، نه اينها از كار آنها كم بگذارند؛ هيچكدام به حقوق يكديگر تعرض نكنند. اگر اينجور باشد، آن وقت جامعه با سلامت و صفا پيش خواهد رفت؛ نه آن پرخوري ها و اسرافها و زياده روي ها فرهنگ رائج خواهد شد، نه محروميت يك طبقه براي آن طبقه فرهنگ ثابت خواهد شد. اين، منطق نظام جمهوري اسلامي است. امروز در كشور ما خوشبختانه تحرك و تلاش كار، تلاش خوبي است. مجموعه ي دست اندركاران توليد، تلاش خوبي را انجام دادند و پيشرفت كردند؛ ولي ما هنوز در اوائل راهيم. ما بايد خيلي جلو برويم، خيلي بايد تلاش كنيم. هم وجدان كاري، محكم كاري و درستكاري در مجموعه ي توليد - يعني كارگر و مولد كار و توليدكننده ي كار - لازم است، هم در مسئولين دولتي و مسئولين رسمي، رعايت و مراقبت و توجه لازم است كه اين حركت، حركت صحيح و متعادلي باشد و انجام بگيرد. و البته همان طور كه در اول عرايضم عرض كردم، تقدس كار و تكريمِ كننده ي كار بايد در رأس برنامه ها قرار بگيرد و همه اين را بدانند.

كارگر، محترم است. كارگر با دست خود، با مغز خود، با كار خود، با جسم و جان خود دارد كشور را به استقلال ميرساند. امروز مسئله ي اصلي كشور ما استقلال است برادران و خواهران عزيز! انقلاب براي ما استقلال سياسي را به بار آورد؛ اين جرأت را به اين ملت داد كه در مقابل نظام غير عادلانه ي سلطه در دنيا بايستد. اما اگر اين ملت بخواهد اين استقلال سياسي را، اين عرض اندام فرهنگي را در مقابل سلطه گران عالم حفظ كند، بايد پايه هاي اقتصادي خود را محكم كند؛ اين، ريشه دواندن استقلال در كشور است؛ و اين وابسته است به توليد، به كار، به شكوفائي كار، به نوآوري در بخشهاي مختلف كار. از مركز تحقيقات و آزمايشگاه گرفته، تا توي محيط كارگاه ها، تا توي محيط مزرعه، در همه جا بايستي اين نوآوري وجود داشته باشد. آن وقت است كه دشمنان خونخوار و هتاك استقلال ملت ايران با ناكامي دهانهاي خودشان را خواهند بست و كناري خواهند نشست. همان طور كه گفتند، مشكلات جامعه ي كارگري - مسئله ي بيمه شان، مسئله ي مسكنشان، مسئله ي ارتباطاتشان با كارفرما، وظائف كارفرما در مقابل آنها، وظائف آنها در مقابل محيط كار - بايستي به طور دائم دنبال شود و اهميت وجدان كار و اتقان كار بايستي مورد تأكيد قرار بگيرد. اين راه، راه روشني است؛ اين هدف، هدف مشخصي است؛ اين ملت هم ملت اهل كار و اهل تلاشي است. ملت ما نشان داده است كه از مجاهدت خسته نميشود؛ و همين، دشمنان را مأيوس ميكند. امروز طمع و اميد دشمنان ملت ايران - يعني همين مستكبرين آمريكائي و شبكه ي شيطاني و خطرناك

صهيونيسم در دنيا - نسبت به غلبه پيدا كردن بر ملت ايران، از بيست سال پيش بمراتب كمتر است؛ چون مي بينند ملت ايران با چه نشاطي مشغول حركت كردن است. البته تبليغات دست آنهاست. خودشان با آن فجايع و جناياتي كه انجام دادند؛ چه در عراق، چه در افغانستان، چه در فلسطين، با همين جناياتي كه اين روزها در عراق دارند انجام ميدهند - كشتار مردم، زندانهاي پنهان - اين همه كارهاي ننگ آلودي كه آمريكا امروز دارد انجام ميدهد - شكنجه، چه، چه - با همه ي اينها با كمال وقاحت، دم از حقوق بشر ميزنند، دم از دموكراسي ميزنند و جمهوري اسلامي را به حرفهاي موهوم متهم ميكنند. خوب، اينها تبليغات است. وقتي در ميدان عمل تيغشان بُرندگي ندارد، دهانشان را باز ميكنند؛ حرف ميزنند، تبليغات ميكنند؛ اين به خاطر پيشرفت ملت ايران است. باز هم بايد شما پيش برويد، بازهم اين ملت بايد به جلو حركت كند. اين دهانها هم بسته خواهد شد؛ بعون اللَّه تعالي. خداي متعال وعده كرده است كه ملتي را كه درصدد دستيابي به آرمانهاست و تلاش ميكند، به موفقيت برساند. يك جمله در باب انتخابات عرض كنيم كه همين دو سه روز آينده است. اين انتخابات بسيار مهم است. در دور اول انتخابات، ملت ايران حقيقتاً يك حركت عظيم انجام داد. تبليغات كردند، دنيا را به جنجال كشاندند، شايد بتوانند يك جوري انتخابات را بي رونق كنند، شايد بتوانند ملت ايران را از پاي صندوقها دور كنند؛ نتيجه اين شد كه ملت ايران با انگيزه تر و با جديت بيشتر وارد ميدان شد. خيلي اثر ميكند اين حضور مردمي در شكوه

بخشيدن به چهره ي ملت شجاع و رشيد ايران در نظر ديگران. كار، نيمه كاره است. اي كاش هميشه اينجور باشد كه انتخابات هرگز به دور دوم كشيده نشود كه هم هزينه ها دو برابر بشود، هم زحمت مردم دو برابر بشود؛ ليكن رقابتهاي زيادي بود، رقابتِ تنگاتنگ بود؛ نتيجه اين شد كه به دور دوم كشيده شده است. يك بخشي از نمايندگان را هنوز ملت ايران انتخاب نكرده اند. مجلس بايد كامل شود. اينجا هم دو مطلب براي ملت ايران به نظر اين بنده خيلي مهم است: يكي اصل حضور در اين ميدان است. ملت ايران كاري كنند كه انگيزه ي تمام نشدني آنها براي دشمن مشخص شود؛ اين، دشمن را مأيوس ميكند. دشمن اگر احتمال بدهد كه با جنجال آفريني و با غوغا و تبليغات توانسته انگيزه ي مردم را ضعيف كند، اميدش بيشتر ميشود، تهاجمش شديدتر ميشود. بايد دشمن احساس كند كه انگيزه ي اين ملت تمام نشدني است، و اين در دور دوم انتخابات خودش را بايد نشان بدهد، و اين ان شاءاللَّه به توفيق الهي و به دست قدرت الهي و تأثير پروردگار در دلهاي مردم بعون اللَّه تعالي انجام خواهد گرفت؛ ملت ايران اين بار هم اقبال نشان خواهد داد. نكته ي دوم، انتخاب نمايندگان صالح است، يا به تعبير درست تر بگوئيم «نمايندگان اصلح»؛ كساني كه صالح ترند؛ كساني كه به فكر مردمند؛ كساني كه براي مردم دل ميسوزانند؛ كساني كه حاضرند با همكاران خودشان در دولت، در قوه ي قضائيه، در بخشهاي مختلف، دست به دست هم بدهند و با اتحاد و اتفاق، يك كار بزرگ انجام بدهند؛ اينجور افرادي را انتخاب كنند. كشور با اتحاد پيش خواهد رفت؛ با

دعوا و تفرقه و دودستگي پيش نميرود. شما مي بينيد يك چيز مختصري بين مسئولين پيش مي آيد،(2) راديوهاي بيگانه تفسير ميگذارند، جنجال ميكنند، خوشحال ميشوند؛ در حالي كه اصل قضيه چيز مهمي نيست. حالا فرض كنيم يك اختلاف سليقه اي، يك اختلاف نظري، يك اختلاف برداشتي بين دو مسئول يا دو گروه مسئول پيش آمده است؛ اين اينقدر در گذران كار اهميتي ندارد؛ اما دشمن از همين چيزهاي كوچك هم ميخواهد استفاده كند. جنجال ميكنند، خوشحالي ميكنند، ميگويند، مينويسند و راديوهاي بيگانه تحليل ميگذارند. كساني كه حالا ميدانند و ميشنوند، مي بينند كه چقدر خوشحالي ميكنند از اينكه بين افراد يك چيز مختصري پيدا شده است. اين نشان ميدهد به ما كه نقش اتحاد و همدلي در كشور چقدر است. اين كشور با اتحاد مسئولين، با همدلي مسئولين، با همدلي ملت با مسئولين، با اتحاد عظيم ملت ايران پيش خواهد رفت. همه ي تلاش امام بزرگوار ما در طول آن ده سال زندگيِ بابركت خود در رأس جمهوري اسلامي، بر همين تأكيد و بر همين نكته بود؛ اتحاد مردم، همدلي مردم. امروز هم همان است؛ بايد كاري كنيم و ملت ايران كاري بكنند كه مسئولين كشور با هم همدل باشند، همراه باشند، اختلاف و شقاق و درگيري و مچ گيري و دست به يقه شدن و ايراد بني اسرائيلي از يكديگر گرفتن، اين چيزها نباشد. بايد همه در صراط واحد باشند. بحمداللَّه ملت، ملت با اتحادي است؛ ملت هوشياري است. ملت ايران واقعاً هوشيارند. يك جاهائي ما ديده ايم و تجربه كرده ايم كه از احساسات خودشان صرف نظر كرده اند، تحريكات دشمن را بي اثر گذاشته اند؛ براي خاطر حفظ اتحاد. همين جامعه ي كارگري شما،

ما اطلاع داريم كه در برهه هائي از زمان تحريكات گوناگوني ميشد كه بلكه بتوانند اين جامعه را يك جوري مشوش كنند. افراد جامعه - افراد عادي جامعه، افراد جامعه ي كارگري - با هوشياري، مطلب دستشان بود؛ تسليم نشدند، تحريك نشدند. اين، هوشياري ملت ايران است. اين، جزو بزرگترين نعمتهاي خداست. اميدواريم دعاي ولي عصر (ارواحنا فداه) و توجهات آن بزرگوار شامل حال شما باشد، شامل حال همه ي ملت ايران باشد و خداي متعال ان شاءاللَّه روزبه روز بر عزت ملت ايران و بر استقلال اين كشور بيفزايد و بركاتش را بر جامعه ي كارگري و بر مجموعه ي فعالان اين كشور روزبه روز زيادتر كند. والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) آقاي جهرمي 2) در پي درج خبري در بعضي پايگاه هاي اطلاع رساني و مطبوعات درباره ي چاپ سه قانون مصوب مجلس در روزنامه ي رسمي كشور با دستور رئيس مجلس، رئيس جمهور در نامه اي به رئيس مجلس، از ابلاغ قوانين از سوي مجلس ابراز نگراني كرد و رئيس مجلس نيز طي نامه اي به رئيس جمهور، مستندات قانوني دستور چاپ اين سه قانون به روزنامه ي رسمي را اعلام نمود.

مصاحبه رهبر معظم انقلاب در هنگام رأى گيرى مرحله ى دومِ انتخابات هشتمين دوره ى مجلس شوراى اسلامى

مصاحبه رهبر معظم انقلاب در هنگام رأي گيري مرحله ي دومِ انتخابات هشتمين دوره ي مجلس شوراي اسلامي ?اين بار هم طبق روال گذشته، حضرت عالي جزو نخستين كساني هستيد كه در اين مرحله از انتخابات رأيتان را به صندوق انداختيد. ملت ايران آماده اند نصايح، توصيه ها و رهنمودهاي حضرت عالي را در باره اهميت اين دوره از انتخابات و نقش مردم بشنوند. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. اهميت اين دوره از انتخابات، مثل اهميت مرحله ي قبلي انتخابات است. مرحله ي دوم از لحاظ اهميت، با مرحله ي اول هيچ تفاوتي ندارد؛ و

همان انگيزه و همان احساس و همان روحيه ي تكليف پذيري و مسئوليت پذيري اي كه در مرحله ي اول همه ي ما را وادار كرد كه به پاي صندوقها بيائيم، عيناً همان روحيه و همان احساس مسئوليت اين بار هم ما را فراميخواند كه به پاي صندوق رأي بيائيم و رأيمان را بيندازيم. و يك مثل قديمي در همه جاي ايران هست كه: «كار را كه كرد؟ آن كه تمام كرد»؛ اين، تمام كردنِ كار است. ان شاءاللَّه ملت عزيزمان در حوزه هائي كه انتخابات به مرحله ي دوم كشيده شده، همت كنند و پاي صندوقها بيايند تا رأي خوبي جمع شود و مجلس خوبي به توفيق الهي و به حول و قوه ي الهي ان شاءاللَّه تشكيل شود. ? خيلي متشكرم از محضرتان. من هم از شما متشكرم. ***

خدا ان شاءاللَّه از همه تان اين زحمات را قبول كند و همه تان را عاقبت بخير كند و ان شاءاللَّه دفعات متعددي توفيق پيدا كنيد كه اين مسئوليت و وظيفه را انجام بدهيد.(1)

-------------------------------------------------------------------------------- 1) در پاسخ به درخواست دعاي خير از طرف يكي از دست اندركاران برگزاري حوزه ي انتخابيه بيان فرمودند.

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار با مردم شيراز

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با مردم شيراز بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّة اللَّه في الأرضين. پروردگار متعال را خيلي شكرگزارم كه توفيق زيارت شما مردم عزيز شيراز را - اگرچه بصورت ديرهنگام - به اينجانب عنايت كرد. اين ديدار بعد از مدتهايي كه دوستان شيرازي و برادران استان فارس، بارها گلايه مي كردند از اين كه سفر به اين استان طول كشيده است، انجام مي گيرد. بايد عرض كنم

كه اشتياق من به ديدار شما مردم عزيز و شهر زيبا و استان پر بركت و پر افتخارتان كمتر از شما برادران و عزيزان نبوده است. اين جا شهر فرزانگان و شهر علم و ذوق و فرزانگي و شهر چهره هاي تاريخي و بين المللي است. شيراز و استان فارس در ميان شهرها و استانهاي كشور از رتبه ي بالايي برخوردارند. بنده معمولاً در سفر به شهرها و در ملاقات با مردم عزيز شهرهاي گوناگون، اين رسم را دارم كه برخي از برجستگيها و خصوصيات آن شهرها را - چه از لحاظ تاريخي و چه از جهات گوناگون ديگر - مطرح كنم؛ و غرض از بيان اين مطالب با مردم آن شهرها، اين بوده است كه بخصوص جوانها - در هر نقطه اي از اين كشور بزرگ و كهن و پر افتخار كه زندگي مي كنند - شناسنامه ي روشني از شهر خود و گذشته ي خود و تاريخ خود دردست داشته باشند. لكن اين معنا در مورد شهر شيراز و استان فارس، در واقع بي مورد به نظر مي رسد؛ چون مفاخر شيراز و استان شما به قدري زياد است و به قدري شهر شما در همه جاي جهان شهره است كه نيازي نيست كسي براي معرفي شيراز و گذشته ي آن، مطلبي بيان كند. لكن يك استنتاجي مورد نظر من قرار دارد كه به خاطر آن استنتاج، به مطالبي اشاره مي كنم. شيراز در طول قرنهاي گذشته، استعداد انساني خود را تقريباً در همه ي زمينه هاي علمي به اثبات رسانده است؛ همچنين در زمينه هاي اجتماعي و ديني و آن چيزي كه به سرنوشت ملتها مربوط مي شودهم - يعني تصميم و عزم ملي - استان فارس و شهر

شيراز يك تاريخ برازنده و برجسته اي دارند. هرچه انسان به تاريخ شما بيشتر دقت مي كند، اوج فرزانگي اين مرز و بوم و مردم اين منطقه را بيشتر درمي يابد. از جنبه ي ديني - كه من باز هم روي اين مسئله تأكيد خواهم كرد - مرقد جناب احمدبن موسي و برادران بزرگوارش و ديگر امامزاده هاي خاندان پيغمبر، يك نشانه ي بسيار مهمي است. اين كه پيغمبرزادگان محترم و معتبر، مردم فارس را مخاطب خود و منطقه و منزل آنها را مأمن خود قرار بدهند، بسيار چيز پرمعنا و مضمون داري است؛ بخصوص شخصيت برجسته ي جناب احمدبن موسي كه در ميان امامزادگان شناخته شده ي خاندان پيغمبر، جزو برجستگان محسوب مي شود. درباره ي او اين جور نوشته اند كه: «و كان احمدبن موسي كريما جليلا ورعا و كان ابوالحسن... (عليه السّلام) يحبّه و يقدّمه»؛ مردي بخشنده و كريم و باورع و داراي جلالت مقام و منزلت بود و پدرش - حضرت موسي بن جعفر - اين بزرگوار را بر فرزندان و خويشاوندان ديگر خود مقدم مي داشت و به او محبت ويژه اي داشت. شيراز هدف توجه اين امامزاده ي عزيز و ديگر امامزادگان قرار گرفت؛ آمدند و از سوي اين مردم هم پشتيباني شدند! تا امروز هم بركات اين بزرگوار بر سرتاسر استان و بر بخش مهمي از اين كشور، جاري و ساري است. در باب ادبيات و هنر، سعدي و حافظ دو گوهر درخشان بر پيشاني زبان فارسي و ادبيات فارسي هستند؛ اين چيزي نيست كه كسي بخواهد آن را معرفي كند. در دانشهاي مختلف هم شخصيتهاي عظيمي از اين استان برخاسته اند كه هر كدامي در دوره ي خود و عصر خود يگانه بوده اند: چه در فلسفه، چه در فقه، چه در ادبيات

و نحو، چه در هنر، چه در تفسير و لغت، چه در رشته هايي مانند ستاره شناسي و فيزيك و پزشكي؛ نام بردن شخصيتهايي كه در اين علوم متنوع، هر كدامي به قله رسيدند و جزو سرآمدان زمان خود بودند و معرفي يكايك اين بزرگان، در يك محفل ديگر و نوع ديگري از ديدار اقتضاء دارد. اين جا همين اندازه اشاره كافيست. درباره ي مسائل اجتماعي و گرايش شما مردم عزيز به غيرت ديني و جرأتِ اقدام، باز تاريخ در درون خود صفحات بسيار مهم و باارزشي را نگاشته دارد. علماي مبارزي كه از اين استان به تاريخ دانش دين در كشور معرفي شدند، در كمتر نقطه اي از نقاط ايران نظير دارند. ميرزاي شيرازي را كه همه مي شناسند. مرحوم سيدعلي اكبر فال اسيري - عالم بزرگ - كه در همين شهر شيراز قيام كرد و با نفوذ انگليسها و نفوذ خارجيها مخالفت كرد، بعد هم آمدند و او را گرفتند و تبعيد كردند؛ لكن اثر كار او ماند. نوشته اند كه سيدعلي اكبر فال اسيري در نزديك حافظيه - شايد در همين نقاطي كه الان شما حضور داريد - مشغول زيارت عاشورا بود كه ريختند و او را گرفتند و تبعيد كردند. ميرزاي دوم - ميرزا محمدتقي شيرازي - كه در سالهاي بعد از جنگ جهاني اول، رهبر مبارزه ي ملت عراق در مقابل تهاجم انگليسها و اشغال انگليسها بود. مرحوم سيد عبدالحسين لاري چهره ي برجسته و ممتازي بود كه در حدود صد سال قبل، در همين استان و به كمك عشاير غيور و دلير استان فارس، مبارزات خودش را شروع كرد؛ با سلطه ي انگليسها مبارزه كرد؛ براي استقرار نظام قانوني و مشروطيت مبارزه كرد؛

براي تشكيل حكومت اسلامي مبارزه كرد. روحانيت استان از اين نمونه ها بسيار دارد كه همه هم به كمك مردم مؤمن و غيور استان فارس - چه عشاير و چه مردم شهرها و چه بخصوص شهر شيراز - مستظهر بوده اند. مرحوم سيدنورالدين حسيني، در همين شهر شيراز عضو سفارت بيگانه را - كه به مقدسات مردم اهانت كرده بود - خواباند و با دست خودش به او شلاق زد و حدّ الهي را جاري كرد و با دستگاه جبار، با شجاعت تمام به مبارزه ي سياسي و اجتماعي برخاست. بعد هم در دوران شروع مبارزات روحانيت، مرحوم آيت اللَّه شهيد دستغيب و مرحوم آيت اللَّه محلاتي و ديگر علما، مسجد جامع عتيق شيراز را مركز مبارزات خودشان قرار دادند و آوازه ي مبارزات علماي شيراز و سخنرانيهاي مرحوم آيت اللَّه دستغيب - به عنوان سخنگوي آن روحانيت - در همان روزها در اكناف ايران منتشر شد. بنده خودم در آن وقت در قم بودم، نوار سخنراني مرحوم شهيد دستغيب دست به دست ميان طلاب مي گشت! ما هم آن وقت شنيديم. اين موضع روحانيت مبارز شيراز بود كه با پشتيباني مردم هم همراه بود. بعد از انقلاب و در دوران كنوني هم - چه در دوران جنگ تحميلي و دفاع مقدس و چه بعد از آن تا امروز - شما مردم، شما جوانان، شما فرزانگان و شما زن و مرد مؤمن، توانسته ايد جايگاه ممتازي را در اختيار بگيريد و هويت مردم استان فارس و مردم شيراز را با عمل خود - نه فقط با ادعا - نشان بدهيد. امروز در اين استان، دانش و فناوري و عمق تحقيق و نوآوريِ علمي، در رشته هاي

متعددي زبانزد است و دانشمنداني از شهر شما و استان شما، جزو چهره هاي بين الملليِ دانش محسوب مي شوند. اين استان در پزشكي، در صنايع الكترونيك، در پتروشيمي، در رشته هاي علوم و در رشته هاي مهندسي، پيشقدم است. دانشگاه شيراز در راه اندازي رشته ها و تخصصهاي متعددي پيشقدم است. حضور شما مردم و جوانانتان در ميدانهاي گوناگون، حضور چشمگيري بوده است. يگانهاي نظامي شما - چه يگانهاي سپاه و چه يگانهاي ارتش كه در اين شهر مستقرند - در دوران دفاع مقدس نقشهاي برجسته اي را ايفا كردند. پس در گذشته ي تاريخ، در جنبه ي دين و عمق ايمان مذهبي، در جنبه ي تلاش علمي، در جنبه ي مبارزات، در جنبه ي دفاع از دستاورد عظيم انقلابِ ملت ايران و در جنبه هاي گوناگون ديگر، اين استان و اين شهر يك استعدادي را از خود بُروز داده است كه درخور تحسين و ستايش است. اين، هم بايد مورد توجه مسئولين كشور قرار بگيرد كه بدانند اين جا منبع عظيم و جوشان استعدادهاي انساني است، و هم از ناحيه ي خود مردم - و بخصوص جوانان و مربيان جوانان - مورد توجه قرار بگيرد كه بدانند هر كدام از آنها مثل يك چشمه ي جوشاني، مي توانند اين سرزمين و سراسر كشور را با وجود خود و با فيضان خود سيراب كنند. اين شرح براي خاطر اين است. من به شما عرض بكنم، عمق ايمان مردم استان فارس - و بخصوص شهر شيراز - يك ادعا نيست؛ اين سخن با مطالعه و دقت به همه ي جوانب گفته مي شود. در اين شهر، با آن سوابق مذهبي، با بُروز آن علما و روحانيوني كه اشاره كردم و حركاتي كه در طول سالهاي

گذشته انجام داده بودند، از دو سو براي غلبه كردن بر ايمان ديني سرمايه گذاري شد: يك جريان از سوي دربار طاغوت بود كه از سالهاي اول دهه ي سي شروع شد و تا نزديك پيروزي انقلاب به مدت بيست و چند سال ادامه داشت؛ با همه ي تلاششان در اين زمينه فعاليت كردند و سعي كردند شيراز را با يك هويت صددرصد غربي شده به دنيا معرفي كنند. بنده خودم در سالهاي آخر دهه ي سي - شايد حدود سالهاي 39 يا 40 - در همين شهر و توي همين خيابان زند و مراكز گوناگون ديگر، شاهد نمونه ها و مظاهر فسادي كه آن روز به عمد ترويج مي شد، بودم. عمداً كوشش مي شد جوانها به سمت منكرات اخلاقي و به سمت بي مبالاتي نسبت به دين، سوق داده بشوند. اين همينطور ادامه پيدا كرد تا دهه ي پنجاه و جشن هنر شيراز و قضايائي كه شايد همه مي دانيد؛ شايد هم بعضي جوانها نشنيده باشند و ندانند. اين يك جريان بود. يك جريان ديگر كه باز عليه دين و دين باوري و دينداري، بيشتر از بسياري از شهرها در اين شهر ترويج مي شد، جريان الحاد مكتبي از سوي حزب توده اي بود كه در اينجا لانه ي عميقي داشتند و فعاليت عميقي مي كردند. وقتي مي ديدند زمينه ي نفوذ روحانيت و دين در اين شهر زياد است، بخصوص در آن سالهائي كه مرحوم سيد نورالدين - روحاني شجاع، سازمان ده، فعال و زمان شناس - وارد ميدان بود، شايد حزب توده را براي پنجه انداختن با اين روحاني، تشويق هم كردند. هم آن جريان هدايت شده ي از سوي دربار و هم آن جريان ترويج شده ي از سوي ماركسيستهاي آن روز

- جريان حزب توده - مثل دو تيغه ي يك قيچي، به جان ايمان اين مردم و اين جوانها افتاده بودند. اما اين مردم و اين جوانها، همان كساني بودند كه در سال 41 و 42 - در قضاياي شروع نهضت اسلامي و نهضت روحانيت - يكي از برجسته ترين كارها را توي اين شهر انجام دادند؛ يعني در سطح كشور، شهرهاي قم و تهران و شيراز و تبريز و مشهد در درجه ي اول بودند و شيراز جزو شهرهاي درجه ي اول بود. لذا عده اي از برجستگان علماي شيراز در همان قضايا دستگير شدند و به تهران برده شدند. آن همه براي دور كردن مردم از دين تلاش كردند، اما پاسخ مردم اين بود: سرمايه گذاري آنها را با عمل خودشان و با ايستادگي خودشان باطل كردند. بعد هم در سالهاي آخر دوران طاغوت - يعني در سالهاي 56 و 57 - باز مردم شيراز و مردم استان فارس، براي بسياري از شهرهاي اين كشور به عنوان يك الگو شناخته مي شدند. خب، اين مطالب را كه عرض كرديم، صِرف يك مقدمه به حساب نياوريد؛ هيچكدام از اينها تعارف هم نيست، براي خوشامدگوئي نيست، براي نتيجه گيري است. من حالا يك مطلبي را كه درباره ي مسائل كليِ انقلاب است و با اين مطالبي كه تا حالا عرض كردم ارتباط پيدا مي كند، با شما درميان مي گذارم. در تاريخ كشور ما، هرچه كه نگاه مي كنيم و هرچه عقب مي رويم، هيچ نمونه ي ديگري براي انقلاب اسلامي پيدا نمي كنيم. من اين را يك قدري روشن كنم: در طول تاريخ، هميشه در كشور ما جابجائي قدرت بوسيله ي قدرت طلبان نظامي و با لشكركشي و روياروئي قدرتها با

يكديگر، يا با چيزي كه امروز به آن كودتا مي گويند همراه بوده است؛ سلسله هاي متعددي در اين كشور آمده اند و رفته اند؛ اما در هيچ كدام از اين نقل و انتقالها مردم هيچ دخالتي نداشته اند. فرض بفرمائيد در همين شيراز شما و در استان فارس، سلسله ي زنديه بر سر كار بود؛ بعد قاجاري ها آمدند و قدرت را از دست خاندان زند گرفتند! جنگ بين دو قدرت طلب، دو سپاه و دو نيروي نظامي بود؛ مردم نقشي نداشتند. در همه ي طول تاريخ كشور ما - چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام تا امروز - هر چه نگاه مي كنيم، جابجائي قدرتها همه از همين قبيل بوده است؛ فقط يك استثناء در دوران قديم دارد - كه آن را عرض خواهم كرد - و در غير آن مورد، هميشه جابجائي قدرت با لشكركشي و با حمله ي نظامي و بدون دخالت مردم بوده است؛ مردم انگيزه اي نداشته اند؛ چه آن جائي كه يك سلسله، قدرت را به يك سلسله ي ديگري مي داده و چه آن جائي كه در درون يك سلسله كشمكش قدرت بوده است؛ كه باز اگر مثالش را از شيراز شما بخواهم بزنم، در دوران قاجاريه و بعد از مرگ فتحعلي شاه قاجار، در همين شيراز يكي از پسرهاي بزرگ فتحعلي شاه به نام حسين علي ميرزا حاكم بود و حكومت را براي خودش مي خواست؛ اما در تهران محمدشاه - كه نوه ي فتحعلي شاه بود - به پادشاهي رسيده بود؛ جنگ شد. در همين بيرون دروازه هاي شهر شيراز، بين دو نيرو جنگ اتفاق افتاد! البته مردم در اين جنگها لگدمال مي شدند؛ به آنها خسارت وارد مي شد و مزرعه شان، مالشان، ملكشان و جانشان تهديد مي شد، اما

هيچ دخالتي در اين درگيريها نمي كردند. در طول تاريخ اين جوري بوده است. البته عرض كردم، فقط يك مورد استثناء وجود دارد - كه آن هم از لحاظ تاريخي مورد ترديد است و با افسانه ها مخلوط است - و آن داستان كاوه ي آهنگر است؛ كه مي گويند اين آهنگر به كمك مردم حركت كردند و سلطنت ضحاك ماردوش را از بين بردند. اگر واقعيت داشته باشد و راست باشد، در تاريخ همين يك مورد است و ديگر نمونه اي ندارد. البته در تاريخي كه اروپائي ها براي كشور ما از دوران پهلوي به اين طرف نوشته اند، اسمي از فريدون و ضحاك و كاوه ي آهنگر وجود ندارد؛ آنها جور ديگري تاريخ را نوشته اند كه آن مقوله ي ديگري است و حالا نمي خواهيم وارد آن بشويم. انقلاب اسلامي كه بزرگترين تحول و تغيير قدرت در طول تاريخ ما بود و اساس سلطنت و حكومت فردي را به حكومت مردمي تبديل كرد، با نيروي مردم انجام گرفت؛ اين جا ديگر روياروئي دو قدرت و جنگ قدرت و اين حرفها نبود. مردم آمدند و وارد عرصه شدند و روحانيت هم پيشگام و پيشتازشان واقع شد؛ مردم بودند كه با قدرت عظيم و خدائيِ خود توانستند قدرت را از دست خودكامگان و پادشاهان و طاغوتها و مستبدان فردگرا خارج كنند و به دست مردم بدهند؛ حكومت شد مردمي. تا آن جائي كه ما شناختيم و فهميديم، اين تنها حادثه اي است كه در طول تاريخِ كشور ما اتفاق افتاده است. خب، اين حادثه، شايسته ي آن هست كه از ابعاد گوناگون مورد توجه و مورد عنايت قرار بگيرد. من امروز عرض مي كنم، ما با گذشت نزديك به سي

سال از حادثه ي انقلاب اسلامي، جا دارد كه يك نگاه كلان و يك نگاه فراگير به اين حادثه بيندازيم. نگاههاي جزئي، نگاه به حوادث ميانه ي راه و نگاه به افت و خيزها، خيلي گويا نيست؛ بايد نگاه كلان و فراگير به انقلاب اسلامي - كه البته بسياري از مردم خود ما، برجستگان خود ما و بيگانگان، اين گونه كلان نگاه كرده اند - در سطح افكار عمومي زنده بشود و به آن توجه پيدا بشود. در همه ي حوادث عالم چند عنصر را بايد در كنار هم ديد: يكي نگاه به عوامل اولي، يعني عوامل بالادستي حادثه است: انگيزه ها، هدفها، زمينه هاي تاريخي، زمينه هاي جغرافيائي و جغرافياي سياسي؛ اينها چيزهائي است كه در شناخت حادثه تأثير دارد. در حادثه ي انقلاب ما، آن عنصر اول عبارت است از همان ايمان مردم، مبارزات آزاديخواهانه و جرقه هاي اين مبارزات - كه در مشروطيت و در تحريم تنباكو به وسيله ي ميرزاي شيرازي و در نهضت ملي شدن صنعت نفت و در حوادث گوناگون ديگر، اين زمينه هاي تاريخي وجود پيدا كرد - و بيداري روحانيت مبارز و شخص امام بزرگوار كه از اين زمينه ها بهترين استفاده را كرد و اين حركت به راه افتاد. اين، آن پيش زمينه است. عنصر دوم نگاه كردن به ميداندار و صاحب حادثه است. عنصر مياندار و ميداندار در اين حادثه مردم بودند؛ مردم! حادثه ي عظيمِ بي نظيرِ تاريخيِ انقلاب اسلامي را مردم رقم زدند. انكار نقش مردم و بي اعتنائي به حضور مردمي - كه متأسفانه امروز در بعضي از نگاههاي شبه روشنفكرانه، انسان مشاهده مي كند - خطاست. وقتي مردم به يك سمتي گرايش پيدا مي كنند، كساني كه از اين گرايش خود

را منتفع نمي بينند، اسمش را مي گذارند حركت پوپوليستي و حركت عوامگرائي! اين خطاست. انقلاب را همين اراده هاي مردمي و همين حضور مردمي - كه متكي به ايمان آنها بود - توانست بوجود بياورد و به پيروزي برساند. ملت ايران با ايمانش، با احساساتش، با غرور ملي اش، با افتخار به گذشته ي تاريخي و مواريث عظيم فرهنگي اش، توانست اين حركت عظيم را بوجود بياورد. هدف ملت ايران - كه از هر كسي كه سؤال مي كرديم، به زبانهاي گوناگون اين هدف را مي گفت - اين بود كه بتواند در سايه ي اسلام، استقلال و آزادي به دست بياورد. اين شعار «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» كه در دوران انقلاب رائج بود، حرف دل مردم بود و مردم اين را مي خواستند. مردم مي ديدند كه اين كشورِ با اين عظمت، حكامش و زمامدارانش استقلال رأي ندارند؛ تابع بيگانه و تابع قدرتهاي مستكبرند و طوق اطاعتِ آنها را به گردن انداخته اند؛ در مقابلِ آنها ضعيف و غير مستقل، اما نسبت به مردم خودشان سختگير، متفرعن و با آنها با فشار و سختگيري و زور رفتار مي كردند؛ شلاق را بر گُرده ي اين مردم مي كوبيدند و به آنها اجازه ي انتخاب نمي دادند. در طول سالهاي مشروطيت و تا قبل از انقلاب اسلامي، هرگز اتفاق نيفتاد كه اين مردم با شوق، با رغبت و با معرفت به پاي صندوق رأي بروند و كسي را انتخاب كنند. انتخاب معني نداشت: حكومت، حكومت موروثي؛ مسئولان و زمامداران، سفارش شده ي قدرتهاي بيگانه؛ مجلسي كه به نام مجلس شورا از مشروطيت بوجود آمده بود، مجلس دست نشانده و غير منتخب مردم! مردم هم اسير و دستخوش تصميمهائي بودند كه اين مجموعه ي غير

مسئول و غير متعهد براي آنها مي گرفتند. مردم خواستند استقلال بدست بياورند، آزادي داشته باشند، عزت ملي شان را تأمين كنند، سعادت و رفاه دنيوي و سربلندي معنوي و اخروي را بدست بياورند؛ اين آرزوي مردم بود و وارد اين ميدان شدند. اين هم عنصر دوم. عنصر سوم در هر حادثه اي عوامل معارض و مزاحم با آن حادثه يا با آن حركت است كه هزينه هائي را تحميل مي كند. در ماجراي انقلاب اسلامي هم همينجور است؛ از اول عنصر معارض وجود داشت. اين معنايش اين است كه ملت ايران استقلال و آزادي را با سعي و تلاشِ خود بدست مي آورَد؛ اما هزينه ي آن را هم بايد بپردازد و مي پردازد. هر انساني كه بخواهد براي آن چيزي كه به دنبال آن هست هزينه اي نپردازد و زحمتي را بر دوش نگيرد، هرگز به آن هدف نخواهد رسيد. با نشستن و عافيت طلبي و به دنبال تلاش و خطر نرفتن، هرگز انسان به آرزوهايش نمي رسد. ملتها هم همين جورند. آن ملتي به عزت و سربلندي دست پيدا مي كند كه با شجاعت وارد ميدان بشود، كار را تعقيب كند و هزينه هاي آن را هم با رشادت تمام بپردازد و ملت ايران اين كار را كرد. هزينه اي كه ملت ايران پرداخت كرد هشت سال جنگ تحميلي بود؛ اين هزينه ي استقلال طلبي و آزادي طلبي و عزت طلبي ملت ايران بود؛ ملت ايران آن را پرداخت كرد و خم به ابرو نياورد. هشت سال جنگ را تحمل كرد، چون اين هزينه ي دست يافتن به استقلال ملت و قدرت ملي و افتخار ملي بود. قربانيان تروريسم كور دهه ي شصت در اين كشور، هزينه ي ديگري بود كه ملت ايران

پرداخت كرد. از اول انقلاب تا امروز تحريمهاي اقتصادي و محاصره ي اقتصادي كه بر ملت ما تحميل كرده اند، هزينه هايي بود كه ملت ايران پرداخت كرد. همين حالا كه من با شما صحبت مي كنم، دو سال است كه قدرتهاي استكباري مرتب تهديد مي كنند كه ما ملت ايران را تحريم مي كنيم و محاصره مي كنيم! انگار تا حالا اين كار را نكرده اند. اردوگاه سرمايه داري و استعماري با همه ي توان سياسي خود، با همه ي قدرت مالي و اقتصادي خود و با همه ي شبكه هاي تبليغاتي خود، دارد فشار مي آورد تا شايد بتواند ملت ايران را وادار به عقب نشيني و تسليم بكند؛ نه فقط از حق هسته اي - حق هسته اي يكي از حقوق ملت ايران است - بلكه مي خواهند ملت ايران را از حق عزتش، از حق استقلالش، از حق قدرت تصميم گيريش و از حق پيشرفت علميش، وادار به عقب نشيني كنند. ملت ايران امروز در جاده ي پيشرفت علمي و پيشرفت فنّاوري افتاده و مي خواهد دو قرن عقب افتادگي خود را در دوران طاغوتها، جبران كند. اينها دستپاچه شده اند و نمي خواهند ملت ايران - كه در اين نقطه ي حساس دنيا قرار گرفته است و به عنوان پرچمدار اسلام شناخته شده - به اين توفيقات دست پيدا كند؛ لذا فشار مي آورند. اما ملت ايران ايستاده است. تهديد مي كنند كه شما را تحريم مي كنيم و محاصره ي اقتصادي مي كنيم! خب، در اين سي سالي كه ملت ايران را گاهي شديدتر و گاهي ضعيف تر محاصره ي اقتصادي كرديد، چه كسي ضرر كرد؟ ملت ايران ضرر كرد؟ ابدا! ما از تحريم به نفع پيشرفت خودمان استفاده كرديم. يك روزي بود كه ما احتياج به ابزارهاي نظامي داشتيم؛ ساده ترين ابزار

نظامي را به ما نمي فروختند و مي گفتند: تحريم! ما توانستيم از اين تحريم استفاده كنيم؛ امروز ملت ايران توانائيهايي به دست آورده كه همان تحريم كنندگان ديروز، امروز از اين كه ملت ايران دارد به قدرت اول نظامي منطقه تبديل مي شود، دارند دست و پا مي زنند! خب، اين بر اثر تحريم شما بود. اين تحريم به ما ضرر نزد؛ ما از اين تهديد توانستيم يك فرصت به وجود بياوريم. امروز هم همين جور است. ما از تحريم غرب نمي ترسيم. ملت ايران به حول و قوه ي الهي در مقابل هر تحريمي و هر محاصره ي اقتصادي اي آنچنان تلاشي از خود نشان خواهد داد كه پيشرفت او را مضاعف و چند برابر خواهد كرد. اين جور نگاه كلان به انقلاب - يعني نگاه به انگيزه ها و زمينه ها و عوامل بالادستي انقلاب و تشكيل نظام، و نگاه به عاملِ محوري انقلاب يعني مردم و ايمان ديني آنها، و نگاه به هزينه ها - موجب مي شود كه ما در هر شأني كه هستيم و در هر جا كه هستيم، به مسائل جزئي و كوچك خيلي اهميت ندهيم؛ به عظمت انقلاب و حركت عمومي انقلاب نگاه كنيم كه بحمداللَّه در طول اين سي سال، با قدرت و قوّت ادامه داشته است و ملت ايران هر روز بهتر از گذشته - با اين كه توطئه ها و تلاش دشمن هم بيشتر شده - به پيش حركت كرده است. دشمنان ملت ايران منتظرند كه از هر مسئله ي كوچك يا بزرگي، براي شكستن عزم و همت ملت ايران استفاده كنند؛ حتّي از بلاياي طبيعي مثل زلزله و خشكسالي، يا از چيزهائي كه در دنيا عموميت دارد مثل گراني. الان شما اگر

به تحليلهاي راديوهاي بيگانه نگاه كنيد، مي بينيد يكي از محورهايي كه دشمنان ما در تبليغاتشان از آن استفاده مي كنند، مسائل اقتصادي است؛ بلكه بتوانند در عزم ملت ايران خللي وارد كنند. مردم ايران، مسئولين خودشان را شناخته اند. ايني كه اين جور وانمود بشود كه اگر در وضع اقتصادي جامعه مسئله ي «گراني» پيش مي آيد، به خاطر اين است كه مسئولين دولتي و مسئولين بخشهاي مختلف توجه ندارند، اين خطاست؛ آنها كاملاً توجه دارند و مي دانند چه دارد اتفاق مي افتد. امروز دنياي غرب بيش از ديگران درگير مشكلات اقتصادي است. خودشان اعلام مي كنند بحران اقتصادي اي كه امروز از امريكا شروع شده است و بتدريج دارد گريبان اروپا را هم مي گيرد و به بعضي از كشورهاي ديگر هم سرايت مي كند، در شصت سال گذشته - يعني از بعد از جنگ بين الملل اول تا امروز - سابقه نداشته است. سازمان ملل در دنيا اعلام بحران غذائي كرده است. ملت ايران به فضل پروردگار و به لطف الهي مشكلاتش از بسياري از همين كشورهاي مدعي كمتر است و با همت مسئولين و همت مردم، بايد بتوانند همين مشكلاتي را هم كه وجود دارد، برطرف كنند؛ اين همت همه را مي طلبد. مسئولين كشور اعم از دولت و قوه ي مجريه يا مجلس شوراي اسلامي و قوه ي مقننه يا قوه ي قضائيه، هركدام يك مسئوليتي دارند. مردم هم به نوبه ي خود مسئوليت دارند. آنچه كه من از لحاظ ظرفيت انساني استان شما و شهر شما گفتم، معنا و نتيجه اش اين است كه اين ظرفيتِ استعداد انساني اين استان، بايد براي آينده ي كشور و آينده ي انقلاب، مفيد واقع بشود و احساس مسئوليت كند. ما هر كداممان

در هر جائي كه هستيم، بايد براي سرنوشت كشور و براي آينده ي كشور، احساس مسئوليت و تعهد كنيم و بدانيم كه مي توانيم نقش ايفا كنيم. يك دانشجو، يك استاد، يك معلم، يك دانش آموز، يك كشاورز، يك فعال صنعتي و يك سرمايه گذار در بخشهاي گوناگون كشاورزي يا صنعتي، همه بايد احساس مسئوليت كنند. با احساس مسئوليت همگاني و همه جانبه و با هدايت دستگاههاي مسئول كشور - دستگاههاي دولتي و مجلس شوراي اسلامي و قوه ي قضائيه - ملت ايران خواهد توانست بر همه ي اين موانع و مشكلاتي كه دشمنان جهاني مي خواهند بر او تحميل كنند، فائق بيايد و با قدرت و با حكمت خود، جامعه ي نمونه اي را كه اسلام براي مسلمانها خواسته است، تشكيل بدهد. بنده عرض كردم امسال براي ملت ما سال «نوآوري» باشد؛ اين نوآوري مخصوص يك عرصه ي خاصي نيست؛ در آزمايشگاه و مركز تحقيقات، در كلاس درس، در حوزه ي علميه، در دانشگاه، در كارگاه صنعتي، در محيط اداري، در منطقه ي كشاورزي و باغي و در همه جا، ابتكارات انسانهاي مبتكر و نوآور، مي تواند هر كاري را يك گام پيش ببرد و در مجموع، كشور را از يك گذرگاه مهمي عبور بدهد. درباره ي مسائل اقتصادي، من هم اولِ امسال و هم اولِ سال گذشته - هم به مسئولين، هم به مردم - تذكر دادم و گفتم: امروز دشمن چشمش به نقطه ي حساس اقتصادي است تا بلكه بتوانند اين كشور را از لحاظ اقتصادي دچار اختلال كنند. هرچه مي توانند اختلال ايجاد كنند و هرچه هم نمي توانند، در تبليغاتشان وانمود كنند كه اختلال هست! اين كاري است كه امروز در تبليغاتِ دشمنان ما، با قدرت و به شكلهاي

مختلف انجام مي گيرد. راه مقابله هم انضباط مالي و صرفه جوئي و نگاه پرهيزگرانه ي به مصرف گرائي است. من اين را مي خواهم به مردم عزيزمان تأكيد كنم: مصرف گرائي به صورت اسراف يكي از بيماريهاي خطرناك هر ملتي است. ما يك خرده به اين مصرف گرائيِ افراطي دچار هستيم. يكي از نمونه هايش را به مناسبت مشكل كم آبي - كه چند استان كشور از جمله استان شما تا كنون مشكل كم آبي داشته اند كه اميدواريم خداي متعال تفضل كند و باران رحمتش را بر شما نازل بكند - عرض بكنم؛ يكي از موارد اسراف، اسراف در آب است؛ نه فقط آبي كه مصرف شُرب در خانه ها مي شود، نوع آبياري كشاورزي ما هم يك نوع مسرفانه است و آب را هدر مي دهيم. وظيفه ي مسئولين و دست اندركاران اين بخش است كه به اين مسئله به طور ويژه توجه كنند! پس به مسئله ي اسراف - هم در مسئله ي آب و هم در مسائل ديگر - بايد با اهميت نگاه كنند. امروز خوشبختانه ملت ايران با پرداختن هزينه هائي كه سنگين هم بوده است - اما ملت ايران با شوق و رغبت و با رشادتِ تمام، اين هزينه ها را پرداخته است - توانسته گذرگاههاي زيادي را طي كند و راه دشواري را پشت سر بگذارد و بحمداللَّه خود را به اين نقطه اي كه امروز در آن هستيم، برساند. اما اين هنوز اوائل راه است. ملت ما با عزم راسخ خود، با همت جوانان خود و با اين استعدادي كه متراكم در نيروهاي انساني ماست، ان شاءاللَّه خواهد توانست با راهكارهاي عملي اين راه را با كمال سرافرازي به پايان برساند و خواهد رساند. در اين زمينه من

در روزهايي كه در اين استان هستم، نكات و گوشه هاي مختلفش را در جلساتِ متناسب به مردم عرض خواهم كرد. من از شما مردم عزيز، با ذوق، مهربان، باوفا، مهماندوست، خوش اخلاق و خوش لهجه، تشكر ميكنم. بحمداللَّه بسياري از خصوصيات شيواي ملت ايران در شما مردم عزيز شيراز و مردم استان فارس وجود دارد. خدا را شكر مي كنيم كه خداي متعال بحمداللَّه به شما نشاط داده است؛ روزبه روز اين نشاط افزون باد! از خداي متعال توفيقات شما را مسئلت مي كنم. والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم نظامى مشترك يگانهاى نيروهاى مسلح استان فارس

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مراسم نظامي مشترك يگانهاي نيروهاي مسلح استان فارس بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ديدار امروز با شما فرماندهان محترم و جوانان عزيز - چه از ارتش، چه از سپاه، چه از بسيج، چه از نيروي انتظامي، بسيج عشايري كه همه حضور داريد - براي من بسيار خاطره انگيز است. خاطره ي يگانهاي ارتشي و سپاهي استان فارس و شيراز در دوران دشوار دفاع مقدس چيزي نيست كه هيچوقت از ياد انسان برود. در آن دوره ي آغاز جنگ تحميلي در سال اول - كه دوره ي محنت نيروهاي مسلح بود - در اهواز مژده ي گسيل تيپ 37 زرهي و تيپ 55 هوابرد، دلهاي مسئولان دفاع را در آنجا خرسند ميكرد. در بازديد از خرمشهر در آن روزهاي بسيار سخت و دشوار، جوانان جان بر كفي را ديدم كه آماده ي فداكاري و جانبازي بودند؛ گفتم: از كجا آمديد؟ گفتند: از شيراز. بعد هم بمرور تشكيل لشگر فجر و لشگر المهدي، آن روز از مجموعه ي استان فارس و شيراز، يكي از نقاط قوّت عرصه ي نبرد بود. واحدهاي پشتيباني، واحدهاي آموزشي، مركز پياده، مركز

زرهي، بخشهاي مربوط به صنايع الكترونيك و پشتيباني هاي وزارت دفاع هر كدامي يادي و نامي و خاطره اي و نشاني از خود در اين دوران پر ماجراي دفاع مقدس و پس از آن به يادگار گذاشتند. امروز براي من در اين ميدان و در ديدار با شما جوانان عزيز كه آماده و مهيّا هستيد براي اين كه اعلام كنيد كه دلاورانه راه پيشروان اين راه را دنبال خواهيد كرد، بسيار خاطره انگيز است. شما جوانها در درجه ي اول به اين نكته توجه داشته باشيد كه بنا به گفته ي امام سجاد (عليه السّلام)، نيروي مسلح، دژ امنيت ملي است. اين دژ، اگر قدرتمندانه - چه از لحاظ تجهيزات و چه از لحاظ روحيه - خود را سربلند و استوار بدارد، ملت احساس امنيت و آرامش خواهد كرد. بدون امنيت، هيچ لذتي در زندگي جوامع بشري حتي پيشرفته، وجود نخواهد داشت. امنيت مايه ي آرامش رواني است و نيروهاي مسلح اگر دليرانه، فداكارانه، هوشمندانه وظيفه و نقش خود را بدانند و در جائي كه جايگاه واقعي آنهاست، خود را قرار دهند، ميتوانند اين امنيت و اين نياز را تأمين كنند. وجود نيروهاي مسلح و مطالبه ي تقويت نيروهاي مسلح در هيچ كشوري، في نفسه به معناي جنگ طلبي نيست. ما امروز با اقتدار ملت ايران در عرصه هاي جهاني اثبات كرديم كه ملت ايران و ايران اسلامي هيچ تهديدي براي كشورهاي همسايه و ديگران نيست. به ما تهاجم شد، ما قدرتمندانه دفاع كرديم، اما هرگز فكر تجاوز، فكر حمله، فكر اشغال در ذهن ملت ايران و مسئولان كشور خطور نكرده است، لكن نيروهاي مسلح بايد نيرومند باشند. دنيا، دنياي تجاوزگري است؛ دنياي محكومِ سياست

سلطه است. انگيزه ي سلطه طلبي در سلطه گران عالم، در نظامهاي مستكبر، به همه ي ملتها هشدار ميدهد كه ساخت دروني خود و آمادگي هاي لازم را براي تقويت اين ساخت به وجود بياورند وتقويت كنند. بهانه هاي كوچك براي ابرقدرتها، آن جائي كه بتوانند و جرأت بكنند، راه را به سوي تجاوزهاي بزرگ هموار ميكند. امروز عراق و افغانستان جلوِ چشم ماست. با چه بهانه اي وارد عراق شدند؟ با چه بهانه اي وارد افغانستان شدند؟ آنها براي مردم عراق، پيام امنيت و آزادي ميدادند. امروز پنج سال است كه ملت عراق ناامن ترين دوران زندگي ساليان اخير خود را ميگذراند. اين طبيعت ابرقدرتهاست. افغانستان هم به نحوي ديگر. آنجائي كه استكبار با محاسبات مادي خود تصور كند كه ميتواند گام متجاوزانه اي بردارد، تأمل نخواهد كرد. البته ايران را آنها شناخته اند. ملت ايران، جمهوري اسلامي، نيروهاي مسلح، آحاد مردم و نظام مقدس، خود را در طول اين سي سال به متجاوزان و قدرتمندان نشان داده است. نشان داده كه ملت ايران، اين ملت بزرگ و كهن، اين ملت عميقاً مؤمن، اين ملت هوشمند، لقمه اي نيست كه هيچ ابرقدرتي به آساني بتواند آن را فرو بدهد. امروز در دنيا اين را همه فهميده اند. امروز در دنيا هيچ ارتشي وجود ندارد كه قادر باشد آنچه را كه در اين پنج سال بر سر مردم عراق وارد آمد، براي مردم ايران پيش بيني كند. ملت ايران نيرومند است. شما سازمانهاي رسمي نيروي مسلح كشور، پشتوانه ي عظيمي به نام ملت ايران داريد؛ ميليونها جوان، ميليونها عزم راسخ، ميليونها دل گرم و پر ايمان از قشرهاي مختلف - عشاير، شهري، روستائي، مناطق گوناگون كشور، اصناف و مشاغل مختلف - همه

در اين جهت شريك و شبيه يكديگرند. عزم و اراده در آنها قوي است. اين قويترين پشتيبان براي يك ملت است. آماده باشيد؛ قوي باشيد. ما اين سخنان تهديدآميز و لحنهاي دشوار و خشنِ بلندگويان استكبار را به چيزي نميشماريم؛ به اينها اهميتي نميدهيم؛ اينها جنگ رواني است. خوب ميدانيم كه اين جرأت و اين گستاخي در دشمنان ملت ايران نيست كه وارد ميداني شوند كه خروج از آن ميدان براي آنها امكانپذير نيست؛ اين را ميدانيم، اما شما قوي باشيد، شما آماده باشيد. نيروهاي مسلح - چه ارتش، چه سپاه، چه بسيج، چه نيروي انتظامي - روزبه روز بايد خود را نيرومندتر كنند؛ نوآوري يعني اين. نوآوري فقط در ساخت سلاح و تجهيزات نيست؛ اگر چه نوآوريِ در ساخت و ابتكار در به وجود آوردن روشهاي جديد تسليحاتي يكي از نوآوري هاي مهم است، اما نوآوري در آموزش، نوآوري در سازماندهي و تشكيلات، نوآوري در شيوه هاي پشتيباني، نوآوري در دستورالعملهاي رزمي، همه ي اينها، لازم است. گامهاي بلند برداريد، گامهاي محكم برداريد، به سمت هدفهاي روشن با قوّت و قدرت حركت كنيد، خودتان را نيرومند كنيد. اين دژ و اين حصار را براي ملت بزرگ ايران اطمينان بخش تر كنيد. دنياي سياست جهاني، دنياي بي تقوائي است. بي تقوائي موجب شده است كه مستكبران عالم حتي به دوستان خودشان هم وفا نكنند. ديديد بر سر صدام ملعونِ روسياه چه آوردند؟ تا وقتي به او احتياج داشتند، او را تقويت كردند. همين آمريكائي هادر دوران جنگ تحميليِ بر ما، آنچه توانستند به صدام حسين كمك كردند و پشتيباني دادند. از نقشه ي هوائي و اطلاعات جاسوسي تا كمك تسليحاتي، تا تقويت روحي، تا وادار

كردن وابستگانِ به خود به پشتيباني مالي، همه جور؛ چون به او احتياج داشتند، اميدوار بودند او بتواند خدشه اي بر چهره ي پرقدرت و مغرور ملت ايران وارد كند. وقتي مأيوس شدند، تاريخ مصرفش تمام شد، به آن شكلي كه ديديد او را درآوردند، منافع خودشان را جور ديگري دنبال كردند؛ اين براي كساني كه حُسن ظن و اميد به اين ابرقدرتهاي بي تقوا و ناپرهيزگار دارند، درس عبرت است. ملت ايران ابرقدرتها را شناخت، امروز هم ميشناسد. موضعگيري هاي ملت ايران و مسئولان نظام جمهوري اسلامي در مقابل آمريكاي جنايتكار، بر اساس همين معرفت عميق است. امروز كيست كه نداند دوران رئيس جمهوريِ كنوني آمريكا ناامن ترين دورانهاي تاريخ اخير بشري است؟ دوران بوش، دوران سياه و تاريك، دوران ناامن تر شدن دنيا، دوران رشد تروريزم در سراسر دنياست. اين مُهر باطل و سياه در تاريخ به نام او خواهد ماند. او البته تا چند ماه ديگر خواهد رفت، مشكلات را به نفر بعدي خود منتقل خواهد كرد، اما اين پرونده در تاريخ هميشه گشوده است؛ هرگز بسته نخواهد شد. اينها براي جوانان هوشمند ما درس عبرت است. خود را بشناسيد، عظمت آن فكري كه اين انقلاب و اين نظام مقدس را پي ريزي كرد، بدانيد. شعار «نه شرقي، نه غربي»، شعار رد و نفي استكبار و مستكبران، شعار استقلال ملت ايران، شعار اعتماد به اين جوانهاي مؤمن در هر نقطه اي از كشور، شعارهاي زنده و جاويد ماست؛ هر كدام از دل پرحكمتي برخاسته است كه با ارتباط با عالم غيب، با ارتباط با خدا، با بندگي خدا، آن مرد بزرگ، آن پير فرزانه، آن حكيم دلاور آنها را به ما ملت

ايران آموخت. عزيزان من! شما جوانان صاحب نيروهاي مسلحيد؛ نيروهاي مسلح مال شماست. كشور هم مال جوانان اين كشور است. هر چه ميتوانيد جوانان نيروهاي مسلح! خودتان را بيشتر با دانش، با عمل، با تقوا و پرهيزگاري و پاكدامني مجهز كنيد. بدانيد خدا با شماست و ان شاءاللَّه دعاي حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) پشتيبان شماست. والسّلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار معلمان استان فارس

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار معلمان استان فارس بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم روز معلم و هفته ي معلم براي بنده در همه ي سالها يكي از روزها و هفته هاي پر مضمون و پر مسئوليت به حساب مي آيد. امسال اينجور اتفاق افتاده است كه ما در اين ديدار معلمين، در شيراز باشيم و اين توفيق را پيدا كنيم كه با شما برادران و خواهران عزيز معلمِ شيرازي و فارسي، ديدار داشته باشيم. اين اتفاق خوبي است و حقيقتاً بايد گفت كه استان شما و شهر شما در موارد بسياري، نقش معلم را براي ديگران ايفا كرده است. كمتر عالِم برجسته اي را ميشود نشان داد كه از بركات دانشمندان شيراز و معلمان شيراز چه در فقه، چه در فلسفه، چه در ادبيات و شعر و هنر و چه در بعضي از رشته ها و علوم و فنون ديگر بهره مند نشده باشد. روز معلم، روز شماست و به يك معنا روز همه ي ملت ايران است؛ چون معلم، غير از هويت شخصي خود، يك هويت معلمي دارد كه متعلق به همه ي كساني است كه ميتوانند از او بياموزند و فرابگيرند. معلم، هويت جمعي دارد. ارزش معلم هم به خاطر همين هويت معلميِ اوست كه ما بايد اقرار كنيم كه روي اين مسئله

كم كار كرديم و عملاً تسليم آن فرهنگ و جوي شديم كه براي معلم غير از جنبه ي مادي قضيه - يعني قابليت ارزش درس به پول - ارزش ديگري قائل نبودند. فرهنگ تمدن مادي اين است؛ معيار ارزشگذاري عبارت است از قابليت تبديل هر چيزي به پول. معلم هم به همان اندازه اي كه ميتواند مستقيم يا غيرمستقيم پول ساز باشد، در آن فرهنگ به همان اندازه محترم است. ما - مجموعه ي فرهنگي ملت ايران - تسليم اين فرهنگ غلط شديم، در حالي كه در منطق اسلام، مسئله فراتر از اين حرفهاست. مسئله ي تعليم و تربيت، مسئله ي زندگي بخشيدن و ولادت بخشيدن به يك مخاطب و يك انسان است. اسلام با اين چشم نگاه ميكند. شما تلاش كنيد، سعي كنيد يك بخشي از زميني را كه خشك به نظر ميرسد، بكاويد و از آنجا چشمه اي جاري شود؛ شما يك بذري را كه خيلي ناچيز به نظر ميرسد، در زمين مستعدي بكاريد و آن را آبياري كنيد، تا نهال سرسبزي از آن متولد شود؛ مسئله اين است. حالا چه قابلِ تبديل به پول باشد، چه نباشد. اسلام با اين چشم به تعليم و تربيت و به معلم نگاه ميكند. نه اينكه بنده بخواهم مطالبات مادي معلمين را در كشور خودمان در حال و در گذشته مورد تغافل قرار بدهم؛ نه، بحثِ اين نيست. توقعاتي هست، مطالباتي هست، اكثر هم درست است. مسؤوليني هم دارد، بايد بگوئيم مسئولين برسند. اين وزير محترم جديد كه بياناتشان را شنيديد، ايشان هم آنطور كه من ديدم و فهميدم، يك عنصر فعال، پيگير و پركاري هستند و اميدواريم ان شاءاللَّه در آن زمينه ها هم

به وظائفي كه هست، عمل شود. من حرفم فراتر از اين است. مخاطب اين حرف هم فقط شما معلمين نيستيد؛ مخاطب اين حرف ملت ايران است؛ مجموعه ي مردمي است كه شما دايره ي تعليم و تربيت را براي آنها گشوده ايد تا آنها وارد اين دايره شوند. ارزشگذاري براي يك عملي، يك اقدامي، يك هويتي است كه به نظر ما ارزش آن، آنچنان كه بايد و شايد در دوران كنوني شناخته نيست. در گذشته، چرا. در گذشته قبل از آني كه دست اندازي هاي فرهنگ غربي در كشور ما اينقدر توسعه پيدا كند؛ يعني هزار و صد سال، دويست سال از بعد از اسلام كه بساط علم و تحصيل و تدريس به فراخور زمانهاي مختلف در كشور ما فراهم بود، چرا، معلم از لحاظ معنوي ارزش والائي داشت. روش تعليم و تربيت در حوزه ي تعليم و تربيت اسلامي اينجوري بود كه ديده نشد كه متعلمي در مقابل معلم خود پايش را دراز كند. ماها هم اينجور بوديم، متعلمين ما هم آن وقتي كه تعليم ميكرديم، با ما همينطور رفتار ميكردند. معلم در مقابل متعلم، يك حرمت و كرامت حقيقي داشت كه هنوز نشانه ي آن در حوزه هاي علميه ي ما باقي است؛ چون حوزه هاي علميه كمتر از روشهاي غربي در حوزه فرهنگ متأثر شده اند. بنابراين، هنوز آن شيوه ها در حوزه هاي علميه هست و معلم از يك حرمت، از يك كرامت و ارزش در نظر متعلم برخوردار است. هيبت او - هيبتي نه ناشي از ترس، ناشي از عظمت - در دل متعلم هست. حالا اين متعلم در درس اشكال هم ميكند. در درسهاي طلبگي ما، آنقدري كه طلبه ي شاگرد به استاد اشكال

ميكند، در كلاسهاي دانشگاه هاي ما آنقدر معمول نيست. اجازه هم لازم نيست بگيرند كه استاد! اجازه ميفرمائيد. نه، معلم دارد حرف ميزند، استاد مشغول حرف زدن است، از آن طرف يك طلبه اي بنا ميكند اشكال كردن، استاد هم اشكال او را گوش ميكند. گاهي تندي هم ميكند؛ يعني متعلم با جرأت، با گستاخي با معلم حرف ميزند بر سرِ مسئله ي علمي؛ اما همين متعلم در مقابل اين معلم خاضع و خاشع است، دست او را ميبوسد، در مقابل او پايش را دراز نميكند، به او «تو» نميگويد. هزار و دويست، سيصد سال ما رابطه ي معلم و متعلم را اينجوري در كشورمان پيگيري ميكرديم، تا فرهنگ غربي و ارزشگذاري غربي داخل كشور ما ميشود. شما ببينيد در اين مدت چقدر معلم از دست شاگرد كتك خورده است! چقدر معلم در كلاس به وسيله ي شاگرد مسخره شده! چقدر حرف درشت شنيده! چه تعداد معلم به دست شاگرد كشته شدند؛ چون معلم نمره كم داده. اين را داشتيم. حالا در كشور ما و با آن سابقه ي تاريخي، اين معضل ضعيف بوده است. يك جاهائي بسيار شديدتر و وقيح تر و خشن تر هست؛ آنجاهائي كه مراكز فرهنگ غربي است. من همتم اين است كه ارزشگذاري معلم، همان ارزشگذاري اسلامي باشد. جامعه ي ما نياز دارد كه به معلم احترام كند و معلم را تكريم كند. اگر ولي دانش آموز براي معلم به معناي واقعي كلمه احترام قائل شد، آن دانش آموز هم سر كلاس و بعد از كلاس نسبت به معلم همين احساس را خواهد داشت. ما اين را لازم داريم. اين براي شما از همه ي امتيازات مادي بالاتر است. امام بزرگوار ما

حكيم بود. امام يك حكيم به معناي قرآني بود. حكيم يعني آن كسي كه حقائقي را مشاهده ميكند كه از چشمهاي ديگران مغفولٌ عنه است؛ پوشيده است. كلمات او، كلماتي ممكن است ساده به نظر بيايد، اما هر چه ميشكافيد، مي بينيد لايه ها و عمقهاي بيشتري دارد. امام اينجوري بود. و شما نگاه كنيد به قرآن، آنجاهائي كه حكمت به كار رفته است: «ذلك ممّا اوحي اليك ربّك من الحكمة»، ببينيد اينها چه است. مي بينيد به حسب ظاهر توصيه هاي معمولي است. همين است كه ما به همديگر دائم ميگوئيم؛ اما هر چه ميشكافيد، مي بينيد عمقش زيادتر است. فرض كنيد احترام به پدر و مادر يكي از حكمتهاست. نميشود براي احترام به پدر و مادر از لحاظ منافع و بركاتي كه احترام به پدر و مادر دارد، برايش آخر پيدا كرد. هرچه آدم تعمق ميكند در اين مسئله، مي بيند اين مسئله هنوز عميق تر است؛ حكمت اين است. امام كه يك حكيم بود، گفتند: «معلمي شغل انبياست.» اين، خيلي حرف بزرگي است. يك حديثي از پيغمبر اكرم - غير از آيات قرآن كه: «يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة» كه چند جاي قرآن تكرار شده - است كه تعليم را به پيامبر نسبت ميدهد. آن حديث اين است كه: «انّ اللَّه لم يبعثني معنّتا و لا متعنّتا ولكن بعثني معلّما ميسّرا»؛ خدا من را معلم مبعوث كرده است؛ معلمِ ميسّر، يعني آسان ساز. زندگي را براي متعلمين خودم با آموزشهاي خودم آسان ميسازم و كار را بر آنها آسان ميكنم. اين آسان سازي، غير از آسان گيري است؛ يعني سهل انگاري نيست. من معنّت و متعنّت نيستم. نه خودم را دچار پيچ و

خمهاي دشوار زندگي ميكنم، نه مردم را؛ بلكه با تعليم خود، مردم را به راه راست، راه صحيح، راه آسفالته، صراط مستقيم هدايت ميكنم. آسان سازي يعني اين. انسان گاهي به يك هدفي ميخواهد دست پيدا كند، راه را بلد نيست. سنگ و خاك و خاشاك و بلندي هاي نفسگير؛ دائم برو بالا، دائم بيا پائين، آخرش هم يا ميرسد، يا نميرسد؛ اين تعنّت است. يك وقت نه، يك آدم آشنا و واردي همراهش ميرود و آن انسان وارد ميگويد آقا! از اينجا برو، هم راه هموار است، هم نزديك است، هم حتماً شما را به هدفت ميرساند. «معلّماً ميسّرا» يعني اين. شأن معلم اين است. اين مطلب اصلي ماست. من ميخواهم هم به شما كه معلميد، اين را عرض كنم، تا شأن خود، قدر خود و جايگاه خود را خوب بشناسيد، هم به مردم. البته بيشتر به مردم ميخواهم بگويم؛ چون معلم غالباً قدر خودش را ميداند. معلم آگاه، معلمي كه واقعاً علم دارد و آن را به كسي ميدهد، ميفهمد چه كار دارد ميكند. يك قفل بسته اي است، يك كليدي دارد. معلم اين كليد را به متعلم ميدهد و مي گويد آقاجان! اين كليد را اينجوري در اين قفل مي اندازي. اين كار تعليم است. اين يك معادله است كه به هيچ قيمتي قابل حل نيست و راه حلش همين است. معلم راه حل را نشان ميدهد. در هر بخشي، معلم كارش اين است، لذا معلم - حالا با مراتب مختلف - خودش ميداند چه كار دارد ميكند، لكن آحاد مردم مخاطبين بيشترِ من هستند. من ميخواهم در جامعه ي ما شأن تعليم و تربيت همان شأني بشود كه اسلام

قرار داده است. ايني كه نقل شده است كه فرمود: «من علّمني حرفاً فقد صيّرني عبداً» - البته من نميدانم سند اين روايت چه هست و چگونه است و چقدر متقن است، اما حرف، حرف درستي است - همين است كه انسان با آموختنِ از كسي، در واقع يك مرحله اي را پشت سر ميگذارد كه جا دارد به خاطر آن مرحله خود را بنده و خدمتگزار آن هدايت كننده و راهنما بداند و قرار بدهد. حرف اصلي اين است. يك نكته ي ديگري در اينجا وجود دارد كه آن هم باز جنبه ي ارزشي دارد. اين را هم من عرض بكنم - اين ديگر خطاب به شما معلمين است - كه از نظر اسلام همانطور كه معلم احترام دارد و بايد تكريم شود، متعلم هم بايد تكريم شود؛ شاگرد را هم بايد تكريم كرد. به شاگرد اهانت نبايد كرد. اين يك جنبه ي پرورشي بسيار عميقي دارد. اينجا هم يك روايتي است كه اينطور نقل شده: «تواضعوا لمن تعلّمون منه و تواضعوا لمن تعلّمونه»؛ از كسي كه فراميگيريد، تواضع كنيد و كسي هم كه از شما فرا ميگيرد، تواضع كنيد. «و لا تكونوا جبابرة العلماء». جبار دو نوع است: جبار سياسي، جبار علمي. جبار علمي نباشيد؛ جباران عالِم نباشيد؛ مثل فرعون. بنده اينجور استادي را در يكي از دانشگاه هاي كشور، سالها پيش، شايد چهل سال، چهل و پنج سال قبل ديده بودم كه جوري با شاگردهايش حرف ميزد و تعليم ميداد و برخورد ميكرد، كه برخوردش فرعوني بود، نه برخورد پدر با فرزند. معلم ممكن است درشتي هم بكند، اما درشتي غير از تحقير است؛ غير از اهانت

است. شاگرد را بايد تكريم كرد. شما هر كدامي يقيناً تجربه هاي زيادي داريد از شاگرداني كه شما تكريمشان كرده ايد و اين كار جواب داده است؛ تربيتِ او را آسانتر كرده است. دشنام دادن، تحقير كردن، حتي زدن، خوب نيست - كه حالا «الضرب لتأديب» جزو حرفهائي است كه از قديم معروف و معمول هم بوده، بعدها نشان دادند كه نه، ضرب خوب نيست - بنده هم عقيده ام همين است. بايد شاگرد را مثل مومي در دست چرخاند و شكل داد؛ منتها با ملايمت. هنر معلمي اين است. اين هم يك بخش ديگر از اين قضيه ي ارزشي در باب معلم. مسائل آموزش و پرورش، مسائل زيادي است. بنده هم در سالهاي گوناگون به همين مناسبتِ ديدار معلمين مطالبي را گفته ام و هم گاهي در ديدار شوراي عالي انقلاب فرهنگي و گاهي هم در ديدار با وزراي آموزش و پرورش نكاتي را گفته ام كه سلائق شخصي بنده نيست و همه ي اينها تقريباً بدون استثنا پشتوانه ي كار كارشناسي دارد و خود كساني كه دست اندركار آموزش و پرورشند، اينها را تأييد كرده اند. اينها را ما مطالبه كرده ايم. حالا خوشبختانه ديدم كه آقاي وزير در اين گزارشي كه حالا دادند، اشاره ميكنند كه بعضي از اين كارها را يا شروع كرده اند يا پيشرفت كرده اند يا اقدام كرده اند؛ خوب است، لكن به اين اندازه ها نميشود اكتفا كرد؛ ما احتياج داريم به يك كار عميق در آموزش و پرورش. من سال گذشته در همين ديدار با معلمين در تهران، مسئله ي تحول عميق در آموزش و پرورش را مطرح كردم. اين تحول عميق يعني چه؟ بارها گفته ام كه ما از ياد گرفتن از

غربي ها و غير غربي ها و بيگانه ها خجالت نميكشيم، امتناع نميكنيم. ايني كه ما يك روش اداري را، يك روش آموزشي را، يك دانش را، يك اختراع را از كشورهاي ديگر ياد بگيريم، هيچ خجالت نميكشيم، كوتاه هم نمي آئيم، دنبالش هم ميرويم؛ شاگردي ميكنيم. منتها دو نكته اينجا وجود دارد در كنارِ اين شاگردي كردن، كه اين دو نكته را متأسفانه در دوران استحاله ي فرهنگي - يعني دوران پهلوي، كه دوران پهلوي، دوران استحاله ي فرهنگي كشور ماست - رعايت نكردند. چشمشان را بستند، آغوششان را باز كردند؛ هر كس آمد، هر چه دادند، اينها گرفتند. يكي از اين دو نكته اين است كه ما آنچه را كه ميگيريم، ارزيابي كنيم، ببينيم به درد ما ميخورد يا نه. اگر صددرصد به درد ما ميخورد، صددرصد قبول كنيم؛ اگر صددرصد به درد ما نميخورد و مضر است، صددرصد رد ميكنيم. اگر بين اين دوتاست، به همان اندازه اي كه به درد ميخورد، قبول كنيم، مابقي اش را رد كنيم. اين نكته ي اول. من مثال زدم و گفتم فرق است بين آن كسي كه يك جسمي، يك ميوه اي، يك غذائي، يك داروئي را مي بيند، ميشناسد، ميخواهد با دست خود، با ميل خود آن را بگذارد در دهانش و فرو بدهد، با آن آدمي كه دست و پايش را ميگيرند و يك چيزي را با آمپول در بدن او تزريق ميكنند. اينها با هم فرق دارد. نوع اول درست است، نوع دوم غلط است. به ما نبايد تزريق كنند؛ ما بايد انتخاب كنيم. اين يك نكته كه مورد غفلت قرار گرفت. هر چه آوردند، مثل آدمهائي كه بي حس و حال و بي هوش

افتاده اند و همينطور چيزي را يا در جسمشان فرو ميكنند يا از دهانشان به حلقشان ميريزند، نباشيم. ما در دوران استحاله ي فرهنگي منتظر مانديم كه بريزند به حلقمان. نكته ي دوم اينكه بالاخره اين ماجراي «شاگرد، استادي» تا ابد نبايد طول بكشد. بله، ما حاضريم شاگردي كنيم پيش كسي كه بلد است آن چيزي را كه ما بلد نيستيم؛ اما ديگر تا ابد كه نبايد انسان شاگرد بماند. ما بايد خودمان استاد بشويم. اين دو نكته مورد توجه قرار نگرفت. يكي از چيزهائي كه ياد گرفتيم، مسئله ي آموزش پرورش است. آنها شيوه هاي آموزش پرورشيِ خوبي داشتند و ما هم از آنها ياد گرفتيم. اينكه دبستانها از مكتبخانه هاي قديم بهتر بود؛ دبستان، دبيرستان، تقسيم بندي ها، خوب بود، اينها را كه ما رد نميكنيم؛ اينها مفيد است؛ اما بالاخره چقدرش، چه جورش، با كدام رويكردش، ما ديگر به اين توجه نكرديم و يكپارچه گرفتيم. آنها گفتند شش كلاس اينجور باشد، شش كلاس آنجوري باشد، ما همان را آورديم. بعد، آنها روششان را تغيير دادند، پنج كلاس و سه كلاس و فلان، ما هم اين را ياد گرفتيم، آورديم. خوب، اينكه نميشود. آنها كتاب درسي با درسهاي مختلف داشتند، گفتند اينها را تعليم بدهيد، ما هم همينطور اين تراكم تعليمات را فرا گرفتيم. شيوه ي سازماندهي آموزش پرورش هم از لحاظ قالب، هم از لحاظ محتوا يك شيوه ي تقليدي محض است. اين درست نيست. ما بايد نگاه كنيم ببينيم چه لازم داريم، اين شيوه اي كه هست، كجايش معيوب است. اين شيوه عيوبي دارد كه يكي از عيبهايش همين حافظه محوري است به جاي فكرمحوري. آموزش و پرورش ما حافظه محور است. بچه ها بايد همينطور

دائم محفوظات درست كنند. به شما در بين الهلالين عرض كنم كه حافظه براي حفظ كردن بد نيست. حفظ كردنِ بچه ها، كتاب خواندنِ بچه ها، زياد خواندنِ بچه ها هيچ اشكالي ندارد؛ اين چيز خوبي است؛ چون اين معلومات ميماند. البته ممكن است بعضي اش را هم نفهمند. ما دبستان كه ميرفتيم، يك دبستاني بود كه برنامه هايش با برنامه هاي متعارف در آموزش و پرورش فرق داشت. در آنجا به ما گلستان درس ميدادند. بعضي از عبارات و اشعار گلستان را بنده از آن وقت به ياد دارم. آن وقت كه ما گلستان را ميخوانديم، معنايش را نميفهميديم؛ بعدها يواش يواش در طول زمان، معناي آن اشعار و آن جملات را فهميديم. اين خوب است. انسان يك چيزهائي را ممكن است درست نفهمد، لكن اين محفوظات براي فعاليت ذهن زمينه درست ميكند. محفوظات خوب است؛ اما حفظمحوري بد است كه محورِ تلاش، عبارت باشد از حفظ. محورِ تلاش بايد عبارت باشد از فكر، ولو با حفظ هم همراه باشد. خوب، اين يك عيب بزرگي است؛ اين بايد اصلاح شود. ما اگر امروز آن را اصلاح نكنيم، چه كسي اصلاح كند؟ آن دوران استحاله ي فرهنگي، دورانِ به قول مرحوم آل احمد غربزدگي، دوران بهت و حيرت در مقابل خيرگي هاي تمدن غربي سپري شد. امروز آن چهره ي براقِ شفافِ زينت كرده ي آرايش غليظ به خود بسته، بواطنش براي ما و براي خيلي از مردم دنيا آشكار شده؛ زشتي هايش، بي صفتي هايش، بدچهرگي هايش روشن شده. امروز ما خيلي از چيزهائي را ميدانيم كه در پنجاه سال پيش نميدانستيم. ملت ايران امروز با خيلي از اين حقايق آشناست. ما بايد امروز اين كار را درست كنيم. چه كسي بايد درست

كند؟ متولي اصلي، آموزش و پرورش است. البته من اين را بگويم، درست است ستادي در آموزش و پرورش درست كردند، لازم هم است آموزش و پرورش به اين كار كمر ببندد، لكن - اولياي آموزش و پرورش! - اصل، كارشناسي كارشناسان است. خودتان را از صاحب نظراني كه در شوراي عالي انقلاب فرهنگي يا در جاهاي ديگر هستند، مطلقاً محروم نكنيد؛ از اينها استفاده كنيد و يك كار سنجيده ي پخته، تحويل ملت ايران و تحويل نسلهاي آينده بدهيد، تا به عنوان باقيات الصالحات بماند. اين يك نكته است كه به نظر من بسيار مهم است. مسئله ي ديگر، مسئله ي تربيت معلم و آموزشگرِ آموزشگاه هاي آموزش و پرورش است، كه خيلي مهم است. اينجا هم من معتقدم - البته امروز خوشبختانه وزارت آموزش و پرورش ظرفيت خوبي در تربيت معلم دارد، كه از اين ظرفيت بايد حداكثر استفاده را كرد - كه از ظرفيتهاي دانشگاهي هم استفاده شود. در را به بيرون نبنديد؛ از همه ي ظرفيتها استفاده شود. گاهي ممكن است يك كسي مدرك دانشگاهي هم نداشته باشد، اما خبره باشد در يك رشته اي، در يك كاري. ما در مشهد تعدادي از اين اهل ادب و شعر را داشتيم كه هيچ تحصيلات دانشگاهي - بلكه بعضي شان پائين تر از دانشگاهي - نداشتند، اما استاد بودند؛ ناصرخسروشناس، مسعود سعد سلمان شناس، سعدي شناس، حافظشناس، صائب شناس، بهتر از خيلي از اساتيدي كه در دانشگاه تحصيل كردند در رشته ي ادبيات! عين همين مطلب در بخشي از دانشهاي ديگر ممكن است وجود داشته باشد كه از اينها نبايد خود را محروم كرد. همچناني كه من متقابلاً از آن طرف ميخواهم بگويم آموزش و پرورش

مسئول تحويل دادنِ آدمهاي درس خوانده و كارامد در همه ي سطوح است، اشتباه است اگر خيال كنيم آموزش و پرورش لزوماً مقدمه ي دانشگاه است؛ نه. بعضي دنيا و آخرت خودشان را به راه يافتن به دانشگاه وصل كرده اند. شنيده ايد، جواني كه در كنكور رد شده، فرض كنيد بلائي سر خودش آورده، يا افسردگي پيدا كرده، يا پدر و مادرش توسري به اش زده اند! نه آقا! دانشگاه راه رشد علمي و راه رشد تحقيق است، بسيار خوب؛ اين براي كشور لازم است. شما ميدانيد من مروج گسترش و عمق دانش هستم و بر اين معنا اصرار دارم؛ اما اين معنايش اين نيست كه ما فروشنده ي خوب نميخواهيم، راننده ي خوب نميخواهيم، كاسب خوب نميخواهيم، تكنسين خوب نميخواهيم. در همه ي سطوح كشور از زن و مرد كه لزوماً لازم نيست دانشگاه بروند؛ اما به تعليمات آموزش و پرورش نيازمندند. پس آموزش و پرورش اينجور نيست كه فقط مقدمه اي باشد و نيم خورده اي براي دانشگاه درست كند؛ نه. دانشگاه هم خيلي خوب است؛ دانشگاه هم لازم است؛ اما دايره ي آموزش و پرورش خيلي وسيعتر از دانشگاه است. همت شما بايد اين باشد كه در آموزش و پرورش كساني را تربيت كنيد كه اينها به حد لازمي از فرزانگي و دانائي و معلومات دست پيدا كنند كه در هر جائي كه انساني مشغول كار هست، از اين حد از دانش و فرزانگي برخوردار باشد. حالا بعضي ها استعداد دارند، شوق دارند، ميروند دانشگاه، بعضي ها نه، يا شوقش را ندارند، يا استعدادش را ندارند، نميروند. البته اين از مقوله ي رعايت عدالت جداست. آنجا ما بايد كاري كنيم كه عدالت محفوظ بماند؛ يعني اگر كسي شوقش

را دارد، استعدادش را هم دارد، امكان مادي ندارد، بايد كمك كنيم تا بتواند برود. اين، عدالت است؛ يعني امكان را در اختيار همه بايد قرار داد. يك وقتي من به جواني كه تحصيلاتش را ادامه نداده بود، بر حسب عادت گفتم: چرا تحصيلاتت را ادامه ندادي و مشغول كسب و كار شدي؟ جواب سربالائي داد؛ من يك خرده اصرار كردم - شغلي كه او داشت، شغل خوبي هم هست - با همان لهجه ي مشهدي گفت: اين كار، تو خونِمَ. جزو خونش است؛ جزو وجودش است. بگو خيلي خوب، كسي كه فلان شغل، فروشندگي در خونش است، بگذار برود آن كار را بكند، چه لزومي دارد حتماً به دانشگاه برود. چه اصراري بنده داشتم كه اين حتماً بايد به دانشگاه برود؟ اين، نگاهِ درست به مسئله است. مسئله ي ديگر، مسئله ي فعاليتهاي پرورشي است كه اشاره كرديم. يكي از بهترين سنتهائي كه در اين كشور بعد از انقلاب گذاشته شد - مرحوم شهيد شهيد باهنر كه رحمت و رضوان خدا بر او باد، پايه گذار اين كار بود - همين معاونت پرورشي است. آمدند به بهانه هائي اين را تعطيل كردند. حالا نميخواهيم سوءظن گونه به اين مسئله نگاه كنيم، اما به هرحال كج سليقگي بود. به اين عنوان كه پرورش بايد به وسيله ي معلمين متنوع در كلاسها انجام بگيرد و نبايد جدا باشد، اين كانوني را كه مخصوص اقدام پرورشي بود، تعطيل كردند. بله، من هم عقيده ام همين است. من هم عقيده ام اين است كه شماي معلم فيزيك يا رياضيات يا هندسه يا ادبيات يا علوم اجتماعي يا هرچه، ميتوانيد معلم دين و معلم اخلاق و پرورش دهنده ي اخلاق در دانش آموز

خودتان باشيد. گاهي يك معلم رياضي در هنگام حل يك جدول رياضي يك كلمه ميگويد كه آن كلمه در اعماق قلب دانش آموز اثر ماندگاري ميگذارد. اين را همه ي معلمين بايستي وظيفه ي خودشان بدانند. و من به شما عزيزاني كه اينجا حضور داريد و به همه ي معلمها - هرچه تدريس ميكنيد - عرض ميكنم كه از اين مسئله غفلت نكنيد كه تربيت كردن هم جزو كار شماست؛ و چه بهتر كه با نفوذ معلمي، با تأثير روحيِ معلم بر متعلم - از اين امكان - استفاده كنيد و يك نقطه ي روشن و نوراني اي در قلب دانش آموز باقي بگذاريد. يك كلمه از خدا، يك كلمه از پيغمبر، يك جمله از قيامت، يك كلمه از معنويت و سلوك الي اللَّه و محبت به خدا، گاهي ممكن است از شما به عنوان دبير رياضي يا دبير ادبيات يا معلم كلاس اول دبستان يا دوم دبستان صادر شود كه شخصيت اين كودك يا اين نوجوان، اين انساني را كه مخاطب شماست، شكل مطلوب بدهد كه از صد ساعت حرف زدن در شكلهاي ديگر اثرش بيشتر باشد. اين به جاي خود محفوظ؛ اين وظيفه است، لكن نافي اين نيست كه ما در آموزش و پرورش يك بخشي داشته باشيم كه به طور متعهد و مسئول، نگران قضيه ي پرورش باشد؛ چون ميدانيم آموزشِ بدون پرورش راه به جائي نخواهد برد، آموزشِ بدون پرورش همان بلائي را بر سر جوامع انساني خواهد آورد كه امروز بعد از گذشت صد سال، صدوپنجاه سال يا بيشتر، جوامع غربي دارند آن را احساس ميكنند. اينها از آن چيزهائي است كه آثار آن ده ساله و بيست ساله

ظاهر نميشود؛ يكوقت چشم باز ميكنيد، مي بينيد يك نسل ضايع شده است و كاريش نميشود كرد. يك نسل، مأيوس كننده است. من در اين زمينه اطلاعات زياد و آمارهاي تكان دهنده اي در اختيار دارم - حالا مجال نيست بگويم. البته گاهي در بعضي از جاها گفته ام - اعترافهاي صريح و قاطع. خيال نشود اين حرفي است كه ما اينجا نشسته ايم و داريم از دور ميزنيم؛ نه، حرف خودِ آنهاست؛ هشداري است كه خود آنها به خودشان ميدهند. اين اتفاق در غرب افتاده و اين همان سيلي است كه خانه را از بيخ و بُن ويران ميكند. علمِ بدون تربيت اينجور است. وقتي در يك جامعه اي علم پيش ميرود و تربيت نيست، حالا بمب اتمي اش به جاي خود، بي صفائي هاي گوناگون سياسي به جاي خود، دروغگوئي هاي گوناگون به جاي خود، نفع طلبي هاي اقتصادي كارتلها و تراستها به جاي خود؛ آنها داستان جداگانه اي دارد كه آن هم ناشي از همين است. نكته ي اساسي، ضايع شدن نسل انساني است. بنابراين مسئله ي امور پرورشي بسيار مهم است. حالا به صورت معاونت و سازماندهي خوب و قوي و كارآمد، نه فقط شكلي. يك مسئله هم مسئله ي سوادآموزي است كه بالاخره ما اين غائله ي بيسوادي را بايستي جمع كنيم از كشور. اولاً ديده ميشود كه در برخي از مناطق كشور بچه هاي در سنين ورود به تعليم - بچه هاي واجب التعليم - به مدارس نميروند، كه اين خيلي چيز خطرناكي است؛ بسيار چيز بدي است. بايد ترتيبي داده شود كه گذراندن دوره ي ابتدائي براي همه الزامي شود. داشتن گواهينامه ي دوره ي ابتدائي - حداقل - يك چيز واجب و لازم شمرده شود مثل شناسنامه، مثل گواهي رانندگي؛ همه بايد

اين را داشته باشند. اين خيلي نكته ي مهمي است كه به آن بي توجهي ميشود، اين بي توجهي ها هم بعضي اوقات موجب سوءاستفاده هائي در بعضي از نقاط كشور شده. بچه ها بايد در كانال آموزش و پرورش بيايند و اين دوره را بايد در اينجا بگذرانند. بعد هر كار كنند، جداست؛ اما اين دوره بايد الزامي شود. بايد واقعاً مجموعه ي آموزش و پرورش و نهضت سوادآموزي بنشينند و يك حدي را معين كنند. حالا فرض كنيم مثلاً افراد زير سنين پنجاه سال، پنجاه وپنج سال يا شصت سال، اينها را يك مدتي معين كنند، بگويند تا فلان مدت - پنج سال مثلاً - مطلقاً همه بايد در سراسر كشور باسواد بشوند. حالا آنهائي كه بالاتر از اين سنين هستند، با الزامات و اهتمام كمتري به آنها پرداخته شود، نه اينكه بكلي رها شوند؛ اما مجموعه ي كساني كه در سنين زير پنجاه يا زير پنجاه وپنج سال هستند از زن و مرد، حتماً باسواد شوند، تا ما ديگر در كشور بيسواد به اين معنا نداشته باشيم. خوب، ما عمده ي مسائلي را كه در ذهن بود، به شما عرض كرديم. و معتقديم اين نسل كنوني كشور ما، اين نسلي كه بعضي انقلاب را درك كردند، دوران دفاع مقدس را درك كردند، بعضي فضاي آن دوران را تا حدودي احساس كردند - از آن فضا دور نشديم - اين نسل توانائي هاي بي پاياني دارد. اين نسل خيلي كارها ميتواند بكند. ما هنوز نفس گرم امام را پشت سر كارهامان داريم. آن اراده ي قوي، آن عزم راسخ، آن نگاه خدائي و حكمت آميز به مسائل كشور و مسائل جامعه، هنوز در بين ما زنده است؛ به

يك معنا امام زنده است. بيعتي كه با امام كرديم، با انقلاب كرديم، اين بيعت را بايد پاس بداريم. آن كساني كه بيعت با امام را، بيعت با انقلاب را، بيعت با جمهوري اسلامي را ميشكنند، به خودشان ضرر ميزنند: «فمن نكث فانّما ينكث علي نفسه و من اوفي بما عاهد عليه اللَّه فسيؤتيه اجرا عظيما». اين بيعت را ما بايد حفظ كنيم، نگه داريم. و به بركت اين بيعت نسل كنوني - كه خوشبختانه كشور ما سرشار از جوان و نشاط جواني است - خيلي كارهاي بزرگ را ميتوانيم انجام بدهيم. يك نمونه اش اين مسئله ي انرژي هسته اي است كه شما ببينيد ملت ايران دنيا را متوجه خود كرده. درست است كه سياستمدارها و تبليغاتچي ها دشنام ميدهند، اما شما بدانيد ملتها تحسين ميكنند. خود آن سياستمدارها هم در دلشان ايران را تحسين ميكنند. مذاكرات گوناگون را - چه در آژانس هسته اي، چه در بعضي از محافل سياسي - براي ما مي آورند، مي بينيم ملت ايران را به خاطر پيگيري، به خاطر اشتياق به دانش، اصرار بر حفظ اين غرور علمي و ملي تحسين ميكنند و شگفت زده ميشوند. همه ي اين گزارشهائي كه ما داريم، اين را نشان ميدهد. اين يك نمونه اش است. اگر بيست سال پيش در اين كشور كسي ميگفت كه يك روزي جوانهاي ايراني خواهند توانست خودشان بدون اينكه رفته باشند جائي آموزش ديده باشند، از آموزشهاي پراكنده و با فعاليت و ابتكار ذهني خودشان ميتوانند سانتريفيوژ درست كنند و اورانيوم را در مسير غني شدن قرار دهند و از اورانيوم انرژي برق توليد كنند، در بين هزار نفر يك نفر باور نميكرد. اولين كساني

هم كه رد ميكردند، متخصصين و درس خوانده ها بودند. ميگفتند آقا! نميشود؛ مگر چنين چيزي ممكن است؟! مگر كشك است؟! ملت ايران ثابت كرد كه ميتواند. در همه ي زمينه ها اينگونه است. اين يكي بروز كرده است؛ گُل كرده است در دنيا. در همه ي رشته ها اين ملت اين استعداد را دارد؛ اين شوق را هم دارد؛ اين گستاخي و شجاعت را هم دارد كه وارد اين ميدانها شود. ... خوب، اينكه معلوم است، بر منكرش لعنت. خيلي از چيزهاي ديگر هم حق مسلّم شماست.(1) معناي نوآوري كه عرض كرديم، اين است. با فكر نوآوري، در راه نوآوري، با عزم بر نوآوري جوانهاي ما، ملت ما، فعالان فكري و ذهني ما، از جمله شما جامعه ي معلمين، بايستي پيش برويد. خدا هم ان شاءاللَّه كمك خواهد كرد. پروردگارا ! مدد و توفيق خودت را بر اين ملت نازل كن. پروردگارا ! رفتار ما، نيت ما، عمل و اقدام ما را مرضي خاطر ولي عصر (ارواحنافداه) قرار بده. پروردگارا ! روزبه روز بر نشاط ملت ايران بيفزا. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در جمع جانبازان و ايثارگران و خانواده هاى شهداى استان فارس

بيانات در جمع جانبازان و ايثارگران و خانواده هاي شهداي استان فارس بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين سيّما بقيّة اللَّه في الأرضين. اگر چه در حوادث انقلاب، شگفتيهاي بي نظير كم نيست و از آغاز نهضت بزرگ ملت ايران - كه به انقلاب اسلامي منتهي شد - تا پيروزي انقلاب و از پيروزي انقلاب تا امروز، در طول دوران مبارزه و انقلاب، حوادث شگفت انگيز و بي نظير يكي پس از ديگري چشم و دل را به خود

متوجه مي كند؛ اما در ميان اين حوادث شگفت انگيز، مسئله ي شهيد يك ويژگي استثنائي دارد. هر آنچه كه مربوط به وجود نوراني شهيد است، شگفتي است. انگيزه ي او براي حركت به سمت جهاد - كه در دنياي مادي و در ميان اين همه انگيزه ي رنگارنگ جذاب، يك جواني برخيزد، قيامِ للَّه كند و به سمت ميدان مجاهدت حركت بكند - اين خود يك شگفتي است؛ پس از آن، تلاش او، در معرض خطر قرار دادن خود در ميدانهاي نبرد، كارهاي برجسته ي او در ميدانها، شجاعتها و شهامتهائي كه هر سطري از آن مي تواند يك سرمشق ماندگار و نوراني باشد هم يك شگفتي است؛ و پس از آن رسيدن به شوق وافر و كنار رفتن پرده ها و حجابهاي مادي و ديدن چهره ي معشوق و محبوب - كه در حركات شهدا، در حرفهاي شهدا و در روزهاي نزديك به شهادت، هميشه جلوه گر بود و نقلهاي فراواني در اين زمينه هست - اين هم يكي از شگفتيهاست. در ميان همين شهداي عزيز شما شيرازيها و فارسي ها، در يك وصيت نامه اي خواندم كه شهيد مي گويد: من بيقرارم، بيقرارم! آتشي در دل من است كه مرا بي تاب كرده است؛ به هيچ چيز ديگر آرامش پيدا نمي كنم مگر به لقاء تو؛ اي خداي محبوبِ عزيز! اين سخن يك جوان است! اين همان چيزي است كه يك سالك و يك عارف، بعد از سالها مجاهدت و سالها رياضت ممكن است به آن جا برسد؛ اما يك جوان نوخاسته، در ميدان نبرد و در ميدان جهاد آن چنان مشمول تفضل الهي قرار مي گيرد كه اين ره صد ساله را يكشبه مي پيمايد و اين احساس بي قراري و شوق،

از سوي پروردگار پاسخ مناسب مي يابد. خود اين شوق هم لطف خدا و جاذبه ي حضرت حق متعال است. اين شگفتي بزرگي است. و بعد خون شهيد است. خانواده ي شهيد، مادر شهيد، پدر شهيد، همسر و فرزندان شهيد، برادران و خواهران و نزديكان و دوستان شهيد - كه اگر اين جوان با مرگ معمولي از دنيا رفته بود، اينها گريبان پاره مي كردند و صبر نمي كردند - در مقابل خون اين شهيد، آن چنان صبر و متانت و آرامش و استقامتي نشان مي دادند كه انسان متحير مي ماند. مادر دو شهيد به من گفت: من بچه هايم را خودم دفن كردم، در خاك گذاشتم و دستم نلرزيد! پدر چند شهيد گفت: اگر چند برابر اينها من بچه داشتم، حاضر بودم آنها را در راه خدا بدهم! اين چه عنصري است؟ اين چه جوهري است؟ اين چه برق درخشنده اي است كه خدا در دل حادثه ي شهادت قرار داده است كه اين جور دنياي تاريك را روشن مي كند؟ هشت سال ملت ايران با اين برق درخشان در دل مرد و زن خود، همراه بود. و خدا دستگيري كرد؛ خدا كمك كرد. شهدا پيشرو و پيشگام بودند و سنگر دوم، خانواده هاي شهيدان و ديگر ايثارگران. رفتند جلو، مانعها را از سر راه برداشتند و توانستند يك ملتي را كه چند قرن او را به بي حالي و تسليم در مقابل زورگويان عادت داده بودند، تبديل كنند به اين ملت بانشاط، سرافراز، پرافتخار و با عزم و اراده ي مستحكم و راسخ. اين كار را شهداي ما كردند؛ اين كار را رزمندگان ما كردند؛ اين كار را جانبازان ما كردند؛ اين كار را استقامت آزادگان ما در

زندانهاي دشمن كرد؛ اين كار را شما خانواده هاي شهدا كرديد. حق شما بر گردن ايران و ايراني تا ابد باقي است و تاريخ ايران بايد نسبت به خانواده ي شهدا، حق گذاري كند. بيش از چهارده هزار و پانصد شهيد از استان فارس و شهر شيراز! اين شوخي است؟ شيرازي كه سياستهاي استعماري تصميم گرفته بود آن را به مظهر بي بندوباري و بي اعتنائي به اصول و ارزشهاي ديني تبديل كند؛ شيرازي كه مايل بودند در آن هيچ چيز جز جلوه هاي حيوانيِ منحط وجود نداشته باشد و در آن از اصالتهاي دين خبري نباشد. براي اين سياستگذاري كردند؛ اقدام هم كردند. اما جواب مردم شيراز و مردم استان فارس و تودهني شما به دشمن، چهارده هزار و پانصد شهيد، بيش از سي و چهار هزار جانباز و بيش از دو هزار و پانصد آزاده بود. سلام بر شما! رحمت خدا بر شما! شيراز مأمن امامزادگان بزرگوار بود؛ در هيچ نقطه اي از كشور به قدر فارس، مرقدِ امامزاده وجود ندارد. معناي اين حرف اين است كه از هر كجا امامزاده ها و فرزندان معصومين، يا از جور خلفا مي گريختند و يا به اميدِ كمك مردم حركت مي كردند، متوجه شهر شيراز يا شهرهاي ديگر استان فارس مي شدند. آن معنويتي كه شخصيتي مثل شهيد بزرگوار مرحوم آيت اللَّه دستغيب مظهر آن معنويت بود، از اين خانواده و از اين مركز فياضِ تمام نشدني اهل بيت (عليهم السّلام) سرچشمه گرفته است. اين عمق انگيزه ي ديني را نشان مي دهد. اين نورانيت، شخصيتي مثل شهيد دستغيب مي سازد و مي پروراند و نفَس گرم آن شهيد عزيز، در اين منطقه اين همه دل جوان و جوينده را شيداي معنويت مي كند؛ دلهاي

جواني كه از همان روزهاي اول به ميدانهاي جنگ رفتند. من ديروز در جمع نظاميان مستقر در شيراز گفتم: اولِ انقلاب و اوائل جنگ تحميلي، در دوراني كه جبهه ها از همه طرف محنت بار بود و اكثر خرمشهر زير چكمه ي اشغالگران بود، بنده به منطقه ي آبادان و اين بخشِ خرمشهر رفتم؛ يك عده جوانِ بااخلاص نورانيِ پرشور، با سلاحهاي ابتدائي به آن جا آمده بودند براي اين كه بجنگند؛ گفتم: از كجا آمده ايد؟ گفتند: از شيراز. در سرتاسر دوران جنگ تحميلي بچه هاي استان فارس - چه در لشكر فجر، چه در لشكر المهدي و چه در يگانهاي ارتشي كه در شيراز مستقرند و بسياري از كاركنان آنها شيرازي يا اهل شهرهاي استان فارسند - وجودشان اثرگذار و نمايان بود. اين نفَس گرمي كه اين همه جوان را در راه دفاع از اسلام، دفاع از استقلال ملي، دفاع از كشور و دفاع از بزرگترين حادثه ي تاريخ ما - يعني انقلاب اسلامي - اين جور به ميدان كشانده بود، نفَس گرم مردان بزرگي مانند مرحوم آيةاللَّه شهيد دستغيب و ديگران، و پشت سر همه و قويتر از همه نفَس گرم امام بود. اين يكي از آن شگفتيهاي بسيار برجسته ي انقلاب ماست! عزيزان من! امروز سالها از آن دوران مي گذرد. خيلي از شما جوانها دوران دفاع مقدس را نديديد و درك نكرديد؛ بعضي هم خاطره ي مبهمي از آن داريد. گذر زمان، حوادث را لحظه به لحظه از انسان دورتر مي كند. بعضي از حوادث فراموش مي شوند، مثل يك موج ضعيفي كه از انداختن يك سنگي در يك استخر آبي به وجود مي آيد - موجي هست، اما هر چه مي گذرد، لحظه به لحظه ضعيف تر

مي شود و دقيقه اي نمي گذرد كه ديگر خبري از آن موج نيست - لكن بعضي از حوادث نقطه ي عكسند و گذر زمان آنها را ضعيف و كمرنگ نمي كند، بلكه برجسته تر مي كند. يك نمونه ي آن، حادثه ي عاشوراست. در روز عاشورا كسي نفهميد چه اتفاق افتاد. عظمت آن حادثه، عظمت جهاد جگرگوشه ي پيغمبر و ياران و نزديكانش و همچنين عظمت فاجعه ي كشته شدن فرزندان و نورديدگان پيغمبر بر كسي روشن نبود. اكثر كساني كه آن جا بودند هم نفهميدند. آنهايي كه در جبهه ي دشمن بودند، آن قدر مست و آن قدر غافل و آن قدر از خود بيگانه بودند كه نفهميدند چه اتفاقي افتاد! مستان عالَم، مستان غرور و شهوت و غضب و مستان حيوانيت، نمي فهمند در عالم انسانيت چه دارد اتفاق مي افتد؛ بله، زينب (س) خوب فهميد، سكينه خوب فهميد، آن زنها و دخترهاي مظلوم خوب فهميدند چه اتفاقي افتاد؛ اين مال روز عاشوراست. اما هر روزي كه از روز عاشورا جلوتر رفتيم - روز دوازدهم در كوفه، چند هفته بعد در شام، چند هفته بعد در مدينه و اندكي بعد در همه ي دنياي اسلام - اين حادثه به سرعت برق، عظمت و اهميت خودش را نشان داد. هنوز دو سال از اين حادثه نگذشته بود كه آن طغيانگرِ فرعوني كه عامل اين حادثه بود، از روي زمين برافتاد و نابود شد و چند سالي بيش نگذشته بود كه آن خانواده نابود شدند. خانواده ي ديگري از بني اميه سر كار آمدند؛ چند ده سالي نگذشت كه آن خانواده هم مضمحل و نابود شدند. دنياي اسلام روز به روز به مكتب اهل بيت نزديكتر، دل بسته تر و مشتاقتر شد و اين حادثه توانست پايه هاي

عقيده ي اسلامي و مكتب اسلام را در طول تاريخ استوار كند. اگر حادثه ي كربلا نبود، ما امروز از مباني و اصول اسلام هم چندان خبري نمي داشتيم و شايد فقط نامي از اسلام به گوش ما مي خورد. اين خون مقدس و اين حادثه ي بزرگ، نه فقط كوچك نشد، كمرنگ نشد، ضعيف نشد، بلكه روزبه روز قويتر و برجسته تر و اثرگذارتر شد؛ اين يك نمونه ي برجسته است. انقلاب شما و شهادت شهيدان شما هم از همين قبيل است. در اول حادثه اي زلزله گون بود؛ خيليها تحليل كردند: يك زلزله است، مي گذرد و فراموش مي شود! اما اين جور نشد؛ عكس شد. امروز در اعماق دل ملتهاي مسلمان، مفاهيم انقلاب اسلامي روز به روز رسوخ بيشتري پيدا مي كند؛ اين نه حرف من، بلكه محصول تحليلهاي كساني است كه دشمن ترينِ دشمنانشان، ملت ايران و انقلاب اسلامي است! آنها مي گويند؛ آنها شهادت مي دهند. ايني كه مي بينيد تهديد مي كنند و عليه ملت ايران عربده مي كشند، به خاطر همين تحليل است؛ مي ترسند! مي بينند اين حادثه خاموش نشد؛ مي بينند اين موج كمرنگ نشد و مرتب برجسته تر و گسترده تر و عمق آن بيشتر مي شود؛ لذا مي ترسند. يك روزي آنها خيال كردند توي اين كشور انقلاب تمام شده؛ علت هم اين بود كه چند تا آدم غافل و نادان يا گفتند: انقلاب تمام شد، يا گفتند: اسم شهدا را ديگر نياوريد، يا گفتند: امام را بايد به موزه ي تاريخ سپرد و از اين حرفها! آن بي عقلهائي كه از اين حرفها مي خواستند براي سياستهاي خودشان تحليل درست كنند، باور كردند؛ خيال كردند انقلاب تمام شد. امروز كه انسان نگاه مي كند، آثار يأس از آن تحليل را در سخنان و در تحليلهاشان

مي بيند. از ملت ايران، از عظمت ايران، از استقلال ايران و از استعداد جوانهاي ايران، احساس واهمه مي كنند. چرا پيشرفت علمي يك ملت و يك كشور، از نظر يك جماعتي در دنيا تهديدآميز است؟ چرا؟! چون انحصارطلبند؛ چون سلطه طلبند؛ چون ايران را طعمه فرض كرده اند. خواستند اين كشور را با ذخائر و با موقعيت جغرافيائي ممتاز و برجسته اش، يك جا ببلعند. بيداري ملت ايران، بيداري جوان ايراني و استعداد و درخشندگي پيشرفت علمي جوان ايراني، نمي گذارد. لذا پيشرفت فنّاوري شما، انرژي هسته اي شما و پيشرفتهاي علمي ديگرِ شما، آنها را عصباني مي كند. بله، اگر ملت ايران بي خيال و جوان ايراني بي فكر باشد - دنبال علم و دنبال كار و دنبال توليد و دنبال نوآوري نرود و همين طور به عيش و عشرت بگذراند - آنها خوشحال مي شوند. آنها اين را مي خواهند؛ آنها نمي خواهند شهر شيراز، يك مركزي باشد كه در آن پيشرفت علمي هست - كه من گفتم شيرازِ شما، از لحاظ پيشرفت صنعتي در خط مقدم شهرها و استانهاي كشور قرار دارد و در بعضي از رشته هاي علمي، جوانها و مردان و زنان شما در دنيا آوازه پيدا كرده اند - آنها اين را نمي خواهند. آنها نمي خواهند كه دانشگاه ما، حوزه ي علميه ي ما، آزمايشگاه ما و محيط توليد ما، پر رونق باشد. آنها دلشان مي خواهد اختلاط دختر و پسر و آميزشهاي شهواني و غفلت و عشرت و اينها، بر زندگي مردم غلبه پيدا كند؛ آنها اين را مي خواهند. شما عكس اين را عمل كرديد؛ علت عصبانيت امريكا و صهيونيستها و اين همه تبليغات اين است. بعضيها مي گويند آقا! چرا دشمنيِ امريكا را تحريك مي كنيد؟ خب، اگر

بخواهيم دشمنيِ امريكا را تحريك نكنيم، بايد بگيريم بخوابيم، از كار و تلاش دست برداريم و افتخارات خودمان را فراموش كنيم! آن وقت امريكا از ما ممنون خواهد شد؛ امريكا اين است. آيا ملت ايران به اين راضي است؟! آنها به خاطر اين كه فلان مسئول در كشور فلان حرف را زده است يا سياست ما فلان جور حركت كرده است، با ما دشمن نيستند؛ نه، آنها به خاطر بيداري ملت ايران با ما دشمنند. هر جا كانون بيداري است، آماج مهمتري براي حمله ي دشمنان اين ملت است. شما نگاه كنيد، ببينيد هر جائي كه بيداري از آن جا مي تراود و هشياري و انگيزه و آمادگيِ جوانان ملت از آن جا بيشتر بُروز و درخشش پيدا مي كند، با آن جا بيشتر دشمنند. با خانواده هاي شهدا دشمنند. الحمدللَّه خانواده ي شهداي شيراز اينگونه اند؛ ببينيد چه انگيزه اي و چه احساس افتخاري بر اين فضا و بر اين محيط سايه افكنده! درستش همين است؛ افتخار كنيد. حقيقتاً افتخار دارد كه انسان عزيزش را و جوانش را در راه خدا بدهد و بداند كه خداي متعال را با اين كار خشنود كرده است؛ «صبرا و احتسابا»، پاي خدا حساب كند. بداند كه اين عزيزي كه در راه خدا داد، يك سنگري بود كه در مقابل هجوم دشمنان به عزّت و به استقلال اين ملت، برافراشته شد. هر كدام از شهداي شما يك سنگرند؛ اين افتخار دارد؛ جانبازان هم همين جورند. جانبازان هم شهداي زنده اند؛ شما جانبازان عزيز هم مثل شهدا هستيد؛ شهيد هم همين ضربه اي را كه جانباز تحمل كرده است، او هم تحمل كرده؛ سرنوشت او پرواز و رفتن بود، سرنوشت اين فعلاً

ماندن. خانواده ي شهدا، پدر و مادر شهيد، همسر شهيد، فرزندان شهيد، برادران و خواهران و خويشاوندان شهيد، پدران و خواهران و همسران جانبازان بايد افتخار كنند. يكي از چيزهائي كه من هميشه احساس مي كنم، احترام به همسران جانبازان است. بعضي از اين بانوان عزيز، اين جانباز را با همين جانبازيش قبول كردند و پذيرفتند؛ آفرين! بعضي شان جوان رعنائي را كه با او ازدواج كردند، ناگهان ديدند به يك ازپاافتاده و به يك جانباز تبديل شد؛ پذيرفتند و استقبال كردند؛ آفرين! همسران جانبازان خيلي باارزشند. همسران شهدا - كه جوانان عزيز را تربيت كردند - خيلي باارزشند. من در شرح حال شهداي شيراز، ديدم كه تعدادي از فرزندان شهداي شيراز و استان فارس، رتبه هاي علميِ بالا و رتبه هاي تحقيقيِ بالا به دست آورده اند. اين چه جور به دست مي آيد؟! با مجاهدت آن مادر، آن همسر شهيد، آن شيرزن و آن مجاهده ي في اللَّه؛ جهاد او اين است: «حسن التّبعل»؛ حسن التّبعل يعني اين؛ يعني آبروي شوهر را حفظ كردن؛ شخصيت شوهر را حفظ كردن؛ اين حسن التّبعل است؛ يك نمونه اش همين است كه شوهر رفت در راه خدا؛ بچه هايش و جوجه هايش را در آغوش رعايت خودشان و با تربيت خودشان آن چنان بزرگ كنند كه اينها احساس افتخار كنند و راه شهيد را ادامه بدهند. من آخرين عرضم به شما اين است: عزيزان! اگر شهيدان عزيزند - كه عزيزترينند - اگر براي ما گراميند - كه گرامي ترينند - گراميداشت آنها به معناي اين است كه ما راهشان را ادامه بدهيم و اهدافشان را دنبال كنيم. دنبال كردن راه آنها يعني بايستي اهداف جمهوري اسلامي و ارزشهاي اسلامي -

اين پايه هاي مستحكم و اين شاخصهاي نمايان كه مي تواند اين ملت را به اوج افتخار دنيوي و اخروي برساند - در نظر داشته باشيم و دنبال كنيم. زن و مرد در اين جهت يكسانند؛ پسران و دختران شهيد، برادران و خواهران شهيد و آنهائي كه نسبتي با شهيد دارند در اين جهت يكسانند. هر چه به شهيد نزديكتريد، افتخارتان بيشتر و مسئوليت تان سنگين تر است. كشور مال شماست؛ كشور مال جوانهاست؛ آينده مال شماست. آنهائي كه رفتند، رفتند و راهها را گشودند؛ من و شما كه مانديم بايد از اين راههاي گشوده حركت كنيم و پيش برويم. والّا اگر آنها راه را باز كنند و ما بنشينيم و دست روي دست بگذاريم و تماشا كنيم، اين قدرنشناسي و نمك نشناسي است. نمك شناسيِ در قبال شهدا اين است كه وقتي آنها راه را باز كردند، ما از اين راه حركت كنيم و پيش برويم. اين امروز وظيفه ي ماست و ملت ايران اين وظيفه را انجام مي دهد و مسئولين كشور بحمداللَّه به اين وظيفه متعهد و پايبندند و شعارهاي اسلامي و مباني و اصول اسلامي براي آنها اصلي ترين پرچمها و شعارهاست. ان شاءاللَّه اين ملت با اين عزم، با اين روحيه، با اين جوان و با اين مشعلهاي درخشاني كه از خون شهيدان برافروخته شده و فضا را روشن كرده، خواهد توانست به بلندترين و دورترين آرزوهاي خودش برسد. پروردگارا! رحمت و مغفرت خود را بر شهيدان نازل كن. پروردگارا! رحمت و لطف و فضل خود را بر خاندان شهيدان نازل كن. پروردگارا! ما را با شهيدان محشور كن. پروردگارا! مرگ ما را جز به شهادت در راه خودت قرار مده.

پروردگارا! دعاي امام بزرگوار، دعاي شهيدان، دعاي شهيد دستغيب و برتر و بالاتر از همه دعاي حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) را شامل حال ما بگردان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار بسيجيان استان فارس

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار بسيجيان استان فارس بسم الله الرّحمن الرّحيم والحمدلله رب العالمين والصّلاة والسّلام علي سيدنا ابي القاسم المصطفي محمد و علي اله الاطيبين الاطهرين المنتجبين؛ سيما بقية الله في الارضين. مجموعه ي جوانان بسيجي در هر نقطه اي از اين كشور كه اجتماع ميكنند، با آنها عطر جهاد همراه است؛ بخصوص اگر آن محل اجتماع جائي باشد كه دلهاي مشتاق فراواني در طول زمان از آنجا به عرصه هاي جهاد گسيل شدند و دلاوري هاي آنها در تاريخ باقي مانده است؛ كه اين پايگاه، اين مركز در شيراز از آن قبيل است. آنچه كه گفته ميشود به عنوان ثبت در تاريخ، اين اگر چه كه حقيقتي در وراي آن وجود دارد - كه اشاره خواهم كرد - اما مهمتر از آن ثبت در كتاب كرام الكاتبين است؛ ثبت در صحيفه ي نوراني صديقين و بندگان صالح خداست؛ آن چيزي كه براي آن جا دارد هر انساني همه ي لحظات زندگي خود را به كار بيندازد و تلاش خود را براي آن مصروف كند؛ اين هماني است كه اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) در آن لحظه ي آخر فرمود: «و لمثل ذلك فليعمل العاملون». اگر تلاشي از انسان بناست سر بزند، چه بهتر كه هدفِ آن تلاش، يك چنين جايگاهي، يك چنين رتبه اي باشد. اما مسئله ي تاريخ هم در عين حال، مسئله ي كمي نيست. به تاريخ گذشته ي اين ملت كه مراجعه كنيد، هر چه نگاه ميكنيد مي بينيد در انتقال و جابه جائي

قدرتها، مردم كشور ما نقشي نداشتند؛ جانبداري اي نداشتند؛ حضور مؤثر و فعالي نداشتند. تنها در انقلاب اسلامي است كه وقتي صلاي انقلاب از سوي رهبر بي نظير ما به گوش رسيد، ملت حركت كرد. مسئله، مسئله ي اين نبود كه خواصي از جامعه، جرياني از جامعه، گروهي از ابعاض و اشخاص جامعه بيايند وسط ميدان؛ اقيانوس به تلاطم درآمد، اقيانوس ملت. وقتي هم كه نوبت دفاع مقدس رسيد، باز تنها نيروهاي مسلحِ مرسوم نبودند كه احساس وظيفه كردند، آحاد مردم حركت كردند؛ هر جا دل آماده اي بود، هر جا انگيزه و نشاط و ايمان برتري بود، آمد وسط ميدان. در اين مجموعه ي عظيمِ ملي، آنچه كه مثل يك شجره ي طيبه در اين سرزمين طيب و طاهر باقي ماند و ماندگار شد، همين شجره ي طيبه ي «بسيج» بود. متعهدترين، مشتاقترين، پرانگيزه ترين افرادي كه آمدند در اين صحنه حضور پيدا كردند، مجموعه ي بسيج عظيم نيروهاي ما بودند؛ صحنه را هيچ وقت خالي نگذاشتند. سازماندهي بسيج، يكي از نوآوري هاي امام بزرگوار بود. سازماني به نام بسيج بعد از آنكه بسيج عبارت بود از مجموعه ي انگيزه هاي مقدس و احساس مسئوليت و تعهد، آن را در قالب يك سازمان درآوردن، اين جزو ابتكارات ماندگار امام بزرگوار بود. ما ديديم برخي از سران كشورهاي اسلامي نسبت به اين قضيه با صراحت اظهار كردند كه اين كارِ بسيار بزرگي است. حقيقتاً هم كار بزرگي بود كه امام انجام دادند. همين مجموعه ي بسيجي بود - يعني علاقه مندان و داوطلبان - كه به تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي انجاميد. درست است كه بسيج، دنباله ي مجموعه ي سپاه و منضم در مجموعه ي سپاه پاسداران است؛ اما در واقع خود

سپاه پاسداران انقلاب اسلامي از همان كساني تشكيل شد كه پيشروان و سابقون در بسيج بودند و آمدند وسط ميدان؛ اين شجره ي طيبه است. لذا در عرصه ي كار بزرگي كه در اين كشور انجام گرفت - يعني دفاع مقدس - كشور هيچ احساس ضعف نكرد. با اينكه ما از لحاظ نيروي نظامي، از لحاظ تجهيزات و توانائي هاي عرفي معمولي با دشمنمان كه طرف مقابل ما بود، خيلي تفاوت داشتيم - همه ي موجودي ما بخشي از موجودي دشمن مقابل ما نميشد - اما احساس ضعف نكرديم. در همان عين محنتها در دوران دفاع مقدس، حضور پر شور جوانهاي اين كشور دلها را لبالب از اميد ميكرد و كارساز هم بود. بسيج، يك چنين شجره ي طيبه اي است. شايد بسياري از شما جوانهاي عزيز، دوران دفاع مقدس را درك نكرديد، در آن دوران نتوانستيد، نبوديد كه بيائيد وسط آن ميدان؛ اولاً بايد با اوضاع داوطلبان و جوانان مؤمنِ آن روز همه آشنا شوند؛ مخصوص شما نيست. همه بايد بدانند كه در دوران دفاع مقدس چه معجزات عظيمي از حضور مؤمنانه و پر تلاش نيروهاي بسيجي در صحنه هاي جنگ اتفاق افتاد؛ اين را بايد همه بدانند. نوشته هائي هست، كتابهاي خوبي نوشته شده است؛ من توصيه ميكنم اين كتابهائي كه در شرح حال سرداران است يا آنچه كه در گزارش روزهاي جنگ و سالهاي دشوار اول بالخصوص نوشته شده، اين را جوانها بخوانند. خود را سيراب كنيد از معرفت به آنچه كه گذشته است در تاريخ انقلاب؛ ارزش بسيج اينجا معلوم ميشود. بسيج نخبگان را در درجه ي اول جذب كرد؛ هم نخبگان تحصيلي و علمي را، هم نخبگان سياسي را،

هم فعالان عرصه هاي اجتماعي را و هم دلهاي پاك و نوراني را. ميداني بود كه جوانان دانشجو هم جذب آن ميشدند؛ پيراني كه دوران تلاش آنها سپري شده بود، جذب ميشدند؛ نوجوانان هم جذب ميشدند. و همه احساس ميكردند كه سيراب ميشوند؛ تشنگي معنوي آنها در بسيج، در حضور در آن عرصه هاي دشوار برطرف ميشود. يك چنين عرصه اي بود، عرصه ي دفاع مقدس و حضور بسيج در آن. بنابراين در تاريخ اين كشور، اين حادثه، حادثه ي ماندگاري است؛ تشكيل بسيج و نقشي كه آن روز در دفاع مقدس ايفاء كرد. لكن من ميخواهم به شما عرض بكنم نقش بسيج منحصر به معركه ي جنگ و عرصه ي نبرد نيست؛ اگرچه كه عرصه ي نبرد يكي از مظاهر حضور مردمي و حضور بسيج است بدون ترديد. بهترين نيروهاي ما، پاكيزه ترينِ نيتهاي جوانان ما، پاكترين و پاكدامن ترين عناصر جوان ما در بسيج ميتوانند حضور پيدا كنند و متشكل شوند. واقعيت هم همين بوده است. در هرجائي كه اسلام به آن نيازمند است و جمهوري اسلامي نسبت به آن احساس نياز ميكند، نيروي بسيج ميتواند در آنجا حضور پيدا كند؛ همچناني كه خوشبختانه در عرصه ي علم و تحصيل دانش، جوانان بسيجي، مي بينيم و ميشنويم كه رتبه هاي بسيار خوب و برجستگيهائي را كسب كردند و از خودشان نشان دادند. هر جائي كه جاي حضور - حضور مردمي و حضور نيروي انساني فعال و پرانگيزه - است، آنجا جاي بسيج است. شما جوانان عزيزي كه امروز در مجموعه ي بسيج حضور داريد و نيروي مقاومت، سازماندهي شما را بر عهده گرفته است، احساس و تلقي تان از مسئوليت يك انسان در قبال اسلام بايد اين باشد

كه ميتوانيد مؤثر باشيد، ميتوانيد اين حركت عظيم را سرعت ببخشيد، ميتوانيد گره هائي را باز كنيد، ميتوانيد در مقابل تهاجمهاي گوناگون ايستادگي كنيد؛ چه تهاجم سياسي، چه تهاجم تبليغاتي، چه جنگهاي رواني و چه احياناً تهاجم نظامي. و انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي و كشور ما به اين حضور مردمي و پرانگيزه و برخاسته ي از ايمان، حداكثر نياز را دارد؛ چون اتكاء اين نظام به خدا و عوامل الهي است و مهمترين عوامل الهي همين ايمانهاي مردمي است؛ «هو الّذي ايّدك بنصره وبالمؤمنين». خداوند به پيغمبرش ميفرمايد: خدا تو را به وسيله ي نصرت خود و به وسيله ي مؤمنين تأييد كرد. يعني يكي از مظاهر نصرت الهي، اعمال قدرت الهي، نصرت مؤمنين است. نظام جمهوري اسلامي اتكالش به خداست - دستگاه ديپلماسي ما، فعاليتهاي گوناگون دولتهاي مادر دنيا در محدوده ي ارتباطات بين المللي و فعاليتهاي متعارف سياسي طبق ارزيابي هاي خود آنها، جزو كشورهاي فعال به حساب مي آيد و فعاليتهاي ما موفق به حساب مي آيد- در عين حال به هيچ قدرتي، به هيچ دوستي اتكال و اتكاء نميكنيم. اتكاء ما به نيروي دروني خود ماست كه همان ارتباط با خداست، اتكال به خداست؛متمركز كردن موهبتهاي الهي است در وجود انسانها، تا بتوان كارآئي آنها را چند برابر كرد؛ اين كاري است كه امروز بر عهده ي نظام جمهوري اسلامي است. لذا هميشه به بسيج نياز هست، چه در دوراني كه تهديدي وجود داشته باشد - چه تهديد سياسي، چه تهديد اقتصادي، چه تهديد نظامي - و چه حتّي در دوراني كه تهديدي وجود نداشته باشد. و خوشبختانه قشرهاي گوناگون مردم به اين نياز پاسخ دادند؛ در هر نقطه اي

از اين كشور، قشرهاي گوناگون از شهري، از روستائي، از عشائر، از دانشجو، از كارمند، از دانش آموز، از بقيه ي اصناف گوناگون كشور؛ از كارگر، از كشاورز، همواره اجابت شنيده شده است نسبت به دعوت در مجموعه ي بسيج. يك نمونه همين عشائر عزيز ما هستند كه استان شما، جزو استانهاي عشائرنشين است و بسيج عشائر در اينجا جزو بسيجهاي فعال است. معمولاً در كشورهاي مختلف تعدد اقوام و قوميتها يكي از نگراني هاي آنهاست؛ در كشور ما بعكس است. عشائر ما هميشه در طول زمان كه ما سراغ داريم، جزو پشتيبانان فعال و جدي دين و دينداران و علماي دين و حركتهاي ديني بوده اند. هر چه نگاه ميكنيم در گذشته اينجور مي بينيم؛ در زمان ما هم همينجور است. در دوران طاغوت هم همين عشائر فارس، درمقابل زورگوئيهاي طاغوت ايستادند. خواستند آنها را به معارضه با مجموعه ي دينداران وادار كنند، اما نتوانستند؛ به انقلابيون، به مبارزين كمك كردند. آنجائي هم كه كمكي بظاهر نبود، دلهاشان با آنها همراه بود. اين مجموعه ي عشائري ما هستند. در بقيه ي مجموعه هاي ما هم هميشه همين جور است و اين آمادگي بايد باشد. بارها اين را گفته ايم: نظام جمهوري اسلامي با اعلام آرمان عدالتخواهي در سطح بين الملل، قهراً دشمناني براي خود تدارك ديده. همه ي كساني كه در سطح تعاملات جهاني معتقد به سلطه و زورگوئي و تجاوزند، با شعار عدالت طلبي از سوي نظام جمهوري اسلامي معارضند، مخالفند، عصباني اند؛ همچناني كه با شعار استقلال ملي، دشمناني در مقابل ما صف آرائي ميكنند. همه ي انحصار طلبان، همه ي جهانخواران، همه ي آنهائي كه دستشان بناحق و ناروا در سفره ي منابع مادي اين كشور دراز بوده و چپاول ميكردند، وقتي

كه اين كشور و اين ملت اعلام استقلال و نفوذ ايادي بيگانگان را قطع ميكند، طبيعتا صف آرائي ميكنند. نبايد تصور كرد دشمني دشمنان به خاطر اين است كه فلان موضعگيري را دولت جمهوري اسلامي يا فلان مسئول كشور انجام داده. مسئله، مسئله ي اصل نظام و ساخت نظام است؛ مسئله، مسئله ي شعارهاي اصولي نظام و امام است. ملتها به عكسِ قدرتهاي سلطه گر دلشان با شماست. آنها بسيجي جوان ايراني را تحسين ميكنند. نام شماها، ياد شماها، حركات شماها خيلي دلها را در دنياي اسلام، حتّي در بيرون از دنياي اسلام به شما جذب كرده. اين تهديدها بنابراين هست، پس حضور مردمي و حضور بسيجي هست. امواج تبليغات عليه نظام اسلامي را هرگاه يك بار از سوي قدرتهاي سلطه گر مي بينيد. كانّه اين امواج بازسازي ميشود. گاهي به عنوان مسئله ي انرژي هسته اي، گاهي به عنوان حقوق بشر، گاهي با عناوين گوناگون ديگر تبليغات رسوا عليه نظام جمهوري اسلامي سازماندهي ميشود. منتها چه كسي اين تبليغات را سازماندهي ميكند؛ خودِ مُهر آن سازمان دهان رسوا كننده ي اين تبليغات است؛ كساني كه خودشان بيشترين نقض حقوق بشر را كرده اند. بيشترين تعرض را به ملتها كرده اند؛ بيشترين چپاول را از منابع انسانها و ملتها انجام داده اند؛ آنها پيشرو اين تبليغاتند. ولي ملت ايران بيدار است. ملت ايران زنده است. شما جوانان بايد دائماً هشيار باشيد. معارف ديني خود و معارف انقلابي خود را هر چه ميتوانيد تعميق كنيد. مثل پاره هاي پولاد؛ « زبر الحديد» - آنطوري كه در تعبيرات حديث و در بعضي دعاها وجود دارد - نفوذ ناپذير و نفوذ كننده و در مقابل دشمن برنده و با اراده ي قوي باشيد. اگر

بخواهيد اين هويت را به صورت كامل براي خودتان تأمين كنيد و حفظ كنيد، و ان شاء الله كساني كه در آينده به شما ملحق خواهند شد در نسلهاي بعدي، همين طور اين شجره ي طيبه و اين جريان مقدس ادامه پيدا كند، بايستي پايههاي معارف را در دلهاتان مستحكم كنيد. من توصيه ميكنم در زمينه ي مسائل ديني، جوانها از معارف بلندي كه جزو بهترين آنها آثار شهيد مطهري است، حتماً استفاده كنند. شعارها خيلي خوب است، جهتگيري ها خيلي خوب است؛ بايستي به اين جهتگيري ها و به اين شعارها عمق داد. جوانها از كتابهاي شهيد مطهري استفاده كنيد، از شرح حال سرداران غفلت نكنيد؛ آگاهي از شرح حال اين شهداي راه حق. در درجه ي اول سردارانند، اما مخصوص سرداران نيست. من يك كتابي را ميخواندم كه شرح حال يك دسته، يك جزئي از يك گروهان بسيجي سپاه در يكي از حملات دفاع مقدس بود. حضور افراد يك دسته در صحنه ي نبرد،فعاليتهاي بسيار مؤثرشان، شوقشان، ايمانشان، ضربه اي كه به دشمن وارد كردند و بالاخره آن نورانيتي كه در عرصه هاي نبرد كسب كردند، در بياناتشان؛ و آنهائي كه شهيد شدند، در وصيتنامه شان اين نورانيت منعكس است. من بهره مند ميشوم. من هر وقت يك چنين چيزهائي را ميخوانم، بهره مند ميشوم، استفاده ميكنم. باب اين استفاده را به روي خودتان باز كنيد. اميدهاي آينده ي كشور شما جوانان هستيد و در ميان جوانان كشور، پرانگيزه ترينها و با ايمان ترين ها بيشترين اميدها را براي اين كشور و براي اين ملت به وجود مي آورند و يقيناً مجموعه ي بسيج از اين قبيلند. از خداوند متعال مسئلت ميكنيم كه اين راه روشن، اين شجره ي طيبه، اين هويت نوراني را

براي انقلاب اسلامي روز به روز سرزنده تر و شاداب تر بفرمايد. پروردگارا! دلهاي جوان اين عزيزان را با نور معرفت خود و با نيروي عظيم توكل به خود نوراني بفرما. پروردگارا! گامهاي اين جوانان عزيز را در راه پيشبرد اهداف انقلاب اسلامي استوارتر بگردان. پروردگارا! شهيدان عزيز ما را با اوليائت محشور بگردان. پروردگارا! مرگ ما را جز به شهادت در راه خودت قرار مده. پروردگارا! عمل ما، زبان ما، سخن ما، دل ما و مجموعه ي وجود ما را در خدمت اهداف الهي قرار بده. قلب مقدس ولي عصر (ارواحنا فداه) را از ما راضي و خشنود بگردان. والسّلام عليكم و رحمة الله و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاههاى شيراز

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاههاي شيراز بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم جلسه ي بسيار شيرين و زيبا و دلنشيني است؛ اولاً در محيط دانشگاه، آن هم در شيراز. شيراز خودش در طول تاريخ تا امروز دارالعلم بوده است. دانشگاه در شيراز، يعني دارالعلمي در دارالعلم؛ پايگاهي در قلب يك پايگاه. علاوه بر اين، مجموعه ي متنوع دانشجوئي كه در اينجا تشريف داريد و همچنين گروهي از اساتيد محترم كه در جمع شما تشريف دارند، جلسه را تبديل كرديد به يك عرصه ي علمي و اجتماعي و سياسي به معناي درست و خوب. بنده هم در جلسات جوانها - مخصوصاً جوانهاي دانشجو - و در اين فضاي جواني و احساس جواني، احساس جواني ميكنم. همه ي پيرها همين جورند؛ در محيط جوان، احساس جوان بودن و بانشاط بودن ميكنند. بنابراين من از شنيدن سخنان عزيزان دانشجو - چه نخبگان، چه نمايندگان تشكلها - به هيچ وجه خسته و ملول نميشوم، از گفتن با شما هم

همين جور. تنها عيبي كه اين جلسه دارد اين است كه فضاي باز است و آفتاب گرم نيمه ي ارديبهشت شيراز تحملش قدري سخت است. من با اينكه در سايه نشسته ام، احساس ميكنم هوا گرم است؛ شما كه در آفتاب هستيد؛ بخصوص خانمهاي عزيز كه چادر هم سرشان هست و احساس گرمائي آنها من را متأذي ميكند. اول يك نگاهي بكنيم به مطالبي كه اين دوستان عزيز و اين دانشجويان عزيز بيان كردند. لازم است من به برخي از نكات بپردازم. اگرچه خيلي از اين حرفها، همان حرفهاي ماست و مطالبي است كه بنده ميخواهم با جمع دانشگاهي - چه دانشجو و استاد و چه مديران دانشگاهي - در ميان بگذارم؛ ليكن لازم است برخي از پرداختها نسبت به آنچه دوستان گفتند، انجام بگيرد. گفته شد در مورد حمايت از نخبگان، كم كاري صورت ميگيرد. بايد توجه داشته باشيد كه در همه كار، از جمله در اين كار، ساز و كار تشكيلاتي و اداري نقش مهمي دارد. اين نه به معناي گم شدن در هفت توي بوروكراسي و ديوان سالاري است، بلكه به معناي بودن تشكيلات، بودن مسئول و وجود يك مركز فكر است؛ و اين به نظر ما در يكي دو سال اخير به بهترين وجهي انجام گرفته است. يعني در سطح معاونت رئيس جمهور، يك دانشگاهيِ برجسته را گذاشته اند و آنطوري كه من گزارش دارم و تا حدود زيادي اطلاع دارم، كارهاي خوبي دارد انجام ميگيرد؛ منتها من در خلال حرفهاي شما جوانها - مثل دوره ي جواني خودمان - ميشنوم كه اين كار را سريعاً انجام دهيد. اين «سريعاً»، همه جا قيد درستي نيست. بعضي از كارها طبيعتش

طبيعت سرعت نيست. اگر دچار سرعت شد، دچار اشكال خواهد شد. بايد بگذاريم كار با طبيعت خود انجام بگيرد. يك نكته را نماينده ي بسيج دانشجوئي گفتند، كه در واقع بنده هم اين مطالبات را دارم. الگوي پيشرفت اسلامي - ايراني كه ما يك سال، دو سال گذشته مطرح و تكرار كرديم، ميپرسند چقدر عمل شد؟ درست است، جاي سؤال دارد. پژوهشگاه دانشجوئي كه پيشنهاد شد، به نظر من پيشنهاد خوبي است. خوب است مسئولان وزارتهاي آموزش عالي رسيدگي كنند، بررسي كنند؛ فكر خوبي است. بگذاريم دانشجوها در اين مقوله ي كار دانشگاهي اگر وقت ميكنند، اگر ميتوانند، در يك مركزي به نام پژوهشگاه و پژوهشكده، فعاليتهائي را انجام دهند؛ اين ايده ي قابل توجهي است و ميتواند دنبال شود. گفته شد توانائي تصميم سازي و تصميم گيري. اينجا من اين مطلب را پرداخت كنم. توانائي تصميم سازي خيلي خوب است. توانائي تصميم گيري يكي از مشكلاتي است كه اگر وارد محيط دانشجوئي شد، خيلي از هنجارهاي مطلوب و درست را به هم خواهد زد؛ اين تجربه ي ماست. بگذاريم دانشجو با فكر خود، با زبان باز خود، با تعلق كم خود، با گفتار و عمل خود، تصميم سازي كند. تصميم گيري را بگذاريم كسي بكند كه بتوان از او سؤال كرد و او مسئول و پاسخگو باشد. بنابراين دنبال اين نباشيم كه محيط دانشجوئي، محيط تصميم گيريِ براي اقدام باشد؛ اين نه به نفع دانشجوست، نه به نفع آن اقدام. دنبال اين باشيم كه محيط دانشجوئي تصميم سازي كند؛ يعني گفتمان سازي كنيد. ببينيد بنده وقتي مسئله ي نهضت نرم افزاري را خواستم مطرح كنم، قبل از همه تو دانشگاه با دانشجوها مطرح كردم؛ حدود ده سال قبل. نه

با وزارتها صحبت كرده بودم، نه با رئيس جمهور وقت صحبت كرده بودم، نه حتّي با اساتيد صحبت كردم؛ اول بار در دانشگاه اميركبير اين فكر را به ميان آوردم. امروز شما ببينيد اين يك گفتمان است، يك مطالبه ي عمومي است، يك خواستِ همه ي دانشگاه هاي كشور است؛ كه من هرجا هم ميروم، از زبان دانشجو مطالبه اش را ميشنوم؛ از زبان استاد و مدير، اجرايش را در يك مرحله ي ديگر ميشنوم، و اجراء هم دارد ميشود. همين نوآوري هاي علمي بسيار، بخشي از انگيزه و توان خودش را از اين شعار گرفته: «تصميم سازي كنيد»، «گفتمان سازي كنيد». اين، مجري و مسئولين اجرائي را ميكشاند دنبال اين تصميم، و تصميم گيري خواهند كرد و عمل خواهد شد. نكته اي كه در بيانات دانشجوي دختر دوره ي دكتري براي من جالب بود، اين بود كه دانشجوي پزشكي از دانشجويان علوم پايه دفاع ميكرد؛ اتفاقاً درست هم هست. توجه به علوم پايه، از جمله ي همين توصيه هاي مؤكدي است كه بنده در اين چند سال، مكرر با مسئولين درميان گذاشته ام. هميشه گفته ايم علوم پايه مثل گنجينه است؛ علوم كاربردي مثل پولي است كه توي جيبمان ميگذاريم و خرج ميكنيم. اگر علوم پايه نباشد، پشتوانه ي اين هزينه كردن ازبين خواهد رفت. اين نكته كاملاً بجاست و من اين درس را از اين دختر دانشجو قابل طرح ميدانم كه دانشجوها صنفي، دانشگاهي و رشته اي به مسائل نگاه نكنند؛ واقعاً نگاه كنند به آنچه كه نياز كشور است. اين دانشجوي پزشكي خودش از دانشجويان و مجموعه هاي علوم پايه دفاع ميكند؛ اين به نظر ما درس خوبي بود. در بيانات نماينده ي انجمنهاي اسلامي دانشگاه شيراز هم حرفهاي خيلي خوبي گفته شد كه

اينها حرفهاي دل ماست. اينجا هم من اين بيان را يك پرداختي بكنم: ببينيد، شما ميگوئيد كه ما شعار عدالت ميدهيم؛ دانشجو را ميگيرند، اما آن كسي را كه به عدالت صدمه زده، نميگيرند. قوه ي قضائيه چنين، يا دستگاه مسئول چنان. خوب، اينجا شما بايد زرنگي كنيد؛ يك لحظه از درخواست و مطالبه ي عدالت كوتاهي نكنيد؛ اين شأن شماست. جوان و دانشجو و مؤمن شأنش همين است كه عدالت را بخواهد. پشتوانه ي اين فكر هم با همه ي وجود، خودم هستم و امروز بحمداللَّه نظام هست. البته تخلفاتي هم ممكن است انجام بگيرد؛ شما زرنگي تان اين باشد: گفتمان عدالت خواهي را فرياد كنيد؛ اما انتقاد شخصي و مصداق سازي نكنيد. وقتي شما روي يك مصداق تكيه ميكنيد، اولاً احتمال دارد اشتباه كرده باشيد؛ من مي بينم ديگر. من مواردي را مشاهده ميكنم - نه در دانشگاه، در گروه هاي اجتماعي گوناگون - كه روي يك مصداق خاصي تكيه ميكنند؛ يا به عنوان فساد، يا به عنوان كجروي سياسي، يا به عنوان خط و خطوط غلط. بنده مثلاً اتفاقاً از جريان اطلاع دارم و مي بينم اينجوري نيست و آن كسي كه اين حرف را زده، از قضيه اطلاع نداشته است. بنابراين وقتي شما روي شخص و مصداق تكيه ميكنيد، هم احتمال اشتباه هست، هم وسيله اي به دست ميدهيد براي اينكه آن زرنگ قانوندانِ قانون شكن - كه من گفته ام قانوندانهاي قانون شكن خطرناكند - بتواند عليه شما استفاده كند. شما از دادستان چه گله اي ميتوانيد بكنيد؟ اگر يك نفري به عنوان مفتري يك شخصي را معرفي كند و بگويد آقا او اين افتراء را به من زده. خوب، شأن آن قاضي اين نيست

كه برود دنبال ماهيت قضيه. اگر اين افتراء گفته شده باشد، زده شده باشد، ماده ي قانوني آن قاضي را ملزم به انجام يك كاري ميكند؛ لذا نميتوانيم از او گله كنيم. شما زرنگي كنيد، شما اسم نياوريد، شما روي مصداق تكيه نكنيد؛ شما پرچم را بلند كنيد. وقتي پرچم را بلند كرديد، آن كسي كه مجري است، آن كسي كه در محيط اجراء ميخواهد كار انجام دهد، همه حساب كار خودشان را ميكنند. آن كسي هم كه فرياد مربوط به محتواي اين پرچم را بلند كرده، احساس دلگرمي ميكند و كار پيش خواهد رفت. بنابراين به نظر من مشكلي در كار شما نيست؛ شما جوانهاي مؤمني هستيد كه انتظار هم از شما همين است. هر شعار خوبي كه داده ميشود، بعد از اتكال به خداي بزرگ كه همه ي دلها و زبانها و اراده ها دست اوست، تكيه به شما جوانهاست، اميد به شما جوانهاست؛ اين را بدانيد. بالاخره همشهري شما كه از او شعر هم خوانديد، ميگويد: وفا كنيم و ملامت كشيم و خوش باشيم كه در طريقت ما كافري است رنجيدن نرنجيد؛ دنبال كار برويد. همين مطلب را عيناً خطاب به آن برادر عزيزي كه به عنوان نماينده ي جامعه ي اسلامي، بسيار متين و شيوا مطالبي را بيان كردند، عرض ميكنم. اين حرفها، حرفهاي دل ماست؛ منتها فرق ما و شما اين است كه ما بر اثر تجربه ي روزگار فهميده ايم كه يك مقداري بايد انسان تحمل و صبر كند، شما جوانيد و تازه از راه رسيده و پرشور و بي صبر! همه اش خوب است، غير از اين بي صبري. البته اين هم علاج ندارد. نه اينكه بخواهم بگويم

خيلي علاج دارد؛ نه، ما خودمان هم اين دوره ي شما را گذرانده ايم، ميدانيم چه جوري است؛ ولي بالاخره اين را من ميخواهم به شما بگويم كه همه ي اين چيزهائي كه شما گفتيد و شعارش در اين كشور داده شده، به حول و قوه ي الهي و به اذن اللَّه تحقق پيدا خواهد كرد. درباره ي دانشگاه پيام نور هم شكوه اي اين دختر دانشجوي عزيز بيان كردند، كه جا دارد مسئولين به آن توجه كنند؛ واقعاً اگر نقاطي هست كه بايد كمك كرد، كمك بشود. نكته اي را هم آن برادر عزيز دانشجوي نخبه ي دانشگاه آزاد مطرح كردند كه حرف درستي است؛ مطرح كردن نظريه هاي اجرائي دولت، قبل از ورود در مرحله ي آزمون و خطا، در دانشگاه ها و مراكز تحقيقاتي؛ اين خيلي خوب است. البته من به شما عرض بكنم؛ مسئولين دولت و رئيس جمهور محترم غالباً مدعايشان اين است كه اين كار را انجام ميدهند؛ نميشود گفت كه مطلقاً نميكنند. بنده بارها همين موضوع را به مسئولين، از جمله رئيس جمهورِ بسيار پر كار و زحمتكش و صميمي مان گفته ام؛ ايشان هم ميگويد ما مطرح ميكنيم، در دانشگاه مطرح كرديم، يا فلان گروه تحقيقاتي اقدام كردند. ولي به هر حال ايده ي خوبي است. ايشان از مسئله ي تبعيض و اين چيزها در مورد دانشگاه آزاد مطالبي بيان كردند؛ جوان دانشجوي ديگري كه فرصت هم نشده بود در بلندگو صحبت كنند، آمدند اينجا با صداي بلند به من گفتند، و من هم شنيدم كه ايشان نقطه ي مقابل آن مطالب را بيان ميكنند. يعني دو دانشجوي دانشگاه آزاد در زمينه ي مسائل مربوط به دانشگاه آزاد، دو نظر مخالف دارند. ايشان از وضع فرهنگي دانشگاه

آزاد يك قدري گله كردند. آنچه كه من اينجا ميخواهم به شما عزيزان عرض كنم، اندكي تفصيل در باب آن مطلبي است كه در روز اول در جمع عمومي مردم گفتم؛ و آن، نگاه كلان و جمع بندي شده ي به انقلاب است. چون ما در آستانه ي ورود در دهه ي چهارميم، نزديك به سي سال، گذشته؛ معمولاً در يك چنين دوراني نگاه به يك حادثه - مثل حادثه ي عظيم انقلاب - يك نگاه همراه با قضاوت و داوري در مورد كاركردهاست. اگرچه در سي سالگي، انقلاب هنوز در عنفوان جواني است؛ در اين شك نيست - نيروي انقلاب بحمداللَّه خيلي زياد است، مخصوصاً اين انقلاب - ليكن در عين حال در دوره ي سي ساله وقتي انسان نگاه ميكند، يك داوري اي نسبت به عملكرد و توفيق و كارآمدي براي انسان پيش مي آيد. ما در اين داوري بايد اشتباه نكنيم؛ و اين جز با يك نگاه كلان امكان پذير نيست. من مطالبي را در اين زمينه عرض ميكنم. البته دوست ميداشتم با تفصيل و جزئياتِ بيشتر بگويم، منتها وضع هوا و آفتاب يك مقداري من را متأذي ميكند كه بخواهم با تفصيل عرض كنم. آنچه هم كه من عرض ميكنم، شما جوانهاي عزيز ميدانيد. شما بنده را هم ميشناسيد. من بارها هم گفته ام اين چيزهائي كه ما عرض ميكنيم، به معناي آيه نازل كردن نيست. نه اينكه خيال كنيد حالا ما آنچه ميگوئيم، وحي منزل است؛ نه، من نظرم را ميگويم و مايلم در محيطهاي دانشجوئي اينها بحث شود. عمده ي نظر من اين است كه بحث خواهد شد. حالا شايد من در پايان جلسه يك جمع بندي كامل هم نكنم، با

همين نيت كه جمع بندي را شما بكنيد؛ چه در تشكلها، چه در مجموعه هاي دانشجوئي، چه با خودتان. اگر ما نگاه كلان به انقلاب و حادثه ي پديد آمدن جمهوري اسلامي بكنيم، جزئي نگري ها نميتواند ما را گمراه كند. گاهي جزئي نگري و نگاه نكردن مسير مستمرِ از ابتداء تا انتهاء، انسان را گمراه ميكند؛ حتّي گاهي آدم راه را گم ميكند، هدف را گم ميكند. نميخواهيم بگوئيم جزئي نگر نباشيم؛ چرا، نگرش به جزئيات، يعني همان برنامه ريزي؛ اين را ما منكر نيستيم. برنامه ريزي، نگاه به فصول مختلف و بخشهاي مختلف، يعني جزئي نگري. ميخواهيم بگوئيم اين نگاه به بخشها و اجزاء و ابعاض موجب نشود كه ما غافل بشويم از نگاه به كل. چون نگاه به كل براي ما درس آموز است. من چند تا حلقه براي اين بحث در نظر گرفتم، كه اينها را عرض بكنم. حلقه ي اول اين است كه هدف انقلاب چه بود؟ هدف انقلاب عبارت بود از ساختن يك ايراني با اين خصوصياتي كه عرض ميكنم: مستقل، آزاد، برخوردار از ثروت و امنيت، متدين و بهره مند از معنويت و اخلاق، پيشرو در مسابقه ي جامعه ي عظيم بشري در علم و بقيه ي دستاوردها - كه از اول و ازل بين آحاد بشر يك مسابقه است در دستاوردهاي بشري، در علم و در بقيه ي خواسته ها و دستاوردهاي بشري - برخوردار از آزادي با همه ي معاني آزادي. آزادي فقط آزادي اجتماعي نيست - اگرچه آزادي اجتماعي، يكي از مصاديق مهم آزادي است - هم آزادي اجتماعي مورد نظر است، هم آزادي به معناي رها بودن و آسوده بودن و آزاد بودن كشور از دست اندازي بيگانگان و استيلاي آنها - كه گاهي

كشور بظاهر مستقل هم هست، اما زير نفوذ است - و هم آزادي معنوي، كه آن رستگاري انسان و تعالي اخلاقي انسان و عروج معنوي انسان است، كه هدف اعلي اين است. همه ي كارها مقدمه براي تكامل انسان و عروج انساني است. اين بايد در جامعه ي اسلامي خود را نشان بدهد. ايران با اين خصوصيات، مطلوب انقلاب بود. شما بپرسيد كه از كجاي انقلاب، اين خصوصيات در مي آمد؟ كجا تدوين شد؟ من عرض ميكنم از كلمه ي اسلامي. اسلام اصلاً همين هاست. آن كسي كه غير از اين در مورد اسلام تصور ميكند، اسلام را نشناخته. آن كسي كه تصور ميكند اسلام فقط به جنبه هاي معنوي، آن هم با برداشت و تلقي خاص از جنبه هاي معنوي - عبادت و زهد و ذكر و امثال اينها - ميپردازد، به دنياي مردم، به لذات مردم، به خواسته هاي بشري مردم نميپردازد، او اسلام را درست نشناخته؛ اسلام اينجوري نيست. همه ي اين چيزهائي كه گفتيم؛ هم آن چيزي كه مربوط به مسائل دنيائي جامعه است - مثل عدالت، مثل امنيت، مثل رفاه، برخورداري از ثروت، برخورداري از آزادي و استقلال - هم آنچه كه مربوط به مسائل اخروي است؛ مثل رستگاري، تقوا، پرهيزگاري، رشد اخلاقي، تكامل معنوي انسان، در كلمه ي اسلامي مندرج است. آيه ي قرآن به ما ميفرمايد كه: «و لو انّ اهل القري امنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السّماء و الأرض»؛ ايمان و تقوا كه باشد، بركات آسمان و زمين جاري خواهد شد. بركات آسمان، همان فتوح معنوي است، همان رحمت الهي است، همان تقرب الي اللَّه است، همان استغفار ملائكه ي آسمان و حمَله ي عرش براي بندگان خدا در

روي زمين است. بركات ارض، يعني همه ي آنچه كه به زندگي زميني انسان ارتباط پيدا ميكند؛ يعني آزادي، يعني رفاه، يعني استقلال، يعني امنيت، يعني سعه ي رزق، سلامت بدن و از اين قبيل. اگر ايمان و تقوا باشد، هم آن بركات و هم اين بركات براي بشر وجود دارد. اين، اسلام است. پس وقتي كه گفتيم انقلاب اسلامي، معنايش اين است كه عرض شد. خوب، اين چيزي بود كه در انقلاب بود؛ ميخواستيم ايراني بسازيم با اين خصوصيات. اين مطلب يك اضافه اي دارد و آن اين است كه مسئله فقط ايران هم نبود؛ ايران به عنوان يك الگو براي جوامع اسلامي در درجه ي اول، و همه ي جوامع بشري در درجه ي بعد، مورد نظر بود. ما ميخواستيم اين جامعه را با اين خصوصيات بسازيم - ما يعني ملت ايران، انقلاب ايران، انقلابيون ايران؛ منظور، شخص بنده و چند نفر ديگر نيست - و آن را بگذاريم جلوي چشم آحاد بشر و امت اسلامي؛ بگويند اين است كه هم مطلوب اسلام است، و هم ميسور مردم اين روزگار است. اينجور نباشد كه خيال كنند بله، اين مطلوب هست، اما ميسور نيست؛ كه ميگفتند در دوران مبارزات نهضت اسلامي. بعضي از كساني كه نيتهاي خوبي هم داشتند، ميگفتند آقا بيخود چرا زحمت ميكشيد، فايده اي ندارد؛ بله، اين حرفهاي شما درست است، اما شدني نيست. انقلاب ميخواست به همه ي كساني كه در هر نقطه اي از دنياي اسلام هستند، نشان بدهد كه اين الگو تحقق يافتني و شدني است؛ اين هم نمونه اش. اين آن چيزي بود كه به عنوان هدف انقلاب وجود داشت. اين هدف از اول بود، به شما عرض

كنم كه امروز هم همين هدف هست، در آينده هم همين هدف خواهد بود؛ اين هدف ثابت است. اين حلقه ي اولِ بحث ما. حلقه ي دوم بحث اين است كه اين هدف را انقلاب اسلامي داشت؛ ما در خلأ كه زندگي نميكنيم، ما در يك واقعياتي داريم زندگي ميكنيم؛ اين واقعيات چقدر براي رسيدن به اين هدفها كمك بود يا مزاحمت بود؟ يقيناً ا گر مزاحمهائي كه حالا ميشمارم، وجود نداشت، رسيدن به اين هدف، زمان زيادي نميخواست. شايد در طول پنج سال، ده سال يك گروه متشكل قوي ميتوانستند اين اهداف را برآورده كنند؛ منتها در سر راه انسان موانع وجود دارد. اساساً همين وجود مانع است كه به تلاش انسان معنا و حقيقت معنوي ميبخشد و اسمش ميشود جهاد؛ والّا اگر مانع نبود، جهاد معني نداشت. جهاد يعني جد و جهد همراه با زحمت و چالش با موانع. اين موانع چه بودند؟ ما دو نوع موانع داشتيم: يكي موانع دروني، يكي موانع بيروني. موانع دروني يعني چه چيزهائي؟ يعني آن چيزهائي كه در درون خود ما انسانها - چه تصميم گيرانمان، چه آحاد مردممان، چه ناظرين بيرون از گود مبارزه و انقلاب - وجود دارد؛ اينها موانع دروني است. موانع دروني، ضعفهاست؛ ضعفهاي فكري است، ضعفهاي عقلاني است، راحت طلبي است، آسان گرائي است، آسان پنداري است؛ اين گاهي اوقات خودش يكي از موانع تحقق آن چيز است. بايد برآورد و تقويم نسبت به كار و مشكلات كار، مطابق با واقع يا لااقل نزديك به واقع باشد. آسان پنداري هم مثل آسان گيري و سهل انگاري است؛ آن هم يكي از موانع راه است. گريز از چالش هم يكي از ضعفهاي

دروني ماست. به گريز از چالش، بغلط ميگويند عافيت طلبي. عافيت طلبي چيز خوبي است. عافيت يكي از بزرگترين نعمتهاي الهي است؛ «يا وليّ العافية نسئلك العافية؛ عافية الدّنيا و الأخرة». عافيت به معناي پنجه نيفكندن نيست؛ به معناي درست عمل كردن، بجا قدم گذاشتن، بجا ضربت زدن و بجا عقب كشيدن است. عافيت از بلا، مثل اين است كه بگوئيم عافيت از گناه. بنابراين عافيت طلبي چيز بدي نيست؛ ليكن بغلط به گريز از چالش ميگويند عافيت طلبي؛ يعني در واقع همان راحت طلبي، مواجهه ي با مشكلات را زشت و ناپسند دانستن، آماده نبودن براي مواجهه ي با مشكلات. اينها ضعفهاي دروني ماست. يكي ديگر از ضعفهاي دروني عبارت است از تربيتهاي اجتماعيِ موجود و عادتهاي تاريخي، كه اينها در ما ملت ايران در آغاز انقلاب بود. شما جوانها شايد از حالات رواني و تربيتهاي تاريخيِ ما در هنگامي كه انقلاب پيروز شد، تصوير درستي نداشته باشيد. امروز ما مي بينيم كه عنوان «ما ميتوانيم» در همه هست. واقعاً هم اگر بگويند آقا شما ميتوانيد بزنيد روي دست صنعتگران پيشروِ دقيق ترين و ظريف ترين صنايع دنيا، شما ميگوئيد بله؛ اگر همت كنيم، تلاش كنيم، ميتوانيم. واقعاً جوان دانشمندِ مسلمانِ در جمهوري اسلامي خودش را قادر بر هر كاري ميداند؛ اين در اول انقلاب اينجور نبود. تربيتهاي قبلي درست عكس اين بود. هر كاري كه مطرح ميشد، ميگفتند آقا ما كه نميتوانيم! آقا فلان چيز را بسازيد، ميگفتند ما كه نميتوانيم! با فلان شعار غلط در دنيا مقابله كنيم، ميگفتند آقا ما كه زورمان نميرسد، ما كه نميتوانيم! «ما ميتوانيمِ» امروز، آن روز «ما نميتوانيم» بود. اين، آن تربيت اخلاقي و تاريخيِ بازمانده ي

از دوران گذشته است. توسري خوري، شنيدن زور، ديدن فسق در كساني كه از آنها جامعه توقع عدالت و انصاف و طهارت و پاكيزه دامني دارد، عادت شده بود. يعني اگر در دوران پيش از انقلاب مي آمدند به مردم ميگفتند آقا فلان مسئول عالي كشور - حالا شخص اول كه خود شاه بود - يا وزرا يا مسئولين فلان عياشي را كردند، فلان فسق را كردند، فلان عمل زشت و ناهنجار را انجام دادند، مردم تعجب نميكردند؛ ميگفتند خوب، هست ديگر؛ معلوم است! يعني عادت كرده بودند به اينكه مسئولاني را كه بايد پاك باشند و پاكدامن باشند، آلوده دامن و ناپاك ببينند. ما تعجب ميكرديم از اينكه در صدر اسلام چطور يك خليفه مست رفت براي مردم نماز صبح خواند! هم درباره ي خليفه هست، هم درباره ي يكي از امراي منصوب از قِبل يك خليفه. اين در تاريخ اسلام هست و معروف و مسلّم هم هست. نماز صبح دو ركعت است؛ اما او چون سركيف بود، شش ركعت خواند. گفتند آقا نماز صبح را زيادي خواندي؛ گفت بله، حالم خوش است؛ اگر بخواهي، بيشتر هم ميخوانم! اين در تاريخ بود. در آن زمان مردم ميديدند كه خليفه يك چنين فسقي را دارد انجام ميدهد، اما تحمل ميكردند و بي تفاوت از مقابل اين قضيه ميگذشتند. زمان ما هم همين جور بود. در دوره ي طاغوت - كه ماها تا قبل از پيروزي انقلاب با طاغوت مواجه بوديم - قضيه همين جور بود. مردم تعجب نميكردند از اينكه پادشاه كشور اسلامي فسق كند، فجور كند، باده گساري كند، كارهاي هرزه انجام دهد. شايد من قبلاً گفته باشم كه يكي از علماي بزرگ تبريز

كه مرد بسيار دانشمند و عالمي بود و بنده هم او را ديده بودم - استاد پدر ما بود - پيرمردي بود بسيار عالم، اما بسيار ساده! من يك وقتي رفته بودم تبريز، شاگردان و دوستانِ علاقه مند خود ايشان نقل ميكردند؛ ميگفتند يك وقتي محمدرضا در دوره ي جواني اش آمده بود تبريز، رفته بود سراغ اين آقا. احترام كرده بود از اين آقا، رفته بود توي آن مدرسه اي كه اين آقا تدريس ميكرده. بعد كه محمدرضا رفته بود، اين آقاي عالم - كه عالم هم بود، متقي هم بود، منتها ساده بود - مجذوب شاه شده بود و از او تعريف ميكرد. دوستان گفته بودند آقا شما كه از اين شخص تعريف ميكنيد، اين مرد اين كارهاي خلاف را انجام ميدهد - حالا كارهائي كه در نظر آن عالم، خيلي بزرگ بايد مينمود؛ مثلاً او شراب ميخورد - گفته بود خوب، شاه است ديگر؛ ميخواهي شراب نخورد؟! گفته بودند آقا مثلاً قماربازي ميكند، گفته بود شاه است ديگر؛ پس ميخواهي مثلاً چه بازي كند؟! عرف اين بود كه چون شاه است، چون وزير است، پس بايد بتواند فسق كند، فجور كند، ناپاكي از خودش نشان بدهد. اين جزو عاداتي بود كه در جامعه ي ما وجود داشت. اينها همان موانع دروني است؛ اينها آن چيزهائي است كه در مقابل رسيدن به يك هدف و مقصود والا عايق ايجاد ميكند. خشم و شهوتهاي بي مهار و تربيت نشده، دلبستگي به عادات و عقايد خرافيِ ميراثي، و بد فهميدن دستور دين جزو ضعفهاي دروني است. بعضي ها خيلي از چيزها را نميفهميدند. مبارزه ميكرديم؛ بعضي ها به استناد رواياتي كه هر پرچمي

كه قبل از برافراشته شدن پرچم حضرت مهدي (ارواحنا فداه) برافراشته شود، در آتش است، با مبارزه مخالف بودند. ميگفتند آقا شما قبل از مبارزه ي حضرت صاحب الزمان (عجّل اللَّه فرجه) ميخواهيد مبارزه شروع كنيد؟ خوب، اين پرچم مبارزه را كه بلند ميكنيد، در آتش است. معناي حديث را نميفهميدند. يك عده اي از صدر اسلام، از زمان ائمه (عليهم السّلام) كه شنيده بودند مهدي ظهور خواهد كرد و دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد، ادعاي مهدي گري ميكردند؛ بعضي بر خودشان هم امر مشتبه بود. بعد نيست بدانيد هم در بني اميه ادعاي مهدويت بود، هم در بني عباس بود، هم در افراد ديگري كه چه در زمان بني عباس و چه در زمانهاي بعد تا امروز وجود داشتند، ادعاي مهدويت وجود داشت. بله، اين پرچم مهدويت را كسي بلند كند، در آتش است. اين معنايش اين نيست كه مردم با ظلم مبارزه نكنند، مردم براي تشكيل جامعه ي الهي و جامعه ي اسلامي و علوي مبارزه و قيام نكنند. اين، بد فهميدن دين است. مي بينيد اينها همه موانع دروني اي بود كه بعد از آنكه انقلاب پيروز شد، ما ملت ايران با اين زمينه ها ميخواستيم كشور را به سمت آن اهداف ببريم. خوب، اينها هر كدامش يك مانع بود. البته اينها برطرف شدني بود، نه اينكه برطرف شدني نبود؛ خيلي اش هم با تبيين برطرف شد. لذا در مبارزات اسلامي، تبيين خيلي نقش دارد. من اين را به شما جواناني كه احساس مسئوليت ميكنيد، توي پرانتز عرض ميكنم كه تبيين خيلي اهميت دارد. در مبارزات اسلامي، در همه حال تبيين - بيان واقعيت و رساندن واقعيت؛ تبليغ، بلاغ - خيلي اهميت

دارد و اين را نبايد از دست داد؛ برخلاف تفكر ماركسيستي كه آن روز رائج بود و اعتقاد به تبيين نداشتند؛ ميگفتند مبارزه يك سنت است، تحقق خواهد يافت؛ چه شما بخواهيد، چه نخواهيد؛ چه بگوئيد، چه نگوئيد. يعني ديالكتيكي كه آنها تفسير كرده بودند، لازمه اش اين بود كه اين مبارزه، احتياج به تبيين ندارد. در سال 49 يك جواني از همين كساني كه مشهدي بود، با ما هم آشنا بود، وابسته ي به يكي از همين گروهكهائي بود كه آن روز تازه سر بلند كرده بودند، كمونيست بودند - گروه جنگل و امثال اينها - يك جائي با من ملاقات كرد؛ شرح داد كه ميخواهيم اين كارها را بكنيم. من گفتم توي اين زمينه ي اجتماعي كه نميشود؛ يك قدري با مردم صحبت كنيد، تبيين كنيد، حرف بزنيد، به مردم تفهيم كنيد چه كار ميخواهيد بكنيد. با كمال بي اعتنائي گفت: آن روش اسلامي است! بله، روش اسلامي همين است. روش اسلامي تبيين است و همين تبيين ها موجب شد كه انقلاب اسلامي بر بسياري از اين پيش زمينه هاي تاريخي و تربيتهاي غلط فائق بيايد و فائق آمد. البته در بعضي اش هم هنوز فائق نيامديم، كه آن انگيزه هاي ديگري دارد - مثل اين مصرف گرائي و اسراف و اين چيزها كه حالا گفتند - اين جزو ميراثهاي ما از گذشته است و متأسفانه اين ميراث را نگه داشتيم. ما ملت ايران بايد اين جامه ي ناسازِ بي اندامِ زشت را از تنمان بيرون بياوريم. ما خيلي مصرف زده هستيم؛ بايد اين را حلش كنيم. همه بايد دست به دست هم بدهند و اين قضيه را حل كنند. البته صدا و سيما هم بلاشك نقش

دارد. خوب، اينها عوامل دروني بود. آن وقت عوامل بيروني است، كه ديگر الي ماشاءاللَّه وجود داشته است؛ همه ي كساني كه به نحوي از انقلاب يا از هدفهاي انقلاب متضرر ميشدند، اينها جلوي انقلاب ايستادند. از امنيت يك عده اي متضرر ميشوند، از عدالت يك عده اي متضرر ميشوند، از نفي حاكميت طاغوت يك عده اي متضرر ميشوند، از نفي سلطه ي بيگانه يك جماعتي متضرر ميشوند، از نفي استبداد يك عده اي متضرر ميشوند. اينها را شما ميدانيد؛ توضيح لازم ندارد. كي ها از عدالت يا از استقلال يا از آزادي و امثال اينها متضرر ميشوند؟ اينها همه در مقابل انقلاب صف كشيده اند. تا الان هم اين صف كشي ادامه دارد. اول انقلاب شما جوانها يادتان نيست. سال اول انقلاب در تقريباً چهارگوشه ي كشور با شعار قوميت، كانونهاي جنگ و درگيري به وجود آمد. در بلوچستان، در كردستان، در تركمن صحرا، در نقاط مختلف؛ با بهانه ي قوميت. دنبالش ميرفتند، ميديدند اين اقوام هيچكدامش با اسلام و با انقلاب اسلامي مسئله اي ندارند. من خودم در بلوچستان زندگي كرده بودم. آنجا تبعيد بودم و بلوچها را ميشناختم. ميدانستم اينها با انقلاب كوچكترين مسئله اي ندارند؛ اما يك عده اي به نام بلوچ و با يك استفاده و ترفندي با انقلاب درافتادند. عين همين قضيه در مورد كردستان بود. عين همين قضيه در مورد تركمن صحرا بود. بعد تحريكات اينها روشن شد، معلوم شد كه از كجا تحريك ميشوند. خوب، اينها موانعي بودند كه جلو راه انقلاب را ميگرفتند. اينطور نبود كه اين اتومبيل در جاده ي آسفالته بتواند درست حركت كند. بعد از اين مسئله ي قوميتها، تنافسهاي دروني خود ماهابود با يكديگر، كه آن هم يك ماجراي تلخ و بدي

دارد؛ ماجراي ملال آوري دارد. بعد جنگ تحميلي بود؛ هشت سال. شما ببينيد اين نيروي متراكمي كه ملت ما در مقابله ي با دشمن گذاشت و توانست دشمن را به زانو دربياورد - نه فقط صدام را، بلكه آن كساني كه پشت سر صدام بودند، اينها به زانو درآمدند در مقابل انقلاب اسلامي - اگر در خدمت به سمت هدفهاي عمراني و آباداني و سازندگي جمهوري اسلامي بنا بود قرار بگيرد، چقدر كار پيش ميرفت. البته ما از تحميل جنگ سود برديم. ما از اين تهديد به مثابه ي بهترين فرصتها استفاده كرديم. ملت ايران اين تهديد را به معناي حقيقيِ كلمه تبديل كرد به يك فرصت بزرگ، يك آزمايشگاه عظيم؛ يك ميدان عظيمِ تجربه ها شد و خيلي بركات عايد شد؛ اما واقعيت قضيه هم اين بود كه تحميل جنگ بر يك كشور مشكلات را درست ميكند. بنابراين انحصارطلبان جهاني از يك طرف، اشرار داخلي از يك طرف، توطئه هاي ابرقدرتها از يك طرف، دست اغواگر تبليغاتي و سياسي و اقتصاديِ آن ابرقدرتي كه دستش از ايران با انقلاب اسلامي كوتاه شده بود از يك طرف - يعني آمريكا كه تا امروز هم ادامه دارد - اينها همه در مقابل اين حركت عظيم ملت ايران ايستادند. شما ببينيد با وجود اين موانع، حالا بيائيد ارزيابي كنيد ببينيد حركت انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي به سمت آن هدفها چطور بوده. من اگر بخواهم ارزيابي كنم، عملكرد را بسيار خوب ميدانم. جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي عملكردش يك عملكرد با نمره ي بسيار خوب است. در مقابل اين همه مشكلات مگر طاقت مي آورند؟ در دوره ي ما حوادث جابه جايي قدرت در آفريقا و

در آسيا و در خيلي جاها انجام گرفته بود؛ هيچكدام طاقت نياوردند. در دوران قبل از ما هم انقلابهاي بزرگ دنيا - مثل انقلاب كبير فرانسه، مثل انقلاب اكتبر شوروي - در مقابل اين حوادث گوناگون هيچكدام طاقت نياوردند، يعني از همان اول منحرف شدند. خصلت مردمي بودن، خصلت اسلامي بودن، خصلت آرمانگرا بودن، ايني كه جوان انقلابيِ امروز بعد از سي سال اينجا مي ايستد، آرمانهاي انقلاب را به عنوان آرزوها و مطالبات خودش در ميان ميگذارد و با صداي بلند مطرح ميكند، اين خيلي توفيق بزرگي است براي انقلاب. هرگز در انقلابهاي ديگر اينطور نبود. شما نگاه كنيد آثار ادبي قرن نوزدهم فرانسه را كه در آخر قرن هيجدهم انقلاب كبير فرانسه انجام گرفته. در اوائل قرن نوزدهم ناپلئون سر كار آمده، آن وقت شما آثار ادبي اواسط قرن يعني مثلاً 1830، 1840 را كه زياد هم هست؛ هم شعر، هم رمان، نگاه كنيد، خواهيد ديد كه آنها بعد از سي سال از پيروزي انقلابشان در چه وضعي بودند؛ يك استبداد مطلق، يك فساد مطلق، يك تبعيض طبقاتي بسيار وحشت انگيز آن وقت وجود داشته؛ با اينكه آنجا هم شعار عدالت بود، شعار مساوات بود، شعار نفي استبداد بود. اين توفيق انقلاب اسلامي يك توفيق بي نظيري است. بدتر از او انقلاب اكتبر شوروي. در زمان ما هم كه اين اتفاقهائي كه افتاد - اسمش البته انقلاب بود؛ اما غالباً كودتا بود يا اينكه گروه مسلحي آمدند سر كار؛ مثل كوبا و جاهاي ديگر - غالب اينها همان حالتي را كه عرض كردم، داشتند؛ يعني طاقت نياوردند و نتوانستند در مقابل اين موانع بايستند. خوب، حالا بينيد

اين موانع را. همه ي اين موانع جزو سنتهاي الهي است. وجود اين موانع تصادفي نيست. اينها سنت الهي است؛ يعني تلاش و حركت با مانع مواجه است، والّا جهاد معنا نميداشت: «و كذلك جعلنا لكلّ نبيّ عدوّا شياطين الانس و الجنّ يوحي بعضهم الي بعض زخرف القول غرورا»؛ در همه ي دعوتهاي انبيا، دشمنان - موانع - از جن و انس وجود داشتند. در آيه ي ديگر: «و كذلك جعلنا في كلّ قرية اكابر مجرميها ليمكروا فيها و ما يمكرون الّا بانفسهم». در درون جوامع، طبقاتي كه وجود آنها مايه ي فساد، مايه ي مكر بوده است؛ اينها جزو سنتهاست. يعني هرگز انبياء نگفتند ما آن وقتي كه جاده صاف است وارد ميدان ميشويم؛ نه، در همين فضا و صحنه ي بشدت درگير و دشوار، آنها وارد شدند؛ مثل جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي. اما متقابلاً سنت الهي هم اين است كه اگر حركت نبوي، حركت الهي كه مصداقش انقلاب اسلامي است، به كار خود ادامه بدهد و دنبالگيري كند، بر همه ي اين موانع فائق خواهد آمد؛ اين هم سنت الهي است. در سوره ي مباركه ي فتح آمده است: «و لو قاتلكم الّذين كفروا لولّوا الادبار ثمّ لايجدون وليّ و لا نصيرا. سنّة اللَّه الّتي قد خلت من قبل و لن تجد لسنّة اللَّه تبديلا»؛ اگر بايستيد، اگر استقامت كنيد، اگر هدف را گم نكنيد، اگر تلاش را متوقف نكنيد، بدون ترديد غلبه در اين عرصه با شماست. حاصل حرف من همين است با شما جوانان عزيز. امروز بدون ترديد همه ي آن صف آرائي هائي كه روز اول عليه اين انقلاب بود، وجود دارد؛ بعضي شكل عوض كرده، بعضي صف آرائي ها هم بمرور زمان اضافه

شده است. امروز متأسفانه همان طور كه اين جوانها گفتند، مصرف گرائي و مسابقه ي تجمل پرستي و مسابقه ي پول درآوردن و تلاش براي پول كردن، يك طبقه ي جديدي درست كرده. نظام اسلامي با توليد ثروت مخالف نيست، با ايجاد ثروت مخالف نيست، بلكه مشوق اوست. اگر توليد نباشد، اگر ايجاد ثروت نباشد، حيات و بقاي جامعه به خطر خواهد افتاد، اقتدار لازم را جامعه به دست نخواهد آورد؛ اين يك اصل اسلامي است. اما ايني كه آحاد مردم دلشان لك بزند براي مسابقه ي اشرافيگري، براي تجمل پرستي، اين يك چيز بسيار نامطلوب است؛ اين چيزي است كه متأسفانه در درون ما هست؛ همان طور كه قبلا هم گفته ام: اسراف و مصرف گرائي افراطي. و آن صف آرائي هاي بيروني هم وجود دارد. الان شما هم مي بينيد آمريكا با همه ي توان خودش امروز در مقابل ملت ايران ايستاده است. اين همه ي توان آمريكاست؛ توان تبليغاتي، توان سياسي، توان اقتصادي، نفوذ بين المللي. بعضي تصورشان اين است كه در درون آمريكا دولتهاي آمريكائي احتياج دارند به اينكه در بيرون خودشان يك دشمن داشته باشند. براي همين است كه نظام اسلامي را دائم بزرگ ميكنند؛ جمهوري اسلامي را به عنوان يك خطر بزرگ معرفي ميكنند. اين البته درست است. يكي از سياستهاي رهبران آمريكا همين است كه براي اينكه مشكلات دروني، تبعيض هائي كه وجود دارد، اختلاف طبقاتي هاي عجيبي كه وجود دارد، گرفتاري هاي فراواني كه مردم آمريكا دارند، براي اينكه مردم را از اين مسائل منصرف كنند، هميشه يك دشمني در بيرون لازم دارند. اين را فهميده ايم و اطلاع داريم؛ اما مسئله ي بزرگ كردن ايران يك مسئله ي بنياني است در تفكر سياستمداران سلطه در آمريكا؛ حقيقتاً همين طور

است. قوام آنها به تجاوزطلبي و به سلطه و دست اندازي به اينجا و آنجاي دنياست. دولتها را قانع كردند، ملتها را هم ساكت كردند. تنها پرچمي كه در مقابل آنها ايستاده است، دولت و ملتِ بدون تفاوت كجاست؟ جمهوري اسلامي. آحاد مردم و دولت، همراه آنها؛ و رئيس جمهور، همراه آنها؛ و مسئولين كشور، همراه آنها، بدون تقيه ظلم را نفي ميكنند، تبعيض را نفي ميكنند، دست اندازي را نفي ميكنند؛ اين خطر بزرگي است براي آن قدرتي كه به درون حصارهاي مليِ خودش، خودش را محدود نميكند. چون فرياد اين ملت، قيام اين ملت براي ملتهاي ديگر بيداركننده است، هشداردهنده است، كما اينكه بوده تا حالا؛ كما اينكه اين بيداري به وجود آمده است. خوب، اينها احساس خطر ميكنند. همه ي تلاششان را هم گذاشته اند، ولي با همه ي اينها ملت ايران، شما جوانان، شما دانشجويان ميتوانيد در مقابل همه ي اينها بايستيد و بر همه ي اينها غلبه پيدا كنيد؛ اما شرائطي دارد. ما امروز از بيست سال قبل، از سي سال قبل خيلي جلوتريم، تجربه مان بيشتر است، مديريتهايمان قويتر است، توانائي هاي علمي ما بمراتب جلوتر است، قدرت تحرك اقتصادي مان بمراتب از آن روز بيشتر است، تصورات ما از پيشرفت نسبت به آن روزها خيلي بهتر است. در دهه ي اول، پيشرفت را بسياري از انقلابيون در الگوي چپ؛ چپ دهه ي شصت، يعني الگوي گرايشمند به سوسياليسم ميديدند. هر كس هم مخالفت ميكرد، يك تهمتي، لكه اي، چيزي متوجهش ميكردند. يك عده اي از مسئولين، دست اندركاران، فعالين عرصه ي كار در جمهوري اسلامي، نگاهشان نگاه حاكميت دولت و مالكيت دولت بود؛ خوب، اين نگاه، نگاه غلطي بود. نگاه به پيشرفت كشور از

زاويه ي ديد تفكر شرقيِ سوسياليستيِ چپ محسوب ميشد؛ اين غلط بود. البته غلط بودن اين خيلي زود فهميده شد، حتّي آن كساني كه آن روز مروج همين ديدگاه بودند، ناگهان صد و هشتاد درجه برگشتند! آن افراط به يك تفريط حالا تبديل شد. يك برهه اي از زمان، نگاه به پيشرفت، نگاه غربي بود؛ يعني همان راهي كه آنها رفتند، اينها هم بايد بروند؛ تصورشان اين بود. خودشان را در حدِ انگليس و فرانسه و آلمان هم نميديدند؛ در حد همين كشورهائي مثل كره ي جنوبي ميديدند. اين هم رد شد. امروز در ذهن و فكر مسئولان و به صورت يك گفتمان عمومي در ذهن نخبگان و فرزانگان، نقشه ي پيشرفت غربي كشور ردشده است؛ غلط از آب درآمده است. علتش هم اين است كه انتقاد از نقشه ي پيشرفت به شيوه ي غربي، امروز مخصوص ملتهاي شرق نيست، مخصوص ما نيست؛ خودِ انديشمندان غربي، خودِ فرزانگان غربي، زبان به انتقاد گشوده اند؛ هم در زمينه هاي اقتصادي، هم در زمينه هاي اخلاقي، هم در زمينه هاي سياسي. همان چيزي كه به آن افتخار ميكردند به عنوان ليبرال دموكراسي، امروز مورد انتقاد است؛ پس اين هم نقشه ي پيشرفت نيست. امروز ما اينها را ميدانيم. البته نقشه ي پيشرفت اسلامي - ايراني چيست؟ اين بايد تدوين شود، بايد روشن شود، بايد ابعاد و زوايايش مشخص شود؛ اين كار به طور كامل انجام نگرفته است و بايد بشود. اما هميني كه ما فهميده ايم كه بايد برگرديم به نقشه ي اسلامي - ايراني، اين خودش موفقيت بزرگي است. اين موفقيت را امروز داريم. خوب، اين مسير پيشرفت است. مسيرِ پيشرفت، مسير غربي نيست، مسير منسوخ و برافتاده ي اردوگاه شرقِ

قديم هم نيست. بحرانهائي كه در غرب اتفاق افتاده است، همه پيش روي ماست، ميدانيم كه اين بحرانها گريبانگير هر كشوري خواهد شد كه از آن مسير حركت كند. پس ما بايستي مسيرِ مشخصِ ايراني - اسلامي خودمان را در پيش بگيريم و اين را با سرعت حركت كنيم؛ با سرعت مناسب. راه حلي كه بر اساس اين مقدمات وجود دارد، اين راه حل را شما بايد پيدا كنيد. شما بايد به نتيجه برسيد، به اين استنتاج برسيد، اما آنچه كه من ميتوانم به عنوان راهنمائي و راهبرد كلي به شما عرض كنم، تلاش و مجاهدت جوانانه و پيگير است. شما كه در دانشگاهيد، فعاليت شما فعاليت دانشگاهي است؛ بايد درس بخوانيد، تحقيق كنيد، به فكر نظريه سازي باشيد. الگو گرفتن بي قيد و شرط از نظريه پردازهاي غربي و شيوه ي ترجمه گرائي را غلط و خطرناك بدانيد. ما در زمينه ي علوم انساني احتياج داريم به نظريه سازي. بسياري از حوادث دنيا حتّي در زمينه هاي اقتصادي و سياسي و غيره، محكومِ نظرات صاحبنظران در علوم انساني است؛ در جامعه شناسي، در روان شناسي، در فلسفه؛ آنها هستند كه شاخصها را مشخص ميكنند. در اين زمينه ها ما بايد نظريه پردازي هاي خودمان را داشته باشيم و بايد كار كنيم؛ بايد تلاش كنيم؛ دانشجو بايد تلاش كند. دانشجو و محيط دانشگاه بايد نگاه كلان به هدفهاي انقلاب داشته باشد؛ دنبال آنها برود. مراقب باشيد دشمن نتواند از محيط دانشگاه و از عنصر دانشجو و استاد استفاده كند. اين آن چيزي است كه من روي آن تأكيد ميكنم. مي بينيد يك حادثه ي كوچكي اتفاق مي افتاد، حالا در همين دانشگاه خودتان، يك تعدادي مثلاً شايد در يك قضيه اي

گله مندند، معترضند؛ ببينيد بلافاصله در دنيا روي آن تفسير ميگذارند، تحليل ميگذارند، نه با جهتي كه آن دانشجو به خاطر آن جهت اين حركت را انجام داده، اين اقدام را كرده، بلكه درست در نقطه ي مقابل آن جهت. يعني حاكميت را، نظام را، اسلام را زير سؤال ميبرند با اين وسائل. بايد هشيار بود؛ در محيط دانشگاه اين هشياري از هميشه لازمتر است. يك عنصر ديگري كه باز با جوانها بايد در ميان گذاشت، مسئله ي تدين است. جوانهاي عزيز! تدين، رعايت ديني، در حد وسع و امكان، اين مايه ي توجهات الهي است؛ مايه ي توفيقات انساني است؛ مايه ي پيشرفت است؛ اين را دست كم نگيريد. من ميخواهم بگويم شما اگر فلان فرمول رياضي، يا فلان عنصر شيميايي، يا فلان اختراع را به وجود مي آوريد يا كشف ميكنيد و پيدا ميكنيد و حل ميكنيد، در همان حال توجه تان به خدا، به شما كمك خواهد كرد. اولاً خداي متعال مدد ميكند شما را؛ كارها دست خداست. شايد گفته باشم من، آن روزي كه همين مسئله ي سلولهاي بنيادي را جوانهاي ما داشتند دنبال ميكردند و كشف ميكردند، خدا رحمت كند مرحوم مهندس كاظمي، رئيس اين مؤسسه ي رويان آمده بود با همان جمع پيش من گزارش ميداد. گفت من تلفن كردم كه ببينم مهندس جواني كه مشغول تعقيب اين قضيه بود، كار را به كجا رسانده - چون مثلاً ديروز گفته بود كه فردا كار را تمام ميكنيم - خانمش بود، گوشي را برداشت و گفت آقاي مهندس آن نقطه ي آخر را توانسته پيدا كند و افتاده به سجده، دارد گريه ميكند. وقتي مرحوم مهندس كاظمي اين قضيه را ميگفت،

هم خودش گريه اش گرفت، هم آن جوان كه در مجلس بود، گريه اش گرفت. بنا كردند گريه كردن. نقش معنويت را دست كم نبايد گرفت. با توجه به خدا و تقرب به خدا، با توسل به دامان قدس الهي و ذيل عنايت الهي ميتوان خيلي كارهاي دشوار را انجام داد. شماها جوانيد. شما با ما فرق داريد؛ اين را به شما بگويم. شما خيلي از اين جهت جلوتر از ما هستيد. دلهاي شما پاك، نوراني، بي تعلق، بي آلايش، مثل يك آئينه ي روشن، بلافاصله نور را منعكس ميكند؛ آلوده نشده ايد؛ اين را قدر بدانيد. با خداي متعال رابطه برقرار كنيد. با نماز، با نافله، با تلاوت قرآن، با دعا، با صحيفه ي سجاديه. اين صحيفه ي سجاديه پر از معارف ديني است. با اين كار بنيه ي ديني و انقلابي خودتان را هم محكم ميكنيد. جوان ما اگر بنيه ي ديني اش مستحكم باشد، خيلي از اين كساني كه در همين شهر شيراز شما و در استان فارس و سراسر كشور - اينجا هم من خبرهايش را دارم - مشغول تلاشند براي منحرف كردن ذهنها به سمتهاي گوناگون، وقتي ديدند جوان ما محكم است، ميكشند كنار. امروز در همين شهر شما و در جاهاي ديگر كه حالا نميخواهم زياد قضيه را باز كنم، شايد خود شماها خيلي خوب ميدانيد؛ از عرفانهاي ماديِ پوچِ بي محتوا گرفته تا اديان منسوخ، تا سازمانهائي كه اسمش دين است، باطنش سازمان سياسي است، مشغول تلاشند، مشغول كشمكشند براي اينكه از اين مجموعه ي انبوه نيروي اسلامي هرچه ميتوانند، بكنند؛ كم كنند. جوان ما وقتي بنيه ي فكري و اعتقادي اش محكم بود، او هم ميفهمد كه ديگر نبايد دنبال جوان ما

بيايد. اين استحكام بنيه ي اعتقادي با همين توجه ها، با همين تضرع، توسل به پروردگار، در همين دعاهاي صحيفه سجاديه به دست مي آيد. اين دعاها فقط يارب يارب گفتن نيست، لبريز از معارف اسلامي است كه اعتقاد انسان را عميق ميكند. تلاوت قرآن هم همين طور، خود نماز هم همين طور. به هرحال، اين توصيه ي من است به همه ي شما جوانان. و اتحادتان را حفظ كنيد، اتحاد! در مقياس ملت ايران هم حفظ اتحاد يك وسيله ي اصلي است؛ در مقياس قشر دانشجو هم در سراسر كشور همين است؛ در مقياس دانشجويان در يك شهر يا در يك استان هم همين است. نگذاريد اختلاف سليقه ها شما را در مقابل هم سينه به سينه قرار بدهد. يك وقتي بعضي ها منافعشان ايجاب ميكرد كه دانشگاه ها را عرصه ي بازي هاي سياسي و درگيري ها و دست به گريبان شدنهاي سياسي قرار بدهند؛ امروز الحمدللَّه اين معاني كمتر است. نگذاريد تشكلهاي دانشجوئي و اجزاي نهضت دانشجوئي به دشمنان تبديل شوند. رقيب خوب است؛ رقيب، رقابت مثبت. يكي از اين برادرها گفت ما حاضريم؛ پژوهشگاه به ما بدهيد يا اجازه بدهند ما پژوهشگاه درست كنيم تا در فلان قضيه - مثلاً فرض كنيد انرژي خورشيدي يا هر چيز ديگر - فعاليت كنيم. خيلي خوب، آن گروه ديگر دانشجوئي هم بگويند خيلي خوب، ما هم در فلان مسئله ي ديگر رقابت مثبت علمي ميكنيم با اينها. رقابت مثبت يعني اين؛ يعني مسابقه ي دويدن: «سابقوا الي مغفرة من ربّكم». مسابقه ي در كار خير، مسابقه ي در توليد، مسابقه ي در فراگيري و تحقق دادن آن معلومات در خارج و كمك كردن به محيط زندگي مردم. اين مسابقه خيلي خوب است، رقابت خيلي خوب است؛

اما دست به گريبان شدن، دعوا كردن، آن هم سر چيزهاي كوچك، سر چيزهاي بسيار كوچك و حقير، نه. اين را ما نمي پسنديم؛ هم در محيط دانشگاه، هم در محيط كل كشور، هم در محيط روحانيت؛ در همه ي محيطها. پس علم يكي از اين محورهاي اصلي است؛ اتحاد يكي از محورهاي اصلي است؛ تدين يكي از محورهاي اصلي است؛ اقتصاد كشور هم يكي از محورهاي اصلي است. اگر ما اينها را در اين دوره ي از زمان با اين شعار نوآوري كه به شكوفائي قطعاً منتهي خواهد شد، عملياتي و اجرائي كنيم و دنبالش برويم، همين چند محور در همين مرحله خواهد توانست دشمن را به شكست بكشاند بدون ترديد. البته فعاليت اقتصادي و كار اقتصادي و تلاش اقتصادي حتماً بايد با شاخص و شاقول عدالت باشد. بدون عدالت هر تلاش اقتصادي به ضرر منتهي خواهد شد. عدالت هم معنايش اين نيست كه ما سرمايه گذاري نكنيم يا به سرمايه گذار اجازه ي سرمايه گذاري ندهيم. اين تصورات غلطِ آن افرادي است كه آن روز خودشان را طرفدار عدالت معرفي ميكردند. نه، كارآفريني هم يك خير است، يك عبادت است، يك كار بزرگ است كه بايد انجام بگيرد. مسئله، صحيح مديريت كردن اين مجموعه است. مديريتهاي كشوري، مديريتهاي دولتي چه در بخش تقنين، چه در بخش اجراء، چه در بخش قضا، بايستي مديريت كنند تا تجاوز از حق انجام نگيرد؛ تجاوز از حقوق انجام نگيرد؛ تعرض به يكديگر انجام نگيرد؛ اين كاروان با همه ي اجزاي خودش ان شاءاللَّه به پيش برود. پروردگارا ! آنچه را كه گفتيم و شنيديم، براي خودت و در راه خودت قرار بده. پروردگارا ! ما را

به آنچه موجب رضاي تو از ماست، موفق بدار. پروردگارا ! كشور ما را روزبه روز سربلندتر و پيشرفته تر بفرما. پروردگارا ! اين جوانان عزيز و پاكنهاد را بر ساختن آينده ي كشور به صورت مطلوب و مورد آرزو موفق بدار. پروردگارا ! اين جوانها را به اين كشور و اين ملت ببخش. پروردگارا ! قلب مقدس ولي عصر را از ما راضي و خشنود گردان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار مردم و عشاير شهرستان نورآباد ممسني

بيانات در ديدار مردم و عشاير شهرستان نورآباد ممسني بسم الله الرّحمن الرّحيم الحمد لله ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين سيّما بقيّة الله في الأرضين. براي من توفيق بزرگي است كه توانستم در سفر به استان فارس، با شما مردم عزيز و باصفا و مؤمن و انقلابيِ ممسني ملاقات كنم. قبلاً براي من اين توفيق پيدا نشده بود و امروز خوشحالم كه بحمدالله اين جمع پرشور برادران و خواهران اين شهر و اين منطقه و شهرستان را در اين محل و در اين جمعيت متراكم ملاقات مي كنيم. يقيناً اولين امتياز مردم عزيز ممسني همين است كه با همه ي وجود و با همه ي دل، به انقلاب - كه برخاسته ي از حقيقت اسلام بود - گرويدند. البته ريشه هاي ايمان و اعتقاد به اهل بيت و به خاندان پيامبر در مردم اين شهر و اين منطقه بسيار ريشه دار است. از گذشته همين جور بوده است. در دوران پيش از انقلاب و در دوران طاغوت، مرحوم آية الله شهيد مدني - كه از شهداي بزرگوار محراب در سالهاي اول انقلاب هستند - مدتي را در اين شهر تبعيد

بودند. مردم از اين سيد نوراني و بزرگوار با آغوش باز استقبال كردند. اين نشانه ي همان اعتقاد عميق و باور پاك و خالص به انقلاب و به خاندان پيغمبر و به امامت و ولايت است. در دوران جنگ تحميلي، عشاير غيور اين منطقه جزو كساني بودند كه در ميدانهاي كارزار شركت كردند و جان خود، زندگي خود و هستي خود را در طَبق اخلاص گذاشتند و براي دفاع از اسلام، از انقلاب، از نظام جمهوري اسلامي و از ايران اسلامي عزيز، كف دست گرفتند و به ميدان آمدند؛ اين آمادگيهاي صادقانه در راه آرمانهاي بزرگ، يكي از بزرگترين مفاخر براي يك ملت است. درباره ي شما مردم عزيز ممسني يك نكته ي ممتاز ديگري هم وجود دارد كه ناشي از همان بافت عشيره اي اين منطقه است. اگر انسان با چشم باز و با نگاه عميق به پديده هاي اجتماعي نگاه كند، نقاط قوّت بسياري را در اين پديده ها و حوادث اجتماعي مشاهده مي كند. يكي همين مسئله ي بافت عشيره اي است. عشيره و قبيله و قوم، مظهر پيوندهاي فاميلي و خوني ميان افراد است؛ اين در اسلام تأييد شده. در اسلام ارتباط فاميلي و ارتباط با خويشاوندان و بستگان نَسَبي يك رويّه ي پسنديده است و اين كه صله ي رحم - كه يكي از واجبات است و قطع رحم از محرمات است - مورد تأكيد است، با توجه به همين است. اين پيوند فاميلي و خانوادگي در بافتهاي عشيره اي، يكي از نقاط قوّت مجموعه هاي عشايري است. البته در همين جا من اين را هم اضافه كنم كه جنبه ي مثبت اين پيوند خانوادگي و فاميلي، همين عنصر داراي ارزشي است كه عرض شد؛

اما جنبه ي منفي آن را - يعني تعصباتي كه موجب درگيري بين عشاير و قبائل مي شود - بايد نفي كرد؛ اين از نظر اسلام مورد قبول نيست. پيوند و ارتباط و التيام خانوادگي و عشايري بسيار خوب است؛ اما نفيِ ديگران نبايد كرد. برادري در اسلام، در ميان همه ي مؤمنان گسترده است. «انّكم من ادم و ادم من تراب»؛ پيامبر بزرگوار ما به آنهايي كه مي خواستند به نسبتهاي قبيله اي خودشان با چشم تعصب نگاه كنند و ديگران را نفي بكنند، با اين زبان جواب داد. يعني پيوند درون عشيره اي و قبيله اي بسيار خوب و بسيار امر پسنديده اي است؛ ارتباط و اتصال خانوادگي و فاميلي و رحِم، يك نقطه ي مثبت است؛ اما نبايد اين را وسيله اي براي نفي كساني كه خارج از محدوده ي اين خانواده و عشيره هستند، قرار داد. به شما عرض مي كنم: اين ارزش ارتباطات فاميلي و خانوادگي در محيطهاي عشايري را پاسداري كنيد و حفظ كنيد - كه بسيار باارزش است - اما عشاير گوناگون، يكديگر را نفي نكنند؛ همه با هم برادريم: «انّكم من ادم و ادم من تراب»؛ پيغمبر فرمود: همه ي شماها فرزند آدميد، آدم هم از خاك است. «پس اي بنده افتادگي كن چو خاك». ببينيد اين آموزش اسلامي به ما - در همه ي سطوح - چقدر عميق است! عزيزان من! برادران و خواهران! شما امتحان خوبي داديد؛ پيوستگي خودتان و پشتيباني خودتان را از اسلام و انقلاب، ثابت كرديد. در كشور ما، عشاير مايه ي عزت و افتخارند. من در يك جمعي گفتم: بعضي از كشورها از اختلاف قوميتها در ميان ملتشان، احساس بيم مي كنند و مي ترسند؛ ولي ما از

عشايرمان احساس خرسندي و خوشبختي مي كنيم! چرا؟ چون عشاير ما - در هر نقطه اي كه هستند - پاسدار مليت، پاسدار دين، طرفدار روحانيون و علاقه مند به مباني اسلامي و سنتهاي بومي اين كشور بوده اند. مليت ما - كه به فضل پروردگار با عنصر دين و اعتقاد به خدا آميخته شده است - در همه ي دورانها و به كمك سنتهايي كه بيش از همه در ميان اقوام و عشاير گوناگون نفوذ و رسوخ داشته، باقي مانده است. بخصوص اين عشايري كه در مناطق مركزي كشور هستند - منطقه ي فارس، منطقه ي اصفهان - ولايتمدارند و در طول اين زمانها پاسدار تفكر اسلامي و تفكر وابسته ي به اهل بيت (عليهم السّلام) بوده اند. لذا در هر دوره اي از دوره هاي طاغوت كه ميان روحانيت و علماء و دستگاه هاي استكباري و استبدادي برخورد و اصطكاكي پيش آمده است، عشاير به عنوان نيروهايي براي روحانيت، در مقابل قدرتهاي مستبد و زورگو ايستاده اند. در همين استان فارس، عشاير در مقابل سلطه ي انگليس ايستادند و با انگليس مبارزه كردند؛ در مقابل سلطه ي استبدادي پادشاهان دوران طاغوت - در دوران قاجاريه و در حول و حوش نهضت روحاني بزرگ، مرحوم آيةالله سيد عبدالحسين لاري - ايستادگي كردند؛ بعد از آن در دوران رضاخان و بعد هم در دوران نهضت روحانيت، عشاير غيرت عشايري خود و اعتقاد عميق خود به دين را نشان دادند. اين را حفظ كنيد. جوانهاي عزيز عشايري! امروز دنيا دنيائي است كه اعتقاد و ايمان راسخي كه متكي به مباني مستحكم باشد، يك ملت را پيروز مي كند. در دنيايي كه سياستهاي گوناگون استكباري، مردم را به اباحهگري و بي بند و باري سوق داده اند، آن مجموعه ي مؤمني

كه ايمان او متكي به مباني مستحكم اعتقادي است، به بركت ايمان مي تواند بر همه ي امواجي كه در دنيا بوجود مي آورند، غلبه كند؛ كما اين كه جوانان ما توانستند بر همه ي امواج استكباري اي كه متوجه به نظام جمهوري اسلامي بود، غلبه كنند؛ اول پيروزي انقلاب بود، بعد پيروزي در عرصه ي نبرد دفاع مقدس بود و بعد هم تا امروز و در عرصه هاي مختلف، اين ملت ايستاده است. جوانهاي عزيز! اين ايمان را حفظ كنيد؛ اين ايمان را با مباني فكري، مستحكم كنيد. همه - اعم از شهري و روستائي و وابستگان عشاير در شهر و روستا و مناطق كوچ رو - مقيد باشند به اين كه اين ايمان عميقِ همراه با اخلاص و صفاي باطنِ موجود در اين منطقه را، با خواندن كتاب، با كتابخواني در ميان عشاير و مطالعه در ميان جوانان اين منطقه و با استفاده ي از انسانهاي صاحب فكر و انديشه - انديشه ي درست و اسلامي - تقويت كنند. در مورد منطقه ي شما، تنها نقطه اي كه بنده را رنج مي دهد، مسئله ي محروميت اين منطقه در بخشهاي مختلف است. متأسفانه در زمينه هاي مختلف، اين سرزمين بااستعداد دچار محروميتهاي متعددي است. اين وضعيت ايجاب مي كند كه مسئولين توجه ويژه بكنند. شكي نيست كه برخي از كوتاهيها در گذشته انجام گرفته است كه امروز بايد بوسيله ي دولت خدمتگزار و پركار، ان شاءالله جبران بشود. آن چيزي كه بنده را در اين مورد خرسند مي كند، همين سفرهاي استاني دولت است: رفتن به استانهاي مختلف و سركشيِ مسئولان درجه ي يك كشور به شهرستانهاي گوناگون و تماس با مردم و ديدن واقعيتها با چشم، نه در گزارش. يكي از هدفهاي

من در سفرهائي كه سالهاي گذشته به استانهاي مختلف كشور مي كردم و در سفرها هم مي گفتم، همين بود كه دولتمردان را به توجه هر چه بيشتر به نقاط آسيب ديده و آسيب پذير و محروم در كشور متوجه كنم؛ توجه آنها را به اين نقاط جلب كنم. امروز خوشبختانه اين مقصود حاصل شده است؛ يعني يكي از برنامه هاي دولت خدمتگزار همين است كه همه ي استانها و همه ي شهرها و شهرستانها را، به طور مستقيم زير ديد قرار مي دهد؛ بخصوص اين منطقه و اين استان كه امسال كمبود باران و نازلات آسماني، براي كشاورز و دامدار و افرادي كه چشمشان به آسمان است، مشكلاتي را به وجود آورده است و بيشتر هم به وجود خواهد آورد؛ من اطلاع دارم و به من گزارش دادند كه دولت براي جبرانِ بخشي از مشكلات ناشي از خشكسالي تدابيري انديشيده و برنامه هائي پيش بيني كرده است و بودجه هائي را گذاشته اند. اميدواريم آنچه را كه دولت با مقدورات خود تصويب كرده است، ان شاء الله به بهترين وجهي اجرا بشود و مردم بهره مند بشوند. البته دست دعا را هم به آسمان بلند داريم: از خداي متعال تفضلش، رحمتش و عنايتش را به اين مردم مؤمن و به اين سرزمينهاي تشنه، طلب مي كنيم؛ اميدواريم خداي متعال تفضل كند. از جمله ي آنچه كه بنده در اول امسال خطاب به ملت ايران و مسئولين كشور بيان كردم، همين مسئله ي تكيه بر گسترش فضاي فعاليت اقتصادي است. چرا؟ چون بخصوص دشمن روي اين نقطه تكيه كرده است و تكيه مي كند. عزيزان من! دشمن انقلاب اسلامي، در طول اين سالهاي متمادي - قريب سي سال - از همه ي راههاي ممكن براي

شكستن عزم و اراده ي ملت ايران پيش آمده و وارد عمل شده؛ از توطئه ي سياسي، از كودتاي نظامي، از تحميل جنگ هشت ساله، از تبليغات زهرآلودي كه به طور شبانه روز - متصل - از بلندگوهاي صهيونيستي و استكباري عليه ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي پخش مي شود. همه ي كارها را كرده اند؛ به اين نتيجه رسيده اند كه بلكه بتوانند ملت ايران را در يك توطئه ي اقتصادي گرفتار كنند. اين تازگي هم ندارد؛ از اول انقلاب تحريم اقتصادي و محاصره ي اقتصادي، به شكلهاي مختلف در كشور ما جريان داشته است؛ فشار آوردند، ملت ايستاد؛ در عين حال آنها مي خواهند همين را ادامه بدهند، باز هم ملت ما مي ايستد. همان طوري كه در طول اين سي سال گذشته، ملت ما بر توطئه ي محاصره ي اقتصادي فائق آمد و گامهاي بلندي را در راه پيشرفت كشور از همه جهت برداشت، امروز هم علي رغم بددلي و سوء نيت سياستمداران استكبار جهاني، ملت ما در مقابل هر توطئه اي - و بخصوص اين توطئه - خواهد ايستاد. راهِ كار هم اين است كه ملت ما دست به دست هم بدهند و كشور را از وابستگي اقتصادي نجات بدهند. انقلاب، ما را از وابستگي سياسي نجات داد. در راه استقلال اقتصادي هم كارهاي زيادي شده است؛ اما همت همه ي ملت ايران از قشرهاي مختلف را مي طلبد تا كشور بتواند از لحاظ اقتصادي كاري بكند كه ديگر تهديد به تحريم و محاصره ي اقتصادي معنا پيدا نكند. اين خطاب به همه ي ملت است، فقط خطاب به مردم ممسني نيست؛ همه بايد دست به دست هم بدهند. اين كشور سرمايه هاي انساني فراواني دارد؛ سرمايه هاي مادي فراواني هم

دارد. با سرمايه گذاريِ لازم، با برنامه ريزي درست و متين و با پشتكار و جديت، ما خواهيم توانست در مدت يك برنامه ي مشخصي، كاري بكنيم كه ديگر كشور در عرصه ي اقتصادي دنيا از تحريم اقتصادي و محاصره ي اقتصادي، هيچ باكي نداشته باشد. اين وظيفه ي ملي ماست، بايد انجام بدهيم. هر كسي مي تواند نقش داشته باشد. سرزمين وسيع و امكانات فراواني هم داريم. البته محدوديتهايي هم داريم. من در شيراز اشاره كردم: اگر ما اسراف نكنيم، مي توانيم نياز كشور را برآورده كنيم. يكي از چيزهايي كه ما در اين كشور نتوانستيم بر خودمان فائق بياييم و اصلاح كنيم، مسئلهي اسراف است و يكي از موارد اسراف، اسراف در آب است؛ اتفاقاً كشور ما جزو مناطقي است كه از لحاظ آب آن چنان غني نيست؛ اما درصورتي كه اسراف نكنيم و روش كار را آن چنان كه عاقلانه و درست است در پيش بگيريم، با همين آبِ موجود مي توانيم نياز كشور را برآورده كنيم. اينها وظائف همهي مردم ايران است و دولت اسلامي موظف است كه با ترتيب صحيح و با برنامهي درست، از اين آمادگي ملت ايران استفاده كند و انشاءالله يكي پس از ديگري مشكلات را برطرف كنند. البته ملت ايران در طول اين سي سال، مشكلاتي را هم متحمل شدهاند؛ ولي عزّت ملي هزينه دارد؛ هيچ كشوري بدون دادن هزينهي لازم، به عزت ملي، به استقلال ملي و به هويت برتر خود، دست پيدا نمي كند؛ بايد هزينهاش را پرداخت. ملت ما اين هزينه را پرداخته است و باز هم خواهد پرداخت. من خطاب به اين ابرقدرتها و عمال آنها كه چشمهايشان را ميبندند، واقعيات را نمي بينند

و دهانهاشان را باز مي كنند به تهديد كردن و عربده كشيدن، به آنها مي گويم: تهديد، ملت ايران را وادار به عقب نشيني نمي كند. تهديد نمي تواند ملت ما را از اين راهي كه در پيش گرفته است منصرف بكند: راه به سوي كمال، راه به سوي عزت كامل، راه به سوي استقلال كامل، راه به سوي پياده شدن كامل اركان دين در اين كشور كه اسلام عزيز بتواند همهي مشكلات ما را برطرف بكند. اين راهي است كه ملت ايران در پيش گرفته و از اين راه منصرف نخواهد شد. دشمن نمي تواند با تهديد كاري بكند. اين روزها باز صداي تهديدشان بلند شده است: امريكا و صهيونيستها يك جور، بعضي از دولتهاي اروپائي هم جاهلانه و ناخردمندانه، دنباله روِ امريكا! مگر ملت ايران را تجربه نكرديد؟ مگر اين ملت عظيم و مقاوم را نيازموديد؟ ما راه خودمان را با قدرت ادامه خواهيم داد و نمي گذاريم مستكبران عالم، حق اين ملت را پايمال كنند. اين تكليف ما، وظيفه ي ما و حق اين ملت عظيم است كه ما بايد به مقتضاي مسئوليتمان، اين حق را ادا كنيم؛ بايد نگذاريم دشمن با شيوه هاي گوناگون، با روشهاي مختلف، با جنگ رواني و با انواع و اقسام حيله ها و ترفندها حق اين ملت را پامال كند و به فضل پروردگار نخواهيم گذاشت. شما مردم عزيز بدانيد راه نجات اين ملت و همه ي ملتهاي امت اسلام از همه ي گرفتاريهايي است كه دارند، اسلام است؛ اسلام مي تواند ما را نجات بدهد. در اين سي سالي هم كه از عمر انقلاب اسلامي مي گذرد و نظام جمهوري اسلامي امروز در عنفوان جواني و نشاط است، هر

جايي كه بهتر و دقيقتر به اسلام عمل كرده ايم، بيشتر موفق شديم؛ اگر جايي موفق نشديم، به خاطر اين است كه وظيفه ي اسلاميمان را با دقت انجام نداديم؛ اگر انجام بدهيم، به اهداف خودمان خواهيم رسيد. بحمدالله اين ملت، ملت آماده، بانشاط، شجاع، رشيد، آگاه و هوشمندي است كه حق خودش را مي شناسد و آن را دنبال مي كند. از خداوند متعال مي خواهيم مسئولين كشور را در انجام مسئوليتها و پيگيري وظائفشان نسبت به آحاد ملت ايران - بخصوص آن مناطقي كه در طول سالها دچار محروميت بوده اند و از جمله همين منطقه ي عزيز شما - ان شاءالله موفق بدارد و وسائل كار را براي آنها فراهم كند و آنها بتوانند وظائف خودشان را در مقابل شما مردم عزيز انجام بدهند. پروردگارا! رحمت و لطف و فضل خود را بر اين مردم نازل كن. پروردگارا! دلهاي مؤمن و باصفاي اين مردم را با نور لطف و هدايت خود منور بگردان. پروردگارا! روزبه روز نظام مقدس جمهوري اسلامي را مستحكمتر بگردان. پروردگارا! ما را بر انجام وظائفي كه در قبال اين مردم عزيز داريم توانا و موفق بگردان؛ قلب مقدس ولي عصر را از ما راضي كن؛ دعاي آن بزرگوار را شامل حال ما بگردان. والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مردم شهرستان كازرون

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مردم شهرستان كازرون بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الاطيبين الاطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين؛ سيّما بقيّةاللَّه في الارضين. خداي متعال را سپاسگزارم كه اين توفيق را به اين بنده ي حقير عطا فرمود كه در جمع پر شورِ مؤمنِ انقلابيِ مردم

كازرون در اين سفر بتوانم شركت كنم. من در واقع به مردم كازرون بدهكار بودم؛ در سفرهاي قبلي در دوران رياست جمهوري به استان فارس، اين توفيق دست نداده بود؛ خدا را سپاسگزارم كه تفضل فرمود و من توانستم از اين شهري كه از لحاظ سابقه ي تاريخي، از لحاظ نشانه هاي عميق انقلابي، يكي از درخشانترين شهرهاي فارس، بلكه سراسر كشور محسوب ميشود، ديدار كنم و در جمع شما برادران عزيز، خواهران عزيز شركت كنم. اين جلسه هم بحمداللَّه مالامال است از ذوق و معنويت و روحيه ي انقلابي و اعتقاد عميق ديني؛ و اين يكي از تفضلات پروردگار به شما مردم عزيز است كه پاداشي است براي تلاش طولاني مدتِ شما در گذشته ي تاريخ در مجاهدت در راه خدا. كازرون در تاريخ نزديك به دوران معاصر ما، يك شهر شاخص و به يادماندني است. در دوران تجاوز دولت استعمارگر انگليس به خليج فارس، كازروني ها جايگاه بزرگي را در مبارزه به خودشان اختصاص دادند. در دوران نهضت ملي شدنِ نفت، در تبعيت از مرحوم آيت اللَّه كاشاني (رضوان اللَّه عليه) اين مردم نقش آفريدند. در پانزدهم خرداد، مردم كازرون جزو مردم شهرهائي بودند كه حضور برجسته و روشني را از خود نشان دادند. در سال آخر مبارزات و نزديك پيروزي انقلاب هم جوانان كازروني و مردم مؤمن اين ديار در مقابله ي با رژيم طاغوت آن چنان استقامتي، آن چنان قيامي از خود نشان دادند كه در ميان يازده شهري كه در سرتاسر كشور در آنها حكومت نظامي اعلام شد، يكي شهر كازرون بود؛ اين خيلي اهميت دارد. در همان دوره هم باز كازرون شهدائي را تقديم كرد. در وادي

علم و ادب و تربيتِ انسانهاي برجسته هم تاريخ گذشته ي كازرون، تاريخ پر افتخاري است؛ علاوه بر اينكه نسبت سلمان فارسي - چهره ي شاخصِ زنده ي برجسته ي هميشگيِ تاريخ اسلام - اين صحابي بزرگوار به اين منطقه هم خود مايه ي افتخار است. البته سلمان فارسي متعلق به همه ي ايران است؛ همه ي مردم ايران، همه ي فارسي زبانان، همه ي كساني كه ستايش پيامبر اكرم از مردم فارس، متوجه آنهاست، مفتخر به جناب سلمانند. سلمان متعلق به كشور ماست، متعلق به ملت ماست. مردم كازرون، ولادت او را در ميان خودشان و در اين ناحيه ميدانند؛ مردم اصفهان، نشو و نماي او را در منطقه ي اصفهان ميدانند؛ منافاتي هم ندارد. علاوه بر شيراز، علاوه بر استان فارس و شهر كازرون و دشت ارژنه، كه نام مبارك سلمان فارسي را به خودشان متوجه ميكنند و حق هم دارند، و علاوه بر مردم اصفهان كه بر نشو و نماي اين عنصر الهي مدعي اند كه در ميان آنها بوده است و حق هم با آنهاست، همه ي مردم ايران - از دور و نزديك - مفتخرند به شخصيتي مثل سلمان. قالوا ابوالصّقر من شيبان قلت لهم كلاّ و لكن لعمري منه شيبانُ نبايد گفت سلمان فارسي از فارس يا از ايران است، بايد گفت فارس و ايران از سلمان فارسي است. مقام ايمان، مقام معرفت، مقام مجاهدت در راه خدا، پيگيري براي رسيدن به سرچشمه ي زلال حقيقت، آن چنان يك انساني را بالا ميبرد كه پيغمبر بفرمايد: «سلمان منّا اهل البيت». او را جزو اهل بيت به حساب بياورد؛ و شخصيتهائي مثل جناب ابي ذر و عمار و مقداد و ديگر صحابي ها در مقام تقويم

و مقايسه در رتبه هاي بعد از سلمان قرار بگيرند؛ اين براي ما درس است، اين براي جوان ايراني الگوست؛ يعني حقيقت را جستن، جستجو كردن، يافتن و بر آن پاي فشردن. اين آن چيزي است كه سلمان را سلمان ميكند؛ همچناني كه مجاهدت، صفا، پايبندي به عقيده ي حقي كه آسان به دست نيامده است، مردم كازرون را به يك مردم نمونه اي تبديل ميكند كه ياد مردم كازرون، نام مردم كازرون، نام شهر كازرون در ذهن انساني كه علاقه مند به سرنوشت اين كشور است، همواره ثبت و حك ميشود. اينها شرافتهاي حقيقي است. در مشخص كردن سلسله ي ارزشهاي اسلامي، ما روي اين ارزشها تكيه ميكنيم. زن و مرد كازروني، جوان كازروني براي اينكه در منطق اسلام جزو اشراف به حساب بيايند و شريف محسوب بشوند، روي اين چيزها بايد تكيه كنند: روي استقامت و ايستادگي و ثبات قدم بر آن سخن حقي كه آن را شناخته اند و از آن پيروي كرده اند و به آن دل بسته اند. اين مايه ي شرافت است؛ «اشراف امّتي حملة القرآن و اصحاب اللّيل». ديگران صاحبان ثروت را، صاحبان مقام را، اشراف ميدانند. اسلام معيارش براي تعيين شريف، معيار ديگري است. هركه بيشتر در راه خدا مجاهدت ميكند، هركه بيشتر و عميق تر به مباني الهي دل ميبندد، هركه صادقانه تر در اين راه قدم ميگذارد، شرافتش پيش پروردگار بيشتر است. اين شرح اخلاص و ارادت قلبي ما به شما مردم عزيز كازرون كه بدانيد همچناني كه شما به مسئولين كشور و به اين بنده ي حقير اظهار محبت ميكنيد، دل ما هم از محبت شما مردم لبريز و مالامال است. اشاره كردم به گذشته ي غيرتمند انقلابي

مردم كازرون. به همين دليل هم مردم كازرون و كلاً به يك معنا استان فارس، از نظر رژيم طاغوت يك استان مطلوب نبود؛ يك استان مغضوب به حساب مي آمد. نگاه كنيد به شيراز و ببينيد تلاش فرهنگ سازي هاي طاغوتي را، تلاش استحاله را در آن دوره ي طاغوت. اين را مقايسه كنيد با فعاليتهائي كه يك دولت بايد براي يك استاني مثل استان فارس انجام بدهد؛ از لحاظ عمراني و آباداني. مي بينيد كه در رژيم طاغوت كأنه براي آباداني اين استان و ساخت زيربناهاي لازم براي رشد اين استان، توجهي نشده است. راه هاي استان مشكل دارند؛ آب استان مشكل داشته است، سدبندي، راه سازي، ايجاد صنايع بزرگ در سرتاسر اين استان مورد غفلت قرار گرفته است. استاني در قلب كشور و با اين عظمت تاريخي، از لحاظ راه هاي مواصلاتي و ارتباطي جزو استانهاي عقب افتاده محسوب ميشده است؛ نميخواستند. نگاه به اين استان و به طور كلي به مسائل كشور در دوران حاكميت طاغوت، نگاه دلسوزانه، علاج جويانه و معطوف به رفع مشكلات نبود. نگاه، نگاه ديگري بود؛ با محاسبات ديگري بود. شما ببينيد آن روزي كه راه آهن به اين كشور آمد، آنچه كه در وهله ي اول به ذهن هر كسي ميرسيد، اين بود كه مركز كشور را از راه اين استانهاي مركزي - يعني اصفهان و فارس - به خليج فارس متصل كنند؛ اين طبيعي ترين كاري بود كه در اين كشور ممكن بود انجام بگيرد. اينها اين كار را نكردند. آن نويسنده ي سياسي انگليسي كه خودش سياستمدار است - وابسته ي به همان دستگاه استعماري خائنِ به منافع اين كشور - در كتابي كه نوشته - كه ترجمه شده به

فارسي - به نام «ايران و قضيه ي ايران»، اعتراف ميكند كه راه آهن ايران بايد از تهران مي آمد، از مركز كشور - از استان اصفهان، از استان فارس - عبور ميكرد، ميرفت تا ميرسيد به خليج فارس؛ اما اين كار انجام نگرفت. راه آهن ايران را در دوران طاغوت، در دوران رضاخان، با محاسبه ي منافع قدرتهائي كه دشمنان بزرگ اين كشور محسوب ميشدند - يعني انگليس و روسِ آن روز - كشيدند، اسمش را هم گذاشتند راه آهن سراسري! دروغ محض؛ كدام سراسري؟ براي اينكه جبهه ي آن روزِ متفقِ جنگ - يعني انگليس و روس - بتوانند در دو طرف كشور ما سلاح و مهمات منتقل كنند، از نفت كشور بتوانند استفاده كنند، آمدند از بخشي از خليج فارس، آن هم با يك فاصله اي، راه آهني كشيدند به تهران؛ از آنجا هم به بخشي از درياي خزر، براي اينكه قشون روس و قشون انگليس بتوانند به همديگر متصل شوند و سلاح و تجهيزات و امكانات منتقل كنند و نفت ايران را بردارند ببرند هرجائي كه ميخواهند، مصرف كنند. يعني سياست حاكم بر يك عمل عمراني در كشور كه عبارت است از ساخت خط آهن اينقدر تحت تأثير سياستهاي استعماري و نفوذ بيگانگان در كشور انجام ميگرفت. آن وقت نتيجه اين ميشود كه شيراز در قلب كشور راه آهن ندارد. البته به فضل الهي، به توفيق الهي، اولاً در اين سالهاي دوران انقلاب از لحاظ راه هاي مواصلاتي در اين استان كارهاي خوبي انجام گرفته؛ ثانياً همين خط آهن و همين راه هاي متصل كننده ي اين منطقه به مناطق آب و مناطق ديگر كشور، به لطف الهي، به حول و قوه ي الهي، به دست

جمهوري اسلامي انجام خواهد گرفت؛ اين كار خواهد شد. اين حقِ استان فارس است و بايد انجام بگيرد. در همه ي زمينه ها، بخصوص در سالهاي اخير بحمداللَّه كارهاي خوبي انجام گرفته است؛ در زمينه ي صنايع، صنايع بزرگ، سدسازي و غيره. و اين رشته ي كار خدمات توليدي براي اين استان، مثل بقيه ي استانها، آنچناني كه شايسته ي آنهاست و حق آنهاست، به وسيله ي دولتها بايد انجام بگيرد و به توفيق الهي ان شاءاللَّه انجام خواهد گرفت. ملت ايران وجود خود را، هستي خود را در راه رسيدن به اين آرمان بزرگ به ميدان آورد. در حقيقت ملت ايران در دوران انقلاب اسلامي احساس هويت كرد. آنچه كه دشمنان، دشمنان بنياني اين ملت هميشه ميخواسته اند و دنبال ميكرده اند، اين بوده است كه از اين ملت سلب هويت كنند. وقتي يك ملتي احساس شخصيت نكرد، احساس هويت نكرد، راحت تر زير بار ميرود؛ گذشته ي او را انكار ميكنند، امكانات او را انكار ميكنند، قدرتهاي دروني و ذاتي او را انكار ميكنند، براي اينكه بتوانند براحتي آن ملت را، آن كشور را در مشت بگيرند. اين كاري بود كه در دوران استحاله ي فرهنگي، يعني دوران منحوس پهلوي، در اين كشور با شدت ادامه پيدا كرد و روز به روز در آن سالها تقويت شد. جمهوري اسلامي، جهت را صد و هشتاد درجه تغيير داد. ملت ايران احساس هويت ميكند؛ هويت اسلامي كه هويت ايراني هم نشأت گرفته ي از همين هويت اسلامي است. احساس ميكند كه ايران اسلامي همان هويت گمشده اي است كه بايستي اين ملت دوباره آن را به دست بياورد و بر اساس او، آرمانهاي خود را معين و برنامه ريزي كند و تلاش

و مجاهدت خود را شكل دهد. اين كاري است كه ملت ما بخوبي انجام داده است و دارد انجام ميدهد. من اين آيه هاي يأسي را كه بعضي پي در پي تكرار ميكنند، مطلقاً قبول ندارم و آنها را انكار ميكنم. من با اطلاع از مسائل گوناگون كشور بزرگ و ملت عظيم الشّأنمان بالعيان مي بينم كه اين ملت و جوانان اين ملت با گذشت زمان و تقريباً سه دهه از آغاز پيروزي انقلاب، نسبت به مباني انقلاب عميق تر، پخته تر و مجرب تر شده اند. شور انقلابي مثل يك شعله اي است كه بلند ميشود، ممكن است اين شعله فرو بنشيند؛ اما آن هيزمهاي محكمي كه با اين شعله توانسته است آتش بگيرد و خود را به سمت مشتعل شدن و برافروخته شدن و گداخته شدن پيش ببرد، تأثيرشان از آن شعله بيشتر است. شعله فرو مي نشيند، اما آتشهاي ماندگار - كه بركت هم از آن آتشهاي ماندگار براي يك ملت به وجود مي آيد - روز به روز بيشتر ميشود. امروز دشمنان ملت ايران درمانده اند در مقابل حركت اين ملت؛ نميدانند با اين ملت چه كنند. من به شما مردم عزيز كازرون و اين منطقه و شما جمعيت صميمي كه در اينجا جمع شده ايد عرض كنم: دشمن نظام جمهوري اسلامي، يعني شبكه ي استكبار جهاني - نه فقط حكومت آمريكا يعني آن مجموعه ي سردمداران قدرت اقتصادي ظالمانه ي امروز دنيا كه دولتها را مي آورند و ميبرند؛ در همين كشورهائي كه به نام دموكراسي معروف شده اند، در خود آمريكا و در بعضي از كشورهاي ديگر كه با شبكه ي صهيونيستي پيوند استوار دارند، اينها هستند. دولتهائي كه با اين شبكه ي پرنفوذ و پرقدرتِ مستكبر جهاني

در ارتباطند، منافع خودشان را در برابر نهضت اسلامي و بيداري اسلامي در خطر مي بينند؛ اين منافع نامشروع را در تهديد مي بينند. دشمن، آنهايند. اين دشمن از همه ي وسائل ممكن براي مواجهه ي با اين ملت استفاده كرده است و در مانده است. شما ببينيد در اين سي سال چه كار ميتوانستند بكنند كه نكردند. هر كاري نكردند، به خاطر اين بوده است كه در حساب زيان و سود، در حساب فايده و ضرر وقتي محاسبه كردند، ديده اند فايده ندارد، برايشان ضرر بيشتري دارد. اگر كاري نكردند، به خاطر اين است كه محاسبه كرده اند، ديده اند برايشان مضر است اگر اين كار را انجام دهند. والّا هر كاري كه توانستند و برايشان مضر نبوده، انجام داده اند؛ محاصره ي اقتصادي كرده اند، حمله ي نظامي كرده اند، كودتاي نظامي در داخل راه انداخته اند، در بين جمعيت كشور افراد ضعيف النّفسي را گوشه و كنار پيدا كرده اند، با خودشان همراه كرده اند، تبليغات با زبان آنها، با نفَس آنها عليه انقلاب انجام داده اند، حتّي با كمونيستها در اين مملكت ساخته اند. استكبار آمريكائي كه يك روزي دشمن علني اش در دنيا ماركسيزم و كمونيزم بود، براي مقابله ي با ملت ايران گشتند گرايشهاي چپ و كمونيستهاي زهوار دررفته ي قديمي را گوشه كنار پيدا كردند؛ با آنها هم ساختند! شايد بتوانند به ملت ايران صدمه اي بزنند؛ اما در همه ي اين قضايا ناكام ماندند. ملت ايران بر آنها غلبه كرد. امروز ما بايد بدانيم اين دشمن ناكام مانده ي در مقابل ملت ايران نقشه اش چيست. بايد بيدار باشيم: «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللّوابس». اگر صحنه را بشناسيم، عرصه را بشناسيم، دشمن را بشناسيم، نقشه ي دشمن را بدانيم، غافلگير نخواهيم شد.

بايد اين را بداند ملت ايران. بحمداللَّه ملت ما، ملت هوشياري است؛ زبان آوران و سخنگويان و صاحبدلان و روشنفكران زيادي هم در ميان علماي دين، در ميان علماي دانشگاه هستند كه مردم را ارشاد ميكنند، راهنمائي ميكنند. جوانان پر شورِ ما هم در عرصه هاي مختلف رشد پيدا كرده اند. امروز در ميان مردم ما، جوانان بسيجيِ ما در ميدانهاي علم، در ميدانهاي تجربه، در ميدانهاي فناوري هاي دشوار پيشرفت كرده اند. ملت، يك چنين ملتي است. بنابراين شناخت صحنه براي ملت ما مشكل نيست. من به شما عرض ميكنم، امروز يكي از نقاطي كه دشمنِ ما بر روي آن سرمايه گذاري ميكند، مسئله ي اختلافات است. اختلافِ بين اين مذاق سياسي، با آن مذاق سياسي؛ اختلاف بين اين استان با آن استان؛ اختلاف بين اين سليقه با آن سليقه؛ اختلاف بين اين مذهب با آن مذهب؛ يكي از راه ها اين است. البته در دنياي اسلام اين را دنبال ميكنند. همين اخيراً در يك گزارشي ديدم و خواندم پارلمان انگليس به دولت كشورشان - مال همين چند هفته پيش است - سفارش ميكند كه در دنياي اسلام، آن نقاطي كه فرقه هاي اسلامي و مذاهب اسلامي در آنها با هم توافق ندارند، آنها را جستجو كند، پيدا كند، بر روي آنها تكيه كند؛ يعني ايجاد اختلاف؛ يعني جنگ بين مذاهب اسلامي. در داخل هم به يك شكل ديگري، همان طور كه عرض كرديم، اين را دارند دنبال ميكنند. يكي از راه ها، سرگرم كردن جوانان است. من به جوانهاي كشور چند سال قبل از اين گفتم آينده ي كشور مال شماست، برويد دنبال علم، دنبال نوآوري علمي. و جوانهاي دانشگاهيِ ما پاسخ مثبت دادند؛ اساتيد

مجرب ما در اين ميدان با حضور خود، با جديت خود، كار را پيش بردند. امروز كه نگاه ميكنيم، مي بينيم نسبت به ده سال، پانزده سالِ قبل از اين، پيشرفت علمي كشور بسيار چشم نواز و چشم گير است، بعد از اين هم همين خواهد بود. جوان را سرگرم كردن، مشغول كردن به لهو و لعب، به چيزهائي كه او را از مسير اصلي زندگي انقلابي ملت ايران دور ميكند، يكي از برنامه هاي آنهاست. ديانت جوان ما، تقوا و پارسائي و پاكدامنيِ جوان ما براي آنها نامطلوب است. ما بايد در مقابل اين، براي خودمان مصونيت ايجاد كنيم. ملت ايران با وحدت خود، اتحاد و همبستگي خود، با تلاش و مجاهدت خود، با جدي گرفتن حركت عظيم ملت ايران به سوي قله هاي كمال، ميتواند بر دشمن فائق بيايد و به توفيق الهي بر دشمن فائق خواهد آمد. خداي متعال در طول اين سي سال به ما كمك كرده است. در برهه هاي مختلف كمك الهي را، دست قدرت الهي را پشت سر اين ملت، آدم مشاهده ميكند و مي بيند. يكيش همين است كه امروز دولتي كه مظهر استكبار است - دولت آمريكا دچار مشكلات فراواني است. ناكامي هاي دولت آمريكا، چيز كوچكي نيست. به همين هفت، هشت سال اخير نگاه كنيد؛ در قضيه ي فلسطين شكست خوردند، در زدودن فكر فلسطين از ذهن ملتها شكست خوردند؛ در تسلط بر سرنوشت ملت عراق شكست خوردند، آن حكومت مطلقه ي يك جانبه اي كه ميخواستند در عراق به وجود بياورند، ناكام ماندند. نامزد رياست جمهوري آمريكا - همين دو سه روز قبل از اين - اعلام كرده است كه حمله ي آمريكا به عراق به

خاطر نفت خاورميانه بود. يك غوغائي را در مطبوعات و در رسانه هاي آمريكا، حرف اين نامزد رياست جمهوري درست كرده. خوب، اين حرفي است كه ما روز اول گفتيم. آن روزي كه آمريكا براي حمله ي به عراق مقدمه سازي ميكرد، و آن روزي كه اين حمله را انجام داد، ما صريحاً و علناً گفتيم شما دروغ ميگوئيد كه ميگوئيد دنبال آزادسازي مردم عراق آمده ايد؛ نه، شما دنبال اسارت مردم عراقيد. «چو ديدم، عاقبت گرگم تو بودي». صدام، گرگ ضعيفتري بود نسبت به نيروهاي اشغالگر آمريكائي. آمدند، گفتيم براي نفت آمده اند؛ نه فقط نفت عراق، بلكه براي نفت منطقه؛ براي اينكه يك پايگاهي در خليج فارس با زور و قدرت، نه با سياست، به دست بياورند. آمريكائي ها به اين نيت آمدند. حالا اين آقاي نامزد رياست جمهوريِ حزب جمهوريخواه آمريكا صريحاً اين معنا را اعتراف ميكند و ميگويد من يك نقشه اي دارم كه آمريكا ديگر احتياج به نفت خاورميانه نداشته باشد، كه مجبور نباشد جوانهايش را به ميدان جنگ بفرستد. يعني ملت آمريكا از اين حركتي كه دولت آمريكا برايشان سازماندهي كرده است، از جنگ عراق و از اشغال عراق، آنقدر متنفرند و آنقدر ناراحتند كه يك نامزد رياست جمهوري براي اينكه آراء مردم را جلب كند، روي اين نقطه تكيه ميكند. اين ناكامي دولت آمريكا نيست؟ ناكامي از اين بالاتر؟ در فلسطين ناكام شدند، در عراق ناكام شدند، در تسلط بر افغانستانِ ضعيف حتّي ناكام شدند، در پياده كردن نقشه هاي خود در كشور لبنان ناكام شدند. البته زبانشان باز است، تهديدشان هميشگي است. ابرقدرتها، بيش از آنچه با واقعيت حقيقيِ وجود خودشان زندگي كنند، با تهديد

خودشان زندگي ميكنند، براي اينكه طرف مقابل را مرعوب كنند. ملت ايران اين راز را كشف كرد و در مقابل تهديد آمريكا و ديگر ابرقدرتها و ديگر متجاوزين و قلدرها و ياوه گوها مرعوب نشد و نخواهد شد. ولي من به شما عرض بكنم: عزيزان من! مردم مؤمن و جوانان پرشورِ كازروني! و همه ي جوانان در سرتاسر كشور! اين مرعوب نشدن صفت خيلي خوبي است، اين شجاعت خصوصيت ممتازي است، اين آگاهي و هشياريِ بر توانائي دروني خود، امتياز بزرگي است؛ اما اينها هيچكدام كافي نيست؛ اينها لازم است، اما كافي نيست. همه بايد تلاش كنيم، دولت و ملت بايد تلاش كنند؛ اين كشور بايد به عنوان يك الگوي اسلامي ساخته شود. جنبه هاي اقتصادي، جنبه هاي فرهنگي بايد به وسيله ي مسئولان، به وسيله ي مردم، به وسيله ي آحاد جوانان بايد مورد اهتمام قرار گيرد؛ همه بايد احساس مسئوليت كنند. و اگر بخواهيم اين مسئوليت در كشور جواب دهد، و مسئولان كشور به كمك مردم بتوانند ايرانِ آينده را آنچناني كه لايق ايراني و لايق نام مقدس اسلام است بسازند، راهش اين است كه ارتباط ميان مردم، ارتباط ميان ملت و مسئولان كشور - همچناني كه امروز هست - يك ارتباط مستحكم و صميمانه باقي بماند. هر كس ملت را به تفرقه دعوت كند، هر كس سعي كند ميان ملت و مسئولان كشور فاصله بيندازد، هر كس بر طبل اختلافات بكوبد، كاري بر خلاف مصلحت اين كشور و اين ملت انجام داده است؛ هر كي ميخواهد باشد. اتحاد را، اتفاق را، وحدت كلمه را، حسن ظن به يكديگر را بايد حفظ كرد. قرآن ميگويد: «لو لا اذ سمعتموه ظنّ المؤمنون

و المؤمنات بأنفسهم خيرا»؛ دلهاتان را با هم صاف كنيد، دست در دست هم پيش برويد؛ شك نداشته باشيد كه خداي متعال اين چنين ملتي را، اين چنين دلهاي صادقي را، اين چنين گامهاي استواري را كمك و حمايت خواهد كرد. بحمداللَّه با تفضلات الهي، ملت در همه جا آماده است، مسئولان كشور هم آماده اند؛ مسئولان كشور هم آماده ي خدمت رساني اند و اين ملت و اين مسئولين ميتوانند بر همه ي مشكلات فائق بيايند و بر همه ي مشكلات فائق خواهند آمد. بدانيد؛ دشمنان ميگويند جمهوري اسلامي عمرش از فلان قدر بيشتر نخواهد شد؛ من ميگويم اين دشمنان همه در حسرت زوالِ جمهوري اسلامي خواهند مُرد. و ملت ايران سربلند، سربلند و آبرومند در دنيا خواهد ايستاد و روز به روز رفعت مقامِ ملت ايران بيشتر خواهد شد. آن روز ما ممكن است نباشيم، اما شما جوانها هستيد. يادتان باشد، راه، راه اسلام است؛ راه خداست. اگر ميخواهيد اين كشور كهن، اين كشور پر بركت، اين مهد تمدن و فرهنگ به جاي حقيقي خود برسد و براي كشورهاي ديگر الگو شود، بايد راه اسلام و تمسك به اسلام را هرگز از ياد نبريد. اميدواريم دعاي حضرت بقية اللَّه (ارواحنا فداه) شامل حال همه ي شما مردم عزيز باشد. من تشكر ميكنم از اين محبتي كه كرديد، از اين اجتماعي كه انجام داديد، از آن سرود دسته جمعيِ پرشور و باحالي كه همه با هم اجرا كرديد و اميدوارم ان شاءاللَّه خداوند متعال الطاف و بركات و تفضلاتش را بر شما مردم كازرون و بر سراسر استان فارس هميشه شامل بدارد و همه ي شما را مشمول لطف و رحمت خود قرار دهد.

پروردگارا! دلهاي پاك اين جوانان عزيز، اين مردم عزيز، اين زن و مرد مؤمن را با انوار هدايت خود و دستگيري خود نوراني بفرما؛ ملت ايران را سرفراز كن؛ بر دشمنانش پيروز كن؛ دشمنانش را منكوب و مقهور و ذليل بفرما. پروردگارا! قلب مقدس ولي عصر را از ما راضي و خشنود كن؛ ما را سربازان حقيقي آن بزرگوار قرار بده؛ روح مطهر شهيدان، روح مبارك امام شهيدان را روز به روز متعالي تر بگردان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

ديدار صدها تن از نخبگان و فرهيختگان استان فارس

ديدار صدها تن از نخبگان و فرهيختگان استان فارس بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بسيار جلسه ي شيرين و لذتبخشي بود براي من اين جلسه ي امروز شما عزيزان. بحمداللَّه در حد نصاب بود. در عمده ي بخشهاي مهم عزيزاني، سرآمداني، برگزيدگاني، مطالبي بيان كردند كه من بهره مند شدم. و ان شاءاللَّه آنچه كه دوستان تذكر دادند يا توصيه كردند يا درخواست كردند، جمع آوري خواهد شد و به مسئولين سفارش خواهد شد و آن بخشهائي كه مستقيماً به خود ما ارتباط داشته باشد، ان شاءاللَّه دنبال خواهد شد. آنچه علي العجاله از چنين جلسه اي عايد ما و عايد ملت ايران ميشود، توجه و تنبه به اين ذخيره ي عظيم نيروي انساني است. غرض من هم از تشكيل اين جلسه در سفرهاي گوناگون همين است. در همه ي سفرها ما اصرار داريم با جمع نخبگان آن استان، نشست صميمانه اي به همين شكل داشته باشيم. مقصود اين است كه به خودمان و به بعضي از دلهاي ديرباور بفهمانيم كه چقدر اين منبع عظيم نيروي انساني در كشور، ذخّار و پربار و مالامال است. با انعكاس اين جلسه در سطح ملي و سطح كشور يك بار ديگر، يك برگ ديگر

بر اين كتاب افتخارات ملي ما افزوده خواهد شد و بر آن تأكيد خواهد شد. مقصود ما هم همين است. اين جلسه بيشتر براي شنيدن من است و اي كاش وقت وسعت ميداشت تا ميتوانستيم از تعداد بيشتري از شما عزيزان بشنويم. آنچه شنيدم، براي من بسيار مغتنم و شيرين بود. يقيناً اگر بيش از اين هم ميشنيديم، همين جور بود. و اما آنچه من ميخواهم عرض كنم، اين است كه چشم انداز حركت ملت ايران با اين زمينه اي كه مشاهده ميكنيد، چشم انداز بسيار روشني است؛ هم ميراث گذشته ي ما، هم موجودي استعدادِ بسيار ارزنده ي ما، هم همت و انگيزه اي كه در بيانات دوستان اين جلسه به طور واضح اين انگيزه و اين اهتمام احساس ميشود و هم گرايش ديني و خدائي در اين حركت، همه در مجموع يك ثروت عظيم ملي است براي ما. همه ي اينها به ما نويد ميدهد كه ما ان شاءاللَّه خواهيم توانست تمدن اسلاميِ متعلق به ملت ايران را براي اين دوره و براي امت اسلامي در اين زمان بار ديگر سر دست بياوريم و الگوئي را براي حركت امت اسلامي ان شاءاللَّه ارائه بدهيم. فارس و شيراز همچناني كه دوستان عزيز بيان كردند، يك سرزمين بسيار غني است. بنده تصديق ميكنم؛ هم در زمينه ي علم، هم در زمينه ي ادب، هم در زمينه ي هنر، هم در زمينه ي مسائل مربوط به فعاليتهاي توليدي - چه كشاورزي، چه صنعتي - بخصوص در فصل جديد صنعتي كه امروز دنيا به دنبال آن هست، يك استان پيشتاز و يك مجموعه ي مقدم و برجسته است بدون ترديد. آنچه ميتواند براي آينده ي ما اميدبخش باشد، همين است كه بحمداللَّه شعار

نوآوري كه لازمه ي نوآوري هم همين شكوفائي استعدادها و ثمربخشي سرمايه گذاري هاي قبلي است - يك شعار حقيقي است - شعار زمان و نياز روز ماست. همه ي قرائن هم اين را نشان ميدهد. نوآوري يك نياز كنونيِ حركت كشور است. نوآوري به معناي خط بطلان كشيدن بر گذشته نيست؛ بلكه به معناي تكيه كردن به گذشته براي بناي آينده است. و اين احتياج دارد به اينكه همه ي همت ما، همه ي تلاش ما متوجه به اين باشد كه ما بايد اين كشور و اين تاريخ را بسازيم. امروز مسئوليت بزرگي بر دوش ملت ايران است و هرگز مثل امروز ملت ما بر سرنوشت خود حاكم نبوده. در طول سالهاي متمادي و دورانهاي گوناگون تاريخ، آن كساني كه با تاريخ اين كشور آشنا هستند، اين را تصديق ميكنند. ملت هميشه وسيله اي بوده است در اختيار حكمرانان؛ بستگي به اين داشته كه آن حكمران، صاحب حكمت، درايت، اراده ي قوي باشد يا نباشد؛ و اين اراده به كدام سو منعطف و متوجه شود. ملت از خود ابتكاري براي هدايت كشور نداشت. اين همه استعداد متراكمي كه در اين ملت وجود داشته است و آنچه در تاريخ براي ما باقي مانده، تراوشهائي است كه از يك ذخيره ي عظيم زيرزميني به قدر همت حكمرانان خود را بروز ميداده. يعني آحاد مردم، عالمان جامعه، فيلسوفان، اديبان، هنرمندان، طبقات مختلف كشور سياستگذار و تصميم گير درباره ي سرنوشت كشور نبودند. يك روز خواستِ حاكم اقتضاء ميكرده جنگ را، تهاجم را، قلمرو جديدي را بر قلمروهاي كشور افزودن؛ حركت در اين جهت بود. يك روز اقتضاء ميكرده عقب نشيني را، باز هم همت و اراده ي مردم نميتوانسته غلبه

كند بر بي همتي آن حكمراني كه معتقد به عقب نشيني بوده. قيامهائي صورت گرفته، مقاومتهائي شده، اما حركت عظيم دسته جمعيِ ملي، ما در طول تاريخ كشورمان در جهت هدايت اين كشور به سمت اهداف خودش، اهدافي كه مورد علاقه و دلبستگي ملت باشد، سراغ نداريم. اين دوره يك فصل جديدي است در تاريخ ملت ايران. امروز بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و در دوران نظام جمهوري اسلامي، تفاوت جوهري و اصلي در همين است. تفاوت در اين است كه نظامهاي حاكميت فردي به نظام اراده ي ملي؛ اراده ي جمع تبديل شده و اساس تفاوت در اين است. و بحمداللَّه اين اراده ي جمعي با هدايت اسلام و با اشاره ي دين و آيات الهي پيش ميرود و برنامه ريزي ميكند؛ اين را بايد مغتنم بشماريد. امروز هر آنچه در گنجينه ي تمام نشدنيِ استعداد ملت ايران ذخيره وجود دارد، ميتواند در خدمت پيشرفت سريع اين كشور قرار بگيرد. بنابراين ما لحظه به لحظه احتياج به نوآوري داريم؛ نه فقط نوآوريِ در صنعت يا كشاورزي، نوآوريِ در روشهاي گوناگوني كه براي زندگيِ يك ملت ممكن است مطرح شود؛ بروز استعدادها، شكوفا شدن فكرها و ذهنها. ما يك ملت عقيم نيستيم بحمداللَّه. ملت ما، ملتي است كه تاريخِ او نشان ميدهد كه پيش رونده و زاينده و داراي استعداد است؛ بنابراين ميتوانيم. ما از دنيا دويست سال عقب مانديم. اين واقعيت تلخي است كه بايد اين را قبول كنيم. عامل اين عقب ماندگي چه بود، يك بحث ديگر است؛ واقعيت اين است؛ واقعيت اين است كه ما دويست سال - حداقل - از قافله ي پيشرفتهاي بشري عقب مانديم. همه ي آنچه كه شما شنيديد و مشاهده ميكنيد

و آنچه كه وجود دارد - كه بمراتب بيشتر از آن چيزي است كه در اين جلسه بيان شد، در سطح كشور، از فعاليتها، از كارها، از نوآوريها - اينها همه در مجموع، بخشي از اين عقب ماندگي ها را ميتواند جبران كند و اگر استمرار پيدا كند و افزايش پيدا كند و اين فعاليتها با نوآوري و همت ما مضاعف شود، آن وقت خواهيم توانست جايگاه خودمان را پيدا كنيم. عقب ماندگيِ يك ملت، درد بزرگي است، بيماري سختي است. اين بيماري را با همت بلند و با تلاش پيگير بايد علاج كرد و درمان بخشيد. مهم اين بود كه ما به خود بيائيم و اين بيماري را تصديق كنيم، و پس از آن براي علاج اين بيماري همت بگماريم؛ اينها حاصل شده است. ملت ايران به خود آمده، احساس كرده است كه بايستي جايگاه خودش را پيدا كند و احساس كرده كه در گذشته - سالهاي طولاني - ده ها سال دچار عقب ماندگي و غفلت بوده؛ ملت ايران اين را احساس كرده. در خواب خوش - آن جوري كه سعي ميشد در دوران طاغوت، براي ما تدارك ببينند - باقي نماند. آن روز چشمهاي ما را مثل انسانهاي مست، تخدير شده بسته بودند؛ با تكرار دروازه ي تمدن بزرگ و از اين حرفها، بدون اينكه يك قدم بر داريم، ما را در عالم توهّم نگه داشته بودند و متوقف بوديم. توقف هم به معناي عقب ماندن است؛ چون دنيا كه منتظرِ ما نميماند؛ دنيا به سرعت پيش ميرفت، ما متوقف بوديم. اين حالت تخديرزدگي و مستي، بحمداللَّه تمام شد؛ ملت ما به خود آمد؛ حركت عظيم انقلاب، ما را به

هوش آورد. جوانان ما، امروز احساس ميكنند كه بايستي در اين راه شتابان پيش بروند؛ بايد بدوند. هم نيروي دويدن در آنها هست، هم همت هست، هم راه روشن است؛ بنابراين بايستي پيش برويم. دانشگاه ها، حوزه هاي علميه، مراكز تحقيقاتي، مسئولان ذي ربط، همه ي اينها، هر كدام مسئوليتهاي سنگيني بر دوش دارند؛ اين مسئوليتها مشخص هم هست. و بحمداللَّه مي بينيم كه حركت آغاز شده و روزبه روز ان شاءاللَّه پيش خواهيم رفت. آنچه كه به عنوان توصيه، دوستان بيان كرديد، غالباً هم عملي است و ميتواند جامه ي عمل بپوشد، هم درست و مفيد است؛ و ان شاءاللَّه اميدواريم كه اينها انجام بگيرد. آنچه من باز هم مثل هميشه توصيه ميكنم، در درجه ي اول اين است كه شما زبدگان، نخبگان در هر بخشي كه هستيد، روزبه روز دريچه ي اميد را بر روي خودتان بيشتر باز كنيد و به نسل جوان بيشتر اميد بدهيد. سم مهلكي است سياه نمائي و نااميدسازي و آينده را تاريك نشان دادن؛ و اين سم مهلك به وسيله ي تبليغات معارض و خصمانه، سعي ميشود در كشور پراكنده شود؛ با اين مبارزه كنيد. همه ي نشانه ها مژده ي اميد به ما ميدهند؛ مژده ي پيشرفت ميدهند؛ در همه ي بخشها. و اميدواريم كه ان شاءاللَّه اين مژده ها در كمتر از يك نسل، تحقق پيدا كند و جوانان ما آن روزي را كه ايران اسلامي در جايگاه شايسته ي خود قرار دارد، ببينند. آن روزي كه ملتهاي دنيا، دانشمندان و انديشمندان عالم احساس كنند به ايران، به زبان ايران، به فرهنگ ايران نياز دارند براي اينكه گامهاي نوئي را در مسائل علمي بردارند، اين روز شدني است؛ امكان پذير است. همچناني كه امروز براي فرا گرفتن بسياري

از فنون مورد نياز بشري، انسان احتياج دارد زبان فلان كشور و فلان ملت را فرا بگيرد؛ آن روز مردم دنيا احساس كنند كه نياز دارند زبان شما را بياموزند؛ فرهنگ شما را بياموزند. آن روز خواهد آمد و شدني است. اگر ما همت كنيم و همين تلاشي كه امروز مشاهده ميشود، و همين انگيزه اي كه امروز بحمداللَّه دلهاي جوانان ما، انديشمندان ما، مردم ما مالامال از آن هست، ان شاءاللَّه ادامه پيدا كند - كه پيدا هم خواهد كرد - آن روز خيلي دور نخواهد بود. من بار ديگر از شما عزيزاني كه در اين جلسه شركت كرديد، بخصوص دوستاني كه بياناتي ايراد كردند، تشكر ميكنم. و اميدوارم كه ان شاءاللَّه ما حق شناسِ اين ظرفيتهاي ممتاز كه در اين استان وجود دارد، باشيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

ديدار مسئولان اجرائى استان فارس

ديدار مسئولان اجرائي استان فارس بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ديدار امروز ما با شما مسئولان عزيز اين استان در بخشهاي مختلف - كه در آخرين روز حضور من در شيراز صورت ميگيرد - بيش از آنچه كه جنبه ي توصيه و سفارش به شما دوستان داشته باشد، جنبه ي تشكر و قدرداني دارد. اولاً لازم است من از مردم عزيز شيراز و شهرهاي ديگر اين استان به خاطر اظهار محبتشان و ميهمان نوازي شان - كه از خصلتهاي شناخته شده و معروف مردم اين سامان است - صميمانه و عميقاً تشكر كنم. ثانياً از شما برادران و خواهران عزيزي كه در بخشهاي مختلف دست اندركار هستيد و برخي از زحمات و مشكلات سفر ما بر دوش بخشهاي شما بود، به خاطر اين همكاري ها و محبتها تشكر كنم. همچنين عذرخواهي كنم از مردم شهرهائي كه توفيق پيدا نكرديم

به آن شهرها برويم؛ لذا نمايندگاني را من به شهرهاي مختلف اين استان فرستادم. بحمداللَّه استان پهناوري است، شهرستانهاي بسيار زيادي دارد، دل انسان ميخواهد كه با همه ي مردم بخشهاي مختلف اين استان روبه رو حرف بزند؛ ليكن «ما كلّ ما يتمنّي المرء يدركه»؛ خيلي از آرزوهاست كه انسان قادر به تحقق آن نيست. در عين حال بعضي از برادران، خواهران و جوانان زحمت كشيدند و از شهرهاي مختلف به شيراز آمدند، در ديدارهاي گوناگون - روز اول و روزهاي ديگر - شركت كردند و زحماتي را متحمل شدند؛ از آنها هم من صميمانه تشكر ميكنم. استان ظرفيتها و استعدادهاي بسيار گسترده اي دارد كه آقاي استاندار محترم به آن اشاره كردند؛ در گزارشهاي مربوط به استان فارس هم هست؛ هم ظرفيتهاي طبيعي، هم استعدادهاي گوناگونِ مربوط به تفاوت اقليمي در شمال و جنوب اين استان، و هم بيش از همه، استعدادها و ظرفيتهاي نيروي انساني كه حقاً و انصافاً در اين استان چشمگير است. يك نكته اين است كه هر كسي در هر رتبه اي به مردم اين استان دارد خدمت ميكند، بايد خدا را شكرگزار باشد. واقعاً اين مردم، اين انسانهاي فهيم، لطيف و باذوق، شايسته ي خدمت كردنند؛ حقاً و انصافاً خدمت به اين مردم لذت بخش است. البته خود شما هم اغلب از همين مردميد. انسان وقتي خصوصيات و خلقيات مردم شيراز و مردم فارس را مي بيند، احساس ميكند كه خدمت به اين مردم با اين خصوصيات، با اين خلقيات، با اين لطافت، با اين نكته سنجي ها، با اين استعدادهاي فراوان و سرشار، حقاً و انصافاً براي انسان يك اقبال است، يك شانس است؛ اين را قدر بدانيد.

هر جا هستيد و هر يك از قواي سه گانه، در هر رتبه اي از رتبه ها، اين را قدر بدانيد و خدا را شكر كنيد. به مردم حقيقتاً خدمت كنيد و وقت بگذاريد. اين مردم را، مراجعين را تكريم كنيد، احترام كنيد. همه جا همه ي انسانها در خور تكريمند؛ و آنجائي كه انسان برجستگي هاي انساني و اخلاقي در يك جمعيتي مي بيند، بيشتر مايل است آنها را تكريم كند. اين، نصيحت عمده و اصلي من به شما برادران عزيز است. در اين سفر درباره ي مسائل گوناگون استان تصميمهائي گرفته شده است؛ دولت محترم پشتيباني هاي بودجه اي خوبي را از مصوبات و تصميمهاي اين سفر قرار داده است؛ مسئولين دولتي هم اجتماع ميكنند، امروز مي آيند مي نشينند اينها را به صورت مصوبه ي دولت در مي آورند؛ اينها را هرچه زودتر و سريع تر با همه ي قوا و نيرو و توان عملياتي كنيد، اجرائي كنيد، محقق كنيد تا مردم بهره ي آنها را ببرند. به نظر من يكي از چيزهاي بسيار مهمي كه در شيراز بايد مورد توجه قرار بگيرد، مركزيت و محوريت اين حرم مطهري است كه كمتر شهري از شهرهاي كشور ما يك چنين امتياز و برجستگي اي دارد. سه امامزاده ي صحيح النسب و عالي مقام و بسياري از امامزاده هاي ديگر در اين شهر، جايگاه قداست اين شهر و انتساب آن به ولايت اهل بيت (عليهم السّلام) را بسيار بالا ميبرد. جا دارد در تبليغات عمومي، در صدا و سيما، در ابتكارات گوناگوني كه در زمينه هاي خدماتي، اقتصادي و غيره انجام ميگيرد، اين جنبه - كه روح و معناي عالي ولايت مردم فارس را نشان ميدهد - برجسته شود. اينجا بعد از مشهد و قم،

در واقع سومين حرم اهل بيت (عليهم السّلام) در سرتاسر ايران است. هم از لحاظ خدمت رساني به زوار اين حرم، هم از لحاظ معرفي كردن و نشان دادن و دلهاي مشتاقان را در سرتاسر كشور و بيرون از كشور متوجه اين بارگاه عظمي كردن، كارهائي است كه بايستي انجام بگيرد. يكي از چيزهائي كه در اين استان انسان احساس ميكند، اين است كه اين استان با وجود داشتن استعدادهاي برجسته، استان محجوب و باحيائي است؛ مثل انسانهائي كه سواد و فضل زيادي دارند، اما خيلي اهل گفتن و نشان دادن و اظهار كردن نيستند؛ اين را انسان اينجا حس ميكند. اين همه مفاخر در گذشته و در زمان حال. من ديروز در جلسه ي نخبگان لذت بردم از ديدن نخبگان علمي، ادبي، كارآفرينان، شخصيتهاي مفيد براي جامعه - چه از لحاظ ذهني، چه از لحاظ عرصه ي عملي - در عين حال تبليغات و ارائه و نشان دادن اين همه استعداد در شيراز، آنچنان كه بايد و شايد نيست. مردم فارس اهل قال نيستند؛ آدم احساس ميكند. گفته ميشد مردم فارس اهل حالند؛ منظورشان اين بود كه اهل كار نيستند. بنده ميگويم نه، اهل حالند، يعني اهل قال نيستند؛ والّا بحمداللَّه اينجا خيلي اهل كارند؛ تحرك علمي، تحرك عملي؛ در صنعت، در كشاورزي؛ انسان تحسين ميكند. مردم فارس اهل قال نيستند، اهل گفتن و جنجال كردن و مردم را به خود متوجه كردن نيستند؛ اين بايد يك جوري جبران شود. در گذشته هم حافظ ميگويد: من كه ملول گشتمي از نفس فرشتگان قال و مقال عالمي ميكشم از براي تو از نفس فرشتگان ملول ميشود. قال و

مقال عالم را هم كه ميپذيرد، براي او ميپذيرد. آدم مي بيند اين روحيه همچنان در شيراز هست؛ اهل قال و مقال و به رخ كشيدن و تظاهر كردن نيستند. اما استعداد اينجا خيلي زياد است؛ از اين استعدادها بايد استفاده شود. ديروز يكي از آقاياني كه صحبت كردند، مسئله ي دانشكده ي هنر و تقويت هنر را در اينجا مطرح كردند. بعضي خيال ميكنند هنر مساوي است با لااباليگري و بي ديني و بي بندوباري؛ اين غلط است. هنر از جلوه هاي زيباي خلقت الهي است در انسان. آنچه در هنر ايراد دارد و اهل بصيرت هميشه ايراد گرفته اند، جهت غلط هنر بوده است. هنر را كشاندن به جهت اغواي انسان و بي بندوباري انسان، اين بد است؛ والّا هنر اگر با روح دين، با جهتگيري دين باشد، از برجسته ترين پديده هاي وجود انساني است. امروز هم بحمداللَّه همين جور است. امروز شاعر ما، نقاش ما، انواع و اقسام رشته هاي هنري ما، انسان وقتي نگاه ميكند، مي بيند غالباً با روح دين و تدين كارشان همراه است. چه اشكالي دارد؟ ما اگر چنانچه مركز تربيت هنري و تقويت هنري در اينجا داشته باشيم، با حفظ اين جهتگيري درست، اين خيلي خوب است؛ اين هيچ ايرادي ندارد. از اين استعداد عظيم در اين جهت استفاده شود، خيلي خوب است. يكي از چيزهائي كه در اين استان مورد توجه است و جا دارد كه بيشتر مورد توجه قرار بگيرد، مسئله ي گردشگري است. اينجا به خاطر وجود حرم مطهر حضرت احمدبن موسي (عليه و علي ابيه و اخيه السّلام) جنبه ي مضاعف گردشگري دارد. اينجا مزار است، زيارتگاه است. جاذبه هاي گردشگري در اينجا خيلي زياد است. من تصورم اين

است كه اگر مسئولين كشور و مسئولين استان بتوانند از همين مسئله ي گردشگري به شكل درست، با تبليغات صحيح و با جهتگيريِ صحيح استفاده كنند، درآمد آن، استان را از همه ي معونه هاي ديگر بي نياز ميكند. مسئله ي گردشگري خيلي مهم است. من همين جا اشاره بكنم به اين بناهاي باستانيِ مربوط به قبل از اسلام؛ تخت جمشيد و بقيه ي چيزهائي كه در اين استان هست. انسان از دو نظر ممكن است به اين مراكز باستاني نگاه كند؛ اينها را بايد از هم تفكيك كرد. يك نگاه اين است كه اينها متعلق به جباران تاريخ بوده. هر كدامي كه نگاه ميكنيم، به يك نحوي به يكي از جباران تاريخ و طاغوتهاي بشري ارتباط پيدا ميكند. بله، از اين جهت نگاه منفي به اينها هست. غالب متدينين و انسانهائي كه نفرت طبيعي از استبداد و از جباريت دارند، با اين ديد وقتي به اين بناهاي باستاني نگاه ميكنند، طبعاً براي آنها جاذبه اي ندارد. ليكن يك جنبه ي ديگر هم وجود دارد و آن اين است كه اين بناها محصول سرپنجه ي هنرمند ايراني است؛ محصول فكر راقي و روشن بين ايراني است در سالها و قرنها پيش از اين؛ اين جنبه ي مثبت قضيه است. همه ي بناهائي كه از لحاظ تاريخي - چه در اينجا، چه در اصفهان، چه در بقيه ي نقاط كشور - وجود دارد، از اين قبيل است. درست است كه جباران استفاده كردند، اما خالق و آفريننده ي اين مجموعه ها كيست؟ ذهن ايراني است، سرانگشت هنرمند ايراني است، روحيه ي بلندنظر ايراني است، ابتكار و ذوق ايراني است؛ اين براي يك ملت افتخار است. با اين ديد وقتي نگاه بكنيم، مي بينيم اينها

مثبت است؛ چه تخت جمشيد، چه بقيه ي مناطق ديگر. اينها را نشان بدهيد. در دنيا از چيزهائي كه جنبه ي افتخارآميز هم خيلي ندارد، گاهي اوقات به عنوان مفاخر تاريخي استفاده ميكنند. آن كساني كه مفاخر تاريخي را ندارند، براي خودشان خلق ميكنند! ما اين همه مفاخر تاريخي داريم، اين همه چيزهائي كه مايه ي تفاخر تاريخي ملت ايران است، اعتماد به نفس ملت ايران است؛ چرا اينها را نشان ندهيم؟ يك نفري براي من نقل ميكرد، ميگفت رفته بوديم يونان؛ ما را به مراكز گردشگري گوناگون ميبردند و آنها را به ما نشان ميدادند؛ از جمله به نقطه اي بردند، گفتند اينجا همان جائي است كه سپاهيان ايراني آمدند اينجا، از ما شكست خوردند. مردم را به يك بيابان خالي ميبرند و نشان ميدهند كه اينجا آنجائي است كه ايراني ها در آن دوره لشكركشي كردند و در اينجا شكست خوردند. يك فضاي خالي را نشان ميدهند، يك ماده هاي تاريخي را با يك فضاي خالي اثبات ميكنند. خوب، اينجا نزديكي كازرون - آنطوري كه شنيدم - مجسمه ي والرين است، امپراتور روم، كه زانو زده در مقابل پادشاه ايران. خيلي خوب، اينجا را برويد نشان بدهيد؛ اين به آن در! اين همه نقاط مثبتي كه ميتواند گذشته ي ما را نشان بدهد. من البته به شما عرض بكنم؛ اعتقاد راسخ و جازم و علمي دارم كه آنچه ايراني بعد از آمدن اسلام كرده، اصلاً قابل مقايسه نيست با آنچه در طول تاريخ گذشته ي خودش داشته. ايران در دوران اسلامي، در قرن سوم و چهارم و پنجم هجري، در قله ي دانش و تمدن و سياست و اقتصاد جهاني قرار داشته. هيچ جاي

دنيا - از شرق و غرب، از آسيا و اروپا - در اين حد نبودند؛ اين به بركت اسلام بوده. ايران قبل از آن هرگز چنين اوجي را نداشته. در دوران سلسله هاي گوناگون ايراني - از آل بويه بگيريد تا غزنويان و سلجوقيان و بقيه، تا دوره ي صفويه - اين بخش از تاريخ ايران قابل مقايسه نيست؛ اما آن بخش ديگر تاريخ ايران هم، تاريخ ماست؛ آن هم ايران است؛ حالا يك حاكم طاغوتي در رأسش بوده، سنتهاي غلط و آئينهاي باطلي در آنها وجود داشته؛ آن به جاي خود، امر ديگري است؛ اما هنر ايراني است. به هر حال روي مسئله ي گردشگري حتماً بايستي كار شود؛ هم در زمينه ي مزارات اسلامي كه بهترينش را شما در اينجا داريد، هم به وسيله ي مفاخر ادبي و هنري ما كه شما عالي ترينش - يعني حافظ و سعدي - را اينجا داريد، هم در زمينه ي آنچه كه در گذشته ي تاريخ وجود داشته است. يكي از چيزهائي كه به نظر من در اينجا بايد انجام بگيرد - حالا تفاصيل اينها را ان شاءاللَّه دوستان ما در جمع بندي هاي سفر به نتيجه خواهند رسيد و اقدام خواهد شد - اين است كه اينجا قطب كشاورزي است؛ جا دارد كه تحقيقات مقابله ي بلندمدت با خشكسالي كه تحقيقات وسيع و گسترده اي است و راه هاي گوناگوني دارد، در همين جا در اين شهر، يك مركزيتي پيدا كند. يكي از چيزهائي كه ميتواند اينجا مركزيت پيدا كند، همين است. همچنان كه شما در بخشهاي پزشكي گفتيد نقاط منحصربه فرد داريد، در اين قضيه هم ميتوانيد يك نقطه ي منحصربه فرد داشته باشيد. و البته خيلي كارهاي ديگر در اين استان

ميشود انجام داد. ان شاءاللَّه مسئولين توفيق پيدا كنند انجام بدهند؛ شما هم توفيق پيدا كنيد ان شاءاللَّه هر كدام در هرجا هستيد، به پيشرفت اين برنامه ها كمك كنيد. قدر بدانيد اين خدمت را؛ قدر بدانيد اين حضور مردمي را؛ قدر بدانيد اين توجه و آمادگي روحي مردم عزيز را؛ و از خداي متعال كمك بخواهيد، هدايت بخواهيد؛ ان شاءاللَّه خداوند كمك خواهد كرد. از خداي متعال بخواهيد وسيله ي پيشرفت روزافزون اين كشور را به دست شماها و مسئولين كشور ان شاءاللَّه فراهم كند و آينده ي اين استان و آينده ي كشور را از گذشته اش بهتر كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

ديدار مردم لار

ديدار مردم لار والحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الاطيبين الاطهرين المنتجبين و صحبه المصطفين الاخيار. اللّهمّ صلّ و سلّم علي وليّك و حجّتك حجّةبن الحسن صلواتك عليه و علي ابائه. خداي متعال را شكرگزارم كه اين توفيق به من داده شد كه بتوانم با مردم صميمي و عزيز منطقه ي لارستان، در اين شهر كهن و قديمي، در جمع متراكم شما برادران و خواهران عزيز ديدار كنم. من در گذشته در سفرهاي به استان فارس همواره مايل بودم با مردم عزيز منطقه ي لارستان و شهر لار ملاقات كنم؛ متأسفانه در گذشته اين فراهم نشد. امروز در جمع پرشورِ صميميِ سرشار از مهر و محبت شما مردم احساس ميكنم قلب هر مسلمان و مؤمني كه اينگونه با معارف اسلامي آشنا باشد، يقيناً زندگي او، محيط او، شهر او و جامعه ي او را با همين فضاي صميميت و صفائي كه در شما مشاهده ميشود، همراه ميكند. از محبت شما مردم عزيز

صميمانه تشكر ميكنم و من هم محبت خود و ارادت خود و صميميت خود را نسبت به شما عرض ميكنم. همينجا لازم و مناسب ميدانم كه از عموم مردم استان فارس تشكر كنم. امروز آخرين روز سفر بنده به اين استان پهناور و سرافراز است. در اين نُه روزي كه من در استان شما بودم، مردم شهر شيراز و شهرهاي ديگر استان محبت و صميميت خود را به حد كمال رساندند؛ لازم است از همه ي آنها سپاسگزاري كنم. مسئولين كشور خوشبختانه به مسائل استان فارس توجه كردند. ديروز هيئت دولت - هيئت وزيران - در شهر شيراز تشكيل شد و در باره ي مسائل گوناگون مردم اين استان از جمله مسائل شهر لار و منطقه ي لارستان مذاكرات مفيدي را انجام دادند و تصميمهاي خوبي را گرفتند. اميدواريم توفيق الهي شامل حال مسئولين كشور شود، بتوانند به شما مردمي كه حقاً و انصافاً در خور اظهار ارادت هستيد، ابراز ارادت كنند؛ به شما مردمي كه شايسته ي خدمت كردن هستيد، خدمت كنند و وظائف خود را انجام دهند. نام لار در تاريخ اخير ايران از نام مرحوم آيةاللَّه العظمي سيد عبدالحسين لاري قابل جداكردن نيست. هر جا يادي از لار و نگاهي به تاريخ صد ساله، صد و بيست ساله ي اخير كشور بشود، نام اين مرد بزرگ در اين تاريخچه، برجسته و درخشنده است. نميخواهيم به افتخار به گذشتگان اكتفا كنيم، اما ميخواهيم از راه شناختن تاريخ خود، گذشته ي خود و برجستگان اين تاريخ، خود را درست بشناسيم؛ امروزمان را درست بفهميم و راه فردامان را تشخيص بدهيم و باز كنيم. منطقه ي لارستان در صد و اندي سال

پيش به همت اين مرد بزرگ و كمك مردم اين منطقه - مردم شهرها و عشاير - يك حركت اسلامي بسيار پرماجرائي را در تاريخ ما ثبت كردند. اگر ارزيابي ما در باره ي ملتها تابع اين است كه مقدار آگاهي آنها را بسنجيم، مقدار عزم و اراده ي ملي آنها را بسنجيم، روشن بيني و شجاعت آنها در اقدام را بسنجيم - اگر اين وسيله ي سنجش قدر و قيمت جمعيتها و ملتهاست - بايد بگوئيم مردم لار و منطقه ي لارستانِ بزرگ، به حسب اين مقياسها و معيارها جزو برجسته ترين مردم كشورِ پهناور ما هستند. آن روزي كه مسئله ي آزاديخواهي و مبارزه ي با استبداد در كمتر نقطه اي از كشور مطرح بود، در اين منطقه به بركت روحانيتِ اين مجتهد بزرگ و آگاه، مسئله ي مبارزه با استبداد براي مردم مطرح شد. آن روزي كه مقاومت در مقابل اشغالگران خارجي براي بسياري از ملتهاي منطقه ي ما و ملت خود ما چندان معناي روشني نداشت، مردم منطقه ي لارستان به رهبري اين سيد بزرگوار در برابر اشغال انگليس ايستادند؛ در مقابل زورگوئي انگليسها جان خودشان را كف دست قرار دادند. مرحوم آيةاللَّه آ سيد عبدالحسين لاري در نامه اي كه به فرزند خودش مينويسد، مينويسد فشارها زياد است، اما من تا آخرين قطره ي خون خودم ايستاده ام. وقتي رهبر اينجور است، وقتي پيشواي مردم اينجور صادقانه مي ايستد، به طور طبيعي عزم و اراده ي ملي در جهت درست به كار مي افتد و ملتها را هدايت ميكند. بعد از آن بزرگوار هم فرزند او، مرحوم آيةاللَّه آ سيد عبدالمحمد - كه شخصيت برجسته ي روحاني است - هم مبارزاتي را انجام دادند. از اين گذشته ي لار يك

بهره مندي عبرت آموز براي وضع امروز خودمان و آينده ي ملت عزيز و نيرومند خودمان بايد بكنيم و آن اين است كه اين الگو نشان داد كه اگر يك ملتي با يك رهبري درست، رهبري اي كه دل به دنيا و مطامع دنيا نسپرده باشد، وارد دشوارترين ميدانها شود، خواهد توانست بر بزرگترين و لجوج و عنودترين دشمنها پيروز شود. ملت ايران اين تجربه را كه از تاريخ خود در اين منطقه و مناطق ديگر كشور آموخته بود، در انقلاب اسلامي به كار بست. با شعار برافراشتن پرچم اسلام، با شعار پيروي از اصول قوانين محمدي (صلّي اللَّه عليه و اله) ملت ايران در دوراني حركت كرد كه قدرتمندان عالم نيتشان و گمانشان اين بود كه هر چه دين و دينداري است، از صحنه ي زندگي مردم برطرف كرده اند. اين نكته ي بسيار مهمي است كه انقلاب ملت ايران در دوراني به نام دين و به نام اسلام توانست دنيا را متوجه به خود كند كه قدرتمندان عالم - سياستهاي استكباري - تصور ميكردند كه ريشه ي دين و دينداري را در همه ي عالم از جمله در كشورهاي اسلامي قطع كرده اند. خاطرشان آسوده بود كه نامي از دين به طور برجسته، ديگر باقي نخواهد ماند و روز به روز آثار ديني در مردم ضعيفتر خواهد شد؛ خودشان را به اين دلخوش كرده بودند. در يك چنين دوراني بود كه ملت ايران با افراشتن پرچم اسلام، دينداري را به فضاي زندگي مردم همه ي عالم برگرداند. اين يك واقعيتي است. ما براي اسلام قيام كرديم؛ پرچم اسلام را بلند كرديم؛ اما حتّي در كشورهائي كه دينِ آنها غير اسلام است، اين تأثير را

انقلاب و ملتِ ما بخشيد كه آنها را به سمت تدين، به سمت معنويت، به سمت مطلقِ دين متمايل كرد. اين معجزه را ملت ايران آفريد و اين انقلاب با نام اسلام، با نام مبارك قرآن، توانست براي اكثر ملتهاي عالم الگو شود. اگر امروز شما به كشورهاي اسلامي مسافرت كنيد، مي بينيد با سي سال قبل - يعني قبل از پيروزي اين انقلاب - فضا بكلي متفاوت است. آن روز اگر كسي هم براي آزاديخواهي يا استقلال حرفي ميزد و حركتي و قيامي ميكرد، زير پرچم و شعار مكاتب الحادي و غير الهي بود، اما امروز در دنياي اسلام، روشنفكر، دانشجو، انسانهاي داراي تعهد و مسئوليت، آن وقتي كه از استقلال سخن بگويند، از آزادي سخن بگويند، زير پرچم اسلام اين شعارها را ميدهند و اين حركت را انجام ميدهند. اين به بركت قيام شما ملت ايران و انقلاب اسلامي بزرگي بود كه ريشه هايش را در تاريخِ نزديك به تاريخ معاصر ملاحظه كرديد: قيام تنباكو، قيام مشروطيت به وسيله ي علماي بزرگ، و از جمله ي برجسته ترينِ آنها قيام مردم لارستان به رهبري اين مرد بزرگوار. ما به گذشته كه نگاه ميكنيم، با اين چشم نگاه ميكنيم. گذشته براي ما يك وسيله و آئينه اي است؛ مايه ي عبرتي است تا راه آينده مان را هموار كنيم. آنچه امروز در درجه ي اول براي ملت ايران مطرح است، تمسك به اسلام است. همه ي خيرات و بركاتي كه يك ملت آرزومندِ داشتن آنهاست، به بركت اسلام براي يك ملت حاصل ميشود. ما براي اينكه آزادي به دست بياوريم، استقلال به دست بياوريم، رفاه عمومي به دست بياوريم، پيشرفت علمي به دست بياوريم،

پيشرو بودن در ميدانهاي گوناگون بشري را به دست بياوريم، اوج عزت را براي خودمان - به عنوان ملت ايران - فراهم بكنيم، راه منحصربفردِ امروز ما عبارت است از تمسك به اسلام. اسلام همه ي اينها را در تعاليم خود، در بطن خود، براي يك ملت به ارمغان مي آورد. تمسك به اسلام، امروز بزرگترين راه است براي ملت ايران. مطلب دوم، مسئله ي اتحاد است كه من در اين سفر - در شهرهاي مختلف - و در همه ي خطابهائي كه به ملت عزيزمان دارم، بر روي مسئله ي اتحاد تكيه ميكنم. علت اين است كه دشمنان ملت ايران براي ضربه زدن به اين ملت، يكي از راه هائي كه پيدا كرده اند، ايجاد اختلاف ميان آحاد ملت مسلمان است؛ كما اينكه در دنياي اسلام و در امت اسلامي هم همين سياست را دنبال كرده اند. از اولِ پيروزي انقلاب سعي كردند كشورهاي مسلمانِ همسايه ي ما را - از جمله كشورهاي همسايه ي در خليج فارس را - از جمهوري اسلامي و از انقلاب اسلامي بترسانند؛ متأسفانه در مواردي هم موفق شدند؛ در حالي كه جمهوري اسلامي، دست برادري به سوي همه ي ملتهاي مسلمان و همه ي دولتهاي مسلمان دراز كرده بوده است و دراز ميكند. جمهوري اسلامي از بن دندان معتقد به اتحاد اسلامي است؛ اتحاد اسلامي به معناي همدلي ملتها و همكاري دولتهاست. ملتها بحمداللَّه با هم همدلند؛ اختلافات طائفي و فرقه اي و مذهبي نميتواند ميان ملتها شكاف ايجاد كند، مگر به وسوسه ي دشمن. اما دولتها را متأسفانه دستِ سياست ميتواند به اين طرف و آن طرف بكشاند. ما امروز هم اعلام ميكنيم: كشورهاي همسايه برادرانِ ما هستند؛ دست دوستي و

برادريِ ما به سوي اين كشورها دراز است. به آنها هيچ نيازي نداريم؛ اين برادري، از روي نياز نيست. ملت ايران ثابت كرده است كه با توكل به خدا و با اعتماد به نفس بر مشكلات فائق مي آيد، اما ما اختلاف را بر خلاف مصلحت دنياي اسلام ميدانيم؛ لذا دست دوستي به سوي همه ي كشورها دراز كرده ايم. خوشبختانه امروز علي رغم تلاش دشمنان دنياي اسلام و علي رغم تلاش دستگاه هاي جاسوسي آمريكا و صهيونيستي - كه دائم مشغول فتنه انگيزي هستند - و به كوري چشم آنها، روابط دولت جمهوري اسلامي با كشورهاي منطقه - كشورهاي عربي، كشورهاي غير عربي - سالم و خوب و برادرانه است؛ و اين بايد روز به روز تقويت شود. عين همين مطلب، با تأكيد بيشتر در مورد داخل كشور است. در داخل كشور از اول انقلاب سعي كردند به بهانه ي قوميت، به بهانه ي مذهب، به بهانه ي اختلافات سياسي، بين آحاد ملت عظيم ايران اختلاف بيندازند. ما بر اين توطئه ي دشمن فائق آمديم، اما همچنان خودمان را و همه ي برادران و خواهران عزيز را محتاجِ اين ميدانيم كه در اين باره دقت و مراقبت كنيم؛ مبادا دشمن بتواند كيد خود را اعمال كند. شيعه و سني، مردم بخشهاي مختلف كشور، طرفداران سلائق گوناگون سياسي، همه بايد بدانند ملت ايران با وجود اين تنوعي كه در مذهب و در قوميت و در اذواق و سلائق دارد، يك ملت است؛ يكپارچه است؛ يد واحد است. با همين يد واحده بودن است كه ميتواند از منافع خود، از هويت خود، از حيثيت خود در مقابل خشن ترين دشمنان دفاع كند و دشمن را به حول و قوه ي

الهي به زانو در بياورد. بحمداللَّه در منطقه ي لارستان با اينكه برادران اهل سنت هم در اينجا - در بعضي از بخشها و در بعضي از شهرها - حضور دارند، اما برادري بين مردم شيعه و مردم سني در اين منطقه يك برادري نمونه و تحسين برانگيز است. اين را ما در گزارشها هم مطالعه كرديم، خوانديم؛ خود بنده هم مطلع بودم، امروز هم در اين جمع نشانه هاي آن پيداست. همه براي اسلام بايد تلاش كنيم؛ شيعه و سني بايد براي اعلاي كلمه ي توحيد، اعلاي ارزشهاي اصيل اسلامي، براي اجراي قوانين محمدي (صلّي اللَّه عليه و آله) همه ي تلاشمان را انجام بدهيم؛ نگذاريم اختلاف نظرها، اختلاف اجتهادها، اختلاف سليقه ها، حتّي گاهي اوقات كينه هاي شخصي، غرض ورزي هاي شخصي، بر زندگي ما، بر مشي ما غلبه كند و دشمن را شاد كند. دشمن، امروز سعيش بر اين است كه اين مركزيت حركت عظيم اسلامي، اين مركزيت و قلب امت اسلامي، يعني ملت ايران را - كه مايه ي تحرك دنياي اسلام شده است - از كار بيندازد. همت دشمنان، همت استكبار متوجه اين است كه اين الگوي عملي را از مقابل چشم مسلمانان عالم دور كند. ايران اسلامي يك الگوي عملي است. ايران اسلامي با وجود خود، با اقتدار خود، با پيشرفت خود، با اتحاد خود، به دنياي اسلام نشان ميدهد كه ميتوان در مقابله ي با توطئه هاي متراكم دشمنان و در اين دنياي متلاطم، نظام اسلامي تشكيل داد؛ ميتوان حاكميت اسلام را به صحنه آورد. اين تجربه را ايران اسلامي در مقابل چشم ملتهاي مسلمان ميگذارد. نظر دشمن، خواست دشمن، آرزوي پليد دشمن اين است كه اين نمونه را از مقابل

چشم ملتهاي اسلامي بردارد؛ حالا يا با تهاجم سياسي و نظامي و امنيتي و اقتصادي، يا با تهاجم تبليغاتي و اتهام پراكني. انسان نگاه ميكند مي بيند بعضي از قلم به مزدهاي روزنامه نگارِ در منطقه ي همسايگان ما - منطقه ي عربي - بقدري با وقاحت در باره ي ملت ايران و جمهوري اسلامي مينويسند كه انسان را به تعجب واميدارند. يك اتهاماتي به ملت ايران، به جامعه ي اسلامي، به نظام جمهوري اسلامي متوجه ميكنند كه انسان حقيقتاً تعجب ميكند كه چقدر يك انساني، يك قلم به مزدي، يك شخص فرومايه اي ميتواند انحطاط پيدا كند كه اينجور در خدمت دشمن و در مقابل اسلام و قرآن قرار بگيرد براي مطامع حقير دنيوي! تنها راه مقابله به دست من و شماست، برادران و خواهران عزيز! مقابله اين است كه ما اتحادمان را روز به روز بيشتر كنيم؛ دلهامان را به هم نزديكتر كنيم؛ تلاشمان را براي پيشرفت اين كشور مضاعف كنيم. امروز بحمداللَّه تلاشهاي زيادي انجام ميگيرد؛ من لازم است اشاره كنم كه در همين منطقه ي لار و لارستان بسياري از مردم خيّر در اينجا كارهاي خوبي انجام ميدهند، كه ما اطلاع داريم؛ گزارشهايش را براي ما مي آورند: خدمت رساني به مردم، كمك به مردم، كمك به محرومان، كمك به علم، ايجاد مساجد و امثال اينها. اينها كارهائي است كه مردم اين منطقه از روي طوع و رغبت، با علاقه مندي خود انجام ميدهند. اين خدمت رساني ها، در سطح كلان به وسيله ي دولت جمهوري اسلامي و نظام جمهوري اسلامي در سراسر كشور دارد انجام ميگيرد، و ان شاءاللَّه روزبه روز بايستي در اين جهت پيش برويم. و علم كشور، اقتصاد كشور و همه ي تلاشهاي گوناگون سياسي و اجتماعي و معنوي

و اخلاقي را در اين كشور پيش ببريم. اين تنها راهي است كه اين كشور ميتواند در مقابل توطئه ي استكبار بايستد. اين همت مردم است كه ميتواند كشور را بي نياز كند. سرمايه گذاري هائي كه مردم انجام ميدهند در بخشهاي مختلف، بسيار ارزشمند است؛ بخصوص در بخشهاي توليدي. و من براي آن مردمي كه به كارهاي خدمت رساني به مردم علاقه مندند، اين را بهترين عمل، بهترين حسنه و صدقه ميدانم كه در كارهاي توليدي سرمايه گذاري كنند؛ هم اشتغال ايجاد شود، هم به پيشرفت كشور كمك كند، هم فقر و محروميت را از بخشهاي مهمي از كشور برطرف كند. اين آن سياست عمومي نظام جمهوري اسلامي است: كمك گرفتن از سرمايه ي مالي، سرمايه ي فكري، بازوي توانا و كارآمد مردم عزيزمان كه كشور مال آنهاست و آينده متعلق به آنهاست. امروز سياستهاي استكباري در اين منطقه در مقابل ملتها كاملاً افشا شده است. ملتها ميدانند كه سياستهاي استكباري در اين منطقه چه ميخواهند؛ دنبال چه آمده اند. حضور آمريكائي ها در خليج فارس وسيله ي ناامني است؛ اين را ملتها فهميده اند. آن روزي كه دولتهاي خارجي و قدرتهاي زورگوي عالم ميتوانستند به بهانه ي ايجاد امنيت بر كشورها و بر آبراه ها و بر گذرگاه هاي حساس دنيا تسلط پيدا كنند، ديگر گذشته است. امروز ملتها ميدانند. مردم عراق ميدانند آمريكا چرا آمد سراغ عراق. خودشان هم كه اقرار كردند، گفتند ما دنبال نفت آمديم. با شعار نجات مردم عراق، بزرگترين گرفتاري ها را براي مردم عراق به وجود آوردند. «چو ديدم عاقبت گرگم تو بودي»؛ امروز مثل گرگي به جان مردم عراق افتادند، اما ادعا ميكنند كه ما دنبال امنيت مردم عراقيم؛ اين دروغ است. مهمترين

وسيله ي ناامني براي مردم عراق، حضور بي محاباي اشغالگران است كه نه به جان مردم، نه به مال مردم، نه به ناموس مردم، نه به غرور ملي مردم، هيچ اعتنائي نميكنند. اوائل اشغال عراق من در نماز جمعه خطاب به اشغالگران گفتم اينجور كه شما داريد اين ملت را تحقير ميكنيد، جوان عراقي را بر روي زمين به رو ميخوابانيد و سربازِ زورگوي شما چكمه روي پشت او ميگذارد، بدانيد كه ملت عراق در مقابل اين حركت شما ساكت نخواهد نشست. ملت عراق ملت غيوري است؛ ملت با نخوتي است؛ با دست خودتان داريد ملت عراق را عليه خودتان ميشورانيد. اين امروز اتفاق افتاده است. دنبال اين ميگردند كه عامل اصلي تحرك مردم عراق عليه نيروهاي نظامي اشغالگر را پيدا كنند. مثل هميشه باز محاسباتشان غلط است. ايران را متهم ميكنند؛ سوريه را متهم ميكنند؛ اين و آن را متهم ميكنند. خودتان را متهم كنيد. حضور نيروهاي آمريكائي براي تحريك غيرت مردم عراق عليه آنها كافي است، احتياجي ندارد به اينكه از خارج مرزهاي عراق كسي بخواهد آنها را تحريك كند، كه شما بيخود اين و آن را متهم ميكنيد. شما خودتان متهم اصلي و مجرم اصلي هستيد. آمريكائي ها اولين مجرم در مسئله ي عراق هستند. در هرجاي ديگر هم همين است. حضور آمريكا در خليج فارس، در اين منطقه ي بسيار حساس دنيا، مايه ي ناامني است. امنيت اين منطقه بايد به وسيله ي دولتهاي اين منطقه تأمين شود. همچناني كه دخالت آمريكا در قضيه ي فلسطين موجب گره خوردن هرچه بيشتر اين قضيه است. گره مسئله ي فلسطين با دخالت آمريكائي ها باز نميشود؛ كورتر ميشود. هرچه آمريكائي ها در اين قضيه

دخالت كنند، گره را كورتر ميكنند. ملت فلسطين، ملت بيداري است؛ ملت آزاده اي است؛ ملت روشن فكري است. دولتي انتخاب كرده است، بگذاريد آن دولت با پشتيباني آن ملت كارهاي خودش را بكند. دخالت آنها، آن هم دخالت يكجانبه، زورگويانه، به نفع رژيم غاصب صهيونيستي، هرچه ميگذرد، ماجراي فلسطين را دشوارتر ميكند. البته اين مسائل حل خواهد شد؛ هم مسئله ي عراق حل خواهد شد، هم مسئله ي فلسطين حل خواهد شد؛ اما آن روزي حل خواهد شد كه با حل اين مسائل، از حيثيت و هويت و موجوديت استكبار آمريكائي هم ديگر چيزي باقي نخواهد ماند. خدا را سپاس ميگويم كه در اين سفر - چه به شهر شما، لار و منطقه ي لارستان، چه به كل استان فارس - آنچه را كه درباره ي استان فارس و مردم عزيز اين استان ميشناختم، ديده بودم و ميدانستم، بار ديگر در عرصه ي عمل ديدم. ما با فضلاي شيرازي، با برجستگان و علماي فارس در دوران مبارزه، ماجراها، خاطره ها و داستانهاي زيادي داريم، كه من اشاره كردم به مرحوم آيةاللَّه شهيد سيد عبدالحسين دستغيب و بقيه ي علما در همين سال آخر و ماقبل آخرِ قبل از پيروزي انقلاب؛ و مرحوم آيةاللَّه رباني شيرازي كه از علماي برجسته بودند، از فضلاي تراز اول قم بودند و از مبارزين بسيار پرسابقه؛ با ايشان كه در تبعيد با هم بوديم، راجع به مسائل گوناگون صحبت ميشد. همان وقت يك مكاتبه اي بين ما و مرحوم آيةاللَّه شهيد دستغيب انجام گرفت؛ همان روز ميشد فهميد كه استان فارس چقدر مايه ي مبارزه اش همراه با هشياري و دانائي و عزم راسخ است؛ و اين را نشان دادند؛ در

دوره هاي مختلف نشان دادند. امروز هم بحمداللَّه بعد از گذشت سه دهه - تقريباً - از پيروزي انقلاب اسلامي، انسان وقتي وارد اين استان ميشود، در شهرهاي مختلف طراوت و نشاط انقلاب را در شهرها و در اين استان ملاحظه ميكند؛ بخصوص به بركت حضور شما جوانهاي عزيز. شما جوانهاي عزيز هم در اينجا بخصوص، در اين ميدان عظيم، در بين اين جمعيت متراكم، هم در بقيه ي عرصه هائي كه اين كشور و اين ملت در معرض ديد تماشاگر مردم دنيا قرار ميدهد، حضورتان چشمگير است. جوانان عزيز! كشور مال شماست؛ كشور مال شماست؛ آينده متعلق به شماست. شمائيد كه بايستي از محصول اين انقلاب به طور كامل، ان شاءاللَّه در عمري طولاني و سعادتمند بهره مند شويد. هرچه ميتوانيد، تلاش كنيد؛ هرچه ميتوانيد، كار كنيد؛ علم بياموزيد؛ حركت و تلاش دائم را از دست ندهيد. و اخلاق و معنويت، توجه به خداي متعال، ذكر، نماز، انس با قرآن را مغتنم بشماريد. اينها شما را كمك خواهد كرد كه بتوانيد ان شاءاللَّه آن جايگاهي را كه شايسته ي ملت ايران است، به ملت ايران بدهيد. پروردگارا ! تو را به محمد و آل محمد سوگند ميدهيم دلهاي ما را روزبه روز به اسلام راغبتر و با اسلام آشناتر بفرما. پروردگارا ! رحمت و بركت و فضل خود را بر اين مردم عزيز نازل كن. پروردگارا ! در اين سالي كه بارندگي در اين منطقه و در بعضي از مناطق ديگر كشور كمتر از گذشته بوده است، خودت با لطف خود و فضل خود، با انواع تفضلات خود، اين كمبود را جبران بفرما. پروردگارا ! جوانان اين مردم را حفظ كن؛ آنها

را عاقبت بخير كن؛ آنها را هدايت بفرما. پروردگارا ! آينده ي اين جوانان را، آينده اي سراسر درخشندگي و افتخار براي خودشان و براي اين كشور قرار بده، روح مطهر شهيدان را با اوليائت محشور كن، روح مطهر امام شهيدان را با اوليائت محشور كن. پروردگارا ! ما را هم به شهيدان عزيزمان ملحق بگردان، قلب مقدس ولي عصر را از ما راضي و خشنود كن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

مراسم نوزدهمين سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى (ره)

مراسم نوزدهمين سالگرد ارتحال حضرت امام خميني (ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

و الحمد للَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيما بقيةاللَّه في الأرضين. نوزده سال است كه در يك چنين مناسبتي، ملت ايران زمان و مكان را مظهر عشق و ارادت به امام بزرگوار قرار ميدهد. اكثر ملت ما جواناني هستند كه دوران زندگي پربار امام بزرگوار را درك نكرده اند؛ يا متولد بعد از وفات آن بزرگوار هستند يا در دوران ده ساله ي حيات مبارك امام بزرگوار، پسر بچه ها و دختر بچه هاي خردسالي بودند؛ اما همين جوانهاي مؤمن و نوراني در سرتاسر كشور آنچنان به امام و ياد او و نام او عشق ميورزند كه گوئي از همصحبتي با امام برخوردار بوده اند. همانطوري كه در دعاي سمات ميخوانيم: «و امنّا به و لم نره صدقا و عدلا»؛ ايمان خالصانه و پاك بدون اينكه دوران حيات آن بزرگوار و صحبت آن بزرگوار را درك كرده باشند؛ مخصوص ملت ما هم نيست. در بسياري از مناطق جهان و كشورهاي مسلمان، همين احساس درباره ي امام بزرگوار ما وجود دارد. اين ناشي از دو عامل بزرگ است: يكي عظمت امام و

ابعاد گوناگون شخصيت او كه يك شخصيت استثنائي در دوران معاصر، بلكه در دورانهاي نزديك به ماست. يكي هم به خاطر عظمت اين انقلاب است. عظمتي كاري كه امام بزرگوار با ايمان خود، با تدبير خود، با اراده و عزم راسخ خود در اين برهه ي از زمان انجام دادند: برپا كردن انقلاب اسلامي و تشكيل نظام جمهوري اسلامي. عظمت اين انقلاب هم حاكي از عظمت امام بزرگوار ماست. اين انقلاب يك معجزه ي الهي بود. در حالي كه دشمنان اسلام و دشمنان امت اسلامي صد سال - تقريباً - عليه اسلام و عليه روحانيت تبليغ كردند و تلاش كردند و در حالي كه پنجاه سال يك رژيم وابسته اي در اين كشور منافع ملت ايران را در مقابل دشمنان و بيگانگان قرباني كرد و كشور را به طور كامل وابسته ي به اجانب قرار داد - رژيم پهلوي - امام بزرگوار با پرچم اسلام، با پرچم ضديت با سلطه و سلطه گرائي در اين كشور قيام كرد و اين كار بزرگ را به ثمر رساند. انقلاب اسلامي با همه ي انقلابهاي ديگر متفاوت است؛ نه يك انقلاب صرفاً معنوي و فرهنگي است، نه يك انقلاب صرفاً اقتصادي است، نه يك انقلاب صرفاً سياسي است؛ يك انقلاب همه جانبه است. مثل خودِ اسلام است. همانطوري كه اسلام ابعاد معنوي و اخلاقي دارد، ابعاد الهي دارد، در عين حال ناظر به زندگي مردم است؛ بعد اقتصادي، بعد سياسي، بعد اجتماعي در اسلام وجود دارد؛ انقلاب اسلامي هم داراي ابعاد مختلف بود و راز ماندگاري انقلاب اسلامي و روزبه روز زنده تر شدن اين انقلاب در سطح منطقه و جهان، همين ابعاد گوناگون آن است كه

با نيازهاي بشر متوازن و همراه است. امام با سخنان خود، با رفتار خود يك هدايت مستمري را براي امت خود - براي ما مردم - به جاي گذاشته است. يعني دست امام، انگشت اشاره ي امام در همه ي پيچ و خمهاي زندگي ما را راهنمائي ميكند و يكي از قويترين و بهترين مواريث معنوي امام، همين وصيتنامه ي اوست. جا دارد در برهه هاي مختلف، مردم، مسئولان گوناگون، جوانها اين وصيتنامه را بازخواني كنند؛ در اين تدبر كنند. من امروز به مناسبت اين اجتماع عظيم و به مناسبت دلهاي آگاه و بيدار شما، چند نكته از وصيتنامه ي پر نكته ي امام را اينجا مطرح ميكنم. نكته ي اول اين است كه امام در وصيتنامه شان تأكيد ميكنند كه اين انقلاب يك انقلاب الهي است و پايه ي اصلي آن مردمند؛ يعني اين انقلاب متعلق به مردم است. معناي اين حرف اين است كه هيچ كس - هيچ قشري، هيچ فردي، هيچ طبقه اي - نميتواند و نبايد ادعاي مالكيت اين انقلاب را بكند؛ خود را مالك بداند، ديگران را مستأجر اين انقلاب بداند. اگر قرار بود كسي خود را نسبت به اين انقلاب مالك و صاحب بداند، از همه مناسبتر و شايسته تر، خودِ امام بود كه انقلاب بر محور عزم و اراده و شخصيت او به وجود آمد؛ ولي امام خود را هيچكاره و خدا را همه كاره ميداند. اين در بيانات امام موج ميزند و در وصيتنامه به آن تأكيد و تصريح شده است. پس صاحب اين انقلاب مردمند. وظيفه اي بر دوش همگان سنگيني ميكند و آن حفظ اين امانت بزرگ الهي است. مردم بايد خودشان را حافظ اين انقلاب بدانند. انقلاب

هويتش، معنايش به شعارهاي انقلاب است؛ به جهتگيريهاي انقلاب است؛ به ارزشها و مباني انقلاب است. هميشه بوده اند، امروز هم هستند، در آينده هم خواهند بود كساني كه بخواهند به بهانه ي اينكه اوضاع جهان عوض شده است، شعارهاي انقلاب را تغيير بدهند يا شعار ديني - بُعد ديني - را از انقلاب جدا كنند يا بُعد عدالت اجتماعي را از انقلاب جدا كنند يا بُعد سلطه ستيزي و بيگانه ستيزي را از انقلاب جدا كنند يا بُعد ضد استبداد بودن را از انقلاب جدا كنند. انگيزه هاي مختلف، به بهانه هاي مختلف هميشه ممكن است وارد ميدان شوند، براي اينكه شعارهاي انقلاب و هدفهاي انقلاب را تغيير دهند. مردم بايد هوشيار باشند؛ بدانند. اين انقلاب با شعارهاي خود زنده است. اصلي ترين شعارهائي كه در اين انقلاب بر روي پرچم انقلاب نوشته شده است، شعار اسلامي بودن است؛ پايبند بودن به مباني دين و اصول و قواعد ديني است؛ سلطه ستيزي است؛ ستيزه ي با استكبار است؛ دفاع از مظلومان عالم است، آن هم دفاع صريح و صادقانه ي از همه ي مظلومان. از جمله ي برترين شعارهاي اين انقلاب، تعلق اين انقلاب به عموم مردم است؛ هيچ قشري، هيچ طبقه اي، در نسبت به انقلاب بر ديگران ترجيحي ندارد. جوانهاي امروز هم مثل جوانهاي دوران دفاع مقدس صاحبان انقلابند. نميشود گفت آن كساني كه انقلاب را به وجود آوردند يا در زمان انقلاب در به وجود آوردن آن سهيم بودند، آنها بيشتر با انقلاب نسبت دارند؛ نه، كساني بودند كه در اصل پيدايش انقلاب حضوري نداشتند، اما در دفاع مقدس جان خود را كف دست گرفتند و به ميدان آمدند؛ آنها هم به همان اندازه

با انقلاب نسبت دارند. در طول اين سالهاي متماديِ بيست ساله ي بعد از پايان دفاع مقدس، جواناني به صحنه آمده اند كه با شعور خود، با شور فوق العاده ي خود، با علاقه منديهاي خود، با انگيزه هاي الهي خود، با تلاش علمي خود، با تلاش اجتماعي و سياسي خود، بقاء اين انقلاب و نشاط اين انقلاب را تضمين كرده اند؛ آنها هم فرزندان انقلابند؛ آنها هم مالكان انقلابند؛ نسبت آنها با انقلاب، مثل نسبت كساني است كه در صدر انقلاب حضور داشته اند؛ در آينده هم همين جور خواهد بود. طبقه ي جوان، نسلهاي پي درپي - همه - نسبت واحدي با انقلاب دارند؛ همه سهيم در انقلابند و همه سهيم در تكليف حفظ امانت اين انقلابند. جوانهاي امروز ما، جوانهاي نسل معاصر ما و جوانهائي كه در آينده خواهند آمد، بدانند راه انقلاب، راهي است كه احتياج دارد به عزم، به ايمان، به ثبات قدم. بعضي اين ثبات قدم را دارند، بعضي در بين راه برميگردند؛ البته اينها به ضرر خودشان عمل ميكنند؛ «فمن نكث فانّما ينكث علي نفسه». آن كساني كه از راه انقلاب برگردند، مثل كساني هستند كه در تابستان روزه گرفته اند و تا اواخر روز، روزه را حفظ ميكنند، اما يك ساعت به غروب، دو ساعت به غروب طاقتشان تمام ميشود؛ افطار ميكنند. اين مثل همان كسي است كه از اولِ روز، روزه نگرفته است. باطل كردن روزه در هر زماني از ساعات روز باشد، ابطال روزه است. در راه انقلاب اگر ثبات قدم وجود نداشت، اگر پيوستگي حركت وجود نداشت، انسان رابطه اش با انقلاب قطع ميشود. اين بي وفائي به انقلاب است. هميشه بودند كساني كه به انقلاب بي وفائي كردند،

به انقلاب دلبستگي خود را كم كردند، به انقلاب پشت كردند. وصيت امام اين است كه جوان ما، مردم ما، نسلهاي گوناگون ما، با چشم واقع بينانه نگاه كنند. اصل، انقلاب است؛ اشخاص، اصل نيستند. انقلابي بودن به حفظ رابطه ي خود و عمل خود و پيوستگي خود با انقلاب است. اين نكته ي اول. نكته ي بعدي اين است كه امام در وصيت نامه اعلام ميكند كه اين انقلاب گسترش خواهد يافت؛ دست استعمارگران را از جهان اسلام كوتاه خواهد كرد. اين پيشگوئي امام بزرگوار است. امروز به صحنه كه نگاه ميكنيم، مي بينيم اين اتفاق افتاده است. گسترش انقلاب از نظر امام از راه ايجاد فتنه در كشورها نيست، از راه لشگركشي نيست، از راه گسترش تروريزم نيست - برخلاف برخي از انقلابهاي ديگر - گسترش انقلاب در ميان ملتها از راه الگوسازي نظام جمهوري اسلامي است. يعني ملت ايران نظام جمهوري اسلامي را به حدي و مرتبه اي برسانند كه وقتي ملتهاي ديگر به اين الگو نگاه ميكنند، شوق پيدا كنند و آن راه را دنبال كنند؛ از راه ترويج معارف اسلامي و از راه صراحت در دفاع از طبقات مظلومِ دنياي اسلام و ملتهاي مظلومي كه در دنياي اسلام پامال ظلم استكبار شده اند. اين گسترش نظام اسلامي است كه اتفاق افتاد. امروز ملتهاي جهان به ملت ايران نگاه ميكنند، از ملت ايران نيرو ميگيرند، انگيزه ميگيرند، انرژي ميگيرند. امروز شعارهاي ضد استكباري ملت ايران در همه ي دنياي اسلام گسترش پيدا كرده است. امروز شما به هر كشوري از كشورهاي اسلامي كه حركت كنيد، با هرگونه رژيمي، با هرگونه دستگاه حاكمه اي، مي بينيد ملتهاي آنها به شعارهاي شما، به انگيزه ها و

آرمانهائي كه شما ترسيم كرديد، با چشم عزت و احترام نگاه ميكنند؛ شعار ضديت با ظلم، ضديت با سلطه، دفاع از مظلومان، دفاع از ملت فلسطين، دشمني با شبكه ي اختاپوسي صهيونيسم. اين دل ملتهاي مسلمان است؛ اين گسترش انقلاب اسلامي است. حتّي شما مي بينيد اين شعار انرژي هسته ايِ ملت ايران - ايني كه ملت ايران در مقابل فشار دشمنان ايستادگي به خرج داد و حق خود را مطالبه كرد - امروز در دنياي اسلام آنچنان منعكس شده كه سخنگويانِ كشورهاي اسلامي و عربي اعلام ميكنند كه خواستِ انرژي هسته اي به خواستِ عمومي ملتهاي عرب تبديل شده است. دشمنان و دوستان ملت ايران اعتراف ميكنند كه گسترشي كه امام پيش بيني ميكرد براي انقلاب، امروز تحقق پيدا كرده است؛ از جمله ي آنها مسئله ي آرمان فلسطين است. ملتها دلشان مانند ملت ايران براي ملت فلسطين ميتپد؛ ملتها مثل ملت ايران رژيم اسرائيل را يك رژيم جعلي و تحميلي در منطقه ميدانند. البته دولتها با ملتها همراه نيستند و متأسفانه آن چيزي كه اسرائيل را تقويت كرده است، همين است. رژيم صهيونيستي از درون خود نيروئي ندارد، قدرتي ندارد، توانائي ايستادن روي پاي خود را ندارد. امروز دو عامل رژيم صهيونيستي را سرِ پا نگه داشته است: يكي حمايت بي قيد و شرط وقيحانه ي آمريكا از اين رژيم منحط؛ و ديگري حمايت نكردن دولتهاي عربي و اسلامي از مردم فلسطين. متأسفانه بسياري از حكومتها و دولتهاي مسلمان، امروز آنچنان كه بايد به وظيفه ي خود در قبال فلسطين عمل نميكنند و با ملتهايشان همصدا نيستند. اگر آنها هم با ملتهاي خود همصدا شوند و از ملت مظلوم فلسطين دفاع كنند، وضعيت

در منطقه بكلي تغيير خواهد كرد. اين خواست عمومي ملتهاست و اين همان گسترشي است كه امام بزرگوار ما خبر داده بود. نكته ي سوم كه در وصيت نامه ي امام بارز است و در بيانات امام در طول اين ده سالِ حيات پربركتش منتشر و گسترده است و براي ملت و جوانان ما اهميت دارد، اين است كه انقلاب اسلامي كمك به پيشرفت ملت است؛ انقلاب اسلامي كمك به خلاقيت و نوآوري ملت است؛ درست نقطه ي مقابل آنچه كه سالهاي متمادي دشمنان اسلام تبليغ ميكردند. دشمنان اسلام اينجور وانمود ميكردند كه دينداري با پيشرفت منافات دارد؛ با هم سازگار نيست. اگر ملتي بخواهد پيشرفت پيدا كند، بايد از دين دست بكشد، بايد برود به دامن غرب و خود را سر تا پا به رنگ غربي در بياورد تا بتواند پيشرفت كند. اين را به عنوان يك باور در طول ده ها سال به ملت ايران تلقين كرده بودند. امام بزرگوار ما از اول انقلاب تا روز آخر و در وصيت نامه ي خود تأكيد ميكند كه روح انقلابي، روح حركت به جلو است، روح پيشرفت است، روح ابتكار و نوآوري است و اين در واقعيت ملت ايران هم تحقق پيدا كرد. امروز ملت ايران خود را باور دارد؛ در ميدان علم وارد ميشود، در ميدان سياست وارد ميشود، در هر ميداني كه ملت ايران بجد وارد ميشود، در صفوف مقدم ملتها قرار ميگيرد. وضع امروز ملت ما در نوآوريهاي علمي، در قدرت سياسي، در عزت بين المللي، با دوران قبل از انقلاب قابل مقايسه نيست؛ اين ملت بيدار شده است، زنده شده است؛ اين به خاطر انقلاب است. اين روح انقلابي،

هر چه در ملت زنده تر و پوياتر باشد، روح نوآوري و ابتكار و خلاقيت زنده تر خواهد بود؛ همچناني كه خود انقلاب هم يك نوآوري بزرگ بود. امام با انقلاب اسلامي و با تشكيل جمهوري اسلامي راهِ ميانه ي عقب ماندگي و غرب زدگي را ترسيم كرد. ملتها تصور ميكردند يا بايد عقب مانده بمانند يا بايد غرب زده شوند؛ امام نشان دادند كه نه، يك راه مستقيم، يك صراط مستقيم وجود دارد كه انسان اسير غرب هم نشود، غرب زده هم نشود؛ اما راهِ ترقي و پيشرفت و تعالي را طي كند؛ ملت ايران اين راه را طي كرده است. جوانهاي عزيز! براي پيشرفت و تعالي كشورتان، هر چه ميتوانيد به اين صراط مستقيم تمسك كنيد. با اتكاء به خداي متعال و اعتقاد به نيروي دروني خود ميتوانيد همه ي موانع را از سر راه برداريد. يكي از عللِ دشمنيِ استكبار و توطئه هاي جهاني با ملت ايران در قضيه ي انرژي هسته اي و قضاياي مشابه همين است. شما مي بينيد در همان حالي كه آمريكائيها پيشقراولند و بعضي از اروپائيها هم دنباله روِ آمريكا در ضديتِ با دستيابيِ ملت ايران به انرژي هسته اي و تلاش ميكنند و تهديد ميكنند و الفاظ درشت به كار ميبرند، ميروند با كشورهاي ديگري كه از لحاظ علمي و صنعتي بمراتب عقب مانده تر هستند و بسيار با ملت ايران فاصله دارند، قرارداد انرژي هسته اي ميبندند! معناي اين حرف چيست؟ معنايش اين است كه اگر انرژي هسته اي موجب وابستگي بيشتر يك ملت به خودشان شود، آن را براي آن ملت مجاز ميدانند. آنها با آن انرژي هسته اي مخالفند كه يك ملت با ابتكار خود، به دست خود، بدون نياز به آنها، با

استقلال كامل به دست آورده است. جوانان عزيز ما، ملت بزرگ ما، اين امتياز را پيدا كرده اند كه به اين رتبه ي علمي و صنعتي پيشرفته با اتكاء به نيروي خود رسيدند؛ وابستگي ايجاد نكردند، بلكه اين ضدِ وابستگي است. همين انرژي هسته اي براي ديگر ملتها كه دولتهاي مستكبر به آنها ميدهند، موجب وابستگي است؛ اما براي ملت ايران كه خود از درون ميجوشد، ابتكار ميكند، نوآوري ميكند، خودش خلاقيت و توليد ميكند، موجب قطعِ وابستگي است. استكبار جهاني و دشمنان ملت ايران، با اين دشمنند. نكته ي ديگري در وصيت نامه ي امام (رضوان اللَّه عليه) وجود دارد كه بسيار مهم است و آن توجه به جنگ سرد و عمليات رواني دشمن است. دشمن آن وقتي كه در ميدان، در صحنه ي عمل نتواند كاري از پيش ببرد، دست به جنگ رواني ميزند؛ براي مأيوس كردن، براي نااميد كردن، براي خالي كردن دل ملتها. با جنگ رواني و با تهديد سعي ميكنند ملتهاي مقابلشان ميدان را خالي كنند. اين معنايش اين است كه در ميدان عملي قدرت مقاومت در مقابل اين ملت را نداشته اند. اين جنگ رواني از اولين روزهاي انقلاب تا امروز كه سي سال ميگذرد، همچنان ادامه دارد. گاهي ميگفتند اين انقلاب تا دو ماه ديگر بيشتر نميماند، گاهي ميگفتند تا دو سال ديگر بيشتر نميماند. امروز سي سال است كه اين انقلاب با قدرت تمام به پيش رفته است و روزبه روز ملت ايران را منسجم تر، پراميدتر، پرانرژي تر كرده است. امروز جنگ سرد و جنگ رواني را با شكلهاي مختلفي انجام ميدهند. ميخواهند به ملت ايران و به جوان ايراني بباورانند كه شما نميتوانيد بدون ارتباط و اتصال

با قدرتهاي سلطه گر به جائي برسيد. اين خطر بزرگي است كه امام به آن توجه داده اند. آنها پيشرفتهاي عظيم ملت را انكار ميكنند. انقلاب در طول اين سي سال از موانع بسياري گذشته است - در تاريخ انقلابها كه انسان نگاه ميكند، اين همه موانع در راه يك ملت و يك انقلاب بسيار بندرت ديده ميشود و انقلابها معمولاً پشت اين موانع ميمانند و خود را تسليم دشمن ميكنند - و با اين همه تهديد، با تحريم، با انواع و اقسام دشمنيها و حيله ها و كارشكنيها توانسته است پيش برود، قله ها را فتح كند؛ همچنان چشم به قله هاي بالاتري دارد و همچنان با قدرت پيش ميرود. ميخواهند اين انگيزه را از ملت ايران بگيرند. من به جوانان عزيزمان؛ جوانان دانشگاهي، جوانان حوزوي، جوانان فعال در صحنه ي صنعت يا كشاورزي يا علم يا هنر عرض ميكنم: شما در نيمه ي راه هستيد و آنچه از راه گذرانيده ايد، با مشكلات بسيار بزرگي مواجه بوده است؛ اما توانسته ايد. آن نيمه ي ديگر راه و آن بخش باقيمانده ي راه را - كه دشمن ميخواهد نگذارد شما آن نيمه ي اصلي، نيمه ي آخر را طي كنيد و به قله ها برسيد - با عزم راسخ ميتوانيد دنبال كنيد. شما ميتوانيد؛ همچنانيكه ثابت كرده ايد كه ميتوانيد. امروز ملت ايران با عزت و صلابت در مقابل مستكبرين ايستاده است و آنها كاري نتوانسته اند بكنند. آنچه توانستند، در شرق و در غرب كشور ما تلاش كردند، شايد بتوانند كشور را محاصره كنند. با هوشمندي ملت ايران و با ايمان ملت ايران و انسجام ملت ايران بحمداللَّه كار استكبار - كار دشمنان ملت ايران در شرق و غرب

مرزهاي ما - به اقتدارِ هر چه بيشتر جمهوري اسلامي منتهي شد كه امروز خودشان هم به آن اعتراف ميكنند. يك نكته ي ديگر در وصيتنامه ي امام بزرگوار هشدار به جوانهاست در مقابل توطئه هائي كه هدف و آماج آن فقط جوانها هستند. جوان يك كشور اگر بخواهد مثل موتور پيش برنده اي آن ملت را پيش ببرد، احتياج دارد به اينكه سر حال، بانشاط، تندرست، قوي و دلبسته ي به كار و پيشرفت باشد. براي اينكه اين روحيه را در جوان ايراني از بين ببرند، تلاش ميكنند با توطئه هاي گوناگون؛ با ترويج فساد، با ترويج فحشاء، با ترويج مواد مخدر، با باندهاي هدايت شده، جوان ايراني را منصرف كنند. جوان ايراني بايد بهوش باشد. امروز اگر مسئولين نظام جمهوري اسلامي با مواد مخدر بسختي مبارزه ميكنند، اين يك جهاد بزرگ، يك حركت بسيار عميق در راه پيشرفت ملت ايران است. اينها نميخواهند جوان ايراني در كارگاه، در آزمايشگاه، در دانشگاه، در محيط علمي، در محيط كار و تلاش صنعتي و كشاورزي بانشاط باشد. آن جواني كه سرگرم مسائل شهواني جنسي باشد يا اسير مواد مخدر باشد، نه حال كار كردن دارد، نه حوصله ي فكر كردن دارد، نه نيروي كار كردن دارد، نه ابتكار دارد، نه عزم و اراده ي راسخ و لازم را دارد. امروز مبارزه ي با توطئه هاي سازمان يافته براي كشاندن جوان ايراني به شهوات، به مواد مخدر، به سرگرميهاي گوناگون جنسي، يك توطئه ي بسيار خطرناكي است. مبارزه ي با آن در درجه ي اول بر عهده ي خودِ آحاد ملت، بخصوص جوانهاست. جوانها بايد هوشيار باشند. دشمن دانسته است كه تقوا و پرهيزگاري جوان ايراني و دينداريِ جوان ايراني به پيشرفت او

در ميدانهاي مختلف كمك ميكند؛ ميخواهد اين را تضعيف كند. امام هشدار ميدهند؛ هم به جوانها، هم به دانشگاهها، هم به حوزه هاي علميه، هم به قاطبه ي جوانان كشور كه بيدار باشند، هشيار باشند. اغفال جوان و سست كردن جوانها، به معناي عقب نگهداشتن ملت است. همه ي ملت بايد احساس مسئوليت كنند و مسئولين هم بايستي با جد و جهد در اين راه تلاش كنند كه جهاد بزرگي است. يك نكته ي اساسي ديگر در وصيتنامه و در بيانات امام، مسئله ي مواجهه ي با زورگويان عالم است. قدرتهاي سلطه گر و زورگوي جهاني البته در طول تاريخ هميشه بوده اند، اما با پيشرفت علم و صنعت و با امكانات ارتباطاتي مدرن، اين سلطه گري براي آنها آسانتر شده است. لذا مي بينيد آمريكائيها نسبت به همه ي جهان ابراز طمع ورزي ميكنند و با اين بهانه كه منافع ما در فلان جا به خطر افتاده است، وارد ميشوند. گويا منافع آنها بر منافع همه ي دنيا ترجيح دارد؛ بر منافع ملتها ترجيح دارد. خوب، در مقابل اين زورگوئي و گردن كلفتي و حرف نشنوي و حق ناشناسي چه جور بايد برخورد كرد؟ دو جور برخورد وجود دارد: يك برخورد، تسليم است؛ يك برخورد، مقاومت است. تسليم در مقابل زورگويان جهان، زورگو را به زورگوئي تشويق ميكند. تسليم ملتها، تسليم سياسيون عالم، تسليم روشنفكران جوامع مختلف در مقابل زورگوئيهاي استكبار جهاني، مشوق آنها در پيشرفت است؛ مشوق آنها در زورگوئي بيشتر است. براي ملتها يك راه حقيقي بيشتر باقي نميماند و آن مقاومت است. اگر يك ملتي ميخواهد شر زورگوئي زورگويان - و امروز شر آمريكا - را از سر خود كم كند، بايد در مقابل زورگوئي آمريكا با

قدرت و صلابت تمام بايستد. امروز شما نگاه كنيد به رفتار زمامداران آمريكا - رئيس جمهور و تيم دور و ورش - ببينيد چه جوري حرف ميزنند. حرف زدنِ آنها مثل حرف زدن آدمهاي رواني است؛ گاهي تهديد ميكنند، گاهي دستور ترور ميدهند، گاهي تهمت ميزنند، گاهي از روي استيصال درخواست كمك ميكنند، گاهي ثبات و امنيت يك ملت را آماج خودشان قرار ميدهند؛ مثل ديوانه ها به اين طرف و آن طرف ميزنند. رفتار آنها، رفتار سياستمداران منطقي و عاقل و باتدبير نيست. البته بخش مهمي از اين، انعكاس ناكاميهاي آمريكا در مناطق مختلف است: ناكامي در افغانستان، ناكامي در عراق؛ اينها با وعده ي دموكراسي و آزادي و حقوق بشر وارد افغانستان و عراق شدند. امروز بعد از گذشت چند سال، وضعيت اين دو كشور جوري است كه هيچ ملتي آرزو نميكند چنين وضعيتي داشته باشد؛ ناامني، عقب افتادگي، فقر، تسلط روزافزون قدرتهاي استكباري، پنجه انداختن به منافع مليِ آن كشورها و ناديده گرفتنِ حقوق آن ملتها و البته پشت سرش ناكاميِ كامل در تأمين مقاصدي كه اعلام كرده بودند يا مقاصدي كه در دل داشتند و اعلام نكرده بودند. اين ناكاميها در رفتار سياستمداران آمريكا منعكس است؛ در اختلافاتشان، در بگومگوهايشان، در تصميم گيريهايشان. اين وضع زورگويان عالم است. خوب، در مقابل اين زورگوئي چه بايد كرد؟ توصيه ي امام، ايستادگي است. امروز خوشبختانه، مجموعه هاي گوناگون سياسيِ كشور ما از وفاداري به خط امام دم ميزنند؛ اين يك پديده ي مباركي است. در برخي از دوره هاي گذشته اينجور نبود. بعضي از جريانهاي سياسي از رويگرداني از خط امام صريحاً سخن ميگفتند! امروز خوشبختانه مجموعه هاي سياسي در كشور ما،

همه از گرايش به افكار امام و خط امام حرف ميزنند. خيلي خوب، يكي از برجسته ترين نقاط خط امام كه در وصيت نامه و در همه ي بيانات امام منعكس است، لزوم ايستادگي قاطع در مقابل طمع ورزان و مستكبران است. اين موضع را ملت ايران و همه ي مجموعه هاي گوناگون و نخبگان كشور كه پايبند به امام و وفادار به آراء و افكار امام هستند، بايد با قوت تمام حفظ كنند؛ خود امام اينجور بود. امام هيچ وقت به خاطر ملاحظه ي زورگويان عالم، از دفاع از مظلومين عالم دست نكشيد. امام در طول زمان از مسئله ي فلسطين به عنوان يك مسئله ي اصلي ياد كرد. امام صريحاً در وصيتنامه و بيانات خود به نداي يا للمسلمين ملتهاي مظلوم اهميت ميدهد؛ دفاع صريح از حقوق مظلومين، دفاع صريح از حقوق ملت فلسطين و هر ملت مظلوم ديگر. اين روش امام است؛ اين خط امام است؛ اين شيوه ي امام و اين توصيه و وصيت امام است. خوشبختانه اين روش را ملت ايران و مسئولين كشور دنبال كردند و سي سال است كه در هر ميداني كه شما ملت ايران با استكبار آمريكا مواجه شديد، شما پيروز شديد و دشمن شما مغلوب و دچار باخت شد. البته دشمن آرام نميماند؛ دشمن به تلاش رواني خود و تلاش سياسي خود ادامه ميدهد. دشمن تهمت ميزند. امروز در دنيا، ديگر تهمتهاي آمريكائيها و صهيونيستها به ملت ايران و به جمهوري اسلامي خريداري ندارد. تهمتِ نقض حقوق بشر، آن هم از ناحيه ي كساني كه شديدترين نقض حقوق بشر را كردند و در ترور مظلومان و در تجاوز به ملتها پست ترين مقام را دارند و نمره ي

آنها سياه ترين نمره هاست. اينها ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي ايران را متهم ميكنند به نقض حقوق بشر! اين اهميتي ندارد. يا درباره ي مسئله ي هسته اي، ملت ايران بارها اعلام كرده است كه ما دنبال سلاح هسته اي نيستيم؛ اين را همه ميدانند؛ منطق هم همين را تأييد ميكند. امروز امريكائيها وقتي ميخواهند درباره ي مسئله ي هسته اي ايران حرف بزنند و موضعگيري كنند، چون نميتوانند صريحاً حق ملت را ناديده بگيرند و اعلام كنند كه با حق يك ملت مخالفند، براي توجيه حرف خودشان در افكار عمومي دنيا، ايران را متهم ميكنند كه به دنبال تسليحات هسته اي است. خودشان هم ميدانند كه دروغ ميگويند؛ خودشان هم ميدانند كه اين حرف دروغ است. امروز هيچ ملت عاقلي، هيچ مسئولين عاقلي، به دنبال تسليحات هسته اي نميروند. و ملت ايران هم از لحاظ مبناي اسلامي و فكري با اينجور تسليحات مخالف است، هم از لحاظ تدبير و عقلانيت مخالف است. تسليحات هسته اي جز هزينه ي ايجاد و هزينه ي نگهداري هيچ فايده اي ندارد. تسليحات هسته اي براي يك ملت قدرت نمي آورد؛ چون قابل اجرا و قابل استفاده نيست. آن كساني كه امروز بمب هسته اي دارند، خودشان خوب ميدانند كه اگر دست از پا خطا كنند و اين سلاح هسته اي را به كار بيندازند، آنچنان دامن خودشان را خواهد گرفت - همچناني كه يك روز تروريستها را تقويت كردند، دامن خودشان را گرفت - كه ديري نخواهد گذشت كه تروريستهاي دنيا به سلاح هسته اي دست پيدا كنند و امنيت را از همه ي مستكبران عالم و از همه ي ملتها بگيرند. ميدانند كه سلاح هسته اي كاربرد ندارد. اين را خوب ميفهمند؛ اما درعين حال ملت ايران را متهم

ميكنند. نه؛ ملت ايران به دنبال سلاح هسته اي نيست؛ به دنبال استفاده ي صلح آميز از انرژي هسته اي است در مسائل زندگي؛ و اين راه را دنبال خواهد كرد و به كوري چشم دشمنان با قدرت تمام به اين خواهد رسيد. ياد امام، يادآور عزت ملت ايران و بيداري ملت ايران است؛ يادآور اسوه شدن و قدوه شدنِ ملت ايران براي همه ي امت اسلامي و ملتهاي مستضعف است. ياد امام نيرو بخش است؛ اميدبخش است. اين ياد را بايد زنده نگه داشت و راه امام و خط امام و انگشت اشاره ي امام و نشانه هائي را كه امام براي پيمودنِ اين راه قرار داده است، بايد قدر دانست؛ از همه بيشتر جوانها و مسئولين كشور بايد به مسئله ي توصيه هاي امام و وصيتنامه ي امام به چشم يك دستورالعمل نگاه كنند. امروز قواي ثلاثه و مسئولان گوناگون كشور - اعم از نظامي و غير نظامي و سياسي و اجتماعي و خدماتي - بايد دستورالعمل كار خود را همين وصيتنامه ي امام و راهنمائيهاي امام قرار بدهند. عزت ملت ايران، امنيت پايدار ملت ايران، رشد و توسعه ي مادي ملت ايران، اعتلاي معنوي و اخلاقي ملت ايران، در گرو عمل كردن به اين توصيه هاست. پروردگارا! تو را به ارواح طيبه ي شهيدان و ارواح طيبه ي امامان بزرگوار سوگند ميدهيم ملت ايران را در پيمودن اين راه موفق بدار؛ روزبه روز عزت ملت ايران را بيشتر كن. پروردگارا! از اين اجتماع و از دلهاي ملت ايران و از دل و زبان ما هداياي معنوي براي روح مطهر امام بزرگوار ما ببر؛ رحمت و مغفرت و فضل خود را بر روح مبارك امام نثار بفرما. پروردگارا! شهيدان

كه پيشروان اين راهند، با اوليائت محشور بگردان. پروردگارا! همه ي خدمتگزاران، همه ي ايثارگران، همه ي تلاشگران اين راه حق و حقيقت را مشمول لطف و رحمت و هدايت و دستگيري خود قرار بده. پروردگارا! قلب مقدس امام زمان را از ما راضي و خشنود كن؛ ما را به معناي حقيقي كلمه سرباز آن بزرگوار قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در اولين ديدار با نمايندگان مجلس هشتم

بيانات در اولين ديدار با نمايندگان مجلس هشتم بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اولين ديدار با نمايندگان مجلس هشتم در تاريخ 87/3/21 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اولاً خير مقدم عرض مي كنيم به برادران و خواهران عزيزِ نماينده ي دوره ي هشتم مجلس شوراي اسلامي! به عرصه ي بسيار حساس و پرشكوه تدبير انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي خوش آمديد. و اميدواريم كه در اين صحنه ي بسيار مهم و حساس و پر اجر در مدت دوران نمايندگي خودتان - در اين چهار سالي كه در پيش داريد - بتوانيد كتاب ابرار را - كه «انّ كتاب الابرار لفي علّيين» - ان شاءاللَّه براي خودتان تحصيل كنيد و نزد كرام الكاتبين پرونده ي پربار و افتخارآميزي به جا بگذاريد. از جناب آقاي دكتر لاريجانيِ رياست محترم مجلس، كه بيانات پخته و وزيني را بيان فرمودند، تشكر مي كنيم.

احساس تكليف يك اصل است! آنچه كه به نظر من در اين ديدار و امثال اين ديدار در درجه ي اول اهميت قرار دارد، اين است كه ما در اين نقطه اي كه به عنوان مسئول حضور داريم، خودمان را در مقام عبوديت پروردگار و در محضر خداوند و مسئول در مقابل تكاليف الهي احساس كنيم؛ اين اصل قضيه است. همه ي اختلاف نظر ها و اختلاف سليقه ها و انگيزه هاي

گوناگونِ معقولي كه هر كسي آن ها را داراست، ممكن است با انگيزه هاي معقول ديگري متفاوت باشد. اين مثل جريان هاي متفاوتي كه وارد يك درياي آرام و مستقر، يك درياچه ي امن و اماني بشوند، در اينجا به هم مي پيوندند. اگر بتوانيم اين محيط امن و صفاي معنوي را در عرصه ي كاريِ خودمان به وجود بياوريم، اين بهشت معنوي را براي خودمان تدبير كنيم و فراهم بياوريم، بقيه ي مسائل چندان اهميتي ندارد، خيلي مشكلي درست نمي كند؛ اصل قضيه اين جاست؛ اين را بايد حل كرد. نظام جمهوري اسلامي اساساً براي پاسخ به دعوت پيامبران تشكيل شده كه محور اساسيِ آن عبارت است از رساندن انسان به تكامل معنوي، كه اين ممكن نخواهد شد جز در سايه ي ايجاد يك دنياي برخوردار از حسنات و معروف هايي كه براي انسان ها زندگي را قابل تحمل و لذت بخش بكند، كه از اساسي ترين آن ها هم عدالت است. بنابراين تشكيل جامعه ي عادلانه يك هدف است؛ اما اين هدف، هدف ميانه است. ما مي خواهيم به جامعه ي عادلانه ي الهي، جامعه ي اسلامي، دست پيدا كنيم براي اينكه در سايه ي اين نظام الهي بتوانيم خودمان را به تكامل برسانيم؛ خودمان را به نقطه ي امن و امان برسانيم. مسئله ي عالم پس از مرگ و حيات حقيقي - «و انّ الدّار الاخرة لهي الحيوان». حيات واقعي، حياتِ بعد از عبور از اين مرحله ي زندگي است - تأثير زيادي در تنظيم اعمال و رفتار و كارهاي ما دارد. همين آياتي كه الان تلاوت شد؛ «قل انّ الخاسرين الّذين خسروا أنفسهم و أهليهم يوم القيامة الّا ذلك هو الخسران المبين». خسران واقعي اين است. از دست دادن مال، از دست دادن جان، از

دست دادن عزيزان، از دست دادن لذات زندگي، خسارت هايي است كه بر انسان در اين دنيا وارد مي شود، اما خسارت هاي حقيقي اين ها نيست. گاهي همين چيز ها كه به نظر ما خسارت و فقدان مي آيد، از دست دادن چيزي مي آيد، وسيله اي است كه ما را از آن خسارت بزرگ، از آن خسارت حقيقي محفوظ نگه مي دارد. لذاست كه در دنياي مادي، در اين زندگي اي كه ما مأمور به انجام كار و تلاش و مجاهدت در آن هستيم، مسئله ي بردن و باختن و جلو افتادن و عقب افتادن و وجهه پيدا كردن و وجهه پيدا نكردن و محبوب شدن و از چشم ها افتادن و اينها، مسائل كاملاً درجه ي دو و مسائل فرعي به حساب مي آيد؛ اصل قضيه آن امر حقيقي است، كه آن هم با عمل به تكليف الهي به وجود مي آيد.

آن چه بر شما واجب است بنده در دوران رياست جمهوري از يكي از بزرگاني كه مورد احترام و اعتقاد ما هميشه بود، درخواست كردم كه يك نصيحتي به ما بكند، يك دستوري، سفارشي به ما بدهد. آنچه كه ايشان براي من در جواب نوشتند، اين بود كه نگاه كنيد، ببينيد چه بر شما واجب است، آن را انجام بدهيد؛ چه بر شما حرام است، آن را ترك كنيد؛ چه چيزي مشتبه است، مراقبت كنيد. خيلي به نظر مطلب عادي و ساده ي همه كَس دان و همه كَس فهمي به حساب مي آمد، ما هم اوّلي كه نگاه كرديم، گفتيم خوب، اين ها را كه ما بلد بوديم. بعد كه دقت كرديم، ديديم نه، اصلاً حرفِ تمام همين است؛ سنگ تمام همين است. نگاه كنيم سخت ترين كار ها هم براي انساني كه

نتواند مهار نفس را به دست بگيرد، نتواند بر خواهش ها غلبه كند، همين است. نگاه كند ببيند تكليف چيست، حقيقتاً تكليف را جستجو كند. وقتي تكليف را تشخيص داد، آن را با شجاعت، با قاطعيت، با روي باز، با رضايت خاطر، با عدم واهمه ي از پيامدهاي دنيوي - كه اگر اين را بگويم، اگر اين موضع را بگيرم، اگر اينجور مشي كنم، فلان كس چه خواهد گفت، فلان كس چه موضعي خواهد گرفت، آينده ي من چه خواهد شد، بدون اين ملاحظات - انجام دهد. گر ما نتوانيم بر نفس خودمان، بر خواهشهاي خودمان فائق بياييم، سخت ترين كارهاست و همين سخت ترين كارهاست كه ما را به برترين اوج ها و قله ها مي تواند برساند. اصل، اين است؛ اساس، اين است.

مجلس تهيه كننده ي نرم افزار حركت كشور است يك وقت انسان توي يك مدرسه اي دارد تدريس مي كند؛ مثل بنده طلبه اي كه توي يك حجره اي، توي يك مَدرسي، يا درس مي خوانم يا درس مي دهم، يا توي يك دانشگاهي يا توي يك كارگاهي يا در مديريت يك شركتي هستم؛ يا امامت يك مسجدي را دارم، كه يكجور مسئوليت بر دوش انسان هست. يك وقت اين است قضيه، و يك وقت هم اين است كه انسان در موضع بسيار حساس قانونگذاري براي يك كشور و براي يك ملت قرار مي گيرد. همان طور كه عرض كرديم، اين قانوني كه شما داريد تنظيم مي كنيد، در واقع نرم افزار حركت عظيم اين كشور است؛ يك كشور، يك ملت، هفتاد ميليون جمعيت، كه في نفسه يك چيز بسيار خطير و بسيار عظيمي است؛ در هر كجاي دنيا كه باشد، با هر جور مردمي كه باشد، مسئوليت سنگيني است،

ليكن در شرايط ما، مسئله از اين ها بالاتر است؛ مسئله، اين است كه همين كشور شما، اين انقلاب شما، اين نظام جمهوري شما، راه نوي را در برابر پاي بشرِ امروز گشوده است. اين ها تعارف نيست، اين ها عمق و متن تفكري است كه انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي بر اساس او تشكيل شده. دنياي امروز - نگاه كنيد به اطراف دنيا، نگاه كنيد به نظام هاي اقتصادي - بر پايه ي نجات انسان تشكيل نشده. اين چيزي نيست كه امروز احتياج به برهان و استدلال داشته باشد. به قله هاي رفيع تمدن امروز يا دمكراسي هاي رايج و نامدار امروز نگاه كنيد و ببينيد دعوا ها در آنجا بر سر چيست. نظام ها بر محور و بر روي كاكل چه كساني و چه چيزهايي دارند حركت مي كنند و مي چرخند؛ چقدر براي انسان، براي كرامت انسان، براي انسانِ بما هو انسان ارزش قائلند و دل مي سوزانند؛ چقدر برايشان حقوق ملت ها ارزش دارد و مي توان از حدود حقوق خود در تجاوز به حقوق ديگران كاست و مانع از تجاوز به حقوق ديگران شد. ببينيد در دنيا اين حرف ها چقدر محور تحرك و فعاليت و فكر انسان هاست. خبري از اين چيز ها نيست. امام يك وقتي فرمودند بعضي منتظرند كه دنيا پر از ظلم و جور بشود، تا امام زمان بيايد. بعد ايشان فرمودند دنيا امروز پر از ظلم و جور است، مگر نمي بينيد در دنيا چه مي گذرد؟ مگر نمي بينيد با ملت ها چه مي شود؟ مگر نمي بينيد با انسانيت چه جوري دارد رفتار مي شود؟ مگر نمي بينيد عدالت چگونه بكلي در انزواست؟ نمونه هاي فراوانِ هرروزه يِ هميشگيِ همه جاييِ اين ظلم و جور را انسان دارد در دنيا مشاهده

مي كند. نظام جمهوري اسلامي فرياد رسا و بلند و متكي به تفكري است كه در قبال اين حركت عظيم و وحشيانه و كورانه بلند شده؛ يك چنين مسئله اي است.

چالش ما با نظام مسلط بر دنيا به معناي جنگ با آن ها نيست اين كه گاهي از بعضي زبان ها شنيده مي شود - كه درست است - كه ما با نظام مسلطِ بر دنيا چالش داريم و مسئله داريم، يك واقعيت است. طبيعت اسلام اين است؛ «فمن يكفر بالطّاغوت و يؤمن باللَّه فقد استمسك بالعروة الوثقي». اين معناي اسلام است. يعني ايمان باللَّه به تنهايي كافي نيست؛ كفر به طاغوت، مقدمه ي صحت و صداقت و قبولي ايمان باللَّه است. كفر به طاغوت يعني چه؟ يعني همين نظام هاي سلطه ي موجود در دنيا. اين معنايش اين نيست كه جمهوري اسلامي ايران حالا تفنگ دست گرفته است كه راه بيفتد اين طرف و آن طرف، با نظام هاي دنيا بجنگد؛ نه، اين كه خيلي ساده لوحانه است. بحث بر سر مطرح شدن يك فكر نو، يك راه نو در مقابل بشر است؛ مثل دعوت انبياء. دعوت انبياء همين جور است؛ «الّذين يبلّغون رسالات اللَّه». اصل قضيه در دعوت انبياء، تبليغ است؛ برسانند. اين «رساندن»، راه هاي مختلفي دارد، يكي از بهترين راه هايش اين است كه يك مجموعه ي مبتني بر اين تفكر به وجود بيايد و بتواند نشانه هاي بارز اين تفكر را در خودش جمع كند و آن را در مقابل جهانيان بر سر دست بلند كند. اين كاري كه جمهوري اسلامي در صدد است بكند، اين است. يك نظام اسلاميِ عادلانه ي مبتني بر تفكرات اسلامي به وجود بياوريم، اين را بلند كنيم سر دست

بگيريم، به دنيا نشان بدهيم. هيچ لزومي ندارد كه لشگركشي به جايي انجام بگيرد، يا نسبت به نظام هاي گوناگون با تحرك نظاميِ به شكل هاي مختلف برخورد شود؛ مطلقاً لازم نيست. همين كافي است كه اين را نشان بدهيم. و شما ببينيد آن روزي كه امام اين فرياد رسا را بلند كرد، چنان اين فرياد در اعماق دل ملت هاي مسلمان و غير مسلمان در موارد زيادي، نفوذ كرد و طرفدار پيدا كرد كه هيچ تبليغي از طرف ما نمي توانست - تبليغات كتابي و نوشته اي و سخنراني - اينجور اين پيام را به دنيا برساند؛ به دل ها منتقل كند. طبيعت اين فرياد، طببيعت اين بيان و اين عرضه اين است كه دل ها را جذب مي كند. ما اين را مي خواهيم. آن وقت در اين كار بزرگ، يعني تشكيل چنين نظامي با اين خصوصيات، قواي مختلف سهيم اند؛ قوه ي مجريه، قوه ي مقننه، قوه ي قضائيه. و قوه ي مقننه - همان طور كه عرض كرديم - تهيه كننده ي نرم افزار اين حركت عظيم است. ببينيد چقدر مسئله مهم است. قضيه اين نيست كه ما حالا توي فلان شهر با يك نفر ديگري مثل خودمان معارضه اي انجام داديم و ما تبليغاتي كرديم و او تبليغاتي كرد و ما بالاخره بر او غلبه كرديم، آمديم توي اين مجلس، توي اين محوطه، روي اين صندلي. قضيه اين ها نيست، مسئله خيلي بالاتر از اينهاست. انساني كه وارد اين عرصه مي شود، مسئوليتي را قبول مي كند كه اين مسئوليت يك مسئوليت خدايي و يك مسئوليت عميق است. به معناي حقيقي كلمه مسئوليت است؛ يعني «لتسئلنّ يومئذ عن النّعيم»؛ از شما سئوال مي شود. مسئوليت داريد. اين، اصل عرض ما به برادران

و خواهران عزيز است. و از خدا مي خواهيم كه شما را موفق بدارد.

ما براي اينكه همين معنا تحقق پيدا كند، توصيه هايي در پيامي كه خدمت شما داديم، عرض كرديم كه آن هم بر اساس تجربه ي اين سال هاي طولاني با مجالس مختلف و با نمايندگان مختلف است. به نظر ما همين چند نكته اي كه در آنجا عرض شد، نكات اساسي است كه من حالا بعضي از آن ها را در حدي كه الان شما خسته نشويد و حوصله به خرج دهيد، عرض مي كنم.

پايه ي مردم سالاري ديني يك نكته را ما قبلاً به صورت زيربنايي مشخص كنيم كه اين قضيه ي نمايندگيِ از مردم در تفكر اسلامي، ريشه ي بسيار عميقي دارد. قضيه ي اين نمايندگي، قضيه ي پيروي كردن از عرف متداول دنيا و چون حالا در دنيا انتخابات هست، دمكراسي هست، ما هم براي اينكه از دنيا عقب نمانيم، نيست؛ مثل بعضي از اين كشورهايي كه مي بينيد يك صورت دمكراسي اي درست مي كنند، يك چيزي به اسم مجلس تشكيل مي دهند كه هيچ حقيقتي هم ندارد، يا همان جاهايي هم كه حالا انتخاباتي هم هست، همين طور است. مبناي فكري ما از آن قبيل نيست. ما يك مبناي روشني داريم. در بينش اسلامي، ولايت متعلق به خداست؛ يعني هيچ احدي بر ديگري ولايت ندارد. اين كه زيدي كه بنده باشم، به عمروي كه شما باشيد، بگويد آقا شما بايد آنجور كه من مي گويم عمل كنيد؛ نه، اين را در اسلام نداريم. هيچكس بر كس ديگري ولايت ندارد. ولايت مال خداست. اگر خداي متعال براي اين ولايت مجرايي مشخص كرد و روشن كرد، اين مجرا مي شود همان مجراي الهي و مورد قبول و

قابل اتّباع، كه اين مجرا را خداي متعال مشخص كرده است؛ در اسلام مشخص شده است. قانون و اجرا بايستي با معيارهاي خدايي و با مقررات الهي باشد؛ يعني با احكام اسلامي يا با احكام مشخص يا با كليات و آنچه كه از اسلام دانسته شده و فهميده شده است، منطبق باشد و معارض نباشد. افرادي هم كه مجري هستند، مشخصات و خصوصياتي دارند؛ بايد عادل باشند، فاسق نباشند - خصوصياتي كه در قانون اساسيِ ما متجسد شده - و قانون اساسي هم همان شكل اجرايي و دالان عبور به سمت آن چيزي است كه ولايت الهي براي ما ترسيم مي كند. خوب، مسئله ي اقليت و اكثريت هم يك ضرورت است؛ اگر چه ما در اسلام به اين صورت چيزي نداريم كه آنجايي كه آراء مختلف شد، اكثريت را بر اقليت ترجيح دهيم، لكن يك چيز لا بدّ مِنه اي است كه در مسائل گوناگون بشري پيش مي آيد. وقتي پنج نفر درباره ي يك چيزي تصميم گيري مي كنند، اگر سه نفر بر اين امري كه به سرنوشت پنج نفر ارتباط دارد اتفاق نظر كردند، آن دو نفر قاعدتاً بايد تسليم بشوند؛ اين هم يك چيز عقلاييِ روشني است كه اسلام اين ها را تصويب و امضاء كرده است. بنابراين ولايتي كه امروز شما داريد - قانونگذاري، ولايت است - يك ولايت الهي است؛ ريشه در ولايت الهي دارد؛ برخاسته و پديد آمده از ولايت الهي است. اين مردم سالاري ديني كه ما مي گوييم، معنايش اين است؛ يعني نماينده ي مجلس شوراي اسلامي از اين طريقي كه در قانون اساسي براي مجاري اعمال ولايت الهي معين شده، يك ولايتي پيدا كرده است كه

اين شد يك تكليف. بنابراين آنچه كه در مجلس شوراي اسلامي تصويب مي شود، براي منِ شخصي و نوعي واجب الاتّباع است و بايستي بر طبق او عمل كنم. اين مبنا، مبناي اسلامي است.

در نگاه افرادي كه از اين مبناي اسلامي دورند، وقتي كه به مسئله نگاه مي كنيد، مي بينيد تناقض و تهافت زياد است. يك روز كه آراء مردم به نفع يك جماعتي باشد، آراء مردم اهميت پيدا مي كند، جمهوريت اهميت پيدا مي كند. «و ان يكن لهم الحقّ يأتوا اليه مذعنين»؛ اگر حق به جانب آن ها داده بشود، حق را قبول مي كنند. اگر يك روزي نگاه آن كساني كه صاحب حقند، يعني آن مردمي كه مي خواهند اين ولايت را طبق دستور قانون اساسي به يك شخصي تسليم كنند - طبق همان چه كه در قانون اساسي متخذ از كتاب و سنت تدوين شده - بر خلاف نظرشان بود، آن وقت اسم اين آراء عمومي، اسم اين جمهوريت، مي شود عوام گرايي؛ توده گرايي! و شرح مبسوطي درباره ي غلط بودن نظر توده داده مي شود، كه گاهي مي بينيد كه در نوشته ها از فلان نويسنده ي قرن سوم چهارم اسلامي گرفته، تا فلان نويسنده ي مسلمان، تا زمان ما؛ برتراند راسل و نمي دانم گوستاو لوبون درباره ي خطرات آراء عامه و تسلط عامه مي نويسند كه فلان كس اينجور گفت كه نظر عامه اصلاً غلط است؛ خطاست! يعني بكلي برميگردد. «و إذا دعوا إلي اللَّه و رسوله ليحكم بينهم إذا فريق منهم معرضون. و إن يكن لهم الحقّ يأتوا إليه مذعنين»؛ اگر بگويند بياييد طبق شاخص كتاب و سنت عمل كنيد - همان مبنايي كه عرض كرديم - رو برميگردانند؛ اما اگر چنانچه به نفع خودشان باشد،

آن وقت اذعان مي كنند؛ قبول مي كنند! بعد قرآن مي فرمايد: «أ في قلوبهم مرض أم ارتابوا أم يخافون أن يحيف اللَّه عليهم و رسوله»؛ مرض دارند. مرض در اصطلاح قرآن - «في قلوبهم مرض» - يعني همان اهواء نفساني كه اراده ي انسان را تحت تسلط خودش قرار مي دهد. اين غير از نفاق است. «في قلوبهم مرض» يك مقوله ي ديگري است غير از مقوله ي نفاق كه البته در مواردي به نفاق هم منتهي مي شود. «أ في قلوبهم مرض أم ارتابوا»؛ يا نه، شك كردند در مباني اسلامي. «أم يخافون أن يحيف اللَّه عليهم و رسوله»؛ مي ترسند خدا و رسول به آن ها ظلم كنند. حالا چرا اصل حق و سخن حق را قبول نمي كنيد؟ تفكر اسلامي اين حرف ها را ندارد. تفكر اسلامي بر مبناي يك پايه ي محكم، برخاسته از ولايت اللَّه، با شيوه ي مشخص و تدوين شده ي در قانون اساسيِ جمهوري اسلامي كه خداي متعال به انسان ها حق داده كه يك حقي را به كسي بسپرند، بنا شده كه بگويند آقا! شما بيا براي ما اين كار ها را انجام بده. مردم هم اين حق را در آراء خودشان در مجلس، در رياست جمهوري، در آن چيزهايي كه به آراء مردم وابسته است، به افراد مي دهند. بنابراين پايه ي مردم سالاري ديني اين است؛ يعني يك پايه ي اصيل و عميق كه حقيقتاً مورد اعتقاد است. مجلس روي قانون و نظارت وقت بگذارد! آنچه كه به نظرم مي آيد كه خيلي مهم است، اين است كه روي قانون و روي نظارت - كه اين دو موضوع اساسيِ وظايف مجلس هست - دوستان خيلي بايستي وقت بگذارند. قانون بايد جامع باشد، بايد كامل باشد،

بايد ماندگار باشد، بايد كارشناسي شده باشد، بايد گرهگشا باشد، بايد ناظر به مشكلات زندگي مردم باشد. نمي گوييم قانوني كه براي كوتاه مدت يك گره اي را باز مي كند، لازم نيست، چرا؛ بعضي از قوانين هست كه يك گره كوتاه مدت را باز مي كند، چاره اي هم نيست، بايستي اين قانون گذاشته شود - اينجور قوانين هم داريم - ليكن طبع اكثري و طبيعي قوانين اين است كه ماندگار، قابل تطبيق با شرايط گوناگون، مفيد، صريح، شفاف و غير قابل تأويل باشد؛ در چارچوب همان حدود و اختياراتي كه قانون اساسي براي مجلس شوراي اسلامي معين كرده. اگر چنانچه در زمينه ي اين اختيارات و اين حدود بحثي وجود دارد، اين بحث بايد بيرون از محيط مجلس و در يك محيط ميان قوه اي بحث شود. مواردي را ما ديديم و پيش مي آمد كه مجلس آن را جزو حقوق خودش مي دانست، قوه ي مجريه آن را جزو حقوق مجلس نمي دانست. خيلي خوب، اين راه حل دارد. ما هم قانون اساسي داريم، هم خود قانون اساسي مفسر قانون اساسي را مشخص كرده، هم صاحبنظران و خبرگان حقوقي داريم؛ بنشينند اين چيز ها را مشخص كنند. در اين چارچوب قانون بايستي صادر بشود و ماندگار، كه يكي از اهميتهاي قانون همين است كه قانون هر روز با عوارض گوناگون تغيير پيدا نكند؛ يعني قانونگذار ملاحظه ي خاطرجمعيِ مخاطب خودش را كه مردم هستند، بكند. كسي مي خواهد اقدامي بكند، كسي مي خواهد سرمايه گذاري اي بكند، كسي مي خواهد يك حركتي انجام بدهد، كسي مي خواهد يك رشته ي كاري را براي خودش انتخاب كند، خاطر جمع باشند كه اين قانون، قانوني نيست كه امروز مي آيد، فردا با يك انگيزه ي ديگري عوض مي شود.

قانون تحت

تأثير نفوذ اين و آن هم نبايد قرار بگيرد قانون تحت تأثير نفوذ اين و آن هم نبايد قرار بگيرد. ما در مجالس قانون گذاري دنيا شنيديم - شايد حالا يك مواردي هم در بين خودمان ديده شده است، نمي توانيم بكلي بگوييم نبوده است - كه گاهي براي اينكه منفعت يك كسي يا يك كسان معدودي تأمين بشود، با عجله ي تمام يك قانوني در يك مجلسي از مجالس دنيا گذشته است و بعد كه آن غرض حاصل شده است، به فاصله ي مدت كوتاهي - چند ماه - آن قانون نسخ شده! از اين قبيل موارد داشته ايم. خيلي بايستي مراقبت كرد كه قانون تحت نفوذ افراد متنفذ قرار نگيرد. اين كه گفته مي شود كه در جمهوري اسلامي خوب است نمايندگان محترم در تبليغات و در تلاش ها و فعاليتهاي انتخاباتي شان كمك مالي از بعضي از مراكز داراي طمع قبول نكنند، به خاطر اين است؛ چون بالاخره كمك كردنِ با طمع، مشكلات اينجوري را به دنبال سر مي آورد. نماينده ي مجلس اين استقلال را كه قانون اساسي به او داده است، خدا به او داده است، اين قدرت تصميم گيري و انتخاب را خيلي بايد اهميت بدهد؛ اين چيز مهمي است، چيز بزرگي است، اين را نميشود با چيزهاي كوچك معامله كرد.

نظارت مجلس بسيار لازم است در مسئله ي نظارت هم عرض كرديم، نظارت مجلس چيز بسيار لازمي است. حالا يا با همين ابزارهاي نظارتي مثل ديوان محاسبات و از اين قبيل چيزها، يا خود نمايندگان مستقيماً؛ مثل سئوال ها و تذكر ها و از اين چيزهايي كه ابزارهاي نظارت مجلس شوراي اسلامي است؛ اين چيز خيلي لازم و خيلي مهمي است. منت ها

اين وسيله اي نبايد بشود براي معارضه ي دو نيرو با يكديگر. و بدانيد - البته شما ها مي دانيد، اين گفتن ندارد - خيلي هستند كه همتشان اين است كه بين قواي كشور، بين جريانهاي تصميم گيري در كشور نزاع و اختلاف و دعوا ايجاد كنند. ايجاد شكاف و رخنه در بافت يكپارچه ي فرماندهي كلي كشور - يعني همين مجموعه قواي سه گانه كه دارند بر امور كشور فرماندهي و حكمراني مي كنند - يكي از آرزوهاي بزرگي است كه سالهاست براي ضربه زدن و شكست دادن جمهوري اسلامي، دشمنان جمهوري اسلامي دارند اين نقشه اش را تعقيب مي كنند. البته يكوقت علناً اين حرف را مي گويند؛ مثل اينكه يك روز يادتان هست كه بحث حاكميت دوگانه را صريحاً مطرح مي كردند. ديگران مي گفتند، يك عده اي هم اينجا طوطي وار آن ها را در داخل تكرار مي كردند. اصل قضيه مال عناصر بيرون بود، داخل هم از روي غفلت - واقعاً بايد گفت بيشترين چيزي كه بود، غفلت بود - همان ها را تكرار مي كردند. يكوقت هم نمي گويند، به زبان نمي آورند؛ مثل حالا كه تصريح نمي كنند به اين معنا، اما هدف اين هست. ما توي اين گزارشهاي خارجي، گزارشهاي مربوط به سرويسهاي امنيتي و اطلاعاتي، كارهايي كه در بعضي از محافل نخبه ي سياسي دنيا دارد مي گذرد - كه گزارشهايي مي رسد - بخوبي رد پاي اين را داريم مشاهده مي كنيم: بنا بر ايجاد اختلاف. نبايد بگذاريد.

تلاش مديريت مجلس هفتم و يكي از چيزهايي كه من واقعاً بايد از برادران مجلس هفتم، بخصوص جناب آقاي دكتر حداد عادل تشكر كنم - حالا آن چه كه در بيرون منعكس است، ممكن است در مواردي جور ديگري باشد؛ اما ما در متن

قضايا بوديم و حرف ها را از اين طرف و از آن طرف مي شنيديم و تلاش ها را مي ديديم - اين است كه حقاً و انصافاً تلاش زيادي در مجلس هفتم مي شد براي اينكه نگذارند بين دولت و بين مجلس اختلاف به وجود بيايد. واقعاً تلاش و كار مي شد. حالا بعضي از رسانه ها و مطبوعات و منبردارهاي سياسي بي انصافي هايي مي كنند، ليكن حقيقت قضيه اين است؛ اينكه ما مي ديديم و مشاهده مي كرديم. البته از هر دوطرف - هم از طرف مجلس، هم از طرف دولت - واقعاً تلاش مي شد كه همكاري انجام بگيرد. بعضي ها هم نمي خواستند و نمي خواهند. بايد روي اين خيلي تكيه كنيد، خيلي بر همكاري با دولت به عنوان يك اصل بايد تكيه كنيد. دولت مال شماست، متعلق به شماست؛ همان كاري را كه شما مي خواهيد انجام بدهيد، كمربسته ي آن كار قوه ي مجريه و دولت است. انصافاً دولت، دولت پركاري هم هست. من در اين دوره هاي بعد از انقلاب تا امروز، كمتر دوره اي را ديدم كه اين همه تلاش و كار و فعاليت متراكم در او وجود داشته باشد؛ با نيتهاي خوب.حالا گاهي در زمينه هاي گوناگون نظرات مختلفي هست؛ در مسائل سياسي، در مسائل اقتصادي، كه اين نظرات مختلف را بايد حتي المقدور سعي كرد در محيطي فارغ از هياهو، فارغ از غوغاگري و غوغاسالاري، فارغ از تبليغات، به هم نزديكتر كرد. حقيقتاً مي توان سمينارهاي كوتاه مدت دو روزه، يك روزه، فشرده، متراكم بين مسئولين اساسي مجلس و دولت تشكيل داد و نقاط مشتركي را پيدا كرد، در نقاطي هم كه مختلف فيه باقي مي ماند، «كلّ يعمل علي شاكلته» اشكالي ندارد. عرض كرديم كه اين جريانهاي خروشان گوناگون وقتي

وارد آن درياچه ي امن و آرام ذكر الهي و اداي تكليف شوند، آن جوش و خروش ها از بين خواهد رفت و همه با هم سازگار مي شوند. يك نكته ي ديگري كه من لازم مي دانم به برادر ها عرض كنم - توي آن پيامي هم كه خدمت دوستان فرستادم، روي اين نكته تكيه كردم - اين است كه آقايان و خانم هاي نماينده سعي كنند مردمي بمانند. مردمي بودن هم فقط اين نيست كه انسان هر گاهي يك بار به محل انتخابات سر بزند. البته آن خيلي لازم است، بايد رفت، سرزد، با مردم ملاقات كرد، منقطع از مردم نبايد شد؛ در اين شكي نيست؛ اما فقط اين نيست! نبايد ما در جمهوري اسلامي كمك كنيم به ايجاد يك طبقه ي جديد، يك طبقه ي برخوردارِ اشرافيِ جديد. نبايد بگذاريم اين كار انجام بگيرد. اين هم با دستور و حكم و فرمان حاصل نمي شود، با دل، با ايمان، با انگيزه، شدني است.

انگيزه هاي مادي جذابند و خطرناك انسان گاهي اوقات وارد يك مي داني مي شود، پاك وارد مي شود، ليكن ممكن است خداي نكرده پاك از آنجا بيرون نيايد. انگيزه هاي مادي جذابند، خطرناكند. پول چيز خطرناكي است عزيزان من! ببينيد امام سجاد (سلام اللَّه عليه) در آن دعاي مرزدارانِ صحيفه ي سجاديه، كه به مرزداران و سربازان و مجاهدان جبهه دعا مي كند، از جمله ي دعاهايش اين است كه پروردگارا! ياد مال فتون را از دل اين ها ببر. اين تعبير «فتون»؛ فتنه انگيز، فقط در مورد مال در اين دعا به كار رفته؛ «المال الفتون». مال، فتنه انگيز است. فتنه هميشه به معناي فتنه ي در عرصه ي اجتماع نيست؛ بدتر از او، فتنه در عرصه ي دل انسان است. اگر

راه دلبستن به پول و به زندگي و به تشريفات و به جاه و جلال و اين ها را بر روي دل باز كرديد، ديگر واقعاً حد يقف ندارد. حتماً قرآن بخوانيد! و اصل قضيه هم همان طور كه عرض كرديم، مراقبت از خود است. خودسازي و مراقبت از خود، اساس همه ي اين كارهاست كه مي تواند ان شاءاللَّه همه ي ما را هدايت كند و خداي متعال بايستي كمك كند. از خداي متعال بايستي كمك خواست، بايد استغاثه كرد، بايد به قرآن و دعا و تضرع پناه برد. من از جمله ي سفارشهايي كه گاهي قبلاً هم به دوستانِ نماينده ي مجلس عرض كردم، به مسئولين دولت هم همينجور، اين است كه تلاوت قرآن را نگذاريد از زندگي تان حذف شود. حتماً قرآن بخوانيد؛ هر روز، ولو كم، ولو روزي يك صفحه؛ با تأمل و با دقت. اصرار ما بر اين است كه دوستان رابطه شان را با قرآن از دست ندهند. به آن ده دقيقه اي هم كه در اول مجلس قرآن خوانده مي شود، اكتفا نكنيد. ا گر چه حالا يك سنت خوبي هم در مجلس هفتم گذاشته شد كه ترجمه ي قرآن هم خوانده مي شود كه كار مفيد و شايسته اي است، ليكن به او اكتفا نكنيد. قرآن درس است، قرآن موعظه است؛ ما همه به موعظه احتياج داريم. موعظه معنايش اين نيست كه چيزي را كه انسان نمي داند، هميشه به آدم بگويند؛ گاهي چيزهايي است كه ما مي دانيم، اما در شنيدن اثري است كه در دانستن نيست؛ بايد بشنويم و قرآن به ما مي شنواند. «موعظة من ربّكم». تعبير وعظ و موعظه در قرآن مكرر به كار رفته است. قرآن موعظه است. و دعا!

دعا هم خيلي چيز مهمي است و به نظر من صحيفه ي سجاديه ي مباركه يكي از بهترين ذخاير معنوي ماست، اگر بتوانيم از اين استفاده كنيم. با اين دعاهاي صحيفه ي سجاديه كه هر كدامي يك بابي است، هر كدامي يك دنياي خاصي است، يك دريايي است و معارف را به انسان تعليم مي دهد، دل انسان را نرم مي كند، خشوع را به انسان تعليم مي دهد، مأنوس باشيد.

اميدواريم ان شاءاللَّه خداي متعال به شما ها كمك كند. اين دوران - همان طور كه عرض كرديم - دوران كوتاهي است؛ امروز شروع شد، تا چشم به هم بزنيد، تمام مي شود. اين چهار سال - مثل همه ي زندگي همين جور است - دوران كوتاهي است و زود مي گذرد. خوشا به حال آن كساني كه از اين دوران براي بعد خودشان، براي پرونده ي عمل خودشان و صحيفه ي عمل خودشان، ان شاءاللَّه استفاده كنند. مي بخشيد از اينكه يك قدري صحبت ما طولاني شد. ان شاءاللَّه كه خسته نشده باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

ديدار جمعى از مداحان و ستايشگران اهل بيت (عليهم السّلام)

ديدار جمعي از مداحان و ستايشگران اهل بيت (عليهم السّلام) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اولاً صميمانه، عميقاً به همه ي برادران و خواهران حاضر در اين محفل گرم و صميمي و سرشار از عشق و محبت، به مناسبت ميلاد صديقه ي طاهره حضرت فاطمه ي زهرا (سلام اللَّه عليها) و همچنين ولادت فرزند پرافتخار و سربلندش، امام عزيزمان (رضوان اللَّه تعالي عليه)تبريك عرض ميكنم و از برادران عزيزي كه با هنرنمائي و برنامه هاي خودشان ما را از كوثر محبت اهل بيت (عليهم السّلام) سيراب كردند - چه خواننده هاي عزيز، چه شعرائي كه اين شعرها را سروده بودند - تشكر ميكنم. حقاً عرصه ي محبت اهل بيت عرصه ي شايسته اي براي هنرنمائي است و در ميان اين

مجموعه ي نور، محبت فاطمه ي زهرا (سلام اللَّه عليها). جاي ابراز هنر، ابراز ذوق و ظرافت طبع حقاً و انصافاً همين جاست. فاطمه ي زهرا (سلام اللَّه عليها) كلمةاللَّهِ پرمضمون و مانند يك درياي ژرف و عميق است. هر چه فكر انسان، ذوق انسان، طبع ظريف صاحبان طبع در اين زمينه كنكاش بيشتري كند، تدبر و تأمل بيشتري كند، گوهرهاي بيشتري به دست خواهد آورد. البته توصيه ي هميشگي ما اين است كه ژرف پيمائي در اين اقيانوس نور و معنويت به كمك احاديث اهل بيت باشد. همانطوري كه در يكي از اشعاري كه آقايان خواندند، اين مضمون بود، كه معرفت اين خاندان هم در اختيار خود اين خاندان است؛ از آنها فرا بگيريم. آنها را معرف خودشان قرار بدهيم. تأمل كنيم، دقت كنيم تا به صورت عميق و ژرفي اين كلمات و اين معاني را بفهميم. شعراي عزيز ما، مداحان و ستايشگران اهل بيت (عليهم السّلام) كه اين افتخار را دارند كه به كلمات و به روايات اهل بيت مراجعه كنند، تأمل كنند، تدبر كنند، از اهل بصيرت و معرفت براي ژرف يابي كمك بگيرند، آن وقت ذوق، طبع لطيف، دقت نظر و كنكاش، صوت خوب و حنجره ي توانا را در خدمت اينها قرار دهند. اين يكي از بهترين و شريفترين كارهاست. در باره ي مداحي اهل بيت و ستايشگري اين انوار مقدسه و طيبه، بنده در طول اين ساليان متمادي كه اين جلسه ي شريف و عزيز و مغتنم در اينجا تشكيل ميشود، صحبتهاي زيادي كرده ام كه تكرار آن صحبتهارا لازم نميدانم، ليكن همين قدر عرض كنم كه هر چه ما جلو ميرويم، نقش ارتباطگيري با هنر بيشتر آشكار ميشود؛ ارتباط گرفتن با ذهن و

دل مخاطبان خود، مردم خود، با كمك ابزار بسيار كارآمد هنر. امروز آن كساني كه پيامي براي مردم دارند؛ چه پيام رحماني، چه پيام شيطاني - فرق نميكند - بهترين وسيله اي كه در اختيار ميگيرند، وسيله ي هنر است. لذا شما مي بينيد به كمك هنر، امروز در دنيا باطل ترين حرفها را در ذهن يك مجموعه ي عظيمي از مردم به صورت حق جلوه ميدهند كه بدون هنر امكان نداشت، اما با هنر و به كمك ابزار هنر اين كار را ميكنند. همين سينما، هنر است؛ همين تلويزيون، هنر است؛ انواع و اقسام شيوه هاي هنري را به كار ميگيرند براي اينكه بتوانند يك پيام باطل را به شكل حق به ذهنها منتقل كنند. بنابراين هنر اينقدر اهميت پيدا كرده است. منتها ما مسلمانها و بخصوص ما شيعيان، امتيازي داريم كه ديگر مليتها و اديان اين امتياز را به قدر ما ندارند و آن عبارت است از اجتماعات ديني كه به شكل روبه رو، چهره به چهره، نفس به نفس تشكيل ميشود كه اين را در جاهاي ديگر دنيا و در اديان ديگر كمتر ميشود پيدا كرد. هست؛ نه به اين قوّت، نه به اين وسعت، نه به اين تأثيرگذاري و محتواهاي راقي. فرض بفرمائيد براي كساني كه با زبان قرآن آشنا هستند، آيات كريمه ي قرآن با صوت خوشي روبه رو تلاوت شود. اين تأثيرش تأثير بسيار بالائي است. ماجراي مدح خواني و ستايشگري مداحان ما از اين باب است؛ استخدام هنر براي انتقال مفاهيم والا و باارزش كه تا اعماق جان مخاطب نفوذ كند. اين يك وسيله است، اين يك ابزار بسيار باارزش است. ابزار است، اما آنقدر اين ابزار وزن

پيدا ميكند كه گاهي به قدر خودِ محتوا اهميت پيدا ميكند؛ چون اگر نباشد، محتوا قابل انتقال به دلها نيست. مداحيِ شما از اين قبيل است. هر چه هنرمندانه تر باشد، از ابزار هنر، از صوت خوش، حنجره ي خوب برخوردار باشد، بهتر است و هر چه محتوا - آنچه كه ميخوانيم - آموزنده تر باشد، براي مخاطب قابل فهم تر باشد، درس آموزتر باشد، از جهت مديريت فكريِ مخاطبتان تازه تر و با طراوت تر باشد، ارزشش بيشتر است. البته با توجه به همان مطلبي كه اول عرض كرديم، يعني در چهارچوب تعاليم و معارف اهل بيت. لذا بازي كردن با مسئله ي مداحي سزاوار نيست. مداحي را به صورت يك كار صرفاً سطحي، شكلي، ظاهري در آوردن، آن را عبارةٌاخراي تقليد از يك كار مبتذل غربي قرار دادن، هيچ جائز نيست. اين را توجه بكنند، بخصوص جوانها كه توي اين صراط وارد ميشوند. هيچ اشكالي ندارد كه از شعري با زبان مردم استفاه شود، ليكن با مضمون درست، با مضمون صحيح. اگر چنانچه مداح و خواننده ما و ستايش گر اهل بيت (عليهم السّلام) از كساني كه خودشان غرق در حيرت و بدبختي اند - وادي هنري غرب، بخصوص هنر موسيقي شان كه به ابتذال كشانده شده - و در وادي حيرت و سردرگمي شيطاني و نه حيرت رحماني هستند، اين كار شريف و پاكيزه و مقدس را الگوگيري كرد، اين كار ناسزاوار است؛ كار ناشايستي است. و نكته ي ديگري كه اين را هم ما دائماً تذكر داده ايم، باز هم عرض ميكنيم، اين است كه محتواها را محتوائي قرار بدهيد كه مخاطب شما استفاده كند؛ يا يك منقبت قابل فهمي، يا يك فضيلت برانگيزاننده اي از

اهل بيت (عليهم السّلام) باشد كه اعتقاد و ايمان انسان را محكم كند. شما ببينيد مداحان اهل بيت (عليهم السّلام) در دوران حيات معصومين (عليهم السّلام) بر روي چه چيزهائي تكيه ميكردند. شعر دعبل، شعر كميت، شعر فرزدق - اين شعرهائي كه ائمه (عليهم السّلام) اينها را تشويق كردند - بر روي چه چيزهائي تكيه ميكردند. شما نگاه كنيد ببينيد محتواي اين اشعار يا عبارت است از اثبات حقانيت اهل بيت با دليل، با استدلال - استدلالي كه در كسوت زيبا و لطيف شعر خودش را نشان ميدهد. شعر دعبل را نگاه كنيد - يا بيان فضائل اهل بيت (عليهم السّلام)؛ هميني كه امروز در شعر اين خوانندگان عزيز ما هم چند بار تكرار شد. اشاره ي به ماجراي هل اتي، اشاره ي به ماجراي مباهله، اشاره ي به تعبيرات پيامبر مكرم نسبت به فاطمه ي زهرا (سلام اللَّه عليها)، يا بيان درسهائي كه از زندگي آن بزرگواران ميشود گرفت كه نمونه ي شيرينِ كاملِ نزديك به زمانِ خودمان، شعرهائي است كه در دوره ي انقلاب - دوره ي اوج نهضت در سال 56 و 57 - در محرم، دسته جات سينه زني، به ابتكار خودِ مداحان، خودِ مرثيه سرايان، خود را نشان داد. دسته ي سينه زني توي بازار، توي خيابان سينه ميزد، نوحه ميخواند، ليكن هر كسي مي شنيد، ميفهميد كه امروز بايد چه كار كند؛ امروز بايد در كدام جهت حركت كند. وقتي شما اين هنر را - هنر صوت و لحن و آهنگ و شعر را كه كار شما مجموعه اي از چندين هنر است - در خدمت اين معاني قرار دهيد كه يا اثبات حقانيت اهل بيت را ميكند، يا فضائل و مناقب اهل بيت را ميگويد كه دل شنونده را روشن ميكند، يا معارف

اهل بيت را تفهيم ميكند و راه زندگي را براي مخاطب شما روشن ميكند، آن وقت اين بالاترين ارزش را پيدا ميكند؛ آن وقت يك برنامه ي مداحي شما به قدر چند ساعت سخنراني و درس استدلالي ارزش پيدا ميكند. مسئله فقط تحريك احساسات نيست؛ هدايت ذهنهاست. البته امروز خوشبختانه من مي بينم كه هم در اين جلسه، هم در جلسات عزاداري و مناسبتهائي كه مداحان عزيز مي آيند ميخوانند، الحمد للَّه توجهات خوبي در اين سالها پيدا شده، ليكن ظرفيت، خيلي ظرفيت عظيمي است. شما جوانهائي كه اهل خواندن و سرودن و بيان كردن و برنامه اجرا كردن هستيد، به نياز امروز جامعه ي اسلامي نگاه كنيد، ببينيد چقدر ملت ما، جوانها و جامعه ي ما در كشاكش طوفانهاي گوناگونِ تهاجم سياسي و فرهنگي و انواع و اقسام تلقينات و تبليغات، به نگاه نو، به روحيه ي سرشار از اميد، به دل لبالب از اطمينانِ به آينده، فهميدن راه روشن احتياج دارد. اين را همه بايد انجام دهند؛ هر كسي به يك نحوي. و شما ميتوانيد سهم وافري در اين زمينه داشته باشيد. به هر حال، مجموعه هاي اساتيد و پيشكسوتهاي مداحي ميتوانند كارهاي خوبي انجام دهند، اميدواريم ان شاءاللَّه انجام دهند. يك نقطه ي اساسي هم اين است كه ما وضعيت كنوني انقلاب را همواره هم در ياد خودمان داشته باشيم، هم در حوزه ي شعاع گفتاري خودمان، تأثير نفس خودمان را به ياد ديگران بياوريم. عزيزان من! انقلاب يك حادثه در تاريخ ايران فقط نبود؛ اين يك حادثه در تاريخ جهان و در تاريخ بشريت بود. بر روي اين نكته من تكيه و تأكيد ميكنم - اين شعار نيست، اين تدقيق در يك حقيقت

است - كه اين يك حادثه در تاريخ بشريت است. هر چه زمان بيشتر بگذرد، بيشتر اين حقيقت روشن خواهد شد. اينجور نبود كه حالا در كشوري نظامهاي طاغوتي و فاسد بودند، بعد به يك نظام اسلامي تبديل شد. البته اين بود؛ اما فقط اين نبود. از لحاظ اعتقادي و معنوي، قرنهاست كه دنيا را بعمد به سمت نگاه مادي و فهم ماديِ زندگي و عالم پيش ميبردند، الان هم دارند پيش ميبرند. اين انقلاب در مقابل اين موج عظيمي كه با همه ي قدرت مادي آن را دائم تشديد ميكردند، آمد ايستاد و ضربه زد. انقلاب با مطرح كردن عَلمِ معنويت، با آن حركتي كه ترك تازانه به پيش ميبردند، به آن حركت لطمه وارد آورد و او را كند كرد. امروز شما مي بينيد در همان كشورهائي كه مهد گرايش ماديگري بود، گرايشهاي معنوي به شكلهاي مختلفي بروز كرده؛ يعني طلب معنويت، عشق به معنويت، شوق و گرايش به معنويت در آنجا در بين جوانهايشان به وجود آمده - البته اين معنويت را وقتي نميتوانند درست اداره كنند، مديريت كنند، گرايشهاي انحرافي به وجود مي آيد؛ عرفانهاي قلابي، معنويتهاي دروغين. و شياداني هم هستند كه نقش مي آفرينند - كه اگر توي اين شرائط اسلام و مكتب اهل بيت (عليهم السّلام) بتواند خود را به قلب امپراتوري مادي غرب برساند، آنجا طالب دارد، مستمع دارد، علاقه مند دارد. و اين امروز در دنيا محسوس و مسلم است. ايني كه مي بينيد عليه اسلام اين همه حمله ميكنند، به نام مبارك پيغمبر اعظم (صلّي اللَّه عليه و اله و سلّم) به مصداق قول مولوي: مه فشاند نور و سگ عوعو كند هر كسي

بر طينت خود ميتند بر طينت خودشان مي تنند نسبت به نام مبارك آن بزرگوار. اين، حادثه ي جديدي را به وجود آورده كه نفوذ اين نام در دنيا بيشتر شده؛ حضورش قويتر شده؛ جاذبه اش براي دل جوانها مضاعف شده و همين، گردانندگان استكبار را دستپاچه كرده كه عوامل و مزدورانشان را وادار ميكند كه هر روز به يك نحوي عكس العمل نشان ميدهند كه اين نشان دهنده ي هزيمت آنهاست. اين از جنبه ي معنوي. از جنبه ي سياسي اين است كه از دوراني كه مسئله ي استعمار در دنيا شروع شد - يعني از قرن نوزدهم - كه آرام آرام از حدود دويست سال قبل تقريباً مسئله ي استعمار يعني دست اندازي به كشورهاي ديگر از سوي قدرتهائي كه ميتوانستند دست اندازي كنند، شروع شد، نظام سلطه سر كار آمد؛ يعني دنيا تقسيم شود به دو بخش؛ يك بخشِ گردن كلفت و زورگو و سلطه گر، يك بخشِ ضعيف و توسري خور و سلطه پذير. انقلاب اسلامي شما در مقابل اين حركتي كه به حركت طبيعي دنياي سياست تبديل شده بود، ايستاد. ايني كه شما مي بينيد امروز در خيلي از كشورها صداي مرگ بر آمريكا بلند ميشود، اين چيز جديدي است؛ اين مخلوق حركت ملت ايران است. چنين چيزي وجود نداشت. ايني كه شما مي بينيد امروز در همه ي دنيا، چه در كشورهاي اسلامي، چه حتّي در كشورهاي اروپائي، سياست آمريكائي منفورترينِ سياستها و سران كشور آمريكا منفورترينِ سياستمداران دنيا هستند، اين ناشي از اين حركت عظيم ملت ايران است. اينجا بود كه اول، شاخِ ابرقدرتيِ ابرقدرتها را شكست، نظام سلطه را به چالش طلبيد. چرا؟ چرا قدرتهاي بزرگ مثل آمريكا و ديگران با كشورهائي كه هميشه سلطه پذير

بودند، بايد از موضع قدرت حرف بزنند؟ توي ايرانِ خود ما سران ذليلِ روسياهِ رژيم طاغوت، براي تصميم گيريهاي مهمشان اقدام نميكردند، مگر اينكه قبلاً با سفير آمريكا و سفير انگليس در ايران مشورت كنند. چرا؟ چرا يك ملت با توانائيهاي خود، با ذخائر فرهنگي و مادي و معنوي خود، بايستي تابع و تسليم يك قدرت بيگانه شود؟ چرا؟ اين «چرا» را اول، انقلاب اسلامي گفت. حالا اين، دو نمونه از تأثيري كه انقلاب شما ملت ايران از جنبه ي معنوي و از جنبه ي سياسي در حركت عمومي جهان و نه فقط در تاريخ ايران، باقي گذاشته. اين دو نمونه، نمونه هاي ديگري هم دارد كه حالا وقت تفصيلش نيست. اين اقدام بزرگ انجام گرفت، دشمني ها هم با او شروع شد؛ مقاومت متقابل هم شروع شد. رهبريِ شگفت آور امام بزرگوار در سخت ترين دورانها توانست اين حركت را با كمال قدرت حفظ كند و پيش ببرد و پيش ببرد. ملت ايران، جوانان اين كشور، حقيقتاً سخن امام بزرگوارشان را نيوشيدند؛ از دل و جان آن سخن را پذيرفتند، فهميدند و دنبال كردند. خيلي هم تلاش شد كه مردم را منحرف كنند، منصرف كنند، راهشان را عوض كنند، باورشان را بگيرند، نشد؛ تا حالا نشده، بعد از اين هم ان شاءاللَّه نخواهد شد. اين حركت ادامه پيدا كرده و اين دشمنيها هم روز به روز به شكلهاي مختلف وجود داشته. ما مثل آن دونده اي هستيم كه به طرف مقصدي دارد حركت ميكند، ولي عده اي نميخواهند او برسد و دائم سر راهش مانع درست ميكنند؛ از رو مانع ها ميپرد، هي سنگ بهش ميزنند، هي او را ملامت ميكنند؛ از اطراف به او

فرياد ميزنند: نرو، نميرسي، فايده اي ندارد؛ او هم گوشش بدهكار نيست؛ زخمها را ميخورد، دردها را تحمل ميكند؛ اما راه خودش را ادامه ميدهد و ميرسد. ملت ايران مثل يك چنين دونده ي قهرماني تا امروز عمل كرده؛ پيش رفته. خوب، در يك چنين وضعيتي، دلسوزان اين كشور، دلسوزان اين ملت، علاقه مندان به آرمانهاي اسلامي و انقلابي و مكتب اهل بيت (عليهم السّلام) وظيفه ي شان چيست؟ همه وظيفه دارند اين راه را براي روندگان، يعني براي ملت ايران تسهيل كنند. سياستمدارها يك جور، دولتمردان يك جور، علماي دين يك جور، دانشمندانِ دانشگاه ها يك جور، روشنفكران يك جور، قشرهاي مختلف يك جور. يكي از اثرگذارترين ها هم اين جامعه ي گويندگان مذهبي، سرايندگان مذهبي، پرچمداران عشقِ به اهل بيت (عليهم السّلام) كه در شادي و عزاي اهل بيت دلها را به آنها نزديك ميكنند، هستند. آنچه كه امروز لازم است، اين است كه همه اين وظيفه را بشناسند، بدانند كه ما كجا هستيم. يك عده اي غفلت ميكنند، نميفهمند كه ما اين همه حركت كرده ايم، پيش آمده ايم؛ نميفهمند كه ما هنوز راه طولاني اي در پيش داريم؛ نميفهمند كه ما دشمن داريم، دشمن از تنبلي ما، از غفلت ما، از اختلاف ما، سوء استفاده ميكند. مخاطب بيشتر اين حرف شخصيتهاي مطرح جامعه - سياسي و فرهنگي و غيره - هستند كه بايد مراقب حرف زدنهاي خودشان، مراقب نوشتنهاي خودشان، مراقب موضع گيريهاي خودشان باشند. اتحاد و اتفاقي كه رمزِ همه ي پيشرفتها و پيروزيهاست، امروز بيشتر از همه براي اين كشور لازم است. مسئولين كشور هم واقعاً دارند زحمت ميكشند، حقيقتاً دارند زحمت ميكشند. دولت، مسئولين، مديران بخشهاي مختلف، تلاش ميكنند. اگر كسي ايراد و انتقادي هم دارد، نبايد

آن را جوري مطرح كند كه اين مديري كه در تلاش هست براي اينكه كار را بهتر انجام دهد، او را تضعيف كند. اختلافات غالباً از هوسهاي نفساني بر ميخيزد. اگر كسي بگويد اين عمل من كه اختلاف انگيز بود، تفرقه انگيز بود، براي خداست، اين را باور نكنيد. تفرقه ي بين مؤمنين كارِ خدائي نيست، براي هدفِ خدائي انجام نميگيرد؛ كار شيطاني است؛ كار شيطاني است. ايجاد بغضاء و كينه بين مؤمنين، فضاي اختلاف را به وجود آوردن، اين كار شيطان است، كار خدائي نيست. كار خدائي همدلي است. يك نفر يك كاري دارد، مسئوليتي را بر عهده گرفته، ديگران بايد كمك كنند تا كار را خوب انجام دهد. اگر ضعفي داشت، به او تذكر دهند؛ اما نگذارند او تضعيف شود. اين كسي كه اين عَلم را بر دوش كشيده، بلند كرده، همه بايد كمكش كنند؛ يكي عرقش را پاك ميكند، يكي بادش ميزند. اگر ديدند كه در نگه داشتن عَلم دارد اشتباه ميكند، راهش اين نيست كه يك مشتي هم به پشتش بزنند، خودِ او و عَلم را سرنگون كنند. راهش اين است كه كمكش كنند اين اشكال برطرف شود؛ اين نكته را بايد همه توجه كنند، بخصوص كساني كه در عرصه ي سياست و در عرصه ي فرهنگ و در عرصه ي رسانه و در عرصه هاي گوناگون نقش و حضوري دارند. پروردگارا! به محمد و آل محمد تو را سوگند ميدهيم ما را از شناسندگان و دوستداران و ارادتمندانِ اهل بيت (عليهم السّلام) قرار بده؛ ما را با اين ايمان و اعتقاد زنده بدار و با اين ايمان و اعتقاد بميران؛ ما را در دنيا و آخرت از آنها جدا

مفرما. پروردگارا! وظائف ما را براي ما تسهيل بگردان؛ آنچه كه از ما سؤال خواهي كرد، ما را بر انجام آن موفق بدار؛ قلب مقدس ولي عصر را از ما راضي و خشنود گردان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه

ديدار مسئولان قضائى كشور

ديدار مسئولان قضائي كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خوش آمد عرض ميكنيم به برادران و خواهران عزيز؛ هم مسئولان محترم قوه ي قضائيه، هم خانواده هاي عزيز و صبور شهداي عاليقدر هفتم تير. اين خود يك نكته اي است كه روز قوه ي قضائيه يا هفته ي قوه ي قضائيه با نام و ياد يك شهادت بزرگ معرفي ميشود؛ شهادت برجستگاني از نظام جمهوري اسلامي، كه در ميان آنها شخصيت برجسته ي شهيد عزيز مرحوم آيت اللَّه بهشتي و برخي ديگر از مسئولان قوه ي قضائيه و نيز قواي ديگر حضور داشتند. فكر خوبي شد كه سالگرد گزارش قوه ي قضائيه منطبق شود با سالگرد يادآوري اين شهادت بزرگ. اين شهادتها پشتوانه ي حركت ملت است. حادثه ي هفتم تير و شهادت شهيد مظلوم مرحوم دكتر بهشتي و ديگر يارانش يك مقطعي براي حركت عظيم انقلاب به سمت هدفهاي خود شد، بعد از آن كه ميخواستند اين حركت را به طرفهاي ديگر منحرف كنند. اين شهادتها پشتوانه است؛ پشتوانه ي حركت است. لذا ما در حركت خودمان، در مسئوليتهاي خودمان هميشه بايستي به ياد اين فداكاري هاي بزرگ باشيم و بدانيم كه اگر ما امروز در بخش قضائي كشور يا در قوه ي مجريه يا در بخش قانونگذاري يا در ساير دستگاههاي كشور توان و فرصت خدمت به نظام جمهوري اسلامي و ملت ايران را داريم، اين به بركت آن شهادتهاست؛ اين در سايه آن فداكاري هاست. بدانيم كه آنچه امروز در دست ماست، آسان به دست

نيامده است؛ جانهاي عزيزي فدا شدند، انسانهاي بزرگي فداكاري كردند، خونهاي گرانقيمتي بر زمين ريخته است كه اين نظام به پشتيباني آنها توانسته است روز به روز بر اقتدار خود بيفزايد. اين مسئوليتها، اين توانائيِ كار و اين فرصتها را قدر بدانيم و كار كنيم. لذا تقارن اين دو مناسبت را من تقارن شايسته اي مي بينم و به روح مطهر شهداي هفتم تير (رضوان اللَّه تعالي عليهم) و همچنين همه ي شهداي عزيز اسلام و انقلاب و دوران دفاع مقدس از صميم قلب درود ميفرستيم و از خدا ميخواهيم كه ما را توفيق دهد كه بتوانيم در راه آنها حركت كنيم، در جهت آنها اقدام كنيم و قيام كنيم. اين چيزي است كه بايد دائماً در ذهن ما باشد. در باب قوه ي قضائيه مطالب زيادي تاكنون ما عرض كرديم، مسئولان محترم قوه و صاحبنظران گوناگون بيان كردند؛ هم در اهميت اين قوه ي شريف و مؤثر، هم در مشكلاتي كه پيمودن اين راه بدرستي با آن مشكلات مواجه است، هم در راههاي علاجي كه در سر راه اين كار بزرگ ميتوان فكر كرد و انديشيد و از آنها براي رفع مشكلات استفاده كرد. آنچه مهم است اين است كه ما ببينيم دستگاه قضائي نظام اسلامي براي چيست و توقع از آن چيست؟ اين را هميشه مقايسه كنيم با آن جائي كه خود ما قرار داريم؛ پيشرفتهاي ما، كارهاي نوي كه انجام ميگيرد، اقدامات خوب و مؤثري كه انجام ميگيرد و ما را يك قدم جلو ميبرد، با آن ميزان نياز و توقعي كه از ما در اين قوه وجود دارد، سنجيده شود. اين دائم بايد در نظر ما

باشد؛ يعني قانع نشويم. خوشبختانه در اين سالها اقدامات خوبي در قوه ي قضائيه انجام گرفته است؛ كارهاي بزرگي، كارهاي مهمي؛ برخي از اين اقدامات، كاملاً زيربنائي و مؤثر و نويد دهنده ي پيشرفتهاي خوبي ان شاءاللَّه در آينده است. ديروز هم رئيس محترم قوه ي قضائيه يك جزوه اي لطف كردند كه در آن سرفصلهاي متعددي از اقداماتي كه قوه ي قضائيه در سالهاي اخير - در پي اعلان سياستهاي كلي اين قوه و برنامه ي دوم توسعه ي قوه ي قضائيه - شروع كرده است، بود. كارها، كارهاي باارزش و باعظمتي است. يك نكته اين است كه اين كارها را بايد استمرار دهيم تا به نهايت برسد. يكي از عيوبي كه در طبيعت اغلب انسانها كما بيش وجود دارد، اين است كه با عطش، خود را به يك حركتي، به يك كاري ميرسانند، اندكي كه اين عطش فرو نشست، از استمرار و تداوم كار باز ميمانند. اين نبايد اتفاق بيفتد. فرض بفرمائيد كه همين مجتمع كردن پرونده هاي قديمي و متراكم كردن رايانه اي معلومات موجود در دستگاه قضائي، يا آنچه كه امروز وجود دارد: مراجعات، حل و فصلها، قوانيني كه مرجع احكام هست، خود احكام، اينها را تدوين كنند، رايانه اي كنند، در دسترس قرار دهند، سهل الوصول و سهل التناول كنند. شروع اين برنامه، كار مباركي است؛ ليكن اثربخشي آن وقتي است كه تا تاء تمّتِ اين برنامه طي شود. اگر پنجاه درصد، شصت درصد پيش برود و به آخر نرسد، مثل كارِ نشده است. بايد تا آخر برود. يا فرض بفرمائيد اقداماتي كه در زمينه ي مسائل گوناگون قوه وجود دارد: مسئله ي كوتاه كردن دوران بازرسي ها و بازپرسي ها يا رسيدگي به پرونده يا

اتقان احكام يا مسئله ي زندانها و اين قبيل چيزهائي كه جزو مسائل مهمه ي قوه ي قضائيه است و براي اينها تدابيري انديشيده شده كه تدابير خوبي است، بسياري از اينها شروع هم شده است، منتها بايستي تا آخر طي شود. آنچه مهم است، تداوم كار و پيوسته كردنِ كار است. اين يك نكته كه دستگاههاي مختلف قوه ي قضائيه، دستگاههاي مترتب طولي يا دستگاههائي كه در عرض هم مشغول كار هستند، به اين نكته بايد توجه كنند كه كارها نيمه كاره نبايد بماند؛ بايد تا رسيدن به نتائج اصلي دنبال شود. يك نكته ي ديگر در كنار اين، عبارت است از اين كه ما - يعني مجموعه ي قوه ي قضائيه - همه ي اين فعاليتها را براي اين انجام ميدهيم كه قوه ي قضائيه بتواند جايگاه شايسته و سزاوار خود را در جامعه ي اسلامي، در عمل مردم، در واقعيت زندگي، در ذهن مردم پيدا كند - كه من در سالهاي گذشته به اين اشاره كردم، يا شايد مفصلاً در بعضي از سالها درباره اش صحبت كرديم - مردم در كنار قوه ي قضائيه احساس امنيت كنند. من يك بار عرض كردم، غايت مطلوب براي قوه ي قضائيه در عرصه ي عملي اين است كه وضع قوه ي قضائيه به آنجا برسد كه هر كسي در كشور، در جامعه ي اسلامي احساس كرد كه كسي ميخواهد به او ظلم كند يا كسي به او ظلمي كرده است، تعدي اي كرده است، دلخوش باشد به اينكه به قوه ي قضائيه مراجعه ميكنم و مشكل را برطرف ميكنم. اين احساس بايد در مردم به وجود بيايد. همه احساس كنند كه با مراجعه ي به قوه ي قضائيه به حق خودشان ميرسند. اين حالت بايد در

جامعه ي اسلامي به وجود بيايد. اگر در حل و فصل قضايائي كه به قوه ي قضائيه مراجعه ميشود، مثلاً هشتاد درصد - ولو نه صد درصد - هم اينجور باشد كه با رسيدگي دقيق، قاطع و عادلانه كار انجام بگيرد، اين احساس تا حدود زيادي در مردم به وجود خواهد آمد كه احساس كنند قوه قضائيه ملجأ آنهاست. اين احساس بايد به مردم دست دهد؛ يعني مردم بفهمند كه قوه ي قضائيه متكفل استقرار عدالت است؛ اين بايد حاصل شود. همه ي اين مقدمات براي اين است كه اين حالت در جامعه به وجود بيايد. اگر ما تدابيري انديشيديم، زحمتي كشيديم، ليكن ديديم اين حالت ملجأ و پناه بودن در ذهنيت عمومي جامعه ي ما به وجود نيامد، بايد بدانيم يك جاي كار عيب دارد، آن را بايد بگرديم پيداكنيم، مشكل را برطرف كنيم. اين آن چيزي است كه معيار و ملاك عمل بايد باشد و همه بايد تلاش كنند. اين البته به عناصر مؤمن و كارآمد و باسواد احتياج دارد كه بحمداللَّه در قوه ي قضائيه، ما از اين قبيل عناصر بسيار داريم؛ انسانهاي دلسوز، مؤمن، عالم، علاقه مند به كار، وظيفه شناس در قوه ي قضائيه بحمداللَّه در سطوح مختلف كم نيستند. امروز خوشبختانه قوه ي قضائيه با مديريت و رياست جناب آقاي شاهرودي - عالم، مجتهد، فاضل، مسلط بر مباني و مباحث - اداره ميشود؛ اين فرصت خيلي خوبي است. وجود يك چنين افرادي و شخصيتهاي برجسته در درون قوه ي قضائيه، فرصتهاي خوبي است. اگر قانون كم داريم، بايد اين قانون تأمين شود؛ اگر دستگاههاي گوناگوني كه از ظرفيتهاي آنها استفاده نشده، وجود دارد، بايستي اين ظرفيتها مورد استفاده قرار بگيرد.

در سال گذشته با همفكري و كمك ايشان يك هيأتي براي بررسي ارتقاء قوه ي قضائيه درست شد كه ايشان حكم دادند و چند نفر از برادران خوب رفتند در قوه ي قضائيه مطالعه كردند، براي اينكه راههاي ارتقاء قوه ي قضائيه و موانع آن را پيدا كنند؛ گزارش بسيار خوبي هم تهيه كردند، به ايشان دادند، يك نسخه هم به ما دادند؛ راهكارهاي بسيار خوبي ارائه شده بود. بنده چند نكته را در تعقيب آن راهكارها تأكيد كردم كه يكي همين بود كه ما ارزيابي كنيم، ببينيم در تحقق سياستهاي كلي چقدر پيشرفت داشتيم. اين آن كاري است كه در قوه ي قضائيه بايد انجام بگيرد. ما سياستهاي خوبي، سياستهاي كلي مناسبي براي قوه ي قضائيه تصويب كرديم كه عمدتاً پيشنهادهاي خود قوه ي قضائيه بود و براي مشورت به مجمع تشخيص مصلحت فرستاده شد و بعد هم ابلاغ و اعلام شد؛ سياستهاي خيلي خوبي است. ما دائم بايد رصد كنيم، ببينيم اين سياستها چقدر تحقق پيدا كرده است؛ اين معيار و شاخص حركت است. ببينيم از اين سياستهاي كلي كه اهداف مقطعيِ قوه قضائيه است، چه مقدار تحقق پيدا كرده است؟ ما كجا قرار داريم؟ اين ارزيابي و تقويم درستِ حركت به ما كمك ميكند. گاهي انسان خيال ميكند از اين راهي كه صد كيلومتر است، مثلاً شصت كيلومتر، هفتاد كيلومتر را طي كرده است، وقت هم كه هست، انسان ميگويد پس بنشينيم استراحت كنيم؛ چائي اي بخوريم. اگر كيلومترشمار درست كار كند، انسان نگاه ميكند، مي بيند نه، شصت كيلومتر نيامديم، مثلاً فرض كنيد بيست كيلومتر، پانزده كيلومتر آمده ايم. وقتي فهميديم كه اين مقدار راه را طي كرديم، بيشتر طي

نكرديم، طبعاً سرعت را اضافه خواهيم كرد، از توقف در بين راه پرهيز ميكنيم. لذا ايني كه ما در كجاي بزرگراهِ رسيدن به اهداف آن سياستها قرار داريم، اين خيلي مهم است؛ اين را ما به عنوان يكي از اولويتها از قوه ي قضائيه خواسته ايم؛ بخصوص مسئله اطاله دادرسي، بخصوص در پرونده هاي مهم و از جمله پرونده هاي مهم مفاسد اقتصادي. بنده در پرونده هاي مفاسد اقتصادي معتقد به جنجال و هياهو نيستم، ليكن معتقد به سرعت و قاطعيت در كار هستم. سرعت غير از عجله است؛ سرعت عمل با شتابزدگي و عجله تفاوت ميكند. اين پرونده هائي كه مورد توجه مردم است - كه من حالا اشاره اي در اهميت اين مسئله عرض خواهم كرد - بالخصوص و در عموم پرونده ها، مسئله ي اطاله ي دادرسي بايستي مورد توجه قرار بگيرد. البته در گزارشهائي كه داده شده، خوشبختانه اين هم هست كه از طول مدت گردش كارِ پرونده مقداري كم شده است، ليكن اين با آنچه كه «بايد» مقايسه شود، نه با آنچه كه «بوده»، تا ببينيم ما در كجا هستيم و چقدرِ ديگر بايد كار كنيم تا بتوانيم به آن نقطه ي مطلوب برسيم. يك نكته ديگري كه از اولويتهاست، بنده سفارش كردم، يادداشت كردم و فرستادم، مسئله ي اتقان احكام و نقضهاي مكرر است كه من سال گذشته هم در اينجا، در همين جلسه اين را مطرح كردم. احكام دادگاههاي بدوي - چه در دادگاههاي تجديد نظر، چه در ديوان عالي - نقض شدنش بايد به حداقل برسد؛ يعني اتقان احكام جوري باشد كه اين احكام كمتر قابل نقض باشد. اگر ما ديديم درصد غير قابل قبولي از اين احكام نقض ميشود،

بايد بدانيم اينجا نقطه ي اشكال است. اين هم جزو اولويتهاست. نكته ي ديگر، مسئله ي حل مشكلات زندانهاست. خيلي مسئله را بايد جدي گرفت. البته سياست حبس زدائي - كه جزو سياستهاي رئيس محترم قوه بوده است و جزو اين كارهائي است كه تصميم گيري شده و اقدام شده است - بسيار كار خوبي است؛ ليكن به هر حال وجود حبس و وجود زندان يك واقعيتي است. بايستي مديريت ما در امر زندان جوري باشد كه زندان به معناي واقعي كلمه آموزشگاه نيكي ها شود. اينها را بايد جزو كارهاي بزرگ شمرد؛ جزو مسائل مهم به حساب آورد. اينها چيزهائي است كه به خود قوه ي قضائيه ارتباط پيدا ميكند. مديريتهاي مربوطه بايستي حداكثر تلاش را براي اين مسئله بكنند. البته در زمينه ي كم كردن تعداد زنداني ها با عفو و مرخصي، كه اين هم مباحث طولاني اي دارد، ما، موضوع را با مسئولين محترم قوه و با رئيس محترم قوه در ميان گذاشتيم، ميگذاريم، بحث ميشود؛ به هر حال بايست براي اين كارها راه علاج حقيقي پيدا كرد. اين جزو آن اولويتهائي است كه در زمينه ي ارتقاء قوه ي قضائيه به نظر رسيد و گفته شد. يكي هم مسئله ي ظرفيتهاي فعليت نيافته است، از جمله خود وزارت دادگستري. خوشبختانه در قانون ظرفيتهاي خوبي براي وزارت دادگستري گذاشته شده است؛ از اين ظرفيتها بايد استفاده شود. آنچه مهم است اين است كه ما بايست از همه ي ظرفيت عظيم اين قوه - كه خوشبختانه همانطور كه اشاره كردند، مجموعه ي دستگاه قضائيِ ما از لحاظ قوانين و از لحاظ ساخت كلي، مجموعه ي صحيح و منطقي و پيشرفته اي است؛ مجموعه اي امروزي و قوي و منطقي است -

استفاده كنيم؛ مثل ريه ي سالمي كه انسان آن را از هواي پاك پر ميكند و سلامتي بدنش را تأمين ميكند، ما بايد از همه ي اين ظرفيت استفاده كنيم. اين هم يكي از اولويتهاست. آن چيزي كه من بالخصوص بر روي آن امروز مناسب ميدانم در كنار مطالبي كه گفتم، تكيه كنم، مسئله ي تعقيب مفاسد اقتصادي است. مفاسد اقتصادي را صرفاً به عنوان يك كار خلاف نبايد در كشور در نظر گرفت. اين كار اگر چنانچه دنبال نشود، تعقيب نشود، ريشه يابي نشود، قواي مختلف كشور دست به دست هم ندهند براي خشك كردن ريشه ي اين كار، ضربه و خطرش براي كشور بسيار كلان و عظيم خواهد بود. مفاسد اقتصادي، مفاسد فرهنگي را هم با خود مي آورد، مفاسد اخلاقي را هم مي آورد. وجود و رواج مفاسد اقتصادي يكي از بزرگترين خطرهايش اين است كه عناصر خوب دستگاهها را متزلزل ميكند، زير پاي آنها را سست ميكند. بسياري از اين موارد و قضاياي مفاسد اقتصادي كه به طور مشخص گزارش شده و براي ما گفته شده است، به اين ترتيب بوده است كه آن مفسد اقتصادي براي پيشبرد كار خود لازم دانسته در داخل فلان دستگاه نفوذ كند و تعدادي از عناصري را كه در آنجا كار ميكنند، با خودش همراه كند. خوب، آن عناصري كه آنجا كار ميكنند، مردمان مؤمني هستند؛ اما شيطانِ هوس، زياده طلبي و پول را به جان اينها مي اندازد، همه هم طاقت نمي آورند، مجذوب ميشوند، ميلغزند؛ اين يكي از بزرگترين خطرات مفاسد اقتصادي است. مفاسد اقتصادي در جامعه سرمايه گذاري هاي درست و سالم را معوق ميكند. بنده در آن نامه اي كه در سال 1380 -

همين ارديبهشت كه گذشت، هفت سال از آن نامه ميگذرد - خطاب به رؤساي محترم سه قوه نوشتم، اين موارد را شرح دادم؛ مفاسد اقتصادي مانع فعاليت اقتصادي سالم است، نوميد كننده ي عناصر مؤمني است كه ميخواهند فعاليت اقتصاديِ خوب داشته باشند، يك بلاست، يك بيماري عظيم است؛ مثل وبائي كه در جامعه مي آيد، مثل بيماري هاي واگيري است كه تا مي آيد، همه ي دستگاهها - قوه ي مجريه، قوه ي مقننه، قوه ي قضائيه - به حركت مي افتند كه جلويش را بگيرند. البته نقش قوه ي قضائيه در اين مورد نقش بارزي است؛ ما سفارشهاي متناسب با قوه ي مجريه را مكرر در مكرر به آنها گفتيم، تذكر داديم، از آنها مطالبه كرديم؛ او به جاي خود محفوظ، اما شما برادران و خواهراني كه اينجا تشريف داريد و مربوط به قوه ي قضائيه هستيد، بدانيد سهم قوه ي قضائيه در مقابله ي با مفاسد اقتصادي سهم بسيار سنگين و مهمي است. پيشگيري از وقوع مفسده هم به عهده ي قوه قضائيه است. به قانون اساسي مراجعه كنيد، ملاحظه كنيد، يكي از وظائف قوه ي قضائيه در قانون اساسي همين پيشگيري است. خوب، پيشگيري ابزارهاي لازم خودش را دارد، دستگاههاي متناسب خودش را دارد. پيشگيري با استفاده ي از ضابطين قضائي هم احياناً خواهد بود؛ از جمله دستگاههاي امنيتي، از جمله دستگاههاي اطلاعاتي. از همه ي اينها بايد در پيشگيري استفاده شود. در داخل كشور اسلامي يك سوءاستفاده چي، يك مفسد، يك طماع، يك آدم زرنگ و ناقلا بيايد از منابع عمومي كشور كه متعلق به همه ي قشرهاست - با وجود اين همه آدم فقير و ضعيفي كه در كشور هست - سوءاستفاده كند و بي حساب و كتاب ببرد. بايد

با اين مقابله شود. معلوم است كه اين حركت در قوه ي قضائيه و قوه ي مجريه و قوه ي مقننه - هر كدام در حد خودشان - عكس العمل ايجاد ميكند؛ آرام نمي نشينند، ساكت نمي نشينند. بعضي ها موضوع را خلط ميكنند، خراب ميكنند؛ مثل همين قضايائي كه توي افواه اين اواخر به وجود آمد؛ اينها خراب كردنِ اصل قضيه است؛ اينها منحرف كردنِ اصل مطلوب است. يك جور اين است، يك جور هم فشار آوردن و رابطه برقرار كردن و تلفن كردن و واسطه شدن و اعمال قدرت كردن و توي رودربايستي افراد را گير انداختن و اينهاست. بايد با همه ي اينها مقابله شود. اين يكي از كارهاي بزرگ است. اين نامه ي ما، مطالبه ي ما، مال سال 1380 است؛ تاريخش آن وقت است، اما هميشه تاريخِ روز دارد. امروز هم اگر واقعيت جامعه را بخواهيد، همان مطالبه، همان حرفها، امروز از طرف ما نسبت به مسئولين قواي سه گانه وجود دارد، كه بايد انجام دهند. اين را دست كم نبايد گرفت. و بدتر از هر چيز اين است كه در داخل دستگاههاي مسئول، خداي نخواسته اين عوامل مفسد بتوانند نفوذ كنند و آدمهائي را به رنگ خودشان در بياورند يا همكار با خودشان كنند، كه اين از آن چيزهاي بسيار مهم و فاجعه آميز است كه بايد با قاطعيت و قدرت با آن - از هر نوعش - رو به رو شد و با آن برخورد كرد. به هر حال اگر چنانچه ان شاءاللَّه اين كارهاي بزرگ انجام بگيرد، كه بايد بگيرد - كما اينكه خوشبختانه در اين چند سال، خوب كارهائي هم شده است، پيشرفت هم كرده ايم؛ منتها به آنچه

كه انجام گرفته است، قانع نيستيم. وقتي فاصله ي خودمان را با وضعي كه مطلوب است، انسان ملاحظه ميكند، مي بينيد كه هنوز بايد خيلي حركت كنيم؛ خيلي بايد بدويم - آن وقت آن مقصودي كه عرض كرديم، حاصل خواهد شد؛ يعني دستگاه قضائي كشور به مأمن و پناهگاه طبقات مظلوم كه از همه ي قشرها ممكن است باشند، تبديل خواهد شد، كه تا كسي به كسي ظلم كرد يا خواست ظلم بكند، آن كسي كه مورد تعدي قرار گرفته است، به خود دلخوشي ميدهد كه من ميروم سراغ قوه ي قضائيه و رفع ظلم ميكنم. اين حالت بايد به وجود بيايد. شما نگاه كنيد ببينيد اين حالت امروز در جامعه هست يا نيست. اگر نيست، بدانيد كه بايد برويد سراغش و اين را تأمين كنيد. خداي متعال بايد براي پيشرفت اين كارها كمك كند. ما موظفيم به اينكه همه ي تلاش خودمان را، همه ي مجاهدت خودمان را بكنيم، از خداي متعال هم بركت بخواهيم كه خداي متعال به اين حركت ما ان شاءاللَّه بركت بدهد و مطمئن باشيد كه همين هم خواهد بود. اگر ما كار را با اخلاص، با صفا، با انگيزه ي كامل شروع كنيم، خداي متعال تسهيل خواهد كرد و ميتوانيم كار را ان شاءاللَّه پيش ببريم؛ همچناني كه تا حالا پيشرفتهاي زيادي داشته ايم، ان شاءاللَّه اين پيشرفتها در آينده بيشتر هم خواهد بود. اميدواريم خداوند متعال به همه ي شما و خدمات شما، زحمات شما، تلاشهاي دلسوزانه ي شما و خدمات مشكور شما كمك كند و ان شاءاللَّه مورد قبول حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) انجام بگيرد و مشمول دعاي آن بزرگوار باشيد و روح مطهر امام بزرگوارمان و ارواح طيبه ي شهداء - بخصوص

شهداي هفتم تير - ان شاءاللَّه از همه ما راضي و خشنود باشند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

ديدار اقشار مختلف مردم به مناسبت ميلاد حضرت على (عليه السّلام)

ديدار اقشار مختلف مردم به مناسبت ميلاد حضرت علي (عليه السّلام) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ميلاد سعيد حضرت اميرالمؤمنين، علي بن ابيطالب (عليه الصّلاة و السّلام) را - كه يكي از برجسته ترين روزهاي ماه پربركت رجب محسوب ميشود - به شما برادران عزيز، خواهران عزيز و به همه ي مسلمين عالم كه براي اميرالمؤمنين )عليه السّلام) شأن والائي قائل هستند و همچنين به همه ي مظلومان عالم، آزادگان عالم و عدالت جويان عالم كه آوازه ي عدل علي به گوششان رسيده است، تبريك عرض ميكنم و از خداوند متعال مسئلت ميكنيم كه ما را به معناي واقعي كلمه، شيعه ي اميرالمؤمنين و تابع اميرالمؤمنين قرار بدهد. يك جمله در باب بزرگداشت اين ميلاد معظّم عرض بكنم. خصوصيات اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام): آن برجستگي و درخشندگيِ ايمان ناب اميرالمؤمنين، آن جهاد دشوار و سختي كه آن بزرگوار - از اول دوران اسلام تا آخر عمر - خود آن را بر دوش كشيد، آن عدالت ورزيِ بي نظير - كه تا امروز هم نه فقط مسلمانان، بلكه آگاهان غيرمسلمان را هم مجذوب خود كرده است - آن عبادت خالصانه ي متضرعانه ي بي نظير آن بزرگوار و بقيه ي صفات برجسته اي كه در اميرالمؤمنين هست، چيزهائي نيست كه مسلمانان - از هر فرقه و مذهبي - در آن اختلاف داشته باشند. اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) شخصيتي است كه همه ي فرق اسلامي درباره ي عظمت او، درباره ي خصوصيات او و درباره ي شأن و منزلت والاي او در اسلام، با يكديگر اتفاق نظر دارند. لذا به جرأت ميتوان گفت كه علي بن ابيطالب (عليه الصّلاة و السّلام)، ميتواند نقطه ي اشتراك

و تلائم و همبستگي ميان فِرق اسلامي قرار بگيرد. در همه ي زمانها و دوره ها، فرقه هاي اسلامي - به جز گروه ناچيز و اندك نواصب كه خارج از فِرق اسلامي هستند - شأن اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) را همان شأن والا و برجسته و ممتازي ميدانستند كه شما در كتابهاي فريقين - چه شيعه و چه سني - ملاحظه ميكنيد. بنابراين اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) ملتقي و محل اشتراك فرقه هاي اسلامي است و ميتواند منبعي براي وحدت بين مسلمين به حساب بيايد. اين امروز براي دنياي اسلام مورد نياز است. امروز كه دشمنان اسلام - كه نه طرفدار اين فرقه و نه طرفدار فرقه ي ديگر نيستند؛ گاهي از يك فرقه اي به ضرر فرقه ي ديگر حمايت مي كنند، گاهي هم عكس آن عمل مي كنند - دنبال ايجاد افتراق و شكاف بين مسلمانها هستند و در يك چنين دوراني كه مسلمانها به وحدت و يكدلي احتياج مبرمي دارند، اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) ميتواند مظهر اين وحدت باشد؛ نقطه اي باشد كه همه ي مسلمانها در مقابل آن نقطه، مذعن و معترف و مقرّند. هيچ طرفي نميتواند ادعا كند كه اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) متعلق به اوست. خب، ما شيعيان در زيارت جامعه ميگوئيم: «معروفين بتصديقنا ايّاكم»؛ ما معروفيم به ارادت و علاقه و عشق به اميرالمؤمنين و خاندان پيغمبر؛ لكن نميتوانيم ادعا كنيم كه اميرالمؤمنين فقط متعلق به ماست. نه، همه ي مسلمانهاي عالَم - از فرقه هاي مختلف - درباره ي اميرالمؤمنين اين را قائلند كه اين شخصيت عظيم، اين انسان بي نظير و اين مظهر كامل اسلام، ذره اي و لحظه اي از متابعت پيغمبر اكرم سرپيچي نكرد؛ تخلف نكرد؛ كوتاهي

نكرد؛ از دوران كودكي، تا دوران نوجواني، تا دوران ريعان شباب و تا آخر عمر، يك لحظه در راه مجاهدت براي خدا و براي اسلام و براي قرآن فروگذار نكرد. پس اين يك نكته است كه ما - چه شيعه، چه سني و چه مذاهب گوناگون بين اين فرقه ها - بيائيم و اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) را ملاك و محور وحدت قرار بدهيم. اميرالمؤمنين مال همه است و خود آن بزرگوار هم شعارها و روشهائي را در زندگي مبارك خود دنبال كرده است كه متعلق به همه ي انسانهاست، كه درباره آنها عرض خواهم كرد. اين يك نكته است. نكته ي بعدي اين است كه محبت اميرالمؤمنين خيلي باارزش است. در روايت است كه هركسي محبت كسي در دل اوست، در قيامت با او محشور ميشود. محبت خيلي حائز اهميت است. اما محبتِ به تنهائي كافي نيست؛ تبعيت و پيروي كردن لازم است. ما كه در دنيا به نام شيعه معروف هستيم، شيعه را اينجور معنا كرده ايم: «الشّيعة من شايع عليّا»؛ بايد دنبال او حركت كنيم و هدفهاي او را دنبال كنيم. معلوم است كه ما با همه ي تلاش خود به رتبه ي اميرالمؤمنين نخواهيم رسيد، اما به سمت آن قله بايد حركت بكنيم. خب، حالا توجه كنيم كه اميرالمؤمنين در زندگي پُربارِ پُرمضمونِ درس آموز خود، چه چيزي را در درجه ي اول اهميت قرار داده است. يكي مسئله ي عدالت است كه عدالت در سيره ي اميرالمؤمنين، شايد بشود گفت برجسته ترين نمودارهاست. مدارا نكردن با ظالم، همدليِ با مظلوم و كمك براي گرفتن حق مظلوم از ظالم، چيزهائي است كه در زندگي اميرالمؤمنين، در كلمات اميرالمؤمنين و در خطب

نهج البلاغه، به وضوح در صدها نقطه، قابل ملاحظه است. به اين جملات پربار اميرالمؤمنين توجه بفرمائيد: «و اللَّه لأن ابيت علي حسك السّعدان مسهّدا أو أجرّ في الأغلال مصفّدا احبّ اليّ من أن القي اللَّه ... ظالما لبعض العباد و غاصبا لشئ من الحطام»؛ ببينيد! آن نمودار و پيشاني حكومت اميرالمؤمنين اين است؛ يعني اگر در سخت ترين شرائط زندگي قرار بگيرم، ممكن نيست كه من اندك ظلمي به احدي از خلايق انجام بدهم و براي خودم حطام دنيا را جمع آوري كنم؛ براي خودم ذخائر دنيوي را طلب بكنم. دنيا در چشم و نظر اميرالمؤمنين - به معناي آنچه كه انسان براي خود از بهره هاي زندگي قائل است - بكلي مردود و متروك است. خطاب به دنيا مي گويد «غرّي غيري»؛ اي لذتها! اي زيبائيهاي زندگي مادّي! برو ديگري را فريب بده؛ علي را نميتواني فريب بدهي. اين شعار اميرالمؤمنين است. امروز در نظام اسلامي - نظامي كه به اسم اسلام در اين كشور تشكيل شده است - چه چيزي اهميتش از همه بيشتر و حساسيّت نسبت به آن لازم تر است؟ عدالت. يعني اگر اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) در زمان ما و در اين جامعه و در ميان اين مردم - كه اينجور عشق خودشان را نسبت به آن بزرگوار ابراز ميكنند - حضور ميداشت، چه چيزي را بيشتر از همه چيز دنبال ميكرد؟ يقيناً عدالت. عدالت خواسته ي يك جماعت خاصّي از مردم يا اهل يك كشور و اهل يك ملت نيست؛ عدالت خواسته ي طبيعي و تاريخيِ همه ي آحاد بشر در طول تاريخ بشريت است. همان چيزي است كه بشر تشنه ي آن است و جز در حكومت

انبياء عظام الهي - آنهائي كه به حكومت رسيدند - يا اولياء برجسته مثل اميرالمؤمنين، عدالت به معناي واقعي كلمه اجرا نشده است. دنياداران و كساني كه دلهاشان پر از هوس به دنيا و شئون مادي دنياست، نميتوانند عدالت را اجرا كنند. اجراي عدالت يك روح غني، يك اراده ي قوي و يك قدمِ ثابت لازم دارد. ما بايد همه ي تلاشمان اين باشد كه بتوانيم در اين راه دنبال اميرالمؤمنين حركت كنيم. اعتراف ميكنيم كه نخواهيم توانست مثل علي بن ابيطالب، عدالت را اجرا كنيم؛ اين را قبول داريم. ماها كوچكتر و ضعيفتريم از آنكه بتوانيم آن جور استوار - مثل فولاد، مثل صخره - در مقابل اين امواج بايستيم؛ اما بقدر خودمان بايد تلاش كنيم. اميرالمؤمنين از عمّال خود هم مطالبه ي عدالت ميكرد؛ با اينكه آنها در حد اميرالمؤمنين نبودند. پس تكليف اجراي عدالت بر دوش ما هم هست؛ بايد دنبال بكنيم. اين چيزي است كه مردم بايد بخواهند؛ بايد فرهنگ عموميِ ملت ما بشود. مردم ما بايد بيشترين چيزي را كه ميخواهند، عدالت و انصاف باشد؛ هم در امور داخل كشور، هم در مسائل جهاني. اين بي عدالتي اي كه در دنيا امروز وجود دارد و اين ظلم فاحشي كه امروز از سوي قلدرها و گردن كلفت هاي عالم نسبت به بشريت و ملت ها دارد انجام ميگيرد، مبارزه ي با يك چنين منكر عظيمي - از نظر مسلماني كه براي حاكميت اسلام و در سايه ي جمهوري اسلامي زندگي ميكند - بايد يك فريضه اي محسوب بشود. اين بايد در زندگي ما، شعار ما باشد؛ هم در مسائل داخلي، هم در مسائل جهاني. اگر بخواهيم اين عدالت را اجرا كنيم، قدم اول اين است

كه ما به كمك الهي اعتماد داشته باشيم و رابطه ي دل خودمان را با خدا محكم كنيم؛ اينجا ميرسيم به مسئله ي دعا، عبادت، تضرّع، مناجات و توسّل باللَّه. ماه رجب، بهار عبادت و تضرّع و توسل الي اللَّه است. اين ايام عبادت را - اين ماه رجب را، ماه شعبان را و بالاتر، ماه رمضان را - دست كم نبايد گرفت. ما اگر بخواهيم در ميدانهاي زندگي، آن راه مستقيم و صراط قويمي را كه اسلام به ما نشان داده است با قدرت طي كنيم، احتياج داريم كه رابطه مان را با مبدأ اعلي، با حضرت باري تعالي محكم كنيم. اين رابطه با دعاست، با نماز است، با اجتناب از گناه است. لذا شما ببينيد اميرالمؤمنين - آن مرد شجاعِ استوارِ قوي اي كه شجاعت او در ميدان جنگ جزو مشهورات عالم است كه هيچ كس در او اختلاف ندارد - او وقتي در محراب عبادت قرار ميگيرد، «يتململ تململ السّليم»، مثل مارگزيده به خود مي پيچد؛ اشك ميريزد؛ گريه ميكند؛ پيشاني به خاك مي سايد. دعاي كميل و اين مناجات شعبانيه اي را كه منسوب به اميرالمؤمنين است نگاه كنيد؛ ببينيد چه تضرّعي ميكند اين انسان بزرگ و والا در مقابل پروردگار! اين براي ما درس است. من خدا را شاكرم كه مي بينم مردم ما و بخصوص جوانان ما، دلشان به سمت معنويت، به سمت خدا، به سمت دعا و به سمت تضرع متمايل است. امروز روز سيزدهم رجب است؛ روز شروع اعتكاف است. شما ببينيد هزاران نفر جوان ما، امروز رفته اند و در مساجد گوناگون - در سرتاسر اين كشور - نشسته اند و مشغول اعتكاف شده اند؛ با دهان روزه،

با شكم خالي و لبهاي تشنه، در اين هواي گرم با خداي متعال تضرع ميكنند و حرف ميزنند. اين خيلي ارزش دارد؛ اين اعتكاف را ملت ما خيلي قدر بدانند. من همين جا به مسئولين مربوط - در اين امور اعتكافها - يك سفارشي بكنم: اگرچه كه اجتماع هزاران نفر در جاهاي مختلف يك فرصت خوبي است و شنيده ايم بعضي از مسئولين مساجد، در اين فرصتها برنامه هاي جمعي اي ميگذارند كه مثلاً افراد، بيشتر استفاده بكنند؛ لكن من ميخواهم عرض بكنم اين برنامه هاي جنبي مراكز اعتكاف، جوري نباشد كه با خلوت هر كدام از معتكفين منافات پيدا كند. اين اعتكافي كه جوانها انجام ميدهند، در واقع دارند با خدا خلوت ميكنند. اعتكاف بيشتر يك كار فردي است؛ ايجاد يك ارتباط با خداست. جوري نشود كه برنامه هاي جمعي اين مراكز اعتكاف، حال خلوت و حال ارتباط فردي و قلبي با خدا را در افراد ضعيف بكند يا بگيرد. مجال بدهند؛ وقت بگذارند؛ بگذارند اين جوانها قرآن بخوانند، نهج البلاغه بخوانند، صحيفه ي سجاديّه بخوانند. بخصوص من در اين ايام اعتكاف، صحيفه ي سجاديه را توصيه ميكنم. اين صحيفه ي سجاديه واقعاً كتاب معجزنشاني است. خوشبختانه حالا ترجمه هم شده و ترجمه هائي هست. سال گذشته ترجمه ي خوبي از صحيفه ي سجاديه را به من دادند و آن را ديدم؛ ترجمه ي بسيار خوبي است. از اين معارف موجود در دعاهاي حضرت علي بن حسين (سلام اللَّه عليه) در صحيفه ي سجاديه، استفاده كنند؛ بخوانند؛ تأمل كنند. اينها فقط دعا نيست؛ درس است؛ اين كلمات امام سجاد - و همه ي ادعيه اي كه از ائمه (عليهم السّلام) مأثور است و بدست ما رسيده است - پر است از معارف. پس ماه

رجب است، ماه عبادت است، ماه توسل به پروردگار است، ماه تضرع است؛ و در اين راه، ماه تشبه به اميرالمؤمنين است. با خدا ارتباطمان را قوي كنيم تا در ميدانهاي زندگي بتوانيم با اراده ي محكم، با قدم استوار و با ذهن روشن، وارد هر ميداني بشويم. يك ملت براي اينكه بتواند سيادت و عزت خود را بدست بياورد؛ بايد اراده ي مصمم داشته باشد و بداند چه ميخواهد و قلب او مطمئن باشد به ياد خدا. امروز ملت ما بخاطر اسلام با چالشهاي جهاني مواجه است. اسلام به ما تعليم داده است كه اگر ميخواهيد صراط مستقيم را طي كنيد و اگر ميخواهيد به سعادت دنيا و آخرت برسيد، بايستي مستقل باشيد و زير بار قدرتهاي ظالم و مستكبر و ستمگر نباشيد. اين همان نقطه اي است كه بين ملت ايران و دشمنان ملت ايران اختلاف ايجاد كرده است. اساس اختلاف اينجاست. ملت ايران ميخواهد زير بار قدرت استكبار نباشد؛ ميخواهد منافع خود را قرباني منافع استكبار نكند. آنچه كه استكبار جهاني - و امروز در رأس همه امريكا - دنبال آن هستند، درست نقطه ي مقابل همين مسئله است. آنها هدفشان اين است كه منابع ملتها، عرصه ي زندگي ملتها و امكانات ملتها را به نفع خودشان مصادره كنند؛ همه ي داعيه ها و شعارهاي به ظاهر انساني آنها دروغ محض است و هدف واقعي همين است. لذا اگر يك ملتي بخواهد واقعاً مستقل زندگي كند - نه «فريب استقلال»؛ مثل بعضي از كشورها كه ظاهرشان مستقل است، اما در واقع استقلال يك فريب است و در باطن توي مشت ابرقدرتها هستند - آبش با ابرقدرتها به يك جو نخواهد

رفت. خب، يك چنين چالشي در مقابل ملت ايران قرار دارد. ملت ايران اگر بخواهد در اين چالش موفق بشود و عزت خود و استقلال خود را بدست بياورد، احتياج به اراده ي مستحكم و قدم استواري دارد؛ بحمداللَّه در اين دو سه دهه اي كه بر عمر انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي گذشته است، ملت ايران ثابت كرده است كه در مقابل قدرتهاي متجاوز و زورگو و زياده طلب، محكم ايستاده است. اين ايستادگي - كه عزّت ملت ايران و عزّت اسلام است - با توكل به خداي متعال، با استمداد از قدرت الهي، با اتكاء به خدا و اتكال به پروردگار، ميتواند ادامه پيدا بكند. ابرقدرتها خصوصيتشان همين است كه سعي ميكنند ملتها را با ارعاب، با تهديد و با ترساندن، از ميدان خارج كنند؛ ميدانند كه با ملتها نميشود كشتي گرفت. قدرتهاي استكباري، دولتهائي را كه متكي به ملتها نيستند براحتي ميتوانند جابجا كنند؛ كما اينكه مي بينيد در خيلي جاها اين كار را ميكنند و در خيلي جاها هم تهديد ميكنند و تهديدشان مؤثر واقع ميشود. اما استكبار با آن دولتي و با آن نظامي كه به مردم، به اراده ي مردم، به عواطف مردم و به ايمان مردم متكي است، نميتواند مقابله كند. چون مقابله ي با مردم و با ملتهاست. از اول پيروزي انقلاب تا امروز، امريكا - كه با انقلاب، دستش از ايران كوتاه شده بود - بارها و بارها سعي كرده است نظام جمهوري اسلامي و مسئولين كشور را با همين ارعابها و با همين تهديدها از ميدان خارج كند؛ اما موفق نشده و بعد از اين هم موفق نخواهد شد. چون نظام

جمهوري اسلامي متكي به آراء مردم است، متكي به عواطف مردم است؛ حماقتهائي كه ابرقدرتها و سياستمدارانِ برجسته ي عالم خوار گاهي در مواردي مرتكب ميشوند، واقعاً انسان را به تعجب وادار ميكند. حالا ميگويند در مقابل جمهوري اسلامي، بايستي ما مردم را بسيج كنيم تا در مقابلِ نظام اسلامي بايستند! پول خرج ميكنند، ميليونها دلار تصويب ميكنند، براي اينكه مردم را در مقابل جمهوري اسلامي قرار بدهند. خب، اين حماقت محض است. اين معنايش اين است كه مردم را در مقابلِ خودِ مردم قرار بدهند! مگر ميشود؟ نظام جمهوري اسلامي عبارت است از همان ملت ايران. مگر ميشود ملت ايران را عليه ملت ايران تحريك و بسيج كرد؟! آن روزي كه يك نظامي از مردم منقطع بشود، بله آن نظام در تهديد است؛ اما نظام جمهوري اسلامي كه متكي به آراء مردم، متكي به عواطف مردم، متكي به ايمان مردم، متكي به حمايت قاطع مردم است، با يك چنين نظامي از اين راهها نمي شود مقابله كرد. حالا تهديد مي كنند؛ بهانه مي آورند؛ گاهي مسئله ي هسته اي را بهانه مي كنند، گاهي مسائل ديگر را بهانه مي كنند. من در مورد مسائل هسته اي عرض بكنم - بارها به ملت ايران عرض كرديم، بازهم عرض مي كنيم - اين دستاوردي كه در قضيه ي فناوري هسته اي به دست ملت ايران افتاد، اين يك دستاورد عظيم و تاريخي است؛ و ملت ايران زير بار منت هيچ كس هم نيست. اين يك دانش بومي شده است؛ اين را استعداد و شوق و ذوق جوانان شما و درايت مسئولان شما براي ملت ايران به ارمغان آورده است؛ مال ملت ايران است و هيچ قدرتي هم قادر نيست اين

امتياز را، اين فناوري را و اين حق بزرگ را از ملت ايران سلب كند. خوشبختانه مسئولين با جدّيت دنبال اين قضيه اند. ما فرق مي گذاريم بين آن كساني و دولتهائي كه از روي عناد با جمهوري اسلامي، مي خواهند ملت ايران اين امتياز را نداشته باشد - مثل امريكا، كه صريحاً مي گويد ما با اين كه ملت ايران از اين امتياز برخوردار باشد مخالفيم - با آن كساني كه نه، مي گويند بنشينيم با ايران درباره ي مسائل گوناگون - ازجمله درباره ي مسئله ي هسته اي - مذاكره كنيم تا اگر نگراني اي وجود دارد، راهي براي رفع اين نگراني پيدا كنيم. حرفي نيست؛ ما قبول كرديم با دولتهاي اروپايي مذاكره كنيم. قبلاً براي ما مذاكره ي با آنها هم خيلي مطلوب نبود؛ اما ديديم اينها به ملت ايران احترام ميگذارند، تجليل مي كنند، تصريح مي كنند به اينكه ما حق ملت ايران را قبول داريم و از آن خطوط قرمزي كه در نظر ملت ايران و مسئولين كشور هست، اسمي نمي آورند و اشاره اي نميكنند؛ گفتيم خيلي خوب؛ مسئولين قبول كردند و مذاكره مي كنند. منتها بايد اروپائيها - كه طرف مذاكره ي ملت ايرانند - توجه داشته باشند كه مذاكره در صورتي پيش ميرود كه فضاي تهديد بر مذاكره حاكم نباشد. ملت ايران، ملتِ غيوري است. ملت ايران خوشش نمي آيد كه بيايند تهديد كنند كه اگر شما چنين كرديد، ما چنان مي كنيم! ما از تهديد بدمان مي آيد و ملت ايران زير بار هيچ تهديدي هم نخواهد رفت. مسئولين كشور در قضيه ي هسته اي با درايت لازم دارند تصميم گيري مي كنند. مسئول پيشبرد و اداره ي اين كشور، جلسه ي شوراي عالي امنيت ملي است كه رئيس جمهور محترم در رأس

آن است؛ اينها تصميم گير هستند. آنچه كه در قضيه ي هسته اي از طرف رئيس جمهور و از طرف مسئولين مطرح و گفته ميشود، مورد اجماع همه ي مسئولان اين كشور است. اين كه دشمنان بخواهند از يك كلمه حرفي استفاده كنند و القاء اختلاف و شكاف بكنند، يك تلاش ابلهانه است از سوي دشمن. رؤساي سه قوه جمعند؛ نمايندگان رهبري هستند؛ با فكر، با تأمل و با مسئوليت آدمهاي كمر بسته و پا به ركاب، اين قضيه را دنبال مي كنند. مواضع جمهوري اسلامي مواضع روشني است. ما خطوط قرمز مشخصي داريم. اگر طرفهاي مذاكره با احترام به ملت ايران، با احترام به شأن نظام جمهوري اسلامي و با رعايت اين خطوط قرمز وارد مذاكره بشوند، مسئولين كشور ما مذاكره مي كنند؛ مشروط بر اينكه كسي نخواهد ملت ايران را تهديد كند. ملت در مقابل تهديد حساس است. اين هم ما صريحاً گفته ايم: اگر كسي نسبت به جمهوري اسلامي ايران حماقتي بكند، جواب عملي جمهوري اسلامي ايران، جواب دندان شكن خواهد بود. يك وقت براي حل مسائل و رفع مشكلات داخلي خودشان - چه امريكا و چه صهيونيستها كه در داخل كشورشان مشكلات فراواني به پر و پاي اينها پيچيده است؛ هم دولت امريكا، دولت بوش، بخصوص در نزديكي انتخاباتي كه دارند؛ هم اين رو سياههاي صهيونيست در فلسطين اشغالي - يك حرفي مي زنند؛ خب بگويند؛ هر حرفي مي خواهند بزنند، بزنند. يك وقت هم هست كه به معناي واقعي كلمه مي خواهند حماقت كنند. بدانند: آن دستي كه به جمهوري اسلامي و به ايران عزيز تجاوز بكند، اين دست را ملت ايران قطع خواهد كرد. فرقي هم نمي كند كه اين دست

جنايتكار، در مسئوليت دولتي باشد يا نباشد؛ اينجور نيست كه بگوييم رئيس جمهور فعلي امريكا در اين ماههاي آخر ممكن است يك غلطي بكند و دردسرش بيفتد براي دولت بعدي امريكا؛ نه، فقط اين نيست. اگر كسي در اين زمينه غلطي بكند، ملت ايران - حتي آن وقتي كه او مسئول هم نباشد - او را مورد پيگرد قرار خواهد داد و بداند بطور يقين او را مجازات خواهد كرد. خداوند متعال دلهاي ما را با اتكال به خود روشن كرده است؛ دلهاي ما را پر از اميد كرده است. ما يك لحظه از كمك الهي مأيوس نشديم، و اميدوارم تا آخر هم يك لحظه از اين كمك مأيوس نشويم. همانطور كه فرمود «لا تيأسوا من روح اللَّه»؛ خداي متعال اين ملت را، يك ملت با اراده، با شوق و اميدوار قرار داده است. و عزيزان من! برادران! خواهران! بخصوص جوانان عزيز! اگر مي خواهيد اين اراده ي قوي و اين روحيه ي پرنشاط در شما باقي بماند، رابطه ي خودتان را با خدا روز به روز مستحكمتر كنيد؛ با خداي متعال حرف بزنيد؛ مناجات كنيد؛ از خدا بخواهيد؛ از شرور و آفات به خدا پناه ببريد؛ از خداي متعال كمك بخواهيد. خداي متعال به شما كمك خواهد كرد. ان شاءاللَّه جوانهاي اين مملكت روزهايي را خواهند ديد كه براي آنها به مراتب از روزهايي كه گذرانده اند، شيرين تر و دلنشين تر خواهد بود. افق آينده ي جمهوري اسلامي افق روشن و درخشاني است. اميدواريم خداوند متعال ما را موفق بدارد كه قلب مقدس ولي عصر(ارواحنافداه) را از خودمان خشنود و راضي كنيم و ارواح طيبه ي شهدا و روح مطهر امام راحل را از

خودمان شاد و خشنود كنيم. والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

ديدار مسئولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اعظم (ص)

ديدار مسئولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اعظم (ص)

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اين عيد بزرگ و همگاني را به همه ي حق طلبان و آزادي خواهان عالم و به امت بزرگ اسلامي و به ملت عزيز و مؤمن ايران و به شما حضار محترم و برادران و خواهران عزيز تبريك عرض ميكنم. يادآوري بعثت به معناي يادآوري يك حادثه ي تاريخي نيست - اين آن نكته اي است كه ما بايد در مواجهه ي با اين حادثه ي بزرگ و اين خاطره ي ارجمند بشري و انساني هميشه به ياد داشته باشيم - بلكه تكيه ي بر اين خاطره ي پرشكوه در حقيقت تكرار و مرور يك درس فراموش نشدني است در درجه ي اول براي خود امت اسلامي؛ چه آحاد امت، چه برجستگان و نخبگان امت - سياستمداران، دانشمندان، روشنفكران - و در درجه ي بعد براي همه ي آحاد بشريت. اين، تكرار يك درس است، تكرار يك سرمشق است، يادآوري يك حادثه ي درس آموز است. ابعاد اين حادثه بسيار متنوع است كه حقيقتاً اگر كسي بخواهد با بيان رسا - ولو به طور اجمال - جوانب مسئله ي بعثت را بيان كند، بايد كتابها نوشته شود و ساعتها سخن گفته شود؛ ليكن همان طور كه انسان يك نگاه ابتدائي به اين حادثه ميكند، درسهاي متعددي را فرا ميگيرد. شما ملاحظه كنيد پيغمبر اكرم با اين پيامي كه جامع همه ي نيازهاي بشر براي كمال بود، در جامعه اي ظهور كرد و دعوت خود را آغاز كرد كه هيچيك از آن كمالات مطلوب در آن جامعه وجود نداشت. پيغمبر، پيامبر علم بود، در آن جامعه علم نبود؛ پيامبر عدل بود، در

آن جامعه رايحه اي از عدالت به مشام نميرسيد و قدرتمندان، زورمندان، رؤساي زورگو بر جان و مال مردم مسلط بودند. پيامبر اخلاق و مدارا و گذشت و انصاف و محبت بود، در آن جامعه اين چيزها به تمام معنا قحط بود؛ يك جامعه ي خشن، زورگو و زور شنو، دور از اخلاق و معنويت، دور از علم، دلبسته ي به هواهاي نفساني، به عصبيتهاي جاهلي، به غرورهاي بي مورد و بيجا. در يك چنين فضاي متحجر و دشواري، در يك چنين سنگستان بي آب و علفي اين نهال روئيد، سيزده سال در اين شرائط سخت رشد كرد و اين سيزده سال منتهي شد به ايجاد يك حكومت؛ تشكيل يك جامعه بر مبناي علم و عدل و توحيد و معنويت و اخلاق و كرامت. ذلت را تبديل به عزت كرد؛ وحشيگري را تبديل به اخوت كرد؛ عصبيت را تبديل به مدارا و تعقل كرد؛ جهل را تبديل به علم كرد؛ يك قاعده ي مستحكمي، يك شالوده ي متيني به وجود آورد كه بر اساس آن شالوده ي محكم، قرنها مسلمانان توانستند بر قله ي مدنيت عالم مسلط شوند و قله هائي را خودشان به وجود بياورند كه در تاريخ بشريت سابقه نداشت. ده سال هم دوران اين حكومت بيشتر طول نكشيد. شما ببينيد سيزده سال به اضافه ي ده سال در عمر ملتها چقدر هست؛ مثل يك لحظه است، مثل يك ساعتِ گذراست. در يك چنين فاصله ي كوتاهي يك حركت عظيمي به وجود آمد كه ميشود گفت تاريخ را به دو قسم منقسم كرد: قسمِ قبل از اسلام و قسمِ بعد از اسلام. انسانيت را به پيش برد، پايه هاي اخلاق را مستحكم كرد، درسهاي

فراموش نشدني را براي بشر به يادگار گذاشت؛ عظمت بعثت را از اين ديدگاه شما نگاه كنيد. آنچه كه اين موفقيتها را تضمين كرد، البته عناصر در هم تنيده ي بسياري است؛ اما در درجه ي اول آن عنصر مستحكم باثباتي كه سرشار بود از معنويت، از صفا و از معرفت به پروردگار و اتكاء به خدا، وجود خودِ پيغمبر است. پيغمبر اكرم داناترين و خردمندترينِ مردم مكه بود، قبل از اينكه به نبوت برسد؛ كريم ترين و شريف ترين و بااخلاق ترينِ مردم آن منطقه بود، قبل از اينكه به نبوت برسد. در ميان آن مردم اين انسان برجسته مورد لطف الهي قرار گرفت و اين بار بر دوش او نهاده شد؛ چون خدا او را آزموده بود. خدا بنده ي خود را ميشناخت و ميدانست كه اين بار را بر دوش چه كسي ميگذارد، و پيغمبر ايستاد. اين ايستادگي، اين استقامتِ همراه با معرفت عميق به آن هدفي كه به سوي آن حركت ميكند و آن راهي كه آن را ميپيمايد، پشتوانه ي همه ي پيشرفتهاي پيغمبر و پشتوانه ي شكوفائي اين حركت عظيم شد. بله، حق پيروز است، اما بشرطها؛ شرط پيروزي حق، دفاع از حق است. شرط پيروزي حق، ايستادگي در راه حق است. وقتي كه در مرحله ي اول بعثت، بعد از آني كه با گذشت سه سال يا بيشتر - كه دعوت پنهاني بود، مخفي بود - پيغمبر توانسته بود سي، چهل نفر را مسلمان بكند، بعد امر الهي آمد كه: «فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشركين. انّا كفيناك المستهزءين»؛ علني كن، برو توي ميدان، پرچم را به دست بگير و كار را علني كن. پيغمبر آمد وسط ميدان

و قضايائي كه شنيده ايد. بزرگان و صناديد قريش و زرمندان و زورمندان آن جامعه به خود ترسيدند و لرزيدند. اولين كاري كه كردند، تطميع آن بزرگوار بود. آمدند پيش جناب ابي طالب گفتند كه اين برادرزاده ي تو اگر رياست ميخواهد، ما رياست مطلق خودمان را به او ميدهيم؛ اگر ثروت ميخواهد، آنقدر به او ثروت ميدهيم كه از همه ي ما ثروتمندتر بشود؛ اگر مايل است پادشاهي كند، ما او را به عنوان پادشاه خودمان انتخاب ميكنيم. بگوئيد از اين حرفهائي كه ميزند، دست بردارد. جناب ابي طالب كه بر جان پيغمبر ميترسيد و از توطئه ي آنها بيمناك بود، پيش پيغمبر آمد و گفت بزرگان مكه اين پيغام را دادند؛ شايد نصيحت كرد، توصيه كرد كه حالا شما هم يك خرده اي كوتاه بيائيد؛ اين ايستادگي به اين اندازه ديگر چرا؛ لازم نيست. پيغمبر فرمود: «يا عمّ! واللَّه لو وضعوا الشّمس في يميني و القمر في شمالي لاعرض عن هذا الامر لا افعله حتّي اظهره اللَّه او يذهب بما فيه»؛ عموجان! اگر خورشيد را در دست راست من بگذارند، ماه را در دست چپ من بگذارند، براي اينكه من از اين هدف دست بكشم، سوگند به خدا اين كار را نميكنم؛ تا وقتي يا خدا ما را پيروز كند يا همه ي ما از بين برويم. بعد در روايت دارد كه «ثمّ اغرورقت عيناه من الدّمع»؛ چشم مبارك پيغمبر لبريز اشك شد و از جا بلند شد. ابوطالب اين ايمان، اين استقامت را وقتي كه ديد، منقلب شد و گفت: «يابن اخي اذهب و قل ما احببت»؛ برو هركاري كه ميخواهي بكن؛ هدفت را دنبال كن. «واللَّه لا اسلّمنّك بشي ء»؛

سوگند به خدا من تو را با هيچ چيز عوض نميكنم. اين ايستادگي، ايستادگي مي آفريند. اين استقامت از پيغمبر، ريشه ي استقامت را در ابوطالب مستحكم ميكند. اين پايبندي به هدف، نترسيدن از دشمن، طمع نورزيدن در آنچه كه در دست دشمن است، دل نبستن به امتيازي كه دشمن ميخواهد بدهد در مقابل متوقف كردن اين راه، ايستادگي مي آفريند، آرامش به وجود مي آورد، اعتماد به راه و به هدف و به خدائي كه اين هدف متعلق به اوست، به وجود مي آورد. لذا سي، چهل نفر بيشتر نبودند. همين سي، چهل نفر در مقابل آن همه مشكلات، آن همه دشواريها ايستادند و روز به روز زياد شدند. روز به روز در مكه ميديدند كه با عمار چه ميكنند، با بلال چه معامله اي ميشود، سميه و ياسر چه جور زير شكنجه قرار ميگيرند و شهيد ميشوند؛ اينها را ميديدند، در عين حال ايمان مي آوردند. پيشرفت حق اينجوري است. صرفاً در حالت آسايش، در حالت امن و امان پرچم حق را بلند كردن و پاي آن سينه زدن، حق پيش نميرود. حق آن وقتي پيش ميرود كه صاحب حق، پيرو حق، در راه پيشرفت حق از خود استقامت و استحكام نشان بدهد. آيه ي قرآن ميفرمايد: «محمّد رسول اللَّه و الّذين معه اشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم». اشداء بر كفار معنايش اين نيست كه با كفار دائم در حال جنگند. اشداء، شدت، يعني استحكام، استواري، خورده نشدن. يك فلزي زنگ ميزند، خورده ميشود، پوك ميشود، از بين ميرود؛ يك فلز هم قرنهاي متمادي كه بگذرد، دچار خوردگي و زنگ زدگي و پوسيدگي و پوكي نميشود. اشداء يعني اين. شدت يعني استحكام.

استحكام يك وقت در ميدان جنگ است، يك جور بروز ميكند؛ يك وقت در ميدان گفتگوي با دشمن است، يك جور بروز ميكند. شما ببينيد پيغمبر در جنگهاي خود، آنجائي كه لازم بود با طرف خود و دشمن خود حرف بزند، چه جوري حرف ميزند. سرتا پاي نقشه ي پيغمبر استحكام است؛ استوار، يك ذره خلل نيست. در جنگ احزاب پيغمبر با طرفهاي مقابل وارد گفتگو شد، اما چه گفتگوئي! تاريخ را بخوانيد. اگر جنگ است، با شدت؛ اگر گفتگو است، با شدت؛ اگر تعامل است، با شدت؛ با استحكام. اين معناي اشداء علي الكفار است. رحماء بينهم، يعني در بين خودشان كه هستند، نه؛ اينجا ديگر خاكريز نرم است، انعطاف وجود دارد؛ اينجا ديگر آن شدت و آن صلابت نيست. اينجا بايد دل داد و دل گرفت. اينجا بايد با هم با تعاطف رفتار كرد. همان ايستادگيِ اول بعثت، منجر ميشود به استقامت عجيب سه سال در شعب ابي طالب. شوخي نيست؛ سه سال در يك دره اي در مجاورت مكه، بدون آب، بدون گياه، در زير آفتاب سوزان. پيغمبر، جناب ابي طالب، جناب خديجه، همه ي مسلمانها و همه ي خانواده هايشان توي اين تكه - شكاف كوه - زندگي كردند. راه هم بسته بود كه براي اينها غذا نيايد، خوراك نيايد. گاهي در ايام موسم - كه بر طبق سنن جاهلي آزاد بود، يعني جنگ نبود - ميتوانستند داخل شهر بيايند، اما تا ميخواستند جنسي را در دكاني معامله كنند، ابوجهل و ابولهب و بقيه ي بزرگان مكه به نوكرها و فرزندان خودشان سفارش كرده بودند كه هر وقت آنها خواستند جنسي را بخرند، شما وارد معامله شويد، دو برابر

پول بدهيد، جنس را شما بخريد و نگذاريد آنها جنس بخرند. با يك چنين وضعيت سختي سه سال را گذراندند. اين شوخي است؟ آن استقامت اوّلي، آن عمود مستحكم اين خيمه، آن دل متوكل علي اللَّه است كه چنين استقامتي را در فضا به وجود مي آورد كه آحاد صبر ميكنند. شب تا صبح بچه ها از گرسنگي گريه ميكردند كه صداي گريه ي بچه ها از توي شعب ابي طالب به گوش كفار قريش ميرسيد و ضعفاي آنها هم دلشان ميسوخت؛ اما از ترس اقويا جرئت نميكردند كمك كنند. اما مسلمان كه بچه اش در مقابلش پرپر ميزد - كه چقدر در شعب مردند، چقدر بيمار شدند، چقدر گرسنگي كشيدند - تكان نخورد. اميرالمؤمنين به فرزند عزيزش محمد بن حنفيه فرمود: «تزول الجبال و لا تزل»؛ كوهها ممكن است تكان بخورند؛ از جا كنده شوند؛ تو از جا كنده نشو. اين همان نصيحت پيغمبر است؛ اين همان وصيت پيغمبر است. اين است راه برخاستن امت اسلامي؛ بعثت امت اسلامي اين است. اين درس پيغمبر به ماست. بعثت اين را به ما تعليم ميدهد. صرف اينكه بنشينيم، بگوئيم آيه اي نازل شد و جبرئيلي آمد و پيغمبر مبعوث به رسالت شد و خوشحال بشويم كه كي ايمان آورد و كي ايمان نياورد، مسئله اي را حل نميكند. مسئله اين است كه ما بايد از اين حادثه - كه مادر همه ي حوادث دوران حيات مبارك پيغمبر است - درس بگيريم. همه ي اين بيست وسه سال درس است. من يك وقت به بعضي دوستان گفتم زندگي پيغمبر را ميلي متري بايد مطالعه كرد. هر لحظه ي اين زندگي يك حادثه است؛ يك درس است؛ يك جلوه ي عظيم

انساني است؛ تمام اين بيست وسه سال همينجور است. جوانهاي ما بروند تاريخ زندگي پيغمبر را از منابع محكم و مستند بخوانند و ببينند چه اتفاقي افتاده است. اگر شما مي بينيد امتي به اين عظمت به وجود آمد - كه امروز هم بهترين حرفها، بهترين راهها، بزرگترين درسها، شفابخش ترين داروها براي بشريت توي همين مجموعه ي امت اسلامي است - اين جور به وجود آمد، گسترش پيدا كرد و ريشه دار شد. والّا صرف اينكه حق با ما باشد، ما پيش نميرويم؛ حق همراه با ايستادگي. اميرالمؤمنين - بارها من اين جمله را از آن بزرگوار نقل كردم - در جنگ صفين فرمود: «لا يحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر». اين پرچم را كساني ميتوانند بلند كنند كه اولاً بصيرت داشته باشند، بفهمند قضيه چيست، هدف چيست؛ ثانياً صبر داشته باشند. صبر يعني همين استقامت، ايستادگي، پابرجائي. اين را ما بايد از بعثت درس بگيريم. امام عزيز ما رشحه اي از آن چشمه ي فياض بود كه توانست اين بساط عظيم را در دنيا راه بيندازد. امام هم قلبش پر بود از ايمان به راه خود. همان طور كه فرمود: «آمن الرّسول بما انزل اليه من ربّه و المؤمنون كلّ آمن باللَّه و رسله و ملائكته». خود پيغمبر اول مؤمن بود. در انقلاب ما خود امام بزرگوار، اول مؤمن به اين راه بود و از همه قلبش سرشارتر بود از ايمان به اين راه و اين هدف؛ ميفهميد، ميدانست دارد چه كار ميكند؛ عظمت كار را ميفهميد، الزامات اين كار را هم ميفهميد كه اولين الزام اين كار اين بود كه با توكل به خدا در اين راه

محكم بايستد. محكم ايستاد. جوانان اين ملت هم با ايستادگي او ايستادگي پيدا كردند؛ آحاد اين مردم هم وقتي كه اين چشمه ي صبر و سكينه لبريز شد و سرازير شد، آنها را فرا گرفت. آنها هم «هو الّذي انزل السّكينة في قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم» شدند. اين سكينه وقتي كه بر دل انسانها نازل ميشود، ايمان انسان زياد ميشود. بعد ميفرمايد: « وللَّه جنود السّماوات و الأرض». از چه ميترسيد؟ سپاه زمين و آسمان مال خداست. با خدا باش، اين سپاه زمين و آسمان مال شماست؛ در اختيار شماست. اين سنتهاي الهي است. ببينيد خداي متعال در آنِ واحد دو چيز را آفريده است: يكي اين عالم آفرينش را، با همه ي قوانينش، با همه ي سننش. يكي قواعد شريعت را؛ دين مردم را، راهنمائي زندگي مردم را. اين دو تا را با هم آفريده؛ اينها با هم منطبقند. اگر شما طبق قوانين الهي - يعني آن اراده ي تشريعي حق - عمل كرديد، زندگي شما و رفتار شما منطبق با قوانين آفرينش ميشود؛ مثل يك كشتي اي كه در مسير باد دارد حركت ميكند، باد به او كمك ميكند؛ در جريان آب دارد حركت ميكند، جريان آب به او كمك ميكند. سنن آفرينش به انساني كه در اين راه حركت كند، كمك ميكند؛ منتها شرطش اين است كه شما حركت كنيد. ملت ايران حركت كرد، سنن آفرينش هم به او كمك كرد؛ قوانين طبيعي الهي به او كمك كرد. والّا كي فكر ميكرد در قلب حساسترين نقطه ي عالم - يعني خاورميانه - يكي از وابسته ترين حكومتها به استكبار جهاني - يعني حكومت شاه؛ حكومت پهلوي -

در بين جامعه اي كه بسياري از روشنفكرانش، بسياري از نخبگانش، دهها سال بود ذهنشان آلوده شده بود به تعليمات غربي و وسوسه هاي غربي و هواهاي نفساني، ناگهان پرچم اسلام بلند بشود و اين جامعه امت اسلامي را به اسلام دعوت كند؟ كي فكر ميكرد چنين چيزي ممكن است؟ اما شد. اين معنايش اين است كه وقتي يك جماعتي، يك ملتي در اين راه حركت كنند، بادهاي موافق الهي - يعني همان سنتهاي آفرينش - به اينها كمك ميكنند؛ پيش ميروند. مسئله فقط مسئله ي ايران هم نيست؛ امروز دنياي اسلام بيداري پيدا كرده است؛ آگاهي پيدا كرده است. يك روزي بود تصور ميشد هر چه كه قدرتمندان و قلدران و گردن كلفتهاي عالم - حالا در يك وضع آمريكا، در يك وضع شوروي سابق - بخواهند، همان خواهد شد و سياسيون چاره اي ندارند جز اينكه بر طبق ميل آنها رفتار كنند. امروز اين باور در بين ملتها كه اصلاً وجود ندارد، در بين سياستمداران و نخبگان سياسي هم بسيار اين باور ضربه خورده است. بايد ايستاد، بايد ايستادگي كرد. من به ملت ايران، به پيروان بعثت محمدي (صلّي اللَّه عليه و اله) عرض ميكنم كه راه، همين ايستادگي است. نظام جمهوري اسلامي به تبعيت از امام بزرگوارش اين ايستادگي را انتخاب كرده است؛ ما از اين ايستادگي سود برديم و ضرر نكرديم. همه ي بلندگوهاي استكبار جمع شدند كه ملت ايران و دولت ايران و نظام جمهوري اسلامي را با انواع و اقسام استدلالها از پشتيباني فلسطيني ها باز بدارند، ملت ايران قبول نكرد، بعد از اين هم قبول نميكنيم؛ ما از ملت فلسطين دفاع ميكنيم. ملت فلسطين محق

است؛ حق با اوست؛ مظلوم است. شرم باد بر آن مدعيان آزادي، مدعيان حقوق بشر كه بر اين همه ظلمي كه به اين ملت شده است، چشم ميبندند، باز ادعاي طرفداري از حقوق بشر ميكنند؛ خجالت هم نميكشند. من تعجب ميكنم؛ در كجاي دنيا يك انسان منصف اگر فلسطيني ها يك اقليت بيگانه بودند توي كشورشان - نميگوئيم صاحبان كشور، فرض كنيد فلسطيني ها در سرزمين خودشان اقليتي بودند؛ مهاجريني بودند كه به فلسطين آمده بودند - اين همه ظلم را نسبت به اينها تحمل ميكرد؟ خانه هايشان را خراب كنند، جوانهايشان را بكشند، مردانشان را زندان ببرند، دائم اينها را تهديد كنند، خانه هايشان را بمباران كنند، جلوي ارزاقشان را بگيرند، محاصره ي اقتصادي كنند، باغاتشان را خراب كنند، همه ي زندگي آنها را به هم بزنند. آن وقت آقاي بوش خجالت هم نميكشد، وامي ايستد ميگويد ما متعهد به آزادي هستيم! اين آزادي است؟! شرم باد بر شما! اين است طرفداري از آزادي؟! يك ملتي را اينجور زير فشار قرار بدهند، آن هم توي خانه خودش؟ آن وقت قدرتمندان عالم دائم از زورگو، از متجاوز، از قاتل، از تروريست حمايت كنند و به همه ي ظلمهائي كه به اين ملت ميشود، چشم ببندند و آخرش هم دربيايند كه «خود گوئي و خود خندي»، ما طرفدار آزادي هستيم! ما طرفدار فلان هستيم. ملت ايران بيدارند؛ ملت ايران حقيقت را ميفهمند. طبيعت استكبار اين است كه اگر يك قدم عقب نشستيد، او يك قدم جلو مي آيد. هيچ كس گمان نكند كه با عقب نشيني در مقابل استكبار و عدول از مواضع صحيح و از حق صحيح و از داعيه ي صحيح، موجب ميشود كه استكبار

خجالت بكشد؛ نجابت به خرج بدهد، بگويد خوب، حالا اينها يك قدم عقب نشستند، ما هم يك قدم عقب بنشينيم. چنين چيزي نيست. شما يك قدم رفتيد عقب، او يك قدم مي آيد جلو؛ يك سنگر را خالي كرديد، او مي آيد آن سنگر را ميگيرد. امت اسلام بايد اينجوري به قضاياي خود نگاه كند. سياستمداران دنياي اسلام بايد با اين نگاه، به حوادث پيرامون خود نگاه كنند. ملت ايران ايستاده است؛ حرف حق خود را زده است. ما حرفمان كلمه ي توحيد است و توحيدِ كلمه. ما ميگوئيم فقط بنده ي خدا باشيم؛ بنده ي آمريكا نباشيم؛ بنده ي قدرتهاي زورگو و مستكبر و قلدر نباشيم؛ بنده ي فراعنه ي عصر نباشيم؛ بنده ي ابولهب ها و ابوجهل هاي اين زمان نباشيم. ابوجهل اين زمان كيست؟ ابوجهل كه مرد و رفت؛ امروز هم ابوجهل وجود دارد. رگ رگ است اين آب شيرين و آب شور بر خلايق ميرود تا نفخ صور امروز هم ابوجهل در دنيا هست؛ امروز هم ابولهب هست؛ آتش افروزها، جاهل هاي بي مغز؛ از اينها امروز در دنيا هستند. ابوجهل هاي امروز را پيدا كنيد. ابوجهل هاي امروز، آنهائي كه بمب اتم ميسازند، همه ي دنيا را تهديد ميكنند، آن وقت به يك ملتي بي دليل گير ميدهند كه چرا شما انرژي هسته اي ميخواهيد پيدا كنيد؛ كه قبول هم داريم براي برق است، براي استفاده هاي صلح آميز است؛ اما چون اين توانائي را به شما ميدهد، ما نميگذاريم؛ حرف حضرات اين است. در مقابل اين زورگوها، در مقابل اين قلدرها، جاهل ها، حرف نفهم ها كه نه منطق سرشان ميشود، نه حرف ميفهمند؛ مثل اين داشها و لاتهاي بي مغز بي كله كه دائم به بازوي خودشان نگاه ميكنند، قدرت خودشان را اندازه ميگيرند،

دائم عربده ميكشند، اگر چنانچه عقب نشيني كرديد، باختيد. ملت ايران اين را تجربه كرده است. تقريباً سي سال است كه ما با اين مسائل مواجه ايم؛ اما واقعاً پيش رفتيم؛ روي زمين پيش رفتيم. امروز ملت ايران قابل مقايسه ي با ملت ايرانِ بيست سال قبل نيست و علمش، فناوري اش، تجربه اش، مهارتهاي گوناگونش، توسعه ي عظيم همه جانبه ي ملي و اجتماعي و اقتصادي و كشوري اش، نفوذ و اقتدارش در منطقه، قابل مقايسه ي با بيست سال پيش و بيست وپنج سال پيش نيست. اين، بر اثر همين استقامت است. اين درس بعثت است؛ اين را بايستي تك تك ما بدانيم و بفهميم؛ با تاريخ پيغمبر آشنا شويم؛ بدانيم كه آن روز بعثت نبي مكرم بود، امروز بعثت امت اسلامي است. امروز امت اسلامي بايد احساس بعثت بكند؛ خود را مبعوث بداند؛ آگاهانه و با بصيرت حركت و اقدام كند؛ بر علم خود اضافه كند، بر توانائيهاي خود اضافه كند، بر انسجام ملي و انسجام بين الملل اسلامي خود اضافه كند. و بين ايشان توحيد كلمه خيلي مهم است. اين پيام ملت ايران، پيام انقلاب اسلامي، پيام نظام جمهوري اسلامي است. و افق هم براي ما روشن است. به توفيق الهي ميدانيم چه كار داريم ميكنيم و ميدانيم هم به كجا خواهيم رسيد و ميدانيم هم كه راه رسيدن به آن نقطه، رفتن است؛ نه ايستادن و نه عقبگرد كردن. اميدواريم خداي متعال اين ملت عزيز را از بركات بعثت پيغمبر برخوردار كند؛ امت اسلامي را روزبه روز عزتمندتر بكند؛ قلب مقدس ولي عصر (ارواحنافداه) را از ما شاد كند؛ روح مطهر شهدا و روح مطهر امام عزيز را از ما راضي كند. والسّلام عليكم

و رحمةاللَّه و بركاته

ديدار اقشار مختلف مردم در روز نيمه ي شعبان

ديدار اقشار مختلف مردم در روز نيمه ي شعبان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اولاً اين عيد سعيد و مژده بخش و كانون اميد براي انسانهاي مؤمن، بر همه ي شما برادران و خواهران عزيز و بر همه ي مؤمنانِ به ولايت اهل بيت (عليهم السّلام) و همه ي انسانهاي هشيار و آگاه و آزادي طلب و ظلم ستيز مبارك باد. روز نيمه ي شعبان روز اميد است. اين اميد، مخصوص مجموعه ي شيعيان يا حتّي مخصوص امت مسلمان هم نيست. اصلِ اميد به يك آينده ي روشن براي بشريت و ظهور يك موعود، يك منجي، يك دست عدالت گستر در سرتاسر جهان، تقريباً مورد اتفاق همه ي ادياني است كه در عالم سراغ داريم. غير از حالا دين اسلام و مسيحيت و يهوديت، حتّي اديان هند، بودائي و ادياني كه نامي از آنها هم در ذهن اكثر مردم دنيا نيست، در تعليمات خود يك چنين آينده اي را بشارت داده اند. اين در واقع اميد بخشيدن به همه ي انسانها در طول تاريخ است و پاسخگوئي به نياز انسانها به اين اميد، كه حقيقتي هم با آن بيان شده است. اديان الهي و آسماني - كه اغلب اين اديان ريشه هاي الهي و آسماني دارند - نخواسته اند اميد واهي به مردم بدهند؛ آنها واقعيتي را بيان كردند. در خلقت بشر و تاريخ طولاني بشريت حقيقتي وجود دارد و آن حقيقت اين است كه اين ستيزه ي ميان حق و باطل، يك روز به سود حق و به زيان باطل پايان خواهد گرفت و از آن روز به بعد دنياي حقيقي بشر، زندگي مطلوب انسان، آغاز خواهد شد كه در آنجا ستيزه گري مفهوم مبارزه نيست، مبارزه براي تسابقِ در خيرات است. اين يك حقيقتي

است كه بين همه ي اديان مشترك است. خصوصيت اعتقاد ما شيعيان اين است كه اين حقيقت را در مذهب تشيع از شكل يك آرزو، از شكل يك امر ذهني محض، به صورت يك واقعيت موجود تبديل كرده است. حقيقت اين است كه شيعيان وقتي منتظر مهدي موعودند، منتظر آن دست نجات بخش هستند و در عالم ذهنيات غوطه نميخورند؛ يك واقعيتي را جستجو ميكنند كه اين واقعيت وجود دارد. حجت خدا در بين مردم زنده است؛ موجود است؛ با مردم زندگي ميكند؛ مردم را مي بيند؛ با آنهاست؛ دردهاي آنها، آلام آنها را حس ميكند. انسانها هم، آنهائي كه سعادتمند باشند، ظرفيت داشته باشند، در مواقعي به طور ناشناس او را زيارت ميكنند. او وجود دارد؛ يك انسان واقعي، مشخص، با نام معين، با پدر و مادر مشخص و در ميان مردم است و با آنها زندگي ميكند. اين، خصوصيتِ عقيده ي ما شيعيان است. آنهائي هم كه از مذاهب ديگر اين عقيده را قبول ندارند، هيچ وقت نتوانستند دليلي كه عقل پسند باشد بر رد اين فكر و اين واقعيت، اقامه كنند. همه ي ادله ي روشن و راسخ كه بسياري از اهل سنت هم آن را تصديق كرده اند، به طور قطع و يقين از وجود اين انسان والا، اين حجت خدا، اين حقيقت روشن و تابناك - با همين خصوصياتي كه من و شما ميشناسيم - حكايت ميكند و شما در بسياري از منابع غير شيعه هم اين را مشاهده ميكنيد. فرزند مبارك پاكنهاد امام حسن عسكري (عليه الصّلاة و السّلام)، تاريخ ولادتش معلوم است، مرتبطينش معلومند، معجزاتش مشخص است و خدا به او عمر طولاني داده است و ميدهد.

و اين است تجسد آن آرزوي بزرگ همه ي امم عالم، همه ي قبائل، همه ي اديان، همه ي نژادها، در همه ي دوره ها. اين، خصوصيت مذهب شيعه در باره ي اين مسئله ي مهم است. يك نكته در باب مسئله ي مهدويت اين است كه شما در آثار اسلامي، در آثار شيعي مي بينيد كه از انتظار ظهور حضرت مهدي تعبير شده است به انتظار فرج. فرج يعني چه؟ يعني گشايش. كِي انسان انتظار فرج دارد؟ انتظار گشايش دارد؟ وقتي يك فروبستگي اي وجود داشته باشد، وقتي گرهي هست، وقتي مشكلي هست. در زمينه ي وجود مشكل، انسان احتياج پيدا ميكند به فرج؛ يعني سرانگشتِ گره گشا؛ بازكننده ي عقده هاي فروبسته. اين نكته ي مهمي است. معناي انتظار فرج به عنوان عبارة أخراي انتظار ظهور، اين است كه مؤمنِ به اسلام، مؤمنِ به مذهب اهل بيت(عليهم السّلام) وضعيتي را كه در دنياي واقعي وجود دارد، عقده و گره در زندگي بشر ميشناسد. واقعِ قضيه هم همين است. منتظر است كه اين فروبستگيِ كار بشر، اين گرفتاري عمومي انسانيت گشايش پيدا بكند. مسئله، مسئله ي گره در كار شخص من و شخص شما نيست. امام زمان (عليه الصّلاة و السّلام) براي اينكه فرج براي همه ي بشريت به وجود بياورد، ظهور ميكند كه انسان را از فروبستگي نجات بدهد؛ جامعه ي بشريت را نجات بدهد؛ بلكه تاريخ آينده ي بشر را نجات بدهد. اين معنايش اين است كه آنچه را كه امروز وجود دارد؛ اين نظم بشري غيرعادلانه، اين نظم بشري اي كه در آن انسانهاي بيشماري مظلوم واقع ميشوند، دلهاي بيشماري گمراه ميشوند، انسانهاي بيشماري فرصت عبوديت خدا را پيدا نميكنند، مورد رد و اعتراض بشري است كه منتظر ظهور امام زمان است. انتظار

فرج يعني قبول نكردن و رد كردن آن وضعيتي كه بر اثر جهالت انسانها، بر اثر اغراض بشر بر زندگي انسانيت حاكم شده است. اين معني انتظار فرج است. امروز شما به اوضاع دنيا نگاه كنيد، همان چيزي كه در رواياتِ مربوط به ظهور ولي عصر (ارواحنا فداه) وجود دارد، امروز در دنيا حاكم است؛ پر شدن دنيا از ظلم و جور. امروز دنيا از ظلم و جور پر است. در روايت و ادعيه ي گوناگون و زيارات مختلف مربوط به ولي عصر (ارواحنا فداه) دارد كه «يملأ اللَّه به الأرض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا»؛ همچنانيكه يك روزي همه ي عالم از ظلم و جور پر بوده است - در روزگاراني ظلم و جور، وضع حاكم بر بشر بوده است - همانطور خداي متعال در زمان او عدل و داد را وضع حاكم بر بشريت قرار خواهد داد. امروز همين است؛ امروز ظلم و جور حاكم بر بشريت است. زندگي بشرِ امروز زندگي مغلوب و مقهورِ دست ظلم و استبداد در همه ي دنياست. در همه جا اين جور است. بشريت، امروز بر اثر غلبه ي ظلم، غلبه ي اغراض و هواهاي نفساني دچار مشكلات فراوانند. دو ميليارد گرسنه در دنياي امروز، وجود ميليونها انساني كه در نظامهاي طاغوتي مغلوب هواي نفس قدرتمندان طاغوتي هستند، حتّي فشار بر مؤمنين و مجاهدين في سبيل اللَّه و مبارزان راه حق و ملتي مثل ملت ايران كه توانسته است در يك مجموعه ي محدودي، در يك فضاي معيني، پرچم عدل و داد را بلند بكند و فشار بر مجاهدان في سبيل اللَّه، همه نشانه ي سيطره ي ظلم و جور بر دنياست. اين، انتظار

فرج را با وضعيت كنوني زندگي انسان در دوره هاي مختلف معنا ميكند. امروز ما انتظار فرج داريم. يعني منتظريم كه دست قدرتمند عدالت گستري بيايد و اين غلبه ي ظلم و جور را كه همه ي بشريت را تقريباً مقهور خود كرده است، بشكند و اين فضاي ظلم و جور را دگرگون كند و نسيم عدل را بر زندگي انسانها بوزاند، تا انسانها احساس عدالت كنند. اين نيازِ هميشگي يك انسان زنده و يك انسان آگاه است؛ انساني كه سر در پيله ي خود نكرده باشد، به زندگي خود دل خوش نكرده باشد. انساني كه به زندگي عمومي بشر با نگاه كلان نگاه ميكند، به طور طبيعي حالت انتظار دارد. اين معناي انتظار است. انتظار يعني قانع نشدن، قبول نكردن وضع موجودِ زندگي انسان و تلاش براي رسيدن به وضع مطلوب، كه مسلّم است اين وضع مطلوب با دست قدرتمند ولي خدا، حضرت حجت بن الحسن، مهدي صاحب زمان (صلوات اللَّه عليه و عجّل اللَّه فرجه و ارواحنا فداه) تحقق پيدا خواهد كرد. بايد خود را به عنوان يك سرباز، به عنوان انساني كه حاضر است براي آنچنان شرائطي مجاهدت كند، آماده كنيم. انتظار فرج معنايش اين نيست كه انسان بنشيند، دست به هيچ كاري نزند، هيچ اصلاحي را وجهه ي همت خود نكند، صرفاً دل خوش كند به اينكه ما منتظر امام زمان (عليه الصّلاة و السّلام) هستيم. اينكه انتظار نيست. انتظارِ چيست؟ انتظارِ دست قاهرِ قدرتمندِ الهيِ ملكوتي است كه بايد بيايد و با كمك همين انسانها سيطره ي ظلم را از بين ببرد و حق را غالب كند و عدل را در زندگي مردم حاكم كند و پرچم توحيد را

بلند كند؛ انسانها را بنده ي واقعي خدا بكند. بايد براي اين كار آماده بود. تشكيل نظام جمهوري اسلامي يكي از مقدمات اين حركت عظيم تاريخي است. هر اقدامي در جهت استقرار عدالت، يك قدم به سمت آن هدف والاست. انتظار معنايش اين است. انتظار حركت است؛ انتظار سكون نيست؛ انتظار رها كردن و نشستن براي اينكه كار به خودي خود صورت بگيرد، نيست. انتظار حركت است. انتظار آمادگي است. اين آمادگي را بايد در وجود خودمان، در محيط پيرامون خودمان حفظ كنيم. و خداي متعال نعمت داده است به مردم عزيز ما، به ملت ايران، كه توانسته اند اين قدم بزرگ را بردارند و فضاي انتظار را آماده كنند. اين معناي انتظار فرج است. انتظار فرج يعني كمر بسته بودن، آماده بودن، خود را از همه جهت براي آن هدفي كه امام زمان (عليه الصّلاة والسّلام) براي آن هدف قيام خواهد كرد، آماده كردن. آن انقلاب بزرگ تاريخي براي آن هدف انجام خواهد گرفت. و او عبارت است از ايجاد عدل و داد، زندگي انساني، زندگي الهي، عبوديت خدا؛ اين معناي انتظار فرج است. امروز بحمداللَّه ملت ما توجهشان به مقوله ي مهدويت و وجود مقدس حضرت مهدي (سلام اللَّه عليه) از هميشه بيشتر است. روز به روز انسان احساس ميكند در دل جوانان، در ميان آحاد مردم، شوق و عشق و ارادت و تذكر نسبت به وجود مقدس حضرت حجت (سلام اللَّه عليه) بيشتر ميشود. اين هم از بركات خود آن بزرگوار است. نگاه آن بزرگوار، نظره ي رحيمه ي آن بزرگوار به ملت ما، دلهاي آنها را متوجه آن حقيقت تابناك كرده است. خودِ اين، نشانه ي توجه

آن بزرگوار است. اين را بايد قدر دانست. البته مثل همه ي حقائقي كه در برهه هاي مختلفي از زمان ملعبه ي دست سودجويان ميشود، اين حقيقت هم گاهي ملعبه ي دست سودجويان ميشود. اين كساني كه ادعاهاي خلاف واقع ميكنند - ادعاي رؤيت، ادعاي تشرف، حتّي به صورت كاملاً خرافي، ادعاي اقتداي به آن حضرت در نماز - كه حقيقتاً ادعاهاي شرم آوري است، اينها همان پيرايه هاي باطلي است كه اين حقيقت روشن را در چشم و دل انسانهاي پاكنهاد ممكن است مشوب كند. نبايد گذاشت. همه ي آحاد مردم توجه داشته باشند اين ادعاهاي اتصال و ارتباط و تشرف به حضرت و دستور گرفتن از آن بزرگوار، هيچ كدام قابل تصديق نيست. بزرگان ما، برجستگان ما، انسانهاي باارزشي كه يك لحظه ي عمر آنها ارزش دارد به روزها و ماه ها و سالهاي عمر امثال ما، چنين ادعاهائي نكردند. ممكن است يك انسان سعادتمندي، چشمش، دلش اين ظرفيت را پيدا كند كه به نور آن جمال مبارك روشن شود، اما يك چنين كساني اهل ادعا نيستند؛ اهل گفتن نيستند؛ اهل دكان داري نيستند. اين كساني كه دكان داري ميكنند به اين وسيله، انسان ميتواند به طور قطع و يقين بگويد اينها دروغگو هستند؛ مفتري هستند. اين عقيده ي روشن و تابناك را بايستي از اين آفت اعتقادي دور نگه داشت. امروز خوشبختانه در مجلس ما جمعي از عناصر فرهنگي، رايزنان فرهنگي، جمعي از مديران آموزش و پرورش، جمعي از جوانان زبده و برجسته ي سازمان جوانان، جمعي از مجموعه هاي مرتبط با مهدويت حضور دارند. آنچه را كه من به اين مناسبت در اين جمع فرهنگيِ آگاه و هوشيار به شما برادران و خواهران ميخواهم عرض

بكنم، اين است كه ما عقايد اسلامي مان، بخصوص عقايد شيعي، جزو پاكيزه ترين و منطقي ترين و مستحكمترين عقايد است. توحيدي كه ما تصوير ميكنيم، امامتي كه تصوير ميكنيم، شخصيت نبي كه ما تصوير ميكنيم، مسائل اعتقادي و معارف ديني اي كه در آئين تشيع تصوير ميشود، تصويرهاي روشن و منطقي اي است كه هر ذهن فعالي و اهل كنكاشي ميتواند به حقانيت و صحت و دقت اين اعتقادات پي ببرد. عقايد شيعه، عقايد بسيار مستحكمي است. هميشه در طول تاريخ اسلام، عقايد تشيع اينجور شناخته شده است. ديگران، مخالفين در مقام احتجاج، در مقام استدلال، در هماوردي هاي كلامي، به استحكام عقايد اماميه كه از ائمه (عليهم السّلام) اخذ شده است، اعتراف كرده اند. و ائمه (عليهم السّلام) به تبع قرآن كريم، ما را به تأمل، به تفكر و به كارگيري خرد و انديشه دستور داده اند. اين است كه فكر، انديشه، خرد، در اين عقايد آشكار است؛ به علاوه راهنمائي هاي ائمه (عليهم السّلام) هم كه هدايت كننده است و جلوگير از لغزشهاست. اين عقايد را بايستي اولاً درست فهميد، ثانياً آنها را با تدبر و تأمل عمق بخشيد، ثالثاً آنها را بدرستي منتقل كرد. در همه ي مجموعه هاي فرهنگي اينجور است. در آموزش و پرورش، يك معلم، يك مدير آموزشي يا پرورشي به بهترين وجهي ميتواند از اين فرصت طلائيِ عمر نوجوان ما كه در اختيار اوست، استفاده كند. عقايد ديني را نه فقط در زنگ تعليمات ديني، بلكه ميشود آن را در همه ي فرصتهاي تعليم با هوشياري، با دقت، با سنجيدگي، در عمق ذهن و جان متعلم جايگزين كرد، تا او فرصت پيدا كند آن را در دل و مغز خود رشد بدهد. مجموعه هاي فرهنگي

مرتبط با ملتهاي ديگر و شاغل در خارج كشور يا مرتبط با آنها، مهمترين كارشان اين است كه اين حقائق را بتوانند با شيوه هاي مختلف در مقابل چشم و نظر خواهندگان و جويندگان قرار بدهند؛ همين قدر كه آنها مطلع بشوند. در همين قضيه ي مهدويت، آن كساني از اهل سنت يا حتّي از علماي غير مسلمان كه به عقايد شيعه در باب مهدويت توجه كردند و از آن اطلاع پيدا كردند، تصديق كردند كه بشارتهائي كه در تورات و انجيل و اديان ديگر هست، همه منطبق با همين مهدويتي است كه در شيعه وجود دارد. اين را اعتراف ميكنند. آن كسي كه عقيده ي شيعه را نميداند، يا شكل تحريف شده ي آن به او رسيده، خوب، بديهي است كه يك چنين قضاوتي نميتواند بكند. شكل درست عقيده را بايد منتقل كرد. آن وقت خواهيد ديد كه قضاوت خردمندان عالم، آگاهان عالم، قضاوتِ موافق با اين عقيده خواهد بود و تأييد ميكنند و تصديق ميكنند و به آن ميگروند. اين را، هم جوانان ما - جوانان فرزانه ي ما، دانشجويان ما، طلاب فاضل ما - هم مجموعه هائي كه متصدي آموزشند، متصدي تبليغند، متصدي پرورش افكار و اذهان هستند، بايد توجه كنند. نشان دادن آن حقيقتي كه در اختيار مذهب اماميه و پيروان اهل بيت (عليهم السّلام) هست به مخاطب، مساوق(1) با قبول مخاطب و همراه با تصديق و پذيرش مخاطب است. حقيقت را بايد نشان داد. بايد سعي كنيم پيرايه ها، خرافه ها، ادعاهاي دروغين، كج فهمي ها، بدفهمي ها دخالت نكند. البته نقش علماي دين، مبلغان برجسته، روشنفكران در اين زمينه نقش برجسته اي است. و ملت ما با عمل به تعاليم اهل بيت (عليهم السّلام) و عمل

به قرآن، چه در دوران انقلاب، چه در دوران دفاع مقدس، چه در حوادث گوناگوني كه براي كشور ما پيش آمده است، حقانيت اين تعاليم را نشان داد. بسياري از مردم دنيا در دوران دفاع مقدس با حقانيت تشيع آشنا شدند و به آن گرايش پيدا كردند و آن را قبول كردند و پذيرفتند؛ همچناني كه خيلي از ناظران جهاني در دوران دفاع مقدس، در دوران انقلاب، با حقائقي كه در عمل امام بزرگوار ما و حواريون او - كه همين جوانهاي مبارز و مجاهد و مجاهدان راه حق بودند - ديده شد، به حقانيت اسلام اعتقاد پيدا كردند. بسياري از ملتها كه مسلمان بودند، اما غفلت از حقيقت اسلام داشتند، بيدار شدند؛ آگاه شدند. نشان دادن حقيقتِ صحيحِ دين و نشان دادن آن بخصوص در عمل، چنين خاصيت معجزآسائي دارد. اميدواريم ملت عزيز ما مشمول ادعيه ي زاكيه ي حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) باشند و ان شاءاللَّه روز به روز اين ملت در ارادت و انس و اشتياق و انتظار ظهور آن بزرگوار جلوتر بروند. ان شاءاللَّه ظرفيت دلها و چشمها و ظرفيت جهان آماده براي آن انقلاب عظيم الهي بشود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------------------------------------------- 1) همراهي كردن

ديدار رئيس جمهوري و اعضاى هيئت دولت

ديدار رئيس جمهوري و اعضاي هيئت دولت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم از خداوند متعال متضرعانه درخواست ميكنيم كه رفتار ما، گفتار ما و همه ي حركات ما را با لطف و كرم خود، به آن چيزي كه مورد رضاي اوست نزديك تر كند. اولاً، هفته ي دولت را به شما برادران و خواهران عزيز و همچنين به همه ي كاركنان فعال و كوشنده ي دولت در سطوح مختلف مديريتي، تبريك عرض ميكنيم؛ و ياد شهيداني را كه

بحمداللَّه هفته ي دولت مزين به نام آنهاست، گرامي ميداريم. اين ذكر شهيد رجايي و شهيد باهنر - كه اين دو برادر عزيز، حقيقتاً مظهر علم و عمل بودند - در هفته ي دولت، يك امر مغتنمي است؛ يك چيز نمادين و باارزشي است. معنايش اين است كه ما - كه مسئولين بخشهاي مختلف كشور هستيم - در رفتار عمومي خودمان، نگاهمان به همان ارزشهايي باشد كه برجستگي شخصيت اين دو عزيز، به خاطر آن ارزشهاست. من لازم ميدانم از همه ي كاركنان دولت - از شخص رئيس جمهور محترم، از شما وزراء و مسئولان عالي رتبه ي قوه ي مجريه و از همه ي مديران شما در رده هاي مختلف - حقيقتاً قدرداني كنم؛ به خاطر اينكه تلاش ميكنيد، زحمت ميكشيد، دلسوزي ميكنيد و براي مردم كار ميكنيد. ان شاءاللَّه خداوند متعال هم به اين كار شما بركت بدهد: هم اجر و ثواب اخروي و هم اجر و ثواب دنيوي؛ اجر و ثواب دنيوي هم، همان است كه نتايج كار شما در زندگي مردم تجسم و تبلور پيدا كند، مردم آن را احساس كنند و در اين فضاي خدمت، ان شاءاللَّه زندگي شان با خوشبختي همراه باشد. به شما عزيزان هم بخصوص توصيه ميكنم كه از اين توفيق خدمتي كه در اختيار شما قرار گرفته، قدرداني كنيد. اين كه انسان در جايگاهي قرار بگيرد كه ميتواند به مردم خدمت بكند و دست او باز است، خيلي قيمت دارد. اين باز بودن دست انسان - در هر بخشي از بخشها - براي خدمت به ملت و خدمت به اهداف عالي ملت، خيلي چيز باارزشي است. ما قرنهاي متمادي در انجام دادن كارهايي كه تشخيص ميداديم خوب است

و دلمان ميخواست انجام بدهيم، بسط يد نداشتيم. امروز شما اين بسط يد را داريد؛ اين را قدر بدانيد، خداي متعال را شكر كنيد، افزايش اين توفيق را از خدا بخواهيد، و بخواهيد كه خداي متعال به شما توفيق بدهد كه بتوانيد هر چه بيشتر به مردم خدمت كنيد و از اين بسط يد استفاده كنيد. خب، حالا خوشبختانه ماههاي مبارك هم هست. ما در روزهاي بسيار شريف ماه شعبان قرار داريم. در آينده ي نزديك هم ماه مبارك رمضان مي آيد كه ماه ضيافت الهي است و سفره ي ميهماني معنوي الهي، گسترده است. از اين ميهماني استفاده كنيم، ظرفيتهايمان را زياد كنيم، توجهمان را به معنويات بيشتر كنيم؛ و اين كمك خواهد كرد. در مورد گزارشي هم كه آقاي رئيس جمهور دادند - كه گزارش بسيار خوبي بود - توصيه ام اين است كه اين گزارشها منتشر بشود و صداوسيما عين همين بيانات ايشان را منتشر كند تا مردم و نخبگان بشنوند. بسياري از چيزهايي كه در زندگي ما اتفاق ميافتد و واقعيت دارد، مردم درست در جريان آنها قرار نميگيرند. درست است كه ما ان شاءاللَّه براي خدا كار ميكنيم و هدف عمده ي ما بايد رضاي الهي باشد و ان شاءاللَّه هست؛ ليكن اطلاع مردم از اين كارها بسيار كار لازم و مهمي است؛ اين هم خودش هدفي است؛ من قبلها هم هميشه سفارش كرده ام، حالا هم سفارش ميكنم. چند خصوصيت ممتاز در اين دولت وجود دارد كه من لازم ميدانم به اين خصوصيات تصريح كنم؛ اگر چه بارها هم گفته شده، اما در عين حال خوب است كه خود شما دوستان هم توجه داشته باشيد كه مايه ي امتياز

شما، اينهاست. نامها و عنوانها و جايگاهها و كرسيها به انسان تشخص نميدهد؛ تشخص واقعي و شرف واقعي در معاني ديگري است؛ همچناني كه در روايت داريم كه «اشراف امّتي حملة القران و اصحاب اللّيل». اشرافيت در نظامهاي مادي معنايي دارد، ولي در نظام اسلامي اشرافيت معناي ديگري دارد. آن كساني كه اصحاب الليل اند - كساني هستند كه براي خدا در شب قيام ميكنند - يا كار دشوار را براي مردم در شب انجام ميدهند، يا آن كساني كه حملةالقرآن هستند و با قرآن انس دارند و با نور قرآن و هدايت قرآن حركت ميكنند، «اشراف» اينها هستند. كساني كه پول دارند، ثروت دارند و جايگاه اجتماعي دارند، آنها در منطق و در نظام ارزشي اسلامي «اشراف» محسوب نميشوند. امتيازات دولتمردان هم از همين قبيل است. يك چيزهايي هست كه امتيازات واقعي است؛ بايد به اينها توجه كرد. تذكر من در درجه ي اول براي خود شماست كه بدانيد اهميت شما و تشخص شما به خاطر اين خصوصيات است. بعد هم در فضاي عمومي جامعه معلوم بشود كه اگر انسان از دولتي يا از مجموعه اي قدرداني و حمايت ميكند، اين نشانه ي چيست و اشاره ي به چيست و مسئله چيست در اين ميان. من سه تا خصوصيت را اينجا يادداشت كرده ام كه ذكر ميكنم. يك خصوصيت اين است كه اين دولت، واقعاً يك دولت كار است؛ دولت حركت و اقدام است؛ انرژي و نشاطِ كار اين دولت، يك امر برجسته است. الحمدللَّه شما از سال اول همين جور حركت كرديد، الان هم با اين كه سه سال از عمر اين دولت گذشته، انسان احساس ميكند كه تحرك و نشاط و

فعاليت و اقدام در اين دولت محسوس است - يعني كاهش پيدا نكرده؛ افت پيدا نكرده - اين خيلي چيز باارزشي است. در خدمت به مردم جديت وجود دارد. رفتن به شهرها، رفتن به شهرهاي كوچك، همه ي نقاط كشور را زير پا گذاشتن و هيچ نقطه اي از كشور را از منظر خبرگي و كارشناسي دور قرار ندادن، اينها چيزهاي باارزشي است. اين امتياز اول است؛ در هر مجموعه اي اين امتياز وجود داشته باشد، جا دارد كه انسان از آن قدرداني كند، به آن تصريح كند و اميدوار و مطمئن باشد كه خداي متعال هم به آن مجموعه كمك خواهد كرد و ثواب خواهد داد. خصوصيت و امتياز دوم كه در اين دولت هست، شعار و گفتمان كلي اين دولت است كه منطبق بر شعار و گفتمان امام و منطبق بر شعارها و گفتمانهاي انقلاب است؛ اين خيلي چيز باارزشي است. اين را هيچكس نمي تواند نديده بگيرد. هر دلبسته ي به انقلاب، اين را قدر مي داند؛ هر كسي كه پيشرفت كشور را با هدايت انقلاب و با كارگرداني انقلاب تصور مي كند، بايد اين را قدر بداند. عدالت خواهي در اين دولت پررنگ شد. شعار عدالت خواهي به صورت جدي بر روحيه ي مسئولان، دولتمردان و برنامه ها، پرتو افكند. استكبارستيزي - كه معناي ويژه ي انقلابي خودش را دارد - در اين دولت تشخص و تميّز پيدا كرد. معناي استكبارستيزي دشمني كردن با دولتهاي دنيا نيست، معنايش دشمني كردن با استكبار است. استكبار - از هر دولتي و از هر نظامي سر بزند - آفتِ براي بشريت است. البته امروز امريكا و صهيونيزم مظهر استكبارند؛ ليكن هر جا، هر كس، هر دولتي

و هر مجموعه اي كه نسبت به ديگران استكبار بورزند، آفتي در جامعه ي بشري و در نظام زندگي انسان به وجود مي آورند. ستيزه ي با اين حالت هم يك حالت مطلوب اسلامي است. اين هم يكي از خصوصيات اين مجموعه است كه خوشبختانه برجسته است. مسئله ي اعاده ي عزت ملي و ترك انفعال در مقابل سلطه و تجاوز و زياده طلبي سياستهاي ديگران و ترك شرمندگي در مقابل غرب و غربزدگي را هم انسان در اين دولت احساس مي كند؛ عزت ملي و استقلال حقيقي و معنوي از اينجا حاصل ميشود. استقلال به اين نيست كه انسان شعار استقلال بدهد يا حتي مثلاً در زمينه هاي اقتصادي هم به يك رشد بالايي دست پيدا كند؛ نه، استقلال اين است كه يك ملت به هويت خود و به عزت خود معتقد و براي او اهميت قائل باشد، براي حفظ او تلاش و كار كند و در مقابل متعرضين و مستهزئين، شرمنده ي اظهارات و جايگاه خود نباشد. ما متأسفانه در برخي از اوقات گذشته، ميديديم كه بعضي از كساني كه مرتبط با مسئولين بودند يا حتي خودشان مسئول يك بخشي بودند، كأنّه از گفتمان انقلاب در مقابل ديگران شرمنده اند و خجالت ميكشند كه حقايق انقلاب را بر زبان جاري كنند يا آنها را پيگيري كنند يا به آنها اهميت بدهند! اين براي يك جامعه خيلي بلاي بزرگي است؛ اين را شما نداريد. يكي از مظاهر دفاع از عزت هم همين مسئله ي انرژي هسته اي است. مسئله ي انرژي هسته اي، براي ما فقط اين نبود كه ما ميخواستيم يك فناوري داشته باشيم، ديگران ميخواستند ما نداشته باشيم؛ اين فقط بخشي از قضيه است. بخش ديگر قضيه

اين بود كه قدرتهاي گوناگون، پُررو، متجاوز، زورگو و دنباله ها و اقمار بي ارزش آنها، ميخواستند حرف خودشان را در اين زمينه بر ملت ايران تحميل كنند. خب، ملت ايران، دولتِ شما و شخص رئيس جمهور، در مقابل اين زورگويي و اين تحميل و اين افزون طلبي ايستاديد؛ خداي متعال هم كمك كرد؛ پيش رفتيد. اينها آن بخشها و اجزاء گفتمان عمومي اين دولت است كه براي من اهميت دارد. روند غرب باوري و غرب زدگي را كه متأسفانه داشت در بدنه ي مجموعه هاي دولتي نفوذ ميكرد، متوقف كرديد؛ اين چيز مهمي است. حالا يك عده اي در جامعه، ممكن است به هر دليلي شيفته ي يك تمدني يا يك كشوري باشند؛ اما اين وقتي به بدنه ي مديران انقلاب و مجموعه هاي انقلاب نفوذ ميكند، چيز خيلي خطرناكي مي شود. اين ديده ميشد؛ خب، جلويش گرفته شد. گرايش هاي سكولاريستي - كه متأسفانه باز داشت در بدنه ي مجموعه ي مديران كشور نفوذ مي كرد - جلويش گرفته شد. نظام انقلابي، بر مبناي دين و بر مبناي اسلام و بر مبناي قرآن شكل گرفته و به همين دليل از حمايت ميليوني اين ملت برخوردار شده و جانهايشان را كف دستشان گرفته اند و جوانهايشان را به ميدانهاي خطر فرستاده اند؛ آن وقت مسئولان يك چنين نظامي دم از مفاهيم سكولاريستي بزنند؟! «يكي بر سر شاخ و بن ميبريد»؛ يعني خودشان بنشينند و بنا كنند بنِ اين مبنا و قاعده را كلنگ زدن! خيلي چيز خطرناكي بود. خب، الحمدللَّه اينها جلويش گرفته شد. يا جرأت در ايجاد تحول؛ حالت روحي اين دولت اين است كه براي تحول آفريني جرأت دارد و اقدام مي كند. نمي خواهم بگويم همه ي اين اقدامها صددرصد درست است؛ نه، ممكن است

يك جايي هم اشتباه باشد؛ اما نفس اينكه انسان حالت دليري در مقابل مشكلات داشته باشد و تصميم بگيرد كه براي رفع مشكلات اقدام بكند، چيز باارزشي است كه اين خوشبختانه هست. جرأت در مقابله ي با فساد. مقابله ي با فساد خيلي كار سختي است. يك وقتي بنده گفتم كه اين اژدهاي هفت سرِ فساد را به اين آساني نميشود قلع و قمع كرد؛ خيلي كار سختي است. نه اينكه حالا بگويم قلع و قمع شده؛ نخير، الان هم قلع و قمع نشده؛ ليكن جرأت مقابله ي با آن هست. خب، وقتي كه اجزاء مجموعه، خودشان آلوده ي به فساد نباشند، طبعاً جرأتشان بيشتر است. بسياري از مجموعه هاي قبلي هم حقيقتاً پاكيزه بودند - يعني آلودگي نداشتند - اما بالاخره جرأت در مقابله ي با فساد يك امتيازي است كه در شما هست. روحيه ي تهاجم در مقابله ي با زورگويان بين المللي. يك وقت هست كه زورگويان بين المللي مي آيند و ميگويند كه آقا شما فلان كار را كرده ايد و ما رفع و رجوع مي كنيم و نه واللَّه، نه باللَّه...؛ ولي يك وقت هست كه تهاجمش، تهاجم زورگويانه است؛ بهترين دفاع در چنين مواقعي هجوم است. زورگويان بين المللي، نقاط ضعف زيادي دارند: جنايت ميكنند، فساد ميكنند، به حقوق بشر تجاوز ميكنند، به حقوق ملتها تعدي ميكنند، انسانها را لگدمال ميكنند و همه ي كارهاي زشت را انجام ميدهند؛ آخر هم طلبگار همه اند! خب، نقاط ضعفشان، با حالت تهاجمي و با حالت طلبگاري، گفته و بيان بشود. اينجور نيست كه ما براي تهاجمات سياسي بين المللي، بخواهيم پاسخ پيدا كنيم. يك وقتي از بنده - سالهاي اوايل - ميپرسيدند كه آقا، شما در مقابل اين

حرف چه جوابي داريد؟ ميگفتم ما جواب نداريم؛ ما ادعا داريم و مدعي اينها هستيم؛ در قضيه ي زن مدعي هستيم؛ در قضيه ي حقوق بشر مدعي هستيم؛ در قضاياي حقوق اساسي انسانها مدعي هستيم. ما مدعي اينها هستيم؛ ما در مقام پاسخگويي نيستيم. چرا بايد سوال بكنند تا كسي مجبور باشد پاسخ بدهد؟ آنها بي جا ميكنند سؤال و ادعا ميكنند. اين روحيه، روحيه ي خوبي است؛ روحيه ي انقلاب اين است؛ اين است كه حقيقت را روشن و درخشان ميكند. گفتمان عمومي دولت اينهاست؛ به طور خلاصه: زنده كردن و بازسازي برخي خصوصيات جوهري انقلاب و منطق امام؛ و مقابله ي با كساني كه ميخواستند اين ارزشها و اين مفاهيم اساسي را منسوخ كنند، يا از بين ببرند، يا ادعا ميكردند كه منسوخ شده و از بين رفته؛ اين چيز باارزشي است. اين خصوصيت دوم و امتياز دومي است كه در اين دولت هست. امتياز سوم هم روحيه ي مردمي و خاكي اين دولت است؛ اين هم خيلي باارزش است؛ اين را قدر بدانيد. شما امتيازتان به تشخص ظاهري و شكل و قيافه نيست؛ امتيازتان به همين است كه خودتان را با مردم هم سطح كنيد، به شكل مردم و در ميان مردم باشيد، با مردم تماس بگيريد، با آنها انس پيدا كنيد، از آنها بشنويد. اين امتياز بزرگي است و در شما هست؛ آن را حفظ كنيد و نگه داريد. ساده زيستي - بخصوص در خود آقاي رئيس جمهور - خوب و برجسته است و چيز باارزشي است؛ در مسئولين هم - كما بيش؛ يك جايي كمتر، يك جايي بيشتر - بحمداللَّه هست. ساده زيستي چيز بسيار باارزشي است. ما اگر بخواهيم تجمل و

اشرافيگري و اسراف و زياده روي را - كه واقعاً بلاي بزرگي است - از جامعه مان ريشه كن كنيم، با حرف و گفتن نميشود؛ كه از يك طرف بگوئيم و از طرف ديگر مردم نگاه كنند و ببينند عملمان جور ديگر است! بايد عمل كنيم. عمل ما بايستي مؤيد و دليل و شاهد بر حرفهاي ما باشد تا اينكه اثر بكند. اين خوشبختانه هست. فاصله تان را با طبقات ضعيف كم كرده ايد و كم نگه داريد و هر چه كه ممكن است آن را كمتر كنيد. اين سه تا خصوصيت و امتياز است. «من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق». اين وظيفه ي بنده هم هست، وظيفه ي همه هم هست. اگر چنانچه اين خصوصيات را در مجموعه ي دولت كنوني قدرداني نكنيم و تشكر نكنيم، طبعاً خدا را خوش نمي آيد. خداي متعال دوست دارد كه از كارهاي خوب افراد تشكر بشود، قدرداني بشود و سپاسگزاري بشود. وظيفه ي بنده هم اين است كه قدرداني كنم و به خاطر همين خصوصيات، از دولت حمايت كنم. البته حمايت از دولت، مخصوص اين دولت نيست؛ بنده هميشه از دولتها حمايت كرده ام؛ امام هم (رضوان اللَّه تعالي عليه) در هر برهه اي، از دولتها و رؤساي قوه ي مجريه و مسئولين دولتي حمايت ميكردند. دليلش هم واضح است. چون عمده ي بار اداره ي مديريت كشور بر عهده ي قوه ي مجريه است و نظام بايد از قوه ي مجريه، از رئيس جمهور، از مسئولين و از وزرا، حمايت كند. امام هم حمايت ميكردند؛ بنده هم در دوره هاي گذشته هميشه حمايت ميكردم. منتها خب، اين خصوصياتي كه عرض كرديم، موجب بشود كه انسان گرمتر حمايت كند و در اين قدرداني و حمايت، دلگرمتر اقدام

كند. البته اين به معناي چشم بستن بر ضعفهاي دولت هم نيست. بالاخره شما هم بشريد، نقص داريد، ضعفهايي هم داريد؛ كارهايي را ميخواسته ايد انجام بدهيد، ولي انجام نگرفته؛ كارهايي را به فكر نبوده ايد و به ذهنتان نبوده، بايد متوجه آنها بشويد و انجام بدهيد؛ كه در جلسات خصوصي با آقاي رئيس جمهور و با بعضي از مسئولين ديگر و در بسياري از جلسات عمومي - مثل همين ديدارهاي دولت و غيره - هم گفته شده. البته آن حمايت هم بجاي خودش محفوظ است و هست. چند نكته را عرض بكنيم. يكي راجع به مطالباتي است كه ما همواره در جلسات دولت مطرح كرده ايم. من ميخواهم بر آن مطالبات تأكيد كنم. در جلسات سالهاي گذشته اينها را گفته ايم كه مهم هم هست و چيزهايي است كه ما انتظار داريم شما مسئولان تراز اول كشور و قوه ي مجريه به اينها توجه كنيد. يكي مسأله ي رعايت قوانين است. قانون را اهميت بدهيد. قانون - وقتي كه با ساز و كار قانون اساسي پيش رفت - حتميت و جزميت پيدا ميكند. ممكن است همان مجلس يا دولت يا ديگران مقدماتي فراهم كنند كه آن قانون عوض بشود - با طرحهايي كه در مجلس مي آيد، با لوايحي كه دولت ميدهد، با تصميم سازيهايي كه در بخشهاي مختلف انجام ميگيرد - عيبي ندارد؛ اگر قانون نقص دارد، ضعف دارد و غلط است، عوض بشود؛ اما تا مادامي كه قانون، قانون است، حتماً بايستي به آن عمل بشود و به آن اهميت داده بشود. من اين را تأكيد مي كنم. در بخشهاي مختلف همين جور است. ممكن است يك چيزي را شما معتقد باشيد كه

روال قانوني اش درست طي نشده، يا متصدي اين كار قوه ي مجريه نيست؛ وقتي كه قانون مجلس - با همان ساز و كار قانون اساسي - به دولت ابلاغ شد، قوه ي مجريه بايد آن را قانون بداند. حالا اگر چنانچه ضعف يا چيز ديگري وجود دارد، عواملِ ديگري وجود دارد كه اگر قانون مشكلاتي دارد، بايستي آن را از بين ببرند؛ چه در خود مجلس، چه در شوراي نگهبان و از اين قبيل. به قانون اهميت بدهيد. نظارت بر زيرمجموعه هم خيلي مهم است. من اصرار و تأكيد دارم كه شما دوستان عزيز - كه مسئولان بالا و مديران ارشد هستيد - مسأله ي نظارت بر زيرمجموعه ي خودتان را بسيار اهميت بدهيد. چشمهاي بينا و بصير و باز شماست كه وقتي در دائره ي مسئوليتتان ميچرخد، ميتواند صحت كار و پيشرفت كار را تضمين كند. اگر چنانچه شما غفلت كرديد، ممكن است در همان بخشي كه غفلت كرده ايد نابساماني انجام بگيرد. مجموعه هاي انساني مثل ماشين نيستند كه انسان يك دكمه اي را بزند و اين ماشين به خودي خود شروع كند به كار كردن. مجموعه هاي انساني مجموعه هايي از اراده ها، فكرها، نظرها، سليقه ها و خواهشهاي نفساني صحيح و غلط هستند. خب، اين چيزي را كه شما تصميم گرفتيد، تدبير كرديد و بناست در مجموعه ي شما انجام بگيرد، ممكن است يكجا با يك مانعي از همين خواهشها و فكرها و سليقه ها و اراده هاي گوناگون برخورد بكند و متوقف بشود. مثل يك جريان آبي كه به يك سنگي برخورد ميكند؛ يك جريان باريك، به يك ريگ هم برخورد كند برميگردد. خب، بايد اين مانع را برطرف كنيد. اين نميشود مگر با نظارت.

نظارت، بسيار مهم است. خود آقاي رئيس جمهور هم همين جور. البته نظارت رئيس جمهور نسبت به وزرا، با استقلال وزرا در كارشان نبايد تنافي پيدا كند. چون وزرا مسئوليت قانوني دارند و از مجلس رأي اعتماد گرفته اند و بايد استقلال داشته باشند. ليكن اين نظارت حتي در مورد وزرا هم وجود دارد. استقلال عمل آنها محفوظ، اما نظارت رئيس جمهور هم با شدت تمام بايستي انجام بگيرد. يكي هم اين است. يكي مسأله ي پيگيري مصوبات است؛ بخصوص مصوبات سفرها و وعده هايي كه داده ميشود. شما به جايي مسافرت ميكنيد؛ مثلاً گفته ميشود دولت صد يا دويست مصوبه براي آن جا داشت؛ بايد به طور جد دنبال كنيد كه اينها تحقق پيدا بكند. خب، ميدانيد كه بنده در زمينه ي آمارگيري و آماردهي زيرمجموعه ها به مسئولان بالا، تجربه ي طولاني اي دارم - هم در دوره ي رياست جمهوري، هم بعد از آن - زياد اتفاق افتاده كه مي آيند و گزارش ميدهند كه آقا! اين كار شد، اين كار شد، اين كار شد! وقتي انسان نزديك ميرود، مي بيند كه گزارش دروغ نيست، اما درست هم نيست. يك نكته اي در اين هست؛ به شما دروغ نگفته اند، اما آني كه شما ميخواهيد، اتفاق نيفتاده و انجام نگرفته است! پس مواظبت كنيد كه آن چيزي كه شما ميخواهيد، انجام بگيرد. گزارشهاي مكتوبي كه همراه با آمار و ارقام به ما ميدهند، ممكن است در آنها چنين اختلالي وجود داشته باشد. لذا بايد خيلي بادقت و احتياط و وسواس، اين مصوبات - بخصوص وعده هايي كه به مردم داده ميشود - تعقيب بشود و پيگيري بشود. همان طور كه عرض كردم، شما دولتي هستيد مردمي؛ يعني مردم وقتي

حرف شما و صداي شما را ميشنوند، كأنّه از جنس خودشان يك حرفي ميشنوند؛ چون از موضع بالا و متكبرانه با مردم حرف نميزنيد؛ خب، طبعاً توقعاتشان زياد ميشود. پس اين خوب است؛ اما توقعات را هم زياد ميكند. اگر چنانچه يك جائي بر خلاف اين توقعات رفتار شد، در ايمان و اعتقاد مردم اختلال به وجود مي آيد و اين جايز نيست؛ نبايد بگذاريد چنين اتفاقي بيفتد. آنچه كه وعده ميدهيد انجام بگيرد. اگر نميشود، همان وعده اي كه داده ايد، صاف بيائيد به مردم بگوئيد نميشود. در همان اوائل رياست جمهوري آقاي دكتر احمدي نژاد، به ايشان گفتم كه اين مورد - يك مورد خاصي است كه نميخواهم اسم بياورم و قبل از دولت ايشان تصميم گيري شده بود - ممكن است برايتان مشكلات درست كند، بيائيد صاف و روشن به مردم و به همان مسئولين بگوئيد آقا، اين كار را ما نميتوانيم انجام بدهيم! از شما قبول ميكنند. البته ايشان مصلحت ندانستند و آن كار را نكردند؛ بنده هم الزامي و اجباري نگفته بودم، پيشنهاد كردم. من عقيده ام اين است اگر چنانچه يك كاري را نميتوانيد انجام بدهيد - مثلاً به فلان استان رفتيد و فلان وعده را داديد؛ حالا مي بينيد مشكلات و تورم ايجاد ميكند يا ممكن است كارهاي ديگري را لنگ كند - خيلي خب، صاف برويد بگوئيد: آقا! ما اين را تصميم گرفتيم، حالا متأسفانه نميشود انجام بدهيم. اين بهتر است از اينكه كار انجام نگيرد. اين هم يكي. تعامل با دو قوه ي ديگر هم يكي از اين توصيه هاست. تعامل با مجلس و تعامل با قوه ي قضائيه، كار لازمي است؛ اين را مطلقاً نبايد

نديده گرفت. البته ممكن است در اين راه تلخيها و مشكلاتي وجود داشته باشد؛ ولي بايد تحمل كرد؛ بهتر است. مسأله ي بعدي، تعامل نظام مند با نخبگان و اهل نظر - حتي مخالفين - است؛ با اينها هم بايد تعامل كرد. نخبگان جامعه را نبايد فراموش كرد. من اعتقادم اين است كه بر طبق فرمايش مولاي متقيان، آن جايي كه بين خواست نخبگان و خواست مردم - عامه ي مردم - تعارض وجود دارد، خواست عامه ي مردم مقدم است؛ اين هماني است كه در نامه ي معروف حضرت و فرمان معروف حضرت به مالك اشتر، به اين معنا تصريح شده؛ اما هميشه از اين قبيل نيست. گاهي نخبگان نظرات اصلاحي اي دارند كه بايستي از اينها استفاده كرد. يعني همچناني كه گفته ميشود كه «همه چيز را همگان دانند»، «همه كار را هم همگان توانند»؛ واقعش اين جوري است. از نظرات و از نيرو و از كار همه ي نيروها استفاده بشود. يك مسأله، مسأله ي اطلاع رساني است كه من بارها گفته ام. البته خوشبختانه حالا مي بينم گاهي در آستانه ي سفرها، اطلاع رسانيهاي خوبي انجام ميگيرد؛ ليكن در عين حال كم است. گزارش بايد واقعاً هنرمندانه باشد، نه به شكل گزارشهاي متعارف و عادي؛ البته اين گزارش امروز مستثني است - به نظر من اين گزارش بايد عيناً پخش بشود - ليكن در بخشهاي مختلف، وزرا براي گزارش، برنامه سازي كنند. گزارش دادن كار آساني نيست؛ كار بسيار مشكلي است كه انسان بخواهد از عملكرد خود گزارشي بدهد كه باور مردم و اذعان مردم را همراه داشته باشد. اين كار هنرمندانه اي است و بايستي انجام شود. يك سفارش ديگر - كه تأكيد كرده ام، باز

هم تأكيد ميكنم - مسأله ي علم و فناوري است. كه خب، خوشبختانه اين معاونت خوبي كه تشكيل شد، خيلي كمك ميكند و باز هم همچنان به اين مسأله توجه شود؛ اين پايه است و جزو آن چيزهاي ريشه اي و جزو كارهاي اساسي در كشور است. اگر ما بتوانيم اين پايه را بالا ببريم، خيلي چيزها را ميشود بر اين پايه بنا كرد. يكي هم توجه به مقوله ي فرهنگ است كه خيلي مهم است. البته خب، كارهايي شده؛ گزارشي هم كه دادند، اشاره اي به اين معنا داشت؛ بنده هم در جريان بسياري از كارها هستم؛ اما در عين حالا مقوله ي فرهنگ، بسيار مقوله ي مهمي است؛ همان طور كه بارها گفتيم مثل هوايي است كه انسان در آن تنفس ميكند. همه - بزرگ، كوچك، بالا، پائين، قشرهاي مختلف، مسئول، غيرمسئول - در فضا تنفس ميكنند. اين فضا را درست كنيد، تا همه سالم تنفس كنند. به انتقادها هم توجه كنيد؛ البته بعد هم عرض خواهم كرد. انتقاد با تخريب فرق دارد. متأسفانه خيليها تخريب ميكنند، ولي اسمش را ميگذارند انتقاد. آن جايي كه واقعاً انتقاد است و كساني با نظر خيرخواهانه، نقاط مثبتِ كاري را توجه ميكنند و نقاط اشكالش را هم ذكر ميكنند، اينها را با سعه ي صدر گوش بدهيد؛ نه اين كه همه جا قبول كنيد - چون ممكن است آن منتقد اشتباه كرده باشد - اما گوش كنيد تا آن جائي كه واقعاً درست است از شما فوت نشود. اينها چيزهايي است كه قبلها عرض كرده ايم؛ حالا هم تأكيد ميكنيم. به بعضيها توجه شده، بعضي را هم بايد بيشتر توجه بكنيد. آنچه كه در

مورد سال آخر اين دوره بايد به شما عرض بكنم، چند نكته است. يكي اينكه در اين سال آخر با روحيه ي سال اول كار كنيد. البته احساس ميكنم همين جور است؛ اما در عين حال تأكيد ميكنم. فكر نكنيد كه امسال، سال آخر دولت است؛ نه. مثل كسي كه پنج سال ديگر بناست كار بكند، كار بكنيد؛ يعني تصور كنيد كه اين يك سال به اضافه ي چهار سال ديگر در يد مديريت شماست. با اين ديد نگاه كنيد و كار كنيد و برنامه ريزي كنيد و اقدام كنيد. اين يك. دوم اين كه اولويت را به كارهايي بدهيد كه نيمه كاره مانده؛ شكوفايي اين است. ما گفتيم نوآوري و شكوفايي. نوآوري به معناي هي پروژه ي جديد ايجاد كردن نيست. نوآوري يعني نوآوري در فكر، در انديشه، راه هاي نو را پيدا كردن و آنها را به عنوان برنامه و راهنماي كار در اختيار دولت - چه اين دولت، چه هر دولت ديگري تا بيست سال آينده - قرار دادن؛ معناي نوآوري اين است كه شيوه هاي نو را پيدا كنيم. بخشي از شكوفايي هم اين است كه كارهايي را كه شما تا حالا كرده ايد، بتواند طعم خودش را به كام مردم بنشاند. پس اولويت را به كارهايي بدهيد كه نيمه كاره مانده؛ چه آنهايي كه در دولت شما شروع شده، چه آنهايي كه در دولتهاي قبلي شروع شده. مهم اين است كه در همين دوره مردم طعم همه ي خدمات شما را بچشند. توصيه ي سوم هم كه همان مسأله ي اطلاع رساني است كه عرض كرديم. مطلب بسيار مهمي كه باز ميخواهم عرض بكنم - در ادامه اين توصيه ها - اين است كه

اين دهه اي كه ما در پيش رو داريم، دهه ي پيشرفت و عدالت است. اين دو شعار، شعار دهه ي آينده است: پيشرفت، عدالت. نه اينكه تا حالا پيشرفت نكرده ايم، نه اينكه تا حالا بكلي به عدالت بي اعتنائي شده باشد؛ نه، ما ميخواهيم در اين دهه يك پيشرفت جهشيِ همه جانبه و يك عدالت گستري وسيعِ همه جانبه اتفاق بيفتد. خوشبختانه زمينه هايش هم فراهم است. در اين دهه، گفتمان مسئولان كشور بايستي پيشرفت و توسعه باشد؛ پيشرفت و عدالت باشد. البته خب، بديهي است كه بدون معنويت و بدون عقلانيت، عدالت تحقق پيدا نميكند؛ اين را قبلاً هم عرض كرده ايم. اگر معنويت نشد، عدالت تبديل ميشود به ظاهرسازي و رياكاري؛ اگر عقلانيت نشد، عدالت اصلاً تحقق پيدا نميكند و آن چيزي كه انسان تصور ميكند عدالت است، مي آيد و جاي عدالت واقعي را ميگيرد. بنابراين معنويت و عقلانيت در تحقق عدالت شرط است. اما بدون عدالت، پيشرفت مفهومي ندارد و بدون پيشرفت هم عدالت مفهوم درستي پيدا نميكند؛ بايد هم پيشرفت باشد و هم عدالت. اگر بخواهيد الگو بشويد و اين كشور براي كشورهاي اسلامي الگو بشود، بايستي گفتمان حقيقي و هدف والايي كه همه براي او كار ميكنند، اين باشد. نقشه ي راه، سند چشم انداز است. سند چشم انداز را هيچ نبايستي مورد غفلت قرار داد. اين حقيقتاً يك سند واقعي و يك نقشه ي راهِ حقيقي است. بايد دستگاههاي نظارتي خودتان را محاسبه كنيد. حالا ديگران ممكن است نظارت بكنند، ممكن است نكنند؛ ممكن است نظارتشان درست باشد، ممكن است ناقص باشد؛ اما در درون خودِ مجموعه ي قوه ي مجريه - كه نقشش در رسيدن به اهداف چشم انداز، بسيار حساس است -

دستگاههاي نظارتي را فعال كنيد، بعد ساز و كارهاي نظارتي را بكار بيندازيد تا ببينيم برنامه ها و سياستها چقدر جلو رفته؛ يعني اينجور نباشد كه سال دهم سند چشم انداز، نگاه كنيم و ببينيم پيشرفتي پيدا نكرده ايم؛ نه، بايستي اينها را مرتباً رصد كنيد كه معلوم شود چقدر پيش رفته ايم و چقدر به آن اهداف نزديك شده ايم و چقدر زمينه ها فراهم شده است. يك نكته ي ديگر مسئله ي سياستهاي اصل 44 است. خب، همه اعتراف دارند كه سياستهاي اصل 44 اگر اجرائي بشود، يك تحول در پيشرفت كشور - در زمينه هاي اقتصادي و به تبع او در زمينه هاي ديگر - بوجود مي آيد. اين هم مسئله ي بسيار مهمي است. خب، حالا آمارهاي خوبي داده شد؛ كارهاي خوبي هم انجام گرفته. قبل از آن كه اين قانون اخير هم تصويب بشود، دولت اقداماتي در اين زمينه انجام داده بود، ليكن حالا خوشبختانه قانون هم تصويب شده و در اختيار شماست؛ قوي و كاملاً جدي اين سياستها را دنبال كنيد. اين مسئله ي طرح تحول هم كه اخيراً دولت مطرح كرده، اين هم از همان كارهاي بزرگ و از همان كارهايي است كه جرئتِ اقدام به آن كار، خودش باارزش است. خب، همه اين سرفصلها را قبول كرده اند و قبول دارند. همين مسئله ي هدفمند كردن يارانه ها، واقعاً چيز خيلي مهمي است؛ در دولتهاي قبل هم مطرح بوده - بارها صحبت شده بود و گفته شده بود - منتها پيشرفت نميكرد. يا مشكلاتي كه در قضيه ي بانكها و ماليات و بيمه و گمرك و ساير چيزهايي كه در بخشهاي مختلف اين طرح تحول وجود دارد، كارهاي بسيار بزرگ و مهمي است؛ حتماً

هم بايد انجام بگيرد. من توصيه ميكنم در اين كار حزم به خرج بدهيد؛ يعني مطلقاً نگذاريد در اين قضيه ي بزرگ، شتابزدگي به وجود بيايد. اين كار، كار مهم و كار بزرگي است؛ اگر ان شاءاللَّه بتوانيد اين را خوب انجام بدهيد، يك قدم بلند براي پيشرفت كشور برداشته ايد؛ البته اگر خوب انجام نگيرد، آن وقت خطرها و ضررهايي هم دارد. يعني مراقبت بكنيد كه هيچ عجله و شتابزدگي نباشد. توقف و ترسيدن از ورود در اين ميدان را به هيچ وجه توصيه نميكنم؛ اما نگاه كردنِ جلوي پا، نگاه كردن به چشم اندازهاي دوردست و تبعاتي كه ممكن است به وجود بيايد و راه جلوگيري از آن تبعات را توصيه ميكنم. فرض كنيد ممكن است يك بخشي از اين طرح تحول، مثلاً تورم زا باشد. خب، فكر كنيد براي مقابله ي با اين تورم چه كار بايد بكنيد. چه اقدامي بايد انجام بدهيد كه اين يا پيش نيايد و تورم ايجاد نشود؛ يا اگر ايجاد ميشود، كمتر ايجاد بشود تا اين كار اقتصادي و اين جراحيِ بزرگ، به خوبي و به سلامت انجام بگيرد. خب، در كشور ما واقعاً مسئله ي تورم، مسئله اي است. يعني شما اين همه خدمت كرده ايد و اين همه زحمت كشيده ايد كه بايستي در وضع زندگي مردم اثرات خودش را بگذارد. الان هم تورم هست - البته همين طور كه اشاره كردند، تورم جهاني هم هست - منتها بخشي از آن مربوط به تورم جهاني است، بخشي از آن مسلّم مربوط به خشكسالي است، بخشي از آن مربوط به سرماي سخت زمستان گذشته است، اما بخشي از آن هم احتمالاً چيزهاي قابل اجتنابي است. پس

بايستي عوامل قابل اجتناب را شناسايي و از آنها اجتناب كنيد. يك مسئله هم - كه مسئله ي آخر باشد كه عرض ميكنيم - مسئله ي انتقاد و تخريب است. مرز انتقاد و تخريب چيست؟ تخريب بكنند و اسمش را بگذارند انتقاد؛ يا از ما انتقاد بشود و ما تلقيِ تخريب از آن داشته باشيم. خب، بايد مشخص بشود تخريب كدام است و انتقاد كدام است. معناي انتقاد آن ارزشيابيِ منصفانه اي است كه يك آدم كارشناس ميكند؛ نقادي همين است ديگر. وقتي شما طلا را ميبريد پيش يك زرگر كه نقادي كند، او ميگويد كه آقا! اين عيارش بيست است؛ يعني عيار بيست را قبول ميكند؛ حالا از بيست و چهار عيار - كه طلاي خالص است - چهار عيار كم است. اين شد نقادي. البته زرگر هم هست و وسيله ي نقادي را هم دارد. اما اگر چنانچه طلا را برديد مثلاً پيش يك آهنگر و او يك نگاهي كرد و آن را انداخت و گفت: آقا! اينكه چيزي نيست! اين اسمش نقادي نيست. اولاً اصل طلا بودن اين، انكار شده. خب، بالاخره مرد حسابي! حالا عيار بيست و چهار ندارد، عيار بيست كه دارد؛ اين را قبول كن! ثانياً: شما كه اهل اين كار و آشناي اين كار نيستي! آدم متأسفانه مي بيند چيزهايي كه به نام انتقاد از دولت و نقادي دولت، امروز گفته ميشود، شكل همين تخريب را دارد: يعني انكار امتيازات، قبول نكردن برجستگيها و كارهاي خوب، و درشت كردن و برجسته كردن ضعفها. خب بله، ضعف هست. هر دولتي بالاخره ضعف دارد؛ انسانها ضعف دارند ديگر؛ ضعفها را بگويند، قوّتها را بگويند. جمع بنديِ

كار يك دولت، آن وقتي است كه ضعفها و قوّتها را منصفانه پهلوي همديگر قرار بدهند؛ آن وقت ميشود جمع بندي كرد. نه اينكه بيايند يكسره بنا كنند به بدگويي كردن و انكار كردن همه ي خصوصيات. بنده سه تا نقطه ي اصلي را - حالا بيش از اين نقاط وجود دارد - در اول عرايضم گفتم. خب اين سه چيز را بگويند - آنچه كه در زمينه ي روحيه ي دولت و گفتمان اساسيِ دولت هست، آنچه در زمينه ي نوع عملكرد دولت هست، آني كه در زمينه ي خلقيات دولتيِ مجموعه ي دست اندركار هست - بعد بگويند بله، آنجا هم فلان كار ضعف دارد؛ اين اشكالي ندارد. اين را با گوش جان بايستي شنيد و پذيرفت. اما اينها نبايد با بي ملاحظه گي، نديده گرفتن و بي اعتنايي كردن و حتّي بعضي از نقاط قوّت را به عنوان نقطه ي ضعف معرفي كردن، همراه باشد. ما امروز در مقابله ي با استكبار، در سياست خارجي زبانمان زبانِ طلبگاري، عزت، اقتدار معنوي و اقتدار ملي است؛ آن وقت بعضي بيايند همين را به عنوان نقطه ي ضعف وانمود كنند كه نه آقا! شما كاري كرده ايد كه فلان دولتها از شما خوششان نيايد. خب، معلوم است كه خوششان نمي آيد. فلان دولتها آن وقتي خوششان مي آيد كه انسان تملق آنها را بگويد و حرفهاي آنها را به عنوان حرفهاي برتر ذكر بكند؛ خودش را كوچك كند و از حرفهاي خودش و حرفهاي انقلاب عقب نشيني كند؛ آن وقت آنها خيلي خوششان مي آيد! انتقاد خوب است، تخريب بد است؛ انتقاد خدمت است، تخريب خيانت است؛ نه خيانت به دولت، بلكه خيانت به نظام و خيانت به كشور است. نبايد تخريب بكنند، انتقاد بكنند.

البته شما در شنيدن انتقادها سعه ي صدر داشته باشيد. يعني واقعاً اگر انتقادي منصفانه است، با روي باز بپذيريد. حتّي من ميخواهم به شما توصيه كنم كه تخريبها را هم تحمل كنيد. بالاخره سال آخر، عليه غالب دولتها اين چيزها هست؛ البته عليه اين دولت بيشتر هست. دو جريان الان عليه اين دولت وجود دارد: يك جريان، جريان داخلي است؛ يك جريان هم جريان خارجي است كه او مهمتر است. الان شما اگر رسانه هاي دنيا و حرفهاي محافل خبري دنيا و محافل سياسي دنيا را نگاه كنيد، مي بينيد همه شان - واقعاً مثل جنگ احزاب - دست به دست هم داده اند و دارند فشار مي آورند كه اين دولت را بكوبند. هدف واقعيشان هم اين دولت - يعني آقاي احمدي نژاد و شماها - نيست؛ البته آماج اين دعواها شمائيد؛ اما هدف واقعي، انقلاب است؛ هدف واقعي، نظام است. شماها هم چون حرف نظام را ميزنيد، طبعاً آماج اين تهاجمها قرار ميگيريد؛ اين خطي است كه الان در بيرون وجود دارد. همه جورش را هم ما مي بينيم. حالا بعضي از انواع اين تهاجمات را عامه ي مردم مي بينند، بعضيها را خيلي از خواص هم نمي بينند؛ اما ما مي بينيم. ما از خبرهايي كه به ما ميرسد و از نوع تحرك و تعاملي كه وجود دارد و از حرفهايي كه زده ميشود، ميفهميم كه چطور مجموعه ي دولت آماج حملات است. علتش هم همين است كه گفتمان اين دولت، گفتمان انقلاب است و در جهت انقلاب حركت ميكند. اين خط خارجي است. انگيزه هاي خط تخريب داخلي هم يك طيف وسيعي است و نميشود انسان همه را به يك چوب براند: بعضيها واقعاً

خبري ندارند - يعني مغرض نيستند؛ اطلاعاتشان كم است و بر اثر بي اطلاعي چيزي ميگويند - بعضيها غرضهاي شخصي و غرضهاي سطحي دارند؛ بعضيها غرضهاشان غرضهاي عمقي است؛ يعني با نظام مسئله دارند، كينه ي امام در دلشان است و حرفهاي امام را يا از اول قبول نداشتند يا حالا قبول ندارند - آنهايي كه از آن حرفها رو برگرداندند و پشيمان شده ها و برگشته ها - اينها يك طيف وسيعي از انگيزه هاست، ليكن بالاخره محصول و جمع بندي اش همين تهاجمها و پنجه زدنها و لجن پراكني هاست كه وجود دارد. يك توصيه ي ديگر اين است كه بهانه هم دست ديگران ندهيد. من مي بينم متأسفانه گاهي بهانه هايي هم از طرف خودِ شما داده ميشود كه اين را هم بايستي توجه كنيد كه بهانه هم دست ديگران ندهيد؛ مراقبت كنيد؛ حزم كنيد. و گفت: «اتّقوا من مواضع التّهم». گفتند يك شيخي در يك مدرسه ي ديني به طلبه اي گفت كه گفته اند فلان طلبه، فلان مراوده ي غلط را دارد. طلبه هم گفت: اتّقوا من مواضع التّهم، آشيخ تو هم! خلاصه اينكه مواظب باشيد، مراقبت كنيد؛ «اتّقوا من مواضع التّهم»؛ براي خودتان و براي دولت مسئله درست نكنيدو براي جنجال آفريني ها - كه كساني دنبالش هستند - بهانه ندهيد. اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند متعال از ما و از شما راضي باشد و به ما كمك كند و ان شاءاللَّه قلب مقدس ولي عصر از ما خشنود باشد؛ خدمتگزار اين نظام باشيم؛ خدمتگزار دين باشيم؛ خدمتگزار مردم باشيم و پيش خداي متعال روسفيد باشيم. اين چند صباح عمر به سرعت ميگذرد؛ يادتان هست جلسه ي اولي كه با شما نشستيم، به اين مضمون عرض كرديم كه اين جلسه ي اول ما با

دولت است، اما به سرعت به جلسه ي آخر ميرسيم؛ و مي بينيد چطور عمر سريع ميگذرد و به سرعت انسان زمان را ميگذراند و اين طومار عمر، درنورديده ميشود؛ خدا كند آن وقتي كه اين طومار باز ميشود، در پيشگاه خداي متعال و پيشگاه اوليائش و پيشگاه همه ي مردم عالم در قيامت، شرمنده نباشيم؛ ان شاءاللَّه. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

ديدار نخبگان جوان دانشگاهى با رهبر انقلاب

ديدار نخبگان جوان دانشگاهي با رهبر انقلاب بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلي روز شيرين و ساعت خوشي براي بنده است كه در جمع يك مجموعه ي نخبه، زبده و اميدبخش براي آينده ي كشور، بنشينيم و راجع به يكي از اساسي ترين و اصلي ترين مسائل كشور - كه مسئله ي پيشرفت علم و بر اساس آن پيشرفت فناوري است - بحث كنيم. همه ي مطالبي هم كه برادران و خواهران و جوانان عزيز ما آمديد اينجا و بيان كرديد، اين فكر را در انسان تقويت ميكند كه جريان نخبه پروري و توسعه ي فكر سازنده در بين جوانان كشور، يك جريان رو به رشدي است؛ داراي پيشرفت است و آينده ي خوبي را نويد ميدهد. من حرفهاي دوستان در سال گذشته را هم كم و بيش در ياد دارم - غير از اينكه حالا يادداشت شده و ثبت شده - آنها هم همين جور است. نكاتي كه به ذهن جوانان و نخبگان ما ميرسد كه فكر ميكنند اينجا بايد مطرح و بيان كنند، براي ما شاخص است. انسان مي بيند كه هم توجه و انگيزه ها براي پيشرفت علم و اعتناء به اهميت علم و فناوري بيشتر شده، هم جهتگيريها با اهداف والاي نظام جمهوري اسلامي هم خوان تر و منطبق تر شده است. خب، حالا اين مطلب را من عرض

بكنم - شايد پاسخي هم باشد به سؤالي كه اين برادر عزيزمان در پايان جلسه مطرح كردند - كه علم براي يك جامعه ي انساني، يك موهبت الهي است: هم علوم ارزشي و علوم معرفتي، و هم علومي كه به انسان كمك ميكند تا در اين طبيعت عظيم و در اين خلقت شگفت آور خداي بزرگ، از گنجينه هائي كه خدا براي انسان در اين طبيعت قرار داده، بيشتر و بهتر استفاده كند. از اول پيدايش انسان، حركت انسان به سمت پيدا كردن رموز طبيعت و كشف كردن كوچه پس كوچه هاي تو در توي اين ساخت عظيم و بافت بزرگ به كار گرفته شده و اسلام و همه ي اديان اين را تأييد ميكنند. شما نميتوانيد در هيچ ديني - بخصوص دين اسلام - يك تعبير و جمله اي پيدا كنيد كه نشان دهنده ي اين باشد كه اين علوم دنيوي فايده اي ندارد يا مضر است يا نبايد دنبالش رفت؛ بعكس، همه ي اين دانشهائي كه تا امروز بشر به آنها دست پيدا كرده - كه وسيله اي است براي اينكه انسان بتواند از اين حقيقتي كه وجود دارد و اين طبيعتي كه خدا براي ما آفريده، بهتر استفاده كند - و همچنين دانشهائي كه تا امروز بشر به آنها دست پيدا نكرده - شايد دانشهاي بيشتري در آينده پيدا خواهد شد كه حجم و كميت آنها از همه ي دانشهاي بشري از اول تا حالا بيشتر است و بشر در آينده به آنها دست پيدا خواهد كرد - همه ي اين دانشها از نظر اسلام باارزش است. خودِ علم ارزش است. اين ارزش را كساني ميتوانند به ضد ارزش تبديل كنند كه از او عليه منافع

بشريت استفاده كنند؛ اما خودِ دانش يك ارزش است. به بركت دانش، معرفت خدا هم آسان ميشود. كساني كه داراي علم اند، بيشتر ميتوانند حقانيت پيام پيغمبران و حقانيت پيام راستين اسلام را بفهمند. علم را با شهوات، با غرضها و با چيزهائي كه در عالم مادي و گرايشهاي مادي وجود دارد، مخلوط نبايد كرد. آني كه آنجا بد است، او ضد ارزش حركت كردنِ آنها و شهواني و نفساني بهره گيري كردن از علم است، نه خود علم. بنابراين علم يك ارزش است؛ در اين شك نكنيد. هم علوم معرفتي، علوم ارزشي، علوم حقيقي يا اعتباري اي مثل فلسفه يا فقه يا امثال اينها خيلي با ارزش است و هم علومي كه وسيله ي كشف دنياي موجودِ در اختيار بشر و كشف رازهاي آن و توانا شدن بر استفاده ي بهتر از اين گنجينه ي عظيم است. اين دنيائي كه در اختيار ماست، اين زميني كه در اختيار ماست، اين موادي كه در اختيار ماست، اي بسا ميليونها برابر بهره اي كه امروز بشر از آنها استفاده ميكند، قابل بهره برداري باشد. از همين آب، از همين خاك، از همين مواد، از همين هوا، از همين موادي كه در زير زمين هست و از همين چيزهائي كه در اختيار ماست و ما ارزش اينها را نميدانيم، اي بسا بشر در آينده بهره هاي خيلي فراواني ببرد. ما امروز نفت را ميسوزانيم؛ ممكن است در آينده، بهره مندي هائي از نفت براي بشر به دست بيايد و به قدري ارزشمند بشود كه هيچ عاقلي حاضر نباشد يك قطره ي نفت را بسوزاند؛ به جاي آن از انرژيهاي ديگر استفاده كنند. شما ببينيد، امروز از زباله ي شما بازيافتِ

مواد باارزش ميكنند. خب، زباله زباله است؛ اين يك مثال خيلي كوچك است. خيلي از چيزها هست كه ممكن است از آنها استفاده بشود؛ به چه وسيله ميشود آنها را فهميد؟ به چه وسيله ميشود به راههاي دَه توي طبيعت پي برد و راه برد و از آنها استفاده كرد؟ به وسيله ي علم. ايني كه پيغمبر ميفرمايد: «اطلبوا العلم و لو بالصّين»، نميخواهد بگويد برويد فلسفه يا فقه را از چين ياد بگيريد؛ برويد دانش را - هر دانشي؛ علم و آنچه كه بر علم مترتب ميشود يعني فناوري و توانائيهاي فراوان سرپنجه ي بشري - ياد بگيريد؛ اينها چيزهاي لازمي است. خب، اين يك مقداري پرداختن به مسائل بديهي بود؛ يعني بنده تصور هم نميكردم كه در بين شما جوانان نخبه كسي باشد كه در اين زمينه شك و ترديدي داشته باشد و تصور كند كه حالا اسلام چه ميگويد. سند چشم انداز هم مطلقاً يك قطعه اي از نگاههاي غربي نيست. ما جهت را عوض كرده ايم. ببينيد، يك نكته اي كه شما جوانها خوب است به آن توجه كنيد، اين است كه خيلي از چيزها هست كه قالب آن ايرادي ندارد، اما جهتش اشكال دارد؛ ما در اسلام هم از اين قبيل چيزها داشتيم. همين حج و عمره اي كه شماها ميرويد و اينقدر دختر جوان ما و پسر جوان ما - با آن دلهاي پاكشان - تحت تأثير آن قرار ميگيرند، اين حج يك رسم جاهلي است و در جاهليت بوده. همين طوافي كه شما ميكنيد، اين طواف را در دوران جاهليت ميكردند. در موسم حج، كه موسم حج هم همين ماه هاي حرام بود، از اطراف عربستان

- حالا در بيرون عربستان كسي اعتقاد نداشت - راه مي افتادند و به مكه مي آمدند، براي اينكه اطراف كعبه طواف كنند. قالب كار، همين قالب كاري است كه شما انجام ميدهيد؛ اما محتوا و جهت كار، صد و هشتاد درجه تفاوت دارد. امروز شما اطراف كعبه كه حركت ميكنيد، توحيد را داريد تجسم ميكنيد؛ حركت عظيم عالم بر محور وجود خالق متعال؛ كه اينجا يك حركت سمبليك و يك حركت نمادين به وجود آمد و كعبه شد مظهر توحيد در اسلام، و حج شد بهترين عامل براي توحيد كلمه در يك مجمع عظيم جهان اسلام؛ اين جهتِ امروز آن است. جهت جاهليت صد و هشتاد درجه تفاوت داشت و نقطه ي مقابل اين بود؛ بتهاي گوناگوني بيرون كعبه و درون كعبه آويخته بودند؛ كساني كه مي آمدند و دور كعبه حركت ميكردند، در واقع دلباخته و دلبسته ي آن بت بودند و از خداي واحدِ احد چيزي نميفهميدند. خودِ اين حركت كردن هم نه فقط آنها را به هم نزديك نميكرد، آنها را از هم دور ميكرد؛ چون دلبستگي هايشان با هم فرق داشت؛ يكي به خاطر فلان بت دور كعبه ميگشت و ديگري به خاطر فلان بت ديگر كه همه ي اينها توي كعبه جمع بودند. پيغمبر حج و طواف و سعي را مطلقاً تغيير نداد - اين قالب حفظ شد - جهت آن را صد و هشتاد درجه عوض كرد؛ حجي كه مظهر شرك و بت پرستي و خرافه پرستي و عصبيت و جهالت محض بود، تبديل شد به مظهر توحيد، مظهر صفا، مظهر اخلاص و دلباختگي در مقابل ذات اقدس الهي. قالبها اشكالي ندارند. تكنولوژي هسته اي هيچ گناهي نكرده،

گناه مال آن كسي است كه جهت او را جهت تخريب انسانها قرار ميدهد. يا مثلاً فناوريهاي پيشرفته ي نانو، يا صنايع الكترونيك بسيار پيشرفته و آيروديناميك و امثال اينها گناهي ندارند؛ اينها خيلي خوبند و ابزارهائي هستند براي اينكه انسان بتواند در دنيا از منابع و فرصتهائي كه خدا در اين طبيعت قرار داده، به بهترين وجهي استفاده كند. گناه مال آن كساني است كه از اين نعمت خدادادي و از اين گنجينه ي الهي، براي زورگوئي به بشر، تسلط به ديگران و پامال كردن حقوق ديگران استفاده ميكنند. شما كه مبناي خوبي داريد، شما كه به خدا معتقديد، شما كه به كرامت انسان معتقديد، شما كه با ظلم و غصب و تعدي و تجاوز مخالفيد، شما كه استكبار و جامعه ها يا حكومتهاي برآمده ي از شهوات شخصي و جمعي را تقبيح ميكنيد، شما اين علوم را ياد بگيريد تا ارزشهاي خودتان را در دنيا ترويج كنيد و معارف خودتان را در دنيا حاكم كنيد. اين چيز بدي است؟! يك نفر سوار هواپيما ميشود و براي عياشي و هرزگي، به فلان شهرِ فلان كشور ميرود؛ يك نفر هم سوار همين هواپيما ميشود، ميرود براي زيارت خانه ي خدا؛ اين هواپيما كه گناهي ندارد؛ جهتها فرق ميكند. شما دانش و فناوري را فرا بگيريد و از هوش ويژه اي كه در شما هست - كه من حالا اشاره خواهم كرد و بعضي از دوستان هم گفتند - استفاده كنيد، براي اينكه در اين جهت، قله را فتح كنيد. آن وقت از اين موقعيت و از اين فرصت، براي نشر ارزشهاي حقيقي - به جاي ارزشهاي دروغين، به جاي نفسانيات، به جاي

هرزگي، به جاي سلطه ي زر و زور بر سرنوشت بشر - استفاده كنيد. امروز بيش از دو ميليارد انسان در دنيا گرسنه اند! اين شوخي است؟ امروز ملتهائي بر روي طلا راه ميروند، ولي شكمشان گرسنه است. نظام جهاني نظام سلطه است؛ نظام استكبار است؛ نظام ظلم است. به چه وسيله آمريكا به اينجا رسيد؟ چه طور توانست اينجور به دنيا زورگوئي كند؟ چون دانش داشت و از دانش استفاده كرد. غربيها در اين مسابقه ي جهاني اي كه در طول تاريخ وجود داشته، سوء استفاده كردند. ببينيد در طول تاريخ، علم در بين ملتهاي دنيا دست به دست گشته؛ شما هيچ ملتي را پيدا نميكنيد كه از اول تا آخر، دانش در اختيار آنها بوده؛ نه، اين يكي از سنتهاي خداست. در اين مسابقه ي در بين جوامع بشري - ملتها مسابقه دارند و از هم جلو ميزنند - از لحاظ دانش يك وقتي شرق جلو بود، يك وقتي كشورهاي اسلامي جلو بودند و يك وقتي بخصوص كشور ايران جلو بود؛ همين حالتي كه امروز شما در بعضي از كشورهاي غربي مشاهده ميكنيد كه از لحاظ علم در رتبه ي بالائي هستند و ديگران بايد سرشان را بالا كنند تا آنها را ببينند، يك روز كشور شما همين حالت را داشت و كشورهاي اروپائي و كشورهاي شرقي و غربي بايد به بالا نگاه ميكردند تا ميتوانستند دانشمند ايراني را ببينند؛ دانشمندان عظيمي كه نه فقط در علم، حتّي در فناوري - فناوريهاي متناسب با آن روز - از همه ي دنيا جلو بودند. يك روزي اينجوري بوده؛ يك روز هم غربيها جلو افتادند. اما يك نكته ي مهمي است كه از

زماني كه غربيها جلو افتادند، از اين برتريِ علمي، براي مقاصد سياسي و اقتصاديِ سلطه گرانه استفاده كردند؛ استعمار به وجود آمد. استعمار قبلاً وجود نداشت. معناي استعمار اين است كه يك كشوري با هزارها كيلومتر فاصله، دست اندازي كند به يك كشوري كه منبع ثروت است - مثلاً شبه قاره ي هند - و آنجا را به قدرت شمشير و به قدرت سلاح پيشرفته، در اختيار خودش بگيرد. خب ميدانيد، انگليس هم محاط به درياست. انگليسيها چون در كار كشتيراني و دريانوردي يك مهارتي پيدا كرده بودند؛ اين دريانوردي را توسعه دادند، خطرپذيري كردند، ريسك پذيري كردند، آمدند هندوستان را پيدا كردند و بر آن تسلط پيدا كردند؛ اينجا از برتري علميِ خودشان استفاده ي سياسي كردند! كاري كه تا آن زمان هيچ كدام از كشورهاي گوناگوني كه داراي برتري علمي بودند، نكرده بودند. هم انگليسيها، هم بلژيكيها، هم هلنديها، اينهائي كه طرف منطقه ي شرق و منطقه ي شبه قاره ي هند رفتند و اول بار استعمار را راه انداختند، و هم آن كساني كه بعد رفتند آفريقا را گرفتند - گروهي از كشورهاي اروپائي مثل پرتغال - اينها از قدرت پيشرفتِ علمي و توانائي علميشان، استفاده ي سياسي كردند؛ يعني استعمار را به وجود آوردند. وقتي استعمار به وجود آمد، سرنوشت آن ملت استعمارزده در دست آن ملت استعمارگر قرار گرفت؛ از اين استفاده كردند براي اينكه آنها را در جهالت نگه دارند و تا آنجائي كه البته ميتوانستند، مسابقه ي علمي را متوقف كردند! اين اتفاقي است كه افتاده و كاري است كه شده. خب، اين سوء استفاده ي از علم بود. دنيا تحولات دارد؛ انسانها در يك حدي محدود نميمانند و انسان

را نميشود زنداني كرد. بالاخره جوشش استعداد انساني - چه در زمينه ي علمي، چه در زمينه ي سياسي - كار خودش را ميكند، و كرد. حركتهاي فراواني از طرف مردم در جاهاي مختلف دنيا به وجود آمد. وضع امروز دنيا اين است كه قدرتهائي كه داراي پيشرفت علمي هستند، سعي ميكنند اين پيشرفت را به صورت انحصاري نگه دارند. شماها خوب ميدانيد، بخشهائي از دانش در كشورهاي پيشرفته ي غربي هست كه مطلقاً اجازه ي دسترسي به آنها به كساني خارج از محدوده ي خودشان داده نمي شود؛ يعني اختصاصي است. مثل اين سندهائي كه وقتي كهنه شد، منتشرش ميكنند؛ دانشي هم كه در اختيار آنهاست، وقتي از آن مرحله ي اهميت و درجه ي اوّلي افتاد، آن وقت اجازه ميدهند ديگري دست پيدا كند؛ آن وقتي كه خودشان به يك مرحله ي بالاتري رسيده باشند. اين جوري اند و در زمينه ي علم، انحصارطلبند. خب، در اين دنيا براي به هم زدن اين سلطه، بايد يك حركت علمي كرد. نظام جمهوري اسلامي كه از لحاظ ارزش گذاري و نظام ارزشي، نقطه ي مقابل آن چيزي است كه امروز سلطه گران غربي دنبالش هستند - و خب، موفق هم شده؛ از لحاظ سياسي موفق شده؛ خودش را تثبيت كرده؛ عليه توطئه ها سي سال ايستادگي كرده و در ابعاد مختلف خودش را پيش برده - براي اينكه بتواند هدفهاي خودش را تأمين بكند - كه آن هدفها، هدفهاي والاي انساني است كه هر انساني آنها را قبول دارد - بايد دنبال علم برود؛ اين است كه من گفته ام امروز يكي از پايه اي ترين گفتمانهاي كنوني كشور ما بايد گفتمان پيشرفت علم و فناوري باشد؛ اين برو برگرد ندارد. بدون اينكه ما

به دنبال پيشرفت علمي و رشد علمي و افزايش توان علمي باشيم، و بدون اينكه اين امكان علمي را در سطح زندگي خودمان بياوريم و زندگي مادي را اعتلاء بدهيم، امكان مقابله ي با آن قدرتها وجود ندارد. اين پرچمي كه در دست جمهوري اسلامي است، در اين صورت در اهتزاز و سرپا خواهد ماند و پيروز خواهد شد. خب، در اين زمينه من شايد يك مقداري بيش از اندازه ي لازم صحبت كردم؛ به خاطر اينكه تصور نمي كردم اين فكر و ذهنيت در جوانهاي نخبه باشد كه علم و فناوري چه فايده اي دارد؛ لذا يك مقداري در اين زمينه بيشتر توضيح دادم. ببينيد، علم مايه ي قدرت و ثروت است. اگر كشور شما و نظام جمهوري اسلامي بايد به اين قدرت و اقتدار دست پيدا كند تا بتواند از ملت خود، از كشور خود، از ارزشهاي خود و از نظام خود پشتيباني كند و مصونيت ببخشد - كه قدرت فايده اش اين است؛ اقتدار براي زورگوئي به ديگران نيست، براي جلوگيري از زورگوئي ديگران است - و اگر در كنار اين به ثروت احتياج دارد تا بتواند مشكلات گوناگوني را كه ميراث سالها حكومت استبدادي در اين كشور است برطرف كند، بايد علم را به دست بياورد. براي يك ملت، علم وسيله اي است براي رسيدن به اقتدار ملي و ثروت ملي. خوشبختانه ما در اين زمينه امكانات زيادي داريم. اگر درست محاسبه بشود، شايد بتوان گفت واقعاً حدود صد و پنجاه سال ملت ايران را متوقف نگه داشتند. اين استعداد جوشاني را كه شما امروز مي بينيد، اين مال امروز نيست؛ هميشه نسلهاي ايراني اين استعداد را داشته اند. اينها

به دلايل مختلف متوقف مانده؛ عمده اش هم به خاطر حاكميت حكومتهاي مستبد و جائر در همه ي زمانها - و بخصوص در اين برهه ي آخر، به اضافه شدنِ وابستگي و فساد - بوده. اين عقب ماندگي وجود دارد. ليكن استعداد ملت ايران، يك استعدادِ از متوسط بالاتر است؛ اين را ما بارها گفته ايم. بعضيها خيال كردند كه ما اين را ادعا ميكنيم؛ حالا بتدريج در سطح جهان هم دارد اين معنا منعكس ميشود. گواهيها و تصديقهاي جهاني نسبت به هوش بسيار زياد ايراني، مكرر در جاهاي گوناگوني دارد تكرار ميشود. توي مجلات آمريكائي مينويسند و بخصوص از بعضي از دانشگاههاي ما اسم مي آورند. البته اين اسم آوردنها مغرضانه است؛ آن دانشگاهي كه آنها اسم مي آورند - چه در تهران، چه در اصفهان - اينها دانشگاههاي برترند، شكي نيست؛ اما نام آوردن آنها مغرضانه است؛ چون دانشگاه بر پايه ي نيروي انساني است: دانشجو و استاد و البته مديريت. هم دانشجو و هم استاد، از همين نسلهاي ايراني هستند؛ بنابراين، اين عموميت دارد و مخصوص دانشگاه خاصي نيست. در هر جائي كه تلاشي صورت بگيرد، همين برجستگي نمايان خواهد شد كه آنها در مواردي به آن اعتراف ميكنند. بنابراين ما از اين امكان بسيار بالاي انساني برخورداريم؛ يعني هوش و استعدادِ از متوسط بالاترِ انساني در ايران. اين ميتواند عقب ماندگي را جبران كند. اين سالهائي كه شما راه افتاديد و اين كاروان علم در كشور حركت كرده، دستاوردهاي بسيار زيادي داشته. همين تقريباً ده دوازده سال اخير كه اين تفكر علم گرائي و دنبال علم رفتن و نهضت توليد علم و نهضت نرم افزاري و مسئله ي نخبه پروري در كشور شروع شده، تا

امروز ما خيلي پيشرفت كرده ايم. اين پيشرفتها مغتنم است. من البته قانع نيستم. نه اينكه تصور كنيد بنده حالا خيال ميكنم ما به مقصود رسيده ايم؛ نه، خيلي كار دارد تا اين عقب ماندگي تاريخي و طولاني جبران بشود. بخصوص كه ما تنها هستيم؛ ما تنها هستيم! كسي از نظام اسلامي و انديشه ي اسلامي حمايت نميكند. اين چينيها - كه الان شما مشاهده كرديد و در جريان المپيك در پكن، يك گوشه اي از توانائيهاي فني چينيها نشان داده شد و در واقع رو شد - خيلي پيشرفتهاي خوبي دارند از لحاظ علمي؛ اما توجه داشته باشيد، اينها در سال 1948 - كه چين جديد و چين كمونيست در آن سال تشكيل شده - هيچ چيز نداشتند! وليكن شوروي - يك حكومت باسابقه تر از لحاظ ايدئولوژي، و با سابقه ي بسيار بيشتر از لحاظ پيشرفتهاي علمي و فني - هر چه داشت در اختيار چين قرار داد؛ زمان استالين هم بود. وجود يك كشور عظيم مثل چين - البته آن وقت جمعيتش مثل حالا نبود؛ اما بالاخره كشور بزرگ، پهناور و پرجمعيتي بود - در كنار كشور بزرگ شوروي و در قلب آسيا، براي شوروي كمونيستيِ آن روز خيلي باارزش بود. هر چه داشتند، در اختيار چينيها گذاشتند؛ حتّي انرژي هسته اي را. انرژي هسته اي را جوانهاي ما خودشان به دست آوردند. چينيها انرژي هسته اي را مثل يك هديه اي از روسها گرفتند؛ كمااين كه به كره ي شمالي هم دادند؛ هم چينيها دادند، هم روسها دادند. ببينيد پيشرفتهاي كشورهائي مثل چين، به بركت حمايتهاي فوق العاده و استثنائي كشورهاي ديگر بود. هند هم همين جور است؛ البته از جهات ديگري. آن وقتي كه بين

روسيه و چين اختلاف به وجود آمد - ميدانيد ديگر، تا چند ده سال متمادي بعد از دوره ي استالين، بين اين دو كشور بزرگ كمونيستي اختلاف شديد و عميقي بود؛ مثل اختلاف شرق و غرب و شايد هم يك خرده تندتر - اين اختلاف موجب شد كه روسها آمدند به كمك هنديها كه همسايه ي چين بود؛ چينيها هم رفتند به كمك پاكستان كه رقيب هند بود! يعني عوامل سياسي در يارگيريها تأثير گذاشت. آن وقت چينيها انرژي هسته اي را دادند به پاكستان؛ روسها هم انرژي هسته اي و بسياري از پيشرفتها را دادند به هند. يعني هم هند، هم پاكستان، دستاوردهايشان را از ديگران گرفتند. من هر چه نگاه ميكنم، مي بينم هيچ كشوري از اين كشورهائي كه در زمينه هاي مختلف چنين پيشرفتهائي پيدا كرده اند، مثل كشور ما نيست! ما مظلومانه، تنها و در بين اين همه دشمنيها - در حالي كه هم شرقِ كمونيستي و هم غربِ سرمايه داري با ما به جد دشمن بودند؛ اروپا هم كه مايل بود يك نقش مثلاً ميانه اي ايفا كند، هيچگونه كمكي به ما نكرد، بلكه ضربه هم زد - اين جوانهاي باهوش و زيرك و احياناً بسيار زبل از ميان ملت ما، توانستند اين نهالها را رشد بدهند و به ثمر برسانند. كارهاي بزرگي شده؛ اين خيلي اميدبخش است. در آينده هم ميتوانيد اين كارها را انجام بدهيد. لذا من نگاهم به آينده، نگاه خيلي خوبي است؛ اگرچه وضع كنوني را قابل تحسين ميدانم، اما به هيچ وجه قناعت به اين وضع را مجاز نميشمارم، براي هيچ كس: نه براي دولتيها، نه براي خود شما جوانها، نه براي اساتيدتان. ما

هنوز خيلي بايد راه برويم؛ خيلي بايد حركت كنيم. فاصله ي ما هنوز با آن قله ها - حتّي، برخي پائين تر از قله ها - زياد است. بايد اين فاصله ها را طي كنيم. البته اينها ثروت و پول لازم دارد؛ پول را هم از همين راه بايد به دست بياوريم. دوستان اشاره كردند - اغلب اين نكاتي كه دوستان گفتند، نكات درستي است؛ در محاسبات ما و در يادداشتهائي كه به ما دادند، همه ي اين نكات وجود دارد - ثروت را از همين راه بايد به دست بياوريم. آن روزي كه ما بتوانيم درآمد كشور را از راه دانشمان به دست بياوريم و درِ چاههاي نفت را پلمب كنيم، آن روز براي ما روز خوبي است. امروز ما داريم از ذخائرمان ميخوريم. بيشتر بودجه ي كشور از نفت است. نفت ذخيره ي ماست. گنجينه مان را داريم تخليه ميكنيم؛ از روي ناچاري. بايد روزي برسد كه بتوانيم از دانش خود نان بخوريم و اين ملت بتواند از دانش خود ثروت توليد كند. آن وقت خودِ آن ثروت به پيشرفت دانش كمك خواهد كرد. يك هم افزائي پي در پي دارند: علم به ثروت كمك ميكند، ثروت به علم كمك ميكند؛ دائماً هم افزائي به وجود مي آيد. ما بايد دنبال اين روز باشيم. البته جهتگيريها، بايد جهتگيريهاي درست و معنوي و الهي باشد؛ همچنان كه در اظهارات خيلي از اين جوانهاي عزيز هم همين را ديديم؛ اين گرايشهاي عزيز در بين اين جوانها، حقيقتاً دل انسان را روشن ميكند و خرسند ميكند. نكات خوبي گفته شد؛ در ذهن بنده هم بود، من هم ميخواهم همينها را تأكيد بكنم. خب، خوشبختانه بنياد نخبگان و آقاي

دكتر واعظزاده، الحمدللَّه خيلي خوب فعالند؛ من خيلي خوشحالم از اين كه حركت را شروع كرده اند، كار را آغاز كرده اند؛ ليكن بايد به ضعفهائي كه وجود دارد توجه كنند و پي در پي ضعفها را بر طرف كنند. يكي از ضعفها ناهماهنگيهاست؛ در بخشهاي مرتبط با دانش و علم و فناوري، بايستي هماهنگي كامل بوجود بيايد. ما مسئله ي ارتباط صنعت و دانشگاه را مطرح كرديم - كه خب، الحمدللَّه در اين زمينه دارد كار ميشود و بيشتر هم كار خواهد شد؛ حالا مسئولين مطالبي هم درباره ي ارتباط نخبگان با مراكز تحقيقاتي يا با صنايع و امثال اينها، با ما در ميان گذاشتند كه مژده بخش است و ان شاءاللَّه در وقت خودش به شما گفته خواهد شد و اطلاع خواهند داد - ليكن هماهنگي بين خود مراكز علمي خيلي لازم است؛ يعني دو وزارت علوم و بهداشت با همين معاونت علمي و فناوري رئيس جمهور و بنياد نخبگان و سازمان پژوهشهاي علمي و صنعتي و هر بخشي از بخشها كه در اين زمينه ها همكاري ميكنند، يك ارتباط و همكاري و هم افزائيِ دائم لازم است كه مبادا اينها كار هم را خنثي بكنند يا حلقه هاي مفقوده و خلأهائي در اين زمينه - از قبيل همين كه يك خانمي راجع به مشكل جوانهاي خوارزمي بيان كردند - بوجود بيايد. يك چيز ديگري كه من اينجا لازم است مطرح بكنم - اگر چه مخاطبش در واقع كس ديگري است - مسئله ي بزرگداشت نخبگان و تكريم نخبگان است. در اين زمينه، در واقع رسانه هاي ما و بخصوص رسانه ي ملي و صدا و سيما، مخاطبند. خب، شما ملاحظه كنيد در تبليغاتي كه انجام

ميگيرد: هنرپيشه ها و هنرپيشه هاي خارجي و اسمهاي گوناگون تبليغ و ترويج ميشوند. مثلاً مسابقه ميگذارند توي تلويزيون و سؤال ميكنند: اسم قهرمانِ اولِ فلان فيلم چي بود؟ اگر گفتي و بلد بودي برنده ميشوي! حالا ندانند اين را؛ مگر چه كسري و چه نقصي وارد ميشود؟ فرض كنيد ميليونها نفر اين فيلم را نديده اند و اين هنرمند يا اين بازيگر را نميشناسند؛ اين شد يك نقيصه؟ كه شناخت او بشود يك امتياز؟! يا مثلاً ورزش. خب البته ميدانيد و بارها گفته ام، من از طرفداران ورزش قهرماني ام؛ يعني من بر خلاف يك حرفي كه گفته ميشد آقا! ورزش قهرماني چيست؛ بنده گفتم كه نه، ورزش قهرماني لازم است. ورزش قهرماني در واقع نخبه پروريِ در باب ورزش است؛ اين ميشود يك قله؛ تا قله نباشد، دامنه نيست. وقتي يك قله درست شد، آن وقت دامنه - يعني ورزش عمومي - شكل خواهد گرفت. بنابراين بنده به ورزش قهرماني معتقدم؛ به اين قهرمانهائي هم كه ميروند و پرچم كشورمان و سرود ملي كشورمان را اينجا و آنجا به چشم و گوش مردم دنيا ميرسانند، علاقه مندم؛ از آنها هم تشكر ميكنم؛ خيلي هم دوستشان ميدارم؛ گاهي هم پيش من مي آيند. اما حرف من اين است كه چرا ما بايد يك نخبه ي علمي را كمتر از يك نخبه ي ورزشي بها بدهيم؟ ما چقدر نخبه هاي علمي داريم كه در قله اند؛ چقدر نخبه ي علمي داريم كه اگر چنانچه دست كشورهاي ديگر به اينها برسد، آنها را فوراً ميقاپند و ميبرند؛ اينها را بايد تجليل كنيم. حالا من از باب مثال مرحوم كاظمي آشتياني را مثال ميزنم - حالا چون بارها اسم ايشان

را برده ايم و از دنيا هم رفته، خدا ايشان را رحمت كند - يا همين جوان عزيزي كه آقاي دكتر واعظزاده اسمش را آوردند - كه پارسال اينجا در جمع ما بوده و امسال فوت كرده - خب، اينها تجليل بشوند، شناخته بشوند. ما نخبگان علميِ تاريخي مان را هم ترويج نميكنيم؛ خيلي از مردم كشور ما علماي بزرگ و دانشمندان بزرگِ رشته هاي مختلف را نميشناسند؛ نه فقط در رشته ي فقه و فلسفه و علوم ديني، بلكه دانشمنداني كه در رشته هاي رائجِ امروز دنيا - در فيزيك، در رياضي، در شيمي، در مكانيك - در تاريخ خود ما برجسته بودند و كارهاي بزرگي آن روز انجام دادند و بعضي از اختراعات آنها حتّي امروز مورد استفاده است. نه جوانهاي ما اسمهايشان را ميدانند، نه ترويجي از آنها ميشود، نه يادي از آنها ميشود! خيلي نقيصه ي بزرگي است. اين هم بايستي حتماً اصلاح بشود. خب، نكات گوناگون ديگري هم وجود دارد كه بعضي اش را هم دوستان گفتند. اين مسئله ي راه يافتن پروژه هاي علمي به بازار مصرف؛ كه از جمله ي چيزهاي بسيار مهمي است كه خب دولت بايد حتماً در اين زمينه كمك كند و بنا هم دارند كمك كنند؛ من اطلاع دارم. ان شاءاللَّه در اين زمينه اقداماتي صورت بگيرد كه محصول كارها تجاري بشود. و آخرين مطلب - كه ديگر حالا ظهر است و ظاهراً وقت اذان است - اينكه افتخار خدمت به كشور از راه علم را شماها خيلي قدر بدانيد. خدمت به كشور از راههاي مختلفي ممكن است؛ يكي از بهترين راههايش خدمت به كشور از راه علم است. خب، سياستمدارها هم خدمت به كشور

ميكنند؛ مجاهدان راه خدا و رزم آوران ميدانهاي جنگ هم خدمت به كشور ميكنند، تجار و بازرگانان و بقيه هم خدمت به كشور ميكنند، صنعتگران هم خدمت به كشور ميكنند؛ اما يكي از راههاي برجسته ي خدمت به كشور، از راه علم است؛ به همين دلائلي كه قبلاً عرض شد كه علم مايه ي اقتدار ملي، مايه ي قدرت كشور، مايه ي ثروت كشور و مايه ي سربلندي هر كشوري است. شما در درس خواندن و در حائز شدن رتبه هاي بالاي علمي، اگر اين نيت را بكنيد، كارتان ميشود عبادت. يعني كار انسان - يك كار واحد - با دو نيت مغاير، دو حالت گوناگون پيدا ميكند: گاهي همان كار ميشود عبادت، گاهي همان كار ميشود معصيت. نمازي كه انسان ميخواند، اگر به قصد تقرب به خدا بخواند، توجهش به خدا باشد، با اخلاص نماز بخواند، اين بالاترين عبادتهاست؛ اگر همين نماز را براي ريا بخواند، اين نماز ميشود معصيت و خود آن نماز، ميشود گناه. ريا، گناه كبيره است؛ مصداقش هم ميشود همان نمازي كه از روي ريا خوانده شد؛ نيت اينقدر مؤثر است. شما اگر چنانچه اين تحصيل را، اين تلاش علمي را، اين سعي براي به دست آوردن رتبه هاي نخبگي را، براي خدمت به مردم و براي خدمت به كشور و براي سربلندي نظام اسلامي انجام بدهيد، بلاشك يكي از حسنات شما خواهد بود. اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند متعال همه ي شماها را توفيق بدهد و به شما كمك كند و ان شاءاللَّه روز به روز بيشتر شاهد گسترش علم و تحقيق در كشور باشيم و ببينيم كه جوانان مؤمن و جوانان صالح ما، توانسته اند در اين مسابقه ي عظيم، پيشاپيش حركت

كنند. ان شاءاللَّه خداوند همه ي شماها را محفوظ بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

ديدار قاريان قرآن در روز اول ماه مبارك رمضان

ديدار قاريان قرآن در روز اول ماه مبارك رمضان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلي جلسه ي خوبي بود؛ متنوع و تلاوتها هم خوب بود. ابتهالها و دعاها و همخوانيها هم بحمداللَّه خيلي خوب بود. ياد بگيريم كه جلساتي داشته باشيم، فقط براي شنيدن كلام اللَّه. جلسه زياد هست، ليكن احتياج هست در ميان مردم ما - كه قلباً علاقه مند به قرآنند - جلساتي باشد، فقط براي شنيدن. غير از جلسه اي كه در آن، جوان ما، نوآموز ما، روخواني قرآن را فرا ميگيرد، يا تجويد را ياد ميگيرد، يا قرائات مختلف را تعليم مي بيند، خواننده ي قرآن، تالي قرآن بيايد بنشيند و همين طور كه ما پاي يك منبر جمع ميشويم، پاي يك مداحي جمع ميشويم و به آن گوش ميدهيم، پاي تلاوت قرآن جمع بشويم و به آن گوش بدهيم و از آن بهره ببريم. همه ي اين حرفهاي ما، استدلالها و برهانها و خطابه ها و لفاظي ها و حرّافي ها و شعرها و نثرهاي ما - اگر درست باشند - فروعند. اصل، كلام خداست؛ وحي الهي است. اين الفاظ پاكيزه و مقدسي است كه از غيب بر قلب مقدس پيغمبر نازل شد و پيغمبر اينها را در اختيار ما گذاشت. و خدا را شكر ميكنيم كه قرآن ما دست نخورده باقي ماند و تا امروز تحريف نشده باقي ماند؛ از اين استفاده كنيم. جوانها هم اگر معناي قرآن را - چون با عربي آشنا نيستند - نميدانند، از اين قرآنهاي با ترجمه كه امروز بحمداللَّه متنوع و متكثر و متعدد هم هست، ببرند، همين طور كه آن خواننده دارد قرآن را ميخواند، آيات

را خط ببرند و ترجمه ها را نگاه كنند، استفاده كنند، بفهمند. مستقيم از خود خدا بشنويد و كلام خدا را با دلهاي خودتان آشنا كنيد؛ دلها را مأنوس كنيد. ما در اين زمينه ها كمبود داريم. در آموزش و پرورش بايد تلاوت قرآن آنچنان به جوانها تعليم داده بشود - ولو آيات برگزيده و انتخاب شده - كه جوان ما كه در كودكي اين آيات را فرا گرفته، تا آخر عمر در همه ي مواقع، اين آيات مثل يك تابلوئي جلوي چشم او باشد؛ در مواقع مختلف از آنها استفاده كند. صداي اذان بلند شد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

ديدار روساي سه قوه و مسئولان نظام

ديدار روساي سه قوه و مسئولان نظام بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه رب العالمين والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الاطيبين الاطهرين المنتجبين سيّما بقيةاللَّه في الارضين خداوند متعال را سپاسگزاريم كه توفيق عنايت كرد يك بار ديگر اين جلسه ي معنوي و برادرانه و صميمي در اين حسينيه تشكيل بشود و ما بار ديگر برادران و خواهران دلسوز كشور و علاقه مند به انقلاب و خدمتگزاراني كه امروز يا ديروز مشغول خدمت بوده اند يا هستند، همه را در اين جمع مهربان و صميمي ملاحظه كنيم و زيارت كنيم. اين جلسه در واقع يك نمادي است از وحدت مجموعه ي دست اندركاران و كارگزاران و خدمتگزاران نظام اسلامي و كشور عزيز ما. و اميدواريم كه محصول اين جلسه، هم روح خدمتگزاري بيشتر، هم شوق اخوت و برادري و همدلي بيشتر در بين مجموعه هاي علاقه مند به كشور و انقلاب باشد. اين آيه ي شريفه يا به تعبير بهتر اين جمله ي مبارك «استعينوا بالصّبر و الصّلوة» در قرآن - در

سوره ي بقره - در دو جا تكرار شده است: يكي خطاب به اهل كتاب است كه ميفرمايد: «واستعينوا بالصّبر و الصّلوة و انّها لكبيرة الّا علي الخاشعين»؛ يك جا هم خطاب به مؤمنين است كه ميفرمايد: «يا ايّها الّذين امنوا استعينوا بالصّبر و الصّلوة انّ اللَّه مع الصّابرين». اولاً پيداست كه اهميت اين دو عنصر؛ عنصر صبر و عنصر صلوة مورد توجه است و تأثير اينها در آن چيزي كه تشكيل جامعه ي اسلامي به خاطر رسيدن به آن است؛ اهداف والاي جامعه اسلامي. ثانياً ارتباط اين دو - صبر و صلوة - با يكديگر و ايستادگي و استقامت و ارتباط و اتصال قلبي و روحي با مبدأ آفرينش. اين دو تا با هم از مجموعه ي اين آيه - بخصوص اين بخش مربوط به «يا ايّها الّذين امنوا» - به دست مي آيد. قبل از اين آيه ي شريفه، آيه ي شريفه ي «فاذكروني اذكركم و اشكروا لي و لا تكفرون» بحث ذكر و شكر است. بعد از اين آيه ي شريفه، مسئله ي جهاد است؛ «و لا تقولوا لمن يقتل في سبيل اللَّه اموات بل احياء و لكن لا تشعرون». بعد از اين آيه، اين آيات معروف «و لنبلونّكم بشي ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال والانفس و الثمرات و بشّر الصابرين»، «الّذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انّا للَّه و انّا اليه راجعون» بعد «اولئك عليهم صلوات من ربّهم و رحمة» آمده كه ارتباط كامل بين اين دو عنصر، كاملاً از اين آيات مفهوم ميشود؛ به دست مي آيد. هم خودِ اين دو عنصر اهميت دارد، هم رابطه ي اينها. حالا من بعداً برميگردم به توضيحي درباره ي صبر و قدري بيشتر

بحث ميكنم. اما ارتباط بين صبر و صلوة. البته صلوة را به مفهوم عام صلوة بگيريد؛ يعني توجه، ذكر، خشوع؛ والّا صورت نماز در حالي كه خالي از ذكر باشد، مورد نظر نيست. لذا در آن آيه ي شريفه هم كه راجع به صلوة فرموده، بعد ميفرمايد: «و لذكر اللَّه اكبر». «انّ الصّلوة تنهي عن الفحشاء و المنكر». اين، يك خاصيت صلوة است؛ اما بزرگتر از نهي از فحشا و منكر، نفس ذكر خداست كه در صلوة وجود دارد. اين صلوة يعني آن ذكر، توجه، خشوع، ارتباط قلبي با خدا، در استحكام صبر تأثير دارد. حالا كه اهميت صبر - كه البته براي شما دوستان معلوم است - بر حسب آيه و روايت و مفاهيم اسلامي فهميده شد، آن وقت معلوم ميشود كه صلوة چقدر مهم است؛ ذكر خدا چقدر اهميت دارد و ميتواند اين عامل استقرار و ثبات را - كه همين صبر است - در دل ما، در روح ما، در زندگي ما، در افق انديشه ي ما هر چه مستحكمتر و جادارتر و جاگيرتر كند. لذا در قرآن هم ملاحظه كنيد «واصبر و ما صبرك الّا باللَّه» است. البته «واصبر» در قرآن زياد است كه اگر انسان بخواهد آيات را بخواند، هركدام يك دريائي از معرفت است. حالا اين آيه ي شريفه ي «واصبر و ما صبرك الّا باللَّه»؛ به كمك خداست كه تو ميتواني صبر كني، يعني استقامت آن وقتي پايان ناپذير ميشود كه متصل باشد به منبع پايان ناپذير ذكر الهي. اگر صبر را - كه صبر به همان معناي پايداري و ايستادگي و استقامت و عقبگرد نكردن است - وصل كنيم به آن پايگاه ذكر

الهي، به آن منبع لايزال، اين صبر ديگر تمام نميشود. صبر كه تمام نشد، معنايش اين است كه اين سير انسان به سوي همه ي قله ها هيچ وقفه اي پيدا نخواهد كرد. اين قله ها كه ميگوئيم، قله هاي دنيا و آخرت، هر دو است: قله ي علم، قله ي ثروت، قله ي اقتدار سياسي، قله ي معنويت، قله ي تهذيب اخلاق، قله ي عروج به سمت عرش عالي انسانيت. هيچ كدام از اينها ديگر توقف پيدا نخواهد كرد؛ چون وقفه ها در حركت ما ناشي از بي صبري است. دو لشكر مادي وقتي در مقابل هم صف آرائي ميكنند، آن كسي كه زودتر صبرش تمام بشود، شكست ميخورد؛ آن كسي كه ديرتر صبر و مقاومتش تمام بشود، پيروز خواهد شد؛ چون با لحظه اي مواجه خواهد شد كه طرف مقابل صبر خودش را از دست داده. اين مثال خيلي ظاهر و بارز عيني اش است؛ در همه ي ميدانها همين جور است. در مواجهه ي با مشكلات، با موانع طبيعي، با همه ي موانعي كه سد راه انسان در همه ي حركتهاي كمال ميشوند، اگر صبر تمام نشود، آن مانع، تمام خواهد شد. ايني كه گفته ميشود اسلام پيروز است، يعني اين. ايني كه ميفرمايد «و انّ جندالله هم الغالبون» يعني اين. جنداللَّه، حزب اللَّه، بنده ي خدا، عباداللَّه، اينها با ارتباط و اتصالشان با آن منبع لايزال، در مقابل همه ي مشكلاتي كه انسان ممكن است مغلوب آن مشكلات بشود، ايستادگي ميكنند. وقتي ايستادگي اين طرف وجود داشت، به طور طبيعي در آن طرف زوال وجود خواهد داشت؛ پس اين بر او غلبه پيدا خواهد كرد. البته اگر اسممان حزب اللَّه و جنداللَّه باشد، اما آن ارتباط و اتصال را نداشته باشيم، چنين تضميني وجود

ندارد. بنابراين ارتباط را بايد برقرار كرد. اين صلوة، اهميتش اينجاست؛ ذكر خدا اهميتش اينجاست؛ فرصت ماه رمضان اهميتش اينجاست. فرصت خودسازي، فرصت تقوا، فرصت سرشاركردن ذخيره ي يقين در دل كه در اين دعاهاي ماه رمضان هم - دعاي روزها، دعاهاي شبها - اين ازدياد يقين را مي بينيد كه تكرار ميشود. پس، اين فرصت را بايستي براي اين مقاصد مغتنم شمرد. وقتي اينها شد، آن وقت صبر جامعه ي اسلامي و امت اسلامي و بنده ي مسلمان همان چيزي خواهد شد كه ميتواند بر همه ي مشكلات غلبه پيدا كند. آن وقت هم در ميدان سياست، هم در ميدان اقتصاد، هم در ميدان اخلاق، هم در ميدان معنويت، اين جامعه پيش ميرود. اين واقعيتي كه هست، اين است. ما بايد به اين واقعيت خودمان را نزديك كنيم. در باب صبر شنيده ايد، معروف است، روايات متعددي هم دارد كه صبر در سه عرصه است: صبر بر طاعت، صبر از معصيت، صبر در مصيبت. اين، روايات فراواني دارد و شنيده ايد. صبر بر طاعت يعني وقتي كه يك كار لازم را، يك كار واجب را، يك امر عبادي را، اطاعت خدا را ميخواهيد انجام بدهيد، از طولاني شدن آن ملول و خسته نشويد؛ ميان راه رها نكنيد. حالا مثلاً در امور عبادي ظاهري، شخصي، فرض كنيد كه فلان نماز مستحبي كه طولاني است، يا از فلان دعاي طولاني انسان خسته نشود؛ اين صبر بر اطاعت يعني اين. از ادامه ي روزه ي ماه رمضان، از ادامه ي توجه به خدا در نمازهاي واجب و فرائض، از توجه به قرآن، انسان ملول نشود؛ خسته نشود. اين صبر بر طاعت است. صبر از معصيت يعني در

مقابل معصيت، كف نفس كردن، باز همان استقامت، باز همان استحكام. در مقابل اطاعت، استحكام آن جور است؛ در مقابل معصيت استحكام به اين است كه انسان جذب نشود، اغوا نشود، تحت تأثير شهوات قرار نگيرد. يك جا شهوت جنسي است، يك جا پول است، يك جا مقام است، يك جا محبوبيت و شهرت است؛ اينها همه شهوات انساني است. هر كسي يك جور شهوتي دارد. اينها انسان را به خودش جذب نكند در وقتي كه در راه رسيدن به آن، يك عمل حرامي وجود دارد. مثل بچه اي كه براي رسيدن به آن ظرف شيريني مثلاً، حركت ميكند، ديگر وسط راهش پارچ آب هست، ليوان هست، ظرف چيني هست، متوجه نيست؛ ميزند، ميشكند. انساني كه مجذوب گناه شد، اينجوري است. نگاه نميكند كه بر سر راهش چه هست. اين خطرناك است؛ چون انسان غافل هم هست. انسان در آن حال متنبه نيست، ملتفت نيست، غفلت دارد؛ از اين بي توجهيِ خودش غافل است. بچه ملتفت نيست كه «ملتفت نيست»؛ توجه ندارد كه به اين پارچ آب يا به اين ظرف چيني يا به اين گلدان قيمتي دارد بي توجهي ميكند. به نفس اين بي توجهي، بي توجه است. لذاست كه خيلي بايد چشممان را باز كنيم؛ احتياط كنيم كه دچار اين غفلت مضاعف نشويم. اين صبر از معصيت است. صبر در مصيبت هم كه معنايش اين است كه حوادث تلخي براي انسان پيش مي آيد؛ فقدانها، فراغها، مرگ و ميرها، دست تنگي ها، بيماري ها، دردها، رنجها و از اين قبيل حوادث تلخ. اين حوادث انسان را در هم نشكند، خيال نكند كه دنيا به آخر رسيده است. اين سه عرصه براي صبر است

كه هر سه عرصه هم داراي اهميت است. اينكه فرمود: «اولئك عليهم صلوات من ربّهم»، در واقع خداي متعال براي همه ي اينها صابر را مورد صلوات و رحمت خود قرار داده است. يك نكته اي كه در اينجا وجود دارد، اين است كه اين سه عرصه گاهي در مسائلِ صرفاً شخصي است، مثل همين مثالهائي كه به ذهن مي آيد و همه ميدانيم و عرض شد؛ گاهي در مسائل غير شخصي است؛ مسائل اجتماعي، مسائل عمومي، يا به تعبير ديگر، مسائلي كه سر و كار دارد با سرنوشت يك مجموعه؛ يك امت، يك ملت، يك كشور. فرض بفرمائيد آن اطاعتي كه انسان بايد بر آن پا بفشارد، اطاعتي است كه اگر آن را انجام بدهيم يا ندهيم، به سرنوشت يك كشور ارتباط پيدا ميكند. فرض بفرمائيد اطاعت جهاد في سبيل اللَّه مثلاً، در دوران دفاع مقدس. رفتن به جبهه يك اطاعت بود ديگر. ايستادگي در امر دفاع از كشور و دفاع از نظام يك امر لازم و يك اطاعت بود. ايستادگي بر دفاع چيزي نبود كه فقط مربوط به شخص خود انسان باشد. هر رزمنده اي كه ميرفت، در واقع داشت سرنوشت كشور را با رفتن خود و ايستادگي خود رقم ميزد. يك وقت اطاعت اين جور است. يا فلان كار بزرگ را كه شما نماينده ي مجلسيد يا وزيريد يا مديريد يا نظامي هستيد يا در يك مؤسسه ي فرهنگي مشغول كاريد - هر كدامي در هرجا كه مشغول كار هستيد - و اقدام لازمي را بايد انجام بدهيد، اين اقدام، اطاعت است؛ اطاعت خداست؛ خدمت به بندگان است. اين يك جهتِ اطاعت به خدا، وظيفه ي در نظام اسلامي است.

اين هم يك جهت ديگر اطاعت از خدا. مأمورين اين دستگاه، اين نظام الهي، كارهائي كه انجام ميدهند، وظائف الهي است كه دارند انجام ميدهند؛ از صدر تا ذيل. اگر چنانچه از اين كار شما خسته شديد - مأمور انتظامي هستيد، خسته شديد؛ مأمور اقتصادي هستيد، خسته شديد؛ مأمور امنيتي هستيد، خسته شديد؛ مأمور سياسي هستيد، خسته شديد - اين بي صبري است. اين خلاف توصيه ي «واستعينوا بالصّبر و الصّلاة» است. به صبر استعانت كنيد و از صبر كمك بگيريد. يا يك چيزي كه معصيت است. معصيتي كه تبعه ي آن، دنباله ي زشت و ناخوشايند آن فقط دامنگير شخص شما نميشود. «و اتّقوا فتنة لا تصيبنّ الّذين ظلموا منكم خاصّة». گاهي يك چيزهائي است كه انسان يك حركت خلافي را انجام ميدهد، يك حرف نابجائي را ميزند، يك اقدام نابجائي را ميكند، يك امضاي نابجائي را ميكند - ما مسئولين وضعمان اين جور است - كه تبعاتش دامنگير يك كشور يا يك جماعتي از كشور يا يك قشر ميشود. اين شد گناه. اينجا صبرِ از معصيت، معناي عظيمتري پيدا ميكند. اين صبر با آن صبري كه شما مثلاً در مقابل يك رشوه قرار گرفته ايد، صبر ميكنيد و رشوه را نميگيريد، فرق ميكند. اين بسيار كار ممدوحي است، بسيار كار بزرگي است؛ اما يك صبر در مقابل يك گناه شخصي است. از اين بالاتر، صبر در مقابل گناهي است كه اين گناه فقط دامن شخص را نميگيرد، دامن مجموعه را ميگيرد. پس صبرِ از معصيت، چنين ميداني دارد. صبرِ بر مصيبت هم همين جور است. مصائب گاهي مصائب شخصي انسان است، گاهي مصائب عمومي است. الان فرض بفرمائيد مسئولين كشور

با توطئه هاي گوناگون، با تهمتها، با بدگوئي ها، با اهانتها و افتراهاي صريح مواجهند؛ مي بينيد ديگر توي اين مجموعه ي عظيمِ ارتباطات بين المللي و اين خبرها و رسانه ها و نوشتارها و گفتارها، چقدر حرف زده ميشود. عليه اسلام جداگانه؛ يعني عليه جمهوري اسلامي به خاطر اسلام، عليه جمهوري اسلامي به خاطر انقلاب؛ عليه جمهوري اسلامي به خاطر تك تك آرمانهاي نامطلوبِ از نظر استكبار؛ و عليه جمهوري اسلامي به خاطر بعضي از اشخاصي كه در جمهوري اسلامي هستند كه آنها نمي پسندندشان. يعني عليه جمهوري اسلامي از طرق مختلف، به جهات مختلف اين تهاجمات هست. خوب، اينها مصيبت است، صبر كردنش هم آسان نيست. بعضي از سران و مسئولان دنيا كه ما آنها را از نزديك ديده ايم و از حالات بعضي شان شنيده ايم، هستند كه اينها گاهي يك زوايه ي بسيار بازي پيدا ميكنند از اهداف و خط مستقيمي كه به خيال خودشان ترسيم كردند؛ فقط به خاطر همين مسائل و ملاحظات بين المللي و اهانتهاي بين المللي. تحمل اينها برايشان سخت است. پس اين هم صبر در مصيبت. بنابراين صبر را با همه ي اهميتي كه دارد در اين سه عرصه، يك بار در مسائل شخصي بايد ملاحظه كرد - كه مهم است و من و شما بيشتر از ديگران بايد به آن اهميت بدهيم - يك بار در عرصه ي مسائل اجتماعي و سياسي و عمومي و ملي و همگاني كه آن مخصوص من و شماست؛ يعني مبتلا به آحاد مردم نيست؛ آنها اينجور چيزهائي ندارند؛ مال ماهاست؛ مال من است، مال شماي دولتي است، مال شماي قضائي است، مال شماي نماينده ي مجلس است، مال مسئولين است. در هر دو مرحله، در

هر دو سطح بايستي اين سه عرصه را مورد نظر قرار داد و از صبر كمك گرفت؛ از صبر استعانت كرد. اين اصل مطلب. آنچه در كنار اين مطلب عرض ميكنيم، اين است كه يكي از بي صبري هائي كه ما گاهي اوقات از خودمان نشان ميدهيم يا شاهد هستيم كه بعضي نشان ميدهند، بي صبري در مقابل حفظ آرمانها و اهداف انقلاب است. به نظر من اين از همه مهمتر است. جهتگيري نظام اسلامي؛ بايستي بر آن پاي فشرد و بر سر آن پايداري كرد. صبر، اينجا بيش از جاهاي ديگر معنا ميدهد. ببينيد برادران و خواهران عزيز! شماها مسئولين و كارگزاران اين نظاميد. نخبگان سياسي و فرهنگي و اجتماعي اين نظام، يا جمعي از نخبگان، اينجا جمع هستيد؛ عمده ي مسئولين كشور الان اينجا جمع هستند. من و شما چرا در اين نظام مشغول كار شديم؟ آيا ما از اول به دنبال اين بوديم كه حكومتي تشكيل شود، دولتي به وجود بيايد، ما بشويم رئيس دولت، مسئول دولت، وزير دولت، وكيل دولت؟ مگر مقصود اين بوده؟ نه. اگر مقصود اين باشد، بايد عرض كنم زحماتي كه هر كدام از ما ميكشيم - اگر با اين نيت باشد - همه اش «هبائاً منثورا»ست؛ بي ارزش است؛ پيش خداي متعال اجري ندارد؛ با زوال عمر زائل ميشود، بلكه با زوال مدت مسئوليت زائل ميشود. ما فرقمان با بقيه ي گروه هائي كه در كشورهاي مختلف مي آيند يك رژيمي را تغيير ميدهند، بر سر كار مي آيند و قدرت را به دست ميگيرند، اين است كه ما آمديم براي اينكه يك جامعه ي اسلامي به وجود بياوريم؛ ما آمديم تا حيات طيبه ي اسلامي را براي

كشورمان و براي مردممان بازْتوليد كنيم؛ آن را تأمين كنيم. و اگر بخواهيم با يك نگاه وسيعتر نگاه كنيم، چون بازتوليدِ حيات طيبه ي اسلامي در كشور ما ميتواند و ميتوانست و ميتواند همچنان الگوئي براي دنياي اسلام شود، در واقع آمديم براي اينكه دنياي اسلام را متوجه به اين حقيقت و اين شجره ي طيبه بكنيم؛ ما براي اين آمديم. هدف، جز اين چيز ديگري نبود، الان هم هدف جز اين چيز ديگري نيست. نظام اسلامي، نظامي است بر پايه ي مباني اسلام. هر جا كه توانسته ايم وضع موجود و ساختار كنوني نظام خودمان را بر پايه ي اسلام قرار بدهيم، اين خوب است، مطلوب است؛ هر جا نتوانستيم، سعي ما بايد اين باشد كه آن را بر همان پايه و مبناي اسلامي قرار بدهيم؛ از او نبايد تخطي كنيم. اين هدف ماست. راز دشمني هاي استكبار هم همين است؛ براي خاطر اينكه اسلام، نظام اسلامي و حكومت اسلامي و جامعه ي اسلامي، با ظلم مخالف است؛ با استكبار مخالف است؛ با دست اندازي به زندگي مردم مخالف است؛ با تجاوز به ملتها مخالف است؛ با فرعونيت قدرتها مخالف است؛ با استبداد بين المللي - مثل استبداد داخلي كشورها - مخالف است. اين مخالفت هم فقط مخالفت قلبي نيست؛ نه، مخالفتي است كه در مقام عمل و هر جائي كه اقتضاء پيدا كند، بروز خواهد كرد؛ ظهور پيدا خواهد كرد. اين را ميدانند؛ اين از جمهوري اسلامي شناخته شده است. لذا آن كساني كه اهل تجاوزند، آن كساني كه اهل دست اندازي به منابع ثروت ديگرانند، اهل استكبارند، اهل فرعونيت در برخوردهاي سياسي خودشان هستند، با نظام جمهوري اسلامي قهراً مخالفند. آن روز

من در جمع آقايان محترمي گفتم، ايني كه گفته ميشود ما با قدرتهاي بزرگ يا با آمريكا تفاهم نداريم، اشتباه است. عدم تفاهمي در كار نيست؛ آنها كاملاً ما را ميشناسند، كما اينكه ما آنها را كاملاً ميشناسيم. ما طبيعت و خوي استكبار را ميشناسيم؛ ميدانيم كه آنها زير ظاهر مخمليني كه بر روي پنجه هاي خشن خود، بر روي چنگالهاي خونين خود كشيده اند، چيست؛ اين را ما ميدانيم، مي بينيم. ما به ادكلن و كراوات و ظاهر شيك آقايان هرگز فريب نخورده ايم؛ باطنشان را ديده ايم. خودشان هم باطنشان را نشان داده اند؛ در گوانتانامو، در ابوغريب، در عراق، در افغانستان، در اين بمبارانها، در اين زورگوئي ها، در اين دخالت كردنِ در همه چيز، در اين دسته بندي ها براي غارت ثروت حتّي از ملتهاي خودشان و نه از ملتهاي ديگر - ملتهاي ديگر كه هستند. آنها از ملت خودشان هم غارت ميكنند. كمپاني ها اينجوري اند ديگر - اينها را ما شناخته ايم، آنها هم ما را شناخته اند؛ آنها هم ميدانند آن جمهوري اسلامي اي كه با انقلاب آمد و امام آورد و سندهاي جمهوري اسلامي بر آن پافشاري ميكنند، يعني جمهوري ضد ظلم، ضد استكبار، ضد زياده خواهي، ضد تجاوز، ضد كنز ثروت و همين چيزهائي كه در قرآن هست. آنها اين را ميدانند، به همين جهت مخالفند. اين نظام ماست. حالا من و شما كه مسئول در اين نظام هستيم، مظهر واقعي و حقيقي صبر ما، صبر بر اين اصول و اين مباني و اين پايه هاست. بايد از ميدان در نرويد. اينجور نباشد كه اگر چنانچه درباره ي قصاص اسلامي، درباره ي اقتصاد اسلامي، درباره ي شكل حكومت اسلامي، درباره ي قانون اساسي شما، هو و

جنجال و هياهو در دنيا راه انداختند - كه امكانِ اين كار را هم دارند كه هياهو راه بيندازند - شما جا بزنيد؛ نه، بر مباني خودتان پافشاري كنيد. مباني شما، عبوديت خداست، خدمت به بندگان خداست، دشمني با دشمنان خداست، دشمني با دشمنان بندگان خداست؛ اينهاست شعارهاي ما. نظام جمهوري اسلامي نظامي است بر اين پايه ها؛ نظامي است عقلاني، نظامي است دانشي. عقلانيت بايد بر تمام اركان اين نظام از بالا تا پائين حاكم باشد؛ اما عقلانيت به معناي تسليم نيست؛ عقلانيت به معناي هزيمت نيست؛ عقلانيت براي پيش رفتن و در جهت يافتن راههائي براي هر چه موفق تر شدن در رسيدن به اين آرمانهاست. بعضيها با نام عقلانيت، با نام اعتدال، با نام پرهيز از جنجال و دردسر بين المللي، ميخواهند از مباني انقلاب و اصول انقلاب كم بگذارند! اين نميشود؛ اين نميشود. اين نشانه ي بي صبري و نشانه ي خسته شدن است. گاهي اين خسته شدن را - كه خودشان خسته شده اند - به مردم نسبت ميدهند: مردم خسته شده اند! نه، نخير. مردم آن وقتي كه احساس كنند مسئولين كشور با سربلندي مسلماني و عبوديت خودشان را اعلام ميكنند، خوشوقت ميشوند؛ خوشحال ميشوند. اين مردم، مسلمانند. حركت مردم هم به خاطر همين بود. اين مردم مگر همان مردمي نيستند كه انقلاب كردند؟ شعارهاي انقلاب چه بود؟ اين مردم مگر همان مردمي نيستند كه هشت سال اين جنگ مظلومانه را اداره كردند؟ همين مردم اداره كردند. مگر مردم ديگري هستند؟ غير از آن مردمي كه توي اين كشور اين كارهاي بزرگ را انجام دادند، كدام مردم اين كارها را كردند؟ پريشب تلويزيون فرمايش امام را راجع

به مرحوم آيةاللَّه طالقاني نقل ميكرد، كه ديدم واقعاً سر تا پاي بيانات امام، اول تا آخر، كلمه كلمه اش، نكته و حكمت است - رحمت و رضوان خدا بر او باد - ايشان در سخنراني به مردم مطلبي به اين مضمون ميفرمود كه نگاه كنيد ببينيد مردم در تشييع جنازه ي آقاي طالقاني چه گفتند؟ گفتند اي نائب پيغمبر ما، جاي تو خالي. عزاداري آنها براي نائب پيغمبر است. مسئله ي نيابت پيغمبر مطرح است؛ عالم دين. اين نكته را امام از حرف مردم استفاده ميكند و به ما تحويل ميدهد. اين درست است. مردم، پايبند اسلامند. در كنار مردمداري، در كنار مردمي بودن، براي مردم دل سوزاندن، براي مردم كار كردن، به آراء مردم اهميت گذاشتن، به احساسات و عواطف مردم اهميت دادن؛ اين است مردمي بودن. وقتي مردم ببينند شما كه مسئول جمهوري اسلامي هستيد، افتخار ميكنيد، اعتزاز ميكنيد به مسلماني خودتان، به ضد استكباري بودن خودتان، به ضد استبدادي بودن خودتان و از طرفي افتخار و اعتزاز ميكنيد به خدمتگزاري مردم؛ با مردم هستيد، با مردم انس پيدا ميكنيد، به مردم محبت ميكنيد، از مردم كمك ميخواهيد در مسائل گوناگون، خوب، مردم خرسند ميشوند؛ مردم اين مسئول را دوست ميدارند؛ خوششان مي آيد. ما وظيفه مان اين است. ما حق نداريم از شعارهاي انقلاب و شعارهاي اسلام عقب نشيني كنيم؛ اين، يك بي صبري است. اين بي صبري اي است كه نبايد اين را قبول كرد. پايبندي به اين شعارها برخلاف خواست دشمن، بر خلاف نظر دشمن، با حركت كشور به سوي پيشرفت به معناي حقيقي كلمه، هيچ منافاتي هم ندارد كه هميشه سعي ميكردند اينجور القاء كنند كه اگر

اسلامي هستيد، پس ديگر پيشرفت و دست يافتن به مراحل بالاي رفاه مادي و پيشرفت علمي ممكن نيست؛ نخير، درست بعكس است؛ درست بعكس است. ما پيشرفتهايمان زياد بوده. من گاهي متأسفانه مي بينم در بعضي از نوشتجات و نشريات و اظهارات، موفقيتهاي آشكار اين ملت زير سؤال ميرود. اينها نبايد اين كار را بكنند؛ اين بد است. اين، لگدزدن به مردم است؛ اين، خالي كردن تو دل مردم و مأيوس كردن مردم است به طور غلط و دروغ. چه كسي ميتواند منكر پيشرفتهاي شگفت آورِ علمي امروز ما بشود؟ و دليل اهميت اين پيشرفتها همين است كه اين پيشرفتها در بسياري از موارد، كشورِ ما را جزوِ معدود كشورهاي دارنده ي اين پيشرفتها قرار داده. اين چيز كمي است؟ حدود يك ماه قبل در همين حسينيه نمايشگاهي تشكيل دادند و از بين صدها تازه ي علمي، پنجاه و يكي دوتا از تازه هاي علمي را آوردند اينجا. صاحبان علمي بعضي از طرحها - كه بعضي دولتي بودند، بعضي بخش خصوصي - گزارش دادند كه بعضي از اينها در كشور بي سابقه است و بعضي در دنيا بي سابقه است؛ شايد حدود دو تا يا سه تا از اينها در دنيا بي سابقه است. اين را بايد آدم انكار كند؟! سال گذشته بود يا اندكي قبل از يك سال - حالا درست من تاريخ يادم نيست - مجمعِ علميِ بزرگي اينجا تشكيل شد درباره ي موضوع خاصي - من حالا ديگر نميخواهم جزئيات و خصوصيات آن را تكرار بكنم؛ يعني آن مورد خاص خصوصيتي ندارد - كه از چندين كشور پيشرفته ي دنيا آمده بودند اينجا، پيشرفتهاي علمي و فناوري و تحقيقاتي ما را ديدند.

وقتي مصاحبه هاي اينها را پخش كردند، اينها ميگفتند اگر ما نديده بوديم، باور نميكرديم كه ايران به يك چنين جائي دست پيدا كرده باشد؛ به اين نقطه دست پيدا كرده باشد. اين مال يك مورد و دو مورد نيست؛ اين مسئله ي فناوريِ هسته اي، يك نمونه است؛ من بارها گفته ام. اين، يك نمونه است. ما از اين قبيل نمونه، موارد متعددي داريم، كه اينها پيشرفتهاي علمي ماست. از لحاظ پيشرفتهاي آباداني و عمراني، پيشرفتهاي توسعه ي زندگي مردم، بالا رفتن سطح زندگي، چه چيزي مورد انكار ميتواند قرار بگيرد كه انسان مي بيند متأسفانه در بعضي از نوشتجات، بيخود و به بهانه ي ناچيزي، اين چيزها را زير سؤال ميبرند. اين حركتِ عظيم ملت ايران، حركت با ارزشي است. و ما بعد از حدود سي سال كه از شروع اين انقلاب ميگذرد و نزديك به بيست سال از رحلتِ امام بزرگوار ما - كه معلم اين انقلاب و باني اين انقلاب بود - ميگذرد، مي بينيم مردم آن شعارها را همچنان سر دست خودشان بلند كردند و نگه داشتند و آن شعارها را تكرار ميكنند. و جوانهاي ما كه نه دوران امام را ديدند، نه امام را ديدند، نه دوره ي جنگ را درك كردند، در بيانشان، در هنرشان، در شعرشان، ستايشگر آن قله هاي عظيم هستند كه ملت ايران آنها را گذرانده است. اينها چيز كمي است؟ اينها را بايد انكار كرد؟ خوب، ميفرمايند شش دقيقه مانده است به وقت نماز. حالا كه وقت كم است، بحثها را كوتاه كنيم. من چند تا تذكر را كه بيشتر متوجه به مسئولين اجرائي است و البته به مسئولين قوه ي مقننه و قوه ي قضائيه

هم هست - منتها مسئولين اجرائي بيشتر با مردم مواجه هستند - ميدهم. يك مسئله اين است كه در اقدامهاي خودمان، تصميمهاي خودمان، رضايت مردم را كه در نظر ميگيريم، چيز خوبي هست؛ اما اينجور نباشد كه يك جائي رضايت مردم، خوشايند مردم را در نظر بگيريم، اما رضايت خدا را در نظر نگيريم. اگر يك جائي عملي را بايد انجام بدهيد كه اگر انجام داديد، خوشايند مردم نيست، ولي شرعاً واجب است، انجام بدهيد. يا يك كاري را بايد نكنيد؛ به حسب موازين شرعي و عقلائي و كارشناسي درست، اما مردم خوشايندشان اين است كه شما اين كار را بكنيد. اينجا بايد كدام را انتخاب كنيد؟ اينجا بايستي آن چيزي را كه تكليف هست، انتخاب كرد. رضايت مردم، قناعت مردم، خدمت به مردم، چيزِ بسيار باارزشي است؛ اما تا آن وقتي كه خوشايند مردم، معارضِ با تكليف نشود. دوم، در تصميمهاي كلان - حالا آقاي رئيس جمهور محترم اشاره كردند به طرح تحول اقتصادي كه جزو تصميمهاي بزرگ و مورد قبول و اتفاق همه ي اهل نظر هست كليات اين كار، اگر اختلافي، نظري هم هست، در كيفيت اجرا و در زمان اجرا و اين چيزهاست؛ والّا نسبت به كلياتش، همه ي اهل نظر، كساني كه با ما تماس دارند و تماس داشتند و گزارشِ شفاهي و كتبي و غيره به ما دادند، متفوقند كه اين كار لازم است - بايد از افراط و تفريط صرف نظر كرد؛ دچار افراط و تفريط نبايد شد. نبايد از آن طرف انسان اقدام نكند، از ترس اينكه نشود، يا بد بشود؛ اين درست نيست. نبايد هم در اقدام بي محابا عمل كند،

به صرف اينكه اين اقدام، اقدام درستي است. هر دو طرف را بايستي مورد ملاحظه قرار داد، كه من خرسند شدم از اينكه ايشان گفتند كه ما اين كار را طبق قانون انجام ميدهيم و با مجلس هماهنگيم. اينها خوب است. با تأنّي، با تروّي، با ملاحظه ي جوانب انجام بگيرد. همكاري سه قوه در عمل و گفتار؛ هر دو، هم در عمل با هم همكاري كنند، هم در زبان با هم همكاري كنند؛ بويژه در مسائل مهم. راجع به اصل 44 و اين چيزها هم ميخواستيم عرض بكنيم كه ديگر صداي اذان بلند شد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار شاعران با رهبر انقلاب در نيمه ي ماه مبارك رمضان

بيانات در ديدار شاعران با رهبر انقلاب در نيمه ي ماه مبارك رمضان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اولاً خيلي متشكريم از همه ي برادران، خواهران؛ چه آن ها ي كه شعر خواندند و حقيقتاً من بهره مند شدم و لذت بردم؛ چه آن هايي كه نخواندند و شوق ما را به شعر خودشان افزودند - آقاي دكتر حداد پيشنهاد مي كنند كه اين جلسه را سالي دو بار قرار بدهيد. به ايشان عرض كردم، باز هم جواب نمي دهد - و همچنين از جناب آقاي باقري كه جلسه را به اين خوبي اداره كردند و همچنين برادران عزيزي كه ترتيب اين مقدمات را از مدتي قبل دادند؛ دعوت كردند، انتخاب كردند، تعيين كردند، كه همه، به فضل و فيض زحمت و كوشش اين عزيزان حاصل شد؛ آقاي قزوه، آقاي مؤمني، بقيه ي برادران. شكي نيست كه شعر يك ثروت ملي است. اگر كسي در اين ترديد بكند، در يكي از بديهي ترين مسائل ترديد كرده. شعر يك ثروت براي هر كشور است؛ يك ثروت بزرگ و پرثمري است.

اولاً بايد اين ثروت را ايجاد كرد، ثانياً بايد اين را روز به روز افزايش داد كه دچار خسران و كم آمدن و كاهش نشود. ثالثاً بايد از آن براي نيازهاي كشور استفاده ي بهتر و برتر كرد. نميتوانم ادعا كنم و بگويم كه عامل رشد و گسترش دامنه ي شعر در كشور ما - كه اين گسترش امروز نسبت به گذشته بسيار آشكار و بيّن است - دقيقاً چه هست. شكي نيست كه يكي از مهمترين عواملش، باز بودن فضاي جولان در عرصه هاي مختلف فكري و علمي و ذهني است كه اين هديه ي انقلاب است به ما، بلاشك. ما دوران قبل از انقلاب را ديديم، شعراي آن وقت را ديديم، مي شناسيم، با خيلي شان نشست و برخاست داشتيم. بهترين هايشان هرگز اين مجال را پيدا نمي كردند كه در يك منظر عمومي، در يك محضر عمومي بيايند خودشان و شعرشان را ارائه بدهند. يك شاعري مثل مرحوم اميري فيروزكوهي كه حقاً در قله ي غزل زمان خودش قرار داشت، بيشترين تجلي و نمايشي كه از او مي شد مشاهده كرد، در يك جلسه ي خصوصي بود كه در گوشه ي انزواي خودش، چهار تا، پنج تا دوست و رفيقش باشند و او غزل خودش را بخواند. يا حالا در عرصه ي شعر نو، مرحوم اخوان كه قطعاً بهترين شاعر نيماييِ زمان خودش بود و به نظر من از همه ي اقرانش قويتر، مسلطتر و لفظ و معناي شسته رفته و بهتري داشت، در يك گوشه اي زندگي مي كرد؛ كسي از او خبري نداشت، كسي او را نمي شناخت، جز يك عده خواص؛ در حال عزلت و انزوا. يعني وضع عرضه ي شعر اين بود. طبيعي بود كه وقتي

بزرگان شعر اين جور منزوي و در عزلت و در خمول زندگي كنند، جوان ها خيلي رشد پيدا نمي كنند؛ اين چيز قهري است. البته مسئله ي كيفيت يك مسئله ي ديگر است. من حالا بحث تعداد و كميت و گسترش را دارم مي گويم. بحث كيفيت يك بحث ديگري است؛ بايد يك سنجش واقعي و علمي انجام بگيرد، ببينيم چه جوري مي شود كيفيت ها را بالا برد. البته كيفيت شعر در آن دوره، به تناسب آن مقطع، در شعر همان هايي كه بودند، كيفيت خيلي خوب بود. مثلاً در غزل شخصيت هايي مثل اميري، مثل رهي يا مرحوم شهريار و شايد در ساير انواع، كسان بزرگ ديگري كه بودند - كه حالا جاي تفسير آن تو اين جلسه نيست. بنده هم چيزهايي در اين زمينه ها در ذهنم هست كه حالا آن را نمي خواهيم متعرض بشويم - ليكن از لحاظ گسترش، باز بودن ميدان جولان، اينكه افراد بتوانند خودشان را عرضه بكنند، كه خود اين يك مشوق خيلي بزرگي است، اين آن وقت وجود نداشت. انقلاب اين ميدان را باز كرد؛ نه فقط در عالم شعر و در عالم ادب، در عالم علوم مختلف، در تحقيقات، در مديريت هاي گوناگون؛ مديريت هاي كلان، مثل مديريت ميدان جنگ و دفاع مقدس كه به طور قهري پيش آمد و آزموني براي همه شد. الحمدللَّه اين هست؛ شعر گسترش خيلي زيادي پيدا كرده. علاوه ي بر اين، اين شعري كه امشب من شنيدم و پارسال تو همين جلسه از جوان ها شنيدم، با شعري كه چهارده، پانزده سال پيش از جوان ها مي شنيدم، خيلي تفاوت كرده، خيلي جلو رفته، خيلي خوب شده، خيلي صيقل يافته شده. علاوه بر اينكه مضامين خوبي

در شعرها انسان مشاهده مي كند. شعر حقاً در اين كشور پيش رفته. بنابراين، ما امروز اين ثروت ملي را داريم؛ منتها بايد اين را افزايش بدهيد. افزايشش هم بر عهده ي دستگاه هاي مسئول است، هم بر عهده ي خود شاعران و كساني است كه قريحه دارند. يعني واقعاً شما برادرها و خواهرهايي كه اين قريحه را داريد، بايد احساس مسئوليت بكنيد؛ چون اين نعمتي است كه به شما داده شده و شما بايد به خاطر اين نعمت شكرگزاري كنيد. شكرگزاري اش هم به همين است كه اين را ضايع نكنيد؛ نگذاريد از بين برود؛ نگه اش داريد، افزايشش بدهيد، اين چشمه را هر چه جوشنده تر كنيد. و آن وقت بخش سوم و بحث سوم پيش مي آيد كه از اين ثروت كجا استفاده كنيد. من به نظرم مي رسد شعر با اينكه مثل بقيه ي انواع هنر قابل تو قاب گرفتن و محدود كردن نيست - اين را كاملاً مي دانيم و قبول داريم. انضباط به معناي آنچه كه در امور متداول زندگي مطرح است، در عالم هنر به اين شكل امكان پذير نيست. نه توقع مي شود داشت، نه اصلاً لازم است. من گمان مي كنم اگر آنچنان انضباطي بخواهد اعمال بشود، به آن شكلي كه در مسائل گوناگون زندگي اعمال مي شود و بايد بشود، هنر ضايع خواهد شد. بنابراين آن انضباط، مورد نظر من نيست - اما بالاخره خود شاعر مسئوليت دارد؛ آن كساني كه مي توانند زمينه هاي گرايش شاعر به عرصه هاي مورد نياز كشور را فراهم بكنند، آن ها هم مسئوليت دارند. ما امروز مردممان به چيزهايي نياز دارند كه اين نيازها با زبان هنر كه از جمله زبان شعر هست، قابل برطرف شدن، قابل

تأمين شدن است. امروز اخلاقيات زيادي در كشورمان مورد نياز است كه به صورت اخلاق ملي در بيايد. ما فراموش نكرديم كه چند قرن در زير چكمه ي استبداد زندگي كرديم. بهترين پادشاهان ما در طول تاريخ كه ممكن است به نام اين ها افتخار هم بكنيم، جزو ظالم ترين و قسي القلب ترين مردم زمان خودشان و حكام دوران خودشان بودند. نادرشاه از لحاظ قهرماني و به عنوان يك قهرمان ملي يك اسطوره است؛ اما براي مردم خودش، در آن زماني كه زندگي مي كرده، يك ديو مهيبي است. شاه عباس هم همين جور است. ما به اين ها افتخار مي كنيم، به خاطر اينكه اين ها كارهاي بزرگي كردند. اما شما ببينيد با مردم كشور، اين ها چه جوري رفتار كردند. خوب هايشان – آن هايي كه به اصطلاح خوب بودند و اهل تقواي نسبي بودند - چه جور عمل كردند، آن هايي هم كه اهل تقوا نبودند، چه جور عمل كردند. ما قرن ها اينجور زندگي كرديم و خلقياتي در ما به وجود آمده؛ اين خلقيات بايستي اصلاح و اسلامي بشود. ما احتياج داريم به صفا، احتياج داريم به يكرنگي، احتياج داريم به روح اخوت و برادري، احتياج داريم به اينكه هر انساني در جامعه مان نسبت به همسايگان خودش در خانه، در محل كسب، در خيابان احساس امنيت كند و خود را در امان بداند؛ احساس ناامني نكند. اين ها الان فراهم نيست. ما قدرت ابتكار، شجاعتِ نوآوري را به عنوان يك خصلت ملي لازم داريم. خطرپذيري را براي كارهاي بزرگ به عنوان يك خصلت ملي نياز داريم. اين ها جزو خصال ملي ما الان نيست. ممكن است كساني در اين خصلت ها درجه ي بالايي هم داشته باشند كه ما

حاضريم دست اين ها را هم ببوسيم، اما اين كافي نيست. اين ها بايد به صورت خصال ملي دربيايد. ترحم كردن به يكديگر، اميد به آينده، تزريق اميد به ديگران؛ اين ها خصوصياتي است كه اگر در يك ملت باشد، آن ملت راه تكامل را خوب مي پيمايد. ما به اين ها نياز داريم. اين ها به چه وسيله تأمين مي شود؟ اين ها دستوري كه نيست؛ نصيحتي هم نيست. اين ها با زبان هنر مي تواند القاء شود؛ آنچنان كه فضا را پر كند. بنابراين يكي از نيازهاي امروز ما، شعر اخلاقي است. شعر اخلاقي ممكن است در عاليترين حد خوبي هم باشد. شما به تاريخ ادبيات ما نگاه كنيد. سعدي از جهت شعر اخلاقي و شعر نصيحت و پند در قله است. فردوسي همين جور است، نظامي همين جور است، سنايي همين جور است، ناصرخسرو همين جور است؛ خيلي از شعراي بزرگ ما همين جورند. بعد جامي همين جور است. و در اين اواخر، در دوره ي سبك هندي، واعظ قزويني همين جور است. واعظ قزويني يك واعظ بوده؛ منبر مي رفته و وعظ مي كرده و شعرش از لحاظ هنري در قله ي شعر است؛ در سبك هندي و بسيار خوب، پرمضمون و قوي. و خود صائب. شما تو اين چندين ده هزار شعر صائب كه نگاه كنيد، اگر فقط غزليات نصيحت آميز و اخلاقي او را جمع كنيد، يك ديوان قطوري خواهد شد. حالا شماها شعري در باب مسائل مذهبي مي گوييد كه اسمش را - به قول آقايان - شعر آئيني مي گذارند. اين شعر آئيني صرفاً متوجه به مسائل مربوط به ائمه (عليهم السّلام) و خاندان پيغمبر است كه خيلي هم خوب است؛ يعني آنجا مركز

بسيار خوبي است؛ مركز عاطفه است. يكي از خصوصيات شيعه همين است كه در كنار آن جنبه ي برهاني و عقلي مستحكمي كه در عقايد ما وجود دارد - هيچ كدام از مذاهب اسلامي، استحكام عقايد كلامي شيعه را ندارد؛ چه در اصول درجه ي يك، چه در اصول درجه ي دو - اختصاصش به جنبه ي عاطفي است؛ عواطف جوشان، عشق؛ همين هايي كه حالا توي اين شعرهاي شما جوان ها هست كه انسان واقعاً لذت مي برد وقتي اين ها را مي بيند. اين شعر آئيني خوب است.اين الگو ساختن و نشان دادن الگوهاي واقعي زندگي از ائمه (عليهم السّلام) يا از چهره هاي معصومين به جاي اين الگوهاي مصنوعي و تقلبي و بدلي كه امروز با انواع و اقسام وسائل دارد به همه ي ملت ها، نه فقط به ملت ما - فلان هنرپيشه، فلان آدم عوضي به عنوان الگو، زن و مرد دارند معرفي مي شوند؛ مانكن ها و رقاص ها - تلقين مي شود، خوب است و من كمترين ترديدي ندارم در اين كه اين كاري كه شماها در زمينه ي مسائل ائمه و توسلات و اظهار عشق و محبت و مرثيه مي كنيد - كه همه جورش الحمدللَّه هست - خوب است، ليكن كافي نيست. يك بخش مهمي از شعر آئيني ما مي تواند متوجه مسائل عرفاني و معنوي بشود. و اين هم يك درياي عظيمي است. شعر مولوي را شما ببينيد. اگر فرض كنيد كسي به ديوان شمس به خاطر زبان مخصوص و حالت مخصوصش دسترسي نداشته باشد كه خيلي از ماها دسترسي نداريم و اگر آن را كسي يك قدري دوردست بداند، مثنوي، مثنوي؛ كه خودش مي گويد: و هو اصول اصول اصول الدين. واقعاً اعتقاد من هم

همين است. يك وقتي مرحوم آقاي مطهري از من پرسيدند نظر شما راجع به مثنوي چيست، همين را گفتم. گفتم به نظر من مثنوي همين است كه خودش گفته: و هو اصول ... . ايشان گفت كاملاً درست است، من هم عقيده ام همين است. البته در مورد حافظ يك مقدار با هم اختلاف عقيده داشتيم. يا در همين اواخر، اين بيدل. آن ديوان عظيم، درياي عميقي كه بيدل دارد و چقدر عرفان تو اين مفاهيم توحيدي و عرفاني هست - كه آقاي كاظمي كار خوبي روي گزيده غزليات بيدل كردند كه من مقداري از آن را تورق كردم. البته ايشان انتخاب كرده اند كه شايد يك دهم غزليات بيدل هم نباشد؛ ليكن به هر حال كار خوبي شده - بالاخره شعر بيدل كه از لحاظ شعري در سبك هندي يكي از آن كارهاي هنري پيچيده ي قدرتمندانه است و نشان دهنده ي مهارت اوست - حالا ممكن است خواننده از يك جاهايي به خاطر همين هنرمندي ها خيلي لذت نبرد؛ اما واقعاً هنرمندانه است و استحكام شاعريِ اين مرد غير ايراني را نشان مي دهد كه ظاهراً زبان مادري اش فارسي نيست – نمي دانم بيدل زبان مادري اش هم فارسي بوده؟ در دهلي فارسي حرف مي زدند؟... بله ديگر، حالا اين ها را بعداً شما جواب هايش را بدهيد - ولي خوب، اينجور فارسي را خوب حرف مي زند - درياي عرفان است. خوب، جاي اين تو اين شعر امروز جوان هاي ما خالي است. اين ها هم چيزهاي تقليدي نيست؛ يعني واقعاً اگر انسان بخواهد از همان تعبيرات حافظ يا تعبيرات مولوي يا تعبيرات بيدل عيناً تقليد بكند، همان مفاهيم را با همان الفاظ تقليدي بگويد، بدون اينكه

به عمق او رسيده باشد، شعر مزه نخواهد داشت، لذتي نخواهد داد، فايده هم نخواهد كرد. بايد يك چيزي را فهميد، او را در ذهن پخته كرد، آن وقت آن را با زبان هنري و قريحه ي خدادادي كه بحمداللَّه داريد، بيان كرد. بنابراين، اين هم يك مقوله ي مهم شعر هست كه لازم است. در زمينه هاي مسائل سياسي و انقلابي هم به نظر من خيلي كار بايد بشود؛ كارهاي نشده ما داريم. حالا مسئله ي شهيد و شهادت كه تمام شدني نيست و واقعاً هيچ وقت تمام نمي شود و بحمداللَّه ادامه هم دارد. شعرهاي خوبي هم هر دفعه كه ما با برادرها و خواهرها مي نشستيم، بحمداللَّه مي بينيم كه گفته شده، در جاهاي ديگر هم كه من مي خوانم، مي بينم؛ ليكن فقط مسائل انقلاب منحصر در مسئله ي شهيد نيست. ما اينقدر مفاهيم عالي انقلاب داريم. انقلاب حرف نو در دنيا آورده؛ شوخي نيست. حالا جنجال و هوچي بازي و گرد و غبار كردن تبليغات دشمنان عليه انقلاب هست، غير از اين هم توقعي نيست؛ اما حقيقت قضيه اين است: انقلاب حرف نوي را آورده، آن هم حرف نوي كه تا امروز نشان داده كه ناميرا است. هر كار كردند اين را از بين ببرند، نتوانستند. روز به روز توسعه پيدا كرده، روز به روز نفوذ بيشتر پيدا كرده و قدرت هاي بزرگ را به چالش گرفته و فشارهاي اين ها را خنثي كرده. شما امروز ببينيد كدام ملت در دنيا هستند، كدام كشور، كدام دولت در دنيا وجود دارد كه بتواند صريح در مقابل شعارها و اهداف متجاوزانه و زياده طلبانه ي استكبار بايستد، جز ملت ايران؟ هيچ ملت ديگري وجود ندارد، هيچ دولت ديگري وجود

ندارد. اين به بركت همين پيام است. اين استحكامي را كه ساخت اين نظام به بركت اين پيام نو پيدا كرده، نمي شود دست كم گرفت؛ اين چيز خيلي مهمي است. اين پيام بايد داده بشود. اين پيام، پيام عدالت است؛ اين پيام، پيام معنويت است؛ اين پيام، پيام تكريم به معناي حقيقي انسان است، نه تكريم آمريكائي كه سر تا پاي آن دروغ و دغل است. اين ها پيام هاي خيلي مهمي است؛ اين ها را بايد درست منتقل كرد و همان طور كه گفتم، هيچ كدام از اين ها را هم نمي توان كپي برداري كرد و طوطي وار گفتن آن ها هم فايده ندارد. يعني بايد اين هارا فهميد، در ذهن حل كرد، حلاجي كرد و داد. اين ثروت عظيم شعر كه يك ثروت ملي و يك ثروت عظيم ماندگار هست، در اين راه ها بايد مصرف بشود. من البته هيچ وقت به هيچ شاعري توصيه نمي كنم كه شما شعر عاشقانه نگو. معلوم هم هست كه نمي شود. بالاخره هر شاعري به طور طبيعي يك گرايش ذوقي دارد. منتها مي توانم سفارش كنم كه مراقبت كنند در اين زمينه افراط نشود، فضاي ذهني شعر را بكلي پر نكند؛ از آن هاله ي حجب و حياي ايراني - اسلاميِ ما خارج نشود و آن جوري كه هميشه خواسته اند شعرِ عريان را ترويج كنند، پيش نيايد. شعر عاشقانه هم گفته بشود؛ ما نه آنقدر خشكيم كه دوست نداريم، نه آن قدر منجمديم كه نفهميم؛ مي فهميم، خوشمان هم مي آيد، منتها آن، تنها مصرفِ اين ثروت ملي قرار نگيرد. اين ثروت خيلي باعظمت است. ولي در گذشته همين جور بوده و كسان زيادي بودند كه همين جور عمل كردند كه ديگر حالا

تفاسيرش وقت را مي گيرد. اي كاش همين قدري كه ما صحبت كرديم، دو سه تا از دوستان شعر مي خواندند، بيشتر از شعرشان استفاده مي كرديم. به هر حال من مجدداً از همه تان تشكر مي كنم. ياد مرحوم قيصر امين پور كه حقيقتاً درگذشت امين پور ما را داغدار كرد، گرامي ميداريم. واقعاً به معناي حقيقي كلمه بعد از مرحوم حسيني، ما دلمان به امين پور خوش بود كه متاسفانه رفت؛ حالا بايد قدر شماها را بدانيم كه خداي نكرده شماها ما را تنها نگذاريد. خبرنگار جواني به نويسنده ي پيرمرد فرانسوي كه روي ويلچر مي آوردنش - معروف است - گفته بود كه ان شاءاللَّه سال آينده هم شما را توي همين جلسه ببينيم. يعني مثلاً شما پيريد، نبادا بميريد! او نگاه كرده بود و گفته بود: بله، شما كه هنوز خيلي جواني! بالاخره ان شاءاللَّه جوان باشيد، شما را هميشه توي اين جلسه ببينيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه

خطبه هاي نماز جمعه تهران در روز هجدهم رمضان 1429

خطبه هاي نماز جمعه تهران در روز هجدهم رمضان 1429 خطبه ي اول بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم و الحمد للَّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين و صلّ علي أئمّة المسلمين و هداة المؤمنين و حماة المستضعفين. روز جمعه و شب قدر، آن هم در ماه رمضان و حالت روزه داريِ برادران و خواهران عزيز فرصت بسيار مغتنمي است براي اينكه در اين دقائق معدودي كه ميتوان پيش از نماز جمعه سخن گفت، دلهاي خودمان را با منبع رحمت و فضل الهي آشنا كنيم،

نزديك كنيم و ان شاءاللَّه زمينه ي پرورش نهال تقوا را در دل خودمان فراهم بياوريم. مناسبت شب قدر، يكي مناسبت دعا و تضرع و توجه به پروردگار است كه ماه رمضان بخصوص شبهاي قدر، بهار توجه دلها و ذكر و خشوع و تضرع است. ثانياً بهانه و مناسبتي است براي اينكه دلهايمان را با مقام والاي امير مؤمنان و سرور متقيان عالم قدري آشنا كنيم و درس بگيريم. هر چه كه در فضائل ماه رمضان و وظائف بندگان صالح در اين ماه بر زبان جاري شود و بتوان گفت، اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) نمونه ي كامل آن و برجسته ترين الگو براي آن خصوصيت است. من صحبتم را در خطبه ي اول با ياد امير مؤمنان (عليه الصّلاة و السّلام) آغاز ميكنم، تا قدري به معرفت اين بزرگوار نزديك بشويم، كه هر چه گفته اند و هر چه گفته ايم و شنيده ايم، در مقايسه ي با عظمت آن مقام و برجستگي آن شخصيت، كوچك و حقير است و نميتوانيم نه مجاهدت او را، نه تلاش او را براي تقرب به خداي متعال، نه سختي ها و رنجهاي زندگي او را، نه عظمت كاري را كه در دوران خود انجام داد، توصيف بكنيم. من امروز براي اينكه از اميرالمؤمنين درس بگيريم، يك بُعد از ابعاد فعاليت همه جانبه ي اميرالمؤمنين را عرض ميكنم و آن بُعد تربيت اخلاقي است. آن روزي كه اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) در جامعه ي اسلاميِ آن روز بر سر كار آمد، وضع امت مسلمان با آن روزي كه پيغمبر اكرم از دنيا رفت، تفاوت زيادي كرده بود. اين بيست و پنج سال فاصله بين رحلت پيغمبر اكرم و آمدن اميرالمؤمنين

بر سر كار، حوادث زيادي اتفاق افتاده بود كه اين حوادث بر روي ذهن و فكر و اخلاق و عمل جامعه ي اسلامي اثر گذاشته بود و بعد، اين نظام و اين جامعه را اميرالمؤمنين تحويل گرفت. نزديك پنج سال اميرالمؤمنين در آن كشور بزرگ اسلامي حكومت كرد. اين پنج سال، هر روزش حاوي يك درس است. يكي از كارهاي مستمر اميرالمؤمنين پرداختن به تربيت اخلاقي آن مردم است. همه ي انحرافهائي كه در جامعه پيش مي آيد، برگشتش و ريشه اش در اخلاقيات ماست. اخلاق انسان، خصوصيات و خصال اخلاقي انسانها، عمل آنها را جهت ميدهد و ترسيم ميكند. اگر ما در يك جامعه اي يا در سطح دنيا كجرفتاري هائي را مشاهده ميكنيم، بايد ريشه ي آنها را در خُلقيات ناپسند ملاحظه كنيم. اين حقيقت، اميرالمؤمنين را به بيان يك حقيقت مهمتري وادار ميكند و آن حقيقتِ بالاتر اين است كه اغلب اين خصال باطل و مضر در انسانها، بر ميگردد به دنياطلبي. لذا اميرالمؤمنين ميفرمايد: «الدّنيا رأس كلّ خطيئة»؛ دنياطلبي ريشه و مركز اصلي همه ي خطاهاي ماست، كه در زندگي جمعي ما، در زندگي فردي ما، اين خطاها اثر ميگذارد. خوب، معناي دنياطلبي چيست؟ دنيا چيست؟ دنيا عبارت است از همين طبيعت عظيمي كه خداي متعال خلق كرده است و در اختيار انسانها قرار داده است؛ دنيا يعني اين. همه ي اين مواهبي كه خداي متعال در عرصه ي گيتي آفريده است، مجموعه ي چيزهائي هستند كه دنيا را تشكيل ميدهند. اولش عمر خود ماست. درآمدهاي دنيوي و حاصل تلاشهاي دنيوي، اينها همه دنياست؛ فرزند، دنياست؛ مال، دنياست؛ علم، دنياست؛ منابع طبيعي، دنياست؛ اين آبها، اين ذخائر معدني، همه ي اين چيزهائي كه

در عالم طبيعت انسان ملاحظه ميكند، اينها همين دنيا هستند؛ يعني چيزهائي كه اجزاء زندگيِ اين جهانيِ ما را تشكيل ميدهد. خوب، كجاي اين بد است. يك دسته از آثار شرعي و اسلامي و معارفي به ما ميگويد كه دنيا را آباد كنيد: «خلق لكم ما في الارض جميعا»؛ برويد دنيا را تحقق ببخشيد، آباد كنيد، بهره برداري از نعم طبيعي را براي خودتان، براي مردم آماده كنيد. يك دسته از روايات اينهاست: «الدّنيا مزرعة الاخرة»، «متجر عباداللَّه»؛ از اين قبيل تعبيرات وجود دارد كه اينها همه، نگاه مثبت به دنيا را نشان ميدهد. يك دسته از بيانات اسلامي و معارفي ما هم، دنيا را رأس خطايا و ريشه ي گناهان به حساب مي آورد. اين ماحصل مطلبي كه از اين دو مجموعه ي معارفي به دست مي آيد، حرف روشني است - البته بحثهاي تحليلي و عميق براي اين كارها بايد بشود و لازم است و شده؛ بحثهاي خوبي هم انجام گرفته است - اما خلاصه ي مطلب اين است كه خداي متعال اين سفره ي طبيعت را براي افراد انسان گسترده است و همه ي آحاد انسان را سفارش كرده است، دستور داده است كه اين مائده ي طبيعي الهي را هرچه ميتوانند بالفعل تر، آماده تر، رنگين تر در اختيار افراد بشر قرار بدهند و خودشان هم بهره ببرند؛ لكن يك حدود و ضوابط و قواعدي بر اين حاكم است؛ يك منطقه ي ممنوعه اي وجود دارد. دنياي ممدوح اين است كه انسان اين سفره ي طبيعي الهي، اين موهبت الهي را آنچناني كه ضوابط و قواعد الهي دستور داده است، بر طبق او رفتار كند، از حدود و ضوابط تخطي نكند، در مناطق ممنوعه قدم نگذارد.

دنياي مذموم آن است كه انسان اين متاعي را كه خداي متعال براي افراد بشر قرار داده است، براي خود بخواهد، سهم خود را افزونتر از ديگران بخواهد، به سهم ديگران دست اندازي كند، دلبستگي پيدا كند كه اين دلبستگي به مقتضاي حبّ الشّي ء يعمي و يصمّ، انسان را كر و كور ميكند، تا آنجا كه در راه به دست آوردن چيزي كه عاشق و دلبسته ي آن هست، هيچ خط قرمزي و هيچ حد و حدودي را رعايت نميكند؛ اين ميشود دنياي مذموم. دلبستن به دنيا، سهم خواهي بيش از اندازه ي خود، بيش از حق خود، دست اندازي به سهم ديگران، تجاوز به حقوق ديگران؛ اين ميشود آن دنياي مذموم. مال، دنياست؛ مقام، دنياست؛ قدرت، دنياست؛ محبوبيت، دنياست؛ نعم دنيا، لذات طبيعي، اينها همه دنياست. اسلام و اديان الهي به طور كلي بهره برداري از اين دنيا را براي انسان مباح قرار دادند؛ اما دست اندازي به حق ديگران، به هم زدن قواعد و قوانين اين عالم طبيعت، ظلم كردن به ديگران، خود را غرق در اين متاع دنيا كردن و از هدف اصلي و نهائي غافل ماندن را ممنوع دانسته اند؛ مذموم دانسته اند. اين دنيا وسيله ي تعالي و تكامل است، هدف نبايد قرار بگيرد؛ به اينكه توجه نشد، اين دنيا ميشود مذموم. اين بليه در دنياي اسلام و در دوراني كه اميرالمؤمنين بر سركار آمد، وجود داشت كه موجب شده بود حق صريح، يعني كسي مثل علي بن ابي طالب (عليه السّلام) مورد خدشه و مناقشه قرار بگيرد؛ كساني مقام او، معنويت او، سابقه ي او، صلاحيتهاي بي نظير او را براي مديريت جامعه ي اسلامي نديده بگيرند و با او معارضه و مبارزه كنند. اين، بر

اثر دنياطلبي بود. راز انحرافي كه آن روز اميرالمؤمنين در مقابل خود ملاحظه ميكرد - و نهج البلاغه پر است از بيان اين انحرافها - عبارت بود از دنياطلبي. شما امروز به دنيا نگاه كنيد، همين را مشاهده ميكنيد. وقتي عناصر دنياطلب، فرصت طلب، متجاوز، زمام كارها را در سطح عالم در دست گرفتند، هماني ميشود كه ملاحظه ميكنيد. اولاً به حقوق انسانها ظلم ميشود؛ ثانياً حق و سهم آحاد بشر از اين سفره ي عظيم طبيعت الهي و موهبت الهي نديده گرفته ميشود؛ ثالثاً همين دنياطلبان براي اينكه به مقاصد خودشان برسند، در جامعه فتنه ايجاد ميكنند؛ جنگها، تبليغات دروغين، سياست بازي هاي ناجوانمردانه؛ اينها ناشي از همين دنياطلبي هاست. در محيط فتنه - محيط فتنه به معناي محيط غبارآلود است - و وقتي فتنه در جامعه اي به وجود آمد، فضاي ذهني مردم مثل محيطِ غبارآلود و مه آلود است كه گاهي انسان نميتواند دو متري خودش را هم ببيند. يك چنين وضعي به وجود مي آيد. در يك چنين وضعيتي است كه خيلي ها اشتباه ميكنند، بصيرتشان را از دست ميدهند. تعصبهاي بيخود، عصبيتهاي جاهلي در چنين فضائي رشد پيدا ميكند. آن وقت مي بينيد محور دنياطلبانند، اما يك عده كساني كه اهل دنيا هم نيستند، به خاطر فتنه در جهت هدفهاي آنها حركت ميكنند؛ وضع دنيا اينجور ميشود. بنابراين «الدّنيا رأس كلّ خطيئة». حب دنيا، دل بستن به دنيا، در رأس همه ي خطايا و همه ي گناهان است. اميرالمؤمنين به اين نكته توجه ميدهد. اين برنامه ي تربيت اخلاقي اميرالمؤمنين است. شما اگر سرتاپاي نهج البلاغه را نگاه كنيد، مي بينيد آنچه كه اميرالمؤمنين درباره ي بي رغبتي به دنيا، دل نبستن به دنيا، زهد در دنيا بيان

فرموده است، از همه ي آنچه كه در نهج البلاغه بيان كرده است، بيشتر است؛ اين به خاطر همين است. والّا اميرالمؤمنين كسي نبود كه از دنيا گوشه گيري كند، انعزال از دنيا داشته باشد؛ نه، براي آبادي دنيا يكي از فعالترين آدمها بود؛ چه در زمان خلافت، چه بعد از خلافت، اميرالمؤمنين جزو كساني نبود كه كار نكنند، دنبال تلاش نروند؛ چرا. معروف است آن وقتي كه اميرالمؤمنين در مدينه زندگي ميكردند - قبل از خلافت - باغستانهائي را به دست خودش به وجود آورده بود؛ آب جاري كرده بود؛ نخل به وجود آورده بود. پرداختن به دنيا و به طبيعتي كه خداي متعال در اختيار انسان گذاشته است، و اداره ي معيشت مردم، اداره ي امور اقتصادي مردم، فراهم كردن وسائل رونق اقتصادي، اينها همه كارهاي مثبت و لازم و جزو وظائف فرد مسلمان و مديران اسلامي است. اميرالمؤمنين يك چنين آدمي بود؛ اما خود او هيچ دلبستگي نداشت. اين وضع اميرالمؤمنين و برنامه ي تربيت اخلاقي اميرالمؤمنين است. علاج دنياپرستي را هم اميرالمؤمنين در خطبه ي متقين بيان فرموده است: «عظم الخالق في انفسهم فصغر ما دونه في اعينهم». علاج دلبستن و مجذوب شدن به دنيا اين است كه انسان تقوا پيشه كند كه از خواص تقوا يكي همين است كه «عظم الخالق في انفسهم»؛ خدا در دل انسان، در جان انسان آنچنان جايگاهي پيدا ميكند كه همه چيز در نظر او كوچك ميشود. اين مقامات دنيوي، اين اموال، اين زيبائي ها، اين جلوه هاي زندگي مادي، اين لذتهاي گوناگون در نظر انسان حقير ميشود و بر اثر عظمت ياد الهي در دل انسان، اهميت پيدا نميكند. از خصوصيات تقوا همين است.

خود او هم - اميرالمؤمنين - مظهر كامل همين معنا بود. در اين خطبه ي معروف «نوف بكالي» كه حالا من يك فقره اي از آن را بعد عرض ميكنم، ميگويد حضرت ايستاد روي سنگي، لباس ساده پشميِ مندرسِ كم قيمتي بر تن او بود و نعلي از برگ خرما يا از پوست درخت خرما به پاي او بود؛ چنين وضعيت فقيرانه و زاهدانه اي حاكم و مدير آن كشور عظيم اسلامي داشت؛ اينجور زندگي ميكرد و اين بيانات عظيم، اين جواهر حكمت را بر زبان جاري ميكرد. اين بزرگوار در همين قضاياي سياسي زمان خود، وقتي در جنگ صفين يك نفر آمد راجع به قضاياي سقيفه و اين چيزها سؤال كرد، حضرت با تندي به او جواب دادند، فرمودند: «يا اخا بني اسد انّك لقلق الوضين ترسل في غير سدد»؛(1) جاي حرف را نميداني، نميفهمي چه بگوئي، كجا بگوئي، حالا در اثناي اين حادثه ي عظيم نظامي و سياسي، آمدي از گذشته سؤال ميكني كه قضيه ي سقيفه چه بود! وليكن در عين حال يك كلمه جواب او را ميدهند، ميفرمايند ليكن تو حق سؤال كردن داشتي، چون سؤال كردي، حق داري و من بايد جواب بدهم؛ «فانّها كانت اثرة شحّت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس اخرين»؛(2) اين يك امتيازطلبي بود؛ يك عده اي چشم پوشيدند، يك عده اي به آن چنگ انداختند. مسئله ي چشم پوشيدن؛ يعني قدرت طلبي، دنبال جاه و مقام رفتن، دنبال دنيا به هر شكل آن رفتن، از نظر اميرالمؤمنين در همه ي زمانها محكوم و مردود است. اين آن روحيه ي اميرالمؤمنين است كه ميخواهد به ما اين روحيه را تعليم بدهد؛ بايد ما از اميرالمؤمنين اين را درس

بگيريم؛ ياد خدا و توجه به ذكر و مناجات الهي، مهمترين علاجي است كه اميرالمؤمنين براي اين كار دارد. ما بايد اين شبها، اين روزها و اين دعاها را قدر بدانيم. توجه به اين دعاها، تذكر مضامين اين دعاها خيلي ارزش دارد؛ اگر قدرداني كنيم. اينها علاج درد دروني ماست كه متأسفانه آحاد بشر در همه ي دورانها به آن مبتلا بوده اند. بايد هرچه ميتوانيم اين بيماري، اين درد بزرگ، اين ضايعه - دلبستگي به دنيا - را در خودمان كم كنيم. توجه به خداي متعال و تذكر عظمت پروردگار يكي از راه هاست. لذا شما دعاهاي اميرالمؤمنين را نگاه كنيد؛ پرشورترين دعاها همين دعاهاي اميرالمؤمنين است. البته ادعيه ي رسيده ي از معصومين (عليهم السّلام) همه پرمغز، پرمضمون از لحاظ سوز و گداز عاشقانه و عارفانه است و غالباً در حد عالي، منتها جزو بهترينها يا شايد بهترينها، اين دعاهائي است كه از اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) رسيده است. همين دعاي كميل يا دعاي صباح يا دعاي مناجات شعبانيه، كه من از امام (رضوان اللَّه عليه) يك وقتي پرسيدم كه در بين اين دعاها شما بيشتر به كدام علاقه داريد، ايشان گفتند دعاي كميل و مناجات شعبانيه. هر دو از اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) است. اين راز و نياز و سوز و گداز اميرالمؤمنين و هم مناجاتهاي آن بزرگوار، حقيقتاً گدازنده است براي كسي كه توجه داشته باشد. و من خواهش ميكنم جوانان عزيز ما سعي كنند معاني اين كلمات و اين فقرات را در اين دعاها مورد توجه قرار بدهند. الفاظ دعا، الفاظ فصيح و زيبائي است؛ ليكن معاني، معاني بلندي است. در اين شبها با

خدا بايد حرف زد، از خدا بايد خواست. اگر معاني اين دعاها را انسان بداند، بهترين كلمات و بهترين خواسته ها در همين دعاها و شبهاي ماه رمضان و شبهاي احياء و دعاي ابي حمزه و دعاهاي شبهاي قدر است. اگر كسي معاني اين دعاها را نميداند، با زبان خودتان دعا كنيد؛ خودتان با خدا حرف بزنيد. بين ما و خدا حجابي وجود ندارد؛ خداي متعال به ما نزديك است؛ حرف ما را ميشنود. بخواهيم با خدا حرف بزنيم؛ خواسته هاي خودمان را از خداي متعال بخواهيم. اين انس با خداي متعال و ذكر خداي متعال و استغفار و دعا خيلي تأثيرات معجزآسائي بر روي دل انسان دارد؛ دلهاي مرده را زنده ميكند. من به مناسبت شهادت اين بزرگوار به اين هم اشاره بكنم كه اين مناجاتهاي اميرالمؤمنين كه گدازنده است، شكوه هاي اميرالمؤمنين هم گدازنده است، درد دلهاي اميرالمؤمنين هم حقيقتاً گدازنده است. آنجائي كه از فقدان ياران خود سخن ميگويد، ياد شهيداني كه با او بودند در ميدانهاي جنگ، در زمان پيغمبر، در آن جهادهاي عظيم؛ آن كساني كه در دوره ي خلافت خودِ آن بزرگوار در جنگ صفين، در جنگ جمل بودند و حضور داشتند، مجاهدت كردند و به شهادت رسيدند، حضرت ميفرمايد: «أين عمّار، أين ابن التّيّهان، أين ذو الشّهادتين و اين نظراؤهم من اخوانهم الّذين تعاقدوا علي المنيّة»؛ كجا هستند آن شخصيتهاي بزرگي كه پيمان جانبازي بستند، در راه خدا پاي فشردند و رفتند. «و أبرد برؤوسهم الي الفجرة»؛ آن كساني كه در راه خدا شهيد شدند، سرهاي اينها را بريدند و براي فجار و حكمرانان فاجر هديه بردند، كجا هستند؟ اميرالمؤمنين اشك ريخت در

فراق ياران و دوستانش و البته در فراق رسول معظّمِ خداي متعال، كه غالباً به ياد آن بزرگوار و در فراق آن بزرگوار بود و ايشان را ياد ميكرد. و اين جزو شكوه هاي اميرالمؤمنين است. و اين شكوه ها و اين مناجاتها و اين سوز و گدازها در مثل امشبي - كه شب نوزدهم ماه رمضان است - با ضربت خوردن اميرالمؤمنين به پايان رسيد. اين مسجد كوفه كه در و ديوار مسجد كوفه و مردمي كه در آنجا جمع ميشدند، بارها از اميرالمؤمنين اين مناجاتها و اين دعاها و اين راز و نيازها را با خداي متعال شنيده بودند، اشكهاي آن بزرگوار را ديده بودند، آن عبادت مخلصانه و آن بيانات عارفانه و گاهي شكوه هاي آن بزرگوار و رنجهاي او را ديده بودند و شنيده بودند، ناگهان در شبِ نوزدهم ماه رمضان، در مسجد كوفه ديدند صداي آن بزرگوار بلند شد كه: «فزت و ربّ الكعبه». دست جنايت در تاريكي شب اميرالمؤمنين را هدف قرار داد. كسي روز، جرأت نميكرد در مقابل علي ظاهر شود، بخواهد با او نبرد كند. كي بود كه بتواند به اميرالمؤمنين در روز روشن سوء قصد كند؛ در شب، آن هم در حال نماز، اميرالمؤمنين در محراب عبادت. مردم صداي هاتف را شنيدند كه خبر از حادثه ي عظيم درباره ي اميرالمؤمنين ميداد؛ رفتند طرف مسجد، با پيكر خون آلودِ اميرالمؤمنين مواجه شدند. صلّي اللَّه عليك يا اميرالمؤمنين! پروردگارا! به حق اميرالمؤمنين، ما را از دوستان و از پيروان آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا! ما را در راه تقوا و پرهيزگاري - كه درس بزرگ اميرالمؤمنين بود - پايدار قرار بده. پروردگارا! اخلاق

فاضله را نصيب ما ملت ايران بفرما. پروردگارا! ما را از بيماري خُلقهاي رذيله نجات بده. پروردگارا! ما را در راه حق و در طلب آنچه كه از بندگان صالح خود خواسته اي، داراي صبر و استقامت قرار بده. پروردگارا! ملت ايران را در همه ي مقاصد خود پيروز و موفق و سربلند بگردان . پروردگارا! ارواح طيبه ي شهيدان ما و روح مطهر امام را از آنچه كه در كشور ما و در ميان ما ميگذرد، راضي و خشنود بگردان؛ مغفرت و رحمت خودت را شامل حال آنها و همه ي گذشتگان ما قرار بده؛ سلام ما را به ولي عصر (ارواحنافداه) برسان؛ ما را مشمول دعاي آن بزرگوار قرار بده. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا أحد. خطبه ي دوم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم و الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين المكرّمين سيّما عليّ اميرالمؤمنين و الصّدّيقة الطّاهرة و الحسن و الحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و عليّ بن الحسين و محمّدبن عليّ و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن عليّ و عليّ بن محمّد و الحسن بن عليّ و الخلف القائم المهديّ حججك علي عبادك و امنائك في بلادك و صلّ علي أئمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. در اين خطبه ي دوم، اولاً لازم است كه به نوجوانان عزيزي كه امسال، اولين سال روزه ي واجب خودشان را ميگذرانند و مشرّف به خطاب الهي و تكليف الهي ميشوند، تبريك عرض بكنيم؛ بخصوص دختربچه هائي كه در سنين كم، تكليف الهي را آزمايش ميكنند و در اين روزهاي نسبتاً بلند

و گرم روزه ميگيرند، كه اين يكي از بهترين آزمايشهاي ملت و مردم ماست. جوانهاي ما، رياضت شرعي روزه را در دوران جواني تجربه ميكنند؛ اين گرسنگي كشيدن، چشم بستن از لذائذ و كم رغبتي به محرّمات در فرصت يك ماهه خيلي چيز ارزشمندي براي مردم، بخصوص براي جوانهاست؛ و اين تمرينِ كسب تقواست از دوران نوجواني، كه از آغاز بلوغ در دختر يا پسر به وجود مي آيد. به همه ي جوانها، بخصوص به اين سالِ اولي ها تبريك عرض ميكنيم. بحمداللَّه فضاي جامعه ي ما فضاي معنوي است و اين فضاي معنوي در ماه رمضان در جهت معنويت اشتداد پيدا ميكند؛ عادات خوب بتدريج در بين مردم رواج پيدا ميكند؛ اين كمكهائي كه به مستمندان ميشود - هفته ي احسان و نيكوكاري - يا اين افطاري هائي كه در شهرهاي مختلف انسان ميشنود كه افراد خيّر در مساجد، در معابر عمومي جمع ميشوند، افطاري فراهم ميكنند، مردم افطار ميكنند، كارهاي بسيار خوبي است؛ مايه ي صفا و صميميت و نزديكي و در واقع حق ماه رمضان را ادا كردن است، كه يكي از حقوق ماه رمضان، همين نيكي به برادران، همراهي با نزديكان، با برادران مسلمان و كمك به يكديگر است. اينها چيزهاي بسيار خوبي است، از سابق هم معمول و مرسوم بود، امروز بيشتر است؛ مجالس موعظه، مجالس دعا، مجالس قرآن، عادات خوبي است؛ روز به روز بايستي اينها را ترويج كرد و عمق داد؛ مغز داد. صورتِ جلسه كافي نيست، بايستي از جلسه ي دعا، از جلسه ي موعظه، از جلسه ي قرآن بهره برداري كرد؛ هر كدام از ما سعي كنيم سهمي بگيريم. يكي دو تا از مسائل گوناگون را عرض ميكنم.

چون روز قدس نزديك است، درباره ي روز قدس و مسئله ي فلسطين، مختصري عرض ميكنم و مطالبِ به زبان عربي هم خطاب به برادران عرب آماده شده است كه آنها را هم عرض خواهيم كرد. بحمداللَّه ملت ايران در طول اين سالهاي از آغاز پيروزي انقلاب تا امروز در يك خط مستقيمي حركت كرده است و اين خط مستقيم، خط پايداري بر مباني و اصول اسلامي است. ملت ايران، ملت متحجري هم نيست؛ اقتضائات زمان را دانسته است؛ اهل علم، اهل تحقيق، اهل تفحص، اهل فهم است. ملت ما اينجورند. هر دوره اي، هر زماني، اقتضائاتي داشته است و ملت ما بر طبق آن اقتضائات عمل كرده. دوران دفاع مقدس، دوران بسيار سختي بود، ملت يكپارچه وارد ميدان دفاع شد؛ جوانها رفتند، پدر مادرها هر كدام به نحوي كمك كردند، نوجوانها به نحوي كمك كردند، طبقات مختلف جامعه، هر كدام به نحوي در اين كار بزرگ شركت كردند. در دوران تحقيق و علم و ساختن كشور و بناي كارهاي بزرگ، باز مردم ما در هر دوره اي، هر چه كه لازم بوده است، انجام دادند. در آن وقتي كه تهاجم سياسيِ دشمنان خارجيِ ما تشديد پيدا كرده است و سعي كردند به جريانهاي مخالفت با كشور از طرق مختلف شدت ببخشند، ملت ما در هر ميداني كه لازم بوده، حاضر شده است. يك نگاه به اين سالهاي قبل بيندازيم، آن وقتي كه در داخل، ايادي بيگانه سعي ميكردند بين مردم اختلاف بيندازند، مردم صداي وحدت و شعارهاي وحدتشان را بلند كردند و همبستگي هاي خودشان را به شكلهاي مختلف نشان دادند. آن وقتي كه دستگاه هاي جاسوسي دشمن به كمك

ماهواره هايشان سعي كردند يك عده آشوبگر و اغتشاشگر را در خيابانهاي تهران و بعضي شهرستانها راه بيندازند، مردم وارد ميدان شدند و قبل از آنكه نيروهاي موظف به مقابله با اخلالگران بپردازند، خودِ مردم وارد شدند. آن وقتي كه تبليغات دشمنان در زمينه هاي گوناگون، از جمله در زمينه ي هسته اي زياد شد - كه ديديد دنيا را پُر كردند از تبليغ عليه جمهوري اسلامي - و لازم بود كه مردم از خودشان عكس العمل نشان بدهند، حقاً و انصافاً بهترين واكنشها را در قضاياي مختلف نشان دادند. اگر با چشمِ انصاف به آنچه كه يك حركت ملي ميشود نام آن را گذاشت نگاه كنيم، كه اين مربوط به اكثريتِ مردم و قشرهاي متحرك و فعال مردم است، خواهيم ديد كه از اول انقلاب و در اين سي سال، اين ملتِ زنده در هر زماني بر طبق آنچه كه نياز كشور بوده است و آنها احساس كرده اند، دانسته اند كه نياز كشور است، با شوق و رغبت حركت كردند. از حق و انصاف نبايد گذشت كه اينجور است و هميشه همينجور بوده است؛ اميدواريم در آينده هم همينجور باشد. و همين موجب شده است كه دشمنان ما از فشار آوردن بر ملت ايران و بر مسئولين كشور نتوانند طرفي ببندند و سودي ببرند. تهديد ميكنند، حرف ميزنند، اما نتوانستند از اين تهديدها، از اين تبليغات عليه اين ملت سودي ببرند. ملت بحمداللَّه راه خودش را ادامه داده است. اين راه، راه تكامل و راه پيشرفت است. ما ادعا نميكنيم كه توانسته ايم به هدفهاي والاي اين انقلاب - كه معارف حقيقي اسلام است - برسيم؛ نه، اما در اين راه

داريم حركت ميكنيم؛ داريم پيش ميرويم. و همان طور كه عرض كرديم، به توفيق الهي، به اذن اللَّه تعالي بايد دهه ي چهارم اين انقلاب - كه در نزديكي آن هستيم - دهه ي «عدالت و پيشرفتِ توأمان» باشد؛ يعني پيشرفت چشمگير و عدالت محسوس در سطح كشور. برنامه ها را بايد اينجور تنظيم كرد. و اين، ملت و كشور ما را آسيب ناپذير ميكند. البته دشمن، دشمن است. از دشمناني كه از اسلام ضربه خورده اند، سيلي خورده اند، نبايد توقع داشت كه در مقابل نظام جمهوري اسلامي ساكت و آرام بنشينند. يقيناً دشمن دشمني ميكند. انتظار دشمنيِ دشمن را بايد داشت، منتها بايد آگاهانه، هشيارانه در مواجهه ي با دشمنيِ دشمن بهترين راه را براي حفظ منافع ملي، حفظ مصالح عموم مردم در نظر گرفت. آنچه كه من، امروز براي كشورمان مثل گذشته از همه چيز لازمتر ميدانم، وحدت كلمه ي آحاد ملت و وحدت كلمه ي نخبگان و مسئولان در مباني اصولي است. يكي از چيزهائي كه براي كشور ما حقيقتاً مهم است اين است كه مردم احساس امنيت سياسي و رواني بكنند؛ فضاي رواني جامعه دچار التهاب نباشد. سعي ميكنند التهاب آفريني كنند؛ اين هست. اين، جزو سياستهاي مخالفان نظام جمهوري اسلامي است. البته خود ما هم گاهي اوقات، نادانسته اين التهابها را افزايش ميدهيم. من توصيه ميخواهم بكنم - حالا مردم عزيز ما بحمداللَّه از بسياري از كارهائي كه در اين زمينه انسان مشاهده ميكند، بركنارند. مردم نگاه ميكنند به بعضي از گفتگوها و بگومگوهاي بيجا و بيمورد كه گاهي در بين نخبگان سياسي مشاهده ميشود؛ نگاه مردم نگاه رضايتمندانه نيست. اين را ما از مراجعات مردم بخوبي ميفهميم - و حالا دو

سه مسئله ي كوچك و كم اهميتي را كه وجود دارد و سعي ميشود كه از اينها براي التهاب استفاده شود، عرض ميكنم، براي اينكه درِ گفتگوها بسته بشود. يك نفر پيدا ميشود درباره ي مردمي كه در اسرائيل زندگي ميكنند، اظهار نظري ميكند. البته اين اظهار نظر، اظهار نظر غلطي است. ايني كه گفته شود ما با مردم اسرائيل هم مثل مردم ديگر دنيا دوستيم! اين حرف درستي نيست؛ حرف غيرمنطقي اي است. مگر مردم اسرائيل كي هايند؟ همان كساني هستند كه غصب خانه، غصب سرزمين، غصب مزرعه، غصب تجارت به وسيله ي همين ها دارد انجام ميگيرد. سياهيِ لشگرِ عناصر صهيونيسم، همين هايند. نميشود ملت مسلمان نسبت به افرادي كه اينجور عامل دست دشمنان اساسي دنياي اسلام هستند، بي تفاوت باشد. نه، ما با يهودي ها هيچ مشكلي نداريم، با مسيحي ها هيچ مشكلي نداريم، با اصحاب اديان در دنيا هيچ مشكلي نداريم؛ اما با غاصبان سرزمين فلسطين چرا؛ مشكل داريم. غاصب هم فقط رژيم صهيونيستي نيست. اين موضع نظام است، اين موضع انقلاب است، موضع مردم است. حالا كسي حرف اشتباهي ميزند، عكس العملهائي هم در مقابل آن نشان داده ميشود. خوب، مسئله را بايد تمام كرد. اين كه يك روز يك نفر از اين طرف بگويد، يكي از آن طرف بگويد، يكي اينجور استدلال كند، يكي از آن طرف حرف بزند، درست نيست. اين التهاب آفريني است. حرفي بود، گفته شد و اشتباه بود و تمام. موضع دولت جمهوري اسلامي هم اين نيست. اين با كشورهاي ديگر فرق ميكند كه مردمش روي سرزمين غصبي اي ننشستند. شهركهاي يهودي نشين، امروز به وسيله ي همين مردمي كه گفته ميشود مردم اسرائيل هستند و به وسيله ي همين ها پر شده؛

همين هايند كه دولت جعلي صهيونيست، اينها را مسلح كرده است عليه مردم مسلمان فلسطيني، كه فلسطيني ها جرأت نكنند نزديك اين شهركها بشوند. خوب، اين حرف خطائي بود، حرف درستي نبود. اين را نبايد وسيله ي التهاب قرار داد. من خواهش ميكنم از همه، اينجور مسائل كوچك و مسائل جزئي را - حرفي كه بر زبان كسي جاري ميشود؛ مطلبي گفته ميشود - وسيله اي قرار ندهند براي اينكه مدتي جريان سازي و مسئله آفريني در سرتاسر كشور بشود؛ يك عده مخالف، يك عده موافق، سر قضيه اي پوچ. موضع نظام هم معلوم است. تمام شد. يك چيز ديگري كه اين روزها انسان مشاهده ميكند - كه اين را هم ميخواهم بخصوص از نخبگان خواهش كنم كه توجه كنند - قضاوتهاي درباره ي مسائل دولت و كارهاي دولت است. البته اين از آثار نزديك شدن به دوره ي انتخابات است؛ با اينكه خيلي هم نزديك نيست و ما حدود نه ماه هنوز تا انتخابات فاصله داريم، اما خاصيت انتخابات اين است كه عناصر، فعال ميشوند؛ حرف ميزنند. خوب، حرف بزنند. حالا در باب انتخابات حرفهاي گفتنيِ متعددي هست كه ان شاءاللَّه در وقت خودش، در فرصت مناسب خودش، آنها را به ملت عزيزمان عرض خواهيم كرد؛ حالا هنوز زود است. ليكن انسان احساس ميكند كه در بين آنچه كه امروز گفته ميشود، بي انصافي هائي صورت ميگيرد. اگر كسي براي آينده ي كشور، براي حل آنچه كه معضلات كشور مينامند، برنامه اي دارد، حرفي دارد، آن حرف را بيان كند. اگر چنانچه ميتواند راه حلي براي مشكلاتي كه وجود دارد - حالا مثلاً مشكل گراني يا تورم - پيدا كند، آن راه حل را بگويند. تخريب كردن مسئولين،

تخريب كردن دولت، هيچ مصلحت نيست و جزو كارهاي صحيح اسلامي نيست. البته در بعضي از جاهاي ديگر؛ در بعضي از كشورهاي دنيا به نام دمكراسي، به نام آزادي، آبروهائي را از بين ميبرند، اشخاصي را به لجن ميكشند؛ اينها كارهاي اسلامي نيست، اينها كارهاي آنهاست؛ مثل خيلي از كارهاي ديگرشان. آنچه كه در زمينه ي مسائل اقتصادي يا غير اقتصادي گفته ميشود، در درجه ي اول بايد در محافل كارشناسي گفته شود، نه در منبرها و تريبونهاي عمومي. انسان گاهي اوقات مي بيند چيزهائي ميگويند كه بي انصافي ميشود. نبايد اخلاق نكوهيده ي بي انصافي در جامعه ي ما رواج پيدا كند؛ ما نبايد دچار بي انصافي بشويم؛ بخصوص نخبگان، بخصوص نخبگان، نگاه كنند، منصفانه حرف بزنند. ما عرض كرده ايم كه تخريب درست نيست. نه آن كساني كه طرفدار يك شخصي يا يك گروهي هستند، نه آن كساني كه مخالف آن شخص يا آن گروه هستند، مقابله ي آنها با يكديگر هيچ لزومي ندارد كه به صورت تخريب باشد؛ هيچ لازم نيست؛ منطقي حرف بزنند، انتقادي دارند، انتقاد كنند. خدا را شكر ميكنيم كه فضاي كشور ما بر اثر نظام اسلامي، فضاي آزادي است؛ فضاي بازي است؛ مردم فرصت دارند، ميتوانند حرفشان را بزنند، نخبگان هم ميتوانند حرف بزنند. مردم هم استماع ميكنند، ميشنوند و حرفها را با يكديگر مقايسه ميكنند و آنچه كه به نظرشان حق است، ميپذيرند و قبول ميكنند. من نگراني ام از اين نيست كه حرفي زده شود، از كسي انتقاد شود؛ نه. يك نفر انتقاد ميكند، يك نفر هم جواب ميدهد. نگراني من از رائج شدنِ اخلاق بي انصافي در جامعه است. خدمات فراواني انجام ميگيرد، انسان همه را كنار

بگذارد، به نقطه اي بچسبد، اين درست نيست. البته اين خطاب به همه است. اين را ما به شخص خاصي، به گروه خاصي، به جناح خاصي عرض نميكنيم، اين را به همه عرض ميكنيم. همه مراقب باشند يكديگر را تخريب نكنند. اين فضاي تخريب، فضاي خوبي نيست. مردم هم خوششان نمي آيد. من اين را حالا در حضور شما مردم به آن حضرات ميگويم: اگر شما خيال ميكنيد كه شما بيائيد بنشينيد و فلان مسئول يا فلان جريان را مذمت كنيد، مردم لذت ميبرند و خوششان مي آيد، اشتباه ميكنيد. مردم از فضاي تخريب خوششان نمي آيد. آنچه كه در عرصه ي منطقه ي ما امروز مسئله ي اساسي است، باز همان مسئله ي قديميِ فلسطين است. مسئله ي فلسطين، بسيار مسئله ي اساسي و مهمي است. رژيم اشغالگر و غاصب شدت عمل را عليه فلسطيني ها زياد كرده است و اين واكنش آنها به ضعفهاي دروني خودشان و به شكستهاي پي درپيِ خودشان است. نتوانستند آن هيمنه اي را كه بدروغ از خودشان ساخته بودند، حفظ كنند؛ آن رعبي كه در دل ملتهاي عرب انداخته بودند، با مجاهدت مجاهدان فداكار؛ لبناني و فلسطيني، حالا شكست، فشار را بر مردم فلسطين وارد ميكنند. حكومت موجود در غزه، امروز يك حكومت قانوني است؛ حكومت حماس يك حكومت قانوني است. همه ي دنيا بايد اين حكومتي را كه با آراء مردم از طريق انتخابات به وجود آمده است، بپذيرند. مدعيان تمدن كه خودشان را كشورهاي متمدن ميدانند، ولي بوئي از تمدن و انسانيت نبرده اند، نگاه ميكنند و رفتار غاصبين صهيونيست با مردم غزه و اين محاصره ي شديدي را كه وجود دارد، مي بينند - كه البته غزه يك نمونه اش است؛ ساحل غربي

هم دست كمي ندارد؛ اگر چه محاصره نيست، اما شدت عمل صهيونيستها در شهرهاي ساحل غربي هم كمتر از غزه نيست. فشار بر فلسطينيان مظلوم در همه جا هست - و دم بر نمي آورند، دفاع هم ميكنند، از صهيونيستها حمايت هم ميكنند. دنياي اسلام در مقابل اين حادثه ي تلخ بايستي حرف خودش را بزند، نظر خودش را نشان بدهد، جايگاه خودش را مشخص كند و روز قدس، روز مناسبي براي اين كار است. رحمت و رضوان خدا بر امام بزرگوار ما كه اين روز را به عنوان روز دفاع از ملت فلسطين معين كردند. ان شاءاللَّه روز قدس همه ي مردم ما و اميدواريم بخش عظيمي از مردم كشورهاي اسلامي از اين فرصت استفاده كنند و حق مردم فلسطين را ادا كنند و ان شاءاللَّه دولتهاي مسلمان هم به وظيفه ي بزرگ خودشان كه كمك به دولت حماس در فلسطين و كمك به ملت فلسطين است، عمل كنند. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم و العصر. إنّ الإنسان لفي خسر. إلّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) نهج البلاغه، خطبه ي 162 2) نهج البلاغه، خطبه ي 162

ديدار نخبگان علمى و اساتيد دانشگاه ها

ديدار نخبگان علمي و اساتيد دانشگاه ها بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اولاً اين جلسه بيش از همه چيز يك جنبه ي نمادين خواستيم داشته باشد. من ميخواهم احترامي كه براي استاد و براي عالم قلباً و روحاً قائلم، در سطح جامعه منعكس بشود. ما نياز داريم به اينكه دانشمندان ما، اساتيد ما در جامعه احساس كرامت كنند. بهترين مشوق براي گسترش علم، تكريم دارنده ي علم است. و اساتيد دانشگاه هاي ما، برجستگان و نخبگان مراكز پژوهش ما، در زمره ي كساني هستند كه برجستگان

علمي و نخبگان علمي به حساب مي آيند. بنابراين، اين جلسه در درجه ي اول براي اين است و اين مقصود با اين نشست و برخاست ما بحمداللَّه حاصل ميشود. شما دوستان عزيز، برادران و خواهران بدانيد، بنده نسبت به عالم و نسبت به علم، احساس احترام و تكريم و تواضع در قلب خودم دارم و مايلم كه در كل كشور، همه ي ما - از مسئولين و آحاد مردم و رده هاي مختلف مديريتهاي جامعه - اين احساس را هم داشته باشند، هم در عمل آن را بروز بدهند، كه البته بروز هم ميكند. ليكن در كنار اين، اين مقصود هم وجود دارد از اين جلسه، كه نكات مورد نظرِ برجستگان و نخبگان ما در زمينه ي مسائل علم و تعليم و تربيت در بخشهاي مختلف، در يك فضاي عمومي مطرح بشود؛ اين چيز بسيار لازم و مهمي است. اگر ممكن و مناسب بود، من لازم ميدانستم كه نه فقط آن جمعي كه از پيش خودشان را براي صحبت كردن آماده كرده اند، بلكه جمع بيشتري از شما حضار، اينجا حرف ميزديد و مطالب را بيان ميكرديد. متأسفانه در اين جلسه امكانپذير نيست. البته امروز آنچه كه گفته شد، براي من بسيار مفيد و قابل استفاده بود؛ بخصوص بعضي از دوستان و سخنرانان مطالب بسيار مهمي را بيان كردند كه رعايت آنها لازم است. اين مطالب در يك فضاي باز و در معرض نگاه و قضاوت خودِ اهل علم و همچنين مديران و مسئولان دستگاه هاي ستادي و اجرائيِ علمي و تحقيقي و همچنين - بعد كه پخش خواهد شد - در سطح مردم و براي اذهاني كه نسبت به مسائل

مربوط به علم حساسيتي دارند، قابل استفاده خواهد بود. من حالا اينجا به ذهنم رسيد - بايد دوستان بررسي بكنند - كه اگر ما بتوانيم گردهمائي هاي عمومي از اساتيد دانشگاه و محققين و پژوهشگران در طول سال داشته باشيم و كساني از خودِ اين جمع به عنوان سخنران دعوت بشوند و در آن گردهمائي ها مسائل مورد نظرشان را بيان كنند. اين، كمك ميكند به تصميم سازي؛ هم در دولت، هم در مجلس شوراي اسلامي، هم در مجمع تشخيص، هم در مراتب تصميم گيري در دستگاه هاي اجرائيِ دولتي مثل وزارتخانه ها و غيره. خوب، آنچه من در نظر داشتم عرض بكنم، نكاتي است كه البته بعضي از آنها را بايد عرض بكنيم؛ چون وقت نيست. يك نكته اين است كه ما هر چه كه عرض ميكنيم، با اين پيش فرضها بايستي ملاحظه بشود. ما چند پيش فرض داريم. يكي اين است كه پيشرفت علمي، ضرورت حياتي كشور در علوم مختلف است؛ البته رتبه بندي علوم را بعد عرض ميكنيم، كه يكي از كارهاي مهم است. پيش فرض دوم اين است كه اين پيشرفت علمي، اگرچه كه با فراگيري علم از كشورها و مراكز پيشرفته ترِ علمي حاصل خواهد شد - بخشي از آن بلاشك اين است - اما فراگيري علم يك مسئله است، توليد علم يك مسئله ي ديگر است. نبايد ما در مسئله ي علم، واگن خودمان را به لوكوموتيو غرب ببنديم. البته اگر اين وابستگي ايجاد بشود، يك پيشرفتهائي پيدا خواهد شد؛ در اين شكي نيست؛ ليكن دنباله روي، نداشتن ابتكار، زيرِ دست بودنِ معنوي، لازمه ي قطعيِ اين چنين پيشروي اي است؛ و اين جايز نيست. بنابراين، ما بايد علم را خودمان توليد كنيم و آن

را بجوشانيم. هر پله اي از پله ها كه انسان در مدارج علم بالا برود، او را آماده ميكند براي برداشتن گام بعدي و رفتن به يك پله ي بالاتر. اين حركت را بايستي ما از خودمان، در درون خودمان، با استفاده ي از منابع فكري و ذخائر ميراث فرهنگي خودمان ادامه بدهيم و داشته باشيم. سوم اينكه اين پيشرفت علمي بايستي با خودباوري اولاً؛ اميد به موفقيت ثانياً؛ حركت جهادگونه ثالثاً؛ همراه باشد. چون ما فرض را بر اين گذاشتيم كه پيشرفت علمي، بايستي با نگاه بومي و با تكيه ي به فرهنگ خودمان باشد - فرهنگ ما يعني اسلام و مواريث مليِ پسنديده ي ما - و نيز ناظر به نيازهاي كشور. اين، بايستي مجموعه ي حركت علمي ما را تشكيل بدهد. ممكن است بعضي خدشه كنند كه آقا مگر ميشود؟ ما بايد اين باور را پيدا كنيم - همين طور كه حالا بعضي از آقايان فرمودند - كه ميتوانيم. بدانيم كه وقتي حركت انجام گرفت، اميد رسيدن به موفقيت وجود دارد. و چهارم اينكه در اين حركت، تنبلي و تن آسائي و محول كردن كار به يكديگر جايز نيست؛ حركتِ جهادگونه بايد كرد. جهاد فقط در ميدان جنگ نيست، در ميدان علم هم مثل بقيه ي ميادين زندگي، جهاد لازم است. جهاد يعني تلاش بي وقفه، همراه با خطرپذيري - در حد معقول البته - و پيشرفت و اميد به آينده. اينها پيش فرضهاي ماست كه روي اينها چون زياد بحث كرده ايم، بارها گفته ايم، تلقي به قبول شده از طرف دانشمندان و اساتيد - امروز هم ملاحظه كرديد كه بعضي از دوستاني كه اينجا بياناتي كردند، به آنچه كه مطالبات اين سالهاي اخير

بوده، اشاره كردند - نشان دهنده ي اين است كه به عنوان يك تفكر، اين پيشرفت علم، فتح قله هاي تازه در علم، نگاه نوآوري در مرزهاي دانش و پيشرفت در مرزها، جزو تفكرات جامعه ي علمي امروز ماست، كه در او بحثي نيست. حالا بر اين اساس، نقش استاد چيست؟ اين، بايستي مورد ملاحظه قرار بگيرد. استاد نقش دارد. در دانشگاه ها و همچنين در مراكز پژوهشي - يعني پژوهشكده ها و پژوهشگاه ها - استاد داراي نقش زيادي است. همچنان كه دستگاه هاي اجرائي و دولتي هم نقش دارند. ما نميتوانيم نه فقط دستگاه هاي دولتي را مخاطب قرار بدهيم، از نقش استاد كه نيروي مياندارِ حاضر در صحنه است، غافل باشيم، نميتوانيم هم به استاد يا مدير آموزشي يا مدير گروه آموزشي خطاب بكنيم و از نقش دستگاه هاي اجرائيِ دولتي كه در واقع پيمانكار آن پروژه ي عظيم علم و پيشرفت علم هستند، غافل بشويم. يك پروژه ي عظيمي بناست در كشور اجراء شود و او عبارت است از پيشرفت علمي، تعالي در ميدان علم؛ پيمانكارش، دستگاه هاي دولتي اند؛ وزارت آموزش عالي است، وزارت بهداشت و امور پزشكي است و دستگاه هاي ذي ربط علمي. اينها بايستي كار را تحويل بگيرند، برايش برنامه ريزي كنند، زمينه هاي كار را فراهم بكنند؛ كه حالا آنچه را كه دوستان به عنوان مطالبات ذكر كردند كه من يادداشت كردم بعضي از آنها را، بخشي از كارهائي است كه دستگاه هاي دولتي بايد انجام بدهند؛ وظائف ديگر هم دارند. بنابراين، هر كدام يك نقشي دارند. من نميخواهم حالا نقش استاد را تشريح كنم يا نقش دستگاه هاي اجرائي را؛ چون طولاني خواهد - البته يادداشتهائي در اينجا هست - ليكن در اين زمينه توصيه هائي

ميخواهم عرض بكنم. يك توصيه اين است كه هم دستگاه هاي مديريتي، هم اساتيد، در داخل دانشگاه ها خودباوري را ترويج كنيد. جواني كه تحت تربيت و تحت آموزش و تعليم شماست، بايد به خود اعتماد داشته باشد - آن اعتماد به نفس ملي كه عرض كرديم. بحثِ اين نيست كه شخصي به خودش اعتماد دارد، بحثِ اين است كه ما به خصال ملي خودمان، به امكانات ملي خودمان، به ذخائر فرهنگي خودمان، يك اعتماد به نفس عمومي داشته باشيم كه به آن گفتيم اعتماد به نفس ملي - اين حالت بايست در يكايك جوانهاي ما بروز پيدا كند؛ يعني جوان ما وقتي كه مي ايستد اينجا حرف ميزند، بايد اعتماد به نفس ملي خود داشته باشد؛ چون جوان، مظهر اميد است. من حالا با دانشجوها هم چند روز ديگر ملاقات دارم؛ جوانها مي آيند اينجا مي ايستند و حرف ميزنند. بايد هيچ نشانه اي از يأس و ترديد در دستيابي به اهداف در اين حرف محسوس نباشد؛ بايد سرشار از اميد باشد. كما اينكه واقعيتها هم همين را تأييد ميكند. شما در قبال اين، مسئوليد. البته عوامل اجتماعي گوناگوني دارد: عوامل سياسي، اجتماعي، غيره؛ اما استاد در كلاس يا در آزمايشگاه يا در كارگاه آموزشي تأثير خيلي زيادي دارد. باور به خود و اميد به آينده را بايستي در جوان تزريق كنيد. دوم، از چيزهائي كه من به عنوان توصيه عرض ميكنم - چون مسئولين هم اينجا تشريف دارند - نيازها و اولويتهاي علمي را ما تشخيص بدهيم و اين را در برنامه ريزي هاي آموزشي مان دخالت بدهيم. حالا درباره ي علوم انساني، درباره ي علوم پايه، درباره ي بخشهاي مختلفي از علوم تجربي يا

سطوح مختلفي از تحقيق ممكن است يك اولويتهائي در مطالعه و بررسي كامل آشكار بشود؛ اينها بايد ملاحظه بشود و در برنامه ريزي ها دخالت داده بشود. ما با امكانات محدود و با نيازهاي فراوان، نبايد به خودمان اجازه بدهيم كه در كاري كه از اولويت برخوردار نيست، سرمايه گذاري فكري و پولي و وقتي و انساني بكنيم. اين هم يك مسئله است. يك مسئله، مسئله ي تقويت روحيه ي پژوهش و جويندگي در دانشجوست. حالا بحث تحول در نظام آموزشي كشور و نظام آموزش عالي، يك بحث خيلي مهم و طولاني اي است كه بايد هم تو اين جلسات مطرح بشود، كه الان مجال نيست. من ميخواهم عرض بكنم كه در همين زمينه ي تحول نظام آموزشي، از جمله ي كارهائي كه بايد انجام بگيرد، اين است كه جوري نظام آموزشي بايد طراحي بشود كه جوان ما به تحقيق، طلبگاري در تعميق علم و دانش علاقه مند بشود. حفظمحوري، غلط است. ما هنوز در دانشگاه هايمان متأسفانه - مي بيند انسان، من گاهي با بعضي از جوانهائي كه با ما مرتبطند، برخورد ميكنم - مي بينيم كه معلم چند صد صفحه كتاب را براي يك واحد درسي داده كه اين دانشجو بخواند. چرا؟ حفظ كردن حرفها و گفته ها و نوشته هائي كه معلوم نيست همه اش چقدر فايده داشته باشد و درگير كردن ذهن جوان به چيزي كه غير لازم است. بايد فكر كرد؛ بايد افراد برگزيده و شاخص بنشينند نظامي را طراحي كنند كه جوان ما ميل به پژوهش، تعمق و تحقيق پيدا كند؛ با اين استعدادي كه جوانهاي ما دارند. انصافاً استعداد جوانهاي ما، استعداد برجسته اي است. استعداد متوسط كشور، استعداد بسيار بالائي است. حالا به

نظرم ديگر وقت هم تمام شد. يكي از بحثهاي رائج ما، بحث استاد پيشكسوت و استاد تازه نفس است. نگذاريم اين به يك مسئله ي مورد اختلاف تبديل شود. اگر از من سؤال شود، من ميگويم ما به استاد پيشكسوت و سابقه دار نياز داريم؛ به استاد جوان و تازه نفسِ بانشاط هم نياز داريم؛ به همه ي اينها نياز داريم. البته من طرفدار اين نيستم كه در عالم تدريس، حلقه هاي بسته اي درست شود كه جوانهائي كه فرزندان آن اساتيد هستند و ميخواهند وارد ميدان شوند، راهي به آنها داده نشود؛ نه، بايستي از تشكيل حلقه هاي بسته در سطوح هيئت علمي و آموزشي مانع شد؛ بايد اجازه داد جوانها بيايند. اما اساتيد پيشكسوت، اساتيد باتجربه، سابقه دار در رشته هاي مختلف، از ذخائر نظام هستند؛ از اينها بايد حداكثرِ استفاده بشود. طراحيِ اينكه ما چگونه جمع كنيم بين استاد مجربي كه سالهاي متمادي در اين رشته كار كرده و پخته شده و تجربه پيدا كرده و يك ذخيره اي است براي كشور و آن جوان تازه نفسي كه تازه دوره ي دكتري خودش را در يك دانشگاه برجسته اي گذرانده و الان حاضر و آماده است كه با نشاط و گرماگرم در همان رشته تدريس كند - از هيچ كدام نميشود گذشت. به آن پيرِ مجربِ سابقه دار و پيشكسوت هم نياز داريم، به اين جوانِ تازه از راه رسيده ي گرمِ متلألئ از تحرك علمي و نشاط علمي و مايل به اينكه كار كند و تلاش كند هم احتياج داريم - بايد جوري انجام بگيرد كه از هر دو استفاده كنيم. ما به نيروي انساني نياز داريم و به نظر من اگر ما توسعه ي مراكز آموزشي و

پژوهشي را در دستور كار قرار بدهيم، ميتوان از هر دو مجموعه استفاده كرد و به علاوه ميتوان براي دانشجويانِ آماده ي كار، اشتغال علمي فراهم كرد و نخبگان را جذب كرد. اين هم يكي از كارهاست. به نظرم ميرسد كه قاعدتاً بايد صداي اذان بلند شده باشد؛ من نشنفتم؛ اما حتماً اذان گذشته، ديگر نميشود بيشتر از اين ادامه داد. خيلي متشكريم از دوستان عزيز، برادران و خواهراني كه امروز اينجا تشريف آوردند و اين جلسه ي خوب را برگزار كردند. ان شاءاللَّه مجموعه ي نظرات آقايان را بايستي اينجا در دفتر ما استخراج كنند؛ آنچه را كه مربوط به ماست كه ما بايد دنبال كنيم، آن را ما تحويل بگيريم؛ آنچه كه مربوط به دستگاه هاي اجرائي است، به آنها داده بشود كه ان شاءاللَّه دستگاه هاي اجرائي دنبال كنند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

ديدار دانشجويان با رهبر انقلاب

ديدار دانشجويان با رهبر انقلاب

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلي متشكريم از شما دوستان جوان كه اين فضاي سرشار از نشاط جواني با شاخص عقلانيت و تفكر را امروز در حسينيه ي ما به وجود آورديد. و اميدواريم كه اين روحيه - كه هنگامي كه با دين خواهي و روحيه ي تقوا همراه شود، مشكل گشاي همه ي مراحل زندگي كشورهاست - روز به روز در بين شما دوستان دانشجو و جوانان عزيز گسترش پيدا كند. مطالبي كه دوستان اينجا بيان كرديد، بسيار مطالب خوبي بود؛ يعني براي من كه با دقت حرف كساني را كه اينجا حرف ميزنند، گوش ميكنم - چه دانشجوها و جوانها، چه گروه هاي ديگري كه گاهي اينجا شركت ميكنند، يا در هر جلسه اي كه من با يك جمعي روبه رو هستم و با آنها حرف ميزنم، مايلم حرفهايشان را

با دقت بشنوم و استفاده كنم - صحبتهاي امروز شما بسيار پرمغز و مفيد به نظرم آمد كه اين يك ميانگين و سطح متوسطي از ذهنيت و عقليت دانشجوئي را هم به ما نشان ميدهد. نميخواهيم بگوئيم شما نماينده ي همه ي دانشجوهاي كشوريد؛ اما بالاخره نشان دهنده ي اين است كه اين سطح از تفكر و انديشه ورزي و مسئله شناسي و تلاش براي حل مشكل و حل مسئله، امروز در دانشگاه ما وجود دارد؛ اين براي من بسيار جالب هست. نكاتي را دوستان ذكر كرديد. من البته يادداشتهائي دارم كه اگر مجال بشود، خدمت دوستان عرض ميكنم، اما به نظرم ميرسد برخي از همان چيزهائي كه در ذهن من هست، با نگاهي به آنچه كه شما بيان كرديد و توضيحي درباره ي آنها، گفته خواهد شد. بد نيست يك مروري بكنيم به آنچه شما گفتيد. دوستي گفتند كه نسل جديدي در حال ظهور است. اين كاملاً درست است. البته اين، اولين نسلي كه دارد در انقلاب خودش را نشان ميدهد، نيست؛ قبل از شما هم يك نسل خودش را در انقلاب نشان داد - در واقع متولد شد - و دست قدرتمند و انگشت گره گشاي خودش را به كار انداخت. آن هم نسل انقلاب بود؛ آن هم پرورش يافته ي جاي ديگر و فضاي ديگري نبود؛ چون انقلاب مثل يك كوره ي گدازنده است؛ تغييردهنده ي شكل و نظم عناصرِ موجودات است. انقلاب يك چنين حالتي است؛ مثل آنچه كه قديمي ها ميگفتند: اكسير، كيميا، كه عنصر مس را به عنصر طلا تبديل ميكند. اين البته حالا ممكن است در ذهن بعضي ها افسانه به نظر برسد؛ افسانه هم نيست؛ واقعيت داشته و دارد. انقلاب يك

چنين چيزي است؛ تغييردهنده است، دگرگون كننده است. اين دگرگون سازي فقط در سطح مناسبات اجتماعي نيست، بلكه در درجه ي اول، در لايه ي درون انسانها و ذهنيتهاست. اولين تغيير، اينجا داده ميشود؛ در دلها. بنابراين آن نسل جواني كه وقتي انقلاب شد، پانزده سالش بود، شانزده سالش بود، هيجده سالش بود، آزمايش خودش را در ميدانهاي انقلاب داد؛ بعد هم در دوران دفاع مقدس با ايجاد آن فضاي عجيب. آن نسل هم متولد انقلاب است، اين نسل هم كه شما ميگوئيد دارد ظهور ميكند، اين را هم من كاملاً قبول ميكنم؛ تصديق دارم و آن را حس ميكنم. سؤال ميشود كه مأموريت اين نسل چيست؟ الزاماتش چيست؟ كي ميخواهد او را پيش ببرد و هدايت كند؟ اينها سؤالهاي خوبي است. به نظرم ميرسد اين سؤالها سؤال است، ليكن ابهام نيست. پاسخ به اين سؤالها معلوم است. انقلاب براي ايجاد يك دولت به جاي دولت كه به وجود نيامد، براي ايجاد يك نظام، يك مجموعه ي ملي و انساني بر اساس يك تفكر به وجود آمد. آن تفكر، تفكر اسلام است. ادعاي ما اين است - كه اين ادعا را اثبات هم ميكنيم و ثابت شده است؛ قطعي است - ما معتقديم راه سعادت انسانها به دست تعاليم انبياء است، كه كاملترينش هم تعاليم اسلام است. بشر منهاي تعاليم انبياء حتّي پيشرفت مادي هم در اين حدي كه پيدا كرده، پيدا نميكرد؛ چه برسد به تعالي معنوي و بهجت معنوي و آرامش و آسايش رواني كه زمينه ساز عروج اوست به معارج والاي ملكوتيِ انسان. راه سعادت انسان اين است. براي اينكه تفكر انبياء در جامعه پياده شود، يك حركت

بلندمدت و طولاني لازم بود. اين انقلاب با اين هدف به وجود آمد. جامعه ي اسلامي، كشور اسلامي، نه فقط دولت اسلامي، نه فقط تشكيل يك نظام اسلامي، بلكه تشكيل يك واقعيت و يك مجموعه مردمي كه بر اساس تعاليم اسلام - كه لبّ لباب تعاليم انبياء است - زندگي ميكنند و آثارش را احساس ميكنند. اين هدف ماست. خوب، ما به اين هدف هنوز نرسيديم، توقع هم نبود كه در ظرف سي سال برسيم. اين هدف، هدف خيلي طولاني مدتي است. بايد تلاش كرد، بايد كار كرد تا به اين هدف رسيد؛ شما مسئوليتتان اين است. مأموريت اين نسل اين است؛ كشور و ملتتان را به آن جايگاهي كه معنايش اين باشد كه يك جامعه ي اسلامي به معناي واقعي تشكيل شده، برسانيد. اين را الگو كنيد. اين ميشود بزرگترين وسيله براي گسترش اين فكر و گسترش اين تجربه در عالم؛ اين مأموريت اين نسل است كه در تصور و در جنبه ي نظري، چيز مشكلي نيست. البته كار، كار بسيار دشواري است. همان تحرك جواني، همان انگيزه ي جواني را لازم دارد؛ با تلاش فراوان جهادي كه حالا گفته ايم و عرض ميكنيم. هدف اين است: ما كشور اسلامي ميخواهيم. كشور اسلامي وقتي تشكيل شد، معنايش اين است كه دنياي مردم آباد خواهد شد، نه به معناي آبادي اي كه در نظامهاي مادي وجود دارد. در نظامهاي مادي آبادي وجود دارد؛ يعني قدر مطلق پيشرفتهاي مادي خوب است؛ اما در مورد همان پيشرفتهاي مادي هم تعادل و نگاه عادلانه وجود ندارد. يعني شما الان مثلاً مي بينيد كه در كشور ثروتمندي مثل آمريكا، ثروتمندش اولين ثروتمند دنياست، ليكن فقيرش هم

گاهي بدترين فقير دنياست؛ از سرما ميميرد، از گرما ميميرد، از گرسنگي ميميرد. طبقه ي متوسطي در آنجا زندگي ميكنند كه اگر شبانه روز، تمام وقت، با همه ي توان كار نكنند، نميتوانند شكمشان را سير كنند. اين براي بشر خوشبختي نيست، اين براي يك جامعه خوشبختي نيست. بله، توليد ناخالص داخلي اش را نگاه كني، ده برابرِ يك كشور ديگر است؛ اين كه دليل نشد. يعني حتّي در برخورداري هاي مادي هم عدالت نيست، همه گيري نيست؛ يعني همه برخوردار نيستند؛ چه برسد به برخورداري معنوي؛ آرامش رواني نيست، توجه به خدا نيست، تقوا و پرهيزگاري نيست، پاكدامني و طهارت نيست، گذشت و اغماض نيست، ترحم و دستگيري از بندگان خدا نيست؛ و نيست و نيست و نيست. اين، آن پيشرفتي نيست كه كشور اسلامي و جامعه ي اسلامي دنبال آن است. آن خوشبختي اي كه ما براي جامعه ي اسلامي، برخورداري اي كه براي جامعه ي اسلامي قائليم، فقط اين نيست كه شما اينجا نگاه ميكنيد؛ بلكه برخورداري مادي و معنوي. يعني فقر نبايد باشد، عدالت بايد باشد، تقوا و اخلاق و معنويت و پرهيزگاري هم بايد باشد. اين، آن هدفي است كه بايد دنبال او برويم. يكي از دوستان ميگفتند كه به اين دلائل، آينده ي جنبش دانشجوئي دچار ابهام است! من ميگويم هيچ دچار ابهام نيست. اتفاقاً همان برادري كه اين مطلب را گفتند، وظائف جنبش دانشجوئي و كارهائي را هم كه جنبش دانشجوئي بايد انجام بدهد، ذكر ميكردند؛ خوب، ديگر چه ابهامي؟! همين كارها را بايد انجام بدهيد؛ با اين هدف، با اين مقصد. يك سؤال اينجا مطرح ميشود كه براي رسيدن به اين هدف والا و بسيار برجسته و بزرگ، وظيفه فقط

متوجه دانشجويان است؟ آن هم دانشجوياني كه براي خودشان رسالتي قائلند كه شما اسمش را ميگذاريد جنبش دانشجوئي؛ يعني دانشجوي متحرك، دانشجوي فعال؛ دانشجوئي كه از نيروي فكر و توان جسمي و روحي خودش ميخواهد براي پيشرفت استفاده كند؛ آيا فقط اينها مخاطبند؟ بلاشك نه. سنگين ترين مسئوليت بر عهده ي مسئولان و انواع نخبگان جامعه است؛ نخبگان علمي و نخبگان فكري و نخبگان سياسي، ليكن جريان دانشجوئيِ فعال هم مسئوليت سنگيني دارد. يكي از مسئوليتهاي جريان دانشجوئي، تلاش براي فهميدن است؛ يعني تفكر. من به نظرم ميرسد يكي از كارهاي لازم، تشكيل جلسات فكري وسيعي است كه مجموعه ي دانشجوئي، همراه با مجموعه ي حوزوي، با برنامه ريزي خوب، ميتواند به وجود بياورد تا بنشينند درباره ي مسائل گوناگون فكر كنند. گسترش فكر و پراكندن فكرِ درست و صحيح ميتواند همان ثمراتي را ببخشد كه ما در زمينه هاي مسائل علم و فناوري و پيشرفت علوم از دانشجو توقع داريم؛ يعني شكوفائي، آوردن حرف نو به ميدان انديشه، با يك حركت صحيح و جهتگيري درست. يكي از كارها اين است. يكي از كارها، مشخص كردن اصول است. ما اصولي داريم كه بايد از اين اصول تخطي نشود. يعني به نام فكرپردازي و انديشه پردازي، از اصول انحراف پيدا نشود. اصول، شاخصهاي راه صحيح و صراط مستقيم است. خطاست اگر اصول را به ديواره هائي تشبيه بكنيم كه انسان از وسط اين ديواره ها بايد حركت كند؛ نه، اصول شاخصند. يك راه مستقيمي وجود دارد، يك صراط مستقيمي هست كه اين، انسان را به هدف ميرساند. اين صراط مستقيم را بايد شناخت، بايد كشف كرد. هيچ كس در محدوده ي صراط مستقيم زنداني نشده. اجبار به

پيمودن صراط مستقيم در هيچ كس نيست. اين اصول كسي را اجبار نميكند، الزام نميكند، محدود نميكند، بلكه اين اصول انسان را هدايت ميكند و به او ميگويد كه اگر چنانچه بر طبق اين اصول حركت كردي، به آن نتيجه ي مطلوب خواهي رسيد؛ اگر از اين اصول تخطي كردي، به هدف نخواهي رسيد. آخر، اشكال بيراهه همين است. بيراهه، دو اشكال دارد: يك اشكال اين است كه انسان به سرمنزل مقصود نميرسد؛ اشكال ديگر اين است كه وقت انسان تلف ميشود؛ فرصتها از دست ميرود. اين كساني كه در طول اين صد سال، صد و پنجاه سال اخير در كشور ما داعيه ي اصلاح و پيشرفت و ترقي سر دادند و ما را حقاً و انصافاً به بيراهه كشاندند، اين گناه بزرگ را انجام دادند؛ هم ما در طول اين صد و پنجاه سال به مقصد نرسيديم و عقب مانديم، هم وقتمان تلف شد. چند نسل پي درپي بايد بيايند، ضايع شوند، در اين تيه(1) سرگرداني بروند و به نتيجه نرسند، تا يك وقت يك نسل متوجه بشود كه اشتباه كرده اند؛ راه را برگردد، شروع كند از نو حركت كردن. گناه آن كساني كه جوامع بشري را به بيراهه ميكشانند، اين است كه وقت آنها و عمر آنها و فرصتهاي آنها را ضايع ميكنند. يك روز به جامعه ي ما اينجور تفهيم كرده بودند كه راه پيشرفت اين است كه ما از غربي ها تقليد كنيم؛ آن هم نه تقليد در دانش آموزي و دانش اندوزي، تقليد در ظواهر؛ زنهايمان بي حجاب بشوند؛ مردهايمان كلاه فلان جور و لباس فلان جور بپوشند. ميدانيد در كشور ما، دوره اي بر مردم ما گذشت كه

گذاشتنِ يك كلاه مخصوص به نام كلاهْ پهلوي اجباري شد و اگر كسي اين كلاه را بر سر نميگذاشت، مجرم شمرده ميشد! بعد يك قدم جلوتر رفتند، گفتند يا كلاه پهلوي يا شاپو؛ چون غربي ها - اروپائي ها - اين لباس را ميپوشند. انواع و اقسام لباسهائي كه در داخل كشور - لباسهاي محلي - پوشيده ميشد، همه منسوخ و ممنوع شد؛ براي اينكه لباس متحد الشكلِ از غرب آمده، پوشانده بشود. براي چي؟ براي پيشرفت! پيشرفت كشور را در اين دانستند كه مردم ما كت و شلوار بپوشند، كروات ببندند، زنهاي ما بي حجاب حركت بكنند؛ رسوم و عادات غربي را ياد بگيرند. ببينيد چقدر خسارتبار است براي يك كشور؛ چقدر مايه ي شرمندگي است، وقتي انسان فكر بكند. آن روز نه فقط شرمنده نميشدند، افتخار هم ميكردند، با صداي بلند هم اين را فرياد ميكردند. اين، بيراهه است. نسخه ي پيشرفت، نسخه ي غلط؛ بيراهه. اصول براي اين است كه اين اشتباهات پيش نيايد. يكي از دوستان، اعتراضهاي صريحي كردند. خصوصيت دانشجو هم همين است. به اشخاص و دستگاه ها اعتراضهائي كردند - حالا آن اعتراضها ممكن است وارد باشد، ممكن است وارد نباشد؛ من روي آن نميخواهم قضاوت بكنم - اصل اينكه دانشجو حرفش را روشن و صريح و آشكار بزند و دچار سياسي كاري نشود، چيز مطلوبي است. بدترين اشكال و اشكال وارد بر محيط دانشجوئي اين است كه دانشجو دچار محافظه كاري شود و حرفش را با ملاحظه ي موقع و مصلحت خيالي بيان كند؛ نه، دانشجو بايد حرفش را صريح بزند. البته در كنار اين صراحتِ در بيان، صداقت در نيت هم بايد وجود داشته باشد و در

كنار او، سرعت در پذيرش خطا؛ اگر ثابت شد كه خطاست. فرق شماي جوان و دانشجو و صادق و پاكيزه دل، با يك آدم سياسي كار بايد در همين باشد؛ حرفتان را صريح بزنيد؛ آنچه را كه ميزنيد، از دل بزنيد؛ و اگر چنانچه معلوم شد كه اشتباه است، سريع پس بگيريد؛ راحت. اين، به نظر من يكي از بهترين شاخصه هاي دانشجوئي است. يكي از اين اعتراضها، اعتراض به صدا و سيما بود و اينكه بعضي ميگويند اگر چنانچه صدا و سيما را نقد كنيم، بر خلاف رهبري مطلبي گفته ايم؛ چرا؟ چون رهبري رئيس صدا و سيما را معين ميكند! اگر واقعاً ملاك اين باشد، كه آدم بايد به هيچ كس اعتراض نكند؛ چون رئيس قوه ي قضائيه را هم رهبري انتخاب ميكند، رئيس جمهور هم بعد از انتخابات، تنفيذ رهبري دارد؛ ميگويد نصب كردم. پس بايد به هيچ كس اعتراض نكرد. نه آقا، اولاً صدا و سيما را رهبري اداره نميكند؛ اين معلوم باشد. صدا و سيما را رئيس صدا و سيما اداره ميكند. و رهبري هم در موارد زيادي اعتراضهائي دارد. همين اعتراضهائي كه شما داريد، بعضي هايش يا خيلي هايش، اعتراضهاي ما هم هست. احتمالاً اعتراضهاي ديگري هم هست كه چون براي من از جوانب مختلف گزارش مي آورند - با اينكه خود من ممكن است به قدر شما تماشاچي تلويزيون يا گوش كننده ي راديو نباشم - اطلاعاتم زياد است. از وضع صدا و سيما اعتراضهائي هم ميكنيم، اشكالاتي هم ميكنيم، گاهي با آنها دعوا هم ميكنيم. بالاخره آنها هم يك ضرورتهائي دارند و جواب ميدهند؛ گاهي جوابشان درست است، گاهي هم نادرست است. به هر حال اعتراض هست و انتقاد

شما از صدا و سيما مطلقاً به رهبري منتقل نميشود. شما حق داريد انتقاد كنيد؛ هيچ اشكالي ندارد. يكي از دوستان ميپرسند كه به نظرات امام چگونه دست پيدا كنيم؟ به نظر من اين كاملاً روشن است. نظرات امام يك مجموعه است و خوشبختانه بيانات امام ثبت شده است و همين است كه هست. مثل همه ي متوني كه از آنها ميشود تفكر گوينده را استنباط كرد؛ منتها با شيوه ي درستِ استنباط. شيوه ي درستِ استنباط اين است كه همه حرفها را ببينند، آنها را در كنار هم قرار بدهند؛ توي آنها عام هست، خاص هست؛ مطلق هست، مقيد هست. حرفها را بايد با همديگر سنجيد، تطبيق كرد؛ مجموع اين حرفها، نظر امام است. البته كار خيلي ساده اي نيست، اما روشن است كه بايد چه كار كنيم: يك كار اجتهادي است؛ اجتهادي است كه از عهده ي شما جوانها برمي آيد. بنشينند واقعاً گروه هاي كاري در زمينه هاي مختلف، نظر امام را استنباط كنند، از گفته هاي امام به دست بياورند. حالا يك جمله از آن چيزهائي كه در ذهنم بود و يادداشت كردم، عرض بكنم. چون وقت نيست و تا اذان زمان زيادي نمانده. همين طور كه چند نفر از دوستان اشاره كردند، ما وارد دهه ي چهارم عمر نظام جمهوري اسلامي داريم ميشويم. البته يك نظام اجتماعي در سي سالگي و سي و پنج سالگي يك نظام كاملاً جوان است؛ اگر چنانچه بخصوص در اين نظام، تحرك و تحولهاي دروني بموقع و بجا وجود داشته باشد، به آساني سالخورده و فرسوده هم نخواهد شد؛ با گذشت صدها سال هم پير و فرسوده نميشود، ليكن آنچه مسلّم است، در اين سنين -

در سنين سي سالگي و سي و پنج سالگي و چهل سالگي - يك نظام اجتماعي، يك نظام جوان است. يعني چه جوان است؟ يعني هنوز به تجربه ي بيشتر احتياج دارد؛ هنوز به كار و تلاش بيشتر در زمينه ي مباني نياز دارد تا به پختگي و قوام برسد. ما گفتيم كه در اين دهه، آنچه كه به عنوان يك هدف و شعار - براي اينكه دنبال كنيم كه مرحله اي را بگذرانيم - بايد مورد توجه قرار بگيرد، «پيشرفت و عدالت» است. اين را شعار قرار بدهيم: پيشرفت و عدالت. پيشرفت را عرض كردم؛ مقصود، پيشرفتِ همه جانبه است؛ يعني پيشرفت مادي و پيشرفت معنوي. پيشرفت مادي را هم نفي نميكنيم. يعني مطلقاً مسئله ي معيشت مردم، مسئله ي اشتغال مردم، مسئله ي پيشرفتهاي علمي و فناوري را مطلقاً دست كم نميگيريم. اينها كاملاً مهم است و بايد دنبال شود، تا در اين زمينه ها فقر نباشد، بيكاري نباشد، گراني و تورم قيمتها نباشد؛ در اين ترديدي نيست. اما در كنارش، به اين اكتفا هم نميكنيم، بلكه بايد فكر روشن، اعتقاد عميق، انگيزه ي روزافزون و جوشان و اخلاق انساني و والاي اسلامي در كنار اينها گسترش پيدا كند. همان طور كه عرض كردم، از بيراهه ها بايد ترسيد. گاهي اوقات يك چيزها و راه هائي را براي پيشرفت پيشنهاد ميكنند كه بيراهه است. يك نمونه اش را گفتم؛ مثل پيشرفتهاي دوره ي پهلوي كه حقيقتاً بعضي اش توقف و بعضي اش پسرفت و سقوط بود - كه حالا جاي تفاصيلش در اين جلسه نيست؛ چون وقت نيست - آن يك الگو بود كه واقعاً بيراهه بود؛ به ظواهر دلخوش كردن، غربي ها را معيار و ملاك قرار دادن

و دنبال آنها حركت كردن كه نتيجه اش همين ميشود كه در آن پنجاه شصت سالِ شوم و سياه در دوران پهلوي مشاهده شد. يك نمونه ي ديگر از اين بيراهه ها، نمونه هائي است كه گاهي ممكن است در زمان ما هم پيدا بشود؛ بايد توجه داشت. در اين نمونه ي دوم، اسمي از ظواهر آورده نميشود، هويت ايراني و اسلامي هم مثل آنچه كه در آن شكل اول ديده ميشد، نفي نميشود؛ ليكن يك حالت نوميديِ از تحرك و پيشرفت در اين مسابقه در سياستگذاران و سررشته داران امور و سخنگويان جامعه مشاهده ميشود. يعني نگاهي كه به غرب ميكنند، يك نگاه به يك نقطه ي والا و دست نيافتني است، اسمش را هم ميگذارند واقع بيني! ميگويند آقا واقع قضيه چيست؛ امروز اينها از لحاظ علمي اينقدر جلويند، در زمينه هاي گوناگون اين همه پيشرفت كرده اند؛ اين همه نظريات مختلف در علوم انساني، در زمينه هاي مسائل اجتماعي، مسائل سياسي؛ اين همه نظر، اين همه فكر، اين همه نظريه ي نو، ابتكاري ارائه داده اند؛ ما كِي ميتوانيم به گرد اينها برسيم؟ يعني يك چنين روحيه اي در آنها وجود دارد. بارها در طول اين سي سال، بنده خودم با افرادي از اين قبيل مواجه بودم كه چه با زبان صريح يا نيمه صريح يا با زبان حال، همين معنا را بيان ميكردند كه «آقا ما البته بايد پيشرفت كنيم، اما دنبال اينها بايد حركت كنيم! ما كه نميتوانيم به گرد اينها برسيم، چه برسد به اينكه از اينها جلو بزنيم؛ چرا بيخود زحمت ميدهيد خودتان را؟». اين هم يك بيراهه است. اين معنايش اين است كه يك ملت - حالا ملت ما به عنوان يك

نمونه - و ملتهاي گوناگون شرق و ملتهاي مسلمان از جمله، محكوم به اين هستند كه هميشه دنباله روِ حركت غرب و شاگرد دائميِ آنها باشند و هيچ وقت از خودشان اميد نداشته باشند كه بتوانند در آن سطح قرار بگيرند، چه برسد كه از آنها جلو بيفتند؛ هرگز چنين روحيه اي نداشته باشند. اين، يك بيراهه ي بسيار خطرناك است كه امروز متأسفانه از سوي استاد دانشگاه، از سوي متفكر سياسي، از سوي بعضي از گويندگان مذهبي ترويج ميشود؛ اين درست ضد تجربه ي طولاني مدت بشري است. چرا؟ مگر خداي متعال يك دسته از انسانها را اين جور آفريده كه هميشه بايد جلو باشند؟ كدام واقعيت تاريخي اين را نشان ميدهد؟ مگر همينهائي كه امروز در دنيا جلو هستند، در چند قرن قبل از اين، ملتهاي عقب افتاده ي دنيا در همه ي مسائل گوناگون نبودند؟ دوران قرون وسطاي اروپا مگر از ياد تاريخ رفته؟ دوران قرون وسطي - من بارها گفته ام - دوران تاريكي است، دوران جهل و ظلمت است براي اروپا؛ نه براي كشورهاي مسلمان، نه براي ايران. همان دوراني كه آنها اسمش را گذاشتند دوران جهل و بي خبري و ظلمت و خواب، همان دوران در كشور ما و در كشورهاي اسلامي، دوران عظمت و پيشرفت علم و فلسفه است و پيشرفت سياسي و اقتدار سياسي. اين نگاه، خيلي نگاه خطرناكي است. در همين زمينه هائي هم كه امروز شما مشاهده ميكنيد كه در زمينه هاي علمي در كشورتان پيشرفت وجود دارد، در همين زمينه ها هم بالخصوص بعضيها مي آمدند و ميگفتند آقا فايده ندارد! ولي جوان مسلمان، جوان ايراني، با همت، با انگيزه وارد شد و به سطح ديگران رسيد و

يك جاهائي هم از ديگران حتّي جلوتر هم رفت؛ يعني به نسبت زماني كه صرف كرده اگر ملاحظه كنيد، جلوتر هم رفته. بنابراين، اين تفكر يكي از آن تفكرات بيراهه است. مطلقاً نگاه نوميدانه نبايد داشت. نگاه دين، نگاه اسلام، نگاه قرآني به انسان اين است كه: انسان بايد تلاش كند؛ تلاشِ با نظم، با برنامه ريزي و بي وقفه، تا بتواند به نتائج برسد. صداي اذان بلند شد. اميدواريم ان شاءاللَّه خداي متعال توفيق بدهد به شما كه بتوانيد در اين ميدان - در همين دوراني كه شما دانشجو هستيد و كشورتان در يكي از حساسترين دورانهاست - آزمايش خيلي خوبي براي كشورتان فراهم كنيد و وسيله اي براي پيشرفت كشور باشيد. پروردگارا! اين جوانهاي عزيز را در سايه ي لطف و هدايت و حمايت خود ذخيره ي دنيا و آخرت اين كشور قرار بده؛ در همه ي ميدانها آنها را پيروز كن. پروردگارا! الطاف معنوي و بركات معنوي خود را به مناسبت اين ايام ماه رمضان بر اين دلهاي پاك و جوان ببار؛ قلب مقدس ولي عصر را از همه ي ما راضي و خشنود كن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

1) بيابان

ديدار مسئولان نظام به مناسبت عيد فطر

ديدار مسئولان نظام به مناسبت عيد فطر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اين عيد بزرگ اسلامي را به همه ي امت بزرگ اسلامي، همه ي مسلمانان عالم در هر نقطه و به ملت عزيز و مؤمن و بزرگوار ايران و به شما حضار محترم و ميهمانان عزيز تبريك عرض ميكنم و از خداوند متعال مسئلت ميكنيم كه عيد فطر را براي امت اسلامي حقيقتاً يك عيد قرار بدهد و امت اسلامي را به آينده ي درخشاني كه به حق در انتظار آن است، و وعده ي

الهي است، هر چه نزديكتر بفرمايد. بسياري از شما و آحاد مردم كشورمان و مسلمانان عالم در ماه رمضان از سفره ي ضيافت الهي حداكثر استفاده را بردند. باب توبه، باب استغفار، باب ذكر و توجه و تضرع و انس با خداي متعال در اين ماه باز بود. دهان روزه و نفس خويشتندار كمك بزرگي بود براي بندگان خدا كه بتوانند از نعم معنوي الهي در اين ماه استفاده كنند. اين ضيافت الهي است كه در آن، دلهاي مردم مسلمان، لذت ذكر و مناجات را ميچشند، به فطرت الهي خود نزديك ميشوند، اراده ي خود را تقويت ميكنند و ذخيره ي تقوا را كه توشه ي حقيقي انسان است، براي خودشان فراهم ميكنند. و من عرض ميكنم كه امروز بيش از هميشه امت اسلام به اين ذخيره نيازمند است. روزي بود كه امت اسلام اميدي به آينده نداشت؛ متفكران جهان اسلام مي نشستند و براي روز سياه مسلمانان مرثيه سرائي ميكردند. آثار ادبي مسلمانان برجسته و پيشرو امثال سيد جمال الدين و ديگران را در صد سال گذشته ببينيد؛ نخبگاني از دنياي اسلام كه دلهايشان بيدار شده بود، وضع مسلمانها را ميديدند و حقيقتاً براي مسلمانها مرثيه سرائي ميكردند. حقيقتاً افق روشني در دنياي اسلام ديده نميشد؛ مستكبران تازه نفس وارد سرزمينهاي اسلامي شده بودند، زمام حكومتهاي اسلامي را در دست داشتند و از غفلت و خواب ما ملتهاي مسلمان حداكثر سوء استفاده را كردند و روزبه روز آفاق را در مقابل چشم امت اسلامي تيره تر كردند. روزگاري اينجور بر امت اسلامي گذشت. امروز روزگار ديگري است. آن افقهاي تاريك در مقابل چشم امت اسلامي تبديل به افقهاي روشن شده است. در هر نقطه اي از

نقاط عالم كه مسلماناني در آنجا زندگي ميكنند - چه به عنوان يك ملت و چه به عنوان اقليتها در ميان ملتهاي ديگر - به آينده با چشم اميد نگاه ميكنند؛ احساس ميكنند كه ميتوانند حركت كنند. دشمنان دنياي اسلام يعني همان مستكبران، يعني دنياطلبان، يعني استعمارگران، يعني آن كساني كه با شعارهاي براق و فريبنده وارد كشورهاي اسلامي شدند و سياه ترين روزگار را براي كشورهاي اسلامي فراهم كردند، با وجود اينكه از لحاظ پيشرفتهاي مادي، پيشرفتهاي فني، سلاحهاي مخرب، وسائل ارتباط جمعي، امكانات تبليغاتي نسبت به آن روزگارها خيلي جلوترند؛ اما در مقابل حركت اين اقيانوس خروشان امت اسلامي احساس ضعف ميكنند؛ احساس شكست ميكنند؛ واقعيت دنياي اسلام، امروز اين است. اگر كسي بر خلاف اين گمان كند و تصور كند، بداند كه بر خلاف واضحات فكر ميكند. امروز دنياي اسلام افق روشني در مقابل خود مشاهده ميكند. دشمنان بزرگ و مستكبران گردن كلفت عالم كه همه ي دنيا در اختيار آنها هست، امروز در مقابل خيزش امتهاي مسلمان و بيداري ملتهاي مسلمان احساس ناتواني ميكنند؛ راه بر روي آنها بسته است و اين نشان دهنده ي وعده ي الهي است كه فرمود: «و لينصرنّ اللَّه من ينصره انّ اللَّه لقويّ عزيز».(1) و فرمود: «و نريد ان نمنّ علي الّذين استضعفوا في الأرض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين».(2) اينها وعده ي الهي است. و فرمود: «و اللَّه غالب علي أمره».(3) اين وعده هاي الهي به بركت بيداري و حركت مسلمانها بتدريج خود را نشان ميدهد. يك جهاد بزرگ در مقابل ملت مسلمان است. اين جهاد لزوماً جهاد نظامي نيست؛ جهاد سياسي است، جهاد فكري است، جهاد علمي است، جهاد اجتماعي

است، جهاد اخلاقي است. و امت بزرگ اسلام بتدريج با ابعاد گوناگون اين جهاد آشنا شده است و آشنا ميشود. امروز شما نگاه كنيد به صحنه ي منطقه ي بسيار حساس خاورميانه، همين پيشرفت امت اسلامي را مي بينيد. مسئله ي فلسطين كه يك مسئله ي غم انگيز براي دنياي اسلام بود، امروز با اينكه وحشيگري صهيونيستها نسبت به فلسطينيان چند برابر شده است، در عين حال اميد را شما در ناصيه ي ملت فلسطين مشاهده ميكنيد. امروز خود اشغالگران فلسطين از ادامه ي راه خودشان احساس و اظهار يأس ميكنند؛ خودشان اعتراف ميكنند كه به بن بست رسيده اند. رژيم ايالات متحده ي آمريكا كه بعد از پايان روزگار و انهدام شوروي سابق احساس ميكرد كه كدخداي دهكده ي جهاني است و آقا و سرور بي منازع دنياست، شما ملاحظه كنيد در مناطق مختلف دچار بن بست، دچار اشكالهاي اساسي و گره هاي بازنشدني است. به بهانه ي مبارزه ي با تروريسم وارد اين منطقه ي حساس شدند؛ آن در افغانستان، آن در عراق، آن در لبنان، آن در فلسطين. در همه ي مناطق كه شما ملاحظه كنيد، نقشه هاي آمريكا يكي پس از ديگري نقشه هاي باطل از آب درآمده است و هيچگونه اميدي به پيشرفت اين نقشه ها نيست؛ خودشان هم اميد ندارند و اين را بر زبان هم مي آوردند؛ ذكر هم ميكنند. پارسال در همين روز عيد فطر بود كه من در نماز عيد فطر به ملت مسلمان عرض كردم كه اين كنفرانسي كه اينها ميخواهند تشكيل بدهند كه به آن كنفرانس پائيزي ميگفتند - كه برنامه ها و نقشه هائي داشتند براي تسلط هرچه بيشتر بر منطقه - شكست خواهد خورد و امروز مي بينيد اثري از آثار آن كنفرانس و آنچه كه نشستند و

گفتند و برخاستند، در صحنه ي فلسطين و لبنان و منطقه ي حساس خاورميانه وجود ندارد. اين نشان دهنده ي اين است كه آن دستگاهِ مواجهه ي با اسلام و مقابله ي با امت اسلامي كه قصدش سلطه ي هرچه بيشتر بر اين منطقه ي حساس بود، احساس ميكند كه قدرت پيشروي ندارد. البته ما نميخواهيم خودمان را به خوشبيني هاي افراطي دلخوش كنيم. واقعيات سخت و دشوار و تلخ در مقابل چشم همه هست، همه آنها را مي بينند؛ اما مسئله اين است كه قدرت استكباري در مقابل اراده ي ملتها نتوانسته است كاري از پيش ببرد، بعد از اين هم نخواهد توانست كاري از پيش ببرد؛ در عراق پا در گل، در افغانستان دچار مشكلات فراوان، حالا امروز به پاكستان هم دست اندازي ميكنند. ميشنويد، مي بينيد دخالتهاي ظالمانه ي آنها را در اين منطقه ي شرقيِ كشور ما؛ ليكن اينجا هم ناكام خواهند ماند؛ همچناني كه در جاهاي ديگر ناكام ماندند؛ چون ملتها بيدارند، با حقوق اسلامي خودشان آشنا هستند، اراده ي ايستادگي در ميان ملتها وجود دارد و ان شاءاللَّه روزبه روز اين اراده بايد تقويت بشود. در چنين شرائطي، آنچه كه امت اسلامي بيش از هميشه به آن احتياج دارد، همين توجه به پروردگار، كمك خواستن از ذات اقدس الهي، متصل كردن دل به آن منبع قدرت لايتناهاست. دلي كه با قدرت لايتناهاي الهي آشنا شد، در مقابل تهديدها و رعد و برقهاي دشمنان از جا در نميرود، مرعوب نميشود، احساس ضعف نميكند، نوميد از آينده نميشود. و اين راه، راه تجربه شده اي است. جمهوري اسلامي سي سال در مقابل دشمني ها و كارشكني ها و خباثتهاي دستگاه استكبار با قدرت ايستاد و ملت مسلمان ايران، با همه ي همتشان، با

همه ي اراده شان، در عرصه هاي مختلف ايستادند و بحمداللَّه روزبه روز پيش رفتند و اين پيشرفت به اذن الهي، به حول و قوه ي الهي روزبه روز بيشتر خواهد شد و همه ي دنياي اسلام ان شاءاللَّه روز عزت و شكوه اسلامي را خواهند ديد. هدايتهاي الهي را قدر بدانيم، تفضلات الهي را قدر بدانيم، روز عيد فطر را قدر بدانيم، اين اجتماع عظيم مردم را كه دست به دعا برميدارند، رو به قبله ميكنند، در روز معيني با خدا دلهايشان را متصل ميكنند و انس مي يابند، قدر بدانيم. اتحاد خودمان را حفظ كنيم، همت و اراده ي خودمان را حفظ كنيم و روزبه روز اميدمان را به آينده بيشتر كنيم. اميدواريم ان شاءاللَّه دعاي حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) شامل حال شما مردم مسلمان در كشور عزيز ما و در كشورهاي ديگر باشد و ان شاءاللَّه فرداي دنياي اسلام از امروز و ديروزِ آن بمراتب بهتر باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) حج: 40

2) قصص: 5

3) يوسف: 21

خطبه هاى نماز عيد سعيد فطر،اول شوال 1429

خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر،اول شوال 1429

خطبه ي اول بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمد للَّه ربّ العالمين. الحمد للَّه الّذي خلق السّموات و الأرض و جعل الظّلمات و النّور ثمّ الذّين كفروا بربّهم يعدلون. نحمده و نستعينه و نؤمن به و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه سيّدنا أبي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيةاللَّه في الأرضين. و صلّ علي أئمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. عيد سعيد فطر را به همه ي شما برادران و خواهران عزيز نمازگزار تبريك عرض ميكنم و همچنين به همه ي ملت بزرگ ايران و به همه ي ملتهاي مسلمان و

امت عظيم اسلامي در سراسر جهان. روز عيد فطر داراي دو خصوصيت ممتاز است كه خصوصيت اول آن عبارت است از اين حالت طهارت و نزاهت و نظافتي كه در دل و جان انسانهاي مؤمن به وجود آمده است؛ در اثر رياضتهاي شرعي و الهي ماه مبارك رمضان كه روزه يكي از اين رياضتهاست كه انسان با اختيار خود، با اراده ي خود، ترك لذات مادي را در طول ساعات طولاني انجام ميدهد و بر هوسها و خواهشهاي نفساني در طول ايام روزه داري فائق مي آيد. علاوه ي بر اين، انس با قرآن، تلاوت كلام پروردگار، آشنائي با معارف و مفاهيم قرآني؛ علاوه ي بر آن، اين حالت ذكر و دعا و تضرع و توجه و انسي كه انسان با خداي متعال در روزها و شبهاي ماه رمضان بخصوص شبهاي مبارك قدر پيدا ميكند، همه ي اينها، يك نورانيتي به دل ميدهد؛ يك نظافت و نزاهتي به جان انسان ميبخشد كه البته در اين اعمال بسيار مهم ماه رمضان درسهاي بزرگي هم براي ما وجود دارد كه از اين درسها هم بايد استفاده كنيم. يك درس اين است كه اراده ي انسانِ خداجو ميتواند بر همه ي خواهشها و هوسها و لذات مادي كه نفس انسان را به آن فرا ميخواند، غلبه كند. اين يك نكته ي بسيار مهمي براي ماست. گاهي انسان به خود تلقين ميكند كه من نميتوانم بر هواي نفس فائق بيايم. روزه ي ماه رمضان به انسان ثابت ميكند كه انسان ميتواند؛ آن وقتي كه اراده بكند، عزم راسخي به كار ببندد، ميتواند بر هوسها فائق بيايد و پيروز شود. جلوه هاي اغواگر، عادات زشت و ناپسند را كه در ما

وجود دارد، ميتوان با اراده ي قوي، با توكل به خداي متعال مقهور كرد و خود را از آنها نجات بخشيد. اين اراده ي قوي - كه براي ما تأثير اين اراده يك درس بزرگي است - ميتواند ما را چه از عادات شخصي ناپسند خودمان و چه از عادات اجتماعي و خصال بومي خودمان كه مايه ي عقب افتادگي ما در زمينه هاي مادي و معنوي است، جدا كند. بنابراين، يك درس، غلبه ي اراده ي راسخ بر همه ي موانع است. علاوه بر اين، در ماه رمضان روحيه ي كمك به انسانها، روحيه ي تعاون در ميان مردم رواج پيدا ميكند. خودخواهي هاي انسان به نفع ديگرخواهي ها مغلوب ميشود. شما ببينيد خوشبختانه در اين سالهاي اخير و همين امسال، چقدر افراد، بدون نام و نشان، مساجد، حتّي خيابانها را در مناطقي، مركز ضيافت از بندگان خدا قرار دادند. افطاري ترتيب دادند و مردم را بر سر سفره ي افطار خودشان دعوت كردند؛ بدون اينكه تعارفات معمولي وجود داشته باشد؛ بدون اينكه ملاحظات و رودربايستي هائي كه در مهمانيهاي شخصي هست، وجود داشته باشد. اين حالت تعاون، اين حالت خيرخواهي براي مردم، بسيار چيزهاي ارزشمندي است كه به طهارت نفساني انسان منتهي ميشود. چقدر در اين ماه كمك به نيازمندان شد؛ حتّي در ماه رمضان اهداء خون شد. وقتي كه مسئولان اعلام كردند كه به خون تازه براي بيماران احتياج دارند، افراد زيادي در ماه رمضان خون خودشان را اهداء كردند. اين همان حالت غلبه دادن ديگرخواهي بر خودخواهي است؛ غلبه دادن منافع ديگران بر منافع خود است كه البته خود همين به ميزان زيادي معلول روحيه ي معنوي ماه رمضان است كه بحمداللَّه امسال هم مثل سالهاي گذشته

بود، بلكه آن طوري كه شنيديم و خبرهاي موثق و گزارشهاي مستند خبر ميداد، امسال فضاي عمومي كشور لبالب بود از ذكر و دعا و تضرع؛ بخصوص در شبهاي قدر و در آن ساعات متبرك، همه ي افراد، مخصوصاً جوانها به محافل دعا و توجه و تذكر؛ از قشرهاي مختلف، با انواع سلائق گوناگون اجتماعي و فردي و سياسي و غيره رونق بخشيدند؛ همه آمدند دستها را به دعا بلند كردند و دلهايشان را با خدا آشنا كردند. خود اين توجه و توسل و اين توفيقي كه انسان پيدا ميكند، لطف الهي است؛ خود اين توجه پروردگار است كه در همين دعاي وداع ماه مبارك رمضان، امام سجاد (عليه السّلام) ميفرمايد: «تشكر من شكرك و أنت ألهمته شكرك»؛ تو بودي كه شكرگزاري را به دل شاكران الهام كردي. «و تكافئ من حمدك و انت علّمته حمدك»؛ تو بودي كه توفيق دادي، تعليم دادي كه بتواند حمد تو را به جا بياورد. به قول شاعر: گفت آن اللَّه تو لبيك ماست و آن نياز و درد و سوزت پيك ماست در حقيقت همين كه تو يا اللَّه ميگوئي، همين كه انسان با خداي متعال انس پيدا ميكند، با خدا حرف ميزند، اين لطف الهي است و توفيقي است كه خدا به انسان داده است. خود اين «يا اللَّه» متضمن اجابت پروردگار است. اين لذت معنوي را شما، بخصوص شما جوانها چشيديد؛ اين لذت معنوي را با آن دلهاي پاك و نوراني و بي آلايش يا كم آلايش خودتان چشيديد. اين لذت را از دست ندهيد، آن را رها نكنيد. از ظرفيت نمازهاي پنجگانه، تلاوت قرآن، مساجد، دعاهاي وارد، صحيفه ي سجاديه

و غير آن استفاده كنيد، براي اينكه اين طهارت و نورانيت ادامه پيدا كند. اين يك خصوصيت برجسته ي روز عيد فطر است كه اين نورانيتِ ناشي از ماه رمضان را شما با خود حمل ميكنيد. خصوصيت دوم هم در همين نماز شما متجلي است. روز عيد فطر تجسم و نمايش انسجام حقيقي و قلبي ملت است؛ وحدت ملت، اعتصام دسته جمعي به حبل اللَّه، از چيزهائي است كه بسيار باارزش است. اين را بايستي به عنوان يك درس رمضاني براي خودمان حفظ كنيم كه اين هم محصول همان معاني معنوي ماه رمضان است. بخصوص كه ماه رمضان ما مسلمانها - بخصوص ما ملت ايران به بركت امام بزرگوارمان - شامل روز قدس است كه روز قدس يكي از آن جلوه هاي حقيقي اتحاد و انسجام دنياي اسلام است. و امسال روز قدس، راهپيمائي عظيم ملت ايران، چشمهاي ملتهاي مسلمان را از اكناف عالم به خود متوجه كرد. ملت ايران يكصدا فرياد زدند و از ملت مظلوم فلسطين حمايت كردند. و من لازم ميدانم از ملت ايران عزيزمان، از آحاد مردم به خاطر اين حركت عظيمي كه در روز قدس امسال انجام دادند، تشكر كنم. برادران و خواهران عزيز نمازگزار و همه ي ملت ايران! بركات ماه رمضان را درباره ي خودمان، درباره ي كسانمان، درباره ي جامعه ي اسلامي، تا آنجائي كه ميتوانيم ادامه بدهيم و اين ذخيره ي الهي را كه نعمت بزرگ خداست، حفظ كنيم. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم و العصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.

خطبه ي دوم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمد للَّه ربّ العالمين. و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم

المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين سيّما عليّ اميرالمؤمنين و الصّدّيقة الطّاهرة سيّدة نساء العالمين و الحسن و الحسين سبطي الرّحمة و امامي الهدي و عليّ بن الحسين و محمّدبن عليّ و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن عليّ و عليّ بن محمّد و الحسن بن عليّ و الخلف القائم المهديّ صلوات اللَّه و سلامه عليهم اجمعين و صلّ علي أئمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباد اللَّه بتقوي اللَّه. تقواي الهي را در آنچه كه ميگوئيم و ميشنويم و عمل ميكنيم، در همه ي حالات، بايستي از خداي متعال توفيق رعايت آن را بخواهيم و مراعات كنيم. يك مطلب درباره ي روز قدسِ امسال است كه اين حركت عظيم در دنياي اسلام روز به روز جا افتاده تر شده است و گسترش بيشتري پيدا كرده است. امسال دنياي اسلام شاهد تظاهرات بخشهائي از اغلب ملتهاي مسلمان بود؛ از شرق دنياي اسلام يعني از اندونزي، تا غرب دنياي اسلام يعني آفريقا و نيجريه. در كشورهاي مسلمان هرجا به آحاد مردم اجازه داده شد كه بتوانند نيت و اراده ي خود را در روز قدس نشان دهند، مجموعه هائي از مردم آمدند و نشان دادند كه نسبت به مسئله ي قدس چه احساساتي دارند. حتّي مسلماناني كه در اروپا زندگي ميكردند، اقليتهائي كه زير فشارهاي عصبيت دولتها و مؤسسات اروپائي قرار دارند، آنها هم روز قدس را گرامي داشتند. اين نشانه ي اين است كه مسئله ي فلسطين علي رغم آنچه كه غاصبان فلسطين و حاميان آنها ميخواستند، روز به روز در دنياي اسلام زنده تر ميشود. آنها نيتشان اين بود كه نام فلسطين را از خاطره ي ملتهاي مسلمان پاك كنند. اراده ي آنها اين بود، هدف آنها اين بود

كه نقشه ي فلسطين و ملتي به نام فلسطين را بكلي از جغرافياي دنياي اسلام حذف و محو كنند. همه ي تلاش خودشان را هم در طول اين شصت سالِ تمام كه از اين فاجعه ي بزرگ ميگذرد، بر اين كار متمركز كردند؛ اما آنچه واقع شده است، عكس آن چيزي است كه آنها ميخواستند و دنبال آن بودند. امروز دنياي اسلام نسبت به مسئله ي فلسطين بسيار حساستر و بسيار پرانگيزه تر است. علت اين است كه دنياي اسلام بيدار شده است. اگر اين بيداري در سال 1948 ميلادي - يعني 1327 هجري شمسي - كه فلسطين به طور رسمي غصب شد و در اختيار صهيونيستها قرار گرفت، وجود ميداشت، قطعاً واقعيتها جور ديگري ميبود و اين حادثه ي تلخ دنياي اسلام و اين جراحت عميق بر پيكر امت اسلامي واقع نميشد. امروز مسلمانها بيدارند، متوجه اند، روز به روز هم به توفيق پروردگار بيدارتر خواهند شد. و من لازم است عرض بكنم يكي از مهمترين عوامل اين حمايت و گسترش جهاني، ايستادگي و مقاومت ملت شجاع فلسطين است. ما به ملت فلسطين درود ميفرستيم. اين ملت حقاً و انصافاً اثبات كرده است كه لايق نام مسلماني و لايق نام يك ملت زنده است. ما از همين جا در مقابل شما جمعيت مسلمان به مردم فلسطين و به دولت قانوني فلسطين و به برادر مجاهدمان آقاي هنيه ميگوئيم: بدانيد كه ملت ايران شما را تنها نگذاشته است و تنها نخواهد گذاشت. در نقطه ي مقابل، دشمن صهيونيست هم از لحاظ روحيه، هم از لحاظ واقعيت ساخت و وجود خارجي خود، روز به روز ضعيفتر شده است. امروز بزرگان صهيونيست اعتراف ميكنند كه

رو به ضعف و انهزام و شكست هستند و مسلماً دنياي اسلام آن روز را خواهد ديد و اميدواريم همين نسل كنونيِ مردم فلسطين ببينند آن روزي را كه فلسطين در اختيار مردم فلسطين، ملت فلسطين و صاحبان خانه قرار گرفته است و آنها بتوانند آنجا به اراده ي خودشان و آنچناني كه شايسته ي آنهاست، زندگي كنند. نكته ي دومي كه لازم است عرض بكنم، اين است كه امروز دنياي اسلام با تهاجم سياسي و فرهنگي و تبليغاتيِ همه جانبه ي دشمنان اسلام مواجه است. اين نكته را بايد در همه ي جهان اسلام، همه ي آحاد مردم، بخصوص نخبگان، بخصوص روشنفكران، علماي دين، افراد برجسته ي سياسي غفلت نكنند. امروز تهاجم عليه اسلام و مقدسات مسلمانان همه جانبه است و اين نه به خاطر اين است كه دشمن قوي شده است، به خاطر اين است كه دشمن در مقابل حركت عظيم اسلامي احساس ضعف ميكند؛ لذا به انواع جنگهاي رواني، تهاجمات گوناگون، ترساندن ملتها و كشورهاي مسلمان از يكديگر و تبليغات عليه يكديگر متوسل ميشود. راه اين است كه دنياي اسلام وحدت خود را حفظ كند. من بار ديگر براي صدمين بار، هزارمين بار، از زبان ملت ايران خطاب به همه ي برادران مسلمان در اكناف عالم عرض ميكنم: اتحاد خودتان را حفظ كنيد، مبادا بازيچه ي دست دشمنان مشتركي بشويد كه به عنوان قوميت عرب و عجم، به عنوان مذهب شيعه و سني، به عناوين گوناگون ديگر، ميخواهند بين شما اختلاف بيندازند. آنها نه دوست شيعه هستند، نه دوست سني؛ آنها دشمن اسلامند. براي اينكه اسلام را تضعيف بكنند، يكي از راه هايشان همين است كه اينها را به جان هم بيندازند؛ كشورها را

از همديگر بترسانند. اينجا كه علَم اسلام برافراشته شده است، سعي كنند كشورها و دولتها را از نظام اسلامي، از جمهوري اسلامي با انواع دروغها و فريبها بترسانند. ما همه با هم برادريم. ملت ايران در راه پيشرفت و تعالي اسلامي قدم برميدارد و به توفيق پروردگار با سرعت پيش ميرود و اين را متعلق به همه ي دنياي اسلام ميداند؛ شرف خود را، شرف دنياي اسلام؛ پيشرفت خود را، پيشرفت امت اسلامي به حساب مي آورد. يك جمله هم به برادران خودمان، برادران عزيز در سطح كشور عرض بكنيم. اين توصيه ي به اتحاد و اتفاق كه مخاطب آن همه ي دنياي اسلامند، در داخل كشور هم مخاطبان خودش را دارد. اتحاد و اتفاق را ملت عزيز ايران حفظ كنند. تا امروز آنچه به دست آورده ايد، به بركت اتحاد و اتفاق به دست آورده ايد. اتحاد و اتفاق معنايش اين نيست كه همه داراي يك سليقه و يك مذاق باشند؛ اتحاد و اتفاق اين است كه سليقه هاي گوناگون در كنار هم بنشينند، دست در دست هم بدهند، منافع ملي را بر اهواء شخصي مقدم بدارند، خودخواهي ها را - كه ماه رمضان، ماه سركوب اين خودخواهي ها بود - وارد عرصه هاي گوناگون سياسي و اجتماعي و تعاملات گوناگون نكنند. اين روزها روزهائي است كه ملت مسلمان ايران حركتهاي بزرگي را دارد تجربه ميكند؛ كارهاي مهمي را انجام ميدهد كه در سطح جهان اين كارها مورد ستايش افراد باانصاف و صاحبنظر قرار ميگيرد. بحمداللَّه در آستانه ي دهه ي چهارم پيروزي انقلاب، ملت ايران با نشاط، با آمادگي، جوانها - نسل زنده ي پرشور انقلابيِ امروز - با انگيزه ي كامل در ميدان هستند، آماده اند براي

كار كردن. مي بينيد نتائج كار كردنها را؛ در زمينه ي علم، در زمينه ي فناوري، در زمينه ي فعاليتهاي گوناگون اجتماعي، در زمينه ي نشاط سياسي؛ اينها خيلي مغتنم است. براي اينكه اين دستاوردها براي ملت ايران حفظ بشود، لازم است همه ي آحاد مردم، بخصوص نخبگان سياسي، نخبگان اجتماعي و شخصيتهاي مطرح توجه بكنند كه حفظ وحدت از همه ي چيزهائي كه به نظر انسان در محدوده هاي گروهي و جماعتي مهم بيايد، مهمتر است. بايد وحدت را حفظ كرد. خداوند متعال ميفرمايد: «تلك الدّار الاخرة نجعلها للّذين لايريدون علوّا في الارض و لا فسادا و العاقبة للمتّقين»؛(1) فرجام نيك كار، متعلق است به كساني كه متقي باشند و خودشان را از ممنوعهاي الهي بر حذر بدارند؛ خودخواهي ها را كنار بگذارند، در راه خدا، براي خدا، در جهت مصالح ملي، در جهت اعلاي كلمه ي اسلام تلاش كنند. پروردگارا! همه ي ما - گوينده و شنونده - را به آنچه كه گفتيم، موفق بدار. پروردگارا! روح مطهر امام بزرگوار و ارواح طيبه ي شهيدان را با اوليائت محشور كن. پروردگارا! ملت ما را روزبه روز سربلندتر و پيروزتر بگردان. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم انّا اعطيناك الكوثر. فصلّ لربّك و انحر. انّ شانئك هو الابتر. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته (1 قصص: 83

مراسم تحليف و اعطاى سردوشى در دانشكده ى افسرى امام على (ع)

مراسم تحليف و اعطاي سردوشي در دانشكده ي افسري امام علي (ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به شما جوانان عزيز، حضور در مجموعه ي پرافتخار نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران را تبريك عرض ميكنم. اين لباس، لباس افتخار است؛ زيرا شما با وجود خود، با خدمت خود، با خصلتهاي برجسته ي انسانيِ يك سرباز اسلام، مايه ي دلگرمي ملت خودتان و كشور خودتان و سرزمين مقدس و خدائيِ خودتان هستيد. در همه

جاي عالم، نيروهاي مسلح يكي از اجزاء بسيار مهمِ اقتدار ملي كشورها به حساب مي آيند؛ ولي آن وقتي اين اقتدار و اين مظهر قدرت ملي اهميت و ارزش مضاعفي پيدا ميكند كه آنچه در او بُروز ميكند، صرفاً اقتدارِ به مدد و كمك سلاح نباشد. سلاح مهم است و مرد مسلح، تواناي دفاع است؛ اما مهمتر از سلاح، نيروي معنوي و قدرت روحيِ مرد مسلح است. اين آن چيزي است كه اقتدار ملي يك كشور را به صورت يك اقتدار معنوي و حقيقي و غير قابل زوال در مي آورد. يك ملت با داشتن مردان و جوانان مسلح و سربازان شجاع و رشيدي كه دلهاي آنها با نور ايمان روشن است و اراده هاي آنها با قدرت و صلابت ايمان مستحكم است، داراي اقتداري است كه نظير آن را در سراسر جهان - بلكه در سراسر تاريخ - كمتر ميتوان پيدا كرد. امروز شما در چنين كسوتي قرار داريد. در جمهوري اسلامي ايران، نيروهاي مسلح، عظمت و ابّهت خود را فقط به قدرت سلاح نشان نميدهند؛ بلكه در كنار آن، اقتدار معنويِ آنها وابسته به نيروي ايمانيِ آنهاست. براي خدا، براي انسانيت، براي گسترش توحيد و براي دفاع از ارزشهاي اصيل است كه سرباز ايراني و نظاميِ ايراني و جوان مسلح ايرانيِ اسلامي، در اين كسوت در مي آيد و خود را آماده نگاه ميدارد. اگر در دنياي ماديِ امروز و در طول تاريخ، ارتشها براي فرونشاندن آتش حرص و طمع قدرتمندان به وجود آمده اند و به كار گرفته شده اند و اگر امروز ارتشهاي مسلح عالم وسيله ي زورگوئي ابرقدرتها به حساب مي آيند، نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران جانفدايان

فضائلند و براي تثبيت فضائل انساني و ارزشهاي الهي است كه تمرين و مقاومت ميكنند و در ميدانها مي ايستند؛ اين است آن چيزي كه در نهايت، پيروزي قطعي و قاطع را به دست خواهد آورد. اين را بايد حفظ كنيد. امروز در دنيا، تجربه هاي نو به نو، حقايق عجيبي را براي جهانيان آشكار ميكند. امروز دنيا مشاهده ميكند كه ارتش تا دندان مسلحي كه توانسته بود ارتشهاي مشابه خود را در كشورهاي عربي، در مقابل ابّهت و اقتدار خود وادار به تسليم بكند، در مقابل ايمانِ جوانانِ شجاع و باشهامت «حزب اللَّه»، مجبور شد كه ذلت شكست را بپذيرد و اعتراف كند كه در مقابل اين جوانان مؤمن، ضعيف و ناتوان است؛ اين به معني برتري اقتدار معنوي بر قدرتهاي ماديست. جوانان عزيز ما در ارتش، در سپاه، در بسيج، در نيروي انتظامي و در هر بخشي از بخشهاي نيروهاي مسلح سرافرازِ جمهوري اسلامي - به عنوان انسانهائي كه در كنار آمادگيهاي رزمي و در لباس سرباز اسلام، از ايمان و معنويت برخوردارند - يك امتياز استثنائي در ميان همه ي نيروهاي مسلح در سراسر جهان دارا هستند؛ اين را قدر بدانيد. عزيزان من! شما خود را آماده ميكنيد براي اينكه در طول ساليان خدمت خودتان - به عنوان انسانهائي كه براي دفاع از اين ملت، به آنها و به اراده ي آنها و به شجاعت آنها اطمينان و اعتماد شده است - در مقابل ملتتان سرافراز باشيد؛ شما وارد چنين راهي شده ايد و چنين آينده اي را براي خودتان تصوير كرده ايد. ملت ما، پشتيبان نيروهاي مسلح است و نيروهاي مسلح را از خود و جزء غير قابل تفكيكي

از خود ميداند. همچناني كه بزرگان دين فرموده اند، شما حصارها و باروهاي مستحكم اين ملتيد؛ در همه ي مراحل آموزش و در همه ي مراحل خدمت، اين را به ياد داشته باشيد و از خاطرتان دور نكنيد؛ باروهاي مستحكم ملتي كه به نام خدا و به نام عدالت قيام كرده است و با ايمان خود و با صلابت خود و با شجاعت خود و با ايثار خود، توانسته است دشمنان مسلحِ به مدرنترين تسليحات را به عقب نشيني وادار كند. امروز همه ي دشمناني كه در آغاز انقلاب اسلامي و تشكيل نظام جمهوري اسلامي، گمان ميبردند كه نظام جمهوري اسلامي نميتواند در مقابل طوفانهاي مخالفت آنها ايستادگي بكند، با تجربه ي سي ساله تشخيص داده اند و اعتراف ميكنند كه جمهوري اسلامي قوي ترين است. شما قوي ترين هستيد. اين قوّت و قدرت به بركت صلابت ايمان در شماست؛ ايمان را قدر بدانيد و آن را در خود تقويت كنيد. وظائف يك فرد مسلح در نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي، فرا گرفتن خوب، انضباط خوب، آمادگي هميشگي و اخلاص و صفا و نورانيت معنوي است؛ همه ي اينها را با هم براي خود گردآوري كنيد. فرصت جواني را براي آراسته شدن به اين فضائل بزرگ مغتنم بشماريد. امروز شما در بهترين سالهاي عمرتان قرار داريد و با كسب فضائل معنوي اي كه براي يك انسان فداكارِ مؤمن و يك انسان سربلند در مقابل خدا و خلق لازم است، ميتوانيد بندگان شايسته ي خدا و مردان بزرگ دوران خود باشيد. ارتش جمهوري اسلامي ايران به مردان بزرگي كه بتوانند وظائف با اهميت و با عظمت اين سازمان را بر دوش بگيرند، هميشه نيازمند بوده است و بحمداللَّه در

طول دوران پس از انقلاب تا امروز، از چنين مرداني برخوردار هم بوده است؛ بعد از اين هم شمائيد كه بايد اين بارهاي سنگين را بر دوش بگيريد. از خداوند متعال مسئلت ميكنم كه شما جوانان عزيزِ اين ملت و شما سربازان وفادار اين كشور را - به مثابه ي بهترين سربازان اسلام و بهترين مردان دوران خودتان - توفيق رشد و تعالي عنايت بفرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار جمعى از دانش آموزان و دانشجويان در آستانه ى سالروز سيزده آبان

بيانات در ديدار جمعي از دانش آموزان و دانشجويان در آستانه ي سالروز سيزده آبان

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اولاً خوشامد عرض ميكنم به همه ي شما جوانان عزيز؛ دانشجويان، دانش آموزان، فرزندان عزيز ملت ايران. و همچنين اين، پيام قلبي و درود هميشگي من به همه ي جوانان عزيزمان در سراسر كشور است. اين جلسه به مناسبت سيزده آبان كه در آستانه ي آن هستيم، تشكيل شده. و سيزده آبان روز بسيار مهمي است؛ به يك معنا روز دانش آموز است، به يك معنا روز دانشجوست، به يك معنا روز استواري ملت ايران در مقابل ترفند استكبار است. دو سه مطلب را من به اين مناسبت به شما عزيزان عرض ميكنم. يك مطلب اين است كه شما كه عاشق سربلندي ايران اسلامي هستيد و خود را سرباز اسلام ميدانيد و همين طور هم هست، براي ساختن آينده مسئوليت بزرگي بر دوش داريد. اين خصوصيت يك مكتب صادق و حقيقي و واقع بين است. همه مسئولند. جوان هم كه در عنفوان شكوفائي استعدادهاست، جزو مسئولان است؛ مسئوليت فقط مال پيران و ميان سالان نيست، بلكه ميتوان با يك نگاهي گفت كه جوان مسئوليت سنگين تري دارد؛ چرا؟ چون توانائي جوان، شكوفائي جوان، نيروي جوان بيش از ديگران است. جوان

بايد در درون خود، در دل خود، در وجدان خود احساس كند كه نسبت به آينده ي اين كشور، آينده ي اين ملت، آينده ي اين تاريخ، مسئوليت دارد. همين احساس مسئوليت بود كه در دوران دفاع مقدس، اكثر جوان هاي متعهد را به ميدان دفاع كشاند. جوان ها ميتوانستند توي خانه هاي خودشان، زير سايه ي پدرها و مادرها و ناز و نوازش آن ها بمانند؛ نه در زمستان ها در كوههاي برف آلود و سر به فلك كشيده ي غرب، نه در تابستان ها در بيابان هاي تفتيده ي خوزستان حاضر نشوند و راحت باشند؛ اما احساس مسئوليت نگذاشت دنبال راحتي باشند. آن ها توي ميدان آمدند و نتيجه، يك نتيجه ي معجزآسا شد. من مشتاقم كه جوان هاي ما قصه ي جنگ تحميلي هشت ساله را بدانند كه چه بود. اين را بارها گفته ايم؛ افراد هم گفته اند و تشريح كرده اند؛ اما يك نگاه كلان به اين هشت سال، با اطلاع از جزئياتي كه وجود داشته است، خيلي براي برنامه ريزي آينده ي جوان در روزگار ما مهم است. خوشبختانه كتابهاي خوبي هم نوشته شده است. من با اينكه وقت زيادي ندارم، بسياري از كتابهائي را كه در باب مسائل دفاع مقدس هست، نگاه ميكنم؛ براي خود من مفيد است. اين كتابها را بخوانيد، بدانيد، ببينيد؛ شرح حال اين جوان هاي برجسته را بشناسيد. تعدادي از اين جوان هاي برجسته ي ميدان جنگ، همان كساني بودند كه در روز سيزده آبان، آن حماسه ي بزرگ را آفريدند، بعد هم رفتند توي ميدان جنگ. بسياري از آن ها امروز جزو چهره هاي ماندگارِ واقعيِ تاريخ ما هستند. احساس مسئوليت، اين است. در جنگ هشت ساله كه در واقع همه ي نيروهاي مسلط دنياي آن روز - چه شورويِ آن روز، چه

آمريكاي آن روز، چه فرانسه ي آن روز، چه بلوك شرق اروپائي آن روز، چه كشورهاي مرتجع منطقه - با هم همدست شده بودند و به رژيم بعثي پول و نيرو و اطلاعات و سلاح تزريق ميكردند، در مقابل كشور و ملتي قرار گرفتند كه آنچه داشت، عبارت بود از اراده و ايمان. سلاح نداشت، مهمات نداشت، اطلاعات كافي و وافي نداشت؛ اما ايمان، آن ها را مثل پولاد، مثل صخره استوار كرده بود. اين دو جناح متفاوت با هم مواجه شدند و اين جناح بر آن جناح غلبه كرد. يعني نيروي ايمان ملت ايران بر آن نيروي عظيم و گسترده - كه پول و اطلاعات و سلاح و تجهيزات و همه چي در اختيار داشت - غالب و پيروز شد. اين، احساس مسئوليت بود. قبل از ماجراي جنگ تحميلي هم، در خود ماجراي انقلاب، اراده ي جوان ها، احساس مسئوليت جوان ها، اين معجزه ي بزرگ تاريخي را آفريد كه سنگر و قلعه ي مستحكم استكبار در اين منطقه - يعني رژيم پادشاهي ايران - را همين دستهاي استوار و مؤمن فرو ريختند و يك نظام مردمي و اسلامي بر پا كردند. احساس مسئوليت اين است. فرداي اين كشور، فرداي اين ملت، به احساس مسئوليت امروز شما نيازمند است. احساس مسئوليت كنيد كه چه بشود؟ كه خود را بسازيد؛ از لحاظ علمي بسازيد، از لحاظ ايمان و تقوا بسازيد، بصيرت خودتان را زياد كنيد، آگاهي هاي خودتان را نسبت به امروز و ديروز و فردا افزايش بدهيد. ده سال ديگر، دوازده سال ديگر، همه ي شما جمعيتي كه اينجا هستيد و نظائر شما در سرتاسر كشور، جوانان تحصيل كرده اي هستند كه وارد ميدان عرصه ي

زندگي ملت ايران خواهند شد و بسياري از شماها مسئوليتهائي در اختيارتان خواهد بود. رؤساي جمهور آينده، وزراي آينده، مديران آينده و برجستگان گوناگون بخشهاي مختلف آينده - آن كساني كه طراحند، برنامه ريزند، متفكرند، تئوريسين اداره ي كشور هستند - از ميان شماها پديد مي آيند؛ از ميان شماها برميخيزند. اين مديران و اين برنامه ريزان، هم بايد عالم باشند، هم به معناي حقيقي كلمه بايد متدين، پاكدامن و بصير باشند. اين نميشود، مگر اينكه شما از حالا خودتان را آماده كنيد. اين مطلب اول. شما فرزندان منيد و آنچه را كه انسان براي فرزند خود دوست ميدارد، او بهترين هاست. و اين، بهترين است. بايد خودتان را آماده كنيد. اين راهي كه اين ملت در پيش گرفته است، راهي نيست كه به اين زودي ها به پايان برسد؛ راه اعتلاي يك ملت است؛ راه جبران عقب افتادگي هاي يكي دو قرن اخير است. حالا در نكته ي بعدي عرض ميكنم كه اين بسيار مهم است كه شما امروز خودتان را آماده كنيد براي فردا. مطلب دوم اين است كه نظام جمهوري اسلامي با دنياي استكبار، با آمريكا، با دولتهاي ديگري از بلوك استكبار، معارضات و اختلافاتي دارد. اختلاف بر سر چيست؟ اين نكته ي مهمي است. دعوا سر چيست كه امروز وقتي تحليلگران تحليل ميكنند، ميگويند در مسائل گوناگون دنيا كه آمريكا وارد ميشود، گوشه ي چشمي به جمهوري اسلامي و ملت ايران دارد؛ چرا؟ علت چيست؟ ما هم وقتي به مسائل داخلي خودمان نگاه ميكنيم، مي بينيم بسياري از مشكلات ملت و كشور ما به طرق مختلف، از ناحيه ي تحميل آمريكائي هاست؛ چرا؟ علت چيست؟ بايستي اين را با نگاه دقيق جستجو و پيدا كرد.

دعوا بر سر چند مسئله ي سياسي نيست. خوب، دو كشور با همديگر سر مسائلي ممكن است اختلاف داشته باشند كه مي نشينند با مذاكره اين اختلاف را حل ميكنند؛ تمام ميكنند. مسئله ي جمهوري اسلامي و دولت مستكبر آمريكا از اين قبيل نيست. مسئله، مسئله ي ديگري است؛ مسئله ريشه اي تر است. مسئله اين است كه رژيم ايالات متحده ي آمريكا از بعد از جنگ جهاني دوم، داعيه ي ابرقدرتي مطلق دنيا را داشت. البته آن روز شوروي در مقابلش بود، اما اين مسئله ي رقابت بين آمريكا و شورويِ آن روز صرفاً رقابت بين دو ابرقدرت نبود. آمريكا ميخواست بر روي تمام منابع حياتي عالم دست بگذارد. عملاً هم منطقه ي عظيم و حساسي كه به آن خاورميانه ميگويند و شمال آفريقا و خليج فارس - منطقه ي نفت - در پنجه ي اقتدار آمريكا بود. نفت، خون حياتبخش تحرك دنياي امروز است. حالا فردا چه بشود، نميدانيم؛ اما امروز و توي اين دنيا، نفت مايه ي توليد، مايه ي گرما، مايه ي نور و روشنائي و در واقع مايه ي حيات براي خيلي از كشورهاست. اگر نفت نباشد، كارخانه ها نيست، توليدات نيست، تجارتها نيست. نفت يعني خون؛ يعني زندگي. حالا بخش اعظم اين نفت توي اين منطقه است؛ منطقه اي كه اسمش خاورميانه است. تسلط بر اينجا مهم است كه آمريكا هم تسلط پيدا كرده بود. در وسط خاورميانه، ايران قرار داشت؛ پايگاه اصلي استكبار. در اطراف ايران كشورهاي مختلفي بودند كه هر كدام به نحوي در اختيار آمريكا بودند. شوروي البته در اين خلال دست اندازي هائي كرده بود، اما آمريكائي ها غلبه داشتند و اين روال بايد ادامه پيدا ميكرد. البته طمع ورزي مخصوص اين منطقه و مخصوص نفت هم

نبود. آمريكائي ها در آمريكاي لاتين، در آفريقا، در شرق آسيا و در جاهاي مختلف - كه حالا جاي تفسير آن نيست؛ يك وقتي به شما جوان ها عرض خواهم كرد - مشغول تحكيم قدرت خودشان بودند و پيش هم ميرفتند و روزبه روز سلطه را تقويت ميكردند و رقبايشان روزبه روز عقب ميكشيدند. در وسط اين بحبوحه ي روزافزونيِ اقتدار استكباري و در حساسترين نقطه، انقلاب اسلامي در ايران به وجود آمد كه مهمترين شعار اين انقلاب مقابله با ظلم و استكبار بود؛ دفاع از حقوق ملتها بود. انقلاب اسلامي اين نقطه ي اصلي يعني ايران را از زير سيطره ي آمريكا بيرون كشيد. يك روز آمريكائي ها توي همين كشور شما، توي همين تهران شما، توي مناطق مختلف كشور، در همه ي نقاط حساس، آدم داشتند؛ در نيروهاي مسلح، در بخشهاي مربوط به ماليه و دارائي، در بخشهاي حساس سياست، در بخشهاي امنيت، عناصر و آدمهاي آن ها همه كاره بودند. خودِ شاه مملكت هم كه رئيس همه ي دستگاه هاي كشور بود و دخالت در همه ي امور ميكرد، گوشش به دهان سفير آمريكا و سفير انگليس بود. اگر آن ها چيزي ميخواستند و اصرار داشتند، او ناگزير، خواه و ناخواه، اطاعت ميكرد. گاهي هم نميخواست، اما مجبور بود اطاعت كند و اطاعت ميكرد. از يك چنين نقطه اي آمريكائي ها بيرون رانده شدند. خوب، اين خيلي حادثه ي مهمي بود؛ اين زخم كوچكي نبود. بر طبق معمول، دولتهاي استكباري كه از طريق سفارتخانه هايشان در داخل كشورها سمپاشي ميكنند، ارتباط برقرار ميكنند، امكانات جاسوسي برقرار ميكنند - كه الان هم ميكنند؛ الان هم در دنيا اين كار معمول است. از طريق سفارتخانه ها فسادهاي گوناگوني ميكنند - از اين طريق مشغول

شدند به كار كردن. حركت جوان هاي دانشجو به عنوان «دانشجويان مسلمانِ پيرو خط امام» اين ترفند را هم باطل كرد. آن ها رفتند سفارت را گرفتند و اسناد را بيرون كشيدند. الان حدود صد جلد كتاب چاپ شده كه در واقع اسناد است. من نميدانم شما جوان ها اين كتابهاي اسناد لانه ي جاسوسي را خوانده ايد، ميخوانيد يا نه؛ خواندني است، خواندني است. ببينيد سفارت آمريكا آن روز در ايران چه كار ميكرده، با كي ها ارتباط برقرار ميكرده و نقش اين سفارت در طول سالهاي متماديِ قبل از انقلاب چه بوده است. دانشجويان ما اين حركت بزرگ را انجام دادند. آمريكائي ها هنوز دل پريِ خودشان را نسبت به اين حركت پنهان نميكنند. متأسفانه در داخل كشور هم يك عده آدمهاي پشيمان، آدمهاي خسته، آدمهاي هوسي - كه با هوس، حركتي را انجام ميدهند، بعد دنبال زندگي راحت خودشان كه ميگردند، هوسهايشان عوض ميشود - از بين همان جوان هاي آن روز، آن كار را تخطئه كردند و تخطئه ميكنند! اما بدانيد، كارِ بسيار بزرگي بود. همان طور كه امام فرمودند، از انقلاب اول بزرگتر بود؛ چون فرو ريختن هيمنه ي سلطه ي آمريكائي و استكبار آمريكائي در ايران و در جهان بود. يك چنين حادثه ي بزرگي اتفاق افتاده. اين، زخم كوچكي نيست. قضيه به اينجا هم خاتمه پيدا نكرد. بقاي نظام اسلامي و انقلابي، پيشرفت نظام انقلابي، فتوحات گوناگون نظام انقلابي در عرصه هاي مختلف؛ در عرصه ي نظامي مثل دفاع مقدس، در عرصه هاي علمي و در عرصه هاي گوناگون اجتماعي و سياسي روي ملتهاي ديگر، روزبه روز اثر گذاشت و ملتهاي ديگر هم - ملتهاي اين منطقه و ملتهاي مسلمان كه دلهايشان پر بود و

رهبر نداشتند - وقتي ديدند در ايران چنين حادثه اي اتفاق افتاده، كأنّه حكايت دل آن ها بود. لذا ملتها به نظام اسلامي، به رهبري اسلامي، رهبري امام (رضوان اللَّه تعالي عليه) و به نظام جمهوري اسلامي دلباخته شدند كه امروز هم همين جور است. امروز هم ملتها در دنياي اسلام - از غرب دنياي اسلام بگيريد، تا شرق دنياي اسلام؛ در همه جا - با چشم اعجاب و تحسين، با حالت غبطه، به ملت ايران و اين حركت نگاه ميكنند. اين ها هم زخم آمريكائي ها را عميق تر ميكرد و اين، انگيزه ي آمريكا براي مخالفت با جمهوري اسلامي است. آمريكا ميخواهد نظام جمهوري اسلامي دستهايش را بالا كند و اظهار خستگي كند؛ از كاري كه كرده است، پشيمان شود و در مجموعه ي عوامل و مزدوران و دست پروردگان و دنباله روان نظام طاغوت قرار بگيرد. نظام استكبار اين را ميخواهد. آنچه آمريكا از ملت ايران ميخواهد، اين است كه ملت ايران وابستگي را قبول كند، استقلال به دست آمده ي خودش را از دست بدهد و به دست خودش دوباره تسليم قدرت آمريكا شود. آن ها از ملت ايران اين را توقع دارند و فشارهائي كه مي آورند، براي اين است. براي اين است كه دولتهاي جمهوري اسلامي را خسته كنند، ملت را خسته كنند؛ در بين راه، ملت بگويند ديگر بس است، ما خسته شديم؛ دولتها هم عقب بنشينند، تا آمريكا باز همان شيوه اي را كه در گذشته با اين كشور داشته و امروز با بعضي از كشورهاي ديگر دارد، دنبال كند. آن ها دنبال وابستگي اند. از طرف نظام جمهوري اسلامي و ملت ايران هم مسئله به همين عمق است. مشكل ملت ايران

با آمريكا مشكل كارهاي امروز نيست؛ مشكل پنجاه و چند سال موذيگري و خباثت از سوي آن رژيم نسبت به ملت ايران است؛ از سال 1332 تا امروز. سالها پيش از انقلاب، بخصوص از وقتي نهضت امام (رضوان اللَّه عليه) و نهضت روحانيت شروع شد تا پيروزي انقلاب، آنچه خواستند عليه ملت ايران توطئه كردند، ضربه زدند، خيانت كردند، فشار وارد آوردند و انواع و اقسام شيوه هاي مستكبرانه را با اين ملت به كار بردند. بعد از پيروزي انقلاب - الان، سي سال است - هيچ روزي نبوده است كه آمريكا نسبت به ملت ايران نيت خيري داشته باشد؛ از كارهاي گذشته ي خودش عذرخواهي بكند؛ صادقانه دست از استكبار و طمع ورزي نسبت به ملت ايران بردارد. مسئله ي ما با آمريكا اين نيست كه حالا بر سر دو تا موضوع جهاني يا بين المللي يا منطقه اي با هم اختلاف نظر داريم، برويم بنشينيم با مذاكره حل كنيم. مسئله مثل مسئله ي مرگ و زندگي است؛ مسئله ي هست و نيست است. اين نكته ي دوم، كه اين را شما جوان ها بدانيد؛ ما اهل ستيزه گري نيستيم؛ اما اهل حفظ هويت خود، استقلال خود، عزت خود هستيم. هر كسي كه عزت ملت ايران را بخواهد پايمال كند، ملت ايران را تحقير كند، بخواهد دست سلطه را بر اين ملت دراز كند، ملت ايران با غيرت خود، با ايمان خود اين دست را قطع ميكند. مطلب سوم و مطلب آخر اين است كه حالا پايان اين روياروئي و مقابله چه خواهد بود؟ اين مهم است. همه ي دستگاه هاي تبليغاتي غرب و بخصوص آمريكا - دستگاه هاي هنري، دستگاه هاي مطبوعاتي، دستگاه هاي گوناگون تبليغاتي، دستگاه هاي به ظاهر پژوهشيِ

سياسي يا علمي - تلاش ميكنند اين جور وانمود كنند كه پايان اين راه براي ملت ايران بن بست است و آمريكا در راه خود پيش ميرود! اين، دروغ محض است؛ قضيه عكس است. پايان اين راه، بن بست براي رژيم طاغوت و رژيم استكبارگر آمريكاست. دليل واضحش اين است كه اگر قرار بود آن ها بتوانند ملت ايران را شكست بدهند، آن روزي ميتوانستند شكست بدهند كه اين ملت نه اين همه جوان داشت، نه اين پيشرفتها را داشت، نه اين تجربه ها را داشت، نه در يك نبرد و كارزار عظيمي مثل دفاع مقدس پيروز شده بود، نه در عرصه هاي سياسي گوناگون قدرت خودش را نشان داده بود؛ آن روز ميتوانستند - اگر بنا بود بتوانند ملت ايران را شكست بدهند - و آن روز شكست ميدادند؛ نه امروز كه ملت ايران تجربه اش بيشتر است، دستش قويتر است، امكانات علمي اش بمراتب از آن گذشته پيشرفته تر است، توانائي هاي نظامي اش چندين و چندين برابرِ آن روزهاست، زبان نافذش در بين ملتها بيشتر از گذشته است و جوان هاي بيشتري از آن روز دارد. آن روز ملت ايران در بين جمعيت چهل ميليوني و چهل و پنج ميليوني و بتدريج پنجاه ميليوني اش جوان ها در اقليت بودند، امروز در جمعيت هفتاد و چند ميليوني ملت ايران، جوان ها در اكثريتند. آن روز آمريكا در دنيا آبرويش خيلي بيشتر از امروز بود. امروز آمريكا در دنيا بي آبروست. امروز نه فقط ملتهاي مسلمان، حتّي بسياري از ملتهاي غربي از آمريكا روگردانند. بسياري از صاحبنظران در خود كشور آمريكا و خيلي از مردمشان، نسبت به رژيم حاكم بر آن كشور معترضند. امروز شعارهاي اساسي آمريكا كه

با او سر ملتها را ميبريدند و ذبح ميكردند و دولتهاي ملي را از اريكه ي قدرت به زير ميكشيدند، مفتضح شده؛ مثل شعار حقوق بشر، مثل شعار دموكراسي. حقوق بشرشان را در زندان هاي ابوغريب و گوانتانامو و زندان هاي متعدد ديگري از اين قبيل نشان دادند. حقوق بشرشان را در كشتارهاي گوناگون در افغانستان و امروز در پاكستان دارند نشان ميدهند. دموكراسي خواهي هايشان را هم در فلسطين اشغالي نشان ميدهند؛ يك دولت مردمي - دولت حماس با انتخابات مردم سر كار آمده - سر كار است، با انواع ملعنتها و خباثتها ميخواهند اين دولت را زير فشار قرار بدهند. در عراق دارند نشان ميدهند؛ قرارداد امنيتي اي را به زور ميخواهند تحميل كنند؛ خفه كردند همه را از بس فشار آوردند. حالا كه ملت عراق و مسئولين عراق سرشان را بلند كردند، ميگويند ما قبول نداريم، دارند فشار مي آورند و تهديد ميكنند؛ درحالي كه اين دولت كنوني عراق با آراء مردم سر كار آمده. دموكراسي يعني چه؟ غير از اين است؟! صاحبنظرانشان مكرر در طول اين سالهاي متمادي اعتراف كرده اند، تو گزارشهايشان نوشته اند كه در خاورميانه دموكرات ترين كشورها، جمهوري اسلامي است. انتخابات دارد؛ رئيس جمهور، نمايندگان مجلس، خود رهبري، نمايندگان مجلس خبرگان رهبري با آراء مردم انتخاب ميشوند؛ اين را اعتراف ميكنند. در عين حال با جمهوري اسلامي اين جور رفتار ميكنند! اين شعارهاي جمهوري خواهي و دموكراسي خواهي و حقوق بشر، كهنه شده است. حتّي آحاد ملتها هم ديگر اين حرفها را باور ندارند، چه برسد به صاحبنظران و زبدگان. امروز رئيس جمهور آمريكا تو هر كشوري از كشورهاي دنيا كه وارد ميشود، مردم آن كشورها جمع ميشوند و به او خطاب

ميكنند: برگرد به خانه ات؛ يانكي! برگرد به خانه ات. ديگر بي آبروئي از اين بالاتر. اين، آبروي امروز آمريكاست. اگر قرار بود آمريكا بتواند جلوي ملت ايران را سد كند، ملت ايران را به بن بست برساند، آن روز ميكرد كه اين بي آبروئي ها نبود. امروز نميتواند. من به شما عرض كنم: جوان هاي عزيز! آينده مال شماست؛ آينده متعلق به ملت ايران است. آينده ي ملت ايران، رسيدن به قله هاي والاي علم، اقتدار، رفاه و شرف است. اين آينده ي حتمي شماست. و اين وعده ي الهي است. قرآن به ما وعده داده است، اسلام به ما وعده داده است كه اگر ملتها حركت كنند، ايمان نشان بدهند، غيرت نشان بدهند، خسته نشوند، صبر پيشه كنند، استقامت كنند، حتماً به هدفهاي خودشان خواهند رسيد. ما تا حالا امتحان كرده ايم، ايستاده ايم، به هدفهاي ميان مدت رسيده ايم. يك جاهائي هم نابساماني داريم، چون نايستاديم؛ تقصير خود ماست. اين طور نيست كه من نابساماني هاي كشور را ندانم؛ نخير، ميدانم. هر جائي كه ما مشكل و نابساماني داريم - اگر بي عدالتي است، اگر فقر است - براي خاطر اين است كه ما مسئولين و آحاد مردم، درست براي پيشبرد اين هدفها نايستاديم. اگر مي ايستاديم، اينجاها هم درست ميشد. تقصير خود ماست. بايد بايستيم. و شما جوان هاي عزيز - تشكلهاي دانشجوئي، دانش آموزي، جوان ها در خارج از تشكلها - بدانيد: امروز وحدت ملت ايران، وحدت ملت و دولت، اتحاد ميان مسئولان كشور، رمز پيروزي است، كه اين را ميخواهند به هم بزنند. من به شعارهاي جواني و شعار جوان ها اعتقاد دارم، اما مراقب باشيد اين شعارها اختلاف ايجاد نكند، خواست دشمن را تأمين نكند؛ در ميدان تنظيم شده ي از

سوي دشمن بازي نكنيد. اين را مراقب باشيد. همه مراقب باشند؛ سياسيون هم مراقب باشند، مطبوعاتي ها هم مراقب باشند، جوان ها هم مراقب باشند، خود مسئولين هم مراقب باشند. دشمن طراحي ميكند. تو ميداني كه او درست كرده، بازي نكنيد؛ چون چه ببريد، چه ببازيد، به نفع اوست. طراحي دشمن ايجاد اختلاف است، ايجاد نااميدي است، به جان هم انداختن فعالان سياسي است، منزوي كردن خط اصيل و ارزشهاي اسلامي است. اين كارها، نقشه هاي دشمن است؛ سرگرم كردن جوان ها به هوي و هوس و لغويات و غافل كردن آن ها از حركت عمومي ملت ايران، به تعطيلي كشاندن مدارس، به تعطيلي كشاندن كلاسهاي دانشجوئي. اين ها نقشه هاي دشمن است. بايد مراقب بود. بايد در مقابل هر كاري كه به اين نقشه ها منتهي ميشود، ايستاد. وحدت را بايد حفظ كرد، اميد را بايد حفظ كرد، تلاش را بايد روزبه روز بيشتر كرد و با يكديگر صادق بود و دلها را به هم نزديك كرد و در وظائف گوناگون اجتماعي، بايد پرشور حركت كرد. بعضي از افراد از حالا مسائل انتخابات را شروع كردند - با اينكه هنوز خيلي هم مانده، عجله كردند - اين مسائل انتخاباتي خيلي مهم است و اهميتش در نزديك انتخابات، از جهت حضور در عرصه ي انتخابات است؛ اما اهميت امروزش از جهت مشغول كردن افراد به يكديگر، گلاويز شدن با هم، بدگوئي كردن از همديگر و منصرف كردن ذهن ها از مسائل اصلي است. مراقب باشيد. و من ميدانم ملت ايران به توفيق الهي، به فضل الهي، اين گردنه هاي گوناگون و پي درپي را با قدرت تمام پيش خواهد كرد و ان شاءاللَّه به قله ها دست خواهد يافت. پروردگارا!

قلب مقدس ولي عصر را نسبت به ما مهربان كن؛ دعاي او را شامل حال ما كن؛ امام عزيزمان و شهداي بزرگوارمان را با اوليائشان محشور كن؛ توفيق پيمودن راه درست را به همه ي ما عنايت كن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

ديدار مسئولان و كارگزاران حج

ديدار مسئولان و كارگزاران حج بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار مسئولان و كارگزاران حج

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

از خداوند متعال صميمانه مسئلت مي كنيم كه همت و تلاش شما را مشمول بركات خود قرار دهد و اين تلاش كه ان شاءاللَّه با نيت خالص و قربة الي اللَّه انجام مي گيرد، به همان نتائجي منتهي بشود كه در دل شما و آرزوي شما وجود دارد؛ يعني تحقق يك حج اسلاميِ حقيقيِ مرضيِ روح مطهر حضرت خاتم الانبياء (صلّي اللَّه عليه و اله و سلّم). فريضه ي حج يك فرصت است كه خداي متعال در اختيار ما قرار داده است. هم يك فرصت براي شخص مسلمان است، هم يك فرصت براي امت بزرگ اسلامي است، هم امروز يك فرصت براي نظام جمهوري اسلامي است كه پرچم حاكميت اسلام و شريعت اسلامي را برافراشته است. بايد همه از اين فرصت استفاده كنيم. براي فردِ انسان، فرصت حج، فرصت ورود يك انسان در فضاي بيكرانه ي معنويت است؛ از لابه لاي زندگي معمولي خودمان با همه ي آلودگي هايش، با همه ي اشكالاتش، خودمان را بيرون مي كشيم و به فضاي صفا و معنويت و تقرب الي اللَّه و رياضت اختياري مي رويم. از اولي كه وارد اين مراسم مي شويد، چيزهائي را كه در زندگي متعارف معمولي مباح است، بر خودتان حرام مي كنيد؛ احرام. احرام، حرام كردن چيزهائي است بر خود كه در زندگي متعارفِ معمولي رائج و مباح است،

جائز است؛ و بسياري از آن ها هم مايه ي غفلت است، بعضي هم مايه ي انحطاط است. همه ي وسائل تفاخر ظاهري و مادي از ما گرفته مي شود؛ اولش لباس. درجه و مقام و رتبه و لباس و لباس فاخر و همه ي اين ها كنار مي رود و همه در يك لباس قرار مي گيرند. به آينه نگاه نكنيد كه يك جلوه اي از خودخواهي و خودشيفتگي است. بوي خوش استعمال نكنيد كه وسيله اي براي جلوه گري است. از زير آفتاب يا زير باران نگريزيد، زير سقف نرويد - در حال حركت - كه مظهر راحت طلبي و آسايش طلبي است. اگر از جائي عبور مي كنيد كه بوي متعفني دارد، بيني تان را نگيريد؛ و همين طور بقيه ي كارهاي احرام؛ حرام كردن بر خود چيزهائي را كه مايه ي راحت و مايه ي شهوت نفس، شهوات جنسي محرَّم، در اين مدت است؛ چه مايه ي تفاخر است، چه مايه ي تبعيض است. اين ها همه برداشته مي شود. بعد وارد فضاي بيت اللَّه و مسجدالحرام شدن و آن شكوه و عظمتي را كه در عين سادگي و بي پيرايگي وجود دارد، با چشم، با دست، با همه ي وجود لمس كردن. عظمت، شكوه، منتها نه از نوع شكوه مادي و زر و زيورهاي مادي؛ از نوع ديگري كه براي انسان هاي معمولي قابل توصيف هم حتّي نيست. بعد وارد شدن در اين سيل خروشان دوار، بر گرد يك مركز حركت كردن، آن هم با ذكر، با دعا، با گريه، با خشوع، با تكلم با خداي متعال. بعد سعي صفا و مروه همين جور است، وقوف عرفات و مشعر همين جور است، فرائض روزهاي منا همين جور است. اين حج است. دوستان اشاره كردند به اينكه من

براي آسايش حجاج سفارش كرده ام. بله، معلوم است؛ اما اين آسايش به معناي تن پروري نيست. اين را هم من هميشه به دوستان برگزاركننده ي حج در طول سال ها گفته ام كه اين آسايش، فراغت است براي همين دلباختگي و دل سپردگي و انقطاع الي اللَّه. كاري كنيد كه مردم فراغت پيدا كنند، دغدغه اي نداشته باشند، بتوانند اين فريضه را به بهترين وجهي انجام بدهند؛ مراد اين است. والّا آسايش حيواني و خور و خواب و بيشتر خوردن و بهتر خوردن، نه؛ اين ها سليقه ي بنده نيست، كه ما در حج دنبال اين چيزها برويم. حج يك سفر تفريحي نيست، حج يك سفر معنوي است. سفر الي اللَّه است با جسم و جان؛ هر دو. سفر الي اللَّه براي اهل سلوك سفر جسماني نيست، سفر قلبي و روحي است. اينجا براي همه ي ما مردم اين سفر الي اللَّه با جسم و جان هر دو هست. حالا جسم را آن جا ببريم، دل را نبريم؛ اين كه نشد. يا خداي نكرده كساني بر اثر تكرر اين نعمت - كه مكرر توفيق پيدا كردند حج مشرف بشوند، خانه ي خدا را ببينند، زيارت كنند - بتدريج حج براي اين ها حالت بي تفاوتي و كم اهميتي پيدا كند و ديگر آن انقلاب درون را نتوانند به خودشان تلقين كنند و در خودشان بيابند. اين، چيز خوبي نيست. رحمت خدا بر مرحوم شيخ محمد بهاري - در همين ايام ظاهراً بناست سالگرد تعظيمي، گردهمائي تجليلي از ايشان تشكيل شود - كه در يكي از نوشته هايشان مي گويند كه دعا و ذكر و شايد نماز، وقتي بي توجه تكرار مي شود، قساوت مي آورد! نماز مي خوانيم، نمازِ مايه ي قساوت. چرا؟ چون در حال نماز حضور قلب

نداريم، توجه نداريم. پس اين نماز يا با توجه است، كه مايه ي رقت و قرب و لطافت و صفاست؛ يا نمازِ بي توجه است، كه آن وقت به گفته ي ايشان مايه ي قساوت قلب است. حج هم همين جور است. اين اعمال را با توجه، با حضور بايد انجام داد. «ايّاما معدودات»،(1) «معلومات»(2) - مجموع ايام حج و عمره - چند روز بيشتر كه نيست. اين فرصت چند روزه ي حج، يك تمرين و آموزش تجربي است؛ يعني انسان مي بيند كه اين جوري هم مي شود زندگي كرد. بي تفاخر و بي اعتناي به لذائذ مادي هم مي شود زندگي كرد. نه اينكه حالا بيائيم همه ي زندگي را در حال احرام زندگي كنيم؛ اين مراد نيست؛ نه، از طيبات رزق كه خداي متعال براي شما حلال كرده، بايد استفاده كنيد؛ اما دل بستن، بي تاب شدن، زندگي را همين دانستن - كه ما دچارش هستيم كه زندگي را همين لذائذ و شهوات مادي و همين هوس هاي بي مورد و بي جا گمان مي بريم - بايد در هم بشكند تا بفهميم نه، ميشود فصلي از زندگي، بخشي از شبانه روز، ساعاتي از نيمه ي شب را اختصاص داد به همين حالت انقطاع الي اللَّه و به اين حالت صفا. اين را آن جا تمرين مي كنيد، ياد مي گيريد؛ حاجي ياد مي گيرد كه اين كار را مي شود انجام داد. ببينيد، چه فرصت عظيمي است. شما دست اندركاران حج بايد كاري كنيد كه اين خيل عظيم مردمي كه با شما حج مي آيند، يا آنجا هستند - از كشورهاي ديگر مي آيند - به اين نكته ي حج واقف شوند، اين فرصت را بشناسند و تحريض شوند بر اينكه اين فرصت را به چنگ بياورند. يكي از

مهمترين كارهاي دست اندركار حج - چه رئيس كاروان، چه روحاني حج، چه مديريت هاي بخشهاي گوناگون؛ فرهنگي، غير فرهنگي - اين است. اين احساس كه يك فرصت است، در اختيار قرار داده شده، و هميشه هم به دست نمي آيد، براي همه هم به دست نمي آيد. چقدر افرادي هستند كه آرزوي يك روز از آن روزهاي شما را در آنجا دارند؛ اما امكان برايشان پيدا نمي شود. در دنيا افرادي كه مشتاق حج باشند، فراوانند. حالا كه براي شما فراهم شده، اين فرصت را مغتنم بشماريد. اين فرصت فرد است و بر اساس او، وظيفه ي مسئول حج و كارگزار حج مشخص مي شود. اين، فرصت اول. فرصت دوم، فرصت براي امت اسلامي است؛ براي اينكه امت اسلامي با تكثر قوميت ها و نژادها، مناطق عالم و فرهنگ ها و عادت ها و سليقه ها، به طور طبيعي در معرض شكاف ها و جدائي هائي هست. چون خداوند متعال اسلام را براي يك نژاد خاص، براي يك فرهنگ خاص، براي يك منطقه ي خاص از دنيا كه نياورد، براي همه ي بشريت آورد. همه ي بشريت از لحاظ رنگ، از لحاظ زبان، از لحاظ عادات، از لحاظ سلائق، از لحاظ محيط هاي تاريخي و جغرافيائي با هم متفاوتند. پس زمينه ي اختلاف در امت اسلامي وجود دارد. اين اختلاف بايستي بروز نكند، بايستي تحقق و فعليت پيدا نكند. حج آن فرصت بزرگي است براي امت اسلامي كه التيام خود را پس از جدائي هاي طبيعي و احياناً جدائي هاي مصنوعي و تحميلي، بار ديگر براي خودش تأمين كند. حج براي امت اسلامي يك فرصت است. در اين خيل عظيمي كه در حج هر سال شركت مي كنند، شما يك مقطع ده ساله را در

نظر بگيريد، ببينيد در اين ده سال چند ميليون انسان از آفريقا، از آسيا، از اروپا، از همه ي مناطق عالم - زن، مرد، باسواد، كم سواد، داراي سلائق مختلف - شركت مي كنند. اگر نداي اتحاد اسلامي، «و لاتفرقوا»(3)ي اسلامي بر اين مجموعه حاكم باشد، شما ببينيد چه اتفاق عظيمي مي افتد. ديگر همه ي اين مايه هاي اختلاف كمرنگ مي شود. يكي سني است، يكي شيعه است؛ در بين شيعه فِرق مختلف، در بين سني فِرق مختلف؛ فقه هاي مختلف، مذهب هاي مختلف، عادت هاي مختلف است كه به طور طبيعي به جدائي مي انجامد. همه ي اين ها را اين دست مهربان حج جمع مي كند، به هم نزديك مي كند، درهم فشرده مي كند. حالا اينجا من حاشيه اي بزنم. چقدر جفاست كه كسي از اين وسيله ي وحدت، ابزاري درست كند براي اختلاف و شكاف. اين، خطاب به همه است. اين فقط خطاب به آن فرد تكفيريِ سلفيِ متعصب كه در مدينه بايستد و مقدسات شما را دشنام بدهد، نيست؛ خطاب به همه است. مسئولين حج - مسئولين كاروان ها، روحانيون حج - مراقب باشند كه از اين وسيله ي وحدت، ابزاري براي تفرقه درست نكنند و دل ها را از يكديگر پر از كينه و درد نكنند. من چيزهائي را كه مي تواند وسيله ي جدائي شود، نمي شمرم؛ خودتان فكر كنيد، ببينيد چه چيزي است كه دل شيعه را نسبت به برادر مسلمان غير شيعه ي خود پر از كينه ميكند؛ دل سني را نسبت به برادر مسلمان شيعه ي خود پر از بغض مي كند؛ ببينيد اينها چي است، اين ها را بيرون بكشيد، بيندازيد كنار و حج را كه وسيله ي التيام، وسيله ي وحدت، وسيله ي يكسان سازي دل ها و نيت ها و عزم ها در دنياي اسلام است،

بعكس، وسيله ي جدا كردن، وسيله ي بغض ايجاد كردن نبايد قرار داد. شناختن اين مسئله و مصاديق اين مسئله خيلي هوشياري و خيلي دقت مي طلبد. اين ها شوخي نيست. فرصت سوم، فرصت براي جمهوري اسلامي است. جمهوري اسلامي مظلوم است. من به شما عرض بكنم - من سال هاست اين را گفته ام - جمهوري اسلامي نظامي است كه تمام اركان اقتدار معنوي در او جمع است؛ مقتدر است، اما مقتدرِ مظلوم. اين ها با هم منافات ندارد. مظلوم است به خاطر چي؟ به دلائل مختلف؛ يكي اش اين است كه دشمنان جمهوري اسلامي براي اينكه فكر و آرمان جمهوري اسلامي در بين جامعه ي عظيم مسلمان ها گسترش پيدا نكند، انواع و اقسام دروغ ها را به جمهوري اسلامي بسته اند؛ از دروغهاي اعتقادي و فكري بگيريد تا دروغ هاي فرقه اي و سياسي و اجرائي. اين كار را مي كنند، آن كار را مي كنند، اينجور ميگويند، آنجور ميگويند، اينجور فكر ميكنند، آنجور عمل ميكنند. سي سال است كه دارند عليه ما دروغ ميبافند. شما كه كارگزار حج ايد، شما كه دلتان لبالب از اعتقاد و ايمان به نظام جمهوري اسلامي است، در حج در كنار اين برادر مسلماني كه در معرض اين تبليغات قرار گرفته است، تكليف اولتان چيست؟ تبيين. معارف اسلامي و معارف نظام اسلامي را تبيين كنيد. جمهوري اسلامي، جمهوري «اسلامي» است. ما اكثريت مردم ايران شيعه هستيم، اما نظام ما نظامي است كه شامل شيعه و سني مي شود. دليلش هم اين است كه هم در انقلاب، هم بعد از پيروزي انقلاب، هم در جنگ تحميلي، هم برادران سنيِ ما در داخل، هم يك كثرت عظيمي از مسلمانان عالم كه سني هستند، از ما حمايت

كردند، از ما دفاع كردند، براي خاطر جمهوري اسلامي ايستادند و عده اي كشته شدند. جمهوري اسلامي اين است. در كشورهاي اسلامي، چه در آفريقا، چه در آسيا، چه در همه ي مناطق دنيا، حتّي در قلب آن كشوري كه بيشترين دشمني را با ما كرده است - يعني ايالات متحده ي آمريكا - مسلماناني هستند كه شيعه نيستند، اما دلشان لبريز از محبت جمهوري اسلامي و محبت امام و محبت اين ملت بزرگِ باعزم و اراده است؛ چون جمهوري، جمهوري اسلامي بود. اينها اين را تحريف ميكنند؛ تبديل ميكنند و ميخواهند به دروغ مارك دشمني با فِرق اسلامي را به سينه ي جمهوري اسلامي بزنند. برويد اينها را تبيين كنيد. برادران مسلمان ما، خواهران مسلمان ما در سراسر دنيا بدانند كه اينجا مال آنهاست؛ بدانند اينجا همان كاري انجام گرفته است كه دل هر مسلماني در آرزوي انجام گرفتن آن هست. كدام مسلمان است كه در دنيا نخواهد كه قرآن حاكميت پيدا كند. اينجا قرآن حاكميت پيدا كرده؛ اينجا شريعت حاكميت پيدا كرده. امروز در دنياي اسلام كيست كه از تسلط و نفوذ بيگانگان و كفار در كشورهاي اسلامي دلش خون نباشد؟ دلهايشان خون است و نمي توانند حرف بزنند؛ به آنها اجازه نمي دهند حرف بزنند. جمهوري اسلامي همان منبر بزرگ و عظيم و جهاني و آزادي است كه همان حرفِ در دل آن ها و فرياد شكسته ي در گلوي آن ها را در اينجا با صداي رسا بلند مي كند. مستكبرين هم به همين جهت با او مخالفند. دشمنيِ آمريكا با ما به خاطر همين است. ما حرف دل ملت هاي مسلمان را داريم مي زنيم. ملت هاي مسلمان كه همين چند تا حكومت فاسد

نيستند. ملت هاي مسلمان از نفوذ آمريكا، از دخالت آمريكا، از تكبر آمريكا، از تكبر استكبار - اعم از آمريكا و غير آمريكا - دلهايشان پر است؛ دلهايشان خون است؛ منتها دستشان نمي رسد. اين حرف ها در اينجا در همه ي سطوح حكومت از بالا تا پائين، با صراحت دارد بيان مي شود. اينها حقائق خيلي شيوا و زيبائي از جمهوري اسلامي است؛ اينها را بگوئيد تا اين ها را دنياي اسلام و ملت هاي اسلام بفهمند؛ بدانند. البته اين تبيين فقط مخصوص يك عده از خواص، مثلاً دانشجوها كه در كشورهاي اسلامي و در دانشگاه ها به خاطر ارتباطات گوناگون عموميِ بين المللي به اين چيزها دست پيدا ميكنند، نباشد؛ بلكه آحاد مردم بدانند؛ بفهمند. اينها فرصتهاي تبيين براي نظام جمهوري اسلامي است. البته بنده عقيده ندارم كه ما بايد بيرونمان را درست كنيم، درونمان هرچه بود، بود؛ نه. من بِجد اعتقاد دارم كه اولين وظيفه و دستور ما اين است كه خودمان را اصلاح كنيم؛ چه داخل قلب خودمان و درون خودمان را، چه داخل كشور خودمان را. داخل كشور خودمان را هم بايد خودمان اصلاح كنيم. ملت ما ملت مؤمن و باعزم و اراده اي است، ملت آماده اي است، ملت صادقي است؛ اما در گوشه و كنار افرادي، جريان هائي، مجموعه هائي به اسم هاي مختلفِ نخبگان سياسي و غير اين ها، فضاي جامعه را مشوش مي كنند، فضاي جامعه را از صفا و صداقت تهي مي كنند، مردم را دچار اغتشاش ذهني، دچار ترديد مي كنند. اين ملت همان ملتي است كه اين انقلاب عظيم را به پيروزي رسانده، اين نظام مستحكم و باعظمت را شالوده ريزي كرده و سي سال با قدرت، او را حفظ كرده. اين

آنچنان ملتي است، اين آنچنان ايماني است، اين آنچنان عزم راسخي است. اين دستاوردها كه مفت به دست نمي آيد. تا ملتي فداكار نباشد، تا ملتي بااراده و مصمم نباشد، كه اين چيزها به دست نمي آيد. ما بيائيم به خاطر دشمني با زيد و عمرو و اين دولت و آن دولت و مسئولين اجرائي يا مسئولين كذا و كذا، اصل نظام را زير سؤال ببريم؛ سياه نمائي كنيم! كاري كه متأسفانه بعضي از نخبگان سياسي ميكنند. فضاي تبليغاتي كشور، فضاي مطبوعاتي كشور، فضاي تبليغات سياسي كشور به هيچ وجه فضاي خرسندكننده اي نيست. ما بايستي از اسلام براي عمل خودمان، براي رفتارهاي خودمان، براي موضعگيري هاي خودمان درس بگيريم و بدانيم بقاي نظام اسلامي، بركات الهي، تفضلات و رحمت الهي تا وقتي است كه ما پايبند و مقيد باشيم. خدا كه با ما قوم و خويشي ندارد. بارها من عرض كرده ام بني اسرائيل همان كساني هستند كه خداي متعال در قرآن مكرر ميفرمايد: «اذكروا نعمتي الّتي انعمت عليكم و انّي فضّلتكم علي العالمين».(4) خدا بني اسرائيل را بر عالمين تفضيل داد؛ اما همين بني اسرائيل به خاطر اينكه لوس شدند، قدر نعمت خدا را ندانستند و كفران كردند، «كونوا قردة خاسئين»،(5) «ضربت عليهم الذّلّة و المسكنة»؛(6) تبديل شدند به اين. وقتي رحمت الهي براي ما پيش خواهد آمد كه مواظب و مراقب خودمان باشيم؛ مراقب حرف زدنمان، مراقب اقدام كردنمان، مراقب تبليغاتمان. اين فضاي بي بند و باري در حرف زدن، در اظهارات عليه دولت، عليه كي به خاطر اغراض، اينها چيزهائي نيست كه خداي متعال از اينها به آساني بگذرد. آن وقت كساني خطا ميكنند، خداي متعال «و اتّقوا فتنة لا تصيبنّ

الّذين ظلموا منكم خاصّة»؛(7) بله اينجوري است. بعضي از ظلمها، بعضي از كارها هست كه نتيجه و اثر آن دامن همه، نه فقط دامن آن ظالم را ميگيرد؛ بر اثر رفتار يك عده اي كه در گفتار خودشان، در عمل خودشان، در قضاوت خودشان ظلم ميكنند. بايد مراقب اين چيزها بود. حج براي ما بايد درس باشد؛ هم براي حاجي كه به حج ميرود، هم براي ما كه نگاه ميكنيم و دعا ميكنيم و آرزو ميكنيم كه حج مقبول و كاملي ان شاءاللَّه انجام بدهند. خداوند ان شاءاللَّه همه ي ما را توفيق بدهد كه بتوانيم از درسهاي حج حداكثر استفاده را بكنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) بقره: 184

2) حج: 28

3) آل عمران: 103

4) بقره: 47

5) بقره: 65

6) بقره: 61

7) انفال: 25

بيانات در ديدار شركت كنندگان در هفدهمين اجلاس نماز

بيانات در ديدار شركت كنندگان در هفدهمين اجلاس نماز بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اولاً قلباً و عميقاً تشكر ميكنم از برادران و خواهران عزيزي كه متصدي امر ترويج نماز هستند. در همه جا اين خوب است و ارزشمند است؛ بخصوص در دانشگاه ها. و از خداي متعال درخواست ميكنم كه به شما و به جناب آقاي قرائتي و همين طور ديگر دست اندركاران اين كار بزرگ كه اين همت را كردند - اين شجره ي طيبه را ايشان در زمين كاشتند و بحمداللَّه امروز برگ و بار خوبي دارد - توفيق بدهد، طول عمر بدهد كه ان شاءاللَّه ايشان بتوانند كار را دنبال كنند. اهميت كار اقامه ي نماز و ترويج نماز، ناشي است از اهميت خود نماز. وقتي ما مي بينيم در شرع مقدس اسلام اين همه راجع به نماز - چه در قرآن، چه در كلمات نبي مكرم، چه در فرمايشات معصومين -

ترغيب و تشويق و اهتمام نشان داده شده، كشف ميكنيم كه اين نماز در بين مجموعه ي داروهاي درمانگرِ بيماري هاي جسمي و روحي و فردي و اجتماعي انسان، آن عنصر اصلي يا يكي از اصلي ترين عناصر است. همه ي واجبات شرعي، اجتناب از همه ي محرمات، تشكيل دهنده ي مجموعه اي است از داروي تجويز شده ي از سوي پروردگار براي تقويت بنيه ي روحي و اصلاح امور دنيا و آخرت انسان - اصلاح جامعه، اصلاح فرد - منتها در اين مجموعه بعضي از عناصر كليدي هستند كه شايد بشود گفت نماز كليدي ترينِ اين عناصر است. «الّذين ان مكّنّاهم في الارض اقاموا الصّلوة».(1) مؤمنان، مجاهدان راه خدا، ايثارگران طريق تحكيم معارف الهي اين جوري اند كه وقتي «ان مكّنّاهم في الارض»؛ وقتي ما اينها را در زمين متمكن كرديم، قدرت را به اينها سپرديم، خيلي كارها بايد انجام بدهند: استقرار عدالت، ايجاد چه، چه، اما اولْ چيزي كه وجود دارد: «اقاموا الصّلوة»؛ نماز را اقامه ميكنند. چه رازي است در اين نماز كه اقامه ي آن اينقدر مهم است؟ درباره ي نماز خيلي بحث شده است. هر انساني در درون خود يك نفس سركش دارد، يك پيل مست كه اگر مراقبش بوديد، با چكش مرتب بر سر او كوبيديد، او شما را به هلاكت نخواهد انداخت؛ رفتار او كنترل خواهد شد و همين نفس انساني مايه ي پيشرفت شما خواهد شد. نفس، مجموعه ي غرائز انساني است كه اگر اين غرائز درست كنترل شوند، در راه صحيح به كار گرفته شوند، درست اعمال شوند، انسان را به اوج كمال خواهند رساند. اشكال اين است كه مستي ميكنند. بايستي يك كنترل كننده اي وجود داشته باشد. اگر ظلم در دنيا

هست، ناشي از بدمستي غرائز و نفسانيات يك يا چند نفر يا يك مجموعه است؛ اگر فحشاء در دنيا هست، همين جور؛ اگر اهانت به انسان و پامال كردن كرامت انسان در دنيا وجود دارد، همين جور؛ اگر فقر در دنيا هست، بخش عظيمي از جامعه ي بشري دچار محروميت از نعم الهي بر روي زمينند، به خاطر همين است. نفسانياتِ مجموعه ي ستمگر، ظلم را به وجود مي آورد. مجموعه ي مستكبر، استضعاف را به وجود مي آورد. مجموعه ي تمامت خواه و فزوني طلب و بي رحم، فقر را به وجود مي آورد، گرسنگي را به وجود مي آورد. اين نفسانيات است كه اين همه مفاسد در عالم از اولِ تاريخ تا امروز وجود داشته و هرچه انسان در به كارگيريِ توانائي هاي گوناگوني كه خدا در او به وديعت گذاشته، جلوتر رفته، اين كمتر نشده، بيشتر شده؛ «چو دزدي با چراغ آيد گزيده تر برد كالا».(2) آن ظالمي كه بمب اتم دارد، فرق ميكند با آن ظالمي كه فقط با شمشير ميجنگد. اين نفسانيات براي انسانها خطرناك تر شده اند. يك چنين چيزي در وجود انسانها هست. همه ي انسانها مبتلا به اين پيل مست در درون وجود خودشان هستند كه بايد اين را مهار كنند. اين مهار با ذكر خداست؛ با ياد خداست؛ با پناه بردن به خداست؛ با احساس نياز به پروردگار است؛ با احساس حقارت خود در مقابل عظمت الهي است؛ با احساس زشتي هاي خود در مقابل جمال مطلق حق متعال است. اينها همه اش ناشي از ذكر است. انساني كه باتقواست، يعني مراقب خودش هست و متذكر هست، منشأ شر و ظلم و فساد و طغيان و بدي به اين و آن نميشود. آن ذكر

الهي مرتب دارد او را نهي ميكند؛ مرتب دارد او را باز ميدارد: «الصّلوة تنهي». «تنهي» يعني نهي ميكند، نه اينكه دست و پاي انسان را ميبندد؛ غرائز را از كار مي اندازد. بعضي خيال ميكنند «الصّلوة تنهي عن الفحشاء و المنكر»،(3) معنايش اين است كه اگر نماز خواندي، ديگر فحشا و منكر از بين خواهد رفت؛ نه، معنايش اين است كه وقتي نماز ميخواني، آن واعظ درونيِ تو كه با نماز جان گرفته، او مرتب به تو از بديِ فحشاء و منكر ميگويد. و گفتن و تكرار كردن و بر دل فرو خواندن، طبعاً اثر دارد و دل را خاضع و خاشع ميكند. لذاست مي بينيد نماز تكرار بايد شود. روزه، سالي يك بار؛ حج، عمري يك بار؛ نماز، هر روز چند بار بايد تكرار شود. اهميت نماز اينجاست. اگر نماز خوانديم، از درون انسان، از دل انسان بگيريد تا سطح جامعه و تا سطح حاكميت بر جامعه - هرچه اين جامعه بزرگ باشد - به بركت نماز امان پيدا ميكند، امنيت پيدا ميكند. دل انسان امنيت پيدا ميكند، جسم انسان امنيت پيدا ميكند، جامعه ي انسان امنيت پيدا ميكند. نماز خاصيتش اين است؛ اقامه ي صلاة در جامعه اين است. ايني كه اين همه تأكيد شده، كار شما اين است؛ شما ستادهاي اقامه ي نماز و ستادهاي ترويج نماز در هر نقطه اي از نقاط كشور، در هر قشري از اقشار و مهمتر از همه در مجموعه ي جوانان نخبه و دانشجو. اين معنايش كشاندن جامعه به اين حالت ذكر همگاني است. همگان متذكر باشند؛ كوچك، بزرگ، زن، مرد، مسئول دولتي، غير مسئول دولتي، شخصي كه براي خودش كار ميكند،

شخصي كه براي يك جماعتي كار ميكند، اينها وقتي متذكر پروردگار بودند، كارها سامان پيدا ميكند. بيشترِ گناهان ما از غفلت سر ميزند. اين نماز به طور دائم تكرار ميشود.

در اين زمينه ها حرف زياد زده اند، ما هم بارها عرض كرده ايم؛ نماز جسمي دارد و روحي. به اين بايد توجه بشود. يعني تك تك ما، خود من و ديگران بايد به اين توجه كنيم. نماز قالبي دارد و مضموني؛ جسمي دارد و روحي. مواظب باشيم جسم نماز از روح نماز خالي نماند. نميگوئيم جسم بي روح نماز هيچ اثري ندارد؛ چرا، بالاخره يك اثركي دارد؛ اما آن نمازي كه اسلام و قرآن و شرع و پيغمبر و ائمه (عليهم السّلام) اين همه روي آن تأكيد كردند، نمازي است كه جسم و روحش هر دو كامل باشد. اين جسم هم متناسب با همان روح فراهم شده؛ قرائت دارد، ركوع دارد، سجود دارد، به خاك افتادن دارد، دست بلند كردن دارد، بلند حرف زدن دارد، آهسته حرف زدن دارد. اين تنوع براي پوشش دادن به همه ي آن نيازهائي است كه به وسيله ي نماز بايستي برآورده شود كه هر كدام رازي در جاي خود دارد و مجموعه ي اينها، قالب و شكل نماز را به وجود مي آورد. اين شكل خيلي مهم است، ليكن روح اين نماز توجه است؛ توجه. بدانيم چه كار داريم ميكنيم. نماز بي توجه - همان طور كه عرض كردم - اثرش كم است. شما از يك تكه الماس چند قيراطيِ خيلي ارزشمند دو جور ميتوانيد استفاده كنيد. يك جور اين است كه مثل يك الماس، مثل يك سنگ قيمتي از آن استفاده كنيد، يكي هم اين است كه

آن را به عنوان سنگ ترازو به كار ببريد و به جاي سنگ چند گرمي تو ترازو بگذاريد و در مقابلش مثلاً فلفل يا زردچوبه بكشيد! اين هم استفاده ي از الماس است؛ اما چه جور استفاده اي؟! اين مثل تضييع الماس است. البته باز هم با شكستن الماس فرق دارد؛ باز هم همين قدر، شكستن از او بدتر است؛ اما استفاده ي از الماس هم اين نيست كه آدم او را سنگ ترازو قرار بدهد و با او فلفل و زردچوبه وزن كند. با نماز مثل الماسي كه سنگ ترازو كرده ايم، نبايد رفتار كنيم. نماز خيلي ذي قيمت است. يك وقت انسان نماز ميخواند، مثل بقيه ي عادات روزانه؛ مسواك ميزنيم - فرض بفرمائيد - ورزش ميكنيم، همين جور نماز هم ميخوانيم در وقت. يك وقت نه، انسان نماز ميخواند، با اين احساس كه ميخواهد حضور در محضر پروردگار پيدا كند. اين يك جور ديگر است. ما هميشه در محضر پروردگاريم؛ خواب باشيم، بيدار باشيم، غافل باشيم، ذاكر باشيم. ليكن يك وقت هست كه شما وضو ميگيريد، تطهير ميكنيد، خودتان را آماده ميكنيد، با طهارت جسم، با طهارت لباس، با طهارت معنويِ ناشي از وضو و غسل ميرويد خدمت پروردگار عالم. ما در نماز بايد يك چنين احساسي داشته باشيم. رفتيم خدمت پروردگار، عرض كرديم؛ با اين حال وارد نماز بايد شد؛ خود را در مقابل خدا بايد احساس كرد؛ مخاطب بايد داشت در نماز. والّا صرف اينكه يك امواجي را كه ناشي از كلمات و حروف هست، در فضا منتشر كنيم، اين آن چيزي نيست كه از ما خواسته شده. ميشود همينطور گفت: «الحمد للَّه ربّ العالمين. الرّحمن الرّحيم.

مالك يوم الدين ...» و امواجش را منتشر كنيم. همين را ميشود با قرائت خوب هم خواند، اما بي توجه، كه باز هم همان منتشر كردن امواج صوتي است در هوا. اين، آن چيزي نيست كه از ما خواسته شده. از ما خواسته شده كه در حال نماز دلمان را ببريم به پيشگاه پروردگار؛ از دلمان حرف بزنيم، با دلمان حرف بزنيم؛ اينها مهم است. اين را در وضع ترويج نماز، در نمازي كه خود ما ميخوانيم، نمازي كه به ديگران تعليم ميدهيم، اين نكته ي روح نماز را بايد توجه كنيم. البته اين روح بدون جسم هم به دست نمي آيد. اينكه انسان خيال كند اگر اين است، مي نشينم صد بار ذكر ميگويم و مثلاً نماز ديگر نميخوانم، نه. همين جور كه عرض كرديم، آن جسم، آن كالبد، با توجه به نيازهاي تأمين شونده ي به وسيله ي اين روح تنظيم شده است. لذا ببينيد در روايات براي حالات مختلف نماز يك خصوصياتي را گذاشتند؛ واجب نيست، مستحب است. در وقت ايستادن به كجا نگاه كنيد؛ در وقت سجده كردن به كجا نگاه كنيد؛ در وقت ركوع، بعضي از روايات دارد، چشمتان را ببنديد؛ بعضي روايات دارد به جلو نگاه كنيد؛ اين خصوصيات همه كمك ميكند به آن حالت حضور و توجهي كه براي انسان لازم است. حالا اهميت نماز كه واقعاً براي ما توصيفش هم شايد ممكن نباشد. امام صادق (عليه السّلام) در بيماريِ رحلت به وصيّ شان ميفرمايند كه: «ليس منّي من استخفّ بالصّلوة»؛(4) از ما نيست كسي كه نماز را سبك بشمارد. استخفاف يعني سبك شمردن، كم اهميت شمردن. حالا اين نمازِ با همه ي اين خصوصيات، با همه ي اين فضائل،

چقدر از انسان وقت ميگيرد؟ نماز واجب ما - اين هفده ركعت - اگر انسان بخواهد با دقت و با قدري ملاحظه بخواند، فرض كنيد سي و چهار دقيقه وقت ميگيرد، والّا كمتر وقت خواهد گرفت. ما گاهي اوقات ميشود كه پاي تلويزيون در انتظار برنامه اي كه مورد علاقه ي ماست نشسته ايم و قبل از آن، دائم تبليغات، تبليغات، تبليغات - بيست دقيقه، پانزده دقيقه - كه هيچ كدام هم به درد ما نميخورد، مي نشينيم گوش ميكنيم و بيست دقيقه وقتمان را از دست ميدهيم، براي خاطر آن برنامه اي كه ميخواهيم. بيست دقيقه هاي زندگي ما اينجوري است. منتظر تاكسي ميشويم، منتظر اتوبوس ميشويم، منتظر رفيقمان ميشويم كه بيايد جائي برويم، منتظر استاد ميشويم كه سر كلاس دير كرده، منتظر منبري ميشويم كه دير به مجلس رسيده؛ همه ي اينها - ده دقيقه، پانزده دقيقه، بيست دقيقه - به هدر ميرود. خوب، اين بيست دقيقه و بيست و پنج دقيقه و سي دقيقه را براي نماز - اين عمل راقي، اين عمل بزرگ - مصرف كردن مگر چقدر اهميت دارد. در جامعه ي جوان كشور بيش از ديگران بايد به نماز اهميت داد. جوان با نماز دلش روشن ميشود، اميد پيدا ميكند، شادابي روحي پيدا ميكند، بهجت پيدا ميكند. اين حالات بيشتر مال جوانهاست، بيشتر مال موسم جواني است؛ ميتواند لذت ببرد. و اگر خدا به من و شما توفيق بدهد، نمازي بخوانيم كه با توجه باشد، خواهيم ديد كه انسان در هنگام توجه به نماز از نماز سير نميشود. انسان وقتي به نماز توجه پيدا كند، آن چنان لذتي پيدا ميكند كه در هيچ يك از لذائذ مادي اين

لذت وجود ندارد. اين در اثر توجه است. بي توجهي به نماز، كسالت در حال نماز، از خصوصيات منافقين است - نه اينكه حالا هر كسي در حال نماز كسالت داشت، منافق است؛ نه - خدا منافقين را در قرآن معرفي ميكند و ميگويد اينها را از اين بشناس. در زمان پيغمبر منافقيني بودند كه براي خاطر اين و آن نماز ميخواندند و در دل به نماز اعتقادي نداشتند. «و اذا قاموا الي الصّلوة قاموا كسالي يرائون النّاس».(5) بله، وقتي كسي طرف خطاب ندارد، با خدا حرف نميزند، خسته ميشود و برايش يك كار طولاني به نظر مي آيد. چهار ركعت نماز كه چهار دقيقه، پنج دقيقه طول ميكشد، براي او يك زمان طولاني به نظر مي آيد؛ در حالي كه چهار دقيقه مگر چقدر است؟ انسان اگر در اين حالت با خدا طرف خطاب بشود، آن وقت خواهد ديد كه مثل برق گذشت؛ دريغ ميخورد، افسوس ميخورد و دلش ميخواهد طولاني تر بشود. اين معنا را در جوانها، ترويج كنيد. جوانها اگر از حالا عادت كنند به نماز خوب، وقتي به سن ماها رسيدند، نماز خوب خواندن برايشان ديگر مشكل نيست. در سنين ما آدمي كه عادت نكرده باشد به نماز خوب، نماز خوب خواندن ممكن است، اما مشكل است. براي آنكه از جواني عادت كرده به اينكه خوب نماز بخواند؛ يعني نماز با توجه - نماز خوب معنايش نماز با صداي خوش و قرائت خوب نيست؛ يعني نمازِ با توجه، با حضور قلب؛ قلبش در محضر پروردگار حاضر باشد؛ از دل و با دل حرف بزند - آن وقت اين سجيه ي او ميشود و ديگر برايش زحمت

ندارد؛ تا آخر عمر همينجور خوب نماز ميخواند. يك نكته اي را آقاي قرائتي الان اشاره كردند، قبلاً هم مكرر گفته اند، ما هم گفته ايم؛ در مورد كمبود مسجد و نمازخانه در مراكز پرجمعيت. اين را بايد دوستاني كه از دولت اينجا تشريف دارند - وزراي محترم كه اينجا تشريف داريد - در دولت به طور جد مطرح كنيد. همه ي كارهاي مهندسي بزرگ بايستي يك پيوست مسجد و نمازخانه داشته باشد. وقتي مترو طراحي ميكنيم، براي ايستگاه مترو، مسجد در آن ملاحظه شود؛ ايستگاه قطار طراحي ميكنيم، فرودگاه طراحي ميكنيم، مسجد در آن حتماً ديده شود. شهرك طراحي ميكنيم، مسجد در مراكز لازم كه ممكن است بيش از يكي لازم باشد، در او حتماً ملاحظه شود. آيا ممكن است ما يك شهرك را طراحي كنيم، خيابان كشيِ او را فراموش كنيم؟ ميشود شهركِ بدون خيابان؟ با اين چشم بايد به مسجد نگاه كرد. شهرك بدون مسجد معني ندارد. وقتي انبوه سازان ساختمان ميخواهند مجوز بگيرند براي انبوه سازي و ساختمان بسازند، در نقشه اي كه ارائه ميدهند كه مجوز بر اساس او صادر ميشود، بايد نمازخانه ديده شود. ما بايد با نمازخانه اينجوري برخورد كنيم. اشاره كردند به پروازها؛ نه فقط پروازهاي حج، در پروازهاي گوناگون - داخلي، خارجي، دوردست - كه وقت نماز را پوشش ميدهد، حتماً رعايت مسئله ي نماز بشود. اگر امكان دارد قبل از پرواز و بعد از پرواز، وقت نماز وجود داشته باشد؛ اينجور نباشد كه مثلاً فرض بفرمائيد از قبل از اذان صبح راه بيفتند و بعد از آفتاب به مقصد برسند؛ نه، برنامه را جوري تنظيم كنند كه مردم بتوانند نمازشان را بخوانند؛ يا قبل،

يا بعد. اگر امكان ندارد - گاهي ضرورتهائي از لحاظ پروازهاي داخلي، خارجي، خطوط هوائي، پيدا ميشود كه امكان ندارد - در داخل هواپيما امكانات نماز خواندن را فراهم كنند كه البته كاملاً ميشود قبله را تشخيص داد؛ يعني خلبانها واردند، ميفهمند، ميدانند؛ تا افرادي كه مايلند در داخل هواپيما نماز بخوانند، بتوانند. البته مسئله ي حركت قطارها هم به طريق اولي اينجور است. امروز در كشور ما اين جهات قابل مقايسه ي با قبل از انقلاب نيست. شماها اغلب قبل از انقلاب را يادتان نيست. عجيب بود! هم اينجا، هم بعضي جاهاي ديگر. ما عراق رفته بوديم، يك سفر عتبات مشرف شديم، هر كار كرديم براي نماز صبح، توقف نكرد؛ يعني اصلاً نميشد؛ جوري تنظيم كرده بودند كه نميشد. و بنده مجبور شدم از اواخر قطار - كه نزديك ايستگاه يا اوائل ايستگاه بود - خودم را از پنجره بيندازم بيرون، كه بتوانم نماز بخوانم؛ چون در داخل قطار كثيف بود و نميشد نماز خواند. به هر حال، اين چيزها هيچ رعايت نميشد. حالا خيلي تفاوت كرده؛ منتها بيش از اينها انتظار هست. اهميت نماز بايد معلوم باشد. ما بارها، مكرر به آقايان ائمه ي جمعه، ائمه ي جماعت و روحانيون محترم در شهرستانها، در تهران توصيه كرديم كه مساجد بايد آباد باشد؛ صداي اذان بايد از مساجد بلند شود. بايد همه نشانه هاي توجه به نماز و اقامه ي نماز را در شهر اسلامي - بخصوص در شهرهائي مثل تهران و شهرهاي بزرگ كشور - ببينند، بايد احساس كنند؛ هم مردم خودمان، هم كساني كه وارد اين شهرها ميشوند. نشانه هاي اسلامي بايد واضح و آشكار باشد؛ كما اينكه در

مهندسي هاي ما بايد نشانه هاي اسلامي آشكار باشد. صهيونيستها هر نقطه ي دنيا كه خواستند يك ساختماني بسازند، آن علامت نحس ستاره ي داوود را سعي كردند يكجوري رويش تثبيت كنند. كار سياسي شان اينجوري است. ما مسلمانها نشانه هاي اسلامي و مهندسي اسلامي را بايد در همه ي كارهايمان، از جمله در باب مهندسي بايستي مراعات كنيم. به هر حال، اميدواريم خداوند متعال توفيق بدهد. كار نماز، كار كوچكي نيست؛ كار بسيار بزرگي است. همه ي دست اندركاران اين كار ان شاءاللَّه جزو «و المقيمين الصّلوة»(6) هستند كه در قرآن بخصوص «و المقيمين الصّلوة» درباره ي مؤمنان پاك و پاكيزه و خالص اسم آورده شده. ان شاءاللَّه همه تان در عداد مقيمين الصّلوة باشيد و خداي متعال كمك كند، توفيق بدهد و همه ي ما را از بركات نماز ان شاءاللَّه برخوردار كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه 1) حج: 41

2) سنائي غزنوي

3) عنكبوت: 45

4) علل الشرايع، ج 2، ص 356

5) نساء: 142

6) نساء: 162

ديدار اساتيد و دانشجويان در دانشگاه علم و صنعت

ديدار اساتيد و دانشجويان در دانشگاه علم و صنعت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلي خوشحالم و خداوند را شاكرم كه امروز توفيق پيدا كرديم در اين دانشگاه بزرگ و مهم در جمع شما عزيزان حضور پيدا كنيم. هم دانشجويان عزيز تشريف داريد، هم اساتيد محترم و مسئولان اين دانشگاه. و بحمداللَّه دانشگاه علم و صنعت جزو دانشگاه هايي است كه هم افتخارات علمي دارد، هم افتخارات انقلابي. اگر ما يكي از وظايف مهم دانشگاه ها را عبارت بدانيم از تربيت نيروهاي صالح، برجسته، مفيد براي اداره ي بخشهايي از كشور و حضور تأثيرگذار در قضاياي كشور - كه همين هم هست؛ يقيناً يكي از وظايف دانشگاه ها اين است - دانشگاه شما در اين بخش يكي از پيشرفته ترين و پيشروترين

دانشگاه هاست. فهرست طولاني اي را مي توان شمرد از متخرجين اين دانشگاه كه در بخش هاي مختلف كشور در طول اين سال ها نقش هاي مهمي ايفا كرده اند. حالا به عنوان نمونه، چون نام و ياد شهيدان هم در اين جلسه بر زبان دوستان رفت، من هم عرض بكنم همين سردار عالي مقام، جاويد نشان، آقاي حاج احمد متوسليان كه من از نزديك اين مرد برجسته را مي شناختم و كار او، روحيه ي او و تلاش او را ديده ام و او يكي از برجستگان دفاع مقدس بود - به نظر من بخصوص شما جوان هاي عزيز، شرح حال اين برجستگان را كه خيلي درس ها به ما مي آموزد، بخوانيد؛ خصوصاً در آن بخشي كه مربوط به عمليات اين سردار عزيز هست؛ چه در غرب، چه در فتح المبين، چه در بيت المقدس - و نام اين شهيد محمود شهبازي كه به طور متصل با اين مرد بزرگ همراه است، اين ها از افتخارات بزرگ و از متخرجين اين دانشگاهند. امروز هم كه بحمداللَّه رئيس جمهور انقلابي، متعهد، كارآمد، فعال و شجاع هم جزو دانشجويان اين دانشگاه و هم جزو اساتيد اين دانشگاه بوده. اين ها براي اين دانشگاه سوابق بسيار خوب و برجسته اي است. امروز اگرچه در جلسه اساتيد عزيز تشريف دارند، لكن خطاب من بيشتر به دانشجوهاست؛ اگرچه مطالبي هم در زمينه ي مسائل كلي اي كه حتماً استادان عزيز را درگير مي كند، در بين عرايضم خواهم داشت. من وقت را تقسيم مي كنم: بحث كوتاهي را درباره ي مسئله ي دانشجوئي و دانشجويان و نقش دانشجو - كه به نظر من جزو مسائل مهم كشور ماست - عرض مي كنم. بعد در صحبت ديگري و در نگاه دوباره اي، بازخواني اي به انقلاب، چه

از لحاظ تاريخچه، چه از لحاظ مضمون - كوتاه - در پايان دهه ي سوم عرض خواهم كرد. بعد هم در مقوله ي پيشرفت و عدالت - كه گفتيم دهه ي چهارم دهه ي پيشرفت و عدالت است - عرايض مختصر و نكاتي را عرض ميكنم. حالا جلسات دانشگاهي - جلسات دانشجوئي - براي ما جلسات خيلي دلنشيني است؛ چون هم فضاي صداقت و خلوص در اين جلسات هست، هم دانشجو در شكل دهي حال و آينده نقش اساسي دارد. اين آن چيزي است كه به نظر من دانشجويان ما هرگز نبايد اين را از نظر دور بدارند. دانشجو نقش آفرين است؛ هم در زمان حال و هم نسبت به دوران آينده؛ فرداي كشور. اين عنصري كه در اين كارگاه عظيم با همت و تلاش خود و با هدايت و كمك استادان، ارزش افزوده و فوق العاده اي پيدا مي كند، دانشجوست. و يقيناً با اين نگاه، دانشگاه مهمترين زيرساخت پيشرفت و توسعه ي كشور است؛ يعني هيچ يك از زيرساخت هاي گوناگون كشور اهميت و نقش دانشگاه را ندارد؛ چون دانشگاه نيروي انساني را تربيت مي كند كه مهمترين سرمايه ي كشور نيروي انساني است. از دانشگاه هميشه و در همه جا اين انتظار هست كه محل جوشش و اوج دو جريان حياتي در كشور باشد: اول، جريان علم و تحقيق؛ دوم، جريان آرمان گرايي ها و آرمان خواهي ها و هدفگذاري هاي سياسي و اجتماعي. كمتر محيطي را - شايد محيط ديگري را نشود پيدا كرد - مي توان پيدا كرد كه مثل دانشگاه اين دو جريان در آن به طور موازي همواره جوشش داشته باشد؛ هم جريان علم و تحقيق كه مايه ي حيات جامعه و عزت جامعه است و عزت علمي

به دنبال خود عزت اقتصادي، عزت سياسي، عزت بين المللي را مي آورد، در دانشگاه هاست، و هم آن مسئله ي آرمان گرايي كه به ظاهر به مسئله ي علم ارتباطي هم ندارد، اما در همه جاي دنيا انتظار از دانشگاه ها به خاطر حضور دانشجو اين است كه در زمينه ي ترسيم آرمان ها و گرايش به تحصيل اين آرمان ها و رسيدن به اين آرمان ها، دانشگاه فعال باشد. اين ديگر مربوط مي شود بخصوص به دانشجو؛ جوانيِ دانشجو، سن دانشجو، آمادگي هاي روحي دانشجو، كه اين اقتضا را به دانشگاه مي دهد. اين، انتظار از دانشگاه است. البته در بعضي از جاها اين انتظار برآورده مي شود، در بعضي جاها هم برآورده نمي شود. در مورد جريان اول - كه جريان علم و تحقيق است - بايد گفت در گذشته در كشور ما كمابيش اين جريان بود؛ نمي شود بكلي حركت دانشگاهيِ پيش از انقلاب را نفي كرد. ايرادهايي بر آن وارد است، لكن بالاخره حركتي بود كه وجود داشت. عناصر دلسوز، علاقه مند و عالمي پيدا مي شدند و در دانشگاه ها نقش ايفا مي كردند، لكن بعد از انقلاب حركت علمي در دانشگاه ها سرعت گرفته، كه البته دلايلي هم دارد كه چرا اين پيش آمده است. در اين سال هاي اخير كه مسئله ي توليد علم و نهضت توليد علم، نهضت نرم افزاري، بازگشت به خود، اهتمام به تحقيق در دانشگاه ها مطرح شده، يك حالت جهشي در اين حركت به وجود آمده است؛ در بخشي از مسائل علمي و كارهاي علمي و فناوري كه نمونه هايش را داريد مشاهده مي كنيد، در زمينه ي دانش هاي پزشكي، در زمينه ي دانش هاي نو، در زمينه ي مسائل هسته اي، در زمينه ي نانو و غير اين ها كارهاي مهمي در دانشگاه ها ي ما انجام گرفته است

كه در گذشته تصور نمي شد كه ما بتوانيم؛ محقق ما، استاد ما، دانشجوي ما، جوان ما بتوانند به اين نقاط دست پيدا كنند و اين جهش را پيدا كنند؛ اما امروز پيدا شده. آنچه مهم است اين است كه اين جهش بايد ادامه پيدا كند. ما در زمينه ي مسائل علمي دچار عقب ماندگي مزمن هستيم. آنچه كه اهميت دارد - كه من حالا بعد هم عرض خواهم كرد - مسئله ي ادامه ي حركت سريع است. ما بايد اين سرعت و اين شتابي را كه در حركت علمي ما وجود دارد، سال ها ادامه بدهيم؛ هيچ جايز نيست كه ما اندكي توقف كنيم؛ زيرا عقب ماندگي ما از دنياي پيشرفته ي از لحاظ علمي، عقب ماندگي زياد و قابل توجهي است؛ اين را مي دانيم، اين را مي فهميم و از او رنج مي بريم. علت هم اين است كه ملت ما يك ملت داراي هوشِ زير متوسط نيست كه بگويد حالا حقم است. ملت ما ملتي است كه داراي هوش بالاي متوسط جهاني است؛ اين حرفي است كه ثابت شده؛ همه مي گويند. خيلي ها ذكر مي كنند، مي گويند، آثارش هم مشاهده مي شود. سابقه ي علمي ما و تاريخ علمي ما هم همين را تأييد مي كند. اين ملت، آن هم در اين نقطه ي حساس از كره ي زمين، از لحاظ علمي دچار اين عقب ماندگي و فقري كه بر او تحميل كرده اند باشد، غير قابل تحمل است. ما خدا را شكر مي كنيم كه چشم ما را به اين عقب افتادگي باز كرد؛ به ما تفهيم شد كه ما دچار اين فقر هستيم و خدا را شكر مي كنيم كه اين همت، اين شوق، اين اميد در مجموعه ي ما به وجود آمد كه

مي توانيم اين عقب ماندگي را برطرف كنيم. بنابراين، اين شتابي كه وجود دارد، اين جهشي كه وجود دارد، بايد سال ها ادامه پيدا كند. عرض كرديم كه كشور بايد به عزت علمي برسد. هدف هم بايد مرجعيت علمي باشد در دنيا؛ همين طور كه بارها عرض كرده ايم. يعني همين طور كه شما امروز ناچاريد براي علم و دستيابي به محصولات علمي به دانشمنداني، به كتاب هايي مراجعه كنيد كه مربوط به كشورهاي ديگرند، بايد به آنجا برسيم كه جوينده ي دانش، طالب علم، مجبور باشد بيايد سراغ شما، سراغ كتاب شما؛ مجبور باشد زبان شما را ياد بگيرد تا بتواند از دانش شما استفاده كند. هدف بايد اين باشد. اين يك آرزوي خام هم نيست. اين چيزي است كه عملي است. اينجايي هم كه ما امروز از لحاظ علمي و فناوري قرار داريم، اين هم يك روزي جزو آرزوهاي خام به حساب مي آمد. يقيناً قبل از انقلاب - قبل از اينكه اين حركت و شوق در مردم به وجود بيايد؛ اين احساس دليري در مقابل موانع در مردم ما به وجود بيايد - اگر مي گفتند كه كشور ما خواهد توانست به اين نقطه از دانش هاي گوناگون برسد، كسي باور نمي كرد. آن روزي كه براي يك بيماري معمولي كه امروز توي بيمارستان هاي درجه ي سه و چهار در شهرستان هاي دور ما به راحتي آن را علاج مي كنند، افراد ناچار بودند به كشورهاي خارج بروند، پول هاي زيادي بدهند، منت زيادي را بكشند - اين مال خيلي قديم نيست، مال همين پيش از انقلاب است - با اين وضعي كه امروز ما داريم در دانش هاي گوناگون و در بخش هاي مختلف، يقيناً يك روزي

به نظر خيلي ها دست نيافتني بود؛ اما ملت ما به او دست يافت، جوان هاي ما به او دست يافتند. همين مسئله ي هسته اي از اين قبيل است، مسائل گوناگون در بخش هاي علمي از اين قبيل است. بنابراين، ايني هم كه يك روزي كشور ما و ملت ما كاروان دانش را آن چنان پيش ببرد كه بتواند در دنيا مرجع علمي باشد، چيز ممكني است. البته مقدماتي دارد، كه اين مقدمات بايستي طي شود و اين مقدمات شروع هم شده. يكي از اين مقدمات، همين خودآگاهي ماست كه احساس كنيم كه «بايد»؛ و احساس كنيم كه «مي توانيم». يكي ديگر از مقدمات، تهيه ي نقشه ي علمي جامع كشور است كه كشور از لحاظ تحصيل علم و طلب علوم مختلف دچار سردرگمي نباشد. اين كار خوشبختانه انجام گرفته. همين دوستان و محققين و برجستگان، برخاسته ي از دانشگاه ها و از اين دانشگاه، توانسته اند نقشه ي جامع علمي را تهيه و فراهم كنند، كه در شرف نهايي شدن است و اين يك گام بسيار بلند در راه پيشرفت علم در كشور است. البته بعد از آنكه نقشه ي جامع علمي تهيه و فراهم شد، كارهاي ديگري هم بايستي انجام بگيرد؛ از جمله: ايجاد نظام مهندسي اين نقشه، تبديل نقشه ي جامع علمي به صدها پروژه ي علمي، و سپردن اين پروژه ها به پيمانكاران اميني كه عبارتند از همين دانشگاه ها و اساتيد و مراكز تحقيقاتي دانشگاه ها. بعد، ايجاد شبكه ي نظارت بر اين پيشرفت علمي؛ حسن اجراء. و درگير كردن استاد، دانشجو، محقق - كه حالا دانشجويان پرسيدند در زمينه ي پيشرفت علمي، تكليف ما چيست - اين ها حتماً بايد در اين طرح مهندسي نقشه ي جامع علمي ديده شود. هر تك

تك دانشجو مي تواند نقش ايفاء كند؛ هر مركزي از مراكز تحقيقاتي، هر كارگاه آموزشي مي تواند نقش ايفا كند و اساتيد هم مي توانند. بنابراين يك كار چند ساله است. اين كار چند ساله با شدت، با حدت، با پيگيري تمام، با اميد بايستي دنبال شود و ان شاءاللَّه به نتايجي خواهد رسيد. يقيناً روزي خواهد رسيد كه شما ببينيد مرجعيت علمي يافتن دانشگاه هاي ايران و دانشمندان ايران چيز دور از دسترسي نيست؛ خيلي نزديك به شماست. شما جوان ها يقيناً اين را خواهيد ديد؛ من ترديدي ندارم. اين مربوط به جريان اول؛ دانشگاه ها و دانشجويي و انتظار از دانشجو كه البته نقش اساتيد در اين جريان اول نقش بسيار تعيين كننده و مهم و حساسي است. جريان دوم كه آن مسئله ي آرمان خواهي است در دانشگاه ها - كه در زبان متعارف به او گفته مي شود جنبش دانشجويي - در كشور ما تاريخ بسيار جالبي دارد. اين را از اين جهت مي گويم و رويش تكيه ميكنم كه اين حركت بايد ادامه پيدا كند و اين چيزي نيست كه بتواند متوقف بشود؛ چون كشور در شرائطي است و نظام جمهوري اسلامي، ساخت و ويژگي ها و مختصاتي دارد كه حتماً جنبش دانشجوئي در كنارش بايستي حضور داشته باشد. اين جنبش دانشجوئي در كشور ما در تاريخِ ثبت شده و شناخته شده ي خود، هميشه ضد استكبار، ضد سلطه، ضد استبداد، ضد اختناق و بشدت عدالتخواه بوده است. اين مميزات جنبش دانشجوئي ما از روز اول است تا امروز. اگر كسي مدعي جنبش دانشجوئي باشد، اما اين مميزات را نداشته باشد، صادق نيست. دست جنبش دانشجوئي نميتواند در دست كساني باشد كه در فلسطين

قتل عام ميكنند، در عراق جنايت ميكنند، در افغانستان مردم را از دم تيغ ميگذرانند؛ اين جنبش دانشجوئي نيست. جنبش دانشجوئي خصلت و خاصيتش در كشور ما لااقل اينجور است - شايد در خيلي از كشورهاي ديگر هم باشد - كه ضد استكباري، ضد سلطه، ضد ديكتاتوري و طرفدار عدالت است. شروع اين حركت يا مقطع شناخته شده ي اين حركت، همين 16 آذر است. جالب است توجه كنيد كه 16 آذر در سال 32 كه در آن سه نفر دانشجو به خاك و خون غلتيدند، تقريباً چهار ماه بعد از 28 مرداد اتفاق افتاده؛ يعني بعد از كودتاي 28 مرداد و آن اختناق عجيب - سركوب عجيب همه ي نيروها و سكوت همه - ناگهان به وسيله ي دانشجويان در دانشگاه تهران يك انفجار در فضا و در محيط به وجود مي آيد. چرا؟ چون نيكسون كه آن وقت معاون رئيس جمهور آمريكا بود، آمد ايران. به عنوان اعتراض به آمريكا، به عنوان اعتراض به نيكسون كه عامل كودتاي 28 مرداد بودند، اين دانشجوها در محيط دانشگاه اعتصاب و تظاهرات ميكنند، كه البته با سركوب مواجه ميشوند و سه نفرشان هم كشته ميشوند. حالا 16 آذر در همه ي سالها، با اين مختصات بايد شناخته شود. 16 آذر مال دانشجوي ضد نيكسون است، دانشجوي ضد آمريكاست، دانشجوي ضد سلطه است. بعد، از آن سال تا سال 42 - كه شروع نهضت روحانيت و نهضت ديني و اسلامي در كشور ماست - جنبش دانشجوئي كم و بيش تحركاتي دارد. من يادم است سالهاي 38 و 39 و 40 و ...، دانشجوها تحركاتي داشتند، منتها بشدت سركوب ميشد و اجازه نميدادند

بروز پيدا كند؛ تا نهضت روحانيت در سال 1341 و اوجش در سال 42 شروع شد، كه اينجا باز شما نشانه ي جنبش دانشجوئي را مشاهده ميكنيد؛ يعني در تمام پانزده سالي كه بين 1342 است كه شروع نهضت روحانيت باشد، تا 1357 كه پيروزي انقلاب اتفاق افتاد، شما در همه جا و دوشادوش روحانيت و در كنار او، جنبش دانشجوئي را مشاهده ميكنيد. دانشگاه هاي كشور، محيطهاي دانشجوئي كشور، مركز تحرك و فعاليت است و يكي از بازوهاي اساسي نهضت در تمام طول اين مدت - كه اين را ما از نزديك هم خودمان شاهد بوديم؛ هم دوستاني كه در كار نهضت و مبارزات بودند و هم همه اين را تجربه كرده اند و آزموده اند - دانشجويانند. بنابراين، دانشگاه ها يك بخش لاينفك از نهضت روحانيت بودند. البته در دانشگاه ها جريانهاي الحادي و ضد ديني و ماركسيست و غيره هم بودند، لكن آن حركت غالب، مربوط بود به دانشجوهاي مسلمان. لذا گروه هائي كه تشكيل ميشد - گروه هاي مبارز - و كارهائي كه انجام ميگرفت مثلاً در زندانها - اين زندانهاي گوناگون در سالهاي مختلف كه ما خودمان تجربه كرديم - در همه جا، دانشجوها هم حضور داشتند؛ يعني روحانيون و دانشجويان عمده ي زنداني ها را تشكيل ميدادند. همين موجب شد كه ما روحانيون مشهد، علماي مشهد و جمع كثيري از مردم مشهد در سال 57، قبل از پيروزي انقلاب، وقتي ميخواستيم تحصن انجام بدهيم، اين تحصن در مركز دانشگاهي پزشكي امام رضا انجام گرفت؛ يعني مركزيت دانشگاه. در تهران هم تحصنِ علما و روحانيون و انقلابيون و مبارزين براي ورود امام - كه در ورود ايشان تأخير شده بود

- در دانشگاه تهران انجام گرفت. اينها نشان دهنده ي نقش دانشگاه و نقش دانشجوست، تا انقلاب پيروز شد. بعد از پيروزي انقلاب اين حركت دانشجوئي - جنبش دانشجوئي، حضور دانشجوئي - صحنه ي عجيبي است. در همان ماه هاي اول، مسئله ي تشكيل سپاه پاسداران و حضور فعال دانشجويان در سپاه است و به فاصله ي چند ماه، تشكيل جهاد سازندگي به وسيله ي خود دانشجوهاست، كه خود دانشجوها جهاد سازندگي را تشكيل دادند و خودشان آن را توسعه دادند؛ خودشان آن را پيش بردند، كه يكي از بركات و افتخارات نظام اسلامي، جهاد سازندگي بود. چند ماه بعد از اين، موج دوم حضور دانشجويان در مواجهه و مقابله ي با عناصر مسلحي بود كه دانشگاه را لانه ي خودشان كرده بودند، كه اتفاقاً خيلي از آنها غير دانشجو بودند و همين دانشگاه تهران تبديل شده بود به مركز تسليحات و تفنگ و مهمات و نارنجك! آنها اين وسائل را جمع كرده بودند براي اينكه با انقلاب مبارزه كنند. كسي كه توانست اينها را از دانشگاه تهران ازاله كند، خود دانشجوها بودند؛ حركت عظيم دانشجوها كه اينجا هم خودش را نشان داد. سال 59 با شروع دفاع مقدس، حضور دانشجوها در جبهه است كه نمونه هاي مختلفي از آن وجود دارد كه يكي از آنها همين حاج احمد متوسليان و امثال اينها بودند كه بلند شدند رفتند منطقه ي غرب در كردستان، در عين غربت - بنده در همان ماه هاي اول جنگ، پنج شش ماه بعد از اول جنگ، منطقه ي كردستان را از نزديك ديدم؛ گرد غربت آنجا بر سر همه كأنه پاشيده شده بود - و در تنهائي، بي سلاحي و با حضور فعال دشمن

و بمباران دائمي دشمن، اين مخلص ترين نيروها در آنجا كارهاي بزرگي را انجام دادند كه قبل از عمليات فتح المبين - عملياتي كه اين سردار بزرگوار و دوستانش انجام دادند - عمليات محمد رسول اللَّه (صلّي اللَّه عليه و اله و سلّم) را انجام دادند كه آن، يك نمونه از حضور دانشجويان است. يك نمونه ي ديگر دانشجوهائي هستند كه در ماجراي هويزه حضور پيدا كردند كه آن دانشجوها را هم بنده، تصادفاً در همان روزي كه اينها داشتند ميرفتند - روز 14 دي - به طرف منطقه ي نبرد و درگيري، ديدم؛ شهيد علم الهدي و شهيد قدوسي و ديگران. اين مربوط به سالهاي 60 و 61 است كه البته ادامه پيدا كرد تا آخر جنگ. يعني واقعاً يكي از بخشهاي تأمين كننده ي نيروهاي فعال ما در طول دوران هشت سال دفاع مقدس، دانشگاه ها بودند. بعد هم كه در همان اوائل دهه ي 60، وقتي بازگشائي دانشگاه ها انجام شد، جهاد دانشگاهي تشكيل شد كه يكي از نقاط حساس و يكي از مراكز مايه ي افتخار، جهاد دانشگاهي است. قبل از اينها هم در سال 58، تسخير لانه ي جاسوسي به دست جنبش دانشجوئي است. حالا دانشجو به حيث دانشجو، عضو جنبش دانشجوئي است. ممكن است آن كسي كه خودش در تسخير لانه ي جاسوسي فعال بوده، بعد از مدتي از كار خودش پشيمان شود - كمااينكه ما پشيمان شده هائي هم داريم! خيلي از كساني كه در جنبش دانشجوئي حضور داشتند، در برهه ي ديگري، گرفتاري هاي زندگي و انگيزه هاي مختلف، ثبات قدم را از اينها گرفت - لكن حركت بزرگ مربوط به دانشجوست، كه اين حركتِ تسخير لانه ي جاسوسي يكي از مهمترينِ اين حركات است. حالا

اين يك تاريخچه است، تا امروز هم ادامه دارد. در تمام دورانهاي مختلف، در طول انقلاب، حوادث گوناگون، لحظه هاي حساس و خطير، حضور دانشجويان مؤمن، متعهد، عدالتخواه، باگذشت، توانسته فضا را در جهت صحيح هدايت كند. اين برداشت من از جنبش دانشجوئي و نگاه من به جنبش دانشجوئي است: ضد استكباري، ضد فساد، ضد اشرافيگري، ضد حاكميت تجمل گرايانه و زورگويانه، ضد گرايشهاي انحرافي؛ اينها خصوصيات جنبش دانشجوئي است. در همه ي اين سالهاي انقلاب، حضور دانشجويان در اين صحنه ها، حضور فعال و مؤثري بوده. دانشجوها گفتمان ساز بوده اند، فضاي فكري ساخته اند، گفتمانهاي سياسي و انقلابي را در جامعه حاكم كرده اند، كه در موارد زيادي اين وجود داشته. البته من قضاوتم روي بدنه ي دانشجوست. ممكن است افرادي، بخشهائي از مجموعه ي دانشجوئي جور ديگري باشند. نه تعجب ميكنيم، نه انكار ميكنيم؛ مطمئناً اين است؛ اما بدنه ي دانشجوئي، طبيعت كار دانشجوئي و روحيه ي دانشجوئي، ايني است كه عرض كردم. دانشجو ضد ظلم است، ضد استكبار است، ضد سلطه ي خارجي است، عاشق آرمانهاي بزرگ است، اميدوار به رسيدن به اين آرمانهاست. در واقع حضور قشر جوان، بخصوص دانشجو، موتور حركت يك جامعه است. بايد دانشجوها هميشه به اين توجه داشته باشند و روي او براي آينده ي كشور حساب كنند. يك جمله هم در باب تشكل هاي دانشجوئي عرض كنم. البته منظور تشكل هاي سياسي، اجتماعي دانشجويان است؛ تشكل هاي علمي، بحث ديگري دارد. تشكل هاي دانشجوئي نقش آفرينند؛ بدون ترديد. منتها بايد توجه داشت كه تشكل دانشجوئي، حزب به اين اصطلاحي كه امروز در دنيا هست و احزاب با آن اصطلاح شناخته ميشوند، نيست و با آن فرق دارد؛ تشكل دانشجوئي با حزب فرق دارد. احزاب

و سازمانهاي سياسي در وضع رائج و متعارف عالم، تشكيلاتي هستند كه براي رسيدن به قدرت به وجود آمده اند. احزاب در دنيا اينجورند. يعني مجموعه هائي تشكيل ميشوند براي اينكه قدرت سياسي را در جامعه در دست بگيرند. اين خاصيت حزب اين است. تشكل هاي دانشجوئي مطلقاً براي اين به وجود نمي آيند و نميخواهند قدرت را در دست بگيرند. تشكل هاي دانشجوئي براي رسيدن آرمانها به وجود مي آيند كه فراتر از مسئله ي به قدرت سياسي رسيدن و حكومت را به دست گرفتن، است. اين - قدرت سياسي - برايشان مطرح نيست. البته احزاب بدشان نمي آيد كه از اين مجموعه هاي دانشجوئي براي رسيدن به قدرت استفاده كنند. به نظر ما اين، روا نيست و خودِ دانشجوها بايد به اين توجه داشته باشند. احزاب ميخواهند چيزي به دست بياورند، قدرت را كسب كنند. دانشجوها غالباً با فعاليتهاي دانشجوئي، جان خودشان، توان خودشان، نشاط خودشان را مايه ميگذارند و چيزي تقديم ميكنند؛ آن جائي كه لازم بشود، جان را تقديم ميكنند؛ كما اينكه ديديد. ضمناً تشكل هاي دانشجوئي فرصتي هم براي دانشجو ايجاد ميكند براي كار دسته جمعي. و من به كار دسته جمعي اعتقاد دارم و اين را يك نياز دانشجو ميدانم؛ كسب مهارتهاي گوناگون؛ مهارتهاي سياسي، اجتماعي. و توجه داريد شما جوانان عزيز؛ چه برادرها، چه خواهرها، كه دانشجو محاط به انواع خدعه ها و گردابهاي گوناگون است؛ محاط به انواع خطرهاست. در كشور ما لااقل اينجور است. يكي از اهداف توطئه هاي استكباري در كشور ما، بلاشك دانشجوها هستند. علتش هم معلوم است؛ در كشور ما نسبت جوان، نسبت بسيار بالائي است، نسبت دانشجو هم نسبت بالائي است و دانشجو نقش آفرين است؛ هم

در زمينه هاي علمي، هم در زمينه هاي سياسي. آن كساني كه براي اين كشور و براي اين ملت خوابهائي ديده اند، ناچارند روي دانشجوي ايراني سرمايه گذاري كنند؛ از جاذبه هاي غريزي گرفته تا فريبهاي سياسي، تا دكان داري هاي بظاهر معنوي - عرفانهاي ساختگي - كه انواع و اقسام اين چيزها وجود دارد. تشكل ها ميتوانند مصونيت بخش باشند؛ ميتوانند دانشجو را از افتادن در گردابهاي مختلف و منجلابهاي مختلف نجات بدهند و حفظ كنند. اين، نقشي است كه تشكل ها ميتوانند ايفاء كنند. مسئولين تشكل ها كه نامهاي مختلفي دارند و با عنوانهاي مختلفي كار ميكنند، بايد همه در اين هدف، خودشان را سهيم بدانند: كمك به دانشجو. و ديگر اينكه، تشكل هاي دانشجوئي مواظب باشند هدفهايشان را گم نكنند. هدفهاي اصلي تشكل هاي دانشجوئي همان چيزهائي است كه بر روي طاق بلند جنبش دانشجوئي نوشته شده: ضديت با استكبار، كمك به پيشرفت كشور، كمك به اتحاد ملي، كمك به پيشرفت علم، حضور و شركت در مبارزه و پيكار همگانيِ ملت ايران براي غالب آمدن بر توطئه ها و بر دشمني ها؛ اينها هدف اصلي است؛ اين را بايد فراموش نكنند. البته تشكل ها از بدنه ي دانشجوئي هم خودشان را نبايد جدا كنند؛ يعني اينجور نباشد كه تشكل، موجب تقسيم دانشجوها بشود. به دانشجوها نزديك باشند. بحث در باب مسائل دانشجوئي را كه طولاني هم شد، من همين جا خاتمه ميدهم. مسئله ي بازخواني انقلاب به نظر من مسئله ي مهمي است. حالا هم وقت خيلي زياد نيست كه من به تفصيل صحبت كنم، هم وضع سرماخوردگي و سينه ي من، اين اجازه را نميدهد. من چند روز است دچار سرماخوردگي هستم و نخواستم اين قراري را كه امروز با شما

گذاشتيم، به تأخير بيندازم. اين بود كه با همين حال آمدم. اين، بالاخره محدوديتي در صحبت من با شما ايجاد ميكند. يك نكته در باب شناخت اين تاريخچه ي پرماجراي انقلاب ما اين است كه توجه كنيم كه كشور ما بعد از اينكه سالهاي متمادي دچار استبداد سلطنتي بود تا دوره ي مشروطه، مشروطيت يك فرصتي بود براي تنفس؛ يعني انتظار اين بود كه حادثه ي نهضت مشروطيت يك مجال تنفسي براي اين ملت به وجود بياورد، به آنها آزادي بدهد؛ اما اينجور نشد. مشروطيت از همان اول به وسيله ي بيگانگان، به وسيله ي قدرت مسلط آن روزِ دنيا يا يكي از قدرتهاي مسلط آن روزِ دنيا كه دولت انگليس بود، مصادره شد. بعد از هرج و مرجي كه در اوائل مشروطه به وجود آمد، به فاصله ي چند سال، همان دولت بيگانه ي سلطه گر خارجي - يعني انگليس - يك ديكتاتور خشن و بيرحم و بسيار خطرناكتر از سلاطين قبل از مشروطه - يعني مظفرالدين شاه و ناصرالدين شاه - را بر سر كار آورد كه او رضا خان بود. ديكتاتوريِ رضا خان بمراتب از ديكتاتوري ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه براي كشور و ملت ما بدتر و خشن تر بود كه انگليس ها او را سر كار آوردند. در واقع ما از دوران استبداد، وارد دوران آزادي نشديم، بلكه وارد دوران استبداد ديگري همراه با وابستگي شديم؛ يعني ملت طعم آزادي را نچشيد. لذا وقتي نهضت اسلامي در ايران شروع شد و امام هدف از اين نهضت را ريشه كن كردنِ حكومت استبدادي و حكومت سلطه و قطع نفوذ بيگانگان اعلام كرد، خيلي از مبارزين قديمي و افرادي كه دستشان تو كار

مبارزه بود، زياد باورشان نمي آمد؛ نميتوانستند درست تصور كنند كه چطور ممكن است چنين چيزي! سلطنت را در اين كشور انسان از بين ببرد؟! من يادم است در همان سالهاي آخر مبارزه - كه امام بحثهاي اساسي مربوط به حكومت را كرده بودند و اين بحثها در بين مردم پخش شده بود و ايشان اعلام كرده بودند كه شاه خائن است و شاه بايد برود - بعضي از عناصر مبارز، فعال و خوب - كه بعد هم در انقلاب فعاليتهاي زيادي داشتند - حتّي آنها، ميگفتند: مگر ممكن است؟! چطور امام مسئله ي سلطنت را مطرح ميكند؟ مگر ميشود با سلطنت درافتاد؟! باورشان نمي آمد. علت اين بود كه دوران طولاني اختناق و استبداد در اين كشور همراه شده بود با نفوذ بيگانه، سلطه ي بيگانه و حمايت بيگانگان از نظام سلطنت. ولي اين اتفاق افتاد. نهضت عظيم اسلامي، همت مردم، رهبريِ شخصيت بي نظيري مثل امام - كه حقاً و انصافاً شخصيت بي نظيري بود - كار خودش را كرد. «صبر» و «بصيرت». بنده بارها از كلام اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) اين را نقل كرده ام: «لايحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر»؛ بصيرت - آگاهي - و صبر؛ يعني استقامت، پافشاري، خسته نشدن. اين دو خصوصيت در ملت ايران پيدا شد و كار خودش را كرد و انقلاب پيروز شد. در واقع تشكيل نظام جمهوري اسلامي، پاسخي بود به نياز بلندمدتِ تاريخيِ ملت ايران. ملت ايران از دل آرزوهاي تاريخي خودشان، جمهوري اسلامي را عَلم كردند و سر پا كردند. خوب، بديهي است وقتي كه يك نظامي اينجور در آرزوهاي ديرين مردم ريشه دارد، اين نظام ماندني

است؛ اين نظام قابليت بقاء دارد، قابليت رشد دارد، ريشه ميدواند و دشمني با اين نظام آسان نيست. و اين اتفاق افتاد.

يقيناً هيچ جريان مبارز ديگري نميتوانست در كشور ما نظام سلطنتي را از بين ببرد - جوانهاي عزيز! اين را بدانيد و مطمئن باشيد - جز جريان اسلامي و ديني اي كه پيش آمد. هيچ جريان ديگري، هيچ حزبي، هيچ مجموعه ي مبارزي امكان نداشت بتواند نظام استبدادي وابسته ي به قدرت آمريكا را در اين كشور سرنگون كند؛ كمااينكه جريانهاي مبارز قديمي در اين كشور، همه از كار افتاده بودند؛ چه جريانهاي چپ، چه جريانهاي راست، چه گروه هاي مسلح. در سالهاي 54 و 55 همه ي اين گروه ها به وسيله ي آن دستگاه قلع و قمع شده بودند. تنها چيزي كه ميتوانست آن رژيم باطل را ساقط كند، موج عظيم ملي بود؛ حضور يكپارچه ي مردم، كه اين هم جز با انگيزه ي دين و با پيشوائي روحانيت مبارز و مرجعي مثل امام بزرگوار امكانپذير نبود. بعد هم كه آن رژيم فاسد سرنگون شد، هر نظام ديگري غير از نظام جمهوري اسلامي - چه نظام چپ، چه نظام راست - اگر سر كار مي آمد، امكان نداشت بتواند در مقابل نفوذ دشمن، در مقابل دخالتهاي گوناگون دشمن مقاومت كند. ما ديديم كه چطور انقلابهائي كه سر كار آمدند، چند سالي هم بودند؛ چه از نوع چپ، چه از نوع ميانه، اما نفوذ و دخالت آمريكا - دخالت سياسي اش، دخالت نظامي اش، محاصره ي اقتصادي اش - اينها را نابود كرد؛ از بين برد. شما امروز نگاه كنيد به اروپاي شرقي - كه يك مركز عمده ي حكومتهاي سوسياليستي و چپ بود - و ببينيد

كه كارشان به آنجا رسيده كه پايگاه هاي نظامي و موشكي آمريكا در همان كشورهاي چپِ سابقِ اروپاي شرقي گذاشته ميشود و آمريكائي ها آنجا حضور پيدا ميكنند! بنابراين، هيچ نظامي جز جمهوري اسلامي نميتوانست در مقابل نفوذ و فشار آمريكا مقاومت كند. اين نكته را هم عرض كنيم: علت دشمني عميق و آشتي ناپذير استكبار و در رأس آنها آمريكا و شبكه ي صهيونيستي دنيا با جمهوري اسلامي، اين حرفهائي كه گاهي گوشه و كنار گفته ميشود - چه چيزهائي كه آنها شعارش را ميدهند، چه تصوراتي كه بعضي در داخل ميكنند - نيست. مسئله اين است كه جمهوري اسلامي يك «نفي» با خود دارد، يك «اثبات». نفي استثمار، نفي سلطه پذيري، نفي تحقير ملت به وسيله ي قدرتهاي سياسي دنيا، نفي وابستگي سياسي، نفي نفوذ و دخالت قدرتهاي مسلط دنيا در كشور، نفي سكولاريسم اخلاقي؛ اباحيگري؛ اينها را جمهوري اسلامي قاطع نفي ميكند. يك چيزهائي را هم اثبات ميكند: اثبات هويت ملي، هويت ايراني، اثبات ارزشهاي اسلامي، دفاع از مظلومان جهان، تلاش براي دست پيدا كردن بر قله هاي دانش؛ نه فقط دنباله روي در مسئله ي دانش، و فتح قله هاي دانش؛ اينها جزو چيزهائي است كه جمهوري اسلامي بر آنها پافشاري ميكند. اين نفي و اين اثبات؛ اينها دليل دشمني آمريكا و دشمني شبكه ي صهيونيستي دنياست. اگر نفوذ آمريكا را قبول كنيم، دشمني ها كم خواهد شد؛ اگر راضي شويم كه ملت ما به وسيله ي بيگانگان به طرق مختلف تحقير شود، دفاع از هويت ملي يا دفاع از ارزشهاي اسلامي را كنار بگذاريم، مطمئناً دشمني ها به همين نسبت كم خواهد شد. اينكه ميگويند جمهوري اسلامي رفتار خود را عوض كند، يعني اين.

شنفته ايد گاهي مسئولين سياسي كشورهاي مستكبر از قبيل آمريكا، درباره ي ايران كه صحبت ميكنند، ميگويند: ما نميگوئيم جمهوري اسلامي از بين برود، ميگوئيم جمهوري اسلامي رفتارش را عوض كند. رفتارش را عوض كند، يعني اين؛ يعني از اين نفي و از اين اثبات دست بردارد. اين را ميخواهند. با همين ايستادگي در اين نفي و در آن اثبات، جمهوري اسلامي توانسته با جبهه ي گسترده ي مجهز به انواع امكانات مواجه شود و در مقابل او مقاومت كند؛ همان حالتي كه در هشت سال دفاع مقدس بود كه شرق و غرب و اروپا و ناتو و بعضي از كشورهاي عربي و همه، دست به دست هم دادند عليه جمهوري اسلامي و جمهوري اسلامي بالاخره همه ي آنها را وادار به عقب نشيني كرد و خود هيچ عقب نشيني نكرد. در عرصه ي سياسي و در سالهاي بعد از جنگ تا امروز همين معنا وجود داشته؛ يعني جمهوري اسلامي توانسته در مقابل اين جبهه ي عظيمي كه در برابرش شكل پيدا كرده، بايستد؛ نه فقط عقب نشيني نكند، بلكه پيشروي كند و به دشمن ضربه وارد كند. اين، اتفاق افتاده. شما وضعيت امروز آمريكا را در خاورميانه نگاه كنيد، پانزده سال قبلِ او را هم نگاه كنيد و ببينيد وضع آمريكا در خاورميانه چه جوري است؛ روزبه روز منفورتر، روزبه روز ذليل تر، ناكامتر؛ در مسئله ي فلسطين، يك جور؛ در مسئله ي لبنان، يك جور؛ در قضاياي عراق و افغانستان، يك جور. آمريكا در طرحهاي خودش در خاورميانه - كه عمدتاً هم آماج هدف اين طرحها جمهوري اسلامي بود؛ بيش از آنچه كه آن كشورها باشند - ناكام مانده؛ ضربه خورده. و جمهوري اسلامي توانست بايستد و مقاومت

كند. خوب، البته توطئه ها زياد بوده؛ دهه ي اول انقلاب يك جور، و دهه ي دوم و سوم انقلاب توطئه هاي گوناگوني بود - تفاصيلش را نميرسم عرض كنم؛ وقت ميگذرد - اما نكته ي اصلي كه هم دانشجوها، هم دانشگاهيان عزيز، هم همه ي آحاد ملت، بخصوص نخبگان و هوشمندان بايد به او توجه كنند، اين است كه نظام جمهوري اسلامي اين «توانائي» و اين «اقتدار ذاتي» را دارد؛ همچناني كه تا امروز در طول اين سي سال توانسته ايستادگي كند. آنها همه ي همتشان اين بود كه جمهوري اسلامي را نابود كنند و از بين ببرند؛ اما نه فقط نابود نشد، بلكه روزبه روز در بخشهاي مختلف قوي تر شد. اين «توانائيِ ماندن»، اين «اقتدار»، اين «ظرفيت بقاء» بايستي حفظ شود. اينجور نيست كه ما هر جور عمل كنيم - ولو بي تفاوت، ولو با عدم توجه به وظائف حساس و مهم - باز هم همين ظرفيت مقاومت باقي بماند؛ نه، بايستي نظام جمهوري اسلامي را به معناي حقيقي كلمه اش حفظ كرد، تا بتوان از منافع اين ملت، از منافع اين كشور، اين ملت را بهره مند كرد؛ تا بتوان اين ملت را به اوج ترقي و آرزوها و آرمانهاي خودش رساند. آنچه مهم است اين است كه نظام جمهوري اسلامي يك ساخت حقوقي و رسمي دارد كه آن قانون اساسي، مجلس شوراي اسلامي، دولت اسلامي، انتخابات - همين چيزهائي كه مشاهده ميكنيد - است، كه البته حفظ اينها لازم و واجب است؛ اما كافي نيست. هميشه در دلِ ساخت حقوقي، يك ساخت حقيقي، يك هويت حقيقي و واقعي وجود دارد؛ او را بايد حفظ كرد. اين ساخت حقوقي در حكم جسم است؛

در حكم قالب است، آن هويت حقيقي در حكم روح است؛ در حكم معنا و مضمون است. اگر آن معنا و مضمون تغيير پيدا كند، ولو اين ساخت ظاهري و حقوقي هم باقي بماند، نه فايده اي خواهد داشت، نه دوامي خواهد داشت؛ مثل دنداني كه از داخل پوك شده، ظاهرش سالم است؛ با اولين برخورد با يك جسم سخت در هم ميشكند. آن ساخت حقيقي و واقعي و دروني، مهم است؛ او در حكم روح اين جسم است. آن ساخت دروني چيست؟ همان آرمانهاي جمهوري اسلامي است: عدالت، كرامت انسان، حفظ ارزشها، سعي براي ايجاد برادري و برابري، اخلاق، ايستادگي در مقابل نفوذ دشمن؛ اينها آن اجزاء ساخت حقيقي و باطني و دروني نظام جمهوري اسلامي است. اگر ما از اخلاق اسلامي دور شديم، اگر عدالت را فراموش كرديم، شعار عدالت را به انزواء انداختيم، اگر مردمي بودنِ مسئولان كشور را دست كم گرفتيم، اگر مسئولين كشور هم مثل خيلي از مسئولين كشورهاي ديگر به مسئوليت به عنوان يك وسيله و يك مركز ثروت و قدرت نگاه كنند، اگر مسئله ي خدمت و فداكاري براي مردم از ذهنيت و عمل مسئولين كشور حذف شود، اگر مردمي بودن، ساده زيستي، خود را در سطح توده ي مردم قرار دادن، از ذهنيت مسئولين كنار برود و حذف شود؛ پاك شود، اگر ايستادگي در مقابل تجاوزطلبي هاي دشمن فراموش شود، اگر رودربايستي ها، ضعفهاي شخصي، ضعفهاي شخصيتي بر روابط سياسي و بين المللي مسئولين كشور حاكم شود، اگر اين مغزهاي حقيقي و اين بخشهاي اصليِ هويت واقعي جمهوري اسلامي از دست برود و ضعيف شود، ساخت ظاهريِ جمهوري اسلامي خيلي كمكي نميكند؛ خيلي اثري نميبخشد

و پسوند «اسلامي» بعد از مجلس شورا: مجلس شوراي اسلامي؛ دولت جمهوري اسلامي، به تنهائي كاري صورت نميدهد. اصل قضيه اين است كه مراقب باشيم آن روح، آن سيرت از دست نرود، فراموش نشود؛ دلمان خوش نباشد به حفظ صورت و قالب. به روح، معنا و سيرت توجه داشته باشيد. اين، اساس قضيه است. و من به شما عرض بكنم كه تغيير سيرت، تغيير آن هويت واقعي، بتدريج و خيلي آرام حاصل ميشود. توجه بعضي ها به اين، غالباً جلب نميشود، يا خيلي ها توجهشان جلب نميشود. يك وقتي ممكن است همه متوجه شوند، كه كار از كار گذشته باشد. خيلي بايد دقت كرد. چشم بيناي طبقه ي روشن بين و روشنفكر جامعه - يعني طبقه ي دانشگاهي - و چشم بيناي دانشجويان بايد اين مسئوليت را هميشه براي خودش قائل باشد. نظام اسلامي، نظام اسلامي است در ظاهر و باطن؛ نه فقط نظام اسلامي در ظاهر. صرف اينكه حالا يك شرائطي در قانون اساسي براي رئيس جمهور و براي رهبر و براي رئيس قوه ي قضائيه و براي شوراي نگهبان و براي كه و كه معين شده؛ و چه و چه، اينها كافي نيست؛ اگرچه اينها لازم است. انحراف در هدفها، در آرمانها، در جهتگيري ها را بايد مراقبت كرد كه پيش نيايد. و اين چيزي است كه ما در طول اين سالهاي طولاني - بخصوص بعد از جنگ و بعد از رحلت امام - درگيرش بوديم؛ جزو درگيري هاي اساسي در اين دو دهه ي گذشته، يكي همين بوده. تلاشهاي زيادي شده است براي اينكه جمهوري اسلامي را از روح و معناي خودش خارج كنند. تلاشهاي زيادي كرده اند؛ به شكلهاي مختلف؛ چه

در زمينه هاي سياسي، چه در زمينه هاي اخلاقي، چه در زمينه هاي اجتماعي؛ از اظهاراتي كه شده و حرفهائي كه زده شده. ما يك دوره اي را هم مشاهده كرديم كه در مطبوعات ما رسماً، علناً، جدائي و تفكيك دين از سياست را اعلان كردند! اصلاً مسئله ي يكي بودن دين و سياست را كه اساس جمهوري اسلامي و اساس حركت عمومي مردم بود، زير سؤال بردند. از اين بالاتر؟! در دوراني، در مطبوعات ما ديده شد كه صريحاً، علناً، از رژيم ظالم، جبار و سفاك پهلوي دفاع شد! براي اينكه چنين حالتي پيش نيايد و براي برخورد با اين انحراف، ميشود با برجسته كردن مرزهاي اعتقادي و فكري و سياسي، جلوي اين انحراف را گرفت. شاخصهاي هويت اسلامي بايستي معلوم باشد: شاخص عدالت طلبي، شاخص ساده زيستي مسئولان، شاخص كار و تلاش مخلصانه، شاخص طلب و پويائي علمي بي وقفه، شاخص ايستادگي قاطع در مقابل طمع ورزي و سلطه ي بيگانگان، شاخص دفاع از حقوق ملي. از حقوق ملت، دفاعِ شجاعانه كردن يك شاخص است؛ مثل همين حق هسته اي؛ مسئله ي هسته اي. اين يكي از ده ها نياز كشور ماست؛ تنها مسئله ي ما نيست؛ اما وقتي دشمن روي اين نقطه متمركز شد، ملت هم ايستادگي كرد. در اين نقطه اي كه دشمن روي او تمركز پيدا كرده است، اگر ملت عقب نشيني كند، اگر مسئولين عقب نشيني كنند و از اين حق قطعي و روشن صرف نظر كنند، بدون ترديد راه براي دست اندازي به حقوق ملي براي دشمن باز خواهد شد. اجتناب از اشرافيگري؛ يعني ضد ارزش كردن. در انقلاب ما اين نكته وجود داشت؛ اين را بتدريج بعضي ها سعي كردند كمرنگ كنند. اين در مسائل اقتصادي ما اثر

دارد، در مسائل رواني ما اثر دارد. اشرافيگري و گرايش به اشرافيگري، يك ضد ارزش بود در انقلاب. يعني افرادي در سطوح مختلف بودند كه از اينكه به اشرافيگري نسبت داده شوند، يا از آنها چيزي ديده شود كه جزو خصوصيات اشرافيگري باشد، بشدت اجتناب ميكردند. مسئولين كشور در درجه ي اول متعهد به اين قضيه هستند و بايد باشند. اين تدريجاً ضعيف شد. امروز خوشبختانه همان موج ضد ارزش كردن اشرافيگري، بحمداللَّه وجود دارد؛ يعني دولت، مسئولين دولتي ساده زيستند، مردمي هستند و اين خيلي فرصت خوبي است؛ نعمت بزرگي است. اين يكي از شاخصهاست. مسئله ي ارزش جهاد و شهادت، يكي ديگر از شاخصهاست. ارزش مجاهدت، مقام والاي شهادت، از جمله ي چيزهائي بود كه به وسيله ي عناصري - كساني، دستهائي - زير سؤال رفت. جهاد را زير سؤال بردند، شهادت را زير سؤال بردند. اين، يكي از شاخصهاست؛ بايد برجسته شود. احترام به شهيدان، احترام به جهاد و مجاهدان بايستي جزو بخشهاي برجسته ي پرچم جمهوري اسلامي قرار بگيرد. جمهوري اسلامي به جهاد و شهادت شناخته ميشود. اعتماد به مردم، عقيده ي واقعي به مشاركت مردم. بعضي ها اسم مردم را مي آورند؛ اما حقيقتاً اعتقادي به مشاركت مردم ندارند. بعضي اسم مردم را مي آورند؛ اما به مردم اعتماد ندارند. بناي جمهوري اسلامي بر اعتماد به مردم و اعتقاد به مشاركت مردم است. شجاعت در برابر هيبت دشمن، جزو شاخصهاست. در مقابل دشمن اگر مسئولين كشور احساس رعب و خوف بكنند، بر سر ملت بلاهاي بزرگ خواهد آمد. آن ملتهائي كه ذليل و مقهور دست دشمن شدند، عمده ي علت اين بود كه مسئولان - پيشروان قافله ي ملت - شجاعت لازم،

اعتماد به نفس لازم را نداشتند. گاهي در بين آحاد مردم عناصر مؤمن، فعال، فداكار، آماده ي به جانبازي هستند، منتها مسئولين و رؤسا وقتي خودشان اين آمادگي را ندارند، نيروهاي آنها هم از بين ميرود و اين ظرفيت هم نابود ميشود. آن روزي كه شهر اصفهان در دوره ي شاه سلطان حسين مورد غارت قرار گرفت و مردم قتل عام شدند و حكومت باعظمت صفوي نابود شد، خيلي از افراد غيور بودند كه حاضر بودند مبارزه و مقاومت كنند؛ اما شاه سلطان حسين ضعيف بود. اگر جمهوري اسلامي دچار شاه سلطان حسين ها بشود، دچار مديران و مسئولاني بشود كه جرأت و جسارت ندارند؛ در خود احساس قدرت نميكنند، در مردم خودشان احساس توانائي و قدرت نميكنند، كار جمهوري اسلامي تمام خواهد بود. نزديكي با ملتهاي مسلمان. ملتهاي مسلمان عمق استراتژيك نظام جمهوري اسلامي اند. چرا تبليغات عجيب و غريب آمريكائي و انگليسي سعي ميكنند بين ملتهاي مسلمان با ملت ايران جدائي بيندازند؟ چرا؟ با مسئله ي قوميت، با مسئله ي سني، شيعه؟ چون ميدانند آنها عمق راهبردي و عمق استراتژيك جمهوري اسلامي محسوب ميشوند. تكيه گاه يك ملت به عمق استراتژيك اوست. نميخواهند ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي از اين حمايت و طرفداري اي كه از او در كشورهاي مختلف ميشود - كه البته بي نظير هم هست - برخوردار باشد. شما در هيچ جا نمي بينيد كه در يك كشوري از رؤساي يك كشور ديگري، آحاد مردم - نه سياسيون - تجليل و احترام كنند؛ عكسشان را بلند كنند، نامشان را با هيجان بياورند؛ جز جمهوري اسلامي. در كشورهاي مسلمان هر جا برويد، آنجائي كه رد پائي از جمهوري اسلامي هست،

مردم نسبت به آن و نسبت به جمهوري اسلامي ابراز احساساتشان اينجوري است. دشمن اين را نميخواهد؛ دشمن نميخواهد اين ارتباط برقرار باشد. جمهوري اسلامي بايد اين را يكي از وظائف خودش بداند. اين جزو آن شاخصهاي اصلي است. حالا شما نگاه كنيد در اين نوشتجات آدمهاي يا كوته نظر - كه خوشبينانه اش اين است كه بگوئيم كوته نظرند - يا اگر بدبينانه نگاه كنيم، مغرض و خائن، كه از ارتباط جمهوري اسلامي با مردم لبنان، با مردم عراق، با مردم افغانستان، با مردم فلسطين، صريحاً و بارها انتقاد كرده اند و انتقاد ميكنند. ديده ايد شما، متأسفانه در مطبوعات ما و در بعضي از تريبونهاي سياسي، كه اين چيزها گفته ميشود. اين ضديت با يكي از شاخصهاي اساسي جمهوري اسلامي است. نه، جمهوري اسلامي منافع ملتهاي مسلمان را منافع خودش ميداند؛ با آنها مرتبط است، از آنها دفاع ميكند؛ از مظلوم دفاع ميكند، از ملت فلسطين دفاع ميكند؛ اينها شاخصهاست و اينها بايستي برجسته شود. دانشجو و دانشگاهي، بخصوص دانشجو ميتواند در اين ميدان نقش آفرين باشد؛ ميدان حفظ شاخصها، برجسته كردن شاخصها و مختصات حقيقي جمهوري اسلامي؛ غير از مختصات ظاهري كه اسمها و مقامات رسمي و حقوقي و اينهاست. شما ميتوانيد سهيم باشيد، ميتوانيد اقدام كنيد. و البته و خوشبختانه، ملت ما ملت بيداري است. حالا من يك بخش عمده اي از بحثي كه امروز ميخواستم بكنم، درباره ي مسئله ي پيشرفت و عدالت بود - كه گفتيم دهه ي چهارم دهه ي پيشرفت و عدالت است - منتها هم وقت گذشت، هم با وضعي كه حالا حنجره ي من پيدا كرده، خيلي شما را بيشتر از اين زحمت ندهم. فقط چند جمله

عرض بكنم؛ آن بحث را ميگذاريم براي يك ديدار ديگر دانشجوئي ان شاءاللَّه. همين اندازه من عرض كنم به شما جوانان عزيز كه علي رغم همه ي آنچه كه انجام گرفته است در اين سه دهه؛ توطئه هاي گوناگون، از موذيگري ها و توطئه هاي براندازي و كودتا كه در سالهاي اول، دهه ي اول انقلاب بود، تا جنگ تحميلي، تا توطئه هاي به اصطلاح نرم از بعد از دهه ي اول و بعد از پايان جنگ به اين طرف تا امروز، ملت ايران و جمهوري اسلامي ثابت كرد كه شايسته و لايق باقي ماندن است؛ با قدرت ايستاد. بعد از اين هم حوادث گوناگون عالم نخواهد توانست اين درخت تناور را تكان بدهد، كه آن روزي كه يك نهال بود، نتوانستند از جا درش بياورند، امروز تبديل شده به يك درخت تناور و ريشه دار. جمهوري اسلامي را نميتوانند تكان بدهند. ما بايد خودمان مراقب باشيم كه از درون پوك نشويم؛ از درون پوسيده نشويم. از دشمن بيروني، آن وقتي كه ما سلامت معنوي خودمان را حفظ كرديم، راهي را كه اسلام و جمهوري اسلامي به ما نشان داده، پيش رفتيم و از آن راه منحرف نشديم، مطلقاً ترسي نداريم؛ به ما آسيبي نميزند؛ نميتواند آسيب بزند. سياستهاي استكبار، سياستهاي آمريكا، سياستهاي شبكه ي صهيونيستي عالم كه آماج اولش براي دشمني، به دلائل روشن، جمهوري اسلامي است، نميتوانند جمهوري اسلامي را از پا در بياورند. نه فقط نميتوانند از پا در بياورند، نميتوانند كند كنند. ما ميتوانيم با سرعت حركت خودمان را پيش ببريم. البته منتظر توطئه ي دشمن هستيم. اين توطئه ها ادامه پيدا خواهد كرد، تا يك مقطعي؛ آن مقطع عبارت است از اقتدار همه جانبه ي

كشور كه اين، كارِ شما دانشجوها، كارِ شما نسل جوان است. آن وقتي كه توانستيد كشور را به اقتدار علمي و به اقتدار اقتصادي برسانيد و آن وقتي كه توانستيد عزت علمي را براي كشور فراهم كنيد، آن روز البته توطئه ها كم خواهد شد؛ مأيوس خواهند شد. تا وقتي به آن نقطه نرسيده ايم، منتظر توطئه ها بايد بود و آماده ي مقابله ي با اين توطئه ها بايد بود. و ان شاءاللَّه هر روزي كه بگذرد، شما قوي تر خواهيد بود، دشمن شما ضعيفتر خواهد شد و آن روزي كه پيروزي نهائي نصيب ملت بشود، ان شاءاللَّه روز دوري نخواهد بود. پروردگارا! آنچه را كه گفتيم و شنيديم، براي خودت، در راه خودت و مقبول درگاه خودت قرار بده. پروردگارا! بركات خودت را بر نظام جمهوري اسلامي، بر فدائيان اين نظام، شهداي راه آرمانهاي اين نظام و بر امام بزرگوار اين نظام نازل بفرما؛ رحمت خودت و فضل خودت را بر اين جوانان عزيز، بر مجموعه ي جوانان كشور و دانشجويان عزيز ما نازل كن؛ ما را همواره جزو سربازان و رهروان اين راه قرار بده؛ ما را در همين راه بميران. پروردگارا! درجات شهداي عزيز ما را روزبه روز بالاتر و متعالي تر قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

ديدار هزاران نفر از قشرهاى مختلف مردم به مناسبت عيد سعيد غدير خم

ديدار هزاران نفر از قشرهاي مختلف مردم به مناسبت عيد سعيد غدير خم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اولاً عيد سعيد غدير را كه بخش عمده اي از شناسنامه ي شيعه ي ائمه (عليهم السّلام) محسوب مي شود و مرد و زن شيعي در طول ساليان طولاني و قرن هاي متمادي با ياد اين روز و اين حادثه هويت خود را احساس كرده اند، به شما حضار عزيز و همه ي مردم مؤمن كشورمان و

به دنياي اسلام تبريك عرض مي كنيم. و به شما برادران و خواهران گرامي؛ بخصوص برادران و خواهراني كه از راه هاي دور و شهرهاي گوناگون تشريف آورديد و همچنين به خانواده ي معظم شهيدان خوشامد عرض مي كنيم. مسئله ي غدير جزو مسائلي است كه در پيرامون آن فكر كردن، امروز به جامعه ي اسلامي و بخصوص به مردم و كشور ما خيلي كمك مي كند براي اينكه راه درستِ حركت را گم نكنند. دو سه نكته را در پيرامون مسئله ي غدير عرض مي كنيم. يك نكته خود واقعه ي غدير است. دنياي اسلام در زمان پيامبر اكرم كه بالنسبه وسعتي پيدا كرده بود، شاهد يك امر بسيار مهمي بودند و آن اعلام جانشيني اميرالمؤمنين بود. قضيه ي حادثه ي غدير را فقط شيعه نقل نكردند، محدثين اهل سنت و بزرگان اهل سنت هم بسياري اين حادثه را نقل كردند، ولي فهم آنها از مسئله گاهي متفاوت است؛ اما اصل اين حادثه در بين مسلمين جزو مسلّمات محسوب مي شود. اين حادثه كه تعيين جانشين براي پيغمبر در ماه هاي آخر زندگي ايشان - تقريباً هفتاد روز به پايان زندگي پيغمبر - بود، رخ داده است و در حقيقتِ خود نشان دهنده ي اهميت مسئله ي حكومت و سياست و ولايت امر امت اسلامي از نظر اسلام است. اينكه امام بزرگوار ما و پيش از ايشان بسياري از بزرگان فقها بر روي مسئله ي وحدت دين و سياست و اهميت مسئله ي حكومت در دين تكيه مي كردند، ريشه اش در تعاليم اسلام و از جمله در درس بزرگ غدير است. اين اهميت موضوع را مي رساند. همه ي مردماني كه از واقعه ي غدير خم اين معنا را مي فهمند - يعني ما شيعيان و حتي بسياري

از غير شيعه كه همين معنا را احساس كردند يا درك كردند از قضيه ي غدير - بايستي در همه ي دوران هاي تاريخ اسلام توجه كنند به اينكه مسئله ي حكومت يك مسئله ي اساسي و مهم و درجه ي اول در اسلام است؛ نمي شود نسبت به مسئله ي حكومت و حاكميت بي اعتناء و بي تفاوت بود. نقش حكومت ها هم در هدايت مردم يا در گمراه كردن مردم امري است كه تجربه ي بشر به آن حكم مي كند. اينكه در نظام جمهوري اسلامي - چه در قانون اساسي، چه در بقيه ي معارف جمهوري اسلامي - اين همه بر روي مسئله ي مديريت كشور اسلامي تكيه مي شود، به خاطر همين ريشه ي بسيار عميق و عريقي است كه در اسلام نسبت به اين قضيه هست. اين يك نكته است كه نبايد از نظر دور باشد. نكته ي ديگر در كنار اين مسئله اين است كه در واقعه ي غدير، پيغمبر اسلام اميرالمؤمنين؛ علي بن ابي طالب (عليه الصّلاة و السّلام) را معرفي كردند. خصوصياتي كه در آن دوران و در دوران هاي بعد، زندگي به آن شناخته شد، چه بود؟ اين ها براي ما معيار است. اميرالمؤمنين اولين خصوصيتش دلبستگي و پايبندي به رضاي الهي و حركت در مسير صراط مستقيم بود؛ هر مقداري كه دشواري داشته باشد، هرچه مجاهدت بخواهد، هرچه گذشت، بخواهد. اين مهمترين خصوصيت اميرالمؤمنين است.

اميرالمؤمنين كسي است كه براي خدا و در راه خدا از دوران كودكي تا لحظه ي شهادت يك لحظه و در يك قضيه پا عقب نكشيد و دچار ترديد نشد و همه ي وجود خود را در راه خدا به ميدان آورد. آن وقتي كه بايد تبليغ مي كرد، تبليغ كرد؛ آن وقتي كه بايد شمشير مي زد، در ركاب

پيغمبر شمشير زد و از مرگ نترسيد؛ آن وقتي كه لازم بود صبر كند، صبر كرد؛ آن وقتي كه لازم بود زمام سياست را به دست بگيرد، سياست را به دست گرفت و وارد ميدان سياست شد. و در همه ي اين دوران هاي گوناگون، آنچه لازمه ي فداكاري از آن بزرگوار بود، بروز و ظهور پيدا كرد. پيغمبر اكرم يك چنين كسي را در رأس جامعه ي اسلامي قرار مي دهد. اين شد درس؛ اين يك درس براي امت اسلامي است. فقط يك حافظه ي تاريخي و خاطره ي مربوط به قرن هاي گذشته نيست. اين نشان مي دهد كه براي اداره ي جامعه ي اسلامي و جوامع اسلامي و امت اسلامي، معيارها اين هاست: خداپرستي، در راه رضاي خدا مجاهدت كردن، جان و مال را به عرصه آوردن، از هيچ سختي و مشكلي روگردان نبودن، و از دنيا اعراض كردن. اين قله، اميرالمؤمنين است؛ شاخص، وجود اميرالمؤمنين است. اين درس بزرگ غدير است. نگاه كنيم به دنياي اسلام و حكومتهاي اسلامي و به سطح عالم و مديريت هاي سياسي در دنيا و ببينيد فاصله چقدر است بين آنچه كه اسلام به بشريت ارائه كرد و آنچه امروز در واقعيت ها وجود دارد. ضربه اي كه بشريت مي خورد، بخش عمده اي از اين ناحيه است. اسلام براي سعادت بشريت مديريتي از نوع مديريت اميرالمؤمنين را لازم مي داند، كه البته اميرالمؤمنين در اين قسمت شاگرد و پيرو پيغمبر است. خود اميرالمؤمنين وقتي درباره ي زهد او سخن گفته شد، گفت زهد من كجا و زهد پيغمبر! در مجاهدت، در صبر و در همه ي اين مراتب، اميرالمؤمنين شاگرد برجسته و ارشد پيامبر خداست. و اين چنين كسي است كه شايسته است. همه ي ما بايد اين

را به عنوان الگو در نظر بگيريم؛ نه فقط براي كشور خودمان، براي دنياي اسلام؛ داعيه اين است، توقع اين است. يك چنين انسان والا و بزرگ و بي اعتناي به دنيا، به زر و زيورها، آماده ي براي جانفشاني در راه حق و حقيقت است كه مي تواند جوامع بزرگ انساني را نجات بدهد. تسليم خواهش هاي نفساني نشود، مصلحت هاي حقير شخصي، او را مغلوب حوادث بزرگ زندگي نكند. اينكه ما بارها عرض مي كنيم پيام اسلام و پيام جمهوري اسلامي براي دنيا، پيام نويي است، يعني اين؛ اين يك نمونه ي برجسته ي آن است. امروز شما نگاه كنيد به سطح زندگي بشريت در دنيا؛ رؤساي كشورها، مديران امور سياست ملت ها را نگاه كنيد؛ كدامشان حاضرند از منافع شخصي خودشان صرف نظر كنند و بگذرند؛ آنجايي كه اين منفعت برايشان دم دست است و مي توانند از آن بهره بگيرند؟ كدامشان حاضرند جان خودشان را در راه مصلحت ملتشان و كشورشان قرباني كنند و فدا كنند؟ كدامشان حاضرند پا روي رودربايستي ها و ملاحظه كاري ها بگذارند؟ امروز فقر بزرگ بشريت از جمله، فقرِ همين گونه مردان است كه اسلام نمونه ي عالي آن را به بشريت نشان داده است. البته پيداست رسيدن به آن قله، كار افراد عادي بشر نيست؛ كسي نمي تواند مثل اميرالمؤمنين زندگي و مشي كند؛ اين يك آرزوي نشدني است. اما قله، جهت را به ما نشان مي دهد. به سمت آن قله بايد حركت كرد، به او بايد شبيه و نزديك شد. اين، آن نقيصه ي بزرگ و كمبود بزرگ بشريت است. اين نكته اي است كه در ماجراي غدير وجود دارد. اين هم يك مسئله است، كه بايد به اين توجه كرد؛ پيام

غدير به دنيا، پيام الگوي حكومت اسلامي است. انساني كه در راه خدا با دشمن، با موارد غرض ورزي، آن چنان سخت و قاطع برخورد مي كند؛ اما در مقابل انسان هاي مظلوم، انسان هاي ضعيف، آن چنان خاكسار است، آن چنان بردبار است كه كسي باور نمي كند اين اميرالمؤمنين است. اوايلي كه اميرالمؤمنين وارد كوفه شده بودند و مردم آن حضرت را نمي شناختند، رفتار آن حضرت، لباس آن حضرت، مشي آن حضرت، جوري بود كه هيچ كس تو كوچه و بازار كه حضرت راه مي رفت، نمي فهميد كه اميرالمؤمنينِ به آن عظمت، همين شخصي است كه دارد به طور معمولي و عادي راه مي رود. در مقابل مردم ضعيف، مردم معمولي، اين چنين متواضع و بردبار و خاكسار است؛ همان كسي كه در مقابل دشمنان غدر، دشمنان گردن كلفت، آن چنان قاطع مثل كوه مي ايستد؛ اين ها الگوست. يك نكته ي ديگر هم در باب مسئله ي غدير عرض كنيم. مسئله ي غدير براي ما شيعيان پايه ي عقيده ي شيعي است. ما معتقديم كه بعد از وجود مقدس نبي مكرم اسلام (صلّي اللَّه و عليه و اله و سلّم) امام به حق براي امت اسلامي، اميرالمؤمنين بود؛ اين، پايه و مايه ي اصلي عقيده ي شيعه است. معلوم است كه برادران اهل سنت ما، اين عقيده را قبول ندارند؛ جور ديگري نظر مي دهند، جور ديگري فكر مي كنند؛ اين شاخص وجود دارد. لكن همين قضيه ي غدير در يك نقطه وسيله و مايه ي اجتماع امت اسلامي است و او شخصيت اميرالمؤمنين است. درباره ي شخصيت و عظمت اين انسان بزرگ و والا بينِ مسلمين اختلافي نيست. اميرالمؤمنين را همه در همان نقطه ي عالي و سامي(1) كه بايد به او در آن نقطه نگريست - از

لحاظ علم، از لحاظ تقوا، از لحاظ شجاعت - مي نگرند و مي بينند؛ يعني ملتقاي عقيده ي همه ي آحاد امت اسلامي اميرالمؤمنين است. آنچه كه ما امروز بايد به آن توجه كنيم، اين است كه شيعه اين عقيده را براي خود مثل جان عزيزي در طول قرن هاي متمادي حفظ كرده است؛ با وجود دشمني هايي كه شده است - كه اين دشمني ها را كم و بيش همه مي دانند؛ چقدر ظلم كردند، چقدر فشار آوردند، چقدر اختناق ايجاد كردند - شيعه اين عقيده را حفظ كرد؛ معارف تشيع را گسترش داد؛ فقه شيعه، كلام شيعه، فلسفه ي شيعه، علوم گوناگون شيعه، تمدن شيعي، فكر راقي شيعيان، بزرگان شيعه و برجستگان شيعه در تاريخ اسلام درخشان است. بنابراين، اين عقيده اي است كه شيعه آن را حفظ كرده است و حفظ خواهد كرد؛ اما توجه بكنيد كه اين اعتقاد مايه ي دعوا و نزاع نبايد بشود. اين، آن حرفي است كه ما سال هاست اين را گفتيم و تكرار كرديم، باز هم تكرار مي كنيم. و مي بينيم كه دشمن چه نيتي دارد، چه قصد خبيثي دارد از ايجاد اختلاف بين آحاد امت اسلامي به عناوين مختلف، از جمله با عنوان شيعه و سني. دشمن يعني دشمن اسلام، دشمن قرآن، دشمن مشتركات، دشمن توحيد؛ نه دشمنِ يك بخشي از اسلام. دشمن سعي اش اين است كه بين امت اسلامي، دشمني برقرار كند؛ مي فهمد كه اتحاد دنياي اسلام چقدر براي او مضر است. دشمن ديد كه وقتي انقلاب اسلامي در ايران پيروز شد، عظمت اين انقلاب و تشعشع اين انقلاب، چطور در دنياي اسلام و در كشورهاي اسلامي توانست دل ها را به خود جذب كند؛ دل هايي كه شيعه

نبودند. ميليون ها نفر از برادران اهل سنت در كشورهاي عربي، در كشورهاي آفريقايي، در كشورهاي آسيايي مجذوب انقلاب شدند و از اين ناحيه، دشمن ضربه خورد؛ از اتحاد دل ها، از توجه دل ها به جمهوري اسلامي - دل هاي آحاد مسلمان ها - دشمن ضربه خورد. مي خواهد اين توجه را از بين ببرد؛ چه جور؟ با ايجاد دشمنيِ بين شيعه و سني. الان يكي از بخش هاي مهم سياست استكبار در همين منطقه ي ما - علاوه بر دشمني هاي ديگري كه مي كنند - اين است كه اين سران بعضي از كشورهاي عربي را با خودشان همراه كنند و آنها را در مقابل ملت ايران قرار بدهند؛ در مسائل گوناگون؛ در مسئله ي هسته اي و غير مسئله ي هسته اي، از مسائل مختلف. جلسه مي گذارند، مي نشينند، معامله مي كنند، توطئه مي كنند. آمريكا از بعضي از كشورهاي اسلامي مطالبه مي كند كه شما چه سهمي حاضريد ايفا كنيد در مقابله ي با ايران. سعي شان ايجاد دشمني است. كاري كه دشمن مي تواند در محافل و تصميم گيري هاي سياسي بكند، اين است كه سران دولت ها را با جمهوري اسلامي وادار به مقابله كند؛ بيش از اين كاري نمي تواند بكند. دشمن دل مردم - دل مردم كشورهاي عربي، دل مردم كشورهاي اسلامي، دل مردم فلسطين، دل مردم عراق - را نمي تواند از جمهوري اسلامي برگرداند؛ دل ها را كه نمي تواند؛ حداكثر كاري كه بكنند اين است كه بتوانند دولت ها را در مقابل جمهوري اسلامي قرار بدهند. البته آن دولت ها هم هر كدام ملاحظه كاري هاي خودشان را دارند و اين جور هم نيست كه آماده باشند يكجا خودشان را در اختيار صهيونيست ها و استكبار در اين قضيه قرار بدهند؛ اما در دل مردم اثري نمي توانند

بكنند. در دل مردم چه اثر مي كند؟ چه چيزي مي تواند دل هاي دنياي اسلام را از جمهوري اسلامي و از ملت ايران جدا كند؟ همين اختلاف ها و تعصب هاي مذهبي است. اين ها مي تواند دل ها را از هم جدا كند. از اين بايد ترسيد؛ از اين بايد ترسيد. همه مسئولند كه مراقبت كنند. اينكه در دنياي تشيع عليه برادران اهل سنت، در دنياي تسنن عليه برادران شيعه كتاب بنويسند، تهمت بزنند، بدگويي كنند، اين نه هيچ شيعه اي را سني خواهد كرد، نه هيچ سني اي را شيعه خواهد كرد. آن كساني كه مايلند همه ي مردم دنياي اسلام به محبت اهل بيت و ولايت اهل بيت بگروند، بدانند با دعوا راه انداختن و با اهانت كردن و با دشمني كردن هيچ كس را نمي توان شيعه كرد و به ولايت اهل بيت متوجه كرد. دعوا ايجاد كردن جز بَغضاء و جدائي و دشمني هيچ اثر ديگري ندارد و اين بغضاء و دشمني و جدائي همان چيزي است كه امروز آمريكا مي خواهد، صهيونيست ها مي خواهند و دارند براي آن تلاش مي كنند. در يك كشور اروپايي غير اسلاميِ دشمن تاريخي و بنيادين با كشورهاي اسلامي، شما مي بينيد توي تلويزيون شان، مناظره ي شيعه و سني راه مي اندازند. يكي را از شيعه دعوت مي كنند، يكي را از سني دعوت مي كنند، كه شما بياييد تو اين تلويزيون با هم مناظره كنيد. مقصودشان چيست؟ يك كشور مسيحي، يك كشور استعمارگر با سابقه ي سياه، مناظره ي شيعه و سني به چه مقصود راه مي ندازد؟ مي خواهد حقيقت معلوم بشود؟ مي خواهد در بين مباحثه و مناظره، مستمعين و مخاطبانش حق را بفهمند؟ يا مي خواهد از اين گفتگوها و از آنچه كه در خلال اين گفتگوها ممكن

است از كسي سر بزند، اين آتش اختلاف را تشديد كند؟ نفت روي اين آتش بريزد؟ اينها بايد ما را بيدار كند. اينها بايد ما را به خود بياورد؛ بايد هشيار بشويم. شيعه منطق قوي اي دارد؛ استدلال متكلمين شيعه و علماي شيعه درباره ي مباحث تشيع استدلال هاي پولادين و محكمي است؛ اما اين ربطي ندارد به اينكه در دنياي تشيع شروع كنند به مخالفان خودشان بدگويي كردن و اهانت كردن و ايجاد دشمني كردن، آن هم در مقابل همين جور، و آتش دعوا درست كنند. ما اطلاع داريم، بنده هم امروز اطلاع دارم، هم از گذشته اطلاع دارم كه پولها دارد خرج مي شود براي اينكه اين ها كتاب فحش و دشنام و تهمت بنويسند عليه آن ها، آن ها كتاب فحش و دشنام و تهمت بنويسند عليه اين ها؛ پول هر دو را هم يك مركز مي دهد؛ پول هر دو كتاب و نشر هر دو كتاب از يك جيب خارج مي شود. اين ها هشداردهنده نيست؟ اين ها را بايد توجه كنند. من امروز به بركت ولايت اميرالمؤمنين و به نام آن بزرگوار و با استمداد از روح بزرگ اميرالمؤمنين اين را عرض كردم براي اينكه يك تأكيدي باشد بر آنچه كه در طول ساليان متمادي امام بزرگوار گفتند، ماها گفتيم؛ همه بدانند، اينجور نباشد كه كسي از يك گوشه اي خيال كند دارد از شيعه دفاع مي كند و تصور كند دفاع از شيعه به اين است كه بتواند آتش دشمني ضد شيعه و غير شيعه را برانگيزد. اين دفاع از شيعه نيست؛ اين دفاع از ولايت نيست. اگر باطنش را بخواهيد، اين دفاع از آمريكاست؛ اين دفاع از صهيونيست هاست. استدلال منطقي هيچ اشكالي

ندارد؛ كتاب ها بنويسند، استدلال كنند؛ علماي ما نوشتند، امروز هم مي نويسند و بنويسند. ما در فروع، در اصول، در بسياري از مسائل، نظرات مستقل شيعي داريم، اين ها را استدلال كنند، بيان كنند؛ آنچه كه غير از اين هاست، آن را با استدلال منطقي رد كنند؛ هيچ مانعي ندارد. اما اين غير از اهانت كردن، بدگويي كردن، دشمني درست كردن است؛ به اين بايد توجه كرد. پروردگارا ! به محمد و آل محمد دل هاي ما را بيدار كن؛ دست ما را از دامن اميرالمؤمنين كوتاه مفرما؛ همان صبر، همان مجاهدت، همان اخلاص را در ميان امت اسلامي و در ميان ما مردم تفضل بفرما. پروردگارا ! ما را با ولايت اميرالمؤمنين زنده بدار؛ با ولايت اميرالمؤمنين بميران؛ قلب مقدس ولي عصر را از ما راضي و خشنود كن.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) رفيع

ديدار مردم قم به مناسبت قيام نوزدهم دى

ديدار مردم قم به مناسبت قيام نوزدهم دي بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جمعي از مردم قم به مناسبت قيام نوزدهم دي 19/10/1387

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اولاً تسليت شهادت بزرگترين شهيد تاريخ بشريت، حضرت اباعبداللَّه الحسين و پديدآورنده ي حماسه ي فراموش نشدني و بيداركننده ي امت اسلام در طول تاريخ؛ ثانياً خوش آمد به شما برادران و خواهران عزيز كه به مناسبت سالگرد بيداري مردم بيدار و هوشيار قم، از آن شهر تشريف آورديد و اين مجلس با صفا و پر از صميميت را تشكيل داديد.

مسئله ي نوزدهم دي، صرفاً يك حادثه ي تاريخيِ گذرا نيست. اهميت اين حادثه از آنجاست كه بخشي از ملت ايران - كه مردم عزيز قم بودند - حادثه اي را پيش از وقوع آن حس كردند. حس بيداري و هوشياري اين

مردم به كمك آنها آمد، تا يك جريان عظيمي را در كشور شروع كنند. قضيه ي اهانت به امام بزرگوار در يك روزنامه و به قلم يك مزدور دربار طاغوت، از نظر خيلي از مردم سطحي نگر و ظاهربين، آن روز چندان اهميتي نداشت؛ عمق اين قضيه و بخش پنهاني اين توطئه را احساس نميكردند؛ درك نميكردند. وقتي يك توطئه اي را انسان احساس نكند، طبعاً عكس العملي هم در مقابل آن نشان نميدهد. مردم قم، جوانان قم، احساس كردند؛ درك كردند؛ اهميت حادثه را فهميدند. اين مهمترين بخش از اين حادثه اي است كه در تاريخ انقلاب ما اتفاق افتاد. اگر شما قمي ها آن دركي را كه آن روز پيدا كرديد، پيدا نميكرديد، به خيابانها نمي آمديد، دفاع نميكرديد، شهيد نميداديد و آن رسوائيِ بي نظير را براي دستگاه طاغوت به وجود نمي آورديد، معلوم نبود جريان مبارزات به اين شكلي كه اتفاق افتاد، اتفاق بيفتد و ادامه پيدا كند. نقطه ي شروع خيلي مهم است. و نقطه ي شروع يك چيز تصادفي نيست، ناشي از فهم كردن و درك كردن يك حادثه اي است كه بسياري از ابعاد آن پوشيده است؛ از چشمها پنهان است. اين هنر را حادثه ي نوزده ي دي قم داشت و نشان داد كه اين درك صحيح را از قضيه اي كه پيش آمده بود، دارد؛ توطئه را ميفهمد؛ ميداند كه پشت سر اين مقاله اي كه عليه امام (رضوان اللَّه تعالي عليه) در روزنامه درج شده است، چه چيزهائي بايد اتفاق بيفتد و اتفاق مي افتد. چون توطئه را فهميد، وادار به عكس العمل شد.

امروز هم درس همين است. شمّ انساني و عميق يك ملت بايد حوادث را قبل از وقوع آن احساس كند و

بفهمد كه چه اتفاقي دارد مي افتد، و عكس العمل نشان بدهد. در طول تاريخ اسلام وقتي نگاه ميكنيم، نداشتن اين درك و شمّ سياسيِ درست، ملتها را هميشه در خواب نگه داشته است و به دشمنان ملتها امكان داده است كه هر كاري كه ميخواهند، بر سر ملتها بياورند و از عكس العمل آنها در امان و مصون بمانند.

با اين نگاه، شما به حادثه ي كربلا نگاه كنيد. بسياري از مسلمانانِ دوران اواخر شصت ساله ي بعد از حادثه ي هجرت - يعني پنجاه ساله ي بعد از رحلت نبي مكرم - از حوادثي كه ميگذشت، تحليل درستي نداشتند. چون تحليل نداشتند، عكس العمل نداشتند. لذا ميدان، باز بود جلوي كساني كه هر كاري ميخواستند، هر انحرافي كه در مسير امت اسلامي به وجود مي آوردند، كسي جلودارشان نباشد؛ ميكردند. كار به جائي رسيد كه يك فرد فاسقِ فاجرِ بدنامِ رسوا - جواني كه هيچ يك از شرايط حاكميت اسلامي و خلافت پيغمبر در او وجود ندارد و نقطه ي عكس مسير پيغمبر در اعمال او ظاهر است - بشود رهبر امت اسلامي و جانشين پيغمبر! ببينيد چقدر اين حادثه امروز به نظر شما عجيب مي آيد؟ آن روز اين حادثه به نظر مردمي كه در آن دوران بودند، عجيب نيامد. خواص احساس خطر نكردند. بعضي هم كه شايد احساس خطر ميكردند، منافع شخصي شان، عافيتشان، راحتشان، اجازه نداد كه عكس العملي نشان بدهند. پيغمبر، اسلام را آورد تا مردم را به توحيد، به پاكيزگي، به عدالت، به سلامت اخلاق، به صلاح عمومي جامعه ي بشري سوق بدهد. امروز كسي به جاي پيغمبر مي نشيند كه سر تا پايش فساد است، سر تا پايش فسق است، به اصل

وجود خدا و وحدانيت خدا اعتقادي ندارد. با فاصله ي پنجاه سال بعد از رحلت پيغمبر، يك چنين كسي مي آيد سر كار! اين به نظر شما امروز خيلي عجيب مي آيد؛ آن روز به نظر بسياري از آن مردم، عجيب نيامد. عجب! يزيد خليفه شد و مأمورين غلاظ و شداد را گذاشتند در اطراف دنياي اسلام كه از مردم بيعت بگيرند. مردم هم دسته دسته رفتند بيعت كردند؛ علما بيعت كردند، زهّاد بيعت كردند، نخبگان بيعت كردند، سياستمداران بيعت كردند.

در يك چنين موقعيتي كه اين قدر غفلت بر دنياي اسلام حاكم است كه خطر را درك و استشمام نميكنند، چه كار بايد كرد؟ كسي مثل حسين بن علي كه مظهر اسلام است، نسخه ي بي تغيير پيغمبر مكرم اسلام است - «حسين منّي و انا من حسين» - در اين شرايط چه كار بايد بكند؟ او بايد كاري كند كه دنياي اسلام را - نه فقط آن روز، بلكه در طول قرنهاي بعد از آن - بيدار كند؛ آگاه كند؛ تكان بدهد. اين تكان با قيام امام حسين شروع شد. حالا اينكه امام حسين دعوت شد براي حكومت در كوفه و حركت كرد به كوفه، اينها ظواهر كار و بهانه هاي كار بود. اگر امام حسين (عليه السّلام) دعوت هم نميشد، اين قيام تحقق پيدا ميكرد. امام حسين بايد اين حركت را انجام ميداد، تا نشان بدهد كه دستور كار، در يك چنين شرايطي، براي مسلمان چيست. نسخه را به همه ي مسلمانهاي قرنهاي بعدي نشان داد. يك نسخه اي نوشت؛ منتها نسخه ي حسين بن علي، نسخه ي لفاظي و حرافي و «دستور بده، خودت بنشين» نبود؛ نسخه ي عملي بود. او خودش حركت كرد و نشان

داد كه راه اين است. ايشان از قول پيغمبر نقل ميكند كه آن وقتي كه شما ديديد كه اسلام كنار گذاشته شد؛ ظالمين بر مردم حكومت ميكنند؛ دين خدا را تغيير ميدهند؛ با فسق و فجور با مردم رفتار ميكنند؛ آن كسي كه در مقابل اين وضع، نايستد و قيام نكند، «كان حقّا علي اللَّه ان يدخله مدخله»؛ خداي متعال با اين آدم ساكت و بي تفاوت هم مثل همان كسي كه «مستحلّ حرمات اللَّه» است، رفتار خواهد كرد. اين نسخه است. قيام امام حسين اين است. در راه اين قيام، جان مطهر و مبارك و گرانبهاي امام حسين كه برترين جانهاي عالم است، اگر قرباني شود به نظر امام حسين، بهاي زيادي نيست. جان بهترينِ مردمان كه اصحاب امام حسين بودند، اگر قربان شود، براي امام حسين بهاي گراني محسوب نميشود. اسارت آل اللَّه، حرم پيغمبر، شخصيتي مثل زينب كه در دست بيگانگان اسير بشود - حسين بن علي ميدانست وقتي در اين بيابان كشته شود، آنها اين زن و بچه را اسير ميكنند - اين اسارت و پرداختن اين بهاي سنگين به نظر امام حسين، براي اين مقصود سنگين نبود. بهائي كه ما ميپردازيم، بايد ملاحظه شود با آن چيزي كه با اين پرداخت، براي اسلام، براي مسلمين، براي امت اسلامي و براي جامعه به دست مي آيد. گاهي صد تومان انسان خرج كند، اسراف كرده؛ گاهي صد ميليارد اگر خرج كند، اسراف نكرده. بايد ديد چه در مقابلش ميگيريم.

انقلاب اسلامي عمل به اين نسخه بود. امام بزرگوار ما به اين نسخه عمل كرد. يك عده اي آدمهاي ظاهرنگر و سطحي بين - البته آدمهاي خوب، مردمان

بدي نبودند؛ ما اينها را ميشناختيم - همان وقت ميگفتند كه ايشان اين جوانها را توي ميدان آوردند و بهترين جوانهاي ما به كشتن داده ميشوند؛ خونشان ريخته ميشود. خيال ميكردند كه امام نميداند كه جان اين جوانها در خطر قرار ميگيرد. دلشان براي او ميسوخت. اين ناشي بود از اينكه محاسبه درست نميشد. خوب بله، در جنگ تحميلي، ما اين همه شهيد داديم، اين همه جانباز داديم، اين همه خانواده داغدار شدند. اين، بهاي بزرگي است؛ اما در مقابل، چه؟ در مقابل، استقلال كشور، پرچم اسلام، هويت ايران اسلامي را در مقابل آن طوفان عظيم حفظ كرديم. آن طوفاني كه درست كرده بودند، طوفان صدام نبود. صدام، آن سرباز جلوِ جبهه ي دشمن بود. پشت سر صدام همه ي دستگاه و دنياي كفر و استكبار قرار گرفته بودند. اگر فرض كنيم از اول هم وارد اين توطئه نبودند، در ادامه واضح و روشن بود؛ همه آمدند پشت سر صدام. آمريكا آمد، شورويِ آن روز آمد، ناتو آمد، كشورهاي مرتجع و وابسته ي به استكبار آمدند؛ پول دادند، اطلاعات دادند، نقشه دادند، تبليغات كردند. اين جبهه ي عظيم آمده بود تا ايران بزرگ، ايران رشيد و شجاع، ايران مؤمن را بكلي در هم بپيچد. يك منطقه ي دست نشانده ي براي استكبار را در درجه ي اول، مغلوبِ عنصر پست و كوچكي مثل صدام كند و در درجه ي بعد هم در مشت و چنگال آمريكا نگه دارد. مصيبتي را كه در طول دويست سال بر سر كشور ما آوردند و اين همه مشكل براي اين ملت درست كردند، اين مصيبت را صد سال ديگر، دويست سال ديگر ادامه بدهند. ملت ما ايستاد، امام

بزرگوار ايستاد. البته جانهاي عزيزي را داديم، شهيدان بزرگي را داديم، جوانهاي محبوبي را فدا كرديم؛ اما اين بهاي گزافي در مقابل آن دستاورد نبود.

امروز مسئله ي فلسطين هم همين جور است. مسئله ي غزه كه شما مشاهده ميكنيد، اين بخشي از ظاهر قضيه است، باطن قضيه عبارت است از اين كه دستگاه استكبارِ بي اعتقاد به همه ي اصول انساني، مايل است اين منطقه ي خاورميانه، اين منطقه ي حساس را كه پر از ثروت و حساسيت گوناگون جغرافيائي و اقتصادي است، در اختيار بگيرد؛ در مشت بگيرد. وسيله اش هم اسرائيل غاصب است؛ صهيونيستهاي مسلط بر فلسطين اشغالي. مسئله اين است. همه ي اين حركاتي كه اين چند سال در اين منطقه انجام گرفته است - از قضاياي لبنان تا قضاياي عراق تا قضاياي فلسطين - با اين نگاه قابل تفسير و قابل فهم است. مسئله اين است كه اين منطقه بايد در مشت آمريكا و استكبار - استكبار اعم از آمريكاست. البته مظهر عمده اش، شيطان بزرگ، دولت آمريكاست - قرار داشته باشد. استكبار ميخواهد اين منطقه را در اختيار داشته باشد؛ در مشت داشته باشد. استكبار اين منطقه را لازم دارد و عاملش هم اسرائيل است. همه ي اين داستانها و قضاياي اين چند سال با اين نگاه، تحليل ميشود. ديديد در جنگ سي و سه روزه، وزير خارجه ي آمريكا گفت: اين درد زايمان منطقه ي خاورميانه ي جديد است! يعني از اين حادثه يك موجود تازه اي متولد خواهد شد كه همان خاورميانه اي است كه آمريكا دنبالش است. البته اين خواب آشفته تعبيرش هماني بود كه بر سرشان آمد. شجاعت و بيداري و فداكاري و ايثار و جهاد جوانان مؤمن در لبنان، تو

دهن نه فقط اسرائيل، بلكه تو دهن آمريكا و همه ي پشتيبانانشان و دنباله روانشان زد. قضيه ي غزه هم از همين قبيل است.

اينها ميخواهند هيچ عنصر مقاومتي در اين منطقه وجود نداشته باشد. اصل عنصر مقاومت را جمهوري اسلامي ميدانند. البته اين را درست فهميده اند. اينجا مركز مقاومت است. اينجا جائي است كه ما اگر هيچ اقدامي هم نكنيم، هيچ حرفي هم نزنيم، خود وجود جمهوري اسلامي به ملتهاي منطقه الهام ميدهد. يك موجوديتي، يك هويتي كه علي رغم همه ي قدرتهاي استكباري و به كوري چشم آنها اينجور در اين منطقه قد كشيده و روز به روز ريشه دارتر ميشود؛ روز به روز قويتر ميشود. خود وجود اين پيكره ي عظيم و پرشكوه، خار چشم استكبار است و اميددهنده ي به ملتها. بله، اينجا مركز مقاومت است؛ در اين شكي نيست. ديگران هم از اينجا الهام گرفتند، منتها براي اينكه اين مقاومت را در هم بكوبند، حلقه ي ضعيف را اول هدف قرار دادند؛ دولت مردمي منتخب حماس در غزه. او را مظلوم گير آوردند؛ او را دارند ميكوبند. هر كس در دنياي اسلام، امروز قضيه ي غزه را يك قضيه ي منطقه اي و شخصي و محلي بداند، دچار همان خواب خرگوشي اي است كه پدر ملتها را تا حالا درآورده است. نه، اين قضيه ي غزه، فقط قضيه ي غزه نيست؛ قضيه ي منطقه است. فعلاً آنجا نقطه ي ضعيفتر است، تهاجم را از آنجا شروع كردند و اگر موفق شدند، دست از سر منطقه بر نميدارند. دولتهاي كشورهاي مسلماني كه حول و حوش آن منطقه هستند و كمكي كه بايد بكنند و ميتوانند بكنند، نميكنند، دارند اشتباه ميكنند؛ اشتباه ميكنند. هر چه در اين منطقه ميخ

اسرائيل بيشتر فرو برود، تسلط استكبار بيشتر بشود، بدبختي اين دولتها و ضعف و ذلت اين دولتها بيشتر خواهد شد. چرا ملتفت نيستند؟ و دولتها، ملتها را هم دنبال خودشان به ذلت ميكشانند. يك دولت ذليل و مطيع و وابسته، يك ملت را مطيع و ذليل و وابسته ميكند. اين است كه ملتها بايد به خود بيايند.

ملت ما در اين قضيه هم بيداري و هم آمادگي خودش را نشان داد. من لازم است از همه ي ملت كه در راهپيمائي ها و تظاهرات و شعارها موضع و عزم خودشان را نشان دادند، تشكر كنم؛ بخصوص از جوانهاي مؤمن و پرشوري كه به فرودگاه ها - در تهران و بعضي جاهاي ديگر - رفتند؛ كه ما را بفرستيد. خوب، دست ما بسته است؛ دست ما بسته است. ما اگر ميتوانستيم آنجا حضور پيدا كنيم، لازم بود حضور پيدا كنيم و پيدا هم ميكرديم؛ ما ملاحظه ي كسي را هم نميكرديم؛ منتها امكان ندارد؛ اين را همه بدانند. دولت جمهوري اسلامي و مسئولين جمهوري اسلامي هر كاري كه ممكن باشد كه كمك به آن ملت مظلوم باشد، ميكند، تا حالا هم كرده، بعد از اين هم خواهد كرد. منتها جوانهاي ما، جوانهاي پرشوري اند. اين نسل جوانهاي امروز ما با اين كارشان نشان دادند كه مثل همان نسل كربلاي 5 - كه همين روزها، روزهاي يادآور خاطره ي كربلاي پنج است - و نسل والفجر 4 و عمليات خيبر و عمليات بدر اند. اين جوانهاي امروز هم مثل همان جوانهاي بيست و پنج سال پيش، سي سال پيش آماده ي ميدان اند.

پولي كه دستگاه هاي جاسوسي و استعماريِ دشمنان به بعضي از عناصر خودفروخته ي

داخلي دادند كه جوانهاي ما را منصرف كنند، تحليل بنويسند و اين آمادگي را خلاف حكمت و مصلحت وانمود كنند، هدر رفت. جوانهاي ما در همان جهتي حركت ميكنند كه انقلاب و اسلام و امام حسين (عليه السّلام) ترسيم كرده است. اين وضع كشور ماست. منتها در دنياي اسلام بايستي ملتها حضور خودشان، عزم خودشان را به طور مشخص نشان بدهند. بايد از دولتها بخواهند. بعضي از دولتهاي مسلمان تلاشهاي خوبي كردند؛ لكن كافي نيست. بايد با فشارهاي سياسي، با فشارهاي مردمي، دشمن را وادار به عقب نشيني كرد. امروز شما ببينيد فاجعه اي كه در اين منطقه به دست صهيونيستها دارد اتفاق مي افتد، يك فاجعه ي كم نظير است. يك نفر آدم در يك گوشه اي از دنيا بر اثر يك حادثه اي زمين مي افتد، جنجال دستگاه هاي حقوق بشر بلند ميشود؛ به دروغ، به ريا، به تظاهر و فريبگري، طرفداري از حقوق انسان را ادعا ميكنند، آن وقت اين جور بچه هاي كوچك، زنهاي مظلوم مثل برگ خزان در غزه روي زمين ميريزند، نفس از اينها در نمي آيد. خداوند متعال اين داعيه هاي طرفداري از حقوق بشر را رسوا كرد؛ چه در سازمان ملل، چه در سازمانهاي به اصطلاح مدعي حقوق بشر و چه در دولتهاي مدعي اينها. آن دولتهاي اروپائي لقلقه ي لسانشان شده حقوق بشر! كدام حقوق بشر؟! شماها به حقوق انسان اعتقاد نداريد. شماها دروغ ميگوئيد؛ رياكارانه اسم حقوق بشر را مي آوريد. والّا چطور ممكن است فلان رئيس دولت اروپائي اين حوادث را ببيند و به اسرائيل هجوم نياورد؛ اگر معتقد به حقوق بشر هستيد؟ بدتر از آنها بعضي از روشنفكران دنياي اسلامند. متأسفانه فساد مطبوعات و دستگاه هاي خبري و روشنفكري در

دنياي اسلام، فساد بسيار تأسف انگيزي است. در روزنامه ها، در مطبوعات عليه دولت قانوني كنوني فلسطين تحليل مينويسند، براي اين كه جنايات صهيونيستها را توجيه كنند! خداوند متعال از اينها نخواهد گذشت. حالا در داخل هم متأسفانه كم و بيش اين چيزها هست. البته در داخل كشور افكار عموميِ قاطع ملت، همراهي ملت و دولت در اين جهتگيري، اجازه نميدهد به بعضي ها كه همان خط غلط و فريب و خيانت را دنبال كنند؛ والّا شايد بعضي بيش از اينها در اين زمينه اظهار لحيه ميكردند؛ حضور قاطع مردم و همراهي و شعارهاي مردم و دولت به اينها اجازه نميدهد. اما در كشورهاي ديگر متأسفانه اين كار دارد انجام ميگيرد. آنچه كه محصول و نتيجه اين حوادث است، چيست؟ در يك كلمه به طور قطع، پيروزي حق بر باطل است.

اگر دشمن خداي نكرده بتواند يكايك مبارزان فلسطيني را كه امروز در حماس دارند دفاع جانانه ميكنند و با عزم و اراده ي قاطع دارند ميجنگند، نابود كند، باز مسئله ي فلسطين با اين فاجعه آفريني ها از بين نخواهد رفت. بدون شك به تجربه ي گذشته، از قبل خيلي خيلي قويتر قامت بلند خواهد كرد و بر سر آنها خواهد كوبيد و بر آنها پيروز خواهد شد. ملت مسلمان ما بايد همين عزم راسخ را در ذهن خود، در دل خود نگه دارد؛ اين بصيرت را مغتنم بشمارد؛ اين آگاهي و بيداري را كه نصيب اين ملت شده است، مغتنم بشمارد و حضور خود را حفظ كند؛ مواضع خود را آشكارا نشان بدهد و به دنيا اعلام كند كه جمهوري اسلامي بر سر مواضع ظلم ستيز خود ايستاده است و براي آن،

مقاومت و فداكاري خواهد كرد و مسلماً آنچه كه به دست خواهد آورد، از آنچه كه از دست خواهد داد، بمراتب گرانبهاتر و ارزشمندتر خواهد بود. و مطمئناً روح مطهر شهيدان عزيز ما و روح مطهر امام بزرگوار ما پشتيبان ملت ايران و پشتيبان اين مجاهدتها و دفاعهاي جانانه خواهند بود و ان شاءاللَّه پيروزي را همه ي ملتهاي مسلمان در آينده هاي نه چندان دوري جشن خواهند گرفت.

خداوند دعاي حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) را شامل حال همه ي ما قرار بدهد و ما را جزو پيروان حقيقي حسين بن علي (عليه السّلام) به شمار بياورد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار فرماندهان و كاركنان نيروى هوائى ارتش

بيانات در ديدار فرماندهان و كاركنان نيروي هوائي ارتش بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خيلي خوش آمد عرض ميكنم به شما عزيزان و خرسندم از ديدن چهره هاي جوان و پرنشاط شما مجموعه ي پرارزشِ نيروي هوائي ارتش جمهوري اسلامي ايران.

حتماً همه ي ما - هم من، هم شما - بايد سپاسگزار باشيم از كساني كه روز 19 بهمن را با عمل خودشان - نه با زبان، نه با قرارداد - با اقدام خودشان، با عزم خودشان به وجود آوردند و ماندگار كردند. وقتي يك اقدامي، خالص، صحيح، متكي بر انديشه ي درست و سرشار از اخلاص انجام ميگيرد، خاصيت آن، ماندگاري است. خيلي از كارهاي نمايشي را ما ممكن است انجام بدهيم؛ بعضي كارهاي دستوري را ممكن است ما انجام بدهيم كه در آن اخلاص كافي وجود نداشته باشد؛ گذشت زمان آنها را محو ميكند، نابود ميكند؛ ليكن قضيه ي 19 بهمن از اين جمله نبود؛ از جمله ي حوادثي بود كه از دل ايمان و اخلاص و عزم راسخ جوشيد. در آن شرائط، درست است كه

تا پيروزي قطعي انقلاب چند روزي بيشتر نبود، اما هيچكس نميتوانست پيش بيني كند كه 19 بهمن، يك 22 بهمني هم در پي خواهد داشت. پيش بيني قطعي نميشد كرد؛ كار خطرناكي بود. عزم راسخ آن جوانان كه جوانهائي بودند شبيه شما، اين بود كه آمدند ايمان خودشان، عزم خودشان، پيوستگي خودشان با ملت و درك و تشخيص صحيح خودشان از عمق حادثه اي را كه داشت اتفاق مي افتاد، با عمل خودشان نشان دادند. البته خطرناك هم بود، اما اقدام كردند و 19 بهمن ماندگار شد.

اين حادثه، يك حادثه ي دفعي نبود. نيروي هوائي با اين كار يك جوهره اي را از خودش نشان داد؛ اين جوهره در جنگ هم آشكار شد؛ هم بخش آفندي، هم بخش پدافندي. در دفاع هشت ساله، در آن وقتي كه ملت ايران احساس ميكرد كأنّه حصارهاي امنيت پيرامون او وجود ندارد و دشمنان بدون هيچ بيم و واهمه اي مي آمدند و بمباران ميكردند؛ تهاجم ميكردند، نيروي هوائي آن جوهره را نشان داد. بهترين، اولين، درخشان ترين، آبروبخش ترين حركات ارتش جمهوري اسلامي در آغاز جنگ تحميلي، كارهاي نيروي هوائي بود؛ اين ادامه ي همان جوهره بود. و الان هم همين جور است.

مهم اين است كه يك انسان، يك مجموعه، ارزيابي و فهم درستي از تحولاتي كه پيرامون او انجام ميگيرد، داشته باشد. از حركتي كه به خيلي از چشمها نمي آيد، بينايان و افراد بصير آن را ميفهمند كه در حال انجام گرفتن است؛ اين خيلي مهم است. تحولي كه در انقلاب اسلامي واقع شد، از اين قبيل بود. بعضي آن را نفهميدند؛ تشخيص ندادند. بعضي آن را با يك حركت كور كه اشباه و نظائرش در خيلي

از نقاط دنيا اتفاق ميافتد، اشتباه گرفتند؛ آن جوري با آن رفتار كردند. بعضي كاسه هاي طمع خودشان را درآوردند تا از اين حادثه، به نفع شخصيِ خود استفاده اي بكنند. اين ها همه ناشي از كوته بيني بود. انقلاب در درجه ي اول تحولي در جامعه ي ايراني بود و در درجه ي بعد، در مجموعه ي امت اسلامي و سپس، در معادلات كلان جهان سياست. و جغرافياي قدرت را در دنيا - بخصوص در برخي از مناطق دنيا - بكلي عوض و جابه جا كرد. يك چنين حادثه ي عظيمي بود. امروز اين عظمت دارد نشانه هاي خودش را نشان ميدهد. تحولي كه در ايران رخ ميداد، اين بود كه يك نظامِ بسته ي استبدادي و ظالم و زورگو، با سردمداران و رؤسائي دنياطلب، شهوتران، به فكر خود، غافل از انسانيت و انسانها، و از سوئي وابسته، اسير سياستهاي ديگران و مطيع ناگزيرِ قدرتهاي سلطه گر را از چنين وضعي بيرون بياورند. تحول اساسي، اين بود. و به يك جامعه ي رشيد، آگاه، داراي عزم راسخ، با مردمي داراي قدرت انتخاب و حق انتخاب، با سربلندي و عزت در ميان جامعه ي بشري و اثرگذار بر روي جوامع ديگر تبديل كنند. تحول اصلي، اين بود و اين تحول، اتفاق افتاد.

امروز شما مي بينيد، ميشنويد، ميخوانيد كه در مسائل گوناگون اين منطقه، همه ي قدرتهاي جهاني عقيده دارند كه حضور ايران، وجود ايران، رأي ايران تعيين كننده است. اين را دشمنان درجه يكِ ما هم، دارند ميگويند كه براي حل مسائل خاورميانه يا مجموعه ي كشورهاي اين منطقه، بدون حضور ايران هيچ تصميمي قابل گرفتن و قابل عمل شدن نيست. اين كجا و آن وضعيت كجا كه كشور بزرگ ايران با آن

تاريخ، با آن ميراث عظيم تاريخي گذشته اش، با آن مردم، مجموعاً يك مهره اي باشد در دست سلطه گران و استعمارگران كه هر جور ميخواهند جا به جايش كنند، از او استفاده كنند، از او بهره ببرند؛ مردم هم به حساب نيايند.

از لحاظ اقتصادي هم منابع كشور در اختيار آنها؛ نفت كشور، امكانات گوناگون كاني، امكانات گوناگون انساني، وضعيت سوق الجيشي، همه در اختيار ديگران بود تا هر جور كه ميخواهند از آن استفاده كنند. اين تحول عظيم، اين بود.

البته اين تحول، معاني ديگري هم دارد. ملتي كه اين اراده را دارد، اين قدرت را دارد كه يك چنين نظام سياسي اي را به يك نظام مطلوب و مردمي متحول كند، در كار اقتصاد خود، در كار عمق دادن و گسترش دادن به فرهنگ خود، در راه اخلاق انساني خود، در راه پياده كردن عقايد قلبي خود، موفقيتهاي ناگزيري حتماً خواهد داشت، كه داشت. اين، آن تحول عظيم بود كه عده اي آن را نفهميدند، عده اي هنوز هم نميفهمند.

قدرتهاي بزرگ - كه هدفشان جز قهر و سيطره ي بر ملتها نيست - حاضر نيستند بفهمند كه وقتي يك ملت بيدار شد، وقتي يك ملت ارزش عزم و اراده ي خودش را فهميد، وقتي يك ملت دانست كه اگر بخواهد و تصميم بگيرد و عمل بكند، هيچ قدرتي در مقابل او نميتواند بايستد، با يك چنين ملتي ديگر نميشود درافتاد. ممكن است هزينه هائي را بر اين ملت تحميل كنند؛ اما تسلط بر آن ملت ديگر ممكن نيست؛ به بردگي كشيدن آن ملت ديگر ممكن نيست؛ تحميل كردن عقايد خود و خواست خود بر آن ملت ديگر ممكن نيست. اين را

هنوز هم قدرتهاي بزرگ نميتوانند بفهمند.

سي سال از آغاز اين تحول عظيم دارد ميگذرد؛ انواع و اقسام شگردها را دشمنان ملت ايران و دشمنان نظام جمهوري اسلامي به كار زدند، شايد بتوانند مجدداً آن ملت را مقهور كنند؛ آن سلطه ي جهنمي اي را كه بر ايران عزيز ده ها سال داشتند و حاضر نبودند از او دست بردارند، شايد بتوانند آن سطله را دوباره برگردانند. امروز چالش نظام جمهوري اسلامي با دشمنان قدرتمند جهاني اش بر سر اين قضيه است. مسئله ي انرژي هسته اي و مسئله ي ساخت موشك و اين حرفها بهانه است. مسئله، مسئله ي ديگري است. مسئله اين است كه يك ملت توانسته است با قهر و غلبه، با عزم و اراده، سلطه ي قهرآميز ديگران را از خودش دفع كند. اما اينها ميخواهند تلاش كنند اين سلطه را برگردانند. البته نتوانستند، بعد از اين هم نميتوانند.

از دل انواع و اقسام تحريمهائي كه سالهاي متمادي است بر كشور ما تحميل كرده اند، ناگهان «ماهواره ي اميد» بيرون مي آيد و به فضا پرتاب ميشود. از دل همه ي سختگيريهائي كه انجام دادند، ناگهان توانائي غني كردن اورانيوم - كه يك كار محدود و محصوري است و دربست، ملك طلقِ قدرتهاي بزرگ است و بدون اجازه ي آنها هيچ جا نبايد برود - در اين كشور رشد ميكند و جان ميگيرد و خودش را نشان ميدهد. اين نشان دهنده ي اين است كه دشمن نتوانسته، تحريم او هم اثر ندارد، تهديد او هم اثر ندارد. چرا؟ چون اين ملت عزم راسخ خود را كه متكي به آن ايمان عميق هست، حفظ كرده است و حركت ميكند و پيش ميرود؛ و نميتوانند.

در حالي كه دستگاههاي

تبليغاتيِ مجهزِ فوق مدرنِ متعلق به اين قدرتها، امروز شب و روز عليه نظام اسلامي و حركت اسلامي و جمهوري اسلامي دارند تبليغ ميكنند، گسترش اين فكر، حادثه ي غزه را به وجود مي آورد؛ يك مجموعه ي كوچك، يك سرزمين محدود، در مقابل يك دولتي كه خود را يكي از چند قدرت نظامي درجه ي اولِ دنيا ميداند، مي ايستد. آن دشمن همه ي امكاناتش را وارد ميدان ميكند كه بتواند اين ملت را مقهور كند و نميتواند. اين حادثه ي كوچكي است؟! اين چيز كمي است؟! قبل از آن، قضاياي لبنان در دو سال قبل بود، كه باز همه ي امكانات را به كار بردند و حتّي آمريكائي ها به رژيم صهيونيستي كمك تسليحاتي كردند. كه او خودش سازنده ي بمب اتم است و صادر كننده ي تجهيزات نظامي است، باز آمريكائي ها به او تجهيزات دادند براي اينكه بتواند بر يك عده جوان مؤمن و عازم - كه دفاع ميكردند - غلبه پيدا كند و نتوانستند؛ در جنگ سي و سه روزه. اينها كوچك است؟!

اينها همان نقاطي است كه جغرافياي قدرت را در دنيا تغيير داده. شكل نظام غير عادلانه ي جهاني را كه دنيا را به سلطه گر و سلطه پذير تقسيم ميكند، تغيير داده. دنيا بعد از قرن هفدهم و هجدهم ميلادي كه پديده ي استعمار به وجود آمد، عادت كرده بود كه چند تا دولت معدود و محدودي، سرنوشت كشورهاي دنيا - دولتها، ملتها - را با اتكاء به قدرت نظامي خودشان، نه با اتكاء به قدرت اخلاقي، در دست داشته باشند. يك وقت هست يك دولتي به خاطر قوت فكرش، به خاطر جوشش اخلاقي اش، به طور طبيعي در بين يك مجموعه اي از ملتها

يا دولتها نفوذ پيدا ميكند؛ اما نفوذ استعمار اين جوري نبود. نفوذ استعمار، نفوذ قهرآميز بود، به خاطر قدرت نظامي بود، با زور سرنيزه بود. دنيا عادت كرده بود يك عده اي اين سرنيزه را داشته باشند و اكثريت دولتها و ملتهاي دنيا هم در مقابل اينها تسليم باشند؛ آن وقت بسته به زرنگي خودشان، از ميان اين تسليم شده ها، يك عده اي نان و نواي بهتري داشته باشند؛ يك عده اي نه، حتّي همان نان و نوا را هم نداشته باشند. مثل غلامان و بردگان يك ارباب كه بعضي حالا يك لقمه اي، نواله اي هم گيرشان مي آيد؛ بعضي نه، برده هم هستند و گرسنگي هم ميكشند.

اين عادت با انقلاب اسلامي از سر دنيا رفت. معلوم شد نخير، قدرتهاي سلطه گر دنيا حرفشان حرف آخر نيست. حرف آخر را ملتها ميزنند؛ عزم ملتها و ايمان ملتهاست كه حرف آخر را ميزند. اين را ملت ايران ياد داد. البته انقلاب در دنيا قبل از انقلاب اسلامي هم به وجود آمده است، ليكن هيچ انقلابي - در طول تاريخ انقلابها شما نگاه كنيد؛ از انقلاب كبير فرانسه و قبل از او و بعد از او - نتوانسته اصول خودش را در طول دهه هاي متوالي حفظ كند؛ آنچناني كه انقلاب اسلامي ايران اين اصول را حفظ كرده است و در خط مستقيم خودش حركت كرده؛ تسليم اين و آن نشده؛ راه خودش را مستقيم به سمت جلو رفته.

نسخه ي آينده همين است؛ همه ي ملت ايران اين را ميدانند و بايد بدانند و شما بايد بدانيد و ميدانيد. راه پيروزي نهائي و كامل ملت ايران اين است كه اين خط مستقيم، خط

ايمان؛ ايمان به خدا، ايمان به خود، ايمان به قدرت ملي، اعتماد به نفس ملي و راه حركت و مجاهدت در همه ي اشكالش؛ مجاهدت علمي، مجاهدت عملي - و آنجائي كه لازم است، مجاهدت نظامي - و ايمان و جهاد را از دست ندهند.

اين كه ملت ما در هر 22 بهمن با شور، با هيجان، با عزم راسخ، توي خيابانها مي آيند و در اين راهپيمائي عظيم شركت ميكنند و خودشان را نشان ميدهند، يك حركت نمادين از ايستادگي و استقامت ملت بر سر همين آرمانهاست. ملت، نشان ميدهد كه ما هستيم. لذا شما مي بينيد در طول اين سي سال، 22 بهمن در زير برف و سرماي شديد و بر روي زمينهاي يخ بسته، در زير آفتاب سوزانِ - در مناطقي كه هوا گرم بوده است - انجام شده و مردم داخل اين ميدان راهپيمائيها، آمدند و حضور خودشان را حفظ كردند؛ نگذاشتند 22 بهمن آن جلا و رونق خودش را از دست بدهد. امسال هم به توفيق الهي همين جور خواهد بود. ملت ايران باز هم مي آيند، توي صحنه خودشان را نشان ميدهند. و اين دشمن را به معناي حقيقي كلمه در مقابل ملت ايران دچار احساس خسران ميكند؛ هم حضور در راهپيمائي اين جور است، هم حضور در صحنه هاي گوناگون - اين انتخاباتهاي مختلف، آمدن مردم، حضور مردم، اين نمايشهاي عظيمِ علمي و فناوري - كه خوشبختانه ملت ما پي در پي دارد اينها را نشان ميدهد؛ دائم اين تلاشِ جوانهاي ما بروز ميكند و ظهور ميكند كه بايد روز به روز هم بيشتر بشود.

شما در سهم خودتان، در مجموعه ي نيروي هوائي

ارتش جمهوري اسلامي، وظائف مشخص و تعريف شده اي داريد؛ هم در قسمت اصلي نيروي هوائي، هم در قسمت پدافند هوائي، وظائف مهمي داريد. مهمترين وظيفه اين است كه انسان احساس كند بايد خلأها را پُر كند. هر جا هستيد، خلأهاي تجهيزاتي، خلأهاي سازماني، خلأهاي مديريتي را پر كنيد. وقتي يك مجموعه عزم پيشرفت دارد، منتظر نميماند كه از جائي به جائي برود، يا كسي به او چيزي بگويد. در همان عرصه اي كه او مشغول كار است، نيازسنجي ميكند و سعي ميكند كه آن نياز را برطرف كند و وظيفه ي خودش را به نحو كامل انجام بدهد. اين به توفيق الهي، به فضل الهي تاكنون در نيروي هوائي ارتش وجود داشته است، بعد از اين هم وجود خواهد داشت. من نگاهم به چهره هاي جوان و مؤمن و باعزم و اراده ي نيروي هوائي وقتي مي افتد، اين را احساس ميكنم؛ از گزارشها و از اطلاعاتي هم كه انسان دارد، اين را ميتواند بفهمد.

ياد همه ي شهداي عزيز نيروي هوائي و ارتش جمهوري اسلامي و همچنين شهداي عزيزِ مجموعه هاي گوناگوني را كه در اين راه مجاهدت كردند و به شهادت رسيدند و جان خودشان را فدا كردند و اين درخت تناور را آبياري كردند، گرامي ميداريم و ياد امامِ عزيزِ بزرگوارمان را كه سلسله جنبان اين حركت عظيم بوده است، گرامي ميداريم. و از مسئولين محترم نيروي هوائي و از فعالان بخشهاي مختلف و از مبتكران و كساني كه پايه ي اين ابتكارها را در نيروي هوائي گذاشتند، تشكر ميكنيم و اميدواريم كه خداي متعال به شما روزافزون توفيق و عزم راسخ عنايت بكند تا بتوانيد ان شاءاللَّه نيرو و مجموعه ي

ارتش و مجموعه ي نيروهاي مسلح را به جائي برسانيد كه ملت ايران با حضور شما احساس كند كه هيچ آسيبي از طرف دشمن او را تهديد نميكند.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار با جمعى از مردم آذربايجان شرقي

بيانات در ديدار با جمعي از مردم آذربايجان شرقي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خيلي خوش آمديد برادران و خواهران عزيز و خيلي خدا را شاكرم از اينكه بحمداللَّه اين توفيق امروز براي ما دست داد كه در اين حسينيه، صفا و معنويت خانواده هاي شهيد و جوانان عزيز و مردم باصفاي تبريز و آذربايجان، ما را به ياد حسين بن علي (عليه الصّلاة و السّلام) مصفا كند و فضاي زندگي و محيط كار ما را با اين توجهات و صفائي كه هميشه در شما تبريزي هاي عزيز مشاهده كرديم، نوراني كند.

اين اقترانِ پر معنائي است. امروز روز اربعين است و حادثه ي بيست و نه بهمن تبريز هم يك حادثه ي اربعيني است. اربعين در حادثه ي كربلا يك شروع بود؛ يك آغاز بود. بعد از آنكه قضيه ي كربلا انجام گرفت - آن فاجعه ي بزرگ اتفاق افتاد - و فداكاري بي نظير اباعبداللَّه (عليه السّلام) و اصحاب و ياران و خانواده اش در آن محيط محدود واقع شد، حادثه ي اسارتها پيام را بايد منتشر ميكرد و خطبه ها و افشاگري ها و حقيقت گوئي هاي حضرت زينب (سلام اللَّه عليها) و امام سجاد (عليه الصّلاة و السّلام) مثل يك رسانه ي پر قدرت بايد فكر و حادثه و هدف و جهتگيري را در محدوده ي وسيعي منتشر ميكرد؛ و كرد. خاصيت محيط اختناق اين است كه مردم فرصت و جرئتِ اين را پيدا نميكنند كه حقايقي را كه فهميده اند، در عملِ خودشان نشان بدهند؛ چون اولاً

دستگاه ظالم و مستبد نميگذارد مردم بفهمند و اگر فهم مردم از دست او خارج شد و فهميدند، نميگذارد به آنچه فهميده اند، عمل كنند. در كوفه، در شام، در بين راه، خيلي ها از زبان زينب كبري (سلام اللَّه عليها) يا امام سجاد (عليه الصّلاة و السّلام) يا از ديدن وضع اسرا، خيلي چيزها را فهميدند، ولي كي جرئت ميكرد، كي توانائي اين را داشت كه در مقابل آن دستگاه ظلم و استكبار و استبداد و اختناق، آنچه را كه فهميده است، بروز دهد؟ مثل يك عقده اي در گلوي مؤمنين باقي بود. اين عقده روز اربعين اولين نِشتر را خورد؛ اولين جوشش در روز اربعين در كربلا اتفاق افتاد.

مرحوم سيد بن طاووس - و بزرگان - نوشته اند كه وقتي كاروان اسرا، يعني جناب زينب (سلام اللَّه عليها) و بقيه در اربعين وارد كربلا شدند، در آنجا فقط جابر بن عبداللَّه انصاري و عطيه ي عوفي نبودند، «رجال من بني هاشم»؛ عده اي از بني هاشم، عده اي از ياران بر گرد تربت سيدالشهداء جمع شده بودند و به استقبال زينب كبري آمدند. شايد اين سياستِ ولائي هم كه زينب كبري اصرار كرد كه برويم به كربلا - در مراجعت از شام - به خاطر همين بود كه اين اجتماع كوچك اما پرمعنا، در آنجا حاصل شود. حالا بعضي استبعاد كردند كه چطور ممكن است تا اربعين به كربلا رسيده باشند. مرحوم شهيد آيةاللَّه قاضي يك نوشته ي مفصلي دارد، اثبات ميكنند كه نه، ممكن است كه اين اتفاق افتاده باشد. به هر حال آنچه در كلمات بزرگان و قدماء هست، اين است كه وقتي زينب كبري و مجموعه ي اهل

بيت وارد كربلا شدند، عطيه ي عوفي و جناب جابر بن عبداللَّه و رجالي از بني هاشم در آنجا حضور داشتند. اين نشانه و نمونه اي از تحقق آن هدفي است كه با شهادتها بايد تحقق پيدا ميكرد؛ يعني گسترش اين فكر و جرئت دادن به مردم. از همين جا بود كه ماجراي توابين به وجود آمد؛ اگر چه ماجراي توابين سركوب شد؛ اما بعد با فاصله ي كوتاهي ماجراي قيام مختار و بقيه ي آن دلاوران كوفه اتفاق افتاد و نتيجه ي در هم پيچيده شدن دودمان بني اميه ي ظالم و خبيث بر اثر همين شد. البته بعد از او سلسله ي مرواني ها آمدند؛ اما مبارزه ادامه پيدا كرد؛ راه باز شد. اين خصوصيت اربعين است. يعني در اربعين افشاگري هم هست، عمل هم هست، تحقق هدفهاي آن افشاگري هم در اربعين وجود دارد.

عين همين قضيه در اربعينِ تبريز اتفاق افتاد. من در گذشته هم به مردم عزيز تبريز اين را گفته ام؛ اگر حادثه ي بيست و نه بهمن در تبريز پيش نمي آمد، يعني ياد شهداي قم به وسيله ي تبريزي ها آن جور با فداكاري زنده نگه داشته نميشد، ممكن بود جريان مبارزه يك مسير ديگري را طي كند. بسيار احتمال داشت كه اين حادثه ي بزرگ با اين شكلي كه اتفاق افتاد، اتفاق نيفتد. يعني قضيه ي تبريز و قيام مردم تبريز در بيست و نه بهمن يك حادثه ي تعيين كننده بود. ماجراي خونهاي ريخته شده ي در قم و اصل انگيزه ي حركت قم را، ماجراي تبريز زنده و احياء كرد. طبعاً مردم در اين راه هزينه كردند؛ جانهاي خودشان، آسايش خودشان، امنيت خودشان، همه را خرج كردند، ليكن نتيجه اي كه گرفتند، بيداري

كل كشور بود. لذا براي قم يك اربعين گرفته شد، براي اربعين شهداي تبريز در بيست و نه بهمن هم، چندين اربعين گرفته شد. اين، گسترش حركت را نشان ميدهد. خاصيت حركت صحيح اين است.

خوب، اينكه مال تاريخ؛ اينها مال گذشته است. سي و يك سال الان از بيست و نه بهمن سال 56 كه اين اتفاق در تبريز افتاد، ميگذرد. سي و يك سال زمان زيادي است. خيلي از اين جمع حاضر آن دوره را يا در دنيا نبودند - جوانها - يا اگر بودند، كودك بودند و درك نكردند. درس چيست؟ هر حادثه اي كه از يك نيت درست، از يك فكر درست سرچشمه ميگيرد - حوادث بزرگ با خود درسهائي دارد - درسي دارد؛ آن درسها را بايستي آموخت. درس حادثه ي بيست و نه بهمن، تأثير هوشياري، بيداري، بهوش بودن، يك؛ و جرئت اقدام، دو - ملاحظه نكردن از سختي ها و خطرها - و اميد به آينده، سه؛ اين سه تا خصوصيت است. اولاً درك كند. خيلي ها اهميت موقعيت را نفهميدند. مردم تبريز موقعيت و حساسيت را درك كردند و اقدام كردند. خودِ اين هوشمندي و درك موقعيت و حساسيت، يك امر مهمي است. بعدِ اينكه موقعيت حساس فهميده شد، همت و جرئت براي اقدام وجود داشته باشد. اين هم نكته ي دوم. و بعد هم اين اقدام را از روي اميد، با اتكاء به خدا، با توكل به خدا، با حسن ظن به خدا، انجام بدهند. بخشي از درسهاي بيست و نه بهمن اينهاست.

اين مردم اگر مؤمن باللَّه نبودند، اگر ايمان در درون دل اين مردم موج نميزد، آن آگاهي

اگر هم به وجود مي آمد، به كار نمي آمد؛ به درد نميخورد و به اقدام منتهي نميشد. ايمان مردم، هوشياري مردم، اقدام بموقع، همه ي اينها نقش داشت. اين شد درس براي ما؛ امروز هم همين جور است؛ آينده هم همين جور است. حوادث را هوشيارانه بايد دنبال كرد.

خيلي از ملتها در مواقع حساس، حساسيت موقع را نفهميدند. چون نفهميدند، حوادث بر سر آنها بار شد، از روي آنها عبور كرد و غافل ماندند و لگدمال حوادث شدند. اگر آن روزي كه بعضي از علما در مقابل خودكامگي هاي رضاخان ايستادند، همه با آنها همراهي ميكردند، اگر آحاد ملت آگاهانه ميفهميدند كه چه اتفاقي دارد در اين كشور مي افتد و مي ايستادند، شايد ملت ما پنجاه سال جلوتر بود و خسارتهاي پنجاه سال دوران انحطاط رژيم طاغوتي و وابسته ي پهلوي را تحمل نميكرد. غفلت موجب ميشود كه انسان اين خسارتها را تحمل كند. غفلت نبايستي به خرج داد. اگر آن روزي كه آمريكائي ها در اين كشور كودتا راه انداختند - آمريكا و انگليس تواماً، در سال 32 - حساسيتِ موقع درك ميشد، اقدام مناسب انجام ميگرفت، يقيناً سالها خسارتهائي كه عايد شد براي كشور، پيش نمي آمد. هوشيارانه حوادث را بايد رصد كرد.

امروز ملت ما در مقابل خود يك جبهه ي گسترده اي را ملاحظه ميكند كه با همه ي توان خود درصدد اين است كه انقلاب اسلامي را از خاصيت و اثر ضد استكباري بيندازد. از اول پيروزي انقلاب، همان جبهه سعي اش اين بود كه نگذارد جمهوري اسلامي كه مولود انقلاب است، پا بگيرد؛ همه ي تلاش خودشان را كردند كه جمهوري اسلامي را از بنيان نگذارند رشد كند، و

البته نتوانستند. اقدام سياسي كردند، محاصره ي اقتصادي كردند، جنگ تحميلي را هشت سال بر اين ملت تحميل كردند، دشمنان اين ملت را تجهيز كردند، وسوسه هاي دروني را به جان انقلاب و نظام جمهوري اسلامي انداختند، نتوانستند. به اين نتيجه رسيدند كه نظام جمهوري اسلامي را نميشود ساقط كرد؛ چون مدافع آن، حامي آن، سينه هاي سپركرده ي مردم مؤمن است؛ ميليونها انسان مؤمن اين نظام را نگه داشته اند. بحث مسئولين و دولت و بحث اينها نيست. يك وقت يك نظام قائم به چند نفر است و يك عده مرتزقه ي(1) يك نظامند؛ آن نظام براي استكبار خطري ندارد. يك وقت يك نظام متكي به ايمانهاي مردم است، متكي به دلهاي مردم، به پشتيبانيِ عميق مردم است، اين نظام را نميشود تكان داد. اين را استكبار فهميده است. همين راهپيمائي ها، همين 22 بهمن امسالِ شما مردم، اين يك نمايش بسيار باشكوه و پرعظمت بود. پيشرفتهاي علمي، حضور جوانها در صحنه هاي مختلف، شعارهاي انقلاب كه خوشبختانه زنده تر از پيش شده است - كسي از مسئولين با شرمندگي نسبت به شعارهاي انقلاب مواجه نميشود؛ افتخار ميكنند به استقلال، به آزادي، به اسلام، به اين قانون اساسي معتبر و پرمغز و پرمعنا - نشان ميدهد كه نظام را نميشود تكان داد. آنها به اين نتيجه رسيده اند كه بايد از محتواي نظام هر چه ميتوانند كم كنند. اين تهاجم فرهنگي كه بنده چند سال قبل گفتم، اين شبيخون فرهنگي كه انسان در بخشهاي مختلف علائم آن را مشاهده ميكرد و امروز هم انسان آن را در بخشهاي مختلفي مي بيند، به اين نيت است؛ با اين قصد است؛ انقلاب را از محتواي خود، از

مضمون اسلامي و ديني خود، از روح انقلابي خود تهي كنند و جدا كنند. اين، از همان نقاط حساسي است كه هوشياري مردم را ميطلبد. اين هم مثل همان قضيه ي بيست و نه بهمن است. خيلي ها اهميت بيست و نه بهمن را نفهميدند، شما تبريزي ها اين را فهميديد، در مرحله ي عمل هم، اين فهم خودتان را به كار بستيد؛ در همه ي مقاطع همين جور است. اهميتِ حوادث را بايد ملت ما درك كند؛ و خوشبختانه امروز درك ميكنند؛ ملت كاملاً هوشيارند. خود اين هم يكي از بركات انقلاب و نظام جمهوري اسلامي بوده است. مردم بيدار شده اند، قدرت تحليل پيدا كردند.

همه بدانند كه امروز دشمنان نظام جمهوري اسلامي از بركندن اين بنيان مستحكم، احساس عجز ميكنند؛ سعي شان اين است كه به وسائل گوناگون، به دست خودِ كساني كه تو اين انقلاب بودند و هستند، از اين محتوا ذره ذره بكنند. جمهوري اسلامي، اسمش جمهوري اسلامي باشد، اسمش نظام انقلابي باشد، اما از محتواي اسلام، از محتواي انقلاب در آن خبري نباشد. اسم چه ارزشي دارد؟ محتوا لازم است؛ محتوا مهم است. وظيفه ي من، وظيفه ي شما اين است كه از محتواي انقلابي، از اصول با ارزشِ انقلاب دفاع كنيم و نگذاريم اين مباني با ارزش و اين ارزشهاي والا ناديده گرفته بشود؛ اين وظيفه ي ماست.

و بدانيم كه خداي متعال پشتيبان مردمي است كه با ايمان به او حركت ميكنند و اقدام و اِعمال قدرت انساني و نيروي خود را در يك هدفي به كار مي اندازند. خداي متعال يقيناً آن كساني را كه در راه اهداف الهي اقدام كنند، كمك ميكند. ما آنجاهائي كه شكست

خورديم، آنجائي كه خدا به ما كمك نكرده است، به خاطر اين بوده است كه كارِ درست را انجام نداديم؛ سهم خودمان را نياورديم. اگر سهم خودمان را به ميدان بياوريم، خداي متعال هم كمك خواهد كرد. ميفرمايد: «اوفوا بعهدي اوف بعهدكم»؛(2) شما به پيماني كه با من داريد، عمل و وفا كنيد، من هم به آن پيمان عمل ميكنم؛ طرفيني است. خداي متعال كه مالك جان و واهب همه ي مواهب به ماست، با ما قرارداد دو جانبه بسته است. شما عمل كنيد، ما هم عمل ميكنيم؛ يعني خداي متعال اين وعده را داده است. ما اگر به وظيفه ي خودمان عمل نكرديم، نميتوانيم كمك الهي را انتظار داشته باشيم.

بحمداللَّه ملت ايران نشان دادند كه اهل اقدامند، اهل عملند. در طول اين سي سال كه دشمنان ما انتظار داشتند كه شعارهاي انقلاب فراموش شود، امروز كه شما در سي سالگي انقلاب نگاه ميكنيد به اجتماعات مردم، به اظهارات مردم، به شعارهاي مردم، مي بينيد همان احساسات اول انقلاب و همان شعارها هست؛ اين صراط مستقيم محفوظ مانده است؛ اين خيلي چيز مهمي است. در انقلابهاي گوناگون تاريخ چنين چيزي را ما شاهد نيستيم. اين به بركت ايمان به خدا و به بركت اسلام است. و شعارهاي انقلاب را بايستي حفظ كرد. اين را بايد جوانها بخصوص مغتنم بشمارند؛ قدر بدانند. خوشبختانه نسل جوان امروز ما زبده تر و كارآزموده تر از نسل جوان آن روز است. اگر آن روز غلبه با احساسات بود، امروز حضور جوانها در ميدان به خاطر انديشه و فكر است؛ صرف احساسات نيست؛ اگر چه احساسات هم هست و مهم هم هست؛ اما فكر

هم هست، درك صحيح و حضور در ميدان هم است.

خداوند شهداي عزيز ما را با پيغمبر محشور كند؛ و امام بزرگوار ما را كه سلسله جنبان اين حركت عظيم است، با اوليائش محشور بفرمايد؛ و ان شاءاللَّه ماها را سربازان اين راه و فداكاران اين هدف مقدس قرار بدهد و روز به روز ان شاءاللَّه بر توفيقاتش نسبت به شما برادران و خواهران عزيز بيفزايد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) مواجب خوار، موقوفه خوار

2) بقره: 40

بيانات در چهارمين كنفرانس حمايت از ملت فلسطين

بيانات در چهارمين كنفرانس حمايت از ملت فلسطين بسم الله الرّحمن الرّحيم

به شما ميهمانان گرامي، علماء و متفكران و سياستمداران و مجاهدان كه در چهارمين گردهمائي براي دفاع از فلسطين به جمهوري اسلامي ايران آمده ايد خوشامد مي گويم.

در فاصله ي اين اجلاس با اجلاس قبلي كه در روزهاي 15 تا 17 ربيع الاول سال 1427 هجري قمري در تهران تشكيل شد حوادث مهم و تعيين كننده ئي اتفاق افتاده است كه افق آينده را در قضيه ي فلسطين روشنتر و وظائف ما را درباره ي اين مسأله ي همچنان اصليِ دنياي اسلام آشكارتر مي سازد.

از جمله ي اين حوادث مهم، شكست شگفت آور نظامي و سياسي اسرائيل در برابر مقاومت اسلامي در جنگ 33 روزه ي لبنان در سال 1427 هجري قمري و ناكامي خفت آور رژيم صهيونيستي در جنگ 22 روزه ي جنايتكارانه اش با مردم و دولت قانوني فلسطين در غزه است.

اكنون رژيم غاصب كه چند دهه با ارتش و تسليحات خود و با پشتيباني نظامي و سياسي امريكا، چهره ئي مهيب و شكست ناپذير نشان مي داد، دو بار از نيروهاي مقاومت كه با اتكاء به خدا و مردم، بيش از اتكاء به سلاح و تجهيزات مي جنگيدند، شكست خورده و با وجود تمرينها و آماده سازيهاي نظامي

و سازمانهاي عريض و طويل اطلاعاتي و حمايت بيدريغ امريكا و بعضي دولتهاي غربي و همدستي برخي منافقان جهان اسلام، انحلال، و شيب تند سقوط، و عدم كفايت خود در برابر موج نيرومند بيداري اسلامي را ظاهر ساخته است.

از سوئي ديگر جناياتي كه در حادثه تاريخي غزه از مجرمان صهيونيست سر زد؛ كشتار وسيع مردم غيرنظامي، ويران كردن خانه هاي بيدفاع، سوراخ كردن سينه ي كودكان شيرخوار، بمباران دبستان و مسجد، به كارگيري بمبهاي فسفري و برخي سلاحهاي ممنوع ديگر، بستن راه غذا و دارو و سوخت و ديگر نيازهاي اوليه ي مردم در مدتي نزديك به دو سال، و بسي جنايات ديگر، ثابت كرد كه غريزه ي وحشيگري و جنايت در سران دولت جعلي صهيونيست، با دهه هاي آغازين فاجعه ي فلسطين هيچ تفاوتي نيافته و همان سياست و همان خويِ درندگي و بي رحمي كه فاجعه هاي دير ياسين و صبرا و شتيلا را پديد آورد، امروز هم بعينه بر ذهن و دل ظلماني اين طاغوتهاي زمان حاكم است كه البته امروز با بهره گيري از پيشرفت فناوري، دائره ي جنايت بسي گسترده تر و فاجعه بارتر ميباشد.

چه آنان كه با توهم شكست ناپذيري رژيم صهيونيست، شعار «واقع بيني» سر داده دست سازش و تسليم در برابر غاصبان دراز كردند، و چه كساني كه به خيال باطل خود، نسل دوم و سوّم سياستمداران صهيونيست را مبرّا از جنايات نسل اوّل دانسته، اميد همزيستي سالم در كنار آنان را در دل پروراندند، اكنون بايد به خطاي خود پي برده باشند. اولاً: با موج بيداري امت مسلمان و باليدن نهال مقاومت اسلامي، آن هيبت دروغين فرو ريخته و نشانه هاي ناتواني و درماندگي در رژيم غاصب آشكار گشته است، و ثانياً

خوي تجاوزگري و بي شرمي از جنايت در گردانندگان آن رژيم همان است كه در دهه هاي اوّل بود و هرگاه بتوانند يا گمان ببرند كه ميتوانند، از هيچ جنايتي رويگردان نيستند.

اكنون 60 سال از اشغال فلسطين ميگذرد. در اين مدت همه ي ابزارهاي قدرت مادي در خدمت غاصبان قرار گرفته است؛ از پول و سلاح و فناوري، تا تلاشهاي سياسي و ديپلماسي، و تا شبكه ي عظيم امپراتوري خبري و اطلاع رساني.

به رغم اين تلاش شيطاني گسترده و حيرت آور، غاصبان و حاميان آنان نه تنها نتوانسته اند مسأله ي مشروعيت رژيم صهيونيستي را حل كنند، بلكه اين مسأله با گذشت زمان بغرنج تر هم شده است.

عدم تحمل رسانه هاي غربي و صهيونيستي و دولتهاي حامي صهيونيزم در برابرِ حتي طرح سؤال و تحقيق درباره هولوكاست كه بهانه ي غصب فلسطين بود، يكي از نشانه هاي اين تزلزل و ابهام است. اكنون وضع رژيم صهيونيستي از هميشه ي تاريخ سياه خود در افكار عمومي جهان بدتر و پرسش از دليل پيدايش آن جدّيتر است. اعتراض بي سابقه و خودجوش جهاني از شرق آسيا تا امريكاي لاتين عليه آن رژيم و تظاهرات مردمي در 120 كشور جهان و از جمله در اروپا و در انگليس كه خاستگاه اصليِ اين شجره ي خبيثه بود، و دفاع آنان از مقاومت اسلامي غزه و از مقاومت اسلامي لبنان در جنگ 33 روزه، نشان ميدهد كه يك مقاومت جهاني عليه صهيونيزم پديد آمده كه در 60 سال گذشته هرگز تا اين حد، جدي و حجيم نبوده است. ميتوان گفت مقاومت اسلامي لبنان و فلسطين توانسته است وجدان جهاني را بيدار كند.

اين درس بزرگي است، هم براي دشمنان امت اسلامي كه خواسته اند با زور

و سركوب، دولتي و ملتي جعلي و فرمايشي بسازند و با مرور زمان، آن را به واقعيتي انكارناپذير تبديل كرده و چنين تحميل ظالمانه ئي را در جهان اسلام، عادي سازي كنند. و هم براي امت اسلامي و بويژه جوانان غيور و وجدانهاي بيدار آن، تا بدانند كه مجاهدت در راه بازگرداندن حق پايمال شده، هرگز ضايع نميشود و وعده ي خداوند راست است كه فرمود:

أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلي نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ. الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ.

و قال تعالي: إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ، و قال عزوجل: وَ لَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ، و قال: وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ، و قال عز من قائل: فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انتِقامٍ و كدام وعده از اين وعده الهي صريحتر كه فرمود: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ.

مغالطه ي بزرگي كه در قضيه ي فلسطين بر ذهن برخي از دست اندركاران چنگ انداخته اين است كه كشوري بنام اسرائيل يك واقعيت شصت ساله است و بايد با آن كنار آمد. من نميدانم اينها چرا از واقعيتهاي ديگري كه در برابر چشم آنان است درس نميگيرند؟

مگر كشورهاي بالكان و قفقاز و آسياي جنوب غربي پس از هشتاد سال بي هويتي و تبديل به بخشهائي از شوروي سابق، بار ديگر هويت اصلي خود را باز نيافتند؟

چرا فلسطين كه پاره ي تن جهان اسلام است نتواند بار ديگر هويت اسلامي و عربي خود را بازيابد؟ و چرا جوانان فلسطيني كه در شمار باهوشترين و مقاومترين جوانان عربند نتوانند اراده ي خود را بر اين واقعيتِ ظالمانه فائق گردانند؟

مغالطه ي بزرگ ديگر آن است كه گفته شود تنها راه نجات ملت فلسطين، مذاكره است! مذاكره با كي؟ با رژيم غاصب و زورگو و گمراهي كه جز به زور، به هيچ اصل ديگري معتقد نيست؟ آنان كه به اين بازيچه و فريب خود را دلخوش كردند چه به دست آوردند. آنچه آنها به عنوان حكومت خودگردان از صهيونيستها گرفتند، با صرفنظر از ماهيت تحقيرآميز و اهانتبار آن، اولاً با هزينه ي سنگينِ اعتراف به مالكيت رژيم غاصب بر تقريباً سراسر فلسطين تمام شد، ثانياً همان حكومت نيم بند و دروغين را هم با بهانه هاي واهي در مواردي زير پاي خود لگد كوب كردند؛ محاصره ي ياسر عرفات در ساختمان مديريتش در رام الله و انواع تحقير و تذليل او حادثه اي نيست كه فراموش شود.

ثالثاً: چه در زمان عرفات و چه بويژه پس از او با مسئولان حكومت خودگردان مانند رؤساي كلانتريهاي خود رفتار كردند كه وظيفه شان تعقيب و دستگيري مجاهدان فلسطيني و محاصره ي اطلاعاتي و پليسي آنهاست، و بدينصورت تخم كينه را در ميانه ي گروههاي فلسطيني پاشيدند و آنها را به جان يكديگر انداختند.

و رابعاً: همان اندازه دستاورد ضعيف هم فقط ببركت جهاد مجاهدان و مقاومت غيور مردان و

زنان تسليم ناپذير بود. اگر انتقاضه ها رخ نميداد صهيونيستها با وجود تنازل پي درپي رؤساي سنتي فلسطين در برابر آنها، همين اندازه را هم هرگز به آنان نميدادند.

يا مذاكره با امريكا و انگليس كه بزرگترين گناه را در ايجاد و حمايت از اين غده ي سرطاني مرتكب شده اند، و خود پيش از آنكه ميانجي باشند طرف دعوايند. دولت آمريكا هيچگاه حمايت بي قيد و شرط خود از رژيم صهيونيست و حتي از جنايت هاي آشكار آن از قبيل ماجراي اخير غزه را متوقف نكرده است.

حتي رئيس جمهور جديد آمريكا هم كه با شعار تغيير در سياستهاي دولت بوش بر سر كار آمده است، از تعهد بي قيد و شرط به امنيت اسرائيل دم ميزند، يعني دفاع از تروريسم دولتي، دفاع از ظلم و زورگوئي، دفاع از قتل عام صدها مرد و زن و كودك فلسطيني در 22 روز، اين يعني همان كژراهه ي دوران بوش و نه چيزي كمتر.

مذاكره با مجامع وابسته به سازمان ملل هم يك رويكرد عقيم ديگر است. سازمان ملل شايد در كمتر نمونه ئي همچون مسأله ي فلسطين، مورد آزمونِ افشاگر و رسواكننده قرار گرفته باشد.

شوراي امنيت، يك روز اشغال فلسطين به وسيله ي گروههاي تروريست جرّار را سريعاً به رسميت شناخت و نقشي اساسي را در پيدايش و تداوم اين ظلم تاريخي بازي كرد، و پس از آن چندين دهه همواره در برابر نسل كشي ها، آواره سازيها، جنايتهاي جنگي و انواع جرائم گوناگون ديگر آن رژيم، سكوت رضايت آميز كرد، و حتي هنگامي كه مجمع عمومي رأي به نژادپرست بودن صهيونيسم داد، نه تنها با آن همراهي نكرد، كه در عمل 180 درجه با آن فاصله گرفت. كشورهاي زورگوي عالم كه برخوردار از

عضويت دائم در شوراي امنيت اند از اين مجمع جهاني همچون ابزار استفاده ميكنند.

نتيجه آنكه نه تنها اين شورا به كار امنيت در جهان كمكي نميكند بلكه هرجا كه قرار است مفاهيمي همچون حقوق بشر يا دموكراسي و امثال آن، وسيله ي زياده طلبي و سلطه ي بيشتر آنان گردد به كمك ايشان مي شتابد و بر كارهاي نامشروع آنان پوششي از فريب و دروغ مي افكند.

نجات فلسطين با دريوزگي از سازمان ملل يا از قدرتهاي مسلّط و به طريق اولي از رژيم غاصب به دست نميآيد، راه نجات فقط ايستادگي و مقاومت است، با توحيد كلمه ي فلسطينيان و كلمه ي توحيد كه ذخيره ي بي پايان حركت جهادي است.

اركان اين مقاومت از سوئي گروههاي مجاهد فلسطيني و آحاد مردم مؤمن و مقاوم فلسطين در داخل و خارج آن كشورند؛ و از سوئي ديگر، دولتها و ملتهاي مسلمان در سراسر جهان، بويژه عالمان ديني و روشنفكران و نخبگان سياسي و دانشگاهيان. اگر اين دو ركن مستحكم در جاي خود قرار گيرند، بيشك وجدانهاي بيدار و دلها و انديشه هائي كه افسون تبليغات امپراتوري خبري استكبار و صهيونيزم، آنها را مسخ نكرده در هر نقطه ي عالَم به ياري ذيحق و مظلوم خواهند شتافت و دستگاه استكبار را در برابر طوفاني از انديشه و احساس و عمل قرار خواهند داد.

نمونه ي اين حقيقت را در طول روزهاي اخير مقاومت پرشكوه غزه همه ديديم. گريه ي رئيس غربي يك سازمان خدماتي بين المللي در برابر دوربين رسانه ها، اظهارات همدردانه فعالان سازمانهاي بشردوستانه، تظاهرات بزرگ و صميمي مردم در قلب پايتخت هاي اروپائي و شهرهاي امريكا، اقدام شجاعانه ي رؤساي چنددولت در امريكاي لاتين، همه و همه نشانه ي آن است كه دنياي غيرمسلمان

نيز هنوز به دست نيروهاي شرآفرين و فسادآفرين _ كه نام قرآني آنها شيطان است _ به طور كامل تسخير نشده و هنوز ميدان براي جولان حقيقت باز است.

آري مقاومت و صبر مجاهدان و مردم فلسطين و حمايت وكمك همه جانبه به آنان از سراسر كشورهاي اسلامي خواهد توانست طلسم شيطاني غصب فلسطين را بشكند. انرژي عظيم امت اسلامي ميتواند مشكلات جهان اسلام و از جمله، مشكل حاد و فوري فلسطين را حل كند.

اكنون خطاب من به شما برادران و خواهران مسلمان است در سراسر جهان و نيز به همه ي وجدانهاي بيدار از هر كشور و ملت. همت كنيد و طلسم مصونيت جنايتكاران صهيونيست را بشكنيد. سران سياسي و نظامي رژيم غاصب را كه در فاجعه ي غزه نقش آفرين بودند به پاي ميز محاكمه بكشانيد و به مجازاتي كه عدل و عقل حكم ميكند برسانيد. اين اولين قدمي است كه بايد برداشته شود. سران سياسي و نظامي رژيم غاصب بايد محاكمه شوند. اگر جنايتكار مجازات شود، راه جنايت براي آنان كه انگيزه و جنون آن را دارند ناهموار خواهد شد. آزاد گذاشتن عاملان جنايتهاي بزرگ، خود عامل و مشوق جنايتهاي ديگر است. اگر امت اسلامي پس از جنگ 33 روزه ي لبنان و آن فاجعه آفريني هاي دهشتناك، مجازات صهيونيستهاي فاجعه آفرين را بجدّ مطالبه ميكرد، اگر اين مطالبه ي بحق پس از به خاك و خون كشيدن كاروانهاي عروسي در افغانستان و پس از جنايات بلك واتر در عراق و پس از رسوائيهاي سربازان امريكائي در ابوغريب و غير آن صورت ميگرفت، امروز ما شاهد كربلاي غزه نمي بوديم.

ما دولتها و ملتهاي مسلمان در آن قضايا وظيفه ئي را كه قانون عقل و عدل

بدان حكم ميكرد انجام نداديم و نتيجه آن چيزي است كه امروز شاهد آنيم.

جاي تأسف عميق است كه برخي از دولتها و سياستمداران جهاني، از مقولات اخلاقي و قضاوت وجداني بشري، سخت بيگانه اند. براي آنها قتل عامِ بيش از 1350نفر و زخمي كردن حدود 5500 نفر مردم بي سلاح و بسياري كودك در ظرف 22 روز در غزه، هيچ حساسيتي برنمي انگيزد؛ قاتلان و مجرمان نه تنها مجازات نمي شوند، كه پاداش هم ميگيرند. امنيت رژيم سفاك يك امر قدسي كه بايد در هر حال از آن دفاع كرد به شمار ميآيد و طرف مظلوم، چه دولتي كه با رأي قاطع مردم بر سر كار آمده و چه مردمي كه آن دولت را بر سر كار آورده اند متهم و محكوم ميشوند. اين است حكم ديوان سياستي كه با اخلاق و وجدان و فضيلت، نسبتي ندارد و آبش با آن به يك جو نميرود. اين دولتها هنگامي كه نفرت عميق افكار عمومي را از خود مشاهده ميكنند، بي آنكه علت آشكار آن را ببينند، به سراغ باز هم سياست ورزي ميروند و اين چرخه ي معيوب همچنان ادامه مي يابد.

برادران و خواهران عزيز در همه ي جهان اسلام! از تجربه ها درس بگيريم.

امت بزرگ ما امروز به بركت بيداري اسلامي، داراي قدرت عظيمي است. كليد حل مشكلات فراوان كشورهاي اسلامي، در دست همت و يكپارچگي اين مجموعه ي شگرف است، و مسأله ي فلسطين، فوري ترين مسأله ي جهان اسلام است.

گاهي شنيده ميشود كه كساني ميگويند: فلسطين يك مسأله ي عربي است. اين سخن به چه معني است؟ اگر مقصود آن است كه عرب، احساسات خويشاوندانه تري دارد و مايل است خدمت و مجاهدت بيشتري تقديم كند اين چيز پسنديده ئي است و

ما به آن تبريك ميگوئيم. ولي اگر معني اين سخن آن است كه سران برخي كشورهاي عربي به نداي يا للمسلمين مردم فلسطين كمترين توجهي نكنند و در قضيه ي مهمي مانند فاجعه ي غزه با دشمن غاصب و ظالم همكاري كنند و بر سر ديگران كه نداي وظيفه، آرامشان نميگذارد فرياد بكشند كه شما چرا به غزه كمك ميكنيد، در اين صورت هيچ مسلماني و هيچ عربي غيور و با وجداني اين سخن را نمي پذيرد و گوينده ي آن را از سرزنش و تقبيح معاف نمي سازد. اين همان منطق اخزم است كه پدر خود را كتك ميزد و اگر كسي دخالت ميكرد بر سر او فرياد ميكشيد؛ پس از او هم پسرش آن پدر بزرگ را به باد مشت و كتك ميگرفت و اين در زبان عربي مَثَل شد كه: انَّ بَنيَّ رمّلوني بالدّم شِنشِنةٌ اَعرِفُها من اَخزَم

كمك همه جانبه به مردم فلسطين و حمايت كامل از آنان واجب كفائي بر همه ي مسلمانان است. دولتهائي كه به جمهوري اسلامي ايران و برخي ديگر از كشورهاي مسلمان بخاطر كمك به فلسطين خرده ميگيرند، خود متحمل اين كمك و حمايت شوند تا تكليف اسلامي از ديگران ساقط شود و اگر همت و توان و شجاعت آن را ندارند، بهتر است به جاي خرده گيري و كارشكني، قدرشناسِ اقدامات مسئولانه و شجاعانه ي ديگران باشند.

حضار محترم! شما كه در اين گردهمائي حضور يافته ايد، در مسئله ي فلسطين صاحبنظر و انديشه وريد. وظيفه ي تاريخي امروز ما تكرار سخنان و تئوريهاي ناتوانِ گذشته نيست، بلكه ارائه ي راهكاري است كه فلسطين را از زير ستم رژيم صهيونيستي آزاد كند. پيشنهاد ما يك راهكار كاملاً منطبق بر

مردمسالاري است كه ميتواند منطق مشترك همه ي افكار جهاني باشد. آن پيشنهاد اين است كه همه ي صاحبان حق در سرزمين فلسطين اعم از مسلمان و مسيحي و يهودي در يك همه پرسي، ساختار نظام خود را انتخاب كنند و همه ي فلسطيني هائي كه سالها مشقت آوارگي را تحمل كرده اند نيز در اين همه پرسي شركت كنند.

دنياي غرب بايد بداند كه نپذيرفتن اين راه حل نشانه ي پايبند نبودن به دموكراسي است كه پيوسته از آن دم ميزنند و اين آزمون افشاگر ديگري بر عليه آنان خواهد شد.

آزمون قبلي آنان نيز در فلسطين بود كه نتيجه ي انتخابات كرانه ي باختري و غزه را كه روي كارآمدن دولت حماس بود نخواستند بپذيرند. كساني كه دموكراسي را تا جائي مي پذيرند كه نتائج آن مطلوب آنان باشد، جنگ طلب و ماجراجويند و اگر از صلح دم ميزنند جز دروغ و فريب نيست.

اكنون مسأله ي بازسازي غزه يكي از فوري ترين مسائل فلسطين است، دولت حماس كه منتخب اكثريت قاطع فلسطينيان است و حماسه ي مقاومتش در ناكام گذاشتن رژيم صهيونيستي، درخشانترين نقطه در تاريخ صد ساله ي اخير فلسطين است، بايد مركز همه ي فعاليتهاي مربوط به بازسازي قرار گيرد. شايسته است كه برادران مصري راه كمك ها را باز كنند و بگذارند كه كشورها و ملتهاي مسلمان به وظيفه ي خود در اين مهم عمل كنند.

در پايان ياد شهيدان جنگ 22 روزه را كه با خون خود غزه ي فلسطين را به عزت اسلام و عرب مبدل كردند گرامي ميدارم و براي آنان طلب مغفرت و رحمت ميكنم. و نيز به همه ي شهيدان فلسطين و لبنان و عراق و افغانستان و همه ي شهيدان اسلام و به روح

مطهّر امام راحل عظيم الشأن درود ميفرستم.

از خداوند متعال عزت اسلام و مسلمين و نزديكي هر چه بيشتر ملتهاي مسلمان به يكديگر و بيداري روزافزون دنياي اسلام را مسألت ميكنم.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

بيانات در سالروز ولادت حضرت پيامبر اعظم (ص)

بيانات در سالروز ولادت حضرت پيامبر اعظم (ص) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

تبريك عرض ميكنم اين عيد سعيد را به همه ي شما حضار محترم، مسئولان كشور، بلندپايگان مديريت جمهوري اسلامي، ميهمانان عزيز هفته ي وحدت، سفراي كشورهاي اسلامي و به همه ي ملت ايران و مسلمانان جهان، بلكه به همه ي آزادگان عالم و به جامعه ي بشريت.

امروز كه بر حسب روايت مشهور محدثين شيعه روز ولادت خاتم الانبياء است، و همين روز، روز ولادت امام جعفر صادق )عليه الصّلاة و السّلام( در سال 83 هجري است، براي دنياي اسلام روز بسيار بزرگي است.

ولادت پيغمبر اعظم يك حادثه ي صرفاً تاريخي نيست؛ يك حادثه ي تعيين كننده ي مسير بشريت است. خود پديده هائي كه در هنگام اين ولادت بزرگ، طبق نقل تاريخ ديده شد، يك اشارات گويائي به معنا و حقيقت اين ولادت است. نقل كرده اند كه در هنگام ولادت نبي مكرم اسلام )صلّي اللَّه عليه و اله( نشانه هاي كفر و شرك در نقاط مختلف عالم دچار اختلال شد. آتشكده ي فارس كه هزار سال بود خاموش نشده بود، در هنگام ميلاد پيغمبر خاموش شد. بتهائي كه در معابد بودند، سرنگون شدند؛ و راهبان و خدمتگزاران معابد بت پرستي متحير ماندند كه اين چه حادثه اي است! اين، ضربه ي نمادينِ اين ولادت بر شرك و كفر و ماده گرائي است. از طرف ديگر كاخ جباران امپراطوري ايرانِ مشركِ آن روز دچار حادثه شد؛ كنگره هاي كاخ مدائن - چهارده كنگره - فرو ريخت.

اين هم يك اشاره ي نمادينِ ديگر است به اينكه اين ولادت مقدمه و زمينه اي است براي مبارزه ي با طغيان گري در عالم؛ مبارزه ي با طاغوتها. آن جنبه ي معنويت و هدايت قلبي و فكري انسان، اين جنبه ي هدايت اجتماعي و عمليِ آحاد بشر. مبارزه ي با ظلم، مبارزه ي با طغيان گري، مبارزه ي با حاكميت بناحقِ ستمگران بر آحاد مردم؛ اينها اشارات نمادينِ ولادت پيغمبر است. و اميرالمؤمنين )عليه الصّلاة و السّلام( در نهج البلاغه در توصيف زمانه اي كه پيغمبر در آن زمانه - اين خورشيد تابان - ظهور و طلوع كرد، جملات متعددي دارند. از جمله ميفرمايند:

»و الدّنيا كاسفة النّور ظاهرة الغرور«؛(1) نور در محيط زندگي بشر نبود؛ انسانها در ظلمات زندگي ميكردند؛ ظلمات جهل، ظلمات طغيان، ظلمات گمراهي، كه البته مظهر همه ي اين ظلمتها خود همان نقطه اي بود كه پيغمبر اكرم در آنجا متولد شد و سپس مبعوث شد؛ يعني جزيرة العرب. همه ي تاريكي ها و ضلالتها و گمراهي ها يك نمونه اي در مكه و محيط زندگي عربي جزيرة العرب داشت. گمراهي هاي فكري و اعتقادي، آن شرك ذليل كننده ي انسان، تا آن اخلاق اجتماعي خشن، تا آن بي رحمي و قساوت قلب كه: »و اذا بشّر احدهم بالأنثي ظلّ وجهه مسودّا و هو كظيم يتواري من القوم من سوء ما بشّر به ا يمسكه علي هون ام يدسّه من التّراب الا ساء ما يحكمون«.(2) اين، نمونه اي از اخلاق بشر در دوران ولادت پيغمبر و سپس در دوران بعثت پيغمبر است. »و كان بعده هدي من الضّلال و نوراً من العمي«.(3) بشريت كور بود، بينا شد. عالم ظلماني بود، با نور وجود پيغمبر منور شد. اين معناي اين ولادت بزرگ و سپس

بعثت آن بزرگوار است. نه فقط ما مسلمانها رهين منت الهي و نعمت الهي هستيم به خاطر اين وجود مقدس، بلكه همه ي انسانيت رهين اين نعمت است.

درست است كه هدايت پيغمبر در طول قرنهاي متمادي هنوز همه ي بشريت را فرا نگرفته است؛ اما اين چراغ فروزان، اين شعله ي روزافزون در ميان بشريت هست و بتدريج در طول سالها و قرنها انسانها را به سمت اين چشمه ي نور هدايت ميكند. و در تاريخ بعد از بعثت پيغمبر و ولادت آن بزرگوار كه نگاه كنيد، همين تدبير را ملاحظه ميكنيد. انسانيت به سمت ارزشها حركت كرده است، ارزشها را شناخته است، بتدريج اين گسترش پيدا خواهد كرد و شدت آن روز به روز بيشتر خواهد شد؛ تا اينكه ان شاءاللَّه »ليظهره علي الدّين كلّه و لو كره المشركون«،(4) همه ي عالم را فرا بگيرد و بشريت در جاده ي هدايت و صراط مستقيم الهي حركت حقيقي خودش را آغاز كند، كه در واقع شروع زندگي بشر از آن روز است. آن روزي كه حجت خدا بر مردم تمام خواهد شد و بشريت در اين شاهراه بزرگ قرار خواهد گرفت.

ما امروز به عنوان امت اسلامي در برابر اين نعمت بزرگ قرار داريم، بايد از اين نعمت استفاده كنيم. بايد دل خود، دين خود، فكر خود و نيز دنياي خود، زندگي خود، محيط خود را به بركت تعاليم اين دين مقدس روشن و منور كنيم؛ چون نور است، بصيرت است، ميتوانيم خودمان را به آن نزديك كنيم و ميتوانيم بهره مند شويم. اين وظيفه ي عمومي ما مسلمانهاست.

آنچه كه امروز من بر روي آن تكيه ميكنم، كه يكي از وظائف

بزرگ و درجه ي اول ما مسلمانهاست، مسئله ي اتحاد و وحدت است. ما اين هفته ي منتهي به هفدهم ربيع الاول را از اول انقلاب به هفته ي وحدت نامگذاري كرديم، علت هم اين است كه روز دوازدهم ربيع الاول به روايت مشهور بين برادران اهل سنت روز ولادت است؛ و روز هفدهم ربيع الاول به روايت مشهور بين شيعه روز ولادت است. بين اين دو روز را به عنوان هفته ي وحدت از اول انقلاب، ملت ايران و مسئولين كشور نامگذاري كردند و اين را يك رمز و نماد اتحاد بين مسلمانان قرار دادند. ولي حرف كافي نيست؛ اسم گذاري كافي نيست؛ عمل بايد بكنيم؛ بايد برويم به سمت وحدت. امروز دنياي اسلام محتاج وحدت است. عوامل تفرقه هم وجود دارد؛ بايد بر آن عوامل فائق آمد؛ بايد بر آن عوامل پيروز شد.

همه ي مقصودهاي بزرگ محتاج مجاهدتند. هيچ مقصود بزرگي نيست كه بدون مجاهدت حاصل شود. اتحاد بين مسلمانها هم بدون مجاهدت حاصل نخواهد شد. وظيفه ي ماست كه براي اتحاد دنياي اسلام مجاهدت كنيم. اين اتحاد ميتواند بسياري از گره ها را باز كند؛ ميتواند جوامع اسلامي و ملتهاي مسلمان را عزيز كند. ببينيد وضع كشورهاي اسلامي چگونه است. ببينيد وضع مسلمانان كه امروز يك چهارم نفوس بشري را در دنيا تشكيل ميدهند، چگونه است؛ تأثيرشان در سياستهاي عالم، حتّي در مسائل درون خودشان، چگونه بمراتب ضعيفتر و كمتر است از تأثير قدرتهاي بيگانه و قدرتهاي داراي سوءنيت. اين، فقط به خاطر بيگانه بودن قدرتها نيست - كه ما خودمان و مخاطبانمان را از آنها برحذر ميداريم - آنها داراي سوء نيت اند؛ داراي انگيزه هاي سلطه طلبي هستند، ميخواهند ملتهاي اسلامي

را در مقابل خودشان ذليل كنند، خرد كنند، وادار به اطاعت محض كنند. خوب، اين پنجاه و چند كشور اسلامي، اين ملتهاي مسلمان، براي اينكه در مقابل يك چنين سوء نيت واضح و بزرگ و قلدرانه اي بايستند، راهشان چيست؟ جز وحدت؟ بايد با هم نزديك بشويم. دو عامل عمده و كلي در مقابل وحدت وجود دارد، بايد اينها را علاج كرد.

يك عامل، عامل دروني ماست: تعصبهاي ما، پايبندي هاي ما به عقايد خودمان؛ هر گروهي براي خودش. بايد بر اين فائق آمد. ايمان به مبادي خود و اصول و عقائد خود چيز بسيار خوب و پسنديده اي است؛ پافشاري بر آن هم خوب است؛ اما اين نبايد از مرز اثبات به مرز نفي و همراه با تعرض و دشمني و عداوت تجاوز كند. برادراني كه در مجموعه ي امت اسلامي هستند، احترام يكديگر را حفظ كنند؛ عقايد خودشان را هم ميخواهند حفظ كنند، حفظ كنند؛ اما احترام به ديگران، حدود ديگران، حقوق ديگران و حرمت افكار و عقايد آنها را نگه دارند و بحث و مجادله را براي مجالس علمي بگذارند. علما و اهل فن، ميخواهند بنشينند مباحثات مذهبي كنند، بكنند؛ اما مباحثه ي مذهبيِ عالمانه و در محفل علمي، با بدگوئي به يكديگر در علن، در سطح افكار عمومي، در مخاطبه ي با افكاري كه قدرت تجزيه و تحليل علمي ندارند، فرق ميكند؛ اين را بايستي علما مهار كنند؛ مسئولان بايد مهار كنند. همه ي گروه هاي مسلمان در اين مورد وظيفه دارند. شيعه هم وظيفه دارد، سني هم وظيفه دارد؛ بايد به سمت اتحاد بروند. اين يك عامل كه عامل دروني است.

يك عامل بيروني هم دست مغرضِ

تفرقه افكنِ دشمنان اسلام است. نبايد از اين غفلت كرد. نه فقط امروز، بلكه از آن روزي كه قدرتهاي مسلط سياسي در دنيا احساس كردند كه ميتوانند روي ملتها اثر بگذارند، اين دست تفرقه افكن به وجود آمده و امروز از هميشه شديدتر است. وسائل ارتباط جمعي، وسائل مدرني كه امروز وجود دارد، اين هم كمك ميكند. اينها آتش افروزند؛ آتش افروزند؛ براي تفرقه شعار درست ميكنند. بايد آگاه بود؛ بايد هوشيار بود. متأسفانه يك عده اي هم در داخل ملتهاي مسلمان و كشورهاي مسلمان، ميشوند وسيله براي اعمال غرض آن دشمنان اصلي.

خيلي عبرت آموز است، شما ملاحظه كنيد: دو سال قبل از اين، وقتي كه جوانان مقاومت لبنان و حزب اللَّه لبنان بر اسرائيل غلبه كردند و رژيم صهيونيستي را آنجور ذليل كردند و اين در دنياي اسلام براي مسلمانها يك شكوفائي و يك پيروزي به شمار آمد، بلافاصله دستهاي تفرقه افكن شروع كردند مسئله شيعه و سني را مطرح كردن؛ تعصبات مذهبي را تشديد كردن؛ چه در خود لبنان، چه در منطقه ي خاورميانه و چه در همه ي دنياي اسلام. كأنه مسئله ي شيعه و سني تازه به وجود آمده است! براي اينكه امت مسلمان را كه در سايه ي آن پيروزي بزرگ به يك همدلي نزديك شده بود، اينها را با مسئله ي شيعه و سني از هم دور كند. اين مال دو سال قبل است.

دو ماه قبل از اين، يك پيروزي ديگر براي امت اسلام به وجود آمد و آن پيروزي مقاومت فلسطين بر دشمن صهيونيست در غزه بود، پيروزي بزرگ و درخشان. كدام پيروزي از اين بالاتر كه يك ارتش مجهز كه يك روز توانسته بود سه تا ارتش بزرگ

كشورها را در سالهاي شصت و هفت تا هفتاد و سه ي ميلادي شكست بدهد، بيست و دو روز تلاش كند و نتواند اين جوانهاي مقاوم و اين مجاهدان مؤمن را در غزه وادار به عقب نشيني كند و آنها را شكست بدهد؟ ناكام، دست خالي مجبور شد برگردد، بعلاوه بر اينكه در دنيا هم آبروي رژيم صهيونيستي و حاميانش و در رأس آنها آمريكا رفت؛ آبروشان بر خاك ريخت. اين پيروزي بزرگي براي مسلمانها بود؛ مسلمانها را به يك همدلي نزديك كرد. اينجا ديگر مسئله ي شيعه و سني را نميتوانستند مطرح كنند. حالا آمده اند مسئله ي قوميت را مطرح كرده اند؛ مسئله ي عربيت و غيرعربيت؛ دعواي بين اينكه مسئله ي فلسطين مختص به عربهاست و اصرار بر اينكه مختص به عربهاست، براي اينكه غيرعرب حق ندارد در مسئله ي فلسطين دخالت كند! چرا؟ مسئله ي فلسطين، مسئله ي اسلامي است؛ عرب و عجم ندارد.

در مسائل دنياي اسلام اگر پاي قوميت به ميان آمد، بزرگترين عامل تفرقه به وجود آمده است. وقتي پاي قوميت را در مسائل دنياي اسلام به وجود مي آورند، عرب را جدا كنند، فارس را جدا كنند، ترك را جدا كنند، كرد را جدا كنند، اندونزيائي را جدا كنند، مالزيائي را جدا كنند، پاكستاني و هندي را جدا كنند، چي باقي ميماند؟ اين چوب حراج زدن به امت اسلامي و نيروها و توانهاي امت اسلامي نيست؟

اين ترفندهاي استكبار است كه متأسفانه در دنياي اسلام، كساني اسير اين ترفندها ميشوند. نميخواهند بگذارند شيريني پيروزي در آن قضيه ي لبنان و در اين قضيه ي غزه در كام مسلمانها بماند؛ فوراً يك عامل اختلاف و تفرقه اي را مطرح ميكنند، به وجود مي آورند،

براي اينكه جدا كنند.

امت اسلامي بايد بيدار باشد؛ بايد در مقابل اينها بايستد. وظيفه ي درجه ي اول هم بر دوش سياستمداران است. مسئولان و زمامداران كشورهاي اسلامي بهوش باشند. اين فرياد ممكن است از گلوي بعضي از سياستمداران خودي خارج شود؛ اما ما اشتباه نميكنيم. ما در شناخت عامل اصلي خطا نخواهيم كرد. از گلوي اينهاست، اما مال اينها نيست؛ فرياد، فرياد ديگران است، مربوط به قدرتهاي استكباري دنياست. آنها هستند كه مخالف وحدت امت اسلامي اند. اگر از حنجره ي كساني از داخل امت اسلامي هم خارج شود، اينها فريب خورده اند. اين صدا، صداي اينها نيست. اين صداي آنهاست؛ اين صدا را ميشناسيم. در درجه ي اول، سياستمداران و مسئولان و باز در درجه ي مهم و بالا، انديشمندان، كساني كه با مغز و دل مردم سر و كار دارند؛ علماي دين، روشنفكران، نويسندگان، روزنامه نگاران، شعرا، ادبا، دانشمندان دنياي اسلام، اين وظيفه ي بزرگ را بر عهده دارند كه به مردم، سرانگشتاني را كه ميخواهند در اين وحدت اختلال كنند و اين رشته ي مستحكم الهي را از دست مسلمانها بگيرند، معرفي كنند.

قرآن به ما صريحاً ميگويد: »و اعتصموا بحبل اللَّه جميعاً«؛(5) با همديگر اعتصام به حبل اللَّه پيدا كنيد. اعتصام به حبل اللَّه را تك تك هم ميشود انجام داد؛ اما قرآن ميگويد: »واعتصموا بحبل اللَّه جميعاً«؛ با هم باشيد. »و لاتفرّقوا«؛ تفرق پيدا نكنيد، حتّي در اعتصام بحبل اللَّه؛ چه برسد به اينكه بعضي بخواهند اعتصام بحبل اللَّه كنند، بعضي بخواهند اعتصام بحبل الشيطان بكنند. حتّي اعتصام بحبل اللَّه هم كه همه بخواهند بكنند، »جميعاً«؛ با هم، همدلانه اين كار انجام بگيرد. اين مسئله ي بزرگ دنياي اسلام

است.

اميدواريم خداوند متعال به همه ي آحاد امت اسلامي و همه ي ملتهاي اسلامي و همه ي دولتهاي اسلامي توفيق بدهد كه اين مسئله ي مهم را با وزن آن، با همان مقدار اهميت آن تلقي كنند و آن را در عمل اجرا كنند. و رضوان الهي و رحمت الهي باد بر روح امام بزرگوار ما كه فرياد وحدت را در دوران ما و در زمان ما، او بود كه بلند كرد و مسلمانان را به اين اتحاد دعوت كرد. اميدواريم خداوند متعال دلهاي ما را با سروش الهي، با دعوت الهي هرچه بيشتر مأنوس كند؛ آشنا كند. و آينده ي امت اسلامي از گذشته ي آن بمراتب بهتر باشد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) نهج البلاغه، خطبه ي 89

2) نحل: 58 و 59

3) مفاتيح الجنان، دعاي ندبه

4) توبه: 33

5) آل عمران: 103

بيانات در سال 1388

بيانات در جمع زائران و مجاوران حضرت امام رضا (ع)

بيانات در جمع زائران و مجاوران حضرت امام رضا (ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيةاللَّه في العالمين خداوند متعال را از اعماق دل شكرگزاريم كه توفيق عنايت كرد و مهلت داد تا يك بار ديگر سعادت تشرف به اين آستان مقدس و ديدار مردم عزيز مشهد و زائران اين بارگاه بلندپايگاه نصيب شود. از خداوند متعال درخواست ميكنيم كه اين عيد سعيد را و اين سال نو را بر همه ي ملت عزيز ايران مبارك فرمايد. امسال اولين سال دهه ي چهارم انقلاب است كه به نام «دهه ي پيشرفت و عدالت» ناميده شده است. به اين مناسبت عرايضي را عرض ميكنم؛ هم در زمينه ي برخي از مهمترين مسائل كشورمان در داخل،

و همچنين اشاره اي به بعضي از مسائل مهم بين المللي و خارجي. اين دهه را ده سال پيشرفت و عدالت كشور و نظام جمهوري اسلامي ناميديم؛ در حالي كه از آغاز انقلاب، ملت ايران با حركت عظيم خود و با ايجاد و استقرار نظام جمهوري اسلامي، به سمت پيشرفت و عدالت حركت كرده است. ده سال آينده چه خصوصيتي دارد كه آن را به عنوان دهه ي پيشرفت و عدالت نامگذاري كرده ايم؟ به نظر ما تمايز ده سال آينده با سه دهه ي گذشته، در آمادگي هاي بسيار وسيع و عظيمي است كه در كشور عزيزمان براي پيشرفت و عدالت به وجود آمده است، كه اين آمادگي ها به ملت بزرگ و مصمم ما اجازه ميدهد كه در اين زمينه يك جهش و يك گام بلند نشان بدهد. ملت، آماده ي يك حركت پرشتاب و بزرگي به سمت پيشرفت و عدالت است؛ چيزي كه در دهه هاي قبل، اين امكان با اين گستردگي براي ملت فراهم نبود. اگر بخواهيم عوامل اصلي و عناصر اصلي اين آمادگي را مشخص كنيم، من عرض ميكنم چند عنصر تأثير زيادي دارد: يكي حضور نسل جوانِ تحصيلكرده ي ماست. امروز ميليونها جوان پرنشاط و تحصيلكرده، در ميدان علم، در ميدان تحقيق، در ميدان فعاليتهاي اجتماعي و سياسي حضور دارند. حضور اين همه جوان دانا و تحصيلكرده و آماده در كشور ما يك پديده ي بسيار بزرگ و قابل توجه و اهتمامي است. عنصر ديگر، تجربه است. نخبگان و مسئولان كشور در طول سالهاي گذشته در مواجهه ي با مشكلات گوناگون، تجربه هاي بسيار ذي قيمتي كسب كرده اند. اين تجربه ها امروز در اختيار مردم است. در زمينه ي اين تجربه ها اگر بخواهيم نمونه و

مثال عرض كنيم، يكي از آثار آن، اجراي سياستهاي اصل 44 قانون اساسي است. توجه به اين سياستها، ناشي از تجربه ي طولاني چند ده ساله ي گذشته بود كه نخبگان كشور را به اين نقطه رساند. نمونه ي ديگر، همين مسئله ي هدفمند كردن يارانه هاست، كه اين ناشي از تجربه ي بلندمدت نخبگان كشور است كه در طول اين سالها به اين نقطه رسيده اند كه يارانه هائي كه از كيسه ي بيت المال - يعني از جيب عموم مردم - بيرون ميرود و به عموم تعلق ميگيرد، بيشتر متوجه به قشرهائي بشود كه نياز آنها بيشتر است؛ يعني قشرهاي محروم و طبقات متوسط به پائين جامعه، از بيت المال و از كيسه ي عمومي ملت بيشتر برخوردار شوند تا طبقات بسيار مرفه و كساني كه در حقيقت احتياجي هم به اين يارانه ها ندارند. رسيدن به اين حقيقت و تصميم و عزم راسخ بر اجراي آن، ناشي از تجربه ي طولاني مدتي است كه در طول اين سالها متراكم شده است و به مرحله ي عمل درآمده است. عنصر ديگر، زيرساختهاي كشور است. امروز كشور ما مثل دهه ي اول يا دهه ي دوم انقلاب نيست كه زيرساختهاي علمي و مورد نياز را در كشور فاقد باشد. امروز جوانهاي ما و متخصصين ما و دانشمندان در هر رشته اي كه وارد ميشوند، ميتوانند كارهاي بزرگ انجام دهند؛ لذا امروز در كشور آن چيزهائي كه براي يك پيشرفت وسيع در زمينه ي ارتباطات، در زمينه ي مواصلات، در زمينه ي تحقيقات علمي، در زمينه ي ساخت و سازها مورد نياز است، بحمداللَّه آماده است. ما از لحاظ راه هاي مهم و بين المللي، از لحاظ ساخت فرودگاه، از لحاظ ارتباطات بيسم و باسيم، شبكه هاي ارتباطي، از لحاظ ساخت

سدها، احتياجي به ديگران نداريم. يك روزي بود كه به خاطر كسي خطور هم نميكرد كه عناصر داخلي و متخصصين داخلي بتوانند سد بسازند، سيلو بسازند، بزرگراه بسازند، فرودگاه بسازند، كارخانه ي فولاد بسازند؛ در همه ي اين چيزها چشم ملت ما به بيگانگان بود. بعد هم كه بيگانگان دستشان قطع شد، ما از اين جهت در كشور فقير بوديم؛ اما امروز از اين جهت توانائي زيادي داريم. جوانان ما كارخانه هاي پيچيده را ميسازند، كارهاي پيچيده ي علمي و فناوري را انجام ميدهند، نياز كشور را برآورده ميكنند، به كشورهاي ديگر هم به عنوان مستشار و به عنوان كساني كه تجارت علم و فناوري ميكنند، كمك ميرسانند. در اين جهت، كشور وضعيت شاخصي پيدا كرده است؛ اين پيشرفت كمي نيست. يك روزي جوانهاي ما حتّي گلوله ي آر.پي.جي را نميتوانستند پرتاب كنند و نميشناختند؛ امروز همان جوانها موشك پرتابگر ماهواره ميفرستند كه چشم دانشمندان جهان را به خود جلب ميكند، همه را متوجه ميكند. يك روزي ما براي استفاده ي از نيروگاه هائي كه در كشور داشتيم، احتياج به متخصص داشتيم؛ امروز جوانان كشور ما خودشان آنچنان در صنعت پيشرفت كردند كه پالايشگاه، نيروگاه و امكانات گوناگون را خودشان ميسازند و توليد ميكنند. يك روزي در زمينه ي مسائل زيست شناسي، كشور دچار فقر مطلق بود؛ امروز به پيشرفت در دانشهاي زيستي، از جمله همين مسئله ي سلولهاي بنيادي كه بسيار در دنيا چيز مهمي است، دست پيدا كرده است. امروز اين امكانات در كشور وجود دارد. اينها همه زيرساختهائي است كه پيشرفتهاي آينده براساس اين زيرساختها آسان ميشود. علاوه ي بر اينها - همان طوري كه عرض كردم - تجربه ي مديران، يك تجربه ي بسيار

عميق و وسيعي است. كشور امروز در مقابل چشم مديران و نخبگان كشور، مثل يك صحنه اي است كه ميتوانند براي پيشرفت آن برنامه ريزي كنند. همين سركشي كردن مسئولين به گوشه و كنار اين كشور، نقاط محروم، استانهاي دوردست، در استانها به شهرهاي گوناگون رفتن، با مردم تماس گرفتن، اوضاع را از نزديك ديدن، با چشم مشكلات را مشاهده كردن، يك تجربه ي عظيم و گرانقدري براي مأمورين ما و مسئولان كشور به وجود آورده است؛ اينها زمينه ي يك جهش است براي اينكه كشور بتواند ان شاءاللَّه در طريق پيشرفت و عدالت حركت كند؛ و اين ايجاب ميكند كه دهه ي آينده - يعني ده سالي كه از امسال آغاز ميشود - براي كشور ما و براي نظام جمهوري اسلامي، ده سال پيشرفت و عدالت باشد؛ كه همه بايد در اين قسمت تلاش و كار كنند. يك جمله ي كوتاه در مورد مفهوم پيشرفت، يك جمله ي كوتاه هم در مورد مفهوم عدالت عرض ميكنم؛ تفصيل اين اجمال را بايستي مسئولان، گويندگان، كساني كه با افكار مردم سر و كار دارند، باز كنند؛ هم تحقيق كنند، هم به مردم اطلاع رساني كنند. مقصود ما از پيشرفت چيست؟ پيشرفت در يك جهتِ محض نيست. مقصود از پيشرفت، پيشرفت همه جانبه است. از همه ي ابعاد در كشور، اين ملت، شايسته و سزاوار پيشرفت است: پيشرفت در توليد ثروت ملي، پيشرفت در دانش و فناوري، پيشرفت در اقتدار ملي و عزت بين المللي، پيشرفت در اخلاق و در معنويت، پيشرفت در امنيت كشور - هم امنيت اجتماعي، هم امنيت اخلاقي براي مردم - پيشرفت در ارتقاي بهره وري. ارتقاي بهره وري معنايش اين است كه ما بتوانيم

از آنچه كه داريم، بهترين استفاده را بكنيم. از نفت موجود، از گاز موجود، از كارخانه ي موجود، از راه موجود و از آنچه كه در اختيار هست، بيشترين و بهترين استفاده را بكنيم. همچنين پيشرفت در قانون گرائي و انضباط اجتماعي؛ كه اگر ملتي دچار بي قانوني بشود، قانون شكني بر ذهن و عمل مردم حاكم بشود، هيچ پيشرفت معقول و درستي نصيب آن ملت و كشور نخواهد شد. پيشرفت در وحدت و انسجام ملي؛ چيزي كه دشمنان از اول انقلاب سعي كرده اند آن را به هم بزنند؛ اما خوشبختانه ملت ما اتحاد و انسجام خود را با همه ي زمينه هائي كه ممكن بود براي تفرقه مورد سوء استفاده قرار بگيرد، حفظ كرده است؛ اين را ما بايد هرچه بيشتر كنيم و ارتقاء ببخشيم. پيشرفت در رفاه عمومي؛ همه ي طبقات بتوانند از رفاه برخوردار شوند. پيشرفت در رشد سياسي؛ كه درك سياسي، رشد سياسي، قدرت تحليل سياسي براي جمعيت عظيمي مانند جمعيت ملت ما، مثل يك حصار پولادين در مقابل بدخواهي هاي دشمنان است؛ لذا ما بايد رشد سياسي خود را بالا ببريم. مردم ما از لحاظ رشد سياسي، امروز هم از بسياري از ملتها جلويند؛ اما باز در اين جهت هم بايد پيشرفت كنيم. مسئوليت پذيري، عزم و اراده ي ملي؛ در همه ي اين زمينه ها بايد پيشرفت بشود. البته با حرف نميشود، با الفاظ نميتوان كاري انجام داد، نوشتن اين چيزها روي كاغذ اثري ندارد؛ تحرك و برنامه ريزي لازم دارد، كه بعد اشاره اي عرض خواهم كرد. اما عدالت. پيشرفت اگر با عدالت همراه نباشد، پيشرفتِ مورد نظر اسلام نيست. ايني كه ما توليد ناخالص ملي را، درآمد عمومي كشور را به

يك رقم بالائي برسانيم، اما در داخل كشور تبعيض باشد، نابرابري باشد، عده اي آلاف و الوف براي خودشان داشته باشند، عده اي در فقر و محروميت زندگي كنند، اين آن چيزي نيست كه اسلام ميخواهد؛ اين آن پيشرفتي نيست كه مورد نظر اسلام باشد. بايد عدالت تأمين بشود. عدالت هم يك واژه ي بسيار عميق و وسيعي است كه بايستي خطوط اصلي آن را جستجو و پيدا كرد. به نظر ما عدالت، كاهش فاصله هاي طبقاتي است، كاهش فاصله هاي جغرافيائي است. اينجور نباشد كه اگر يك مركزي، يك استاني، يك شهري، يك كوره دهي از مركز دور است، در يك نقطه ي دور جغرافيائي كشور قرار گرفته است، دچار محروميت باشد؛ اما آنجائي كه نزديك است، برخوردار باشد؛ اين عدالت نيست. هم فاصله هاي طبقاتي بايد برداشته شود، فاصله هاي جغرافيائي بايد برداشته شود، هم برابري در استفاده ي از امكانات و فرصتها بايد به وجود بيايد. همه ي آحاد كشور، آن كساني كه استعداد دارند، آن كساني كه امكان دارند، بتوانند از امكانات عمومي كشور استفاده كنند. اينجور نباشد كه نورچشمي ها مقدم باشند و افراد متقلب و خدعه گر جلو بيفتند. كاري كنيم كه افراد گوناگون كشور، همه بتوانند در برابر امكانات كشور، از فرصت برابر استفاده كنند. البته اينها آرزوهاي بزرگي است، ليكن دست يافتني است؛ دست نيافتني نيست. اگر تلاش كنيم و كار كنيم، ميتوانيم به آن برسيم. سخت است، اما شدني است. يكي از مصداقهاي عدالت، مبارزه ي با فساد مالي و اقتصادي است كه بايستي جدي گرفته شود. من سالها پيش هم اين را گفته ام، بارها هم تأكيد كرده ام، تلاشهاي خوبي هم انجام گرفته است و دارد انجام ميگيرد؛ اما مبارزه ي با

فساد، كار دشواري است؛ كاري است كه انسان، مخالف پيدا ميكند. شايعه درست ميكنند، دروغ ميگويند و آن كسي كه در اين ميدان جلوتر از ديگران حركت كند، بيشتر از همه مورد تهاجم قرار ميگيرد. اين مبارزه هم لازم است و بايد انجام بگيرد. خوب، كساني كه بخواهند اين كارهاي بزرگ را چه در زمينه ي پيشرفت، چه در زمينه ي عدالت انجام دهند، بايد مديراني باشند كه به اين چيزها معتقد باشند؛ حقيقتاً عقيده داشته باشند كه بايد عدالت برقرار شود، بايد با فساد مبارزه شود. مديران معتقد و مؤمن به اين مباني كه داراي شجاعت باشند، داراي اخلاص باشند، داراي تدبير و عزم راسخ باشند، قطعاً ميتوانند اين مقاصد و اين اغراض عالي الهي را تحقق ببخشند. اين مطلب اوّلي كه لازم بود عرض كنم. يك اقدام اساسي در زمينه ي همين پيشرفت و عدالت، آن مسئله اي است كه من در پيام نوروزي خطاب به ملت عزيز ايران عرض كردم؛ و آن مسئله ي مبارزه ي با اسراف، حركت در سمت اصلاح الگوي مصرف، جلوگيري از ولخرجي ها و تضييع اموال جامعه است؛ اين بسيار مسئله ي مهمي است. البته بار اوّلي نيست كه ما اين مطلب را مطرح ميكنيم. من در همين ديدار اول سال، در نوبتهاي متعددي در همين جا خطاب به مردم عزيزمان درباره ي اسراف، درباره ي ولخرجي و تضييع اموال و لزوم صرفه جوئي مطالبي را عرض كردم؛ اما اين مسئله تمام نشده است؛ اين مقصود، آنچنان كه بايد و شايد برآورده نشده است. لازم است به عنوان يك سياست، ما مسئله ي صرفه جوئي را در خطوط اساسي برنامه ريزي هايمان در سطوح مختلف اعمال كنيم. مردم عزيزمان توجه داشته باشند

كه صرفه جوئي به معناي مصرف نكردن نيست؛ صرفه جوئي به معناي درست مصرف كردن، بجا مصرف كردن، ضايع نكردن مال، مصرف را كارآمد و ثمربخش كردن است. اسراف در اموال و در اقتصاد اين است كه انسان مال را مصرف كند، بدون اينكه اين مصرف اثر و كارائي داشته باشد. مصرف بيهوده و مصرف هرز، در حقيقت هدر دادن مال است. جامعه ي ما بايد اين مطلب را به عنوان يك شعار هميشگي در مقابل داشته باشد؛ چون وضع جامعه ي ما از لحاظ مصرف، وضع خوبي نيست. اين را من عرض ميكنم؛ ما بايد اعتراف كنيم به اين مسئله. عادتهاي ما، سنتهاي ما، روشهاي غلطي كه از اين و آن ياد گرفته ايم، ما را سوق داده است به زياده روي در مصرف به نحو اسراف. يك نسبتي بايد در جامعه ميان توليد و مصرف وجود داشته باشد؛ يك نسبت شايسته اي به سود توليد؛ يعني توليد جامعه هميشه بايد بر مصرف جامعه افزايش داشته باشد. جامعه از توليد موجود كشور استفاده كند؛ آنچه كه زيادي هست، صرف اعتلاي كشور شود. امروز در كشور ما اينجوري نيست. مصرف ما به نسبت، از توليدمان بيشتر است؛ اين، كشور را به عقب ميرساند؛ اين، ضررهاي مهم اقتصادي بر ما وارد ميكند؛ جامعه دچار مشكلات اقتصادي ميشود. در آيات شريفه ي قرآن بارها راجع به پرهيز از اسراف در امور اقتصادي تأكيد شده؛ اين به خاطر همين است. اسراف، هم لطمه ي اقتصادي ميزند، هم لطمه ي فرهنگي ميزند. وقتي جامعه اي دچار بيماري اسراف شد، از لحاظ فرهنگي هم بر روي او تأثيرهاي منفي ميگذارد. بنابراين مسئله ي صرفه جوئي و اجتناب از اسراف، فقط يك مسئله ي اقتصادي

نيست؛ هم اقتصادي است، هم اجتماعي است، هم فرهنگي است؛ آينده ي كشور را تهديد ميكند. من يكي دو تا از اين آمارهاي تكان دهنده را عرض بكنم؛ اسراف در قلمهاي مهم مصرفي كشور، از جمله اسراف در نان. بر حسب بررسي ميداني اي كه در تهران و بعضي از مراكز استانها شده است، گفته ميشود كه 33 درصدِ نان ضايعات است. يك سوم همه ي ناني كه در اين شهرها توليد ميشود، دور ريخته ميشود. فكرش را بكنيد شما؛ يك سوم! آن وقت كشاورز ما با آن زحمت گندم را توليد كند و اگر يك سالي بارندگي كم بود - مثل سال گذشته كه توليد گندم در كشور كم شد - دولت از پول عمومي، از بودجه ي مردم گندم از خارج وارد كند، اين گندم آرد بشود، خمير بشود، نان بشود، بعد يك سوم از اين همه ثروت دور ريخته شود. چقدر تأسف آور است! متأسفانه اين واقعيت دارد، اين هست. در مورد آب بررسي هائي كه كرده اند، ميگويند تلفات آب در مصرف خانگي تا حدود 22 درصد است. كشور ما كشور پرآبي نيست. حداكثر صرفه جوئي را ما مردم ايران در آب بايد انجام دهيم. آن وقت اين آبي كه با اين زحمت توليد ميشود، از راه هاي دور آورده ميشود، با بهاي سنگين سدهائي به وجود مي آيد؛ اين همه دانش، تجربه و تلاش به كار ميرود تا اين آب به خانه ي ما بيايد؛ بعد در خانه ي ما 22 درصد از اين آب هدر برود! اين فقط مصرف خانگي است؛ مصرف كشت و مصرف صنعت هم يك جور ديگر اسرافهائي دارد. آنچه كه برحسب بررسي ها به عنوان آمار در اختيار ماست،

ما مجموعاً بيش از دو برابر مصرف متوسط جهان در انرژي - چه برق، چه حاملهاي انرژي - مصرف ميكنيم؛ يعني نفت، گاز، گازوئيل، بنزين. مصرف اين چيزها در كشور ما از دو برابر متوسط جهان بيشتر است. خوب، اين اسراف است. اسراف نيست؟ شاخصي به نام شاخص شدت انرژي وجود دارد؛ يعني نسبت بين انرژي اي كه مصرف ميشود، با كالائي كه توليد ميشود؛ كه هرچه انرژي اي كه مصرف ميشود، كمتر باشد، براي كشور سودمندتر است. در اين زمينه گاهي نسبت به بعضي از كشورهاي پيشرفته، مصرف شدت انرژي ما هشت برابر بيشتر است! اينها اسرافهائي است كه در جامعه دارد انجام ميگيرد. در مصارف گوناگون شخصي و خانوادگي، اسرافِ فردي صورت ميگيرد. تجمل گرائي ها، چشم و هم چشمي ها، هوسراني افراد خانواده، مرد خانواده، زن خانواده، جوان خانواده، چيزهاي غير لازم خريدن؛ اينها از موارد اسراف است. وسائل تجملات، وسائل آرايش، مبلمان خانه، تزئينات داخل خانه؛ اينها چيزهائي است كه ما براي آنها پول صرف ميكنيم. پولي كه ميتواند در توليد مصرف شود، سرمايه گذاري شود، كشور را پيش ببرد، به فقرا كمك كند، ثروت عمومي كشور را زياد كند، اين را ما صرف ميكنيم به اين چيزهاي ناشي شده ي از هوس، چشم و هم چشمي، آبروداري هاي خيالي. مسافرت ميروند، مي آيند، ميهماني درست ميكنند - گاهي خرج آن ميهماني، از مسافرت مكه اي كه رفته اند، بيشتر است! - عروسي ميگيرند، عزا ميگيرند؛ هزينه اي كه براي اين ميهماني ها مصرف ميكنند، هزينه هاي گزافي است؛ انواع غذاها! چرا؟ چه خبر است؟ در كشور ما هنوز هستند كساني كه از اوّليات هم محرومند. بايد كمك كنيم كشور پيش برود. نميگوئيم پول را برداريد برويد حتماً

انفاق كنيد - البته اگر انسان انفاق بكند، بهترين كار است - اما حتّي اگر انفاق هم نكنند، همين پولي كه صرف اين تجملات ميشود، در توليد براي خودشان به كار بيندازند، در كارخانجات سهيم شوند و توليد كنند، باز براي كشور مفيد است. ما به جاي اين كارها ميهماني درست ميكنيم، عزا درست ميكنيم، هي رخت و برِ روزبه روز دگرگون براي خودمان درست ميكنيم؛ چرا؟ چه لزومي دارد؟ عقلاي عالم اين كار را نميكنند؛ اين فقط سخن دين نيست. قرآن ميفرمايد: «و لاتسرفوا انّه لا يحبّ المسرفين»، «كلوا و اشربوا و لاتسرفوا»؛ بخوريد، بياشاميد، اما زياده روي نكنيد. در آيه ي شريفه ي ديگر: «كلوا من ثمره اذا اثمر و اتوا حقّه يوم حصاده و لاتسرفوا انّه لايحبّ المسرفين». خداوند اسراف كنندگان را دوست نميدارد. ما بندگان خدا هستيم. اينها حرف دين است و روايات فراواني در اين زمينه وجود دارد. در روايت دارد كه كسي ميوه اي را خورد و نيمي از ميوه ماند، آن را دور انداخت. امام (عليه السّلام) به او نهيب زد كه اسراف كردي؛ چرا انداختي؟ در روايات ما هست كه از دانه ي خرما استفاده كنيد. تا اين حد! خرده هاي نان را استفاده كنيد. آن وقت در هتلها ميهماني درست كنند و به يك عده اي ميهماني بدهند؛ بعد هرچه كه غذا ماند، به بهانه ي اينكه بهداشتي نيست، توي سطل آشغال بريزند! اين مناسب يك جامعه ي اسلامي است؟ اينجوري ميشود به عدالت رسيد؟ بايد خودمان را اصلاح كنيم. بايد الگوي مصرف جامعه و كشور اصلاح شود. ما الگوي مصرفمان غلط است. چه جوري بخوريم؟ چه بخوريم؟ چه بپوشيم؟ تلفن همراه توي جيبمان گذاشته ايم؛ به مجرد اينكه

يك مدل بالاتر وارد بازار ميشود، اين را كأنّه دور مي اندازيم و آن مدل جديد را بايد بخريم؛ چرا؟! اين چه هوس بازي اي است كه ما به آن دچار هستيم. مسئولان موظفند. اسراف فقط در زمينه ي فردي نيست؛ در سطح ملي هم اسراف ميشود. همين برق و انرژي كه گفتيم اسراف ميشود، بخش مهمي از اين اسراف در اختيار مردم نيست؛ در اختيار مسئولين كشور است. اين شبكه هاي ارتباطاتي، شبكه هاي انتقال برق، سيمهاي برق، اينها وقتي فرسوده بشود، برق هدر ميرود. برق را توليد كنيم، بعد با اين شبكه ي فرسوده آن را هدر بدهيم، كه بخش مهمي هدر ميرود. يا شبكه هاي انتقال آب اگر فرسوده باشد، آب هدر ميرود. اينها اسرافهاي ملي است؛ در سطح ملي است؛ مسئولين آن، مسئولين كشورند. اسراف در سطح سازمان هم اتفاق مي افتد. رؤساي سازمانهاي گوناگون مصرف شخصي نميكنند، اما مصرف بي رويّه در مورد سازمان خودشان اتفاق مي افتد؛ تجملات اداره، اتاق كار، تزئيناتش، سفرهاي بيهوده، مبلمانهاي گوناگون؛ بايد با مراقبت و نظارت از اين كارها جلوگيري كرد. هم در سطح دولت، هم در سطح آحاد مردم، هم در سطح سازمانها بايستي نگاه عيب جويانه ي به اسراف وجود داشته باشد. همان طور كه عرض كرديم، با حرف هم تمام نميشود؛ بايد برنامه ريزي كنند. قوه ي مقننه و قوه ي مجريه موظفند به پيگيري. برنامه ريزي كنند، قانونگذاري كنند، قانون را با قاطعيتِ تمام اجراء كنند. اين پيشرفتي كه ما در اين ده سال خواهيم داشت، بخش مهمي اش مربوط به همين قضيه است. اين صرفه جوئي اي كه لازم است، از توليد تا مصرف تا بازيافت: آب را صرفه جوئي كنيم؛ يعني از سدهايمان صيانت كنيم، شبكه هاي آبرساني را اصلاح

كنيم، آبياري هاي باصرفه ي در كشاورزي را آموزش بدهيم كه چه جوري آبياري بشود. البته اين كارها خوشبختانه در اين سالها به ميزان زيادي انجام گرفته، اما اين كافي نيست؛ بايد توسعه پيدا كند. زمينه سازي كنيم براي كاهش مصرف آب خانگي. اينكه گفته ميشود از كساني كه مصرف زياد دارند، ماليات بيشتري گرفته شود، يارانه ي كمتري به آنها داده شود، حرف بسيار معقولي است، حرف خوبي است. آن كساني كه مصرف كمي دارند، از كمكهاي دولتي، از كمكهاي عمومي بهره مند شوند. بعضي ها هستند به قدري كم آب مصرف ميكنند كه اگر دولت از آنها پول آب را هم نگيرد، مانعي ندارد. بعضي ها ده برابر آنها، بيست برابر آنها آب مصرف ميكنند؛ خوب، اينها بايستي هزينه ي بيشتري بدهند. در امر نان، توليد گندم خوب، توليد آرد خوب، نگهداري درست، پخت خوب، بعد هم مصرف درست؛ همه ي اينها لازم است. اين مسئله ي اسراف و صرفه جوئي بود، كه لازم بود من عرض كنم. موضوع ديگر در زمينه ي مسائل داخلي كشور، مسئله ي انتخاباتي است كه ما در پيش داريم؛ كه يك اشاره اي هم به آن مسئله بكنم. البته تا انتخابات وقت هست؛ اگر عمري بود، عرايضي را كه لازم بدانم، با مردم عزيزمان در ميان ميگذارم - دير نيست - ليكن چند نكته را عرض ميكنم: اولاً انتخابات در كشور ما يك حركت نمايشي نيست. پايه ي نظام ما همين انتخابات است. يكي از پايه ها، انتخابات است. مردم سالاري ديني با حرف نميشود؛ مردم سالاري ديني با شركت مردم، حضور مردم، اراده ي مردم، ارتباط فكري و عقلاني و عاطفي مردم با تحولات كشور صورت ميگيرد؛ اين هم جز با يك انتخابات صحيح و

همگاني و مشاركت وسيع مردم ممكن نيست. اين مردم سالاري، عامل پايداري ملت ايران است. اينكه شما توانسته ايد در طول اين سي سال از نهيب ابرقدرتها نترسيد، اينكه ابرقدرتها هم غير از نهيب نتوانستند ضربه ي اساسي به شما بزنند، اينكه جوانان كشور در ورود به ميدانهاي گوناگون اين شجاعت و اخلاص را نشان ميدهند، ناشي از مردم سالاري ديني است؛ اين را بايد خيلي قدر بدانيم. انتخابات سرمايه گذاري عظيم ملت ايران است؛ مثل اينكه شما سرمايه ي سنگين و عظيمي را در بانك ميگذاريد، بانك با آن كار ميكند و شما از سودش استفاده ميكنيد؛ انتخابات يك چنين چيزي است. ملت ايران سرمايه گذاري عظيمي را ميكند، سپرده گذاري بزرگي را انجام ميدهد و سود آن را ميبرد. آراء يكايك شما مردم سهمي است از همان سرمايه گذاري و سپرده گذاري. هر رأيي كه شما در صندوق مي اندازيد، مثل اين است كه يك بخشي از پول آن سپرده را داريد تأمين ميكنيد. يك رأي هم اهميت دارد. هرچه انتخابات پرشورتر باشد، عظمت ملت ايران بيشتر در چشم مخالفان و دشمنانش ديده خواهد شد؛ براي ملت ايران حرمت بيشتري خواهند گذاشت؛ دوستان شما هم در دنيا خوشحال ميشوند. عظمت ملت ايران را حضور مردم در انتخابات نشان ميدهد؛ انتخابات اين است. بنده همواره در درجه ي اول در انتخابات سعيم بر اين است كه به مردم عرض كنم حضور شما در اين انتخابات مهم است. اين، تصديق و تأييد و مستحكم كردن نظام جمهوري اسلامي است. مسئله فقط يك مسئله ي سياسي و فردي و اخلاقيِ محض نيست؛ يك مسئله ي همه جانبه است. انتخابات با سرنوشت مردم سر و كار دارد؛ بخصوص انتخابات رياست جمهوري كه

سپردن قوه ي اجرائيه ي كشور به دست يك نفر و يك مجموعه است كه كشور را براي مدت چند سال اداره كنند؛ اينقدر انتخابات اهميت دارد. يك مطلب هم خطاب به نامزدهاي محترمي كه يا تا حالا اعلام حضور كرده اند يا بعد از اين اعلام حضور خواهند كرد، عرض بكنم. كساني كه براي انتخابات خود را نامزد ميكنند، بدانند كه انتخابات يك وسيله اي است براي بالا بردن توان كشور، براي آبرومند كردن ملت؛ انتخابات فقط ابزاري براي قدرت طلبي نيست. اگر بناست اين انتخابات براي اقتدار ملت ايران باشد، پس نامزدها بايستي به اين اهميت بدهند و اين را در تبليغاتشان، در اظهاراتشان و در حضورشان رعايت كنند. مبادا نامزدها در اثناي فعاليتهاي انتخاباتيِ خودشان جوري رفتار كنند و حرفي بزنند كه دشمن را به طمع بيندازند. رقابتها را منصفانه كنند، حرفها را منصفانه كنند، از جاده ي انصاف خارج نشوند. خوب، به طور طبيعي هر نامزدي حرفي دارد و حرف مقابل خود را رد ميكند؛ اين رد و ايراد في نفسه اشكالي ندارد؛ اما مشروط بر اينكه تويش بي انصافي نباشد، كتمان حقيقت نباشد. ميدان براي همه باز است؛ بيايند در ميدان انتخابات خود را بر مردم عرضه كنند. اختيار با مردم است؛ مردم هر جوري كه فهميدند، تشخيص دادند، هشياري آنها به آنها كمك كرد، ان شاءاللَّه همان جور عمل خواهند كرد. انتخابات به فضل الهي و به حول و قوه ي الهي انتخابات سالمي است. من مي بينم بعضي ها در انتخاباتي كه دو سه ماه ديگر انجام خواهد گرفت، از حالا شروع كرده اند به خدشه كردن. اين چه منطقي است؟ اين چه فكري است؟ اين چه انصافي است؟ اين

همه انتخابات در طول اين سي سال انجام گرفته است - در حدود سي انتخابات - مسئولان وقت در هر دوره اي رسماً متعهد شده اند و صحت انتخابات را تضمين كرده اند، و انتخابات صحيح بوده است؛ چرا بيخود خدشه ميكنند، مردم را متزلزل ميكنند، ترديد ايجاد ميكنند؟ كه البته در ذهن مردم عزيز ما با اين حرفها ترديد ايجاد نخواهد شد. من به مسئولين انتخابات هم سفارش و تأكيد ميكنم؛ به طور حتم بايستي انتخابات را جوري برگزار كنند كه پرشور باشد؛ دست همه ي نامزدها باز باشد؛ مردم آزادانه بتوانند انتخاب كنند و انتخابات، سالم و با امانت كامل ان شاءاللَّه انجام بگيرد و انجام خواهد گرفت. اين را هم در باب انتخابات به شما عزيزان و همه ي ملت عزيزمان عرض بكنم؛ درباره ي موضع رهبري در مورد انتخابات، گمانه زني و شايعه و اينها همشيه بوده و خواهد بود. بنده يك رأي دارم، آن را در صندوق مي اندازم. به يك نفري رأي خواهم داد، به هيچ كس ديگر هم نخواهم گفت كه به كي رأي بدهيد، به كي رأي ندهيد؛ اين تشخيص خود مردم است. بنده گاهي از دولت حمايت ميكنم، دفاع ميكنم؛ بعضي سعي ميكنند براي اين كار معناي نادرستي جعل و ابداع كنند. نه، من از دولتها هميشه دفاع ميكنم؛ منتها اگر دولتي بيشتر مورد تهاجم قرار گرفت و احساس كردم حملات غير منصفانه اي ميشود، بيشتر دفاع ميكنم. من طرفدار اِعمال انصافم؛ من ميگويم بايد منصف باشيم. رفتارها را نگاه كنيم؛ اين ربطي به انتخابات ندارد، بحث انصاف و بي انصافي است. حمايت كردن از خدمتگزاران در كشور، وظيفه اي است كه هم من دارم، هم همه دارند؛

اين مربوط به اعلام موضع انتخاباتي نيست. بنده از هر حركت خوبي، از هر اقدام خوبي، از هر پيشرفتي، از هر خدمتي به مردم، از هر دلجوئي اي از محرومين، از هر ايستادگي اي در مقابل ظلم و استكبار استقبال ميكنم و از آن كسي كه اين كار را كرده است، تشكر و سپاسگزاري ميكنم؛ هر دولتي باشد، هر شخصي باشد؛ اين وظيفه ي من است. در مورد مسائل بين المللي كشورمان من فقط به يك مسئله اشاره ميكنم و آن مسئله ي ما و آمريكاست. يكي از آزمونهاي مهم انقلاب از روز اول همين مسئله بوده است. از روز اوّلي كه انقلاب پيروز شد، در مواجهه و نوع تعامل با دولت ايالات متحده ي آمريكا، ميداني به عنوان يك آزمون بزرگ براي ملت ايران باز شد. در طول اين سي سال، همواره اين آزمون مهم و بزرگ ادامه داشته است. دولت آمريكا از اول با اين انقلاب با روي عبوس و چهره ي ترش و با لحن مخالفت روبه رو شد. البته آنها با محاسباتِ خودشان حق هم داشتند. ايران قبل از انقلاب در مشت آمريكا بود؛ منابع حياتي اش در اختيار آمريكا، مراكز تصميم گيري سياسي اش در اختيار آمريكا، عزل و نصب مراكز حساس در اختيار آمريكا؛ مرتعي بود براي چراي آمريكائيان و نظاميان آمريكائي و غير آنها. خوب، اين از دستشان گرفته شد. ميتوانستند مخالفت خود را اينجور خصمانه ابراز نكنند؛ اما از اول انقلاب دولت آمريكا - چه رؤساي جمهور جمهوري خواهشان، چه رؤساي جمهور دمكراتشان - با نظام جمهوري اسلامي بدرفتاري كرد؛ اين چيزي نيست كه بر كسي پوشيده باشد. اولين كاري كه از طرف امريكائي ها انجام گرفت، تحريك مخالفين پراكنده ي

جمهوري اسلامي و كمك به حركتهاي تجزيه طلب و تروريستي در كشور بود؛ از اول اين كار را شروع كردند. در هر نقطه اي از نقاط كشور كه حركتهاي تجزيه طلب در آنجا زمينه اي داشت، انگشت آمريكائي ها را ما ديديم؛ گاهي پول آنها را، و حتّي در مواردي عناصر آمريكائي را ما در آنجا ديديم؛ اين براي مردم ما خسارت زيادي داشت. متأسفانه اين كار هنوز هم ادامه دارد. همين شرورهائي كه در مناطق مرزي ايران و پاكستان هستند، بعضي از آنها ما شنودهايشان را داريم؛ اينها با عناصر آمريكائي مرتبطند؛ يعني با بيسيم با آنها حرف ميزنند، دستور ميگيرند. شرورِ تروريستِ آدمكش مرتبط با افسر آمريكائي در يك كشور همسايه! اين هنوز هم متأسفانه ادامه دارد. شروع كارشان از اينجا بود، بعد تصرف و حبس دارائي ها و اجناس ايران. رژيم گذشته پول بي حسابي را در اختيار آمريكائي ها گذاشته بود، براي اينكه از آنها هواپيما بگيرد، بالگرد بگيرد، سلاح بگيرد. بعضي از اين وسائل، آنجا تهيه هم شده بود. وقتي انقلاب شد، آن وسائل را ندادند؛ آن پولها را كه ميلياردها دلار بود، ندادند؛ و عجيب تر اينكه اين وسائل را در يك انباري جمع كرده بودند، نگه داشته بودند، انبارداري براي خودشان قائل شدند، خود را طلبگار كردند و از حساب قرارداد الجزائر انبارداري برداشتند! مالي را از يك ملت غصب كنند، پيش خودشان نگه دارند، ندهند، بعد انبارداري اش را هم بگيرند! اين رفتاري بوده كه از آن روز شروع شده، الان هم ادامه دارد. هنوز اموال ملت ايران آنجاست؛ هم در آمريكاست، هم در بعضي از كشورهاي اروپائي است؛ كه ما در طول سالها به اينها مراجعه

كرديم كه اموال ما را بدهيد، اينها پولهايش دريافت شده؛ گفتند چون زير ليسانس آمريكائي هاست، آمريكائي ها اجازه نميدهند و نميدهيم؛ نگه داشتند. هنوز هم كه هنوز است، مال ملت ايران آنجا موجود است. به صدام چراغ سبز دادند؛ اين يك اقدام ديگر دولت آمريكا بود براي حمله ي به ايران. صدام اگر چراغ سبز آمريكا را نميگرفت، بعيد بود به مرزهاي ما حمله كند. هشت سال جنگ را بر كشور ما تحميل كردند؛ قريب سيصد هزار جوانهاي ما، مردم ما در اين جنگ به شهادت رسيدند. در طول اين هشت سال - بخصوص در سالهاي آخر - هميشه آمريكائي ها پشت سر صدام بودند و به او كمك ميكردند - كمك مالي، كمك تسليحاتي، كمك كارشناسيِ سياسي - خبرهاي ماهواره اي ميدادند و امكانات خبررساني داشتند. تحرك نيروهاي ما را در جبهه در ماهواره هايشان ثبت ميكردند، بعد آن را همان شبانه براي قرارگاه هاي صدام ميفرستادند كه از آنها عليه جوانهاي ما و نيروهاي ما استفاده كند. در مقابل جنايات صدام چشمهايشان را بستند. فاجعه ي حلبچه اتفاق افتاد، زدن شهرهاي متعدد كشور ما با موشك اتفاق افتاد، خانه ها را خراب كردند، در جبهه ها شيميائي به كار بردند، چشمهايشان را بستند، اصلاً و ابداً تعرضي نكردند، به صدام كمك كردند. اين هم يكي از كارهاي اين دولت بوده است در طول اين سالها با ملت ما و با كشور ما. بعد در آخر جنگ، هواپيماي مسافربري ما را در آسمان خليج فارس افسر آمريكائي با موشكي كه از ناو جنگي شليك كرد، ساقط كرد. قريب سيصد نفر مسافر در اين هواپيما بودند، كه همه شان كشته شدند. بعد به جاي اينكه

آن افسر توبيخ شود، رئيس جمهور وقت آمريكا به آن افسر پاداش و مدال داد. ملت ما اينها را فراموش كند؟ ميتواند فراموش كند؟ از تروريستهاي جنايتكاري كه در داخل كشور ما مرد را، زن را، جماعت را، فرد را كشتند، علماي بزرگ تا بچه هاي خردسال را ترور كردند و كشتند، حمايت كردند؛ به اينها اجازه دادند كه در كشورشان فعاليت كنند؛ دائماً عليه كشورمان تبليغات خصمانه كردند. رؤساي جمهور آمريكا در طول اين سالها - بخصوص در دوره ي هشت ساله ي رئيس جمهور زائل شده ي قبلي - هر وقت عليه ملت ايران، عليه كشور ما، عليه مسئولين ما، عليه نظام جمهوري اسلامي صحبتي كردند و حرف مهمل و چرندي گفتند، اهانتي به ملت ايران كردند. در طول اين سالها هميشه همين جور بوده است. امنيت منطقه ي ما را، امنيت خليج فارس را، افغانستان را، عراق را دچار اغتشاش و آشفتگي كردند؛ براي مقابله ي با جمهوري اسلامي - و البته در واقع براي پر كردن جيب كمپاني هاي سلاح - سيل سلاحها را به كشورهاي منطقه سرازير كردند؛ از رژيم صهيونيستي بي قيد و شرط حمايت كردند؛ رژيم ظالمي كه يك نمونه ي از ظلم آن را شما در ماجراي غزه در اين دو سه ماه پيش ملاحظه كرديد كه چه فاجعه اي درست كردند؛ چقدر بچه كشتند، چقدر مرد و زن كشتند؛ در ظرف بيست و دو روز، پنج هزار آدم را در غزه با بمباران، با موشك، با تير مستقيم كشتند؛ در عين حال دولت آمريكا تا آخرين لحظه از آن رژيم حمايت كرد. هر وقت شوراي امنيت خواست عليه رژيم صهيونيستي قطعنامه اي بگذراند، آمريكا سينه اش را سپر كرد،

آمد جلو و دفاع كرد و نگذاشت. در هر مناسبتي و بي مناسبت كشور ما را تهديد كردند. دائم گفتند حمله ميكنيم، گفتند طرح نظامي روي ميز ماست، چنين ميكنيم، چنان ميكنيم. هر وقت عليه كشور ما حرف زدند، ملت ما را تهديد كردند. البته اين تهديدها در ملت ما اثر نكرد، اما آنها دشمني خودشان را از اين راه نشان دادند. به ملت ايران، به دولت ايران، به رئيس جمهور ايران بارها اهانت كردند. يكي از آمريكائي ها چند سال قبل گفت ريشه ي ملت ايران را بايد كند! در همين سالهاي اخير يكي از مسئولين آمريكائي گفت ايرانيِ خوب و معتدل ايراني اي است كه مرده باشد! به اين ملت بزرگ، به اين ملت با شرف، به اين ملتي كه فقط گناهش اين است كه از هويت و استقلال خود دفاع ميكند، اينجور اهانتها كردند. سي سال كشور ما را تحريم كردند، كه البته اين تحريم به سود ما تمام شد. ما بايد از آمريكائي ها از اين بخش تشكر كنيم. اگر ما را تحريم نميكردند، ما امروز به اين نقطه اي از علم و پيشرفت كه رسيده ايم، نميرسيديم. تحريم هميشه ما را وادار كرده كه به خود بيائيم، به خود فكر كنيم، از درون خود بجوشيم. ولي آنها قصدشان اين خدمت نبود، آنها ميخواستند دشمني كنند. سي سال با ملت ايران اينجوري رفتار كردند. حالا دولت جديد آمريكا ميگويد ما مايليم با ايران مذاكره كنيم، بيائيد گذشته را فراموش كنيم. ميگويند ما به سمت ايران دست دراز كرديم. خوب، اين چه جور دستي است؟ اگر دستي دراز شده باشد كه يك دستكش مخمل رويش باشد، اما زيرش يك

دست چدني باشد، اين هيچ معناي خوبي ندارد. عيد را به ملت ايران تبريك ميگويند، اما در همان تبريك، ملت ايران را به طرفداري از تروريسم، دنبال سلاح هسته اي رفتن و از اين قبيل چيزها متهم ميكنند! من نميدانم تصميم گير در آمريكا كيست؛ رئيس جمهور است؟ كنگره است؟ عناصر پشت پرده اند؟ ليكن من ميخواهم بگويم ما منطقي داريم. ملت ايران از روز اول تا امروز با منطق حركت كرده است. ما در زمينه ي مسائل مهمِ خودمان احساساتي نيستيم؛ از روي احساسات تصميم نميگيريم؛ ما با محاسبه تصميم ميگيريم. ميگويند بيائيد مذاكره كنيم، بيائيد روابط ايجاد كنيم. شعار تغيير ميدهند؛ خوب، اين تغيير كجاست؟ چه تغيير كرده؟ اين را براي ما روشن كنيد؛ چه تغيير كرده است؟ دشمني شما با ملت ايران تغيير كرده؟ كو علامتش؟ دارائي هاي ملت ايران را آزاد كرديد؟ تحريمهاي ظالمانه را برداشتيد؟ از لجن پراكني و اتهام زني و تبليغات سوء عليه اين ملت بزرگ و مسئولين مردمي آن دست برداشتيد؟ دفاع بي قيد و شرط از رژيم صهيونيستي را كنار گذاشتيد؟ چه تغيير كرده؟ شعار تغيير ميدهند، اما در عمل تغييري مشاهده نميشود. ما هيچ تغييري نديديم. حتّي ادبيات هم عوض نشده است. رئيس جمهور جديد آمريكا از اولين لحظه اي كه رسماً به رياست جمهوري رسيد و نطق كرد، به ايران و دولت جمهوري اسلامي اهانت كرد؛ چرا؟ اگر راست ميگوئيد تغييري انجام گرفته است، كو اين تغيير؟ چرا چيزي ديده نميشود؟ من اين را به همه ميگويم؛ مسئولين آمريكائي هم بدانند، ديگران هم بدانند؛ ملت ايران را نه ميشود فريب داد، نه ميشود ترساند. اولاً تغيير در الفاظ كافي نيست - كه حالا

ما چندان تغييري در الفاظ هم نديديم - تغيير بايد تغيير حقيقي باشد. اين را هم به مسئولين آمريكائي بگوئيم؛ اين تغييري كه شما اسمش را مي آوريد، براي شما يك ضرورت است؛ چاره اي نداريد، بايد تغيير كنيد؛ اگر تغيير نكنيد، سنتهاي الهي شما را تغيير خواهد داد؛ دنيا شما را تغيير خواهد داد. بايد تغيير كنيد؛ اما اين تغيير نبايد فقط لفاظي باشد، نبايد با نيتهاي ناسالم باشد. يك وقت بگويند ما ميخواهيم سياست خودمان را تغيير دهيم، اما هدفها را عوض نميكنيم، تاكتيكها را عوض ميكنيم؛ اين تغيير، تغيير نيست؛ اين خدعه است. يك وقت تغيير، تغيير واقعي است؛ آن وقت بايد در عمل مشاهده شود. من نصيحت ميكنم به مسئولين آمريكائي، به هر كه در آمريكا تصميم گير است - چه رئيس جمهور، چه كنگره و چه ديگران - اين وضعي كه در گذشته دولت آمريكا داشته است، به ضرر ملت آمريكا و به ضرر خود دولت آمريكا هم هست. شما امروز در دنيا منفوريد؛ اگر نميدانيد، بدانيد. ملتها پرچم شما را آتش ميزنند، ملتهاي مسلمان در همه ي نقاط عالم «مرگ بر آمريكا» ميگويند. علت اين منفوريت چيست؟ اين را هيچ بررسي كرده ايد؟ تحليل كرده ايد؟ عبرت گرفته ايد؟ علت اين است كه شما با دنيا قيم مآبانه برخورد ميكنيد، متكبرانه حرف ميزنيد، ميخواهيد اراده ي خودتان را در دنيا تحميل كنيد، در امور كشورها دخالت ميكنيد، در دنيا معيارهاي دوگانه به كار ميبريد؛ يك جا يك جوان فلسطيني را كه از شدت فشار ناگزير ميشود يك حركت شهادت طلبانه انجام دهد، سيل تبليغات را بر سر او ميريزيد؛ اما از طرف ديگر رژيم صهيونيستي كه در ظرف بيست

و دو روز آن فاجعه را در غزه به وجود مي آورد، جنايتهاي او را نديده ميگيريد؛ آن جوان را تروريست ميخوانيد، اين رژيم تروريست را ميگوئيد ما به امنيتش متعهديم؛ اينهاست كه شما را در دنيا منفور كرده است. اين نصيحت به شماست؛ براي خير خودتان، براي صلاح خودتان، براي آينده ي كشور خودتان، از لحن تكبرآميز، از روش مستكبرانه، از حركتهاي قيم مآبانه دست برداريد؛ در كار ملتها دخالت نكنيد؛ به حق خودتان قانع باشيد؛ براي خودتان منافعي در همه جاي دنيا تعريف نكنيد؛ خواهيد ديد چهره ي آمريكا در دنيا بتدريج از آن منفوريت به شكل ديگري تبديل خواهد شد. اين حرفها را گوش كنيد. نصيحت من به مسئولين آمريكائي - چه رئيس جمهور و چه ديگران - اين است؛ روي اين حرفها با دقت فكر كنيد، بدهيد برايتان ترجمه كنند - البته به صهيونيستها ندهيد ترجمه كنند! - از انسانهاي سالم مشورت بخواهيد، نظر بخواهيد. تا وقتي دولت آمريكا روش خود را، عمل خود را، جهتگيري خود را، سياستهاي خود را، مثل اين سي سال عليه ما ادامه دهد، ما همان آدم سي سال قبل، همان ملت اين سي سال هستيم. ملت ما از اينكه باز هم شما شعار بدهيد كه «مذاكره و فشار»، ما با ايران مذاكره ميكنيم، در عين حال فشار هم وارد مي آوريم - هم تهديد، هم تطميع - بدش مي آيد. اينجور با ملت ما نميشود حرف زد. ما سابقه اي از دولت جديد و رئيس جمهور جديد آمريكا نداريم؛ نگاه ميكنيم، قضاوت خواهيم كرد. شما تغيير كنيد، ما هم رفتارمان تغيير خواهد كرد. شما تغيير نكنيد، ملت ما اين سي سال را

روزبه روز آبديده تر و متحمل تر و قوي تر و باتجربه تر شده است. من دو سه تا دعا كنم: پروردگارا ! به محمد و آل محمد لطف و رحمت خود را از اين ملت باز نگير. اين را هم به ملت عزيزمان عرض كنم؛ ما متأسفانه خبردار شديم كه همسر گرامي و يار ديرين امام راحلمان امروز رحلت كردند و دار دنيا را وداع گفتند. براي ملت ايران اين بانوي معظم خيلي عنصر ارزشمندي بود. ايشان ده ها سال در كنار امام عزيز ما - كه قبله ي دلهاي اين ملت بود - در همه ي آزمايشهاي دشوار، صبر و استقامت كرده بود، با امام همراهي كرده بود؛ خانمي برجسته و خود يك شخصيت بود. من فقدان ايشان را به ملت ايران تسليت عرض ميكنم، به بازماندگان ايشان تسليت عرض ميكنم و اميدواريم رحمت و مغفرت الهي شامل حال ايشان باشد. پروردگارا ! اين بانوي معظم را با اوليائت محشور بفرما. پروردگارا ! امام بزرگوار ما، فرزندان عزيزش و همسرش را در كنار اوليائت جاي بده. پروردگارا ! ما را همواره قدردان امام عزيزمان قرار بده. پروردگارا ! آحاد ملت ما، بخصوص جوانان عزيز ما را مشمول هدايت و دستگيري و لطف خود قرار بده. پروردگارا ! باران رحمتت را بر سراسر اين كشور، بر زمينهاي تشنه ي ما و كشتهاي ما و مردم ما نازل بفرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در مراسم دانش آموختگى دانشگاه امام حسين (ع)

بيانات در مراسم دانش آموختگي دانشگاه امام حسين (ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

تبريك عرض ميكنم به شما جوانان عزيز و فرزندان و نورچشمان عزيزِ اين ملت، ورودتان را به عرصه ي پاسداري از ارزشهاي انقلاب اسلامي.

دانشگاه افسري در آنِ واحد، هم كانون

علم است، هم كانون جوشش جهاد است، هم جايگاه تربيت مردان مصمم و آهنين اراده است. علم و جهاد و ايمان و اراده ي مستحكم، وقتي با يكديگر توأم بشوند، انسانهائي را خلق ميكنند كه دنيا ميتواند به آينده ي خود، به بركت آن انسانها اميدوار باشد.

مشكل اصلي دنياي دوران علم، دنياي متجدد و مدرن، اين بود كه علم در اين دنيا در خدمت فساد، در خدمت طغيان، در خدمت تجاوز قرار گرفت. دانش يك موهبت خدائي است. بزرگترين ناسپاسي در قبال اين موهبت بزرگ اين است كه دانش را يك نسلي، يك ملتي، يك مجموعه اي در برهه اي از زمان در خدمت ظلم و طغيان و تعدي و سركوب كردن ارزشهاي انساني قرار بدهند. و اين اتفاق در دو سه قرن اخير بخصوص و در ده ها سال گذشته در دنيا افتاد.

ملتهائي به دانش دست پيدا كردند؛ اين طبيعي است. دانش در طول تاريخ در ميان ملتها دست به دست ميگردد. يك وقتي مركز دانش، مناطق شرقي جهان بود، يك وقتي هم مركز دانش، مناطق غربي جهان شد. اين ملتها وقتي به دانش دست پيدا كردند، دانش را در خدمت استعمار به كار بردند، در خدمت سركوب ملتها به كار بردند. كشورهاي زيادي با ملتهاي بسيار انبوهي در شرق و غرب عالم - در آفريقا، در آسيا - به واسطه ي دانش كشورهاي غربي سركوب شدند؛ به استعمار كشيده شدند؛ نسلهاي انساني به اسارت گرفته شدند. سياهانِ امروز آمريكا، فرزندان همان مستمنداني هستند كه به وسيله ي استعمارگران غربي از كشورهاي آفريقائي به اسارت گرفته شدند؛ از ميان خانه و زندگي و مزرعه و زيستگاه خودشان اينها را مثل

حيوانات صيد كردند و به كار سخت گماشتند و آواره كردند. اين كار در سرتاسر دنيا، در شبه قاره ي هند، در منتهي اليه آسيا، در دورانهاي سياه هم اتفاق افتاد. با علم خود، با دانشي كه به دست آورده بودند و موهبت الهي بود، بندگان خدا و خلق خدا را به ذلت كشيدند؛ به ستم دچار كردند؛ زندگي هاي آنها را براي دورانهاي طولاني تباه كردند.

بعد هم از همين دانشهائي كه در اختيار گرفتند - و هر دانشي مثل پله اي است از يك مجموعه ي پلكان. وقتي انسان يك پله بالا رفت، فرصت و امكان پيدا ميكند كه به پله ي بعد و پله هاي بعد هم دست پيدا كند؛ اين هم طبيعي است - با بالا رفتن از پلكان علم، بمب اتم ساخته شد؛ سلاحهاي شيميائي ساخته شد؛ نسلهائي نابود شدند؛ انسانهائي به ماتم عزيزان خود نشستند؛ و دنيا آن چيزي شد كه شما در جغرافياي سياسي عالم مشاهده ميكنيد: تقسيم عالم به دو جناحِ زورگو و زورپذير؛ ستمگر و ستم پذير؛ آن هم با فاصله ي بسيار زياد. اين جغرافياي سياسي عالم، جغرافياي فرهنگي عالم در دورانهاي اخيرِ اين قرنهاي سياه به اين شكل رسيد.

عزيزان من! انقلاب اسلامي عظيمِ ملت ايران يك قيام بزرگ بشري بر ضد اين وضعيت بود. انقلاب ما فرياد اسلام بود؛ فرياد توحيد بود؛ فرياد عدالت بود؛ فرياد كرامت انسان بود در اين دنياي سرشار از ظلم كه نعمتهاي خدا، هداياي الهي به انسانها، وسيله اي قرار ميگيرد براي سركوب انسانها. انقلاب در مقابل يك چنين وضيعتي به وجود آمد.

آن كساني كه امروز به ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي ايران توصيه ميكنند كه

به نظام جهاني برگرديد، همان كساني هستند كه از وجود يك چنين حركت عظيمي در ميان يك ملت، آن هم در يك چنين موقعيت حساسي، ناراحت و سراسيمه اند. برگرديد به نظام جهاني، يعني تسليم همين نظام غير عادلانه بشويد؛ شما هم جزوي از نظام غير عادلانه بشويد. اين را از ملت ايران ميخواهند.

ملت ايران سي سال است با قدرت، با اعتماد به نفس، با اعتقاد راستين و عميق به خواستگاه ايماني خود، به اين درخواست جاهلانه، مجنونانه و غير منطقي پاسخ «نه» داده است. فشارهائي كه بر ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي در طول اين سي سال وارد كردند، به خاطر اين بود كه اين انقلاب را از اين جايگاه رفيع، از اين خواستگاه معنوي و ملكوتي و انسان ساز پائين بياورند. البته بديهي است كه نتوانستند و بديهي است كه نخواهند توانست. «يريدون ليطفئوا نور اللَّه بافواههم و اللَّه متم نوره و لو كره الكافرون».(1) نور خدا، نور توحيد، نور عدالت، نور احساس شرف به عبوديت خداوند، وقتي در دل انسانهائي، ملتي درخشيد، هيچ دستي نميتواند آن را خاموش كند.

جوانان عزيز من! شما پاسداران يك چنين حقيقت مقدسي و هويت متعالي اي هستيد. به آن افتخار كنيد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامي از دل پاكترين جوانان اين كشور در نخستين روزهاي انقلاب جوشيد و سر برآورد. شما عزيزان من، آن روزها را درك نكرديد. آن جوانان، جواناني در همين سنين شما بودند؛ جوانهاي بيست ساله، هجده ساله، بيست و دو ساله. سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را با عزم راسخ، با اراده ي فولادين، با يك ايمان شامخ و دست نيافتني به وجود آوردند؛ از همان روزهاي

اول هم در ميدانهاي مجاهدت حضور پيدا كردند.

جنگ تحميلي را دشمن براي خاموش كردن انقلاب به راه انداخت، اما همين جنگ تحميلي باعث شعله ورتر شدن نيروي انقلاب و روحيه ي انقلاب شد. اين جوانهاي عزيز در ميدانهاي جنگ، عظمت خودشان را بازيافتند؛ چشمه هاي دروني استعداد، در دلهاي پاك و منور آنها جوشيد؛ از آنها در سنين جواني، سرداراني بزرگ، مجاهداني نستوه، مرداني داراي تدبير و متفكر ساخت كه نظام جمهوري اسلامي تا هميشه ي هميشه به اين جوانان و به رفتار آنها بدهكار است.

شما دنباله روان آن عزيزانيد؛ جايگزينان آن رهروان مقدميد. اين كه گفتند: «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» به معناي اين است كه زمان ميگذرد، اما حوادث جاري در زندگي بشر، حقايق آفرينش دست نخورده است. در هر دوره اي انسانها نقشي دارند كه اگر آن نقش را بدرستي، در لحظه ي مناسب، در زمان خود ايفاء كنند، همه چيز به سامان خواهد رسيد، ملتها رشد خواهند كرد، انسانيت گسترده خواهد شد.

آن جوانها چنين كردند و نقش خودشان را ايفاء كردند. نتيجه اين است كه امروز بعد از گذشت چند ده سال از آن روزها، شما مي بينيد ملت ايران با ضرب دست آنها و با تلاشهائي كه دنباله ي تلاش آنهاست، با رهنمودهاي حقيقتاً پيامبرگونه ي امام بزرگوار، قله ها را يكي پس از ديگري فتح كرده و پيش رفته. روزهاي جنگ، بخصوص سالهاي آغازين جنگ را در نظر بياوريد و آن فقر تسليحاتي، آن فقر مالي، آن فقر تجربي را در ميان همين جوانان سپاه و بسيج، مقايسه كنيد با پيشرفتهاي امروز؛ پيشرفتهاي علمي، تحقيقي و تجربي.

شما در دانشگاه مي آموزيد، فرا ميگيريد، خود را از

لحاظ فكر و انديشه و همچنين از لحاظ روحيه و اراده ميسازيد؛ در راه بسيار باعظمت و پرافتخاري قدم ميگذاريد. اين دانشگاه يك چنين جائي است. به حضور در اين دانشگاه و به فارغ التحصيلي اين دانشگاه افتخار كنيد؛ اين را نعمت بزرگ خدا بشماريد، كه هست؛ و آن را حفظ كنيد و پيش برويد.

كشور شما به جوانان مؤمن نيازمند است. و امروز به لطف و تفضل الهي، علي رغم تلاش پي درپي دشمنان - كه بيشتر هم بر روي جوانان اين تلاشها متمركز است - جوانان ما رو به سمت خدا و هدايت الهي دارند. به كوري چشم دشمن، جوان ما، جوان مؤمن است؛ جوان مؤمنِ امروز از جوان مؤمنِ صدر انقلاب - سي سال پيش و بيست و پنج سال پيش - اگر جلوتر نباشد، عقب تر نيست. آن كوره ي سوزان، آن تجربه ي عظيمِ جنگ تحميلي كه فرصتي براي بروز استعدادها بود، در مقابل هر نسل برجسته و پراستعدادي قرار بگيرد، معجزه خواهد كرد.

امروز شما در عرصه ي ديگري هستيد؛ در عرصه ي علم، در عرصه ي پيشرفت از لحاظ روحيه، سازندگي خود و كشور و آمادگيِ براي دفاع. دشمنان، قدرتهاي بزرگِ مستكبر جهاني - كه دشمنان ملتها، نه فقط دشمن ملت ايران، دشمنان انسانيت و فضيلت هستند - اينها غالباً با تشر زندگي ميكنند، با نشان دادن ابهت كارشان را به پيش ميبرند؛ هيبت خودشان را بر ملتها تحميل ميكنند، با هيبت خودشان آنها را از ميدان در ميبرند. از هيبت ابرقدرتها نترسيد. هيبت معنوي شما در دل آنها، بيشتر از هيبت مادي آنها در دل ملتهاست. شما وقتي به ايمان خود، به آمادگي هاي خود، به دانش

خود، به تدبير خود، به حساب و كتاب مدبرانه و مديرانه ي خود تكيه ميكنيد، آن وقتي كه ارزشهاي عظيمِ برآمده ي از دل انقلاب را اجر مينهيد و به آنها اعتناء ميكنيد، ايمان خودتان را با آنها حفظ ميكنيد، آن چنان ابهتي در دل همه ي ملتها از شما حاصل ميشود كه از ابهت آنها در دل ملتهاي بي خبر بيشتر است. امروز دشمنان ميدانند با ملت ايران، با اين جوانان مؤمن، با اين مردان مصمم، با اين مسئولان و دولتمرداني كه به پايبندي به ارزشها افتخار ميكنند، ملت ايران با چنين سرمايه هاي ارزنده اي، از هيچ تشري، از هيچ هيبتي واهمه نميكند. اين را ميدانند.

شما در كسوت با شكوه و شريف پاسداري، اين باور را در دل دشمن هر چه بيشتر كنيد. خودتان را از لحاظ معنوي بسازيد. بندگي خدا، خشوع در مقابل خدا موجب ميشود كه انسان در مقابل هيچ زورگوئي خضوع نكند. دلي كه مهابت الهي را، عزت الهي را درك كرده است، در خود احساس عزتي ميكند كه بزرگترين قدرتها در مقابل آن عزت، تاب مقاومت نمي آورند. عبوديت خودتان را روز به روز بيشتر كنيد.

پروردگارا! اين جوانان عزيز را، مجموعه ي رزمندگان اسلام را، مجموعه ي نيروهاي مسلح را، ارتش و سپاه و نيروي انتظامي و بسيج و اين مجموعه هاي مؤمن را به خود تو ميسپارم. پروردگارا! الطاف و بركات خودت را بر آنها نازل كن.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) صف: 8 (صوت كامل؛ حجم: 4 مگابايت)، (فيلم كامل؛ حجم: 45 مگابايت)

بيانات در ديدار جمعى از معلمان، پرستاران و كارگران

بيانات در ديدار جمعي از معلمان، پرستاران و كارگران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اولاً به يكايك برادران و خواهران عزيز خوشامد عرض ميكنم

- اين جلسه ي صميمي و گرم و بسيار پرمعني را در اين حسينيه شما عزيزان امروز تشكيل داديد - و درود ميفرستم به روح مطهر زينب كبري (سلام اللَّه عليها) كه بهانه ي يكي از سه مناسبت امروز است؛ روز پرستار. و همچنين طلب علو درجات ميكنم براي شهيد بزرگوارمان، مرحوم آيةاللَّه مطهري كه ايشان هم بهانه و عنوان يكي ديگر از مناسبتهاي امروز است.

اين سه قشري كه در اينجا مجتمع شديد، هر چه حساب ميكنيم، مي بينيم مهمترين اقشار جامعه ي ما را تشكيل ميدهند. يك بخش، بخش تعليم و تربيت است؛ امانتدارانِ فرزندان اين ملت در طول سالهاي متمادي؛ و كساني كه اولين نگارشهاي نيك يا بد را ميتوانند بر لوح سفيدِ آماده ي اذهان ما و كودكان ما بنگارند: معلمان. شايد نقشي بالاتر از معلم - با همين اصطلاح متداول زمان ما؛ يعني معلمِ دوران ابتدائي، معلمِ دوران راهنمائي، معلمِ دوران دبيرستان - به اين معنا ما نتوانيم پيدا كنيم در ميان همه ي مشاغلي كه در جامعه ي ما هست. معلمينِ تدريس دهنده ي در مراكز عاليِ علمي - چه حوزه، چه دانشگاه - البته خيلي عالي مقامند، تا برسد به معلمينِ والاتر؛ اما نقش معلم آموزش و پرورش يك نقش استثنائي است؛ منحصربفرد است. شاكله ي اصليِ وجودِ من و شما را در واقع در كنار تربيت خانوادگي، همين معلماني كه در اين دوازده سال با كودكان و فرزندان ما سر و كار دارند، تعيين ميكنند و به وجود مي آورند. هر چه فكر كنيم، مي بينيم اين بسيار والاست كه البته اين ايجاب ميكند هم جامعه ي ما، ملت ما، دولت ما، مسئولين ما قدر معلم را بدانند و بدانند

كه معلمي به اين معنا يك ارزش بسيار والاست، هم خود معلمين اين نقش را بدرستي قدر بشناسند، آن را يك موهبت الهي بدانند، توجه كنند كه چه كار بزرگي در دستان آنها در حال انجام است به اراده و اذن الهي.

قشر پرستار هم باز از يك نگاه ديگر يك قشر بسيار اثرگذار و مهم است. نقش پرستار و همچنين قابله در نظام سلامت كشور يك نقش بسيار مهمي است؛ نقش بسيار عظيمي است. اگر پرستار دلسوز و مهرباني در كنار بيمار نباشد، گمان اينكه معالجه ي پزشك در آن بيمار تأثيري نبخشد، بسيار زياد است. آن عنصر و آن موجود فرشته گوني كه بيمار را در واقع از مسير طولاني و دشوارِ مرض و شدت آن عبور ميدهد، عبارت است از پرستار. اين را هر كدام از ما كه دچار بيماري شده باشيم و در جريان بيماريهاي سخت و عملهاي جراحي دشوار قرار گرفته باشيم - از جمله خود من - بالعيان احساس كرديم و احساس ميكنيم. نقش پرستار، نقش احياگر است؛ زنده كننده است. اين هم اهميت اين. قابله ها هم همين جور؛ نقششان در سلامت نوزاد، در سلامت مادر، نقش حياتي و تعيين كننده است. اينجا هم من عرض ميكنم به پرستاران - چه برادران، چه خواهران پرستار - و همچنين به قابله هاي محترم كه قدر اين خدمت، اين نعمت بزرگ را بشناسند؛ همچناني كه مردم به چشم تكريم به آنها بايد نگاه كنند، خودشان هم به اين شغل خود به چشم تكريم نگاه كنند، كه خودِ اين كرامت دادن به خود، قدر خود را دانستن، نقش عظيمي دارد در همه ي قشرهاي گوناگون در كيفيت

انجام كار.

نقش كارگر هم جزو نقشهائي است كه امروز در دنيا تقريباً شناخته شده است. اگرچه كه حق كارگران در بسياري از مناطق عالم پايمال ميشود؛ اما كارگر در واقع آن عنصر محوري در نظام تشكيلاتيِ فعاليت در درون يك جامعه است. آني كه با دستان خود، با چشم خود، با مغز خود، با مهارت خود و كارداني خود كار را به سامان ميرساند، مصنوع را توليد ميكند و نياز ضروري جامعه را برآورده ميكند، كارگر است. هرچه انسان بيشتر دقت ميكند، اهميت اين سه قشر براي انسان آشكارتر ميشود. البته مسئله كار دو طرف دارد: مسئله ي كارگر، مسئله مديران كار و سرمايه گذاران، كه همه ي اينها در توليد كار دخيلند و مؤثرند.

ايني كه من عرض ميكنم خودِ اين سه قشر قدر خود را بدانند و كرامت خود را بشناسند، به نظر من نكته ي مهمي است. اگر اهميت كاري كه انسان سرگرم آن هست براي انسان معلوم شود، ديگر مسامحه در كار نخواهد بود؛ دلسردي و نوميدي در ميان نخواهد بود. وقتي فهميديم كاري كه ما داريم انجام ميدهيم، چقدر مهم است براي حيات جامعه و حيات كشور، آن وقت خودِ اين، نيروئي در درون ما به وجود مي آورد كه بر همه ي مزاحمهاي بيروني فائق ميشود.

لذا توصيه ي اول ما به همه اين است كه آن كاري را كه محول به آنهاست، با شوق، با علاقه - به هر دليل اجتماعي و فردي كه به سمت آن كار كشيده شده اند - قدر بدانند، ارج بنهند، اهميت بدهند و كار را درست انجام بدهند. مكرر اين گفته ي پيامبر عظيم الشأن را عرض كرديم كه فرمود: «رحم

اللَّه إمراً عمل عملاً فاتقنه»؛ رحمت خدا بر آن انساني كه كاري را به دست ميگيرد و آن را متقن و درست و كامل انجام ميدهد. اين در مورد من، شما، يكايك افراد كارگر، معلم، پرستار و ساير مشاغل و حرفه ها و مسئوليتها صادق است. كاري را كه به عهده گرفتيم، آن را متقن و كامل انجام بدهيم.

در مورد مسئله ي كار آنچه كه من بر آن تأكيد كرده ام و امروز هم تأكيد ميكنم، اين است كه ما بايد فرهنگ كشور خودمان را به سمت ترويج توليد داخلي تنسيق و تنظيم كنيم و پيش ببريم؛ اين خيلي چيز مهمي است. در گذشته، سالهاي متمادي اين فرهنگ به ملت ما تزريق شده است كه به دنبال مصنوعات و ساخته هاي بيگانه و خارجي بروند. وقتي گفته ميشد اين جنس خارجي است، اين يك استدلال تام و تمامي بود براي بهتر بودن و مرغوب تر بودن اين جنس. اين فرهنگ بايد عوض شود. البته كيفيت توليد داخل در اين مؤثر است، تبليغ نكردن بيجا و بي رويه ي توليدات خارجي در اين مؤثر است، تشويق كارآفرين داخلي در اين مؤثر است، وجدان كاري در كننده ي كار - چه كارگر ساده يا كارگر مجرب يا مهندس كار - در اين مؤثر است، دولت نقش دارد، مسئولين نقش دارند، خود كارگر نقش دارد، كارآفرين نقش دارد، تاجر وارد كننده ي كالاي خارجي نقش دارد. همه بايد دست به دست هم بدهند تا توليد داخل رجحان پيدا كند؛ ارزش پيدا كند و فرهنگي بر جامعه ي ما و بر ذهنهاي ما حاكم شود كه مصرف كردن توليد داخلي را ارزش بدانيم. ما به قيمت به كار

واداشتنِ يك كارگر بيگانه كه توليد او را مصرف ميكنيم، يك كارگر داخل كشور را بيكار ميكنيم. همه ي مسئولين كشور، سياستگذاران كشور، مسئولان تبليغات كشور، خودِ كارآفرينان، خودِ كارگران، دولت، بخشهاي مربوطه به اين نكته بايد اهميت بدهند.

امروز خوشبختانه بسياري از محصولات و مصنوعات داخل كشور برتر و گاهي بسيار برتر از مشابه هاي بيروني و خارجي است. چرا ما بايد نسبت به مصنوعات خودمان بي اعتناء باشيم؟ گذشت آن روزي كه وابستگان به دستگاه قدرت به دست خودشان، با بيانات زهرآگين خودشان تلقين ميكردند كه ايراني قادر به توليد و ساخت نيست. آنها ايران را عقب انداختند. آنها به روح ابتكار و شوق كار در كشور لطمه زدند. انقلاب آمد وضع را عوض كرد. امروز جوانان ما پيچيده ترين كارها را دارند انجام ميدهند. اين همه زيرساخت در كشور به وجود آمده است براي كارهاي بزرگ، اين همه كارهاي پيچيده ي فني با ذهن و ابتكار جوان ايراني دارد انجام ميگيرد. مسئولين دنبال اين كارند. امروز بايد رو بياورند همه به سمت مصنوعات و توليدات داخلي؛ اين بايد يك فرهنگ شود. البته يك بخش مهم از اين هم مربوط ميشود به امنيت شغلي كارگران، كه اين هم بايستي همه به آن توجه داشته باشند؛ كارگر فارغ البال باشد؛ مطمئن باشد؛ امنيت شغلي داشته باشد. و كارفرما و كارگر، سرمايه گذار و كارگر، مدير كارگاه و كارگر دست به دست هم بدهند برادروار، كارها را پيش ببرند. اين مربوط به مسئله ي كار.

در مسئله ي آموزش و پرورش آنچه كه من بر او تأكيد و اصرار ميكنم، در درجه ي اول عبارت است از طرح تحول در نظام آموزش و پرورش؛ همين

مطلبي كه وزير محترم هم به آن اشاره كردند، ما هم بارها در گذشته تأكيد كرديم. نظام آموزش و پرورش ما يك نظام تقليدي و كهنه است؛ دو تا خصوصيت بد در او هست. اولاً، از روز اولي كه نظام آموزش و پرورش را در دوران سياه پهلوي و اندكي پيش از آن بر كشور حاكم كردند، نيازها و سنتهاي كشور را در نظر نگرفتند. پايه سنتهاي كشور بايد باشد، از تجربيات ديگران هم بايد حداكثرِ استفاده بشود. نه اينكه ما بيائيم الگوئي را كه در فلان كشور غربي با اقتضائات خودش - با همه ي خطاهائي كه ممكن است داشته باشد - به كار گرفته شده، او را عيناً اينجا بياوريم. متأسفانه اين كار را كردند. تقليدي محض بود؛ اين يك. دوم اينكه همان هم كهنه است. خودِ آن كساني كه يك روزي مرجع تقليد مسئولان وابسته ي كشورِ ما قرار گرفتند، امروز از اين روشها عبور كرده اند و روشهاي تازه تري را آورده اند؛ اما ما چسبيده ايم به همان روشهاي قديم! تحول لازم است.

امروز خوشبختانه فرصت براي اين كار فراهم است؛ كشور داراي استقرار است؛ نظام، امن و مطمئن است؛ كارهاي زيادي انجام گرفته. در اين دنياي پرتلاطم و پرآشوب، ملت ايران توانسته وزانت خود، وقار خود، سكينه و آرامش خود را حفظ كند. امروز فرصت همين است كه بپردازيم به اين كارهاي مهم. ايني كه وزير محترم گفتند كه ما روي اين مسئله فكر كرديم، كار كرديم، بسيار خوب است؛ مورد تقدير است؛ ليكن بايد اجرائي شود، بايد پيش برود، بايد به مرحله ي عمل برسد؛ شجاعت لازم دارد، اقدام لازم دارد، ابتكار و خوشفكري لازم دارد.

يك مسئله اين است؛ تحول عمقي در نظام آموزش و پرورش.

و نكته ي بعدي كه او هم اهميت دارد، اهميت دادن به نظام پرورش در مجموعه ي آموزش و پرورش است. عده اي بر اثر بي توجهي به نظام پرورش، آن بنائي را كه اول انقلاب گذاشته شده بود، از مجموعه ي آموزش و پرورش كنار زدند، بتدريج كمرنگ كردند و تقريباً ميشود گفت حذف كردند. شما حالا به اين مسئله معتقديد. اين را اجرائي كنيد؛ عملياتي كنيد. پرورش اگر از آموزش مهمتر نباشد، كمتر نيست. آن لوح سفيد و آماده اي كه ذهن كودك ما و دانش آموز ماست، فقط با خطخط كردن و عدد و رقم روي او نوشتن، درست نميشود؛ ساختن لازم دارد. اين ساختن، پرورش است. بايد به مسئله ي پرورش و جريان پرورش - به هر شكلي كه آن را بتوانند انجام بدهند؛ در مورد شكلش ما اظهار نظري نميكنيم - اهميت داده شود؛ در كتاب درسي، در انتخاب معلم، در تربيت معلم، در خود سازماندهي. و هر چه آموزش و پرورش بتواند از گسترش كمّي پرهيز كند - چه در سازمان، چه در نيروي انساني - بهتر است؛ چون گسترش كمّي آموزش و پرورش، امروز در درجه ي اولِ اولويت نيست؛ گسترش كيفي مهم است. نيازها برآورده شود. آن مقداري كه نياز به معلم و به مدرسه هست، تأمين شود. درجه ي اول، گسترش كيفي باشد؛ بالابردن ارتقاء رتبه ي معلمان از لحاظ آمادگي، تجربه، دانش، فرهنگ؛ اين چيزهائي است كه در آموزش و پرورش مهم است.

اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند توفيق دهد. خوب، بحمداللَّه مشغول كاريد، تلاش ميكنيد. بايد قدردان اين زحمات بود. اين پيشرفتهائي كه - چه در

بخش سلامت، چه در بخش كارگري، چه در بخش آموزش و پرورش - وزراي محترم بيان كردند، اينها جزو افتخارات نظام است؛ نظام است كه اين توانائي را دارد از خود نشان ميدهد. من نميدانم چرا يك عده اي اين حقايق را انكار ميكنند! اين پيشرفتها را حاضر نيستند تصديق كنند. هرچه اين واقعيتها بيشتر باشد، افتخار ملت ايران، افتخار نظام جمهوري اسلامي بيشتر خواهد شد.

يك مطلبِ خارج از مسائل حرفه اي و صنفي هم كه مربوط به مجموعه ي ملت ايران و مرتبط با اين برهه ي زماني ماست عرض كنيم و آن مسئله ي انتخابات است. عزيزان من! ملت ما در طول تاريخ چند قرنيِ خود يك عنصر بي تأثير در نظام مديريت كشور بود. چرا؟ چون خاصيت حكومت استبدادي اين است؛ خاصيت حكومت پادشاهي اين است. ملت، كاره اي نيست. حالِ ملت چگونه خواهد بود؟ بسته به انصاف آن كسي كه آن بالا نشسته است. اگر يك وقتي اقبال ملت بلند باشد، يك نفر ديكتاتوري بر سر كار بيايد كه يك مقداري رحم در دلش باشد - مثلاً حالا در تاريخ ما كريم خان زند را اسم مي آورند - خوب، يك مقدار وضع مردم بهتر خواهد شد. اما اگر چنانچه كساني مثل رضاخان قلدر و ناصرالدين شاه و سلاطين گوناگون ديگر - مستبدين - بر سر كار باشند، اينها كشور را ملك خودشان ميدانند، ملت را هم كه نقشي نداشتند، رعيت خودشان ميدانند. تاريخ را نگاه كنيد - نميگويم تاريخ قرنهاي متمادي را؛ تاريخ همين دوران مشروطه به اين طرف را - مشروطه اسماً در كشور به وجود آمد؛ اما از وقتي كه رژيم پهلوي بر سر كار آمد،

انتخابات به معناي يك حركت نمايشيِ محض تلقي شد؛ جز در يك برهه ي كوتاهي در دوران نهضت ملي؛ در دوران دو ساله اي كه يك مقدار اوضاع بهتر بود؛ ولي آن هم اشكالات فراواني داشت؛ مجلس را تعطيل كردند، اختيارات مجلس را به دولت دادند كه اينها در زمان مصدق انجام گرفت. در بقيه ي اين دوران، انتخابات نمايش محض بود. در آن برهه اي كه بنده و امثالي كه در سنين من هستند يادشان هست، همه ميدانستند كه انتخابات مطلقا به معناي انتخاب مردم نيست. يك كساني را دستگاه هاي قدرت، دربارِ آن روزِ شاهان در نظر ميگرفتند، رقابتهائي بين خود آنها انجام ميگرفت، با همديگر زد و خورد هم ميكردند؛ اما آن كسي كه ميخواستند بياورند توي مجلس بنشانند كه مطيع باشد، سربه زير باشد، منافع آنها را تأمين كند، حق مالي غاصبانه ي آنها را بدهد، او را مي آوردند توي مجلس مي نشاندند. مردم هم براي خودشان ميرفتند. در تمام اين دوران، كمتر وقتي اتفاق افتاد كه مردم احساس كنند حالا بايد بروند در اين صندوق رأي يك رأيي بيندازند تا در مديريت كشور تأثيري ببخشد. مطلقاً چنين چيزي نبود. ماها اسم انتخابات را تو روزنامه ها مي شنفتيم كه ميگويند: حالا انتخابات است. نمي فهميديم روز انتخابات كِي هست؛ مردم نمي فهميدند. در وقت انتخابات، چند تا صندوق ميگذاشتند يك جا، خودهاشان هم گفتگو و هياهوي مختصري ميكردند و همان كاري كه ميخواستند، انجام ميدادند و تمام ميشد ميرفت. مردم نقشي نداشتند.

انقلاب اسلامي ورق را بكلي برگرداند؛ مردم نقش پيدا كردند؛ نه فقط در انتخاب نماينده ي مجلس، در انتخاب رئيس جمهور، در انتخاب خبرگاني كه رهبر را بناست انتخاب كنند،

در انتخاب شوراهاي شهر كه شهردارها را بايد انتخاب كنند. در همه ي اين مراحل حساس، نظر مردم شد تعيين كننده. قانون اساسي بر اين اساس تدوين شد و امروز هم سي سال ميگذرد. و من به شما عرض بكنم با قوت و قدرت اين كار تا امروز ادامه پيدا كرده.

دوره ي قبل از انقلاب، ايران مرتعي براي چراي بيگانگان بود. نفتِ اينجا، بازار اينجا، محصولات اينجا، نيروي انساني اينجا، هر چه بود و نبود، مورد استفاده ي سلطه گران و قدرتمندان بود؛ يك روز انگليس، يك روز آمريكا و صهيونيستها. بعد كه انقلاب شد، مردم آمدند روي كار، منافع آنها قطع شد. طبيعي بود كه با اين نظام دشمني كنند، كه سي سال است دارند دشمني ميكنند. يكي از دشمني ها همين است كه اين پديده ي باارزشِ تأثير حضور مردم و نقش آفريني مردم در اداره ي كشور و مديريت كشور را در تبليغات خودشان نفي كنند يا نديده بگيرند يا انكار كنند. بارها و بارها در اظهارات صريحشان، در اظهارات كنايه آميزشان، در انتخابات كشورمان خدشه كردند. نه؛ انتخابات كشور ما از انتخابات اكثر اين كشورهاي مدعي دمكراسي، هم آزادتر است، هم پرشورتر است، هم انگيزه ي مردم در اين انتخابات بيشتر است. انتخابات پرشور، انتخابات خوب، سالم. دشمن خدشه ميكند. از دشمن انتظاري هم جز دشمني نيست؛ چه انتظاري هست؟ بي توقعي از دوستان است. بي توقعي از كساني است كه جزو اين ملتند؛ واقعيات را دارند مي بينند؛ مي بينند كه اين انتخابات چگونه سالم و متقن انجام ميگيرد، در عين حال، همان حرفي را كه دشمن ميزند، اينها هم ميزنند! من انتظارم اين است: كساني كه با ملت ايرانند، جزو ملت ايرانند،

توقع دارند ملت ايران به آنها توجه كنند، اينها ديگر عليه ملت ايران حرف نزنند و انتخابات ملت ايران را زير سؤال نبرند. مرتب تكرار نكنند كه آقا اين انتخابات سالم نيست؛ انتخابات، انتخابات نيست. چرا دروغ ميگويند؟ چرا بي انصافي ميكنند؟ چرا خلاف واقع ميگويند؟ چرا اين همه زحماتي را كه اين ملت و مسئولين در طول اين سالهاي متمادي متحمل شدند، نديده ميگيرند؟ چرا؟ چرا ناسپاسي ميكنند؟

انتخابات در دوره هاي گذشته سالم بوده. در مواردي كه شبهاتي پيش مي آمد، ما فرستاديم تحقيق كردند، دنبال كردند. در يكي از مجالس گذشته شايعاتي پيدا شد، بعضي ها دلائلي آوردند، حرفهائي زدند كه انتخابات ناسالم است؛ توقع داشتند كه در برخي از شهرهاي مهم از جمله تهران، انتخابات ابطال شود. ما افراد وارد و مطلعي را فرستاديم تحقيق كردند، مطالعه كردند؛ ديدند نه، خدشه در انتخابات نيست. در بين هزارها صندوق ممكن است در دو تا، پنج تا صندوق خدشه هائي به وجود بيايد. اين، انتخابات را خراب نميكند. اين هم مال بعضي از اوقات بوده است. گاهي يك گروهي، يك جناحي - از اين جناحهاي معمولي كشور كه شماها اين جناح بندي ها را ميشناسيد - كه بر سر كار بودند، نتيجه ي انتخابات به ضرر آنها و به نفع جناح مقابل شده؛ مكرر اين اتفاق افتاده. چطور اين انتخابات را كسي ممكن است زير سؤال ببرد؟ ...(1) خوب، اگر آماده ايد، پس ان شاءاللَّه در انتخابات همه شركت كنيد؛ همه ي ملت ايران به كوري چشم دشمنان در انتخابات آينده هم با شور، با علاقه، با صميميت پاي صندوقهاي رأي مي آيند و انتخاباتي خواهند آفريد كه دشمنان را خشمگين و عصباني كند.

پروردگارا!

رحمت و فضل خودت را بر اين ملت عزيز نازل كن. پروردگارا! توفيقات خودت را روز به روز بيشتر به اين ملت افاضه بفرما. پروردگارا! گامهاي اين ملت را در راه كمال روز به روز استوارتر كن؛ روح مطهر امام بزرگوار و شهداي بزرگوار را روز به روز متعالي تر بفرما.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) شعار حضار: اي رهبر آزاده! آماده ايم، آماده.

بيانات در جمع مردم استان كردستان در ميدان آزادى سنندج

بيانات در جمع مردم استان كردستان در ميدان آزادي سنندج بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمد و علي اله الطّيبين الطّاهرين و صحبه المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين.

بسيار خرسندم و خداي متعال را سپاسگزارم كه توفيق عنايت كرد تا بار ديگر - ولو با فاصله اي زياد - در اين استان سرافراز و در ميان شما مردم عزيز و وفادار حضور پيدا كنم. كردستان سرزمين فداگاريهاي بزرگ است؛ سرزمين هنر و فرهنگ است؛ سرزمين صفا و وفاداري است؛ سرزمين مردمِ وفاداري است كه در حساسترين سالهاي عمر اين نظام و اين كشور با مردانگي خود و با رشادت خود، توطئه هاي بزرگي را خنثي كردند. سرزمين مردم با رشادت و با رشد عقلي و آگاهي است كه توطئه ي دشمن را در لحظات حساس تشخيص دادند و با فداكاري خود فتنه ي بزرگي را خاموش كردند، پيش از آنكه آن فتنه بتواند به هدفهاي شوم خود برسد. اين از ياد ملت ايران نخواهد رفت. كردستان در تاريخ انقلاب اسلامي، نشان افتخاري را با خود حمل ميكند كه در كمتر استاني نظير آن را ميشود ديد.

عزيزان من! برادران و خواهران من! در فجر

پيروزي انقلاب اسلامي كساني به دنبال اين بودند كه در كشور جنگ داخلي درست كنند و برادركشي به راه بيندازند. ستمگران جهاني از اين كه يك قدرت مستقل و متكي به دين و ايمان مذهبي در اين منطقه سر بلند كند، وحشت ميكردند و سراسيمه بودند؛ لذا همه ي نيروهاي خود و همه ي توان سخت و نرم خود را به ميدان آوردند تا شايد بتوانند اين مولود تازه پابه هستي گذاشته را در همان اولين قدمها نابود كنند و از بين ببرند. مردم كُرد در اين استان امتحان خوبي را در اين روياروئي بزرگ از خودشان نشان دادند. من كردستان را از نزديك ديده ام و در روزهاي محنت و سختي، عظمت ايستادگي اين مردم را با چشم مشاهده كرده ام. آنچه من از كردستان ميگويم، بسياري مربوط به دانسته ها و اطلاعات شخصي خود من است كه آن را از نزديك مشاهده كرده ام. البته آوازه ي مقاومت مردم استان شما - در دورانهاي مختلف: چه در آغاز انقلاب، چه در دوران جنگ تحميلي - به گوش همه ي ملت ايران رسيده است.

عزيزان من! يك سياست خباثت آلودي از آغاز انقلاب سعي كرد اقوام ايراني را از يكديگر جدا كند و با بهانه هاي مختلف، پيكره ي عظيم ملت ايران را تكه تكه كند. با هر قومي از اقوام متنوع ايراني - فارس، ترك، كُرد، عرب، بلوچ، تركمن، لُر - جداگانه يك تلقين شيطاني را در ميان ميگذاشتند تا دلها را از هم چركين كنند. به تهراني و اصفهاني چيزي ميگفتند، به بلوچِ بلوچستاني - كه من قبل از انقلاب مدتي را در ميان آنها گذراندم - حرفي ميزدند و در كردستان سخن ديگري ميگفتند.

خيلي هوشياري لازم بود تا ملت ايران بتواند براي اداي رسالت بزرگ خود - كه به بركت برافراشتن پرچم اسلام بر دوش اين ملت قرار گرفته بود - قيام كند و رسالتش را انجام بدهد. ملت ايران در اكناف اين كشور بزرگ مجاهدات زيادي كردند و شما مردم كردستان سهم خود را در اين مجاهدت عمومي و بزرگ بخوبي انجام داديد. اين از جمله ي چيزهائي است كه به ياد تاريخ ايران عزيز خواهد ماند.

استان كردستان يك استان فرهنگي است. شما به طبيعت سرسبز و زيباي اين استان نگاه كنيد، به روحيه ي مهربان و باصفاي مردم اين استان نگاه كنيد، به تاريخ اين استان - كه علما و شعرا و اهل فرهنگ و اهل هنر در همين تاريخ نزديكِ اين استان فراوانند - نگاه كنيد؛ همه ي اينها نشان ميدهد كه اين استان، يك استان فرهنگي است.

مخالفين ايران و دشمنان اسلام، سعي كردند اين استان را در آغاز انقلاب تبديل به يك استان امنيتي كنند. علاج اين دشواري و اين مشكل بزرگ، آسان نبود؛ اما نظام مقتدر اسلامي به همراهي شما مردم، بر اين مشكل فائق آمد. آنها سعي ميكردند اجزاء ملت ايران را از يكديگر جدا كنند و بين مردم كُرد و مردم فارس و مردم ترك فاصله بيندازند؛ اما نتوانستند. «و ما يمكرون الّا بأنفسهم و ما يشعرون»؛(1) مكرشان به خودشان برگشت. شما برادران و خواهران كُرد بدانيد، هر كسي در آن سالهاي اول - از اين جوانهائي كه از اقصاي نقاط كشور براي مجاهدت به اينجا مي آمدند - آمد و مدتي در اينجا ماند، نسبت به مردم استان كردستان علقه ي قلبي پيدا

كرد. جوانان پرشور و پرحماسه اي كه از خراسان و از اصفهان و از فارس و از تهران و از بقيه ي استانهاي كشور آمدند و چند صباحي را در سنندج و سقز و مريوان و بقيه ي شهرهاي اين استان گذرانيدند، وقتي برگشتند حامل پيام محبت بودند؛ دلبسته ي مردم كُرد بودند؛ اين كه ميگوئيم اينجا يك استان فرهنگي است، به خاطر انعكاس رفتار مهربانانه ي مردم كُرد است. عكس قضيه هم صادق است و هنوز در استان، ياد آن جوانان سلحشوري كه از نقاط ديگر آمدند و اينجا فداكاري كردند، در دلها و ذهنها حاضر است. من اطلاع دارم، ياد شهيد كاوه، ياد شهيد صياد، ياد متوسليان، ياد ناصر كاظمي، ياد احمد كاظمي و ياد شهيد بروجردي - اين جواناني كه عمري را در اينجا گذراندند و جانشان را كف دست گرفتند - در ياد مردم اين استان زنده است. خدا را سپاسگزاريم كه دشمن نتوانست به مقاصد خود برسد.

البته من به شما عرض بكنم، هرگز دشمن آرام نمي نشيند. يك سياست خبيثي از دوران طاغوت بر كشور حاكم بود و آن عبارت بود از بيگانه دانستن اقوام گوناگون؛ كُرد بيگانه بود، بلوچ بيگانه بود، ترك بيگانه بود، عرب و تركمن بيگانه بودند، اينها را بيگانه حساب ميكردند. در عملكرد آنها هم اين معنا مشهود بود. شما ببينيد در دوران طاغوت، در اين استان نه كار عمرانيِ درستي انجام گرفته است، نه كار فرهنگي درستي انجام گرفته است؛ رسيدگي نميكردند و كاري نداشتند. در اين استان، كارهاي عمراني در دوران طاغوت در حد صفر بود؛ كارهاي فرهنگي هم همينجور. اگر شما امروز مشاهده ميكنيد كه در استان كردستان

نزديك به پنجاه هزار دانشجو وجود دارد كه در بيست و چند مركز آموزش عالي مشغول تحصيل هستند، اين رقم در دوران طاغوت فقط 360 نفر بود! نسبت بيسوادي هم در اين استان در دوران طاغوت وحشت آور بود: فقط 29 درصد مردم در اين استان باسواد بودند! طاغوت نميخواست مردم كُرد - اين مردم با استعداد و اين مردم داراي هوش و ذكاوت - باسواد بشوند. فقط 29 درصد استاني با اين خصوصيات و با اين كيفيت، باسواد بود! آن كار عمراني شان، اين هم كار فرهنگي شان! نگاهشان نسبت به اين استان، نگاه شيطنت آميز و غلط بود. نظام اسلامي آمد و اين نگاه را تصحيح كرد؛ نه فقط در سطح مسئولان، بلكه در سطح آحاد مردم.

عزيزان من! اين را همه بدانند؛ نظام اسلامي تنوع اقوام را در كشور بزرگ و سرفرازمان يك فرصت ميداند. سنتهاي مختلف، آداب و عادات مختلف و استعدادهاي گوناگون و متنوع، يك فرصت است كه اجزاء گوناگون اين ملت بتوانند يكديگر را تكميل كنند: با مراودات درست و با همزيستي و اتحاد كامل. براي ملت ما اين يك افتخار است كه چنين نگاهي به مسئله ي تنوع اقوام دارد. علت هم اين است كه اسلام منبع الهام اين نظام است و در اين نگاه اسلامي، بين نژادهاي مختلف و زبانهاي مختلف - ولو از ملتهاي گوناگون - تفاوتي نيست، چه برسد به اقوام مختلف در ميان يك ملت. نگاه اسلام اين است و نگاه نظام اسلامي هم اين است. لذاست ما به منطقه ي كُردي - استان كردستان - و مناطق اقوام ديگر، با نگاه اسلامي نگاه ميكنيم؛ نگاه اسلامي، برادري و

اتحاد و همدلي و صميميت است؛ هر كسي كه با اين نگاه مخالفت كند و شيوه ي ديگري را انتخاب بكند، برخلاف سياست نظام اسلامي رفتار كرده است. همه اين حقيقت را دريافته اند كه نظام اسلامي، مردم اين استان را مردم خود و وفاداران به انقلاب و سربازان انقلاب ميداند. لذا در همان دوراني كه در اينجا و جاهاي ديگر، يك عده ايادي بيگانه به نام مردم كُرد حرفهائي ميزدند - كه مردم كُرد روحشان از آن حرفها خبر نداشت، آن روزي كه در اين استان و استانهاي همجوار، دستهاي شيطنت آميز دشمنان به فكر فتنه و برادركشي بودند، خود مردم اين استان در صفوف مقدم قرار گرفتند؛ ياد مجموعه ي رشيد و پرافتخار پيشمرگان كُرد مسلمان هرگز از خاطره ي آن كساني كه مجاهدات آنها را ديدند، نخواهد رفت. به ارواح آنها - كه پنج هزار و چهارصد شهيد از مردم اين استان به شهادت رسيدند - درود ميفرستيم و به آن كساني كه از آنها باقي هستند و به خانواده هاي آنها سلام ميكنيم. از خداوند متعال براي همه ي آنها رحمت و مغفرت ميخواهيم.

برادران و خواهران عزيز! جوانها ! من اين را عرض بكنم، شما جوانها بايد در جريان اين تاريخ بسيار عبرت آميز در اين منطقه و در مناطق ديگر قرار بگيريد. اين، چيزهائي است كه نسل جوان ما آنها را نديده است؛ بايد از آنها مطلع باشيد. كساني خواستند در اين استان و در ميان اين مردم مؤمن و مهربان و صميميِ با انقلاب، نقشه هاي دشمن را اجرا كنند و پياده كنند. اينها - همان كساني كه ميخواستند به نام مردم كُرد حرف بزنند - به

مردم كُرد ضربه زدند. امروز ما هم با خانواده هائي مواجه هستيم كه فرزندانشان در راه اين مبارزه ي مقدس شهيد شده اند، هم با خانواده هاي ديگري مواجه هستيم كه فرزندانشان فريب دشمن را خورده اند؛ آنها هم داغديده اند و مورد ترحم و همدردي ما هستند. آن خانواده هائي كه دشمن توانست جوان آنها را فريب بدهد و خون او را در راه اغراض فاسد آمريكا و صهيونيسم بكار بگيرد، آن خانواده ها هم گناهي نكرده اند؛ داغ جوانانشان را هم ديده اند؛ خيلي ها هم به ياد آنها نيستند. ما نسبت به آنها دلسوزي داريم. اين هم از خسارتهائي است كه ضدانقلاب بر اين استان وارد كرده است.

فرصت كار عمراني را هم در يك برهه اي از زمان از اين استان گرفتند. استان شما از جهات مختلف، يك استان بسيار بااستعداد است. اينجا ميتوانست سرمايه گذاري هاي خوبي انجام بگيرد؛ بنا بود در همان سالهاي اول، كارهاي زيربنائي بزرگي انجام بگيرد. اولين گروه عمراني از سوي شوراي انقلاب - قبل از تشكيل جهاد سازندگي - به كردستان آمد. آن زمان مرحوم شهيد بهشتي (رضوان اللَّه عليه) كه رئيس شوراي انقلاب بود، يك گروهي را براي عمران منطقه ي كردستان فرستاد؛ هنوز جهاد سازندگي هم تشكيل نشده بود. نظام ميدانست كه رژيم طاغوت با اين استانهاي دوردست و متفاوت از لحاظ زبان و لهجه و قوميت، چه كرده است؛ ميخواست جبران كند؛ اما ضدانقلاب اين فرصت را متأسفانه براي مدت چند سال از دست نظام جمهوري اسلامي گرفت. من اطلاع دارم و ميدانم كه بحمداللَّه در اين استان و در طول اين سالها، خدمات بسيار زياد و بسيار بزرگي انجام گرفته كه آن روزها در مخيّله ي كسي

خطور نميكرد. در اين استان و در طول اين سالها، اينقدر كار عمراني انجام گرفته است كه يك فهرست طولاني را تشكيل ميدهد: راه ها، سدها، كار توزيع انرژي، كار توزيع آب، مخابرات و شاخصهاي گوناگون توسعه. همين حالا در اين استان حدود نوزده سد در حال احداث است. هرگز آن روزها كسي به ذهنش هم خطور نميكرد كه اين كارها انجام بگيرد؛ اين كارها شده است. اما در عين حال آنچه ميتوانست بشود و آنچه كه بايد ميشد، از اين بسيار بيشتر است. بسياري از كارها در اين استان انجام نشده است كه بايد همت مسئولان متوجه اين نقاط بشود.

استان مشكلاتي دارد. آنجوري كه من احساس ميكنم و مطالعه ميكنم، در درجه ي اول مشكل اين استان عبارت است از اولاً مسئله ي اشتغال، ثانياً مسئله ي سرمايه گذاري. اشتغال مسئله ي مهمي است. امروز نسبت بيكاري در اين استان نسبتاً بالاست، در حالي كه جوانهاي آماده ي به كار حضور دارند. كارهاي خيلي خوب و كارهاي زيادي شده، اما كارهاي ديگري و بيشتري بايد انجام بگيرد. خدا را شكر ميكنيم كه امروز برخلاف دوران طاغوت، دولتها خودشان به سراغ مردم مي آيند. يك روزي بود كه مردم بايد زحمت ميكشيدند، تلاش ميكردند تا به حضور دولتها برسند؛ امروز به بركت اسلام، دولتها هستند كه راه مي افتند و به استانهاي مختلف، شهرهاي مختلف و دورافتاده ترينِ نقاط كشور ميروند؛ رئيس جمهور ميرود، وزير ميرود، مسئولين گوناگون ميروند. مردم بعضي از اين جاهائي كه رئيس جمهور در آنجاها حضور پيدا ميكند، ميگويند ما در دوران گذشته يك مديركل را هم در اينجا نديده بوديم! راست هم ميگويند. اين از بركت اسلام است. اسلام

حكومتها را موظف ميكند كه به دشوارترين كارها و به ضعيف ترين مردم بيشتر بپردازند تا به كارهاي آسان؛ و خوشبختانه امروز اين وجود دارد. خدا را سپاسگزاريم.

اين را هم در پايان اين بخش از عرايضم عرض بكنم: جوانان عزيز بدانند، توطئه هاي استكبار خنثي شده، اما تمام نشده است. هوشياري مردم مؤمن و آماده به كاريِ مسئولان كشور، تا امروز توطئه هاي دشمنان را نسبت به اين استان و نسبت به جريانهاي مشابه خنثي كرده؛ اما نبايد فكر كرد كه دشمن دست كشيده و ساكت نشسته و از دنبال كردن اهداف شوم خودش منصرف شده؛ نه، هشياري بايد ادامه پيدا كند. بدانيد كه دشمنان ايران اسلامي ميخواهند ايران يكپارچه نباشد و اسلام بر اين كشور حاكم نباشد. آن قدرتمندان مستكبري كه توانسته اند اغلب كشورها و دولتهاي دنيا را زير نفوذ سياستهاي خودشان قرار بدهند، تا امروز نتوانسته اند نظام جمهوري اسلامي را - كه متكي به اين مردم شجاع و مؤمن است - تسليم خودشان بكنند و در مقابل خودشان به زانو دربياورند؛ عصباني اند. روشها را عوض ميكنند، اما هدفها همان هدفهاي پليدي است كه داشته اند؛ جوانها هوشيار باشند، خانواده ها هشيار باشند، مسئولين هشيار باشند. ما از موجوديت و تماميت كشورمان دفاع ميكنيم؛ ما با همه ي توان از اسلام عزيز دفاع ميكنيم؛ ما تا امروز در مقابل رعد و برق توخالي استكبار نترسيديم و عقب نشيني نكرده ايم، بعد از اين هم نخواهيم ترسيد و عقب نشيني نخواهيم كرد.

يك مطلب اساسي و كلي را به اين مناسبت عرض بكنم. برادران و خواهران عزيز! اسلام براي ساخت يك جامعه ي سرافراز و پويا خصوصياتي را ترسيم كرده و راه رسيدن به آنها را

براي ملت مسلمان و امت اسلامي در طول تاريخ تبيين كرده است. يكي از اين نشانه ها و خصوصيات عزت ملي است؛ عزت. همچناني كه يك فرد مايل است ذليل نباشد و عزيز باشد، از آرزوهاي بزرگ يك ملت هم اين است كه عزيز باشد و ذليل نباشد. عزت ملي چيست؟ عزت ملي عبارت است از اينكه يك ملت در خود و از خود احساس حقارت نكند. نقطه ي مقابل احساس عزت، احساس حقارت است؛ يك ملت وقتي به درون خود - به سرمايه هاي خود، به تاريخ خود، به مواريث تاريخي خود، به موجودي انساني و فكري خود - نگاه ميكند، احساس عزت و غرور كند، احساس حقارت و ذلت نكند. اين يكي از چيزهائي است كه براي يك ملت لازم است. قرآن در موارد متعددي به اين معنا اشاره كرده: «يقولون لئن رجعنا الي المدينة ليخرجنّ الأعزّ منها الأذلّ و للَّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين و لكنّ المنافقين لا يعلمون».(2) منافقان با خودشان گفتگو ميكردند كه ما عزيزيم و مسلمانها را - كه ذليلند - از مدينه خارج خواهيم كرد! خداوند به پيغمبر وحي فرستاد كه اينها اينجور ميگويند، ليكن نميفهمند و نميدانند؛ آنكه عزيز است مؤمنانند؛ عزت از آنِ خداست و از آنِ پيامبر خدا و از آنِ مؤمنان باللَّه. اين يك تابلو درخشاني است كه هميشه جلوي چشم امت اسلامي بايد قرار داشته باشد؛ «عزت ملي». اگر يك ملتي احساس عزت نكند، يعني به داشته هاي خود - به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفباي خود، به تاريخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود - به چشم حقارت

نگاه كند، آنها را كوچك بشمارد و احساس كند از خودش چيزي ندارد، اين ملت براحتي در چنبره ي سلطه ي بيگانگان قرار ميگيرد.

استعمارگران از قرنهاي شانزده و هفده كه وارد سرزمينهاي شرق - از جمله سرزمينهاي اسلامي - شدند، براي اينكه بتوانند كاملاً كمند اسارت را به دست و پاي اين ملتها ببندند و آنها را اسير خود بكنند، شروع كردند آنها را نسبت به گذشته ي خود، نسبت به داشته هاي خود، نسبت به مذهب خود، نسبت به آداب خود و نسبت به لباس خود بدبين كردن. اينها عبرت آموز است؛ كار به جائي رسيد كه در زمان اوائل مشروطيت در اين كشور، يك روشنفكر گفت: ايراني بايد از سر تا به پا فرنگي بشود! يعني دينش را، اخلاقش را، لباسش را، خطش را، گذشته اش را و مفاخرش را كنار بگذارد و فراموش بكند، اما فرهنگ غربي، آداب غربي، رسوم غربي، تفكر غربي و روش و منش غربي را بپذيرد! اينجور اعلان كردند. اين فرياد مذلت بار را در كشور ما آن كساني كه به دين پشت كرده بودند، سر دادند. معلوم است؛ وقتي يك كشوري همه چيز خود را از دست داد و از درون تهي شد، استعمار انگليس براحتي ميتواند بر همه چيز او - نفت او، ارتش او، دارائي او، دستگاه سياسي او - تسلط پيدا كند؛ كار در دوران پهلوي به جائي رسيده بود كه شاه خائن براي اينكه فلان كس را بعنوان نخست وزير معين بكند، مجبور بود با سفير انگليس - و بعدها با سفير آمريكا - در ميان بگذارد و در واقع از او استجازه كند و اجازه بگيرد. اين تاريخ دردبار

گذشته ي ماست. اين ضد عزت ملي است. حكومتهاي ديكتاتوري وابسته و فاسد، ملت ايران را از اريكه ي عزت فرود آوردند؛ نه علم او را توسعه دادند، نه دنياي او را درست كردند، بلكه آخرتش را هم از او گرفتند و لباس اسارت بر او پوشاندند. انقلاب اسلامي در مقابل يك چنين وضعيتي قيام كرد. در مقابل يك چنين مصيبت بزرگي انقلاب اسلامي و امام بزرگوار ايستاد و ملت ايران خون خود را در اين راه نثار كرد و به پيروزي رسيد.

وقتي يك چنين روحيه اي در ميان مردمي حاكم شد، دستگاه سياسي آن كشور و آن ملت هم به طور طبيعي نوكرمآب ميشود: در مقابل مردم خود مثل سگ درنده و گرگ خونخوار، اما در مقابل دشمنان مثل بره ي رام؛ «اسد عليّ و في الحروب نعامة». همان رضاخاني كه بخصوص در نيمه ي دوم سلطنتش آنجور با مردم خود با خشونت رفتار كرده بود - كه مردم جرئت نفس كشيدن نداشتند؛ توي خانه هاي خودشان پدر به فرزند و فرزند به پدر اعتماد نميكرد - در مقابل يك پيغام ساده ي انگليسي ها كه گفتند «بايد از سلطنت كناره بگيري»، مثل موشِ مرده از سلطنت كناره گرفت و از كشور خارج شد! همين طور محمد رضاي پهلوي؛ محمد رضاي پهلوي در سالهاي دهه ي چهل و دهه ي پنجاه شديدترين فشارها را بر اين ملت و بر مبارزان و بر آزاديخواهان - خشن؛ بدون اندك ملاحظه اي از مردم - وارد كرد؛ اما همين آدم در مقابل سفير آمريكا و سفير انگليس خشوع و خضوع ميكرد و از آنها حرف ميشنفت! ناراحت هم بود، اما مجبور بود. اين حكومت يك ملتي است

كه از عزت ملي محروم است.

يكي از اساسي ترين قلمهائي كه انقلاب اسلامي به ما ملت ايران عطا كرد، احساس عزت بود. امام بزرگوار ما مظهر عزت بود. آن روزي كه امام علناً فرمود «آمريكا هيچ غلطي نميتواند بكند»، اوج اقتدار سياسي و نظامي آمريكا در دنيا بود. امام احساس عزت را به اين مردم برگرداند و انقلاب احساس عزت را به ملت ايران برگرداند. امروز ايراني به ايراني بودن خود و به مسلمان بودن خود افتخار ميكند. امروز قدرتمندان عالم هم اعتراف ميكنند كه در مقابل ملت ايران، تهديد آنها، قدرت نظامي آنها و تبليغات سياسي آنها هيچ تأثيري ندارد؛ ملت ايران راهي را و هدفي را كه انتخاب كرد، با قدرت تمام خواهد رفت و به آن هدف خواهيد رسيد.

آنچه مهم است حفظ اين عزت ملي است. برادران و خواهران من! مردم عزيز كردستان و ملت بزرگ ايران! اين را همه بايد توجه كنيم، اين عزت ملي را بايد حفظ كنيم. عزت ملي فقط با زبان و با ادعا و با شعار حفظ نميشود؛ امروز اگر ملت ايران عزيز است و در سياستهاي بزرگ جهاني داراي نفوذ است، علتش در ايمان او، و در عمل و ابتكار او، و در اقدام شجاعانه ي او، و در وحدت و يكپارچگي اوست. هر كدام از اين عوامل را كه از دست بدهيم عزت ما دچار تهديد ميشود. اگر ما وحدت خودمان را از دست بدهيم، اگر ايمان خودمان را از دست بدهيم، اگر روحيه ي كار و تلاش خودمان را - كه بحمداللَّه امروز در مجموعه ي عظيم ملت، بخصوص در نسل جوان محسوس است - از

دست بدهيم، عزتمان را از دست خواهيم داد. اين يك نقطه ي اساسي براي تحليل حوادث سياسي - بخصوص براي جوانها - است.

شما نگاه كنيد ببينيد آن كساني كه ميخواهند وحدت ملت ايران را به هم بزنند، كي ها هستند؟ بدانيد كه اينها عوامل دشمنند؛ يا خودشان از متن دشمن دارند حرف ميزنند، يا سرانگشت دشمنند؛ برو برگرد ندارد. آن كسي كه نداي تفرقه ي بين شيعه و سني را سر ميدهد و به بهانه ي مذهب، ميخواهد وحدت ملي را به هم بزند، چه شيعه باشد و چه سني، مزدور دشمن است؛ چه بداند، چه نداند. گاهي بعضيها مزدور دشمنند و خودشان نميدانند. خيلي از اين مردم بيچاره ي بي خبرِ سلفي و وهّابي كه بوسيله ي دلارهاي نفتي تغذيه ميشوند تا بروند در اينجا و آنجا عملهاي تروريستي انجام بدهند - در عراق يكجور، در افغانستان يكجور، در پاكستان يكجور، در نقاط ديگر يكجور - نميدانند كه مزدور دشمنند. آن مرد شيعي هم كه ميرود به مقدسات اهل سنت اهانت ميكند و دشنام ميدهد، او هم مزدور دشمن است، ولو نداند كه چه ميكند. من عرض ميكنم: عوامل اصلي دشمنانند. بعضي از اين سرانگشتان - هم در بين اهل سنت، هم در بين شيعه - غافلند، نميدانند و نميفهمند چكار ميكنند؛ نميدانند براي دشمن دارند كار ميكنند.

چند سال قبل از اين، در منطقه ي كُردي، يك عالم روشن بين در نماز جمعه سخنراني كرد. گمانم قسم خورد - اينجور به ذهنم است، چون سالها گذشته است - گفت واللَّه آن كساني كه مي آيند پيش شيعه، بغض و كينه ي سني را در دل او وارد ميكنند و ميروند پيش سني، بغض

و كينه ي شيعه را در دل او وارد ميكنند، اينها نه شيعه هستند، نه سني؛ نه شيعه را دوست دارند، نه سني را دوست دارند؛ با اسلام دشمنند. البته نميدانند؛ خيليهاشان نميفهمند و اين مايه ي تأسف است كه چرا نميفهمند. امروز اين جماعت وهّابي و سلفي، شيعه را كافر ميداند؛ سني محب اهل بيت را هم كافر ميداند؛ سنيِ پيرو طريقه هاي عرفاني و قادري را هم كافر ميداند! اين فكر غلط از كجا سرچشمه ميگيرد؟ همه ي مردم شيعه در سراسر دنيا، مردم سني شافعي در شمال آفريقا، يا مالكي در كشورهاي آفريقائي مركزي - كه اينها محب و دوستدار اهل بيتند؛ طريقه هاي عرفاني اينها به اهل بيت منتهي ميشود - كافرند؛ چرا؟ چون به مرقد حسين بن علي در قاهره احترام ميگذارند و مسجد رأس الحسين را مورد تقديس قرار ميدهند؛ به اين جهت اينها كافرند! شيعه كه كافر است؛ سني سقّزي و سنندجي و مريواني هم اگر با طريقه ي قادري يا نقش بندي ارتباط داشته باشد، او هم كافر است! اين فكر، چه فكري است؟ چرا با اين فكر غلط و شوم بين برادران مسلمان اختلاف ايجاد بشود؟ به آن شيعه اي هم كه از روي ناداني و غفلت، يا گاهي از روي غرض - اين را هم سراغ داريم و افرادي را هم از بين شيعيان ميشناسيم كه فقط مسئله شان مسئله ي ناداني نيست، بلكه مأموريت دارند براي اينكه ايجاد اختلاف كنند - به مقدسات اهل سنت اهانت ميكند، عرض ميكنم: رفتار هر دو گروه حرام شرعي است و خلاف قانوني است.

عزيزان من! همه ي ملت ايران! وحدتتان را قدر بدانيد. اين اتحاد براي اين كشور، اتحاد

بسيار پرشكوه و پربركتي است. اتحاد را قدر بدانيد، همدلي را قدر بدانيد، همكاري را قدر بدانيد، همراهي دولت با ملت را قدر بدانيد، مردم دوستيِ دولت را قدر بدانيد. دولت هم ايمان مردم را، حماسه ي مردم را، شور و شوق جوانان را و روح ابتكار و فعاليت و كارآفريني را در نسلهاي رو به رشد اين كشور قدر بداند و از اين نيروها استفاده كند كه ان شاءاللَّه همين جور هم خواهد شد.

يك جمله هم در باب مسئله ي انتخابات بگويم. عزيزان من! انتخابات نزديك است؛ امروز يك ماه به روز انتخابات باقي است. انتخابات يكي از آزمونهاي بزرگ ملت ايران در مقابل چشم دشمنان است؛ به همين جهت روي انتخابات ما حساسند. از حدود يك سال پيش، دستگاههاي تبليغاتي دشمنان ملت ايران، با يك شيب ملايمي شروع كردند عليه اين انتخابات حرف زدن و اقدام كردن و مطلب ساختن؛ دستگاههاي امنيتي شان هم مشغول شدند به خبرگيري و گمانه زني و پيشنهاد دادن. روي اين انتخابات حساسند. امروز هم شما وقتي به خبرهاي رسانه هاي گوناگون خارجي - كه بسياري از اينها دل پركينه و پردشمني اي نسبت به ملت ايران دارند - نگاه كنيد، خواهيد ديد نسبت به انتخابات ما بي تفاوت نيستند و سعي ميكنند اغراض خودشان را عمل كنند. اين اغراض چيست؟ در درجه ي اول، هدفشان تعطيل شدن انتخابات است كه انتخابات نباشد. در يك دوره اي سعي كردند انتخابات مجلس شوراي اسلامي را به انواع و اقسام حيله ها متوقف كنند. خداي متعال نخواست و اراده ي مردان مؤمن نگذاشت؛ نتوانستند. از اين مأيوسند كه انتخابات را بكلي تعطيل كنند. در درجه ي بعد، هدفشان اين است كه انتخابات سبك

و سرد برگزار بشود. ميخواهند ملت ايران حضور فعالي در انتخابات نداشته باشد.

ملت عزيز ايران! من به شما عرض ميكنم، درست در نقطه ي مقابل خواست دشمنان، همه ي ما بايد در انتخابات حضور فعالي داشته باشيم. انتخابات آبروي ملي ماست؛ انتخابات يكي از شاخصهاي رشد ملي ماست؛ انتخابات وسيله اي براي عزت ملي است. وقتي ببينند كه ملت ايران با شور و با شعور و با درك كامل و آگاهي پاي صندوقهاي رأي ميروند، معنايش چيست؟ معنايش اين است ملت براي خود حق و توان تصميم گيري قائل است؛ ميخواهد در آينده ي كشور اثر بگذارد و مسئولان كشور و مديران اصلي كشور را انتخاب كند. انتخاب رئيس جمهور يعني انتخاب رئيس قوه ي مجريه و كسي كه اغلب امكانات كشور در اختيار اوست. و مي بينيد اگر چنانچه رئيس جمهوري شور و نشاط و شوق و اراده داشته باشد، چه خدمات بزرگي را براي اين كشور انجام ميدهد؛ ميخواهند اين نباشد. من عرض ميكنم: همه بايد اصرار داشته باشيد كه در انتخابات شركت كنيد. به نظر من مسئله ي اول در انتخابات، مسئله ي انتخاب اين شخص يا آن شخص نيست؛ مسئله ي اول، مسئله ي حضور شماست. حضور شماست كه نظام را تحكيم ميكند، پايه هاي نظام را مستحكم ميكند، آبروي ملت ايران را زياد ميكند، استقامت كشور را در مقابل دشمني ها زياد ميكند و دشمن را از طمع ورزيدن به كشور و از فكر ضربه زدن و توسعه و فساد و فتنه منصرف ميكند. اين يك مسئله ي بسيار مهم است؛ پس مسئله ي اول، شركت در انتخابات است.

مسئله ي بعدي در انتخابات اين است كه مردم سعي كنند صالح ترين را انتخاب كنند. آن

كساني كه نامزد رياست جمهوري ميشوند و در شوراي نگهبان صلاحيت آنها زير ذره بين قرار ميگيرد و شوراي نگهبان صلاحيت آنها را اعلام ميكند، اينها همه شان صالحند. اما مهم اين است كه شما در بين اين افراد صالح، بگرديد و صالح ترين را پيدا كنيد. اين جا جائي نيست كه من و شما بتوانيم به حداقل اكتفاء كنيم؛ دنبال حداكثر باشيد؛ بهترين را انتخاب كنيد.

بهترين كيست؟ من نسبت به شخص، هيچ گونه نظري ابراز نميكنم؛ اما شاخصهائي وجود دارد. بهترين، آن كسي است كه درد كشور را بفهمد، درد مردم را بداند، با مردم يگانه و صميمي باشد، از فساد دور باشد، دنبال اشرافيگري خودش نباشد. آفت بزرگ ما اشرافيگري و تجمل پرستي است؛ فلان مسئول اگر اهل تجمل و اشرافيگري باشد، مردم را به سمت اشرافيگري و به سمت اسراف سوق خواهد داد. ايني كه ما گفتيم امسال، سال حركت به سوي اصلاح الگوي مصرف است، يعني امسال سالي است كه ملت ايران تصميم بگيرد كه با اسراف مبارزه كند. نميگوئيم بكلي و يكباره و در طول يك سال، اسراف تمام بشود؛ نه، ما واقع بين تر از اين هستيم؛ ميدانيم اين كار مال ساليان پي در پي است و بايد كار بشود تا به اين فرهنگ برسيم؛ بايد اين كار را شروع كنيم.

يكي از اساسي ترين كارها براي اينكه ما جلوي اسراف را بگيريم اين است كه مسئولين كشور، خودشان، كسانشان، نزديكانشان و وابستگانشان، اهل اسراف و اهل اشرافيگري نباشند. چطور ميتوانيم اگر خودمان اهل اسراف باشيم، به مردم بگوئيم اسراف نكنيد؛ «أ تأمرون النّاس بالبرّ و تنسون انفسكم»؛(3) «يا أيّها الّذين امنوا لم تقولون ما

لا تفعلون. كبر مقتا عند اللَّه ان تقولوا ما لا تفعلون».(4) اولين كار اين است كه ما مسئولين كشور را، افرادي انتخاب كنيم كه مردمي باشند، ساده زيست باشند، درد مردم را بدانند و خودشان از درد مردم احساس درد كنند. اين هم به نظر من شاخص مهمي است. آگاهانه بگرديد؛ برسيد؛ و به آنچه كه رسيديد و تشخيص داديد، با قصد قربت اقدام كنيد؛ با قصد قربت پاي صندوق انتخابات برويد و خداي متعال اجر خواهد داد. اين هم يك نكته.

نكته ي آخر در باب انتخابات اين است كه نامزدهاي محترمي كه تاكنون نام نويسي كرده اند و مشغول تبليغات و اظهاراتي هستند - اگرچه حالا وقت قانوني هم نرسيده، اما تبليغات ميكنند؛ اشكالي ندارد - سعي كنند با انصاف عمل كنند. اثبات و نفي شان با توجه به حق و صدق باشد. چيزهائي را كه انسان ميشنود، باور نميكند كه از زبان نامزدها و آن كساني كه دنبال اين مسئوليتها هستند، از روي صدق و صفا خارج شده باشد. گاهي انسان حرفهاي عجيب و نسبتهاي عجيبي ميشنود. اين حرفها مردم را نگران ميكند؛ كسي را هم به گوينده ي اين حرفها دلبسته و علاقه مند نميكند! نامزدهاي محترم توجه داشته باشند: اذهان عمومي را تخريب نكنند. اين همه نسبت خلاف دادن به اين و آن، تخريب كننده ي اذهان مردم است؛ واقعيت هم ندارد؛ خلاف واقع هم هست. بنده كه از همه ي اين آقايان اوضاع كشور را بيشتر ميدانم و بهتر خبر دارم، ميدانم كه بسياري از اين مطالبي كه بعنوان انتقاد درباره ي وضع كشور و وضع اقتصاد و اينها ميگويند، خلاف واقع است؛ اشتباه ميكنند. ان شاءاللَّه اشتباه است. اميدواريم

كه خداوند متعال براي اين ملت خير و صلاح و آباداني كامل را مقدر فرموده باشد.

آخرين مطلبي كه عرض ميكنم اين است: عزيزان من! همين قدر بدانيد ما براي حاكميت اسلام در اين كشور - كه حاكميت اسلام متضمن آبادي دنيا و آخرت مردم و اصلاح زندگي مادي و معنوي آنهاست - تا آخر ايستاده ايم و هيچ فشاري و هيچ قدرتي نميتواند در اراده ي ما كه متكي به اراده ي مردم است اثر بگذارد.

پروردگارا ! رحمت و لطف خود را بر اين مردم نازل كن. پروردگارا ! به ذهن و فكر و قلب و عمل اين مردم عزيز، تفضلات خودت را اعطاء كن. من از وفاداري و محبت شما مردم عزيز - در اين اجتماع عظيمي كه در اين جا تشكيل داديد و در استقبالي كه انجام گرفت - صميمانه تشكر ميكنم. اميدوارم كه ان شاءاللَّه خداي متعال من و شما را موفق بدارد كه بتوانيم در راه آنچه كه وظيفه ي ماست، گامهاي بلندي برداريم.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

1) انعام: 123

2) منافقون: 8

3) بقره: 44

4) صف: 2 و 3

بيانات در ديدار خانواده هاى شهدا و ايثارگران كردستان

بيانات در ديدار خانواده هاي شهدا و ايثارگران كردستان

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم عطر شهادت را كه در حقيقت يك شميم بهشتي در زندگي مادي ماست، انسان در اين جلسه ي صميمي و سرشار از محبت و معنويت احساس ميكند. اولا تشكر ميكنم از يكايك برادران و خواهران عزيز و خانواده هاي شهدا كه امروز با تشريف فرمائي خود در اين مجمع، اين فرصت و اين امكان را به بنده دادند كه در جمع خانواده هاي عزيز شهيدان حضور پيدا كنم و از نفس قدسي شهداي عزيزمان كه شما بازمانده هاي آنها

هستيد، بهره ي معنوي و روحي ببرم. بالخصوص از اين عزيزاني كه برنامه اجرا كردند؛ چه آن فرزندان شهيد كه مطالبي را با شعر و نثر، بسيار زيبا در اينجا بر زبان آوردند و چه از اين نوجوانان عزيز كه سرود خودشان را اجرا كردند و بهره برديم، تشكر ميكنم.

من در همه ي سفرها به زيارت خانواده هاي شهدا مفتخر ميشوم و با آنها ملاقات ميكنم و روح معنويت را در همه ي استانها و شهرهائي كه اجتماعات مشابه با اين اجتماع در آن تشكيل ميشود، لمس ميكنم، حس ميكنم؛ ولي ميخواهم عرض كنم شهداي كردستان و خانواده هاي اين شهيدان خصوصياتي دارند كه در ديگر استانها كمتر ديده ميشود و غالباً ديده نميشود. اين خصوصيات يكي اين است كه شهيدان اين خطه مظلومانه تر و غريبانه تر به شهادت رسيدند و خانواده هاي آنها صبر دشوارتري كردند. چرا؟ چون عوامل دشمنان انقلاب و دشمنان كشور در اين استان وضعيت و فضائي را بخصوص در سالهاي اول براي خانواده هاي شهيدان به وجود مي آوردند كه زندگي در آن فضا براي پدران، مادران، برادران، خواهران، گاهي از اصل شهادت مشكل تر بود. آن ضد انقلاب و آن سرانگشتان پليدي كه قصد داشتند كردستان را به مركز جنگ داخلي و برادركشي در كشور تبديل كنند، به اين اكتفا نكردند كه بهترين جوانان اين استان و اين مردم را به خاك و خون بكشند، بلكه خانواده هاي آنها را هم در دوراني نسبتاً طولاني زير فشار قرار ميدادند. اين خانواده ها در ساير استانهاي كشور مصيبتشان فقط همين بود كه عزيزشان از دستشان رفته بود. در يك فضاي گرم و پر از شور و نشاط، مردم نام عزيزان شهيد

اينها را بر سر دست ميگرفتند و به آنها افتخار ميكردند؛ اما در كردستان موارد زيادي اتفاق افتاد، ما هم مطلع شديم و مطلع بوديم كه دشمنان اين استان، دشمنان اين كشور، به خانواده هاي شهيد هم فشار وارد ميكردند؛ فشار رواني، فشار جسمي و فشار امنيتي. البته اين فشارها نتيجه نداشت و آنها را در چشم اين مردم رو سفيد نكرد، رو سياه تر كرد. مردم كردستان اگر چه به عطوفت و مهرباني و مهمان نوازي، به روحيه ي سرشار از مهر و محبت مشهور هستند - و همين جور هم هست - در عين حال به رشادت، به شهامت، به دليري و دلاوري هم مشهورند و دشمنان اين ملت نتوانستند پشت خانواده هاي شهدا را خم كنند.

من در سفر قبلي به سنندج پدر خانواده اي را زيارت كردم كه شش فرزندش شهيد شده بودند. من اين را در كمتر جاي كشور ديدم. شش فرزند! سه تا از اين فرزندان در ميدانهاي نبرد و سه تا در حال راهپيمائي با بمباران دشمن بعثي. شش پاره ي تن به شهادت برسند، اين پدر به قدري استوار و محكم بود كه من در مقابل عظمت آن روح احساس كوچكي كردم. اين را من در كردستان ديدم. امروز دو تا از فرزندان ديگرِ آن مردِ با عظمت را - حقيقتاً اينها عظمت است - در اينجا ملاقات كردم و از پدرشان پرسيدم، گفتند آن مرد به رحمت خدا رفته.

خانواده هاي سه شهيد، خانواده هاي دو شهيد. خانمهائي كه هم شوهرشان را از دست دادند، هم فرزندشان را از دست دادند و در مقابل فشار رواني و سياسي دشمن، بعدِ از دست دادن جگر گوشه يشان

هم تسليم نشدند، زير فشار دشمن شانه خم نكردند. اين خيلي عظمت دارد. من اين را در كردستان ديدم.

جوانان عزيز شما هم در جبهه ي ضد انقلاب جنگيدند، هم در جبهه ي رژيم بعثي صدام؛ در هر دو جبهه در مقابله ي با اين دو دسته دشمن كه ريشه شان هم البته به هم نزديك بود، اين جوانان ايستادگي كردند. جوانان كُرد، جوانان اهل مريوان و سقز و بانه و قروه و بيجار در عمليات فاو در كنار بقيه ي هم ميهنان خود و برادران خود جنگيدند، ايستادند و شهيد دادند. اينجا هم در مقابله ي با ضد انقلاب و همچنين در مقابله ي با دشمن بعثي مبارزه كردند. من فراموش نميكنم آن مجاهدتي را كه در مريوان و دزلي ديدم كه اين جوانها چگونه مثل آتشهاي گداخته در مقابل دشمن ايستاده بودند. عزيزان من! آن چيزي كه يك ملت را از درون محكم ميكند، همين مجاهدتهاست. ما از سست عنصري به جائي نميرسيم. ما از تسليم شدن در برابر زورگوئي در مسابقه ي ميان ملتها هيچ رتبه اي را كسب نميكنيم. ايني كه در نهج البلاغه ميفرمايد: «انّ الجهاد باب من ابواب الجنّة فتحه اللَّه لخاصّة اوليائه»، اين معنايش چيست؟ جهاد، مجاهدت در راه خدا و در راه حق دري از درهاي بهشت است كه خداي متعال اين در را فقط براي خاصان اولياي خود گشوده است. يعني جوانهاي شما، شهيدان شما، عزيزان شما جزو خاصان اولياي الهي بودند كه توانستند از اين در عبور كنند. چرا خداي متعال اينها را خاصان اولياي خود ميداند؟ زيرا اگر اين مجاهدتها نباشد، يك ملت هميشه توسري خور، هميشه عقب مانده، هميشه ضعيف، هميشه زورشنو باقي خواهد ماند. ملت

ما، ملت بزرگ ايران در مجموعه هاي گوناگون اين عظمت را از خودشان نشان دادند و شما در اينجا امتحان خوبي داديد؛ شما در اين امتحان بزرگ رتبه ي خوبي كسب كرديد.

دو نكته مورد توجه است كه نه من بايد فراموش كنم، نه شما بايد فراموش كنيد، نه بخصوص اين جوانان و اين نوجوانان عزيز بايد هرگز اين را فراموش كنند. يك نكته اين است كه ما آن احساس افتخاري را كه نام شهيد و ياد شهيد به ما ميدهد، حفظ كنيم. همچنانيكه به دلاوري مردان بزرگ صدر اسلام افتخار ميكنيم، به دلاوري اين مردانِ بزرگ دوران خودمان افتخار كنيم. دشمن اين را نميخواهد. دشمن ميخواهد ياد شهيدان فراموش شود. دشمن ميخواهد خاطره ي اين مجاهدتها و بزرگ مردي ها در حافظه ي اين ملت نماند. درست نقطه ي مقابل اين، همه بايد حركت كنند. ياد شهيدان را برجسته كنيد، زنده كنيد، خاطره ي آنها را حفظ كنيد. اين نكته ي اول.

نكته ي دوم اين است كه ملت ما، جوانان ما، زن و مرد ما نبايد احساس كنند كه دوران مجاهدت به پايان رسيد، خطري ما را تهديد نميكند. ممكن است خطر نظامي ما را تهديد نكند، همين جور هم هست. امروز ملت ايران به آن رتبه اي از اقتدار رسيده كه خطرپذيري دشمنان خود را بسيار بالا برده، جرئت نميكنند به اين ملت تهاجم نظامي كنند؛ ميدانند سركوب خواهند شد؛ ميدانند كه اين ملت مقاوم است. بنابراين خطر تهاجم نظامي بسيار پائين است؛ اما تهاجم فقط تهاجم نظامي نيست. دشمن به آن نقاطي متوجه ميشود كه پشتوانه ي استقامت ملي ماست. دشمن وحدت ملي و ايمان عميق ديني را هدف قرار ميدهد. دشمن روحيه ي

صبر و استقامت مردان و زنان ما را هدف قرار ميدهد؛ اين تهاجم از تهاجم نظامي خطرناكتر است.

در تهاجم نظامي شما طرفتان را ميشناسيد، دشمنتان را مي بينيد؛ اما در تهاجم معنوي، تهاجم فرهنگي، تهاجم نرم، شما دشمن را در مقابل چشمتان نمي بينيد. هوشياري لازم است. من از همه ي ملت ايران بخصوص از خانواده هاي شهيدان و از همه ي شما عزيزان، بخصوص از جوانها خواهش ميكنم با هوشياري كامل مرزهاي فكري و روحي را حراست كنيد. نگذاريد دشمن مثل موريانه اي به جان پايه هاي فكري و اعتقادي و ايماني مردم بيفتد و آنها را دچار رخنه كند؛ اين مهم است. همه وظيفه داريم مرزهاي ايماني و مرزهاي روحي خودمان را حفظ كنيم.

امروز متأسفانه دشمنان ملت ايران توانسته اند حتّي تا پشت مرزهاي ما حضور پيدا كنند. در گذشته و اوائل انقلاب هم، طراحي ها مال دشمنان بود؛ دشمنان قدرتمند، استكبار، صهيونيست؛ اما امروز همانها با تحولاتي كه در منطقه پيش آمده، پايگاه ها و مراكزي را در كنار مرزهاي جغرافيائي شما به وجود آورده اند و از آن براي فعاليتهاي نرم و بسيار خصمانه استفاده ميكنند. همه بايد هوشيار باشند. و من بخصوص به جوانها عرض ميكنم:

جوانان عزيز! ميهن شما امروز احتياج دارد به آگاهي، به بيداري. حركات كساني را كه دلها را از وحدت و صميميت ميخواهند دور كنند، رصد كنيد. امروز در ميدان شهر به همه عرض كردم، به شما هم عرض ميكنم: كساني ميخواهند به هر وسيله اي، به هر بهانه اي، ميان آحاد ملت اختلاف و تفرقه به وجود بياورند. هر كسي كه ديديد در اين زمينه كار ميكند، درباره ي او داوري كنيد كه سرانگشت دشمن است؛

بداند يا نداند. ممكن است ندانند، اما سرانگشت دشمنند؛ براي دشمن كار ميكنند. نتيجه يكي است. آن كسي كه دانسته به شما ضربه ميزند، با آن كسي كه ندانسته همان ضربه را وارد ميكند، با هم فرقي در نتيجه ندارند. بايد هوشيار بود؛ بايد بيدار بود.

خوشبختانه ملت بيدار است. در اين تجربه ي طولاني سالهاي گذشته، ملت ما آبديده شده است. انواع و اقسام توطئه ها را مردم ما توانستند بشناسند و با آن مواجهه و مقابله كنند. امروز هم همين اتفاق خواهد افتاد. ما بايد از درون خودمان را تقويت كنيم؛ تقويت علمي، تقويت اقتصادي، تقويت نوآوري و فناوري و بالاتر از همه، تقويت ايماني. من به شما عرض ميكنم: آن روزي كه جوانان امروز ما بتوانند به توفيق الهي زمام كارهاي كشور را به دست بگيرند، آن روز چندان دور نيست و بدون ترديد كشور و ملت ما به آن مرحله و دوره در آينده ي نه چندان دور خواهد رسيد كه هيچ دشمني هوس تهاجم به اين كشور را؛ نه تهاجم نظامي و نه تهاجم سياسي و اقتصادي، در سر نپروراند. آنچه امروز داريم، به بركت مجاهدتهاي سالهاي طولاني است - كه جوانان عزيز ما اين مجاهدتها را از خود نشان دادند - و به بركت خون شهيدان عزيز ماست. ما اميدواريم خداي متعال توفيق بدهد اين امانت بزرگ را پاسداري كنيم و بر ذخيره ي عظيم ملت ايران هرچه ميتوانيم، بيفزائيم.

پروردگارا! ارواح طيبه ي شهيدان عزيز ما را با روح مطهر پيغمبر اعظم محشور بفرما. پروردگارا! ما را دنباله روان حقيقي شهدا قرار بده.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار روحانيون و طلاب تشيع و تسنن كردستان

بيانات در ديدار روحانيون و طلاب

تشيع و تسنن كردستان بسم اللَّه الرّحمن الّرحيم

والحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا أبي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الطّيّبين الطّاهرين و صحبه المنتجبين

اين جلسه داراي خصوصيات استثنائي و منحصربه فردي است. علماي محترم و ائمه ي جمعه و خطباء و طلاب از شيعه و سني در اينجا مجتمعند. خواهران طلبه و روحاني هم - چه اهل سنت، چه شيعه - در اينجا حضور دارند. از قراري كه گفتند، خانواده هاي معظم شهداي روحاني كردستان در ميان اين جمع حضور دارند؛ هم معنويت، هم علم، هم روحانيت، هم شهادت، هم وحدت در اين جمع نوراني و متراكم تجلي پيدا كرده است. و اين يك چيز برجسته و ممتازي است. قدر اين مجلس را هم من بدانم، هم شما بدانيد؛ قدر اين هم دلي ها و همراهي ها و صميميتها را همه ي ما بايد بدانيم؛ چون بار سنگيني بر دوش همه ي ما وجود دارد. مسئوليت، مسئوليت بزرگي براي يكايك آحاد ملت ايران در اين دوران است. و بخصوص كساني كه از علم و آگاهي و دين و شريعت بيش از ديگران مطلعند.

آنچه در درجه ي اول من در اين جمع نوراني و معنوي به نظرم ميرسد كه عرض كنم، همين حكايت سنگيني مسئوليت است. علماء دين در اسلام، پيشروان اصلاح و ترقي و پيشرفت ملتند. اين مسئوليت بر عهده ي عالمان دين گذاشته شده است. اينكه در خطبه ي نهج البلاغه هست كه: «و ما اخذ اللَّه علي العلماء ان لا يقارّوا علي كظّة ظالم و لا سغب مظلوم»؛(1) يعني عالم دين در مقابل ظلم، بي عدالتي، تجاوز انسانها به يكديگر نميتواند ساكت و بيطرف بماند. بيطرفي در

اينجا معنا ندارد. فقط مسئله اين نيست كه ما حكم شريعت و مسئله ي ديني را براي مردم بيان كنيم. كار علماء كار انبياء است. «انّ العلماء ورثة الأنبياء».(2) انبياء كارشان مسئله گوئي فقط نبود. اگر انبياء فقط به اين اكتفا ميكردند كه حلال و حرامي را براي مردم بيان كنند، اين كه مشكلي وجود نداشت؛ كسي با اينها در نمي افتاد. در اين آيات شريفه اي كه اين قاري محترم با صوت خوش و با تجويد خوب در اينجا تلاوت كردند: «الّذين يبلّغون رسالات اللَّه و يخشونه و لا يخشون احدا الّا اللَّه»،(3) اين چه تبليغي است كه خشيت از مردم در او مندرج است كه انسان بايد از مردم نترسد در حال اين تبليغ. اگر فقط بيان چند حكم شرعي بود كه ترس موردي نداشت كه خداي متعال تمجيد كند كه از مردم نميترسند؛ از غير خدا نميترسند. اين تجربه هاي دشواري كه انبياء الهي در طول عمر مبارك خودشان متحمل شدند، براي كي بود؟ چه كار ميكردند؟ «و كأيّن من نبيّ قاتل معه ربّيّون كثير فما وهنوا لما اصابهم في سبيل اللَّه و ما ضعفوا و ما استكانوا».(4) چي بود اين رسالتي كه بايد برايش جنگيد؟ بايد جنود اللَّه را براي او بسيج كرد، پيش برد؛ فقط گفتن چند جمله ي حلال و حرام و گفتن چند مسئله است؟ انبياء براي اقامه ي حق، براي اقامه ي عدل، براي مبارزه ي با ظلم، براي مبارزه ي با فساد قيام كردند، براي شكستن طاغوتها قيام كردند. طاغوت آن بتي نيست كه به فلان ديوار يا در آن زمان به كعبه آويزان ميكردند؛ او كه چيزي نيست كه طغيان بخواهد بكند. طاغوت آن انسان

طغيانگري است كه به پشتوانه ي آن بت، بت وجود خود را بر مردم تحميل ميكند. طاغوت، فرعون است؛ «انّ فرعون علا في الارض و جعل اهلها شيعا يستضعف طائفة منهم».(5) اين، طاغوت است. با اينها جنگيدند، با اينها مبارزه كردند، جان خودشان را كف دست گذاشتند، در مقابل ظلم ساكت ننشستند، در مقابل زورگوئي ساكت ننشستند، در مقابل اضلال مردم سكوت نكردند. انبياء، اينند. «انّ العلماء ورثة الأنبياء».(6) ما اگر در كسوت عالم دين قرار گرفتيم - چه زنمان، چه مردمان، چه سني مان، چه شيعه مان - ادعاي بزرگي را با خودمان داريم حمل ميكنيم. ما ميگوئيم نحن ورثة الأنبياء. اين وراثت انبياء چيست؟ مبارزه ي با همه ي آن چيزي است كه مظهر آن عبارت است از طاغوت؛ با شرك، با كفر، با الحاد، با فسق، با فتنه؛ اين وظيفه ي ماست. ما نميتوانيم آرام بنشينيم، دلمان را خوش كنيم كه ما چند تا مسئله گفتيم. با اين، تكليف برداشته نميشود. اين، قدم اول.

هر دوره اي اقتضائي دارد. يك روز ما براي اين كه از هويت قرآني اسلام دفاع كنيم، كتابها مينوشتيم، استدلالها ميكرديم، حرفها ميزديم، يك عده مستمع و مريد و علاقه مند هم وجود داشتند، اينها را از ما ميشنفتند، كار ما انجام گرفته بود. طاغوتي هم بر سر كار بود، اجازه ي بيشتر از اين تحرك را نميداد. بعضي مان كه زرنگ تر بودند، تلاشهاي گسترده تري ميكردند؛ بعضي هم به همان حداقل اكتفا ميكردند. اما امروز چه؟ امروز دو خصوصيت وجود دارد كه بار من و شما را سنگين ميكند. يك خصوصيت پيشرفت شيوه هاي انتقال فكر است. شما ببينيد تلويزيون، راديو، وسائل الكترونيكي، اينترنت و ديگر وسائل ارتباطاتي، امروز

در دنيا در خدمت چه اهدافي قرار دارد. امروز استكبار به اين اكتفا نميكند كه شمشير نشان بدهد؛ شمشير هم نشان ميدهد، اما در كنار او به ده ها شيوه ي ديگر متوسل ميشود براي اين كه آن فكر غلط، آن راه خطا، آن روش ستمگرانه و طغيانگر را بر ملتها تحميل كند. امروز طبق اطلاعات قطعي ثابت شده است كه مؤسسه ي عظيم هاليوود و شركتهاي بزرگ سينمائي با سياستهاي استكباري آمريكا همراهي و همكاري مستمر و باب ميل دارند. اين مؤسسه ي بزرگ فيلم سازي و سينمائي كه ده ها كمپاني بزرگ فيلم ساز از هنرمند و از كارگردان و از بازيگر و از نمايش نامه نويس و فيلم نامه نويس و سرمايه گذار در آن گرد هم جمع شدند، در خدمت هدفي دارند حركت ميكنند. آن هدف عبارت است از اهداف سياست استكباري اي كه دولت آمريكا را هم همان سياستها دارد ميچرخاند. اينها چيز كوچكي نيست. امروز شما براي اينكه اسلام را، دين را، حقيقت را، صراط مستقيم را، هم به مردم نشان بدهيد، هم مردم را در اين صراط به راه بيندازيد، با مشكلات بزرگي رو به رو هستيد. بايد با زمان، خودمان را تطبيق دهيم. شبهه ها از قبيل شبهه هاي صد سال و دويست سال قبل نيست. شبهه هائي كه در ذهن جوان شما، دانشجوي شما، حتّي دانش آموز شما القاء ميكنند، شبهه هائي از جنس روز است. در مقابل اين كي ميخواهد بايستد؟ غير از علماي دين، غير از مرزداران عقيده چه كسي بايد در مقابل اين تيرهاي مسموم و زهرآگين بايستد و قرار بگيرد؟ اين، مطلب دوم.

خصوصيت ديگري كه در اين روزگار وجود دارد، وجود يك حكومت قرآني است. امروز يك چنين حكومتي

برپاست. ديروز چنين حكومتي نبود، امروز هست. ما در تاريخ اسلام، از صدر اسلام به اين طرف، از وقتي كه خلافت تبديل شد به سلطنت در دنياي اسلام، تا امروز هيچ حكومتي نداشتيم كه بر اساس شريعت حكومت كند. حتّي خلافت عثماني كه اسمش هم خلافت بود، بسياري از مسلمانها هم به همين عنوانِ خلافت دلشان را به آن دستگاه بسته بودند، يك دستگاه سلطنت بود؛ يعني حاكميت در آن كشور بر اساس دين نبود، بر اساس شريعت نبود. ما حكومت ديني نداشتيم، امروز داريم.

من ادعا نميكنم كه اين حكومت ديني يك حكومت قرآني كامل است؛ ابدا. اولْ منتقد دستگاه خود بنده هستم. ما در اجراي شريعت اسلامي در حداقل ها داريم حركت ميكنيم. منتها جهت، جهت درستي است؛ به سمت حداكثر ميخواهيم حركت كنيم و پيش برويم. حكومت، حكومت ديني است؛ رسماً، قانوناً، بر طبق قانون اساسي. هر حركتي، هر قانوني كه برخلاف شريعت اسلامي باشد، منسوخ است؛ حكومت، حكومتي است بر اساس دين. اين پديده ي فوق العاده مهمي است. يعني دستگاه سياسي در كشور به اهل دين اجازه ميدهد و بلكه از آنها ميخواهد كه در راه ترويج شريعت حركت كنند. مسئولين نظام اگر با معيارهاي ديني تطبيق نكنند، طبق قانون مشروعيت خودشان را از دست ميدهند. اين يك چيز بديعي است، اين يك چيز جديدي است؛ ما نداشتيم. از اين فرصت بايد استفاده كرد. پس اين خصوصيت دومِ وضعيت موجود. از اين خصوصيت حداكثر استفاده را براي ترويج حقايق اسلامي و معارف اسلامي و شريعت اسلامي در اين دنياي گرفتار ماديت ميشود برد.

مرحوم سيد قطب در يكي از نوشته هايش حرفي دارد كه

من از چهل سال قبل يا شايد بيشتر كه اين حرف را ديدم، دائماً در ذهن من هست. او ميگويد اگر طرفداران و داعيان اسلام - مضمون حرف اين است. حالا جزئيات حرف چون خيلي قديم ديدم، يادم نيست - به جاي نوشتن اين همه كتاب، به جاي اين همه تبليغات، به جاي اين همه سخنراني، اداره ي اين همه مسجد، يك كار براي ترويج اسلام بكنند، آن كار از همه ي اين كارها تأثيرش بيشتر است. و آن اينكه در گوشه اي از دنيا - به ذهنم است ميگويد در يك جزيره اي دور افتاده اي - يك حكومت اسلامي تشكيل بدهند؛ نفس تشكيل يك حكومت اسلامي در گوشه اي از اين دنياي بزرگ اثرش از هزاران كتاب، هزاران سخنراني، هزاران مطلب نكته دار در ترويج دين، بيشتر است. ما اين را امتحان كرديم. نظام اسلامي وقتي تشكيل شد، فرياد اسلام وقتي از حلقوم آن مرد بزرگ و شجاع و بي نظير خارج شد؛ امام بزرگوار ما - كه هيچ شخصيتي از اين شخصيتهاي مصلح اسلامي تاريخمان را با او نميتوانيم قياس كنيم. من با شرح حال بزرگاني از مصلحان از قبيل سيد جمال ها و ديگراني كه بودند، آشنا هستم. هيچ كدام با اين مرد بزرگ، اين امام عزيزي كه خداوند توفيق داد ما زمان او را درك كرديم، قابل مقايسه نيستند. با آن شجاعت، با آن صراحت، با آن احساس عزت، از اسلام حرف زد - ناگهان همه ي دنياي اسلام قلوبشان متوجه به اسلام شد. امروز شما در هر كدام از دانشگاه هاي كشورهاي اسلامي برويد، بين دانشجويان و طبقه ي تحصيلكرده ي جوان، گرايش و عشق به اسلام را مي بينيد. اينها همانهائي بودند

كه كمونيستها آنها را براحتي جذب ميكردند؛ جريانهاي گوناگون ملحد براحتي آنها را به خودشان متمايل ميكردند. امروز اين گرايشها به حداقل رسيده. نگاه، نگاه به اسلام است. اين همه كه شما مي بينيد از سوي دولتهاي مرتجع، دولتهاي وابسته، دولتهاي اسير و ذليل در منطقه ي ما عليه انقلاب كار انجام ميگيرد، به خاطر همين است؛ ميترسند؛ گرايشها را مي بينند؛ علاقه ي صميمي و قلبي بخصوص جوانهايشان و ملتشان را به اين انقلاب و به اين نظام و به اين پرچم برافراشته ي اسلام در اينجا مي بينند. اين را مي بينند، به وحشت مي افتند، بنا ميكنند فعاليت كردن. منتها فعاليتها جورواجور است. ديگر حالا بخواهيم نوع فعاليتي را كه سلاطين و رؤساي ظالمِ مسلط بر كشورهاي اسلامي دارند نسبت به انقلاب اسلامي انجام ميدهند و بي انصافي هائي كه ميكنند، بشماريم، يك فهرست طولاني است؛ يك قائمه ي طولاني است. از بسياري اش هم شماها شايد مطلعيد. اين به خاطر همين است؛ چون اثر دارد. اگر انقلاب اسلامي اين تاثير شگرف و عميق و ماندگار و زير و رو كننده را نداشت، اين قدر با انقلاب اسلامي مبارزه نميكردند؛ آن هم كساني كه اسمشان مسلمان است.

عزيزان من! مسئله ي دعواي شيعه و سني كه شما مي بينيد در يك دوره اي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي داغتر از قبل شد، ناشي از اين است. در دوره ي حكومت اسلامي، ناگهان ديديم دعواي شيعه و سني در ايران، در عراق و در كشورهاي ديگر داغتر شده. الان كس هائي را در بعضي از كشورها به اتهام اينكه دارند شيعه را ترويج ميكنند، ميگيرند! حرف بي محتوا و غلط و دروغ. آن هم در كشورهائي كه مردمشان محب اهل

بيتند؛ اهل سنتند، ليكن اهل سنتِ محب اهل بيت، عاشق اهل بيت. اين را ما مي بينيم و ديديم.

كار به جائي رسيد كه خيلي از عربها كه از روي علاقه و محبت به راديوهاي ايران در آن اوائل انقلاب گوش ميكردند، زبان فارسي را ياد گرفتند. افراد متعددي در آن سالهاي اول با بنده ملاقات ميكردند، ميگفتند ما فارسي را از روي عشق و علاقه ي به انقلاب ياد گرفتيم. همين طور دائم به راديوي فارسي كه نميفهميديم چه ميگويد، گوش داديم، بتدريج فارسي را ياد گرفتيم. فارسي حرف ميزدند؛ بلد بودند. نفوذ انقلاب اين است. سيد قطب درست گفت. از هزاران كتاب، اثر اين - نظامي كه بر اساس اسلام به وجود آمده - بيشتر است.

اگر سالهاي اول ميتوانستند اين نظام را دفن كنند، به ضرر اسلام تمام ميشد. ميگفتند ببينيد اسلام نميتواند. يك انقلابي راه انداخت، يك نظامي سر كار آورد، دو سال بيشتر نتوانست عمر كند؛ پنج سال بيشتر نتوانست عمر كند. اگر نظام اسلامي ميماند اما پيشرفت نميداشت، به ضرر اسلام بود. ميگفتند بله، يك نظام اسلامي آمده، مردم را برده است به دوران ما قبل تاريخ؛ نه علمي، نه پيشرفتي، نه تكنولوژي اي. اما انقلاب اسلامي هم ماندگار شد، هم ريشه دار شد، هم پيشرفت علمي محير العقول كرد، هم نسل جوان فرزانه و نخبه اي را تحويل داد. اينكه شما ميشنويد كه ميگويند ايران در سلولهاي بنيادي هشتمين كشور دنياست، اين حرفِ خيلي بزرگي است؛ ايراني كه از همه ي امكانات پيشرفت او را محروم كرده بودند. وقتي نظام اسلامي، اين كشور را تحويل گرفت، زيرساختها مطلقاً مناسب با اين پيشرفتهاي علمي

نبود. وقتي ميگويند جمهوري اسلامي با فرستادن ماهواره به فضا - كه چشم رقبا و دشمنان جمهوري اسلامي را خيره كرد - دهمين يا نهمين كشوري است كه اين كار را انجام ميدهد، اين خيلي حرف بزرگي است. ايران؟! كي كرد اين را؟ نظام اسلامي. كي علم را اينجور پيش برد؟ كي نهضت علمي را در كشور به وجود آورد؟ كي آن هوش ذاتي ايراني را در خدمت ابتكار و نوآوري قرار داد؟ نظام اسلامي. پس نظام اسلامي هم ماندگاري خودش را نشان داد، هم توانائي خودش را براي پيشبرد يك ملت.

اين ميشود مايه ي افتخار براي مسلمين، مايه ي اعتزاز براي هر مسلمي در هر نقطه ي از عالم. آنوقت دشمني ها شروع ميشود؛ يعني شدت پيدا ميكند. شما اگر تو خيابان به يكي يك تلنگر بزنيد، حداكثر اين است كه خشمگينانه نگاهي به شما بكند؛ رد ميشود ميرود. اگر يك مشت بزنيد، برميگردد دوتا به شما حرف درشت ميزند. اما اگر يك ضربه ي كاري بزنيد، يقه ي شما را ميگيرد و رهايتان نميكند. اينكه مي بينيد يقه ي جمهوري اسلامي و نظام اسلامي را ميگيرند و رها نميكنند، نشانه ي اين است كه ضربه اي كه جمهوري اسلامي بر پيكر استكبار وارد كرده است، خيلي عميق بوده. دشمن ما فلان گروهك منزوي با چهارتا آدم كوچك يا بزرگ نيست. دشمن ما فلان دولت منطقه اي عاجز و ناتوان نيست كه تو ملت خودش هم پايگاهي ندارد. دشمن ما دستگاه عظيم استكبار است كه مهمترين تصميم گيرهايش سرمايه داران صهيونيست و كمپاني دارها و تراست دارها و كارتل دارهاي گردن كلفت دنيايند. اين، در مقابل نظام اسلامي ايستاده است و البته از همه ي شيوه ها هم استفاده ميكند. ضربه به

او خورده است كه اين جور مي بينيد از همه ي امكانات استفاده ميكند، از همه ي وسائل استفاده ميكند. حالا از ايجاد واگرائي نسبت به عقايد اسلامي، سوق دادن جوان به مواد مخدر، به فساد، به استفاده ي از غفلت بعضي از دستگاه ها، جوانها را آسيب پذير كردن، تا اختلافات مذهبي، تا اختلاف شيعه و سني، تا فلان گروهك؛ و اگر دستش برسد در متن مسئولين بالا و نيمه بالاي جمهوري اسلامي هم نفوذ بكند، اين كار را هم ميكند. همه ي تلاش را دارند ميكنند. با همه ي اين تلاشها مؤمنين ايستاده اند: «كالجبل الرّاسخ لا تحرّكه العواصف».(7) اين تندبادها نميتواند جمهوري اسلامي را تكان بدهد.

ما به دل خودمان نگاه ميكنيم، به دل مردممان نگاه ميكنيم، رحمت الهي را مشاهده ميكنيم. وقتي مي بينيم عزممان راسخ است، وقتي مي بينيم تحريك دشمن ما را متحرك نميكند، اخم او ما را نميترساند، وعده ي او ما را به او دلخوش و خوش بين نميكند، ميفهميم رحمت الهي است؛ خداي متعال پشت سر همه ي اين عوامل ظاهري و مادي است؛ دست قدرتمند الهي پشت اين نظام است و دارد او را به پيش ميبرد؛ دارد هدايت ميكند. «اللّهمّ انّما يكتفي المكتفون بفضل قوّتك».(8) در دعاي صحيفه ي سجاديه - من توصيه ميكنم همه ي شما را كه با صحيفه ي سجاديه انس پيدا كنيد؛ دعاهاي امام سجاد (سلام اللَّه عليه) - آمده: همه ي كساني كه در دنيا قدرتي دارند، اكتفاء ذاتي اي دارند، ريزه خوار قدرت تو هستند؛ در مشت قدرت تو هستند. «فصلّ علي محمّد و اله و اكفنا و انّما يعطي المعطون من فضل جدتك فصلّ علي محمّد و اله و اعطنا و انّما يهتدي المهتدون بنور وجهك فصلّ علي

محمّد و اله و اهدنا».(9) اعتماد به خدا، اكتفاء به كفايت الهي، پشتگرمي به رحمت و هدايت خدا، مگر ميگذارد انسان نااميد شود. به مردم خودمان هم كه نگاه ميكنيم، عين همين را مي بينيم. اگر كردستان است، اگر سني اند، اگر بلوچند، اگر شيعه اند، اگر اصفهاني اند، اگر شيرازي اند، انسان مي بيند در اعماق دل مردم نشانه ي رحمت الهي پيداست؛ دلها را خداي متعال قرص كرده است. خيلي خوب، خدا حجت را بر ما تمام كرده؛ اين امكان، اين زمينه. حركت كنيد پيش برويد. روحانيِ اين زمان از اين امكان بايد حداكثرِ استفاده را بكند، با افكار جديد آشنا شوند، راه ها و شيوه هاي دشمن را بشناسند و به زمان خودشان عالم شوند؛ «العالم بزمانه لاتهجم عليه اللّوابس».(10) درست مثل جبهه ي جنگ. شايد بسياري از اين جمع حاضر جبهه هاي جنگ را ديده باشند - حالا جوان ترها آن روزها را نديده اند - در داخل جبهه ي جنگ، از اطراف گلوله ي توپخانه مي آيد، خمپاره مي آيد، انواع و اقسام آتش از اطراف ميبارد و از بالاي سر انسان رد ميشود؛ به طوري كه گاهي انسان جهتگيري را گم ميكند؛ نميداند اين گلوله اي كه دارد مي آيد، از طرف دشمن دارد مي آيد، يا از طرف دوست دارد مواضع دشمن را ميكوبد. اين خيلي خطر بزرگي است. براي يك رزمنده بزرگترين خطر اين است كه جهتگيري را گم كند؛ نداند دشمن كجاست، دوست كجاست. اگر ندانست دشمن كجاست و دوست كجاست، آنوقت ممكن است به طرف دوست آتش كند؛ به خيال اينكه دارد به طرف دشمن آتش ميكند. اينها خيلي خطرناك است. بعضي از ما به طرف دوستانمان آتش ميكنيم، خيال ميكنيم به طرف دشمن داريم

آتش ميكنيم! بعضي از ما غفلت ميكنيم از اينكه ايجاد اختلاف مذهبي، نقشه و طرح دشمن است براي اينكه ما را مشغول به خودمان كند. غفلت ميكنيم؛ همه ي همت يك شيعه ميشود كوبيدن سني، همه ي همت يك سني ميشود كوبيدن شيعه. خوب، اين خيلي تأسف آور است. و دشمن اين را ميخواهد.

ببينيد، در قضيه ي حمايت از فلسطين - اين يك مثالي است ميخواهم بزنم - هيچ كشور و هيچ دولتي به گرد جمهوري اسلامي نرسيد. اين را همه ي دنيا تصديق كردند. جوري شد كه بعضي از كشورهاي عربي از ناراحتي دادشان بلند شد، گفتند ايران دارد براي مقاصد خود اينجا تلاش ميكند! البته فلسطيني ها به اين حرف اعتنائي نكردند. از جمله در قضيه ي غزه - در اين جنگ بيست و دو روزه ي چند ماه قبل - جمهوري اسلامي در همه ي سطوحش؛ از رهبري و رياست جمهوري و مسئولين گوناگون و مردم و تظاهرات و پول و كمك و سپاه و غيره، همه در خدمت برادران فلسطينيِ مظلوم و مسلمان قرار گرفتند. در بحبوحه ي اين حرفها، يك وقت ديديم كه ويروسي دارد تكثير مثل ميكند؛ دائم ميروند پيش بعضي از بزرگان، بعضي از علماء، بعضي از محترمين، كه آقا! شما داريد به كي كمك ميكنيد؛ اهل غزه ناصبي اند! ناصبي يعني دشمن اهل بيت. يك عده هم باور كردند! ديديم پيغام و پسغام كه آقا، ميگويند اينها ناصبي اند. گفتيم پناه بر خدا، لعنت خدا بر شيطان رجيمِ خبيث. در غزه مسجد الامام اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب هست، مسجد الامام الحسين هست، چطور اينها ناصبي اند؟! بله، سني اند؛ اما ناصبي؟! اينجور حرف زدند، اينجور اقدام كردند، اينجور كار كردند. نقطه ي مقابلش هم

هست: يك عده بلند شوند بروند قم، لابلاي كتابهاي شيعه را نگاه كنند، ببينند كجا اهانت به مقدسات اهل سنت است، از او عكس بگيرند، بيايند تو محافل سني پخش كنند، ببينيد آقا! اين كتابهاي شيعه است. يا يك گوينده ي نادان، غافل يا مغرضي روي منبر نسبت به مقدسات اهل سنت حرف مهمل و بدي بزند؛ اين را نوار كنند، سي دي كنند، بروند اينجا آنجا پخش كنند، بگويند ببينيد آقا! اين شيعه است. اين را به او بدبين كنند، او را به اين بدبين كنند. اين معنايش چيست؟ «و تذهب ريحكم»(11) يعني چه؟ يعني همين ديگر. وقتي اختلاف پيدا شد، وقتي تفرقه پيدا شد، وقتي نسبت به هم سوءظن وجود داشت، وقتي يكديگر را خائن دانستيم، طبيعي است كه با هم همكاري نخواهيم كرد. همكاري هم اگر بكنيم، با هم صميمي نخواهيم بود. اين همان چيزي است كه آن دشمن دنبال اوست. هم عالم شيعه، هم عالم سني، بايد اين را بفهمند؛ اين را درك كنند. بديهي است دو تا مذهب در برخي از اصول، در برخي از فروع با هم اختلاف دارند؛ البته در بسياري هم با هم اتحاد دارند. اما اختلاف به معناي دشمني نيست. فتاواي فقهاي شيعه در مواردي صد و هشتاد درجه با هم اختلاف دارد. فتاواي ائمه ي اهل سنت در مواردي بسيار با همديگر اختلاف دارد؛ اما لزومي ندارد وقتي اختلاف دارد، انسان به همديگر بدگوئي كنند و فحش بدهند. خيلي خوب، او مذهبش اين است، آن هم مذهبش اين است. ...(12) بله، اهل سنت همين است. يعني هيچكس نبايد خيال كند كه اهل بيت پيغمبر مخصوص و متعلق به

شيعه اند؛ نه، مال همه ي دنياي اسلامند. چه كسي است كه فاطمه ي زهرا (سلام اللَّه عليها) را قبول نداشته باشد؟ چه كسي است كه حسنين (عليهماالسّلام) سيّدا شباب اهل الجنّة را قبول نداشته باشد؟ چه كسي است كه ائمه ي بزرگوار شيعه را قبول نداشته باشد؟ حالا يكي او را امام و واجب الاطاعه و مفروض الطاعه ميداند، يكي نميداند؛ اما قبولشان دارند. اينها حقايقي است، بايد اينها را فهميد، بايد اينها را نهادينه كرد. بعضي البته اين را نميفهمند، متحرك به تحريك دشمن ميشوند. در حالي كه خيال ميكنند كه كار درست را انجام ميدهند. «قل هل ننبّئكم بالاخسرين اعمالا. الّذين ضلّ سعيهم في الحياة الدّنيا و هم يحسبون انّهم يحسنون صنعا»؛(13) خيال ميكنند كار خوب ميكنند، غافل از اينكه دارند براي دشمن كار ميكنند. اين خصوصيتِ زمان ماست.

صحبت من طولاني شد. البته حرف با شما خيلي داريم. براي علماء و بخصوص براي طلاب جوان خيلي حرف گفتني هست؛ منتها مجال ها كم است. اگر مجال بيشتري بود، اگر حال بيشتري بود، حرفهاي بيشتري براي گفتن وجود دارد. اجمالاً بدانيد كه امروز دشمنيِ با اسلام از گذشته جدي تر است، دليل آن هم وجود حاكميت اسلام در اينجاست. از حاكميت اسلام، از پرچم برافراشته ي اسلام در ايران، احساس خطر ميكنند. اين پرچم را بايد محكم نگه داريد. اين حاكميت را بايد همه قدر بدانند. هر كه به اسلام علاقه مند است، هر كه به قرآن معتقد است، بايد اين حاكميت را قدر بداند. اين، هدف و جهت كلي است.

از لحاظ عملي هم توجه به آن نكته ي اولي كه عرض كردم؛ زمان پيش رفته، تغيير زياد شده، راه هاي نفوذ در

ذهن جوانها زياد شده. اين راه ها را بايد بشناسيد و بخصوص بايد مواجهه ي با دشمن را در حوزه ي تفكر و احساس جوانها اهميت بدهيد و بدانيد كه دشمن اولين نقطه اي را كه مورد توجه قرار ميدهد، آن نقطه ي فعال است كه يكي از بخشهاي آن، عبارت است از نسل جوان؛ چون اميد به نسل جوان است و سازنده ي آينده، نسل جوان است، لذا آنجا را دشمن هدف قرار ميدهد. البته يكي از نقاط حساس هم علماي دين هستند؛ دشمن آنجا را هم به انواع مختلف و اشكال گوناگون هدف قرار ميدهد. شاهدش هم همين فشارهائي است كه وجود دارد و جناب آقاي موسوي(14) اشاره كردند كه علماي كردستان در سالهاي اول انقلاب چه فشارهائي را متحمل شدند و شهداي زيادي دادند - هفتاد نفر - كه ديروز توفيق پيدا كرديم بر سر مزار بعضي از اين شهيدان عزيز در گلزار شهدا حاضر شديم، فاتحه اي برايشان قرائت كرديم. اميدواريم خداوند درجات شهدا را روزبه روز عالي تر كند.

پروردگارا! آنچه را كه گفتيم و شنيديم، براي خودت و در راه خودت قرار بده؛ به كرمت آن را از ما قبول كن. پروردگارا! به محمد و آل محمد توفيقات خود، رحمت خود، فضل خود را بر ملت ايران، بر يكايك آحاد اين جمع نازل بفرما.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) نهج البلاغه، خطبه 3

2) كافي، ج 1، ص 32

3) احزاب: 39

4) آل عمران: 146

5) قصص: 4

6) كافي، ج 1، ص 32

7) صحيفه ي سجاديه، دعاي پنجم

8) صحيفه ي سجاديه، دعاي پنجم

9) صحيفه ي سجاديه، دعاي پنجم

10) كافي، ج 1، ص 26

11) انفال: 46

12) يكي از افراد حاضر

در جلسه اين شعر را قرائت كرد:

ال النّبيّ ذريعتي

و هم اليه وسيلتي

ارجو بهم اعطي غدا

بيد اليمين صحيفتي

13) كهف: 103 و 104

14) نماينده ي ولي فقيه در استان

بيانات در مراسم مشترك نيروهاى مسلح استان كردستان

بيانات در مراسم مشترك نيروهاي مسلح استان كردستان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

پروردگار متعال را سپاسگزارم كه جمع رشيد و آماده به كارِ نيروهاي مسلح را در اين ميدان - به عنوان نمونه - و در اين خطه ي دلاورخيز و سرزمين جهاد ملاقات ميكنم.

كردستان يك سرزمين استثنائي از جهت ايثار و شهادت در تاريخ معاصر ماست. دشمنان پيرو سياستهاي موذيانه عليه جمهوري اسلامي ايران، بر روي اين نقطه بالخصوص متمركز شدند؛ نيروهاي خودشان را با هر شكل و با هر شيوه به اين ميدان كشاندند. نظام جمهوري اسلامي كه متكي به ايمان و متكي به غيرت مردان مؤمن است، در اين عرصه امتحان بسيار بزرگي را با درخشندگي تمام نشان داد. در اين استان، نيروهاي مسلح از ارتش و سپاه و بسيج و نيروي انتظامي در قالبهاي گوناگون، كارهاي بزرگ و درخشاني را انجام دادند. مردم غيور كردستان در قالب پيشمرگان مسلمان كُرد و در ضمن بسيج نيروها، آنچنان ايماني و شور و شوقي در ميدانهاي نبرد از خودشان نشان دادند كه بي شك يكي از يادگارهاي بزرگ حماسه ي ملت ايران به شمار خواهد آمد. با نيروهاي مسلح، مردم اين منطقه، صميميت و همكاري را به اوج رساندند و نيروهاي مسلح هم - جوانان گرد آمده ي از اطراف و اكناف اين كشور - نشان دادند كه در نظام اسلامي، نيروي دفاع از مردم و از امنيت مردم هستند. اين نكته ي اصلي است.

اگر نيروهاي مسلح در جوامع

مختلف و در طول تاريخ براي دفاع از قدرتها و قدرتمندها شكل ميگرفتند، اما در نظام اسلامي، نيروي مسلح در خدمت امنيت مردم و داراي مأموريت آرامش بخشيدن به زندگي عمومي مردم است. فلسفه ي نيروهاي مسلح اين است كه مردم در سايه ي اين نيروها احساس امنيت كنند. اين وظيفه از آغاز پيروزي انقلاب اسلامي در نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي بحمداللَّه بروشني خود را نشان داد. آنچه را كه در اين منطقه، در اين استان، در غرب كشور، در نقاط ديگري از اين قبيل، نيروهاي مسلح از خود نشان دادند، تبلور حقيقي و واقعي فلسفه ي نيروهاي مسلح بود.

امروز هم همين است. من به همه ي شما برادران عزيز، جوانان رشيد كه در اين ميدان حضور داريد؛ چه بسيجيان دلاوري كه بوميِ اين منطقه هستند، چه نيروهاي ارتش، چه نيروهاي سپاه، چه نيروي انتظامي، اين را با قاطعيت ميگويم: نظام اسلامي، نيروي مسلح را در خدمت امنيت مردم ميخواهد. هر تلاش شما براي تكامل علمي، براي تكامل در آموزشهاي نظامي، براي بالا بردن قدرت رزمي، براي تأمين حضور سريع و فوري، يك حسنه است، يك اقدام خداپسند است؛ قصد قربت ميتوانيد بكنيد. و اين بسيار امتياز بزرگي است براي جوانان فداكار ما، نيروهاي مسلح ما، فرماندهان ما.

عزيزان من! حضور نيروهاي مسلح در سالهاي اول انقلاب، توانست توطئه هاي دشمن را كه ميخواستند در اين بخش از كشور فتنه و برادركشي و ناامني به وجود بياورند، از بين ببرد. امروز بحمداللَّه اين منطقه از آسيب دشمنان محفوظ است؛ حضور نيروهاي مسلح، حضور هوشمندانه و آگاهانه و مقتدرانه اي است. اما من به شما اين را تأكيد ميكنم: از كيد

دشمنان نبايد غافل بود؛ نه در اين منطقه و نه در هيچ نقطه ي كشور. نظام اسلامي كه با استكبار و ظلم جهاني پنجه در افكنده است، هميشه منتظر توطئه ها و ضربه ها و تعدي ها و تجاوزهاي دشمنان بايد باشد؛ خود را آماده نگه دارد. اين دستور قرآني است: »و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة و من رباط الخيل«.(1) اين آمادگي، يك وظيفه ي عموميِ ملي است، اما بالخصوص متوجه به نيروهاي مسلح است. ما ميدانيم، مي بينيم، اطلاعات دقيق داريم كه دشمنان نظام جمهوري اسلامي و دشمنان ملت ايران، حتّي در نزديكي مرزهاي نظام جمهوري اسلامي، مايل به توطئه و فراهم كردن زمينه هاي ناامني اند. بايد هشيار باشيد.

امروز متأسفانه سررشته ي ترورها و عمليات خشونت آميزِ غير انساني در بسياري از نقاط اين منطقه، در دست سرويسهاي امنيتي مستكبرين است. اشغالگران عراق در بسياري از عمليات تروريستي كه جان مردم بي گناه را هدف قرار ميدهد، متهم درجه ي اولند. آن كساني كه دم از مقابله ي با تروريسم ميزنند، كورترين و سياه ترين شيوه هاي تروريستي را اداره و هدايت ميكنند. نظام جمهوري اسلامي كه از جمله ي اصلي ترين هدفهاي اين توطئه ي خيانت آميز است، بايد هشيار باشد و هشيار است. ملت ما هشيارند؛ نيروهاي مسلح ما، مسئولان جمهوري اسلامي احساس سنگينيِ اين مسئوليت بزرگ را ميكنند؛ آمادگي دارند و بايد آمادگي داشته باشند.

دشمنان جمهوري اسلامي اين را بايد به تجربه فهميده باشند كه نظام جمهوري اسلامي، اهل تعدي و تجاوز و شروع درگيري نيست. در اين سي سال هيچ همسايه اي و هيچ ملت و دولتي از سوي جمهوري اسلامي تهديد نشده است، اما همين ملت بزرگ و همين نظام مقتدر در پاسخگوئي

به تهديد ديگران لحظه اي درنگ نميكند. اين آمادگي نه فقط در نيروهاي مسلح، در آحاد مردم - با روحيه ي شادابي كه دارند - بحمداللَّه وجود دارد. اين آمادگي را شما عزيزان روز به روز بايد افزايش دهيد.

بدانيد يك ملت وقتي ميتواند از كرامت خود، از عزت خود، از موجوديت خود به معناي واقعي كلمه دفاع كند كه مستقل و متكي به خود، متكي به نيروي خود و به اراده ي خود باشد و با توكل به خداوند متعال آمادگي را هميشه حفظ كند. روز به روز ملت ايران به توفيق الهي اين آمادگي را بيشتر خواهد كرد و يقيناً دشمنان نظام جمهوري اسلامي از تهديد خود، از توطئه ي خود، از بددلي و بدخواهي خود، هيچ طرفي نخواهند بست.

پروردگارا! اين جوانان مؤمن، اين برادران دلاور، اين انسانهاي پاكباز و بااخلاص را در كنف حمايت و لطف خود و مشمول فضل و رحمت خود قرار بده.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار برگزيدگان استان كردستان

بيانات در ديدار برگزيدگان استان كردستان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اين جلسه براي من بسيار جلسه ي شيوا و دل نشيني است. اگر چه دوستان و برادران بيانات خوبي - شافي و وافي - كردند و دو ساعت و اندي در خدمتتان بوديم، ليكن من هيچ خسته نيستم و آماده هستم و آماده بودم كه از ديگر حضار مجلس هم مطالبي را بشنوم. البته ظهر نزديك است و به وقت اذان و نماز نزديك ميشويم؛ محدوديتمان فقط از اين ناحيه است؛ والّا من هيچ خسته نيستم. اين را از اين باب گفتم كه تو بيان اين مجري محترم اشاره شد كه فلاني خسته است؛ نه، من هيچ احساس

خستگي نميكنم و آماده هستم كه بشنوم، ليكن وقت محدود است و قهراً تا ظهر بيشتر وقت نيست.

آنچه كه دوستان، برادران، خواهران فرموديد، براي من از دو نظر بسيار مفيد بود. يكي از جهت خود اين مطالب كه نكاتي در آن وجود داشت؛ چه در زمينه ي مسائل فرهنگي، چه در زمينه ي مسائل اقتصادي و همچنين زمينه هاي متنوع ديگر كه اينها ان شاءاللَّه مورد استفاده ي ما قرار خواهد گرفت و اميدواريم در تصميم سازي ها و تصميم گيري هاي آينده از اين نظرات خوب بهره برداري كنيم. جهت دوم اين است كه من توانستم در يك نمايشگاه محدودي، ظرفيت نيروي انساني برجسته ي اين استان را به چشم ببينم. اگر چه من با آثار بخشي از نخبگان كرد از ديرباز آشنائي داشته ام.

به مناسبت حضور آقاي احمد قاضي كه اطلاع پيدا كرديم ايشان برادر مرحوم محمد قاضي، مترجم معروف، هستند، بگويم كه من شايد چهل سال پيش يا بيشتر، اولين ترجمه را از مرحوم محمد قاضي خواندم كه گمان ميكنم ترجمه ي كتاب «مهاتما گاندي» نوشته ي رومن رولان بود. هم كتاب، كتاب بسيار ممتازي است، هم ترجمه ي محمد قاضي حقاً ترجمه ي برجسته و ممتازي است. البته چند سال بعد هم ترجمه ي ديگر ايشان را از يك اثر بسيار مهم ديگري از رومن رولان خواندم كه «جانِ شيفته» - است به نظرم سه، چهار جلد است - با نثر بسيار فاخر و حقيقتاً مرصع و مزين. البته من از جهت اينكه ترجمه چقدر با اصل مطابق است، اظهار نظري نميتوانم بكنم؛ كساني كه زبان اصل را ميدانند، آنها بايد اظهار نظر كنند، ليكن از نظر زبان و نثر، حقاً يك چيز برجسته اي است. ما

با آثار مترجمين و نويسندگان فارسي آشنا هستيم و تقويم و ارزيابي اين آثار، في الجمله در ذهن هست. با اين محاسبه، به نظر من ترجمه ي مرحوم قاضي ترجمه ي برجسته اي است. من البته خود ايشان را هم يك بار ديدم؛ در اواخر دوران رياست جمهوري در شيراز در كنگره ي حافظ با ايشان ملاقات كردم - ايشان را معرفي كردند - حنجره ي ايشان مشكلي پيدا كرده بود، با ميكروفون صحبت ميكرد؛ چند جمله اي با ايشان صحبت كرديم.

يا نثر مرحوم عبد الرحمن شرف كندي (هجار) كه دوستان اشاره كردند. حقاً كار بسيار بزرگي را انجام داده؛ اين ترجمه ي كتاب قانون ابن سينا يك كار پيچيده و مركب و بسيار ارزشمند است. هزار سال اين كتاب كه به زبان عربي به وسيله ي يك ايراني نوشته شده و در طول قرنها در دانشگاه هاي بزرگ پزشكي عالم مورد استفاده قرار گرفته، به فارسي ترجمه نشده بود. من اطلاع داشتم كه تا اندكي قبل، مثلاً شايد تا صد سال قبل، در مدارس پزشكي كشورهاي اروپائي، قانون به عنوان يك مرجع مطرح بوده و به زبانهاي اروپائي ترجمه شده بوده؛ اما فارسي زبان از دانستن قانون محروم بود! در سالهاي اواسط رياست جمهوري به اين نكته توجه كردم كه ما چرا قانون را ترجمه نكرديم. يك جمعي را صدا كردم، گفتم بيائيد همت كنيد قانون را ترجمه كنيد. يك حكمي داده شد و رفتند دنبال اين كار. خوب، اين كارها عشق لازم دارد؛ با حكم و با فرمان اين كارها انجام نميگيرد. در همين اثنا به من خبر دادند كه اين كتاب ترجمه شده و - به نظرم كتاب حدود هشت جلد است

- كتاب مرحوم هجار را آوردند. من كتاب را كه خواندم - حالا ما نه از پزشكي سررشته داريم، نه نشسته ام اين كتاب را با متن عربي قانون تطبيق كنم - ديدم هر كسي اين كتاب را بخواند، حقاً و انصافاً در مقابل استحكام و استواري اين نثر زيبا سر تعظيم فرود مي آورد. خيلي خوب اين ترجمه انجام گرفته. من البته ايشان را نميشناختم؛ پرسيدم، گفتند ايشان كرد هستند. بعد هم چند سال قبل اطلاع پيدا كردم ايشان از دنيا رفتند.

يا با بعضي از شعراي كرد آشنا هستم كه مرحوم ستوده، سيد بزرگوار، از جمله آنهاست كه شاعر خيلي خوبي هم بود. با ايشان از اوائل انقلاب تا همين اوقاتي كه ايشان مريض شد و آمد سنندج ماند و همين جا هم ظاهراً از دنيا رفت، انس و آشنائي پيدا كرديم. يا مرحوم گلشن كردستاني كه قبل از اينكه خودش را ببينم، شعرش را من ديده بودم و خودش را هم از نزديك مشاهده كردم. اين آشنائي هايِ في الجمله هست و شخصيت فرهنگي مردم كرد، به عنوان يك حقيقت ثابت و روشن در ذهن بوده، اما امروز از نزديك - همان طور كه گفتم - يك نمايشگاه را در واقع من ملاحظه كردم و اين براي من بسيار مغتنم و ارزشمند بود. اي كاش اين فرصت پيدا ميشد كه تعداد بيشتري از فرزانگان اين استان مي آمدند اينجا و ذهن و دل و زبان و فكر خود را نشان ميدادند كه براي من يقيناً مفيدتر بود. ان شاءاللَّه از آنچه كه ديديم و فهميديم، اميدوارم كه بتوانيم بهره ي كافي در جهت پيشرفت كشور عزيزمان و اين استان

غني و پربار ببريم.

در اين دو روزي كه از حضور من در كردستان گذشته، در صحبتهائي كه من داشتم، بيشتر غلبه با توصيف دليري هاي مردم كرد بوده است؛ چه در ديدار عمومي، چه در ديدار نظامي، چه در بعضي از بخشهاي ديگر، ليكن حقاً و انصافاً من اين جور يادداشت كردم كه زيبائي هاي ديگر اين مجموعه ي انساني و اين بخش جغرافيائي كشور، بر جنبه ي دليري و شهامت و شجاعت اين مردم كه يكي از خصوصياتشان است، غلبه دارد. زيبائي هاي زيادي در اين استان هست: اخلاق خوش، صداي خوش، طبيعت زيبا، شعر لطيف، ادبيات والا، فكر روشن، دل باايمان؛ اينها را انسان در اينجا مشاهده ميكند و مي بيند و حقاً و انصافاً جاي قدرداني دارد.

خوشبختانه در نظام جمهوري اسلامي اين بخشِ ارزشمند، مورد احترام و مورد تمجيد است. ما در نظام اسلامي، قدرداني ميكنيم و قدر ميدانيم؛ اين ارزشهاي معنوي و فرهنگي را در هر جائي كه وجود داشته باشد، مغتنم ميشماريم؛ چه در كردستان، چه در فارس، چه در اصفهان، چه در خراسان. انتظار اين است كه اين حقيقت و اين معناي واقعي را نخبگان كرد - اگر چه حالا در بيانات دوستان اين معنا منعكس بود، من هم ميدانم كه بلاشك بخشي از نخبگان كرد همين جور مي بينند و مي انديشند - منتقل و منعكس كنند. نظام جمهوري اسلامي مطلقاً با نگاه تبعيض آميز نگاه نميكند؛ نه به كردستان و نه به هر نقطه ي ويژه ي ديگري در سرتاسر كشور. اينكه ما بارها تكرار كرديم كه تنوع اقوام را ما براي كشورمان يك فرصت به حساب مي آوريم، اين يك حقيقت است. حقيقتاً براي ما تنوع

اقوام يك فرصت است. نگاه نظام جمهوري اسلامي به تنوع قومي و تنوع مذهبي مطلقاً نگاه تعصب آميز، قوم گرا، يك جانبه نگر نيست؛ اين را به طور قاطع من اعلام ميكنم. نه امروز هست، كه من از نيت خودم و دل خودم حرف ميزنم، نه در طول زمانهاي گذشته - در دهه ي 60، زمان حيات مبارك امام (رضوان اللَّه تعالي عليه) - چنين چيزي نبوده. نظام جمهوري اسلامي محور قضاوتش اسلام و ايراني بودن است؛ اسلام و ايرانيت. همه ي مسلمانها و همه ي ايراني ها در اين نگاه، در محدوده ي جغرافيائي كشور داراي ارزش هستند. اين فكر را نظام جمهوري اسلامي ميخواهد نهادينه كند.

اين استان به نظر من يك استان فرهنگي است؛ من اين را مكرر گفته ام. سعي كردند اين استان را يك استان امنيتي و يك استان نظامي كنند. حقيقت را واژگون جلوه دادند. اين كار را جمهوري اسلامي كه نكرد و به طور طبيعي نميتوانست بكند. كي ها كردند؟ دشمنان نظام جمهوري اسلامي. آنها تبليغ كردند كه نظام جمهوري اسلامي، قوم كرد يا مذهب اهل تسنن را نمي پسندد يا نميپذيرد. اين دروغ بود؛ اين خلاف واقع بود. بعد هم روشن شد، ثابت شد، همه ديدند. اين نگاه، نگاه رژيم طاغوت بود. طبيعت آن رژيم، يك نگاه تبعيض آميز بود؛ نه فقط نسبت به قوم كرد، به اقوام گوناگون كشور با انگيزه هاي گوناگون و با دلائل مختلف. اين نگاه در جمهوري اسلامي منسوخ شد. خوب، دشمنها نميخواستند اين را بگذارند؛ منافعي داشتند در اينكه اين نقطه ي از كشور، آنچه را كه طبيعت نظام جمهوري اسلامي است، تحقق پيدا نكند.

بخشي از اين مشكلات اقتصادي و عقب ماندگي ها كه همه اش واقعيت است

- اينها را من تو گزارشها هم خوانده ام و همين چيزي را كه آقايان گفتند، اطلاع دارم. اينها واقعياتي است كه بايد قطعاً علاج شود - معلول همان خباثتها و دشمني ها و خصومتهاي كور و شديدي است كه در آغاز اين اوضاع را در اين استان به وجود آورد و آنها به هدايت دشمنان بود. و من بر اين باور هستم كه جمهوري اسلامي غلبه كرده، ليكن نه به اين معنا كه اين دشمني ها ريشه كن شده باشد. مسئوليت ما و شما همچنان باقي است. همه بايد تلاش كنند كه كردستان و منطقه ي كردي را با اين همه استعداد - استعداد طبيعي، استعداد انساني - به جايگاه متناسب خودش در مجموعه ي ميهن بزرگ اسلامي عزيزمان برسانند. عده اي نميخواهند اين كار انجام بگيرد. همين حالا هم دارند تلاش ميكنند. دوست ندارم من تو اين جمع فرهنگي از نكاتي كه براي انسان دل آزار است، مطلبي را بگويم، اما واقعيت دارد؛ اين را سربسته و مجمل بدانيد و توجه داشته باشيد. دشمن مشغول تلاش است. الان در همين پشت مرزهاي ما - ديروز هم من يك جائي اشاره كردم - دستگاه هاي جاسوسي استكبار، علناً مشغول فعاليتند. يعني ساختمان سي آي اِي به طور رسمي و علني در منطقه ي كردستان عراق مشغول كار و تلاش و فعاليتند و تلاش آنها عليه جمهوري اسلامي و بر روي هدايت هر جرياني كه از او بتوانند ضد نظام جمهوري اسلامي استفاده كنند، متمركز است. اينها تحليل نيست، اينها اطلاع است؛ اينها آگاهي هائي است كه ما داريم. و هوشياري را ميطلبد. حالا دستگاه ها بايد هشيار باشند. از مردم هم توقعاتي وجود دارد. اما از

نخبگان كشور و نخبگان منطقه انتظار بيشتري هست. شما عزيزاني كه دردها را خوب ميفهميد، خوب ميشناسيد، درمانها را خوب ميدانيد، با ذهن روشن بين خودتان اشراف بر خيلي از مسائلي داريد كه توده ي مردم بر آنها اشراف ندارند، از شما انتظار هست. نظام جمهوري اسلامي يك سخن نو را به ميدان آورده؛ بر خلاف آنچه كه تبليغ ميكنند و ميگويند - كه اين تبليغ هم باز از سوي دشمنان و مخالفين نظام جمهوري اسلامي است - جمهوري اسلامي دشمن تراش نيست، تشنج آفرين نيست، دعوا درست كن نيست، دنبال دردسر نيست. اگر دردسري وجود دارد، ناشي از طبيعت نظام جمهوري اسلامي است. اين طبيعت عبارت است از نگاه مستقل به مسائل عالم و تحت تأثير قدرتها قرار نگرفتن در كوچك و بزرگِ مسائل. اين از تعاليم اسلام است، اين آموزش اسلام است، اين هم دستوري است كه اسلام به ما داده است. اسلام نخواسته است كه ملت مسلمان در جهتگيري اش، در حركتش، در سياستهايش، در تصميم گيري هايش تابع مراكزي باشد كه مصالح استكباري خودشان و نگاه منفعت طلبانه ي خودشان را دارند. بايد نگاه كند آنچه را كه منافع ملت و امت اسلام اقتضاء ميكند، مسئولان حكومت موظفند آن را رعايت كنند. ما بر اين اساس تحت تأثير سياستهاي قدرتهاي مستكبر و مسلط قرار نگرفتيم. در قضاياي گوناگون رأي آنها چيزي بود، رأي نظام جمهوري اسلامي چيز ديگري بود. اين براي آنها قابل قبول نيست، بنابراين دشمني را آغاز ميكنند. نظام جمهوري اسلامي ناچار است از خودش دفاع كند. طبيعت ايستادگي، طبيعت استقلال همين است؛ اصطكاك به وجود مي آورد. ميشد ملت ايران هم حكومتي داشته باشند كه اين حكومت زير بار

زورگوئي هاي اين و آن برود. آنوقت اين اصطكاكها مسلماً وجود نميداشت؛ اما آنچه كه وجود نميداشت، فقط اين اصطكاكها نبود؛ چيزهاي ديگري هم بود كه آنها هم ديگر وجود نميداشت: عزت ملي ديگر وجود نداشت، پيشرفت ملي ديگر وجود نداشت؛ همچناني كه در دوران طاغوت ديديم.

اين آماري كه من آن روز در ميدان بزرگ اين شهر گفتم، آمار عبرت آموزي است. اين استان شما با اين همه امكانات، سي سال قبل، تعداد دانشجويش سيصد و شصت و پنج تاست؛ طبق آماري كه آمار رسمي و محفوظ است. نسبت سواد در استان بيست و نه درصد است. بله، آن روز اين مشكلاتي كه امروز براي استان تصور ميشود، نبود؛ اما با اين هويت، با اين وضعيت، با اين ضعف و حقارت. اين قابل تحمل است؟ و اين را شما تعميم بدهيد به ملت ايران؛ همه جا همين جور بود. كتابها و خاطراتي را از دوران طاغوت، كساني كه خودشان جزو آن مجموعه ها بودند، نوشته اند كه انسان وقتي ميخواند، عرق شرم بر پيشاني اش مي نشيند. بزرگان و تصميم گيران كشور براي انتخاب نخست وزير، براي تصميم گيري در مسائل صددرصد داخلي، براي خطوط اصلي كشور، ناچار بودند سراغ سفير آمريكا و سفير انگليس بروند، استمزاج كنند ببينند آنها مخالف نباشند! اين حرفي نيست كه مخالفين آن رژيم بخواهند درست كرده باشند؛ نه، حرفهائي است كه خودِ آنها نوشته اند. البته تو همين اسنادي هم كه در اختيار ما قرار گرفت، اين چيزها وجود داشت و حالا هم صريحاً دارند مينويسند.

همين روزها كتابي دست من است دارم ميخوانم كه انسان واقعاً حيرت ميكند. كو آن غرور ملي؟! كو آن عزت

ملي؟! كو آن احساس افتخار به ايراني بودن؟! كو آن تكيه ي به اين ملتي كه اين همه گذشته و ميراث تاريخيِ شرافتمندانه دارد؟! هيچكدام در دوران رژيم طاغوت وجود نداشت؛ پهلوي ها يك جور، قبل از او قاجارها يك جور ديگر؛ يكي از يكي بدتر. نظام جمهوري اسلامي اين بساطها را به هم زده. بايستي ما اين را به عنوان يك حقيقت بديع، روشن، ارزشمند در نظر داشته باشيم و محاسبات و اقدامها را بر اين اساس قرار بدهيم. من احساس ميكنم نخبگان محترم و عزيز اين استان ميتوانند نقشهاي مهمي را در اين بخش كه در واقع يك بخش فرهنگي - سياسي است، ايفاء كنند.

البته نخبه پروري هم يكي از وظائف مهم نخبگان هست. همين طور كه ملاحظه ميكنيد، جوانهاي برجسته اي الحمدللَّه هستند؛ نظير همين دختر خانمي كه آمدند اينجا و سخناني را بيان كردند. انسان احساس ميكند جوانان دانشجوي ما - چه پسرها، چه دخترها - استعدادهاي برجسته اي هستند. البته در همه جاي كشور اين وجود دارد، در اينجا هم انسان بوضوح مي بيند كه بحمداللَّه وجود دارد. بخشي از اين نخبه پروري البته مربوط به دستگاه هاي تصميم گيرنده و دستگاه هاي دولتي است كه بحق آنها بايد دنبال كنند و البته ان شاءاللَّه تأكيد خواهد شد كه دنبال شود؛ هم اين نكاتي را كه ذكر كرديد و هم همه ي وظائف ديگر را؛ اما بخشي هم به عهده ي خودِ نخبگان است؛ به عهده ي اساتيد، معلمان، آموزگاران دين، آموزگاران ادب و فرهنگ، آموزگاران علم در حوزه ي كار خودشان و در محدوده ي دانشجوئي و تعليم و تربيت خودشان كه روي فكر جوانها تأثير بگذاريد. و توجه كنيد كه امروز دشمن

از بودن يك ايرانِ متحدِ منسجمِ پيشروِ ناظر به افتخارات بزرگ، نگران و ناراحت است و نميخواهد اين كار انجام بگيرد. اين حركت بزرگ امروز در سايه ي اسلام كه دين ماست، اساسي ترين علقه ي معنويِ ملت ماست، تحقق پيدا كرده و آنها ميخواهند خرابش كنند. البته نتوانسته اند، باز هم به توفيق الهي نخواهند توانست، اما از توطئه هاشان نبايد غفلت كرد. و به نظر من، نخبگان عزيز و محترم ما، مسئوليت بزرگي دارند.

ضمناً برخي از نكاتي كه دوستان بيان كرديد، نكات انديشيده شده اي است؛ يعني رويش فكر شده، كار شده و تصميم گرفته شده. بعضي هم البته نكات تازه اي است كه بايستي به آنها توجه شود.

راجع به آن مسائل مربوط به دانشجوها و محققين دانشگاهي كه گفته شد و اينكه توجهي به آنها نميشود، بودجه اي صرف نميشود، من اين نهاد تازه بنيادِ معاونت علمي رئيس جمهور را - كه بسيار نهاد خوبي است و مرجع همين جور چيزهاست؛ كارهاي خوب و بزرگي هم انجام داده اند - به شما يادآوري ميكنم كه به نظر من به آن بايد توجه كرد؛ به آن مراجعه كرد. و اميدواريم كه خداوند متعال به همه ي شماها توفيق بدهد.

امروز براي من، اين جلسه جلسه ي بسيار مفيدي بود؛ هم با شما - بخصوص با بعضي از چهره هاي محترم - از نزديك آشنا شديم، هم سخنان خوب و مفيد و سازنده اي را شنيديم. و اميدواريم ان شاءاللَّه اين جلسه براي آينده ي كردستان و آينده ي كشور به توفيق الهي منافع بزرگي را به همراه داشته باشد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار سران و معتمدان عشاير كردستان

بيانات در ديدار سران و معتمدان عشاير كردستان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اين جلسه به بركت دلهاي

باصفا و روحهاي پرطراوت عزيزان عشايري، جلسه ي بسيار باصفا و سرشار از صميميت است. آنچه برادران عزيز در اينجا درباره ي انقلاب عزيز ما، درباره ي وفاداري به اصول انقلاب بر زبان جاري كردند، جزو باورهاي قلبي اين بنده ي حقير است. ما از آغاز انقلاب تا امروز در وفاداري عشاير غيور مؤمنِ سلحشور اين خطه ي پرافتخار و سرافراز، هرگز لحظه اي ترديد نكرده ايم. آنچه هم كه شما برادران عزيز و بخصوص اين مجري محترم و خوش آهنگ درباره ي شخص اين بنده ي حقير گفتيد، اينها هم در حقيقت راجع به انقلاب است. شخص اين بنده ي حقير يك ذره اي هستم در درياي عظيم اين انقلاب بزرگ و اين ملت بزرگ.

هرچه ملت ايران دارد و هرچه آحاد اين مردم و مسئولين كشور و فداكاران اين راه از افتخار كسب كرده اند، مربوط به اسلام است، مربوط به اين انقلاب بزرگ است، مربوط به آن لطف و رحمت بي پاياني است كه خداي متعال بر اين ملت سايه افكن كرد و به بركت آن، اين ملت توانست اين حركت عظيم را انجام دهد.

خيلي خوشوقت هستم از اينكه در جمع شما حضور دارم. در بعضي از سفرهاي دوران جنگ و حتّي قبل از شروع دفاع مقدس، در اين مناطق با برخي از اين عشاير عزيز و غيور ديدارهائي داشته ام، لكن جمع امروز شما كه از عشاير سه استان در اينجا اجتماع كرده ايد - استان آذربايجان غربي، استان كردستان و استان كرمانشاه - يك جمع پرمعنائي است؛ پيام دارد؛ اين جمع با زبان فصيحي حرف ميزند.

يك ملت آن وقتي جايگاه رفيع خودش را در ميان ملتهاي عالم پيدا ميكند كه با عمل خود، با

حضور خود با دنيا حرف بزند. ملت ما در دوران سي سال انقلاب، بخصوص در برهه هاي حساس، با عمل خود، خود را اثبات كرد. مفاخر ملي چيزي نيست كه با ادعا و حرف اثبات شود؛ ملت عمل كرد. در اين عمل و در اين اقدام، شما عشاير غيور كرد در اين منطقه، جزو نقشهاي حساس و در شمار نقش آفرينان برجسته محسوب ميشويد.

عشاير همان طوري كه امام فرمودند، ذخائر انقلابند. همه ي عشائر، مرزداران، سنت داران، حافظان هويت و حيثيت بومي اين كشورند؛ در اين هيچ شكي نيست، لكن بعضي از عشاير به مناسبت موقعيت جغرافيائي و سياسي و حساسيتهائي كه در طول اين تاريخ پرفراز و نشيب پيش آمد، فرصت پيدا كردند تا هويت خود را، حقيقت خود را، ذخيره بودن خود را در عمل اثبات كنند و شما عزيزان من، در اين زمره قرار داريد. امروز شما گفتيد، اما در دورانهاي گذشته، در سالهاي قبل، شما عمل كرديد. عمل شما نشان دهنده ي همين حقايقي است كه امروز بيان كرديد.

كردستان و منطقه ي كردي به خاطر موقعيتهاي خاص خود، از آغاز انقلاب هدف توطئه ها قرار گرفت؛ قبل از اينكه جنگ تحميلي شروع شود. دشمنان انقلاب اسلامي در اين منطقه اميدها داشتند. شخصيتهائي از وابستگان رژيم طاغوتي در اين منطقه حضور پيدا كردند به اميد اينكه شايد بتوانند از حمايت مردم عشائري غيورِ مؤمن ما برخوردار شوند و پنجه به چهره ي انقلاب بزنند. اينها را ما ديديم، اينها را مطلع بوديم. فرق است بين آن عشيره اي كه در محل استقرار خود قرار گرفته است؛ نه توطئه اي هست، نه تحريكي هست، نه بدخواهي اي هست، و البته در

خدمت انقلاب و كشور قرار ميگيرد، با آن عشيره اي و آن طوايف و عشايري كه هدف توطئه ي دشمن قرار ميگيرند و در عين حال محكم و استوار مي ايستند؛ ما اينها را از ياد نخواهيم برد. حافظه ي ملت ايران و حافظه ي انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي اينها را ثبت كرده است؛ اينها هست. عشاير مرزداري كردند. شما در اين منطقه خوب مرزداري كرديد.

اينجا قبائل مختلف بودند، بعضي از اين قبائل در ميان خود، اختلافات تاريخي و سرزميني هم داشتند. اين قبائل بعضي شيعه بودند، بعضي سني بودند؛ اختلاف مذهبي هم داشتند. دشمن به اين واقعيات به چشم يك فرصت نگاه ميكرد و ميخواست از اين فرصت عليه انقلاب استفاده كند. عشائر اين منطقه دشمن را مأيوس كردند. شما دشمن را ناكام كرديد؛ اين خيلي ارزش دارد. عزيزان من! ملت ايران حركتي در انقلاب اسلامي انجام داد كه اين حركت نه فقط براي اين منطقه، بلكه براي جهان بشريت مبدأ يك تحول، مبدأ يك نگاه نو، مبدأ يك خط جديد در حركت فكري بشر شده است و بعد از اين، بيشتر خواهد شد.

ما از خاستگاه اسلام حرف زديم، اما آنچه كه اسلام براي بشريت و براي سعادت انسان در نظر گرفته است، سودش و فايده اش مخصوص معتقدين به اسلام نيست. اسلام ميگويد در مقابل زورگوئي و ظلم بايستيد؛ از مظلوم دفاع كنيد؛ از فشار قدرتمندان زورگو نهراسيد؛ در مقابل توطئه ي شياداني كه راهزن زندگي بشرند، هشيار باشيد. اسلام ميگويد انسانها به فطرت خودشان برگردند. اسلام طرفدار حق است، طرفدار عدل است. اين چيزها درمانهائي براي درد بشريت است. بشريت در طول تاريخ از ظلم

و بي عدالتي و تبعيض رنج برده است. نسلهاي بشري از دست زورگويان تاريخ سيلي خورده اند. اين زورگويان يك روز در چهره ي فرعون ها و قارون ها بودند، يك روز در چهره ي ابوجهل ها و ابولهب ها بودند، يك روز در چهره ي قدرتمندان زورگوي زمان ما هستند. اينها خطرشان از خطر فرعون ها بيشتر است؛ اينها زيانشان براي بشريت از زيان همه ي ستمگران تاريخ بيشتر است؛ اينها مجهزند؛ مجهز به همه ي ابزارهاي زور و تزوير وفريب. امروز تبليغات دشمنان در سرتاسر دنيا - نه دشمنان ما، دشمنان بشريت - سعي ميكند از آنها يك چهره ي انسان دوست، طرفدار بشر، طرفدار انسان معرفي كند. اينها خيلي خطرناكند. انقلاب اسلامي در مقابل يك چنين جبهه ي خطرناكي قيام كرد، ايستاد و موفق شد.

اين خيلي فرصت بزرگي براي ملت ايران است. ما فرزندان اين آب و خاك بايد افتخار كنيم كه خداي متعال اين شجره ي طيبه را در سرزمين ما، در ملت ما، در دلهاي ما با دست قدرت خود غرس كرد. اين افتخار متعلق به ما ايرانيان است كه توانستيم پرچم اسلام را بلند كنيم كه اين پرچم، پرچم عدالت، پرچم انصاف، پرچم خردورزي، پرچم پيشرفت ملي، پرچم احسان و عدل و داد است. اين پرچم را ايراني ها بلند كردند، دشمنان بشريت - مستكبرين عالم - همه ي تلاش و توان خود را به كار بردند تا اين پرچم را به زير بكشند و اين دست را قطع كنند؛ اما نتوانستند. در اين تلاش مقدس، سهم عشاير عزيز ما در اين منطقه، سهم بسيار مهمي است.

آنچه من به شما امروز توصيه ميكنم - اگرچه مي بينم كه بحمداللَّه هوشياري شما آنچنان هست كه شايد به

اين توصيه ها نياز هم نباشد، اما تأكيد ميكنم - مسئله ي امروز اين منطقه، مسئله ي امنيت است. شماها توانسته ايد حافظ امنيت باشيد؛ اين توان را بايد در خودتان تقويت كنيد؛ اين مسئوليت سنگين را بر دوش خودتان هميشه احساس كنيد. و من ميگويم اين احساس مسئوليت را به فرزندان و جوانانتان منتقل كنيد. اين كشور و اين ملت بايد اين حركت را ادامه دهد؛ دشمني ها استمرار خواهد داشت. بايد روزبه روز هشيارتر شويم. البته دشمن با همه ي توش و توان خود به ميدان آمد، كاري از پيش نبرد، بعد از اين هم به فضل الهي و به اذن الهي، دشمن كاري نخواهد كرد و نخواهد توانست بكند؛ اما اين در صورتي است كه ما هوشيار باشيم؛ ما بيدار باشيم. اگر دچار غفلت شديم، اگر سرگرم مسائل كوچك شديم، اگر در كنار مسائل روزمره ي خود از مسئله ي اصلي كه حفظ كيان اين ملت و حفظ كيان اين نظام مقدس است، غافل شديم، دشمن ممكن است ضربه بزند. اميرالمؤمنين در نهج البلاغه فرمود: «و من نام لم ينم عنه»؛ اگر شما در سنگر خوابت ببرد، معناش اين نيست كه دشمن تو هم در سنگر خوابش برده. ممكن است او بيدار باشد و از خواب و غفلت تو استفاده كند.

امروز ما اطلاع داريم دشمنان نظام جمهوري اسلامي در پشت مرزهاي ما در حال توطئه اند. ما ميدانيم كردها در آن سوي مرز هم خودشان را ايراني ميدانند. ما ميدانيم در بين برادران كرد ما در آن سوي مرز هم، دوستان نظام اسلامي و انقلاب اسلامي كم نيستند؛ شايد بشود گفت اكثريتند. جوانان مؤمن ما در دوران جنگ تحميلي از توان و

هوشياري برادران كرد ما در آن سوي مرز بهره هاي فراوان بردند. امروز هم كه آنها مي آيند به ايران - مسافرت ميكنند و هميشه گفتگو ميكنند - از عظمت قيام ايراني و اعتمادي كه آنها هميشه داشتند، ياد ميكنند. اين را ما ميدانيم؛ اما معناي اين سخن اين نيست كه دشمن از نفوذ، از توطئه، از رخنه غافل باشد. آنجا مشغول كارند، مشغول تلاشند؛ با توطئه، با ايجاد اختلاف، با به كار گرفتن شيوه هاي نامردانه، سعيشان اين است كه هر وقت توانستند، ضربه بزنند. اين هوشياري ميطلبد. اين هوشياري و آمادگي كه من با شما مطرح ميكنم، صرفاً آمادگي نظامي نيست؛ آمادگي روحي. دشمن ممكن است از لحاظ نظامي هم نتواند كار كند، اميدي هم نداشته باشد، اما از لحاظ فرهنگي، از لحاظ سياسي، از لحاظ امنيتي، از جاسوس پروري، از رخنه در اعتقادات و ايمان راسخ مردان و زنان مؤمن اين مرز و بوم ممكن است بخواهد وسيله اي براي رسيدن به اهداف شوم خودش پيدا كند. اين، امنيت ما را تهديد ميكند. امنيت در كشور و در هر منطقه، اساس پيشرفت است. برخي از فرصتهاي كار در اين استان و استانهاي همجوار - در مناطق غرب و شمال غرب كشور - به خاطر ناامني اي كه عوامل و ايادي مزدور دشمن در طول سالهاي اول بر اين منطقه حاكم كردند، از دست رفت. درست است كه مردم كرد جانانه دفاع كردند، ليكن اين نيروئي كه صرف دفاع نظامي در اين منطقه شد، ميتوانست صرف تلاش عمراني شود. اگر اين ميبود، منطقه امروز جلوتر از اين بود كه هست.

البته كار، زياد شده. اين را ما هم ميدانيم،

مردم منطقه هم كه از نزديك شاهد هستند و ميدانند؛ ليكن آنچه كه بايد انجام بگيرد و آنچه كه ميتوانست انجام بگيرد، خيلي بيشتر از حجم كاري بود كه تا امروز انجام گرفته. بعد از اين هم همين جور است؛ هرچه امنيت بيشتر باشد، امكان كار، امكان توليد، امكان عمران، امكان پيشرفت، امكان ارائه ي خدمات بيشتر خواهد بود. اين منطقه شايسته ي بيش از اينهاست. امكان طبيعيِ اين منطقه، منابع غني و عظيمي كه در اين منطقه هست - هم منابع طبيعي، هم منابع انساني - خيلي ارزشمند است. اين عشاير عزيز - در اين منطقه هم همين جور است، در جاهاي ديگر هم ما همين را بِعينه مشاهده كرديم - مركز استعدادهاي درخشانند؛ استعدادهاي برجسته. اين جوانهاي شما استعدادهائي هستند كه انسان ميتواند اميدوار باشد كه كشور به اين استعدادها در آينده ببالد و افتخار كند. اين استعدادها بايد شكوفا شود. توسعه ي خدمات، توسعه ي كارهاي آموزشي، توسعه ي سواد و معلومات در بين آحاد مردم، در بين عشاير، در شهرهاي گوناگون، اين امكان را براي آينده ي اين منطقه در اختيار ما و شما قرار ميدهد.

اميد ما زياد است عزيزانم! تجربه ها به ما ميگويد كه ما بايد اميدوار باشيم و به آينده يقين داشته باشيم؛ تجربه ي ما اين را براي ما مسلم و مبرم ميكند. يك روزي بود كه دشمنان هم خيال ميكردند كه اين نظام را خواهند توانست ريشه كن كنند. دوستان ما هم در سرتاسر دنيا دلشان ميلرزيد. مؤمنين كشورهاي اسلامي، جوانان مؤمن كه اميد بسته بودند به اين انقلاب، دلشان ميلرزيد كه عاقبت اين نظام نوپا و جوان چه خواهد شد. اين دشمنِ همسايه ي

ابله ما هم - صدام عفلقي و بعثي - با همين گمان باطل وارد اين جنگ شد؛ به خيال اينكه همه چيز را تمام خواهند كرد. انقلاب تو دهني زد به آنها؛ آن چناني كه عاقبتشان را شما ديديد. دشمنان بزرگتر از صدام هم در طول اين سالهاي متمادي اميدها بستند، فكرها كردند، توطئه ها كردند، براي خودشان افسانه سرائي ها كردند، اميدها بستند؛ اما همه ي گمانها باطل در آمد. آنها فكر ميكردند انقلاب اسلامي يا نميماند، يا اگر بماند، توان اين را نخواهد داشت كه كشور را پيش ببرد. انقلاب اسلامي به كوري چشم دشمنان هم ماند، هم ريشه دارتر شد، هم در علم و تكنولوژي و پيشرفتهاي گوناگون اجتماعي و سياسي، چشم همه را خيره كرد.

امروز در اين منطقه، در ميان نظامهاي گوناگوني كه بعضي با ديكتاتوري هاي نظامي سركار آمده اند، بعضي با ديكتاتوري هاي ميراثي بر مردم حكومت ميكنند، نظام جمهوري اسلامي با مردم سالاري ديني، با حضور حقيقي مردم در انتخاب رده هاي مختلف مسئولين اجرائي و تقنيني، با حضور مردم در ميدانهاي گوناگون، با انس ميان مسئولان و مردم - اين را شما بدانيد كه جلسه اي مثل جلسه ي امروز ما كه دو طرف نسبت به يكديگر محبت ميورزند و دلهايشان از محبت يكديگر لبالب و سرشار هست، لااقل در هيچ يك از كشورهائي كه ما در نزديكي خودمان ميشناسيم، نظير و شبيه اين وجود ندارد. البته راههاي دور را خبر نداريم و گمان هم نميكنم. قشرهاي مختلف مردم نسبت به مسئولين كشور، نسبت به مديران طراز اول كشور احساس نزديكي و خويشاوندي ميكنند. مسئولين كشور نسبت به قشرهاي مردم عشق ميورزند. اين يك محبت صادقانه است. چنين

چيزي در جاي ديگر وجود ندارد - اميد جديدي را در اين منطقه به وجود آورده. اگر مي بينيد فلان دولت وابسته ي به آمريكا، فلان دولت بظاهر مسلمان و در باطن همدست صهيونيستها، فلان دولت مستبد و مستكبر نسبت به نظام جمهوري اسلامي لحظه اي از بدخواهي و بددلي فروگزار نميكنند، به خاطر همين خصوصيت اين نظام است كه توانسته در دل ملتهاي آنها جاي خود را باز كند.

امروز شما اگر به اين كشورهاي مسلمان عرب زبان مراجعه كنيد، با مردم آن جا انس بگيريد، تو بازارهاي آن جا برويد، وقتي بفهمند شما ايراني هستيد، نسبت به شما اظهار محبت ميكنند، به شما علاقه نشان ميدهند. مسئولين شما وقتي به اين كشورها بروند - آن جائي كه مردم را آزاد بگذارند - مردم نسبت به اينها ابراز احساسات ميكنند. نظير اين در هيچ جاي دنيا، ديگر وجود ندارد. رؤساي ما به كشورهاي مسلمان ميروند، جوان، دانشجو، دانشگاهي، مردم كوچه و بازار، طبقات مختلف، مثل مردم شهري از شهرهاي ايران براي آنها شعار ميدهند، اظهار ارادت ميكنند، اظهار علاقه ميكنند، دورشان جمع ميشوند، سلام ميفرستند. اين نشان دهنده ي نفوذ اين انقلاب در دلهاي ملتهاي مسلمان است. اين است كه دولتهاي مخالف اسلام و مخالف نظام جمهوري اسلامي را خشمگين ميكند؛ سراسيمه ميكند.

آنچه كه داريم، لطف خداست. بايد از اسلام بياموزيم و به خودمان مغرور نشويم. مغرور شدن به خود، مقدمه ي لغزيدن، مقدمه ي شكست خوردن است. آنچه كه هست، از لطف و فضل خدا بدانيم: «ما اصابك من حسنة فمن اللَّه و ما اصابك من سيّئة فمن نفسك»؛ هرچه پيشرفت هست، هرچه توفيق هست، هرچه امكان خوب هست،

از لطف خداست. هرچه نواقص اين جا و آن جا هست، ناشي از عملكرد ماست. مواظب عملكردمان باشيم؛ ما مسئولين بيشتر، و طبقات مردم هم هر كدام به نوبه ي خود و شما بزرگان عشاير كرد، متنفذين شهرهاي كردي، شما هم مسئوليتهايتان به نسبت موقعيتتان، مسئوليتهاي سنگيني است. همچنان كه تا امروز بحمداللَّه خوب عمل كرديد، از خدا كمك بخواهيد و در آينده هم با همين ممشا حركت كنيد؛ اتحاد خودتان را حفظ كنيد، صميميت را بين خودتان زياد كنيد؛ انقلاب مال شماست، كشور مال شماست، مسئولين فرزندان و خدمتگزاران شما هستند؛ از خودتان بدانيد، خودتان را از آنها بدانيد. هرچه ميتوانيد هشياري و بيداري را حفظ كنيد و بدانيد به فضل پروردگار آينده متعلق به شما و متعلق به ملت ايران است.

از خداوند متعال، توفيقات، لطف و رحمت او را براي همه ي شما عزيزان مسئلت ميكنم.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار مردم مريوان

بيانات در ديدار مردم مريوان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

و الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الطّيّبين الطّاهرين و صحبه المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في العالمين.

منطقه ي مريوان - اين شهر و اين مردم و اين مناظر و اين مناطق حساس - براي من يكي از خاطره انگيزترين مناطق كردستان و غرب كشور است. خداوند متعال را سپاسگزارم كه بار ديگر توفيق پيدا كردم به اين سرزمين سرشار از شكوه دلاوري و زيبائي طبيعي و مالامال از احساس محبت و وفاداري كه در گذشته هم من اينها را در اين منطقه تجربه كرده ام، بار ديگر سفر كنم.

جمع عزيزان مريواني كه در اين

ميدان حضور متراكم و صميمي را به وجود آورده ايد، بدانيد كه من اين شهر، اين منطقه و اين مجموعه ي عظيم مردمي را جزو نعمتهاي الهي و بركات الهي بر كشورمان و بر انقلابمان به حساب مي آورم.

از همان روزهاي دشوار سالهاي اول انقلاب كه دست بدخواه دشمنان، اين منطقه ي سرسبز و زيبا را تبديل به ميدان جنگ كرده بود و اين مردم مهربان و خونگرم و صميمي و مؤمن را درگير مشكلات روزمره ي درگيري و نبرد و كمبود و بقيه ي مشكلات دوران جنگ قرار داده بود، خداي متعال اينجور مقدر كرد كه ما با اين منطقه رفت و آمد پيدا كنيم و از نزديك با آن آشنا شويم. غير از آنچه كه برادران مؤمن ما كه از نقاط ديگر كشور به اينجا آمده بودند درباره ي شما مردم عزيز، مهربان، وفادار و صميمي بيان ميكردند، خودِ ما هم از نزديك نمونه هائي را ديديم.

من فراموش نميكنم در سال 59 در اين شهر مريوان، با جمع مردم صميميِ اينجا مواجه شدم و به يك واحد آموزش و پرورش - فكر ميكنم يك دبستان بود - رفتيم و با نوجوانان آنجا حرف زديم. آن نوجوانان امروز يقيناً مردان ميانسالي هستند. از اينجا با بعضي از افراد خودِ مريوان به مناطق دزلي و دركي - اگر درست يادم مانده باشد - رفتيم؛ مناطق بسيار حساس، بسيار مهم؛ از لحاظ طبيعت، بسيار زيبا؛ از لحاظ مردم، بسيار خونگرم؛ اما متأسفانه بر اثر جفاي دشمنان ملت ايران و دشمنان انقلاب اسلامي، همين مردم خوب، همين منطقه ي خوب، همين كوه هاي سر به فلك كشيده و سرسبز، همين دشتهاي خرم تبديل شده بود

به جهنم درگيري ها و دشمن توانسته بود از برخي مزدوران خود سوء استفاده كند و آنها را وسيله اي قرار دهد براي كوبيدن مردم و به طور بالواسطه و غير مستقيم، كوبيدن نظام اسلامي و تحقير ملت ايران.

من فراموش نميكنم در دزلي مردم با چهره ي باز از ما استقبال كردند. از دزلي با برادرها خارج شديم برويم به سمت ارتفاعات مشرف بر سرزمينهاي عراق - ارتفاعات «تته» - كه مزدوران بدخواهِ حقيري در بين آن مردم نفوذ كرده بودند و حضور هيئت ما را به دشمن اطلاع دادند و دشمن هواپيماهايش را فرستاد. ما در بين راه كه طرف ارتفاعات ميرفتيم، ديديم هواپيماي دشمن عبور كرد؛ فهميديم حادثه اي براي دزلي پيش خواهند آورد. برگشتيم ديديم متأسفانه مردم غير نظامي، مردم كوچه و بازار را بمباران كردند؛ عده اي را زخمي كردند، عده اي را به قتل رساندند. و ما جنازه ي شهدا و بعضي از مجروحين را برداشتيم، آمديم مريوان.

اين خاطرات عبرت آموز است. آن روز همين نظامهاي جهانيِ مدعي حقوق بشر از همين صدام حسين دفاع ميكردند؛ از همين حركات وحشيانه دفاع ميكردند. نسل جوان امروز در كشور ما ميداند و بداند، آزمايشگاه دروغ و فريب، آزمايشگاه خطاهاي بزرگ و جبران ناپذيرِ دستگاه هاي مدعي حقوق بشر، همين كشور عزيز ما و همين مرزهاي غربي اين كشور از جمله منطقه ي كردستان بوده است.

در عمليات والفجر 4 كه جوانان رزمنده ي كرد و فارس و بقيه ي جوانان رزمنده رفتند براي اينكه آتش دشمن را خاموش كنند و مريوان را از زير آتش توپخانه ي دشمن بيرون بياورند، و اين كار را هم كردند، دشمن بعثي شهر مريوان را با توپخانه ي دوربرد

خودش مرتب زير آتش قرار ميداد. اين جوانان مبارز، رزمندگان سپاه پاسداران و بسيج، متشكل از مردم مناطق مختلف از جمله دلاوران و جوانهاي كرد، عمليات والفجر 4 را سازماندهي كردند و آتش دشمن را خاموش كردند و دشمن را عقب راندند؛ حتّي شهر حلبچه ي عراق را هم توانستند از تصرف دشمن خارج كنند. دشمن به انتقام اين كار ميدانيد چه كرد؟ نميتوانست به اينجا نفوذ كند؛ چون دلاوران ما ضرب شصت به او نشان داده بودند. دشمن بعثي بي رحم دور از انسانيت، شهر حلبچه را بمباران شيميائي كرد، صدها و شايد هزارها نفر در آن بمباران شيميائي از مردم كرد حلبچه و آن مناطق از بين رفتند، به خاطر اينكه صدام حسين ميخواست از مردم كردي كه در مقابله ي با نيروهاي مؤمن جمهوري اسلامي مقاومت نكرده بودند و با آغوش باز آنها را پذيرفته بودند، انتقام بگيرد.

اين منطقه اين آزمايشهاي بزرگ را ديده است. من قصد ندارم از تاريخ بگويم. اينها را البته شما، بخصوص نسل جوان بايد بدانيد. بايد آزمونهاي بزرگي را كه جمهوري اسلامي گذرانده است، اين حركت عظيمي كه ملت ايران انجام داد و به اتكاء آحاد ملت ايران اين پيروزي بزرگ نصيبشان شد، اينها را بايد به صورت عبرتهاي بزرگ تاريخ، درسهاي آموزنده ي تاريخ، شما جوانها بدانيد، تا بفهميد وزن و مقدار تبليغاتي كه امروز ايادي استكبار در دنيا ميكنند، چقدر است. من نميخواهم تاريخ بگويم، من ميخواهم اين را بگويم: در سنندج در روز سه شنبه، من راجع به عزت ملي حرف زدم. يك ملت بايد خود را عزيز بداند و عزيز قرار دهد. بايد يك ملت از خواري،

از ذلت، به هر وسيله اي از سوي هر كسي مبارزه كند و خود را به نقطه ي عزت برساند. اين عزتي كه براي ملت ايران يك ضرورت است و به فضل الهي به وسيله ي انقلاب اسلامي زمينه ي كامل اين احساسِ عزت در ما مردم به وجود آمده است، يكي از عناصرش عبارت است از دلبسته و وابسته نبودن به بيگانگان، به دشمنان، به كساني كه در سرنوشت پرشكوه يك ملت مثل ملت ما، آنها هيچگونه احساس سود نميكنند. بنابراين دنبال منافع خودشان هستند و اين منافع را در ذليل كردن، خوار كردن، به استضعاف كشاندن ملتها ميدانند. بايد به اينها دلبسته نشد.

شما جوانها، اداره كنندگان آينده ي اين كشوريد. اين كشور مال شماست، آينده متعلق به شماست. جوانان ما اين را بايد به صورت يك اصل كلي در ذهن داشته باشند كه براي اداره ي كشور، براي آينده ي كشور، نسخه هاي بيگانه نوشته را انتخاب نكنند. نسخه هاي اسلامي، نسخه هاي ملي، نسخه هاي بومي را انتخاب كنند. امروز و از سالها قبل، همه ي تلاش دولتهاي غربي و فعالان تمدن غربي، متوجه اين نقطه است كه فرهنگ خودشان، دانسته هاي خودشان، بافته ها و يافته هاي خودشان را بر ملتها، بر ذهنها تحميل كنند. ملت عزت طلب، ملتي كه ميخواهد مستقل باشد، بايد در مقابل اين حركت مقاومت كند.

امروز همه ي دنيا شاهدند كه سيستم سرمايه داري غرب، چقدر در مقابله ي با حوادث و بحرانها توخالي و ناتوان است. خودِ اين سيستم بحران آفرين است و وقتي بحران به وجود مي آيد، از خودش نميتواند دفاع كند. اين سيستمِ اقتصادي غرب است كه همه ي افتخارشان به اين سيستم اقتصادي بوده است؛ اقتصاد سرمايه داري. و سعي داشته اند اين سيستم را

به هزار شيوه و هزار زبان، به عنوان نسخه ي منحصربه فردِ اقتصاد، به ملتها تحميل كنند.

من ميگويم ملت ما، جوانان ما، انديشمندان ما، دانشجويان ما، آينده سازان ما، ناتواني شيوه هاي مديريت كشورهاي غربي را ببينند و ناتواني آنها را در اداره ي اين مهمترين بخش مديريتشان يعني اقتصاد را ببينند - فرهنگ به جاي خود، آداب انساني به جاي خود، بي اعتنائي به حرمت بشر به جاي خود، تبعيض هائي كه در قلمرو قدرت خودشان انجام ميدهند به جاي خود؛ در همه ي اين موارد، تمدن غربي امتحان بدي پس داده است - و آنگاه ملت ما، مسئولين ما، جوانان ما بالخصوص، اين را محور فكر خودشان قرار بدهند و بر اساسِ اين تأمل كنند كه براي مديريت كشور، براي روشهاي گوناگون اداره ي اين ملت بزرگ، به فكر نسخه هاي خودي، به فكر نسخه هاي بومي باشيد. اين ايجاب ميكند به اسلام توجه دقيق تري كنيد. اسلام نگاه روشن و روشنگري به انسان و انسانيت و شيوه هاي انساني دارد. از اسلام متحجر دفاع نميكنيم؛ از اسلامي كه با كمال تنگ نظري به همه ي مسائل نگاه كند، مثل آنچه كه بعضي از مدعيان اسلام ميگويند، ما به او دعوت نميكنيم؛ اسلام ناب، اسلام هشدار دهنده ي انسان و توجه دهنده ي انسان به تعقل و تفكر و تدبر؛ اسلامِ قرآن، اسلامِ سنت، اسلامِ اهل بيت؛ اسلامي كه يك نمونه اش در كشور بزرگ ما با اين گرفتاري هاي فراوانِ چندين ده ساله ي دوران تسلط دشمن، توانست يك چنين حركتي را ساماندهي كند و اين آزادي و اين استقلال را از خود نشان دهد؛ ما به اين اسلام دعوت ميكنيم.

جوانهاي ما، اهل فكر ما، اهل فرهنگ ما تأمل كنند؛ مسئولين

كشور به سمت سياستهاي اسلامي حركت كنند. ايني كه يا مسئولان ما، يا در دوره هاي انتخابات مثل وضع كنوني، نامزدهاي انتخاباتي ما براي جلب توجه ديگران حرفهاي غربي ها را تكرار كنند، اين هيچ امتيازي محسوب نميشود. امتياز اين نيست كه ما آن چيزي را بگوئيم كه غرب مي پسندد. اينها كساني اند كه با فكر ايراني، فكر اسلامي، هويت اسلامي و ايراني مخالفند. خدا را سپاس ميگوئيم كه ملت ايران آن رشد و آگاهي لازم را به دست آورد تا توانست بر اين همه موانع فائق بيايد.

منطقه ي شما - منطقه ي كردستان - اين استان سرسبز، خرم، پراستعداد؛ چه استعداد انساني، چه استعداد طبيعي، يكي از نقاط حساس كشور ماست. دشمنان از جمله ي كارهائي كه كردند، اين بود كه شايد بتوانند اين منطقه و بعضي از مناطق مشابه را با يك دره ي عميقي از بي اعتمادي و سوءتفاهم، از بقيه ي بخشهاي اين كشور بزرگ اسلامي جدا كنند يا فاصله بيندازند؛ اما موفق نشدند و نتوانستند. با ناامني، با تبليغات سوء قادر نشدند كه اين ملت مؤمن و مسلمان را تكه تكه كنند و برادران و خواهران عزيز كرد ما در همه ي مناطق كردستان، وفاداري خودشان، ايستادگي خودشان، رشد خودشان، رشادت خودشان را در عرصه هاي گوناگون اين سالهاي متمادي نشان دادند؛ بخصوص شهر مريوان كه از همان دوران اول معروف بود به پايبندي به اصول و مباني اسلام و مردم مؤمن و متعهد و مقيد؛ اين را بارها ميشنفتيم. خود برادران كرد ما ميگفتند مريوان، قمِ كردستان است؛ يعني مركز دانش و مركز دين. مردمي با گرايش ديني و با علاقه ي به علم در اين منطقه جمع شده اند. خوشبختانه

تجربيات سالهاي متمادي هم همين را نشان داد و تأكيد كرد.

امروز بحمداللَّه نظام اسلامي بر كار خود كاملاً مسلط است. نظام اسلامي، نظام جمهوري اسلامي نه فقط در داخل كشور، بلكه در منطقه و در سطح بين المللي خود را در نظر سياستها و سياست سازان و سياست مداران عالم تثبيت كرده است. دشمنان مجبور شده اند به ثبات جمهوري اسلامي و به اقتدار روزافزون جمهوري اسلامي اعتراف كنند و در مقابل آن تسليم شوند.

امروز بحمداللَّه جمهوري اسلامي اين فرصت را پيدا كرده است كه بر روي طرحهاي بلندمدت براي رفع كمبودها و نقيصه ها و تخريبهاي دورانهاي گذشته برنامه ريزي كند. چشم انداز بيست ساله يك سند بسيار معتبر و مهم است كه مسئولان كشور - چه در قوه ي مجريه، چه در قوه ي مقننه - و در بخشهاي مختلف موظف شده اند گام به گام اين سند چشم انداز را تعقيب كنند و به آن اهداف نزديك شوند. مردم هوشمند و جوانان بااستعداد در هر نقطه ي كشور مسئوليت بزرگي در اين زمينه بر دوش دارند. من به شما مردم عزيز و بخصوص به جوانان عرض ميكنم كه ساختن كشور، پيش بردن كشور يك وظيفه ي مشترك است؛ مشترك بين مسئولان و مردم؛ مردم هم داراي مسئوليتند. خيلي بايد مراقب باشيم كه دشمنان پيشرفت كشور نتوانند ذهن و حواس ما را به نقاط فرعي و درجه ي دوم منعطف كنند، تا همه با وحدت كامل بتوانيم به سمت اين هدفها حركت كنيم.

امروز من ميتوانم با قاطعيت بگويم مسئولين كشور، همه ي همت خودشان را به كار ميبندند براي اينكه بتوانند كمبودها را در همه ي مناطق جبران كنند. در اين سفر كردستان هم مسئولين، اعضاي

هيئت وزيران در سنندج اجتماع كردند؛ مسائلي را كه بايد با اولويت، آنها را دنبال كنند، بررسي كردند؛ گزارش آن را به ما هم دادند. من از مسئولين دولت كه اين همت را كردند آمدند، تشكر ميكنم. مسائلي كه مورد توجه آنهاست، براي همه ي مناطق كردستان از جمله منطقه ي مريوان - همين منطقه ي شما - است و مسائلي كه مورد توجه آنها قرار گرفته است، مسائل دقيق و اساسي و حقيقي است. تصميم هاي خوبي هم گرفتند، اميدواريم كه اين تصميم ها عملي شود.

آنچه كه پشتوانه ي اين حركت است، ايستادگي ملت ايران و پايبندي به شعارهاي انقلاب است. شعارهاي انقلاب اسلامي است كه ميتواند پشتوانه ي قدرت ملت ايران و بزرگترين پشتيبان دولت براي پيشرفتها در ميدانهاي مختلف باشد.

در خصوص اين منطقه، يكي از چيزهائي كه بسيار مهم است، مسئله ي سرمايه گذاري است؛ سرمايه گذاري هاي صنعتي و سرمايه گذاري هاي كشاورزي كه ايجاد اشتغال كند. وقتي اشتغال به قدر كافي وجود نداشته باشد، راه هاي صحيح باز نباشد، آن وقت جوانان ما متأسفانه متوسل ميشوند به راه هاي غير صحيح؛ به قاچاق و امثال اينها. قاچاق يك بليه براي كشور و براي اقتصاد كشور يك درد است؛ يك ويروسِ بشدت فلج كننده است. جوانان ما نبايد در وضعي قرار بگيرند كه احساس كنند ناچار بايد به اين راه غير منطقي، غير قانوني و غير مشروع متوسل شوند. اين جزو همتهاي اصلي دولت است و دولت به اين همت گماشته است. شما هم بايد كمك كنيد؛ بايد در اين مسئله همكاري كنيد. قاچاقي كه انجام ميگيرد، درست است كه براي عامل آن، سود به همراه دارد، اما سود اصلي را كساني ميبرند كه

در پشت پرده ي اين حركتِ ظاهري قرار دارند؛ افراد سوءاستفاده چي و فرصت طلبان بدون اينكه زحمتي متحمل شوند، بدون اينكه خطري آنها را تهديد كند، بيشترين سود را ميبرند، آن وقت جوان مؤمن ما به خاطر استيصال يا به هر جهت ديگر خودش را در معرض خطر قرار ميدهد. اين باب بايستي مسدود شود و اين با سرمايه گذاري هاي درست و ايجاد اشتغال در همه ي مناطق كردستان، در همه ي بخشهاي شهرستانهاي كردستان، بخصوص شهرستانهائي كه نزديك مرزند مثل مريوان، اين معنا امكان پذير است و من ديدم مسئولين كشور، خوشبختانه به اين نكته توجه دارند، رو اين مسئله فكر كردند. بايد زمينه اي فراهم شود كه سرمايه گذاري هاي خوبي انجام بگيرد تا اشتغال ايجاد شود، تا جوان بتواند معيشت خود را از راه صحيح، از راه قانوني، از راه حلال تأمين كند.

البته شما بدانيد، چون دشمن ميداند كه شرط سرمايه گذاري و ايجاد ثروت، امنيت است و نميخواهند سرمايه گذاري و ايجاد ثروت در اين منطقه انجام بگيرد، لذا سعي خواهند كرد با امنيت مقابله كنند. سعي ميكنند امنيت را به هم بزنند. البته اين را هم با اطمينان كامل به شما بگويم كه نيروهاي مؤمن و وفادار جمهوري اسلامي به كمك همين مردم و همين جوانها با عوامل ناامني بشدت برخورد خواهند كرد و هرگونه مجال ناامني را به لطف الهي از آنها خواهند گرفت.

خدا را سپاسگزارم كه اين توفيق را به من داد كه بار ديگر شهر عزيز مريوان و شما مردم عزيز و مهربان و وفادار و مؤمن را از نزديك زيارت كنم. ما از ياد شما بيرون نميرويم؛ دلهاي مسئولين از محبت به شما مردم ميتپد

و از عشق به مردم، مالامال و سرشار است؛ اين را بدانيد. و تلاشي كه مسئولين كشور دنبال آن هستند، تلاش براي پيشرفت مسائل عمده ي كشور و از جمله مسئله ي اقتصاد كشور است. خوشبختانه توفيقات هم زياد بوده است، كار هم زياد شده است، كارهاي زياد ديگري هم بايد انجام بگيرد. اين سفر ما يكي از اهدافش اين است كه توجه مردم را از ساير نقاط كشور به اين منطقه جلب كند، تا ارتباطات عاطفي بين دلها روز به روز مستحكم تر شود. هم مردم كرد اين منطقه، هم مردم فارس يا ترك يا بلوچ يا ساير اقوام ايراني در مناطق ديگر بوضوح احساس كنند كه همه، اندامهاي يك پيكره ي عظيم و پر شكوهي هستند به نام پيكره ي ملت ايران. و اين بحمداللَّه حاصل است.

من از محبت شما مردم، از استقبال شما، از اظهارات گرم و صميمانه ي شما مردم عزيز، صميمانه تشكر ميكنم و از خداوند ميخواهم الطاف و تفضلات خود را بر شما مردم عزيز نازل فرمايد و از خدا ميخواهم به مسئولين ما توفيق دهد و كمك كند كه وظائف خود را به نحو اتم و اكمل در قبال اين مردم عزيز انجام دهند. همه ي شما را به خداي بزرگ ميسپارم.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار استادان و دانشجويان كردستان

بيانات در ديدار استادان و دانشجويان كردستان بسم اللَّه الرّحمن الّرحيم

اين جلسه اي كه در جمع شما جوانان، دانشجويان، فرزانگان، در اين محيط دانشگاهي برگزار شد، بسيار جلسه ي پرثمر و اميدبخشي است. جمع جوانان - بخصوص وقتي در محيط دانشگاه، در فضاي دانشگاهي و فراهم آمده ي از جمع دانشجويان و اساتيد و فرزانگان باشد - براي گوينده و شنونده

و فضاي عمومي كشور، نويدبخش است. اگر چه من بخاطر آشنائي اي كه با مجموعه هاي دانشجوئي دارم و ارتباطي كه بحمداللَّه در طول ساليان همچنان باقي بوده است و ان شاءاللَّه باقي خواهد بود، با روحيه ي پيشرفت طلب، نوآور، پرنشاط و با طراوت دانشجويان آشنا هستم؛ ولي مشاهده ي اين جمع متراكم و بخصوص مطالبي كه عزيزان ما - از دانشجويان، جوانان و اساتيد - در اين جا بيان كردند، نويدهاي بيشتري را به انسان ميدهد. با اين روحيه و با اين نشاط، مطمئن هستيم و همه مطمئن باشند كه فرداي نظام جمهوري اسلامي - كه كشور در دست شما جوانها خواهد بود - به مراتب از امروز اين نظام و اين كشور پيشرفته تر و بهتر خواهد بود. همچناني كه ما از روز اول انقلاب تا امروز بحمداللَّه هيچ لحظه اي توقف نكرديم و پيش رفتيم، من پيش بيني ميكنم در سالهاي آينده - به بركت اين بيداري جوانانه ي شما و توجه به علم و توجه به آرمانها و احساس مسئوليتي كه انسان در نسل جوان مشاهده ميكند - اين شتاب مضاعف خواهد شد. من هرگز سخنان و حرفهاي منفي اي را كه بعضي از سر تعصبها و بعضي از سر غفلتها در گوشه و كنار ميزنند و ميخواهند نسل جوان را، نسل جوانِ روي گردانده ي از آرمانها معرفي كنند، باور نكرده ام و باور نخواهم كرد. جوان ما رو به جلو دارد، هدف دار است، اميدوار است، مبنادار است و ان شاءاللَّه با نيروي جواني اين بارهاي سنگين را به پيش خواهد برد.

قبل از آن كه به مطلبي كه در ذهن آماده كرده ام تا عرض بكنم، بپردازم، نگاهي بكنيم به آنچه كه دوستان در اين

جا فرمودند. عموماً مطالب دل نشيني گفته شد و راهكارهائي هم كه ارائه شد، راهكارهاي درست و مفيدي است و غالباً ناظر به مسائل دانش، فناوري، محيط دانشگاه، آزمايشگاه، بالا بردن كيفيت و پيشنهادهاي گوناگون در تأكيد و پشتيباني از صنايع دانش بنياد و از اين قبيل مطالب بود كه همه ي اينها مورد تأييد ماست. نكات تازه اي هم در اين بيانات وجود داشت كه من اميدوارم آقاياني كه در اين جا تشريف دارند - وزير محترم علوم و وزير محترم بهداشت و درمان و معاون محترم علمي رئيس جمهور - به اين نكات توجه كنند: هم در زمينه ي جذب نخبگان و هم در زمينه ي ارتباطات لازم و بقيه ي پيشنهادهائي كه گفته شد. به نظر من پيشنهادهاي بسيار خوبي بود و همه اش بايد مورد توجه قرار بگيرد. و من ان شاءاللَّه بعد از بازگشت از سفر، از برادران مسئول خواهم خواست كه گزارش اجرائي شدن اين پيشنهادها را - در حدي كه معقول و ممكن هست - به من بدهند.

اين دختر عزيزمان در مورد «مجلس دانشجوئي» پيشنهاد كردند. اسم قشنگي است؛ ليكن كارهاي نمايشي، نه گره از كار دانشجو باز ميكند و نه گره از كار كشور. بايد هر چه ميتوانيم از كارهاي ظاهري و سطحي و نمايشي و شعاري كم كنيم و توجهمان را به كارهاي بنياني، اصلي، حقيقي و پيش برنده، بيشتر كنيم. حالا فرضاً مجلس دانشجوئي تشكيل شد؛ شما ببينيد انتخابات اين مجلس چقدر وقت دانشجوهاي كشور را خواهد گرفت! از كدام دانشگاه، از كدام شهر، با كدام گرايش، با كدام جهت گيري فكري يا سياسي و معارضات و غيره! ما حالا همه ي همتمان اين است كه

هرچه بيشتر شعله ي علم را و تحقيق را توي محيط دانشجوئي برافروخته كنيم. وانگهي دختر عزيزمان گفتند اين مجلس دانشجوئي قدرت اجرائي هم داشته باشد. خب اگر مجلس است، قدرت اجرائي اش ديگر چرا؟ هم تصميم بگيرد هم خودش اجرا كند! با كشاندن اين ماجرا به داخل دانشگاه ها، ببينيد بر سر دانشگاه ها چه خواهد آمد! من با اهتمام به دانشجو، اعتناي به دانشجو، شنيدن حرف دانشجو، نوازش كردن دانشجو و كمك كردن به دانشجو صد در صد موافقم؛ اما اينها راهش نيست.

اين دختر عزيزمان، خيلي هم قشنگ و زيبا و با هيجان صحبت كردند؛ خود ما هم كه پيرمرد هستيم وقتي كه يك جواني با هيجان حرف ميزند، كأنّه حالت جواني احساس ميكنيم. در كنار اين باز گفتند: اين مجلس صدا را به گوش مسئولين برساند. به نظر من بهتر از مجلس دانشجوئي، همين مجلسي است كه الان شما داريد؛ اين جور مجالس را زياد كنيد. يكي از عللي كه من توي دانشگاهها ميروم - در هر سفري مقيدم حتماً يك برنامه ي دانشجوئي داشته باشم، در تهران هم احياناً به دانشگاههاي مختلف سر ميكشم - همين است كه مايلم پاي مسئولان به دانشگاهها باز بشود و با دانشجويان رو به رو بگويند و بشنوند. امروز حرفهائي را كه شما در اين جا زديد، در صدا و سيما منتشر خواهد شد و در سرتاسر كشور منعكس خواهد شد؛ به گوش بنده كه يك مسئول هستم رسيد، به گوش مسئولان دانشگاهي رسيد، به گوش ديگر مسئولان هم خواهد رسيد؛ چه وسيله اي بهتر از اين؟ هر چه ميتوانيد جلسات دانشجوئي را با همين شكل صميمي، باز و بدون

رودربايستي برگزار كنيد. و البته با كم كردن تعارفها! من با اينكه دوستان بيايند و راجع به اين حقير كوچك، تعبيرات مبالغه آميز به كار ببرند، خيلي هم موافق نيستم. بگذاريم ارتباطات يك قدري با صفاتر، صميمي تر و طبيعي تر باشد. دانشجويان حرفهاشان را بزنند، مسئولين بشنوند؛ گاهي مسئولين هم يك حرفي براي دانشجويان دارند، بگويند. به هر حال، جلسه، جلسه ي خيلي خوبي بود. من از يكايك كساني كه صحبت كردند تشكر ميكنم.

موضوعي كه من ميخواهم عرض بكنم، موضوعي است كه با طبيعت جوان و طبيعت دانشجو صد در صد موافق است و نگاه به آينده دارد. چون آينده متعلق به شماست. ما امروز هرچه راجع به آينده بگوئيم، در حقيقت نگاه كردن و گفتن و اشاره كردن به برهه اي از زمان است كه آن برهه متعلق به شماست؛ وجود واقعي شما در آن برهه تعيين كننده و كارگشاست. اين موضوعي كه نگاه به آينده دارد، مسئله ي شعار دهه ي چهارم است - كه شروع شده - يعني پيشرفت و عدالت. اعلام كرده ايم كه اين دهه، دهه ي پيشرفت و عدالت باشد. البته با گفتن و با اعلام كردن، نه پيشرفت حاصل ميشود و نه عدالت؛ اما با تبيين كردن، تكرار كردن و همت ها و عزم ها را راسخ كردن، هم پيشرفت حاصل ميشود و هم عدالت. ما ميخواهيم مسئله ي پيشرفت و عدالت، در دهه ي چهارم به يك گفتمان ملي تبديل بشود. همه بايد آن را بخواهيم؛ تا نخواهيم، طراحي و برنامه ريزي و عمليات تحقق پيدا نخواهد كرد و به هدف هم نخواهيم رسيد؛ بايد تبيين بشود. من ميخواهم يك قدري راجع به اين مسئله ي پيشرفت صحبت كنم. مسئله ي

عدالت هم باز يك باب واسع و طولاني ديگري است.

ابتدا شكل كلي بحث را ميگويم و سعي ميكنم كه ان شاءاللَّه هرچه بتوانم، موجزتر و كوتاه تر بگويم. شكل كلي بحث امروز اين است: برخي از مختصات پيشرفت را عرض ميكنيم تا قواره ي كلي و نماي كلي اي كه ما براي پيشرفت در ذهن داريم، روشن بشود - عمده ي بحث هم همين است - بعد برخي از پيش نيازهاي يا نيازهاي پيشرفت را ميشماريم؛ بعد هم اگر مجالي بود، به برخي از موانعي كه در اين راه وجود دارد و آسيبهائي كه ممكن است گريبان ما را در اين راه بگيرد، اشاره ميكنيم.

در مسئله ي اول - يعني تبيين نماي كلي پيشرفت - من چند نكته را ميگويم كه مجموع اين نكات، اين نماي كلي را به ما نشان خواهد داد.

نكته ي اول اين است كه ما وقتي ميگوئيم پيشرفت، نبايد توسعه ي به مفهوم رائج غربي تداعي بشود. امروز توسعه، در اصطلاحات سياسي و جهاني و بين المللي حرف رائجي است. ممكن است پيشرفتي كه ما ميگوئيم، با آن چه كه امروز از مفهوم توسعه در دنيا فهميده ميشود، وجوه مشتركي داشته باشد - كه حتماً دارد - اما در نظام واژگاني ما، كلمه ي پيشرفت معناي خاص خودش را داشته باشد كه با توسعه در نظام واژگاني امروز غرب، نبايستي اشتباه بشود. آن چه ما دنبالش هستيم، لزوماً توسعه ي غربي - با همان مختصات و با همان شاخصها - نيست. غربي ها يك تاكتيك زيركانه ي تبليغاتي را در طول سالهاي متمادي اجرا كردند و آن اين است كه كشورهاي جهان را تقسيم كردند به توسعه يافته، در حال توسعه و

توسعه نيافته. خب، در وهله ي اول انسان خيال ميكند توسعه يافته يعني آن كشوري كه از فناوري و دانش پيشرفته اي برخوردار است، توسعه نيافته و در حال توسعه هم به همين نسبت؛ در حالي كه قضيه اين نيست. عنوان توسعه يافته - و آن دو عنوان ديگري كه پشت سرش مي آيد، يعني در حال توسعه و توسعه نيافته - يك بارِ ارزشي و يك جنبه ي ارزش گذاري همراه خودش دارد. در حقيقت وقتي ميگويند كشور توسعه يافته، يعني كشور غربي! با همه ي خصوصياتش: فرهنگش، آدابش، رفتارش و جهت گيري سياسي اش؛ اين توسعه يافته است. در حال توسعه يعني كشوري كه در حال غربي شدن است؛ توسعه نيافته يعني كشوري كه غربي نشده و در حال غربي شدن هم نيست. اين جوري ميخواهند معنا كنند. در واقع در فرهنگ امروز غربي، تشويق كشورها به توسعه، تشويق كشورها به غربي شدن است! اين را بايد توجه داشته باشيد. بله، در مجموعه ي رفتار و كارها و شكل و قواره ي كشورهاي توسعه يافته ي غربي، نكات مثبتي وجود دارد - كه من ممكن است بعضي اش را هم اشاره كنم - كه اگر بناست ما اينها را ياد هم بگيريم، ياد ميگيريم؛ اگر بناست شاگردي هم كنيم، شاگردي ميكنيم؛ اما از نظر ما، مجموعه اي از چيزهاي ضد ارزش هم در آن وجود دارد. لذا ما مجموعه ي غربي شدن، يا توسعه يافته ي به اصطلاحِ غربي را مطلقاً قبول نميكنيم. پيشرفتي كه ما ميخواهيم چيز ديگري است.

مطلب دوم اين است كه پيشرفت براي همه ي كشورها و همه ي جوامع عالم، يك الگوي واحد ندارد. پيشرفت يك معناي مطلق ندارد؛ شرائط گوناگون - شرائط تاريخي، شرائط جغرافيائي، شرائط جغرافياي سياسي، شرائط طبيعي، شرائط انساني و

شرائط زماني و مكاني - در ايجاد مدلهاي پيشرفت، اثر ميگذارد. ممكن است يك مدل پيشرفت براي فلان كشور يك مدل مطلوب باشد؛ عيناً همان مدل براي يك كشور ديگر نامطلوب باشد. بنابراين يك مدل واحدي براي پيشرفت وجود ندارد كه ما آن را پيدا كنيم، سراغ آن برويم و همه ي اجزاء آن الگو را در خودمان ايجاد كنيم و در كشورمان پياده كنيم؛ چنين چيزي نيست. پيشرفت در كشور ما - با شرائط تاريخي ما، با شرائط جغرافيائي ما، با اوضاع سرزميني ما، با وضع ملت ما، با آداب ما، با فرهنگ ما و با ميراث ما - الگوي ويژه ي خود را دارد؛ بايد جستجو كنيم و آن الگو را پيدا كنيم. آن الگو ما را به پيشرفت خواهد رساند؛ نسخه هاي ديگر به درد ما نميخورد؛ چه نسخه ي پيشرفت آمريكائي، چه نسخه ي پيشرفت اروپائي از نوع اروپاي غربي، چه نسخه ي پيشرفت اروپائي از نوع اروپاي شمالي - كشورهاي اسكانديناوي، كه آنها يك نوع ديگري هستند - هيچ كدام از اينها، براي پيشرفت كشور ما نميتواند مدل مطلوب باشد. ما بايد دنبال مدل بومي خودمان بگرديم. هنر ما اين خواهد بود كه بتوانيم مدل بومي پيشرفت را متناسب با شرائط خودمان پيدا كنيم. من اين بحث را در محيط دانشگاه دارم ميكنم؛ معنايش اين است كه اين تحقيق و اين پيگيري و اين تفحص را شما دانشجو، شما استاد و شما عنصر دانشگاهي، با جديت بايد انجام بدهيد؛ و ان شاءاللَّه خواهيد توانست.

نكته ي بعدي هم نكته ي مهمي است: مباني معرفتي در نوع پيشرفت مطلوب يا نامطلوب تأثير دارد. هر جامعه و هر ملتي، مباني معرفتي،

مباني فلسفي و مباني اخلاقي اي دارد كه آن مباني تعيين كننده است و به ما ميگويد چه نوع پيشرفتي مطلوب است، چه نوع پيشرفتي نامطلوب است. آن كسي كه ناشيانه و نابخردانه، يك روزي شعار داد و فرياد كشيد كه بايد برويم سرتاپا فرنگي بشويم و اروپائي بشويم، او توجه نكرد كه اروپا يك سابقه و فرهنگ و مباني معرفتي اي دارد كه پيشرفت اروپا، بر اساس آن مباني معرفتي است؛ ممكن است آن مباني بعضاً مورد قبول ما نباشد و آنها را تخطئه كنيم و غلط بدانيم. ما مباني معرفتي و اخلاقي خودمان را داريم. اروپا در دوران قرون وسطي، سابقه ي تاريخي مبارزات كليسا با دانش را دارد؛ انگيزه هاي عكس العملي و واكنشي رنسانس علميِ اروپا در مقابل آن گذشته را نبايد از نظر دور داشت. تأثير مباني معرفتي و مباني فلسفي و مباني اخلاقي بر نوع پيشرفتي كه او ميخواهد انتخاب كند، يك تأثير فوق العاده است. مباني معرفتي ما به ما ميگويد اين پيشرفت مشروع است يا نامشروع؛ مطلوب است يا نامطلوب؛ عادلانه است يا غيرعادلانه.

فرض بفرمائيد در يك جامعه اي تفكر سودمحور مطرح است؛ يعني همه ي پديده هاي عالم با پول محك زده ميشوند و اندازه گيري ميشوند: هر چيزي قيمت پولي اش و سود مادي اش چقدر است. امروز در يك بخش بزرگي از دنيا مسئله اين است: همه چيز با پول سنجيده ميشود! در اين جامعه ممكن است برخي از كارها ارزشي باشد - براي خاطر اينكه آنها را به پول ميرساند - اما در يك جامعه اي كه در آن پول و سود، محور قضاوت نيست، همان كار ممكن است ضدارزش محسوب بشود. يا در

يك جامعه اي اصالت لذت حاكم است. آقا شما چرا اين عمل را مباح ميدانيد؟ چرا همجنس گرائي و همجنس بازي را مباح ميدانيد؟ ميگويد: لذت است؛ انسان از او لذت ميبرد! اين شد اصالت لذت؛ وقتي اصالت لذت بر يك جامعه و بر يك ذهنيت عمومي حاكم بود، يك چيزهائي مباح ميشود. اما وقتي شما در يك فلسفه اي، در يك ايدئولوژي اي و در يك نظام اخلاقي اي داريد تنفس ميكنيد كه اصالت لذت در او وجود ندارد، يك كارهائي لذت هم دارد، اما نامشروع است، ممنوع است. لذت مجوز اقدام نيست، مجوز تصميم گيري نيست، مجوز مشروعيت نيست. اينجا ديگر شما نميتوانيد مانند همان جامعه اي كه در آن اصالت لذت حاكم است، تصميم گيري كنيد؛ مباني معرفتي فرق ميكند.

يا در يك جامعه و در يك نظام اخلاقي اي، پول احترام مطلق دارد؛ از كجا آمده؟ مهم نيست. ممكن است از راه استثمار بدست آمده باشد، ممكن است از راه استعمار بدست آمده باشد، ممكن است از راه غارت بدست آمده باشد؛ فرقي نميكند، پول است. البته امروز اين چيزها اگر صريحاً گفته بشود - در آن جوامعي كه به آنها مبتلايند - ممكن است انكار بشود؛ اما تاريخشان را كه نگاه ميكنيد قضيه روشن ميشود. در آمريكا، ريشه ي اين مسئله ي آزادي فردي و اين ليبراليسمي كه به آن افتخار ميكردند و ميكنند و يكي از ارزشهاي آمريكائي بحساب مي آورند، عبارت است از حفظ ثروت شخصي. يعني محيطي كه آمريكا در آن محيط بوجود آمد و با آن مردمي كه آن روز در آمريكا جمع شده بودند، حفظ فعاليت و تلاش مادي، نياز به اين داشت كه به ثروت شخصي

افراد يك ارزش مطلقي داده بشود. البته اين از نگاه جامعه شناختي و با نگاه واقعي - متني به جامعه ي آمريكائي، داستان خيلي مفصلي دارد. آن روزي كه منطقه ي آمريكا - نه نظام سياسي آمريكا - به عنوان محلي براي كسب درآمد با آن زمينه ي طبيعي پرسود تبديل شد، آن كساني كه در آمريكا جمع شده بودند، بيشتر ماجراجوياني بودند كه از اروپا راه افتاده بودند، توانسته بودند عرض اقيانوس متلاطم اطلس را بپيمايند و خودشان را به سرزمين اتازوني برسانند؛ هر كسي نمي آمد. آن كسي كه در اروپا زندگي داشت، كار داشت، خانواده داشت، اصالت داشت، او كه نمي آمد؛ افرادي مي آمدند كه يا از لحاظ مالي استيصال داشتند، يا تحت تعقيب جزائي بودند، يا ماجراجو بودند. ميدانيد، اقيانوس اطلس، متلاطم ترين درياهاي دنياست؛ از عرض اين اقيانوس عبور كردن و خود را از اروپا به سرزمين آمريكا رساندن، خودش يك ماجراجوئي ميخواست. مجموعه اي از اين ماجراجوها، عمدتاً - نميگويم عموماً - مردم اوليه ي آمريكا را تشكيل دادند. اگر بنا بود اينها بتوانند با هم و در كنار هم زندگي بكنند و ثروت توليد بكنند، بايد به ثروت شخصي يك ارزش مطلق داده ميشد. و داده شد. توي اين فيلمهاي كابوئي - البته اينها نه اينكه صددرصد واقعيت داشته باشد، به هر حال فيلم است، داستان است؛ اما نشانه هاي واقعيت كاملاً در آنها وجود دارد - شما مي بينيد براي خاطر يك گاوي كه كسي از گله ي يك گله دار دزديده، قاضي مي نشيند قضاوت ميكند، حكم اعدام به او ميدهد، بعد هم به دارش ميزنند! اين بخاطر اين است كه ثروت شخصي و مالكيت خصوصي، يك ارزش مطلق

پيدا ميكند. خب، در يك چنين جامعه اي ديگر مهم نيست اين پول از كجا آمده باشد.

در جوامع غربي - تقريباً به طور عموم - از راه استعمار آمده است. ثروتي كه انگلستان در قرن هجدهم و نوزدهم بدست آورد و توانست به وسيله ي آن ثروت و پول نقد و طلاي نقد، سياست خودش را بر كل اروپا و مناطق ديگر سيطره بدهد، بخاطر پولي بود كه انگليسي ها از استعمار كشورهاي شرقي و عمدتاً شبه قاره ي هند بدست آورده بودند؛ شبه قاره ي هند و كشور سيام سابق و بقيه ي كشورهاي آن منطقه را غارت كردند! شما به تاريخ مراجعه كنيد، مطالعه كنيد؛ واقعاً در يكي دو كلمه نميشود گفت كه اينها با هند چه كردند؛ انگليسي ها ثروت هند را و ثروت آن منطقه را - كه منطقه ي بسيار پرثروتي بود - مثل يك انار آب لمبوئي فشردند و همه رفت توي خزانه ي دولت انگليس و كشور انگيس تبديل شد به يك ثروتمند! ديگر سؤال نميشود اين ثروت از كجا آمد. اين ثروت احترام دارد! خب پيشرفت در اين كشور يك معنا پيدا ميكند؛ اما در كشوري كه استعمار را حرام ميداند، استثمار را گناه ميداند، غارت را ممنوع ميداند، غصب را حرام ميداند، تجاوز به حقوق ديگران و گرفتن مال ديگران را ممنوع ميداند، پيشرفت يك معناي ديگري پيدا خواهد كرد. بنابراين مباني معرفتي، مباني اخلاقي و تفكرات اصولي و فلسفي، در تعريف پيشرفت در يك كشور تعيين كننده است. اين هم يك مطلب.

مطلب بعدي اين است كه ما اگر نقاط افتراق پيشرفت با منطق اسلامي را با توسعه ي غربي ميشماريم، نبايد از نقاط اشتراك

غفلت كنيم؛ يك نقاط اشتراكي هم وجود دارد كه اينها در توسعه ي كشورهاي توسعه يافته ي غربي كاملاً وجود داشته؛ روح خطرپذيري - كه انصافاً جزو خلقيات و خصال خوب اروپائي هاست - روح ابتكار، اقدام و انضباط، چيزهاي بسيار لازمي است؛ در هر جامعه اي كه اينها نباشد، پيشرفت حاصل نخواهد شد. اينها هم لازم است. ما اگر بايد اينها را ياد بگيريم، ياد هم ميگيريم؛ اگر هم در منابع خودمان باشد، بايد آنها را فرا بگيريم و عمل كنيم.

نكته ي بعدي مسئله ي پسوند عدالت است. ما گفتيم پيشرفت و عدالت؛ اين خيلي معنادار است. فرض بفرمائيد يكي از شاخصهاي مهم، افزايش درآمد ناخالص ملي در كشورهاست. فلان كشور درآمد ناخالص ملي اش، مثلاً چندين هزار ميليارد است، فلان كشور يك دهم اوست؛ پس آن كشور اولي پيشرفته است! اين منطق، منطق درستي نيست. افزايش درآمد ناخالص ملي - يعني درآمد عمومي يك كشور - به تنهائي نميتواند نشانه ي پيشرفت باشد؛ بايد ديد اين درآمد چگونه تقسيم ميشود. اگر درآمد ملي بسيار بالاست، اما توي همين كشور آدمهائي شب توي خيابان ميخوابند و با گرماي چهل و دو درجه ي هوا عده ي زياديشان ميميرند، اين پيشرفت نيست. شما ببينيد توي خبرها: در فلان شهر معروف بزرگ غربي - مثلاً در آمريكا يا جاي ديگر - حرارت هوا به چهل و دو درجه رسيد و فلان تعداد آدم مردند! چرا با چهل و دو درجه حرارت بميرند؟ اين معنايش اين است كه اينها سرپناه و جا ندارند. اگر در جامعه اي، انسانهائي وجود دارند كه بي سرپناه زندگي ميكنند يا بايد چهارده ساعت در روز كار كنند تا نان بخور و

نمير پيدا كنند، درآمد ناخالص ملي ده برابر ايني هم كه امروز هست باشد، اين پيشرفت نيست. در منطق اسلامي اين پيشرفت نيست. بنابراين پسوند عدالت اينقدر اهميت دارد.

البته درباره ي پسوند عدالت حرفهاي بيشتري هست. اساس نگاه اسلامي به پيشرفت، بر پايه ي اين نگاه به انسان است: اسلام انسان را يك موجود دوساحتي ميداند؛ داراي دنيا و آخرت؛ اين پايه ي همه ي مطالبي است كه در باب پيشرفت بايد در نظر گرفته بشود؛ شاخص عمده اين است؛ فارقِ عمده اين است. اگر يك تمدني، يك فرهنگي و يك آئيني، انسان را تك ساحتي دانست و خوشبختي انسان را فقط در زندگي ماديِ دنيائي به حساب آورد، طبعاً پيشرفت در منطق او، با پيشرفت در منطق اسلام - كه انسان را دو ساحتي ميداند - بكلي متفاوت خواهد بود. كشور ما و جامعه ي اسلامي آن وقتي پيشرفته است كه نه فقط دنياي مردم را آباد كند، بلكه آخرت مردم را هم آباد كند. پيغمبران اين را ميخواهند: دنيا و آخرت. نه دنياي انسان بايد مغفول عنه واقع بشود به توهم دنبالگيري از آخرت، نه آخرت بايد مغفول عنه واقع بشود بخاطر دنبالگيري از دنيا. اين بسيار نكته ي مهمي است. اساس، اين است. آن پيشرفتي كه در جامعه ي اسلامي مورد نظر است، اينچنين پيشرفتي است.

چند جور انحراف ممكن است در اينجا بوجود بيايد:

يكي اين است كه كساني دنيا را اصل بدانند و از آخرت فراموش كنند؛ يعني همه ي تلاش جامعه و برنامه ريزان و سياست گذاران و حكومت، براي اين باشد كه زندگي مردم را از لحاظ دنيائي آباد كنند: مردم پول داشته باشند، ثروت داشته باشند،

راحت باشند، مشكل مسكن نداشته باشند، مشكل ازدواج نداشته باشند، مشكل بيكاري نداشته باشند؛ فقط همين! اما از لحاظ معنوي در چه وضعي باشند، مطلقاً مورد توجه قرار نگيرد. اين يك انحراف است.

يك انحراف ديگر اين است كه از دنيا غفلت كنند؛ از دنيا غفلت كردن يعني از مواهب حيات و مواهب زندگي غفلت كردن و به آن بي اعتنائي كردن؛ اين هم يك انحراف ديگر است. مثل بسياري از گرفتاري هائي كه در مجموعه ي دينداران در گذشته اتفاق افتاده: اقبال به مسائل اخروي و ديني، و بي توجهي به مواهب عالم حيات و استعدادهائي كه خداي متعال در اين عالم قرار داده است؛ اين هم يكي از انحرافهاست. «هو الذّي انشأكم من الارض و استعمركم فيها»؛ خدا شما را مأمور كرده است به آبادي زمين. آبادي يعني چه؟ يعني استعدادهاي بي پاياني كه در عالم ماده وجود دارد را يكي يكي كشف كردن، آنها را در معرض استفاده ي انسان قرار دادن و انسان را به اين وسيله به جلو بردن. اين مسئله ي علم و توليد علم و اين مسائلي كه ما ميگوئيم، ناظر به اين است.

يك انحراف ديگر هم اين است كه انسان در زندگي شخصي خود، مواهب حيات و نيازهاي مادي را دست كم بگيرد و مورد بي اعتنائي قرار بدهد؛ اين هم در اسلام گفته نشده، خواسته نشده؛ بلكه عكسش خواسته شده: «ليس منّا من ترك اخرته لدنياه و لا من ترك دنياه لاخرته». اگر آخرت را به خاطر دنيا ترك كرديد در اين امتحان مردوديد؛ اگر دنيا را هم به خاطر آخرت ترك كرديد در اين امتحان مردويد. اين خيلي مهم است. اميرالمؤمنين به

كسي برخورد كرد كه زن و زندگي و خانه و همه چيز را كنار گذاشته بود و به عبادت پرداخته بود؛ فرمود: «يا عدّي نفسه»، اي دشمن كوچك خويشتن! با خودت داري دشمني ميكني؛ خدا اين را از تو نخواسته. «قل من حرّم زينة اللَّه الّتي أخرج لعباده و الطّيّبات من الرّزق».(1) اين هم اين مطلب است. بنابراين تعادل دنيا و آخرت و نگاه به دنيا و آخرت - هم در برنامه ريزي، هم در عمل شخصي و هم در اداره ي كشور - لازم است. اين هم يك شاخص عمده ي پيشرفت است.

اينها يك مختصاتي از جمله ي مختصات پيشرفت مورد نظر ما بود كه عرض كرديم. همانطور كه گفتم با اين حرفها تمام نميشود: بايد دقت كرد، بايد تعقيب كرد، بايد تحقيق كرد. صاحبان فكر در دانشگاهها بنشينند و روي اين مسائل مطالعه كنند؛ تبيين علمي بشود؛ مدل سازي علمي بشود تا بتوانيم اين را به برنامه تبديل كنيم و بيندازيم در ميدان اجرا تا در پايان ده سال، ملت احساس كنند كه پيشرفت حقيقي پيدا كردند.

يكي از الزامات ما اين است: هر الگوي پيشرفتي بايستي تضمين كننده ي استقلال كشور باشد؛ اين بايد بعنوان يك شاخص به حساب بيايد. هر الگوئي از الگوهاي طراحي شونده ي براي پيشرفت كه كشور را وابسته كند، ذليل كند و دنباله رو كشورهاي مقتدر و داراي قدرت سياسي و نظامي و اقتصادي بكند، مردود است. يعني استقلال، يكي از الزامات حتميِ مدل پيشرفت در دهه ي پيشرفت و توسعه است. پيشرفت ظاهري - با وابسته شدن در سياست و اقتصاد و غيره - پيشرفت محسوب نميشود. امروز هستند كشورهائي - بخصوص در آسيا

- كه از لحاظ فناوري، از لحاظ دانش، از لحاظ مصنوعات، پيشرفتهاي ظاهري دارند؛ خيلي از جاهاي دنيا را هم تصرف كرده اند؛ اما وابسته اند، وابسته اند. ملت و به تبع آنها دولت، از خودشان هيچ نقشي ندارند: نه در سياستهاي جهاني، نه در سياستهاي اقتصادي عالم و نه در طراحي هاي مهمي كه در عرصه ي بين المللي مورد توجه است. دنباله روند؛ غالباً هم دنباله رو آمريكا. اين پيشرفت نيست و ارزشي ندارد.

يك نكته اي را در اين جا من عرض بكنم و آن مسئله ي جهاني شدن است. جهاني شدن، اسم خيلي قشنگي است و هر كشوري فكر ميكند بازارهاي جهاني به رويش باز ميشود. اما جهاني شدن به معناي تبديل شدن به يك پيچ و مهره اي در ماشين سرمايه داري غرب، نبايد مورد قبول هيچ ملت مستقلي باشد. اگر قرار است جهاني شدن به معناي درست كلمه تحقق پيدا بكند، بايد كشورها استقلال خودشان - استقلال اقتصادي و استقلال سياسي - و قدرت تصميم گيري خودشان را حفظ كنند؛ والّا جهاني شدني كه ده ها سال پيش از طريق بانك جهاني و صندوق بين المللي پول و سازمان تجارت جهاني و امثال اينها - كه همه ابزارهاي آمريكائي و استكباري بودند - به وجود آمده، ارزشي ندارد. بنابراين، يك اصل مهم، مسئله ي استقلال است؛ كه اگر اين نباشد پيشرفت نيست، سرابِ پيشرفت است.

يك مسئله ي ديگر هم كه به شدت به شما ارتباط پيدا ميكند، مسئله ي توليد علم است. خوشبختانه من مي بينم در دانشگاهها توليد علم و لزوم عبور از مرزهاي دانش به يك گفتمان عمومي تبديل شده. اين خيلي براي من خرسند كننده و نويدبخش است. بايد اجرائي كنيد.

اين پيشنهادهائي كه اين عزيزان من در زمينه هاي دانش و تحقيق و پژوهش و ايجاد مراكز و نخبه پروري و ارتباطات و غيره گفتند، همه در جهت همين مسئله ي توليد علم است. اين بسيار باارزش است. اين راه را بايد دنبال كرد. ما عقبيم. امروز سرعت پيشرفت ما خوب است؛ اما با توجه به عقب ماندگي هاي گذشته كه كشور ما دارد، هر چه سرعت مان بيشتر باشد باز هم زيادي نيست. ما بايد خيلي پيش برويم؛ از راههاي ميان بر استفاده كنيم؛ از شتابِ فراوان بهره ببريم؛ ما بايد در همه ي علوم توليد داشته باشيم.

رابطه ي بين كشورها در زمينه ي علم بايد رابطه ي صادرات و واردات باشد؛ يعني در آن تعادل و توازن وجود داشته باشد. همچناني كه در باب مسائل اقتصادي و بازرگاني، اگر كشوري وارداتش بيشتر از صادراتش شد، ترازش منفي ميشود و احساس غبن ميكند، در زمينه ي علم هم بايد همين جور باشد. علم را وارد كنيد، عيبي ندارد؛ اما حداقل به همان اندازه كه وارد ميكنيد - يا بيشتر - صادر كنيد. بايد جريان دو طرفه باشد. والّا اگر شما دائماً ريزه خوار خوان علم ديگران باشيد، اين پيشرفت نيست. علم را بگيريد، طلب كنيد، از ديگران فرا بگيريد؛ اما شما هم توليد كنيد و به ديگران بدهيد. مواظب باشيد تراز بازرگاني شما در اين جا هم منفي نباشد. متأسفانه در اين يكي دو قرن شكوفائي علم در دنيا، تراز ما تراز منفي بوده. از اول انقلاب كارهاي خوبي شده؛ اما اين كارها بايستي با سرعت و شدت هرچه بيشتر ادامه پيدا كند.

البته منظورم فقط هم علوم طبيعي نيست؛ اهميت علوم انساني كمتر از آن نيست:

جامعه شناسي، روانشناسي، فلسفه. نظريه هاي جامعه شناسي غرب، مثل قرآن براي بعضي ها معتبر است؛ از قرآن هم معتبرتر! فلان جامعه شناس اين جوري گفته؛ اين ديگر برو برگرد ندارد! چرا؟! بنشينيد فكر كنيد؛ نظريه پردازي كنيد؛ از موجودي اين دانشها در دنيا استفاده كنيم؛ بر آن چيزي بيفزاييم و نقاط غلط آن را برملا كنيم. اين از جمله ي كارهائي است كه جزو الزامات حتمي پيشرفت است.

من ديگر ميخواهم بحث را تمام بكنم. يكي ديگر از الزامات هم مسئله ي مبارزه است؛ مبارزه. اگر ميخواهيد پيشرفت كنيد بايد مبارزه كنيد. عافيت طلبي، يك گوشه اي نشستن، دستها را به هم ماليدن و به حوادث دنيا نگاه كردن و وارد ميدانهاي بزرگ دنيا نشدن، براي هيچ كشور و هيچ ملتي پيشرفت به بار نمي آورد. بايد وسط ميدان برويد. اين ميدان لزوماً هم ميدان جنگ نظامي نيست. امروز مهمتر از جنگ نظامي، نبردهاي سياسي و نبردهاي اخلاقي است. امروز بسياري از كشورها، دولتها و جوامعي كه در دنيا به عنوان پيشرفته مطرحند، اگر حساب كشي اخلاقي و سياسي بشود سر به زير و سر افكنده اند.

شما امروز نگاه كنيد؛ فرض كنيم در غزه؛ يك جمعيتِ از اطراف محاصره شده ي در يك زمين محدود - كه اجازه ي ورود و خروج هيچ امكاني از امكانات زندگي به اينها داده نميشود - با هواپيما اين ها را بكوبند، با موشك بكوبند، با توپخانه بكوبند، نيروي زرهي شان را وارد كنند، در ظرف بيست و دو روز بيش از پنج هزار نفر را بكشند، آنوقت دنيا هم بنشيند و تماشا كند؛ اواسط كار، يك آخ و اوخي - بي اثر و بي نتيجه - از اين گوشه و آن گوشه ي دنيا بلند

بشود؛ آخرش هم سازمان ملل اعلام كند - كه جناب دبير كل همين چند روز قبل از اين اعلام كرد - كه پرونده ي مسئله ي غزه بسته شد! عجب!

امروز در دنيا ظلم وجود دارد، تبعيض وجود دارد، يك بام و دو هوا وجود دارد. يكي از مصاديقش همين مسئله ي هسته اي خود ماست. يكي از مصاديقش همين تجاوزهاي نظامي به كشورهاي مسلمان همسايه ي ماست. كشتن غير نظاميان و بمباران غير نظاميان يك چيز عادي شده. همين هفته ي قبل اعلام كردند صد و پنجاه نفر در افغانستان با بمباران هوائي نظاميان آمريكائي كشته شدند؛ آب هم از آب تكان نميخورد! بعد هم ميگويند: بله، ببخشيد اشتباه شد! اين شد حرف!

اگر آن روزي كه صدام حسين حلبچه را بمباران شيميائي كرد، يقه ي او را ميگرفتند و دنيا او را به پاي ميز محاكمه ميكشاند و محاكمه ميكرد؛ اگر آن روزي كه هواپيماي مسافري ايران به وسيله ي يك ژنرال آمريكائي در خليج فارس سرنگون شد و چند صد نفر ايراني و غير ايراني كشته شدند، گريبان اين نظامي جنايت كار را ميگرفتند، به دادگاه ميكشاندند - كه بجايش رئيس جمهور آن روز آمريكا به او نشان داد، مدال داد؛ انحطاط را ببينيد - و او را محاكمه ميكردند؛ اگر آن روزي كه اولين بار يك كاروان عروسي در افغانستان به وسيله ي نظاميان آمريكائي بمباران شد، آن افسر جنايتكار را ميگرفتند و محاكمه ميكردند؛ ديگر اين قضايا در دنيا اتفاق نمي افتاد يا كم ميشد. اين وضعيت زشت و ناهنجار و ضد بشري اي است؛ يك ملت زنده بايد با آن مبارزه كند.

ما افتخار ميكنيم كه ملت ما، دولت ما، مسئولين

ما، جوانان ما و فرزانگان ما در همه ي اين سالها نسبت به اين قضايا بي تفاوت نبودند؛ اعلام موضع كردند، ابراز نفرت كردند. اين روحيه را ملت ايران نبايد از دست بدهد. اين روحيه را از دست ندهيد؛ بخصوص شما جوانها. يك عده اي ميخواهند مطلب را واژگونه نشان بدهند؛ اعتراض ميكنند آقا! چقدر ميگوئيد مرگ بر فلان، مرگ بر فلان. اعتراض ميكنند چرا جنايات آمريكا را يا صهيونيستها را يا هم پيمانانشان را در تريبونهاي جهاني علني مطرح ميكنيد. بايد مطرح كرد، بايد گفت. ملتها درس ميگيرند. من به شما بگويم اين را - اگر چه نميتوانيم اين را اثبات بكنيم اما من ميدانم، اين را بالعيان مشاهده كردم - برخي از كشورهاي استقلال يافته و آزاد شده - از جمله يكي از كشورهاي معروف آفريقا - از ايران الگوگيري كردند؛ همان روشي را كه در دوران انقلاب در ايران اعمال شده بود، آن روش را به كار بردند. اين جا بهشان گفته شد. سران انقلابيونشان آمده بودند اين جا؛ به آنها گفته شد كه امام از اين روش استفاده كرد؛ رفتند و همان روش را اعمال كردند و توانستند استقلال بگيرند و توي كشور خودشان، آپارتايد را نابود كنند.

ملتها الهام ميگيرند، دولتها ياد ميگيرند و رهبران ملي تشجيع ميشوند، وقتي مي بينند يك ملت اين جور ايستاده است. چرا ما خجالت بكشيم؟ قبل از پيروزي انقلاب در دوران طاغوت، اگر توي يك جمعي - كه مثلاً داشتند با همديگر توي خيابان راه ميرفتند، يا توي فرودگاه منتظر پرواز بودند، يا مثلاً يك گوشه اي از دانشگاه گير افتاده بودند - يكي شان ميخواست نماز بخواند، اين قدر اين

كار غير مأنوس بود كه آن كساني كه همراهش بودند ميگفتند: نماز ميخواني؟! آبروي ما رفت! نماز خواندن مايه ي آبرو ريزي بود! اين بود؛ شما جوانها آن روزها را نديده ايد؛ ما ديده ايم. اگر يك جوان نمازخواني در يك منطقه ي جلوي چشم و يك مركز عمومي، ميايستاد نماز ميخواند، رفقايش خجالت ميكشيدند و ميگفتند آبروي ما را بردي. اگر در يك اجتماع عمومي - كه بنا بود چند نفر سخنراني كنند - سخنران، اول سخنراني ميگفت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم، رفقايش خجالت ميكشيدند و سرشان را پائين مي انداختند!

امروز و در دوران عظمت اسلام، سربلندي نظام اسلامي و سربلندي ملت ايران به خاطر مواضع ضد استكباري اش، آدم مي بيند اگر كسي در تريبونهاي جهاني در مقابل آمريكا و اسرائيل و صهيونيسم و هم پيمانانشان بايستد و صريح حرف بزند، يك عده اي اين جا خجالت ميكشند! دست به دست هم ميمالند وميگويند: آقا! آبرويمان رفت! مثل همان خجالت كشيدني كه در دوران طاغوت، از نماز خواندن يكي ميبردند. چرا خجالت بكشيم؟! مواضع صريح ملت ايران - و بخصوص جوانها - در مقابل ظلمها و ستمهاي بين المللي هرگز نبايستي متوقف بشود.

عزيزان من! در اين ميدانهاي پيشرفت، همه بايد تلاش كنيد. اين جا دانشگاه كردستان است. اكثريت شما دانشجوها، كُرديد. من افتخار ميكنم كه در محيط كردستان و در بين دانشجويان كُرد، آنچنان شعارهاي اسلامي زنده است و آنچنان احساس دل بستگي به آرمانهاي ملي زنده است كه دشمنان ما به خشم مي آيند. اين مايه ي افتخار ملي ماست. اين همه اينها روي كردستان كار كردند؛ اين همه در بلندگوها و شب نامه ها و روزنامه ها و در سرّ و علن، جدائي بين

اقوام ايراني را تلقين كردند؛ شما نتيجه اش را امروز توي اين جمع مي بينيد، در جمع ميدان آزادي سنندج ديديد، در مريوان ديديد. ملت يكپارچه است؛ ملت داراي آرمان است. اقوام يكي اند. اين مطالبي كه عزيزان كُرد ما امروز در اين جا راجع به دل بستگي ها و هم بستگي ها گفتند، اينها چيزهائي است كه براي من جزو واضحات است، مثل روز روشن است. ممكن است بعضي درست ندانند، درست نفهمند؛ بايد خودشان را اصلاح كنند.

من اين را عرض بكنم: اقوام ايراني يك فرصتند. ما اگر اقوام ايراني را در ميدان رقابت مسابقه آميزِ به سمت خيرات بيندازيم، بسيار كار خوب و درستي انجام گرفته است. هر قومي از اقوام ايراني - چه كُرد، چه فارس، چه ترك، چه بلوچ، چه عرب، چه تركمن، چه لُر - سعي كند با همان روحيه ي قومي، در جهت پيشرفت ملي - نه صرفاً پيشرفت قومي - گامهاي بلندتري بردارد. اين خيلي چيز عالي اي است. آن روز در جمع نخبگان سنندج و كردستان - كه در يكي از سالنهاي اين جا تشكيل شد - يكي از دوستان كُرد، يك حرف خوبي زد؛ گفت همچناني كه شهيد مطهري كتاب خدمات متقابل ايران و اسلام را نوشته، چقدر خوب است كه يك نفري بيايد خدمات متقابل كُرد و ايران را بنويسد؛ خدمات كُردها به ايران، خدمات ايران به كُردها. اين خيلي خوب است. مشخص كنيد كه اين قوم براي آرمانهاي ملي و براي آرمانهاي اسلامي، چه گام بلندي ميتواند بردارد. آنوقت مسابقه قرار بدهيد: مسابقه ي بين فارسها، كُردها، تركها، عربها، لُرها، تركمنها، بلوچها؛ اين بهترين مسابقه ي ملي است. آنوقت معلوم ميشود كه استعدادها چقدر جوشان و

خروشان است. اين ميشود يك فرصت. البته دشمن ميتواند اين را تبديل به تهديد هم بكند كه خوشبختانه همه تان هوشياريد. دعواهاي تنگ نظرانه و ناسيوناليسم هاي قوميِ محدود، بكلي با ديدگاه اسلام و با ديدگاه بلند و بازي كه همه ي ما به آن احتياج داريم منافات دارد.

اميدوارم خداوند متعال رحمت و بركت و فضل و لطف خودش را بر همه ي شما عزيزان نازل كند.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) اعراف: 32

بيانات در ديدار مردم بيجار

بيانات در ديدار مردم بيجار بسم اللَّه الرّحمن الّرحيم

والحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا أبي القاسم المصطفي محمد و علي اله الأطيبين الأطهرين و صحبه المنتجبين سيّما بقيّة اللَّه في الأرضين

بسيار خوشوقتم كه در جمع پر محبت و پر شور مردم دلاور شهرستان بيجار و گروس با آن سوابق تاريخي، با آن افتخارات بزرگ، امروز حضور پيدا كردم. مردم بيجار علاوه بر افتخارات تاريخي شان، در دوران معاصر در حوادث گوناگون انقلاب، در جنگ تحميلي و دفاع مقدس از مرزهاي كشور جوهر درخشان خود را نشان دادند. مرد و زنشان، پير و جوانشان، حتّي نوجوانانشان در اين ميدان آن چنان شهامتي از خود نشان دادند كه يقيناً از ياد نخواهد رفت. همين الان در گلزار شهيدان، بر سر مزار مقدس چندين شهيد دانش آموز كه از يك مدرسه با يكديگر به ميدان جهاد رفتند و شربت شهادت نوشيدند، بوديم و مزار اين عزيزان را زيارت كرديم. اينها نشانه هاي بزرگي است؛ درباره ي يك مردم، درباره ي يك قوم، درباره ي يك شهر. تاريخ روي اينها قضاوت ميكند. آن دوران گذشت كه سعيِ مركزنشينان و قدرتمندان بر اين بود كه شهرهاي دوردست و

اقوام گوناگون كشور را نديده بگيرند. امروز در نظام جمهوري اسلامي ايران هر فرد ايراني در هر نقطه ي اين كشور عظيم و پهناور به عنوان يك فرد داراي ارزش مستقلي است. مجموعه ي اين ارزشها، مجموعه ي اين شخصيتهاي مستقل، مجموعه ي اين اراده ها و محبتها، ملت بزرگ ايران را تشكيل ميدهد؛ ملتي كه در دوران معاصر توانسته است علي رغم خواست قدرتهاي مستكبر جهاني، حضور خود، اراده ي خود، تأثير خود را بر مخالفان و بر معاندان تحميل كند. ايستادگي ملت ايران كه امروز يك ايستادگي مثال زدني است و سرمشق بسياري از ملتهاست، ناشي از ايستادگي يكايك آحاد كشور، ناشي از جوهر تابناك شخصيت در همه ي اقوام كشور و در همه ي شهرها و گوشه و كنارهاي اين كشور بزرگ است.

آنچه در مورد شهر بيجار جلب توجه ميكند، اين است كه اين مردم با محبت اهل بيت - چه شيعه و چه سني، بخصوص شيعيان كه پيرو مكتب اهل بيت هستند - توانسته اند از آزمايشهاي بزرگي سربلند بيرون بيايند. اين مردم عزيز در مرزداري كشور اسلامي امتحان خود را بخوبي دادند؛ نمره ي قبولي گرفتند. مردم كردستان در همه ي اقطار اين استان، از جمله در شهر بيجار كه مركز تشيع است، شيعه و سني با يكديگر و در كنار يكديگر زندگي ميكنند و يك نمونه اي از همبستگي اسلامي و وحدت اسلامي را نشان ميدهند. اينها در خور تقدير است. ما در مطالعات خود، در بررسي هاي خود، نه فقط در اين برهه، بلكه از گذشته، توجه كرديم كه در دوران طاغوت به اين منطقه با نگاه منفي نگاه شده است. مردم اين منطقه را بيگانه دانستند، مورد بي اعتنائي قرار دادند؛

از اول انقلاب به همين جهت به دستور امام بزرگوار (رضوان اللَّه تعالي عليه) اولين گروه عمران، به عنوان دفتر عمران كردستان، به اين منطقه آمدند تا مشغول خدمت رساني شوند، تا مشكلات متراكم شده ي از دوران قبل را بر طرف كنند. البته ناامني هائي كه دشمنان انقلاب در برهه اي از زمان به وجود آوردند، فرصتها را گرفت، عقب افتادگي هائي در اين خدمت رساني ها به وجود آورد، اما جوانان دلير ميهن اسلامي - چه جوانان جهاد سازندگي، چه دلاوران سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، چه مردان نيرومند ارتش و نيروي انتظامي - به پشتيباني شما مردم توانستند در اين استان و در اين منطقه كارهائي را انجام دهند. البته در عين حال عقب افتادگي ها كم نيست. امام جمعه ي محترم، به بعضي از درخواستها اشاره كردند. خوشبختانه دولت خدمتگزار در جلسات خود - از جمله در جلسه اي كه دو روز قبل در سنندج تشكيل دادند - به مسائل رسيدگي كردند و در خصوص منطقه ي بيجار، تصميم هاي خوبي گرفتند؛ به ما هم گزارش كردند؛ ما هم تأكيد كرديم آنها را دنبال گيري و پيگيري كنند و ان شاءاللَّه پيگيري خواهند كرد. به همت شما مردم، با كمك شما مردم ان شاءاللَّه دولت خدمتگزار بتواند كارهاي بزرگي را كه براي اين مردم، براي اين منطقه، براي شما عزيزان در نظر دارد، انجام دهد.

من يك نكته را كه درباره ي مسائل كلي كشور و انقلاب است، اما بخصوصِ ناظر به مسائل بيجار هم هست، عرض ميكنم. و آن اين است كه ملت ايران اين حركت عظيمي را كه موجب حيرت بينندگان جهاني شد، به كمك سه عنصر اساسي انجام داد: يكي اتحاد؛ يكي، حضور و يكي آگاهي. ملت ايران

با اتحاد خود، با حضور خود، با آگاهي خود اين گام بلند را برداشت و تمدني جديد، حركتي جديد، جرياني نو در انديشه ي سياسي دنيا به وجود آورد. ملتهاي مسلمان احساس هويت كردند، شخصيت پيدا كردند. احساس كردند ميتوانند عقب افتادگي هايشان را كه بر امت اسلامي تحميل شده بود، جبران كنند. لذا شما مي بينيد حركت ملت ايران بر روي ملتهاي مسلمان - از شمال آفريقا تا شرق آسيا - اثر گذاشت، ملتها را بيدار كرد. در قضيه ي فلسطين، در قضيه ي لبنان، در مسائل عراق و افغانستان جا به جا و قدم به قدم، تأثير نفَس شما ملت ايران محسوس است. اين كار بزرگ به بركت اين سه عنصر بود:

اتحاد ملي. دلها به هم نزديك شد، حنجره ها يك فرياد را به گوش همه رساندند، مردم سراسر كشور از اقوام مختلف، با مذاهب مختلف، دنبال جمهوري اسلامي و برافراشته شدن پرچم اسلام با يكديگر هم دست و هم پيمان و هم سخن شدند. اين يكپارچگي در آغاز انقلاب توانست آن چنان فشاري بر دشمن وارد بياورد كه كمر رژيم طاغوت را بشكند. بعد از آن هم تا امروز در آزمونهاي گوناگون، همين وحدت ملت ايران بوده است كه سخن آخر را به گوش دشمنان رسانده است و دشمن را از اينكه بتواند در صفوف ملت ايران رخنه كند، مأيوس كرده است. اين وحدت را بايد حفظ كرد.

اينكه من در سنندج گفتم، اين جا هم تكرار ميكنم، برادران مسلمان وحدت اسلامي را بر افتراق مذاهب شيعه و سني ترجيح دهند و نگذارند اختلاف مذهبي به اختلاف مشي و روش و جهتگيري منتهي شود، به خاطر اين است. وحدت اقوام ايراني،

وحدت مذاهب اسلامي، وحدت جريانهاي گوناگون سياسي، تضمين كننده ي ابهت كشور است. اين جا هم من به همه توصيه ميكنم. آن جائي كه اكثريت با برادران اهل سنت است، اين توصيه ي ما بود. اين جا هم كه اكثريت با برادران شيعه است، باز اين، توصيه ي ماست: با يكديگر برادر باشيد، با يكديگر هم راه و هم دست باشيد، به يكديگر كمك كنيد. اين نكته ي اول.

نكته ي دوم، حضور. حضور مردم در صحنه ها توانست دشمن را مأيوس كند. اگر مردم در اين سي سال در انتخاباتها شركت نميكردند، در راهپيمائي هاي بيست و دو بهمن و روز قدس شركت نميكردند، در مراسم گوناگون، حضور خودشان و اين حجم عظيم ملت ايران را به رخ دشمن نميكشيدند، مسلماً هيبت ملت ايران، آنچنان كه امروز هست، نميبود. اين حضور را حفظ كنيد.

اينكه ما در همه ي انتخاباتها تأكيد ميكنيم كه مردم در صحنه ها حاضر باشند و در صحنه هاي گوناگون حضور داشته باشند، به خاطر اين است. اين حضور فقط در عرصه ي سياست نيست، فقط در انتخابات نيست؛ در عرصه هاي سازندگي، در عرصه ي اقتصادي، مردم حضور داشته باشند. همانطور كه گفتم، اين سخن مربوط به همه ي ملت ايران است، اما در خصوص بيجار هم اين مسأله معنا پيدا ميكند و مصداق دارد. مردم بيجار شهر خودشان، بيابانهاي سرسبز و خرم خودشان، منطقه ي بسيار پر بركت خودشان را قدر بدانند. ايني كه شنيده ميشود مردم بعضاً از اين شهرستان به نقاط دوردست مهاجرت ميكنند، اين برخلاف حضور است؛ حضور اقتصادي. باشيد، بمانيد، اينجا را آباد كنيد. گذشت آن دوراني كه دولتها نميخواستند نگاه به مناطق دوردست بكنند. خوشبختانه دولت خدمتگزار نگاه به اقصي

نقاط كشور ميكند و مسائل اقصي نقاط كشور را مورد توجه قرار ميدهد. من مي بينم، مشاهده ميكنم، از نزديك ناظر هستم، مي بينم نسبت به مسائل شهرستانها و استانها چطور دقت دارند. نسبت به همين بيجار، آن روز من ديدم مسئولانِ دولتي، مشكلات اين منطقه و اين شهرستان را بدرستي متوجهند؛ مسئله ي كمبود آب، مسئله ي سرازير شدن سدها به سمت استانهاي ديگر و محروم ماندن اينجا از آب را توجه دارند و اينها چيزهائي است كه مسئولين استان به اينها توجه دارند، در فكر علاج جوئي نسبت به اين مسائل هستند؛ دنبال اينند كه اين مسائل را حل كنند. اين خيلي مغتنم است كه مسئولين كشور به فكر مناطق گوناگون كشور - ولو آن جاهائي كه از مركز دور است، ولو آن جاهائي كه براي بسياري از مردم كشور ناشناخته است - باشند. اين خيلي مغتنم است، خيلي خوب است. مردم خود منطقه بايد همكاري كنند. همكاري كنيد، حضور داشته باشيد. اين حضور، يكي از مهمترين مسائلي است كه براي ادامه ي حركت عظيم ملت ايران در سطح كشور و در اينجا و در سطح استان، مطرح است. شهر خودتان، ديار خودتان، آب و خاك پر بركت و زيبا و پر طراوت و سر سبز خودتان را قدر بدانيد، مغتنم بشماريد، از آنها بهره ببريد. مسئولين هم كمك كنند، دست به دست هم بدهيد. اين هم مسئله ي حضور است.

مسئله ي آگاهي، يعني آن سومين عنصر، نقش بسيار مهمي دارد. مثل نقش اتحاد و وحدت و مثل نقش حضور در صحنه. ملت ايران نشان دادند ملت آگاهي هستند. اگر آگاهي ملت ايران نبود، آن دولتهاي متزلزل و بي اعتقاد به

انقلاب در سالهاي اول انقلاب، يقيناً سرنوشت بدي را براي اين كشور رقم ميزدند. آنهائي كه خودشان صريحاً ميگفتند به انقلاب عقيده ندارند، آنهائي كه ميگفتند از آمريكا ميترسند - صريحاً اين را ميگفتند - آنهائي كه نشان ميدادند كه متمايل به نرمش و تذلل و تواضع در مقابل قدرتهاي بزرگند، اگر بنا بود در رأس كار بمانند، امروز ملت ما مسير و وضع ديگري داشت و از اين عزت، از اين پيشرفت، از اين ابهت جهاني براي ملت ايران خبري نبود. امام بزرگوار ما محكم ايستاد و مردم به خاطر آگاهي، به بركت آگاهي شان پشت سر امام ايستادند. اين آگاهي به مردم كمك كرد.

من ميخواهم عرض كنم عزيزان من! اين آگاهي هميشه لازم است. امروز هم لازم است، فردا هم لازم است. نسل جوان ما خوشبختانه امروز يك نسل غالب در سرتاسر كشور است. جوانها بهوش باشند، بيدار باشند. معيارها مشخص است. در انتخابات، اين آگاهي بايد اثر كند؛ در بيان خواسته هاي ملت اين آگاهي بايد تأثير بگذارد؛ در حضور گوناگون، در مسائل مختلف، اين آگاهي بايستي اثر بگذارد. ملت ايران در انتخابهاي خود - معيارهاي انتخابات را من آن روز عرض كردم، اين هم مكمل آنهاست - توجه كند؛ كساني با رأي ملت سر كار نيايند كه در مقابل دشمنان بخواهند دست تسليم بالا ببرند و آبروي ملت ايران را ببرند. كساني سر كار نيايند كه بخواهند با تملق گوئي به غرب، به دولتهاي غربي، به دولتهاي زورگو و مستكبر، به خيال خودشان بخواهند براي خودشان موقعيتي در سطح بين المللي دست و پا كنند. اينها براي ملت ايران ارزشي ندارد. كساني سر كار

نيايند كه دشمنان ملت ايران طمع بورزند كه به وسيله ي آنها بتوانند صفوف ملت را از هم جدا كنند، مردم را از دينشان، از اصولشان، از ارزشهاي انقلابي شان دور كنند. ملت بايد آگاه باشد. اگر كساني بر سر كار بيايند كه در مراكز گوناگون سياسي يا اقتصادي به جاي اينكه به فكر ادامه ي راه امام و ارزشها و اصول ترسيم شده ي به وسيله ي امام باشند، به فكر به دست آوردن دل فلان قدرت غربي و فلان مستكبر بين المللي باشند، براي ملت ايران مصيبت خواهد بود. اين آگاهي براي ملت لازم است.

بنابراين امروز هم، مثل اين سي سال گذشته، ملت ايران احتياج به اين سه عنصر دارد: عنصر اتحاد، عنصر حضور در عرصه هاي مختلف و عنصر آگاهي. اگر ملت اين سه چيز را كه همه از بركات ايمان باللَّه و از بركات تعاليم قرآن است، داشته باشد، من به شما عرض بكنم، هم دنيا خواهد داشت، هم آخرت. ملت به بركت ايمان خود، به بركت اعتقاد خود، به بركت تمسك خود به ذيل عنايت نبي مكرم و اهل بيت عصمت و تعاليم قرآن و اهل بيت خواهد توانست هم دنياي خود را از آنچه كه هست، بمراتب بهتر كند و هم رضاي الهي را كسب كند. اين، خط كلي ماست.

من در اين سفر كردستان، خدا را شاكر هستم كه با اينكه اطلاعات زيادي از اين منطقه از پيش، به طور شنيداري و خواندني داشتم، اما مطالب زيادتر و حقائق بيشتري از اين مردم عزيز، از شما مردم خونگرم و با محبت و وفادار و شجاع و نجيب، پيدا كردم و حقائق بيشتري به دست

آوردم. اميدوارم ان شاءاللَّه مسئولين كشور قدر شما مردم خوب و نجيب و مؤمن و وفادار را بدانند. شما هم قدر اين مسئولين خدمتگزار را بدانيد. با اين اتحاد و همدستي ملت و مسئولان است كه ايران عزيز ما خواهد توانست به آن اهدافي كه اسلام انقلابي و اسلام ناب ترسيم كرده است، خود را برساند.

پروردگارا ! تو را به محمد و آل محمد سوگند ميدهيم رحمت خود، بركات خود، فضل خود، توفيق خود را بر اين مردم فرو ببار. پروردگارا ! روح مطهر اين مرجع بزرگوار،(1) اين فقيه عارف را، كه حقيقتاً رحلت او ما را داغدار كرد، با اوليائش محشور كن. پروردگارا ! به محمد و آل محمد ما را هم توفيق خودسازي و وارستگي و معرفت كامل عنايت بفرما.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) آيةاللَّه بهجت

بيانات در ديدار مردم سقز

بيانات در ديدار مردم سقز بسم اللَّه الرّحمن الّرحيم

والحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا أبي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين و صحبه المنتجبين سيّما بقية اللَّه في الأرضين

بسيار خرسندم كه در اين جمع متراكم، با شكوه و پر شور، امروز توفيق پيدا كردم كه حضور پيدا كنم. اگر چه من قبلاً به شهر زيباي شما مسافرتي نكرده بودم، اما راجع به سقز و مردم شجاع و دلاور آن و روحيه هاي برجسته و پر شور آن مطالب زيادي خوانده و شنيده و دانسته ام. مردم سقز در تجربه ي طولاني سي ساله ي انقلاب اسلامي، در حساس ترين نقاط و مراكز، امتحانهاي دشواري را بخوبي از سر گذراندند و نمره ي قبولي گرفتند.

شايد بسياري از مردم كشور ما و بسياري از جوانان

نسل امروز هم ندانند كه در جنگ تحميلي، در حساس ترين مراكز اين جنگ و دشوارترين مراحل آن، جوانان سقز در صفوف مقدم مشغول دفاع و مشغول مبارزه بودند. در جزيره ي مجنون، جوانان دلاور سقز و مريوان و بقيه ي نقاط كردستان در كنار ديگر رزمندگان در صفوف اول، مشغول مقاومت جانانه اي بودند كه هر كس از عمليات خيبر و عمليات بدر در سالهاي اول جنگ تحميلي مطلع باشد، ميداند كه اين چقدر اهميت دارد.

امروز در جمع شما برادران و خواهران عزيز سقزي، من لازم ميدانم از همه ي مردم اين شهر و شهرستان به خاطر اين مواضع روشن و افتخارآميز صميمانه تشكر كنم. و همين جا از فرصت استفاده كنم نسبت به مردم عزيز شهر بانه كه شخصاً توفيق پيدا نكرديم به آنجا و ديگر شهرستانهاي اين استان مسافرت كنيم و مردم آن شهرها را از نزديك ملاقات كنيم، سلام بفرستم و توفيقات الهي را براي همه ي آنها مسئلت ميكنم.

مسئله ي حساس و مهمي كه دشمنان نظام اسلامي و دشمنان اسلام در مقابل آن درماندند و نتوانستند براي آن پاسخي پيدا كنند و علاجي به دست بياورند، اين است كه در دنياي اسلام، در ميان اين جمعيت عظيم كشورهاي اسلامي، همه ي متفكران، همه ي انديشمندان، همه ي برجستگان ديني و دانشگاهي، نظام جمهوري اسلامي را يك پاسخ به دعوت اسلام و پرچم برافراشته ي اسلام را يك افتخار براي دنياي اسلام دانستند.

در آغاز پيروزي انقلاب، سياستگذاران و طراحان سياسي استكبار اميدوار بودند بتوانند با توجه به اختلاف مذهبي در دنياي اسلام، ميان نظام جمهوري اسلامي و ملتهاي مسلمان و كشورهاي مسلمان فاصله بيندازند. اين توطئه اگر چه نسبت

به بعضي از دولتهاي وابسته ي به استكبار تا حدودي كارگر افتاد، اما نسبت به ملتها ابداً. متفكران دنياي اسلام از اينكه يك نظام سياسي بر اساس احكام قرآن و شريعت اسلامي، با استقلال و عزت كامل در اين نقطه از جغرافياي حساس خاورميانه شكل گرفته است، احساس افتخار كردند و اين را به خود ما در طول اين سالهاي گذشته، متفكران، صاحبان انديشه، علماي بزرگ، دانشگاهيان برجسته ي مؤمني از كشورهاي عربي، از شمال آفريقا، از شبه قاره ي هند، از كشورهاي دوردست آسيا - كشورهاي مسلمان - تصريح كردند، به ما گفتند كه ما به وجود جمهوري اسلامي افتخار ميكنيم. اين در حالي است كه تفاوت مذهبي هم وجود داشت. دشمن اميد بسته بود به اينكه اين تفاوت مذهبي شكاف ايجاد كند، اما متفكران مسلمان، توده هاي مؤمن، با انديشه ي راسخ خود، با عزم راسخ خود، دشمن را مأيوس كردند.

عين همين اتفاق در داخل كشور خود ما افتاد برادران و خواهران عزيز! در همين منطقه ي كردستان. امروز هشتمين روزي است كه من در ميان مردم عزيز شهرهاي كردستان و طبقات مختلف در رفت و آمدم؛ با مجموعه هاي عظيم مردمي ملاقات كردم، با نخبگان و فرزانگان استان ملاقات داشته ام، با سران عشاير و متنفذان عشاير گوناگون كردي در سرتاسر كردستان و منطقه ي كردي ملاقات داشتيم، با جوانان دانشجو در جمعيت انبوهِ متراكم دانشگاه ملاقات داشتيم؛ در همه ي اين ديدارها، اصرار من بر اين بوده است كه در آن جمعهاي صميمي - بدون حجاب، بدون واسطه - سخن دل را از زبان مجموعه هاي عظيم مردمي و نيز از زبان فرزانگان و زبدگان و نخبگان بشنوم. آنچه من در اين

ساعات متمادي و پي در پي در سراسر اين استان شنيدم، نداي عزتمند اسلامي و وفاداري به اسلام و به نظام اسلامي و حاكي از روحيه ي بسيار ارزشمند مردم اين استان است. درست آن چيزي كه دشمن عكس آن را ميخواست، در مواجهه ي رو به رو با مردم اين استان، عكس خواسته ي دشمن ثابت شد. اين براي من تازگي نداشت. من سالهاست كه با جوانان كرد، با رزمندگان كرد، با مردم كرد از نزديك آشنا بوده ام. صميميت مردم كرد را، محبت و وفاداري مردم كرد را، شجاعت و دلاوري مردم كرد را من از نزديك شناخته بودم، دانسته بودم؛ براي من تازگي نداشت. اما اين براي من مهم است كه علي رغم خواست دشمنان ملت ايران و تبليغات آنها، در صفحه ي تلويزيون اين احساسات پاك و پرشور، اين وفاداري عميق، اين روشن بيني، اين آگاهي، اين يكپارچگي، هم به همه ي ملت ايران و هم به دوستان و دشمنان فرامرزي ما نشان داده بشود، و اين كار شد.

خدا را سپاسگزاريم كه مردم كرد و استان كردستان با عمل خود، با حركت خود، با حضور پر شرافت خود، به دشمنان ملت ايران نشان دادند كه ترفندهاي آنها در تكه تكه كردن ملت ايران و اقوام ايراني، به وسيله ي مردم كرد خنثي شد؛ اين يك نكته ي بسيار اساسي است. من لازم ميدانم از همه ي گروه هاي مردمي در اين آخرين ساعاتي كه در اين استان هستم، صميمانه تشكر كنم، بگويم شما نقش خود را بخوبي ايفا كرديد. اين نمايش عظمت ملت ايران است. به عموم ملت ايران از اقوام گوناگون هم بگويم مبادا به اشتباه بيفتند، مبادا رفتار گروه هاي اندك شمار

- كه پنجه به چهره ي انقلاب و جمهوري اسلامي ميزدند - به حساب اين مردم عزيز، اين جمعيت انبوه، اين دلهاي وفادار نوشته بشود. تعداد معدودي انسانهاي شرير يا فريب خورده كه در هر نقطه اي پيدا ميشوند - در كردستان و در غير كردستان - حساب اينها از حساب متن مردم عزيز اين استان بكلي جداست. همچناني كه حساب ضد انقلابي كه در فلان استان ديگر كشور، در خراسان يا اصفهان يا فارس يا هر نقطه ي ديگر وجود دارد، به حساب مردم آن استان گذاشته نميشود. دشمن اين را ميخواست تلقين كند؛ اين را ميخواست به ملت ايران نشان بدهد. آنها ميخواستند اين جور وانمود كنند كه در اين استان امنيت نيست. ملت ايران مي بينند در مقابل چشمشان كه به بركت همت شما مردم و آگاهي شما مردم و فداكاري جوانان دلاور، امروز اين استان از امنيت كامل برخوردار است.

من در همين جا بايد ياد جوانان دلاور پيشمرگان مسلمان كرد را گرامي بدارم. اين مردان دلاور از جوان و پير كه از روزهاي اول و سالهاي اول پيروزي انقلاب، اينجا قيام كردند و در مقابل دشمن كه نظير فداكاري آنها را ما كمتر در هر نقطه ي ديگري ديده ايم، ايستادند. دليلش را عرض بكنم؛ چون سخن به گزاف نميخواهيم بگوئيم. حقيقت قضيه اين است كه برادر بسيجي يا پاسدار در هر نقطه اي، در هر استاني، در چشم مردم با يك عظمتي مورد توجه قرار ميگيرد؛ مردم در سايه ي امنيت او احساس امنيت ميكنند. جوان پيشمرگ مسلمان كرد در اين نقطه و بخصوص در مناطق نزديك مرز، در حالي كه خود حافظ امنيت كوچه و بازار و

شهر و بيابان بود، دشمنان از او انتقام ميگرفتند؛ گروه هاي مسلح مزدور دشمن به انتقام رشادتهاي اين جوانان، حتّي گاهي خانواده هاي آنها را از دم تيغ بيرحمانه ي جنايت خودشان گذراندند، اما اين مردان شجاع در مقابل اين مشكلات ايستادند، صبر كردند؛ لذاست كه من از صميم قلب معتقدم كه جوانان دلاور پيشمرگان مسلمان كرد، در شمار اول و در صف مقدم دلاوران اين كشور قرار دارند.

درباره ي امنيت عرض كردم، درباره ي آگاهي شما مردم گفتم؛ اينها حقايقي است. يعني مردم استان كردستان و جوانان دلاور آن، خودشان زمينه هاي امنيت را در اين استان فراهم كردند، جوانان فداكار مناطق ديگر هم به كمك اينها آمدند و توانستند نقشه ي دشمنان را خنثي كنند؛ اين يك حقيقتي است. اما در عين حال من ميخواهم عرض كنم اين آگاهي را بايد مردم عزيز كرد حفظ كنند؛ هيچ غفلت نبايد كرد. اميرالمؤمنين در كتاب نهج البلاغه ميفرمايد: «من نام لم ينم عنه»؛ يعني اگر شما غفلت كرديد، دشمن شما لزوماً غفلت نخواهد كرد؛ مراقب دشمن بايد بود. اين مخصوص اينجا هم نيست. اين توصيه ي ما به همه ي مردم كشور و همه ي قشرهاي فعال و آگاه و هوشيار كشور است: بايد آگاهي ها را حفظ كنيد. دشمن اگرچه كه امروز مثل روزهاي اول انقلاب نيست كه ديگر اميد داشته باشد به اينكه ميتواند ريشه ي اين انقلاب را بزند؛ نه، آن روز اميدوار بودند بتوانند انقلاب را، جمهوري اسلامي را نابود كنند، امروز مأيوسند؛ چنين اميدي امروز ندارند، مي بينند اين درخت تناور ريشه دوانده است؛ اما از كيد آنها غافل نبايد بود.

من به طور قاطع اين را ميگويم: متأسفانه در پشت مرزهاي

غربي ما، آمريكائي ها مشغول توطئه اند، مشغول تروريست پروري هستند. پول، سلاح، سازماندهي، تشكيلات به وسيله ي آمريكائي ها به طور مستقيم در پشت مرزهاي غربي كشور ما صرف ميشود براي موذيگري كردن و پنجه انداختن و معارضه كردن با نظام جمهوري اسلامي؛ بايد بيدار باشيم.

ما اطلاع داريم - اينها تحليل نيست، اطلاع است - آمريكائي ها طرحهاي خطرناكي براي كردستان دارند؛ هدفشان دفاع از قوم كرد نيست؛ هدف پنجه انداختن و سلطه يافتن بر قوم كرد است؛ اين را ما از روي اطلاع ميدانيم؛ اينها تحليل نيست، اطلاع است. دوستان كرد ما در آن سوي مرزهاي غربي به ما اطلاع دادند و اطلاع ميدهند افسران آمريكائي پول ميبرند بالاي بلندي هاي «قنديل»، به قيمت خون جوانان كرد از آنها اطلاعات ميگيرند؛ پول ميدهند براي مزدورسازي. اين شأن جوان كرد نيست. به هرجا بتوانند دست ميزنند، دست مي اندازند، براي اينكه بتوانند پنجه ي ننگين و خونين خود را در پيكر مردم كرد فرو ببرند. ملت ما و كرد ايراني، بحمداللَّه هشيار است و من اين را هم بگويم: جماعت كرد و قوم كرد حتّي در غير ايران هم غالباً خودشان را ايراني ميدانند؛ به ايراني بودن خودشان افتخار ميكنند. اگر كساني از كردهاي بيرون ايران در خدمت هدفهاي آمريكا قرار ميگيرند، بدانند كه ممكن است در كوتاه مدت چيزي گيرشان بيايد، اما در بلندمدت نفرين و لعنت قوم كرد آنها را تعقيب خواهد كرد و رهايشان نخواهد كرد. اين هوشياري ها را بايد حفظ كنيد. هشياري فقط در اين زمينه نيست. در زمينه ي اختلافات دروني خودِ ما هم، همه بايد هوشيار باشند. من در سنندج هم در روز اول - سه شنبه ي گذشته -

گفتم، اينجا هم باز تكرار ميكنم: مذاهب اسلامي بايد دست در دست هم، برادروار در جهت اهداف و آرمانهاي بلند اسلامي به كمك هم حركت كنند. دشمن اميد بسته است كه بتواند پيروان مذاهب گوناگون را مقابل هم قرار بدهد. هيچ كس نبايد تسليم اين نقشه ي خائنانه و خباثت آميز دشمن بشود. آنها ميخواهند شيعه در مقابل سني، سني در مقابل شيعه، دلها از هم چركين، نسبت به هم بدبين؛ آنها اين را ميخواهند. براي همين است كه من اعلام كردم، باز هم تأكيد ميكنم: خط قرمز از نظر نظام اسلامي و از نظر ما، عبارت است از اهانت به مقدسات يكديگر. آن كساني كه نادانسته، از روي غفلت، گاهي از روي تعصبهاي كور و بيجا، چه سني و چه شيعه، به مقدسات يكديگر توهين ميكنند، نميفهمند چه ميكنند. بهترين وسيله براي دشمن همينها هستند؛ بهترين ابزار در دست دشمن همينها هستند؛ اين خط قرمز است.

سني و شيعه هر كدام مراسم مذهبي خودشان را، آداب خودشان را، عادات خودشان را، وظائف ديني خودشان را انجام ميدهند و بايد بدهند؛ اما خط قرمز اين است كه نبايد مطلقاً بين اينها به خاطر اهانت به مقدسات - چه آنچه كه از سوي بعضي از افراد شيعه از روي غفلت صادر ميشود، چه آنچه كه از روي غفلت از بعضي از افراد سني مثل سلفي ها و امثال اينها صادر ميشود كه يكديگر را نفي ميكنند - چيزي بيان شود. اين همان چيزي است كه دشمن ميخواهد. اينجا هم بايد هوشياري باشد.

من در اين چند روز - كه البته قبل از آن گزارشهاي زياد و اطلاعات زيادي در

زمينه ي مسائل اين استان به دست آورده بودم - هم در ديدارها، با شنيدنها، با ديدنها، مطالب متعددي را از زبان انسانهاي دلسوز و علاقه مندان در مورد مسائل كردستان شنيديم يا در گزارشهاي مكتوب خوانديم يا به چشم بعضي چيزها را ديديم. نيازها در اينجا زياد است. در روز اول هم من گفتم، امروز هم به همين نتيجه ميرسم كه مهمترين نياز اين استان عبارت است از اشتغال كه با سرمايه گذاري هاي صنعتي و كشاورزي در اين استان بايستي تأمين بشود. آنچه كه ما به مردم استانهاي ديگر عرض ميكنيم، اين است كه اينجا، اين سرزمين ثروتمند و غني، با اين مردم مؤمن و جدي، با اين همه جوان خوب، زمينه ي بسيار خوبي است براي سرمايه گذاري. اگر يك روزي فكر ميكردند در اينحا امنيت نيست، آن روز ديگر تمام شده است. امروز بحمداللَّه در اينجا امنيت مستقر است؛ امنيت خوبي اينجا وجود دارد؛ ميتوانند بيايند سرمايه گذاري كنند. دولت هم تسهيلات ميكند، تشويق ميكند.

در مورد مسائل اينجا و نيازهاي اينجا، مصوبات دو سفر استاني هيئت دولت به استان كردستان به اضافه ي آنچه كه در اين سفر به وسيله ي دست اندركاران سفر - دولتي و غير دولتي - مطالعه شد، بررسي شد، اگر ان شاءاللَّه همين مصوبات اجرائي بشود و همه تحقق پيدا كند، عمده ي مشكلات اين استان برطرف خواهد شد. توصيه ي ما به مسئولين اين است كه به طور جدي تحقق اين خواسته ها و مصوبات را دنبال كنند. بحمداللَّه استان از مديريت دولتي خوبي برخوردار است؛ مديريت استان، مديريت باكفايت و خوبي است. هم در اينجا بايستي اين مصوبات به طور جدي دنبال بشود، هم من از همينجا

به مسئولين در مركز اين را اعلام ميكنم كه بايد به طور جدي سعي كنند همان مصوباتي را كه انجام گرفته است، به مقام تحقق و عمل برسانند.

آنچه كه به عنوان خواسته مطرح ميشود، غالباً مطالب معقول و قابل قبول و منطقي است. آنچه به عنوان خواسته هاي مربوط به اين استان از زبان نخبگان شنيديم، از زبان دانشجويان شنيديم، از نامه هاي فراوان مردمي كه در اين سفر دست ما رسيد، فهميده شد، آنچه به عنوان مطالبات مردمي مطرح است، غالباً مطالبات منطقي اي است؛ مطالبات درستي است و همان طور كه عرض كرديم، اگر مصوبات آن دو سفر - سفر دولت - و همچنين مصوبات اين سفر، به توفيق الهي اجرائي و عملياتي بشود، اغلب اين مطالبات برآورده خواهد شد. البته در بعضي از جاها انسان مشاهده ميكند كه سطح توقعات را به شكل نامعقولي بالا ميبرند؛ اين درست نيست. توقعات و مطالبات مطلوب، همان چيزي است كه در اظهارات مسئولين استان، ائمه ي محترم جمعه، در نامه هاي مردمي، در گفتار نخبگان كه با ما در ميان گذاشتند، ديده ميشود؛ اينها درست است. اما بعضي جاها انسان مي بيند فهرستي درست ميكنند از مطالبات نامعقول، غير عملي؛ اينها جز اينكه دستگاه قادر نباشد به تحقق آن و ذهن مردم را گمراه و اغواء كند، اثر ديگري ندارد. توقعات معقول و منطقي همان چيزي است كه از زبان مردم انسان ميشنود، در نامه هاي مردمي انسان مي بيند، نخبگان هم همانها را تكرار كردند. خدا را سپاسگزارم؛ آنچه كه در اين سفر گفته شد خطاب به مسئولان و خطاب به آحاد مردم، چيزهائي است كه به اعتقاد ما از متن

واقعيت برخاسته بود.

من ميگويم زبان كردي يك ثروت ملي است، استعدادهاي علمي و هنريِ جوانان اينجا يك ثروت ملي است، استعداد ورزشي جوانان كردستان يك ثروت ملي است؛ از اين ثروتهاي ملي بايد استفاده بشود، بهره برداري بشود، به فعليت برسد.

خدا را سپاسگزاريم كه مسئولين با دلسوزي، مسائل مردم استانهاي مختلف را دنبالگيري ميكنند؛ من اين را مشاهده ميكنم، مي بينم. مسئولين دولتي چه در سفرهائي كه ميكنند - سفرهاي استاني - چه در تصميم گيري هاي ديگر، من مي بينم از نزديك، با دلسوزي مسائل مردم را دنبال ميكنند. اميدواريم ان شاءاللَّه با همين روحيه، با همين دلسوزي مسائل كردستان دنبالگيري بشود. ما هم البته از آنها پاسخگوئي خواهيم خواست و آنچه را كه قرار است انجام بگيرد، مطالبه ميكنيم و اميدوارم به فضل الهي آينده ي كردستان مانند آينده ي اين كشور عظيم، از امروز بسيار بهتر و سربلندتر و عزيزتر باشد. امروز بحمداللَّه با ديدار شما آخرين روز سفر ما به كردستان، روز بسيار شيرين و مطلوبي بود.

پروردگارا ! اين جوانان برومند و عزيز را براي كردستان، براي كشور عزيز ايران حفظ كن؛ توفيقات خودت را شامل حال آنان بگردان. پروردگارا ! گره ها را از كار مردم ما در همه ي نقاط كشور و در اين نقطه باز كن. پروردگارا ! روزبه روز عزت ملت ايران را در مقابل ملتهاي ديگر و در مقابل زورگويان و قلدران افزايش بده. پروردگارا ! ما را بندگان صالح و شايسته ي خودت قرار بده؛ آنچه گفتيم و آنچه شنيديم، به كرمت از ما قبول كن؛ و توفيق عمل به ما ارزاني بدار.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در جمع تعدادى از خانواده هاى شهداء

بيانات در جمع تعدادي از

خانواده هاي شهداء بسم الله الرّحمن الرّحيم

اين جلسه از لحاظ معنوي جلسه ي بسيار پرعظمتي است. حقيقتاً براي يك ملت مايه ي افتخار است كه پدران و مادراني، جگرگوشگان خودشان را با اين كيفيت در راه خدا به دست خودشان بفرستند و اين عزيزان به شهادت برسند و اين داغ بزرگ و سنگين به خاطر رضاي الهي به كام آنان شيرين بيايد؛ آن هم پدران و مادراني كه بعضاً دو فرزند پسر داشتند، هر دو شهيد شدند؛ سه فرزند آنها به شهادت رسيدند؛ چهار فرزند آنها به شهادت رسيدند؛ اينها چيز كوچكي نيست، مخصوص يك بخش از كشور ما و ملت ما هم نيست. شما جمع حاضر كه اين خصوصيت بسيار باعظمت در شما هست، پدران و مادران چنين جواناني هستيد كه از نقاط مختلف كشور، از اقوام گوناگون كشور و از شهرهاي مختلف كشور در ميان شما هستند؛ از فارس، از عرب، از ترك، از كرد، از تركمن، از بلوچ. كدام ملت يك چنين تركيب شگفت آوري را در خود دارد؟ من در همين سفر كردستان خانواده اي را زيارت كردم كه شش فرزندشان در راه خدا شهيد شده بودند. قبلاً هم البته اين خانواده را من ديده بودم. اين سفر ديدم پدر و مادر اين خانواده از دنيا رفته اند. ياد اين بزرگان، ياد اين مردان و زنان دلاور، يعني پدران و مادران شهدا مثل ياد خود شهدا هميشه زنده است. اينها از خاطره ي يك ملت و يك تاريخ هرگز نخواهد رفت. ما در تاريخ، چيزهائي مربوط به صدر اسلام ميخوانديم كه اعماق آن را درك نميكرديم؛ مثل داستان به نظر مي آمد؛ اما امروز در ملت خود، در كنار خود، افرادي

را مي بينيم كه از لحاظ فداكاري، از آن زنان و آن مردان كه ياد آنان در تاريخ اسلام هزار و چهارصد سال باقي مانده، بالاترند. اينها صبرشان از آنها بيشتر است. آنها نفس گرم رسول خدا را ميديدند، پيغمبر را به چشم ميديدند، در ركاب او ميجنگيدند، اينها با هزار و چهارصد سال فاصله، »و امنّا به و لم نره صدقا و عدلا« - كه در دعاي سمات است - با اين ايمان مستحكم اينجور ايستادند؛ اين چيز كمي است؟ ملت ايران اينجور پيروز شد عزيزان من!

اين ايمانهاي محكم، اين اراده هاي پولادين، اين ايثار و فداكاري بزرگ پدرها و مادرها و خانواده ي شهدا، آنچنان پايه هاي اين بناي مستحكم را قوي و ماندگار كرد، كه هيچ طوفاني نتوانسته است و بعد از اين هم به اذن الهي نخواهد توانست اين بنيان رفيع را تكان بدهد؛ از جا بكند.

پايه ي اين بناي مستحكم جمهوري اسلامي، همين صبر شما، همين ايمان شما، همين استقامت شماست. اين است كه جوانهاي امروز ما را با گذشت سي سال از انقلاب اين جور انقلابي بار مي آورد كه شما داريد نمونه ي جوانان مؤمن و انقلابي را مي بينيد. و اينها همه به بركت اسلام است، به بركت قرآن است.

شما براي خدا فرزندانتان را به جبهه فرستاديد، براي خدا در مقابل مصيبت فقدان آنها صبر كرديد. اگر نظام اسلامي اندكي از اسلام و از راه اسلام و از هدفهاي اسلام انحراف پيدا كند، مطمئناً اين پشتوانه ي عظيم، ديگر براي او باقي نخواهد ماند. اينكه امام بزرگوار ما در همه ي اظهاراتش، در همه ي گفته هايش بر روي اسلام تكيه ميكرد، به خاطر همين حقيقت است.

اسلام است كه ما را نگه داشت، اسلام است كه به ما قوت بخشيد، اسلام است كه ما را اميدوار به پيروزي كرد و وارد اين ميدانهاي سخت كرد، اسلام بود كه در حمله ي »بيت المقدس«، آن جوانان غريب، آن نيروهاي مسلحِ فاقد امكانات را آنجور در مقابل دشمن بعثي وادار به استقامت كرد كه توانستند او را مفتضح كنند، شكست بدهند، خرمشهر را پس بگيرند، از سرزمين اسلامي او را بيرون كنند. اين نظام با اسلام به وجود آمد، با اسلام هم زنده خواهد ماند.

همه ي مسئولين نظام بايد به اين نكته توجه كنند و به اسلام و احكام اسلام و به ارزشهاي اسلامي افتخار كنند. درست است كه دشمنان اسلام - يعني دشمنان ملت ايران - اين را نمي پسندند. بديهي است شما وقتي در مقابل يك دشمني قرار بگيريد، اراده ي قوي داشته باشيد، اسلحه ي كارآمد داشته باشيد، دشمن اين را نمي پسندد؛ ميخواهد اراده ي شما را، از شما بگيرد و شما را تضعيف كند؛ اسلحه را از دستتان بگيرد. دشمنان ايران و ايراني ميدانند كه مايه ي ايستادگي و اقتدار اين ملت و اراده ي مستحكم او، همين ايمان اسلامي او بود؛ ميخواهند اين را از او بگيرند. آنها تبليغات جهاني را در همين جهت سازماندهي ميكنند. ما بايد هوشيار باشيم؛ مسئولين ما بايد هوشيار باشند؛ نامزدهاي انتخابات بايد هوشيار باشند. مبادا نامزدهاي انتخابات رياست جمهوري در تبليغات خود براي دلخوشي دشمنان حرفي بر زبان جاري كنند. رضايت خدا را بايد در نظر گرفت، رضايت اولياء را بايد در نظر گرفت. آن چيزي را بايد معيار قضاوت قرار داد كه مايه ي ايستادگي ملت است، مايه ي استحكام ملت

است، مايه ي استقامت مردم است و او پايبنديِ محكم به اسلام است.

خدا را شكر ميكنيم كه به بركت اسلام نگذاشت خون شهيدان ما پامال و ضايع شود. خون شهيدان ما ضايع و باطل نشد. اين عزتي كه امروز شما مي بينيد نظام جمهوري اسلامي و ملت ايران دارند، به بركت همين خونهاست. اينكه در همه ي كشورهاي اسلامي، قشر عمومي مردم، ملت ايران را تحسين ميكنند، نظام جمهوري اسلامي را به چشم عظمت نگاه ميكنند، به بركت اين خونهاست. اين امنيتي كه امروز در كشور ما هست، اين حركت عظيمي كه امروز به سمت سازندگي اين كشور هست، اين كارهاي بزرگي كه انجام گرفته است، اين پيشرفت علمي و فناوري، اين افزايش تعداد عالم و دانشمند و دانشجو و محقق و پژوهشگر، اينها همه به بركت خون شهداست. اين بيداري عمومي كه امروز كشور و ملت ما دارد، به بركت خون شهداست. خون شهداي شما مثل كيميا، مثل اكسير توانست اين ملت را، اين كشور را متحول كند، رشد بدهد و افتخارش مال شهداي شما و مال خود شماست.

ملت ايران تا ابد مديون شهدا و خانواده هاي شهداست. اين را همه ي ملت ما بايد بدانند. هرچه ما عزت به دست بياوريم، هرچه پيشرفت به دست بياوريم، مرهون خون شهداي عزيز شما، اين جگرگوشه هاي شماست. اينها بودند كه به ما، به كشورشان، به ملتشان، به اسلام عزت دادند. اين را همه بايد قدر بدانند؛ مسئولين هم بايد قدر بدانند، خود شما خانواده ها هم بايد قدر بدانيد؛ و ميدانيد.

كمتر خانواده ي شهيدي را من ديده ام كه به شهادت فرزند خود افتخار نكند، احساس سربلندي نكند؛ هيچ، شايد هرگز

خانواده ي شهيدي را نديده باشيم. به شهداي خودشان افتخار ميكنند، حق هم همين است، جاي افتخار هم دارد. نه شما، همه ي ما، همه ي ملت ايران، همه ي مسئولين بايد به اين مردان دلاور، به اين جوانان شجاع افتخار كنند.

و ياد حماسه ي دفاع مقدس بايد هميشه در كشور ما باقي بماند و جاودانه باشد. بعضي ها خواستند، سعي هم كردند كه ياد دوران دفاع مقدس و آن شجاعتهاي بزرگ و آن عظمتها را بتدريج كمرنگ كنند و از يادها ببرند. اينها اگر نادانسته اين كار را ميكنند، غفلت بزرگي دارند؛ اگر هم خداي نكرده دانسته است كه خيانت است.

ياد دفاع مقدس، ياد شهيدان، بايد هميشه در بين ملت ما و جامعه ي ما زنده بماند. هنوز خيلي حرفها گفته نشده است. خيلي از خاطرات جوانان شما، فرزندان شما هنوز ثبت نشده. و همان مقداري كه بيان شده، نشان دهنده ي يك عظمتِ غير قابل اندازه گيري با اذهان معمولي انسان است؛ با فكر و مغز مادي غيرقابل اندازه گيري است. همين چيزهائي كه راجع به فتح بيت المقدس، فتح فتح المبين و بقيه ي عملياتها نوشته شده است، چقدر در آن عظمت هست. اينها را همين جوانان شما انجام دادند.

ما از خداوند متعال براي شهداي عزيزمان علو درجات مسئلت ميكنيم. از خدا ميخواهيم كه ما را با اين شهدا محشور كند. و همه را بخصوص شما پدرها و مادرها را مشمول شفاعت آنها قرار بدهد و اميدواريم كه ان شاءالله اين افتخار عظيم ملت ايران هميشه براي ملت ايران مايه ي سرافرازي و مايه ي پيشرفت باشد. و خداوند دلهاي شما را مشحون از فضل خود، رحمت خود، صبر و سكينه ي الهي قرار بدهد.

والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته

بيانات در بيستمين سالگرد رحلت امام خميني (ره)

بيانات در بيستمين سالگرد رحلت امام خميني (ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمد للَّه ربّ العالمين. و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في العالمين

چهاردهم خرداد را كه يادآور مصيبت فقدان پدر عظيم الشأن اين ملت است، به همه ي شما حضار عزيز، به ملت بزرگ ايران و به همه ي آزادگان عالم تسليت عرض ميكنم. و اميدوارم خداوند متعال به همه ي ما توفيق عنايت كند كه بتوانيم با تكرار خاطره ي اين بزرگمرد تاريخ اسلام توشه هائي براي حركت خودمان، حركت ملت ايران و حركت امت اسلامي برگيريم.

يك مطلب درباره ي ممشاي امام و راه آن بزرگوار و هدفهاي ايشان عرض ميكنم. و آن اين است كه در جمع بنديِ توصيه هاي امام و شعارهاي امام و مطالباتي كه ايشان از مردم، از مسئولان، از آحاد مسلمانان جهان داشته اند، دو پرچم برافراشته را در دست امام ملاحظه ميكنيم. در حقيقت امام بزرگوارِ ما در اين نهضت عظيمي كه در كشورمان و در جهان اسلام به وجود آوردند، دو پرچم را بلند كردند و برافراشته نگاه داشتند: يك پرچم عبارت است از پرچم احياء اسلام؛ به عرصه آوردن اين قدرت عظيم و لايتناهي پرچم دوم، پرچم عزت و سربلندي ايران و ايراني. اين دو تا پرچم برافراشته ي به دست قدرتمند امام بزرگوار ماست. پرچم اول كه در حقيقت يك بعد از دعوت امام و نهضت امام است، مربوط به امت بزرگ اسلامي است. پرچم دوم هم اگرچه كه مربوط به ملت ايران است، مربوط به ايران و ايراني است، اما چون يك تجربه ي عملي از

تحرك حيات بخش اسلام است، براي امت اسلامي اميدآفرين و حركت ساز است. چون اين نهضت بزرگ در ايران تجربه ي عمليِ بيداري اسلام و تحقق اسلام بود، بنابراين اگرچه كه به طور مستقيم مربوط به ايران و ايراني است، اما نتيجه ي آن باز براي امت اسلام داراي ارزش و اهميت است. من درباره ي هر دو بعد، مطالب كوتاهي را عرض ميكنم.

در بعد اول كه برافراشتن پرچم اسلام بود، اين موجب شد كه مسلمانان در همه ي جاي دنيا احساس هويت كردند؛ احساس شخصيت كردند. بعد از آني كه در طول سالهاي متمادي كوشش شده بود كه هويت اسلامي خرد شود، له شود، وقتي اين انقلاب به وجود آمد، وقتي قامت برافراشته ي امام بزرگوارِ ما در منظر مردم مسلمان عالم پديدار شد، همه احساس كردند كه يك هويتي، يك شخصيتي، يك اصالتي پيدا كرده اند. همين موجب شد كه در شرق و غرب دنياي اسلام نشانه هاي بيداري مسلمانان پديدار بشود: ملت فلسطين بعد از ده ها سال ناكامي جان گرفت؛ جوانان كشورهاي عربي كه بعد از شكستِ در سه جنگ كه دولتهايشان با رژيم صهيونيستي داشتند و دلمرده و مأيوس بودند، دوباره روحيه گرفتند - اينها ديگر مربوط به دنياي اسلام است؛ مخصوص به مسائل كشور ما نيست - رژيم صهيونيستي كه غده ي سرطاني در دل كشورهاي اسلامي است و تا آن روز يك چهره ي شكست ناپذير از خود نشان داده بود و خيلي ها در دنياي اسلام باور كرده بودند كه رژيم صهيونيستي شكست ناپذير است، از دست جوانان مسلمان سيلي خورد؛ انتفاضه هاي فلسطيني شروع شد، ضربه هاي پياپي بر رژيم غاصب وارد شد؛ چه در انتفاضه ي اول، چه در انتفاضه ي اقصي چه

در شكست و عقب نشينيِ نه سال قبل از لبنان، چه در جنگ سي و سه روزه و چه در سال گذشته در جنگ بيست و دو روزه ي با مردم مظلوم غزه؛ همه ي اينها ضرباتي بود كه بر رژيم صهيونيستي وارد شد. اين در حالي است كه آن روزي كه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد، رژيم صهيونيستي از نظر دولتهاي مسلمان و ملتهاي مسلمان، بخصوص ملتهاي عرب، يك رژيم شكست ناپذير به حساب مي آمد. اين موجب شد كه رژيم صهيونيستي عجالتاً شعار از نيل تا فرات را كنار بگذارد و به دست فراموشي بسپرد. ملتهاي مسلمان - از آفريقا تا شرق آسيا - به فكر ايجاد نظام اسلامي و حكومت اسلامي افتادند با فرمولهاي گوناگون؛ نه لزوماً با همان فرمول نظام جمهوري اسلامي ما؛ اما به فكر حاكميت اسلام بر كشورشان افتادند. بعضي از كشورها موفق هم شدند؛ بعضي هم آينده ي نويدبخشي در انتظارشان هست از حركتهاي اسلامي.

روشنفكران در دنياي اسلام با اميد تازه اي به ميدان آمدند؛ همان شاعران و هنرمندان و نويسندگاني كه با يأس حرف ميزدند، احساس شكست ميكردند، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، بعد از حركت عظيم امام بزرگوار و ايستادگي هاي اين ملت، روحيه ي شان عوض شد، لحن كلامشان و شعرشان و قلمشان تغيير پيدا كرد؛ رنگ اميد به خود گرفت. و اين رشته سر دراز دارد.

من همين جا به ملتهاي مسلمان عرض ميكنم اگر امروز شما مي بينيد كه لحن دنياي غرب در برابر شما نرمتر شده است، اين در نتيجه ي همين بيداري عمومي و ايستادگي در دنياي اسلام است. وعده ي بي تخلف خداوند كه پيروزي مؤمنان را وعده كرده است، تحقق پيدا نميكند،

مگر در صورتي كه مؤمنان ايستادگي كنند، پافشاري كنند، جانفشاني كنند. همان مقداري كه اين ايستادگي ديده شد، ورق برگشت؛ دنياي اسلام در مقابل غرب از آن حالت تحقيرشدگي خارج شد.

در گذشته، دنياي سلطه و قدرتمندان سلطه گر نسبت به كشورهاي اسلامي به طور دلخواه تصميم گيري ميكردند؛ نه نظر ملتهاي مسلمان و نه نظر دولتهاي اسلامي را حتّي سؤال هم نميكردند. اگر نفت داشتند، براي نفتشان؛ اگر بازار داشتند، براي بازارشان برنامه ريزي ميكردند، تصميم ميگرفتند و آن تصميم بايد عمل ميشد. با بيداري دنياي اسلام اين وضعيت تا حد زيادي تغيير پيدا كرد. مسلمانها بايد اين تجربه را در همه ي دنياي اسلام به عنوان يك تجربه ي موفق و مغتنم قدر بدانند و راه خودشان را بر اساس او تنظيم بكنند. آنچه ملتها را عزيز ميكند، سربلند ميكند، ايستادگي آنهاست.

امروز شما ملاحظه كنيد حتّي اين دولت جديد آمريكا، سعي ميكند چهره ي جديدي را از دولت ايالات متحده براي مردم اين منطقه ترسيم كند. البته حق هم دارند كه اين را بخواهند؛ چون دولت قبليِ آمريكا يك چهره ي زشت و منفور و خشني از دولت ايالات متحده در نزد ملتهاي اين منطقه به وجود آورده است. ملتهاي منطقه ي خاورميانه، منطقه ي اسلامي و شمال آفريقا از ته دل از آمريكا متنفرند؛ چون در طول سالهاي متمادي از آمريكا در اين منطقه خشونت ديدند، دخالت نظامي ديدند، حق كشي ديدند، تبعيض ديدند، مداخله هاي زورمدارانه ديدند، از دست رفتنِ حقوق خودشان را به وسيله ي دولتهاي زورگوي آمريكائي در طول سالهاي گذشته مشاهده كردند، لذا متنفرند. خوب، حالا دولت جديد آمريكا درصدد است اين چهره را متحول كند؛ يعني چهره ي جديدي

از آمريكا در اين منطقه ترسيم كند. اين چه جوري ميشود؟ من اين را به طور قاطع ميگويم: اين با حرف و نطق و شعار به دست نخواهد آمد. آنها كارهائي كرده اند كه عميقاً ملتهاي اين منطقه را آزرده است، رنجانده است، به آنها ضربه زده است؛ نميشود با حرف و نطق و شعار اين آزردگي را، اين رنجش را، اين نفرت عميق را برطرف كرد؛ عمل لازم است.

آمريكا از دمكراسي حرف زد، از اعتبار رأي ملتها حرف زد؛ اما در فلسطين، آراء مردم كه يك دولتي را انتخاب كرده بودند، نديده گرفت، به هيچ گرفت، اعتنائي به آن نكرد. اين چه نتيجه اي در ذهن مردم ميبخشد؟ معلوم است. در مورد حقوق ملت فلسطين، يعني يك ملتي كه ده ها سال است از خانه ي خود، از ميهن خود با يك روش خشونت آميز و خشن و ظالمانه رانده شده است - اين را كه همه ميدانند، اينكه تاريخ ناشناخته اي نيست، مربوط به شصت سال قبل است. ملت فلسطين با اين وضعيت، از حقوق خود محروم، آواره ي در كشورهاي مختلف - آمريكا نه فقط نسبت به حقوق اينها هيچگونه توجهي نكرد، از آنها حمايتي نكرد، بلكه بعكس، از رژيم غاصب صددرصد حمايت كرد، و اگر فلسطيني هاي مظلوم درصدد برآمدند اعتراضي بكنند، آن اعتراض را اخلالگري و كارهاي شريرانه معرفي كرد. اين چه جور درست خواهد شد؟

حق كشي هاي آمريكا در اين منطقه يكي دو تا نيست. در مورد كشور خودِ ما، در مورد همين انرژي هسته اي - همين مسئله ي متداولِ اين چند سال - شما ببينيد چقدر كتمان حقيقت كردند؛ چقدر خلاف واقع گفتند؛ چقدر دروغ گفتند؛ چقدر

با خواسته ي يك ملت - كه حق طبيعي و مشروع خود را كه خود به دست آورده است و آن را ميخواهد - مقابله كردند. ملت ما ميگويد ما ميخواهيم به صنعت هسته اي دست پيدا كنيم، ما ميخواهيم بتوانيم از انرژي هسته اي در مسائل گوناگون زندگي صلح آميز استفاده كنيم، آنها ميگويند كه ملت ايران به دنبال بمب هسته اي است! چرا دروغ ميگويند؟ چرا ملت ايران را با اين حرفها اينجور از خودشان عميقاً متنفر ميكنند؟ اين كار را در اين سالهاي گذشته كرده اند. بارها ملت ايران و مسئولان اعلام كرده اند كه ما سلاح هسته اي را نميخواهيم؛ اين در سلسله ي نيازها و نظام تسليحاتي ما اصلاً وجود ندارد. ما اعلام كرديم كه استفاده ي از سلاحهاي هسته اي از نظر اسلام حرام و ممنوع است. و نگهداشتن او ايجاد يك خطر بزرگ و يك دردسر بزرگ است؛ ما دنبال اين نيستيم و نميخواهيم؛ پول هم بدهند بگويند آقا شما بيائيد اين كار را بكنيد، ملت ايران نميخواهد، مسئولين نميخواهند. اما در عين حال در اين تبليغات چند ساله ي مخالفين و غربي ها، مي بينيد براي اينكه حرف باطل خودشان، حرف زور خودشان را موجه جلوه بدهند، به جاي اينكه بگويند ايران به دنبال انرژي صلح آميز هسته اي است، ميگويند ايران به دنبال بمب هسته اي است! اين حق كشي نيست؟

دولتهاي آمريكا در طول اين سالهاي گذشته - بخصوص رئيس جمهور نابخردِ قبليِ آمريكا - به عنوان مبارزه ي با تروريسم به اشغال دو كشور اسلامي دست زد: يعني عراق و افغانستان. بعد شما در افغانستان نگاه ميكنيد مي بينيد هواپيماهاي جنگيِ آمريكائي مردم را، صد نفر، صد و پنجاه نفر - نه يك بار،

نه دو بار، نه ده بار - در طول اين چند سال مرتب بمباران ميكنند و به قتل ميرسانند. خوب، مگر تروريستها چه كار ميكنند؟ اين همين كاري است كه تروريستها ميكنند؛ منتها تروريستها يك نفر، دو نفر، ده نفر را ميكشند، شما صد نفر، صد و پنجاه نفر را يكجا ميكشيد. اين چه جور مبارزه ي با تروريسم است؟ در عراق عناصر تروريستِ بعثي را - طبق اطلاعات مسلّم ما - پشتيباني و همراهي كردند، در حالي كه شعار مبارزه ي با تروريسم ميدادند! اينهاست كه ملتهاي منطقه را از آمريكا متنفر كرده است؛ چهره ي آمريكا را سياه كرده است، مخدوش كرده است. اگر رئيس جمهورِ تازه ي آمريكا ميخواهد اين چهره را عوض كند، اين كارها بايد عوض بشود؛ با نطق و با شعار و با اين چيزها حاصل نميشود. ملتهاي مسلمان هم ميدانند كه صداقت دولتمردان آمريكا آن وقتي مشخص ميشود كه در عمل به تغيير دست بزنند؛ والّا اگر در عمل به تغيير دست نزنند، صد تا نطق هم كه بكنند، حرفهاي شيرين و زيبا هم كه به امت اسلامي تحويل بدهند، اثري نخواهد كرد؛ تغييري به وجود نخواهد آمد. اين بيداري اسلامي، آن وجه اول از حركت عظيم امام بزرگوار ما بود.

وجه دوم مربوط به عزت ايران و ايراني است. اولين كار و مهمترين كاري كه امام بزرگوار ما در اين بخش دوم انجام داد، اين بود كه احساس حقارت را از ملت ايران گرفت و از روح آنها زدود؛ اين خيلي مسئله ي مهمي است. ملت ما از صد و پنجاه سال پيش، صد سال پيش، بر اثر عوامل گوناگون، در

خود احساس حقارت ميكرد؛ خودكم بيني احساس ميكرد؛ از جنگهاي دوران قاجار بگيريد و آن شكستهاي سخت و از دست دادن شهرهاي مختلف در زمان قاجار، تا بعد در دوران پهلوي، زمان رضاخان، آن ديكتاتوري و سركوب سخت ملت، كه مجال نفس كشيدن به كسي داده نميشد؛ بعد در دوران بعد از پهلوي اول، زمان محمدرضا، با حضور آمريكائيها، با ايجاد سازمان امنيت و ساواك، با آن رفتار خشني كه با مردم ميكردند، مردم احساس ميكردند كه هيچ تواني ديگر برايشان نمانده است. در چند مسئله ي مهم ملت ايران احساس شكست كرد؛ از قضيه ي مشروطه كه ملت ايران شكست خورد بعد از اينكه پيروز شده بود، تا قضيه ي نهضت ملي كه باز ملت ايران با آنكه يك حركت عظيمي را كرد، متصديان و مسئولان نتوانستند اين حركت را نگه دارند و ملت ايران شكست خورد؛ بعد از آن يك ديكتاتوري سخت از سال 33 تا سال 57 - در طول بيست و چهار سال - بر مردم حاكم بود، كه مردم واقعاً روحيه اي ديگر نداشتند.

از طرفي روشنفكران غرب زده كه خيلي از آنها در دستگاه هاي حكومت ظالم حضور داشتند، با حرف خودشان و با عمل خودشان به مردم اينجور تفهيم كرده بودند كه شما عرضه نداريد؛ عرضه ي هيچ كاري را نداريد؛ بايد تقليد كنيد. در علم تقليد كنيد، در صنعت تقليد كنيد، در فرهنگ تقليد كنيد، در لباس تقليد كنيد، در خوراك تقليد كنيد، در حرف زدن تقليد كنيد. حتّي كار را به جائي رساندند كه يك وقتي گفتند: بايد خط فارسي را تغيير بدهيم! ببينيد چقدر يك ملت بايد از استقلال و عزت نفس

دور شده باشد كه جرأت كنند كساني بگويند خطّت را تغيير بايد بدهيد. خط فارسي كه هزار سال ميراث علمي ما با آن نوشته شده است، اين را عوض كنيم، تغيير بدهيم، خط اروپائي ها را بياوريم و از آنها تقليد بكنيم؛ كار را به اين جا رسانده بودند. امام آمد اين روح حقارت را گرفت و در طول پانزده سال نهضت امام تا پيروزي انقلاب و از روز پيروزي انقلاب به نحو ديگري تا ده سال عمر بابركت آن بزرگوار، دائم روح خودباوري را در اين ملت دميد: شما ميتوانيد، ما ميتوانيم، شما قادريد، شما بزرگيد، شما قدرتمنديد.

اين خودباوري و اعتماد به نفس ملي يكي از دو ركن اساسي پيشرفت هر كشور است. يك ركن، امكانات مادي است، اما امكانات مادي كافي نيست. يك ملت ممكن است امكانات مادي زيادي هم داشته باشد، اما به رشد و ترقي و تعالي نرسد؛ نتواند يك ملت عزيز و قدرتمند بشود. خوب، ما در دوران قبل از انقلاب همين نفت را داشتيم، همين گاز را داشتيم، همين معادن عظيم فلزات ذي قيمت را داشتيم، همين استعدادهاي درخشان و نيروي انسانيِ بااستعداد را داشتيم؛ اما در عين حال يك ملت دست سوم، گمنام در دنيا، توسري خور قدرتهاي بزرگ، زير يوغ يك حكومتي كه فاسد بود، دست نشانده بود، متصل به دشمنان ملت بود، زندگي ميكرديم. پس امكانات مادي كافي نيست، مؤلفه هاي ديگري لازم است؛ مؤلفه هاي معنوي. يكي از مهمترين اين مؤلفه ها، همين خودباوري است، اعتماد به نفس است و اينكه يك ملت باور كند كه ميتواند. امام ملت ما را به اين باور رساند كه ميتواند بايستاد؛ ميتواند مقاومت كند؛

ميتواند كشور خود را آزاد كند؛ ميتواند نظامي را كه خود به وجود آورده است، با كمال قدرت اين نظام را حفظ كند؛ ميتواند در دنيا، در سياستهاي بين الملل اثر بگذارد، كه همين جور هم شد. اين همان عزت ملي است كه من بيست روز قبل از اين در سنندج در بين برادران كُردمان اين مسئله را مطرح كردم. عزت ملي خيلي براي يك كشور مهم است. اين عزت ملي فقط حرف هم نيست. اين ترجمه ي عملي در همه ي عرصه هاي زندگي ما دارد.

عزت ملي در مديريت كشور به اين معناست كه يك دولت، يك نظام، به ملت خود متكي باشد، به مردم متكي باشد.

عزت ملي در مسائل اقتصادي به اين است كه كشور به قدرت خودكفائي برسد، بتواند اگر چيزي از دنيا نياز دارد، ميگيرد، چيزي هم دنيا به او نياز داشته باشد و در مقابل از او بگيرد؛ مغلوب نباشد، مقهور نباشد.

عزت ملي در عرصه ي علم به اين است كه جوان دانشجوي او، پژوهشگر او، عالمِ محقق او سعي كند مرزهاي علم را درنوردد - همين چيزي كه ما گفتيم نهضت نرم افزاري و توليد علم - و علم را توليد كند. آن كساني كه دانش را به اين نقطه رساندند، انسانهائي بودند كه از لحاظ متوسط استعداد از ما اگر عقب تر نبودند، جلوتر نبودند. ما قرنها سابقه ي درخشان علمي در تاريخ داريم و امروز هم بايد بتوانيم علم را بسازيم، به وجود بياوريم، كشف كنيم و در بناي علمي دنيا سهم عمده اي داشته باشيم؛ اين ميشود عزت.

عزت يك ملت در سياستهاي گوناگون و در تعاملش با

كشورهاي ديگر و دولتها و قدرتها اين است كه از استقلالِ رأي برخوردار باشد. يك دولت، يك نظام در مقابل قدرتها آنچنان ظهور كند كه نتوانند در هيچ مسئله اي اراده ي خودشان را بر او تحميل كنند.

عزت ملي در عرصه ي فرهنگ به اين است كه يك ملت به سنتهاي خود پايبند باشد، براي آنها ارج قائل باشد، مقلد فرهنگهاي بيگانه و مهاجم نشود. اين چيزي است كه متأسفانه كشور ما در قبل از انقلاب، در طول صد سال يا بيشتر در مقابل اين طوفان و اين موج ويران گر فرهنگ غرب، غرق شد كه آثارش را ما هنوز هم داريم تحمل ميكنيم؛ رنجهايش را ما هنوز هم داريم ميبريم. عزت ملي به اين است كه يك ملت به سنتهاي خود اهميت بدهد، احترام بگذارد، افتخار كند و به اينكه ديگران بگويند آقا شما مرتجعيد، اعتناء نكند. امروز بعضي از كشورهاي اروپائي كارهائي ميكنند كه اگر آنها را در مقابل يك آدم عاقلِ متعارف بگذاريد، جز خنده ي تمسخرآميز كاري نميكند. ميگوئيم: چرا ميكنيد؟ ميگويند: اين سنت ماست! به سنتهاي خودشان پايبندند؛ سنتهاي كهنه ي پوسيده. آن وقت اگر ملتهاي ديگر به سنتهاي خودشان احترام بگذارند، پايبند باشند، آنها را طعن و تمسخر ميكنند كه چرا. نه، اين خودباختگي مخالف با عزت ملي است. عزت ملي آن وقتي است كه يك ملت در مقابل فرهنگ ديگران خودباخته نباشد؛ اين عزت ملي است. در همه ي عرصه هاي زندگي عزت ملي ترجمه ميشود، معنا دارد، مصداق دارد.

در نحوه ي اداره ي كشور و ارتباط با انسانها، عزت ملي به اين است كه تك تك انسانها در يك جامعه مورد احترام قرار بگيرند. «امّا

اخ لك في الدّين و امّا نظير لك في الخلق»؛(1) اگر هم دين شماست، مورد احترام است؛ اگر هم دين شما هم نيست، مورد احترام است. در جامعه هركه انسان است، مورد احترام است؛ مورد تكريم است؛ اين ايجاد عزت ملي ميكند. اينها ابعاد گوناگون عزت ملي است كه رهنمود امام بود؛ انگشت اشاره ي امام بود.

نظام اسلامي هم در اين سي سال با همين اعتماد به نفس پيش رفت. البته فراز و نشيب داشت، افت و خيز داشت؛ اما توقف نداشت؛ ملت توقف نكردند. اين عزت ملت ما امروز در دنيا هم منعكس است. من قبول نميكنم حرف آن كساني را كه تصور ميكنند ملت ما به خاطر پايبندي به مباني و اصول خود، در دنيا خوار شده است، از چشم افتاده است؛ ابداً. ما دشمن داريم. دشمنان ما يك جبهه ي متحدي هستند متشكل از قدرتهاي مداخله گر و زورگوي عالم. اينها وقتي ببينند يك كشوري از مدار آنها خارج شد - كشورهائي كه اينها به عنوان اقمار خودشان در مدار خود نگه داشته بودند - مثل كشور ايران كه با انقلاب اسلامي از مدار آنها خارج شد، سعي ميكنند با او مقابله كنند، او را بكوبند؛ تحقير ميكنند؛ وسائل تبليغاتي شان هم زياد است. اين معنايش اين نيست كه ما عزت خودمان را از دست داديم. نه، در اعماق دل همان كساني كه دشمن اسلام و دشمن جمهوري اسلامي هستند، احترام امام و ملت ايران رسوخ يافته است.

راه اين ملت بزرگ ما كه پرورده ي بيانات امام و هدايتهاي امام است، براي رسيدن به اوج اعتلاء و پيشرفت عبارت است از اينكه اين عزت ملي

را در همه ي عرصه ها حفظ كند. اين ملت ميتواند به اوج اعتلاء برسد، كه وقتي يك ملت قوي شد، اعتلاء مادي و معنوي پيدا كرد، امنيت او هم كامل خواهد شد. يعني آسيب پذيري او از بين خواهد رفت؛ دشمنان ديگر طمع نميكنند. اگر ملت ما ميخواهد به امنيت كامل برسد، اگر ميخواهد دشمنان ديگر جرأت تهديد او را پيدا نكنند، بايد همين راه را برود. اگر پيشرفت و عدالت را ميخواهد، همين راه را بايد برود. خطر بزرگ براي كشور ما جدا شدن از مردم است؛ جدا شدن از ارزشهاي اسلامي است؛ جدا شدن از خط مبارك امام است؛ اينها براي كشور ما خطر است. اگر اين استخوان بندي محكم كه انقلاب به وجود آورد حفظ بشود، خيلي از مشكلات را در گوشه و كنار در طول زمان ميشود ترميم كرد. نگذاريد اين استخوان بندي محكم شكسته بشود، كه اگر شكسته شد، هيچ زخمي هم ديگر درمان پيدا نخواهد كرد، هيچ گوشه ي خرابي هم ديگر ترميم نخواهد شد. استخوان بندي مستحكم نظام اسلامي اي را كه امام آن را به ما ياد داده است، بايد حفظ كنيم. من خدا را شكر ميكنم كه در طول اين سي سال، ملت ايران و مسئولين كشور توانستند به قدر وسع خودشان اين راه را دنبال كنند، تعقيب بكنند. البته كم و زياد داشته است، افت و خيز بوده است؛ در يك دوره بهتر، در يك دوره كمتر، اما اين حركت به طور مستمر ادامه پيدا كرده است تا امروز، و به توفيق الهي به همت شما مردم، بخصوص به همت شما جوانها، اين راه همچنان تا پيروزي نهائي ادامه پيدا خواهد كرد.

چند كلمه در باب انتخابات بگويم. مسئله ي حساس مهمِ سرنوشت ساز كشور ما انتخابات است در همه ي دوره ها؛ چه انتخابات مجلس و مجلس خبرگان و چه بخصوص انتخابات رياست جمهوري كه چند روز ديگر است. چند تا نكته را من در باب انتخابات ميگويم:

نكته ي اول اين است كه از دو سه ماه قبل از اين، راديوهاي بيگانه شروع كردند به بدنام كردن و مخدوش كردن چهره ي انتخابات در كشورمان، براي بدبين كردن مردم. گاهي گفتند: اين انتخابات نيست، انتصابات است. گاهي گفتند: اين يك بازي كنترل شده ي درون حكومت است؛ گفتند: اين كانديداها خودشان دارند بازي ميكنند؛ نامزدهاي مختلف كه مي بينيد با هم اختلاف نظر دارند، اينها همه ظاهرسازي است، بازي است. گاهي گفتند: در انتخابات قطعاً تقلب انجام خواهد گرفت؛ هر وقتي يك چيزي گفتند. مقصود از همه ي اين تخريبها يك چيز است و او اينكه ميخواهند ملت در انتخابات، مشاركت قوي و نماياني نكند؛ اين را ميخواهند. من به شما عرض ميكنم: عزيزان من! ملت عزيز ايران! ملت باهوش و بيدار ايران! ملت تجربه شده و آزموده ي ايران كه در طول اين سي سال از اين همه گردنه هاي سخت عبور كرديد! بدانيد؛ با مردم سالاريِ شما مخالفند. دشمن با همين حضور شما، با همين انتخاب شما مخالف است. ميخواهند پشتوانه ي نظام را كه مردم هستند و آراء مردم است، از نظام بگيرند؛ ميفهمند چه كار دارند ميكنند. واي به حال آن كساني كه نادانسته، از روي غفلت، همان حرف آنها را تكرار كنند و همان مقصود آنها را در داخل تحقق ببخشند. آنها دارند اميد را از مردم ميگيرند. ملت ايران سرافراز است به

اينكه توانسته در طول اين سي سال مسئولين را خودش معين كند. مسئولين بلندمرتبه ي نظام از صدر تا ذيل به وسيله ي مردم انتخاب شده اند؛ رهبري هم به وسيله ي مردم انتخاب ميشود با واسطه ي انتخابات خبرگان، رياست جمهوري، مجلس شوراي اسلامي، شوراهاي گوناگون؛ اين جزو افتخارات نظام است، ميخواهند اين را از مردم بگيرند؛ چون ميدانند نظام با اين مستحكم ميشود. من به شما عرض ميكنم: هر كسي به استحكام اين نظام علاقه مند است، هر كه به اسلام علاقه مند است، هر كه به ملت ايران علاقه مند است، براي او عقلاً و شرعاً واجب است كه در اين انتخابات شركت كند.

نكته ي دوم در باب انتخابات. عزيزان من! نامزدهاي مختلف هر كدام طرفداراني دارند، علاقه منداني دارند. علاقه مندان اين نامزد نميتوانند اعتراض كنند به علاقه مندان آن نامزد كه شما چرا به او علاقه مندي، به نامزد مورد علاقه ي من علاقه اي نداري. نه، اين جزو افتخارات كشور ماست. افراد گوناگون مي آيند؛ با منشهاي مختلف، با سلائق مختلف، با شيوه هاي گوناگون كار، در مقابل مردم قرار ميگيرند. يك عده اين را مي پسندند، يك عده آن را مي پسندند، يك عده آن را مي پسندند؛ اين افتخار است؛ اين خوب است. هر كدام از نامزدهاي محترم هم طرفداراني دارند. بعضي ها از اين طرفداران متعصب هم هستند، خيلي علاقه مند سرسختند به آن نامزد خودشان. خيلي خوب، باشند، حرفي نيست؛ اما مواظب باشيد، مراقب باشيد كه اين علاقه مندي ها به اصطكاك نينجامد؛ به اغتشاش نينجامد. شما داريد براي عقيده ي خودتان، براي ايمان خودتان تلاش ميكنيد؛ نگذاريد دشمنِ اين ايمان، دشمنِ اين آرمان از شما سوء استفاده كند.

من شنيدم و اطلاع پيدا كردم كه در خيابانها بعضي از

جوانان طرفداران نامزدها ميروند - حالا من درباره ي اين رفتن تو خيابانها حرفي نميزنم - اما مؤكداً ميگويم: مبادا اين خيابان گردي ها به مقابله، به مجادله، به درگيري بينجامد؛ مواظب باشيد. اگر كسي ديديد كه اصرار بر اغتشاش و درگيري دارد، بدانيد او يا خائن است، يا بسيار غافل است.

نكته ي سوم درباره ي انتخابات. خودِ نامزدهاي محترم هم مراقب باشند. نمي پسندد انسان كه ببيند يك نامزدي، چه در نطقهاي تبليغاتي، چه در سخنراني، چه در تلويزيون، چه در غير تلويزيون، براي اثبات خود متوسل بشود به نفي آن ديگري، آن هم با يك استدلال هاي گوناگون؛ به نظر من اين درست نيست. قبلاً هم من يك توصيه اي در اين مورد كردم، حالا هم در اين روزهاي آخر عرض ميكنم. نامزدها همه براي يك هدف دارند كار ميكنند. هر كسي به نظر خودش يك احساس مسئوليتي، تكليفي دارد، مي آيد ميدان. من با مناظره و معارضه و گفتگو و انتقاد مخالفتي ندارم؛ اما سعي كنيد اين در چهارچوبهاي درست شرعي و ديني انجام بگيرد. مردم، مردم بيداري هستند، ميفهمند، ميدانند. اين چهار نفر نامزدي كه از شوراي نگهبان تأييد شده اند و در اجتماعات گوناگون سخنراني ميكنند، خودِ آن نامزدهاي محترم توجه كنند، مراقبت كنند كه در اين سخنراني ها، در اين اظهارات، جوري نباشد كه منتهي بشود به ايجاد دشمني و ايجاد نقار؛ با برادري و با مهرباني پيش بروند. البته اختلاف نظر، اختلاف رأي، اختلاف سليقه، در مسائل گوناگون، در مسائل شخصي، در مسائل عمومي، يك امر طبيعي است؛ اشكالي هم ندارد. نگذاريد اين به اغتشاش منتهي بشود. اين را خود نامزدهاي محترم هم توجه كنند.

مطلب چهارم. بنده

در اين انتخابات يك رأي بيشتر ندارم، آن رأي را هم به نظرم ميرسد كه كسي به طور مشخص نميداند، حالا ممكن است كساني حدس بزنند. من به كسي نميگويم، نگفته ام و نخواهم گفت به چه كسي رأي بدهيد، به چه كسي رأي ندهيد؛ رأي من مربوط به خود من است. اين مال ملت است. آنچه كه من از مردم ميخواهم، عبارت است از اينكه همه با همه ي قوا، با همه ي توان، با همه ي نشاط، در روز بيست و دوي خرداد پاي صندوقهاي رأي حاضر بشوند و رأي بدهند. خداي متعال با آن ملتي است كه مي انديشد، تصميم ميگيرد، انتخاب ميكند، و براي خدا و در راه خدا به آن انتخاب عمل ميكند.

پروردگارا ! بركات خود و رحمت خود را بر اين ملت نازل كن. پروردگارا ! روح مطهر امام بزرگوارمان را با اوليائت محشور كن. پروردگارا ! روح دو فرزند جوان امام بزرگوارمان را كه از دنيا رفتند و به او پيوستند، با امام بزرگوار و با اوليائشان محشور كن. پروردگارا ! شهداي عزيز ما را كه جمع كثيري از آنها در همسايگي اين مرقد شريف آرميده اند، و همه ي شهداي اسلام را با اوليائت محشور بفرما.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) نهج البلاغه، نامه ي 53

مصاحبه با رهبر انقلاب پس از شركت در انتخابات

مصاحبه با رهبر انقلاب پس از شركت در انتخابات __ بسم الله الرحمن الرحيم. خدمت رهبر معظم انقلاب اسلامي از جانب جمع حاضر _ بويژه جامعه ي رسانه اي كشور _ سلام عرض ميكنم؛ صبح حضرتعالي به خير.

سلام عليكم و رحمت الله.

__ دهمين انتخابات رياست جمهوري در واقع اولين انتخابات دهه ي چهارم انقلاب اسلامي است كه حضرتعالي آن

را دهه ي پيشرفت و عدالت نامگذاري فرموده ايد. مردم ايران مشتاقانه منتظر شنيدن فرمايشات حضرتعالي در رابطه با انتخابات امروز هستند. متشكرم.

بسم الله الرحمن الرحيم. خداوند متعال را سپاسگزاريم كه به ملت ايران اين توفيق را عنايت كرد كه يك نوبت ديگر، در يك آزمون بزرگ ملي شركت كنند. انتخابات مظهر حضور فعال و پرشور و زنده ي مردم در عرصه ي سياسي كشور است. آنطوري كه من مشاهده ميكنم و ميشنوم، بحمدالله در اين انتخابات شور و شوق و تحرك مردم بسيار بالاست؛ اين را ما از حضور نامزدهاي مختلف و از آگاهي و بيداري مردم ناشي ميدانيم و خدا را سپاسگزاري ميكنيم. و انتظار داريم خداي متعال توفيق بدهد مردم بتوانند با حضور متراكم خود در پاي صندوقهاي رأي، يك امتحان بزرگ ديگر را بخوبي پس بدهند. و ان شاءالله از سوي پروردگار عالم مقدر باشد كه بهترين و شايسته ترين فرد، براي مدت چهار سال به رياست قوه ي اجرائيه منصوب بشود. مطمئناً وقتي مردم با ايمان و شور و شوق در صحنه هستند، خداي متعال هم تفضل خواهد كرد.

من _ طبق معمول _ درخواستم از مردم اين است كه از همين آغاز وقت و از اول صبح، پاي صندوقهاي رأي بروند. همه بروند، همه رأي بدهند، طبق تشخيص خودشان عمل كنند و سهم خودشان را در اداره ي كشور و در تعيين مديريت عالي اجرائي كشور، به عهده بگيرند. اين يك حق و در عين حال يك تكليف است. حق آحاد مردم ماست كه نظر بدهند؛ تكليف آنها هم همين است. به اعتقاد من، اين هم تكليف شرعي و هم تكليف عقلي _ يعني عقلائي _ است كه

اين كار را انجام بدهند.

نكته ي ديگري كه ميخواهم به مردم عزيزمان عرض كنم، اين است. اولاً بايد از اين حضور پر شوري كه در روزهاي اخير و حتي شبها _ آنطور كه مطلع شدم _ مردم در خيابانها داشتند، تشكر كنم. هر گروهي طبق ميل خودشان و به نظر خودشان شعار ميدادند، اما رشد و آگاهي مردم نگذاشت كه يك حادثه ي تلخي به وجود بيايد؛ در صحنه هستند، شعارهاشان را هم ميدهند، شور و شوق خودشان را هم ابراز ميكنند، لكن در عين حال رشد و كمال و بلوغ عقلاني خودشان را هم نشان ميدهند. امنيت انتخابات خيلي مهم است. ما سي سال است انتخابات داريم و بحمدالله هميشه در انتخاباتها، امنيت برقرار بوده است. اين خيلي نعمت بزرگي است؛ اين ناشي از تفضل الهي و ناشي از شعور و درك مردم ماست. امروز هم من اميدوارم و از مردم خواهش ميكنم كه توجه كنند، همين امنيت، همين آرامش و همين متانت و سكينه ي روحي لازم، در آنها وجود داشته باشد. ممكن است بدخواهاني بخواهند در مراكز رأي تشنج ايجاد كنند؛ هرگونه تشنجي به ضرر صندوقهاي رأي تمام خواهد شد؛ يعني به ضرر آراء مردم و به ضرر مردم است؛ اگر كساني خواستند چنين تشنجي ايجاد كنند، خود مردم نگذارند و با متانت، با صبر و با حلم و وقار خودشان، مانع بشوند از اينكه خواسته ي بدخواهان اين ملت عملي بشود.

به شايعات هم خيلي گوش نكنند. من ديدم ديروز و ديشب _ در اين پيامكهاي فراواني كه دست مردم هست _ شايعاتي را از قول من نقل ميكردند كه دروغ محض بود و واقعيت

نداشت. آدمهاي خوش نيت و سالم اين كارها را نميكنند؛ آدمهاي ناسالم از اين كارها ميكنند؛ توي همه ي بخشها و همه ي گروهها هم كم و بيش ممكن است آدم ناسالم _ كه سوءنيت داشته باشند و حسن نيت نداشته باشند _ پيدا بشود. به اين شايعات هم توجه نكنند. امروز هم ممكن است باز شايعاتي _ نسبت به بخشهاي مختلف انتخابات _ بين مردم وجود داشته باشد؛ ما اعتمادمان در درجه ي اول _ در اول و آخر _ به لطف خدا و به كمك الهي است و از خداي متعال استعانت ميكنيم و كمك ميخواهيم، و در درجه ي بعد به آگاهي و رشد و هوشياري مردم است.

من بار ديگر از همين جا به همه ي آحاد ملت عزيزمان سلام عرض ميكنم و اميدوارم كه ان شاءالله خداي متعال امروز را براي ملت ما روز مباركي قرار بدهد. از شما خبرنگار محترم و خبرنگاران محترمي كه در اينجا حضور دارند و از يكايك مسئولين دست اندركار انتخابات _ دوستاني كه در اينجا حضور دارند _ و كساني كه در پشت صحنه و در داخل وزارت كشور مشغول كار هستند، صميمانه تشكر ميكنم. زنده باشيد.

خداحافظ

بيانات در ديدار نمايندگان نامزدهاي انتخابات

بيانات در ديدار نمايندگان نامزدهاي انتخابات بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

من اول بايد عذرخواهي كنم از اينكه با صداي گرفته با دوستان صحبت ميكنم. دو سه روزي است كه بر اثر سرماخوردگي يا هر چيز ديگر، صداي من گرفته است. تحمل كنيد.

مطلب اساسي و اصلي اي كه من ميخواهم به همه ي دوستاني كه در اينجا حضور دارند - چه نمايندگان ستادهاي نامزدهاي محترم و چه نمايندگان دستگاه هاي مسئول - عرض بكنم، اين است كه انتخابات در كشور ما برخلاف بعضي

از كشورهاي ديگر، هميشه مظهر وحدت ملت و نمايشگر عزت ملي بوده؛ چون هركسي كه پاي صندوق رأي مي آيد و رأي به صندوق مي اندازد، در واقع رأي به جمهوري اسلامي و نظام اسلامي را دارد تكرار ميكند. لذا هميشه ديده ايد مسئولين كشور و خود بنده اصرار داشتيم بر افزايش آحاد شركت كننده ي در رأي دادن؛ مردم را تشويق ميكرديم، ترغيب ميكرديم، مردم هم هوشيارانه و در مواقع حساس وارد قضايا ميشدند؛ در مواقعي كه كشور احتياج داشته به اينكه يك فرياد رسا و بلندي را در مقابل مخالفان خود و بدخواهان خود در دنيا مطرح بكند، آمده اند پاي صندوقهاي رأي و رأي داده اند. بنده در چند تا از پيامهاي تبريك انتخابات، اين جمله را تكرار كردم: «مردم هوشمند و زمان شناس». اين دفعه هم اين تعبير را من آوردم، هم بعضي از دفعات قبل اين را ذكر كردم. علت اين است كه حضور مردم پاي صندوقهاي رأي هميشه نشانه ي حضور مردم در صحنه و آگاهي آنها و رأي آنها به نظام جمهوري اسلامي تلقي ميشده. لذا انتخابات ما از اين جهت هميشه مظهر وحدت ملي و عزت ملي بوده.

ما بايد سعي كنيم، دقت كنيم كه انتخابات مايه ي انشقاق نشود؛ اين حرف اصلي من است. اينكه ما تصور كنيم كه يك گروه مثلاً بيست و چهار ميليوني يك طرفند، يك گروه چهارده ميليوني يك طرفند، اين به نظر من يك خطاي بسيار بزرگي است؛ قضيه اينجور نيست. همه در يك طرف قرار دارند. آن كساني كه به رئيس جمهور منتخب اين دوره ي از انتخابات رأي دادند، همانقدر وابسته ي به انقلاب و كشور و نظامند، كه

آن كساني كه رأي ندادند. مجموعه هاي مردمي، فرزندان اين كشورند؛ فرزندان اين ملتند. اين خطاست كه ما اين دو مجموعه ي رأي دهنده را كه يك عده اي رأي به يك نامزدي دادند، يك عده اي رأي به آن نامزد ندادند، اينها را ما متخاصم و متقابل فرض كنيم؛ نه، در يك مسئله اي، در يك گزينشي، اينها سليقه شان يك جور نبوده، لكن در اصل قضيه، در اعتقاد به نظام، در پشتيباني از جمهوري اسلامي، همه ي اينها با هم يكي هستند. ما نگاه كنيم به رأي قريب چهل ميليوني مردم در اين دوره؛ اين مهم است.

من معتقدم همه ي ما وظيفه داريم اين را پاسداري كنيم. يعني اين اتحاد ملي را در گفتن و اعلام صريحِ حمايت از نظام اسلامي را، دست كم نگيريم؛ اين چيز بسيار مهمي است. امروز نظام اسلامي نشان دارد ميدهد كه مردم سالاريِ واقعي در او حكمفرماست. مردم مي آيند مي نشينند پاي صحبت نامزدهاي مختلف، گوش ميكنند، بعد در حدود شايد ده روز، پانزده روز در خيابانها حضور فعال دارند. اين به نظر من خيلي مسئله ي مهمي است. ما بايد به اين شبهاي گوناگون و متعددي كه در خيابانهاي تهران و بعضي از شهرستانهاي ديگر مردم جمع ميشدند و بعضي از اين نامزد، بعضي از آن نامزد حمايت ميكردند، شعار ميدادند و هيچگونه درگيري بين اينها وجود نداشت، افتخار بكنيم؛ اين خيلي چيز مهمي است. مردم ما اينند؛ اختلاف سليقه هم دارند، نظرات مختلفي هم نسبت به نامزدهاي مختلف دارند، اما با همديگر هم كار ميكنند. آقاي مهندس موسوي براي من نقل ميكردند كه توي يك خياباني كه ايشان ميرفته، ماشيني با ماشين ايشان همراه ميشوند. آنها

شروع ميكنند حرفي و شعاري را كه عليه آقاي موسوي بوده، با خنده گفتن، آقاي موسوي گفت من هم خنديدم و به آنها دست تكان دادم اينجوري و عبور كردم. خوب، اين فضا خيلي فضاي خوبي است. اين فضا بعد از انتخابات نبايد تبديل بشود به فضاي خصومت و تقابل؛ عده اي اين را ميخواهند در جامعه تحقق ببخشند. اين خلاف واقع است.

آن كساني كه اجتماع ميكنند براي حمايت از يك نامزد، با آن كساني كه اجتماع ميكنند براي حمايت از نامزد ديگر، هر دو ملت ايرانند، گروه هائي از مردمند؛ ما بايد با اين ديد نگاه كنيم. آرائي هم دارند؛ يك جمعي رأي به اين دادند، يك جمعي رأي به آن دادند. البته قاعده ي مردم سالاري اين است كه اكثريت بر اقليت در مقام عمل تقدم پيدا ميكند؛ يعني آن كسي كه اكثريت به او رأي دادند، او مسئوليت را به عهده ميگيرد؛ اين قاعده ي مردم سالاري است. اما اين به معناي ايجاد تزاحم و ايجاد تعارض و دشمني نيست. با ايجاد دشمني همه تان مقابله كنيد. اين مخصوص يك نامزد يا يك ستاد يا يك مجموعه نيست؛ همه وظيفه دارند كه با ايجاد نقار و دشمني و كدورت مقابله كنند. بله، ممكن است كساني همانطور كه حالا آقايان هم ذكر كرديد، اشكالات و اعتراضاتي را بر مجاري گوناگون امور در انتخابات ثبت كرده باشند و اعتراض داشته باشند، كه البته، راه هاي قانوني وجود دارد. رسيدگي به اينها حتماً بايد انجام بگيرد. مواردي را آقايان ذكر كرديد. من درخواست ميكنم از آقايان مسئول در وزارت كشور و همچنين در شوراي نگهبان كه به اين موارد دقيقاً رسيدگي كنند.

اگر چنانچه بعضي از اشكالات مقتضيِ اين هست كه پاره اي از صندوقها بازشماري بشود، اشكالي ندارد. حالا مثلاً يك مورد را آقايان ذكر كردند كه آن شخص گفته كه رأي فلان نامزد اين تعداد است، بعد در شمارش تعداد ديگري معرفي شده؛ خيلي خوب، كاري ندارد؛ صندوقهاي مورد اشكال را، يا به طور تصادفي تعدادي از صندوقها را بازشماري كنند؛ خودِ نمايندگان ستادها هم حضور داشته باشند و ببينند، تا اطمينان كامل براي همه حاصل بشود.

البته من خودم شخصاً در اين انتخابات هم مثل همه ي انتخاباتهاي گذشته - شماها همه تان مسئولين هستيد، بوده ايد، ممشاي بنده را ميدانيد - به مسئولين كشور اعتماد كردم؛ به وزارت كشور، به شوراي نگهبان؛ در حالي كه ميدانيد در موارد متعدد، مسئولين از سلائق مختلف بودند، اما من به مقام مسئولي كه ميشناسم و قاعده ي كار او را ميدانم، اعتماد ميكنم. در اين نوبت هم همين جور است؛ من اعتماد ميكنم، اما اين اعتماد من موجب نميشود كه اگر چنانچه شبهه اي در ذهن كساني هست، اين شبهه دنبال نشود و تعقيب نشود و بررسي نشود و حقيقت قضيه آشكار نشود؛ نه، شبهات را برطرف كنيد، منتها آن چيزي كه از همه مهمتر است، اين است: همه سعي كنيد وحدت ملي و وحدت كشور را حفظ كنيد؛ هر كسي به نحوي، هر كسي وظيفه اي دارد.

انتخابات مايه ي افتخار ماست. چهل ميليون رأي شوخي نيست. اين از بالاترين نصابي كه ما تا حالا داشته ايم، مبالغ قابل توجهي بيشتر است؛ اين خيلي اهميت دارد. بعد از سي سال ملت ما پابندي شان به نظام جمهوري اسلامي آنچنان است كه اينجور با شور و

شوق وارد صحنه ميشوند كه خبرگزاري هاي خارجي از همان ساعات اول اعلام كردند - ما خبرها را تعقيب ميكرديم - و همه گفتند كه اين دفعه حضور مردم، حضور فوق العاده اي است. اين را همه گفتند. حالا غير از مشاهداتي كه كساني ميرفتند رأي ميدادند و مي آمدند براي ما نقل ميكردند، خبرگزاري ها گفتند و در تعدادي از تلويزيونهاي بيگانه هم منعكس شد كه حضور مردم، حضور جدي و فعال و متراكمي است. در بعضي از تلويزيونهاي خارجي صفوف مردم را كه صف كشيده بودند، نشان دادند. اين افتخاري است براي كشور؛ ما اين را مخدوش نكنيم، اين را خراب نكنيم، اين مال مردم است. همين رأي دهندگان از دو طرف، هم طرف آن كساني كه رأي دادند به نامزد منتخب، هم آن كساني كه رأي ندادند به نامزد منتخب و به ديگري رأي دادند - كه مجموعاً مثلاً حدود چهارده ميليون ميشوند - همه شان در ايجاد اين حماسه ي بزرگ سهيم بودند. ما اين وحدت را، اين نگاه كلان را، نگاه يكسان را فراموش نكنيم و اين را از دست ملت نگيريم. همه سهيمند؛ آن كسي كه به آقاي دكتر احمدي نژاد رأي داده، او هم سهيم است؛ آن كسي كه به آقاي مهندس موسوي رأي داده، يا به آقاي كروبي رأي داده، يا به آقاي رضائي رأي داده، آنها هم همه در ايجاد اين حماسه ي بزرگ سهيمند و كشور مديون آنهاست و نظام حقيقتاً مديون اين حضور حماسي مردم است كه آمدند از نظام خودشان كه متعلق به خودشان هست، از انقلابي كه متعلق به خودشان هست، دفاع كردند و اين اقدام را كردند؛ نگاه اصلي بايد اين

باشد.

البته هر طرفي ملاحظاتي بايد بكند؛ اين را من قبول دارم. هم آن طرفي كه توانسته اكثريت را به دست بياورد، ملاحظاتي لازم است بكند، توجهاتي بكند، مراقبتهائي در كيفيت رفتار و حركت انجام بدهد، هم آن طرفي كه اين رأي اكثريت را كسب نكرده، او هم مراقبتهائي لازم دارد. همه بايد حلم داشته باشند. حلم اسلامي كه ما در فارسي او را بردباري معنا ميكنيم، معنايش توان تحمل و ظرفيت تحمل است. همه بايد ظرفيت تحمل داشته باشند، بتوانند تحمل كنند؛ تحمل پيروزي هم كار آساني نيست، تحمل عدم پيروزي هم كار آساني نيست. حلم داشتن و تحمل كردن و ظرفيت پيروزي و عدم پيروزي را داشتن، يكي از فضائل انساني است؛ ما بايد اين را هم در نخبگان، هم در آحاد عظيم مردم ترويج بكنيم.

البته شما شكي نداريد، من هم مثل شما، كه كساني هستند كه اين وحدت را نميخواهند. حوادثي پيش مي آيد گوشه و كنار كه اين حوادث نه به آن گروه، نه به آن گروه، هيچ ارتباطي ندارد و اين مربوط به افرادي است كه اين وحدت را، اين اتفاق را، اين نمايش عظمت را نميخواهند. من حالا ان شاءاللَّه در روز جمعه اگر عمري بود و مجالي بود، در اين باره بيشتر صحبت خواهم كرد. كساني نميخواهند اين موفقيتهاي شما را ببينند. در اين قضايا همه موفق شديد، همه پيروز شديد؛ در اين جهت كه توانستيد نظام مورد علاقه تان را تحكيم ببخشيد. مردم همه پيروزند؛ به خاطر اينكه توانستند يك عظمتي و عزتي را از خودشان بروز بدهند. عده اي اين را نميخواهند و طبعاً خرابكاري ميكنند، ايجاد اختلال ميكنند،

از اين به آن حرف ميبرند، از آن به اين حرف مي آورند؛ غالباً هم خلاف. بنده چون از اطراف مختلف، حرفها به گوش من ميرسد، مي بينم اين چيزهائي كه اين طرف از آن طرف ميگويد، بعضاً خلاف واقع است؛ هم آن چيزهائي كه آن طرف از اين طرف بيان ميكند، بعضاً خلاف واقع است. پيداست كساني در وسط نميخواهند اين اتحاد و اتفاق در كشور شكل بگيرد. اين حالا آسان ترينش است، بدترش هم همين كارهاي خرابكاري اي است كه شما مي بينيد انجام ميدهند، كه البته همه بايد در مقابل اين خرابكاري ها بايستند، اعلام موضع كنند. همه بايستي بگويند.

اين تخريبهائي كه انجام ميگيرد، اين كارهاي زشتي كه انجام ميگيرد، بعضاً جناياتي كه واقع ميشود، مربوط به هيچكدام از اين اطراف قضيه نيست؛ اين مربوط به مردم نيست، مربوط به نامزدها نيست؛ مربوط به خرابكارهاست، مربوط به اخلالگرهاست. نبادا كسي توهم كند و تصور بكند كه اين مربوط به اين است كه اينها طرفدار فلان نامزدند؛ نه، اينها مثل همان كساني هستند كه اختلافات مذهبي را بين مسلمانها راه مي اندازند كه ما مكرر گفته ايم اينها نه سني اند، نه شيعه؛ شيعه را عليه سني، سني را عليه شيعه تحريك ميكنند، و در وضع اتحاد جامعه ي عظيم ما هم همين جور است. كساني كه يك طرف را عليه يك طرف تحريك ميكنند، كارهائي ميكنند به عنوان طرفداري از يك جهت، در حالي كه حقيقتاً طرفداري از او نيست؛ اينها نه از اين طرفند، نه از آن طرف. اينها كساني هستند كه با اصل نظام مخالفند، با آرامش كشور مخالفند، طرفدار تشنجند، طرفدار اغتشاشند، ميخواهند آرامش نباشد.

هر كس سرِ

كار باشد، اگر نتائج انتخابات غير از اين هم ميشد، بنده به طور اطمينان ميتوانم عرض بكنم كه باز اينجور حوادثي ديده ميشد، باز اين حوادث پيش مي آمد، براي اينكه اصلاً آرامش در كشور نباشد. آنها امنيت كشور را و آرامش كشور را هدف گرفته اند و ميخواهند اين را از بين ببرند. هيچكس نبايد به اين تشنج آفريني و اغتشاش آفريني كمك كند و همه بايد در مقابل او صريح موضع بگيرند. كما اينكه مواضع حقيقي شماها هم جز اين نيست. صريح موضع بگيرند، روشن كنند كه اين خواستِ آنها نيست. و هر كاري كه تشنج آفرين باشد، واقعاً نكنند؛ يعني همديگر را عصباني نكنند. اين را هم من بد نيست در اينجا خطاب به مردمي كه خارج از اين مجموعه ي شما برادران عزيز هستند، توصيه بكنم، كه اگر اين صحبتها پخش شد، خطاب به مردم هم باشد. من به مردم عزيزمان هم عرض ميكنم: دو جناح و دو گروه، همديگر را عصباني نكنند؛ نه آن كساني كه نامزد مورد علاقه شان پيروز شده، جوري حرف بزنند، جوري رفتار كنند كه آن طرف مقابل را عصباني كند، جريحه دار كند؛ نه آن كساني كه نامزد مورد علاقه شان رأي نياورده، جوري حرف بزنند، جوري اقدام كنند كه آن طرف را عصباني كند؛ نه، همه يك جهت مشترك داريد كه آن عبارت است از حضور در اين صحنه ي انتخابات و دفاع از نظام اسلامي؛ اين اساس قضيه است، اين آن چيزي است كه دل ولي عصر (ارواحنا فداه) را راضي ميكند و خشنود ميكند. اين آن چيزي است كه ان شاءاللَّه موجب رحمت الهي و جريان رحمت الهي در اين كشور ميشود. اين به

نظر من درست است.

اميدوارم كه خداي متعال كمك كند. من وظيفه ي خودم دانستم كه اين عرايض را به شماها بكنم. همين طور كه گفتم، من تقريباً همه ي شما يا اغلب شماها را از نزديك ميشناسم و سوابق كاريتان را ميدانم و به نظرم رسيد كه اينجور حرف زدن و اينجور مخاطبه ي با شما، ان شاءاللَّه خوب است و لازم است و تكليف من است كه اين را عرض بكنم. من احساس ميكنم امروز همه تكليف داريم از هويت جمعي اين كشور و اين ملت دفاع كنيم. يك مجموعه ي عظيم مردمي است، با اين بار امانت سنگيني كه بر دوش گرفته، با اين حركت عظيم و شجاعانه اي كه در طول اين سي سال اين ملت انجام داده، اين را نگذاريد شقه شقه بشود، نگذاريد افراد در مقابل هم قرار بگيرند. هر كدامي تان به يك كيفيتي خواهيد توانست اين كار را انجام بدهيد. ان شاءاللَّه خداوند كمكتان كند، راهنمائي تان كند، همه مان را راهنمائي كند كه بتوانيم اين وظيفه را به بهترين وجهي انجام بدهيم.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

خطبه هاي نماز جمعه ي تهران

خطبه هاي نماز جمعه ي تهران خطبه ي اول بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم و الحمدللَّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نتوكّل عليه و نستغفره و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشير رحمته و نذير نقمته سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه في العالمين و السّلام علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. قال الحكيم في كتابه: «هو الّذي انزل السّكينة في قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم و للَّه

جنود السّماوات و الأرض و كان اللَّه عليما حكيما»(1) همه ي برادران و خواهران عزيز را توصيه ميكنم و دعوت ميكنم به رعايت تقواي الهي و توجه به خداي متعال و دل دادن به رحمت و تفضل الهي در همه حال. اگر ما تقواي خدا را پيشه كنيم، اگر در همه حال دل را به خدا متوجه كنيم، حضور خود در مقابل ذات مقدس پروردگار را از ياد نبريم - كه معناي حقيقي تقوا همين است - يقيناً بركات الهي، رحمت الهي، كمك الهي شامل حال ما خواهد شد. در نماز جمعه ي هر هفته دلهاي نمازگزار و متوجه به خداوند متعال بايد اين حقيقت را، اين معناي شگفت انگيز را با خود مرور كند؛ تقوا را به خود تلقين كند. اين روزها از يك طرف به ايام ولادت باسعادت صديقه ي كبرا فاطمه ي زهرا (سلام اللَّه عليها) متصل و مربوط است، و از يك طرف به ايام مغتنم و ذي قيمت ماه رجب؛ وقت ذكر است، وقت دعاست، وقت توجه است. اين آيه اي كه من تلاوت كردم، به مؤمنان بشارت ميدهد و نزول سكينه ي الهي را يادآوري ميكند. سكينه يعني آرامش در مقابل تلاطمهاي گوناگون روحي و اجتماعي. اين آيه مربوط به حديبيه است. در ماجراي حركت پيامبر اكرم از مدينه به سمت مكه با چند صد نفر از ياران و اصحاب خود به قصد عمره - در سال ششم از هجرت - حوادثي پيش آمد كه از چند جهت موجب طوفاني شدن دلهاي مؤمنان بود. از يك طرف، دشمنان با نيروي مجهزي آنها را محاصره كرده بودند؛ اينها از مدينه دور بودند - حديبيه نزديك مكه است

- نيروهاي دشمن متكي به عقبه ي مكه بودند، نيرو داشتند، سلاح داشتند، جمعيت زياد داشتند؛ اين يك طرف قضيه بود كه موجب اضطراب ميشد، موجب تشويش براي بسياري از مؤمنين ميشد؛ از طرف ديگر، پيغمبر اكرم بر طبق آن سياست عظيم مكتوم الهي - كه بعد براي همه آشكار شد - در مقابل كفاري كه آمده بودند در مقابل او، در مواردي كوتاه آمد؛ گفتند اسم «رحمان و رحيم» را، «بسم اللَّه»، را از اين نوشته حذف كنيد، پيغمبر قبول كرد؛ و چند مسئله از اين قبيل پبش آمد. اين هم دلهائي را مشوش كرد، مضطرب كرد، به ترديد انداخت. در يك چنين مواردي كه اين اضطرابهاي گوناگون - چه به لحاظ مسائل شخصي، چه به لحاظ مسائل اجتماعي - براي مؤمنينِ به اسلام پيش مي آيد، اينجا بايد منتظر سكينه ي الهي بود؛ آنوقت ميفرمايد: «هو الّذي انزل السّكينة في قلوب المؤمنين»؛ خدا دلها را قرص كرد، آرامش به آنها داد، آنها را از تلاطمهاي روحي برحذر و بركنار داشت و مسلمانها از لحاظ رواني، به خاطر اين آرامشي كه خدا به آنها داد، آسوده شدند. آنوقت نتيجه ي اين سكينه ي الهي و آرامش روحي اين ميشود كه: «ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم»؛ آنوقت بذر ايمان در دل آنها عميقتر ميرويد، نور ايمان دل آنها را بيشتر روشن ميكند؛ ايمان آنها عميقتر ميشود. اين است كه براي يك مجموعه ي مسلمان، مجموعه ي مؤمن مهم است كه به خدا حسن ظن داشته باشد، بداند كه خدا كمك كار اوست، بداند كه خدا پشت سر رهپويان راه حق است. وقتي دلها قرص شد، گامها هم محكم ميشود؛ وقتي گامها استوار شد، راه

به آساني طي ميشود، به هدف نزديك ميشود. هميشه دشمنان اسلام خواسته اند دل مسلمانان را مشوش و مضطرب كنند. در طول تاريخ اسلام موارد زيادي پيش آمده است، قبل از اسلام هم در مورد حركتهاي عظيم جهادي پيامبران قبل از نبي مكرم، مؤمنيني كه توانستند ايمان خودشان را استوار نگه دارند، آرامش روحي پيدا كردند. اين آرامش روحي حركات آنها را در اختيار جهت ايماني قرار داد؛ مشوش نشدند، مضطرب نشدند، راه را گم نكردند؛ چون در حال تشويش و اضطراب، پيدا كردن راه درست دشوار ميشود. انساني كه از آرامش روحي برخوردار است، درست فكر ميكند، درست تصميم ميگيرد، درست حركت ميكند. اينها نشانه هاي رحمت الهي است. امروز جامعه ي انقلابي ما، مردم مؤمن ما، نياز به اين دارند كه اين آرامش را، اين سكينه را، اين طمأنينه و وقار را در خودشان هرچه بيشتر به وجود بياورند. «الا بذكر اللَّه تطمئن القلوب».(2) ياد خداست كه دلها را در ماجراهاي طوفاني دنيا و زندگي حفظ ميكند. ياد خدا را مغتنم بشماريد. ايام ماه رجب - همانطور كه گفتيم - نزديك است. دعاهاي ماه رجب يك دريائي از معرفت است. در دعا فقط اين نيست كه انسان دل را به خدا نزديك ميكند؛ اين هست، فراگيري هم هست. در دعا هم تعليم است، هم تزكيه هست. دعا هم ذهن را - اين دعاهاي مأثور از ائمه (عليهم السّلام) - روشن ميكند، حقايقي را، معارفي را به ما مي آموزد كه در زندگي به آنها نياز داريم، و هم دل را متوجه به خدا ميكند. ذكر الهي را خيلي بايد مغتنم بشمريد. همين نماز جمعه ي شما مصداق ذكر الهي است.

«فاسعوا الي ذكر اللَّه».(3) در اينجا آنچه بر دل شما، بر زبان شما، بر حركات شما بايد غالب باشد، ياد خداست. دل به ياد خدا، زبان متذكر به نام مقدس پروردگار، حركات دست و پا و جسم هم حركاتي در جهت ياد پروردگار و اطاعت اوامر الهي. اين چيزي كه مورد نياز يكايك ماست، همين است. من به شما عرض بكنم از اول انقلاب تا امروز - كه سي سال ميگذرد - در حوادث گوناگون، حوادثي كه بعضي از آنها ميتوانست يك ملت را، يك نظام را از جا بكند، ميتوانست يك كشور را دچار درياي طوفاني اي بكند كه ندانند چه ميكنند و چه بايد بكنند - همين طور كه مي بينيم در بعضي از كشورهاي همسايه ي مان - براي اين كشور پيش آمد، اما اين كشتي استوار كه متكي به ايمانهاي شما، به اراده ي شما، به دل نوراني شما به ذكر خدا متكي بود، در اين طوفانهاي گوناگون اندك اضطرابي پيدا نكرد. اين نشانه ي رحمت الهي است؛ اين نشانه ي تفضلات خداوند به شما ملت عزيز است. مشمول تفضلات الهي شدن يك مسئله است، حفظ تفضلات و رحمت الهي يك مسئله ي ديگر است. مبادا به خودمان مغرور بشويم؛ مبادا وقتي دست كمك پروردگار را كه مي بينيم، بگوئيم: «ما كه مورد توجه پروردگار هستيم» و از وظائفمان غفلت كنيم؛ مبادا ياد خدا از دلها برود. بخصوص به شما جوانهاي عزيز در سراسر كشور و هر جا كه هستيد عرض ميكنم: جوانها! اين دلهاي پاك را، اين دلهاي نوراني را، اين دلهاي نرم را مغتنم بشمريد؛ آنها را با ياد پروردگار سيراب كنيد؛ آنها را از ذكر خدا لبريز كنيد،

كه خداي متعال توجهاتش را و رحمتش را بر اين ملت مستدام خواهد كرد. و شما بدانيد - من امروز عرض ميكنم - آنجوري كه من دارم مي بينم اين ملت را و آنجوري كه مطلعم از تاريخ گذشتگان خودمان در اين كشور و در ديگر كشورها، من مطمئنم و يقين دارم اين ملت به توفيق الهي، به حول و قوه ي الهي، به تمام اهداف بلند خود دست خواهد يافت. اين فضاي معنويِ جامعه را قدر بدانيد، مبادا هيجانهاي سياسي ما را از خدا غافل كند؛ مبادا بگومگوهاي گوناگوني كه در يك كشور پيش مي آيد - كه در ميان يك ملت آزاد يك امر طبيعي است - ما را غافل كند، ندانيم به كجا ميخواهيم برويم، ندانيم چه جور ميخواهيم برويم. اين انقلاب از اول بر پايه ي ايمانهاي پاك و صادق استوار شد و ادامه ي اين راه هم بر همين پايه ي استوار قرار خواهد داشت. با وجود اين همه عوامل انحراف، بحمداللَّه ملت ما مؤمنند، خدادوستند، دين شناسند، به معنويت علاقه مندند. امروز جوانها در دنيائي كه ماديگري بر آن حاكم است، غرق در حيرت و آشفتگي اند؛ دوري از معنويت آنها را دچار آشگفتي كرده است؛ نميدانند چه بكنند؛ متفكرانشان هم مانده اند؛ و بعضي از آنها فهميده اند كه راه اصلاح كارهايشان مراجعه به معنويت است. ولي چه جور ميتوانند معنويت از دست رفته را، معنويتي را كه دو قرن است در كشورهاي غربي دائماً با وسائل گوناگون كوبيده شده است، ميخواهند برگردانند؛ كار آساني نيست. اما ملت ما اينجور نيست. ملت ما در اين مجراي عظيم معنويت حركت كرد، با معنويت توانست يك انقلابِ با اين عظمت را به

پيروزي برساند، با معنويت توانست در اين دنياي مادي يك نظام اسلامي را كه متكي به معنويت است، برافرازد، پايه هاي آن را محكم كند و آن را در مقابل تهاجمها و طوفانهاي گوناگون حفظ كند. ملت ما يك جنگ هشت ساله ي تحميلي را با تكيه ي به همين معنويت توانست با سرافرازي و پيروزي طي كند. امروز هم جوانهاي ما اكثراً جوانهاي مؤمن و معنوي هستند. حتّي آن كساني كه بظاهر گرايش معنوي در سيماي آنها نيست، انسان در مواقع حساس مي بيند دلهايشان متوجه خداست. بارها من عرض كرده ام كه در اين شبهاي قدر، در اين روزهاي اعتكاف، در اين مراسم نماز عيد فطر، چه افرادي، چه اشخاصي كه انسان گمان نميكند، دلهايشان را متوجه خدا ميكنند. پروردگارا ! تو را به قرآن سوگند ميدهيم، تو را به ائمه ي هدي (عليهم السّلام) و نبي مكرم سوگند ميدهيم دلهاي ما را از معنويت بيش از پيش انباشته بفرما. پروردگارا ! دست ما را از قرآن و از اهل بيت كوتاه مكن. پروردگارا ! تقوا و ايمان و سكينه ي الهي را بر دلهاي اين ملت بزرگ نازل كن. پروردگارا ! اين ملت مقتدر و مظلوم را در مقابل دشمنانش به پيروزي برسان. پروردگارا ! دلهاي ما را متوجه به خود نگه دار. پروردگارا ! آنچه ميگوئيم، آنچه ميكنيم، براي خودت و در راه خودت قرار بده؛ و از ما قبول بفرما. پروردگارا ! سلام ما را به پيشگاه ولي ات و حجتت و عبد صالحت حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) برسان؛ دعاي آن بزرگوار را در حق ما مستجاب بفرما.

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

و العصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا

الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(4)

خطبه ي دوم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

والحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما عليّ اميرالمؤمنين و حبيبته فاطمة الزّهراء و الحسن و الحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و عليّ بن الحسين و محمّدبن عليّ و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن عليّ و عليّ بن محمّد و الحسن بن عليّ و الخلف القائم المهديّ صلواتك عليهم اجمعين و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباد اللَّه بتقوي اللَّه. در اين خطبه هم من همه ي برادران و خواهران عزيزي را كه در نماز شركت دارند، دعوت ميكنم به تقوا، به پرهيزگاري. مسئله اي كه در اين خطبه مطرح ميكنم، مسئله ي انتخابات است كه فعلاً مسئله ي روز در كشور ماست. سه مطلب را خطاب به سه دسته عرض خواهم كرد. يك مطلب خطاب به عموم ملت عزيزمان در هر نقطه اي از كشور كه هستند، ميخواهم عرض بكنم. يك مطلب را خطاب به نخبگان سياسي، نامزدهاي رياست جمهوري، فعالان و دست اندركاران قضاياي انتخابات ميخواهم عرض بكنم. يك مطلب هم خطاب به سران استكبار، بعضي از دولتهاي غربي و سردمداران رسانه هائي كه آنها اداره ميكنند، خواهم گفت. درباره ي مطلب اول كه خطاب به شما مردم عزيز است، حرف من عبارت است از يك دنيا تجليل و تعظيم و تشكر. بنده دوست ندارم در سخنراني ها و خطابه ها نسبت به مخاطبان خودم با مبالغه حرف بزنم يا تملق آنها را بگويم؛ اما در اين قضيه ي انتخابات، خطاب به شما مردم عزيز عرض ميكنم كه هر چه با مبالغه صحبت بكنم، زياد نيست؛ حتّي

اگر بوي تملق هم بدهد، ايرادي ندارد. كار بزرگي كرديد. انتخابات 22 خرداد يك نمايش عظيمي بود از احساس مسئوليت ملت ما براي سرنوشت كشور؛ نمايش عظيمي بود از روح مشاركت جوي مردم در اداره ي كشورشان؛ نمايش عظيمي بود از دلبستگي مردم به نظامشان. حقيقتاً مشابه اين حركتي كه در كشور انجام گرفت، من امروز در دنيا و در اين دموكراسي هاي گوناگون - چه دموكراسي هاي ظاهري و دروغين و چه دموكراسي هائي كه واقعاً به آراء مردم مراجعه ميكنند - نظيرش را سراغ ندارم. در جمهوري اسلامي هم جز در همه پرسي سال 58 - فروردين 58 - هيچ نظيري ديگر براي اين انتخاباتي كه در جمعه ي گذشته شما انجام داديد، وجود ندارد؛ مشاركت حدود 85 درصد؛ چهل ميليون تقريباً جمعيت. انسان دست مبارك ولي عصر را پشت سر حوادثي با اين عظمت مي بيند. اين نشانه ي توجه خداست. لازم ميدانم از اعماق دل نسبت به شما مردم عزيز در سراسر كشور ابراز ادب و ابراز تواضع كنم كه واقعاً جا دارد. نسل جوان ما بخصوص نشان داد كه همان شور سياسي، همان شعور سياسي، همان تعهد سياسي را كه ما در نسل اول انقلاب سراغ داشتيم، دارد؛ با اين تفاوت كه در دوران انقلاب، كوره ي داغ انقلاب دلها را به هيجان مي آورد، بعد هم در دوره ي جنگ به نحو ديگري؛ اما امروز اينها هم نيست، در عين حال اين تعهد، اين احساس مسئوليت، اين شور و شعور در نسل كنوني ما وجود دارد؛ اينها چيز كمي نيست. البته بين مردم اختلاف سليقه هست، اختلاف رأي هست؛ عده اي كسي را قبول دارند، حرفي را قبول دارند؛ عده ي ديگري كس ديگري

را قبول دارند، حرف ديگري را قبول دارند؛ اينها هست، طبيعي هم هست، ليكن يك تعهد جمعي را انسان در بين همه ي اين آحاد، با اختلاف آراءشان، احساس ميكند؛ يك تعهد جمعي براي حفظ كشورشان، براي حفظ نظامشان. همه وارد شدند؛ در شهرها، در روستاها، در شهرهاي بزرگ، در شهرهاي كوچك، اقوام گوناگون، مذاهب مختلف، مردها، زنها، پير، جوان، همه وارد اين ميدان شدند؛ همه در اين حركت عظيم شركت كردند. اين انتخابات، عزيزان من! براي دشمنان شما يك زلزله ي سياسي بود؛ براي دوستان شما در اكناف عالم يك جشن واقعي بود؛ يك جشن تاريخي بود. در سي سالگي انقلاب اين جور مردم بيايند نسبت به اين نظام و اين انقلاب و آن امام بزرگوار اظهار وفاداري كنند! اين يك جنبش عمومي و مردمي بود براي تجديد پيمان با امام و با شهدا؛ و براي نظام جمهوري اسلامي يك نَفَس تازه كردن، يك حركت از نو، يك فرصت بزرگ. اين انتخابات، مردمسالاري ديني را به رخ همه ي مردم عالم كشيد. همه ي كساني كه بدخواه نظام جمهوري اسلامي هستند، ديدند مردمسالاري ديني يعني چه. اين يك راه سوم است. در مقابل ديكتاتوري ها و نظامهاي مستبد از يك طرف، و دموكراسي هاي دور از معنويت و دين از يك طرف ديگر، اين مردمسالاري ديني است؛ اين است كه دلهاي مردم را مجذوب ميكند و آنها را به وسط صحنه ميكشاند. اين، امتحان خودش را داد. اين يك نكته درباره ي اين انتخابات. نكته ي دوم در باب اين انتخابات اين است كه انتخابات 22 خرداد نشان داد كه مردم، با اعتماد و با اميد و با شادابي ملي در اين

كشور زندگي ميكنند. اين جواب خيلي از حرفهائي است كه دشمنان شما در تبليغات مغرضانه ي خودشان بر زبان مي آورند. اگر مردم در كشور به آينده اميدوار نباشند، در انتخابات شركت نميكنند؛ اگر به نظام خودشان اعتماد نداشته باشند، در انتخابات شركت نميكنند؛ اگر احساس آزادي نكنند، به انتخابات روي خوش نشان نميدهند. اعتماد به نظام جمهوري اسلامي در اين انتخابات آشكار شد. و من بعد عرض خواهم كرد كه دشمنان همين اعتماد مردم را هدف گرفته اند؛ دشمنان ملت ايران ميخواهند همين اعتماد را در هم بشكنند. اين اعتماد بزرگترين سرمايه ي جمهوري اسلامي است، ميخواهند اين را از جمهوري اسلامي بگيرند؛ ميخواهند ايجاد شك كنند، ايجاد ترديد كنند درباره ي اين انتخابات و اين اعتمادي را كه مردم كردند، تا اين اعتماد را متزلزل كنند. دشمنان ملت ايران ميدانند كه وقتي اعتماد وجود نداشت، مشاركت ضعيف خواهد شد؛ وقتي مشاركت و حضور در صحنه ضعيف شد، مشروعيت نظام دچار تزلزل خواهد شد؛ آنها اين را ميخواهند؛ هدف دشمن اين است. ميخواهند اعتماد را بگيرند تا مشاركت را بگيرند، تا مشروعيت را از جمهوري اسلامي بگيرند. اين، ضررش بمراتب از آتش زدن بانك و سوزاندن اتوبوس بيشتر است. اين، آن چيزي است كه با هيچ خسارت ديگري قابل مقايسه نيست. مردم بيايند در يك چنين حركت عظيمي اينجور مشتاقانه حضور پيدا كنند، بعد به مردم گفته بشود كه شما اشتباه كرديد به نظام اعتماد كرديد؛ نظام قابل اعتماد نبود. دشمن اين را ميخواهد. اين خط را از پيش از انتخابات هم شروع كردند؛ از دو سه ماه پيش از اين. من اول فروردين در مشهد گفتم هي دارند

دائماً به گوشها ميخوانند، تكرار ميكنند كه بناست در انتخابات تقلب بشود. ميخواستند زمينه را آماده كنند. من آنوقت به دوستان خوبمان در داخل كشور تذكر دادم و گفتم اين حرفي را كه دشمن ميخواهد به ذهن مردم رسوخ بدهد، نگوئيد. نظام جمهوري اسلامي مورد اعتماد مردم است. اين اعتماد آسان به دست نيامده، سي سال است كه نظام جمهوري اسلامي با مسئولانش، با عملكردش، با تلاشهاي فراوانش توانسته اين اعتماد را در دل مردم عميق كند. دشمن ميخواهد اين اعتماد را بگيرد، مردم را دچار تزلزل كند. اين هم يك نكته. نكته ي سوم، مسئله ي رقابتها بود. اين رقابتها كاملاً رقابتهاي آزاد، جدي و شفاف بين نامزدهاي مختلف بود؛ همه ديدند. به قدري اين رقابتها و اين گفتگوها و اين مناظره ها شفاف و صريح بود، كه عده اي به آن معترض شدند - حالا عرض خواهم كرد - حق هم تا حدودي با آنهاست. التهاباتي هم به وجود آورد كه الان هم هنوز آثارش را داريم مشاهده ميكنيم. من به شما عرض بكنم، فرض ما اين بود و هست كه اين رقابتي كه وجود دارد بين چهار نامزد انتخابات، اين رقابت ميان افراد و جريانهاي متعلق به نظام اسلامي است. ايني كه دشمنان سعي ميكنند در رسانه هاي گوناگون - كه غالباً هم اين رسانه ها مال اين صهيونيستهاي خبيث و رذل است - اينجور وانمود كنند كه دعوا بين طرفداران نظام و مخالفان نظام است، نخير، اين جوري نبود؛ آنها غلط ميكنند اين حرف را ميزنند؛ اين واقعيت ندارد. اين چهار نفري كه وارد عرصه ي اين انتخابات جدي شدند، همه شان جزو عناصر نظام و متعلق به نظام

بودند و هستند. يكي از اينها رئيس جمهور كشور ماست؛ رئيس جمهور خدوم، پركار، زحمتكش، مورد اعتماد. يكي از آنها نخست وزيرِ هشت سال در دوران رياست جمهوري خود بنده است. يكي از آنها فرمانده ي سپاه در سالهاي متمادي و يكي از فرماندهان اصلي دوران دفاع مقدس بوده است. يكي از آنها دو دوره رئيس قوه ي مقننه ي كشور بوده است؛ رئيس مجلس شوراي اسلامي بوده است. اينها عناصر نظامند؛ اينها همه شان متعلق به نظامند. البته اختلاف نظر دارند، اختلاف برنامه دارند، در جهتگيري هاي گوناگون سياسي با هم تفاوتهاي متعددي دارند؛ اما همه شان مال نظامند؛ چهار نفر از عناصر نظامند. اين رقابت درون نظام تعريف شد؛ نه رقابت بين درون نظام و بيرون نظام، كه راديوي صهيونيستي و راديوي آمريكا و راديوي انگليسِ خبيث و ديگران هي ميخواهند اين را دامن بزنند. نخير، رقابتي بود در درون نظام و بين عناصر وابسته ي به نظام؛ متعلق به نظام، و همه شان هم با اين سوابق. همه شان را من از نزديك ميشناسم، افكارشان را ميدانم، سلائقشان را ميدانم، خصوصيات رفتاريشان را ميدانم، با همه شان از نزديك من كار كردم. البته بنده همه ي ديدگاه هاي اين آقايان را قبول ندارم؛ بعضي از نظرهايشان و عملكردهايشان از نظر من بدون شك قابل انتقاد است؛ بعضي را براي خدمت به كشور مناسبتر از بعضي ديگر ميدانم؛ اما انتخاب به عهده ي مردم بوده و هست. مردم انتخاب كردند. خواست من، تشخيص من، نه به مردم گفته شد، نه مردم لازم بود آن را مراعات كنند. مردم خودشان طبق معيارهاي خودشان تشخيص دادند، حركت كردند، عمل كردند؛ ميليونها اين طرف، ميليونها آن طرف. بنابراين، مسئله، مسئله ي دروني

نظام است. ايني كه بخواهند صورت مسئله را تغيير بدهند، اين صد در صد مغرضانه و خباثت آلود است. دعوا بين نظام و بيرون از نظام نيست، دعوا بين انقلاب و ضد انقلاب نيست؛ اختلاف بين عناصري در درون چهار چوب نظام است.

آن مردمي هم كه به اين چهار نفر رأي دادند، اينها هم با اعتقاد به نظام رأي دادند، تشخيص دادند اين براي كشور بهتر است، به نظام پابندي اش بيشتر است، به او رأي دادند. آن كسي را كه صالحتر براي خدمت به نظام ميدانستند، به او رأي دادند؛ مردم هم در چهارچوب نظام عمل كردند. اما اين رقابتها و مناظرات، كه ابتكار مهمي بود؛ ابتكار جالبي بود؛ خيلي صريح بود، خيلي شفاف بود، خيلي جدي بود. اين مناظره ها تو دهن آن كساني زد كه از بيرون تبليغ ميكردند كه اين رقابتها نمايشي است، واقعيت ندارد. ديدند نخير، واقعيت دارد؛ جدي در مقابل هم ايستاده اند، با هم بحث ميكنند، با هم استدلال ميكنند. بنابراين مناظره ها و گفتگوها بسيار از اين جهت مثبت بود. البته آثار مثبتي داشت، عيوبي هم داشت، كه حالا هر دو را من عرض خواهم كرد. آن جهت مثبت، اين بود كه در اين مناظره ها و در اين گفتگوها و در اين گفتارهاي تلويزيوني، همه شفاف و راحت حرف زدند، حرف دلشان را بر زبان آوردند، يك سيلابي از نقد و انتقاد به راه افتاد و همه مجبور شدند پاسخگوئي كنند. به آنها انتقاد شد، آنها در مقام پاسخگوئي برآمدند و از خودشان دفاع كردند. مواضع افراد و مواضع گروه ها بدون ابهام، بدون پيچيده گوئي، عريان، در مقابل چشم مردم قرار

گرفت؛ سياستهايشان چيست، برنامه هايشان چيست، پابندي هايشان كدام است، تا چه حد است؛ اينها در مقابل چشم مردم قرار گرفت و مردم توانستند قضاوت كنند. مردم احساس كردند كه در نظام اسلامي بيگانه به حساب نمي آيند، نظام كشور اندروني و بيروني ندارد. همه چيز در مقابل مردم آشكار، همه ي نظرات در مقابل مردم بيان شد و معلوم شد رأي مردم ناشي از همين دقتها و تأملات خواهد بود. رأي مردم زينتي نيست. حق انتخاب حقيقتاً متعلق به مردم است، مردم ميخواهند آگاهانه، هشيارانه انتخاب كنند. اين مناظره ها اين را نشان داد. يقيناً يكي از علل افزايش ده ميليوني آراء نسبت به آخرين حد نصابِ دوره هاي قبل همين بود كه ذهن مردم، فكر مردم مشاركت داده شد، به عرصه آمد و آنها تشخيص دادند، وارد ميدان شدند. اين مناظره ها به سطح خيابانها هم كشيده شد، داخل خانه ها هم رفت، كه اينها قدرت انتخاب مردم را بالا ميبرد. اينجور مباحثات و گفتگوها ذهنها را پرورش ميدهد، قدرت انتخاب را بالا ميبرد. اين از نظر جمهوري اسلامي چيز مطلوبي است. البته همين جا من عرض بكنم كه اين گفتگوها نبايد به جائي برسد كه تبديل بشود به كدورت و كينه. اگر اين شد، آنوقت اثر عكس خواهد داشت. اگر به همان شكلي كه آن روز بود و در همان حد باقي بود، اين خوب بود؛ اما اگر بنا باشد همين طور كش پيدا كند، ادامه پيدا كند، هي بگومگو بشود، اين تدريجاً تبديل خواهد شد به كينه. البته خيلي خوب است كه اين جور مناظره هائي در سطوح مديريتي ادامه پيدا كند - البته با حذف آن عيوبي كه بعد به

آن اشاره خواهم كرد - و افراد، مسئولين، خودشان را در معرض نقد و انتقاد قرار بدهند و پاسخگو باشند و پاسخ بدهند و تبيين كنند. خيلي از اوقات اگر چنانچه يك انتقادي به كسي بشود، اين فرصتي است براي او كه بتواند ذهنها را روشن كند، تبيين كنند، حقيقت را بيان كنند؛ خيلي چيز خوبي است؛ البته با حذف آن عيوبي كه عرض خواهم كرد. اگر اين جور مناظره ها در طول سال و در طول چهار سال ادامه داشته باشد، ديگر وقتي در هنگام انتخابات پيش آمد، حالت انفجاري پيدا نميكند؛ همه ي حرفها در طول زمان گفته خواهد شد، شنيده خواهد شد؛ نقدها، پاسخها، جوابها. اينها محسنات اين مناظرات بود كه خيلي خوب بود؛ اما عيوبي هم داشت كه اين عيوب را بايد برطرف كرد. در مواردي انسان ميديد كه در اين مناظره ها جنبه ي منطقي مناظره ضعيف ميشد؛ جنبه ي احساساتي و عصبي پيدا ميكرد؛ جنبه ي تخريبي غلبه پيدا ميكرد؛ سياه نمائي وضع موجود به شكل افراطي در اين مناظره ها ديده شد؛ سياه نمائي دوره هاي گذشته هم در اين مناظره ها مشاهده شد؛ هر دو بد بود. اتهاماتي مطرح شد كه در جائي اثبات نشده است؛ به شايعات تكيه شد، بي انصافيهائي احياناً ديده شد؛ هم بي انصافي نسبت به اين دولت با اين همه حجم خدمت، و هم بي انصافي نسبت به دولتهاي گذشته و دوران سي ساله. آقايان در خلال صحبت احساساتي شدند و لابلاي حرفهاي خوب، حرفهائي هم كه خوب نبود، گفته شد. بنده هم مثل بقيه ي آحاد ملت نشستم پاي تلويزيون و اين مناظره ها را تماشا كردم و از آزادي بيان لذت بردم؛ از اينكه نظام جمهوري

اسلامي توانسته است به كمك مردم بيايد تا بتوانند قدرت انتخاب خود را بالا ببرند، لذت بردم؛ اما اين بخش معيوب قضيه، بنده را ناخرسند كرد؛ متأثر شدم. براي طرفداران نامزدها هم آن بخشهاي معيوب، آن تعريضها، آن تصريحها، التهاب آور و نگران كننده بود، كه البته از هر دو طرف هم بود. بنده اينجا در منبر نماز جمعه، در خطبه اي كه در حكم نماز است، حقايق را بايد بيان بكنم. هر دو طرف در اين عيب متأسفانه مشترك بودند. از يك طرف صريحترين اهانتها به رئيس جمهورِ قانوني كشور شد. حتي از دو سه ماه قبل از مناظرات هم اين سخنراني ها را براي من مي آوردند و من ميديدم يا گاهي مي شنيدم؛ تهمتهائي زدند، حرفهائي گفتند؛ به كي؟ به كسي كه رئيس جمهور قانوني كشور است، متكي به آراء مردم است. نسبتهاي خلاف دادند، رئيس جمهور مملكت را كه مورد اعتماد مردم است، به دروغ گوئي متهم كردند! اينها خوب است؟ كارنامه هاي جعلي براي دولت درست كردند، اينجا آنجا پخش كردند، كه ما كه در جريان امور هستيم، مي بينيم ميدانيم كه اينها خلاف واقع است؛ فحاشي كردند؛ رئيس جمهور را خرافاتي، رمال، از اين نسبت هاي خجالت آور دادند؛ اخلاق و قانون و انصاف را زير پا گذاشتند. اين از آن طرف. از اين طرف هم همين جور؛ از اين طرف هم شبيه همين كارها به نحو ديگري انجام گرفت. كارنامه ي درخشان سي ساله ي انقلاب كمرنگ جلوه داده شد؛ اسم بعضي از اشخاص برده شد كه اينها شخصيتهاي اين نظامند؛ اينهاكساني هستند كه عمرشان را در راه اين نظام صرف كردند. بنده در نماز جمعه هيچوقت رسمم نبوده است از

افراد اسم بياورم؛ اما اينجا چون اسم آورده شده است، مجبورم اسم بياورم. به طور خاص از آقاي هاشمي رفسنجاني، از آقاي ناطق نوري من لازم است اسم بياورم و بايد بگويم. البته اين آقايان را كسي متهم به فساد مالي نكرده؛ حالا در مورد بستگان و كسان، هر كس هر ادعائي دارد، بايستي در مجاري قانوني خودش اثبات بشود و قبل از اثبات نميشود اينها را رسانه اي كرد. اگر چيزي اثبات بشود، فرقي بين آحاد جامعه نيست؛ اما اثبات نشده، نميشود اينها را مطرح كرد و قاطعاً ادعا كرد. وقتي اينجور حرفها مطرح ميشود، تلقي هاي نادرست در جامعه به وجود مي آيد، جوانها چيز ديگري خيال ميكنند، چيز ديگري ميفهمند. آقاي هاشمي را همه ميشناسند. من شناختم از ايشان مربوط به بعد از انقلاب و مسئوليتهاي بعد از انقلاب نيست؛ من از سال 1336 - يعني 52 سال قبل - ايشان را از نزديك ميشناسم. آقاي هاشمي از اصلي ترين افراد نهضت در دوران مبارزات بود؛ از مبارزين جدي و پيگيرِ قبل از انقلاب بود؛ بعد از پيروزي انقلاب از مؤثرترين شخصيتهاي جمهوري اسلامي در كنار امام بود؛ بعد از رحلت امام هم در كنار رهبري تا امروز. اين مرد بارها تا مرز شهادت پيش رفته. قبل از انقلاب اموال خودش را صرف انقلاب ميكرد و به مبارزين ميداد. اينها را جوانها خوب است بدانند. بعد از انقلاب ايشان مسئوليتهاي زيادي داشت: هشت سال رئيس جمهور بود؛ قبلش رئيس مجلس بود؛ بعد مسئوليتهاي ديگري داشت. در طول اين مدت هيچ موردي را سراغ نداريم كه ايشان براي خودش از انقلاب يك اندوخته اي درست كرده باشد. اينها

يك حقايقي است؛ اينها را بايد دانست. در حساسترين مقاطع ايشان در خدمت انقلاب و نظام بوده. من البته در موارد متعددي با آقاي هاشمي اختلاف نظر داريم، كه طبيعي هم هست؛ ولي مردم نبايد دچار توهم بشوند، چيز ديگري فكر كنند. البته بين ايشان و بين آقاي رئيس جمهور از همان انتخاب سال 84 تا امروز اختلاف نظر بود، الان هم هست؛ هم در زمينه ي مسائل خارجي اختلاف نظر دارند، هم در زمينه ي نحوه ي اجراي عدالت اجتماعي اختلاف نظر دارند، هم در برخي مسائل فرهنگي اختلاف نظر دارند؛ و نظر آقاي رئيس جمهور به نظر بنده نزديكتر است. در مورد آقاي ناطق نوري هم همين جور. آقاي ناطق نوري هم از شخصيتهاي خدوم انقلاب است؛ ايشان هم خدمات زيادي كرده و در دلبستگي ايشان به اين نظام و انقلاب هيچ شكي نيست. مناظره هاي زنده ي تلويزيوني خوب است؛ اما اين آسيبها بايد برطرف بشود. من همان وقت - بعد از مناظره - به آقاي رئيس جمهور هم تذكر دادم؛ چون ميدانستم ايشان ترتيب اثر ميدهند. در مورد مبارزه ي با فساد مالي، موضع نظام يك موضع روشني است. در زمينه ي مسائل مربوط به عدالت اجتماعي، موضع نظام يك موضع روشني است. با فساد بايد در هر نقطه اي كه هست، مبارزه كرد. من ميخواهم اين را عرض بكنم: ما مدعي نيستيم در نظام ما فساد مالي و اقتصادي وجود ندارد؛ چرا، اگر وجود نداشت كه بنده آن نامه ي هشت ماده اي را چند سال قبل خطاب به رؤساي محترم سه قوه نمينوشتم و اينقدر روي آن تأكيد نميكردم. چرا، هست؛ اما ميخواهم اين را بگويم: نظام جمهوري اسلامي، همين امروز يكي از سالمترين

نظامهاي سياسي و اجتماعي در دنياست. اينكه ما بيائيم به استناد گزارش فلان مرجع صهيونيستي، نظام را و كشور را متهم كنيم به فساد، اين مطلقاً درست نيست. اين هم كه ما اشخاص را، مسئولين را بي جهت در زمينه ي فساد زير سؤال ببريم، اين هم درست نيست. فساد مالي يكي از مسائل مهم در نظام اسلامي است و بايد با او جداً مبارزه كرد؛ هم در قوه ي مجريه، هم در قوه ي قضائيه، هم در قوه ي مقننه. همه موظفند با اين مسئله مبارزه كنند. اگر مبارزه نشود، مهار نشود، توسعه پيدا خواهد كرد؛ كما اينكه بسياري از كشورهاي دنيا - همين كشورهاي غربي كه اينقدر دم از مبارزه ي با فساد مالي و پولشوئي و امثال اينها ميزنند - تا خرخره غرق در فسادند. قضاياي دولت انگليس و مجلس پارلمان انگليس را اين روزها شنيديد و همه ي دنيا دانستند. اين يك گوشه هائي از قضاياست؛ خيلي بيش از اينهاست. اين بخش مربوط به خطاب مردم را من جمع بندي كنم. عزيزان من! ملت ايران! 22 خرداد يك حماسه بود. اين حماسه، تاريخي شد، جهاني شد. اگرچه بعضي از دشمنان ما در اطراف دنيا خواستند اين پيروزي مطلق نظام را، اين پيروزي حتمي را، به يك پيروزي مشكوك و قابل ترديد تبديل كنند. حتّي بعضي خواستند اين را به يك شكست ملي تبديل كنند! خواستند كام شما را تلخ كنند و نگذارند بالاترين نصاب مشاركت جهاني را دنيا به نام شما ثبت كند. خواستند اين كارها را بكنند؛ اما به نام شما ثبت شد. نميشود آن را دستكاري كرد. رقابتها تمام شد. همه ي كساني كه به اين چهار نامزد رأي

دادند، مأجورند؛ ان شاءاللَّه اجر الهي دارند. همه شان در درون جبهه ي انقلابند، متعلق به نظامند؛ اگر با قصد قربت رأي داده باشند، عبادت هم كرده اند. خط انقلاب، چهل ميليون رأي دارد؛ نه بيست و چهار و نيم ميليون كه رأي به رئيس جمهور منتخب است. چهل ميليون به خط انقلاب رأي دادند. مردم اطمينان دارند؛ اما برخي از طرفداران نامزدها هم اطمينان داشته باشند كه جمهوري اسلامي اهل خيانت در آراء مردم نيست. ساز و كارهاي قانوني انتخابات در كشور ما اجازه ي تقلب نميدهد. اين را هر كسي كه دست اندركار مسائل انتخابات هست و از مسائل انتخابات آگاه است، تصديق ميكند؛ آن هم در حد يازده ميليون تفاوت! يك وقت اختلافِ بين دو رأي، صد هزار است، پانصد هزار است، يك ميليون است، حالا ممكن است آدم بگويد يك جوري تقلب كردند، جابه جا كردند؛ اما يازده ميليون را چه جور ميشود تقلب كرد! در عين حال بنده اين را گفتم، شوراي محترم نگهبان هم همين را قبول دارند كه اگر كساني شبهه دارند و مستنداتي ارائه ميدهند، بايد حتماً رسيدگي بشود؛ البته از مجاري قانوني؛ رسيدگي فقط از مجاري قانوني. بنده زير بار بدعتهاي غيرقانوني نخواهم رفت. امروز اگر چهارچوبهاي قانوني شكسته شد، در آينده هيچ انتخاباتي ديگر مصونيت نخواهد داشت. بالاخره در هر انتخاباتي بعضي برنده اند، بعضي برنده نيستند؛ هيچ انتخاباتي ديگر مورد اعتماد قرار نخواهد گرفت و مصونيت پيدا نخواهد كرد. بنابراين همه چيز دنبال بشود، انجام بگيرد، كارهاي درست، بر طبق قانون. اگر واقعاً شبهه اي هست، از راه هاي قانوني پيگيري بشود. قانون در اين زمينه كامل است و هيچ اشكالي در قانون

نيست. همانطور كه حق دادند كه نامزدها نظارت كنند، حق دادند كه شكايت كنند، حق دادند كه بررسي بشود. بنده از شوراي محترم نگهبان خواستم كه اگر مواردي خواستند صندوقها را بازشماري بكنند، با حضور نمايندگان خود نامزدها اين كار را بكنند. خودشان باشند، آنجا بشمرند، ثبت كنند، امضاء كنند. بنابراين، هيچ مشكلي در اين جهت وجود ندارد. اين راجع به انتخابات و خطاب به شما مردم عزيز. اما خطاب دوم من، خطاب به سياسيون و نامزدها و گردانندگان احزاب و جريانات است. من ميخواهم عرض كنم به اين حضرات، كه امروز يك لحظه ي حساس تاريخي براي كشور است؛ نگاه كنيد به وضع دنيا، نگاه كنيد به وضع خاورميانه، نگاه كنيد به وضع اقتصادي عالم، نگاه كنيد به مسائل كشورهاي همسايه ي ما مثل عراق، مثل افغانستان، مثل پاكستان. ما در نقطه ي حساسي از تاريخ قرار گرفته ايم. همه ي ما وظيفه داريم كه در اين مرحله ي تاريخي هوشيار باشيم، دقيق باشيم، مواظب باشيم اشتباه نكنيم. در اين قضيه ي انتخابات، مردم حقاً و انصافاً به وظيفه ي خودشان عمل كردند. وظيفه شان اين بود كه بيايند پاي صندوقهاي رأي، كه به بهترين وجهي اين وظيفه اداء شد؛ اما ما و شما وظائف سنگين تري داريم. آن كساني كه به يك نحوي يك نوع مرجعيتي در افكار مردم دارند؛ از اين سياسيون و رؤساي احزاب و كارگردانان جريانات سياسي، و يك عده اي از اينها حرف شنوي دارند، اينها خيلي بايد مراقب رفتار خودشان باشند؛ خيلي بايد مراقب گفتار خودشان باشند. اگر آنها كمي افراطي گري كنند، دامنه ي اين افراطي گري در بدنه ي مردم به جاهاي بسيار حساس و خطرناكي خواهد رسيد كه گاهي خود آنها

ديگر نميتوانند آن را جمع كنند، كه ما نمونه هايش را ديده ايم. افراط وقتي در جامعه به وجود آمد، هر حركت افراطي به افراطي گري ديگران دامن ميزند. اگر نخبگان سياسي بخواهند قانون را زير پا بگذارند، يا براي اصلاح ابرو، چشم را كور كنند، چه بخواهند، چه نخواهند، مسئول خونها و خشونتها و هرج و مرج ها، آنهايند. من به همه ي اين آقايان، اين دوستان قديمي، اين برادران توصيه ميكنم بر خودتان مسلط باشيد؛ سعه ي صدر داشته باشيد؛ دستهاي دشمن را ببينيد؛ گرگهاي گرسنه ي كمين كرده را كه امروز ديگر نقاب ديپلماسي را يواش يواش دارند از چهره هايشان برميدارند و چهره ي حقيقي خودشان را نشان ميدهند، ببينيد؛ از اينها غفلت نكنيد. امروز - حالا عرض خواهم كرد - ديپلماتهاي برجسته ي چند كشور غربي كه تا حالا با تعارفات ديپلماتيك با ما حرف ميزدند، نقاب از چهره برداشتند؛ چهره ي واقعي خودشان را دارند نشان ميدهند؛ «قد بدت البغضاء من افواههم و ما تخفي صدورهم اكبر».(5) دشمني هاي خودشان با نظام اسلامي را دارند نشان ميدهند؛ از همه هم خبيث تر دولت انگليس. من به اين برادران عرض ميكنم، به مسئوليت پيش خداي متعال فكر كنيد: پيش خدا مسئوليد، از شما سؤال خواهد شد. آخرين وصاياي امام را به ياد بياوريد؛ قانون، فصل الخطاب است؛ قانون را فصل الخطاب بدانيد. انتخابات اصلاً براي چيست؟ انتخابات براي اين است كه همه ي اختلافها سر صندوق رأي حل و فصل بشود. بايد در صندوقهاي رأي معلوم بشود كه مردم چي ميخواهند، چي نميخواهند؛ نه در كف خيابانها. اگر قرار باشد بعد از هر انتخاباتي آنهائي كه رأي نياوردند، اردوكشي خياباني بكنند، طرفدارانشان را بكشند به خيابان؛ بعد

آنهائي كه رأي آورده اند هم، در جواب آنها، اردوكشي كنند، بكشند به خيابان، پس چرا انتخابات انجام گرفت؟ تقصير مردم چيست؟ اين مردمي كه خيابان، محل كسب و كار آنهاست، محل رفت و آمد آنهاست، محل زندگي آنهاست، اينها چه گناهي كردند؟ كه ما ميخواهيم طرفدارهاي خودمان را به رخ آنها بكشيم؛ آن طرف يك جور، اين طرف يك جور. براي نفوذيِ تروريست - آن كسي كه ميخواهد ضربه ي تروريستي بزند - مسئله ي او مسئله ي سياسي نيست؛ براي او چه چيزي بهتر از پنهان شدن در ميان اين مردم؛ مردمي كه ميخواهند راهپيمائي كنند يا تجمع كنند. اگر اين تجمعات پوششي براي او درست كند، آنوقت مسئوليتش با كيست؟ الان همين چند نفري كه در اين قضايا كشته شدند؛ از مردم عادي، از بسيج، جواب اينها را كي بناست بدهد؟ واكنشهائي كه به اينها نشان داده خواهد شد - تو خيابان از شلوغي استفاده كنند، بسيج را ترور كنند، عضو نيروي انتظامي را ترور كنند - كه بالاخره واكنشي به وجود خواهد آورد، واكنش احساسي خواهد بود. محاسبه ي اين واكنشها با كيست؟ انسان دلش خون ميشود از بعضي از اين قضايا؛ بروند توي كوي دانشگاه، جوانها را، دانشجوها را - آن هم دانشجوهاي مؤمن و حزب اللهي را، نه آن شلوغ كن ها را - مورد تهاجم قرار بدهند، آنوقت شعار رهبري هم بدهند! دل انسان خون ميشود از اين حوادث. زورآزمائي خياباني بعد از انتخابات كار درستي نيست، بلكه به چالش كشيدن اصل انتخابات و اصل مردم سالاري است. من از همه ميخواهم به اين روش خاتمه بدهند. اين روش، روش درستي نيست. اگر خاتمه ندهند، آنوقت مسئوليت

تبعات آن، هرج و مرج آن، به عهده ي آنهاست. اين تصور هم غلط است كه بعضي خيال كنند با حركات خياباني، يك اهرم فشاري عليه نظام درست ميكنند و مسئولين نظام را مجبور ميكنند، وادار ميكنند تا به عنوان مصلحت، زير بار تحميلات آنها بروند. نه، اين هم غلط است. اولاً تن دادن به مطالبات غير قانوني، زير فشار، خود اين، شروع ديكتاتوري است. اين اشتباه محاسبه است؛ اين محاسبه ي غلطي است. عواقبي هم اگر پيدا كند، عواقبش مستقيماً متوجه فرماندهان پشت صحنه خواهد شد. اگر لازم باشد، مردم آنها را هم در نوبت خود و وقت خود خواهند شناخت. من از همه ي اين دوستان، اين برادران، ميخواهم بنا را بر برادري بگذاريد، بنا را بر تفاهم بگذاريد، قانون را رعايت كنيد. راه قانون باز است. راه محبت و صفا باز است، از اين راه برويد. و اميدوارم خداي متعال توفيق بدهد كه همه از اين راه بروند. خب، همه پيشرفت كشور را ميخواهند. جشن پيروزي چهل ميليوني را اين برادران گرامي بدارند و نگذارند دشمن اين جشن را خراب كند؛ همچناني كه دشمن ميخواهد خراب كند. البته اگر كساني بخواهند راه ديگري را انتخاب بكنند، آنوقت بنده دوباره خواهم آمد و با مردم صريحتر از اين صحبت خواهم كرد. و اما خطاب سوم، خطاب به سران استكبار و سران رسانه هاي استكباري است. بنده در اين دو سه هفته، رفتار و گفتار دولتمردان آمريكا و دولتمردان چند كشور اروپائي را دنبال كردم؛ در اين هفته هاي نزديك به انتخابات و آن روز انتخابات و شب بعد از انتخابات، بعد هم اين دو سه روزِ بعد از

انتخابات. يك وضع متغير و متفاوتي داشت. اول، قبل از شروع انتخابات جهتگيري رسانه هايشان، دولتمردانشان، اين بود كه در اصلِ انتخابات ايجاد ترديد كنند، شايد شركت مردم كم بشود. البته همين نتائجي كه از اين انتخابات حاصل شد، همين نتائج را آنها هم - هم اروپائي ها، هم آمريكائي ها - حدس ميزدند؛ اما اين حركت عظيم مردم را انتظار نداشتند؛ اين كارِ 85 درصدي؛ چهل ميليوني را باور نميكردند. بعد از آنكه اين حضور عظيم ديده شد، اينها شوكه شدند؛ فهميدند چه اتفاق بزرگي در ايران افتاد؛ فهميدند كه بايد خودشان را با اين شرائط جديد وفق بدهند؛ هم در امور بين الملل، هم در امور خاورميانه و جهان اسلام، هم در مسئله ي هسته اي. در مسائل ايران شوكه شدند؛ فهميدند كه سرفصل جديدي در مسائل مربوط به جمهوري اسلامي پيدا شد، كه مجبورند اين را بپذيرند. اين مال هنگامي بود كه اين حركت عظيم مردم ديده شد و از اينجا مرتب به وسيله ي ايادي خودشان مخابره شد و همه شان اظهار تعجب كردند؛ از همان صبح جمعه اين اظهارات شروع شد، آنجا هم برخي از بازخوردهاي اين اظهارات ديده شد. وقتي اعتراض بعضي از نامزدها را ديدند، ناگهان احساس كردند فرصتي برايشان پيش آمد. اين فرصت را مغتنم شمردند تا بتوانند موج سواري كنند. لحنشان از روز شنبه و يكشنبه عوض شد و وقتي يواش يواش چشمشان افتاد به بعضي از اجتماعات مردمي كه به دعوت نامزدها مثلاً در خيابانها پيدا شدند، اميدوار شدند، يواش يواش نقابهايشان كنار رفت و حقيقت خودشان را بنا كردند نشان دادن. چند تا از وزراي خارجه و رؤساي دولتهاي چند تا كشور

اروپائي و آمريكا حرفهائي زدند كه باطن آنها را به انسان نشان ميداد. از قول رئيس جمهور آمريكا نقل شد كه گفته ما منتظر چنين روزي بوديم كه مردم به خيابانها بريزند. از آن طرف نامه بنويسند، اظهار علاقه ي به روابط كنند، ابراز احترام به جمهوري اسلامي بكنند، از اين طرف اين حرفها را بزنند. كدام را ما باور كنيم؟ در داخل كشور هم عوامل اين عناصر خارجي به كار افتادند و خط تخريب خياباني شروع شد؛ خط تخريب، خط آتش سوزي، اموال عمومي را آتش بزنند، حريم كسب و كار مردم را ناامن كنند، شيشه هاي دكان مردم را بشكنند، اموال بعضي از مغازه ها را به غارت ببرند، امنيت مردم را از جانشان و مالشان سلب كنند؛ امنيت مردم مورد تطاول اينها قرار گرفت. اين ربطي به مردم و طرفداران نامزدها ندارد، اين مال بدخواهان است، مال مزدوران است، مال دست نشاندگان سرويسهاي جاسوسي غربي و صهيونيست است. اين كاري كه در داخل، ناشيانه از بعضي سر زد، اينها را به طمع انداخت، خيال كردند ايران هم گرجستان است (!) يك سرمايه دار صهيونيست آمريكائي چند سال قبل از اين، طبق ادعاي خودش كه در رسانه ها و در بعضي از مطبوعات نقل شد، گفت من ده ميليون دلار خرج كردم، در گرجستان انقلاب مخملي راه انداختم؛ حكومتي را بردم، حكومتي را آوردم. احمقها خيال كردند جمهوري اسلامي، ايران و اين ملت عظيم هم مثل آنجاست. ايران را با كجا مقايسه ميكنيد؟! مشكل دشمنان ما اين است كه هنوز هم ملت ايران را نشناختند. آن چيزي كه در اين بين از همه بدتر و زشت تر به چشم من آمد،

اين حرفهائي بود كه به عنوان دلسوزي از حقوق بشر و سختگيري به مردم، از زبان اين دولتمردان آمريكائي صادر شد كه: ما از اينكه با مردم چنين رفتار بشود، مخالفيم؛ ما نگرانيم! شما نگران مردميد؟! شما چيزي به نام حقوق انسان را اصلاً قبول داريد؟! افغانستان را كي به خاك و خون كشيد و هنوز هم دارد ميكشد؟ عراق را كي زير چكمه ي نظاميان خودش تحقير كرد؟ در فلسطين چه كسي به دولت صهيونيست ظالم اين همه كمك سياسي و مادي كرد؟ در خود آمريكا - انسان واقعاً تعجب ميكند - در زمان دولت همين حزب دمكرات، در زمان رياست جمهوري شوهر همين بانوئي كه حالا اظهار نظر ميكند، هشتاد و چند نفر از وابستگان فرقه ي داوودي را زنده زنده در آتش سوزاندند. اين كه ديگر جاي انكار نيست. همين حضرات، همين دمكراتها اين كار را كردند. فرقه ي داوودي ها به قول خودشان ديويدي ها - به دليلي مورد غضب دولت آمريكا قرار گرفتند و به منزلي رفتند و در آنجا متحصن شدند. هر چه كردند، بيرون نيامدند. اينها خانه را آتش زدند و هشتاد تا مرد، زن، بچه تو اين خانه، زنده زنده سوختند. شما حقوق بشر ميفهميد يعني چه؟! به نظر من اين مسئولان و سياستمداران اروپائي و آمريكائي قدري بايستي شرم و حيا را هم براي خودشان وظيفه بدانند. جمهوري اسلامي، پرچم دار حقوق انسان است. دفاع ما از مردم مظلوم در فلسطين، در لبنان، در عراق، در افغانستان، در هر نقطه اي كه مردم مظلوم واقع شدند، نشانه ي همين است. نشانه ي اين است كه پرچم حقوق بشر به وسيله ي اعتقاد به اسلام، ايمان به

اسلام در اين كشور برافراشته شده است. ما احتياج نداريم كه براي حقوق بشر كسي ما را نصيحت كند. خب، اين عرايض ما بود درباره ي انتخابات. يك خطاب آخري هم عرض كنم به مولامان و صاحبمان، حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه): اي سيد ما! اي مولاي ما! ما آنچه بايد بكنيم، انجام ميدهيم؛ آنچه بايد هم گفت، هم گفتيم و خواهيم گفت. من جان ناقابلي دارم، جسم ناقصي دارم، اندك آبروئي هم دارم كه اين را هم خود شما به ما داديد؛ همه ي اينها را من كف دست گرفتم، در راه اين انقلاب و در راه اسلام فدا خواهم كرد؛ اينها هم نثار شما باشد. سيد ما، مولاي ما، دعا كن براي ما؛ صاحب ما توئي؛ صاحب اين كشور توئي؛ صاحب اين انقلاب توئي؛ پشتيبان ما شما هستيد؛ ما اين راه را ادامه خواهيم داد؛ با قدرت هم ادامه خواهيم داد؛ در اين راه ما را با دعاي خود، با حمايت خود، با توجه خود، پشتيباني بفرما. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

اذا جاء نصر اللَّه و الفتح. و رأيت النّاس يدخلون في دين اللَّه افواجا. فسبّح بحمد ربّك و استغفره انّه كان توّابا.

و السّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) فتح: 4

2) رعد: 28

3) جمعه: 9

4) عصر: 3-1

5) آل عمران: 118

ديدار رييس و نمايندگان مجلس شوراي اسلامي با رهبر معظم انقلاب

ديدار رييس و نمايندگان مجلس شوراي اسلامي با رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب اسلامي امروز در ديدار با رئيس، هيئت رئيسه و نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، با تأكيد بر لزوم همخواني قوانين با مباني و اصول انقلاب اسلامي و همچنين نيازهاي اصلي جامعه، خاطرنشان كردند: در تصويب قوانين بايد تأثيرات فرهنگي و تربيتي آن

نيز مورد توجه جدي قرار گيرد. رهبر انقلاب اسلامي، مجلس شوراي اسلامي را قوه مفكره كشور دانستند و افزودند: اين قوه به صورت لباس قانون تجلي مي يابد و سپس اين قانون نيز در سراسر كشور جاري مي شود. بنابراين مهمترين مسأله رعايت نسبت اين قوانين با ارزش ها و اصول انقلاب اسلامي از يك طرف و همچنين نيازهاي فوري و بلندمدت جامعه از طرف ديگر است. حضرت آيت الله خامنه اي خاطرنشان كردند: اگر در قوانين كشور اين دو ويژگي رعايت شود، قوانين علاوه بر اينكه صحيح و درست خواهند بود، كارآمدي نيز خواهند داشت. ايشان در تبيين اين موضوع افزودند: اگر قوانين با اصول و مباني انقلاب اسلامي سازگاري نداشته باشند، اصالت خود را از دست خواهند داد و اگر با نيازهاي مردم همخواني نداشته باشند، قوانين اصيل و مشروع خواهند بود ولي مقبوليت نخواهند داشت. رهبر انقلاب اسلامي با تأكيد بر اينكه مباني انقلاب اسلامي بايد به طور دائم مد نظر باشند خاطرنشان كردند: امام خميني (ره) انسان بزرگ و آگاهي بودند و مجموع فرمايشات و وصيتنامه ايشان، مباني و اصول انقلاب است كه بايد تصويب قوانين و موضع گيري ها همواره در اين جهت باشند. حضرت آيت الله خامنه اي همچنين افزودند: به هنگام تصويب قوانين بايد مراقب بود تا قوانين با قانون گرايي، اخلاق، ارزش هاي ديني و مسائل تربيتي سازگاري داشته باشند. ايشان نمايندگان مجلس شوراي اسلامي را به بالا بردن روحيه تحمل حرف مخالف توصيه و خاطرنشان كردند: اظهار نظرها در مجلس بايد علمي، استدلالي، سالم و اخلاقي و به دور از روحيه لجاجت و زورآزمايي شخصي و جناحي باشند. رهبر انقلاب

اسلامي با اشاره به وظيفه مجلس و دولت براي اداره كشور و پيشبرد امور جامعه افزودند: مجلس بايد بنا را بر مماشات، مدارا و روح همكاري با دولت بگذارد زيرا دولت در وسط ميدان است و بار سنگين مسائل اجرايي كشور را به دوش مي كشد. حضرت آيت الله خامنه اي با تأكيد بر اينكه امور اجرايي، بسيار سخت و دشوار است خاطرنشان كردند: بايد به دولت در اين مسير ناهموار و نفس گير كمك كرد و به آن سخت نگرفت. ايشان تأكيد كردند: البته اين موضوع به معناي اغماض از خطاها نيست بلكه نوع برخوردها بايد مهربانانه و صميمي باشد. رهبر انقلاب اسلامي با اشاره به تشنج ها و اصطكاك ها در برخي دوره هاي قبلي مجلس شوراي اسلامي افزودند: مردم به هيچ وجه از اصطكاك خوششان نمي آيد و بازخورد آن كاملاً منفي است زيرا مردم خواستار همكاري صميمانه مسئولان براي حل مشكلات كشور هستند. حضرت آيت الله خامنه اي با يادآوري مجدد در خصوص رعايت مصلحت كل كشور در قانون گذاري ها، خاطرنشان كردند: نمايندگان محترم بايد مصلحت منطقه خود را در داخل مصلحت كشور در نظر بگيرند. ايشان در بخش ديگري از سخنان خود ضرورت رعايت فرهنگ، قانون مداري در كشور را يادآور شدند و تأكيد كردند: من در مسائل اخير مربوط به انتخابات رياست جمهوري، مُصّر به اجراي قانون بوده و خواهم بود و نظام اسلامي و مردم نيز به هيچ قيمتي زير بار زور نخواهند رفت. رهبر انقلاب اسلامي با تأكيد بر اينكه نقطه مقابل قانون گرايي و انقياد در مقابل قانون، ديكتاتوري است خاطرنشان كردند: اگر انقياد به قانون نباشد، روح ديكتاتوري

بروز خواهد كرد. حضرت آيت الله خامنه اي افزودند: قانون بايد در تمام امور كشور فصل الخطاب باشد تا زندگي مردم و امور جامعه روان شود. ايشان بي قانوني را موجب پايمال شدن مصالح مردم دانستند و تاكيد كردند: اصرار بر رعايت نكردن قانون موجب گره خوردن كارها خواهد شد بنابراين همه بايد قانون را محترم بشمارند. رهبر انقلاب اسلامي خاطرنشان كردند: فرهنگ قانون گرايي همانند مسائل ديگر بايد از نخبگان به بدنه جامعه سرريز شود زيرا اگر نخبگان جامعه قانون را رعايت نكنند نمي توان از مردم انتظار عمل به قانون داشت. حضرت آيت الله خامنه اي همچنين با قدرداني از موضع مجلس شوراي اسلامي و نامه نمايندگان در خصوص مسائل اخير تاكيد كردند: يكپارچگي و صداي واحد در اعلام مواضع اساسي در شرايطي كه دشمنان مترصد نقطه ضعف و فرصت طلبي هستند، كاري بسيار خوب و مهم است. ايشان با تجليل از سطح كارشناسي و معرفت مجلس هشتم، نمايندگان را به بهره گيري بيش از پيش از فرصت هاي معنوي و مواعظ اخلاقي در بحبوحه امور اجرايي توصيه كردند و افزودند: ايام پرفيض ماه رجب و سپس ايام گرانقدر ماههاي شعبان و رمضان بهترين فرصت ها براي زدودن غفلت ها و نزديكي بيشتر به خداوند با عمل صالح و تقويت ايمان است. در ابتداي اين ديدار آقاي لاريجاني رئيس مجلس شوراي اسلامي با اشاره به وظيفه مجلس در بعد نرم افزاري نظام و همچنين نظارت بر اجراي قوانين تاكيد كرد: محور حركت مجلس هشتم سند چشم انداز و سياستهاي كلي نظام به ويژه سياستهاي اصل 44 است. وي، قوانين تجارت، مجازات اسلامي، هدفمند كردن يارانه ها، ايمني

زيستي، فضاي كسب و كار و قانون جامع دامپروري را از جمله قوانين تصويب شده و يا در دست تصويب مجلس برشمرد و افزود: مجلس هشتم همزمان با توجه جدي به مسائل اقتصادي و معيشتي به مسائلي همچون خشكسالي، كنكور، و مشكلات واحدهاي صنعتي، كشاورزان و دامپروران توجه داشته است. رئيس مجلس شوراي اسلامي، رصد دقيق حوادث و مسائل بين المللي و منطقه اي را يكي از ويژگي هاي مجلس هشتم برشمرد و گفت: برگزاري كنفرانس فلسطين و ايستادگي در مقابل زياده خواهي هاي قدرتهاي زورگو از جمله در مسائل هسته اي و عراق و همچنين مسائل اخير كشور بخشي از عملكرد مجلس در حوزه مسائل بين المللي و منطقه اي است. آقاي لاريجاني با تاكيد بر اينكه مجلس در عين اعتقاد به همگرايي با ساير قوا،در نظارت بر رعايت قانون جدي است، افزود: ديوان محاسبات در روش نوين خود، نظارت همزمان با ساير دستگاهها را پيگيري مي كند تا زمينه پيشگيري از تخلف بوجود آيد. رئيس مجلس شوراي اسلامي همچنين با اشاره به مسائل اخير كشور بعد از برگزاري انتخابات رياست جمهوري تاكيد كرد: مجلس معتقد است حل مسائل اخير فقط از طريق قانون امكان پذير است و نمايندگان مانع از رفتار غيرقانوني خواهند بود. آقاي لاريجاني با تاكيد بر اينكه هيچكس نبايد به خود حق دهد كه از قانون فراتر رود خاطرنشان كرد: مسائل اخير انتخابات فقط با نظر شوراي نگهبان پايان مي پذيرد و آقايان اطراف اين مناقشه بايد درك كنند كه قانون صرفا براي روزهاي راحتي نيست بلكه قانونگرايي براي همه زمانهاست.

بيانات در ديدار رئيس و مسئولان قوه ى قضائيه

بيانات در ديدار رئيس و مسئولان قوه ي قضائيه بسم الله الرّحمن الرّحيم

خوشامد عرض ميكنيم به همه ي برادران و خواهران عزيز، مسئولان محترم قوه ي قضائيه ي كشور و همچنين بازماندگان محترم شهداي گرانقدر هفتم تير، كه اين دو مناسبت به مشيت الهي به يكديگر گره خورده است؛ قوه ي قضائيه ي ما رنگ شهادت و بوي شهيدان به خود گرفته است. بسيار چيز مهمي است اگر ان شاءالله بتوانيم از اين درست بهره ببريم. يك جمله عرض ميكنيم راجع به شهيدان عزيز هفتم تير و اين حادثه ي مهم و ماندگار؛ يك جمله هم عرض ميكنيم به مسئولين محترم قوه ي قضائيه. در باب حادثه ي هفت تير آنچه كه بيش از همه اهميت دارد اين است كه در اين حادثه عزيزترين و برجسته ترين عناصر انقلاب در معرض فداكاري قرار گرفتند و فدا شدند. شخصيتي مثل شهيد بهشتي كه يك عنصر بي نظير، لااقل كم نظير در مجموعه ي انقلاب بود، در خدمت انقلاب و در جهت انقلاب قرباني شد. آن تعداد از شخصيتها و نخبگان سياسي و مديران ارشد دستگاه ها، وزرا، نمايندگان مجلس، فعالان عرصه ي سياست جمهوري اسلامي، كه هر كدامي براي خودشان يك شخصيتي بودند - ما با بسياري از اينها از نزديك آشنا بوديم، با بعضي كار كرده بوديم - اين خيلي مهم است كه در اين تراز، شخصيتهائي جانشان كف دستشان باشد و در معرض شهادت قرار بگيرند و در اين راه قرباني بشوند. بالاخره يك كشور، يك نظام، يك تمدن، بدون فداكاري و قرباني دادن و خون دادن كه به جائي نميرسد؛ اينها پيشروان اين راه بودند. نكته ي بعدي اين است كه اين نظام اينقدر جواهر نخبه را به صحنه آورد و به پاي انقلاب ريخت و اينها را از دست داد،

اما نظام تكان نخورد. آنهائي كه اين ترورها را طراحي ميكردند، قصدشان اشخاص نبود. در درجه ي اول قصدشان بي پايه كردن و تهي كردن و نخبه زدائي كردن از انقلاب بود، ميخواستند انقلاب را با اين ترورها، با اين فقدانها به شكست بكشانند؛ اما اينجور نشد و عكس اين شد. يعني پايه ي اصلي نظام كه عبارت است از ارتباط مردم و نظام، بيشتر شد. اينها همه عبرتهاي انقلاب ماست. و به شما عرض بكنم امروز هم همين است. امروز هم اگر جانهائي خودشان را در معرض فداكاري و قرباني شدن براي نظام، براي خدا قرار بدهند و در اين راه قرباني بشوند، اين نظام مستحكمتر خواهد شد؛ ريشه هاي اين نظام مثل همان شجره ي طيبه اي كه در قرآن خداي متعال فرموده است، «أصلها ثابت و فرعها في السّماء»، اينجور مستحكم است. دلهايمان را اينجور با مباني و اصول و ارزشهاي انقلاب پيوند بدهيم. و شهيد بهشتي، آن شخصيت برجسته و ممتاز، حقاً و انصافاً حقوق زيادي بر نظام جمهوري اسلامي و بر قوه ي قضائيه بالخصوص دارد. در همان دوران كوتاهي كه ايشان در قوه ي قضائيه مشغول بودند - يعني از اواخر سال 58 تا اوائل سال 60 - ابتكارات زياد، كارهاي بزرگ، نقشه هاي دورانديشانه براي قوه ي قضائيه طراحي كردند. بحمدالله قوه هم حركت كرده است و در اين سي سال كارهاي خوبي انجام گرفته. امروز هم بحمدالله با مديريت شخصيت برجسته و ممتازي مثل جناب آقاي شاهرودي كه از لحاظ علم و صلاحيتهاي گوناگون و همه جانبه حقاً، انصافاً برجسته هستند و در رأس قوه قرار دارند و ده سال - دو دوره ي پنج ساله - بار سنگينِ اين

قوه را بر دوش كشيدند. در مورد قوه ي قضائيه آنچه كه مهم است، اين است كه ما ببينيم قوه ي قضائيه براي چيست؛ آن را تأمين كنيم. همه ي كارها در اين جهت بايد باشد. قوه ي قضائيه براي عدل است، براي عدالت است. معيار و شاخص عدل هم عمل به قانون است. اگر عمل فرد، جمع، منطبق به قانون شد، اين عدالت است؛ اگر از قانون انحراف پيدا كرد، اين بي عدالتي است. و قانون هم در نظام اسلامي، قانون اسلامي است. البته در مجموعه ي قوانين ما ممكن است قوانيني باشند كه صددرصد با احكام اسلامي منطبق نباشند، يا قوانيني كه از قبل مانده اند يا برخي قوانين ديگر، كه اينها بايست اصلاح بشود. معيار، اين است كه بر طبق قانون عمل بشود. عدل، اينجا تحقق پيدا ميكند. البته عدالت در قوه ي قضائيه آسان به دست نمي آيد. همين زيرساختهائي كه جناب آقاي شاهرودي اشاره كردند، همه ي اينها لازم است. اين سياستگذاري ها - كه خود اين سياستگذاري يك زيرساخت نرم افزاري است - انتخاب سياستهاي خوب، سامانه هاي سخت افزاري اي كه در قوه به وجود آمده است يا شروع كرده اند به اينكه آنها را به وجود بياورند، همه لازم است. يعني عدالت در يك مجموعه ي كلان مثل قوه ي قضائيه اي كه بناست يك كشور بزرگ را با جمعيت هفتاد ميليوني، در بخش قضائي اداره كند، با تعارف و با حرف درست نميشود؛ همين مقدمات را لازم دارد، همين زيرساختها را لازم دارد. بنابراين آنچه كه در زمينه ي اين زيرساختها - چه نرم افزاري، چه سخت افزاري - انجام گرفته است، ارزشمند است؛ بايد قدر اينها را دانست. و ان شاءالله اين سياستها به همين شكلِ درست ادامه

هم پيدا بكند. و واقعاً لازم است كه من هم از شخص ايشان، هم - همان طور كه ايشان گفتند - از مديران ارشد قوه ي قضائيه در بخشهاي مختلف كه زحمات زيادي كشيده اند و جاي قدرداني دارد، تشكر كنم. ليكن نكته اين است كه اگرچه تأمين عدالت عام و شامل، متوقف بر اين زيرساختهاست، اما اينجور نيست كه وجود اين زيرساختها لزوماً به معناي استقرار عدالت باشد. ممكن است اين چيزها را داشته باشيم، عدالت هم نداشته باشيم؛ از اين بايد ترسيد. آنچه عدالت را تضمين ميكند، انسانِ معتقدِ جازمِ عازمِ بااراده ي خداترس است. از خدا بترسد، از غير خدا نترسد. «فلا تخشوا النّاس و اخشون» را خداي متعال در قرآن ميفرمايد. اگر اين شد، آن وقت با اين دستگاه هاي متنوع و امروزي و خوب، ميشود به عدالت به طور كامل رسيد. اگر اين اراده نبود، در اين اراده سستي و اختلال ايجاد شد، هيچ كدام از اين دستگاه ها به خوديِ خود عدالت را تأمين نخواهد كرد، بلكه گاهي حتّي زمينه ميشود براي بي عدالتي. اصل قضيه اين است. بنده عرض عمده ام در اين ديدارهاي ساليانه اي كه با شما مسئولان محترم قوه ي قضائيه دارم و در ديدارهاي ديگري كه محدودتر است با بعضي ديگر از بخشهاي قوه ي قضائيه، هميشه همين است: ما بايد نگاه كنيم ببينيم خروجيِ كار ما عدالت است يا نه. اگر عدالت شد، آن وقت پيش خدا و پيش نفس خودمان و پيش خلق هم سرافراز خواهيم بود. يعني وقتي ما عدالت را اجرا كنيم، درست است كه در قضاوت ما يك نفر خرسند خواهد شد، يك نفر ناخرسند - قهراً اينجوري است

ديگر. وقتي انسان قضاوت ميكند، يك طرف را خرسند ميكند، يك طرف را ناخرسند ميكند - اما حتّي آن طرف ناخرسند هم در دل خود راضي است. اگر چنانچه عدالت را به خرج نداديم، آن كسي هم كه حكم ما به سود او بوده است، در دل به ما با بي اعتقادي، با استهزاء نگاه خواهد كرد؛ در دل به ما خواهد خنديد. مسئله ي اساسي اين است. بايد همه ي تلاش بر اين باشد. عدالت هم از جمله ي آن چيزهائي است كه «الحقّ أوسع الأشياء في التّواصف و أضيقها في التّناصف»؛ گفتنش آسان است، التزام به آن آسان نيست؛ خيلي سخت است. انسان با موانع بزرگي برخورد ميكند. اگر عزم راسخ و توكل به خدا وجود نداشته باشد، انسان وسط راه خواهد ماند؛ اين را بايد در قوه ي قضائيه دائماً تزريق كرد، دائماً بايد اين روحيه را در سرتاسر قوه ي قضائيه پمپاژ كرد؛ كه ما وظيفه مان تناصف است، ايجاد عدل است. سخت ترين قسمت عدل هم عبارت است از آنجائي كه طرف مقابلِ عدل، اقويا هستند؛ زير بار نميروند، زور ميگويند، متوقعند. اينجا بايستي ايستادگي كرد. هنر قاضي اين است، استقلال قاضي اين است كه در يك چنين مواقعي، فقط و فقط خدا را و مرّ قانون را در نظر بگيرد. در همه ي قضايا - قضاياي فردي، قضاياي اجتماعي - اگر قانون ملاك عمل باشد، عدالت تأمين ميشود. در همين قضاياي اخير هم ما عرض كرديم، بنده مخالفم كه مردم كشورمان را، مردم عزيزمان را به دو بخش تقسيم كنيم؛ يك عده اي را مقابل يك عده ي ديگر قرار بدهيم. قضيه اينجوري نيست. در خيلي از مسائل، مردم سليقه هايشان،

نگاه هايشان، نظرهايشان يكي نيست، اما اين به معناي اصطكاك و تزاحم و تعارض و دست به يقه شدن نيست. ما نبايد مردممان را وادار كنيم كه با هم دست به يقه بشوند. من به هر دو طرف نصحيت ميكنم: احساسات جوانها را تحريك نكنند، مردم را مقابل هم قرار ندهند. ملت يكپارچه اي است، ايمان واحدي دارد، قلباً هم با نظام خود روابط حسنه اي دارد؛ نشانه ي اين روابط حسنه، همين حضور در پاي صندوقهاست. اگر اميدوار نبودند، اگر حسن ظن نداشتند، اگر اعتماد نداشتند، نمي آمدند پاي صندوقها. پس اين ملت با نظام خود هيچ مشكلي ندارد. نبايد اين ملت يكپارچه را دو شقه كرد، تقسيم كرد، يك گروه را بر عليه آن گروه ديگر، آن گروه را بر عليه اين گروه ديگر تحريك كرد. در همين جا هم براي حل و فصل قضايا، معيار قانوني وجود دارد. اگر قانون حاكم نشد، آن چيزي كه از بي قانوني بر سرِ همه خواهد آمد، بسيار تلخ تر است از آنچه كه اجراي قانون ممكن است در كام بعضي تلخي به وجود بياورد؛ «و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق». عدل همان رعايت قانون است. اگر ما از رعايت قانون احساس ضيق كرديم، نخواستيم به قانون تن بدهيم، آنچه كه بر سر ما از بي قانوني خواهد آمد، بمراتب از اين تلخيِ تحمل قانون، سخت تر است. اين را بايد همه توجه كنند. مردم ما به توفيق الهي، به هدايت الهي، به دستگيري الهي، مردم مؤمني هستند؛ هم آگاهند، هم مؤمنند، هم حاضر در صحنه اند، پا به ركابند در هر جائي كه لازم باشد. ماها بايد خودمان را اصلاح كنيم. نخبگان و

خواص سياسي بايستي مراقب كار خودشان، حرف زدن خودشان باشند؛ اين خطاب به همه ي نخبگان است، خطاب به يك طرفِ خاصي، جناح خاصي نيست. همه بايد مراقب باشند. همه بدانند اين ملت، يك ملت يكپارچه است. احساسات اين طرف را عليه آن طرف تحريك كنند، آن يكي بيايد احساسات اين طرف را عليه آن طرف تحريك كند، اينها راه به جائي نميبرد. وقتي شما متحد بوديد، وقتي شما همدل بوديد، وقتي شما احساس و ابراز اعتماد به كشورتان و نظامتان كرديد، آن وقت اين وسوسه هاي خناسان بين المللي، اين سياستمداران ظالم، مداخله گر، دور از انسانيت، ديگر اثري نخواهد كرد. مي بينيد بعضي از سردمداران دنيا - از آمريكائي گرفته تا بعضي از كشورهاي اروپائي - همه ي مشكلاتشان تمام شده، مشكل ايران براي اينها باقي مانده است! در يك مسئله ي داخليِ مردميِ صددرصد مرتبط به ملت ايران، چانه تكان ميدهند و اظهارنظرهاي سخيف ميكنند؛ غافل از اينكه هر جا آنها پا گذاشتند از مواضع سياسي، از نظر ملت ايران آنجا نجس خواهد شد. جانبداري هاي آنها درست بعكس نتيجه ميدهد. مردم از خودشان ميپرسند چه چيزي موجب شده است كه اين دشمناني كه سي سال است عليه انقلاب اسلامي دارند تلاش ميكنند و از همه ي ابزارها و امكاناتشان عليه اين كشور و عليه اين ملت استفاده كردند، حالا شده اند دلسوز؟! مردم توطئه را ميفهمند؛ مردم ما خباثت را درك ميكنند. مشكل آنها هم همين است. اگر با يك ملت بيهوش بي حواسي مواجه بودند، مشكلي نداشتند؛ اما با يك ملت هوشيار مواجه اند، با يك ملت مجرب مواجه اند. تجربه هاي سي ساله ي ما، ملت را آگاه كرده است. اينها ميدانند. اينها همان

دولتها و حكومتهائي هستند كه هشت سال در دوران دفاع مقدس كه عليه اين ملت جنايت شد، شهرها بمباران شد، خانه ها ويران شد، بمبهاي شيميائي زدند، انسانهاي بي گناه را كشتند، نه فقط دلشان براي ملت ايران نسوخت، بلكه به دشمن ملت ايران كمك هم كردند. مردم ما اين را ديده اند. اينها كه فراموش شدني نيست. حالا شده اند دلسوز! مردم رفتار اينها را با ملتهاي مظلومي كه پنجه ي اينها در آنها جاگير شده است، مي بينند؛ مثل ملت افغانستان، مثل ملت عراق، مثل پاكستان، مثل ملت فلسطين. هر جا اينها پنجه شان جاگير شد، ناخنشان بند شد، هرچه توانستند، ضربه زدند. اينها به مردم رحم نميكنند؛ مردم دوستي، دور از جنابِ آنهاست. حالا نسبت به ملت ايران، نسبت به كسي يا كساني در داخل كشور، طرفدار شده اند! خب معلوم است كه اين غرض و مرض آنها از اين كارها چيست. اين را مردم ميفهمند. شما اگر متحد باشيد، شما اگر با هم باشيد، شما اگر اين روحيه ي استحكامي را كه انقلاب به ملت ما داد و در طول اين سي سال ملت ما آن را حفظ كرده است، نگه داريد، «لايضرّكم كيدهم شيئا»؛ هرگز دشمني آنها به شما اثري نخواهد كرد، و آنها نخواهند توانست به ملت ايران آسيبي وارد كنند. از خداوند متعال توفيقات همه ي شما برادران و خواهران، مسئولان محترم را در وظائف گوناگون اختصاصي و عمومي كه هر كدام از ما بر عهده داريم، مسئلت ميكنم و اميدوارم ان شاءالله ادعيه ي زاكيه ي حضرت بقيةالله (ارواحنا فداه) شامل حال ملت ايران و همه ي ما باشد و روح مطهر امام بزرگوار و ارواح طيبه ي شهداي گرامي و شهداي هفت تير

ان شاءالله از ما و رفتار ما و گفتار ما راضي باشند. والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته

بيانات در سالروز ولادت حضرت اميرالمومنين (ع)

بيانات در سالروز ولادت حضرت اميرالمومنين (ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

تبريك عرض ميكنيم اين ميلاد مسعود را كه حقيقتاً خاطره ي اين روز براي همه ي آزادگان عالم گرامي است. هر كسي كه علي بن ابي طالب (عليه الصّلاة و السّلام) را ولو از دور بشناسد، يقيناً در يادبود روز ولادت اين بزرگمرد آفرينش احساس شادماني ميكند. ما مردم مسلمان و بخصوص شيعيان اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) در قبال اين شخصيت عظيم وظائفي داريم؛ مسئوليتهائي داريم. مقام اميرالمؤمنين در نزد خداوند متعال در سايه ي مجاهدت، عبادت، تلاش و فداكاري براي آن بزرگوار به دست آمده است. خداي متعال قبل از خلقت اين انسانهاي بزرگ، نتيجه ي آزمون خود درباره ي آنها را ميداند. پاداش اين آزمونها همان طينت پاك، همان خلقت ممتاز، همان خصوصياتي است كه در اين وجود مقدس و ساير معصومين (عليهم السّلام)، خداي متعال جمع فرموده است. همين خصوصيات موجب ميشود كه اميرالمؤمنين در چشم پيغمبر اكرم آن رتبه و مقام عالي را به دست بياورد. در روايات اهل سنت درباره ي محبت پيغمبر به اميرالمؤمنين (عليهما الصّلاة و السّلام) مطالبي آمده است كه براي همه ي مسلمانان قابل تدبر و قابل توجه است. در سنن «تَرمذي» كه از صحاح سته ي اهل سنت است، از قول ام المؤمنين - عايشه - نقل ميكند كه ايشان گفته است كه: «ما خلق اللَّه خلقا احبّ الي رسول اللَّه (صلّي اللَّه عليه و اله) من عليّ»؛ يعني ايشان شهادت ميدهد كه در ميان خلائق هيچ انساني محبوبتر از اميرالمؤمنين در نزد پيغمبر و در چشم پيامبر مكرم

نبود. باز در يك روايت ديگري، احمد حنبل -كه از ائمه ي چهارگانه اهل سنت است- از اسماء بنت عميس نقل ميكند كه گفت: پيغمبر اكرم دست به دعا برداشت و عرض كرد: «اللّهمّ انّي اقول لك كما قال اخي موسي اجعل لي وزيرا من اهلي اشدد به ازري و اشركه في امري عليّ كي نسبّحك كثيرا و نذكرك كثيرا»؛ يعني پيغمبر اكرم به خداوند متعال عرض ميكند: پروردگارا ! همان طوري كه موساي پيغمبر از تو درخواست كرد كه براي او وزيري قرار بدهي، شريكي قرار بدهي كه در كارها به او كمك كند و همراه او باشد و بازوي تواناي او باشد، من هم از تو درخواست ميكنم كه علي را وزير من و شريك من و بازوي تواناي من قرار بدهي. اين حقائق را دنياي اسلام در مقابل چشم دارد. آن مقامات معنوي اميرالمؤمنين، آن قرب به خداي متعال، آن قدرت مسيطري كه خداي متعال به اين ذوات مقدسه داده است، آنها از درك امثال ما خارج است؛ اما اين چيزها در مقابل چشم ماست؛ اين را همه مي بينند، همه ميفهمند. اميرالمؤمنين مثال عالي تربيت اسلامي است. هم دوران سربازي و مجاهدت را گذرانده است، هم دوران غربت را گذرانده است، هم دوران حكومت و زمامداري را گذرانده است. هر كدام از اينها مشتمل بر درسهاي فراواني براي امت اسلام است كه اگر ما امروز به اين درسها عمل بكنيم، صراط مستقيمِ هدايت و تكامل و تعالي در مقابل ما باز خواهد شد. از اين مناسبتها اين استفاده ها را بايد كرد؛ اين درسها را بايد گرفت. يك سطر از سطور كتاب قطور منقبت

اميرالمؤمنين (عليه السّلام) اين است كه اين بزرگوار در طول اين زندگي پرماجراي خود به چيزهائي اهتمام داشتند، از جمله عدالت و وحدت. اينها براي ما درس است. وحدت امت اسلامي براي اميرالمؤمنين مهم بود. استقرار عدالت در ميان امت اسلامي هم براي اميرالمؤمنين مهم بود. حق طلبي آن بزرگوار در هر دو جا خود را نشان ميدهد؛ هم در آنجائي كه در پي عدالت دشوارترين آزمونهاي زندگي خود را تحمل ميكند؛ آن سختيها را، آن مجاهدتهاي دشوار را، آن جنگهائي را كه بر آن بزرگوار تحميل شد -آن سه جنگ دوران كوتاه حكومت، كه اينها را تحمل ميكند؛ چون دنبال عدالت است. حق را در اينجا با قاطعيت تعقيب ميكند- هم در آنجائي كه اميرالمؤمنين به خاطر خدا، به خاطر مصالح اسلام، به خاطر وحدت مسلمانان، از حقي كه براي خود او مسلّم است، چشم پوشي ميكند و در مقام معارضه برنمي آيد؛ اسلام را، مسلمانان را، جامعه ي اسلامي را، وحدت اسلامي را پاس ميدارد. «فامسكت يدي حتّي رأيت راجعة النّاس قد رجعت عن الاسلام يدعون الي محقّ دين محمّد (صلّي اللَّه عليه و اله)»؛1 يعني آن وقتي كه ديدم مسئله ي اسلام مطرح است، مصالح اسلامي، مصالح جامعه ي اسلامي مطرح است، در آنجا ديگر سكوت را جايز ندانستم، آمدم وسط ميدان براي ايجاد وحدت. مال دوران اولِ پس از رحلت پيغمبر و آن دوران محنت اميرالمؤمنين است؛ آنجا هم حق را با قاطعيت دنبال ميكند. اين حق در اينجا وحدت است. اينها براي ما درس است. جامعه ي اسلامي در تمام ادوار مختلف از ناحيه ي بي عدالتي ضربه خورده است؛ و از ناحيه پراكندگي و نفاق و جدائي افراد از

يكديگر و مقابل يكديگر ايستادن، ضربه خورده است. از اين چيزها دنياي اسلام ضربه خورده. هر چه شما به تاريخ اسلام مراجعه كنيد - بخصوص در قرون اخير - اين معنا را روشنتر مي بينيد. دنياي اسلام نيازمند اتحاد است. اميرالمؤمنين مايه ي وحدت دنياي اسلام بايد باشد. دشمنان اسلام ميخواهند بين طوائف مسلمان به وسيله ي اميرالمؤمنين كه خود وسيله ي وحدت و اتحاد است، اختلاف ايجاد كنند. اينها را بايد دنياي اسلام بگوش باشد. امروز كساني و دستهائي را كه براي ايجاد اختلاف بين شيعه و سني به شيعه تهمت ميزنند، بدگويي ميكنند، اختلاف افكني ميكنند، ببينند. از اين طرف هم همين جور؛ يك كساني از اين طرف احساسات برادران مسلمان خودشان را تحريك ميكنند، جريحه دار ميكنند، آزرده ميكنند. دنياي اسلام بايد متحد باشد. امروز دنيا اين را ميخواهد. امروز نيازهاي جامعه ي اسلامي اين را ميطلبد كه جوامع اسلامي با هم باشند، در كنار هم باشند، اتحاد و اتفاق داشته باشند، نگذارند دشمناني از ضعف آنها استفاده كنند؛ دشمناني كه خودشان به طور طبيعي قدرتي ندارند. اسرائيل چيست؟ دشمن صهيونيستي در مقابل يك ميليارد و نيم مسلمان عددي نيست؛ به حساب نمي آيد. اختلاف در دنياي اسلام -اين ضعفي كه در درون دنياي اسلام است- موجب ميشود كه دشمن ضعيف بتواند راه خود را پيدا كند، يارگيري كند، از بين برادران مسلمان دشمن براي خود يارگيري كند. اين مسئله را ملت ايران هم بايد توجه داشته باشند. ما يك ملت متحديم؛ اسلام ما را متحد كرد؛ انقلاب ما را بيدار كرد؛ دلهاي ما را به هم نزديك كرد؛ انگيزه هاي ما را در هم تنيده كرد؛ به هم پيوند زد؛

شديم يك مشت محكم و مقتدر در مقابل دشمنان نظام اسلامي و دشمنان اسلام و مسلمين و دشمنان ايران. دشمنان منتظرند اين اتحاد كلمه را به هم بزنند؛ بين مردم ايجاد نفاق كنند؛ ايجاد اختلاف كنند؛ برادران را در مقابل هم قرار بدهند؛ بايد ملت ايران هوشيار باشد. در همين قضاياي انتخابات پرشور بيست و دوي خرداد كه يك حركت عظيمي از ملت ايران بود، كار بزرگي انجام گرفت. اين حضور چهل ميليوني تقريباً در پاي صندوقهاي رأي، يعني نسبت هشتاد و پنج درصدي كساني كه ميتوانستند شركت كنند، در دنيا جزو رقمهاي بي نظير است. اين خيلي براي ملت ايران آبرو ايجاد كرد، خيلي اقتدار براي اين ملت بزرگ آفريد؛ براي انقلاب آبرو شد؛ نشان داد كه انقلاب بعد از گذشت سي سال، اينجور قدرت و توانائي به صحنه آوردن مردم را دارد. دشمنان دست به كار شدند، بين مردم اختلاف بيندازند، تا حدودي هم موفق شدند. ليكن ملت بايد حركت دشمن را خنثي كند. سياست نظام جمهوري اسلامي، سياست روشني است. رقابت در بين نامزدهاي رياست جمهوري به نگاه ما، به عقيده ي ما، يك رقابت درون خانوادگي است، گاهي به عصبانيت هم ميكشد. دو برادر هم ممكن است داخل خانواده در مقابل هم قرار بگيرند؛ به دشمن چه ربطي دارد؛ به بيگانه چه ربطي دارد. بيگانگاني كه در اين قضيه در سطوح مختلف سياسي و تبليغاتي وارد اين ميدان شدند، نيتشان ايجاد شقاق و اختلاف بود؛ ايجاد شكاف بود. بعضي از سران كشورهاي غربي در سطح رئيس جمهور و نخست وزير و وزير خارجه و مسئولان گوناگون، صريحاً در مسئله ي داخلي ملت ايران دخالت كردند.

به شما چه؟ چرا در ماجرائي كه مربوط به ملت ايران است، دخالت ميكنيد؟ دخالت ميكنند، بعد هم ميگويند ما دخالت نميكنيم؛ پس دخالت معنايش چيست؟ تشويق اغتشاشگري دخالت نيست؟ مردم ايران را اغتشاشگر معرفي كردن، دخالت نيست؟ اهانت نيست؟ دو دسته، يك دسته به يك نامزد، يك دسته به يك نامزد ديگر رأي دادند، اكثريت و اقليتي هست، قواعدي هست، آن كساني كه نامزدشان رأي نياورده، طبيعي است افسرده باشند، اوقاتشان تلخ باشد؛ اما اين معنايش اغتشاش نيست؛ اينها اغتشاشگر نيستند. اغتشاشگر يك عده ي معدودي هستند؛ همانهائي كه بودجه ي تصويب شده ي بعضي از دولتهاي غربي را براي ايجاد اختلاف در داخل ايران مصرف ميكنند، آنها اغتشاشگرند. در رسانه هاي آمريكائي و اروپائي - كه غالباً تحت سلطه ي صهيونيستهايند و از بن دندان دشمن ملت ايران و دشمن اسلام و دشمن نظام جمهوري اسلامي اند - اينجور وانمود ميكنند كه جمعي از ملت ايران اغتشاشگرند. ما اخطار ميكنيم؛ ملت ايران به سران بعضي از كشورها كه سعي ميكنند از يك مسئله ي داخليِ كشورمان عليه ملت ايران استفاده كنند، اخطار ميكند: حواستان جمع باشد، ملت ايران عكس العمل نشان ميدهد. اولاً اين را همه بدانند، سران كشورهاي استكباري بدانند، مداخله گرانِ فضولِ در مسائل جمهوري اسلامي بدانند: ملت ايران بين خودشان اگر اختلاف هم داشته باشند، وقتي پاي شما دشمنان ملت ايران به ميان بيايد، همه با هم متحد ميشوند؛ يك دست واحد، يك مشت محكم عليه شما ميشوند. اينجور نيست كه شما خيال كنيد وقتي از يك جرياني به خيال خودتان دفاع كرديد، حمايت كرديد، اين جريان به شما متمايل خواهد شد؛ ابداً. ما سي سال تجربه داريم؛ سي

سال اين ملت در حافظه ي خود دشمني هاي شما را ثبت كرده است؛ ضبط كرده است. ملت ميفهمد شما چكار ميخواهيد بكنيد، چكار داريد ميكنيد. اسم بعضي ها را مي آورند به عنوان اينكه ما مدافع آنها هستيم؛ دروغ ميگويند؛ مدافع آنها هم نيستند؛ قصدشان ايجاد اختلاف است، قصدشان ايجاد بدبينيِ ملت ايران و نخبگان ايران نسبت به يكديگر است؛ دروغ ميگويند. آنچه در دلهاي پركينه ي آنها وجود دارد، اين است كه آرزو ميكنند اين نظام مستقل، اين مجد و عزتِ سربرافراشته ي از اين كشور كه در مقابل زورگوئي هاي آنها ايستاده، نباشد. آرزوي آنها اين است. اينجور نيست كه در نظام جمهوري اسلامي با زيدي خوب باشند، با عمروي بد باشند؛ نه. هر كسي كه به اين نظام پايبند است، هر كسي كه به اين قانون اساسي پايبند است، هر كسي كه به آرمانهاي ملت ايران پايبند است، از نظر آنها دشمن است. آنها ميخواهند جمهوري اسلامي نباشد، يك نظام دست نشانده ي مطيعِ منقادِ در مقابل آنها، مجدداً مثل دوران گذشته، در اين كشور پا بگيرد. آنها دنبال اين اند. اين خواب آشفته ي باطل آنهاست. سي سال تجربه ي ايستادگي نظام جمهوري اسلامي هنوز بيدارشان نكرده است. تودهني هائي كه اين ملت به سران زورگو و متجاوز آنها زده اند، اينها را به خود نياورده است، به هوش نياورده است؛ هنوز در كشور ما و در ملت ما، اينها طمع دارند. اشتباه ميكنند؛ اشتباه ميكنند. چوب اين اشتباه خودشان را هم خواهند خورد بلاشك. ما اين اظهارات خصمانه را، اين رفتارهاي خصمانه را از اين دولتها محاسبه خواهيم كرد، اينها را در حسابشان خواهيم نوشت؛ اين را بدانند. در آينده ي روابط و

تعامل جمهوري اسلامي با اين مداخله گرها، اين رفتار تأثير منفي خواهد داشت؛ بلاشك؛ اين را بدانند، بفهمند. ملت ايران ملتي نيست كه زور را تحمل بكند. ملت ايران، ملت مقتدري است. نظام جمهوري اسلامي، نظام ريشه دار و تثبيت شده است. مسئولين جمهوري اسلامي اگر صد تا هم با هم اختلاف داشته باشند، در ايستادگي در مقابل دشمن، در حفظ استقلال اين كشور، همه با هم يك كلام و يك دست اند. اين را دشمنان بدانند؛ خيال نكنند كه ميتوانند بين ملت انشقاق بيندازند. متأسفانه اين دستگاه هاي تبليغاتي و مخرب و معاند با جمهوري اسلامي و با ملت ايران، دنباله هائي هم در داخل كشورمان دارند كه مال امروز هم نيست، از دوران دفاع مقدس هم چنين چيزهائي بود. آنها هم به هوش بيايند و بدانند كه پشتيباني اين گرگهاي درنده به دردشان نميخورد. اينها به فكر خودشان هستند، به فكر منافع خودشان هستند. از آدمها تا آنجائي كه منافع آنها تأمين بشود، استفاده ميكنند؛ همچناني كه از محمدرضا و صدام استفاده كردند. آن وقتي هم كه لازم نبود، مثل يك دستمال كثيف شده اي مچاله ميكنند و پرتابشان ميكنند كنار؛ همچناني كه از محمدرضا شاه در دوران نكبتش حمايت نكردند، از صدام در دوران رسوائي و نكبتش حمايت نكردند. كسي به آنها دل نبندد. مردم هوشيارند، نخبگان هوشيارند. متأسفانه افراد معدودي دل به اينها ميسپارند و از فريب آنها فريب ميخورند. فريب خوردن اينها هم علامتهاي غلط به آنها ميدهد، آنها هم به نوبه ي خود فريب علامتهاي اينها را ميخورند. ملت هوشيار است و هوشيار باشد. من توصيه ام به همه ي ملت ايران اين است: امروز بيشتر از همه

چيز براي ما هوشياري لازم است، شناخت دوست و دشمن لازم است. مبادا دوست را با دشمن اشتباه كنيد؛ مبادا دوست و دشمن را مخلوط كنيد؛ مبادا رفتاري كه با دشمن بايد داشت، با دوست انجام بدهيد. اين، خطاب به همه ي جناحهاست. نظام اسلامي با اخلالگران در امنيت مردم طبعاً برخورد ميكند. اين، وظيفه ي نظام است. نظام اسلامي اجازه نميدهد كه كساني دستخوش فريب و توطئه ي دشمن بشوند، زندگي مردم را خراب كنند، آسايش مردم را به هم بزنند، جوانهاي مردم را تهديد كنند. فرزندان اين كشور عزيزند؛ همه عزيزند. نظام اين اجازه را نخواهد داد؛ اما اين را هم بايد همه توجه داشته باشند:

مبادا دشمن را با دوست اشتباه بكنيم. دوست را به خاطر يك خطا به جاي دشمن بگيريم و از آن طرف يك عده اي هم دشمن خوني و معاند را دوست فرض كنند، به حرف او گوش كنند، توجه بدهند. اين فتنه هائي كه دشمن بر پا كرده بود، اميد بسته بود كه شايد بتواند از اين آب گل آلود ماهي بگيرد. بحمداللَّه اين فتنه ها تمام شد. هر فتنه اي در مقابل حق، در مقابل ملت هوشيار از بين خواهد رفت؛ گرد و غبار فرو خواهد نشست. هميشه همين جور است. حواشيِ ايجاد شده ي به وسيله ي يك عده دشمن، يك عده غافل، از بين ميروند، متن قضيه باقي ميماند. متن قضيه اين است كه در يك انتخابات پرشكوه، تقريباً چهل ميليون نفر از ملت ايران شركت كرده اند. اين، متن قضيه است؛ اين، حقيقت قضيه است. چهل ميليون، بعد از گذشت سي سال از انقلاب، اعتماد خود را به نظام، اميدواري خود را به آينده

با اين حضورشان نشان دادند. اين، ميماند. متن قضيه اين است كه رئيس جمهوري با بيش از بيست و چهار ميليون رأي مردم انتخاب شده است؛ اينها متن قضيه است. حواشي، گرد و غبارها، پيرايه ها، كارها و حرفهاي دشمن شادكن تمام خواهد شد؛ اما اين حقيقت ميماند. «فأمّا الزّبد فيذهب جفاء و امّا ما ينفع النّاس فيمكث في الأرض».2 البته مسئولين هم، رئيس جمهور منتخب هم بايد قدر اين اقبال مردمي را بداند. شكر اين توجهِ مردم، عبارت است از خدمت كامل و جامع براي حل مشكلات مردم؛ تلاش براي پيشبرد كشور و تلاش براي حفظ اتحاد ملت بزرگ ايران. اينها حقائقي است كه وجود دارد. شما ملت ايران در اين برهه ي از زمان كار بزرگي را انجام داديد، حركت بزرگي را انجام داديد و خداي متعال به حول و قوه ي خود به اين حركت بركت خواهد داد و پيش خواهد رفت. شكر مسئولين، خدمت است؛ شكر مردم، حفظ وحدت است؛ حفظ وحدت، حفظ هوشياري، حفظ برادري، نگاه مشفقانه ي به يكديگر. دشمن ميخواهد اين نباشد و شما سعي كنيد كه اين چه كه دشمن را خشمگين ميكند، آن را انجام بدهيد و آنچه كه قلب مقدس ولي عصر (ارواحنا فداه) را شاد خواهد كرد، او همين وحدت و مهرباني و همكاري و نشاط و حركت انقلابي ملت ايران است. اميدواريم كه دعاي ولي عصر شامل حال همه ي شما باشد و ان شاءاللَّه روح مطهر امام بزرگوار و ارواح طيبه ي شهدا از همه ي ما راضي باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1. نهج البلاغه، نامه ي 62

2. رعد: 17

بيانات در سالروز عيد سعيد مبعث

بيانات در سالروز عيد سعيد مبعث بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

تبريك عرض ميكنيم

اين عيد بزرگ را كه عيدي است براي همه ي بشريت؛ و نه فقط براي امت اسلام. و اميدواريم خداوند اين عيد را بر شما حضار محترم و ميهمانان گرامي و ملت عزيز ايران و همه ي ملتهاي مسلمان و سراسر بشريت مبارك فرمايد. مسئله ي بعثت نبي مكرم كه زبانهاي قاصر و ذهنهاي كوتاه ما درباره ي آن مطالب زيادي گفته است - و همه گفته اند - در واقع يك عرصه ي عظيمي است كه به اين زودي ها بيان ابعاد اين حادثه ي بزرگ ميسر نخواهد بود. هرچه زمان به جلو ميرود و بشر با تجربه هاي گوناگون، نواقص زندگي خود را، آسيبهاي خود را بيشتر ادراك ميكند، ابعاد گوناگون و بعثت نبي مكرم بيشتر خود را نشان ميدهد. اين بعثت در واقع دعوت مردم به عرصه ي تربيت عقلاني و تربيت اخلاقي و تربيت قانوني بود. اينها چيزهائي است كه زندگيِ آسوده و رو به تكامل انسان به آنها نيازمند است. در درجه ي اول، تربيت عقلاني است. يعني نيروي خرد انساني را استخراج كردن، آن را بر تفكرات و اعمال انسانْ حاكم قرار دادن، مشعل خرد انساني را به دست انسان سپردن، تا راه را با اين مشعل تشخيص بدهد و قادر بر طي كردن آن راه باشد؛ اين اولين مسئله است؛ و مهمترين مسئله هم همين است. علاوه بر اينكه در درجه ي اول در بعثت پيغمبر، مسئله ي عقل مطرح شده است، مسئله ي دانائي مطرح شده است، در سرتاسر قرآن و تعاليم غير قرآنيِ پيغمبر هم، هرچه شما نگاه ميكنيد، مي بينيد تكيه ي بر عقل و خرد و تأمل و تدبر و تفكر و اين گونه تعبيرات است؛ حتّي در روز قيامت

از زبان مجرمان، قرآن ميفرمايد: «لو كنّا نسمع او نعقل ما كنّا في اصحاب السّعير»؛(1) علت اينكه ما دچار آتش دوزخ شديم، اين است كه به عقل خود، به خرد خود مراجعه نكرديم، گوش نكرديم، دل نداديم؛ لذا امروز كه روز قيامت است، به اين سرنوشت ابدي تلخ مبتلا شديم. در كارنامه ي همه ي پيغمبران، در زندگي همه ي پيغمبران - اين مخصوص پيغمبر خاتم هم نيست - دعوت به عقل در درجه ي اول است. البته در اسلام اين قويتر و روشنتر و واضح تر است. لذا اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) در علت بعثت انبياء ميفرمايد: «ليستأدوهم ميثاق فطرته» تا به اينجا كه: «و يثيروا لهم دفائن العقول»؛(2) گنجينه هاي عقل را، خرد را استخراج كنند. اين گنجينه ي خرد در دل من و شما هست. اشكال كار ما اين است كه مثل آن انساني هستيم كه بر روي گنجي خوابيده است، از آن خبر ندارد و از آن بهره نميبرد و از گرسنگي ميميرد. وضع ما اينجور است. به عقل وقتي مراجعه نمي كنيم، عقل را حَكم وقتي قرار نمي دهيم، عقل را تربيت وقتي نمي كنيم، زمام نفس را به دست عقل وقتي نمي سپريم، وضع ما همين است. اين گنجينه در اختيار ما هست، اما از آن استفاده نمي كنيم. آن وقت از بي عقلي و از جهل و عوارض فراوان آن دچار مشكلات فراوان زندگي در دنيا و در آخرت مي شويم. لذا در حديثي نبي مكرم اسلام (صلّي اللَّه عليه و اله و سلّم) فرمود: «انّ العقل عقال من الجهل»؛ عقل عقال جهل است. عقال آن ريسماني است كه به پاي حيوان - شتر يا غير شتر - ميبندند كه حركت

نكند، قابل كنترل باشد. ميفرمايد عقل عقال جهل است؛ اين پاي بندي است كه مانع ميشود از اينكه انسان با جهالت حركت كند. بعد ميفرمايد: «و النّفس كمثل اخبث الدّواب»؛ نفس انسان مثل شرورترين حيوانات است؛ مثل شرورترين چهارپايان است؛ نفس اين است. «فان لم تعقل حارت»؛(3) وقتي اين نفس را عقال نكرديد، مهار نكرديد، كنترلش را در دست نگرفتيد، سرگردان ميشود؛ مثل حيوان وحشي اي كه نميداند كجا ميرود، سرگردان ميشود؛ با اين سرگرداني است كه مشكلات به وجود مي آيد براي انسان در زندگي شخصي خود، در زندگي اجتماعي خود و براي يك جامعه ي انساني. عقل اين است. اولين كار پيامبر مكرم اثاره ي(4) عقل است، برشوراندن قدرت تفكر است؛ قدرت تفكر را در يك جامعه تقويت كردن. اين، حلال مشكلات است. عقل است كه انسان را به دين راهبرد مي دهد، انسان را به دين مي كشاند. عقل است كه انسان را در مقابل خدا به عبوديت وادار مي كند. عقل است كه انسان را از اعمال سفيهانه و جهالت آميز و دل دادن به دنيا باز مي دارد؛ عقل اين است. لذا اولْ كار اين است كه تقويت نيروي عقل و خرد در جامعه انجام بگيرد؛ تكليف ما هم اين است. ما هم در جامعه ي اسلامي، امروز كه خواسته ايم نمونه اي باشد از جامعه ي اسلامي پيامبر مكرم، با همه ي ضعفهاي ما، با همه ي حقارتهائي كه در ماها هست، در قبال آن عظمت بي نظير پيامبر، اينجور حركت كرديم، اينجور خواستيم كه نمونه اي از آن درست كنيم. در اين جامعه هم بايد عقل معيار باشد، ملاك باشد. تربيت دوم، تربيت اخلاقي است كه: «بعثت لأتمّم مكارم الاخلاق»؛(5) مكرمت هاي اخلاقي، فضيلتهاي اخلاقي را در ميان مردم

كامل كند. اخلاق آن هواي لطيفي است كه در جامعه ي بشري اگر وجود داشت، انسانها ميتوانند با تنفس او زندگي سالمي داشته باشند. اخلاق كه نبود، بي اخلاقي وقتي حاكم شد، حرصها، هواي نفسها، جهالتها، دنياطلبي ها، بغضهاي شخصي، حسادتها، بخلها، سوءظن به يكديگر وارد شد - وقتي اين رذائل اخلاقي به ميان آمد - زندگي سخت خواهد شد؛ فضا تنگ خواهد شد؛ قدرت تنفس سالم از انسان گرفته خواهد شد. لذا در قرآن كريم در چند جا - «يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة»(6) - تزكيه كه همان رشد اخلاقي دادن است، جلوتر از تعليم آمده است. در همين روايت هم كه راجع به عقل از پيغمبر اكرم عرض كرديم - بعد كه عقل را بيان ميكند - مي فرمايد كه آن وقت از عقل، حلم به وجود آمد؛ از حلم، علم به وجود آمد. ترتيب اين مسائل را انسان توجه كند: عقل، اول حلم را به وجود مي آورد؛ حالت بردباري را، حالت تحمل را. اين حالت بردباري وقتي بود، زمينه براي آموختن دانش، افزودن بر معلومات خود - شخص و جامعه - فراهم خواهد آمد؛ يعني علم در مرتبه ي بعد از حلم است. حلم، اخلاق است. در آيه ي قرآن هم «يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة»، تزكيه را جلوتر مي آورد. اين، تربيت اخلاقي است. امروز ما نهايت نياز را به اين تربيت اخلاقي داريم؛ هم ما مردم ايران، جامعه ي اسلامي در اين محدوده ي جغرافيائي، هم در همه ي دنياي اسلام؛ امت بزرگ اسلامي، جوامع مسلمان. اين ها نيازهاي اول ماست. بعد به دنبال آن تربيت قانوني است، انضباط قانوني. اولْ عامل به همه ي احكام اسلام، خودِ شخص نبي مكرم

اسلام بود. از قول ام المؤمنين عايشه نقل شده است كه سؤال كردند راجع به پيغمبر - اخلاق پيغمبر، رفتار پيغمبر - گفت: «كان خلقه القرآن»؛(7) اخلاق او، رفتار او، زندگي او، تجسم قرآن بود. يعني چيزي نبود كه به او امر كند، خود او از آن غافل بماند. اينها همه اش براي ما درس است؛ اينها همه درس است. نه اينكه ما آن عظمت را با حقارتهاي خودمان بخواهيم مقايسه كنيم، آنجا قله است، ما در دامنه ها داريم حركت ميكنيم؛ اما به سمت قله حركت ميكنيم؛ شاخص آنجاست، معيار آنجاست. ميدان زندگي هم ميدان آزمايش است. ملت ايران اين آزمايش هاي دشوار را پشت سر گذاشت كه به اين عزت رسيد. تا وقتي به اسم «لا اله الّا اللَّه» و تلفظ محض به «لا اله الّا اللَّه» و احياناً به ذهنيت «لا اله الّا اللَّه» اكتفا كرده بوديم، اسير پنجه ي طاغوت بوديم. آن وقتي كه وارد عمل شديم، ميدان عمليِ «لا اله الّا اللَّه» را شناختيم و پا در آن گذاشتيم، شديم ملت مسلمان و خداي متعال آن عزت را، آن قدرت را، آن هويت برجسته و درخشان را به ما ملت ايران بخشيد. ما اگر قدم بگذاريم، خداي متعال پاسخ ميدهد؛ سريع الاجابه است. در انقلاب، در دفاع مقدس، در آزمونهاي گوناگونِ اين سي سال، ملت ما خوب امتحان دادند. به همان مقداري هم كه كار كرديم، به همان مقداري هم كه حركت كرديم، خداي متعال دستاورد داد. البته دستاوردها خيلي بزرگ است: «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها».(8) ده برابر تلاش ما، خداي متعال به ما داد. ما كجا بوديم در دوران طاغوت در بين امت

اسلام و در بين ملل عالم؟ منزوي، گمنام، فراموش شده، در درون خود بدون حساسيتهاي لازم، بدون آن شجاعتها، بدون آن همت هائي كه يك ملت را به جهش وادار ميكند؛ اينجوري بوديم. امروز جوان ما، دانشمند ما، عالم ما، صنعتگر ما، كشاورز ما، آحاد مردم ما، آرزوهاي بزرگ دارند، در راه آن آرزوها حركت مي كنند و نتيجه اش را هم داريد مي بينيد. بزرگترين قدرتهاي دنيا، شعار خودشان را قرار داده اند مقابله ي با جمهوري اسلامي! خيال ميكنند ملت ايران را با اين كار دارند ارعاب ميكنند، تهديد ميكنند؛ نميدانند كه ملت ايران احساس هويت ميكند كه مي بيند مادي ترين و خبيث ترين قدرتهاي مادي عالم، مانع خودش را ملت ايران مي بيند براي رسيدن به اهداف شومي كه دارد؛ اين چيز كمي نيست. مي گويند مي خواهيم ما در خاورميانه چنين كنيم، چنان كنيم و ده برابر اين از اهداف شومشان را هم نمي گويند؛ ملت ايران مانع است؛ ملت جمهوري اسلامي مانع است. اين نشان دهنده ي عظمت اين ملت است، عظمت اين نظام است؛ عظمت اين دولت است كه توانسته مانع بشود از اينكه مستكبران عالم بتوانند - حداقل در يك حوزه ي مشخصي از جغرافياي عالم - به اهداف خودشان برسند. اين را ملت ايران با حركت در عرصه ي احكام دين به دست آورد. پيغمبر خود عامل بود؛ «آمن الرّسول بما انزل اليه من ربّه»،(9) و مؤمنون هم دنبال سر پيغمبر. او عامل است، مردم هم به عمل او نگاه مي كنند، راه را پيدا مي كنند. و نقش بزرگان جامعه، نقش رهبران جامعه، نقش نخبگان جامعه اين است. به حرف نبايد اكتفا كنيم. در جمع شما بسياري از مسئولين كشور هستيد، هر كدامي مي توانيد

از لحاظ عمل، از لحاظ الگو شدن براي افرادي كه به شما نگاه مي كنند، يك اسوه باشيد. ملت ما ملت خوبي است، ملت بزرگي است، ملت وفاداري است، ملت باگذشتي است. نمونه هايش را در طول مدت اين سي سال مشاهده كرده ايم؛ در همين قضاياي اخير، در اين انتخابات و حوادثي كه بعد از انتخابات به وجود آوردند، نقش ملت را شما مشاهده كرديد. سلائق مختلفي در عرصه ي زندگي اجتماعي در ميان ملت وجود دارد؛ حرفشان را مي زنند، هركدام نظرشان را بيان مي كنند؛ اما آنجائي كه احساس مي كنند كه پاي دشمني با نظام در ميان است، آنجائي كه احساس مي كنند دستي دارد حركتي را براي ضربه زدن به نظام اداره مي كند، مديريت مي كند، مردم از آنها كناره مي گيرند؛ ولو او همان شعاري را بدهد كه اين آحاد مردم به آن شعار معتقد هم باشند؛ مي بينند كه او بدخواه است، خودشان را كنار مي كشانند. اين مسئله ي مهمي است. در حوادث اين روزها - ما در اين سي سال روزي نبود كه تجربه اي نيندوزيم، مطلبي ياد نگيريم - خيلي چيزها ياد گرفتيم، خيلي چيزها فهميديم؛ براي ملت ما تجربه شد؛ همه فهميدند كه در آن وقتي كه ملت در عين استقرار و آرامش و ثبات يك حركت بزرگ را انجام مي دهد، نبايد غافل بماند از دشمني دشمناني كه دارند برايش نقشه مي كشند. همه گفتند يك انتخابات چهل ميليوني، يك عظمت بي نظير از اول انقلاب تا حالا، حضور مردم در صحنه بعد از سي سال، قدرت جذب مردم و به صحنه آوردن مردم براي نظام؛ اين يك عظمت بود؛ نبايد غفلت كنند؛ همه فهميدند كه در چنين وضعيتي نبايد

غفلت كنند كه دشمن كمين گرفته است؛ مراقب است. حالا تا گفته ميشود دشمن خارجي، فوراً خارجي ها با چهره ي حق به جانب مي آيند كه نه، نه، ما دخالتي نداريم، ما كاري نكرديم. اين بي حيائي است؛ همه مي بينند. حالا آن كاري كه دستگاه هاي اطلاعاتي و ديگران كشف مي كنند و دخالت ها را مي دانند، آن به كنار؛ آن چيزي كه همه دارند مشاهده مي كنند، نقش رسانه هاست كه مهمترين نقش را در اين چند ده سال اخير، رسانه ها در تحولات ملتها داشته اند. من يك وقتي، چند سال قبل از اين به عنوان هشدار، اينجا گفتم كه رسانه ها و دستگاه هاي تبليغاتي و اطلاعاتيِ وابسته ي به استكبار، ميداندارترين عناصر دشمنان استقلال ملتها براي به آشوب كشيدن ملتها هستند؛ براي اينكه اينها را از مسيري كه دارند حركت ميكنند، منصرف كنند. و چند تا كشور را مثال زدم. خوب، امروز نسبت به آن چند سال قبل كه ما اين حرف را زديم، وسائل ارتباطاتي خيلي گسترده تر، وسيع تر، همگاني تر و متنوع تر شده است. دشمنان دارند كار ميكنند، آن وقت ميگويند ما هيچ كاري نميكنيم! ما هيچ اقدامي نميكنيم! دستورالعمل هايشان براي گروه هاي غافل و نادانِ اغتشاشگر توي رسانه هاي خودشان به طور علني دارد پخش ميشود: اينجوري با پليس درگير بشويد؛ اينجوري عليه بسيج حرف بزنيد؛ اينجوري توي خيابان اغتشاش ايجاد كنيد؛ اينجوري تخريب كنيد؛ اينجوري آتش بزنيد؛ اينها دخالت نيست؟ از اين دخالت واضح تر؟ علني تر؟ اين را مردم ما به چشم ديدند. اينها براي ملت ما تجربه است. اشتباه است اگر كسي خيال كند كه يك گروه معدود، آن هم در تهران، فرض بفرمائيد به ظرف زباله ي شهرداري تعرض ميكند - زورش به او ميرسد -

يا فرض كنيد به اموال مردم - به موتورسيكلتشان، به ماشينشان، به بانكشان، به دكانشان - تعرض ميكند، اين مردمند؛ نه، مردم نيستند. بله، بلندگوي استكباري وقتي ميخواهد از اينها حمايت كند، ميگويد مردم. اينها مردمند؟! مردم آن ميليونهائي هستند كه تا اين اغتشاشگران را، اين مفسدين را در صحنه مي بينند، كنار ميكشند و آنها را با نفرت نگاه ميكنند؛ برهم زنندگان امنيت عمومي را، آرامش اجتماعي را با انزجار نگاه ميكنند. هر كسي امروز جامعه را به سمت اغتشاش و ناامني سوق بدهد، از نظر عامه ي ملت ايران انسان منفوري است؛ هر كه ميخواهد باشد. هر هدفي را كه اين ملت بخواهد به آن برسد، در سايه ي آرامش و امنيت خواهد رسيد. وقتي امنيت بود، تحصيل هم هست، علم هم هست، پيشرفت هم هست، صنعت هم هست، ثروت هم هست، آسايش گوناگون هم هست، عبادت هم هست؛ دنيا و آخرت در سايه ي امنيت وجود دارد. وقتي ناامني ايجاد شد، همه ي اينها مخدوش ميشود. به هم زدن امنيت يك ملت بزرگترين گناهي است كه ممكن است كسي مرتكب بشود. اين را البته آن كسي كه مأمور است، مزدور است، او كه حرف گوش نميكند؛ خطاب ما به او نيست؛ خطاب ما به نخبگان است. آحاد ملت هم هوشيارند؛ نخبگان ما هوشيار باشند. نخبگان بدانند هر حرفي، هر اقدامي، هر تحليلي كه به آنها كمك بكند، اين حركت در مسير خلاف ملت است. همه ي ما خيلي بايد مراقب باشيم؛ خيلي بايد مراقب باشيم: مراقب حرف زدن، مراقب موضع گيري كردن، مراقب گفتن ها، مراقب نگفتن ها. يك چيزهائي را بايد گفت؛ اگر نگفتيم، به آن وظيفه عمل نكرده ايم. يك چيزهائي

را بايد بر زبان نياورد، بايد نگفت؛ اگر گفتيم، برخلاف وظيفه عمل كرده ايم. نخبگان سر جلسه ي امتحانند؛ امتحان عظيمي است. در اين امتحان، مردود شدن، رفوزه شدن، فقط اين نيست كه ما يك سال عقب بيفتيم؛ سقوط است. اگر بخواهيم به اين معنا دچار نشويم، راهش اين است كه خرد را، كه انسان را به عبوديت دعوت ميكند، معيار و ملاك قرار بدهيم؛ شاخص قرار بدهيم. عقل، اين سياسي بازي ها و سياسي كاري هاي متعارف نيست؛ اينها خلاف عقل است. «العقل ما عبد به الرّحمن و اكتسب به الجنان»؛(10) عقل اين است كه انسان را به راه راست هدايت ميكند. اشتباه ميكنند آن كساني كه خيال ميكنند با سياسي كاري، عقلائي عمل ميكنند؛ نه، عقل آن چيزي است كه راه عبادت خدا را هموار ميكند. شاخصش هم براي ما، بين خودمان و خدا، اين است كه نگاه كنيم ببينيم در بيان اين حرف اخلاص داريم يا نه؟ به فكر خدائيم يا نه؟ من دارم براي خاطر خدا، رضاي خدا حرف ميزنم يا براي خاطر جلب توجه شما دارم حرف ميزنم؟ براي خاطر خداست يا براي خاطر دل مستمع و غير مستمع است؟ معيارش اين است. به خودمان مراجعه كنيم؛ اقضي القضات نسبت به انسان، خودِ انسان است. خودمان را فريب ندهيم؛ بفهميم چه كار ميكنيم؛ بفهميم چه ميگوئيم؛ چه حركتي ميكنيم. راه را براي ما باز كرده اند. مبعث را بايد با اين ديد نگاه كرد. مبعث فقط يك جشن نيست كه جشن بگيريم و كف بزنيم و شيريني بخوريم و پخش كنيم و شادي كنيم؛ اين نيست. مبعث يك مقطع است؛ يك عيد است. عيد يعني آن مقطعي كه

انسان را به حقيقتي متوجه ميكند. يك عيد است؛ ما نگاه كنيم به مبعث، نگاه كنيم به پيغمبر، نگاه كنيم به آن مجاهدتهاي عظيم، بعد نگاه كنيم به آن تأثير شگرف؛ ده سال - ده سال در عمر يك ملت مثل يك لحظه است - در اين ده سال اين مرد عظيم، اين عظيم العظماء چه كرد! كجا ميشود هيچ ده سالي را با آن ده سال مباركي كه پيغمبر اكرم حكومت كرده است، مقايسه كرد! چه حركتي در تاريخ بشر به وجود آورد؛ چه طوفاني به پا كرد؛ چه ساحل امني را در وراي آن طوفان به بشر نشان داد و چگونه راه را نشان داد! شصت و سه سال هم عمر كرد. ما حالا با عمرهاي طولاني، با اين حركت هاي كودكانه و بچگانه ميخواهيم آن راه را - حالا تا هر جائي كه بشود - پيش برويم. وقتي آنجور حركتي با آن اخلاص، با آن مجاهدت، با آن هدايت رباني انجام ميگيرد، نتيجه اش همان چيزي است كه بر ده سال حكومت پيغمبر مترتب شد و آن عظمت را به وجود آورد. پروردگارا! ما را بيدار كن؛ دلهاي ما را با حقائق اسلام بيش از پيش آشنا بفرما. پروردگارا! ملت ايران را در اين راه رشيد و استواري كه در پيش گرفته اند، كمك بفرما. پروردگارا! قلب مقدس ولي عصر را از ما راضي و خشنود كن.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه 1) ملك: 10

2) نهج البلاغه، خطبه ي اول

3) تحف العقول، ص 15

4) تحريك كردن

5) مجمع البيان، ج 10، ص 500

6) آل عمران: 164، جمعه: 2

7) شرح نهج البلاغه ي ابن ابي الحديد، ج 6، ص 340

8)

انعام: 160

9) بقره: 285

10) كافي، ج 1، ص 11

بيانات در ديدار شركت كنندگان مسابقات قرآن

بيانات در ديدار شركت كنندگان مسابقات قرآن بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خوشامد عرض ميكنيم به همه ي حضار محترم، برادران و خواهران عزيز، بخصوص قرّاء عزيز و محترم كلام اللَّه مجيد و ميهمانان محترمي كه از كشورهاي اسلامي به اينجا تشريف آورده اند. امروز جلسه ي بسيار خوبي بود. من هم از ديدن شما تلاوتگران قرآن و عاشقان قرآن لذت بردم، هم از تلاوت بسيار خوبي كه اين قرّاء محترم در اينجا اجراء كردند، بهره برديم. سعي بكنيم كه بهره ي ما فقط بهره ي في المجلس و بهره ي گوش و چشم نباشد؛ دل ما بهره ببرد. قرآن براي عمل كردن است. قرآن براي فهميدن و انديشيدن است. اينهمه در دنياي اسلام گرفتاري براي چيست؟ چرا امت اسلامي با اين عظمت ضعيف است؟ چرا؟ چرا برادران مسلمان در سراسر دنيا دلهايشان و دستهايشان با هم نيست؟ چرا؟ مگر اين قرآن نگفته است: «و اعتصموا بحبل اللَّه جميعا و لاتفرّقوا»؟(1) مگر اين قرآن نفرموده است كه: «و للَّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين»؟(2) چرا امت اسلامي عزتي را كه شايسته ي اوست، امروز در دنيا ندارد؟ چرا؟ چرا ما در علم عقبيم؟ در جايگاه سياست و تدبير مسائل جهاني، چرا امت اسلامي عقب است؟ علت اين است كه به قرآن عمل نميكنند؛ علت اين است كه قرآن - برخلاف ادعاهاي ما - معيار و محور معرفت و عمل ما نيست. هر مقداري كه به قرآن عمل كنيم، همان قدر اثرش را خواهيم ديد. ما در جمهوري اسلامي ايران سعي كرديم به تعاليم قرآن عمل كنيم؛ قدري موفق شديم. به همان اندازه خداي متعال بالمعاينه به ما اثر اين عمل

كردن را نشان داد. در كار خداي متعال خلف وعده نيست: «و من اصدق من اللَّه قيلا».(3) اگر خداي متعال به مؤمنين وعده ي نصرت ميدهد، وعده ي استخلاف در ارض ميدهد، وعده ي عزت ميدهد، اين وعده ها راست است. علت اينكه ما اين وعده ها را در عرصه ي زندگي خودمان نمي بينيم، اين است كه ما به شرائط الهي عمل نميكنيم؛ «و اوفوا بعهدي اوف بعهدكم»؛(4) شما با پيمان من، به امر من عمل بكنيد، من هم به آن پيمان عمل ميكنم؛ خداي متعال اين جوري گفته ديگر. اين درس بزرگ ماست. ما از اين جلسات قرآني، از اين نشست و برخاستهاي قرآني، از اين مسابقات قرآني، از اين دعوت از قرآنيان سراسر كشور، هدفمان اين است كه به اين مقاصد نزديك بشويم؛ ميخواهيم با قرآن نزديك بشويم؛ نزديكيِ معرفت و نزديكيِ عمل؛ همت بايد اين باشد. امروز دنياي اسلام تشنه ي عمل به قرآن است؛ و دشمنان اسلام اين را نميخواهند. بديهي است كه دشمنان اسلام صريحاً نميگويند ما دشمن قرآنيم يا دشمن اسلام - «يخادعون اللَّه و الّذين امنوا»؛(5) آنها با خدا هم خدعه ميكنند، با بندگان خدا هم خدعه ميكنند - آنها ميگويند ما طرفدار اسلاميم، اما درست به همان نقطه اي كه اسلام از ما ميخواهد، به آن نقطه حمله ميكنند. امروز شما مي بينيد در بعضي از كشورهاي اسلامي، طرح مسئله ي جهاد جرم است؛ در كتاب درسي نبايد مسئله ي جهاد مطرح بشود، در گفتگوهاي كساني كه به نحوي با دستگاه هاي دولتي مرتبطند، اسم جهاد و اسم شهادت نبايد مطرح بشود. به اين چيزها و به عمل ما حمله ميكنند. اتحاد اسلامي را ضربه ميزنند، دلها را نسبت

به يكديگر بدبين ميكنند، مسئله ي سني و شيعه، مسئله ي فِرق گوناگون بين شيعيان، مسئله ي فِرق گوناگون بين اهل تسنن؛ اينها موضوع كارهاي دشمنان اسلام است. نميگويد من با قرآن مخالفم، اما با آنچه كه محور تربيت و تعليم قرآني است، با او مخالفت ميكند، كه مثالش همين مثال وحدت است. چقدر خيرخواهان زحمت ميكشند كه بين برادران در دنياي اسلام اتحاد ايجاد كنند، يك وقت مي بينيم از يك جا بمبي منفجر شد - بمبِ ضد وحدت - يا از آن طرف يا از آن طرف؛ فرقي نميكند. اين چيزهاست كه بايستي ما بيدار باشيم، هشيار باشيم. ما مردم ايران هم همين جور. ما آنچه كه ميگوئيم، براي ديگران نيست؛ در درجه ي اول براي خودمان است. خود ما هم بايد وحدت را حفظ بكنيم. ببينيد همين آياتي كه الان خواندند: «و اذكروا نعمت اللَّه عليكم اذ كنتم اعداء فألّف بين قلوبكم فأصبحتم بنعمته اخوانا - برادر شديد با هم - و كنتم علي شفا حفرة من النّار فانقذكم منها»؛(6) اسلام شما را از آتش تفرقه نجات داد. فراموش كرديد؟ هي اين به آن ايراد بگيرد، آن به اين ايراد بگيرد؛ فروع را اصل بكنيم، اصول را فراموش كنيم، هي اختلاف بين ما بيفتد. اينكه قرآن ميگويد: «و اعتصموا بحبل اللَّه جميعا»، يعني همه با هم اعتصام به حبل اللَّه بكنيد، خوب، اين «همه» در سطح واحدي كه نيستند؛ بعضي ايمانشان قويتر است، بعضي ايمانشان ضعيفتر است، بعضي عملشان بهتر است، بعضي عملشان متوسطتر است؛ در عين حال خداي متعال به همه خطاب ميكند. ميگويد اعتصام به حبل اللَّه را جميعاً بكنيد، با هم بكنيد. تو بگوئي

من جداگانه اعتصام به حبل اللَّه كردم و ديگري نه؛ او - ديگري - باز بگويد من جداگانه اعتصام به حبل اللَّه كردم، اين طرف را نه؛ اينكه نميشود. همديگر را تحمل كنيد. اصولي هست، محورهائي هست؛ اصل اين است كه در اين اصول همدل باشيم. ممكن است در صد تا از فروع، افراد با همديگر اختلاف داشته باشند، باشد؛ اين منافات ندارد با اجتماع، با جميع شدن، مجتمع شدن؛ اينها بايد ملاك باشد. در گفتارمان مراقب باشيم. رد ديگران، طرد ديگران، به طور مطلق در سر مسائل درجه ي دو، مصلحت نيست. امروز ملت ايران، يك ملت يكپارچه است؛ يك ملت متحد است؛ اين اتحاد را بايد قدر دانست. ايجاد اختلاف نبايد كرد. من مي بينم تو همين قضاياي سه چهار روز اخير باز بعضي ها هي ميخواهند اختلافها و شكافها را بيشتر كنند؛ نه، نبايد اختلاف به وجود بيايد؛ همه با هم برادرند، همه با هم همكاري بايد بكنند؛ همه بايد براي ساختن كشور به يكديگر كمك بكنند. به كسي نبايد بيهوده تهمت زد؛ كسي را نبايد به خاطر يك امر، از همه ي آن چيزهائي كه صلاحيت محسوب ميشود، انسان او را نفي بكند. با انصاف بايد بود؛ با انصاف بايد عمل كرد؛ با انصاف بايد حرف زد. خداي متعال در مورد دشمنان ميگويد: «و لا يجرمنّكم شنآن قوم علي الّا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتّقوي»؛(7) اگر با كسي دشمنيد، اين دشمني موجب نشود كه نسبت به او بي انصافي كنيد، بي عدالتي كنيد؛ حتّي نسبت به دشمن؛ حالا آن كه دشمن هم نيست. بي عدالتي ها را همه كنار بگذارند؛ بي انصافي ها را همه كنار بگذارند؛ همه در زير پرچم

نظام اسلامي و جمهوري اسلامي جمع بشوند؛ اصولي وجود دارد، به آن اصول همه پابندي خودشان را اعلام بكنند. در كنار هم باشند، اختلاف سليقه هم باشد. چه اشكال دارد؟ هميشه اختلاف سليقه بوده. در دورانهاي مختلف هر جائي كه اين اختلاف سليقه ها و اختلاف برداشتها با هواي نفس انسان مخلوط شد، كار خراب ميشود. هواي نفس را بايد خيلي ملاحظه كرد. به خودمان در فريب خوردن از هواي نفس سوءظن داشته باشيم. نگاه كنيم ببينيم كجا نفس است و هوي هاي نفساني ماست؛ كجا نه، واقعاً احساس تكليف است؛ و در احساس تكليف هم دقت بكنيم كه قدم از دايره ي تكليف آنطرف تر نبايد گذاشت؛ زياده روي نبايد كرد. آن وقت لطف خدا با ماست. همچناني كه تا امروز به فضل الهي، به حول و قوه ي الهي، لطف الهي با ملت ايران بوده است؛ بعد از اين هم ان شاءاللَّه خواهد بود. همه به وظائفشان عمل كنند؛ سعي كنيد. سعي كنيد. ما كه عرض ميكنيم همه به وظائفشان عمل كنند، اين معنايش اين نيست كه حالا ما به همه ي وظائفمان، خودمان عمل ميكنيم؛ نه، «و ما ابرّئ نفسي»؛(8) بايد سعي بكنيم ديگر؛ تلاشمان اين باشد؛ تقوا اين است. تقوا يعني تلاش و مراقبت براي انجام وظيفه؛ اين معناي تقواست. اين تلاش را داشته باشيم، يك وقت هم اگر چنانچه لغزشي پيش آمد، آن وقت خداي متعال عفو خواهد كرد؛ خداي متعال آن وقت از لغزشهاي ما خواهد گذشت؛ آن وقتي كه ما مراقب باشيم. اميدواريم كه خداوند متعال به اين نشستها، برخاستها، اين جلسه ها، اين تلاوتها، اين استماعها، اين گفتن ها، شنيدن ها بركت عنايت كند؛ همه ي ما را بيدار

كند؛ توفيق بدهد كه ان شاءاللَّه بتوانيم به وظائفمان عمل كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) آل عمران: 103

2) منافقون: 8

3) نساء: 122

4) بقره: 40

5) بقره: 9

6) آل عمران: 103

7) مائده: 8

8) يوسف: 53

بيانات در مراسم تنفيذ حكم دهمين دوره رياست جمهورى

بيانات در مراسم تنفيذ حكم دهمين دوره رياست جمهوري بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امروز براي ملت ما و آينده ي ما، ان شاءاللَّه روز مباركي است. اين جلسه هم، جلسه ي بسيار پروزن و محترمي است. از خداوند متعال متضرعانه درخواست ميكنيم كه ملت ايران را در اين مقطع جديد، در اين دوره ي جديد مديريت كشور كه از امروز آغاز ميشود، مشمول بركات خود و رحمت خود قرار بدهد. بيانات رئيس جمهور محترممان، بيانات متين و درست و بجائي است. انتظار هم همين است كه سرفصلهائي كه بيان كردند، در چهار سال آينده ان شاءاللَّه مورد اهتمام قرار بگيرد. مسئله ي حضور مردم و انتخابات در نظام جمهوري اسلامي با اين شكل بديع و تازه اي كه در دنيا عرضه ميشود، مسئله ي بسيار مهمي است؛ جا دارد درباره ي آن بيشتر تأمل شود، حرف زده شود، بحث شود. مسئله، مسئله ي مردم سالاري ديني است؛ يعني حضور يكپارچه ي مردم، رقابت جدي، فعاليت و تلاش حقيقي مردمي، در كنار معيارهاي اسلامي و معيارهاي الهي. اين تركيب شگفت آور همان چيزي است كه بشريت محتاج آن است؛ تشنه ي آن است. ما در كشور خودمان قبل از پيروزي انقلاب هيچ حظي از حضور مردم در عرصه هاي تصميم گيري نداشتيم. حكمراناني بودند كه به پشتوانه ي زور و قدرت سلاح بر مردم مسلط ميشدند و حكمرانيِ همراه با زور و فشار را بر مردم تحميل ميكردند؛ بعد هم كه ميرفتند، اين امانت عظيم الهي - يعني حاكميت و ولايت

بر مردم - را مثل يك مال شخصي به ارث ميگذاشتند و فرزندانشان از آنها ارث ميبردند. مردم هيچ نقشي نداشتند. همين كساني كه امروز در دنيا دم از مردم سالاري و دموكراسي و حقوق بشر و اين حرفها ميزنند، همينها با آن رژيم جبار و خودكامه و با آن شيوه ي غلط و غير انسانيِ حكومت، همكاري ميكردند؛ از آنها پشتيباني ميكردند. در آن كشورهائي هم كه حضور مردم - لااقل در مقام ادعا - تأثيرگذارِ در حكومت بود، ارزشهاي معنوي غائب از صحنه بودند. آنچه كه جمهوري اسلامي را به عنوان يك پديده ي بديع ممتاز ميكند، همين است كه: حضور مردم و انتساب به معنويات و به حكم الهي و خشوعِ در مقابل پروردگار. اين دو يك حقيقت واحدي را تشكيل داده اند. اين بحث كه در نظام اسلامي، جمهوريت مقدم است يا اسلاميت مقدم است، يك بحث بي معني و انحرافي است. اسلاميت و جمهوريت دو عنصر جدا نيستند كه به يكديگر وصل شده باشند و يك حقيقت را به وجود آورده باشند؛ در دل اسلاميت، جمهوريت هست. در دل اتكاء به حكم الهي، تكيه ي به مردم و احترام به خواست و رأي مردم هست. جمهوري اسلامي يك حقيقت واحد است كه هديه ي انقلاب اسلامي به ملت ايران است. اين، آن چيزي است كه در اين سي سال، امتحان كارآمديِ خود را به بهترين وجهي داده است. آن كساني كه مدعي دموكراسي هستند، بايد پاسخ بدهند كه دموكراسي حقيقي در مجموعه ي حكومتهاي آنها چقدر است. آيا اين ميل مردمي، اين جاذبه ي ايماني اي كه در دل ملت ايران موج ميزند و آنها را به عنوان يك انجام

وظيفه به پاي صندوق رأي ميكشاند، در آنجا كجاست؟ در كجاي اين دموكراسي ها اين را ميشود ديد؟ اين شيوه ي بديع حكومت، هديه ي اسلام به ماست؛ در كنار اين حقيقت، اين را بايد توجه كرد كه ظرفيت جمهوري اسلامي و نظامي كه بر اين پايه استوار است، چه ظرفيت عظيمي است. سي سال از عمر انقلاب ميگذرد. در اين مدت، سي بار تقريباً انتخابات انجام گرفته است. از مديريتهاي اجرائي كشور تا مسئولان تقنيني كشور، تا مديران شهري كشور، مشمول اين انتخابات شده اند. اصل نظام اسلامي با رأي مردم، قانون اساسي با رأي مردم، مديريتهاي اساسي كشور با رأي مردم تعيين شده اند. ظرفيت اين نظام، نظامي كه برخاسته ي از اين حقيقت است، بسيار والا و فراتر از آن چيزي است كه ديگران از بيرون صحنه نگاه ميكنند و تحليل ميكنند و درباره ي اين نظام سخن ميگويند. با قطع نظر از حرفهاي مغرضانه، حتّي آنچه كه از روي غرض هم ادا نميشود، غالباً ناشي از عدم فهم حقيقت جمهوري اسلامي است. اين ظرفيت عظيم در نظام اسلامي وجود داشته است؛ در طول اين سي سال كه گرايشهاي مختلف، سلائق گوناگون سياسي در درون اين ظرفيت عظيم جايگزين شدند، انتقال قدرت با آرامش، با مهرباني، با احترام انجام گرفته است و قدرت اجرائي در طول اين سي سال دست به دست شده است. سلائق مختلفي آمدند؛ بعضي از مديريتها در بخشي از برهه هاي اين سي سال زاويه هائي با مباني انقلاب داشتند؛ اما ظرفيت انقلاب توانست اينها را در درون خود قرار بدهد؛ آنها را در كوره ي خود ذوب كند؛ هضم كند و انقلاب بر ظرفيت خود، بر تجربه ي

خود بيفزايد و با قدرت بيشتر راه خود را ادامه بدهد. آن كساني كه ميخواستند از درونِ اين نظام، به نظام جمهوري اسلامي ضربه بزنند، نتوانستند موفق بشوند. انقلاب راه خود را، مسير مستقيم خود را با قدرت روزافزون تا امروز ادامه داده است و همه ي كساني كه با انگيزه هاي مختلف در درون اين نظام قرار گرفته اند، خواسته يا ناخواسته، به توانائي هاي اين نظام كمك كردند. به اين حقيقت بايستي با دقت نگاه كرد؛ اين ظرفيت عظيم، ناشي از همين جمهوريت و اسلاميت است؛ از همين مردم سالاري ديني و اسلامي است؛ اين است كه اين ظرفيت عظيم را به وجود آورده است. و راز ماندگاري و مصونيت و آسيب ناپذيري جمهوري اسلامي هم اين است و اين را جمهوري اسلامي در ذات خود دارد و ان شاءاللَّه آن را همواره حفظ خواهد كرد. انتخابات امسال ما انتخابات بسيار مهمي بود. اين انتخابات پيام داشت؛ هم پيام داشت، هم تجربه هائي در درون اين انتخابات وجود داشت و هم وسيله ي امتحاني شد؛ ماها را به آزمايش كشيد؛ به ما محك زد. اين انتخابات به نظر من يك انتخابات بسيار مبارك بود. اولاً پيامهاي اين انتخابات، پيامهاي بسيار مهمي بود. اولين پيام اين انتخابات اين بود كه جمهوري اسلامي با گذشت سي سال، قدرت به صحنه آوردن و بسيج ملي را در حدي دارد كه نصابهاي متعارف جهاني را رد كرده است و از همه ي اينها عبور كرده است. بعضي ها در طول اين سالها انتظار داشتند كه نظام اسلامي با گذشت زمان كهنه بشود، از چشم مردم بيفتد و قدرت بسيج توده اي خود را از دست بدهد، اين انتخابات نشان

داد كه نظام اسلامي هر روز كه گذشته است، قدرت بسيج توده اي آن افزايش يافته؛ در جلب اعتماد آحاد ملت موفق تر شده است. اين خيلي حقيقت مهمي است. بعضي از قضاياي حاشيه اي، اين متنهاي مهم را از نظر دور نگه ميدارد. متن حقيقت در اين انتخابات اين است كه انقلاب اسلامي، نظام اسلامي، آنچنان زنده و جذاب و رو به رشد است كه با گذشت سه دهه، قدرت به صحنه آوردن مردم را در اين حد دارد. يك نصاب هشتاد و پنج درصدي كه يك نصاب بي نظير يا لااقل كم نظيري است در همه ي سطح جهان. يك پيام ديگر اين انتخابات و اين حضور عظيم مردمي، وجود اعتماد متقابل ميان نظام اسلامي و مردم است. اينكه در اين انتخابات، عرصه براي گفتگو كردن، براي ورود افراد با گرايشهاي مختلف، براي به صحنه آوردن و روي دايره ريختن نظرات گوناگون، باز شد. اين، نشانه ي اعتماد به نفس نظام است و نشانه ي اين است كه نظام اسلامي به مردم خود اعتماد دارد؛ به مردم اعتماد ميكند. متقابلاً مردم هم به نظام اعتماد كردند، آمدند آراء خودشان را در صندوقها ريختند. اگر اعتماد به نظام نباشد، اين توجه مردمي، اين اقبال مردمي، وجود نخواهد داشت. اين كساني كه دم از بي اعتمادي مردم ميزنند - اگر اين سخن از روي غرض نباشد، از روي غفلت است - كدام اعتماد از اين بالاتر كه مردم مي آيند در عرصه ي انتخابات وارد ميشوند، به نظامشان، به دولتشان اعتماد ميكنند، رأي خود را به آنها ميسپارند و منتظر ميمانند كه نتيجه ي اين رأي گيري را از آنها بشنوند؟ اين اعتماد بالاي مردم است. اين اعتماد

به توفيق الهي، به فضل الهي همچنان هست و ما انتظار داريم از مسئولان كشور، از دست اندركاران بخشهاي مختلف كه با رفتار خود همچنان اين اعتماد را افزايش بدهند. اين سرمايه ي اصلي نظام اسلامي است. يك پيام ديگر هم در اين انتخابات بود و آن وجود نشاط و اميد در مردم است. اين البته در كشور ما و جامعه ي ما يك چيز طبيعي است؛ چون اكثريت كشور ما جوان هستند و جوان، مظهر نشاط است؛ مظهر اميد است. با اميد وارد ميدان شدند - اميد به آينده اگر نباشد، دل نااميد و افسرده وارد ميدان انتخاب نميشود - حضور مردم، حضور جوانها، نشانه ي اميدواري آنهاست.

تجربه هائي هم اين انتخابات داشت. يك تجربه براي ملت ما و مسئولان ما بود كه من اصرار دارم بر اينكه اين تجربه را همه مان جدي بگيريم؛ هم مسئولان جدي بگيرند، هم آحاد مردم جدي بگيرند. و آن تجربه اين است كه باور كنيم كه هميشه امكان ضربه زدن از سوي دشمنان انقلاب و دشمنان ايران اسلامي هست؛ حتّي در بهترين شرائط. هميشه كمين دشمن را در نظر داشته باشيم. غفلت از اينكه ممكن است به حركت عمومي ملت ايران ضربه اي وارد شود، چيز خطرناكي است. هشيار باشيد. اين همان توصيه ي امير مؤمنان (سلام اللَّه عليه) است كه فرمود: «و من نام لم ينم عنه».(1) در عرصه ي زندگي سياسي دچار خواب آلودگي نشويم؛ در پشت سنگرها خوابمان نبرد. اگر تو خوابت برد، بايد بداني كه دشمن ممكن است بيدار باشد. اين تحليل نيست كه ما ميگوئيم، اطلاع است. دشمنان نظام جمهوري اسلامي سعي كردند، تلاش كردند، شايد بتوانند در فضاي آزادي اي كه نظام

اسلامي به مردم داده است، براي مردم دغدغه و دردسر درست كنند. سعي كردند، پول خرج كردند، رسانه هاي زيادي را به كار انداختند، عوامل بسياري را بسيج كردند، شايد بتوانند از اين وضعيتي كه براي ملت ايران يك عيد به حساب مي آمد، يك جشن بزرگ ملي به حساب مي آمد، وضعيتي عليه ملت ايران درست كنند؛ تلاش شد. اين تجربه بايستي براي ما - همه ي ما، همه ي آحاد مردم - تجربه ي هشداردهنده اي باشد. اگر ما در صحنه ي زندگي سياسي و اجتماعي به همديگر بدبين باشيم، به چشم دشمن به يكديگر نگاه كنيم، اين فرصت براي دشمنان حقيقي ما پيش خواهد آمد. اگر فكر نكنيم، اگر بصيرت نداشته باشيم، اگر فراموش كنيم كه دشمناني در كمين انقلابند، ضربه خواهيم خورد؛ اين براي ما تجربه شد.

ما از اول انقلاب در هيچ انتخاباتي حضور چهل ميليوني، هشتاد و پنج درصدي، نداشتيم. در اين انتخابات، اولين بار چنين فرصت بزرگي پيش آمد؛ اما در همين فرصت بزرگ، در همين شادي بزرگ، دستهائي به كار افتادند براي اينكه ضربه اي به ملت ايران بزنند. بايد بيدار بود. اين بيداري فقط در زبان نيست؛ آحاد ملت، گرايشهاي مختلف سياسي، دلبستگان به كشور، دلبستگان به نظام اسلامي، همه، همه، بايستي به معناي واقعي كلمه بيدار باشند؛ فريب نخورند. دستهائي از مدتها پيش در كار بودند، مقدماتي فراهم ميكردند كه بتوانند از مقطع انتخابات عليه ملت ايران استفاده اي بكنند. خوشبختانه ملت ايران هوشيار بود و هوشيار است. فضا را غبارآلود كردند، دهانها را قدري تلخ كردند؛ اما نتوانستند آن كاري را كه ميخواهند، انجام بدهند. اين هوشياري شما ملت بود. اين تجربه ي ما بود

كه بدانيم دشمن ما كمين كرده است. دشمنان ما هم از اين انتخابات به نظر من يك تجربه اي اندوخته اند، و اگر نيندوختند، بايد بيندوزند. و آن اين است كه: دشمن بداند با چه حقيقتي روبه رو است؛ در فهم نظام اسلامي و انقلاب اسلامي دچار اشتباه نشوند؛ خيال نكنند انقلاب اسلامي و نظام اسلامي را با اين جور كارهاي پيش پا افتاده ميتوان به زانو درآورد. نظام اسلامي زنده است. خيال نكنند با يك تقليد مغلوط از حضور عظيم مردمي در انقلاب سال 1357، يك كاريكاتور از آن انقلاب، ميتوانند به عظمت انقلاب و نظام اسلامي ضربه بزنند. اين تجربه براي دشمن بايد پيش آمده باشد. اشتباه نكنند؛ نظام اسلامي با اين حرفها شكست نخواهد خورد. عظمت اين انقلاب و عظمت اين نظام و ريشه داري نظام جمهوري اسلامي در حوادث اين يكي دو ماه اخير، بيشتر براي دشمنان جمهوري اسلامي آشكار شد. اين ملت، ملت با ايماني است؛ ملت هوشياري است؛ ملت بااستعدادي است. با مسجد ضرار نميشود اين ملت را شكست داد. ما در تاريخ خودمان نمونه هائي را از اين داريم: «و الّذين اتّخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفريقا بين المؤمنين و ارصادا لمن حارب اللَّه و رسوله».(2) با تقليد از رهبر عزيز و عظيم الشأن انقلاب، امام بزرگوار ما، كه از دل، از جان، با همه ي وجود غرق در قرآن بود، نميشود اين مردم را فريب داد. اين مردم دلشان به ايمان روشن است؛ اين مردم آگاهند؛ جوانهاي ما آگاهند. اين تجربه اي است براي دشمن. امتحانهائي هم در اين انتخابات پيش آمد. يك امتحان، امتحان آحاد مردم بود. به نظر من مردم در اين امتحان

برنده شدند؛ نمره ي قبولي گرفتند. حضور عظيم مردم، يك امتحان عظيمي بود كه آنها را سرافراز كرد. بسياري از آحاد مردم، از جريانهاي سياسي، طبق وظيفه شان عمل كردند. بعضي از خواص هم البته مردود شدند. اين انتخابات بعضي ها را مردود كرد. برخي از جوانان ما كه با صداقت، با سلامت وارد ميدان وظيفه ميشوند، به رغم هوشياري هايشان، در مواردي اشتباه كردند. بسياري از جوانان اين كشور هم با همان ايمان، با همان صداقت، حركت درستي كردند. به كسي اعتقاد پيدا كردند، به او رأي دادند؛ يا آن كس رأي آورد يا نياورد. ملاك اين نيست. ملاك اين است كه انسان عقيده اي پيدا كند، هوشيارانه، از روي احساس وظيفه، احساس تكليف، وارد ميدان اين عمل سياسي و حركت سياسي بشود. بعد هم همه تسليم قانون باشند. اكثر قاطع ملت ما - از جوانها، از نخبگان، از توده ي عظيم مردم - در اين رديف قرار گرفته اند و در اين امتحان مقبول شده اند. يك عده هم البته فريب خوردند. يك امتحان هم براي مسئولان كشور است. قدر اين نعمت را بدانند. رئيس جمهور محترم و منتخب ما كه با آراء بالا، با يك نصاب بي نظير به اين مسئوليت بزرگ از سوي مردم گذاشته شدند و گماشته شدند، قدر اين نعمت را بدانند؛ شكر بگزارند. همكاران ايشان در دولت آينده قدر بدانند؛ قدر اسلام را، قدر ايمان را، قدر اين فروغي كه دلهاي اين مردم را روشن كرده است و آنها را به اين صحنه كشانده است. قدرداني از عظمت اين انقلاب اقتضاء ميكند كه مسئولان كشور همه ي توان خود را، همه ي تلاش خود را براي خدمت به مردم

و براي پيشرفت به سمت اهداف انقلاب به كار بگيرند. اين سرفصلهائي كه رئيس جمهور محترم و عزيزمان بيان كردند، سرفصلهاي خوبي است. با برنامه ريزي بايستي اينها پيش برود. من به مسئولين كشور و به دولتي كه تشكيل خواهد شد، توصيه ميكنم برنامه ريزي را در كار مورد اهتمام قرار بدهند. برنامه ريزي كمك خواهد كرد كه مردم بتوانند به آنچه كه در پيش روي آنهاست، اعتماد كنند؛ بتوانند در مورد پيشرفت كشور قضاوت كنند. تكيه ي بر برنامه، تكيه ي بر قانون، همكاري قواي سه گانه با يكديگر، جزو وظائف اصلي است و جزو عناصر شكرگزاري است؛ جزو اجزاء آن شكر عظيمي است كه بر عهده ي همه ي ماست. خداي متعال را بايد شاكر باشيم. خداي متعال اين فرصتها را پيش مي آورد؛ اين نعمتهاي بزرگ را به ما ميبخشد. اين شكر فقط در زبان نيست. در عمل مسئولان، شكر عبارت است از عمل به وظائفي و مسئوليتهائي كه بر دوش آنهاست. لوازمي كه اين مسئوليتها دارد، هماهنگي بين قواي سه گانه؛ مجلس به دولت كمك كند؛ دولت با مجلس همكاري كند؛ قوه ي قضائيه در جايگاه ويژه ي خود به دولت و مجلس كمك كند؛ قوا در كنار هم باشند. اين جمعيت عظيمي كه در انتخابات حضور پيدا كردند، دولت متعلق به همه ي آنهاست، رئيس جمهور متعلق به همه ي آنهاست. اين را بايستي در عمل، در برنامه ريزي ها حتماً مورد توجه قرار بدهند. البته در كنار علاقه مندان به رئيس جمهور محترم - كه ايشان علاقه مندان زيادي در داخل كشور، حتّي در خارج از كشور دارند - دو دسته ي ديگر هم هستند كه بايد به اينها توجه كرد؛ يعني حضور آنها را بايستي محاسبه

كرد: يك دسته مخالفان عصباني و زخم خورده هستند. مطمئناً اينها در اين دوره ي چهارساله، در مقام معارضه ي با دولت برخواهند آمد. مخالفت كردند، باز هم مخالفت خواهند كرد. ليكن يك دسته ي ديگر هم هستند كه اينها جزو نظامند، با رئيس جمهور، با نظام هيچ دشمني اي ندارند؛ ممكن است منتقد باشند. اين منتقدان را بايستي به حساب آورد؛ نظرات آنها را بايد شنيد؛ آنچه كه قابل فهم است، قابل قبول است، آن را پذيرفت. و من اميدوارم كه همين جور عمل بشود و ان شاءاللَّه خواهد شد. ملت همه با يكديگر برادرند. از جمله ي كارهائي كه بايد انجام بگيرد، اين است كه در اين حوادث اخير عده اي آسيب ديدند - آسيبهاي مالي، آسيبهاي جاني، احياناً آسيبهاي آبروئي - مسئولين كشور بايد به كمك آنها بشتابند. آسيب ديدگان بايد مورد حمايت قرار بگيرند. آسيب زنندگان بايد شناسائي بشوند، مورد مؤاخذه قرار بگيرند؛ هر كي باشند. كشور ما امكانات وسيعي دارد، نيازهاي زيادي دارد، اهداف بلندي هم پيش روي خود دارد. ما امكاناتمان خيلي زياد است؛ امكانات طبيعي داريم، امكانات معدني داريم، امكانات فراوان انساني داريم كه از همه ي اينها بالاتر است. استعداد انساني در كشور ما از متوسط جهاني بالاتر است. اينها خيلي سرمايه هاي بزرگي است. نيازهايمان هم خيلي زياد است؛ ما عقب افتادگي هاي مزمن داريم. اين عقب افتادگي ها بايد در همه ي زمينه ها جبران بشود؛ در زمينه ي علمي، در زمينه ي فني، در زمينه هاي اجتماعي، در زمينه هاي فرهنگي. اينها كار ميطلبد؛ تلاش ميطلبد. بحمداللَّه دولت و رئيس جمهور محترم اهل تلاشند، مردم هم اين را دانسته اند، فهميده اند، ديده اند، لمس كرده اند. رأي بالاي مردم يقيناً يك علتش، همين پرتلاشي و سختكوشي دولت نهم و

رئيس جمهور محترم بوده است. اين حالت را بايد ادامه بدهند. آن امكانات بايد اين خلأها را پر كند، كارهاي بزرگ بايد انجام بگيرد؛ كارهاي ماندگار بايد انجام بگيرد. همه هم بايد كمك كنند. اگر بخواهيم به آن هدفها برسيم، همه بايد كمك كنند؛ سليقه هاي مختلف را كنار بگذارند. وقتي دولتي انتخاب شد و آمد وسط ميدان، همه بايد به او كمك كنند؛ چه از لحاظ سليقه ي سياسي با او همراه باشند، نباشند، احياناً انتقادي به او داشته باشند، نداشته باشند، بايد كمك كنند. قوه ي مجريه و دستگاه اجرائي كشور بيشترين بار سنگين را بر دوش دارد. بايد كمك كرد؛ همه كمك كنند تا بتوانند ان شاءاللَّه اين بار را به سرمنزل برسانند و خواهند توانست. يقيناً دعاي بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) - كه اين مجلس و اين مراسم بزرگ در آستانه ي ميلاد با سعادت آن بزرگوار دارد انجام ميگيرد و به اين مقارنت، دعاي آن بزرگوار مبارك است - ان شاءاللَّه شامل حال مسئولين كشور و آحاد ملت ايران خواهد بود و روح مطهر امام و شهداي عزيز و بزرگوار هم ان شاءاللَّه در عالم ملكوت، براي ملت ايران دعا خواهند كرد و اميدواريم ارواح طيبه ي آنها از همه ي ما شاد و راضي باشد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) نهج البلاغه، نامه ي 62

2) توبه: 107

ديدار اعضاي دفتر رهبري و سپاه حفاظت ولى امر

ديدار اعضاي دفتر رهبري و سپاه حفاظت ولي امر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اولاً تبريك عرض ميكنيم اين اعياد بزرگ و پياپي را كه حقيقتاً هر كدامي براي دلهاي شيعيان يك خورشيد فروزنده است، يك شعاع خيره كننده است؛ ولادت حضرت اباعبداللَّه الحسين (عليه الصّلاة و السّلام)، ولادت حضرت سجاد (عليه الصّلاة و السّلام)

و ولادت حضرت ابي الفضل العباس (عليه الصّلاة و السّلام). ان شاءاللَّه كه بر همه ي شماها اين اعياد مبارك باشد. مبارك بودن هم به اين است كه اولاً دلتان ان شاءاللَّه شاد باشد، روحتان برخوردار از آرامش و سكينه ي الهي باشد، همه ي وجودتان سرشار از اعتماد به خدا و توكل به خداي متعال باشد. اگر اينها شد، عيد به طور كامل براي شما مبارك است. سعي كنيم اينها را براي خودمان تدارك ببينيم؛ دلهايمان را شاد كنيم، جانهايمان را از سكينه ي الهي برخوردار كنيم، اعتماد به خدا را هم در وجود خودمان روز به روز بيشتر كنيم. ما به يك قولِ متعارفِ معمولي از سوي آدمي كه كار بدي از او نديده ايم، اعتماد ميكنيم؛ قرضي از او ميخواهيم، كاري دست او داريم، او به ما وعده ميكند كه بسيار خوب، من اين كار را براي شما انجام ميدهم. ما معمولاً اعتماد ميكنيم، راه مي افتيم مقدمات كار را فراهم ميكنيم، در حالي كه او يك انساني بيش نيست؛ ممكن است پشيمان بشود، ممكن است كسي بيايد رأي او را بزند، ممكن است فراموش كند، ممكن است آن امكاني كه به وسيله ي او ميخواست به ما كمك بكند، از دستش برود؛ ده جور يا ده ها جور احتمال تخلف اين وعده هست، ليكن ما اعتماد ميكنيم. خوب، خداي متعال چقدر وعده كرده است به مؤمنين؛ وعده ي نصرت، وعده ي هدايت، وعده ي تعليم؛ «و اتّقوا اللَّه و يعلّمكم اللَّه»،(1) وعده ي حفظ و صيانت، وعده ي كمك در امور دنيا؛ اين همه خداي متعال به ما وعده كرده. البته اين وعده ها مطلق نيست؛ شروطي دارد، شروطش هم خيلي شروط دشواري نيست، از دست ماها بر مي آيد.

دليلش هم اين است كه جاهائي كه به اين شروط عمل كرديم، خداي متعال به ما كمك كرد؛ نمونه اش جنگ تحميلي. شما جوانهائي كه دوران جنگ تحميلي را درك نكرديد، بدانيد؛ آن روزي كه جنگ تحميلي شروع شد، همه ي صاحبنظران، همه ي تحليلگران، همه ي نخبگان به طور قاطع ميگفتند صدام در اين جنگ پيروز است و ايران شكست خورده است؛ جز يك عده ي معدودي، آن كساني كه به نگاه اسلامي و ايماني اعتقاد داشتند - نگاه امام به حوادث - آنها نه، آنها در دلشان اميدي بود؛ حالا كم يا زياد؛ بعضي كورسوي اميدي بود، بعضي نه، دلشان روشن بود. من اين خاطره را بارها نقل كرده ام: در روزهاي سوم چهارم جنگ بود، توي اتاق جنگ ستاد مشترك، همه جمع بوديم؛ بنده هم بودم، مسئولين كشور؛ رئيس جمهور، نخست وزير - آن وقت رئيس جمهور بني صدر بود، نخست وزير هم مرحوم رجائي بود - چند نفري از نمايندگان مجلس و غيره، همه آنجا جمع بوديم، داشتيم بحث ميكرديم، مشورت ميكرديم. نظامي ها هم بودند. بعد يكي از نظامي ها آمد كنار من، گفت: اين دوستان توي اتاق ديگر، يك كار خصوصي با شما دارند. من پا شدم رفتم پيش آنها. مرحوم فكوري بود، مرحوم فلاحي بود - اينهائي كه يادم است - دو سه نفر ديگر هم بودند. نشستيم، گفتيم: كارتان چيست؟ گفتند: ببينيد آقا! - يك كاغذي در آوردند. اين كاغذ را من عيناً الان دارم توي يادداشتها نگه داشته ام كه خط آن برادران عزيز ما بود - هواپيماهاي ما اينهاست؛ مثلاً اف 5، اف 4، نميدانم سي 130، چي، چي، انواع هواپيماهاي نظاميِ ترابري و جنگي؛ هفت

هشت ده نوع نوشته بودند. بعد نوشته بودند از اين نوع هواپيما، مثلاً ما ده تا آماده ي به كار داريم كه تا فلان روز آمادگي اش تمام ميشود. اينها قطعه هاي زودْتعويض دارند - در هواپيماها قطعه هائي هست كه در هر بار پرواز يا دو بار پرواز بايد عوض بشود - ميگفتند ما اين قطعه ها را نداريم. بنابراين مثلاً تا ظرف پنج روز يا ده روز اين نوع هواپيما پايان ميپذيرد؛ ديگر كأنه نداريم. تا دوازده روز اين نوعِ ديگر تمام ميشود؛ تا چهارده پانزده روز، اين نوع ديگر تمام ميشود. بيشترينش سي 130 بود. همين سي 130 هائي كه حالا هم هست كه حدود سي روز يا سي و يك روز گفتند كه براي اينها امكان پرواز وجود دارد. يعني جمهوري اسلامي بعد از سي و يك روز، مطلقاً وسيله ي پرنده ي هوائي نظامي - چه نظامي جنگي، چه نظامي پشتيباني و ترابري - ديگر نخواهد داشت؛ خلاص! گفتند: آقا! وضع جنگ ما اين است؛ شما برويد به امام بگوئيد. من هم از شما چه پنهان، توي دلم يك قدري حقيقتاً خالي شد! گفتيم عجب، واقعاً هواپيما نباشد، چه كار كنيم! او دارد با هواپيماهاي روسي مرتباً مي آيد. حالا خلبانهايش عرضه ي خلبانهاي ما را نداشتند، اما حجم كار زياد بود. همين طور پشت سر هم مي آمدند؛ انواع كلاسهاي گوناگون ميگ داشتند. گفتم خيلي خوب. كاغذ را گرفتم، بردم خدمت امام، جماران؛ گفتم: آقا! اين آقايان فرماندهان ما هستند و ما دار و ندار نظاميمان دست اينهاست. اينها اينجوري ميگويند؛ ميگويند ما هواپيماهاي جنگيمان تا حداكثر مثلاً پانزده شانزده روز ديگر دوام دارد و آخرين هواپيمايمان كه هواپيماي

سي 130 است و ترابري است، تا سي روز و سي و سه روز ديگر بيشتر دوام ندارد. بعدش، ديگر ما مطلقاً هواپيما نداريم. امام نگاهي كردند، گفتند - حالا نقل به مضمون ميكنم، عين عبارت ايشان يادم نيست؛ احتمالاً جائي عين عبارات ايشان را نوشته باشم - اين حرفها چيست! شما بگوئيد بروند بجنگند، خدا ميرساند، درست ميكند، هيچ طور نميشود. منطقاً حرف امام براي من قانع كننده نبود؛ چون امام كه متخصص هواپيما نبود؛ اما به حقانيت امام و روشنائي دل او و حمايت خدا از او اعتقاد داشتم، ميدانستم كه خداي متعال اين مرد را براي يك كار بزرگ برانگيخته و او را وا نخواهد گذاشت. اين را عقيده داشتم. لذا دلم قرص شد، آمدم به اينها - حالا همان روز يا فردايش، يادم نيست - گفتم امام فرمودند كه برويد همينها را هرچي ميتوانيد تعمير كنيد، درست كنيد و اقدام كنيد. همان هواپيماهاي اف 5 و اف 4 و اف 14 و اينهائي كه قرار بود بعد از پنج شش روز بكلي از كار بيفتد، هنوز دارد تو نيرو هوائي ما كار ميكند! بيست و نُه سال از سال 59 ميگذرد، هنوز دارند كار ميكنند! البته تعدادي از آنها توي جنگ آسيب ديدند، ساقط شدند، تير خوردند، بعضيشان از رده خارج شدند، اما از اين طرف هم در قبال اين ريزش، رويشي وجود داشت؛ مهندسين ما در دستگاه هاي ذي ربط توانستند قطعات درست كنند، خلأها را پر كنند و بعضي از قطعات را علي رغم تحريم، به كوري چشم آن تحريم كننده ها، از راه هائي وارد كنند و هواپيماها را سرپا نگه دارند. علاوه

بر اينها، از آنها ياد بگيرند و دو نوع هواپيماي جنگي خودشان بسازند. الان شما ميدانيد كه در نيروي هوائي ما، دو نوع هواپيماي جنگي - البته عين آن هواپيماهاي قبليِ خود ما نيست، اما بالاخره از آنها استفاده كردند. مهندس است ديگر، نگاه ميكند به كاري، تجربه مي اندوزد، خودش طراحي ميكند - هواپيماي دو كابينه ي براي آموزش و يك كابينه ي براي تهاجم نظامي، ساخته شده است. علاوه بر اينكه همانهائي هم كه داشتيم، هنوز داريم و توي دستگاه هاي ما هست. اين، توكل به خداست؛ اين، صدق وعده ي خداست. وقتي خداي متعال با تأكيد فراوان و چندجانبه ميفرمايد: «و لينصرنّ اللَّه من ينصره»؛(2) بي گمان، بي ترديد، حتماً و يقيناً خداي متعال نصرت ميكند، ياري ميكند كساني را كه او را، يعني دين او را ياري كنند - وقتي خدا اين را ميگويد - من و شما هم ميدانيم كه داريم از دين خدا حمايت ميكنيم، ياريِ دين خدا ميكنيم. بنابراين، خاطرجمع باشيد كه خدا نصرت خواهد كرد. بعد از آغاز جنگ تحميلي هم ده ها بار - حالا اگر ريزهايش را بخواهيم حساب كنيم، بيش از اين حرفها شايد بشود گفت؛ هزارها بار، اما حالا آن رقمهاي درشت را آدم بخواهد حساب كند - ما نصرت الهي را ديديم؛ كمك الهي را ديديم. يكي اش همين آمدن اسرا بود. ما حدود پنجاه هزار اسير پيش عراق داشتيم؛ پنجاه هزار. او هم يك خرده كمتر از اين، در همين حدودها، اسير دست ما داشت. منتها فرقش اين بود كه اسيرهائي كه او پيش ما داشت، همه نظامي بودند، اسيرهائي كه ما پيش او داشتيم، خيلي شان غيرنظامي بودند. توي همين

بيابانها مردم را جمع كرده بودند، برده بودند. من وقتي كه جنگ تمام شد، به نظرم رسيد كه پس گرفتن اين اسيرها از صدام، احتمالاً سي سال طول ميكشد؛ سي سال! چون تبادل اسرا را در جنگهاي معروف ديده بوديم ديگر. در جنگ بين الملل، جنگ ژاپن، بعد از گذشت بيست سي سال، هنوز يك طرف مدعي بود كه ما چند تا اسير پيش شما داريم؛ او ميگفت نداريم؛ چك چونه، بنشين برخيز؛ تا بالاخره به يك نتيجه اي ميرسيدند. بايد صد تا كنفرانس گذاشته بشود، نشست و برخاست بشود، تا ثابت كنيم كه بله، فلان تعداد اسير هنوز باقي اند؛ آن هم قطره چكاني. صدام اينجوري بود ديگر؛ آدم بدقلق، بداخلاق، خبيث، موذي، هر وقت احساس قدرت كند، حتماً قدرت نمائي اي از خودش نشان بدهد؛ اينجور آدمي بود؛ صدام طبيعتش خيلي طبيعت پستِ دني اي بود. آدمهاي پست و دني هرجا احساس قدرت بكنند، آنچنان منتفخ ميشوند كه با آنها اصلاً نميشود هيچ مبادله كرد؛ هيچ. آن وقتي كه احساس ضعف ميكنند، در مقابل يك قويتري قرار ميگيرند، از مورچه خاكسارتر ميشوند! ديديد ديگر؛ صدام به آمريكائي ها التماس ميكرد. قبل از اينكه آمريكائي ها به عراق حمله كنند - اين دفعه ي اخير - التماس ميكرد كه بيائيد با ما بسازيد، همه مان عليه جمهوري اسلامي متحد بشويم. منتها شانسش نيامد ديگر كه آمريكائي ها از او قبول كنند. من ميگفتم سي سال طول ميكشد كه اسرا آزاد بشوند. خداي متعال صحنه اي درست كرد و اين احمق قضيه ي حمله اش به كويت پيش آمد، احساس كرد كه اگر بخواهد با كويت بجنگد - البته جنگش با كويت به قصد تصرف كامل كويت بود -

احتياج دارد به اينكه از ايران خاطرش جمع باشد؛ اين هم با بودن اسرا امكان پذير نيست. اول نامه نوشت به رئيس جمهور وقت و به نحوي به بنده، چون از اين طرف جواب درستي نگرفت، بنا كرد اسرا را خودش آزاد كردن، كه ديگر آنهائي كه يادشان است، يادشان هست. يكهو خبر شديم كه اسرا از مرز دارند مي آيند؛ همين طور پشت سر هم گروه گروه آمدند، تا تمام شد. اين كار خدا بود، اين نصرت الهي بود. و ديگر همين طور از اين قضايا تا امروز. شماها برادران و خواهران عزيزي هستيد. هم آن كساني كه در حفاظت اينجا يا در تشكيلات اداري اينجا مشغول خدمتند، هم خانواده هايشان؛ خانمهايشان، فرزندانشان؛ پسر و دخترشان. واقعاً داريد خدمت ميكنيد، جاي حساسي هم خدمت ميكنيد. اگر من بخواهم يك توصيه به شما بكنم، آن توصيه اين خواهد بود كه بصيرت خودتان را زياد كنيد؛ بصيرت. بلاهائي كه بر ملتها وارد ميشود، در بسياري از موارد بر اثر بي بصيرتي است. خطاهائي كه بعضي از افراد ميكنند - مي بينيد در جامعه ي خودمان هم گاهي بعضي از عامه ي مردم و بيشتر از نخبگان، خطاهائي ميكنند. نخبگان كه حالا انتظار هست كه كمتر خطا كنند، گاهي خطاهايشان اگر كماً هم بيشتر نباشد، كيفاً بيشتر از خطاهاي عامه ي مردم است - بر اثر بي بصيرتي است؛ خيلي هايش، نميگوئيم همه اش. بصيرت خودتان را بالا ببريد، آگاهي خودتان را بالا ببريد. من مكرر اين جمله ي اميرالمؤمنين را به نظرم در جنگ صفين در گفتارها بيان كردم كه فرمود: «الا و لايحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر».(3) ميدانيد، سختي پرچم اميرالمؤمنين از پرچم پيغمبر،

از جهاتي بيشتر بود؛ چون در پرچم پيغمبر دشمن معلوم بود، دوست هم معلوم بود؛ در زير پرچم اميرالمؤمنين دشمن و دوست آنچنان واضح نبودند. دشمن همان حرفهائي را ميزد كه دوست ميزند؛ همان نماز جماعت را كه تو اردوگاه اميرالمؤمنين ميخواندند، تو اردوگاه طرف مقابل هم - در جنگ جمل و صفين و نهروان - ميخواندند. حالا شما باشيد، چه كار ميكنيد؟ به شما ميگويند: آقا! اين طرفِ مقابل، باطل است. شما ميگوئيد: اِ، با اين نماز، با اين عبادت! بعضي شان مثل خوارج كه خيلي هم عبادتشان آب و رنگ داشت؛ خيلي. اميرالمؤمنين از تاريكي شب استفاده كرد و از اردوگاه خوارج عبور كرد، ديد يكي دارد با صداي خوشي ميخواند: «أمّن هو قانت ءاناء اللّيل»(4) - آيه ي قرآن را نصفه شب دارد ميخواند؛ با صداي خيلي گرم و تكان دهنده اي - يك نفر كنار حضرت بود، گفت: يا اميرالمؤمنين! به به! خوش به حال اين كسي كه دارد اين آيه را به اين قشنگي ميخواند. اي كاش من يك موئي در بدن او بودم؛ چون او به بهشت ميرود؛ حتماً، يقيناً؛ من هم با بركت او به بهشت ميروم. اين گذشت، جنگ نهروان شروع شد. بعد كه دشمنان كشته شدند و مغلوب شدند، اميرالمؤمنين آمد بالاسر كشته هاي دشمن، همين طور عبور ميكرد و ميگفت بعضي ها را كه به رو افتاده بودند، بلندشان كنيد؛ بلند ميكردند، حضرت با اينها حرف ميزد. آنها مرده بودند، اما ميخواست اصحاب بشنوند. يكي را گفت بلند كنيد، بلند كردند. به همان كسي كه آن شب همراهش بود، حضرت فرمود: اين شخص را ميشناسي؟ گفت: نه. گفت: اين همان

كسي است كه تو آرزو كردي يك مو از بدن او باشي، كه آن شب داشت آن قرآن را با آن لحن سوزناك ميخواند! اينجا در مقابل قرآن ناطق، اميرالمؤمنين (عليه افضل صلوات المصلّين) ميايستد، شمشير ميكشد! چون بصيرت نيست؛ بصيرت نيست، نميتواند اوضاع را بفهمد. بنده بارها اين جبهه هاي سياسي و صحنه هاي سياسي را مثال ميزنم به جبهه ي جنگ. اگر شما تو جبهه ي جنگ نظامي، هندسه ي زمين در اختيارتان نباشد، احتمال خطاهاي بزرگ هست. براي همين هم هست كه شناسائي ميروند. يكي از كارهاي مهم در عمل نظامي، شناسائي است؛ شناسائي از نزديك، كه زمين را بروند ببينند: دشمن كجاست، چه جوري است، مواضعش چگونه است، عوارضش چگونه است، تا بفهمند چه كار بايد بكنند. اگر كسي اين شناسائي را نداشته باشد، ميدان را نشناسد، دشمن را گم بكند، يك وقت مي بينيد كه دارد خمپاره اش را، توپخانه اش را آتش ميكند به طرفي، كه اتفاقاً اين طرف، طرفِ دوست است، نه طرفِ دشمن. نميداند ديگر. عرصه ي سياسي عيناً همين جور است. اگر بصيرت نداشته باشيد، دوست را نشناسيد، دشمن را نشناسيد، يك وقت مي بينيد آتش توپخانه ي تبليغات شما و گفت و شنود شما و عمل شما به طرف قسمتي است كه آنجا دوستان مجتمعند، نه دشمنان. آدم دشمن را بشناسد؛ در شناخت دشمن خطا نكنيم. لذا بصيرت لازم است، تبيين لازم است. يكي از كارهاي مهم نخبگان و خواص، تبيين است؛ حقائق را بدون تعصب روشن كنند؛ بدون حاكميت تعلقات جناحي و گروهي و بر دل آن گوينده. اينها مضر است. جناح و اينها را بايد كنار گذاشت، بايد حقيقت را فهميد. در جنگ صفين

يكي از كارهاي مهم جناب عمار ياسر تبيين حقيقت بود. چون آن جناح مقابل كه جناح معاويه بود، تبليغات گوناگوني داشتند. هميني كه حالا امروز به آن جنگ رواني ميگويند، اين جزو اختراعات جديد نيست، شيوه هاش فرق كرده؛ اين از اول بوده. خيلي هم ماهر بودند در اين جنگ رواني؛ خيلي. آدم نگاه ميكند كارهايشان را، مي بيند كه در جنگ رواني ماهر بودند. تخريب ذهن هم آسانتر از تعمير ذهن است. وقتي به شما چيزي بگويند، سوءظني يك جا پيدا كنيد، وارد شدن سوء ظن به ذهن آسان است، پاك كردنش از ذهن سخت است. لذا آنها شبهه افكني ميكردند، سوء ظن را وارد ميكردند؛ كار آساني بود. اين كسي كه از اين طرف، خودش را موظف دانسته بود كه در مقابل اين جنگ رواني بايستد و مقاومت كند، جناب عمار ياسر بود، كه در قضاياي جنگ صفين دارد كه با اسب از اين طرف جبهه، به آن طرف جبهه و صفوف خودي ميرفت و همين طور اين گروه هائي را كه - به تعبيرِ امروز، گردانها يا تيپهاي جدا جداي از هم - بودند، به هر كدام ميرسيد، در مقابل آنها مي ايستاد و مبالغي براي آنها صحبت ميكرد؛ حقائقي را براي آنها روشن ميكرد و تأثير ميگذاشت. يك جا ميديد اختلاف پيدا شده، يك عده اي دچار ترديد شدند، بگو مگو توي آنها هست، خودش را بسرعت آنجا ميرساند و برايشان حرف ميزد، صحبت ميكرد، تبيين ميكرد؛ اين گره ها را باز ميكرد. بنابراين، بصيرت مهم است. نقش نخبگان و خواص هم اين است كه اين بصيرت را نه فقط در خودشان، در ديگران به وجود بياورند. آدم

گاهي مي بيند كه متأسفانه بعضي از نخبگان خودشان هم دچار بي بصيرتي اند؛ نميفهمند؛ اصلاً ملتفت نيستند. يك حرفي يكهو به نفع دشمن ميپرانند؛ به نفع جبهه اي كه همتش نابودي بناي جمهوري اسلامي است به نحوي. نخبه هم هستند، خواص هم هستند، آدمهاي بدي هم نيستند، نيت بدي هم ندارند؛ اما اين است ديگر. بي بصيرتي است ديگر. اين بي بصيرتي را بخصوص شما جوانها با خواندن آثار خوب، با تأمل، با گفتگو با انسانهاي مورد اعتماد و پخته، نه گفتگوي تقليدي - كه هر چه گفت، شما قبول كنيد. نه، اين را من نميخواهم - از بين ببريد. كساني هستند كه ميتوانند با استدلال، آدم را قانع كنند؛ ذهن انسان را قانع كنند. و حتّي حضرت ابي عبداللَّه الحسين (عليه السّلام) هم از اين ابزار در شروع نهضت و در ادامه ي نهضت استفاده كرد. حالا چون ايام مربوط به امام حسين (عليه السّلام) است، اين جمله را عرض كرده باشيم: امام حسين را فقط به جنگِ روز عاشورا نبايد شناخت؛ آن يك بخش از جهاد امام حسين است. به تبيين او، امر به معروف او، نهي از منكر او، توضيح مسائل گوناگون در همان مني و عرفات، خطاب به علما، خطاب به نخبگان - حضرت بيانات عجيبي دارد كه تو كتابها ثبت و ضبط است - بعد هم در راه به سمت كربلا، هم در خود عرصه ي كربلا و ميدان كربلا، بايد شناخت. در خود عرصه ي كربلا حضرت اهل تبيين بودند، ميرفتند، صحبت ميكردند. حالا ميدان جنگ است، منتظرند خون هم را بريزند، اما از هر فرصتي اين بزرگوار استفاده ميكردند كه بروند با آنها صحبت بكنند، بلكه بتوانند آنها را بيدار

كنند. البته بعضي خواب بودند، بيدار شدند؛ بعضي خودشان را به خواب زده بودند و آخر هم بيدار نشدند. آنهائي كه خودشان را به خواب ميزنند، بيدار كردن آنها مشكل است، گاهي اوقات غير ممكن است. ان شاءاللَّه اين عيد سعيد، اين اعياد سعيد بر همه ي شما مبارك باشد و دل خوش، روح پراميد، وجودِ پر از سكينه و آرامش و اعتماد و تحرك در راه هدف، توفيقي باشد كه خداي متعال به زن و مرد شما و پير و جوان شما ان شاءاللَّه عنايت كند. والسّلام عليكم و رحمه اللَّه و بركاته

1) بقره: 282

2) حج: 40

3) نهج البلاغه، خطبه ي 173

4) زمر: 9

بيانات در جمع قاريان قرآن در روز اول ماه رمضان

بيانات در جمع قاريان قرآن در روز اول ماه رمضان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بسيار جلسه ي مطلوب و شيرين و خوبي بود. اولاً جلسه ي قرآن كه به خودي خود - بخصوص با اين الحان زيبا و صداهاي خوش - جلسه ي دلنشيني است؛ ثانياً شروع ماه مبارك رمضان، با اين جلسه ي مبارك. اميدواريم خداوند متعال ما و شما را اهل قرآن قرار بدهد؛ زندگي ما ان شاءاللَّه زندگي قرآني باشد و مرگ ما هم مرگ مطلوب و مورد توصيه ي قرآن باشد. اولاً انس با قرآن و تلاوت قرآن در كشور رشد بسيار خوبي كرده است. اين تلاوتهائي كه در اينجا صورت گرفت - كه من از همه ي برادران عزيزي كه اينجا تلاوت كردند و همچنين از برنامه ريزان تشكر ميكنم - اينها جزو تلاوتهاي بسيار خوب بود. بعضي حقيقتاً در حد ضابطه، در حد استاندارد؛ چه از حيث اداء؛ چه از حيث لحن، از حيث تجويد، از حيث توجه به مضامين و مفاهيم و تنظيم اداء به تناسب مضامين و

مفاهيم؛ از اين جهات هم جوانهاي ما بحمداللَّه پيشرفت خوبي كرده اند. اينها خوب است. بارها هم عرض شده است كه اين جلسات و اين ترغيبها به تلاوتهاي خوب، مقدمه است براي اينكه جامعه ي ما انس با قرآن پيدا كند. از بيگانگي با قرآن كه سالهاي متمادي و طولاني كشور ما و ملت ما دچار آن بوده است، نجات پيدا كند، به قرآن نزديك بشود؛ اين تدريجاً دارد پيش ميرود. البته خيلي هنوز فاصله است تا آنجائي كه همه ي ملت ما، همه ي جوانان ما، مرد و زن ما، با قرآن انس پيدا كنند، كه وقتي انس با قرآن پيدا شد، آن وقت اين مجال به وجود خواهد آمد كه انسان از قرآن استفتاء كند، سخن قرآن را در زمينه ي مسائل گوناگون زندگي بخواهد و بشنود. اين در سايه ي انس با قرآن انجام خواهد گرفت؛ والّا اينجور نيست كه قرآن را هر كسي بدون هيچ انسي، سابقه اي، همين طور باز كند، يك مطلبي را از توي او لزوماً پيدا كند؛ نه، خيلي اوقات قرآن دست نميدهد، دل نميتواند خود را به مفاهيم قرآني و معاني قرآني نزديك كند. انس كه باشد، چرا؛ اين عملي خواهد شد. پس اينها مقدمه است براي انس با قرآن. بنده طبق معمول، به قرّاء عزيزمان توصيه هائي ميكنم. يك توصيه ي ديگري هم كه امسال ميخواهم عرض بكنم، اين است كه اين لحنها و آهنگها خوب است؛ اينها چيزهائي است كه قرآن را در گوش و دل شيرين ميكند و در نفوذ قرآن تأثير ميگذارد؛ منتها دو جور ميشود اين آهنگهاي گوناگون را با اين صداهاي خوب، اداء كرد: يكي اينكه صرفاً كسي خوانندگي

ميكند؛ اين يك جور است؛ داريم توي اين قرّاء معروف مصري - كه حالا برجستگان قرّاء هستند - بعضي اينجوري اند؛ صرفاً خوانندگي است؛ خوب هم ميخوانند، صداها هم خوب است، لحنها و آهنگها هم خوب است. يك جور ديگر اين است كه قرآن را به نحوي بخوانند - با همين صوتها، با همين لحنها و آهنگها - كه خشوع در دل ايجاد كند، دل را به ياد خدا بيندازد: «و اذا تليت عليهم اياته زادتهم ايمانا»؛(1) اين، حاصل بشود. انسان را به حالت خشوع و تضرع نزديك كند؛ اينجوري هم داريم. در همين قرّاء معروفي كه هستند، بعضي شان اينجوري اند؛ خواندنشان، خواندن خشوع است. بايد اين را رعايت كنند، بخصوص شما جوانها كه بحمداللَّه هم صداهاي خوبي داريد، هم تسلط خوبي، هم ميفهمم كه اين آياتي را كه ميخوانيد با معاني و مفاهيم آن آشنا هستيد. قبلها اينجور نبود؛ سالهاي دهه ي اول انقلاب اينجور نبود؛ صداهاي خوبي هم بود، ميخواندند، اما توجه به معاني و مفاهيم غالباً نداشتند. بحمداللَّه حالا اين پيشرفتها جوانها را پيش آورده. اينها خوب است؛ منتها اين را هم رعايت كنيد و در ضوابط تلاوت خودتان بگنجانيد، تا اين خشوع به وجود بيايد. وقتي خشوع در مقابل آيات پيدا شد، آن وقت دل از هدايت قرآني تأثيرپذير ميشود. بعضي دلها را شما مي بينيد كه انسان هرچه از آيات قرآن و هدايتهاي قرآن بر اينها ميخواند، متأثر نميشوند؛ تأثير نميپذيرند؛ بعضي نه، «فمن يرد اللَّه ان يهديه يشرح صدره للاسلام و من يرد ان يضلّه يجعل صدره ضيّقا حرجا كانّما يصّعّد في السّماء».(2) بايد از خداي متعال بخواهيم دل را جوري كند كه

در مقابل هدايت قرآني و انگشت اشاره ي قرآن، درس بگيرد، تأثير بپذيرد. اين همه هم هي آيات را ميخوانيم، ميگوئيم هم، تكرار ميكنيم براي همديگر، شما براي من ميگوئيد، من براي شما ميگويم؛ خوب، بايد دل را از اين مفاهيم متأثر كنيم. فرض بفرمائيد مثلاً: «و اعتصموا بحبل اللَّه جميعا»،(3) يك تعليم قرآني است ديگر؛ بارها هم تكرار كرده ايم، هي هم ميخوانيم. وقتي كه اين آيه ي شريفه به عنوان الهام الهي، بر دل ما نازل شد - دل جذب كند، هضم كند، بگيرد، دل به شكل اين آيه صيرورت پيدا كند، دل ما و جان ما در قالب اين آيه قرار بگيرد - آن وقت مسئله ي وحدت براي ما يك مسئله ي اساسي خواهد شد و براي خاطر اغراض و مقاصد شخصي، وحدتهاي عظيم ملي را به هم نميزنيم؛ ببينيد، اين اثرش اينجا ظاهر ميشود. اگر آيات قرآن آنچنان بر دل انسان نازل بشود كه دل جذب كند و فهم كند و به شكل آن آيه دربيايد، آن وقت وقتي كه به ما ميگويند كه: «و الّذين معه اشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم»،(4) پذيرش آن برايمان راحت ميشود. با كفار سختگير، سخت، اشدّاء؛ شديد و شدت به معناي سختي است؛ معنايش اين نيست كه حتماً بايستي دشمن را آدم بكلي پامال كند و سركوب كند؛ نه، يك وقت اقتضاي سركوبي دارد، يك وقت هم اقتضاي سركوبي ندارد؛ اما در همه حال بايد در مقابل دشمن سرسخت بود. خاكريزتان بايد در مقابل دشمن نرم نباشد؛ دشمن نتواند نفوذ كند؛ نتواند تأثير بگذارد؛ اين در مقابل دشمن. نقطه ي مقابل: «رحماء بينهم»؛ با همديگر مهربان باشيم، رحيم باشيم، نرم

باشيم در مقابل هم. ببينيد اين دستور قرآن است ديگر. چرا عمل نميكنيم؟ اشكال كار كجاست؟ اشكال كار همين است. اگر دلهايمان را ظرفِ پذيرنده ي باران رحمت قرآن و باران هدايت قرآن قرار بدهيم، اگر دل را به قرآن بسپريم، برايمان راحت ميشود. مقاصد شخصي، اغراض شخصي، منافع مادي، قدرت طلبي، پول طلبي، رفيق بازي، اينها موجب نخواهد شد كه انسان اين توصيه ي قرآني و هدايت قرآني را فراموش كند؛ از دست بدهد؛ پشت سر بيندازد. ببينيد اين گشودن قرآن در مقابل و شنيدن قرآن و خواندن قرآن، بايد ما را منزل به منزل به اينجا برساند؛ اينجوري بايد باشد. خاصيت قرآن - كتاب آسماني - اين است. قرآن مثل كتاب معمولي نيست كه آدم يك بار بخواند، خيلي خوب، خوانديم و ياد گرفتيم، بعد ببنديم بگذاريم سر جايش؛ نه، اين مثل آب آشاميدني است، حيات بخش است، هميشه مورد نياز است، تأثير آن تدريجي است، در طول زمان است، نهايت ندارد، هدايت او آخر ندارد. هرچه شما از قرآن فرا بگيريد، باز يك باب ديگري هست كه گشوده بشود؛ گره ديگري هست كه باز بشود؛ مجهول ديگري هست كه معلوم بشود؛ قرآن اينجوري است. لذا بايد دائم قرآن را خواند. خوب، اين وسيله اش همين است كه با قرآن مأنوس بشويم، جوانهاي ما با صداهاي خوب، با لحنهاي خوب قرآن را بخوانند و جهات گوناگون را در آن رعايت بكنند؛ همين طور كه عرض كرديم، خشوع را هم جزو مجموعه ها و عناصر سازنده ي يك تلاوت خوب قرار بدهند. پروردگارا! ما را با قرآن زنده بدار؛ با قرآن بميران؛ با قرآن محشور بفرما. پروردگارا! دلهاي ما را پذيرنده ي هدايت قرآني

و معرفت قرآني قرار بده؛ ما را اهل توحيد قرار بده. پروردگارا! به حق محمد و آل محمد اين ماه رمضان را براي ملت ما و براي امت مسلمان، ماه رمضان مباركي قرار بده. پروردگارا! قرآن را روزبه روز در بين امت مسلمان جاري تر و رائج تر و دائرتر بفرما. پروردگارا! گذشتگان ما را مشمول رحمت و مغفرت خود قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) انفال: 2؛ «...و چون آيات او بر آنان خوانده شود، بر ايمانشان بيفزايد...»

2) انعام: 125؛ «پس كسي را كه خدا بخواهد هدايت نمايد، دلش را به پذيرش اسلام ميگشايد و هر كه را بخواهد گمراه كند، دلش را سخت تنگ ميگرداند چنان كه گوئي به زحمت در آسمان بالا ميرود ...»

3) آل عمران: 103؛ «و همگي به ريسمان الهي چنگ زنيد ...»

4) فتح: 29

بيانات در ديدار دانشجويان و نخبگان علمي

بيانات در ديدار دانشجويان و نخبگان علمي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم جلسه، همان طوري است كه از يك جلسه ي دانشجوئي و جوان انتظار ميرود. آنچه كه گفته شد - كه البته سخنان متقن و دقيق و نو توي حرفهاي اين برادران و خواهراني كه صحبت كردند، بود؛ تحليلهاي درستي بود - انسان وقتي نگاه كلي به همه ي اينها ميكند، شاخصه ي اصلي اين حرفها، صفا و صداقت و دوري از مجامله و همان چيزهائي است كه از يك جوان، آن هم جوان درس خوانده و تحصيلكرده و نخبه انتظار ميرود. البته شما همه ي دانشجوهاي كشور نيستيد؛ شايد نماينده ي همه ي تفكرات گوناگون و سلائق مختلف دانشجوئي هم نباشيد؛ ليكن شكي نيست كه يك مجموعه ي عظيمي از دانشجويان، آنچنان مي انديشند كه شما اينجا بيان كرديد؛ با اختلاف نظرهائي كه احياناً در اظهارات

شما بود. من، هم با شما جوانهائي كه اينجا تشريف داريد، هم با مجموعه ي دانشجوهاي كشور حرفهاي زيادي دارم، و گفته ام هم؛ باز هم تا من توان داشته باشم و بتوانم حرف بزنم، با شما جوانهاي عزيز حرف خواهم زد؛ و مطمئنم آنچه كه آينده ي اين كشور را، بلكه آينده ي اسلام و امت اسلامي را تأمين ميكند، همين روحيه ي جوشنده ي پژوهنده ي طلبگارِ پراحساس و پرعاطفه اي است كه انسان در مجموعه ي نسل جوان دانشجوي كشورمان مشاهده ميكند. يعني شما ولو حالا ممكن است يك مطلبي را به طور قاطع معتقد نباشيد، يا عميقاً براي او استدلال نداشته باشيد، اما مجموعه ي حركت دانشجوهاي مسلمان و مؤمن - با اختلاف نامها - در كل كشورمان يك نويدي براي آينده ي اين كشور و آينده ي اين نظام و آينده ي امت اسلامي است. خوب چيزهائي را مورد توجه قرار ميدهيد؛ خوب نكاتي را رويش تكيه ميكنيد؛ بر روي نكات درستي پيگيري و پافشاري ميكنيد؛ اين نقاط مثبتي است كه بحمداللَّه وجود دارد. خوب، حالا من بعضي از مطالبي را كه جنبه ي سؤال از من داشت يا فكر ميكنم من بايد توضيحي بدهم، اينها را چند دقيقه اي بگويم، بعد هم يكي دو تا مطلب ديگر در ذهنم هست كه اگر وقت بود و به اذان نرسيديم، عرض خواهم كرد. يك بخش مهمي توي بيانات چند نفر از دوستانمان بود كه اشاره داشت به مجرماني كه پشت پرده ي حوادث اخير حضور داشتند، و اينكه چرا اينها محاكمه نميشوند، چرا مجازات نميشوند، چرا با اينها برخورد نميشود. من به شما عرض بكنم؛ در قضايائي به اين اهميت، با حدس و گمان و شايعه و

اين چيزها نميشود حركت كرد. ما اين انقلاب و اين نظام عظيم را محصول مجاهدت يك ملت بزرگ و فداكاري هاي عظيم جواناني ميدانيم كه چه در دوره ي انقلاب، چه در دوره ي دفاع مقدس، چه بعد از آن تا امروز فداكاري كردند؛ مثل خود شماها، كه در صحنه هاي مختلف حضور داريد و گاهي كارهاي بزرگي انجام ميگيرد. نميتوانيم تداوم اين نظام را و حركت كلي اين نظام را در سطحي كه تصميم گيري كلان رهبري در او لازم است، به حدس و گمان و اين چيزها مبتني كنيم. اين را شما بدانيد، هيچگونه اغماضي از جرم و جنايت وجود نخواهد داشت؛ منتها ما - يا من يا شما، فرق نميكند؛ چه شما كه دانشجو هستيد و زبانتان باز است و راحت حرف ميزنيد، چه من كه يك مجموعه اي از تجربه و سالهاي متمادي كاركرد در ميدان را با خودم همراه دارم؛ در اين جهت با هم فرقي نداريم - نميتوانيم حكم كنيم كه بايد دستگاه قضا اينجور قضاوت كند؛ نه، دستگاه قضا بايد نگاه كند، اگر دلائلي براي مجرميت كسي، چه در زمينه ي سياسي، چه در زمينه ي اقتصادي، چه در زمينه ي مفاسد گوناگون پيدا كرد، بر طبق او حكم كند. اين شايعاتي كه شما شنيده ايد، بنده هم خيلي از اين شايعات را ميشنوم؛ ممكن است بسياري از اين شايعات مطابق واقع هم باشد و انسان شواهد و قرائني هم برايش داشته باشد؛ اما قرينه و شاهد متفرق نميتواند جرمي را عليه كسي اثبات كند؛ به اين نكته توجه داشته باشيد. لذا اينجور نيست كه فرض كنيم يك مجرم قطعيِ پشت پرده اي وجود دارد كه دستگاه بنا دارد

از جرم او به يك دليلي بگذرد. اين يك نكته.

نكته ي ديگري در كنار اين هست: كارهائي كه نظام در سطح كلان با جنبه ي شمولي كه بعضي از مسائل دارد، انجام ميدهد، بايستي با ملاحظه ي همه ي جوانب باشد؛ يك بعدي نميشود به مسائل نگاه كرد. فكر ميكنم اگر شما با اين ملاحظات نگاه كنيد، آنچه كه تاكنون انجام گرفته و آنچه در آينده انجام خواهد گرفت، هر ذهن باانصافي را قانع خواهد كرد. موضوع ديگري كه در بيانات دوستان مطرح شد، تخلفات يا حتّي جناياتي است كه در خلال اين حوادث از سوي نيروهاي ناشناس انجام گرفته. شما اشاره كرديد به مسائل كوي دانشگاه يا از اين قبيل مسائل - حالا كوي دانشگاه را چند نفر از دانشجويان عزيز تكرار كردند؛ شبيه كوي دانشگاه، مسائل ديگري هم در اين مدت اتفاق افتاده - يا مثلاً قضيه ي كهريزك را گفتند. اين قضايا واقعاً يكي از آن مشكلات و معضلات كار دستگاه هاي اجرائي است. اولاً اين را به طور قاطع بدانيد كه با اينها برخورد خواهد شد. حالا نميخواهيم جنجال بكنيم كه دستور بدهيم، اين دستور توي رسانه ها پخش بشود، باز يك پيوست زده بشود، باز يك پيرو زده بشود؛ من دوست ندارم كار تبليغاتي انجام بگيرد؛ اما از اولين روزها دستور داده شده و كساني دنبال هستند؛ منتها كارها بايد درست با دقت و با مراقبت پيش برود. در كوي دانشگاه، در آن شب معين، قطعاً تخلفات بزرگي انجام گرفته، كارهاي بدي انجام گرفته. ما گفته ايم پرونده ي ويژه اي براي اين كار تهيه شود و به طور دقيق دنبال بگردند و مجرمان را پيدا كنند و وقتي

پيدا كردند، به وابستگي هاي سازماني آنها هم هيچ نگاه نكنند و بايد مجازات شوند؛ اين را من به طور قاطع گفتم. من از فعاليتهاي پليس امنيتي مان، پليس انتظامي مان، دستگاه بسيجمان تشكر ميكنم؛ اينها خيلي كارهاي بزرگي كردند، كارهاي خوبي كردند؛ ليكن اين يك بحث جداست. اگر كسي در وابستگي به هر كدام از اين سازمانها يك تخلفي انجام داده، يك جرمي انجام داده، او هم بايد جداگانه بررسي شود. نه خدمت اينها را به حساب جرم آنها نديده ميگيريم، نه جرم آنها را به حساب خدمت اينها نديده ميگيريم؛ حتماً بايد دنبال بشود و دنبال خواهد شد. همين طور قضيه ي كهريزك، كه حالا آن اعلام شد، پخش شد. قضيه ي كوي دانشگاه هم دنبال ميشود؛ حتّي افرادي كه كسانشان در اين قضايا يا به قتل رسيدند - تعداد معدودي هستند - يا آسيب ديدند، آسيب مالي ديدند. بنا شده براي هر كدام اينها پرونده ي جداگانه اي تشكيل بدهند. دستور داده ايم، گفته ايم و اين قضايا را دنبال خواهيم كرد؛ منتها توجه كنيد كه اين مسائل هيچكدام نبايد با مسئله ي اصلي بعد از انتخابات خلط شود. حادثه ي اصلي نبايد تحت الشعاع اين حوادث قرار بگيرد. يك عده اي آنچه را كه بعد از انتخابات اتفاق افتاد، آن ظلمي كه به مردم شد، آن ظلمي كه به نظام اسلامي شد، آن هتكي كه از آبروي نظام در مقابل ملتها به وسيله ي بعضي انجام گرفت، اينها همه را نديده ميگيرند، فرضاً مسئله ي فلان حادثه را، زندان كهريزك را، يا قضيه ي كوي را قضيه ي اصلي دوران بعد از انتخابات تا امروز قلمداد ميكنند؛ اين خودش يك ظلم ديگر است. مسئله ي اصلي، مسئله ي ديگري است.

مسئله ي اصلي اين است كه مردم در يك حركت عظيمي، در يك انتخابات پرشورِ خوبِ كم نظيري حضور پيدا كردند و اين رأي بالا را توي صندوقها ريختند. هشتاد و پنج درصد شوخي است؟ اين انتخابات، نظام را كه در اين يكي دو سال اخير همين طور پي درپي پيشرفتهاي اقتصادي و علمي و سياسي و امنيتي و بين المللي براي خودش كسب كرده بود، در يك مرحله ي عالي از امتياز و آبرو قرار ميدهد، بعد ناگهان مشاهده ميكنيم يك حركتي صورت ميگيرد براي نابود كردن اين حادثه ي افتخارآميز! مسئله ي اصلي اين است. البته ايني كه عرض ميكنم، تحليل است؛ خبر نيست. به اعتقاد من، با تحليل من، اين مسئله از بعد از انتخابات يا از روزهاي حول و حوش انتخابات شروع نشده؛ اين از قبل شروع شده، اين از قبل طراحي شده، برنامه ريزي شده. من متهم نميكنم افرادي را كه دست اندركار بودند، كه اينها دست نشانده ي بيگانه هايند يا انگليسند يا آمريكايند - اين را من ادعا نميكنم، چون براي من اين قضيه ثابت نيست؛ چيزي كه ثابت نيست، نميتوانم بگويم - اما آني كه ميتوانم بگويم، اين است كه اين جريان، چه پيشقراولانش دانسته باشند، چه ندانسته باشند، يك جرياني بود طراحي شده؛ تصادفي نبود. همه ي نشانه ها نشان ميدهد كه اين جريان طراحي شده بود، حساب شده بود. البته آنهائي كه طراحي كرده بودند، يقين نداشتند كه خواهد گرفت.

بعد از انتخابات كه تحركاتي از طرف بعضي ها شروع شد، يك تجاوب نسبي هم از سوي جمعي از مردم تهران صورت گرفت، آنها اميدوار شدند؛ فكر كردند آنچه كه تصور ميكردند، انجام شد و گرفت و اميدوار شدند. لذا ديديد كه اين

دستگاه ها و وسائل رسانه اي و صوتي و الكترونيكي و ماهواره اي و غيره حضورشان در صحنه را چطور تشديد كردند؛ صريح وارد ميدان شدند. قبلاً اميدوار نبودند كه اين كار بگيرد؛ بعد ديدند نه، گرفت؛ لذا سريع وارد ميدان شدند؛ منتها خوشبختانه مثل هميشه كه مسائل ايران را بد ميفهمند و ملت ايران را نميشناسند، اين دفعه هم نشناختند. اينها تودهني خوردند، سيلي خوردند، ولي هنوز نااميد نيستند. من به شما عرض كنم دانشجوهاي عزيز! اينها نااميد نيستند؛ دارند قضايا را دنبال ميكنند؛ به اين زودي هم زمين نميگذارند. اينها صحنه گردانهائي دارند، صحنه گردانهائي هم پيدا خواهند كرد.

دانشگاه بايد بهوش باشد. دانشجوي مؤمن و مسلمان و دانشجوئي كه به كشورش علاقه مند است و دانشجوئي كه به آينده ي كشور و آينده ي نسل خودش دلبسته است، بايد هوشيار باشد. بدانيد اينها دارند طراحي ميكنند؛ البته شكست ميخورند. من الان به شما عرض ميكنم، اينها در نهايت شكست ميخورند؛ اما درجه ي بيداري و هوشياري من و شما ميتواند در ميزان خسارت و ضرري كه وارد ميكنند، تأثير بگذارد. اگر هوشيار باشيم، نميتوانند صدمه و ضرري بزنند. اگر غفلت كنيم، احساساتي بشويم، بي تدبير عمل كنيم، يا خواب بمانيم و اينجور عوارض به سراغمان بيايد، ضرر و زيان و هزينه بالا خواهد بود؛ ولو در نهايت موفق نخواهند شد. يكي ديگر از موضوعاتي كه مطرح شد، مسئله ي حمايتهاي رهبري است از دولت يا از رئيس جمهور. خوب، اين مطلب روشني است. اتفاقاً يكي دو تا از خود دوستان هم بيان كردند. دولت كنوني و رئيس جمهور محترم مثل همه ي انسانهاي عالم، يك نقاط قوّتي دارد، يك نقاط ضعفي. من كه حمايت

كردم، از نقاط قوّت حمايت كردم. يك نقاط قوّتي وجود دارد، من از آن حمايت ميكنم؛ در هر كي باشد، حمايت ميكنم. كي هست كه اين گرايش، اين جهتگيري، اين تحرك، اين جديت را از خودش نشان بدهد و بنده در حد مسئوليتم از او حمايت نكنم؟ از شما دانشجوها كه دنبال عدالتيد، من حمايت نميكنم؟ خوب، چرا. آيا اگر از دانشجوئي كه عدالت خواه است و دنبال عدالت است، رهبري حمايت بكند، اين معنايش اين است كه از نقاط ضعفي هم كه احياناً توي آن دانشجو هست، انسان حمايت ميكند؟ مسلّماً نه. قضيه اين است. يك نقاط ضعفي وجود دارد، آن نقاط ضعف را بنده حمايت نميكنم. حالا يكي از سؤالها اين بود كه چرا علني موضع نميگيريد؟ چون لازم نيست علني موضع گرفتن؛ چه لزومي دارد؟ علني موضع گرفتن نسبت به يك نقطه ي ضعف در يك مسئول، شما خيال ميكنيد كه چقدر كمك ميكند به حل آن مشكل؟ هيچي. گاهي اوقات هست كه انسان اگر يك چيزي را بدون علني كردن دنبال علاجش باشد، بهتر علاج خواهد شد، تا اينكه يك چيزي را انسان جنجالي كند. بله، يك وقت هست كه هيچ چاره اي جز علني شدن نيست؛ آنجا بله، انسان علني ميكند؛ ليكن اينجور نيست كه تصور بشود اگر چنانچه يك ايرادي، اشكالي در مجموعه ي مسئولين اجرائي كشور وجود دارد و رهبري با آنها مخالف است، حتماً بايستي اين را در بلندگوها بيان كند؛ نه، گاهي اوقات مصلحت قطعي در اين است كه انسان يك چيزي را علني نكند. حالا اينجا نگوئيد آقا حقيقت و مصلحت. اين تقابل حقيقت و مصلحت جزو آن حرفهاي

محكم نيست. خود مصلحت هم يكي از حقائق است. اينجور نيست كه هرچه اسم مصلحت رويش بود، اين يك چيز منفي اي باشد. بعضي اينجور خيال ميكنند: آقا مصلحت انديشي ميكنيد؟ خوب، بله، گاهي انسان مصلحت انديشي ميكند. خود مصلحت انديشي يكي از حقائقي است كه بايد به آن توجه داشت؛ اين جزو مسلّمات و واضحات اسلام است. البته اين مسئله حالا جاي بحث و شكافتنش نيست، اما جزو مسلّمات است. صلاح نيست گاهي اوقات انسان يك چيزي را علني كند. فرض كنيد يك نقطه ي اشكال كوچكي هست، اين را ده برابر بزرگش كنند، مايه ي نااميدي و مايه ي سياه نمائي و اينها قرار بدهند؛ چه لزومي دارد؟ خوب، انسان اين را به شكل ديگري حل ميكند. بنابراين موضع نگرفتن علني، ناشي از اين علل منطقي و معقول است.

يك چيزي را هم حالا من بگويم، چون ديگر دارد وقت ميگذرد. ببينيد عزيزان! شماها ميدانيد - چون ديدم در بيانات شماها هم هست - امروز جمهوري اسلامي و نظام اسلامي با يك جنگ عظيمي مواجه است، ليكن جنگ نرم - كه ديدم همين تعبير «جنگ نرم» توي صحبتهاي شما جوانها هست و الحمدللَّه به اين نكات توجه داريد؛ اين خيلي براي ما مايه ي خوشحالي است - خوب، حالا در جنگ نرم، چه كساني بايد ميدان بيايند؟ قدر مسلّم نخبگان فكري اند. يعني شما افسران جوانِ جبهه ي مقابله ي با جنگ نرميد. ايني كه چه كار بايد بكنيد، چه جوري بايد عمل كنيد، چه جوري بايد تبيين كنيد، اينها چيزهائي نيست كه من بيايم فهرست كنم، بگويم آقا اين عمل را انجام بدهيد، اين عمل را انجام ندهيد؛ اينها كارهائي است كه خود شماها

بايد در مجامع اصلي تان، فكري تان، در اتاقهاي فكرتان بنشينيد، راهكارها را پيدا كنيد؛ ليكن هدف مشخص است: هدف، دفاع از نظام اسلامي و جمهوري اسلامي است در مقابله ي با يك حركت همه جانبه ي متكي به زور و تزوير و پول و امكانات عظيم پيشرفته ي علميِ رسانه اي. بايد با اين جريان شيطانيِ خطرناك مقابله شود. آنها براي حمله ي به جمهوري اسلامي استدلال دارند. به نظر من استدلالشان از ديدگاه آنها استدلال تامي است. در يك نقطه ي بسيار حساس جهان از لحاظ جغرافيائي، يعني اين نقطه ي خاورميانه، خليج فارس، درياي سرخ، شمال آفريقا، بخشي از مديترانه - اين حوزه ي عظيمي است ديگر - مجموعه ي امت اسلامي واقع شده. الان شما ببينيد از اين پنج تا، شش تا گذرگاه آبيِ حساسِ حياتي كه در دنيا وجود دارد، سه تايش توي اين منطقه است: تنگه ي هرمز است، كانال سوئز است، باب المندب است. اينها گذرگاه هاي مهمي است كه تجارت جهاني متوقف به اينهاست. شما نقشه ي جهان را برداريد جلوي رويتان نگاه كنيد، خواهيد ديد كه اين چند تا مركز چقدر براي ارتباط تجاري و ارتباط اقتصادي دنيا مهم است. بنابراين، اين منطقه، منطقه ي حساسي است. حالا در اين منطقه ي بسيار حساس، يك قدرتي دارد قد ميكشد و روزبه روز خودش را بيشتر نشان ميدهد. اين قدرت با همه ي خواسته هاي استكباري و دستگاه هاي كمپاني ها و شبكه هاي عظيم اقتصاديِ مفسد في الارض مخالف است؛ با نظام سلطه مخالف است، با سلطه گري مخالف است، با ظلم مخالف است؛ خوب، اين خيلي براي دستگاه استكبار مهم است. دستگاه استكبار فقط ايالات متحده ي آمريكا نيست، يا فلان رئيس جمهور و فلان دولت آمريكا يا فلان كشور اروپائي نيست؛

دستگاه استكبار يك شبكه ي عظيم تري است كه شامل اينهاست؛ شبكه ي صهيونيستي هست، شبكه ي تجار اساسيِ بين المللي هست، مراكز پوليِ عظيم دنيا هست؛ اينها هستند كه مسائل سياسي دنيا را دارند طراحي ميكنند؛ دولتها را اينها مي آورند، اينها ميبرند. اين مجموعه كه تويش دولت ايالات متحده هست، دولتهاي اروپائي هستند، خيلي از اين نفتخوارهاي ثروتمند منطقه ي خودمان هستند، با يك چنين قدرتِ رو به رشدِ رو به اعتلاي در حال قدكشي بشدت مخالفند؛ بنابراين هرچه بتوانند، در مقابله ي او كار ميكنند. توي اين سي سال هم بيكار نماندند، هرچه بگذرد هم باز بيكار نميمانند؛ مگر آن وقتي كه شماها همت كنيد؛ شما جوانها كشور را از لحاظ علمي، از لحاظ اقتصادي، از لحاظ امنيتي به نقطه اي برسانيد كه امكان آسيب پذيري اش نزديك به صفر باشد؛ آن وقت كنار ميكشند و توطئه ها تمام خواهد شد. ايني كه من توي اين چند سال به دانشگاه ها مرتب راجع به مسائل علم و تحقيق و پژوهش و نوآوري و جنبش نرم افزاري و ارتباط صنعت و دانشگاه و اينها اين همه تأكيد كردم، براي خاطر اين است كه يك ركن امنيت بلندمدت كشور و ملتتان علم است. و همين جا به شما بگويم، مواظب باشيد توي اين قضاياي سياسي كوچك و حقير نبادا دانشگاه تحت تأثير قرار بگيرد؛ نبادا كار علمي دانشگاه متزلزل شود؛ نبادا آزمايشگاه هاي ما، كلاسهاي ما، مراكز تحقيقاتي ما دچار آسيب بشوند؛ حواستان باشد. يعني يكي از مسائل مهم در پيش روي شما، حفظ حركت علمي در دانشگاه هاست. دشمنها خيلي دوست ميدارند كه دانشگاه ما يك مدتي لااقل دچار تعطيلي و تشنج و اختلالهاي گوناگوني باشد؛ اين برايشان

يك نقطه ي مطلوب است؛ هم از لحاظ سياسي برايشان مطلوب است، هم از لحاظ بلندمدت؛ چون علم شما از لحاظ بلندمدت به ضرر آنهاست؛ لذا مطلوب اين است كه دنبال علم نباشيد. حالا شما جواناني كه گفتيم افسران جوان مقابله ي با جنگ نرم هستيد، از من نپرسيد كه نقش ما دانشجويان در تخريب مسجد ضرار كنوني چيست؛ خوب، خودتان بگرديد نقش را پيدا كنيد. يا مقابله ي با نفاق جديد، يا تعريف عدالت. من اينجا بيايم بنشينم يك بحث فلسفي بكنم، عدالت چند شعبه دارد، چه جوري است. حالا بامزه اين است كه ايشان ميگويند توي يك جمله بيان كنيد. معروف است يك نفري زمان شيخ انصاري پسرش را آورده بود نجف. ديد طلبه ها درس ميخوانند و ملا ميشوند و شيخ انصاري هم خوب، شخص بزرگي بود؛ هوس كرد پسرش را طلبه كند. آمد به پيش شيخ انصاري، گفت شيخنا! اين نوجوان را من آورده ام و خواهش ميكنم تا فردا كه ميخواهيم راه بيفتيم برويم، شما او را فقيه كنيد! عزيزان من! شرط اصلي فعاليت درست شما در اين جبهه ي جنگ نرم، يكي اش نگاه خوشبينانه و اميدوارانه است. نگاهتان خوشبينانه باشد. ببينيد، من در مورد بعضي تان به جاي پدربزرگ شما هستم. من نگاهم به آينده، خوشبينانه است؛ نه از روي توهم، بلكه از روي بصيرت. شما جوانيد - مركز خوشبيني - مواظب باشيد نگاهتان به آينده، نگاه بدبينانه نباشد؛ نگاه اميدوارانه باشد، نه نگاه نوميدانه. اگر نگاه نوميدانه شد، نگاه بدبينانه شد، نگاه «چه فايده اي دارد» شد، به دنبالش بي عملي، به دنبالش بي تحركي، به دنبالش انزواء است؛ مطلقاً ديگر حركتي وجود نخواهد داشت؛ هماني است كه

دشمن ميخواهد. شرط ديگر اين است كه در قضايا افراط وجود نداشته باشد. طبيعت جوان، طبيعت تحرك و تندي است. اين دوره ي زندگي شما را ما هم گذرانده ايم؛ آن هم در دورانهاي انقلاب و اوائل مبارزات و اينها بوده. تندي را ميدانم چيست. خيلي هم به ما نصيحت ميكردند كه آقا تندي نكنيد، ما ميگفتيم كه نميفهمند چقدر لازم است تندي كردن. ميدانم تصور شما چيست، اما حالا از ما بشنويد ديگر. مراقب باشيد تندروي، انسان را پيش نميبرد. با فكر، تصميم بگيريد. البته جوانِ امروز از جوان دوره ي ما فكورتر است؛ اين را به شما عرض بكنم. شما امروز جوانهائي هستيد كه تجربه تان، اطلاعتان، آگاهي هايتان از آن دوره ي جواني ما - از پنجاه سال پيش از اين - خيلي بيشتر است؛ قابل مقايسه نيست با جوان امروز. بنابراين توقع اينكه شماها مدبرانه و فكورانه فكر كنيد و بدون تندروي، بدون افراط و تفريط توي قضايا، رفتار كنيد، توقع زيادي نيست. البته اين را هم بدانيد كه آنچه در بعد از انتخابات اتفاق افتاد، با همان حسابي كه عرض كردم، اصل قضايا خيلي خلاف انتظار ما نبود؛ اگرچه اشخاصي كه وارد شدند، چرا، خلاف انتظارمان بود. اميدواريم ان شاءاللَّه خداي متعال يك فرصتي بدهد، بتوانيم باز با شماها يك وقتهائي توي دانشگاهي، جائي صحبت بكنيم؛ حالا كه مجال نشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار اساتيد دانشگاه ها

بيانات در ديدار اساتيد دانشگاه ها بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اولاً خيلي خوشامديد برادران و خواهران عزيز! و اين جلسه ي نمادين را با حضور خودتان رونق بخشيديد و ما را به حضور مجموعه ي دانشمندان و علمائي از دانشگاه هاي كشور در اين حسينيه مفتخر كرديد.

اين

جلسه همان طور كه عرض كرديم - سالهاي قبل هم عرض كردم - در حقيقت جلسه اي است نمادين، در عين حال يك جلسه ي كاري است. نمادين است از اين جهت كه نشان دهنده ي اين باشد كه نظام جمهوري اسلامي به علم اهميت ميدهد، به حاملان علم هم احترام ميگذارد. ما خواستيم اين جلسه مظهري باشد از احترام نظام جمهوري اسلامي به دانشمندان، عالمان، استادان؛ واقع قضيه هم همين است. ما در برابر علم تواضع ميكنيم؛ دارنده ي علم هم كه اين گوهر را با خود دارد، طبعاً بايد مورد احترام قرار بگيرد و در برابر او تواضع بشود. جلسه ي كاري هم هست از اين جهت كه در همين فرصت محدودي كه دست ميدهد، افرادي از دل مجموعه ي علمي، از دل مجموعه ي دانشگاهي بيايند چيزهائي را كه برايشان اهميت بيشتري دارد، اينها را بيان كنند، كه خوب، خوشبختانه اين هر سال تحقق پيدا ميكند. ما هم آنچه را كه دوستان در اينجا بيان ميكنيد، به عنوان مطالب حقيقي، كارشناسي، نظرات خبره مورد توجه قرار ميدهيم. بعضي ها در دفتر ما بايد تعقيب بشود؛ خوب، تا حد ممكن تعقيب ميشود. بعضي ها را هم بايد بفرستيم به مراكز مربوط به اين كارها، مثل شوراي عالي انقلاب فرهنگي يا وزارتهاي مربوط به دانشگاه، كه ميفرستيم، سفارش ميكنيم.

نظرات دوستان و آقايان مورد احترام هست. البته هم امسال، هم سالهاي گذشته، در زمينه ي مسائل جاري كشور - چه مسائل سياسي، چه مسائل اجتماعي - نيز مطالبي گفته شد. البته متأسفانه وقت كم بود. يقيناً آنچه را كه دوستان راجع به مسائل جاري گفتند، همه ي آن چيزي كه در ذهن اين مجموعه وجود دارد،

نيست؛ كمااينكه همه ي آنچه هم كه بايد گفت، نيست. خوب، دوستان به قدر فرصت خودشان، به قدر مجال خودشان، نكاتي را بيان كردند. بنده در اين محدوده ي زماني كه حالا در اختيار من هست، دو سه تا مطلب را عرض ميكنم. يك مطلب راجع به علم و دانشگاه و اينهاست. اولاً از دوستان مسئولي كه اينجا تشريف دارند - دوستان شوراي عالي انقلاب فرهنگي، دبيرخانه، آقاي دكتر مخبر و بقيه ي دوستان؛ دوستان معاونت علمي، آقاي دكتر واعظزاده و همچنين دوستاني كه در وزارتها هستند يا برادراني كه از مجلس اينجا هستند - خواهش ميكنم اين توصيه هائي را كه اين چند نفر برادران يا خواهران در زمينه ي مسائل دانشگاه يا پژوهش و اين رديف مسائل، بيان كردند، اينها را يادداشت كنند، تعقيب كنند، روي آنها تأمل كنند. عرض نميكنيم كه بگوئيم مسائلي كه امروز مطرح شد، تا حالا رسيدگي نشده يا اينها بار اولي است كه مطرح ميشود. نه، معلوم است. نقشه ي جامع علمي كه چند نفر از دوستان اينجا گفتند، چند سال است مطرح شده، در معاونت علمي بررسي شده، به شوراي عالي انقلاب فرهنگي آمده. البته هنوز چيز مصوبي در اختيار مسئولين قرار نگرفته؛ فقط بحث شده. يا طرح جامع فرهنگي مثلاً فرض كنيد، كه بحث شد. اينها مسائلي است كه مطرح شده است، گفته شده است. ليكن وقتي ما مي بينيم استادي، دانشمندي، صاحب فني، از اين مسائل به عنوان نياز روز نام ميبرد و ياد ميكند، اين نشانه ي اين است كه آن كاري كه ما كرديم، هنوز در مرحله ي كاربرد و ميدان عمل حضور ندارد. يعني كار ما هنوز تمام نيست. به اين

نكته دوستان مسئول بايد توجه كنند. تصميم گرفتيم، حرف زديم، گفتيم؛ اما كاري كه بايد بشود، انجام نگرفته. فرض بفرمائيد وقتي ما مي بينيم اساتيدي مي آيند راجع به نقشه ي جامع علمي كشور ابراز سؤال ميكنند يا چيزهائي را ميگويند كه نشانه ي عدم دسترس بودن يك نقشه ي جامع علمي است، نداشتن نقشه ي جامع علمي است، پس پيداست كه ما همه ي تلاشي كه در باب نقشه ي جامع علمي تا حالا كرديم، تلاشهائي بوده كه نيمه كاره است. خوب، چون چند سال هم گذشته - سه سال است كه اين قضيه مطرح شده - در عين حال هنوز هيچ چيزي در اختيار دستگاه هاي ذي ربط نيست. دانشمندان كشور نقشه ي جامع علمي كشور را نميدانند. پيداست كه ما بايد كار را سريعتر كنيم، دنبالگيري كنيم، جديتر به اين مسئله بپردازيم.

اگر اين آقايان در اينجا اشاره هم نميكردند به نبود نقشه ي جامع علمي كشور، يك نگاه به برنامه ي كلي علمي در دانشگاه ها، نشان دهنده ي نداشتن نقشه ي جامع علمي است. آن طوري كه در گزارشها من به دست مي آورم و افراد آگاه و خبره و دانشگاهي و مسئول به ما اطلاع ميدهند، تقسيم توان در برنامه ريزي رشته هاي گوناگون علمي، يك تقسيم عادلانه و صحيح و منطبق با نياز كشور نيست. يك جاهائي ما رشدهاي چشمگيري داريم، يك جاهائي اصلاً حركتي مشاهده نميشود! اين غلط است. اين ناشي از نبود نقشه ي جامع علمي است. درست است كه در هر رشته اي ما پيشرفت بكنيم، مغتنم است و براي كشور ما كه سالهاي متمادي، ده ها سال در دوران حاكميت طواغيت، از كاروان علمي بشر عقب مانده است، هر جائي دستمان به هر چيزي از ثمرات علم

و پيشرفتهاي علمي بند شد، مغتنم است؛ در اين ترديدي نيست؛ اما اگر ميخواهيم كشور رتبه ي علمي به معناي واقعي كلمه پيدا كند و علم در كشور نهادينه بشود، ما بايستي در رشته هاي گوناگون علمي - چه در آموزش، چه در پژوهش - توازن و تعادل صحيح و واقعي و عادلانه اي ايجاد بكنيم؛ اين جزو نيازهاي ماست.

اينكه دهه ي آينده - كه شروع شد، يعني دهه اي كه امسال اولين سالش است - به عنوان دهه ي پيشرفت و عدالت اعلام شده، بدون ترديد يك پايه ي اصلي آن علم است؛ گسترش علم و تعميق علم در كشور است. كمااينكه اصل اعلام اين عنوان - عنوان دهه ي پيشرفت - به پشتگرمي پيشرفتهائي بوده كه در كشور از لحاظ علمي ديده شده. يعني اين اميد به وجود آمده كه ما ميتوانيم در ظرف يك دهه، يك پيشرفت چشمگير، يك حركت سريع در زمينه هاي علمي داشته باشيم كه بخشي از عقب ماندگي هاي ما را جبران بكند. بنابراين مسئله ي علم مهم است. در باب علم و تحقيق، آن بخش عمده هم مربوط به تحقيق است؛ مربوط به پژوهش است. نكته اي را كه بعضي از دوستان در اينجا گفتند، مورد تأكيد بنده است، كه پژوهش اولاً مورد اهتمام قرار بگيرد، ثانياً سمت و سوي پرداختن به نيازهاي كشور را پيدا كند. يعني حقيقتاً پژوهشهائي بكنيم كه مورد نياز ماست. من بارها هم در شوراي عالي انقلاب فرهنگي به آن دوستان عرض كرده ام، هم شايد اينجا گفته ام: ما ملاك پيشرفت علمي مان را درج مقالات در مجلات آي.اس.آي نبايد قرار بدهيم. ما نميدانيم آنچه كه پيشنهاد ميشود، تشويق ميشود، برايش، آن مقاله نويس احترام ميشود، دقيقاً

همان چيزي باشد كه كشور ما به آن احتياج دارد. ما خودمان بايد مشخص كنيم كه درباره ي چي مقاله مينويسيم، درباره ي چي تحقيق ميكنيم. البته انعكاس در مجامع جهاني لازم است، ضروري است؛ و انعكاس هم پيدا خواهد كرد. مقصود اين است كه ما پژوهش را تابع نياز خودمان قرار بدهيم. در همين زمينه من اين را عرض بكنم كه طبق آنچه كه به ما گزارش دادند، در بين اين مجموعه ي عظيم دانشجوئي كشور كه حدود سه ميليون و نيم مثلاً دانشجوي دولتي و آزاد و پيام نور و بقيه ي دانشگاه هاي كشور داريم، حدود دو ميليون اينها دانشجويان علوم انساني اند! اين به يك صورت، انسان را نگران ميكند. ما در زمينه ي علوم انساني، كار بومي، تحقيقات اسلامي چقدر داريم؟ كتاب آماده در زمينه هاي علوم انساني مگر چقدر داريم؟ استاد مبرزي كه معتقد به جهان بيني اسلامي باشد و بخواهد جامعه شناسي يا روانشناسي يا مديريت يا غيره درس بدهد، مگر چقدر داريم، كه اين همه دانشجو براي اين رشته ها ميگيريم؟ اين نگران كننده است. بسياري از مباحث علوم انساني، مبتني بر فلسفه هائي هستند كه مبنايش ماديگري است، مبنايش حيوان انگاشتن انسان است، عدم مسئوليت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوي به انسان و جهان است. خوب، اين علوم انساني را ترجمه كنيم، آنچه را كه غربي ها گفتند و نوشتند، عيناً ما همان را بياوريم به جوان خودمان تعليم بدهيم، در واقع شكاكيت و ترديد و بي اعتقادي به مباني الهي و اسلامي و ارزشهاي خودمان را در قالبهاي درسي به جوانها منتقل كنيم؛ اين چيز خيلي مطلوبي نيست. اين از جمله ي چيزهائي است كه بايستي

مورد توجه قرار بگيرد؛ هم در مجموعه هاي دولتي مثل وزارت علوم، هم در شوراي عالي انقلاب فرهنگي، هم در هر مركز تصميم گيري كه در اينجا وجود دارد؛ اعم از خود دانشگاه ها و بيرون دانشگاه ها. به هر حال نكته ي بسيار مهمي است. اين حالا راجع به مسائل مربوط به دانشگاه. بعضي از دوستان، اينجا گفتند: ساز و كارهاي كنوني دستگاه هاي علمي و فرهنگي كشور، جوابگوي نياز كشور نيست. من به تجربه ميخواهم عرض بكنم، افزايش تشكيلات كمكي به حل مشكلات نميكند. ما يك تشكيلات ديگر درست كنيم، يك مجموعه ي خبرگان دانشگاهي فرض كنيد ايجاد كنيم، اين تراكم منظمه هاي گوناگون و تشكلهاي گوناگون دولتي و اداري براي رسيدن به اين اهداف حقيقتاً كارساز نيست. همين تشكلهاي موجود، سازمانهاي موجود را بايد كارآمد كرد. فرض بفرمائيد خود وزارت علوم در معاونتهاي ذي ربط، در مديريتهاي كلان زيرمجموعه ي معاونتها دقت كنند، آدمهاي باسواد، كارآمد، مؤمن، انقلابي، شجاع، خوشفكر، بهره برنده ي از نيروهاي انساني كارآمد را آنجاها بگذارند. يا شوراي عالي انقلاب فرهنگي كه من مكرراً سفارش كرده ام، نوع ارتباطشان را با نخبگان آنچنان تسهيل كنند كه اين ارتباط روان بشود تا بتوانند از نظرات آنها استفاده كنند. همين مجموعه هاي موجود را بايستي تقويت كرد، تا بتوان پايه ي علم و تحقيق را در كشور پيش برد. اينكه حالا راجع به مسائل مربوط به دانشگاه ها و مربوط به علم و پيشرفت علم، كه خلاصه ي كلام هم اين است كه ما در دهه ي پيشرفت و عدالت، يكي از دو سه پايه ي بسيار مهمي كه بايد دنبال كنيم، پايه ي علم است؛ كه همه در اين زمينه مسئوليت دارند. دانشگاه ها هم مسئوليت دارند، اساتيد هم مسئوليت

دارند. حضور اساتيد در دانشگاه ها در ساعات مربوط به تدريس، در ساعات مربوط به مشورت دهي به دانشجوها، خيلي مهم است. مجري محترم در اول صحبت اشاره كردند كه دستگاه بايد حمايت از دانشگاهيان را سياست هميشگي خودش قرار بدهد؛ من كاملاً به اين معنا معتقدم. يعني حقيقتاً حمايت از دانشگاهيان بايد سياست هميشگي باشد. اما توجه بشود كه دانشگاهيان در سايه ي اين حمايتي كه از آنها ميشود - چه حمايت معنوي، چه حمايت مادي - حقيقتاً خودشان را در قبال نسل دانشجو، در قبال آينده ي علم در كشور، در قبال اصلاح نظام آموزشي - كه حتماً نياز به اصلاح دارد - مسئول بدانند؛ حضورشان را در دانشگاه ها تقويت كنند؛ خودشان را در معرض استفاده ي معنوي و علمي فكريِ دانشجويان قرار بدهند. نكته ي دوم در زمينه ي مسائل اجتماعي و سياسي است كه من بحث زيادي در اين زمينه نميخواهم بكنم. همه ملاحظه كرديد، كشور در برهه اي از زمان در معرض يك آزمون سياسي بسيار تعيين كننده اي قرار گرفت و همان طور كه بعضي از دوستان اشاره كردند، هاضمه ي نظام و كشور توانست حوادث را در درون خودش هضم كند و فائق بيايد. من قبلاً هم گفتم، بروز چنين حوادثي براي ما هيچ خلاف انتظار نيست. يعني حالا اگر تعبير دقيقتري بخواهم بكنم، «چندان» نگوئيم؛ «هيچ» خلاف انتظار نيست. يعني تا حدود زيادي انتظار حوادثي از اين قبيل هست، به دلايل گوناگون: رسالتي كه براي نظام قائليم، رسالتي كه براي اسلام قائليم، معنائي كه براي جمهوري اسلامي در ذهنمان داريم، تعريفي كه جمهوري اسلامي از خودش براي ما در طول اين سي سال كرده، هوشمندي مردم مان و

جوانان مان كه به تجربه رسيده، وجود آزادي ناگزير كه به حكم اسلام بايد اين آزادي در كشور باشد و ما به آن اعتقاد داريم - اعتقاد ما به آزادي يك مسئله ي تاكتيكي نيست؛ يك مسئله ي واقعي است. آزادي به همان معنائي كه جمهوري اسلامي تعريف ميكند، نه به معنائي كه غربي ها تعريف ميكنند، كه آن، به نظر ما انحراف است. آنجائي كه بايد آزادي باشد، نيست؛ آنجائي كه بايد محدوديت باشد، قيدها گسسته است و آزادي هست! آن را ما مطلقاً قبول نداريم؛ تو رودربايستي غرب هم گير نميكنيم. ما آزادي را با همان مفهوم اسلامي خودش قبول داريم، كه البته تو آن آزادي بيان هست، آزادي رفتار هست، آزادي فكر هست - اين حوادث چندان خلاف انتظار نيست. آنچه كه مهم است اين است كه يك انسان با شرف، مؤمن، معتقد به اهداف والاي جمهوري اسلامي، بداند كه در اين جور حوادث چه كار بايد بكند؛ اين، مهم است. اين، آن چيزي است كه مخاطبه ي من با شما دانشگاهيان را در اين مسئله ي خاص الزامي ميكند، كه من - البته كوتاه صحبت ميكنم، بنا هم ندارم در اين زمينه تفصيلاً حرف بزنم - در چند روز پيش هم كه جوانهاي دانشجو اينجا بودند - حسينيه همين طور كه حالا اجتماع هست، اجتماعي بود از جوانها - به آنها گفتم كه ما با جنگ نرم، با مبارزه ي نرم از سوي دشمن مواجهيم، كه البته خود جوانها هم همين را هي گفتند؛ مكرر قبل از اينكه بنده بگويم، آنها هم هي گفتند و همه اين را ميدانستند. آني كه من اضافه كردم اين بود كه گفتم:

در اين جنگ نرم، شما جوانهاي دانشجو، افسران جوان اين جبهه ايد. نگفتيم سربازان، چون سرباز فقط منتظر است كه به او بگويند پيش، برود جلو؛ عقب بيا، بيايد عقب. يعني سرباز هيچگونه از خودش تصميم گيري و اراده ندارد و بايد هر چه فرمانده ميگويد، عمل كند. نگفتيم هم فرماندهانِ طراح قرارگاه ها و يگانهاي بزرگ، چون آنها طراحي هاي كلان را ميكنند. افسر جوان تو صحنه است؛ هم به دستور عمل ميكند، هم صحنه را درست مي بينيد؛ با جسم خود و جان خود صحنه را مي آزمايد. لذا اينها افسران جوانند؛ دانشجو نقشش اين است. حقيقتاً افسران جوان، فكر هم دارند، عمل هم دارند، تو صحنه هم حضور دارند، اوضاع را هم مي بينند، در چهارچوب هم كار ميكنند. خوب، با اين تعريف، استاد دانشگاه چه رتبه اي دارد؟ اگر در زمينه هاي مسائل اجتماعي، مسائل سياسي، مسائل كشور، آن چيزهائي كه به چشم باز، به بصيرت كافي احتياج دارد، جوان دانشجوي ما، افسر جوان است، شما كه استاد او هستيد، رتبه ي بالاترِ افسر جوانيد؛ شما فرمانده اي هستيد كه بايد مسائل كلان را ببينيد؛ دشمن را درست شناسائي بكنيد؛ هدفهاي دشمن را كشف بكنيد؛ احياناً به قرارگاه هاي دشمن، آنچناني كه خود او نداند، سر بكشيد و بر اساس او، طراحي كلان بكنيد و در اين طراحي كلان، حركت كنيد. در رتبه هاي مختلف، فرماندهانِ بالا اين نقشها را ايفا ميكنند. خوب، حالا استادي كه بتواند اين نقش را ايفا كند، آن استاد شايسته ي حال و آينده ي نظام جمهوري اسلامي است. توقع از اساتيد محترم اين است. جوانهايتان را توجيه كنيد. منظورم اين نيست كه بنشينيد زيد و عمرو سياسي را برايشان معرفي

كنيد. نه، اصلاً من موافق هم خيلي نيستم. اسم آوردن از زيد و عمرو و بكر و ... اين چيزها، كمكي به حل مشكل نميكند. به اينها قدرت تحليل بدهيد. به اينها توان كار و نشاط كار بدهيد. چه جور؟ با اميد دادن؛ با اميد بخشيدن. فضاي كلاس را، فضاي محيط درس و دانشگاه را فضاي اميد كنيد؛ اميد به آينده. بدترين بلائي كه ممكن است بر سر يك نسل در يك كشور بيايد، نااميدي است، يأس است. اينكه ميگويند: آقا! چه فايده دارد؟ فايده اي ندارد. اين روحيه ي «فايده اي ندارد» - يأس از آينده - سم مهلك همه ي فعاليتهاست؛ چه فعاليتهاي اجتماعي و سياسي، چه حتّي فعاليتهاي علمي، فعاليتهاي پژوهشي. اين كساني كه كشفيات بزرگ را در زمينه هاي علوم تجربي و دانشهاي گوناگون انجام دادند، اينها اگر نااميد از نتيجه بودند، قطعاً به اينجا نميرسيدند. اميد، آن نيروي عظيمي است كه انسان را پيش ميبرد. جوان ما را نااميد كنند از كشورش، از انقلابش، از آينده اش، از دولتش، از دانشگاهش، از آينده ي علمي اش، از آينده ي شغلي اش. اين خيلي مضر است. اين كاري است كه تو برنامه هاي دشمنان ما و مخالفين نظام وجود دارد. به نظر من يكي از كارهاي اساسي اين است. محيط را براي دانشجو، محيط نشاط، محيط اميد، محيط حركت به جلو قرار دهيد. يكي ديگر از كارهائي كه بايد در زمينه ي مسائل گوناگون اجتماعي و سياسي و علمي انجام بگيرد، ميدان دادن به دانشجوست براي اظهارنظر. از اظهارنظر هيچ نبايد بيمناك بود. اين كرسي هاي آزادانديشي كه ما گفتيم، در دانشگاه ها بايد تحقق پيدا كند و بايد تشكيل بشود. اگر چنانچه بحثهاي مهم

تخصصي در زمينه ي سياسي، در زمينه هاي اجتماعي، در زمينه هاي گوناگون حتّي فكري و مذهبي، در محيطهاي سالمي بين صاحبان توان و قدرتِ بحث مطرح بشود، مطمئناً ضايعاتي كه از كشاندن اين بحثها به محيطهاي عمومي و اجتماعي ممكن است پيش بيايد، ديگر پيش نخواهد آمد. وقتي كه با عامه ي مردم، افراد مواجه ميشوند، همه نميتوانند خودشان را حفظ كنند. مواجهه ي با عامه ي مردم، انسانها را دچار انحرافها و انحطاطها و لغزشهاي زيادي ميكند كه متأسفانه ما شاهد بوديم. خيلي از افرادي كه شما مي بينيد در مواجهه ي با عامه ي مردم يك حرفي ميزنند، يك چيزي ميگويند، در اعماق دلشان اي بسا خيلي اعتقادي هم ندارند. به تعبير بعضي ها جوگير ميشوند؛ اين خيلي چيز بدي است. اگر در محيطهاي خاص، محيطهاي آزادانديشي و آزادفكري، اين مسائل مطرح بشود - مسائل تخصصي، مسائل فكري، مسائل چالش برانگيز - مطمئناً ضايعات كمتر پيش خواهد آمد. خوب، اين هم راجع به اين مسئله. راجع به معنويت هم كه بعضي از دوستان مطرح كردند، بنده صددرصد موافقم با اينكه بايد محيط دانشگاه، محيط معنويت باشد. اين امنيت و احساس امنيتي هم كه بعضي از دوستان بدرستي بيان كردند، يقيناً با معنويت به دست خواهد آمد. جوانها را هر چه ميتوانيم با خدا، با ياد خدا، با توجه به عالم غيب، با تعبد به مباني دين و احكام دين و شريعت و تسليم در مقابل احكام الهي، ظرفيت معنويشان را بيشتر كنيم. هرچه اين جوان ما بيشتر متعبد باشد، بيشتر متدين باشد، بيشتر به ياد خدا باشد، بيشتر به خدا احساس نياز كند و دست نياز به سوي خدا بيشتر دراز بكند، عمل

او، رفتار او، فكر او، از آسيب كمتري برخوردار خواهد بود و جامعه از او بهره ي بيشتري خواهد برد. اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند متعال به شما، به ما، به همه ي مؤمنين و مؤمنات اين توفيق را عنايت كند كه بر اساس تكليفي كه بر عهده ي ماست، راه را شناسائي كنيم، بشناسيم، حركت كنيم و ان شاءاللَّه به نتايج مطلوب برسيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار جمعى از شعرا

بيانات در ديدار جمعي از شعرا 15 رمضان 1430 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

به همه ي شاعران محترم - برادران و خواهران عزيز - خوشامد عرض ميكنيم. در بين شما پيشكسوتها و اساتيدي حضور دارند، نورسها و شكوفه هاي تازه اي هم بحمداللَّه حضور دارند؛ هركدام يك لطفي داريد و هر گلي بوئي دارد؛ تأسف ما فقط از اين است كه نميتوانيم از همه ي اين گلها استفاده كنيم. تقسيم بندي را دوستان كرده اند و از كساني خواهش خواهند كرد كه بخوانند؛ ما هم در انتظاريم كه استفاده كنيم و گوش بدهيم. ان شاءاللَّه كه همه تان موفق باشيد. آقاي قزوه بفرمائيد...

***

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

مجدداً خوشامد عرض ميكنيم و تشكر ميكنيم از برادران و خواهران عزيز، بخصوص از اين دوستاني كه از سروده هاي خودشان ما را بهره مند كردند. من امسال هم مثل پارسال دقت كردم تا بالا آمدن سطح شعر انقلاب را و شعر اين نسل را بسنجم؛ پارسال هم به گمانم همين را گفتم، امسال هم تأكيد ميكنم: من بوضوح دارم بالا آمدن اين سطح را مشاهده ميكنم؛ يعني واقعاً شعرِ مجموعه ي شاعران انقلاب، امروز نسبت به ده سال قبل و پانزده سال قبل، يك رشد تحسين برانگيزي كرده. من، هم آن كساني كه ديروز جوانها و نوباوگان انقلاب محسوب ميشدند

- كه امروز الحمدللَّه به ميانسالي رسيده اند و همچنان در اين صراط پيش ميروند - و هم آن جوانهائي كه تازه وارد اين ميدان شده اند را - حالا من تازه شعر اينها را ميشنوم؛ شايد سالهاست وارد شده اند، منتها در آن حدي نبوده كه توي مطبوعات و كتابهائي كه به دست بنده ميرسد بيايد - واقعاً تحسين ميكنم. اغلب شعرهائي كه امشب خوانده شد، شعرهاي خوبي بود؛ خوبِ به معناي حقيقي كلمه، يعني لفظِ خوب، معناي خوب، آهنگ و موسيقي خوب، گزينه هاي واژگاني خوب و گسترش تخيل را در اين شعرها - بخصوص توي شعر جوانها - آدم مشاهده ميكند؛ اينها خيلي مهم است. اينها همه، چيزهائي است كه نشان دهنده ي رشد و بالندگي نهال شعر در كشور ماست. خب، يك مطلب اين است كه شعر دوران انقلاب - يعني اين دوران سي ساله - دارد آزمايش خوبي از خودش نشان ميدهد؛ شعراي خوب ما هيچ تنزل و توقف ندارند؛ انسان اين را حس ميكند. قبلها و در دوره هاي قبل از انقلاب شعرائي را ديديم - شعراي بعضاً معروف - كه در يك برهه اي از عمرشان، يك اوجي گرفتند، اما بعد نزول كردند يا متوقف شدند يا سقوط كردند؛ بعدها كه نگاه ميكرديم، ميديدم شعرهاي بعديشان اصلاً هيچ لطفي ندارد. من نگاه ميكنم، مي بينم تا الان در بين شعراي ما اين جوري نبوده. حالا مثلاً فرض كنيد در همين جلسه، آقاي فريد، آقاي اميري و آقاي ميرشكاك - اين دوستاني كه از پيش خوب شعر ميگفتند، بخصوص آقاي فريد و اينها را كه من درست يادم مانده - اين حركتِ به سمت شعر بهتر با معيارها

و ميزانهاي شعر خوب را ادامه دادند؛ يعني توقف نكردند، به طريق اولي تنزل هم نكردند؛ اين مهم است. علاوه بر اينكه رويشهاي جديدي هم ما داريم. اين جوانهائي كه دارم مي بينم، حقيقتاً من را شگفت زده ميكنند. شعراي جوان بعضي از شهرستانها كه مي آيند اينجا و شعر ميخوانند، وقتي من اينها را با شعراي آن شهر - در دوره ي جواني خود من - مقايسه ميكنم، مي بينم اينها از آنها بهترند؛ با اينكه آنها بعضاً نامهاي معروف و شعراي معروف و صاحب نامي هم بودند؛ اما وقتي من نگاه ميكنم، مي بينم اينها بهتر از آنها شعر ميگويند. الان توي همين جلسه ي ما هم - حالا نميخواهم اسم بياورم - از شهري شعري خوانده شد كه من شعراي قبلي آن شهر را هم ميشناختم؛ چون من آنجا انجمن ادبي هم رفته بودم و چهره هاي معروف شعري شان را هم ميشناختم. شعر اين آقائي كه امشب اينجا شعر خواند، از شعر همه ي آن شعرا كه من ميشناختم بهتر است! بنابراين اين يك آزموني است براي شعر انقلاب؛ شعر انقلاب يك حركت مستمرِ رو به جلوي داراي اوج داشته. اين از لحاظ اصل اين معنا. يك نكته اي كه در اينجا وجود دارد اين است كه شعر انقلاب بايد در خدمت مفاهيم انقلاب باشد. خب در بين شماها كساني هستند كه شعرهاي آئيني ميگويند. شعرهاي مذهبي و شعرهاي مربوط به ائمه (عليهم السّلام) را، به اصطلاحي كه حالاها باب شده، تعبير ميكنند به «شعر آئيني». هستند؛ انصافاً شعرهاي خوبي هم گفته ميشود؛ بعضي ها هم اشعار مربوط به جنگ و دوره ي دفاع مقدس يا مربوط به شهدا يا مربوط به جانبازان و اينها را

ميگويند. اينها خيلي خوب است؛ ليكن - پارسال هم من اشاره كردم به اين معنا - اهداف و آرمانهاي انقلاب منحصر در اينها نيست. انقلاب يك مجموعه اي از ستاره هاي درخشان آرماني را بالاي سر ما قرار داده و ما را به حركت و پرواز و جهش به سمت اين نقاط نوراني دعوت كرده. ما هم امتحان كرديم، ديديم ميتوانيم پرواز كنيم؛ ديديم اين پرواز ممكن است. البته در دوره ي دفاع مقدس نمونه هاي بارزش ديده شد و ديديم وقتي اين ملت به سمت اين آرمان ها پر بگشايد، ميتواند خوب حركت بكند؛ اما بسياري از اين آرمانها هنوز بالاي سر ماست؛ ما بايد حركت كنيم: به سمت عدالت بايد برويم، به سمت اخلاق بايد برويم، به سمت استقلالِ به معناي حقيقي كلمه - شامل استقلال فرهنگي كه از همه عميقتر و دشوارتر است - بايد برويم، به سمت بازيابي حقيقي هويت اسلامي- ايراني خودمان بايد برويم. در امتحانهائي از قبيل همين حوادثي كه حول و حوش انتخابات پيش آمد - بعد از انتخابات و قبل از انتخابات - ديديم كه در همين زمينه ها ضعفها و مشكلاتي داريم. اين حوادث براي ما نعمت بزرگي است؛ از اين جهت كه ضعفهاي خودمان را بشناسيم؛ مثل رزمايشهائي كه نيروهاي مسلح راه مي اندازند. رزمايش اصلاً براي همين است كه اين يگان نظامي يا اين سازمان نظامي، نقاط ضعفش را پيدا كند. هدفي را ميدهند، فرمان صادر ميشود كه به سمت آن هدف حركت بكنند؛ بعد چشمهاي بصير و بينائي - در همه ي رزمايشها اينجور است - مي ايستند و از بالاي صحنه، صحنه را نگاه ميكنند. مي بينند كه بله، در فلان نقطه،

ضعف وجود دارد يا بعضاً ناتوانيهاي مزمن وجود دارد. اين براي ما يك رزمايش شد. البته به اختيار خود ما پيش نيامد؛ بر ما تحميل شد؛ اما خوب شد؛ ضعفهاي خودمان را فهميديم. بنابراين اين آرمانها، بالاي سر ماست و بايد به سمت اين آرمانها حركت كنيم؛ آن وقت اين ضعفها برطرف خواهد شد. اين هم يك نكته است. خب، در اينجا شاعر چه نقشي دارد؟ مردِ هنري و مردِ فرهنگي - مرد شامل زنها هم ميشود - يعني انسانِ هنري و انسانِ فرهنگي، در اين صحنه چه وظيفه اي دارد؟ به نظر من وظيفه خيلي سنگين است، خيلي بزرگ است. مهمترين وظيفه هم تبليغ و تبيين است؛ «الّذين يبلّغون رسالات اللَّه و يخشونه و لا يخشون احدا الّا اللَّه»؛(1) اين يك معيار است؛ حقيقتي را كه درك ميكنيد، آن را تبيين كنيد. كسي انتظار ندارد برخلاف آنچه كه ميفهميد حرف بزنيد. نه، آنچه را كه ميفهميد، بگوئيد. البته براي اينكه آنچه ميفهميد درست و صواب باشد، بايد تلاش و مجاهدت كنيد؛ چون در حوادثِ فتنه گون، شناخت عرصه دشوار است، شناخت اطراف قصه دشوار است، شناخت مهاجم و مدافع دشوار است، شناخت ظالم و مظلوم دشوار است، شناخت دشمن و دوست دشوار است. اگر بنا باشد يك شاعر هم مثل ديگران گول بخورد، فريب بخورد و بي بصيرتي به سراغش بيايد، اين خيلي دون شأن يك انسان هنري و يك انسان فرهنگي است. پس بايد حقيقت را فهميد؛ بعد هم بايد همان حقيقت را تبليغ كرد. نميشود با شيوه هاي سياسي - شيوه هاي سياستگران و سياستمداران - در عالم فرهنگ حركت كرد، اين خلاف شأن فرهنگ است. در

عالم فرهنگ بايستي گره گشائي كرد؛ بايستي حقيقت را باز كرد، بايستي گره هاي ذهني را باز كرد. و اين تبيين لازم دارد، يعني همان كار انبياء؛ فصاحت و بلاغتي هم كه گفته اند در بيان لازم است، بلاغتش به اين معناست. اگر چه كه بلاغت را در كتب فني به معناي مطابقه ي با مقتضاي حال معنا ميكنند، اما آن يك معناي خاصي از بلاغت است؛ معناي اوّلي و صريح بلاغت اين نيست؛ بلاغت يعني رساندن، بلاغ يعني رساندن. ايني كه مثلاً ميگويند حافظ اين شعر فصيح و بليغ را گفته، بليغش يعني چه؟ يعني مناسب مقتضاي حال گفته؟ چه ميدانيم ما آن وقتي كه اين شعر را گفته، مقتضاي حال بوده يا نبوده! ما الان داريم نگاه ميكنيم؛ بحث اقتضاي حال نيست؛ يعني رساست. بليغ يعني رسا؛ رسا بگوئيد، روشن بگوئيد، مبيَّن بگوئيد؛ اما آنچه را كه ميفهميد بگوئيد؛ هيچ انتظار نيست - حق هم نيست كه انتظار باشد - كسي بر خلاف فهميده ي خودش حرف بزند. سعي هم بكنيد كه آنچه كه فهميديد درست باشد. من به شما عرض ميكنم كه اين حركت عظيم انقلاب اسلامي، يك حركت تمام شده نيست. حالا يك گوشه ي از لشكر آن من و شمائيم كه حالا يك ذره مثلاً اهل ادب و فرهنگ و اينها محسوب ميشويم؛ «و للَّه جنود السّماوات و الارض»؛(2) لشكر او زمين و آسمان نميشناسد؛ «و كان اللَّه عزيزا حكيما»؛(3) خدا عزيز است - عزيز يعني غالبِ لايغلب، يعني بي نياز از همه - من و شما هم حالا يك گوشه اي از كار را در دست ميگيريم. اين حركت عظيمي كه با انقلاب اسلامي شروع شد، يك

حركت تمام شده نيست؛ مطلقاً تمام شده نيست، آن حركت ادامه دارد. هميني كه حالا معمول شده كه در بيانها و در تلويزيون و توي تبليغات و توي دادگاه و توي زبان همه، ميگويند: جنگ نرم؛ راست است، اين يك واقعيت است؛ يعني الان جنگ است. البته اين حرف را من امروز نميزنم، من از بعد از جنگ - از سال 67 - هميشه اين را گفته ام؛ بارها و بارها. علت اين است كه من صحنه را مي بينم؛ چه بكنم اگر كسي نمي بيند؟! چه كار كند انسان؟! من دارم مي بينم صحنه را، مي بينم تجهيز را، مي بينم صف آرائي ها را، مي بينم دهانهاي با حقد و غضب گشوده شده و دندانهاي با غيظ به هم فشرده شده عليه انقلاب و عليه امام و عليه همه ي اين آرمانها و عليه همه ي آن كساني كه به اين حركت دل بسته اند را؛ اينها را انسان دارد مي بيند، خب چه كار كند؟ اين تمام نشده. چون تمام نشده، همه وظيفه داريم. وظيفه ي مجموعه ي فرهنگي و ادبي و هنري هم وظيفه ي مشخصي است: بلاغ، تبيين؛ بگوئيد، خوب بگوئيد. من هميشه تكيه بر اين ميكنم: بايستي قالب را خوب انتخاب كنيد و هنر را بايستي تمام عيار توي ميدان بياوريد؛ نبايد كم گذاشت، تا اثر خودش را بكند. مي بينيد، ديگران با اين كارهاي هنرمندانه اي كه بعضاً دارند، دارند يك باطلهائي را تبليغ ميكنند؛ شگفت اينكه ما هم همان حرفها را قبول ميكنيم! همين سريال كره اي كه دارد پخش ميشود و همه دارند آن را مي بينند، يك تاريخ سازي و افسانه ي باطل است؛ آدم اگر بخواهد توي شاهنامه بگردد و اينجور داستاني را پيدا كند، ده

پانزده تا از اين داستانها ميشود پيدا كرد. منتها طرف هنر به كار برده؛ وقتي كسي هنرمندانه كار ميكند، پاداشش همين است كه جنابعالي هم كه هيچ علاقه اي به آن تاريخ و به آن فرهنگ نداريد، مي نشينيد و با كمال علاقه گوش ميكنيد و خواهي نخواهي آن فرهنگ را جذب ميكنيد! اين خاصيت هنر خوب است. هنر خوب لازم است. حالا شما كارتان در باب هنر، كار شعر است؛ ان شاءاللَّه بايد هر چه بهتر و هرچه بيشتر آثار قدما و آثار اساتيد را بخوانيد، در آنها متوقف نباشيد، اما از نيكوئيهاي آنها اصلاً صرف نظر نكنيد و به آنچه كه تا حالا گيرتان آمده قانع نباشيد. من عرض بكنم تعريفهائي كه اول كرديم همه اش درست، اما اين معنايش اين نيست كه شعرهاي جوانهاي خوب و عزيز ما - كه ميخوانند و واقعاً تحسين ما را بر مي انگيزند - بي عيب است؛ نه، اينجا به آن معنا جلسه ي نقادي نيست كه آدم بنشيند، نقد كند و عيار شعر را مشخص بكند؛ والّا اگر پاي عيارسنجي باشد، اشكالاتي وارد خواهد شد. بايد اين اشكالات را خودتان پيدا كنيد. حالا اگر جلساتي مخصوص اين كار داريد - مثل آن انجمنهائي كه قديم ما در مشهد داشتيم و رفته بوديم و ديده بوديم؛ در تهران هم شنيده بوديم كه كم و بيش بود؛ اما نه به آن غلظت و استحكام مشهد؛ البته بنده جلسات تهران را شركت نكرده بودم و نديده بودم؛ اما مشهد خيلي جلسات خوبي بود؛ شعر را چكش كاري ميكردند - كه چه بهتر، اين خيلي خوب است، در آن جلسات شعر را كامل نقد كنيد؛ اگر هم نيست

خود شما نگاه كنيد، دقت كنيد، فكر كنيد و عيب جويانه و با نگاه انتقاد به شعر خودتان نگاه كنيد تا ان شاءاللَّه اين را كامل كنيد. به نظر من اين ميشود. انس با شعر اساتيد موجب ميشود كه انسان بهتر بتواند بعضي از عيوب شعر خودش را پيدا كند. اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند به شماها توفيق بدهد؛ حالا نميدانم چند وقت ديگر و چند سال ديگر ما توفيق پيدا كنيم در اين شب متبرك، با اين جمع و جمع شعرا دور هم بنشينيم؛ ممكن است بار آخر باشد، ممكن است بار بعد يا بارهاي بعدي هم وجود داشته باشد. ...(4) البته جلسه اي به اين شكل، ما نديديم جائي انجام بدهند؛ در ميلاد نبي مكرم، برادران اهل سنت جلسه ي شعرخواني و دف زني دارند، اين را ديده ايم. به هر حال اگر چنانچه آقايان سيصد و شصت شب هر سال هم بخواهند تشريف بياورند، به شرطي كه وقت ما را نگيرند هيچ اشكالي ندارد! ان شاءاللَّه كه خداوند موفق بدارد. حالا ببينيم، اين هم يك پيشنهادي است؛ اميدواريم ان شاءاللَّه كه آنچه خير است و صلاح است، پيش بيايد. خداوند ان شاءاللَّه همه تان را موفق و مؤيد بدارد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه 1) احزاب: 39

2) فتح: 7

3) فتح: 7

4) پبشنهاد يكي از حضار در اين خصوص كه غير از اين جلسه، شعرا در هر سال، جلسه ي ديگري هم در يكي از اعياد مبعث يا ميلاد رسول اكرم(ص) در خدمت رهبر معظم انقلاب به شعرخواني بپردازند.

بيانات در ديدار اعضاى هيئت دولت

بيانات در ديدار اعضاي هيئت دولت 17 رمضان 1430

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اميدواريم كه خداوند متعال به بركت اين ساعات معطر و منور، دلهاي همه ي شما برادران و خواهران عزيز را

به نور يقين و ايمان و اخلاص منور كند و به همه ي ما از ماه رمضان و از اين روزها و ساعات، رشحه اي از رحمت خود و بركات خود و نظر لطف خود عطاء كند؛ ان شاءاللَّه، كه اگر اين شد، همه ي اين خواسته ها و آرزوها و تمناهاي قلبي و اهدافي كه ترسيم ميكنيم، به آساني تحقق پيدا خواهد كرد. اين جلسه ي ما، در واقع يك جلسه ي دوجانبه و دوگانه است. ما يك ديدار ماه رمضان با مسئولين محترم دولت هر سال داشته ايم و داريم. اين، يك جهت اين جلسه است. يك جهت ديگر هم قضاي هفته ي دولت است؛ چون در هفته ي دولت معمولاً يك ديداري داريم، ادائاً نشد اين ديدار انجام بگيرد، قضائاً آن را حالا انجام ميدهيم - آقايانِ مسئولينِ دولت و آقاي رئيس جمهور سرگرم مجلس و اين كارها بوديد - بنابراين، ياد شهيدان عزيزمان، شهيد رجائي و شهيد باهنر را گرامي ميداريم؛ براي آنها طلب علو درجات ميكنيم و مغتنم ميشمريم كه نام اين دو شهيد بزرگوار و فرزانه و بااخلاص بر روي دولتهاي ما به مناسبت هفته ي دولت گذاشته ميشود؛ با ياد آنها هر سال دولت آغاز به كار بكند. بحمداللَّه دولت تثبيت شد و استقرار پيدا كرد؛ اين خيلي فرصت و موقعيت مهم و بزرگي است؛ لطف عظيمي است كه خداي متعال بر ملت ما و كشور ما تفضل و عطا كرد. اولاً با آن انتخاباتِ پر شور و فراموش نشدني، نشان داده شد كه ملت ايران براي مديريت كشور احساس مسئوليت ميكند و با اراده ي خود، با اختيار خود، قدم به ميدان ميگذارد، براي اينكه مسئولين كشور را تعيين بكند؛

كه اين خيلي فرصت مهمي است براي نظام و براي انقلاب. در واقع ملت بزرگ ما، با حضور هشتاد و پنج درصدي در صحنه، بيعت دوباره اي با انقلاب كردند، بعد هم رئيس جمهوري را انتخاب كردند با قريب بيست و پنج ميليون رأي، كه اين هم يك نصاب جديدي براي دولت و براي رؤساي جمهور ما بود. و اينها پيام داشت؛ هم آن حضور هشتاد و پنج درصدي - چهل ميليوني - پيامهائي در خود دارد، هم اين انتخاب قريب بيست و پنج ميليوني. اينها پيام دارد و بايد اين پيامها را فهم كرد. و اگر دولتي و مسئولاني اين پيامها را درست درك بكنند و نخبگان و زبدگان سياسي جامعه با تأمل در اين پيامها بنگرند، خيلي از گره هايشان حل خواهد شد؛ مشكلاتشان حل خواهد شد. يكي از اساسي ترين حرفهائي كه در اين انتخابات ملت ما زد - و در واقع بايد گفت انقلاب ما زد - اين بود كه جمهوريت خودش را با فرياد قوي اثبات كرد. در واقع اين حضور هشتاد و پنج درصدي، پتك جمهوريت بود بر سر دشمناني كه دائم عليه انقلاب هِي حرف زدند، عليه اسلام حرف زدند، در پايه هاي جمهوريت نظام به خيال خودشان خدشه كردند. آن حضور قوي، نشان دهنده ي اين معنا بود. بعد هم ملاحظه كرديد كه در اظهارات نامزدهاي محترمي كه وارد اين ميدان شدند، غالباً دم از پيروي خط امام و گرايش به ارزشها، دلبستگي به ارزشها در بياناتشان بود؛ اگرچه حالا در بعضي از موارد حرفي زده ميشد كه منطبق با اين كلي نبود، اما همه آنچه كه ميگفتند و آنچه كه مطرح ميكردند،

ميخواستند اين را نشان بدهند كه دلبستگي به راه امام، به خط امام، به انقلاب، به پايه هاي انقلاب وجود دارد. اين خيلي حرف مهمي است. اين نشان دهنده ي اين است كه همه احساس كردند كه ملت ايران به اين سمت گرايش دارد. اين جهت كليِ حركت ملت ايران را نشان ميداد؛ يعني جهت اسلاميت، جهت هضم بودن و مطيع بودن در مقابل امر الهي اي كه امام بزرگوار ما مظهرش بود. بنابراين، آن جمهوريت نظام و اين اسلاميت نظام، با اين انتخابات هر دوي اينها تثبيت شد؛ تأييد شد. اينها پيامهاي مهمي است؛ اينها را بايد درك كرد و بايد اين پيامها را فهم كرد. خوب، بحمداللَّه اين، صفحه ي تازه اي را در انقلاب ما، در نظام ما باز كرد. حالا بعضي واكنشي كه به اين حركت عظيم مردم دادند، حقاً و انصافاً واكنش اخلاقي اي نبود؛ نجيبانه و جوانمردانه نبود، لكن اينها «فأمّا الزّبد فيذهب جفاء و امّا ما ينفع النّاس فيمكث في الأرض»(1) است. اين حركت اصيل مردم، اين جريان عظيم انقلاب، اينهاست كه براي اين كشور و براي اين ملت و براي اين تاريخ ماندني است. بايد همه شاكر باشيم. هر كسي كه به اين كشور علاقه مند است، هر كس به اسلام و عظمت اسلام علاقه مند است، هر كس دلبسته ي امام بزرگوارمان هست، بايد شكرگزار باشد اين نعمت بزرگي را كه خداي متعال به ما داد. شماها البته، بيشتر هم بايد شكرگزار باشيد كه مسئوليت بر دوش شماست؛ بخصوص آقاي رئيس جمهور بيش از ديگران بايد شكرگزار باشند. و هم شاكر باشيد. هم مغتنم بشماريد و هم بر اثر اين شكرگزاري، تواضعتان را بيشتر كنيد. مفتخر

باشيد به رأي مردم، مستظهر باشيد به رأي مردم؛ اما مغرور نشويد، كه اگر خداي نكرده غرور به سراغ ماها آمد، آن وقت انحرافها و انحطاطهاي گوناگوني را در پيش پاي خودمان خواهيم ديد. مراقب باشيد؛ اين از آن دامهاي بزرگ شيطان است. معمولاً بعد از پيروزي هاي بزرگ، خطرهاي بزرگ وجود دارد.

ببينيد، خرمشهر وقتي آزاد شد، خوب، خيلي پيروزي بزرگي بود - آنهائي كه درست يادشان هست، سال 61 - خيلي كار عظيمي بود؛ هم از لحاظ سياسي مهم بود، هم از لحاظ نظامي بسيار پيچيده و مهم بود، هم از لحاظ اجتماعي و نگاه عمومي و دل مردم، چقدر مهم بود و تأثير داشت. از همه جهت كار عظيمي بود. همه، از جاهاي مختلف آمدند. من آن وقت رئيس جمهور بودم. آقايان رؤساي جمهور چندين كشور - پنج شش تا، هفت تا كشور - آمدند اينجا با ما ملاقات كردند و صريحاً به ما گفتند كه الان ديگر وضع شما با گذشته فرق ميكند؛ بعد از اين فتح بزرگي كه انجام گرفت. يعني اينقدر ابعاد داخلي و خارجي اين حادثه عظيم بود. امام واقعاً يك معلم بود. امام يك معلم اخلاق بود. تا اين حادثه ي عظيم، با اين عظمت، با اين حجم پيدا شد، از همان ساعت اول تو خيابان اثرش در روحيه ي مردم فهميده شد، امام فوراً درد را احساس كرد، درمانش را بلافاصله داد: «خرمشهر را خدا آزاد كرد». اين معنايش اين بود كه فرماندهان مسلحي كه اين همه سختي كشيده بودند، اين همه رنج برده بودند، آن خون دلها را خورده بودند، چقدر شهيدهاي خوب و بزرگ ما در همين

فتح بيت المقدس داديم، بر اثر اين همه مجاهدت، حالا اين كار بزرگ انجام گرفته، اينها مغرور نشوند. سياسيوني كه در مساند قدرت نشسته اند، از اين پيروزي بزرگي كه در عرصه ي سياسي برايشان پيدا شد، بر اثر اين حادثه مغرور نشوند: «و ما رميت اذ رميت و لكنّ اللَّه رمي ؛(2) من و شما كاره اي نيستيم؛ دست قدرت الهي است. من و شما وسائلي هستيم كه اگر عقل به خرج بدهيم، اختيار خودمان را به كار بيندازيم، وارد ميدان بشويم، از ما براي حصول اين هدف استفاده خواهد شد و افتخار و شرفش براي ما ميماند. اما اگر ما هم نباشيم: «فسوف يأتي اللَّه بقوم يحبّهم و يحبّونه».(3) اينجور نيست كه، بار خدا بر زمين نميماند، پيش خواهد رفت؛ يك حركت طبيعي، ناموس طبيعت است، ناموس تاريخ است. «سنّة اللَّه الّتي قد خلت من قبل».(4) با تعبيرات مختلف در جاهاي مختلف قرآن آمده: «و لن تجد لسنّة اللَّه تبديلا».(5) اين سنت الهي است. «و لو قاتلكم الّذين كفروا لولّوا الادبار ثمّ لا يجدون وليّا و لا نصيرا سنّة اللَّه الّتي قد خلت من قبل».(6) اين، يك جايش است. «و لن تجد لسنّة اللَّه تبديلا»؛ يعني اگر شما بيائيد توي ميدان، بر دشمنتان پيروز خواهيد شد؛ يعني اين سنت الهي است؛ حالا اين پيروزي ممكن است يك روزه و يك ساله نباشد، اما در نهايت پيروزي است. اين پيروزي قطعاً حاصل خواهد شد. شكست و انهزام در جبهه ي حق معني ندارد؛ مگر آن وقتي كه اهل حق توي ميدان نيايند؛ كار لازم را نكنند؛ اين است ديگر. بنابراين، كار، كار خداست: «و ما رميت اذ رميت». اينجا

هم همين جور است. روزبه روز شما مسئولين، شما رئيس جمهور محترم، همه ي كساني كه دلبسته ي به اين حركت هستند، روزبه روز قدرشناسي تان از لطف الهي، از دست قدرتي كه دلهاي مردم را به اين جهت هدايت ميكند، بايد بيشتر بشود. بنابراين، قضيه اينجور هست. بحمداللَّه دولت نهم هم دولت بسيار پركار و پرتلاشي بود. همين طور كه آقاي رئيس جمهور بيان كردند، بنده هم حقيقتاً بر خودم لازم ميدانم كه از يكايك اعضاي دولت نهم تشكر كنم؛ خيلي زحمت كشيدند، خيلي تلاش كردند؛ در بخشهاي مختلف؛ حقاً و انصافاً. به دوستاني كه دولت دهم را هم تشكيل دادند، خوشامد عرض ميكنيم، ان شاءاللَّه كه موفق باشيد و خداوند به شما كمك كند و توفيق پيدا كنيد؛ ان شاءاللَّه. بالاخره اين روزگار، روزگار حساس و تلاش طلبي است. هم ظرافت دارد كار امروز، كيفيت دارد، هم كميت و حجم دارد؛ حجيم و پركيفيت. اگر كم كاري كنيم، عقب ميمانيم؛ اگر ظرافتها و ريزه كاري هاي كار را نديده بگيريم، باز هم عقب ميمانيم. كميت و كيفيت بايد با هم همراه باشد. به اين حتماً بايد توجه كنيد. اميدواريم ان شاءاللَّه خدا كمك بدهد. آقاي رئيس جمهور ما هم كه بحمداللَّه پرانرژي و خستگي نشناس حقاً؛ پابه پاي ايشان دويدن هم خيلي سخت است. خدا كمكتان كند بتوانيد پابه پاي ايشان بدويد و برسيد به مقاصدتان؛ واقعاً كار دشواري است. ايشان خيلي زياد زحمت ميكشند، زياد تلاش ميكنند، بحمداللَّه پرانرژي هم هستند؛ خدا را شكر. به ظاهر ايشان هم اين همه نمي آيد. الحمدللَّه. خداوند ان شاءاللَّه بيشتر كمك كند، بيشتر انرژي بدهد، بيشتر توان بدهد. البته ما مرتب دعا ميكنيم؛ من هيچ شبانه روزي نيست كه به آقاي رئيس جمهور

و بعضي ديگر از مسئولين دعا نكنم. توصيه هائي كه داريم، من كوتاه عرض ميكنم. يك توصيه همين مسئله ي توكل و توجه به خداي متعال است، براي اينكه باطن خودتان و دل خودتان را بتوانيد مستحكم و قوي نگه داريد. اين شرط اول است. واقعاً اگر ما در درون خودمان، ساخت دروني محكم باشد، هيچ مشكل بيروني نخواهد توانست بر ما فائق بيايد. بايد دل را، باطن را آنچنان محكم كرد كه بر همه ي كاستي ها و كمبودهاي ظاهري و جسماني و محيطي فائق بيايد. اين هم با توكل به خداي متعال و با توجه به خداي متعال حاصل خواهد شد، بدانيد. من در زمينه ي توكل به خدا و اميد به آينده دو تا نكته را عرض بكنم: يكي اينكه بدانيد سر راه، مشكلات خيلي زياد خواهد بود، توطئه ها خيلي زياد خواهد بود؛ عليه شماها، عليه اين دولت و در باطن عليه اين نظام. خيلي فكرها هست، خيلي تلاشها و توطئه ها هست و آماده باشيد براي مواجهه ي با انواع و اقسام بدخواهي ها و بددلي ها و بدبيني ها كه اثرش هم در بيرون بروز خواهد كرد. اين نكته ي اول. نكته ي دوم اينكه بدانيد كه فرصتهاي ما و اميدهاي ما بيش از اين مشكلات است. يعني حقاً حقاً، هم توانائي ها، هم فرصتها، هم درهاي باز و فتوحات الهي در مقابل، بمراتب بيشتر از اين مشكلاتي است كه عرض كردم؛ حجمش هم خيلي زياد است. بنابراين با توكل به خداي متعال اين مشكلات را بر خودتان آسان كنيد. اين توصيه ي اول. دوم، ادامه ي رويكردهاي اساسيِ قبلي اين دولت است؛ چون اين دولت ادامه ي دولت قبل است ديگر. شما رويكرد عدالت داشتيد.

از مسئله ي عدالت دست برنداريد؛ اين قضيه ي عدالت را دنبال كنيد. و مسئله ي فسادستيزي، حمايت از طبقات ضعيف، ساده زيستي، نگاه به مناطق دوردست و محروم، توجه به مشكلات گوناگون مردم. اينها اصولي است كه اگر رعايت بشود و بر اينها پاي فشرده بشود، هم خدا را راضي ميكند، هم مردم را از هر مسئول و از هر نظامي خشنود و دلشاد ميكند. اينها را ادامه بدهيد. البته در مورد عدالت - عدالت خيلي مسئله ي مهمي است - ما حرفهاي زيادي عرض كرده ايم و در ذهن هست. حالا اين جمله را عرض بكنيم. عدالت را اولاً بايد تعريف كنيد - به نظرم من اين را جداگانه هم اينجا نوشته باشم - و مشخص كنيد كه اين عدالتي كه ميخواهيم به آن برسيم، چيست. اولاً عدالت فقط عدالت در مسائل اقتصادي نيست، يك بخش عمده اش مسئله ي اقتصاد است. در قضاوتها، در داوري ها، در نگاه ها، در نظرها، در اظهارات، در موضعگيري ها، همه بايستي شاخص عدالت را در نظر داشته باشيم. از همه مبتلابه تر، همين مسئله ي عدالت اقتصادي و عدم توزيع عادلانه ي ثروت عمومي و درآمد عمومي ملي بين آحاد جامعه است كه نمونه هاي فراواني دارد كه زياد است و يكي اش همين يارانه هاست كه ما خودمان يارانه ميدهيم؛ به فقير كمتر ميدهيم، به غني بيشتر ميدهيم! الان اينجور است ديگر. الان يارانه هائي كه دولت دارد ميدهد، بيت المال دارد ميدهد، به فقرا داريم كمتر يارانه ميدهيم، به اغنياء بيشتر داريم ميدهيم. اين هدفمند كردن يارانه ها كه مطرح شده، واقعاً يك امر مهمي است. سالهاست كه اين جزو آرزوهاست، جزو كارهاست. بنده در دولتهاي قبل دو سه مرتبه كتباً و شفاهاً

به دولتها گفته ام، منتها دنبال اين نميرفتند؛ كار سختي است، كار پردردسري است. همين طور ترجيح ميدادند كه بماند. خوب، حالا اين دولت دنبال اين كار رفته. بالاخره بايد اين را دنبال كنيد، كه كار ظريفي هم هست. در اين باره، توصيه هائي داريم، كه بعد شايد اگر وقت شد، عرض ميكنم. غرض، در باب عدالت، يكي اين جهت مورد نظر باشد، يكي هم اينكه در عدالت، هم عقلانيت بايستي مورد توجه باشد، هم معنويت. اين را ما قبلاً هم عرض كرده ايم. اگر معنويت با عدالت همراه نباشد، عدالت ميشود يك شعار توخالي. خيلي ها حرف عدالت را ميزنند، اما چون معنويت و آن نگاه معنوي نيست، بيشتر جنبه ي سياسي و شكلي پيدا ميكند. دوم، عقلانيت. اگر عقلانيت در عدالت نباشد، گاهي اوقات عدالت به ضد خودش تبديل ميشود؛ اگر درست در باب عدالت محاسبه نباشد. خيلي از كارها را گاهي بعضي از اين گروه هاي تند و افراطي توي اين كشور به عنوان عدالت كرده اند، كه ضد عدالت شده. اتفاقاً حالا همان تندي هاي آن حضرات موجب شده كه خود آنها صد و هشتاد درجه گرايشهايشان عوض بشود! جور ديگري حرف بزنند، جور ديگري فكر كنند، جور ديگري عمل بكنند. بنابراين در عدالت، عقلانيت شرط اول است؛ اين هم توصيه ي دوم.

توصيه ي سوم؛ جهتگيري هاي برنامه اي و كاري دولت را با شاخص سند چشم انداز بسنجيد. اين سند چشم انداز چيز مهمي است؛ اين را دست كم نبايد گرفت. شايد بتوان گفت كه بعد از قانون اساسي، ما هيچ سندي را در كشور به اين اهميت نداريم. يك نگاه كلان و بلندمدت است. سند چشم انداز مهم است. نگاه كنيد ببينيد الان چهار

سال از سند چشم انداز گذشته، يعني ما شانزده سال به پايان اين چشم انداز داريم. چقدر پيش رفته ايم؟ يك ادعا اين است كه از چهار سال بيشتر پيش رفته ايم؛ يك ادعا اين است كه نه، كمتر پيش رفته ايم؛ نصف اين چهار سال پيش رفته ايم. اينها بايد درست سنجيده بشود؛ درست بايد ملاحظه بشود. در اين سند چشم انداز، آينده اي در نظر گرفته شده كه براي ملت ايران اين آينده لازم و شايسته است. اگر به آن آينده نرسيم، عقب ميمانيم. آن وقت بايد هم بدانيم كه همين طور كه ما داريم به سمت آن هدف حركت ميكنيم، اطراف ما هم همه ثوابت نيستند؛ آنها هم دارند حركت ميكنند. بايد سرعت را تنظيم كنيم، زمان بندي هاي برنامه ها را تنظيم كنيم؛ جوري اين سرعت را تنظيم كنيم كه بتوانيم واقعاً به هدف چشم انداز برسيم. يعني اين دولت در سهم خود كار درست خودش را انجام داده باشد. توصيه ي چهارم ما، اجراي كامل سياستهاي اصل 44 است. اين هم بسيار مهم است. اين سياستهاي اصل 44 آن روزي كه مطرح شد، همه ي دست اندركاران اقتصادي و خبرگان مسائل گوناگون مديريتي كشور اعتراف كردند، اقرار كردند كه اگر چنانچه اين كار انجام بگيرد، يك تحول عظيم اقتصادي در كشور انجام خواهد گرفت. خوب، بايد اين سياستها به طور كامل اجرا بشود. كارهائي شده، من گزارشهائي هم از آقاي رئيس جمهور، هم از بعضي از مسئولين ديگر شنفته ام، لكن آنچه كه انجام گرفته، همه ي ظرفيت سياستهاي اصل 44 نيست. يعني همه كه ميگوئيم، شايد بخش عمده اي از اين ظرفيت هنوز بر زمين مانده است. يك چيزهائي بايد مديريتهايش واگذار ميشده، نشده؛ يك چيزهائي بايستي

دولت از تصدي گري در آنها اجتناب ميكرده، نشده؛ كارهاي لازم انجام نگرفته. حالا ميتوانيم همين طور كه آقاي رئيس جمهور اشاره كردند، بگوئيم زيرساختها و ساز و كارها و موجودي در نظام اقتصادي كشور جواب نميدهد. پس بايد اول اين طرح تحول اقتصادي انجام بگيرد. من اين را نفي نميكنم؛ ممكن است همين جور باشد. ليكن اينجور نيست كه ما كار را بن بست بدانيم؛ در را قفل شده بدانيم. نه، بالاخره بايد حركت كرد و پيش رفت. حالا اين طرح تحول، لابد يك روزي از مجلس درمي آيد؛ ممكن است با تغييراتي بيايد؛ ممكن است خصوصياتي در آن لحاظ شده باشد؛ بالاخره بايد كار را پيش برد. قوانين هم كه زياد داريد و سياستهاي اصل 44 را بايد رصد بكنيد، ببينيد چقدر واقعاً پيش دارد ميرود. خود دولت، دستگاه رياست جمهوري، اين كار را بكند. توصيه ي پنجم كه دنباله ي همينهاست، حل مشكلات اقتصادي مردم و كشور است. همين مسئله ي تورم كه اشاره كردند - كه مهمترينش تورم و اشتغال است - اينها مهمترين است. نكته ي بسيار خوبي توي بيانات آقاي رئيس جمهور بود كه من هم روي آن تكيه ميكنم؛ دولت بايستي جوري برنامه ريزي كند كه از ناحيه ي دولت، فشار تورمي روي مردم زياد نشود. حالا يك وقت از ناحيه ي بيرون است، يك وقت از ناحيه ي بعضي از قوانين است. حالا مسئله ي خدمات را مطرح كردند. خوب، خيلي از خدمات به وسيله ي دولت انجام ميگيرد؛ بسياري از اين خدماتي كه ميگوئيد سهمش در تورم از سي درصد رسيده به هفتاد درصد، اين خدمات را خود دولت دارد انجام ميدهد. بنابراين، سهم خودتان را در ايجاد فشار تورمي

كم كنيد؛ هر چه كه ممكن است. اين جزو كارهاي اساسي و مهم است. در طرحهاي اقتصادي مراقب باشيم - اين، دنباله ي همين مسئله ي حل مشكلات اقتصادي مردم است - كه شتاب زدگي گريبانگير دولت نشود. شتاب زدگي در تصميم گيري ها يا احياناً عدم بهره گيري مناسب از نظرات كارشناسي اقتصادي، ممكن است ضربه هائي وارد كند. البته ادعاي دولت اين نيست. مخالفين دولت ادعا ميكنند، دولت هم انكار ميكند. آنها ميگويند كه از كارشناسان اقتصادي استفاده نميشود، دولت هم ميگويد چرا، ما استفاده كرديم. ليكن به هرحال فارغ از اين هياهوئي كه مدعي و منكري دارد، توصيه ي من به دولت اين است: اين كار را بكنيد؛ از حداكثر نظرات كارشناسي استفاده كنيد. من توصيه نميكنم همه ي آن فرمولها و شيوه هاي اقتصادي را كه امروز اقتصاد بين المللي دارد به كشورها ديكته ميكند، شما از آنها پيروي كنيد؛ نه، اينكه درست عكس نظر ماست. نه، دنبال راه هاي درست باشيد، اما از نظرات كارشناسي علمي و دقيق حتماً بايد پيروي بشود؛ بخصوص در مسائل پولي و بانكي. هيچ نميشود بي احتياطي كرد. يعني اينها چيزهاي بسيار ظريفي است. ناگهان يك اقدام نابجا و نسنجيده، شما مي بينيد كه دره ي هولناكي درست ميكند كه تا بخواهيم آن را پر كنيم و درست كنيم، مبالغي بايد هزينه كنيم و زمان از دست بدهيم. به اين نكته خيلي توجه داشته باشيد. در مسائل اقتصادي از بي حساب و كتابي خيلي بايد ترسيد. البته بي حساب و كتابي در همه جا بد است، اما در مسائل اقتصادي آثارش خيلي زود بروز ميكند و گاهي اثرات سنگيني را ميگذارد. اين نكته اي است كه خيلي بايستي به آن توجه كرد. البته در مسائل

اقتصادي اگرچه كه محور فعاليت اقتصادي و تصميم گيري هاي اقتصادي دولت است، اما بقيه ي قوا هم خيلي نقش دارند؛ قوه ي قضائيه هم نقش دارد، قوه ي مقننه هم نقش دارد. آنها بايد به وظائفشان در اين زمينه ها عمل كنند؛ كمك كنند. بخش خصوصي و دستگاه هاي مرتبط با بخش خصوصي مثل اتاقهاي بازرگاني و امثال اينها و بعضي از بنيادهائي كه هستند، اينها همه بايستي در اين جهت همراه باشند و با دولت همكاري كنند و كمك كنند. توصيه ي ششم ما در مورد فرهنگ است، كه اشاره شد مسئله ي فرهنگ بسيار مسئله ي مهمي است. ما در زمينه ي فرهنگ و پرداختن به فرهنگ چه كار ميخواهيم بكنيم؟ اول، تكليف اين را روشن كنيم. يك وقت هست كه يك دستگاهي به امور فرهنگي بي اعتناء است، يك وقت نه، يك دستگاهي اعتناء و اهتمام به امور فرهنگي دارد، ليكن هدفگذاري هاي فرهنگي اش دچار اختلال يا دچار خدشه است. اين هدفگذاري ها خيلي مهم است؛ از اين نبايستي غفلت كرد. ما چه ميخواهيم بكنيم با اخلاق مردم، با فرهنگ مردم؟ آيا ما به عنوان دولت اسلامي ميتوانيم هدايتِ فرهنگي جامعه ي خودمان را رها كنيم؟ قطعاً نه، جزو وظائف ماست. حالا مخالفين، معترضين حرفهائي ميزنند، نقد ميكنند، گاهي مسخره ميكنند، گاهي اهانت ميكنند، بكنند؛ ما كه نميتوانيم تكليف الهي را با اين چيزها فراموش كنيم. ما وظيفه داريم مردم خودمان را هدايت بكنيم؛ هدايت. رياست در جامعه ي اسلامي، رياست مادي محض و صرف نيست؛ اداره ي امور زندگي مردم هست، همراه با هدايت. تا آنجائي كه ميتوانيم، بايد راه هدايت مردم را باز كنيم و مردم را هدايت كنيم. خيلي از ابزارهاي هدايت در اختيار دستگاه هاي

حكومتي است؛ حالا يك نمونه اش صدا و سيماست و نمونه هاي فراوان ديگر هم دارد؛ يك نمونه وزارت ارشاد است، يك نمونه وزارت علوم است، يك نمونه وزارت آموزش و پرورش است؛ اينها همه دستگاه هاي خدماتيِ هدايتي است. ما از اينها چگونه استفاده ميكنيم؟ بايد در جهتي حركت كنيم كه مردم متدين بار بيايند، متدين عمل بكنند، به مباني ديني معتقد بشوند، عملاً پايبند بشوند؛ جهتگيري ما در همه ي زمينه ها بايد اين باشد. حالا در وزارت ارشاد، مسئله ي كتاب هست، مسئله ي هنرهاي تجسمي هست، مسئله ي هنرهاي گوناگون صوتي، تصويري هست، در همه ي اين جهتگيري ها، بايستي ما جهتمان اين باشد كه مردم به سمت دين، به سمت خدا حركت بكنند. والّا اگر قرار باشد كه نگاه كنيم، ببينيم بيگانگان ما را بر چي ملامت ميكنند - اگر اين را بخواهيم رعايت بكنيم - خيلي كارها انجام نخواهد شد. ريشي هم كه شما ميگذاريد، دنيا قبول ندارد. كراواتي هم كه شما نمي بنديد، دنيا قبول ندارد. خيلي از اطعمه و اشربه اي هم كه شما حاضر نيستيد استفاده كنيد، دنيا اينها را قبول ندارد. حجابي كه خانمهايتان دارند، دنيا قبول ندارد. اين حرفها يعني چه؟ يك وقتي يك كسي سر قضيه اي در اين ديدارهاي دانشجوئي - حدود بيست و هفت هشت سال قبل - تو همين دانشگاه، از من پرسيد: آقا ! شما درباره ي فلان قضيه چه دفاعي داريد؟ من گفتم: ما هيچ دفاعي نداريم، ما در اين قضيه حمله داريم. چه دفاعي؟ ما موضعمان، موضع دفاع نيست. در قضيه ي زن، در قضاياي گوناگون ديگر، موضع ما، موضع تهاجم است؛ ما از دنيا طلبگاريم. دنياي مادي است كه دارد در

اين زمينه راه خطا ميرود. حالا خودهاشان هم - عقلاشان - دارند ميفهمند؛ دارند تصديق ميكنند؛ تأييد ميكنند آثار و تبعات زشتي كه بر كارهايشان مترتب شده. دارند دانه دانه خودشان ميفهمند، يواش يواش ميگويند، عده اي هم زيرسبيلي رد ميكنند. ما حالا تازه بيائيم از آنها خجالت بكشيم كه آنها اينجوري ميگويند. اين حرفها را در باب فرهنگ بكلي كنار بگذاريد و برويد سراغ آنچه كه متن است. البته گرايشهاي بي مبنا و بي پايه ي افراطي را من قبول ندارم. توصيه هم هيچ وقت نكردم، باز هم نميكنم؛ اما آن چيزهائي كه مبناي شرعي و ديني دارد، آنها را محكم بايستيد، افتخار هم بكنيد و عمل بكنيد. نكته ي هفتمي كه ميخواهم توصيه بكنم، اين است كه دولت به قانون اهميت بدهد. بله ايني كه آقاي رئيس جمهور گفتند كه همه بايد قانون را رعايت كنند، بله مسلم است؛ مجلس، قوه ي قضائيه، دستگاه هاي گوناگون، بايد قانون را رعايت كنند؛ به آنها هم ما توصيه ي اين را ميكنيم، به شما هم توصيه ميكنيم. قانون را دقيق رعايت كنيد. خوب، حالا بعضي از منتقدين دولت گفتند كه دولت قانون را رعايت نميكند. آقاي رئيس جمهور هم در جواب گفتند كه نه، اين دولت قانون گراترين دولتهاست. اين، دو تا ادعا شد؛ دو طرف قضيه. باز من اين جا كار ندارم كه كدام طرف ترجيح دارد، كدام طرف ترجيح ندارد. من ميخواهم به شما عنوان مسئولين مجريه ي كشور سفارش اكيد بكنم كه به قانون اهميت بدهيد. اگر چنانچه ما اينجا قانون را در مسئله اي خاص شكستيم و عمل نكرديم، صرفاً اين نيست كه يك قانون نقض شده باشد؛ بلكه معنايش اين است

كه يك راهي، يك خطي باز شد كه اين خط، دنباله خواهد داشت. كارِ قانون شكني اينجوري است. اينجا كه قانون نقض شد، نقض قانون يك فرصت تازه اي پيدا كرد كه به وسيله ي ديگران انجام بگيرد. لذاست كه به مسئله ي قانون، خيلي اهميت بدهيد. نكته ي بعدي. براي شنيدن نقد، سينه ي گشاده و روي باز و گوش شنوا داشته باشيد. هيچ ضرر نميكنيد از اينكه از شما انتقاد كنند. البته اين انتقادهائي كه ميشود، همه يك جور نيست. بعضي ها به قصد اصلاح نيست، بلكه به قصد تخريب است؛ داريم مي بينيم ديگر؛ هم از مجموعه مطبوعات خودمان، هم پشتوانه ي آنها. ده ها راديو و تلويزيون بيگانه و رسانه ي عمومي و بين المللي در اختيار حرفها و افكاري هست كه بنايش بر تخريب است؛ يعني هيچ بناي اصلاح ندارند. آنچه كه نقل ميكنند و ذكر ميكنند، براي تخريب است. لذاست كه واقعيت و غير واقعيت و خلاف واقع و ضد واقع، همه چيز تويش است. گاهي يك چيز كوچك را بزرگ ميكنند، گاهي يك چيزي كه نبوده، به عنوان يك حقيقت مسلّم جلوه ميدهند. اينها البته هست. اين، تخريب است. ليكن در كنار اينها، نقد هم وجود دارد؛ نقدهاي مصلحانه، خيرخواهانه. گاهي از سوي دوستان شماست، گاهي حتّي از سوي كساني است كه دوست شما و طرفدار شما هم نيستند؛ گاهي اينجوري است. به انسان يك نقدي ميشود؛ عيبجوئي اي از انسان ميشود، انتقادي ميشود، كه آن طرف هم دوست آدم نيست كه آدم به اعتماد دوستي او بخواهد بگويد كه خوب، ما گوش ميكنيم. نه، دوست هم نيست، اما دشمن هم نيست؛ دشمني اش هم ثابت نشده. ليكن نقد است؛ انتقاد است.

آن را هم حتّي بايد گوش كرد. شايد در خلال اين نقدها حرفي وجود داشته باشد كه به درد ما بخورد و بايد به هر حال با سعه ي صدر برخورد بشود. اين چند سال، خيلي اهانتها به شما شد، كينه توزي شد، اهانت شد. اينها را تحمل كرديد. اين تحملها هم پيش خداي متعال اجر دارد. ليكن اين موجب نشود كه حالا ما سينه مان تنگ بشود، بگوئيم ما ديگر انتقاد را گوش نميكنيم، يا اگر كسي اندك انتقادي در فلان گوشه از ما كرد، اين را حمل بر دشمني بكنيم؛ نه، نخير؛ انتقاد را گوش كنيم؛ انتقاد خوب است. همين طور كه گفته شده، اين يك هديه اي است كه به انسان داده ميشود؛ نقدهاي غير مغرضانه ي بخصوص برخي نخبگان. من اين را اينجا خوب است عرض بكنم: نصيحت علماي ديني را قدر بدانيد، مغتنم بشماريد. گاهي علماي دين، بزرگان دين، مراجع حتّي، نصايحي ميكنند، درباره ي مسائلي توصيه هائي ميكنند؛ اين را مغتنم بشمريد؛ اينها را حمل بر محبت و علاقه مندي بكنيد. ما ميدانيم، آقايان، بزرگان علمائي كه هستند - حالا گوشه كنار كساني بر خلاف اين معنا باشند، او مورد محاسبه ي ما نيست - و امروز در مناطق مختلف، در مراكز حوزه هاي علميه ي بزرگ و در شهرستانها هستند، اينها همه طرفدار نظام جمهوري اسلامي و قدردان نظام جمهوري اسلامي اند. مي بينند كه نظام جمهوري اسلامي چقدر در جهت پيشرفت اهداف اسلامي كار كرده و دارد كار ميكند و تلاش ميكند، تلاشهاي شما را هم مي بينند، كمكهاي شما و خدمات شماها را هم دارند مشاهده ميكنند. يك وقت توصيه اي ميكنند، از روي علاقه مندي است، از روي دلسوزي است؛ اينها

را خيلي بايد قدر دانست. همچنين نخبگان دانشگاه ها هم همين جور. بعضي از نخبگان دانشگاه ها مردمان خيرخواهي هستند؛ ما مي بينيم. به بنده گاهي نامه هائي مينويسند، من هم بحمداللَّه توفيق دارم، خيلي از اين نامه هائي كه نخبگان و فرزانگان حوزه و دانشگاه به من مينويسند، نگاه ميكنم و خودم ميخوانم. اگر چه كه نامه زياد است، همه ي نامه ها را هم انسان نميتواند بخواند، اما بسياري از اين نامه هاي خاص را من بحمداللَّه توفيق پيدا كرده ام و خوانده ام؛ نگاه كرده ام و مي بينم. انتقاد دارند؛ به بنده، به شما، به فلان كار، به فلان اقدام، به فلان تصميم. ممكن است ايراد داشته باشند، اعتراض داشته باشند. ممكن است آن اعتراض به نظر ما وارد هم نباشد. يعني حتّي انسان گاهي نامه اي را كه ميخواند، مي بيند كه نه، اين اشكالش وارد نيست؛ بر اثر بي اطلاعي از مثلاً فلان موضوع اين اعتراض را كرده است كه اگر اطلاع داشت، اين اعتراض را نميكرد. اما يك جا هم در خلال حرفها انسان مي بيند كه نه، يك نكته ي روشني، يك حرف خوبي هست، انسان استفاده ميكند. اين ذهن فعالِ اين انسان نخبه را، انسان براي خودش نگه دارد. شما وقتي از انتقاد او، از تذكر او استقبال كردي، در واقع ذهن او و فكر او را به عنوان يك پشتوانه اي براي خودتان نگه ميداري. او احساس ميكند كه ميتواند كمك فكري براي شما باشد. اين همان راهي است كه ما هميشه گفتيم بين خودتان و نخبگان باز كنيد. يك نكته ي ديگر هم اينكه - كه قبلاً اشاره هم كردم - اين طراحي و تدوين الگوي پيشرفت اسلامي ايراني، به نظر من در

هيچ جائي جز دولت وجود ندارد. هر چه انسان فكر ميكند كه كجا اين كار را ميشود انجام داد، به نظر ميرسد تنها جائي كه ميتواند اين را انجام بدهد، همين دستگاه هاي دولتي است. واقعاً از افراد متفكر هم استفاده بشود و بنشينند الگوي پيشرفت را طراحي كنند. چون اين دهه، دهه ي پيشرفت و عدالت است. ما پيشرفت را با عدالت با هم آورديم؛ يعني درست نقطه ي مقابل آن چيزي كه در دنياي ماديِ امروز مطرح است. آنها ميگويند ما اگر بخواهيم در پيشرفت، رعايت اين مسائل عدالتي را بكنيم، آن پيشرفت به دست نخواهد آمد، بنابراين عدالت را ميگذاريم بعد از آنكه پيشرفت را حاصل كرديم. آن وقت با راه هاي جبراني مثل همين بيمه ها و كمكها، تا آن حدي كه بشود - كه غالباً هم نميشود - جبران ميكنيم. ما ميگوئيم نه، پيشرفتِ همراه با عدالت. در ذات اين پيشرفت، عدالت بايستي ملحوظ شده باشد. خوب، اين الگو لازم دارد؛ بنشينيد الگويش را ترسيم كنيد. اين، نگاه كلاني خواهد بود به آينده ي كشور. و شما چهار سال فرصت داريد؛ اين چهار سال ميتواند يك پايه گذاري باشد كه هر كسي هم بعد از شما آمد، اين پايه گذاري شما راهنماي او باشد. و آخرين مطلب هم اين است كه - همين طور كه عرض كرديم - عدالت صرفاً در اقتصاد نيست؛ در همه ي امور بايستي انسان از خداي متعال بخواهد كه عادلانه عمل كند؛ با خودش هم انسان با عدالت رفتار كند؛ با نزديكانتان با عدالت رفتار كنيد؛ با زن و فرزندتان با عدالت رفتار كنيد. گاهي بعضي از مسئولين ديديم آنچنان غرق در كار ميشوند

كه يادشان ميرود از وجود همسرانشان و فرزندانشان؛ و اين ضايعاتي را درست ميكند. يعني اينجور نيست كه ما پاي تعارف باشد، بگوئيم: آقا ! خواهش ميكنيم بيشتر شما به خودتان برسيد، شما هم بگوئيد نه، اشكال ندارد. اينجوري نيست. اين يك تكليفي است كه انسان بايستي همسرش، فرزندانش، خانواده اش و كانون خانوادگي را حفاظت بكند. «قوا انفسكم و اهليكم نارا وقودها النّاس و الحجارة»؛(7) خودتان و اهلتان را حفظ كنيد. يعني در كنار خود انسان ذكر شده. خداي متعال به پيغمبرش فرمود كه: «و لا تجعل يدك مغلولة الي عنقك و لا تبسطها كلّ البسط»؛(8) نه دستهايت را به گردن خودت غل و زنجير كن - يعني امساك بيش از حد. معنايش امساك بيش از حد است - نه اين كار را بكن؛ و نه «تبسطها كلّ البسط»؛ بكلي بازِ باز كن. يك وقت انسان دستش را جمعِ جمع ميكند، يك وقت بازِ باز؛ نه، هيچكدام از اينها نباشد. منظور اين است كه در امور مادي و مالي و اقتصادي، نه مشت بسته داشته باش، نه ولخرجي داشته باش. به پيغمبرش خداي متعال اينجوري سفارش ميكند. «و الّذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما»(9) - آخر سوره ي فرقان - يعني ميانه رو در همه ي امور. انسان از افراط و تفريط بايد بپرهيزد. ان شاءاللَّه كه آنچه كه گفتيم، براي خدا باشد و خداي متعال آن را به كرم خودش، به فضل خودش قبول كند و براي خودش قرار بدهد و آنچه كه عرض كرديم، ان شاءاللَّه مورد استفاده و بهره گيري دوستانمان، برادرانمان و خواهرانمان ان شاءاللَّه قرار بگيرد، كه بتوانيم حركت قويتري

را شاهد باشيم؛ همچناني كه در گذشته بحمداللَّه خوب حركت كرديد، قوي حركت كرديد، باز هم يك حركت قويتر از گذشته، حتّي در همه ي زمينه ها داشته باشيد و خدا هم كمكتان بكند و روزبه روز پيشرفت كنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) رعد: 17

2) انفال: 17

3) مائده: 54

4) فتح: 23

5) احزاب: 62

6) فتح: 22 و 23

7) تحريم: 6

8) اسراء: 29

9) فرقان: 67

خطبه هاي نماز جمعه ي تهران

خطبه هاي نماز جمعه ي تهران

21 رمضان 1430 خطبه ي اول

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمد للَّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نؤمن به و نستغفره و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه سيّد خلقه بشير رحمته و نذير نقمته سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في العالمين

اللّهمّ صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. برادران و خواهران عزيز نمازگزار را توصيه ميكنم به تقواي الهي. اين ماه، ماه تقواست. و امروز كه روز بيست و يكم ماه مبارك رمضان است، روز تقواي مجسم است؛ اميرالمؤمنين تقواي مجسم بود. درس بگيريم؛ تقوا را توشه ي دنيا و آخرت خود قرار بدهيم. در اين خطبه ي اول، درباره ي اميرالمؤمنين عرايضي را عرض ميكنيم. روز اميرالمؤمنين است. در مثل ديشبي - كه شب جمعه هم بود؛ از اين جهت هم با امسال شباهت بيشتري دارد - در شب بيست و يكمي، بشريت علي را از دست داد. جسم اميرالمؤمنين، صداي اميرالمؤمنين، نفس گرم اميرالمؤمنين، چشم نافذ اميرالمؤمنين از دنياي آن روزِ بشر گرفته شد. ولي ميتوان علي (عليه السّلام) را با خود داشت؛ پيشاپيش حركت خود و پيش روي خود داشت، مشروط بر اينكه ما سيره ي

اميرالمؤمنين و رفتار اميرالمؤمنين را مثل يك سرمشق مورد توجه قرار بدهيم. بنده امروز يك بخشي از اين زندگي سراسر افتخار و اين حكومت كوتاه، اما متلألئ و درخشان را به شما برادران و خواهران عزيز عرض ميكنم. بحثي كه در اطراف آن چند نكته اي عرض خواهم كرد، بحث سلوك سياسي اميرالمؤمنين است. اين نكته را بايد در نظر داشت و توجه كرد كه سلوك سياسي اميرالمؤمنين از سلوك معنوي و اخلاقي او جدا نيست؛ سياست اميرالمؤمنين هم، آميخته ي با معنويت است، آميخته ي با اخلاق است، اصلاً منشأ گرفته ي از معنويت علي و اخلاق اوست. سياست اگر از اخلاق سرچشمه بگيرد، از معنويت سيراب بشود، براي مردمي كه مواجه با آن سياستند، وسيله ي كمال است، راه بهشت است؛ اما اگر سياست از اخلاق جدا شد، از معنويت جدا شد، آن وقت سياست ورزي ميشود؛ يك وسيله اي براي كسب قدرت، به هر قيمت؛ براي كسب ثروت، براي پيش بردن كار خود در دنيا. اين سياست ميشود آفت؛ براي خود سياست ورز هم آفت است، براي مردمي هم كه در عرصه ي زندگي آنها اين سياست ورزيده ميشود هم آفت است. اميرالمؤمنين اين حكومتي را كه در آن سه جنگِ مفصل نظامي با هزارها كشته اتفاق افتاد - شما در نهج البلاغه نگاه كنيد - با تعبيراتي معرفي ميكند كه نشاندهنده ي تحقير او نسبت به اين حكومت است. يك وقت او را - در خطاب به ابن عباس - از بند كفش كهنه ي وصله زده ي خود بي ارزشتر معرفي ميكند. يكجا درباره ي همين حكومت ميفرمايد: «لألفيتم دنياكم هذه ازهد عندي من عفطة عنز»؛ آن رطوبتي كه از عطسه ي يك بزغاله حاصل ميشود چقدر

ارزش رطوبتي و حياتي دارد؟ هيچ. ميفرمايد: اين حكومت، اين قدرت، نشستن بر اين اريكه براي علي، از اين كمتر و كم اهميت تر است. يك جا در همان خطبه براي اينكه چرا اين حكومت را قبول كرد، استدلال ميكند: «لو لا حضور الحاضر و قيام الحجّة بوجود النّاصر»؛ ديدم مردم آمدند، اصرار ميكنند، نصرت خودشان را عرضه ميكنند، قبول كردم. باز در مقام استدلال: «و ما اخذ اللَّه علي العلماء ان لايقارّوا علي كظّة ظالم و لا سغب مظلوم»؛(1) ميفرمايد: خداي متعال بر عالمان، بر دانايان عالم، تكليف معين كرده است كه بر سيري ظالم و تهيدستي و گرسنگي مظلوم صبر نكنند، تحمل نكنند. اينهاست چيزهائي كه اميرالمؤمنين را به سمت حكومت ميكشاند، يا در مقابل كساني كه عليه او بغي ميكنند، به مقاومت، به ايستادگي، به حتّي جنگ نظامي ميكشاند؛ والّا حكومت براي اميرالمؤمنين ارزشي ندارد. در اين سياست ورزي، اميرالمؤمنين يكي از خصوصياتش اين است: از مكر و فريب دور است. در يك جمله اي از حضرت نقل شده كه: «لو لا التّقي لكنت ادهي العرب»؛(2) اگر تقوا دست و پاي مرا نمي بست، از همه ي آحاد و مكاران عرب، مكر و حيله را بهتر بلد بودم. يك جاي ديگر در مقام مقايسه ي معاويه با خودش - چون معاويه به دهاء و مكر در حكومت معروف بود - به حسب آنچه كه نقل شده، فرمود: «واللَّه ما معاوية بأدهي منّي»؛(3) معاويه از من زرنگتر نيست. منتها علي چه كند؟ وقتي بناي بر رعايت تقوا و رعايت اخلاق دارد، دست و زبانش بسته است. روش اميرالمؤمنين اين است. تقوا كه نبود، دست و زبان انسان باز است، ميتواند

همه چيز بگويد، خلاف واقع ميتواند بگويد، تهمت ميتواند بزند، دروغ به مردم ميتواند بگويد، نقض تعهدات ميتواند بكند، دلبستگي به دشمنانِ صراط مستقيم ميتواند پيدا كند. وقتي تقوا نبود، اينجوري است. اميرالمؤمنين ميفرمايد: من سياست را با تقوا انتخاب كردم، با تقوا اختيار كردم؛ اين است كه در روش اميرالمؤمنين، مكاري و حيله گري و كارهاي كثيف و اين چيزها وجود ندارد؛ پاكيزه است. يكي از خطرهاي جدائي دين از سياست كه عده اي آن را هميشه در دنياي اسلام ترويج ميكردند - در كشور ما هم بود، امروز هم متأسفانه بعضي نغمه هائي را در جدائي دين از سياست بلند ميكنند - همين است كه وقتي سياست از دين جدا شد، از اخلاق جدا خواهد شد، از معنويت جدا خواهد شد. در نظامهاي سكولار و بي رابطه ي با دين، اخلاق در اغلب نزديك به همه ي موارد، از بين رفته است. حالا يك وقت استثنائاً در جائي يك عمل اخلاقي ديده بشود، اين ممكن است؛ استثناء است. وقتي دين از سياست جدا شد، سياست ميشود غير اخلاقي، مبني بر همه ي محاسبات مادي و نفع طلبانه. سلوك سياسي اميرالمؤمنين بر پايه ي معنويت است و از سلوك معنوي او جدا نيست. رفتارهاي سياسي اميرالمؤمنين. اولاً تا حد ممكن با مخالفان خودش، حتّي با دشمنان خودش مدارا كرد. ايني كه مي بينيد اميرالمؤمنين سه جنگ را در دوران حدود پنج سالِ حكومت خود مجبور شد و تحمل كرد، بعد از اين بود كه همه ي مداراهاي لازم انجام گرفته بود. اميرالمؤمنين كسي نبود كه بدون رعايت مداراهاي لازم با مخالفان، اول دست به شمشير ببرد. حالا چند تا از جملات اميرالمؤمنين را بشنويد: يك

جا در اول خلافت، يك عده اي آمدند دور اميرالمؤمنين - اشاره ميكردند به بعضي - آقا! تكليف اينها را يكسره كن. اصرار ميكردند. اميرالمؤمنين در جواب، اينها را نصيحت به صبر كرد و از جمله ي چيزهائي كه فرمود، اين بود: اين نظري كه شما داريد، يك نظر است. «فرقة تري ما ترون»؛ يك عده همين نظر شما را قبول دارند. «و فرقة تري ما لاترون»؛ يك عده حرفي را قبول دارند كه شما معتقد به او نيستيد، او را قبول نداريد. «و فرقة لاتري هذا و لا ذاك»؛ يك عده اي هم نه آنطرفي و نه آنطرفي، يك نظر سومي دارند. «فاصبروا»؛ صبر كنيد تا اميرالمؤمنين با حكمت كار خود را انجام بدهد. «حتّي ... تؤخذ الحقوق مسمحة»؛ بگذاريد با سماح، با ملاطفت، با ملايمت، حق ذي حق را بگيريم، احقاق حق بكنيم. «و اذا لم اجد بدّا فاخر الدّواء الكيّ»؛(4) تا ميتوانيم با تسامح، با سماح، با خوشرفتاري، حق را به حقدار برگردانيم، احقاق حق بكنيم. اگر ديديم چاره اي نماند، زير بار حق نميروند، آن وقت «اخر الدّواء الكيّ». اين يك مثل معروف عربي است؛ «اخر الدّواء الكيّ»؛ يعني آخرين چاره را ديگر با قاطعيت انجام ميدهيم. تا آنجائي كه ممكن است، با دارو و مرهم گذاري عمل ميكنيم براي اينكه اين زخم را علاج كنيم و شفا بدهيم؛ مرهم ميگذاريم؛ وقتي نشد، آخر كار داغ ميكنيم؛ چاره اي نيست. در جنگ صفين قبل از آني كه جنگ شروع بشود، يك عده اي همينطور پا به زمين ميكوبيدند كه اميرالمؤمنين چرا حمله نميكني؟ اصرار ميكردند كه حمله كن. اميرالمؤمنين فرمود: «فواللَّه ما دفعت الحرب يوما الاّ و انا اطمع ان

تلحق بي طائفة فتهتدي بي»؛(5) يعني من دنبال جنگ نيستم، دنبال هدايتم؛ يك روز هم كه درگيري و برخورد را عقب مي اندازم، براي اين است كه شايد يك عده اي دل به حقيقت بدهند، به راه صراط مستقيم بيايند. وقتي كه مأيوس شديم، ديديم نه، كسي نمي آيد، آن وقت شمشير را ميكشيم و جنگ را شروع ميكنيم. درباره ي اهل جمل، در قضيه ي جنگ جمل - كه يكي از آزمايشهاي بسيار دشوار اميرالمؤمنين بود - فرمود: «انّ هؤلاء قد تمالئوا علي سخطة امارتي»؛ اينها جمع شدند، دست به يكي كردند براي اينكه نسبت به اين حكومتي كه به اميرالمؤمنين رسيده است، خشم خود را آشكار كنند. «و سأصبر»؛ فرمود: من صبر خواهم كرد.اما تا كي؟ «ما لم اخف علي جماعتكم»؛(6) آن وقتي كه ببينم حركت اينها دارد بين شما مسلمانها شكاف ايجاد ميكند، اختلاف ايجاد ميكند، برادران را در مقابل هم قرار ميدهد، آن وقت وارد عمل خواهم شد و فتنه را علاج خواهم كرد؛ تا آن وقتي كه ممكن است، صبر ميكنم و با نصيحت رفتار ميكنم. يكي از خصوصيات اميرالمؤمنين در ممشاي سياسي اش اين بود كه با دشمنان خود و مخالفان خود با استدلال حرف ميزد و استدلال ميكرد. در نامه هائي كه حتّي به معاويه نوشته است - با اينكه دشمني بين معاويه و اميرالمؤمنين شديد بود، در عين حال او نامه مينوشت، اهانت ميكرد، حرفهاي خلاف ميگفت - استدلال ميكرد بر اينكه روش تو غلط است. با طلحه و زبير كه آمدند با اميرالمؤمنين بيعت كردند - اينها به عنواني كه ميخواهيم عمره برويم، از مدينه خارج شدند، رفتند به طرف مكه. اميرالمؤمنين مراقب بود،

از اول هم گفت كه اينها قصدشان عمره نيست. رفتند و كارهائي كردند؛ حالا تفاصيلش زياد است - حضرت اينجور ميفرمايد: «لقد نقمتما يسيرا و ارجأتما كثيرا»؛(7) شما يك چيز كوچك را وسيله و مايه ي اختلاف قرار داديد، اين همه نقاط مثبت را نديده گرفتيد؛ دم از دشمني ميزنيد، دم از مخالفت ميزنيد. با اينها متواضعانه اميرالمؤمنين حرف ميزند، توضيح ميدهد؛ ميگويد: من دنبال دشمن نميگردم. اين مدارا را دارد. اما آن وقتي كه اين مدارا اثر نكند، آن وقت جاي قاطعيت علوي است؛ آن جائي است كه اميرالمؤمنين نشان ميدهد كه با كساني مثل خوارج، آنجور رفتار ميكند كه خودش فرمود: «انا فقأت عين الفتنة»؛(8) چشم فتنه را من در آوردم. و كسي ديگر غير از علي نميتوانست - به گفته ي خود آن بزرگوار در نهج البلاغه - اين كار را بكند. يكي از خصوصيات سياست ورزي اميرالمؤمنين اين بود كه براي پيروز شدن، به ظلم و به دروغ و به كارهاي ظالمانه متوسل نميشد. يك عده اي در اوائل حكومت اميرالمؤمنين آمدند كه آقا شما اين افرادي كه تو جامعه هستند - اين متنفذين - يك مقداري ملاحظه ي اينها را بكن و سهم بيشتري از بيت المال به اينها بده، مخالفت اينها را موجب نشو و دلهايشان را جلب كن! فرمود: «أ تأمرونّي ان أطلب النّصر بالجور»؛ شما ميخواهيد من پيروزي را به وسيله ي ظلم براي خودم دست و پا كنم؟ «واللَّه لا اطور به ما سمر سمير و ما أمّ نجم في السّماء نجما»؛(9) امكان ندارد اميرالمؤمنين با ظلم، با راه غلط و خطا، با شيوه هاي غير اسلامي دوست براي خودش درست كند. يكي از خصوصيات

اميرالمؤمنين در سلوك سياسي اش اين بود كه از مردم جداً - نه به صورت تعارف - درخواست ميكند كه با او متملقانه حرف نزنند، چاپلوسي نكنند، تصنع در برخورد با او به خرج ندهند. در وسط يكي از خطبه هاي اميرالمؤمنين - كه يكي از آن خطبه هاي بليغ و عجيب اميرالمؤمنين است - يك نفري بلند شد، شروع كرد تعريف و تمجيد از اميرالمؤمنين؛ از سخن و از مطالب آن حضرت بنا كرد تمجيد كردن و ثنا كردن بر اميرالمؤمنين. حرفهاي او كه تمام شد، حضرت رو كرد به او، تقريباً به همان اندازه اي كه صحبت كرده بود - آنچه كه انسان توي نهج البلاغه و در آن مقداري كه سيد رضي انتخاب كرده، مي بيند - در نصيحت اين مرد صحبت كرد كه با من اينجوري حرف نزنيد. از جمله همين عبارت معروف است: «فلا تكلّموني بما تكلّم به الجبابرة»؛ آنجوري كه با پادشاهان، با جباران حرف ميزنند، با من حرف نزنيد. «و لاتتحفّظوا منّي بما يتحفّظ به عند اهل البادرة»؛ آنجوري كه ملاحظه ميكنند كه نبادا بدش بيايد، نبادا موجبِ ناخرسندي يا ناخوشايندي فلان جبار بشود - حرفهائي را نميزنند، ملاحظاتي را ميكنند - جلوي من اين ملاحظات را نكنيد. «و لاتخالطوني بالمصانعة و لا تظنّوا بي استثقالا في حقّ قيل لي»؛(10) خيال نكنيد كه اگر حرف حقي را به من گفتيد، علي از حرف حق شما دلگير خواهد شد. براي او سنگين خواهد آمد؛ اينجور نيست. اين هم يكي از خصوصيات سياست اميرالمؤمنين است. يكي از خصوصيات ديگر اين بزرگوار هم اين است كه رفتارش با مخالفان و معارضان يك جور نيست؛ همه را به

يك چوب نميراند. اميرالمؤمنين فرق ميگذارد بين افرادي و جريانهائي، با افرادي و جريانهاي ديگري. درباره ي خوارجِ - البته در مقابل انحراف و انحطاط و توسل به ظواهر ديني - بدون اعتقاد، علي ايستاد؛ هم در مقابل معاويه ايستاد - آنوقتي كه قرآنها را سر نيزه كردند، اميرالمؤمنين فرمود: واللَّه اين مكر است، اين خدعه است، اين فريب است؛ اينها به قرآن اعتقادي ندارند - هم در آنوقتي كه خوارج با آن ظواهر ديني، با آن صوت حزين قرآن خواني در مقابل حضرت قرار گرفتند، حضرت ايستاد. يعني آنجائي كه كساني بخواهند با ظواهر ديني كار بكنند و پيش بروند، اميرالمؤمنين مي ايستاد؛ حالا چه معاويه بود، چه خوارج بود؛ تفاوتي نميكرد. اما در عين حال يك جور با اينها برخورد نميكرد. ايستادگي بود، اما نصيحت اميرالمؤمنين و رفتار خود او هميشه اين بود. لذا فرمود «لاتقاتلوا الخوارج بعدي»؛ بعد از من با خوارج نجنگيد؛ جنگ با خوارج نكنيد؛ «فليس من طلب الحقّ فاخطأه كمن طلب الباطل فأدركه»؛(11) آن كسي كه دنبال حق هست، منتها اشتباه ميكند - دنبال حق است؛ از روي جهالت، از روي قشري گري خطا ميكند، اشتباه ميكند - او مثل كسي نيست كه دنبال باطل ميرود و به باطل ميرسد؛ اينها يك جور نيستند. اين سلوك سياسي اميرالمؤمنين است. وقتي نگاه ميكنيم، مي بينيم كه اين سلوك سياسي عيناً با رفتار معنوي آن بزرگوار، همخوان و قابل تطبيق است. و اميرالمؤمنين در همه جا، همان علي بن ابي طالبِ برجسته ي ممتازي است كه دنيا نظير او را نديده است. خوب، امروز، روز عزاي اميرالمؤمنين است. من چند جمله اي درباره ي مصيبت آن بزرگوار عرض بكنم. مثل

ديشبي، اميرالمؤمنين از دنيا رفت. در فاصله ي اين دو روز يا دو شب - از سحر نوزدهم كه اميرالمؤمنين به دست آن ملعون ضربت خوردند تا شب بيست و يكم - چند تا حادثه ي درس آموز اتفاق افتاد: يكي در همان لحظه ي اول بود. وقتي ضربت را اين دشمنِ خدا بر اميرالمؤمنين وارد كرد، در روايت دارد كه حضرت هيچ آه و ناله اي نكردند؛ اظهار دردي نكردند. تنها چيزي كه حضرت فرمودند، اين بود: «بسم اللَّه و باللَّه و في سبيل اللَّه، فزت و ربّ الكعبة»؛(12) به خداي كعبه سوگند كه من رستگار شدم. بعد هم امام حسن مجتبي (عليه السّلام) آمد سر آن بزرگوار را در دامان گرفت. روايت دارد كه خون از سر مباركش ميريخت و محاسن مباركش خونين شده بود. امام حسن همانطور نگاه ميكرد به صورت پدر، گريه چشمان امام حسن را پر اشك كرد؛ اشك از چشم امام حسن يك قطره اي افتاد روي صورت اميرالمؤمنين. حضرت چشم را باز كردند، گفتند: حسنم! گريه ميكني؟ گريه نكن؛ من در اين لحظه در حضور جماعتي هستم كه اينها به من سلام ميكنند؛ كساني در اينجا هستند - در همان لحظه ي اول؛ ايني كه نقل شده است از حضرت - فرمود: پيغمبر اينجاست، فاطمه ي زهرا اينجاست. بعد حضرت را برداشتند - بعد از اينكه امام حسن (عليه السّلام) نماز را در مسجد خواندند، حضرت هم نشسته نماز خواندند. راوي ميگويد كه حضرت گاهي متمايل ميشد به يك طرفي كه بيفتد، گاهي خودش را نگه ميداشت - و بالاخره به طرف منزل حركت دادند و بردند. اصحاب شنيدند آن صدائي را كه: «تهدّمت واللَّه اركان الهدي ...

قتل عليّ المرتضي».(13) اين صدا را همه ي اهل كوفه شنيدند، ريختند طرف مسجد؛ غوغائي به پا شد. راوي ميگويد: مثل روز وفات پيغمبر در كوفه، ضجه و گريه بلند شد؛ آن شهر بزرگ كوفه يكپارچه مصيبت و حزن و اندوه بود. حضرت را مي آوردند؛ امام حسين (عليه السّلام) آمد نزديك. در اين روايت دارد كه اينقدر حضرت در همين مدت كوتاه گريه كرده بودند كه پلكهاي حضرت مجروح شده بود. اميرالمؤمنين چشمش افتاد به امام حسين، گفت: حسين من گريه نكن، صبر داشته باشيد، صبر كنيد؛ اينها چيزي نيست، اين حوادث ميگذرد. امام حسين را هم تسلا داد. حضرت را آوردند داخل منزل، بردند در مصلاي حضرت؛ آنجائي كه حضرت در خانه در آنجا نماز ميخواندند. فرمود: من را آنجا ببريد. آنجا براي حضرت بستري گستردند. حضرت را آنجا گذاشتند. اينجا دختران اميرالمؤمنين آمدند؛ زينب و ام كلثوم آمدند، نشستند پهلوي حضرت، بنا كردند اشك ريختن. اميرالمؤمنين آنجائي كه امام حسن گريه كرد، امام حسن را نصيحت كردند و تسلا دادند؛ آنجائي كه امام حسين گريه ميكرد، حضرت تسلا دادند، گفتند صبر كن؛ اما اينجا اشك دخترها را تحمل نكردند؛ ميگويد: حضرت هم شروع كرد به هاي هاي گريه كردن. يا اميرالمؤمنين! گريه ي زينبت را اينجا نتوانستي تحمل كني، اگر در روز عاشورا ميديدي چگونه زينبت اشك ميريزد و نوحه سرائي ميكند، چه ميكردي؟ ابوحمزه ي ثمالي نقل ميكند از حبيب بن عمرو كه ميگويد: در آن ساعات آخر، در همان شب بيست و يكم، رفتم ديدن اميرالمؤمنين، ديدم يكي از دختران آن حضرت هم در آنجاست؛ آن دختر اشك ميريخت، من هم گريه ام گرفت، بنا كردم گريه كردن؛ مردم هم بيرون

اتاق بودند، صداي گريه ي اين دختر را كه شنيدند، آنها هم بنا كردند گريه كردن. اميرالمؤمنين چشم باز كرد، گفت: اگر آنچه را كه من مي بينم، شما هم ميديديد، شما هم گريه نميكرديد. عرض كردم يا اميرالمؤمنين مگر شما چه مي بينيد؟ گفت: من ملائكه ي خدا را مي بينم، فرشتگان آسمانها را مي بينم، همه ي انبياء و مرسلين را مي بينم كه صف كشيدند، به من سلام ميكنند و به من خوشامد ميگويند. و پيغمبر را مي بينم كه پهلوي من نشسته است، اظهار ميكنند كه بيا علي جان، زودتر بيا. ميگويد: من اشك ريختم، بعد بلند شدم، هنوز از منزل خارج نشده بودم كه از صداي فرياد خانواده، احساس كردم كه علي از دنيا رفت. صلّي اللَّه عليك يا اميرالمؤمنين، صلّي اللَّه عليك يا اميرالمؤمنين، صلّي اللَّه عليك يا اميرالمؤمنين. نسئلك اللّهمّ و ندعوك باسمك العظيم الاعظم الأعزّ الأجلّ الأكرم يا اللَّه... پروردگارا! به حق اميرالمؤمنين ما را شيعيان واقعي اميرالمؤمنين قرار بده. پروردگارا! سلوك دنيائي و آخرتي ما را سلوك اميرالمؤمنين قرار بده. پروردگارا! ما را به معناي واقعي كلمه پيرو آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا! گرفتاري هاي دنياي اسلام را برطرف كن؛ گرفتاري هاي ملتهاي مسلمان فلسطين، عراق، لبنان، افغانستان، پاكستان و ديگر مناطق اسلامي را برطرف كن. پروردگارا! به فضل و كرمت، گرفتاري هاي ملت ايران را برطرف بفرما. پروردگارا! روز به روز بر عزت اين ملت، بر قدرت اين ملت بيفزا. پروردگارا! وحدت را كه سرمايه ي بزرگ ملت ايران است، براي آنها حفظ بفرما. پروردگارا! دستهاي تفرقه افكن را قطع بفرما. پروردگارا! ما را در هر مقامي، در هر رتبه اي كه هستيم، به پايبندي به حق موفق بگردان؛ ما

را از ظلم، تعدي، تجاوز به حقوق ديگران محفوظ بدار. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(14) خطبه ي دوم

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي ءاله الاطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما عليّ اميرالمؤمنين و فاطمة الزّهراء سيّدة نساء العالمين و الحسن و الحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و عليّ بن الحسين زين العابدين و محمّدبن عليّ الباقر و جعفربن محمّد الصّادق و موسي بن جعفر الكاظم و عليّ بن موسي الرّضا و محمّدبن عليّ الجواد و عليّ بن محمّد الهاديّ و الحسن بن عليّ الزّكيّ العسكريّ و الحجّة القائم المهديّ

اللّهمّ صلّ عليهم و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباد اللَّه بتقوي اللَّه

بار ديگر در اين خطبه، خودم و همه ي شما برادران و خواهران عزيز را توصيه و دعوت ميكنم به تقواي الهي. در رفتارمان، در گفتارمان، در عملكردمان، رعايت تقوا و پرهيزگاري را بكنيم. در خطبه ي دوم، اولاً لازم است كه ياد مرحوم آيةاللَّه طالقاني و همچنين ياد شهيد آيةاللَّه مدني (رضوان اللَّه عليهما) را گرامي بداريم. اين ايام، مناسبت با هر دوي اين بزرگواران دارد و اين دو نفر جزو كساني هستند كه خاطره ي آنها از تاريخچه ي امامت جمعه در كشور ما انفكاك ناپذير است. حقاً و انصافاً هر كدام از اين دو مرد بزرگ به نحوي حقوق فراموش نشدني دارند و ياد فراموش نشدني اي از آنها در ذهنها و در تاريخ ما خواهد ماند. يكي از مطالبي كه امروز در اين خطبه عرض ميكنم - در واقع مخاطب اين سخنان كه در حضور شما نمازگزاران عزيز و مردم عزيزمان عرض

ميشود، جريانهاي سياسي، شخصيتهاي سياسي و مسئولان سياسي سابق و لاحق هستند - اين است كه از فرصت ماه مبارك رمضان استفاده كنيم. به عنوان بيان حقائق و نصايح، عرايضي را عرض ميكنيم؛ ان شاءاللَّه كه هم براي مخاطبان اين سخن، هم براي خود ما، هم بخصوص براي جوانهاي عزيزمان و مردم عزيز و مؤمنمان مفيد واقع شود. اين كساني كه مخاطبند، البته كساني هستند كه تاكنون در درون نظام اسلامي تعريف شده اند؛ شخصيتهاي درون نظامند، جزو نظامند، كه ان شاءاللَّه در آينده هم همه در درون نظام باشند و براي اين نظام كار و تلاش كنند. اين درون نظام و برون نظام، يك مفاهيم تبليغاتي و شعارهاي پوچ نيست؛ تابلوي صرف نيست؛ يك شاخصهائي دارد، مبناهاي عقيدتي دارد، مبناهاي علمي دارد. تا حالا اينجور بوده، ان شاءاللَّه بعد از اين هم همين جور باشد. يك مطلب اين است كه از اول انقلاب تا امروز، در جريان انقلاب و جريان اصيل اين مردم انشعابهائي به وجود آمده، تعارضهائي به وجود آمده است. بعضي از اين تعارضها و انشعابها خسارت زا هم بوده است؛ بعضي هم نه، با هشياري مردم، با آگاهي و مسئوليت پذيري عناصر فعال در اين جريانها، حل شده است؛ براي انقلاب و براي كشور باري درست نكرده است. اين اختلاف نظرها و انشعابهائي كه پيدا ميشود، همه يك جور نيست. بعضي انشعابها ناشي از اختلاف در مباني و در عقايد است؛ بعضي از اينها بحث عقايد و معتقدات نيست؛ بحث منافع است، دعوا بر سر منافع است؛ بعضي از اين اختلافها هيچكدام از اينها نيست؛ مسئله ي سلائق است، اختلاف ديدگاه و اختلاف سليقه در اجراي اصول است؛

در چهارچوب اصول و مباني، در روشها اختلاف به وجود مي آيد؛ لذا اينها يك جور نيستند. خوب، از اول انقلاب در بين همين گروه هائي كه در دوران پيش از انقلاب و در حوادث سالهاي مبارزات، همه در كنار هم بوديم، اختلافهائي به وجود آمد. امام (رضوان اللَّه تعالي عليه) با همه ي اين اختلافات يك جور برخورد نكرد. همين طور كه در روش اميرالمؤمنين عرض كرديم، روش امام (رضوان اللَّه عليه) هم همين جور بود؛ يعني اول با مدارا، با نصيحت؛ ليكن آن وقتي كه اقتضاء كرد، برخورد كرد. يك گروه مربوط به دولت موقت بودند و مشكلات آنها بود، يك گروه آن كساني بودند كه عليه لايحه ي قصاص آن حركت را انجام دادند، يك گروه حتّي كار را به ترور و درگيري هاي خياباني كشيدند؛ با هر كدام از اينها امام يك نحوي برخورد كرد. در سطوح بالاي حكومت هم بود؛ نخست وزير بود، رئيس جمهور بود، حتّي بعدها در اواخر عمر امام (رضوان اللَّه عليه) در سطوح بالاتر از رئيس جمهور هم بود. امام با كساني كه احساس كردند نميشود با اينها بيش از آن مدارا كرد، برخورد كردند. همه هم سوابق انقلابي داشتند، سوابق مذهبي داشتند، خيلي شان هم در سطوح بالا بودند؛ ليكن خوب، اينجور شد ديگر؛ اين انشعابها پيش آمد. بعضي واقعاً با امام درافتادند؛ بعضي نه، اختلاف نظري هم بود، اما به درگيري و دعوا و انشعاب و انشقاق نينجاميد. بعضي با امام درافتادند و مداراي امام را نديده گرفتند. امام به همين گروهك منافقين كه خواسته بودند بيايند با ايشان ملاقات كنند، پيغام دادند كه اگر شما به حق عمل كنيد، من

مي آيم سراغ شما؛ اگر دست از اين كارهاي خلاف برداريد، خود من مي آيم سراغ شما. يعني امام تا اين حد با اينها مدارا كردند و حرف زدند. خوب، وقتي احساس خطر شد؛ بخصوص آن وقتي كه مسئله، مسئله ي رسوخ دادن مباني غلط در كالبد نظام و انقلاب است، اين ديگر مثل سمِ مهلك است. آن وقت امام رعايت نكردند، مدارا نكردند؛ برخورد كردند. اين در مورد آن چيزهائي است كه در اختلافات بنياني است. حالا همانهائي هم كه اختلاف بر سر منافع دارند، گاهي رنگ عقيدتي و مبنائي به آن ميدهند. هر كدام از اينها باشد - يا آنهائي كه اختلاف در مباني و عقايد است، يا آنهائي كه اختلاف بر سر منافع است - آنجائي كه به درگيري با نظام و درگيري با انقلاب و پشت كردن به مباني انقلاب باشد، آن وقت حالت دشمن را پيدا ميكنند. البته كسي عقيده اي مخالف داشته باشد، كاري به كار نظام نداشته باشد، نظام با او كاري ندارد. بعضي رائج كرده اند: «دگرانديشان». نظام با دگرانديشان چگونه رفتار ميكند؟ نظام با دگرانديشان كاري ندارد. اين همه دگرانديش هست. دگرانديش سياسي كه بالاتر از دگرانديش ديني نيست. خوب، ما اقليتهاي ديني داريم كه دگرانديشند، توي مجلس شوراي اسلامي هم عضو دارند، در مناصب مختلف هم حضور دارند. بنابراين بحث دگرانديشي نيست؛ بحث مخالفت است، بحث معارضه است، بحث ضربه زدن است، در مقابل نظام و در مقابل انقلاب شمشير كشيدن است. آني كه نظام با او برخورد ميكند، اين است. اما اگر اختلاف، اختلاف در سلائق است، در روشهاست، نه، اين اختلافات مضر نيست؛ نافع هم هست. اشكالي ندارد

كه مسئولان كشور، متوليان امور كشور منتقديني داشته باشند كه ضعفهاي آنها را به خود آنها نشان بدهند. وقتي انسان در مقام رقابت قرار بگيرد، مقابل منتقد قرار بگيرد، بهتر كار ميكند. اينجور نيست كه وجود منتقدين و كساني كه اين روش را قبول ندارند، آن روش را قبول دارند، براي نظام ضرري داشته باشد؛ منتها بايد در چهارچوب نظام باشد؛ اين اشكالي ندارد، اين مخالفت هيچ مخالفت مضري نيست؛ نظام هم مطلقاً با يك چنين مخالفتي برخورد نميكند. البته انتقاد بايد در چهارچوب اصول باشد. اصول انقلاب هم مشخص است كه چيست. اصول انقلاب امور سليقه اي نيست كه هر كه از يك گوشه اي در بيايد، سنگ اصول را به سينه بزند؛ بعد كه سراغ اين اصول ميرويم، مي بينيم بيگانه ي از انقلاب است. اصول انقلاب، اسلام است؛ قانون اساسي است؛ رهنمودهاي امام است؛ وصيت نامه ي امام است؛ سياستهاي كلي نظام است كه در قانون اساسي معين شده است كه اين سياستهاي كلي بايست تدوين بشود. در اين چهارچوب، اختلاف نظر، اختلاف ممشا، اختلاف سليقه عيب نيست، كه حسن است؛ مضر نيست، كه مفيد و نافع است. اين يك مطلب است كه در ميدان معارضات اينچنيني، نظام با هيچ كس برخورد نميكند. آنجائي كه افراد در چهارچوب اصول رفتار كنند، دنبال خشونت نروند، درصدد بر هم زدن امنيت جامعه نباشند، آسايش جامعه را نخواهند به هم بزنند - از اين كارهاي خلافي كه انجام ميگيرد؛ دروغ پراكني و شايعه - نظام هيچگونه مسئله اي ندارد. مخالفيني هستند، نظراتي دارند، نظرات خودشان را بيان ميكنند؛ نظام برخورد نميكند. بناي نظام در اينجا، جذب حداكثري و دفع حداقلي است. اين، روش

نظام است؛ اين را همه توجه بكنند. آن كساني هم كه نظر مخالف دارند، نظرات مخالف با نظرات رسمي دارند، در اين چهارچوب ميتوانند خودشان را مقايسه كنند. اگر كسي با مباني نظام معارضه كند، با امنيت مردم مخالفت كند، نظام مجبور است در مقابل او بايستد. ما درباره ي افرادي كه به آنها اهانت ميشود، تهمت زده ميشود، ميگوئيم اينها حق دفاع دارند؛ خوب، نظام هم همين جور است؛ نظام هم حق دفاع از خودش را دارد. اين خطاست كه كسي خيال كند چون نظام حاكميت است و قدرت سياسي است، نبايد دفاع كند؛ بي دفاع بماند؛ در مقابلش هرگونه مخالفتي، معارضه اي، قانون شكني اي، مرزشكني اي انجام بگيرد، بايد عكس العمل نشان ندهد؛ اين درست نيست؛ هيچ جاي دنيا هم چنين نيست. در اختلافات گوناگوني كه در بين احزاب دنيا وجود دارد - در همين كشورهائي كه خودشان را پيشرو دموكراسي ميدانند - هيچكدام از اين احزاب متعارض و متخالف، با اصول و مباني آن نظام مخالفت نميكنند؛ والّا از نظر مردم مردود هستند. دستگاه هائي دارند؛ دستگاه هاي رعايت قانون اساسي و دادگاه قانون اساسي - شبيه شوراي نگهبان خودمان - اينها را رد ميكنند. اينجور نيست كه قبول كنند يك نفري بيايد در يك نظامي عليه مباني آن نظام مبارزه كند، معارضه كند، آن وقت نظام در مقابل او ساكت و آرام بنشيند. به كمتر از آن هم گاهي ديده ميشود كه در همين نظامهاي اروپائي برخوردهاي خشن و تندي ميكنند؛ چيزهائي كه جزو اصول هم محسوب نميشود. بنابراين برخورد با نظام، برخورد با مباني نظام، ايستادگي و شمشير كشيدن روي نظام، جواب تند دارد؛ اما نظر مخالف داشتن،

نظر متفاوت داشتن، آن وقتي كه با اين اشكالات همراه نباشد، تهمت و شايعه افكني و دروغ و از اين چيزها نباشد، نه، نظام هيچگونه برخوردي نخواهد كرد. شيوه ي نظام اين نبوده، امروز هم نيست و ان شاءاللَّه در آينده هم نخواهد بود. اين يك نكته. نكته ي ديگري كه فعالان سياسي، مسئولان، صاحبان قدرت، صاحبان مسئوليتهاي گوناگون و متنفذين بشدت بايستي مراقب آن باشند، مسئله ي انحراف و فسادپذيري شخصي است؛ همه مان بايد مراقبت كنيم. انسانها در معرض فسادند، در معرض انحرافند. گاهي لغزشهاي كوچك، انسان را به لغزشهاي بزرگ و بزرگتر و گاهي به پرتاپ شدن در اعماق دره هائي منتهي ميكند؛ خيلي بايد مراقب بود. قرآن هشدار داده است. در موارد متعدد، در قرآن اين هشدار وجود دارد. يك جا ميفرمايد: «ثمّ كان عاقبة الّذين اساؤا السّوأي ان كذّبوا بأيات اللَّه»؛(15) عاقبت بعضي از كارها اين است كه انسان به آن خانه ي بدترين ميرسد كه تكذيب آيات الهي است. يك جا ميفرمايد: «فأعقبهم نفاقا في قلوبهم الي يوم يلقونه بما اخلفوا اللَّه ما وعدوه»؛(16) خلف وعده ي با خدا كردند، اين موجب شد نفاق در دلهايشان به وجود بيايد. يعني انسان گناهي انجام ميدهد، اين گناه انسان را به وادي نفاق ميكشاند؛ كه نفاق، كفر باطني است. همين جا در قرآن، كافرين و منافقين در كنار هم هستند. در يك آيه ي ديگر ميفرمايد: «انّ الّذين تولّوا منكم يوم التقي الجمعان انّما استزلّهم الشّيطان ببعض ما كسبوا».(17) ايني كه مي بينيد يك عده اي در مقابل دشمن منهزم ميشوند، طاقت نمي آورند، نميتوانند ايستادگي كنند، به خاطر آن چيزي است كه قبلاً از اينها سر زده است؛ باطن خودشان را با گناه

و با خطا خراب كرده اند. لغزشها انسان را فاسد ميكند. اين فساد، به انحراف در عمل و گاهي به انحراف در عقيده منتهي ميشود. اين هم بمرور پيش مي آيد؛ دفعتاً پيش نمي آيد كه ما فكر كنيم يك نفري شب مؤمن ميخوابد، صبح منافق از خواب بيدار ميشود؛ نه، بتدريج و ذره ذره پيش مي آيد. اين، علاجش هم مراقبت از خود است. مراقبت از خود هم يعني همين تقوا. بنابراين علاجش تقواست. مراقب خودمان باشيم. نزديكان افراد مراقبت كنند؛ زنها از شوهرهايشان، شوهرها از زنهايشان، دوستان نزديك از همديگر؛ «و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر».(18) از يكديگر مراقبت كنيم، براي اينكه دچار نشويم. مردم مسئولين را موعظه كنند، نصيحت كنند، خيرخواهي كنند، بنويسند براي آنها، بگويند براي آنها، پيغام بدهند تا مبادا دچار لغزش بشوند. خطرات لغزش مسئولين هم براي نظام، براي كشور و براي مردم بيشتر است. انسان گاهي در بعضي از حرفها، در بعضي از اقدامها و تحركات، اين را احساس ميكند؛ نشانه هاي يك چنين انحرافي را انسان مشاهده ميكند. به خدا بايد پناه برد، از خدا بايد كمك خواست. نكته ي بعدي اين است كه عين همان چيزي كه در مورد يك شخص ممكن است پيش بيايد - يعني فساد و انحراف - در يك نظام هم ممكن است پيش بيايد. در يك نظام حكومتي، يك نظام سالم، يك نظام اسلامي، همين بيماري اي كه اشخاص ممكن است دچارش بشوند، ممكن است به سراغ نظام اسلامي بيايد، به سراغ جمهوري اسلامي بيايد. اسم، جمهوري اسلامي باشد، ظاهر اسلامي باشد، صورت، صورت اسلامي باشد، اما سيرت و رفتار و عملكرد و برنامه ها، برنامه هاي غير اسلامي؛ همان

مسئله ي صورت و سيرت انقلاب كه سال گذشته براي دانشجويان عزيز در يك جائي اين را مطرح كردم. حركت جامعه و نظام دو جور است: حركت مثبت، حركت منفي؛ حركت به سمت عروج و اوج، حركت به سمت نزول و سقوط. حركت به سمت اوج اين است كه جامعه به عدالت خواهي نزديك شود؛ به دين، رفتار ديني و اخلاق ديني نزديك شود؛ در فضاي آزادي رشد پيدا كند؛ رشد عملي، رشد علمي و رشد صنعتي پيدا كند؛ در بين جامعه، تواصي به حق و تواصي به صبر وجود داشته باشد؛ جامعه روزبه روز در مقابل دشمنان خدا، دشمنان دين، دشمنان استقلال كشور، احساس اقتدار بيشتري بكند، ايستادگي مقتدرانه ي بيشتري بكند؛ روزبه روز در مقابل جبهه ي ظلم و فساد بين المللي ايستادگي خودش را بيشتر كند؛ اينها رشد است، اينها نشانه ي حركت مثبت جامعه است؛ دنيا و آخرت يك جامعه را اينها آباد خواهد كرد. ما بايد دنبال يك چنين حركت مثبتي باشيم. اما نقطه ي مقابل اينها، يك حركت به سمت تنزل هم وجود دارد: به جاي حركت به سمت عدالت، حركت به سمت شكافهاي عظيم اقتصادي و اجتماعي با توجيه هاي گوناگون؛ به جاي استفاده ي از آزادي براي رشد علمي و رشد عملي و رشد اخلاقي، لااباليگري و استفاده ي از آزادي در جهت فساد و فحشا و اشاعه ي گناه و اشاعه ي خلاف؛ به جاي ايستادگي در مقابل مستكبران، متجاوزان و غارتگران بين المللي، به جاي اقتدار نشان دادن در مقابل اينها، در مقابل آنها منفعل شدن، احساس ضعف كردن، عقب نشيني كردن؛ آنجائي كه بايد به آنها اخم كرد، به آنها لبخند زدن؛ آنجائي كه بايد بر سر حقوق خود ايستاد،

از حقوق صرف نظر كردن - حالا حق هسته اي و غير هسته اي - اينها نشانه هاي انحطاط است. حركت جامعه بايد به سمت آن تعالي و آن ارزشها، حركت به سمت بالا باشد؛ حركت مثبت باشد. اين حركتهاي به سمت پائين، همان بيماري هائي است كه براي نظام اسلامي ممكن است پيش بيايد؛ و اين خطر براي نظام اسلامي است؛ مردم بايد بيدار باشند. جمهوري اسلامي آن وقتي واقعاً جمهوري اسلامي است كه با همان مباني مستحكم امام، همان چيزهائي كه در دوران حيات مبارك امام مطرح بود، شعار بود، بجد دنبال ميشد، با همان شعارها پيش برود. هر جا ما با آن شعارها پيش رفتيم - من با بصيرت عرض ميكنم، بنده اوضاع اين سي سال را از نزديك آزمايش كردم - پيشرفت با ما بوده است، پيروزي با ما بوده است، عزت با ما بوده است، منفعت دنيائي هم با ما بوده است؛ هر جا از آن شعارها عقب نشيني كرديم و كوتاه آمديم، به دشمن ميدان داديم، ضعف پيدا كرديم، عقبگرد پيدا كرديم، عزت به دست نيامده است، دشمن جري تر شده است، پيشتر آمده است؛ از لحاظ مادي هم ضرر كرديم. اين خطاست كه بعضي خيال كنند علاج مشكلات كشور - چه مشكلات اقتصادي، چه مشكلات اجتماعي، چه مشكلات سياسي - اين است كه انسان در مقابل دشمن مستكبر سلاح را بيندازد؛ دشمن مستكبر همين را ميخواهد. همه ي اين بلواهائي كه شما مشاهده كرديد در دوره ي بعد از انتخابات پيش آمد و پيش آوردند و آنها حمايت كردند، براي همين بود كه شايد بتوانند پشتوانه ي مردمي انقلاب را ضربه بزنند و از انقلاب بگيرند. بنده

عرض كردم نشانه ي اعتماد مردم به اين نظام، حضور چهل ميليوني در انتخابات بود. حالا در راديوهاي بيگانه و متأسفانه بعضي هم در داخل همنواي با آنها، هي اصرار و تكرار كه بله، اعتماد مردم از نظام سلب شده! اين، جواب آن حرف است. آنجا ما گفتيم ايني كه هشتاد و پنج درصد مردم مي آيند رأي ميدهند، چهل ميليون پاي صندوقها مي آيند، به هر كسي كه رأي ميدهند، خود آمدن پاي صندوق، نشانه ي اعتماد مردم به نظام است - كه حقيقت قضيه هم همين است - اينها براي اينكه اين حرف را دروغ از آب در بياورند، مكرر در مكرر تبليغات كردند كه اعتماد مردم از دست رفته؛ چه كار كنيم؟ حالا بعضي در لباس دلسوزي گفتند چه كار كنيم كه اعتماد برگردد! مردم به نظام اعتماد دارند، نظام هم به مردم اعتماد دارد. ان شاءاللَّه خواهيد ديد در انتخابات آينده - كه حالا دو سه سال ديگر است - همين مردم با وجود همين بازيگري اي كه مخالفان و دشمنان و غافلان و بي خبران داخلي كردند، يك حضور مستحكمِ قوي اي در انتخابات خواهند داشت. پس نكته اين است كه بايد همه مراقب باشيم كه نظام جمهوري اسلامي - كه نظام اسلامي است، نظام ديني است، مفتخر به اين است كه در قالب احكام دين و اسلام و قرآن ميخواهد حركت كند - تبديل نشود به يك نظام بي اعتقاد به دين؛ به قول آقايان، يك نظام سكولار؛ باطن سكولار، ظاهر ديني؛ باطن مجذوب به فرهنگ غربي و قدرتهاي مسلط بر آن فرهنگ، و ظاهر شعائر ديني و مسائل دينيِ دم دستي؛ اينجوري نشود. نظام اسلامي بايد به معناي

واقعي كلمه، اسلامي باشد و روزبه روز به مباني اسلام نزديكتر شود؛ اين است كه گره هاي فروبسته را باز ميكند، اين است كه مشكلات را حل ميكند، اين است كه به جامعه عزت و اقتدار ميدهد، اين است كه طرفداران نظام جمهوري اسلامي را در همه جاي دنيا بيشتر خواهد كرد. عده اي نگاه ميكنند به دشمني ها، دلشان را از دست ميدهند؛ زهره شان آب ميشود از اينكه مي بينند دهانهاي از خشم گشوده، عليه جمهوري اسلامي بدگوئي ميكنند، حرف ميزنند. خوب، همه ي نظامهاي عالم، همه ي حكومتهاي عالم دشمناني دارند و دوستاني؛ امروز هم اينجور است، در طول تاريخ هم اينجور بوده. هيچ حكومتي را شما پيدا نميكنيد كه همه ي مردم در داخل آن حكومت و خارج آن حكومت با او خوب باشند يا همه با او بد باشند؛ نه، يك عده اي موافق دارند، يك عده اي مخالف. حكومت پيغمبر هم همين جور بود، حكومت اميرالمؤمنين هم همين جور بود، حكومت معاويه و يزيد هم همين جور بود؛ يك عده اي موافق، يك عده اي مخالف. جمهوري اسلامي هم همين جور است؛ يك عده اي موافقش هستند، يك عده مخالفش هستند؛ منتها مسئله اين است كه ببينيم موافقين يك حكومت كي هايند، مخالفين اين حكومت كي هايند؛ اين شاخص است. يك حكومتي هست كه هرچه غارتگر بين المللي است، با او مخالف است؛ هرچه زورگوي بين المللي است، با او مخالف است؛ هر دولت داراي سابقه ي سياه استعمارگري با او مخالف است؛ هر سرمايه دار صهيونيست خبيثي با او مخالف است. خوب، اين مخالفتها مايه ي افتخار است؛ اينها كه نبايد كسي را بترساند. موافقينش كي هايند؟ ملتهاي مؤمن در سرتاسر دنيا موافق با او هستند؛ ملتهاي مسلمان، غير ايراني؛

در آفريقا، در كشورهاي آفريقاي شمالي، در نقاط مسلمان نشين آفريقا، در آسيا، تا اندونزي، تا مالزي، در كشورهاي عربي، غير عربي، در اروپا، جماعتهاي مسلمان، ملتهاي مسلمان، دوستدار او هستند، هوادار او هستند. در مسابقه ي فوتبال چند سال قبل، تيم ايراني بر تيم مقابلش پيروز شد. توي قهوه خانه هاي يكي از كشورهاي شمال آفريقا جوانها نشسته بودند، گلزن ايراني كه گل ميزد، اينها كف ميزدند. يكي به آنها گفت شما كه كشور خودتان نيست، چه كار داريد به اينكه بازيكن ايراني مثلاً يك گل زد توي دروازه ي طرف مقابلش، كه او هم دشمن شما نيست. ميگفتند پيروزي ايران، پيروزي ماست؛ حتّي در ميدان فوتبال! اينها قيمت دارد. در بلواهاي بعد از انتخابات، مسلمانان كشورهاي مختلف اسلامي نگران بودند؛ پيغام ميدادند به آشنايان خودشان در اينجا، كه در ايران چه خبر است؟ اينها ميگفتند ناراحت نباشيد، نترسيد، جمهوري اسلامي قوي تر از اين حرفهاست. يك حكومتِ اينجوري است؛ دشمنانش آنهايند، دوستانش اينهايند. همه ي بدها و شمرهاي عالم با او دشمنند، همه ي مظلومان با او موافقند؛ ملت فلسطين طرفدار اوست، ملتهاي عربيِ مقاوم طرفدار او هستند. بله، دولت آمريكا هم مخالفش است، دولت انگليس هم كه خباثت دويست ساله در ايران دارد - سابقه ي خباثت انگليسي ها در ايران، دويست ساله است - با او مخالف است. اين مخالفتها كسي را به وحشت نمي اندازد. اما يك دولتي بعكس است؛ طرفدارش عبارتند از دزدها و غارتگرها و مستكبرين و زورگويان عالم، مخالفينش عبارتند از ملت خودش يا ملتهاي مؤمن و ملتهاي مظلوم؛ اين مايه ي ننگ است. جمهوري اسلامي تا امروز مخالفيني داشته است از آن قبيل مخالفين؛ دزدهاي عالم، غارتگرهاي عالم،

مستكبرين عالم؛ اينهايند كه با جمهوري اسلامي مخالفند؛ اينهايند كه در مجامع جهاني سعي ميكنند با جمهوري اسلامي مقابله و مخالفت كنند؛ اما آحاد مردم، توده هاي مردم، دولتهاي مستقل، سياستمداران منفك از آن قدرتها، ملتهاي مظلوم، اينها موافق با جمهوري اسلامي اند. به خاطر ترس از اينگونه مخالفتها، نبايد چهره ي تسليم به دشمن نشان داد. به هر حال نسل جوان ما بايستي هشيار باشد. جوانهاي عزيز! اين كشور مال شماست، فردا متعلق به شماست. يك نظام مقتدر - چه اقتدار علمي، چه اقتدار سياسي، چه اقتدار اقتصادي، چه اقتدار اطلاعاتي، چه اقتدار تحرك در مناطق گوناگون جهان و اقتدار بين المللي - مايه ي عزت شماست، مايه ي افتخار شماست و شما بايد براي تكميل و تتميم چنين نظامي تلاش كنيد و احساس وظيفه كنيد. جوانها وظيفه دارند. جمهوري اسلاميِ به معناي حقيقي - يعني همان جمهوري اسلامي كه امام (رضوان اللَّه تعالي عليه) براي ما پايه گذاري كرد و به كشور ما هديه داد - ميتواند همين خصوصيات را تأمين كند؛ اقتدار بين المللي را، اقتدار سياسي را، عزت را، رفاه دنيا و آبادي معنوي آخرت را. اما مراقب باشيد يك نظام جمهوري اسلامي تقلبي نخواهند براي ما درست كنند؛ كاري كه در ده سال گذشته هم بعضاً حركاتي انجام گرفت، اما خداي متعال مهار كرد؛ مردم بيدار بودند، هشيار بودند، اجازه ندادند. ميخواستند كارهائي بكنند، شعارهاي امام را به موزه بسپرند؛ صريحاً ميگفتند كه اينها كهنه شده! نه، شعارهاي انقلاب كهنه شدني نيست؛ هميشه تازه است، هميشه براي آحاد مردم جذاب است. شعاري كه به نفع مستضعفين است، شعاري كه به نفع عزت ملي است، شعاري كه در آن

مقاومت و ايستادگي است، اين شعارها هيچ وقت كهنه نميشود؛ براي هيچ ملتي كهنه نميشود، براي نظام ما هم كهنه نخواهد شد. هفته ي آينده - جمعه - روز قدس است؛ اين يكي از برجسته ترين يادگارهاي امام عزيز ماست؛ نشانه ي دلبستگي انقلاب و دلبستگي ملت ما به ماجراي قدس شريف و ماجراي فلسطين است. به بركت روز قدس، اين نام را ما توانستيم هر سال در دنيا زنده نگه داريم. خيلي از حكومتها و خيلي از سياستها ميخواستند، مايل بودند، تلاش كردند، پول خرج كردند كه مسئله ي فلسطين فراموش شود. اگر تلاش جمهوري اسلامي نبود، اگر ايستادگي جمهوري اسلامي با تمام قوا در مقابله ي اين سياست خباثت آلود نبود، بعيد نبود كه بتوانند مسئله ي فلسطين را بتدريج به زاويه بكشانند؛ اصلاً فراموش كنند. الان هم خود دستگاه استكبار و خود صهيونيستهاي خبيث معترفند، معتقدند و ناراحتند از اينكه جمهوري اسلامي پرچم فلسطين را برافراشته است و نميگذارد كه با سازشكاري هائي كه ميخواهند انجام بدهند، مسئله ي فلسطين را از دور خارج كنند. روز قدس، روز زنده كردن اين ياد و اين نام است. امسال هم به توفيق الهي، به هدايت الهي، ملت عظيم ما در تهران و در همه ي شهرستانها روز قدس را گرامي خواهند داشت، راهپيمائي خواهند كرد. در كشورهاي ديگر هم بسياري از مسلمانان در روز قدس از ملت ايران تبعيت ميكنند. روز قدس، روز متعلق به مسئله ي قدس است و ضمناً مظهر وحدت ملت ايران است. مراقب باشيد در روز قدس كساني نخواهند از اين اجتماعات براي ايجاد تفرقه استفاده كنند. از تفرقه بايد ترسيد. با تفرقه بايد مقابله و معارضه كرد. تفرقه نبايد

به وجود بيايد. آن وقتي ملت ايران ميتواند پرچم قدس را با افتخار بلند كند كه يكپارچه باشد. در طول اين سالها سعي كردند اين را هم به هم بزنند، اما بحمداللَّه نتوانستند؛ ان شاءاللَّه بعداً هم نخواهند توانست. پروردگارا! به محمد و آل محمد روزبه روز ملت ما را سرزنده تر، بيدارتر، قوي تر، مقتدرتر و بانشاطتر قرار بده. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

و العاديات ضبحا. فالموريات قدحا. فالمغيرات صبحا. فاثرن به نقعا. فوسطن به جمعا. انّ الانسان لربّه لكنود. و انّه علي ذلك لشهيد. و انّه لحبّ الخير لشديد. أ فلا يعلم اذا بعثر ما في القبور. و حصّل ما في الصّدور. انّ ربّهم بهم يومئذ لخبير.(19)

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

1) نهج البلاغه، خطبه ي 3

2) كافي، ج 8، ص 22

3) نهج البلاغه، خطبه ي 200

4) نهج البلاغه، خطبه ي 168

5) نهج البلاغه، خطبه ي 55

6) نهج البلاغه، خطبه ي 169

7) نهج البلاغه، خطبه ي 205

8) نهج البلاغه، خطبه ي 92

9) نهج البلاغه، خطبه ي 126

10) نهج البلاغه، خطبه ي 216

11) نهج البلاغه، خطبه ي 61

12) مناقب آل ابي طالب، ج 2، ص 119

13) بحار الانوار، ج 42، ص 280

14) عصر: 1 - 3؛ «سوگند به عصرِ ( غلبه ي حق بر باطل . كه واقعاً انسان دستخوش زيان است. مگر كساني كه گرويده و كارهاي شايسته كرده و همديگر را به حق سفارش و به شكيبائي توصيه كرده اند.»

15) روم: 10

16) توبه: 77

17) آل عمران: 155

18) عصر: 3

19) عاديات: 1 - 11 ؛ «سوگند به ماديانهائي كه با همهمه تازانند. و با سمّ (هاي خود برق (از سنگ همي جهانند. و صبحگاهان هجوم آرند. و با آن (يورش )گَردي برانگيزند. و بدان (هجوم )در دل گروهي درآيند. كه انسان نسبت

به پروردگارش سخت ناسپاس است. و او خود بر اين (امر )نيك گواه است. و راستي او سخت شيفته ي مال است. مگر نميداند كه چون آنچه در گورهاست، بيرون ريخته گردد. و آنچه در سينه هاست، فاش شود. در چنان روزي پروردگارشان به (حال )ايشان نيك آگاه است؟»

بيانات در ديدار فعالان عرصه هنر دفاع مقدس

بيانات در ديدار فعالان عرصه هنر دفاع مقدس

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بسيار جلسه ي شيرين و جذابي است براي من و پرمعنا. همه ي كساني كه درباره ي دفاع مقدس كار ادبي يا هنري كردند، قطعاً در اينجا جمع نيستند، اما در جمع موجود شما برادران و خواهران عزيز، تنوع چشم نوازي انسان مشاهده ميكند؛ هم از لحاظ تكثر هنرها و رشته ها و بخشهاي مختلف، هم از لحاظ تنوع ديدگاه هاي گوناگون اجتماعي و سياسي و هنري و مديريتي و غيره. نشد همه ي كساني كه مايل بودند مطالبي را بيان كنند، مطالب خودشان را بيان كنند و اين ناشي از كمبود وقت است. متأسفانه ما از ساعت پنج در اينجا هستيم و دو ساعت و سه ساعت براي شنيدن و گفتن اين همه حرفي كه در دلها هست و در ذهنها هست، كفاف نميدهد، ولي همين مقدار هم براي من مغتنم بود. البته اين نظراتي كه دوستان بيان كردند، نظرات كارسازي است در بخشهاي مختلف و من يادداشت كردم. ان شاءاللَّه بايستي تفاصيل اين بحثها هم استخراج بشود. نبايد تصور كرد كه آنچه ميگوئيم، بيان ميكنيم، انتقاد ميكنيم، پيشنهاد ميدهيم، اين تأثيري نمي بخشد و جائي مورد توجه و مورد عمل قرار نميگيرد؛ اينجور نيست. تا حالا هم ما در زمينه ي ادبيات دفاع مقدس، هم هنر دفاع مقدس پيشرفت داشتيم؛ بنده هم دارم صحنه را مي بينم. ايني كه

ما بگوئيم ما عقب رفت داشتيم، عقب گرد داشتيم، ريزشمان بيشتر از رويش بوده، نه، اينها را من قبول ندارم؛ ما پيشرفت داشتيم، تكامل داشتيم؛ ممكن است آنچه كه بوده، از انتظار ما كمتر بوده؛ اين خوب است. اينكه ما انتظار بيشتري داشته باشيم از آنچه كه اتفاق افتاده، از واقعيت راضي نباشيم و به واقعيتها قانع نباشيم، اين خيلي چيز خوبي است، ليكن اينكه تصور كنيم اين همه تلاش كه شده در طول اين سالها، پا زديم و جلو نرفتيم، اين درست نيست. نخير، درست پيش رفتيم، جلو رفتيم، كار انجام گرفته؛ در بخشهاي مختلف همين جور است. خوب، حالا اين مقوله ي مهمي نيست كه درباره اش زياد بحث كنيم؛ در اين باره حرف زياد هست. من آنچه كه يادداشت كردم اينجا بگويم - در اين وقت كوتاه ديگر مجال نميشود همه ي آنچه را كه در ذهن بوده، عرض بكنيم - همين قدر است كه ميخواهم بگويم كار هنري در زمينه ي دفاع مقدس يكي از برترين كارهاي هنري است. آن كساني كه در اين رشته كار كردند، در اين صراط حضور داشتند، آن را پيش ببرند و اين رشته را مغتنم بشمرند. هشت سال دفاع مقدس ما صرفاً يك امتداد زماني و فقط يك برهه ي زماني نيست؛ گنجينه ي عظيمي است كه تا مدتهاي طولاني ملت ما ميتواند از آن استفاده كند، آن را استخراج كند و مصرف كند و سرمايه گذاري كند. حادثه ي عظيم اين هشت سال، مجموعه اي است از صفات والا، فرهنگهاي پسنديده و برگزيده و ممتاز، عقايد و معارف والائي كه ملت ما در طول تاريخ ارث برده يا استعدادش را در خودش حفظ كرده بوده،

كه با انقلاب اسلامي اين استعدادها بروز كرد. يك گنجينه اي از همه ي اينهاست. شما كه دفاع مقدس را روايت ميكنيد، بخصوص آنهائي كه روايت هنري ميكنند، در واقع آئينه اي هستيد در مقابل يك مظهر جمال و جلال، كه او را منعكس ميكنيد. آنچه كه در دوران آن هشت سال از بروز خصلتهاي والا و پسنديده ي انساني، از شجاعت، از ايثار، از اخلاص، از صدق و صفا، از بروز تدبيرهائي كه از يك جوان چنين تدابيري انتظار نميرفت - اين برجستگيهائي كه در دوره ي هشت سال دفاع مقدس به وجود آمد - اتفاق افتاد، با هزينه هاي زيادي هم همراه بود. چقدر جان عزيز فدا شد، چقدر ثروت مال و ثروت وقت مصرف شد. شما امروز آنها را در واقع با كار هنري خودتان بازآفريني ميكنيد. همان تأثيراتي را كه آن حادثه ميتوانست در يك نسل، در يك جامعه باقي بگذارد، شما با اين نوشته ي خودتان، با اين فيلم خودتان، با اين كار هنري خودتان كه بازآفريني آن حادثه است، در مخاطب خودتان ايجاد ميكنيد. اين خيلي كار بزرگي است، خيلي كار مهمي است؛ شما براي آن تابلوي پرشكوه و پر از ريزه كاري و ظرافت و زيبائي آئينه ميشويد. خود اين كار فرهنگي و كار هنري شما كه روايت آن جهاد مقدس هست، جهاد است؛ زيرا سعي بر اين بوده كه آن مفاهيم والا به دست فراموشي سپرده بشود؛ براي اين تلاش شده، كار شده. آن عزتي، اعتماد به نفسي، احساس اقتداري كه از ناحيه ي معنويت رزمندگان ما و جامعه ي اسلامي ما احساس شد و توانست آن حادثه ي عجيب و شگفت انگيز - يعني پيروزي در دفاع مقدس

و شكست نخوردن در مقابل تهاجم اين همه دشمن - را رقم بزند، آن خصوصيات، آن خصلتها، براي ملت ما، براي كشور ما، يكي از بزرگترين نيازهاست. اينها را بايستي نگه داريم و در مقابله ي با تلاشي كه ميشود براي به فراموشي سپردن آنها، مقاومت كنيم. كار شما روايت دفاع مقدس و همين مجاهدت بزرگ است. يك نكته اي كه در باب روايت دفاع مقدس و كار هنريِ براي آن مدت، بايد مورد توجه باشد، اين است كه اين ميدان يك ميدان بسيار وسيعي است و واقعاً هنوز بسياري از بخشهاي آن كشف نشده است. نه اينكه انسان يا ذهنها نتواند آن را به دست بياورد و بفهمد و بشناسد، نه، منعكس نشده. نبايد تصور كرد كه مضامين دفاع مقدس، مضامين تكراري است. خيلي از مفاهيم و مضامين در مجموعه ي اين تلاش هشت ساله وجود داشته كه هنوز درباره ي آنها كار نشده، فكر نشده. يك فهرست طولاني پيش من هست كه يك وقتي اينجا با دوستان سينماگر صحبت ميكرديم، مواردي اش را ذكر كردم. در اين بخشها فكر كردن و جستجو كردن، هنرمند را ميرساند به مضامين بكر و گويائي كه ميتواند اثر هنري توليد كند. بالاخره آنچه كه در جمع بندي دفاع مقدس، انسان ميتواند بگويد، اين است كه اين هشت سال، مظهري از برترين صفاتي است كه يك جامعه ميتواند به آنها ببالد و از جوانان خودش انتظار داشته باشد. يعني دفاع مقدس مظهر حماسه است، مظهر معنويت و دينداري است، مظهر آرمان خواهي است، مظهر ايثار و از خودگذشتگي است، مظهر ايستادگي و پايداري و مقاومت است، مظهر تدبير و حكمت است. جنگ، كار پيچيده اي است.

مديريت جنگ و فرماندهي جنگ، كار بسيار سنگين و پيچيده اي است. اين كار را جوانهاي نورس ما در بسياري از بخشها انجام ميدادند. اين تدبير، اين حكمت، چيز بسيار شگفت آوري است؛ مظهر شكوفائي استعدادها و ظرفيتهاست. چقدر جوانهاي كم سال رفتند در جبهه و توانستند در آنجا كارهاي بزرگ از خودشان نشان بدهند. بعضي شهيد شدند، بعضي هم جزو سرمايه هاي انقلاب بودند، بعدها كشور از اينها استفاده كرد. حقيقتاً اين جوري بود كه سپاه پاسداران يكي از مراكز صدور نيرو به همه جاي كشور شده در طول اين بيست و هفت هشت سال؛ به خاطر اينكه جنگ توانست از يك مجموعه ي جوان، مجموعه اي از عناصر كارآمد و بااستعداد درست كند و تحويل بدهد؛ چون استعدادها در اينها شكوفا شد. جنگ مظهر اين ارزشهاست. اينها چيزهائي نيست كه هيچ ملتي از اينها خود را بي نياز بداند. بنابراين راوي جنگ، در واقع دارد يك چنين ارزشهائي را روايت ميكند؛ حكايت يك چنين خصال پسنديده و اوجهائي را دارد به مستمعين خودش نشان ميدهد. حالا كارهاي زيادي در اين زمينه ها شده. من توصيه ميكنم اولاً مسئولين هنري، مسئولين بخشهاي گوناگون ادبيات، به نظراتي كه دوستان در اينجا دادند و نظراتي كه در اين زمينه ها داده ميشود، توجه كنند. البته بعضي از كارها هم شده كه اين دوستاني كه اظهارنظر ميكنند، ممكن است از آنها اطلاعي نداشته باشند؛ كارهاي خوبي هم دارد صورت ميگيرد. اينكه تصور بشود كه هنر دفاع مقدس در جامعه ي ما مخاطب ندارد، طالب ندارد، اين هم خطاي بزرگي است، از اشتباهات فاحش است؛ اگر كسي اين را خيال كند. تحقيقاً پرمشتري ترين آثار هنري بعد از انقلاب

در زمينه هاي مختلف، آن آثار هنري است كه مربوط به دفاع مقدس بود؛ چه در زمينه ي فيلم و سينما، چه در زمينه ي كتاب، خاطره، داستان. همين چند تا كتابي كه در واقع تيراژهايشان بي سابقه است - در كشور ما چنين تيراژهائي وجود نداشته كه در ظرف دو سال، صد بار كتابي چاپ بشود. اينكه به من گزارش دادند، كتابي است در باب دفاع مقدس، همين كتاب «خاكهاي نرم كوشك» يا كتاب «دا» كه در كمتر از دو سال، شنيدم بيش از هفتاد بار به چاپ رسيده! ما هيچگونه كتابي از كتابهاي گوناگون را با اين تيراژها نداريم - مخصوص كتابهاي مربوط به دفاع مقدس است. در زمينه ي فيلم هم همين جور است؛ پرفروش ترين فيلمها و پرجاذبه ترين و پرمشتري ترين فيلمها، فيلمهائي است كه مربوط به دفاع مقدس است. از فيلم «آژانس شيشه اي» و «ليلي با من است»، تا اين فيلم اخيرِ «اخراجي ها»ي آقاي ده نمكي، اينها بيشترين مشتري ها، بيشترين فروشها را داشته كه درباره ي دفاع مقدس است. اين جور نيست كه مشتري نداشته باشد، طالب نداشته باشد. البته بعضي از كارها هست، مشتري پيدا نميكند؛ اين اشكال در مضمون و محتوا نيست، اشكال در ساخت است، در قالب است، در كيفيت است، در مايه هاي كمِ هنري است كه به خرج داده ميشود و در يك اثر به كار ميرود و طبعاً طالب پيدا نميكند. بنابراين در اين زمينه هرچه بتوان كار كرد، هرچه بتوان سرمايه گذاري مالي و مديريتي و وقتي و اينها كرد، جا دارد؛ و سفارش ما اين است. دوستان هنرمند هم با شوق و اميد، اين كار را دنبال كنند. البته اين كار افراد پابه ركاب

و آماده و مسئوليت شناس لازم دارد؛ يعني كساني كه حقيقتاً احساس مسئوليت كنند و حالت تنبلي و خواب آلودگي و اينها در انسان نباشد. يك چنين عناصري ميتوانند خوب در اين عرصه و در اين ميدان نقش ايفاء كنند. يكي از نقصهاي كار ما هم البته اين است كه ما آثارمان امكان انعكاس بين المللي، كمتر پيدا كرد. البته دلائلي دارد؛ اين جشنواره هاي بين المللي، كارهائي را كه حقيقتاً راوي خوب و درستي از دفاع مقدس يا از انقلاب يا از ارزشهاي نظام جمهوري اسلامي باشد، مطلقاً به خود راه نميدهند و دوست ندارند؛ مگر وقتي مجبور باشند يك چيزي را در مجموعه ي كار خودشان راه بدهند. سياست جشنواره هاي بين المللي، سياست برخلاف و برعكس اين است؛ اما بالاخره مستمع به اين جشنواره ها اختصاص ندارد و ميتوان مستمعيني، طالباني، خوانندگاني براي كتابها، بينندگاني براي فيلمهاي دفاع مقدس پيدا كرد؛ در صورتي كه براي كار و اثر ترجمه ي درست و خوبي انجام بگيرد كه به نظر من يكي از عرصه هاي كار اين است. اميدواريم كه خداوند متعال به شماها توفيق بدهد، بتوانيد در اين زمينه ي كار دفاع مقدس هر چه تلاش ممكن است، انجام بدهيد. هم مسئولين تلاش كنند، هم هنرمندان تلاش كنند، هم در بخشهاي تحقيقاتي - كه خيلي مهم است. خوشبختانه تحقيقات خوبي هم دارد در بعضي از مراكز انجام ميگيرد - هم در آن بخشهائي كه اسناد را در اختيار دارند؛ نگهداري اسناد، پردازش اسناد، تدوين اسناد؛ اينها خيلي مهم است؛ اينها نبايستي بگذارند از دست برود؛ در اختيار محققين قرار بگيرد و ان شاءاللَّه ادبيات دفاع مقدس از تحقيق استفاده كند؛ هنر دفاع مقدس هم از ادبيات

و تحقيق حداكثر استفاده را ان شاءاللَّه بكند. خداوند ان شاءاللَّه به همه ي شماها توفيق بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

خطبه هاى نماز عيد سعيد فطر

خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر

خطبه ي اول

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمد للَّه ربّ العالمين. الحمد للَّه الّذي خلق السّماوات و الارض و جعل الظّلمات و النّور ثمّ الّذين كفروا بربّهم يعدلون.

نحمده و نستعينه و نستغفره و نؤمن به و نتوكّل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشير رحمته و نذير نقمته سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي ءاله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين سيّما بقيّةاللَّه في الأرضين

و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين

عيد سعيد فطر را به همه ي برادران و خواهران نمازگزار و همه ي ملت ايران و به همه ي مسلمانان جهان و امت عظيم اسلامي تبريك عرض ميكنيم. مسلمان از ماه رمضان با نورانيت خارج ميشود. ماه رمضان با روزه اش، با ذكر و دعا و ثناي الهي در آن، با تلاوت قرآن، با حسنات فراوان ديگر كه انسان مؤمن از آن برخوردار ميشود، دل را نوراني ميكند، زنگارها را از دل و جان انسان ميزدايد. در حقيقت از شب قدر، انسان مؤمن روزه دار، سال نوي را آغاز ميكند. در شب قدر تقدير او در دوران سال براي او از سوي كاتبان الهي نوشته ميشود. انسان وارد يك سال نو، مرحله ي نو و در واقع يك حيات نو و ولادت نو ميشود. در راهي به حركت در مي آيد، با ذخيره ي تقوا اين راه را طي ميكند، در اثناي اين راه هم مقاطع گوناگون براي تجديد

خاطره و يادآوري مجدد براي او قرار داده اند و روز عيد فطر يكي از اين مقاطع ميان راه است. اين روز را بايد مغتنم شمرد.

اين نماز روز عيد فطر به يك معنا شكرانه ي نعمت الهي در ماه رمضان است. شكرانه ي اين ولادت جديد است. در نماز عيد فطر بارها به خداوند عرض ميكنيم: «ادخلني في كلّ خير ادخلت فيه محمّدا و آل محمّد»؛ ما را به آن بهشت مصفاي ايمان و اخلاق و عمل كه اين برگزيدگان را در آن جا دادي، وارد كن. «و اخرجني من كلّ سوء اخرجت منه محمّدا و آل محمّد صلواتك عليه و عليهم»؛ از آن دوزخ عمل ناشايست، اخلاق ناشايست، عقيده ي ناشايست كه اين بزرگواران و عزيزان عالم خلقت را از آن محفوظ و مصون نگاه داشتي، ما را خارج كن. اين هدف بزرگ را براي خودمان در روز عيد فطر ترسيم ميكنيم، آن را از خدا طلب ميكنيم و خودِ ما هم البته وظيفه داريم، تكليف داريم كه سعي كنيم، تلاش كنيم كه در اين صراط مستقيم بمانيم. اين همان تقواست.

يكي از دستاوردهاي بزرگ ماه رمضان توبه و انابه است؛ بازگشت به خداي متعال. در دعاي شريف ابي حمزه ي ثمالي ميخوانيم: «و اجمع بيني و بين المصطفي و انقلني الي درجة التّوبة اليك»؛ ما را به درجه و مقام توبه برسان كه برگرديم. از راه كج، از عمل بد، از پندار بد، از اخلاق زشت برگرديم.

در دعاي وداع ماه مبارك رمضان، امام سجاد به پروردگار عالم عرض ميكند: «انت الّذي فتحت لعبادك بابا الي عفوك و سمّيته التّوبة»؛(1) اين باب را باز كردي به روي ما

كه به سوي عفو تو بشتابيم، از نعمت عفو و رحمت تو بهره ببريم. اين در، درِ توبه است؛ پنجره ي دلگشا به سوي فضاي مصفاي عفو الهي. اگر خداي متعال راه توبه را به روي بندگان باز نميكرد، وضع ما بندگان گنهكار خيلي بد ميشد. انسان تحت تأثير غرائز انساني، هوي هاي نفساني دچار خطا ميشود، دچار لغزش ميشود و گناه ميكند. هر كدام از اين گناهان زخمي بر پيكره ي دل و جان ما وارد ميكند. چه كار ميكرديم اگر راه توبه نبود؟

در دعاي كميل اميرالمؤمنين عرض ميكند: «لا اجد مفرّا ممّا كان منّي و لا مفزعا اتوجّه اليه في امري غير قبولك عذري»؛ اگر مسئله ي عذرخواهي كردن و قبول عذر از سوي پروردگار كريم و رحيم نبود، چطور ما ميتوانستيم از آنچه بر سر خود آورده ايم از گناه، از تخلف، از لغزش، از پيروي از هوي ها، از شر اين همه بارهاي سنگين گناه، خودمان را خلاص كنيم؛ مفرّي نداشتيم، پناهگاهي نداشتيم. اين پناهگاه را خداي متعال به روي ما گشوده است و آن توبه است. توبه را قدر بدانيد.

جواني بر اثر جهالت از خانه ي پدر و مادر ميگريزد و فرار ميكند، بعد به آغوش پدر و مادر برميگردد و با محبت آنها، با مهر آنها، با نوازش آنها مواجه ميشود. اين، توبه است. وقتي برميگرديم به سوي خانه ي رحمت الهي، خداي متعال با آغوش باز ما را قبول ميكند و ميپذيرد. اين بازگشت را كه در ماه رمضان به طور طبيعي براي انسان مؤمن پيش مي آيد، مغتنم بشماريم. من ديدم تصوير حضور جوانان را، نوجوانان را، زنان و مردان را، در ماه رمضان

در جلسات دعا، در جلسات قرآن، در جلسات ذكر؛ اين اشكهائي كه در توجه به پروردگار بر چهره ها ميغلتيد و فرو ميريخت، خيلي قيمت دارد، خيلي ارزش دارد. اينها توبه است. اين توبه را نگه داريم. هوي پرستي ما، دلهاي سر به هواي ما دچار خطا و لغزش ميشود. اين فرصت را ماه رمضان در اختيار ما قرار داده است كه بتوانيم خودمان را شستشو بدهيم. اين شستشو خيلي ارزش دارد. اين اشكها دل را شستشو ميدهد، اما بايد حفظش كرد، بايد آن را نگه داشت. همه ي اين دردهاي بزرگ، بيماري هاي مهلك و خطرناك، يعني منيت ها، كبرها، حسدها، تعدي ها، خيانتها، لااباليگري ها - كه اينها بيماري هاي بزرگ ما هستند - در ماه رمضان فرصت علاج پيدا ميكنند، قابل درمان ميشوند. خداي متعال توجه ميكند و يقيناً توجه كرده است. ماه رمضان ما امسال ماه رمضان خيلي خوبي بود. مجالس - مجالس قرآن، مجالس ذكر، مجالس دعا، مجالس موعظه - حضور قشرهاي مختلف، گروه هاي مختلف اجتماعي، چهره ها و قيافه هاي گوناگون در اين مجالس. چقدر انفاق در اين ماه انجام گرفت، چقدر در طول اين ماه مبارك از ضعيفان دستگيري شد. اينها خيلي ارزش دارد. هر كدام يك عطري به روح انسان ميدهد، گشايشي براي انسان به وجود مي آورد. اينها را حفظ كنيم. من توصيه ميكنم جوانها اين دلهاي نرم را، اين دلهاي نوراني را مغتنم بشمرند. در سنين بالا كمتر پيش مي آيد، براي جوانها بيشتر پيش مي آيد. اين دلها را حفظ كنيد. نماز اول وقت، حضور در مساجد، تلاوت قرآن، انس با قرآن، انس با ادعيه ي وارده ي از اهل بيت - كه گنجينه ي معارف اسلامي است - را مغتنم

بشمريد.

به اخلاق خودمان هم برسيم؛ به اخلاق خودمان هم برسيم. اخلاق اهميتش از عمل هم بيشتر است. فضاي جامعه را فضاي برادري، مهرباني، حسن ظن قرار بدهيم. من هيچ موافق نيستم با اينكه فضاي جامعه را فضاي سوءظن و فضاي بدگماني قرار بدهيم. اين عادات را از خودمان بايد دور كنيم. اينكه متأسفانه باب شده كه روزنامه و رسانه و دستگاه هاي گوناگون ارتباطي - كه امروز روزبه روز هم بيشتر و گسترده تر و پيچيده تر ميشود - روشي را در پيش گرفته اند براي متهم كردن يكديگر، اين چيز خوبي نيست؛ اين چيز خوبي نيست، دل ما را تاريك ميكند، فضاي زندگي ما را ظلماني ميكند. هيچ منافات ندارد كه گنهكار تاوان گناه خودش را ببيند، اما فضا، فضاي اشاعه ي گناه نباشد؛ تهمت زدن، ديگران را متهم كردن به شايعات، به خيالات. همين جا من اين را هم بگويم: اينكه در دادگاه ها - كه در تلويزيون هم پخش ميشد - از قول يك متهمي چيزي راجع به يك كس ديگري گفته ميشود، من اين را بگويم كه اين، شرعاً حجيت ندارد. بله، متهم هرچه درباره ي خود در دادگاه بگويد، اين حجت است. اينكه بگويند در دادگاه درباره ي خودش اگر اعترافي كرد، حجت نيست، اين حرف مهملي است، حرف بي ارزشي است؛ نه، هر اقراري، هر اعترافي، شرعاً، عرفاً و در نزد عقلا در يك دادگاه در مقابل دوربين، در مقابل بينندگان ميليوني كه متهم عليه خود بكند، اين اعتراف مسموع است، مقبول است، نافذ است؛ اما عليه ديگري بخواهد اعترافي كند، نه، مسموع نيست. فضا را نبايد از تهمت و از گمان سوء پر كرد. قرآن كريم ميفرمايد:

«لو لا اذ سمعتموه ظنّ المؤمنون و المؤمنات بانفسهم خيرا»؛(2) وقتي ميشنويد كه يكي را متهم ميكنند، چرا به همديگر حسن ظن نداريد؟ تكليف دستگاه اجرائي و قضائي به جاي خود محفوظ است. دستگاه هاي اجرائي بايد مجرم را تعقيب كنند، دستگاه هاي قضائي بايد مجرم را محكوم و مجازات كنند؛ با همان روشي كه ثابت ميشود و در قوانين اسلامي و قوانين عرفي ما هست و هيچ هم در اين زمينه نبايد كوتاه بيايند؛ اما مجازات مجرم كه از طرق قانوني جرم او ثابت شده است، غير از اين است كه به گمان، به خيال، به تهمت، يكي را متهم كنيم، بدنام كنيم، توي جامعه دهن به دهن بگردانيم. اينكه نميشود. اين فضا، فضاي درستي نيست. يا ديگران - خارجي ها، بيگانه ها، تلويزيونهاي مغرض - عليه كسي يا كساني حرفي بزنند، ادعا كنند كه اينها فلان جا خيانت كردند، فلان جا خطا كردند؛ ما هم عين همان را پخش كنيم. اين، ظلم است؛ اين، مورد قبول نيست. رسانه هاي بيگانه كِي دلشان براي ما سوخته است؟ كِي خواسته اند حقائق در مورد ما روشن بشود، كه در اين مورد بيايند حقيقت را گفته باشند؟ ميگويند، حرفهائي ميزنند، ادعاهائي ميكنند. نبايد گفت اينها شفافيت است. اين، شفافيت نيست؛ اين، كدر كردن فضاست. شفافيت معنايش اين است كه مسئول در جمهوري اسلامي عملكرد خودش را به طور واضح در اختيار مردم قرار بدهد؛ اين معناي شفافيت است، بايد هم بكنند؛ اما اينكه ما بيائيم اين و آن را بدون اينكه اثبات شده باشد، بگيريم زير بار فشار تهمت و چيزهائي را به آنها نسبت بدهيم كه ممكن است در واقع راست

باشد، اما تا مادامي كه ثابت نشده است، ما حق نداريم آن را بيان كنيم؛ اين آن را متهم كند، آن اين را متهم كند؛ از رسانه ي بيگانه - رسانه ي مغرض انگليس - شاهد برايش بياوريم، بعد هم يك نفر از آن طرف پيدا بشود و كل نظام را به اموري كه شايسته ي نظام اسلامي نيست و نظام اسلامي شأنش بسيار بالاتر است از اين چيزهائي كه بعضي به نظام اسلامي نسبت ميدهند، متهم بكند، اين اشكال بر آنها بيشتر هم وارد است. تهمت زدن به يك شخص گناه است، تهمت زدن به يك نظام اسلامي، به يك مجموعه، گناه بسيار بزرگتري است. پروردگارا ! با تقواي خود ما را از اين گناهان دور كن.

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات

و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(3)

خطبه ي دوم

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد

و علي اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين لا سيّما عليّ اميرالمؤمنين و الصّدّيقة الطّاهرة

و الحسن و الحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و عليّ بن الحسين و محمّدبن عليّ

و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّدبن عليّ و عليّ بن محمّد

و الحسن بن عليّ و الخلف الهادي المهديّ حججك علي عبادك و امنائك في بلادك

و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين

اوصيكم عباد اللَّه بتقوي اللَّه در خطبه ي دوم، اولين مطلبي كه وظيفه ي خود ميدانم عرض بكنم، عرض سپاس و قدرداني است از ملت عظيم الشأن ايران به خاطر نمايش عظمتي كه در روز قدس در برابر چشم جهانيان قرار دادند. چقدر سعي كرده اند در طول اين سالها كه روز قدس

را كه نماد صف بندي حق در مقابل باطل است، تضعيف كنند. روز قدس نشان دهنده ي صف بندي حق و باطل، صف بندي عدل در مقابل ظلم است. روز قدس فقط روز فلسطين نيست؛ روز امت اسلامي است. روز فرياد رساي مسلمانان عليه سرطان كشنده ي صهيونيزم است كه به وسيله ي دست متجاوز اشغالگران، مداخله كنندگان، قدرتهاي استكباري به جان امت اسلامي افتاده است. روز قدس چيز كوچكي نيست. روز قدس يك روز جهاني است. يك پيام جهاني هم دارد. نشان دهنده ي اين است كه امت اسلامي اولاً زير بار ظلم نميرود، ولو اين ظلم از پشتيباني بزرگترين و قدرتمندترين دولتهاي عالم برخوردار باشد. چقدر سعي كردند روز قدس را تضعيف كنند و امسال بيش از هميشه تلاش كردند؛ اما روز قدس در ايران اسلامي، در تهرانِ باعظمت به همه ي دنيا نشان داد كه عقربه ي انقلاب و ملت ايران به كدام سمت و كدام جهت است؛ نشان داد كه اراده ي ملت ايران چيست؛ نشان داد كه ترفندها و حقه ها و پول خرج كردنها و خباثتهاي سياسي آنها بر روحيه ي ملت ايران اثري ندارد.

سران و سياسيون غرب در اين چند ماه فريب رسانه هاي خودشان را خوردند، فريب تحليلگران حرفه اي مطبوعات و راديو تلويزيونهاي خودشان را خوردند، خيال كردند كه ميتوانند روي ملت ايران اثر بگذارند. روز قدس شما نشان داديد كه آنها در پي سراب بودند. حقيقت اين است. حقيقت ملت ايران همان چيزي است كه در روز جمعه ي آخر ماه مبارك رمضان - روز قدس - نشان داده شد و نشان داده شد كه امتداد اين عظمت، اين حركت در دنياي اسلام گسترده است و مخصوص ايران نيست؛ در نقاط مختلف عالم مسلمانها

هر جائي كه امكان پيدا كردند، روز قدس را با فرياد خود عليه ظلم آميختند. روز قدس روز بسيار عظيمي است. اين كار را شما به بهترين وجهي انجام داديد. يك بار ديگر ملت ايران نشان داد كه در مواقع حساس، سخن خود را با رساترين فرياد به گوش مردم دنيا ميرساند.

هفته ي دفاع مقدس آغاز ميشود. دفاع مقدس جهاد بزرگ ديني و ملي ملت ايران بود. ملت ايران روح اعتماد به نفس ملي را به وسيله ي هشت سال دفاع قدرتمندانه توانست در خود تقويت كند، توانست استعدادها را در خود شكوفا كند، توانست ظرفيتهاي ناشناخته ي خود را بشناسد. جوانهاي ما در جنگ تحميلي، چه در نيروهاي مسلح - ارتش و سپاه - و چه در بسيج عظيم مردمي - بسيج مستضعفان - توانستند چهره اي را از ايران نشان بدهند كه ده ها سال بود - شايد بشود گفت دويست سيصد سال بود - كه از ايران چنين چهره اي ديده نشده بود. اگر شما مي بينيد امروز ملت ما و جوانان ما با ظرفيت عظيم استعداد خود در ميدانهاي دانش و فناوري حضور دارند، بخش عمده اي از اين مرهون دفاع مقدس است. آنجا بود كه ملت ايران آگاه شدند، دانستند كه چه ظرفيتي دارند، چه قدرتي دارند. آنهائي كه به جمهوري اسلامي حمله كردند، به خودشان وعده دادند كه سه روز ديگر، يك هفته ي ديگر، يك ماه ديگر، تهران را فتح خواهند كرد(!) امروز از آن روزها نزديك به سي سال گذشته است؛ ملت ايران روزبه روز مقتدرتر و قوي تر شده است؛ اين درخت روزبه روز تناورتر و ريشه دارتر شده است و آن مفلوكهائي كه آن خيالهاي باطل را

كردند، هر كدامشان در كنجي به زباله دان افتادند و نابود شدند. بعد از اين هم همين جور خواهد بود.

آنچه كه من امروز به همه ي ملت عزيزمان و به مسئولين محترم - بخصوص كه بحمداللَّه هم قوه ي مجريه، هم قوه ي قضائيه، يك دوره ي جديد را آغاز كرده اند و تازه نفسند - توصيه ميكنم، اين است كه براي دهه ي پيشرفت و عدالت، همه خودشان را آماده كنند. ما احتياج داريم به جهش در اين راه. ما عقب ماندگي زياد داريم. با رفتار معمولي نميشود به نقطه ي مطلوب رسيد؛ ما به جهش احتياج داريم. اين جهش، ايمان ميخواهد، اخلاص ميخواهد، هماهنگي ميخواهد، همكاري نيروها را با يكديگر لازم دارد. قواي سه گانه با هم همكاري بكنند، همدلي كنند، به هم كمك كنند؛ مردم به مسئولين، بخصوص به قوه ي مجريه كه وسط ميدان است كمك كنند، همكاري كنند، همراهي كنند، ما بتوانيم راه هاي نرفته را برويم؛ كارهاي بزرگي كه در انتظار ماست، انجام بدهيم.

بر روي يك نقطه ي بخصوص هم تاكيد ميكنم در ميان كارهائي كه بايد انجام بدهيم و آن نقطه، علم است. چند سالي است كه حركت علمي در كشور آغاز شده است. نخبگان نگذارند اين حركت كند شود يا خداي ناكرده متوقف شود؛ پيش برويد. حوزه و دانشگاه در اين مورد مسئوليت سنگيني دارند. استاد و دانشجو همه مسئوليت دارند. راه علم را بايد دنبال كنيد. اگر ملتي نتواند در ميدان علم و پيشرفت علمي و خطشكنيِ علمي پيشرفت كند، كلاهش پس معركه خواهد ماند.

اگر مي بينيد كساني آگاهانه، بي پروا در دنيا ظلمِ آشكار ميكنند، اين به پشتوانه ي علمشان هست. علم است كه براي آنها ثروت به وجود

آورده است، قدرت سياسي به وجود آورده است، نفوذ در دنيا و در مناطق گوناگون عالم به وجود آورده است. كليد پيشرفت، علم است. نگذاريد حركت علمي متوقف بشود.

يك نكته ي ديگر هم عرض بكنم. امسال ما اعلام كرديم سال اصلاح الگوي مصرف؛ همه هم استقبال كردند؛ مسئولين استقبال كردند، مردم - هر كدام صدايشان به ما رسيد - استقبال كردند، متخصصين و نخبگان و افراد مطلع در زمينه هاي اجتماعي و اقتصادي استقبال كردند، گفتند عجب شعار درستي است، شعار خوبي است؛ خوب، چه شد؟ سه چهار ماه متأسفانه كشور دنبال همين هيجانهاي كاذب، در اين زمينه وقت را از دست داد. ما الان در پايان نيمه ي اول سال قرار داريم. البته اصلاح الگوي مصرف مخصوص يك سال نيست؛ سالها طول ميكشد. من ايام عيد هم اين را گفتم؛ شايد ده سال طول بكشد كه انسان بخواهد اين كار را بكند؛ اما بايد شروع كنيم. مسئولين بايد در اين زمينه تلاش كنند، كار كنند، همكاري كنند، دانشگاه ها، افراد مطلع، حوزه هاي علميه، هر كدام نقشي دارند؛ ان شاءاللَّه اين نقش را ايفاء كنند و بتوانيم به كمك الهي، با همت دولت محترم كه در اين زمينه بايد پيشتاز باشد و پيشرو باشد و با كمك مردم، اين كار را پيش ببريم.

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

انّا اعطيناك الكوثر. فصلّ لربّك و انحر. انّ شانئك هو الابتر.(4)

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) صحيفه ي سجاديه، دعاي 45

2) نور: 12

3) عصر: 1 - 3

4) كوثر: 1 - 3

بيانات در ديدار اعضاي مجلس خبرگان رهبري

بيانات در ديدار اعضاي مجلس خبرگان رهبري

5 شوال 1430 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خيلي خوش آمديد آقايان محترم! برادران عزيزِ نخبگان و خبرگان روحاني و متقي اين ملت!

و خيلي متشكرم از زحمات شما در اين دو روز و نشست پُر فايده اي كه داشتيد و بيانات رئيس محترم مجلس خبرگان و همچنين اين گزارش مشروح و مفيد و كاملي كه جناب آقاي شاهرودي بيان فرمودند. اولاً لازم ميدانم فقدان اين عالم شهيد را كه حقيقتاً خسارتي بود - هم براي كردستان، هم براي ما - تبريك و تسليت عرض بكنم به مردم كرد، به برادران اهل سنت و به همه ي كساني كه علاقه مند به سرنوشت كشورند و علاقه مند به وحدت در كشورند. اين يك نمونه از جنايتهائي است كه سرنخ آن بدون ترديد در بيرون از مرزهاست و سرويسهاي جاسوسي لانه كرده ي در عراق اشغالي و در كردستان عراق، بلاشك عامل و مجري اين جنايتها هستند؛ طراح اين جنايتها آنها هستند. البته اين براي ما خسارت بود بلاشك، لكن قطعاً هدف دشمن از شهادت ماموستا ملا محمد شيخ الاسلام، برآورده نخواهد شد. تروريزم نتوانسته است و نخواهد توانست ضربه اي به انقلاب وارد كند، بلكه بعكس هر جا به وسيله ي دشمن، خوني مظلومانه بر زمين ريخته شد، اين پرچم خونين به دست جمع بيشتري برافراشته شد. اينجا هم همانجور خواهد شد. بلاشك طلاب جوان سني و علماي اهل سنت و مردم كُرد - در استان كردستان و غير آنها - راه اين شهيد را گرمتر و مشتاقانه تر ادامه خواهند داد. من نقش اين برادر خوبمان را در كردستان، هم از دور ميدانستم، هم از نزديك رفتم مشاهده كردم. ايشان عامل وحدت بود، عامل گسترش فكر انقلاب اسلامي بود، معتقد به مباني نظام بود؛ كاملاً صادقانه و جدي. و همين روحيات بلاشك در بين علاقه مندان ايشان،

در بين طلاب جوان كردستان توسعه خواهد يافت. دشمن بداند كه اين خشونت و اين جنايت راه به جائي نخواهد برد و اهداف او را تأمين نخواهد كرد. همه هم بدانند كه دشمن در دشمني خود، شيعه و سني و كُرد و فارس و تُرك و بلوچ و اينها نميشناسد؛ هر كسي منادي وحدت است، هر كسي پايبند به مباني نظام هست، مورد بغض و دشمني دشمن هست؛ هر كه باشد، هر چه باشد، با هر مذهبي ، با هر قوميتي. نكته ي دومي كه عرض ميكنم، اين است كه امتياز بي بديل مجلس خبرگان رهبري اين است كه در اين مجلس دغدغه هاي عمومي و ملي مطرح است؛ معطوفاً به اسلام و انقلاب. در اين مجلس - كه شايد اين خصوصيت در اين مجلس بي نظير باشد - جناح بندي هاي سياسي، خطبازي ها و خطسازي ها راهي ندارد؛ تاكنون بحمداللَّه اين جور بوده، بعد از اين هم به حول و قوه ي الهي همين جور خواهد بود؛ و همين مايه ي وزانت و متانت و اهميت اين مجلس در چشم مردم است. و لذا مي بينيد دشمني دشمن ها هم با اين مجلس بسيار وسيع و گسترده است، كه در هر برهه اي از زمان به يك نحوي اين دشمني نشان داده ميشود. اين مايه ي اعتماد مردم است كه احساس بكنند اين جمع منتخب آنها - كه همه عناصر روحاني و شناخته شده ي به علم دين هستند - در اين مجلس به فكر مسائل اساسي اسلام و مسلمين و جامعه ي ايراني و مسائل عمده ي كشور هستند؛ مسائل شخصي و خطي و جناحي در تصميم گيري ها و در اظهارات اينها راهي ندارد. اين خيلي چيز مهمي است. صحنه ي

كار براي اين مجلس، صحنه ي دفاع از اصول است، صحنه ي دفاع از ارزشهاست؛ ممكن است سلائق و بيانهاي مختلفي باشد، لكن حقيقت قضيه همين است؛ و اين ان شاءاللَّه بايد با جديت و استحكام ادامه پيدا بكند. نكته ي بعدي كه به برادران محترم عرض كنيم، اين است كه معارضه ي با نظام، يك سابقه ي سي ساله در اين انقلاب دارد؛ چيز جديدي نيست. اَشكال معارضه گوناگون بوده است، اما هميشه بوده است؛ شدتاً، ضعفاً، متناسب با وضعيت ما در داخل بوده. هر جا احساس كردند و هر وقت احساس كردند ميتوانند حضور قوي تري پيدا كنند، ضربه اي را كه ميتوانستند - به خيال خود - وارد كردند. و انقلاب هم در طول اين سي سال در مقابل اين ضربات ايستاده است؛ نه فقط ضعيف نشده، بلكه روز به روز بحمداللَّه كشور و نظام جمهوري اسلامي قوي تر هم شده. منتها يك نكته وجود دارد و او اين است كه هر چه ما در نظام جمهوري اسلامي، توانستيم ريشه ي خودمان را عميق تر كنيم و پيشتر برويم و كارهايمان را پيچيده تر بكنيم، توطئه ي دشمن هم پيچيده تر شده است؛ اين را بايد توجه داشت. درست است كه ما تجربه ي غلبه ي بر چالشهاي تحميل شده را داريم - نه فقط در يك مورد و دو مورد؛ در تمام اين سي سال، تجربه ي نظام جمهوري اسلامي، تجربه ي غلبه بر چالشها و بر معارضه ها و دشمني هاست - ولي بايستي توجه كرد كه - همانطور كه اشاره فرمودند - دشمن، «من نام لم ينم عنه»؛(1) بيدار است؛ خبرهائي كه از مراكز حساس سياسي و امنيتي دنيا به دست ما ميرسد، نشان ميدهد كه دستگاه هاي عظيمي، گسترده اي،

با بودجه هاي كلاني، به طور دائم متوجه به نظام جمهوري اسلامي هستند؛ با انگيزه هائي كه دارند، كه گفته شده است و معلوم است براي ما و شما. دارند كار ميكنند؛ هر روز طرحي را به ميدان مي آورند و هر روز عرصه ي جديدي را در مقابل جمهوري اسلامي مي آرايند. و اين ادامه هم پيدا خواهد كرد، تا وقتي كه مأيوس بشوند؛ آن وقتي كه نظام جمهوري اسلامي به نصابهاي مشخصي در زمينه هاي سياسي، در زمينه هاي اقتصادي، در زمينه هاي امنيتي، در زمينه هاي علمي، در زمينه هاي اخلاقي برسد. تا جمهوري اسلامي به اين نصابهاي معين نرسيده است، اينها ادامه پيدا خواهد كرد؛ به آنجا كه رسيديم، دشمن طبعاً مأيوس خواهد شد و واقعيت را به طور كامل خواهد پذيرفت. به هر حال امروز توطئه ي دشمن، توطئه ي پيچيده اي است. ما بايد جوانب اين توطئه را بروشني بشناسيم و بشناسانيم؛ وظيفه ي ما اين است. امروز جنگ نظامي با ما خيلي محتمل نيست - نميگوئيم بكلي منتفي است، اما خيلي محتمل نيست - لكن جنگي كه وجود دارد، از جنگ نظامي اگر خطرش بيشتر نباشد، كمتر نيست؛ اگر احتياط بيشتري نخواهد، كمتر نميخواهد. در جنگ نظامي دشمن به سراغ سنگرهاي مرزي ما مي آيد، مراكز مرزي ما را سعي ميكند منهدم بكند تا بتواند در مرز نفوذ كند؛ در جنگ رواني و آنچه كه امروز به او جنگ نرم گفته ميشود در دنيا، دشمن به سراغ سنگرهاي معنوي مي آيد كه آنها را منهدم كند؛ به سراغ ايمانها، معرفتها، عزمها، پايه ها و اركان اساسي يك نظام و يك كشور؛ دشمن به سراغ اينها مي آيد كه اينها را منهدم بكند و نقاط قوت را

در تبليغات خود به نقاط ضعف تبديل كند؛ فرصتهاي يك نظام را به تهديد تبديل كند. اين كارهائي است كه دارند ميكنند؛ در اين كار تجربه هم دارند، تلاش هم زياد دارند ميكنند، ابزار فراواني هم در اختيارشان هست. بايد ابعاد دشمن و ابعاد دشمني را بدانيم تا بتوانيم بر او فائق بيائيم. البته ما مدد الهي داريم، كمك غيبي داريم بدون شك؛ اين را انسان دارد مشاهده ميكند؛ لكن ما مادامي كه هوشيارانه، آگاهانه در ميدان نباشيم، تدبير لازم را به كار نبريم، كمك الهي به سراغ ما نخواهد آمد. دشمنان ما؛ دشمنان انقلاب، دشمنان نظام جمهوري اسلامي، چند خط را دارند دنبال ميكنند كه اين در تبليغاتشان و در كاري كه انجام ميدهند، واضح هم هست؛ اينها چيزهاي پوشيده و پنهاني نيست؛ بايد در ذهن خودمان اينها را جمع بندي كنيم:

يكي اين است كه نشانه هاي اميد را مخدوش كنند؛ مورد خدشه قرار بدهند، كه از جمله همين انتخابات بود. حضور هشتاد و پنج درصدي مردم، يك چيز اميد بخشي است، يك چيز مهمي است؛ همانطور كه عرض كرديم، سي سال بعد از يك انقلاب، مردم كشور بيايند به نظام برآمده ي اين انقلاب يك چنين آراء وسيعي را تقديم بكنند، اين جز اعتماد به اين نظام و دل بستن به اين نظام، معناي ديگري ندارد؛ و اين اتفاق افتاد. يا رئيس جمهوري را با اين رأي بالا انتخاب بكنند، اين يك چيز بي سابقه است. اين اتفاق افتاد؛ اين كار در كشور شد. اين خيلي نقطه ي قوت مهمي است. سعي شد اين نقطه ي قوت را تبديل كنند به نقطه ي ضعف؛ اين مايه ي اميد را تبديل

كنند به مايه ي ترديد، مايه ي يأس. اين كار خصمانه اي است. در كشور، مايه هاي اميد فراوان است؛ زيرساختهاي كشور، امروز زيرساختهاي بسيار مستحكمي است؛ كارهاي مهمي در طول اين سالها انجام گرفته و امروز كشور آماده ي يك حركت جهش وار به جلوست. پيشرفتهاي علمي، امروز خيلي چشم نواز و چشم گير است؛ به طوري كه ديگران - دانشمندان كشورهاي ديگر، آنهائي كه انگيزه ي سياسي ندارند - اعتراف ميكنند؛ كه يك نمونه اش را ديشب توي تلويزيون ديديد. در مورد همين سلولهاي بنيادي، اعتراف كردند كه باور نميكردند در ايران اين حدِ پيشرفت وجود داشته باشد. ميگويد: من پارسال هم در اين كنفرانس علمي شركت كردم، امسال هم شركت كردم؛ امسال تا پارسال تفاوت زيادي به وجود آمده، پيشرفت زيادي شده! اين يك نمونه اش است؛ ده ها نمونه از اين قبيل داريم كه اينها پيشرفتهاي علمي است؛ مايه هاي اميد است. خودِ تجربه ي سي ساله - سي سال تجربه پشت سر ماست؛ در اختيار ماست - نسل جوانِ پر انرژي و تحصيلكرده اي در وسط ميدان است؛ اينها همه مايه هاي اميد و نقاط قوت است. نسل جواني كه هم تحصيلكرده است، هم اعتماد به نفس دارد، هم احساس ميكند كه ميتواند كشور خودش را پيش ببرد. ما يك سند چشم انداز داريم كه تا سال 1404، مشخص كرده كه خط ما از لحاظ پيشرفتهاي كشوري و مادي كجاست؛ خيلي چيز مهمي است. معلوم كرديم كه به كجا بايد برسيم و از چه طريقي بايد حركت بكنيم. اينها عوامل اميد است، اينها نقطه هاي قوت است. ميخواهند اينها را به موجبات يأس تبديل كنند؛ راجع به سند چشم انداز صحبت بشود، ميگويند آقا به اين سند توجهي نشده؛

راجع به پيشرفتهاي علمي بحث بشود، ميگويند اينها خيلي اهميتي ندارد؛ راجع به انتخابات بحث بشود، اين شبهه ها و خدشه ها را پيش مي آورند؛ راجع به جوانها صحبت بشود، اشاره ميكنند به تخلف چند تا جوان در يك طرفي! يعني همه ي اين نقاط مثبت، اين قله هاي برجسته اي كه همه اش اميدافزا هست، اينها را سعي ميكنند در چشمها كمرنگ كنند. متقابلاً نقاط ضعف كوچكي كه حتماً وجود دارد، بزرگ كنند يا نقاط ضعف را - نميگوئيم هم كوچك، نقاط ضعفي وجود دارد - بزرگ نمائي كنند؛ چند برابرِ آنچه كه هست، اين نقاط ضعف را نشان بدهند؛ سياه نمائي كنند؛ تلقي هاي بدبينانه ي نسبت به نظام را گسترش بدهند. مي بينيد ديگر؛ به زور ميخواهند اين يأس را به جامعه القاء كنند. وقتي يأس وارد جامعه شد، جامعه از پويائي خواهد افتاد؛ افراد مبتكر، افراد نخبه، افراد جوان و پُر نشاط منزوي ميشوند، كناره گيري ميكنند، دست و دلشان به كار نميرود، مشاركتها كم ميشود، پويائي جامعه از دست ميرود. اين يكي از خطوط كاري دشمن است؛ مرتباً القاي بن بست كردن. شما اگر ببينيد اين تبليغات راديوها را - حالا امروز راديوها ديگر نيست. يك وقتي ميگفتيم ده ها راديو، امروز مسئله ي هزارهاست؛ راديو هست، تلويزيون هست، اين وسائل اينترنتي هست - به طور دائم از مراكز مشخصي، مرتباً القاي بن بست، القاي بحران، القاي سياه بودن وضعيت ميشود؛ هر مقداري كه بگيرد، هر مقداري كه مستمع و شنونده پيدا بكند و باورپذير باشد براي آنها؛ دارند در اين زمينه كار ميكنند. اين يكي از خطوط كاري دشمن است. يكي از خطوط كاري اصلي دشمن، همين مسئله ي تفرقه است كه شما آقايان بر روي او

بحق تكيه كرديد، در گزارش هم بيان فرمودند، در بيانيه ي پاياني خبرگان هم به اين مسئله ي اتحاد توجه شده؛ بسيار مسئله ي مهمي است. مسئله ي اتحاد ملت و كاري كه براي ايجاد تفرقه دارد انجام ميگيرد، بسيار مسئله ي مهمي است. ما نشانه هاي وحدت عمومي مردم را داريم مي بينيم. شما نماز جمعه ها را در ماه رمضان ديديد، روز قدس را ديديد، نمازهاي عيد فطر را ديديد؛ چه عظمتي! انسان وقتي نگاه ميكند - نه فقط در تهران، در مشهد، در اصفهان، در كرمان، در تبريز، در مناطق مختلف - منظره، منظره هاي بي نظيري است؛ اصلاً شايد در طول تاريخ اسلام، هرگز نماز عيد فطر با اين عظمت، با اين شُكوه هاي عجيب - در نقاط مختلف يك كشور، نه فقط در يك شهر - ديده نشده! ما امروز اينها را داريم؛ اينها همه نشانه ي وحدت است؛ نشانه ي همدلي مردم است؛ نشانه ي اين است كه يك مركز مشتركي وجود دارد كه مردم علي رغم اختلافات جزئي و فرعي اي كه با هم دارند، در گرايش و انتماء(2) به اين اصل، متفق اند؛ دلشان متوجه اين مركز است؛ كه اين مركز هم دين است، اصول اسلامي است، ارزشهاي والاست، دين خداست. اين، خيلي چيز مهمي است. خوب، همه بايد در مقابل اين وحدت سر فرود بياورند، وقتي اين وحدت را مي بينند. مي بينيم كه متأسفانه بعكس، بعضي دم از تفرّق ميزنند، از روي جهالت، غفلت؛ واقعاً محمول بر غفلت است اين چيزها، بيش از آنچه كه بر چيزهاي ديگري انسان بخواهد اينها را حمل كند. اين، مسئله ي مهمي است. مسئله ي ايجاد وحدت؛ وحدت مذهبي، وحدت قومي، وحدت سلائق سياسي، اينها مهم است؛ بايد سعي كرد.

يكي از خطوط دشمن، ايجاد تفرقه است؛ هر چه بتوانند، در هر جا بتوانند، در هر سطحي كه بتوانند؛ در سطوح مختلف؛ از مسئولين، غير مسئولين، آحاد مردم، بين خودِ گروه هاي روحاني، بين خودِ گروه هاي دانشگاهي، بين خودِ جمعها و جمعيتهاي واحدهاي ديگر اجتماعي، و بين اينها با يكديگر ايجاد اختلاف كنند، و بين مذاهب. نمونه هاي فراوانش را داريد مشاهده ميكنيد كه در جامعه هست. اين يك مسئله است. خط دشمن خط ايجاد تفرقه است. اين هم يك مسئله است. مسئله ي بعدي - اين خط ديگري است كه به نظر ما دشمن بر روي او هم دارد سرمايه گذاري ميكند - منصرف كردن ذهن مردم از دشمنيِ دشمن است. ما هرگز منكر نيستيم كه در نارسائي هاي گوناگون و مشكلات فراواني كه بر سر راه جامعه و افراد پيش مي آيد، تقصيرهاي شخصي و تقصيرهاي اجتماعي، از درون وجود دارد؛ در اين هيچ ترديدي نيست؛ كسي اين را منكر نيست. «ما أصابك من حسنة فمن اللَّه و ما أصابك من سيئة فمن نفسك»؛(3) اينكه معلوم است؛ دشمن هم اگر ضربه اي به ما زد و اين ضربه كاري شد، اين هم «من نفسك» است؛ در اين شكي نيست. در جنگ احد هم كه دشمن حمله كرد و ضربه زد، در حقيقت مسلمانها از خودشان ضربه خوردند؛ در اين كه بحثي نيست؛ منتها نكته اين است كه اگر انسان بخواهد ضربه نخورد، بايد نقش دشمن را ببيند. يكي از لوازم توجه و ملاحظه براي ضربه نخوردن، ديدن دشمني است كه ميخواهد به ما ضربه بزند؛ از اين ما را نبايد غافل كنند. خط اغفالِ بخصوص خواص و نخبگان از تأثير

دشمن، يكي از خطوط القائي و تبليغاتي دشمن است. حالا طرق مختلفي البته براي اين كار دارند. تا كسي بگويد دشمن، ميگويند: آقا شما همه اش به گردن دشمن مي اندازيد! خوب، هست دشمن؛ چرا نمي بينيم دشمن را؟ چرا نمي بينيم شعف عظيمي كه دشمن پيدا ميكند از آنچه كه اينجا از اختلاف ما، از حوادث گوناگون، از بلواي بعد از انتخابات به وجود مي آيد؟ تشويق كنند كساني را كه عامل هستند. آنجا، رئيس يك كشور بزرگ از آدمها اسم مي آورد! خوب، اين جز ايجاد دشمني است؟ از معارضين نظام اسم مي آورد و تمجيد ميكند از فلان كس كه آقا از شجاعت او(!) ما تعجب كرديم. چرا؟ چون يك كلمه اي گفته كه آنها خوششان آمده. اينها را بايد ديد؛ اينها را بايد متوجه شد و نبايستي از دشمنيِ دشمن غفلت كرد. البته دشمني او خلاف انتظار نيست، غفلت ما خلاف انتظار است. دولت انگليس كه كارنامه ي دويست ساله ي حضور آنها و ارتباط آنها با كشور ما، كارنامه ي سر تا پا سياه است - واقعاً يك نقطه و يك جا نداريم كه بشود نشان داد كه دولت انگليس به نفع ملت ايران يك قدم كوچكي برداشته باشد؛ هر چه بوده ضرر؛ هر چه بوده صدمه هاي بزرگ - اينها اعلان ميكنند كه ما طرفدار ملت ايرانيم! دولت آمريكا اعلام ميكند كه ما طرفدار مردم ايرانيم! يعني: با نظام جمهوري اسلامي بديم، اما مردم را دوست داريم! خوب، مردم جزو اين نظامند؛ اين نظام كه منفك از مردم نيست. اين ترفندهاي دشمن است. اينها را بايد شناخت، فهميد. او البته دشمني اش را ميكند؛ امر طبيعي است، اما اينكه ما نفهميم دشمني

او را و از اين معنا غفلت كنيم، اين قابل قبول نيست. يك وقت مي بينيد ما در داخل جدول و پازلهاي دشمن قرار ميگيريم - در پازل، مجموعه اي را كنار هم ميچينند، تا يك شكلي از تويش در بيايد - تا يكي از اين اجزاء را ما تأمين بكنيم. خوب، اين خيلي چيز بدي است؛ ما بايد سعي كنيم كه تأمين كننده ي اجزاء او نباشيم. مثل اين جدول حروف متقاطع كه وقتي كنار هم گذاشته ميشود، يك كلمه اي از تويش در مي آيد. دشمن يك جدولي اين جوري درست كرده، براي اينكه يك حرفي از تويش در بياورد؛ چند تا از اين حروف را هم ما بگذاريم! اين را بايد مراقبت كرد؛ بحث سر اين است؛ بايد جدول دشمن را كامل نكنيم؛ پازل دشمن را كامل نكنيم؛ ببينيم دشمن چه كار دارد ميكند و چه كار ميخواهد بكند؛ اهداف و حضور واضح او را ببينيم. امروز مؤثرترين سلاح بين المللي عليه دشمنان و مخالفين، سلاح تبليغات است؛ سلاح ارتباطات رسانه اي است. امروز اين قوي ترينِ سلاح است و از بمب اتم هم بدتر و خطرناكتر است. اين سلاح دشمن را شما در بلواهاي بعد از انتخابات نديديد؟ دشمن با همين سلاح، لحظه به لحظه، قضاياي ما را دنبال ميكرد و به كساني كه اهل شيطنت بودند، رهنمود ميداد. «و انّ الشّياطين ليوحون الي اوليائهم ليجادلوكم»؛(4) دائم به اولياء خودشان ايحاء ميكردند. خوب، اين حضور دشمن است ديگر؛ حضور دشمن را از اين واضح تر و روشن تر ميشود فرض كرد؟ بايد بصيرت داشت. آنچه كه انسان از نخبگان جامعه و جريانات سياسي و گروه هاي سياسي انتظار دارد، اين است كه با

اين حوادث، با اين خطوط دشمن، با بصيرت مواجه بشوند؛ با بصيرت. اگر بصيرت وجود داشت و عزم مقابله وجود داشت، خيلي از رفتارهاي ما ممكن است تغيير پيدا بكند؛ آنوقت وضعيت بهتر خواهد بود. بعضي از كارها از روي بي بصيرتي است. اين محورهائي كه عرض شد اين خطوط دشمن را ما در عمل خودمان و در اظهارات خودمان بايد محاسبه كنيم و بايد اينها را در محاسبات خودمان بگنجانيم، كه اگر اظهارنظري هم ميخواهيم بكنيم، با توجه به اينها باشد؛ عمل و اقدامي ميخواهيم بكنيم، با توجه به اينها باشد؛ ببينيم آيا داريم به دشمن كمك ميكنيم يا نه. اين به نظر من چيز مهمي است. نكته ي چهارم اين است كه جمهوري اسلامي - كه از انقلاب اسلامي برخاسته است - يك واحدي است كه داري دو بعد است: اسلامي بودن و مردمي بودن؛ هم اسلامي است، هم مردمي است. و مردمي است، چون اسلامي است؛ چون اسلام دين جامعه است. دين مسئوليت همگاني است؛ اسلام دين تك تك افراد و اشخاص به حيث خودشان فقط نيست؛ آن هم هست، اما افراد به حيث اجتماعشان هم مورد خطاب اسلامند. اسلام يك دين مردمي است؛ يك دينِ مسئوليت عمومي است؛ بنابراين مردمي بودن از خود اسلامي بودن برمي آيد. اسلامي هم هست؛ چون خداي متعال منت گذاشته است: «بل اللَّه يمنّ عليكم أن هداكم للإيمان»؛(5) منت گذاشته بر ما، هدايت كرده ما را به اين ايمان؛ پروردگار به مردم ما، به خود ما منت گذاشته، ما را به اين دين هدايت كرده؛ لذا جمهورِ ما اسلام را ميخواهند و اين دين الهي را بحمداللَّه خداي متعال

به ما داده است. بنابراين «جمهوري اسلامي» است؛ يك منظومه است، يك مجموعه است، يا بگوئيم واحدِ داراي ابعادي است كه اين ابعاد بايد با همديگر مورد ملاحظه قرار بگيرد و با هم باشد؛ اين درهم تنيدگي بايد حفظ بشود. هر كدام از اين جهات تضعيف بشود، كل و مجموعه تضعيف شده است. مسئله ي ولايت هم پايبندي به همين مجموعه است؛ چه ولايت معصومين (عليهم السّلام)، چه ولايت فقيه كه دنباله ي ولايت معصومين و ادامه ي او هست. مسئله ي پايبندي به اين مجموعه و رعايت حفظ اين مجموعه در كشور و در نظام است، كه زاويه اي پيدا نكند، مشكلي برايش به وجود نيايد، در او تنقيصي و تبعيضي حاصل نشود، با همين جامعيت حركت كند و پيش برود. و اين اسلام ناب هم كه در فرمايش امام بود، ناظر به همين است؛ چون امام اسلام ناب فرمودند، در مقابل اسلام آمريكائي. اسلام آمريكائي فقط آن نيست كه آمريكاپسند باشد؛ هر چيزي كه خارج از اين اسلام ناب است؛ اسلام سلطنتي هم همين جور است، اسلام التقاطي هم همين جور است، اسلام سرمايه داري هم همين جور است، اسلام سوسياليستي هم همين جور است، اسلامهائي كه با شكلها و رنگهاي مختلفي عرضه بشود و آن عناصر اصلي در او وجود نداشته باشد، همه اش مقابل اسلام ناب است؛ در واقع اسلام آمريكائي است. انسان مشاهده ميكند در اين معارضه هائي كه با نظام در طول اين سي سال انجام گرفته، اين اسلامهاي گوناگون حضور داشته اند؛ هم اسلام التقاطي وجود داشته، هم اسلام سلطنتي وجود داشته، هم اسلام سوسياليستي وجود داشته؛ انواع و اقسام اين اسلامها در مواجهه ي با نظام جمهوري اسلامي

وجود داشته اند. خوب، در اين نگاه به اسلام و درك و فهم از اسلام، فرد و جامعه با هم ملاحظه ميشوند، معنويت و عدالت با هم ملاحظه ميشوند، شريعت و عقلانيت با يكديگر ملاحظه ميشوند، عاطفه و قاطعيت در كنار هم ديده ميشوند؛ اينها همه بايد باشد. قاطعيت در جاي خود، عواطف در جاي خود، شريعت در جاي خود، عقلانيت - كه آن هم خارج از شريعت البته نيست - در جاي خود؛ همه در كنار هم بايستي مورد استفاده قرار بگيرند؛ انحراف از اين منظومه ي مستحكم، موجب انحراف از نظام اسلامي خواهد بود. نكته بعدي اين است كه ما نه فقط در عمل احتياج به شجاعت داريم، در فهم هم احتياج به شجاعت داريم. در فهم فقيهانه، احتياج به شجاعت هست؛ اگر شجاعت نبود، حتي در فهم هم خلل به وجود خواهد آمد. درك روشن از كُبريات و صُغريات؛ گاهي انسان كُبريات را درست ميفهمد، در صُغريات اشتباه ميكند. اين درك صحيح از مباني دين و از موضوعات ديني و از موضوعات خارجيِ منطبق با آن مفاهيم كلي و عمومي يعني كُبريات و صُغريات احتياج دارد به اينكه ما شجاعت داشته باشيم، ترس نداشته باشيم؛ والّا ترس از مالمان، ترس از جانمان، ترس از آبرويمان، انفعال در مقابل دشمن، ترس از جوّ، ترس از فضا؛ اگر اين حرف را بزنيم، عليه ما خواهند بود؛ اگر اين حرف را بزنيم، فلان لكه را به ما خواهند چسباند؛ اين ترسها فهم انسان را هم مختل ميكند. گاهي انسان به خاطر اين ترسها، به خاطر اين ملاحظات، صورتِ مسئله را درست نميفهمد؛ نميتواند مسئله را درست درك

بكند و حل بكند؛ موجب اشتباه خواهد شد. لذا «و لا يخشون احدا الّا اللَّه» خيلي مهم است؛ در اين آيه ي شريفه ي «الّذين يبلّغون رسالات اللَّه و يخشونه و لا يخشون احدا الّا اللَّه و كفي باللَّه حسيبا»؛(6) معلوم ميشود شرط بلاغ و ابلاغ و تبليغ، همين عدم خشيت است كه: «و لا يخشون احدا الّا اللَّه». ميگوئي: آقا! اگر اين كار را بكنم، ممكن است در دنيا سرم كلاه برود. خوب، «و كفي باللَّه حسيبا»؛ محاسبه را به خدا واگذار كنيد و بگذاريد خدا برايتان محاسبه كند. اگر پرواي قضاوتهاي مردم، داوري هاي گوناگون مردم را به جاي پرواي از خدا گذاشتيم، مشكل درست خواهد شد؛ چون پرواي از خداي متعال تقواست. اگر اين را كنار گذاشتيم و ترس مردم جايگزين شد، آنوقت فرقاني هم كه خداي متعال گفته، پيدا نخواهد شد؛ «ان تتّقوا اللَّه يجعل لكم فرقانا»؛(7) اين فرقان ناشي از تقواست؛ روشن شدن حقيقت براي انسان، دستاورد تقواست. و به نظر من اين مسئله خيلي مهم است؛ مسئله ي خشيت از مال و جان و حرف مردم و آبرو و زمزمه ها و حرفها و حديثها و تهمتها و اينها، خيلي مهم است؛ اينقدر اين مسئله مهم است كه خداي متعال به پيغمبرش خطاب ميكند و او را برحذر ميدارد: «و اذ تقول للّذي أنعم اللَّه عليه و انعمت عليه أمسك عليك زوجك و اتّق اللَّه و تخفي في نفسك ما اللَّه مبديه و تخشي النّاس و اللَّه احقّ أن تخشاه»؛(8) ملاحظه ي حرف مردم، ملاحظه ي اين تهمتي كه خواهند زد، ملاحظه ي چيزي را كه خواهند كرد، نبايد كرد؛ «و اللَّه احقّ ان تخشاه». به نظر

من يكي از چيزهائي كه فتوحات گوناگون امام را ارزاني آن بزرگوار داشت، همين شجاعت او بود، كه فتوحات علمي، فتوحات معنوي، فتوحات سياسي، فتوحات اجتماعي، اين مجذوب شدن دلها به آن بزرگوار را - كه واقعاً چيز عجيبي بود - به وجود آورد. و شجاعت آن بزرگوار اين بود كه ملاحظه ي هيچ چيزي را نميكرد. بالاخره اهل فتنه مايلند كه خشيت خودشان را، خوف از خودشان را در دل نخبگان و خواص، به جاي خشيت از خدا بنشانند؛ يعني مايلند كه از آنها ترسيده بشود؛ «الّذين قال لهم النّاس إنّ النّاس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوكيل».(9) يعني اينكه دائماً دارند به ما ميگويند: آقا ! «إنّ النّاس قد جمعوا لكم فاخشوهم»، جوابش همين است: «فقالوا حسبنا اللَّه و نعم الوكيل». نتيجه اش هم اين است: «فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم يمسسهم سوء».(10) نتيجه ي اين احساس، اين درك، اين حقيقت روحي و معنوي همين است كه: «فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم يمسسهم سوء». بنابراين، بايستي اين شجاعت را داشت. دشمن انواع و اقسام كار را ميكند؛ انواع و اقسام فعاليت را ميكند؛ عمده هم امروز به گمان من، هدف و آماج توطئه هاي دشمن، خواص است؛ آماج دشمن، خواص است. مي نشينند طراحي ميكنند تا ذهن خواص را عوض كنند؛ براي اينكه بتوانند مردم را بكشانند؛ چون خواص تأثير ميگذارند و در عموم مردم نفوذ كلمه دارند. به نظر من يكي از وظائف اصلي امروز ما و شما، همين است: ما بصيرت خودمان را در مسائل گوناگون تقويت كنيم و بتوانيم ان شاءاللَّه بصيرت مخاطبان و مستمعان

خودمان را هم زياد بكنيم. و انقلاب اسلامي، خيلي ريشه دار است؛ خيلي قوي است؛ خيلي اركان مستحكمي دارد؛ و خداي متعال هم پشتيبان ماست؛ همين طور كه من بارها از قول امام (رضوان اللَّه عليه) نقل كرده ام كه فرمودند: من از اولي كه وارد اين قضيه شديم، ديدم - يا احساس كردم - يك دست قدرتي دارد كارها را پيش ميبرد. حقيقتاً همين جور است؛ و اين را ايشان به من فرمودند. انسان اين دست قدرت الهي را مي بيند. البته اين دست قدرت الهي، قوم و خويشي اي با ما ندارد - «من كان للَّه كان اللَّه له»، «إن تنصروا اللَّه ينصركم»،(11) «و لينصرنّ اللَّه من ينصره»(12) - بايد در خدمت اين راه باشيم؛ خالصانه؛ آنچه كه داريم، بياوريم ميدان و براي اين راه تقديم كنيم؛ تلاشمان و كارمان را براي اين راه تقديم كنيم. خداي متعال هم تفضل خواهد كرد؛ لطف خواهد كرد؛ امروز هم همين كار شده و خداي متعال تفضل كرده و سنگ دشمن به سوي خودش برگشته؛ تيرش كمانه كرده به طرف خودش؛ و نتوانستند از توطئه اي كه كردند، طرفي ببندند. قطعاً اين بلواهاي بعد از انتخابات، به نظر آدمهاي خبره و آگاه، برنامه ريزي شده بود. يعني انسان با هر كسي از انسانهاي فهيم كه با مسائل كشور و با مسائل جهاني آشنا هستند، در ميان ميگذارد، ميفهمد. پريروز من به ايشان(13) همين را عرض كردم؛ گفتم اينها برنامه ريزي شده بود. ايشان گفتند: قطعاً. يعني همه اين را ميفهمند كه اين كار برنامه ريزي شده بوده و اين يك كار دفعي نبود كه بخواهيم بگوئيم يك چيزي پيش آمده. مثلاً دفعتاً كسي بلند

شد حرفي زد؛ نه، اين كار برنامه ريزي شده بود؛ از يك مركزي هدايت ميشد. خوب، شكست خوردند ديگر؛ ان شاءاللَّه اين شكست شان ادامه هم پيدا خواهد كرد. منتها دائم دارند توطئه ميكنند. اين را هم عرض بكنيم؛ بعضي ها در فضاي فتنه، اين جمله ي «كن في الفتنة كابن اللّبون لا ظهر فيركب و لا ضرع فيحلب»(14) را بد ميفهمند و خيال ميكنند معنايش اين است كه وقتي فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بكش كنار! اصلاً در اين جمله اين نيست كه: «بكش كنار». اين معنايش اين است كه به هيچ وجه فتنه گر نتواند از تو استفاده كند؛ از هيچ راه. «لا ظهر فيركب و لا ضرع فيحلب»؛ نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد؛ مراقب بايد بود. در جنگ صفين ما از آن طرف عمار را داريم كه جناب عمار ياسر دائم - آثار صفين را نگاه كنيد - مشغول سخنراني است؛ اين طرف لشكر، آن طرف لشكر، با گروه هاي مختلف؛ چون آنجا واقعاً فتنه بود ديگر؛ دو گروه مسلمان در مقابل هم قرار گرفتند؛ فتنه ي عظيمي بود؛ يك عده اي مشتبه بودند. عمار دائم مشغول روشنگري بود؛ اين طرف ميرفت، آن طرف ميرفت، براي گروه هاي مختلف سخنراني ميكرد - كه اينها ضبط شده و همه در تاريخ هست - از آن طرف هم آن عده اي كه «نفر من اصحاب عبد اللَّه بن مسعود ...» هستند، در روايت دارد كه آمدند خدمت حضرت و گفتند: «يا اميرالمؤمنين - يعني قبول هم داشتند كه اميرالمؤمنين است - انّا قد شككنا في هذا القتال»؛(15) ما شك كرديم. ما را به مرزها بفرست كه در اين قتال داخل

نباشيم! خوب، اين كنار كشيدن، خودش همان ضرعي است كه يُحلب؛ همان ظهري است كه يُركب! گاهي سكوت كردن، كنار كشيدن، حرف نزدن، خودش كمك به فتنه است. در فتنه همه بايستي روشنگري كنند؛ همه بايستي بصيرت داشته باشند. اميدواريم ان شاءاللَّه خداي متعال ما را و شما را به آنچه ميگوئيم، به آنچه نيت داريم، عامل كند؛ موفق كند. راجع به اين مطلبي هم كه جناب آقاي شاهرودي نقل كردند، به نظر من خبرگان اقدام نبايد بكنند به اينكه كسي را كه حالا عقيده ي مخالفي در بين خودشان دارد، اعلام كنند. اين به نظر من اقدام خيلي مناسبي نيست. حالا من البته نميخواهم به خبرگان تكليفي بكنم يا چيزي را به عنوان تكليف بگويم؛ سليقه ي من اين است. بالاخره يك نفر عقيده ي ديگري در يك مسئله ي خاصي دارد؛ اينجور نيست كه در مباني و اصول اختلافي وجود داشته باشد و به نظرم نمي آيد اينجوري باشد. در قضيه ي اين عيد فطر هم كه فرمودند، به نظر من ايني كه ما بگوئيم بايد جوري بشود كه همه، در يك روز عقيده ي به عيد پيدا كنند، اين نشدني است؛ يعني طبق مباني فقهي ما نشدني است؛ همه ي فقها بر يك فتوا متفق بشوند؛ خوب، نميشود. بالاخره يك فقيهي ممكن است پيدا بشود كه نظرش چيز ديگري باشد؛ بنابراين اختلاف به وجود خواهد آمد. ما اين اختلاف را خيلي بزرگ نكنيم؛ چه اهميتي دارد؟ چه اشكالي دارد؟ يك نفري است، فتوائي دارد يا مقلديني هم دارد، يا ندارد و طبق فتواي خودش عمل ميكند. منتها البته امسال هم مشاهده كرديد، با اينكه بعضي از آقايان بزرگ و محترم و

مراجع عظام نظرشان نظر ديگري بود، هيچ تظاهري به اين نظر مخالف انجام نگرفت؛ شما ملاحظه كرديد. اين خيلي چيز مهمي است؛ اين خيلي چيز عظيمي است؛ خيلي بايد قدرداني كرد. اينجور نبود كه حالا يك نماز عيد روز يكشنبه تشكيل بشود مثلاً در اصفهان يا در مشهد يا در تهران يا جاي ديگر، يك نماز عيد هم روز دوشنبه. همچين كاري اتفاق نيفتاد؛ اين خيلي مهم است. خوب، بزرگان انصافاً همينطور كه هميشه ي عقيده ي ما بوده و الان هم هست، به مصالح نظام، به مباني نظام خيلي پايبندند، خيلي معتقدند؛ انسان اينها را مي بيند؛ و واقعاً بايد قدرداني كرد، شكرگزاري كرد. بنده خيلي از آقايان محترم و بزرگي كه فتوايشان هم غير از آن چيزي بود كه مبناي حكم ما بود، متشكرم، اما در عين حال، به مخالفت تظاهري نكردند؛ اين خيلي چيز مهمي است. دشمن البته ممكن است يك كلمه حرف بزند و اين را بزرگ كنند و جنجال كنند و هياهو كنند؛ ما تابع نغمه ي دشمن كه نيستيم. ان شاءاللَّه خداوند همه مان را موفق و مؤيد بدارد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) نهج البلاغه، نامه ي 62

2) وابستگي و انتساب

3) نساء: 79

4) انعام: 121

5) حجرات: 17

6) احزاب: 39

7) انفال: 29

8) احزاب: 37

9) آل عمران: 173

10) آل عمران: 174

11) محمد: 7

12) حج: 40

13) حجةالاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني

14) درفتنه ها چونان شتر دوساله باش، نه پشتي دارد كه سواري دهد و نه پستاني كه او را بدوشند - نهج البلاغه، حكمت 1

15) واقعة صفين، ص 115

بيانات در دانشكده علوم دريايي نوشهر

بيانات در دانشكده علوم دريايي نوشهر بسم الله الرّحمن الرّحيم تبريك عرض ميكنم به افسرانِ جوانِ عزيزي كه دوران دانشجوئي را

طي كردند و فارغ التحصيل شدند؛ و از امروز رسماً جزئي از مجموعه ي پرافتخار ارتش جمهوري اسلامي محسوب ميشوند. همچنين تبريك عرض ميكنم به جوانان عزيزي كه سردوشي گرفتند و دوران دانش اندوزي و علم آموزي را در دانشگاه هاي افسريِ ارتش جمهوري اسلامي ايران خواهند گذراند. اهميتي كه براي نيروهاي مسلح و كساني كه در اين كسوت انجام وظيفه ميكنند و به كشور خود و ملت خود خدمت ميكنند و اهميتي كه براي اين مجموعه قائليم، اولاً از اين جهت است كه مجموعه ي نيروهاي مسلح، برترين عامل در حفظ امنيت كشورند. نيروهاي مسلح به گفته ي امير مؤمنان دژ ملت، باروي ملت، حصن و حصار مستحكم مردم سرزمينهاي خود هستند و امنيت را اينها تأمين ميكنند. و ارزش امنيت و وزنش در هر مجموعه ي اجتماعي و براي هر ملتي، با چيز ديگري قابل مقايسه نيست. اگر امنيت بود، دانش و پيشرفت و عدالت و سرافرازي و عزت و دنيا و آخرت در آن جامعه ميسر ميشود. امنيت كه نباشد، دستاوردهاي بشري، دست نيافتني ميشود. اين اولين دليلي است كه براي احترام به نيروهاي مسلح و اهتمام به اين مجموعه ها، انسان ميتواند براي دل خود و رفتار خود اقامه كند. دومين دليل اين است كه نيروهاي مسلح در راه اين انجام وظيفه، هزينه اي را آماده شده اند بپردازند كه با هيچ چيز ديگري قابل مقايسه نيست. نيروهاي مسلح، جان خود را به اين ميدان آورده اند. نظاميِ مدافعِ از امنيت كشور - چه ارتشي و چه سپاهي و چه ديگر بخشهاي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي - براي اينكه امنيت را حفظ كنند، جان خود را به ميدان آورده اند. اين، چيز بزرگي است. علت

اينكه شهيدان عزيز ما هرگز از ياد ملت نميروند، اين است كه اين سرمايه را فدا كردند. اهل دنيا نه فقط از جان، از خواسته هاي حقير هم نميگذرند. مردان حق، سلحشوران، مدافعان ارزشهاي معنوي، حاضرند جان خود را كف دست بگيرند و در اين ميدان قدم بگذارند. عزيزان من! جوانان برومند دانشگاه هاي افسريِ ارتش جمهوري اسلامي ايران! شما يكي از پايه هاي مستحكم اقتدار اين كشور محسوب ميشويد. هر ملتي حق دارد و وظيفه دارد كه در اقتدار خود بكوشد. ملتها اگر خود را به مرحله ي اقتدار نرسانند، در كشاكش درگيري هاي جهاني و قدرت طلبي ها لگدمال خواهند شد. آن ملتي كه به ضعف خو كند، ضعف را براي خود عيب بزرگ نشمارد، آن ملت شايسته ي سربلندي و عزت نيست. قدرتها، چكمه پوشان عالم، سرنيزه دارانِ مستبد و ديكتاتور بين المللي، به چنين ملتي رحم نخواهند كرد. ملتها وظيفه دارند خود را مقتدر كنند. البته اقتدار يك ملت فقط به نيروهاي مسلح نيست. اقتدار ملت، يك حقيقت چندجانبه است؛ نيروهاي مسلح، آن خط مقدم تحرك و نشانه ي اقتدار ملتند. اما يك ملت از لحاظ دانش بايد پيشرفته باشد، از لحاظ اخلاق، از لحاظ ايمان، از لحاظ عزم و اراده، تا بتواند اقتدار خود را حفظ كند. ما تكيه ميكنيم بر روي عناصر معنوي اقتدار. اصلي ترين عنصر اقتدار معنوي، ايمان است؛ ايمان به خدا، توكل به خدا، حسن ظن به خدا. اين است كه دل را آماده ميكند براي ورود در ميدانهاي دشوار؛ اين است كه گامها را استوار ميكند براي پيمودن جاده هاي سخت؛ اين است كه مشكلات را در چشمها كوچك ميكند، هدفهاي بزرگ را در اختيار انسان ميگذارد و در مد

نظر او و نگاه او قرار ميدهد؛ ايمان به خدا. بدون اين ايمان، انسان يك قالب مادي است. دلها از عشق به خدا و عشق به معنويت و فضيلت، در آنچنان مجموعه هائي كه ايمان به خدا ندارند، نميتپد؛ اقتدار هم به معناي حقيقي كلمه به دست نمي آيد. اقتدار فقط با داشتن سلاحهاي پيشرفته نيست؛ با داشتن پول و قدرت سياسي و تبليغاتي هم نيست. اگر پول و سلاح پيشرفته و ابزارهاي مخرب ميتوانستند اقتدار حقيقي را براي يك كشور به وجود بياورند، رژيم صهيونيستي در مقابل جوانان مؤمن لبنان در جنگ سي و سه روزه و در مقابل جان بركفان غزه در جنگ بيست و دو روزه، آنجور رسوا و مفتضح نميشد. اگر عناصر مادي قدرت، براي اقتدار حقيقي كافي بود، دولت ايالات متحده در جنگ با مردم محروم و بي دفاع افغانستان، در اشغال افغانستان، در اشغال عراق ناكام نميماند. اينها در مقابل چشم ماست؛ اينها آزمونهاي بسيار مهم و ارزنده ي حقائقي است كه شنيده ايم و خوانده ايم و دانسته ايم. ملتها وقتي با ايمان، با هدفهاي روشن، دلهايشان نوراني شد، عزم و اراده ي لازم را پيدا ميكنند. دست تجاوز به جان انسانها و دست تطاول به زندگي انسانها دراز نميكنند. اقتدار به اين نيست كه انسان به همسايه ي خود تجاوز كند؛ به مردمي مظلوم و بي دفاع حمله كند؛ از آن سوي دنيا براي سركوب يك ملت و براي هدفهاي نظامي و اقتصادي و سياسي، ارتش خود را به هزارها كيلومتر اينطرف تر منتقل كند؛ اينها اقتدار نيست. قدرتهاي مادي اي كه بر چنين پايه هائي تكيه كرده اند و حجيم شده اند و وزن سنگين خود را در دنياي سياست و اقتصاد

بر ديگران تحميل كرده اند، سزاي اين نابكاري را خواهند ديد؛ سقوط خواهند كرد. ملتهاي مؤمن اگرچه مستضعف، وقتي تلاش كنند، وقتي با عزم و اراده ي فولادين و با نيت پاك، با هدفهاي درست قدم در راه بگذارند، آنها آينده ي جهان را در اختيار خواهند داشت. آينده اي كه در آن تجاوز نيست، تطاول نيست، مسابقه ي وحشت نيست، مسابقه ي تسليحاتي نيست؛ آينده اي مبتني بر عدالت. عزيزان من! شما جوانان، پيشاهنگان و پيشگامان حركت به سوي چنين دنيائي هستيد. شما در نيروهاي مسلح و جوانان عزيز ما در بخشهاي مختلف اين كشور، پيشگامان اين حركتيد. جمهوري اسلامي ايران اين پيام نو، اين پيام روشن، اين پيام صلح و سعادت را براي جهان امروز و فردا دارد. فردا مال شماست، تلاش كنيد. با عزم راسخ، با نيت درست، با به ميدان آوردن همه ي ظرفيت وجودي خود، آن هسته ي مستحكم را به وجود بياوريد، توسعه بدهيد تا بتوانيد به معناي واقعي كلمه سربازان و پيشگامان و پيشاهنگان اين حركت باشيد. امروز نيروهاي مسلح به توفيق الهي در جمهوري اسلامي ايران امتيازات بزرگي دارند، امتيازات برجسته و كم نظيري دارند. اين امتيازات را روزبه روز در خودتان افزايش بدهيد. پژوهش و دانش و يادگيري را جدي بگيريد. دوران جواني را براي بروز استعدادهاي گوناگوني كه خداي متعال در وجود شما نهاده است، مغتنم بشمريد. امكان خدمت را به اين كشور، اين ملت، با اين هدفهاي والا و روشن، قدر بدانيد. حضور در صف مقدم دفاع و خدمت به يك چنين كشوري، يك چنين ملتي، به يك چنين نظامي افتخار بزرگي است. اين افتخار امروز در اختيار ما، نسلهاي پي در پيِ برخاسته و

نشأت گرفته ي در انقلاب اسلامي قرار گرفته؛ اين را مغتنم بشمريد. امروز اقتدار ايران اسلامي را حتّي دشمنان هم نميتوانند انكار كنند؛ آنها هم اقرار ميكنند. البته دشمن با نيت پيشبرد پروژه ي ايران هراسي - با اين نيت، با اين موضع خصمانه - قدرت شما و قدرت ملي اين كشور و اين نظام را فرياد ميكشد. بخشي از اين كارِ او درست و بخش ديگري، غلط و دروغ است. آن بخش كه نشان دهنده و گوياي قدرت نظام جمهوري اسلامي است، راست است؛ درست است. ما در دوران سي ساله ي جمهوري اسلامي از صفر شروع كرديم و به جاهاي بسيار پيشرفته اي رسيديم، ولي قانع نيستيم به آنچه رسيديم. اما آنچه رسيديم، قابل مقايسه نيست با آن نقطه اي كه در آن قرار داشتيم. من از روز اول در نيروهاي مسلح حضور داشتم؛ ارتش را، وزارت دفاع را، امكانات را، سپاه را، نيروهاي انتظامي را با همه ي محتواشان، با همه ي ظرفيتشان، از نزديك لمس كرده ام. امروز شما جوانان عزيز در قله اي قرار داريد كه آن روز حتّي با اشاره ي انگشت هم نميشد آن را نشان داد و هيچ كس باور نميكرد. اقتدار علمي، اقتدار تسليحاتي، خودباوري، اعتماد به نفس، انسجام، پيشرفت، در بخشهاي مختلف. اين قسمت از حرف دشمن راست است. اما قسمت دروغ اين حرف، آن چيزي است كه او براي پروژه ي ايران هراسي آن را مطرح ميكند. اين اقتدار ملي عظيم جمهوري اسلامي براي هيچ كس تهديد نيست. براي همسايگان تهديد نيست؛ اين يك فرصت است. بله، براي زورگويان عالم تهديد است، براي سيطره جويان عالم و مداخله گران در كار ملتها تهديد است، براي كساني كه يك روز

از منابع عظيمِ طبيعي و انساني اين ملت بيشترين سوءاستفاده را كردند و لگد به حيثيت و شخصيت اين ملت زدند و هنوز در آرزوي بازگشت آن روزهاي بازنگشتني هستند، تهديد است؛ اما براي ملتها تهديد نيست. رزمايشهاي ما تهديد نيست، موشكهاي ما تهديد نيست. هواپيما ميسازيم، ناو ميسازيم، جوانان برومندي مثل شما را به ميدان مي آوريم؛ هيچ كدام از اينها تهديد نيست. اين، نشان دهنده ي اين است كه يك ملت ميتواند ببالد؛ آن وقتي كه به خود اعتماد داشته باشد و به خداي خود توكل كند و دل را از ايمان سرشار كند. اين، مشوق ملتهاي ديگر است. ملتهاي ديگر بدانند و ببينند كه اگر عزت ميخواهند، اين عزت پيش آمريكا نيست، در وابستگي به قدرتها نيست، در خرج كردن و پول دادن به كيسه ي سازندگان تسليحاتي دنيا و دريوزگي تسليحات آنها نيست، در جوشش از درون، در اعتماد به نفس ملي، در توكل به خدا و پيشرفت در اينهاست. جوانان عزيز من! فرزندان برومند! اين دوران آموزش را، اين جواني را، اين عزت و خوشنامي ملت ايران را، اين شكوه سياسي اين ملت و اين كشور و اين نظام را قدر بدانيد و خودتان را براي فرداهاي بهتر و فتح ميدانهاي بيشتر آماده كنيد. فردا مال شماست؛ آينده متعلق به شماست. در مورد مجموعه ي نيروهاي مسلح كه خود يك خانواده اند، توصيه ي مؤكد من، مهرباني و همدلي و اتحادي است كه بحمدالله امروز هم هست. ارتش، سپاه، بسيج، نيروي انتظامي؛ همه ي شما فرزندان اين خانواده و برادران يكديگريد. در مورد خصوصِ نيروي دريائي كه امروز شما جوانان دانشگاه هاي ديگر و جمع ما همه ميهمانان

نيروي دريائي در اين دانشگاه هستيم، بخصوص تذكر ميدهم كه نيروي دريائي امروز در بسياري از نقاط عالم و در كشور ما يك نيروي راهبردي است؛ به چشم يك نيروي راهبردي به نيروي دريائي بايد نگريسته شود. سواحل جنوب شرقي كشور كه در اختيار نيروي دريائي ارتش جمهوري اسلامي ايران است، مناطق بسيار مهمي است و ظرفيتهاي بسيار خوبي براي پيشرفت است؛ به آنجاها اهتمام كنيد و اهميت بدهيد. دريانوردي ها را كه امروز بحمدالله شكل پيشرفته اي نسبت به گذشته گرفته است، ادامه بدهيد، به زيرسطحي ها اهميت بدهيد و توجه كنيد، امكانات و تجهيزات پدافندي شناورهاي سطحي را در همه جا، بخصوص در درياهاي جنوب مورد توجه قرار بدهيد. نيروي دريائي امروز بحمدالله ظرفيتهاي خوبي دارد؛ بحمدالله فرماندهي خوبي هم دارد. امروز تلاش شما ميتواند ثمرات زيادي را به بار بياورد و شكوفائي هائي را براي شما، براي نيروي دريائي، براي كل ارتش جمهوري اسلامي ايران و براي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ان شاءالله به بار بياورد. اين را از خدا ميخواهيم، به او دل ميبنديم و مطمئنيم كه آنچه را كه او اراده كند و اراده خواهد كرد، به آن خواهيم رسيد. والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته

بيانات در ديدار عمومى مردم چالوس و نوشهر

بيانات در ديدار عمومي مردم چالوس و نوشهر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمد للَّه ربّ العالمين. و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي اله الاطيبين الاطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه في العالمين خداوند متعال را سپاسگزارم كه سرانجام اين توفيق را به اين بنده ي حقير داد كه در جمع شما مردم خونگرم چالوس و نوشهر، در اين روز باراني و مواجه با اين احساسات خالصانه و محبت آلود

قرار بگيرم. در دوره ي سفر قبلي به اين منطقه، توفيق پيدا نشد با مردم چالوس از نزديك ديدار كنيم؛ باران در آن روز امان نداد؛ نه به مردم كه اجتماع كنند و نه به اين حقير كه به زيارت شما بيايم. امروز هم اگرچه بارندگي است، اما اميدواريم بتوانيم اين ساعت كوتاه را با شما بگذرانيم. شهر چالوس را من به عنوان آن شهري ميشناسم كه در دوران دفاع مقدس اغلب رزمندگاني كه از مازندران و گيلان عازم جبهه هاي نبرد و مواجهه ي حق و باطل بودند، از اين شهر عبور كردند. نقطه ي عزيمت ده ها هزار رزمنده غالباً از شهر چالوس بود كه به سمت جبهه حركت ميكردند. در حقيقت اينجا قدمگاه بيش از بيست و يك هزار شهيد گيلان و مازندران است. مردم مازندران عموماً در قضاياي گوناگون مربوط به اسلام و انقلاب، آزمايشي از خود نشان دادند كه به نظر من در يك محاسبه ي منصفانه كم نظير بود. علت هم اين است كه آن سرمايه گذاري حجيم دشمنان اخلاق و اسلام قبل از پيروزي انقلاب و در دوران طاغوت، بر روي اين منطقه از همه جا بيشتر بود. آنهائي كه هواي مطلوب، منظره ي زيبا و كم نظير اين استان و دريا و جنگل آنها را به اين سمت و به تصاحب در اين منطقه وادار ميكرد، نميخواستند مردم اين استان بخصوص، اين مناطق بسيار حساس، پايبند دين و اخلاق باشند؛ چون ميدانستند كه دين و اخلاق، بزرگترين مانع و معارض دست اندازي و ستمگري و طغيانگري است. آن مقداري كه دستگاه هاي جبار دوران طاغوت براي دين زدائي در اين منطقه و منطقه ي گيلان به كار بردند، در كمتر نقطه اي

از نقاط ديگر ايران اين سرمايه گذاري را كردند؛ اما با همه ي اينها، انسان مازندران را در دوران انقلاب يك پيشرو و پيشگام مي بيند. اين چه ايماني است، اين چه قدرت اخلاص و تدين است كه از دلهاي مردم سرميكشد و با وجود آن همه خرابكاري، اينجور خود را سرباز دين نشان ميدهد. در انقلاب اينجور بود، در جنگ تحميلي اينجور بود، در قضاياي بعد از جنگ تا امروز هم هر جا پاي اسلام و دين و انقلاب و جمهوري اسلامي و نظام اسلامي مطرح بود، مردم مازندران جزو مدافعانِ سرسخت جبهه ي حق بودند. مردم عزيز چالوس و نوشهر نزديك به هزار شهيد داده اند. اين در شناسنامه ي معنوي و انساني و اسلامي اين مردم ثبت است. اينها جزو همان نقاط روشني است كه مسير يك ملت را، يك جامعه را مشخص ميكند. امروز هم محبت شما در زير اين باران، اجتماع پرشور شما در اين ميدان، بخشي از اين دل روشن و نوراني را نشان ميدهد. من نبايد در اين وضع هوا زياد مزاحم شما بشوم. اين ديدار را مغتنم ميشمارم و يك جمله راجع به مازندران عرض كنم، يك جمله هم راجع به مسائل عمومي كشور و انقلاب عرض كنم. در مورد مازندران دو ثروت عظيم و دو فرصت بزرگ براي اين استان عبارت است از دريا و جنگل؛ دو تا منبع ثروت عظيم، هم براي مردم اين استان و هم براي كل كشور. از اين دو ثروت عظيم، از اين دو فرصت بزرگ بايد هم بدرستي حفاظت بشود، هم بدرستي بهره برداري بشود. اين سفارش من به مسئولان كشور است: اين جنگل متعلق به ملت

است، اين دريا متعلق به ملت است و مسئولان دولتي متوليان ساماندهي كار ملت و كار كشورند؛ مراقب باشند؛ مراقب باشند. بهره برداري بهينه و اقتصادي و صحيح و جلوگيري از سوءاستفاده هاي گوناگون از جنگل يا به شكلي از دريا - كه بيشتر از جنگل سوءاستفاده ميشود - وظيفه ي مسئولان كشور است. ايني كه دستهاي طمعگار و طالبان منافع شخصي به عناوين گوناگون اين ثروت ملي را به سمت جيبهاي خودشان بكشند، قابل قبول نيست. اين منطقه عموماً و اين شهر كه در كنار جاده ي چالوس و تهران قرار گرفته است، و اين مناطق زيبا و خوش آب و هوا در اطراف اين منطقه، اينها همه نعمتهاي خدائي اند؛ از اين نعمتها بايد استفاده كرد، ولي درست؛ بايد استفاده كرد، ولي با رعايت حريمهاي الهي؛ بايد استفاده كرد، ولي با احترام به ارزشها و دين و اخلاق اين مردم؛ ارزشهائي كه آنها را در طول ساليان دراز در ميدانهاي سخت نگه داشته. شما مردم مازندران اين را بدانيد و ميدانيد كه در قرنهاي اول اسلام، قدرتهاي بني اميه و بني عباس به هيچ عنوان نتوانستند با لشگركشي بر اين منطقه ي شمالي كشور - منطقه ي طبرستان - فائق بيايند. همه ي سپاه هاي بني اميه و بني عباس كه به اين سمت مي آمدند؛ همانهائي كه بقيه ي استانهاي اين كشور و كشور روم را فتح كرده بودند، مازندران را نتوانستند فتح كنند. اين سلسله ي جبال البرز مثل يك حصن حصيني به اين مردم امكان ميداد در مقابل نيروهاي مسلمان در دوران بني اميه و بني عباس مقاومت كنند و آنها نتوانستند بر مازندران فائق بيايند. مازندران به دست فرزندان مظلوم آل

محمد فتح شد. فرزندان ستمديده و آواره شده ي امام سجاد و امام باقر و امام صادق (عليهم السّلام) كه از دست آن خليفه هاي فتاك و خونريز گريخته بودند، توانستند با سختي خودشان را به اين منطقه برسانند. وقتي آمدند، مردم مازندران و گيلان آغوشها را باز كردند و بچه هاي پيغمبر را در آغوش گرفتند و به دست آنها مسلمان شدند. لذا اين منطقه ي شمال كشور از آن لحظه اي كه مسلمان شد، پيرو مكتب اميرالمؤمنين و مكتب تشيع شد. اين سابقه ي تاريخيِ اين منطقه است. اينها براي ارزشهاي اسلامي، براي جهاد في سبيل اللَّه، براي پرچمداران عليه ظلمها و ستمها، هميشه همچون پشتيبان مستحكمي بودند؛ امروز هم همين است. به اين ارزشها، به اين ايمان، به اين اخلاق عميقِ بازمانده ي از قرنهاي طولاني بايد احترام گذاشت. مراقب باشند استفاده ي از جنگل، استفاده ي از دريا، استفاده ي از اين مناظر زيبا، دين و اخلاق مردم را خدشه دار نكند و نيز به نحوي از آنها بهره برداري بشود كه در اين استان فقير ديگر معنا نداشته باشد. اين جزو وظائف است. البته همكاري شما را ميخواهد. مردم بايد اين فرهنگ را در مازندران، بخصوص در اين مناطقِ بشدت نزديك به ساحل و جنگل، بخواهند؛ بخواهند كه دستگاه هاي دولتي كه براي آنها و به نفع آنها كار ميكنند، بتوانند حافظ دينشان و اخلاقشان و نيز حافظ منافعشان باشند. يك همكاري مستحكم و پيوند عميقي بين دولت و مردم در اين مسائل لازم است. يك مطلب راجع به مسائل كلي كشور و انقلاب عرض كنم. ببينيد برادران و خواهران عزيز! خداي متعال به پيغمبرش در آن دوران دشوار مكه ميفرمايد: اي پيغمبر! من با

بصيرت حركت ميكنم؛ «قل هذه سبيلي ادعوا الي اللَّه علي بصيرة انا و من اتّبعني»؛(1) خودِ پيغمبر با بصيرت حركت ميكند، تابعان و پيروان و مدافعان فكر پيغمبر هم با بصيرت. اين مال دوران مكه است؛ آن وقتي كه هنوز حكومتي وجود نداشت، جامعه اي وجود نداشت، مديريت دشواري وجود نداشت، بصيرت لازم بود؛ در دوران مدينه، به طريق اولي ايني كه من در طول چند سال گذشته هميشه بر روي بصيرت تأكيد كرده ام، به خاطر اين است كه يك ملتي كه بصيرت دارد، مجموعه ي جوانان يك كشور وقتي بصيرت دارند، آگاهانه حركت ميكنند و قدم برميدارند، همه ي تيغهاي دشمن در مقابل آنها كند ميشود. بصيرت اين است. بصيرت وقتي بود، غبارآلودگي فتنه نميتواند آنها را گمراه كند، آنها را به اشتباه بيندازد. اگر بصيرت نبود، انسان ولو با نيت خوب، گاهي در راه بد قدم ميگذارد. شما در جبهه ي جنگ اگر راه را بلد نباشيد، اگر نقشه خواني بلد نباشيد، اگر قطب نما در اختيار نداشته باشيد، يك وقت نگاه ميكنيد مي بينيد در محاصره ي دشمن قرار گرفته ايد؛ راه را عوضي آمده ايد، دشمن بر شما مسلط ميشود. اين قطب نما همان بصيرت است. در زندگيِ پيچيده ي اجتماعيِ امروز، بدون بصيرت نميشود حركت كرد. جوانها بايد فكر كنند، بينديشند، بصيرت خودشان را افزايش بدهند. معلمان روحاني، متعهدان موجود در جامعه ي ما از اهل سواد و فرهنگ، از دانشگاهي و حوزوي، بايد به مسئله ي بصيرت اهميت بدهند؛ بصيرت در هدف، بصيرت در وسيله، بصيرت در شناخت دشمن، بصيرت در شناخت موانع راه، بصيرت در شناخت راه هاي جلوگيري از اين موانع و برداشتن اين موانع؛ اين بصيرتها لازم است. وقتي بصيرت بود،

آنوقت شما ميدانيد با كِي طرفيد، ابزار لازم را با خودتان برميداريد. يك روز شما ميخواهيد تو خيابان قدم بزنيد، خوب، با لباس معمولي، با يك دمپائي هم ميشود رفت تو خيابان قدم زد؛ اما يك روز ميخواهيد برويد قله ي دماوند را فتح كنيد، او ديگر تجهيزات خودش را ميخواهد. بصيرت يعني اينكه بدانيد چه ميخواهيد، تا بدانيد چه بايد با خودتان داشته باشيد. جمهوري اسلامي يك سخن تازه را به عرصه ي سياست جهان آورد. اين سخن تازه امروز و هنوز بعد از گذشت سي سال، در فرهنگ سياسي دنيا يك سخن جديد و تازه و جذاب است. لذا مي بينيد ملتها نسبت به جمهوري اسلامي احساس اهتمام ميكنند، احساس علاقه ميكنند. وقتي انتخابات شما با شركتِ هشتاد و پنج درصد مردم اتفاق مي افتد، مردم در بخشهاي مختلف، در كشورهاي مختلف، علاقه مندان جمهوري اسلامي خوشحال ميشوند، شعار ميدهند و اين را منتقل ميكنند؛ ما از راه هاي مختلف آن را ميفهميم. وقتي دشمن براي اينكه اين انتخابات را، اين حضور عظيم را، اين پيروزي بزرگ سياسي را خراب بكند، به شايعه افكني، به تهمت زني، به ايجاد اغتشاش در گوشه اي از كشور دست ميزند، مي بينيم نگران شدند؛ ملتها نگران ميشوند؛ در لبنان، در پاكستان، در افغانستان، در مناطق گوناگون، هر جا شيعه هست، هر جا مسلمان مخلصي هست، مي بينيم از وضع كشور نگران ميشوند. اين نشان دهنده ي حضور زنده ي تفكر جمهوري اسلامي در دنياي اسلام است. جمهوري اسلامي دو جزء دارد: جمهوري است، يعني مردمي است؛ اسلامي است، يعني بر پايه ي ارزشهاي الهي و شريعت الهي است. مردمي است، يعني مردم در تشكيل اين نظام، در بر روي كار

آوردن مسئولان اين نظام نقش دارند، پس مردم احساس مسئوليت ميكنند؛ مردم بركنار نيستند. مردمي است، يعني مسئولان نظام از مردم و نزديك به مردم باشند، خوي اشرافيگري، خوي جدائي از مردم، خوي بي اعتنائي و تحقير مردم در آنها نباشد. ملت ما قرنهاي متمادي خوي اشرافيگري را، استبداد و ديكتاتوري را در حاكمان نابحقِ اين كشور تجربه كرده و دوران جمهوري اسلامي ديگر نميتواند اينجور باشد. دوران جمهوري اسلامي يعني دوران حاكميت آن كساني كه از مردمند، با مردمند، منتخب مردمند، در كنار مردمند، رفتارشان شبيه رفتار مردم است. اين، معناي مردمي است. مردمي است، يعني بايد به عقايد مردم، به حيثيت مردم، به هويت مردم، به شخصيت مردم، به كرامت مردم اهميت گذاشته بشود. اينها مردمي است. اسلامي است، يعني همه ي آنچه كه گفتيم، پشتوانه ي معنوي پيدا ميكند. حكومتهاي دموكراسي سكولار، بيگانه ي از دين، جداي از دين، و در مواردي ضد دين، ميروند كنار. اسلامي است، يعني مردم در كار دنيايشان هم كه كار ميكنند، تلاش ميكنند، در واقع دارند كارِ خدائي ميكنند. آن كساني كه براي جامعه كار ميكنند، آن كساني كه براي استحكام نظام كار ميكنند، آن كساني كه براي پيشبرد كلمه ي اين نظام و اين كشور و اعلاي كلمه ي اين نظام كار ميكنند، براي خدا دارند كار ميكنند. خدائي است. اين خيلي ارزش دارد، اين يك نسخه ي جديد است؛ اين نسخه ي جديدي است كه دنيا اين را بعد از زمان پيامبران و بعد از صدر اسلام تا امروز، ديگر نديده. اين، چيز كمي نيست. اين، دشمن دارد. ديكتاتورهاي عالم هم دشمن اين نظامند؛ سلطه گران و متجاوزان به حقوق ملتها هم دشمن

اين نظامند؛ بايد منتظر دشمني بود. منتها اين ملت نشان داده است كه اين دشمني ها در ايستادگي او اثري ندارد. سي سال است دشمنها، دشمني ميكنند و ملت ايران ايستادگي ميكند و نتيجه ي اين چالش، پيشرفت شگفت انگيز ملت ايران شده و اين پيشرفت بعد از اين هم ادامه خواهد داشت...(2) خواهش ميكنم. شما را تا كِي زير اين باران، ما بايد نگه داريم؟ ...(3) خوب، اين لطف شماست؛ در اين شكي نيست. اما من اينجا زير سقف نشسته ام، شما در زير باران نشسته ايد؛ اين چيزي است كه براي من ناگوار است. من فقط يك جمله عرض بكنم؛ مخاطب من عموم مردمند، بخصوص جوانان؛ همه ي مردم كشورند، بخصوص اين مناطق حساس. جوانان عزيز! هر چه ميتوانيد در افزايش بصيرت خود، در عمق بخشيدن به بصيرت خود، تلاش كنيد و نگذاريد، نگذاريد دشمنان از بي بصيرتي ما استفاده كنند؛ دشمن به شكل دوست جلوه كند، حقيقت به شكل باطل و باطل در لباس حقيقت. اميرالمؤمنين در يك خطبه اي از جمله ي مهمترين مشكلات جامعه همين را ميشمارد: «انّما بدء الوقوع الفتن اهواء تتّبع و احكام تبتدع يخالف فيها كتاب اللَّه».(4) در همين خطبه، اميرالمؤمنين ميفرمايد: اگر حق به طور واضح در مقابل مردم آشكار و ظاهر بشود، كسي نميتواند زبان عليه حق باز كند. اگر باطل هم خودش را به طور آشكار نشان بدهد، مردم به سمت باطل نخواهند رفت. «و لكن يؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان». آن كساني كه مردم را ميخواهند گمراه بكنند، باطل را به صورت خالص نمي آورند؛ باطل و حق را آميخته ميكنند، ممزوج ميكنند، آن وقت نتيجه اين ميشود كه

«فهنالك يستولي الشّيطان علي اوليائه»؛ حق، براي طرفداران حق هم مشتبه ميشود. اين است كه بصيرت ميشود اولين وظيفه ي ما. نگذاريم حق و باطل مشتبه بشود. امروز در مقابل نظام جمهوري اسلامي كه فعلاً قله ي اسلام طلبي در دنياي اسلام است، صفوفي قرار گرفته اند؛ استكبار جهاني در قلب آن صفوف است؛ صهيونيست در قلب آن صفوف است. اينها به طور صريح، دشمنان خوني اسلامند، پس دشمنان خوني جمهوري اسلامي اند. اين شد يك معيار. اگر حركتي كرديم، كاري كرديم كه به نفع اين دشمن انجام گرفت، بايد بدانيم اگر غافليم، هوشيار بشويم، بدانيم كه داريم راه غلط ميرويم. اگر حركتي كرديم كه ديديم اين دشمن را خشمگين ميكند، بدانيم كه راهمان راهِ درست است. دشمن از پيشرفت ملت ايران خشمگين ميشود، از موفقيتهاي شما خشمگين ميشود، از استحكام نظام اسلامي خشمگين ميشود. شما ببينيد از كداميك از كارهاي ما دشمن خشمگين ميشود؛ آن چيزي كه دشمن را خشمگين ميكند، اين همان خط درست است. آن چيزي كه دشمن را مشعوف ميكند، ذوق زده ميكند، سعي ميكند بر روي او هي تكيه كند؛ در تبليغات، در سياست ورزي، اين آن خط كج است؛ اين همان زاويه داري است. اين معيارها را در نظر داشته باشيد. اين معيارها حقايق را روشن خواهد كرد. در بسياري از موارد آن جائي كه اشتباهي پيش مي آيد، با اين معيارها ميشود آن اشتباه را برطرف كرد. به خداي متعال بايد توكل كرد، به خدا بايد اعتماد كرد، به خداي متعال بايد حسن ظن داشت. خداي متعال وعده كرده است: «و لينصرنّ اللَّه من ينصره»؛(5) آن كساني كه در راه نصرت دينِ خدا حركت ميكنند، وقتي حركت

كنند، خدا آنها را نصرت ميدهد. بله، طرفدار دين خدا باشيم، كاري هم انجام ندهيم، گوشه ي خانه بخوابيم، نصرتي وجود ندارد؛ اما وقتي كه حركت ميكنيم براي نصرت دين خدا، ممكن است هزينه هم داشته باشد، اما نصرت قطعي است؛ همچناني كه از اول انقلاب تا امروز، در چالشهاي گوناگون، ملت ايران پيروز شده است؛ اين نصرت الهي است. در جنگ تحميلي، هشت سال، تقريباً همه ي دنياي مطرح آن روز، پشت سر دشمن ما قرار گرفتند و با ما جنگيدند؛ آمريكا به آنها كمك كرد، شوروي به آنها كمك كرد، ناتو به آنها كمك كرد، همسايگان بي انصاف به آنها كمك كردند؛ پول دادند، امكانات دادند و همه ي اينها در مقابل جمهوري اسلامي قرار گرفتند و قصدشان تجزيه ي ايران بود، قصدشان جدا كردن خوزستان بود، قصدشان تصرف سرزمين بود، كه بتوانند جمهوري اسلامي را به بي كفايتي متهم كنند و ساقط كنند؛ اما خداي متعال تو دهن آنها زد و ملت ايران با صبر خود، با ايستادگي خود، با بصيرت خود، به دشمنان آنچنان ضربه اي وارد كرد كه عقب نشيني كردند. اين امكان هميشه در اختيار شماست. پروردگارا! به محمد و آل محمد، همچناني كه اين باران رحمت امروز بر سر اين مردم ميبارد، رحمت و فضل و هدايت خودت را بر سر همه ي ما بباران. پروردگارا! ما را همواره با اسلام و با قرآن زنده بدار. پروردگارا! روزبه روز عزت و سربلندي و اقتدار ملت ايران را بيشتر كن. پروردگارا! هر آن كسي كه براي اين ملت دل ميسوزاند، كار ميكند، تلاش ميكند، خدمت ميكند، مشمول لطف و رحمت و عنايت خودت قرار بده. پروردگارا! آنهائي كه به

اين ملت بد ميكنند، آنهائي كه لطمه ميزنند، آنهائي كه در وحدت اين ملت شكاف ايجاد ميكنند، آنها را از لطف و رحمت خودت محروم كن. پروردگارا! ما را بندگان صالح خود و سربازان حقيقي اسلام قرار بده؛ قلب مقدس ولي عصر را از ما راضي و خشنود كن؛ روح مطهر امام بزرگوار و ارواح طيبه ي شهدا را از ما راضي كن.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) يوسف: 108

2) شعار حضار: اي رهبر آزاده، آماده ايم آماده

3) باران رحمت آمد / رهبر ما خوش آمد

4) نهج البلاغه، خطبه ي 50: جز اين نيست كه پيدايش فتنه ها پيروي از هواهاي نفساني است و نيز بدعت هايي كه گذاشته مي شود، بدعت هايي بر خلاف كتاب خدا. آنگاه كساني كسان ديگر را در اموري كه مخالف دين خداست ياري مي كنند. اگر باطل با حق نمي آميخت بر جويندگان حق پنهان نمي ماند و اگر حق به باطل پوشيده نمي گشت، زبان معاندان از طعن بريده مي شد. ولي همواره پاره اي از حق و پاره اي از باطل در هم مي آميزند. در چنين حالي شيطان بر دوستان خود مستولي مي شود و تنها كساني رهايي مي يابند كه الطاف الهي شامل حالشان شده باشد.

5) حج: 40

بيانات در ديدار جمعى از بانوان قرآن پژوه كشور

بيانات در ديدار جمعي از بانوان قرآن پژوه كشور اول ذي القعده 1430

بسم اللَّه الرّحمن الرحيم خيلي خوشامديد؛ بانوان محترم، خواهران عزيز! و حقيقتاً امروز با ديدن اين جمع متراكم و فرزانه و همه دلبسته ي قرآن، براي من يك روز عيد محسوب ميشود و اين را لطفي از طرف كريمه ي اهل بيت - حضرت فاطمه ي معصومه (سلام اللَّه عليها) - به حساب مي آورم. خدا را شكر ميكنيم كه در كشور ما روزي پيش آمد كه اين

مجموعه ي عظيم از بانوان كشور با انگيزه اي عميق و منطقي و عالمانه به دنبال قرآن، فهم قرآن، ترويج قرآن، تحقيقِ در قرآن باشند و اينجور فضاي قرآني كشور را رونق بدهند. يقيناً اين يك موهبت بزرگي از طرف پروردگار براي كشور ماست. همه ي پيشنهادهائي كه بانوان محترم اينجا كردند، قابل توجه است. ان شاءاللَّه اينها را ما ميگيريم، بررسي ميشود، مورد توجه قرار ميگيرد و اگر مسئوليني متصدي اين كارها هستند، به آنها احاله خواهد شد. و اميدواريم بخشي از اين پيشنهادها كه عملي است، منطقي است و قابل قبول است، ان شاءاللَّه اجرائي بشود. دو مطلب من عرض ميكنم: يك مطلب، اصل اين حركت زنانه ي بسيار برجسته و پرشكوه در كشور ما و در جمهوري اسلامي است. مطلب دوم هم درباره ي مسائل مربوط به قرآن است. به نظرم اينجور ميرسد كه اصل توجهِ بانوان كشور ما به قرآن و حضورشان در صحنه ي قرآن، پديده اي است كه بايد به عنوان توفيق بزرگ نظام جمهوري اسلامي در مقابل چشم بينندگان و جويندگان و منتقدان و دوستداران و مخالفان قرار بگيرد؛ همه ببينند. اولاً خودِ ورود بانوان در مسائل تحقيقي و علمي - كه اين ديگر مخصوص مباحث قرآني نيست - قابل توجه است. بنده معمولاً مجلاتي را كه در كشور منتشر ميشود - مجلات علمي؛ علمي، تحقيقي؛ علمي، ترويجي - نگاه ميكنم؛ مرور ميكنم و در همه ي رشته هائي كه مجلات ما - كه حاوي مطالب جديد هستند - بر گرد آنها مطلب مينويسند، انسان مي بيند شمار نويسندگان و پژوهشگران زن در آنها، شمار برجسته ي قابل توجهي است. در علوم حوزوي، در فقه، در فلسفه، در مسائل دانشگاهي، در

علوم انساني، علوم طبيعي، حضور زنان در كشور ما حضور بارز و برجسته اي در همه ي بخشهاي علمي است. دانشگاه ها را دختران دانشجوي ما پر كرده اند؛ محيطهاي علمي را حضور زنان به شكل شگفت آوري واضح و آشكار كرده. اين چيست؟ اين چه پديده اي است؟ اين چه حقيقتي است؟ كِي ما در كشور اين همه عنصر پژوهشگر و محقق و عالم و باسواد و اهل تبليغ و اهل ترويج از زنان داشتيم؟ در گذشته ي تاريخ ما هرگز چنين چيزي وجود نداشته. بله، تك و توكي، دانشمنداني از زنان، برجستگاني بوده اند، ليكن نه به معناي حضور چشمگير و غالب در همه ي جامعه. اين مخصوص دوران جمهوري اسلامي است؛ اين به بركت حاكميت اسلام در اين كشور است كه زنان در عرصه ي حضور علمي، اينجور خودشان را دارند نشان ميدهند و اين برجستگي ها را پيدا ميكنند. اين جزو افتخارات نظام جمهوري اسلامي است. ايني كه من مكرر در جمعهاي دانشجوئي و در جمعهاي جوان گفتم كه در قضيه ي زن، ما در مقابل ادعاهاي غربي ها دفاع نميكنيم، ما حمله ميكنيم و غرب بايد از خود در قضيه ي زن دفاع كند، نه اسلام، براي اين است. اسلام برخلاف آنجوري كه هميشه در نظامهاي طاغوتي وجود داشته است كه با چشم ديگري اصلاً به زن نگاه ميكردند، به زن شخصيت ميدهد. در اسلام وقتي براي مؤمن نمونه ميخواهند مشخص بكنند، نمونه ي زن معين ميكنند. «و ضرب اللَّه مثلا للّذين امنوا امرأت فرعون»؛(1) اين نفر اول، «و مريم ابنت عمران»،(2) نفر دوم؛ نمونه براي للذين آمنوا، دو زن. نمونه براي للذين كفروا هم دو زن: «امرأت نوح و امرأت لوط كانتا تحت عبدين

من عبادنا ... فخانتاهما».(3) يعني زن را نه فقط محور و عبرت و آئينه اي براي زنان، بلكه براي كل جامعه قرار ميدهد. ميشد يك مرد انتخاب بكنند. نه، اين در مقابله ي با آن نگاه انحرافي و غلطي است كه نسبت به زنان وجود داشته. اين نگاه، هميشه هم تحقيرآميز نبوده؛ اما هميشه غلط بوده. هميشه به شكل غلطي در نظامهاي طاغوتي به زن نگاه شده؛ امروز در غرب هم همين جور است. حالا عده اي از زنان - مثل خيلي از مردان - در همين نظامهاي غربي شخصيتهاي برجسته و محترم و پاكيزه اي ممكن است در بيايند، ليكن نگاه عمومي به زن كه در فرهنگ غربي نهادينه شده، نگاه غلطي است؛ نگاه ابزاري است، نگاه اهانت آميز است. از نظر غرب، علت اينكه شما نبايد توي چادر باشيد، نبايد حجاب داشته باشيد، اين نيست كه آزاد باشيد. شما داريد ميگوئيد من با حجاب هم آزادي دارم. او چيز ديگري مورد نظرش است؛ زن را براي نوازش چشم مرد، براي بهره وري نامشروع مرد، ميخواهند به شكل خاصي در جامعه ظاهر بشود. اين، بزرگترين اهانت به زن است؛ حالا ولو با چندين لفّاف تعارف آميز اين را بپوشانند و اسمهاي ديگري رويش بگذارند. احترامِ به زن اين است كه به زن فرصت داده بشود تا آن نيروها و استعدادهاي برجسته و عظيمي را كه در درون هر انساني خداي متعال به وديعه نهاده است - از جمله زن و استعدادهائي كه فقط در درون زنان وجود دارد - اين استعدادها در سطوح مختلف بروز كند؛ در سطح خانواده، در سطح جامعه، در سطح بين المللي، براي علم، براي دانش و معرفت

و تحقيق، براي تربيت و سازندگي. احترام به زن اين است. من مي بينم اين در جامعه ي ما به توفيق الهي، به فضل الهي دارد خودش را كاملاً نشان ميدهد. خوب، اين مربوط به اساسِ كاري كه امروز بحمداللَّه بانوان كشور ما دارند كه خيلي ارزشمند است كه در همه ي عرصه هاي علمي حضور دارند، آن هم حضور فعال و تحسين برانگيز؛ و بخصوص حضور در مجموعه ي قرآني و كار قرآني كه بسيار چيز باارزشي است. من گمان نميكنم در هيچ نقطه اي از جهان اسلام، اين كميت عظيم با اين انگيزه و شور در كارهاي قرآني فعال باشند. البته اطلاع دقيق ندارم، بررسي نكردم؛ اما آن طور كه از اطلاعات عمومي انسان ميشنود - «لوكان لبان»؛ اگر بود ما ميدانستيم؛ ميفهميديم - چنين چيزي نيست و من گمان نميكنم در دنياي اسلام وجود داشته باشد. اين، فقط هنر شماست. اين همه خانمهاي قرآن پژوه در مسائل گوناگون قرآني؛ از مسائل صرفاً علمي تا مسائل تبليغي، تا مسائل تربيتي، تا كار هنري؛ اين همه خيلي به نظرم باارزش است. البته اگر آن طوري كه پيشنهاد شد - حالا بررسي بشود، جوانبش سنجيده بشود - اين مسئله ي مسابقات بين المللي اگر عملي باشد و اقدام بشود، آنوقت ارج كار زن ايراني در زمينه ي قرآن معلوم و روشن خواهد شد. و اين يك افتخار است؛ هم براي زن ايراني، هم براي جمهوري اسلامي كه بتواند در مسئله ي قرآن، اين چنين فعاليت چشمگيري داشته باشد. در باب قرآن، ما بايد اعتراف كنيم كه سالهاي متمادي جامعه ي ما با قرآن فاصله گرفت. ما در جمهوري اسلامي داريم اين فاصله را كم ميكنيم؛ عقب ماندگي ها را جبران

ميكنيم، اما اين عقب ماندگي خيلي زياد بوده. در دوران حاكميتهاي طاغوت، قرآن به صورت رسمي در جامعه حضور نداشت؛ گوشه كنار كساني ممكن بود با قرآن آشنا باشند - متدينيني در خانه ها قرآن ميخواندند - اما اين فقط تلاوت قرآن بود؛ تدبر در قرآن، بخصوص در سطح جامعه و در منظر عموم خيلي كم بود؛ بسيار كم بود. نتيجه اين شده بود كه مجموعه هاي روشنفكري و مجموعه هاي دانشگاهي ما بكلي با قرآن فاصله داشتند؛ يعني واقعاً در بين تحصيلكرده هاي آن زمان، كسي كه با قرآن انسي داشته باشد، آشنائي اي داشته باشد - نه آشنائي خيلي وسيع و عميق، بلكه آشنائي محدود - واقعاً به چشم نميخورد؛ مگر كساني كه سابقه ي طلبگي داشتند و از دوران طلبگي، آياتي حفظ بودند؛ اما در ديگر كشورهاي اسلامي و بخصوص كشورهاي عربي، به خاطر شرائطي، وضعيت اينجور نبود و الان هم همين جور است. انسان روشنفكرهاي آنها را، تحصيلكرده هاي دانشگاهي شان را كه در مناصب گوناگون دولتي هم هستند، وقتي ملاقات ميكند، مي بيند اينها از آيات قرآن به صورت تمثيل، به عنوان شاهد، به عنوان مؤيد، استدلال، در كلمات خودشان استفاده ميكنند؛ چيزي كه در بين مجموعه ي روشنفكران قديمي ما وجود نداشت، ولي در بين نسل جوان ما چرا. اين به خاطر همان دور ماندن از قرآن بود، كه ما دور مانده بوديم. حالا در آن كشورها كيفيت تعليم و تربيت چه جور بود، آن يك بحث ديگر است. در كشورهاي عربي بخصوص اين چيز رائجي بود؛ الان هم هست. ما از اول انقلاب با اين پديده برخورد ميكرديم. اين سياستمداران و دولتمردان كشورهاي عربي كه هميشه هم ما به

دوري اينها از مباني قرآني در عمل، اعتراض داشتيم و داريم و اعتراض بحق هم بود، اما قرآن در ذهن و زبان اينها حضور داشت. هميشه ما تأسف ميخورديم كه ما چرا اينجوري نيستيم. مثل اينكه حالا اگر من بخواهم تشبيه بكنم، افراد با ذوق ايراني در خلال صحبتشان ممكن است جملاتي از گلستان سعدي، از شعر حافظ، جملاتي از فلان نويسنده ي معروف بياورند، آنها از قرآن همين جور استفاده هائي ميكردند؛ اما در كشور ما چنين چيزي نبود. ما از قرآن به خاطر نوع تربيتي كه قبل از انقلاب وجود داشت، فاصله گرفته بوديم. ما حالا ميخواهيم اين را جبران بكنيم و براي اين، حقاً و انصافاً كار زيادي از اول انقلاب انجام گرفته، كه نتيجه اش را هم داريم مشاهده ميكنيم؛ لكن اين آغاز كار است؛ آغاز راه است. با قرآن بايد عجين شد؛ مفاهيم قرآني مفاهيمي است براي زندگي؛ فقط معلومات نيست. گاهي انسان معلومات قرآني اش خوب است، اما از قرآن در زندگي او هيچ اثري نيست! بعضي از خانمها هم در اينجا اشاره كردند، گفتند. ما بايد تلاشمان اين باشد كه قرآن در زندگي ما تجسم پيدا كند. همان طور كه از يكي از زوجات مكرمه ي پيغمبر اكرم وقتي درباره ي اخلاق پيغمبر پرسيدند، ايشان در جواب گفتند كه: «كان خلقه القرآن»؛(4) اخلاق او قرآن بود؛ يعني قرآن مجسم بود. اين بايد در جامعه ي ما تحقق پيدا كند. حالا يك حقيقت بسيار واضحي وجود دارد كه به خاطر كثرت وضوح، اغلب مخفي هم ميماند. اين حقيقت را هم بگوئيم؛ مطرح كنيم. آن حقيقت، خود اصل تحقق جمهوري اسلامي است؛ اين تجسد قرآن است. نظام

جمهوري اسلامي، نظام دين مدار، يكي از بزرگترين اقلام عمل به قرآن است كه اين را انقلاب براي ما تأمين كرد. از اين غفلت نكنيم. بله، در داخل اين چهارچوب بزرگ، جدولهاي زيادي است كه بايد پر بشود، كارهاي زيادي است كه بايد انجام بگيرد، اما كار اصلي، كار اساسي، اين بود كه اين نظام به وجود بيايد. ايجاد يك نظام مبتني بر دين كه مسئولان اين نظام، هويتشان، اهدافشان، خصوصياتشان، عملكردشان، ارتباطشان با مردم، عملكردشان براي مردم بر اساس دين باشد - بر اساس دستور ديني و دستور اسلامي باشد - اين همان بزرگترين قلم از اقلام عمل به قرآن است؛ يعني همان كاري كه پيغمبر اكرم در آمدن به مدينه و هجرت به مدينه انجام دادند. تا وقتي جامعه اي نباشد، نظامي نباشد، تمركز اقتداري نباشد كه بتواند بر روي همه ي فعاليتهاي اجتماعي سايه بيفكند، كارها ضمانتي ندارد. قبل از انقلاب، خيرخواهان و ناصحانِ معدودي بودند؛ دلشان ميسوخت، حرص ميخوردند، مردم را هي نصيحت ميكردند - حالا در وسائل ارتباط جمعي عمومي يا محدودتر - موعظه ميكردند؛ موعظه هم بي تأثير نيست، در دل اثر ميكند؛ اما قابل تحقق عملي نيست؛ چرا؟ چون نظام، نظام غلطي است؛ چون جهتگيري جامعه، جهتگيري ضد عدالت، ضد انصاف، ضد مروت، ضد اخلاق است. حالا در يك چنين جهتگيري اي، شما هي اصرار كنيد كسي را به اينكه عدالت كن، ترحم كن، انصاف بورز؛ مگر ميشود؟ جهتگيري مهم است. اصل جهتگيري با تشكيل يك نظام است؛ نظامِ داراي جهتگيري درست و دين. اين كار را انقلاب انجام داد و اين نظام را به وجود آورد. من اين را ميخواهم بگويم كه

قرآن پژوهان ما، جوانان پرشور و علاقه مند ما اين حقيقت را از ياد نبرند؛ اين حقيقتِ خيلي واضح و روشني است، اما غالباً مغفولٌ عنه! اين خيلي حقيقت مهمي است. در اين چهارچوب بايستي وارد سازندگي قرآني شد و كارهاي اساسي را انجام داد، براي اينكه محتواها به معناي حقيقي كلمه قرآني بشود؛ رفتار فردي ما، رفتار مديريتي ما، رفتارهاي سازماني ما، رفتار ما در آموزش و پرورش - يعني دستگاه آموزش و پرورش ما شامل دانشگاه ها و پژوهشگاه ها و حوزه ها و همه جا - رفتار در درون خانواده ي ما، رفتارهاي سياسي ما، رفتار بين المللي ما، همه بر اساس اسلام باشد؛ اين كِي خواهد شد؟ آنوقتي كه ما با مفاهيم قرآن، بدرستي آشنا باشيم. اين همان كاري است كه با اين حركت عظيم قرآن پژوهي - چه بخش زنانه اش، چه بخش مردانه اش - تحقق پيدا خواهد كرد. جهت بايد اين باشد؛ در اين سمت بايستي پژوهشها حركت بكند. يك نكته ي مهم در كارهاي پژوهشيِ قرآني اين است كه فردي كه ميخواهد در طريق كار قرآن حركت بكند، دل را براي مواجهه ي با حقيقت ناب قرآني آماده كند؛ يعني آن پاكيزگي دل. اگر دل پاكيزه نباشد، آماده ي پذيرش حق و حقيقت از زبان قرآن نباشد، دلبسته ي مباني غير اسلامي و غير الهي باشد، با قرآن مواجه بشود، از قرآن استفاده اي نخواهد كرد. ايني كه قرآن ميفرمايد كه: «يضلّ به كثيرا و يهدي به كثيرا»،(5) خوب، اضلال به قرآن چرا؟ حالا هدايت به قرآن معلوم، اما اضلال به قرآن چرا؟ اين به خاطر اين است كه: «و أمّا الّذين في قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الي رجسهم»؛(6) آن كساني كه در

دلشان مرض هست، وقتي قرآن را ميخوانند، بر آن پليدي دروني آنها افزوده خواهد شد. اين آيه ي قرآن يا سوره ي قرآن، پليدي آنها را افزايش خواهد داد. اين پليدي چيست؟ اين «في قلوبهم مرض» چه مرضي است؟ اين مرض يعني همان بيماري هاي اخلاقي. وقتي دچار حسديم، وقتي دچار بدخواهي هستيم، وقتي دچار حرصيم، وقتي دچار دنياطلبي هستيم، وقتي شهوات بر ما غلبه دارد، وقتي قدرت طلبي ها بر ما غلبه دارد، وقتي حق كشي و نديدن حق، كتمان حق بر روح ما، بر دل ما غلبه دارد، از قرآن استفاده نميكنيم. ضد آنچه كه بايد قرآن به ما بدهد، از قرآن ضد آن را دريافت ميكنيم. بايد به خدا پناه برد. مي بينيد گاهي بعضي آيه ي قرآن را ميخوانند براي كوبيدن اسلام! براي كوبيدن جمهوري اسلامي! براي نابود كردن فضائلي كه جمهوري اسلامي در اختيار ما قرار داده است! بايد پاكيزه با قرآن مواجه شد تا نور قرآن و تذكر قرآني در دل ما بگيرد و بتوانيم ان شاءاللَّه از آن استفاده كنيم. يك نكته ي ديگر در مورد پژوهشهاي قرآني اين است كه در پژوهشهاي قرآني توجه به كارهاي علميِ مبنائي و اصولي خيلي لازم است. اينجور نيست كه هر كس عربي بلد بود، بتواند از قرآن همه ي مطالب را بفهمد و درك بكند؛ بتواند يك پژوهنده ي قرآني باشد؛ نه. اولاً انس با خود قرآن لازم است؛ يعني پژوهنده ي قرآني بايد با مجموع قرآن مأنوس باشد؛ تلاوت قرآن، دوباره خواندن قرآن، سه باره خواندن قرآن، تدبرهاي شخصي در قرآن، كمك ميكند به اينكه ما وقتي در يك موضوع خاصي در قرآن دنبال حقائق ميگرديم، درباره ي آن موضوع بتوانيم راه به

جائي ببريم؛ پس خود انس با قرآن لازم است. بعد هم كيفيت استفاده ي از قرآن؛ اين شيوه اي كه علماي دين ما، فقهاي ما در استفاده ي از آيات و روايات دارند، يك شيوه ي تجربه شده است، يك متد علميِ پخته شده و رسيده و كاملاً آزموده شده است؛ اينها را بايد فرا گرفت. نميخواهم بگويم هر كس ميخواهد پژوهش قرآني كند، برود سالها درس طلبگي بخواند؛ مراد من اين نيست، اما پژوهش قرآني بدون اينكه انسان مقدمات و مبادي فهم قرآن را كه از جمله ي آنها همين آشنائي با زبان، آشنائي با نكات و دقائق زبان، آشنائي با بعضي از مباني اصول فقه است - كه اينها جزو چيزهاي لازم است - اينها را بايد فهميد؛ و استفاده ي از رواياتي كه در ذيل قرآن هست. اينها همه در پژوهشهاي قرآني مؤثر است. يك نكته ي ديگر هم كه عرض بكنيم و نكته ي آخر باشد، اين است كه من درباره ي علوم انساني گلايه اي از مجموعه هاي دانشگاهي كردم - بارها، اين اواخر هم همين جور - ما علوم انساني مان بر مبادي و مباني متعارض با مباني قرآني و اسلامي بنا شده است. علوم انساني غرب مبتني بر جهان بيني ديگري است؛ مبتني بر فهم ديگري از عالم آفرينش است و غالباً مبتني بر نگاه مادي است. خوب، اين نگاه، نگاه غلطي است؛ اين مبنا، مبناي غلطي است. اين علوم انساني را ما به صورت ترجمه اي، بدون اينكه هيچگونه فكر تحقيقيِ اسلامي را اجازه بدهيم در آن راه پيدا كند، مياوريم تو دانشگاه هاي خودمان و در بخشهاي مختلف اينها را تعليم ميدهيم؛ در حالي كه ريشه و پايه و اساس علوم

انساني را در قرآن بايد پيدا كرد. يكي از بخشهاي مهم پژوهش قرآني اين است. بايد در زمينه هاي گوناگون به نكات و دقائق قرآن توجه كرد و مباني علوم انساني را در قرآن كريم جستجو كرد و پيدا كرد. اين يك كار بسيار اساسي و مهمي است. اگر اين شد، آنوقت متفكرين و پژوهندگان و صاحبنظران در علوم مختلف انساني ميتوانند بر اين پايه و بر اين اساس بناهاي رفيعي را بنا كنند. البته آنوقت ميتوانند از پيشرفتهاي ديگران، غربي ها و كساني كه در علوم انساني پيشرفت داشتند، استفاده هم بكنند، لكن مبنا بايد مبناي قرآني باشد. اميدواريم خداوند متعال به شماها توفيق بدهد. من از همه ي خانمهاي محترم، بانوان گرامي كه در بخشهاي مختلف كشور در كار قرآني فعالند، صميمانه تشكر ميكنم. و حضور شماها در عرصه ي كار قرآني، به جامعه ي زن كشور الهام خواهد داد و زنان كشور ما - يعني نيمي از جمعيت - را ان شاءاللَّه به قرآن متمايل خواهد كرد. و اگر زنها با قرآن مأنوس بشوند، بسياري از مشكلات جامعه حل خواهد شد؛ چون انسانهاي نسل بعد در دامن زن پرورش پيدا ميكند و زنِ آشناي با قرآن و مأنوس با قرآن و متفاهم با مفاهيم قرآن، خيلي ميتواند در تربيت فرزند تأثيراتي داشته باشد و اميدواريم ان شاءاللَّه به بركت اين حركت عظيم شماها، فرداي جامعه ي ما بمراتب از امروز قرآني تر باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) تحريم: 11

2) تحريم: 12

3) تحريم: 10

4) فضائل الخمسة، ج 1، ص 117

5) بقره: 26

6) توبه: 125

بيانات در ديدار كارگزاران و دست اندركاران حج

بيانات در ديدار كارگزاران و دست اندركاران حج 7 ذي القعده 1430

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خداوند متعال را از

اعماق وجود شاكر و سپاسگزاريم كه توفيق داد، فرصت داد، مهلت داد تا يكبار ديگر و يك سال ديگر مراسم حج را و عزيمت حجاج را به سمت آن مركز محبوب دلهاي مسلمانان در طول تاريخ شاهد باشيم.

نگاه به حج بايد نگاه به يك نعمت و فرصت بزرگ الهي باشد. همه ي عبادات اينجور است؛ نماز هم يك فرصت است، يك نعمت است. اگر نماز بر ما واجب نميشد، بيم آن بود كه در درياي غفلت محض غرق بشويم. اين نعمت بزرگ كه هر روزي چند نوبت ما كشانده ميشويم به سمت ملاقات با پروردگار، مكالمه ي با پروردگار، خشوع و تضرع در مقابل پروردگار، اين نعمت بسيار بزرگي است، اين فرصت عظيمي است؛ حج هم همين جور است. امتياز حج بر ساير واجبات و فرائض اسلامي، جهاني بودن آن است، بين المللي بودن آن است. اين تضرعي كه هر مسلماني در دل خود به آن نياز دارد كه در مقابل پروردگار خضوع كند، خشوع كند، تضرع كند، اين در حج يك جلوه ي عمومي و بين المللي پيدا ميكند. همه ي مسلمانان با هم، با اختلاف لغاتشان، با اختلاف نژادهايشان، با اختلاف عاداتشان، آدابشان، آنجا كه ميرسند، همه خاشعند، همه متضرعند. اين خيلي پديده ي عجيبي است كه ما به آن عادت كرده ايم و اهميت و عظمت آن را درست متوجه نميشويم. همه ي مسلمانان جمع بشوند، متوجه به يك مركز، به يك نقطه، خاشع در مقابل اين نقطه؛ با اين چشم به حج نگاه كنيم؛ به عنوان يك فرصت.

اگر به چشم فرصت نگاه كرديم، آن وقت ديد ما باز خواهد شد، وظائف خودمان را بيشتر توجه خواهيم كرد.

شما اين فرصت را پيدا ميكنيد كه در خانه ي خدا در كنار بقيه ي مسلمانان اظهار عبوديت كنيد. اين اولين نقطه ي اين فرصت است. اگر اين به چشم فرصت نگاه شود، آن وقت لازمه اش اين است كه انسان اين را به هيچ قيمتي از دست ندهد. حيف است كه انسان در مكه ي مكرمه يا مدينه ي منوره، در مجاورت مرقد پيامبر اعظم (صلّي اللَّه عليه و اله و سلّم) و مراقد ائمه ي هدي (سلام اللَّه عليهم اجمعين) و مرقد بزرگان صحابه و شهداي احد و بقيه ي بزرگاني كه در تاريخ مثل خورشيد ميدرخشند، باشد و به جاي توجه و تذكر، به فكر دنيا باشد؛ آن هم دنياي حقير، دنياي شخصي؛ اين بازارگردي ها و سر زدن به اين گوشه و آن گوشه براي كارهاي كم ارزشي كه در طول زندگي متأسفانه ما به آنها مشغوليم؛ در آن قطعه ي زمانيِ اكسيري كه هر دقيقه اش، هر ساعتش آنقدر ارزش دارد و آنقدر فرصت است - هر مثقالي از اين مايع اينقدر عظمت دارد - اين را ما صرف كنيم براي همين كارهاي روزمره ي كم ارزشي كه تو بازارهاي شهر خودمان و در هر نقطه اي هم آن را انجام ميدهيم؛ يا بقيه ي سرگرمي هاي بيجا. اين اولين نقطه است. در مكه و مدينه به فكر توشه گرفتن باشيم، به فكر افزودن بر سرمايه ي ايمان خود، معنويت خود، تذكر خود، خشوع خود در مقابل پروردگار باشيم. اين اولين قدم است.

يك جلوه ي ديگر از اغتنام اين فرصت بزرگ، فرصت تماس با بدنه ي دنياي اسلام است. دنيا مردمند، نه سياستمداران، نه فرماندهان زورگو، نه مستكبرين و متكبرين عالم. گاهي ميشنويد؛ همين متكبرين محصول ذهن فاسد خودشان

را نسبت ميدهند به جامعه ي جهاني: جامعه ي جهاني اينجور ميخواهد! جامعه ي جهاني يعني ميلياردها توده ي مردم. جامعه ي اسلامي هم همين است. امت اسلامي يعني اين بدنه. امت اسلامي زيد و عمروي نيستند كه به هر وسيله اي بر بخشي از اين بدنه ي عظيم تسلط پيدا كردند و حكمراني ميكنند. امت، اين بدنه ي مردم است. بركات و خيرات در اين بدنه ي عظيم است و اراده ي آنهاست كه ميتواند كوه ها را جابه جا كند؛ حركت آنهاست كه ميتواند ارزشهاي اسلامي را جهانگير و همه گير بكند. اين در اختيار شماست. در حج هر سالي، انسانِ حاج با انبوه عظيمي از اين بدنه ي باعظمت امت اسلامي و دنياي اسلام مواجه ميشود. اين را بايد مغتنم شمرد. اين فرصت است و بايد مغتنم شمرد.

چه جور اغتنام فرصت بكنيم؟ خوب، طرق مختلفي دارد. يكي از آسانترين طرق كه همه ميتوانند او را انجام بدهند، اين است كه ايرانيِ مسلمان كه زير لواي جمهوري اسلامي و حاكميت اسلام دارد زندگي ميكند، با رفتار خود، با حركات خود، با منش خود، اسلامِ جمهوري اسلامي را معرفي كند؛ خود را معرفي كند؛ تأثير تربيت اسلامي بر خود را نشان بدهد. اين يكي از آسانترين راه هاست.

حاجي اي كه در مسجدالحرام يا مسجدالنبي، يا در بقيع، يا در زيارت شهداي احد و امثال اينها - در منا، در عرفات - رفتارش رفتار انسان مؤدب به آداب اسلامي است؛ رفتار انساني است كه مرباي به تربيت قرآني است؛ اهل خشوع است، اهل تواضع است، اهل محبت است، اهل اهانت به اين و آن نيست، اهل جمع است، نه اهل تفرقه. اينقدر ما در روايات در ثواب شركت در

نماز جماعت اهل سنت در زمان ائمه (عليهم السّلام) داريم كه روايت دارد كه در مسجدالحرام پشت سر اينها نماز بخوانيد، مثل اينكه پشت سر پيغمبر نماز خوانده ايد. اين معنايش چيست؟ معلوم است كه امام صادق نماز آن امام جماعت را با نماز پيامبر مقايسه نميكند. مقايسه با نماز يك پيرو خودش هم نميكند، اما ميگويد پشت سر او نماز بخوانيد. اين يعني چه؟ اين نمايش وحدت است. عملاً وحدت را نشان بدهيد. روي همين فكر بود كه امام بزرگوار ما (كه رضوان خدا بر او باد) - آن مرد بيدار، آگاه - به همه ي ماها، همه ي حاجي هاي ايراني، توصيه كرد كه در نماز جماعتها در مسجدالحرام، در مسجدالنبي شركت كنيد؛ در اين اجتماعات حضور داشته باشيد، كه يكي از مصاديقش اين است. اينجور نباشد كه وقت نماز جماعت كه همه مشغول نمازند، چشم كسي بيفتد به يك زائر ايراني كه مشغول حمل بار - حمل وزر - به سمت مسافرخانه ي خود هست. اينها چيزهائي است كه مضر است. رفتار مؤدب به آداب اسلامي، يكي از بالاترين چيزهاست. شما زبان هم بلد نباشيد، تماس هم نگيريد، همين قدر كه معلوم است كه شما زائر ايراني هستيد و اين رفتار را داريد؛ مؤدبيد، محترميد، نظيفيد، اهل دعائيد، اهل ذكريد - اين دعاي كميلي كه بحمداللَّه سالهاست باب شده است - بزرگترين تبليغ همين هاست. اين از بسياري از تبليغها مهمتر است. اين جمعيتِ عظيم مؤمن مي نشينند پيش خداي متعال تضرع ميكنند، استغفار ميكنند، اشك ميريزند؛ اين ميشود تبليغ.

حضور در مراسم برائت تبليغ بزرگي است. نفس اين حضور، تبليغ است. اين نشان دهنده ي اين است كه حج

را با همه ي ابعادش، به صورت يك بسته ي كامل، شما قبول كرديد.

در حج توحيد است. توحيد خودش دو جزء است: يكي اللَّه است، يكي لا اله غير اللَّه است؛ يكي اثبات است، يكي نفي است. مظهر توحيد، حج است؛ اثبات ولايت اللَّه و نفي ولايت غير اللَّه. اين همان برائت است.

يك نكته ي ديگر در باب مسئله ي حج اين است كه به اقتضاي نيازهاي زمانه و امت اسلامي، مجموعه ي كاروان بزرگ حج ايراني - كه بحمداللَّه مايه ي افتخار جمهوري اسلامي است - كارهائي را كه پاسخِ به اين نيازهاست، انجام بدهد. هر سال ببينيم نياز چيست. احساس ميكند انسان كه در اين دوران، در همين چند سال و از جمله امسال، لااقل يكي از نيازهاي مهم، همين نياز اتحاد اسلامي است؛ وحدت بين فرقه هاي اسلامي است. ببينيد دشمنان اسلام چه ميكنند؛ دشمنان امت اسلامي براي شقه شقه كردن و شكاف ايجاد كردن چه ميكنند، چه قدر خرج ميكنند براي اينكه اينها را در مقابل هم قرار بدهند. يكي از اهداف مسلم اين حوادث خونيني كه نمونه اش را شما ديروز در عراق شنيديد و نمونه هاي فراوان آن، در پاكستان و در نقاط ديگر اتفاق مي افتد، اين است كه جمع مسلماني به صورت ترور كور نابود ميشوند، از بين ميروند، يا مجروح و مقطوع العضو ميشوند. بخش مهمي از اين كار، مربوط به همين ايجاد اختلاف بين شيعه و سني است.

در كشور عراق، قرنهاي متمادي هم شيعيان بودند، هم سني ها و اينها با همديگر زندگي كرده اند. همان كتابها، همان عقايد كه امروز هست، آن روز هم بود، غليظتر هم شايد بود. اين حوادثِ اينجوري در

طول چندين قرن سابقه نداشت؛ اين جور عليه يكديگر اقدام كنند، اين جور به جان يكديگر بيفتند. اينها كِي اند؟ يا اين حوادث خونيني كه در بعضي از نقاط كشور ما گاهي در طول زمان و اين اواخر اتفاق افتاد، يا اين كارها در پاكستان اتفاق ميفتد؛ شيعه عليه سني، سني عليه شيعه. اينها شيعه و سني نيستند. آن كساني كه اين اقدامها را ميكنند، يا مستقيماً يا غير مستقيم عوامل بيگانه اند؛ عوامل بيگانه اند؛ دستهاي بيگانه است. ايني كه براي حاجي شيعي، حاجيِ ايراني در كنار بقيع، در مسجدالحرام، در مسجدالنبي، يك عده آدمهائي كه معلوم نيست مال كجايند، از كجايند، ظاهر ميشوند و به مقدسات اهانت ميكنند و بعضاً حتّي به نواميس اينها تعرض و جسارت ميكنند، اينها كي اند؟ اين را بايد همه بيدار باشند، همه بايد هوشيار باشند. دولتها وظيفه دارند؛ دولت سعودي وظيفه دارد؛ نگذارد كه زائر خانه ي خدا، حاج بيت اللَّه الحرام، زائر مرقد مقدس پيامبر و ائمه (عليهم السّلام) مورد تعرض قرار بگيرد؛ يك نفر بيايد حركتي يا عليه زائر يا عليه روحانيِ شيعي يا عليه چه و چه انجام بدهد و آن مأمور سعودي هم بايستد تماشا كند يا احياناً به نفع او وارد ماجرا بشود. اينها درست نيست؛ اينها درست ضد وحدت است؛ اين همان چيزي است كه آمريكا ميخواهد؛ اين همان چيزي است كه سرويسهاي جاسوسي بيگانه ميخواهند. نميتواند مجموعه ي حجاج بيت اللَّه الحرام از حوادث دنياي اسلام غافل بماند.

امروز كشور عراق، كشور افغانستان، كشور مظلوم فلسطين، بخشي از كشور پاكستان زير فشار سربازان خارجي، زير فشار اقدامات مستكبرانه قرار دارد. مگر ميتواند دنياي اسلام اينها را نبيند؟ اينها چيزهائي است كه

در حج بايد به اينها توجه كرد. حج بايد مظهر بروز اراده و عزم راسخ امت اسلامي عليه اين كارهائي باشد كه به وحدت امت آسيب ميزند، يا به پيشرفت امت آسيب ميزند، يا به پرچم برافراشته ي اسلام در ميان امت كه امروز بحمداللَّه جمهوري اسلامي اين پرچم را در دستان قوي خود دارد، ميخواهد ضربه اي وارد كند. بايد در مقابل اينها حساس بود. اينها وظائف است؛ اينها چيزهائي است كه برنامه ريزي هاي ما در اداره ي كاروانها، در تبليغ و در اموري از اين قبيل، بايستي ناظر به اين چيزها باشد. ما برنامه ريزي فرهنگي مان، برنامه ريزي سياسي مان، برنامه ريزي مديريت كاروانهايمان، گزينش هايمان و مجموعه هاي حجّاجمان همه بايد تابع اين نيازها باشند و اين نيازها حاكم باشد.

البته من از همه ي دست اندركاران محترم حج و كساني كه اين سالها زحمت كشيدند و اين كار بزرگ و اين وظيفه ي بزرگ را انجام دادند، تشكر ميكنم؛ از جناب آقاي ري شهري، از جناب آقاي خاكسار و از بقيه ي مسئولين دولتي و وزراي محترم ارشاد كه در اين سالها كمك كردند و بقيه ي بخشها؛ از رؤساي كاروانها، از روحانيون محترم، از همه ي شما صميمانه تشكر ميكنيم.

كار بزرگ است، هدف بسيار عظيم است، وظيفه هم بسيار سنگين است. اميدواريم كه خداوند متعال همه ي شما را موفق بدارد و دعاي حضرت بقيةاللَّه الاعظم (ارواحنا فداه) شامل حال همه ي شما باشد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار جمعى از نخبگان علمى كشور

بيانات در ديدار جمعي از نخبگان علمي كشور 9 ذي القعده 1430

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

جلسه ي امروز ما با شما عزيزان، مثل هميشه، براي من يك جلسه ي بسيار شيرين و اميدبخش بود. حقيقتاً نقطه ي اميد اصلي كشور جوانان تحصيلكرده و فرزانه،

بخصوص آنوقتي كه اين فرزانگي با تعهد و احساس مسئوليت همراه باشد، هستند. و ديدار شما برادران و خواهران عزيز، فرزندان عزيز من - كه بحمداللَّه ديدار بسيار شيرين و خوبي بود - اين اميد را نه تنها در دل من، در دل مسئولين، بلكه در سطح كشور تقويت ميكند. اول يك نكته را خطاب به مسئولين محترم - وزراي محترمي كه تشريف دارند و رئيس محترم بنياد نخبگان؛ خانم معاون رئيس جمهور و ديگر مسئولين - عرض بكنم؛ برنامه را، نگاه را، با توجه به اين واقعيتها بايد تنظيم كنيد. امسال آنچه كه انسان ميشنود از جوانِ نخبه ي علمي، به طور محسوسي برتر، پخته تر و عميق تر است از آنچه كه ما سال قبل شنفتيم و از آنچه كه يك سال قبل شنفتيم و به طريق اولي از آنچه كه من ده سال قبل، از جوانان دانشجويمان يا فارغ التحصيل مان ميشنفتم. من با مجموعه ي دانشگاهي هميشه ارتباط داشته ام. ميدانيد من هر سالي چند بار به مناسبتهاي مختلف با جوانها مي نشينم و از اين جور جلسات داريم؛ صحبت ميكنند، حرف ميزنند، نظرات را بيان ميكنند. من در نفس خودم ارزيابي اي فارغ از برنامه ريزي هاي كلان يا غير كلان كه در كشور هست، دارم. در اين ارزيابي من فاصله ي محسوسي مشاهده ميكنم بين آنچه كه امروز ما داريم و آنچه كه ده سال قبل داشتيم؛ يعني پيشرفت به طور واضح خودش را نشان ميدهد. مسئولين محترم با توجه به اين واقعيت براي آينده برنامه ريزي كنند. اين نكاتي كه اين جوانان عزيز اينجا گفتند، دقيقاً همان نكاتي است كه در ذهن انساني كه فكر ميكند روي مسئله ي حركت علمي كشور

و آينده ي كشور و پيشرفت كشور، وجود دارد. پيداست جوانها عميقاً به مسائل اساسي توجه دارند. ايني كه يكي از جوانهاي عزيز گفتند: «فعاليتها بايد بر اساس نيازهاي آينده باشد، اين آينده را ترسيم كنيد، اين نيازها را تصوير كنيد»؛ يا در همين زمينه جوان عزيز ديگري گفتند: «جهت حركتمان را خودمان معين كنيم؛ نه اينكه جهت حركتي را كه ديگران - غربي ها - ترسيم كرده اند، ما تكميل كننده ي پازلهاي زندگي آينده ي آنها باشيم؛ ببينيم چه نياز داريم، آن را تأمين بكنيم»، اين حرفها حرفهاي بسيار بزرگي است؛ حرفهاي بسيار مهمي است. اينها همان چيزهائي است كه هر انسان آگاهِ متفكرِ دلسوزِ متعهدي وقتي به نگاه كلان به حركت علمي كشور نگاه ميكند، اين چيزها را درك ميكند؛ منتها درك او كافي نيست؛ اگرچه لازم است؛ بر اساس آن برنامه ريزي كردن، مهم است. و ايني كه از جهت فرهنگسازيِ براي نخبگان، چند نفر از اين جوانهاي عزيز اينجا گفتند فرهنگسازي كنيم، فرهنگ متعهد بودن نخبه را به جامعه گسترش بدهيم، نه توقع داشتن صرف. البته توقع، منطقي است، بجاست؛ توقعِ بيجا نيست؛ لكن در كنار اين توقع، احساس تعهد، وامدار بودن؛ من به عنوان يك فردِ از اين مجموعه ي عظيم كشور چه وظيفه اي بر دوش دارم؟ من چه كار بايد بكنم؟ اينها خيلي مهم است. اينكه گفته شد: «عنصر معنويت ديني را، نه معنويت فارغ از دين و جداي از دين - كه اساساً معنويت نيست، توهم است - را يك عنصر اصلي در حركت علمي و پژوهش علمي قرار بدهيم» - كه يكي از خانمها اينجا بيان كردند - كاملاً درست است. اين يكي

از آن نقاط اساسي است كه بايد به آن توجه كرد. اگر اين شد، آن اخلاقي شدن جامعه هم - كه اين جوان عزيزِ اخير طرح توقع كردند كه اين توقع ماست و بارها اين توقع را تكرار ميكنيم - تحقق پيدا خواهد كرد؛ چون با شعار كه نميشود پيش رفت؛ بايد حركت كرد؛ بايد رفت در جهت آن هدفي كه ترسيم شده. من وقتي اين اظهارات را از شماها ميشنوم، احساس اميد بيشتري ميكنم و احساس يقين ميكنم به اينكه اين جامعه، اين نظام، اين مجموعه، با اين حركت محسوس مادي و معنوي، علمي و اخلاقي كه دارد، به اهداف خودش بدون ترديد خواهد رسيد و همين است كه نظام جمهوري اسلامي مصونيت پيدا كرده. حالا اشاره كردند به حوادث و مسائل اخير. خوب، در اين زمينه ها خيلي حرف هست؛ خيال نكنيد آن حرفهائي كه صدا و سيما ميزند، اين، همه ي حرفهاست؛ نه، خيلي مطلب هست. گفت: «يك سينه حرف موج زند در دهان ما». اينجور نيست كه هر چه كه انسان احساس ميكند، اين را گفته باشد يا بتواند بگويد. خيلي حرفهاي زيادي هست. شما جوانها الحمدللَّه باهوشيد، بااستعداديد، بتدريج خيلي از حقائق براي شماها روشن خواهد شد. من مي بينم در همين حوادث سياسي اخير و در مجموع حوادث اين سي سال، كشور بتدريج به مجموعه ي مصونيت دار، ضد ضربه، ضد بمب تبديل شده؛ يعني نظام جمهوري اسلامي. شوخي نيست. شما قدرت امنيتي و جاسوسي و تبليغاتي اين سرويسهاي گوناگون امنيتي و تبليغاتي دنيا را دست كم نگيريد. همه اين را احساس ميكنند - حالا شايد كساني كه كمتر توي مقوله هاي گوناگون تبحر داشتند، كمتر

ببينند - هاليوود را شما دست كم نگيريد. قدرتِ اثرگذاري هنري - همين طور كه يكي از خانمها هم گفتند - در غرب و چينش بسيار دقيق حروف تبليغات در دنياي غرب را دست كم نگيريد. همه ي اين نيروي عظيم، به اضافه ي ثروت بي پايان، به اضافه ي دستگاه هاي عظيم سياسي و تبليغاتي، افتادند به جان جمهوري اسلامي. امروز هيچ كشور ديگري در دنيا پيدا نميكنيد كه اينجور آماج حملات باشد. و جمهوري اسلامي دارد مقاومت ميكند. اين شوخي است؟ اين موجودِ هفت جوشِ مستحكمِ مصونيت يافته دارد مقاومت ميكند. اين، كم چيزي نيست. توطئه ي توهم نيست؛ اين را جوانها، اين جوانهاي عزيز ما، بدانند. خيال نكنيد من از شنيدن اينجور حرفها ناراحت ميشوم؛ نه، من از اينكه اين حرفها زده نشود، ناراحت ميشوم. بنده توي جلساتِ دانشجوئي، دانشگاهي كه اينجا هستند، گاهي كه ببينم حالا بعضي ها روي ملاحظه، روي احترام، روي هرچه، بعضي از اين حرفها را كه خيال ميكنند من خوشم نمي آيد، نميزنند؛ از نگفتنش ناراحت ميشوم؛ از گفتنش مطلقاً ناراحت نميشوم. اي كاش مجال بود تا گفته ميشد، تا آنوقت انسان ميتوانست آن برگهاي بر روي هم گذاشته ي كتاب حرف را، باز كند تا خيلي از حقائق روشن بشود. آينده، البته اين كارها خواهد شد. اينجور نيست كه شما خيال كنيد توطئه نسبت به اين كشور، يك توهم است؛ نه، يك واقعيت است؛ از همه طرف دارد توطئه ميشود. ممكن است آن كسي كه در جهت آن توطئه ها در داخل كشور محور حركت قرار ميگيرد، خودش اصلاً نفهمد. فهميدنِ اين هم ذكاوت ميخواهد. بعضي ها اين ذكاوت را ندارند. ما آدمها را تجربه كرديم؛ نميفهمند دارند به

ساز كي ميرقصند. ولي، اين واقعيت را عوض نميكند كه آنها بفهمند يا نفهمند؛ بدانند يا ندانند. اين توطئه ها وجود دارد. در عين حال اين كشور، اين نظام نه فقط سست نميشود، ضعيف نميشود؛ جامعه ي علمي اش، جامعه ي پيشرفته اش - كه همين شما جوانها باشيد - امروزش از ده سال قبلش به صورت آشكاري جلوتر ميرود. اين معنايش چيست؟ اين معنايش حقانيت است. اين معنايش اصالت است. اين معنايش ريشه دار بودن است. «الم تر كيف ضرب اللَّه مثلا كلمة طيّبة كشجرة طيّبة»؛(1) اعتقاد ما اين است. ما با اعتقاد، با دل كار ميكنيم. من كمبودها را نفي نميكنم؛ بيشتر از خيلي از منتقدين، بنده كمبودها را ميدانم؛ منتها راه رفع كمبودها، اين چيزهائي كه تصور ميشود، نيست كه حالا بيا اعلام كن كه مثلاً فلان جا فلان جور چه جوري است؛ نه، خيلي چيزها با اعلام درست نميشود، با كار درست ميشود. با حرف درست نميشود؛ حرف، جنجال سازيِ تبليغاتي و لفاظي هيچ كمكي به حل مشكلات نميكند؛ همچناني كه شما ديديد. تو همين قضاياي انتخابات، خوب، تبليغات انتخاباتي مثلاً بايد يك ماه يا بيست روز قبل از شروع انتخابات انجام بگيرد؛ اما از پيش از عيد نوروز تبليغات انتخاباتي شروع شد! همين تلويزيوني هم كه مورد انتقاد بعضي از دوستان است، متأسفانه منعكس ميكرد. بنده موافق هم نبودم. اين را هم شما خيال نكنيد كه حالا بنده چون رئيس صدا و سيما را انتخاب ميكنم، همه ي برنامه هاي صدا و سيما را مي آورند، دانه دانه بنده نگاه كنم، امضاء كنم. نخير، از خيلي از برنامه هاي صدا و سيما بنده راضي هم نيستم؛ از جمله، از همين من راضي

نبودم كه از سه ماه قبل از انتخابات - انتخابات بيست و دوم خرداد بود - از ماه اسفند، بلكه زودتر از اسفند، بعضي از سفرهاي تبليغاتي و حرفهائي كه زده شد و تظاهراتي كه ميشد و مجادلاتي كه انجام ميگرفت، از تلويزيون پخش شود، كه متأسفانه تو تلويزيون پخش شد؛ به خاطر همين، كه يعني ما آزادانديشيم! اينها توهم است؛ اين جنجال آفريني در داخل كشور است. جنجال فكري غير از مباحثات صحيح است. بنده گفتم كرسي آزادفكري را در دانشگاه ها به وجود بياوريد. خوب، شما جوانها چرا به وجود نياورديد؟ شما كرسي آزادفكري سياسي را، كرسي آزاد فكري معرفتي را تو همين دانشگاه تهران، تو همين دانشگاه شريف، تو همين دانشگاه اميركبير به وجود بياوريد. چند نفر دانشجو بروند، آنجا حرفشان را بزنند، حرف همديگر را نقد كنند، با همديگر مجادله كنند. حق، آنجا خودش را نمايان خواهد كرد. حق اينجوري نمايان نميشود كه كسي يك انتقادي را پرتاب بكند. اينجوري كه حق درست فهميده نميشود. ايجاد فضاي آشفته ي ذهني با لفاظي ها هيچ كمكي به پيشرفت كشور نميكند. شما تجربه ي اين پدر پيرتان را در اين زمينه داشته باشيد. آني كه كمك ميكند به پيشرفت كشور، آزادي واقعيِ فكرهاست؛ يعني آزادانه فكر كردن، آزادانه مطرح كردن، از هو و جنجال نترسيدن، به تشويق و تحريض اين و آن هم نگاه نكردن. يك وقت شما يك حرفي ميزنيد، ناگهان مي بينيد همه ي ناظران سياسي جهان كه وجودشان انباشته ي از پليدي و خباثت است، براي شما كف ميزنند. به اين تشويق نشويد. به قول رائج بين جوانها، جوگير نشويد. بحث درست بكنيد، بحث منطقي بكنيد. سخني را

بشنويد، سخني را بگوئيد؛ بعد بنشينيد فكر كنيد. اين همان دستور قرآن است. «فبشّر عباد. الّذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه».(2) سخن را بايد شنفت، بهترين را انتخاب كرد. والّا فضاي جنجال درست كردن، همين ميشود كه ديديد. جنجالِ قبل از انتخابات، بعد از انتخابات، انعكاسش ميشود اين؛ بخصوص وقتي دست بيگانه هم دخالت دارد. به چه دليل، با چه توجيهي شما فكر ميكنيد دستگاه هاي تبليغاتي دنيا حوادثي را كه فكر ميكنند به ضرر نظام جمهوري اسلامي است، لحظه به لحظه منتشر ميكنند؟ با چه محاسبه اي اين كار انجام ميگيرد؟ اين را نبايد فكر كرد؟! نبايد رويش مطالعه كرد؟! اينهاست آن چيزهائي كه بايد به آنها توجه كرد. به هر حال كشور دارد پيش ميرود. اين را بدون ترديد بدانيد؛ كشور دارد پيش ميرود. برنامه ريزي هاي گذشته هم البته بلاشك عيوبي داشته، اما برآيند همه ي نقاط مثبت و منفي، هميني است كه امروز شما داريد مشاهده ميكنيد. جوانهاي ما از لحاظ علمي پيش رفتند، از لحاظ بينش سياسي پيش رفتند، از لحاظ رسوخ و نفوذ تفكر ديني در عمق انديشه ها پيش رفتند. اين حرفهائي كه امروز جوانهاي ما اينجا راجع به معنويت و راجع به دين و راجع به دل نبستن به پيش بيني ها و برنامه ريزي هاي غربي و استقلال گفتند - اين حرفهائي كه امروز جزو حرفهاي رائج شما شده - اندكي پيش از دوران شماها، جزو حرفهاي برجسته ي روشنفكراني بود كه فكر ميكردند اين حرفها را بايد بزنند يا بفهمند! اما امروز جزو فرهنگ رائج جامعه ي ماست. اين پيشرفت نيست؟ ما داريم پيش ميرويم. البته دشمن هم زياد داريم، مانع هم خيلي داريم. اگر مانع نبود، ما

اينجور ورزيده نميشديم؛ جامعه ي اسلامي و جمهوري اسلامي اينجور ورزيده نميشد. مانع وجود دارد؛ والّا تو زمين صاف راه رفتن كه تقويت عضلاني نمي آورد. بايد كوهنوردي كرد، بايد از موانع بالا رفت. جامعه ي ما اين كار را كرده، اين راه را پيش رفته، باز هم خواهد رفت، بعد از اين هم خواهد رفت. شما بدانيد! نسل جوان امروز، نسلي كه بتوان متوقفش كرد، نيست. و من اينجا به شما توصيه كنم: رمز پيشرفت يك كشور، يعني آن محور اصلي براي اقتدار يك كشور، پيشرفتِ همراه با اقتدار، علم است. آماج بسياري از توطئه هاي امروزي كه عليه جمهوري اسلامي هست، علم و اهل علم و دانشجويان علم و محيط علمي است؛ اين را توجه داشته باشيد. نگذاريد اين تير طبق آن هدفگيري دشمن، به هدفي كه آنها گرفته اند، اصابت كند. كار علمي را نگذاريد متوقف بشود. از همه ي اين حرفهائي كه گفته شد، مهمتر، مسئله ي علم و تحقيق و پژوهش است. دنياي غرب ثروتش از ناحيه ي علم است، اقتدارش از ناحيه ي علم است، زورگوئي اي كه امروز ميكند، به خاطر علمي است كه دارد. پول في نفسه اقتدار نمي آورد. آني كه اقتدار مي آورد، دانش است. امروز اگر آمريكا پيشرفتگيِ علميِ خودش را نميداشت، نميتوانست در دنيا اينجور زورگوئي بكند و در همه ي مسائل عالم دخالت بكند. ثروت هم اگر به دست مي آيد، از ناحيه ي علم به دست مي آيد. علم را اهميت بدهيد. ايني كه من سالهاست روي مسئله ي علم، تحقيق، پژوهش، پيشرفت، نوآوري، شكستن مرزهاي علميِ موجود تكيه ميكنم، به خاطر اين است. بدون انواع دانش، اقتدار كشور امكانپذير نيست. دانش اقتدار مي آورد. گفتند بيائيد مراكز هسته اي

ايران را بمباران كنيد. يكي از مسئولينِ رؤساي دنيا - حالا نميخواهم حالا اسم بياورم. البته همه ميدانند، شايد هم ميدانيد؛ پخش شد در دنيا. بنده دوست ندارم اسم بعضي ها را بياورم - گفت علم را كه نميشود بمباران كرد. راست ميگويد؛ حق با اوست. با همه ي خلافهائي كه ميگويند، اين حرفشان درست بود. گيرم نطنز را بمباران كردند، كارخانه ي اصفهان را بمباران كردند، علم را چه جوري بمباران ميكنند؟ ببينيد، علم مصونيت مي آورد، اقتدار مي آورد. مراقب باشيد تو دانشگاه شما، تو كلاس شما، تو مركز تحقيقات شما، تو كار پژوهشي شما، اختلال ايجاد نكنند. اگر ديديد دستي دارد اختلال ايجاد ميكند، به آن دست بدبين بشويد. اقتدار شما را، آينده ي شما را هدف گرفته اند. حالا من با شما جوانها بخصوص، خيلي حرف دارم. اين نكته اي كه اين خانم هنرمند گفتند، به نظر من خيلي مهم است. يكي از كارها همين است؛ كساني بيايند طعم نياز بازارهاي غربي را، مثلاً فرض كنيد به تابلو نقاشي، به دست بياورند، بعد بيايند اينجا، پشتيباني مالي كنند و نقاش ما را به سمت تأمين آن نياز سوق بدهند. عين همين قضيه در فيلمسازي هست. فيلمهائي را براي جشنواره نامزد كنند كه در جهت خواست آنهاست. عين همين قضيه در كار علمي ماست؛ در مقاله اي است كه در آي.اس.آي منتشر ميشود؛ در موضوع تحقيقي است كه شما در پژوهشگاه خودتان دنبال ميكنيد. به تعبير متأسفانه رائج فرنگيِ امروز، اسپانسرها مي آيند در بخشهاي مختلف، كمكهاي مالي، كمكهاي مادي، اعانه ها را ميگذارند براي اينكه در آن جهت كار انجام بگيرد. به اين توجه كنيد. استقلال علميِ كشور يكي از لوازمش همين

است: استقلالِ حركت علمي، حركت هنري و به طريق اولي حركت سياسي. بعضي از حركات سياسي هم از اين قبيل است. يك توصيه اين است كه نعمت استعداد خوب كه شماها داريد، يك نعمت بزرگ است، مثل نعمت سلامتي، مثل خودِ نعمت حيات، كه شكر لازم دارد. نعمتها از خداست؛ بايد اين نعمت را شكر كنيد. اين توصيه را از من در ذهنتان داشته باشيد. خيلي از نعمتها را ما نميشناسيم، وقتي به خلافش، به ضدش مبتلا شديم، آنوقت آن را ميشناسيم. جواني، نعمت است؛ در پيري آدم بيشتر ميفهمد چقدر نعمت بزرگي است. استعدادِ خوب، هوش خوب، نعمت بزرگي است، بايد اين نعمت را شكر كرد. شكر چيست؟ شكر سه جزء دارد: اول، شناختن نعمت، غفلت نكردن از نعمت. دوم، دانستن اينكه اين نعمت از خداست، اين عطيه ي الهي است، هديه ي الهي است. سوم اينكه اين نعمت را بايد در جهت درست به كار برد و مصرف كرد - نعمت استعداد خوب را بايد در جهت درست به كار برد - اين همان چيزي است كه روح تعهد را، مسئوليت را در انسان بيدار ميكند؛ تعهد نسبت به جامعه ي خود، تعهد نسبت به آينده ي كشور، تعهد نسبت به اين مجموعه ي عظيم امكاناتي كه اين نخبه و اين استعداد، بالاخره محصولِ اين امكانات است. شكر اين نعمت به اين است. اينجور نباشد كه انسان خودش را جزيره اي بداند جداي از مجموعه ي جامعه، فكر كند حالا به يك امكاني، به يك ثروت معنوي اي دست پيدا كرده، اين را بايد تبديل كند به ثروت مادي و شخصي؛ اين نيست. اين را بايد صرف آينده ي كشور بكند. يك

توصيه هم به مسئولين بكنم. توصيه ي به مسئولين هم در درجه ي اول، باز شكر است؛ شكرِ نعمت وجود نخبگان. اينجا هم شكر همان سه جزء را دارد. شناخت؛ اول بشناسيم نخبه ها را. بعد بدانيم كه وجود اين نخبه ها يك نعمت الهي است؛ اين را خدا به ما داده، به مسئولين نظام داده. و بعد، از اين وجود مغتنم و محترم و عزيز - يعني مجموعه ي نخبه ي كشور و استعدادهاي برتر - در جهت هاي درست استفاده كنيم. حالا راجع به اين چند جمله اي كه اين جوان عزيزمان گفتند. خوب، همين طور كه گفتيم، حرف زياد است. در انتقاد از بي انصافيِ يك دستگاه يا يك كس، خود ما بايد دچار بي انصافي نشويم؛ به اين توجه كنيم. صدا و سيما آيا وضعيت واقعي كشور را نشان ميدهد؟ نه، ناقص نشان ميدهد. خيلي پيشرفتهاي برجسته و بزرگ هست كه صدا و سيما نشان نميدهد. دليلش هم اين است كه شما مجموعه ي مرتبط با حوادث گوناگون، از خيلي از حقائق كشور و پيشرفتهاي كشور مطلع نيستيد؛ نقص صدا و سيماي ماست. والّا اگر صدا و سيما ميتوانست همان جور كه تلويزيون فلان كشور غربي با يك سابقه و تجربه ي فراوان و با استفاده هاي هنري دروغهاي خودش را راست جلوه ميدهد، واقعيات موجود كشور را درست منعكس كند، شما بدانيد امروز اميد نسل جوان، دلبستگي نسل جوان به كشورش، به دينش، به نظام جمهوري اسلامي اش، بمراتب بيشتر از حالا بود. اين ايراد ماست به صدا و سيما. اگر ميتوانست درست وضع كشور را منعكس كند، خيلي شعف و بهجتِ بينندگان بمراتب بيشتر از آني ميشد كه امروز هست. خيلي از كارها

دارد انجام ميگيرد كه مايه ي خوشوقتي است، مايه ي خشنودي است؛ نه فقط در زمينه هاي علمي، در زمينه هاي اجتماعي، در زمينه هاي سياسي؛ مايه ي سرافرازي است. اين را خيلي ها - اغلب يعني - خبر ندارند. بنده غالباً به مسئولين دولتي اعتراضم اين است كه چرا نميتوانيد بيان كنيد. بيان كردن هم يك هنري است؛ بيان هنري بخصوص، هنر بزرگي است؛ اين را ندارند. حالا يكي از ايرادهائي كه ما معمولاً داريم به بعضي ها اين است كه آنچه را كه بيگانه بگويد، اين را تلقي به قبول ميكنند؛ آنچه را كه خودي بگويد، تلقي با ترديد ميكنند! چرا؟ خوب، اين تلقي، تلقي ناسالمي است؛ اين تلقي درستي نيست، تلقي ناسالمي است. اين را بايد اصلاح كرد. البته شما جوانهاي خوب ان شاءاللَّه بيائيد وارد عرصه هاي گوناگون بشويد، عرصه هاي تبليغاتي كشور را بگيريد. مطبوعات ما هم همينجور است. بنده روزها معمولاً حدود شانزده هفده تا روزنامه را نگاه ميكنم؛ نه اينكه حالا همه ي صفحات لائي و اينها را نگاه كنم؛ لكن تيترها، اگر سرمقاله ي قابل توجهي داشته باشند، معمولاً نگاه ميكنم. خيلي از روزنامه هاي ما متأسفانه در انعكاس حقائق ضعيفند و در اصلي فرعي كردن مسائل، غيرمنصفانه عمل ميكنند. در همين مسائل اخير، مسائل را بايد اصلي فرعي كرد؛ مسئله ي اصلي چيست؛ يك سلسله مسائل فرعي هم پيرامون اوست؛ نه اينكه آن مسائل فرعي كم اهميت است، اما مسئله ي اصلي اهميتش بيشترش از آنهاست. مسئله ي اصلي در اين قضاياي اخير، اصل انتخابات بود؛ زير سؤال بردن اصل انتخابات بزرگترين جرمي بود كه انجام گرفت. چرا شما نسبت به اين جرم چشمتان را ميبنديد؟! اين همه زحمت كشيده بشود، مردم بيايند، يك شركتِ

به اين عظمت، يك نصاب شكني، يك ركودشكني در دنيا در مردمسالاري، در دمكراسي اي كه اينقدر ادعايش را ميكنند، انجام بگيرد، بعد يك عده مفت و مسلّم بيايند بدون استدلال، بدون دليل، همان فرداي انتخابات بگويند: انتخابات دروغ است! اين كار كوچكي است؟! اين جرم كمي است؟! يك قدري بايد منصف بود توي اين قضايا. دشمن هم حداكثر استفاده را از اين كرد. يك عده هم هستند در داخل كشور، از اول با نظام جمهوري اسلامي موافق نبودند - مال امروز و ديروز نيست، سي سال است كه موافق نيستند - از اين فرصت استفاده كردند، ديدند عناصري وابسته ي به خودِ نظام، از خودِ نظام، دارند اين جور ميدانداري ميكنند، اينها هم وقت را مغتنم شمردند، آمدند داخل ميدان؛ و ديديد. من روز اول اين را پيغام دادم به همين حضراتي كه صحنه گردان اين قضايا هستند؛ آن ساعات اول من به آنها پيغام خصوصي دادم. من اگر يك وقتي توي نماز جمعه يك حرفي ميزنم، اين ابتدا به ساكن نيست؛ حرف خصوصي، پيغام خصوصي، نصيحتِ لازم انجام ميگيرد، وقتي انسان ناچار ميشود، يك حرفي را مي آورد در علن بيان ميكند. من پيغام دادم، گفتم اين را شما داريد شروع ميكنيد، اما نميتوانيد تا آخر كنترل كنيد؛ مي آيند ديگران سوءاستفاده ميكنند. حالا ديديد آمدند سوءاستفاده كردند. مرگ بر اسرائيل را خط زدند! مرگ بر آمريكا را خط زدند! معناي اين كار چيست؟ آني كه وارد عرصه ي سياست ميشود، بايد مثل يك شطرنج باز ماهر هر حركتي را كه ميكند، تا سه تا چهار تا حركت بعد از او را هم پيش بيني كند. شما اين حركت را ميكني، رقيبت

در مقابل او آن حركت ديگر را خواهد كرد؛ بايد فكرش باشي كه تو چه حركتي خواهي كرد. اگر ديدي در آن حركت دوم، تو درميماني، امروز اين حركت را نكن؛ اگر كردي، ناشي هستي - حالا تعبير بهترش اين است - توي اين كار، توي اين بازي، توي اين حركت، ناشي هستي، ناواردي. اينها نميفهمند چه كار ميكنند؛ يك حركتي را شروع ميكنند، ملتفت نيستند كه در حركات بعد و بعد و بعد، چطور در خواهند ماند؛ مات خواهند شد. اينها را بايد محاسبه ميكردند. مطلب اصلي اين بود. زير سؤال رفتن انتخابات، مواجه كردنِ مجموعه اي از مردم - آنها هيچ نيت سوئي هم ندارند؛ وارد ميدان انتخابات شدند، طبق عقيده شان عمل كردند؛ خيلي هم خوب - با نظام، با كشور، با حركت عمومي كشور، اينها كارهاي كوچكي نيست. اگر شما منصفيد، آن حركتهاي جانبي را، آن قضاياي جانبي را ببينيد، اهميتش را هم در نظر داشته باشيد؛ اما مهمتر بودنِ اين را هم در نظر داشته باشيد. من البته توي اين جلساتي كه با شماها داريم، حيفم مي آيد كه جز حرف علمي و جز حرف معنوي و جز نصيحت، حرف ديگري بزنيم و وارد مقولات سياسي و اين چيزها بشويم؛ اما ديگر حالا در اين مقدارش ناگزير و ناچار بودم. ايني هم كه گفتند از رهبري انتقاد نميكنند، شما برويد بگوئيد انتقاد كنند. ما كه نگفتيم از ما كسي انتقاد نكند؛ ما كه حرفي نداريم. من از انتقاد استقبال ميكنم؛ از انتقاد استقبال ميكنم. البته انتقاد هم ميكنند. ديگر حالا جاي توضيحش نيست؛ انتقاد هم هست، فراوان هست، كم هم نيست؛ بنده هم

ميگيرم، دريافت ميكنم و انتقادها را ميفهمم. ان شاءاللَّه اميدواريم خداي متعال همه ي ما را در آن جهتي كه مورد رضاي اوست و تأمين كننده ي رضاي اوست، هدايت كند و ان شاءاللَّه آينده ي همه شما را از گذشته تان بهتر قرار بدهد و شما را مايه ي سرافرازي كشورتان قرار بدهد؛ و شما كه جوانيد، آن روز را خواهيد ديد - از ما هم ان شاءاللَّه ياد نيك خواهيد كرد - كه كشورتان ان شاءاللَّه به اوج اقتدار خواهد رسيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) ابراهيم: 24

2) زمر: 17 و 18

بيانات در ديدار دانش آموزان در آستانه 13 آبان

بيانات در ديدار دانش آموزان در آستانه 13 آبان 15 ذي القعده 1430

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خوشامد عرض ميكنم به همه ي شما جوانان عزيز، دانشجويان، دانش آموزان و خانواده هاي معظم شهيدان. روز 13 آبان را ملت ما و مسئولين ما نامگذاري كردند: روز مبارزه ي با استكبار جهاني. مبارزه يك امر مهم و پيچيده است. با هر پديده اي يك جور ميشود مبارزه كرد. با دشمني كه در مرزها به كشور حمله ميكند، يك جور بايد مبارزه كرد؛ با دشمني كه شيوه هاي امنيتي را به كار ميبرد، يك جور بايد مبارزه كرد؛ با دشمني كه اساس يك ملت را، يك جامعه و يك كشور را تهديد ميكند و از بنِ دندان با يك ملت دشمني ميورزد و انواع روشها را به كار ميبرد هم يك جور بايد مبارزه كرد. يك مبارزه ي صحيح، منطقي و معقول و در عين حال قاطع، احتياج دارد به چند چيز: يكي انگيزه ي برخاسته از ايمان است. با دستور نميشود ملتي را، جواناني را وادار كرد به ايستادگيِ در يك ميدان دشوار. بايد انگيزه از دل بجوشد؛ آن هم انگيزه ي ناشي از ايمان.

اين در جوانهاي ما امروز به حد كافي وجود دارد؛ من با اطلاع عرض ميكنم، با آشنائي با نسل جوانمان و قشر جوانمان عرض ميكنم: امروز جوانهاي ما از آن روزي كه در سال 57، رژيم پهلوي - رژيم دست نشانده ي آمريكا - به جوانان ما تو همين خيابانها حمله كرد و خون آنها را ريخت، انگيزه ي شان بيشتر است و كمتر نيست. از آن روزي هم كه يك عده جوان رفتند سفارت آمريكا را كه مركز و پايگاه توطئه ي عليه انقلاب شده بود تسخير كردند، امروز جوانان ما انگيزه شان كمتر نيست؛ اگر بيشتر نباشد. علت هم واضح است؛ چون سي سال تجربه، متراكم در تاريخ اين ملت ثبت شده است. ذهن بيدار جوان، چشم باز جوان، ولو آن روزها را نديده است؛ اما اين تجربه ها را تحويل ميگيرد. نسل به نسل تجربه هاي يك ملت غني تر، عميق تر و مفيدتر ميشود. پس جوانان امروز ما از لحاظ انگيزه هيچي كسر ندارند. صرف نظر از يك عده انقلابي فرسوده ي پشيمان كه به دلائل گوناگون، زندگي راحت را، سازش را ترجيح دادند، يا به ساز دشمن رقصيدن را عيب ندانستند، جوانِ كشور، توده ي ملت كه اكثريت هم جوان هستند، اين انگيزه ي عميق را دارند. من به شما عرض كنم: اگر امروز حادثه اي مثل جنگ تحميلي كه در سال 59 پيش آمد، در كشور ما بُروز كند، هجوم جوانان به جبهه و داوطلبي آنها براي مواجهه ي با دشمنِ آشكار و رو به رو، از سال 59 و 60 بمراتب بيشتر خواهد بود. يك عنصر ديگري كه لازم است، بصيرت است. ايني كه ملاحظه ميكنيد بنده مكرر در ديدار جوانها، دانشجويان، قشرهاي مختلف

مردم، بر روي بصيرت تكيه ميكنم، براي اين است كه در وضع بسيار مهم امروزِ دنيا و موقعيت استثنائي كشور عزيز ما - امروز در دنيا كه موقعيت ممتازي است - هرگونه حركت عمومي به يك بصيرت عمومي احتياج دارد. البته من اين را هم به شما بگويم: امروز بصيرت جوانهاي ما هم از جوانان آن روزگارِ اول انقلاب و در اثناي انقلاب، يقيناً بيشتر است. خيلي چيزها را شما امروز ميدانيد، براي شما جزو واضحات است، كه آن روزها بايد براي جوانها، آنها را شرح ميداديم، بيان ميكرديم؛ اما امروز جوانهاي ما اينها را ميدانند؛ بصيرت بالاست. در عين حال من تأكيد ميكنم بر روي بصيرت. حالا اولين مسئله ي بصيرت اين است كه اين استكبار چيست كه بايد با آن مبارزه كرد. استكبار يعني قدرتي در دنيا يا قدرتهائي در دنيا؛ چون نگاه ميكنند به خودشان، مي بينند داراي امكانات پولي و تسليحاتي و تبليغاتي هستند؛ بنابراين بايد به خودشان حق بدهند كه در امور زندگي كشورها و ملتهاي ديگر، دخالتهاي مالكانه بكنند؛ اين معناي استكبار است. روح سلطه گري؛ اين در كشور ما قبل از انقلاب به صورت واضحي بود. يعني آمريكا مستكبرانه بر اين كشور پهناور، بر اين ملت بزرگ با اين تاريخ غني پنجه انداخته بود و در امور مهم و اساسي كشور ما دخالت ميكرد. علت هم اين بود كه زمامداران كشور فاسد بودند، در ملت جايگاهي نداشتند، دنبال تكيه گاه ميگشتند، به آمريكا تكيه ميكردند. آمريكا هم كه مفت به كسي چيزي نميدهد؛ حمايت از آنها را در گرو دخالت كامل در امور كشور قرار داده بود. شايد براي شما تعجب آور باشد،

اما بدانيد شاه - محمدرضا - براي اينكه يك نخست وزيري را از كار بركنار كند و يك نخست وزير ديگر را جاي او بياورد، مجبور شد برود آمريكا، دو هفته، سه هفته در آمريكا بماند، تا موافقت آنها را جلب كند كه اين زيد را از كار بركنار كند، اين عمرو را به جاي او بگذارد! كار كشور ما به اينجا رسيده بود. در سالهاي آخرِ حكومت پهلوي از اين هم زشت تر بود. بحث رفتن به آمريكا ديگر نبود؛ همين جا سفير آمريكا و سفير انگليس به كاخ شاه ميرفتند، به او ميگفتند شما در قضيه ي نفت اينجوري عمل كنيد، در قضيه ي ارتباطات جهاني اينجوري عمل كنيد، با ملت اينجوري عمل كنيد، با مبارزين اينجوري عمل كنيد؛ دستور ميدادند. شاه هم قبول ميكرد. خوب، وقتي كه رئيس يك مملكت اينقدر ضعيف، اينقدر زبون، اينقدر در مقابل بيگانگان تسليم باشد، ديگران وضعشان معلوم است. اين وضع كشور ما بود. استكبار معنايش اين است. آمريكا يك مستكبر به تمام معناست. مسئله ي ما هم فقط نيست، مسئله ي دنياست؛ مسئله ي دنياي اسلام است. آمريكائي ها نسبت به همه جاي دنيا اين روح استكباري را دارند. در جنگ بين الملل دوم، بعد از آني كه ژاپن را شكست دادند، پايگاه در آنجا درست كردند، كه هنوز پايگاه آمريكائي ها در ژاپن هست. ژاپني ها با اين همه پيشرفتهاي علمي، هنوز نتوانستند پايگاه آمريكا را در ژاپن جمع كنند! آنجا پايگاه نظامي دارد؛ به مردم ظلم ميكنند، اذيت هم ميكنند، تو روزنامه ها هم آمد، خبرگزاري ها هم گفتند؛ تجاوز به نواميس و كارهاي خلاف ديگر؛ اما هنوز در آنجا هست. در كره ي جنوبي هم پايگاه هاي آمريكا هنوز هست. در

عراق، نقشه ي آمريكا اين است كه پايگاه بسازد و پنجاه سال، صد سال در عراق مستقر بشود؛ و در افغانستان؛ چون افغانستان نقطه اي است كه اگر آنجا پايگاه داشته باشند، ميتوانند بر كشورهاي آسياي جنوب غربي، بر روسيه، بر چين، بر هند، بر پاكستان و بر ايران تسلط داشته باشند. دارند اين همه آنجا تلاش ميكنند، براي اينكه آنجا پايگاه دائم درست كنند و بمانند. اين معناي استكبار است. ملت ايران با ساقط كردن رژيم دست نشانده ي آمريكا، آمريكا را از اين كشور بيرون كرد. خوب، آمريكائي ها ميتوانستند بعد از انقلاب بلافاصله به خود بيايند، ببينند كه اين ملت، اينچنين نيرومند است. رژيمي را كه شرق و غرب از او حمايت ميكنند، ميتواند از جا بكَند؛ ميتواند بساط پادشاهي را با سابقه ي 2500 ساله درهم بنوردد و جمع كند بيندازد دور. آنها ميتوانستند از ملت ايران عذرخواهي كنند؛ ميتوانستند ضربه هائي را كه به ملت ما زدند، آن مقداري اش كه قابل جبران است، جبران كنند. اگر اين كار را ميكردند، مسئله ي آنها با ايران حل ميشد. اگر چه جمهوري اسلامي همچنان به خاطر ظلمهائي كه در دنياي اسلام ميكنند، معترض باقي ميماند، اما اين نقار شديدي كه بين آنها و جمهوري اسلامي و ملت ايران بود، به اين شكل باقي نميماند. اما آنها اين كار را نكردند. آنها نه عذرخواهي كردند، نه از سقوط رژيم سلطنتي عبرت گرفتند؛ بلكه از همان ماه هاي اول، شمشير را از رو بستند و سفارت شد مركز توطئه؛ لانه ي جاسوسي، مركز ارتباطات مشكوك براي تحريك اين و آن، براي اينكه شايد بتوانند جمهوري اسلامي را به زمين بزنند؛ شايد بتوانند جمهوري اسلامي

را شكست بدهند. اين اشتباه بزرگ را آمريكائي ها كردند. بعد هم هر چه توانستند و هر چه از دستشان برمي آمد، با جمهوري اسلامي و با ملت عزيز و كشور ما كردند، كه يك نمونه اش حمله كردن به طبس است؛ يك نمونه اش قضيه ي سرنگون كردن هواپيماي مسافري ماست كه نزديك سيصد نفر را در خليج فارس كشتند - هواپيماي مسافري را زدند و انداختند توي آب - يك نمونه اش حمله به سكوهاي نفتي ماست - كه در خليج فارس به سكوي نفتي ما زمانِ ريگان حمله كردند - يك نمونه اش كمكهاي همه جانبه به صدام بعثي خبيث است، براي اينكه شايد بتوانند او را در جنگ بر ما پيروز كنند و جمهوري اسلامي را ضربه بزنند. از اين قبيل اگر بخواهيم براي جنايات آمريكا فهرست درست كنيم، يك كتاب ميشود. يكي از وزراي دفاع آمريكا در برهه اي، حرف دل آمريكائي ها را زد؛ گفت: ما بايد ريشه ي ملت ايران را بكَنيم. ملاحظه ميكنيد؛ ريشه ي ملت ايران، نه دولت ايران، نه جمهوري اسلامي. درست ميفهميد؛ ميفهميد كه جمهوري اسلامي يعني ملت؛ مسئولين جمهوري اسلامي يعني همه ي ملت ايران؛ لذا ميگفت بايد ريشه ي ملت ايران را بزنيم. اين روش آمريكائي ها بود. هر كار هم از دستشان برمي آمد، كردند. امام بزرگوار ما، آن مرد استثنائي تاريخ كه حقاً استثنائي بود، در مقابل همه ي اينها گفت: هرچه توطئه كنيد، به ضرر خودتان هست و جمهوري اسلامي عقب نشيني نخواهد كرد؛ آمريكا هم هيچ غلطي نميتواند بكند. اين استكبار است. جمهوري اسلامي هيچ رودربايستي با هيچ دولتي ندارد؛ ليكن دولتي كه دستش از منابع عظيم مالي و انساني كشور قطع شده بود و هرچه

توانست توطئه كرد، دولت آمريكا بود. سي سال دولت آمريكا عليه نظام جمهوري اسلامي و عليه ملت ايران توطئه كرده، ضربه زده، تدابير گوناگون انديشيده؛ هر كار توانسته كرده. اگر شما فكر كنيد يك كاري بود كه آمريكائي ها ميتوانستند بكنند و نكردند، بدانيد كه چنين چيزي نيست؛ هر كار ممكن بوده، كرده اند. خوب، شما مي بينيد كه نتيجه ي اين روياروئي، بالندگيِ هرچه بيشتر ملت ايران، پيشرفت هرچه بيشتر جمهوري اسلامي، قوت روزافزون اين كشور و اين نظام بوده. آني كه ضرر كرده است، آنهايند. گاهي هم حرفهاي به ظاهر آشتي جويانه اي در اين مدت زدند؛ اما هر وقت كه لبخندي به روي مسئولين جمهوري اسلامي زدند، وقتي دقت كرديم، ديديم خنجري در پشت سرشان مخفي كرده اند؛ از تهديد دست برنداشته اند؛ نيتشان عوض نشده است. خنده ي تاكتيكي، لبخند و روي خوش تاكتيكي، فقط بچه ها و كودكان را فريب ميدهد. يك ملت بزرگ با اين تجربه، و مسئولين برگزيده ي يك چنين ملتي، اگر فريب بخورند، خيلي بايد ساده لوح باشند؛ يا بايد ساده لوح باشند، يا بايد غرق در هوي و هوس باشند؛ دنبال زندگي راحت و خوش و همراه با عافيت باشند؛ بخواهند با دشمن بسازند. والّا اگر مسئولين كشور باهوش باشند، دقيق باشند، مجرب باشند، پخته باشند، دل در گرو منافع ملت با همه ي وجود داشته باشند، گول لبخند را نميخورند. همين رئيس جمهور جديد آمريكا، حرفهاي قشنگي زد؛ به ما هم مكرراً پيغام داد؛ شفاهي، كتبي، كه بيائيد صفحه را عوض كنيم، بيائيد وضع تازه اي درست كنيم، بيائيد در حل مشكلات عالم با همديگر همكاري كنيم؛ تا اين حد! ما هم گفتيم پيش داوري نكنيم؛ ما به عمل نگاه ميكنيم.

گفتند، ميخواهيم تغيير ايجاد كنيم. گفتيم خوب، ببينيم تغيير را. از روز اول فروردين كه من در مشهد سخنراني كردم - گفتم اگر دستكش مخملي روي پنجه ي چدني كشيده باشيد و دستتان را دراز كنيد، ما دستمان را دراز نميكنيم؛ اين هشدار را من آنجا دادم - الان هشت ماه ميگذرد. در طول اين هشت ماه، آنچه ما ديديم، برخلاف آن چيزي بود كه اينها به زبان، به ظاهر ابراز ميكنند. صورت قضيه اين است كه بيائيد مذاكره كنيم؛ اما در كنار مذاكره، تهديد؛ كه اگر مذاكره به اين نتيجه ي مطلوب نرسد، پس چنين و چنان! اين شد مذاكره؟! اين همان رابطه ي گرگ و ميش است كه امام گفت: رابطه ي گرگ و ميش را ما نميخواهيم. بيائيد بنشينيد با ما سر ميز، مذاكره كنيد بر سر فلان موضوع؛ مثلاً بر سر موضوع هسته اي، ليكن شرطش اين است كه اين مذاكره، به فلان نتيجه ي معين برسد! مثلاً دست برداشتنِ كشور از فعاليت هسته اي، اگر به اين نتيجه نرسد، پس چنين و چنان؛ تهديد. من تعجب ميكنم. چرا از وضع گذشته عبرت نميگيرند؟ چرا حاضر نيستند ملت ما را بشناسند؟ مگر نميدانند كه اين ملت، ملتي است كه در روزي كه دو ابرقدرت در اين دنيا بودند كه تقريباً در همه ي موضوعات با هم مخالف بودند، جز در دشمني با جمهوري اسلامي - فقط در دشمني با جمهوري اسلامي اين دو ابرقدرت: ابرقدرت آمريكا و شوروي سابق، با هم متحد بودند - ايستاد و هر دو ابرقدرت را به زانو درآورد. چرا شما عبرت نميگيريد؟ امروز شما قدرت آن روز را هم نداريد. جمهوري اسلامي امروز چندين برابر

قدرتمندتر از آن روز است، باز با اين زبانها حرف ميزنيد؟ استكبار يعني اين. از موضع تكبر حرف زدن با يك ملت، كار را با تهديد پيش بردن؛ اگر چنين نكنيد، چنان خواهد شد. ملت ما هم ميگويد كه ما مي ايستيم. آنچه كه جمهوري اسلامي ميخواهد، بيش از حق معقول خودش نيست. جمهوري اسلامي دنبال استقلال خودش است، دنبال آزادي خودش است، دنبال منافع ملي خودش است، دنبال پيشرفت علم و فناوري در كشور است؛ اينها حقوق اين ملت است. به اين حقوق هر كسي تعرض بكند، ملت ايران با همه ي وجود در مقابل او قرار خواهد گرفت و او را به زانو درخواهد آورد.

آن روزي كه آمريكا دست از استكبار بردارد، آن روزي كه از دخالتهاي بيجا در امور ملتها دست بردارد، يك دولتي مثل بقيه ي دولتهاست، براي ما هم دولتي مثل بقيه ي دولتها خواهد بود؛ اما تا روزي كه آمريكائي ها هنوز به طمعِ برگشتن به ايران و تجديد روزگارِ گذشته و عوض كردن تاريخ و به عقب بردن زمان باشند و بخواهند بر كشور ما مسلط بشوند، با هيچ وسيله اي نخواهند توانست ملت ما را به عقب نشيني وادار كنند؛ اين را بدانند. و به اين غائله هائي هم كه بعد از انتخابات پيش آمد، دل خوش نكنند؛ جمهوري اسلامي قوي تر از اين حرفهاست، عميق تر از اين حرفهاست، ريشه دارتر از اين حرفهاست. جمهوري اسلامي با حوادث بسيار سخت تري هم مواجه شده، كه بر همه ي اينها فائق آمده؛ حالا چهار نفر آدمهائي كه يا ساده لوح - حالا هرچه و با هر انگيزه اي؛ قضاوت نكنيم - هستند، يا با نيت بد و خباثت آلود، يا با نيت

نه آنچنان بد، اما همراه با ساده لوحي و بد فهميدن قضايا، با جمهوري اسلامي مواجه شده اند، اينها نميتوانند براي آمريكا در كشور ما فرش قرمز پهن كنند؛ اين را بدانند: ملت ايران ايستاده است. من به شما جوانها عرض ميكنم: جوانهاي عزيز! مملكت مال شماست، اين كشور مال شماست، اين تاريخ مال شماست. سهم ما انجام گرفت. آن مقداري كه نسل ما و مجموعه ي امثال ماها بلد بودند - آن مقداري كه خدا توفيق داد - انجام دادند. امروز كشور تحويل شماست، مال شماست. هم امروز مال شماست، هم فردا مال شماست. اين كشور را بايد محكم نگه داريد؛ با اراده ي مستحكم. اين كشور با عزم و اراده ي مستحكم شما كه از ايمان ديني برخاسته باشد، ميتواند روزبه روز مقتدرتر بشود. بايد كشورتان را به جائي برسانيد كه كسي جرأت نكند تهديد كند. اين در گرو عزم و اراده ي شماست. جوانها بايد به علم بپردازند. بارها من گفته ام، باز هم تكرار ميكنم: اقتدار حقيقي يك ملت در گرو علم است. علم است كه بقيه ي منابع و مايه هاي اقتدار را به كشور ارزاني ميدارد. از علم غفلت نكنيد؛ چه دانش آموزتان، چه دانشجوتان؛ در هر رتبه اي كه هستيد. مسئله ي علم، مسئله ي تحقيق، مسئله ي مهمي است در كنار انگيزه ي ديني. دين خيلي باارزش است. دين فقط براي آباد كردن آخرت نيست، دين دنياي شما را هم آباد ميكند. دين به شما شور و نشاط و طراوت و تازگي ميبخشد. دين به شما اين روحيه را ميدهد كه در مقابل چشمتان همه ي اين قدرتهاي مادي كوچك بشوند، حقير بشوند، تهديد آنها اثر نكند، كار آنها اثر نكند. بدانيد پيروزي با

شماست، نصرت الهي با شماست. همين ابرقدرتهاي تهديد كننده - حالا دنباله هاي داخلي شان كه جاي خود دارند - و مراكز قدرت استكباري و تهديدها، چاره اي جز عقب نشيني در مقابل يك ملت مقتدر و باايمان ندارند. به خداي متعال اعتماد داشته باشيد، حسن ظن داشته باشيد. ايني كه خدا با تأكيد ميفرمايد: «و لينصرنّ اللَّه من ينصره انّ اللَّه لقويّ عزيز»؛(1) بي شك، بدون ترديد خداي متعال آن كساني را كه دين او را و اهداف او را ياري كنند، ياري خواهد كرد، اين سخن راستي است، اين وعده ي صادقي است. به اين اعتماد كنيد. با اقتدار، با عزم كافي، با تهذيب نفس، با خودسازي - هم خودسازي علمي و هم خودسازي اخلاقي - پيش برويد. ان شاءاللَّه روزي را خواهد ديد كه كشورتان به بركت مجاهدتهاي شما در اوج افتخار و در قله ي اقتدار باشد. اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند متعال همه ي شماها را به سلامت بدارد و تأييد كند و ان شاءاللَّه همه آن روزهاي شيرين و روشن را ببينيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) حج: 40

بيانات در ديدار جمع كثيرى از بسيجيان كشور

بيانات در ديدار جمع كثيري از بسيجيان كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خوشامد عرض ميكنم به همه ي شما عزيزان - برادران، خواهران - بسيجيان سرافراز. از لحاظ تاريخي، اين روزها روزهاي نشاندار و بزرگي است: شهادت امام باقر (عليه السّلام) كه يك شهادت داراي پيام بود؛ لذا خود امام باقر وصيت كرد كه بعد از او تا ده سال در منا به مناسبت اين رحلت، يادبود برپا شود. در ميان ائمه ي ما اين بي سابقه است، بي نظير است. ياد امام باقر، يعني ياد سر برآوردن حيات دوباره ي جريان اصيل اسلامي در مقابله ي با تحريفها و

مسخهائي كه انجام گرفته بود.

خاطره ي ديگر، خاطره ي روز عرفه و روز عيد قربان است؛ كه از روز عيد قربان تا روز عيد غدير، در واقع يك مقطعي است متصل و مرتبط با مسئله ي امامت. خداي متعال در قرآن ياد ميفرمايد: «و اذ ابتلي ابراهيم ربّه بكلمات فأتمّهنّ قال انّي جاعلك للنّاس اماما».*** 1 بقره: 124؛ «و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتي بيازمود و وي آن همه را به انجام رسانيد، (خدا به او) فرمود: من تو را پيشواي مردم قرار دادم ... » *** ابراهيم از طرف پروردگار منصوب شد به امامت. چرا؟ چون از عهده ي امتحانهاي دشوار برآمد. مبدأ اين را ميشود روز عيد قربان به حساب آورد، تا روز عيد غدير كه روز امامت اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (عليه ءالاف التّحيّة و الثّناء) است. اين هم به دنباله ي امتحانات سخت بود. اميرالمؤمنين طول حيات مباركش را با امتحان - امتحانهائي كه از آن سرافراز بيرون آمده است - گذرانده؛ از سيزده سالگي يا يازده سالگي و قبول نبوت تا ليلةالمبيت، يك جوان فداكار و فاني در پيغمبر كه آماده است جان خود را فداي پيغمبر بكند - عملاً اين را در ماجراي هجرت پيغمبر به اثبات ميرساند - و بعد هم آن امتحانهاي بزرگ در بدر و احد و حنين و خيبر و بقيه ي جاها. اين منصب والا، دنباله ي اين امتحانهاست؛ لذا دلها متوجه شده است به اينكه بين عيد قربان و عيد غدير يك ارتباط است. بعضي هم اين را «دهه ي امامت» ناميده اند و نام مناسبي است.

هفته ي بسيج هم يك مقطع مهم است؛ يك يادبود بزرگ است. خوب، هفته هاي زيادي را

اعلام كردند، داريم در طول سال؛ اما اين يكي يك امتيازات استثنائي دارد؛ چرا؟ چون خود بسيج يك استثناء است؛ يك حادثه ي بي نظير است. ايني كه در يك كشور، از يك حقيقت، از يك نظام، مردم با همه ي وجود خودشان، با بهترين عناصرشان، با مؤمن ترين انسانهايشان دفاع كنند و حد و مرزي در عرصه هاي مختلف جهاد و دفاع نشناسند، در جاي ديگري من سراغ ندارم؛ لااقل در اين دنياي نزديك به زمان خودمان - كه دنياي انقلابها و تحولها و نظامهاي گوناگون بوده - بنده چنين چيزي را سراغ ندارم؛ اين مخصوص انقلاب ماست؛ و اين دل نورانيِ امام بزرگوار ما بود كه به اين حقيقت دست يافت و به الهام الهي و به كمك الهي اين را تحقق بخشيد و زمينه ي عظيمِ دلهاي منور مردم مؤمن، يك چنين محصولي را به انقلاب داد. بسيج اين است.

وقتي با حقيقت معنا به بسيج نگاه شود، بسيج رمز پايداري و ماندگاري و عزت ملي است. جمعي از بهترين و مؤمن ترين مردم در هر عرصه اي كه كشور و نظام به آن احتياج دارد، بي محابا وارد شوند، همه ي توان خودشان را كف دست بگيرند، بياورند توي ميدان، اجر و مزدي هم نخواهند، نام و نشاني هم برايشان مطرح نباشد؛ اين خيلي چيز مهمي است. ما عادت كرده ايم؛ مثل خيلي چيزهاي مهمي كه انسان به آنها عادت ميكند و اهميت آنها را توجه نميكند. چنين چيزي در جاي ديگري نيست.

خوب، اولين عرصه اي كه بسيج را به خود جذب كرد، عرصه ي دفاع از استقلال كشور و از مرزهاي كشور بود. بحث جان بود، بحث كنار گذاشتن همه ي لذتهاي زندگي

بود؛ پير و جوان هم نشناخت؛ همه آمدند: زنها آمدند، مردها آمدند، نوجوانها آمدند، پيرهاي سالخورده آمدند وارد ميدان شدند و امتحان دادند. كدام امتحان از اين بالاتر؟ آن زمان هم بودند كساني كه حاضر نبودند از جانشان يا از مالشان يا از استراحتشان، هيچ مايه اي براي كشور و براي انقلاب و براي استقلال كشور بگذارند؛ ليكن يك جمع كثيري از مردم آمدند وسط ميدان، همه چيزشان را آوردند وسط ميدان - از جان، از مال، از آسايش، از آبرو - و استقلال و عزت كشور را حفظ كردند.

مطمئن باشيد اگر حضور بسيج مستضعفين در هشت سال دفاع مقدس نبود، امروز سرنوشت كشور چيز ديگري بود؛ دشمن مسلط ميشد و اين حركت عمومي، اين هيجان عمومي، اين جواني كه خودش مي آمد، همه ي خانواده ي خودش را هم در پشت جبهه در حال و هواي دفاع از انقلاب و دفاع از كشور و دفاع از نظام قرار ميداد، پديد نمي آمد؛ اين خيلي حادثه ي عظيمي بود.

بعد از دوران جنگ هم در همه ي حوادث، بسيج جلودار بوده است، پيشرو بوده است، خطشكن بوده است. اگر بحث اقتدار سياسي و ايستادگي سياسي مطرح بوده، اين جريان عظيمِ بسيج مردم در سرتاسر كشور اين شعار را تثبيت كردند، به رخ دنيا كشيدند؛ اگر بحث فرهنگي بوده است، اگر بحث سازندگي بوده است، چقدر در سرتاسر اين كشور كارهاي عظيم به وسيله ي نيروهاي بسيجي انجام گرفت. حتّي در ميدانهاي علمي - اشاره كردند؛ اين بيانات، بيانات خوبي بود - در عرصه هاي علمي، جوانان مؤمن كه خصوصيتشان همين است كه مؤمن اند، دنبال نام و نشان نيستند، از همه ي ظرفيت

استفاده ميكنند؛ هدف هم آرمانهاي نظام اسلامي است. معناي بسيجي اين است. جوانهائي با اين خصوصيات وارد ميدان شدند. امروز افتخارات كشور، ساخته و پرداخته ي دست همين انسانهاي خدوم و باارزش است. نشناختن اين حقائق - يعني نشناختن معناي بسيج - خود اين، ظلم به بسيج است.

بعضي تصور كردند بسيج منحصر است در همين تعداد گردانهاي بسيجي يا سازمانهاي نظامي بسيجي - اينها البته جزو بهترين بسيجي ها هستند - اما بسيج فقط اين نيست؛ بسيج گسترده است، در همه ي عرصه ها. شايد صدها برابر يا بيش از صدها برابر آن تعدادي كه در قالبهاي نظامي هستند، در قالبهاي غير نظامي هستند، در بخشهاي مختلف؛ در دانشگاه يك جور، در كارگاه يك جور، در قشرهاي مختلف مردم يك جور، در روستاها يك جور، در شهرها يك جور، در ميان عشاير يك جور، در حوزه هاي علميه يك جور. بسيج حضور دارد؛ يك حضور فراگير و مقتدر و تمام نشدني. بسيج نه به پول وابسته است، نه به عنوان و جاه و جلال وابسته است، نه به دستور از بالا وابسته است. معيار بسيج، بصيرت است و ايمان. ايمان از دل او ميجوشد، او را به كار وادار ميكند؛ بصيرت هم به او تفهيم ميكند كه چگونه حركت كند، معيارها را چگونه تشخيص بدهد، راه را چگونه طي كند. اين معناي بسيجي است.

هيچ تشكل ديگري قابل مقايسه ي با مجموعه ي بسيج نيست. اين شكل سازمان يابي بسيجي هم ديگر قابل تكرار نيست، قابل تقليد نيست؛ اين مخصوص خود بسيج است، خصوصيت هم متعلق به بسيج است. نشناختن اين، ظلم است به بسيج. و وقتي انسان حقيقت بسيج را ميداند، آن

وقت ميفهمد سرّ مخالفتها و دشمني ها و عنادهائي كه هدايت ميشود از طرف دشمنان انقلاب و دشمنان كشور و دشمنان نظام به سوي بسيج؛ علت اين دشمني ها را انسان ميفهمد. قله هاي بلند، بيشتر آماج قرار ميگيرند. نشانهاي برجسته، زودتر مورد توجه واقع ميشوند و آماج دشمني قرار ميگيرند.

دشمنان ميدانند كه حضور بسيجي، واقعيت بسيج در كشور و در ميان ملت ايران چقدر اهميت دارد؛ لذا همت ميگمارند بر اينكه اين حقيقت مؤثر و كارآمد و نافذ را مورد تهاجم قرار بدهند. البته اين مظلوميت است. مظلوميت، مطلقاً به معناي ضعف نيست. قوي ترين انسانهاي دنيا هم مظلوم واقع شدند. اميرالمؤمنين نيرومندترين انسان دورانهاي گوناگون است و مظلوم ترين انسانها هم هست. انقلاب ما و نظام جمهوري اسلامي جزو مقتدرترين و نافذترين پديده هاي دوران معاصر است، اما مظلوم هم هست. شخص امام بزرگوارمان - يك انسان مقتدر و قوي كه ميتوانست دنيا را تكان بدهد و تكان داد - جزو مظلوم ترين انسانهاي زمان خودش بود. بنابراين مظلوميت منافات ندارد با اقتدار. بسيج مظلوم است، ولي مقتدر است، نافذ است، اثرگذار است؛ اين اثرگذاري باقي خواهد ماند و بايد اين را روزبه روز خود عناصر بسيجي و مجموعه هاي بسيجي تقويت و عميق تر كنند. تا بسيج هست، نظام اسلامي و جمهوري اسلامي از سوي دشمنان تهديد نخواهد شد؛ اين يك ركن اساسي است. در قضاياي مختلف هم بسيج كارآمدي خود را كاملاً نشان داده است.

آنچه مهم است براي مجموعه هاي گوناگون مؤمن - كه در همه جاي كشور، در همه ي قشرها، بدون هيچگونه اختلافي حضور دارند؛ كه اسم آنها اسم بسيج است؛ توصيف آنها به بسيج، يك توصيف حقيقي و

واقعي است - اين است كه مراقبت كنند، آسيب شناسي كنند، نگذارند نقشه هاي دشمن در آسيب زدن و آفت وارد كردن توفيق پيدا كند؛ اين مهم است. در همه ي حركتهاي موفق، دو كار لازم است: يك كار، پيش بيني هاي راه براي پيشرفت؛ كار دوم، ملاحظه ي نقصها و آفت زدائي ها و شناخت آسيبها، براي اينكه ضعفها برطرف شود. اين هم پيش بيني است؛ اين هم مثل پيش بيني راه پيشرفت، جزو واجبات و فرائض هر حركت است.

همه اين را امروز فهميده اند و دانسته اند كه مواجهه ي استكبار با نظام جمهوري اسلامي، ديگر از نوع مواجهه ي دهه ي اول انقلاب نيست. در آن مواجهه، زورآزمائي كردند؛ شكست خوردند. مواجهه ي سخت بود؛ ايجاد جنگ بود، كودتا بود. در اول انقلاب كودتا راه انداختند، شكست خوردند؛ شورشهاي قومي راه انداختند، سركوب شدند و شكست خوردند؛ جنگ تحميلي را به راه انداختند كه هشت سال به طول انجاميد، شكست خوردند؛ پس دنبال اين راه ها نخواهند رفت، يعني احتمالش ضعيف است. البته بايد هميشه هشياري نسبت به همه ي جوانب باشد. اما اين، اولويت استكبار در مواجهه ي با نظام اسلامي نيست. اولويت، آن چيزي است كه امروز به آن ميگويند جنگ نرم؛ يعني جنگ به وسيله ي ابزارهاي فرهنگي، به وسيله ي نفوذ، به وسيله ي دروغ، به وسيله ي شايعه پراكني؛ با ابزارهاي پيشرفته اي كه امروز وجود دارد، ابزارهاي ارتباطي اي كه ده سال قبل و پانزده سال قبل و سي سال قبل نبود، امروز گسترش پيدا كرده. جنگ نرم يعني ايجاد ترديد در دلها و ذهنهاي مردم.

يكي از ابزارها در جنگ نرم اين است كه مردم را در يك جامعه نسبت به يكديگر بدبين كنند، بددل كنند، اختلاف ايجاد كنند؛ يك

بهانه اي پيدا كنند، با اين بهانه بين مردم ايجاد اختلاف كنند؛ مثل همين قضاياي بعد از انتخابات امسال كه ديديد يك بهانه اي درست كردند، بين مردم ايجاد اختلافي كردند. خوشبختانه مردم ما بابصيرتند. اينجور كاري در كشورهاي ديگر اوضاع كشور را بكلي عوض كرد؛ در جاهاي ديگر، ترديدافكني در دلهاي مردم نسبت به يكديگر؛ يك بهانه اي مثل بهانه ي انتخابات را پيش بكشند، ايجاد ترديد كنند، دلها را نسبت به يكديگر چركين كنند، مردم را در مقابل هم قرار بدهند؛ بعد در ميانه، عناصر دست آموزِ مغرضِ معاند را به كارهاي خلاف وادار كنند و مسئولين كشور نتوانند تشخيص بدهند كي بود، چي بود، چه شد. اين جزو طرحهاي اساسي است. اينجور كاري را دنبال ميكنند.

خوب، شما ببينيد در يك چنين وضعيتي چه چيزي بيش از همه براي انسان مهم است؟ بصيرت. بنده بارها بر روي بصيرت تكيه ميكنم، به خاطر همين. مردم بدانند چه اتفاقي دارد مي افتد؛ ببينند آن دستي را كه دارد صحنه گرداني ميكند، صحنه را شلوغ ميكند تا در خلال شلوغي هاي مردم، يك عنصر خائني، يك عنصر دست نشانده و دست آموزي بيايد كاري را كه آنها ميخواهند، انجام بدهد و نشود او را توي مردم پيدا كرد؛ اين كاري است كه دشمن ميخواهد انجام بدهد. هر اقدامي كه به بصيرت منتهي بشود، بتواند عنصر خائن را، عنصر بدخواه را از آحاد مردم و توده ي مردم جدا كند، او را مشخص كند، اين خوب است. هر اقدامي كه فضا را مغشوش كند، مشوش كند، انسانها را نسبت به يكديگر مردد كند، فضاي تهمت آلود باشد، مجرم و غير مجرم در آن مخلوط بشوند، اين فضا مضر

است، مخالف است.

اصرار بنده بر اين است كه آحاد مردم، ملت ايران، جريانات مختلف سياسي، همه در مقابل آن افراد معدودي كه با اصل اين انقلاب مخالفند، با اصل استقلال كشور مخالفند، هدفشان دودستي تقديم كردن كشور به آمريكا و به استكبار است، با يكديگر يكي باشند. دشمن از اينگونه عناصر در داخل ملتها دارد؛ در داخل ملت ما هم اينجور كساني هستند، معدودي از اين قبيل پيدا ميشوند. متن ملت، آحاد مردم، اين توده ي عظيم مردمي - از خواص تا عامه ي مردم - اينها را بايد از آن عناصر معدود خودفروخته جدا كرد؛ نبايد اشتباه اتفاق بيفتد. من مي بينم در بعضي از اظهارات، در بعضي از حرفها، فضا آنچنان مغشوش ميشود كه افراد سردرگم ميشوند؛ مردم نسبت به همديگر، نسبت به نخبگانشان، نسبت به مسئولانشان بدبين ميشوند؛ اين درست نيست.

حالا بعضي ها - چه مطبوعات، چه بعضي از عناصر گوناگون - توصيه پذير نيستند؛ آنها از ما توصيه نميخواهند؛ معلوم نيست سياستهاي بعضي از اين دستگاه ها و مطبوعات و رسانه ها را كي معين ميكند و كجا معين ميشود - نانشان در ايجاد اختلاف است - اما آن كساني كه مصالح كشور را ميخواهند، مايلند حقائق را غالب كنند، من توصيه ام به آنها اين است كه از اين اختلافات جزئي و غير اصولي صرف نظر كنند. شايعه سازي و شايعه پراكني درست نيست. انسان مي بيند صريحاً و علناً به مسئولين كشور - كساني كه بارهاي كشور را بر دوش دارند - تهمت ميزنند، نسبت به اينها شايعه سازي ميكنند؛ فرق هم نميكند، چه رئيس جمهور باشد، چه رئيس مجلس باشد، چه رئيس مجمع تشخيص مصلحت باشد، چه رئيس

قوه ي قضائيه باشد؛ اينها مسئولين كشورند. مسئولين كشور كساني هستند كه زمام يك كاري به اينها سپرده است؛ مردم بايد به اينها اعتماد داشته باشند، حسن ظن داشته باشند. نبايد شايعه پراكني كرد؛ دشمن اين را ميخواهد. دشمن ميخواهد شايعه پراكني كند؛ ميخواهد دلها را نسبت به يكديگر، نسبت به مسئولين بدبين كند.

ديديد شما در اوائل همين حوادث بعد از انتخابات - اين فتنه ي بعد از انتخابات - اولين كاري كه شد، ترديدافكني در كار مسئولين رسمي كشور بود؛ در كار شوراي نگهبان، در كار وزارت كشور. اين ترديدافكني ها خيلي مضر است؛ دشمن اين را ميخواهد. جوانان بسيجي بايد ايمان را، بصيرت را، انگيزه را، رعايت موازين و معيارها را، اينها همه را با هم ملاحظه كنند.

از جمله ي چيزهاي مهمي كه بايد مورد توجه قرار بگيرد، تنوع عرصه هاي حضور بسيج است. اين رويكردي كه اخيراً براي بسيج اعلام شد - رويكرد علم، نوآوري علمي، كار فرهنگي - بسيار چيز مباركي است. خيلي كارها هست كه بايد انجام بگيرد، كه جز با روحيه ي بسيجي و با همين ايمان جوشان امكان پذير نيست. مطمئن باشيد تا بسيج در اين كشور هست، تا اين روحيه ي صدق و صفا و خدمت بي مزد و منت در ميان مردم ما - بخصوص جوانان ما - وجود دارد، دشمن هيچگونه لطمه اي به اين انقلاب و به اين نظام و به اين كشور نخواهد توانست وارد كند.

كساني هم كه با اشاره ي دشمن، با تشويق دشمن، با لبخند دشمن، با كف زدن دشمن برايشان، ميخواهند با اين نظام، با اين قانون اساسي، با اين حركت عظيم مردمي مواجه كنند، سرشان را دارند به سنگ

ميزنند؛ سر به ديوار ميكوبند، كار بيهوده ميكنند. مراقب باشيد، مواظب باشيد، نميشود هر كسي را بمجرد يك خطائي يا اشتباهي گفت منافق؛ نميشود هر كسي را بمجرد اينكه يك كلمه حرفي برخلاف آنچه كه من و شما فكر ميكنيم، زد، بگوئيم آقا اين ضد ولايت فقيه است. در تشخيصها خيلي بايد مراقبت كنيد. من تأكيدم به شما جوانان عزيز، فرزندان عزيز خود من، جوانان پرشور اين كشور در سرتاسر ميهن عزيز، همين است. انگيزه ها با شدت، با قوّت، با ايمان كامل، با اميد كامل به آينده حفظ بشود؛ اما در تشخيصها و در مصداقهاي مختلف دقت بشود. بي دقتي در مصداقها، گاهي اوقات ضررها و لطمات بزرگي خواهد زد.

به خداي متعال توكل كنيد و از خداي متعال كمك بخواهيد. من دعاگوي شما هستم. ان شاءاللَّه توجهات حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) شامل حال همه ي شما و همه ي جوانان اين كشور و همه ي مردم عزيز ما باشد و ان شاءاللَّه ادعيه ي زاكيه ي آن بزرگوار بتواند ما را در همه ي اين راه ها كمك كند و دستگير اين ملت عزيز باشد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار نمايندگان مجلس شوراى اسلامى

بيانات در ديدار نمايندگان مجلس شوراي اسلامي به مناسبت سالروز شهادت آيت الله شهيد سيد حسن مدرس و روز مجلس و قانون گذاري، پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار آيت الله خامنه اي متن كامل بيانات ايشان را در ديدار رييس و نمايندگان مجلس هشتم در سوم تيرماه سال جاري (3/4/1388)، براي اولين بار منتشر مي كند. متن سخنراني به اين شرح است: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلي خوشامديد برادران و خواهران عزيز! اميدواريم ان شاءاللَّه اين دوره ي جديد مجلس براي كشور، براي يكايك خود شما در آرزوهائي كه هر انسان

مؤمني با توجه به حضور در محضر الهي دلبسته ي به آنهاست، مبارك و منشأ خير باشد. ايام ماه مبارك رجب است. اولين چيزي كه در اين ايام و بعد در ايام ماه مبارك شعبان، بالاخره در پله ي سوم و بالاتر در ماه مبارك رمضان بايد مورد توجه يكايك ما قرار بگيرد - هر جا هستيم - اصلاح خود و زدودن غفلتها و ظلمتها از دل خود بايد باشد؛ اصل اين است. همه ي اين ماجراها و كشمكشهائي كه در زندگي بشر، در بعثت انبياء، در مبارزات اجتماعي و سياسي و نظامي اي كه پيغمبران الهي با دشمنان خدا داشتند - رنجها، محنتها، شادي ها، پيروزي ها، شكستها، همه و همه - مقدمه ي اين است كه انسان بتواند در هنگام عبور از اين مرزي كه ناگزير بايد از آن عبور كرد - يعني مرز زندگي مادي و حيات اخروي و دائمي - شادمان باشد، خرسند باشد، حسرت زده نباشد؛ همه ي حرفها براي اين است. اگر گفته اند اخلاق خوب داشته باشيد، اگر گفته اند عمل به اين مقررات داشته باشيد، اگر گفته اند مبارزه كنيد، اگر گفته اند عبادت كنيد، همه براي اين است كه اين ماده ي خامي را كه به ما سپرده شده است، به كيفيت مطلوب و محصول بهينه برسانيم و از اين دروازه خارج كنيم؛ براي اين است كه اين صفحه ي سفيدي كه به ما سپردند تا آن را با اعمال خود منقش كنيم، با نقش زيبائي، با نقش مطلوبي از آب در بياوريم و روي دست بگيريم و برويم. همه چيز آنجاست، سرنوشت آنجاست؛ اينها مقدمه است. در اين اردوگاهي كه ما امروز در آن مشغول تمرين هستيم، براي اينكه تا

يك جائي اين تمرين به كار ما بيايد، بايد سعيمان بر اين باشد كه در اين اردوگاه از حداكثر فرصتها استفاده كنيم؛ نگذاريم غنيمتي از دست برود، سرمايه اي سوخت و سوز بشود و چيزي در مقابل آن عائد نشود. ايني كه فرمودند: «انّ الانسان لفي خسر»، خسر يعني همين؛ يعني سرمايه سوز شدن، از دست رفتن سرمايه. همه ي ما هر لحظه در حال از دست دادن سرمايه هستيم. سرمايه چيست؟ عمر ماست. لحظه به لحظه من و شما داريم اين سرمايه را از دست ميدهيم. امروز ما نسبت به ديروز بخش ديگري از سرمايه را باز از دست داده ايم. در اين عمر چند ده ساله مثلاً، لحظه به لحظه در حال سوختنِ اين شمع است؛ در حال نابود شدنِ اين سرمايه است. خوب، در مقابل او چه به دست مي آوريم؟ اين مهم است. «الّا الّذين ءامنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر». اگر ايمان بود، عمل صالح بود - كه بخشي از عمل صالح هم كه مهمتر است، اين است كه تواصي به حق بود، تواصي به صبر بود - آن وقت اين سرمايه رفته است، اما چيز بهتري جاي آن را خواهد گرفت. مثل اينكه شما پولتان را برميداريد، ميرويد بازار؛ از بازار كه مي آئيد بيرون، اين پول از دست رفته است و ديگر توي جيب شما نيست؛ مهم اين است كه در مقابلش چه با خودتان آورديد؛ از اين بازار دست خالي برنگشته باشيد. ماه رجب فرصت خوبي است؛ ماه دعاست، ماه توسل است، ماه توجه است، ماه استغفار است. دائم هم بايد استغفار كنيم. هيچ كس هم خيال نكند كه

من از استغفار مستغني ام. پيغمبر خدا ميفرمايد كه: «انّه ليغان علي قلبي و انّي لأستغفر اللَّه في كلّ يوم سبعين مرّة». بلاشك پيغمبر هم حداقل روزي هفتاد مرتبه استغفار ميكرد. استغفار براي همه است؛ بخصوص ماها كه در اين تحركات مادي، در اين دنياي مادي غرقيم و آلوده ايم. استغفار بخشي از اين آلودگي را پاكيزه ميكند و از بين ميبرد. ماه استغفار است؛ ان شاءاللَّه فرصت را مغتنم بشماريم. حلول اين ماه را به شما تبريك عرض ميكنيم. ان شاءاللَّه كه بر ما و شما اين ماه مبارك باشد و از اين ماه وقتي وارد ماه شعبان ميشويم، بخشي از كار را به توفيق الهي انجام داده باشيم. لازم است تشكر هم عرض بكنيم خدمت نمايندگان محترم از اظهار محبت و اعلام حمايتي كه كرديد بعد از اين عرايض متواضعانه ي ما در نماز جمعه. يكپارچگي در اعلام مواضع اساسي در كشور خوب است؛ بخصوص آنجائي كه انسان مي بيند دشمناني در مقابلند، گوشها را تيز كردند، چشمها را خيره كردند، ببينند ضعفي، نُكسي، ترديدي در طرف مقابل هست تا بلافاصله بر اساس آن فرصت يابي كنند و حمله كنند. بخصوص اينطور مواقع، صداي واحد خيلي لازم است، خيلي مهم است. چند نكته را من در باب مجلس خدمت آقايان عرض بكنم؛ البته اينها را شماها علي القاعده ميدانيد. تذكر است ديگر، اينها تذكره است. گاهي در شنيدن اثري است كه در دانستن نيست. انسان چيزهائي را ميداند؛ اما باز هم بشنود، خوب است. بحمداللَّه اين مجلس از لحاظ كارشناسي، از لحاظ معرفت و ميزان فكري و علمي، مجلس خوبي است، مجلس بالائي است؛ از اين جهت ما خوشحاليم و به

خودمان ميباليم. يك تذكر اين است كه مجلس قوه ي مفكره ي كشور است. فكر در لباس قانون تجلي ميكند، بعد در سراسر وجود كشور سريان و جريان پيدا ميكند. چيزي كه دائم بايد در نظر باشد، اين است كه ببينيم فكر اين قوه ي مفكره اولاً نسبتش با ارزشهاي اساسي انقلاب چيست - چون اين شاخه اي روئيده بر بدنه ي عظيم و قد كشيده و مستحكم انقلاب است ديگر - ثانياً نسبتش با جامعه، با مشكلات كشور و با نيازهاي مردم چيست. يك نگاه به مبدأ، يك نگاه به منتها؛ يك نگاه به خاستگاه، يك نگاه به هدف؛ اين بايد روشن باشد. اگر اين شد، آن وقت قوانين، هم اصيل خواهد بود، درست خواهد بود، صحيح خواهد بود، هم كارآمد خواهد بود. اگر اوّلي نباشد، قانون مثل شاخه ي از درخت بريده است؛ اصالت خود را از دست خواهد داد و ديگر قانون اصيلي نيست. اگر دومي نباشد، قانون اصيل است، مشروعيت دارد، اما مقبوليت ندارد. اگر منطبق بر خواستهاي جامعه و نيازهاي فوري و به روز و نيز نيازهاي بلندمدت جامعه نباشد، آن وقت ديگر مقبوليت نخواهد داشت به حسب هر مقداري كه در آن جهت كمبود دارد. اين يك نكته است كه بايد در نظر باشد. حالا مثلاً فرموديد كه به سياستهاي ذيل اصل 44 قانون اساسي توجه است. ببينيد، اين خودش يك شاخص است. اگر سياستهاي اصل 44 را قبول داريم، فرض كنيد قانوني بگذرانيم كه با اين سياستها نخواند، چطور اين مردود است از نظر شما؟ عين همين مسئله در شكل كلان مربوط به اصل ارزشهاي انقلاب است، اصل مباني انقلاب است. مباني انقلاب را بايد

مرور كرد؛ فراموش نكنيد. ايني كه گفته بشود ما در نظرات امام - فرض بفرمائيد حالا تعبير «ترديد» نميكنند، اما حرفهائي ميزنند كه معنايش همان ترديد است - ترديد كنيم، اين درست نيست. وصيت نامه ي امام، جمع بندي شده ي فرمايشات امام (رضوان اللَّه تعالي عليه) مباني انقلاب ماست، اصول انقلاب ماست. امام مرد بزرگي بود، آگاه بود. اينها را دائماً در نظر داشته باشيد. قانون، موضعگيري و حركت بر اين اساس باشد. ممكن است يك نفر يك جور بفهمد، يك نفر يك جور ديگر بفهمد - اين اشكالي ندارد - اما بايد هدف اين باشد، محور اين باشد. يك نكته ي ديگر اين است كه قانون جنبه ي الزام آور و حاكميتي و ولايتي دارد. شما با قانون داريد اعمال ولايت ميكنيد بر جامعه، اعمال اقتدار ميكنيد بر جامعه؛ لذا قانون الزام آور است. اينها به جاي خود محفوظ و درست. يعني طرف شما در جامعه كه آحاد مردم - از جمله خود شما - هستند، در زير اقتدار قانون قرار ميگيرند؛ قانون بر آنها اعمال ولايت ميكند؛ اين جنبه ي واضح قانون است. يك جنبه ي ديگري وجود دارد و آن، تأثير فرهنگي و تربيتي قانون در جامعه است. هر قانوني كه شما بگذرانيد، ولو به حسب ظاهر اين قانون ارتباط با مسائل تربيتي و فرهنگي هم ندارد - يك قانون اقتصادي فرض بفرمائيد - اين يك اثر مستقيم يا غير مستقيم فرهنگي و اخلاقي و تربيتي بر روي مردم دارد. رفتارها و خلقيات و تربيتها اثر متقابل دارند؛ هم اخلاق در رفتار تأثير ميگذارد، هم رفتار بر اخلاق تأثير ميگذارد. شما ببينيد: «ثمّ كان عاقبة الّذين اسائوا السّوئ». كار بد كه

ميكنيم، روي دل ما اثر ميگذارد، روي اخلاق ما اثر ميگذارد، گاهي روي برداشتها و تلقي هاي ما اثر ميگذارد؛ دلبستگي كه پيدا ميكنيم، اين دلبستگي روي ذهنيات ما اثر ميگذارد. اعمال و رفتار از يك طرف، و اخلاق و تربيت از يك طرف؛ اينها تأثير متقابل دارند. قانون هم همين جور است ديگر. شما هر قانوني بگذاريد، مربوط به حمل و نقل جاده اي باشد، مربوط به گمرك باشد، مربوط به اقتصاد باشد، مربوط به سياست خارجي باشد، هرچه باشد، يك آثار تربيتي و اخلاقي هم دارد؛ به اين جنبه از قانون توجه بشود. اگر ما قانوني ميگذاريم كه روح قانون پذيري را در مردم تقويت ميكند، اين خوب است؛ اگر بعكس، قانوني ميگذاريم كه روح قانون شكني و بي اعتنائي به قانون را در مردم به وجود مي آورد - ولو به طور غير مستقيم - اين مرجوح است. اگر قانوني ميگذاريم كه روح قناعت را در مردم تقويت ميكند، اين خوب است؛ اگر بعكس، روح اسراف را در مردم تقويت ميكند، اين بد است. اگر روح دينداري را در مردم تقويت ميكند، اين خوب است؛ اگر روح لااباليگري را در مردم تقويت ميكند، اين بد است. به اين جنبه توجه كنيد: تأثير متقابل حقوق و اخلاق؛ ملازمات مسائل حقوقي و مسائل اخلاقي. اينها مسائل بسيار مهمي است. البته اين جنبه ي نظريِ مسئله است، يعني اِعمال جنبه ي نظري قضيه است؛ در كنار اين، آن جنبه ي عملي و خارجي قضيه هم مورد توجه آقايان باشد. يعني شما كه ميخواهيد رعايت اخلاق اسلامي را در قوانينتان مورد توجه قرار بدهيد، خوب است كه عملاً هم جلسات اخلاقي و معرفتي داشته باشيد.

انسان خالي ميشود. در بحبوحه ي كار، انسان تهي ميشود. يك مقداري بايد در وسط اين گرماگرمِ كارهاي اجرائي، آسماني شد، خدائي شد، بالا رفت، سبك شد و دوباره برگشت. بنده يك وقتي مثال ميزدم به اين آبي كه از آسمان مي آيد پاكيزه و طاهر و طيب، بعد توي اين استخرها و توي اين درياها و درياچه ها آلوده ميشود؛ بعد از آلوده شدن، باز تبخير ميشود، ميرود بالا؛ دوباره پاكيزه ميشود، برميگردد. برويم بالا و پاكيزه شويم و برگرديم. من و شما خيلي احتياج داريم. ما از دوراني كه در قم بوديم، يك رفيقي داشتيم كه از لحاظ معنوي خيلي من به او دلبستگي داشتم؛ از جلسات ايشان - جلسات دوستانه ي دو نفري، سه نفري كه مي نشستيم با هم گعده هاي طلبگي ميكرديم - من خيلي بهره ميبردم؛ از معنويات او، از خلقيات او، از گفتارها و رفتارهاي معرفتي او. ايشان را سالها نديده بوديم؛ چون رفته بود نجف و ما هم كه اينجاها مشغول بوديم، سرگرم بوديم. بعد از آنكه من رئيس جمهور شده بودم، ايشان به ايران آمده بود. يك وقت تصادفاً ايشان را ديدم، گفتم رفيق! من الان به تو احتياجم بيشتر از آن وقت است. من حالا رئيس جمهورم؛ آن وقت يك طلبه ي معمولي بودم. قرار گذاشتيم كه هر هفته اي، دو هفته اي يك بار بيايد پيش ما؛ و همين جور هم بود تا از دنيا رفت؛ رحمة اللَّه عليه. ما نياز داريم. هر كدام مسئوليتمان بيشتر است، نيازمان بيشتر است. «آنان كه غني ترند، محتاج ترند» به اين جلسات اخلاقي، به اين جلسات معنوي. يكي از كارهاي خوبي كه در مجلس از اول پايه گذاري شد،

تلاوت قرآن در اول جلسات رسمي مجلس بود. اخيراً هم در زمان رياست آقاي دكتر حداد عادل يك سنت خوب ديگري به آن اضافه شد و آن خواندن ترجمه ي قرآن بود - كه نميدانم حالا هم ساري و جاري است يا نه - كه خيلي خوب است. اين قرآن نبايد فقط حالت شكلي پيدا كند؛ بايد گوش كنيم، از كلمات قرآن بهره ببريم. دلمان را بدهيم به قرآن. هر كلمه اي از اين كلمات قرآن ميتواند يك انقلابي در دلهاي ما به وجود بياورد؛ البته براي كسي كه مأنوس با قرآن باشد. به حسب تجربه، آدمي كه مأنوس با قرآن نباشد، بهره ي زيادي هم از قرآن نميبرد. «ايّكم زادته هذه ايمانا». آيه اي كه مي آمد، منافقين ميگفتند ها چي شد؟ ايمانتان زياد شد؟ چيزي از قرآن نميفهميدند. اگر انس با قرآن باشد و دل دادن به قرآن باشد، انسان آن وقت مي بيند از هر كلمه ي قرآن يك قطره ي مصفا و پاكيزه اي نوش جان ميكند؛ نوري به دل انسان ميتابد. به اين قرآن و به اين تلاوت توجه بشود؛ بخصوص كه حالا براي كساني كه احتياج به ترجمه دارند، با ترجمه هم همراه است. جلسات اخلاقي و جلسات معرفتي باشد؛ كساني بيايند ما را نصيحت كنند؛ چيزهائي را كه ميدانيم هم به ما بگويند. همان طور كه عرض كردم، در شنيدن گاهي اثري است كه در دانستن نيست. خيلي چيزها را ما ميدانيم، اما يادمان نيست؛ وقتي ميگويند، دل ما بيدار ميشود. يك نكته ي ديگر اين است كه مجلس جاي گفتگوست. سطح گفتگوها هم علي القاعده بالاست؛ چون سطح فكر و علم و معرفت دوستان بحمداللَّه بالاست. اظهارنظر ميشود،

مشورت ميشود، جاي مشاوره است. آني كه من ميخواهم تأكيد كنم و به همه ي شما برادران و خواهران عرض كنم، اين است كه روحيه ي تحمل حرف مخالف را در مجلس بالا ببريد. يك چيزي برخلاف نظر شماست؛ خوب، بگويد؛ آسمان كه به زمين نمي آيد. گوش كنيد، بعد هم با استدلال آن را رد كنيد. اگر وقت رد كردن و جواب گفتن نداريد، برطبق آن رأي ندهيد، عمل نكنيد. اگر رفيقي، دوست و آشنائي داريد كه ميخواهيد ذهن او را روشن كنيد، خيلي خوب، آهسته به او بگوئيد. نگذاريد گفتن ها و اظهار نظر كردن ها ابتر و ناقص بماند. متأسفانه در مجالس ما از اوائل هم اين حالت بود كه يك عده اي وسط صحبتي، وسط حرفي، پرخاشگرانه صدا را بلند كنند و حرف بزنند. من يادم هست زمان رياست جمهوري يك بار رفتم مجلس براي يك موضوعي، يك سخنراني در مجلس داشتم؛ سخنراني طولاني و مفصلي هم شد. يكي از نمايندگان كه با ما دوست هم بود، اما زاويه داشت ديگر - از لحاظ افكار سياسي، يك زاويه اي با ما داشت؛ كه آن وقتها ميدانيد يك مقداري برخوردها تند و تيز بود - از آن ته مجلس هي شروع كرد با صداي بلند حرف زدن؛ به قول آقايان پارازيت دادن. من ميگفتم خوب، برادر عزيز! من حرفهايم را ميزنم، شما هم قبول نكن؛ اينكه اشكالي ندارد. ساكت ميشد، اما بعد از يك لحظه اي باز صدايش را بلند ميكرد. او را بعد ديدم، گفتم شما چرا اينجوري ميكنيد؟ خوب، حرف را گوش كنيد؛ بعد هم بيائيد شما بايستيد آنجا - مجلس است، مال شماست - حرف خودتان را

بزنيد. من كه آمدم حرف بزنم، رئيس جمهورم، ميروم بيرون؛ مجلس در اختيار شماست؛ هرچه خواستيد، بگوئيد. گفت نه، نكته اش اين است كه شما وقتي ميگوئيد، در دل بعضي ها اثر ميگذاريد؛ من ميخواهم از همين اثر جلوگيري كنم! خوب، اين يك روشي است؛ اما به نظر من روش مجلس شوراي اسلاميِ مجمع نخبگان جامعه ي اسلامي نيست. ما توي بحثهاي طلبگيِ خودمان هميشه عادت كرده بوديم. رسم بحثهاي طلبگي، حرف تو حرف آوردن است. يعني يك نفر بنا ميكند استدلال كردن؛ وسط حرف او ميگويند نخير، اينجوري نيست؛ او ميگويد نخير، اينجوري نيست. بحثها غالباً هم به آخر نميرسد. شنفتيد بحثهاي طلبگي كه كتاب به هم ميزنند و اينها؟ اين ناشي از همين است. يواش يواش توي حوزه از سالها پيش اين عادت رائج شد كه در مباحثات، انسان گوش كند؛ حرفهائي كه به نظر انسان غلط، خلاف واقع، سست و ضعيف مي آيد، همه ي اينها را گوش كند؛ بعد بگويد خيلي خوب، حالا شما گوش كن؛ اين حرفت جوابش اين است، اين حرفت خدشه اش اين است. بعضي از رفقاي ما، من ميديدم، مي بينم تا اين اواخر هم آن حالت را حفظ كرده اند؛ حرفهايشان را ميزنند، آدم گوش ميكند تا حرفها تمام ميشود؛ بعد كه انسان شروع ميكند به حرف زدن، باز آنها شروع ميكنند همين طور هي جواب دادن! اين باب يك مجلسي مثل مجلس شوراي اسلامي نيست. بنابراين، هم به اين معنا كه انسان در مجلس حالت تحمل را بالا ببرد، هم به اينكه سعي شود اظهارنظرها از سر لجاجت نباشد، توجه شود. البته گفتنش آسان است، اما عملش سخت است. من واقعاً قبول دارم

كه عملش هم سخت است. گاهي انسان از روي لجاجت، از روي ستيزه گري و مخالفت با فلان زيدي يا فلان جرياني يا فلان گروهي اظهار نظري ميكند؛ اين درست نيست. يعني حرف زدن بر اساس لجاجت و بر اساس زورآزمائيِ شخصي و جناحي و اينها نبايد باشد. حرف هر كسي را، ولو آن كسي كه حرف ميزند، جزو جريان شما و گروه شما و جبهه ي شما و هرچه كه ميخواهيد اسمش را بگذاريد، نيست، گوش كنيد؛ اگر ديديد حرف درستي است، آن وقت «فيتّبعون احسنه». حكمت قرآني را ملاحظه كنيد: «يستمعون القول فيتّبعون احسنه». بايد استماع كرد؛ بعد هرچه بهتر است، انسان قبول كند؛ ولو آن بهتر از زبان كسي در بيايد كه انسان او را دوست ندارد، قبول ندارد. اين خيلي حالت خوبي است. اگر اين پيش بيايد، خيلي خوب است؛ برخلاف اينكه انسان تا ديد اين كسي كه پا شده، جزو جناح مخالف است، جزو گروه منفي است از نظر من، از همان اول بنا بگذارد كه او را رد كند. اين به نظرم خيلي مسئله ي مهمي است. علمي و استدلالي و فكرشده عمل بشود، سالم و اخلاقي گفتگو و مشورت بشود، از سر لجاج نباشد، تحمل نظر مخالف وجود داشته باشد. يك نكته ي ديگر اين است كه شما اين سه سالي كه در پيش داريد، با اين دولت جديد بناست مجتمعاً كشور را اداره كنيد؛ شما در يك جهت، دولت در يك جهت؛ شما مقنن، دولت مجري؛ بايد با هم كار كنيد. بنا را بر مماشات، مدارا و روح همكاري بگذاريد. البته ما تذكراتي هم در اين زمينه درباره ي همين مسئله ي همكاري

به دولت داريم و خواهيم گفت - در جلسات با عناصر محترم دولت و با مجموعه ي دولت - او به جاي خود محفوظ؛ اما آن چيزي كه به شما ميخواهيم عرض كنيم، اين است كه بنا را بر اين بگذاريد كه با دولت همكاري بشود. دولت آن كسي است كه توي ميدان است. من هم توي مجلس بودم، مثل شماها نماينده بودم، هم توي دولت بودم؛ هر دو حالت را من درك كردم. خوب، بله، نماينده متوقع است كه من زحمت ميكشم، مي نشينم قانون ميگذارم، بايد به اين قانون عمل بشود؛ اين حرف درستي است، حرف حقي است؛ اما دولت هم حرف حقي دارد؛ دولت ميگويد من توي اين سنگلاخ، توي اين راه دشوار، توي اين سربالائيِ نفسگير، دارم با اين همه بار ميروم؛ يك جا گير ميكنم، كمكم كنيد؛ سختگيري نكنيد. دولت، آن عنصر وسط ميدان است؛ وسط معركه است. توي اين دسته جات سينه زني عَلمهائي حمل ميشود - ظاهراً اينجاها به آن ميگويند عَلم يا علامت؛ ما در مشهد به آن ميگوئيم جريده، يعني همين علامتهاي بزرگ - كه گاهي ده شاخه، دوازده شاخه است و خيلي هم سنگين است. اين گردن كلفت هاي مشهد مأمور كشاندن اين جريده بودند؛ خيلي هم سخت بود. يادم هست اين جريده ها را توي بازار مي آوردند. يك جائي از بازار بود كه يك قدري وسيع تر هم بود؛ آنجا بايد اين را دور ميزدند و نمايش ميدادند و كارهائي ميكردند. اين يك نفري كه داشت جريده را حمل ميكرد، ده نفر، دوازده نفر از او پذيرائي ميكردند: يكي عرقش را پاك ميكرد، يكي آب توي دهنش ميكرد، يكي خداقوّت ميگفت، يكي

گاهي شانه اش را مالش ميداد. كار اجرائي سخت است. من يادم هست افراد خدمت امام ميرفتند، ميگفتند كه آقا فلان جا اشكال دارد، بازرگاني چنين شده. خوب، هر بخشي از كشور نابساماني ها زياد است و هميشه هم هست؛ آن روز هم بود، خيلي هم بود. ميرفتند به امام شكايت ميكردند. بنده ديده بودم يا از بعضي ها شنيده بودم كه امام حرفها را گوش ميكردند و بعد ميگفتند آقا كار سخت است. واقعش هم همين است. كار توي برنامه ريزي و روي كاغذ و چارت و نمودارهاي گوناگون و فلان يك معنا دارد، اما كار در ميدان عمل يك معناي ديگري دارد. هماني كه انسان روي كاغذ خيلي راحت ميكشد، در عمل خيلي سخت است. اين كالكهاي جنگ را مي آوردند توي اتاق بنده، دوستانِ دست اندركار در مسائل جنگي هم جمع ميشدند؛ فرماندهان جنگ توضيح ميدادند كه نقشه ي عمليات اين است، از اينجا ميرويم اينجا. من ميديدم بعضي از دوستان ما نگاه ميكردند، ميگفتند عجب، اينكه خيلي كار آساني است. اين يك خط كوتاه مثلاً به قدر نصف چوب كبريت، حركت است. خوب، اين نصف چوب كبريت، يعني مثلاً فرض كنيد ده كيلومتري كه بناست چند هزار نفر در اينجا درگير بشوند و تعداد خيلي زيادي كشته و مجروح بشوند. روي نقشه، نصف چوب كبريت راه است و به نظر ميرسد زحمتي هم ندارد؛ اما در عمل سخت است. غرض، مشكل است؛ بايد با دولت مدارا كرد. نبايد بگذاريد كار به اصطكاك برسد. مردم هم واقعاً ديگر از اصطكاك خوششان نمي آيد. بعضي از دوره هاي مجلس، دوره هاي پراصطكاكي بود. بازخورد اين تشنجها در مجلس، بازخورد بسيار منفي اي بود. مردم

هيچ خوششان نمي آيد. هر وقت مردم اين راديوي مجلس را باز ميكردند، يك دعوائي توي آن بود؛ يك حرف نيش دار و گزنده اي توي آن بود. مردم اين را دوست ندارند. مردم ميخواهند ماها كه اينجا در مسند مديريت كشور نشستيم، با همديگر مهربان باشيم، با هم كار كنيم، نسبت به هم صميمي باشيم. نه اينكه از گناهان و خطاهاي هم اغماض كنيم؛ ابداً - اينكه هيچ مطلوب نيست، اين ضد ارزش است - اما نوع برخوردها، نوع صميمي، نوع مهربانانه، نوع مؤمنانه و برادرانه بايد باشد. يك مسئله ي ديگر هم - كه حالا دارد صحبت ما طولاني ميشود - مسئله ي فرهنگ قانونمداري در كشور است. ما واقعاً احتياج داريم به اينكه قانون در تمام امور كشور، يك شاخص، يك محور، يك فصل الخطاب محسوب شود. اگر ما قانونمدار باشيم، واقعاً اين، زندگي مردم را روان خواهد كرد؛ درست مثل چراغهاي سبز و قرمز سر تقاطعها. ببينيد رعايت نكردن اين مسئله چقدر مشكل ايجاد ميكند. خوب، شما با اتومبيلتان رسيديد سر چهارراه. فرض كنيد يك دقيقه، دو دقيقه چراغ سبز بود و داشتند ميرفتند؛ تا شما رسيديد، قرمز شد. سخت است ديگر؛ بايد حالا مدتي اينجا بايستيد. ورود شما در اين منطقه ي ممنوعه، براي خاطر آسايش خودتان و دل خودتان، موجب ميشود كه چند ده برابر شما گاهي آدم و اتومبيل در دو طرف مسير كارشان دچار اختلال بشود؛ آن كسي هم كه به عنوان پليس راهنمائي آن وسط ايستاده كه بايد كار را تنظيم كند، دچار مشكل بشود. خوب، قانون را رعايت كنيد تا اين همه مشكل به وجود نيايد. ببينيد، اين يك مثال واضحي است

كه به طور روزمره با آن مواجه ايم و لذا غالباً هم رعايت ميكنند. همه ي جاها قانون همين است. اگر رعايت قانون شد، كارها روان ميشود؛ اگر بي قانوني آمد وسط ميدان - كه هر كسي هم براي بي قانونيِ خودش بالاخره يك توجيهي دارد؛ يكي ميگويد آقا اين قانون حق من را ضايع كرد، اين قانون نميدانم چنين بود، اين قانون چنان بود؛ اما اين توجيه ها قابل قبول نيست - كارها مختل ميشود. اگر بي قانوني رائج شد، كارها گره خواهد خورد؛ ترافيك سنگين خواهد شد، گره هاي ترافيكي به وجود مي آيد، كار مردم از بين ميرود، مصالح مردم پامال ميشود. همه بايستي به قانون احترام بگذارند. و من به شما عرض بكنم؛ اين مورد هم مثل موارد ديگر از چيزهائي است كه فرهنگ آن بايستي از نخبگان سرريز بشود به بدنه ي جامعه. اگر شما كه جزو نخبگان هستيد، قانون را رعايت نكرديد، انتظار نداشته باشيد كه بدنه ي جامعه قانون را رعايت كند. ادعاي نخبگي بكنيم - نخبگي سياسي، نخبگي علمي - اما در همان مورد كارِ خودمان به قانون بي اعتنائي كنيم. در همين قضاياي جاري هم بنده مُصر بودم و هستم و خواهم بود بر اجراي قانون؛ يعني يك قدم از قانون فراتر نخواهيم رفت؛ قانون كشورمان، قانون جمهوري اسلامي. مطمئناً نه نظام، نه اين مردم به هيچ قيمتي زير بار زور نخواهند رفت. نقطه ي مقابل قانون گرائي و انقياد در مقابل قانون، ديكتاتوري است. اين هم دوستان حتماً ميدانند و بدانند - اگر نميدانند - كه در زمينه ي روحيِ همه ي ما يك ميل به ديكتاتوري وجود دارد؛ اين را بايد سركوب كنيد. همين طور كه عرض كرديم، اين

فيلِ مستِ درون را با چكش قانون و دين و تعبد دائماً سر به راه نگه داريم. اگر خود ما علاج نكنيم، علاجش مشكل خواهد شد. اگر انقياد به قانون نبود، روح ديكتاتوري يواش يواش بروز خواهد كرد. در جوامع، ديكتاتوري همين جور به وجود مي آيد. آخرين مطلب هم - كه البته اين را من مكرر گفته ام - اين است كه نمايندگان محترم در قانونگذاري ها نگاهشان به كل كشور باشد. البته مصلحت منطقه ي خودشان را حتماً بايد در نظر بگيرند - شكي نيست - ليكن آن مصلحت بايستي داخل بشود در مجموعه ي نگاه به كل كشور؛ والّا اگر قرار باشد كه نماينده ي شرق براي شرق كار كند، ولو برعليه غرب؛ نماينده ي غرب به نفع غرب كار كند، ولو برعليه شرق، اينكه نميشود. نماينده ي شرق بودن يا نماينده ي شمال بودن يا نماينده ي جنوب بودن خاصيتش اين است كه در وضع قانون، نياز آن منطقه را شما ميدانيد و در قانون دخالت ميدهيد، نه اينكه قانون را فقط براي آن منطقه مينويسيد؛ قانون براي همه است. اين، نگاه عام به كشور در باب قانونگذاري. يكي هم مسئله ي اسراف و اينهاست؛ اسراف در هزينه ها، اسراف در سفرها؛ اينها هم چيزهائي است كه گاهي بعضي از نمايندگان محترم به من مينويسند يا ميگويند. خود شما بايد به اين نكته توجه كنيد، نگذاريد جوري بشود كه مجلس شوراي اسلامي آن حالت پارسائي و زهد را از دست بدهد؛ خيلي بايستي به اين مسئله توجه شود. اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند متعال شما و ما را موفق كند به آنچه كه رضاي او در آن است؛ و اين دوران مسئوليت مايه ي وزر و

وبال ما نشود، ان شاءاللَّه مايه ي سعادت ما و تقرب ما به خداي متعال بشود و در پيشگاه ولي عصر (ارواحنا فداه) مقبول قرار بگيرد؛ ان شاءاللَّه مشمول دعاي آن بزرگوار بشويم و روح مطهر امام بزرگوارمان و شهدا از ما راضي باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار مردم به مناسبت عيد غدير

بيانات در ديدار مردم به مناسبت عيد غدير بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تبريك عرض ميكنم اين عيد سعيد، اين روز بزرگ، اين حادثه ي عظيم تاريخي را به همه ي شما برادران و خواهران عزيز؛ به همه ي ملت ايران، به همه ي شيعيان و همه ي مسلمانان جهان. عيد غدير را فرموده اند: «عيد اللَّه الاكبر»؛ از همه ي اعياد موجود در تقويم اسلامي اين عيد بالاتر است؛ پرمغزتر است؛ تأثير اين عيد از همه ي اين اعياد بيشتر است. چرا؟ چون تكليف امت اسلامي در زمينه ي هدايت، در زمينه ي حكومت، در اين حادثه ي غدير معيّن شده است. حرفي نيست كه بر طبق توصيه ي پيامبر اعظم در غدير عمل نشد - پيغمبر هم طبق بعضي از روايتها خبر داده بود كه عمل نخواهد شد - اما مسئله ي غدير، مسئله ي ايجاد يك شاخص است، يك معيار و ميزان است. تا آخر دنيا مسلمانان ميتوانند اين شاخص را، اين معيار را جلوي خودشان قرار بدهند و تكليف مسير عموميِ امت را معيّن كنند. ايني كه پيغمبر اكرم حساسترين زمان را براي اعلام مسئله ي ولايت انتخاب كرد، اين انتخابِ پيغمبر نبود، انتخابِ خداي متعال بود. از طرف پروردگار وحي رسيد كه: «بلّغ ما انزل اليك من ربّك».(1) نه اينكه پيغمبر مسئله ي امامت و ولايت را از سوي پروردگار قبلاً نميدانست؛ چرا، از اولِ بعثت براي پيغمبر مسئله روشن بود. بعد هم حوادث

گوناگون اين بيست و سه سال، آنچنان اين حقيقت را عريان كرد و آشكار كرد كه جاي ترديدي باقي نميگذاشت؛ اما اعلان رسمي بايد در حساس ترين زمان اتفاق مي افتاد و به دستور پروردگار اتفاق افتاد: «بلّغ ما انزل اليك من ربّك و أن لم تفعل فما بلّغت رسالته»؛(2) يعني اين يك رسالت الهي است كه بايد بگوئي. بعد هم كه در غدير خم، در نزديكي جحفه، نبي مكرم مردم را متوقف كردند، كاروانهاي حجاج را جمع كردند و اين مطلب را اعلان كردند، آيه ي شريفه آمد كه: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي»؛(3) نعمت كامل شد، دين كامل شد. در سوره ي مبارك مائده قبل از آيه ي «اليوم اكملت»، اين آيه ي مبارك است: «اليوم يئس الّذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون»؛(4) امروز روز يأس و نااميدي دشمنان است؛ يعني معيار مشخص شد، شاخص معلوم شد؛ امت هر وقت بخواهند، هر وقت چشم خود را بر حقيقت باز كنند، شاخص را خواهند ديد، معيار را مشاهده خواهند كرد، ترديدي باقي نخواهد ماند. اهميت غدير اين است. قضيه ي امامت و ولايت آنچناني كه در تاريخ اسلام هم مشخص است، معلوم است، يك قضيه ي الهي است. اين جور نيست كه پيغمبر اكرم با محاسبه ي شخصي خود، اميرالمؤمنين را انتخاب كرده باشد؛ اگرچه همه ي محاسبات شخصي هم هر كسي را به همين نتيجه ميرساند كه جانشين پيغمبر علي است؛ اما اقدام پيغمبر، يك اقدام الهي بود. از اوائل بعثت، آن وقتي كه پيغمبر اكرم خود را در مكه بر قبائل گوناگون عرب عرضه كرد، اسلام را بر آنها عرضه كرد - كه اين يك ماجراي مفصلي

است در تاريخ قبل از هجرت، در اوائل بعثت - به اين قبيله رفت، به آن قبيله رفت، رئيس يكي از قبائل كه در تاريخ مشخص شده است - اينها جزو مسلّمات تاريخ است و مسئله ي شيعه و سني در بيان اين وقايع نقشي ندارد؛ خود برادران اهل سنت اين را نقل كرده اند - به پيغمبر عرض كرد كه ما حاضريم دسته جمعي به اسلام ايمان بياوريم، به يك شرط؛ آن شرط اين است كه بعد از تو، اين كار در اختيار ما باشد؛ رئيس قبيله ي ما بشود جانشين تو. در تاريخ دارد كه پيغمبر در پاسخ اين شخص فرمود: نه، «هذا امر سماويّ»؛ اين يك مطلبي است كه در اختيار من نيست؛ اين آسماني است، در اختيار خداست. آنها هم ايمان نياوردند و رفتند. پس مسئله ي خلافت پيغمبر بر اساس وحي الهي است؛ بر اساس اراده ي پروردگار است، دست پيغمبر هم نبود. اما اگر پيغمبر اكرم ميخواست انتخاب بكند، چه كسي را بايد انتخاب بكند؟ آن كسي بايد قاعدتاً مورد گزينش نبي مكرم قرار بگيرد كه همه ي معيارهاي اساسي اسلام در او در حد كامل باشد. خب، حالا اميرالمؤمنين را همه ي مسلمانان عالم در محاسبه ها بسنجند - درست است كه احاديث گوناگوني در فضيلت برخي از صحابه نقل شده است - معيارها را نگاه كنند، پهلوي هم بگذارند، رديف كنند، اينها را با قرآن و با سنت مسلّم مقايسه كنند، ببينند چه كسي برگزيده خواهد شد. علم اميرالمؤمنين، كه علم يكي از معيارهاست؛ پيغمبر اكرم درباره ي اميرالمؤمنين طبق نقل همه ي مسلمانان - شيعه و سني - ميفرمود: «انا مدينة العلم و عليّ بابها»،(5) از اين

بالاتر چه شهادتي؟ درباره ي جهاد اميرالمؤمنين، خداي متعال: «و من النّاس من يشري نفسه ابتغاء مرضات اللَّه»،(6) آيه نازل شده است در مورد مجاهدت اميرالمؤمنين و ايثار اميرالمؤمنين؛ درباره ي كس ديگري اين آيه نازل نشده است. درباره ي انفاق اميرالمؤمنين: «و يطعمون الطّعام علي حبّه مسكينا و يتيما و اسيرا»؛(7) اميرالمؤمنين و خاندان مكرم نزديك او مشمول اين آيه اند. «انّما وليّكم اللَّه و رسوله و الّذين امنوا الّذين يقيمون الصّلاة و يؤتون الزّكاة و هم راكعون».(8) همه گفته اند اين، درباره ي اميرالمؤمنين است. اين معيارها - معيارهاي متعددي كه در اسلام، معيار برگزيدگي است، معيار برتري است - از علم و تقوا و انفاق و ايثار و جهاد و بقيه ي معيارهائي كه در اسلام وارد شده است، همه و همه، يكي يكي با اميرالمؤمنين تطبيق ميكند. كيست كه بتواند اين چيزها را در علي بن ابي طالب (عليه السّلام) انكار كند؟ دعوت ما از همه ي مسلمانان عالم اين است كه اين حقائق را مورد تأمل قرار بدهند. ما در عالم وحدت امت اسلامي هيچ اصراري نداريم كه يك فرقه عقائد يك فرقه ي ديگر را حتماً قبول كنند؛ نه، وحدت به معناي اين نيست. وحدت به معناي اين است كه با عقائد مختلف، شعب مختلف، مشتركات را بگيرند، موارد محل اختلاف را وسيله ي برادركشي و جنگ و دشمني قرار ندهند؛ مسئله ي وحدت اين است. اما به عنوان بيان حقيقت و طلب حقيقت، اين يك درخواست منطقي است از همه ي مسلمانان: بروند تحقيق كنند، ملاحظه كنند، آنچه را كه محققين شيعه نوشتند، علماي بزرگ شيعه در زمان خود ما جمع كردند، نوشتند، تحقيق كردند، در دنياي اسلام آنها را عرضه كردند،

نوشته ي آنها مورد تقدير علماي اسلام، روشنفكران اسلام، برجستگان اسلام قرار گرفته است، اينها را ملاحظه كنند؛ خودشان را محصور نكنند، محروم نكنند. كتابهاي مرحوم سيد شرف الدين عاملي (رضوان اللَّه عليه)، كتاب شريف الغدير تأليف علامه ي اميني، اينها حقايقي است كه جمع شده است. مسئله ي غدير يك مسئله ي مسلّم تاريخي است. در ده ها كتاب، مرحوم اميني ده ها طريق از طرق اهل سنت را نقل ميكند كه ماجراي غدير را به همين شكل كه ما نقل ميكنيم، نقل كرده اند. اين چيزي نيست كه فقط در كتابهاي ما باشد. حالا در معناي مولا، بعضي ممكن است خدشه كنند، بعضي خدشه هم نميكنند. ماجرا يك ماجراي حقيقي، واقعي و بيان معيار است؛ مشخص است كه اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (عليه آلاف التّحيّة و السّلام) يك قله ي مرتفع است؛ هم براي حاكم اسلامي و حكومت اسلامي، هم براي هر فرد مسلمان. جواني آن بزرگوار، الگوست براي جوانهاي امت اسلام؛ آنجور با صفا و صداقت و بصيرت، حقيقت را ديدن، شناختن، به دنبال آن دويدن، از آن با همه ي وجود دفاع كردن، ميدانهاي خطر را طي كردن، خطر را نديده گرفتن و به هيچ انگاشتن، از راه صحيح يك سر سوزن منحرف نشدن، چشم به پيغمبر داشتن، «يحذو حذو الرّسول»؛(9) دنبال پيغمبر قدم به قدم حركت كردن، در مقابل امر الهي و اوامر پيغمبر تسليم محض بودن، در عين حال لحظه به لحظه بر دانش خود افزودن، عمل را با علم خود منطبق كردن در همه ي آنات زندگي. اين، جواني اميرالمؤمنين است. دوره ي ميان سالي و سالخوردگي اميرالمؤمنين هم مشحون از امتحانهاي دشوار، امتحانهاي عجيب و غريب است و در همه ي

اينها آن صبر عظيم، صبر جميل؛ مصلحت اسلام را - آنجائي كه مصلحت اسلام در خطر است - بر همه چيز ترجيح دادن، حتّي بر حق مسلّم خود. اميرالمؤمنين ميتوانست آن وقتي كه احساس ميكرد حق او ضايع ميشود، قيام كند؛ علي كه از كسي نميترسيد. او كسي بود كه اگر جلو هم مي افتاد، مطمئناً كساني دنبال او حركت ميكردند؛ اما «فأمسكت بيدي يدي حتّي رأيت راجعة النّاس قد رجعت عن الإسلام يدعون إلي محق دين محمّد (صلّي اللَّه عليه و آله)»(10) ميفرمايد: ديدم انگيزه هاي مخالف با اصل دين، دارد در دلها زنده ميشود، دشمناني هستند، مخالفيني هستند، ميخواهند از موقعيت استفاده كنند، لذا من آمدم وسط ميدان، از اصل دين دفاع كردم؛ از حق خود گذشتم و عبور كردم. مصلحت اسلام را اينجور با همه ي وجود رعايت ميكند. آن وقتي هم كه نوبت حكومت و سياست به حسَب تقدير الهي به او ميرسد، مردم مراجعه ميكنند، اصرار ميكنند، از آن حضرت ميخواهند كه زمام قدرت را در دست بگيرد، مقتدرانه وارد ميدان ميشود؛ «لايخاف في اللَّه لومة لائم»؛(11) از هيچ چيز نميترسد، هيچ ملامتي او را از راه بر نميگرداند. يك الگوي كامل؛ اين اميرالمؤمنين است؛ اين آن انسان والائي است كه شيعه براي او اين ارج و مقام را قائل است. اين را خوب است همه ي امت اسلامي توجه كنند. حادثه ي غدير به نگاه مرحوم علامه ي اميني (رضوان اللَّه تعالي عليه) صاحب كتاب الغدير و بعد در نگاه مرحوم شهيد مطهري (رضوان اللَّه عليه) وسيله ي وحدت امت اسلامي است. گمان نكنند بعضي كه حادثه ي غدير مايه ي اختلاف است؛ نه. امروز ببينيد كه بيش

از هميشه - در گذشته هم بوده است - شيعه را متهم ميكنند. ببينند مسئله ي تشيع برآمده ي از يك اعتقاد صحيحِ سالمِ خالصِ نسبت به وحي الهي است - اين است معناي تشيع - اعتقاد به ارزشهاست، اعتقاد به معيارهاست، ملاك قرار دادن معيارهائي است كه قرآن آنها را ملاك قرار داده است. حالا يك مشت ياوه گوي هرزه گو در گوشه و كنار دنياي اسلام شيعه را متهم كنند به آن چيزي كه شيعه فرسنگها از آنها دور است؛ مسئله ي ساختگي بودن و جعلي بودن و بعداً به وجود آمدن و سياسي بودن و اين حرفها را پيش بياورند! نه، مسئله ي غدير خط بطلان ميكشد بر همه ي اينها. چه سودي ميبرند آن كساني كه سعي ميكنند اين جمعيت و اين جريان عظيم اسلامي را از محدوده ي اسلام بيرون نشان بدهند، كه سياستها امروز دنبال آنهايند. امروز سياستها همين را ترويج ميكنند؛ چرا؟ چون شيعه به بركت روح ولايت توانسته است كاري را بكند كه همه ي مسلمانان آرزوي آن را داشته اند. همه ي مسلمانان خيرخواه و دلسوز و علاقه مند آرزو ميكردند كه يك روزي اسلام با همان تماميت و حقانيت بر كرسي قدرت بنشيند. روشنفكران مسلمان در اين يكي دو قرن اخير در حسرت چنين روزي زندگي كردند و در حسرت او از دنيا رفتند. امروز اين را شيعه به وجود آورده است؛ اين حاكميت اسلامي را، اين عظمت اسلامي را، اين عزت اسلامي را. اين، به بركت روح ولايت است. دشمن اين را مي بيند، ميخواهد دوْر شيعه را، دوْر اهل ولايت را خالي كند. لذا امروز اتهامات عليه تشيع از هميشه بيشتر است. در طول تاريخ بوده اند

افراد كج فهم و كج تابي كه عليه شيعه حرف زدند، اتهامات وارد كردند، دروغهائي ساختند؛ اما امروز از همه ي آن اتهامات، حجمِ اتهامات بيشتر است و اينها دست سياستهاست؛ چرا اين را نميفهمند؟ ما هم بايد بفهميم؛ ما شيعيان هم بايد بفهميم؛ بدانيم سياست استكبار امروز، جدا كردن شيعه از غير شيعه است، جدا كردن گروه هاي مسلمان از يكديگر و به جان هم انداختن گروه هاي مسلمان است. ما بايد كمك نكنيم به اين هدف؛ ما بايستي نگذاريم دشمن به اين هدف برسد؛ هم ما موظفيم، هم غير شيعه؛ آن كساني كه شيعه نيستند؛ جمعيتها و مذاهب غير شيعه در اسلام. همه اين را بدانند: امروز شيعه است كه در ايران اسلامي، اين پرچم اقتدار اسلامي و عزت اسلامي را بلند كرده است و بر روي دست گرفته و استكبار احساس عجز ميكند؛ اين يك واقعيت است؛ اين يك واقعيت است. اين توطئه هائي كه در اين سي سال عليه نظام جمهوري اسلامي از سوي دشمنان گوناگون - البته در رأس آنها آمريكا و خبيث ترين آنها انگليس - انجام دادند، به خاطر اين است كه اينها مرعوبند؛ از حركت اسلامي، از بيداري اسلامي، از به خود آمدن دنياي اسلام ميترسند؛ ميدانند كه اگر دنياي اسلام به خود بيايد، توجه كند، احساس استقلال كند، احساس هويت كند، احساس عزت بكند، اين منطقه ي حساس دنيا كه در اختيار مسلمانان است - كه حساس ترين مناطق دنيا، همين منطقه ي مسلمان نشين است - از تحت سيطره ي استكبار بيرون خواهد رفت؛ از اين ميترسند. چون ميترسند، توطئه ميكنند؛ ابزارهاي گوناگون را به كار ميگيرند. امروز سردمداران سياستهاي استكباري - آمريكا و صهيونيستها و بقيه ي

مستكبرين - همه ي توان خودشان را به كار گرفته اند، بلكه بتوانند ملت ايران را، نظام جمهوري اسلامي را منزوي كنند، بي اثر كنند؛ نتوانسته اند و به توفيق الهي، به فضل الهي، به حول و قوه ي الهي باز هم نخواهند توانست. در همين قضيه ي هسته اي شما ملاحظه كنيد، كارشان به اينجا رسيده است كه دروغ پراكني كنند، افكار عمومي دنيا را گمراه كنند و دروغ بسازند. مسئله، مسئله ي فلان راديو و فلان دستگاه تبليغاتي نيست، مجموعه ي سياستمداران غربي متأسفانه - يعني همان مجموعه ي مؤثر كه بيشتر هم تحت تأثير صهيونيستها هستند - شده كارشان اين: گمراه كردن افكار عمومي، دروغ پردازي كردن، شعارهاي دروغين ساختن. ما ميخواهيم از اين رؤساي كشورها؛ اينقدر دروغ نگويند. اين دولتهاي غربي، دولت آمريكا، دولت انگليس، بعضي ديگر از دولتهاي اروپائي، اينقدر افكار عمومي دنيا را گمراه نكنند. اين دروغها به ضرر خودشان تمام خواهد شد؛ امتحان كردند، ديدند. وقتي دروغ گفتند، خلاف گفتند، بعد حقيقت آشكار شد، آبروئي براي آنها نميماند؛ كما اينكه در بعضي از موارد همين اتفاق افتاد؛ دروغي گفتند، افكار عمومي را گمراه كردند، كارهائي را بر اساس آن انجام دادند، بعد حقيقت روشن شد. ملتهاي خودشان گريبان خود اينها را خواهند گرفت. در قضيه ي هسته اي آنچه كه ايران به دنبال آن است، دانش مورد نياز است؛ دانشي كه اگر امروز ملت ايران آن را دنبال نكند، فردا دير خواهد بود؛ فردائي كه نفتي به كار نباشد و همه ي چرخهاي اقتصادي دنيا بر اساس نيروي هسته اي حركت كند و ملت ايران دستش خالي باشد؛ بنشيند منتظر كه ديگران به او كمك كنند؛ آنها اين را ميخواهند. مسئله ي هسته اي ما اين

است؛ من بارها گفته ام. ما امروز براي دانش هسته اي كه براي ما مهم است، كار ميكنيم كه بيست سال ديگر، سي سال ديگر، فرزندان ما، جوانان ما، نسل آينده، ملت بزرگ ايران، آن روز دستش به طرف غربيها دراز نباشد. غربيها امروز كه نفت مال ماست، از زمين ما نفت استخراج ميشود و به آنها داده ميشود، دارند براي همين نفت به ما زور ميگويند! - امروز اين نفتي كه از چاه هاي اين منطقه بيرون مي آيد، سودش براي دولتهاي غربي از سودش براي كشورهاي نفت خيز بيشتر است! - امروزي كه نفت مال ماست، در اختيار ماست، دست ماست، زورگوئي ميكنند، فردا كه ما بخواهيم انرژي هسته اي را از خود آنها بگيريم، شما ببينيد چه بر سر ملتها مي آيد. نظام جمهوري اسلامي فكرِ آن روز را ميكند. لذا امروز اصرار ميكند كه ما بايستي اين علم را، اين فناوري را، اين دانائي را، اين تمكّن را براي خودمان كسب كنيم. آن وقت جنجال راه مي اندازند در دنيا كه چرا ميخواهيد شما اين را كسب كنيد؟ و تهمت ميزنند، افكار عمومي را گمراه ميكنند كه اينها دنبال بمب اتمند، اينها فلانند. ...(12) معلوم است. توجه كنيد! معلوم است كه اين حق مسلّم ملت ايران است. منتها مسئله در اين است كه مستكبران عالم، براي اينكه اين حق مسلّم را از دست ملت ايران بگيرند، با انواع حيل و ترفندها و تبليغات در كارند كه اين اقدام را انجام بدهند. بايد بصير بود؛ بايد آگاه بود؛ بايد هوشيار بود. ملتها در مسير خودشان، در موارد حساس بايد بفهمند دشمن دارد چه كار ميكند. وقتي مي بينند از عهده ي يك

ملت با برخورد نظامي بر نمي آيند، با برخوردهاي تهديدآميز و ارعاب آميز بر نمي آيند، آن وقت شروع ميكنند از طرق ديگر اخلال كردن؛ اين را بفهميم. ايجاد اختلاف، ايجاد دشمني، بهانه جوئي. امروز تبليغات استكبار جهاني از جمله ي چيزهائي كه بر آن تمركز ميكند، همين وجود اختلافات در داخل كشور است. يك عده اي پيش خدا بايد جواب بدهند؛ پيش خدا جواب بدهند كه كاري بكنند كه دشمن از او برداشت تفرق بكند در داخل كشور و جري بشود. مسئله اين است كه دشمن را بشناسيم؛ ترفند دشمن را بفهميم؛ بدانيم كه چه داريم ميگوئيم و دشمن چگونه ممكن است از هر كلمه ي ما استفاده بكند و جري بشود، تشويق بشود، روحيه پيدا كند و راه ها را براي دخالت خود، نفوذ خود، باز كند؛ اينها چيزهائي است كه بايد توجه داشت. البته ملت ما بحمداللَّه ملت صبور و غيور و داراي استقامتي است؛ اين را ثابت كرده است. ملت ما در طول اين سي سال و قبل از اين سي سال در دوران انقلاب، اين را نشان داده است؛ ما صبوريم. حالا سركردگان استكبار و سخنگويان آنها هِي توي تبليغاتشان ميگويند صبر ما دارد به آخر ميرسد، ما ديگر طاقتمان دارد تمام ميشود - آنها در مقابل ايران ميگويند - شما صبري نكرديد در مقابل ملت ايران؛ كجا شما صبر كرديد؟ هر جا هر كار توانستيد، كرديد؛ هر كاري از دستتان بر مي آمده است، عليه ملت ايران انجام داده ايد. شما كِي صبر كرديد؟ توطئه نكرديد؟ تبليغات نكرديد؟ تحريم اقتصادي نكرديد؟ حمله ي نظامي نكرديد؟ سگهاي زنجيري خودتان را رها نكرديد در منطقه؟ - يعني اسرائيل غاصب عليه نظام جمهوري

اسلامي - كِي شما صبر كرديد كه حالا ميگوئيد صبر ما دارد تمام ميشود؟! صبور، ملت ايران است. مائيم كه صبر كرديم، مائيم كه ايستادگي كرديم، مائيم كه توطئه ي شما، تبليغات شما، هياهوي شما را نديده گرفتيم، راه خودمان را ادامه داديم. و اين ملت همين راه را، همين راهي كه انگشت اشاره ي امام بزرگوار ما، امام راحل ما، به ما نشان داد، با همه ي وجود، به كمك الهي، با همت اين جوانها طي خواهد كرد و ان شاءاللَّه به آن قله ي نهائي هم خواهد رسيد. تلاش را رها نكنيد، جوانان عزيز! كار را رها نكنيد، بصيرت را رها نكنيد. اميرالمؤمنين الگوست؛ الگوي شما جوانهاست. علم اميرالمؤمنين، تقواي اميرالمؤمنين، پاكدامني اميرالمؤمنين، الگوست. اينها را رها نكنيد. جهاد در راه خدا را، تلاش در راه خدا را - كه هر ميداني، جهاد متناسب خودش را دارد - رها نكنيد و بدانيد كه فرداي اين كشور از امروز اين كشور بمراتب ان شاءاللَّه بهتر خواهد بود. و اين فردا متعلق به شماست. و روح اميرالمؤمنين (عليه آلاف التّحيّة و الثّناء) و دعاي حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه)، ان شاءاللَّه پشتيبان شما خواهد بود. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

1) مائده: 67

2) مائده: 67

3) مائده: 3

4) مائده: 67

5) احتجاج، ج 1، ص 78

6) بقره: 207

7) انسان: 8

8) مائده: 55

9) مفاتيح الجنان، دعاي ندبه

10) نهج البلاغه، 451، نامه ي 62

11) بحارالانوار، ج 68، ص 360

12) شعار حضار: انرژي هسته اي حق مسلم ماست

بيانات در ديدار با جمعي از طلاب و روحانيون

بيانات در ديدار با جمعي از طلاب و روحانيون بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خوشامد عرض ميكنيم به همه ي برادران عزيز، خواهران عزيز كه در اين جمع نوراني حضور داريد. بحمداللَّه علماي محترم، فضلاي گرامي، طلاب

عزيز، اساتيد و مديران حوزه ي علميه ي قم، همه در اين جمع تشريف داريد و جمع ممتاز و كم نظيري است.

مناسبت هم مناسبت تبليغ است؛ يعني در واقع كار اصلي و جوهري من و شما. ايام هم ايام كاملاً مناسبي است و ايام الهام بخشي است؛ ديروز، روز مبارك مباهله بود؛ چند روز ديگر ايام محرّم شروع خواهد شد؛ روز بيست و هفتم آذر - چند روز ديگر - روز پيوند يا وحدت حوزه و دانشگاه است. همه ي اين مناسبتها براي ما كه كمربسته ي تبليغ دين و ابلاغ حقيقت به دلها و ذهنها هستيم، مناسبتهاي مهم و درس آموزي است. روز مباهله، روزي است كه پيامبر مكرم اسلام، عزيزترين عناصر انساني خود را به صحنه مي آورد. نكته ي مهم در باب مباهله اين است: «و انفسنا و انفسكم» در آن هست؛ «و نساءنا و نساءكم»(1) در آن هست؛ عزيزترين انسانها را پيغمبر اكرم انتخاب ميكند و به صحنه مي آورد براي محاجه اي كه در آن بايد مايز بين حق و باطل و شاخص روشنگر در معرض ديد همه قرار بگيرد. هيچ سابقه نداشته است كه در راه تبليغ دين و بيان حقيقت، پيغمبر دست عزيزان خود، فرزندان خود و دختر خود و اميرالمؤمنين را - كه برادر و جانشين خود هست - بگيرد و بياورد وسط ميدان؛ استثنائي بودن روز مباهله به اين شكل است. يعني نشان دهنده ي اين است كه بيان حقيقت، ابلاغ حقيقت، چقدر مهم است؛ مي آورد به ميدان با اين داعيه كه ميگويد بيائيم مباهله كنيم؛ هر كدام بر حق بوديم، بماند، هر كدام بر خلاف حق بوديم، ريشه كن بشود با عذاب الهي. همين قضيه در محرّم

اتفاق افتاده است به شكل عملي؛ يعني امام حسين (عليه الصّلاة و السّلام) هم براي بيان حقيقت، روشنگري در طول تاريخ، عزيزترين عزيزان خود را برميدارد مي آورد وسط ميدان. امام حسين (عليه السّلام) كه ميدانست حادثه چه جور تمام خواهد شد؛ زينب را آورد، همسران خود را آورد، فرزندان خود را آورد، برادران عزيز خود را آورد. اينجا هم مسئله، مسئله ي تبليغ دين است؛ تبليغ به معناي حقيقي كلمه؛ رساندن پيام، روشن كردن فضا؛ ابعاد مسئله ي تبليغ را اين جوري ميشود فهميد كه چقدر مهم است. در آن خطبه «من رأي سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللَّه ناكثا لعهداللَّه ... و لم يغيّر عليه بفعل و لا قول كان حقّا علي اللَّه ان يدخله مدخله»؛(2) يعني وقتي او دارد فضا را به اين شكل آلوده ميكند، خراب ميكند، بايد يا با فعل يا با قول آمد روشنگري كرد. و امام حسين (عليه السّلام) اين كار را انجام ميدهد، آن هم با اين هزينه ي سنگين؛ عيالات خود، همسران خود، عزيزان خود، فرزندان اميرالمؤمنين، زينب كبري، اينها را برميدارد مي آيد وسط ميدان. يك بُعد امروزي قضيه هم آن مناسبت سوم است، كه پيوند حوزه و دانشگاه است. اينجا هم مسئله، مسئله ي ساختن و رساندن است. ارتباط مجموعه ي عظيم دانشجوئي كشور با علماي دين، با جوانان شاغل در راه معرفت ديني و تبليغ ديني، چيزي است كه مطلوب در اين مناسبت است؛ يعني اين مناسبت براي آن هست. وحدت حوزه و دانشگاه يعني اين. والّا مراد وحدت عيني و خارجي كه نبود. اين كه معنا ندارد. حوزه، حوزه است، دانشگاه، دانشگاه است؛ يعني اين پيوند حقيقي بين دو مجموعه ي اثرگذار و مهمي

كه تا آن روز كه از سوي امام عزيز بيان شد و ابراز شد، سياستها بر اين بود كه اين دو را از هم دور نگه دارند و جدا نگه دارند: دانشگاه از اسلام دور بماند، حوزه از تحولات جهاني و پيشرفتهاي علمي فاصله بگيرد؛ اينها از هم دور بشوند؛ يعني اين دو بال با هم تلاش نكنند، هماهنگ نباشند. اين، برميگردد به مسئله ي تبليغ. اهميت تبليغ، اين است. درس هم كه ميخوانيم، براي اين است كه بتوانيم پيام الهي را ابلاغ كنيم، برسانيم؛ حالا چه در زمينه ي معارف ديني، چه در زمينه ي احكام ديني، چه در زمينه ي اخلاق الهي. پس اين مناسبتها و اين اصل مسئله ي تبليغ، ناظر است به عمل، همراه با بصيرت و يقين. بايد بصيرت باشد. يقين، يعني همان ايمان قلبي متعهدانه، وجود داشته باشد و بر پايه ي اين بصيرت و يقين، حركت انجام بگيرد. اگر بصيرت بود، يقين بود، اما كاري انجام نگرفت، اين مطلوب نيست؛ تبليغ نشده است. اگر چيزي تبليغ شد، اما بدون بصيرت و بدون يقين - هر كدام از اينها كم باشد - يك پايه خراب است و مطلوب به دست نخواهد آمد. اين يقين همان چيزي است كه «ءامن الرّسول بما انزل اليه من ربّه و المؤمنون كلّ ءامن باللَّه و ملائكته و كتبه و رسله»؛(3) يعني اولْ كسي كه به پيام، اعتقاد و ايمان عميق پيدا ميكند، خودِ پيام آور است. اگر اين نبود، كار دنباله پيدا نخواهد كرد، نفوذ نخواهد كرد. آن ايمان هم بايد با بصيرت همراه باشد؛ همچناني كه حالا درباره ي بصيرت مطالبي گفته شده است و روشن است. اين، ميشود عمل صالح.

يعني «انّ الّذين ءامنوا و عملوا الصّالحات»،(4) واقعاً عمل صالح و مصداق اتمّ عمل صالح، همين تبليغ است كه انجام بايد بگيرد. پس در باب تبليغ، بايد فكر كرد، بايد كار كرد. اين نكته اي را كه جناب آقاي مقتدائي(5) اخيراً در بيانشان ذكر كردند، من نشنيده بودم و براي من نكته ي مهمي است كه گفتند مركزي براي طراحي در باب تبليغ دين تشكيل شده است. خب، اين همان چيزي است كه من خواستم مطالبه كنم كه اين كار بايد انجام بگيرد. ببينيد امروز تبليغ در دنيا خيلي نقش پيدا كرده است و هميشه همين جور بوده است. قبلاً اين ابزارها نبود؛ اين ارتباطهاي نزديك نبود. ما معممين يك امتياز داريم كه تبليغ روياروي و چهره به چهره ميكنيم. اين يك كار بي نظيري است كه هيچ چيزي جاي اين را نميگيرد؛ منبر رفتن، با مردم حرف زدن. اين، از ساير شيوه هاي تبليغ، از جهاتي كارسازتر است - آن جهات هنري و غيره، آنها هم در جاي خود لازم است - اما اين يك تأثيري دارد، يك خلأئي را پر ميكند كه ساير دستگاه ها و شيوه هاي تبليغي اين اثر را ندارد. پس تبليغ مهم است و امروز ابزار اساسي است. ما هم يكي از شيوه هاي مؤثر تبليغ را در اختيار داريم. ميخواهيم عرض بكنيم تبليغ بايد جريان ساز باشد، تبليغ بايد گفتمان ساز باشد، تبليغ بايد فضا ايجاد كند؛ گفتمان ايجاد كند. گفتمان يعني يك مفهوم و يك معرفت همه گير بشود در برهه اي از زمان در يك جامعه. آنوقت، اين ميشود گفتمان جامعه. اين، با كارهاي جدا جداي برنامه ريزي نشده، حاصل نخواهد شد؛ اين كار احتياج دارد به برنامه ريزي

و كارِ فعال و مثل دميدن پيوسته ي در وسيله ي فشاري است كه ميتواند آب يا مايه ي حيات يا هوا را به نقاط مختلفي كه مورد نظر است، برساند. بايد دائم با اين دم دميد، تا اين اشتعال هميشه باقي بماند. اين كار هيچ نبايد متوقف بشود و به برنامه ريزي احتياج دارد. اين گفتمان سازي براي چيست؟ براي اين است كه انديشه ي ديني، معرفت ديني در مخاطبان، در مردم، رشد پيدا كند. انديشه ي ديني كه رشد پيدا كرد، وقتي همراه با احساس مسئوليت باشد و تعهد باشد، عمل به وجود مي آورد و همان چيزي ميشود كه پيغمبران دنبال آن بودند. فرهنگ صحيح، معرفت صحيح، در مواردي بيدارباش، در مواردي هشدار؛ اينها كاركردهاي تبليغ است؛ آثار و نتائجي است كه بر تبليغ مترتب ميشود. يك نمونه، همين تبليغات ماه محرّم است كه به مناسبت عزاداري محرّم انجام ميگيرد. اين، بهترين فرصت براي تبليغ كردن است. از اين فرصت بايد استفاده كرد براي همان مطلبي كه عرض شد؛ شاخص ايجاد بشود؛ مايز، شاخص سازي، معالم الطريق. اگر چنانچه سر دو راهي تابلوئي نباشد كه نشان بدهد راهِ فلان جا از كجاست، طرف راست است يا طرف چپ است، اين سير كننده و رونده، به خطا خواهد افتاد. اگر چند راهي باشد، گمراه خواهد شد. شاخص بايد معيّن كرد، انگشت اشاره را بايستي واضح مقابل چشم همه قرار داد تا بتوانند گمراه نشوند. در دنيائي كه اساس كار دشمنان حقيقت بر فتنه سازي است، اساس كار طرفداران حقيقت بايست بر اين باشد كه بصيرت را، راهنمائي را، هرچه ميتوانند، برجسته تر كنند و اين شاخصها را، اين مايزها را، اين معالم الطريق را

بيشتر، واضح تر، روشن تر در مقابل چشم مردم قرار بدهند، كه مردم بفهمند، تشخيص بدهند و گمراه نشوند. در تبليغ يك مطلب اين است - در آيه ي سوره ي مباركه احزاب است، كه تلاوت كردند - «الّذين يبلّغون رسالات اللَّه و يخشونه و لايخشون احدا الّااللَّه و كفي باللَّه حسيبا».(6) تبليغِ رسالات اللَّه، با اين دو تا شرط عملي است: «يخشونه»، اين يك. «و لا يخشون احدا الّا اللَّه». اولاً خشيت الهي لازم است؛ براي خدا باشد، در راه خدا باشد، ملهم از تعليم الهي باشد. اگر برخلاف الهام الهي و ملهمات از تعليم الهي باشد، گمراهي است، ضلالت است. «فماذا بعد الحقّ الّا الضّلال».(7) فهميدن حق با خشيت الهي حاصل ميشود. بعد، در مرحله ي بيان حق: «و لايخشون احدا الّا اللَّه». چرا؟ چون حق و حقيقت، دشمن دارد؛ بيان حقيقت آسان نيست. دشمنان حقيقت دنيادارانند، قدرتمندانند، طواغيت عالمند؛ در طول تاريخ اين جور بوده است، تا آخر هم، تا زماني كه دولت حقه ي ولي عصر (ارواحنا فداه) ظهور بكند، همين جور خواهد بود. اين قدرتمندان بيكار كه نميمانند؛ ايجاد اشكال ميكنند، ضربه ميزنند، از همه ي ابزارهايشان استفاده ميكنند. پس بايد «و لايخشون احدا الّا اللَّه» وجود داشته باشد، والّا اگر از غير خدا ترسي وجود داشت - به انواع و اقسامه. ترس هم يك جور نيست - راه ديگر منسد خواهد شد. يك وقت اين است كه انسان ترس از جانش دارد، يك وقت ترس بر مال دارد، يك وقت ترس بر آبرو دارد، يك وقت ترس از حرف و گفتِ اين و آن دارد؛ اينها همه ترس است. اين ترسها را بايد گذاشت كنار؛ «و لايخشون احدا الّا

اللَّه». اين، زحمت زيادي دارد. اين رنج را، اين زحمت را خيلي اوقات هم افراد نميفهمند، مردم درك نميكنند چه رنجي دارد كشيده ميشود. دنباله اش ميفرمايد: «و كفي باللَّه حسيبا»؛ حساب و كتاب را بگذار به عهده ي خدا. اخلاص، اقدامِ همراه با يقين، همراه با شجاعت و شهامت، و حساب و كتاب را به عهده ي خدا گذاشتن. اين ميشود آن قواره ي كلي تبليغ اسلامي. اين را هم من در مورد تبليغ در دوران محرّم - كه حالا در پيش هست - عرض بكنم كه بعضي حالا ممكن است بگويند شما ميخواهيد نهضت امام حسين را بيان بكنيد، خيلي خب، برويد بيان كنيد، ديگر روضه خواني و گريه و زاري و اينها چيست؟ برويد بنشينيد بيان كنيد كه حضرت اين كار را كردند، اين كار را كردند، هدفشان هم اين بود. اين، خيلي فكر خطائي است، نگاه غلطي است. اين عاطفه ي نسبت به اولياء خدا، اولياء دين، اين پيوند عاطفي، پشتوانه ي بسيار ارزشمند پيوند فكري و پيوند عملي است. بدون اين پشتوانه، خيلي سخت ميشود در اين راه حركت كرد. اين پيوند عاطفي، خيلي مهم است. ايني كه امام راحل (رضوان اللَّه عليه) فرمودند عزاداري به سبك سنتي، اين يك حرف از روي عادت نبود؛ حرف بسيار عميقي است؛ ژرف نگرانه است. ببينيد در قرآن نسبت به اولياء الهي سه تعبير وجود دارد: يك تعبير، تعبير ولايت است؛ «انّما وليّكم اللَّه و رسوله و الّذين امنوا الّذين يقيمون الصّلوة و يؤتون الزّكوة و هم راكعون»؛(8) بحث ولايت. معلوم است كه پيوند، ارتباط، معرفت، اينها داخل در زيرمجموعه ي ولايت است. يك بحث، بحث اطاعت است؛ «اطيعوا اللَّه و اطيعوا

الرّسول و اولي الامر منكم»؛(9) اطاعت رسول و اطاعت اولي الامر. اين، در عمل است. در ميدان عمل بايد اطاعت كرد، پيروي كرد. اما يك بحث سومي وجود دارد و آن، بحث مودت است. «قل لا اسئلكم عليه اجرا الّا المودّة في القربي».(10) اين مودت چيست ديگر؟ ولايتِ اينها را داشته باشيد، اطاعت هم از اينها بكنيد؛ مودت براي چيست؟ اين مودت، پشتوانه است. اگر اين مودت نباشد، همان بلائي بر سر امت اسلامي خواهد آمد كه در دورانهاي اول بر سر يك عده اي آمد كه همين مودت را كنار گذاشتند، بتدريج اطاعت و ولايت هم كنار گذاشته شد. بحث مودت خيلي مهم است. اين مودت، با اين ارتباطات عاطفي حاصل ميشود؛ ماجراي مصيبتهاي اينها را گفتن، يك جور ايجاد ارتباط عاطفي است؛ ماجراي مناقب اينها و فضائل اينها را گفتن، يك جور ديگر پيوند عاطفي است. بنابراين، اين عزاداري هائي كه انجام ميگيرد، اين گريه و زاري اي كه ميشود، اين تشريح حوادث عاشورا كه ميشود، اينها چيزهاي لازمي است. يك عده از موضع روشنفكري نيايند بگويند آقا، اينها ديگر لازم نيست. نه، اينها لازم است؛ اينها تا آخر لازم است؛ همين كارهائي كه مردم ميكنند. البته يك شكل هاي بدي وجود دارد كه گفته ايم؛ مثل قمه زدن كه گفتيم اين ممنوع است، نبايد اين كار انجام بگيرد؛ اين، مايه ي دراز شدن زبان دشمنان عليه دوستان اهل بيت است. اما همين عزاداري متعارفي كه مردم ميكنند؛ دسته جات سينه زني راه مي اندازند، عَلَم بلند ميكنند، اظهار محبت ميكنند، شعار مينويسند، ميخوانند، گريه ميكنند؛ اينها ارتباط عاطفي را روزبه روز بيشتر ميكند؛ اينها خيلي چيزهاي خوبي است. اين، اهميت تبليغ. بنابراين در حوزه ي

علميه - كه مركز هم از همه جهت قم است - بايد براي اين ترتيب دادن و جريان سازي و هماهنگ كردن و سياستگذاري براي تبليغ، حتماً يك كار خوبي انجام بگيرد - كه حالا مژده اش را دادند - ان شاءاللَّه كه اين كار دنبال بشود. اي بسا در يك برهه اي برخي از مسائل بايست تبليغ بشود كه مثلاً پنج سال، ده سال به آن نياز است و ممكن است پنج سال بعد، آن موضوع اصلاً مورد نياز نباشد. اين كار را بايد طراحي كرد. ما اين را هميشه سفارش ميكنيم به مبلغين، به طلاب، به فضلا كه نيازسنجي كنيد و بر طبق نياز مخاطب و استفهام مخاطب، حرف بزنيد؛ اما اين كارِ يك فرد نيست. افراد ممكن است در اين شناخت و ارزيابي هم بعضاً اشتباه بكنند. اين، كار يك جمع متمركز و يك برنامه ريزي است، كه ان شاءاللَّه بايد انجام بگيرد. مهمترين برهه اي و زمان و مكاني كه تبليغ، آنجا معنا ميدهد، جائي است كه فتنه وجود داشته باشد. بيشترين زحمت در صدر اسلام و در زمان پيغمبر، زحمات مربوط به منافقين بود. بعد از پيغمبر، در زمان اميرالمؤمنين زحماتي بود كه از درگيري و چالش حكومت اسلامي با افرادي كه مدعي اسلام بودند، به وجود مي آمد. بعد هم همين جور؛ در دوران ائمه (عليهم السّلام) هم همين جور؛ دوران غبارآلودگي فضا. والّا آن وقتي كه جنگ بدر هست، كار، دشوار نيست؛ آن وقتي كه در ميدانهاي نبرد حاضر ميشوند، با دشمناني كه مشخص است اين دشمن چه ميگويد، كار دشوار نيست. آن وقتي مسئله مشكل است كه اميرالمؤمنين در مقابل كساني واقع ميشود كه اينها مدعي

اسلامند و معتقد به اسلام هم هستند؛ اينجور نبود كه معتقد به اسلام هم نباشند، از اسلام برگشته باشند؛ نه، معتقدند به اسلام، راه را غلط ميروند، هواهاي نفساني كار دستشان ميدهد. اين، مشكلترين وضع است كه افراد را به شبهه مي اندازد؛ به طوري كه اصحاب عبداللَّه بن مسعود مي آيند خدمت حضرت، ميگويند «انّا قد شككنا في هذا القتال»!(11) چرا بايد شك كنند؟ اين شك خواص، پايه ي حركت صحيح جامعه ي اسلامي را مثل موريانه ميجود. ايني كه خواص در حقايق روشن ترديد پيدا كنند و شك پيدا كنند، اساس كارها را مشكل ميكند. مشكل كار اميرالمؤمنين، اين است. امروز هم همين است. امروز در سطح دنيا كه نگاه كنيد، همين جور است؛ در سطح داخل جامعه ي خودمان كه نگاه كنيد، همين جور است. تبيين لازم است. در سطح بين المللي، امروز دشمنان از همه ي ابزارها دارند استفاده ميكنند براي مشوب كردن اذهان عمومي آحاد بشر - ملتها - خواصشان و عوامشان؛ تا هر جا دستشان برسد. دارند براي اين تلاش ميكنند. ادعاي قانون گرائي ميكنند، ادعاي حقوق بشر ميكنند، ادعاي طرفداري از مظلوم ميكنند. خب، اينها حرفهاي قشنگي است، اينها حرفهاي جاذبه داري است؛ اما حقيقت چيز ديگري است. اين رئيس جمهور آمريكا - همين چند روز قبل از اين - ميگويد: ما دنبال اين هستيم كه دولتهاي قانون شكن پاسخگو باشند. خب، كدام دولت قانون شكن است؟ كدام دولت قانون شكن تر از دولت آمريكاست؟ دولت آمريكا با كدام قانون عراق را اشغال كرد و اين همه خسارت و تلفات انساني و مادي و معنوي بر ملت عراق وارد كرد؟ بر اساس يك شايعه ي دروغي كه خودشان به وجود آورده بودند، حمله كردند

عراق را اشغال كردند كه صدها هزار مردم عراق در اين چند سال كشته شدند و چند ميليون مردم عراق آواره شدند. چندي پيش در خبرها آمده بود پانصد و پنجاه دانشمند عراقي به وسيله ي اسرائيلي ها ترور شدند. اين، چيز كمي است؟! جوخه هاي ترور بسيج شدند، رفتند دانشمندان عراقي را يكي يكي پيدا كردند، ترور كردند. اين، بر اثر اشغال آمريكاست. با كدام قانون شما وارد عراق شديد؟ با كدام قانون تا حالا مانده ايد؟ با كدام قانون داريد با مردم عراق اينجور اهانت آميز رفتار ميكنيد؟ با كدام قانون افغانستان را اشغال كرديد؟ با كدام قانون بين الملليِ عقل پسند داريد نيروهاتان را در افغانستان افزايش ميدهيد؟ چقدر اتفاق افتاد اين حادثه كه هواپيماهاي آمريكائي، كاروانهاي عروسي را در افغانستان به خاك و خون كشيدند؟ در طول اين چند سال بارها و بارها اتفاق افتاد؛ ده ها نفر در هر حادثه اي كشته شدند؛ مردمي كه در يك عروسي شركت كرده بودند. آن وقت افسر آمريكائي با وقاحت تمام ميگويد: ما دنبال طالبان هستيم! هر جا طالبان را پيدا كنيم، ميزنيم! به عروسي مردم چه كار داريد؟ به زندگي مردم چه كار داريد؟ همين چندي پيش در هرات، يكي از اين حوادث را به وجود آوردند، بيش از صد نفر كشته شدند كه پنجاه تاشان كودكان بودند. مظهر بي قانوني شما هستيد. قانون شكن ترين دولتها، امروز دولت آمريكاست. حقيقت قضيه اين است؛ اما زباني كه به كار ميبرند، آن چيزي است كه گفتم: ما با قانون شكني مخالفيم! دولتهاي قانون شكن بايد پاسخگو باشند! ببينيد، فتنه يعني اين. چه چيزي ميتواند اين توطئه ها را، اين جريان گندابِ فاسد را از مجموعه ي افكار عمومي عالم جمع

بكند جز روشنگري؛ و اين ظلمات را بشكند. چه ميتواند بشكند، جز چراغ و مشعل بيان حقيقت؟ ببينيد چقدر وظيفه، سنگين است. در زمينه هاي مسائل ديني هم همين جور است. يكي از كارهائي كه امروز دستهاي فتنه انگيز در دنيا بجد دنبالش هستند، اختلافات مذهبي در بين مسلمانهاست. چون منطقه اي كه مسلمانها در آن زندگي ميكنند، منطقه ي حساسي است، منطقه ي پر فايده اي است، منطقه ي راهبردي است، منطقه ي نفت است و آنها به اينجا احتياج دارند؛ اسلام هم مزاحم است. پس بايستي يك جوري مشكل اسلام را براي خودشان حل كنند. يكي از راه هاي خوبي كه پيدا كرده اند، ايجاد اختلاف بين مسلمانهاست؛ وسيله ي اختلاف هم تعصبات مذهبي. چه چيزي ميتواند در مقابل اين، ايستادگي بكند؟ بصيرت، روشنگري، تبليغ صحيح، در دام دشمن نيفتادن. اين، عرصه ي بين المللي است. در عرصه ي داخلي هم همين جور. شما ملاحظه كنيد يك عده اي قانون شكني كردند، ايجاد اغتشاش كردند، مردم را به ايستادگي در مقابل نظام تا آنجائي كه ميتوانستند، تشويق كردند - حالا تيغشان نبريد؛ آن كاري كه ميخواستند نشد، او بحث ديگري است؛ آنها تلاش خودشان را كردند - زبان دشمنان انقلاب را و دشمنان اسلام را دراز كردند، جرأت به آنها دادند؛ كاري كردند كه دشمنان امام - آن كساني كه بغض امام را در دل داشتند - جرأت پيدا كنند بيايند توي دانشگاه، به عكس امام اهانت بكنند؛(12) كاري كردند كه دشمنِ مأيوس و نوميد، جان بگيرد، تشويق بشود بيايد در مقابل چشم انبوه دانشجوياني كه مطمئناً اينها علاقه مند به امامند، علاقه مند به انقلابند، عاشق كار براي كشور و ميهنشان و جمهوري اسلامي هستند، يك چنين اهانتي، يك چنين

كار بزرگي انجام بدهند. آن قانون شكني شان، آن اغتشاش جوئي شان - تشويقشان به اغتشاش و كشاندن مردم به عرصه ي اغتشاشگري - اين هم نتائجش. اين خطاها اتفاق مي افتد، عمل خلاف انجام ميگيرد، كار غلط انجام ميگيرد، بعد براي اينكه اين كار غلط، غلط بودنش پنهان بشود، اطراف او فلسفه درست ميشود! فلسفه ميبافند؛ استدلال برايش درست ميكنند! از ابتلائات بزرگ انسانها اين است؛ همه مان در معرض خطريم، بايد مراقب باشيم. كار خطا را ميكنيم، بعد براي اينكه در مقابل وجدانمان، در مقابل سؤال مردم، در مقابل چشم پرسشگران بتوانيم از كار خودمان دفاع كنيم، يك فلسفه اي برايش درست ميكنيم؛ يك استدلالي برايش ميتراشيم! خب، اينها ايجاد فتنه ميكند؛ يعني فضا را فضاي غبارآلود ميكند. شعار طرفداري از قانون ميدهند، عمل صريحاً بر خلاف قانون انجام ميدهند. شعار طرفداري از امام ميدهند، بعد كاري ميكنند كه در عرصه ي طرفداران آنها، يك چنين گناه بزرگي انجام بگيرد؛ به امام اهانت بشود، به عكس امام اهانت بشود. اين، كار كمي نيست؛ كار كوچكي نيست. دشمنان از اين كار خيلي خوشحال شدند. فقط خوشحالي نيست، تحليل هم ميكنند. بر اساس آن تحليل، تصميم ميگيرند؛ بر اساس آن تصميم، عمل ميكنند؛ تشويق ميشوند عليه مصالح ملي، عليه ملت ايران. اينجا آن چيزي كه مشكل را ايجاد ميكند، همان فريب، همان غبارآلودگي فضا و همان چيزي است كه در بيان اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) هست: «و لكن يؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان فهنالك يستولي الشّيطان علي اوليائه»؛(13) يك كلمه ي حق را با يك كلمه ي باطل مخلوط ميكنند، حق بر اولياء حق مشتبه ميشود. اينجاست كه روشنگري، شاخص معيّن

كردن، مايز معيّن كردن، معنا پيدا ميكند. آن كسي كه براي انقلاب، براي امام، براي اسلام كار ميكند، بمجردي كه ببيند حرف او، حركت او موجب شده است كه يك جهتگيري اي عليه اين اصول به وجود بيايد، فوراً متنبه ميشود. چرا متنبه نميشوند؟ وقتي شنفتند كه از اصلي ترين شعار جمهوري اسلامي - «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» - اسلامش حذف ميشود، بايد به خود بيايند؛ بايد بفهمند كه دارند راه را غلط ميروند، اشتباه ميكنند؛ بايد تبري كنند. وقتي مي بينند در روز قدس كه براي دفاع از فلسطين و عليه رژيم غاصب صهيونيست است، به نفع رژيم غاصب صهيونيست و عليه فلسطين شعار داده ميشود، بايد متنبه بشوند، بايد خودشان را بكشند كنار، بگويند نه نه، ما با اين جريان نيستيم. وقتي مي بينند سران ظلم و استكبار عالم از اينها حمايت ميكنند، رؤساي آمريكا و فرانسه و انگليس و اينهائي كه مظهر ظلمند - هم در زمان كنوني، هم در دوره ي تاريخيِ صد سال و دويست ساله ي تا حالا - دارند از اينها حمايت ميكنند، بايد بفهمند يك جاي كارشان عيب دارد؛ بايد متنبه بشوند. وقتي مي بينند همه ي آدمهاي فاسد، سلطنت طلب، از اينها حمايت ميكند، توده اي از اينها حمايت ميكند، رقاص و مطرب فراري از كشور از اينها حمايت ميكند، بايد متنبه بشوند، بايد چشمشان باز بشود، بايد بفهمند؛ بفهمند كه كارشان يك عيبي دارد؛ بلافاصله برگردند بگويند نه، ما نميخواهيم حمايت شما را. چرا رودربايستي ميكنند؟ آيا ميشود با بهانه ي عقلانيت، اين حقايق روشن را نديده گرفت، كه ما عقلانيت بخرج ميدهيم! اين عقلانيت است كه دشمنان اين ملت و دشمنان اين كشور و دشمنان

اسلام و دشمنان انقلاب، شما را از خود بدانند و براي شما كف و سوت بزنند، شما هم همين طور خوشتان بيايد، دل خوش كنيد؛ اين عقلانيت است؟! اين نقطه ي مقابل عقل است. عقل اين است كه بمجردي كه ديديد برخلاف آن مباني اي كه شما ادعايش را ميكنيد، چيزي ظاهر شد، فوراً خودتان را بكشيد كنار، بگوئيد نه نه نه، ما نيستيم؛ بمجردي كه ديديد به عكس امام اهانت شد، به جاي اينكه اصل قضيه را انكار كنيد، كار را محكوم كنيد؛ بالاتر از محكوم كردنِ كار، حقيقت كار را بفهميد، عمق كار را بفهميد؛ بفهميد كه دشمن چه جوري دارد برنامه ريزي ميكند، چه ميخواهد، دنبال چيست؛ اين را بايد اين آقايان بفهمند. من تعجب ميكنم! كساني كه اسم و رسم خودشان را از انقلاب دارند - بعضي از اين آقايان يك سيلي براي انقلاب نخوردند در دوران اختناق و طاغوت - و به بركت انقلاب اسم و رسمي پيدا كردند و همه چيزشان از انقلاب است، مي بينيد كه دشمنان انقلاب چطور بُراق شدند، آماده شدند، صف كشيدند، خوشحالند، ميخندند؛ اينها را كه مي بينيد؟ به خود بيائيد، متوجه بشويد.

شما برادران سابق ما هستيد. اينها كساني هستند كه بعضي از اينها، يك وقتي به خاطر طرفداري از امام مورد اهانت هم قرار ميگرفتند. حالا ببينند كه كساني كه به نام اينها شعار ميدهند، عكس اينها را روي دستشان ميگيرند، اسم اينها را با تجليل مي آورند، درست نقطه ي مقابل، عليه امام و عليه انقلاب و عليه اسلام شعار ميدهند و روزه خوري علني در روز قدس، در ماه رمضان، ميكنند؛ اينها را مي بينيد، خب، بكشيد كنار. انتخابات تمام

شد. انتخاباتي بود، عمومي هم بود، درست هم بود، اشكالي هم نتوانستند بر انتخابات بگيرند و ثابت كنند؛ حالا هي ادعا كردند، فرصت هم داده شد؛ گفتيم بيائيد، نشان بدهيد، ثابت كنيد؛ نتوانستند، نيامدند؛ تمام شد. پابندي به قانون اقتضاء ميكند كه انسان ولو اين رئيس جمهوري را كه انتخاب شده است قبول هم نداشته باشد، وقتي براي قانون احترام قائل بود، بايستي در مقابل قانون، خضوع كند. خب، معلوم است هيچ كسي نميتواند بگويد اين كسي كه انتخاب شده، صددرصد حُسن محض است، آن طرفي كه انتخاب نشده است، صددرصد قبح محض است؛ نه، همه حُسني دارند، قبحي دارند؛ اين طرف هم حُسني دارد، قبحي دارد؛ آن طرف هم حُسني دارد، قبحي دارد. قانون، ملاك است، معيار است. چرا اينجوري ميشود؟ چرا؟ اين، هواي نفس است. اينها مال امروز هم نيست. كساني كه از اوائل انقلاب يادشان هست، ميدانند؛ بعضي بودند از ياران امام، از نزديكان امام در دهه ي اول انقلاب و در حال حيات امام، كه كارشان به مقابله ي با امام كشيد؛ كارشان به معارضه ي با امام كشيد؛ ايستادند پاي اينكه امام را به زانو در بياورند و خطاي حركت امام (رضوان اللَّه تعالي عليه) را - آن مرد بزرگ را، آن مرد الهي را - اثبات كنند؛ اما بعد زاويه پيدا كردند. خب، انقلاب اينها را مطرود كرد. كساني كه از نزديكان امام بودند، از ياران امام بودند، كارشان كشيد به يا پناه بردن به دشمن، يا مواجه شدن با انقلاب، يا ضربه زدن به انقلاب. اينها بايد عبرت باشد براي همه ي ما؛ بايد عبرت باشد؛ بايد بفهميم. من هيچ اعتقادي ندارم

به دفع؛ من گفتم در نماز جمعه؛ اعتقاد من به جذب حداكثري و دفع حداقلي است؛ اما بعضي كأنه خودشان اصرار دارند بر اينكه از نظام فاصله بگيرند. يك اختلاف درون خانوادگي را، درون نظام را - كه مبارزات انتخاباتي بود - يك عده اي تبديل كردند به مبارزه ي با نظام - البته اينها اقليتند، كوچكند؛ در مقابل عظمت ملت ايران صفرند، لكن به نام اينها شعار ميدهند، اينها هم دل خوش ميكنند به اين - اين بايد مايه ي عبرت باشد. تبليغ بايد بتواند اين حقايق را براي مردم و براي خود آنها روشن بكند كه بفهمند دارند خطا ميكنند و اشتباه ميكنند. البته اين نظام، نظام الهي است؛ اين نظام، نظامي است كه خداي متعال لطف خود و حمايت خود را از اين نظام به مرات و كرات نشان داده است؛ تجربه هاي ما از اول انقلاب همه اش همين را نشان ميدهد. ما اگر با خدا باشيم، خدا با ماست.اين كساني كه و اين جهانخواران كه امروز در سطح بين المللي با اين منطقهاي مغلوط و با اين منطقهاي مخدوش - كه اشاره كردم - ميخواهند دنيا را اداره بكنند و بر دنيا سيطره پيدا بكنند، مطمئناً به وسيله ي اين ملت و به وسيله ي ملتهاي مستقل، به حول و قوه ي الهي تودهني خواهند خورد. اينها نه اسلام را شناختند، نه اين ملت را شناختند، نه اين انقلاب را شناختند، نه امام راحل عظيم الشأن ما را شناختند؛ نميدانند با كي طرف شده اند. اين ملت را هم نشناختند؛ اين ملت، ملت مقاومي است. جوانهاي ما جوانهائي هستند كه به معناي حقيقي كلمه از عمق جانشان تلاش ميكنند براي سعادت؛

سعادتي كه در اسلام هست. دانشجوهاي ما هم همين جورند؛ دانشجوهاي ما امروز جزو برترين دانشجوها هستند؛ نه فقط از لحاظ ذهن و علم، بلكه حتّي از لحاظ صفا، معنويت، ايمان؛ دانشجوهاي ما خيلي خوبند. توي همين قضايا هم بارها ديده شده؛ دانشگاه بسيار آزمايش خوبي داد. در همين قضايا نشان داد كه توي صحنه است، آگاه است، بيدار است. هرچه هم اين ارتباط حوزه و دانشگاه، اين پيوند حوزه و دانشگاه بيشتر بشود، اين معنويت، اين روحيات، بيشتر خواهد شد. ما البته درخواستمان از مردم اين است: در اين قضاياي اهانت به امام راحل (رضوان اللَّه عليه)، مردم ما عصباني شدند، خشمگين شدند؛ حق هم دارند. اعلام برائت كردند، جا هم داشت، خوب هم بود؛ لكن آرامش شان را حفظ كنند. از دانشجوها هم ما همين درخواست را داريم: آرامش را حفظ كنيد. اين كساني كه در مقابل شما قرار دارند، اينها كساني نيستند كه ريشه اي داشته باشند، بتوانند بمانند، بتوانند در مقابل عظمت اين ملت و عظمت اين انقلاب، مقاومت كنند؛ نه. با آرامش؛ همه كار با آرامش. اگر يك وقتي لازم بشود، خود مسئولين، خود قانون و حافظان قانون، آنچه كه وظيفه شان باشد، انجام ميدهند. البته شناسائي كنند؛ خود دانشجوها موظفند در محيط دانشگاه، افرادي را كه منشأ فسادند، اينها را بشناسند و ديگران را آگاه كنند. اين خودش يك تبليغ درست و صحيحي است. آگاه كنند؛ بدانند ارتباطات اينها را، جهتگيري اينها را؛ لكن همه كار با آرامش بايد انجام بگيرد. در سطح جامعه، تشنج، اغتشاش، درگيري مصلحت نيست؛ اين چيزي است كه دشمن ميخواهد. دشمن ميخواهد جامعه آرام نباشد. امنيت، مهم

است. دشمنان امنيتِ مردم دوست دارند كه مردم در ناامني زندگي كنند، ناراحت بشوند، كلافه بشوند، عصباني بشوند؛ ما اين را نميخواهيم. ما ميخواهيم مردم زندگي شان، زندگي آرامي باشد؛ دانشجو بتواند درس بخواند؛ طلبه بتواند درس بخواند؛ دانشمند بتواند تحقيق خودش را بكند؛ صنعتگر، كشاورز، بازرگان، بتوانند همه كارشان را انجام بدهند. محيط دانشگاه هم بايد محيط امني باشد؛ جوانهاي مردم توي اين مجموعه ي دانشگاه جمعند، مردم ميخواهند جوانهاشان در محيط امني باشند. اين كساني كه محيط دانشگاه را با اين اغتشاشگري ناامن ميكنند، با مردم مواجه اند، با مردم طرفند. البته دستگاه هاي قانوني هم وظائفي دارند؛ بايد به اين وظائف عمل كنند. بدانيد جوانان عزيز! طلاب عزيز! فضلاي جوان! بدانيد كه اين آيه ي مباركه: «فامّا الزّبد فيذهب جفاء و امّا ما ينفع النّاس فيمكث في الارض»،(14) امروز مصداق تام و تمامي در زمان شما دارد و اين را شما خواهيد ديد. به فضل الهي خواهيد ديد كه «و امّا ما ينفع النّاس فيمكث في الارض»، اين بناي استوار كه هندسه ي آن الهي است، بناي آن هم با دست يك مرد الهي است، بقاء آن هم با اراده ي اين ملت عظيم و با ايمان اين ملت عظيم است، استوار خواهد ماند و ان شاءاللَّه اين درخت روزبه روز ريشه دارتر خواهد شد و خواهيد ديد كه اين مخالفان، اين كساني كه با اين بنا، با اين حق و حقيقت مخالفت ميكنند، «فيذهب جفاء»؛ اينها در مقابل چشم شما ان شاءاللَّه نابود خواهند بود. اميدواريم خداوند متعال قلب مقدس ولي عصر را نسبت به همه ي ما مهربان بفرمايد و دعاي آن حضرت را شامل حال ما بفرمايد و ارواح طيبه ي شهدا و

روح امام بزرگوار را ان شاءاللَّه از ما راضي كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

1) آل عمران: 61

2) مقتل ابي مخنف، ص 85؛ «هر كس سلطان ستمكاري را ببيند كه حرام خدا را حلال ميشمارد و پيمان خدا را ميگسلد، ... اگر با رفتار و گفتار خود كارهاي او را تغيير ندهد، سزاست كه خداوند او را با وي محشور كند.»

3) بقره: 285؛ «پيامبر (خدا) بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است، ايمان آورده است و مؤمنان همگي به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ايمان آورده اند ...»

4) بقره: 277؛ «كساني كه ايمان آورده اند و كارهاي شايسته كرده اند...»

5) رئيس حوزه ي علميه ي قم

6) احزاب: 39؛ «همان كساني كه پيامهاي خدا را ابلاغ ميكنند و از او ميترسند و از هيچ كس جز خدا بيم ندارند و خدا براي حسابرسي كفايت ميكند.»

7)يونس: 32؛ «... و بعد از حقيقت جز گمراهي چيست؟...»

8) مائده: 55؛ «وليّ شما تنها خدا و پيامبر اوست و كساني كه ايمان آورده اند؛ همان كساني كه نماز برپا ميدارند و در حال ركوع زكات ميدهند.»

9) نساء: 59؛ «... خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياي امر خود را (نيز) اطاعت كنيد ...»

10) شوري: 23؛ «... بگو به ازاي آن (رسالت پاداشي از شما خواستار نيستم، مگر دوستي درباره ي خويشاوندان ...»

11) وقعة صفين، ص 115: «ما در اين جنگ شك داريم.»

12) شعار حضار (روح مني خميني - بت شكني خميني)

13) نهج البلاغه، خطبه ي 50؛ «و همواره پاره اي از حق و پاره اي از باطل را در هم مي آميزند و در چنين حالي شيطان بر ياران خود مسلط ميشود.»

14) رعد:

17؛ «... اما كف بيرون افتاده از ميان ميرود، ولي آنچه به مردم سود ميرساند، در زمين (باقي ميماند...»

بيانات در ديدار مردم قم در سالگرد قيام 19 دى

بيانات در ديدارمردم قم در سالگرد 19 دي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هر سال نوزدهم دى را همه ى ملت ايران، بخصوص مردم عزيز و بابصيرت قم، همچون يك مقطع تاريخىِ گويا و زباندار، به رخ مستكبران عالم ميكشند. جا هم دارد؛ حقيقتاً هم حادثه اى مثل نوزدهم دى، به رخ دشمن كشيدنى است. اين حادثه از ابعاد مختلفى قابل توجه و تأمل است: هم بصيرت در اين حادثه موج ميزند، هم موقع شناسى، هم دشمن شناسى، هم مجاهدت و اقدام و فداكارى؛ اينها ابعاد اين حادثه ى عظيمى است كه در نوزدهم دى سال 56 - يعنى سى و دو سال قبل - به وقوع پيوسته است. از طرف ديگر، همين حادثه، مبدأ يك تحول، يك حركت، يك جريان عظيم و جهتدارى در ملت ايران شد. پس حادثه، حقيقتاً حادثه ى مهمى است. آن روز هم تأثير گذاشت؛ امروز هم كه شما ياد آن حادثه را و ياد شهداى روحانى و غير روحانىِ آن حادثه را گرامى ميداريد، باز تأثير ميگذارد؛ درس ميدهد، بصيرت ميدهد و جهت حركت را به ما نشان ميدهد. روزهاى سال، به طور طبيعى و به خودى خود همه مثل همند؛ اين انسانها هستند، اين اراده ها و مجاهدتهاست كه يك روزى را از ميان روزهاى ديگر برميكشد و آن را مشخص ميكند، متمايز ميكند، متفاوت ميكند و مثل يك پرچمى نگه ميدارد تا راهنماى ديگران باشد. روز عاشورا - دهم محرم - فى نفسه با روزهاى ديگر فرقى ندارد؛ اين حسين بن على (عليه السّلام)

است كه به اين روز جان ميدهد، معنا ميدهد، او را تا عرش بالا ميبرد؛ اين مجاهدتهاى ياران حسين بن على (عليه السّلام) است كه به اين روز، اين خطورت و اهميت را ميبخشد. روز نوزدهم دى هم همين جور است، روز نهم دىِ امسال هم از همين قبيل است. نهم دى با دهم دى فرقى ندارد؛ اين مردمند كه ناگهان با يك حركت - كه آن حركت برخاسته از همان عواملى است كه نوزدهم دىِ قم را تشكيل داد؛ يعنى برخاسته ى از بصيرت است، از دشمن شناسى است، از وقت شناسى است، از حضور در عرصه ى مجاهدانه است - روز نهم دى را هم متمايز ميكنند. مطمئن باشيد كه روز نهم دىِ امسال هم در تاريخ ماند؛ اين هم يك روز متمايزى شد. شايد به يك معنا بشود گفت كه در شرائط كنونى - كه شرائط غبارآلودگىِ فضاست - اين حركت مردم اهميت مضاعفى داشت؛ كار بزرگى بود. هرچه انسان در اطراف اين قضايا فكر ميكند، دست خداى متعال را، دست قدرت را، روح ولايت را، روح حسين بن على (عليه السّلام) را مى بيند. اين كارها كارهائى نيست كه با اراده ى امثال ما انجام بگيرد؛ اين كار خداست، اين دست قدرت الهى است؛ همان طور كه امام در يك موقعيت حساسى - كه من بارها اين را نقل كرده ام - به بنده فرمودند: «من در تمام اين مدت، دست قدرت الهى را در پشت اين قضايا ديدم». درست ديد آن مرد نافذِ بابصيرت، آن مرد خدا. در شرائط فتنه، كار دشوارتر است؛ تشخيص دشوارتر است. البته خداى متعال حجت را هميشه تمام ميكند؛ هيچ

وقت نميگذارد مردم از خداى متعال طلبگار باشند و بگويند تو حجت را براى ما تمام نكردى، راهنما نفرستادى، ما از اين جهت گمراه شديم. در قرآن مكرر اين معنا ذكر شده است. دست اشاره ى الهى همه جا قابل ديدن است؛ منتها چشم باز ميخواهد. اگر چشم را باز نكرديم، هلال شب اول ماه را هم نخواهيم ديد؛ اما هلال هست. بايد چشم باز كنيم، بايد نگاه كنيم، دقت كنيم، از همه ى امكاناتمان استفاده كنيم تا اين حقيقت را كه خدا در مقابل ما قرار داده است، ببينيم.

مهم اين است كه انسان اين مجاهدت را بكند. اين مجاهدت به نفع خود انسان است؛ خداى متعال هم در اين مجاهدت به او كمك ميكند. نوزده دىِ مردم قم در سال 56 از اين قبيل بود، نهم دىِ امسالِ آحاد مردم كشور - كه حقيقتاً اين حركت ميليونى فوق العاده ى مردم حركت عظيمى بود - از همين قبيل است، و قضاياى گوناگونى كه ما در طول انقلاب از اين چيزها كم نداشتيم. اين مجاهدت، راه را به ما نشان ميدهد. ببينيد در جنگ صفين، اميرالمؤمنين در مقابل كفار كه قرار نداشت؛ جبهه ى مقابل اميرالمؤمنين جبهه اى بودند كه نماز هم ميخواندند، قرآن هم ميخواندند، ظواهر در آنها محفوظ بود؛ خيلى سخت بود. كى بايد اينجا روشنگرى كند و حقائق را به مردم نشان دهد؟ بعضى ها حقيقتاً متزلزل ميشدند. تاريخ جنگ صفين را كه انسان ميخواند، دلش ميلرزد. در اين صف عظيمى كه اميرالمؤمنين به عنوان لشكريان راه انداخته بود و تا آن منطقه ى حساس - در شامات - در مقابل معاويه قرار گرفته

بود، تزلزل اتفاق مى افتاد؛ بارها اين اتفاق افتاد؛ چند ماه هم قضايا طول كشيد. يك وقت خبر مى آوردند كه در فلان جبهه، يك نفرى شبهه اى برايش پيدا شده است؛ شروع كرده است به اينكه آقا ما چرا داريم ميجنگيم؟ چه فايده دارد؟ چه، چه. اينجا اصحاب اميرالمؤمنين - يعنى در واقع اصحاب خاص و خالصى كه از اول اسلام با اميرالمؤمنين همراه بودند و از اميرالمؤمنين جدا نشدند - جلو مى افتادند؛ از جمله جناب عمار ياسر (سلام اللَّه عليه) كه مهمترين كار را ايشان ميكرد. يكى از دفعات عمار ياسر - ظاهراً عمار بود - استدلال كرد. ببينيد چه استدلالهائى است كه انسان ميتواند هميشه اينها را به عنوان استدلالهاى زنده در دست داشته باشد. ايشان ديد يك عده اى دچار شبهه شده اند؛ خودش را رساند آنجا، سخنرانى كرد. يكى از حرفهاى او در اين سخنرانى اين بود كه گفت: اين پرچمى كه شما در جبهه ى مقابل مى بينيد، اين پرچم را من در روز احد و بدر در مقابل رسول خدا ديدم - پرچم بنى اميه - زير اين پرچم، همان كسانى آن روز ايستاده بودند كه امروز هم ايستاده اند؛ معاويه و عمروعاص. در جنگ احد، هم معاويه، هم عمروعاص و ديگر سران بنى اميه در مقابل پيغمبر قرار داشتند؛ پرچم هم پرچم بنى اميه بود. گفت: اينهائى كه شما مى بينيد در زير اين پرچم، آن طرف ايستاده اند، همينها زير همين پرچم در مقابل پيغمبر ايستاده بودند و من اين را به چشم خودم ديدم. اين طرفى كه اميرالمؤمنين هست، همين پرچمى كه امروز اميرالمؤمنين دارد - يعنى پرچم بنى هاشم - آن روز هم

در جنگ بدر و احد بود و همين كسانى كه امروز زيرش ايستاده اند، يعنى على بن ابى طالب و يارانش، آن روز هم زير همين پرچم ايستاده بودند. از اين علامت بهتر؟ ببينيد چه علامت خوبى است. پرچم، همان پرچم جنگ احد است؛ آدمها همان آدمهايند، در يك جبهه. پرچم، همان پرچم جنگ احد است؛ آدمها همان آدمهايند در جبهه ى ديگر، در جبهه ى مقابل. فرقش اين است كه آن روز آنها ادعا ميكردند و معترف بودند و افتخار ميكردند كه كافرند، امروز همانها زير آن پرچم ادعا ميكنند كه مسلمند و طرفدار قرآن و پيغمبرند؛ اما آدمها همان آدمهايند، پرچم هم همان پرچم است. خوب، اينها بصيرت است. اينقدر كه ما عرض ميكنيم بصيرت بصيرت، يعنى اين. از اول انقلاب و در طول سالهاى متمادى، كى ها زير پرچم مبارزه ى با امام و انقلاب ايستادند؟ آمريكا در زير آن پرچم قرار داشت، انگليس در زير آن پرچم قرار داشت، مستكبرين در زير آن پرچم قرار داشتند، مرتجعين وابسته ي به نظام استكبار و سلطه، همه در زير آن پرچم مجتمع بودند؛ الان هم همين جور است. الان هم شما نگاه كنيد از قبل از انتخابات سال 88، در اين هفت هشت ماه تا امروز آمريكا كجا ايستاده است؟ انگليس كجا ايستاده است؟ خبرگزارى هاى صهيونيستى كجا ايستاده اند؟ در داخل، جناحهاى ضد دين، از توده اى بگير تا سلطنت طلب، تا بقيه ى اقسام و انواع بى دين ها كجا ايستاده اند؟ يعنى همان كسانى كه از اول انقلاب با انقلاب و با امام دشمنى كردند، سنگ زدند، گلوله خالى كردند، تروريسم راه انداختند. سه روز از پيروزى انقلاب در بيست و دوى بهمن گذشته بود،

همين آدمها با همين اسمها آمدند جلوى اقامتگاه امام در خيابان ايران، بنا كردند شعار دادن؛ همانها الان مى آيند توى خيابان، عليه نظام و عليه انقلاب شعار ميدهند! چيزى عوض نشده. اسمشان چپ بود، پشت سرشان آمريكا بود؛ اسمشان سوسياليست بود، ليبرال بود، آزادى طلب بود، پشت سرشان همه ي دستگاه هاى ارتجاع و استكبار و استبداد كوچك و بزرگ دنيا صف كشيده بودند! امروز هم همين است. اينها علامت است، اينها شاخص است؛ و مهم اين است كه ملت اين شاخصها را ميفهمد؛ اين چيزى است كه انسان اگر صدها بار شكر خدا را بكند، حقش را به جا نياورده است؛ سجده ى شكر كنيم. اين ملت عظيم از قشرهاى مختلف در سراسر كشور نگاه ميكنند به صحنه، ميشناسند صحنه را؛ خيلى چيز بزرگ و مهمى است. اينى كه من عرض ميكنم روز نُه دى در تاريخ ماندگار است، به خاطر اين است. مردم بيدارند؛ همين است كه كشور شما را نگه داشته است عزيزان من! همين است كه انقلابتان را حفظ كرده است؛ همين است كه جرأت سران استكبار را از آنها گرفته است كه بخواهند به ملت ايران حمله كنند؛ ميترسند. حالا در تبليغات، زيد و عمرو و بكر را ميكشند جلو، بمباران تبليغاتى ميكنند؛ اما حقيقت قضيه چيز ديگرى است. دشمن حقيقى آنها ملت ايران است، دشمن حقيقى آنها ايمان و بصيرت ملت ايران است، دشمن حقيقى آنها همين غيرت دينى جوانهاست كه ميجوشد. يك وقتى هم دندان روى جگر ميگذارند، صبر هم ميكنند، بايد هم بكنند؛ اما يك وقت هم آنجائى كه وقت حضور در صحنه است، مى آيند توى صحنه. تحليل حوادث

جارى كشورمان تحليلى نيست كه از حوادث عالم جدا باشد. حوادث عالم، حوادث منطقه، اينها به هم متصل است. بخشى هم مربوط به كشور ماست، كه البته آن بخش اصلى و اساسى است. علت هم اين است كه استكبار لنگى كار خود را از اينجا مى بيند؛ و اين نشان ميدهد كه يك ملت و يك مجموعه ى انسانى چه نقشى ميتواند ايفاء كند. اينى كه امام بزرگوار ما هى خطاب ميكرد به امت اسلام، با توجه به اين حقيقت است. يك ملت وقتى بيدار ميشود، اينجور ميتواند همه ى محاسبات استكبار را به هم بريزد. كارخانه اى كه آنها درست كردند، خط توليدى كه براى به ثمر رساندن اهداف استكبارىِ خودشان به وجود آوردند، اين خط توليد را بيدارى يك ملت اينجور كُند يا متوقف ميكند. اگر همه ي ملتهاى مسلمان بيايند توى ميدان، چه ميشود! اگر همه ى ملتهاى مسلمان همين بصيرت را، همين آمادگى را، همين حضور را پيدا كنند، چه اتفاقى در دنيا مى افتد! از اين ميترسند. ميخواهند صداى من و شما خاموش بشود و به گوش ملتهاى ديگر نرسد. ميخواهند كارى كنند كه ملتهاى ديگر نفهمند تأثير بيدارى و بصيرت يك ملت در حوادث عالم چقدر است. يك نكته را هم به جوانان عزيز انقلابى، به فرزندان عزيز انقلابى خودم، به فرزندان بسيجى - از زن و مرد - عرض بكنم: جوانان از اطراف و اكناف كشور، از آنچه كه تهتّك بيگانگان از ايمان دينى به گوششان ميخورد يا با چشمشان مى بينند، عصبانى هستند؛ وقتى مى بينند روز عاشورا چگونه يك عده اى حرمت عاشورا را هتك ميكنند، حرمت امام حسين را هتك ميكنند، حرمت

عزاداران حسينى را هتك ميكنند، دلهاشان به درد مى آيد، سينه هاشان پر ميشود از خشم؛ البته خوب، طبيعى هم هست، حق هم دارند؛ ولى ميخواهم عرض بكنم جوانهاى عزيز مراقب باشند، مواظب باشند كه هرگونه كار بى رويه اى، كمك به دشمن است. اينجا جوانها تلفن ميكنند - ميفهمم من، ميخوانم، غالباً تلفنها و نامه ها را خلاصه ميكنند، هر روز مى آورند، من نگاه ميكنم - مى بينم همين طور جوانها گله مند، ناراحت و عصبانى؛ گاهى هم از بنده گله ميكنند كه چرا فلانى صبر ميكند؟ چرا فلانى ملاحظه ميكند؟ من عرض ميكنم؛ در شرائطى كه دشمن با همه ى وجود، با همه ى امكاناتِ خود درصدد طراحى يك فتنه است و ميخواهد يك بازى خطرناكى را شروع كند، بايد مراقبت كرد او را در آن بازى كمك نكرد. خيلى بايد با احتياط و تدبير و در وقت خودش با قاطعيت وارد شد. دستگاه هاى مسئولى وجود دارند، قانون وجود دارد؛ بر طبق قانون، بدون هيچگونه تخطى از قانون، بايستى مُرّ قانون به صورت قاطع انجام بگيرد؛ اما ورود افرادى كه شأن قانونى و سمت قانونى و وظيفه ى قانونى و مسئوليت قانونى ندارند، قضايا را خراب ميكند. خداى متعال به ما دستور داده است: «و لايجرمنّكم شنئان قوم على ان لاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتّقوى».(1) بله، يك عده اى دشمنى ميكنند، يك عده اى خباثت به خرج ميدهند، يك عده اى از خباثت كنندگان پشتيبانى ميكنند - اينها هست - اما بايد مراقب بود. اگر بدون دقت، بدون حزم، انسان وارد برخى از قضايا بشود، بى گناهانى كه از آنها بيزار هم هستند، لگدمال ميشوند؛ اين نبايد اتفاق بيفتد. من برحذر ميدارم

جوانهاى عزيز را، فرزندان عزيز انقلابىِ خودم را از اينكه يك حركتى را خودسرانه انجام بدهند؛ نه، همه چيز بر روال قانون. مسئولين كشور بحمداللَّه چشمشان هم باز است، مى بينند؛ مى بينند مردم در چه جهتى دارند حركت ميكنند. حجت بر همه تمام شده است. حركت عظيم روز چهارشنبه ى نهم دى ماه حجت را بر همه تمام كرد. مسئولين قوه ى مجريه، مسئولين قوه ى مقننه، مسئولين قوه ى قضائيه، دستگاه هاى گوناگون، همه ميدانند كه مردم در صحنه اند و چه ميخواهند. دستگاه ها بايد وظائفشان را انجام بدهند؛ هم وظائفشان در مقابل آدم مفسد و اغتشاشگر و ضدانقلاب و ضدامنيت و اينها، هم وظائفشان در زمينه ى اداره ى كشور. مسائل كشور كه فقط مسائل مربوط به اغتشاشگران نيست؛ كشور مسائل اقتصادى دارد، مسائل علمى دارد، مسائل سياسى دارد، مسائل بين المللى دارد، مسائل امنيتى دارد؛ صدها مسئله ي مهم پيش روى مسئولان كشور هست؛ بايد اينها را انجام بدهند؛ بايد كشور را مديريت كنند؛ بايد كشور را جلو ببرند. دشمن ميخواهد با اين حوادث، چرخهاى كشور از كار بيفتد؛ نبايد به دشمن كمك كرد. دشمن ميخواهد با اينگونه حوادث، چرخ پيشرفت اقتصادى متوقف بشود؛ دشمن ميخواهد چرخ پيشرفت علمى كه بحمداللَّه دور برداشته است و حركت علمى خوبى آغاز شده و رو به رشد هم هست، متوقف بشود؛ دشمن ميخواهد حضور سياسى قدرتمندانه ى جمهورى اسلامى در عرصه هاى بين المللى را كه امروز از گذشته بسيار بارزتر و پرجلوه تر است، مخدوش كند، خراب كند با اين مسائل اينجورى؛ نبايد به دشمن كمك كرد. بنابراين مسئولان بايد كارهاى خود را در زمينه هاى اقتصادى، در زمينه هاى علمى، در زمينه هاى سياسى، در زمينه هاى اجتماعى، در

همه ى زمينه هائى كه مسئوليتى دارند، وظيفه اى دارند، با قدرت، با قوّت و با دقت انجام بدهند. همكارى هاى با دولت و مسئولين كشور هم بايد ادامه پيدا كند. مردم هم كه حضور خودشان را در صحنه نشان داده اند. بزرگترين ثروت براى يك نظام همين است كه مردم پشت سرش باشند. آمدند به اصطلاح خواستند اين حركت مردمى را خراب كنند؛ گفتند راهپيمائى حكومتى! بى عقلها نفهميدند كه با اين حرف دارند حكومت را تعريف ميكنند؛ دارند از حكومت تمجيد ميكنند. اين چه حكومتى است كه در ظرف دو روز - روز عاشورا (يكشنبه) آن خباثتها را راه انداختند، روز چهارشنبه اين حركت عظيم راه افتاد - ميتواند يك چنين بسيج عظيم ملى را در سرتاسر كشور بكند؟ امروز كدام كشور ديگر، كدام حكومت ديگر چنين قدرتى دارد؟ قوى ترين حكومتهاى دنيا و ثروتمندترينشان - كه ولخرجى هاى زيادى هم براى جاسوس پرورى و خرابكارى و تروريست پرورى دارند - اگر همه ى تلاششان را هم بكنند، نميتوانند ظرف دو روز، صد هزار نفر آدم را بياورند توى خيابانهاى شهرشان يا كشورشان. چند ده ميليون انسان در سرتاسر كشور بيايند! اگر به دستور حكومت آمده باشند، اين خيلى حكومت مقتدرى است؛ پس خيلى حكومت قوى اى است كه اينجور امكان بسيج را دارد. اما حقيقت غير از اين است؛ حقيقت اين است كه در كشور ما حكومت و مردمى وجود ندارد - همه يكى اند - مسئولين حكومت، از شخص حقير اين بنده گرفته تا ديگران، هر كدام قطره هائى هستيم در اقيانوس عظيم اين ملت.

رحمت خداوند بر روان پاك امام بزرگوارمان كه سلسله جنبان اين حركت عظيم،

او بود؛ و رحمت خداوند بر روان پاك شهداى عزيزمان كه آنها بودند كه پيشروان و سابقون اين حركت عظيم بودند، كه «و السّابقون السّابقون. اولئك المقرّبون»؛(2) اينها هستند كه راه را باز كردند، هموار كردند؛ و رحمت خدا بر شما مردم عزيز، بر شما جوانان عزيز، كه اينجور بصيرت و آمادگى را از خودتان نشان ميدهيد و دشمن را از دست اندازى به كشورتان و نظامتان و انقلابتان مأيوس ميكنيد. خداوند ان شاءاللَّه يار و نگهدار شما باشد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) مائده: 8؛ «... و البته نبايد دشمنىِ گروهى شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد؛ عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديكتر است ...»

2) واقعه: 10 و 11؛ «و سبقت گيرندگان مقدمند. آنانند همان مقربان [خدا]»

ديدار با اعضاي شوراى هماهنگى تبليغات اسلامى

ديدار با اعضاي شوراى هماهنگى تبليغات اسلامى بسم الله الرّحمن الرّحيم خيلى خوشحاليم از اينكه بعد از مدتهاى طولانى، اين توفيق دست داد كه با شما برادران و خواهران عزيز - كه يكى از مؤثرترين كارها را در حركت نظام جمهورى اسلامى بر عهده گرفته ايد - ملاقات كنيم و به شما خسته نباشيد عرض كنيم. «شوراى هماهنگى تبليغات» يكى از كهن ترين و پرسابقه ترين نهادهاى نظام جمهورى اسلامى است. اين اهميت دارد كه يك دستگاهى بر اساس يك نياز واقعى و صادقانه در كشور به وجود بيايد و در طول ساليان متمادى، با تحولات گوناگون، آن نياز را همواره مورد نظر داشته باشد و حق عمل و اقدام را به جا بياورد. شوراى هماهنگى تبليغات، از اين قبيل مجموعه هاست. همان طور كه حضرت آقاى جنتى (دامت بركاته) فرمودند و اشراف خود ايشان هم يقيناً در اين جهت

تأثير بسيار فراوانى داشته است، اين مجموعه در طول اين سالها همچنان در خط درست و در صراط مستقيمى حركت كرده، لحظه ها را شناخته و كار مناسبِ آن لحظه را انجام داده. مشكل برخى از افراد و مجموعه ها اين است: بى ايمان نيستند، بى شوق و بى محبت هم نيستند؛ اما لحظه شناس نيستند. لحظه را بايد شناخت، نياز را بايد دانست. فرض بفرمائيد كسانى در كوفه دلهاشان پر از ايمان به امام حسين بود، به اهل بيت محبت هم داشتند، اما چند ماه ديرتر وارد ميدان شدند؛ همه شان هم به شهادت رسيدند، پيش خدا هم مأجورند؛ اما كارى كه بايد بكنند، آن كارى نبود كه آنها كردند؛ لحظه را نشناختند؛ عاشورا را نشناختند؛ در زمان، آن كار را انجام ندادند. اگر كارى كه توابين در مدتى بعد از عاشورا انجام دادند، در هنگام ورود جناب مسلم به كوفه انجام ميدادند، اوضاع عوض ميشد؛ ممكن بود حوادث، جور ديگرى حركت بكند. شناسائى لحظه ها و انجام كار در لحظه ى نياز، خيلى چيز مهمى است. شوراى شما بحمدالله اين خصوصيت را داشته است. دلائل زيادى هم براى اين هست؛ آخرى اش همين نهم دى است؛ قبلش - ده سال قبل از اين - 23 تير است كه اشاره فرمودند؛ آن روز هم نياز لحظه ها بود؛ اين يك كار متعارف و معمولى نبود. راهپيمائى مردم در بيست و دوى بهمن با همه ى عظمتى كه دارد - كه حالا عرض خواهم كرد - يك كار متعارف است، يك كار روان شده است، شناخته شده است، متوقع است كه انجام بگيرد و انجام ميگيرد؛ اما بيست و سه ى تير در سال 78، يك كار متعارف نبود، يك كار

متوقع نبود؛ اهميت داشت كه اين مجموعه بداند و بفهمد كه اين كار در آن شرائط، لازم است و آن را انجام بدهد. كار نهم دى ماهِ امسال هم همين جور بود. شناختن موقعيت، فهميدن نياز، حضور در لحظه ى مناسب و مورد نياز؛ اين اساس كار است كه مؤمن بايد اين را هم با خود همراه داشته باشد تا بتواند وجودش مؤثر بشود؛ آن كارى را كه بايد انجام بدهد، بتواند انجام بدهد. خوب، الحمدلله شوراى هماهنگى تبليغات اين خصوصيت را داشته است، نشان داده است؛ هم در دهه ى اول، در اوضاع و احوال گوناگون آن دهه - در دوران دفاع مقدس، قبل از دفاع مقدس، بعد از دوران دفاع مقدس - هم بعد از رحلت امام در مناسبتهاى مختلف كه قله هائى را در تاريخ ما به وجود آورد. يكى از اين قله هاى فراموش نشدنى، همين نهم دى امسال بود. دو تا مطلب را من لازم است عرض بكنم: يكى راجع به بيست و دوم بهمن است؛ دهه ى فجر است. دهه ى فجر مثل خيلى از چيزهاى انقلاب اسلامى و نظام جمهورى اسلامى، يك پديده ى منحصربه فرد است در تاريخ شناخته شده ى ما. اين، شعار نيست؛ اين درست عين واقعيت است، با مطالعه و با تدبر. چرا منحصربه فرد است؟ همه ى انقلابهاى دنيا، از وقتى كه جريان انقلابها و حضورهاى مردمى در تاريخ ثبت شده است، سالگردهائى داشتند و دارند. اينى كه اين سالگردها به وسيله ى همان عامل و عنصرى تجليل بشود و به ياد مانده بشود كه اصل آن حادثه را به وجود آورد، اين در تاريخ نظير ندارد. ببينيد انقلابهائى كه از آنها چندين سال اثرى

باقى بود و تحولاتى كه ياد آنها در ذهنيت جامعه شان باقى ماند - حالا بعضى از انقلابها و تحولات اجتماعى بعد از مدتى بكل از بين رفت و ياد آنها هم فراموش شد - مثلاً فرض بفرمائيد انقلاب اكتبر شوروى كه ده ها سال وجود داشت، يا يك خرده ضعيف تر از آن، انقلاب كبير فرانسه و همچنين بقيه ى اين تحولاتى كه يا به وسيله ى انقلابهاى مردمى يا شبه انقلابهاى مردمى به وجود آمد، در سالگرد آنها - لااقل در سال سوم و چهارم - ديگر خبرى از متن مردم نيست، مردم حضور ندارند؛ سالگرد انقلاب را به صورت يك حركت تشريفاتى انجام ميدهند؛ يك عده اى از مسئولين مى آيند، مى ايستند؛ احياناً رژه ى نيروهاى مسلح و يك تعدادى هم تماشاچى. سى سال از انقلاب ما ميگذرد. هر سال آن كسانى كه سالگرد انقلاب را مجسم كردند، برجسته كردند، جشن گرفتند، آحاد مردم بودند. ميليونها مردم هر سال 22 بهمن در سرتاسر كشور به خيابانها مى آيند؛ آنها اعلام ميكنند عيد انقلاب را، سالروز انقلاب را، يادبود انقلاب را. اين معنايش چيست؟ اين معنايش اين است كه انقلاب، قائم به ايمانهاى آحاد مردم است؛ مخالفين با انقلاب، مخالفين با نظامِ برآمده ى از انقلاب، با مردم روبه رو هستند، با مردم طرفند. سرّ اينكه آنها موفق هم نميشوند، همين است؛ والّا هيچ نظام سياسى اى نيست كه نشود آن را با روشهاى سياسى يا امنيتى متزلزل كرد؛ يك قوى ترى مى آيد، آن را متزلزل ميكند. اما نظامى كه متكى به مردم است، مخالفينش هرچه از لحاظ امنيتى و نظامى و ثروت و اقتصاد و اينها قوى تر هم باشند، نميتوانند اين نظام را متزلزل كنند؛

سرّش هم اين است كه اين نظام متكى به مردم است، متكى به ايمانهاست، متكى به همان عاملى است كه اصل اين نظام را به وجود آورده است؛ اين خيلى چيز مهمى است. سعى ميكنند - كمااينكه امسال در تجربه هاى گوناگون ديده شد - هر مراسمى كه متكى به انبوه حضور مردمى است، اگر بتوانند، اين را به نحوى خراب كنند. روز قدس كه براى ضديت با اسرائيل است، شما مى بينيد يك گروه معدودى، يك گروه فريب خورده اى پيدا ميشوند، عليه مسئله ى فلسطين و به نفع اسرائيل شعار ميدهند؛ روز سيزده آبان كه روز معارضه ى ملت ايران و برائت و نفرت ملت ايران از استكبار آمريكائى است، مى آيند عليه اين حركت، عليه نظام جمهورى اسلامى، عليه اسلاميت شعار ميدهند! اين معنايش چيست؟ اين معنايش اين است كه دشمن نظام جمهورى اسلامى از اين حضور خالصِ پرانگيزه ى مردمى وحشت دارد؛ اين حضورى كه مشتمل است بر تمام گرايشهاى موجود در ميان مردم، سلائق سياسى گوناگون. ملت ايران متحدند، ملت ايران جهتگيرى شان روشن است؛ ميخواهند اين جهتگيرى متحد را، اين حركت منسجم را در تبليغاتِ خودشان متفرق نشان بدهند؛ ملت ايران را گروه گروه شده و دسته دسته شده و در مقابل هم در مسائل اصولى و اساسى معرفى كنند. هدف، اين است؛ با اين بايد مقابله كرد. جمهورى اسلامى با خواست مردم و ايمان مردم بر سر كار آمد؛ با اين خواست و همين ايمان تا امروز با كمال اقتدار و احساس عزت و احساس بى نيازى پيش رفته است؛ و بعد از اين هم ان شاءالله با اقتدار كامل، با عزت كامل، بر همه ى دشمنانش پيروز خواهد شد.

پس مطلب اول به طور خلاصه اين است كه بيست و دوى بهمن متعلق به ملت ايران است، متعلق به امام بزرگوار است، متعلق به شهداست، متعلق به آن روح و معناى حقيقى انقلاب اسلامى است، مال ملت است؛ دشمن ميخواهد اين ثروت عظيم و ذخيره ى عظيم ملى را متزلزل كند، ضعيف كند. شما با تمام قوا ان شاءالله بايد در صحنه باشيد و عاقلانه و مدبرانه حركت كنيد. ملت هم - بدانيد - دلبند و دلبسته ى به همين شعارهاى اساسى انقلاب است. امروز در دنيا عزت ملت ايران، عظمت ملت ايران - كه دشمن هم به آن اقرار ميكند - به بركت همين انقلاب و اين حضور مردمى است؛ و ملت ايران اين را از دست نخواهند داد. نكته ى دوم - كه من مكرر در ماه هاى گذشته عرض كرده ام - اين است كه دشمنان ملت از شفاف بودن فضا ناراحتند؛ فضاى شفاف را برنميتابند؛ فضاى غبارآلود را ميخواهند. در فضاى غبارآلود است كه ميتوانند به مقاصد خودشان نزديك شوند و به حركت ملت ايران ضربه بزنند. فضاى غبارآلود، همان فتنه است. فتنه معنايش اين است كه يك عده اى بيايند با ظاهرِ دوست و باطنِ دشمن وارد ميدان شوند، فضا را غبارآلود كنند؛ در اين فضاى غبارآلود، دشمنِ صريح بتواند چهره ى خودش را پنهان كند، وارد ميدان شود و ضربه بزند. اينى كه اميرالمؤمنين فرمود: «انّما بدء وقوع الفتن اهواء تتّبع و احكام تبتدع»، تا آنجائى كه ميفرمايد: «فلو انّ الباطل خلص من مزاج الحقّ لم يخف على المرتادين»؛ اگر باطل، عريان و خالص بيايد، كسانى كه دنبال شناختن حق هستند، امر برايشان مشتبه نميشود؛ ميفهمند اين

باطل است. «و لو انّ الحقّ خلص من مزج الباطل انقطع عنه السن المعاندين»؛ حق هم اگر چنانچه بدون پيرايه بيايد توى ميدان، معاند ديگر نميتواند حق را متهم كند به حق نبودن. بعد ميفرمايد: «و ليكن يؤخذ من هذا ضغث و من ذاك ضغث فيمزجان»؛ فتنه گر يك تكه حق، يك تكه باطل را ميگيرد، اينها را با هم مخلوط ميكند، در كنار هم ميگذارد؛ «فحينئذ يشتبه الحقّ على اوليائه»؛ آن وقت كسانى كه دنبال حقند، آنها هم برايشان امر مشتبه ميشود. فتنه اين است ديگر. خوب، حالا در مقابل يك چنين پديده اى، علاج چيست؟ عقل سالم حكم ميكند و شرع هم همين را قاطعاً بيان ميكند: علاج عبارت است از صراحت در تبيين حق، صراحت در بيان حق. وقتى شما مى بينيد يك حركتى به بهانه ى انتخابات شروع ميشود، بعد يك عامل «دشمن»ى در اين فضاى غبارآلوده وارد ميدان شد، وقتى مى بينيد عامل دشمن - كه حرف او، شعار او حاكى از مافى الضمير اوست - آمد توى ميدان، اينجا بايد خط را مشخص كنيد، اينجا بايد مرز را روشن كنيد. همه وظيفه دارند؛ بيشتر از همه، خواص؛ و در ميان خواص، بيشتر از همه، آن كسانى كه مستمعين بيشترى دارند، شنوندگان بيشترى دارند. اين وظيفه است ديگر: مرزها روشن بشود و معلوم بشود كه كى چى ميگويد. اينجور نباشد كه باطل، خودش را در لابه لاى گرد و غبارِ برخاسته ى در ميدان مخفى كند، ضربه بزند و جبهه ى حق نداند از كجا دارد ضربه ميخورد. اين است كه حرف دو پهلو زدن، از خواص، مطلوب نيست. خواص بايد حرف را روشن بزنند و مطلب را واضح

بيان كنند. اين، مخصوص يك گرايش سياسى خاص هم نيست. در داخل نظام اسلامى، همه ى گرايشهائى كه در مجموعه ى نظام قرار دارند، اينها بايد صريح مشخص كنند كه بالاخره آن حمايتى كه مستكبرين عالم ميكنند، مورد قبول است يا مورد قبول نيست. وقتى كه سران استكبار، سران ظلم، اشغالگران كشورهاى اسلامى، كُشندگان انسانهاى مظلوم در فلسطين و در عراق و افغانستان و خيلى جاهاى ديگر، مى آيند وارد ميدان ميشوند، حرف ميزنند، موضع ميگيرند، خوب، بايد معلوم بشود اين كسى كه در نظام جمهورى اسلامى است، در مقابل اين چه موضعى دارد؛ حاضر است تبرّى بجويد، بگويد من دشمن شمايم؟ من مخالف شمايم؟ وقتى در داخل محيط فتنه، كسانى با زبانشان صريحاً اسلام و شعارهاى نظام جمهورى اسلامى را نفى ميكنند، با عملشان هم جمهوريت و يك انتخابات را زير سؤال ميبرند، وقتى اين پديده در جامعه ظاهر شد، انتظار از خواص اين است كه مرزشان را مشخص كنند، موضعشان را مشخص كنند. دوپهلو حرف زدن، كمك كردن به غبارآلودگى فضاست؛ اين كمك به رفع فتنه نيست، اين كمك به شفاف سازى نيست. شفاف سازى، دشمنِ دشمن است؛ مانع دشمن است. غبارآلودگى، كمك دشمن است. اين، خودش شد يك شاخص. اين يك شاخص است: كى به شفاف سازى كمك ميكند و كى به غبارآلودگى كمك ميكند. همه اين را در نظر بگيرند، اين را معيار قرار بدهند. حرف آخر هم اينكه: برادران عزيز! خواهران عزيز! شما بدانيد و ميدانيد كه انقلاب اسلامى يك حقيقت است، برخاسته ى از يك سنت الهى است؛ اين را نميشود از بين برد، اين را نميشود متزلزل كرد. تا وقتى كه آحاد مردم ايمان دارند،

علاقه دارند، عشق دارند، اقدام ميكنند، بدانند اگر همه ى قدرتهاى عالم هم دست به دست بدهند، نخواهند توانست به اين انقلاب و به اين نظام و به اين ملت صدمه اى وارد كنند. وظيفه هائى است، بايد انجام داد؛ گذرگاه هائى است، بايد از آنها گذشت و عبور كرد. بعضى از اين گذرگاه ها سخت است، بعضى آسانتر است. الحمدلله ملت ما از خيلى گذرگاه هاى سخت و دشوار عبور كرده كه خيلى خيلى دشوارتر از آن چيزهائى بوده است كه امروز هست، بعد از اين هم خواهد بود. حضرت آقاى جنتى فرمودند كه ملت ايران خيالشان از فتنه گران راحت بشود. من به ايشان عرض ميكنم كه فتنه گر و دشمن هميشه هست؛ امروز يك دشمن است، فردا يك دشمن ديگر است، پس فردا يك كس ديگر است، يك جور ديگر است. يك ملت وقتى بيدار بود، آگاه بود، عازم بود، ايمان خودش را حفظ كرد، زنده بود، رويش داشت، با همه ى اين معارضه ها با آسانى - كه روزبه روز آسانتر هم خواهد شد - ايستادگى ميكند، دست و پنجه نرم ميكند، بر همه ى اين معارضه ها هم فائق مى آيد. ما بحمدالله امروز نشانه ى اين رويشها را مى بينيم؛ اين جوانهائى كه توى انقلابند. و من توصيه ميكنم به مجموعه ى دوستان كه براى هرچه بهتر پيش بردن كار، از اين جوانهاى امروز، از اين نوخاسته هاى انقلاب، رويشهاى انقلاب، هرچه بيشتر استفاده كنند. خيلى از اين جوانها يا انقلاب را نديده اند يا در پيروزى انقلاب سنين خيلى كمى داشته اند؛ اما امروز از كارى كه ماها آن روز ميكرديم، خيلى بهتر دارند عمل ميكنند، خيلى قوى تر دارند عمل ميكنند، هوشيارانه تر دارند كار ميكنند. انقلاب بحمدالله برگ و

بارش روزافزون است. خداوند ان شاءالله همه ى شما را موفق و مؤيد بدارد و رحمت و فضل خودش را بر روح مطهر امام امت و شهداى عزيزمان نازل كند و قلب مقدس ولى عصر را ان شاءالله از همه ى ما راضى و خشنود كند.

والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته

ديدار مردم مازندران در سالگرد حماسه 6 بهمن

ديدار مردم مازندران در سالگرد حماسه 6 بهمن بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خوشامد عرض ميكنم به همه ى برادران و خواهران عزيز كه از راه دور قبول زحمت فرمودند و امروز حسينيه را با نفس گرم خود، با دل پرشوق و شور خود منور كردند. خيلى خوش آمديد برادران و خواهران عزيز - بخصوص خانواده هاى معظم شهيدان، علماى محترم، مسئولان زحمتكش و خدوم - و اين خاطره ى بزرگ، يعنى 6 بهمن را كه يكى از حماسه هاى برجسته ى ملت ايران است و افتخار آن متعلق به مردم آمل است، در ذهنها و خاطره ها تجديد كرديد.

بله، بنده هم همين عقيده را دارم؛ نبايد اجازه داد كه اين خاطره هاى پرشكوه، اين حوادث بى نظير و تعيين كننده ى تاريخ انقلاب، در ذهنها كمرنگ شود. نسل جوان ما بايد اين خاطره ها را درست بشناسد، بتواند آنها را تحليل كند و آنها را چراغ راه آينده ى پرماجراى خود و هدف بلند خود قرار بدهد.

البته افتخارات مازندران و در اين مناسبت عرض كنيم بالخصوص مردم آمل، افتخارات كمى نيست. چه در وادى مجاهدت فى سبيل اللَّه، چه در وادى علم، فقاهت، معرفت و عرفان، انصافاً چهره ى آمل چهره ى درخشانى است. امروز هم بحمداللَّه بزرگان روحانى آملى جزو افتخارات حوزه هاى علميه و جزو ذخائر باارزش روحانى كشور ما محسوب ميشوند. در امتحان عظيم هشت ساله ى جنگ تحميلى هم، چه شهر آمل،

چه استان پهناور مازندران، يكى از بخشهاى پرافتخار كشور بودند. من همان وقت هم، چه با لشكرهاى مستقر در مازندران، چه با بسيجى هاى آنها و جوانان فداكار آنها آشنائى داشتم؛ آنها را از دور و نزديك ميشناختم؛ مجاهدتهاشان را ميدانستم؛ اينها كه از ياد انقلاب نخواهد رفت. يك بنائى را شما مشاهده ميكنيد مستحكم، باشكوه و سربلند؛ كى اين خشتها را، اين سنگها را روى هم گذاشت تا اين بنا به وجود آمد؟ كى توانست اين نقشه ى فاخر را در عمل پياده كند و اين بنا را به وجود بياورد؟ مگر ميشود نقش آن حوادث و آن شخصيتهائى كه كار آنها، مجاهدت آنها، گذشت آنها و احساس مسئوليت آنها موجب شد ذره ذره اين بنا بالا بيايد، ارتفاع پيدا كند، شكل پيدا كند، شكوه پيدا كند، ناديده گرفت؟ يكى از خطاهائى كه گاهى اتفاق افتاده است، ناديده گرفتن همين نقش آفرينان بزرگ است.

»شهر هزار سنگر«؛ اين تعبير كمى است؟ حرف كوچكى است؟ قضيه ى ششم بهمن آنقدر اهميت داشت كه امام بزرگوار ما آن را در وصيتنامه ى تاريخى خود هم مندرج كردند، آن را يادگار گذاشتند؛ يعنى فراموش نشود. حالا چرا فراموش نشود؟ براى اينكه حوادث تاريخى، هم درس است، هم عبرت است. قضاياى جارى بر يك ملت، قضايائى است كه در برهه هاى مختلف غالباً تكرار ميشود. امروز بيست و هشت سال از آن زمان ميگذرد، اما راه جمهورى اسلامى كه عوض نشده است؛ دشمنان جمهورى اسلامى هم عوض نشدند. پس آنچه كه آنجا اتفاق افتاد، ميتواند براى امروز و براى آينده تا هر وقتى كه ملت ايران به حول و قوه ى الهى دلبسته ى اين اصول

و اين انقلابند، عبرت باشد، درس باشد؛ لذا نبايد فراموش بشود.

خوب، حالا در فضائل ششم بهمنِ آمل يك جمله ى ديگر هم عرض كنيم. »هزار سنگر« يعنى چه؟ ظاهر قضيه اين است كه در درون شهر، مردم در مقابل گروه هاى اشرار و متجاوز سنگر درست كردند - حالا يا هزار تا، يا بيشتر يا كمتر - اما من يك تفسير ديگرى دارم: اين سنگرها سنگرهاى درون خيابانها نيست، اين سنگرِ دلهاست؛ هزار تا هم نيست، هزاران سنگر است؛ به عدد هر مؤمنى، هر انسان باانگيزه ى باشرفى، يك سنگر در مقابل تهاجم دشمن وجود دارد. اگر يك ملت وقتى به دنبال يك هدفى حركت ميكند، نداند سر راه او چه خطراتى است، چه كمين كرده هائى هستند، چه بايد كرد در مقابل اينها، خود را رها كند، قيد و بندهاى خود را رها كند، بى خيال باشد، ضربه خواهد خورد. همه ى ملتهائى كه در جهت يك هدف بزرگى حركت كردند و وسط راه ضربه خوردند و گاهى آنچنان افتادند كه ديگر قرنها بلند نشدند، مشكلشان از همين جا آغاز شد: ندانستند چى در انتظار آنهاست و خود را براى مواجهه ى با آن آماده نكردند. درسهاى گذشته اين كمك را به ما ميكند كه راهمان را بفهميم، بشناسيم، كمينها را بشناسيم، كمين كرده ها را بشناسيم.

انقلاب اسلامى با آن عظمت پيروز شد. مردم آمدند با تن هاى خودشان، با جسمهاى بى پناه و بى زره خودشان در مقابل سلاح عوامل رژيم جبار ايستادند و انقلاب را پيروز كردند؛ بعد همين مردم آمدند به جمهورى اسلامى رأى دادند و جمهورى اسلامى را انتخاب كردند. خوب، يك انسان باانصاف و باشرف، در مقابل اين خواست مردم

چه ميكند؟ بعضى ها آمدند وسط ميدان، ادعاى طرفدارى از مردم كردند، خودشان را دموكراتيك خواندند، خودشان را طرفدار خلق معرفى كردند؛ آن وقت با همين خلقى كه اين نظام را با اين بهاى سنگين سر كار آورده بودند، شروع كردند به مقابله كردن. توشان منافق بود، كافر صريح بود، طرفدار غرب بود، متظاهر به دين هم بود؛ همه ى اينها با هم شدند يك جبهه، يك حركت، در مقابل نظام اسلامى، در مقابل ملت ايران. ادعاى طرفدارى از مردم كردند، با مردم درافتادند؛ ادعاى طرفدارى از دموكراسى و آراء مردم كردند، با آراء مردم و نتيجه ى آراء مردم درافتادند؛ ادعاى روشنفكرى و آزادانديشى و آزادفكرى كردند، به طور متحجرانه چهارچوبهاى القائى متفكرين غربى را - كه آميخته ى به بدخواهى و بددلى بود - قبول كردند؛ آمدند مقابل ملت ايران. اول با حرفهاى روشنفكرانه يا شبه روشنفكرانه شروع كردند به امام و به جمهورى اسلامى و به مبانى امام اعتراض كردن، انتقاد كردن، حرف زدن؛ بعد يواش يواش رودربايستى را كنار گذاشتند، آمدند توى ميدان، مبارزه ى فكرى را، مبارزه ى سياسى را تبديل كردند به مبارزه ى مسلحانه يا اغتشاشگرى - اينها توى كشور ما اتفاق افتاد؛ مال تاريخ نيست، مال همين دهه ى اول انقلاب است - شروع كردند مزاحمت كردن. به جاى اينكه بنشينند فكر كنند، ببينند مشكلات كشور چيست - اين همه مشكلات متوجه كشور ما بود؛ مقدارى از گذشته مانده بود، مقدارى را تحميل ميكردند - به حل اين مشكلات كمك كنند، به مسئولين كمك كنند، اگر به نظرشان ميرسد كه بايد راهنمائى كنند، راهنمائى كنند، اگر زير يك بارى را بايد بگيرند، به جاى اينكه بگيرند، افتادند

سينه به سينه شدن، معارضه كردن، بدگوئى كردن؛ بعد هم هر جا توانستند، با مردم مواجه شدن، در بخشهاى مختلف. كشور در مرزها درگير جنگ بود، به جنگ هم بى اعتنائى كردند؛ داخل همين خيابانهاى تهران، سر هر چهارراهى كه توانستند، سر هر گذرى كه دستشان رسيد، بنا كردند با جمهورى اسلامى و با نظام مقابله كردن.

خوب، جمهورى اسلامى هويتى غير از هويت مردم و ايمان مردم و عزم مردم كه ندارد. امروز هم همين جور است. ما كسى نيستيم، ما چيزى نيستيم؛ خداى متعال به وسيله ى اين مردم و اين دلهاست كه اين نظام را حمايت ميكند؛ »هو الّذى ايّدك بنصره و بالمؤمنين«.(1) خداوند متعال به پيغمبرش ميفرمايد كه پروردگار، تو را به وسيله ى مؤمنين يارى كرد. جمهورى اسلامى امروز هم همين جور است، آن روز هم همين جور بود. ما وسيله ى ديگرى نداريم؛ وسيله، همين ايمانهاى مردم است كه از هر سلاحى كارآمدتر است، از هر وسيله اى مؤثرتر است. آن روز هم همين جور بود. مردم آمدند اين توطئه ها را جارو كردند. البته يك توطئه كه جارو شد، معنايش اين نيست كه توطئه تمام شد؛ خوب، دشمن بيدار است؛ يك بازى ديگرى، يك توطئه ى ديگرى، يك ماجراى ديگرى. مردم كه بيدار بودند، فرقى نميكند؛ صد تا توطئه هم كه بياورند، مردم در مقابلش مى ايستند و حركتشان را هم ادامه ميدهند. حركت عظيم ملت ايران متوقف نميشود؛ هم پيش ميروند، هم در عين حال با معارضه ها، با دشمنى ها و با مزاحمتها مقابله ميكنند. اين وضعى بوده است كه در اين سى سال وجود داشته است.

خطاهائى در معارضين جمهورى اسلامى بود، كه تا هر

وقتى كه اين خطاها وجود داشته باشد، كارهائى كه بكنند، ممكن است به مردم آزار و اذيتى وارد كند، اما بيشتر به ضرر خودشان است: يكى اين است كه معارضين جمهورى اسلامى غالباً خود را از مردم بالاتر دانسته اند. خطاى دوم اين است كه به دشمنان اين مردم اميد بستند، دل بستند. اين، دو تا اشتباه بزرگ است. وقتى از مردم خودشان را بالاتر دانستند، لازمه اش اين ميشود كه اگر مردم در يك حركت قانونى يك اقدامى كردند، يك چيزى را خواستند، يك چيزى را نخواستند، انتخابى كردند، عملى انجام دادند، اينها بگويند نه؛ مردم، عوام بودند؛ اين عوامگرائى است، اين پوپوليزم است؛ ما اين را قبول نداريم. خود را از مردم بالاتر دانستن، اينجا ظاهر ميشود. ادعا ملاك نيست كه بگويند ما مردمى هستيم؛ در عمل بايد مردمى بود. اين اشكال اول.

اشكال دوم اين است كه به دشمنان اين مردم - كه دشمنى آنها ثابت است، واضح است - دل ميبندند. كى با اين مردم در طول اين سى سال دشمن بوده است؟ در درجه ى اول، آمريكا و صهيونيسم. از اينها دشمن تر ما سراغ داريم براى جمهورى اسلامى؟ از روز اول، دولت آمريكا و رژيم صهيونيستى و صهيونيستهاى دنيا در مقابل نظام جمهورى اسلامى ايستادند. امروز هم حقاً و انصافاً دشمن ترين دشمنان، اينها هستند. بنده كه نگاه ميكنم، مى بينم بعضى از دولتهاى غربى گاهى يك حرفهاى بى ربطِ بى معنائى ميزنند؛ اما محرك، صهيونيستهايند؛ عامل، همان طبقه ى مسلطى هستند كه بر حكومت آمريكا و دولت آمريكا و انتخابات آمريكا هم مسلطند؛ اينهايند كه دارند صحنه گردانى ميكنند. خوب، پس اينها شدند دشمن ترين دشمنان ملت ايران.

حالا

اگر آن كسى كه در مقابل مردم مى ايستد، به اينها دل بست، اين آن خطاى دوم است كه اتفاق مى افتد. دل بستن به دشمن؟! وقتى مى بينيم كه اين دشمن وارد ميدان شده است، بايستى بفهميم، بشناسيم؛ اگر خطائى، اشتباهى كرده باشيم، بايد اشتباه را برطرف كنيم. از روز اول، آمريكائى ها عليه جمهورى اسلامى توطئه كردند. خوب، اين توطئه ها زائد است كه بگوئيم بى اثر بود؛ واضح است كه بى اثر بود؛ اگر اين توطئه ها بى اثر نبود كه حالا بايد اثرى، نشانى از جمهورى اسلامى باقى نباشد؛ مى بينيد كه جمهورى اسلامى امروز ده ها برابر قوى تر از روز اول است؛ پس اين توطئه ها بى اثر بود. امروز هم هى نقشهاى جديدى ميزنند، باز هم توطئه ميكنند؛ عبرت هم نميگيرند. من تعجب ميكنم! به گذشته فكر نميكنند كه خوب، اين همه توطئه كرديم، اين همه عليه جمهورى اسلامى پول خرج كرديم، اين همه اينجا آنجا اين را ديديم، آن را ديديم، در داخل مزدور پرورش داديم، در بيرون اين و آن را عليه جمهورى اسلامى بسيج كرديم؛ اثرى نكرد. باز دوباره مى نشينند چهل و پنج ميليون دلار بودجه تصويب ميكنند، براى اينكه جمهورى اسلامى را شكست بدهند! بودجه تصويب ميكنند كه از طريق اينترنت، انقلاب ايران را از بين ببرند؛ جمهورى اسلامى را سرنگون كنند! ببينيد چقدر اين دشمن، دشمن درمانده اى است. خوب، شما چند ده »چهل و پنج ميليون دلار« را تا حالا مصرف كرده ايد؟ چقدر شما براى شكست دادن جمهورى اسلامى كار ديپلماسى كرديد، تحريم اقتصادى كرديد، انواع و اقسام توطئه ها را كرديد، جاسوس فرستاديد، جاسوس تربيت كرديد؛ چه فايده اى كرديد كه حالا باز ميخواهيد از اين طريق وارد

شويد و ملت ايران را به خيال خودتان از انقلاب جدا كنيد؟ اين را دشمن نميفهمد. اين، همان سنت الهى است؛ اين، همان زدن به چشم و گوش دشمن غافل از خداى متعال است كه حقائق را نفهمد؛ غافل كردن دشمن است. »فسينفقونها ثمّ تكون عليهم حسرة«؛(2) پول را خرج ميكنند، بعد هم برايشان حسرت ميشود؛ چون بى فايده است. من نميدانم چقدر نشستند طراحى كردند، كار كردند تا بتوانند در تهران به يك بهانه اى آشوب راه بيندازند؛ خدا ميداند كه از چه مدت قبل اينها نشستند طراحى كردند؛ خوب، چه شد؟ غير از اين شد كه مردم از آنچه كه بودند، بيدارتر شدند؟ اگر كسى خيال ميكرد كه لازم نيست ديگر بيايد توى ميدان، از نظام جمهورى اسلامى دفاع كند، با اين حوادث، همه احساس كردند كه بايد هميشه براى دفاع از جمهورى اسلامى حاضر باشند.

گاهى هم هست كه اين بازى هائى كه دشمن در مى آورد، براى باج گرفتن از جمهورى اسلامى است. اول انقلاب هم همين جور بود؛ بعضى از اين گربه رقصانى هائى كه ميكردند، براى اين بود كه نظام جمهورى اسلامى را وادار كنند كه آنها را در قدرت سهيم كند، شريك كند، بدون استحقاق؛ بدون اينكه مردم اين را خواسته باشند، پشتوانه ى مردمى اى وجود داشته باشد. گاهى اينجور است كه دشمنان بين المللى ما اين جنجالها را راه مى اندازند، براى اينكه جمهورى اسلامى را وادار كنند به باج دهى؛ مثل خيلى از دولتهائى كه بمجردى كه يك خطرى احساس ميكنند، ميروند در مقابل ارباب بزرگتر، حاضر ميشوند باج بدهند؛ باج پولى بدهند، باج سياسى بدهند. امام باج نداد - اين را همه بدانند - ما

هم به هيچ كس از طرف ملت ايران و از طرف خودمان باج نخواهيم داد.

ما يك حرف حقى داريم، پاى آن حرف حق ايستاده ايم؛ ما گناهى نكرده ايم. ما ميخواهيم ملتى باشيم كه قدرتمندان دنيا بر ما مسلط نباشند؛ خودمان اداره ى امور خودمان را به عهده بگيريم. ما ميخواهيم ملتى باشيم پويا، حركت كننده ى به جلو. ما ميخواهيم ملتى باشيم كه مسلمانى را در عمل - نه فقط در ادعا - ثابت كنيم؛ به احكام الهى عمل كنيم. ما ميخواهيم جامعه ى ما جامعه ى مسلمان باشد، جامعه ى اسلامى باشد. ما نميخواهيم بافته ها و پندارهاى متفكرين مادى را، سياستمداران غربى را در زندگى خودمان به عنوان دستورالعمل بپذيريم؛ ما ميخواهيم حكم خدا را بپذيريم. اين جرم است؟

اين را هم فهميده ايم كه اگر بخواهيم مسلمان زندگى كنيم، بايد قدرتمند باشيم تا بتوانيم از خودمان و از هدفمان و از عقايدمان در مقابل دشمن دفاع كنيم. بايد قدرتمند باشيم تا بتوانيم از حقوق كشورمان، از حقوق ملتمان - به عنوان يك ملت - از حقوق خودمان دفاع كنيم؛ ما دنبال اين هستيم. اينها جرم است براى يك ملت؟ پس حرف ما حق است. پاى اين حق هم ايستاده ايم. اين را هم معتقديم كه آن وقتى كه حق با باطل درگير و روبه رو شود، اگر اصحاب حق راست بگويند پاى حق بايستند، قطعاً باطل شكست خواهد خورد. تجربه هم كرده ايم همين جور است. ما در طول اين سى سال تجربه كرده ايم: ايستاديم، پيش رفتيم. هر جا كه مى بينيد يك عقب نشينى اى انجام گرفته است، يك ناكامى اى پيش آمده است، به خاطر اين است كه در استقامت ما سستى پيدا شده

بود. هر جا استقامت كرديم، پيش رفتيم. بعد از اين هم همين جور خواهد بود.

آنچه كه براى ما لازم است، اين است كه آحاد مردم، مسئولين، غير مسئولين، بخصوص جوانها، بخصوص كسانى كه سخن و حرفشان تأثير دارد، احساس مسئوليت حضور در صحنه را از دست ندهند. هيچ كس نگويد من تكليفى ندارم، من مسئوليتى ندارم؛ همه مسئولند. مسئوليت معنايش اين نيست كه اسلحه ببنديم، بيائيم توى خيابان راه برويم؛ در هر كارى كه هستيم، احساس مسئوليت كنيم؛ مسئوليت دفاع از انقلاب و از نظام جمهورى اسلامى؛ يعنى از اسلام، يعنى از حقوق مردم، يعنى از عزت كشور. اين، شرط اول: همه بايد اين احساس مسئوليت را داشته باشيم. و من مى بينم كه اين احساس مسئوليت را داريم. اين را مردم كشور ثابت كردند، ثابت ميكنند؛ حالا يك نمونه ى واضحش همين 9 دى بود كه اشاره كردند؛ نمونه هاى ديگرى هم هست؛ 22 بهمن در پيش است، دهه ى فجر در پيش است. مردم حضور خودشان را، آمادگى خودشان را، سرزندگى و نشاط خودشان را نشان داده اند، باز هم نشان خواهند داد.

مسئولين كشور بالخصوص، بايد همه ى تلاش خودشان را بگذارند كه مشكلات را با سرپنجه ى تدبير، با كار مستمر، با خسته نشدن، با شوق و ذوق و توكل به خدا و كمك خواستن از خداوند برطرف و حل كنند. منظور فقط مشكلات سياسى و امنيتى نيست - اينها جزئى از مشكلات است - پيشبرد كشور، اقتصاد كشور، علم كشور، مسائل اجتماعى گوناگون هم بر عهده ى مسئولين است. مسئولان قواى سه گانه و همه ى مسئولان كشور وظيفه ى خودشان بدانند كه براى اين ملت كار كنند؛ كار و

كار و كار، تدبير و تدبير و تدبير؛ يك لحظه غفلت نكنند. ما يك حركت خوبى داريم به سمت جلو؛ نگذارند اين حركت متوقف بشود؛ نبايد اين حركت از دور بيفتد. ما داريم پيش ميرويم؛ بايد همين طور با اين پيشرفت ادامه بدهيم، سرعت را هم بيشتر كنيم، همه جانبه تر هم بكنيم، نقاط كور را هم بگيريم.

وظيفه ى آحاد مردم در قبال مسئولين هم، اعتماد كردن به مسئولين و همراه بودن با آنهاست. اعتماد به مسئولين و همراه بودن با آنها معنايش اين نيست كه ما به مسئولين تذكر ندهيم؛ آنجائى كه لازم است از آنها انتقادى بشود، انتقاد نكنيم؛ نه، اما با هم باشيم. يكى از هدفهاى دشمن، بى اعتماد كردن مردم به مسئولين كشور است؛ اين ترفند دشمن است. پس وظيفه ى عمومى براى همه - از صدر تا ذيل - حضور در عرصه ى انقلاب و عرصه ى دفاع از كشور است در مقابل جبهه ى دشمن؛ كه خوشبختانه اين جبهه هم امروز از سى سال پيش خيلى خيلى عقب تر و مشكل دارتر است؛ در افغانستان گرفتارند، در عراق گرفتارند، در پاكستان گرفتارند، اخيراً خودشان را در يمن گرفتار كردند؛ با ملتهاى منطقه ى ما مشكل دارند، با ملتهاى خودشان مشكل دارند، در اروپا مشكل دارند.

در مقابل اين جبهه ى دشمن، احساس حضور، احساس مسئوليت براى حضور، وظيفه ى همه است. وظيفه ى مسئولان، كار كردن، وقت را مغتنم شمردن براى خدمت، خدمت دادن به مردم، هر لحظه اى را، هر ساعتى را مغتنم شمردن براى كار، كه گره ها را باز كنند، مشكلات را برطرف كنند؛ و وظيفه ى عمومى مردم در قبال مسئولين، اعتماد، همراهى، پشتيبانى و كمك است. اگر كسى نظرى دارد

براى كمك، نظر بدهد؛ اگر كسى يك وقت اعتراضى دارد، اعتراض هم اشكالى ندارد، ولى اعتراض بايد مقابله نباشد؛ همراهى باشد، مثل دو همسنگر كه در يك سنگر نشسته اند، ممكن است اين به آن اعتراض كند كه چرا پايت را دراز كردى يا چرا خوابت برد؟ اينها روبه روى هم قرار نميگيرند.

بدانيد عزيزان من! دست قدرت و اراده ى الهى، بر حسب قرائن فراوان، پشتيبان شما ملت است. بدانيد ان شاءاللَّه دعاى مستجاب ولى عصر )ارواحنا فداه( متوجه شما ملت است. و بدانيد خداى متعال به توفيق و فضل خود، اين ملت را به هدفهاى بلند و به آرزوهاى بزرگ خود خواهد رسانيد و ان شاءاللَّه دشمن را در مقابل شما ذليل و خاكسار خواهد كرد.

پروردگارا ! با اين ملت بزرگ، بر حسب ايمانهاى آنها، نيتهاى آنها، دلهاى پاك آنها، رفتار بفرما. پروردگارا ! شهداى عزيز ما، شهداى حادثه ى آمل و شهداى استان مازندران را با اوليائت محشور بفرما. پروردگارا ! امام بزرگوار ما و ارواح شهدا را با ائمه ى هدى محشور بفرما.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) انفال: 62

2) انفال: 36

بيانات در ديدار وزير علوم و استادان دانشگاه تهران

بيانات در ديدار وزير علوم و استادان دانشگاه تهران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بسيار جلسه ى مطلوب و شيرينى است و بخصوص بياناتى كه آقايان كردند، همه براى من حقيقتاً مفيد بود؛ هم آنچه درباره ى مسائل علوم انسانى بيان كردند، هم آنچه درباره ى دانشهاى ميان رشته اى علوم و ريزه كارى هائى كه ذكر شد، بيان كردند، هم آنچه درباره ى مسائل كشاورزى بيان كردند - كه حتماً آن برنامه اى كه ذكر كردند، بياورند ما ببينيم و استفاده كنيم - و هم آنچه درباره ى علم و تحقيقات گفته شد. گزارشهائى هم كه آقاى

دكتر رهبر، رئيس محترم دانشگاه دادند، گزارشهاى بسيار مفيد و دلگرم كننده اى بود. چقدر خوب است كه گزارش اين پيشرفتها در اختيار افكار عمومى هم قرار بگيرد. واقعاً امروز افكار عمومى ما نميدانند كه سهم سى ساله ى جمهورى اسلامى در دانش، در تحقيق، در كميت گسترش دانشگاه ها، در كيفيت كار علمى، در مقالات علمى و در اختراعات چقدر است. از اول انقلاب هم يكى از نقاطى كه مخالفين و دشمنان اين انقلاب هى تبليغ كردند و اين دروغ را با پيرايه هاى گوناگون آراستند، اين بود كه انقلاب با علم مخالف است. در حالى كه انقلاب در حقيقت بر پايه ى علم است، كه حالا مختصرى عرض خواهيم كرد. بنابراين خوب است كه اين آمار منتشر شود. خوب، براى من فرصت خيلى خوبى است؛ چون جمع حاضر يك جمع ويژه هستيد؛ مجموعه ى مديران و برجستگان و تأثيرگذاران در برترين دانشگاه كشور، يعنى دانشگاه تهران؛ كه در واقع بايد گفت دانشگاه تهران، دانشگاه ايران است و هميشه الهام بخش و پيشرو بوده و بيش از اين هم ان شاءاللَّه بايد باشد. مجموعه ى مسئولين اين دانشگاه، اينجا تشريف داريد؛ بنابراين براى ما فرصت خيلى خوبى است كه بشنويم و عرض كنيم. يك جمله درباره ى پيشنهاد آقاى دكتر رهبر عرض كنيم. مسئله ى دكترى افتخارى؛ خوب، البته اين يك افتخار است كه اين دانشگاه اين اظهار محبت را به ما بكند؛ ليكن من اهل دكترى نيستم؛ همان طلبگى ما كافى است. اگر بتوانيم به ميثاق طلبگى متعهد و پايبند بمانيم - كه قولاً و فعلاً اين ميثاق را از دوران نوجوانى و جوانى با خداى متعال بستيم - اگر خداوند كمك كند و

ما بتوانيم اين ميثاق را حفظ كنيم و در همين عالم طلبگى پيش برويم، من اين را ترجيح ميدهم. شما لطف كرديد و اين براى ما هم مايه ى مباهات است، ليكن من پيشنهاد شما را قبول نميكنم. ان شاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد. چند مطلب را ما عرض بكنيم. البته اينها مطالبى است كه شماها ميدانيد، خودتان در اين مسائل صاحب نظريد، بنده هم سالهاست كه روى اين مسائل تكيه ميكنم؛ منتها بيشتر بايد كار كنيم، چون عقبيم. بايد اعتراف كنيم كه عقبيم. مسئله ى كشور ما و انقلاب ما و نظام جمهورى اسلامى در دنياى امروز اين نيست كه يك كشورى است، يك ملتى است، در بين چند صد ملت يا كشور ديگر. البته يك وقتى من در يك جمعى عرض كردم كه خاك ما، سرزمين ما يكصدم مجموعه ى كشورهاى دنياست، جمعيتمان هم تقريباً يكصدم جمعيت بشريت در دنياست؛ اما مسئله ى ما قناعت به يكصدم در مسائل گوناگون نيست. ما رسالت داريم. ايران اسلامى، ايران مسلمان، رسالتى بيش از اين حرفها دارد. نه اينكه قصد جهانگشائى و تصرف داشته باشيم - ابداً و اصلاً - اصلاً در ذهن آن كسى كه مسلمان باشد، وارد نميشود كه بخواهد جهانگشائى كند؛ بلكه مسئله، مسئله ى رسالت در مقابل بشريت است. بشريت، هم امروز و هم در دورانهاى گذشته، دچار ابتلائات بزرگى بوده. همچنان كه من و شما نسبت به خانواده ى خودمان، نسبت به شهر خودمان، نسبت به ميهن خودمان مسئوليتهاى مشتركى داريم و اگر بتوانيم براى كشورمان كارى بكنيم و نكنيم، گناه كرديم؛ بتوانيم گرد غمى را از چهره ى ملتمان پاك كنيم و نكنيم، گناه كرديم، عين همين قضيه

در مورد بشريت وجود دارد. اگر ما ديديم كه مردم در دنيا، در يك نظام سياسى باطل و پر از فشار دارند زندگى ميكنند، و توانستيم يك قدم آنها را به نجات از اين نظام نزديك كنيم و نكنيم، گناه كرديم. اگر ما ديديم كه بخش مهمى از مردم دنيا دچار گرسنگى اند، دچار فقر بدبخت كننده و تيره روز كننده هستند و توانستيم اقدامى بكنيم و نكنيم، گناه كرديم. با اين نگاه بايد به مسائل بشريت و مسائل جهان نگريست. اگر اين است، پس بايد كشور توانائى داشته باشد؛ بايد ملت و دولت، مجموعه ى نظام و كشور قوى باشد و اقتدار داشته باشد. اگر مقتدر نباشيم، مقتدران عالم بر روى ما اثر ميگذارند؛ مجالى باقى نميماند تا ما بخواهيم حتّى روى همسايگان خودمان يا همكيشان خودمان تأثير بگذاريم، چه برسد بر روى كل بشريت. پس بايد قدرت پيدا كرد. اين قدرت بلاشك در ابزارهاى نظامى نيست؛ حتّى در قدرت توليد و پيشرفت فناورى هم نيست. آنچه كه در درجه ى اول در ايجاد قدرت ملى مهم است، به نظر من دو چيز است: يكى علم است، يكى ايمان. علم مايه ى قدرت است؛ هم امروز و هم در طول تاريخ؛ در آينده هم همين جور خواهد بود. اين علم يك وقت منتهى به يك فناورى خواهد شد، يك وقت هم نخواهد شد. خود دانش مايه ى اقتدار است؛ ثروت آفرين است؛ قدرت نظامى آفرين است؛ قدرت سياسى آفرين است. يك روايتى هست كه ميفرمايد: «العلم سلطان» - علم، قدرت است - «من وجده صال به و من لم يجده صيل عليه».(1) يعنى مسئله، دو طرف دارد: اگر علم داشتيد، ميتوانيد سخن برتر

را بگوئيد، دست برتر را داشته باشيد - «صال» يعنى اين - اگر نداشتيد، حالت ميانه ندارد؛ «صيل عليه». پس كسى كه علم دارد، او دست برتر را بر روى شما خواهد داشت؛ در مقدرات شما دخالت ميكند؛ در سرنوشت شما دخالت ميكند. گنجينه ى معارف اسلامى پر است از اين حرفها. يكى هم ايمان است؛ كه حالا بحث ايمان، بحث ديگرى است؛ بحث مفصلى است. بنابراين بايد روى علم تكيه كرد. اين پيشرفتهائى كه ذكر كردند، اينها پيشرفتهاى بسيار مهمى است؛ در سايه ى آزادى و آزادفكرىِ ناشى از انقلاب اسلامى هم به وجود آمده؛ والّا اگر در نظام ديكتاتورىِ وابسته ى دوران طاغوت زندگى ميكرديم، قطعاً اين براى ما پيش نمى آمد؛ يعنى گذشت زمان اين پيشرفت را به ما نميداد. ديكتاتورى بود و وابستگى هم بود. حالا يك وقت ديكتاتورى هست، پيشرفت هم هست؛ مثلاً در رأس، يكى مثل ناپلئون است، كه در دوره ى خودش ديكتاتور است، اما فرهنگستان درست ميكند. پيشرفتهاى بزرگ علمى اى در همان چهارده پانزده سال حكومت ناپلئون در فرانسه به وجود آمد كه شايد تا هفتاد هشتاد سال بعد از ناپلئون هم اين مقدار پيشرفت براى آنها پيش نيامد. اين پيشرفتها هنوز هم مايه ى افتخار فرانسوى هاست. ناپلئون بالاخره يك آدم هوشمندى بود، علاقه مند بود، پركار بود، فهميده بود و آدمهاى فهميده اى هم همراهش بودند. ليكن يك وقت همان ديكتاتورى هست، همراه با وابستگى، همراه با نوكرصفتى؛ اين چيزى بود كه ما در سالهاى متمادى دچارش بوديم؛ در دوران پهلوى ها يك جور، در دوران قاجار يك جور ديگر. در دوران قاجار هم ما به نحو ديگرى وابسته بوديم. يعنى قبل از دوران شكوفائى

استعمار كه امثال ناصرالدين شاه حكومت ميكردند، در همان وقت هم متأسفانه ما زير سلطه بوديم. خوب، اين حالت استبداد و ديكتاتورى كه آزادى را از مردم ميگيرد؛ بعد آن وقت وابستگى است كه سياستهاى بيگانه را بر كشور تحميل ميكند. اگر آن استبداد و وابستگى بود، ما پيشرفت نميكرديم؛ پيشرفت كنونى كه آغاز شده، ناشى از انقلاب اسلامى است. اگر ما بخواهيم اين پيشرفت ادامه پيدا كند، كار لازم است، تلاش لازم است؛ لذا خيلى بايد تلاش كرد. دانشگاه در اين زمينه نقش عمده اى دارد. حالا در مورد دانشگاه تهرانِ بالخصوص، بد نيست من اين را هم عرض بكنم. بنده با اينكه يك عنصر دانشگاهى نيستم - حالا يكى از آقايان فرمودند «دانشگاهى»؛ نه، من دانشگاهى نيستم - ليكن با دانشگاه و دانشجو و دانشگاهى از قديم ارتباط طولانى اى داشتم. گاهى به يك مناسبتى در دانشگاه تهران كار داشتم، مى آمدم دانشگاه تهران؛ احساس ميكردم كه به يك محيط خودمانى وارد شدم. با اينكه محيط از لحاظ ظواهر آن روز با لباس ما و عمامه ى ما و اينها هيچ تناسبى نداشت، اما آدم احساس ميكرد كه يك محيط خودمانى است. دوستان ديگرى هم كه از قبيل ما بودند، همين جور احساسى ميكردند. شايد همين هم موجب شد كه مجموعه ى دست اندركاران و سررشته داران امور استقبال امام بعد از اينكه آمدن ايشان در مثل اين روزها به تأخير افتاد، محل تحصن را دانشگاه تهران انتخاب كردند. اين يك تصادف محض نبود، اين نشان دهنده ى يك نوع ارتباط معنوى و روحى با دانشگاه بود؛ بخصوص با اين دانشگاه. من فراموش نميكنم آن روز با مرحوم آقاى بهشتى دو نفرى

آمديم و از در شرقى دانشگاه وارد شديم. يكى از دوستان عزيز و علماى محترم كه الان هم بحمداللَّه تشريف دارند، قبلاً رفتند آنجا، هماهنگى كردند و در شرقى دانشگاه را باز كردند - چون در جنوبى كه در اصلى بود، روى ما باز نميشد - و ما از آنجا وارد دانشگاه شديم، رفتيم توى مسجد دانشگاه، و بنده رفتم توى آن اتاق عقب مسجد - كه يك اتاق كوچكى بود، نميدانم حالا هم هست يا نه - آنجا مستقر شديم و از همان روز اول، نشريه ى تحصن را راه انداختيم. ما يك نشريه منتشر كرديم كه چند شماره از همان روز اول آنجا منتشر شد؛ نشريه ى تحصن. اين انسها و اين ارتباطها ريشه در ذهنيات دارد، ريشه در سوابق دارد. يعنى هم ما نسبت به دانشگاه حسن ظن و نگاه مثبت داشتيم، هم دانشگاه نسبت به ما يك حالت خودمانى و پذيرائى داشت. بعد هم باز على الظاهر به همين دليل، محل نماز جمعه، دانشگاه تهران انتخاب شد. خوب، در تهران انسان ميتوانست جور ديگرى عمل كند. محل نماز جمعه، شد چمن دانشگاه تهران؛ تا الان هم ملجأ و محل رجوع مردم با انگيزه ى قلبى در روزهاى جمعه دانشگاه تهران است، كه اين خيلى چيز مهمى است. آن سالهاى اول و دوم انقلاب هم بنده هفته اى يك بار به دانشگاه تهران مى آمدم و با دانشجوها ديدار و گفتگو ميكردم. حضور در مسجد دانشگاه شايد به نظرم مستمراً بيش از يك سال طول كشيد. مى آمديم دانشگاه تهران، آنجا در مسجد با دانشجوها صحبت ميكرديم و به سؤالات پاسخ ميداديم. بحمداللَّه دانشگاه تهران غير از اينكه از

لحاظ علمى يك محور و مركز و پيشكسوت قطعى است، از لحاظ دينى و معنوى و ايمانى - يعنى اين ركن دوم - هم يك مركز قابل اشاره است؛ اين را بايستى مغتنم شمرد و قدر دانست. آنى كه من ميخواهم عرض كنم، اين است كه اگر اهميت علم اين مقدار است كه ما عرض كرديم، پس دانشگاه تهران در مسئله ى علم بايستى پيشتازى خودش را مضاعف كند؛ بايد كار متراكم تر و بيشتر انجام بگيرد. صحبت اختراعات شد؛ كه حالا مقدارى اختراعات انجام گرفته، كارهاى جديدى انجام گرفته. پيشرفتها را شايد من يك مقدار بيشتر هم بدانم؛ چون گزارشهاى گوناگون از جاهاى مختلف به ما خيلى ميرسد؛ اما حقيقتاً بنده راضى نيستم و اين مقدار پيشرفت علم راضى كننده نيست. حالا اينها مطالبى است كه فقط در اين جمعها ميشود گفت. وقتى ميگوئيم از اين مقدار پيشرفت راضى نيستيم، نه اينكه ما ميتوانستيم و نكرديم؛ نه، ممكن است هيچ كس هم مقصر نباشد، و بيشتر از اين هم نميشده. ممكن است واقع مطلب هم همين باشد، اما همين واقعيت براى بنده واقعاً خشنود كننده نيست؛ ما هنوز خيلى فاصله داريم تا آنجائى كه بايد به آن برسيم. من توقع زيادى هم ندارم. بنده عرض نميكنم كه حتماً در ظرف ده سال يا بيست سال بايستى به رديفهاى اول علمى دنيا برسيم - حالا نميگويم رديف اول - ليكن بايد هدف ما اين باشد؛ ولو در ظرف پنجاه سال كشور از اسارت علمى مطلقاً خارج بشود. توليد علم معنايش اين است. علم يك محصولى نيست كه توليدش مثل توليدهاى ديگر باشد؛ به خيلى مقدمات نيازمند است؛

ولى بايد بالاخره ما به آنجا برسيم كه دانش را گسترش و بسط بدهيم، به ژرفاى دانش برسيم، دانشهاى جديدى را پيدا كنيم. دانشهاى ممكنِ براى بشر فقط همين دانشهائى نيست كه ما امروز داريم؛ بسيارى دانشها قطعاً وجود دارد كه بعدها بشر به آنها خواهد رسيد؛ كمااينكه بسيارى از دانشها تا صد سال پيش نبود. خيلى از اين علوم انسانى كه صحبت كردند، تا صد سال پيش، از اينها خبرى نبود؛ نه علم وجود داشت، نه تحقيقات علمى در آن رشته ها وجود داشت؛ بعد به وجود آمد. بشر قابليت اتساعش خيلى بيش از اينهاست. عالَم قابليت معرفت و شناختش خيلى بيشتر از اينهاست. ما بايد به جائى برسيم كه در اين عرصه ها هرچه ممكن است، پيش برويم؛ هرچه ممكن است، بفهميم. و البته علم را وسيله ى سعادت انسان قرار بدهيم. تفاوت نگاه دين - يعنى اسلام - به علم، با نگاهى كه دنياى مادى به علم مينگريست، در همين است. ما علم را ميخواهيم براى سعادت بشر، براى رشد بشر، براى شكوفائى بشر، براى استقرار عدالت و آرزوهاى قديمى بشر. بارها عرض كرديم كه آرزوى ديرين بشر، استقرار عدالت بوده. از قديم ترين دورانها، انسانها از بى عدالتى رنج ميبردند. امروز هم در دنيا بى عدالتى هست: بى عدالتى مدرن، بى عدالتى مسلح، بى عدالتى غير قابل اعتراض! امروز در دنيا بى عدالتى هائى وجود دارد كه كسى نميتواند به اينها اعتراض كند. بمجردى كه اعتراض ميكنند، با ابزارهاى علمى، با امكانات علمى، با همين دانش ارتباطات كه امروز رو به شكوفائى روزافزون است، هر صداى معترضى را خفه ميكنند. خوب، شما ببينيد امروز با جمهورى اسلامى چه دارند ميكنند؟ جمهورى اسلامى

مگر چه ميگويد؟ مگر چه ميخواهد؟ اين همه تبليغات، اين همه كارشكنى، اين همه توطئه عليه جمهورى اسلامى براى چيست؟ جمهورى اسلامى نه درصدد كشورگشائى است، نه درصدد ضربه زدن و آسيب زدن به ملتها و به آحاد مردم است؛ داعيه ى سعادت معنوى انسان را دارد؛ پيامى دارد براى انسانيت. اين را ميدانند، به همين خاطر اين همه سختگيرى و فشار وارد مى آورند. يك چنين بى عدالتى اى امروز وجود دارد. علم بايد با اين بى عدالتى بجنگد. امروز علم در خدمت اين بى عدالتى است؛ امروز علم در خدمت ظالم ترين انسانها و ظالم ترين جوامع است؛ بايد از اين حالت خارج شود. نگاه اسلام به علم، نگاه شريف، نگاه نظيف، نگاه دور از هوى و هوس، نگاه معنوى گراست. ما علم را ميخواهيم براى اين؛ خوب، بايد براى اين تلاش كنيم. يك نكته اى كه به نظر من مهم است، اين است كه در داخل دانشگاه به مسئله ى فرهنگ خيلى بايد پرداخت؛ خيلى بايستى به مسئله ى فرهنگ در داخل محيط دانشگاه اهميت داد. البته رسالت اصلى دانشگاه علم است - در اين شكى نيست - منتها همين نگاهى كه عرض كرديم، از اول بايد در دانشجو به وجود بيايد؛ و اين كارى است ممكن. حالا يكى از آقايان فرمودند كه در همه ى آحاد مردم همدلى ايجاد بشود؛ خوب، اين چيز خيلى مطلوبى است، اما كار آسانى نيست؛ مقدماتى لازم دارد؛ ليكن اينى كه ما عرض ميكنيم - يعنى تربيت فرهنگى دانشجو از آغاز - كار ممكنى است؛ مديريتهاى اساسى دانشگاه ها ميتوانند اين منظور را با برنامه ريزى تأمين كنند. اين منظور ميتواند در كتابهاى درسى تأمين شود، در انتخاب استاد تأمين شود،

در برنامه هاى گوناگونى كه براى دانشجو گذاشته ميشود، ميتوان اينها را تأمين كرد؛ منتها كار بسيار ظريفى است. بايد به مسئله ى فرهنگ نگاه مدبرانه داشت. خود علم آموزى، يك فرهنگ است. اگر چنانچه ما به مسئله ى فرهنگى در دانشگاه توجه كنيم، آن وقت هم دانشجوى ما عاشق و راغب به علم ميشود و دنبال علم و تحقيق ميرود - صرفاً دنبال مدرك نيست - هم استاد ما از حالت اداى تكليف در كلاس درس خارج ميشود. در موارد بسيارى از خود دانشگاه ها به ما گزارش ميكنند كه درسهاى بعضى از اساتيد يك اداى تكليفى است؛ همين كه بالاخره بيايند و درس موظفى خود را بدهند و بروند. در حالى كه در تدريس استاد، مسئله نبايد مسئله ى اداى تكليف باشد؛ مسئله ى عشق، علاقه ى به علم، علاقه ى به تربيت دانشجو؛ اينجورى بايد باشد. استاد بايد پدرانه و برادرانه رفتار كند و دانشجوى خودش را رها نكند؛ اين حالتى است كه خوشبختانه الان در حوزه هاى علميه ى ما هست؛ يعنى از سنتهاى حوزه هاى علميه ى ما يكى اين است. استاد كاملاً آماده است براى اينكه شاگرد بيايد از او بپرسد، تحقيق كند، به او كمك كند. بعضى از اساتيد از محل درسشان كه خارج ميشوند، طلبه ها با اينها ميروند تا توى خانه شان؛ همان جا هم مى نشينند، سؤال ميكنند، بحث ميكنند؛ ساعتى را، گاهى ساعاتى را به اين چيزها ميگذرانند. اين، حالت خوبى است؛ اين احتياج به يك تزريق فرهنگى دارد. اين، يك كار فرهنگى است؛ اين با دستور نميشود. شما ميدانيد كه بنده سالى چند بار با دانشگاهيان و اساتيد محترم ديدار دارم. اينى كه استاد در اتاق خودش منتظر بماند

تا بعد از كلاس درس، دانشجو به او مراجعه كند و از او بپرسد، اين را بارها هم من توى اجتماعات اساتيد و دانشگاهى ها گفتم، هم خود دانشگاهى ها گاهى گفتند و اين را تكرار كردند؛ دولت هم كه آمد، يك مقرراتى در چهار پنج سال قبل از اين گذاشت؛ خوب، شما ميدانيد، بنده هم ميدانم كه به آن مقررات هم درست عمل نميشود. اشكال كار كجاست؟ اشكال كار در همان مشكل فرهنگى است. يا در مورد تحقيق، بعضى از آقايان در فرمايشاتشان اشاره كردند كه عشق و شور تحقيق در مردان ما، زنان ما، اساتيد ما، محققين ما هست. خوب، اين خيلى چيز مهمى است. مهمترين اختراعات بشرى آن اختراعاتى است كه با تفحص و كنجكاوى و گذشت و فداكارى محقق به دست آمده؛ نه با سفارش، نه با پول. گاهى آن محقق در شرائط بسيار سختى قرار داشته، سالهاى متمادى را هم صرف وقت كرده تا بالاخره به آن نتيجه رسيده. البته بعد كه به نتيجه رسيده، ممكن است اقبال و شهرت و پول و بقيه ى چيزها هم به او رو كرده؛ اما آن عامل اصلى، عامل شور و عشق و علاقه و ميل به تحقيق و كنجكاوى و عمق يابى بوده. اين، فرهنگ لازم دارد؛ اين فرهنگ را بايد تزريق كرد. ميدانيد ملتها خصال ملى دارند. بعضى از ملتها خصلتى دارند كه خصلت عمومى است، بعضى از ملتها خصلتهاى ديگرى دارند كه حالا مربوط به تاريخ و جغرافيا و اقليم است و به عوامل گوناگونى وابسته است. ما اين روحيه ى شور و شوق را، ميل به تحقيق را، كنجكاوى را، خسته نشدن و پيگيرى

كردن را بايد در ملتمان به وجود بياوريم. اين روحيه، كم است؛ نيست. كار جمعى هم كه گفتند، همين جور است؛ كار جمعى هم جزو خصال ملى ما نيست. شما به ورزشهاى ما هم كه نگاه كنيد و مقايسه كنيد با ورزشهائى كه متعلق به اروپائى هاست، مى بينيد همين جور است. ورزش ملى ما كه كشتى است، يك ورزش انفرادى است. حتّى ورزش باستانى ما هم كه يك ورزش دسته جمعى است، هر كسى براى خودش ورزش ميكند. ميدانيد وقتى كه توى گود زورخانه ميروند، كار دسته جمعى انجام نميگيرد؛ با هم يك حركاتى را انجام ميدهند، هر كسى ورزش خودش را انجام ميدهد؛ مثل فوتبال يا واليبال نيست كه كار اين، مكمل كار آن باشد؛ لذا كار، كار جمعى نيست. اين يك نقص ملى است در ما؛ اين را بايد درست كرد؛ بايد تزريق كرد. اين كارِ كيست؟ كار دانشگاه است. بنابراين دانشگاه غير از مسئله ى علم، بايد به مسئله ى فرهنگ هم بپردازد. ما ميتوانيم اين جوان را صبور، قانع، مايل به كار، مايل به تحقيقات، اهل كار جمعى، اهل اغماض، اهل تغليب عقل بر احساس، اهل انصاف، اهل وقت شناسى، اهل وجدان كارى تربيت كنيم؛ ميتوانيم هم عكس اين صفات را در او تزريق كنيم. واقعاً اين جوانى كه در اختيار دانشگاه قرار ميگيرد - يك جوان هجده نوزده ساله - در خور اين تربيت هست. در دوره هاى بخصوص ليسانس - اين دوره ى اول - ميتوان روى اين مسئله واقعاً فكر كرد، برنامه ريزى كرد. شما ميتوانيد يك نسلى را به وجود بياوريد كه اين نسل داراى اين خصوصيات اخلاقى باشد. اين هم برنامه ريزى ميخواهد؛ اين با پوستر

و با دستور و با اينها درست نميشود. همان طور كه شما براى كار علمى نياز به برنامه ريزى داريد و بايد برنامه ى كلان ترتيب بدهيد، براى اين كار هم برنامه ى كلان لازم است. اين برنامه ى كلان هم توى خود دانشگاه بايد انجام بگيرد؛ اين چيزى نيست كه ما بگوئيم بيرون دانشگاه انجام بدهند، به دانشگاه ابلاغ كنند؛ اينها حكمى نيست كه با حكم بشود اين كارها را كرد؛ اينها كارهائى است كه بايد از درون دانشگاه ها بجوشد. من اينها را عرض ميكنم تا ان شاءاللَّه اين زمينه و ذهنيت به وجود بيايد و روى مسئله ى فرهنگى در دانشگاه كار بشود. البته يك بخش مهم كار فرهنگى هم، كار دينى است؛ با دين مأنوس كردن، با عبادت انس دادن، لذت عبادت را چشاندن. واقعاً يكى از سيئات دوران پهلوى همين است كه اينها مجموعه ى تحصيلكرده ها را از آن وقت از مسائل دينى منقطع كردند؛ از قرآن منقطع كردند، از صحيفه ى سجاديه منقطع كردند، از نهج البلاغه منقطع كردند؛ بعد هم همان حالت تقريباً بعد از انقلاب ادامه پيدا كرده. البته سى سال - يك نسل - از شروع انقلاب گذشته، خيلى كارها ميتوانسته انجام بگيرد؛ ليكن ما همان رويّه را دنبال كرديم. دوستان عزيز! من به شما عرض بكنم؛ انس با قرآن و تدبر در قرآن، همچنين تدبر در ادعيه ى مأثوره اى كه اعتبار دارد - مثل صحيفه ى سجاديه و بسيارى از دعاها - در تعميق معرفت دينى خيلى نقش دارد. تعميق معرفت دينى خيلى مهم است. يك وقت يك كسى همين طور روى احساسات، در نماز جماعت هم ممكن است شركت كند، در اعتكاف هم شركت كند، در مجلس

عزاى حسينى هم شركت كند، در فلان تظاهرات دينى هم شركت كند، اما اين معرفت در عمق جان او وجود نداشته باشد؛ لذا سر يك پيچى، سر يك دست اندازى، يكهو مى بينيد كه از جا در ميرود؛ اين به خاطر اين است. ما نظائرش را زياد ديديم. توى همين مجموعه هاى انقلاب، اوائل انقلاب كسانى بودند كه از ماها كه ريش داشتيم و عمامه داشتيم و اينها، به نظر ميرسيد كه اينها متدين تر و مقيدتر و پابندتر و نسبت به دين متعصب ترند؛ بعد يك وقت - همان طورى كه عرض كردم - يك دست اندازى پيش آمد، يكهو ديديم تايرش در رفت! خوب، پيداست كه چفت و بست محكمى نداشته. بنابراين تعميق معرفت دينى، خيلى مهم است؛ انس با معارف اسلامى، خيلى مهم است. اين هم يك بخش كار فرهنگى است كه بايد ترويج شود. اينها متولى ميخواهد، متولى اش هم شمائيد؛ هيچ كس ديگر نيست. يعنى شما مديران و رؤساى گروه هاى تحقيقى، متولى اين كار هستيد. اين كار را نميشود به شكل ادارى درست كرد و مثلاً تزريق كرد به يك مركز علمى و محيط علمى؛ اين را بايد بنشينيد برايش فكر كنيد؛ اينها خيلى مهم است. يك مسئله ى ديگر هم مسئله ى سياسى در دانشگاه هاست. ميدانيد من از سابق عقيده ام بر اين بوده است كه در دانشگاه بايد روح سياسى زنده باشد؛ اين يك نشاطى به جوان ميدهد. ما جوان بانشاط لازم داريم. دانشگاهى كه از سياست دور باشد و بكلى از سياست بركنار باشد، اين دانشگاه خالى از شور و نشاط خواهد بود؛ بعلاوه كه محلى خواهد شد براى رشد ميكروبهاى خطرناك فكرى و رفتارى. بنابراين خوب

است و بايد در دانشگاه سياست باشد؛ منتها معناى سياسى شدن دانشگاه يا حضور سياست در دانشگاه را نبايد اشتباه كرد. معنايش اين نيست كه دانشگاه بشود يك جائى براى اينكه جريانهاى سياسى، گروههاى سياسى، عناصر سياسى براى اغراض سياسى بيايند از اين استفاده كنند؛ اين نبايد باشد؛ اين را بايد مانع شد. يعنى اين ديگر يك چيزى است كه بايد مديريت كرد، بايد شماها اعمال قدرت كنيد؛ نگذاريد اينطور بشود. اگر اين بشود، دانشجو از دستتان رفته و يك سوءاستفاده كنى مى آيد كار خود را دنبال ميكند. مثالها و تشبيه هاى زيادى ميشود براى اين موضوع كرد؛ ديگر آدم نميخواهد آن را بيشتر توضيح دهد. مثلاً بيايند بچه ى جوان انسان را وسيله اى قرار بدهند براى دزدى از خانه، ما هم بنشينيم همين طور تماشا كنيم؛ اين كه نميشود. اين هم برنامه ريزى ميخواهد؛ بخصوص در دانشگاه تهران. دانشگاه تهران همچنان كه از لحاظ سابقه و قدمت و وزانت و افتخارات در مجموعه ى دانشگاهى كشور در قله قرار دارد، در اين زمينه ها هم همين جور است. البته آن وقتها چندان دانشگاهى نبود، تعداد دانشگاه هاى كشور خيلى محدود بود؛ خبرى هم نبود توى دانشگاه ها. بعضى از دانشكده هاى دانشگاه تهران بالخصوص محل حساسى بودند براى ابراز تمايلات سياسى و كارهاى سياسى؛ تا امروز هم همين جور است. بنابراين مراقب باشيد كه اين فضا وسيله اى نشود براى سوءاستفاده ى ديگران، سوءاستفاده ى دشمنان. حالا بعضى ها حساسند روى كلمه ى دشمن، كه چرا شما ميگوئيد دشمن؛ چرا هى تكرار ميكنيد دشمن. خوب، تكرار هم ميكنيم و باز بعضى اينجورى دچار غفلت ميشوند، نميفهمند كه دشمن دارد با آنها چه كار ميكند؛ اين همه هم ميگوئيم و

نميشود! اگر نميگفتيم، چه ميشد! شما ببينيد از اول تا آخر قرآن، خداى متعال چقدر اسم شيطان و شيطان صفتها و ابليس را آورده؛ چقدر اسم فرعون و نمرود و قارون و دشمنان پيغمبر در زمان بعثت آمده و چقدر اينها در قرآن تكرار شده. داستان ابليس و شيطان در قرآن تكرار شده. ميشد يك بار خداى متعال بگويد، براى اطلاع كافى بود. اين براى اين است كه هيچ وقت نبايد از كيد دشمن غافل بود. اميرالمؤمنين فرمود: «و من نام لم ينم عنه»؛(2) اگر شما توى سنگر خوابتان برد، لازمه اش اين نيست كه دشمن شما هم كه روبه رو نشسته، او هم توى سنگرش خوابش برده باشد؛ نه، ممكن است شما خوابت برده باشد، او بيدار باشد؛ آن وقت پدرتان درآمده است. نبايد غفلت كرد. و مى بينيد كه غفلت ميشود. توى همين قضاياى بعد از انتخابات واقعاً غفلت بزرگى كردند. حالا من كه ميگويم غفلت، چون بناى من بر خوشبينى است؛ خود من هم آدم بدبينى نيستم؛ آدم خوشبينى ام، نسبت به اشخاص هم خوشبينم. بلافاصله روز بعد از انتخابات، كارهاى بدى را انجام دادند؛ حالا دارند نتائجش را مى بينند. به عنوان اعتراض به انتخابات، مردم را به خيابانها دعوت كردند؛ چرا؟ اين چه منطقى است؟ چرا مردم را به خيابان دعوت ميكنند؟ مگر مسئله ى انتخابات - مسئله اى به اين اهميت، به اين ظرافت - قابل حل توى خيابان است؟ نيروى فشار درست كردن؛ اينها غفلتهاى بزرگى است. خوب، وقتى اينجورى ميشود، مأمنى درست ميكنند براى دشمن؛ مأمنى درست ميكنند براى آن كسى كه ميخواهد ايجاد آشوب و اغتشاش كند؛ اينها غفلتهاست. يعنى در سياست، غفلتها گاهى مثل

خيانتها خيلى ضربه ميزند. يعنى واقعاً وقتى شما تيراندازى كرديد، اين تير خورد به سينه ى يك نفر، ممكن است شما متعمد هم نباشيد، اما بالاخره در نتيجه تأثير ندارد؛ تير توى قلبش خورد، مى افتد ميميرد؛ چه شما تعمد داشته باشيد، چه از روى خطا زده باشيد؛ خيال كردى اين سيبل است، زدى به سينه ى آدم. خطاها گاهى اينجورى است؛ خطائى ميكند، خطاست؛ اما در نتيجه تأثيرى ندارد؛ همان ضربه وارد مى آيد. خوب، حالا شما بخواهيد محيط دانشگاه را از اين آسيب محفوظ نگه داريد، بايد چه كار كنيد؟ اين خيلى مهم است. توجيه دانشجو، توجيه بعضى از اساتيد. پس ببينيد در دانشگاه ها مسئله ى علمى با همان تفاصيلى كه مكرر عرض كرديم، امروز هم عرض كرديم، آقايان هم فرموديد، مهم است. بسيار خوب بود مطالبى كه اينجا راجع به مسائل علم گفته شد؛ كاملاً مورد تصديق و تأييد ماست. مسئله ى فرهنگى و مسئله ى سياسى هم به نظر من مسائل خيلى مهمى است. البته اينها مسائل دانشگاه تهران نيست؛ مسائل دانشگاه كشور است؛ ليكن دانشگاه تهران قله است. يعنى شماها وقتى كارى را بكنيد، اين طبعاً الگوئى خواهد شد؛ ان شاءاللَّه اين حالت الگو را حفظ كنيد. ان شاءاللَّه خداوند به شماها توفيق بدهد و تأييدتان كند؛ هم شما بتوانيد كارهائى كه بر عهده داريد، انجام بدهيد، هم ما بتوانيم كارهائى كه بر عهده مان هست، انجام بدهيم. با كمك پروردگار، همه چيز ممكن است و با همت و عزم راسخ، همه چيز ميسر است. خوشبختانه در اين سالها هم همه ى اينها را در بخشهاى مختلف تجربه كرديد؛ هم در بخشهاى سياسى، هم در بخشهاى علمى، و در بخشهاى مختلف

اينها را امتحان كرديم. هر جا وارد شديم، عزم راسخ را به كار بستيم، به خدا اعتماد كرديم، خداى متعال راهها را به روى ما باز كرد. اميدواريم ان شاءاللَّه اين دهه ى فجر بر شما و بر ملت ايران مبارك باشد و ان شاءاللَّه خداوند روح مطهر امام و شهدا را با اوليائشان محشور كند و قلب مقدس ولى عصر (ارواحنا فداه) را از ما راضى و خشنود كند.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 319

2) نهج البلاغه، نامه ى 62

بيانات در ديدار فرمانده و پرسنل نيروى هوائى ارتش

بيانات در ديدار فرمانده و پرسنل نيروى هوائى ارتش بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلى خوشامديد عزيزان؛ سرداران و افسران و تلاشگران يك جبهه ى بسيار مهم از مجموعه ى جبهه ى مجاهدت انقلاب! روز نوزدهم بهمن، روز بسيار مهمى در تاريخ انقلاب است. در آن حادثه ى بزرگى كه اكثر شما جوانها شنيده ايد و ما آن را به چشم ديديم، هيچ انگيزه اى جز انگيزه ى خدائى و اخلاص وجود نداشت؛ به همين جهت هم اين حادثه در وقت خود بسيار اثرگذار شد و در تاريخ هم ماندگار گرديد. اين خصوصيتِ كار خدائى و مخلصانه است؛ ميماند، اثر ميگذارد؛ اين اثر هم مخصوص همان زمانى كه اين پديده واقع شد، نخواهد بود؛ يك اثر مستمر و دائمى است. كار خدائى اينجورى است. آن روزى كه جوانهاى نيروى هوائى آمدند مدرسه ى علوى و با امام بيعت كردند و يك سدى را شكستند، يك خطشكنى بزرگ سياسى كردند، نه پُستى در انتظار آنها بود، نه مقامى، نه پولى، نه حتّى تحسينى؛ آنچه احتمالاً در انتظار آنها وجود داشت، تهديد بود و خطر. پس هيچ انگيزه اى جز انگيزه ى خدائى وجود نداشت. آن روز اين حادثه ى

خدائى اثرگذار شد، امروز هم بعد از گذشت سى و يك سال همچنان اثرگذار است. اين روزها، روزهاى دهه ى آخر صفر است؛ روزهاى بعد از اربعين است. اگر نگاهى كنيم به تاريخ صدر اسلام، اين روزها روزهاى زينب كبرى (سلام اللَّه عليها) است. آن كارى هم كه زينب كبرى (سلام اللَّه عليها) كرد، يك كارِ از همين جنس بود؛ يعنى كارى محضاً براى خداى متعال، در دل خطرها و محنتها و زحمتها؛ يك ابراز وجود معنوى و الهى دين در چهره ى مصمم زينب كبرى (سلام اللَّه عليها). خوب است بدانيم و بفهميم حروف تاريخ گذشته ى بسيار ارجمندى را كه تا امروز منشأ بركات فكرى و معرفتى شده است و ان شاءاللَّه تا آخر دنيا هم خواهد بود. زينب (سلام اللَّه عليها)، هم در حركت به سمت كربلا، همراه امام حسين؛ هم در حادثه ى روز عاشورا، آن سختى ها و آن محنتها؛ هم در حادثه ى بعد از شهادت حسين بن على (عليه السّلام)، بى سرپناهى اين مجموعه ى به جا مانده ى كودك و زن، به عنوان يك ولىّ الهى آنچنان درخشيد كه نظير او را نميشود پيدا كرد؛ در طول تاريخ نميشود نظيرى براى اين پيدا كرد. بعد هم در حوادث پى درپى، در دوران اسارت زينب، در كوفه، در شام، تا اين روزها كه روز پايان آن حوادث است و شروع يك سرآغاز ديگرى است براى حركت اسلامى و پيشرفت تفكر اسلامى و پيش بردن جامعه ى اسلامى. براى خاطر همين مجاهدت بزرگ، زينب كبرى (سلام اللَّه عليها) در نزد خداوند متعال يك مقامى يافته است كه براى ما قابل توصيف نيست. شما ملاحظه كنيد؛ در قرآن كريم، به عنوان يك نمونه ى كامل ايمان،

خداى متعال دو زن را مثال ميزند؛ به عنوان نمونه ى كفر هم دو زن را مثال ميزند. «ضرب اللَّه مثلا للّذين كفروا امرأت نوح و امرأت لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا»؛(1) كه اين دو مثال، مربوط است به زنانى كه نمونه ى كفرند. يعنى به عنوان نمونه، از مردان مثال نمى آورد؛ از زنان مثال مى آورد؛ هم در باب كفر، هم در باب ايمان. «و ضرب اللَّه مثلا للّذين امنوا امرأت فرعون»؛(2) يكى زن فرعون را به عنوان نمونه ى كامل ايمان مثال مى آورد، يكى هم حضرت مريم كبرى؛ «و مريم ابنت عمران».(3) يك مقايسه ى كوتاه بين زينب كبرى و بين همسر فرعون، عظمت مقام زينب كبرى را نشان ميدهد. در قرآن كريم، زن فرعون نمونه ى ايمان شناخته شده است، براى مرد و زن در طول زمان تا آخر دنيا. آن وقت مقايسه كنيد زن فرعون را كه به موسى ايمان آورده بود و دلبسته ى آن هدايتى شده بود كه موسى عرضه ميكرد، وقتى در زير فشار شكنجه ى فرعونى قرار گرفت، كه با همان شكنجه هم - طبق نقل تواريخ و روايات - از دنيا رفت، شكنجه ى جسمانى او، او را به فغان آورد: «اذ قالت ربّ ابن لى عندك بيتا فى الجّنة و نجّنى من فرعون و عمله»؛(4) از خداى متعال درخواست كرد كه پروردگارا! براى من در بهشت خانه اى بنا كن. در واقع، طلب مرگ ميكرد؛ ميخواست كه از دنيا برود. «و نجّنى من فرعون و عمله»؛ من را از دست فرعون و عمل گمره كننده ى فرعون نجات بده. در حالى كه جناب آسيه - همسر فرعون - مشكلش، شكنجه اش، درد و رنجش، درد و رنج

جسمانى بود؛ مثل حضرت زينب، چند برادر، دو فرزند، تعداد زيادى از نزديكان و برادرزادگان را از دست نداده بود و در مقابل چشم خودش به قربانگاه نرفته بودند. اين رنجهاى روحى كه براى زينب كبرى پيش آمد، اينها براى جناب آسيه - همسر فرعون - پيش نيامده بود. در روز عاشورا زينب كبرى اين همه عزيزان را در مقابل چشم خود ديد كه به قربانگاه رفته اند و شهيد شده اند: حسين بن على (عليه السّلام) - سيدالشهداء - را ديد، عباس را ديد، على اكبر را ديد، قاسم را ديد، فرزندان خودش را ديد، ديگرِ برادران را ديد. بعد از شهادت، آن همه محنتها را ديد: تهاجم دشمن را، هتك احترام را، مسئوليت حفظ كودكان را، زنان را. عظمت اين مصيبتها را مگر ميشود مقايسه كرد با مصائب جسمانى؟ اما در مقابل همه ى اين مصائب، زينب به پروردگار عالم عرض نكرد: «ربّ نجّنى»؛ نگفت پروردگارا! من را نجات بده. در روز عاشورا عرض كرد: پروردگارا! از ما قبول كن. بدن پاره پاره ى برادرش در مقابل دست، در مقابل چشم؛ دل به سمت پروردگار عالم، عرض ميكند: پروردگارا! اين قربانى را از ما قبول كن. وقتى از او سؤال ميشود كه چگونه ديدى؟ ميفرمايد: «ما رأيت الّا جميلا».(5) اين همه مصيبت در چشم زينب كبرى زيباست؛ چون از سوى خداست، چون براى اوست، چون در راه اوست، در راه اعلاى كلمه ى اوست. ببينيد اين مقام، مقام چنين صبرى، چنين دلدادگى نسبت به حق و حقيقت، چقدر متفاوت است با آن مقامى كه قرآن كريم از جناب آسيه نقل ميكند. اين، عظمت مقام زينب را نشان ميدهد. كار براى خدا اينجور

است. لذا نام زينب و كار زينب امروز الگوست و در دنيا ماندگار است. بقاى دين اسلام، بقاى راه خدا، ادامه ى پيمودن اين راه به وسيله ى بندگان خدا، متكى شده است، مدد و نيرو گرفته است از كارى كه حسين بن على (عليه السّلام) كرد و كارى كه زينب كبرى كرد. يعنى آن صبر عظيم، آن ايستادگى، آن تحمل مصائب و مشكلات موجب شد كه امروز شما مى بينيد ارزشهاى دينى در دنيا، ارزشهاى رائج است. همه ى اين ارزشهاى انسانى كه در مكاتب گوناگون، منطبق با وجدان بشرى است، ارزشهائى است كه از دين برخاسته است؛ اينها را دين تعليم داده است. كار براى خدا خاصيتش اين است. از جنس همين كار، كار انقلاب بود؛ لذا انقلاب ماندگار شد، ثبات و اقتدار معنوى و حقيقى پيدا كرد، دوام پيدا كرد. اين انقلاب، انقلابى بود براى خدا. آن روزى كه اين انقلاب آغاز شد، اين نهضت به وجود آمد، مثل نهضت احزاب نبود، مثل حركت سياسى حزبهاى دنيا نبود كه به قصد كسب قدرت باشد؛ حركتى بود در عين مظلوميت، براى اجراى احكام الهى، براى ايجاد جامعه ى اسلامى، براى استقرار عدالت در جامعه. آن كسانى كه مجاهدت كردند تا انقلاب به پيروزى رسيد، و آن كسانى كه پاى اين انقلاب ايستادند و مجاهدت كردند تا اين ثبات و دوام را پيدا كرد، نيتهاى خالصشان بود. شهداى شما، شهداى نيروى هوائى، از اين قبيل بودند. شهداى نيروهاى مسلح، همه از اين قبيل هستند. آن كسانى كه براى خدا كار كردند، براى خدا تلاش كردند، خداوند هم به كارشان بركت داد. چيزى كه دشمن انقلاب آن را نميتواند درك كند، همين نكته

است. چيزى كه دستگاههاى استكبار و صهيونيسم نميتوانند بفهمند، همين مسئله است. نميتوانند بفهمند كه استحكام اين بنا به خاطر اين است كه براى خداست، بر پايه ى اخلاص بنا شده است و با مجاهدت پيش رفته است. لذا انقلاب و نظام اسلامى دلها را تسخير ميكند. شما نگاه كنيد ببينيد امروز چند هزار رسانه، اعم از صوتى و تصويرى و انواع و اقسام رسانه هاى گوناگون، با مدرنترين شيوه ها عليه اين نظام دارند كار ميكنند. صدها مغز و فكر در اتاقهاى فكر نشسته اند؛ هر روزى يك حرفى، يك شعارى، يك فكرى، يك ترفندى عليه اين انقلاب دارند طراحى ميكنند؛ اما نميتوانند به انقلاب لطمه اى بزنند، نميتوانند به نظام اسلامى صدمه اى وارد كنند. اين براى چيست؟ استحكام اين بنا به خاطر بنا شدن بر اصل ايمان به خداست. آن كسانى كه در اين راه حركت كردند، كار خدائى كردند. اين نظام، شبيه نظامهاى ديگر نيست. امروز هيچ نظامى در دنيا نيست كه اين همه عليه او كار تبليغاتى بكنند، كار سياسى بكنند، فشار اقتصادى وارد كنند، تحريم وارد كنند و او بتواند اينجور مستحكم بايستد؛ چنين چيزى در دنيا وجود ندارد. اما اين نظام ايستاده است، بعد از اين هم خواهد ايستاد؛ اين را همه بدانند. نه آمريكا، نه صهيونيسم، نه مجموعه ى مستكبران و زورگويان عالم، نه با وسائل سياسى، نه با وسائل اقتصادى، نه با تحريم، نه با تهمت، نه با تحريك ايادى خود در داخل، نخواهند توانست اندكى اين انقلاب را بلرزانند. راز ماندگارى اين انقلاب، اتكاى به ايمانهاست؛ اتكاى به خداست. لذا شما مى بينيد آن روزى كه توده ى عظيم مردم در سرتاسر كشور احساس

كنند كه دشمنى اى متوجه انقلاب است، احساس كنند كه دشمنىِ جدى اى وجود دارد، بدون فراخوان حركت ميكنند مى آيند. روز نهم دى شما ديديد در اين كشور چه اتفاقى افتاد و چه حادثه اى پيش آمد. دشمنان انقلاب كه هميشه سعى ميكنند راهپيمائى هاى ميليونى را بگويند چند هزار نفر آمده اند - تحقير كنند، كوچك كنند - اعتراف كردند و گفتند در طول اين بيست سال، هيچ حركت مردمى اى به اين عظمت در ايران اتفاق نيفتاده است؛ اين را نوشتند و گفتند. آن كسانى كه سعى در كتمان حقائق درباره ى جمهورى اسلامى دارند، اين را گفتند. علت چيست؟ علت اين است كه مردم وقتى احساس ميكنند دشمن در مقابل نظام اسلامى ايستاده است، مى آيند توى ميدان. اين حركتِ ايمانى است، اين حركتِ قلبى است؛ اين چيزى است كه انگيزه ى خدائى در آن وجود دارد؛ دست قدرت خداست، دست اراده ى الهى است؛ اين چيزها دست من و امثال من نيست. دلها دست خداست. اراده ها مقهور اراده ى پروردگار است. وقتى حركت خدائى شد، براى خدا شد، اخلاص در كار بود، خداى متعال اينجور دفاع ميكند. لذا ميفرمايد: «انّ اللَّه يدافع عن الّذين امنوا».(6) اين را دشمنان نظام اسلامى نميفهمند، تا امروز هم نفهميدند؛ لذا تهديد ميكنند، حرف ميزنند، روشهاى گوناگون را به كار ميگيرند، به خيال خودشان ميگردند نقطه ضعف براى جمهورى اسلامى پيدا كنند؛ گاهى اسم حقوق بشر را مى آورند، گاهى اسم دموكراسى را مى آورند؛ ترفندهائى كه امروز براى مردم دنيا حقيقتاً ترفندهاى مسخره است. ميگويند افكار عمومى؛ اما افكار عمومى اگر اين حرفها را از آمريكا و صهيونيسم باور ميكرد، اينجور در دنيا، در كشورهاى مختلف، ملتهاى مختلف،

در مواقع گوناگون، نفرت خودشان را از اين سران مستكبر نشان نميدادند، كه مى بينيد نشان ميدهند. هر جا سفر ميكنند، گروهى از مردم عليه شان شعار ميدهند. پيداست كه افكار عمومى دنيا فريب ترفندهاى اينها را نخورده است. آن كسانى دم از حقوق بشر ميزنند كه اوّلى ترين حقوق انسانها را، هم در زندانهايشان، هم در سرتاسر دنيا، هم در تعاملشان با ملتها، و حتّى با ملت خودشان زير پا لگدكوب ميكنند! اينها ميگويند حقوق بشر! شكنجه را قانونى ميكنند! اين افتضاح نيست براى يك كشور؟ اين مايه ى سرافكندگى نيست كه يك كشورى شكنجه ى زندانيان را قانونى بكند و به شكل قانون در بياورد؟ آن وقت اينها دم از حقوق بشر ميزنند، دم از دفاع از حرمت انسان و كرامت انسان ميزنند! خوب، بينندگان و شنوندگانى كه در دنيا اين حرفها و اين ادعاها را مى بينند و ميشنوند و آنها را با آن رفتارهائى كه ميدانند، مقايسه ميكنند، اينها را مسخره ميكنند. كى اين چيزها را از اينها باور ميكند؟ دم از دموكراسى ميزنند؛ اما با مستبدترين و ارتجاعى ترين حكومتها در گوشه و كنار دنيا - از جمله در منطقه ى ما - عقد اخوت ميبندند! امروز رژيمهائى كه بيشتر مرتبط با آمريكا هستند، در منطقه ى خاورميانه كى هايند؟ در شمال آفريقا كى هايند؟ از آنها مستبدتر وجود دارد؟ دم از دموكراسى ميزنند؛ آن وقت با جمهورى اسلامى - اين مردم سالارى درخشان كه قدرت اين را دارد كه هشتاد و پنج درصد از صاحبان رأى را به پاى صندوق رأى بكشاند - به عنوان دموكراسى در بيفتند! خوب، اين مسخره است؛ اين را همه ميفهمند. بينندگان عالم، كسانى كه ميفهمند

و قضايا را ميدانند، اين رويكرد آمريكائى را استهزاء ميكنند. ملت ايران، ملت هوشمندى است؛ ملت هوشيارى است؛ تجربه كرده است. اين قضايا مال امروز هم نيست برادران عزيز! عده اى از شماها به ياد داريد، جوانها هم بدانند؛ سى و يك سال است كه اين ماجرا بين دستگاه هاى استكبار و ملت ايران در جريان است. اين قضايا مال امروز نيست؛ هم اين تهديدهايشان كه هميشه ناكام مانده، هم تحريمهايشان، هم بدگوئى هايشان، هم تهمتهايشان. جمهورى اسلامى در فضاى بمباران تبليغاتى، اينچنين توانسته به اين پيشرفتها دست پيدا كند. امروز نيروى هوائى شما با نيروى هوائى اول انقلاب قابل مقايسه نيست. مهارتهاى امروز شما، توانائى هاى امروز شما، تجهيزات امروز شما، پيشرفتهاى نيروى انسانى، ابتكارهاى گوناگون، با اول انقلاب قابل مقايسه نيست؛ با بيست سال قبل هم قابل مقايسه نيست. ما روزبه روز پيش رفتيم؛ همه بخشهاى كشور همين جور است. اين كشورى كه امروز آن توانائى هاى موشكى اش است، آن توانائى هاى زيست شناسى اش است، آن توانائى هاى هسته اى اش است، آن توانائى هاى ليزرى اش است - كه ميدانيد و شنيديد و اطلاع داريد - و در بخشهاى گوناگون، توانائى هايش با اين عظمت و با اين درجه ى از اهميت است، همان كشورى است كه در اول انقلاب، ساده ترين تجهيزات را بايستى وارد ميكرد؛ بايد از اين و آن وام ميگرفت؛ بايد ابتدائى ترين امكانات را از ديگران ميخريد، و نميفروختند؛ بايد به چند برابر قيمت ميخريد، و تهيدست بود. امروز اين همان ارتش است، اين همان نيروهاى مسلح است، اين همان مجموعه است، اين همان نيروى هوائى است كه امروز به اين پيشرفتها نائل شده است، و همان مجموعه هاى گوناگون دانشگاهى و علمى و پژوهشى

و فناورى است كه به اينجا رسيده است. زير بمبارانِ همين دشمنى ها و تهديدها و تحريمها ما به اينجا رسيديم. ملت ايران را از تهديد ميترسانيد؟ از تحريم ميترسانيد؟ آنچه كه مهم است، اين است كه ملت عزيز ما اتحاد خود را حفظ كنند، وحدت كلمه را حفظ كنند. اين وحدت كلمه، خارى در چشم دشمنان است. سعيشان اين است كه وحدت كلمه ى ملت را به هم بزنند. به گمان من مهمترين هدف از حوادث دوران فتنه ى بعد از انتخابات - اين چند ماه - اين بود كه بين آحاد ملت شكاف بيندازند؛ سعيشان اين بود. ميخواستند بين آحاد مردم شكاف بيندازند، و نتوانستند. امروز معلوم شده است كه آن كسانى كه در مقابل عظمت ملت ايران، در مقابل كار بزرگ ملت ايران در انتخابات ايستادند، آنها بخشى از ملت نيستند؛ افرادى هستند يا ضد انقلاب صريح، يا كسانى كه بر اثر جهالت خود، بر اثر لجاجت خود، كار ضد انقلاب را ميكنند؛ ربطى به توده ى مردم ندارند. توده ى مردم راه خود را ادامه ميدهد؛ راه خدا را، راه اسلام را، راه جمهورى اسلامى را، راه پياده كردن احكام الهى را، راه رسيدن به عزت و استقلال در پناه اسلام را. ملت حركتش اينجورى است. البته يك عده اى از اول با اين مخالف بودند. يك عده اى از اول مايل بودند كه آمريكا بر سلطه و سيطره ى ظالمانه ى خود بر اين كشور برگردد؛ دنبال اين بودند، الان هم پنهان نميكنند. كسانى در بيرون كشورند، عواملى هم در داخل هستند؛ در اين شكى نيست. فرزندان كسانى كه از اين انقلاب زخم خوردند، فرزندان كسانى كه مزدورى رژيم

طاغوت را كردند، اينها كه از بين نرفتند؛ اينها هستند. همان كينه هاى سى ساله، امروز هم وجود دارد؛ از اول هم بوده است. از اول انقلاب بودند، امروز هم هستند، بعد از اين هم خواهند بود. يك عده اى هم هستند كه از اساس با حاكميت اسلام مخالفند، با فقه مخالفند؛ چه برسد با فقيه. مسئله ى آنها، مسئله ى اسلام است. ليكن اينها همه افرادى هستند كه مجموعه ى كوچكى را تشكيل ميدهند. اين ملت عظيم، اين عظمت ملى، در جهت اسلام، براى خدا، در راه خدا، با هم متفقند؛ حرفشان يكى است، دلشان يكى است؛ ولو سلائق سياسى شان ممكن است مختلف باشد. اين وحدت را ميخواهند به هم بزنند. و ملت ايستاده است. روز بيست و دوى بهمن ان شاءاللَّه به حول و قوه ى الهى ملت عزيز ايران نشان خواهد داد كه چگونه با اتحاد خود، با وحدت كلمه ى خود، آنچنان مشتى به دهان همه ى مستكبرين، به آمريكا، به انگليس، به صهيونيستها خواهد زد كه باز هم مثل گذشته اينها را مبهوت كند. جمهورى اسلامى راه خودش را - راه عزت در سايه ى اسلام، امنيت در سايه ى اسلام، عدالت در سايه ى اسلام، مردم سالارى در سايه ى اسلام و برخاسته ى از انديشه ى اسلامى - ادامه خواهد داد و بدون هيچ ترديدى، بدون هيچ سستى اى پيش خواهد رفت و نسلهاى آينده قضاوت خواهند كرد. و بدانيد؛ جوانهاى امروز ما و نسلهاى بعد از اينها خواهند آمد، با تجربه ى عظيم انباشته ى در دل اين ملت در مواجهه ى با استكبار، و راه قله ها را ادامه خواهند داد و به اين قله ها هم خواهند رسيد. ملت ايران، شايسته ى رسيدن به قله هاست. ملتى كه هوشمند

است، داراى ابتكار است، داراى ايمان است، وقتى اين ملت آزادى ناشى از اسلام را كه انقلاب به ما عطا كرده است، داشته باشد، اينچنين ملتى در سير خود، در حركت خود، هيچ جا متوقف نخواهد شد. ان شاءاللَّه اين روز را شما جوانها خواهيد ديد. شما بايد همت كنيد. شما در بخش خودتان، و همه در بخشهاى خودشان، تلاش كنند، همت كنند. نيروى هوائى - همان طور كه فرمانده محترم نيرو گزارش دادند - پيشرفتهاى خوبى داشته است؛ ما هم از پيشرفتهاى خوب نيروى هوائى در بخشهاى مختلف مطلعيم؛ ليكن در عين حال هيچ توقفى جايز نيست. به وضع موجود قناعت نكنيد. ابتكارها را به كار بيندازيد. شما شايسته ى بيش از اين هستيد، و ملت شما شايسته ى نيروى هوائىِ حتّى مقتدرتر از اين است. اين مجموعه ى نيروهاى مسلح - از جمله نيروى هوائى - بايد بتوانند عزت ملت ايران را، استحكام ملت ايران را مشخص كنند و نشان بدهند؛ مظهرى باشند از ايستادگى و اقتدار اين ملت، كه ان شاءاللَّه همين جور هم خواهد شد. اميدواريم خداوند متعال شهداى عزيز نيروى هوائى و ارتش جمهورى اسلامى ايران و مجموعه ى نيروهاى مسلح و همه ى شهداى عزيز را با اوليائشان محشور كند و روح مطهر امام بزرگوار ما را كه اين روزها غالباً ملت ايران بيش از ديگر ايام، آشنا و مأنوس و دلگرم به ياد و خاطره ى آن بزرگوار و عزيز هستند، با اوليائش محشور كند و قلب مقدس ولى عصر ان شاءاللَّه از همه ى شما راضى باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) تحريم: 10

2) تحريم: 11

3) تحريم: 12

4) تحريم: 11

5) بحارالانوار، ج 45، ص 116

6) حج:

38

بيانات در ديدار جمعي از مردم آذربايجان

بيانات در ديدار جمعي از مردم آذربايجان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خوشامد عرض ميكنم به همه ى برادران و خواهران عزيز كه در اين مناسبت بسيار باشكوه و فراموش نشدنى - يعنى مناسبت بيست و نهم بهمن تبريز - اين راه طولانى را طى فرموديد، قبول زحمت كرديد و حسينيه ى ما را منور كرديد. حقيقتاً نفَس گرم شما، زبان گوياى شما، انگيزه هاى غير قابل سكون و سكوت شما، كه در همه ى موارد محسوس بوده است، فضاى حسينيه را امروز گرم و گيرا و انقلابى كرد؛ همچنان كه در طول زمان، هميشه مردم تبريز مظهر همين خصوصيات برجسته بوده اند. در طول تاريخِ نزديك به خودمان، در حوادث بزرگ، از دوران مشروطه و قبل از مشروطه تا امروز، انسان دو ويژگى را در تبريز و در آذربايجان مى بيند: يكى اينكه مردم تبريز در حوادث گوناگون هميشه آغازكننده بودند، شروع كننده بودند و ابتكار عمل را در دست گرفته اند. قضيه ى بيست و نهم بهمن از اين قبيل است. اگر مردم بيدار تبريز در چهلم حوادث قم، آن حادثه ى بزرگ را به وجود نمى آوردند، اين سلسله ى اربعين ها در كشور راه نمى افتاد و اين حركتِ خودجوش عظيم مردمى در سراسر كشور معلوم نبود چگونه به وجود خواهد آمد و چگونه ادامه پيدا خواهد كرد. بنابراين ابتكار عمل را تبريزى ها كردند. در قضاياى قبل هم همين جور بوده است، در قضيه ى مشروطه هم همين جور بود؛ تبريزى ها شروع كننده اند، مبتكرند. بسيارى از اين شعارهائى هم كه امروز در زبان مردم عزيز ما در سراسر كشور جريان دارد، غالباً از تبريز شروع شده است. خصوصيت دوم، وفادارى است. بعضى ها وارد يك راهى ميشوند، اما ادامه نميدهند

و وفادار نميمانند؛ حوادث گوناگون آنها را متزلزل ميكند، مردد ميكند؛ گاهى از راه برميگردند، گاهى بدتر از برگشتن، اصل حركت و راه را انكار ميكنند؛ از اين قبيل داشتيم. مردم تبريز و آذربايجان وفادارند، ايستاده اند. خداى متعال در قرآن ميفرمايد: «و من اوفى بما عاهد عليه اللَّه فسيؤتيه اجرا عظيما».(1) آن كسى كه وفادار ميماند، پاى حرف حق و سخن حق مى ايستد، گذشت زمان و حوادث دشوار، او را متزلزل نميكند، خداى متعال به او پاداش بزرگى خواهد داد. يك عده اى اينجور نيستند، عهدشكنى ميكنند؛ «فمن نكث فانّما ينكث على نفسه».(2) عهدشكن به ضرر خود عمل ميكند و در واقع به خاطر عهدشكنى، خود را خسارت زده ميكند؛ راه خدا خسارتى نمى بيند. شما مردم تبريز و مردم آذربايجان وفادارى كرديد و ايستاديد. امام بزرگوار ما با اينكه با تبريز آشنائى نزديكى نداشتند، اما مردم تبريز را خوب شناخته بودند. در آن قضاياى فتنه ى اول انقلاب كه در جاهاى مختلف فتنه انگيزى شد، از جمله در تبريز، امام فرمودند كه خود مردم تبريز جواب فتنه گران را خواهند داد، و دادند؛ همين جور شد. جز نيروى ايمان و غيرت و همت و آگاهى و بصيرت، چيز ديگرى نميتوانست آن فتنه ها و آن آتشها را خاموش كند. امروز هم همين جور است. جوانهاى عزيزى كه امام را نديدند، دوران دفاع هشت ساله را نديدند، «باكرى»ها را نديدند، شخصيتهاى فداكار آن روز را كه شهيد شدند، نديدند، اما با همان قدرت، با همان استقامت و با همان بصيرتى در صحنه حاضر ميشوند كه آن روز جوان تبريزى در بيست و نهم بهمن وارد ميدان شد و در طول دوران جنگ تحميلىِ

هشت ساله، در جبهه هاى مختلف از خود دلاورى و فداكارى نشان داد. امروز جوانهاى ما همين جورند. اين معنايش چيست؟ چرا؟ قضيه چيست؟ قضيه را در حقانيت اين سخن بايد جستجو كرد: «سخن انقلاب، سخن حق». اين، خاصيت حق است. «مثلا كلمة طيّبة كشجرة طيّبه»؛ اين يك درخت پاكيزه و سالم و خوش نهادى است كه در زمين سالم رشد ميكند. «اصلها ثابت و فرعها فى السّماء»؛ ريشه اش محكم است، شاخ و برگش هم رفته بالا. «تؤتى اكلها كلّ حين باذن ربّها»؛(3) ميوه ى او هم هميشگى است و در هر فصلى ميوه ى خود را ميدهد. يعنى يك بار مصرف نيست، مثل خيلى از اين حركاتى كه در دنيا انجام ميگيرد؛ به اسم انقلاب يا كودتا يا غير ذلك حكومتها را تغيير ميدهند، اما يك بار مصرفند؛ بعد در يك دوره ى كوتاهى، قضيه به شكل قبل از آن حركت و نهضت يا گاهى بدتر برميگردد. كلمه ى حق اينجور نيست؛ كلمه ى حق ماندگار است. امروز حركت انقلاب، هدفهاى انقلاب، همان چيزهائى است كه در روز اول ترسيم شد و امام بزرگوار و حكيم ما آنها را ترسيم كرد. اين هدفها با فطرت مردم هماهنگ بود، لذا مردم آن را گرفتند؛ والّا دل ميليونها مردم را به يك سمتى متوجه كردن، كار عادى اى نيست. وقتى كسى با فطرت سخن ميگويد، از خدا حرف ميزند، فطرتها به او متوجه ميشود؛ «لو انفقت ما فى الأرض جميعا ما الّفت بين قلوبهم و لكنّ اللَّه الّف بينهم».(4) دست قدرت خداست كه دلها را به يك سمتى هدايت ميكند؛ لذا نتيجه اين ميشود. در بيست و دوم بهمن، جمعيتى كه در سى و

يكمين سال ولادت انقلاب اسلامى در خيابانها حضور پيدا ميكنند، از جمعيت سالهاى قبل بيشتر است؛ نه فقط كم نشده است، كمرنگ نشده است، بلكه پُررنگ تر شده است، قوى تر شده است؛ برخلاف آن چيزى كه در طبيعت عالم وجود دارد. شما يك سنگى را داخل آب بيندازيد، يك موجى ايجاد ميكند؛ اما هرچه ميگذرد، لحظه لحظه اين موج كوچكتر، كمتر و نامحسوس تر ميشود، تا تمام ميشود. گذشت زمان، امواج اجتماعى را خاموش ميكند. اين چه حقيقتى است كه گذشت زمان آن را خاموش نميكند، بلكه روزبه روز برجسته تر ميكند؟ مثل حادثه ى كربلا. آن روز در آن بيابان خالى و بدون حضور دوستان و پُر از دشمنان، حسين بن على (عليه السّلام) و يارانش به شهادت ميرسند، خانواده اش اسير ميشوند و آنها را ميبرند و تمام. امروز بعد از گذشت قرنها، همان حادثه اى كه بايد در ظرف ده روز، پانزده روز اثرى از آن نميماند و يادى از آن نميشد، ببينيد چقدر برجسته است؛ نه فقط در بين ميليونها شيعه در كشورهاى مختلف، در بين مسلمانان، بلكه در بين غير مسلمانان، نام حسين بن على مثل خورشيدى ميتابد؛ دلها را روشن ميكند، راهنمائى ميكند. انقلاب اينجورى است. اين انقلاب هرچه زمان گذشته است، حقائق بيشترى را روشن كرده است. خوب، دشمن جور ديگرى حرف ميزند. بعضى ها هم با همان لغت دشمن حرف ميزنند، با همان زبان دشمن حرف ميزنند. آيا ميفهمند يا نميفهمند، آن با خداست؛ اما با زبان او حرف ميزنند، سعى ميكنند وانمود كنند كه انقلاب از راه خود منحرف شده است؛ نه، اگر منحرف شده بود، اين همه دل با نام انقلاب و ياد انقلاب به حركت در نمى آمد؛

اين همه ايمان و انگيزه به ياد اين انقلاب بسيج نميشد. در دنيا هم همين جور است. اين انقلاب، امروز در كشورهاى اسلامى هم آثارش در دلهاى مردم محسوس است. به چند تا دولت معاند نگاه نكنيد؛ ملتها اين انقلاب را گرامى ميدارند، بزرگ ميدارند، به آن احترام ميكنند، حسرت آن را براى خودهاشان ميخورند؛ اين نشانه هاى حقانيت است، نشانه هاى بقاء است؛ «تؤتى اكلها كلّ حين» است. خوب، من و شما همچنان كه تا امروز به توفيق الهى وفادار مانده ايم، ميتوانيم وفادار بمانيم. اگر چنانچه اين وفادارى را حفظ كنيم، «فسيؤتيه اجرا عظيما»؛ خدا اجر خواهد داد. اين اجر، مخصوص دنيا نيست، مخصوص آخرت هم نيست؛ هم دنياست، هم آخرت؛ در دنيا عزت است، اقتدار است، رسيدن به آرمانهاى والاست، در آخرت هم اجر الهى است، ثواب الهى است، كه از همه چيز بالاتر است. اگر خداى نكرده سست عهدى كنيم، بدعهدى كنيم، در ميانه ى راه هوى هاى نفس ما را به اين طرف و آن طرف بكشاند، آن هم به ضرر خود ماست؛ انقلاب راه خودش را ادامه خواهد داد. آن كسانى كه انقلاب را رها كردند، آن كسانى كه طبق خواست دشمن در مقابل انقلاب ايستادند، ضرر كردند. خيال ميكنند حالا بنشينند عليه انقلاب توطئه كنند، حرف بزنند، تحريك كنند، راه به جائى خواهند برد؛ نه، اشتباه است. در قضيه ى بيست و دوم بهمنِ امسال كه اين معجزه ى عظيم الهى خود را نشان داد، اين حضور عظيم مردمى چشمها را خيره كرد، دشمنان و مخالفان - چه مخالفان معاند، چه مخالفان غافل - جور ديگرى فكر كرده بودند، نقشه ى ديگرى طراحى كرده بودند، خيالات ديگرى

در سر داشتند. از مدتها پيش تلاش كردند، كارى كنند كه حادثه ى بيست و دوى بهمن را كه يكى از مظاهر حضور مردمىِ اين انقلاب است، خراب كنند؛ چه در تهران، چه در شهرهاى ديگر كارى كنند كه به درگيرى بين مردم بينجامد؛ اين را پيش بينى كرده بودند. در حرفهايشان گفتند كه روز بيست و دوم بهمن جنگ داخلى در ايران شروع خواهد شد! ببينيد چه كار كرده بودند كه انتظار داشتند در ايران جنگ داخلى بشود. بعضى اينجور ميگفتند، بعضى هم اميدوار بودند كه بتوانند چهره ى مخالفى عليه نظام جمهورى اسلامى در بيست و دوم بهمن نشان بدهند؛ اينجور وانمود كنند كه مردم از انقلاب بريده اند، از نظام جمهورى اسلامى بريده اند، در مقابل آن قرار گرفته اند؛ اينجورى فكر كرده بودند، اينجورى حساب كرده بودند. ملت ايران با آگاهى خود، با بصيرت خود، با همت خود، با دست قدرت الهى كه دلهاى آنها را بيدار كرد، به دهان همه ى اين مخالفان مشت كوبيدند و حجت را بر همه تمام كردند. دشمنان خارجى هم بايد بيدار شده باشند. رئيس جمهور آمريكا و ديگرانى مثل او، هى دم از مردم ايران ميزدند: «ما طرفدار مردم ايرانيم». «مردم ايران با نظام جمهورى اسلامى مخالفند». اين حرفها را بارها تكرار كردند. ببينيد اينها وقتى مردم ايران را روز بيست و دوى بهمن توى خيابانها ديدند، چه حالى شدند؟ خذلان الهى براى دشمن، از اين بالاتر؟ رسوائى براى دشمن، از اين بالاتر؟ يك عده هم در داخل، بعضى از روى غفلت، بعضى از روى بى عقلى، بعضى از روى عناد و دشمنى، هى عليه نظام جمهورى اسلامى، عليه اين حركت كلى

نظام حرف زدند؛ هى گفتند: مردم، مردم، مردم! خوب، اين مردم. بيست و دوى بهمن نشان داد كه مردم كجايند، چه ميخواهند، چه ميگويند. غرّه شدند به توهّمهائى كه به آنها القاء شد. خيال كردند يا خودشان را به نادانى زدند كه مردم از انقلاب دست شستند، مردم از امام دست شستند. روز بيست و دوى بهمن، آگاهى و بصيرت مردم، همت مردم، ايمان مردم و توفيق الهى كه شامل حال مردم شد، پاسخ كوبنده اى به آنها داد. خارجى ها هم همين جور دچار توهّمند. الفاظ در غير معانى خودشان به كار ميروند. سردمداران كشورهاى مستكبر - چند تا دولت مستكبر - مى نشينند درباره ى نظام جمهورى اسلامى اظهار نظر ميكنند و اينجور وانمود ميكنند كه جامعه ى جهانى با جمهورى اسلامى مخالف است. كدام جامعه ى جهانى؟ كدام جامعه ى جهانى با جمهورى اسلامى مخالف است؟ چهار تا، پنج تا دولت مستكبر - كه غالباً ملتهاى خودشان هم حرف آنها را قبول ندارند - با نظام اسلامى، با جمهورى اسلامى مخالفند. نظامهائى كه در پنجه ى كمپانى دارهاى صهيونيست است، توى مشت زالوهاى بين المللى است، البته كه با جمهورى اسلامى - كه فرياد عدالت سر داده است - مخالفند؛ بايد هم مخالف باشند. آن روزى كه شبكه ى اختاپوسى سرمايه دارى جهانى از ما تعريف كند و با ما مخالف نباشد، آن روز ما بايد عزا بگيريم. بله، چند تا دولت مستكبر و دولت زورگو با جمهورى اسلامى مخالفند؛ اما جامعه ى جهانى به هيچ وجه با جمهورى اسلامى مخالف نيست. جامعه ى جهانى، يعنى ملتها. جامعه ى جهانى، يعنى بسيارى از دولتهائى كه خودشان هم از اين مستكبرين ناراضى اند؛ اگرچه اغلب جرأت نميكنند اين نارضائى

را اظهار كنند، اما ما ميدانيم ناراضى اند. در گفتگوها، در اظهارات، كاملاً واضح است، به ما هم ميگويند؛ ولى جرأت نميكنند اعتراض كنند، ميترسند. ما نميترسيم. ما همان حرفى را كه در دل ماست - كه ميدانيم در دل ملتهاست و در دل بسيارى از دولتها هم هست - صريح ميگوئيم. ما با استكبار مخالفيم، ما با نظام سلطه مخالفيم، ما با تسلط چند كشور بر سرنوشت عالم بشدت مخالفيم و با آن مبارزه ميكنيم و نميگذاريم اينها با سرنوشت دنيا بازى كنند. البته پيداست؛ آن دولتها هم با ما مخالفند. آن وقت سر قضيه ى هسته اى بهانه گيرى ميكنند، به نام حقوق بشر بهانه گيرى ميكنند، به نام دموكراسى بهانه گيرى ميكنند؛ همه هم در دنيا ميدانند كه اينها دروغ ميگويند، ميدانند كه اينها رياكارى ميكنند. حالا باز مأمورشان را فرستاده اند اينجا، اطراف خليج فارس بگردند و باز همان دروغها و حرفهاى بى ربطشان را عليه جمهورى اسلامى تكرار كنند: ايران دنبال بمب هسته اى است! كى حرف شما را باور ميكند؟ كى باور ميكند كه شما به منافع و مصالح ملتهاى اين منطقه مى انديشيد؟ شمائى كه ملتهاى اين منطقه را تا آنجا كه توانستيد و به شما اجازه داده شده است، در زير پاى منافع نامشروعِ خودتان لگدمال كرديد. خليج فارس را تبديل كرديد به انبار تسليحات. اين كارها را آمريكائى ها كردند. پولهاى كشورهاى خليج فارس را بمكند و ببرند، به جايش تسليحات خودشان را آنجا انبار كنند. شما جنگ طلبيد، شما به عراق حمله كرديد، شما افغانستان را نابود كرديد، شما به جان پاكستان افتاديد و هر جاى ديگر هم كه امكان پيدا كنيد، همين جنايات را تكرار خواهيد

كرد. آن وقت مى آئيد راجع به جمهورى اسلامى حرف ميزنيد؟ همه ى ملتهاى منطقه ميدانند، بسيارى از دولتهاى اين منطقه ميدانند؛ جمهورى اسلامى طرفدار صلح است، طرفدار برادرى است، طرفدار عزت كشورهاى اين منطقه است، طرفدار عزت كشورهاى اسلامى است. راه افتادند مثل دوره گردها! حركتشان هم از روى انفعال است. سى سال است كه عليه جمهورى اسلامى دارند توطئه ميكنند، و سى سال هم هست كه دارند شكست ميخورند. امسال براى چند دهمين بار جمهورى اسلامى در مبارزه ى خود در قبال مستكبرين پيروز شد و مستكبرين شكست خوردند. حوادث بعد از انتخابات را كه عده اى از روى نادانى و محاسبه ى غلط ايجاد كردند، دشمن بهانه كرد، شايد بتواند جمهورى اسلامى را تضعيف كند؛ اما بعكس شد؛ همين حوادث موجب قدرت جمهورى اسلامى شد. اگر تا قبل از اين حوادث كسى ميخواست با استدلال به مردم اثبات كند كه دشمن در كمين است، بعد از اين حوادث مردم به چشم خودشان ديدند كه دشمن در كمين است. و ملت ايران اينجورى است؛ وقتى كه ديد دشمن در كمين است، معطل نميكند، مى آيد توى ميدان. از اين به بعد هم به حول و قوه ى الهى و به توفيق پروردگار، همه ى قشرهاى مردم در كارهاشان ان شاءاللَّه جدى تر خواهند بود و با انگيزه ى بيشتر حركت خواهند كرد؛ در محيط علم، در محيط صنعت، در محيط كارهاى گوناگون، در محيط ادارات، در محيط كسب و كار، در محيط تجارت. همه بايد تلاش كنند، همه بايد كار كنند. مسئوليت مسئولين هم سنگين شد. مسئولان كشور، مسئولان قواى سه گانه، در مقابل اين حركت عظيم مردمى، در مقابل اين هوشيارى خيره كننده ى مردم،

مسئوليتشان سنگين شد. اين مردم براى دفاع از كشورشان، انقلابشان و ارزشهايشان آماده هستند. خدمتگزاران جامعه بايد با خضوع و احترام در مقابل اين ملت، كارهايشان را با قدرت و با جديت دنبال كنند، براى مردم كار كنند. در كشور گرفتارى هست، نابسامانى هست، مشكل هست؛ اما هيچ گرفتارى اى، هيچ نابسامانى اى، هيچ مشكلى نيست كه با دست اراده ى متكى به ايمان، قابل برطرف كردن نباشد. ان شاءاللَّه مسئولين كشور در قواى سه گانه، در بخشهاى مختلف، خود آحاد مردم، هر كس به سهم خود، در نوبه ى خود، كوشش خواهند كرد، اين مشكلات را برطرف خواهند كرد. همه بدانند؛ آينده ى ملت ايران، آينده ى درخشانى است. اين ملت - همان طور كه قبلاً عرض كرديم - تصميم خودش را گرفته است؛ به اوج اهداف خود ان شاءاللَّه دسترسى پيدا خواهد كرد و نه فقط براى دنياى اسلام، بلكه براى همه ى ملتها الگو خواهد شد، تا بدانند راه عزت و عظمت از كجا ميگذرد. اميدواريم پروردگار عالم همه ى ملت ايران را، شما مردم عزيز تبريز و آذربايجان را مشمول الطاف و عنايات و دستگيرى هاى خودش قرار بدهد و قلب مقدس امام زمان (ارواحنا فداه) از همه ى شما راضى باشد و مشمول دعاى آن بزرگوار باشيد و روح مطهر امام بزرگوار و شهدا از همه ى شما راضى باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1 و 2) فتح: 10

3) ابراهيم: 24 و 25

4) انفال: 63

بيانات در ديدار دست اندركاران ساخت ناوشكن جماران

بيانات در ديدار دست اندركاران ساخت ناوشكن جماران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امروز براى من روز شيرين و دلپسندى بود؛ نه فقط به خاطر اينكه يك فروند رزمناو به ناوگان دريائى ارتش جمهورى اسلامى ايران افزوده شد - كه اين

البته دستاورد باارزش و مهمى است - بلكه بيشتر از اين جهت كه جوانان ما، كاركنان هوشمند و دانشمند ما در اين بخش از نيروهاى مسلح، نتيجه ى اميد و اعتماد و توكل خودشان را به چشم ديدند و اين آنها را بر برداشتن گامهاى بلند ديگر مصمم خواهد كرد؛ اساس كار اين است. اساس كار اين است كه نيروى انسانى ما خود را و توانائى هاى خود را قدر بداند و آنها را بشناسد؛ آنچه را كه خداوند متعال از استعداد و نيرو در وجود او به وديعت گذاشته، به عرصه ى عمل وارد كند و از عظمت و بزرگى كارها نهراسد. اين طرح كلانى كه الان آقاى دريادار سيارى بيان كردند، خوب، بلندپروازانه است؛ ليكن من داشتن چنين نظرها و ايده هائى را صددرصد تأييد ميكنم. به دنبال اين باشيد كه بتوانيد حضور مقتدرانه و شجاعانه ى خودتان را براى دفاع از عزت كشور و ملتتان به همه نشان دهيد. البته اين مقدماتى دارد و كارهاى لازمى را بايد انجام داد. وقتى انسان نگاه ميكند، با توجه به بعضى از واقعيتهاى موجود، ممكن است بعضى از اين خواسته ها دور از دسترس به نظر بيايد؛ ليكن من ميگويم وارد راه ميشويم، قدمها را يكى پس از ديگرى برميداريم و هرچه جلوتر برويم، رسيدن به نتيجه برايمان آسانتر خواهد شد. آن روزى كه اينجا توى همين كارخانجات نيروى دريائى در بندرعباس، مسئله ى ساخت يك ناوشكن با ابعاد قابل قبول براى درياى عمان، براى اقيانوس هند، با تجهيزات مناسب مطرح شد، به نظرم ميرسد كه در همان ديدار، بعضى ها بودند كه به نظرشان ميرسيد اين كار شدنى نيست. نه فقط شدنى

بود، بلكه نسبت به همتى كه امروز شما براى كارهاى بزرگ داريد، اين يك كار چندان بزرگى هم به حساب نمى آيد. يعنى امروز همت شما براى كارهاى بزرگتر، بمراتب بيشتر از آن چيزى است كه ناو جماران به ما دارد نشان ميدهد و آن را در مقابل ما مجسم ميكند. با اينكه براى اين كار خيلى زحمت كشيده شده و اين زحمات خيلى ارزش دارد - به كار بردن هوش و استعداد و توانائى و كار شبانه روزى و ... - در عين حال اين كار در مقابل آنچه كه شما امروز همت بر آن ميگماريد كه انجام دهيد، كار بزرگى نيست؛ كارهاى آينده ى شما مهمتر است. يقيناً موج 2 از اين برتر، و موج 3 و 4 از اينها بهتر خواهد شد؛ شايد با يك ابعاد كيفى بسيار باارزش ترى، كه قطعاً همين جور خواهد بود. خوب، اولاً لازم است من تشكر كنم. امروز تجربه هاى شما انباشته است، متراكم است؛ ميتوانيد از اين تجربه ها استفاده كنيد. به هر حال با اينكه زمان طولانى شده، اما همين طور كه گفتم، امروز براى من يك روز بسيار خرسند كننده و روز مباركى است كه دارم نتيجه ى تلاش شما و زحمات شما را مى بينم. ما هفتصد هشتصد سال سابقه ى دريانوردى داريم. آن روزى كه از بنادر خليج فارس كشتى هايمان به اقصى نقاط آسيا ميرفت، خيلى از كشورهائى كه امروز در دريانوردى تبحر و شهرت پيدا كرده اند، اصلاً وجود قابل ذكرى نداشتند. با اين سابقه، با اين توانائى هائى كه ملت ما دارد، با اين ذهن خوب، با اين هوش سرشار، با اين سرانگشتان مهارت ياب كه جوانهاى ما دارند، مردم ما

دارند، ما چرا بايد اينقدر عقب بمانيم كه حالا وقتى يك دستاوردى پيدا ميكنيم، اينطور خوشحال شويم؟ در طول اين قرنها به ملت ما جفا شده. كى جفا كرده؟ خارجى ها جفا كرده اند؟ نه، حكمرانان فاسد. من از پرتغالى ها يا از هلندى ها يا از انگليسى ها كه آمدند سواحل و جزائر ما را تصرف كردند، گله نميكنم؛ خوب، آنها كشورها و دولتهائى هستند كه دنبال منافع خودشان بودند، و قدرتهاى مادى از اين كارها ميكنند؛ ميروند هزاران فرسنگ فاصله از كشورشان دست اندازى ميكنند؛ مگر شبه قاره ى هند را نگرفتند؟ مگر مناطق شرقى تر را تصرف نكردند؟ مگر امروز اين كارها را در دنيا نميكنند؟ گله از آنها نيست؛ گله از آن قدرتهاى فاسد و خودكامه و فاقد انگيزه و عزم است كه نتوانستند حيثيت و آبروى ايران و ايرانى را حفظ كنند، تا دشمن بيايد يك روز بندرعباس را، يك روز جزيره ى هرمز را، يك روز قشم را، يك روز بقيه ى جزائر را يكى يكى از دست اين ملت خارج كند و مدعى هم باشد. اين، حق ملت ايران نبود. جمهورى اسلامى اگر فقط همين كار را كرده باشد كه روح خودباورى را، روح احساس عزت و هويت را به اين ملت و اين كشور و ماها برگردانده باشد، ساليان سال بايد شكرگزارش بود. و من ميخواهم به شما عرض كنم: اسلام، تفكر اسلامى و روح برخاسته ى از ايمان قرآنى اجازه نميدهد كه يك ملت اينجور توانائى هايش سركوب شود، استعدادهايش پامال شود؛ اجازه داده شود كه به خاطر بى اعتنائى به توانائى ذاتى او، به حالت تخديرشده بيفتد و ديگران بيايند بر سرنوشت او مسلط شوند. اسلام اين را

نميگذارد، و جمهورى اسلامى هم اين را نميگذارد. اينكه شما مى بينيد مستكبرين عالم، قدرتهاى زورگو، قدرتهاى سيطره طلب به جان جمهورى اسلامى مى افتند - البته تا حدى كه ميتوانند - علتش همين است: عادت كرده اند از اين سفره ى بى صاحب هرچه ميخواهند و ميتوانند، بردارند و بهره بردارى كنند. حالا كه مى بينند نه، ملت كه صاحب اصلى اين سرزمين است، بيدار شده، نميگذارد، دست رد به سينه هاشان ميزند، طبيعى است خشمگين ميشوند؛ مسئله ى توطئه ها اين است. گناه جمهورى اسلامى و گناه ملتى كه به اين جمهورى و به اين اسلام دل سپرده و در راه او حركت كرده، فقط همين است كه ميخواهد زير بار زور و سلطه و توهين ديگران به شخصيت خودش نرود. البته اين هم يك آزمايش است براى تاريخ، تا تاريخ و نسلهاى آينده بدانند كه اگر يك ملتى با احساس هويت، با اعتقاد به قدرت ذاتى خودش، نيروهايش را به صحنه آورد؛ چه نيروى علمى اش را، چه نيروى صنعتى اش را، چه نيروى تجربى اش را، چه مهارتهايش را، چه ايمانش را - كه بالاترين نيروهاست - جسم و جانش را وقتى به صحنه آورد، هيچ قدرتى در دنيا نميتواند بر عزم او، بر خواست او، بر همت او غلبه و سيطره پيدا كند؛ شكست ميخورند. تا الان هم شكست خورده اند، بعد از اين هم شكست ميخورند. هرچه نشانه هاى توانائى هاى شما و ايستادگى شما و استقامت شما بيشتر باشد، بدانيد آنها خشمگين تر ميشوند. اگر بتوانند، اين خشم را در عمل اعمال خواهند كرد؛ اگر نتوانند هم، مجبورند زنجير بجوند و پيشرفت شما را تماشا كنند؛ و همين جور خواهد شد. بعد از بيست و دوى

بهمن، بعد از اين حركت عظيم مردمى، كه اينها كشور را، ملت را، انقلاب را، نظام جمهورى اسلامى را جور ديگرى خيال كرده بودند و مأيوس و دلسرد شدند، باز هر حركت بزرگ شما آنها را خشمگين ميكند. حرفهائى كه امروز آمريكائى ها ميزنند، از صدر تا ذيلشان، از رئيس جمهورشان تا سخنگوى فلان وزارتخانه شان، و همچنين بعضى از غربى هاى ديگر، نشان دهنده ى عصبانيت است. عصبانى اند، خشمگينند، نااميدند، نميدانند بايد چه كار كنند. گاهى تهديد ميكنند، گاهى آن تهديد را پس ميگيرند، گاهى ترميم ميكنند، گاهى اينجا آنجا تهمت ميزنند. اين حرف تكرارىِ از دهن افتاده ى مهملى كه راجع به ساخت سلاح اتمى به جمهورى اسلامى نسبت ميدهند، نشان دهنده ى نهايت ناتوانى اينها حتّى در زمينه ى تبليغات است. جمهورى اسلامى هيچ اصرارى هم ندارد كه در دفاع خودش در اين قضيه خيلى احساسات به خرج بدهد؛ نه، ما اعتقاد به بمب اتم نداريم، به سلاح اتمى نداريم؛ دنبالش هم نخواهيم رفت. برطبق مبانى اعتقادى ما، مبانى دينى ما، به كار بردن اينگونه وسائل كشتار جمعى اصلاً ممنوع است، حرام است؛ اين، ضايع كردن حرث و نسل است كه قرآن آن را ممنوع كرده؛ ما دنبال اين نميرويم. ما دنبال آن چيزى ميرويم كه قدرتهاى سلطه گر حقيقتاً از آن بايد بترسند، و من اعتقادم اين است الان هم از همان ميترسند و آن، بيدار كردن روح حماسه و عزت اسلامى است در همه ى امت اسلام. ما اين كار را خواهيم كرد؛ اين را بدانند. امت اسلامى را كه اتفاقاً از لحاظ وضعيت جغرافيا در نقطه ى حساسى از دنيا هم قرار گرفته اند - هم از لحاظ سوق الجيشى، هم از لحاظ

اقتصادى و منابع طبيعى - على رغم ميل خودشان، مورد استثمار قرار ميدهند. ما رسالتمان اين است، همتمان اين است كه به دنياى اسلام هشدار بدهيم. و اين هشدار، مؤثر هم واقع شده؛ مى بينيد در جا به جاى دنياى اسلام، نفرت از سلطه گران، از سيطره خواهان، از خصوص آمريكا، روزافزون است. اينها مى آيند بدروغ اينجا ادعا ميكنند كه ايران عليه كشورهاى همسايه است؛ نه، خود كشورهاى همسايه هم ميدانند اينجورى نيست. اگر يك چند صباحى اول انقلاب كشورهاى خليج فارس و بعضى كشورهاى همسايه ى ديگر دچار خطا شدند و تصور كردند كه جمهورى اسلامى با آنها طرف است، بعد در گذر زمان فهميده اند كه اينجور نيست. اينها برادرهاى مايند، اينها همسايگان مايند. اين مجموعه ى خليج فارس ميتواند با يك سياست خردمندانه و عاقلانه ى جمعى و به سود همه ى كشورهاى حاشيه ى خليج فارس بخوبى اداره شود. عنصرى كه اين حركت درست را، اين حركت معقول را تهديد ميكند، حضور بيگانه و به طور ويژه حضور آمريكا در منطقه است. امنيت اين منطقه به وسيله ى آمريكا مخدوش ميشود، نه به وسيله ى كشورهاى منطقه؛ آنها هستند كه بر اين منطقه و بر اين كشورها دارند ناامنى تحميل ميكنند؛ اختلافات بين اين كشورها را آرزو ميكنند. هرچه هم بتوانند، توى اين زمينه كار ميكنند. البته گاهى شده حيله هاى آنها گرفته، ترفندهايشان گرفته؛ بسيارى از مواقع هم ناكام مانده اند، بعد از اين هم ان شاءاللَّه ناكام خواهند بود. اينها ميخواهند چشم كشورهاى منطقه ى خاورميانه و خليج فارس و اين مراكز حساس را از دشمن اصلى و حقيقى منصرف كنند. دشمن حقيقى و اصلى اين منطقه، صهيونيستهايند و رژيم ايالات متحده ى آمريكاست؛ آنها به

دليلى، و اينها به دليل ديگرى. ميخواهند نظرها را غافل كنند، چشمها را از دشمن اصلى برگردانند؛ لذا ياوه گوئى ميكنند. جمهورى اسلامى متكى به دلهاى ميليونها انسان است. وقتى صداى واحدى از حنجره ى ده ها ميليون انسان با قدرت ادا ميشود، اين سخن قابل محو شدن نيست؛ امواج اين سخن در دنيا باقى ميماند و ماندگار ميشود. شوخى است؟ ده ها ميليون انسان با هم فرياد نفرت از استكبار، نفرت از نظام سلطه ى جهانى و پافشارى بر عزت ملى و ايمان اسلامى را سرميدهند؛ آن هم نه يك بار، نه دو بار؛ سى سال است كه مردم دارند اين فرياد را سر ميدهند؛ اين از بين رفتنى نيست. فرياد هماهنگ اين همه حنجره و اين همه دل، ماندنى است؛ اينها جزو قوانين حتمى طبيعت و تاريخ است؛ مثل قانون جاذبه است، مثل قوانين ديگر طبيعى است؛ لذا تخلف ندارد. اين صدا ماندگار است. شرط اين است كه ما هر كدامى كار خودمان را درست انجام دهيم. من بارها اين حديث را از قول پيغمبر اكرم به مخاطبان گفته ام: «رحم اللَّه امرء عمل عملا فأتقنه»؛ رحمت خدا بر كسى كه كار را انجام دهد و آن را محكم انجام دهد، درست انجام دهد، با اتقان انجام دهد. كار را بايد با اتقان انجام داد. خوب، يك نكته اين است كه ساخت اين ناوشكن، صرفاً ساخت يك ناوشكن نبود؛ اين نهادينه سازى طراحى و ساخت رزمناوهاى بزرگ در كارخانجات كشور بود؛ دانشگاه هاى ما بهره بردند، دانشگاه امام خمينى بهره برد، صنايع نيروى دريائى بهره بردند، صنعت وزارت دفاع بهره برد؛ ذهنها به كار افتاد و در بخشهاى گوناگون الكترونيك، دستگاه هاى

مختلف به كار وادار شدند. خود اين تحرك ورزشىِ ذهنى و عملى، براى كشور يك دستاورد است؛ كه اين حالت تحرك، خودش كمتر از به دست آوردن و دارا شدن يك رزمناو با اين خصوصيات نيست؛ اين خيلى باارزش است؛ اين را حفظ كنيد؛ نگذاريد اين حركت علمى و صنعتى از دور بيفتد؛ پى درپى كار، پى درپى ابتكار. ما در سالهاى گذشته از سواحل طولانى درياى عمان بهره ى لازم و كافى را نبرده ايم. ذهنمان همه اش متوجه خليج فارس بوده، اهميت درياى عمان از نظر ما مغفولٌ عنه مانده. اين نگاه جديد كه نگاه به درياى عمان است به وسيله ى ارتش جمهورى اسلامى، ميتواند كارهاى بزرگى را انجام دهد؛ اين براى منطقه ى جنوب شرقى كشور يك موهبت الهى است. بنابراين دولت و دستگاه هاى مختلف - چه وزارت دفاع، چه وزارتخانه هاى ديگر كه مرتبط با اين كارند - همه بايد به پيشرفت اين كار كمك كنند. خوب، اين كارها ممكن است ان شاءاللَّه بشود؛ اما من ميخواهم اين را بگويم كه اگر همين پيشنهادهائى كه ايشان كردند، آنچنان كه مورد نظر ايشان است - كه من هم تأييد ميكنم - به خاطر محدوديتهاى گوناگون و يا به هر دليلى انجام هم نگيرد، باز بايد كار پيش برود، باز بايد كار انجام بگيرد. من ميگويم ظرفيت توانائى هاى نيروى انسانى در همه ى موارد - كه اين تجربه ى سى ساله ى بنده است در مديريتهاى گوناگون - ميتواند جبران كننده ى بسيارى از كمبودها باشد. يك جا اعتبارات نيست، ميتوان كمبود اعتبارات را با كيفيت دادن به مديريت جبران كرد. در نگاه اول ممكن است مشكل يا نشدنى به نظر بيايد؛ اما عملى است، شدنى

است؛ اينها را ما تجربه كرده ايم؛ هم در جنگ تجربه كرده ايم، هم در مسائل گوناگون بخشهاى مختلف كشور تجربه شده. اگر ميخواستيم با همان نگاهِ اول نگاه كنيم، خيلى چيزها را اول انسان با يك نگاه ساده ازدست رفته ميپنداشت؛ بعد كه انسان وارد كار شد، ديد نه، ميتوان، ميشود. اعتبارات نيست، منابع نيست؛ اما قدرت مديريت هست، عقل هست، صرفه جوئى هست، ديدن و شناختن امكانات در گوشه و كنار هست. گاهى يك امكانى در اختيار شما هست، به آن توجه نداريد، از آن استفاده هم نميكنيد، از يك منبع ديگرى داريد استفاده ميكنيد؛ بعد كه آن منبع بسته شد، به خودتان نگاه كرديد، اين امكان را مى بينيد، جلوى چشم شما اين امكان خودش را نشان خواهد داد. بنابراين نگذاريد اين حركت از دور بيفتد. كار را دنبال كنيد؛ چه اينجا، چه در شمال، چه در بخشهاى گوناگون ديگر. هماهنگى بين دستگاه هائى كه در حلقه ى تنگاتنگ و نزديكترى توى اين مسئله به هم مرتبطند، خيلى لازم است؛ مثل همكارى با وزارت دفاع. وزير دفاع هم اينجا حضور دارند؛ به اين نكته توجه بشود. گاهى اوقات به من شكايت ميكنند از اينكه برخى از وعده هائى كه داده شده، بوقت عمل نشده. خوب، ممكن است اينجور باشد. بايستى بنشينيد رسيدگى كنيد؛ از جمله همين عقب ماندگى صنعت در پروژه ى «موج 2». البته اخيراً ارتش يك پيشنهادى به ما كرده، ما گفته ايم بررسى كنند ببينيم چه كار ميشود كرد كه جبران بشود. بعضى از موتورها براى اورهال(1) فرستاده شده، برنگشته - آنطور كه ميگويند - مثل موتورهاى اصلى ناوچه هاى كلاس پيكان. از اين قبيل، مواردى هست كه مورد گلايه است.

خوب، نبايد گلايه كرد. شما از هم دور كه نيستيد، با هميد، مال يك مركزيد، مرتبط به يك هدف هستيد؛ بنشينيد مشكلات را حل كنيد. البته ستاد كل بايد حتماً به اين هماهنگى ها و اين نزديك شدنها كمك كند. من ميخواهم يك سفارش عرض كنم: اين ساخت بسيار بااهميت را با توليد قطعه هاى لازم بايد تكميل كنيد. حالا شايد در خلال گزارشهاى امروز به گوشم خورد كه قطعه سازى شروع شده. به هر حال اگر اينجور نيست، من تأكيد ميكنم. مسئله ى قطعه سازى، خيلى مهم است. نگذاريم هنگام نياز يا نزديك هنگام نياز، به سراغ قطعه هائى كه مورد نياز است، برويم؛ نه، از همين اول، كار قطعه سازى را به عنوان يك كار مستقل دنبال كنيد؛ خود اين فوائد و بركاتى دارد. من ميخواهم بر روى شناورهاى زيرسطحى هم تأكيد كنم. نيروى دريائى يكى از هدفها و جهتگيرى هاى كلى اش بايد مسئله ى شناورهاى زيرسطحى باشد. امروز اگر همان جور كه قبلاً گفته ايم نيروى دريائى يك نيروى راهبردى است - كه همين هم هست - و در دفاع از كشور جزو خطوط مسلّم حتمى است، بايد با زيرسطحى ها منطقه را در دست بگيريد. يك مسئله هم مسئله ى جنگ الكترونيك است. من بارها در طى سالها، هم در ديدار با نيروى دريائى، هم در ديدار با نيروى هوائى، روى مسئله ى جنگ الكترونيك تأكيد كرده ام، باز هم تأكيد ميكنم. دشمنان شما بر روى توانائى هاى الكترونيكى در زمينه ى سلاحهاى جنگى متمركزند و سالها هم هست كه دارند كار ميكنند. دفاع الكترونيكى براى ما خيلى مهم است. روى مسائل الكترونيك كار كنيد. خوشبختانه ما زمينه داريم: صنايع الكترونيك ما خوب است، دانشمندان خوبى داريم،

فعالان خوبى داريم و يك سرمايه ى عظيم تمام نشدنى داريم كه آن، جوانهاى مايند. ان شاءاللَّه خداوند متعال همه ى شماها را حفظ كند. براى شما دعا ميكنم و اميدوارم كه شما جوانان نيروى دريائى بتوانيد ان شاءاللَّه يك نيروى دريائى اى بسازيد كه در شأن ملت ايران باشد. گفتند كه كشور ما يك كشور دريائى است. واقعش هم همين است ديگر؛ متصل به اقيانوس و داراى دريا، آن هم دريائى به اين حساسيت؛ چه خليج فارسش، چه درياى عمان و بقيه ى بخشها و مراكزى كه اينقدر اين منطقه را حساس كرده است. خوب، اين كشور دريائى، احتياج به يك نيروى دريائى حقيقتاً برجسته و ممتاز دارد؛ و اين حتماً به دست خواهد آمد، و كننده ى اين كار هم همين شما جوانهاى عزيز هستيد. ان شاءاللَّه خداوند متعال شما را حفظ كند، مشمول ادعيه ى حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) باشيد و ارواح طيبه ى شهدا و روح مبارك امام ان شاءاللَّه شما را در عوالم ملكوت دعا كنند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

1) پياده كردن موتور براى بازديد و تعمير

بيانات در ديدار خانواده شهيد عبدالحسين برونسى

بيانات در ديدار خانواده شهيد عبدالحسين برونسى بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خدا ان شاءاللَّه شهيد عزيزمان را - مرحوم شهيد برونسى را، يا همان طور كه عرض كرديم اوستا عبدالحسين برونسى را - رحمت كند. اين خيلى براى جامعه ى ما و كشور ما و تاريخ ما اهميت دارد كه يك شخص خوانده شده ى به عنوان «اوستا عبدالحسين» - نه دكتر عبدالحسين است، نه به معناى علمى استاد عبدالحسين است؛ بلكه اوستا عبدالحسين است، اهل بنائى و اهل كارِ دستى و اهل شاگردىِ فلان مغازه؛يعنى اوستا عبدالحسين بنا - از لحاظ معرفت و آشنائى با

حقايق به جائى ميرسد كه قبل از پيروزى انقلاب در ظريف ترين كارهاى انقلابىِ جوانهائى كه در مسائل انقلابى كار ميكردند شركت ميكند - البته من از نزديك در جريان آن كارها نبودم و در آن زمان يادم نمى آيد كه با اين شهيد ارتباطى داشته باشم؛ لاكن اطلاع دارم، ميدانم، شنيدم و توى كتاب هم خواندم - بعد از انقلاب هم وارد ميدان جنگ ميشود. ميدانيد، در دفاع هشت ساله - در مجموعه ى داوطلبان و سپاه و اينها - هيچكس بعنوان فرمانده و رئيس وارد ميدان نميشد؛ همه بر اساس تلاش خودشان به مقامات بالا ميرسيدند؛ يعنى يك نفرى وارد ميشد، بسيجى معمولى بود؛ بعد مى ديدند آدم قابلى است، ميشد فرمانده ى دسته يا فرمانده ى گروهان، بعد ميشد فرمانده ى گردان، بعد ميشد فرمانده ى تيپ، ميرفت بالا. مديريت جنگِ آن زمان هم فقط مديريت نظامى نبود؛ من چون اوائل كار، مدت كوتاهى از نزديك كارها را ميديدم، بعد هم كه از دور؛ تهران بوديم، لاكن جريانها را ميفهميدم و ميدانستم. مديريت، صرفاً مديريت نظامى نبود؛ مديريت سياسى بود، مديريت فكرى بود، مديريت انسانى و ادبى و اخلاقى بود؛ تا كسى اين چيزها را نداشت، نميتوانست مجموعه ى زيردست خودش را اداره كند و هدايت بكند. اين شهيد عزيز وارد ميشود؛ نه معلومات دانشگاهى دارد، نه عنوان و تيتر رسمى و دانشگاهى دارد، اما آنچنان در كار مديريت جنگ پيشرفت ميكند كه به مقامات عالى ميرسد و شخصيت برجسته اى ميشود؛ شخصيت جامع الاطرافى كه مثلاً فرمانده ى تيپ ميشود، بعد هم به شهادت ميرسد. ايشان اگر چنانچه به شهادت نميرسيد، مقامات خيلى بالاتر - از لحاظ رتبه هاى ظاهرى - را هم طى

ميكرد. اينها جزو عجايب انقلاب ماست. جزو چيزهاى استثنائى انقلاب ماست كه ديگر نظير ندارد؛ نميشود هيچ جاى ديگر را با اين مقايسه كرد. همان طور كه آقاى استاندار خراسان نقل كردند، من از افرادى شنيدم كه ايشان در آن وقت، براى مجموعه هاى دانشجوئى و دانشگاهى كه از مشهد ميرفتند آنجا، صحبت ميكرد و همه را مجذوب خودش ميكرد. خود من هم نظير اين را باز ديده بودم. مرحوم شهيد رستمى - كه او هم از شهداى خراسان است؛ يك فرد روستائى و به ظاهر عامى - توى جمعى كه فرماندهان درجه ى يك نشسته بودند و رئيس جمهور وقتِ آن روز هم نشسته بود، آمد صحبت كرد و گزارش ميدان جنگ داد، جورى كه همه ى اين فرماندهان رسمى اى كه نشسته بودند مبهوت شدند! استعداد انقلاب براى پرورش شخصيتهاى برجسته و افراد، تا اين حد است؛ اينها را نبايد دست كم گرفت؛ اينها اهميت انقلاب و عظمت انقلاب و عمق انقلاب را نشان ميدهد. ماها به ظواهر نگاه ميكنيم؛ اين اعماق را بايد ديد. وقتى انسان اين اعماق را مى بيند، آن وقت افق در مقابل چشمش اصلاً يك چيز ديگرى ميشود و اين حوادث گوناگونى كه پيش مى آيد - اين مخالفتها، اين دشمنيها، اين ناخن زدنها و پنجه كشيدنها - ديگر به چشم انسان نمى آيد؛ اينها در مقابل آن حركت عظيمى كه دارد انجام ميگيرد چيزهاى كوچكى است. به نظر من شهيد برونسى و امثال او را بايد نماد يك چنين حقيقتى به حساب آورد؛ حقيقت پرورش انسانهاى بزرگ با معيارهاى الهى و اسلامى، نه با معيارهاى ظاهرى و معمولى. به هر حال هر چه از اين

بزرگوار و از اين بزرگوارها تجليل بكنيد زياد نيست و بجاست. ان شاءاللَّه اميدواريم كه خداوند كمك كند. خانواده ى محترم شهيد برونسى هم خانواده ى بسيار خوبى اند؛ همان روحيه ى معنوى و صفا را در اين خانواده - در دو سه بارى كه از نزديك باهاشان آشنا شدم - من ديدم. همسر ايشان هم خانم صبور و شكيبائى است كه سختيهاى دوران مبارزه و بعد دوران جنگ و اينها را تحمل كرده و اين بچه ها را بزرگ كرده. ماشاءاللَّه، آدم پنج تا پسر بچه ى شيطان را بزرگ كند، چيز كمى نيست. بچه هاى شهيد برونسى هم قاعدتاً همچين بچه هاى نرم و آرامى نيستند، آنها هم همين طور هيجانى هستند؛ اينكه آدم بتواند اين بچه ها را اينجور بزرگ كند و ماشاءاللَّه به ثمر برساند، خودش خيلى هنر ميخواهد. سلام ما را هم به آن خانم برسانيد.

بيانات در ديدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى

بيانات در ديدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اولاً تشكر ميكنم از آقايان محترم كه اركان البلاد هستيد، به خاطر زحمت حضور در اين اجلاس مهم و بيان اين مطالب و تشريف آوردنتان به اينجا. ان شاءاللَّه خداوند شما را موفق بدارد و همه ى ما را توفيق بدهد كه بتوانيم به وظائفمان عمل كنيم. درگذشت مرحوم آقاى فاكر را هم به همه ى شما برادران عزيز و همكاران ايشان تسليت عرض ميكنيم و براى از دست دادن يك عنصر خدمتگزار و غيور و پرتوان و پركار، عرض تأسف ميكنيم. از سال 1342 بنده شاهد فعاليت ايشان و تحمل زندان به وسيله ى ايشان بودم. ما سال 42 با مرحوم آقاى فاكر در مشهد همزندان بوديم. خدا ان شاءاللَّه درجات ايشان را عالى كند. مسئله ى خبرگان و مجلس خبرگان - همين طور كه

بارها عرض شده است - يك مسئله ى بسيار مهم و استثنائى است؛ يكى از تمايزات نظام جمهورى اسلامى اين است. مجموعه ى خبرگان، مجموعه ى علماى صاحب نام و صاحب شأن در بين مردم، و مورد اعتماد مردم در همه ى قضايا، بخصوص در قضيه ى بسيار مهم رهبرى و انتخاب رهبرى و قضاياى مربوط به آن محسوب ميشود. و همين حضور اثرگذار و حساس در بين مردم، آثار و بركات خودش را داشته است و دارد. حضور مردم در حوادث بزرگ و مهم و اعلان موضعى كه ميكنند - مثل راهپيمائى مهم بيست و دوم بهمن، كه واقعاً يك پديده ى عظيمى بود در تاريخ انقلاب در اين شرائط و با اين اوضاع و احوال؛ و قبل از آن، حضور مردم در خيابانها در سراسر كشور در نهم دى - بدون اينكه علما و راهنمايان معنوى مردم كه مورد اعتماد آنها هستند، دلهاى مردم را به حقائق اين انقلاب متوجه كنند، ميسر نميشد. نقش علماى دين در هدايت مردم، منحصر نميشود به هدايت در امور فرعى و مسائل شخصى و اينها. مهمتر از همه ى اينها، هدايت مردم است در مسئله ى عظيم اجتماعى و مسئله ى حكومت و مسئله ى نظام اسلامى و وظائفى كه مترتب بر اين هست در مقابله ى با حوادث جهانى. يقيناً اگر نقش علماى دين و راهنمايان روحانى حذف ميشد و وجود نميداشت، اين انقلاب تحقق پيدا نميكرد؛ اين نظام به وجود نمى آمد و باقى نميماند، با اين همه مشكلات فراوانى كه در سر راه اين انقلاب به وجود آوردند. بنابراين علماى دين - كه از جمله ى برترين آنها، مجموعه ى خبرگان هستند - تأثير ماندگار و مستمرى در حوادث

جامعه و سرنوشت جامعه دارند؛ كه خوب، آثارش را بحمداللَّه مى بينيم. اساس نظام اسلامى بر اطاعت از خداوند است؛ اين آن مايز اصلى است؛ «اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرّسول»،(1) «ان كنتم تحبّون اللَّه فاتّبعونى يحببكم اللَّه».(2) بنابراين اساس نظام اسلامى، اطاعت از خداى متعال است. اطاعت از خداى متعال، چند مرتبه دارد، چند مرحله دارد: يك اطاعت، اطاعت موردى است. در مواردى خداى متعال ميفرمايد كه اين عمل را انجام دهيد - ولو اين مسئله، مسئله ى شخصى است - مثلاً نماز بخوانيد، يا فرض كنيد كه صوم و زكات و بقيه ى امور. اين يك جور اطاعت است كه انسان امر الهى را اطاعت ميكند، نهى الهى را اطاعت ميكند. از اين مهمتر، اطاعت خطى است. يعنى روش و راه و نقشه اى كه خداى متعال براى زندگى معين ميكند؛ اين را يك مجموعه اى از مردم اطاعت كنند تا اين نقشه تحقق پيدا كند. اين نقشه با اَعمال فردى حاصل نميشود؛ اين يك حالت ديگرى است، يك مسئله ى ديگرى است، مسئله ى بالاترى است؛ يك كار جمعى نياز دارد تا اينكه نقشه ى الهى، هندسه ى الهى در وضع جامعه ى اسلامى تحقق پيدا كند. فرض بفرمائيد كه در مكه مسلمانها اعمال خودشان را انجام ميدادند؛ اما جامعه ى اسلامى در مكه با جامعه ى اسلامى در مدينه كه حكومت اسلامى در آن تشكيل شد، متفاوت است. يك كار جديد، يك حركتِ فراتر از حركات فردى به وجود آمد و لازم است؛ كه اگر اين تحقق پيدا كرد، آن وقت «لأكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم»؛(3) زندگى، زندگى خوبى خواهد شد؛ زندگى سعادتمندانه اى خواهد شد؛ آثار و بركات و نتائج مطلوبى كه

بر اطاعت امر الهى مترتب است، بر زندگى مترتب خواهد شد. نظام اسلامى به انسانها سعادت ميدهد. نظام اسلامى هم يعنى آن نظامى كه مبنى بر هندسه ى الهى است براى جامعه؛ مبنى بر نقشه ى خداست در جامعه. اگر اين نقشه تحقق پيدا كرد، خيلى از تخلفات فردى و شخصى و جزئى قابل اغماض خواهد بود. روايت معروفى است كه نقل حديث قدسى را ميكند: «لأعذّبنّ كلّ رعيّة اطاعت اماما جائرا ليس من اللَّه و لو كانت الرّعيّة فى اعمالها برّة تقيّة». نقطه ى مقابلش: «و لأعفونّ عن كلّ رعيّة اطاعت اماما عادلا من اللَّه و ان كانت الرّعيّة فى اعمالها ظالمة مسيئة». يعنى كار فردى و تخلف فردى در يك نظام عظيم اجتماعى كه حركت عمومى به يك سمت درستى است، قابل اغماض است؛ يا شايد به تعبير دقيق تر، قابل اصلاح است؛ بالاخره ميتواند اين جامعه را، اين افراد را به سرمنزل مقصود برساند؛ برخلاف اينكه اگر چنانچه نه، اعمال فردى درست بود، اما روابط اجتماعى، نظامات اجتماعى، نظامات غلطى بود، نظامات جائرى بود، نظاماتِ از ناحيه ى خدا نبود، از ناحيه ى شيطان بود، از ناحيه ى نفس بود، اعمال فردى نميتواند اين جامعه را بالاخره به سرمنزل مقصود برساند؛ آن چيزى كه مطلوب شرايع الهى است از سعادت انسان، آن را نميتواند برايشان به وجود بياورد. بنابراين مسئله ى اطاعت كلان و اينكه انسان خط الهى را جستجو كند و بيابد و آن را دنبال كند، بسيار اهميت پيدا ميكند. نظام اسلامى بر اساس توحيد است. پايه ى اصلى، توحيد است. پايه ى مهم ديگر، مسئله ى عدل است. پايه ى مهم ديگر، مسئله ى تكريم انسان و كرامت انسان و آراء انسان

و اينهاست. خوب، اگر چنانچه با اين ديد به جامعه ى اسلامىِ خودمان نگاه كنيم، خواهيم ديد كه نظام اسلامى توانسته است يك حركت عظيمى را در دنياى اسلام نسبت به اين مجموعه ى خاص به وجود بياورد كه با هيچ حركت فردى اى امكانپذير نبود. يعنى امروز وقتى به دنياى اسلام نگاه ميكنيم، مى بينيم آن جامعه اى كه بر شكل و هندسه ى الهى تشكيل شده، نظام جمهورى اسلامى است. اساس، اساس الهى است. البته نقصهائى وجود دارد، ضعفهائى وجود دارد؛ بايد اين ضعفها را جبران كرد و درست كرد و در صدد اصلاح برآمد. مثل اين است كه فرض بفرمائيد يك قطارى بر روى يك ريلى قرار دارد و به سمت يك هدفى دارد حركت ميكند. در داخل اين قطار، البته مسلّم است كسانى به وظائفشان عمل ميكنند، كسانى عمل نميكنند، كسانى زمين را كثيف ميكنند، آشغال جمع ميكنند، كسانى مراقب وظائفشان هستند، كسانى نيستند؛ ليكن اين قطار به سمت هدف دارد حركت ميكند و بلاشك به هدف خواهد رسيد. مسائل جزئى داخل جامعه را ميشود اصلاح كرد. جزئى كه عرض ميكنيم، نه اينكه بى اهميت است - داراى اهميت است - ليكن مسائل فردى و شخصى و جزئى و مربوط به اشخاص است؛ اينها را ميشود اصلاح كرد. اساس اين است كه انسان بتواند نظام را حفظ كند. چالش اصلى نظام اسلامى از روز اول تا امروز اين بوده است؛ يعنى حفظ نظام اسلامى و حفظ اين اساس و حفظ آن مرزها و شاخصهائى كه اين نظام را از بقيه ى نظامهاى دنيا جدا ميكند. ما يك شباهتهائى به ديگران داريم، مشتركاتى داريم؛ ليكن آن چيزى كه هويت اصلى

اين نظام را تشكيل ميدهد - كه آن، اطاعت از خداى متعال و سير بر مسير الهى است - بايستى محفوظ بماند. چالش واقعى و اصلى نظام ما از اول هم همين بوده است؛ يعنى مخالفان، نظام را، اين حركتِ بر اساس حكم الهى و دين الهى را برنميتابند. چرا برنميتابند؟ حالا بعضى با يك نگاه عميق و نافذشان ميفهمند كه اين يك تحدى بر عليه نظامهاى مادى است، لذا از اين جهت با آن مواجهه ميكنند؛ بعضى هم نگاه ميكنند، آثار مترتب بر اين نظام را در دنيا مى بينند: همان طور كه امام فرمودند هسته هاى حزب اللَّه بايد در همه ى دنياى اسلام تشكيل شود، مى بينند تشكيل شده است. مى بينند دلها به سمت اسلام گرايش پيدا كرده است. مى بينند احساس هويت اسلامى در تك تك مسلمانها در بسيارى از نقاط جهان اسلام به وجود آمده است؛ و اين، منافع مادى آنها را تهديد ميكند. به هر حال ميفهمند منشأ، اينجاست؛ لذا مقابله ميكنند، معارضه ميكنند. واقعاً ما هيچ نظامى را سراغ نداريم كه تا اين حد معارضه ها با او شديد و جبهه ى استكبار در مقابل او همدست و متحد باشد. از اول انقلاب تا حالا اين معنا وجود دارد. خوب، ما بايستى به تحكيم و حفظ نظام اهتمام بورزيم. پايه هاى نظام، مشخص و معلوم است؛ همه بايد بر اساس آن حركت كنند؛ در جهت تحكيم اين پايه ها بايستى تلاش كنند، حركت كنند، اقدام كنند، ابتكار كنند. يكى از مسائل، همين مسئله ى نقش مردم و حضور مردم است - اين خيلى چيز بااهميتى است - كه يكى از مظاهر عمده ى آن، انتخابات است. لذا در نظام جمهورى

اسلامى، انتخابات يك امر واقعى است؛ يك چيز شكلى و صورى نيست. اينجور نيست كه بخواهيم از ديگران تقليد كنيم؛ كه چون ديگران به نام دموكراسى انتخابات دارند، ما هم انتخابات داشته باشيم؛ نه، انتخابات يك امر واقعى است براى دخالت دادن نظر مردم و رضاى عامه؛ همانى كه در فرمان معروف اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) به مالك اشتر هست كه: رضاى عامه را بر سُخط خاصه ترجيح بده، و نترس از سُخط خاصه به خاطر رضاى عامه. ما بايد نگاه كنيم و ببينيم كه مردم چه ميگويند و چه ميخواهند. حضور اين مردم بركاتى دارد. يكى از بركاتش همين است كه وقتى دشمنان نگاه ميكنند و مى بينند كه مردم پشت سر نظام هستند، احساس ميكنند كه نميشود با اين نظام معارضه كرد؛ چون با يك ملت نميشود معارضه كرد. يك رژيم را با انواع و اقسام تضييقات، فشار اقتصادى، تبليغات گوناگون و جنگ روانى ميشود تضعيف كرد يا ساقط كرد؛ اما وقتى ريشه ها مردم هستند و اين نظام و مسئولين نظام به مردم متصل هستند، ديگر كار دشمن مشكل ميشود؛ همچنان كه مشكل هم شده و ملاحظه ميكنيد. از اول انقلاب دشمنى ها وسيع تر شده است، عميق تر شده است، پيچيده تر شده است؛ اما در عين حال اميد دشمن به شكستن انقلاب، كمتر شده است. يعنى دشمنان نظام جمهورى اسلامى اميدى را كه بيست سال پيش يا سى سال پيش داشتند به اينكه بتوانند اين نظام را زائل و منهدم كنند يا لااقل آنجورى تضعيف كنند كه نتواند به حركتش ادامه دهد، امروز اين اميد را ندارند. انسان اين را از حرفهاى آنها ميفهمد؛ از

ابتكاراتى كه ميكنند، ميفهمد؛ از عملكردهايشان انسان اين را بخوبى احساس ميكند. پس مسئله ى حضور مردم مهم است. و يكى از مهمترين نشانه هاى حضور مردم، انتخابات است. در اين فتنه هاى بعد از انتخابات، آن چيزى كه اساس قضيه است، اين است كه رأى مردم و حضور مردم از نظر يك عده اى نفى شد، مورد خدشه قرار گرفت، نظام تكذيب شد، مورد تهمت قرار گرفت. گناه بزرگى كه انجام دادند، اين بود. اينها بايست تسليم ميشدند. بالاخره وقتى انتخابات با همين معيارهائى كه در اسلام وجود دارد - كه حالا بعضى از معيارها و شاخصهائى كه براى انتخابات در نظر ما معتبر است، كه نظر اسلام است، من عرض ميكنم - اتفاق افتاد، بايستى در مقابل قانون، در مقابل داورى قانون تسليم شد؛ همچنان كه بايد در مقابل آن داورى كه قانون او را معين ميكند، تسليم شد. اگر قانون در مسئله ى مهمى مثل مسئله ى انتخابات يك داورى را مشخص كرده است، يا يك شيوه ى داورى را مشخص كرده است، بايد تسليم اين بشوند، ولو برخلاف ميلمان باشد؛ اين ميشود انتخابات سالم. آن وقت اين انتخابات اگر چنانچه به اين شكل باشد و به همان شكلى كه در نظام اسلامى معتبر است، باشد، اين خصوصيات را دارد: اولاً در انتخابات، احترام به رأى و تشخيص و رضايت مردم هست. من عرض بكنم؛ امروز در دنياى دموكراسى كه انتخابات در آنجاها انجام ميگيرد و پرچم دموكراسى را اينها بلند ميكنند، آنچه وجود ندارد، «رضى العامّة» است؛ مسئله، صورى است؛ در واقع غالباً اينجور است. در كشور آمريكا اينجور است، در كشورهاى معروف دموكراسى دنيا اينجور است. پشت

سرِ اين كسانى كه مى آيند وارد ميدان انتخابات ميشوند و مبارزه ى انتخاباتى ميكنند، گروه هائى از جبهه ى خاصه وجود دارند؛ يعنى سرمايه دارها، كمپانى دارها، متنفذين مالى، باندهاى عظيم مالى؛ اينها هستند كه دارند كارها را روبه راه ميكنند؛ با تبليغات گمراه كننده و با روشهاى گوناگون، آراء مردم را به اين سمت و آن سمت ميكشانند. در واقع، دعوا بين كمپانى دارهاست؛ دعوا بين آراء مردم نيست؛ يك چيزِ تخيلى است. در واقع، حكومت دموكراسى در آنجاها حكومت اقليت است؛ حكومت خواصى است كه خواص بودن آنها، نخبه بودن آنها، به خاطر امكانات مالى فراوان آنهاست؛ اينها هستند كه دارند سياستگذارى ميكنند. در انتخاباتِ نظام جمهورى اسلامى اينجور نيست. اينجا مردمند كه دارند تصميم ميگيرند، مردمند كه دارند تشخيص ميدهند. ممكن است اين تشخيص يك جا درست باشد، يك جا غلط باشد - بحث در اين نيست - اما تصميم گير، خود مردم هستند. پشت سر آراء مردم، آراء باندهاى قدرت و ثروت و اينها قرار ندارد. در اين انتخابات، واقعاً احترام به رأى مردم است؛ احترام به تشخيص مردم است. بايد در مقابل اين تشخيص تسليم شد. اين يك مسئله است. مسئله ى ديگر در انتخابات و اهميت انتخابات، مسابقه و رقابت سالمى است كه وجود دارد؛ نشاط مردمى است كه در انتخابات به وجود مى آيد. انتخابات چيزى است كه موجب ميشود مردم احساس كنند مسئوليت دارند، بايد تشخيص بدهند، بايد بيايند توى ميدان. نشاط مردمى، خون تازه اى به رگهاى نظام ميريزد و روح تازه اى ميدمد. تحول در مديريت وجود دارد. اين انتخاباتها يكى از بزرگترين محسّناتش اين است كه از ركود جلوگيرى ميكند. بهترين شكل ادامه ى يك نظام اجتماعى اين

است كه در عين ثبات، تحول داشته باشد. ركود بد است و ثبات خوب است. ثبات يعنى استقرار؛ يعنى اين چهارچوب، اين هندسه، در جاى خود محفوظ باشد، مستقر باشد، ريشه دار باشد؛ در عين حال در داخل اين چهارچوب، تحولات، مسابقات و رقابتها وجود داشته باشد. اين بهترين شكل است كه كشتى نظام در درياهاى طوفانى بتواند بدون دغدغه حركت كند. «و هى تجرى بهم فى موج كالجبال»؛(4) اين درباره ى كشتى نوح است. كشتى حركت ميكند، در بين امواج گوناگون هم هست؛ ليكن اين امواج سهمگين نميتوانند استقرار او را از بين ببرند. اين استقرار بايست وجود داشته باشد. البته در درون اين استقرار، در درون اين چهارچوب، تحول وجود دارد. بنابراين همه ى تحولات بايد در چهارچوب باشد. اگر چنانچه كسى وارد ميدان رقابت انتخاباتى و مسابقه ى انتخاباتى بشود، اما بخواهد چهارچوب را بشكند، او از قاعده ى نظام خارج شده است، از قواعد حركت انتخاباتى خارج شده؛ اين غلط است، اين درست نيست. بايد همه چيز در چهارچوب نظام باشد. اين چهارچوب، قابل تغيير نيست. تأكيد بر خطوط مرزى نظام با مخالفان و دشمنان، در انتخابات لازم است. ممكن است دو نظر مختلف در باره ى يك مسئله ى اجتماعى يا اقتصادى بين نامزدها وجود داشته باشد؛ هيچ مانعى ندارد، اين دو نظر را بگويند؛ ليكن مرزبندى كنند با آن چيزهائى كه نظراتِ مخالف با نظام است. مشخص بكنند كه مرز ما چيست؛ اين مرزبندى لازم است. بارها ما بر روى اين مرزبندى تأكيد ميكنيم؛ اين به خاطر اين است كه اگر مرزبندى ها ضعيف بشود، مرزها كمرنگ بشود، موجب اشتباه مردم ميشود. مثل مرزهاى كشورى، كه اگر

مرزها تضعيف شد و كمرنگ شد، عده اى ميتوانند داخل مرز بشوند، با قصد خيانت، بدون اينكه شناخته شوند؛ عده اى ميتوانند از اين مرز خارج بشوند با غفلت، بدون اينكه بدانند دارند از مرز خارج ميشوند. لذا بايستى بر مرزها تأكيد بشود. اشتباه و خطاى فاحش كسانى كه اين مرزها را در انتخابات رعايت نميكنند، همين است كه مردم را دچار زحمت ميكنند، دچار حيرت ميكنند. بايستى خطوط مرزى نظام با مخالفان نظام، با دشمنان نظام، كاملاً مشخص شود، بر آن تكيه شود و از مخالفان نظام اعلام برائت بشود. البته در انتخابات بايد منافع نظام، منافع كشور، مصالح كشور بر مصالح حزبى و جناحى و شخصى و امثال اينها ترجيح داده شود و نظرات، نظرات شفاف و روشنى باشد؛ معلوم باشد كه چه ميخواهند. اگر چنانچه يك چنين انتخاباتى انجام بگيرد، اين بلاشك به نفع نظام، به نفع پيشرفت كشور و به نفع مردم خواهد بود؛ نظام را زنده و بانشاط نگه ميدارد و پيش ميبرد. و من ميخواهم عرض بكنم، امروز خوشبختانه وضع كلى نظام از گذشته ى ما به هيچ وجه عقب تر نيست و در موارد زيادى بمراتب بهتر است؛ اين را بايد توجه كرد. اين خيالپردازى نيست، بيان آرزوها نيست؛ بلكه با نگاه به واقعيتهاست. امروز ملاحظه كنيد ما نفس گرم امام بزرگوار را نداريم، حادثه ى جنگ را نداريم - كه مردم به خاطر اين حادثه به هيجان و حركت مى آمدند و طبعاً جوششى در مردم به وجود مى آمد - از مبدأ انقلاب سى و يك سال فاصله گرفتيم، در عين حال شما مى بينيد جمع كثيرى از جوانهاى اين مردم - حالا افراد

غيرجوان به جاى خود، حتّى جوانها كه بيشتر از همه در معرض تهديد اخلاقى و فكرى و انحرافات گوناگون هستند - با كمال پاكى، با كمال آراستگى، در ميدانهاى مختلف حضور پيدا ميكنند. در دانشگاه هم همين جور است، در بيرون دانشگاه هم همين جور است، در عرصه هاى اجتماعى هم همين جور است. در اجتماعات عظيمى كه تشكيل ميشود، غالباً جوانها حضور دارند. در بيست و دوى بهمن، شما نمونه ى كم نظيرش را مشاهده كرديد؛ چه در تهران، چه در بقيه ى شهرها - آنطور كه حالا در دوربينهاى تلويزيون انسان ميديد و از بعضى از كسانى كه از نزديك ديده بودند، انسان ميشنود - اغلب اينهائى كه بودند، جوان بودند؛ اكثر اين جمعيت، جوانها بودند. خوب، اين نشان دهنده ى چيست؟ مردم احساس مسئوليت ميكنند، مى آيند توى ميدان. اين احساس مسئوليت مردم و بخصوص جوانها، بعد از گذشت سى و يك سال از انقلاب، خيلى حادثه ى عظيمى است؛ خيلى حادثه ى بزرگى است. چرا مردم امسال در بيست و دوى بهمن از سال گذشته گرم تر و متراكم تر آمدند؟ چون احساس خطر كردند؛ چون ديدند كسانى به بهانه ى مسئله ى انتخابات و مسائل بعد از انتخابات، دارند در اصل نظام خدشه به وجود مى آورند، دارند معارضه ميكنند، دارند پنجه به چهره ى نظام ميزنند. رفتار خطرناك آنها اين بود كه نام امام و انقلاب و نظام را هم گاهى مى آورند، اما حرفشان، عملشان، اقدامشان، تحريكشان، درست نقطه ى مقابل روش انقلاب و ممشاى انقلاب و اهداف انقلاب است؛ مردم اين را احساس كردند. اينكه مردم اين را ميفهمند و احساس ميكنند، اين بصيرت بالائى است، اين خيلى مهم است؛ و اينكه مردم بعد

از اين احساس، اينجور وارد ميدان ميشوند، مى آيند حضور خود را اعلام ميكنند، اين خيلى همت و عزم بالائى را نشان ميدهد؛ اينها خيلى مهم است. ما بايد اينها را ببينيم، بايد قدر بدانيم و بايد عاملش را بشناسيم. عاملش ديندارى مردم است؛ عاملش همين ملاك اصلى در نظام اسلامى است؛ يعنى اطاعت از پروردگار عالم. اين به نظر من اساسى ترين مسئله است. ما امروز مواجه هستيم با يك جبهه ى دشمنىِ بزرگ در سراسر دنياى قدرتمندان؛ اين جبهه اى است كه شكل گرفته است در مراكز قدرت بين المللى، قدرتهاى مالى و اقتصادى، كه غالباً هم در مشت صهيونيستها و سرمايه دارهاى بزرگ است. اين جبهه در مقابل نظام اسلامى از همه ى وسائل استفاده ميكند و در داخل هم متأسفانه كسانى به اينها جواب ميدهند؛ كسانى ميشوند طرف مورد اعتماد آنها، حرف آنها را تكرار ميكنند، به آنها پاس ميدهند، براى اينكه آنها بتوانند به نظام جمهورى اسلامى ضربه بزنند! يك چنين حالتى متأسفانه وجود دارد. ليكن در مقابل آن، بيدارى مردم، آگاهى مردم، انگيزه ى مردم، حضور مردم، ديندارى مردم، علاقه مندى مردم به مبانى نظام و پايه هاى نظام وجود دارد. اينها حقائقى است كه در جمهورى اسلامى وجود دارد. و ما پيش رفتيم. ما در طول اين سالهاى متمادى، خدا را شكر ميكنيم كه پيش رفتيم. آنچه كه وظيفه ى امروز ماست، حفظ اين هندسه ى عظيم است؛ اين را بايد حفظ كرد. بايد در حفظ اين هندسه، مرزبندى كرد. اين مرزبندى اى كه من عرض ميكنم، اينجاست؛ والّا در مسائل مادون اين - حالا چه مسائلى كه در درجه ى دوم اهميت است، چه در مراتب پائين تر - ممكن است اختلاف

نظرهائى باشد؛ اين اختلاف نظرها به جامعه ضربه نميزند. اختلاف نظر موجب پيشرفت ميشود. اين اختلاف نظرها مهم نيست؛ اينها در رقابتهاى انتخاباتى هم ممكن است تأثير بگذارد، كه اشكالى هم ندارد. آنچه كه مهم است، اساس نظام، هندسه ى كلى نظام، نقشه ى جامع نظام است؛ اين را بايد در نظر داشت و نسبت به اين بايد حساس بود. بايد ديد حرفى كه زده ميشود و كارى كه دارد انجام ميگيرد، در مقايسه ى با اين نقشه ى كلى، در چه وضعيتى قرار دارد. بايد دشمنى ها را شناخت. مشكل ما اين است. اينكه بنده مسئله ى بصيرت را براى خواص تكرار ميكنم، به خاطر اين است. گاهى اوقات غفلت ميشود از دشمنى هائى كه با اساس دارد ميشود؛ اينها را حمل ميكنند به مسائل جزئى. ما در صدر مشروطه هم متأسفانه همين معنا را داشتيم. در صدر مشروطه هم علماى بزرگى بودند - كه من اسم نمى آورم؛ همه ميشناسيد، معروفند - كه اينها نديدند توطئه اى را كه آن روز غربزدگان و به اصطلاح روشنفكرانى كه تحت تأثير غرب بودند، مغلوب تفكرات غرب بودند، طراحى ميكردند؛ توجه نكردند كه حرفهائى كه اينها دارند در مجلس شوراى ملىِ آن زمان ميزنند، يا در مطبوعاتشان مينويسند، مبارزه ى با اسلام است؛ اين را توجه نكردند، مماشات كردند. نتيجه اين شد كه كسى كه ميدانست و ميفهميد - مثل مرحوم شيخ فضل اللَّه نورى - جلوى چشم آنها به دار زده شد و اينها حساسيتى پيدا نكردند؛ بعد خود آنهائى هم كه به اين حساسيت اهميت و بها نداده بودند، بعد از شيخ فضل اللَّه مورد تعرض و تطاول و تهتك آنها قرار گرفتند و سيلى آنها

را خوردند؛ بعضى جانشان را از دست دادند، بعضى آبرويشان را از دست دادند. اين اشتباهى است كه آنجا انجام گرفت؛ اين اشتباه را ما نبايد انجام بدهيم. امام (رضوان اللَّه تعالى عليه) كه جامع الاطراف بود، يكى از اطراف شخصيت ايشان همين بود؛ حساس بود. مثلاً بمجرد اينكه نسبت به قانون قصاص يك حركتى انجام گرفت - كه خوب، يك قانون بود - فوراً حساسيت امام مطلب را درك كرد؛ فهميد كه معارضه ى با قانون قصاص اسلامى، معنايش چيست؛ و آن برخورد عجيب و قاطع را كه يادتان هست، انجام داد. ما بايد اينجور باشيم؛ بايد حساس باشيم. روى مسئله ى اصلى نظام و نقشه ى نظام و كليت نظام هيچ اهمالى را نبايد روا بداريم. مسائل درجه ى دوئى وجود دارد كه البته اينها را ميتوان حل كرد. حالا من ديدم مثلاً اين روزها طرحى كه در مجمع تشخيص است، مورد توجه است. البته معلوم است؛ اين طرح وقتى كه در مجمع تشخيص مطرح بشود، بالاخره نظر مجمع، نظر مشورتى است؛ اين پيش ما خواهد آمد و آن چيزى را كه معتقَد ماست، اعمال ميكنيم و به عنوان سياست كلى گفته ميشود. شكى نيست كه شوراى نگهبان وظائفى قانونى دارد. به اين وظائف مصرّح در قانون اساسى - كه نظارت بر انتخابات و تشخيص صلاحيتها و اين چيزهاست - بايد تعرض نشود. اين چيزها را ميشود اصلاح كرد. يعنى اين قضيه را نبايد مسئله ى مورد بحث و مورد دعوا و نزاع قرار داد؛ اينها چيزهائى است كه قابل اصلاح است. ممكن است در آنجا يك كسى خطائى هم بكند؛ خطا قابل جبران است. اينها مسائل اصلى نيست؛

مسئله ى اصلى همين مسائلى است كه در طول اين هشت نُه ماهِ بعد از انتخابات، محل اختلاف بوده است بين مجموعه ى نظام اسلامى و مجموعه ى كفر و استكبار، كه اينجا كسانى حرفهاى آنها را تكرار كردند. آنها ميخواهند نظام اسلامى، نظام دينى، نظام مبتنى بر اطاعت از خدا و رسول وجود نداشته باشد. هر آن چيزى كه تضمين كننده ى اطاعت عمومى اين نظام است، براى آنها دشمن محسوب ميشود؛ عليه اش اقدام ميكنند، عليه اش فعاليت ميكنند، همه ى تلاش خودشان را براى زدن آن متمركز ميكنند. اين طرف قضيه بايستى تلاش و سعى خودش را بكند، براى اينكه همين اركان اصلى را، اين مبانى و مبادى اصلى را حفظ كند. مسئله ى اصلى را نبايستى مغفولٌ عنه قرار داد. صريح و روشن هم بايستى خطوط را مشخص كرد. يعنى آن كسانى كه پايبند به نظام اسلامى و پايبند به حضور مردم - با همين انگيزه و ايمانى كه مردم دارند - هستند، بايد مرزشان با كسانى كه دلشان نميخواهد اين حركت به اين شكل، اسلامى ادامه پيدا كند، مشخص شود. با قانون معارضه ميكنند، با قانون مخالفت ميكنند. بايد اين مرز هم، مرز روشن و واضحى باشد تا مردم دچار خطا و اشتباه نشوند. مردم به ماها نگاه ميكنند؛ ما بايستى بدانيم كه خط چه جورى است. اين، اصل قضيه است. هر چيزى كه مادون اين است، قابل اغماض است، قابل حل است. ولو اختلاف نظرى هم وجود داشته باشد، اين اختلاف نظر نبايد به معارضه و مجادله و مخاصمه بينجامد؛ كه از اين مخاصمات، دشمن سود ميبرد. حرف ما اين است. آن كسانى كه اين نقشه ى كلى را

كه متبلور است در قانون اساسى و حكميت قانون و داورى قانون، قبول دارند، جزو مجموعه ى نظام اسلامى هستند. آن كسانى كه اينها را رد ميكنند، كسانى اند كه خودشان به دست خودشان صلاحيت حضور در نظام اسلامى را دارند از دست ميدهند و صلاحيت ندارند. كسانى كه حاضر نيستند قانون را تحمل كنند، كسانى كه حاضر نيستند اكثريت را قبول كنند، كسانى كه آن انتخابات عظيم چهل ميليونىِ مايه ى افتخار را زير سؤال ميبرند، يك نقطه ى قوّت را براى نظام ميخواهند تبديل كنند به يك نقطه ى ضعف، اينها در واقع دارند خودشان، خودشان را از اين كشتى نجات - كه نظام اسلامى است - بيرون مى اندازند؛ والّا هيچ كس نميخواهد كسى را از كشتى نجات بيرون بيندازد. حضرت نوح نبى اللَّه (على نبيّنا و عليه السّلام) به فرزندش فرمود: «يا بنىّ اركب معنا و لا تكن مع الكافرين».(5) نظام اسلامى هم تأسياً به حضرت نوح، به همه ميگويد: بيائيد با ما باشيد، بيائيد وارد اين كشتى نجات شويد، «و لا تكن مع الكافرين». هدف و مبنا اين است. ما هيچ كس را از نظام بيرون نميكنيم؛ اما كسانى هستند كه خودشان، خودشان را از نظام بيرون ميكنند؛ خودشان را از نظام خارج ميكنند. اميدواريم كه خداى متعال به ما توفيق بدهد تا بتوانيم نظام اسلامى را با همين كليت و با همين جهتگيرىِ درست كه بحمداللَّه تا امروز آمده ايم، حفظ كنيم و بتوانيم به اين نظام و به اين مردم خدمت كنيم. انسان وقتى نگاه ميكند، مى بيند آگاهى مردم، بصيرت مردم، احساس مسئوليت مردم در قبال نظام اسلامى، حقيقتاً بى نظير است. با اين احساس مسئوليت، با

اين احساس آمادگى، يقيناً اگر امروز يك حادثه اى مثل حادثه ى دفاع مقدس در كشور ما پيش مى آمد، كسانى كه وارد ميدان ميشدند، از آن روز كه در دفاع مقدس جوانهاى ما مى آمدند، بيشتر خواهد بود و كمتر نخواهد بود. انسان اين را از اين حركت عظيم مردمى احساس ميكند. اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند متعال به ما، به مردم، به همه ى مسئولان توفيق بدهد تا بتوانند وظائف را انجام بدهند. بخصوص تكليف مسئولان زياد است. مسئولان گوناگون در قواى سه گانه، مسئوليتشان خيلى سنگين است؛ بايستى به وظائفشان با دقت بيشترى، با جديت و اهتمام بيشترى عمل كنند تا ان شاءاللَّه خداى متعال هم رحمت خودش را بر ما نازل كند و تفضلات خودش را از ما نگيرد. آنچه كه تا حالا شده است، از ناحيه ى پروردگار است و بعد از اين هم اگر هدايت الهى و رحمت الهى شامل حال ما باشد، باز هم خداى متعال به ما كمك خواهد كرد. من خيلى تشكر ميكنم از آقايان محترم در مجلس خبرگان؛ از رياست محترم مجلس خبرگان، از آقايان مسئولين، به خاطر زحماتى كه متحمل ميشويد و كارهاى خوبى كه انجام ميدهيد و بيانات باارزشى كه مطرح ميكنيد. اميدوارم كه ان شاءاللَّه همه ى اين زحمات و تلاشها مشمول رضاى حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه و عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف) باشد و خداوند متعال كمك كند كه بتوانيم قلب مقدس آن حضرت را شاد كنيم و خود را مشمول دعاى آن بزرگوار قرار دهيم و روح مطهر امام بزرگوار و ارواح مطهره ى شهدا از ما راضى و خشنود باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

1) نساء: 59

2) آل عمران:

31

3) مائده: 66

4) هود: 42

5) هود: 42

ديدار شركت كنندگان در افتتاحيه ى همايش غزه

ديدار شركت كنندگان در افتتاحيه ى همايش غزه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خوشامد عرض ميكنم به همه ى شما مهمانان عزيز، برادران و خواهر محترممان. و از خداوند متعال متضرعانه مسئلت ميكنم كه ما و شما را موفق بدارد بر ادامه ى اين راه و ادامه ى اين كار بسيار بزرگ. از برادران عزيزى كه اين گردهمائى را در تهران به راه انداختند هم تشكر ميكنيم و اميدواريم ان شاءاللَّه اين اجتماع شما دوستان، گامى به جلو باشد. اولاً لازم ميدانم كه از ملت فلسطين و مردم غزه يك تشكر و تقدير شايسته اى بكنم. آنچه كه ذكر كرديد از پيشرفتهاى مقاومت و استحكام مواضع فلسطين در اين سالهاى اخير، ممكن نميشد اگر اين ايستادگى عظيم ملت فلسطين نبود. حقاً، انصافاً، مردم فلسطين، مردم غزه در تاريخ، نام خودشان را به عنوان مقاوم ترين ملتها ماندگار كردند. آنچه كه بر مردم فلسطين گذشته است، در طول اين چند سال اخيرى كه انتفاضه ها شروع شده و مقاومت واقعى شكل گرفته، يك پديده ى عجيبى است. اين، جز هدايت الهى و دستگيرى الهى چيز ديگرى نيست. انسان مى بيند در غزه اين همه مصيبت، اين همه تلخى، اين همه فشار؛ چه در طولِ آن بيست و دو روزى كه جنگ بود، چه بعد از آن تا امروز - كه مصائب پشت سر هم بر مردم وارد ميشود - اما اين مردم مثل كوه ايستاده اند. اين خيلى واقعيت عظيمى است؛ اين را نميشود نديده گرفت. من عرضم اين است كه اين استقامت را، اين روحيه را بايد در مردم هر چه ميتوانيد پايدار كنيد. شما گفتيد و درست هم گفتيد: تنها راه حل

مسئله ى فلسطين، مقاومت است و مبارزه است. اين، درست است؛ لكن اين مقاومت و مبارزه، متوقف است بر حفظ روحيه ى اين مردم، حفظ اميد اين مردم، نگه داشتن مردم در صحنه. اين، به نظر من بزرگ ترين كارى است كه مجموعه هاى فلسطينى و سازمانهاى فلسطينى، مبارزان فلسطينى بايد انجام بدهند. اين فشارهائى كه امروز از هر دو طرف، چه از طرف دشمن صهيونيست، چه از آن طرف، بر غزه وارد ميشود، به قصد اين است كه مردم را از مقاومت روگردان كنند. فشارهائى كه در ساحل غربى بر مردم وارد ميشود؛ چه در شهرك سازى ها، چه در مسئله ى قدس - كه ايشان بيان كردند - چه آن سختگيرى هاى عجيب، چه در ديوار حائل و امثال اينها، براى اين است كه مردم را از مقاومت روگردان كنند و به سمت گزينه ى تسليم، سوق بدهند. نبايد بگذاريم؛ نبايد بگذاريد كه اين اتفاق بيفتد. مردم فلسطين را، مردم غزه را، اين ملت مقاوم و پولادين را بايد اميدوار نگه داريد و بدانند كه اين حركت عظيم آنها به نتيجه خواهد رسيد. اين، يك نكته است كه به نظر من خيلى مهم است. نكته ى ديگر اين است كه ما آنچه كه در قضيه ى فلسطين از پيشرفت مشاهده ميكنيم - كه اين پيشرفت قابل انكار نيست - اقتدار روزافزون جبهه ى مقاومت در مقابل جبهه ى استكبار و كفر است كه امر مشهود و واضحى است. آنچه در اين زمينه ملاحظه ميشود، ناشى از ايمان به خدا و توكل به خدا و وارد كردن عنصر معنويت در مبارزه است. اگر يك مبارزه با عنصر ايمان همراه نباشد، آسيب پذير ميشود. آن وقتى مبارزه موفق خواهد

شد كه در او ايمان به خدا و توكل به خدا وجود داشته باشد. روحيه ى دين را و ايمان حقيقى به وعده ى الهى و توكل به خداى متعال را بايد در مردم تقويت كنيد؛ حسن ظن به خداى متعال و به وعده ى الهى را بايد در مردم تقويت كنيد. خود ما هم بايستى به خداى متعال حسن ظن داشته باشيم. خداى متعال اصدق القائلين است؛ او به ما ميگويد: «لينصرنّ اللَّه من ينصره»؛(1) او به ما ميفرمايد كه: «من كان للَّه كان اللَّه له»؛ او ميگويد كه: از دشمن نهراسيد، «ان كيد الشّيطان كان ضعيفا».(2) او به ما اين را تلقين ميكند؛ بيان ميكند. خداوند متعال صادق است. ما اگر به وظيفه ى خودمان در اين راه عمل بكنيم، براى خدا حركت كنيم، براى خدا مبارزه كنيم، هدف را رضاى خدا قرار بدهيم، بدون شك پيروزى نصيب خواهد شد. من به شما عرض كنم: پيروزى ملت فلسطين در بازگرداندن حق خود، دشوارتر نيست از پيروزى اى كه ملت ايران در ايجاد جمهورى اسلامى در ايران داشت. آن روز - روزى كه طاغوت بر اين كشور حكومت ميكرد - اگر كسى نگاه ميكرد به صحنه ى عالم و به صحنه ى منطقه، جزو محالات قطعى بود كه رژيم طاغوت در اينجا تغيير پيدا كند، آن هم اينكه تبديل بشود به يك نظام اسلامى. اين، جزو محالات به نظر مى آمد و به حسب موازين طبيعى، به حسب موازين عادى، چنين چيزى ممكن نبود؛ مقدور نبود. قدرت بى كلام آمريكا در اين منطقه و حمايت بى قيد و شرطش از رژيم شاه، نداشتن هيچ گونه امكانى براى مبارزين در اينجا - يعنى امكانات ما آن

روز در حال مبارزه، بسيار كمتر بود از امكاناتى كه امروز مردم شما در غزه دارند يا در ساحل غربى دارند - در عين حال اين اتفاق افتاد، اين محال ممكن شد و واقع شد؛ به بركت تداوم مبارزه، به بركت توكل به خدا، به بركت رهبرى عازم و جازم و قاطع امام بزرگوارمان. من ميگويم اين اتفاق در مورد فلسطين ممكن است پيش بيايد. بعضى نگاه ميكنند به صحنه، قدرت آمريكا را نگاه ميكنند، پشتيبانى غرب را از صهيونيستها نگاه ميكنند، قدرت شبكه هاى مالى صهيونيستها را در آمريكا و در ساير نقاط عالم مى بينند، قدرت تبليغاتى شان را مى بينند، به نظرشان مى آيد كه برگرداندن فلسطين به فلسطينى ها يك امر ناممكنى است. من ميگويم نه، اين امر ناممكن، ممكن خواهد شد؛ به شرط ايستادگى و استقامت. خداى متعال ميفرمايد كه: «فلذلك فادع و استقم كما امرت».(3) استقامت لازم است، ايستادگى لازم است، ادامه دادن راه لازم است. اين ادامه دادن راه، يكى از مقدماتش همين گردهمائى هاى شماست، هماهنگى هاى شماست، تبليغات جهانى شماست؛ همين حرفهائى كه آقايان زديد و همه درست است. اين پيشنهادها همه لازم است و همه درست است؛ اينها لازم است. افكار عمومى دنيا را اينها مسموم كردند. امروز آمريكا و غرب در قضيه ى فلسطين و در بسيارى از قضاياى ديگر صريحاً دارند دروغ ميگويند؛ صريحاً دروغ ميگويند. فاجعه ى عظيمى مثل فاجعه ى غزه را در جنگ 22 روزه وارونه وانمود ميكنند. بايد به اين توجه كنيم. اين را ميخواهم يادآورى كنم. امروز غزه و فلسطين عرصه ى رسوائى غرب است. غرب با ادعاى حقوق بشر بزرگ ترين و فجيع ترين نقض حقوق بشر را در غزه نديده

گرفته. تا روزهاى متمادى غربى ها در سال گذشته يك كلمه حرف به نفع مردم غزه و در دفاع از آنها نزدند. روزهاى متمادى پشت سر هم ميگذشت، ما هى گوشمان بود ببينيم آيا از اروپا - از آمريكا كه هيچ - از سازمانهاى حقوق بشر، از سازمانهاى به اصطلاح مدافع آزادى، يك كلمه حرف به نفع مردم غزه صادر ميشود؟ نميشد. بعد از آنى كه سر و صداى مردم بلند شد، مردم در كشورهاى مختلف سر و صدا كردند، راهپيمائى كردند، تظاهرات كردند، حرف زدند، رسوائى بالا گرفت، شروع كردند به حرف زدن؛ فقط حرف! غرب هيچ گونه حمايتى از مردم غزه نكرد؛ در مقابل يك چنين فاجعه ى عظيمى كه جلوى چشم همه داشت اتفاق مى افتاد. تا امروز هم باز غرب در همان مواضع است. سازمان ملل خودش را رسوا كرد. آمريكا رسوا بود و رسواتر شد. با اينكه اين گزارش گلدستون در آمده است و همه از او مطلع شدند. امروز بايستى سران جانى و مجرم رژيم صهيونيستى بيايند پاى محاكمه و بايد مجازات بشوند؛ ولى هيچ خبرى نيست، هيچ اقدامى انجام نميگيرد؛ بلكه حمايتها از دولت غاصب و دولت جعلى صهيونيستى باز هم بيشتر ميشود! اينها غرب را رسوا كرد. آمريكا با اين دولت جديد و رئيس جمهور جديد، ادعا كرد ميخواهد تغيير به وجود بيايد. شعار تغيير براى اين بود كه بى آبروئى و بدنامى آمريكا در اين منطقه ى اسلامى، يك مقدارى بلكه ترميم بشود؛ اما نتوانستند ترميم كنند و بدانند كه تا آخر نخواهند توانست ترميم كنند؛ چون دروغ ميگويند؛ چون صريحاً به مردم دارند دروغ ميگويند. آنها در خيلى از قضايا

دروغ ميگويند. حالا ما كه در جمهورى اسلامى هستيم، دائماً داريم دروغهاى اينها را مى بينيم و ميشنويم. واژگونه كردن حقايق و وارونه نشان دادن واقعيات، سى سال است كه جلوى چشم ماست و ما به اين عادت كرديم؛ لكن دنيا قضاوت خواهد كرد، تاريخ قضاوت خواهد كرد. امروز تمدن غرب - من به شما عرض بكنم - در مقابل قضيه ى فلسطين به چالش كشيده شده. امروز دعوى ليبرال دمكراسى غرب زير سؤال رفته. يعنى شما در فلسطين به خاطر مقاومتتان، يك ادعاى چند صد ساله ى غرب را، كه به وسيله او به دنيا تحكم ميكرد، به زير كشيديد و اين ادعا را باطل كرديد. مقاومت اين قدر مهم است و عظيم است؛ اين مقاومتى كه شما داريد انجام ميدهيد. مسئله ى غزه مسئله ى يك تكه سرزمين نيست؛ مسئله ى فلسطين فقط مسئله ى جغرافيا نيست؛ مسئله ى بشريت است؛ مسئله ى انسانيت است. امروز مسئله ى فلسطين شاخص ميان پايبندى به اصول انسانى و ضديت با اصول انسانى است. مسئله اين قدر اهميت دارد. آمريكا هم از اين معامله زيان خواهد ديد بلاشك. اين چيزهاى تاريخى، ده سال و بيست سال و سى سال در تحولات تاريخى مثل يك لحظه است؛ به زودى خواهد گذشت. قطعاً تاريخ آمريكا و آينده ى آمريكا مغلوب اين حركتى خواهد شد كه در اين پنجاه شصت سال اخير آمريكائى ها در رابطه ى با مسئله ى فلسطين انجام دادند. مسئله ى فلسطين مايه ى بدنامى آمريكا در طول قرنهاى متمادى در آينده خواهد بود. فلسطين آزاد خواهد شد؛ در اين هيچ شبهه اى نداشته باشيد. فلسطين قطعاً آزاد خواهد شد و به مردم بر خواهد گشت و در آنجا دولت فلسطينى تشكيل خواهد

شد؛ در اينها هيچ ترديدى نيست؛ اما بدنامى آمريكا و بدنامى غرب برطرف نخواهد شد. اينها همچنان بدنام خواهند بود. شكى نيست كه بر اساس حقايقى كه خداى متعال تقدير كرده است، خاورميانه ى جديد شكل خواهد گرفت. اين خاورميانه، خاورميانه ى اسلام خواهد بود؛ كما اينكه مسئله ى فلسطين يك مسئله ى اسلامى است. همه ى ملتها در مقابل فلسطين مسئولند. همه ى دولتها در مقابل فلسطين مسئول هستند؛ چه دولتهاى مسلمان، چه دولتهاى غير مسلمان. هر دولتى كه ادعاى طرفدارى از انسانيت را دارد، مسئول است؛ منتها وظيفه ى مسلمانها وظيفه ى سنگين ترى است. دولتهاى اسلامى موظفند و بايد به اين وظيفه عمل بكنند و هر دولتى كه به وظيفه ى خود در قضيه ى فلسطين عمل نكند، لطمه ى آن را خواهد ديد؛ چون ملتها بيدار شدند و از دولتها مطالبه ميكنند و دولتها مجبورند نسبت به اين قضيه تن بدهند و تسليم بشوند. ما در جمهورى اسلامى مسئله ى فلسطين برايمان يك مسئله ى تاكتيكى نيست، يك استراتژى سياسى هم نيست، مسئله ى عقيده است، مسئله ى دل است، مسئله ى ايمان است. لذاست كه بين ما و بين مردممان در اين زمينه هيچ گونه فاصله اى وجود ندارد؛ همان قدر كه ما براى مسئله ى فلسطين اهتمام قائليم، مردم ما هم - آنهائى كه ميدانند مسئله ى فلسطين چيست كه اكثريت عظيم ملت ما، بلكه قاطبه ى ملت ما هستند - همان انگيزه را دارند. و شما مشاهده ميكنيد در روز قدس و در جمعه ى آخر ماه رمضانِ هر سال، كه امام آن را به عنوان روز قدس معين كردند، مردم مى آيند در شهرهاى بزرگ، در شهرهاى كوچك، حتّى در روستاها، مثل راهپيمائى 22 بهمن - 22 بهمن يادآور و

سالگرد پيروزى انقلاب ماست كه يك مسئله ى مربوط به خود ملت و داخل كشور است - همان احساسات را به خرج ميدهند؛ همان حضورى را نشان ميدهند كه در روز 22 بهمن نشان ميدهند. در روز قدس هم مردم در همه ى شهرهاى كشور، در همه ى شهرهاى بزرگ و كوچك و روستاها، مى آيند در خيابانها؛ هوا گرم باشد، هوا سرد باشد؛ و حضور خودشان و انگيزه ى خودشان را نشان ميدهند. بدانيد اگر ما - ما كه مسئولين كشور هستيم - جلو مردم را نميگرفتيم، بسيارى از جوانهاى ما راه مى افتادند براى اينكه با جسم خودشان و با تن خودشان هم در عرصه ى فلسطين حضور داشته باشند. در قضيه ى غزه جوانهاى ما به فرودگاه رفتند، هر كار هم ميكردند، نمى آمدند؛ با پيغام من برگشتند. اگر من پيغام نميدادم، از فرودگاه برنميگشتند. ميگفتند ما را ببريد كه ما برويم غزه؛ خيال ميكردند كه ميتوانند خودشان را به غزه برسانند. اين، انگيزه ى جوانهاى ماست. مسئله ى غزه و مسئله ى فلسطين، مسئله ى ماست؛ مسئله ى اسلامى ماست؛ مسئله ى همه ى مسلمين است و وظيفه ى ماست. آنچه كه انجام هم ميدهيم، وظيفه ى ماست؛ بر كسى هم منت نداريم؛ وظائفمان را انجام داديم. از خداى متعال هم ميخواهيم كه كمك كند، بتوانيم وظائف را انجام بدهيم؛ لكن شما دوستانى كه اينجا حضور داريد، روى همين حرفهائى كه اين آقايان زدند: اينى كه اصل، مبارزه است؛ اينكه هيچ راه حلى جزو مقاومت در قضيه ى فلسطين وجود ندارد، روى اين حرفها ايستادگى كنيد. اين حرفها را صريحاً بزنيد؛ نگذاريد مجاملات سياسى و جوسازى هاى سياسى بر اين منطق غلبه پيدا كند. هر كسى از فلسطينى ها كه از راه

مقاومت پايش را كنار گذاشت، ضرر كرد. اسرائيل در خواست صلح صادق نيست؛ اگرچه اگر صادق هم بود، غلط ميكرد و او در اينجا حق ندارد؛ اما صادق هم نيست. آن كسانى كه در راه مذاكره وارد شدند، مجبور شدند تحميلات دشمن را قبول كنند. اگر يك لحظه پايشان را از مسير تحميلات دشمن دور گذاشتند، يا حذف شدند يا تحقير شدند؛ كه شما نمونه هاى هر دواش را ملاحظه كرديد و ديديد. بعضى ها را حذف كردند، بعضى ها را هم تحقير و تدرى ء(4) كردند. راه قدس، راه فلسطين، راه نجات مسئله ى فلسطين و حل مسئله ى فلسطين، جز راه مبارزه نيست، كه آقايان اين را گفتند و من خوشحالم از اينكه مى بينم اين مسئله در جمع شماها مورد اتفاق است و همه آن را قبول داريد. آن كسى كه اين راه را قبول ندارد، چه دانسته و چه ندانسته، دارد به مسئله ى فلسطين ضربه ميزند. اگر دانسته باشد، اسمش خيانت است؛ اگر ندانسته باشد، اسمش جهل و غفلت است؛ على اىّ حال ضربه است به مسئله ى فلسطين؛ ضربه ميزنند به مسئله ى فلسطين. فلسطين هيچ راهى جز مقاومت ندارد؛ اين را بايد بگويند، بايد بخواهند؛ دولتهاى اسلامى هم بايد همين را تكرار كنند. البته بسيارى از دولتهاى عرب، در قضيه ى غزه و قبل از او در قضاياى ديگر، امتحان بسيار بدى دادند؛ بسيار امتحان بدى دادند. هر وقت صحبت مسئله ى فلسطين شد، هى گفتند مسئله ى فلسطين مسئله ى عربى است! آن وقتى كه وقت عمل آمد، مسئله ى فلسطين بكلى از همه ى معادلاتشان حذف شد و به جاى اينكه به فلسطين كمك كنند، به فلسطينى كمك كنند، به برادر عرب خودشان كمك

كنند - اگر به اسلام هم عقيده ندارند، اقلاً به عربيت خودشان پابند باشند - همه از ميدان عقب كشيدند! بسيار امتحان بدى دادند. اينها هم در تاريخ خواهد ماند. و اين سزاها و جزاها مربوط به آخرت فقط نيست، در دنيا هم اينجور است. همچنانى كه نصرت خداوند نسبت به شماها كه داريد مبارزه ميكنيد، مال آنجا نيست. در همين آيه اى كه خواندند - كه آقاى خالد مشعل هم تكرار كردند - ملائكه ميگويند: «نحن اولياؤكم فى الحياة الدّنيا و فى الاخرة».(5) بنابراين فقط براى آخرت نيست، در دنيا هم ملائكة اللَّه، فرشتگان الهى و قواى معنوى الهى كمك ميكنند آن كسانى كه: «قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا».(6) اينها كمك ميكنند. حالا اين كمك آنها را ما در دنيا به چشم داريم مى بينيم؛ به چشم خودمان داريم مشاهده ميكنيم و مى بينيم. ملائكة اللَّه به ما هم در دفاع هشت ساله مان كمك كردند؛ ما اين كمك را به چشم خودمان ديديم. حالا يك آدم غرق در ماديات باور نميكند، خب نكند؛ ما اين كمك را ديديم. امروز هم ملائكة اللَّه دارند به ما كمك ميكنند؛ امروز هم به كمك الهى است كه ما ايستاديم. ما نيروى نظامى مان با آمريكا قابل مقايسه نيست؛ نيروى اقتصادى مان، امكانات مالى مان، امكانات تبليغاتى مان، گستره ى فعاليت سياسى مان با آمريكا قابل مقايسه نيست؛ اما در عين حال ما قوى تر از امريكائيم. با اينكه او پولدارتر است، او مسلح تر است، او امكانات تبليغاتى اش بيشتر است، او امكانات مالى و سياسى اش بيشتر است؛ اما در عين حال او ضعيفتر است و ما قويتريم. دليل قويتر بودن ما اين است كه در همه ى اين ميدانهائى

كه ما و امريكا با هم مواجهيم، او قدم به قدم عقب نشينى ميكند؛ ما عقب نشينى نميكنيم؛ ما جلو ميرويم. اين، نشانه؛ اين به بركت اسلام است؛ اين به بركت كمك الهى و كمك ملائكة اللَّه است. ما به اينها اعتقاد داريم، اينها را باور داريم، اينها را به چشم خودمان داريم مى بينيم. و ان شاءاللَّه آن روزى را كه قدس شريف، على رغم اين دغدغه هائى كه در مورد قدس بيان كردند - كه يك دغدغه هاى واقعى است - به دست مسلمانها بيفتد، شايد خيلى از شماها آن را ببينيد؛ ما باشيم يا نباشيم؛ به هر حال اين را يك روزى مردم فلسطين و مردم دنيا مشاهده خواهند كرد. مجدداً از شماها تشكر ميكنم و خوشحالم از اينكه جمع شما را اينجا ملاقات كرديم. حرف ما و شما خيلى زياد است؛ ما حرفمان با اين دقائق تمام نميشود؛ منتها ظهر است و ديگر، وقت نماز است و بايد برويم. ان شاءاللَّه اميدوارم كه همه تان موفق و مؤيد باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) حج: 40

2) نساء: 76

3) شورى: 15

4) تدرى ء: دور كردن و گمراه كردن

5) فصلت: 31

6) فصلت: 30

بيانات در ديدار به مناسبت ولادت حضرت رسول اعظم (ص)

بيانات در ديدار به مناسبت ولادت حضرت رسول اعظم (ص) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تبريك عرض ميكنيم اين عيد سعيد را به همه ى حضار محترم و ميهمانان عزيز و به همه ى ملت بزرگ ايران؛ همچنين تبريك عرض ميكنيم به همه ى مسلمين عالم، امت بزرگ اسلامى و به همه ى حق جويان و آزاديخواهان عالم. روز هفدهم ربيع الاول، روز بسيار بزرگى در تاريخ بشر است. ولادت زبده ى بشر، صفوت خوبان و خلاصه ى فضائل الهى كه در وجود ابناء بشر قرار داده است، در

يك چنين روزى است. همچنين ولادت امام صادق (عليه الصّلاة و السّلام) كه وصى بحق پيغمبر و ناشر افكار صحيح اسلامى و اسلام ناب است، در يك چنين روزى است. اين روز براى مسلمانان، يك روز بسيار پربركت است؛ همچنانى كه در آن روزى كه اين وجود مقدس قدم به اين عالم نهاد، نورى بود در دل ظلمات متراكم؛ «ظلمات بعضها فوق بعض».(1) اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) در تشريح آن روزها و آن اوضاع و آن وضع تيره ى بشريت در آن هنگام ميفرمايد: «و الدّنيا كاسفة النّور ظاهرة الغرور».(2) نور انسانيت از دل مردم و از دل جوامع زدوده شده بود؛ نه فقط در محيط عربستان، بلكه حتّى در دل امپراتورى هاى بزرگ و حكومتهاى متمدن آن زمان؛ يعنى دولت ايران باستان و روم قديم. غرور و خطاى در فهم حقيقت، در همه ى انحاء زندگى بشر ظاهر و آشكار بود. انسانها راه را نميشناختند، هدف را نميشناختند. البته مؤمنينى هم در آن وقت بودند كه راه درست را ميرفتند. اين به معناى اين نيست كه همه ى آحاد بشر در آن روز گناهكار و خطاكار بودند؛ اما وضعيت عمومى دنيا اين بود. چهره ى عمومى عالم، چهره ى ظلمت بود؛ چهره ى ظلم بود؛ چهره ى فراموش شدگى همه ى نشانه هاى انسانيت بود. در يك چنين وضعيتى، نور وجود پيغمبر به اراده ى حقِ عزيزِ متعال به تابش درآمد. اين براى تاريخ بشر يك روز فراموش نشدنى است. يادآورى آن به معناى اين نيست كه ما بخواهيم اثر آن را در عالم تجديد كنيم. چه ما بخواهيم، چه نخواهيم، اين حادثه، اين پديده ى عجيب و عظيم، اثر خودش را در تاريخ بشر گذاشته

است. اگر در دنيا نامى از شرافتهاى انسانى، فضيلتهاى اخلاقى و برجستگى هاى وجود انسان ديده ميشود، به خاطر همين وجود مبارك است؛ به خاطر همين بعثت است كه كمال همه ى بعثتها و جامع همه ى فضيلتهاى پيامبران است. ما امت اسلام بايد اين پديده را، اين حادثه را براى خودمان يك درس قرار بدهيم. قبل از آنكه به ديگران بپردازيم، به خودمان بپردازيم. امروز امت اسلامى بشدت نيازمند بازتوليد حقائق اسلامى است، بازتوليد آن حوادث شگرف و عظيم است. امروز ما امت اسلامى نهايت احتياج را به چراغ هدايت وجود پيامبر مكرم داريم. امت اسلامى از لحاظ حجم جمعيت، يك مجموعه ى برجسته است - يك و نيم ميليارد انسان تشكيل دهنده ى امت اسلامى است - مناطق استقرار اين جمعيت عظيم، از لحاظ وضع جغرافيائى، از لحاظ خصوصيات طبيعى، از لحاظ منابع حياتى، جزو حساس ترين و مهمترين مناطق عالم است؛ در عين حال با اينكه هم از استعداد انسانى، هم از استعداد طبيعى هيچ چيز كم ندارد، اين امت امروز يك مجموعه ى سرگردان است. دليل سرگردانى آن همين است كه شما مشاهده ميكنيد. گرفتارى هاى بزرگ عالم، عمدتاً در همين كشورهاى مسلمان است. فقر در ميان امت اسلامى است، بى عدالتى و تبعيض در ميان ماست، عقب ماندگى علمى و فناورى در ميان ماست، هزيمت فرهنگى و ضعف فرهنگى مال امت مسلمان است. قدرتمندان عالم، حق امت مسلمان را به آسانى و بروشنى ضايع مى كنند و امت اسلامى نميتواند از حق خودش دفاع كند. امروز شما نگاه كنيد به وضعيت فلسطين؛ فلسطين يك نمونه است. البته نمونه ى بسيار مهمى است، اما فقط مخصوص فلسطين نيست. نگاه كنيد به فلسطين، ببينيد امت

اسلامى يك جراحت بزرگى را در وجود خود دارد و آن، مسئله ى ملت بزرگ فلسطين و سرزمين تاريخى و مقدس فلسطين است. چه بر سر اين سرزمين آوردند؟ چه بر سر اين ملت آوردند؟ چه ميكنند با اين مردم؟ ماجراى غزه مگر قابل فراموش شدن است؟ مگر از ذهن امت اسلامى قابل زدوده شدن است؟ فشارها، بى رحمى ها، قساوتها و ظلمهائى كه همين امروز نسبت به مردم غزه ميشود، حتّى بعد از آن جنگ بيست و دو روزه كه دولت صهيونيست ناكام شد و نتوانست مقاصد خودش را عمل كند، تا امروز همچنان اين ظلم بر مردم غزه ميرود و امت اسلامى نميتواند از آنها دفاع كند. امت اسلامى در مقابل اين پديده آنچنان قرار گرفته است كه گوئى اين مربوط به او نيست، غصب حق او نيست، ظلم به او نيست. ما چرا اينجورى ايم؟ چرا امت اسلامى به اين وضعيت دچار شده است؟ يك سرطان خطرناك مهلكى به نام دولت جعلى صهيونيستى اسرائيل در اين منطقه به دست دشمنان اسلام و دشمنان امت اسلامى به وجود آمده است. حاميانش كه در ظلم و گناهان بزرگ او شريك هستند، همچنان از او حمايت ميكنند و امت اسلامى نميتواند از خودش دفاع كند؛ اين ضعف ماست. چرا؟ اين ضعف را بايد با برگشت به اسلام، با محور قرار دادن تعاليم رسول مكرم اسلام جبران كنيم. امروز بيش از همه چيز، در امت اسلامى اتحاد لازم است. وحدت پيدا كنيم، حرفمان را يكى كنيم، دلمان را يكى كنيم؛ اين وظيفه ى يكايك كسانى است كه در اين امت بزرگ مسلمان قدرت تأثيرگذارى دارند. چه دولتها، چه روشنفكران، چه علما،

چه فعالان گوناگون سياسى و اجتماعى، هر كدامى در هر كشورى از كشورهاى اسلامى هستند، وظيفه دارند امت اسلامى را بيدار كنند و اين حقائق را به آنها بگويند؛ اين وضعيت تلخ را كه دشمنان اسلام به وجود آوردند، براى آنها روشن و تبيين كنند؛ آنها را دعوت كنند به اينكه درصدد انجام وظيفه بربيايند؛ اين وظيفه ى همه ى ماست. برادران عزيز! خواهران عزيز! از هر جا كه هستيد، با هر مذهبى كه هستيد، بدانيد دشمنان اسلام و مسلمين امروز بيشترين تكيه شان بر روى ايجاد اختلاف و تفرقه است. ميخواهند نگذارند دلها به هم نزديك شود؛ چون ميدانند اگر دستها در هم فشرده شد، دلها به هم نزديك شد، امت اسلامى به فكر علاج مشكلات بزرگ خود بر خواهد آمد. منشأ بسيارى از اين مشكلات - كه يكى از آنها همين قضيه ى فلسطين است، يكى از آنها همين قضيه ى دولت جعلى صهيونيست است - قدرتمندان عالمند. دشمن ميداند كه متمركز خواهيم شد و همه ى امت اسلامى و همه ى نيروها را در اين راه به كار خواهيم برد تا با اين تجاوز آشكارى كه دارد صورت ميگيرد، مقابله كنيم؛ لذا نميگذارد دلها به هم نزديك شود. امروز فرياد تفرقه از سوى دشمنان اسلام بلند ميشود. مسئله ى شيعه و سنى را امروز آمريكائى ها و انگليسى ها مطرح ميكنند؛ اين براى ما ننگ است. تحليلگران آمريكائى و انگليسى و غربى، جزو مسائلى كه مطرح ميكنند، روى آن مطالعه ميكنند، روى آن تأكيد ميكنند، اين است كه بيائيم اسلام سنى را از اسلام شيعى جدا كنيم و بين اينها درگيرى به وجود بياوريم. دشمن ميخواهد اين كار را بكند؛ هميشه همين

جور بوده است. هميشه دشمنان دنياى اسلام سعى كرده اند از اختلافات مذهبى و قومى و جغرافيائى و منطقه اى حداكثر استفاده را بكنند. امروز ابزارهاى مدرن را در استخدام اين كار به كار گرفته اند؛ اين را بايد ما متوجه باشيم، بيدار باشيم. ميخواهند ما را به همديگر مشغول كنند تا از آن نقطه ى اصلى كه ما بايد متوجه به آن باشيم، منصرف كنند. ميخواهند اقوام مسلمان، ملتهاى مسلمان، مذاهب مسلمان، از شيعه و سنى و غير اينها را متوجه به هم كنند تا مسئله ى اسرائيل فراموش شود. ماجراى غصب فلسطين بايد ما را به هم نزديك ميكرد. اينها دارند از همين مسئله براى دور كردن ما استفاده ميكنند. در همين ماجراى فلسطين، بين دنياى اسلام ايجاد اختلاف ميكنند؛ دولتها را در مقابل هم قرار ميدهند. مسئله ى فلسطين، مسئله ى روشنى است. هيچ مذهبى از مذاهب اسلامى ترديد ندارد كه آن وقتى كه سرزمين اسلام، سرزمين مسلمين، مورد تعرض قرار گرفت، مورد تجاوز قرار گرفت، دفاع بر همه ى مسلمانان واجب است. همه ى مذاهب اسلامى در اين متفقند؛ اين محل اختلاف نيست. اين مسئله ى متفقٌ عليه را محل ترديد قرار ميدهند، مسلمانها را شقه شقه و دسته دسته ميكنند، تعصبهاى مذهبى و طائفى را در دلها زياد ميكنند، آتش آن را برافروخته ميكنند، براى اينكه خودشان براحتى مشغول باشند. ما بايد بيدار باشيم؛ حرف جمهورى اسلامى اين است. جمهورى اسلامى از اول تشكيل، جزو سطور اولِ اصلىِ اهداف خودش، يكى اين را قرار داد: اتحاد مسلمانان و نزديك كردن دلهاى آنها به يكديگر، و يكى هم مسئله ى فلسطين را. در بيانات امام راحل (رضوان اللَّه تعالى عليه) اين دو نقطه،

دو نقطه ى بسيار روشن و واضحى است: يكى مسئله ى اتحاد مسلمين در همه ى موضوعات و كم كردن اختلافات و كمرنگ كردن اختلافات، و مانع شدن از اينكه اختلافات فكرى و فقهى و كلامى و امثال اينها دو طرف را به عداوت بكشد و با هم دشمنى كنند، يكى هم مسئله ى فلسطين. جمهورى اسلامى پاى اين حرف ايستاده است. ما هزينه هايش را هم داريم ميدهيم. ملت ما به عنوان يك واجب، به عنوان يك وظيفه ى شرعى به اين قضيه نگاه ميكنند و ميدانند كه اگر اين سرطان مهلك و خطرناك از پيكر جامعه ى اسلامى بيرون آورده شود، بسيارى از مشكلات جوامع اسلامى حل خواهد شد و بسيارى از همكارى ها به وجود مى آيد. امروز كشورهاى اسلامى يك مجموعه ى بزرگ را تشكيل ميدهند؛ ميتوانند در ميان خودشان تبادل علم كنند، تبادل ثروت كنند، تبادل تجربه كنند، تبادل معرفت كنند، يكديگر را به پيشرفت كمك كنند و خودشان را به قله برسانند. اين غده ى سرطانى را اين وسط گذاشته اند و موجب شده اند كه كشورهاى اسلامى از هم دور شوند. البته ملتها با هم دشمنى ندارند؛ متأسفانه مسئولان در مواردى مقصرند. اين را بايد به عنوان يك درسى، يك يادآورى و تذكر مهمى در ولادت نبى مكرم اسلام (صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم) در ذهن خودمان نگه داريم، از آن درس بگيريم، از آن عبرت بگيريم، و نزديك بشويم؛ همچنان كه نزديك هم شده ايم. امروز خوشبختانه فرياد رساى دفاع از اتحاد امت اسلامى و بيدارى اسلامى در دنياى اسلام، در كشورهاى مختلف، در ميان ملتهاى مختلف، انعكاسهاى بسيار مطلوب و مثبتى داشته است. خداى متعال به حرف حق

بركت ميدهد؛ ميروياند نهالى را كه در سرزمين حق نشانده شده است. اين حرف، امروز در دنيا وقع دارد. امروز در دنيا پذيرش وجود دارد نسبت به اين سخن حقى كه جمهورى اسلامى با صداى رسا و با همه ى وجود آن را بيان ميكند. دولت، ملت، مسئولين، همه و همه در اين مسائل اصولى، حرفشان يكى است، فريادشان يكى است. سخن جمهورى اسلامى در اين زمينه ها سخن واضحى است و بحمداللَّه انعكاس هم دارد. اميدواريم خداوند متعال كمك كند كه امت اسلامى روزبه روز بر رشد خود، بر اعتلاى خود، بر پيشرفت خود بيفزايد؛ وحدت را كه عامل مهمى در همه هست، بيشتر از پيش در ميان خود ان شاءاللَّه تقويت كند. اميدواريم تأييدات الهى شامل حال همه ى شما باشد و دعاى ولى عصر (ارواحنا فداه) ان شاءاللَّه پشتيبان همه ى شما باشد. والسّلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته

1) نور: 40

2) نهج البلاغه، خطبه ى 89

بيانات در مراسم كاشت نهال در هفته منابع طبيعي

بيانات در مراسم كاشت نهال در هفته منابع طبيعي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم سنت درختكارى، خيلى سنت خوبى است. كار ما كه درخت ميكاريم، يك كار نمادين است. ما يك درخت ميكاريم، معنايش اين است كه جوانها كه چندين برابرِ نيروى يك آدم پا به سن گذاشته اى مثل ما در آنها وجود دارد و نشاط بيشترى دارند، تعداد بيشترى درخت بكارند و مردم عزيز كشورمان عادت كنند به سنت ايجاد اين وسيله ى حيات. درخت و گياه، مظهر حيات و زندگى است؛ خودش هم زنده و زندگى بخش است و فضا را براى انسان و حيوان، فضاى قابل زيستى ميكند. توجه به گياه، فقط مسئله ى تأمين خوراك نيست؛ بلكه تأمين فضاى حياتى براى انسان است. بنابراين گياه

خيلى مهم است. خوب، حالا فرض بفرمائيد كه از اين طرف يك درخت ما بكاريم، چندين درخت ديگرى بكارد، هزاران درخت مردم بكارند؛ اين كار بسيار خوبى است، اما در مقابل آن اگر چنانچه موجودى گياه كشور، موجودى درخت كشور - كه يك ثروت عظيم باستانى است كه براى ما مانده - مورد تطاول قرار بگيرد، اين خسارت است. مراتع ما، جنگلهاى ما، ذخائر عظيم حياتى ما هستند. از جنگل بايد كشور براى همه چيزش بهره ببرد. جنگل واقعاً يك منبع حياتىِ بزرگ و تجديدپذير است. اگر چنانچه عاقلانه و درست از مرتع و جنگل استفاده بشود، هيچ وقت تمام نميشود. اين مثل نفت نيست كه يك روز هست، يك روز تمام ميشود؛ مثل معدن طلا نيست كه يك روز هست، يك روز هم تمام ميشود؛ اين هميشه هست. اگر ما با منابع گياهى كشور - يعنى همين جنگلهايمان، همين مراتعمان - و به تبع آن، بوستانهاى شهرى و اينها كه در درجه ى دوم اهميت است، درست و عاقلانه برخورد كنيم، اينها هميشه باقى ميماند. متأسفانه سالهاست كه اينجور نيست؛ يعنى افرادى كه اهل سوءاستفاده اند، از جنگلهاى ما، از مراتع ما سوءاستفاده كردند و تصرف كردند، تعرض كردند، غصب كردند. آن چيزى كه من ميخواهم تأكيد كنم، هم به وزارت كشاورزى و منابع طبيعى، هم به محيط زيست، و هم به همه ى كسانى كه دست اندركار هستند، اين است كه مراقبت كنيد اين دائره ى غصب و تصرفِ نابجا و غلط توسعه پيدا نكند و جلويش گرفته شود. متصرفين را قطع يد كنيد. هم خبرهاى زيادى ميرسد، هم انسان خودش مشاهده ميكند - تا آنجائى كه حالا

انسان در رفت و آمدها، در سفرها فرصت پيدا ميكند از نزديك ببيند؛ يا كسانى كه از نزديك ديدند و مورد وثوقند، مى آيند اطلاع ميدهند - متأسفانه با تعرض به جنگلها و تعرض به مراتع، به كشور و به مردم كشور ظلم شده است. زمينهاى مراتع را در جاهاى مختلف، بخصوص در نزديكى شهرهاى بزرگ، مورد تعرض قرار دادند و ضايع كردند؛ جلوى اين را بايد بگيريد؛ والّا ما اينجا يك دانه درخت بكاريم، دو تا درخت بكاريم، يا مثلاً هزاران درخت در سطح كشور كاشته بشود، اما معادل آن، درختهائى كه عمرهاى طولانى دارند و ميتوانند بمانند و ميتوانند منشأ استفاده قرار بگيرند - و از جنگل چقدر استفاده هاى چوبى ميشود كرد، در حالى كه جنگل هم مطلقاً تكان نخورد و مورد نقص قرار نگيرد - از بين بروند؛ اين كار به نتيجه نميرسد. اين كارِ خيلى سودآورى نيست كه انسان از اين طرف درست كند، از آن طرف چيزهاى اصلى را از دست بدهد؛ اين را خيلى بايد مراقبت كنيد. درختكارى درسى است براى ما، كه درخت موجود را قدر بدانيم. اين درخت، يك درخت كم عمرِ كوچكى است چيز كم اهميتى است، تأثيرى هم ندارد؛ امروز هست، ممكن است فردا نباشد؛ اما آن درختى كه صد سال، دويست سال عمر دارد، و اين درختهاى مجموعه ى عظيم جنگلها كه باارزشند، اينها را بايستى ما نگه داريم و نگذاريم به اينها تعرض بشود.

انشاءاللَّه موفق باشيد

بيانات در سال 1389

بيانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوي

بيانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد

و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة

المهديّين المعصومين المكرّمين

سيّما بقيّةالله فى الأرضين خداوند متعال را از اعماق جان سپاسگزارم كه يك بار ديگر و يك سال ديگر اين توفيق را عنايت فرمود كه روز اول سال در كنار شما برادران و خواهران زائر و مجاورِ اين سرزمين پاك و مقدس، در كنار مرقد مطهر حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا (صلوات الله و سلامه عليه) باشم و از فيوضات اين روز و از فرصت بزرگ ديدار شما برادران و خواهران عزيز بهره مند شوم. اولاً تبريك عرض ميكنم حلول سال نو و عيد نوروز را به همه ى ملت ايران، به شما برادران و خواهران عزيز، و مطالبى را در اين مناسبت عرض ميكنم.

مطلب اوّلى كه مورد نظر است كه عرض بشود، به مناسبت گذشتن سى و يك سال از استقرار نظام جمهورى اسلامى، يك تعريف قرآنى از نظام مقدس اسلامى و از حكومت اسلامى است. اساس حكومت اسلامى و شاخص عمده ى اين حكومت عبارت است از استقرار ايمان؛ ايمان به خدا، ايمان به تعاليم انبياء و سلوك در صراط مستقيمى كه انبياء الهى در مقابل پاى مردم قرار دادند. اساس، ايمان است. فرستادن پيامبران الهى براى هدايت انسانها و ايجاد جوامع دينى و الهى در طول تاريخ تا امروز، در درجه ى اول براى اين مقصود است. لذا ميفرمايد: «انّا ارسلناك شاهدا و مبشّرا و نذيرا. لتؤمنوا باللَّه و رسوله و تعزّروه و توقّروه و تسبّحوه بكرة و اصيلا».(1) يعنى هدف از فرستادن پيغمبران الهى، ايمان به خدا، دل بستن به ذات الهى و راه الهى، و دل بستن به آن تعاليمى است كه انبياء الهى به انسان تعليم داده اند. اين در سوره ى مباركه ى «انّا

فتحنا» است. در سوره ى مباركه ى احزاب ميفرمايد: «انّا ارسلناك شاهدا و مبشّرا و نذيرا. و داعيا الى اللَّه».(2) رسالت پيغمبر، دعوت به خداست؛ اين، اساس كار است. آن چيزى كه به عنوان شاخص، ميان نظام اسلامى و جامعه ى اسلامى و همه ى جوامع بشرى وجود دارد، در درجه ى اول اين نكته است؛ مسئله ى ايمان به خدا، ايمان به غيب، ايمان به راهى كه خداوند متعال براى سعادت دنيوى و اخروى انسان در مقابل بشر قرار داده است. اگر امروز نظام جمهورى اسلامى در مقابل نظامهاى گوناگون عالم سخنى براى گفتن دارد، مطلبى براى تحدى در قبال نظامهاى مادى در نظام جمهورى اسلامى وجود دارد، به خاطر همين است كه شاخص عمده، ايمان است. امروز بشر به خاطر بى ايمانى، دچار منجلابهاى گوناگون زندگى است. بنابراين شاخص عمده، ايمان است. ايمان به خدا و راه خدا و راه انبياء - كه دنبال آن، عمل به اين تعاليم است - فقط براى تعالى معنوى نيست؛ اگرچه عمده ترين ثمره ى آن، تعالى معنوى و تكامل انسانى و اخلاقى است؛ چون دنيا مزرعه ى آخرت است. از حركت در زندگى دنياست كه انسان ميتواند مدارج و معارج را طى كند و پيش برود. لذا زندگى مادى هم در گروى ايمان به خداست. پس ايمان به خداى متعال نه فقط سعادت معنوى را تأمين ميكند، بلكه سعادت مادى را هم تأمين ميكند. ايمان به خداى متعال موجب ميشود كه بشر در زندگى مادىِ خود بتواند همه ى آن چيزهائى را كه انسان به آن نيازمند است، به دست بياورد. «و لو انّهم اقاموا التّورية و الانجيل و ما انزل اليهم من ربّهم لأكلوا من فوقهم

و من تحت ارجلهم»؛(3) اگر اقامه ى دين بشود، اگر تعاليم اسلامى در جامعه عمل بشود، انسانها از لحاظ رفاه به آن حدى ميرسند كه هيچ نيازى براى آنها باقى نماند كه تأمين نشده باشد. از لحاظ آسايش معنوى و روانى انسان، احساس امنيت و آرامش، باز نقش ايمان برجسته است. به گفته ى قرآن: «قد جائكم من اللَّه نور و كتاب مبين. يهدى به اللَّه من اتّبع رضوانه سبل السّلام»؛(4) راه هاى سلامت را، راه هاى آرامش را، راه هاى امنيت روانى را قرآن به انسان تعليم ميدهد؛ اين راهى است كه بشر را به آرامش روانى ميرساند؛ يعنى همان چيزى كه امروز دنيا در فقدان آن، در حال التهاب است. پيشرفت مادى هست، پيشرفت فناورى و علمى هست، ثروتهاى كلان در دست جوامع هست؛ اما آسايش نيست، آرامش نيست. اين به خاطر كمبود اين عنصر اساسى در زندگى انسان است، كه عبارت است از ايمان. اين يك مطلب اساسى با استفاده ى از قرآن كريم است كه در جمهورى اسلامى، من و شما، همه ى آحادمان، همه ى جوانهايمان، همه ى نسلهاى رو به جلو كه ميخواهند فرداى سعادتمندى را براى كشورشان و براى خودشان و براى فرزندانشان تأمين كنند، بايد به اين توجه داشته باشند. اساس كار در نظام اسلامى ايمان است، كه بايد اين ايمان را تأمين كرد؛ نه فقط در دل، بلكه در عمل، در برنامه ريزى ها و در همه ى اقدامها.

امسال سى و دومين سالى است كه نظام جمهورى اسلامى تشكيل شده است؛ يعنى دومين سال از دهه اى است كه اعلام شد دهه ى پيشرفت و عدالت است. شعار پيشرفت و عدالت، يك شعار محورى است؛ يك مطلب اساسى است؛

يك نياز است. در اين مرحله، هدف كلان ملت عزيز ما و مسئولان بايد پيشرفت و عدالت باشد. «پيشرفت» و «عدالت» دو خواسته اى است كه انسانها به آن نيازمندند. پيشرفت، يعنى از لحاظ علم و عمل و آنچه كه در دنيا براى يك جامعه لازم است، به نتائج مطلوب برسد. عدالت هم يعنى ميان انسانها تبعيض وجود نداشته باشد، بى عدالتى نباشد، ظلم نباشد. هر دو خواسته، جزو خواسته هاى اساسى و اصلى و ديرين بشريت است، كه تا تاريخ بشر وجود داشته است، اين دو خواسته، خواسته ى اصلى انسانها بوده است: پيشرفت و عدالت. اين شعارها را ميشود داد؛ مهم اين است كه كِى ميشود به اين شعارها عمل كرد. ما در نظام جمهورى اسلامى، اين دهه ى چهارم را هنگام مناسب براى عمل در جهت رسيدن به اين دو شعار يافتيم. پيشرفت را ميشود به معناى حقيقى كلمه به دست آورد؛ عدالت را هم با رشدى كه در جامعه ى ما هست، با آگاهى و بصيرتى كه مردم ما بحمداللَّه پيدا كرده اند، موانع را شناخته اند، اهداف را تشخيص داده اند، دوست و دشمن را امروز جوانهاى ما تشخيص ميدهند، اگر مسئولى در پى عدالت باشد، ميتواند در جامعه ى ما مقدمات استقرار عدالت كامل را فراهم كند. البته اين كارِ كوتاه مدت نيست، كارِ بلندمدت است. بنابراين اين دهه را، دهه ى پيشرفت و عدالت در نظر ميگيريم. هر اقدامى كه ميشود، هر برنامه ريزى اى كه ميشود، بايد اين دو عنصر در آن ملحوظ باشد؛ هم در جهت پيشرفت جامعه باشد، هم در جهت عدالت باشد.

كشور آمادگى هاى زيادى دارد. عزيزان من! در اين سى سال، ملت و كشور در همه ى زمينه ها

پيشرفت كرده است. زمينه براى يك حركت عظيم و بنيانى، يك حركت محسوس كه اثر آن را در زندگى مردم بشود ملاحظه كرد، فراهم است. ما هم در زمينه ى زيرساختهاى اقتصادى پيشرفتهاى زيادى كرده ايم. در زمينه ى زيرساختهاى ارتباطى و مواصلاتى كارهاى بزرگى انجام گرفته است. در زمينه ى پيشرفت علمى و فناورى، يك روند پرشتابى از چندى قبل تاكنون آغاز شده است. ملاحظه ميكنيد؛ در زمينه هاى علمى، جوانان ما، دانشگاهيان ما، برجستگان و نخبگان ما به يك مراحلى دست پيدا ميكنند كه براى يك كشورى كه از مرحله ى دانش و تحقيق و فناورى و ابتكار علمى بسيار دور بوده است و فاصله داشته است، بسيار چيزهاى عجيبى است.

جوانان عزيز! امروز در كشور شما چيزهائى كه ايران را در رديف ده كشور اول دنيا قرار ميدهد، يا در رديف هشت كشور اول دنيا قرار ميدهد، كم نيست. در بخشهاى مختلف، در بخشهاى علوم زيستى، علوم نانو، علوم فضائى، علوم گوناگون، شما مى بينيد دانشمندان كشور - كه عمدتاً هم همين جوانان پرشور و پرشوق و پرنشاط هستند - توانسته اند كشور را به اينجا برسانند كه بگويند در اين مقوله، ايران جزو هشت كشور دنياست؛ در اين مقوله، ايران جزو ده كشور اول دنياست؛ يعنى اين پيشرفت عظيمى است، اين يك جايگاه مهمى است براى كشور.

در زمينه ى اعتبار و اقتدار منطقه اى و بين المللى، امروز نظام جمهورى اسلامى و دستگاه اسلامى در كشور ما، آنچنان از ابهت و اهميتى در چشم كشورها برخوردار است كه دشمنان ما هم اعتراف ميكنند كه اعتبار بين المللى جمهورى اسلامى جزو برترينِ كشورهاى همسطح خود و كشورهائى است كه ميتوانند اثرگذار باشند. ميتوان

گفت جمهورى اسلامى از لحاظ اعتبار بين المللى و سياسى در منطقه، در درجه ى اول قرار دارد. افرادى كه بهترين تعبير درباره ى آنها اين است كه انسان بگويد كوته بينند و دقت نظر ندارند، ميشنويد از آنها كه گاهى از اينكه فلان رئيس كشورِ مستكبر غربى يا فلان وزير خارجه يا فلان مأمور بين المللى درباره ى ايران بدگوئى اى كرده است، اين را دليل بى اعتبارى نظام جمهورى اسلامى ميشمارند؛ اين خطاست. جمهورى اسلامى امروز در چشم ملتها، در چشم دولتها، حتّى در چشم دشمنانِ خودش داراى اعتبار و اقتدار است؛ يك دولت اثرگذار است. در مسائل جهانى، حضور نظام جمهورى اسلامى، يك حضور محسوس است؛ قابل مقايسه نيست با يك كشورى كه از لحاظ وضع اقتصادى و وضع ثروت عمومى، در حد ايران است. يعنى ايران از همه ى كشورهائى كه از لحاظ اوضاع اقتصادى از او جلوترند يا در سطح او هستند، از لحاظ تأثير در سياستهاى منطقه اى، بالاتر است.

اينها همه زمينه هاست؛ سى سال تجربه ى خدمتگزارى و مديريت هم امروز متراكم، در اختيار مسئولان نظام جمهورى اسلامى است. استمرار حركت اين نظام و استقرار و ثبات نظام جمهورى اسلامى، اين اهميت را داشته است، اين اثر بزرگ را گذاشته است كه يك تجربه ى متراكمِ ذى قيمتى در برخورد با مسائل جهانى و منطقه اى و مسائل داخلى در كشور جمع شده است؛ اين خودش يك زمينه ى بسيار مهمى است، يك زيرساخت قابل توجهى است.

چشم انداز روشنى تعيين شده است - يعنى سند چشم انداز بيست ساله ى جمهورى اسلامى - اين سند باارزشى است. دولتهائى كه پشت سر يكديگر با انتخاب مردم بر سر كار مى آيند، ميتوانند بر اساس اين سند چشم انداز، اهداف

را مشخص كنند؛ هر كدام بخشى از راه را بروند و دنباله ى كار را به دولت بعدى بسپارند. وجود سند چشم انداز، يكى از امكانات باارزش نظام جمهورى اسلامى است.

يكى از امكانات بزرگ نظام، اين نسل جوانِ تحصيلكرده ى پرانرژىِ پرانگيزه اى است كه در كشور ما وجود دارد. اينها تحصيل كرده اند، درس خوانده اند، باانگيزه اند، در راه فهم و درك مسائل گوناگون در بخشهاى مختلف تلاش ميكنند، داراى اعتماد به نفس اند. ما امروز در جوانهايمان احساس ميكنيم يك اعتماد به نفسى وجود دارد كه در گذشته وجود نداشته است، و در كمتر ملتى هم اين را مشاهده ميكنيم. هر كدام از اين مسائل گوناگون اقتصادى و فنى و سياسى و اجتماعى و مسائلى كه احتياج به دانش و تخصص دارد، اينها را وقتى انسان با مجموعه هاى جوان و اهل تحقيق مطرح ميكند، مى بيند اينها با اعتماد به نفس، ميگويند ميتوانيم. احساس نميكنند كه عاجزند، ناتوانند؛ احساس ميكنند ميتوانند. اين اعتماد به نفس خيلى ارزش دارد براى يك ملت كه احساس كند ميتواند؛ چون سالهاى متمادى به ما تلقين ميشد كه شما نميتوانيد. به ملت ما گفته ميشد شما عُرضه نداريد. سياستمداران كشور، حكام جائرى كه بر كشور ما مسلط بودند و غالباً با دشمنان اين ملت دستشان در يك جيب و در يك كيسه بود، اينها غالباً به كشور ما، به مردم ما، به جوانهاى ما تلقين ميكردند كه نميتوانيد؛ زحمت بيهوده نكشيد. يعنى بايد ما بنشينيم، ديگران تحقيق كنند، پيشرفت پيدا كنند، ما برويم از آنها دريوزگى كنيم، گدائى كنيم، از آنها بگيريم؛ خودمان نميتوانيم از درون خود بجوشيم. اين به ملت ما و جوانهاى ما و

نسل ما تلقين ميشد و جزو باورهاى اين ملت بود.

در دوران جوانى ما، آنطورى كه در جامعه واضح بود، اين احساس وجود داشت كه ايرانى نميتواند؛ فرنگى ها، اروپائى ها، آمريكائى ها بايد پيش بروند، ما بايد دنبال آنها حركت كنيم و از آنها ياد بگيريم. اينكه ما هم ميتوانيم يك راهى را باز كنيم، يك حركتى را شروع كنيم، يك قلمروى را از قلمروهاى مهم زندگى فتح كنيم، اين براى ملت ما يك امر باور نكردنى بود. امروز درست بعكس شده است. جوان ايرانى، هيچ مقوله اى از مقوله هاى مهم نيست كه برايش مطرح بشود و احساس كند كه نميتواند. عرض كردم؛ در مسائل علمى، در مسائل فنى، در مسائل سياسى، آنچه كه براى مجامع اهل تحقيق و پژوهش ما - كه عمدتاً هم جوانهاى كشورمان هستند - مطرح ميشود، كارها و پيشرفتهاى گوناگونى كه مطرح ميشود، جوان ايرانى احساس ميكند كه ميتواند. اين اعتماد به نفس، چيز بسيار مهمى است. اين اعتماد به نفس در مجامع علمى پشتوانه اى دارد از اعتماد به نفس ملى؛ آن چيزى كه من در چند سال قبل از اين مطرح كردم كه بايد ملت به اعتماد به نفس ملى برسد؛ يعنى احساس كند كه همه ى كارهاى بزرگ را ميشود با اراده، با خواست، با حركت انجام داد. در هيچ كارى ما عاجز نيستيم. اينها زمينه هاى پيشرفت است.

خوب، ما امسال را عرض كرديم «سال همت مضاعف و كار مضاعف»؛ يعنى همت برتر و كار بيشتر. اين تعبير مضاعف - يعنى چند برابر - شكل آرمانى است. اگر دو برابر هم شد، اگر سه برابر هم شد، اگر ده برابر هم شد، ما قانع

نيستيم. اما اينجور هم نيست كه اگر يك جائى نتوانستيم دو برابر كار كنيم، يك برابر و نيم توانستيم كار بكنيم، مأيوس شويم؛ نه، مهم اين است كه همت برترى داشته باشيم از آنچه در گذشته داشتيم، و كار بيشترى بكنيم از آنچه در گذشته ميكرديم. اين، شعار امسال است. اين شعارها نه فقط يك امر نمايشى است، و نه هم اينجورى است كه ما خيال كنيم در اين سال، اين شعار همه ى مشكلات كشور را حل خواهد كرد؛ نه، اين تشريفاتى نيست، نمايشى نيست؛ اين خط روشنى را به ما نشان ميدهد.

سال گذشته ما عرض كرديم: سال اصلاح الگوى مصرف. من همين جا در روز اول سال تصريح كردم: اصلاح الگوى مصرف چيزى نيست كه در يك سال بتواند اتفاق بيفتد. سال گذشته را گفتيم سال شروع حركت به سمت اصلاح الگوى مصرف است. خوب، حركتى آغاز شد. من نميتوانم اين را بگويم كه الگوى مصرف اصلاح شد؛ نه، ما هنوز خيلى فاصله داريم. تا وقتى الگوى مصرف را اصلاح نكنيم، تا وقتى ندانيم آب را چه جور بايد مصرف كرد، برق را چه جور بايد مصرف كرد، نان را چه جور بايد مصرف كرد، پول را چه جور بايد مصرف كرد، تا اينها را درست مصرف نكنيم، راه هاى مصرف را ندانيم، مشكلات ما به حال خود باقى خواهند ماند. بايد ما اصلاح الگوى مصرف را دنبال كنيم. سال 88 مسئولين كارهائى كردند، برنامه ريزى هائى كردند، تحقيقاتى كردند، اما اين كار نبايد متوقف بماند. اين، جهت را نشان داد؛ معلوم شد كه در سال 88 مسئله ى اصلاح الگوى مصرف يك مسئله ى اساسى است و بايد

دنبال شود. امسال هم همين است. امسال ما عرض ميكنيم همت بيشتر. اين همتِ بيشتر مخصوص امسال نيست. همت برتر مخصوص سال 89 نيست. ما بايد اين را به عنوان يك انگشت نمايشگر راه در مقابل چشم خودمان قرار بدهيم؛ همتمان را نبايد كم كنيم. كارهاى بزرگى داريم، اهداف بلندى در مقابل ماست؛ بايد همت را بلند داشت تا بتوانيم به آن هدفها برسيم. كار هم بايد بيشتر بشود. كار بايد متراكمتر بشود تا بتوانيم به آن اهداف برسيم.

البته سال گذشته، سال مهمى براى كشور ما بود. به نظر من - همان طور كه در پيام نوروزى هم به ملت ايران عرض كردم - سال 88، سال ملت ايران بود؛ سال پيروزى ملت ايران بود؛ سال حضور نمايان ملت ايران در عرصه هاى عظيم زندگى در نظام اسلام و در كشورمان بود. يك جا در بيست و دوم خرداد چهل ميليون نفر پاى صندوقهاى رأى آمدند؛ يعنى هشتاد و پنج درصد شركت مردم در انتخابات؛ اين چيز بسيار مهمى است. يقيناً حضور مردم در مشروعيت يك نظام نقش دارد. آن كسانى كه در غرب، مشروعيت خودشان را اساساً ناشى از حضور مردم ميدانند و هيچ عامل ديگرى را در آن دخيل نميدانند، آنها يك چنين حضورى را الان ندارند. در حدود زمان انتخابات ما، در كشور انگليس انتخاباتى برگزار شد با حضور تقريباً سى درصد كسانى كه ميتوانستند رأى بدهند. هشتاد و پنج درصد كجا، سى درصد كجا؟! اين حركت مردمى، اين حضور مردمى خيلى اهميت دارد. تحليلگران و مفسران سياسى مسائل دنيا از اين چيزها به آسانى نميگذرند. ممكن است در مطبوعاتشان اين را منعكس نكنند؛

ممكن است سياستمدارها در حرفهايشان كه تبليغ ميشود، اين را بر زبان نياورند و كتمان كنند؛ اما در دلشان مؤثر است، ميفهمند.

اين ملت پاى حرف خود ايستاده است. اين يك حركت عظيم بود از ملتمان. ملت توانستند در تاريخ كشور اين را ثبت كنند كه بعد از گذشت سى سال از استقرار نظام اسلامى - كه نظامى بر پايه ى اسلاميت و جمهوريت است و اينها از هم تفكيك ناپذيرند؛ آنهائى كه اين دو را از هم تفكيك ميكنند، جمهورى اسلامى را نشناختند - آنچنان پابند به مبانى اين نظام هستند كه در يك انتخاباتى با اين شور و شوق، با اين عظمت شركت ميكنند. خوب، اين يك حركت عظيم مردمى بود. در قبال اين حركت، دشمنان ملت ايران نقشه هائى داشتند؛ اين نقشه ها را شروع كردند به عمل كردن. اگر حضور شما مردم در انتخابات بيست و دوى خرداد سال 88 يك حضور ضعيفى بود، اگر به جاى چهل ميليون، مثلاً سى ميليون شركت كرده بوديد، به احتمال زياد دشمنان شما موفق ميشدند. نقشه هائى از پيش طراحى شده بود. من كسى را متهم نميكنم؛ اما هندسه ى كار دشمن را ميشناسم، مى بينم، آن را تشخيص ميدهم؛ نميتوانم آن را انكار كنم. هندسه ى كار دشمن، يك هندسه ى مشخصى بود. نظير اين كار را در جاهاى ديگر هم كردند. وقتى قدرتهاى مستكبر بين المللى از يك نظامى ناراضى و ناخشنود باشند، يكى از راه هائى كه يافتند و عمل كردند، اين است كه منتظر يك فرصت انتخابات بشوند، بعد در آن فرصت انتخابات، اگر كسانى كه مورد رضاى آنها نيستند، بر سر كار آمدند، و آنهائى كه آنها ميخواهند، بر سر كار

نيامدند، آن وقت با يك حركت نمايشىِ مردمى، اوضاع را برگردانند؛ با شعارهائى گروهى از مردم را توى صحنه بكشانند، با فشار در صحنه ى خيابانها، آن چيزى را كه با قانون به دست آمده است، با خشونت دگرگون كنند. اين يك نقشه ى شناخته شده است. اگر ملاحظه ميكنيد كه حوادثى كه بعد از انتخابات پيش آمد، در ذهن مردم، در ذهن تحليلگران مستقل و صادق و تيزبين، منتسب به عوامل خارجى و بيرونى ميشوند، ناشى از اين است. اگر كسى هيچ خبرى هم از پشت پرده نداشته باشد، اطلاعاتى كه افراد صاحب اطلاع به دست مى آورند، اگر اين اطلاع هم در دسترس نباشد، انسان شكل كار را كه نگاه ميكند، ميفهمد كه اين كار، كار دشمنان ملت است؛ كار بيگانگان است. انتخاباتى انجام ميگيرد، يك حركت قانونى اتفاق مى افتد، يك نتيجه اى هم با خود به دنبال مى آورد؛ اين نتيجه را به زور خشونت بخواهند عوض كنند. يك عده اى را بكِشند توى صحنه؛ احياناً اگر اقتضاء شد، خشونت هم بكنند، آتش سوزى هم راه بيندازند، بانك هم آتش بزنند، اتوبوس هم آتش بزنند، براى اينكه نتائج قانونى را برگردانند. خوب، اين حركتى است كه هم خلاف شرع است، هم خلاف قانون است. پيداست اين حركت، حركت هدايت شده اى از طرف بيگانگان است. يك چنين اتفاقى را ميخواستند در كشور پيش بياورند.

آزمون مهمى بود براى كشور. من به شما عرض بكنم، آزمون مهمى بود؛ هم عبرتهاى زيادى داشت، هم درسهاى زيادى داشت؛ و در اين آزمون، ملت ايران پيروز شد. آنها ميخواستند مردم را تقسيم كنند به يك گروه اقليت، به يك گروه اكثريت؛ يك گروهى كه برنده ى

انتخابات است، يك گروه هم كه در انتخابات به نتيجه ى مطلوب خود دست پيدا نكرده، اينها را در مقابل هم قرار بدهند. ملت را دوپارچه كنند؛ يك عده اغتشاشگر هم وارد ميدان بشوند و با ايجاد اغتشاش، جنگ را در داخل كشور مغلوبه كنند، جنگ داخلى راه بيندازند؛ اميدشان اين بود. اما ملت هوشيارى به خرج داد. شما ديديد در روز انتخابات، مردم به دو گروه سيزده چهارده ميليونى، و بيست و چهار پنج ميليونى تقسيم شدند؛ اما بعد از گذشت مدتى نه چندان بلند، همين دو گروه با هم يكى شدند و در مقابل شورشگران و اغتشاشگران و خرابكاران ايستادند. بيدارى ملت را انسان اينجا ميشود بفهمد. ميخواستند بين مردم اغتشاش ايجاد كنند. بدخواهانى كه سى سال است عليه اين انقلاب و عليه اين مردم هر كارى توانستند، كردند، اينها هم فرصت را مغتنم شمردند و با تبليغاتِ خودشان وارد ميدان شدند. بيش از اين، كارى نميتوانستند بكنند. اگر آمريكائى ها و انگليسى ها و صهيونيستها ميتوانستند نيرو وارد خيابانهاى تهران بكنند، يقين بدانيد ميكردند. اگر برايشان امكان داشت كه با حضور وابستگان و مزدوران خودشان از خارج، عرصه را آنچنان كه ميخواهند، هدايت كنند، ميكردند. منتها ميدانستند كه اين كار به ضررشان تمام ميشود. تنها كارى كه ميتوانستند بكنند، اين بود كه در صحنه ى تبليغات، در صحنه ى سياست جهانى، از آشوبگر، از اغتشاشگر حمايت كنند. رؤساى جمهور كشورهاى مستكبر در اين قضيه وارد ميدان شدند؛ اغتشاشگران خيابانى و خرابكارانى را كه با آتش زدن ميخواهند موجوديت خودشان را نشان بدهند، ملت ايران ناميدند؛ شايد بتوانند اوضاع را آنچنان كه طبق ميل خودشان است، در افكار

عمومى دنيا و كشورمان تصوير و ترسيم كنند؛ اما شكست خوردند.

قوى ترين و آخرين ضربه را ملت در روز نهم دى و بيست و دوى بهمن وارد كرد. كار ملت ايران در بيست و دوم بهمن، كار عظيمى بود؛ نُه دى هم همين جور. يكپارچگى ملت آشكار شد. همه ى كسانى كه در عرصه ى سياسى به هر نامزدى رأى داده بودند، وقتى ديدند دشمن در صحنه است، وقتى فهميدند اهداف پليد دشمن چيست، نسبت به آن كسانى كه قبلاً به آنها خوشبين هم بودند، تجديد نظر كردند؛ فهميدند كه راه انقلاب اين است، صراط مستقيم اين است. در بيست و دوى بهمن، ملت همه با يك شعار وارد ميدان شدند. خيلى تلاش كردند، شايد بتوانند بين ملت دودستگى ايجاد كنند؛ اما نتوانستند. و ملت ايستاد؛ اين پيروزى ملت بود. از بيست و دوم خرداد تا بيست و دوم بهمن - هشت ماه - يك فصل پرافتخار و پرعبرتى براى ملت ايران بود؛ اين يك درس شد. آگاهى جديدى به وجود آمد. فصل تازه اى در بصيرت ملت ايران گشوده شد. اين يك زمينه ى بسيار مهمى است. بايد بر اساس اين زمينه، حركت كنيم.

حالا همت برتر و كار بيشتر، همت مضاعف و كار مضاعف بر اين اساس بايد انجام بگيرد. عرصه هاى گوناگونى وجود دارد. ما نبايد بگذاريم وقت بگذرد. هر سالى از سالهائى كه دوران انقلاب گذرانده است، و در هر سالى هر ماهى، و در هر ماهى هر روزى، وزن و مقدارى دارد، ارزشى دارد؛ نبايد اين را از دست داد. ممكن است در هشت ماه از سال 88 كه اشتغالات فتنه انگيزان بعضى از ذهنها را به

خود مشغول كرد، برخى از كارها نيمه كاره مانده باشد؛ بايد جبران بشود. بايد حركت، يك حركت سريعى باشد. عرصه هاى گوناگونى وجود دارد: عرصه ى علم و تحقيق در درجه ى اول، دانشگاه ها و مراكز تحقيقاتى در همه ى زمينه ها، علوم تجربى، علوم انسانى در همه ى بخشهائى كه براى كشور مورد نياز است، بايستى همتشان را در تحقيق و علم افزايش بدهند؛ مراحل دورترى را در مقابل چشمشان و مد نظرشان قرار بدهند؛ كار را بايد متراكمتر كنند.

من عرض كردم؛ بايد جوانان ما همتشان اين باشد كه با گذشت يكى دو دهه ى ديگر، كشورشان را يك مرجع علمى براى دانشمندان جهان قرار بدهند. پس اين شد همت مضاعف و كار مضاعف در عرصه ى علم و تحقيق.

همت مضاعف و كار مضاعف در استفاده ى بهينه از منابع موجود كشور و امكاناتى كه وجود دارد. از همه ى آن چيزهائى كه ميتواند براى سازندگى كشور در دورانهاى آينده مورد استفاده قرار بگيرد، يا زندگى عمومى مردم را رفاه و رونق ببخشد، بايد حداكثر استفاده بشود؛ يعنى همان چيزى كه يكى از اركانش اصلاح الگوى مصرف است. از آب در كشور استفاده ى بهينه بشود. ما امروز از آب در كشور استفاده ى بهينه نميكنيم. سال گذشته كه بنده مسئله ى اصلاح الگوى مصرف را مطرح كردم، پژوهشگران كشورمان تحقيق كردند، به ما اطلاع دادند كه اگر آبى كه در كشور مصرف ميشود، ده درصد آن صرفه جوئى شود، اين ده درصد به قدر تمام استفاده اى است كه امروز براى شرب خانگى و براى صنعت مورد استفاده قرار ميگيرد. امروز نود درصد آب كشور در بخشهاى كشاورزى مصرف ميشود - مصرف غلط، مصرف اسراف آميز - ده درصد

ديگر براى آب شرب و براى صنعت و براى مصارف گوناگون به كار ميرود. يعنى اگر در كار كشاورزى ما ده درصد صرفه جوئى كنيم، مقدار مصرف شرب و صنعت و امثال اينها به دو برابر خواهد رسيد؛ اينقدر مسئله مهم است. مسئله ى مصرف برق و مصرف حاملهاى انرژى - بنزين، گازوئيل - هم مهم است. اين لايحه ى هدفمند كردن يارانه ها كه مطرح شده است، ناظر به اين مسائل است؛ لايحه ى بسيار مهمى است.

من همين جا در حضور شما مردم عزيزمان توصيه ميكنم؛ هم به قوه ى مجريه، هم به قوه ى مقننه، كه در اين مسئله ى مهم بايد با هم همكارى كنند، بايد به هم كمك كنند. از يك طرفِ قضيه، نگاه به قوه ى مجريه است - كه بار بر دوش قوه ى مجريه است؛ دولت بايستى اقدام كند، عمل كند؛ پس همه ى دستگاه هاى ديگر، از جمله دستگاه قانونگذارى بايد به دولت كمك كنند - از طرف ديگر هم دولت بايستى آن چيزى كه قانونى است و مراحل قانونى را گذرانده است، معتبر بداند و بر طبق آن عمل كند. بنابراين دولت، مجلس - قوه ى مجريه، قوه ى مقننه - در اين كار دوشادوش هم حركت كنند، به هم كمك كنند و با هم باشند؛ «يد اللَّه مع الجماعة». وقتى با هم بودند، خدا هم كمك خواهد كرد. بنابراين استفاده ى بهينه از امكانات و منابع موجود كشور و بهره ورى مهم است؛ بهره ورى بيشتر از آنچه كه داريم و آنچه كه بسيارى از آنها متأسفانه مورد اسراف و استفاده ى غلط قرار ميگيرد.

همت مضاعف و كار بيشتر در كيفيت بخشيدن به توليدات داخلى؛ يكى از كارهاى اساسى اين است. ما

امروز توليدات داخلى زيادى داريم؛ هم در زمينه ى صنعت، هم در زمينه ى كشاورزى؛ بايد به كيفيت اينها اهميت بدهيم، كيفيت اينها را بالا ببريم. بايد جورى باشد كه مصرف كننده احساس كند آنچه كه در كشورش توليد ميشود، به دست كارگر ايرانى توليد ميشود، از لحاظ كيفيت، يا بهتر از نوع خارجى است يا لااقل همسطح آن است.

همت مضاعف و كار مضاعف در تأمين سلامت. مسئله ى سلامت، هم در برنامه ى پنجم بايد مورد توجه ويژه قرار بگيرد، هم در برنامه ريزى هاى گوناگون اجرائى در دستگاه هاى مختلف. يك بخش از مسئله ى تأمين سلامت، مسئله ى ورزش همگانى است؛ كه بنده بارها توصيه كردم، باز هم توصيه ميكنم. ورزش همگانى براى همه لازم است. نشاط، سلامت، آمادگى، حوصله ى كار، در سايه ى ورزش عمومى و همگانى براى جامعه تأمين ميشود.

همت مضاعف و كار مضاعف در سرمايه گذارى، در كارآفرينى. بسيارى از كسانى كه سرمايه دارند، پول دارند، درآمدهاى كلانى دارند، نميدانند اين درآمدها را چگونه بايد صرف كنند. اينجا هم باز همان اصلاح الگوى مصرف خود را نشان ميدهد. پول را به جاى سرمايه گذارىِ توليدى، صرف تجملات ميكنند؛ سفرهاى خارجى بيهوده، بى ثمر، پرخرج و احياناً فسادآور، بهانه براى تغيير وسائل خانه، وسائل زندگى؛ اين چيزها يك حركت مسرفانه است نسبت به ثروت. ميشود پول را، درآمد را سرمايه گذارى كرد. امروز وسائل اين كار فراهم است. با فعال شدن بورسهائى كه در كشور هست، ميتوان سرمايه گذارى كرد. همه ميتوانند آنچه را كه دارند، در سرمايه گذارى ها دخالت بدهند.

يكى از مسائل مهم كه همت مضاعف و كار مضاعف ميطلبد، مسئله ى توليد فكر است؛ كتابخوانى، افزايش معلومات عمومى در زمينه هاى گوناگون. اين كرسى هاى آزادانديشى كه ما

عرض كرديم، پيشنهاد كرديم در دانشگاه ها و در حوزه ها به راه بيفتد، ميتواند يك جريان سيال فكرىِ بسيار باارزشى را در جامعه به راه بيندازد.

و از همه مهمتر، همت مضاعف و كار مضاعف در مبارزه ى با فقر، در مبارزه ى با فساد، در مبارزه ى با بى عدالتى. اينها چيزهائى است كه ما در پيش روى خودمان داريم. ملت، دولت و مسئولان بايد تلاش كنند.

البته چالشهائى هم داريم، موانعى هم داريم. ما ملتى نيستيم كه در دنيا هيچ كس با ما دشمنى نداشته باشد. آن ملتهائى دشمن ندارند كه ارزش وجودى ندارند. ملتى كه راهى دارد، هدفى دارد، كارى دارد، تلاشى ميكند، دشمنانى هم پيدا ميكند. البته دشمن داريم تا دشمن. دولت آمريكا هم در دنيا خيلى دشمن دارد؛ اما دشمن دولت آمريكا كيست؟ ملتها. ملتهايند كه متنفرند، مكدّرند، از دولت آمريكا بدشان مى آيد. چرا؟ به خاطر اينكه دولت آمريكا سابقه ى تجاوز و تعرض به كشورها از پنجاه سال، شصت سال قبل از اين تا امروز در پرونده اش ثبت شده است. در طول پنجاه سال گذشته، دولت آمريكا نزديك به شصت كشور را مورد تجاوز نظامى خودش قرار داده؛ اين شوخى است؟ اين كم است؟ خوب، پس او هم دشمن دارد، نظام جمهورى اسلامى هم دشمن دارد. دشمن نظام جمهورى اسلامى كيست؟ دولتهاى مستكبر، سرمايه دارهاى صهيونيست، دشمنان بشر، دستگاه هاى جاسوسى غدار و سفاك. بنابراين دشمن هست؛ اين دشمنان فعاليت ميكنند، تلاش ميكنند.

ملت و مسئولان كشور بايد هوشيار باشند؛ محاسبه ى اين دشمنى ها را بكنند؛ در مقابله ى با اين دشمنى ها، با تدبير و با شجاعت عمل كنند. هم تدبير لازم است، هم شجاعت لازم است. اگر شجاعت وجود نداشته باشد،

در مقابل ابهت و هيبت و چهره ى عبوس دولتهاى مستكبر، كسى دل خود را ببازد، قطعاً شكست خورده است. دولتهاى مستكبر يكى از كارهايشان همين تشر زدن است؛ چهره ى عبوس گرفتن است؛ حق را ناحق كردن است. در مقابل اينها اگر شجاعتى وجود نداشته باشد، مسئولان كشور اگر نتوانند در مقابله ى با اين حركتهاى نمايشىِ خصمانه و مستكبرانه روى پاى خودشان بايستند، قطعاً كلاهشان پس معركه است؛ هم خود شكست ميخورند، هم ملت را به شكست ميكشانند. بنابراين شجاعت لازم است.

تدبير هم لازم است. تدبير يعنى آگاهى از آنچه كه در برنامه ى دشمن است، و تصميم درست و بجا در مقابله ى با آن. دشمن به شكلهاى مختلفى ظاهر ميشود. شما امروز ملاحظه كنيد؛ در مقابل ملت ايران و نظام جمهورى اسلامى، صهيونيستها هستند، دولت آمريكا قرار دارد؛ گاهى لباس گرگ ميپوشند، گاهى لباس روباه ميپوشند؛ گاهى چهره ى خشن و خصمانه ى خودشان را نشان ميدهند، گاهى چهره ى فريبگرانه نشان ميدهند؛ بايد متوجه بود.

من سال گذشته، روز اول سال، در همين اجتماع عظيم به شما مردم عزيز گفتم: در مقابل اظهاراتى كه رئيس جمهور جديد ايالات متحده ى آمريكا ميكند و ميگويد ما دست دوستى را دراز ميكنيم، با نگاه تيزبين مسئله را دنبال خواهيم كرد. ما نگاه ميكنيم ببينيم آيا واقعاً دست دوستى است؟ آيا واقعاً نيت، نيت دوستانه است يا نيت خصمانه در قالب الفاظ فريبگر؟ اين براى ما خيلى مهم است. پارسال گفتم اگر در زير دستكش مخملى، دست چدنى و پنجه ى چدنى باشد، ما دستمان را دراز نميكنيم؛ دوستى را قبول نميكنيم. اگر با لبخندى كه زده ميشود، خنجرى در پشت پنهان شده

باشد، ما حواسمان جمع است. متأسفانه آنچه كه اتفاق افتاد، همان چيزى بود كه حدس زده ميشد. دولت آمريكا و همين تشكيلات جديد و رئيس جمهور جديد، با همه ى ادعاى علاقه مندى به روابط عادلانه و صحيح، كه نامه هم نوشتند و پيغام هم دادند و در بلندگوها هم گفتند و در مجالس خصوصى هم تكرار كردند كه ما ميخواهيم با جمهورى اسلامى روابطمان را عادى كنيم، متأسفانه در عمل عكس اين عمل كردند. در همين قضاياى هشت ماه بعد از انتخابات، بدترين موضع را گرفتند. رئيس جمهور آمريكا اغتشاشگران و خرابكاران خيابانى را به عنوان جنبش مدنى معرفى كرد! آتش زدن بانك، آتش زدن اتوبوس، كتك زدن عابر بى گناه و بى خبر، كتك زدن خواهر و مادر شهيد به خاطر اينكه چادر بر سر دارد، آتش زدن موتورسيكلت جوان چون محاسن دارد، اينها جنبش مدنى است؟! شما دم از حقوق انسان ميزنيد، دم از دموكراسى ميزنيد، اما حركت عظيم مردم را در انتخاباتشان، در انتخابشان، در حضورشان در صحنه نمى بينيد و نديده ميگيريد؛ طرف يك عده اخلالگر و اغتشاشگر را ميگيريد؟! اين را جنبش مدنى اسم ميگذاريد؟! خجالت نميكشيد؟! ادعا ميكنند كه ما طرفدار حقوق بشريم، احساس مسئوليت نسبت به حقوق بشر ميكنيم! شما در موقعيتى نيستيد كه با كسى درباره ى حقوق بشر بحث كنيد. شما در كداميك از اقدامات خودتان در اين چند سال نسبت به گذشته تغيير ايجاد كرديد؟ در افغانستان كشتار را كم كرديد؟ در عراق دخالتتان را كم كرديد؟ از كشتار فاجعه آميز مردم در غزه و كشتن كودكان حمايت نكرديد كه ادعاى طرفدارى از حقوق بشر ميكنيد؟

من امروز بار ديگر اعلام

ميكنم؛ دولتهائى كه با حالت استكبارى، با روحيه ى استكبارى بخواهند با ملت ايران و با مسئولين جمهورى اسلامى مواجه بشوند، بدانند از سوى ملت ايران و از سوى مسئولين جمهورى اسلامى محكوم و مردود هستند. شما نميتوانيد دم از ميل به صلح و دوستى بزنيد، اما در همان حال توطئه بكنيد، فتنه بكنيد؛ به خيال خودتان بخواهيد به نظام جمهورى اسلامى ضربه بزنيد.

ملت بيدار است، مسئولين بيدارند. تدبير اين است كه رفتار خصم را انسان زير نظر بگيرد، ببيند چه ميخواهند بكنند. نه در لباس گرگ، نه در لباس روباه، از چشم ملت ايران نبايستى اينها پوشيده و مخفى بمانند، ناشناخته بمانند. ملت ايران بايستى هوشيارانه تصميم بگيرند، و ما ان شاءاللَّه به توفيق الهى هوشيارانه تصميم ميگيريم. ما منافع ملت خود را در مقابل تشر و اخم دشمنان، هرگز رها نخواهيم كرد. آنچه را كه در راه پيشرفت اين ملت لازم است، اقدام ميكنيم و مطمئنيم و ميدانيم كه اين ملت پيروز است؛ همچنان كه در اين سى سال پيروز بوده است. دشمنان ما در اين سى سال آنچه با ملت ايران انجام داده اند، شكست خوردند؛ نتوانستند به نظام جمهورى اسلامى ضربه و لطمه بزنند؛ نتوانستند مردم را از نظام جدا كنند. بعد از اين هم همين خواهد بود. بعد از اين هم به توفيق الهى، به حول و قوه ى الهى، سرنوشت ملت ايران پيروزى و پيشرفت است؛ سرنوشت دشمنان ملت ايران، شكست و عقب ماندگى است. پروردگارا! قدمهاى ما را در صراط مستقيمِ ايمان به خدا و به قرآن و به آئين مقدس اسلام، ثابت قدم بدار. پروردگارا! دلهاى ما را از توجه و تضرع در

مقابل خودت هرگز غافل مفرما. پروردگارا! ما را از دعاى حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) محروم مكن. پروردگارا! اين ملت را، اين جوانان را، اين دلهاى پرشور و پرانگيزه را همواره مورد لطف و تفضل خود قرار بده. پروردگارا! روزبه روز پيوندهاى برادرى ميان اين ملت و ملتهاى مسلمان را مستحكم تر بفرما؛ كيد دشمنان را باطل بفرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

1) فتح: 8 و 9

2) احزاب: 45 و 46

3) مائده: 66

4) مائده: 15 و 16

ديدار روساي جمهور شركت كننده در جشن جهانى نوروز

ديدار روساي جمهور شركت كننده در جشن جهانى نوروز بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خوشامد ميگوئيم به آقايان رؤساى جمهور محترم و رؤساى هيئتهاى نمايندگى و همه ى برادرانى كه در جلسه حضور دارند. عيد شما مبارك باشد. شما دوستان عزيز، برادران خوب و همسايگان همراهمان، براى گردهمائى و تبادل نظر در مسائل گوناگون، مناسبت خيلى خوبى را انتخاب كرديد. عيد نوروز يك عيد شرقى و حامل ارزشهاى برجسته و ممتازى است. در واقع عيد نوروز يك نماد است؛ نماد نوآورى و طراوت و جوانى و نشاط، همچنين نماد مهربانى و محبت به يكديگر، سركشىِ برادران از يكديگر، محبت خانواده هاى خويشاوند به يكديگر، محكم كردن روابط دوستى و مهربانى ميان دوستان، آشنايان و زدودن كينه ها؛ چون بهار مظهر طراوت است، مظهر نشاط است و همه ى اين معانى در واقع در بهار وجود دارد. و اين يك امتياز است براى ملتهاى ما كه نوروز را آغاز سال نوِ خودشان قرار دادند، مبدأ تاريخ قرار دادند؛ به خاطر اينكه حامل اين معانى برجسته است. اين جشن يك جشن ملى است؛ جزو اعياد دينى نيست؛ لكن از سوى بزرگان شرع مقدس ما هم، نوروز مورد تأييد قرار

گرفته. ما روايات متعددى داريم كه در آنها از نوروز تجليل شده و روز نوروز گرامى داشته شده. اين موجب شده است كه نوروز وسيله اى بشود براى اظهار عبوديت انسانها در مقابل پروردگار و تواضع ما در مقابل پروردگار. در واقع فرصتى است براى اينكه انسان دل خود را با ياد خدا هم طراوت ببخشد. در كشور ما رسم بر اين است؛ سالهاى متمادى است كه روز نوروز و ساعت تحويل، مردم در عبادتگاه ها و زيارتگاه ها و مراكز معنوى جمع ميشوند و از خداى متعال طلب خير ميكنند، طلب بركت ميكنند؛ سال خوبى را براى خودشان و براى ديگران از خداوند متعال طلب ميكنند و ميخواهند. بنابراين نوروز مناسبت خيلى باارزش و برجسته اى است؛ هم از لحاظ معنوى، هم از لحاظ ملى، هم از لحاظ بين المللى ميان ملتهائى كه نوروز را گرامى ميدارند. امسال هم، اينكه نوروز به عنوان يك جشن بين المللى ثبت شد، اين حسن بزرگ را داشت و دارد كه اين نوعى هديه ى ملتهاى ما به ملتهاى جهان و به ملتهاى غربى و انتقال اين فرهنگ به آنهاست. اگرچه متأسفانه عادت بر اين شده كه هميشه جريان فرهنگى از آن طرف باشد. آنها عادت كردند فرهنگ خودشان را به كشورهاى ما و كشورهاى شرق صادر كنند؛ لكن مشرق سرشار و لبالب از ارزشهاى والاى فرهنگى است؛ چه بهتر كه بشود اينها را صادر كرد؛ بشود به دنيا اينها را هديه داد. ملتهاى شرقى خيلى ارزشهاى برجسته و ممتازى را در طول تاريخ در خودشان داشته اند و اين فرصت بايد به وجود بيايد كه اينها را هديه كنند به ملتهاى عالم؛ و اين يكى

از آن مناسبتهاست. من اين گردهمائى اى كه امسال دوستان عزيز ما، برادران خوب ما در تهران تشكيل داديد - به همت دولت محترم و رئيس جمهور محترم ما، جناب آقاى دكتر احمدى نژاد - از اين جهت هم بسيار گرامى ميدارم كه اين يك وسيله اى است براى هر چه نزديك تر كردن دولتهاى اين منطقه و ملتهاى اين منطقه به يكديگر. امروز متأسفانه بعضى از قدرتهاى بزرگ درصدد بحران آفرينى ميان ملتها هستند؛ ميان ملتها بحران آفرينى ميكنند؛ ملتهاى برادر را در مقابل هم قرار ميدهند. اينجور وانمود ميكنند كه منافع اين ملتها در تقابل با يكديگر هست. واقعيت چيز ديگرى است؛ واقعيت اين است كه منافع ملتهاى ما نه فقط در تقابل با يكديگر نيست، بلكه كمك كننده و هم افزائى بخش يكديگر است. ما ميتوانيم در كنار هم باشيم، به هم كمك كنيم و يك مجموعه ى باارزشِ والاى جهانى و فرهنگى و داراى قدرت بين المللى تشكيل بدهيم. اين اجتماعِ امروز شما و ادامه ى اين در سالهاى آينده، ان شاءاللَّه به اين هم كمك خواهد كرد. ما از تقويت ارتباطات بين كشورهاى اين منطقه، كشورهاى همسايه كه فرهنگ مشتركى دارند، استقبال ميكنيم و به آن با همه ى توانمان كمك ميكنيم. هر كدام از اين كشورهاى همسايه ى ما در شرق ما، در غرب ما، در شمال و جنوب ما تقويت بشوند، ما احساس ميكنيم كه اين به سود ماست. هر كدام بتوانند در اين ماجراهاى بزرگ جهانى، در اين تضادهائى كه هست، از خود هويت برجسته اى نشان بدهند، ما سرافراز ميشويم؛ ما خوشحال ميشويم. ما كمك ميكنيم، ان شاءاللَّه خداى متعال هم كمك كند به همه ى ما. من به همه ى برادران عزيز دعا ميكنم

و از خدا ميخواهم كه خداى متعال روزبه روز بر عزت كشورهاى اسلامى و كشورهاى اين منطقه بيفزايد و دلهاى ما را بيش از پيش به يكديگر مهربان كند و دستهاى ما را در يكديگر مستحكم كند كه بتوانيم كارهاى بزرگ را به انجام برسانيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در بازديد از توانمنديهاى صنعت خودروسازى

بيانات در بازديد از توانمنديهاى صنعت خودروسازى بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ان شاءاللَّه سال نو بر همه ى شما عزيزان مبارك باشد؛ مديران بخش صنعت و فعالان فكرى و عملى در اين بخش بسيار مهم. اميدواريم كه خداوند متعال به شماها توفيق بدهد و بتوانيد در اين عرصه اى كه نقش بسيار زيادى دارد در پيشرفت كشور، با فعاليتتان، با ابتكارتان، با شوقِ همراه با ايمان كه در شما هست، كشورتان را و ملتتان را پيش ببريد و سرافراز كنيد. ديدار امروز من يك معناى نمادين هم دارد؛ علاوه بر اينكه ديدار از يك بخش قابل توجه و مهمى هست. مضمون مورد نظر ما اين است كه ما توجه بدهيم به اهميت صنعت در پيشرفت كشور. منظورمان از صنعت، صنعت جوشيده ى از ذهن و فكر و ابتكار و ايمان خود شماست. معتقديم كه صنعت تأثير بسيار اساسى اى دارد در پيشرفت كشور؛ يعنى در واقع عنصر اصلىِ پيشرفته محسوب شدن يك كشور و لوازمى كه دارد، پيشرفت در صنعت است؛ با شرايطِ در جاى خود معين شده اى كه مربوط ميشود به افكار و عقايد و ايمانهاى ملت ما و شما عزيزان. يك توهم خطرناكى در ذهنها وجود داشت، تزريق شده بود - شايد در بعضى از ذهنها هنوز هم اين توهم وجود داشته باشد - و آن عبارت بود از توهم تقابل

و تضاد ميان عقلانى زيستن و توسعه يافتگى از يك طرف، و معنوى زيستن و اخلاقى زيستن از طرفى ديگر. باور شده بود براى بعضى كه اگر جامعه بخواهد عقلانى و عملگرا و رونده و شتاب گيرنده ى در راه پيشرفت زندگى بكند، ناچار است از اخلاقيات و معنويات و دين و خدا فاصله بگيرد! اگر به همبستگى اخلاقى فكر كرديم، به معنويات دل بسته بوديم، ملاحظه ى ضوابط و حدود دينى و اخلاقى را كرديم، ناچاريم از پيشرفته بودن كشور صرف نظر كنيم؛ از زندگى عقلانى چشم بپوشيم! يك چنين توهمى وجود داشته. دلائل تاريخى روشنى هم دارد اين گمان؛ اين گمان باطل، و دلائل جامعه شناسى هم دارد. آنچه كه ما ميخواهيم بر آن پا بفشاريم، اين است كه جمهورى اسلامى و حاكميت دين و اسلام اين توهم را ابطال كرده. ما ميخواهيم و ميتوانيم هم عقلانى و منطقى و علمى و پيشرفته زندگى كنيم، هم در عين حال متمسك به ارزشهاى اخلاقى خودمان و پايبند به ايمان دينى خودمان و عامل به فرائض و لوازم زندگى مذهبى خودمان باقى بمانيم؛ بلكه در اين جهت هم پيشتر برويم. اسلام كه دين معنويت است، دين علم هم هست. جامعه ى اسلامى در قرنهاى چهارم و پنجم هجرى پيشرفته ترين جوامع بشرى در زمان خودشان بودند. مفاخر علمى ما در آن دوران، همچنان مثل ستاره در آسمان دانش بعد از گذشت هزار سال ميدرخشند؛ اما به دلائل خاص خود، ما ركود داشتيم؛ تنزل داشتيم. امروز حركت ما رو به جلو است؛ حركت جهشى است و بايد اينجور باشد؛ هم در زمينه هاى علمى، هم در زمينه هاى معنوى و اخلاقى. صنعت ميتواند يك صنعت پيشرفته

باشد، در عين حال ملاحظات دينى، ملاحظات اخلاقى، ملاحظات انسانى در صنعت كاملاً رعايت بشود. ما ميخواهيم شما صنعتگران كشورمان، مديران صنعت، نماد اين حقيقت باشيد. پايبند به دين و در همان حال و به همان استناد، پايبند به پيشرفت جهشى صنعت. خب، ما در قضيه ى صنعت قانع نيستيم به آنچه كه تا امروز به دست آمده. اگرچه آنچه تا امروز به دست آمده، بسيار ارزشمند است؛ نه اينكه ارزش اينها را ندانيم، قدر اينها را نشناسيم، كوشش ارزشمندى كه در راه آن انجام گرفته، نديده بگيريم؛ نه، اينها همه به جاى خود محفوظ، اما اين آغاز كار است، آغاز راه است. ما در خصوص صنعت خودرو يك عقب افتادگى طولانى اى را آزموديم و تحمل كرديم. هنر بزرگ شماها اين است كه توانسته ايد اين عقب ماندگى طولانى را با همت خودتان قطع كنيد؛ يعنى اين حال چُرت و خواب و خواب آلودگى را كه تقريباً از بعد از ورود صنعت خودرو به كشور حدود سى سال طول كشيده، به هم بزنيد. ما از سالهاى دهه ى 40 كه صنعت خودروسازى وارد كشور شده - در حدود سى سال تقريباً - همين طور درجا زديم. در مرحله ى تقليد محض و تقليد صرف باقى مانديم. نميتوان مسئولين كشور را در دهه ى 60 مؤاخذه كرد؛ زيرا دهه ى 60، دهه ى انقلاب است، دهه ى دفاع مقدس است؛ به قول مسئول محترم، اين سالن، سالن تسليح رزمندگان است؛ همه ى خانه هاى ملت ايران در واقع به يك نحوى عقبه ى ميدان جنگ بوده. دهه ى 60 را نميشود مؤاخذه كرد؛ اما قبل از دهه ى 60 را، قبل از دوران انقلاب را، چرا؛ بايد محاسبه كرد، بايد مؤاخذه كرد. دوران

حركت تقليدى براى خودروسازى در كشورهائى كه خواستند خودروساز بشوند، چهار پنج سال است. چرا بايد در اينجا اين قدر طول بكشد؟ اين گناه آن كسانى است كه به منافع كشور فكر نميكردند؛ براى عزت كشور دل نميسوزاندند؛ براى ضايع شدن و دور ريخته شدن سرمايه هاى مادى كشور اهميتى قائل نبودند. اما در نظام جمهورى اسلامى از دهه ى 70 شما شروع كرديد؛ خب، پيشرفت هم خوب بوده. امروز اين موتور ملى كه از ايده و طراحى تا آخرين اجزائش را هنر ايرانى و سرانگشت ايرانى و فكر ايرانى و تلاش ايرانى ساخته، يك نماد عزت براى كشور است؛ اين خيلى چيز پرمعنائى است. مسئله فقط اين نيست كه ما توانسته ايم يك موتور خودرو توليد بكنيم؛ مسئله فراتر از اينهاست. امروز دنيا ميدان مسابقه ى وسائل انواع موتورهاست و موتور خودرو به عنوان يك وسيله ى متعارف زندگى و جلو چشم و مورد استفاده ى همه، يكى از برجسته ترين اقلام است. توى اين دنياى پر كشمكش، شما توانستيد هنر سرانگشتِ هنرمندِ ايرانى را اينجا نشان بدهيد؛ اين خيلى باارزش است. دل انسان خون ميشود وقتى به ياد مى آورد كه ما در طول سالهاى متمادى در خودروهاى كشورمان - چه آنهائى كه از خارج مى آمده، چه آنهائى كه به ظاهر در داخل توليد ميشده - موتورهائى كار ميكرده كه يكسره بيگانه بوده؛ ديگران ساخته بودند؛ كارگر ديگرى اين را ساخته. ما به جاى اينكه كارگر خودمان را به كار مشغول كنيم، از هنر او استفاده كنيم، به او سود برسانيم و كشور را پيش ببريم، در واقع به ديگران كمك كرديم. امروز بحمداللَّه اين زمينه را شما فراهم كرديد، اين امكان

را به وجود آورديد؛ اين خيلى باارزش است. من از اين كارِ خوب تقدير ميكنم؛ منتها همانطور كه عرض كردم، اين گام اول است. يكى از شرايط توسعه ى يك كشور، استقلال صنعتى آن است. ما بايد بتوانيم در همه ى زمينه هاى صنعتى بر پاى خودمان بايستيم؛ به فكر خودمان تكيه كنيم؛ توانائيهاى خودمان را به كار بگيريم. البته دنيا، دنياى تبادل است؛ اما تبادل دوجانبه. تبادل؛ دادن و ستاندن. آن وقتى شما ميتوانيد در بازار تبادلِ صنعتى حرفى براى گفتن داشته باشيد كه خودتان روى پاى خودتان در زمينه ى صنعت بايستيد. ما اين را ميخواهيم؛ ما اين را لازم داريم. ايران اسلامى شايسته ى اين است؛ با اين تاريخمان، با اين ميراث عظيم تمدنى مان، با اين حركت مردمى، با اين آمادگى جوانها، با اين استعداد فراوان كه در كشور ما هست؛ ما اين را لازم داريم. بايد بتوانيم در بخش صنعت در دنياى اسلام يك پرچم برافراشته به حساب بيائيم. و دنياى اسلام استقبال خواهد كرد - حالا من بعد در زمينه ى مسئله ى صادرات كه يكى از مسائل اساسى ماست، اشاره ميكنم - و دنيا نگاه كند به جمهورى اسلامى و ببيند كه اين ملت با هوشمندى خود، با توانائيهاى خود، توانسته در اين ميدان اين پيشروى ها را انجام بدهد. خب، چند تا نكته و مطلب در اين زمينه هست كه عرض ميكنم. يك مسئله اين است كه ما اگر اهميت ميدهيم به صنعت داخلى - حالا در زمينه ى خودرو كه فعلاً محل كلام ماست و يا زمينه هاى ديگر - بايستى سياست تعديل بازرگانى خودمان را در اين زمينه حتماً تنظيم كنيم. يعنى واردات بى رويه قطعاً ضرر

خواهد زد. دستگاه هاى سياستگذار كشور و كسانى كه سياستهاى اجرائى را تنظيم ميكنند، به اين نكته بايد توجه كنند. فراوانى و ارزانى چيز خيلى خوبى است، اما از آن مهمتر و بهتر، رشد صنعت داخلى است؛ قوام گرفتن صنعت داخلى است. اين درست نيست كه ما به دلائل گوناگونى كه غالباً هم دلائل واهى است، دروازه را به روى واردات باز كنيم. من بارها به مسئولين - مسئولين گوناگون در بخشهاى مختلف دولتى - گفتم: اگر فلسفه ى شما، منطق شما براى افزايش واردات و تسهيل وارداتِ ساخته هاى صنعتى اين است كه ميگوئيد كيفيت مصنوعات داخلى بايد بالا برود، خب فشار را روى اين بخش بگذاريد. سياستهائى وجود دارد كه ميشود وادار كرد، مجبور كرد توليدكننده ى داخلى را به اينكه كيفيت را ارتقاء بدهد. بدترين گزينه براى بالا بردن كيفيت داخلى اين است كه ما راه را براى مصنوعات خارجى باز كنيم؛ اين، بدترين گزينه است. گزينه هاى بهترى وجود دارد براى اينكه ما كيفيت را بالا ببريم. يك نكته ى ديگرى كه مهم است، مسئله ى تحقيق است؛ تحقيق و توسعه ى فناورى. امروز همه ى صنايع دنيا از جمله صنعت خودرو دانش محور است. مرتب دارند فكر ميكنند، كار ميكنند، تحقيق ميكنند، پژوهش ميكنند، براى اينكه اين را كامل تر، بى عيب تر، زيباتر، كم مصرف تر، ارزان تر از آب در بياورند. اين جز با پيشرفت علمى، جز با تأمل و دقت و تحقيق، ممكن نيست. باب تحقيق را بايستى باز گذاشت. دستگاه هاى مختلف، كارخانجات صنعتى و مديران صنعتى و مديران دولتى مشرف بر صنعت، بر روى مسئله ى تحقيق بايد خيلى تلاش بكنند. اين كمك ميكند به اينكه صنعت بتواند در شرايط سخت رقابتى، خودش

را حفظ كند؛ در رقابت با رقباى پيشرفته زمين نخورد. اين با تحقيق امكان پذير است. يك مسئله ى مهم در باب صنايع ما و از جمله حالا صنعت خودرو، همين مسئله ى صادرات است. دستگاه هاى گوناگون دولتى بايد تلاش بكنند تا بازار صادراتى را تأمين بكنند. اين يكى از آن كارهاى بسيار حساس، بسيار هنرمندانه و مبتنى بر تلاشهاى متنوع و مركب چند جانبه است. بعضى از كشورهاى همسايه ى ما صادرات خودروشان در سال، ميلياردها دلار درآمد براشان دارد! اين كار بسيار مهمى است؛ يعنى از اول بايد حركت سازندگان خودرو ناظر باشد - حالا خودرو را من به عنوان يك نمونه ى بارز عرض ميكنم، مجموعه ى صنايع از اين قبيل است - كه باب صادرات باز بشود؛ يعنى از اول فكر بشود و دستگاه هاى دولتى، پيدا كردن بازارهاى صادراتى را يكى از اهداف خودشان قرار بدهند. يك مسئله هم مسئله ى محيط زيست است - كه من حالا اينجا در خلال گزارشها شنيدم كه به مسئله ى محيط زيست توجه ميشود و ميخواهم روى اين مسئله تأكيد كنم - يعنى يكى از شاخصهاى اساسى اى كه در ساخت موتورها و همه ى دستگاه هاى صنعتى بايد مورد توجه باشد، مسئله ى محيط زيست است. تخريب محيط زيست، از آن چيزهائى است كه ضربه اش را يك ملت، يك منطقه ى جغرافيائى، گاهى همه ى دنيا در وقتى احساس ميكنند كه ديگر قابل جبران نيست. مسئله ى محيط زيست، بسيار مسئله ى مهمى است. اسلام هم بر روى محيط زيست خيلى تكيه كرده است. حفظ محيط زيست، رعايت محيط زيست، اين چيزى كه امروز دنيا به آن دست يافته، از جمله ى چيزهائى است كه جزو تعاليم اسلام است. اين

هم نكته ى بسيار مهمى است كه بايستى مورد توجه قرار بگيرد. من اگر بخواهم همه ى آن چيزى را كه در ذهنم هست در مورد كار شما برادران عزيز در يك جمله عرض بكنم، اين است كه ميخواهم بگويم: ابتكار شما، هوشمندى شما، تلاش و پيگيرى شما ضامن فرداى اين كشور است؛ ضامن فرداى اين ملت است. از كار خسته نشويد، از تلاش و پيگيرى خسته نشويد. ما كشورهائى را سراغ داريم كه بعد از ما وارد اين ميدان شده اند، الان جلوتر از ما هستند! به خاطر پيگيرى، به خاطر خسته نشدن از كار و اينكه مديران ارشد، همت خودشان را مصروف اين كرده اند كه كار را رها نكنند. يكى از نقيصه هاى عمده اى كه بنده در بعضى از دولتهامان در طول اين سالها مشاهده كرده ام، پيگيرى نكردن و دنبال نكردن كارهاست. كار را با شوق و ذوق شروع ميكنند، بعد نصفه كاره ميماند! چرا؟ چون مديران حمايت نميكنند، پيگيرى نميكنند؛ چه حمايت مالى، چه حمايت ادارى، حمايتهاى مديريتى، تشويق، رسيدگى، برداشتن موانع جزئى از سر راه. گاهى يك مانع جزئى يك كار بزرگ را مدتها معطل ميكند؛ تجربه ى انسان اين را نشان ميدهد. ما ديده ايم كارهاى بزرگى كه متوقف شده، بعد كه رفتيم سراغ كار كه چرا متوقف شده، فهميديم يك جا يك گير كوچكى وجود داشته، همت نكردند اين گير كوچك را برطرف كنند، اين جريان عظيم همين طور متوقف مانده. خوشبختانه دولت كنونى دولت فعالى است، دولت پيگيرى است، با همتند، حقاً دلسوزند، وزير محترم هم جوان و پرنشاط و پرانگيزه است. اميدواريم ان شاءاللَّه كارها را به بهترين وجهى پيش ببريد. كشاورزى هم كه براى

ما خيلى اهميت دارد و از نظر من يك ركن اساسىِ قوام و حيات كشور ما است، بستگى دارد به صنعت. پيشرفت كشاورزى جز با پيشرفت صنعتى ممكن نيست. يعنى من كه رو صنعت تكيه ميكنم، اين نفى بخش كشاورزى نبايد به حساب بيايد. اين در واقع تأييد و كمك پيشرفت مجموعىِ كشور است كه از جمله بخش كشاورزى هم در آن هست. اصرار دارم بر اينكه بخش صنعت پيشرفت بكند و اين پيشرفت هم با تحقيق، با به كار انداختن فكر و هوش سرشارى كه بحمداللَّه در شما جوانان عزيز هست، و سرانگشتان ماهر ايرانى، امكان پذير است. من عرض بكنم به شما، خيلى از اين كشورهائى كه امروز در زمينه ى صنعت نام آورند و در دنيا در واقع در رديف اول قرار دارند، اطلاعات متقنى كه بنده دارم، اين است كه سطح هوشى آنها از سطح هوشى متوسط كشور ما بسيار پائين تر است! منتها با پركارى و با تلاش فراوان توانسته اند پيشرفت بكنند. هوشمندى و برخوردارى از هوش و استعداد و ظرفيت ذهنى يكى از عوامل بسيار مهم است كه در ما هست. بايد آن عنصر و عامل دوم را كه عامل كار و تلاش پيگير و خسته نشدن است هم همراه بكنيم. بدانيد كه در آن صورت، ان شاءاللَّه كشور حركت جهشى خواهد داشت، پيشرفت جهشى خواهد كرد و كارهاى بزرگ انجام خواهد داد؛ همچنانى كه امروز در بخشهاى متعددى ما مى بينيم كه كشور ما در مجموعه ى مثلاً ده كشور اول، هشت كشور اول قرار دارد. الان اينجا در يك موردى يكى از آقايان گفتند، جزو شش كشور دنيا هستيم كه اين امكان را داريم

و اين كار را ميتوانيم انجام بدهيم؛ اينها خيلى مهم است. اين كشورى است كه از صنعت و ابتكار و خلاقيت و فعاليت در دوران پيش از انقلاب فرسنگها فاصله داشته است، اميدش را هم نداشته، اعتماد به نفس را هم نداشته است، امروز به اينجا رسيده؛ اين خيلى مهم است. بنابراين راه براى شما باز هست و استعداد جهش فراوان است. از خداوند متعال خواستاريم كه ان شاءاللَّه شماها را توفيق بدهد و كمك بكند. اين مسئله ى پيوند با دانشگاه را هم كه يكى از آقايان اشاره كردند، بسيار مهم است؛ بسيار مهم است. من چندين سال است كه به دانشگاه ها، به دستگاه هاى دولتى اين سفارش را ميكنم كه بين صنعت و بين دانشگاه يك ارتباط مستحكمى برقرار بشود. احتياج داريم ما به اينكه در دانشگاه كانونهاى دانشى، مخصوص بخش صنعت و بخشهاى گوناگون صنعت، مثلاً مخصوص بخش خودرو به وجود بيايد كه پشتيبانى كنند. ان شاءاللَّه كه خداوند شماها را موفق بدارد و مشمول دعاى حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) باشيد و ارواح طيبه ى شهدا و روح مطهر امام بزرگوار از شما راضى باشند. امروز براى من روز خوبى بود؛ از ديدن اين مجموعه ى تلاش و محصول تلاش، خرسند شدم و خدا را شاكر هستم و ان شاءاللَّه شما را دعا خواهم كرد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در منطقه عملياتي فتح المبين

بيانات در منطقه عملياتي فتح المبين بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين. غرض از حضور در اين مكان تاريخى و در جمع شما برادران و خواهران عزيز

در درجه ى اول، احترام به روح رزمندگان و شهداى عزيزى است كه اين سرزمين، شاهد دلاوريهاى آنها و فداكاريهاى آنها و حركت عظيم آنها در روزهاى جنگ تحميلى و دفاع مقدس بوده است. در درجه ى بعد، اظهار سپاس و قدردانى از مردم عزيز خوزستان و برادران و خواهرانى است كه در اين منطقه در حساس ترين زمانها، در سخت ترين شرائط، يك امتحان موفقى از خود نشان دادند. دشمنان ملت ايران درباره ى مردم عزيز خوزستان چيز ديگرى فكر ميكردند، و چيز ديگرى از آنچه كه آنها فكر ميكردند، پيش آمد. صف اول رزمندگان مبارز و دلاور، جوانهاى فداكارى بودند كه فرزندان اين آب و خاك و پروريدگان اين منطقه بودند: مردم عزيز خوزستان؛ زنهاشان، مردهاشان. من در دوران دفاع مقدس به بعضى از روستاهائى كه زير ستم دشمن بعثى قرار گرفته بود، رفتم و از نزديك وضعيت آن مردم را، روحيه ى آنها را ديدم. آنها پيوستگى شان به ايران اسلامى و به ملت مبارز و قهرمان و به اسلام - كه در ايران پرچم آن برافراشته شده بود - آن چنان بود كه دشمنان بعثى نتوانسته بودند با وسوسه ى قوميت و همزبانى، اين پيوند مستحكم را سست كنند. بنابراين حضور ما در اين منطقه، از يك جهت قدردانى از مردم عزيز خوزستان است. جنبه ى سوم، قدردانى از شما مسافرانى است كه از نقاط دور و نزديكِ كشور به اين مناطق آمده ايد، با قدمهاى خودتان، با دلهاى خودتان، پيوستگى روحى خودتان را با آن جوانانى، با آن مردانى، با آن دلاورانى كه اين منطقه، شاهد فداكارى آنهاست، نشان داديد؛ چه در اين منطقه - منطقه ى فتح المبين - چه در

ساير مناطق خوزستان و چه در مناطق جنگى استانهاى ديگر: مثل استان ايلام، استان كرمانشاه، استان كردستان. مردم، مردم كشور، اين سنت بسيار ستودنى را از چند سال پيش در پيش گرفتند كه بيايند اين مناطق را ساليانه - بخصوص در چنين ايامى در اول سال - زيارت كنند. اينجا زيارتگاه است. جوانهاى عزيز! فرزندان عزيز من! كه اغلب شما در آن روزها نبوديد، آن روزهاى سخت و تلخ را نديديد؛ اين دشت زيبا، اين صحنه ى چشم نواز، اين زمين حاصلخيز، در يك روزى زير پاى دشمنان شما بود؛ چكمه پوشان رژيم بعثى در همين سرزمينى كه مال شماست، متعلق به شماست، آن چنان جهنمى بر پا كرده بودند كه انسان از جهات مختلف تأسف ميخورد، از جمله از اين جهت كه چطور اين سرزمين زيبا و اين طبيعت چشم نواز را تبديل كرده بودند به يك آتش، به يك دوزخ. در ايام محنت جنگ، قبل از عمليات فتح المبين، بنده از اين منطقه ى شمالىِ مشرف بر اين دشت، اين چشم انداز وسيع را ديده بودم؛ اين خاطره از ياد من نميرود كه نيروهاى دشمن در اين سرزمين پهناور با چندين لشكر در اينجا متفرق بودند؛ زمين شما را، خاك شما را با چكمه هاى خودشان ميكوبيدند و ملت ايران را تحقير ميكردند. آن كسى كه كشور شما را نجات داد، همين جوانهاى فداكار و مبارز بودند؛ همين بسيج، همين ارتش، همين سپاه، همين رزمندگان فداكار، كه امروز هم بازماندگان آنها در مناطق گوناگونى از كشور حضور دارند؛ بعضى از آنها هم به شهادت رسيده اند؛ «فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدّلوا تبديلا»(1). عزيزان من! جوانانى كه

در اين جلسه، در اين صحرا حضور داريد و همه ى جوانان كشور! بدانيد نسل جوان دوران دفاع مقدس توانست با فداكارى، با هوشمندى، با اراده و عزم راسخ، كشور را از دست دشمن نجات بدهد. دشمنان نظام جمهورى اسلامى هدفشان اين بود كه با جدا كردن يك بخش از ميهن اسلامى، ملت ايران را تحقير كنند؛ ميخواستند قهاريت خودشان را به ملت ايران تحميل كنند؛ ميخواستند ملت را ذليل كنند و خود را مسلط بر جان و مال و ناموس ملتمان قرار بدهند. كى نگذاشت؟ جوان رزمنده ى فداكار، آن عزم راسخ، آن ايمان قوى، جلوِ دشمن با همه ى حجم انبوهش ايستاد. آمريكا به دشمن ما كمك ميكرد؛ شوروىِ آن روز كمك ميكرد؛ كشورهاى اروپائى اى كه امروز دم از حقوق بشر ميزنند، آن روز به اين دشمن خبيث كمك ميكردند، براى اينكه بكشد، نابود كند، زمين و اهل زمين را به آتش بكشد. او هم بى محابا اين كار را ميكرد؛ اما جوانان شما، جوانان اين ملت نگذاشتند. در همين دشت عباس، در همين دشت وسيع، در اين منطقه ى طولانى، با جان خودشان آمدند توى ميدان، با عزم راسخ خودشان دشمن را مغلوب كردند، منكوب كردند، ذليل كردند و توطئه اى را كه همه ى قدرتهاى استكبارى شريك بودند و سهيم بودند و دخيل بودند در اجراى آن، خنثى كردند. من ميخواهم به شما بگويم: جوانهاى عزيز! هميشه همين طور است؛ هميشه عزم راسخ شما، هوشمندى و بصيرت شما، ايستادگى و قاطعيت و شجاعت شما ميتواند همه ى دشمنان را هرچند بظاهر بزرگ و نيرومند باشند، به شكست بكشاند. امروز هم همين جور است؛ فردا هم همين جور است. ملت

ايران اگر بخواهد به اوج سعادت دنيا و آخرت برسد - كه ميخواهد و ان شاءاللَّه خواهد رسيد - راهش عبارت است از شجاعت، بصيرت، تدبير، عزم راسخ، اراده ى مستحكم از سوى زن و مرد؛ و همه ى اينها متكى بر ايمان، ايمان اسلامى. آن چيزى كه ضامن اين عزم و همت راسخ در رزمندگان ما بود، ايمان قلبى شان بود. دين را، خدا را، قيامت را، مسئوليت انسانى در مقابل خدا را باور داشتند؛ اين باور در هر ملتى، در هر جامعه اى وجود داشته باشد، او را آسيب ناپذير ميكند؛ ميتوانند مقاومت كنند. برادران و خواهران عزيز! امروز ما از روزهاى جنگ تحميلى و دفاع مقدس بمراتب جلوتريم، بمراتب قوى تريم، بمراتب نفوذ ملت ايران در دنياى اسلام گسترده تر است؛ امروز ما تواناتريم. ملت ايران اين توانائى را به بركت ايستادگيها به دست آورده. امروز هم توطئه زياد است؛ لكن ملت ايران با ايستادگى خود، به توطئه ى دشمن پوزخند ميزند و راه خود را با استوارى طى ميكند. آنچه مهم است اين است كه ملت ايران اين مقطع تاريخىِ حساس - مقطع دفاع مقدس - را هرگز فراموش نكند و سالهاى پرمحنت، ولى پرافتخار دوران جنگ تحميلى را هرگز از ياد نبريد. اين آمدنها، اين اظهار ارادتها، اين يادبود گرفتنها، كمك ميكند به اينكه اين يادها در ذهنها زنده بماند. من از اين حركت راهيان نور - كه چند سال است بحمداللَّه روزبه روز هم در كشور توسعه پيدا كرده - بسيار خرسندم و اين حركت را حركت بسيار بابركتى ميدانم. و معتقدم اين مقطع حساس براى ما يك تجربه است. شما جوانهاى امروز اگر آن روز هم بوديد، توى

اين ميدان، با عزم راسخ حاضر ميشديد. امروز هم در ميدان علم، ميدان سياست، ميدان تلاش و كار، ميدان همبستگى ملى و ميدان بصيرت، شما جوانها پايمردى خودتان را نشان داديد، ايستادگى خودتان را اثبات كرديد. گاهى اوقات جنگ نظامى آسانتر از جنگ فكرى است؛ آسانتر از جنگ در عرصه هاى سياسى است. ملت ايران نشان داد كه در جنگ عرصه هاى سياسى و امنيتى، بصيرتش و ايستادگى اش از ايستادگى در جنگ نظامى كمتر نيست. لذا جوانهاى ما بحمداللَّه جوانهاى لايق، ساخته و پرداخته اى هستند كه بايد به اين مقدار هم اكتفا نكنند؛ همت مضاعف، كار مضاعف. همتتان را بلند كنيد. ملت ايران بايد عقب افتادگى هاى دورانهاى طولانى استبداد در اين كشور و دخالت خارجى و نفوذ خارجى را جبران كند. بنده اطمينان راسخ دارم به اينكه جوان امروزِ كشور عزيزِ ما در سطح عالم، كم نظير يا بى نظير است. و اين، نويد آينده ى كشور است. ان شاءاللَّه شما جوانها آن روزى را خواهيد ديد كه كشورتان از لحاظ علمى، از لحاظ فناورى، از لحاظ سياسى، از لحاظ نفوذ بين المللى، در سطحى باشد كه شايسته ى ايران اسلامى و شايسته ى ملت بزرگ ايران است. اميدواريم ان شاءاللَّه دعاى حضرت بقيةاللَّه (اروحنافداه) شامل حالتان باشد، ارواح مطهر شهداى عزيز، شهداى جنگ تحميلى و دفاع مقدس و بخصوص شهداى منطقه ى فتح المبين ان شاءاللَّه مشمول الطاف الهى باشند و از همه ى ما راضى باشند و روح مطهر امام بزرگوار ان شاءاللَّه از همه ى ما راضى و خشنود باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) احزاب: 23؛ «... برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در [همين انتظارند و [هرگز عقيده ى خود را] تبديل

نكردند.»

بيانات در ديدار جمعى از مسئولان نظام جمهورى اسلامى

بيانات در ديدار جمعى از مسئولان نظام جمهورى اسلامى بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم لازم است در درجه ى اول عيد را به همه ى برادران و خواهران تبريك عرض كنيم. با اينكه از عيد خيلى گذشته - پانزده شانزده روز - ليكن عيد نوروز در واقع عيد بهار است و فارغ از تعطيلات رسمى و رسومات و اين چيزها، ايام عيد در واقع ادامه دارد. اميدواريم ان شاءاللَّه سال جديد بر همه ى ملت ايران، بخصوص بر خدمتگزاران مردم در دستگاه هاى مختلف و در قواى سه گانه، سال مباركى باشد. مبارك بودن سال هم به اين است كه خداى متعال به وسيله ى شما، بركات خودش را در اين كشور، در اين مرز و بوم، به اين مردم خوب و مؤمن برساند. البته اين، تلاشِ هدفدار و پرانگيزه از سوى من و شما را ميطلبد. تلاش كنيم، ان شاءاللَّه وجودمان را براى مردم نافع كنيم. از لحظه لحظه ى روزهاى مسئوليت من و شما سؤال خواهد شد. از همه سؤال خواهد شد؛ منتها آن كسى كه بار سنگينى بر دوشش نيست، مثل آن كسى است كه مال زيادى ندارد؛ از او حساب بخواهند، سرانگشتى يك چند قلم بيان خواهد كرد، خلاص خواهد شد. آن كسى كه مالِ زياد دارد، اندوخته اى دارد، رشته هاى گوناگون درآمدى دارد، طبعاً اگر از او حساب بخواهند، با يك كلمه و دو كلمه، اين حساب تمام نميشود. اگر طرف حساب، دقيق باشد و بخواهد مو را از ماست بكشد و بخواهد سختگيرى كند، بخواهد با عدالت رفتار كند، طبعاً خيلى مشكل خواهد شد؛ قدم به قدم اين را بايست جواب داد: اين پول را از اينجا به دست آورديم، اينجا خرج

كرديم، به اين دليل به دست آورديم، به اين دليل خرج كرديم. مسئوليت هم همين جور است. حالا الحمدللَّه شماها على الظاهر افراد مالدار و پولدار و ثروتمندى نيستيد - ان شاءاللَّه كه نباشيد - ليكن سنگينى مسئوليت شما از سنگينى آن مال بيشتر است. از ما سؤال ميكنند: در فلان قضيه، شما مسئوليتتان چه بود؟ جزئيات مسئوليت را بايد بدانيد. اگر ندانيم، سؤال ميكنند كه چرا نميدانستى مسئوليتت اين است؟ چطور غفلت كردى؟ وقتى كه بدانيم، ميگويند حالا اين مسئوليت را چطور ادا كرديد؟ طول ميكشد تا شرح بدهيم، تا بيان كنيم، تا عذر بياوريم. و همه بدهكاريم. همه ى بشريت، همه ى خلق عالم، در مقابل محاسبه ى الهى بدهكارند. هيچ كس نميتواند بگويد من ميزان اعمالم به قدر كفاف پاسخگوست؛ انبياء هم نميتوانند بگويند؛ لذا استغفار ميكنند. انبياء و اولياء هم تا لحظه ى آخر استغفار ميكنند، طلب مغفرت ميكنند. امام سجاد در دعا ميفرمايد: «و عدلك مهلكى»؛ عدالت تو، پدر من را در مى آورد. لذا عرض ميكنيم: «عاملنا بفضلك». اگر بحث عدالت پيش بيايد و بخواهند مو را از ماست بكشند، و اگر در كارهايمان دقت كنيم، واويلاست. بايد از خداى متعال فضل او را بخواهيم، اغماض او را بخواهيم، گذشت او را بخواهيم. البته يك حرف هست كه آن را ميشود در پيشگاه خداى متعال عرضه كرد؛ و آن اين است كه من به قدر توانِ خودم تلاش كردم. اگر بتوانيم اين را بگوئيم، خوب است. به قدرى كه ميفهميدم، به قدرى كه ميتوانستم و ميدانستم، تلاش كردم؛ ديگر حالا كم و زياد و نقص و مشكل و كمبود و اينهايش را عفو كن؛ اينجورى ميشود.

پس بايد همتمان را بگماريم به اينكه از همه ى نيرو و توان و استعداد و ظرفيت استفاده كنيم. البته هر انسانى ضعفى دارد، مشكلى دارد، كمبودى دارد؛ اينها را هم به خدا محول كنيم؛ ليكن تلاش خودمان را بكنيم، از ظرفيت كم نگذاريم. حالا ما عرض كرديم: همت مضاعف، كار مضاعف. اين مضاعف فقط به معناى دو برابر نيست. اگر همت كنيد، بكنيد ده برابر، جا دارد. آنچه كه خيلى مهم است، ظرفيتهاى موجود در جامعه است. ما در همه ى زمينه ها مثل يك معدنِ استخراج نشده يا نيمه استخراج شده هستيم. اهل فن و متخصصين و كارشناسان در همه ى زمينه ها - مثل زمينه هاى اقتصادى، زمينه هاى فنى، زمينه هاى علمى - به ما ميگويند ظرفيتهاى كشور، ظرفيتهاى بى نظيرى است. دوستانى كه اهل هر رشته اى، هر بخشى از كارهاى مهم جامعه هستند و با مسائل آشنايند، آنها در بخش خودشان وقتى گزارش ميدهند، وقتى مقايسه ميكنند، وقتى ما را، ملتمان را، كشورمان را با خيلى كشورهاى ديگر تطبيق ميكنند، ما را به اين نتيجه ميرسانند كه ظرفيتهاى ما خيلى زياد است. در زمينه ى اقتصادى، ظرفيت كشور خيلى بالاست. در زمينه ى علمى، ظرفيت كشور واقعاً حيرت آور است. يك مقدار كه انسان حركت را سريع تر ميكند، جدى تر ميكند، فشارى وارد مى آيد و اصرارى صورت ميگيرد، انسان مى بيند ناگهان همين طور گلهائى است كه در اين باغ ميشكفد؛ نهالهائى است كه در اين بوستان ميبالد، كه انسان هيچ تصورش را نميكرد و گمانش را نداشت؛ اما مى بينيم شد و ميشود. در بخشهاى مختلف فرهنگى هم وقتى انسان نگاه ميكند، مى بيند آمادگى ها زياد، استعدادها جوشان، نفرات بااستعداد و فراوان است. در زمينه هاى

فناورى هم انسان مى بيند حركت ممكن در كشور، خيلى عظيم و دهشت انگيز است. كارهاى بزرگى ميشود انجام داد. اينها ظرفيتهاى كشور است. حالا اين ظرفيتها در بخشهاى مختلف دست من و شماست. اگر چنانچه اين ظرفيتها را نشناسيم، كوتاهى كرديم؛ اگر بشناسيم و براى به كارگيرى اين ظرفيتها همت نكنيم، كوتاهى كرديم؛ اگر به يك حد متوسطى قانع بشويم، كوتاهى كرديم. بايد به سمت قله حركت كنيم. درست مثل ورزشكارى كه استعداد بدنى دارد، قواره ى اندامى او قواره ى مناسبى است، امكانات ورزشى هم جلويش هست؛ او ديگر نميتواند بگويد من هر روزى نيم ساعت، بيست دقيقه نرمش ميكنم؛ او بايد برود به سمت قهرمانى؛ قله را بايد در نظر بگيرد. در كارهاى اخروى هم همين جور است، در كارهاى معنوى هم همين جور است، در حركت توحيدى هم همين جور است؛ به كم نبايد قانع شد. در طلب ثواب الهى هم همين جور است؛ به كم نبايد قانع شد. خوب، اگر ما اين همت بلند را به كار نگرفتيم، ظلم كرديم، كوتاهى كرديم. اين كوتاهى ما هم ظلم است؛ هم ظلم به خود ماست - چون مورد مؤاخذه ى الهى قرار ميگيريم - هم ظلم به كسانى است كه استحقاق اين را دارند كه از اين ظرفيتها استفاده كنند و بهره مند شوند. اگر بهره مند نشدند، ما تقصير كرديم. گفتن اين حرفها آسان است. عمل كردن و حركت كردن، دشوار است؛ احتياج به همت دارد. بدانيم هم كه خداى متعال به ما كمك ميكند. هر كسى كه دنبال يك هدفى باشد و نيرويش را به كار بگيرد، خدا كمكش ميكند. در كار دنيائى هم باشد، خداى متعال

كمك ميكند؛ «كلّا نمدّ هؤلاء و هؤلاء».(1) همان كسانى كه دنبال دنيا هستند، خدا ميگويد كمكشان ميكنيم. اگرچه وقتى مصروف دنيا شدند، ديگر از آخرت نصيبى نخواهند داشت. هم آنهائى را كه دنبال آخرتند، كمك ميكنيم، هم آنهائى را كه دنبال دنيايند. آخرت هم فقط نماز شب و دعا و ذكر و توسل و اينها نيست. البته اينها هم وسائل است؛ ليكن خدمت به مردم، حضور در آنجائى كه لازم است، اينها همه اش كارهاى خدائى است. شما ببينيد در صدر اسلام، آن كسانى كه ممدوح واقع شدند - حالا توى فرهنگ ما، بر طبق عقيده ى ما - بيش از آنچه كه به خاطر نماز و عبادتشان ممدوح واقع شدند، به خاطر موضعگيرى هاى سياسى شان، اجتماعى شان و مجاهدتشان ممدوح واقع شدند. ما ابى ذر را، يا عمار را، يا مقداد را، يا ميثم تمار را، يا مالك اشتر را كمتر به عبادتشان مدح ميكنيم. تاريخ، اينها را به آن مواضعى ميشناسد كه اين مواضع، تعيين كننده بود؛ حركت كلان جامعه را توانست هدايت كند، شكل بدهد و به پيشرفت اين حركت كمك كند. آنهائى هم كه مذمت شدند، همين جور. خيلى از بزرگان كه مورد مذمت قرار گرفتند، به خاطر شرب خمر مذمت نشدند، به خاطر بى نمازى مذمت نشدند؛ به خاطر عدم حضور در آنجائى كه حضورشان لازم بود، مذمت شدند. تاريخ، اينجورى ثبت كرده؛ نگاه كنيد، ببينيد. پس كار خدا، كار معنوى، كار توحيدى، منحصر نيست در نماز خواندن؛ اگرچه نماز را دست كم نبايد گرفت. نماز پشتوانه ى همه ى اينهاست. تلاوت قرآن، تدبر در قرآن، تضرع پيش خداى متعال، خواندن ادعيه ى مأثور - صحيفه ى سجاديه، دعاى امام حسين،

دعاى كميل، بقيه ى اين ادعيه اى كه هست - اينها همه اش كمك كننده است؛ روان كننده ى حركت موتور وجود انسان است؛ كه اگر چنانچه شما با خدا انس داشتيد و ميان خودتان و خدا را درست و اصلاح كرديد، اين كارها را راحت تر انجام ميدهيد؛ با رغبت بيشتر، با شوق بيشتر انجام ميدهيد. بنابراين كسى كه ميخواهد كار خدا را بكند، خداى متعال كمكش ميكند. كسى بخواهد كار دنيا را هم بكند، همين جور. اينهائى كه دنيا، يا مقام دنيا، يا پول دنيا، يا عيش دنيا، لذتهاى جنسى و امثال اينها برايشان هدف و غرض و مآل بود - كه حالا در دنيا نمونه هايش را زياد مشاهده ميكنيد - اينها هم وقتى كه در راه همان هدفِ خودشان تلاش كردند، خدا كمكشان ميكند. كمك الهى به اين است كه وسائل را در اختيارشان ميگذارد. همت ميكنند، از اين راه ميروند، هدفشان هم فقط هدف مادى است؛ لذا به آن هدف ميرسند. البته چون آن جانب اصلى را كه جانب معنوى و الهى و اخروى است، نديده گرفتند، آنجا ضرر ميكنند؛ اما در اين قسمتى كه هدف گرفتند، پيش ميروند. خوب، حالا شما آقايان و خانم هائى كه اينجا تشريف داريد، مسئولين هستيد و اين حرفهائى كه ما به شما عرض ميكنيم، حرفهائى است كه خود شماها به مردم ميگوئيد؛ حرفهاى جديدى براى شماها نيست؛ تذكر است ديگر. انسان احتياج دارد به تذكر. در يادآورى، نتائج بزرگى هست كه در دانستن، آن نتائج نيست. خيلى چيزها را انسان ميداند، اما بايد مرتب به انسان يادآورى بشود. توجه كنيم كه ما كجا هستيم، چه كار داريم ميكنيم، هدف چيست؟

هدف، اين يك شاهى صنار دنيا نيست كه ما به خاطر آن، وظيفه ى بزرگ را فراموش كنيم و اهداف عالى را زير پا بگذاريم. هدف، مدح و تمجيد اين و آن نيست كه مثلاً فرض بفرمائيد چند صباحى به يك كرسى اى تكيه بزنيم، چهار نفر جلوى ما خم و راست بشوند يا اطاعت كنند. اينها كه براى بشر كوچك است. هدف، فلاح است؛ نجاح است - «قد افلح المؤمنون»(2) - بايد آن را هدف گرفت. بايد به فكر زندگى حقيقى بود، كه اين زندگى حقيقى شروع خواهد شد؛ حالا دير يا زود، براى همه ى ماها، چند روز ديگر، چند ساعت ديگر، چند سال ديگر؛ بالاخره آن زندگى حقيقى با مرگ مادى و جسمانى آغاز خواهد شد. هدف اين است كه آنجا را آباد كنيم؛ همه ى اينها مقدمات است. يكى از چيزهائى كه خيلى مهم است - چون حالا تقريباً همه ى مسئولين قوا، از هر سه قوه اينجا تشريف داريد - يكپارچگى در حركت است؛ ولو يكپارچگى در فكر و نظر و سليقه نباشد، كه نه ممكن است، نه آنقدر هم مطلوب است. اختلاف سلائق و اختلاف نظرات به مباحثه مى انجامد، و مباحثه به كشف عرصه هاى جديد منتهى ميشود. بنابراين ما هيچ توصيه نميكنيم كه حتماً همه در همه ى مسائل يكسان فكر كنند؛ نه، اصلاً ممكن هم نيست و امكان ندارد. اختلاف در نظر و در سليقه و در فكر و در فهم، خودش از اول خلقت بشر وسيله اى شده است براى پيشرفت انسان. اما با وجود آن اختلافاتى كه وجود دارد، هماهنگى در حركت لازم است. اگر كاروانى باشد، افراد كاروان بين خودشان اختلافاتى داشته

باشند، بحثى داشته باشند، دعوائى داشته باشند، مباحثه ى علمى داشته باشند، مباحثه ى سياسى داشته باشند، مباحثه ى در مسائل گوناگون و روزمره داشته باشند، با هم هم بحث كنند - اين ايرادى ندارد - به نتيجه رسيدند، چه بهتر؛ به نتيجه هم نرسيدند، نرسيدند؛ ايرادى ندارد؛ اما اين حركتى كه دارد انجام ميگيرد، متوقف نشود. اينجور نباشد كه اين مباحثه موجب بشود كه وسيله ى راهوارى كه زير پايشان است، اين را از كار بيندازند، مشغول مباحثه شوند؛ يا احياناً بگويند حالا كه در اين مسئله ى علمى به نتيجه ى واحدى نرسيديم، پس تو از آن راه برو، من از اين راه؛ نه آقا، داريم ميرويم؛ هدف مشخص است. سه قوه بايد اينجورى حركت كنند. دوستان عزيز! برادران و خواهران عزيز كه در سه قوه تشريف داريد! مراقب باشيد وحدت حركت، يكپارچگى در حركت و در تصميمهاى بزرگ، حفظ شود؛ اختلافات به اختلافات در كار اساسى نينجامد. ما الان برنامه ى پنجم را در پيش داريم. برنامه ى پنجم الزامات خيلى زيادى بر دوش همه گذاشته. البته وسط ميدان، طبعاً دولت است، كه مجرى است؛ اما دستگاه قوه ى مقننه، دستگاه قوه ى قضائيه، دستگاه هاى جنبى اى كه وجود دارند، اينها همه، هم مسئولند، هم مؤثرند. اگر بنا باشد كه سر قدم به قدم كارها و حرفها بگوئيم حالا كه اينجور شد، پس هيچى، همكارى نميكنيم، كار پيش نميرود. همكارى كنيد، كمك كنيد و براى آن كسى كه در وسط ميدان اجراء قرار دارد، تسهيلات فراهم كنيد. البته مصالح را در نظر بگيريد، ليكن كمك كنيد كه كار اجرائى بخوبى انجام بگيرد و پيش برود. من توصيه ى مؤكد دارم به همكارى دستگاه هاى سه گانه

و قواى سه گانه، تا بتوانيم ان شاءاللَّه چشم انداز را تأمين كنيم. اهداف چشم انداز، اهداف خيلى مهمى است. البته اگر همت مضاعف كنيد، از آن اهداف، جلوتر هم ميرويد؛ اين ممكن است و هيچ استبعادى هم ندارد. الان مشاهده ميكنيم كه ما از زمان بندى فرضى در مورد اهداف چشم انداز، در بعضى از بخشها جلو هم هستيم. ممكن است در بعضى از بخشها هم يك خرده عقب باشيم، اما در بعضى از بخشها حتماً طبق آن زمان بندى فرضى كه انسان در ذهن دارد، جلو هم هستيم و مشكلى نداريم. ميتوان از آن اهداف جلوتر هم برويم. احتياج به اين معنا هست كه ما بتوانيم جلوتر برويم، بتوانيم حركت كنيم، تلاش كنيم. پس همت مضاعف لازم است. هم در زمينه هاى اخروى، هم در زمينه هاى دنيوى بايد تلاش كرد. دوستان در زمينه هاى فردى و ارتباطات خود با خدا هم هرچه ميتوانند، همت و كار را مضاعف كنند؛ اين هم به دست غفلت و فراموشى سپرده نشود. مسائل شخصى و فردى - آنچه كه بين هر كسى با خداست - خيلى اهميت دارد. اگر وارد بشويم و با اين چيزها انس پيدا كنيم، ان شاءاللَّه خداى متعال هم بيشتر كمك خواهد كرد؛ كمااينكه تا الان هم خداى متعال به ما خيلى كمك كرده. مسائل فرهنگى هم خيلى مهم است. فرهنگ عمومى خيلى مهم است. چهره ى دينى در زندگى عمومى مردم خيلى مهم است. چهره ى دينى و ظاهر دينى - كه البته ان شاءاللَّه خبر از باطن خواهد داد - خيلى حائز اهميت است. خوب، بايد تشكر هم بكنيم از برادرانى كه در ايام تعطيلات نوروزى خيلى تلاش كردند؛ از نيروى انتظامى بگيريد، تا

صدا و سيما، تا دستگاه هاى بهدارى و بيمارستانها و اورژانسها و چه و چه. دستگاه هاى گوناگون خدمات زيادى را متقبل شدند، براى اينكه مردم بتوانند آسايش خودشان را داشته باشند. در بخشهاى دولتى، در بخشهاى گوناگون، تلاشهاى خيلى خوبى انجام گرفت. واقعاً بعضى همت كردند، كار كردند، براى مردم آسايش و شادى و راحتى و امنيت را حفظ و تأمين كردند؛ اينها خيلى باارزش است. و چقدر خوب است كه دستگاه هاى رسمى، كار خود را از همان اوان اتمام تعطيلات رسمى شروع كنند. خوشبختانه بعضى ها خيلى تلاش كردند، خيلى حضور داشتند. از اول روزهاى فروردين كه ماها در تعطيلات بوديم، ميديديم بعضى ها تلاش ميكردند، بودند، حضور داشتند، كارهاى خوبى انجام ميگرفت. هرچه بتوانيد فرهنگ كار و تلاش و حضور در عرصه ى كار و سنگر كار را گسترش بدهيد، خيلى خوب است؛ اين به حركت جامعه و نشاط جامعه كمك خواهد كرد. اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند متعال به همه توفيق بدهد، همه تان را تأييد و كمك كند. ان شاءاللَّه اين مسئله ى هدفمند كردن يارانه ها هم كه حالا شنيدم باز يك توافقهائى دارد صورت ميگيرد، به بهترين شكل توافقى صورت بگيرد و كارهاى خوبى انجام شود و مردم بتوانند طعم تدابير شماها و تلاش شماها را ان شاءاللَّه بچشند و بهره ببرند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) اسراء: 20

2) مومنون: 1

بيانات در ديدار مسئولان و شخصيت هاي علمي سياسي

بيانات در ديدار مسئولان و شخصيت هاي علمي سياسي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ان شاءاللَّه حلول سال جديد بر همه ى شما برادران و خواهران عزيز مبارك باشد. بالاخره اين گذران فصول و سالها بايد به ما در طول عمرمان، تجربه ها و عبرتهائى را بياموزد. فرمود: «يا محوّل الحول»؛ سال را تحويل ميكند.

تحويل سال فقط در تحويل فصل زمستان به فصل بهار نيست؛ همه ى فصول در واقع تحويل ميشوند. يك وقت فصل بهار است، يك وقت فصل تابستان است، بعد پائيز و برگ ريزان شروع ميشود. زمستان و سرما كه ظاهرش سخت و خشن است، اما باطنش در واقع مايه ى حيات بهار است. تحويل حول، يعنى اين؛ فصول تبديل به يكديگر ميشوند.

احوال گوناگون طبيعت، پى درپى مى آيند و تغيير پيدا ميكنند؛ اينها همه اش آيات الهى است. ما عادت كرديم، اهميت آنها را نميفهميم؛ والّا اگر انسان به اين تغيير و تحولى كه در طبيعت وجود دارد، عادت نكرده باشد و بار اوّلى باشد كه اينها را مى بيند، خواهد ديد كه خيلى حوادث شگفت آورى است. همين روئيدن گياهان، نو شدن طبيعت، بارور شدن درختان، اينها همه علائم قدرت الهى است كه همين طور ما با چشمِ عادت كرده ى خودمان از اينها آسان ميگذريم. در نفس خود ما هم همين جور است، وجود خود ما هم همين جور است.

تغييرات را غالباً انسان حس نميكند. تغييراتى به وجود مى آيد، نميفهميم. خيلى از اين بى توجهى ها در نهايت به ضررهاى بزرگ منتهى ميشود. فرض بفرمائيد كه يك رونده اى در راهى دارد حركت ميكند، غفلت ميكند، يك زاويه ى پنج درجه اى، ده درجه اى به وجود مى آيد. انسان هيچ متوجه نيست. پنج درجه زاويه، چيزى نيست كه انسان را به خودش متوجه كند. بعد هر چه كه در اين جهت حركت ميكند، هى فاصله ى او با همين پنج درجه - اگر اين پنج درجه به ده درجه و پنجاه درجه هم نرسد، همين طور پنج درجه باشد - و شكاف بين او با اين خط صحيحى كه بايد

از آن حركت ميكرد، بيشتر ميشود. يك وقت انسان به خود مى آيد، مى بيند اى بابا، چه فاصله ى عميقى به وجود آمده. اينكه ميگويند تقوا، براى همين است. تقوا يعنى لحظه به لحظه خود را پائيدن، خود را مواظبت كردن؛ انسان حواسش جمع باشد كه چه كار دارد ميكند. اين نمازى كه روزى پنج بار براى ما معين شده است، واقعاً از بزرگترين نعمتهاى خداست. اگر اين نماز نبود، ماها خيلى در غفلت غرق ميشديم. اين نماز، ما را به خود مى آورد. آن وقت اقتضاء ميكند كه پس نماز را درست و با توجه بخوانيم. اگر نماز با توجه خوانده شود، اين كمك ميكند به اينكه انسان متوجه خودش باشد.

پس ببينيد در حركت سال 88 به 89 كه يك ساعتى برايش معين ميكنيم - كه اين ساعت مثل بقيه ى ساعات عمر است؛ از لحاظ طبيعى، از لحاظ اندازه گيرى هاى گوناگون، اين ساعت آخر سال 88 با ساعت اول سال 89 هيچ تفاوتى ندارد؛ يك حدى معين كردند - اگر غفلت بكنيم، توجه نميكنيم به گذر طبيعت و تحول طبيعت؛ اگر به اين تغيير و جابه جائى توجه كنيم، طبعاً ميفهميم و احساس ميكنيم. اين احساس را انسان بايد در همه ى تحولات زندگى با خودش همراه داشته باشد. در واقع ميتوان اين را به محتواها و ظرفيتهاى نوروز اضافه كرد.

عيد نوروز كه يك عيد على الظاهر غير دينى است، عيد ملى است، جنبه ى دينى و يادآورى دينى ندارد؛ اگرچه حالا در بعضى از روايات دارد كه «النّيروز من ايّامنا»: از روزهاى ماست - حالا نميدانيم چقدر اين روايات اعتبار و استحكام سندى دارد - اما محتواى دينى در همه ى

حوادث زندگى انسان وجود دارد؛ از جمله در اين عيد. خوشبختانه مردم ما توجه دارند، دعا ميخوانند، ذكر ميگويند، در مشاهد مشرفه شركت ميكنند؛ حتّى كسانى كه به شهرها و مراكزى ميروند كه على الظاهر مشاهد مشرفه ى معروف هم ندارد، آنجا اگر امامزاده اى پيدا شود، ساعت تحويل را حتماً توى امامزاده ميگذرانند؛ اگر مثلاً فرض كنيد عيد را به شيراز ميروند، ساعت تحويل را در شاهچراغ ميروند؛ اين يك عادت بسيار پسنديده اى است در بين مردم ما. هرچه بتوان محتواهاى دينى را در همه ى حوادث زندگى و پديده هاى زندگى افزايش داد، اين به نفع ماست.

دين، ايمان دينى، توجه دينى، ضامن سعادت انسان است. بشر بدون دين وضع بدى پيدا ميكند. همه ى ادوار هم همين جور بوده، الان هم همين جور است. الان هم اين كسانى كه دنيا را منهاى دين و با تخليه ى دين خواستند اداره كنند، دچار مشكلات صعب عجيبى هستند. اين مشكلات مثل مشكلات جسمانى و روزمره ى انسان نيست كه فوراً خودش را نشان بدهد؛ نه، يك وقتى نشان ميدهد كه ديگر قابل علاج نيست. وقتى كه بناى بى مهار قرار دادن شهوات جنسى گذاشته شد، وقتى سياستها اين شد، فرهنگ اين شد، كار به اينجا ميرسد كه امروز شما نگاه ميكنيد يك مقام رسمى، يك وزير، مراسم ازدواج جنسى ميگيرد1 و از دنيا خجالت نميكشند! اين بعد منتهى خواهد شد به اينكه با محارمِ خودشان هم بتوانند ارضاء شهوت جنسى كنند! امروز اين عيب است، امروز اين را قبول ندارند؛ اما بلاشك به اينجا خواهد رسيد؛ يعنى اين روند، دنباله اش همين است. امروز اين فضاحت در دنياى غرب هست. نتيجه ى دنياى بى دينى اين است.

نتيجه ى دنياى بى دينى، تلاشى خانواده است؛ بيگانه شدن انسانها از همديگر است، و مشكلات فراوانى كه در زندگى بشر وجود دارد.

بشر بايد به دين برگردد، و برميگردد و شروع كرده به برگشتن؛ چه بخواهند، چه نخواهند، اين خواهد شد. و در اين حركت عظيم، اسلام آن نقطه ى درخشان است؛ آن نگين اصلى در گردونه و منظومه ى توجهات معنوى به اديان است. اسلام ميدرخشد. ميخواهند جلوى اسلام را بگيرند، نميتوانند.

دشمنى با جمهورى اسلامى هم يك قسمت عمده اش مربوط به اين است؛ چون ميدانند اين حركتِ دينى است، اين ايمانِ دينى است كه مردم را به راه انداخته، در صحنه ها نگه داشته؛ آنها را در مشكلات، در دست اندازهاى خطرناك، در پيچهاى خطرناك هدايت كرده؛ اين را مى بينند و ميفهمند. البته خيلى از اين سياستمدارها، سياستگذارهاى واقعى نيستند؛ مجريان سياستهايند، ظواهر را مى بينند؛ اما آن كسانى كه طراحان سياستهاى بين المللى هستند، كه واقعاً با هدايت آنها دارد اين دنياى مادى حركت ميكند، آنها ناگزير ميفهمند قضيه اين است؛ چاره اى هم ندارند.

البته سعى ميكنند دنياى اسلام را مشغول كنند. امروز همين قضاياى فلسطين در سايه ى مشغول شدن دنياى اسلام به مسائل فرعى دارد اتفاق مى افتد. واقعاً امروز در فلسطين فاجعه آفرينى است، در غزه فاجعه آفرينى است، در كرانه ى باخترى هم فاجعه آفرينى است. قضاياى حرم ابراهيمى را نبايد دست كم گرفت؛ اينها خيلى مهم است. به خاطر اقامه ى نماز، مسلمانها را از پايگاهشان و خانه شان بيرون كنند و راه ندهند! اسلام زدائى از آثار اسلامى، يكى از آن كارهاى بسيار خطرناكى است كه دارد جلوى چشم مسلمانهاى عالم اتفاق مى افتد. از بس همه مشغولند، سرگرم چيزهاى فرعى و جزئى هستند، نميفهمند در دنياى

اسلام چه دارد ميگذرد. توطئه عليه دنياى اسلام اين است.

امروز سازمان كنفرانس اسلامى كه وظيفه و اساس فلسفه ى وجودى اش اصلاً دفاع از فلسطين و مسئله ى فلسطين بوده، واقعاً وظيفه دارد كه ايستادگى كند؛ دنياى اسلام را در مقابل اين حركت موذيانه ى صهيونيستها و حاميانشان - كه اغلب دولتهاى مستكبر غربى، على رغم اختلافاتى كه دارند، در اين پشتيبانى سهيم و شريكند - بسيج كند.

دنياى اسلام بايستد، و ميتواند. ظرفيتهاى دنياى اسلام براى ايستادگى در مقابل خباثتها و طمع ورزى هاى صهيونيستها خيلى بالاست. همه ى توجه فوراً متوجه نفت ميشود؛ مسئله ى نفت نيست. اينجا مركز دنياست، بزرگترين بازارهاى مصنوعات غربى توى اين منطقه است، آبرويشان به اينجا وابسته است، مهمترين گذرگاه هاى جهانى در اختيار اين مجموعه ى كشورهاى مسلمان است؛ اين چيزها رگهاى حيات دنياست، دست مسلمانهاست؛ مسلمانها از اينها استفاده كنند، ميتوانند.

از همه ى اينها هم كه بگذريم، منطق سياسى و حرف سياسى در دنياى امروز كارگر است. ميتوانند بخواهند، بدون اينكه حتّى از اين ابزارها بخواهند استفاده كنند. نفس خواستن دولتها و ملتها، وزنه ى عظيمى در حوادث جهانى است. متأسفانه از اين استفاده نميشود، غفلت ميشود.

به هر حال ما خودمان درس بگيريم. ما مسائلمان را تقسيم كنيم به مسائل اصلى و غير اصلى؛ به اصلى ها بپردازيم. مسائل اصلى در كشور ما زياد است؛ بخشى اش مربوط به مسئولين است، بخشى اش مربوط به فرهنگ سازان است، بخشى اش مربوط به مؤسسات عظيم و وسيعى است كه خوشبختانه در كشور وجود دارد؛ هركدام وظيفه اى دارند، كارى دارند. به هدايت اين مردم و به هدايت نظام و پيشبرد نظام بينديشيم و بپردازيم. ان شاءاللَّه خداوند ماها را از خواب غفلت بيدار كند، بتوانيم وظائفمان را درست

تشخيص بدهيم، بشناسيم و بر طبق آنها ان شاءاللَّه عمل كنيم. ان شاءاللَّه بر همه ى شماها سال مبارك باشد و مشمول دعاى حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

1) اشاره به ازدواج همجنس گرايانه ى وزير مشاور در امور خارجى دولت انگليس با منشى يك شركت، در پارلمان اين كشور.

بيانات در ديدار فرماندهان ارشد نظامي و انتظامي

بيانات در ديدار فرماندهان ارشد نظامي و انتظامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تبريك عرض ميكنيم عيد نوروز و فرا رسيدن بهار را - كه فصل طراوت و شادابى و تجديد حيات است - به همه ى شما برادران عزيز، كه بارهاى سنگينى را بر دوش داريد و ما تلاشها و زحمات و كوشش وسيع شما را در بخشهاى مختلف و مربوط به خودتان شاهد هستيم. ان شاءاللَّه خداوند اين زحمات را از همه ى شماها قبول كند و توفيق بدهد كه بتوانيد - همان طور كه امسال به ملت ايران عرض كرديم - با همت مضاعف و چند برابر و همچنين كار مضاعف و تلاش مضاعف و چند برابر، ان شاءاللَّه ميدانهاى وسيع ديگرى را پيش برويد، فتح كنيد و نيروهاى مسلح جمهورى اسلامى را واقعاً به آن نقطه اى برسانيد كه شايسته ى اين نظام و شايسته ى عناصر مؤمن و صادق و خدمتگزارى مثل شماهاست.

واقعاً يكى از نعمتهاى بزرگ خداوند در اين دوران براى نيروهاى مسلح، وجود مسئولان صادق و صميمى است؛ اين را انسان واقعاً بايستى نعمت بزرگى بداند و آن را شكر بگويد. اين پديده اى كه در نظام جمهورى اسلامى خودش را نشان داد و در دوران دفاع مقدس تجلى و تبلور پيدا كرد، يعنى پديده ى «خود را فرع هدف دانستن، نه اينكه هدف را وابسته و تابع خود

كردن»، پديده ى بسيار مهمى است؛ حقيقتاً جاى سپاسگزارى دارد. نه اينكه ما آدمهاى ناخالص و شائبه دار در طول اين دورانها نداشتيم و نداريم؛ چرا، بالاخره همه جور روحيه اى، خُلقى در همه ى قشرها و همه ى طبقات و همه ى افراد وجود دارد؛ ليكن نگاه غالب، اين است. من وقتى به فرماندهان عزيزمان - كه شماها باشيد - نگاه ميكنم، واقعاً خداى متعال را شكر ميكنم كه به اين ملت تفضل كرده و چنين عناصر مؤمن و بااخلاصى را بر اين كارهاى بزرگ گماشته.

خوب، خود شما آقايان هم كه مورد سپاس هستيد، نعمت خدا براى ما هستيد، بايد خدا را شكر كنيد كه اين توفيق را، اين فرصت را در اختيار شما گذاشته كه اين كارهاى مهم را انجام دهيد. همه ى ماها - هم من، هم شماها هر كدامتان تك تك - ميتوانستيم يك آدمى باشيم در امر زندگى شخصى خودمان فعال؛ يك تاجر خوب، يك روحانى خوب، يك دانشگاهى خوب؛ تلاشهائى بكنيم براى خودمان، شخص خودمان، وزرى هم پيش خداى متعال نداشته باشيم؛ چون اين كارى كه ماها ميكنيم، تويش امكان وزر و وبال هم خيلى زياد است؛ شانه ها زير قوه ى سنگين قرار دارد؛ ميتوانستيم اينجورى نباشيم، يك زندگى معمولى داشته باشيم؛ اما طبعاً اين نقش آفرينى را كه امروز شما در كشور و نظامتان داريد، آن را هم نداشته باشيد. پس اين شكر دارد كه شما در جائى قرار گرفته ايد كه ميتوانيد نقش آفرين باشيد. حضور شما، اراده ى شما، معرفت شما، درجه ى اخلاص شما ميتواند در سرنوشت كشور، در تاريخ كشور، در آينده ى اين ملت، نه آينده ى ده سال و بيست سال، آينده ى صد سال و دويست

سال براى اين كشور اثر بگذارد؛ كه اگر اين اثر يك اثر نيكى بود، آن وقت اين صدقه ى جاريه، برتر از همه چيز است و هيچ چيز با آن معادل نيست. شما بتوانيد يك خطى را ترسيم كنيد، يك كارى را انجام دهيد كه تا سالهاى متمادى بر اساس آن كار، يك ملت سعادت داشته باشند، از دين و دنيا برخوردار باشند، اين چيزى نيست كه هيچ عبادتى، هيچ نماز شبى، هيچ خدمت متوسط و معمولىِ متعارفى به خلق اللَّه با اين معادله كند؛ خيلى چيز بالائى است. اين فرصت را خدا به من و شما داده است؛ پس بايد شكرگزارى كنيم. منتها مثل همه ى كارهاى بزرگ، همچنان كه غنيمت آن زياد است، غرامت آن هم سنگين و خطرناك است؛ »من له الغنم فعليه الغرم«؛ با هم مبادل است؛ مثل ارتفاع بالا در حركت كوهنوردى است. اگر انسان از آنجا پرتاب شود، خطرش خيلى بيشتر از اين است كه مثلاً از يك مترى و دو مترى زمين پرتاب شود. اما خوب، آنجا نقطه ى عالى است؛ نقطه ى بالاست. هرچه جايگاه بالاتر، خطرها هم بيشتر.

راهِ بستن اين خطرها هم ملاحظه ى تكليف و مبارزه ى با هواى نفس است. اينجور نيست كه انسان را در يك مجموعه ى ابهام قرار داده باشند كه ندانيم پس چه كار كنيم؛ نه، با هواى نفسِ مخالف شرع و مخالف دين مبارزه و معارضه كردن و وظيفه و تكليف و واجب را دائماً مورد ملاحظه قرار دادن. اگر اين خط را برويد - كه البته خط آسانى نيست، مشكل است - معلوم است كه چه كار بايد كرد. لذا به نظر من از جمله ى

كارهائى كه امثال ما و شما بايد داشته باشيم، اين است كه از خداى متعال بخواهيم و بگوئيم: پروردگارا ! اين نعمتى را كه به ما دادى - يعنى فرصت حضور در يك جايگاه مؤثر، در سرنوشت كشور و ملت - به نقمت تبديل مفرما؛ اين را كه موجب اجر است، موجب وزر قرار نده. خوب، اين بسته به تلاش خود ماست. از خدا كمك بخواهيم، همت كنيم، تلاش كنيم؛ خواهد شد.

نيروهاى مسلح - همچنان كه در بيان اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) هست - حصارند؛ حصن و حصارِ بركشيده ى در پيرامون يك ملت و يك كشورند. حصار هميشه بايستى پابرجا باشد، حصار بايد رخنه پيدا نكند؛ لذا نيروهاى مسلح هميشه بايستى استوارى خودشان را حفظ كنند. در داخل حصار، حوادث و شرائط گوناگونى پيش مى آيد؛ يك عده خوابند، يك عده بيدارند، يك عده دعوا ميكنند، يك عده مشغول عروسى اند، يك عده مشغول عزايند؛ اما اين حصار بايد در همه ى اين احوالات مستحكم باقى بماند. با اين چشم به نيروهاى مسلح نگاه كنيد. اين استحكام بايد دائم باقى باشد. اگر اين استحكام بود، اگر نگهبانانى كه بر روى حصار دارند نگهبانى ميدهند، دائم هشيار بودند، مراقب بودند، حركات دشمن را رصد كردند، از هيچ نقطه اى غافل نشدند، امنيت داخل حصار محفوظ خواهد بود؛ در سايه ى آن امنيت، مردم به دين و دنيا ميتوانند برسند؛ كه اگر امنيت نبود، نميتوانند. پس پرداختن به استحكام نيروهاى مسلح، يك اصل دينىِ غيرقابل اغماض است. همه بايستى مراقب باشند، خود نيروهاى مسلح هم بايد مراقب باشند، دولتها هم بايد حواسشان باشد، مردم هم بايد حمايت كنند؛ اين حصار

بايستى مستحكم باشد. در همه ى احوال، هر اتفاقى در داخل رخ ميدهد، حصار نيروهاى مسلح بايد محفوظ باشد.

خوب، اين تشبيه معقول به محسوس است. حصار در هر جا يك معنائى دارد. شما حصاريد؛ ارتش يك جور حصار است، سپاه يك جور حصار است، بسيج يك جور حصار است، نيروى انتظامى يك جور حصار است، حفاظت اطلاعات يك جور حصار است؛ هر كدام در آن وظيفه هاى تعيين شده و تعريف شده ى خودشان بايستى آن جنبه ى حصار بودن خودشان و لزوم استحكام اين حصار را مراعات كنند و نگه بدارند.

دنيا هم دنياى زورگوئى است؛ دنياى ظلم است؛ دنياى خوبى نيست؛ دنياى بدى است؛ دنياى جاهليت است؛ دنياى غلبه ى شهوترانها و زورگوها بر اكثر مردم جهان است. در يك چنين دنيائى خيلى بايد مراقب بود، خيلى بايد هوشيارانه عمل كرد، مدبرانه عمل كرد، شجاعانه عمل كرد. مى بينيد رفتار اين سران دنيا را؛ براى اطماع خودشان، براى حرص خودشان، براى پشتيبانى و حمايت از كمپانى هاى مورد تأييد خودشان، براى پر كردن جيبهاى كمپانى داران و سرمايه داران بزرگ، مى بينيد چه فجايعى در دنيا دارد اتفاق مى افتد؛ البته زير نام نيك شعارهاى توخالى و دروغين. جنگ طلبند، اسم صلح را مى آورند و زير تابلوى صلح مى ايستند؛ براى انسانها و بشر هيچ حق و اعتبارى قائل نيستند، زير تابلوى حقوق بشر قرار ميگيرند؛ اهل تجاوزند، تجاوز جزو سياستهاى اصلى كارهايشان است، ادعاى مقابله با تجاوز ميكنند؛ در سياستهاى خودشان، در رفتارهاى خودشان، از همه ى شيوه هاى كثيف استفاده ميكنند و بهره ميگيرند؛ از ترور استفاده ميكنند، سازمانهاى تروريست به وجود مى آورند، شركتهاى تروريست استخدام ميكنند - كه اينها چيزهاى واضح امروز دنياست -

در عراق شما نمونه اش را ملاحظه ميكنيد، در افغانستان نمونه اش را ملاحظه ميكنيد؛ در آنجاهائى كه كودتا راه انداخته اند، مى بينيد؛ تجاوزى كه به كشورها شده، اينها را مى بينيد؛ در عين حال يك ظاهر آرام، اتو كشيده، ادكلن زده، با الفاظ مناسب، مى آيد در مقابل چشم مردم ظاهر ميشود، به عنوان رئيس جمهور فلان كشور يا فلان كشور؛ با افكار عمومى مردم بازى ميكنند، فريب ميدهند؛ اصلاً مبناى كار بر فريبكارى است. دنيا يك چنين دنيائى است؛ دنياى مبتنى بر دروغ، بر فريب، بر ظلم و زور نقابدار؛ اگرچه حالا گاهى هم نقابها برطرف ميشود. گاهى اوقات غرور و اعتماد به پايه هاى پوشالىِ قدرتى كه در اختيارشان هست، اختيار را از دستشان خارج ميكند. ديديد ديگر؛ همين چند روز قبل از اين، رئيس جمهور آمريكا تلويحاً تهديد به استفاده ى از سلاح اتمى كرد! اين خيلى حرف عجيبى است؛ از اين حرف اصلاً دنيا نبايد بگذرد. در قرن بيست و يكم، قرن اين همه دعوى صلح و حقوق بشر و تشكيلات جهانى و سازمانها و مبارزه ى با تروريسم و اينها، رئيس يك كشور بيايد آنجا بايستد و تهديد به حمله ى اتمى كند! اين خيلى حرف عجيبى است در دنيا.

اين به ضرر خودشان هم هست، نميفهمند. معناى صريحش اين است كه دولت آمريكا يك دولت شرير و غيرقابل اعتماد است. اينها چند سال است دارند تلاش ميكنند تا در قضيه ى هسته اى ما اثبات كنند جمهورى اسلامى غيرقابل اعتماد است؛ در حالى كه جمهورى اسلامى در اين سى سال، نه به هيچ كشورى حمله كرده، نه هيچ جا را ابتدائاً مورد تهاجم قرار داده، نه تروريست پرورى كرده. آنها

ميخواهند بگويند جمهورى اسلامى غيرقابل اعتماد است. خوب، در دنيا غير قابل اعتماد كيست؟ آنهائى كه هم بمب اتم دارند، هم حيا نميكنند كه بگويند ما ممكن است از اين بمب اتم استفاده بكنيم يا استفاده خواهيم كرد. اين خيلى حرف عجيبى است، اين رسواكننده ى اينهاست.

در اين دنيا خيلى بايد هوشيار بود. البته مقابله ى با اين ظلم و زور و با نقاب و بى نقاب و همه جورش، صرفاً منحصر نيست در آمادگى هاى نظامى؛ مهمتر از آمادگى هاى نظامى، آمادگى هاى معنوى است؛ آمادگى هاى روحى است؛ قدرت عزم يك ملت است؛ توان ايستادگى يك ملتى است كه بتواند در مقابل اين تندبادها بايستد. تندباد مى آيد و ميگذرد؛ هرچه قدرت هم داشته باشد، مى آيد و ميگذرد؛ مهم اين است كه بتوان يا نتوان در مقابل اين تندباد ايستاد. مشكل بناهائى كه فرو ميريزد، اين است كه نميتوانند خودشان را نگه دارند؛ والّا تندباد كه دائمى نيست. اگر يك ملتى زانوان خودش را محكم كرد، قدرت ايستادگى به خودش داد، ثبات قدم خودش را تقويت كرد، از اين تندبادها و اين طوفانها كارى بر نمى آيد؛ مى آيند و ميروند؛ آنها ميروند، اين ملت ميماند.

استحكام يك نظام به اين چيزهاست: به ايمان، به قدرت و توانائى ايستادگى، به عزم راسخ، به فريب نخوردن از الفاظ چرب و نرمِ تعارف آميزى كه در يك مواردى خيلى راحت در بسيارى از بده و بستان هاى سياسى مبادله ميشود؛ در حالى كه در پشت اين الفاظ نرم، چهره ى خشن و غضب آلود آن كسانى قرار دارد كه نيتهاى سوء دارند. نمونه هايش الى ماشاءاللَّه در زمان خودمان، در همين چند ده سال بارها اتفاق افتاده؛ نسبت به ديگران،

نسبت به كشورهاى مختلف، نسبت به خود ما؛ موارد زيادى ديديم. هوشمند بودن، فريب نخوردن، اعتماد به نفس داشتن، اعتماد به خداى متعال داشتن، قدرت ايستادگى را در خود تقويت كردن، باور داشتن به اينكه ميتوان قدرتمند بود و ايستادگى كرد؛ اينهاست كه يك ملت را نگه ميدارد.

خوشبختانه زمينه ى همه ى اينها براى ما فراهم است. سى سال است كه طوفانهاى گوناگون آمده و رفته، اين ملت محكم ايستاده، اين انقلاب پايدارتر شده. امروز ما خيلى قوى تر از ده سال پيش و بيست سال پيش و سى سال پيش هستيم. توانائى ما در همه ى زمينه ها امروز خيلى بيشتر است؛ در مقابله ى با انواع دشمنى ها اين را نشان داديم، ملتمان به فضل الهى و توفيق الهى اين را نشان ميدهد. پس توانائى اصلى اين است.

اما همان طور كه عرض كرديم، اين حصار را هم نبايد بگذاريم رخنه اى ببيند. بله، در داخل اين حصار، اين مردم محكم ايستاده اند، اما حصار - يعنى نيروهاى مسلح - را بايد محكم نگه داشت. اولاً نيروهاى مسلح تهديد را جدى بگيرند؛ بارها من اين را گفتم. شما در محاسبات خودتان، مثل محاسبات سياسى نميتوانيد عمل كنيد. محاسب سياسى مثلاً ميگويد امكان حمله ى دشمن كم است؛ بيست درصد است، سى درصد است؛ شما بايد بگوئيد امكان حمله ى دشمن صددرصد است. آمادگى را با اين مبنا در همه ى بخشها بايستى براى خودتان فراهم كنيد. بايستى دائماً بهوش بود.

به نظر من مسئله ى طرحهاى ابتكارى را هم خيلى بايد جدى گرفت. خوشبختانه در نيروهاى مسلح اين هست. مثل يك توده ى استعداد، كه يك بخشى از اين استعداد، يك لايه ى روئين اين استعداد در

معرض استفاده قرار گرفته؛ اعماق اين توده ى استعداد هنوز همچنان باز نشده؛ ملت ما اينجورى بود. واقعاً آدم احساس ميكند و مى بيند كه در اول انقلاب، در بخشهاى مختلف، از اين توده ى ظرفيت فكرى و استعداد فكرى و كسب مهارتها در بخشهاى گوناگون، يك مقدار كمى استفاده ميشد. انقلاب موجب شد يك تحركى به وجود بيايد؛ در بخشهاى علمى، در بخشهاى فناورى، در بخشهاى سازندگى، در بخشهاى فرهنگى، سياسى و غيره؛ استعدادها شكوفا شد، گل كرد. يعنى از اين مجموعه ى توده ى فشرده و متراكم به انبوه، لايه هاى ديگرى هم همين طور هى باز شد. اين تجربه به ما نشان ميدهد كه ظرفيتهاى ما خيلى بالاست.

برويد دنبال كارهاى ابتكارى، برويد دنبال كارهائى كه دنيا آنها را نيازموده و تجربه نكرده؛ در طراحى هاى عملياتى، در طراحى هاى اطلاعاتى، در نوع برخورد با دشمن؛ فريب يك جور، تدبير يك جور؛ اينها كارهاى مهمى است. بخصوص من روى نوع سازماندهى نيروهاى مسلح تأكيد ميكنم. خوشبختانه هم سپاه و هم ارتش در اين صراط قدم برداشته اند، دارند فكر ميكنند و كار ميكنند. نوآورى در سازماندهى سنتى تا حالا وجود داشته - در سپاه جورى، در ارتش جورى - برويد دنبال كارهاى ابتكارى. البته هر كار جديدى مطلوب نيست. كار جديدى كه با ملاحظه ى كامل، دقت و آزمون همراه باشد، مطلوب است. دنبال كارهاى ابتكارى برويد؛ همچنان كه تا حالا هم در بخشهاى مختلفِ نيروهاى مسلح همين بوده؛ جهاد خودكفائى ارتش يك نمونه اش است، كه از سى سال پيش چه كارهاى بزرگى را انجام دادند. در سپاه، فعاليتهاى متعدد و فراوان در اين زمينه ها وجود داشته. الحمدللَّه دستمان از تجربه هاى اميدبخش

و اميدآفرين خالى نيست . آدم مى بيند كارهاى بزرگى را ميشود انجام داد.

اينها عرائض ماست. ان شاءاللَّه همه ى اين چيزهائى كه گفتيم و يا نگفتيم و جزو آرزوهاى ماست، در برنامه هاى شما، در كارهاى شما تحقق و تبلور پيدا كند و خودش را نشان دهد. خوب، همهى اينها يك روح هم دارد كه آن روح عبارت از معنويت و بصيرت دينى و تعميق اعتقادات دينى و باورهاى دينى است كه در كار برادران خوب و فعال و زحمتكش ما در عقيدتى - سياسى ها به يك نحو، در نمايندگى هاى ولى فقيه در سپاه و جاهاى ديگر به يك نحو، خودش را نشان ميدهد. اين برادران هم بايستى همين مسئله ى اولويتها و همين ابتكارها و همين راه هاى نو و همين همت مضاعف را به كار ببرند تا ان شاءاللَّه روزبه روز ما بيشتر با ظواهر دينى و عمق عملى و اعتقادى در نيروهاى مسلح همراه باشيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در جلسه درس خارج فقه درباره تقليد لهجه قوميت ها

بيانات در جلسه درس خارج فقه درباره تقليد لهجه قوميت ها

«متأسفانه يك كار زشتي در بين مردم رايج است كه از لهجه هاي بعضي از ولايات تقليد مي كنند؛ اين آيا غيبت محسوب مي شود يا نه؟

حالا اين را هم من به شما عرض بكنم؛ غالب اين شهرهايي كه لهجه هاي آن ها تقليد مي شود، شهرهايي هستند كه داراي مردم غيرتمندي هستند كه در حوادث مهم صد سال پيش، در مقابل دشمنان و مهاجمين ايستاده اند. اين تصادفي نيست. اين تقليد هم سابقه ندارد؛ يعني توي هيچ يك از اين كتاب هاي ادبي و طنز و غيره، ما نديديم كه يك حرفي باشد كه نشان دهنده ي تقليد لهجه باشد. اين مالِ همين

اواخر است؛ يعني مثلاً از صد سال پيش به اين طرف؛ يعني از وقتي كه كشور ما در مواجهه ي با اين دشمني ها قرار گرفته. يكي از مناطقي كه ايستادگي سرسخت كرده، مناطق شمال است، منطقه ي گيلان؛ يكي از مناطق، منطقه ي خراسان است؛ يكي از مناطق، مناطق آذربايجان است. اينها آن جاهايي هستند كه مردمش سرسختي و سلحشوري نشان دادند؛ اتفاقاً سعي شده است كه همين ها از لحاظ لهجه در بين مردم سبك بشوند. يعني تقليد مي شود. پس ضمناً در پرانتز، به اين نكته هم توجه داشته باشيد.

اين مسلماً حرام است. در حرمت اين عمل هيچ شكي نيست. لكن غيبت نيست. چون قيودي كه در غيبت ذكر شد -كه مقوّم معناي غيبت محرم شرعي است- در اين جا وجود ندارد. يكي از قيود، مستور بودن بود. خب، اين مستور نيست. علاوه بر اين كه عيب نيست اصلاً. كسي اين را به عنوان عيب ذكر مي كند، ولي اصلاً عيب نيست! بنابراين وقتي عيب نبود، پس غيبت نيست. مثل اين است كه مثلاً بگويند: آقا عمامه سرش است؛ اين «عمامه به سر بودن» عيب نيست. ذكرش بنابراين غيبت نيست. علاوه بر اين كه امر ظاهري است، امر واضحي است. پس تعريف غيبت بر اين صدق نمي كند. اما مسلماً حرام است.

اين از باب تمسخر و از باب استهزاء و اينهاست. اينجا ديگر فرقي نميكند كه علي نحو عام استغراقي مورد نظرش باشد؛ يا نه، مثلا فرض كنيد فرد خاصي را مورد نظر قرار بدهد و لهجه ي يك شخصي را –به عنوان اينكه لهجه ي او، لهجه ي عموم است- تقليد بكند. اين صور مختلفي دارد. همه ي اينها محرّم است.

منتها تفاوتش اين است كه اگر غرض او لهجه ي عموم باشد، اين ميشود اهانت به همه ي آن جمعيت؛ كه خب طبعا آثار خاص خودش را دارد. مثلا فرض بفرماييد اگر بخواهد استحلال بكند، بايستي از يكايك اينها استحلال بكند. آنجايي كه يك نفر باشد، نه، از يك نفر استحلال مي كند. اين بحث عيبجوئي است.

اگر چنانچه نه، تمسخر وجود نداشت، اين از محل كلام خارج است. گاهي از اين تقليدها انجام مي گيرد، اما هيچ قصد تمسخري هم نيست. يك وقتي چند سال قبل از اين، در راديو يك گوينده اي تقريبا تمام لهجات ايران را در يك برنامه ي راديويي بيان ميكرد! بعد هم ما آن شخص را ديديم. گفتيم بالاخره تو كجايي هستي؟! چون هم تركي را مثل خود تركها حرف مي زد كه ما مي فهميديم، هم مشهدي را مثل خود مشهدي ها حرف مي زد! نفهميديم بالاخره كجايي است، نگفت آخرش هم كه كجايي است؛ گفت من ايراني هستم.

پس بنابراين گاهي تقليد لهجه به عنوان تمسخر نيست. كما اين كه تقليد لهجه ي يك فرد هم به عنوان تمسخر نيست. يك عمل شيريني است. خود آن فرد هم گاهي مي نشيند و تماشا مي كند كه تقليدش را دارند مي كنند. خودش هم مي خندد، خوشش مي آيد. پيداست كه پس تمسخر نيست. اين از محل كلام خارج است. آن جايي كه قصد، استهزاء باشد، تمسخر باشد، آن جا مي شود محرّم.»

بيانات در ديدار گروه كثيري از پرستاران نمونه كشور

بيانات در ديدار گروه كثيري از پرستاران نمونه كشور به مناسبت سالروز ميلاد حضرت زينب كبرى (سلام اللَّه عليها) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اولاً روز پرستار و ايام ولادت زينب كبرى، اين زن نمونه ى تاريخ بشر را به همه ى شما برادران و خواهران عزيز

و پرستاران محترم تبريك عرض ميكنيم. اميدواريم كه خداوند به پاداش اين خدمت بزرگ، اين تلاش بسيار ارزشمند، رحمت خود، هدايت خود و فضل خود را شامل حال همه ى شما و همه ى پرستاران كشور و مجموعه ى دست اندركاران مسئله ى سلامت در كشور بفرمايد.

عمده ى عرض امروز ما و ديدار امروز ما، متوجه به تشكر از زحمات پرستاران است. حقيقتاً جا دارد كه به همه ى مجموعه ى پرستارى در كشور، انسان عرض تشكر كند و از اين كار بزرگ و پرفرسايش و وظيفه ى سنگينى كه شما بر عهده گرفته ايد، تقدير شود.

مسئله ى سلامت جزو اولين مسائل مهم زندگى جوامع است. اين حديث معروف «نعمتان مجهولتان الصّحّة و الأمان» حقيقتاً انگشت اشاره اى است به يك امر اساسى و حياتى. هم سلامت، هم امنيت در شمار نعمتهاى بزرگى است كه انسان تا از آن نعمتها محروم نباشد، اهميت و ارزش آن را نميفهمد؛ مثل هوا، مثل تنفس. تا وقتى انسان تنفس ميكند، اهميت اين نعمت رايگان و همه جائى را درك نميكند؛ تنفس كه مشكل شد، انسان آن وقت احساس ميكند چه نعمت بزرگى از دست رفته است. مجموعه ى پزشكى و پرستارى و بقيه ى دستگاه هاى سلامت، در واقع تأمين كننده ى اين نعمت بزرگ براى جامعه اند. و نقش پرستار در اين ميان، نقش بسيار برجسته اى است. پرستار در يك تلاش و چالش دائمىِ روحى و روانى است؛ فقط مسئله ى جسم او نيست. خستگى روحى، مواجهه ى با بيمار و دردمند و احساس وظيفه ى اينكه بايد براى اين دردمند و بيمار، هم علاج جسمانى، هم علاج روحى و معنوى تقديم كند، مسئله ى بسيار فرساينده اى است، كار سنگينى است. اين وظيفه ى سنگين را پرستاران بر

عهده گرفته اند.

مطمئن باشيد كه هر لحظه اى، ثانيه اى، دقيقه اى كه در اين كار، با توجه به احساس تكليف در مقابل بيمار، در مقابل انسان دردمند ميگذرانيد، يك حسنه اى را از خداى متعال و يك پاداش اجرى را از حضرت ربوبى دريافت ميكنيد. هيچ ثانيه اى در محاسبات الهى از بين نميرود. نبايد تصور كرد كه لحظات دشوار براى يك پرستار بر بالين يك بيمار، در محاسبات الهى مورد غفلت قرار خواهد گرفت؛ اينجور نيست. هر لحظه اى كه ميگذرانيد و هر تلاشى كه ميكنيد، هر كفّ نفسى كه در مقابل سختى ها از خود نشان ميدهيد، اين يك حسنه اى است، يك كار در خور اجر است و خداى متعال همه ى اين لحظات را ثبت ميكند. اين كارهاى دشوار را كه تأثيرهاى بزرگ و مهمى دارد، بايد قدر دانست.

البته تكاليف هم سنگين است. به تكاليف هم بايد توجه كرد. اخلاق پرستارى، مثل اخلاق پزشكى يك فريضه است، يك وظيفه است. اجر شما بسيار زياد است، تكليف شما هم بسيار سنگين است؛ چون بيمار انسانى، يك ماشين نيست؛ يك مجموعه ى آهن و فولاد و پيچ و مهره نيست؛ فقط جسم نيست. روح انسان، احساسات انسان، عواطف انسان، بخصوص در هنگامى كه مريض است، دردمند است، خيلى نيازمند لطف است، نيازمند نوازش است. گاهى يك لبخند شما، از دارو و درمانى كه براى اين بيمار به كار ميرود، ارزشش بيشتر است، اثرش بيشتر است. بيمار دچار آشفتگى است، دچار ناراحتى است - بخصوص بيماران سخت - كمك به او، فقط كمك به جسم او نيست؛ جسم او را با دارو و درمان و تزريق و تدابير پزشكى بايستى علاج كرد؛

اما روح او با محبت، با لطف، با نوازش، با مهربانى درمان ميشود. گاهى اين درمان روحى، حتّى جاى درمان جسمى را هم ميگيرد؛ اين، هم علمى است، هم به تجربه ثابت شده است كه شادى روح انسان، شادى عصبى و احساسى انسان، بر روى جسم او تأثير مثبت ميگذارد. اين، دست شماست؛ در اختيار پرستاران است.

پرستار كار سختى را بر عهده دارد، اجر بزرگى را هم دارد؛ اما وظيفه ى سنگينى هم دارد. اين تعادل ميان وظيفه و پاداش، ميان حق و تكليف، يكى از اركان بزرگ مفاهيم اسلامى و مبانى اسلامى است. اين بازآموزى اى كه وزير محترم بيان كردند - كه بسيار باارزش است - جا دارد كه در زمينه ى نه فقط مسائل علمى، بلكه در زمينه ى اخلاق پرستارى هم وجود داشته باشد. حقيقتاً بايد منشور اخلاقى پرستارها فراهم شود، ميثاق پرستارى و معاهده ى پرستارى بايد تعليم داده شود و تدريس شود؛ پرستار عظمت كار خود را - كه طبعاً اين عظمت كار، ملازم با اهميت شخصيت خود اوست - بداند؛ كار را آنچنان كه شايسته است، انجام دهد.

بنده خسته نباشيد عرض ميكنم به همه ى پرستاران عزيز در سرتاسر كشور؛ بخصوص به شما پرستاران نمونه، و از خداوند متعال مسئلت ميكنم كه به شماها كمك كند و توفيق بدهد تا اين ارزش والائى كه شما براى شغل خود و كار خود انتخاب كرده ايد، به وسيله ى كرام كاتبان، در ثبت الهى محفوظ بدارد و شما را مأجور كند و ان شاءاللَّه عاقبت به خير باشيد.

خوب، در جمهورى اسلامى روز پرستار را با ولادت حضرت زينب كبرى (سلام اللَّه عليها) برابر قرار داده اند؛ اين هم

معناى بزرگى دارد. زينب كبرى يك نمونه ى برجسته ى تاريخ است كه عظمت حضور يك زن را در يكى از مهمترين مسائل تاريخ نشان ميدهد. اينكه گفته ميشود در عاشورا، در حادثه ى كربلا، خون بر شمشير پيروز شد - كه واقعاً پيروز شد - عامل اين پيروزى، حضرت زينب بود؛ والّا خون در كربلا تمام شد. حادثه ى نظامى با شكست ظاهرى نيروهاى حق در عرصه ى عاشورا به پايان رسيد؛ اما آن چيزى كه موجب شد اين شكست نظامىِ ظاهرى، تبديل به يك پيروزى قطعىِ دائمى شود، عبارت بود از منش زينب كبرى نقشى كه حضرت زينب بر عهده گرفت؛ اين خيلى چيز مهمى است. اين حادثه نشان داد كه زن در حاشيه ى تاريخ نيست؛ زن در متن حوادث مهم تاريخى قرار دارد. قرآن هم در موارد متعددى به اين نكته ناطق است؛ ليكن اين مربوط به تاريخ نزديك است، مربوط به امم گذشته نيست؛ يك حادثه ى زنده و ملموس است كه انسان زينب كبرى را مشاهده ميكند كه با يك عظمت خيره كننده و درخشنده اى در عرصه ظاهر ميشود؛ كارى ميكند كه دشمنى كه به حسب ظاهر در كارزار نظامى پيروز شده است و مخالفين خود را قلع و قمع كرده است و بر تخت پيروزى تكيه زده است، در مقر قدرت خود، در كاخ رياست خود، تحقير و ذليل شود؛ داغ ننگ ابدى را به پيشانى او ميزند و پيروزى او را تبديل ميكند به يك شكست؛ اين كارِ زينب كبرى است. زينب (سلام اللَّه عليها) نشان داد كه ميتوان حجب و عفاف زنانه را تبديل كرد به عزت مجاهدانه، به يك جهاد بزرگ.

آنچه كه

از بيانات زينب كبرى باقى مانده است و امروز در دسترس ماست، عظمت حركت زينب كبرى را نشان ميدهد. خطبه ى فراموش نشدنى زينب كبرى در بازار كوفه يك حرف زدن معمولى نيست، اظهارنظر معمولى يك شخصيت بزرگ نيست؛ يك تحليل عظيم از وضع جامعه ى اسلامى در آن دوره است كه با زيباترين كلمات و با عميق ترين و غنى ترين مفاهيم در آن شرائط بيان شده است. قوّت شخصيت را ببينيد؛ چقدر اين شخصيت قوى است. دو روز قبل در يك بيابان، برادر او را، امام او را، رهبر او را با اين همه عزيزان و جوانان و فرزندان و اينها از بين برده اند، اين جمع چند ده نفره ى زنان و كودكان را اسير كرده اند، آورده اند در مقابل چشم مردم، روى شتر اسارت، مردم آمده اند دارند تماشا ميكنند، بعضى هلهله ميكنند، بعضى هم گريه ميكنند؛ در يك چنين شرائط بحرانى، ناگهان اين خورشيد عظمت طلوع ميكند؛ همان لحنى را به كار ميبرد كه پدرش اميرالمؤمنين بر روى منبر خلافت در مقابل امت خود به كار ميبرد؛ همان جور حرف ميزند؛ با همان جور كلمات، با همان فصاحت و بلاغت، با همان بلندى مضمون و معنا: «يا اهل الكوفه، يا اهل الغدر و الختل»؛ اى خدعه گرها، اى كسانى كه تظاهر كرديد! شايد خودتان باور هم كرديد كه دنباله رو اسلام و اهل بيت هستيد؛ اما در امتحان اينجور كم آورديد، در فتنه اينجور كورى نشان داديد. «هل فيكم الّا الصّلف و العجب و الشّنف و الكذب و ملق الاماء و غمز الاعداء»؛ شما رفتارتان، زبانتان با دلتان يكسان نبود. به خودتان مغرور شديد، خيال كرديد ايمان داريد، خيال كرديد همچنان

انقلابى هستيد، خيال كرديد همچنان پيرو اميرالمؤمنين هستيد؛ در حالى كه واقع قضيه اين نبود. نتوانستيد از عهده ى مقابله ى با فتنه بربيائيد، نتوانستيد خودتان را نجات دهيد. «مثلكم كمثل الّتى نقضت غزلها من بعد قوّة انكاثا»؛ مثل آن كسى شُديد كه پشم را ميريسد، تبديل به نخ ميكند، بعد نخها را دوباره باز ميكند، تبديل ميكند به همان پشم يا پنبه ى نريسيده. با بى بصيرتى، با نشناختن فضا، با تشخيص ندادن حق و باطل، كرده هاى خودتان را، گذشته ى خودتان را باطل كرديد. ظاهر، ظاهر ايمان، دهان پر از ادعاى انقلابيگرى؛ اما باطن، باطن پوك، باطن بى مقاومت در مقابل بادهاى مخالف. اين، آسيب شناسى است.

با اين بيان قوى، با اين كلمات رسا، آن هم در آن شرائط دشوار، اينگونه صحبت ميكرد. اينجور نبود كه يك عده مستمع جلوى حضرت زينب نشسته باشند، گوش فرا داده باشند، او هم مثل يك خطيبى براى اينها خطبه بخواند؛ نه، يك عده دشمن، نيزه داران دشمن دور و برشان را گرفته اند؛ يك عده هم مردم مختلف الحال حضور داشتند؛ همانهائى كه مسلم را به دست ابن زياد دادند، همانهائى كه به امام حسين نامه نوشتند و تخلف كردند، همانهائى كه آن روزى كه بايد با ابن زياد در مى افتادند، توى خانه هايشان مخفى شدند - اينها بودند توى بازار كوفه - يك عده هم كسانى بودند كه ضعف نفس نشان دادند، حالا هم نگاه ميكنند، دختر اميرالمؤمنين را مى بينند، گريه ميكنند. حضرت زينب كبرى با اين عده ى ناهمگون و غير قابل اعتماد مواجه است، اما اينجور محكم حرف ميزند. او زن تاريخ است؛ اين زن، ديگر ضعيفه نيست. نميشود زن را ضعيفه دانست. اين جوهر زنانه ى

مؤمن، اينجور خودش را در شرائط دشوار نشان ميدهد. اين زن است كه الگوست؛ الگو براى همه ى مردان بزرگ عالم و زنان بزرگ عالم. انقلاب نبوى و انقلاب علوى را آسيب شناسى ميكند؛ ميگويد شماها نتوانستيد در فتنه، حق را تشخيص بدهيد؛ نتوانستيد به وظيفه تان عمل كنيد؛ نتيجه اين شد كه جگرگوشه ى پيغمبر سرش بر روى نيزه رفت. عظمت زينب را اينجا ميشود فهميد.

روز پرستار، سالروز ولادت حضرت زينب است؛ اين هشدار به زنان ماست: نقش خودتان را پيدا كنيد. عظمت زن بودن را در آميختن حجب و حيا و عفاف زنانه با عزت مسلمانانه و مؤمنانه، درك كنيد. زن مسلمان ما اينجور است.

دنياى فاسد غرب خواستند بروز زن را، شخصيت زن را در روشهاى غلط و انحرافى كه همراه با تحقير جنس زن است، به زور به ذهن دنيا فرو كنند: زن براى اينكه شخصيت خودش را نشان بدهد، بايستى براى مردان چشم نواز باشد. اين شد شخصيت براى يك زن؟! بايستى حجاب و عفاف را كنار بگذارد، جلوه گرى كند تا مردها خوششان بيايد. اين تعظيم زن است يا تحقير زن؟ اين غرب مستِ ديوانه ى از همه جا بى خبر، تحت تأثير دستهاى صهيونيستى، اين را به عنوان تجليل از زن عَلم كرد؛ يك عده هم باور كردند. عظمت زن به اين نيست كه بتواند چشم مردها را، هوس هوسرانان را به خودش جلب كند؛ اين افتخارى براى يك زن نيست؛ اين تجليل زن نيست؛ اين تحقير زن است. عظمت زن آن است كه بتواند حجب و حيا و عفاف زنانه را كه خدا در جبلّت زن وديعه نهاده است، حفظ كند؛ اين را بياميزد

با عزت مؤمنانه؛ اين را بياميزد با احساس تكليف و وظيفه؛ آن لطافت را در جاى خود به كار ببرد،آن تيزى و بُرندگى ايمان را هم در جاى خود به كار ببرد. اين تركيب ظريف فقط مال زنهاست؛ اين آميزه ى ظريف لطافت و بُرندگى، مخصوص زنهاست؛ اين امتيازى است كه خداى متعال به زن داده است؛ لذا در قرآن به عنوان نمونه ى ايمان - نه نمونه ى ايمان زنان، نمونه ى ايمان همه ى بشر؛ زن و مرد - دو زن را مثال ميزند: «و ضرب اللَّه مثلا للّذين امنوا امرأت فرعون»(1) و «مريم ابنت عمران»؛(2) يكى زن فرعون است، دومى هم حضرت مريم است. اينها اشاره ها و نشانه هائى است كه منطق اسلام را نشان ميدهد.

انقلاب ما انقلاب زينبى است. از اول انقلاب، زنان يكى از برجسته ترين نقشها را در اين انقلاب ايفاء كردند. هم در خود حادثه ى بزرگ انقلاب، هم در حادثه ى بسيار بزرگ هشت سال دفاع مقدس، نقش مادران، نقش همسران، از نقش مجاهدان اگر سنگين تر و دردناك تر و تحمل طلب تر نبود، يقيناً كمتر نبود. مادرى كه جوان خودش را، عزيز خودش را، دسته ى گل خودش را هجده سال، بيست سال - كمتر، بيشتر - پرورش داده، با آن محبت مادرانه او را به ثمر رسانده، حالا او را به طرف ميدان جنگ ميفرستد، كه معلوم نيست حتّى جسد او هم برخواهد گشت يا نه. اين كجا، رفتن خود اين جوان كجا؟ كه خوب، اين جوان، با شور و هيجان جوانى، همراه با ايمان و روحيه ى انقلابيگرى، حركت ميكند و ميرود. كار اين مادر، از كار آن جوان اگر بزرگتر نباشد، كوچكتر نيست. بعد هم كه

جسد او را برميگردانند، افتخار ميكند كه بچه ى من شهيد شده. اينها چيز كمى است؟ اين، حركت زنانه، حركت زينب گون در انقلاب ما بود.

عزيزان من، خواهران، برادران! انقلاب ما اينجورى پيش رفت. قدرت و عظمت اين انقلاب به اين چيزهاست؛ به دل دادن به معنويت، مجذوب شدن در مقابل لطف الهى. وقتى كه دشمن ميخواهد زينب كبرى را به آنچه كه برايش پيش آمده، شماتت كند، ميفرمايد: «ما رأيت الاّ جميلا»؛ جز زيبائى، چيزى نديدم. برادرانش، فرزندانش، عزيزانش، نزديكترين يارانش، اينها در مقابل چشمش قطعه قطعه شدند، به خاك و خون تپيدند، خونشان ريخته است، سرهايشان بالاى نيزه رفته است؛ ميگويد جميل، زيبا! اين چه جور زيبائى اى است؟ اين زيبائى را همراه كنيد با آنچه كه نقل شده است كه زينب كبرى حتّى در شب يازدهم نماز شبش ترك نشد. در طول دوران اسارت، انقطاع الى اللَّه اش، دلبستگى اش به خداى متعال، رابطه اش با خداى متعال سست نشد، كم نشد، بلكه بيشتر شد. اين زن، الگوست.

همان رشحات و خرده ريزه هائى كه از اين حقيقت در جامعه ى ما، در انقلاب ما وجود دارد، اين انقلاب را عظمت بخشيده است؛ همين هاست كه به كورى چشم دشمن، ملت ايران را با اين همه دشمنى، امروز مثل يك چهره ى الهام بخش در مقابل ملتها قرار داده است. ملت ايران امروز به عنوان يك ملت الهام بخش در بين ملتهاى مسلمان است. البته دشمنها اين را نمى پسندند، سعى هم ميكنند كتمانش كنند؛ اما واقع قضيه اين است.

قدرت اين ملت به موشك و توپ و تانك و هواپيما و وسائل جنگى نيست؛ اينها هم لازم است، داريم هم الحمدللَّه؛ اما قدرت اين ملت

به ايمان اوست. ملت ما به توفيق الهى، به هدايت پروردگار، به كمك خداوند، در زمينه هاى سخت افزارى هم به صورت جهشى پيش رفت. امكاناتى كه ما امروز داريم، نه قابل مقايسه ى با امكانات اوائل انقلاب ماست - و به طريق اولى قبل از انقلاب - نه قابل مقايسه ى با خيلى از كشورهائى است كه سالهاى متمادى اين دردسرها را هم نداشتند؛ دل بسته بودند به كمك بيگانگان و دشمنان. الحمدللَّه ملت ايران در اين جهات هم خيلى جلو است؛ اما اينها مايه ى قدرت ما نيست. مايه ى قدرت كشور اسلامى و ملت اسلامى، ايمان اوست؛ آن جوهر ايمانى است در او. براى او فرق نميكند كه اين امكان مادى را دارد يا ندارد. سى سال پيش اين ملت ايستاد. امروز هم سى سال است كه تحريم كرده اند، تهديد كرده اند، حمله ى نظامى كرده اند، خباثت كرده اند، شبكه هاى تنيده ى سياسى و امنيتى را به جان او انداخته اند؛ اين ملت هم همين طور روزبه روز به صورت مضاعف رشد كرده، پيش رفته؛ نه فقط عقب نرفته، متوقف هم نشده؛ حتّى به طور متعارف هم رشد نكرده، بيش از متعارف رشد كرده. بنابراين عظمت ملت ايران به خاطر همين جوهر ايمانى است.

حالا بى عقلها ملت ايران را تهديد ميكنند! رئيس جمهور آمريكا هفته ى گذشته به زبان تلويح و اشاره، تهديد اتمى كرد. اين تهديدها در ملت ايران كارگر نيست، اما اين مايه ى ننگى شد براى تاريخ سياسى آمريكا؛ اين نقطه ى سياهى شد در كارنامه ى دولت آمريكا. تهديد اتمى؟! معلوم شد پشت صحنه ى نمايش صلح دوستى و بشردوستى و پايبندى و اصرار بر معاهدات اتمى چيست. معلوم شد پشت صحنه ى نمايش دستِ دوستى دراز

كردن چيست. ادبيات روباه منش تبديل شد به ادبيات گرگ منش. تا حالا ميگفتند كه بله، ما دست دوستى دراز ميكنيم، ما چنين، چنان؛ معلوم شد كه پشت قضيه چيست؛ معلوم شد كه طبيعت خونخوار و سلطه طلب دنبال چيست. اينها ميخواهند اتم را و قدرت اتمى را وسيله اى قرار بدهند براى سلطه ى بر دنيا. قدرتهاى اتمى همه شان همين جورند؛ همه شان اين را وسيله و ابزارى قرار ميدهند براى اينكه بتوانند بر ملتها سلطه پيدا كنند، بر دنيا سلطه پيدا كنند. هيچكدام اين معاهدات اتمىِ آژانس بين المللى انرژى اتمى را نه امضاء كرده اند، نه قبول كرده اند، و نه به طريق اولى عمل ميكنند. اينها دروغگوى واضحند. آن وقت در مورد كشورهاى ديگر بنا ميكنند ايرادگيرى، نكته گيرى، كه به فلان بخش از معاهده، به فلان بند از معاهده، عمل نشد. قبول ندارند؛ اينها ميخواهند رقيبى در عرصه ى نيروى اتم و سلاح اتمى در مقابلشان نباشد؛ مسئله اين است.

سياست هسته اى ما واضح است؛ بارها هم گفته ايم و تكرار كرديم: ما اهل استفاده ى از سلاحهاى مخرب جمعى نيستيم؛ اما آنها هم بدانند كه در مواجهه ى با ملت، از اينجور تهديدها و اينجور گنده گوئى ها طرفى نخواهند بست. ملت ايران اينها را با همه ى ادعاهائى كه دارند، در مقابل خود ذليل خواهد كرد و به زانو در خواهد آورد.

مجامع جهانى حق ندارند اين تهديد رئيس جمهور آمريكا را رها كنند، حق ندارند اين را به فراموشى بسپرند؛ بايد دنبال كنند، بايد گريبان او را بگيرند. چرا تهديد هسته اى ميكنيد؟ چرا دنيا را به ويرانه شدن تهديد ميكنيد؟ چرا جرأت ميكنيد چنين غلطى بكنيد؟ هيچ كس نبايد جرأت كند بشريت را با

يك چنين تهديدهائى مواجه كند. به زبان آوردنش هم غلط است؛ ولو خودشان بگويند نه، ما نيتش را نداريم؛ اشتباه كرديم به زبان آورديم. به زبان هم نبايد بياورند. از اظهارات اينچنينى كه تهديد صلح بشرى است، تهديد امنيت جامعه ى جهانى است، نميشود به آسانى گذشت.

البته ملت ايران در مقابل اينجور حرفها شكست ناپذير است. ملت ايران را نميتوانند با اين چيزها عقب بنشانند. ما اجازه نخواهيم داد آمريكائى ها با اين وسائل، با اين ابزارها، دوباره بخواهند آن سلطه ى جهنمى خودشان را بر كشور ما تجديد كنند؛ اين را ملت ايران اجازه نخواهد داد. اينها همچنان در آرزوى همان سلطه اى هستند كه به وسيله ى خيانت حكومت طاغوتى پهلوى - كه لعنت خدا و بندگان خدا بر آنها باد - در اين كشور سالهاى متمادى اجراء كردند؛ خواب آن روزها را مى بينند. ملت ايران اجازه ى اين چيزها را نخواهد داد.

ما على رغم دشمن، در همه ى عرصه ها، به توفيق الهى، به كمك الهى، به فضل الهى، پيش خواهيم رفت؛ اين را بدانيد. جوانهاى ما تلاش ميكنند. ان شاءاللَّه ايمان روزافزون جوانها و بصيرت روزافزون ملت ما، هم بر اين تهديدها فائق خواهد آمد، هم بر ترفندهائى كه براى به هم ريختن اوضاع داخلى كشور - از قبيل آنچه كه در سال 88 ديده شد - به كار بردند، فائق خواهد آمد.

ملت ما ملت بصيرى است، ملت باايمانى است. اميدواريم خداوند متعال به بركت ادعيه ى زاكيه ى حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) روزبه روز بر اين بصيرت بيفزايد و ملت ما را ان شاءاللَّه در همه ى ميدانها پيروز و سرافراز كند و شما جوانها ان شاءاللَّه در آينده ى نه چندان دورى، عظمت كشورتان را،

پيشرفت كشورتان را، و نياز همين ابرقدرتها را به خودتان حس كنيد و ببينيد.

رحمت پروردگار به روح مطهر امام بزرگوار و ارواح مطهر شهيدان. اميدواريم كه خداوند متعال همه ى شما را موفق و مؤيد و منصور بفرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

1) تحريم: 11

2) تحريم: 12

بيانات در ديدار كارگران نمونه سراسر كشور

بيانات در ديدار كارگران نمونه سراسر كشور در آستانه ى روز جهانى كارگر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ايام هفته ى كارگر صرفاً متعلق به كارگران عزيز ما نيست؛ متعلق به همه ى ايرانيان است؛ چون قشر كارگر در حقيقت يكى از صفوف مقدم تلاش عمومى كشور و ملت براى ساختن فرداست. آنچه كه اسلام در مورد كارگر - به معناى عام كلمه - بيان ميكند، تعارف نيست؛ براى دلخوش كردن نيست. وقتى پيغمبر عظيم الشأن اسلام خم ميشود و دست يك كارگر را ميبوسد، اين را ديگر نميشود حمل كرد بر يك عمل تعارف آميز؛ اين فرهنگ سازى است، درس است؛ اين براى اين است كه در امت اسلامى و در طول زمان و تاريخ، سرپنجه ى ماهر كارگر و بازوان فعال كارگر قدرشناسى شود. ما با اين چشم به طبقه ى كارگر نگاه ميكنيم. كارگر ساده، كارگر ماهر، مهندس، طراح و همه ى كسانى كه در سلسله ى توليد كار و توليد محصول تلاش ميكنند، مشمول اين تكريم و تجليل اسلام قرار دارند.

مطالبات كارگرى - كه مطالبات مادى است - به جاى خود محفوظ؛ و همه موظفند اين مطالبات مادى را كه حق هم هست، رسيدگى و برآورده كنند؛ ليكن يك مطالبه ى معنوى هم وجود دارد و آن، شأن كارگر است؛ اهميت به تلاش و فعاليت كارگر است؛ فهميده بشود كه اين يك جهاد است؛ اين

مهم است. كارگر در پشت دستگاه، يا در حين طراحى و نقشه پردازى، يا در كارِ در مزرعه، يا در هر نقطه اى كه كار دارد توليد ميشود و محصولى دارد به وجود مى آيد، بايد احساس كند و بداند كه يك عمل بزرگ را، يك عمل مهم را، يك ارزش را دارد به وجود مى آورد؛ اسلام اين را ميخواهد بيان كند. اين، اعتقاد قلبى ماست. خيلى فاصله است بين اين نگاه و نگاه دنياى مادى، اعم از دنياى سرمايه دارى يا دنياى سوسياليستى كه به كارگر به عنوان يك ابزار نگاه ميكند. امروز در دنياى سرمايه دارى، گاهى بعضى از كارگرها از لحاظ برخوردارى مادى وضعشان هم خوب است - البته عموميت ندارد، بعضاً اينجور است كه وضعشان خوب است - ليكن همان هم از چشم كارفرما، از چشم سياستگذاران كار و توليد، يك ابزار است؛ مثل يك پيچ و مهره؛ تا وقتى ارزش دارد كه بتواند به آنها ارزش مادى تحويل بدهد، پول تحويل بدهد. خيلى فاصله است بين اين نگاه به كارگر، و اين نگاه كه كارگر را يك مجاهد فى سبيل اللَّه ميداند؛ براى كارى كه او انجام ميدهد، فراتر از همه ى اجرهاى مادى، يك اجر الهى، يك ارزش الهى، يك پاداش الهى در نظر ميگيرد؛ اينها خيلى با هم فاصله دارد؛ اين لازم است، اين آن نياز حقيقى است.

در نظام اسلامى، در جمهورى اسلامىِ عزيز كشورمان، قشر كارگر از اول انقلاب تا امروز، يك امتحان بسيار خوبى پس داده است. در دوران جنگ تحميلى، همه ى كسانى كه بودند، شاهد بودند و ديدند حضور قشر عظيم كارگر را، كارگر شهرى و روستائى را، كارگر صنعتى و كشاورزى

را، كارگرهاى خدماتى و غيره را؛ حضور اينها را در عرصه هاى نظامى يا در عرصه هاى پشتيبانىِ نظامى، همه مشاهده كردند و ديدند كه كارگران ما در آن هشت سال نقش آفرينى كردند. غير از آن، از اول انقلاب تا امروز، كارگران در نظام جمهورى اسلامى، يكى از بهترين امتحانها را پس دادند.

ميدانيد قشر كارگر و شعارهاى سياسى اى كه در دنيا براى قشر كارگر فراهم ميشود، هميشه يكى از اهرمهاى فشار بر ضد حكومتهاست. در نظام جمهورى اسلامى، از روز اول دشمنانى سعى كردند از اين اهرم فشار عليه جمهورى اسلامى استفاده كنند. بنده خودم در روزهاى نوزدهم و بيستم و بيست و يكم و بيست و دوم بهمن سال 57 چند روز متوالى به خاطر يك حادثه اى، يك علتى، خبرى كه به ما دادند، رفتم به يكى از كارخانجات جاده ى كرج. خود كارگرها به ما خبر دادند، از خود كارخانه به ما خبر رسيد كه يك عده اى از وابستگان به گروهكهاى ماركسيستى و چپ رفتند آنجا، تصميم دارند آنجا را پايگاهى قرار بدهند - آنجا هم كه خوب، ولوله ى كارگر است؛ اين همه كارخانه در جاده ى قديم كرج به صورت متراكم حضور دارند - كارگرها را از آنجا جمع كنند، راه بيفتند به طرف بيت امام و به طرف مدرسه ى علوى كه امام در آنجا ساكن بودند، و به خيال خودشان اوضاع را قبضه كنند و در دست بگيرند. بنده رفتم آنجا. آن كارخانه حدود سيصد چهارصد نفر كارگر داشت. عده اى كه در آن سالن اجتماع كرده بودند، هفتصد هشتصد نفر بودند؛ يعنى غير كارگرها هم آمده بودند. چند روز من در آن كارخانه صبح

رفتم، عصر برگشتم؛ صبح رفتم، شب برگشتم؛ يك روز نزديك به هفت ساعت بنده پشت تريبون ايستادم، صحبت كردم، حرف زدم؛ كسى از آنها آمد، شعار داد، استدلال كرد، جواب دادم، توجيه كردم. بالاخره كارگرها خودشان آن گروه مخرب را از كارخانه اخراج كردند، بيرونشان كردند. از آن روز تا امروز، ايجاد شعار سياسى، به دست گرفتن اهرم سياسى به وسيله ى كارگر عليه اسلام و عليه نظام اسلامى، در برنامه ى دشمنان اسلام و دشمنان جمهورى اسلامى بوده است. سى سال است كه آنها تلاش ميكنند از اين اهرم عليه نظام جمهورى اسلامى استفاده كنند، و سى سال است كه كارگران كشور ما توى دهن آنها ميزنند. اين، شناخت ما از قشر كارگر است. اين، صميميت بين قشر كارگر و نظام اسلامى است، كه تكيه دارد بر ايمان؛ تكيه دارد بر آن پايه ى مستحكمى كه نظام اسلامى بر اساس آن به وجود آمده است. لذاست كه حركت مجموعه ى كشور، در جهت توليد، با محوريت كارگر و توليدكنندگان كار - اعم از كارگر و كارفرما - پيش خواهد رفت و نميتوانند اخلالى به وجود بياورند.

خوب، حالا به ماهيت قضيه نگاه كنيم. پيشرفت مادى كشور در درجه ى اول، متوقف بر دو عنصر است: يك عنصر، عنصر علم است؛ يك عنصر، عنصر توليد است. اگر علم نباشد، توليد هم صدمه مى بيند؛ كشور با علم پيش ميرود. اگر علم باشد، اما بر اساس اين علم و بر بنياد دانش، توليد تحول و تكامل و افزايش پيدا نكند، باز كشور درجا ميزند. عيب كار ما در دوران حكومت طواغيت اين بود كه نه علم داشتيم، و چون علم نبود، نه

توليد متكى بر پايه ى علم و پيشرونده و رشديابنده داشتيم. لذا دنيا وقتى وارد ميدان صنعت شد، پيش رفت؛ قاره ى آسيا كه ديرتر از اروپا وارد ميدان صنعت شده بود، پيش رفت؛ ولى ما بر اثر حكومت اين طواغيت و شرائط گوناگون، عقب مانديم. اگر ميخواهيم جبران كنيم - كه ميخواهيم، و ملتمان حركت هم كرده است و به ميزان زيادى پيش هم رفته است - بايد به علم و توليد اهميت بدهيم؛ بايد در مراكز علم، در مراكز تحقيق، با شكلهاى نو و مدرن پيگيرى شود. چند سال است كه من روى مسئله ى علم تكيه ميكنم و الحمدللَّه چرخهاى پيشرفت علمى و توليد علم در كشور به حركت درآمده است؛ البته بايد باز هم سرعت بگيرد، هنوز اول راهيم.

و دوم، توليد است. توليد، چه در عرصه ى صنعت، چه در عرصه ى كشاورزى، از اهميت درجه ى اول برخوردار است. كشورى كه توليد نداشته باشد، خواهى نخواهى وابسته است. اگر همه ى نفت و گاز دنيا هم زير زمينهاى ما و در چاه هاى ما ذخيره شده باشد، به دردمان نميخورد؛ كمااينكه مى بينيد كشورهائى وجود دارند كه از لحاظ ذخائر معدنى و طبيعى - چه ذخائر انرژى، چه ذخائر فلزهاى بسيار ذى قيمت و كمياب - در كمال ثروتمندى هستند؛ اما خودشان بر روى اين زمينى كه زيرش اين همه گنج خفته است، زندگى نكبت بار و فلاكت بارى دارند. بايد توليد در كشور - بخصوص توليد دانش بنيان، متكى به دانش و مهارتهاى علمى و تجربى - پيش برود؛ اين به دست كارگر و كارفرماست. مديريت آن هم با دولت است؛ بايستى سازماندهى كنند، كار كنند. اين سياستهاى اصل 44 كه

ما چند سال پيش به دستگاه هاى دولتى و قانونگذارى ابلاغ كرديم، ميتواند نقش ايفاء كند؛ منتها بايستى همه ى دقت لازم را در اينجا بكنند.

بشر موجود عجيبى است عزيزان من! گاهى عبادت و نماز شب هم ميشود وسيله ى نفوذ شيطان، وسيله ى فريب نفسِ خود انسانى كه دارد نماز شب ميخواند! همه ى ايده هاى خوب، همه ى فكرهاى خوب و شريف ميتواند منفذى بشود براى شيطان. سياستهاى اصل 44 خيلى خوب است، خيلى لازم است و حتماً بايد با گسترشِ تمام اجرا شود؛ اما مراقب باشند مثل آن نماز شبِ دام شيطان نشود. از اينجا هم ممكن است شيطانها نفوذ كنند. بارها گفته ام؛ آدمهاى سوءاستفاده چى، قانوندانهاى قانون شكن، كسانى كه بلدند چه جورى سر مأمور و مسئول و رئيس و مرئوس و آدم كوچه و بازار را بپيچانند، براى اينكه به يك طعمه اى دست پيدا كنند؛ اينها كارخانه را بخرند، بعد به بهانه هاى گوناگون كارخانه را زمينگير كنند، كارگرها را بيكار كنند؛ بعد از ماشين آلات فرسوده ى همان كارخانه، پول فروشش را در بياورند، از زمين آن كارخانه هم به ميلياردها و آلاف و الوف برسند؛ از اين كارها شده است، ميشود؛ بايد همه حواسشان جمع باشد.

مسئله ى ديگر در زمينه ى كار، رابطه ى كارگر و كارفرماست. هر دو روشى كه در دنياى متعارفِ زمان ما معمول بود - روش سوسياليستى و روش سرمايه دارى - غلط است. در منطق تفكر سوسياليستى، كارگر و كارفرما دو تا دشمن بودند در مقابل هم؛ دو تا دشمن، به خون هم تشنه؛ اين تحليلشان بود. راه حلى هم كه نشان دادند، راه حل ضايعِ باطلِ غلطى بود: مالكيت دولت بر همه ى منابع توليد و ابزارهاى توليد؛ كه

بعد از گذشت چند دهه، به آن فضاحت انجاميد. آن يك نگاه بود، كه نگاه دشمنى و ستيزه گرى بين كارگر و كارفرما بود. نگاه ديگر، نگاه منطق غربى است كه كارفرما سلطان كارگر است، صاحب اختيار كارگر است، كارگر ابزارى است در دست او و در اختيار او. اين هم تحقير شخصيت انسان است؛ غلط اندر غلط. هر دو نگاه، غلط است.

نگاه اسلام اين نيست. نگاه اسلام، نگاه همكارى است. اينها دو تا عنصرند؛ وقتى كه با هم تركيب شدند، كار به وجود مى آيد. برخلاف نگاه چپ و ماركسيستى كه همه چيز را بر اساس تضاد ميدانست - كه بحمداللَّه از صفحه ى تفكرات فلسفى دنيا محو شد - نظر اسلام، نظر التيام است؛ نظر همكارى است. دو عنصر به جاى اينكه با هم ضد باشند تا توليد يك موجود سومى را بكنند، با هم التيام پيدا ميكنند تا موجود سومى به وجود بيايد. اين، نگاه اسلام است؛ نگاه طبيعت، نگاه سنت الهى و قوانين آفرينش. در همه ى قضاياى عالم همين جور است؛ از قضاياى طبيعى، تا قضاياى سياسى، تا قضاياى تاريخى، اقتصادى و غيراقتصادى. نظريه ى اسلام در مقابل نظريه ى تضاد ماركسيستى، نظريه ى التيام و ائتلاف و ازدواج و همراهى و همسوئى است. در مورد مسئله ى كارگر و كارفرما هم همين است؛ دو تا عنصرند، اينها بايد دستها را در دست هم بگذارند تا كار به وجود بيايد، تا توليد به وجود بيايد. كارگر بدون كارفرما كارى از او ساخته نيست، كارفرما هم بدون كارگر هيچ كارى نميتواند بكند. اين دو تا كنار هم كه قرار گرفتند، يك رابطه ى سالم، اخلاقى و انسانى بين خودشان تعريف

كردند، آن وقت فضا ميشود فضاى گسترش توليد. علاوه بر پيشرفت مادى، معنويت هم به وجود مى آيد. اين، نگاه ماست. ما نه كارفرما را مثل آن جريان چپ، ملعون و مطرود ميدانيم؛ نه مثل آن جريان راست، سلطان و صاحب اختيار ميدانيم؛ نه، كارفرما ميتواند عنصر شريفى باشد - وقتى حقيقتاً همكارى بكند، واقعاً شريف است - عنصر شريف ديگرى در كنار عنصر شريف كارگر؛ با همديگر، دست در دست هم، با روابط تعريف شده ى انسانى و اسلامى حركت كنند. اين، آن پايه ى كار است. همه بايد در اين جهت كار كنند. طراحان، سياست سازان، سياستمداران، كسانى كه در مرحله ى اجرا قرار دادند، بايد در اين جهت كار كنند. آن وقت خود كارگر و خود كارفرما هم بايد با اخلاصِ كامل سعى كنند محصول كارشان كشور را جلو ببرد.

ما عقبيم عزيزان! البته اگر با دوران طاغوت مقايسه كنيم، خيلى جلوئيم. در دوران طاغوت، براى كوچكترين بخش و عنصر از مجموعه ى توليد و ماشين و كارخانه و صنعت، ما محتاج بيگانه بوديم. كارخانه هائى هم كه توليد ميشد، كارخانه هاى مونتاژ و صددرصد وابسته ى به بيگانه ها بود. نه طراحى بلد بوديم، نه ساخت بلد بوديم، نه شناخت عناصر لازم بلد بوديم. همه چيز را بايد از ديگران ميگرفتيم، ميخواستيم، التماس ميكرديم، نفت ميداديم، پول ميداديم، آبرو ميداديم، قدرت سياسى ميداديم، زير بار سلطه ى آنها ميرفتيم تا به دست بياوريم. امروز ملت ايران خدمات فنى را صادر ميكند. امروز كشور شما يكى از برجسته ترين و در طراز بالاى سدسازى و نيروگاه سازى در همه ى دنياست. اين كجا، آن كجا؟ امروز كارهائى را كه شما داريد انجام ميدهيد - كارهاى صنعتى، خدمات صنعتى،

خدمات فنى - در بسيارى از كشورها مشترى دارد. در خيلى از كشورهاى دنيا خطوط توليد داريد راه مى اندازيد. اصلاً اين حرفها در دوران طاغوت معنى نداشت. ما برويم براى يك كشورى، يك كشور پرجمعيت، احياناً داراى نفت، داراى ثروت، خطوط توليد راه بيندازيم؟! توليد صنعتى؟! اين حرفها اصلاً معنى نداشت؛ اما امروز تحقق پيدا كرده است. بنابراين نسبت به گذشته، ما خيلى جلوئيم؛ اما نسبت به آنچه كه شأن ملت ايران است، نسبت به آنچه كه لازمه ى ميراث تاريخى ماست، نسبت به آنچه كه بايد ايران در مجموعه ى كشورهاى دنيا باشد، ما عقبيم؛ بايد جلو برويم. خيلى كار لازم داريم. من كه عرض ميكنم «همت مضاعف»، براى اين است. همتمان فقط اين نباشد كه حالا اين سنگ را از جلوى پايمان برداريم - اين كه چيزى نيست - همتمان بايد رسيدن به سر قله باشد. همت مضاعف يعنى اين. خوب، اين مفت به دست نمى آيد؛ اين با حرف زدن و گفتن و به به و چه چه كردن به دست نمى آيد؛ اين با ورود - به معناى حقيقى كلمه - توى ميدان كار و ابتكار به دست مى آيد.

همت كارگر، همت مهندس، همت طراح، همت پژوهشگرِ مركز پژوهشى و تحقيقى - كه دارد از اين كار پشتيبانى علمى ميكند - همت كارفرما و پشتيبانى كننده ى مالى، همت مسئول دولتى، همه ى اينها بايد مضاعف بشود، چند برابر بشود، و ميشود و ميتواند بشود. ظرفيت من و شما خيلى بيش از اينهاست عزيزان من! يك وقت هست انسان يك كارى كه برخلاف ظرفيت كسى است، به او پيشنهاد ميكند؛ خوب، اين عقلائى نيست؛ اما شما يك وقت به

يك جوانى كه وقتى به اندام او نگاه ميكنيد، وقتى به عضلات او نگاه ميكنيد، مى بيند او ميتواند يك كشتى گير درجه ى يك باشد، ميتواند يك ژيمناست درجه ى يك باشد، ميتواند در فلان رشته ى ورزشى بشود درجه ى يك، ميتواند ستاره ى اين كار بشود؛ ميگوئيد: آقا برو تلاش كن. اين فرق ميكند با آن آدم ضعيفى كه بيست سال هم ورزش بكند، نميتواند يك كشتى گير خوب بشود. ملت ايران مثل همان جوانِ بااستعدادِ خوش اندامِ داراى ظرفيتى است كه اگر چنانچه تلاش لازم را بكند، ميرسد به آن قله، ميشود ستاره. ملت ايران اينجورى است؛ اين را نشان هم داده. اينها ادعا نيست، شعار نيست؛ اينها واقعيتهائى است كه از لحاظ مطالعات براى ما روشن بود، تجربه ى اين سى سال هم براى ما آن را مثل روز واضح كرد.

ملتى كه هيچ كس به او كمك نميكند، درهاى محصولات صنعتى و پيشرفتهاى فناورى را به روى او ميبندند، بعد نسل دوم و سوم و چهارم سانتريفيوژ را خودش توليد ميكند! همه ى دارندگان قواى هسته اى و صنعت هسته اى در دنيا مبهوت ميمانند. خوب، اينها از كى ياد گرفتند؟ ملتى كه از لحاظ علوم زيستى هيچ كس به او كمك نكرده، ناگهان نگاه ميكنند مى بينند از سلولهاى بنيادى، حيوان توليدى به وجود مى آورد. در دنيا چند تا كشور اين را دارند؟ هفت تا، هشت تا، نُه تا كشور. در بين اين همه كشورها، اين همه مدعيان، ناگهان از رديف دويستم - مثلاً فرض كنيد - مى آيد به رديف هشتم قرار ميگيرد. اين حاكى از چيست؟ حاكى از استعداد فوق العاده نيست؟ در اول جنگ، ما نميدانستيم آر.پى.جى چيست - آر.پى.جى يك

موشك كوچك است؛ آنهائى كه توى جنگ بودند، آن را ديدند و بارها تجربه كردند - نه داشتيم، نه بلد بوديم، نه جزو سلاحهاى سازمانى ما بود؛ حالا بعد از گذشت چند سال، با تحريم، كشور ما موشك سجيل ميسازد، موشك ماهواره بر ميسازد؛ دنيا هم همين طور وا مى ايستد، با تعجب نگاه ميكند. اول هم انكار كردند؛ گفتند بيخود ميگويند، دروغ ميگويند، نميتوانند؛ بعد ديدند نخير، هست. در همه ى بخشها همين جور است. خوب، اينها معنايش چيست؟ معنايش اين است كه اين جوان خيلى بااستعداد است؛ اين ملت خيلى پرظرفيت است؛ اين نيروى انسانى خيلى باارزش و نازنين است. از اين بايد استفاده كرد. پس ما ميتوانيم. همت مضاعف معنايش اين است كه اين ظرفيت را به فعليت برسانيم.

دنيائى هم كه در مقابل ايران صف آرائى ميكند و دندان نشان ميدهد و پنجه ى خونين حواله ميكند و بداخلاقى ميكند و در همه ى جاهائى كه دستش برسد، ميخواهد يك اشكالى ايجاد كند، دنياى استكبارى است؛ دنياى تحت تأثير و در مشت نظام سرمايه دارىِ ظالم و ستمگر است. اين را نميتواند تحمل كند، چون اين از قاعده ى آنها خارج است؛ لذا با او دشمنى ميكند، كه مى بينيد دشمنى ها را در اين سى سال. آنچه كه كم نبوده و همه ديده اند و چشمشان پر است، دشمنى ها و عنادها و خباثتهاى دشمنان ماست. آنها نتوانستند كارى بكنند، بعد از اين هم مطمئن باشيد هيچ كارى نميتوانند بكنند.

پشتگرمى ما به الطاف الهى است، به توفيقات الهى است. پشتگرمى ما به همان ايمانى است كه اول اشاره كردم كه در دلهاى شما و دلهاى يكايك ملت ايران رسوخ پيدا كرده است

و ريشه دار است. وقتى اين پشتگرمى وجود دارد و انسان تلاش خود و نيروى خود را هم به عرصه ى عمل مى آورد، ميشود «انّ الّذين امنوا و عملوا الصّالحات»؛ آن ايمانتان، اين هم عمل صالح. اينكه در قرآن به مؤمنِ داراى عمل صالح، اين همه وعده ى نيك داده شده است - پيروزى در دنيا، فلاح و نجاح در عالم معنويت و عالم آخرت، تقرب به خداى متعال، سربلندى و عزت و فيروزمندى در دنيا و آخرت - اينها ديگر نتائج همان ايمان و عمل صالح است. بايد در همين راه پيش برويم.

رحمت خدا و سلام خداوند بر امام بزرگوار ما كه اين راه را او به ما نشان داد؛ او ما را توى اين راه انداخت؛ او دست ما را گرفت؛ او با آن جوهر الهىِ خود ما را بيدار كرد و به اين وادى كشاند. هرچه اين ملت پيشرفت كند، خداى متعال بر حسنات آن بزرگوار خواهد افزود. و سلام و رحمت خدا بر شهداى ما، بر مجاهدان ما و كسانى كه در اين راه فداكارى كردند، جان خودشان را كف دست گرفتند، آمدند وسط ميدان؛ چه خود آنها، چه خانواده هاى آنها، چه آنهائى كه به شهادت رسيدند، چه آنهائى كه آسيب جسمى ديدند، جانباز شدند، و چه آنهائى كه بحمداللَّه براى ملت ما باقى ماندند. خداوند همه ى آنها را مأجور بدارد. اميدواريم همه ى شما مشمول توفيقات الهى و مشمول ادعيه ى زاكيه ى حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار گروه كثيرى از معلمان سراسر كشور

بيانات در ديدار گروه كثيرى از معلمان سراسر كشور بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلى خوشامديد برادران و خواهران عزيز! ان شاءاللَّه مناسبت روز معلم بر همه ى

شما، بر همه ى معلمان در سراسر كشور، و بر ملت ايران مبارك باشد. اينكه روز معلم را با مناسبت ياد شهادت يك معلمِ بزرگ قرار داده اند، براى ما درس آموز است؛ اين يك حركت نمادين است؛ يعنى عظمت كار تعليم و تربيت در آن حدى است كه آميخته اى از كار فكرى و علمى و حضور در ميدانهاى اساسى زندگى - آنچنانى كه در حيات شهيد مطهرى (رضوان اللَّه تعالى عليه) مشهود بود - نقطه ى مطلوب اين شغل شريف و اين كار بزرگ است.

يك نكته ى اساسى اين است كه جامعه ى معلمين كشور عظمت كارى را كه برعهده گرفته اند و انجام ميدهند، همواره در مد نظر داشته باشند. اگر انسان بداند كه چه كار بزرگى را دارد انجام ميدهد، انگيزه ى او، تحرك او، ايمان او و تلاش او در اين كار، مضاعف خواهد شد. مثل يك رزمنده ى شجاعى كه در يك نقطه ى حساسى از خطوط جبهه ى خودى مشغول كار و تلاش و مجاهدت است؛ نقش مجاهدت او آنچنان عظيم است كه براى همه ى اين جبهه ميتواند اثر و فايده داشته باشد. اگر اين رزمنده اين را بداند، هرگز خسته نخواهد شد؛ احساس ملالت نخواهد كرد؛ هيچ عامل نوميدى در دل او اثر نخواهد گذاشت. اين نكته بايد در مقابل چشم معلمان ما هميشه حضور داشته باشد كه نقش معلم براى يك جامعه، نقش حياتى است؛ قابل مقايسه ى با بسيارى از نقشهاى مهم و حساس در تركيب اجتماعى نيست.

اين ماده ى خامى كه در اختيار معلم قرار ميگيرد، يك لوح ساده است؛ به قول شاعر، «من كه لوح ساده ام، هر نقش را آماده ام»؛ اين دست نقشگر، اين لوح

را ترسيم و تصوير ميكند و هويت جديدى به او ميبخشد. عوامل مختلفى است؛ عامل تربيت والدين، عامل حوادث اجتماعى و مؤثرات اجتماعى؛ در روزگار ما، وسائل تبليغ، رسانه ها و امثال اينها همه نقش دارند؛ اما نقش معلم در اين ميان، يك نقش بارز و برجسته اى است. معلم ميتواند اين ماده ى خام را حتّى از اسارت عوامل وراثتى هم نجات دهد؛ اين را علم ثابت كرده است. همچنان كه عوامل وراثتىِ بيمارى هاى جسمانى و عوارض جسمانى ميتواند با تدابير گوناگون، با پيشگيرى ها و فعاليتهاى گوناگون خنثى شود، عوامل وراثتىِ اخلاقى و روحى و معنوى هم همين جور است. معلم ميتواند اين نوجوان را يا اين كودك را به يك انسان عالم، فكور، داراى روح تحقيق، علاقه مند به تحقيق و پژوهش تربيت كند، يا يك انسان سطحى و بى علاقه ى به تعمق و بى علاقه ى به معلومات؛ ميتواند او را يك انسان شريف، نجيب، خيرخواه، خوشدل و پاك نفس تربيت كند و به عرصه بياورد، ميتواند در نقطه ى مقابل، او را تبديل كند به يك انسان شرير، بددل و بدخواه؛ ميتواند او را يك انسان خوشبين، داراى اعتماد به نفس، اميدوار و علاقه مند به كار و فعاليت به بار بياورد، ميتواند در نقطه ى مقابل، او را يك انسان نااميد، مأيوس و منزوى به جامعه تحويل دهد؛ ميتواند از او يك انسان متدين، پارسا و پاكدامن بسازد، يا نقطه ى مقابل، يك انسان لاابالى، بى اعتناى به ارزشهاى اخلاقى، بى اعتناى به تعاليم دينى تربيت كند؛ ميتواند حتّى بر عوامل خارجى تربيت - مثل اين رسانه ها و امثال اينها - غلبه كند؛ حتّى با تعليم مستمرى كه در طول سالهاى متمادى با اين

ماده ى خام، با اين نوجوان، با اين دل آماده ى پذيرش ايفاء ميكند، ميتواند بر نقش تربيتى والدين غلبه كند؛ اين نقش معلم است.

خوب، يك جامعه احتياج دارد به انسانهاى مؤمن، پرانگيزه، صبور، اميدوار، خوشبين، علاقه مند به منافع عمومى، علاقه مند به رسيدن به قله هاى كمال شخصى و جمعى، انسانهاى باابتكار، متفكر، اهل تحقيق، اهل پيشروى. اين را كى به وجود خواهد آورد؟ اينجاست كه نقش معلم روشن ميشود. دستگاه تعليم و تربيت، يك چنين دستگاه حساس و مهمى است.

البته درباره ى مسائل تعليم و تربيت و نقش معلمان، حرفهاى زيادى زده شده است. ما امروز در شرائطى نيستيم كه به حرف اكتفاء كنيم؛ امروز نياز داريم به عمل. آموزش و پرورش، چه در بخش ستادى، چه در بخش صف - كه همين مجموعه ى معلمان و آموزگاران و دبيران در سراسر كشور هستند - ميتواند آينده ى اين كشور را رقم بزند. درست است كه تغيير بنيادى آموزش و پرورش يك كار اساسى است كه بارها اين را به مسئولان محترم كشورى و آموزش و پرورش تذكر داده ايم؛ خوب، بحمداللَّه در بيانات وزير محترم هم شنيديد كه فعاليت خوبى در اين زمينه انجام گرفته است، كه بايد يك تغيير بنيادى بر اساس نياز، بر اساس اهداف والا، بر اساس امكانات عظيم كشور، امكانات انسانى، در آموزش و پرورش به وجود بيايد؛ اين در جاى خود صحيح است، بنده هم در همين زمينه تأكيد ميكنم؛ اين كار را رها نكنيد، متوقف نكنيد؛ با شوق و همت مضاعف، با انگيزه ى تمام نشدنى، اين كار را تا نهايت دنبال كنيد، كه كار دشوارى هم هست؛ ليكن معلم از لحاظ انگيزه ى

شخصى، از لحاظ احساس مسئوليت نميتواند متوقف بماند تا اينكه آن وضعيت مطلوب در آموزش و پرورش به وجود بيايد. توصيه ى من به همه ى شما معلمان عزيز، به معلمان سراسر كشور اين است كه اين نقش عظيم را در خود باور كنيد؛ بدانيد كه داريد چه نقش عظيمى را براى آينده ى كشور ايفاء ميكنيد.

كشور ما در طول چند قرن دچار خسارتهاى سنگين، دچار عقب افتادگى هاى بزرگ، دچار غفلتهاى غيرقابل جبران بوده است؛ و اين وضعى است كه ما امروز مشاهده ميكنيم. با پيدايش انقلاب اسلامى، با اين حركت نوين، اين كشور بايد آن راهى را برود كه شايسته ى اين ملت است، شايسته ى اين ميراث است، شايسته ى داعيه ى مسلمانى است؛ اين احتياج دارد به يك تحرك عظيم.

معلمين عزيز توجه بكنند كه ما براى فرداى اين كشور چه جور انسانى نياز داريم؟ زن و مرد ما براى ساختن مطلوب اين كشور، بايد چه خصوصياتى داشته باشند؟ اين به دست شماست. اين نوجوان يا كودكى كه در مقابل شما در كلاس درس نشسته است، در اختيار شماست. شما با سخن خود، با منش خود، با رفتار خود، ميتوانيد به او اعتماد به نفس بدهيد؛ ميتوانيد به او اميد بدهيد؛ ميتوانيد او را روانه ى ميدانهاى عمل كنيد؛ ميتوانيد به او روح ديانت را آنچنان كه شايسته ى اوست، تزريق كنيد؛ ميتوانيد از او انسانى زيرك، پرتلاش، اجتماعى، علاقه مند به مصالح جمع و جامعه بسازيد و به وجود بياوريد؛ ميتوانيد روح ابتكار را در او زنده كنيد. معلم فرزانه ى ما ميتواند در همان محدوده ى كلاس درس خود اين كارها را انجام دهد؛ اين وظيفه ى همگانى و عمومى معلمان است در

سراسر كشور.

البته معلم براى اينكه بتواند همه ى اين كارها را انجام دهد، احساس ميكند كه نياز دارد به راهنمائى روشن بينان جامعه، متفكران جامعه، متخصصان تعليم و تربيت. اين نياز، خود به وجود آورنده ى محصول است. اين نياز وقتى از سوى معلمين احساس شد، بلافاصله به دستگاه مولده ى كشور منعكس ميشود؛ آنچه را كه مورد نياز است، توليد ميشود. ما تا احساس نياز نكنيم، تا سؤال نكنيم، تا نخواهيم، آن محصول مورد نياز توليد نخواهد شد. نقش آموزش و پرورش اين است.

اين جمله را هم درباره ى شهيد بزرگوارمان مرحوم آيةاللَّه مطهرى (رضوان اللَّه تعالى عليه) عرض كنيم: حقيقتاً رفتار و منش آن مرد بزرگ، نشان دهنده و نمايشگر يك معلم كامل و با احساس مسئوليت بود. در هيچ عرصه اى از عرصه هائى كه حضور يك متفكر اسلامى مورد نياز بود، ايشان از ورود در آن عرصه خوددارى نكرد؛ ملاحظات و مصالح نتوانست جلوى او را بگيرد كه وارد اين عرصه نشود؛ چه در زمينه هاى سياسى، چه در زمينه هاى فكرى. در زمينه ى پاسخ به سؤالهاى گوناگونى كه در آن دوره ذهن جوانهاى ما را به خود مشغول كرده بود، شهيد مطهرى مثل برخى از مدعيان روشنفكرى دينى نبود كه مطالب اجنبىِ از منطق دين و محتواى دين را با لعاب دينى و قالب دينى عرضه كند؛ بلكه درست نقطه ى مقابل، مفاهيم حقيقى دينى را در بسته بندى هاى متناسب روز و متناسب با سؤال و نياز و استفهام مخاطبين عرضه ميكرد. دنبال اين نبود كه يك دسته ى خاصى، يك گروه خاصى، يك مجموعه ى فكرى خاصى او را تحسين كنند. با واپسگرائى و عقب ماندگى فكرى و ارتجاع و تحجر و

غلط انديشيدن در زمينه ى دين - كه ناشى از تحجر و واپسگرائى است - همان قدر و با همان شدت برخورد كرد كه با بدعتها و افكار انحرافى و افكار التقاطى. اين، خصوصيت آن مرد بزرگ بود. او خسته نشد؛ تلاش دائمى ميكرد. دنبال نام و تيتر و عنوان متعارف دانشگاهى و حوزه اى هم نماند. به عنوان يك رزمنده ى عرصه ى فكر و تأمل، وارد ميدان شد. با اخلاص كار كرد، خداى متعال هم به كار او بركت داد. امروز بعد از سى سال از شهادت آن مرد بزرگ، حرفهاى او تازه است، زنده است؛ گويا براى امروز نوشته شده است. آن روز هم كسانى در سطوح مختلف فكرى، از سخن او و فكر او استفاده ميكردند، پاسخ خودشان را ميگرفتند؛ امروز هم كه افكار جلو رفته است، مسائل بسيارى براى ذهنهاى جستجوگر حل شده است، باز به سؤالات جديد پاسخگو است. اين، خاصيت يك فكر عميقِ همراه با اخلاص است.

اخلاص، معجزه گر است. وقتى انسان براى خدا در يك راهى قدم ميگذارد، خدا به كار او بركت ميدهد؛ اينجور ميشود كه تلاش چند ده ساله ى آن مرد بزرگ، آن شهيد عزيز، براى جامعه مثل يك ذخيره ى تمام نشدنى باقى ميماند. اين كار برعهده ى ماست؛ همه ى ما در همه ى عرصه هاى گوناگون.

امروز كشور ما و ملت ما بعد از گذرانيدن سه دهه از بزرگترين حادثه اى كه بعد از ورود اسلام در كشور اتفاق افتاده است - يعنى قيام نظام اسلامى، كه اين بزرگترين حادثه است - و دنياى اسلام را متوجه كرد و نه فقط در منطقه، بلكه در معادلات سياسى جهان تأثير گذاشت و بحمداللَّه

ملت در اين سى سال پيشرفتهاى زيادى هم در بخشهاى مختلف كرده است، امروز جا دارد متفكران ملت به چشم انداز آينده نگاه كنند و ببينند چه ميخواهند، چه ميخواهند بكنند.

دنياى اسلام دنياى متشتت و متفرقى است. مسلمانها با داشتن قرآن، با داشتن محكم ترين تعاليم، به خاطر عوامل گوناگون، دچار عقب ماندگى هستند. اين عوامل چيست؟ اينها را بايد شناخت. همت ملت ايران بايد اين باشد كه به نقطه اى برسد كه همه ى رفتارهاى او، حركات او، محصولات فكرى او، در دنياى اسلام به صورت يك مرجع مسلّم و متقن، مورد مراجعه ى ملتها قرار بگيرد؛ متفكران ملتها، روشنفكران ملتها راه را پيدا كنند؛ اين مسئوليت تاريخى ملت ايران است. و اين راهى است كه به طور طبيعى در مقابل ماست؛ بايد اين راه را بدرستى طى كنيم؛ با اطمينان به نفس حركت كنيم؛ همه ى توان و ظرفيت انسانى و فكرى و استعدادى را كه خداى متعال در اين ملت به وديعه نهاده است، به ميدان بياوريم؛ آن وقت سرنوشت دنياى اسلام تغيير خواهد كرد و به تبع آن، سرنوشت دنيا تغيير خواهد كرد.

دنيا امروز در راه بدى حركت ميكند؛ در وضعيت بدى قرار دارد؛ اخلاقيات در دنيا پامال شده است. ملتها دارند چوب اين انحطاط اخلاقى را ميخورند، و متفكران ملتها متوجه به اين ضايعه ى بزرگ هستند؛ رنج ميبرند، اظهار ميكنند؛ در كلمات آنها هست. ميتوان در صراطى حركت كرد كه براى بشريت مايه ى نجات باشد. اين سرنوشت هولناكى كه در مقابل بشريت است، اين سرنوشت را ميشود تغيير داد؛ قدم اول اين است كه ما در خودمان آن حركت بزرگ را، آن تحول عظيم را

به وجود بياوريم. از تعليم و تربيت شروع ميشود. زيرساختها در طول اين سى سال بحمداللَّه در بخشهاى مختلف به شكل خوبى فراهم شده است. ميشود بر اساس اين زيرساختها حركت كرد. وظيفه سنگين است، راه طولانى است، كار دشوار است؛ اما انتهاى راه، روشنائى و نورانيتِ داده شده ى از طرف پروردگار به چشم ميخورد؛ انسان اين را مى بيند. انتهاى راه، روشن است؛ افق روشن است؛ ميتوان اين راه را بخوبى طى كرد.

دشمنى ها وجود دارد. در هر موفقيتى كه ملت ايران به دست بياورد، عده اى در دنيا احساس ناكامى ميكنند. قدرتمندان به طور طبيعى در مقابل اين حركتها كه با منافع آنها سازگار نيست، صف آرائى ميكنند؛ اينها چيز نامترقبى نيست؛ اينها چيزهائى است كه براى هر ملتى كه در ميدان مبارزه ى عظيم حيات وارد ميشود، مورد ترقب است؛ انتظار آن ميرود. ملت ما از اول انقلاب تا امروز اين حركت را در مواجهه ى با همين موانع ادامه داده است؛ اينها چيزى نيست. اين تهديدهائى كه ميكنند، حرفهائى كه ميزنند، مخالفتهائى كه ميكنند، تجربه ى ملت ايران نشان داده است كه اين مخالفتها هيچ تأثيرى در كند كردن حركت ملت ندارد و ملت راه را خواهد رفت. مهم اين است كه هر كسى نقش خود را بداند؛ هر كسى در هر جا كه هست، بتواند آن وظيفه اى را كه به عهده ى اوست، درست بشناسد و آن را انجام دهد؛ خداوند متعال هم ان شاءاللَّه كمك خواهد كرد.

ما اميدوار هستيم كه مسئولان محترم وزارت آموزش و پرورش با توجه به اين حقائق مهم، با توجه به اين مسئوليت سنگين، اين كار بزرگ را با همت والا و

با كار مضاعف و تلاش پيگير ان شاءاللَّه دنبال كنند و شما معلمان عزيز در هر نقطه ى از كشور كه هستيد، با اميدوارى و با توكل به خداى متعال و چشمداشت رحمت و هدايت و پاداش الهى ان شاءاللَّه اين كار را پيش ببريد. اميدواريم خداوند همه ى شما را مأجور بدارد و روح مطهر شهداى عزيزمان را كه اين امكان را براى ملت ما فراهم كردند تا بتواند به اين مسائل اساسى بپردازد، شاد بفرمايد. ان شاءاللَّه خداوند متعال روح مطهر امام بزرگوار را كه گشاينده ى اين راه به روى ماست، با ارواح طيبه ى اولياء خودش محشور كند و همه ى شما را مشمول ادعيه ى زاكيه ى حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در جمع دانش آموختگان دانشگاه امام حسين (ع)

بيانات در جمع دانش آموختگان دانشگاه امام حسين (ع) در سالروز حماسه ى فتح خرمشهر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم به همه ى شما جوانان عزيز و اميدهاى آينده تبريك عرض ميكنم؛ هم به مناسبت موفقيتهاى به دست آمده ى در دوران تحصيل و آمادگى براى تحصيل در اين دانشگاه، و هم به مناسبت روز بزرگ سوم خرداد، كه يك روز فراموش نشدنى در تاريخ انقلاب، بلكه در تاريخ كشور ماست.

مراسم امروز، مراسم بسيار خوب و در حد نصاب و مثل خود سپاه پاسداران، آميخته اى از معنويت و توانائى هاى روحى و جسمى و آمادگى هاى فكرى و عملى و نشانه ى پيشرفت سپاه پاسداران بود.

عزيزان من! روز فتح خرمشهر - كه در واقع نقطه ى اوج عمليات «بيت المقدس» در ارديبهشت و خرداد سال 61 است - براى همه ى ما و براى تاريخ ما و آينده ى ما يك نمونه ى درس آموز و عبرت آموز است؛ چون در اين روز نيروهاى جان بركف ارتش و

سپاه، با يك هماهنگى شگفت آور و تحسين برانگيز و با شجاعت و فداكارى غير قابل توصيفى توانستند يك ضربه ى عظيمى وارد كنند؛ نه فقط بر پيكر ارتش عراق، بلكه اين ضربت وارد شد بر پيكره ى نظام استكبارىِ جهانى كه با عِده و عُده ى خود پشت سر ماشين جنگى رژيم بعث قرار گرفته بودند. هيچ كس گمان نميكرد چنين اتفاقى بيفتد، ولى افتاد.

آن عامل اصلى در اين ميان چه بود؟ ميتوان عواملى را شمرد؛ ليكن اصلى ترين عوامل، آن روح اعتماد به خدا و اعتماد به نيروى خود بود. اگر آن روز ميخواستيم بر اساس محاسبات معمولى و متعارف فكر كنيم، هيچ كس قضاوت نميكرد كه اين حادثه ممكن است اتفاق بيفتد؛ ولى جوانان ما، مردان مؤمن ما، رزمندگان ما در نيروهاى مسلح، با همت، با ايمان، با توكل به خدا و با گذاشتن جان عزيز در كف دست و نترسيدن و نهراسيدن از خطر مرگ وارد ميدان شدند و اين حادثه ى بزرگ را به وجود آوردند. فتح خرمشهر قله ى اين افتخارات است، ميوه ى اين افتخارات است؛ ليكن در تمام طول مدتِ شايد نزديك به يك ماه كه عمليات بيت المقدس به طول انجاميد، صدها نشانه و آيت فداكارى به شكل اعجاب انگيزى وجود دارد.

شما جوانان عزيز، فرزندان عزيزِ من خواهش ميكنم برويد شرح اين عمليات را كه خوشبختانه گوشه اى از آن - فقط گوشه اى از آن - نوشته شده است، با دقت بخوانيد، ببينيد چه اتفاق افتاد. ببينيد جوانهاى ما، مردان ما كه آوردن نام همه ى آنها يك كتاب طولانى را به وجود خواهد آورد، چه كردند. اگر بخواهيم كسانى را به عنوان نمونه و استثناء اسم

بياوريم، بايد به افرادى شبيه «احمد متوسليان» اشاره كنيم - سردار شجاع و آزاده و فداكار - كه در اين عمليات و در اين روياروئى بزرگ چه كردند؛ از چه نيروئى استفاده كردند. اين جمله اى كه از امام بزرگوار ما نقل شده است و شما شنيديد كه فرمود «خرمشهر را خدا آزاد كرد»، دقيق ترين و حكيمانه ترين سخنى است كه در اين باب گفته شده است؛ عيناً همان «و ما رميت اذ رميت و ليكن اللَّه رمى».(1) قدرت خداى متعال در دل رزمندگان، در اراده و عزم پولادين رزمندگان، در صبر رزمندگان، در بازوى تواناى رزمندگان، در قدرت ابتكار رزمندگان تجلى پيدا كرد. دشمن متكى به ماده بود. معلوم است كه قدرت مادى توان ايستادگى و روياروئى با يك چنين هفت جوش معنويت و انسانيت را ندارد. هميشه همين جور است، امروز هم همين جور است عزيزان من! امروز هم قدرتهاى مادى با همه ى توانشان - با پولشان، با صنعتشان، با فناورى پيشرفته شان، با پيشرفتهاى علمى شان - قدرت مقابله و روياروئى با آن مجموعه ى انسانى كه ايمان را، عزم را، همت را، فداكارى را شاخص و معيار كار خود گرفته، ندارند.

كسانى كه آن روز در مقابل ملت ايران و رزمندگان ملت قرار داشتند، عيناً همان كسانى اند كه امروز در مقابل ملت ايران قرار دارند؛ اينها را بايد بشناسيم. آن روز هم آمريكا بود، ناتو بود، همين انگليس و فرانسه و آلمان بودند. سلاح شيميائى به صدام ميدادند، سلاح نظامى ميدادند، هواپيما ميدادند، نقشه ى جنگى ميدادند، اطلاعاتِ به روز صحنه ى نبرد را به او ميدادند، پشت سر او ايستاده بودند، شايد بتوانند نظام جمهورى اسلامى ايران را،

نظام رفيع توحيد و معنويت را، پرچم برافراشته ى توحيد و انسانيت را، صلاى آزادگى و استقلال ملتها را شكست بدهند. پشت سر صدام اينها بودند، امروز هم همين هايند. امروز هم آن كسانى كه سعى ميكنند با تبليغاتِ خود حقائق را وارونه جلوه بدهند، خودشان مايه ى ناامنى اغلب مناطق دنيا هستند، ايران را تهديد جلوه بدهند، همين هايند. آن كسانى كه در پاكستان روزانه جنايت ميكنند، در افغانستان سالهاست دارند كشتار ميكنند، مردم را به اسارت گرفتند؛ در عراق جورى، در فلسطين جورى؛ آن كسانى كه پشت نيروى اهريمنى رژيم اشغالگر قدس قرار دارند، همين هايند و امروز در مقابل ملت ايران قرار دارند. همين ها در سال 61 هم پشت سر صدام بودند. آن روز شكست خوردند، مطمئن باشيد امروز هم شكست ميخورند.

نظام جمهورى اسلامى، يك جمهورى مثل بقيه ى دولتها و جمهورى ها و غير جمهورى هاى دنيا نيست؛ يك نظامِ داراى پيام است. پيام نظام اسلامى پيامى است كه ملتهاى جهان تشنه ى آنند؛ فرق ميكند با يك كشورى، با يك دولتى، با هر گونه نظام سياسى كه فقط در فكر يك محدوده ى جغرافيائى است؛ آن هم با آدمهائى، در رأس آن، آميخته و آلوده ى به شهوات گوناگون بشرى. اينجا مسئله، مسئله ى ارزشهاست؛ مسئله ى انسانيت است؛ مسئله ى نجات ملتها از كمند قدرتهاى مداخله گر و سلطه طلب است. نظام اسلامى ما براى بشريت پيام دارد. همين پيام است كه جهانخواران عالم را در مقابل ملت ايران قرار داده. اگر امروز روز اول اين روياروئى بود، ممكن بود دل بعضى بلرزد؛ اما امروز روز اول نيست. سى و يك سال است كه اين روياروئى به شكلهاى مختلف وجود دارد: حمله ى نظامى،

حمله ى سياسى، محاصره ى اقتصادى، تهديدهاى گوناگون. سردمداران گوناگون در كشورهاى قدرت طلب آمدند و رفتند، اما ملت ايران ايستاده است. اين بناى مستحكم روزبه روز سرافرازتر شده است. اين نهال بارور و خدائى، اين شجره ى طيبه در اين سرزمين مستعد و آماده، روزبه روز ريشه دارتر شده است. اگر دشمنان معنويت و ارزشهاى اسلامى و دشمنان ايران اسلامىِ عزيز، آن روز اميدى داشتند، امروز اميدى ندارند؛ با نوميدى دارند تلاش ميكنند. آنها راه را نميشناسند، ملت ايران را نميشناسند، محاسبات امروز را با محاسبات سى سال قبل و چهل سال قبل و پنجاه سال قبل و دوران سلطه ى بى رقيب ابرقدرتها مقايسه ميكنند؛ اين مقايسه غلط است. دنيا عوض شده است، ملتها هم بيدار شده اند؛ لذا امروز شما ملت ايران و شما جوانانى كه زبدگان و برجستگان جوانان اين ملت هستيد - جوانهاى عزيز سپاه پاسداران - اميدآفرين دلهاى ملتها هستيد. خيلى از دولتها هم به شما اميد دارند، به شما نگاه ميكنند. با اينكه ميدانند جمهورى اسلامى اهل مداخله ى در كشورها نيست، اما نفس اين پيامها، نفس اين ايستادگى، نفس اين قدرت معنوى كه در همه ى عرصه ها خود را نشان ميدهد، آنها را دلگرم ميكند، آنها را به ايستادگى وادار ميكند. امروز در قاره ى آسيا، در قاره ى آفريقا، در قاره ى آمريكا، حتّى در قاره ى اروپا، ملتهاى كمى نيستند كه به شما چشم دوخته اند و شما را تحسين ميكنند.

عزيزان من! اين فرصت جوانى را، اين نيرو را، اين استعداد را قدر بدانيد. اين فرصت رشد و بالندگى را كه در اختيار شما قرار داده شده است، قدر بدانيد. هم شما، هم جوانان ارتش، هم جوانان نيروى انتظامى، هم مجموعه ى مقدس

و پاكيزه ى بسيج عمومى، امروز در اين كشورِ خدائى امكاناتى دارند كه هرگز چنين امكاناتى در اختيار جوانان برگزيده و مؤمن و صالح قرار نداشته است. از اين فرصتها استفاده كنيد. استفاده ى از اين فرصتها، بزرگترين شكر است.

انفكاك اين دانشگاه از دانشگاه جامع - كه هر دوى اين دانشگاه ها، مراكز و پايگاه هاى بسيار ارزشمندى هستند كه سپاه پاسداران به وجود آورده است - به سود سپاه و براى پيشرفت علمى و فنى و عملى سپاه لازم بوده و هست و اين كار بايد در هر دو بخش با جديت دنبال شود؛ هم در دانشگاه جامع، هم در دانشگاه افسرى و تربيت پاسدارى. اساتيد خوب، مديران خوب، جوانان خوب، بحمداللَّه جمعند. هر كدامى ارزشهاى خود را دنبال كنند، وظائف خود را دنبال كنند. پروردگارا! فضل و رحمت و لطف خود را بر اين مجموعه فرو ببار؛ پروردگارا! امام عزيز ما را كه اين جاده ى درخشان را به روى ما گشود، مشمول برترين رحمت و تفضل خود قرار بده؛ پروردگارا! شهيدان عزيز ما را كه بحمداللَّه زنده اند و زنده خواهند ماند، بر درجاتشان بيفزا؛ ما را به آن عزيزان ملحق كن و سلام اين مجموعه را به پيشگاه اقدس حضرت ولى عصر (ارواحنا فداه) برسان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) انفال، 17

بيانات در سالروز ولادت حضرت فاطمه ى زهرا (س)

بيانات در سالروز ولادت حضرت فاطمه ى زهرا (س) در ديدار مداحان اهل بيت (ع)

و در سالروز ولادت حضرت امام خمينى (ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خداوند مبارك كند اين عيد سعيد را، اين ولادت بزرگ را، اين روز فرخنده ى تاريخ اسلام را بر شما برادران و خواهران عزيز، ذاكران، مداحان، گويندگان، يادآوران مناقب فاطمه ى زهرا (سلام اللَّه

عليها) و بر همه ى ملت ايران. خدا را با همه ى وجود شكر و سپاس ميگزاريم كه اين دلهاى پر محبت را و اين محبتهاى جوشان را مانند ذخيره اى براى ملت ما و براى سعادت ما و براى آبروى ما به ما عنايت كرده است.

اگر محبت اهل بيت (عليهم السّلام) و عشق جوشان به اين عناصر الهى و ربانى نميبود، مسلّماً جريان شيعه با همه ى معارف مستحكم آن، در طول زمان و تاريخ، در ميان اين همه دشمنى باقى نميماند. اين عواطف را، اين شور محبت را نبايد دست كم گرفت. يقيناً منطق در به كرسى نشاندن سخن حق تأثير زيادى دارد و بدون پشتيبانى منطق و حكمت، هيچ حقى را نميشود بر پا نگه داشت؛ اما گسترش گرايش به حق، بقاى اين حق ماندگارِ در طول تاريخ اسلام، جز با محبت، با مودت، با پيوند قلبى و عاطفى، امكان پذير نبود. لذا شما ملاحظه كنيد؛ از اول اسلام تا امروز، پيوند فكرى و عقلانى همراه بوده است با پيوند عاطفى و قلبى. اگر در تاريخ ملاحظه ميكنيد كه وقتى پيغمبر اكرم در ايام فتح مكه - يعنى هشت سال بعد از هجرت پيغمبر - هنگامى كه وضو ميگرفت، اصحاب آن بزرگوار سبقت ميجستند براى اينكه آب وضوئى را كه از صورت مبارك آن بزرگوار جارى ميشد، بگيرند و به عنوان تبرك بر سر و روى خود بكشند، اين همان پيوند عاطفى است؛ اين فرق دارد با خضوع قلبى و ايمان به معارف نبوى؛ اين يك چيز ديگر است؛ اين همان چيزى است كه يك دشمن عنود مثل ابى سفيان را متحير و متعجب كرد. او اين منظره را

ديد و گفت: من قدرتها و حكومتها و سلطنتهاى زيادى را ديدم، اما هيچ قدرتى را نديدم كه اينجور در دلهاى مردم نفوذ كند؛ آنچنانى كه امروز قدرت اسلام را مى بينم. اين، ارتباط قلبى و عاطفى است؛ اين را بايد حفظ كرد.

فاطمه ى زهرا، صديقه ى كبرى (سلام اللَّه عليها)، بزرگترين بانوى تاريخ بشر، افتخار اسلام، افتخار اين دين و افتخار اين امت است. مقام فاطمه ى زهرا (سلام اللَّه عليها) از جمله ى آن مقاماتى است كه تصور آن براى انسانهاى معمولى، انسانهاى متعارف - امثال ماها - يا ممكن نيست، يا دشوار است؛ معصوم است ديگر. نه به حسب مسئوليت رسمى، پيغمبر است؛ نه به حسب مسئوليت رسمى، امام و جانشين پيغمبر است؛ اما در رتبه، در حد پيغمبر و امام است. ائمه ى هدى (عليهم السّلام) نام مبارك فاطمه ى زهرا را با عظمت و با تجليل ميبردند؛ از معارف صحيفه ى فاطمى نقل ميكردند؛ اينها چيزهاى بسيار عظيمى است. فاطمه ى زهرا (سلام اللَّه عليها) اين است.

آنچه در زندگى ظاهرى آن بزرگوار وجود دارد، از يك سو علم و حكمت و معرفت است، كه حتّى در خطبه اى مثل خطبه ى فدكيه ى معروفِ آن بزرگوار كه هم شيعه آن را نقل كرده است، هم اهل سنت لااقل بعضى از فقرات آن را نقل كرده اند - بعضى هم همه ى آن خطبه را نقل كرده اند - وقتى نگاه ميكنيد در حمد و ثناى اين خطبه، در مقدمات اين خطبه، مى بينيد يكپارچه حكمت و معرفت از زبان درربار آن بزرگوار در فضا منتشر شده و امروز بحمداللَّه براى ما باقى مانده - در آنچنان موقعيتى كه بحث تعليم نبود، خطابِ مربوط به علم

و معرفت نبود؛ در واقع يك محاجه ى سياسى بود - در عالى ترين سطحى كه براى ما قابل درك است، در اين خطبه ى مباركه، معارف الهى و معارف اسلامى ذكر شده است؛ از سوى ديگر، زندگى آن بزرگوار مشحون است به مجاهدت؛ مثل يك سرباز فداكار در عرصه هاى مختلف، اين بزرگوار حضور فعال و مؤثر دارد. از دوران كودكى در مكه، در شعب ابى طالب، در كمك رسانى و روحيه دهى به پدر بزرگوارش، تا همراهى با اميرالمؤمنين در مراحل دشوار زندگى در مدينه، در آن جنگها، در آن غربتها، در ميان آن تهديدها، در آن سختىِ زندگى مادى و فشارهاى گوناگون، و همچنين در دوران محنت آن بزرگوار - يعنى بعد از رحلت پيغمبر - چه در مسجد مدينه، چه در بستر بيمارى، در همه ى اين مراحل، اين بزرگوار مشغول فعاليت است، مشغول تلاش است؛ يك حكيم مجاهد، يك عارف مجاهد. همچنين از لحاظ وظائف زنانگى، وظيفه ى همسرى، وظيفه ى مادرى، تربيت فرزند، پذيرائى و مهربانى با شوهر، يك زن نمونه است. آنچه كه در خطاب به اميرالمؤمنين از اين بزرگوار نقل ميشود، تعبيرى كه ميكند، خشوع و خضوعى كه نشان ميدهد، اطاعت و تسليمى كه در مقابل اميرالمؤمنين دارد، بعد تربيت اين فرزندان، فرزندى مثل امام حسن، فرزندى مثل امام حسين، فرزندى مثل زينب، آيت عظمى و اعلاى يك زن نمونه است در وظائف زنانه، تربيت زنانه، محبت زنانه؛ و همه ى اين مجموعه ى ذى قيمت و بى نظير، در يك عمر هجده ساله. يك دختر جوان هجده نوزده ساله، با اين همه مقامات معنوى و اخلاقى و سجاياى رفتارى، وجود يك چنين عنصرى، يك چنين موجودى در هر جامعه اى، در

هر تاريخى، در هر ملتى كه باشد، مايه ى افتخار است؛ و ديگر نداريم نظير اين بزرگوار را. دانستن اين معارف، انسان را با سجاياى آن بزرگوار آشنا ميكند؛ اما بدون پيوند عاطفى، بدون محبت، بدون آن آتش شور و شوقى كه اشكها را از چشم انسان جارى ميكند - چه در وقتى كه انسان مصيبت او را ميشنود، چه در وقتى كه منقبت او را ميشنود - انسان به نتيجه نميرسد؛ اين يك چيز ديگر است؛ اين همان پيوند عاطفى و معنوى و روحى است؛ اين را بايد حفظ كرد.

از اولِ تاريخ تشيع تا امروز، يك عنصر اصلى و اساسى در تشيع و جريان تشيع، همين جريان عاطفى است؛ البته عاطفه ى متكى به منطق، عاطفه ى متكى به حقيقت، نه عاطفه ى پوچ. لذا شما در قرآن هم ملاحظه ميكنيد كه اجر رسالت، محبت و مودت در قربى است؛ «قل لا اسئلكم عليه اجرا الّا المودّة فى القربى».(1) اين خيلى نكته ى مهمى است كه بايد به آن توجه داشت. خدشه دار كردن اين محبت به هر شكلى و به هر صورتى، خيانت به جريان عظيم محبت اهل بيت و پيروى اهل بيت است. اين محبت را بايد حفظ كنيد. لذا شما مى بينيد در دوران ائمه (عليهم السّلام) اين همه محدثين، اين همه شاگردان آگاه و فقهاى بزرگ در خدمت امام صادق (عليه السّلام)، امام باقر (عليه السّلام) و ائمه ى ديگر بودند، معارف را نقل كردند، احكام را نقل كردند، شرايع را نقل كردند، اخلاقيات را نقل كردند، شنيدند و نقل و ثبت كردند؛ اما در كنار همه ى اينها، باز وقتى انسان درست نگاه ميكند، مى بيند نگاه به دعبل خزاعى است، نگاه به

سيد حميرى است، نگاه به كميت بن زيد اسدى است. در حالى كه امثال زراره و محمدبن مسلم و بزرگانى از اين قبيل در دستگاه ائمه (عليهم السّلام) هستند، اما امام رضا (عليه السّلام) دعبل را مينوازد؛ امام صادق (عليه الصّلاة و السّلام) سيد حميرى را مورد توجه و محبت قرار ميدهد؛ اين به خاطر اين است كه آن جنبه ى ارتباط عاطفى و محبت آميز، در شعر شاعران، مدح مادحان و ذكر ذاكران، به نحو اتمّ و اوفى وجود دارد، اما در ديگر جاها وجود ندارد؛ يا اگر هست، ضعيف است؛ يا اينجورى بگوئيم، تأثيرگذارى آن ضعيف است. شعر، مدح، ذكر، اين نقش را در تاريخ تشيع دارد.

خوب، امروز شما اكثر افرادى كه در اين جلسه حضور داريد، مادحان و ذاكران و ستايشگران اهل بيت هستيد؛ پس اين مرتبه ى بالائى است. قصد من اين نيست كه شما را براى اين حرفه اى كه در پيش گرفتيد يا مسئوليتى كه بر دوش گرفتيد - كه يقيناً با محبت و عشق همراه است - تثبيت كنم؛ خوب، اين تحصيل حاصل است؛ شما در اين مسير با ميل و اراده و علاقه ى خودتان وارد شديد و ان شاءاللَّه مشمول توجهات و ثواب الهى و توجه اهل بيت (عليهم السّلام) هم قرار داريد؛ اما مقصود من اين است كه اين جريان را درست بشناسيم و آنچنان كه مورد توجه ائمه (عليهم السّلام) است، از آن بهره بردارى كنيم. من ميخواهم اين را عرض بكنم به شما برادران عزيزى كه ذاكر اهل بيت هستيد و در سلسله ى مداحان و جامعه ى مداحان و ذاكران اهل بيت قرار داريد. اين كار، كار شريفى است؛ كار ارزشمندى است؛ در بقاى تشيع، در حفظ ايمان شيعى

و معرفت شيعى و پيروى از اهل بيت (عليهم السّلام) نقش آفرين است؛ اين را قدر بدانيد.

جلسه ى ما بيست و چند سال است كه هر سال در اين روز تشكيل ميشود. درباره ى مداحى و مداحان حرفهاى زيادى گفته شده، ما هم عرض كرديم - البته كارهاى خوب، پيشرفتهاى خوب، جلوه هاى خوب هم انسان مشاهده ميكند - ولى من ميخواهم بگويم اين ظرفيت موجود، خيلى ظرفيت عظيمى است. شايد اين حرف را من خطاب به دوستانى كه در اين جلسه ى سالانه شركت كردند، بارها گفته باشم؛ گاهى يك بيت شعرى كه شما ميخوانيد، از يك ساعت بحث مستدل يك گوينده ى ماهر تأثيرش در دلها بيشتر است. خوب، اين خيلى ظرفيت بزرگى است؛ از اين ظرفيت بايد خوب استفاده كرد. ميتوان با اين امكان، با اين ظرفيت عظيم، معارف اهل بيت را به كمك جنبه هاى عاطفى تا اعماق دل مردمِ چهارگوشه ى اين كشور برد و آن را تعميق بخشيد؛ اين چيز كمى نيست. ما امروز به اين احتياج داريم؛ هميشه احتياج داريم. ما احتياج داريم كه ايمانهايمان مستحكم بشود، پايه هاى روشن پيدا كند، ثبات و ماندگارى پيدا كند، امواج گوناگونِ تبليغات دشمن ما را تكان ندهد؛ ما هميشه به اين احتياج داريم. امروز دشمنان حقيقت، دشمنان اسلام، دشمنان معرفت اهل بيت (عليهم السّلام) با ابزارهاى كارآمد وارد ميدان شده اند؛ امروز مسلح تر از هميشه اند؛ انواع و اقسام شيوه ها را به كار ميگيرند تا اين جامعه اى را كه امروز به حق قيام كرده است و دنياى اسلام را متوجه خود كرده و پنجه هاى پليد استكبار را تضعيف كرده - يعنى جامعه ى جمهورى اسلامى، جامعه ى ايران اسلامى - تضعيف كنند، توانائى اش را كم كنند،

آبرويش را در نزد ملتهاى مسلمان، در نزد امت اسلامى از بين ببرند؛ دنبال اين چيزهايند.

شما ملت ايران در اين سى سال خيلى كارهاى بزرگى انجام داديد. دشمنان ملت ايران، دشمنان گردن كلفتى هستند. همه ى زورگوها، همه ى چپاولگرها، همه ى سرمايه دارهاى بزرگ، همه ى باندهاى قدرت، همه ى مافياهاى ثروت و پول، در مقابل شما هستند. شما راه اينها را زديد، براى اينها مشكل درست كرديد. ملت ايران در اين سى سال خيلى اثرگذار حركت كرده. اين دشمنى هائى كه ميكنند، اين بغضى كه نسبت به ملت ايران ميورزند، بيخود نيست. شما اگر راه اين دزدى ها را سخت و دشوار نميكرديد، براى تسلط و سيطره ى استكبار مشكل درست نميكرديد، اينقدر با شما دشمنى نميكردند. اين دشمنها امروز درصدد اين هستند كه ملت ايران را از محتواى برانگيزاننده ى آن - كه همين ايمان روشنِ مستدل باشد - خالى كنند. انواع شيوه ها را به كار ميبرند؛ ترويجهاى باطل ميكنند، سرگرمى درست ميكنند، سرگرمى هاى فكرى درست ميكنند، سرگرمى هاى شهوانى درست ميكنند، سرگرمى هاى سياسى درست ميكنند، فتنه درست ميكنند؛ اينها همه يك سياست است. خوب، در مقابل اينها چه كار بايد كرد؟ بايد اين ايمان را كه مايه ى قيام و ايستادگى و ثبات ملت ايران است، تقويت كرد.

يكى از عواملى كه ميتواند اين كار بزرگ را انجام دهد، همين گسترش معارف اسلامى و معنوى و انقلابى به شكل روشن و پراكندن هرچه بيشتر محبت اهل بيت در دلها و در روحهاى انسانهاست؛ اين مسئوليتى است كه امروز همه ى ما داريم؛ مداحان هم بخشى از اين مسئوليت را دارند، كه بخش مهمى هم هست. با اين چشم نگاه كنيد به حرفه ى مداحى. وقتى آنجا

مى ايستيد براى خواندن، احساس كنيد كه به عنوان يك مبلّغ دين، به عنوان يك پيام آور حقائق دينى، در اثرگذارترين شكل، آنجا ايستاده ايد. اگر اين احساس وجود داشت، آن وقت انتخاب شعر محدوديت پيدا ميكند، كيفيت ادا محدوديت پيدا ميكند، انسانهائى كه ميخواهند اين مسئوليت را انجام بدهند، محدوديت پيدا ميكنند؛ چاره اى هم نيست. اين كار را خود شما بايد بكنيد؛ كار خود مداحهاست. امروز اگر چنانچه بپرسند: «آقا حرفه ى مداحى به چى احتياج دارد؟»، «يكى بخواهد مداح بشود، از امروز شروع كند، چه چيزى نياز دارد؟»، دو سه چيز را ميشماريد ديگر؛ ميگوئيد بايد صدايش خوب باشد، حافظه ى خوبى داشته باشد، بتواند شعر ياد بگيرد؛ البته روح هم داشته باشد. يك انسانى با داشتن حافظه ى خوب و صداى خوش، ميتواند بشود يك مداح. به نظر ما اين كافى نيست. شما به مداح به چشم يك معلم نگاه كنيد كه ميخواهد چيزى را به مستمع خود تعليم بدهد. همه ى شماها اين صلاحيت را داريد. هيچ كس را از اين دائره نبايد بيرون كرد. هر كه شوق اين كار را دارد، بسم اللَّه، خيلى خوب است؛ اما صلاحيتش را در خودش به وجود بياورد.

شعرى كه ميخوانيد، شعر معرفت باشد، شعر آموزنده باشد؛ چه درباره ى مسائل روز - مثل بعضى از شعرهائى كه امروز بعضى از آقايان خواندند، كه ناظر به حوادث روز جامعه بود؛ اين خيلى باارزش است، آگاهى بخش است - چه حتّى آن چيزى كه اين هم در آن نباشد؛ اما فرض بفرمائيد فاطمه ى زهرا (سلام اللَّه عليها) را كه ميخواهيد معرفى كنيد، آنچنان معرفى كنيد كه يك انسان مسلمان، يك زن مسلمان، يك جوان مسلمان

از آن زندگى درس بگيرد؛ در دل خود نسبت به آن مجسمه ى قداست و طهارت و حكمت و معنويت و جهاد، احساس خشوع و خضوع و وابستگى كند. اين، طبيعت انسان است. ما انسانها تابع و متمايل به كماليم. اگر بتوانيم كمال را در خودمان ايجاد كنيم، ميكنيم؛ اگر نه، آن كسى كه صاحب كمال است، به طور طبيعى انسان به او گرايش دارد. اين كمال را در فاطمه ى زهرا (سلام اللَّه عليها)، در اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام)، در ائمه ى اطهار (عليهم افضل الصّلوات و السّلام) براى شنونده تشريح كنيم و شنونده ى ما در قالب شعر، در قالب كلام موزون، و بخصوص در قالب صداى خوش و آهنگ درست و خوب، اين معرفت را مثل آب زلالى كه مينوشد، بنوشد و به همه ى اجزاى بدن او برسد. اين كار از خيلى از گويندگان برنمى آيد، از خيلى از هنرمندان برنمى آيد، از معلمين برنمى آيد؛ اما از شما برمى آيد، اگر اين كار را انجام بدهيد.

من بارها توصيه كرده ام، باز هم توصيه ميكنم؛ منبرتان را، مجلستان را تقسيم كنيد به دو قسم: قسم اول، معارف و اخلاقيات. ما امروز به اخلاقيات احتياج داريم، به معارف احتياج داريم. امروز احتياج داريم كه نسل موجود ما، نسل جوان ما، با اميد، با نشاط، با خوشبينى به آينده، با ايمان به خدا، با پيوستگى قلبى به اهل بيت بار بيايد. ما احتياج داريم كه جوان ما امروز افتخار كند به اينكه متعلق به ايران اسلامى است؛ افتخار كند به وجود امام؛ افتخار كند به جمهورى اسلامى؛ افتخار كند به دين خود و به مذهب خود و به پيروى اهل بيت. ما امروز

به جوانى احتياج داريم كه بداند سرنوشت خود او و سرنوشت جامعه ى او و سرنوشت خانواده ى بزرگ او وابسته ى به كار و تلاش اوست؛ اهل تلاش باشد، اهل كار باشد، اهل جديت باشد، اهل پيگيرى باشد، اهل تنبلى نباشد، اهل وادادگى و لااباليگرى نباشد. اين تربيتها چه جورى انجام ميگيرد؟ شما ميتوانيد نقش ايفاء كنيد. بنابراين يك قسم منبر، شعرى باشد كه اين معانى را تزريق كند. بهترين نحوه ى بيان هم بيان غيرمستقيم است.

در قالب شعر خوب - اينجا نقش شعرا معلوم ميشود - معارف اهل بيت را ترويج كنيد. امروز خوشبختانه ما شاعر خوب هم كم نداريم. بعضى از همين شعرهائى كه امروز خوانده شد، جزو شعرهاى خوب بود. امروز بحمداللَّه شعراى خوب، گويندگان خوش سليقه در بيان، در ابراز حقائق و به نظم كشيدن اين حقائق به وسيله ى شعر، داريم؛ اينها را بگرديد پيدا كنيد. شما كه مداحيد، وقتى طالب شعر باشيد، چشمه ى شعر شاعر به جوش مى آيد. شما كه طالب شديد، او شعر ميگويد. وقتى شعرش به وسيله ى شما خوانده شد، انگيزه ى او براى شعر گفتن چند برابر ميشود؛ يك هم افزائى به وجود مى آيد؛ او به شما كمك ميكند، شما به او كمك ميكنيد.

يك قسم منبر هم مربوط به مدايح و مراثى اهل بيت (عليهم السّلام) است. البته ما در باب مرثيه خوانى حرفهاى زيادى داريم. بارها هم ما توى همين جلسه به شما مداحهاى عزيز عرض كرديم، جاهاى ديگر هم گفتيم كه در مرثيه خوانى بايستى به صدق واقعه پايبند بود. درست است كه شما ميخواهيد مستمع خودتان را بگريانيد، اما اين گرياندن را به وسيله ى هنرنمائى در كيفيت بيان واقعه تأمين كنيد، نه در

ذكر واقعه اى كه اصل ندارد. ما در گذشته ها سراغ داشتيم - ان شاءاللَّه حالا آنجور نيست - كه بعضى ها فى المجلس يك چيزى را جعل ميكردند؛ نكته اى همان جا به ذهنش مى آمد، ميديد خوب است، موقعيت خوب است، همان جا ميگفت و از مردم اشك ميگرفت! اين درست نيست. اشك گرفتن از مردم كه هدف نيست؛ هدف، آميختن اين دلِ اشك آلود - كه اشك را به چشم ميرساند و چشم را اشكبار ميكند - به معارف زلال است؛ البته با هنرنمائى.

ما در مشهد يك منبرىِ معروفى داشتيم - خدا او را رحمت كند - مال پنجاه سال قبل است؛ مرحوم ركن الواعظين. او منبر ميرفت و مردم پاى منبر روضه خوانى او مثل ابر بهار گريه ميكردند؛ در حالى كه خودش هم بارها ميگفت من اسم نيزه و خنجر نمى آورم. واقعاً هم نمى آورد؛ بنده دهها منبر از او ديده بودم. حادثه را آنچنان هنرمندانه تصوير ميكرد كه مجلس را منقلب ميساخت؛ بدون اينكه بگويد «كشتند»، بدون اينكه بگويد «تير زدند»، بدون اينكه بگويد «شمشير چنين زدند» يا «خنجر چنين زدند»؛ اينها را نميگفت. ميتوان با شيوه هاى هنرمندانه، روضه خوانىِ خوب كرد و گرياند.

البته اين را هم به شما عرض بكنم؛ اينكه آقايان مداحها، و سابقها روضه خوانها - كه ما حالا كمتر توفيق پيدا ميكنيم ببينيم، اما در مواردى از افاضات مداحها مستفيض ميشويم - اصرار ميكنند كه بلند گريه كنيد، لزومى ندارد؛ خوب، آرام گريه كنيد. وقتى ميخواهند سينه بزنند، اصرار بر اينكه «صدا، صداى اين جمعيت نيست»؛ يا وقتى مردم ميخواهند صلوات بفرستند، اصرار بر اينكه «صلوات، صلوات اين جمعيت نيست»! شما بخواهيد مردم صلوات بفرستند،

ولو توى دلشان. گرم شدن مجلس به اين شيوه ها، اصل نيست؛ كارى كنيد كه دلهاى مستمع را در اختيار بگيريد. دل مستمع وقتى در اختيار شما آمد، مقصود حاصل است؛ اگر آهسته هم گريه كند، باز مقصود حاصل است؛ اگر به شما توجه كرد، باز مقصود حاصل است.

بنابراين حاصل عرض امروز ما اين شد كه كار مداحى كار بزرگى است، كار مهمى است، حرفه ى بسيار اثرگذارى است؛ ميتواند مصداق درشت و برجسته اى باشد از مجاهدت فى سبيل اللَّه. اينكه ميگوئيد ما حاضريم در ميدان حضور داشته باشيم، اين براى هر كسى يك جور حضور است: يك روز انسان توى ميدان جنگ ظاهرى است، يك وقت انسان در ميدان پيكار با دشمنانى است كه در جنگهاى فرهنگى و جنگهاى نرم وارد مبارزه شده اند؛ اين يك جور ديگر پيكار است؛ اقتضاى خودش را دارد. در كار شما مداحان، در ميدان بودن و مجاهدت كردن، يعنى ارائه ى سخن اثرگذار و بيان هدايتگر براى دلها؛ البته با شيوه هاى هنرمندانه. حالا شيوه ى هنرمندانه هم كه عرض ميكنيم، خوب، صداى خوش كه الحمدللَّه همه تان داريد؛ آهنگهاى متعارفى هم هست. البته بعضى از آهنگهائى هم كه انسان گوشه و كنار ميشنفد يا به گوش انسان ميرسد، آهنگهاى مناسبى نيست؛ حالا گيرم كه چهار نفر را هم جذب كند. نه، آهنگ بايد سنگين، متين و متناسب با محتوائى باشد كه شما داريد عرضه ميكنيد؛ خداى نكرده به سمت آهنگهاى حرام و آهنگهائى كه گناه است، سوق پيدا نكند. اين هم خيلى نكته ى اساسى و مهمى است. هر شعرى، هر تصنيفى، هر ترانه و آهنگى كه خوانده شد، قابل تقليد نيست. چيزهائى هست كه

خودش فى نفسه حرام است؛ اگر چنانچه وارد عرصه ى مداحى و بيان حقيقت و بيان خدا و پيغمبر شد، آن وقت حرمتش دو برابر خواهد شد. بنابراين آهنگ هنرمندانه و خوب و متناسب و شعر خوب و صداى خوش و شايد از همه بالاتر دل پاك و مطهر و بااخلاص مداح محترم، لازم و مهم است.

اميدواريم كه خداوند متعال به بركت زهراى مرضيه (سلام اللَّه عليها) همه ى شماها را موفق و مؤيد بدارد و اين زحمات را از شما قبول كند. پروردگارا ! به محمد و آل محمد بركات زهراى مرضيه را در كشور ما، جامعه ى ما و دلهاى ما مستدام بدار. پروردگارا ! ما را در دنيا و آخرت از اين خاندان جدا مكن. پروردگارا ! ما را مشمول دعاى حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) قرار بده. پروردگارا ! ما را در دنيا و آخرت با اين بزرگواران محشور بفرما. پروردگارا ! شهداى عزيز ما و امام بزرگوار ما را با فاطمه ى زهرا (سلام اللَّه عليها) و ائمه ى اهل بيت محشور بفرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) شورى: 23

خطبه هاى نماز جمعه ى تهران در حرم امام خمينى (ره)

خطبه هاى نماز جمعه ى تهران در حرم امام خمينى (ره) در بيست و يكمين سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى (ره)

21 جمادى الثانى 1431 خطبه ى اول بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم و الحمد للَّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نتوكّل عليه و نستغفره و نتوب اليه و نصلّى و نسلّم على حبيبه و نجيبه و خيرته فى خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشير رحمته و نذير نقمته سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين و صلّ

على ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و دعات الى اللَّه

اوصيكم عباد اللَّه و نفسى بتقوى اللَّه همه ى برادران و خواهران عزيز نمازگزار را توصيه ميكنم به رعايت تقوا؛ كه خداى متعال ميفرمايد: «يا ايّها الّذين امنوا اتّقوا اللَّه و قولوا قولا سديدا. يصلح لكم اعمالكم و يغفر لكم ذنوبكم و من يطع اللَّه و رسوله فقد فاز فوزا عظيما».(1) تقواى الهى را در رفتار، در گفتار، حتّى در پندار خود بايد رعايت كنيم؛ يعنى مراقب باشيم در رفتار خود، در كردار خود، در گفتار خود، ذره اى از رضاى الهى و حق، تعدى و تجاوز نكنيم. اميدوارم خداوند متعال به اين بنده ى حقير توفيق بدهد كه امروز بتوانيم با تمسك به اين اصل اساسى قرآنى - يعنى سخن گفتن بر اساس تقوا - عرايض خود را عرض كنيم.

اين روزها ايام عيد ولادت صديقه ى كبرى و فاطمه ى زهرا، بانوى دو عالم، سيده ى نساء عالمين (سلام اللَّه عليها) است. از روح ملكوتى اين بنده ى خالص الهى مدد بگيريم و ان شاءاللَّه اين نماز جمعه را كه به مناسبت بيست و يكمين سالگرد رحلت امام راحل (رضوان اللَّه تعالى عليه) است، با احترام و تكريم به مقام اين آيت عظماى پروردگار برگزار كنيم و ياد و نام مبارك و ماندگار امام بزرگوارمان را همچنان كه در اين بيست و يك سال، ملت ما به بهترين وجهى در دل و جان خود، در زبان خود، در فضاى زندگى خود حفظ كرده اند، باز هم حفظ كنيم و به پيش ببريم.

امروز درباره ى امام بزرگوار در خطبه ى اول عرايضى را عرض ميكنم؛ نگاه به امام از منظر يك شاخص. اين

نگاه از اين جهت اهميت پيدا ميكند كه چالش اصلى همه ى تحولات بزرگ اجتماعى - از جمله انقلابها - صيانت از جهتگيرى هاى اصلى اين انقلاب يا اين تحول است. اين مهمترين چالش هر تحول عظيم اجتماعى است كه هدفهائى دارد و به سمت آن هدفها حركت و دعوت ميكند. اين جهتگيرى بايد حفظ شود. اگر جهتگيرى به سمت هدفها در يك انقلاب، در يك حركت اجتماعى صيانت نشود و محفوظ نماند، آن انقلاب به ضد خود تبديل خواهد شد؛ در جهت عكس اهداف خود عمل خواهد كرد. لذا شما در قرآن ملاحظه ميكنيد كه در سوره ى مباركه ى هود، خداى متعال به پيغمبرش ميفرمايد: «فاستقم كما امرت و من تاب معك و لاتطغوا انّه بما تعملون بصير».(2) پيغمبر را امر ميفرمايد به استقامت. استقامت، يعنى پايدارى؛ راه را مستقيم ادامه دادن؛ در جهت درست حركت كردن. نقطه ى مقابل اين حركت مستقيم در اين آيه ى شريفه، طغيان قرار داده شده است؛ «و لاتطغوا». طغيان، يعنى سركشى؛ منحرف شدن. به پيغمبر ميفرمايد: هم تو - شخصاً - هم كسانى كه همراه تو و با تو هستند، اين راه را درست ادامه بدهيد و منحرف نشويد؛ «انّه بما تعملون بصير». مرحوم علامه ى طباطبائى بزرگوار در تفسير الميزان ميفرمايد: لحن اين آيه، لحن تشدد است؛ هيچ نشانه ى رحمت در اين آيه نيست. خطاب به خود پيغمبر است؛ «من افراد النّبىّ بالذّكر». در درجه ى اول، خود پيغمبر را مخاطب قرار ميدهد: «فاستقم». لذا اين آيه به نحوى است كه پيغمبر اكرم درباره ى سوره ى هود فرمودند: «شيّبتنى سورة هود»؛ سوره ى هود مرا پير كرد. اين به خاطر همين آيه است. در روايت

است كه آن بخشى از سوره ى هود كه پيغمبر ميفرمايد «من را پير كرد»، همين آيه ى مباركه است؛ به خاطر تشديدى كه در اين آيه هست. در حالى كه در يك جاى ديگر قرآن هم دارد: «فلذلك فادع و استقم كما امرت»،(3) اما عنوان «فاستقم كما امرت و من تاب معك و لا تطغوا» - منحرف نشويد، از راه برنگرديد - خطاب سختى است كه به خود پيغمبر است. اين خطاب، دل پيغمبر را ميلرزاند. اين به خاطر همين است كه تغيير جهتگيرى ها و منحرف شدن از راه اصلى - كه هويت اصلى هر انقلابى به آن جهتگيرى هاست و در واقع، سيرت انقلابها همين جهتگيرى هاى اصلى است - بكلى راه را عوض ميكند و اين انقلاب به هدفهاى خود نميرسد. اهميت اين قضيه از اين باب است كه تغيير جهتگيرى ها تدريجى است، نامحسوس است؛ اينجور نيست كه از اول كار، اين تغيير جهتگيرى با 180 درجه اتفاق بيفتد؛ اول با زاويه هاى خيلى كوچكتر، اين تغيير شروع ميشود؛ هرچه ادامه پيدا ميكند، فاصله ى راه اصلى - كه صراط مستقيم است - با اين انحراف، روزبه روز بيشتر ميشود. اين يك جهت است.

جهت ديگر اين است كه آن كسانى كه در پى تغيير هويت انقلاب بر مى آيند، معمولاً با پرچم رسمى و با تابلو جلو نمى آيند؛ آنچنانى حركت نميكنند كه معلوم بشود اينها دارند با اين حركت مخالفت ميكنند؛ حتّى گاهى به عنوان طرفدارى از حركت انقلاب، يك اقدامى ميكنند، يك اظهارى ميكنند، كارى ميكنند، زاويه ايجاد ميكنند؛ انقلاب از جهتگيرى خود بكلى دور مى افتد، بركنار ميشود.

براى اينكه اين جهتگيرى غلط و اين انحراف اتفاق نيفتد،

احتياج به شاخصهاى معينى هست. بايد سر راه، شاخصهائى وجود داشته باشد. اگر اين شاخصها بود، روشن بود، واضح بود، در معرض ديد مردم بود، انحراف اتفاق نمى افتد؛ اگر كسى هم در جهت انحراف كار كند، از نظر توده ى مردم شناخته ميشود؛ اما اگر شاخصى وجود نداشت، آن وقت خطر جدى خواهد شد.

خوب، شاخص در انقلاب ما چيست؟ اين خيلى مهم است. سى سال است كه ما در جهت اين انقلاب حركت ميكنيم. ملت ما بصيرت به خرج دادند، شجاعت به خرج دادند، حقاً و انصافاً لياقت به خرج دادند. اين انقلاب را سى سال است شما داريد جلو ميبريد؛ اما خطر وجود دارد. دشمن انقلاب، دشمن امام بيكار نمى نشيند؛ سعى ميكند اين انقلاب را از پا در بياورد. چه جور؟ با منحرف كردن راه انقلاب. بنابراين لازم است ما شاخص داشته باشيم.

من عرض ميكنم بهترين شاخصها، خود امام و خط امام است. امام بهترين شاخص براى ماست. اگر اين تشبيه با همه ى فاصله اى كه وجود دارد، به نظر برسد، عيبى ندارد كه تشبيه كنيم به وجود مقدس پيغمبر كه قرآن ميفرمايد: «لقد كان لكم فى رسول اللَّه اسوة حسنة لمن كان يرجوا اللَّه و اليوم الاخر».(4) خود پيغمبر اسوه است؛ رفتار او، كردار او، اخلاق او. يا در يك آيه ى شريفه ى ديگر ميفرمايد: «قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الّذين معه»؛(5) ابراهيم و ياران ابراهيم اسوه اند. در اينجا ياران ابراهيمِ پيغمبر هم ذكر شده اند تا كسى نگويد كه پيغمبر معصوم بود يا ابراهيم معصوم بود، ما نميتوانيم از آنها تبعيت كنيم؛ نه، «قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الّذين

معه اذ قالوا لقومهم انّا براء منكم و ممّا تعبدون من دون اللَّه كفرنا بكم» تا آخر آيه ى شريفه.

در مورد امام بزرگوار كه شاگرد اين مكتب و دنباله روِ راه اين انبياى عظام است، همين معنا صدق ميكند. خود امام برجسته ترين شاخصهاست؛ رفتار امام، گفتار امام. خوشبختانه بيانات امام در دسترس است، تدوين شده است. وصيتنامه ى امام آشكارا همه ى مافى الضمير امام را براى آينده ى انقلاب تبيين ميكند. نبايد اجازه داد اين شاخصها غلط تبيين شوند، يا پنهان بمانند، يا فراموش بشوند. اگر اين شاخصها را ما بد تبيين كرديم، غلط ارائه داديم، مثل اين است كه يك قطب نما را در يك راه از دست بدهيم، يا قطب نما از كار بيفتد. فرض كنيد در يك مسير دريائى يا در يك بيابان كه جاده اى هم وجود ندارد، قطب نماى انسان آسيب ببيند و از كار بيفتد؛ انسان متحير ميماند. اگر نظرات امام، بد بيان شد، بد تبيين شد، مثل اين است كه قطب نما از كار بيفتد، راه گم ميشود؛ هر كسى به سليقه ى خود، به ميل خود حرفى ميزند. بدخواهان هم در اين ميان از فرصت استفاده ميكنند، راه را جورى تبيين ميكنند كه ملت به اشتباه بيفتد.

مواضع امام بايستى به طور روشن و واضح - همان طور كه خود او گفت، همان طور كه خود او نوشت - تبيين شود؛ اين ملاك راه امام و خط امام و صراط مستقيم انقلاب است. يك نفر صريح ميگويد من امام را قبول ندارم - اين بحث ديگرى است - خيلى خوب، پيروان امام و طرفداران امام با كسى كه صريح بگويد من امام را قبول ندارم، راه او

را غلط ميدانم، حسابشان روشن است؛ اما اگر قرار است در خط امام، با اشاره ى انگشت امام، اين انقلاب پيش برود، بايد معلوم باشد، روشن باشد و مواضع امام بزرگوارمان بدرستى تبيين شود.

نبايد براى خوشامد اين و آن، برخى از مواضع حقيقى امام را يا انكار كرد، يا مخفى نگه داشت. بعضى اينجور فكر ميكنند - و اين فكر غلطى است - كه براى اينكه امام پيروان بيشترى پيدا كند، كسانى كه مخالف امام هستند، آنها هم به امام علاقه مند شوند، بايستى ما بعضى از مواضع صريح امام را يا پنهان كنيم يا نگوئيم يا كمرنگ كنيم؛ نه، امام هويتش، شخصيتش به همين مواضعى است كه خود او با صريح ترين بيانها، روشن ترين الفاظ و كلمات، آنها را بيان كرد. همين ها بود كه دنيا را تكان داد. همين مواضع صريح بود كه توده هاى عظيم را مشتاق ملت ايران و بسيارى را پيرو ملت ايران كرد. اين نهضت عظيم جهانى كه شما امروز در گوشه و كنار دنياى اسلام نشانه هاى آن را مى بينيد، از اين طريق به راه افتاد.

امام را صريح بايد آورد وسط ميدان. مواضعش بر عليه استكبار، مواضعش بر عليه ارتجاع، مواضعش بر عليه ليبرال دموكراسى غرب، مواضعش بر عليه منافقان و دورويان را بايد صريح گذاشت. كسانى كه تحت تأثير آن شخصيت عظيم قرار گرفتند، اين مواضع را ديدند و تسليم شدند. نميشود به خاطر اينكه زيد و عمرو از امام خوششان بيايد، ما مواضع امام را پنهان كنيم يا پوشيده كنيم يا آن چيزهائى كه به نظرمان تند مى آيد، كمرنگ كنيم. عده اى در يك دورانى - كه ما آن دوران را

به ياد داريم؛ دوران جوانى هاى ما - براى اينكه اسلام علاقه مندان و طرفدارانى پيدا كند، بعضى از احكام اسلام را كمرنگ ميكردند، نديده ميگرفتند؛ حكم قصاص را، حكم جهاد را، حكم حجاب را انكار و پنهان ميكردند، ميگفتند اينها از اسلام نيست، قصاص از اسلام نيست، جهاد از اسلام نيست، براى اينكه فلان مستشرق يا فلان دشمن مبانى اسلامى از اسلام خوشش بيايد! اين غلط است. اسلام را با كليتش بايستى بيان كرد.

امام منهاى خط امام، آن امامى نيست كه ملت ايران به نفس او، به هدايت او جانشان را كف دست گرفتند، فرزندانشان را به كام مرگ فرستادند، از جان و مالشان دريغ نكردند و بزرگترين حركت قرن معاصر را در اين نقطه ى عالم به وجود آوردند. امام منهاى خط امام، امام بى هويت است. سلب هويت از امام، خدمت به امام نيست. مبانى امام، مبانى روشنى بود. اين مبانى - اگر كسى نخواهد مجامله كند، تعارف كند - در كلمات امام، در بيانات امام، در نامه هاى امام، و بخصوص در وصيتنامه ى امام - كه كوتاه شده ى همه ى آن مواضع است - منعكس است. اين مبانى فكرى همان چيزى است كه آن موج عظيم و سهمگين را عليه غارتگرى هاى غرب و يكه تازى هاى آمريكا در دنيا به وجود آورد. شما خيال ميكنيد اينكه رئيس جمهورهاى گوناگون آمريكا به هر كشورى از اين كشورهاى آسيا و خاورميانه سفر كردند، حتّى در بعضى از كشورهاى اروپائى مردم جمع شدند و عليه آنها شعار دادند، هميشه اينجور بود؟ نه، اين حركت امام بود، افشاگرى امام بود، موضعگيرى امام بود كه استكبار را رسوا كرد، صهيونيسم را رسوا كرد،

و روح مقاومت را در ملتها و بخصوص در جوامع اسلامى زنده كرد.

اين كج انديشى است كه ما مواضع امام را انكار كنيم. اين كج انديشى را هم متأسفانه بعضاً كسانى انجام ميدهند كه يك وقتى خودشان جزو مروجان افكار امام بودند يا جزو پيروان امام بودند. حالا به هر دليلى راه ها كج ميشود، هدفها گم ميشود، يك عده اى برميگردند؛ بعد از آنكه سالهاى متمادى براى امام و براى اين هدفها حرف زدند و حركت كردند، در مقابل اين اهداف و اين مبانى مى ايستند و آن حرفها را ميزنند!

خوب، خط امام اجزائى دارد. مهمترينِ آنچه كه در مورد خط امام و راه امام ميشود گفت، چند نكته است كه من عرض ميكنم. و بخصوص به جوانها عرض ميكنم: برويد وصيتنامه ى امام را بخوانيد. امامى كه دنيا را تكان داد، امامى است كه در اين وصيتنامه منعكس است، در اين آثار و گفتار منعكس است.

اولين و اصلى ترين نقطه در مبانى امام و نظرات امام، مسئله ى اسلام ناب محمدى است؛ يعنى اسلام ظلم ستيز، اسلام عدالتخواه، اسلام مجاهد، اسلام طرفدار محرومان، اسلام مدافع حقوق پابرهنگان و رنجديدگان و مستضعفان. در مقابل اين اسلام، امام اصطلاح «اسلام آمريكائى» را در فرهنگ سياسى ما وارد كرد. اسلام آمريكائى يعنى اسلام تشريفاتى، اسلام بى تفاوت در مقابل ظلم، در مقابل زياده خواهى، اسلام بى تفاوت در مقابل دست اندازى به حقوق مظلومان، اسلام كمك به زورگويان، اسلام كمك به اقويا، اسلامى كه با همه ى اينها ميسازد. اين اسلام را امام نامگذارى كرد: اسلام آمريكائى.

فكر اسلام ناب، فكر هميشگى امام بزرگوار ما بود؛ مخصوص دوران جمهورى اسلامى نبود؛ منتها تحقق اسلام ناب، جز با

حاكميت اسلام و تشكيل نظام اسلامى امكانپذير نبود. اگر نظام سياسى كشور بر پايه ى شريعت اسلامى و تفكر اسلامى نباشد، امكان ندارد كه اسلام بتواند با ستمگران عالم، با زورگويان عالم، با زورگويان يك جامعه، مبارزه ى واقعى و حقيقى بكند. لذا امام حراست و صيانت از جمهورى اسلامى را اوجب واجبات ميدانست. اوجب واجبات، نه از اوجب واجبات. واجب ترين واجبها، صيانت از جمهورى اسلامى است؛ چون صيانت اسلام - به معناى حقيقى كلمه - وابسته ى به صيانت از نظام سياسى اسلامى است. بدون نظام سياسى، امكان ندارد.

امام جمهورى اسلامى را مظهر حاكميت اسلام ميدانست. براى همين، امام جمهورى اسلامى را دنبال كرد، در راهش آن همه تلاش كرد و با آن شدت و حدت و اقتدار پاى جمهورى اسلامى ايستاد. امام كه دنبال قدرت شخصى نبود؛ امام دنبال اين نبود كه خودش بتواند قدرتى پيدا كند. مسئله ى امام، مسئله ى اسلام بود؛ لذا پاى جمهورى اسلامى ايستاد. اين مدل نو را امام به دنيا عرضه كرد؛ يعنى مدل جمهورى اسلامى.

اساسى ترين مسئله در جمهورى اسلامى، مبارزه با حاكميتهاى زورگويانه و اقتدارطلب دنياست كه در شكلهاى مختلف خودش را نشان ميدهد. حكومت ديكتاتورى و اقتدارطلب، فقط حكومت پادشاهان نيست؛ اين يكى از انواع حكومت ديكتاتورى است. آن زمان ديكتاتورى هاى چپ وجود داشت، كه ديكتاتورى يك حزبى در كشورها بود؛ هر كار ميخواستند، با آحاد ملت ميكردند؛ كسى هم به ملت پاسخگو نبود. در واقع ملت دست يك اقليت محدودى زندانى بود. اين هم يك نوع ديكتاتورى بود. يك نوع ديكتاتورى هم ديكتاتورى سرمايه داران است كه در نظامهاى بظاهر مردم سالار - نظامهاى ليبرال دموكراسى - تجلى پيدا ميكند.

اين هم نوعى ديكتاتورى است، منتها ديكتاتورى بسيار هوشمندانه و غير مستقيم؛ در واقع ديكتاتورى سرمايه دارها و صاحبان ثروتهاى بزرگ است.

امام جمهورى اسلامى را در مقابل اين طاغوتهاى بشرى به وجود آورد؛ اسلام را - كه در دل اسلاميت، تكيه ى به مردم و رأى مردم و خواست مردم وجود دارد - معيار اصلى اين نظام قرار داد. بنابراين جمهورى اسلامى، هم جمهورى است، يعنى متكى به آراء مردم است؛ هم اسلامى است، يعنى متكى به شريعت الهى است. اين يك مدل نو است؛ اين يكى از شاخصهاى عمده ى در خط امام است. هر كسى درباره ى حاكميت نظام جمهورى اسلامى برخلاف اين فكر كند، برخلاف فكر امام است؛ مدعى نشود كه او دنباله روِ امام است، در عين حال اين فكر را دارد؛ نه، فكر امام اين است. اين واضح ترين خط از خطوط انديشه ى امام است.

يك شاخص ديگر در برنامه ى امام و خط امام و راه مستقيم امام، مسئله ى جاذبه و دافعه ى امام بود. انسانهاى بزرگ، جاذبه و دافعه شان هم ميدان وسيع و گسترده اى دارد. همه جاذبه و دافعه دارند. شما با رفتار خودتان، يكى را به خودتان علاقه مند و متمايل ميكنيد، يكى هم از شما ميرنجد؛ اين جاذبه و دافعه است. اما انسانهاى بزرگ، جاذبه شان يك طيف وسيعى را به وجود مى آورد؛ دافعه ى آنها هم همين طور، يك طيف عظيمى را به وجود مى آورد. جاذبه و دافعه ى امام تماشائى است.

آنچه كه مبنا و معيار جاذبه ى امام و دافعه ى امام بود، باز مكتب بود، اسلام بود؛ درست همان طورى كه امام سجاد (سلام اللَّه عليه) در دعاى صحيفه ى سجاديه - دعاى ورود در ماه

رمضان - به خداوند متعال عرض ميكند. مكرر عرض كرده ايم كه دعاهاى امام سجاد واقعاً جزو برترين گنجينه هاى معارف اسلامى است. در اين دعاها معارفى وجود دارد كه انسان اينها را از روايات و آثار روائى نميتواند به دست بياورد؛ در دعاها صريح اينها بيان شده است. در دعاى چهل و چهارم صحيفه ى سجاديه - كه دعاى ورود در ماه رمضان است و امام سجاد آن را ميخواندند - حضرت چيزهائى را از خداى متعال براى ماه رمضان درخواست ميكنند؛ از جمله ى چيزهائى كه درخواست ميكنند، اين است: «و ان نسالم من عادانا»؛ پروردگارا! از تو ميخواهيم كه با همه ى دشمنانِ خودمان صلح كنيم، سلم و مدارا پيشه كنيم. بعد بلافاصله ميفرمايند: «حاشى من عودى فيك و لك فأنه العدوّ الّذى لانواليه و الحرب الّذى لانصافيه»؛ مگر آن دشمنى كه من به خاطر تو با او دشمنى كردم، در راه تو با او دشمنى كردم. اين دشمنى است كه ما هرگز با او دم از آشتى نخواهيم زد و دل ما با او صاف نخواهد شد.

امام اينجورى بود؛ دشمنىِ شخصى با كسى نداشت. اگر كدورتهاى شخصى اى هم بود، امام زير پا ميگذاشت؛ اما دشمنى به خاطر مكتب، براى امام بسيار جدى بود. همان امامى كه از اول شروع نهضت در سال 1341 روى توده ى مردم، انواع و اقسام افكار گوناگون در ميان مردم، اينجور آغوش باز كرده بود، مردم را از اهل هر قومى، از اهل هر گروه و مذهبى، با آغوش باز ميپذيرفت، همين امام در اول انقلاب يك مجموعه هائى را از خود طرد كرد. كمونيستها را صريح طرد كرد. آن روز براى

خيلى از ماها كه در اول انقلاب دست اندركار مبارزه بوديم، اين كار امام عجيب بود. در همان اوائل انقلاب، امام صريح در مقابل كمونيستها موضعگيرى كرد و اينها را از خودش جدا كرد. در مقابل ليبرال مسلكها و دلباختگان به نظامهاى غربى و فرهنگ غربى، امام قاطعيت نشان داد؛ اينها را از خود دور كرد، از خود جدا كرد؛ هيچ رودربايستى و ملاحظه اى نكرد. مرتجعين را - كسانى كه حاضر نبودند حقائق الهى و روح قرآنى احكام اسلامى را قبول كنند و تحول عظيم را بپذيرند - از خودش طرد كرد. امام بارها مرتجعين را با تعبيرات سخت و تلخ محكوم كرد، از خود دور كرد. در تبرّى از افرادى كه در دائره ى فكرى و مبانى اسلامى او قرار نميگرفتند، امام تأمل نكرد؛ در حالى كه با آنها هم دشمنى شخصى نداشت.

شما ملاحظه كنيد به وصيتنامه ى امام؛ امام در همين وصيتنامه خطاب ميكند به كمونيستهائى كه در داخل جنايت كرده بودند و به خارج كشور گريخته بودند. لحن امام را ملاحظه كنيد. به اينها ميگويد: شما داخل كشور بيائيد و مجازاتى را كه قانون و عدالت براى شما ميگذارد، تحمل كنيد و مجازات شويد. يعنى بيائيد اعدام را يا حبس را يا ساير مجازاتها را تحمل كنيد، براى اينكه خودتان را از عذاب الهى و نقمت الهى نجات دهيد. با اينها دلسوزانه حرف ميزند. ميفرمايد: اگر شهامت اين را هم نداريد كه بيائيد مجازات خودتان را قبول كنيد، لااقل آنجا كه هستيد، راهتان را عوض كنيد، توبه كنيد؛ با ملت ايران، با نظام اسلامى، با حركت اسلامى مقابله نكنيد؛ براى قدرتمندان و زورگويان، پياده نظام نباشيد.

امام دعواى شخصى ندارد؛ اما در دائره ى مكتب، با قاطعيت كامل، جاذبه و دافعه ى خود را اعمال ميكند. اين يك شاخص عمده از زندگى امام و مكتب امام است. تولّى و تبرّى در عرصه ى سياست هم بايد تابع تفكر و فكر و مبانى اسلامى و مذهبى باشد؛ اينجا هم بايد انسان ملاك و معيار را اين قرار بدهد؛ ببيند خداى متعال از او چه ميخواهد.

با اين روشى كه امام در پيش گرفته بود و در گفتار و كردار او منعكس بود، نميشود انسان خود را در خط امام بداند، دنباله روِ امام بداند، اما با كسانى كه صريحاً پرچم معارضه ى با امام و اسلام را بلند ميكنند، خودش را در يك جبهه تعريف كند. نميشود قبول كرد كه آمريكا و انگليس و سيا و موساد و سلطنت طلب و منافق بر روى يك محورى توافق كنند، حول يك محورى جمع بشوند، بعد آن محور باز ادعا كند كه من خط امامم! اين نميشود، اين قابل قبول نيست.

نميشود با هر كس و ناكسى ائتلاف كرد. بايد ببينيم دشمنان ديروز امام در برابر ما چه موضعى ميگيرند. اگر ديديم مواضع ما جورى است كه آمريكاى مستكبر، صهيونيست غاصب، مزدوران قدرتهاى گوناگون، مخالفين و معاندين امام و اسلام و انقلاب از ما تجليل ميكنند، احترام ميكنند، بايستى در مواضعمان شك كنيم؛ بايد بدانيم كه راه درست و مستقيم را نميرويم. اين معيار است، اين يك ملاك است. امام هم بارها بر همين تكيه ميكرد. امام ميفرمود - در نوشته جات امام وجود دارد، در اسناد قطعى فرمايشات امام اين هست - كه اگر از ما تعريف كردند، بدانيم كه

خيانتكاريم. اين خيلى مهم است.

كسانى بيايند درست در خط مقابل امام حركت كنند، درباره ى مسئله ى قدس در روز قدس آنجور موضعگيرى كنند، در روز عاشورا آن فضاحت را به بار بياورند، بعد ما با كسانى كه با اساس مبناى امام و حركت امام صريحاً مخالفند، اظهار همراهى كنيم، خودمان را در كنار اينها قرار بدهيم و تعريف كنيم، يا در مقابل اينها سكوت كنيم؛ در عين حال بگوئيم ما دنباله روِ اماميم! اين امكان ندارد، اين قابل قبول نيست. ملت هم اين را خوب فهميدند. ملت اين را مى بيند، ميداند، ميشناسد، ميفهمد.

يك شاخص ديگر در مشى امام و خط امام كه خيلى مهم است، مسئله ى محاسبات معنوى و الهى است. امام در تصميم گيرى هاى خود، در تدابير خود، محاسبات معنوى را در درجه ى اول قرار ميداد. يعنى چه؟ يعنى انسان براى هر كارى كه ميخواهد بكند، در درجه ى اول هدفش كسب رضاى الهى باشد؛ كسب پيروزى نباشد، به دست گرفتن قدرت نباشد، كسب وجاهت پيش زيد و عمرو نباشد. هدف اول، رضاى الهى باشد. اين يك. بعد هم به وعده ى الهى اطمينان و اعتماد داشته باشد. وقتى انسان هدفش رضاى خدا بود، به وعده ى الهى هم اعتماد و اطمينان داشت، آن وقت ديگر يأس معنا ندارد، ترس معنا ندارد، غفلت معنا ندارد، غرور معنا ندارد.

امام آن وقتى كه تنها بود، مبتلاى به ترس نشد، مبتلاى به يأس نشد؛ آن وقتى هم كه همه ى ملت ايران يكصدا نام او را فرياد زدند، بلكه ملتهاى ديگر هم به او عشق ورزيدند و اين را ابراز كردند، دچار غرور نشد. آن وقتى كه خرمشهر به وسيله ى متجاوزين

عراقى از دست رفت، امام مأيوس نشد؛ آن وقتى هم كه خرمشهر را رزمندگان ما با دلاورى و فداكارى خود گرفتند، امام مغرور نشد؛ فرمود «خرمشهر را خدا آزاد كرد»؛ يعنى ما هيچكاره ايم. در همه ى حوادث گوناگون دوران زعامت آن بزرگوار، امام همين جور بود. آن وقتى كه تنها بود، وحشت نكرد؛ آن وقتى كه غلبه و قدرت با او بود، مغرور نشد؛ غفلت هم نكرد. اين اعتماد به خداست. وقتى رضاى خدا بود، قضيه اين است.

به وعده ى الهى بايد اعتماد كرد. خداى متعال در سوره ى «انّا فتحنا» ميفرمايد: «و يعذّب المنافقين و المنافقات و المشركين و المشركات الظّانّين باللَّه ظنّ السّوء»؛(6) خصوصيت منافق و مشرك از جمله اين است كه به خدا سوءظن دارند، وعده ى الهى را قبول ندارند، باور ندارند. اينكه خدا ميگويد: «و لينصرنّ اللَّه من ينصره»،(7) اين را آدم مؤمن با همه ى وجود قبول دارد؛ منافق اين را قبول ندارد. خداوند ميفرمايد: «عليهم دائرة السّوء و غضب اللَّه عليهم و لعنهم و اعدّ لهم جهنّم و ساءت مصيرا».(8) كسانى كه به خدا سوءظن دارند، وضعيتشان اينجور است.

امام به وعده ى الهى اطمينان داشت. ما براى خدا مجاهدت ميكنيم، قدم براى خدا برميداريم، همه ى تلاش خودمان را به ميدان مى آوريم؛ نتيجه را خداى متعال - آنچنان كه وعده فرموده است - تحقق خواهد داد. ما براى تكليف كار ميكنيم؛ اما خداى متعال بر همين عمل براى تكليف، بهترين نتيجه را به ما خواهد داد. اين يكى از خصوصيات مشى امام و خط امام است. راه انقلاب، صراط مستقيم انقلاب اين است.

يكى از چيزهائى كه در همين زمينه وجود داشت، رعايت تقواى

عجيب امام در همه ى امور بود. تقوا در مسائل شخصى يك حرف است؛ تقوا در مسائل اجتماعى و مسائل سياسى و عمومى خيلى مشكلتر است، خيلى مهمتر است، خيلى اثرگذارتر است. ما نسبت به دوستانمان، نسبت به دشمنانمان چه ميگوئيم؟ اينجا تقوا اثر ميگذارد. ممكن است ما با يكى مخالف باشيم، دشمن باشيم؛ درباره ى او چگونه قضاوت ميكنيد؟ اگر قضاوت شما درباره ى آن كسى كه با او مخالفيد و با او دشمنيد، غير از آن چيزى باشد كه در واقع وجود دارد، اين تعدى از جاده ى تقواست. آيه ى شريفه اى كه اول عرض كردم، تكرار ميكنم: «يا ايّها الّذين امنوا اتّقوا اللَّه و قولوا قولا سديدا». قول سديد، يعنى استوار و درست؛ اينجورى حرف بزنيم. من ميخواهم عرض بكنم به جوانان عزيزمان، جوانهاى انقلابى و مؤمن و عاشق امام، كه حرف ميزنند، مينويسند، اقدام ميكنند؛ كاملاً رعايت كنيد. اينجور نباشد كه مخالفت با يك كسى، ما را وادار كند كه نسبت به آن كس از جاده ى حق تعدى كنيم، تجاوز كنيم، ظلم كنيم؛ نه، ظلم نبايد كرد. به هيچ كس نبايد ظلم كرد.

من يك خاطره از امام نقل كنم. ما يك شب در خدمت امام بوديم. من از ايشان پرسيدم نظر شما نسبت به فلان كس چيست - نميخواهم اسم بياورم؛ يكى از چهره هاى معروف دنياى اسلام در دوران نزديك به ما، كه همه نام او را شنيدند، همه ميشناسند - امام يك تأملى كردند، گفتند: نميشناسم. بعد هم يك جمله ى مذمت آميزى راجع به آن شخص گفتند. اين تمام شد. من فرداى آن روز يا پس فردا - درست يادم نيست - صبح با امام كارى

داشتم، رفتم خدمت ايشان. بمجردى كه وارد اتاق شدم و نشستم، قبل از اينكه من كارى را كه داشتم، مطرح كنم، ايشان گفتند كه راجع به آن كسى كه شما ديشب يا پريشب سؤال كرديد، «همين، نميشناسم». يعنى آن جمله ى مذمت آميزى را كه بعد از «نميشناسم» گفته بودند، پاك كردند. ببينيد، اين خيلى مهم است. آن جمله ى مذمت آميز نه فحش بود، نه دشنام بود، نه تهمت بود؛ خوشبختانه من هم بكلى از يادم رفته كه آن جمله چه بود؛ يعنى يا تصرف معنوى ايشان بود، يا كم حافظگى من بود؛ نميدانم چه بود، اما اينقدر يادم هست كه يك جمله ى مذمت آميزى بود. همين را ايشان آن شب گفتند، دو روز بعدش يا يك روز بعدش آن را پاك كردند؛ گفتند: نه، همان نميشناسم. ببينيد، اينها اسوه است؛ «لقد كان لكم فى رسول اللَّه اسوة حسنة».

درباره ى زيدى كه شما او را قبول نداريد، دو جور ميشود حرف زد: يك جور آنچنانى كه درست منطبق با حق است، يك جور هم آنچنانى كه در آن آميزه اى از ظلم وجود دارد. اين دومى بد است، بايد از آن پرهيز كرد. درست همانى كه حق است، صدق است و شما در دادگاه عدل الهى ميتوانيد راجع به آن توضيح دهيد، بگوئيد، نه بيشتر. اين يكى از خطوط اصلى حركت امام و خط امام است كه ماها بايد به ياد داشته باشيم.

يكى ديگر از خطوط اصلى خط امام، نقش مردم است؛ هم در انتخابات كه امام در اين كار واقعاً يك حركت عظيمى انجام داد، هم در غير انتخابات، در مسائل گوناگون اجتماعى. در هيچ انقلابى در دوران انقلابها -

كه نيمه ى اول قرن بيستم، دوران انقلابهاى گوناگون است؛ در شرق و غرب دنيا انقلابهاى مختلفى با شكلهاى مختلف به وجود آمد - سابقه ندارد كه دو ماه بعد از پيروزى انقلاب، يك رفراندوم عمومى براى انتخاب شيوه ى حكومت و نظام حكومتى انجام بگيرد؛ اما به همت امام در ايران اين اتفاق افتاد. هنوز يك سال از انقلاب نگذشته بود كه قانون اساسى تدوين و تصويب شد. در آن ماه هاى اول كه تدوين قانون اساسى هنوز انجام نشده بود و تأخير افتاده بود، يادم هست يك روز امام ماها را خواستند، رفتيم قم - آن وقت ايشان هنوز قم بودند - با اوقات تلخى گفتند كه قانون اساسى را زودتر تدوين كنيد. آن وقت انتخابات مجلس خبرگان راه افتاد و مردم خبرگان را براى تدوين قانون اساسى انتخاب كردند؛ بعد هم كه قانون اساسى تدوين شد، آن را به رأى عمومى گذاشتند؛ رفراندوم شد، مردم قانون اساسى را انتخاب كردند. بعد هم انتخابات رياست جمهورى و مجلس برگزار شد. در سخت ترين دوران جنگ كه تهران زير بمباران دشمن بود، انتخابات تعطيل نشد؛ حتّى تا امروز يك روز انتخابات در ايران تأخير نيفتاده است. كدام دموكراسى را در دنيا شما سراغ داريد؟ انقلابها كه هيچ؛ در هيچ دموكراسى اى، با اين دقت، سر موقع، آراء مردم به صندوقها ريخته نميشود. اين خط امام است.

در غير مسائل انتخابات هم بارها مردم مورد توجه امام قرار گرفتند و امام به نقش آنها اشاره ى روشن كردند، گاهى تصريح كردند؛ در يك جاهائى گفتند: اگر مسئولين فلان كار را كه بايد انجام بدهند، انجام ندهند، مردم خودشان وارد ميشوند و

انجام ميدهند.

يك نقطه ى ديگر از نقاط روشن خط امام، جهانى بودن نهضت است. امام نهضت را جهانى ميدانست و اين انقلاب را متعلق به همه ى ملتهاى مسلمان، بلكه غير مسلمان معرفى ميكرد. امام از اين ابائى نداشت. اين غير از دخالت در امور كشورهاست، كه ما نميكنيم؛ اين غير از صادر كردن انقلاب به سبك استعمارگران ديروز است، كه ما اين كار را نميكنيم، اهلش نيستيم؛ اين معنايش اين است كه بوى خوش اين پديده ى رحمانى بايد در دنيا پراكنده شود، ملتها بفهمند كه وظيفه شان چيست، ملتهاى مسلمان بدانند كه هويتشان چگونه است و كجاست. يك نمونه ى اين نگاه جهانى، موضعگيرى امام در باب فلسطين است. امام صريحاً فرمود: اسرائيل يك غده ى سرطانى است. خوب، غده ى سرطانى را چه كار ميكنند؟ غير از قطع غده، چه علاجى ميتوان براى آن كرد؟ امام ملاحظه ى كسى را نكرد. منطق امام اين بود. اين حرف شعارى نيست؛ اين منطقى است. فلسطين يك كشور تاريخى است. در طول تاريخ، كشورى وجود داشته است به نام فلسطين. يك عده اى با پشتيبانى قدرتهاى ستمگر عالم آمده اند با عنيف ترين و شديدترين وجهى اين ملت را از اين كشور بيرون كرده اند؛ كشتند، تبعيد كردند، شكنجه كردند، اهانت كردند، اين ملت را بيرون كردند - كه امروز چند ميليون آواره ى فلسطينى در كشورهاى همجوار فلسطين اشغالى و در كشورهاى ديگر زندگى ميكنند؛ اغلب هم توى اردوگاه ها - در واقع آمدند كشور را از صحنه ى جغرافيا حذف كردند، ملت را بكلى از هستى ساقط كردند، يك واحد جغرافيائى جعلى و جديدى به جاى آن تحميل كردند و اسمش را گذاشتند اسرائيل. ببينيد منطق چه

اقتضاء ميكند؟ حرفى كه ما در مورد مسئله ى فلسطين داريم، يك حرف شعارى نيست؛ يك حرف صددرصد منطقى است.

يك عده قدرتمند كه در رأس آنها اول انگليس بود، بعد هم آمريكا ملحق شد، دنباله روِ آنها هم كشورهاى غربى، آمده اند ميگويند كشور فلسطين و ملت فلسطين بايد حذف بشوند تا به جاى آن، كشورى به نام اسرائيل و ملت جعلى اى به نام ملت اسرائيل به وجود بيايد. اين يك حرف؛ يك حرف ديگر هم در مقابلش هست كه حرف امام است؛ ميگويد: نه، اين واحد جعلى و تحميلى بايد حذف شود؛ به جاى آن، ملت اصلى و كشور اصلى و واحد جغرافيائى اصلى سر كار بيايد. از اين دو حرف، كدام منطقى است؟ آن حرفى كه متكى به سرنيزه و سركوب است و ميخواهد يك نظام سياسى را، يك واحد جغرافيائىِ تاريخى را با چند هزار سال سابقه، بكلى از صحنه ى جغرافيا حذف كند، اين منطقى است يا آن حرفى كه ميگويد نه، اين واحد اصلى جغرافيائى بايد بماند، آن واحد جعلى و تحميلى بايد از بين برود؟ امام اين را ميگفت. اين منطقى ترين حرفى است كه در باب اسرائيل غاصب و در باب مسئله ى فلسطين ميشود گفت. امام اين را گفت؛ صريح هم اين را بيان كرد. حالا اگر كسى اين حرف را به اشاره هم بيان كند، يك عده اى كه مدعى خط امامند، ميگويند آقا چرا اين حرف گفته شد؟! خوب، اين حرف امام است؛ اين منطق امام است؛ اين منطق صحيح است؛ همه ى مسلمانان عالم، همه ى آزادگان عالم، ملتهاى بى طرف بايد اين حرف را قبول كنند و بپذيرند. اين، درست است. اين،

موضع امام است.

يك نكته ى آخر هم عرض بكنم. شما برادران و خواهران عزيز در گرماى هوا تحمل كرديد؛ خداوند ان شاءاللَّه شما را مأجور بدارد. يك نكته ى اساسى ديگر در مورد خط امام و راه امام اين است كه امام بارها فرمود قضاوت در مورد اشخاص بايد با معيار حال كنونى اشخاص باشد. گذشته ى اشخاص، مورد توجه نيست. گذشته مال آن وقتى است كه حال فعلى معلوم نباشد. انسان به آن گذشته تمسك كند و بگويد: خوب، قبلاً اينجورى بوده، حالا هم لابد همان جور است. اگر حال فعلى اشخاص در نقطه ى مقابل آن گذشته بود، آن گذشته ديگر كارائى ندارد. اين همان قضاوتى بود كه امام اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) با جناب طلحه و جناب زبير كرد. شما بايد بدانيد طلحه و زبير مردمان كوچكى نبودند. جناب زبير سوابقى درخشان دارد كه نظير آن را كمتر كسى از اصحاب اميرالمؤمنين داشت. بعد از به خلافت رسيدن جناب ابى بكر، در همان روزهاى اول، پاى منبر ابى بكر چند نفر از صحابه بلند شدند، اظهار مخالفت كردند، گفتند: حق با شما نيست؛ حق با على بن ابى طالب است. اسم اين اشخاص در تاريخ ثبت است. اينها چيزهائى نيست كه شيعه نقل كرده باشد؛ نه، اين در همه ى كتب تواريخ ذكر شده است. يكى از آن اشخاصى كه پاى منبر جناب ابى بكر بلند شد و از حق اميرالمؤمنين دفاع كرد، زبير است. اين سابقه ى زبير است. مابين آن روز و روزى كه زبير روى اميرالمؤمنين شمشير كشيد، فاصله بيست و پنج سال است. حالا برادران اهل سنت از طرف طلحه و زبير اعتذار ميكنند، ميگويند آنها اجتهادشان به اينجا

منتهى شد؛ خيلى خوب، حالا هر چى. ما راجع به اينكه آنها در مقابل خداى متعال چه وضعى دارند، الان در مقام آن نيستيم؛ اما اميرالمؤمنين با اينها چه كرد؟ جنگيد. اميرالمؤمنين از مدينه لشكر كشيد، رفت طرف كوفه و بصره، براى جنگ با طلحه و زبير. يعنى آن سوابق محو شد، تمام شد. امام ملاكش اين بود، معيارش اين بود.

بعضى ها با امام از پاريس تو هواپيما بودند و آمدند ايران؛ اما در زمان امام به خاطر خيانت اعدام شدند! بعضى ها از دورانى كه امام در نجف بود و بعد كه به پاريس رفت، با ايشان ارتباط داشتند، در اول انقلاب هم مورد توجه امام قرار گرفتند؛ اما بعد رفتار اينها، موضعگيرى هاى اينها موجب شد كه امام اينها را طرد كرد، از خودش دور كرد. ميزان، وضعى است كه امروز بنده دارم. اگر خداى نكرده نفس اماره و شيطان، راه را در مقابل من منحرف كردند، قضاوت چيز ديگرى خواهد بود. مبناى نظام اسلامى اين است و امام اينجورى عمل كرد.

خطوط ديگرى را هم در زمينه ى راه امام و خط امام ميشود بيان كرد. آنچه كه عرض شد، مهمترين و مؤثرترينها بود. خوب است برادران، جوانان، اهل فكر و تحقيق، طلاب، دانشجويان، روى اين مبانى فكر كنند، روى اينها كار كنند. فقط متن باقى نمانَد؛ اين متنها درست توضيح داده شود، تبيين شود.

همه، بخصوص جوانهاى عزيز ما اين را بدانند؛ آنچه كه بعد از رحلت امام تا امروز اتفاق افتاده است، از دشمنى ها، كارشكنى ها، هر كارى كه كردند، از هر نوعى كه انجام دادند، نتوانسته است در پايه هاى اين نظام اندك تزلزل

و تكانى ايجاد كند؛ بلكه بعكس، هر ضربه اى كه دشمن حواله ى جمهورى اسلامى كرده است، در نتيجه به استحكام بيشتر جمهورى اسلامى انجاميده است؛ درست مثل هشت سال جنگ تحميلى. هشت سال همه ى قدرتهاى سياسى و نظامى و مالى بزرگ دنيا پشت سر رژيم بعثى عراق ايستادند، با ايران اسلامى جنگيدند، همه ى توان خودشان را به ميدان آوردند تا جمهورى اسلامى را شكست بدهند يا تضعيف كنند؛ نتيجه چه شد؟ وقتى كه اين هشت سال تمام شد، دنيا با كمال حيرت، ناظر به پا خاستن جمهورى اسلامى با يك قدرت دفاعى و نظامى بمراتب قوى تر و عظيم تر از هنگام جنگ شد. قدرت جمهورى اسلامى بعد از جنگ آنچنان در دنيا طلوع كرد كه چشمها را خيره كرد. امروز هم همين جور است. هر اتفاقى كه دشمنان برنامه ريزى كنند، افراد ساده دل و خام و غافل به هر نحوى با دشمنان همراهى كنند، با ايستادگى ملت ايران، نتيجه اش تقويت بيشتر جمهورى اسلامى است.

شما ديديد فتنه اى به وجود آمد، كارهائى شد، تلاشهائى شد، آمريكا از فتنه گران دفاع كرد، انگليس دفاع كرد، قدرتهاى غربى دفاع كردند، منافقين دفاع كردند، سلطنت طلبها دفاع كردند؛ نتيجه چه شد؟ نتيجه اين شد كه در مقابل همه ى اين اتحاد و اتفاق ناميمون، مردم عزيز ما، ملت بزرگ ما در روز نهم دى، در روز بيست و دوى بهمن، آنچنان عظمتى از خودشان نشان دادند كه دنيا را خيره كرد. ايران امروز، جوان امروز، تحصيلكرده ى امروز، ايرانيان امروز، آنچنان وضعيتى دارند كه هر توطئه اى را دشمن عليه نظام جمهورى اسلامى زمينه چينى كند، به توفيق الهى توطئه را خنثى ميكنند. منتها توجه داشته باشيد؛ بايد تقوا

پيشه كنيم. آنچه ما را قوى ميكند، تقواست؛ آنچه ما را آسيب ناپذير ميكند، تقواست؛ آنچه ما را به ادامه ى اين راه تا رسيدن به اهداف عاليه اميدوار ميكند، تقواست.

پروردگارا! به محمد و آل محمد توفيق تقوا به همه ى ما، به آحاد اين ملت مرحمت بفرما. پروردگارا! دلها را به هم نزديك كن. پروردگارا! محور خط امام و شخصيت امام و هويت واقعى اين انقلاب را روزبه روز در ميان ملت ما برجسته تر كن. پروردگارا! قلب مقدس ولى عصر را از ما راضى و خشنود كن؛ ارواح طيبه ى شهدا را از ما خشنود كن؛ روح مطهر امام بزرگوار را از ما خشنود بفرما. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

والعصر. انّ الانسان لفى خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات

و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(9) خطبه ى دوم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم والحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا محمّد و اله الطّاهرين سيّما علىّ اميرالمؤمنين و الصّدّيقة الطّاهرة

و الحسن و الحسين سيّدى شباب اهل الجنّة و علىّ بن الحسين زين العابدين و محمّدبن علىّ باقر علم الأوّلين و الأخرين

و جعفربن محمّد الصّادق و موسى بن جعفر الكاظم و علىّ بن موسى الرّضا و محمّدبن علىّ الجواد و علىّ بن محمّد الهادىّ و الحسن بن علىّ الزّكىّ العسكرىّ و الحجّة القائم المهدىّ صلوات اللَّه عليهم اجمعين

و صلّ على ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين

اوصيكم عباد اللَّه بتقوى اللَّه

همه ى برادران و خواهران را بار ديگر به رعايت تقواى الهى دعوت و توصيه ميكنم. امروز جهان اسلام، بلكه سرتاسر جهان، شاهد تحولات بزرگى است كه خبر ميدهد از تغيير معادلات جهانى. توجه ملت ايران به اين تحولات، از اين نقطه نظر حائز اهميت است.

يك مسئله،

مسئله ى فلسطين، مسئله ى غزه و - بخصوص در اين آخرى - مسئله ى حمله ى به اين كاروانى است كه براى امداد و شكستن حصر غزه حركت ميكرد و مورد حمله ى صهيونيستهاى غدار و قسى القلب قرار گرفت. آنچه كه در قضيه ى فلسطين در اين سال اخير يا ماه هاى اخير بالخصوص بيشتر مورد توجه است، يكى مسئله ى يهودى سازى فلسطين است. سياست رژيم صهيونيستى اين است كه بتدريج آثار اسلامى را بكلى از منطقه ى فلسطين و ساحل غربى رود اردن - كه خود آنها تصديق دارند كه اين منطقه، منطقه ى اشغالى است؛ و دنيا اين را قبول دارد و اين همه قطعنامه ى سازمان ملل پشت سرش هست - حذف كند و اين منطقه را يهودى سازى كند. شهرك سازى هاى غير قانونى و ظالمانه، ويران كردن خانه هاى مردم، دستكارى در شهر الخليل و در شهر قدس با هدف يهودى سازى، براى اين است كه ريشه ى اسلام را به خيال خودشان از كشور فلسطين قطع كنند. اين يك نقطه است، كه بسيار مهم است و دنياى اسلام بايد در مقابل اين مسئله با همه ى وجود بايستد و مانع اين جنايت بزرگ بشود.

يكى هم محاصره ى ظالمانه ى غزه است كه اين محاصره سه سال شد؛ يك حركت بسيار سبعانه، قساوت آميز، وحشيانه، و با شگفتى فراوان مورد تأييد و تصديق و حمايت آمريكا و انگليس و قدرتهاى غربى كه داعيه ى دفاع از حقوق بشر را هم دائم تكرار ميكنند. سه سال است كه يك و نيم ميليون جمعيت را محاصره كرده اند؛ نه ميگذارند دارو برود، نه ميگذارند غذا برود، در آب آشاميدنى شان اخلال ميكنند، در نيروى برقشان اخلال ميكنند، در رسيدن سيمان و مصالح ساختمانى براى

اينكه ويرانى هاى جنگ را از بين ببرند، اخلال ميكنند - اين كاروانى كه ميرفت، بخش عمده اى از محموله ى آن سيمان بود، براى اينكه مردم بتوانند خانه هاى خراب خودشان را تعمير كنند - علاوه ى بر اينها به طور متناوب گلوله باران هم ميكنند، آدم كشى هم ميكنند، كودكان مظلوم و زن و مرد را به قتل هم ميرسانند. اين، حركت رژيم صهيونيستى است.

سازمانهاى مدعى حقوق بشر ايستاده اند تماشا ميكنند. قدرتهاى غربى نه فقط تماشا، بلكه حمايت ميكنند. متأسفانه بسيارى از كشورهائى كه بايد دفاع كنند - يعنى برخى كشورهاى عربى، برخى كشورهاى اسلامى - سكوت محض كرده اند؛ اگر نگوئيم حتّى رفتارهاى خائنانه در پشت سر. خيلى وضع عجيبى است.

اين حركت اخيرى كه صهيونيستها كردند - يعنى مورد تهاجم قرار دادند اين چند كشتى اى را كه وسائل ميبرد طرف غزه، براى اينكه بشكند اين محاصره را در درياى آزاد، نه در ساحلهاى خودشان و محيط دريائى متعلق به خودشان - از دو بعد بايد مورد توجه قرار بگيرد:

يكى خوى توحش صهيونيستهاست كه اين را دنيا ديگر فهميد. دنيا بايد بفهمد. صهيونيستها ادعا ميكنند كه ما براى بازرسى يا براى اينكه بگوئيم به سمت غزه نيائيد، وارد كشتى هاى اينها شديم - كه البته مثل سگ دروغ ميگويند! براى حمله رفتند، نقشه ى حمله كشيدند، اهدافشان هم مشخص است - اينها ولو براى اندرزگوئى هم رفته باشند، باز برخلاف همه ى مقررات بين المللى رفتار كردند. يك كشتى دارد در درياى آزاد حركت ميكند؛ شما حداكثر كارى كه ميتوانستيد بكنيد، اين بود كه نگذاريد آنها وارد بنادر شما بشوند. چرا وسط دريا رفتيد، به اينها حمله كرديد، كشتار كرديد، عده ى زيادى را

كشتيد، عده ى بيشترى را مجروح كرديد، عده ى بيشترى را اسير كرديد؟ چرا؟ خوى توحش. اين همان چيزى است كه جمهورى اسلامى سى سال است آن را فرياد ميزند و غربى هاى دورو و دروغگو و رياكار اين را نديده و نشنيده ميگيرند. امروز همه ى دنيا به چشم ديد كه اينها چقدر خوى توحش دارند.

نكته ى دومى كه اين موضوع را بايد در كانون توجه قرار بدهد، اين است كه صهيونيستها در محاسبه ى خودشان خطا كردند. آنها اشتباه بزرگى كردند. اين اشتباه در سالهاى اخير دارد مكرراً اتفاق مى افتد. حمله ى به لبنان كردند، اشتباه كردند؛ حمله ى به غزه كردند، اشتباه كردند؛ حمله ى به اين كشتى ها كردند، اشتباه كردند. اين اشتباه ها يكى پس از ديگرى نشان دهنده ى اين است كه رژيم غاصب صهيونيستى به نهايت قطعى خود - يعنى سرنگون شدن و ساقط شدن در دره ى نيستى - دارد قدم به قدم نزديك ميشود.

يك حادثه ى مهم ديگر كه خوب است ملت ما به اهميت آن توجه داشته باشد و اين حادثه معنا دارد، اتفاقى است كه در گردهمائى طولانى مربوط به ان.پى.تى در نيويورك افتاد. اصلاً اين گردهمائى را تشكيل داده بودند تا قدرتهاى زورگو بتوانند به بركت اين گردهمائى، ملتهائى را كه هنوز به انرژى هسته اى دسترسى پيدا نكرده اند، باز هم محدودتر كنند، موانع سر راه آنها را بيشتر كنند. البته دلشان ميخواست و برنامه ريزى كرده بودند كه در اين اجلاس، بالخصوص نسبت به جمهورى اسلامى كينه ورزى خودشان را آشكار كنند. درست عكس آنچه كه ميخواستند، اتفاق افتاد. تقريباً يك ماه اين گردهمائى طول كشيد. به جاى اينكه آنها بتوانند مقاصد خودشان را پيش ببرند و كشورهائى

مثل جمهورى اسلامى را محدود كنند، نتيجه اى كه از اين كنفرانس طولانى به دست آمد، اين بود كه قدرتها به وسيله ى 189 كشور موظف شدند كه سلاحهاى هسته اى خودشان را نابود كنند؛ از ادامه ى توليد اين سلاحها مانع بشوند؛ حق دستيابى به قدرت هسته اى صلح آميز به وسيله ى كشورهاى ديگر شناخته شد و رژيم صهيونيستى - كه دايه هاى او در اين كنفرانس بشدت هم به نفع او فعال بودند - محكوم شد به اينكه بايستى به قرارداد ان.پى.تى بپيوندد؛ درست عكس آنچه آنها ميخواستند. اين حادثه ى كوچكى نيست؛ اين نشان دهنده ى اين است كه قدرت زورگو و متكبر و مستكبر آمريكا و ديگر قدرتهاى زورگو و دنباله روان اينها در دنيا حرفشان پيشروى ندارد. امروز ديگر آمريكا در موضعى نيست كه بتواند در سياستهاى بين المللى دخالت مؤثر بكند. جمهورى اسلامى با ايستادگى سى ساله ى خود توانسته است وضعيتى را در افكار عمومى جهان به وجود بياورد كه نه فقط ملتها، حتّى دولتها هم - يعنى 189 دولت - در مقابل آمريكا مى ايستند و على رغم او تصميم گيرى ميكنند و رأى ميدهند. اينها جزو بشارتهاى الهى است به ملت بزرگ ايران.

مسائل ديگرى هم هست، يادداشت شده بود كه عرض بشود؛ اما وقت گذشته است. اميدواريم كه پروردگار عالم همه ى شما برادران و خواهران مؤمن را، و همه ى مردم عزيز ايران را مشمول توجهات خود قرار بدهد و روزبه روز بر پيروزى هاى پى درپى اين ملت بيفزايد.

پروردگارا! با لطف خود و عنايت خود و توجه خود، دلهاى ملتهاى مسلمان را به يكديگر نزديك كن؛ امت اسلامى را متحد و مقتدر بگردان؛ ملت ايران را سربلند بفرما؛ گرفتارى ها را از ميان اين ملت

برطرف بفرما. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

انّا اعطيناك الكوثر. فصلّ لربّك وانحر. انّ شانئك هو الأبتر.(10) والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

1) احزاب 70 و 71؛ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خدا پروا داريد و سخنى استوار گوئيد تا اعمال، شما را به صلاح آورد و گناهانتان را بر شما ببخشايد. و هر كس خدا و پيامبرش را فرمان بَرد، قطعاً به رستگارى بزرگى نائل آمده است.»

2) هود: 112؛ «پس همان گونه كه دستور يافته اى، ايستادگى كن. و هر كه با تو توبه كرده [نيز چنين كند]. و طغيان مكنيد؛ كه او به آنچه انجام ميدهيد، بيناست.»

3) شورى: 15؛ «بنابراين به دعوت پرداز و همان گونه كه مأمورى، ايستادگى كن ...»

4) احزاب: 21

5) ممتحنه: 4

6) فتح: 6

7) حج: 40؛«... و قطعاً خدا به كسى كه [دين او را يارى ميكند، يارى ميدهد ...»

8) فتح: 6؛«... بدِ زمانه بر آنان باد! و خدا بر ايشان خشم نموده و لعنتشان كرده و جهنم را براى آنان آماده گردانيده؛ و [چه بدسرانجامى است.»

9) عصر: 1 - 3؛ «سوگند به عصرِ [ غلبه ى حق بر باطل . كه واقعاً انسان دستخوش زيان است. مگر كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كرده و همديگر را به حق سفارش و به شكيبائى توصيه كرده اند.»

10) كوثر: 1 - 3؛ «ما تو را [چشمه ى كوثر داديم. پس براى پروردگارت نماز گزار و قربانى كن. دشمنت خود بى تبار خواهد بود.»

بيانات در ديدار نمايندگان مجلس شوراى اسلامى

بيانات در ديدار نمايندگان مجلس شوراى اسلامى بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خداوند متعال را بايد سپاسگزارى كنيم كه به ما فرصت و مهلت داد تا يك سال ديگر در اين عرصه ى امتحان دشوار - امتحان زنده بودن و زندگى كردن

- باقى بمانيم و به اميد تفضل الهى و قبول الهى و توفيق الهى، در پايان اين يك سال، باز با برادران و خواهران عزيز نماينده ى مجلس، به مناسبت سالگرد تشكيل و انتخاب، ديدار كنيم.

اولاً تشكر ميكنيم از زحمات شما نمايندگان محترم و رئيس محترم مجلس، كه امروز هم با بيانات شافى و كافى مطالبى را بيان كردند كه مفيد بود. شما نمايندگان محترم بجز تلاشهائى كه در زمينه ى قانونگذارى، نظارت و بقيه ى وظائف قانونى انجام داديد - كه امروز گزارش آن را رئيس محترم مجلس گفتند؛ ديروز هم در جلسه اى كه داشتيم، ايشان مفصلاً جزئيات بيشترى را بيان كردند - در عرصه هاى مهم سياسىِ داخلى و خارجى هم نقش آفرينى كرديد، كه بايد صميمانه تشكر كنيم. هم در آنجائى كه نظام مواجه است با يك جبهه ى وسيع خصومت و كينه ورزى در سطح جهان، كه اين جبهه به مناسبتهاى گوناگون حضور خود را و موذيگرى خود را نشان ميدهد، انسان مى بيند كه مجلس همانند يك عضو فعال و زنده، موضع خود را نشان داده است - در قضاياى فلسطين، در قضاياى هسته اى، در قضاياى گوناگون - هم در مسائل داخلى، همان طور كه اشاره كردند؛ برخى از فتنه انگيزى ها، بعضى از بداخلاقى ها، مجلس نقش آفرين بوده است؛ اين جاى تشكر و قدردانى دارد.

وقتى كه انسان به تركيب مجلس و بافت مجلس نگاه ميكند، با توجه به اختلاف جناحها و جهتگيرى ها و سلائق سياسى - كه خوب، يك امر طبيعى است - مجلس را يك مجموعه ى شاداب، مؤمن و داراى احساس مسئوليت مى بيند. همين هم درست است.

امروز كشور شما - و شايد درست اين باشد كه

بگوئيم تاريخ شما - نگران رفتار من و شماست. ما امروز در يك موقعيت حساس از لحاظ تاريخى داريم زندگى ميكنيم. نقش ما، تصميم ما، فعل ما، ترك ما، بر روى نسلهاى آينده، بر روى سرنوشت كشور اثرگذار است؛ اگرچه همه ى دوران انقلاب از همين قبيل است. اين سى سال، سى سالى است كه در سرنوشت تاريخى آينده ى ما اثرگذار خواهد بود؛ اما اينجور به نظرم ميرسد كه اين دوران، اين شرائط سالهاى محدودِ كنونى، خصوصيتهاى ويژه و منحصربه فردى دارد.

وضع دنيا در حال تغيير است. شرائط سياسى دنيا، موازنه هاى سياسى و موازنه هاى قدرت در سطح دنيا در حال تحولات است و انسان شكل گيرى جديدى را مشاهده ميكند. شما كه دستى در سياست داريد، خوب ميدانيد كه در اين شرائط، همه ى عناصر حاضر در صحنه ميتوانند به نفع اهداف و آرمانهاى خود نقش بيافرينند، يا ميتوانند عاطل و باطل بمانند. آن وقتى كه جابه جائى ها دارد صورت ميگيرد، تحولات جهانى دارد انجام ميگيرد، يك عنصر بيكار، كم كار و غافل قطعاً در تحول آينده، در شكل جديدى كه بناست بر اوضاع سياسى دنيا حاكم شود، نقش ضعيف ترى نصيب خود خواهد كرد. عنصرى كه فعال است، هوشيار است، بيدار است، صحنه را رصد ميكند، فعل و انفعالات را مى بيند و پيش بينى ميكند، او ميتواند در شكل جديدى كه بناست به وجود بيايد، براى خود جايگاه محكم ترى، بابركت ترى و نزديكتر به اهداف و آرمانهاى خود فراهم كند. شرائط امروز اين است.

به همين منطقه ى خودمان، به خاورميانه نگاه كنيد؛ حوادثى كه امروز در خاورميانه و حول و حوش مسئله ى فلسطين دارد اتفاق مى افتد، ديگر سابقه ندارد؛ شبيه اين، هيچ

وقت پيش نيامده است. اين نشانه ى اين است كه يك جابه جائى دارد صورت ميگيرد، يك تحول دارد اتفاق مى افتد. در سطح دنيا هم كه نگاه كنيد - جايگاه آمريكا، جايگاه برخى كشورهاى اروپائى، تأثيرات آنها در دنيا، نقش آفرينى هايشان - مى بينيد تغييرات بزرگى در حال انجام است. در دوران اين سى سال، در برهه هائى - كه من حالا يك مواردى را در ذهن دارم - شبيه اين را ما ديديم؛ اما امروز به شكل روشنى آدم اين را احساس ميكند.

اگر ما در اين شرائط نقش آفرينى كنيم، يقيناً به نفع آينده ى كشور، آينده ى نظام و آينده ى تاريخ ما خواهد بود. اين نقش آفرينى هم متوقف به اين است كه در داخل، انسجام لازم، اقتدار لازم، انگيزه ى كافى، همكارى هاى صميمى و تنگاتنگ وجود داشته باشد. به مسائل كشور، به مسائل قانونگذارى، به رابطه ى دولت و مجلس، به موضعگيرى هاى گوناگون در زمينه ى مسائل داخلى و خارجى، با اين ديد بايد نگاه كرد؛ از اين منظر بايد همه ى اين مسائل را ديد. آن وقت خيلى از چيزهائى كه حالا ممكن است به نظر ماها در نگاه اول اهميت پيدا كند، كم قدر خواهد شد و از اهميتش كاسته خواهد شد. لذا من اعتقادم اين است كه مجلس كنونى - كه بحمداللَّه تركيب خوبى داريد؛ مؤمنيد، انقلابى هستيد، با مسائل آشنا هستيد، در بين شما افراد تحصيلكرده و باسواد زيادند؛ مسائل كشور هم مسائل حساسى است - در اين دو سالى كه از عمرش باقى مانده است، از همه ى فرصت استفاده كند، براى اينكه آنچه كه بجاست، بحق است و شايسته است، به وسيله ى اين مجلس انجام بگيرد.

خوشبختانه مردم كشور برخلاف

انتظارى كه مخالفين نظام و دشمنان نظام داشتند، حقاً و انصافاً خوب حالتى از خودشان نشان دادند. مردم نشان دادند به امام علاقه مندند. طبق همين آمارهائى كه هميشه و در همه ى سالها به ما ميدهند، امسال آمار حضور مردم از سال قبل و سال قبل تر بيشتر است. خوب، اين معنايش چيست؟ اين همه جمعيت از تهران و از شهرستانها جمع بشوند بيايند توى هواى گرمِ آن روز، چند ساعت در زير آفتاب بمانند - حالا آنجائى كه ما بوديم، باز يك نيمه سقفى، سايه بانى، نيمه سايه بانى بود - در اين صحنهاى وسيع، توى اين مسير، توى اين خيابانها، اين جمعيت متراكم در بهشت زهرا، زنها، مردها، كودكان؛ شنيدم بعضى ها هفت ساعت، هشت ساعت زير آفتابِ آنجا تحمل كردند، كه واقعاً جاى تقدير و تشكر از مردم دارد. من همين جا لازم ميدانم از ملت عزيزمان و از حضار اين اجتماع عظيم، به خاطر اين همه وفادارى، صميمانه تشكر كنم و از ته دل قدردانى كنم.

اينها خيلى مهم است. با گذشت بيست و يك سال از رحلت امام، مردم اينجور به امام دلبسته اند. خوب، امام مظهر انقلاب است، مظهر دين است، مظهر آن آرمانهائى است كه او به آنها دعوت ميكرد و اول بار چشم ما را به روى اين آرمانها باز كرد و ما را به سمت اين آرمانها هدايت كرد؛ كسى كه منادى توانائى اين ملت براى پيمودن مدارج اعتلاء و كمال بود. وقتى مردم به انسانى با اين خصوصيات احترام ميگذارند، معنايش اين است كه به اين آرمانها احترام ميگذارند. اين آرمانها هم همان چيزهائى است كه سعادت يك ملت را تأمين ميكند. ملتى كه بانشاط باشد،

ملتى كه باايمان باشد، ملتى كه اسلام را از بن دندان قبول داشته باشد، ملتى كه خود را باور داشته باشد، به خداى خود اعتماد داشته باشد، هيچ مانعى نميتواند از پيمودن راه كمال در برابر او جلوگيرى كند. خوب، اينها خيلى اهميت دارد. شما نماينده ى يك چنين ملتى هستيد. اين در عرصه ى حضور عاطفى و عقلانى و احساساتى و پيوند معنوى با امام، آن هم حضور در انتخابات چهل ميليونىِ سال گذشته؛ اينها خيلى ارزش دارد، اينها خيلى معنا دارد. من و شما در واقع خدمتگزار يك چنين ملتى هستيم. يك وقت يك ملتِ بى تفاوتى است، يك ملتِ بى عار و كم كارى است؛ خوب، يك اقتضائاتى دارد؛ يك وقت يك ملتى اينجور متحرك، علاقه مند، حماسى، پرشور، عاطفى و فهيم است؛ اين اقتضائات ديگرى دارد.

ما خيلى مسئوليم؛ هم من، هم شما، هم دولت، هم مسئولين گوناگون؛ همه مان. همان طور كه آن روز هم در مرقد امام عرض كردم، محاسبات معنوى را هم بايست داخل كرد. فقط اين نيست كه از لحاظ عقلانى آدم بگويد كه خوب، بايد كار كنيم؛ نه، خداى متعال هم از ما سؤال ميكند. به قدر امكانى كه داده شده، به قدر نعمتى كه داده شده، سؤال و مؤاخذه وجود دارد.

اگر ان شاءاللَّه بتوانيم كارى كنيم كه پيش خداى متعال روسفيد باشيم، آن وقت همين آياتى كه اين قارى محترم با صداى خوش تلاوت كردند - «لايحزنهم الفزع الاكبر و تتلقّيهم الملائكه»(1) - شامل حال ما خواهد شد. فزع اكبر؛ خداى باعظمت، يك چيزى را كبير، بلكه اكبر بداند؛ خيلى خيلى چهره ى مهيبى در مقابل اوست. اما خوب، كسانى كه كار ميكنند،

تلاش ميكنند، به وظائف عمل ميكنند، آنجا ديگر خيالشان راحت است. اينها را بايد باور كنيم.

در مورد مجلس سخنان زيادى گفته شده است - در خود مجلس، در بيرون مجلس - تذكراتى هم داده شده، ما هم عرض كرده ايم. چند مطلب را من از مطالبى كه حالا شايد بعضى اش هم تكرارى باشد، عرض ميكنم.

در نگاه به مسائل كشور - كه در مورد مسئوليت شما، به شكل قانون و قانونگذارى تجلى ميكند - بايستى دو خصوصيت «آرمان گرائى» و «واقع بينى» را در نظر داشت. نگاهتان نگاه آرمان گرا باشد. از آرمانها پائين نيائيد، كوتاه نيائيد. نگاه بايد نگاه آرمانى باشد، منتها با توجه به واقعيت. سقفى را معين ميكنيم؛ منتها تكليفى را كه براى خودمان يا دولت يا مسئولين معين خواهيم كرد، بايستى با توجه به واقعيتهاى موجود باشد، منتها به طرف آن آرمان، تا هى اين توانائى ها روزبه روز بيشتر شود. واقع گرائى به معنائى كه در مقابل آرمان گرائى است، مطلوب نيست. ملاك اين است كه ما ميخواهيم به آن آرمانها برسيم؛ منتها در كنار اين، واقع بينى لازم است؛ نبايد دچار توهم شد. گاهى ممكن است انسان در تصميم گيرى، در آنچه كه بايد انجام بگيرد، دچار توهم باشد؛ خوب، اين هم غلط است. آرمانها را بايد در نظر داشت. پله ها را بايد مطابق با واقعيتهائى كه وجود دارد، يكى پس از ديگرى چيد و به سمت آن آرمانها پيش رفت. اين يك نكته است.

نكته ى ديگرى كه هميشه محل كلام بوده است، ما هم عرض كرده ايم، شماها هم ميگوئيد، دولت هم ميگويد، مسئله ى همكارى مجلس و دولت است؛ اين بايد تحقق پيدا كند. اينكه مجلس بگويد از

طرف ما همه ى كارها انجام گرفته، دولت است كه بايد جلو بيايد؛ از آن طرف هم دولت بگويد از طرف ما همه ى كارهاى لازم انجام گرفته، اين مجلس است كه بايد جلو بيايد؛ اين نميشود. صميمانه بايد همكارى كنيم. هم دولت، هم مجلس، هر كدام در قانون حدودى دارند. البته بعضى از اين حدود، واقعاً مشخص نيست. حقيقتاً بعضى از اين خطوط، خطوط بارز و شاخصى نيست، كه از عيوب قوانين ماست؛ بايد ما اين خطوط را مشخص كنيم. امروز نياز كشور به همكارى است؛ يعنى نه در دولت بايد انگيزه ى نافرمانىِ نسبت به مجلس پديد بيايد و وجود داشته باشد، نه در مجلس بايستى مطلقاً انگيزه ى اذيت كردن دولت، معطل كردن دولت وجود داشته باشد. بنابراين هر دو صميمانه، به صورت واقعى، با ملاحظه ى جايگاه يكديگر، بايستى به هم كمك كنند؛ اين يك وظيفه ى بسيار مهمى است.

مثلاً در مسئله ى قانون - كه حالا محل كلام هم هست - دو طرف با همديگر گفتگوهائى ميكنند. از يك طرف اين حرف درست است كه دولت بايد به قانون عمل كند - يعنى آنچه كه شكل قانونى گرفت، وظيفه است كه دولت عمل كند - از آن طرف ديگر قانونگذار بايد نقش مدير اجرائى را در نظر بگيرد. اجرا كار سختى است. كسانى از شماها خودشان مجرى بودند، وزير بودند، يا در بخشهاى مختلف اجرائى حضور داشتند؛ اجرا خيلى فاصله دارد با طراحى اجرا، با آن طرحى كه بايد انسان تهيه كند تا اجرا شود. بنابراين بايد به واقعيتها توجه داشت. دولت، آن عنصر وسط گود است كه ميخواهد كارها را انجام دهد. بايد ما كار

دولت را تسهيل كنيم. بايد ما كار دولت را رعايت كنيم. درست است كه دولت بايد به قانون عمل كند، اين هم درست است كه مجلس بايد كارى كند كه دولت بتواند به قانون عمل كند؛ والّا اگر فرض كنيم يك تكليفى بر دوش دولت گذاشتيم، اعتبارش را تصويب نكرديم؛ خوب، اين نميشود؛ اينها مشكلات دارد. يا فرض بفرمائيد دولت لايحه اى را به مجلس مى آورد - كه دولت طبعاً با توجه به امكاناتش، با توجه به قدرت خودش، با توجه به موجودى كشور و زمينه هاى مساعد، اين لايحه را تنظيم كرده - بعد در مجلس تصرفاتى در اين لايحه ميشود كه بكلى يك چيز ديگرى از آب در مى آيد. غالباً دولتى ها از اين جهت به ما گله ميكنند. بنده هم دستم در كار است. من، هم در دولت، هم در مجلس بوده ام؛ ميدانم چه جورى ميشود عمل كرد و چه جورى ميشود درستش كرد و چگونه ميشود يك جور ديگر عمل كرد. بايد به اين نكات توجه شود.

واقعاً بايد صميمانه كار كنند؛ اين ديگر مربوط به خط و خطوط سياسى هم نيست. اينى كه ما ميگوئيم، خطاب به كسانى نيست كه حالا از لحاظ فكر سياسى همجهت با دولتند؛ نه، حتّى آنهائى كه از لحاظ فكر سياسى، نقطه ى مقابل دولتند؛ آنها هم برادران مؤمنند، مسلمانند، بچه ى انقلابند. بحث، سر انقلاب است. بحث، سر مصالح كشور است. همه بايد اينجور تقيدى را داشته باشند. آن طرف، اين قانون اينجورى تنظيم ميشود؛ اين طرف هم دولت الزام خواهد شد كه بله، بايد به اين قانون عمل كند. اينجورى ميشود دولت را عملاً به اجراى قانون الزام

كرد. اين همكارى از دو طرف بايد وجود داشته باشد.

نكته ى ديگرى كه ميخواهيم عرض كنيم، مورد تأييد برادرانى از مجلس است كه صاحب نظرند، سابقه دارند. كميسيونها در مجلس خيلى وظيفه و نقش بر عهده دارند. كمسيونها خيلى بايد كار كنند. صحن علنى مجلس البته جاى تصميم گيرى است، اما كار بنيانى در كميسيونها انجام ميگيرد؛ بلكه حتّى ما در طول اين سالهاى متمادى در مجلس كسانى را سراغ داشتيم كه قبل از اينكه بيايند توى كميسيون اظهارنظر كنند، خودشان پيش مطالعه ميكردند، ميرفتند نگاه ميكردند، مطالعه ميكردند، جوانب قضيه را ميسنجيدند. اينجور كارى خيلى خوب است. آن وقت شما هنگامى كه وارد مجلس شديد، وارد صحن شديد، قانون كه مطرح شد، موافق و مخالف كه صحبت ميكنند، هر نكته اى از سخنان آنها مورد توجه قرار ميگيرد. اين كه نباشد، آدم خالى الذهن باشد، حرف موافق و مخالف مثل اين است كه يك چيزى دارند توى فضا و هوا ميگويند؛ تصميم گيرى انسان هم تصميم گيرى متكى به حجت نخواهد بود؛ چه درباره ى قانون، چه درباره ى بعضى از مصوبات ديگر؛ تعيين اشخاص، وزير، غير وزير. وقتى قبلاً مطالعه شده باشد، انسان با حجت وارد ميشود. گاهى ميشود كه ده نفر مخالفت ميكنند، فضا فضاى مخالف است؛ اما شما كه موافقيد، استدلال داريد، فكر داريد و بر طبق آن اجتهاد و فهمى كه از مسئله داريد، عمل ميكنيد؛ اين درست است. يعنى ميخواهم خدمت آقايان و خانمها عرض كنم كه كار بررسى در كميسيون، بلكه قبل از كميسيون را بايد جدى گرفت. لذا حضور در كميسيونها خيلى مهم است، و حضور سر ساعت و حضور مستمر خيلى اهميت دارد.

نكته ى ديگر

درباره ى شأن نظارتى مجلس است. ببينيد، مجلس نسبت به دستگاه هاى اجرائى كشور شأن نظارتى دارد - كه خوب، چيز بسيار بااهميتى هم هست - يك شأن نظارتى هم براى خود مجلس و براى آحاد نمايندگان تعريف كنيد. من معتقدم كه شما دو سال ديگر توى مجلسيد، معلوم نيست بعد از اين توى مجلس باشيد يا نباشيد؛ ممكن است ديگر هرگز گذارتان به مجلس نيفتد؛ اما صدها و صدها نفر در طول زمان از اينجا عبور خواهند كرد؛ كسانى خواهند آمد و روى اين صندلى ها خواهند نشست. اگر شما امروز توانستيد يك سازوكار كنترلىِ متقن و محكم براى نظارت بر كار نماينده پايه گذارى كنيد، تا هر وقتى كه اين دستگاه خوب كار كند، اجرش مال شماست؛ مزد الهى اش مال شماست. آن طرف قضيه هم متأسفانه همين جور است. اگر امروز با قدرتى كه خدا به شما داده - توان نمايندگى - ميتوانيد اين ابزار كنترلى را كار بگذاريد، ولى كار نگذاريد، از شما سؤال خواهد شد. روز قيامت خدا سؤال ميكند. همه اش اينجور نيست كه ما فكر كنيم حرف دادگاه پسند داريم يا نه. اين دادگاه ها كه چيزى نيست، دادگاه هاى بشرى كه اهميتى ندارد؛ دادگاه الهى اهميت دارد. «يعلم خائنة الاعين و ما تخفى الصّدور»؛(2) اعماق دلهاى ما براى خدا روشن است. يك كارى بيش از اندازه ى تكليفمان انجام داديم، هيچ كس نميفهمد، هيچ كس تشكر نميكند؛ اما خداى متعال ميفهمد، كرام الكاتبين مينويسند و خدا تشكر ميكند. يك كوتاهى اى كرديم، هيچ كس نفهميده؛ ظاهرسازى كرديم، يك جورى كه خيال كردند آره، ما كار را خوب انجام داديم؛ در حالى كه در باطن كوتاهى كرديم. هيچ كس نميفهمد،

هيچ كس ما را ملامت نميكند؛ اما كرام الكاتبين مى بينند، مينويسند و خداى متعال مؤاخذه ميكند. اين به نظر من چيز مهمى است.

خوب، نماينده - مثل همه ى ماها - در معرض اينجور لغزشها و آسيبها قرار دارد. مال، فتنه انگيز است. اين، حرف من نيست؛ حرف امام سجاد (عليه الصّلاة و السّلام) است؛ «المال الفتون»؛(3) مال فتنه انگيز. پول، فتنه انگيز است؛ دلها را از راه در ميبرد؛ خيلى ها را ميلرزاند؛ كسانى كه آدم خيال نميكند اينها هم بلغزند، اما آدم مى بيند گاهى ميلغزند. قدرت هم همين جور است، رودربايستى هم همين جور است، محبتها هم همين جور است، دشمنى ها هم همين جور است؛ ماها را ميلغزاند. يك جائى بايد بر كارش نظارت كند. خدا را شكر ميكنيم كه شما برادران و خواهران با دل بيدار از اين مسئله استقبال ميكنيد.

نكته ى آخر هم اين مسئله ى برنامه ى پنجم است؛ اين خيلى مهم است. البته اين برنامه در مجلس مطرح است و شما هم مشغول كار هستيد. به نظر من در بررسى برنامه ى پنجم جورى عمل بشود كه آن اشكالى كه قبلاً عرض كرديم، پيش نيايد؛ يعنى برنامه ماهيتاً متفاوت با آنچه كه به صورت لايحه به مجلس داده شده، از آب در نيايد؛ يعنى اصلاح بشود، تكميل بشود، نه تبديل بشود. اين، همكارى دولت و مجلس را لازم دارد. به نظر ما، هم دولت در اين زمينه نقش دارد، هم مجلس در اين زمينه نقش دارد.

بالاخره برادران عزيز! خواهران عزيز! قدر اين نعمت را بايد بدانيد. اينكه شما با انتخاب مردم در جايگاه نمايندگى تكيه زديد و ميتوانيد در امر و نهى كشور، بايد و نبايدِ ملت

نقش آفرينى كنيد، خيلى فرصت بزرگى است، خيلى نعمت بزرگى است. بايد شب و روز خدا را شكر كنيد.

اين كشور دست مردم نبود، دست نمايندگان مردم نبود، مردم نقشى نداشتند. از اوّلى كه مشروطيت و رأى و قانون و مجلس توى اين كشور درست شد - بجز يكى دو تا مجلس در آن اوائل - مجالس اين كشور اصلاً معنى نداشتند. مجلس كه نبود، به هيچ معنا مردم هم نبودند. نه مديران كشور منتخب مردم بودند، نه قانونگذاران منتخب مردم بودند، نه مردم اصلاً نقشى داشتند؛ اين كشور يك چيز ديگرى بود، يك حركت ديگرى بود. به بركت انقلاب، اين حالت پيش آمده؛ اين را خيلى بايد قدر دانست، خيلى بايد مغتنم شمرد؛ انسان بايد روز و شب خداوند متعال را بر اين نعمت بزرگ شكر كند.

اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند متعال توفيق شكرگزارى و انجام دادن اين خدمت را به همه ى ما عنايت كند. اميدواريم خداوند متعال روح مطهر امام بزرگوارمان را - كه فاتح اين فتح بزرگ و گشاينده ى اين راه بود - شاد كند و درجاتش را عالى نمايد. اميدواريم خداوند متعال درجات شهداى عزيز و جهادگران عزيزى را كه در طول اين سى و يك سال تلاش كردند تا اينكه بشود اين بنا را روزبه روز مستحكم تر كرد و اين درخت را ريشه دارتر كرد، عالى كند و به همه ى خدمتگزاران اجر بدهد؛ شما برادران و خواهران عزيز را هم ان شاءاللَّه مأجور قرار دهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

1) انبياء: 103؛ «دلهره ى بزرگ، آنان را غمگين نميكند و فرشتگان از آنان استقبال ميكنند...»

2) غافر: 19؛ «خدا نگاه هاى دزدانه و آنچه را كه

دلها نهان ميدارند، ميداند.»

3) صحيفه ى سجاديه؛ دعاى 27

بيانات در ديدار اعضاى بسيجى هيئت علمى دانشگاه ها

بيانات در ديدار اعضاى بسيجى هيئت علمى دانشگاه ها 10 رجب 1431 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلى متشكرم و خيلى خوشوقتم از اينكه دوستان اين ديدار خوب را فراهم كردند. اين جمع در واقع نماد يك جمع مشخص كننده ى تركيب علم و ايمان است؛ اساتيد دانشگاه با صبغه ى خدائىِ بسيجى، مظهر تركيب علم و ايمانند. جلسه هم جلسه ى صميمى و خوبى بود. من بيانات دوستان را - كه اين دوستانى كه سخن گفتند، فرزانگان ما هستيد و هستند - با دقت گوش كردم؛ دوستان پيشنهادهاى خوبى هم مطرح كردند؛ البته بعضى از اين پيشنهادها به دولت مربوط است - وزراى محترم و مسئولان حضور دارند و دستگاه هاى دولتى بايد آنها را دنبال كنند - بعضى از پيشنهادها هم نه، كلى تر و فراتر از حيطه ى دستگاه هاى اجرائى است كه خب، بايد روى اينها فكر كنيم و ان شاءاللَّه از آنها استفاده كنيم و به كار ببنديم.

اين پيشنهادى هم كه درباره ى نامگذارى روز شهادت شهيد چمران به نام روز «بسيج اساتيد» و «اساتيد بسيجى» ذكر شد، به نظرم پيشنهاد معنى دار و پرمغزى است. مرحوم شهيد چمران حقاً يك نمونه و مظهرى بود از آن چيزى كه انسان دوست ميدارد تربيت جوانان ما و دانشگاهيان ما به آن سمت حركت بكند. بد نيست.

و حق اين شهيد عزيز هم ايجاب ميكند كه چند كلمه اى درباره ى شهيد چمران صحبت كنيم. اولاً اين شهيد يك دانشمند بود؛ يك فرد برجسته و بسيار خوش استعداد بود. خود ايشان براى من تعريف ميكرد كه در آن دانشگاهى كه در كشور ايالات متحده ى آمريكا مشغول درسهاى سطوح عالى بوده -

آنطور كه به ذهنم هست ايشان يكى از دو نفرِ برترينِ آن دانشگاه و آن بخش و آن رشته محسوب ميشده - تعريف ميكرد برخورد اساتيد را با خودش و پيشرفتش در كارهاى علمى را. يك دانشمند تمام عيار بود. آن وقت سطح ايمان عاشقانه ى اين دانشمند آنچنان بود كه نام و نان و مقام و عنوان و آينده ى دنيائىِ به ظاهر عاقلانه را رها كرد و رفت در كنار جناب امام موساى صدر در لبنان و مشغول فعاليتهاى جهادى شد؛ آن هم در برهه اى كه لبنان يكى از تلخترين و خطرناكترين دورانهاى حيات خودش را ميگذرانيد. ما اينجا در سال 57 مى شنيديم خبرهاى لبنان را. خيابانهاى بيروت سنگربندى شده بود، تحريك صهيونيستها بود، يك عده هم از داخل لبنان كمك ميكردند، يك وضعيت عجيب و گريه آورى در آنجا حاكم بود، و صحنه هم بسيار شلوغ و مخلوط بود.

همان وقت يك نوارى از مرحوم چمران در مشهد دست ما رسيد كه اين اولين رابطه و واسطه ى آشنائى ما با مرحوم چمران بود. دو ساعت سخنرانى در اين نوار بود كه توضيح داده بود صحنه ى لبنان را كه لبنان چه خبر است. براى ما خيلى جالب بود؛ با بينش روشن، نگاه سياسىِ كاملاً شفاف و فهم عرصه - كه توى آن صحنه ى شلوغ چه خبر است، كى با كى طرف است، كى ها انگيزه دارند كه اين كشتار درونى در بيروت ادامه داشته باشد - اينها را در ظرف دو ساعت در يك نوارى ايشان پر كرده بود و فرستاده بود، كه دست ما هم رسيد. رفت آنجا و تفنگ دستش گرفت. بعد معلوم شد كه نگاه

سياسى و فهم سياسى و آن چراغ مه شكنِ دوران فتنه را هم دارد. فتنه مثل يك مه غليظ، فضا را نامشخص ميكند؛ چراغ مه شكن لازم است كه همان بصيرت است. آنجا جنگيد؛ بعد كه انقلاب پيروز شد، خودش را رساند اينجا.

از اول انقلاب هم در عرصه هاى حساس حضور داشت. رفت كردستان و در جنگهايى كه در آنجا بود حضور فعال داشت؛ بعد آمد تهران و وزير دفاع شد؛ بعد كه جنگ شروع شد، وزارت و بقيه ى مناصب دولتى و مقامات را كنار گذاشت و آمد اهواز، جنگيد و ايستاد تا در 31 خرداد سال 60 به شهادت رسيد. يعنى براى او مقام ارزش نداشت، دنيا ارزش نداشت، جلوه هاى زندگى ارزش نداشت.

اينجور هم نبود كه يك آدم خشكى باشد كه لذات زندگى را نفهمد؛ بعكس، بسيار لطيف بود، خوش ذوق بود، عكاس درجه ى يك بود - خودش به من ميگفت من هزارها عكس گرفته ام، اما خودم توى اين عكسها نيستم؛ چون هميشه من عكاس بوده ام - هنرمند بود. دل باصفائى داشت؛ عرفان نظرى نخوانده بود؛ شايد در هيچ مسلك توحيدى و سلوك عملى هم پيش كسى آموزش نديده بود، اما دل، دل خداجو بود؛ دل باصفا، خداجو، اهل مناجات، اهل معنا.

انسان باانصافى بود. لابد قضيه ى پاوه را شماها ميدانيد كه در پاوه بر روى بلندى ها، بعد از چند روز جنگيدن، مرحوم چمران با چند نفرِ معدودِ همراهش، محاصره شده بودند؛ ضد انقلاب اينها را از اطراف محاصره كرده بود و نزديك بود به اينها برسند كه امام اينجا از قضيه مطلع شدند، و يك پيام راديوئى از امام پخش شد كه همه بروند طرف

پاوه؛ دوى بعدازظهر اين پيام پخش شد؛ ساعت چهار بعدازظهر من توى اين خيابانهاى تهران شاهد بودم كه همين طور كاميون و وانت و اينها بودند كه از مردم عادى و نظامى و غير نظامى از تهران و همين طور از همه ى شهرستانهاى ديگر، راه افتادند بروند طرف پاوه. بعد از قضيه ى پاوه كه مرحوم شهيد چمران آمده بود تهران، توى جلسه اى كه ما بوديم به نخست وزيرِ وقت گزارش ميداد كه بين اينها هم از قديم يك رابطه ى عاطفى اى وجود داشت. مرحوم چمران توى آن جلسه اينجورى گفت: وقتى ساعت دو پيام امام پخش شد، به مجرد پخش پيام امام و قبل از آنى كه هنوز هيچ خبرى از حركت مردم به آنجا برسد، ما احساس كرديم كه كأنه محاصره باز شد. ميگفت: حضور امام و تصميم امام و پيام امام آنقدر مؤثر بود كه به صورت برق آسا و به مجرد اينكه پيام امام رسيد، كأنه براى ما همه ى آن فشارها به پايان رسيد؛ ضد انقلاب روحيه ى خودش را از دست داد و ما نشاط پيدا كرديم و حمله كرديم و حلقه ى محاصره را شكستيم و توانستيم بياييم بيرون. آنجا نخست وزير وقت خشمگين شد و به مرحوم چمران توپيد كه ما اين همه كار كرديم، اين همه تلاش كرديم، تو چرا همه ى اين را به امام مستند ميكنى؟! يعنى هيچ ملاحظه نميكرد؛ منصف بود. بااينكه ميدانست كه اين حرف گله مندى ايجاد خواهد كرد، اما گفت.

حضور براى او يك امر دائمى بود. ما از اينجا با هم رفتيم اهواز؛ اولِ رفتن ما به جبهه، به اتفاق رفتيم. توى تاريكى شب وارد اهواز شديم. همه جا

خاموش بود. دشمن در حدود يازده دوازده كيلومترى شهر اهواز مستقر بود. ايشان شصت هفتاد نفر هم همراه داشت كه با خودش از تهران جمع كرده بود و آورده بود؛ اما من تنها بودم؛ همه با يك هواپيماى سى - 130 رفته بوديم آنجا. به مجردى كه رسيديم و يك گزارش نظامى كوتاهى به ما دادند، ايشان گفت كه همه آماده بشويد، لباس بپوشيد تا برويم جبهه. ساعت شايد حدود نه و ده شب بود. همان جا بدون فوت وقت، براى كسانى كه همراه ايشان بودند و لباس نظامى نداشتند، لباس سربازى آوردند و همان جا كوت كردند؛ همه پوشيدند و رفتند. البته من به ايشان گفتم كه من هم ميشود بيايم؟ چون فكر نميكردم بتوانم توى عرصه ى نبرد نظامى شركت كنم. ايشان تشويق كرد و گفت بله، بله، شما هم ميشود بيائيد. كه من هم همان جا لباسم را كندم و يك لباس نظامى پوشيدم و - البته كلاشينكف داشتم كه برداشتم - و با اينها رفتيم.

يعنى از همان ساعت اول شروع كرد؛ هيچ نميگذاشت وقت فوت بشود. ببينيد، حضور اين است. يكى از خصوصيات خصلت بسيجى و جريان بسيجى، حضور است؛ غايب نبودن در آنجايى كه بايد در آنجا حاضر باشيم. اين يكى از اوّلى ترين خصوصيات بسيجى است.

در روز فتح سوسنگرد - چون ميدانيد سوسنگرد اشغال شده بود؛ بار اول فتح شد، دوباره اشغال شد؛ باز دفعه ى دوم حركت شد و فتح شد - تلاش زيادى شد براى اينكه نيروهاى ما - نيروهاى ارتش، كه آن وقت در اختيار بعضى ديگر بودند - بيايند و اين حمله را سازماندهى كنند و

قبول كنند كه وارد اين حمله بشوند. شبى كه قرار بود فرداى آن، اين حمله از اهواز به سمت سوسنگرد انجام بگيرد، ساعت حدود يك بعد از نصف شب بود كه خبر آوردند يكى از يگانهائى كه قرار بوده توى اين حمله سهيم باشد را خارج كرده اند. خب، اين معنايش اين بود كه حمله يا انجام نگيرد يا بكلى ناموفق بشود. بنده يك يادداشتى نوشتم به فرمانده ى لشكرى كه در اهواز بود و مرحوم چمران هم زيرش نوشت - كه اخيراً همان فرمانده ى محترم آمده بودند و عين آن نوشته ى ما را قاب كرده بودند و دادند به من؛ يادگار قريب سى ساله؛ الان آن كاغذ در اختيار ماست - و تا ساعت يك و خرده اى بعد از نصف شب ما با هم بوديم و تلاش ميشد كه اين حمله، فردا حتماً انجام بگيرد. بعد من رفتم خوابيدم و از هم جدا شديم.

صبح زود ما پا شديم. نيروهاى نظامى - نيروهاى ارتش - كه حركت كردند، ما هم با چند نفرى كه همراه من بودند، دنبال اينها حركت كرديم. وقتى به منطقه رسيديم، من پرسيدم چمران كجاست؟ گفتند: چمران صبح زود آمده و جلو است. يعنى قبل از آنى كه نيروهاى نظامىِ منظم و مدون - كه برنامه ريخته شده بود كه اينها در كجا قرار بگيرند و آرايش نظامى شان چگونه باشد - حركت بكنند و راه بيفتند، چمران جلوتر حركت كرده بود و با مجموعه ى خودش چندين كيلومتر جلو رفته بودند. بعد هم الحمدللَّه اين كار بزرگ انجام گرفت، و چمران هم مجروح شد. خدا اين شهيد عزيز را رحمت كند. اينجورى بود

چمران. دنيا و مقام برايش مهم نبود؛ نان و نام برايش مهم نبود؛ به نام كى تمام بشود، برايش اهميتى نداشت. باانصاف بود، بى رودربايستى بود، شجاع بود، سرسخت بود. در عين لطافت و رقت و نازك مزاجى شاعرانه و عارفانه، در مقام جنگ يك سرباز سختكوش بود.

من خودم ميديدم شليك آر.پى.جى را كه نيروهاى ما بلد نبودند، به آنها تعليم ميداد؛ چون آر.پى.جى جزو سلاحهاى سازمانى ما نبود؛ نه داشتيم، نه بلد بوديم. او در لبنان ياد گرفته بود و به همان لهجه ى عربى آر.بى.جى هم ميگفت؛ ماها ميگفتيم آر.پى.جى، او ميگفت آر.بى.جى. او از آنجا بلد بود؛ يك مقدار هم از يك راه هائى گير آورده بود؛ تعليم ميداد كه اينجورى آر.پى.جى را بايستى شليك كنيد. يعنى در ميدان عمليات و در ميدان عمل يك مرد عملى به طور كامل. حالا ببينيد دانشمند فيزيك پلاسماىِ در درجه ى عالى، در كنار شخصيت يك گروهبانِ تعليم دهنده ى عمليات نظامى، آن هم با آن احساسات رقيق، آن هم با آن ايمان قوى و با آن سرسختى، چه تركيبى ميشود. دانشمند بسيجى اين است؛ استاد بسيجى يك چنين نمونه اى است. اين نمونه ى كاملش است كه ما از نزديك مشاهده كرديم. در وجود يك چنين آدمى، ديگر تضاد بين سنت و مدرنيته حرف مفت است؛ تضاد بين ايمان و علم خنده آور است. اين تضادهاى قلابى و تضادهاى دروغين - كه به عنوان نظريه مطرح ميشود و عده اى براى اينكه امتداد عملى آن برايشان مهم است دنبال ميكنند - اينها ديگر در وجود يك همچنين آدمى بى معنا است. هم علم هست، هم ايمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست،

هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل. اينكه گفتند:

با عقل آب عشق به يك جو نمي رود

بيچاره من كه ساخته از آب و آتشم

نه، او آب و آتش را با هم داشت. آن عقل معنوىِ ايمانى، با عشق هيچ منافاتى ندارد؛ بلكه خود پشتيبان آن عشق مقدس و پاكيزه است.

خب، حالا توقعى كه ما داريم و اين توقع، توقع زيادى هم نيست، يعنى آن زمينه اى كه انسان مشاهده ميكند - اين روحيه هاى پرنشاط شما، اين دلهاى پاك و صاف، اين ذهنهاى روشن، اين جوّال بودن فكرهاى شما كه انسان در عرصه هاى مختلف از نزديك شاهد است - اين اميد را و اين توقع را به انسان ميبخشد، اين است كه فرآورده ى دانشگاه جمهورى اسلامى - نه به نحو استثنا بلكه به نحو قاعده - چمران ها باشند؛ نه اينكه چمران ها يك استثنا باشند. اين اميد، اميد بى جائى نيست.

اگر در سال 76 كه شماها اول يك عده در مشهد، يك عده در اصفهان و يك عده در دانشگاه علم و صنعت، به نام اساتيد بسيجى دور هم جمع شديد و جمع و جور كرديد، ميگفتند كه ده سال بعد يا دوازده سال بعد چند هزار استاد بسيجى با همين انگيزه ها، با همين عشقها و با همين جهتگيرى ها در سطح كشور وجود خواهد داشت، هيچ كس باور نميكرد؛ اما شد. نميخواهم مبالغه كنم؛ نميخواهم واقعيت را رنگين تر از آنچه كه هست براى خودم و براى شما نمايش بدهم و دل خودمان را به توهم خوش كنيم؛ نه، روشن است كه همه ى ما در يك سطح نيستيم - بعضى مان بالاترند و بعضى مان پائين تريم: ايمانهايمان، عشقهايمان، همتهايمان،

انگيزه هايمان - لكن اين جريان، از صورت يك جريان باريك كه بعضى اميد نداشتند باقى بماند و بعضى همت گماشته بودند كه آن را از بين ببرند، به يك جريانى تبديل شده كه ديگر حالا جلوى آن را نميشود گرفت: جريان عظيم استادان انقلابى و مؤمن و بسيجى در سطح دانشگاه، در رشته هاى مختلف علمى و در رتبه هاى بالاى علمى.

پس اين توقع بى جا نيست؛ وقتى انسان اين حركت را مى بيند، اين رشد را مى بيند، اين توقع بيجا نيست كه ما بخواهيم دانشگاه جمهورى اسلامى، در آينده عناصرى مثل چمران را پرورش بدهد. آن وقت شما ببينيد چه خواهد شد! چه خواهد شد! نظامى با مطالبات بين المللىِ در سطح اعلا: در زمينه ى انسان، در زمينه ى حكومت، در زمينه ى زن، در زمينه ى اخلاق و در زمينه ى علم. مطالبات امروز ما مطالبات بين المللى است.

حالا بعضى ها - مطبوعاتى و غيرمطبوعاتى - تا اسم بين المللى مى آيد لبخند تمسخر ميزنند؛ اينها نميفهمند؛ درك نميكنند افق ديد وسيع يعنى چه. تا شما نظر به قله نداشته باشيد امكان ندارد تا دامنه هم بتوانيد حركت كنيد، چه برسد به اينكه اميدِ به قله رسيدن باشد؛ همت بلند. در روايات ما به مؤمن هم توصيه شده است كه همتْ بلند داشته باشد. بزرگان به سالك هم ميگويند: همتت عالى باشد. اين قدمهاى اول و فتوحات ابتداى كار، كسى را دلخوش نكند؛ همتهاى بلند بايد داشت. نگاه هم بايستى انسانى باشد. انسان يعنى آنچه كه در همه ى جهان گسترده است؛ «إمّا اخ لك فى الدّين او نظير لك فى الخلق»؛ يا با شما دينش يكى است يا اگر دينش هم يكى نيست، در

خلقت و آفرينش مثل شماست؛ انسانيت. نگاه بايستى متوجه يك چنين گستره ى وسيعى باشد.

آرزوهائى كه امروز ما براى اين گستره ى وسيع داريم، آرزوهائى است كه هيچ ملت آگاهى، هيچ دانشمند فرزانه اى و هيچ سياسى منصفى، اينها را رد نميكند. ما داعيه ى محو نظام سلطه را داريم؛ يعنى رابطه ى سلطه گرى: سلطه گر و سلطه پذير؛ حتى انسانى هم كه در يك كشورى كه دولتش صددرصد سلطه گر است زندگى ميكند، اين را رد نميكند؛ يعنى در مناسبات جهانى، رابطه رابطه ى سلطه گر و سلطه پذير نباشد. همچنين عدالت و استفاده ى از علم براى آسايش بشر نه براى تهديد بشر. بخصوص در طول اين دوره هاى اخيرِ بعد از جنبش علمى دنيا - رنسانس - به اين طرف و بخصوص در اين يك قرن اخير، بسيارى از آنچه در زمينه ى علم انجام گرفته، به جاى اينكه براى آسايش بشر باشد در تهديد بشر بوده؛ يا تهديد جان، يا تهديد اخلاق، يا تهديد خانواده؛ و تشويق به مصرف گرائى و پركردن جيب چپاولگران بين المللى و صاحبان و پديدآورندگان تراستها و كارتلها. ما ميگوئيم علم، به جاى اينها در خدمت انسان قرار بگيرد؛ در خدمت آسايش انسان، در خدمت آرامش انسان و در خدمت روح و روان انسان. اينها حرفهائى است كه دنيا نميتواند رد كند.

ميدانيد وقتى نظامى با اين آرمانها و ملتى با اين خصوصيات - با به كارگيرى همتِ ايمانى براى پيشرفت در اين عرصه ها، با استفاده ى از وعده هاى قرآنى در زمينه ى نصرت مؤمنين، با نترسيدن از مرگ و مرگ را وصول به خدا و شهادت للَّه دانستن - به شخصيتهائى دانشمند و فرزانه از قبيل چمران مزين و مفتخر بشود، به

كجا خواهد رسيد؟! اين آن توقعى است كه ما داريم.

يك جمله در باب بسيج عرض بكنيم. بسيج يك حركت عجيب و بى نظير بود كه در انقلاب اتفاق افتاد. اين هم برخاسته و سرچشمه گرفته ى از آن سرچشمه ى حكمت الهى اى بود كه خداى متعال در دل آن مرد بزرگ - آن امام بزرگوار - به وديعه گذاشته بود. امام حكيم بود؛ حكيم به معناى واقعى. ما گاهى تعبير حكيم را براى آدمهاى كوچك به كار ميبريم؛ لكن او به معناى واقعى كلمه حكيم بود. «و من يؤت الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا»؛ خداى متعال به او حكمت داده بود. از دل او يك حقايقى سرريز ميشد و سرازير ميشد؛ از جمله، همين مسئله ى بسيج بود؛ كه امام از روز اول پيروزى يا حتى قُبيل پيروزى با كشاندن مردم به عرصه، با گذاشتن بار حركت به دوش مردم، با اعتماد به مردم، پايه ى بسيج را گذاشت. به مردم اعتماد كرد؛ مردم هم به خودشان اعتماد پيدا كردند؛ اعتماد به نفس پيدا كردند؛ اگر امام به مردم اعتماد نميكرد، مردم هم به خودشان اعتماد نميكردند. پايه ى بسيج همان جا گذاشته شد. در واقع سپاه پاسداران از بسيج روئيد؛ جهادسازندگى از بسيج روئيد؛ ولو سازمان بسيج يك سازمان مدونى مثل سالهاى بعد نبود، اما فرهنگ بسيج، حركت بسيج و حقيقت بسيج، منشأ خيرات عظيمى در كشور، در جامعه ى ما و در نظام اسلامى شد. بسيج يك چنين حقيقتى است. بسيج در واقع يك ارتش بى رنگِ بى ادعاى همه گير در سطح كشور است؛ و اين ارتش براى مبارزه ى در همه ى عرصه هاست؛ نه فقط در عرصه ى نظامى. عرصه ى نظامى يك گوشه ى

محدودِ گاه گاهى است. هميشه كه جنگ پيش نمى آيد.

عرصه ى حضور بسيج خيلى وسيعتر از عرصه ى نظامى است. اينى كه من بارها گفتم و تكرار ميكنم كه نبايد بسيج را يك نهاد نظامى به حساب آورد، تعارف نيست؛ بلكه حقيقت قضيه اين است. بسيج عرصه ى جهاد است، نه قتال. قتال يك گوشه اى از جهاد است. جهاد يعنى حضور در ميدان با مجاهدت، با تلاش، با هدف و با ايمان؛ اين ميشود جهاد. لذا «جاهدوا بأموالكم و أنفسكم فى سبيل اللَّه»؛ جهاد با نفس، جهاد با مال. جهاد با نفس كجاست؟ فقط به اين است كه توى ميدان جنگ برويم و جانمان را كف دست بگيريم؛ نه، يكى از انواع جهاد با نفس هم اين است كه شما شب تا صبح را روى يك پروژه ى تحقيقاتى صرف كنيد و گذر ساعات را نفهميد. جهاد با نفس اين است كه از تفريحتان بزنيد، از آسايش جسمانيتان بزنيد، از فلان كار پرپول و پردرآمد - به قول فرنگى ها پول ساز - بزنيد و تو اين محيط علمى و تحقيقى و پژوهشى صرف وقت كنيد تا يك حقيقت زنده ى علمى را به دست بياوريد و مثل دسته ى گل به جامعه تان تقديم كنيد؛ جهاد با نفس اين است. يك قسمت كوچكى هم جهاد با مال است.

پس عرصه ى بسيج يك عرصه ى عمومى است؛ نه مختص يك قشر است، نه مختص يك بخشى از بخشهاى جغرافيائى كشور است، نه مختص يك زمانى دونِ زمان ديگرى است؛ نه مختص يك عرصه ئى دون عرصه ى ديگرى است. در همه ى جاها، در همه ى مكانها، در همه ى زمانها، در همه ى عرصه ها و در همه ى قشرها، اين وجود دارد.

اين معناى بسيج است.

حالا شما تو دانشگاه ميخواهيد بسيجى باشيد. معلوم است كه چه كار بايد كرد. دانشگاه به چى احتياج دارد؟ كشور به چى احتياج دارد؟ چند سالى است ما بحث علم را پيش كشيديم؛ شما نگاه كنيد امروز بسيارى از حسادتها و رقابتها و حسرتها و احساس عقب ماندگى هاى دشمنان بين المللى ما به خاطر پيشرفت علمى شماست. آنهائى كه امروز ملت ايران را تحسين ميكنند، به خاطر علمش او را تحسين ميكنند؛ آنهائى كه دشمنى ميورزند به خاطر علم اوست كه دشمنى ميورزند. پيشرفت علمى شما يك چنين اثرى دارد.

اين تازه در قدم اول است. ما هنوز كارى نكرديم. بله در نانوتكنولوژى، بيوتكنولوژى، بحثهاى هسته اى، بحثهاى هوا - فضا و رشته هاى گوناگون علمى پيشرفتهائى شده كه مهم و بزرگ است؛ اما اينها در مقياس و معيار حركت علمى يك كشور چيزى نيست. يكى از دوستان گفتند و بنده هم اين آمار را دارم، كه سرعت پيشرفت علمى و توليد علم در كشور ما يازده برابرِ متوسط دنياست. اين را يك مركز تحقيقاتى غربى - مستقر در كانادا - با جزئياتش ذكر كرده است. البته اين يازده، متوسطش است؛ در بعضى از قسمتها سى و پنج برابرِ سرعت رشد دنياست؛ در بعضى جاها هم كمتر است؛ متوسطش ميشود يازده برابر. يعنى سرعت پيشرفت علمى ما در طول اين ده سال پانزده سال اخير يازده برابرِ سرعتى است كه دنيا داشته؛ اين خيلى چيز مهمى است. لكن اين آن چيزى نيست كه ما توقع داريم و دنبالش هستيم؛ اين خيلى كمتر از آن است. اين سرعت بايستى با همين شدت ادامه داشته باشد تا

ما به تراز مورد نظر برسيم؛ اين در دانشگاه لازم است.

در دانشگاه پرورش انسانِ در تراز شهيد چمران لازم است؛ اين را لازم داريم. خب پس استاد بسيجى ميداند در دانشگاه بايست چه كار كند؛ اين حضور دائم، اين حضور بجا و بهنگام، اين حضور مخلصانه و مجاهدانه براى استاد بسيجى به اين معناهاست كه گفته شد. و استاد خيلى نقش دارد. نقش استاد در محيطهاى آموزشى نقش بسيار برجسته و مهمى است. استاد فقط آموزنده ى دانش نيست؛ بلكه منش استاد و روش استاد ميتواند مربى باشد؛ استاد، تربيت كننده است. تأثير استاد روى شاگرد، على الظاهر از تأثير بقيه ى عوامل مؤثر در پيشرفت علمى و معنوى و مادى متعلم بيشتر است؛ از بعضى كه خيلى بيشتر است. گاهى استاد ميتواند يك كلاس را، يك مجموعه ى دانشجو يا دانش آموز را با يك جمله ى بجا تبديل كند به انسانهاى متدين. لازم هم نيست حتماً رشته ى علوم دينى يا معارف را تدريس كند؛ نه، شما گاهى يك جا در درس فيزيك، يا در درس رياضى، يا در هر درس ديگرى - علوم انسانى و غير انسانى - ميتوانيد يك كلمه بر زبانتان جارى كنيد، يا يك استفاده ى خوب از يك آيه ى قرآن بكنيد، يا يك انگشت اشاره به قدرت پروردگار و صنع الهى بكنيد كه در دل اين جوان ميماند و او را تبديل ميكند به يك انسان مؤمن. استاد اينجورى است.

عكسش هم البته هست. متأسفانه اساتيدى در دانشگاه هاى امروز ما هستند - اگرچه كمند - كه درست نقطه ى مقابل عمل ميكنند - حالا درسشان هرچى هم كه است؛ مربوط است يا نيست - و با

يك كلمه، اين جوان را از آينده ى خودش نااميد ميكنند، از آينده ى كشورش نااميد ميكنند، از آينده ى حضورش در كشور نااميد ميكنند، او را به ميراث گذشته ى خودش بى اعتنا ميكنند، او را تشنه ى نوشيدن از سرچشمه هاى ناسالم و آلوده ى بيگانگان ميكنند و رها ميكنند. از اين قبيل هم داريم. استاد يك چنين نقشى دارد. بنابراين با معنائى كه براى بسيج ميكنيم، با معنائى كه براى استاد ميكنيم و با تلقى اى كه از استاد بسيجى داريم، معلوم ميشود كه نقش شماها در دانشگاه چقدر نقش حساسى است.

وجود اين مجموعه براى نظام اسلامى يك نعمت است؛ يك نعمت بزرگ. اين همه استاد مؤمن، در هيچ كشورى از كشورهاى اسلامى - به طريق اولى غير اسلامى - وجود ندارد كه در كشور ما هست. استاد دانشگاه، دانشمند، متخصص، حرفه اى در رشته ى خود و مؤمن به خدا و مؤمن به جهاد و مؤمن به راه خدا و اهداف الهى؛ آن هم با اين تعداد كثير و اين كميت. اين ديگر در دنيا بى نظير است. اين هم از بركات امام بزرگوار است. اين را قدر بدانيد؛ اين را دودستى نگه داريد. اين را سامان بدهيد؛ اهدافش را مشخص كنيد؛ دقيق كنيد؛ فعاليتهائى را كه استاد بسيجى بايد انجام بدهد را شفاف كنيد و روشن كنيد؛ به معناى واقعى كلمه، فرماندهان اين عرصه ى عظيمِ جهاد فى سبيل اللَّه باشيد. كار بسيار مهمى است.

امروز كشور به اين چيزها احتياج دارد. بحث امروز هم نيست، هميشه احتياج دارد؛ منتها ما امروز در يك برهه ى حساس به سر ميبريم. اگر من بخواهم آن لبّ تلقى و برداشت خودم را به شما عرض بكنم -

كه شايد در يك مجال كوتاه، برايش استدلال هم نشود ارائه كرد؛ البته مستدل است، منتها شايد در دو كلمه نشود استدلالى برايش بيان كرد - اين است كه مراكز استكبارى جهانى در مقابله ى با حركت اسلامى كه نماد واقعى اش جمهورى اسلامى است، دارند آخرين تلاشهاى خودشان را ميكنند. در بسيارى از عرصه ها تلاشهايشان و تدابيرشان به بن بست خورده و كار از دستشان در رفته است. اين كمربندى كه اينها بر دور مسائل جهانى كشيده بودند و حيطه بندى اى كه كرده بودند، در حساسترين نقاط روى زمين يعنى خاورميانه، اين كمربند پاره شده - يا سست شده، حداقلش اين است؛ ولى به نظر من پاره شده - و از دستشان در رفته است.

خدا مرحوم آ شيخ حسين لنكرانى، روحانى سياسىِ كهنه كار قديمى را رحمت كند. ايشان سالهاى 53 و 54 يا شايد هم زودتر - سالهاى اواخر دهه ى چهل - وضعيت رژيم طاغوت را تشبيه ميكرد به كسى كه روى يك گنبدى رفته و يك دستمال ابريشمى هم دستش است كه توى آن پر از گردوست؛ و گوشه ى اين دستمال وا شده، و گردوها همين طور دارد ميريزد؛ اين ميخواهد اين گردو را بگيرد، يك گردو از آن طرف مى افتد، يك گردوى ديگر، يك گردوى ديگر، خودش هم روى گنبد است! بالاخره آدم روى زمين صاف، باز ميتواند گردوها را هر جور هست جمع كند.

به نظر من امروز نظام سلطه در مواجهه ى با حركت اسلامى يك چنين حالتى دارد. جاپايش محكم نيست؛ زيرا بسيارى از شگردهاى تبليغاتىِ استواربنيانِ قديمىِ اينها براى مردم دنيا رو شده است. امروز در جامعه ى آمريكا، خشم عميق از حضور

قدرتمند لابى صهيونيستى بتدريج دارد توسعه پيدا ميكند. اين نارضائى در بين مردم آمريكا - كه مركز تحرك صهيونيستها و قدرتمندان صهيونيستى و سرمايه داران صهيونيست است - بتدريج دارد به وجود مى آيد؛ البته رژيم حاكم در آمريكا بر مردم بسيار سخت ميگيرند - يك نوع خاص سختگيرى - و آنچنان اينها را مشغول زندگى و گرفتار زندگى ميكنند كه فرصت سر خاراندن ندارند؛ در عين حال اين حالت دارد به وجود مى آيد. اين اطلاعات موثق ماست. در كشورهاى اروپائى هم به يك نحو ديگر. كشورهاى اسلامى كه معلوم است. كشورهاى خاورميانه كه معلوم است. ملتها حالت نفرت - و بعضاً بغض - نسبت به رژيم ايالات متحده و مجموعه ى سلطه در دنيا دارند. اين را هم نميتوانند جمع كنند؛ هى تلاش ميكنند، اما نميتوانند جمع كنند.

اگر نظام جمهورى اسلامى در دنيا سر نكشيده بود و طلوع نكرده بود، مشكل آنها به اين زودى پيش نمى آمد و ممكن بود اين مشكل پنجاه سال ديگر براى آنها بُروز پيداكند؛ ممكن هم بود اين مشكل به اين زودى ها پيش نيايد. اما حضور جمهورى اسلامى و ظهور جمهورى اسلامى كار را بر اينها مشكل كرده؛ لذا بشدت دشمنند. دشمنى هم ميكنند؛ اما دشمنى دستپاچه و سراسيمه. دشمنى ها از اين قبيل است. حالا كارهائى كه ميكنند، تدابيرى كه ميكنند، جنجالهائى كه ميكنند، تبليغاتى كه دنبالش ميگذارند، يك قطعنامه در سازمان ملل، چند قلم تحريم، بعد هم بزرگنمائى تحريمها، بيش از آنچه كه واقعيت دارد اين تحريمها را اهميت دادن، بعد تهديد نظامى را هم به صورت احتياطاً نيم بند پشت سرش نگه داشتن، همه به خاطر اين است كه اينها

در مواجهه ى با اين حركت عظيم و متين و بنيانى اسلامى در كليه ى جهان اسلام، دچار انفعالند. ملت ايران هم پيشرو اين حركتند.

البته زحماتى را ايجاد ميكنند؛ شكى نيست. در همه ى برخوردهاى اجتماعى زحمتهائى وجود دارد؛ اما انسان زحمتها را تحمل ميكند براى اينكه به منافع بزرگتر و به نقطه ى عالى ترى برسد. امروز اينجورى است. بنابراين، اين مقطع از اين نظر كه گفتم مقطع حساسى است و احتياج به كار هست، احتياج به تلاش هست.

پس در درجه ى اول توى دانشگاه ها كار علمى، كار پژوهشى و تحقيقى، كار معنوى و ايمانى، حاكم كردن روحيه ى مجاهدت و جهاد بر همه ى فعاليتها، قلمهاى اصلى اى است كه بايد وجود داشته باشد. و آنگاه سامان دادن به اين حركت. البته اعتقاد من اين است كه استاد متدينِ علاقه مند به كار براى كشور، در سطح كشور مختص به همين مجموعه اى كه در بسيج اساتيد حضور دارند، نيست؛ فراتر از اينهاست. بسيارى هستند كارت بسيج هم ندارند، جزو مجموعه ى بسيج اساتيد هم نيستند، اما در معنا بسيجى اند، در معنا متدين اند، در معنا آماده اند - البته سطح آمادگى ها هميشه يكسان نيست؛ سطح ايمانها يكسان نيست؛ هميشه همين جور بوده، بعد از اين هم همين جور خواهد بود - اما داخل در مجموعه اند. بايد ساماندهى كرد؛ بايد نگاه عاقلانه و مدبرانه داشت؛ برنامه ها را مشخص كرد؛ هدفها را مشخص كرد. كارى است كه بايد انجام بگيرد. اين بر مجموعه ى شماست.

آن وقت در عمل فردى، كار تعليم دانشجويان را، كار حضور در فضاى فكرى دانشجويان را بايد دنبال كنيد. اساتيد بسيجى ميتوانند در دل دانشجويان و در فضاى ذهن آنها يك حضور

معنوى و هدايتگر و آرامش بخش داشته باشند. نقش مهمِ ايجاد بصيرت - هم در خود مجموعه، هم در مجموعه ى مخاطب شما كه دانشجويان هستند - يكى از كارهاى بسيار مهم است. و بصيرت خيلى نقش ايفاء ميكند. تمرين حضور. همانى كه درباره ى شهيد چمران گفتم؛ شب تا ساعت يك بعد از نصف شب و بيشتر دنبال كار است، صبح زود - تاريك، روشن - جلوتر از همه توى جبهه است و هرجا لازم هست، حضور دارد. اين حضور دائم و بهنگام در هر نقطه اى كه لازم است را بايد تمرين كنيم. همه ى ما بايد اين را ياد بگيريم.

اتحاد و يكپارچگى در درون و نيز تزريق اتحاد به مجموعه ى جامعه. برادران، خواهران، عزيزان! امروز كشور به اتحاد كلمه خيلى نيازمند است. بنده مخالفم با سخنى و حركتى و نوشتارى كه - حتى اگر با انگيزه ى درست و با انگيزه ى صادقانه است - موجب شقاق و شكاف ميشود؛ بنده موافق نيستم. اگر كسى نظر من را ميخواهد بداند، نظر من اين است كه عرض كردم. ما بايستى انسجام را ايجاد كنيم. ما بايستى تلائم را در مجموعه ى اين ظرفيت عظيم به وجود بياوريم. حالا مگر نميشود اين جمعى كه شما اينجا نشسته ايد به بهانه هاى گوناگون به ده تا جمع تقسيم كرد؟ راحت ميشود؛ كسانى كه رنگ لباسشان اين است، كسانى كه سنشان اين است، كسانى كه اهل فلان نقطه ى كشورند؛ ميشود جدا كرد؛ ميشود ديواركشى كرد. هنر انقلاب اين بود كه آمد ديوارها را از وسط برداشت. ما توى خانه هاى كوچك كوچك، با ديوارهاى بلند زندگى ميكرديم و از هم خبر نداشتيم؛ انقلاب آمد اين ديوارها

را برداشت و اين خانه هاى كوچك را تبديل كرد به يك عرصه ى وسيع؛ عرصه ى ملت ايران؛ ملت انقلابى. دانشجومان با طلبه بد بود؛ طلبه مان با دانشجو بد بود؛ استادمان با بازارى بد بود؛ بازارى مان با كشاورز بد بود؛ بين خودمان ديواركشى كرده بوديم. انقلاب آمد اين ديوارها را برداشت. ما حالا باز دوباره بيائيم ديواركشى كنيم؟! آن هم ديوارهاى نادرست و ناحق. نه، مبانى روشن است؛ اصول روشن است؛ جهت روشن است. هر كى در اين جهت با اين مبانى دارد حركت ميكند، جزو مجموعه است. اين را توجه داشته باشيد.

من بارها گفته ام: ظلم نكنيم. اين هم يكى از آن اساسى ترين كارهاست. ظلم چيز بدى و چيز خطرناكى است. ظلم فقط اين نيست كه آدم توى خيابان به يكى كشيده بزند. گاهى يك كلمه ى نابجا عليه يك كسى كه مستحقش نيست، يك نوشته ى نابجا، يك حركت نابجا، ظلم محسوب ميشود. اين طهارت دل را و طهارت عمل را خيلى بايستى ملاحظه كرد.

من اين را به نظرم يك جائى گفتم. پيغمبر اكرم ايستاده بودند يك كسى را كه حد رجمِ زنا را بر او جارى ميكردند، ميديدند؛ بعضى ها هم ايستاده بودند؛ دو نفر با همديگر حرف ميزدند؛ يكى به يكى ديگر گفت كه مثل سگ تمام كرد و جان داد - يك همچين تعبيرى - بعد پيغمبر به سمت منزل يا مسجد راه افتادند و اين دو نفر هم همراه پيغمبر بودند. توى راه كه ميرفتند، رسيدند به يك جيفه ى مردارى - به يك مردارى، حالا جسد سگى بود، درازگوشى بود، هر چى بود - كه مرده بود و آنجا افتاده بود. پيغمبر به

اين دو نفر رو كردند و گفتند: گاز بگيريد و يك مقدارى از اين ميل كنيد. گفتند: يا رسول اللَّه! ما را تعارف به مردار ميكنيد؟! فرمود: آن كارى كه با آن برادرتان كرديد، از اين گاز زدن به اين مردار بدتر بود. حالا آن برادر كى بوده؟ برادرى كه زناى محصنه كرده بوده و رجم شده و اينها درباره اش آن دو جمله را گفته اند و پيغمبر اينجور ملامتشان ميكند!

زيادتر نگوئيد از آنچه كه هست، از آنچه كه بايد و شايد. منصف باشيم؛ عادل باشيم. اينها آن وظائف ماست. اينجور نيست كه ما چون مجاهديم، چون مبارزيم، چون انقلابى هستيم، بنابراين هر كسى كه از ما يك ذره - به خيال ما و با تشخيص ما - كمتر است، حق داريم كه درباره اش هر چى كه ميتوانيم بگوئيم؛ نه، اينجورى نيست. بله، ايمانها يكسان نيست، حدود يكسان نيست و بعضى بالاتر از بعضى ديگر هستند. خدا هم اين را ميداند و ممكن است بندگان صالح خدا هم بدانند؛ لكن در مقام تعامل و در مقام زندگى جمعى، بايد اين اتحاد و اين انسجام حفظ بشود و اين تمايزها كم بشود.

آنچه كه مهم است فراموش نشود، اهداف و شاخصهاى اصلى است. اين را بارها گفته ايم و امروز هم يكى از اساتيد محترم، اينجا گفتند؛ استكبارستيزى؛ ايستادگى قاطع در مقابل حركت كفر و نفاق - نه فقط در كشور، بلكه در سطح جهان - مرزبندى شفاف با دشمنان انقلاب و دشمنان دين؛ اينها شاخص است. اگر كسى مرزبندى شفاف نميكند، قدرِ خودش را كاهش ميدهد؛ اگر گرايش پيدا ميكند، از دائره خارج ميشود. اينها آن مبانى

و آن خطوط اصلى است. حركت انقلاب، حركت روشنى است، حركت رو به جلوئى است و اين حركت ان شاءاللَّه ادامه پيدا خواهد كرد.

خب ما هم خواستيم حالا مثل اين آقايان كه بسيجى عمل كردند و اين همه مطلب را در پنج دقيقه گفتند، در اين مدت طولانى كه در اختيار ماست، همه ى حرفهامان را بزنيم، لكن مى بينيم كه نه؛ همه را كه نشده بزنيم، اما آنچه كه لازم بود، به نظرم به عرض رسيده. من بيشتر از اين مزاحمتان نشوم.

اميدوارم كه خداى متعال همه ى شما را حفظ كند و موفق بدارد و روزبه روز بصيرت شما را بيشتر كند. و ان شاءاللَّه شما را هم در جهاد علمى، هم در جهاد عملى، هم در جهاد بصيرت پراكنى - در محيط علم و محيط دانشگاه و همچنين در محيط جامعه - روزبه روز موفق تر كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدارمردم بوشهر در روز ميلاد امام على(ع)

بيانات در ديدارمردم بوشهر در روز ميلاد امام على(ع) 13 رجب 1431 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بنده هم اين روز عيد سعيد را به همه ى شما برادران و خواهران عزيز بوشهرى تبريك عرض ميكنم. راه طولانى اى را پيموديد و حسينيه ى ما را با انفاس معطرِ برآمده از دلهاى ولايتمدار معطر كرديد.

خاطره اى كه از مردم بوشهر در ذهن تاريخ ماست، خاطره ى بسيار روشن و افتخارآميزى است. همان طور كه امام جمعه ى محترم (1) - كه بحمداللَّه عالم فرزانه اى هستند - اشاره كردند، بوشهر تاريخ روشن و افتخارآميزى دارد. مردم شجاع و مؤمن در آن منطقه بارها و بارها توانسته اند دشمنان اين كشور و دشمنان اين ملت را به عقب نشينى وادار كنند و آنها را مغلوب كنند. نام علماى نام آور بوشهر

كه ايشان اسم آوردند و چهره هاى معروفى هستند، حقاً جزو نامهاى درخشان روحانيت شيعه است. نام سردار مؤمن و شجاعى مثل شهيد «رئيسعلى دلوارى» از نامهائى است كه هميشه دلهاى مؤمن را كه آشنائى به وضع او و مبارزات او داشته اند، در سراسر اين كشور به خود جذب ميكرده است. و خدا را شاكريم كه بعد از پيروزى انقلاب، اين نامى كه سعى ميشد پنهان بماند و اين چهره ناشناخته بماند، بر سر زبانها افتاد؛ او را شناختند، شخصيت او را ستودند، مظلوميت و شهادت مظلومانه ى او را همه دانستند و فهميدند. البته امروز با آن دوران خيلى فرق كرده است. آن روز عده ى معدودى همراه با يك جوان شجاع ناچار بودند در مقابل قدرت استعمارى و استكبارى انگليس، مظلومانه مقاومت كنند؛ اما امروز رئيسعلى هاى دلوارى كم نيستند، تنها هم نيستند. اين جوانهاى عزيز ما، اين فداكاران ما، اين بسيجيان عرصه ى نبرد نظامى و نبرد فرهنگى و نبرد سياسى، امروز در سراسر كشور گسترده هستند؛ و بوشهر يقيناً يكى از اين مراكزى است كه چنين انسانهائى را ميپرورد و رشد ميدهد. بنده فراموش نميكنم سفرى را كه چند سال قبل به بوشهر داشتم. من از نزديك، بروز و ظهور آن روحيه ى ايمانىِ عميق را در مردم شاهد بودم و ديدم. امروز هم شما داريد اين روحيه را نشان ميدهيد. و همه بدانند، و شما جوانان عزيز بدانيد؛ روزگار عوض شده است. آن روزى كه قدرتها ميتوانستند آزادانه ملتهاى اين منطقه را تهديد كنند، تحقير كنند و هر وقت اراده شان تعلق گرفت، بيايند نيرو پياده كنند و فشار بياورند، سپرى شده است. امروز ملت ايران به

عنوان يك ملت مقتدر در دنيا شناخته شده است. مسئله، مسئله ى پول نيست، سلاح نيست، ابزارهاى تبليغات نيست كه دشمنان ما هزار برابر ما اين چيزها را دارند؛ مسئله، مسئله ى ايمان است، عزم راسخ است، بصيرت است، آگاهى يك ملت به شأن خود، به جايگاه خود و به حق خود است. امروز دست قدرتهاى مستكبر رو شده است. با اين همه تبليغاتى كه ميكنند، با اين همه ابزارهاى مدرن تبليغاتى كه در اختيار آنهاست و فضاى افكار عمومى دنيا را به خيال خود در مشت دارند، روزبه روز آبروى اين قدرتها - و در رأس آنها آمريكا - در نزد ملتها بيشتر بر زمين ميريزد، بيشتر رسوا ميشوند و قدر ايستادگى ملتها و برآمدن قدرتهاى ملى، بيشتر روشن ميشود. آينده مال شماست، متعلق به شماست. اقتدار حقيقى، حق ملت ايران است و متعلق به ملت ايران است؛ هيچ كس هم نميتواند اين ملت را از اين راهى كه در پيش گرفته است، منصرف كند.

خوب، امروز روز عيد بزرگى است؛ روز ولادت يك شخصيت بى نظير در تاريخ بشر است؛ كه ما بعد از وجود مقدس خاتم الانبياء (صلّى اللَّه عليه و آله)، هيچ كسى را به عظمت شخصيت اميرالمؤمنين نميشناسيم. بايد امروز عيدى بگيريم. عيدى ما درس گرفتن است؛ درس بگيريم.

شخصيت اميرالمؤمنين از لحظه ى ولادت تا هنگام شهادت، در همه ى اين ادوار، يك شخصيت استثنائى است. ولادت او در جوف كعبه است - كه نه قبل از آن حضرت و نه بعد از آن حضرت تا امروز چنين چيزى اتفاق نيفتاده است - شهادت آن بزرگوار هم در مسجد و محراب عبادت است. بين اين دو

نقطه هم، همه ى زندگى اميرالمؤمنين جهاد است و صبر للَّه است و معرفت است و بصيرت است و حركت در راه رضاى الهى است. در آغاز كودكى، دست تدبير الهى، على بن ابى طالب را به آغوش پيغمبر ميسپارد. اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) شش ساله بود كه پيغمبر او را از خانه ى جناب ابى طالب به خانه ى خود آورد. اميرالمؤمنين در آغوش پيغمبر و در زير سايه ى تربيت آن حضرت تربيت شد. در هنگام نزول وحى بر پيغمبر، تنها كسى بود كه در حراء، در آن لحظات حساس، در كنار پيغمبر حضور پيدا ميكرد؛ و لقد كنت اتّبعه اتّباع الفصيل اثر امّه». دنبال پيغمبر، بدون جدا شدن از پيغمبر، اميرالمؤمنين دائماً مى آموخت. خود حضرت در نهج البلاغه در خطبه ى قاصعه ميفرمايد: «و لقد سعمت رنّة الشّيطان حين نزل الوحى». ميگويد: من صداى ناله ى شيطان را در وقتى كه بر پيغمبر وحى نازل شد، شنيدم. «فقلت يا رسول اللَّه ما هذه الرّنّة»؛ از پيغمبر پرسيدم: اين چه صدائى بود كه من شنيدم؟ فرمود: «هذا الشّيطان قد ايس من عبادته»؛ اين ناله ى يأس شيطان بود، از اينكه بتواند مردم را گمراه كند. چراغ هدايت آمد. بعد فرمود: «انّك تسمع ما اسمع و ترى ما ارى». اين، نزديكى و قرب اميرالمؤمنين به پيغمبر از دوران كودكى است. در دوران كودكى به پيغمبر ايمان آورد، با پيغمبر نماز خواند، با پيغمبر جهاد كرد، براى پيغمبر فداكارى كرد. در طول زندگى خود، در حيات پيغمبر يك جور، بعد از رحلت پيغمبر هم در ادوار مختلف، براى اقامه ى حق، اقامه ى دين خدا، حفظ اسلام، همه ى تلاش خود را به عرصه آورد. از نظر پيغمبر اكرم،

ميزان حق، اميرالمؤمنين است. از طريق سنى و شيعه نقل شده است كه: «على مع الحق و الحق مع على يدور حيثما دار»؛ اگر دنبال حقيد، ببينيد على كجا ايستاده است، او چه ميكند، انگشت اشاره ى او به كدام سو است. زندگى اميرالمؤمنين يك چنين زندگى اى است.

اين نهج البلاغه را بايد خواند و فراگرفت. در دوران اخير، بسيارى از متفكران و انديشمندان غيرمسلمان - نه فقط مسلمانها - با نهج البلاغه آشنا شدند؛ كلمات اميرالمؤمنين را خواندند و ديدند؛ حكمتهاى مجسم در اين بيانات را شنيدند و فراگرفتند و از عظمت اين كلام و صاحب كلام بهت زده شدند. ما به نهج البلاغه بيش از اين بايستى توجه كنيم؛ بيش از اين بايد فرا بگيريم؛ بيش از اين بايد از درياى مواج حكمت اميرالمؤمنين بهره ببريم؛ همه ى ابعاد كار را روشن ميكند، همه ى درسها را به ما ميدهد. علماى بزرگ اهل سنت درباره ى اين كلمات تعبيراتى دارند كه انسان شگفت زده ميشود. اميرالمؤمنين فقط متعلق به شيعه نيست؛ همه ى اهل اسلام، همه ى كسانى كه دل در گروى محبت اسلام دارند، على بن ابى طالب (عليه الصّلاة و السّلام) را در قله ى عظمت علمى و معنوى و اخلاقى و انسانى و الهى مشاهده ميكنند.

زندگى اميرالمؤمنين سر تا پا درس است. آن چيزى كه در ميان رفتارهاى اميرالمؤمنين - كه شامل همه ى خصلتهاى نيك يك انسان و يك زمامدار است - انسان مشاهده ميكند و برترينِ اين خصوصيات براى امروز ماست، مسئله ى بصيرت بخشى و بصيرت دهى به كسانى است كه نياز به بصيرت دارند؛ يعنى روشن كردن فضا. در همه ى ادوار، اين شجاعت بى پايان، اين فداكارى عظيم، در خدمت آگاه كردن مردم، عمق دادن

به انديشه ى مردم و ايمان مردم به كار رفته است. در جنگ صفين وقتى طرف مقابل كه احساس ميكرد دارد شكست ميخورد، براى اينكه جنگ را متوقف كند، قرآنها را سر نيزه كرد، يك عده اى آمدند دور اميرالمؤمنين را گرفتند و فشار آوردند كه بايد تسليم شوى و جنگ را تمام كنى؛ اينها قرآن را مطرح كردند. كار مزورانه اى بود، كار عجيبى بود. حضرت فرمود: شما اشتباه ميكنيد؛ شما اينها را نميشناسيد. اين كسانى كه امروز قرآن را به عنوان حَكم مطرح ميكنند، به قرآن اعتقاد ندارند. من اينها را ميشناسم. «انّى عرفتهم اطفالا و رجالا»؛ من دوره ى كودكى اينها را ديدم، دوره ى بزرگى اينها را هم ديدم. «فكانوا شرّ اطفال و شرّ رجال»؛ بدترين ها بودند. اينها به قرآن اعتقادى ندارند. وقتى در تنگنا گير ميكنند، قرآن را مطرح ميكنند. البته آنها گوش نكردند، اصرار ورزيدند و دنياى اسلام خسارتش را خورد.

اميرالمؤمنين اهل بصيرت دادن است. امروز ما به اين بصيرت احتياج داريم. امروز دشمنان دنياى اسلام، دشمنان وحدت اسلام، با ابزارهاى دين وارد ميشوند، با ابزارهاى اخلاق وارد ميشوند؛ بايد هشيار بود. آنجائى كه ميخواهند افكار عمومى مردم غيرمسلمان را فريب بدهند، نام حقوق بشر را مى آورند، نام دموكراسى را مى آورند؛ آنجائى كه ميخواهند افكار عمومى دنياى اسلام را فريب بدهند، نام قرآن را مى آورند، نام اسلام را مى آورند؛ در حالى كه نه به اسلام و قرآن اعتقادى دارند، نه به حقوق بشر اعتقادى دارند. اين را امت اسلامى بايد بداند. ملت ايران در طول اين سى سال، سى و يك سال اينها را آزموده است؛ امروز هم بايد بدانيم، همه ى ما بايد

بدانيم.

اميرالمؤمنين در آن لحظه ى فريب و فتنه، به دوستان خود نهيب ميزند: «امضوا على حقّكم و صدقكم»؛ اين راه حقى كه در پيش گرفتيد، اين حركت صادقانه اى كه داريد انجام ميدهيد، اين را از دست ندهيد و رها نكنيد؛ با حرفهاى فتنه گران و فتنه انگيزان، در دل شما تزلزل به وجود نيايد؛ «امضوا على حقّكم و صدقكم»؛ راهتان راه درستى است. خاصيت دوران فتنه - همان طور كه بارها عرض كرده ايم - غبارآلودگى است، مه آلودگى است. نخبگان گاهى دچار خطا و اشتباه ميشوند. اينجا شاخص لازم است. شاخص، همان حق و صدق و بيّنه اى است كه در اختيار مردم قرار دارد. اميرالمؤمنين مردم را به آن ارجاع ميداد. امروز ما هم محتاج همان هستيم.

اسلام به ما ميگويد بايد جامعه ى اسلامى با دستور اسلام اداره و هدايت شود و زندگى كند. اسلام ميگويد با دشمنان متعرض بايستى با قدرت برخورد كرد؛ بايد مرزبندى روشن و شفاف با آنها به وجود آورد. اسلام ميگويد فريب دشمنها را نبايد خورد. اين، خط روشن اميرالمؤمنين است؛ امروز هم ما همين خط روشن را احتياج داريم.

البته ملت ايران به بركت انقلاب، ملت هشيارى هستند. بسيارى از معضلات اين كشور، با بصيرت مردم حل شده است. خيلى اوقات انسان مشاهده ميكند كه توده ى مردم حقايق را از بعضى از خواص و نخبگان بهتر مى بينند و بهتر ميفهمند؛ چون تعلقاتشان كمتر است. اين از نعمتهاى بزرگ است. برادران و خواهران عزيز من! شما بدانيد، همه ى ملت ايران هم بدانند؛ ملت ايران در راه حركت به سمت آرمانهاى والاى اسلامى، ثبات قدم خود را نشان داده است و اين ثبات قدم

را به توفيق الهى و به فضل الهى حفظ خواهد كرد.

ملت ايران ميخواهند در زير سايه ى اسلام، يك ملت سعادتمند، مرفه، باكمال، بااخلاق و داراى عزت و اقتدار باشند. ملت ايران در اين راه حركت كرده اند، پيشرفت كرده اند و كارهاى بزرگى انجام داده اند. آنچه كه امروز در وضع كنونى ما مشاهده ميكنيد - اين پيشرفتها، اين توانائى ها، اين امكانات فراوان، اين مسجل شدن و حتمى شدن شعارهاى اصلى انقلاب - اينها آسان به دست نيامده است؛ ملت ايران اينها را با توانائى هاى خودشان، با بصيرت خودشان به دست آوردند و به توفيق الهى اين راه را ملت ايران ادامه خواهند داد. آينده متعلق به ملت ايران است. كيد دشمنان و مكر بدخواهان نخواهد توانست اين ملت را از اين راهى كه در آن حركت ميكند، منصرف و منحرف كند. جوانهاى ما امروز بصيرتشان بحمداللَّه بصيرت بسيار خوبى است. در عرصه هاى مختلف، جوانهاى ما كارهاى بزرگى را دارند انجام ميدهند؛ اين را بايستى روزبه روز بيشتر كرد. اين ثبات قدم را، اين ايستادگى را، اين التئام و همبستگى ملى را بايستى روزبه روز بيشتر كرد. تمسك به شعارهاى اسلام و تمسك به قرآن و تمسك به سيره ى اهل بيت (عليهم السّلام) و به كلمات اميرالمؤمنين روزبه روز بايد بيشتر شود.

ان شاءاللَّه جوانهاى ما آن روزى را خواهند ديد كه دشمنان گردن كلفتِ زورگوى بين المللى و جهانى احساس كنند كه ديگر به ملت ايران نميتوان زور گفت. خداوند به ملت عزيزمان و مسئولين دلسوز و خدمتگزارمان كمك كند تا با تلاش مخلصانه ى خود، اين هدف را هرچه نزديكتر كنند و با اعمال خود ان شاءاللَّه زمان آن را هرچه زودتر فراهم بياورند.

اميدواريم

خداوند متعال شما را حفظ كند، تأييد كند و اين زحمتى كه كشيديد و اين راه طولانى را طى كرديد، ان شاءاللَّه مأجور باشيد. به همه ى مردم عزيز استان بوشهر هم من به وسيله ى شما سلام و اظهار ارادت خود را اعلام ميكنم. ان شاءاللَّه خداوند از شما راضى باشد، روح مطهر امام بزرگوارمان از شما شاد باشد و اميدواريم خداوند شهداى عزيز ما را و شهداى عزيز و گرانقدر مردم بوشهر را با اوليائشان محشور كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) حجةالاسلام والمسلمين صفائى بوشهرى

بيانات در ديدار رئيس و مسئولان قوه ى قضائيه

بيانات در ديدار رئيس و مسئولان قوه ى قضائيه با حضور خانواده هاى شهداى هفتم تير بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلى خوشامديد برادران و خواهران عزيز! هم مسئولان محترم قوه ى قضائيه، و هم برادران و خواهران بازمانده ى شهداى عزيز و سرافراز هفتم تير. يك جمله عرض كنيم راجع به آن شهادت بزرگ و پر اثر، يك جمله هم درباره ى قوه ى قضائيه عرض خواهيم كرد.

خاصيت طبيعى شهادت، ايجاد بركت و تداوم و گشايش در حركت به سمت تعالى و كمال است. اينكه خداوند متعال در قرآن شهيد را زنده معرفى ميكند و در عرف اسلامى و اصطلاح متشرعه به كشته ى راه خدا - شهيد يعنى شاهد، ناظر و حاضر - اين به اين معناست كه خون شهيد ضايع نخواهد شد؛ شخصيت شهيد كه تبلور همان آرمانهاى او و آرزوهاى اوست، از ميان مردم رخت بر نخواهد بست؛ اين خاصيت شهادت است. آن كسانى كه اين حقيقت را از بن دندان درك كرده اند و تصديق كرده اند، براى آنها كشته شدن در راه خدا به هيچ وجه ضايعه به حساب نمى آيد؛ بلكه يك افتخار است،

يك اقبال بزرگ است؛ آن را ميخواهند، آن را از خدا ميطلبند؛ آن را مثل يك حاجت بزرگ، در ذكر و مناجاتِ خودشان با خدا مطرح ميكنند.

به گمان من، از جمله ى برترينهاى اين راه، شهداى هفتم تير بودند. بسيارى از اينها را ما از نزديك ميشناختيم؛ يا در جريان مبارزات، يا در جريان حوادث بعد از پيروزى انقلاب، اينها را آزموده بوديم، ديده بوديم، شناخته بوديم؛ حقيقتاً جان، بر كف دست داشتند و آماده ى شهادت بودند. اگر به آنها خبر ميرسيد كه در اين راه شهيد خواهند شد، نه فقط مرعوب نميشدند، خائف نميشدند، بلكه خرسند ميشدند؛ بشارتى بود براى آنها. در رأس همه ى آنها هم، شهيد بزرگوار و عزيز ما، شهيد آيةاللَّه بهشتى بود؛ يك انسان معتقد، مؤمن، مخلص، صادق، جدى در كار؛ آنچه ميگفت، معتقد بود؛ و به آنچه معتقد بود، در عمل ملتزم بود. خطر را هم ميشناخت؛ ميدانست ميدان، ميدان مين است. هر آنى، هر ساعتى بيم از دست دادن جان هست؛ ليكن در عين حال بى محابا، با نگاه به هدف، در اين راه پيش ميرفت و نميهراسيد. يكى از خصوصيات اين شهيد عزيز اين بود. منطقى بود، پايبند به اصول و مبانى بود؛ يك اصولگراى به معناى حقيقى كلمه محسوب ميشد. بر سر اصول با كسى ملاحظه نميكرد. ما ميديديم؛ بعضى ها سعى ميكردند با حيله و ترفند و روشهاى متعارف و معمول، او را جذب كنند يا از مواضع خود تنزل بدهند، او را وادار به مماشات كنند؛ ليكن او بر سر مواضع خود محكم ايستاده بود. شخصيتهاى تاريخى و اثرگذار، اينجور شكل ميگيرند؛ اينجور در جامعه ظهور ميكنند

و ماندگار ميشوند؛ «انّ الّذين قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا»1. گفتن، آسان است؛ عمل كردن، دشوار است؛ استمرار عمل، بمراتب دشوارتر است. بعضى فقط ميگويند؛ بعضى اين گفته را در عمل هم نشان ميدهند، اما نميتوانند در مقابل حوادث عالم، در مقابل طوفانها، در مقابل تمسخرها، در مقابل طعنه زدنها، در مقابل دشمنى هاى غيرمنصفانه طاقت بياورند، لذا متوقف ميشوند؛ بعضى به اين اكتفاء هم نميكنند كه متوقف بشوند، عقبگرد ميكنند؛ مى بينيد ديگر.

آن كسى كه ميگويد، از سر اعتقاد خالص و جازم؛ و مى ايستد بر سر گفته ى خود، از سر تصميم مؤمنانه و شجاعانه؛ و استمرار ميدهد اين حركت را با صبرى كه خداى متعال در قرآن فرموده است: «و اللَّه يحبّ الصّابرين»2 - مايه ى محبت خداى متعال است - اين ارزش پيدا ميكند؛ اين ميشود شخصيتى كه نام او اثر ميگذارد، راه او براى رهروان دستور راه ميشود و چهره ى او باقى ميماند. رحمت خدا بر شهيد بهشتى؛ رحمت خدا بر آن كسانى كه با او به شهادت رسيده اند؛ رحمت خدا بر شهداى راه اسلام.

و اثر نقد و فورى اين شهادت اين بود كه نظام اسلامى در آنِ واحد، هم خلوص بيشترى پيدا كرد، هم حقانيت او ثابت شد، هم واقعيت او در جامعه استقرار پيدا كرد. خاصيت اين شهادت، اين بود. نقابها از چهره ها افتاد، منطق مستحكم جمهورى اسلامى و منطق امام بزرگوار تثبيت شد و نظام نوپاى جمهورى اسلامى، آن روز استحكام پيدا كرد؛ توانست حركت كند. در آن شرائط دشوار، در حالى كه دشمن - دشمن نظامى، متجاوز - خود را در بخش مهمى از منطقه ى حساس خاك جمهورى اسلامى پهن

كرده بود - ببينيد چه شرائطى بود آن شرائط دشوار، و چه حادثه ى بظاهر تكان دهنده اى بود - اما اين شهادت، چه تأثير سازنده و عظيمى را بر انقلاب گذاشت.

عزيزان من! تا وقتى در قاموس ما، در فرهنگ ما، در منطق ما، شهادت بر همين سطح از اعتبار وجود داشته باشد، بدانيد هيچ قدرتى - چه قدرتهاى مستكبر كنونى، و چه بمراتب قوى تر از اينها - نخواهد توانست بر جمهورى اسلامى و ملت ايران فائق بيايد.

و اما در باب قوه ى قضائيه. حقيقتاً يك بخش فوق العاده حساس از نظام كشور، قوه ى قضائيه است. در همه جاى دنيا همين است؛ نقش دستگاه قضا، يك نقش تعيين كننده و حياتى است؛ ليكن در نظام جمهورى اسلامى كه مبناى نظام و مشروعيت نظام متكى است به حق و عدل - اين پايه ى اساسى نظام ماست - دستگاه قضا حساسيت مضاعفى پيدا ميكند.

خوب، در باب مسائل دستگاه قضا، در اين ديدارهاى ساليانه مطالب زيادى ما عرض كرده ايم، رؤساى محترم قوه هم بيان فرمودند. ديروز هم در اجتماع خوبى كه در قوه ى قضائيه بود - بنده مختصرى از آن را در تلويزيون مشاهده كردم - رؤساى محترم سه قوه مطالب خوبى، مطالب درستى بيان كردند. البته حرفهاى زيبا يك مسئله است، امكان تحقق آنها، بعد تحقق آنها، بعد استمرار آنها، يك مسئله ى ديگرى است كه احتياج به جدّ و جهد دارد.

بحمداللَّه امروز قوه ى قضائيه شرائط خوبى دارد. رئيس محترم قوه، شخصيت عالم، مجتهد، فاضل، آگاه، برخوردار از نيروى جوانى و توانائى هاى بسيار؛ كه خوب، در اين مدت كوتاهى هم كه اين مسئوليت به ايشان محول شده است، انسان

مشاهده ميكند كه بسيارى از خواسته ها و كارهائى كه قانون از قوه ى قضائيه انتظار دارد، يا واقع شده است، يا به واقع نزديك شده است؛ اينها همه اميدبخش است.

همان طور كه اشاره كردند، مجموعه ى مسئولان ارشد قوه ى قضائيه، مجموعه ى پاك، سالم، خوش سابقه، وارد و صميمى اند؛ اين چيزى است كه انسان را اميدوار ميكند. در سطح قوه هم بحمداللَّه قضات فاضل، روشن بين، شجاع و درست كردار كم نيستند؛ اينها همه حقايقى است كه وجود دارد. به مرور زمان نقاط كور شناخته شده است، كارهاى لازم دانسته شده است، برنامه ريزى هاى خوبى انجام گرفته است يا نياز به آنها احساس شده است؛ اينها همه اميدبخش است. ليكن زمينه ى وجود اميد و خوشبينى بايد منجر بشود به يك تحرك وسيع و جدى، براى اينكه اين اميد ثمر بدهد؛ واقع قوه ى قضائيه خودش را نشان بدهد. بارها عرض كرده ايم: بايد قوه ى قضائيه به وضعيتى برسد كه در سطح كشور، هر جائى، هر كسى احساس مظلوميت كرد، به خود نويد بدهد كه ميروم سراغ قوه ى قضائيه، حق خود را ميگيرم و مظلوميت خود را برطرف ميكنم. اين اميد بايد در دل همه ى آحاد اين كشور به وجود بيايد.

البته اين اميد آسان به دست نمى آيد؛ بايد به قدرى مراجعاتِ دادخواهانه با نتائج عادلانه و منصفانه همراه بشود كه بتدريج اين اميد در دل مردم به وجود بيايد. البته ما نميخواهيم قوه ى قضائيه ى امروز را با قوه ى قضائيه ى قبل از انقلاب و دوران طاغوت مقايسه كنيم؛ آن كسانى كه آن روزها را ديده اند، ميدانند؛ آن روز جائى كه هيچ اميدى به روى انسان نميگشود، قوه ى قضائيه بود؛ اينجور نبود كه كسى

احساس كند كه به اين در مراجعه خواهد كرد و دلخوش از آنجا برخواهد گشت؛ نه، در متن قوه ى قضائيه، كار غيرعادلانه، ناشى از بى توجهى، ناشى از بى تقوائى، به قدرى زياد بود كه كسى در قوه ى قضائيه هيچ اميدى نداشت، مگر به مدد پارتى و پول و زور و از اين چيزها؛ بنابراين ما نميخواهيم قوه ى قضائيه ى خودمان را با آن مقايسه كنيم و دلخوش شويم كه خوب، ما بحمداللَّه امروز قضات فاضلى داريم، قضات منصفى داريم، كارهاى خوبى انجام ميگيرد؛ ما ميخواهيم قوه ى قضائيه را مقايسه كنيم با آن وضعيتى كه شايسته ى نظام جمهورى اسلامى است. اين، تلاش لازم دارد. يكى از تلاشها همين است كه عناصر مؤمنى و عالمى و باانصافى به قوه ى قضائيه جذب شوند. البته نيروى انسانىِ خوب در داخل قوه احتياج دارد به نظارت از موضع بالا و مديريت بر كاركردها. انسانِ خوب در معرض لغزش و انحراف قرار ميگيرد. اينجور نيست كه انسانهاى خوب، هميشه خوب باقى خواهند ماند؛ نه، امتحانها براى همه هست؛ بايد مراقب امكان لغزشها در همه ى احوال بود. اين يك جريان است؛ جريان نيروى انسانى؛ كه خوب، اهميت هم دارد.

آن چيزى كه اهميتش از مسئله ى نيروى انسانى كمتر نيست، مسئله ى ساختار ديوانى قوه ى قضائيه است. دائم بايد به دنبال نو كردن ساختارها و به روز كردن وضعيت قوه در مجموع ساختارى آن بود. عرض نميكنيم كه ما ثبات را از سازمان قوه ى قضائيه بگيريم؛ نه، ثبات و استقرار، در عين نگاه نقادانه به شيوه هاى ديوان سالارى غلط، كه بعضاً ميراث گذشته است و بعضاً تقليد از كشورهاى اروپائى است، آن هم از روشهاى منسوخ آنها. اين

نكته ى مهمى است؛ بايد به اين توجه كرد. گاهى ساختارها جورى است كه كار مرافعه را مشكل ميكند، نتائج را غير اطمينان آور ميكند، انسانهاى خوب را در خود غرق ميكند. اين هم يك مسئله است، كه يك جريانى است؛ بايد دائم توجه داشت.

يكى هم مسئله ى قوانين است. قوانين و مقررات در داخل قوه ى قضائيه بايستى مورد توجه قرار بگيرد، مورد تجديدنظر قرار بگيرد، قوانين لازم به ميدان بيايد. البته ما اطلاع داريم كه آئين دادرسى و قوانين جزا، با تفصيل فراوان، در چرخه ى تصويب قرار دارد؛ اين بايستى به كل قوانين تعميم پيدا كند. گاهى يك قانون غلطِ باقيمانده ى از دوران طاغوت - دورانى كه اساس قوه ى قضائيه بر مبناى غلطى بود - مشكلاتى را ايجاد ميكند. تعارض در قوانين، مشكلات گوناگونى را براى دادگاه ها به وجود مى آورد. سال گذشته عرض كرديم؛ عدم انطباق احكام دادگاه هاى بدوى با دادگاه هاى بعدى، بسيارى اش ناشى از همين مشكلات است؛ اينها بايستى اصلاح بشود. البته كار سنگين و عظيمى است.

يكى از چيزهائى كه در مجموعه ى قوه ى قضائيه لازم است، عبارت است از عدم دخالت حب و بغضها و جريان سازى هاى سياسى در درون قوه ى قضائيه. يكى از خطرات بزرگ همين است كه جوسازى هاى سياسى اثر بگذارد بر روى مجراى صحيح قضاوت، و بر روى ذهن قاضى، و بر روى ذهن بازپرس، و مجموعه ى چرخه ى رسيدگى به پرونده ها. خوب، جوسازى سياسى ميشود، روزنامه مينويسد، راديوهاى بيگانه ميگويند، دشمن ميگويد، جناحهاى مختلف حرف ميزنند؛ اينها نبايد اثر بگذارند. يكى از مشكل ترين كارهاى قوه ى قضائيه اين است كه تحت تأثير جريان سازى ها قرار نگيرد؛ اين همان «اعدلوا هو اقرب للتّقوى»3 است كه تلاوت

كردند. آيه ميفرمايد: «و لا يجرمنّكم شنئان قوم على الّا تعدلوا»4؛ يعنى احساسات بر شما غلبه نكند؛ دشمنى ها - حالا آيه ى شريفه دشمنى را گفته است، دوستى هم همين جور است - در حكم شما و قضاوت شما تأثير نگذارد و شما را از جاده ى عدل منصرف نكند؛ «اعدلوا هو اقرب للتّقوى». تقوا يعنى همان مراقبت؛ مراقبت از خود، مراقبت از مسير، مراقبت از در نيفتادن و دچار نشدن به مشكلات. ميفرمايد: اينجورى است كه شما از چنگ مشكلات رهائى پيدا ميكنيد؛ اينجورى است كه در اين خارزار عجيب و غريب، ميتوانيد راه را درست طى كنيد و بدون آسيب جلو برويد؛ «اعدلوا هو اقرب للتّقوى».

يك مصداق و نمونه هم اين است كه جوّ سياسىِ اعمال شده ى با دستهاى مختلف، روى قوه ى قضائيه اثر نگذارد. البته كار آسانى نيست؛ گفتنش آسان است، اما عمل كردنش بسيار دشوار است؛ اين را انسان بايد منصفانه تصديق كند. اگر اين شد، آن وقت مردم در مقابل قوه ى قضائيه و اقدام و تصميم قوه ى قضائيه احساس اقتناع ميكنند، احساس قناعت ذهنى ميكنند؛ ولو ممكن است از اين حكم در دل راضى هم نباشند، اما قانعند. اگر بخواهيم تشبيه ناقصى بكنيم، مثل اين داورى هاى ميادين ورزشى است. وقتى داور گفت اين درست است و اين غلط است، همه در مقابلش تسليم ميشوند. ممكن است بعضى بداخلاقى كنند، اما بداخلاقى محسوب ميشود؛ همه قبول كرده اند. البته آن داورى با اين داورى، زمين تا آسمان تفاوت دارد؛ ليكن بايد يك چنين حالتى به وجود بيايد و مردم احساس كنند كه اين داورى و اين قضاوت، متخذ و مستنبط از متن حقيقت

است؛ ذهنيات و جريانات و گرايشهاى سياسى و غير سياسى و حب و بغضها دخالتى ندارد. اگر مردم اين را احساس كردند، ممكن است نتيجه ى حكم برايشان راضى كننده نباشد، اما بالاخره متقاعد ميشوند؛ ميگويند خيلى خوب. اين حالت متقاعد شدن، اين قبول ذهنى در جامعه، خيلى خوب است و براى قوه ى قضائيه يك فرصت بزرگى است.

البته اين هم بايد باشد كه همه ى دستگاه هاى كشور از قوه ى قضائيه حمايت كنند تا قوه ى قضائيه بتواند در اين ميدان، بدون نظر عمل كند؛ همان طور كه در اين تصويرهائى كه وجود دارد - كه حالت نمادين براى قوه ى قضائيه قرار داده اند - چشم او را بسته اند. البته اين چشم بستن، به معناى چشم بستن بر روى واقعيت نيست؛ به معناى اين است كه دوست و دشمن، مدعى و مدعى عليه از نظر او ناديده هستند؛ شخصيت و خصوصيت شخصى شان ملحوظ نيست. اين بايد حفظ بشود؛ البته كار بسيار دشوارى است. اگر اين شد، براى پيشرفت جامعه، يكى از بزرگترين وسيله هاست؛ از برترين امكانات براى نظام جمهورى اسلامى است؛ ما را پيش خواهد برد؛ كشور را حقيقتاً در مسيرى كه به سمت هدفها پيش ميرود، كمك خواهد كرد؛ اين كار بزرگى است.

البته توجه به خداى متعال، توسل به پروردگار عالم، تذكر ثواب الهى و اجر الهى براى مخلصان، اعتماد به خداى متعال، نداشتن سوءظن به خداى متعال، به همه ى دست اندركاران كمك خواهد كرد كه بتوانند ان شاءاللَّه اين كار بزرگ را انجام دهند.

ايام، مصادف است با ماه مبارك رجب؛ ماه دعا، ماه توسل، ماه تضرع، ماه آماده شدن دلها ان شاءاللَّه براى ورود به ساحت رمضان. اينكه در

اين ماه اين دعاها توصيه شده است، اين اعمال توصيه شده است، اين استغفار توصيه شده است، بى جهت نيست. دعا هميشه خوب است، هر دعائى را هميشه ميشود خواند؛ اما اين دعا را براى روزهاى ماه رجب، يا براى ايام خاصى از ماه رجب به ما توصيه كرده اند؛ پيداست خصوصيتى در اين ماه هست، خصوصيتى در اين ايام هست؛ از اين خصوصيات بايد استفاده كرد. ان شاءاللَّه به خداى متعال متوسل بود، متضرع بود، كمك خواست، تكيه كرد، اعتماد كرد؛ خداوند متعال هم ان شاءاللَّه كمك خواهد كرد.

اميدواريم ارواح طيبه ى شهدا و روح مبارك امام از همه ى شما راضى باشند و ادعيه ى زاكيه ى حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) ان شاءاللَّه شامل حال همه ى شما برادران و خواهران عزيز و مسئولان محترم باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) فصلت: 30؛ «در حقيقت، كسانى كه گفتند پروردگار ما الله است، سپس ايستادگى كردند...»

2) آل عمران: 146

3) مائده: 8

4) همان

بيانات در ديدار هنرمندان و دست اندركاران صداوسيما

بيانات در ديدار هنرمندان و دست اندركاران صداوسيما با حضور رئيس و گروهى از كارگردانان، نويسندگان، هنرمندان و دست اندركاران مجموعه هاى نمايشى سازمان صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلى خوشامديد دوستان عزيز، برادران، خواهران، هنرمندان برجسته و حقيقتاً مغتنم. به نظرم ميرسد كه تاكنون با اينچنين جمع خوش تركيبى بنده روبه رو نشدم، كه بشنوم از مجموعه ى نظرات، و ببينم چهره هاى محبوبى را كه اسم آنها يا خود آنها را فقط روى صفحه ى تلويزيون ديديم.

خوب، امروز بحمداللَّه اين فرصت دست داد؛ خيلى از شما دوستان خوب را از نزديك ديديم و بياناتتان را شنيديم. گفت: «به چشم، آنچه شنيدم ز داستان، ديدم». ديدن شما دوستان براى من جالب است. مطمئن باشيد اگر

وقت بود، من حوصله داشتم كه چند ساعت ديگر بنشينم و حرفهاى تعداد بيشترى از شما را، و شايد همه ى آنهائى كه ميخواستند حرفى بزنند، حرفهايشان را بشنوم. بنده از شنيدن اين حرفها بهره مند ميشوم. انسان چيزهائى در ذهن دارد، تصور ميكند؛ آنها را ميتواند تصحيح كند، يا نكاتى را كه فكر ميكند مغفولٌ عنه است، منتقل كند.

وقت كم است؛ يعنى من مجال ندارم كه همه ى آن چيزهائى را كه اينجا يادداشت كرده ام - كه خيلى هم زياد است - عرض كنم؛ چون انتهاى وقت ما طبعاً هنگام اذان ظهر است، كه وقتى اذان بشود، من ناچار از شما جدا ميشوم. تقريباً بيست و پنچ دقيقه يا نيم ساعتى وقت هست، كه من مطالبى عرض ميكنم.

علت اينكه من ميگويم آماده هستم و حوصله دارم از شماها بشنوم، اين است كه به نظر من تلويزيون، صدا و سيما و بخصوص بخش هنر نمايشى - بخش سريال و فيلم - امروز براى ما از هميشه مهمتر است. من به هيچ وجه يك نگاه مسامحى و گذرا و بارى به هر جهتى نسبت به تلويزيون ندارم. هنرهاى نمايشى خيلى مهمند؛ ابعاد تأثيرگذارى و فرهنگ سازى هنرهاى نمايشى خيلى وسيع است و امروز ما به عنوان يك ملتى كه چون زنده است، چون حرف دارد، چون احساس هويت و وجود ميكند، پس دشمنهاى بزرگى هم دارد، مواجهيم با دشمنى هائى از راه هاى مختلف، به شيوه هاى مختلف و از جمله به شيوه ى استفاده هاى هنرى و بيش از همه، هنر نمايش. اين نشان ميدهد كه ما به عنوان يك ملت زنده، به عنوان يك مجموعه اى كه در دنيا حرفى براى گفتن داريم و هدفى

داريم، چقدر بايد روى مسئله ى هنرهاى نمايشى اهتمام بورزيم و سرمايه گذارى مادى و معنوى كنيم. لذا من حقيقتاً به اين موضوع اهميت ميدهم. امروز صدا و سيما نقش بسيار مهم و همچنين تكليف بزرگى دارد. شما دوستان عزيز هم كه يكى از حساس ترين بخشهاى صدا و سيما در دست شماست، نقش بسيار مهمى در حال و آينده ى كشورتان داريد. ما صدا و سيما را عمده ترين مركز هدايت فكرى ميدانيم. اينكه امام گفتند دانشگاه بزرگ كشور است، نخواستند تعارف كنند؛ حقيقتاً همين جور است؛ يك دانشگاه بزرگ است. ما ميخواهيم از اين قله، از اين سرچشمه، زلال معارف درست الهى و انسانى و سياسى و درسهاى گوناگون زندگى به سمت مردم سرازير شود؛ اين آن انتظار ماست از صدا و سيما. خوب، حالا شما ببينيد در اين عرصه چه كار ميخواهيد بكنيد.

البته اين نظراتى كه گفته شد، حدس هم ميزدم كه دوستان همين حرفها را بزنند - يعنى براى من غير منتظره نبود - مطالبى كه گفتيد، بعضى يا بسيارى اش را ميدانستم و به شما حق ميدهم از نبود امنيت روحى در هنگام ساخت يك اثر هنرى، يا داشتن دغدغه ى ناامنى، يا مواجه شدن با انتقاد، يا به قول يكى از دوستان، حتّى مواجه شدن با عامل قضا و دستگاه قضا و پليس و اينها؛ منتها اينجا يك چيزى وجود دارد و آن اين است كه شماها هنرمنديد و هنرمند ظريف است. امثال بنده كه آدمهاى پوست كلفتى هستيم، اگر قرار بود اين ظرافتهائى كه شماها را اينجور نگران ميكند و ميلرزاند و به شِكوه و شكايت وادار ميكند، ماها را هم اين نگرانى ها از ميدان

در ببرد، حالا وضع جور ديگرى ميشد. خوب، در حالى كه بنده با هنرمندها از شكلهاى مختلف - بيشتر، هنرمندهاى عرصه ى شعر و ادبيات و قصه و اين حرفها - از دوران جوانى تا حالا زياد سر و كار داشتم و لطافت و ظرافت روح اينها را ميدانم، چه جور من از شما بخواهم و بگويم كه آقا به اين انتقادها توجه نكنيد؛ كار خودتان را بكنيد؟ خوب، ميگويند، بگويند. بالاخره باب انتقاد باز است. حالا شما ببينيد؛ مثلاً همين سريال «يوسف پيامبر». سريالى ساخته شده كه تمام جهات شرعى و رعايتهاى گوناگون در آن ملاحظه شده. شرح حال يك پيغمبر هم هست. مبناى كار هم مبناى عفاف است، نه مبناى رائج در فيلمهاى دنيا؛ عشق و شهوت و اين چيزها. بعد هم اينجور با استقبال در همه ى دنياى اسلام - شايد بعضى از جاهاى دنياى غير اسلام - مواجه شده. خوب، توى روزنامه انتقاد نوشتند، بد گفتند، بصراحت ايراد گرفتند، مشكلات ديگر هم درست كردند؛ بالاخره اين چيزها هست. من ميخواهم به شما عرض كنم؛ خيلى دغدغه ى اين را كه حالا انتقاد ميكنند و حرف ميزنند و ميگويند، نداشته باشيد. اگر بنا باشد اين دغدغه ها را ملاحظه كنيد؛ دغدغه هائى كه بعضى اش هم شايد واقعى نباشد - يعنى همان روح لطيف هنرمند است كه تصور ميكند - در واقع توهّم دغدغه است، حقيقتاً امكان كار گرفته ميشود؛ اين را من تصديق ميكنم. لذا نبايد خيلى بر سر اين دغدغه ها و اين نگرانى ها درنگ كنيد. اين يك طرف قضيه است.

طرف ديگر قضيه اين است كه واقعاً خط قرمزهائى هست كه بايد رعايت شود. يك جاهائى

عبور از برخى از خطوط قرمز اخلاقى - منظورم خطوط قرمز سياسى هم خيلى نيست؛ عمدتاً انسان نگران اخلاق و دين و اين چيزهاست - در بعضى از فيلمها و سريالها لزومى ندارد. انسان نگاه ميكند، مى بيند اين سريالِ خوش ساخت و خوش مضمون اگر اين زائده را نداشته باشد، هيچ زيانى به اين سريال نميرساند؛ از اين قبيل هم ما داريم. بعضى از ارتباطات عشقى دختر و پسر كه توى فيلمها منعكس ميشود، بد است، بدآموز است. اين فرق ميكند با آن چيزى كه فرض كنيد در سريال «اغماء» وجود داشت؛ كسى اول يك توهّم يا تصورى به ذهنش مى آيد، آخر سريال ميفهمد نه، اين اشكال نداشته. بله، اين حق با شماست. اما اينكه شما نوع برخورد يك زن و مرد را، يك عشق غلط را - اين عشقهاى مثلث و مربع را - توى فيلم بياوريد، اين مضر است؛ اين را كاريش نميشود كرد. كارى كنيم كه اينها توى فيلمها نيايد. حالا اين يك اشكال.

فرض كنيد فيلمى هست كه ظاهر و قالب و پز انتقاد دارد - چون انتقاد چيز خوبى است ديگر - اما در واقع انتقاد نيست؛ نق زدن است. يك فرق اساسى وجود دارد بين انتقاد كردن و نق زدن. انتقاد كردن اين است كه شما يك نقطه ى منفى را پيدا كنيد، با تكيه ى بر نقطه ى مثبتى كه در اين اثر نمايشى شما، در اين داستان شما وجود دارد، آن نقطه ى منفى را نشان بدهيد و مغلوب كنيد. جانمايه ى يك اثر نمايشى طبعاً داستان است، قصه است، سرگذشت است. شما در اين سرگذشت، يك قهرمان داريد، يك هدف داريد. اين قهرمان

دنبال يك هدفى است، با يك موانعى مبارزه ميكند. شما چالش جدى و واقعى و عينى اى را تصوير ميكنيد. مقصود اين قهرمان اين است كه به آن هدف برسد و با اين موانع مبارزه كند. اين موانع، زشتى هايند. بالاخره در اين داستان، اين هنرمندى كه اين فيلمنامه را مينويسد يا اين كارگردانى كه كارگردانى ميكند، ميخواهند چه بكنند؟ ميخواهند خروجى و محصول اين مبارزه چه باشد؟ اين خيلى مهم است. اگر محصول اين مبارزه بايد اين باشد كه در چالش خير و شر، خير بر شر فائق و غالب بيايد، پس بايستى شما حركت خير را، جريان خير را توى اين نمايش نشان بدهيد. بله، حركت شر را هم - ايرادى ندارد - نشان بدهيد، اما معلوم بشود يك حركت خير وجود دارد كه كاراكتر قهرمان دنبال آن است، براى آن مبارزه ميكند، براى آن جانفشانى ميكند؛ حتّى گاهى جانش را بر سر آن ميگذارد، براى اينكه به آن هدف برسد. يعنى درست است كه شما عيب و زشتى را نشان داديد، اما يك چيز بزرگترى را نشان داديد و آن، جهاد براى مبارزه ى با اين زشتى است؛ اين ميشود انتقاد. من به عنوان يك روحانى و به عنوان يك مسئول در نظام جمهورى اسلامى، به شما عرض ميكنم: اينجور انتقادى هيچ اشكال ندارد، بلكه مطلوب است؛ چون اين انتقاد، جامعه را به سمت رفع نواقص پيش ميبرد و حركت ميدهد؛ اين خوب است.

اما يك وقت اين نيست؛ نق زدن است. آدم يك نقطه ى منفى را بگيرد، همين طور هى بنا كند آن را تكرار كردن. مگر نقاط منفى و نقاط ضعف از يك

جامعه رخت برميبندد؟ مگر بكلى ريشه كن ميشود؟ شما اين را برداشتيد، يك چيز ديگر هست. اين كه جهتى نشد براى يك هنرمند، اين كه هدفى نشد، اين كه امتيازى نيست، افتخارى نيست؛ همين طور انسان نق بزند، سياه نمائى كند، يأس بپراكند. شما وقتى زشتى را نشان ميدهيد، اما آن عامل خيرى را كه بناست بر زشتى غلبه پيدا كند يا با آن مبارزه كند، نشان نميدهيد، در جامعه يأس پراكنده ميشود و نوميدى به وجود مى آيد؛ فيلم شما را كه طرف نگاه ميكند، ميگويد: خوب، چه فايده؟ با آن تأثير عظيمى كه فيلم دارد، اثر نمايشى دارد.

من ميگويم شما انتقاد كنيد، منتها انتقاد به معناى واقعى كلمه؛ يعنى مبارزه و چالش خير و شر را نشان بدهيد تا معلوم شود كه اگر اين نقطه ى زشت و مردود در جامعه هست، اما انگيزه اى براى رفع آن وجود دارد، جريانى براى نابودى آن وجود دارد. اگر فقر را نشان ميدهيد، معنايش اين نباشد كه در جامعه فقر هست، اما هيچ انگيزه اى براى مبارزه ى با فقر وجود ندارد. اگر اينجور شد، طبعاً فيلم يأس آور ميشود؛ فضا را تاريك نشان ميدهد و برخلاف واقعيت هم هست.

در زمينه هاى سياسى - همان طور كه بعضى از دوستان اشاره كردند - ما دوران استثنائى اى را ميگذرانيم برادران، خواهران! ما دوران حركت از يك گذرگاه دشوار را داريم ميگذرانيم. البته ملت ما از اين گذرگاه خواهد گذشت و به نقطه ى امن و امان و سلامت خواهد رسيد؛ اما الان در حال يك حركت عظيميم؛ شما نمى بينيد؟ بزرگترين قدرت اقتصادى و نظامى و سياسى و علمى دنيا دارد با ما دشمنى صريح

و علنى ميكند؛ اين خيلى مهم است، اين خيلى معنادار است. يك ملت مگر از خودش چه نشان داده كه قدرتهائى كه اينجور براى خودشان داعيه قائلند - كشورهائى كه اصلاً حاضر نيستند كشورهاى غير از خودشان را به حساب بياورند - اينجور صريح توى ميدان مى آيند و با اين ملت مبارزه ميكنند؟ البته اينها حرفهاى قشنگى ميزنند - حرف از دموكراسى، حرف از حقوق بشر، حرف از همكارى ملتها - ولى كدام هوشمندى است در دنيا كه نداند اينها دروغ ميگويند، آن هم دروغى فضاحتبار؟

همان كسانى كه سى سال با اين ملت مبارزه كردند، معارضه كردند، عناد ورزيدند، همان دستگاه ها و سيستمهائى كه از كارخانجاتِ خودشان مواد شيميائى و سلاح شيميائى دست صدام دادند كه بزند توى جبهه ها و توى جاده ها و حتّى توى شهرها، همان كسانى كه در عرصه ى فرهنگى شبكه درست ميكنند - كه شماها بيشتر از من ديده ايد و مطلعيد كه به قصد نابود كردن بناى خانواده و شكستن حريم عفاف و حجابى كه ميراث هزاران ساله ى ايرانى است و كشور ما و ملت ما از دوران قبل از اسلام، از لحاظ مسائل شهوانى و جنسى، يك ملت عفيف و نجيب بوده، شبكه درست ميكنند - همينها در زمينه هاى سياسى، فيلم «بدون دخترم هرگز» را، فيلم «300» را ميسازند كه عليه حيثيت ايرانى است و سر تا پا دروغ و خباثت است؛ همان آدمها ادعا ميكنند كه با ايران دشمنى ندارند، با ملت ايران دشمنى ندارند، اما شب و روز دشمنى ميكنند. اين مسئله خيلى مهم است؛ اين نشان دهنده ى اين است كه ملت ما در يك عرصه ى عظيمى مشغول

حركت است و در مقابل خواسته هاى استعمارى و استكبارى و جهانخوارانه و غصب آلودِ اين قدرتها - كه اين هدفها در همه ى دنيا منتشر است و محسوس است - ايستاده است. ما در حال يك مبارزه ى عمومى هستيم. ملت در حال يك مبارزه ى عمومى است. خوب، در يك چنين شرائطى، وظيفه ى ماست كه در زمينه ى كار سياسى، جهت سياسى، طعم سياسىِ فيلم بدانيم چه كار داريم ميكنيم.

اگر شما به عنوان يك كارگردان، به عنوان يك هنرپيشه، به عنوان يك فيلمنامه نويس، به عنوان يك عامل مؤثر در پديد آمدن اين اثر نمايشى و اين اثر دراماتيك جاذب و جالب، به عنوان كسى كه در اين ميدان فعال است - حالا يا فيلمنامه نويس است، يا كارگردان است، يا فيلمبردار است، يا هرچه - نقش ايستادگى و نقش دشمن شناسى را ايفاء كرديد، نقش خودتان را شناختيد و به آن عمل كرديد، خود شما قهرمانِ يك داستان حقيقى هستيد؛ خود شما ميشويد يك قهرمان؛ همچنان كه در يك هنر نمايشى، در يك داستان، يك قهرمان داريم، يك ضد قهرمان داريم؛ اين قهرمان به سمت يك هدفى دارد تلاش ميكند، مجاهدت ميكند، كار ميكند؛ شما اگر در جاى خودتان قرار گرفتيد، آن نقش خودتان را ايفاء كرديد، شما خودتان همان قهرمانيد؛ آن وقت اثرى كه ميسازيد، بازى اى كه ميكنيد، باروح تر، گرمتر، گيراتر و جذابتر خواهد شد. اين آن چيزى است كه ما از جامعه ى هنرمند كشورمان، از شما مجموعه اى كه بخصوص با صدا و سيما همكار هستيد، انتظار داريم.

من قدر كارهاى نمايشى را ميدانم. من ارزش اين كارها را ميدانم. من ميدانم پشت سر هر دقيقه اى، بلكه هر ثانيه اى از

اين فيلم يا سريالى كه شما ساخته ايد، چقدر فكر، ابتكار، خلاقيت، هنر، تلاش، زحمت و گاه بيخوابى هاى طولانى وجود دارد. البته خيلى از مخاطبانِ اين فيلمها نميدانند؛ يك فيلم مى بينند - يك ساعت يا چند ساعت - يا سريالى به آنها نشان داده ميشود، اما پشت سرِ اين يك ساعت يا چند ساعت، دنياى عظيمى از كار انجام ميگيرد؛ از پيدا كردن سوژه، تا نوشتن فيلمنامه، تا پيدا كردن كارگردان و سپردن به كارگردان، تا عوامل توليدى، تا گريم، دكور، لباس، تا فيلمبردارى، تا تدوين - آن مرحله ى آخر - و نمايش. چقدر عامل هنرى در اينجا به كار مى افتد، چقدر دست و پنجه ى هنرمند اينجا كار ميكند، چقدر ذهن خلاق فعاليت ميكند؛ اينها را انسان ميداند. واقعاً هم مقتضاى تكليف ماست كه قدرشناسى و تشكر كنيم. شِكوه و گلايه اى هم كه بعضى از دوستان دارند، به نظر من بجا و بحق است؛ اما آن نكاتى هم كه بنده عرض كردم، بايد مورد توجه باشد.

البته من مطالب زيادى اينجا يادداشت كرده بودم - شايد به قدر يك جزوه - كه به شما دوستان بگويم؛ در آخرش هم چهارده تا توصيه در بخشهاى مختلف يادداشت كرده ام كه ديگر وقت اذان است و من متأسفانه بيشتر از اين نميتوانم ادامه بدهم. حالا اين توصيه ها را ما بايد به آقاى ضرغامى عرض كنيم. از ايشان و از بقيه ى مديران بخشهاى مختلف صدا و سيما، بخصوص همين بخش هنر نمايشى، واقعاً بايد تشكر كنيم. اگر نقش مديران و فعاليت مديران نباشد، مطمئناً كار هنرمندان دشوار يا دشوارتر خواهد شد. ما از همه ى شما تشكر و تقدير ميكنيم؛ منتها اين

را عرض ميكنيم كه ما زمينه ى كار خيلى داريم، ظرفيت كار خيلى داريم. سى و سه هزار ساعت اثر نمايشى در طول سال كه ايشان آمار دادند، در حالى كه در بخش سريال مثلاً شصت و چند درصدش توليد داخل است، در بخش فيلم حدود چهل درصد گفتند توليد داخل است، اين خيلى رقم بالائى است؛ اين نشان دهنده ى وجود ظرفيتهاى عجيبى در كشور است. خيلى از كشورهاى دنيا اين ظرفيتها را ندارند، جز تعداد معدودى كشورهاى معروف دنيا. در واقع آنتنهاى كشورهاى مختلف را چند تا كشور معدود اداره ميكنند؛ عمدتاً هم آمريكا و هاليوود. ما اين همه امكانات داريم، اين همه نيروى انسانىِ خوب، اين همه امكانات سخت افزارى، و بعد امكان عظيم نرم افزارى؛ اين تاريخ پرحادثه. بنابراين ما براى كار كردن، خيلى امكان داريم.

شماها خيلى زحمت كشيديد، واقعاً هم آثار خوبى خروجىِ اين زحمات شماست؛ اما بين آنچه انجام گرفته و آنچه با اين ظرفيت عظيم ميتواند انجام بگيرد، باز هم فاصله زياد است. بنده توقعم خيلى زياد است. من توى اين زمينه ها - نه فقط در مقام مخاطبه ى با شما - با خيلى از مسئولين گوناگون ديگر هم كه مواجه ميشوم، يك پرتوقعى هائى دارم. به نظر خودم اين پرتوقعى ها منطقى است؛ به هيچ وجه غير منطقى نيست. همين كه شما اين همه داريد كار ميكنيد، نشان دهنده ى اين است كه آنچه ما توقع داريم، تخيل نيست، خيالات نيست؛ عملى است. ما كه اين امكانات را نداشتيم؛ اين همه كار، اين همه آثار هنرى، اين همه آثار نمايشىِ برجسته و ممتاز، اين تعداد هنرپيشه ى حقيقتاً باارزش. بعضى از هنرپيشه هاى ما انصافاً در رديف يك قرار

دارند؛ همه فن حريف، همه جا به دردبخور. بعضى از كارگردانى ها برجسته و ممتاز است. حالا بنده در اين زمينه ها صاحب نظر نيستم و نميتوانم به عنوان يك صاحب نظر اظهار نظر كنم، اما به عنوان يك مستمع كه انسان نگاه ميكند، اثر هنر را و كار هنرىِ برجسته را ميفهمد. بنابراين زياد ميشود كار كرد و شما هم ان شاءاللَّه بايد تلاش كنيد.

در زمينه ى فيلمهاى تاريخى، يك چيزى كه هميشه ذهن من را مشغول ميكند و گاهى هم تذكر داده ام، اين است كه زبان اين فيلمها را يك زبان رساتر قرار دهيد؛ اين خيلى چيز مطلوبى نيست. اين فيلمهائى كه تاريخى است، مال گذشته ى تاريخ است، آدم مى بيند زبان فيلم - ديالوگها - زبان كتابىِ به اصطلاح باستانى اما غلط است؛ كه آدمى كه اهل اين چيزهاست، نگاه ميكند مى بيند مثلاً فيلمنامه نويس خواسته زبانى مثل زبان سعدى يا زبان بيهقى يا زبان آنجورى به كار ببرد، اما نتوانسته؛ يك چيز غلطى از آب درآمده، كه هم براى مستمع قابل فهم و دلنشين نيست، هم براى صاحب نظر و مطلع يك چيز بدى است. آدم نگاه ميكند مى بيند زبان، زبان غلطى است؛ اين چه لزومى دارد؟ ميگويند ما ميخواهيم با اين زبان، فضاى باستانى را منعكس كنيم. نه، هيچ لزومى ندارد؛ فضاى باستانى را جور ديگر هم ميشود منعكس كرد. هيچ اشكالى ندارد كه شما با همين زبان معمولىِ متعارف خودمان، همين زبانى كه در همه ى فيلمها وجود دارد - زبان امروز - مثلاً گفتگوى خواجه نظام الملك يا فلان شخصيت تاريخى يا شاه عباس را بياوريد؛ اين مطلقاً صدمه اى به فيلم نميزند، بلكه عكسش اينجور است كه صدمه ميزند.

حالا از اين قبيل

تذكرات هست. البته عمده ى حرف ما توى اين زمينه ها با آقاى ضرغامى است. دست ما به شماها كه نميرسد، اما دستمان به آقاى ضرغامى ميرسد! ايشان خيلى بايد تلاش كنند. همين طور كه من در حكم ايشان هم ذكر كردم، در زمينه ى كار صدا و سيما بايد اعتلاى كار مشاهده شود و بخصوص در بخش اثرهاى دراماتيك و هنرهاى نمايشى بايد خيلى تلاش بشود، خيلى كار بشود تا ان شاءاللَّه بتوانيد از عهده ى دست و پنجه نرم كردن با اين رقباى بى انصافى كه در مقابل شما هستند، بربيائيد. حرفها و توصيه هاى ما هم ماند؛ ان شاءاللَّه يك وقت ديگر باز قرار بگذاريم. ان شاءاللَّه خداوند همه ى شما را موفق بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار مسئولان نظام در روز عيد مبعث

بيانات در ديدار مسئولان نظام در روز عيد مبعث 27 رجب 1431 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تبريك عرض ميكنيم اين عيد بزرگ را به همه ى شما برادران و خواهران عزيز، مسئولين كشور، ميهمانان عزيزمان - سفراى كشورهاى اسلامى - كه در جلسه حضور دارند، و همچنين به ملت بزرگ و مؤمن و مخلص ايران، و به همه ى مسلمانان عالم، و به همه ى آزادگان جهان.

عيد مبعث از اين جهت بزرگترينِ خاطره هاى تاريخىِ ماندگار است كه يك مقطع فوق العاده حساسى را در تاريخ بشر به وجود آورده است و بر بشريت يك مسير و راهى را عرضه كرده است كه اگر آحاد بشر در اين راه حركت كنند، همه ى خواسته هاى فطرى و طبيعى و مطلوبهاى تاريخى طبيعى بشريت برآورده خواهد شد. در طول تاريخ كه نگاه كنيد، بشريت از نبود عدالت ميناليده است. يعنى عدالت، خواسته ى بزرگ همه ى آحاد بشر در طول تاريخ است. امروز اگر

كسى پرچم عدالت را به دست بگيرد، در حقيقت يك خواسته ى تاريخىِ طولانىِ طبيعىِ فطرىِ انسان را مطرح كرده است. آئين اسلام، حركت اسلام، بعثت نبى مكرم، در وهله ى اول و جزو فهرست اولين هدفها، به دنبال عدالت است؛ مثل همه ى پيغمبران ديگر.

يك خواسته ى مهمِ بزرگِ اساسىِ ديگرِ بشر، صلح و امينت و آرامش است. انسانها براى زندگى، براى پرورش فكر، براى پيشرفت عمل، براى آسايش روان، احتياج دارند به آرامش، به محيط و فضاى امن و آرام؛ چه در درون خودشان، چه در محيط خانواده، چه در محيط جامعه، چه در محيط بين الملل. آرامش و امنيت و سلامت و صلح، يكى از خواسته هاى اساسى بشر است. اسلام پيام آور امنيت و صلح و سلامت است. اينكه ما به تبع قرآن و با تعليم قرآن ميگوئيم اسلام دين فطرت است، يعنى اين. آن راهى را كه اسلام در مقابل بشر ميگذارد، راه فطرت است؛ راه برآوردن نيازهاى فطرى انسان است. با اين جامعيت، با اين دقت، با اين اهتمام، بعثت پيغمبر اكرم از سوى پروردگار عالم به وجود آمد و فلاح بشريت را به او وعده و مژده داد؛ «بشيرا و نذيرا».(1) بشارت، در درجه ى اول، بشارت به همين زندگى آرام، زندگى همراه با عدالت، زندگى متناسب با ساخت بشر است. البته دنبال اين هم، بشارت ثواب الهى است كه مربوط به زندگى دائم انسان است. لذا بعثت پيغمبر در واقع بعثت رحمت است. با اين بعثت، رحمت الهى شامل حال بندگان خدا شد؛ اين راه، جلوى انسانها باز شد؛ عدالت را مطرح كرد، امنيت و سلامت را مطرح كرد؛ «قد جائكم من اللَّه نور

و كتاب مبين. يهدى به اللَّه من اتّبع رضوانه سبل السّلام و يخرجهم من الظّلمات الى النّور».(2) با اين دستورها، با اين تعاليم، پيغمبر اكرم راه هاى سلامت را، راه هاى امنيت را به انسانها نشان داد. اين سبل سلام - راه هاى امان، راه هاى آرامش، راه هاى امنيت - مربوط به همه ى محيطهائى است كه براى انسان اهميت دارد؛ از محيط درونىِ قلبى انسان بگيريد تا محيط جامعه، محيط خانواده، محيط كسب و كار، محيط زندگى جمعى، تا محيط بين المللى. اين آن چيزى است كه اسلام به دنبال آن است.

آنچه كه در اسلام به عنوان هدف دشمنى معرفى شده است، دقيقاً عبارت است از آن نقاطى كه با اين خطوط اصلى زندگى بشر در معارضه هستند. كسانى كه با عدالت مخالفند، كسانى كه با صلح و امنيت و آرامش مخالفند، كسانى كه با صفا و روح مصفا و متعالى انسانى مخالفند، اينها نقطه ى مقابل دعوت پيغمبرند. براى عدالت است كه خداى متعال جهاد را بر مسلمانان واجب كرده است. مخصوص اسلام هم نيست؛ جهاد در همه ى اديان الهى وجود داشته است. آن كسانى مقابل دعوتند كه با آسايش مردم، با آرامش مردم، با آسايش جامعه، با تعالى جامعه مخالفت و معارضه ميكنند و دشمن منافع انسانها هستند؛ اين همان نقطه اى است كه اسلام آن را هدف قرار ميدهد. از اول بعثت هم نبى مكرم اسلام، با آياتى كه وحى الهى به اوست، نقاط روشنى را مشخص كرده است.

در همين سوره ى مباركه ى «اقرأ» كه آيات اول آن ظاهراً اولين آياتى است كه بر پيغمبر نازل شده است - آيات بعدى با فاصله نازل شده است، ولى مربوط

به همان اوائل بعثت است - ميفرمايد: «كلّا لئن لم ينته لنسفعا بالنّاصية. ناصية كاذبة خاطئة. فليدع ناديه. سندع الزّبانية».(3) آن كسانى كه در مقابل دعوت رحمت، دعوت عزت، دعوت آرامش و امنيت ايستاده اند، در اولين سوره ى قرآن مورد تهديد قرار ميگيرند.

يا در سوره ى مباركه ى «مدّثّر» كه آن هم جزو اولين سوره هائى است كه بر پيغمبر نازل شده است، بر روى عنصر معارض با زندگى مردم تكيه ميشود: «ذرنى و من خلقت وحيدا. و جعلت له مالا ممدودا. و بنين شهودا. و مهّدت له تمهيدا. ثمّ يطمع ان ازيد. كلّا انّه كان لأياتنا عنيدا. سأرهقه صعودا».(4) در مقابل آن كسى كه معارض با پيغمبر است، آن كسى كه معارض با منافع جامعه ى انسانهاست، آن كسى كه معارض راه حق است، اشاره ميشود به ايستادگى اين حركت عظيم و اين معارضه. لذا در اسلام مبارزه هست، جهاد هست؛ منتها اين جهاد، جنگ در مقابل معارضان با آرامش زندگى بشر، معارضان با عدالت، معارضان با سعادت بشر است. لذا قرآن كريم و سيره ى پيغمبر را كه ملاحظه كنيد، مى بينيد از همان روزى كه حكومت اسلامى تشكيل شد، كسانى بودند غير مسلمان، در زير سايه ى پيغمبر، زندگى امن و امانى داشتند. يهوديانى كه در مدينه بودند، پيغمبر با اينها قرارداد بست تا زندگى آرامى را در كنار پيغمبر بگذرانند؛ منتها توطئه كردند، معارضه كردند، خيانت كردند، از پشت خنجر فرو كردند؛ لذا پيغمبر در مقابل اينها ايستاد. اگر يهود مدينه معارضه نميكردند، دشمنى نميكردند، خيانت نميكردند، شايد پيغمبر هرگز به آنها تعرضى هم نميكرد. بنابراين دعوت اسلامى، دعوت معنوى است؛ دعوت با استدلال است؛ دعوت به معناى عرضه ى

زندگى روشن و سعادت آميز براى بشر است.

معارضينى در مقابل پيدا ميشوند؛ اسلام اين معارضين را از سر راه برميدارد. اسلام منفعل عمل نميكند. اگر معارضى وجود داشته باشد كه معارض سعادت انسان است، معارض دعوت حق است، اسلام با اين معارض پنجه در مى افكند و در مقابل او ايستادگى ميكند. اين را مقايسه كنيد با آنچه كه قدرتهاى متجاوز عالم در طول تاريخ عمل كرده اند، امروز هم عمل ميكنند؛ جنگ ميكنند براى توسعه ى قدرت، جنگ ميكنند براى توسعه ى بى عدالتى.

امروز شما در دنيا نگاه كنيد؛ قدرتهاى مسلط و مستكبر عالم تسليحات درست ميكنند، براى تهديد بشريت، نه براى گسترش عدالت؛ براى گسترش بى عدالتى، نه براى دادن امنيت به بشر؛ بلكه براى سلب امنيت از كسانى كه تسليم آنها نباشند. امروز مسئله در دنيا اين است.

اينكه ما جاهليت مستقرِ امروز دنيا را جاهليت مدرن ميناميم، به خاطر همين است. دوران جاهليت پايان نيافته است. جاهليت يعنى مقابله ى با حق، مقابله ى با توحيد، مقابله ى با حقوق انسان، مقابله ى با راهى كه خدا براى انسانها در جهت سعادت گشوده است. اين جاهليت، امروز هم هست؛ با شكل مدرن، با استفاده ى از دانش، با استفاده ى از فناورى هاى پيشرفته، با استفاده ى از سلاح هسته اى، با استفاده ى از انواع تسليحات براى پر كردن كيسه ى صاحبان صنعتهاى مخرب و منهدم كننده ى زندگى بشر. داستان تسليحات و هزينه هاى نظامى، امروز در دنيا يكى از داستانهاى غم انگيز بشريت است. امروز در دنيا كارخانه هاى اسلحه سازى انواع سلاحها را ميسازند، براى اينكه اين سلاحها فروش برود. در دنيا جنگ ايجاد ميكنند، انسانها را به جان هم مى اندازند، دولتها را در مقابل هم قرار ميدهند،

ايجاد تهديد ميكنند تا بتوانند فكر خائنانه و طمع خباثت آلود خودشان را تأمين و اشباع و ارضاء كنند.

لذا تا وقتى كه ابرقدرتها سلسله جنبان مسائل جهانى هستند، جنگ در دنيا تمام نميشود. جنگ براى آنها داراى منافع مادى است. اين جنگ، جنگ در راه عدالت نيست. دروغ ميگويند آمريكائى ها و ديگران كه ميگويند ما جنگ ميكنيم براى اينكه امنيت بدهيم؛ نه، درست عكس اين است. هر جا حضور نظامى و حركت نظامى دارند، موجب ناامنى و موجب بى عدالتى و موجب سخت كردن زندگى براى انسانها هستند. از وقتى كه اين ابزارهاى مدرن در دنيا به وجود آمده است، انسانها دچار فشارند. در طول چهل و پنج سال - يعنى از بعد از جنگ جهانى دوم تا سال 1990 مسيحى - كه به اصطلاح دوران «جنگ سرد» ناميده ميشود، در گزارشهاى رسمىِ بين المللى آمده است كه فقط سه هفته در دنيا جنگ وجود نداشته است! در تمام اين چهل و پنج سال، در گوشه و كنار دنيا جنگهائى وجود داشته است. اين جنگها را كى به وجود مى آورد؟ همان كسانى كه تسليحات را توليد ميكنند. هزينه هاى نظامى قدرتهاى بزرگ، امروز يكى از سرسام آورترين هزينه هاست. طبق آمارهاى خودشان، در همين سال گذشته ى مسيحى، دولت آمريكا بيش از ششصد ميليارد دلار صرف هزينه هاى نظامى كرده است! اين هزينه هاى نظامى را ما امروز در همسايگى خودمان داريم مشاهده ميكنيم. اين هزينه ها صرف افغانستان ميشود، براى سركوب ملت مسلمان افغانستان؛ صرف عراق ميشود، براى در قبضه نگهداشتن ملت عراق؛ صرف كمك به رژيم خبيث صهيونيستى ميشود، براى ملتهب نگهداشتن هميشگى خاورميانه. امروز جهت قدرتهاى فاسد اين است. اسلام با اينها

مبارزه ميكند، با اينها مخالفت ميكند.

آنهائى كه صرفه و صلاحشان در اين است كه ملتهاى مسلمان و دولتهاى مسلمان با يكديگر بجنگند، از يكديگر متنفر باشند، از يكديگر بترسند، يكديگر را تهديد به حساب بياورند، اينها همان كسانى هستند كه دوام قدرت استكبارى و استعمارى شان به اين وابسته است كه در دنيا جنگ باشد؛ جنگ براى آنها وسيله ى غارتگرى هاى آنهاست. اين همه انسانها نابود بشوند، اين همه اموال ملتها صرف خريد تسليحات بشود، صرف توليد تسليحات گران قيمت بشود، براى چه؟ براى اينكه صاحبان كمپانى هاى بزرگ پول بيشترى به دست بياورند، لذت بيشترى از زندگى شان ببرند. اين همان نظام طاغوتىِ جاهلانه ى خطرناك بشريت است كه متأسفانه بر زندگى انسانهاى دور از جاده ى توحيد حاكم است.

قطعاً اين روش باقى نميماند؛ چون خلاف حق است، چون باطل است، ازبين رفتنى است؛ «جاء الحقّ و زهق الباطل انّ الباطل كان زهوقا».(5) باطل يعنى آن چيزى كه برخلاف سنت الهى در آفرينش است؛ اين از بين رفتنى است، اين زائل شدنى است، اين ماندنى نيست. و نشانه هاى اين زوال را هم امروز انسان مشاهده ميكند. انسان به وضع بين المللى كه نگاه ميكند، نشانه هاى اين زوال را مى بيند.

وضع دنيا عوض شده است؛ ملتها بيدار شده اند؛ خوشبختانه اين بيدارى در ملتهاى مسلمان بيشتر است؛ ملتهاى مسلمان، حكومتهاى مسلمان، اهميت اسلام و عظمت اسلام و عظمت اين تكيه گاه مورد اعتماد و قابل اطمينان را دارند درك ميكنند. امروز بيدارى اسلامى در دنياى اسلام موجب شده است كه قدرتها ديگر آن توانائى گذشته را نداشته باشند. وضع آمريكا امروز با گذشته فرق كرده است. قدرتهاى بعد از آمريكا هم وضعشان همين جور است؛

معلوم است. ملتهاى مسلمان بايد راه توحيد را مغتنم بشمرند و وعده ى الهى را صادق بدانند. امروز سعادت مسلمانها در اين است كه بر محور اسلام با يكديگر متحد شوند.

البته دشمنى هست و خواهد بود. هر جا بيدارى بيشتر باشد، دشمنان بشريت احساس خطر بيشترى ميكنند؛ لذا دشمنى بيشترى ميكنند. ما معناى دشمنى هائى را كه امروز با جمهورى اسلامى ميشود، خوب ميدانيم، خوب ميشناسيم و علت اين دشمنى ها را ميدانيم: چون جمهورى اسلامى پرچم بيدارى ملتهاى مسلمان را در دست گرفته است. چون جمهورى اسلامى ملتها و دولتها را به اتحاد و عزت دعوت ميكند و ميگويد ملتها و دولتها در سايه ى اسلام عزت خودشان را قدر بدانند. دشمنى به خاطر اين است؛ اين را ما ميدانيم. ما ميدانيم كه اين دشمنى ها ناكام خواهد شد؛ همچنان كه تا امروز ناكام بوده است. سى و يك سال است كه عليه جمهورى اسلامى تلاش ميكنند، و سى و يك سال است كه به فضل پروردگار جمهورى اسلامى روزبه روز ريشه دارتر و قوى تر ميشود. اين روند همچنان ادامه خواهد داشت. دشمنى هرچه ادامه پيدا كند، مردم ما، مردم مسلمان، عقبه هاى مردمى در دنياى اسلام، بيشتر خود را باز خواهند يافت؛ بيشتر قدر خود را خواهند شناخت.

اميدواريم كه خداوند متعال به همه ى دولتهاى اسلامى و به همه ى ملتهاى اسلامى كمك كند كه به خودشان اعتماد كنند، به خودشان تكيه كنند، از قدرتهاى مستكبر نترسند؛ بدانند كه اين قدرتها نيرويشان رو به زوال است؛ نيروى جعلى و باطل است، و اين باطل باقى ماندنى نيست؛ آنچه كه ميماند، آن چيزى است كه به سود بشريت است، به سود انسانهاست؛ «و

امّا ما ينفع النّاس فيمكث فى الأرض».(6)

اميدواريم خداوند متعال به بركت بعثت نبوى، همه ى ما را به طريق اسلام و به راه هاى اسلام بيشتر نزديك كند؛ دلهاى ما را با احكام الهى و با معارف الهى، بيشتر آشنا كند؛ دلهاى ملتهاى مسلمان را به يكديگر نزديك كند؛ دستهاى دولتهاى مسلمان را در دست يكديگر گره بزند تا امت اسلامى ان شاءاللَّه بتواند قدرت خود و عزت خود و آبروى از دست رفته ى خود را باز يابد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) بقره: 119

2) مائده: 15 و 16

3) علق: 15 - 18

4) مدثر: 11 - 17

5) اسراء: 81

6) رعد: 17

بيانات در ديدار اعضاي نمايندگى رهبرى در دانشگاه ها

بيانات در ديدار اعضاي نمايندگى رهبرى در دانشگاه ها 28 رجب 1431 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلى خوشامديد برادران و خواهران عزيز! همين طور كه فرمودند، زيارت شما دوستان مدتى تأخير شده. خدا را شاكريم و از جناب آقاى محمديان هم خيلى متشكريم كه ترتيب دادند، بحمداللَّه اين ملاقات حاصل شد.

وجود مجموعه ى روحانى در دانشگاه ها، بسيار مسئله ى مهمى است. مثل ديگر مسائل مهم، ما به اين پديده عادت كرده ايم و اهميت آن را درست تقويم و برآورد نميكنيم. شما ملاحظه كنيد كه بناى دانشگاه در كشور چگونه بوده؛ جهتى كه از آغاز براى دانشگاه ترسيم شده بوده است، چگونه بوده؛ نوع دروسى كه از جنبه ى ارزشى و جهتگيرى هاى فكرى يك معناى خاصى دارند، چگونه تنظيم شده؛ بعد مقايسه كنيد دوران پيش از انقلاب را با وضعيتى كه امروز به بركت انقلاب اسلامى و به بركت اسلام در دانشگاه هاى ما از لحاظ حضور روحانيون، فضلا، اهل معرفت و اهل معنا وجود دارد و انسى كه اينها با استاد

و دانشجو دارند؛ آن وقت مى بينيد چقدر حضور روحانيون معظم و فضلاى محترم در ميان دانشجويان و در محيط دانشگاه اهميت دارد.

وقتى كه اين اهميت را ملاحظه كرديم، اولين اثرى كه بايد ايجاد كند، اين است كه خود ما - يعنى من و شما - كه مرتبط با دانشگاه هستيم، اين وضع را مغتنم بشمريم، قدر اين وضعيت را بدانيم و اين نعمت بزرگ را به معناى حقيقى كلمه شكرگزارى كنيم. شكر، شناختن نعمت، از خدا دانستن نعمت و به كار بردن نعمت در آن جائى است كه خدا خواسته است؛ اين معناى عملى و كامل شكر است. اين نعمت را شكر كنيد؛ كه در اين صورت، فهرستى از وظائف و مسئوليتها و تذكرات را متوجه ما ميكند.

من براى همين قسمتِ مقايسه عرض بكنم: قبل از انقلاب، بعضى از روحانيون، از جمله بنده ى حقير با دانشجوها ارتباطاتى داشتيم. اين ارتباطات، ارتباطات سازمانى نبود، ارتباطات تشكيلاتى نبود، ارتباطات در مسائل مبارزاتىِ تند نبود؛ ارتباط فكرى و تبيينى بود؛ يعنى جلساتى داشته باشيم كه دانشجوها در آنجا شركت كنند، يا ما احياناً در جلسه اى از جلسات دانشجوئى در دانشگاه شركت كنيم. در آن اوقات، بنده در مشهد جلسه اى داشتم كه بين نماز مغرب و عشاء برگزار ميشد. پاى تخته مى ايستادم و به قدر بيست دقيقه يا نيم ساعت صحبت ميكردم. مستمعين هم نود درصد جوان بودند؛ جوانها هم غالباً دانشجو و بعضاً دبيرستانى. يك شب مرحوم شهيد باهنر (رحمة اللَّه عليه) مشهد بود، با من آمد مسجد ما. وضعيت را كه ديد، شگفت زده شد. حالا آقاى باهنر كسى بود كه در تهران با مجامع جوان

و دانشجوئى هم مرتبط بود. ايشان گفت كه من به عمرم اينقدر جمعيت دانشجوئى و جوان در يك مسجد نديده ام. حالا توى مسجد ما مگر چقدر جوان بود؟ حداكثر مثلاً سيصد و چهل پنجاه نفر. در عين حال براى يك روحانىِ روشنفكرِ مرتبط با جوانها، مثل آقاى باهنر، كه خودش هم دانشگاهى بود و دوره هاى دانشگاهى را ديده بود و محيطهاى دانشجوئى را ميشناخت و از فعاليتهاى مذهبىِ به روز و متجددانه هم مطلع بود، جمع شدن حدود سيصد يا سيصد و پنجاه نفر جوان - كه شايد از اين تعداد، مثلاً دويست نفرش دانشجو بودند - چيز عجيبى بود و ايشان را دهشت زده و تعجب زده كرده بود: دويست تا دانشجو يك جا جمع بشوند و يك روحانى برايشان صحبت كند؟!

حالا اين را مقايسه كنيد با وضعيتى كه امروز شما توى دانشگاه داريد. دسترسى روحانى فاضل جوان - مثل شما - به محيط دانشگاهى، به دانشجو، به استاد؛ اين را مقايسه كنيد، ببينيد چه فرصت عظيم و گرانبهائى است. اين فرصت را بايد نگه داريد، اين فرصت را بايد خيلى مغتنم بشمريد؛ نكته ى اصلى اين است.

اهميت اين حادثه و پديده از اينجا هم فهميده ميشود كه انگشت اشاره ى بسيارى از بدخواهى ها و تبليغات سوء، اتفاقاً به سمت همين محيط دانشگاه است. مى بينيد توى اين تبليغاتى كه ميشود، يكى از چيزهائى كه رويش فشار مى آورند، مسئله ى اسلامى كردن دانشگاه هاست، كه چرا جمهورى اسلامى ميخواهد دانشگاه ها اسلامى بشود؛ كه يكى از مظاهر اسلامى شدنش همين است.

نكته ى دوم در مورد وضع دانشگاه هاى ما و دانشجويان ما و اساتيد ماست. من كاملاً موافقم با آنچه كه جناب

آقاى محمديان در مورد تفكر دانشجويان و جهتگيرى و رويكرد فكرى و عقلانى دانشجويانِ امروز بيان كردند. بعضى فقط روى نقاط منفى نگاه ميكنند؛ گاهى هم كه ما از دانشگاه و دانشجو و جوان تعريف ميكنيم، به خودشان ميگويند كه لابد اينها از فلان مفسده و فلان اشكالى كه وجود دارد، خبر ندارند؛ نه، اين مسئله ى بى خبرى نيست؛ ما از بخشهاى منفى و از قسمتهاى تاريك خيلى هم بى خبر نيستيم؛ ليكن طبيعت كار را بايد نگاه كرد؛ طبيعت جوان، آن هم دانشجو، آن هم در يك محيط جمعى، آن هم در معرض تبليغات عجيبى كه امروز وجود دارد؛ اغواگرى هائى كه وجود دارد، تأثيرگذارى هائى كه روى فكر جوان فهميده ى دانشجوى ما وجود دارد. با توجه به اينها، شما نگاه كنيد به واقعيتهاى درخشانى كه در محيط دانشجوئى از لحاظ دينى هست؛ انسان ميفهمد كه خيلى مهم است. همين مواردى كه بيان كردند - اين اعتكافها، اين نماز جماعت ها، اين حضورهاى فعال در مواقع حساس و در مراكز حساس، اين اردوهاى جهادى، اين فعاليتهاى سازندگى - اينها خيلى مهم است.

جوان دانشجوى ما انصافاً امروز بى نظير است؛ اساتيد ما هم همين جور. اين همه استاد مؤمن، متدين، فعال، علاقه مند به سرنوشت دينى و اسلامىِ كشور و ملت، در كشور ما نه فقط هيچ وقت وجود خارجى نداشته است، بلكه در مخيله ى كسى هم نگنجيده است؛ كمااينكه امروز هم در دنيا چنين چيزى وجود ندارد. محيط دانشگاه هاى ما يك چنين محيطى است؛ محيط دين است، محيط اسلام است. البته نه اينكه ما به اين اندازه قانع باشيم؛ نه، بحث قانع بودن نيست؛ اما انسان نميتواند عميقاً راضى و

خشنود نباشد. اين، نعمت بزرگ خداست. پس اينها واقعيات است. محيط دانشگاه يك محيطى است حقيقتاً مساعد، حقيقتاً مناسب؛ و با انتظاراتى كه از اين محيط وجود دارد، حقيقتاً برجسته از لحاظ دينى.

بايد انتظارات را در نظر گرفت. توقع از هر محيطى، به يك كيفيتى است. توقعى كه انسان از محيط دانشجوئى دارد، با توقعى كه از محيط طلبگى دارد، فرق ميكند. اقتضائاتى كه در اينجا هست، عواملى كه روى اينجا كار ميكند، عوامل تاريخى اى كه روى اينها كار كرده، اينها همه بايد مورد ملاحظه قرار بگيرد تا انسان بتواند يك ارزيابى درستى داشته باشد. پس محيط دانشجوئى هم محيط خيلى خوبى است؛ لذا بايد از اين استفاده كرد. آنچه كه به نظر بنده در درجه ى اول اهميت قرار دارد، فكر و دل مخاطبان شماست؛ اولاً فكر، ثانياً دل. فكر به معناى اين است كه بايستى بنيه ى اعتقادى اين جوان را تقويت كنيد. جوان در معرض تحويل و تحول است، در معرض تغيير است. مؤثرات، امروز حجم خيلى زيادى در دنيا دارد. بنيه ى فكرى جوان را بايد جورى تقويت كنيد كه نه فقط متأثر از عوامل سلبى و معارض و معاند نشود، بلكه بتواند بر روى محيط خود اثر هم بگذارد؛ بايد بتواند نورافشانى كند، محيط خودش را با مبانى و معارف اسلامى آشنا كند، در اين راه پيشقدم باشد، نيروى پيشرو باشد. از لحاظ فكرى بايست يك چنين حالتى پيدا كند.

از لحاظ قلبى كه ذكر ميكنيم، به خاطر اين است كه براى عروج انسان، بلكه براى ثبات انسان در صراط مستقيم، حقيقتاً فكر به تنهائى كافى نيست. علاوه ى بر جنبه ى اعتقادى، جنبه ى

قلبى و روحى لازم است؛ حالت طوع لازم است، حالت خشوع لازم است، حالت ذكر و توجه به خدا براى انسان ضرورى است. اگر اين بود، خيلى از كمبودها را جبران خواهد كرد. اگر اين نبود، قدرت فكرى و قدرت استدلال و احتجاج، در بسيارى از مواقع به كمك انسان نخواهد آمد و كمكى به انسان نخواهد كرد. با نصيحت، با موعظه ى حسنه، با رفتار خوب، بايد دل جوان را نرم كرد؛ او را به خشوع و توسل و توجه و تذكر آشنا كرد؛ نماز را براى او درست تبيين كرد؛ ذكر الهى را براى او درست تبيين كرد. اين ميشود پشتوانه ى آن فكر. اگر اين شد، آن وقت آن استقامت فكرى ديگر بى زوال خواهد بود. در ميدان عمل، اين لينت قلب، اين توجه و تذكر، به درد انسان ميخورد؛ اوست كه انسان را محكم نگه ميدارد؛ اين چيز لازمى است. اين دو چيز را بايد در جوان تقويت كرد.

بايد كلاس معارف بگذاريد؛ معارف متقن با زبان روز، متناسب با فكر دانشجو، متناسب با ادبيات دانشجو بايستى ارائه بدهيد؛ اينها كارهاى لازم و اجتناب ناپذيرى است. به لسان قوم حرف زدن، يك مصداقش اينجاست. با زبان دانشجو بايد حرف زد. با ادبياتى كه براى دانشجو قابل فهم است، بايد حرف زد. اى بسا ادبياتى است كه در يك محيطى كارساز است، كارآمد است، اما در محيط ديگرى كارآمد نيست. اين درست مثل اختلاف لغت ميماند. واقعاً اختلاف در ادبيات، مثل اختلاف در لغت است؛ مثل اين است كه انسان در يك محيط فارسى زبان بيايد مثلاً گجراتى حرف بزند؛ هيچ كس چيزى نخواهد فهميد. اگر چنانچه

انسان با ادبيات محيط جوان و محيط دانشجوئى آشنا نباشد، از اين ادبيات استفاده نكند، راه ارتباط فكرى بسته خواهد شد و تأثيرگذارى كم خواهد شد. پس به لسان قوم بودن خيلى لازم است.

در بخش موعظه ى حسنه - كه حالا من تعبير «تربيت» را به كار نميبرم، چون تربيت يك معناى اعمّى دارد - به نظر من علاوه ى بر مسئله ى زبان، مسئله ى رفتار لازم است. همين «كونوا دعاة النّاس بغير السنتكم»(1) كه گفته شده، اينجاست. چيزى كه دلها را نرم ميكند، بلكه عنادها را به زانو در مى آورد، آدمهاى معاند را به زانو در مى آورد، رفتار درست است، رفتار خوب است. البته رفتار خوب، شامل اخلاق خوب، تواضع، صداقت در گفتار، صداقت در موضعگيرى، صراحت در بيان حقيقت و بلندنظرى نسبت به امور مادى و دنيوى ميشود؛ اين چيزهائى كه نشان دهنده ى خلوص در عمل است؛ كه اگر به توفيق پروردگار ماها واقعاً خلوص در عمل داشته باشيم، طبعاً در رفتار و گفتارمان خودش را نشان ميدهد. بنابراين نقطه ى اساسى مهمِ دوم، بهترين راهش همين است: اولاً لسان موعظه و نصيحت - برادرانه، و در مواردى پدرانه و مشفقانه - ثانياً رفتار و عمل.

يكى از چيزهائى كه به نظر من به شما كمك ميكند، اين چيزى است كه در مورد نبى مكرم، اميرالمؤمنين فرمود: «طبيب دوّار بطبّه قد احكم مراهمه و احمى مواسمه».(2) نبايد پشت ميز و توى اتاق حبس شد. شكل ادارى پيدا كردنِ ما مجموعه ى روحانى و مجموعه ى آخوند، به نفع ما نيست. هر مسئوليتى هم در هر جا داريم، اين حالت طلبگى خودمان، حالت آخوندى خودمان، حالت روحانى خودمان را -

كه انس با مردم، رفتن ميان مردم، گفتن به زبان مردم، شنيدن درددل مردم است - بايد از دست ندهيم.

البته ما هر دو جورش را در بين روحانيون ديده ايم. كسانى بوده اند كه هيچ سمت رسمى و ادارى و اينها هم نداشتند، در عين حال رفتارشان با مردمى كه با آنها مواجه بودند، مثل رفتار يك آدم ادارى، خشك، بى انعطاف، بى توجه، بى محبت و بى لبخند بوده است. عكسش را هم ديده ايم. كسانى هم بوده اند كه مسئوليتهاى ادارى داشتند، اما در همان گوشه اى و ضلعى كه با مردم تماس پيدا ميكردند، رفتار محبت آميز، رفتار پدرانه، رفتار مشفقانه و دلسوزانه با مردم داشتند؛ اين خوب است، اين درست است. پس اين هم يك مسئله است؛ يعنى حبس نشدن مجموعه در قالبهاى سازمانى. نه اينكه من با سازماندهى مخالف باشم؛ نه، بدون سازماندهى، بدون تشكيلات، مديريت امكان ندارد و كار هم پيش نميرود. نخير، بنده معتقد به نظم سازمانى هستم؛ اما معتقدم كه اين نظم سازمانى نبايد ما را از هويت خودمان خارج كند. ما در همه صورت روحانى هستيم. بايستى با همان منش روحانى، به شكل روحانى اى كه در عالم شيعه وجود دارد، مشى كنيم. البته اين حالت در مذاهب و اديان ديگر هم بكلى منتفى نيست؛ يك جاهائى وجود دارد، براى آنها خيلى هم خوب است؛ اما حالا در بين شيعه يك سنتى است. اين حالتى كه در بين روحانيت شيعه وجود داشته - اينكه با مردم مأنوس است، از مردم مرتزق است، نسبت به مردم مشفق است، دردهاى مردم دردهاى اوست - اين را بايد حفظ كنيد؛ اين چيز خيلى مهمى است.

خوب، اشاره كردند به

كارهائى كه انجام گرفته است. اين كارها بسيار خوب است. توصيه ى ديگر من هم اين است - البته اين توصيه به مجموعه ى مديريتى شماست - كه هرچه ممكن است، فعاليتها را به نفع بخش صف، در مقابل ستاد، تعديل و تنظيم كنند؛ يعنى بيشتر به صف بپردازند تا به ستاد؛ به نيروى داخل ميدان بپردازند. نيروى ستاد براى طراحى و تنظيم فكر و ايجاد خطمشى هاى ميان مدت و بلندمدت و اين چيزهاست. در همين حد بايستى ستاد را حفظ كرد. اگر نيروى ستادى توسعه پيدا كند، مشكلات درست خواهد كرد؛ بدنه را سنگين ميكند.

به هر حال كار، كار بسيار مهمى است و مجموعه ى شما بحمداللَّه در طول اين سالهاى متمادى كارهاى خوبى كرده است. اميدواريم كه خداوند متعال كمك كند، باز هم بتوانيد اين تلاش مقدس و اين جهاد را ان شاءاللَّه ادامه دهيد.

البته حوزه هاى علميه در پشتيبانى هاى انسانى و علمى براى اين مجموعه، حقيقتاً وظيفه ى سنگينى دارند. حوزه هاى علميه مسئوليت دارند، كمااينكه دستگاه هاى دولتى هم مسئوليتهاى سنگينى دارند. خوشبختانه در اين دولت زمينه براى شما فراهم است. اين را من با آشنائى و اطلاعى كه از مجموعه هاى تصميم گيرى دارم، عرض ميكنم. توى اين دوره و در اين مجموعه ى دولتى، كار براى شما روان است. در بعضى از دولتها به اين روانى نبوده؛ بعضى ها اصل قضيه را قبول نداشتند، بعضى ها كمكهاى كمى داشتند. اين هم يكى از زمينه هاى شكرگزارى است كه بايستى از اين نعمت استفاده كرد.

اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند متعال همه ى شما را موفق بدارد و تأييد كند و ان شاءاللَّه كارى را كه ميكنيد، مقبول پروردگار و مورد رضاى حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) باشد

و روزبه روز هم كار را با كيفيت بهتر و در سطح بالاترى ان شاءاللَّه ارائه كنيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) مشكاة الانوار، ص 46

2) نهج البلاغه، خطبه ى 108

ديدار اعضاي دفتر رهبري و سپاه حفاظت ولى امر

ديدار اعضاي دفتر رهبري و سپاه حفاظت ولى امر دوم شعبان 1431 مشروح اين سخنان كه راهكاري عملي براي تحقق شعار «همت مضاعف و كار مضاعف» است، از سوي پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت الله خامنه اي، منتشر مي شود: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اولاً خوشامد عرض ميكنيم به همه ى شما برادران، خواهران، خانواده هاى محترم؛ و تبريك عرض ميكنيم اين عيد سعيد و شريف را، بلكه اين اعياد شريفه را كه به تقدير الهى در ماه مبارك شعبان گنجانده شده است. خود ماه شعبان هم عزيزان من! با قطع نظر از اين تولدها و ولادتهاى مبارك، عيد است؛ عيد تقرب و توجه به خداوند و توسل قلبى به ساحت ربوبى؛ فرصت بزرگى است براى نورانى كردن دل و جان انسان و آماده شدن انسان براى ورود در ضيافت ماه مبارك رمضان. با اين چشم نگاه كنيم به ماه شعبان؛ ماه فرصت عبوديت خداوند و فرصت خودسازى.

آن چيزى كه من در اين جمع خواستم عرض بكنم، همين مسئله ى انگيزه هاست. كارهاى خوب، كارهاى بزرگ، فقط با انگيزه هاى ممتاز و از اعماق دل برآمده انجام ميگيرد. كارهاى بزرگ را به صورت دستورى و تشريفاتى و ادارى و اينها نميشود انجام داد. كار مقرراتى و دستورى، در همان حد كار متعارف انجام ميگيرد؛ در صورتى كه كار برجسته و ممتاز، تابع انگيزه است. آن كسى كه از لحاظ كميتِ كار خيلى وقت خود را صرف ميكند و از وقت استراحتِ خودش ميزند،

انگيزه ى بالائى دارد؛ اين يك چيز برجسته اى است. ما چنين روحيه اى را ديده ايم؛ در همين جا هم هست. در طول اين سى سال، بنده در جاهاى مختلف كه بودم - چه در زمان رياست جمهورى، چه قبل از آن در نيروهاى مسلح و جاهاى ديگر - از نزديك كسانى را مشاهده كرده ام كه واقعاً تعطيلى نميشناسند، استراحت نميشناسند؛ مايلند همه ى لحظاتشان را صرف همين كارى كه بر عهده ى آنها محول است، قرار بدهند. البته من همين جا به شما عرض بكنم؛ موافق اينجور كار كردن نيستم. بنده معتقدم كار بايستى جورى برنامه ريزى و تنظيم بشود كه انسان بتواند به خانواده ى خود، به فرزندان خود، به روابط عاطفى بپردازد؛ خودش را له نكند. ولى خوب، بعضى هستند؛ حالا واقعاً يا ظرفيت زيادى دارند، به همه چيز در جاى خود ميپردازند و ظرف كار را لبريز ميكنند، يا اينكه از جاهاى ديگر كم ميگذارند و به كار اضافه ميكنند. اين حجم كار و كميت كار است كه سنگين و بزرگ و فراگير است؛ اين يكى از كارهاى برجسته است؛ اين احتياج به انگيزه دارد. تا انگيزه ى قلبى نباشد، هيچ كس به خاطر دستور و به خاطر حكم و به خاطر مقررات، اينجور كار نميكند. گاهى هيچ كس هم اين حجم كار را نميفهمد. من بارها در جمعهاى ادارى كه اينجا آمدند، گفته ام: شما يك پرونده دستتان است، يك پروژه دستتان است، يك كار دستتان است، ميگوئيد تمامش كنم. وقت ادارى هم تمام ميشود، شما هم خسته هستيد، اما ميگوئيد من اين كار را بايد تمام كنم و بروم. نيم ساعت، يك ساعت، دو ساعت بيشتر از وقت

ميمانيد؛ نه به رئيستان اطلاع ميدهيد، نه اضافه كار ميگيريد، نه كسى ميفهمد؛ اما شما اين كار را انجام داديد؛ اين خيلى ارزش دارد؛ اين در دفتر كرام الكاتبين محفوظ ميماند. كاتبان عمل ما - كه مأموران ساحت ربوبى هستند - اينطور كارهاى اينجورى را بخصوص برجسته ميكنند. خوب، اين يك نوع كار برجسته است.

يك نوع كار برجسته، كارهاى كيفيتى است؛ كار را با كيفيتِ خوب انجام دادن، به شكل عالى تر انجام دادن. انسان ميتواند يك رسيدگى را، يك كار را دو جور انجام بدهد: جور آسانترى هم وجود دارد، اما انسان جور سخت تر را انتخاب ميكند، براى اينكه كيفيت كار را بالا ببرد. اين هم انگيزه ميخواهد، اين هم كار برجسته است.

يك نوع كار، ابتكار و آفرينش كار است؛ پيدا كردن راه هاى نو، شيوه هاى نو، شيوه هاى كارآمدتر؛ چه در كارهاى محدود، چه در كارهاى كلان. فكر لازم دارد، تلاش لازم دارد. بعضى ها ميگويند حالا ولش كن؛ همان كارى كه ديگران ميكنند، ما هم ميكنيم. بعضى ميگويند نه؛ به خودشان ميقبولانند كه كارى مبتكرانه و خلاقانه ارائه بدهند. اينها انگيزه ميخواهد. بدون انگيزه، بدون يك عامل درونى، اينجور كارهاى برجسته، چه از لحاظ كمّى، چه از لحاظ كيفى، امكانپذير نيست. اين انگيزه چيست؟ اين انگيزه، تركيبى است از ايمان و آگاهى. اين دو چيز به انسان انگيزه ميدهد: ايمان داشته باشد، آگاهى هم داشته باشد.

اگر خداى نكرده شما بيمارى داشته باشيد؛ وقتى كه نميدانيد اين بيمارى وجود دارد، يا نميدانيد كه طبيبى براى اين بيمارى وجود دارد، يك جور عمل ميكنيد؛ اما وقتى كه ميدانيد اين بيمارى هست، ميدانيد طبيبى هم هست، اعتقاد هم داريد كه اين

طبيب ميتواند اين بيمارى را مرتفع كند، اينجا چه كار ميكنيد؟ اينجا ديگر معطل نميشويد. دور باشد، نزديك باشد، آسان باشد، سخت باشد، اين عزيز بيمار را ميكشانيد، ميبريد آنجا. اين انگيزه است. انسان براى كار انگيزه دارد. يك عامل درونى، انسان را وادار ميكند. انسان نياز را بفهمد، به نتيجه ايمان داشته باشد - و براى مردم مؤمن، در زير نظر خدا بودن را هم بداند - اين ميشود انگيزه ى كامل. بعضى ها اين اعتقاد را دارند، اين آگاهى را دارند، اين ايمان به نتيجه را دارند، اما خدا ندارند؛ آنها انگيزه شان كمتر است. اما وقتى من و شما ميدانيم كارى كه ميخواهيم انجام بدهيم، كارى كه داريم انجام ميدهيم، كارى است براى خدا، كارى است براى نظام اسلامى، كارى است براى مردم و به سود مردم، و خدا اين را مى بيند، و اگر ديگران نفهمند، ديگران ما را تحسين نكنند، آفرين نگويند، براى ما كف نزنند، اما خداى متعال مى بيند و قدر ميداند و پاداش ميدهد. امام حسين در روز عاشورا فرمود: «انّ ذلك بعين اللَّه»؛ مى بينم كه كار من زير نظر خداست. با اين ديد، اين ميشود آن انگيزه اى كه با وجود آن، انسان هرگز ديگر بيكار نميماند. و اسلام و تاريخ اسلام و وجود مقدس خاتم الانبياء (صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم) در تقويت اين انگيزه و شناخت مواقع وجود اين انگيزه و بهره بردارى از آن به نفع اهداف و آرمانها، غوغائى كردند. انسان وقتى كه تاريخ اسلام را نگاه ميكند، مى بيند در اين خصوص غوغاست.

يك نمونه ى آن را من عرض بكنم. در جنگ احد - همين طور كه اطلاع داريد؛

شنيده ايد يا خوانده ايد - مسلمانها اول پيروز شدند؛ بعد به خاطر دنياطلبىِ يك عده از خودشان، دچار شكست شدند. كسانى از اينها به شهادت رسيدند - مثل جناب حمزه ى سيدالشهداء و ديگران - بقيه هم فرار كردند و رفتند روى آن كوه؛ دشمنان هم در آخرِ آن روزى كه اين جنگ انجام گرفت، با دست پر و با خوشحالى آنجا را ترك كردند و اين غصه و اين عقده در دل مسلمانها ماند. پيغمبر فرمود شهدا را بردارند و به مدينه بياورند - احد نزديك مدينه است - راه افتادند، آمدند وارد مدينه شدند. در ميان افرادِ بازگشته به مدينه، مجروح هست، جانباز هست، اجساد مطهر شهدا هست، خانواده هاى داغدار هستند. مدينه غوغا شد از لحاظ گريه و نوحه و زارى براى كشته شده ها، و بعد هم ناكامى در اين جنگ؛ اينها همه تلخ بود.

شبِ آن روزى كه اين حادثه ى تلخ اتفاق افتاده بود، براى پيغمبر خبر آوردند كه يك عده از مشركين بعد از آنكه از مدينه دور شدند، به اين فكر افتاده اند كه حالا كه مسلمانها شكست خوردند، خوب است ما حمله كنيم و كار مسلمانها را تمام كنيم. اين خبر كه به مدينه رسيد، يك عده از آدمهاى دهن لق - يا مغرض يا جاهل كه شايعات بد را بلافاصله مثل برق و باد منتشر ميكنند - شروع كردند اين را منتشر كردن. اينگونه افراد همين قدر كه خبر به گوششان برسد - چه راست باشد، چه دروغ - بلافاصله شروع ميكند آن را پخش كردن. آن زمان هم اين افراد بودند، امروز هم از اين قبيل افراد هستند. اينها شروع كردند

توى مدينه خبر را منتشر كردن. گفتند آقا پدرمان درآمد؛ اينها به ما حمله ميكنند؛ بترسيم، چه، چه، چه. بنا كردند توى دل مردم را خالى كردن. اينجا پيغمبر اكرم آمد وسط ميدان. در يك چنين جاهائى، اِعمال آن روح نبوت لازم است.

پيغمبر مردم را جمع كردند، گفتند همه بيائيد توى مسجد. آمدند توى مسجد. فرمود: شنيدم دشمن در فلان نقطه اجتماع كرده؛ منتظر است كه شما غفلت كنيد، به شما حمله كند. بايد همين امشب برويد آنها را تارومار كنيد. گفتند: حاضريم يا رسول اللَّه! فرمود: نه؛ فقط كسانى كه امروز در جنگ احد بودند، آنها بايد بروند. يعنى همانهائى كه خسته اند، همانهائى كه از صبح تا شب جنگيدند، همانهائى كه بدنشان هم زخمى است، بايد بروند؛ هيچ كس غير از اينها نبايد برود. اول يك عده اى شايد تعجب كردند، بعد ديدند عجب حكمى است. كسانى كه آن روز در جنگ احد بودند، آسيب هم ديده بودند، خسته هم بودند، بلافاصله جمع شدند. پيغمبر گفت برويد اين قضيه را تمام كنيد و برگرديد.

كسانى كه آن زخم را امروز خورده اند و ضربه اى را كه دشمن وارد آورده، مايلند جبران كنند و ضربه ى متقابل بزنند، خودشان دستشان توى كار بوده، نه اينكه خبر را از دهن اين و آن شنفته باشند، همين ها را پيغمبر به خط كرد، بسيج كرد و گفت شماها بايد برويد. اينها يك عده اى بودند - خيلى هم نبودند - سوار شدند و راه افتادند طرف همان منطقه، و دشمنى را كه كمين گرفته بود، غافلگير كردند و به او ضربه زدند و تارومار كردند و برگشتند. آيه ى شريفه نازل شد: «الّذين

قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لكم فاخشوهم». مؤمنين آن كسانى هستند كه وقتى شايعه پراكن ها آمدند گفتند عليه شما آنجا جمع شدند و بترسيد، «فزادهم ايمانا»؛ اما اين ترس كه به وجود نيامد، انگيزه و ايمان آنها تقويت و بيشتر هم شد. «و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوكيل»؛(1) گفتند خدا كافى است، كار موكول به خداست. ببينيد اين چه معرفت عظيمى است. كار را شما دارى ميكنى، بازوى شما دارد كار ميكند، فكر شما دارد كار ميكند، قلم شما دارد كار ميكند؛ اما كار، كار خداست؛ موكول به اوست. موكول به خدا بودن معنايش اين نيست كه ما كنار بنشينيم، بگوئيم خدا خودش درست كند؛ نه، خدا اينجورى درست نميكند. اينكه من و شما يك كارى را انجام بدهيم، مغرور بشويم و خيال كنيم ما بوديم كه كرديم، خيال كنيم كه ما يك كار برجسته انجام داديم، اين هم غلط است، اين هم نادرست است. اگر خداى متعال كمك نكند، اگر هدايت نكند، اگر توفيق ندهد، هيچ كارى نميتوانيد بكنيد؛ هيچ نتيجه اى را هم به دست نخواهيد آورد.

وقتى دو عنصر همراه شد؛ يعنى شما از يك طرف به خدا توكل كرديد، از خداى متعال استمداد كرديد، خدا را حاضر و ناظر دانستيد، خدا را صاحب كار خودتان دانستيد، و از طرف ديگر همه ى نيرويتان را پاى كار آورديد، اين ميشود همان شكل درست. «قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوكيل»؛ اين توصيف اينهاست. نتيجه ى كارشان هم در آيه ى بعد ذكر ميشود: «فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم يمسسهم سوء و اتّبعوا رضوان اللَّه».(2) رفتند و برگشتند، بدون اينكه كوچكترين ضربه و زخمى بر

آنها وارد شده باشد. آنها توانستند دشمن را تارومار كنند و همه ى موجودى هاى دشمن را مصادره كنند و غنيمت بگيرند و بياورند. آنها نه فقط توطئه را خنثى كردند، بلكه يك درآمدى هم براى مدينه و حكومت پيغمبر در سال سوم - كه سال جنگ احد است - درست كردند.

ميخواهند ما اينها را به ياد داشته باشيم. اينها فقط تاريخ نيست، خاطره نيست؛ اينها درس است. ميخواهند من و شما اين حقايق را به ياد داشته باشيم و اينها را در زندگى مان اعمال كنيم. چهار تا آيه در تعقيب نماز صبح ذكر شده - كه در كتاب مفاتيح الجنان هم هست - ميتوانيد مراجعه كنيد و آنها را بخوانيد. هر كدام از اين آيات هم كه ذكر شده، يك نتيجه اى دنبالش آمده است: «و افوّض امرى الى اللَّه انّ اللَّه بصير بالعباد. فوقيه اللَّه سيئات ما مكروا».(3) «لا اله الّا انت سبحانك انّى كنت من الظّالمين. فاستجبنا له و نجيّناه من الغمّ و كذلك ننجى المؤمنين»،(4) كه آيه ى جناب يونس است. آيه ى ديگر، همين آيه اى است كه قبلاً تلاوت كردم: «حسبنا اللَّه و نعم الوكيل. فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم يمسسهم سوء». آيه ى چهارم هم «ما شاء اللَّه لا قوّة الّا باللَّه»(5) است كه مال آن قضيه ى دو برادر است. اينها براى ما درس است. وقتى انسان احساس ميكند كه كار بزرگ است، كار باارزش است، كار داراى تأثير اجتماعىِ كلان است، انگيزه اش بيشتر ميشود.

به هر حال آن چيزى كه از بين ميرود، همين گذران روزانه ى ما و شماست. خوبش، بدش، بر طبق وظيفه اش، خلاف وظيفه اش، صوابش، اينها از بين ميرود. طبيعت عالم،

طبيعت زوال است؛ «العالم متغيّر». آنچه كه ميماند، اثر اين كار است در ديوان الهى؛ اين از بين نميرود. «لا يعزّب عنه مثقال ذرّة»؛(6) به قدر سنگينى يك ذره - حالا ذره چه به معناى ذرات غبار منتشر در هوا، چه به معناى مورچه - از ديد محاسبه ى الهى مخفى نميماند. دوربينهاى مخفىِ الهى ذره ذره ى اعمال ما را نگاه ميكنند و ميسنجند؛ و سخت ترش اين است كه بر دلهاى ما هم تسلط دارند. دوربين مخفى فقط توى ساختمان و توى محيط كار و داخل خانه و اينها نيست؛ توى دل ما هم يك دوربين مخفى هست. آنچه بر دل ما ميگذرد، آنچه بر ذهن ما ميگذرد، آنچه در خلوات انجام ميدهيم، همه بدون هيچگونه كم و زيادى منعكس است و در روز قيامت اينها آشكار ميشود؛ «فمن يعمل مثقال ذرّة خيرا يره. و من يعمل مثقال ذرّة شرّا يره».(7) ظاهر آيه اين است كه اين عمل تجسم پيدا ميكند و انسان خود آن عمل را مى بيند. عمده اين است كه اين عمل ميماند؛ به فكر اين ماندنى باشيم. حوادث روزگار و گذران و روزمره ى عمر ما، خوبش، بدش، در اوج احترام، در حضيض بى احترامى، با جيب پر، با جيب خالى، همه جورش ميگذرد و باقى نميماند. خوبش هم قابل دلبستن نيست، چون باقى ماندنى نيست؛ بدش هم شكوه و شكايتِ آنچنانى ندارد، چون باقى ماندنى نيست، چون گذراست. آن چيزى كه ميماند، اثر اين عمل است، نتيجه ى اين عمل است، ثواب الهى است، عقاب الهى است؛ به فكر اين بايد بود.

خوب، خيلى خوشحال شديم از زيارت شما برادران و خواهران، مخصوصاً جوانهايتان كه الحمدللَّه در اين

جلسه ى خانوادگى حضور دارند. اميدواريم ان شاءاللَّه همه ى شما موفق و مؤيد باشيد و در خط راست و درست و صراط مستقيم الهى به پيش برويد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) آل عمران: 173

2) آل عمران: 174

3) غافر: 44 و 45

4) انبياء: 87 و 88

5) كهف: 39

6) سبأ: 3

7) زلزال: 7 و 8

بيانات در ديدار قاريان قرآن

بيانات در ديدار قاريان قرآن ديدار شركت كنندگان در بيست و هفتمين دوره مسابقات بين المللي قرآن كريم

سوم شعبان 1431 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امروز جلسه ى بسيار خوبى بود و از استماع آيات كريمه ى قرآن از حنجره ى اين بلبلان بوستان قرآنى حقيقتاً لذت برديم. از برگزار كنندگان اين مراسم باشكوه و باارزش هم خيلى تشكر ميكنم و اميدوارم كه ان شاءاللَّه روزبه روز توفيق ما براى نزديكى به قرآن بيشتر شود.

حقيقت اين است كه ما هنوز از قرآن خيلى دوريم و خيلى فاصله داريم. دلهاى ما بايد قرآنى بشود. جان ما بايد با قرآن انس بگيرد. اگر بتوانيم با قرآن انس بگيريم، معارف قرآن را در دل و جان خودمان نفوذ بدهيم، زندگى ما و جامعه ى ما قرآنى خواهد شد؛ احتياج به فعاليت و فشار و سياستگذارى ندارد. اصل اين است كه دلمان، جانمان و معرفتمان حقيقتاً قرآنى باشد.

من به شما عرض كنم؛ سالهاى متمادى تلاش شده است كه بين معارف قرآنى و دلهاى جامعه ى مسلمانان و امت اسلامى فاصله ايجاد شود؛ الان هم تلاش ميشود. الان در بعضى از كشورهاى اسلامى رؤساى مسلمان اين كشورها به خاطر رعايت دشمنان اسلام، حاضرند فصل جهاد را از تعليمات اسلامى شان خارج كنند. حاضرند معارف قرآنى را در آنجائى كه به منافع آنها صدمه ميزند، از تعاليم عمومى

خودشان، در مدارسشان و بين جوانهايشان خارج و دور كنند. امروز هم اين تلاش هست.

قرآن حيات طيبه را به ما وعده داده است: «فلنحيينّه حياة طيّبة».(1) حيات طيبه يعنى چه؟ زندگى پاكيزه يعنى چه؟ يعنى زندگى اى كه در آن، هم روح انسان، هم جسم انسان، هم دنياى انسان، هم آخرت انسان تأمين است؛ زندگى فردى در آن تأمين است، آرامش روحى در آن هست، سكينه و اطمينان در آن هست، آسايش جسمانى در آن وجود دارد؛ فوائد اجتماعى، سعادت اجتماعى، عزت اجتماعى، استقلال و آزادى عمومى هم در آن تأمين است. قرآن اينها را به ما وعده داده است. وقتى قرآن ميگويد: «فلنحيينّه حياة طيّبة»، يعنى همه ى اينها؛ يعنى آن زندگى اى كه در آن عزت هست، امنيت هست، رفاه هست، استقلال هست، علم هست، پيشرفت هست، اخلاق هست، حلم هست، گذشت هست. ما با اينها فاصله داريم؛ بايد به اينها برسيم.

انس با قرآن، آشنائى با قرآن، ما را نزديك ميكند. اين جلسات قرآنى، اين دوره هاى قرآنى، اين مسابقات قرآنى، اينى كه ما به تربيت قرّاء و حفّاظ دل بستيم، به خاطر اين است؛ اينها همه اش مقدمه است؛ ولى مقدمات لازمى است.

من باز هم به جوانان عزيزمان توصيه ميكنم كه با قرآن انس بگيريد، با قرآن مجالست كنيد. «و ما جالس هذا القران أحد الّا قام عنه بزيادة او نقصان، زيادة فى هدى او نقصان من عمى»؛(2) هر بارى كه شما با قرآن نشست و برخاست كنيد، يك پرده از پرده هاى جهالت شما برداشته ميشود؛ يك چشمه از چشمه هاى نورانيت در دل شما گشايش پيدا ميكند و جارى ميشود. انس با قرآن، مجالست

با قرآن، تفهم قرآن، تدبر در قرآن، اينها لازم است.

مقدمه ى اين كار اين است كه بتوانيم قرآن را بخوانيم، بتوانيم قرآن را حفظ كنيم؛ حفظ قرآن خيلى مؤثر است. جوانها، دوره ى جوانى را، قدرت حفظ را قدر بدانند. خانواده ها به كودكان خودشان حفظ قرآن را تشويق كنند، آنها را وادار كنند. حفظ قرآن خيلى باارزش است. حفظ قرآن اين فرصت را به حافظ خواهد داد كه با تكرار آيات، در قرآن قدرت تدبر پيدا كند. اين فرصت است، اين توفيق است؛ اين را از دست ندهيد. آنهائى كه حافظند، اين نعمت بسيار بزرگ الهى را قدر بدانند؛ نگذارند حفظشان ضعيف بشود يا خداى نكرده از دست برود.

خواندن قرآن، از اول تا آخر، يك چيز لازمى است. بايد قرآن را از اول تا آخر خواند؛ باز دوباره از اول تا آخر؛ تا همه ى معارف قرآنى يكجا با ذهن انسان آشنا شود. البته معلمينى لازمند تا براى ما تفسير كنند، مشكلات آيات را تبيين كنند، معارف آيات و بطون آيات الهى را براى ما بيان كنند؛ اينها همه لازم است. اگر اينها شد، هرچه زمان به جلو برود، ما به جلو ميرويم و توقف ديگر وجود ندارد.

و من به شما عرض كنم؛ در اين سى و يك سال، اين حركتِ رو به جلو وجود داشته. قبل از انقلاب در كشور ما خبرى از قرآن نبود. گوشه و كنار، يك عاشقى پيدا ميشد، يك جلسه ى قرآنى درست ميكرد، ده تا، پانزده تا، بيست تا طالب قرآن را دور خودش جمع ميكرد. ديده بوديم، در همه ى شهرها بود؛ در تهران بود، در مشهد ما بود. اين

حركت عظيم جوانها به سمت قرآن، اين خبرها نبود؛ اين شوق به خواندن قرآن و تلاوت قرآن، اين تربيت انبوه خوانندگان متبحر در تلاوت قرآن، اين حرفها وجود نداشت؛ حفظ وجود نداشت. وقتى اين جوانها كه حافظ قرآنند، مى آيند قرآن را از حفظ ميخوانند، بنده از اعماق دل خدا را شكر ميكنم. اينها به بركت انقلاب بود، به بركت اسلام بود؛ اينها را قدر بدانيد.

هرچه ما به قرآن نزديكتر شويم، دو اتفاق مى افتد: يك اتفاق اينكه ما قوى تر ميشويم؛ اتفاق دوم اينكه دشمنان بين المللى ما، عليه ما بيشتر بسيج ميشوند؛ خوب، بشوند. هرچه به سمت قرآن برويم، هرچه به قرآن نزديكتر شويم، دشمنان بشريت بيشتر خشمگين ميشوند؛ تهمت ميزنند، دروغ ميگويند، شايعه درست ميكنند، فشار اقتصادى مى آورند، فشار سياسى مى آورند، انواع و اقسام خباثتها و ملعنتها را با ملت ما ميكنند - كمااينكه مى بينيد دارند ميكنند - اما در مقابل، توان ما، قدرت تحمل ما، قدرت تأثيرگذارى ما روزبه روز بيشتر خواهد شد، مضاعف خواهد شد؛ كمااينكه مى بينيد شده.

امروز جبهه ى مخاصم با جمهورى اسلامى ايران را نگاه كنيد؛ يك جبهه ى عريض و طويل است؛ همه ى شياطين و اشرار عالم در اين جبهه جمعند؛ از صهيونيستها تا آمريكائى ها، تا خبيث ترين دولتهاى غربى، تا وابسته ترين و حقيرترين دولتهاى غيرغربى - حالا دائره را بيشتر محدود نكنيم - همه توى اين جبهه هستند؛ هر كارى هم كه ميتوانند، دارند ميكنند. خيال نكنيد كارى هست كه دشمنان ما ميتوانند عليه جمهورى اسلامى انجام بدهند و انجام نميدهند؛ نه، هر كار توانستند، تا حالا كرده اند؛ هر كارى هم كه بتوانند، ميكنند. هر كار نميكنند، به خاطر اين است كه

نميتوانند. اما ملت ايران، با قدرت، با عزت و با سربلندى، در مقابل همه ى اينها ايستاده است.

فرمود: «حبل ممدود من السّماء»؛(3) اين قرآن حبل الهى است؛ ريسمان مستحكم الهى است كه اگر به آن چنگ زديم، لغزش و افتادن و گم شدن و اينها ديگر در آن نيست.

پروردگارا! ما را با قرآن زنده بدار، ما را با قرآن بميران، ما را با قرآن محشور كن. پروردگارا! قرآن را از ما راضى كن. پروردگارا! ما را از قرآن و اهل بيت لحظه اى جدا مكن. پروردگارا! شهداى عزيز ما و روح مطهر امام بزرگوار ما را با اوليائت محشور كن.

از همه ى ميهمانان عزيز هم تشكر ميكنيم؛ مخصوصاً اين دو قارى محترم كه تلاوت كردند؛ آقاى نعينع و آقاى شاذلى. تلاوت هر دوشان خيلى خوب بود. ان شاءاللَّه خداوند آنها را موفق و مؤيد بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) نحل: 97

2) نهج البلاغه، خطبه ى 176

3) ارشاد القلوب، ج 2، ص 306

بيانات در ضيافت انس با قرآن در اولين روز ماه رمضان

بيانات در ضيافت انس با قرآن در اولين روز ماه رمضان اول رمضان المبارك 1431 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خداوند متعال را شاكر و سپاسگزاريم كه توفيق عنايت كرد و عمر ما را با فضل خود و لطف خود ادامه داد كه بتوانيم يك بار ديگر در اين جلسه - كه يك جلسه ى بسيار شيرين و اثرگذار و پرسودى است - شركت كنيم و از تلاوت آيات كريمه ى قرآن به وسيله ى قراء عزيزمان بهره ببريم. بنده واقعاً اين نعمت بزرگ را كه در واقع نعمت رشد روزافزونِ علاقه ى به قرآن در جامعه ى ماست، به قدرى نعمت بزرگى ميدانم كه شايد هيچ نعمتى با آن معادل نيست.

جلسه ى امروز

هم جلسه ى بسيار خوبى بود؛ قراء محترم، چه اساتيد قرائت كه بعضى امروز تلاوت كردند، چه جوانان عزيزى كه وارد اين وادى هستند و انسان احساس ميكند؛ استعدادهاى خوب، صداهاى خوب، علاقه مندى هاى خوب كه آينده ى بهترى را براى كشور نويد ميدهد. خب، خداوند متعال اين نعمت را به ما داده است. «و لكنّ اللَّه حبّب إليكم الإيمان و زيّنه فى قلوبكم و كرّه إليكم الكفر و الفسوق و العصيان»(1). اين خب خيلى نعمت بزرگى است كه خداوند ايمان را و آنچه كه نشانه ى ايمان هست، براى مردم ما محبوب قرار بدهد و آن را زينت بدهد در دلهاى ما. اگر بخواهيم از قرآن به معناى حقيقى كلمه بهره ببريم، بايد با معارف قرآن و مفاهيم قرآن آشنا بشويم. اين تلاوت هم و اين حفظ قرآن هم و اين انس با قرآن هم به ما در اين جهت كمك ميكند. اگر درس گرفتن از قرآن نميبود، اين همه به ما توصيه نميكردند كه قرآن را تلاوت كنيم. چون بايد توجه داشته باشيم هدف اين نيست كه اين امواج صوتى در فضا به وجود بيايد و پراكنده بشود؛ اين كه هدف نيست. يا هدف اين نيست كه همچنانى كه يك شعرى را ممكن است با آهنگ خوشى كسى بخواند و ما لذت ببريم، قرآن را هم حالا با آهنگ خوشى بخوانند كه ما از صداى خوش آن لذت ببريم؛ اينها كه هدف نيست. همه ى اين مقدمات - تلاوت و آنچه كه تلاوت را ترويج ميكند در جامعه كه همين صداى خوش و لحن خوش است و اينها جزو اين مؤلفه هايى است كه تلاوت را رواج ميدهد در

جامعه و دلها را به سمت آن مشتاق ميكند - براى فهم معارف قرآنى است.

فهم معارف قرآنى هم درجاتى دارد. اولش از همين تأمل در الفاظ قرآن و ترجمه ى قرآن به دست مى آيد. يعنى وقتى ما ميگوئيم معارف قرآنى، معنايش اين نيست كه يك هفت توىِ رازآلودِ رمزگونه اى است كه دست هيچ كس به او نميرسد. بله، معارف عاليه اى وجود دارد كه دست امثال ماها به آن ممكن است نرسد، اما معارف بسيارى هم هست كه همين ما - ما مردم معمولى و عادى - به شرط اينكه توجه كنيم به اين كلام و به اين بيان، آن را خواهيم فهميد و از آن استفاده خواهيم كرد. در همين آيات كريمه ى قرآن فراوان هست؛ اينها درسهاى زندگى ماست. فرض بفرمائيد در اين آيه ى شريفه: «ان الّذين يبايعونك انّما يبايعون اللَّه يد اللَّه فوق ايديهم فمن نكث فانّما ينكث على نفسه و من اوفى بما عاهد عليه اللَّه فسيؤتيه اجرا عظيما».(2) خب اين درس است ديگر؛ اين درس واضحى است براى زندگى ما. «فمن نكث فانّما ينكث على نفسه»؛ اگر قراردادى را كه با پيغمبر گذاشتيد، با اسلام گذاشتيد، بيعتى را كه با خدا كرديد، به هم زديد، نقض عهد كرديد، عليه خودتان كار كرديد. «فمن نكث فانّما ينكث على نفسه»؛ شكستن بيعت خدا و پيغمبر، عليه ماست؛ عليه خدا و پيغمبر نيست. آنها ضررى نميكنند. «و من اوفى بما عاهد عليه اللَّه فسيؤتيه اجرا عظيما»؛ اما اگر وفا كرديم به اين قراردادى كه با خدا و پيغمبر گذاشتيم، به نفع خودمان كار كرديم؛ پاداش عظيمى خود ما از خداى متعال خواهيم گرفت. اين پاداش، نگفتند كه

در آخرت است، نگفتند بهشت است؛ بخش عمده اش هم البته در آخرت است، اما اين پاداش در دنيا هم هست؛ در دنيا هم اين پاداش را به ما خواهند داد. همين آيات سوره ى مباركه ى احزاب را كه يكى از برادرها يا جمعى شايد خواندند: «من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا اللَّه عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدّلوا تبديلا. ليجزى اللَّه الصّادقين بصدقهم»؛(3) اين صدق، همين است. «صدقوا ما عاهدوا اللَّه عليه»؛ يعنى اين قرارى را كه با خدا گذاشتند، اين وعده و پيمانى را كه با خدا بستند، صادقانه پيمان بستند و پاى اين پيمان ايستادند و سختى هاى زندگى، جلوه هاى شهوت انگيز دنيايى، آنها را از اين راه منحرف نكرد. «ليجزى اللَّه الصّادقين بصدقهم»؛ خدا به خاطر اين راستگويى و ايستادن پاى اين وعده و پيمان الهى جزا ميدهد. خب، اينها معارفى است كه با مراجعه ى به ظاهر قرآن هم ميشود اينها را فهميد. اگر چه كه در وراى اينها، معارف برترى، بالاترى مسلّماً وجود دارد كه اينها را ممكن است خصيصين بفهمند، بندگان صالح و شايسته ى خدا بفهمند و ما به آنها دسترسى نداشته باشيم، جز از طريق آن بندگان. مسلّم چنين چيزهائى است؛ چون فرمودند قرآن بطونى دارد. روايات متعددى هست كه ميفرمايد قرآن ظاهرى دارد، باطنى دارد، اسرارى دارد، اعماقى دارد؛ مثل دريايى است كه ظاهر دريا هم هست، وجود دارد، آب است، درياست، اما فقط همين ظاهر نيست، اعماقى دارد، در آن اعماق هم حقايقى است، چيزهايى است؛ مسلّم اين هست. اما از همين ظاهر هم ما ميتوانيم استفاده كنيم؛ به شرط چه؟ به شرط دقت،

تأمل.

اينى كه ما مكرر عرض كرديم - چند سال است كه اين را عرض ميكنيم و خوشبختانه به نتيجه هم رسيده و انسان اثرش را مى بيند - باز عرض ميكنيم: شما اين آيه اى را كه تلاوت ميكنيد، بدرستى معنايش را درك كنيد. همين معنايى كه يك عربى دان ميتواند بفهمد، همين معناى ظاهرى را درست درك كنيد. اين كه درك شد، آن وقت در تلاوت، فرصت و قدرت تدبر به انسان دست ميدهد. يعنى انسان ميتواند آن وقت تدبر كند. و من به شما عرض كنم وقتى كه معناى آيه را بدانيم، آن كسى كه اهل صوت و آهنگ و لحن و خواندن هست، خودِ اين فهم معناى آيه، لحن را هدايت ميكند. اگر ما بدانيم چى داريم ميخوانيم، هيچ لزومى ندارد كه نگاه كنيم ببينيم فلان قارىِ فرض كنيد كه معروف، وقتى اين آيه را خوانده، كجا را پايين آورده، كجا را بالا برده، كجا را با رقت خوانده، كجا را با شدت خوانده. نه، لزومى ندارد. اگر معنا را فهميديم، خود اين معنا آدمى را كه اهل صوت هست و صداى او آهنگ پذير است و انعطاف آهنگ دارد، صداى او را هدايت خواهد كرد، خودش آهنگ را به ما خواهد داد؛ مثل حرف زدن معمولى. شما در حرف زدن معمولى و وقتى كه حرف ميزنيد، صداى شما يك جايى پايين مى آيد، يك جا اوج ميگيرد، يك جا آهسته صحبت ميكنيد، يك جا تند صحبت ميكنيد، يك جا شمرده صحبت ميكنيد، روى يك كلمه اى تكيه ميكنيد. قبلاً براى اينها هيچ نُت نوشته نشده - نُت نويسى نشده، طبق نُت نيست - و اين طبق همين احساس

شما و غريزه ى شماست. اگر چنانچه معناى آيه ى قرآن را فهميديد، همين غريزه به شما كمك ميكند كه چه كار كنيد؛ كجا را آهسته بخوانيد، كجا را وقف كنيد، كجا را وصل كنيد، از كجا شروع كنيد. تسلط بر آيات قرآن اين هنر را به انسان ميدهد. البته بعضى ها هم هستند كه آيات قرآن را ميفهمند. چون خودشان عربند، ترجمه ى آيه را هم خوب ميدانند - عرب هم هستند - اما آدم مى بيند كه كأنه با توجه به معنا نميخوانند. تو همين قراء معروف مصرى، بعضى هستند كه انسان وقتى نگاه ميكند، مثل اين است كه يك متنى را مأموريت داده باشند كه اين را بخوان، يك نفرى از اول تا آخر ميخواند و به معناى تفاهم با مخاطب نيست. انسان اين را در بعضى از قراء مى بيند. ولى بعضى هم هستند كه نه، قرائتشان، تلاوتشان، مثل تكلم با مخاطب است؛ حرف زدن با مخاطب است. بايد تلاوت شما اين جور باشد.

البته متأسفانه اكثر مردم ما از الفاظ آيات كريمه ى قرآن، مستقيم كمتر استفاده ميكنند؛ يعنى اكثر عربى نميدانند. خب يكى از محروميتهاى ماست. لذا در قوانين كشور فراگيرى زبان عربى كه زبان قرآن است، يكى از چيزهاى لازم فرض شده كه اين، به خاطر همين است. اگر ما واقعاً بخواهيم معانى قرآن را بفهميم، مردم معمولى كه عربى هم نخواندند، ميتوانند مراجعه ى به تفاسير و به ترجمه ها بكنند.

خوشبختانه امروز ترجمه هاى خوب هم هست. در كشور افرادى زحمت كشيدند، ترجمه هاى خوبى كردند. به هر حال من توصيه ام به شما برادران عزيزى كه قرآن را با صوت خوش تلاوت ميكنيد، اين است كه به اين نكته

توجه كنيد: يعنى قرآن را با توجه به معنا بخوانيد؛ جورى بخوانيد كه با طرف مقابل، با مخاطبى كه دارد ميشنود، كأنه داريد با زبان قرآن حرف ميزنيد. اين اگر شد، آن وقت شما از خواندنتان بهره برديد، مردم هم از شنيدن قرآن و شنيدن تلاوت شما بهره مند شدند.

اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند متعال روز به روز دايره ى فهم قرآن و استفاضه ى از قرآن و فهم معارف قرآن را در بين ملت ما و مردم ما گسترده تر كند و ما را بيشتر از حظ قرآنى و بركات قرآنى محظوظ كند.

من اين توصيه را حتماً بكنم كه روى ترجمه ى قرآن، دوستان قارى كار كنند؛ يعنى واقعاً جورى باشد كه مسلط باشند به ترجمه ى قرآن. البته حفظ قرآن هم در اين زمينه خيلى مهم است. ان شاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) حجرات: 7

2) فتح: 10

3) احزاب: 23 و 24

بيانات در ديدار كارگزاران نظام

بيانات در ديدار كارگزاران نظام 7 رمضان 1431 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين در دعاهائى كه چه در صحيفه ى مباركه ى سجاديه، چه در بقيه ى دعاهاى مأثورِ براى ماه رمضان وارد شده است، صفاتى براى اين ماه ذكر شده كه هر كدام از اين صفات و خصوصيات، قابل تأمل و تدبر است: «شهر التّوبة و الانابة» - كه من در مورد اين توبه و انابه، بعد چند جمله اى عرض خواهم كرد - «شهر الاسلام»، كه در دعاى صحيفه ى مباركه ى سجاديه است. مراد از اسلام هم همان چيزى است كه در آيه ى شريفه آمده است: «و

من يسلم وجهه الى اللَّه و هو محسن فقد استمسك بالعروة الوثقى».(1) اسلام الوجه للَّه، يعنى دل و جان را تسليم كردن؛ در مقابل اراده ى الهى و حكم الهى و شريعت الهى، رام قرار دادن. «شهر الطّهور». طهور يا به معناى پاك كننده است - يعنى ماهى كه در آن، عنصر پاك كننده اى وجود دارد كه به انسان طهارت و پاكيزگى ميدهد - يا به صورت مصدر ذكر ميشود؛ يعنى شهر پاك شدن از آلودگى ها و از آلايشها. «شهر التّمحيص». تمحيص يعنى خالص شدن. فلز قيمتىِ آميخته ى با فلزهاى ناهمذات را وقتى كه در كوره ميگذارند - مثلاً طلا را - اين را تمحيص ميگويند. يعنى جدا كردن ذات پاكيزه ى انسانى از ناخالصى ها و ناپاكى ها. اينها خصوصياتى است كه درباره ى اين ماه ذكر شده است.

به نظر انسان اينجور مى آيد كه ماه رمضان در بين ايام سال و ماه هاى سال، حكم اوقات نماز را دارد در شبانه روز. يعنى همان طورى كه در شريعت مقدس اسلامى براى ما كه محصور و محدود به عوامل ماده هستيم، يك فرصتهائى گذاشته شده است كه آن فرصتهاى نماز است - وقت صبح، وقت ظهر، وقت عصر، وقت مغرب، وقت عشا، يك زنگ بيدارباش است، يك خلوت دادن به خود براى ايجاد نورانيت در دل و نفس است؛ ساعات نماز را در شبانه روز براى ما قرار دادند، براى اينكه غرق نشويم؛ از اسارت ماده يك لحظه اى بيرون بيائيم، نفسى تازه كنيم، به ياد معنويت بيفتيم، يكسره غرق در ماديات نباشيم - به نظر ميرسد كه در دوره ى سال هم ماه رمضان يك چنين وضعيتى را دارد؛ نفس كش روح انسانى و

روح ملكوتى انسان است؛ فرصتى است كه با اين رياضت طولانى يكماهه، نفس از تخته بند عوامل مادى كه ما را احاطه كرده است، خلاصى پيدا كند، نجاتى پيدا كند؛ يك نفسى بكشد، نورانيتى پيدا كند. شارع مقدس، ماه رمضان را براى اين قرار داده است. خوب، اين فرصتى است.

در ميان خصوصياتى كه ذكر شده است - كه البته همه مهم است - آنچه كه نظر بنده را جلب ميكند و حالا بين من و شما كه مسئولين كشور هستيم، در ميان گذاشته ميشود، اين «شهر التّوبة و الانابه» است؛ ماه توبه است، ماه انابه است. توبه يعنى بازگشت از يك راه غلط، از يك كار غلط، از يك فكر غلط. انابه يعنى رجوع الى اللَّه، بازگشت به سمت خدا. اين توبه و انابه، به طور طبيعى يك معنائى را در خودش مندرج دارد. وقتى ميگوئيم از راه خطا برگرديم، معنايش اين است كه نقطه ى خطا را، راه خطا را شناسائى كنيم؛ اين خيلى مهم است. ما همين طور كه داريم حركت ميكنيم، غالباً اينجور هستيم كه از كار خودمان، از خطاى خودمان، از تقصيرى كه ميكنيم، غفلت ميكنيم؛ توجه نميكنيم به اشكالى كه در كار خودمان وجود دارد. اين خود، هم خود شخصى است، هم خود جماعى؛ ملت خودمان، حزب خودمان، جريان خودمان، جناح خودمان. هرچه كه به خود انسان ارتباط پيدا ميكند، عيوب آن غالباً مورد غفلت قرار ميگيرد؛ لذا ديگران عيب ما را بايد به ما بگويند. اگر خودمان ميفهميديم و اصلاح ميكرديم، نوبت نميرسيد به ديگران؛ احتياج نبود كه ديگران به ما بگويند. اين توبه و انابه كه فرمودند، قدم اوّلش

اين است كه به عيب كار توجه كنيم، بفهميم كجاى كار ما اشكال دارد؛ خطامان كجاست، گناهمان كجاست، تقصيرمان كجاست. از شخص خودمان هم شروع كنيم، تا بعد برسيم به دايره هاى جماعى وسيع تر. اول شخص خود را محاسبه كنيم، ببينيم كجا اشتباه كرديم؛ اين وظيفه ى همه است. از ما آدمهاى معمولى كه تقصير و گناه و خطا در كارمان زياد است، بگيريد تا انسانهاى برجسته، تا بندگان صالح خدا، حتّى تا اولياءاللَّه؛ آنها هم همين جورند، آنها هم احتياج به استغفار دارند، آنها هم احتياج به توبه دارند. روايتى است از نبى مكرم اسلام (صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم)، كه اين حديث را هم شيعه نقل كرده اند، هم اهل سنت نقل كرده اند. از قول حضرت نقل شده است كه فرمود: «انّه ليغان على قلبى»؛ دل من را غبار ميگيرد، ابر ميگيرد. «يغان»، «غين» به معناى «غيم» است؛ يعنى ابر. مثل روى خورشيد را، روى ماه را كه ابر بپوشاند، يك حالت تيرگى نسبى، جلوگيرى از آن درخشش. فرمود: «ليغان على قلبى»؛ گاهى دل مرا آن حالت ابرآلودگى و مه آلودگى فرا ميگيرد. «و انّى لأستغفر اللَّه كلّ يوم سبعين مرّة»؛ در هر روزى من هفتاد مرتبه استغفار ميكنم. پيغمبر اين جمله را ميفرمايد؛ آن روح ملكوتى، آن ذات پاك. در يك روايت ديگر - كه اين از طرق ماست - دارد كه «كان رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و اله يتوب الى اللَّه فى كلّ يوم سبعين مرّة». اينجا ديگر تعبير توبه دارد. از قول امام صادق (عليه السّلام) نقل شده است كه پيغمبر روزى هفتاد مرتبه توبه ميكرد، «من غير ذنب»؛ بدون اينكه

گناهى كرده باشد. خوب، پيغمبر كه معصوم است؛ از چى توبه ميكند؟ مرحوم فيض (رحمة اللَّه عليه) ميگويد: «انّ ذنوب الأنبياء و الأوصياء عليهم السّلام ليس كذنوبنا بل انّما هو ترك دوام الذّكر و الاشتغال بالمباحات». ممكن است در كوچه و بازار و زندگى معمولى براى نبى و ولى لحظه ى غفلتى پيش بيايد؛ آن چيزى كه اكثريت زندگى ما را تشكيل ميدهد، براى او ممكن است يك لحظه اى پيش بيايد، مشغول و سرگرم به يك امر مباحى بشود؛ خود همين براى پيغمبر استغفار دارد. بنابراين، اين مخصوص ما نيست؛ اين براى همه است.

خوب، اين براى كارگزاران وظيفه ى لازمترى است. يعنى من و شما كه در بخشى از كارهاى كشور مسئوليتى داريم يا تأثيرى داريم، در يك حوزه ى خاص اجتماعى نفوذى داريم، وظيفه مان در امر استغفار و توبه ى الى اللَّه و انابه ى الى اللَّه سنگين تر است؛ خيلى بايد مراقب باشيم. گاهى حتّى در زيرمجموعه ى من و شما يك تخلفى صورت ميگيرد؛ اگر به نحوى اين تخلف مستند به ما باشد، ما مسئوليم. مثل اينكه مثلاً كوتاهى كرديم در ابلاغ، كوتاهى كرديم در گزينش اين شخص، كوتاهى كرديم در برخورد با تخلفات، اين موجب شده است كه تخلفى به وجود بيايد. «قوا انفسكم و اهليكم نارا وقودها النّاس و الحجارة».(2)

پس نتيجه اين شد كه در ماه رمضان در حد توان خودمان بايد مراقبت كنيم، رفتار خودمان را تصحيح كنيم؛ فكرمان را، قولمان را، عملمان را تصحيح كنيم؛ بگرديم اشكالاتش را پيدا كنيم، آن اشكالات را برطرف كنيم. اين تصحيح در چه جهتى باشد؟ در جهت تقوا. در آيه ى شريفه ى روزه ميفرمايد: «لعلّكم تتّقون»؛(3) روزه براى

تقواست. بنابراين، اين تلاشى كه در راه ماه مبارك رمضان انجام ميگيرد، در جهت تقوا باشد.

در باب تقوا من يك جمله اى اينجا يادداشت كرده ام كه عرض بكنم. غالباً وقتى گفته ميشود تقوا، پرهيزگارى، ذهن انسان ميرود به رعايت ظواهر شرع و محرمات و واجباتى كه دم دست ماست؛ نماز بخوانيم، وجوهات شرعى مان را بدهيم، روزه بگيريم، دروغ نگوئيم. البته اينها مهم است، همه اش مهم است؛ ليكن تقوا ابعاد ديگرى هم دارد كه غالباً ما از اينها غفلت ميكنيم. در دعاى شريف مكارم الاخلاق يك فقره اى در توضيح اين ابعاد ديگر هست: «اللّهم صلّ على محمّد و اله و حلّنى بحلية الصّالحين و البسنى زينة المتّقين»؛(4) از خداى متعال درخواست ميكند كه پروردگارا! مرا با زيور صالحان زيور بده و با لباس پرهيزگاران ملبس كن. خوب، اين لباس پرهيزگاران چيست؟ آن وقت اين شرح جالب است: «فى بسط العدل»؛ لباس پرهيزگاران در گستردن عدالت، «و كظم الغيظ»؛ در فرو بردن خشم، «و اطفاء النّائرة»؛ در فرو نشاندن آتش؛ آتشهائى كه بين افراد جامعه برمى افروزند. اينها تقواست. «و ضمّ اهل الفرقة»؛ افرادى كه از شمايند، اما جدا شدند، سعى كنيد اينها را گرد بياوريد. اين جزو موارد تقواست، كه در دعاى شريف مكارم الاخلاق - دعاى بيستم صحيفه ى مباركه ى سجاديه - به آن اشاره شده است. اين دعا، بسيار دعاى مهمى است. من عقيده ام اين است كه همه، بخصوص كارگزاران، بايد اين دعا را بخوانند و در مضامينش دقت كنند؛ تعليم دهنده است. «و اصلاح ذات البين»؛ به جاى آتش افروزى، خبرچينى، اين را به جان آن انداختن، آن را در پوستين اين انداختن، اصلاح ذات البين كنند؛ بين برادران

مؤمن، برادران مسلمان، ايجاد ائتلاف كنند؛ اينها تقواست.

ببينيد، اينها همه، مسائل امروز ماست. گستردن عدالت، عدالت قضائى، عدالت اقتصادى، عدالت در گزينشها، عدالت در تقسيم منابع و فرصتهاى كشور بين گروه ها، عدالت جغرافيائى، اينها مسائل خيلى مهمى است؛ اينها همه نيازهاى ماست. گستردن عدالت، بالاترين رقمهاى تقواست؛ اين از يك نماز خوب، از يك روزه ى روز گرم تابستان بالاتر است. روايتى است كه فرمود: هر اميرى - امير يعنى همه ى شماها؛ هر كسى يك دستگاهى دارد كه در آن فرمان ميراند، حكم او در آنجا نافذ است - كه روزى را به عدالت حكم كند، مثل اين است كه هفتاد سال عبادت كرده؛ اينها خيلى مسائل مهمى است؛ اهميت عدالت را، رفتار عدالت آميز را به ما نشان ميدهد.

فرو بردن خشم در مقابل دوستان. بحث اينجا دوستان است. البته در مقابل دشمنان بايد غيظ داشت؛ «و يذهب غيظ قلوبهم».(5) در مقابل آن دشمنى كه با هويت شما، با موجوديت شما مخالف است، آنجا خشم ميشود خشم مقدس؛ آن اشكالى ندارد. نه، در جمع مؤمنين، در بين افرادى كه مأمور به رفتار مسلمانى با آنها هستيم، خشم و حالت عصبانيت نبايد باشد. خشم به انسان ضرر ميزند. تصميم گيرى با خشم مضر است، حرف زدن با خشم مضر است، كار كردن با خشم مضر است، غالباً دچار غلط و اشتباه است؛ اين چيزى است كه ماها متأسفانه خيلى ابتلاء پيدا ميكنيم. جلوگيرى از اين خشم، خشمى كه موجب انحراف ميشود، موجب خطاى در فكر و عمل ميشود، يكى از موارد تقواست؛ «و كظم الغيظ».

كار ديگر، «اطفاء النّائرة». بعضى ها آتش افروزى هاى سياسى و جناحى ميكنند. عده اى كأنه

براى اين كار مأموريت دارند. من مى بينم در داخل كشور خودمان كه يك عده اى ميخواهند اصلاً عناصر گوناگون را، جناحهاى مختلف را، افرادى از هر يك از جناحها را به جان هم بيندازند و اختلاف ايجاد كنند؛ كأنه اصلاً از آتش افروزى خوششان مى آيد؛ اين خلاف تقواست. تقوا اين است: «اطفاء النّائرة». همچنان كه در يك محيط مادى و فضاى مادى، شما يك آتش افروزى را اطفاء ميكنيد، بايد در فضاى انسانى و معنوى و اخلاقى هم آتش سوزى ها را مهار و اطفاء كنيد. و همين طور: «و ضمّ اهل الفرقة».

ما عرض كرديم جذب حداكثرى، دفع حداقلى. البته معيار و ميزان، اصول و ارزشهاست. انسانها از لحاظ ايمان در يك حد نيستند. ما در بين خودمان آدمهائى داريم ضعيف الايمان، آدمهائى داريم كه ايمانشان قوى تر است. بايد راه بيائيم. نميشود ضعيف الايمان را دفع كرد، نميشود فقط به كسانى چشم دوخت كه قوى الايمانند؛ نه، ضعفا را هم بايد در نظر داشت. كسانى كه خودشان را قوى ميدانند، آن كسانى را كه ضعيف ميدانند، ملاحظه كنند، مراعات كنند، دفع نكنند. آن كسانى كه جزو مجموعه هستند، ليكن بر اثر اشتباه و غفلت كنار افتادند، جدا افتادند، اينها را به خود بياورند؛ اينها را نصيحت كنند، دلالت كنند، راه را به آنها نشان بدهند، آنها را برگردانند. اينها مسائل اساسى است.

پس اينها شد تقوا، اينها شد راه هاى توبه و انابه؛ «شهر التّوبه»، «شهر الانابه». منتها جالب اين است كه روزه و اين ماه، يك عمل جمعى است؛ يك عمل فردى نيست. يعنى همه روزه ايم، همه داخل اين ماهيم، همه سر اين سفره نشستيم؛ همه ى افراد جامعه ى اسلامى، امت اسلامى. وقتى

كه ميخواهيم اين نصايح را، اين توصيه هاى مهم كتاب و سنت را عمل كنيم، اگر همه خود را مخاطب آن بدانيم، ببينيد در دنياى اسلام چه اتفاقى مى افتد؛ در دايره ى محدودتر در كشور چه اتفاقى مى افتد. قدر اين ماه را بايد دانست. قدر دانستنش هم به همين است كه واقعاً ماه را ماه توبه قرار بدهيم، ماه انابه قرار بدهيم، ماه تطهير قرار بدهيم، ماه تمحيص قرار بدهيم؛ برويم به سمت اين چيزها. خوب، حرف اصلى ما، عرض اصلى ما توى اين جلسه همين بود كه عرض كرديم.

درباره ى قضاياى كنونى كشورمان آقاى رئيس جمهور گزارش خوب و مبسوط و مشروح و مفيدى دادند. اگر بخواهيم قضاياى كنونى كشورمان را تحليل درست بكنيم و در تحليل، به خطا دچار نشويم، بايد از اينجا شروع كنيم كه يك جبهه بندى قديمى اى بين ايران اسلامى و بين يك مجموعه اى وجود دارد. از عمر اين معارضه و منازعه و جبهه بندى، سى و يكى دو سال ميگذرد؛ جديد نيست. البته اين جبهه ى مقابل ما تغييراتى هم ديده، ولى ما تفاوتى نكرده ايم. ما حرفمان همان حرف است، اصولمان همان اصول است، راهمان همان راه است. يك خطى را با سرعت گرفتيم، داريم حركت ميكنيم. اهدافمان را مشخص هم كرديم. اين اهداف، از اول هم در فرمايشات امام و در پايه هاى انقلاب، مشخص و معلوم بوده است. داريم به قدر توان جلو ميرويم. ليكن جبهه ى مقابل تغييراتى داشته است، كم و زياد شده؛ كسانى بودند، خارج شدند؛ كسانى نبودند، داخل شدند. امروز در اين جبهه بندى، دو پديده به چشم ميخورد: يك پديده اين است كه طرف مقابل ما، جبهه ى مقابل ما نسبت

به قبل دچار ضعف است؛ يعنى حركت جبهه ى مقابل، حركت به سمت نزول بوده است؛ ضعيف شده است. پديده ى دوم اين است كه جبهه ى ما به سمت قوّت است؛ يعنى حركت ما حركت رو به تقويت بوده. اين دو پديده، دو پديده ى قابل استدلال است؛ يعنى حرفِ شعارى نيست، متكى به واقعيات است.

يك نكته ى كوتاهى را من در مورد جبهه ى مقابل عرض بكنم. جبهه ى مقابل يعنى چه؟ تبليغات آن جبهه به خودش اسم «جامعه ى جهانى» گذاشته، كه اين يك دروغ بزرگى است؛ به هيچ وجه جامعه ى جهانى نيستند؛ يك تعداد معدودى از كشورها هستند. محور اصلى دشمن هم عبارت است از رژيم صهيونيستى و كشور ايالات متحده ى آمريكا؛ بقيه يا از لحاظ سياستها تابعند، يا دچار رودربايستى اند، يا دچار ضعف مفرطند و كارى نميتوانند بكنند. عدد زيادى بر محور اين دو عنصر اصلى مجتمع نيستند؛ نه امروز، نه سالهاى گذشته. ادعاها را رها كنيد؛ واقعيتها اين چيزى است كه عرض ميكنم.

خوب، ملاك چيست در اينكه ما اين دو تا دولت را يا اين دو مجموعه را مخالفين اصلى خودمان در اين جبهه بندى ميدانيم؟ اين مخالفت چيست؟ ببينيد، دو جور مخالفت است: مخالفتهاى بنيانى، مخالفتهاى سطحى. مخالفتهاى سطحى مثل مخالفتهاى ارضى، مخالفت بر اثر مسائل تجارى، مخالفت در بعضى از سياستهائى كه بين دو كشور وجود دارد. مخالفت بنيانى، مخالفت با موجوديت است؛ يعنى دو كشورى كه موجوديت يكديگر را قبول ندارند. در مورد رژيم صهيونيستى وضع ما اينجورى است. ما موجوديت رژيم صهيونيستى را قبول نداريم؛ ما معتقديم اين رژيم يك رژيم جعلى است، يك رژيم تحميلى است، يك عارضه ى زشت در طبيعت

منطقه ى خاورميانه است، كه اين عارضه هم بلاشك از بين خواهد رفت؛ يعنى ترديدى در اين نيست كه آن باقى نميماند. به هر حال با هويت او، با موجوديت او مخالفيم. آن رژيم هم با موجوديت نظام اسلامى مخالف است. ايران را در صورتى كه تحت كنترل يك نظام طاغوتى باشد، دوست دارند؛ اما با نظام اسلامى بشدت مخالفند. مخالفت بنيانى يعنى اين.

در مورد آمريكا: نگاه ايالات متحده ى آمريكا به نظام اسلامى، نگاه نفى موجوديت است؛ اين را در طول سالها كاملاً فهميديم. البته خودشان ميگويند نخير، تغيير رفتار. تغيير رفتارى كه آنها ميگويند، اگرچه هميشه هم روى آن پافشارى ندارند، معنايش نفى هويت است. يعنى آن رفتارهاى اصلى اى كه شاخص اسلامى بودن است، بايد تغيير پيدا كند. ما هم نگاهمان به آمريكا، نفى موجوديت استكبارى آمريكاست؛ والّا رژيم آمريكا و دولت آمريكا يك كشورى است مثل بقيه ى دولتها. استكبارى بودن آمريكا، سلطه ى جهانى بودن، ابرقدرتى آمريكا، از نظر ما مردود است؛ ما قبول نداريم. پس اين شد مخالفت بنيانى. اين مخالفت بنيانى هم گاهى اوقات فعال است، گاهى آرام است. ممكن است اين مخالفت بنيانى را بعضى ديگر از كشورها هم در دنيا داشته باشند، بين ما و آنها اين مخالفت وجود داشته باشد؛ اما اين مخالفت، مخالفت فعال نيست؛ به دلائلى آرام است. دلائلى آنها دارند، ممكن است دلائلى ما داشته باشيم. مخالفت اين دو دولت، مخالفت فعال است. پس اين شد جبهه ى مخالف. اين جبهه ى مخالف در حال حركت به سمت ضعف و تنزل است. يعنى اگر با سى سال قبل از اين مقايسه كنيم؛ مقايسه كنيم وضع سياسى او را،

وضع اقتصادى او را، وضع اجتماعى او را، نفوذ و حضور او را در دنيا، بوضوح خواهيم ديد كه تنزل كرده و رو به ضعف آمده است. در اين خصوص، مواردى را من اينجا يادداشت كرده ام:

جبهه ى مقابل ما از عقبه ى مردمى در دنيا بكلى محروم است. يعنى شما هيچ كشورى را پيدا نميكنيد كه مردم آن طرفدار رژيم ايالات متحده ى آمريكا يا رژيم غاصب صهيونيستى باشند. اينها هيچ جا عقبه ى مردمى ندارد؛ حتّى آنجاهائى كه دولتهايشان متعصبانه از اينها دفاع ميكنند، مردمشان نسبت به اينها مخالفند؛ با اينكه خيلى شان غير مسلمانند. همين امروز توى روزنامه ها ديديد. رئيس رژيم صهيونيستى به يكى از كشورهاى اروپائى رفته، مردم به شكل هزاران نفر - آنطور كه توى خبرها بود - جمع شدند و خطاب به او گفتند كه برو گم شو، برو بيرون! همه جا همين جور است؛ هرجا ميروند، همين است. پس اينها هيچ عقبه ى مردمى ندارند. حالا رژيم صهيونيستى كه به جاى خود؛ رژيم آمريكا با همه ى قدرتش، با همه ى نفوذ سياسى و اعمال قدرتى كه ميكند، وضعش همين جور است. علاوه ى بر اين، جبهه ى مقابل ما در بين ملتها منفورند. فقط اين نيست كه طرفدارى از آنها وجود ندارد؛ نفرت از آنها وجود دارد: پرچمشان را آتش ميزنند، عكسشان را آتش ميزنند، آدمَكشان را زير پا مى اندازند. اين، وضع آنهاست.

از حوادث اخير نظامى اى كه راه انداخته اند، تجربه ى تلخى دارند. آمريكا از افغانستان تجربه ى تلخى دارد، از عراق تجربه ى تلخى دارد؛ ناكام شدند. در قضيه ى فلسطين، فعاليت و تلاش سياسى آمريكا به جائى نرسيده است؛ ناكام شدند. صهيونيستها هم كه منفوريتشان و شكستشان در

جنگ 33 روزه و در حمله ى به غزه، براى همه روشن و آشكار است.

جبهه ى مقابل ما همچنين در وضع اقتصادى بدى قرار دارد. با همه ى تلاشهائى كه كردند، هنوز نتوانستند اين بختك سنگين ركود اقتصادى و وضع بد اقتصادى را برطرف كنند. البته ميگويند كارهائى شده است، ليكن نخير، هنوز كار درستى انجام نشده است؛ هنوز زير فشار اقتصادى اند. تدابيرى كه به كار گرفته اند - تزريق پولهاى فراوان و هنگفت به مراكز مالى - افاقه اى نكرده است؛ هنوز در وضع اقتصادى بسيار بدى هستند.

در سياستهاى خاورميانه اى خودشان، چه در فلسطين، چه در سوريه، چه در لبنان، ناكام مانده اند. اشتباهات فاحشى كه كردند، دولتمردان آنها را از حالت تصميم گيرى عاجز كرده است؛ يك حالت حيرتى دارند. حقيقتاً امروز آمريكائى ها نميدانند در افغانستان چه كار بايد بكنند و چه كار خواهند كرد. بين خودشان اختلاف است. نميتوانند تصميمى بگيرند كه مطمئن باشند اين تصميم به سود آنهاست. از افغانستان خارج بشوند، يك جور بدنامى و بدبختى براى آنها دارد؛ در افغانستان بمانند، يك جور ديگر براى آنها ناكامى و بدبختى دارد. عين همين قضيه در مورد عراق هم كم و بيش هست؛ نميدانند چه كار بايد بكنند. دخالت هم ميكنند، فعاليت هم ميكنند، به جائى هم نميرسند. اعتماد به نفس مسئولينشان امروز از گذشته بسيار كمتر است. آمريكاى امروز را مقايسه كنيد با آمريكاى دوران ريگان در اوائل انقلاب؛ آن اعتماد به نفسى كه آن روز آنها داشتند، اينها ندارند؛ آن توانائى هائى كه آن روز داشتند، اينها ندارند؛ آن نفوذى كه آن روز آنها داشتند، اينها ندارند. پس دشمن در خط نزولى است و امروز

در موضع ضعف است.

اين طرف قضيه، اين پديده ى دوم، عكس است. جمهورى اسلامى و نظام اسلامى در يك حركت صعودى دارد حركت ميكند. منحنى به سمت بالاست؛ در همه ى قسمتها همين جور است. ما از لحاظ پيشرفتها وضع بسيار خوبى داريم. من چندى پيش در يك جلسه اى آمارى را نقل كردم - البته آمار فرنگى هاست - گفتم رشد پيشرفت علمى در ايران، يازده برابر متوسط جهان است؛ اين خيلى چيز مهمى است. البته اين معنايش اين نيست كه ما در پيشرفت علمى به سطح كشورهاى پيشرفته ى علمى رسيده ايم؛ نه، اين معنايش اين است كه حركت ما به سمت جلو، يك حركت شتابنده اى است؛ اين براى يك ملت خيلى چيز بزرگ و خبر باارزشى است. اگر همين پيشرفت را ادامه بدهند، طولى نميكشد كه ملت ما و جوانان ما به سطوحى كه بايد برسيم، خواهند رسيد. در زمينه هاى علمى اينجور است، در زمينه هاى فناورى هم همين جور است، در زمينه ى ساخت و سازهاى در كشور هم همين جور است. رئيس جمهور محترم الان آمارهائى دادند؛ اين آمارها درست است. در زمينه ى ساخت و سازها، در بخش صنعت، در بخش انرژى، در بخش راه و ترابرى، در بخشهاى گوناگون، كارهاى برجسته اى دارد ميشود. نسبت به سى سال قبل از اين كه ما شروع كرديم، حتّى نسبت به بيست سال قبل از اين، امروز خيلى پيشرفته تريم. ليكن پيشرفتها فقط در اين زمينه هاى مادى نيست؛ در زمينه هاى اجتماعى و معنوى هم همين جور است. امروز روحيه ى ما خيلى خوب است. در كشور ما روحيه بالاست. جوانهاى ما باانگيزه اند. ميدان سياسى، ميدان پرشور و نشاطى است. وقتى انتخابات راه

مى افتد، چهل ميليون شركت ميكنند، بيست و پنج ميليون انتخاب ميكنند؛ اينها خيلى چيزهاى مهمى است، اينها پديده هاى مهمى است. بله، به دنبال انتخابات، عوارض تلخى پيش آمد؛ روى عوامل خودش. هركدام از اين حوادث، يك عاملى دارد؛ ليكن اصل اين حضور مردمى خيلى چيز بزرگى است، خيلى پيشرفت مهمى است. مخالفين ما توقع داشتند كه بعد از اينكه سى سال از شروع انقلاب ميگذرد و ما حدود سى تا انتخابات داشتيم، يواش يواش انتخابات در كشور ما، براى ملت ما از دهن بيفتد، از چشم مردم بيفتد؛ ديگر خيلى شور و شوقى به انتخابات نباشد؛ ليكن نخير، انتخابات جدى بود؛ حركت، حركت عمومى بود؛ اينها پيشرفت است.

عقبه ى نظام جمهورى اسلامى در بين كشورها بى نظير است. هر كشورى كه امروز مسئولين ارشد ما مسافرت كنند، با استقبال مردم، با هيجان احساسات مردم مواجه ميشوند؛ اين نسبت به هيچ كشور ديگرى نيست. اين مخصوص امروز هم نيست؛ از اوائل انقلاب همين جور بوده است. مسئولين كشور، هر جا مسافرت كردند، رؤساى جمهور با استقبال مردم در كشورهائى كه هيچ وجه مشترك هم بعضاً از لحاظ زبان و نژاد و منطقه ى جغرافيائى با ما نداشتند، روبه رو شدند؛ يعنى مردم جمع ميشوند، اظهار ارادت ميكنند. عقبه ى مردمى نظام جمهورى اسلامى، امروز از قبل اگر بيشتر نباشد، كمتر نيست.

اميد ما به آينده، اميد سرشارى است. ما اميدوار نبوديم كه بتوانيم اين ساخت و سازهائى كه امروز ميكنيم، به اين زودى به اين ساخت و سازها دست پيدا كنيم. خداى متعال تفضل كرد. امروز جوانهاى ما در زمينه ى علم، در زمينه ى فناورى كارهائى ميكنند كه خيلى براى ما،

براى كسانى كه پانزده سال پيش، بيست سال پيش، بيست و پنج سال پيش ميخواستند براى آينده فكر كنند، از نظر آنها دور بود، اما تحقق پيدا كرد. اين، اميد ما را به آينده زياد ميكند. اميدمان سرشار است.

تجربه هاى سياسى مان، تجربه هاى موفقى است. ما بعكسِ جبهه ى مقابل كه تجربه اش در خاورميانه شكست خورد، در عراق شكست خورد، در افغانستان شكست خورد، در مناطق مختلف شكست خورد، در هر جائى كه وارد شديم، تجربه هاى ما موفق بوده. در همين جاهائى كه اسم آوردم، در آن حدى كه جمهورى اسلامى وارد شده است، وظيفه ى خود دانسته است، موضعى گرفته است، اقدامى كرده است، ما با موفقيت همراه بوديم؛ اين را همه اعتراف ميكنند. همان رقباى ما هم از اين جهت بسيار ناراحتند.

يكى از موفقيتهاى ما هم اين است كه امروز دشمنان ما در حصار نفرت جهانى محصور و محبوسند؛ اين جزو موفقيتهاى ماست. پس اين دو پديده چشمگير است؛ يعنى منحنى جبهه ى مقابل رو به نزول است، منحنى ما رو به صعود است. اينجورى وقتى كه مقايسه كنيد، همه ى قضاياى كشور را با اين نگاه كه نگاه كنيد، ميتوانيد درست تحليل كنيد.

خوب، ما نسبت به اين جبهه بندى فكر ميكنيم، تحليل ميكنيم، تدبير ميكنيم، مى نشينيم برنامه ريزى ميكنيم؛ دشمن هم عيناً همين جور است. دشمن هم مى نشيند، نسبت به جمهورى اسلامى، نسبت به آنچه كه بايد با جمهورى اسلامى انجام بدهد، ضربه هائى كه بايستى حواله بكند، برنامه ريزى ميكند. دشمن نسبت به ما، هم از موضع تهاجم، هم از موضع تدافع، برنامه ريزى دارد. ما هم يك برنامه ريزى هائى در مقابل دشمن داريم. همه بايد با هم اينها را

بفهميم، همه بايد با هم در ميدان عمل پيش برويم؛ همچنانى كه بحمداللَّه تا امروز هم همين جور بوده است.

من يك اشاره ى گذرائى بكنم به آنچه كه دشمن انجام ميدهد. برنامه هايش اينهاست: فشار اقتصادى، تهديد نظامى، جنگ روانى براى اثرگذارى بر روى افكار عمومى؛ هم در داخل كشور، هم در سطح بين المللى؛ اينها كارهائى است كه دارند ميكنند. ايجاد اختلال سياسى و خرابكارى در داخل. بلاشك هستند در داخل، مراكزى كه الهام ميگيرند از دشمن؛ با هدايت دشمن، با الهام از دشمن، اينها مشغول كارهائى هستند؛ «انّ الشّياطين ليوحون الى اوليائهم ليجادلوكم».(6) هستند بلاشك، مراكزى وجود دارند. در كنار همه ى اين كارها، آمريكائى ها شعار مذاكره را هم از دست نميدهند! حالا تحريمهاى يكجانبه هم هست، قطعنامه هست، تهديد نظامى هم هست، اما مذاكره هم مطرح ميشود؛ هِى مكرر در مكرر: ما حاضريم با ايران بنشينيم مذاكره كنيم! خوب، اين تدابير جبهه ى مقابل ما، تدابيرِ در واقع دشمن ما، هيچكدام جديد نيست. به نظر من يكى از نكاتى كه بايد به آن توجه كرد، اين است كه هيچكدام از اينها جديد نيست، كه بى سابقه باشد. تحريمها سابقه ى سى ساله دارند و تهديد نظامى هم در همه ى دوره هاى قبل از اين دوره وجود داشته است.

بنده به شما عرض ميكنم و بيشتر از همه كس من ميدانم؛ در دوره ى به نظرم رياست جمهورى كلينتون بود كه تهديد نظامى به قدرى شديد بود كه رئيس جمهور محترم آن روز به من غالباً اين را ميگفت كه مثلاً بيائيم فكرى بكنيم، كارى بكنيم؛ حيف است كه بيايند حمله كنند، كارهائى را كه انجام داديم، ساخت و سازهائى را كه

انجام داديم، بزنند از بين ببرند؛ يعنى احتمال حمله كم نبود؛ تهديد ميكردند و ميگفتند. در همين دوره ى رياست جمهورى قبل از دوره ى نهم، تهديدهاى نظامى گاهى به قدرى شديد ميشد و تكرار ميشد از طرف دشمن كه حسابى دست اندركاران داخلى را دچار رعب ميكرد. جلساتى وجود داشت كه حالا فراوان خاطراتى از آن وقت ما داريم؛ من از آن وقت يادداشتهائى دارم. تهديد نظامى هميشه بود؛ اينجور نبود كه وجود نداشته باشد.

تبليغات عليه ما از اول انقلاب بود. هر چيزى را كه توانستند، در داخل مورد اتهام قرار دادند؛ از شخص امام گرفته تا مردم، تا اجتماعات مردم، تا نماز جمعه ى مردم را مورد اهانت، مورد تهمت و نسبتهاى خلاف قرار دادند در تبليغات جهانى، با امكانات فراوانى كه در تبليغات داشته اند؛ مخصوص امروز نيست؛ امروز هم البته هست، ليكن در گذشته كمتر از امروز نبوده، مواردى بيشتر هم بوده.

خرابكارى هاى داخلى مخصوص امروز نيست. در سال 82 بعد از قضاياى عراق - حمله ى اشغالگران به عراق - اينجا در تهران چند روزى اغتشاش شد. آن زن سياهپوستِ مشاور رئيس جمهور آمريكا كه بعد شد وزير خارجه ى او، صريحاً اينجور گفت: ما از هر اغتشاشى و شورشى در تهران حمايت ميكنيم؛ اين را صريح اعلان كرد. اميدوار شده بودند، خيال كردند كه حالا حادثه اى در تهران دارد اتفاق مى افتد؛ اين مال سال 82 است. آن روز بود، قبل از آن روز هم كم و بيش شبيه آن بود، بعد از آن هم بود؛ سال 88 هم نظائرش را، شبيه اش را، ديگر همه يادشان است، ملاحظه كرديد، ديديد. آنچه كه امروز به صورت تهديد وجود

دارد، جديد نيست. من درباره ى هر كدام از اين موارد يك كلمه اى عرض ميكنم.

اما در قضيه ى مذاكره كه اين را زودتر از همه بگوئيم؛ بد نيست كه حرف مذاكره ميزنند. اين پيشنهاد البته جديد نيست. از قبل هم دولتهاى آمريكا به ما پيشنهاد ميدادند براى مذاكره؛ ما هم هميشه اين پيشنهاد را رد كرده ايم. البته دلائلى وجود دارد، اما يك دليل واضح اين است كه مذاكره ى در سايه ى تهديد و فشار، مذاكره نيست. يك طرف مثل ابرقدرتها بخواهد تهديد بكند و فشارى بياورد و تحريمى بكند و يك دست آهنى اى را نشان بدهد و از آن طرف هم بگويد خيلى خوب، بنشينيم پشت ميز مذاكره! اين مذاكره، مذاكره نيست. اينجور مذاكره اى را ما با هيچ كس نميكنيم. لذا آمريكا هميشه با اين چهره براى مذاكره وارد ميدان شده است.

دوتا تجربه ى كوتاه مدت هم داريم: يكى مذاكرات در مورد مسائل مربوط به عراق بود، كه من در سخنرانى عمومى گفتم كه ما اين مذاكره را قبول ميكنيم و رفتند مذاكره كردند؛ يكى هم در دولتهاى قبل بود، درباره ى يك موضوعى كه آمريكائى ها پيغام دادند يك مسئله ى امنيتى مهمى هست، دولت دو سه دور مذاكره كرد. آمريكائى ها معمولاً در مذاكره اينجورند كه وقتى در مقابل استدلال متين كم مى آورند، وقتى نميتوانند استدلالى كه قابل قبول و منطقى باشد، ارائه كنند، متوسل ميشوند به زورگوئى. و چون زورگوئى روى جمهورى اسلامى اثر ندارد، يكطرفه اعلان ميكنند كه مذاكرات تعطيل! خوب، اين چه جور مذاكره اى است؟ اين تجربه را هم ما داريم. در هر دو مورد اينجورى شد. البته در آن مورد قبلى، بنده اين را پيش بينى ميكردم.

از كيفيت مذاكرات ميفهميدم اينها دارند به چه مسيرى ميروند؛ گزارشش را براى من ميفرستادند؛ دو سه جلسه با هم مذاكره كرده بودند. بنده همان وقت به وزارت خارجه گفتم اين مذاكره را قطع كنيد. هنوز اقدام نكرده، آنها يكجانبه اقدام كردند؛ اينجورى اند. بنابراين نه، اينى كه گفته ميشود؛ رئيس جمهور محترم و ديگران ميگويند ما اهل مذاكره ايم، بله، ما اهل مذاكره ايم؛ اما نه با آمريكا. علت هم اين است كه آمريكا صادقانه مثل يك مذاكره كننده ى معمولى وارد ميدان نميشود، مثل يك ابرقدرت وارد مذاكره ميشود. ما با چهره ى ابرقدرتى مذاكره نميكنيم. ابرقدرتى را بگذارند كنار، تهديد را بگذارند كنار، تحريم را بگذارند كنار، براى مذاكره يك هدف و نهايت مشخصى فرض نكنند كه بايد مذاكره به آنجا برسد. من در چند سال قبل در شيراز، در سخنرانى عمومى اعلام كردم، گفتم ما قسم نخورده ايم كه تا آخر مذاكره نكنيم؛ مذاكره نميكنيم، به خاطر اين عوارض است؛ به خاطر اين است كه اينها مذاكره كننده نيستند؛ اينها ميخواهند زور بگويند؛ مثل آن الواطى كه وارد ميشد توى دكان، عسل دوست داشت؛ ميپرسيد شيشه ى عسل چند است؟ ميگفت مثلاً صد تومان، دست طرف را ميگرفت فشار ميداد، اين كاسب بيچاره ميترسيد ديگر؛ زير فشارِ او ميگفت: خوب، هر چه شما بگوئيد! ميگفت سى تومان، ميگفت خيلى خوب! اين كه مذاكره نشد، اين كه معامله نشد. اگر ميتوانند دست ديگران را فشار بدهند، آنها را وادار كنند كه از صد تومان بيايند به سى تومان، جمهورى اسلامى نه، زير بار اين فشارها نخواهد رفت؛ او هم به سبك خود به هر فشارى پاسخ خواهد داد. به زورگوئى متوسل نشوند،

از نردبان ابرقدرتى كه نردبان پوسيده اى هم هست، پائين بيايند، اشكالى ندارد؛ اما تا وقتى كه آنجور است، امكان ندارد.

اما در قضيه ى هسته اى، چرخه ى توليد سوخت حق ماست و ما از اين حق كوتاه نخواهيم آمد و دست برنخواهيم داشت؛ اين حق ماست. ما ميخواهيم سوخت را توليد كنيم. چندين هزار مگاوات، ما به سوخت هسته اى نياز داريم. نيروگاه هاى هسته اى بايد به وجود بيايد. خوراك اين نيروگاه ها بايد در داخل توليد بشود. اگر قرار شد براى خوراك اين نيروگاه ها به خارج متوسل بشويم و محتاج باشيم، امور كشور نخواهد گذشت؛ بايد داخل بتواند خودش توليد كند. بنابراين حق ماست و دنبال اين را خواهيم گرفت. آنها در جواب ميگويند خوب، ايران احتياج دارد به سوخت هسته اى، ما برايش تأمين ميكنيم؛ بانك جهانى درست بكنيم، چه ميكنيم، تأمين ميكنيم. اين حرف، حرف مهملى است، حرف بى معنا و بى وجهى است. در همين ماجراى جريان تبادل سوخت بيست درصد، معلوم شد كه چقدر اينها صادقند(!) ما نياز داشتيم براى اين نيروگاه كوچك و آزمايشى، به سوخت بيست درصد. خوب، اين چيز معمولى هم هست، در دنيا ميگيرند، ما هم قبلها، چندين سال قبل از اين، پانزده شانزده سال قبل از اين خودمان گرفته بوديم؛ اين را خريده بوديم و هيچ مشكلى هم وجود ندارد. اينها بمجرد اينكه حس كردند ايران به اين احتياج دارد، شروع كردند به بازى درآوردن و اين را تبديل كردند به يك مسئله. خود اين به نظر من اشتباه بزرگى بود از طرف آمريكا و غرب؛ اشتباه كردند در قضيه ى سوخت بيست درصد اينجورى عمل كردند.

اولاً با اين كارشان ما را

تشويق كردند كه ما خودمان برويم سراغ سوخت بيست درصد. ما نميخواستيم؛ ما تصميم نداشتيم سوخت بيست درصد توليد كنيم؛ ما همان سه و نيم درصد برايمان كافى بود؛ اما با اين كار، اينها ما را تشويق كردند، وادار كردند، به ما تفهيم كردند كه بايد برويم سراغ بيست درصد؛ و رفتيم. اين اشتباه اوّلشان بود. اشتباه دوم اين بود كه به همه ى دنيا ثابت كردند، مدلل كردند كه آمريكا و بقيه ى كسانى كه اين سوخت را ميتوانند توليد كنند، قابل اطمينان نيستند براى اينكه انسان سوختش را به اميد اينها بگذارد. چون تا مورد احتياج قرار گرفت، همه ى مدعاهاى خودشان، همه ى خواسته هاى خودشان را فهرست ميكنند، ميگويند: آقا! بايد اينها را عمل كنيد تا ما اين سوخت را به شما بدهيم! خوب، اين كه معامله نشد. بنابراين در مسئله هسته اى حرفى ندارند، منطقى ندارند. ما هم راه را پيدا كرده ايم، داريم حركت ميكنيم؛ ان شاءاللَّه همين راه را هم ادامه خواهيم داد.

در قضيه ى تهديد نظامى هم كه البته بعيد است چنين حماقتى را بكنند؛ ليكن اگر چنانچه چنين تهديدى به وجود بيايد، همه بايد بدانند كه ميدان اين مقابله فقط منطقه ى ما نيست؛ ديگر ميدانش گسترده تر خواهد بود.

در قضيه ى تبليغات آمريكائىِ ضد جمهورى اسلامى هم، به نظر من واقعاً ناحق ترين كارى است كه دشمنان ما ميكنند؛ چون بدترين ناقض حقوق بشر، خود آمريكائى هايند. واقعاً اينجورى است. آنجائى كه دنبال يك منفعتى هستند، جان انسانهاى بيشمار برايشان ميشود بى ارزش، اصلاً هيچ حقى قائل نيستند؛ آنجائى كه نوبت خودشان ميشود، طلبگار ميشوند. در همين حمله ى اشغالگرها به عراق، به بصره، بمبهاى ده تنى زدند! كه

خود آمريكائى ها به آنها ميگفتند، مادر بمبها. ده تن! مردم زيادى را، غيرنظاميان زيادى را، بچه ها و زنان زيادى را كشتند؛ هم در بصره كشتند، هم در جاهاى ديگر كشتند. همان روزها چند تا خلبان آمريكائى ساقط شده بودند، رژيم بعثى عراق اينها را آورد توى تلويزيون و با آنها مصاحبه كرد. فرياد آمريكائى ها بلند شد كه آقا! خلاف قوانين بين المللى عمل كرديد؛ اسير جنگى را نبايد بياورند مصاحبه كند! يعنى اينجور؛ اين دوگانه نگاه كردن، دوگانه قضاوت كردن.

بزرگترين ناقض دموكراسى، خود اينهايند. در بسيارى از جاها نتائج مردم سالارى ها و انتخابات مردمىِ واضح را آمريكائى ها به هم زدند. يك نمونه اش غزه است - حكومت حماس - نمونه هاى قبلى هم در جاهاى ديگر دارد كه من نميخواهم اسم بياورم. بدترين ها خودشان هستند. اما به هر حال اينها هست.

آنچه كه لازم است به آن توجه شود، اين است كه اين حملات، اين دشمنى ها جديد نيست. و جمهورى اسلامى هم در مقابل همه ى اينها تدابيرى دارد. در مقابل تحريم، خوشبختانه مسئولين تدابير بسيار مستحكم و خوبى گرفتند. من درخواست كردم از رئيس جمهور محترم كه وزراى اقتصادى بيايند گزارش بدهند؛ آمدند آنچه را كه در مقابل قطعنامه ى شوراى امنيت - كه تحريم هست - و بعد تحريمهاى يكجانبه ى آمريكا و اروپا تصميم گيرى كردند، گفتند، كه تصميم گيرى هاى بسيار درستى است؛ كارهاى بسيار خوبى است و ان شاءاللَّه تصميم مسئولين بر اين است كه اين تحريم را تبديل كنند به فرصت. واقعاً هم بايد همين جور باشد كه به يك فرصت تبديل شود.

ما بايد توليد ملى را افزايش بدهيم، تقويت كنيم؛ عادت كنيم به مصرف توليدات داخلى؛ عادت

كنيم به بالا بردن كيفيت توليدات داخلى، كه البته در اين مورد مسئولين دولتى و همچنين قانونگذاران وظائف سنگينى دارند. من نسبت به مسئله ى مديريت واردات به دولتى ها سفارش كردم؛ الان هم تأكيد ميكنم. من نميگويم واردات متوقف بشود؛ چون يك جاهائى لازم است كه واردات انجام بگيرد؛ اما واردات بايد مديريت بشود. يك جائى واردات مطلقاً نبايد بشود؛ يك جاهائى بايد انجام بگيرد. با مديريت، واردات انجام بگيرد. البته مسئولين محترم دولتى به من گفتند كه قوانينى كه مجلس تصويب كرده، به ما اجازه نميدهد جلوى واردات را بگيريم؛ من خواهش ميكنم اين قضيه را حل كنند. اگر واقعاً قانونى وجود دارد كه دولت را ممنوع ميكند از جلوگيرى از واردات، اين قانون را اصلاح كنند؛ جورى باشد كه مديريت بشود. بايد توليد ملى بالا برود.

تدبير خردمندانه بايد در اين زمينه ها گرفته بشود. خرد خيلى مهم است. عقل گرائى در تصميم گيرى ها بسيار حائز اهميت است. تصميم، خردمندانه و شجاعانه. خردمندى را به معناى ترس و گريز و عقب نشينى نبايد معنا كرد. خردمندى همراه با شجاعت. انبياء خردمندترين انسانها بودند. در روايتى از پيغمبر اكرم است كه: «ما بعث اللَّه نبيّا و لا رسولا حتّى يستكمل العقل»؛(7) هيچ پيغمبرى را خدا مبعوث نكرد، مگر آن وقتى كه عقل او كامل شده باشد. اما همين پيغمبر، بيشترين جهاد را، بيشترين مبارزه را، بيشترين خطرپذيرى را ميكند؛ يعنى شجاعت با عقل مدارى بايد همراه باشد؛ با عزم راسخ و بدون تزلزل، با نگاه به دوردستها و با حفظ اتحاد و همدلى.

من روى اتحاد تكيه ميكنم. اتحاد و همدلى بين مسئولين كشور يك فريضه است. تعمد در مخالفت

با آن، امروز يك خلاف شرع است؛ بخصوص در سطوح بالا. همه به اين توجه داشته باشند. دشمن از اختلافات كوچك، يك مسئله ى بزرگ ميخواهد بسازد؛ نبايد بگذاريد. اينجور نيست كه هر اختلافى بين دو مسئول يا بين دو دستگاه، فاجعه اى باشد؛ نه، بالاخره ممكن است مجلس در يك زمينه اى جهتگيرى اى داشته باشد، دولت جهتگيرى ديگرى داشته باشد، عقايدشان، سلايقشان مختلف باشد؛ اينها فاجعه نيست. اما اين اختلافات را تبديل كردن به شكافهاى غير قابل پر شدن و زخمهاى غير قابل علاج، خطاى بسيار بزرگى است.

البته يك چيزهائى هم مستمسك قرار ميگيرد. ما حالا از چندى پيش از شوراى محترم نگهبان خواستيم جلسه اى را تشكيل بدهند، مواردى را كه بين دولت و مجلس محل گفتگو و مناقشه است، مشخص بكنند و حدود اختيارات قوا معلوم بشود، كه اين تفكيك قوا - كه يكى از اصول قانون اساسى است - تحقق پيدا كند. حفظ اتحاد، تمسك به اصول، رعايت كامل اصول، همان چيزى است كه امام بزرگوار ما هميشه به آن توصيه ميكردند.

توجه به ترفندهاى دشمن و بازى نكردن طبق نقشه ى دشمن. يكى از كارهائى كه دشمن ميكند، بى اعتماد كردن مردم نسبت به مسئولين است. ما بايد مواظب باشيم خودهامان جورى حرف نزنيم كه مردم به مسئولين كشور، مسئولين دولتى، مسئولين قضائى، مسئولين قوه ى مقننه بى اعتماد بشوند؛ كه اين بى اعتمادى ناحق است؛ دشمن اين را ميخواهد. ما نبايد خودمان عمل كنيم. من مى بينم گاهى اوقات بى دليل، بى جهت در آمارهائى كه ارائه ميشود، خدشه ميشود؛ خوب، چرا؟ چرا در آمارها خدشه هاى بيجا و بى مورد ميشود؟ آمارى است يك دستگاه مسئول دارد ميدهد، حرفش مسموع است.

و از اين قبيل چيزهائى كه موجب بى اعتمادى است و نااميدى است.

و توجه به قدرت الهى و صدق وعده ى الهى؛ كه اين اساس همه ى كارهاست كه مطمئن باشيم به وعده ى الهى. خداى متعال كسانى را كه سوءظن به وعده ى او دارند، سوءظن به او دارند، لعنت فرموده است؛ «و يعذّب المنافقين و المنافقات و المشركين و المشركات الظّانّين باللَّه ظنّ السّوء عليهم دائرة السّوء و غضب اللَّه عليهم و لعنهم و اعدّ لهم جهنّم و سائت مصيرا»؛(8) يعنى خداى متعال كسانى را كه سوءظن به وعده ى الهى دارند، مذمت ميكند. خداى متعال فرموده است كه «لينصرنّ اللَّه من ينصره»؛(9) «أوفوا بعهدى أوف بعهدكم».(10) در راه خدا حركت كنيد، خداى متعال كمك ميكند. حالا اين فقط هم وعده ى الهى نيست. ما اگر آدمهاى ديرباورى هم باشيم، آدمهاى كورباطنى هم باشيم كه نتوانيم درست وعده ى الهى را قبول كنيم، تجربه ى ما به ما اين را نشان ميدهد. كدام از عناصر اصلى انقلاب و دوستان انقلاب و طرفداران انقلاب و دشمنان انقلاب، چهل سال قبل از اين، احتمال ميدادند كه يك چنين اتفاقى در كشور بيفتد؟ يك حادثه ى به اين عظمت، يك بناى به اين رفعت به وجود بيايد؟ كى احتمال ميداد؟ اما شد؛ به خاطر توكل به خداى متعال، به خاطر عزم راسخ، به خاطر نهراسيدن از مرگ، نهراسيدن از شكست، پيش رفتن به نام خدا و توكل به خدا اتفاق افتاد. بعد از اين هم همين خواهد شد.

پروردگارا! به محمد و آل محمد، رضوان و رحمت و مغفرت خود را بر روح امام بزرگوار كه ما را وارد اين راه كرد، فرو ببار. پروردگارا!

شهداى عزيز را در عالى ترين درجات قرار بده. پروردگارا! ملت ايران را به آرزوهاى بزرگ خود، به هدفهاى بزرگ خود برسان. پروردگارا! دست دشمنان را از اين ملت و اين كشور كوتاه كن. پروردگارا! خدمتگزاران به نظام را، كسانى كه با اخلاص و علاقه در خدمت اين مردم هستند، همه ى اينها را مشمول رحمت و بركت و توفيق خودت قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) لقمان: 22

2) تحريم: 6

3) بقره: 183

4) صحفيه ى سجاديه، دعاى 20

5) توبه: 15

6) انعام: 121

7) مشكاةالانوار، ص 251

8) فتح: 6

9) حج: 40

10) بقره: 40

بيانات در ديدار دانشجويان در يازدهمين روزماه رمضان

بيانات در ديدار دانشجويان در يازدهمين روزماه رمضان 11 رمضان 1431 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

من جز خوشامد در اين وهله عرضى ندارم به همه ى جوانان عزيز، دانشجويان عزيز، فرزندان خودم كه در اينجا تشريف داريد و به جنابعالى كه برنامه ها را اجراء ميكنيد؛ از شما تشكر ميكنم. از اين تعبير «افسران جوان» هم كه تكرار كرديد و من از بن دندان به آن اعتقاد دارم، خيلى لذت بردم. ان شاءاللَّه كه امروز بيانات اين جوانهاى عزيز، تشخص و تعينِ همين افسر جوان را در مقابل چشم بنده ى حقير و ديگر بينندگان مجسم كند.

* * *

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خداوند متعال را سپاسگزارم كه به ما توفيق داد و عمر داد كه يك بار ديگر اين جلسه ى پرنشاط و شيرين و پرانگيزه را در ماه رمضان تجربه كنيم. ما هر سال ماه رمضان چنين جلسه اى داريم، و به شما عرض بكنم يكى از مطلوبترين و شيرين ترين جلسات من اين جلسه است.

اولاً از مطالبى كه برادران و خواهران دانشجو ميگويند، من استفاده ميكنم. نكاتى براى من پيش مى آيد كه جديد و

تازه است و از آنها بهره ميبرم. بعلاوه گاهى پيشنهادهائى هست كه اينها به دستگاه ها منعكس و منتقل ميشود؛ و بدانيد و مطمئن باشيد كه در حد امكان و وسع و ظرفيت، دنبال هم ميشود؛ يعنى اينجور نيست كه تصور بشود حالا يك حرفى گفته شد و در فضا پرتاب شد و تمام شد؛ نه، واقعاً يكايك اين مطالبى كه گفته ميشود - حالا آن مقداريش كه مورد تأييد و تصديق و قبول ماست؛ كه غالباً هم همين جور است - دنبال ميشود.

خوب، جلسه ى امروز جلسه ى بسيار پرطراوتى بود؛ جوانهاى عزيز آمدند در همه ى زمينه ها مطالبى گفتند. اولاً در بين اين برادران و خواهران اختلاف نظرهائى وجود داشت كه به نظر من اين اختلاف نظرها بسيار شوق انگيز است؛ همين خوب است. نظرات گوناگونى در زمينه هاى واحدى مطرح ميشود و هر نظرى استدلالى دارد، طرفدارانى دارد؛ اين عرصه اى است براى فكر كردن، ژرف گرائى و ژرف يابى كردن و به حقيقت رسيدن. نه اينكه حالا شما منتظر باشيد كه من درباره ى مواردى كه محل اختلاف است يا از من سؤال شد - كه اين اختلاف نظر در دانشگاه وجود دارد - حتماً يك حرف قاطعى بزنم كه همان بشود فصل الخطاب؛ نه، يك جاهائى البته فصل الخطاب لازم است، كه رهبرى يا مقامى كه سخنش فصل الخطاب است، آنجا حرف بزند؛ اما اين از آن موارد نيست؛ اينها مواردى است كه اغلبش هيچ نيازى به فصل الخطاب ندارد. يك اختلاف نظرى هم وجود دارد؛ خوب، باشد؛ چه عيب دارد؟ من آن روز به مسئولين كشور كه اينجا بودند، در يك مورد خاصى گفتم خوب، اختلاف نظر هست؛ اما اختلاف نظر فاجعه

كه نيست. اين اختلاف نظر چه عيب دارد؟ يك وقت بحث سر اين است كه اين شليك را به طرف دشمن بكنيم يا نكنيم؛ اينجا بله، اختلاف نظر مشكل درست ميكند. اما يك وقت قضيه اينجورى نيست؛ در مسائلِ نظرى است، مسائل دامنه دار اجتماعى است؛ اين اختلاف نظرها به نظر من شوق انگيز است؛ براى من كه اينجور است. شماها كه جوانيد، بيشتر از كسى در سنين پيرىِ من بايد از اين نظرات مختلف و استدلالهاى گوناگون به شوق بيائيد.

در صحبتهاى امروز من دقت كردم، مطالعه كردم؛ ديدم صحبتها حقاً و انصافاً عميق بود. در بعضى از سالها، بعضى از جوانها كه مى آيند صحبت ميكنند، گاهى در دلم گله مند ميشوم به خاطر اينكه عمقى در حرفها نمى يابم. امروز اينجور نبود؛ امروز من حرفها را عميق يافتم؛ حالا منهاى تعارفات و اظهار محبتهائى كه نسبت به بنده ميشود - كه اينها حساب ديگرى دارد - اما آنچه كه به عنوان نظر مطرح شد، از اول تا آخر، من ديدم حرفهاى عميقى است، حرفهاى فكرشده اى است؛ نه اينكه لزوماً همه، حرفهاى صحيحى است؛ نه، توش صحيح هم هست، ضعيف هم هست؛ اما فكر شده است، حرفهائى است كه رويش مطالعه شده؛ اين مهم است. بخصوص در آن مواردى كه گوينده ى سخن از طرف يك جماعتى حرف زد - يعنى از طرف تشكلها صحبت كرد - اين نشان دهنده ى اين است كه در اين عقبه، يك ظرفيت همفكرى و همكارى در انديشه وجود دارد؛ كه اين هم باز به نوبه ى خود يك چيز مثبتى است كه بنده را خرسند ميكند. يك وقت هست شما يك آدم بافكرى هستيد، مى نشينيد

يك چيزى را بيان ميكنيد؛ خوب، فكر خوبى هم هست، اين چيز خوبى است؛ اما از اين بهتر اين است كه شما با يك جمعى نشستيد فكر كرديد؛ نظرات مخالفى بوده، برآيند همه ى آن نظرات شده اينها؛ اينها را اينجا مطرح كرديد. من نشانه هاى اين معنا را مشاهده كردم؛ بخصوص در آن بياناتى كه از طرف يك تشكلى بيان شد.

خوب، جلسه ى امروز به نظر من جلسه ى بسيار خوبى بود؛ من خدا را سپاسگزارم. از آن كسانى هم كه آمدند صحبت كردند - چه دخترها، چه پسرها - تشكر ميكنم؛ خيلى خوب بود.

مطالبى هم دارم كه حالا به قدر وقت عرض خواهم كرد؛ ليكن از همه ى مطالب بالاتر اين است كه شما جوانيد، دلهاى شما پاك است، ناآلوده است. به عمق اين حرف هم شما حالا نميرسيد، كه اين ناآلودگى معنايش چيست، گرفتارى دلهاى آلوده كجاست؛ اين را شما كه جوانيد، حالا حالاها به آن نميرسيد؛ به حدود سنى ما كه رسيديد، آن وقت گرفتارى را ميفهميد، مى بينيد كه چقدر اين زلالى دل در دوره ى جوانى قيمت و ارزش دارد، كه ديگر قابل برگشت هم نيست.

امروز اين سرمايه در اختيار شماست. من حرفم اين است: اين دل پاك و زلال را هرچه ميتوانيد، با منبع عظمت، با منبع حقيقت، با منبع زيبائى - يعنى ذات مقدس بارى تعالى - پيوند دهيد و نزديك كنيد. اگر موفق شديد، تا آخر عمر زندگى سعادتمندانه خواهيد داشت؛ اگر حالا موفق نشويد، بيست سال ديگر سخت تر است؛ اگر بيست سال بعد هم - كه شماها چهل سال، چهل و پنج سال سنتان هست - موفق نشويد، بيست سال

بعدش بسيار بسيار مشكل تر است؛ يعنى در سنينِ كمتر از سنِ حالاى من. خيلى سخت خواهد شد. نه اينكه محال باشد، اما مشكل است. حالا دل را به خدا پيوند بزنيد. راهش هم در شرع مقدس باز است؛ يك كار رمزآلود پيچيده اى نيست. شما قله ى كوه را از پائين نگاه ميكنيد، مى بينيد كسانى آنجا هستند؛ اينجور نيست كه تصور كنيد اينها بال زدند رفتند آنجا؛ نه، اينها از همين مسيرى كه جلوى پاى شماست، جلو رفتند و به آنجا رسيدند. دچار توهم نشويم، خيال نكنيم كه با يك نوع حركت غيرعادى و غيرمعمولى ميتوان به آن قله ها رسيد؛ نه، آنهائى كه در آن قله ها مشاهده ميكنيد، از همين راهها عبور كردند. اين راهها چيست؟ در درجه ى اول، ترك گناه. گفتنش آسان است، عملش سخت است؛ اما ناگزير است. دروغ نگفتن، خيانت نكردن، از لغزشهاى گوناگون جنسى و شهوانى پرهيز كردن، از گناهان پرهيز كردن؛ قدمِ مهمترينش اين است. بعد از ترك گناه، انجام واجبات، و از همه ى واجبات مهمتر، نماز است. «و اعلم انّ كلّ شى ء من عملك تبع لصلاتك»؛(1) همه ى كار انسان تابع نماز است. نماز را به وقت بخوانيد، با توجه و با حضور قلب بخوانيد. حضور قلب يعنى بدانيد كه داريد با يكى حرف ميزنيد؛ بدانيد يك مخاطبى داريد كه داريد با او حرف ميزنيد. اين حالت را اگر در خودتان تمرين كرديد، اگر توانستيد اين تمركز را ايجاد كنيد، تا آخر عمر اين براى شما ميماند. اگر حالا نتوانستيد - همان طور كه گفتم - بيست سال بعد سخت است، بيست سال بعدش سخت تر است؛ بعد از آن، كسى اگر از

قبل نكرده باشد، خيلى خيلى سخت است. از حالا عادت كنيد اين تمركز را در حال نماز در خودتان ايجاد كنيد و به وجود بياوريد. آن وقت اين آن صلاتى است كه: «تنهى عن الفحشاء و المنكر».(2) «تنهى» يعنى شما را نهى ميكند؛ معنايش اين نيست كه مانعى جلوى شما ميگذارد كه شما ديگر نميتوانيد گناه كنيد؛ نه، يعنى دائم به شما ميگويد گناه نكن. خوب، روزى چند نوبت از درون دلِ انسان به او بگويند گناه نكن، گناه نكن، انسان گناه نميكند. اين نماز است.

روزه ى ماه رمضان خيلى مغتنم است؛ مبارزه ى با گرسنگى، تشنگى، گرما و سختى هائى كه انسان دارد. انس با قرآن و انس با نهج البلاغه و انس با صحيفه ى سجاديه و دعا و نافله و نماز شب و هر كار كه توانستيد بعد از آن بكنيد.

اين دل نورانى و پاكيزه را كه در شما هست، قدر بدانيد. نه اينكه من بخواهم براى خوشامد شما حرف بزنم؛ نه، جوانهاى عالَم كه فقط شما نيستيد؛ جوان خاصيتش اين است. دلتان پاكيزه است. حالا چون براى شما قابل مقايسه نيست، نميتوانيد اين موضوع را احساس كنيد. در طول زمان، گرفتارى ها، غبارها، لجنها و زنگارها دل را ميپوشاند. در روايت دارد كه وقتى گناهى ميكنيد، يك نقطه ى سياهى در قلب شما به وجود مى آيد - البته اينها زبان نمادين است، زبان سمبليك است - گناه دوم را كه ميكنيد، اين نقطه ى سياه دو برابر ميشود. هرچه گناه بكنيد، اين نقطه ها هى اضافه ميشود، تا اينكه همه ى قلب را سياهى ميگيرد. ترجمه ى مفهوم عرفى اش همين است كه من گفتم؛ يعنى شما الان دل و جان

و روح آماده اى داريد، بمرور گناهان، گرفتارى ها و مشكلات فراوانى كه در مسير مبارزات زندگى انسان به وجود مى آيد - در سياست، در اقتصاد، در يك لقمه نان، در به دست آوردن امكانات زندگى - چنانچه انسان از حالا تمرين نكرده باشد، اينها گرفتارى ها را زياد ميكند، دل را تاريك ميكند. پس عرض اول ما و حرف اصلى ما اين است. شما مثل فرزندان من هستيد. من اگر بخواهم به بچه هاى صلبى و نسبىِ خودم بهترين سفارشها را بكنم، همينى كه به شما عرض كردم، به آنها خواهم گفت.

توجه هم داشته باشيد؛ اغلب لغزشهائى كه - نميگويم همه - در عرصه هاى گوناگون و ميدانهاى گوناگون براى انسانها پيش مى آيد، ناشى از رعايت نكردن همين نكته ى اصلى و مهمى است كه گفتم؛ حتّى در ميدان جهاد. در جنگ احد - خوب، قضايا را ميدانيد ديگر - يك عده اى كوتاهى اى كردند كه فاجعه آفريد. اگر قضاياى جنگ احد را نخوانده ايد، توى كتابهاى تاريخ هست؛ برويد بخوانيد، كه من ديگر نخواهم اينجا شرح بدهم. قرآن درباره ى همينها ميگويد: «انّ الّذين تولّوا منكم يوم التقى الجمعان انّما استزلّهم الشّيطان ببعض ما كسبوا».(3) حاصل ترجمه اين است: آن كسانى كه شما ديديد روز جنگ احد آنجور به دشمن پشت كردند و فاجعه درست كردند و موجب شهادت حمزه ى سيدالشهداء و بزرگانى از اصحاب شدند - انّما استزلّهم الشّيطان ببعض ما كسبوا - لغزش آنها را شيطان از ناحيه ى آنچه كه قبلها انجام داده بودند، زمينه سازى كرد؛ يعنى گناهانشان. از اين قبيل آيه در قرآن آيات متعددى داريم. پرهيز نكردن ما از گناه، اثرش را در مديريت امور كشور اگر

داشته باشيم، مديريت يك بخشى اگر داشته باشيم، اگر در ميدان جنگ حاضر شويم، اگر در يك آزمون مالى و اقتصادى گير كنيم، در همه ى اينجاها نشان ميدهد. بنابراين، اين حرف اصلى ماست. خلاصه عرض ميكنم؛ قدر جوانى را بدانيد. اين معنايش اين است كه قدر دلهاى پاك را بدانيد، خودتان را بيشتر با خدا مأنوس كنيد. راهش هم ترك گناه و توجه به نماز است؛ و بعد از نمازهاى واجب و آن توجهى كه عرض كردم، ديگر هرچه كه توانستيد، مستحبات، دعا و بقيه ى كارها را انجام دهيد. ان شاءاللَّه خداى متعال هم راهها را باز ميكند.

خوب، مطالبى را من يادداشت كردم اينجا به شما عرض كنم؛ ليكن سؤالاتى هم كه شما مطرح كرديد و موضوعاتى هم كه گفتيد، موضوعات مهمى است. بد نيست من درباره ى بعضى از اينها مطالبى عرض كنم.

يك سؤال اين بود كه آيا جريان دانشجوئى ميتواند آنجائى كه ايرادى به نظرش مى آيد، سؤال كند؟ پاسخ اين است كه بله، بايد سؤال كنيد. ايرادى ندارد كه سؤال كنيد؛ به شرط اينكه همان طور كه خود اين برادر هم گفت، قضاوت نكنيد؛ اما سؤال كنيد. بهترين روش سؤال و پاسخ هم اين است كه مسئولين بيايند توى مجموعه هاى دانشجوئى. من همين جا از مسئولين درخواست ميكنم كه ديدارهاى دانشجوئى شان را زياد كنند. امروز بهترين قشرهاى كشور اينهايند؛ هم جوانند، هم باسوادند، هم تحصيلكرده اند، داراى فهمند، داراى انگيزه اند؛ مسئولين بروند شركت كنند. اين سؤالات مطرح بشود، احتمالاً پاسخهاى قانع كننده اى هم خواهيد شنيد. كمااينكه خود من در برخورد با بعضى از مسئولين، احياناً بعضى از همين سؤالهاى شما يا سؤالاتى از اين

قبيل را از آنها دارم. خوب، يك جوابى ميدهند، انسان احياناً قانع ميشود؛ ممكن هم هست جواب قانع كننده اى نداشته باشند. به هر حال طرح سؤال، خوب است. مراقبت كنيد طرح سؤال را مخلوط نكنيد و اشتباه گرفته نشود با معارضه. آن چيزى كه من قبلها هم گفته ام، بارها هم گفته ام، الان هم ميگويم، اين است كه جريان دانشجوئى يا جنبش دانشجوئى يا هر چيز ديگر كه اسمش هست، تصور نكند كه وظيفه اش اين است كه با دستگاه متولى امر و متصدى اداره ى كشور معارضه كند؛ نه، اين خطاست؛ چه لزومى دارد؟ معارضه كردن كه كارِ هميشه درستى نيست؛ ممكن است يك جا درست باشد، يك جا درست نباشد. مهم اين است كه شما حرفتان را مطرح كنيد، استدلالتان را مطرح كنيد، پاسخ قانع كننده اى بخواهيد؛ مسئولين هم بايد پاسخ بدهند.

يك سؤال ديگر اين است كه بعضى ها ميگويند وحدت، بعضى ها ميگويند خلوص؛ شما چه ميگوئيد؟ من ميگويم هر دو. خلوص كه شما مطرح ميكنيد - كه ما بايست از فرصت استفاده كنيم و حالا كه غربال شد، يك عده اى را كه ناخالصى دارند، از دائره خارج كنيم - چيزى نيست كه با دعوا و كشمكش و گريبان اين و آن را گرفتن و با حركت تند و فشارآلود به وجود بيايد؛ خلوص در يك مجموعه كه اينجورى حاصل نميشود؛ ما به اين، مأمور هم نيستيم. در صدر اسلام، خوب، با پيغمبر اكرم يك عده بودند؛ سلمان بود، اباذر بود، ابىّ بن كعب بود، عمار بود، كى بود، كى بود؛ اينها درجه ى اول و خالص ترينها بودند؛ عده اى ديگر از اينها يك مقدارى متوسطتر بودند؛ يك عده اى بودند

كه گاهى اوقات پيغمبر حتّى به اينها تشر هم ميزد. اگر فرض كنيد پيغمبر در همان جامعه ى چند هزار نفرى - كه كار خالص سازى خيلى آسانتر بود از يك جامعه ى هفتاد ميليونى كشور ما - ميخواست خالص سازى كند، چه كار ميكرد؟ چى برايش ميماند؟ آن كه يك گناهى كرده، بايد ميرفت؛ آن كه يك تشرى شنفته، بايد ميرفت؛ آن كه در يك وقتى كه نبايد از پيغمبر اجازه ى مرخصى بگيرد، اجازه ى مرخصى گرفته، بايد ميرفت؛ آن كه زكاتش را يك خرده دير داده، بايد ميرفت؛ خوب، كسى نميماند. امروز هم همين جور است. اينجورى نيست كه شما بيائيد افراد ضعاف الايمان را از دائره خارج كنيد، به بهانه ى اينكه ميخواهيم خالص كنيم؛ نه، شما هرچه ميتوانيد، دائره ى خلّصين را توسعه بدهيد؛ كارى كنيد كه افراد خالصى كه ميتوانند جامعه ى شما را خالص كنند، در جامعه بيشتر شوند؛ اين خوب است. از خودتان شروع كنيد؛ دور و بر خودتان، خانواده ى خودتان، دوستان خودتان، تشكل خودتان، بيرون از تشكل خودتان. هرچه ميتوانيد، در حوزه ى نفوذ تشكل خود، براى بالا آوردن ميزان خلوصهاى فردى و جمعى تلاش كنيد؛ كه نتيجه ى آن، خلوص روزافزون جامعه ى شما خواهد شد. راه خالص كردن اين است.

وحدت هم كه ما گفتيم - كه بعد سؤالات ديگرى هم در اين زمينه شده - منظور من اتحاد بر مبناى اصول است. بنابراين وحدت با كيست؟ با آن كسى كه اين اصول را قبول دارد. به همان اندازه اى كه اصول را قبول دارند، به همان اندازه ما با هم مرتبط و متصليم؛ اين ميشود ولايت بين مؤمنين. آن كسى كه اصول را قبول ندارد، نشان ميدهد

كه اصول را قبول ندارد يا تصريح ميكند كه اصول را قبول ندارد، او قهراً از اين دائره خارج است. بنابراين با اين تفصيل و توضيحى كه عرض شد، هم طرفدار وحدتيم، هم طرفدار خلوصيم.

يك سؤالى هم در خلال صحبت بود، من اين را گاهى بيرون هم شنفته ام. ميگويند آيا ما هم بايد مثل رهبرى موضع بگيريم يا نه؟ خوب، رهبرى يك تكليفى دارد، ما يك تكليف ديگر داريم. ببينيد، نبادا كسى تصور كند كه رهبرى يك نظرى دارد كه برخلاف آنچه كه به عنوان نظر رسمى مطرح ميشود، در خفا به بعضى از خواص و خلّصين، آن نظر را منتقل ميكند كه اجراء كنند؛ مطلقاً چنين چيزى نيست. اگر كسى چنين تصور كند، تصور خطائى است؛ اگر نسبت بدهد، گناه كبيره اى انجام داده. نظرات و مواضع رهبرى همينى است كه صريحاً اعلام ميشود؛ همينى است كه من صريحاً اعلام ميكنم.

چند سال قبل كه يك قتلى اتفاق افتاده بود و دشمنان جنجال كردند، تبليغات كردند و گفتند اينها فتوا داشتند، دستور داشتند، و ميخواستند يك جورى پاى رهبرى را ميان بكشند، توى نماز جمعه گفتم: اگر من يك وقتى اعتقاد پيدا كنم كه يك نفرى واجب القتل است، اين را توى نماز جمعه علنى خواهم گفت. نه جايز است، نه شايسته است كه مواضع ديگرى غير از آنچه كه رهبرى به صورت علنى و صريح به عنوان مواضع خودش اعلام ميكند، وجود داشته باشد؛ نه، همينى است كه دارم ميگويم.

البته ممكن است كيفيت روزه گرفتن شما با بنده، نماز خواندن شما با بنده يك تفاوتهائى داشته باشد. خوب، شما جوانيد، دانشجوئيد؛ فعاليت دينى

شما، فعاليت اجتماعى شما جوانانه است؛ با رفتار پيرمردانه ى پيرمردها طبعاً تفاوت پيدا ميكند. از اين تفاوتهاى قهرى و طبيعى نميشود صرف نظر كرد.

مسئله ى حفظ نظام مطرح شد. به نظر ما - همين طور كه گفتيم - حفظ نظام واجب است و اوجب از همه ى امور است. نظام هم يك مرزهاى مشخصى دارد كه يكى از اين مرزها، مرزهاى اخلاقى و فرهنگى است و شكى نيست كه بايد حفظ شود.

چند نكته هم در مورد مرجعيت علمى و الزامات آن گفته شد كه نكات درستى بود. من خواهش ميكنم مسئولين توجه كنند و اين مطالب يادداشت شود.

يك اشكالى شد كه چرا كالاى فرهنگىِ مناسب با عدالت توليد نميشود. اين اشكال ما هم هست؛ كاملاً درست است. كالاهاى فرهنگىِ توليدى ما رسا نيست. با اينكه ما هنرمند خوب داريم، نويسنده ى خوب داريم، بازيگر خوب داريم، اما نمايش متناسب با خواسته هاى فرهنگى مان كم به وجود مى آيد. لازم است مديريتهاى فرهنگى يك مقدارى در اين زمينه ها بيشتر كار كنند. البته ميدانيد، اينجور كارها كارهائى نيست كه يكشبه به وجود بيايد. يعنى اينجور نيست كه حالا بگوئيم خيلى خوب، كالاى فرهنگى توليد كنيم، همين الان بروند و براى مثلاً شش ماه آينده يا يك سال آينده، ده تا، بيست تا - يا بيشتر يا كمتر - فيلم انقلابى، فرهنگى و اسلامى درست كنند. اينها همه زيرساختهائى لازم دارد - مثل زيرساختهاى طبيعى - تا اين زيرساختها فراهم نباشد، كار به وجود نمى آيد. اين زيرساختها بعضى اش كاملاً فراهم نيست، كه اينها در طول زمان بايد به وسيله ى دولتهاى مختلف، به وسيله ى مسئولين گوناگون فراهم ميشده؛ بعضى حتّى در يك

دوره هائى تخريب هم شده! در بعضى از دوره ها، بعضى از زيرساختهاى اعتقادى و فرهنگى ما نه فقط درست نشده، حتّى تخريب هم شده! خوب، حالا بايد اينها را روبه راه كنند. ولى اشكال، اشكال واردى است؛ من هم اين اشكال را دارم؛ هم به صدا و سيما، هم به وزارت ارشاد، هم به سازمان تبليغات و حوزه ى هنرى. ما با اينها نشست و برخاست هم داريم. من مى نشينم بحث ميكنم، استدلال ميكنم؛ يعنى كارى كه بعضى از مسئولين اجرائى بايد بكنند، متأسفانه من ناچار خودم اين كار را بر عهده ميگيرم. همين اواخر با مسئولين فرهنگى راجع به همين مسائل هنرى و سينمائى و هنرهاى نمايشى و غيره نشستهاى متعددى داشتيم. نشستيم بحث كرديم، حرف زديم؛ اميدواريم ان شاءاللَّه به يك جاهاى خوبى برسد. به هر حال اين مطالبه ى شما مطالبه ى درستى است.

يكى از آقايان راجع به مسئله ى خصوصى سازى فرهنگ و بهداشت نكته اى گفتند كه به نظر من آن نكته هم درست است. خصوصى سازى مربوط به شركتهاى ذيل اصل 44 است، كه خوب، يك تعريف مشخصى دارد. به نظر ما مسائل فرهنگى و بهداشتى و اينها، به آن شكل، مشمول اين اصل خصوصى سازى نميشود. از طرف مسئولين ذى ربط هم مواردى را به من گفته اند. به نظر ما اين اشكال، اشكال واردى است؛ بايستى مورد توجه قرار بگيرد.

سياستهاى خارجى و صدور انقلاب به وسيله ى دانشجويان هم البته خوب است؛ نه اينكه بگوئيم كار بى فايده اى است؛ نه، يقيناً فوائدى دارد؛ ليكن توجه داشته باشيد الان در همين زمينه ها خيلى دارد كار ميشود. در همين زمينه ى تماس با مسلمانها، با ملتهاى گوناگون، در آسيا، در آفريقا، در آمريكاى

لاتين، خيلى دارد كار ميشود. در آمريكاى لاتين كشور اسلامى نيست؛ اما جوامع مسلمان در كشورهاى آمريكاى لاتين، مثل برزيل، مثل بعضى از كشورهاى ديگر، از لبنانى و عرب و شيعه و مسلمان و اينها حضور دارند؛ آنجاها خيلى دارد كار انجام ميگيرد. كارهائى كه انجام ميگيرد، از نظر شما جوانان عزيز يك مقدارى ناشناخته است؛ ولى به نظر ما عيبى ندارد، كار خوبى است؛ اگر محاسبه شده و با برنامه انجام بگيرد.

راجع به تبعيض هم مسائلى گفتند كه من اينجا توى پرانتز نوشته ام اشكال وارد است. بعضى از اشكالات واقعاً وارد است.

صحبتى هم راجع به دلائل خروج نخبگان شد. يكى از خانمها گفتند با نخبگانى كه تماس ميگيريم، ميگويند علت خروج ما اينهاست: مثلاً در داخل، آن كارى كه بايد ميشده، نشده؛ آن كارى كه نبايد ميشده، شده. من اين حرفها را رد نميكنم، ممكن است واقعاً همين اشكالات هم وارد باشد؛ اما آن نخبه اى كه در دوره ى دانشجوئى و بعد از فارغ التحصيلى پا ميشود ميرود خارج، غالباً دلائلش اينها نيست؛ اينها بهانه است. آنجا كسانى هستند كه درِ باغ سبز نشان ميدهند، زمينه هاى مساعد كارى را به رخ اين دانشجو ميكشند؛ اين دانشجو خيال ميكند كه حالا اگر برود آنجا، چنين و چنان خواهد شد. شايد هم واقعاً دستگاه هاى دولتى اى هستند كه علاوه بر انگيزه ى نياز به دانش و استعداد اين جوان، يك انگيزه ى ديگر هم دارند و آن، مبارزه ى با جمهورى اسلامى است؛ لذا روى اين سرمايه گذارى ميكنند، برميدارند ميبرندش آنجا. حالا آنهائى كه ميروند، بعضى البته موفق ميشوند، بعضى هم موفق نميشوند، سرشان به سنگ ميخورد، پشيمان هم ميشوند؛

از اين قبيل هم داريم. از آن طرف هم جوانهائى داريم كه بدون اينكه بحث فرار نخبگان باشد، براى درس خواندن خارج رفته اند، مراتب علمىِ خيلى خوبى را هم گذرانده اند؛ اما ايمان و انگيزه ى دينى و اسلامى و انگيزه هاى سالم آنها، آنها را به داخل كشور كشانده. همه اش از اين طرف نيست كه دارند حركت ميكنند؛ از آن طرف هم جوانهائى كه براى تحصيل رفته اند، دارند مى آيند. ما افرادى را مى شناسيم؛ بعضى شان نابغه اند، بعضى شان برجسته اند، بعضى شان نخبه اند؛ اينها مى آيند داخل، مشغول كار ميشوند؛ مشغول خدمت ميشوند. اينجور هم نيست كه شما فرض كنيد همه اش از اين طرف ميروند؛ نه، آنها هم مى آيند داخل، و امكاناتى هم وجود دارد و كارهائى هم انجام ميگيرد.

يكى از دوستان مسئله ى تهاجم به كوى دانشگاه را گفتند. من دنبال اين قضيه بودم و هستم. البته بله، حركت كنْد بوده، پيش نرفته؛ بايد هم پيش برود و ان شاءاللَّه هم خواهد رفت؛ ليكن اينجور نيست كه شما تصور كنيد مسئله فراموش شده؛ نه، فراموش نشده. خوب، گرفتارى ها زياد است، كارها زياد است؛ بعضى از دستگاه ها هم شايد انگيزه شان براى همكارى كردن در اين زمينه، خيلى انگيزه ى زيادى نيست - طبعاً انگيزه شان ضعيف است - لذا كار كنْد پيش ميرود؛ ليكن ان شاءاللَّه پيش خواهد رفت.

گفته ميشود كه در دانشگاه ها برخوردهاى انضباطى و امنيتى صورت ميگيرد. من نميدانم چه جور برخورد تندى از لحاظ انضباطى و امنيتى در دانشگاه شده، اما اين را ميدانم كه بالاخره در دانشگاه انضباط لازم است. حالا اگر يك وقت در يك جائى در باب انضباط و اِعمال انضباط يك خرده تندروى بشود، من نميدانم - ممكن

هم هست - ليكن بالاخره انضباط هم لازم است، امنيت هم لازم است. نميشود محيط دانشگاه را رها كرد. آماج خيلى از توطئه هاى دشمن، اصلاً محيط دانشگاه است. خود شما دانشجويان بدانيد كه توى آن دائره ى قرمز قرار داريد. گاهى اوقات توى عكسها يا توى فيلمها وقتى ميخواهند يك نقطه اى را مشخص كنند، با دائره ى قرمز مشخص ميكنند. دشمن، شما دانشجويان را توى دائره ى قرمز گذاشته، مشخصتان كرده؛ اصلاً خيلى از برنامه ها براى شماست؛ براى لغزاندن شما، براى منحرف كردن شما، براى بى خيال كردن شما نسبت به سرنوشت كشور و مصالح انقلاب. چطور ميشود دانشگاه ها را از نظر دور داشت؟ خوب، بالاخره بايد توجه باشد. بله، به نظر ما تندروى و زياده روى در هيچ كارى خوب نيست؛ از جمله در اين كار.

يكى از دوستان گفتند كه انديشه و علم، دستورى نباشد. من چنين چيزى سراغ ندارم. در جامعه ى ما انديشه دستورى نيست؛ نه علم دستورى است، نه انديشه دستورى است. كجا؟ مشخص كنند بگويند. كسى كه با اين قضيه مبارزه كند، خودِ منم. ما طرفدار آزادانديشى هستيم. البته من به شماها بگويم، آزادانديشى جايش توى تلويزيون نيست؛ آزادانديشى جايش توى جلسات تخصصى است. مثلاً فرض كنيد در زمينه ى فلان مسئله ى سياسى، يك جلسه ى تخصصىِ دانشجوئى بگذاريد؛ دو نفر، پنج نفر، ده نفر بيايند آنجا با همديگر بحث كنند؛ اين ميشود آزادانديشى. همين جور، بحث سر معارف اسلامى است؛ همين جور، بحث سر تفكرات مكاتب گوناگون جهانى است؛ همين جور، بحث سر يك مسئله ى علمى است. بنابراين جلسه بايد جلسه ى تخصصى باشد؛ والّا توى جلسات عمومى و در صدا و سيما دو نفر بيايند بحث

كنند، آن كسى كه حق است، لزوماً غلبه نخواهد كرد؛ آن كسى غلبه خواهد كرد كه بيشتر عيّارىِ كار دستش است و ميتواند بازيگرى كند؛ مثل قضيه ى عكس مار و اسم مار. گفت: كدام يكى مار است؟ مردم با اشاره به عكس مار گفتند: معلوم است، مار اين است. بنابراين آزادانديشى در جلسات تخصصىِ متناسب با هر بحثى بايد باشد؛ در محيطهاى عمومى جاى آن بحثها و مناظره ها نيست. اين هم معنايش اين نيست كه دارد تحميل ميشود؛ نه، بالاخره يك فكر حق مطرح ميشود؛ «ادع الى سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتى هى احسن».(4) اين حكمت و موعظه ى حسنه و مجادله ى احسن براى چيست؟ «ادع الى سبيل ربّك». يعنى اين قبلاً يك اصل موضوعى است، دعوت به سمت خداست. در همه چيز همين جور است. دعوت بايد با زبان درست انجام بگيرد، اما جهت دعوت بايد مشخص باشد. معنى ندارد كه انسان جهت دعوت را آزاد بگذارد؛ اين موجب گمراهى مردم ميشود. مردم را بايد هدايت كرد. مگر نميگوئيد كه دولتها مسئول هدايت افكار مردم هستند؟

به هر حال مطالب خوبى گفته شد. دوستان انصافاً خوب حرفهائى را مطرح كردند. يكى از دوستان گفتند ما از دست چپ و راست رئيس جمهور دلمان خون است. خوب، حالا دل شما خون - كه خدا نكند خون باشد - اما به شما عرض بكنم؛ اينها جزو مسائل تعيين كننده و اصلى نيست. ممكن است ايراد و اشكال وارد باشد - من در اين مورد هيچ قضاوتى نميخواهم بكنم - ممكن است كسى به يك شخصى يا به يك كارى ايراد داشته باشد؛ منتها

بايد توجه كنيم كه مسائل را اصلى - فرعى كنيم. مسائل درجه ى دوم جاى مسائل اصلى را در انگيزه هاى ما، در همت ما، در صرف انرژى اى كه ميشود، نگيرد. من عرضم فقط اين است؛ والّا من نه اعتراض ميكنم به اينكه شما چرا از زيد يا عمرو خوشتان مى آيد يا بدتان مى آيد؛ نه، ممكن است خوشتان بيايد، ممكن است بدتان بيايد - ايرادى ندارد - و نه اعتراض ميكنم كه چرا آن ايراد را يك وقت به شكلى كه يك مفسده اى نداشته باشد، بر زبان آورديد؛ آن هم به نظرم اشكالى ندارد. فقط توجه كنيد كه اين جاى مسائل اصلى را نگيرد. مسائل اصلى ما چيزهاى ديگرى است.

بحث مردمى كردن اقتصاد و اصل 44 و اينها مطرح شد. آقايان مدعى اند كه اصل 44 را خوب دارند اجراء ميكنند. البته مخالفينى هستند، اعتراض ميكنند - هم در مجلس، هم غير مجلس - ميگويند اصل 44 درست اجراء نشده؛ ليكن خود مسئولين دستگاه ها ميگويند نه، داريم خوب اجراء ميكنيم. به نظر من اين هم جزو همان سؤالاتى است كه خوب است انجام بگيرد و همان مسئولين توى مجامع دانشجوئى بيايند و اگر واقعاً كارى انجام شده، بگويند و ذهن جوان را قانع كنند؛ اگر هم نميتوانند قانع كنند، بالاخره بروند يك تجديد نظرى در كار انجام بدهند.

اشكال كرديد بر صدا و سيما، اشكالتان وارد است؛ اشكال كرديد بر علنى شدن اختلافات مسئولان، اشكالتان وارد است؛ بنده هم اين اشكال را به اين آقايان دارم و به آنها هم گفته ام؛ اوقات تلخى هم با آنها كرده ام.

بحث تجمع در برابر مجلس را مطرح كرديد، كه من

البته در آن مورد هيچ اظهار نظرى نميكنم؛ فقط همين قدر به شما بگويم كه شما همه اش گله داريد كه چرا مسئولين نقدپذير نيستند؛ خوب، شما هم نقدپذير باشيد! نقدپذيرى كه فقط مخصوص مسئولين نيست؛ خوب، بالاخره اگر بر دانشجو هم نقدى وارد است، بايد نقدپذيرى كند. جمعيت زيادى آمدند در مقابل مجلس جمع شدند، شعارهائى هم دادند، شعارهايشان هم بد نبود، يك گروهى هم آن وسط شعارهاى تند دادند. البته من نميگويم آنها آدمهاى بدى اند، نابابى اند؛ نه، بالاخره تندى كردند، جوانى كردند؛ اما اگر شما هم معتقديد كه اين شعارها افراطى بود، زيادى بود، حقش نبود، قبول كنيد. اينجور نباشد كه بگوئيد بالاخره هرچه كه گوشه ى قباى دانشجو را بگيرد - كه دانشجوها قبا هم ندارند! - مورد اعتراض قرار بدهيم. ممكن است به شما هم نقدى وارد باشد؛ نقد را قبول كنيد.

گفتند راجع به مسئله ى ولايت كار ميكنيم؛ بسيار خوب است. توضيحى هم درباره ى بحث ضيافت انديشه دادند كه بنده را خيلى خوشحال كرد. اينكه گفتند نقشه ى جامع علمى اى تهيه شده كه با نقشه ى موجود تفاوت دارد، من استقبال ميكنم؛ حتماً اين را به دست ما برسانند. دفتر ارتباط مردمى ما ان شاءاللَّه نام اين آقا را يادداشت كند و از ايشان بگيرد. اردوهاى دانشجوئى هم بسيار چيز خوبى است و ديدار را هم من موافقم.

من مطالبى هم اينجا يادداشت كرده ام كه متأسفانه وقت كم است، منتها عرض ميكنم: اولاً مراقب باشيد تشكلهاى دانشجوئى تحت تأثير اختلاف سليقه ها، نه خودشان در درون دچار انشعاب بشوند، نه با همديگر اصطكاك و تصادم پيدا كنند. يكى از مصاديق برجسته ى وحدتى كه ما به آن

توصيه و دعوت ميكنيم، همين است. آنجائى كه انسانها را از هم جدا ميكند يا به هم نزديك ميكند، اصول و مبانى معرفتى است. وقتى اين مبانى مورد اتفاق و مورد قبولشان نباشد، آنها را از هم جدا ميكند؛ اما آن وقتى كه مورد قبولشان باشد، آنها را به هم متصل ميكند. اما سلائق نه؛ هر كسى يك سليقه اى دارد، هر كسى يك ذوقى دارد. يكى دانشجوى مهندسى است، يكى دانشجوى هنر است، يكى دانشجوى پزشكى است - اين سه جور سليقه - در هر كدام هم طيف وسيعى از سلائق و گرايشهاى مختلف هست؛ يكى از چيزى خوشش مى آيد، يكى خوشش نمى آيد؛ اينها را مايه ى جدائى بين خودتان قرار ندهيد، كه به نظر من خيلى مهم است.

نكته ى دوم: در مسائلى كه با سرنوشت كشور ارتباط پيدا ميكند، حتماً تحليل و موضع داشته باشيد. بيانيه ى تهران مسئله ى مهمى بود؛ تحليل شما از بيانيه ى تهران چيست؟ موضعتان چيست؟ موافقيد؟ مخالفيد؟ قطعنامه ى 1929 شوراى امنيت عليه جمهورى اسلامى صادر شده، يا تحريمهاى يكجانبه ى آمريكا و اروپا عليه ايران شكل گرفته؛ تحليل شما از اين قضيه چيست؟ اين قضيه ى كوچكى نيست. موضعتان چيست؟ ايران چه كار كند؟ چون اخم ميكنند، تحريم ميكنند، دندان نشان ميدهند، دستهايمان را بالا ببريم؟ حالا يك قدرى كوتاه بيائيم؟ تحليلتان اين است؟ در داخل كشور ما مجموعه هاى سياسى اى هستند كه تحليلشان اين است؛ ميگويند وقتى كه طرف خيلى چهره ى سگى از خودش نشان ميدهد، شما عقب بنشينيد! خوب، شما اين را قبول داريد؟ عقب بنشينيم؟ يا نه؛ معتقديد كه هر گونه عقب نشينى، طرف را تشجيع ميكند. بمجردى كه ديدند شما با اخم

ميترسيد، ميگويند آقا اخم كنيد؛ علاج اين آدم اخم است. بمجردى كه ديدند تهديد به كتك يا خود كتك، شما را به عقب نشينى وادار ميكنند، ميگويند دو تا بيشتر بزن تا خوب از همه ى حرفهايش دست بردارد. طرف، اينجورى است. محاسبات دنيا اين است.

نكته ى ديگرى كه ميخواستم به شما عزيزان تذكر بدهم، اين است: برادرها و خواهرها! تقويت مبانى معرفتى را جدى بگيريد. البته من امروز كه نگاه ميكنم، مى بينم در مقايسه با هفت هشت سال پيش كه ماه رمضان در همين جا جلسه تشكيل ميشد و دوستان مى آمدند صحبت ميكردند، توجه به مبانى معرفتى در بين دانشجوها قوى تر شده است. بعضى از اظهاراتى هم كه شماها ميكنيد، نشان دهنده ى قوّت اين مبانى در ذهنهاست؛ اين را آدم ميفهمد؛ ليكن در عين حال مجموعه ى تشكلها تقويت مبانى معرفتى را جدى بگيرند تا بعد، از تشكلها سرريز بشود روى مجموعه ى دانشجوها. تقويت مبانى معرفتى خيلى لازم است. ضعف اين مبانى، ضررهاى بزرگى به مجموعه ى دانشجوئى كشور و مجموعه ى تشكلها خواهد زد.

نكته ى ديگر اين است كه همه ى تشكلها ارتباطاتشان را با بدنه ى دانشجوئى تقويت كنند. به نظر من از بدنه ى دانشجوئى غافل نشويد. حالا گفتند كه اين اردوهاى ضيافت برگزار ميشود؛ خوب، اين خوب است؛ اينها يكى از همان راههاى ارتباط با بدنه ى دانشجوئى است؛ ليكن به نظر من در همه ى دوره ى سال و در مناسبتهاى مختلف، ارتباط با بدنه ى دانشجوئى و همچنين ارتباط با اساتيد ارزشى زياد باشد.

درباره ى علوم انسانى هم دو نفر از خانمها اينجا صحبت كردند؛ حرف درستى است، اشكالاتشان وارد است؛ اين حرف ماست؛ اين همانى است كه من دنبالش هستم

و يكى دو سال قبل از اين مطرح كردم. البته آنچه كه ما گفتيم، معنايش همين است كه اساتيد و صاحبنظران و پژوهشگران و محققين بايد به دنبال تدوين علوم انسانىِ منطبق با مبانى اسلام بروند؛ يعنى علوم انسانى اى كه بر اساس فلسفه هاى نادرست و غلط مادى شكل نگرفته باشد؛ همچنان كه امروز علوم انسانى غربى اينجورى است. بالاخره اگر علوم سياسى يا اقتصادى يا فلسفه يا مديريت و بقيه ى علوم انسانى، مبتنى بر نگرش مادى به دنيا باشد و با ارزشهاى مادى بنا شده باشد، طبعاً نميتواند خواسته ها و آرمانهاى جامعه اى را كه مسلمان و مؤمن به معارف اسلامى هستند، برآورده كند.

در پايان، يك جمله هم به همه ى شما برادران و خواهران عرض كنم. بدانيد عزيزان من! خوشبختانه روند پيشرفت در كشور، در زمينه هاى مختلف، روند خوب و مطلوبى است. روند عدالت هم خوب است. خوب، اين دهه، دهه ى پيشرفت و عدالت ناميده شده است. پيشرفت كه گفتيم، پيشرفت علمى است، پيشرفت فناورى است، پيشرفت سياسى است، پيشرفت اخلاقى است؛ همه ى اينها مورد نظر است. خوب، يك كارهاى خوبى دارد انجام ميگيرد؛ لااقل زيرساختهائى براى كارهاى بزرگ و جهشها دارد فراهم ميشود. در مورد عدالت هم حداقل اين است كه اين تفكر دارد همه گير ميشود؛ يعنى همه معتقد ميشوند به اينكه بايد دنبال عدالت رفت، بايد عدالت را اجرائى كرد، بايد اين آرزوها را اجرائى كرد، در محيط اجراء وارد كرد - كه توى صحبتهاى دوستان هم بود - اين خودش پيشرفت است. البته اين معنايش اين نيست كه ما به اين مقدار پيشرفت در زمينه ى عدالت قانع هستيم؛ نه، آرزو و همت خيلى

بالاست؛ آرزوها بالاست، همتها هم بالاست؛ اما ميخواهم به شما عرض كنم كه ما داريم جلو ميرويم، داريم پيشرفت ميكنيم. دشمنان ما منحنى شان به طرف ضعف است، منحنى ما به طرف قوّت است. نظام طاغوتى، نظام سرمايه دارىِ متجاوز و ظالم در دنيا - كه مظهرش رژيم ايالات متحده ى آمريكاست - امروز از ده سال پيش و از بيست سال پيش، بسيار ضعيف تر است. در نقطه ى مقابل، تفكر اسلامى و نظام جمهورى اسلامى، امروز از ده سال پيش، از بيست سال پيش، بسيار قوى تر و بسيار پيشرفته تر و بسيار آماده تر است.

جوانهاى ما امروز از ده سال پيش خيلى بهترند، خيلى آماده ترند. جوانهاى مؤمنِ ده سال پيش هم امروز در بسيارى از عرصه هاى زندگى فعالند. شما هم ان شاءاللَّه در آينده بايد در بخشهاى مختلف از فعالان كشور باشيد. خودتان را براى امتحانهاى دشوار آماده كنيد. ما داريم پيش ميرويم. اين سى و يكى دو سالى كه از عمر نظام جمهورى اسلامى گذشته است، سى و يكى دو سال حركتِ رو به جلو بوده؛ على رغم دشمنى هائى كه دشمنان كردند. دشمنان ما امروز به قدر سى سال پيش قوى نيستند. امروز آمريكا به قدر سى سال پيش قوى نيست. آن روز من توى جمع مسئولين گفتم، اعتقاد من هم همين است، همهى دلائل و شواهد هم همين را اثبات ميكند؛ آمريكاى دولت ريگان بمراتب قوى تر بود از آمريكاى دولت اوباما، و قبل از اوباما، بوش كوچك! واقعاً همين جور است؛ آنها رو به ضعف رفتند. هيچ نشانه اى هم وجود ندارد كه مجدداً اين منحنى از طرف آنها به طرف صعود حركت كند؛ بعكس، نشانه هاى زيادى وجود دارد كه

منحنىِ رو به صعود ملت ايران و نظام ايران همچنان با شيب تندترى ان شاءاللَّه رو به صعود خواهد رفت.

پروردگارا! اين دلهاى مؤمن و جوان را مشمول رحمت و عنايت خودت قرار بده. پروردگارا! آنچه گفتيم، آنچه شنيديم، براى خودت و در راه خودت قرار بده و به كرمت آن را از ما قبول كن. پروردگارا! زندگى ما را براى اسلام و براى خدا، مرگ ما را براى اسلام و براى خدا قرار بده. پروردگارا! بين ما و اوليائت و دوستانت و برگزيدگان درگاهت جدائى مينداز. قلب مقدس ولى عصر را از ما راضى و خشنود كن. روح مطهر امام و روح مطهر شهيدان را از ما راضى و خشود كن. دلهاى اين برادران و خواهران دانشجو را هرچه بيشتر در جهت اتحاد در راه حق و در راه خدا به هم نزديك كن.

والسّلام عليكم و رحمة اللَّه 1) نهج البلاغه، خطبه ى 27

2) عنكبوت: 45

3) آل عمران: 155

4) نحل: 125

بيانات در ديدار رئيس جمهور و اعضاى هيئت دولت

بيانات در ديدار رئيس جمهور و اعضاى هيئت دولت 19 رمضان 1431 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم از خداوند متعال خيلى شاكريم كه مجدداً اين توفيق را به ما عنايت كرد كه در يك مناسبت هفته ى دولت ديگرى، شما دوستان و مسئولان محترم را در اينجا ملاقات كنيم؛ هم به همه ى شما خسته نباشيد بگوئيم، هم برايتان از خداى متعال درخواست اجر و پاداش و توفيق كنيم، و هم برخى از تذكرات و نظراتى كه حالا در جمع بايد گفته شود، به شماها عرض كنيم. البته گاهى نظرات و تذكراتى هست كه به مسئولين محترم - چه وزراى محترم، چه خود شخص رئيس جمهور محترم - گفته و مطرح ميشود؛

بعضى از چيزها را هم بايستى در جمع گفت، چون يك جنبه ى اجتماعى ترى دارد.

اولاً از ياد شهيدان عزيزمان، مرحوم شهيد رجائى و شهيد باهنر و همچنين شهيد عراقى غفلت نكنيم؛ اينها در واقع سرسپرده و دلسپرده ى به ارزشهاى انقلاب بودند. علت اينكه خداى متعال نام و ياد اينها را باقى گذاشته، شايد همين است. اين، نوعى شكر الهى و شكر پروردگار عالم است از بندگان خودش؛ «انّ اللَّه شاكر عليم».(1) با اينكه ما هيچ طلبى نداريم، خدا هم شكرگزارى ميكند. خداى متعال از بندگانى كه با اخلاص كار كردند و همه ى سرمايه ى خودشان را آوردند وسط، شكرگزارى ميكند. يكى از بخشهاى شكرگزارى هم همين است كه اين نام نيك در سالهاى متمادى براى اينها باقى ميماند. اميدواريم كه ان شاءاللَّه اين چهره هاى نورانى، در جامعه ى ما همچنان زنده باشند؛ چون اينها نماد ارزشها هستند. زنده بودن اسم اينها به معناى زنده بودن ارزشهاست، يا بايد به اين شكل ان شاءاللَّه جريان پيدا كند.

خوب، امسال ماه مبارك رمضان هم هست و ان شاءاللَّه بركات اين ماه مبارك هم شامل حال دولت و مسئولين و كشور خواهد بود. من بخصوص اين شبهاى عزيز قدر دعا ميكنم. واقعاً ديشب هم كه شب نوزدهم بود، بالخصوص براى شما مسئولين و رئيس جمهور و وزرا و ديگر دست اندركاران دعا كرديم. اگرچه دعاى ما لياقتى ندارد، اما بالاخره بايد از خداى متعال خواست، و خواستيم. شماها هم دعا كنيد و از خداى متعال توفيق بخواهيد.

اما آنچه كه در وهله ى اول بايد عرض كنيم، اين است كه اين سالى كه بر دولت دهم گذشت، سال خيلى سختى بود و انصافاً تلاشى كه

در اين مدت از سوى مسئولين و دست اندركاران در قوه ى مجريه نشان داده شد، تلاش باارزشى بود؛ حقاً و انصافاً تلاش مأجور و مشكورى بود. اين سال، هم از لحاظ سياسى و امنيتى سال دشوارى بود، هم از لحاظ تأثير جريانهاى بيگانه بر برخى از بخشهاى كشور، مثل اقتصاد و فرهنگ و غيره. كسانى كه فتنه ى سال 88 را شروع كردند - حالا يا خودشان طراحى كرده بودند، يا ديگران طراحى كرده بودند؛ نميخواهيم نسبتى بدهيم، ولى به هر حال اين فتنه طراحى شده بود - به كار كشور ضربه ى سختى زدند. اگر اين فتنه نبود، بلاشك كارهاى گوناگون كشور بهتر پيش ميرفت. اينها دشمنان را اميدوار كردند و روحيه دادند به كسانى كه عليه نظام اسلامى جبهه بندى كرده اند و يك جبهه اى تشكيل داده اند.

البته خوشبختانه شماها با اعتقاد، با ايمان و با ايستادگى توانستيد كارها را پيش ببريد؛ مشكلات را از پيش پاى كشور و نظام برداريد و در بخشهاى مختلفى كه ما مشاهده كرديم، از گذرگاه هاى سخت و آن پيچهاى دشوار به شكل مناسبى عبور كنيد. به نظر ما اين خيلى ارزش دارد و حاكى از توجه الهى و لطف الهى است. بخشى از اين كارهائى كه آقاى رئيس جمهور در گزارش مشروح و مبسوط خودشان ذكر كردند، كارهائى است كه در همين برهه - سال 88 - انجام گرفته و با همه ى مشكلات و گرفتارى ها الحمدللَّه توفيقات خوبى به دست آمده.

خوب، اين هم در واقع نوعى نمودار و نمادى از همان جهتگيرى هائى است كه از آن دو شهيد ذكر كرديم؛ يعنى شهيد رجائى و شهيد باهنر. حقاً شهيد رجائى و شهيد

باهنر هم همين جور بودند؛ مظهر كار و تلاش مؤمنانه و پايبندىِ بى اغماض به اصول. آنها در هر نقشى كه حضور داشتند، همين پايبندىِ بدون اغماض به مبانى و ارزشها را در جريان كار كشور اعمال و اجراء كردند.

در سالهاى گذشته هم رسم بوده و هفته ى دولت تشكيل ميشده و اسم اين دو بزرگوار را همه با تجليل مى آوردند؛ ليكن همه ى آن كسانى كه از اين دو شهيد عزيز تجليل ميكنند، واقعاً پايبند نيستند به آن راه و آن جهتگيرى و هدفگيرى اى كه آنها داشتند.

اين را شما افتخار بدانيد كه الحمدللَّه به مبانى انقلاب پايبنديد و به اينكه شعارهاى انقلاب را قبول داريد و ميخواهيد اجراء كنيد، افتخار ميكنيد؛ اين توفيق بزرگى است. يكى از مهمترين خصوصيات اين دولت اين است كه شعارهاى خودش را شعارهاى انقلاب قرار داده و به اين، احساس سربلندى و افتخار ميكند. مردم هم به خاطر همين به شما اقبال كردند؛ اين هم معلوم باشد. مردم به اين شعارها دلبسته اند، علاقه مندند. شعار عدالت طلبى، براى مردم جذاب است؛ شعار اجتناب از اشرافيگرى، براى مردم شعار مطلوب و شعار جذابى است؛ يا شعار خدمت رسانى به مردم، يا شعار استكبارستيزى، يا شعار ساده زيستى، يا شعار كار و تلاش و خدمت به مردم؛ اينها چيزهائى است كه مردم دوست ميدارند و اينها را ميخواهند. يك جامعه و يك كشور و يك ملت بيدار از مسئولينش اين چيزها را مطالبه ميكند: مطالبه ى عدالت، مطالبه ى انصاف، مطالبه ى خدمت، مطالبه ى ارتباط صميمى با مردم، مطالبه ى دين، پايبندى به ارزشهاى دينى، پايبندى به شرع. اين چيزها را مردم ميخواهند و دوست ميدارند. شما هم بحمداللَّه اين

شعارها را داده ايد، مردم هم قبول و اقبال كرده اند؛ اين را مغتنم بشماريد.

من در چند سرفصل توصيه هائى عرض ميكنم. در زمينه ى جهتگيرى هاى كلى و كلان دولت توصيه ى من اين است كه اين جهتگيرى ها را با شدت، با حدت و با تعصب حفظ كنيد. از اين جهتگيرى ها انصراف پيدا نكنيد: جهتگيرى دين، جهتگيرى اخلاق، جهتگيرى عدالت، جهتگيرى خدمت، جهتگيرى مقابله و مبارزه ى با استكبار و زورگويان عالم. رشد روزافزون فهم و سواد و بلوغ سياسى مردم موجب شده است كه اين چيزها را بيشتر بخواهند. امروز براى مردم مسئله ى استكبارستيزى، روشن تر و واضح تر و مطلوبتر از سالهاى قبل و اوائل انقلاب است. امروز مردم خيلى چيزها را به چشم خودشان مشاهده كرده اند، بوضوح تجربه كرده اند؛ لذا خيلى چيزها برايشان روشن است. مسئله ى خدمت رسانى همين جور است، مسئله ى مبارزه ى دائم براى پيشبرد كشور همين جور است؛ اينها بايد جهتگيرى هاى كلى شما باشد؛ يعنى اينها را از دست ندهيد و رها نكنيد.

يكى از چيزهائى كه در جهتگيرى هاى كلى دولت بايد مورد نظر باشد، تسهيل زندگى براى مردم است. زندگى كردن را براى مردم بايد آسان كرد. اين يك سرفصل مهم است كه اگر چنانچه انسان اين را باز كند، خواهيم ديد كه بسيارى از خواسته هاى اقتصادى، بسيارى از كاركردهاى مربوط به دولت، همين دولت الكترونيك، تا برسيم به مسئله ى فعال كردن روستاها، جلوگيرى از مهاجرت، اينها همه اش تحت همين عنوان آسان كردن زندگى براى مردم است، كه مردم بتوانند راحت زندگى كنند، بتوانند با امنيت زندگى كنند. اين كار در بخشهاى مختلف تأثير ميگذارد.

يكى از مواردى كه به نظر ما بايد در جهتگيرى هاى كلى دولت

مورد توجه قرار بگيرد، مسئله ى سند چشم انداز است. اين سند چشم انداز يك كار اساسى بود كه در كشور انجام گرفت؛ بررسى شد، مطالعه شد، جوانبش سنجيده شد. آنچه كه در اين سند هم آمده، شعار نيست. با توجه به امكانات و واقعيات، اين سند تنظيم شده. اين سند در واقع نقشه ى راه بيست ساله ى ماست. خوب، از اين بيست سال، پنج سالش گذشت. يك وقت مى بينيم اين بيست سال با يك چشم به هم زدنى تمام شد. بايد ببينيم چقدر جلو رفتيم. يكى از كارهائى كه بايد انجام بگيرد، همين است؛ بايد ببينيم چقدر ما توانستيم از اين نقشه را به سمت آن هدفها طى كنيم. والّا اگر چنانچه اين توجه و اين ذُكر را نداشته باشيم، يك وقت چشم باز ميكنيم، مى بينيم فرضاً ده سال يا دوازده سال از اين زمان گذشت، ما هنوز آن راهى را كه بايد در اين مدت طى كنيم، طى نكرديم؛ در بقيه ى اين مدت هم طى كردن آن راه امكان ندارد. بنابراين بايستى يك تقسيم بندى صحيحى انجام بگيرد بين تلاشها و فعاليتهائى كه بايد بشود، و بين اين مسيرى كه ما تا آن اهداف داريم، تا در هر برهه اى از زمان، به تناسب امكان آن برهه، پيشرفت كرده باشيم. به نظر من بايستى اين را يك جا بررسى كرد. اين كار هم برعهده ى دولت است؛ اين را بررسى كنيد.

اگر چنانچه شما ديديد كه ما در طول مثلاً پنج سال به قدر متناسب، به آن هدفها نزديك نشديم، اين را حاكى بگيريم از اينكه برنامه ى پنج ساله ى ما برنامه ى كافى اى نبوده كه نتوانسته ما را به قدر پنج سال

جلو بياورد. به نظر من كسانى را مأمور كنيد كه بنشينند عاقلانه و با تدبير و تدبر و با ملاحظه ى واقعيتها بررسى كنند، ببينند پيشرفت ما متناسب بوده يا نه. البته شايد در اينطور چيزها خيلى دقيق نشود محاسبه كرد، اما اجمالاً ميشود فهميد كه ما پيشرفت كرده ايم يا نه.

يكى از چيزهاى ديگرى كه در مورد جهتگيرى ها مهم است، همين مسئله ى دهه ى پيشرفت و عدالت است كه ما گفتيم اين دهه، دهه ى پيشرفت و عدالت باشد. خوب، تلقى به قبول شد و دستگاه هاى گوناگون كشور گفتند بله، اين دهه را دهه ى پيشرفت و عدالت قرار بدهيم. از اين دهه هم تقريباً دو سالش سپرى شده. البته انسان مصاديق پيشرفت را در همين كارهاى گوناگون ملاحظه ميكند؛ همين گزارشهائى كه دادند، گزارشهاى خوبى است؛ نشان دهنده ى پيشرفتهائى در بخشهاى مختلف است؛ ليكن عدالت چه جورى تأمين ميشود؟ يعنى واقعاً يك مقياسى لازم است، يك معيارى لازم است براى اينكه ببينيم عدالت در بخشهاى مختلف - بخشهاى فرهنگى، بخشهاى آموزشى، بخشهاى اقتصادى - مراعات شده يا نه؟ فرض كنيد در بخش آموزش و پرورش يا در بخش آموزش عالى، معيار عدالت چيست؟ چگونه عدالت تأمين ميشود؟ اين بايد مشخص شود تا بتوانيم آن معيار را در برنامه ريزى ها داخل كنيم و در مقام عمل و در مقام اجراء، به آن عدالت مورد نظر برسيم. تا ندانيم، تعريف نكنيم، نميشود. بنابراين تعيين كردن شاخص و معيار براى عدالت در بخشهاى مختلف، خودش يك چيز مهمى است. فرض كنيد در صرف بودجه هاى گوناگون - كه حالا در بخش فرهنگ من اشاره ميكنم - رعايت عدالت به چيست؟ چگونه ميشود انسان

خاطرجمع شود كه در صرف اين بودجه ها رعايت عدالت شد يا نشد؟ اينها معيار و شاخص لازم دارد.

يكى از چيزهاى ديگرى كه باز در اين جهتگيرى ها لازم است، برنامه هاى پنج ساله است؛ كه حالا اين برنامه ى پنجم در دست ملاحظه و بررسى مجلس است و اميدواريم كه همكارى واقعى بين دولت و مجلس انجام بگيرد. اگر چنانچه فرض كنيم كه دولت يك چيزى را تهيه كرده و بر همان اساس هم پافشارى دارد، مجلس هم تغييرات اساسى اى روى اين بدهد، انسجام برنامه به هم ميخورد. يا اگر فرض كنيم كه تغييراتى در برنامه ى پنجم صورت بگيرد كه اين تغييرات ناشى از نگاه يكپارچه و نگاه كلان به كشور نباشد، بلكه ناشى از نگاه به يك بخش يا نگاه به يك منطقه باشد، باز هم انسجام برنامه به هم ميخورد. انسان وقتى بخشى يا منطقه اى نگاه كند، يك چيزهائى به نظر او بزرگ و درشت مينمايد. واقعاً هم همين جور است، نياز هم واقعى است؛ اما وقتى كه انسان با نظر مجموعى نگاه ميكند، همان نيازى كه در جاى خود درشت هم هست، مى بينيم رنگ ميبازد و كوچك ميشود؛ چون در مقايسه ى با بقيه ى كارهائى كه بايد انجام بگيرد و امكانات محدودى كه هست، طبعاً اين نياز نميتواند اولويت داشته باشد. بايد اينجورى به برنامه نگاه كرد. نبايد نگاه بخشى يا نگاه موضعى و محلى و منطقه اى بر برنامه حاكم باشد.

حالا اين از آن طرف بود؛ از اين طرف هم آن چيزى را كه دولت تهيه كرده و داده، قابل تغيير و نقد بداند. بايد جورى بشود كه هم مجلس، هم دولت از جايگاهى كه

خودشان را در آن قرار داده اند، انعطاف داشته باشند؛ بتوانند حركت كنند كه به هم برسند تا برنامه، برنامه ى منسجمى از آب در بيايد كه مورد اتفاق دولت و مجلس باشد تا عملى شود.

در زمينه ى مسائل اقتصادى هم كارهاى خوبى انجام گرفته، كه آقاى رئيس جمهور هم در گزارش خود به آن اشاره كردند. خوب است كه اين گزارش را در معرض اطلاع عموم بگذاريد؛ يعنى چيزى باشد كه همه اين گزارش دولت را در زمينه ى كارهائى كه انجام گرفته، بشنوند. آنچه كه من رويش تكيه ميكنم، همين طرح تحول اقتصادى است كه در دولت نهم مطرح شد. خوب، الان هدفمند كردن يارانه ها كه يك بخشى از آن طرح تحول بود، مورد بحث و بررسى و نزديك به اجراست؛ همه هم متفق القولند - اگرچه حالا در كيفيت اجراء ممكن است اختلاف نظرهائى باشد - ليكن بخشهاى ديگرِ طرح تحول اقتصادى كه درباره ى نظامهاى پولى و بازرگانى و گمركى و امثال اينها بود، نبايد مغفولٌ عنه قرار بگيرد؛ آنها هم بايستى حتماً دنبال شود. طرح تحول اقتصادى، كار مهم و بزرگى بود. ما توصيه ميكنيم؛ از جمله ى چيزهائى كه از بين راه برنگرديد، همين طرح تحول اقتصادى است؛ آن را واقعاً دنبال كنيد.

يك چيز ديگرى كه ما در زمينه ى اقتصادى حتماً رويش تكيه ميكنيم، مسئله ى توجه به شاخصهاى كلان اقتصادى است. البته در گزارش آقاى رئيس جمهور نكاتى در اين زمينه بود، ليكن ما هم تأكيد ميكنيم. روى مسئله ى نرخ رشد واقعاً كار بشود. آن چيزى كه به عنوان نرخ رشد در برنامه يا در چشم انداز ديده شده، با آنچه كه در واقعيت اتفاق افتاده،

خيلى فاصله دارد. البته از عوامل ركود اقتصادى جهانى و مشكلات اقتصادى جهانى غافل نيستيم - اينها مسلّماً تأثير دارد - ليكن بالاخره بايد تلاش كرد تا به آن چيزى كه به عنوان شاخص معين شده و ذكر شده، نزديك شويم. مسئله ى سرمايه گذارى هاى داخلى و خارجى هم همين طور. آمارهائى كه ميدهند، آمارهاى خوب و اميدواركننده اى است. به هر حال مسئله ى سرمايه گذارى خيلى اهميت دارد. آينده، وابسته به سرمايه گذارى در بخشهاى مختلف است؛ چه در بخش انرژى، چه در بخشهاى ديگر. در بخشهاى گوناگون، سرمايه گذارى لازم است.

مسئله ى اشتغال هم مسئله ى مهمى است. طرحهائى كه از چند سال پيش به اين طرف براى اشتغال پيش بينى شده، آنچنان كه انسان انتظار داشت، نشد. اگرچه حالا كارهائى انجام گرفت و خوب بود، بد نيست؛ ليكن ما را مستغنى نميكند از اينكه نسبت به مسئله ى اشتغال يك اهتمام ويژه اى داشته باشيم. مسئله ى ارتقاى بهره ورى هم همين طور.

باز از جمله ى چيزهائى كه ما در باب مسائل اقتصادى رويش تكيه ميكنيم و به عنوان توصيه ى جزمى مطرح ميكنيم، مسئله ى سياستهاى اصل 44 است. خيلى بايستى به اين سياستها اهتمام ورزيد. خوب، حالا در مقايسه ى خصوصى سازى در سالهاى طولانىِ گذشته با اين چند سال، آمارى ذكر ميشود؛ اين آمار، آمار درستى است؛ منتها آن زمان سياستهاى اصل 44 ابلاغ نشده بود. يعنى آن زمانى كه اصلاً بحث سياستهاى اصل 44 نبود، آن وقت را نبايد ملاحظه كرد؛ بعد كه آن سياستها ابلاغ شد، اصلاً وضع مسئله ى اقتصاد عوض شد؛ در واقع حركت جديدى در اقتصاد كشور آغاز شد. لذا مقايسه ى با قبل از آن دوران، مقايسه ى تعيين كننده اى نيست. در همين

دوران، ما بايستى ببينيم در باب اصل 44 چه كار كرديم؛ اين مهم است. ببينيد، روح اصل 44 هم اين بود كه ما بتوانيم اولاً سرمايه هاى مردم و بعد مديريت مردم را وارد عرصه ى اقتصاد كنيم. بايد سرمايه هاى مردم و مديريت مردم - بخش خصوصى - وارد عرصه ى اقتصاد بشود؛ والّا اگر مديريتها دولتى باقى ماند، آن مقصود حاصل نخواهد شد. البته در همان محدوده اى كه اين سياستها اجازه ميدهند و با همان رعايتهائى كه در قانون پيش بينى شده - كه قانون هم قانون دقيقى است، قانون خوبى است - اين را بايد رعايت كنيد.

البته در برخى از سرمايه گذارى ها بخش خصوصى ناتوان است؛ يعنى واقعاً توانائى سرمايه گذارى ندارد. خوب، علاجش چيست؟ اگر بخش خصوصى همين طور ناتوان بماند، هيچ گرهى باز نخواهد شد؛ بايد سياستها برود به اين سمت كه شما بخش خصوصى را قادر كنيد بر اينكه بتواند زير بار برخى از سرمايه گذارى هاى بزرگ برود. اين هم ميشود يكى از سياستها. البته دولت وقتى كه شانه ى خودش را از فعاليتهاى اقتصادى خالى ميكند، معنايش اين نيست كه از اقتصاد كناره ميگيرد؛ نه، سياستگذارى ها باز هم در اختيار دولت است، دست دولت است؛ يعنى بايستى سياست را دولت بگذارد، بايستى نظارت را دولت بكند.

در آن سالهاى دهه ى 60 كه آقايان همين طور به سمت روزبه روز غليظتر كردن اقتصاد دولتى ميرفتند، من مثال ميزدم و ميگفتم فرض كنيد يك موتورى است كه ميتواند اين بار سنگين را برساند و شما هم در كنار موتور راه ميرويد، يا خودتان پشت فرمان مى نشينيد و هدايتش ميكنيد. شما اين موتور را كنار گذاشتيد و همه ى بارى را

كه توى اين وانت است، خودتان روى دوش گرفتيد، هِن و هِن داريد جلو ميرويد؛ هم نميرسيد، هم خسته ميشويد، هم همه ى بار حمل نميشود، هم اين موتور اينجا بيكار ميماند. اين موتور، بخش خصوصى است. اين را آن زمان به آنها ميگفتيم، اثر هم نميكرد. امام هم هرچه ميگفتند به مردم بدهيد، اينها ميگفتند مراد از مردم، بخش خصوصى نيست - مراد نظر امام را توجيه ميكردند! - مردم يعنى توده ى مردم. به توده ى مردم چه جورى ميشود كمك كرد؟ دولت اقتصاد را در دست بگيرد، به توده ى مردم كمك كند. فرمايش امام را اينجورى معنا ميكردند! خوب، اين توجيه، غلط بود.

الان فضا، فضاى ديگرى است. همان كسانى كه آن زمان آنجور حرف ميزدند، حالا صد و هشتاد درجه برگشته اند؛ يعنى باز هم در حد تعادل قرار ندارند، خط وسط نيستند. آن افراط بود، اين طرف هم همانها دارند تفريط ميكنند. بالاخره يك خط متعادلى وجود دارد. خط متعادل همين است: سرمايه ى مردم و مديريت مردم اقتصاد را بر دوش بگيرد و كنترل و هدايت به عهده ى دولت باشد. اگر چنانچه ان شاءاللَّه اين كار بخوبى انجام بگيرد - كه البته در كوتاه مدت هم انجام نميگيرد؛ اين جزو كارهاى ميان مدت و بلندمدت است و زحمت هم دارد - واقعاً يك فرجى براى اقتصاد كشور خواهد شد.

البته بحث مبارزه با قاچاق و مبارزه با مفاسد اقتصادى و اينها هم ديگر بحثهاى طولانى است؛ همه ى اينها هر كدام به نحوى با مسائل اقتصادى ارتباط پيدا ميكند؛ كه چون در اين زمينه ها زياد گفتيم، نميخواهيم مطالبى عرض كنيم.

سرفصل ديگرى كه ما ميخواهيم چند تا توصيه

عرض كنيم، مسئله ى مديريتهاى كشور است. يكى از مديريتهاى مهم، همين هيئت وزيران است. هيئت وزيران جاى بسيار مهمى است. ما معتقديم كه هيئت وزيران نقش خيلى سنگينى دارد. تصميم گيرى در هيئت وزيران، يك تكليف قانونى را بر عهده ى همه ميگذارد؛ بر عهده ى مسئولين و بر عهده ى مردم. مصوبه هاى هيئت وزيران يك چنين اهميتى دارد. در كارهاى اجرائى هم كه در واقع دولت همه كاره است.

چند تا مسئله ى اساسى در اينجا هست. يكى اينكه هيئت وزيران بايستى به هم افزائى دستگاه ها كمك كند؛ يعنى اگر چنانچه بين دستگاه ها تعارضى وجود دارد - كه معمولاً وجود دارد؛ معمولاً دستگاه هاى مختلف به طور طبيعى اصطكاكها و تعارضهائى با هم دارند؛ مخصوص اينجا هم نيست، همه جا همين جور است؛ طبيعت كار اين است - هيئت وزيران بايستى اين اصطكاكها را به حداقل برساند و اگر بتواند، برطرف كند. يكى از مسائل مهم اين است. من هميشه مثال ميزنم و ميگويم اينجا يك چهارراه كه نه، چندين راه است، كه رئيس جمهور هم مثل پليس راهنمائى است - كه در واقع در مقام رياست هيئت وزيران، راهنمائى ميكند - اين را متوقف ميكند، آن را راه مى اندازد؛ يعنى هدايت ميكند كه اينها هم افزائى كنند، با يكديگر اصطكاك نداشته باشند. يكى از نقشهاى هيئت وزيران اين است.

برخى اوقات اين اصطكاكها و تعارضهائى كه در عمل و اجراء وجود دارد، در تبليغات هم منعكس ميشود؛ اين ديگر ميشود چند برابر؛ در واقع بدىِ مضاعف ميشود. يك دستگاهى مثلاً فرض كنيد درباره ى يك شيئى، يك پديده اى حرفى ميزند، يك خبرى ميدهد، يك اظهارنظرى ميكند، از آن طرف يك دستگاه ديگر مى آيد عكس

آن را ميگويد! مردم متحير ميمانند؛ يعنى واقعاً نميفهمند كه اين درست است يا آن درست است. اين مسئله به زندگى مردم هم ارتباط پيدا ميكند؛ يعنى اينجور هم نيست كه خارج از زندگى مردم باشد؛ نه، درست مسائلِ مربوط به متن زندگى مردم است. يكى يك آمارى ميدهد، ديگرى يك آمارى؛ اينها نبايستى اتفاق بيفتد. همه ى دولتها گرفتار يك چنين چيزهائى بودند. در نقش دادن به هيئت وزيران و بارور كردن اين مجموعه اى كه دور هم مى نشينند و وقت گران قيمتى را مصرف ميكنند، بكوشيد و هرچه ممكن است، آن اصطكاكها را باز هم كم كنيد.

مسئله ى ديگرى كه باز در امر هيئت وزيران مهم است، نقش وزراست. بالاخره اينجا مسئوليت مشترك است. شما وقتى مى نشينيد آنجا، مسئوليت مشترك داريد. اينجور نيست كه يك نفر مثلاً بگويد آقا من دخالتى ندارم، مسئوليتى ندارم؛ نخير، وقتى كه در اين مجموعه تصميم گيرى ميشود، آقايان و خانمهائى كه در آنجا حضور دارند، همه مسئولند؛ آنهائى كه صاحب رأى هستند، همه شان مسئولند. حالا كه مسئول هستيد، پس بايستى در پرورش دادن و تصحيح و تكميل آن مصوبه نقش ايفاء كنيد. اينجور نباشد كه در جلسه ى هيئت وزيران مثلاً يك آقائى مشغول كارتابل خودش باشد، يا بدون ملاحظه ى موضوعى كه مثلاً در آنجا مطرح است، وارد جلسه شود؛ نه، مسئله اى كه بناست مطرح شود، شما آنجا رأى داريد؛ بايستى در تصميم گيرى تأثير بگذاريد و چون قانوناً مؤثر هستيد، بنابراين بايد روى مسئله فكر كنيد، مطالعه كنيد و عقبه ى كارشناسى دستگاه و وزارت خودتان را به كمك اين چيزى كه ميخواهيد به عنوان مصوبه توى هيئت دولت در بيايد، بياوريد. البته

وزرا اختياراتى دارند، بايد هم به آنها اعتماد كرد. بايد به كسانى كه در قوه ى مجريه در رأس هستند - وزرا - اعتماد كنند و مسئوليتهاى وزرا را بايستى به رسميت بشناسند؛ جورى نباشد كه لوث بشود.

يك مسئله ى ديگر هم در مديريتهاى دولتى، كار موازى است. در دولت نبايد كارهاى موازى انجام بگيرد. كار موازى چند عيب دارد: اولاً هزينه ى انسانى زيادى بيجا مصرف ميشود، ثانياً هزينه ى مالى زيادى مصرف ميشود، ثالثاً تناقض در تصميم گيرى ها به وجود مى آيد - وقتى دو دستگاه مسئول يك كارى هستند، اين يك تصميم ميگيرد، آن هم يك تصميم ديگر ميگيرد - و رابعاً از همه بالاتر، مسئوليت لوث ميشود. فرض كنيد توى فلان مسئله ى اقتصادى يا مسئله ى فرهنگى يا مسئله ى سياست خارجى يا هرچه، اگر چنانچه يك مشكلى پيش بيايد، مسئوليت لوث ميشود. وقتى كار موازى انجام گرفت، مسئوليت لوث ميشود. بين دولت - يعنى قوه ى مجريه - و بعضى از دستگاه هاى بيرون از قوه ى مجريه، يك جاهائى بعضى موازى كارى ها هست. همه ى تلاشمان اين است كه بلكه اين موازى كارى ها را يك جورى حل كنيم، اصلاح كنيم، علاج كنيم. در داخل دولت، ديگر نبايستى از اين موازى كارى ها به وجود بيايد. حالا يك موارد خاصى هست؛ اما كلى اش اين است كه موازى كارى خوب نيست.

يك جمله ى ديگر هم در باب مديريت عرض بكنيم. خوب، من گاهى اوقات گلايه هائى ميشنوم كه دوستان دولت از بعضى از دستگاه هاى ديگر دارند؛ خيلى اوقات هم حق با شماهاست؛ يعنى واقعاً همين جورى است كه گله كرديد از بعضى قواى ديگر، يا از دستگاه هائى مثل نيروهاى مسلح و امثال اينها؛ غالباً آدم مى بيند كه مسئولين

اجرائى حق دارند و واقعاً حق به جانب اينهاست؛ چون من خودم هم توى دستگاه اجرائى بودم، با حجم كار و كيفيت كار آشنايم، لذا مى بينم واقعاً آن گلايه ها محقند؛ ليكن در عين حال كه ممكن است يك موارد بيشترى را شما محق باشيد، يك جاهائى هم ممكن است انتقاد وارد باشد؛ بنابراين انتقادپذيرى را در خودتان نهادينه كنيد. بايد جورى باشد كه مسئولين دولتى انتقادپذيرى را در نفس خودشان پذيرا باشند. البته اين كار، سخت هم هست، اما بايد با سعه ى صدر برخورد كرد، كه: «آلة الرّياسة سعة الصّدر».(2) البته رياست به معناى آن بالانشينى ها نيست. اگر بخواهيد مديريت كنيد، ناچاريد سعه ى صدر داشته باشيد و يك چيزهائى را تحمل كنيد.

يكى دو سال پيش كه همين مجموعه اينجا حضور داشتيد، من راجع به مسئله ى فرهنگى از دستگاه دولتى يك گله اى كردم. حالا خوشبختانه انسان احساس ميكند كه در دولت به كار فرهنگى اهتمام ورزيده ميشود. بودجه هاى فرهنگىِ بزرگ و كلان و در واقع كارهاى گوناگون و تكرار مسائل فرهنگى و اينها خوب است؛ انسان اين اهتمام را مشاهده ميكند، خرسند ميشود؛ منتها اوائل امسال بود يا پارسال بود - يادم نيست - كه وقتى راجع به همين بودجه ى فرهنگى صحبت شد، به آقاى رئيس جمهور گفتم كه من وقتى شنيدم شما اين رقم كلانِ سنگينِ فرهنگى را تصويب كرديد، از نحوه ى مصرف و جذب آن نگران شدم؛ با اينكه قاعدتاً آدم بايد خوشحال بشود وقتى كه بودجه ى فرهنگى زياد ميشود. مديران ما دوست دارند كه بودجه اى كه به آنها داده ميشود، جذب كنند؛ چون ميدانند كه اگر امسال جذب نكردند، سال ديگر خبرى

نيست؛ لذا ناچارند جذب كنند. خوب، جذب بودجه ى فرهنگى در جاى مناسب، خيلى كار سختى است؛ كار آسانى نيست. كار فرهنگى مثل ساخت وساز نيست كه آدم بگويد خيلى خوب، اين زمين، اين هم مصالح، حالا برويد بسازيد. كار فرهنگى مصالحش خيلى سخت گير مى آيد؛ معمار و استادكارش خيلى دشوار به دست مى آيد. لذاست كه به نظر من توى كار فرهنگى يك مقدارى بايستى اهتمام ورزيد. اولاً ببينيم ما چه قلم از قلمهاى كار فرهنگى را اهميت ميدهيم. در بعضى از آن دوره هاى قبل - كه حالا نميخواهيم خيلى مشخص كنيم و اسم بياوريم، ليكن چاره اى هم نيست؛ انسان براى مقايسه مجبور است بگويد - ميخواستند كار فرهنگى بكنند، گفتند بودجه ى فرهنگى؛ بنا كردند كاروانسراهاى شاه عباسىِ بين راه را به عنوان كار فرهنگى، آباد كردن! بله، آباد كردن كاروانسراى شاه عباسى چيز خوبى است، اثر باستانى هم هست؛ اما آيا كار اولويت دار فرهنگى ما همين است؟ ما كه اينجور در مواجهه ى با فشار عظيم تبليغات جهانى قرار داريم؛ سياست در خدمت فرهنگ است، اقتصاد در خدمت فرهنگ است، هنر در خدمت فرهنگ است، براى فشار آوردن به فرهنگ داخلى ملت ما. آنها ميدانند كه اگر فرهنگ را عوض كردند، ديگر مبارزه اى باقى نميماند. اگر مبارزه ى با استكبار هست، اگر ميل به ايستادگى و مقابله ى با دخالت اجنبى هست، به خاطر فرهنگ است. انسان يك فرهنگى دارد، همين فرهنگ را بيايند عوض كنند، همه چيز ميشود مال خودشان؛ لذا همه ى فشار روى فرهنگ است. در مقابل اين حركت فرهنگى و اين تهاجم عظيم فرهنگى كه ميخواهند روح انقلاب را، روح استقلال را، روح دين را از

ما بگيرند، اولويت فرهنگى ما اين است كه برويم حالا فرضاً كاروانسراى شاه عباسى را آباد كنيم؟! اين يعنى اشتباه كردن در تشخيص آن قلمِ كار فرهنگى؛ اين يك اشكال است. بنابراين در كار فرهنگى بايد دنبال چه باشيم؟ دنبال توليدات. در ديدارى كه هفته ى گذشته با دانشجوها داشتيم - كه خوب، خوشبختانه تماس و ملاقات ما با دانشجوها كم نيست - من ديدم اين جوانهاى انقلابى، اين بچه هائى كه اميد فرداى ما هستند، از تشكلهاى مختلف و از خود نخبه ها - خارج از تشكلها - روى توليد كالاى فرهنگى تكيه كردند؛ اينكه ما چقدر توليد كالاى فرهنگى ميكنيم و چقدر بايد بكنيم. خوب، يك كار مفصلى هم اينجا كرديد، كه حالا ممكن است من بعدها به طور خصوصى هم مواردش را تذكر بدهم.

نكته ى دوم در اين زمينه اين است: حالا بعد از آنكه مصرف فرهنگى را پيدا كرديم، قلمى كه بايد اين بودجه صرف آن بشود، پيدا كرديم، برويم سراغ محتوايش. بالاخره ميخواهيم فيلم بسازيم. مثلاً ميخواهيم ده تا فيلم انقلابى بسازيم؛ ده تا فيلمى كه حامل ارزشها باشد. يا ميخواهيم فلان تعداد كتاب منتشر كنيم؛ محتواهايش چه باشد، چه جورى باشد، با چه قوّتى، با چه استحكامى، با چقدر مايه ى علمى و هنرى كه در آنجا به كار برده ميشود؟ اينها خيلى كارهاى سخت و ظريفى است.

در زمينه هاى فرهنگى، دنبال كارهاى تشريفاتى و ويترينى نباشيد. نمايش دادن كار فرهنگى، نه اينكه فايده اى ندارد؛ ضرر هم دارد. در زمينه ى فرهنگ بايد دنبال كارهاى محتوائى و اصيل و واقعى رفت، كه امروز نياز عمده ى كشور هم اين است.

من يك جمله هم اينجا

يادداشت كردم به مناسبت بيانات آقاى رئيس جمهور كه گفتند ما آقاى وزير خارجه را نمى بينيم، چون اغلب در سفرند. خوب، اين تحرك فراوان خارجى و رفت و آمدها و اينها انصافاً خيلى جاى تشكر هم دارد؛ منتها يك نكته اى در اينجا وجود دارد و آن اين است كه ديپلماسى فقط تحرك و رفتن و نشستن و ملاقات كردن نيست؛ اينها كالبد ديپلماسى است، اينها آن جسم ديپلماسى است - كه البته خيلى هم مهم است - جسم، يك روحى دارد؛ اين را بايستى در دستگاه ديپلماسى تقويت كرد. البته آقايان انصافاً دارند زحمت ميكشند؛ نبايد ناسپاسى كرد از زحماتى كه دارند ميكشند؛ ليكن خواستم در اين خصوص تذكر بدهم. فرض كنيد ما يك اجلاسى داريم، يك جلسه اى داريم؛ خوب، توى اين جلسه چى در مى آيد؟ يك جاهائى خيلى خوب است؛ مثل همين اجلاس ان.پى.تى كه در نيويورك برگزار شد؛ خوب، جزو كارهاى جالب و برجسته اى بود كه انجام گرفت؛ يا بعضى از كارهاى ديگرى كه من در جريان قرار ميگيرم - بعضى از ملاقاتها، بعضى از مذاكره ها، بعضى از نشستها - انسان وقتى محتواهايش را نگاه ميكند، مى بيند محتواهاى خوبى است، يعنى پيداست كه كار انجام گرفته؛ ليكن بعضى ها هم احتياج دارد به تأمل، احتياج دارد به دقت و بررسى.

در كار ديپلماسى، اين تحركها را بايستى در يك جهت صحيح و با يك محتواى كامل قرار داد. همه ى كارهاى ديپلماتيك بايد در وزارت خارجه متمركز شود؛ يعنى بايد اينها از طرف وزارت خارجه هدايت شود. و در مذاكره اقتصادى با كشورها هم، به نظر ما آن بخشى كه در وزارت خارجه مسئوليت مسائل

اقتصادى را دارد، محل تمركز اين رفت و آمدها و تحركات است.

خداوند ان شاءاللَّه به همه ى ما توفيق بدهد كه بتوانيم كارهائى را كه از ما انتظار هست و خداى متعال از ما سؤال ميكند، انجام دهيم. در دعاى شريف مكارم الاخلاق هست كه: «و استعملنى لما تسئلنى غدا عنه»؛(3) يعنى پروردگارا ! مرا به كار بگير، در آن امورى كه فرداى قيامت از من درباره ى آن امور سؤال خواهى كرد. يك چيزهائى را از ما سؤال خواهند كرد؛ بايد نسبت به آن توفيق پيدا كنيم. خداوند ان شاءاللَّه كمك كند و توفيق بدهد كه در اين جهت حركت كنيم و وظائفمان را انجام دهيم. خداوند ان شاءاللَّه به شماها اجر بدهد و روزبه روز فضاى كار و محبت و تلاش و مجاهدت و روحيه ى انقلابى را در كشور ما افزايش بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) بقره: 158

2) نهج البلاغه، حكمت 176

3) صحيفه ى سجاديه، دعاى بيستم

بيانات در ديدار اساتيد دانشگاه ها

بيانات در ديدار اساتيد دانشگاه ها 25 رمضان 1431 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلى خرسندم، متشكرم و خداى متعال را سپاسگزارم از اينكه اين توفيق دست داد و توانستيم يك ماه رمضان ديگر، يك جلسه ى ديگر و ساعاتى ديگر در خدمت فرزانگان مؤمن و اساتيد برجسته در كشورمان - از برادران و خواهران - باشيم و از بيانات خوبى كه كردند، بهره مند شويم.

روزهاى آخر ماه رمضان است و حال و هواى دل و جان مردم ما - از جمله شما - حال و هواى عبادت و خشوع و صفاست؛ ان شاءاللَّه. در دعاهاى اين ايام و اين شبها خوانديد كه: «اللّهمّ و هذه ايّام شهر رمضان قد انقضت و لياليه قد تصرّمت».(1) عرض ميكنيم:

پروردگارا! شبهاى ماه رمضان سپرى شد، روزهاى ماه رمضان درنورديده شد و ما نميدانيم كه در اين روزها و شبهائى كه گذشت، چه مقدار توانستيم ظرف وجود خودمان را از رحمت تو، از عنايت تو لبريز كنيم و چه مقدار بهره ببريم. و عرض ميكنيم: «ان لم تكن رضيت منّا فالأن فارض منّا»؛ پروردگارا! اگر تا اين لحظه ما نتوانسته ايم رضايت و خشنودى تو را كسب كنيم، درخواست و تمنا ميكنيم كه در همين لحظه رضايت خودت را شامل حال ما بفرما.

خوب، طهارت و صفاى نفس براى همه مهم است، براى همه لازم است، در زندگى همه مؤثر است؛ اما به نظر من براى استادان و دانشمندان مهمتر است، مفيدتر است، پرسودتر است. اولاً به خاطر اينكه شما كه استاد هستيد، بيش از آن مقدارى كه گفتار شما در تكوين شخصيت شاگرد و جوان اثر بگذارد، منش شما و رفتار شما اثر ميگذارد - غالباً اينجور است - به طورى كه اگر گفتار شما او را به يك جهتى سوق بدهد، اما رفتار شما همراه با آن جهت نباشد، اين رفتار و منش تأثير ميگذارد در مخاطب شما، در شاگرد شما، در آن متعلم و جوانى كه دانشجوى شماست. اين، يك جهتِ اهميت صفاى نفس است. اگر استاد ما از معنويت و روح باصفا برخوردار باشد، فضاى كلاس را، فضاى درس را، فضاى دل متعلم را منور خواهد كرد. ما به اين احتياج داريم. علاوه ى بر اين، شما دانشمند هستيد؛ لذا دانش اگر با نورانيت همراه باشد، جهت درست را پيدا خواهد كرد.

اين مطالبى كه شما دوستان بيان كرديد و موانعى، مشكلاتى، ايرادهائى

كه در زمينه هاى مختلف مشاهده ميشود و بعضى را تذكر داديد، بسيارى از اينها به خاطر اين است كه علم در جهت درست خود - كه سنت الهى است - حركت نكرده است. اين صفاى نفس و اين نورانيت به دانشمند كمك ميكند كه علم را در آن جهتِ درست هدايت كند و پيش ببرد.

اين ايام و ليالى را قدر بدانيم. شما بيست و چند روز را روزه گرفتيد، بحمداللَّه موفق بوديد، يقيناً از انوار ملكوتىِ اين شبها و روزها بهره مند شديد؛ اين چند روز و چند شب باقيمانده را هم تلاش كنيد كه هرچه بيشتر ظرف واسع وجودى خودتان را سرشار و لبريز كنيد از آبشار لطف و صفاى الهى كه به سمت ما سرازير است.

دانشگاه، موتور پيشرفت كشور است؛ در اين هيچ ترديدى نيست. اگر يك ملتى عزت ميخواهد، اگر استقلال ميخواهد، اگر اقتدار ميخواهد، اگر ثروت ميخواهد، بايد دانشگاه خود را تقويت كند. خوشبختانه اين نكته در ذهنيت مسئولين كشور جا افتاده است؛ همه اين را درك كرده اند كه بايد به دانشگاه اهميت بدهند.

امروز كشور نيازمند يك جهاد علمى است. البته اينجا كه عرض ميكنم علم، منظورم معناى عام علم است؛ نه فقط علوم تجربى. ما يك جهاد علمى لازم داريم. من حالا خواهم پرداخت به بعضى از مطالبى كه برادران و خواهران بيان كردند و اگر يك نقطه نظرى باشد، در ذيل بيانات دوستان عرض خواهم كرد؛ اما آنچه كه به نظر من جمع بندى همه ى مسائل است - كه بنده خود را متعهد ميدانم كه آن را، هم بگويم، هم دنبال كنم، هم با دقت و وسواس و دلواپسى

نگاه كنم ببينم به كجا رسيد - اين است كه كشور نياز دارد به جهاد علمى.

ببينيد، جهاد يك معناى خاصى دارد. معناى جهاد فقط تلاش نيست. در مفهوم اسلامى، جهاد عبارت است از آن تلاشى كه در مقابل يك دشمن است، در مقابل يك خصم است. هر تلاشى جهاد نيست. مجاهدت با نفس، مجاهدت در مقابل شيطان، جهاد در ميدان نظامى، مواجهه ى با يك دشمن است؛ مواجهه ى با يك معارض است. امروز ما در زمينه ى علم نياز داريم كه اينجور تلاشى در كشور بكنيم؛ احساس كنيم موانعى وجود دارد، بايد اين موانع را برداريم؛ دارد معارضه هائى ميشود، بايد اين معارضه ها را در هم بشكنيم؛ در زمينه ى عرضه ى امكانات علمى، خسّتهائى از سوى كسانى كه صاحبان آن هستند - كه كشورهاى پيشرفته ى علمى است - وجود دارد، بايد در مقابل اين خسّتها از خودمان عزت و جوشندگى و فورانِ از درون نشان بدهيم. امروز دنيا على رغم تظاهر به سخاوت علمى، در نهايتِ خسّت علمى است. آن كسانى كه بر حسب عوامل گوناگونى توانستند در يك برهه اى پيشرفت علمى را صاحب و مالك بشوند و موتور پيشرفت را سوار بشوند و از همه ى بشر جلو بزنند - كه همين كشورهاى پيشرفته ى غربى هستند، كه تقريباً از دوره ى رنسانس به اين طرف دست اينها افتاده؛ يك روز هم دست ما بود - اينها انحصارگرند، انحصارطلبند؛ اينها نميخواهند دائره ى اين دانش، دائره ى اين اقتدار توسعه پيدا كند؛ با دانائى ملتها مخالفند؛ بخصوص بعد از آنكه اين دانش در دست آنها وسيله اى شد براى سياست. استعمار از علم پديد آمد. علم توانست آنها را قوى كند، مقتدر كند؛ لذا

راه افتادند اطراف دنيا، استعمار به وجود آمد؛ والّا ملتها داشتند زندگى خودشان را ميكردند. بريتانيا كجا، اندونزى كجا؟ اينها با ابزار علم رفتند آن مناطق را صاحب شدند. خوب، وقتى كه استعمار از علم زائيده شد و قدرت بين المللى و قدرت سياسى متكى به علم شد، اين علم را در اختيار ديگران نبايد بگذارند؛ والّا اين قدرت تهديد ميشود. و تا امروز همين جور عمل كردند.

حالا يك ملتى اراده ميكند و تصميمى ميگيرد كه روى پاى خود بايستد، از استعداد خود استفاده كند، خوشبختانه اين زمينه ها هم به يك شكلى براى او فراهم است - ملت ما اينجورى است - شايد بعضى از ملتهاى ديگر باشند كه اگر چنانچه آنها تصميم ميگرفتند در مسئله ى علم روى پاى خودشان بايستند، نميتوانستند؛ چون نه آن پيشينه ى تاريخى را داشتند، نه آن استعداد بومى و منطقه اى و ذاتى خودشان را داشتند. كشور ما بحمداللَّه اينها را دارد. انقلاب هم شد، حركت عظيمى هم انجام گرفت، بيدارى اى به وجود آمد، احساس توانائى اى به وجود آمد، يك حركت مهمى شروع شد، كه خوب، پيشرفتهاى فراوانى هم داشته. ما بايد قبول كنيم و اعتراف كنيم كه اين حركت در آغاز خود است. ما اول راهيم.

دوستان اشاره كردند به برنامه ريزى سيصد ساله. البته من اعتقادى به سيصد سال برنامه ريزى ندارم؛ اما اين فكر را، اين روحيه را مى پسندم كه احساس كنيم سى سال گذشته، ما قدم اوليم؛ ده قدم بخواهيم برداريم، ميشود سيصد سال ديگر. بايد بدانيم قدمهاى اوليم، بايد بدانيم ميتوانيم قدمهاى بلندترى را برداريم؛ اين احساس بايد به وجود بيايد. و من اعتقادم اين است كه اين

احساس حتماً به وجود مى آيد؛ كمااينكه اين حركت عظيم علمى، اين نوآورى علمى، اين توليد علم، اين پرداختن به مرزهاى دانش، به فكرمان نميرسيد كه شدنى باشد؛ خوب، مطرح شد، گفته شد، دنبالگيرى شد؛ امروز شما ثمراتش را داريد مشاهده ميكنيد. بنابراين ميتوانيم قدمهاى بلندتر را برداريم، ميتوانيم كارهاى بزرگى را انجام دهيم.

لازم است اول من راجع به آنچه كه دوستان گفتند، يك مرورى بكنم؛ چون مطالبى كه امروز دوستان اينجا مطرح كردند، حقيقتاً براى من بسيار خرسندكننده بود. البته هميشه اينجور نبوده. گاهى اوقات در جلسات استادان محترم نشستيم، برخاستيم، ولى من استفاده اى نكردم؛ امروز من خيلى استفاده كردم. مطالب متنوع بود، بسيار پرنكته بود؛ آنچه گفته شد، كاملاً زنده بود؛ هم نقطه نظرهائى كه ايراد شد، نگاه هاى زنده اى بود، و هم پيشنهادهائى كه داده شد و اجرائى و عملياتى بود، بسيار خوب بود. امروز جلسه ى ما جلسه ى بسيار مفيدى بود و من دوست ميدارم كه مشروح اين بيانات منتشر شود؛ حالا در رسانه ى ملى منتشر شود، خوب است؛ اما از آن بهتر اين است كه همه ى اينها تدوين شود، اين گفته ها نوشته شود و پخش شود. حرفها، حرفهاى بسيار خوبى بود.

يكى از دوستان اشاره كردند كه دانشكده ى طب سنتى تشكيل شده؛ اين براى من يك مژده است. يكى از دوستان راجع به نظام اقتصادىِ حاكم كنونى بر كشور مطالبى را بيان كردند و ادعا شد كه ما از قانون اساسى فاصله گرفته ايم. البته من اين اعتقاد را ندارم. من به برادر عزيزمان آقاى دكتر سبحانى اخلاص دارم. آقاى دكتر سبحانى را كه ميشناسيم، با نظرات ايشان هم من آشنا هستم، از برادران

بسيار ارزشمند مايند؛ اما اين حرف، حرف مورد قبول من نيست. حالا ممكن است بعضى از روبناها و پديدارها مورد قبول ما نباشد - يقيناً هم موارد اينجورى وجود دارد - ليكن مبانى، مبانى درستى است؛ بخصوص همين مسئله ى سياستهاى اصل 44 كه حلاجى شده است، بحث شده است. نظرات ايشان و بعضى دوستان ديگر هم، چه آن وقتى كه در مجلس بودند، چه غير از آن، مطرح شده است.

يكى از دوستان اشاره كردند به دانشگاه حكمت بنيان؛ اين براى من حرف تازه اى بود. حالا آيا حكمت را به همان معنائى كه آقاى دكتر فياض گفتند، ميگيرند - كه آنچه ايشان از حكمت بيان كردند، كاملاً تعريف درستى است - يا به يك معناى ديگر، اين را من نميدانم؛ اما دانشگاه حكمت بنيان حرف تازه اى است، حرف نوئى است؛ و تازه تر اين است كه گفتند چنين دانشگاهى برخى از كارهايش هم انجام گرفته، دانشگاه تهران يك قسمتهائى را هم انجام داده؛ اين براى من خيلى تازه است. من چنين چيزى نشنيدم و اطلاعى نداشتم از اينكه يك چنين كارى واقعاً در كشور پا گرفته باشد.

پيشنهاد ايجاد رصدخانه ى پيشرفت نقشه ى جامع علمى را كردند؛ كاملاً درست است. اين توى حرفهاى من هم كه يادداشت كردم اينجا بگويم، بود. نقشه ى جامع علمى، هم برنامه ى اجرائى لازم دارد، هم - به تعبير ايشان - رصدخانه اى براى اينكه ببينيم چقدر كار پيش ميرود، تا برنامه منحرف نشود، متوقف نشود.

درباره ى اهميت علوم انسانى، خوشبختانه امروز دوستان به طور مستوفى حرف زدند؛ اين همان حرف دل ماست. بنده كه سال گذشته راجع به علوم انسانى مطلبى گفتم، ملاحظه كردم اين

حرف از سوى بعضى از افراد بازخوردهائى داشت كه اين بازخوردها علمى نبود، منطقى نبود. برداشتهائى از اين حرف كردند كه مطلقاً مورد نظر ما نبود. حرف ما درباره ى علوم انسانى همين حرفهائى است كه اين دوستان گفتند و كاملاً هم درست است: علوم انسانى اهميت دارد، علوم انسانى كنونى در كشور بومى نيست، متعلق به ما نيست، ناظر به نيازهاى ما نيست، متكى به فلسفه ى ما نيست، متكى به معارف ما نيست، اصلاً ناظر به مسائل ديگرى است، مسائل ما را حل نميكند. ديگرانى طرح مسئله كردند، براى خودشان حل كردند - به درست و غلطش هم كار نداريم - اصلاً از ما بيگانه است. البته در باب علوم انسانى الان مجال نيست من صحبت كنم. در آينده اگر عمرى بود و توفيقى، يك جلسه ى دانشگاهى ديگرى ان شاءاللَّه با اساتيد محترم يا با دانشجويان خواهم داشت و آنجا راجع به مسائل علوم انسانى مفصل حرف خواهم زد. بنده در باب مسائل علوم انسانى خيلى حرف دارم.

مشكلاتى كه يكى از آقايان گفتند، كاملاً درست است. اين عدم تغيير سرفصلهاى علوم انسانى كه گفتند و زمانهايش را هم مطرح كردند، من اطلاع دارم؛ كاملاً درست است. واقعاً اين عيب است كه ما بيست سال، بيست و پنج سال سرفصل فلان دانش را اصلاً تغيير نداده باشيم؛ اين نشان دهنده ى عدم جرأت ورود در مناقشه است؛ اين همين چيزى است كه ما از آن بيمناكيم. جرأت ندارند كه مناقشه كنند؛ همان را كه هست، درس دادند، باز هم درس ميدهند؛ ده سال ديگر هم ممكن است همان را درس بدهند؛ در حالى كه به تعبير اين برادر

محترم، هر پنج سال در علوم انسانى گاهى تغييرات عمده اى به وجود مى آيد؛ لااقل در بعضى از علوم انسانى حتماً اينجور است. من خيلى متشكرم از اين برادرمان و برادران و خواهران ديگر و اساتيد محترم كه روى مسئله ى علوم انسانى فكر كردند. حرفها ناشى از مطالعه و تفكر و تأمل بود؛ خيلى باارزش بود.

يكى از آقايان اشاره كردند كه ما در برخورد با علوم انسانىِ كنونى، به جاى برخورد سلبى با رويكردهاى غربى، برخورد ايجابى بكنيم؛ به معناى اينكه رويكردهاى اسلامى را مطرح كنيم. بله، اساس قضيه همين است؛ شكى نيست. در خلأ كه نميشود زندگى كرد. وقتى مسئله مطرح شد، پاسخ ميخواهد؛ يا پاسخ اوست، يا پاسخ ماست؛ منتها مهم دو چيز است: يكى اينكه همين پاسخى كه ما داريم، بايد تدوين شود - اين كار را شما بايد بكنيد، اين را اساتيد حوزه و دانشگاه بايد بكنند؛ كى اين كار را بكند؟ اين كه ديگر كار دولتى نيست - دوم اينكه جرأت مناقشه ى در رويكرد كنونىِ غربىِ ناشى از ليبرال دموكراسى به وجود بيايد؛ اين دو چيز لازم است. اين هر دو چيز دست شماست؛ دست اساتيد متخصص در علوم انسانى است. البته اينكه گفته شود يك مديريتى لازم است، يك ساختار ويژه اى لازم است، اينها قابل تأمل است، قابل توجه است؛ بايد رويش مطالعه كرد، حرف درستى هم هست - لااقل كلى اش درست است - ليكن به هر حال كار، كار اساتيد علوم انسانى است.

يكى از خانمها در مورد انتخاب دانشجويان و عدم تناسب پايان نامه ها با نيازهاى علمى صحبت كردند؛ كه بسيار حرف درستى است، جزو حرفهاى ما هم

هست. همچنين بر لزوم مسير دوجانبه ميان رهبرى و جامعه ى زنان تأكيد كردند. البته نميشود جامعه ى زنان را مقايسه كرد با دانشگاه يا نيروهاى مسلح. خوب، جامعه ى زنان يعنى نصف بيشتر جمعيت كشور؛ اين را نميشود مثلاً با يك جامعه ى دانشگاهى يا فرض كنيد يك مجموعه ى نظامى مقايسه كرد؛ ولى خوب، حرف درستى است. به هر حال ما بايد فكر كنيم و نقطه نظرهاى بانوان دانشمند و فرزانه و تحصيلكرده ى كشور را بشنويم؛ چون مسائل زنان، مسائل مهمى است؛ راست ميگويند. واقعاً امروز مشكل زنان در دنيا - نه تنها در كشور ما - يكى از مشكلات اصلى است. در كشور ما مسائل زنان شايد نسبت به خيلى از كشورهاى دنيا، از جمله نسبت به كشورهاى غربى، مسائل كمترى است؛ آنجاها مسائلِ خيلى سخت ترى است.

يكى از آقايان - آقاى دكتر زالى - پيشرفتهاى افتخارآميز را در بخش پزشكى و درمان و سلامت و زيست فناورى ذكر كردند و آمارهاى بسيار جالبى دادند. اولاً ماشاءاللَّه به اين حافظه كه همه ى اين جزئيات و خصوصيات را يكى يكى از حفظ شمردند؛ خيلى جالب بود. انسان اين حافظه را تحسين ميكند. ان شاءاللَّه همين حافظه برايشان بماند. اين پيشرفتها بايد مطرح شود، اينها بايد گفته شود تا مردم بدانند. يك عده اى نشستند پاى دل دانشجو و استاد و آيه ى يأس خواندن و يأس پراكنى: آقا نميشود، آقا نميتوانيم، آقا فايده اى ندارد. اينها واقعاً مثل موريانه اند؛ موجودات پليد، مخرب، ويرانگر. كشور با طراوتِ تمام دارد پيش ميرود. اين درخت تناور نهالى بود، امروز بحمداللَّه شجره ى طيبه شده است؛ «كلمة طيّبة كشجرة طيّبة اصلها ثابت و فرعها فى السّماء».(2) در همه ى بخشها ما

داريم پيش ميرويم. البته چالش هم داريم. آدم اگر بخواهد زمين نخورد، بايد راه نرود. بخواهيم راه بيفتيم، زمين خوردن دارد، تنه زدن دارد، تنه خوردن دارد. چالش، خاصيت حركت يك ملت است؛ بدون چالش كه نميشود. با اين طراوت، با اين ايستادگى، ملت دارد جلو ميرود؛ يك عده اى مى نشينند گوشه و كنار، بيخ گوش اين، بيخ گوش آن، با دانشجو، با استاد، با هر كدام يك جور، با مردم عادى يك جور، آيه ى يأس خواندن و يأس پراكنى. نه، واقع قضيه همين چيزى است كه ايشان گفتند. البته ايشان بخش پزشكى را گفتند؛ در بخشهاى گوناگون همين جور است و دوستان هم مطالبى را در بخشهاى گوناگون مطرح كردند. البته من ديدم بعضى از اين دوستانى كه صحبت كردند، از برخى قسمتها اطلاع ندارند؛ بنده اطلاع دارم. مثلاً در فناورى هاى نظامى، كارهاى فراوانِ عجيب و غريبى شده. آن چيزهائى كه انسان توى تلويزيون مى بيند، ويترين است؛ ويترين كه نميتواند آن حقيقت كار و آن عظمت كار و آن پيچيدگى كار را نشان بدهد. كار خيلى انجام گرفته.

يكى از آقايان راجع به مسئله ى توليد فكر مطلب بسيار مهمى گفتند؛ كاملاً درست است. پايه ى علم هم بر فلسفه است؛ فلسفه نباشد، علم وجود ندارد. اگر استنتاج فلسفى نباشد، اصلاً علم ميشود بى معنا. توليد فكر خيلى مهم است. البته توليد فكر از توليد علم دشوارتر است. متفكرين و نخبگان فكرى در معرض آسيبهائى هستند كه نخبگان علمى كمتر در معرض آن آسيبها قرار ميگيرند. بنابراين كار، كار دشوارى است؛ اما بسيار مهم است. نكته اى كه مطرح كردند، نكته ى درستى بود؛ بنده بهره بردم و اين را قبول

دارم.

راجع به تاريخ انديشه ى عقلى هم كارهائى دارد انجام ميگيرد. اينكه گفتند كارى انجام نگرفته، چرا، در اين زمينه كارهائى دارد انجام ميگيرد. خوب، فلسفه مال ماست؛ مهد فلسفه، كشور ماست. آنچه كه در كشور ما به نام فلسفه وجود دارد، به عنوان فلسفه و به معناى فلسفه بسيار نزديكتر است تا آنچه كه در اختيار غربى هاست، كه امروز فلسفه ى آنها سر و صدايش دنيا را پر كرده. خوب، كار كنند. حوزه هاى ما مركز فلسفه است؛ پرورش يافتگان حوزه ها، اساتيد بزرگ فلسفه هستند؛ در دانشگاه ها هم خوشبختانه اين معنا رسوخ پيدا كرده؛ بنابراين در زمينه ى توليد فكر - كه منبعث از نگاه فلسفى است - بايد كار شود.

راجع به علم اقتصاد بياناتى گفتند؛ حرف كاملاً درستى است. كوتاهى هائى شده؛ بايد حتماً اين كار انجام بگيرد، بايد هم سرمايه گذارى بشود. بسيار نكته ى درستى بود كه ما پولى كه براى يك سد يا براى يك نيروگاه يا براى يك بزرگراه ميدهيم، اين پول را نميگذاريم براى يك رشته ى مهمى از رشته هاى علوم انسانى، كه حالا مثلاً علم اقتصاد است. اين حرفها درست است؛ اينها را ما قبول داريم.

يكى از آقايان پشت صحنه ى پزشكىِ مصرف گرا را گفتند. جاى اين شوخى وجود دارد كه حالا بالاخره شما خودتان نسخه ميدهيد يا نميدهيد؟ دوا چقدر تجويز ميكنيد؟ ايشان پزشك محترم و معتبرى هستند.

من توصيه هاى زيادى داشتم؛ نكات متعددى اينجا يادداشت كردم - كه در واقع يك دفترچه است - منتها چون وقت نيست، فقط دو تا نكته اش را عرض ميكنم. يكى همين مسئله ى نقشه ى علمى است. نقشه ى جامع علمى كشور - آنطور كه به من گزارش دادند

- خوشبختانه كارهاى نهائى اش انجام گرفته و نزديك به تصويب نهائى و ابلاغ است. اگر چنانچه اين نقشه ى جامع علمى در اختيار همه ى ما در دانشگاه ها قرار بگيرد، آن وقت روى اين بايد كار كرد. همه بايد ملتزم و پايبند باشند. اولاً نقشه ى جامع علمى احتياج دارد به يك برنامه ى اجرائى. بايستى مسئولين دستگاه هاى دولتى بنشينند برنامه اى را طراحى كنند تا اين نقشه ى جامع علمى بتواند عملياتى و پياده شود و تحقق پيدا كند. به قول يكى از آقايان، فقط اين نباشد كه ما علم را توليد كنيم، بعد منتشرش نكنيم، بگذاريم كنار، از آن استفاده نكنيم؛ بايد از اين استفاده كنيم. ثانياً نقشه ى جامع علمى بايستى زنده و پويا و به روز باشد. ما نميخواهيم يك چيزى براى ساليان متمادى درست كنيم؛ اين مال امروز است. اى بسا تا سه سال ديگر، پنج سال ديگر وضعيت به گونه اى بشود كه مجبور شويم بخشى از اين نقشه را جابه جا كنيم؛ بايد بكنيم. نقشه بايد زنده و پويا و به روز باشد؛ يك عده اى بايد مراقب اين معنا باشند. ثالثاً برنامه هاى پنج ساله ى توسعه در زمينه ى آنچه كه مربوط به دانش و آموزش عالى است، بايد دقيقاً بر طبق نقشه ى جامع علمى طراحى و برنامه ريزى شود. برنامه هاى توسعه بايستى از نقشه ى جامع علمى در اين بخش خاص تبعيت كند. همچنين سازوكار قوى هم براى نظارت وجود داشته باشد؛ كه اين را هم دوستان گفتند.

نكته ى ديگر اين است كه توسعه ى آموزش عالى بايد در جهت هدفها باشد. مسئولان آموزش عالى بايد از توسعه ى غيرهدفمند بشدت پرهيز كنند؛ چون اين، هم اتلاف مال است، هم اتلاف و ضايع كردن

منابع انسانى است. بايد ببينيم چه لازم داريم، بايد ببينيم هدف چيست و به كجا ميخواهيم برسيم؛ بر اساس آن، فضاى آموزشىِ آموزش عالى را توسعه دهيم. بنابراين برحسب نياز، دنبال اهداف خودمان باشيم. به نظر من اين مسئله ى خيلى حساس و مهمى است. نيازهاى اصلى كشور در حوزه ى علوم و فناورى بايد احصاء شوند؛ در زمينه ى علوم انسانى هم همين جور؛ بر اساس اينها برنامه ريزى شود؛ معلوم شود كه چه تعداد دانشجو ميخواهيم، چقدر دانشگاه ميخواهيم، چه رشته هائى را لازم داريم، در چه سطوحى اين رشته ها بايستى تعليم و تعلم پيدا كند.

اميدواريم خداوند متعال به همه ى ما كمك كند تا ان شاءاللَّه بتوانيم آنچه را كه مورد رضاى اوست و براى پيشرفت كشور و براى پيشرفت روزافزون ملتمان لازم است، تأمين كنيم؛ آن را با هدايت الهى بفهميم و بعد هم بتوانيم ان شاءاللَّه در راه آن قدم برداريم و همه ى توانمان را صرف آن كنيم.

پروردگارا! آنچه گفتيم، براى خودت و در راه خودت قرار بده؛ آن را از ما قبول بفرما. ما را بر آنچه مى انديشيم، فكر ميكنيم و تكليف خود ميدانيم، راهنمائى و كمك بفرما. پروردگارا! قلب مقدس ولى عصر را از ما راضى كن. اين ماه رمضان را براى همه ى ما مبارك قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) مفاتيح الجنان، از دعاهاى دهه ى آخر ماه رمضان

2) ابراهيم: 24

بيانات در ديدار جمعي از كارآفرينان سراسر كشور

بيانات در ديدار جمعي از كارآفرينان سراسر كشور 27 رمضان 1431 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلى متشكريم از دوستان عزيزى كه اين جلسه را تدارك ديدند و اين فرصت را براى بنده به وجود آوردند كه جمع محترم و عزيزِ كارآفرينان را در

روزهاى آخر ماه مبارك - كه روزهاى مغتنمى است - زيارت كنيم و اين مطالب مفيد را از دوستان بشنويم. البته من مطمئنم كه جمع شما حرفهاى زيادى داريد؛ هر كدام از هر بخشى كه در اينجا شركت كرديد، درباره ى بخش مربوط به خودتان هم پيشنهاد داريد، هم نظرهاى نو داريد، هم بلاشك مژده هائى داريد كه براى ملت ما و كشور ما خرسند كننده است - همچنانى كه اين مطالبى كه دوستان گفتند، بسياريش خرسند كننده است براى ملت عزيزمان - و هم انتقادهائى داريد، مطالباتى داريد كه همه اش بجاست.

خب، ما دو روز قبل از اين، جلسه ى اهل علم را داشتيم، امروز هم جلسه ى اهل عمل را. اگرچه بسيارى از شماها اهل علميد؛ علم را با عمل توأم كرده ايد. و همان طور كه در روايت شريف هست كه: «العلم يهتف بالعمل فان اجاب و الّا ارتحل»؛(1) علم، عمل را به دنبال خود فرا ميخواند، دعوت ميكند. اگر عمل به دنبال علم آمد، آن وقت علم ميماند، باقى ميماند - يا شايد بشود گفت توسعه پيدا ميكند، رشد پيدا ميكند - اگر عمل به دنبال علم نيامد، علم هم باقى نميماند. «و الّا ارتحل»؛ عمل كه نبود، علم هم ميرود. اهميت عمل را اينجا ميشود فهميد؛ اهميت كار را اينجا ميشود فهميد. كار بدون علم، كم اثر است؛ علم بدون كار، بى اثر است. اهميت كار اين است.

خب، وقتى كار اينقدر مهم است، پس كارآفرينى هم به همين نسبت حائز اهميت است. اگر كسى بتواند زمينه ى كار را فراهم بكند، يك عبادت انجام داده است. نگاه به اين كارى كه توليد ميشود، فقط از جنبه ى اين

نباشد كه ما يك بى كار را دستش را به يك كارى بند ميكنيم تا يك درآمدى داشته باشد؛ خب، اين كه البته خيلى چيز خوبى است، لازم است، بلاشك. يعنى كارآفرينى، ايجاد اشتغال در كشور موجب ميشود كه ثروت توليد بشود؛ همچنانى كه سرمايه و سرمايه دار، ايجاد كار ميكند - چه سرمايه ى مالى، چه سرمايه ى علمى - كارگر هم ايجاد سرمايه ميكند، ايجاد ثروت ميكند. اين البته يك جنبه ى مهمى است در اشتغال، اما اهميت اشتغال فقط اين نيست. يك بعد ديگر اهميت اشتغال اين است كه شما يك گنج را داريد استخراج ميكنيد. يك انسانى كه در او استعدادهائى وجود دارد، ميتواند توليد كند، ميتواند بيافريند، اين افتاده بود آنجا، شما دست او را به كار بند كرديد، اين گنجينه ى درونى استخراج شد؛ خيلى اهميت دارد. انسانى كه كار ندارد، اشتغال ندارد، يك استعداد پنهانِ مخفىِ خداداده را غالباً بدون اختيار خودش راكد گذاشته، وقتى شما اين انسان را مشغول كار ميكنيد، اين چشمه كه در درون بود و از او استفاده اى نميشد، تشنه اى از او سيراب نميشد، اين چشمه را شما به جريان مى اندازيد. پس اشتغال و اشتغال آفرينى، هم جنبه ى اقتصادى بزرگى دارد، هم جنبه ى انسانىِ خيلى والائى دارد.

لذا من عرض ميكنم كه كارآفرينى در بخشهاى مختلف - البته امروز اين جمع دوستان و عزيزانى كه صحبت كردند، بخشهاى محدودى را مطرح كردند. اينها فقط نيست؛ در بخشهاى وسيع و گستره ى عظيم استعدادهاى كشور و توانائى هاى طبيعى و انسانى كشور، كارآفرينى رشته هاى فراوانى دارد كه خب يك گلچينى از آنها شماها هستيد؛ مشتى از خروار. كارآفرينى در كشور گسترده است - عبادت

است؛ اين كارآفرينى يك عبادت است؛ يك كار باارزش است؛ يك ارزش آفرينى است.

خب، اين جلسه ى ما عمدتاً يك جلسه ى نمادين است. درست است كه هم من از بيانات دوستان استفاده كردم، هم مطالب شما پخش خواهد شد و ملت استفاده خواهند كرد؛ لكن اين جلسه نشان ميدهد كه توانمندى هاى كشور عزيز ما چقدر گسترده است. شما ملاحظه كنيد، حالا فرض كنيد اگر در بخش كشاورزى، در بخشهاى مختلف صنعتى، در بخشهاى گوناگونِ دانشهاى ديگر و فناورى هاى ديگر، در بخشهاى خدمات، در بخشهاى بازرگانى، بيايند كارهائى را كه انجام گرفته است بيان كنند، هر شنونده اى خواهد ديد و برأى العين مشاهده خواهد كرد كه بحمداللَّه كشور عزيز ما - همان طور كه من بارها گفته ام - توانمندى هاى زيادى دارد، ظرفيت زيادى دارد. ما امروز در واقع كشور را مشاهده ميكنيم كه به شكل يك كارگاه عظيم و وسيعى درآمده؛ از همه طرف دارد كار ميجوشد، ابتكار به وجود مى آيد، نوآورى هست، تكيه ى به دانش هست، تكيه ى به تجربه هست.

خب، من پريروز به استادان دانشگاه ها كه اينجا تشريف داشتند، به آنها هم گفتم، به شما هم عرض ميكنم؛ نه اينكه خيال كنيد ما به اين چيزها قانعيم، يا نرخ بيكارى در كشور را اطلاع نداريم و نمى بينيم؛ نه، همه ى اين كارهائى كه انجام گرفته، قدم اول است؛ همه ى اين كارها قدمهاى اول است. ما قدمهاى بعدى را بايد برداريم. مهم براى برداشتن قدم بعدى چيست؟ مهم در درجه ى اول اين است كه ما بدانيم ميشود قدم برداشت. بعد از آنى كه فهميديم اقدام، ممكن است، احساس كنيم كه اين اقدام يك وظيفه است؛ يك وظيفه ى عظيمى

است.

البته كار فى نفسه مهم است؛ اما امروز به دو دليل اساسى كار و كارآفرينى مهمتر از هميشه است. اينى كه گفتند كار در اسلام مهم است، خب اين همه روايات فراوانى از ائمه (عليهم السّلام) در اهميت كار، در فضيلت كار وارد شده كه اين كارهائى كه شما ذكر كرديد، نمونه هائى از همين چيزى است كه مورد فضيلت است، كه حالا من اين روايت را اينجا يادداشت كردم: «من يعمل يزدد قوّة و من يقصّر فى العمل يزدد فترة»؛(2) كار كه بكنيد، نيروى كار هم افزايش پيدا ميكند. خاصيت كار، كاهش نيست، افزايش است؛ افزايشِ خودِ نيروى كار، نه محصول كار. خب، محصول كار كه معلوم است افزايش پيدا ميكند - وقتى كار كرديد، كار يك محصولى دارد - اما در اين روايت، اميرالمؤمنين (عليه السّلام) ميفرمايد كه وقتى كار كرديد، قدرت كار و نيروى كار هم افزايش پيدا ميكند. «و من يقصّر فى العمل»، كسى كه در كار كردن كوتاهى كند، تقصير بكند، «يزدد فَترة» يا «فِترة»، فتور و سستى او افزايش پيدا ميكند. اين مال شخص فقط نيست؛ اين «مَن» كه فرمود: «من يعمل»، معناش فقط اين نيست كه هر كسى اين كار را بكند؛ خب، اين روى اشخاص نيست، روى جوامع هم هست: هر ملتى، هر جامعه اى. هرچه كار بكنيد، نيروى كارتان بيشتر ميشود. هرچه تحرك انسان داشته باشد، نشاط حركتش بيشتر ميشود. اين خب، مال كار است كه در اسلام درباره ى كار اين همه حرف هست، كه از جمله حالا اين روايت را من اينجا خواندم. لكن امروز گفتيم به دو دليل كار و طبعاً كارآفرينى اهميت بيشترى دارد.

دليل اولش اين

است كه ما در يك برهه اى هستيم كه آماده ى جهشيم؛ ما امروز آماده ى جهش در پيشرفتيم. مسئله ى ما امروز فقط مسئله ى حركت به جلو نيست. شرائط كشور به گونه اى شده كه اين ملت ميتواند يك حركت عظيم، يك جهش در پيشرفت براى خودش به وجود بياورد. چرا؟ اولاً زيرساختهاى زيادى آماده شده؛ علم در كشور بالا رفته؛ مديريتهاى قوى به وجود آمده است. يكى از مشكلات ما در گذشته ها، نبودن مديريتهاى قوى و سالم در كشورمان بوده. امروز ما تجربه ى يك مديريت انقلابىِ قوىِ سى ساله داريم. پس اين يك زيرساخت است. زمينه هاى كار فراهم شده است؛ اميد به پيشرفت زياد شده است. وقتى مى آيند ميگويند ما داروئى را در كشور ساختيم كه همه ى دنيا به آن احتياج دارند، همه ى دنيا هم به آن مبتلا هستند، هيچ كدام از مراكز علمى دنيا هم هنوز آن دارو را نتوانستند بسازند، ما توانستيم بسازيم، اين خب، اميد ميدهد به جوان ما. وقتى كه ملت مشاهده ميكند كه ما بدون اينكه يك كشور پشتيبانى داشته باشيم، توانسته ايم از درون خودمان دانش هسته اى را رشد بدهيم، فوران بدهيم، به پيشرفت برسانيم، خب جوان اميدوار ميشود.

در دنيا چند تا از كشورهاى دارنده ى دانش هسته اى اين را به طور بومى توانسته اند در خودشان به وجود بياورند؟ بسيار كم. هستند، اما بسيار بسيار نادر؛ از ديگران گرفته اند. بسيارى از همين هائى كه الان - ما اين را اطلاع داريم، بنده ميدانم؛ از روى اطلاع دارم عرض ميكنم - دانش هسته اى دارند، كشورهاى پشتيبان به آنها بسته ى دانش را اهداء كردند؛ روى دلائل ايدئولوژيكى و سياسى و بقيه ى چيزها. ما نه؛ ما توانستيم

خودمان اين كار را انجام بدهيم. همان طور كه گزارش دادند، كارهاى بزرگى در اين زمينه انجام گرفته. در زمينه ى سلولهاى بنيادى، جوانهاى ما توانستند با پيگيرى، با پشتكار، با فراگيرى، كارهاى بزرگى را انجام بدهند. خب، اينها خيلى اميدبخش است.

پس امروز ما تجربه مان بيشتر است، اميدمان بيشتر است، زيرساختهامان زيادتر است، و فصل توانائى و فصل جهش فرا رسيده. ملت خود را شناخته؛ جوانِ خود را شناخته؛ ضريب بالاى هوشى كشور شناخته شده است؛ پس فصل جهش است. وقتى فصل جهش است، پس كار اهميت مضاعف پيدا ميكند؛ كارآفرينى هم به همين نسبت اهميت مضاعف پيدا ميكند. اين يك دليل.

دليل دومِ ما كه امروز كار برامان مهم است، كارآفرينى مهم است، اين است كه ما امروز در مقابل يك فشار جهانى قرار داريم. دشمنى وجود دارد در دنيا كه ميخواهد با فشار اقتصادى و با تحريم و با اين كارهائى كه شماها ميدانيد، سلطه ى اهريمنى خودش را برگرداند به اين كشور. هدف اين است. يك كشور به اين خوبى، با اين همه منابع، منابع طبيعى، با اين موقعيت سوق الجيشى، با همه ى امكانات، زير نگين يك قدرتى در دنيا بوده؛ يك روز انگليسها بودند، يك روز آمريكائى ها بودند - در واقع نظام سلطه، دستگاه سلطه، امپراتورى سلطه. حالا آمريكا يك گوشه اى از اين امپراتورى است - اينها مسلط بودند بر اين كشور؛ انقلاب دست اينها را كوتاه كرده. سلطه ميخواهد برگردد به اين كشور. همه ى اين تلاشها براى اين است. مسئله ى انرژى هسته اى بهانه است. آن كسانى كه خيال ميكنند اگر ما مسئله ى انرژى هسته اى را حل كرديم، مشكلات حل خواهد شد، خطا

ميكنند. مسئله ى انرژى هسته اى را مطرح ميكنند، مسئله ى حقوق بشر را مطرح ميكنند، مسائل گوناگون را مطرح ميكنند، كه اينها بهانه است. مسئله، مسئله ى فشار است، ميخواهند يك ملت را به زانو در بياورند؛ ميخواهند انقلاب را زمين بزنند. يكى از كارهاى مهم همين تحريم اقتصادى است. ميگويند ما طرفمان ملت ايران نيست! دروغ ميگويند؛ اصلاً طرف، ملت ايران است. تحريم براى اين است كه ملت ايران به ستوه بيايد، بگويد آقا ما به خاطر دولت جمهورى اسلامى داريم زير فشار تحريم قرار ميگيريم؛ رابطه ى ملت با نظام جمهورى اسلامى قطع بشود. هدف اصلاً اين است. البته ملت ما را نميشناسند؛ مثل همه ى موارد ديگر محاسباتشان غلط اندر غلط است. از نظر نظام سلطه، گناه بزرگ ملت ايران اين است كه خودش را از زير بار سلطه آزاد كرده. ميخواهند مجازات كنند به خاطر اين گناه، كه چرا خودت را از زير بار سلطه، اى ملت! آزاد كرده اى. اين ملت راه را پيدا كرده. اصلاً محاسباتشان اشتباه است؛ نميفهمند چه كار بايد بكنند و چه كار دارند ميكنند. خب، اما فشار مى آورند؛ فشار اقتصادى از راه تحريمها.

ما بايد يك اقتصاد مقاومتىِ واقعى در كشور به وجود بياوريم. امروز كارآفرينى معناش اين است. دوستان درست گفتند كه ما تحريمها را دور ميزنيم؛ بنده هم يقين دارم. ملت ايران و مسئولين كشور تحريمها را دور ميزنند، تحريم كنندگان را ناكام ميكنند؛ مثل موارد ديگرى كه در سالهاى گذشته در زمينه هاى سياسى بود كه يك اشتباهى كردند، يك حركتى انجام دادند، بعد خودشان مجبور شدند برگردند، يكى يكى عذرخواهى كنند. چند مورد يادتان هست لابد ديگر. حالا جوانها

نميدانند. در اين ده بيست سال اخير، از اين كارها چند بار انجام دادند. اين دفعه هم همين جور است. البته تحريم براى ما جديد نيست، ما سى سال است تو تحريميم. همه ى اين كارهائى كه شده است، همه ى اين حركت عظيم ملت ايران، در فضاى تحريم انجام گرفته؛ بنابراين كارى نميتوانند بكنند. خب، ولى اين دليلى است براى همه ى مسئولان و دلسوزان كشور كه خود را موظف بدانند، مكلف بدانند به ايجاد كار، به توليد، به كارآفرينى، به پر رونق كردن روزافزون اين كارگاه عظيم؛ كه كشور ايران حقيقتاً امروز يك كارگاه عظيمى است. همه خودشان را بايد موظف بدانند.

آنچه كه من از مجموع اين مطالب آقايان و خانم كه صحبت كردند، ميفهمم - كه در گزارشها هم همين را انسان احساس ميكند - گله گزارى هائى از جريان امور كار وجود دارد. ما البته سنگ بناى اصلى را با سياستهاى اصل 44 گذاشتيم؛ يعنى حقيقتاً اگر سياستهاى اصل 44 كه خود آن اصل، مفسر مواد اين اصل هست، ما از خود اصل استفاده كرديم و آنچه را كه در سياستهاى اصل 44 هست، تبيين كرديم و اگر اين، ان شاءاللَّه به طور كامل، دقيق، همه جانبه، مستمر اجرا بشود، بسيارى از مشكلات حل خواهد شد. لكن آنچه كه من از مجموع اين مطالب احساس ميكنم، دو كار را دستگاه هاى دولتى مورد توقع هست كه انجام بدهند: يكى، مديريت دقيق و عالمانه ى منابع است. بسيارى از اين مطالبى كه گفتند، ناشى است از اينكه مديريت منابع مالى به صورت دقيقى در همه ى موارد انجام نگرفته. اين لازم است. اين را من به عزيزانى از دولت كه اينجا

حضور دارند، توصيه ميكنم كه روى اين تكيه كنند. بسيارى از اين ايرادها و اشكالها كه خيلى اش هم وارد است، مربوط به اين است. مديريت منابع، معناش اين است كه ما منابع را بكشانيم به سمتى كه امروز براى كشور ارزش افزوده ى مالى و غيرمالى داشته باشد. مراد من از ارزش افزوده فقط ارزش افزوده ى مالى نيست؛ بلكه آنچه كه توليد را افزايش بدهد و آنچه كه كسب و كار را رونق بدهد و آنچه كه اميد را افزايش بدهد، اشتغال را افزايش بدهد و از اين قبيل. پس يك نكته ى اساسى، مسئله ى مديريت منابع است.

نكته ى دوم، بهبود فضاى كسب و كار است، كه از جمله ى كارهائى كه به نظر ما عمده ى وظيفه ى دولت هست، همين هست. وزير محترم در گزارششان اشاره كردند به بهبود فضاى كسب و كار. بهبود فضاى كسب و كار، بيشتر وظيفه ى دولت است. همين مسئله ى مقررات، تسهيلات گوناگون، پيچ و خم هاى ادارى فراوان، اينها همه، چيزهائى است كه اگر چنانچه اصلاح بشود، بهبود فضاى كسب و كار كه يكى از مسائل عمده ى اقتصادى ماست، حاصل خواهد شد. همين پنجره ى يك واحد - يك پنجره براى كارها كه ايشان ذكر كردند - همين يك كار، اگر انجام بگيرد، به نظر من بسيارى از مشكلات حل خواهد شد. اين مربوط به بخش دولتى است كه بخش مهم است. وظيفه ى دولت، تكليف دولت، به نظر من عمدتاً اينهاست؛ البته مسئولين وظائف فراوانى دارند، لكن پايه و مايه آنطور كه انسان از مجموع گزارشها و مجموع حرفها استفاده ميكند، اين دو چيز است.

يك نكته ى اساسى اى كه در باب كار وجود دارد و

كارآفرينان بايد به او توجه كنند، مسئله ى مرغوبيت توليد داخلى است؛ كيفيت توليد داخلى است؛ اين خيلى مهم است. البته بخشى از اين، ارتباط پيدا ميكند به همان قضاياى مالى و نميدانم مقررات و غيرذلك، و پشتيبانى هاى دولت؛ اما بخشى هم ارتباط پيدا ميكند به عزم و اراده ى مسئولين، كارآفرين و كننده ى كار. فرمود: «رحم اللَّه امرا عمل عملا فاتقنه»؛(3) رحمت خدا بر آن انسانى كه كارى را انجام بدهد و آن را متقن انجام بدهد، درست انجام بدهد. اين آينده نگرى است، غير از امروز. شما امروز ببينيد در دنيا كمپانى هائى هستند صد سال است اينها دارند كار ميكنند، صد و پنجاه سال است دارند كار ميكنند و محصولاتشان در دنيا فروش ميرود. اسم اينها كافى است كه جنس را تو بازار رائج كند؛ به خاطر اينكه درست كار كردند، خوب كار كردند، مشترى مطمئن است به اينها. شما ميگوئيد كه ما سفارش كنيم به مردم كه توليدات داخلى را مصرف كنند. من كه خب چند سال است دارم سفارش ميكنم؛ بنده كه بارها گفته ام، منتها اين با شعار درست نميشود. خب، بله يك مقدارى مردم حالا يك اعتمادى بكنند، يك اعتنائى بكنند به حرف ما، به خاطرى كه مثلاً ما گفتيم، بروند يك مقدارى چه كنند؛ اين يك بخشى از قضيه است. يك بخش ديگر هم مربوط به كيفيت است. خب كيفيت را بايد بالا برد؛ كيفيتها را بايد بالا برد. بله، من مسئله ى واردات را كه چند نفر از دوستان گفتند، بنده به آن عقيده دارم. در جلسه ى مسئولين، در همين جا اوائل ماه رمضان اعلام كردم، گفتم؛ هم به مجلس، هم به

دولت كه به مسئله ى واردات بپردازند؛ حالا هم از وزير محترم بازرگانى تو راه سؤال كردم، ايشان اطلاع دادند كه كارهاى خوبى در اين زمينه دارد انجام ميگيرد؛ بله راست است. مسئله ى واردات بى رويه و بى منطق ضرر بزرگى است، خطر بزرگى است؛ مردم هم بايد اين را بدانند. وقتى يك محصول خارجى را ما داريم مصرف ميكنيم، در واقع داريم يك كارگر خودمان را بى كار ميكنيم، يك كارگر ديگر را داريم به كار وادار ميكنيم؛ اين هست، منتها مسئله ى مرغوبيت و كيفيت خيلى مهم است؛ و استحكام؛ اينها خيلى مهم است. اگر چنانچه جنس داخلى، توليد داخلى، اين خصوصيات را داشته باشد، به طور طبيعى تمايل پيدا ميشود. البته متأسفانه بعضى هستند كه بر اثر فرهنگ غلطِ دوره ى منحوس پادشاهى - دوره ى طاغوت، دوره ى وابستگى - هنوز چشمشان به خارج است. يك روزى بوده است كه تو اين كشور مسئولين دولتى ما آمدند صريح گفتند كه ايرانى يك لوله هِنگ(4) نميتواند درست كند! عملاً هم همه چيز را وارد كردند. در همان دوره ى طاغوت يك فردى از بلندپايگان دولتى كه تصادفاً بنده را توى يك مجلسى - ما كه با اينها هيچ وقت ارتباطى نداشتيم، ملاقات هم نميكرديم - ديد، من داشتم انتقاد ميكردم از همان چيزهائى كه بود. اين رو كرد به ما و گفت: چى چى را انتقاد ميكنيد؟ ما مثل آقا نشستيم، كشورهاى ديگر مثل نوكر دارند براى ما كار ميكنند، كالا ميفرستند داخل؛ اين بد است؟ شما ببينيد؛ اين منطق دولتمردان دوره ى طاغوت بود! حالا ظاهرش اين منطق است، باطنش چيزهاى ديگر بود؛ فسادهاى اقتصادى فراوان و فسادهاى اخلاقى فراوان. بله،

مسئله ى واردات و مديريت واردات مهم است. ما آن روز به دوستانى كه اينجا بودند، در جلسه ى مسئولين و كارگزاران نظام، توصيه كرديم، گفتيم واردات را مديريت كنيد؛ نميگوئيم متوقف كنيد. يك چيزهائى بايد بيايد، يك چيزهائى بايد نيايد. يك مديريت صحيحى بايد انجام بگيرد؛ اين مسلماً هست.

يكى از كارهاى ديگرى هم كه حالا من اينجا يادداشت كردم كه بر عهده ى مسئولين دولتى است، توسعه ى مهارتهاست. اين هنرستانهاى فنى و صنعتى، اين دانشگاه هاى علمى - كاربردى، اين فنى - حرفه اى ها، آموزشكده هاى فنى - حرفه اى، بايد توسعه پيدا كند. ما به علم احتياج داريم، اما به پنجه ى كارآمد هم احتياج داريم. يكى از كارهاى اساسى به نظر من اين است كه در زمينه ى صنعت و كشاورزى بايستى كار كنيم.

يك نكته ى ديگر هم مسئله ى نوآورى و ابتكار و زيبائى است در توليدات كشور. از جمله ى چيزهائى كه بايد مورد توجه قرار بگيرد، نوآورى كردن در همه ى توليدات به صورت پى درپى و لحاظ حس، يعنى اشباع حس زيبائى شناسى در مصرف كننده است. اين يكى از مسائل قابل توجه هست كه بايستى به آن اهميت بدهيم. من حقيقتاً از دوستانى كه در اين زمينه ها تلاش ميكنند، كار ميكنند، تشكر ميكنم.

اين توصيه ى آخر را هم بكنم: به تربيت نيرو، بخصوص در صنايع دانش بنيان - همان طور كه دوستان گفتند - بايست خيلى اهميت داد. در بعضى از بخشها خوشبختانه اين كار شده است. در بخش انرژى هسته اى ما اطلاع داريم، در بخش رويان از نزديك اطلاع داريم كه تربيت نيروى ماهر، نيروى كارآمد، نيروى دانشمند و محقق انجام گرفته. بايست به اين در بخشهاى مختلف توجه كرد.

خداوند

ان شاءاللَّه همه ى شماها را موفق بدارد. بله، ما ان شاءاللَّه بر دشمن فائق خواهيم آمد، تحريمها را دور خواهيم زد و جوانهاى ما روزهاى خوبى را ان شاءاللَّه در آينده تجربه خواهند كرد و اين كشور، كشور بسيار با استعدادى است. امروز مثل روزى است كه فرض كنيد يك عقاب تيزپروازى كه ميتواند در ارتفاعات بسيار بلندى پرواز كند، از داخل صحن اين فضا توانسته به پشت بام بپرد. اين يك تجربه است. اين سقف پرواز، خيلى بيش از اينها خواهد بود. ان شاءاللَّه روزى خواهد رسيد كه هم مرجع علمى خواهد شد كشور شما، هم مورد افتخار مسلمانان خواهد شد كه بگويند اسلام يك كشور را اينجور اداره كرد و هم ان شاءاللَّه از لحاظ عملى و از لحاظ توليدات، مرجع مراجعات مردم دنيا خواهيد شد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه 1) بحارالانوار، ج 65، ص 363

2) الحياة، ج 1، ص 591

3) -

4) آفتابه

خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر

خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر اول شوال 1431 خطبه ى اول بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد للَّه ربّ العالمين. الحمد للَّه الّذى خلق السّموات و الأرض و جعل الظّلمات و النّور ثمّ الّذين كفروا بربّهم يعدلون. أحمده و أستعينه و أستغفره و أتوكّل عليه و أصلّى و أسلّم على حبيبه و نجيبه و خيرته فى خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته حبيب قلوبنا أبى القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين. و صلّ على أئمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه و نفسى بتقوى اللَّه.

عيد مبارك سعيد فطر را به همه ى امت اسلامى، به ملت عزيز ايران و به شما نمازگزاران مكرم و معظّم تبريك عرض ميكنم

و همه را و خودم را توصيه ميكنم به رعايت تقواى الهى و پرهيزگارى و رعايت امر و نهى پروردگار در هر گفتار و كردار و پندار.

خداى متعال را سپاسگزاريم كه فرصت عطا كرد، عمر عنايت كرد، يك ماه رمضان ديگر و يك عيد فطر ديگر را شاهد هستيم. نعمت بزرگى است نعمت درك ماه ضيافت الهى. و ملت ما در واقع از اين ماه استفاده ى شايانى بردند؛ قدر دانستند اين ماه شريف و عزيز را. اين مجالس، اين محافل، اين تلاوتها، اين ذكرها، اين دعاها، اين برنامه هائى كه دلهاى بيشترْ جوان و روحهاى پاك و صاف آنان در آن شركت داشتند، دريچه هاى رحمت الهى را به روى ملت باز ميكند ان شاءاللَّه. قدر بايد دانست.

روح معنويت و دلدادگى به ارتباط با ذات مقدس احديت در مردم ما نهادينه است، عميق است، ريشه دار است. بعضى ممكن است دچار اشتباهاتى بشوند، در زندگى فردى خودشان خطاهائى بكنند، اما ماه رمضان اين فرصت را به آنها ميدهد كه به سوى خداى متعال برگردند، توجه كنند، متذكر شوند و انابه كنند. در همه ى انسانها اين روح ارتباط با معنويت هست؛ با زبان شاعرانه اين را بيان ميكنند: خاك دل آن روز كه مى بيختند

شبنمى از عشق در او ريختند(1) اين عشق، عشق مادى نيست، عشق هوس آلود نيست؛ اين، عشق به خداست؛ اين، عشق به ذات احديت است؛ اين، عشق به اصل وجود است كه در همه ى انسانها هست، نهادينه است؛ «فطرت اللَّه الّتى فطر النّاس عليها».(2) عوامل مادى، انگيزه هاى مادى، جاذبه هاى مادى، مانند خار و خاشاكى، زباله اى بر روى اين گوهر اندوده ميشود، وقتى ماه رمضان مى آيد، گويا نسيمى است

كه اين زوائد را برطرف ميكند، آن گوهر، خود را نشان ميدهد و توجه به خداى متعال جان ميگيرد. لذا در اين ماه رمضان مثل اغلب ماه رمضانهاى گذشته شاهد بوديم همه ى مردم، انواع و اقسام سلائق، نوع رفتارهاى گوناگون، نوع لباسهاى گوناگون، در اين مجالس بخصوص در شبهاى مبارك قدر شركت كردند، بهره بردند، استفاده كردند، اشك ريختند. دل چو به آن قطره غم اندود شد

بود كبابى كه نمك سود شد ديده ى عاشق كه دهد اشك ناب

هست همان خون كه چكد از كباب(3) اين اشكهايى كه از چشمها جارى ميشود، در حقيقت از دل بيدار و پاك است كه بيرون مى آيد و ميجوشد. مردم عزيز ما اين را بايد قدر بدانند. ذخيره اى به دست آورديد، محصولى اندوختيد در اين ماه مبارك، آن را حفظ كنيد؛ با قرآن انس پيدا كرديد. اين را حفظ كنيد؛ اين انس را حفظ كنيد. اين نماز جماعت اول وقت را، نماز در مسجد را، نمازِ با حال و حضور را براى خودتان در طول دوران سال نگه داريد و تا آنجايى كه ممكن است، نگذاريد اين عوامل مادى، اين خار و خاشاك، اين خاكسترهاى مادى روى اين گوهر بنشيند. ملتى كه اين خصوصيات را در خود حفظ كند و اين عروج معنوى و تكامل معنوى را در خود نگه دارد، اين ملت در همه ى ميدانها - در ميدان مادى، در ميدان معنوى، در عزت، در اقتدار، در ايجاد همه ى سرمايه هاى ملى - موفق خواهد شد. و ان شاءاللَّه اين براى ملت ما پيش خواهد آمد.

امروز هم روز عيد فطر است كه در روايت «علل»: «فيكون يوم عيد و يوم اجتماع و

يوم فطر و يوم زكاة و يوم رغبة و يوم تضرّع»،(4) هم عيد است، هم روز اجتماع مردم است. امروز در سراسر دنياى اسلام مردم مسلمان عيد ميگيرند. اين متوجه شدن دلها به يك نقطه در يك زمان، فرصت بزرگى براى امت اسلامى است. «يوم زكاة و يوم رغبة»؛ روزى است كه به خداى متعال رغبت نشان ميدهيد. «و يوم تضرّع»؛ روزى است كه انسان به خدا تضرع ميكند. اين عيد، عيد توجه است؛ عيد معناست. اميدواريم كه خداوند متعال توفيق بدهد بتوانيد - همه مان بتوانيم - امروز را كه روز عيد است و روز مبارك جمعه است، از فيوضات الهى استفاده كنيم. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد.(5) خطبه ى دوم بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمد للَّه ربّ العالمين. و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين سيّما علىّ اميرالمؤمنين و الصّدّيقة الطّاهرة و الحسن و الحسين سيّدى الشّباب اهل الجنّة و علىّ بن الحسين و محمّدبن علىّ و جعفربن محمّد و موسى بن جعفر و علىّ بن موسى و محمّدبن علىّ و علىّ بن محمّد و الحسن بن علىّ و الخلف القائم المهدىّ صلوات اللَّه عليهم اجمعين. و صلّ على أئمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم و نفسى عباد اللَّه بتقوى اللَّه.

اولين مطلبى كه در خطبه ى دوم عرض ميكنم، تشكر از ملت عظيم الشأن ايران به مناسبت حركت پرشكوه روز قدس است. ملت ايران نشاط خود را، روحيه ى خود را، عزم و اراده ى خود را، موقع شناسى خود را در اين اجتماع عظيم نشان دادند. سى و يك سال از روزى كه امام بزرگوار ما اين

روز را اعلام كرده اند ميگذرد، توقع دشمنان اين بود كه روزبه روز كمرنگ تر شود و به فراموشى برسد. خدا را شكر كه روزبه روز اين انگيزه، اين شعله ى فروزان در دل مردم و در عمل مردم برجسته تر شد. امسال در كشورهاى گوناگون: در آسيا، در خاورميانه، در آفريقا، در آمريكا، در اروپا، مسلمانها در نقاط مختلف عالم اين روز را گرامى داشتند و ملت بزرگ ايران، محور اصلى اين حركت عظيمِ امت اسلامى، اين روز را با شكوه تمام برگزار كرد و نشان داد كه در شرائطى كه اقتضائات بين المللى وجود دارد، وظائف خود را گرمتر و گيراتر، پرانگيزه تر و پرشورتر انجام ميدهد.

رژيم صهيونيستى قساوت خود را به اعلى درجه رساند. از اطراف و اكناف عالم هر چه صداى حمايت بلند شد، بى اعتنائى كرد، جنايت كرد. ملت مسلمان ايران در اين شرائط، روز قدس را از همه سال گويا گرمتر و گرامى تر داشتند. تلاشهاى مغرضانه ى آمريكا و غرب بر عليه جمهورى اسلامى، ملت ما را پرانگيزه تر كرد. در اين قضيه اى كه براى استكبار جهانى و سلطه گران جهانى، مسئله ى فلسطين يك مسئله اى است كه ميخواهند آن را به هر نحوى كه ممكن است به انزوا بكشانند، ملت ايران اين را در متن آورد. آفرين بر اين ملت بزرگ.

اميد و انگيزه موج ميزند در رفتار و گفتار مردم عزيز ما. من بازتاب اين اميد و اين انگيزه را، امسال در ملاقات با دانشجويان، در ملاقات با دانشگاهيان و نخبگان، در ملاقات با كارگزاران و مسئولان عمده ى كشور و نظام، در ملاقات با مديران ارشد، با كارآفرينان، در ملاقات با قشرهاى مختلف در ماه رمضان، در گفتار آنها مشاهده كردم؛

در منش آنها و سيماى آنها اين اميد و اين انگيزه را مشاهده كردم. ملتى كه يك چنين اميدى در او هست، اينجور به سمت آينده با نگاه خوشبينانه و با عزم و اراده نگاه ميكند، اين ملت مسلماً و قطعاً و يقيناً به قله ها دست پيدا خواهد كرد.

در قضاياى جهانى و منطقه اى، قضاياى زيادى هست كه براى امت اسلامى مهم است، ولى قضيه اى كه از همه فورى تر است، سيل پاكستان است. اسمش سيل است، اما در واقع يك بلاى عظيم، يك مصيبت بزرگ براى ملت پاكستان كه يكى از ملتهاى مؤمنِ امت اسلامى است و در همه ى قضاياى گوناگون اين ملت جزو پيشروها بوده است و پيشقدم بوده است در اظهار ديانت، در اظهار تعصب دينى و پايبندى دينى، به وجود آمده است. اين ملت امروز مبتلاست به يك مصيبت عظيم. اين رود سند از شمال تا جنوب پاكستان طغيان كرده است؛ از مرز چين در شمال پاكستان تا اقيانوس هند در جنوب پاكستان، سرتاسر اين خط طولانى يك سيل عظيم، يك طغيان آبى عظيم، يك طوفان عظيم، زندگى مردم را بكلى دگرگون كرده است. بيش از ده هزار روستا از بين رفته؛ تمام مزارع و باغستانها كه محل تغذيه ى اين ملت و اميد اين ملت به صادرات و كسب ثروت بوده است، بكلى نابود شده است؛ ده ها هزار مدرسه، مسجد، حسينيه در طول اين خط طولانى نابود شده و از بين رفته است. اين عرض رود سند - آنطور كه به من گزارش كردند - به طور متعارف در حدود دو كيلومتر، يك كيلومتر و نيم است كه در يك جاهائى كه با

رودهاى ديگر متصل شده است، حدود نود كيلومتر آب گرفتگى ايجاد كرده است! مردم، چهارپايان، زندگى ها، خانه ها و اميدها از بين رفته اند. آن طورى كه تخمين زده اند، در حدود چهل الى پنجاه ميليارد دلار به خاطر اين سيل به پاكستان خسارت وارد شده! بيست ميليون از مردم آواره شده اند و چند هزار كشته شدند: بچه ها، كودكان، زنها، پيرمردان، از كارافتاده ها.

اين مردم امروز به آب احتياج دارند، به غذا احتياج دارند، به لباس احتياج دارند، به سرپناه احتياج دارند، به همه ى لوازم زندگى احتياج دارند. ماه رمضان را با اين حال، ملت پاكستان روزه گرفتند. روز عيد فطر است، روز اجتماع است، روز امت اسلامى است. مردم ما بايد همت كنند. دولت جمهورى اسلامى كمكهائى كرده است، بعضى از مردم كمكهائى كرده اند، لكن اينها كافى نيست، بيشتر بايد كمك كنيم. اين وظيفه ى همه ى ماست. برادران مؤمن ما، برادران مسلمان ما در آنجا دچار يك چنين مصيبت بزرگى شده اند. اين فقط خطاب به شما ملت ايران نيست، خطاب به همه ى دنياى اسلام است، خطاب به همه ى ملتهاست، خطاب به همه ى مسلمانهاى كشورهاى مسلمان است، خطاب به كنفرانس اسلامى است؛ همه بايد همت كنند، بايد كمك كنند. جمع شده اند، گفتند حالا يك ميليارد، دو ميليارد! كو اين نياز عظيم اين ملت؟! با اين چيزها تأمين نميشود. پاكستان ضربه ى سختى خورد. هر مقدارى كه ميتوانيم، بايد كمك كنيم. خداوند كمك كند كه بتوانيم، هر مقدارى كه ميتوانيم؛ اين مسئله ى مهمى است.

البته ما از بى ثباتى سياسى پاكستان نگرانى داريم. قدرتهاى متجاوز و سلطه طلب از اين وضعيت دارند استفاده ميكنند، فرصت طلبها دارند سوءاستفاده ميكنند. بعضى از دولتهاى متجاوز ميخواهند پاكستان را به

پادگان نظامى خودشان تبديل كنند؛ اينها هم هست. اينها هم نگرانى هاى ديگرى است كه اميدواريم ملت رشيد پاكستان خودشان متوجه باشند. دولت پاكستان وظائفشان را ميدانند و ان شاءاللَّه خداوند كمكشان كند، بتوانند به بهترين وجهى خودشان را از اين مصيبت بيرون بكشند.

مسئله ى فلسطين، همچنان مسئله ى اول دنياى اسلام است. جنايات در غزه همچنان ادامه دارد. جنايات در كرانه ى غربى رود اردن همچنان ادامه دارد. رژيم صهيونيستى با كمال وقاحت و پرروئى ظلم و ستم خود را بر مردم مظلوم فلسطين ادامه ميدهد، آنوقت آنجا در واشنگتن جلسه ى كنفرانس صلح ميگذارند! صلح با كى؟! ميخواهند قضاياى فلسطين را، جنايات دشمنان ملت فلسطين را سرپوش بگذارند، با اين مذاكراتى كه اسمش را گذاشته اند «مذاكرات صلح»! غاصبى آمده است خانه ى يك ملت را غصب كرده است، به اين اكتفاء نكرده؛ از هر نوع امكانى براى سركوب اين ملت استفاده ميكند، اينها هم با كمال بى اعتنائى - دنياى غرب، آمريكا و ديگران - نشسته اند دارند تماشا ميكنند، متجاوز و ظالم و سركوبگر را تشويق هم ميكنند، آن وقت جلسه ميگذارند براى صلح! كدام صلح؟! چه صلحى؟! بين كى و كى؟ آن وقيحهاى ستمگرِ صهيونيست هم با كمال پرروئى در مقابل فلسطينى ها مى ايستند، ميگويند بايستى يهودى سازى را شما قبول كنيد. جنايت بزرگ آنها اين است كه ميخواهند يهودى سازى كنند. قدس شريف را، قبله ى مسلمانان را، فلسطين عزيز را، به عنوان يهودى سازى، مركز ظلم و ستم و توطئه ى خودشان قرار بدهند. اين مسئله ى اصلى ماست.

اميدواريم كه خداوند متعال به ملتهاى مسلمان توفيق بدهد، به دولتهاى مسلمان كمك كند كه بتوانند وظيفه ى خودشان را در مقابل اين حادثه ى تلخ، اين واقعه ى تلخ

بشناسند. البته ملت فلسطين خوشبختانه با همه ى اين فشارها، با كمال قدرت و استقامت ايستاده است. آدم باورش نمى آيد؛ يك ملت اينقدر مقاوم! اينقدر با همت و با غيرت! اين فشارهاى عجيب و غريب آنها را نتوانسته است به عقب وادار كند، به عقب بنشاند. از بيست سال پيش و سى سال پيش، فلسطينى ها امروز قوى ترند، مصمم ترند، عازمترند؛ توانائى شان هم بحمداللَّه بيشتر است و بدون شك و ترديد فلسطينى ها خواهند توانست دست متجاوز را قطع كنند و بساط اين رژيم قلابى و دروغين را از سرزمين فلسطين جمع كنند.

پروردگارا! پروردگارا! عبادات اين ملت، زحمات اين ملت، تضرع و خشوع اين ملت در طول ماه رمضان و روز عيد فطر را به كرمت قبول كن. پروردگارا! درهاى رحمت و مغفرت را بر روى اين مردم باز كن. پروردگارا! گره ها و مشكلات از كار مردم بگشا. پروردگارا! روزبه روز حركت اين ملت به سمت پيشرفت و به سمت قله ها را آسانتر و سريعتر بگردان. پروردگارا! ما را بيامرز. پروردگارا! ما را از فيض رمضان، از فيض عيد فطر، از فيض تضرع و خشوع محروم مفرما. پروردگارا! اموات ما را مشحون از لطف و رحمت خود بگردان. پروردگارا! امت اسلامى را روزبه روز سرافرازتر بفرما. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

و العصر. انّ الانسان لفى خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) شيخ بهائى

2) روم: 30

3) شيخ بهائى

4) علل الشرائع، ج 1، ص 268

5) اخلاص: 3-1

بيانات درديدار مسئولان نظام وسفراي كشورهاي اسلامي

بيانات درديدار مسئولان نظام وسفراي كشورهاي اسلامي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تبريك عرض ميكنيم اين عيد بزرگ و عيد سعيد را به شما حضار محترم، مسئولان

كشور، سفراى محترم كشورهاى اسلامى و به همه ى ملت ايران و به امت اسلامى. و اميدواريم خداوند متعال به بركت تضرع و انابه اى كه ملت مؤمن و امت مسلمان در طول ماه رمضان و در اين روز به پيشگاه پروردگار عالم عرض كردند، رحمت خود را، لطف خود را، حمايت خود را، هدايت خود را، بر همه ى اين امت بزرگ نازل فرمايد.

مظهر عيد بودنِ اين عيد سعيد، تعبد است، عبادت است، صفوف مستحكم نماز است. در همه ى دنياى اسلام، امروز مردم در صفوف واحدِ نماز جماعت ايستادند و خشوع كردند در مقابل پروردگار. اين يك پيوند معنوى و قلبى ميان امت مسلمان است. همين صفِّ واحد بايد بين امت اسلامى تشكيل بشود براى مواجهه ى با مسائل مهم جهان، كه بسيارى از آنها مرتبطِ با امت اسلامى و با سرنوشت امت اسلامى است.

اين دلها اگر با يكديگر متحد شد، اگر اختلاف انگيزى هاى ساخته ى دست دشمنان امت اسلامى و دشمنان اسلام از ميان برداشته شد، آنوقت دستها و قدمها و توانها و فكرها هم در يك جهت واحد قرار ميگيرد و در مواجهه ى با جبهه ى عظيمِ مقابل با اسلام و امت اسلامى از خود كارائى نشان خواهد داد.

اين يك حقيقتى است كه امروز در مقابل اسلام و مسلمين، جبهه اى وجود دارد. از زبانشان خارج شد - در واقع از دستشان در رفت - و اسم جنگ صليبى را چند سال قبل آوردند. اين معناش اين است كه امت اسلامى به صورت واحدى مواجه است با تهديد دشمنان. خطاست اگر خيال كنيم كه دشمنان اسلام و مسلمين، اين بخشِ از دنياى اسلام را دشمن ميدارند، آن بخشِ از دنياى

اسلام را دوست ميدارند؛ اينجور نيست. آنها با امت اسلام مخالفند؛ چون در ذات اسلام، در جوهر اسلام، ايستادگىِ در مقابل زورگويان و سلطه طلبان وجود دارد. با اسلام مواجه اند، با اسلام مقابلند. اين وظيفه ى ماست؛ وظيفه ى همه ى دنياى اسلام است.

و ما امروز مشاهده ميكنيم كه خوشبختانه بسيارى از ملتها به حقايقى آشنا شدند و پى بردند كه شايد در ده ها سال گذشته اين حقايق براى آنها روشن نبود. امروز مسئله ى فلسطين براى دنياى اسلام يك مسئله ى زنده است. قصد دشمنان فلسطين اين نبود؛ آنها ميخواستند اين مسئله را به انزواء بيندازند، اصلاً كشورى به نام فلسطين فراموش شود، از صحنه ى جغرافيا حذف شود؛ قصدشان اين بود. امروز خوشبختانه ملتهاى اسلام با آگاهى، با هوشيارى، به اين مسئله اهتمام مى ورزند. بعضى از دولتها همكارى ميكنند، بعضى از دولتها هم كوتاهى ميكنند؛ لكن ملتها همه ميخواهند اين را و اين به نتيجه خواهد رسيد بدون شك؛ و مسائل گوناگون دنياى اسلام.

اين يك درس بزرگ فطر است؛ دستهاى در هم گره خورده ى برادران مسلمان در همه ى كشورهاى اسلامى. همه بايد در اين جهت كار كنند؛ همه مان بايد در اين جهت كار كنيم. و اين، ان شاءاللَّه پيش خواهد رفت. و آن روزى كه ملت مسلمان - با اين عرض و طول عظيم، با اين عمق فراوان - وارد مسائل جهانى به صورت يكپارچه بشود، مسلّماً مسائل مورد ابتلاى ملت مسلمان به سود آنها حل خواهد شد؛ برخلاف امروز كه اختلافها و تشتتها و دودستگى هائى كه در دنياى اسلام هست، نميگذارد اين اتفاق بيفتد؛ لكن روزبه روز ان شاءاللَّه نزديك ميشويم به اتحاد امت اسلامى.

و ملت عزيز ما خوشبختانه يك الگوست در اين

جهت؛ يك نمونه است. ملت ما بيدار است؛ ملت ما متحد است؛ ملت ما مسائل جهانى را با علاقه و دلسوزى دنبال ميكند؛ به مسائل دنياى اسلام مى پردازد؛ درباره ى آنها موضع ميگيرد، كه يك نمونه ى از آن، همين راهپيمائى عظيم روز قدس است كه در سرتاسر كشور - در همه ى شهرها، در بسيارى از روستاها حتى - مردم اجتماع كردند، راه افتادند، شعار دادند به نفع برادران مسلمانشان كه هرگز آنها را نه ديده اند و نه از نزديك مى شناسند؛ لكن مسئله ى آنها را مسئله ى خودشان به حساب مى آورند. اين به بركت ايمان است؛ به بركت بيدارى اسلامى است. و اين، آن راهى است كه امام بزرگوار ما - كه رحمت و رضوان خدا بر او باد - پيش پاى ما گذاشت و ما اين راه را طى ميكنيم و تهديدها و مخالفتها و خصومتها و غرض ورزى ها و نانجيبانه عمل كردن هائى كه انسان مشاهده ميكند در بخشهاى مختلف آن جبهه ى گسترده، نخواهد توانست اين ملت را از اين راه باز بدارد.

اميدواريم خداوند متعال بركات خود را، رحمت خود را بر شما ملت عزيز، بيش از پيش نازل فرمايد و الطاف خود را شامل حال همه ى شما بكند و اميدواريم كه خداوند متعال روزبه روز درهاى فرج را به روى امت اسلامى باز كند. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى

بيانات در ديدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا محمّد و اله الطّاهرين

و لعنة اللَّه على اعدائهم اجمعين. قال اللَّه الحكيم فى كتابه:

«هو الّذى انزل السّكينة فى قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم و للَّه جنود السّموات و الارض

و كان اللَّه عليما حكيما. ليدخل المؤمنين و المؤمنات جنّات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها و يكفّر عنهم سيّئاتهم و كان ذلك عنداللَّه فوزا عظيما. و يعذّب المنافقين و المنافقات و المشركين و المشركات الظّانّين باللَّه ظنّ السّوء عليهم دائرة السّوء و غضب اللَّه عليهم و لعنهم و اعدّ لهم جهنّم و ساءت مصيرا. و للَّه جنود السّموات و الارض و كان اللَّه عزيزا حكيما.»(1)

صدق اللَّه العلىّ العظيم. اولاً خيلى متشكريم از آقايان محترم، برادران مكرم و اعضاى اين جلسه و هيئت فخيم در نظام جمهورى اسلامى كه اين اجلاس را تشكيل داديد و اين مطالب قابل توجه را مطرح كرديد. از بيانات رئيس محترم و نايب رئيس محترم هم تشكر ميكنم كه ما را در جريان اجمالى مسائل اين اجلاس قرار داديد.

خصوصيت اين اجلاسِ اين بارِ شما نزديكى به ماه مبارك رمضان است؛ ماه عبوديت، ماه اخلاص، ماه اتصال به معدن عظمت و قدرت و ماه اطمينان و سكينه ى ناشى از ذكر، كه فرمود: «الا بذكر اللَّه تطمئنّ القلوب».(2) بايد يكى از بهره هاى مهم اين ماه شريف براى ما اين باشد كه تلاطمها و اضطرابها و ناآرامى هائى كه در دلهاى ما به وجود مى آيد، ما را به اين طرف و آن طرف ميكشاند، آرام بگيرد و سكينه ى الهى بر قلب ما نازل بشود؛ كه اگر اين سكينه را خداى متعال عنايت كرد و مرحمت كرد، عمق ايمان و عشق و محبت به خداى متعال هم بيشتر ميشود؛ «ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم».

مردم خوشبختانه در اين ماه رمضان، در اين عيد فطر بهره ى خوبى بردند؛ انسان مى بيند. گزارشهاى متعدد از سرتاسر كشور براى

ما آمد - گزارشهاى مستند، مصور - از حالات مردم، توجهات مردم، شبهاى احيا، غير از شبهاى احيا، روز قدس؛ مردم بحمداللَّه خوب بهره بردند؛ بخصوص جوانها. معنويت اين ماه مثل يك شعاع درخشنده اى، با يك نگاه دلها را روشن كرد؛ و با نگاهى مثل يك ابر پربركتى بارانها را بر دلهاى مردم، بر جانهاى مردم فروريخت؛ خوب بود. خدا كند كه ما هم از اين قافله عقب نمانيم؛ ما هم بهره اى از اين ماه مبارك ببريم.

البته اين توجهات عمومى، اين تفضلات الهى كه به انواع و اقسام انسان مشاهده ميكند، از نزديك انسان در گفتگوى با مردم، در معاشرت با مردم، در اظهاراتى كه ميشود، مى بيند، اينها نبايد ما را غافل كند؛ اينها خرسند كننده است، وضع عمومى بحمداللَّه خرسند كننده است؛ منتها از مكر الهى نبايد غافل شد. غفلت از آنچه كه ممكن است پيش بيايد و خطائى كه ممكن است سر بزند و مجازاتى كه خداى متعال ممكن است بر ناسپاسى ها متوجه يك ملت و يك امت كند، خطر بزرگى است.

خوشبختانه حوادث بيداركننده اى هم وجود داشته است و دارد. اين حوادث گوناگون، هجمه هاى مختلف، همين حادثه ى ننگين اهانت به قرآن شريف و عزيز در كشور آمريكا، حوادث بيدار كننده است؛ اينها آن زنگهائى است كه ميخورد تا انسان در خواب غفلت فرو نرود، خواب انسان سنگين نشود، از پيرامون خود غافل نشود؛ اين نعمت بزرگى است. ما در طول تاريخ و در طول انقلاب از اينگونه حوادث داشتيم و افراد مؤمن و بصير و هوشيار از اين استفاده كردند؛ از دشمنى دشمنها استفاده كردند.

معروف بود، ما شنيده بوديم -

حالا من يادم نيست جائى هم اين را خوانده ام يا نه، اما از قديم در دهنها بود - كه اين كتاب «فجر الاسلام» را كه احمدامين مصرى نوشت كه تهمتهاى زيادى و اهانتهاى زيادى در اين كتاب به شيعه كرده است - كه بعد هم «ضحى الاسلام» و «ظهر الاسلام» و «عصر الاسلام» را نوشت و همين طور در همه ى اينها همين اهانتها تكرار شده - وقتى منتشر شد، موجب شد كه تعدادى از بزرگان و روشنفكران حوزه ى علميه ى نجف به فكر بيفتند و پاسخ عملى بدهند. لذا مرحوم آشيخ آقا بزرگ تهرانى كتاب «الذّريعة» را نوشت؛ مرحوم سيد محسن جبل عاملى كتاب «رجال» معروف خودش را و «اعيان الشيعة» را نوشت؛ مرحوم صدر كتاب «تأسيس الشيعة لفنون الاسلام» را نوشت؛ اينها دفاع كردند، دفاع عملى. يعنى يك كتاب سيصد چهارصد يا دويست سيصد صفحه اىِ فجر الاسلام موجب شد كه چند دائرةالمعارف بزرگ در شيعه به وجود آمد. اين، زنگ بيدارباش بود؛ خورد، اين طرف بيدار شد و كارى كه بايد بكند، انجام داد.

در گذشته هم همين جور بوده. شما نگاه كنيد اولِ كتاب «مبسوط» شيخ (رضوان اللَّه عليه) - كه در اُخريات حيات مباركشان اين كتاب را نوشتند - ايشان ميگويد كه ما زياد ميشنويم كه مخالفين ما فقه ما را تحقير ميكنند؛ «يستحقرونه و يستنزرونه» - يعنى يستقلّونه - و ميگويند فقه شما فروع ندارد، چه ندارد؛ لذا من اين كتاب را نوشتم. كتاب مبسوطِ به اين عظمت، با اين همه فروع، كه خود ايشان ميگويد كه من در هيچ يك از مذاهب اسلامى تاكنون كتابى در همه ى ابواب فقه كه با

اين همه فرع نوشته شده باشد، نديدم؛ اين را شيخ، خودشان در اول كتاب بيان ميكنند. يعنى يك اهانت، يك طعن، موجب پديد آمدن يك چنين حادثه ى شيرينى ميشود.

يا شيخ نجاشى (رضوان اللَّه عليه) در اول كتاب «رجال» كه يكى از بهترين و اساسى ترين سندهاى رجالى ما از هزار سال به اين طرف است كه براى ما حفظ شده، ميگويد كه من شنيدم كه سيد شريف فرمود - ظاهراً سيد مرتضى را ميگويند - كه مخالفين ما ميگويند كه: «ان لا سلف لكم»؛ شما گذشته نداريد؛ «و لا مصَنَّف» يا «مصَنِّف»؛ علماى مصنِّف نداريد، سلف نداريد، گذشته نداريد. من اين كتاب را نوشتم تا ببينند كه چرا، ما اينها را داريم.

ببينيد، بزرگان از حوادث اينجور استفاده كردند. به نظر من، بايد با اين چشم به اين حوادث تلخ نگاه كرد. نه اينكه اهانت به قرآن كار كوچكى است؛ خيلى بزرگ است، خيلى زشت است، خيلى ننگين است؛ اما براى ما بايد زنگ بيدارباش باشد، بايد حواسمان را جمع كنيم، بفهميم كه: «من نام لم ينم عنه»؛(3) اگر ما اينجا خواب برويم، جبهه ى دشمن، پشت سنگر خودش معلوم نيست خواب رفته باشد؛ او بيدار است، عليه ما توطئه خواهد كرد.

به نظر من، فتنه ى سال 88 هم همين بود؛ براى ما يك زنگ بود، يك زنگ بيدارباش بود. بعد از آنى كه در يك انتخاباتى، چهل ميليون شركت ميكنند و همه ى ما تا آخر شب، خوشحال، خرسند كه پاى صندوقهاى رأى مردم جمع شدند و تا آخر شب رأى دادند - و البته هنوز عدد گفته نشده بود، همه هم لذت ميبردند - ناگهان

از يك گوشه اى، فتنه اى شروع ميشود؛ ما را بيدار ميكند؛ ميگويد: به خواب نرويد، غفلت نكنيد، خطرهائى در مقابل شما وجود دارد و آن خطرها اينهاست. به نظر من، همه ى حوادث را اينجورى بايد نگاه كرد.

در اين جلسه ى محترم و مكرم، يك نگاهى به مسائل جهانى مرتبط با ما بكنيم، يك نگاهى هم به مسائل كشور بكنيم و ببينيم چه نكته هائى را ميشود از اينها ياد گرفت، چه درسهائى را ميشود از آنچه كه امروز در دنيا ميگذرد يا در كشور ما ميگذرد، فراگرفت.

در مسائل جهانى آن چيزى كه از همه واضح تر و بارزتر است، بيش فعال شدنِ جبهه ى مقابل ماست. بيمارى بيش فعالى يكى از بيمارى هاى كودكان و نوجوانان است. بيش فعالى معناش اين است كه تحرك، زياد؛ كارهاى گوناگون انجام ميدهند، اما تمركز نيست، هدف نيست؛ به اين در و آن در ميزنند. تحرك زياد، اما بدون هدف و غالباً همراه با ناكامى. اين حالت بيش فعالى است. انسان اين حالت را امروز در جبهه ى مقابلِ دشمن مشاهده ميكند. مشغول تحركات گوناگونند: تحريم، قطعنامه، تهمت، جوسازى عليه نظام اسلامى، تقويت معارضان داخلى، به اصطلاح ورزشكارها دوپينگ كردنِ معارضين داخلى، كه اينها را همين طور هى با آمپولهاى نيروزا كه هيچ تأثيرى هم در تقويت واقعى ندارد و فقط ظاهراً او را فعال ميكند، هى تزريق كنند.

پارسال در همان بحبوحه ى جريان فتنه ى سال 88 شنيديد كه يكى از شبكه هاى اجتماعى اينترنتى كه در ارتباط با معارضين فعال بود: خبرهاى اينجا را ببرند، دستورهاى آنجا را برسانند، همين طور شلوغ كنند، فضا را چه كنند، ميخواست موقتاً براى تعميرات كارش را تعطيل كند، دولت آمريكا

مانع شد، گفت شما اگر الان، ولو براى تعميرات تعطيل موقت بكنيد، اين به معارضين داخل ايران ضرر ميزند؛ جلويش را گرفتند. يعنى تعطيلى موقت را به اين شبكه ى اجتماعى اجازه ندادند. يعنى كمكهاى اينجورى بود. و انواع و اقسام كمكها و اعانتهايى كه به اينها ميشود.

امروز، همه ى وسائل ارتباطى را به كار گرفتند؛ وسائل سياسى را به كار گرفتند؛ وسائل فرهنگى را به كار گرفتند؛ وسائل اقتصادى را به كار گرفتند، براى اينكه تحريمها در حق ايران كهنه نشود و وسط راه از كار نيفتد. دولت آمريكا يك مأمور عاليرتبه ى اقتصادى و پولى خودش را مخصوصاً مأمور اين كار كرده كه اين همين طور وظيفه اش اين است كه كميته هائى را هدايت كند، به اين طرف و آن طرف دنيا مسافرت كند، با سران و رهبران كشورها تماس بگيرد و دائم كشورهاى ديگر را عليه ايران وادار كنند. اين بيش فعالىِ نظام استكبار و جبهه ى مقابل نظام اسلامى، امروز به نظر من بارزترين حوادث است.

خب، انسان از اين حادثه، چند نكته را استفاده ميكند. نكته ى اول اين است كه اين، ناشى از قدرت روزافزون بيدارى اسلام است. اينى كه انسان مى بيند طرف - حريف - دستپاچه شده، تلاش ميكند، سراسيمه شده، به اين در ميزند، به آن در ميزند، اين فعاليت را ميكند، آن را مى بيند، اين را مى بيند؛ اين پيداست كه اين طرفِ قضيه، قدرتى پيدا كرده است كه او را مرعوب كرده، به هراس انداخته و سراسيمه كرده. اگر ما ضعيف بوديم، اگر ما آسيب پذير بوديم، اگر ميتوانستند با يك ضربت، ما را به زانو در بياورند، اين همه تلاش لازم نبود.

اين تلاش، نشانه ى اقتدار اين طرف است؛ و واقع قضيه هم همين است، كه حالا من اشاره خواهم كرد.

اين طرف نسبت به سه دهه ى قبلى قوى تر شده است، مجرب تر شده است، آگاه تر شده است، دستهاى بازترى پيدا كرده است و متقابلاً دشمن ضعيف تر شده است. يك روز همه ى دنياى مستكبر، مجتمعاً عليه ايران بودند. يعنى واقعاً يك نقطه ى استراحتگاه وجود نداشت. در دهه ى اول انقلاب اينجور بود ديگر. شوروى يك قدرتى بود كه فقط يك كشور كه نبود، يك مجموعه ى عظيم از كشورها بود كه مركز، اينجا و در روسيه ى امروز بود؛ اروپاى شرقى متعلق به اينها بود، غالب كشورهاى آفريقائى و آمريكاى لاتين با اينها بودند و در آسيا بسيارى از اينها حساب ميبردند. اينها عليه جمهورى اسلامى بودند. ما آن وقت براى يك سلاح متعارف به هيچ جا نميتوانستيم مراجعه كنيم؛ يعنى هيچ كشورى در دنيا نبود كه يك سلاح متعارف - مثلاً فرض كنيد تانك - را بيست تا، سى تا اگر ميخواستيم، به ما بفروشند. من همان وقت زمان رياست جمهورىِ خودم، سفرى كردم به يوگسلاوى، كه على الظاهر خيلى هم ما را تحويل گرفتند و احترام كردند و به به و چه چه هم كردند؛ اما هرچه اصرار كرديم، اينها حاضر نشدند به ما همين سلاحهاى متعارف را بدهند. با اينكه يوگسلاوى جزو كشورهاى مستقل بود، نه جزو غرب بود، نه جزو بلوك شرق بود؛ اما در عين حال حاضر نشدند. ديگران كه خب، جاى خود دارند.

آن طرف هم بلوك غرب بود؛ آمريكا بود، اروپا بود، همين فرانسه ى امروز كه حالا تبليغات عليه ما ميكنند و حرف عليه ما ميزنند، آن

روز «ميراژ» عليه ما ميفرستادند، «سوپر اتاندارد» عليه ما ميدادند؛ يعنى حمله ى آن روزِ اين كشورها عليه ما از حالا خيلى بيشتر بود. امروز آلمانها فرض كنيد كه يك حرفى در تبليغاتشان - صدر اعظمشان يا ديگرى - ميزند؛ آن روز سلاح شيميائى به صدام ميدادند، كارخانه ى سلاح شيميائى برايش درست ميكردند؛ يعنى دشمنى ها آن روز عملى تر و فعالتر بود.

امروز، اين حرفها نيست، اين خبرها نيست؛ يعنى نميتوانند، زمينه اى براى آنها وجود ندارد، نه اينكه امروز نجيب تر شده اند، بهتر شده اند؛ نه، مى بينند كه نميشود كارى اش كرد؛ يعنى اين حجم عظيم، روزبه روز پرمغزتر هم شده، قوى تر هم شده. و غرب، امروز - اين نكته ى مهمى است - احساس ميكند كه سلطه ى قديمى اش بر دنياى اسلام متزلزل شده؛ يعنى اينهائى كه در كشورهاى اسلامى و عربى بى هيچ مانعى و رادعى ميتاختند و جلو ميرفتند، امروز مى بينند نميشود؛ نميتوانند. اين موج اسلامى آنها را وادار كرده، حتّى تجديدنظر ميخواهند بكنند، آن هم براشان مشكل شده. در بعضى از كشورها كه وابستگى آنها به غرب واضح و آشكار است - مردمشان هم اين را ميدانند و ناراضى هستند - ميخواهند يك تجديدنظرهائى بكنند، بلكه بتوانند اوضاع را روبه راه بكنند، نميتوانند؛ براى آنها يك راه بن بست است. امروز غرب در يك چنين موقعيتى است. خب، اين ضعف طبعاً نتيجه اش همين است كه بيايند سراغ اين چيزها و قطعنامه صادر كنند. قطعنامه، يكى دو تا، پنج تا، ده تا. قطعنامه اى كه دل ملتها، حتّى دل دولتها هم با او همراه نيست. همين دولتهائى كه بعضى ها خودشان عضو شوراى امنيتند و اين قطعنامه ها را امضا ميكنند، ما اطلاع داريم كه حتّى

بعضى از خود اين دولتها راضى به اين تحريمها نيستند؛ براى آنها يك عمل قسرى است و يك عمل جبرى است؛ يك رودربايستى سياسى است. وضع اين است.

بنابراين، حوادثى از قبيل آنچه در اين مدت براى ما اتفاق افتاده است - چه قطعنامه ى 1929، چه اين مسئله ى اهانت به قرآن كريم، چه اظهارات صريحاً خصمانه اى كه عليه جمهورى اسلامى ميكنند، چه آنچه كه در سال 88 گذشت، كه اين هم بلاشك و به طور واضح دست دشمنان مستكبر در اين جريان عيان بود - اينها همه اش به خاطر اين است كه آن طرف احساس ميكند كه اين طرف قوى شده است. اين قدرت و قوّت و استحكامى كه در اين طرف به وجود آمده، آن طرف را ميترساند. اين در اظهارات خودشان هم هست و دارند ميگويند: اگر اين كار را نكنيم، ايران قدرت اول خاورميانه ميشود؛ اگر اين كار را نكنيم، نفوذ ايران در خاورميانه زياد ميشود؛ از اين حرفها ميزنند. اين نكته ى اول.

نكته ى دوم اين است كه اين حوادث بايد ما را بيدار نگه دارد. بايد چرت نزنيم، بايد نخوابيم؛ خوابمان نبرد. اگر اين حوادثى كه من ترسيم ميكنم، اين قوّت و قدرت و استحكام روزافزونى كه در جبهه ى اسلامى و نظام مقدس جمهورى اسلامى مشاهده ميشود، ما را خاطرجمع كرد، بى دغدغه كرد، موجب خواب آلودگى ما شد، موجب غرور و غفلت ما شد، خواهد شد خطر؛ اين خطر است. بايد اين زنگ بيدارباش هميشه در چشم ما باشد. چه كار بايد بكنيم؟ بايد درون خودمان را اصلاح كنيم. اصلاحِ دائمى جزو وظائف دائمى ماست. درون را چه جورى اصلاح كنيم؟ اول

از خودمان شروع كنيم. بنده، شخص حقيرِ مذنبِ عاصى از خودم شروع كنم. ديگران هم همين جور. اول رابطه ى خودمان را با خداى متعال درست كنيم، اصلاح كنيم و به آنچه كه خداى متعال از ما سؤال خواهد كرد، بينديشيم: «و استعملنى بما تسألنى غدا عنه».(4) اين، از جمله ى چيزهائى است كه بايد دائم در ذهن ما باشد. نميگويم خودمان كه كاملاً اصلاح شديم، بعد به اصلاح مردم بپردازيم - كه حالا ممكن است اين به اين آسانى ها هم به دست نيايد - وقتى شروع به اصلاح خود كرديم، آن وقت اصلاح جامعه هم براى ما آسان خواهد شد. و او - اصلاح جامعه - آسانتر از اصلاح نفس است. انسان مى بيند دلهاى مستعد را، دلهاى آماده را، حرف پذير و منطق پذير را در اين جامعه ى بزرگ ايرانى خود ما؛ اين جوانان ما، اين مرد و زن مؤمن ما در اقصى نقاط كشور، از فرزانه ترين و باسوادترين و فهميده ترين شان تا طبقات پائين در اكناف گوناگون كشور، انسان مى بيند كه اينها حرف شنوى دارند؛ ما اگر بگوئيم، اينها گوش ميكنند. اگر گوش كردند، به احتمال زياد، متأثر خواهند شد و آن تأثر در عملشان ظاهر خواهد شد. يكى، اين است مسئله؛ مسئله ى اصلاح درون.

تقويت روحيه ى داخلى. يكى از مسائل مهم، مسئله ى تقويت روحيه ى داخلى است - كه اگر حالا صحبت طولانى نشود؛ مزاحمت زياد نشود، من بعد اين را عرض خواهم كرد - اين جزو وظايف ماست. تقويت روحيه جزو چيزهائى است كه از وظائف اصلى ماست؛ چه به حيث مسئولين، چه به حيث روحانيون و معممين؛ اين جزو چيزهائى است كه بايد هيچ وقت اين

را فراموش نكنيم.

اتحاد حقيقى. آقايان همه دم از اتحاد و وحدت ميزنند و ميزنيم؛ همه مان ميگوئيم وحدت، اما وحدت را بايد در عمل تحقق ببخشيم. وحدت اين است كه مشتركاتمان را كه بيشتر از موجبات مفرّق هست، تقويت كنيم و اينها را جلو چشم نگه داريم. اينجور نباشد كه دلخورى از يك نفر آدم، ما را وادار كند عملى بكنيم، حرفى بزنيم، اقدامى بكنيم كه برخلاف مصالح كشور باشد؛ كه گاهى انسان مشاهده ميكند! از يك نفر به خاطر يك كارى، به خاطر شخصش، به خاطر يك اظهارى، يك دلخورى اى پيدا ميكنيم، بعد اين دلخورى سايه مى افكند بر همه ى رفتار ما؛ اين درست نيست. بايد مشتركات را نگاه كرد، نقاط اصلى را بايد پيدا كرد. بعضى از اين مسائلى كه ماها مطرح ميكنيم و رويش تكيه ميكنيم، حقاً و انصافاً مسائل اصلى نيستند، اينها مسائل اصولى نيستند. مسائل اصولى ترى وجود دارد كه بر آنها بايد تكيه كرد. مى بينيد دشمن چه چيزى را هدف قرار داده است، كه حالا اين را هم عرض ميكنم.

سومين نكته اى كه از اين وضعيتى كه وجود دارد، استفاده ميشود، شناسائى دشمن و شيوه هاى او و كارى است كه دارد انجام ميدهد؛ دشمن الان چه كار دارد ميكند؟ يكى از مهمترين يا شايد بتوانم بگويم مهمترين كارى كه دشمن ميكند، دو قلم كار است: يك قلم، جدا كردن مردم از نظام، يك قلم جدا كردن مردم از بيّنات دين و اصول دين و واضحات احكام اسلامى و شريعت اسلامى است. اين دو تا قلم كارى است كه اينها دارند انجام ميدهند. درست هم فهميده اند؛ چون پشتوانه ى نظام، مردمند. ميدانند كه

اگر مردم را از نظام جدا كردند، نظام بى پشتوانه خواهد شد؛ لذا سعى ميكنند مردم را از نظام جدا كنند. چه جورى؟ بى اعتماد كنند. يك كارِ واضح؛ بى اعتماد كنند: مردم را به مسئولين بى اعتماد كنند. مسئولين هرچه كار بكنند، هرچه تلاش بكنند، هرچه تحرك نشان بدهند، هرچه كارهاى خوب بكنند، يك تفسير بدى در راديوهاى بيگانه و در تبليغات بيگانه وجود دارد كه اگر انسان اين راديوها را نگاه كند، اين به طور واضح مشاهده ميشود. البته اين هميشه بوده. هميشه و در همه ى دوره ها يكى از كارهاى دشمن، جدا كردن و بى اعتماد كردن مردم به مديران و كارگزاران بوده. در همه ى اين دوره ى بيست ساله، بيست و يكى دو ساله ى بعد از رحلت امام و در دوره ى حيات مبارك امام (رضوان اللَّه تعالى عليه)، اين يكى از كارها بوده. لذا بود كه در آن زمان، امام بزرگوار با وجود اعتراضهائى كه به بعضى از عملكردهاى مسئولين و كارگزاران كشور داشتند، هميشه در موضع مدافع آنها قرار ميگرفتند. اين معنايش اين نبود كه امام از جزئيات كارها دفاع ميكند؛ نه. اما امام سينه سپر ميكرد. در مقابل كارگزاران و مسئولين نظام اگر كسى سنگ اندازى ميكرد، موجب بى اعتمادى مردم به اينها ميشد، امام مى ايستادند. بنده هم همين جور. بنده هم از همه ى دولتها به اين حيث، دفاع كردم، باز هم دفاع ميكنم. نبايد به خاطر يك عملكردى در يك گوشه اى، مسئولين نظام را اعم از قوه ى مجريه يا قوه ى مقننه يا قوه ى قضائيه، در چشم مردم بى اعتبار كرد. چون مردم اگر چنانچه احساس كردند كه اين دستگاه هاى عظيم نميتوانند مورد اعتماد قرار بگيرند، اميد مردم از

بين خواهد رفت. فكر اين را بايد بكنند. انصافاً خلاف حق هم هست؛ يعنى اين چيزهائى كه گاهى اوقات گفته ميشود، خلاف حق است. خب ما داريم مى بينيم اوضاع و احوال را و از بطون كار آشنا هستيم؛ خيلى تلاش دارد ميشود؛ تلاش مؤمنانه و مخلصانه؛ انسان اين را مشاهده ميكند. پيشرفتهائى هم كه مشاهده ميشود - هى گفته ميشود: پيشرفتهاى كشور، پيشرفتهاى كشور - اينها همين طور با نشستن كنج خانه و بيكارى مسئولين كه به دست نمى آيد؛ با تلاش مسئولين اينها به دست مى آيد. تلاش دارد ميشود؛ انصافاً تلاش ميشود. دشمن ميخواهد اين حالت را از بين ببرد. دشمن ميخواهد اين حالت اعتماد مردم به مسئولين نظام را سست كند تا مردم احساس كنند نميشود به دولتشان اعتماد كنند؛ به قوه ى قضائيه شان، به مجلس شان نميشود اعتماد بكنند؛ اينها را در چشم مردم خراب كنند. اين خطاست. اين يك قلم كار دشمن است كه اين را بايد فهميد. نبايد با دشمن همصدا شد، نبايد جدول دشمن را پر كرد، پازل دشمن را تكميل كرد، صداى دشمن را در داخل بازتاب داد؛ اينها را بايد مراقبت كرد.

يكى هم مسئله ى دين و بيّنات اسلامى و انقلاب اسلامى است. از توحيد و نبوت و امامت و ولايت و از اينها بگيريد تا احكام و حجاب و حدود شرعيه و بقيه ى چيزها؛ دائم دارد شبهه پراكنى ميشود. بايد حواسمان باشد كه اينها روش دشمن است. بايد در مقابل اينها تدبير داشت، بايد كار كرد. البته در اينجا و در اين شبهه هائى كه به طرق مختلف مطرح ميشود، همه وظيفه دارند كه در برابر اين هنجارشكنى هاى دينى كه در

اين سايتها و در اين اظهارات مشاهده ميشود و اين فرقه سازى هائى كه وجود دارد، و اين هنجارشكنى هاى اخلاقى و جنسى كه انسان مشاهده ميكند و از اين قبيل چيزها، بايستند. اينها كارهائى است كه نه اينكه همه ى اين كارها را دشمن دارد از خارج ميكند؛ نه، انگيزه هاى داخلى هم وجود دارد، اما دشمن تقويت ميكند، جهت ميدهد، كمك ميكند و اينها را هل ميدهد به جلو و دشمن از اين چيزها خرسند است. بايد اين را مواظب باشيم. بايد مواظبت كنيم. مسئوليت به عهده ى كيست؟ آيا به عهده ى دولت است؟ به تنهائى، نه. دولت البته مسئوليتهائى دارد. من خودم بارها به شوراى انقلاب فرهنگى در دوره هاى مختلف گفتم كه شما نميتوانيد خود را از متدين كردن مردم و وظيفه اى كه در اين راه داريد، بركنار نگه داريد. اينها مخالف بودند. آن جريانهاى بداخلاق مخالف بودند، ميگفتند نه، اين دينِ دولتى ميشود. من معتقدم دولت در اين زمينه وظيفه دارد، اما وظيفه ى دولت چيست؟ وظيفه ى دولت درست كردن عقايد مردم است؟ نه، وظيفه ى دولت زمينه سازى است؛ وظيفه ى عملياتى و ميدانى به عهده روحانيت است، به عهده ى زبدگان است، به عهده ى نخبگان حوزه و دانشگاه است. اين وظيفه ى ميدانى است. من امروز نگاه ميكنم جاى اين مجموعه ى مكرم دينى و علمى را در خيلى جاها خالى مى بينم.

ما اگر چنانچه به دستگاه هاى تبليغاتى مان اعتراض ميكنيم، مى بينيم اينها گاهى اوقات به خاطر اعتراض و تشرى كه ما ميزنيم، يك حركتى دينى هم انجام ميدهند، بد از آب در مى آيد؛ يك كارى هم انجام ميدهند، محتواش خراب در مى آيد، اين به خاطر اين است كه اشراف علمى كه فقط

مختص روحانيت است در اين مورد، وجود ندارد.

حوزه هاى علميه نقش شان در صدا و سيما فقط اين نيست كه يك واعظ خوش زبانى بيايد آنجا، مردم را نصيحت كند؛ نه، حوزه ى علميه بايد كميته ها تشكيل بدهند، مجموعه ها تشكيل بدهند، اتاق فكرهاى دينى تشكيل بدهند، راجع به مسائل گوناگون بنويسند، بحث كنند، تحليل كنند، تحقيق كنند و محصولات اينها را بدهند بيرون. فضا وقتى كه درست شد، طبعاً اثر ميگذارد. روى بازى هنرمند هم اثر ميگذارد.

دويست سيصد نفر از هنرمندهاى مطرح كشور در بخشهاى مختلف اينجا آمدند - پارسال بود يا كى بود - و با من ملاقات كردند. يك مقدارى آنها صحبت كردند، يك مقدارى ما صحبت كرديم. بعد من به نكته اى توى همان مجلس توجه كردم و همانجا هم گفتم اگر شماها كه فيلمسازيد يا هنرمنديد يا بازيگريد يا كارگردانيد، از من بپرسيد كه ما ميخواهيم فيلم دينى درست كنيم، درباره ى چه موضوعى فيلم دينى درست كنيم؟ فرض كنيد در باب حجاب ميخواهيم مثلاً فيلم بسازيم، محتواى اين چه باشد، از كجا شروع كنيم، چى بيان كنيم به مردم؟ اعتقاد مردم را درباره ى مسئله ى توحيد يا مسئله ى نبوت يا مسئله ى ولايت يا مسئله ى ولايت فقيه يا مسئله ى امام (رضوان اللَّه عليه) ميخواهيم تقويت كنيم، موضوع و محتوا چه باشد؟ اين آدمى كه در محيط غير دينى پرورش پيدا كرده، هرگز علم دين نخوانده، خيلى شان با قرآن آشنا نيستند، با نهج البلاغه و حديث آشنا نيستند، چه ميدانند چه بايد بيايد در محتواى اين فيلمها. ما كه ميدانيم، بايد آماده كنيم و كمك كنيم. وقتى ما توانستيم اين فكرها را منظم كنيم، مرتب كنيم، منطقى كنيم،

قابل فهم كنيم، باورپذير كنيم، آن را در مجموعه هائى در اختيار گذاشتيم، اين هنرمند وقتى ميخواند، خودش تحت تأثير قرار ميگيرد. لذا هنرمندى كه سابقه ى دينى و ريشه ى دينى دارد، انسان مى بيند فيلم خوبى هم اتفاقاً ميسازد؛ كه البته بندرت مواردى پيش مى آيد. پس كار ماست، كار روحانيت است كه در اين زمينه اين كمبودها را برطرف كند.

اين نكات در مورد مسائل خارجى، كه عمده ى مسئله ى آن، جبهه بندى بيش فعال شده ى خصم است در مقابل ما، و نكته هائى هم در آن هست و كارهائى كه دارند ميكنند. البته در اين زمينه حرف زياد است، كه حالا اگر انسان بخواهد مطلب بگويد و حرف بگويد، حرف هست.

يك نگاه هم به وضعيت داخلى خود ما، يعنى وضعيت جمهورى اسلامى؛ چه در داخل، چه در خارج. به نظر من در اين سه دهه ى پرافتخارى كه بر نظام جمهورى اسلامى گذشته است، حملات زيادى به ما شد؛ حملات ساختارشكنانه، حملات معارضه ى جدى با هويت اسلامى، روح اسلامى، روح انقلابى. خيلى در اين سى سال به ما حمله شده. به شعارهامان دست اندازى كردند؛ شعارهامان را تحريف كردند، خيلى اوقات شعارهامان را غلط معنا كردند. خيلى اوقات تلاش شد - تلاشهاى سازماندهى شده، نه تلاش فردى - براى اينكه مردم را نسبت به اصل انقلاب مسئله دار كنند. در آن گذشته اى كه چندان هم از ما دور نيست، بارها قانون شكنى كردند، بارها براى قانون شكنى ها عناوين و ظواهر و بهانه هاى موجه درست كردند، تراشيدند؛ كارهاى گوناگونى انجام گرفت. ولى مردم و انقلاب ايستادند؛ انقلاب ايستاد، مردم ايستادند، مسئولين مؤمنى كه در ميان اين مجموعه ى عظيم حضور فعالى داشتند، ايستادند، روشنگرى كردند، و

بحمداللَّه انقلاب پيش رفت و نتوانستند كارى انجام بدهند. لذا شما ملاحظه كرديد مردم در اين انتخابات اخير به حرفهاى داراى صبغه هاى غير اسلامى و غير دينى دل ندادند. اينها خيلى مهم است. مردم رفتند سراغ آن كسى كه شعارهاى انقلابى ميداد، شعارهاى اسلامى ميداد، شعارهاى ضد تجملگرائى ميداد، شعارهاى عدالت اجتماعى ميداد. اين نشان دهنده ى بيدارى مردم است. مردم اينها را دوست دارند. مردم به ما احترام ميگذارند، چون اسلام را دوست دارند، ما را مظهر اسلام و مبيّن اسلام ميدانند.

اين خصوصيت مردم ماست. اين خيلى اهميت دارد. سى و يكى دو سال دائم عليه انقلاب كار شده، در عين حال مردم ايستاده اند و شعارهاى انقلاب، امروز زنده است. حرفهاى امام، امروز حرفهاى رائج است؛ سكه ى رائج است. كسانى كه ميخواهند در بين مردم سرى بلند كنند، حرفهاى امام را تكرار ميكنند؛ خودشان را مستند به امام نشان ميدهند. يك روز خلاف اين بود؛ يك روزى كه چندان دور نيست از ما، كسانى بودند كه تظاهر ميكردند به مخالفت با امام؛ رفتند گفتند انقلاب دفن شد! صريحاً اعلام كردند. عده اى گفتند كه بايستى مردم را از خدا جدا كرد! اينها را صريح پشت بلندگو آن روز ميگفتند. امروز جرأت نميكنند اينها را بگويند. امروز آن كسانى كه با مردم ميتوانند حرف بزنند، تريبون دارند - يا از هر وسيله اى استفاده ميكنند - دم از امام و دم از انقلاب و دم از شعارهاى امام ميزنند؛ حالا با شيوه هاى خاص. اين خيلى مهم است. اين نشان دهنده ى اين است كه سكه ى رائج در كشور و روش مقبول، روش امام است و راه انقلاب است. اين خيلى

چيز بزرگى است.

خب، البته گفتيم مردم ايستادند، آخرين نمونه اش هم همين فتنه ى سال 88 بود؛ مردم ايستادند. همان كسانى كه به كسان ديگرى غير از منتخَب رأى داده بودند، همانها هم در مقابل آنها ايستادند. لذا ديديد در 9 دى، در 22 بهمن، همه شركت كردند؛ همه آمدند. اين نشان دهنده ى اين است كه فتنه گران و فتنه انگيزان يك اقليت معدودند؛ منتها دروغ گفتند، خواستند مردم را دنبال خودشان بكشانند. اولِ كار موفق هم شدند؛ بعد كه چهره شان آشكار شد، نقابشان در خلال حرفها و كارهاى گوناگون افتاد، مردم از اينها رو برگرداندند. بنابراين، مردم ايستاده اند. خب، اين يك نكته است در وضع كشور.

يك نكته ى ديگر پيشرفت كشور است. حالا پيشرفتهاى علمى را كه بارها گفتند و گفتيم و ديگران گفتند و خود شماها هم ميدانيد. حقيقتاً در زمينه هاى علمى، در زمينه هاى فناورى، پيشرفتهاى شگفت آورى شده. بعضى از اين چيزهائى كه توى تلويزيون به آسانى از آن عبور ميكنند كه فلان كار شد و فلان چيز افتتاح شد، پشت صحنه ى اين را كه انسان نگاه ميكند، خيلى كارهاى مهمى است؛ خيلى تلاش، خيلى عمق علمى، خيلى توانائى پشت سر اين پديده خوابيده است كه حالا رسيده به اين كه مثلاً فلان چيز به وجود آمده يا فلان شيئى اختراع شده يا توليد شده؛ در زمينه هاى گوناگون صنعتى و فناورى و علمى. اينكه حالا مسلّم است؛ لكن آنچه كه از اين پيشرفتهاى علمى و فناورى به نظر من بالاتر است، عبارت است از روحيه ى ثبات و احساس توانائى كه در ملت بيدار شده؛ در كسانى كه بايد اين كار را بكنند، اين روحيه بيدار شده.

اين جلسات

ماه رمضان ما، يكى از بركاتش براى خود من همين بود؛ دانشجو بود، استاد بود، فرزانگان و نخبگان بودند، مسئولين و كارگزاران بودند، صنعتگران بودند، فعالان گوناگون كشور بودند و كسى هم به اينها نميگفت كه شما چه بگوئيد؛ ميگفتند بيائيد حرفتان را بزنيد. حرفهائى كه ميزدند، نشان دهنده ى روحيه ى خودباورى، اتكاء به نفس، اعتماد به اينكه ميتوانند آنچه را كه تا حالا انجام دادند، چندين برابر او را انجام بدهند، بود. اين خيلى چيز مهمى است. اين همان روحيه اى است كه امام (رضوان اللَّه عليه) ميخواست آن را در ماها بيدار كند. اين روحيه در مردم بيدار شده. جوانها مى آيند حرف ميزنند. يك جوانى آمد صحبت كرد، گفت من يك نقشه ى جامع علمى نوشتم كه اين را ميدهم به شما؛ آن نقشه ى جامع علمى كه در شوراى عالى انقلاب فرهنگى تهيه شده، ايراد دارد. اين خيلى روحيه ى خودباورى بزرگى است. خيلى من لذت بردم. ممكن است آنچه كه او تهيه كرده، آنچنان كه خودش خيال ميكند، صددرصد مورد قبول نباشد، اما اين روحيه كه يك جوان دانشجو با دو سه نفر همكار دانشجو بنشينند نقشه ى جامع علمى كشور را تنظيم كنند، بعد هم نه اينكه يك گوشه اى بگذارند، در ملأ عام بيايد به من بدهد، بگويد اين را من ميدهم به شما، بسيار مهم است. اينچنين روحيه هائى وجود دارد؛ هم در دانشجوهاى ما، در جوانهاى ما، هم در اساتيد خوب ما، مؤمن ما، اين چيزها وجود دارد. اينها مهم است.

اگر تلخى ها را مى بينيم، ناكامى ها را مى بينيم، ضعف ها را مى بينيم، اينها را هم بايد ببينيم؛ اينها خيلى مهم است؛ جهت دهنده اينهاست. والّا كِى بوده كه

ما تو مجموعه ى خودمان آدم بد نداشته باشيم، آدم خلافكار نداشته باشيم، آدم ضعيف نداشته باشيم، آدم نق زن نداشته باشيم، آدم مخالف نداشته باشيم؟ هميشه خب بوده؛ اما آن چيزى كه كشور را پيش ميبرد، او عبارت است از آن موتور؛ از آن موتور پيش برنده. حالا داخل اين قطار ممكن است چهار نفر با همديگر دعوا هم بكنند، به سر و كله ى هم بزنند يا پوست پرتقال هم بريزند و فضا را كثيف هم بكنند؛ اما قطار دارد حركت ميكند و به جلو ميرود. اين اختلافات هم وجود دارد، خب داشته باشد. بدكارى هائى هم هست، يك نفر هم توى قطار دارد نماز شب ميخواند، نماز جعفر طيّار ميخواند. همه جورش هست؛ اما حركت، حركتِ به جلو، حركتِ با اميد، حركتِ با جهت، حركتِ با هدف، اينهاست؛ اينها را بايد ديد. كار هست، سازندگى هست، ابتكار هست، روحيه ى استغناء وجود دارد؛ انسان اين را امروز مشاهده ميكند. خب، كارهاى مهمى هم انجام گرفته است كه به نظر من كارهاى باارزشى است؛ آن مقدارى كه بنده اطلاع دارم، كارهاى بسيار خوبى در كشور دارد انجام ميگيرد.

حالا بر اين تصويرى كه بنده نسبت به وضع كشور دارم و به برادران و آقايان محترم عرض كردم و آن چيزى كه من از اوضاع كشور ميفهمم - بنده بى اطلاع هم نيستم؛ از همه ى اين مسائل گوناگونى كه گفته ميشود، مطلعم. خيلى از جزئيات را هم بنده ميدانم - چند نكته مترتب است:

يكى اينكه فشارهاى دشمن و شرائط سخت، ما را ضعيف نكرده. سختى ها و تنگناهائى كه در اين سى سال وجود داشته، ما را تضعيف نكرده؛ بلكه ما

را نيرومند و مقاوم هم كرده. اميرالمؤمنين (عليه سلام اللَّه و الملائكة اجمعين) فرمود: «ألا و انّ الشّجرة البرّيّة اصلب عوداً ... و اقوى وقوداً»؛(5) هم محكمتر است، هم وقتى كه آن را آتش زدى، آتشش ماندگارتر است. خاصيت شرائط سخت اين است. شرائط سخت، شرائط پرچالش، ملتها را مقاوم ميكند؛ رؤسا و مديران و مسئولان و رهبران كشورها را مقاوم ميكند؛ مثل يك ورزش، آنها را تقويت ميكند، نيروى آنها را مضاعف ميكند، همت آنها را مضاعف ميكند، ميروند دنبال كارهاى بزرگتر. و اين بحمداللَّه اتفاق افتاده. اين نكته ى اول.

نكته ى دوم اينكه، اين فشارهائى كه در دنيا انجام ميگيرد، اينها محكوم به شكست است؛ اينها شكست خواهد خورد. اين چيزى است كه تجربه به ما نشان داده، غير از وعده ى الهى كه: «و لينصرنّ اللَّه من ينصره»(6) و آيات زيادى كه در اين جهت هست. فشارها غالباً محكوم به شكست است. يك مدتى فشار مى آورند، وقتى كه ايستادگى مشاهده شد از اين طرف، آن فشار تمام ميشود. جنگ، جنگ اراده هاست؛ جنگ عزمهاى راسخ است؛ هر كه عزمش بيشتر بود، او برنده است. بنابراين، اينها شكست ميخورند. اگر قرار بود نظام اسلامى با اين فشارها شكست بخورد، بايد همان دهه ى اول شكست ميخورد. آن وقت - گفتم - دشمن قوى تر بود، ما ضعيف تر بوديم، توانائى هامان كمتر بود، امكاناتمان كمتر بود، دنياشناسى مان كمتر بود، تجربه مان كمتر بود؛ امروز بحمداللَّه اين كمبودها و كمى هاى آن وقتها جبران شده و خيلى از اشكالاتى كه آن وقت وجود داشت، وجود ندارد. مردم روحيه هاشان هم خوب است. امروز انگيزه ها خيلى بالاست. اگر خداى نكرده يك وقتى يك جنگى اتفاق

بيفتد كه حضور در جبهه را براى مردم و جوانها ايجاب كند، آن وقت خواهيد ديد كه جوان امروز ما كه نسل سوم انقلاب است، همتش و فداكارى اش از جوان آن روز كمتر نيست؛ شايد بيشتر هم هست. يك چنين حالتى وجود دارد. بنابراين، اين فشارها محكوم به شكست است؛ لكن مهم اين است كه ما بيدار باشيم. به شرط اينكه ما بيدار باشيم؛ به شرط اينكه خوابمان نبرد، غفلت نكنيم. اين زنگهاى هشداردهنده و بيدارباش، ما را بيدار نگه دارد؛ اين شرطش است.

نكته ى سوم؛ يك كليد اصلى وجود دارد و آن اميد دادن و اطمينان دادن به مردم است. اين كارى است كه به عهده ى من و شماست: ما معممين، ما مسئولان، ائمه ى محترم جمعه؛ كار بايد اين باشد كه به مردم اميد بدهيد و اطمينان بدهيد. اگر مردم نااميد شدند، اعتماد خودشان را از دست دادند، متزلزل شدند، شكست قطعى است. آن چيزى كه جنگنده را، رزمنده را در جبهه نگه ميدارد، اميد است. بايد اميد داشته باشد، بداند كه ميتواند به پيروزى برسد. اين اميد را بايد زنده نگه داشت. عامل اصلى پيروزى، در صحنه بودن مردم است؛ عامل در صحنه بودن مردم، اميد و اطمينان آنهاست. اين اميد را بايد در مردم تقويت كرد؛ مردم را نبايد ترساند؛ مردم را نبايد بدبين كرد، بى اعتماد كرد. در قرآن كريم ببينيد: «الّذين قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لكم فاخشوهم».(7) اين از طرف دشمن است؛ بترسيد - «قد جمعوا لكم فاخشوهم» نسبت داده شود به دشمن - آيه ى ديگر: «انّما ذلكم الشّيطان يخوّف اوليائه»؛(8) ميترساند. «لئن لم ينته المنافقون و الّذين

فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدينة لنغرينّك بهم».(9) ببينيد، اينهاست. يعنى ترسيدن مردم مذمت شده؛ مردم را نااميد كردن، مردم را بى اطمينان كردن، مذمت شده. متقابلاً، نقطه ى مقابل: «والعصر. انّ الانسان لفى خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر»؛(10) همديگر را بايد وصيت كنيم، توصيه كنيم به صبر، به ايستادگى، به پيروى از حق؛ همديگر را نگه داريم. «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض»؛(11) اولياء يعنى پيوسته ها؛ به همديگر پيوستند. اين وظيفه ى ماست. بنابراين، بايستى به اين نكته ى اميد و اطمينان توجه كرد.

مسائل اصلى را بايد شناخت و مسائل فرعى را اصلى نكرد؛ نه اينكه مطرح نكرد؛ نه، مسائل فرعى هم بايد طرح شود؛ همه ى جزئيات بايد طرح شود؛ اما اصلى نشود و ملاك مخالفت و موافقت قرار نگيرد. ملاك موافقت و مخالفت، صراط مستقيم حق است، اسلام است، تشرع است، تدين است، پايبندى به مبانى انقلاب است، پايبندى به آرزوهاى امام و اهدافى است كه امام ترسيم كردند؛ مقابله ى با مستكبرين است، بدبين بودن به مستكبرين است. يعنى بدانيم كه دشمن ما كيست. اينجور نباشد كه ما با رفيق و برادر خودمان كه مثلاً اينجا نشسته، بنا كنيم مخالفت، اما دلمان با آن مستكبر، با آن بى حياى مخالف همراه باشد، از او كمك بخواهيم، به او اعتماد كنيم؛ اينجورى نباشد.

مسئله ى مهمى كه در ذهن بنده هميشه هست - آنطور كه فرمودند، در جلسه هم مطرح شده - و مورد دغدغه ى افراد است، مسئله ى فرهنگ است؛ مهم است. مسئله ى فرهنگ از مسائل اقتصادى مهمتر است، از مسائل سياسى مهمتر است. فرهنگ چيه؟ فرهنگ عبارت است

از آن درك، برداشت، فهم، معتقَد و باور انسانها و روحيات و خلقيات آنها در زندگى؛ آنهائى است كه انسان را به كار وادار ميكند. فرهنگ حاكم بر يك كشور مثلاً اگر چنانچه فرهنگ مسئوليت پذيرى بود، اين عمل مردم را هدايت ميكند. نقطه ى مقابل، حالت بى مسئوليتى است كه انسان نسبت به حوادث، نسبت به قضايا، نسبت به آينده، نسبت به دشمن، نسبت به دوست، احساس مسئوليت نكند. مسئوليت پذيرى، تزريق مسئوليت پذيرى و هديه كردن او به ارواح مردم، به افكار مردم و روحيات مردم، اين تقويت فرهنگ است. ايثارگرى، وجدان كارى، انضباط، تعاون اجتماعى، سازگارى اجتماعى، پرهيز از اسراف، اصلاح الگوى مصرف، روحيه ى قناعت، استحكام در آنچه كه توليد ميكنيم؛ اينها فرهنگ است. اينها را بايد در مردم تقويت كرد. درست كارى، زنده نگه داشتن انديشه هاى امام و انقلاب، روحيه ى انسجام و اتحاد اسلامى - آن چيزى كه قرآن هم ما را به او امر ميكند، تفكرات ما هم به او امر ميكند، انقلاب هم ما را به او حمل ميكند و امر ميكند - با برادران مسلمان، با هم ميهنان، حالت اتحاد و انسجام داشتن، تعصب متقابل مثبت نسبت به يكديگر داشتن، كه در عرض گستره ى امت اسلامى هم همين جور است. اينها فرهنگ است. يكى از آنها هم البته فرهنگ عفاف و فرهنگ ساده زيستى است.

اين كارها به عهده ى كيست؟ رسانه ها خيلى نقش دارند؛ اما رسانه ها قالبند؛ محتوا و مضمون، دست ماست، كه حالا بحث مفصلى دارد كه جايش اينجا نيست. ان شاءاللَّه در جاى خودش من راجع به اين صحبت خواهم كرد. كارهاى مهمى بر عهده ى ماهاست، بر عهده ى حوزه هاى علميه است كه اين كارها را

بايد ان شاءاللَّه انجام بدهيم. ديگر صحبت ما طولانى شد.

خداوند ان شاءاللَّه كه همه ى ما را در راه انقلاب، در راه اسلام نگه دارد؛ زندگى ما را وقف اسلام بكند؛ مرگ ما را در راه اسلام و براى اسلام و براى خودش قرار بدهد؛ آنچه كه گفتيم، ميگوئيم، ميشنويم و ميكنيم، آن را براى خودش و در راه خودش قرار بدهد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) فتح: 4-7؛ ترجمه:

او كسي است كه سكينه و آرامش را در دلهاي مؤمنان نازل كرد تا ايماني بر ايمانشان افزوده شود، لشكر آسمانها و زمين از آن خدا است، و خداوند دانا و حكيم است. هدف (ديگر از اين فتح مبين) آن بود كه مردان و زنان با ايمان را در باغهائي (از بهشت) وارد كند كه نهرها از زير درختانش جاري است، و گناهان آنها را ببخشد، و اين نزد خدا پيروزي بزرگي است. و نيز مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را كه به خدا گمان بد مي برند مجازات كند، حوادث سوئي (كه براي مؤ منان انتظار مي كشند) تنها بر خودشان نازل مي شود، خداوند آنها را غضب كرده، و آنها را از رحمت خود دور ساخته، و جهنم را براي آنها آماده كرده، و چه بد سرانجامي است. لشكريان آسمانها و زمين تنها از آن خدا است، و خداوند شكست ناپذير و حكيم است.

2) رعد: 38

3) نهج البلاغه: نامه ى 62

4) صحيفه ى سجاديه، دعاى بيستم

5) نهج البلاغه: نامه ي 45

6) حج: 40

7) آل عمران: 173

8) آل عمران: 175

9) احزاب:60

10) عصر: 1-3

11) توبه: 71

بيانات در ديدار جهادگران بسيج سازندگى

بيانات در ديدار جهادگران بسيج سازندگى بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اولاً خوشامد عرض ميكنيم به شما جوانان عزيز،

فرزندان عزيزم، برادران و خواهران باارزشِ فعال و متعهد كه با حضور خودتان، با نيروى خودتان، با جوانى خودتان، با شورِ اميد و ايمان خودتان، كشور را و جامعه را و اين دوره ى از زمان را رونق ميبخشيد و تاريخ را آبرومند ميكنيد.

يك جمله اول عرض كنيم در والائىِ جايگاهى كه امروز شما جوانان عزيز قرار داريد؛ چه شما جمع حاضر در اين محفل صميمى و چه ده ها هزار يا شايد صدها هزار جوانى كه در همين خيل و روال حركت كردند و امروز در اينجا حضور ندارند. و آن جمله اين است كه: عزيزان من! به جوانىِ شما و گذر دوران جوانى براى شما در اين برهه، هر كسى غبطه ميخورد. اين جوانى، اينجور جوانى كردن، اينجور دوران عزيز و گرانبهاى جوانى را خرج كردن، براى هر كسى كه دوران جوانى را پشت سر گذاشته است، غبطه آور است.

امروز در دنيا جوانهاى همسن و سال شما در ميان چه احساساتى، چه توهماتى، چه فعاليتهائى دارند اين دوران عزيز و گرانبها را ميگذرانند؟ در پيشرفته ترين كشورها غبار نااميدى، افسردگى، بى هدفى، روى زندگى زيباى جوانى را پوشانده است؛ بسيارى از جوانان فقط هدفشان رسيدن به آرزوهاى كوچك و حقير مادى براى خودشان هست؛ نه لذت خدمت به خلق را ميچشند، نه نيروى عظيم و كميابِ جوانى را در راهى كه شايسته ى آن هست خرج ميكنند؛ و بسيارى نه فقط هدفهاى والا ندارند، بلكه اصلاً هدف ندارند و زندگى را به صورت روزمره، غرق در ماديات، غرق در شهوات زودگذر و افسرده كننده طى ميكنند؛ از آن روح متلألئ معنوى كه يك جوان مؤمن و عاشق خدمت و

متوجه به مبدأ عشق و زيبائى و حقيقت برخوردار است، آنها چيزى نميفهمند. جوانىِ شما براى يك چنين انسانهائى - اگر چشم بصيرت داشته باشند - هم در خور غبطه خوردن است.

قدر اين دوران را و اين جهتگيرى را و اين روحيه را بدانيد؛ نعمت خدمتگزارى را و توان خدمتگزارى را كه خداى متعال به شما هديه كرده است، قدر بدانيد؛ خدا را شكر كنيد؛ افزايش اين گنجينه ى معنوى را از خدا بخواهيد. و اين را بدانيد كه هر جامعه اى و هر كشورى از يك چنين سرمايه ى عظيمى و ذى قيمتى برخوردار باشد، بدون هيچ ترديدى خواهد توانست به برترين قله هاى عزت و عظمت دست پيدا كند. و اين سرنوشت قطعىِ جامعه ى شما و ملت شماست. عامل آن هم، موتور محركِ آن هم، همين روحيه اى است كه شما داريد.

خب، يك جمله عرض كنيم در مورد اين حركت عظيم بسيج سازندگى و اردوهاى هجرت كه به طور رسمى، ده سال است آغاز شده. البته اين را من بايد اقرار كنم كه اين كار، اول از خود جوانها شروع شد؛ خود جوانهاى دانشجو و دانش آموز در بخشهاى مختلف، اين حركت را شروع كردند؛ در سال 79 گزارش اين حركت زيبا و پرشكوه به ما رسيد و منجر شد به اينكه پيام بسيج سازندگى به قاطبه ى جوانان كشور داده شود. يعنى اين يك حركت خودجوش مردمى است؛ درست مثل جهاد سازندگى در آغاز انقلاب. جهاد سازندگى هم همين جور بود؛ اول، خود جوانها شروع كردند، خودشان رفتند توى روستاها مشغول خدمتگزارى شدند در آن اوضاع بسيار دشوار و پيچيده. اين حركت، امام بزرگوار را به فرمان جهاد سازندگى تشويق

كرد. كار مردم، الهام بخشِ اقدام مديران و مسئولان است.

خب، عاملْ اينجا چيست؟ عشق و ايمان، بصيرت و همت؛ اينها ستونهاى اصلى است. عشق و ايمان. انسانى كه ايمان ندارد، محورى براى حركت خود نميتواند تصوير كند. انسانى كه از احساس عاشقانه و عميق قلبى برخوردار نيست، نميتواند اين حركت را ادامه دهد و استمرار بخشد. انسانى كه همت ندارد، به كارهاى كوچك، به فرازهاى محدود اكتفاء ميكند؛ چشم به برترين قله ها نميدوزد. انسانى كه بصيرت ندارد، راه را عوضى ميرود؛ اگر عشق و ايمانى هم در او هست، آن را در راه غلط مصرف ميكند، كجراهه ميرود. عشق و ايمان، همت و بصيرت؛ اينها را انقلاب به مردم ما و جامعه ى ما داد؛ لذا انقلاب شد همان شجره ى طيبه اى كه در قرآن از آن نام برده شده است: «أ لم تر كيف ضرب اللَّه مثلا كلمة طيّبة كشجرة طيّبة».(1) كلمه ى طيب مثل درخت نيكونهاد و سالم و طيب است. «اصلها ثابت و فرعها فى السّماء»؛ ريشه دار، داراى ريشه ى عميق و مستحكم و داراى شاخ و برگ فراگير. «تؤتى اكلها كلّ حين باذن ربّها»؛ ميوه ى مطابق فصل، ميوه ى مطابق نياز در اختيار و در دسترس جامعه قرار ميدهد. اين كلمه ى طيبه است؛ انقلاب يك چنين چيزى است. حركت انقلابى اى كه امام بزرگوار ما - آن رهروِ حقيقىِ راه طيبين و اولياء و شهدا و معصومين و صديقين - در مقابل پاى ما گذاشت، همان كلمه ى طيبه است.

يك روز نيازِ حركت دفاعى در درون جامعه بود، يك روز نيازِ حركت دفاعى در مرزهاى كشور بود، يك روز نيازِ به علم و دانش است، يك روز نيازِ به

تحكيم عقايد و ايمانهاست، يك روز نيازِ به خدمتگزارى است؛ در همه ى اين شرائط، ميوه هاى متناسب با فصل در اختيار مردم گذاشته ميشود. اين حركتِ انقلاب است.

عده اى خيال كردند انقلاب كهنه شد يا كهنه شدنى است. اعلام كردند انقلاب تمام شد! خودشان تمام شده بودند؛ خودشان ذخيره شان ته كشيده بود، قادر به ادامه ى راه نبودند؛ دنيا را، جامعه را، انقلاب را به خودشان قياس كردند؛ اشتباه كردند. «نسوا اللَّه فأنساهم انفسهم»؛(2) وقتى با خدا قطع رابطه شد، انسان حتّى خودش را هم درست نميتواند بشناسد، چه برسد به جامعه اش، چه برسد به آرمانهايش. چه جور انسان با خدا قطع رابطه ميكند؟ وقتى كه هوسها، گرايشهاى مادى، خودمحورى ها بر جان انسان غلبه پيدا كرد و اين جاذبه ها مثل تار عنكبوتى، حشره ى ضعيفِ همت و ايمان آنها را در خود فرا گرفت، آن وقت متوقف ميشوند. اينجورى داشتيم. در گذشته هم داشتيم، در آينده هم خواهيم داشت؛ اينها ريزشها هستند. آن كسانى كه از راه انقلاب و مسير انقلاب باز ميمانند، لزوماً كسانى نيستند كه از اول، كمر دشمنى با انقلاب بسته اند. وقتى كه انگيزه ى مادى بر انسان غلبه كرد، در راه ميماند؛ وقتى هدفهاى كوچك و حقيرِ شخصى: رسيدن به مال و منال، رسيدن به تجملات، رسيدن به رياست، رسيدن به قدرت، براى انسان شد هدف، هدف اصلى از ياد ميرود.

در يك مسير وقتى كه ما در پى آن هستيم كه به محلى، به هدفى برسيم، اگر در راه سبزه زارى، يك چشمه اى، قهوه خانه ى خوبى پيدا شد و پامان سست شد و آنجا را هدف فرض كرديم، دلمان خوش شد به اينكه اين لحظه را خوش بگذرانيم، هدف

از ياد خواهد رفت؛ از راه خواهيم ماند. اين بلائى بود كه سرِ بعضى آمد، ديگران را هم به خودشان قياس كردند، گفتند انقلاب تمام شد، گفتند امام فراموش شد؛ اشتباه ميكردند. انقلاب يك حقيقت خدائى است، متكى به ايمانهاست، متكى به احساسات عاشقانه است، متكى به بصيرت است. مگر تمام ميشود؟ لذا من بارها گفته ام، الان هم ميگويم: نسل جوان امروز ما كه نسل سوم انقلاب است، از جوانان نسل اول اگر ايمانشان قوى تر نباشد، پرشورتر نباشد، بصيرتشان روشن تر نباشد، يقيناً عقب تر نيستند.

آن روز بسيارى از افراد وارد ميدانها ميشدند، نميتوانستند بمانند. جوانِ امروز با اين همه وسوسه ها، با اين همه ابزارهاى انتشار ماديگرى و شهوت و خودپرستى، وقتى كه به پاى انجام وظيفه ميرسد، اينجور جانفشانى ميكند؛ اينجور وارد ميدان ميشود. اين خيلى باارزش است؛ خيلى باارزش است.

بسيج سازندگى و اين اردوهاى هجرت را قدر بدانيد. شما كه خودتان محورهاى اصلى اين حركت عظيم هستيد، اين را قدر بدانيد؛ از خداى متعال شاكر باشيد. مسئولين، ديگران، مديران و كسانى كه دست اندركار امور هستند، آنها هم اين حركت عظيم را قدر بدانند. سال تحصيلى، درس را خوب بخوانيد، با تحقيق بخوانيد، قصدِ رسيدن به قله هاى علمى را پيدا كنيد. در دوره ى فراغت هم ساعات را، روز و شب را، با اين حركت زيبا و باشكوهِ خدمت به مردم غنى كنيد.

اين كارِ اردوهاى هجرت و حركت عظيم بسيج سازندگى يكى از بركاتش خدمت رسانى است كه ميليونها نفر از اين خدمت شما به صورت مستقيم بهره مند ميشوند. از لحاظ مادى، از لحاظ امور روزمره ى زندگى، از لحاظ معنوى و هدايت، بهره مند ميشوند. شما اگر درس قرآن

هم آنجا ندهيد، خودِ حضور يك جوان مؤمن و متدين و متشرع در يك مجموعه ى روستائى، در بين جوانان، در بين مردم، مظهر مجسم آيه ى قرآن است؛ آنها را به دين، به انقلاب، به معنويت، سوق ميدهد. «كونوا دعاة النّاس بغير السنتكم»؛(3) شما با عمل خودتان مردم را به ايمان، به اسلام، به دين دعوت ميكنيد. اين خدمت رسانى است؛ خدمت رسانى مادى و خدمت رسانى معنوى. از اين مهمتر، خدمتى است كه شما به خودتان ميكنيد؛ استعدادهاى درونى خودتان را فعال ميكنيد؛ به بالقوه هائى كه در وجود شما هست، فعليت ميبخشيد؛ تجربه پيدا ميكنيد؛ با زندگى مردم آشنا ميشويد؛ اين حصارهاى طبقاتى شكسته ميشود؛ واقعيتهاى زندگى را لمس ميكنيد؛ در خودتان شعف و بهجت خدمت رسانى را احساس ميكنيد و اين احساس را در وجود خودتان زنده ميكنيد. كسى كه لذت خدمت و كار را بچشد، از كار خسته نميشود. همان طور كه در گزارشها برادران عزيز گفتند، من هم قبلاً در گزارشها خوانده ام؛ جوانى كه اين لذت را در وجود خودش كشف كرد، از خدمت خسته نميشود؛ اين هم فايده ى دوم كه فايده ى بسيار بزرگى است.

فايده ى سوم اين است كه شما سفيران كار و تلاش خواهيد شد. وقتى شما در يك محيطى حاضر ميشويد؛ در كوير، در كوهستان، در نقاط دور از دسترس، در ميان مردم محروم مشغول كار ميشويد، جوانى كه در آنجاست، از شما الهام ميگيرد و شما ميشويد سفير تلاش و كار و خدمت و جهاد و مجاهدت. «من احياها فكانّما احيا النّاس جميعا»؛(4) شما دلها را زنده ميكنيد؛ فايده ى بزرگى است. فوائد فراوانى در اين كار هست. اين جريان عظيم را حفظ كنيد.

عزيزان

من! كشور شما و ملت شما در يك پيچ خطرناك تاريخى در حال حركت است. سى سال است ما داريم اين پيچ را طى ميكنيم. به نقاط خطرناك، خطرخيز رسيديم، از آن عبور كرديم؛ لكن تمام نشده. اين نقطه ى حساس تاريخى فقط مربوط به تاريخ ايران نيست، مربوط به تاريخ امت اسلامى است. امت اسلامى كه قرنهاست دچار ركود است، مورد تحقير است، دچار عقب ماندگى از كاروان تمدن است، دچار برخى يا بسيارى حكام و زمامداران فاسد و ديكتاتور است، امروز نوبت اين فرا رسيده است كه امت اسلامى خود را از زير بار اين همه مشكلات، اين همه آلودگى ها، اين همه گرفتارى ها خلاص كند. ملت ايران قدم بزرگ اول را برداشته است. دنيا، دنياى تعارض است، دنياى جنگ است، دنياى كشتى گيرى هاى مادى ميان قدرتهاست؛ قدرتهائى كه نميخواهند ملتهاى مستقل سر بلند كنند و احساس شخصيت و حضور بكنند، ساكت نميمانند، بيكار نميمانند؛ بخصوص كه ميدانند امت اسلامى از يك استعداد درونىِ برخاسته ى از احكام اسلامى برخوردار است؛ لذا صف كشى ميكنند، كه ديديد صف كشى كردند. از اولِ انقلاب اسلامى، صف بندى ميان جبهه ى مستبدان بين المللى، زياده خواهان بين المللى و ميان ملت بزرگ و شجاع ايران شروع شد. وانمود ميكنند هدف، ايران است؛ اما هدف، اسلام است؛ هدف، امت اسلامى است. ميدانند كه موتور اين حركت عظيم، معنويت است، قرآن است، اسلام است؛ لذا با اسلام و قرآن معارضند. البته خطشكن ملت ايران است و ضربات را به خطشكن متوجه ميكنند. اما اين نيروى عظيم خطشكن، با گذشت بيش از سه دهه، نه فقط پاهاش سست نشد، نه فقط عزمش متزلزل نشد، نه فقط عقب نشينى نكرد، بلكه شتاب

خود را بيشتر هم كرد.

بارها من گفته ام و اين گفته شعار نيست، واقعيت است: امروز ما هم همتمان، هم بصيرتمان، هم توانائى هاى گوناگونمان از سى سال قبل بمراتب بيشتر است. هدايت انقلاب، روح انقلاب، جهتگيرى انقلاب در ما كهنه نشده؛ چيزى كه آنها اميدش را داشتند. شاهد و دليل: همين جوانها. بهترين شاهدها همين شما جوانان عزيز هستيد؛ اين نسل پويا و بالنده ى بابصيرت و باهمت و آگاه كه در صحنه هاى گوناگون حاضر است.

اگر صحبتِ كارهاى فناورى پيچيده است، همين جوانها هستند؛ انرژى هسته اى را هم جوانهاى ما دارند سر پا ميكنند؛ در سلولهاى بنيادى هم جوانهاى ما دارند فعاليت ميكنند؛ و در فناورى زيستى، فناورى نانو، و انواع و اقسام فناورى ها، هر جا ميرويم جوانهايند؛ جوانهائى كه نه دوران جنگ را ديدند، نه امام را ملاقات كردند، نه از اول انقلاب خاطره اى دارند. پس اين حركت، حركت پوينده و بالنده است. به ميدان عمل و خدمت و تلاش كه ميرسيم، همين حركت عظيم بسيج سازندگى را مى بينيم؛ به ميدان سياست و اعلام حضور كه ميرسيم، حركت 9 دى را مى بينيم، حركت 22ى بهمن را مى بينيم، حضور عظيم در انتخابات را مى بينيم؛ اينها معناش چيست؟ معناش اين است كه امروز جوانان ما - كه اكثريت قاطع ملت ما هستند - و عموم ملت ما در همان جهت حركت انقلاب اسلامى و با همان ضرب دست انقلاب، رو به فزايندگى هستند، دارند پيش ميروند. پس ما پيش رفتيم.

دشمن، درست نقطه ى مقابل است. آن روز قوى تر بود، امروز ضعيفتر است؛ آن روز اميدش بيشتر بود و ميگفتند ما سه روزه، بعد ميگفتند در ظرف يك هفته، بعد

ميگفتند در ظرف دو ماه، انقلاب را، نظام را، از بين ميبريم؛ امروز چنين حرفهاى گزافى كسى از اينها نميشنود؛ نااميد شدند، عقب نشينى كردند. پس اين حركت، حركتِ رو به جلوست. ما در اين پيچ عظيم تاريخى داريم با احتياط، با تدبير، با حواس جمع و با نيروى زياد جلو ميرويم. و اين به بركت چند عامل اصلى است؛ يكى از اين عوامل، شما جوانها هستيد. شما داريد كشور را جلو ميبريد. يكى از موتورهاى قوىِ پيشبرنده، حضور جوانهاست. همه بايد حضور جوانها را قدر بدانند. و ان شاءاللَّه روزبه روز گسترش اين روحيه در بين جوانهاى ما بيشتر شود؛ چه در دختران، چه در پسران؛ چه در محيط دانشگاه، چه در محيط دبيرستانها؛ چه در محيطهاى گوناگون اجتماعى ديگر. و اين خواهد شد. حرفهاى يأس آلود، حرفهاى ناشى از افسردگى - كه غالباً علتش هم نوميدى و افسردگىِ گوينده ى همين حرفهاست - راه به جائى نخواهد برد.

اين روزها، روزهاى سالگرد آغاز جنگ تحميلى است. هشت سال همه ى قدرتهاى نظامىِ دنيا دست به دست هم دادند عليه ايران. درست است كه آمريكا و شوروى سابق، عملاً توى ميدان جنگ، سرباز نفرستادند - آنها سرباز نميفرستند، احتياج به سرباز فرستادن نبود. بيچاره ملت عراق، اسير دست اينها بودند - اما تجهيزات ميفرستادند، نقشه ى جنگى ميدادند، تصوير فضائى از وضعيت عرصه براى صدام تهيه ميكردند، پول براش ميفرستادند، اعتبار سياسى براش درست ميكردند؛ هرچه از دستشان برمى آمد عليه انقلاب، عليه امام، عليه نظام، دروغ و شايعه و تبليغات ميساختند و پخش ميكردند. همه ى اين كارها را كردند. نتيجه چه شد؟ امروز صدام كجاست؟ صدامى كه آنها براى مقابله ى با ملت

عزيز ايران و با انقلاب اسلامى و با امام بزرگوار پيش كرده بودند، اول بشدت ذليل شد، بعد هم با نكبت مرد و از دنيا رفت؛ اما امام زنده است، انقلاب زنده است، فرزندان امام زنده اند، ملت امام زنده است. اين يك تجربه است.

همه ى كسانى كه سينه سپر ميكنند و پيشكرده هاى جبهه ى جهانىِ استكبارند كه در مقابل ايران اسلامى قرار ميگيرند، به همين سرنوشت دچار خواهند شد. اين، تجربه است و در آينده هم همين جور خواهد بود. امام زنده خواهد ماند، انقلاب زنده خواهد ماند، شما زنده خواهيد ماند؛ دشمنان شما منكوب و نكبت زده از سر راه خواهند رفت. اين حركت بايد به قله هاى عالى اهداف انقلاب برسد و به فضل پروردگار و به حول و قوه ى الهى خواهد رسيد.

خودتان را قدر بدانيد؛ اين راه را قدر بدانيد؛ ارتباطتان، ارتباط دلهاى پاك و بى آلايشتان را با خدا روزبه روز قوى تر كنيد؛ از خداى متعال مدد بخواهيد. اين احساس مسئوليتى كه در شما هست، اين احساس مسئوليت را روزبه روز بيشتر كنيد و مثل نقطه ى مشتعلى كه اطراف خود را مشتعل و نورانى ميكند، در محيط خود اثر بگذاريد. هر جا هستيد: در محيط خانواده، در محيط كار، در محيط درس، در محيط جامعه، روى اطرافيان تأثير بگذاريد. روزبه روز لطف خداى متعال گسترش بيشترى پيدا خواهد كرد و خداى متعال دست لطفش را از سر شما ملت عزيز، ان شاءاللَّه تعالى بر نخواهد داشت. اميدواريم همه تان مشمول دعاى حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) باشيد. خدا ان شاءاللَّه همه ى شما عزيزان را محفوظ بدارد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) ابراهيم: 24

2) حشر: 19

3) بحارالانوار، ج 67، ص 309

4) مائده:

32

بيانات در ديدار نخبگان جوان

بيانات در ديدار نخبگان جوان بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلى متشكريم از برادران و خواهران عزيز؛ چه فراهم آورندگان اين اجلاس بسيار خوب، چه برادران و خواهرانى كه بحث كردند و نظر دادند. جلسه، بسيار جلسه ى خوبى بود. من امروز حقيقتاً از ديدار شماها و از سخنان و بيانات شماها، هم خيلى خوشوقت شدم، هم استفاده كردم.

البته اين دو سه مطلبى كه دوستان در خلال جمع بيان كردند، نه اينكه اينها مسائل كوچكى باشد، كم اهميت باشد؛ نه، بالاخره هر مطلبى، هر مسئله اى، هر مشكلى در كار هر شخصى و فردى فى نفسه اهميت دارد - در اين ترديدى نيست - من هم هيچ گله اى ندارم از اينكه چرا دوستان بلند ميشوند و اين مطالب را ميگويند؛ نه، مطلقا اينجور نيست؛ اگر همه ى شما هم يكى يكى بلند ميشديد و مطلبى ميگفتيد، من مستمعم، من گوش ميكنم و خرسند هم ميشوم از اينكه بشنوم؛ منتها اولويتها را بايد رعايت كرد. اين جلسه، جلسه ى مسائل كلان است؛ جلسه ى مسائل جمع است. اگر ما بتوانيم به بركت اين جلسه و اينگونه جلسات، يك فضائى را، يك فكرى را، يك انگيزه ى عامى را در محيط عمومى كشور به وجود بياوريم، اين مشكلات بتدريج حل خواهد شد؛ و اميدواريم كه همين جور هم بشود.

در برنامه ريزى توسعه ى كشور، آن چيزى كه خيلى مهم است، اين است كه ما ببينيم عمده ى تمركز سرمايه گذارى هاى مادى و معنوى ما بايد كجا باشد؛ چون بديهى است سرمايه ى مادى و سرمايه ى معنوى - يعنى همت و نيروى انسانى و انگيزه - نامحدود نيست. اگر ميخواهيم كشور را به توسعه برسانيم - توسعه به معناى مطلوب و منظور خودمان،

نه لزوماً توسعه به معناى رائج غربى - ببينيم كجاها بايد بيشتر براى سرمايه گذارى متمركز شويم.

اعتقاد راسخ من اين است كه اگر چنانچه بر روى مسئله ى علم و فناورى و نخبه پرورى سرمايه گذارى كنيم، حتماً در يكى از بااولويت ترين كارها سرمايه گذارى كرده ايم. پيشرفت علمى و به دنبال آن، پيشرفت فناورى، به كشور و ملت اين فرصت و اين امكان را خواهد داد كه اقتدار مادى و معنوى پيدا كند. بنابراين با يك نگاه راهبردى، علم يك چنين اهميتى دارد. تكيه ى ما بر اين اساس است. حالا اين علم با چه هدفى است، اگر ان شاءاللَّه وقت بود و من هم يادم ماند، در آخر شايد يك جمله اى عرض خواهم كرد كه جهتگيرى حركت علمى ما چه بايد باشد.

بنابراين يكى از بااولويت ترين كارها عبارت است از مسئله ى علم و فناورى؛ اين در كشور لازم است. ما در اين زمينه ها يك عقب افتادگى مزمنِ تاريخىِ فاحشى داريم، كه گناهش به گردن آن كسانى است كه با سياست خودشان، با رفتار خودشان، با طمع ورزى هاى خودشان، با سهل انگارى هاى خودشان، اين بيمارى مزمن را بر يك چنين ملت بزرگى تحميل كردند. و ما حالا ميخواهيم خودمان را از زير اين بار، از زير اين بختك سنگين خلاص كنيم. بنابراين من، شما، مسئولين ذى ربط، مسئولين بخشهاى مختلف كشور و هر انسان باشرف در اين كشور كه امكانى دارد، بايد در اين زمينه تلاش كند؛ هر كس به قدر خودش. همه مسئولند؛ از يك دانشجوئى كه امسال وارد دانشگاه شده، تا دانشجوهاى برتر و بالاتر، تا اساتيد، تا مسئولين نظام آموزشى و علمى كشور، تا بخشهاى مختلف، در سلسله مراتب ادارى و علمى كشور.

همه بايد تلاش كنيم، همه بايد كار كنيم، همه بايد بدويم تا بتوانيم اين عقب افتادگىِ تاريخىِ تحميل شده ى بر خودمان را جبران كنيم؛ اين يك مسئله ى جدى است.

خوب، من به شما عرض ميكنم؛ در اين مسير، شتاب و موفقيت، در طول چندين سال گذشته محسوس است. شما اين را بدانيد - شايد هم ميدانيد؛ البته من آمارهاى بيشترى دارم، اطلاعات وسيع تر و جزئى ترى دارم - كه در هفت هشت ده سال اخير، كشور يك حركت عظيمى در اين زمينه انجام داده و كارهاى بزرگى انجام گرفته. البته بعضى گوشه كنار، توى دانشگاه و بيرون دانشگاه، يأس آفرينى و منفى بافى ميكنند؛ اما بيخود ميگويند، دروغ ميگويند. بعضى از اينها غافلند، بعضى هم بدتر از غافل. حركت، انصافاً حركت موفقى بوده است. در اين سالها كارهاى بزرگى انجام گرفته. ملت، جوانان، مجموعه ى علمى، دانشگاه ها، مديران علمى نشان دادند كه استعداد خوبى وجود دارد براى اين حركتى كه مورد نظر ماست. بنابراين ما پيشرفت كرده ايم.

اين پيشرفت اقتضاء ميكند كه ما اميدوارانه تر پيش برويم. نظر تعداد قابل توجهى از كارشناسان ايرانى و غير ايرانى اين است كه كشور ما قبل از موعد معين، يعنى 1404 - كه پايان دوره ى برنامه ى چشم انداز بيست ساله است - به آن چيزى كه در چشم انداز وعده داده شده، خواهد رسيد؛ يعنى رتبه ى اول علمى در ميان كشورهاى اسلامى. برآوردها اين است؛ اين به خاطر شتابى است كه وجود دارد. پس اميدوار باشيم، لحظه ها را از دست ندهيم، به نيروى خودمان اتكاء كنيم و حركت را با جديت، با صميميت و با شرائط لازم ادامه دهيم. اين يك نكته.

نكته ى دوم اين است كه

از اين كارهاى علمى اى كه دارد ميشود، هم من و هم هر فردى از افراد كشور كه مطلع باشد، افتخار ميكند. به پيشرفت علمى در مسئله ى هسته اى، همه افتخار ميكنيم؛ به پيشرفتهاى بسيار حائز اهميت در زمينه ى سلولهاى بنيادى - كه گفته شد - و كارهاى عظيمى كه در اين زمينه انجام گرفته، همه افتخار ميكنيم؛ در بخش نانو، در بخش فناورى زيستى و غيرذلك پيشرفتهاى خوبى صورت گرفته و همه افتخار ميكنيم؛ اينها چيزهاى كوچكى نيست، چيزهاى بزرگى است؛ ليكن اينها چيزهائى نيست كه بتواند به ما بگويد كشور از لحاظ علمى، يك پيشرفت مطلوب و كاملى كرده است. با اينكه در بعضى از اين رشته ها تازه وارد شده ايم، در عين حال جزو ده كشور اول دنيا هستيم كه اين فناورى ها يا اين دانش را داريم؛ ليكن اين كافى نيست.

چى لازم است؟ آنچه در كشور لازم است و ميتواند موقع و جايگاه علمى كشور را به طور شايسته و افتخارانگيز به ما نشان دهد كه بالا رفته، وجود يك چرخه ى علمىِ كامل است. در همه ى بخشها يك چرخه ى به هم پيوسته ى مهمى از انواع دانشهائى كه مورد نياز كشور است، بايد وجود داشته باشد تا اينها هم افزائى كنند و به كمكِ هم بيايند. يك مجموعه ى كامل علمى در كشور بايستى به وجود بيايد؛ اين هنوز نشده. اين جزيره ها بايستى به طور كامل به هم متصل شوند، يك مجموعه ى واحد تشكيل شود؛ به هم كمك كنند، همديگر را پيش ببرند، هم افزائى كنند، راه را براى جستجو و يافتن منطقه هاى تازه ى علمى در اين آفرينش وسيع الهى باز كنند؛ سؤال مطرح كنند، به آن سؤالها پاسخ داده

شود؛ اينها همه اش لازم است.

ما سرمايه گذارى هاى مقطعى زيادى داشتيم، پيشرفتهاى مقطعى هم زياد داشتيم كه قائم به اشخاص بوده، قائم به گروه هاى خاص بوده؛ اين بايستى در همه ى بخشها، در همه ى رشته ها توسعه پيدا كند؛ يك جريان عامِ تمامى ناپذير در زمينه ى علم و در همه ى رشته هاى علوم به وجود بيايد؛ از علوم انسانى تا علوم تجربى و انواع علوم بايستى ما اين پديده را ببينيم و مشاهده كنيم. اين كار، تلاش لازم دارد؛ اين همانى است كه من در يك جلسه اى با جمعى از فرزانگان و دانشگاهيان - كه به نظرم ماه رمضان بود - گفتم جهاد علمى لازم است، مجاهدت لازم دارد.

خوب، اگر بخواهيم اين مجاهدت به طور كامل انجام بگيرد، بايد يك توجه ويژه اى به دانشگاه ها بشود؛ چون دانشگاه، محيط زيست و محيط پرورش استعدادها و نخبه هاست. اينجا، هم بنياد ملى نخبگان وظائفى دارد، هم مديران و رؤساى دانشگاه ها و وزارتهاى دانشگاهى مسئوليت دارند. نگاه بنياد ملى نخبگان بر روى نخبگان نبايد اين بنياد را از نگاه به دانشگاه ها غافل كند؛ يعنى بايد يك نگاه ستادى به دانشگاه ها داشته باشد و ارتباط بين مجموعه ى بنياد ملى نخبگان و دانشگاه ها بايد مستحكم شود. از آن طرف هم در دانشگاه ها نگاه نخبه شناس و نخبه پرور حتماً بايستى در مجموعه ى كارهاى دانشجوئى وجود داشته باشد؛ كه البته در بخشهاى تحصيلات تكميلى، اين معنا بيشتر خواهد بود. اين هم يك نكته.

خوب، حمايت از نخبگان چگونه است؟ اين را من در همين بياناتى كه دوستان هم كردند، مشاهده ميكنم. به نظر من مهمترين حمايت براى نخبگان اين است كه زمينه ى كار و مقدمات كار براى آنها

فراهم شود. ذهن نخبه و مغز نخبه به دنبال كار، ژرف نگرى، توليد، خلق، گشودن بابهاى جديد و رفتن راه هاى نو است. امكانات سخت افزارى بايد براى اينها فراهم شود. در مواردى، هم امكانات سخت افزارى، هم امكانات نرم افزارى بايد فراهم شود تا نخبه بتواند كار و تلاش كند. البته اين تلاش بايد در جهت نيازهاى كشور باشد. آنطور كه به من گزارش كردند، نقشه ى جامع علمى، بخش مهمى از اين نيازها را كاملاً رعايت كرده و در اين نقشه ى جامع ديده شده. البته من هنوز گزارش نهائى اى از نقشه ى جامع ندارم؛ دوستان با جديت دنبال كار هستند. نظرات گوناگونى هم هست. من همين جا تشكر كنم از بعضى از جوانهاى عزيز كه توى ديدار ماه رمضان به ما گفتند كه ما نقشه ى جامع علمى را خودمان مستقل از مجموعه ى مسئول فراهم كرديم. من گفتم بياوريد؛ آوردند. گفتم يك خلاصه اى تهيه بشود كه من بتوانم آن خلاصه را ببينم. آن خلاصه را هم تهيه كردند و آوردند. البته ما مجموعه را براى دبيرخانه ى شوراى عالى انقلاب فرهنگى فرستاديم كه آنجا رسيدگى كنند، اما آن خلاصه را خود من هم بايد ببينم؛ كه هنوز فرصت و توفيق پيدا نكرده ام نگاه كنم. اين اهتمام را، اين بلندپروازى را در جوانها من مى پسندم. چند تا جوان دور هم مى نشينند، ميگويند آقا ما نقشه ى جامع علمى كشور را با نگاه خودمان ميخواهيم فراهم كنيم. البته قول نميدهيم كه حتماً آن نقشه ى جامع پاسخگوى نياز ما به يك نقشه ى جامع باشد - ممكن است اطلاعاتشان محدود باشد - اما اين گستاخى، اين بلندپروازى، اين همت، اين اعتماد به نفس براى ما خيلى مطلوب

و جذاب است.

بنابراين، اين چرخه ى علمىِ كامل لازم است. علاوه ى بر اين، چرخه ى ديگرى لازم است؛ از پديد آمدن يك فكر در ذهن يك نخبه يا يك نابغه، تا تحويل آن به مركز علمى و فعاليت علمى روى آن و تبديل اين فكر به يك علم يا به شاخه اى از يك علم، تا عبور از اين مرحله و رفتن به ميدان فناورى و به عرصه آمدن فناوران و نخبگان فناورى و صنعتى بر روى اين يافته ى علمى، تا بعد به مسئله ى تجارى كردن - كه به آن خواهم پرداخت - برسد؛ اين هم باز يك چرخه ى ديگر است. پس علاوه بر اينكه يك چرخه ى علمى بايد به وجود بيايد كه علوم، همديگر را تكميل كنند، به هم كمك كنند، يك منظومه به وجود بيايد، چرخه و سلسله ى زنجيره وار ديگرى از توليد انديشه ى علمى و ايده ى علمى، تا تشكيل يك مجموعه ى ذهنىِ علمى، تا آمدن به ميدان فناورى و صنعت، تا آمدن به بازار و تبديل به محصول هم بايد حتماً به وجود بيايد. البته اينها، هم همت شما را ميطلبد، هم مديريت دستگاه هاى مسئول را. همه بايد تشريك مساعى كنند كه اين اتفاق در كشور بيفتد.

مسئله ى تجارى سازى خيلى مهم است. يافته هاى علمى و صنعتى بايستى بتوانند در كشور توليد ثروت كنند. برادران مسئول در دفتر ما يك محاسبه اى كردند؛ نظر آنها اين است كه تا سال 1404 ما بايد بتوانيم حداقل بيست درصد از درآمد كشور را از راه صنايع دانش بنيان و فعاليتهاى تجارى دانش بنيان تأمين كنيم؛ يعنى از محل فروش محصولات علمى. اين چيزى است كه بايد خيلى از دسترس دور نباشد.

دانش، منشأ توليد ثروت است؛ البته به شكل صحيح، به شكل نجيبانه، نه آنچنان كه دنياى غرب از دانش براى تحصيل ثروت استفاده كرد؛ كه من بعد ان شاءاللَّه اشاره ى مختصرى خواهم كرد. البته تجارى كردن اگر در ذهنيت دستگاه هاى مسئول باشد، بايستى از آغاز - يعنى از وقتى كه ما پروژه ى علمى و پروژه ى صنعتى را تعريف ميكنيم - به فكر تجارى كردنش باشيم؛ نگذاريم بعد از آنكه كار تمام شد، به فكر بيفتيم كه بازاريابى كنيم. از اول بايد اين مسئله در محاسبات بيايد؛ كه البته اين مربوط به دستگاه هاى مسئول كشور است كه دنبال كنند.

پيشنهاد كردند - من اينجا يادداشت كردم - كه امكان تأسيس نوع تازه اى از شركتها كه عبارت است از شركتهاى علمى و فناورى، در كشور فراهم شود. خيلى ها هستند كه مايلند دسته جمعى كار علمى كنند، تحقيقات علمى كنند. اين كمكى كه دولت و مسئولان به پيشرفتهاى علمى و فناورى ميكنند، منحصر نماند به كمك به افراد؛ اين شركتها مورد حمايت قرار بگيرند. البته اينها با شركتهاى تجارى كه ماليات و تسهيلات متعارف بانكى به آنها تعلق ميگيرد، اشتباه نشوند؛ بلكه به طور ويژه به اين شركتها كمك شود. فكر ميكنم اين كار، كار لازم و مهمى است. دولت بايد در اين زمينه يك مديريت هوشمندانه اى به كار ببرد.

يك مسئله ى ديگر كه خيلى مهم است، تشكيل پژوهشگاه هاست. در هر دانشگاهى، علاوه بر پژوهشگاه هاى مستقلى كه وجود دارد، لااقل بايد يك پژوهشگاه جدى به وجود بيايد. خود دانشگاه ها به امر پژوهش، به صورت يك مجموعه در درون دانشگاه اهميت بدهند. نخبه هاى ما بروند به سمت پژوهشگاه ها. البته نه اينكه

رابطه شان با دانش و تعليم و تعلم قطع شود، بلكه همچنان كه ميل خود نخبگان هم همين است كه سراغ پژوهش بروند، جذب اين پژوهشگاه ها شوند و در آنجا كار پژوهشى انجام دهند. امكانات - همان طورى كه قبلاً عرض كرديم - در اختيارشان قرار بگيرد تا بتوانند پژوهش كنند؛ اين همان چيزى است كه يك نخبه را راضى ميكند، قانع ميكند؛ هم استعداد او را به جريان مى اندازد و به فعليت ميرساند و احساس ميكند ميتواند كار كند، هم وسوسه هائى كه در مورد عدم امكان كار در كشور ميشود - كه روزبه روز هم اين وسوسه ها توسعه پيدا ميكند - خنثى و بى اثر خواهد شد.

در اين پژوهشگاه ها اين امكان وجود دارد كه از تجربه ى علمى و از پختگى اساتيد دانشگاه ها كه بعد از پايان دوره ى خدمتشان بازنشسته شده اند، استفاده شود و اينها حضور پيدا كنند. در اين صورت، يك حلقه ى وصلى خواهد شد بين نسل جديد پژوهنده و پژوهشگر - كه همين جوانهايند - و مجربينى كه دورانى را در دانشگاه ها گذرانده اند.

به مجموعه ى نخبگان خيلى كمك شده. البته گوشه كنار گله گزارى هائى هست، من هم ميشنوم. غير از اين چيزهائى كه حالا در اين جلسه به من گفته ميشود، نامه مينويسند، گزارش ميدهند، گله ميكنند. بنابراين گله گزارى هائى هست، اين گله ها حق هم هست، بايد هم برطرف شود، شكى نيست؛ اما شما نگاه كنيد ببينيد در پنج شش سال اخير، ما كجا بوديم، به كجا رسيديم. در مورد كمك به نخبگان و توجه به نخبگان، ما در پنج شش سال قبل از اين، در نقطه ى صفر بوديم؛ چيزى به اين نام، كارى در اين جهت،

حركتى به اين صورت وجود نداشت. امروز خيلى كارهاى خوبى شده. اين توجه به نخبگان، اين جمع كردن نخبگان، اين شنيدن سخن نخبگان، اين استفاده ى از ذهن و فكر آنها و برقهائى كه در ذهن نخبه ها ميزند، اينها چيزهاى جديدى است. ما بايستى قدر بدانيم و متشكر باشيم. همه اش نبايد نقاط منفى را ديد.

يكى از طبايع انسان، فزون طلبى است. اين خصوصيت، بد هم نيست. فزون طلبى مثل بقيه ى خصوصيات و غرائز انسانى، اگر در جاى خود قرار بگيرد، در جهت خود حركت كند، عامل پرواز انسان خواهد شد. در زمينه ى معنويات، هرچه انسان بتواند، بايد فزون طلب باشد. كار علمى و كار فكرى و كار پژوهشى هم يك بخشى از معنويات است. بنابراين، اين فزونى طلبى در انسان هست. هرچه هم انسان داشته باشد، باز يك گوشه ى ناقصى، كمبودى جلوى چشم انسان قرار ميگيرد؛ اين هيچ وقت تمام نميشود. بايد ديد چه كار شده است. كارهاى زيادى شده.

من ميخواهم عرض بكنم؛ با اين كمكهاى فراوانى كه ميشود، با وجود اين كارهاى خوبى كه صورت ميگيرد و واقعاً باارزش است و بايد از مسئولين تشكر كرد، نبايد گذاشت با بوروكراسى هاى ادارى و پيچ وخم هاى گوناگون، شيرينى اين كار در كام نخبگان تلخ شود؛ اين را من جداً به مسئولين ذى ربط در اين بخش توصيه ميكنم. سعى كنند فراتر از اين ديوان سالارى هاى متعارف و اين پيچ وخم هاى گوناگون، راه هاى ميانبر پيدا كنند، كارها را راحت تر پيش ببرند و آسانتر حركت كنند.

البته از اين طرف نبايد بى انصافى كرد، نبايد ناسپاسى كرد؛ حقيقتاً كار شده، حقيقتاً خدمت شده؛ نيت خدمتِ بيش از اين هم هست. فرمود: «نيّة المؤمن خير من عمله»؛(1)

يعنى هميشه نيت مؤمن بيش از آن مقدارى است كه گنجايش عمل اوست. قصد و نيت، خيلى زياد است؛ خوب، انسان در عمل نميتواند همه ى آنها را انجام دهد. هرچه كه شما از كارِ خوب انجام داديد، نيتتان بايد چند برابر باشد. مؤمن اينجورى است كه نيتش هميشه خير است، از عمل او بهتر است. دستگاه هاى مسئول در اين باب هم همين جورند؛ نيتشان واقعاً خيلى بيشتر است؛ منتها خوب، در عمل طبعاً مشكلاتى پيش مى آورد.

يك چيز ديگر هم كه فراموش نشود، اين است كه ما يك نظام رصد لازم داريم. بايد دائماً رصد كنيم ببينيم خروجى اين تلاشى كه در زمينه ى نخبگان انجام ميگيرد، چقدر است؛ چقدر متناسب است اين خروجى با سرمايه گذارى اى كه شده. اينجور نباشد كه ما سرمايه گذارى را بكنيم، بعد خروجى نباشد. اگر خروجى كم بود يا متناسب نبود، كاشف از اين است كه در روشها اشكال وجود دارد، روشها غلط است. بنابراين، اين كار رصد دائمى لازم دارد.

در اين بخش، فقط هم رصد كافى نيست؛ بايستى كشورهائى را هم كه همت ما و نيت ما اين است كه از آنها جلو بيفتيم، رصد كنيم. نبايد تصور كرد كه كشورهاى ديگر، كشورهاى همسايه، كشورهاى اسلامى ايستاده اند و به ما ميگويند بفرمائيد جلو، تا ما از آنها جلو بزنيم؛ نه، آنها هم دارند تلاش ميكنند. اين رصد هم لازم است. اگر قرار است ما جلو بيفتيم، بايستى اطراف را هم بدانيم؛ بقيه ى بازيگران اين صحنه بايد زير نظر باشند؛ بدانيم چه كار دارد انجام ميگيرد؛ آن وقت بسنجيم كه حركت ما، همت ما متناسب هست يا نه.

من چند نكته ى

ديگر يادداشت كردم كه از آنها ميگذرم. ببينيد، ما تأكيد ميكنيم روى علم. اين تأكيد، جدى است؛ تعارف نيست؛ از روى يك احساس كاذبِ تشريفاتىِ موسمى نيست؛ بلكه از يك تشخيص عميق و محاسبه شده برميخيزد. زورگوئى در دنيا زياد است. زورگويان متكى به قدرتشان هستند. آن قدرت و آن ثروت و آن امكانات، برخاسته ى از دانش آنهاست. بدون دانش نميشود مقابله كرد، نميشود مواجهه كرد. من يك وقتى اين حديث را خوانده ام: «العلم سلطان»؛(2) علم عبارت است از اقتدار. علم، خودش يك اقتدار است. هر كس اين اقتدار را داشت، ميتواند حركت كند؛ هر كسى، هر ملتى، هر جامعه اى كه نداشت، مجبور است از اقتدار ديگران پيروى كند. بنابراين، اين يك محاسبه ى دقيق است.

خوب، اين علم دو جور ميتواند هدف داشته باشد: يك جور هدفى كه دارندگان كنونى علم در دنيا آن هدف را داشتند و دنبال كردند و آن هدف، هدفى است ناپاك و نامقدس. به ادعاها نگاه نكنيد؛ واقعيت قضيه در پيشرفت علمى غرب، واقعيت بسيار تلخ و بسيار تأسف آورى است؛ واقعيتى است كه انسان به هيچ قيمتى حاضر نيست به سمت آن حركت كند. پيشرفت علم در دنياى غرب، چه از وقتى كه اساساً تحرك علمى غرب شروع شد - بايد گفت تحرك فكرى، كه مقدمه ى تحرك علمى بود - كه از قرن شانزدهم ميلادى در ايتاليا و در انگليس و در جاهاى ديگر شروع شد، چه آن وقتى كه انقلاب صنعتى در قرن هجدهم ابتدا در انگليس به وجود آمد؛ ايجاد كارخانجات بزرگ و ماشينهاى عظيم كه بتدريج در طول چند ده سال اين اتفاق افتاد، بعد توليد ثروت از

اين راه - حالا آنچه كه در خود آنجاها شد، چه حقوقى پايمال شد، چه فقرائى از بين رفتند، طبقه اى كه بر اثر اين ماشينهاى بزرگ به وجود آمد، چه ظلمهائى به مردم كردند، آنها بماند - بعد بتدريج گسترش اين علم و فناورى در ديگر كشورهاى اروپائى، به قيمت نابودى آزادى بسيارى از ملتها، تهديد هويت بسيارى از ملتها و وارد آمدن يك ظلم عظيم، همراه با سبعيت بر بسيارى از كشورها و ملتها تمام شد. آنها احساس كردند مواد اوليه لازم دارند، احساس كردند بازار فروش لازم دارند؛ اين هم در كشورهاى ديگر بود؛ لذا از اين دانش استفاده كردند و در مقابل شمشير و نيزه، توپخانه توليد كردند؛ بعد هم انگليسى ها و هلندى ها و پرتغالى ها و فرانسوى ها و بعضى ديگر از كشورهاى اروپائى راه افتادند رفتند به اطراف دنيا، آنقدر با ابزار علم و فناورى در دنيا فاجعه آفرينى كردند كه اگر اينها را جمع كنند، يك دائرةالمعارف عظيم خواهد شد با ده ها مجلد و گريه آور. ...(3) فقط آمريكا هم نيست؛ آمريكا بعد ملحق شده.

شما ملاحظه كنيد اينها در هند چه كردند، در چين چه كردند. در قرن نوزدهم، انگليسى ها در هند فجايعى آفريدند كه من يقين دارم - شما جوانها كمتر هم به تاريخ و به اين چيزها اهميت ميدهيد - يك هزارمِ آنچه را كه اتفاق افتاده، شما در تبليغات و در حرفها نشنيده ايد. «نهرو» در كتابِ خودش مينويسد اينها آمدند هند. به گفته ى او، در دورانى كه هنوز انقلاب صنعتى نشده بود و ماشينهاى بزرگ به وجود نيامده بود، شبه قاره ى هند از لحاظ صنعت، يكى از كشورهاى پيشرفته ى دنيا

بوده. اينها براى اينكه كار خودشان را پيش ببرند، صنعت هند را نابود كردند؛ طبقه ى متوسط هند را نابود كردند؛ پيدايش حركت به سمت دانش و صنعت را با انواع و اقسام تضييقها متوقف كردند؛ يك بيمارى مزمن در كالبد يك ملت به وجود آوردند و تزريق كردند؛ كه هنوز كه هنوز است، بعد از گذشت تقريباً صد و پنجاه سال از شروع اين كارها در هند، اين بيمارى در آنجا علاج نشده. شبيه اين كار را در چين كردند؛ فجايعى كه در چين آفريدند، فشارى كه به ملت چين وارد كردند. اينها مال قرن نوزدهم است. در آفريقا چه كردند. به كمك علم، در خود قاره ى آمريكا چه فجايعى را آفريدند. در آفريقا و در آمريكاى لاتين، چقدر انسانهاى آزاد برده شدند؛ چقدر خانواده ها تارومار و نابود شدند. علم را اينجورى پيدا كردند.

بنابراين جهت علم عبارت بود از حركت به سمت ثروت، بدون رعايت ذره اى اخلاق و ايمان و معنويت. اروپائى ها همان وقت هم ادعاى تمدن ميكردند، اما رفتارشان از وحشى ترين قبائل در حملات گوناگون قبيله اى وحشيانه تر بوده. اينهائى كه عرض ميكنم، شعار نيست؛ اينها هر كدامش سند، مدرك و تعبيرات دقيق دارد كه چه كار ميكردند؛ كه الان مجال توضيح نيست. اگر من گوشه اى از آنها را ميگفتم، ميفهميديد كه در آسياى شرقى، در آفريقا و در نقاط ديگر، به وسيله ى همين اروپائى ها و غربى ها و با ابزار علمِ آنها چه اتفاقى افتاده است. چون هدف، ثروت بود، بنابراين اخلاقى وجود نداشت، مذهبى وجود نداشت، خدائى وجود نداشت.

ما اين علم را نميخواهيم. اين علم، آن وقتى كه رشد پيدا ميكند و

به منتها درجه ميرسد، ميشود مثل اين چيزى كه امروز كشورهاى غربى دارند؛ ميشود بمب اتم، ميشود اين همه ظلم و ستم، ميشود نابودى دموكراسى در مدعى ترين كشور دنيا از لحاظ دموكراسى - يعنى آمريكا - ميشود اختلاف طبقاتى روزافزون و شكاف طبقاتى؛ ميليونها كارتن خواب، ميليونها زير خط فقر در يك كشور ثروتمند و پيشرفته. اين علم فايده اى ندارد. ما دنبال اين علم نيستيم. نه تعليمات انبياء، نه تعليمات اسلام، نه وجدان انسانى، ما را به اين طريق سوق نميدهد؛ هيچ شوقى در انسان نمى آفريند.

آن علمى كه ما ميخواهيم، همراه با تزكيه است. همين آياتى كه اول اين جلسه تلاوت كردند، به اين نكته اشاره دارد: «هو الّذى بعث فى الأمّيّين رسولا منهم يتلوا عليهم اياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة».(4) اول، تزكيه است. تربيت دين، تربيت قرآن، تربيت اسلام اين است. چرا اول تزكيه؟ براى اينكه اگر تزكيه نبود، علم منحرف ميشود. علم يك ابزار است، يك سلاح است؛ اين سلاح اگر در دست يك انسان بدطينت، بددل، خبيث و آدمكش قرار بگيرد، جز فاجعه چيز ديگرى نمى آفريند؛ اما همين سلاح ميتواند در دست انسان صالح، وسيله ى دفاع از انسانها، دفاع از حقوق مردم، دفاع از خانواده باشد. اين علم را بايستى آن وقتى در دست گرفت كه با تزكيه همراه باشد. اين توصيه ى من به شماست.

شما بحمداللَّه جوانهائى هستيد كه خداى متعال به شماها توفيق داده در محيط دينى و اسلامى پرورش پيدا كنيد؛ اين فرصت خيلى خوبى است؛ اين شبيه همان چيزى است كه امام حسين (عليه السّلام) در دعاى عرفه به خداى متعال عرض ميكند و ميگويد: من

تو را شكر ميكنم كه مرا در دولت اسلام - دولت پيغمبر - به وجود آوردى. البته فاصله ى ما با او خيلى زياد است، فاصله ى زمين تا آسمان است؛ اما در آن جهتيم. اين براى ما توفيقى است، براى شما جوانها توفيقى است.

علم را براى خدمت، براى معنويت، براى پيشرفت فضائل انسانى، براى دفاع حقيقى از حقوق انسان بايد فرا بگيريم. ثروت ملى و اقتدار ملى بايد براى اين باشد كه اين ملت بتواند برخلاف سنت رائج جهان، پرچم عدالت را در دست بگيرد. به كسى زور نگوئيم؛ به مظلوم كمك كنيم؛ با ظالم مقابل و مواجه شويم؛ جلوى ظالم را بگيريم.

شما فكرش را بكنيد؛ اگر توى اين دنيائى كه سكه ى رائج عبارت است از ظلم و زورگوئى و استكبار و استعمار و استثمار ملتها، و هر كسى كه قدم در جاده ى دانش و علم و پيشرفت ميگذارد، همين راه را دنبال ميكند - يك عده اى زور ميگويند، يك عده هم زور را ميپذيرند؛ سلطه گر و سلطه پذير، كه مجموعاً نظام سلطه را به وجود مى آورند - يك ملتى قد علم كند، عالم باشد، قدرت داشته باشد، حرف براى زدن داشته باشد و بتواند صداى خودش را به دنيا برساند، داراى فناورى پيشرفته و ابزارهاى گوناگون ارتباطى باشد، داراى قدرت تبليغات باشد، داراى انسانهاى با اعتماد به نفس بالا باشد و با اين نظام سلطه مواجهه و مقابله كند؛ آنجائى كه همه دست به دست هم ميدهند تا يك ملت را مظلوم كنند، زير پا له كنند، او به دفاع از آن ملت سينه سپر كند، ببينيد در دنيا چه اتفاق عجيبى رخ خواهد

داد؛ وضع دنيا دگرگون خواهد شد.

براى اين هدف كار كنيد، علم را براى اين فرا بگيريد، دنبال اين باشيد - اين لازم است - والّا اگر روشى كه علم آموزان و صاحبان علم در دنيا در اين دويست سال سيصد سال دنبال كردند، ما هم ته صف آنها بايستيم، راهى كه آنها رفتند، ما هم همان راه را برويم، اين كه هنرى نيست؛ اين كه هدفى نيست كه انسان از جان خودش براى آن مايه بگذارد. ما بايستى راه جديدى را باز كنيم. راه جديد اين است كه يك ملتى با دارا بودن ابزار علم و اقتدار علمى - كه همه چيز ديگر را به دنبال خودش مى آورد - انگيزه هاى الهى و ارزشهاى الهى و اخلاق الهى را در دنيا عَلم كند و پرچمش را برافرازد. اين، آن توقعى است كه ما از شما داريم.

پروردگارا! جوانان عزيز ما را در اين راه پرافتخار، روزبه روز و بيش از پيش هدايت و كمك بفرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

1) كافى، ج 2، ص 84

2) شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 319

3) يكى از حضار: «مرگ بر آمريكا»

4) جمعه: 2

بيانات در ديدار كارگزاران حج

بيانات در ديدار كارگزاران حج بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم از خداوند متعال متضرعانه مسئلت ميكنيم كه يكايك مسئولان و دست اندركاران اين حركت عظيم و اين فريضه ى افتخارانگيز را موفق بدارد بر اداى حقوق و تكاليفى كه اين واجب بزرگ بر دوش يكايك مسلمانان - بخصوص مديران - قرار داده است.

مهم اين است كه هر شخصى، هر مسئولى، هر فرد حج گزارى، خود را در مقابل اين حركت عظيمِ دسته جمعى دنياى اسلام و امت اسلامى مسئول بشناسد. اگر اين

حركت عظيمِ يكپارچه ى امت اسلامى، سالم، كامل و بى عيب تحقق پيدا كند، آثار و بركات آن در هر سالى، همه ى دنياى اسلام را - بلكه به يك معنا، همه ى بشريت را - منتفع و متنعم خواهد كرد؛ «ليشهدوا منافع لهم».(1)

آنچه كه مسئولان محترم در بعثه و در سازمان حج بيان كردند و گزارش دادند و تمهيداتى را كه انديشيده اند، بيان كردند، مطالب بسيار لازم و مفيدى بود - كه ما شنيديم - همه ى اين سرفصلها به نظر ما مهم است؛ ليكن نكته اينجاست كه مديران و مسئولان در سطوح مختلف بايد توجه كنند كه آنچه را كه تدبير كرده اند، آنچه را كه لازم دانسته اند، آنچه را كه خواسته اند انجام بگيرد، واقعاً در عمل انجام بگيرد و تحقق پيدا كند. طراحى و برنامه ريزى، نيمى از قضيه است؛ نيمِ مهمتر آن است كه توجه بشود اين كارهائى كه تصميم گرفته شده است كه بشود، در خارج تحقق پيدا كند؛ بعد خروجى آنچه كه انجام گرفته است، مورد ملاحظه قرار بگيرد؛ اگر در كيفيت طراحى و برنامه ريزى يا در كيفيت اجراء نقصى و عيبى وجود دارد، بدقت و با چشمهاى تيزبين مشاهده و ديده شود و براى برطرف كردن آنها همت گماشته شود. اينها لازم است.

چرا اينقدر تأكيد ميكنيم؟ چون حج مهم است. حج در قله ى اهتمام شارع مقدس است. امروز بخصوص وقتى شما مشاهده ميكنيد، مى بينيد كأنه حج از هميشه مهمتر است، لازمتر است و بيشتر مورد احتياج است. از هر دو نظر، حج مهم است؛ هم براى درون خود ما، درون امت اسلامى، و هم از لحاظ بين المللى. امت اسلامى را در طول قرنها،

در طول سالهاى متمادى زمينگير كردند، ذليل كردند، خفيف كردند، بى همت كردند، نااميد كردند و با ابزارهاى جديد خواستند معنويت را، روحانيت را، توجه و تضرع را در او تضعيف كنند. حج همه ى اين گرفتارى ها را ترميم ميكند، به آحاد امت اسلامى عزت ميدهد، احساس اقتدار ميدهد، اميد ميبخشد؛ حجِ درست اينجور است. اولين تأثير حج در درون امت اسلامى است، در دلهاى خود ماست. ما به حج احتياج داريم؛ براى اينكه روحيه هاى خودمان را تقويت كنيم، ترميم كنيم، احساس كنيم كه ما به خدا متوكليم، به خدا متكى هستيم، ما عظيم هستيم، يك امت بزرگ هستيم. از اين طرف تأثير داخلى مهم است، از آن طرف تأثير بين المللى مهم است؛ دشمن را تضعيف ميكند، روحيه ى دشمن را در هم ميشكند، عظمت اسلام را به رخ دشمن ميكشد، وحدت امت اسلامى را در مقابل دشمن آشكار ميسازد. ما به اين احتياج داريم.

امروز جبهه ى عظيمى در مقابل اسلام گسترده شده است؛ چرا نبينيم؟ چرا بعضى اين جبهه ى عظيم را نمى بينند؟ مثل جنگ احزاب است. فِرق مختلف ضد اسلامى، ضد معنويت، ضد حقيقت، در مقابل اسلام دست به دست هم دادند؛ موشكافى ميكنند تا نقطه ضعفها را پيدا كنند، از آن نقطه ضعفها استفاده كنند؛ نقاط نفوذ را پيدا كنند، از آن نقاط نفوذ به ما ضربه بزنند. حج ميتواند جلوى اينها را بگيرد.

يكى از كارها - همينى كه در بيانات اين آقايان محترم هم بود - مسئله ى اختلاف در ميان امت اسلامى است. با دقت دارند كار ميكنند. اختلافات را برجسته ميكنند. گرايشهاى انحرافى را، هم در طرف شيعه، هم در طرف سنى تقويت ميكنند. در

طرف شيعه، با نام تشيع، گرايش قرمطى گرى را - مثل قرامطه - تقويت ميكنند و افساد ميكنند. در طرف سنى، گرايش ناصبى گرى را، با نام تسنن، اما با باطنِ ناصبى گرى تقويت ميكنند و در مقابل هم قرار ميدهند. بايد بيدار بود، بايد هشيار بود، بايد ديد، بايد فهميد. اينها آن اساس مسائلى است كه امروز دنياى اسلام به آنها احتياج دارد.

دنياى اسلام احتياج دارد به تفاهم، به احساس همدردى، به همكارى. چرا اينقدر بين دولتهاى اسلامى اختلاف مى اندازند؟ چرا بر سر يك موضوع عام الابتلاء مثل مسئله ى فلسطين، دولتهاى اسلامى حاضر نيستند يك طريق واحد و يك نقطه ى واحدى را مورد اتفاق قرار بدهند و بر آن تصميم بگيرند؟ مسئله ى فلسطين مگر كم مسئله اى است؟ يك عده انسانهاى دور از هر دينى - اينها يهودى هم نيستند؛ يهوديان مؤمن و متدين به دين خودشان، از حزب سياسى صهيونيسم تبرّى ميجويند - عليه اديان توحيدى، عليه هر معنويتى قيام كردند، اقدام كردند؛ قطعه ى زمين اسلامى را، قبله ى اول مسلمانان را، مراكز مقدس معنوى اسلامى را غصب كردند؛ مردمِ صاحب اين خانه را از خانه ى خودشان بيرون كردند و هر روز هم آنها را زير فشار قرار دادند. الان بيش از شصت سال است كه دنياى اسلام با اين بليه مبتلاست. خوب، يك مدتى خود فلسطينى ها غفلت داشتند، ساكت بودند؛ امروز كه به پا خاستند، امروز كه استنصار ميكنند، امروز كه دنياى اسلام را به كمك ميطلبند؛ چرا دنياى اسلام در مقابل اينها ساكت است؟ مگر پيغمبر نفرمود: «من اصبح و لم يهتمّ بأمور المسلمين فليس بمسلم»؟ اين اهتمام به امور مسلمين نيست؟ در يك چنين مسئله ى

واضحى، اين همه دارد به مسلمانها ظلم ميشود - در فلسطين، به فلسطينى ها اعم از مسلمان و مسيحى دارد ظلم ميشود - اما دنياى اسلام يك موضع واحدى ندارد؛ چرا؟ اين اختلاف از كجا آمده است؟ اينهاست مسائل حج.

حج بايد مظهر اتحاد باشد، بايد مظهر تفاهم باشد، بايد مظهر گفتگو باشد، بايد مظهر همدلى و همكارى و نزديك شدن مسلمانان با يكديگر باشد؛ بايد حج را اينجورى پيش برد، بايد اينجورى حركت داد. حالا در حج كه مركز اتحاد و اتفاق است، يك عده اى شروع كنند به ايجاد اختلاف - چه در مكه، چه در مدينه - يك عده اى شروع كنند عليه شيعه فعاليت كردن؛ براى زيارتشان، براى كارهاشان، براى انجام وظائف و تكاليف و اعتقاداتشان، اينها را زير فشار قرار دادن، اهانت كردن - كه متأسفانه گزارشهايش ميرسد - يك عده هم از اين طرف به صورت عكس العملى كارهاى خلاف ديگرى بكنند. خوب، اين درست عكس مصلحت حج است؛ عكس فلسفه ى حج است.

حج را بايد درست برگزار كرد. امروز نسبت به سى سال قبل، حركت حج ما از زمين تا آسمان تفاوت كرده است؛ اما كافى نيست و بايد از اين هم پيشتر برويم، از اين هم بهتر حركت كنيم. رفتار حاجى ايرانى بايد نشان دهنده ى همه ى خصوصياتى باشد كه در حج وظيفه ى مسلمانهاست و بر دوش مسلمانها تكليف است. از جهت معنوى: تضرع، توسل، توجه، انس با قرآن، ذكراللَّه، دلها را نزديك كردن به خدا، خود را معنوى كردن و نورانى كردن و با دستاورد معنوى به خانه برگشتن. از جهت اجتماعى، از جهت سياسى: همكارى با دنياى اسلام. امروز يكى از

مسائل مهم و فورى دنياى اسلام، مسئله ى برادران ما در پاكستان است. البته مردم ما كمك كردند، دولت كمك كرد - خداوند ان شاءاللَّه قبول كند و خير بدهد - ليكن كافى نيست.

كسانى كه حج مشرف ميشوند - در درجه ى اول زائر ايرانى كه همسايه است، نزديك است، شاهد مشكلات آنهاست - ميتوانند خيلى از اين هزينه هاى زائد و غير لازم را حذف كنند، به قيمت غمگسارى از يك برادر يا خواهر مسلمان در پاكستان؛ اينها پيش خداى متعال خيلى اجر دارد؛ اين يك تمرين است، يك تجربه است؛ بعد هم زوار و حجاج و بقيه ى كشورهاى اسلامى؛ اين پيام را به آنها هم بدهيد، آنها را هم به اين معنا تشويق و ترغيب كنيد.

مسئله ى وحدت را خيلى جدى بگيريد. امروز در كانونهاى فكر و انديشه و توطئه برنامه ريزى دقيق ميشود، براى اينكه دنياى اسلام را به جان هم بيندازند؛ دولتها را يك جور، ملتها را يك جور. هر وقت بين دولتهاى اسلامى يك زمزمه اى پيش مى آيد، يك حرفى پيش مى آيد كه نشانه ى نزديك شدن است، ناگهان مى بينيم يك عامل خارجى، يك عامل صهيونيستى، يك عامل آمريكائى وارد قضيه ميشود و مانع ميشود از نزديكى. وقتى كه دولتهاى اسلامى با هم خوبند، به هم نزديكند، آنجا را هم مشغول تفتين ميشوند. در ميان ملتها هم همين طور. ملتها عليه هم انگيزه اى ندارند؛ لذا انگيزه ى مذهب را، انگيزه ى قوميت را، تعصبات ملى گرائى را وارد ميدان ميكنند تا اينها را به جان هم بيندازند. اينها چيزهائى است كه اگر ما متوجه به آنها نباشيم، از دشمن ضربه ميخوريم. اگر ما مراقب نباشيم، اسلام سيلى ميخورد. امروز

دشمنى با اسلام در دستگاه استكبار علنى شده است. اگرچه باز هم به زبان انكار ميكنند، اما واضح و آشكار است كه با اسلام دشمنند، با اسلام مخالفند. اين، وظيفه ى ما را خيلى سنگين ميكند.

اميدواريم خداوند متعال به همه ى شما، به همه ى حجاج محترم و به همه ى حجاج كشورهاى اسلامى توفيق بدهد كه ان شاءاللَّه هر سالى يك گام بيشتر به سمت يك حج متعالى و كامل برداريد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) حج: 28

بيانات در اجتماع بزرگ مردم قم

بيانات در اجتماع بزرگ مردم قم 11 ذى القعده 1431 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين تبريك عرض ميكنم ميلاد مسعود حضرت ثامن الائمه (عليه الاف التّحيّة و الثّناء) و همچنين دهه ى كرامت و ميلاد حضرت فاطمه ى معصومه (سلام اللَّه عليهما) را. از خداوند متعال خيلى سپاسگزارم كه توفيق عنايت كرد بار ديگر در جمع شما مردم عزيز قم در اين شهر پرخاطره و باعظمت ملاقات و ديدارى داشته باشم. شهر قم شهر علم است، شهر جهاد است، شهر بصيرت است. بصيرت مردم قم يكى از آن نكات بسيار مهمى است كه در طول اين سى و چند سال همواره خود را نشان داده است. جالب است كه پيدايش شهر قم هم ناشى بود از يك حركت جهادى و توأم با بصيرت. يعنى خاندان اشعريون كه آمدند اين منطقه را محل سكونت خودشان قرار دادند، در واقع اينجا را پايگاهى كردند براى نشر معارف اهل بيت (عليهم السّلام)؛ يك مجاهدت فرهنگى را در اينجا شروع كردند. اشعريون قبل

از آنكه به قم بيايند، جهاد در ميدان نبرد هم انجام داده بودند؛ جهاد نظامى هم كرده بودند؛ بزرگِ اشعريون در ركاب جناب زيدبن على (عليهماالسّلام) مبارزه كرده بود؛ لذا بود كه حجاج بن يوسف بر اينها خشم گرفت و اينها مجبور شدند بيايند و اين منطقه را با تلاش خود، با بصيرت خود، با دانش خود، منطقه ى علم قرار بدهند. همين هم موجب شد كه حضرت فاطمه ى معصومه (سلام اللَّه عليها) وقتى به اين ناحيه رسيدند، اظهار تمايل كردند كه به قم بيايند؛ به خاطرِ بودن همين بزرگان اشعريون. آنها رفتند از حضرت استقبال كردند، حضرت را به اين شهر آوردند و اين بارگاه نورانى از آن روز و از بعد از وفات اين بزرگوار در اين شهر نورافشانى ميكند. مردم قم كه پديد آورنده ى اين حركت عظيم فرهنگى بودند، از آن روز پايگاه معارف اهل بيت را در اين شهر تشكيل دادند و صدها عالم، محدث، مفسر و مبيّن احكام اسلامى و قرآنى را به شرق و غرب دنياى اسلام فرستادند. از قم، علم به اقصاى خراسان و اقصاى عراق و شامات رفت. اين، بصيرت آن روزِ مردم قم است؛ كه پيدايش قم بر اساس جهاد و بصيرت شد.

در دوران معاصر ما هم عيناً همين مسئله اتفاق افتاد؛ يعنى قم پايگاه برترين معارف اسلامى و الهى شد و به بركت مجاهدت و بصيرت و حضور علماى بزرگ، سرچشمه اى در اين نقطه جوشيد كه شرق و غرب دنياى اسلام از آن بهره مند شده اند.

من دو مقطع مهم را يادآورى ميكنم، كه در اين دو مقطع مهم قمى ها حقيقتاً نقش ايفاء كردند؛ نقشهاى مؤثر و ماندگارى را مردم

قم در اين دو مقطع به وجود آوردند: يكى مقطع عاشوراى سال 42 و پانزده خرداد كه دو روز بعد از عاشورا بود. روز عاشورا در همين مدرسه ى فيضيه مردم قم جمع شدند، فرياد و غريو امام را شنيدند، جانهاشان را لبريز كردند و دو روز بعد كه خبر دستگيرى امام بزرگوار را شنيدند، در صحن مطهر اجتماع كردند. اين حركت عظيم آنها موجب شد كه نهضت روحانيت به رهبرى امام بزرگوارمان در حصار حوزه محبوس و محصور نماند؛ بيايد وارد جامعه شود. پيشرو اين كار، قمى ها بودند و اين كار بزرگ را انجام دادند.

مقطع ديگر، مقطع سال 56 است كه عمق توطئه ى دشمن را در اهانت به امام بزرگوار درك كردند؛ فهميدند مسئله چيست؛ صرفاً اين نيست كه خواسته اند به امام بزرگوار اهانتى بكنند. در شهر قم، اولين تظاهرات مردمىِ گسترده عليه آن حركت خائنانه به وجود آمد. خون جوانان قمى در اين خيابانها، در همين خيابان ارم، در خيابان چهارمردان بر روى زمين ريخته شد؛ جان دادند؛ با خون خودشان صدق سخن خودشان را اثبات كردند. در طول اين سى سالِ بعد از پيروزى انقلاب، باز در همه ى مقاطع، اين مردم مردمى هستند كه با اخلاص، با صدق و صفا و با بصيرتِ مثال زدنى وارد ميدان شدند. دشمن براى قم برنامه داشت، طرح داشت؛ اگر مردم قم بيدار نبودند، بابصيرت نبودند، طرحهاى دشمنان درباره ى قم، طرحهاى خطرناكى بود. بيدارى مردم و حضور حوزه ى علميه در اين شهر موجب شده است كه اين شهر پايگاه بصيرت باشد.

مراجع بزرگى از زمان مرحوم آيةاللَّه حائرى - مؤسس حوزه ى علميه - در اين شهر

حضور داشتند؛ مرحوم آيةاللَّه بروجردى تا مراجع اخير؛ مرحوم آيةاللَّه گلپايگانى، مرحوم آيةاللَّه اراكى، مرحوم آيةاللَّه مرعشى، مرحوم آيةاللَّه بهجت. امروز هم بحمداللَّه مراجع بزرگى در اين شهر حضور دارند، فضلاى برجسته اى هستند؛ حوزه ى علميه مايه ى بركت است و اين شهر صادق و داراى بصيرت و مجاهد فى سبيل اللَّه نشان داده است كه قدر حوزه را ميداند، قدر روحانيت را ميداند، در هنگام لازم حضور خود را نشان ميدهد. و اين همان شهرى است كه به خاطر برخاستن آن مرد بزرگ دوران، حضرت امام خمينى، پايگاه و اميد انقلاب است.

وقت صحبت كردن ما در اين جمع عظيم، وقت محدودى است. متأسفانه ما در راه، به خاطر محبت مردم، در خيابانها زياد معطل شديم؛ لذا وقت گذشت. من فقط چند جمله ى كوتاه عرض ميكنم.

اولاً قم خاستگاه انقلاب است. مذهبى ترين شهر كشور، پايگاه و خاستگاه بزرگترين انقلاب دوران معاصر شد. اين معنايش چيست؟ اين معنايش اين است كه همه ى دنيا بدانند اين انقلاب، يك انقلاب دينى و مذهبى است؛ هيچ تفسير به رأيى، هيچ تفسير مادى اى از اين انقلاب نميشود كرد؛ خاستگاهش قم است؛ رهبرش يك فقيه، يك فيلسوف، يك عالم بزرگ، يك روحانى معنوى است. شناسنامه ى انقلاب، اينجور در همه ى دنيا شناخته شده است. اين يك نكته است.

دنباله ى اين نكته اين است كه دشمنان اين انقلاب وقتى خواسته اند در طول اين مدت به اين انقلاب و اين نظام صدمه اى وارد كنند، آماج حملات آنها چه بوده است؟ آماج حملات دشمنان، دو نقطه ى اساسى است: يكى دين، يكى مردم و وفادارى آنها. ميدانند كه اگر اين انقلاب، يك انقلاب دينى نبود، قدرت مقاومت

نداشت؛ چون دين است كه پيروان خود را از تسليم شدن در مقابل ظلم منع ميكند، به مقابله ى با ظالم تشويق ميكند؛ عدالت و آزادى و معنويت و پيشرفت را به زندگى انسانها پيشنهاد ميكند. اين، خصوصيت دين است. پس آن نظامى كه بر مبناى دين باشد، معنى ندارد كه تسليم فشار و زور دشمنان و زورگويان و زياده طلبان بشود. اگر عنصر دين در اين انقلاب نبود، ممكن بود مسئولين انقلاب و سركردگان انقلاب با گرفتن يك امتيازى در مقابل دشمن كوتاه بيايند و راه را براى سلطه ى دوباره ى دشمن باز كنند؛ اما چون دين ستون فقرات اين انقلاب است، چنين چيزى تاكنون پيش نيامده است و بعد از اين هم پيش نخواهد آمد.

درس بزرگ امام عزيز ما به ما و به همه ى ملت همين بود؛ به نيروى خودتان ايمان داشته باشيد، در افزايش اين نيرو به صورت روزافزون تلاش كنيد و به خداى متعال و وعده ى الهى اطمينان داشته باشيد؛ اگر ايستادگى كرديد و با تدبير حركت كرديد، مطمئن باشيد كه نصرت الهى با شما همراه است. اين، خصوصيت ديندار بودن مردم و دينى بودن اين انقلاب و نظام اسلامى است.

مردمى بودن، يعنى اين انقلاب از سوى مردم وفادارانه مورد حمايت قرار بگيرد؛ نظام اسلامى از سوى مردم مورد تأييد و حمايت و پشتيبانى كامل قرار بگيرد. اين هم در طول اين مدت تأمين بوده است.

اگر حضور مردم نميبود، اگر فاصله ى بين مردم و نظام ايجاد ميشد، نظام نميتوانست در مقابل دشمنان مقاومتى بكند. اين حضور مستحكم مردم است كه پشتوانه ى ايستادگى مسئولان است. اين، دو تا نقطه ى اصلى است؛ دين

و مردم. لذا دشمن هم همينها را آماج حملات خود قرار داده است؛ دين را يك جور، وفادارى و اعتقاد مردم را يك جور. اينكه شما ملاحظه ميكنيد از سالهاى دهه ى 60، از دوران حيات بابركت امام، چه دشمنان بيرونى و چه مزدوران يا نوكران بى مزد و منت آنها از داخل، مقدسات دينى را، حقايق دينى را، بيّنات اسلامى را مورد ترديد و انكار قرار دادند، اين يك چيز تصادفى نبوده است؛ روى اين تكيه داشته اند. اين مسئله از ماجراى سلمان رشدى آغاز شد تا فيلمهاى ضد اسلام هاليوودى، تا كاريكاتورها، تا قرآن سوزى، تا حوادث گوناگونى كه عليه اسلام در اين گوشه و آن گوشه اتفاق افتاد، براى اينكه ايمان مردم را به اسلام و مقدسات اسلامى كم كنند. در داخل كشور، از طرق مختلف، پايه هاى ايمان مردم، بخصوص نسل جوان را متزلزل كنند؛ از اشاعه ى بى بندوبارى و اباحيگرى، تا ترويج عرفانهاى كاذب - جنس بدلى عرفان حقيقى - تا ترويج بهائيت، تا ترويج شبكه ى كليساهاى خانگى؛ اينها كارهائى است كه امروز با مطالعه و تدبير و پيش بينى دشمنان اسلام دارد انجام ميگيرد؛ هدفش هم اين است كه دين را در جامعه ضعيف كند.

در زمينه ى تضعيف وفادارى مردم نسبت به نظام هم كارهاى زيادى ميكنند: شايعه ميسازند، براى اينكه مردم را از مسئولين كشور، از رؤساى قوا مأيوس كنند. تخم بدبينى ميپراكنند. هر كار شايسته ى باارزشى كه در سطح كشور انجام بگيرد، اين را در وسائل تبليغات گوناگون مورد ترديد قرار ميدهند. اگر ضعفهائى هست، چند برابر ميكنند و نقاط قوت را نشان نميدهند، براى اينكه مردم را نااميد كنند، بخصوص نسل جوان را

نااميد كنند. افق آينده را در مقابل نسل جوان و مردم تيره و تار نشان ميدهند، براى اينكه مردم را از صحنه خارج كنند. ليكن نكته ى اساسى اين است كه دشمنان ملت ايران و دشمنان نظام اسلامى در طول اين سى و دو سال، همه ى تلاشى را كه در اين دو مورد انجام داده اند، سرمايه گذارى هاى خسارتبارى بوده است؛ نتيجه اى نگرفتند و شكست قطعى خوردند. آنها خيال ميكردند ميتوانند مردم را از نظام اسلامى جدا كنند. روزبه روز كه گذشته است، مى بينيد مردم پايبندى شان به مسائل دينى و ارزشهاى معنوى بيشتر شده است. كِى در كشور ما اين همه جوان در مراسم معنوى شركت ميكردند؛ در مراسم عبادى ماه رمضان، در روز عيد فطر؟ اين اجتماعات عظيم، اين روشن بينى مردم در زمينه ى مسائل سياسى سابقه نداشته است. بعد از اهانتى كه در روز عاشوراى سال 88 به وسيله ى يك عده تحريك شده نسبت به امام حسين انجام گرفت، دو روز فاصله نشد كه مردم در روز 9 دى توى خيابانها آمدند و موضع صريح خودشان را علنى ابراز كردند. دستهاى دشمن و تبليغات دشمن نه فقط نتوانسته مردم را از احساسات دينى عقب بنشاند، بلكه روزبه روز اين احساسات تندتر و اين معرفت عميق تر شده است.

بدون ترديد دشمن در جدا كردن مردم از نظام اسلامى شكست خورده است. سال گذشته در انتخابات، چهل ميليون مردم كشور پاى صندوقهاى رأى رفتند. در واقع يك رفراندوم چهل ميليونى به نفع نظام جمهورى اسلامى و به نفع انتخابات انجام گرفت؛ همين بود كه دشمن را عصبانى كرد. خواستند با فتنه اثر آن را از بين ببرند، اما اين را هم

نتوانستند انجام دهند. مردم در مقابل فتنه هم ايستادند. فتنه ى سال 88 كشور را واكسينه كرد؛ مردم را بر ضد ميكروبهاى سياسى و اجتماعى اى كه ميتواند اثر بگذارد، مجهز كرد؛ بصيرت مردم را بيشتر كرد.

سالهاى گذشته در برخى مطبوعات كشور، بعضى افراد مدعى فهم و دانش، عليه دين، عليه مبانى اسلامى افاداتى مينوشتند؛ اينها هم در مردم اثرى نكرد. اين را توجه داشته باشيد؛ دشمنان دو نكته ى اساسى را در باب دين دارند دنبال ميكنند؛ چون ديده اند كه اين دو نقطه در زندگى مردم چقدر تأثيرگذار است: يكى مسئله ى اسلام منهاى روحانيت است؛ چون ديده اند كه روحانيت در جامعه ى ايرانى چه تأثير شگرفى را به وجود آورد و بر حركت مردم گذاشت. البته از قبل از انقلاب هم اين زمزمه ها را ميكردند. حضور روحانيون در انقلاب و پيشروى آنها در انقلاب، موقتاً اين معنا را از صحنه خارج كرد؛ اما باز شروع كردند. يكى هم اسلام منهاى سياست است، جدائى دين از سياست است. اينها از جمله ى چيزهائى است كه امروز دارند با اصرار فراوان در مطبوعات، در نوشته جات، در وسائل اينترنتى ترويج ميكنند. مسئله براى آنها اهميت دارد. اين را توجه داشته باشيم؛ هر آنچه را كه دشمن بر روى آن تكيه ميكند و نقشه ى راه دشمن و طرح كلى دشمن بر روى آنها متمركز است، او ميتواند براى ما هم يك طرح كلى و نقشه ى راهى را در اختيار بگذارد. همان چيزى را كه آنها آماج حمله قرار ميدهند، ما بايد توجه داشته باشيم و بدانيم كه آنها را بايستى حفظ كنيم، بايد بر روى آنها تكيه كنيم: حضور مردمى و معارف

دينى و اسلامى.

از سال 58 و 59 تحريم را عليه كشور ما شروع كردند؛ ليكن اين تشديد تحريمها در واقع براى اين است كه روى مردم فشار بيايد و مردم از نظام اسلامى جدا شوند. خوشبختانه هم مسئولين گفتند، هم مردم اعلان كردند، هم عملاً نشان داده شد كه اين تحريمها به توفيق الهى اثر قابل توجهى بر زندگى مردم نخواهد گذاشت و مردم كه آن زحمات و مشكلات دهه ى 60 و اوائل انقلاب را تحمل كردند، امروز با پيشرفتهاى عظيمى كه پيدا شده است، اطمينانشان بيشتر و اميدشان به آينده روشن تر است و در مقابل دشمن مى ايستند و توطئه ى دشمن را خنثى ميكنند.

براى اينكه به نماز اول وقتِ مؤمنين ضربه اى نخورد، من به طور مختصر چند اصل را براى رفتار خودمان - با توجه به نقشه ى دشمن - مطرح ميكنم.

يك مسئله، مسئله ى وحدت كلمه ى ملى است. مخاطب اين، هم خواصند، هم عامه ى مردم. مسئله ى وحدت را بايد جدى گرفت. من درباره ى وحدت كلمه ى مردم خيلى صحبت كردم، يك خصوصيات و شاخصهائى هم گفتم. صرف اينكه كسى بگويد ما طرفدار وحدتيم، كافى نيست؛ شاخصهائى دارد، علامتهائى دارد.

مسئله ى ديگر، همبستگى روزافزون مردم و خواص با سه قوه است. همبستگى با قواى سه گانه ى كشور بايد روزبه روز بيشتر شود، بايد كمك بشوند؛ بخصوص قوه ى مجريه كه بارهاى زيادى را بر دوش دارد. اين شايعه درست كردن و زحمات را نديده گرفتن، به هيچ وجه صلاح كار كشور و آينده ى كشور نيست.

نكته ى سوم، تقويت ايمان دينى، تأمين نيازهاى فكرى و استفهامهاى نسل جوان است؛ كه اين عمدتاً متوجه به روحانيت و حوزه هاى علميه

است. دائماً شبهه القاء ميكنند؛ بايد به طور دائم و به روز پاسخ شبهه ها را داد.

نكته ى چهارم، معرفى درست و شايسته ى روحانيت است؛ كه اين فقط وظيفه ى خود روحانيون نيست. روشنفكران و آگاهان ميتوانند نقش روحانيت را در كشور نشان بدهند و نشان بدهند كه در مقاطع حساس، روحانيت، بخصوص مراجع معظم و بزرگان حوزه هاى علميه، از چه مشكلاتى و چه گذرگاه هاى سختى توانسته اند جامعه را عبور بدهند.

مسئله ى ديگر، تلاش جوانان براى بصيرت افزائى است. خود جوانها بايد در اين زمينه تلاش كنند. دشمن را بايد شناخت، روشهاى دشمن را بايد شناخت؛ اين كارى است كه بر عهده ى خود جوانهاست.

نكته ى بعدى كه براى فهرست كارهاى لازم امروز ما بايستى مورد توجه قرار بگيرد، مسئله ى پيشرفت علم و حركت در جهت نقشه ى جامع علمى كشور است؛ همين كارى كه پنج شش سال است بحمداللَّه حركت بهترى پيدا كرده است، پيشرفتهاى خوبى انجام گرفته است. بايستى بيشتر تلاش كرد. ان شاءاللَّه اين حركت، شتابنده تر شود. لازم است حركت شتابنده ى ديگرى در داخل حوزه هاى علميه انجام بگيرد؛ كه در اين باره ان شاءاللَّه با دوستان و برادران و خواهران عضو حوزه ى علميه صحبت خواهيم كرد.

كار مهم ديگر - كه مخاطب و مسئول آن، دولت است - اهتمام به رفع عوامل نارضائى و مشكل ساز براى مردم است: مسئله ى معيشت، مسئله ى اشتغال، مسئله ى سامانه هاى ادارى، مسئله ى منصوبان دستگاه ها - بخصوص در سطوح بالا - مسئله ى شهردارى ها، مسئله ى نيروى انتظامى، كه مباشراً و مستقيماً با مردم روبه رو هستند و ميتوانند بسيارى از مشكلات مردم را برطرف كنند يا خداى نكرده نارضائى هائى به وجود بيايد. بنابراين دستگاه ها در مسائل گوناگون، اهتمام و

هماهنگى داشته باشند؛ هماهنگى و هم افزائى داشته باشند؛ اختلاف وجود نداشته باشد؛ كه اين هم مربوط به دستگاه هاى دولتى است.

چند جمله راجع به شهر قم عرض بكنم. قم خاستگاه انقلاب است؛ محل ولادت اين حادثه ى عظيم و پديده ى بزرگ تاريخى كشور ما و همه ى جهان است. نگاه بين المللى به قم، يك نگاه ويژه است؛ علاوه بر اينكه رفت و آمد به اينجا از كشورهاى گوناگون وجود دارد. آن كسانى هم كه به دلائلى، به ملاحظاتى رفت و آمد نميكنند، نسبت به اين شهر حساسيت دارند، يك نگاه ويژه اى دارند، حوادث اين شهر را دنبال ميكنند. همين اجتماع عظيم امروز شما مورد توجه قرار ميگيرد. ممكن است در تبليغات هم نياورند، نگويند؛ اما آن كسانى كه سياست ساز هستند و سياست را آنها در واقع توليد ميكند، آنها مى بينند، محاسبه ميكنند و نگاه بين المللى دارند. بزرگترين حوزه ى علميه ى علوم اسلامى در دنياى اسلام، در اين شهر است. هيچ حوزه اى از حوزه هاى علميه به عظمت حوزه ى علميه ى قم نيست. اينجا قطب زيارتى و معنوى است؛ اينجا حرم حضرت معصومه، اين بارگاه باشكوه قرار دارد؛ مسجد جمكران در اينجا بنا شده است؛ حرم امامزاده هاى گوناگون در اين شهر واقع شده است؛ كه هر يك از اين امامزاده هائى كه در خيابانهاى قم مدفون هستند، اگر در هر شهرى بودند، مركز و محور آن شهر قرار ميگرفتند. اينها همه ظرفيتهاى ملى و بين المللى و كاركردهاى اين شهر مقدس است.

قم چون از دوران طاغوت مغضوب دستگاه حكومت بود، متأسفانه عقب افتادگى هاى متراكمى دارد. اين عقب افتادگى ها را بايد مسئولين محترم با جديت و بسرعت برطرف كنند. البته در طول سالهاى بعد از

انقلاب كارهاى زيادى شده است. از سال 79 به اين طرف كه شهر تبديل به استان هم شده بود، اعتبارات بيشترى داده شده است. آنطورى كه به من گزارش دادند، از سال 84 به بعد اوج صرف اعتبارات در اين شهر بوده. بنابراين كارهاى بسيار خوبى انجام گرفته است؛ اما بايستى همه ى اين كارها تكميل بشود، تتميم بشود و اين شهر، هم از لحاظ نيازهاى مردم، هم از لحاظ چهره ى شهرى، آنچنان كه شايسته ى مردم قم است، پيشرفت كند. اين عقب افتادگى هاى انباشته اگر بخواهد برطرف شود، كار سخت لازم است.

از مهمترين نيازهاى اين شهر، مسئله ى آب است؛ كه از چند سال پيش اين مسئله به صورت جدى تعقيب شده است، دنبال شده است. كارهاى بسيار خوبى انجام گرفته است. بخش مهمى از كار انجام گرفته، كه لازم است ما از دست اندركاران اين كار تقدير كنيم؛ اما از مسئولين محترم اين كار ميخواهيم كه آبى را كه از راه دور و از سرچشمه هاى دز براى قم مى آيد، هرچه زودتر به قم برسانند. اين نياز اساسى و بزرگ مردم قم بايد انجام بگيرد.

مسئله ى كشاورزى قم هم مهم است. شنيدم قرار است از تهران به منطقه ى مسيله آب آورده شود و كشاورزى قم كه يك روزى در اين مناطق خيلى برجسته بود، باز هم ان شاءاللَّه رونق پيدا كند.

صنايع دستى قم، بخصوص فرش نامدار قم بايد مورد حمايت و تأييد قرار بگيرد، كه ان شاءاللَّه ما در اين سفر تأكيدهاى لازم را به مسئولين ميكنيم.

آنچه را كه من تأكيد ميكنم، معمارى و شهرسازى قم است. امروز كارهاى بزرگى در قم دارد انجام ميگيرد، ساخت و سازهائى

انجام ميگيرد؛ حتماً در اين معمارى ها بايد ملاحظه كنند كه معمارىِ اسلامى باشد؛ نمادهاى انقلاب در اين شهر، در معمارى ها مشاهده شود؛ چون اينجا شهر اسلام و شهر انقلاب است.

نكته ى آخر هم اين است كه مسئولين محترم در اين شهر اگر براى يك چيزى با همديگر اختلاف دارند، نبايد بگذارند اين اختلاف با زندگى مردم تماسى پيدا كند و مردم را دچار مشكل كند. دستگاه هاى مختلفى با هم اختلافاتى دارند كه ممكن است به زندگى مردم تماس پيدا كند؛ اينها را من اينجا يادداشت كرده ام، كه ديگر ذكر نميكنم؛ ليكن توصيه ى كلى من اين است كه همه دست به دست هم بدهند؛ مسئولين دولتى با همكارى و هم افزائى به مردم خدمت كنند؛ مردم هم با پشتيبانى از آنها و با اين حضور عظيمى كه خوشبختانه هميشه از خودشان نشان داده اند، بتوانند كارى را كه در اين برهه ى از زمان در اين كشور انجام گرفته است، به سرانجام برسانند و فوائد آن را به دنياى اسلام نشان دهند.

پروردگارا! به محمد و آل محمد بركات خود را بر اين مردم عزيز و بر همه ى ملت ايران نازل بفرما. پروردگارا! ما را نسبت به مجاهدتها و تلاشهاى كسانى كه اين حركت عظيم را تا اينجا رساندند، قدردان قرار بده. پروردگارا! به حق محمد و آل محمد ما را سربازان حقيقى اسلام قرار بده. مسئولين و خدمتگزاران عزيز كشور را توفيق و تأييد عنايت بفرما. به توفيق خود و عون و كمك خود، كمك به مردم و خدمت به مردم را در برنامه هاى آنها آسان بفرما. قلب مقدس ولى عصر (ارواحنا فداه) را از ما راضى بفرما.

ما را از ياران آن بزرگوار در حضور و غيبتش قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار خانواده هاى شهدا و جانبازان قم

بيانات در ديدار خانواده هاى شهدا و جانبازان قم 12 ذى القعده 1431 بسم الله الرّحمن الرّحيم السّلام عليك يا بنت رسول الله يا فاطمة المعصومة صلوات الله عليك و على ابائك الطّيّبين الطّاهرين المطهّرين با كسب اجازه از روح مطهر حضرت فاطمه ى معصومه (سلام الله عليها) كه اين محفل معنوى و ملكوتى در زير سايه ى آن بزرگوار تشكيل شده است.

قم در بسيارى از مسائل سرآمد است. در باب مسئله ى شهادت و شهيدان و خانواده هاى شهيدان هم، قم يك شهر سرآمد محسوب ميشود. نزديك به شش هزار شهيد تقديم اسلام و انقلاب كرده است؛ كه در بعضى از سالهاى دفاع مقدس، در يك سال بيش از هزار شهيد در عرصه ى جهاد فى سبيل الله به خاك و خون غلتيدند و اين شهر باعظمت پيكرهاى آنها را تشييع كرد و خم به ابرو نياورد. حدود يازده هزار جانباز دارد؛ كه اين جانبازهاى عزيز در حقيقت شهيدان زنده در ميان ما هستند؛ شهيدان نامدارى كه نه فقط براى قم، بلكه براى سراسر كشور مايه ى افتخارند، ستاره اند. اينها امتيازات بزرگى است.

عزيزان من! مسئله ى شهادت بسيار مسئله ى عميقى است؛ مسئله ى مهمى است. مردم ما با ايمانشان، با احساسات دينى شان، با شجاعتشان، اين مسئله را در عمل بين خودشان حل كردند؛ شهيد دادند و پدر مادرهائى بودند كه بر شهيدانشان حتّى گريه هم نكردند؛ خانواده هائى بودند كه در مراسم ختم شهيدانشان لباس شادى پوشيدند؛ بنابراين از لحاظ عملى در ذهن مردم حل شد؛ ليكن ما خيلى ميدان داريم براى اينكه درباره ى شهادت فكر كنيم.

اگر در يك جمله

بخواهيم مسئله ى شهادت و اهميت آن را بيان كنيم، بايد بگوئيم اعتقاد به شهادت، باور به عظمت شهيدان براى يك ملت، عمق معنوى شخصيت و هويت آن ملت است. چطور ميشود كه يك ملت در چشم مردم دنيا با عظمت شناخته شود؟ چطور ميشود كه يك ملت به جاى اينكه از عوامل گوناگون سياسى دنيا تأثير بپذيرد، بر روى همه ى حوادث دنيا اثر ميگذارد؟ چطور يك ملتى به چنين مقامى دست پيدا ميكند؟ چطور ميشود كه يك ملت بدون اينكه ابزارهاى پيچيده ى نظامى داشته باشد و بدون اينكه امكانات تبليغاتى وسيعى داشته باشد، آنچنان در دنيا و در ميان ملتها اثر ميگذارد كه ملتها مجذوب او ميشوند؟ شما نگاه كنيد به همين استقبالى كه مردم لبنان از رئيس جمهور ملت ايران انجام دادند. اينها چيز كوچكى نيست؛ اينها درخور مطالعه است، درخور تحليل است. چطور ميشود كه رئيس جمهور يك ملتى در يك كشور ديگر، در ميان يك ملت ديگر كه با او هيچ نسبت خويشاوندى ندارند، اينجور مورد توجه قرار ميگيرد؟ عظمت اين ملت از كجا به دست آمد؟ پاسخ به همه ى اين سؤالات، توجه به اهميت مسئله ى شهادت است. وقتى يك ملتى آحادش، جوانهايش، پدر مادرهايش، ايثار در راه خدا، فداكردن خود در راه هدف الهى را به عنوان يك ايمان پذيرفتند، اين ملت يك عمق عظيم قدرت پيدا ميكند؛ به طور طبيعى اين ملت ميشود مقتدر، ميشود قوى، ميشود يك ملت سرآمد؛ بدون اينكه سلاح داشته باشد، بدون اينكه ثروت فوق العاده ى نقدى در اختيارش باشد.

ببينيد، صد نفر انسان در مقابل صد نفر انسان ديگر از لحاظ عدد يكسانند. صد نفر در

مقابل صد نفر، هزار نفر در مقابل هزار نفر، ده ميليون در مقابل ده ميليون؛ خوب، اينها برابرند. ممكن است يكى از اينها از لحاظ قوّت بدنى و توانائى هاى جسمى و مادى قوى تر هم باشد، اما وقتى آن گروه ديگر كه حتّى از لحاظ جسمانى و مادى آنچنان قوّتى هم ندارد، به ايمان به خدا مجهز شد، باور كرد كه اگر در راه خدا فداكارى كند، چيزى از دست نميدهد، بلكه چيزى به دست مى آورد، اين صد نفر آنچنان قوّتى پيدا ميكنند كه صد نفر نقطه ى مقابل آنها با هيچ امكان مادى نميتوانند اين قدرت را پيدا كنند.

در جنگ بدر، دشمنان پيغمبر عده شان چند برابر مسلمانها، سلاح و تجهيزاتشان چندين برابر مسلمانها، پول و امكاناتشان چندين برابر مسلمانها بود، اما مسلمانها پيروز شدند؛ چرا؟ مگر پيروزى به زور بازو نيست؟ به شمشير نيست؟ به پول نيست؟ به اقتدار ظاهرى نيست؟ نه، پيروزى به اينها نيست. پيروزى وابسته ى به يك اقتدارى است كه آن اقتدار از پول و از امكان مادى و از سلاح اتمى حاصل نميشود؛ از اعتقاد به شهادت، ايمان به ايثار، باور به اينكه انسان وقتى ايثار ميكند، دارد با خدا معامله ميكند، ناشى ميشود. با اين حساب اگر محاسبه كنيم - كه حساب درستى است - ملت ايران از همه ى ملتهاى ديگر قوى تر است، باعظمت تر است.

اين عظمت را كى به ملت ايران داد؟ در صف اول، همين شهيدان عزيز ما، همين زين الدين ها، همين صادقى ها، همين وكيلى ها، همين حيدريان ها هستند؛ اينها كسانى بودند كه اين باور را نه در زبان، بلكه در عمل نشان دادند. آن روزى كه شهيد حيدريان از

شهر قم با يك عده ى معدودى بلند شد رفت كردستان و در مقابل دشمن جنگيدند، آن روز ملت ايران در غربت كامل بود؛ در مقابل ما همه ى اردوگاه غرب ايستاده بود؛ همه ى امكانات جهانى عليه ما مجهز شده بود. چند تا جوان از قم، چند تا جوان از فلان شهر ديگر، از سراسر روستاها، از سراسر شهرها، اعتقاد به معامله ى با خدا را در عمل نشان دادند؛ «انّ الله اشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأنّ لهم الجنّة يقاتلون فى سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعدا عليه حقّا فى التّورية و الانجيل و القران».(1) وعده ى الهى وعده ى درستى است. صف اول، شهيدان ما قرار دارند؛ صف اول، ايثارگران ما قرار دارند - همين جانبازها - اينها پيشوايان ما شدند؛ اينها طلايه داران اين جبهه ى حق شدند؛ رفتند باور به شهادت را، باور به معامله ى با خدا را در ميدان عمل نشان دادند.

صف دوم متعلق به خانواده هاست؛ به شما پدرها، مادرها، فرزندان شهيدان، همسران شهيدان؛ شما كه صبر كرديد، شما كه اين حادثه ى بظاهر تلخ را تحمل كرديد. از دست دادن عزيزان تلخ است، سنگين است. پدر و مادر زحمت ميكشند، اين دسته ى گل را، اين نهال عزيز بابركت را با خون دل آبيارى ميكنند، بزرگ ميكنند، بعد جسد او را از جبهه مى آورند؛ چيز سنگينى است، چيز آسانى نيست. پدرها، مادرها، همسرها، فرزندها اين حادثه ى بظاهر تلخ را با آغوش باز قبول كردند؛ نشان دادند كه معامله ى با خدا را باور دارند.

من مادران شهدائى را زيارت كردم كه بجد و با صدق واقعى ميگفتند اگر ما ده تا فرزند هم داشتيم، حاضر بوديم در

راه خدا بدهيم؛ دروغ نميگفتند. من مادران و پدرانى را ملاقات كردم كه احساس عزت و افتخار ميكردند، به خاطر اينكه فرزندانشان در راه خدا شهيد شدند. البته حق هم با آنهاست، عزت و افتخار است؛ همان طورى كه عمه ى ما زينب كبرى (سلام الله عليها) فرمود: «ما رأيت الّا جميلا»؛(2) جز زيبائى نديدم. حادثه ى كربلا چيز كوچكى است؟ اين چشم خدابين، از اين حادثه، از اين خونهاى ريخته شده، از اين مصيبت سنگين، يك حقيقت زيبا مشاهده ميكند؛ «ما رأيت الّا جميلا». من خانواده هاى بسيارى را ديدم كه همين احساس زينب كبرى در آنها هم بود؛ آنها هم ميگفتند: «ما رأينا الّا جميلا». اينهاست كه به يك ملت اقتدار ميدهد؛ اينهاست كه اعتماد به نفس را در يك ملت به وجود مى آورد؛ اينهاست كه تهديدهاى قدرتهاى مادى دنيا، عربده هاى مستانه ى دولتهاى متجاوز و مستكبر دنيا دل آنها را نميلرزاند.

امروز ملت ايران از تهديدها، از عربده هاى رؤساى جمهور مادى و غرق در شهواتى كه بر دنيا حاكمند، نميترسد؛ بر سر آرمانهاى خود محكم ايستاده است؛ همان طور كه پدران و مادران محترم و عزيزى كه آمدند اينجا صحبت كردند، بيان كردند؛ اين حرفها راست است. خانواده هاى شهدا ايستاده اند، ملت ايران ايستاده اند، به خاطر اين اقتدار معنوى و اين قوّتى كه از ناحيه ى ايمان به خدا در آنها وجود دارد. اين ايمان را بايد تقويت كرد.

عرض من اين است كه هم مسئولين، هم آحاد مردم، هم خانواده ها اين ايمان را بايد قدر بدانند؛ اين را در خود روزبه روز ريشه دارتر كنند؛ اين است كه قدرت ملت ايران را تأمين ميكند؛ اين است كه ميتواند پشتوانه ى

پيشرفتهاى علمى ما، پيشرفتهاى فنى ما، پيشرفتهاى سياسى ما، پيشرفتهاى اجتماعى ما قرار بگيرد. بدانيد در سالهاى بعد از رحلت امام (رضوان الله تعالى عليه) كسانى همه ى تلاش خودشان را جمع كردند كه اين احساس را، اين ايمان را در ملت ما از بين ببرند. نوشتند، گفتند، تكرار كردند؛ دشمن متمركز شد براى اينكه اين ايمان را از بين ببرد. البته نتوانستند، بعد از اين هم هرگز نخواهند توانست.

جوانان عزيزِ امروزِ ما بسيار جوانان خوبى هستند. نسل جوانى كه برآمده ى از اين محيط و اين احساس و اين ايمان است، نسل بابركتى است. اگر امروز هم ماجرائى مثل ماجراى دهه ى 60 ميبود، جوانان امروز در حضور در ميدانهاى نبرد، كمتر از جوانان آن روز نبودند. آن تجربه در مقابل آنها قرار داشت، رفتند؛ امروز هم اگر ميبود، ميرفتند. جوانها خوبند، جوانها پاكند، جوانها آماده اند. من به جوانهاى عزيزمان، بخصوص به جوانهاى شهيدان توصيه ميكنم عزت خود را قدر بدانيد؛ انتساب خود به شهيدان عزيز را قدر بدانيد؛ اين افتخارى است هم براى شما، هم براى همه ى ملت ايران.

پروردگارا ! به محمد و آل محمد ما را قدردان شهيدان قرار بده؛ ما را قدردان ايثارگران قرار بده. پروردگارا ! اين جاده ى ايمان به معنويت و صفا و روشنائى اى كه شهيدان براى ما آفريدند، اين را هميشه به روى ما باز نگه دار. قلب مقدس ولى عصر را از ما راضى و خشنود كن. والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته 1) توبه: 111

2) لهوف، ص 160

بيانات در ديدار طلاب، فضلا و اساتيد حوزه علميه قم

بيانات در ديدار طلاب، فضلا و اساتيد حوزه علميه قم 13 ذى القعده 1431

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة

و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين

السّلام عليك ايّتها السّيّدة يا فاطمة المعصومة يا بنت موسى بن جعفر عليك و على ابائك الطّيّبين الطّاهرين المعصومين افضل الصّلاة و السّلام تقارن اين ديدار بسيار باعظمت ما، كه حضور برجسته ى اساتيد، بزرگان، فضلا و آحاد طلاب عزيز حوزه ى علميه ى قم به آن عظمت بخشيده است، با ميلاد مسعود حضرت على بن موسى الرضا (عليه الاف التّحيّة و الثّناء) و همچنين ولادت خواهر بزرگوار ايشان، حضرت فاطمه ى معصومه (سلام اللَّه عليها) ما را به ياد حركت عظيم و مبارك اين برادر و خواهر و هجرت پرمعناى اين دو بزرگوار مى اندازد؛ كه بدون ترديد در تاريخ ملت ايران و تاريخ تشيع، يك حركت سازنده و تأثيرگذار بوده است.

بدون ترديد نقش حضرت معصومه (سلام اللَّه عليها) در قم شدن قم و عظمت يافتن اين شهر عريقِ مذهبىِ تاريخى، يك نقش ما لا كلام فيه است. اين بانوى بزرگوار، اين دختر جوانِ تربيت شده ى دامان اهل بيت پيغمبر، با حركت خود در جمع ياران و اصحاب و دوستان ائمه (عليهم السّلام) و عبور از شهرهاى مختلف و پاشيدن بذر معرفت و ولايت در طول مسير در ميان مردم و بعد رسيدن به اين منطقه و فرود آمدن در قم، موجب شده است كه اين شهر به عنوان پايگاه اصلى معارف اهل بيت (عليهم السّلام) در آن دوره ى ظلمانى و تاريكِ حكومت جباران بدرخشد و پايگاهى بشود كه انوار علم و انوار معارف اهل بيت را به سراسر دنياى اسلام از شرق و غرب منتقل كند.

امروز هم مركز معرفتى دنياى اسلام، شهر قم است. امروز هم

مثل همان دوران، قم قلب فعال و متحركى است كه ميتواند و ميبايد خون معرفت و بصيرت و بيدارى و آگاهى را در سرتاسر پيكر امت اسلامى پمپاژ كند. در آن روز، اولين كتابهاى فقه و معارف شيعه و پيروان اهل بيت (عليهم السّلام) از قم صادر شد. كتابهاى اساسى مورد اعتماد و اتكاى فقيهان و عالمان و محدثان در شهر قم به وسيله ى حوزه ى قم به وجود آمد. كتاب «نوادر الحكمه»ى محمد بن احمد بن يحيى، كتاب «بصائر الدرجات» صفار، كتاب «الشرايع» على بن بابويه قمى، كتاب «محاسن» برقى، كتب احمد بن محمد بن عيسى و ده ها و صدها كتاب ديگر در اين پايگاه معرفتى به وجود آمد و توليد شد. شخصيتهائى در اينجا پرورش يافتند كه وقتى به اقطار عالم اسلامى سفر ميكردند، محفل آنها محفل فيض بود. شيخ صدوق (رضوان اللَّه عليه) كه جزو نسل سومى ها و چهارمى هاى اين حركت عظيم است، وقتى به بغداد رفت - كه بغداد مركز شيعه و مركز حديث بود - در پاى منبر او علما و فضلا و بزرگانى جمع شدند و از او استفاده كردند. لذا ملاحظه ميكنيد كه شيخ صدوق، شيخ و استاد مفيد (رضوان اللَّه عليهما) است. بنابراين قم شد مركز.

امروز هم قم مركز است. در اينجا در طول سالهاى متمادى، ده ها هزار پروانه ى عاشق، گرد شمع معارف اهل بيت حركت ميكنند، علم مى آموزند، معرفت مى آموزند، با مشكلاتِ بسيار دست و پنجه نرم ميكنند، هدفهاى عالى و معنوى را در نظر ميگيرند و بدون توجه به اين مشكلات پيش ميروند. شايد در دنيا كمتر شهرى سراغ داريم، شايد هم سراغ نداريم كه اين تعداد عظيم، انسانهاى

دنبال فراگيرى دانش دين و معرفت و معنويت و سلوك جمعى، از زن و مرد مشغول تلاش و كار باشند و شب و روز مجاهدت معنوى و علمى و فرهنگى كنند. اين حوزه ى امروز قم است، با اين موقعيت ممتاز جهانى؛ آن هم سابقه ى قم است، كه اولين حوزه ى اساسىِ مهم تشيع در اين شهر تشكيل شده است و بزرگانى از قبيل شيخ كلينى و شيخ صدوق و ديگران بهره مندان از اين چشمه ى فيض بوده اند، كه آثار آنها نگهدارنده ى معارف اهل بيت (عليهم السلام) در طول قرنهاى متمادى بوده است.

خوب، حوزه هاى علميه - بخصوص حوزه ى علميه ى قم - در هيچ دوره اى از تاريخ خود، به قدر امروز مورد توجه افكار جهانى و انظار جهانى قرار نداشته اند؛ به قدر امروز مؤثر در سياستهاى جهانى و شايد مؤثر در سرنوشت جهانى و بين المللى نبودند. حوزه ى قم هرگز به قدر امروز دوست و دشمن نداشته است. شما ملتزمان حوزه ى علميه ى قم، امروز از هميشه ى اين تاريخ، دوستان بيشترى داريد؛ دشمنان بيشتر و خطرناك ترى هم داريد. امروز حوزه ى علميه ى قم - كه در قله ى حوزه هاى علميه قرار گرفته است - يك چنين موقعيت حساسى را داراست.

در اينجا يك مغالطه اى هست كه بايد به آن اشاره كنم. ممكن است بعضى بگويند اگر حوزه هاى علميه وارد مسائل جهانى، مسائل سياسى، مسائل چالشى نميشدند، اينقدر دشمن نميداشتند و محترم تر از امروز بودند. اين مغالطه است. هيچ جمعى، هيچ نهادى، هيچ مجموعه ى باارزشى به خاطر انزوا و كناره گيرى و گوشه نشينى و خنثى حركت كردن، هرگز در افكار عمومى احترام برانگيز نبوده است، بعد از اين هم نخواهد بود. احترام به مجامع و نهادهاى بى تفاوت

و تنزه طلب كه دامن از مسائل چالشى برميچينند، يك احترام صورى است؛ يك احترامِ در معنا و در عمق خود بى احترامى است؛ مثل احترام به اشياء است، كه احترام حقيقى محسوب نميشود؛ مثل احترام به تصاوير و تماثيل و صورتهاست؛ احترام محسوب نميشود. گاهى اين احترام، اهانت آميز هم هست؛ همراه با تحقير باطنىِ آن كسى است كه تظاهر به احترام ميكند. آن موجودى كه زنده است، فعال است، منشأ اثر است، احترام برمى انگيزد؛ هم در دل دوستان خود، و هم حتّى در دل دشمنان خود. دشمنى ميكنند، اما او را تعظيم ميكنند و براى او احترام قائلند.

اولاً حاشيه نشين شدن حوزه ى علميه ى قم و هر حوزه ى علميه ى ديگرى به حذف شدن مى انجامد. وارد جريانات اجتماع و سياست و مسائل چالشى نبودن، بتدريج به حاشيه رفتن و فراموش شدن و منزوى شدن مى انجامد. لذا روحانيت شيعه با كليت خود، با قطع نظر از استثناهاى فردى و مقطعى، هميشه در متن حوادث حضور داشته است. براى همين است كه روحانيت شيعه از يك نفوذ و عمقى در جامعه برخوردار است كه هيچ مجموعه ى روحانى ديگرى در عالم - چه اسلامى و چه غير اسلامى - از اين عمق و از اين نفوذ برخوردار نيست.

ثانياً اگر روحانيت ميخواست در حاشيه و در پياده رو حركت كند و منزوى شود، دين آسيب ميديد. روحانيت سرباز دين است، خادم دين است، از خود منهاى دين حيثيتى ندارد. اگر روحانيت از مسائل اساسى - كه نمونه ى برجسته ى آن، انقلاب عظيم اسلامى است - كناره ميگرفت و در مقابل آن بى تفاوت ميماند، بدون ترديد دين آسيب ميديد؛ و روحانيت هدفش حفظ دين

است.

ثالثاً اگر حضور در صحنه موجب تحريك دشمنى هاست، اين دشمنى ها در يك جمع بندى نهائى مايه ى خير است. آن دشمنى هاست كه غيرتها و انگيزه ها را تحريك ميكند و فرصتهائى براى موجود زنده مى آفريند. هر جا به مجموعه ى روحانيت يا به دين يك خصومت ورزى و كين ورزى اى انجام گرفت، در مقابل، حركتى سازنده از سوى بيداران و آگاهان انجام گرفت. يك وقتى در جمعى گفتم كه نوشتن يك كتاب به وسيله ى يك نويسنده ى متعصب ضد شيعه، موجب به وجود آمدن چندين كتاب منبع بزرگ شيعى شد. در همين شهر قم اگر كتاب «اسرار هزار ساله» از سوى يك فرد منحرف كه تركيبى از تفكرات سكولاريستى و گرايشهاى وهابيگرى داشت، منتشر نميشد، امام بزرگوار ما نميرفت درس خود را مدتى تعطيل كند و كتاب «كشف الاسرار» را بنويسد؛ كه در اين كتاب، اهميت حكومت اسلامى و ولايت فقيه، نخستين جوانه هايش مشاهده ميشود. بازتوليد اين تفكر مهم فقهى و شيعى در ```كتاب «كشف الاسرار» امام بزرگوار محسوس است. اگر تحرك گرايشهاى چپ و ماركسيستى و حزب توده در دهه ى 20 و اوائل دهه ى 30 نميبود، كتاب ماندگارى مثل «اصول فلسفه و روش رئاليسم» توليد نميشد و به وجود نمى آمد. بنابراين، اين دشمنى ها به ضرر ما تمام نشده است. هر جا خصومت ورزى انجام گرفت، موجود بيدار و آگاه - يعنى حوزه ى علميه - از خود واكنشى نشان داد و فرصتى آفريد. دشمنى ها فرصت آفرينند؛ آن وقتى كه ما بيدار باشيم، آن وقتى كه ما زنده باشيم، آن وقتى كه ما غافل نباشيم.

در همان دوران رضاخانى، آن حركت خصمانه اى كه با روحانيت شد، موجب شد مرجع تقليدى مثل مرحوم سيد ابوالحسن

اصفهانى (رضوان اللَّه تعالى عليه) اجازه ى صرف وجوهات را در توليد نشريه هاى دينى و مجلات دينى بدهد؛ كه اين يك چيز بى سابقه اى بود، در آن روز هم چيز عجيبى بود. بنابراين نشريه ى دينى با پول وجوهات و با سهم امام به راه افتاد؛ مجامع دينى با اتكاى به سهم امام به وجود آمد. يعنى شخصيتى مثل سيد اصفهانى (رضوان اللَّه تعالى عليه) برخلاف آنچه كه برخى تصور ميكردند و ميكنند، به فكر مسائل فرهنگى كشور ما و دنياى شيعه و كشور شيعه است و صرف سهم امام را در يك چنين كارى مجاز ميشمرد؛ اينها فرصتهاست. دشمنى ها يك چنين فرصتهاى بزرگى را به وجود مى آورند.

رابعاً با بى طرف ماندن روحانيت در مسائل چالشىِ اساسى، موجب نميشود كه دشمن روحانيت و دشمن دين هم بى طرف و ساكت بماند؛ «و من نام لم ينم عنه».(1) اگر روحانيت شيعه در مقابل حوادث خصمانه اى كه براى او پيش مى آيد، احساس مسئوليت نكند، وارد ميدان نشود، ظرفيت خود را بروز ندهد، كار بزرگى را كه بر عهده ى اوست، انجام ندهد، اين موجب نميشود كه دشمن، دشمنى خود را متوقف كند؛ بعكس، هر وقت آنها در ما احساس ضعف كردند، جلو آمدند؛ هر وقت احساس انفعال كردند، به فعاليت خودشان افزودند و پيش آمدند. غربى ها ظرفيت عظيم فكر شيعه براى مواجهه ى با ظلم جهانى و استكبار جهانى را از مدتها پيش فهميده اند؛ از قضاياى عراق، از قضاياى تنباكو؛ لذا آنها ساكت بشو نيستند؛ آنها به تجاوز خود، به پيشروى خود ادامه ميدهند. سكوت و بى طرفى علما و روحانيون و حوزه هاى علميه به هيچ وجه نميتواند دشمنى دشمن را متوقف كند. بنابراين حركت حوزه هاى

علميه، بى طرف نماندن حوزه هاى علميه در قبال حوادث جهانى، در قبال مسائل چالشىِ ملى و بين المللى يك ضرورتى است كه نميشود از آن غافل شد.

بعد از پيروزى انقلاب اسلامى دو عنوان و دو مفهوم غلط و انحرافى به وسيله ى كسانى كه هم با روحانيت بد بودند، هم با انقلاب دشمن بودند، در ذهنها مطرح شد. البته به اين حرفها پاسخ داده شده است؛ هم قولاً، هم عملاً؛ اما «رگ رگ است اين آب شيرين و آب شور». بايد هميشه متوجه بود، هميشه بيدار بود.

اين دو مفهوم غلط و در واقع دو تهمت را دشمن به عنوان تاكتيك مطرح كرده است: يكى طرح مسئله ى حكومت آخوندى است. ميگويند در ايران حكومت آخوندى، حكومت روحانى بر سر كار است. اين را نوشتند، گفتند، ترويج كردند، تكرار كردند. ديگرى طرح موضوع آخوند حكومتى است؛ تقسيم آخوند به حكومتى و غير حكومتى. هدفشان از طرح اين دو مفهوم انحرافى و غلط اين بود كه اولاً نظام اسلامى را از پشتوانه ى عظيم فكرى و نظرى و استدلالى و علمى علماى دين محروم كنند؛ ثانياً روحانيت مسئول را، روحانيت انقلابى را، روحانيت حاضر در صحنه را كه در مقابل دشمنى ها سينه سپر كرده است، به خيال خودشان منزوى كنند، بدنام كنند. يعنى آخوند يك نوعش حكومتى است، كه اين بد است، منفى است، ضد ارزش است؛ يك نوعش غير حكومتى است، كه اين مثبت است، اين منزه است.

نسبت روحانيت با نظام اسلامى، نسبت روشنى است. نسبت روحانيت و حوزه هاى علميه با نظام اسلامى، نسبت حمايت و نصيحت است. اين را توضيح خواهم داد. حمايت در كنار نصيحت، دفاع

در كنار اصلاح. آن دو مفهوم غلط، حقيقتاً انحرافى و خصمانه است؛ به دليل اينكه اولاً حكومت آخوندى و نسبت دادن جمهورى اسلامى به اين مفهوم، حرف دروغى است. جمهورى اسلامى حكومت ارزشهاست، حكومت اسلام است، حكومت شرع است، حكومت فقه است، نه حكومت افراد روحانى. روحانى بودن كافى نيست براى اينكه كسى سلطه ى حكومتى پيدا كند. جمهورى اسلامى با حكومتهاى روحانى اى كه در دنيا ميشناسيم، در گذشته هم بوده است، امروز هم در نقطه هائى از دنيا هست، ماهيتاً متفاوت است. حكومت جمهورى اسلامى، حكومت ارزشهاى دينى است. ممكن است يك روحانى ارزشهائى را حائز باشد كه از بسيارى از روحانى ها برتر باشد؛ او مقدم است؛ اما روحانى بودن هم موجب نميشود كه از كسى سلب صلاحيت شود. نه به تنهائى روحانى بودن صلاحيت آور است، نه روحانى بودن موجب سلب صلاحيت است. حكومت دين است، نه حكومت يك صنف خاص و يك مجموعه ى خاص. تقسيم روحانى به حكومتى و غير حكومتى و ارزش و ضد ارزش قلمداد كردن اينها هم يك غلط فاحش است. رفتن به سمت حكومت و رفتن به سمت هر چيزى غير از حكومت، اگر براى دنيا شد، بد است؛ اگر براى هواى نفس شد، بد است؛ مخصوص رفتن به سمت حكومت نيست. ما به سمت هر هدفى حركت كنيم كه مقصودمان هواى نفس باشد، مقصودمان منافع شخصى باشد، اين ضد ارزش است؛ اين همان مصداق دخول در دنياست كه فرمود: «الفقهاء امناء الرّسل ما لم يدخلوا فى الدّنيا»؛(2) اين مخصوص رفتن به سمت حكومت نيست. اگر هدف، دنياست، مردود است؛ حكومت و غيرحكومت ندارد؛ اما اگر رفتن به سمت حكومت با

هدف معنوى است، با هدف الهى است، اين از برترين مصاديق امر به معروف و نهى از منكر است؛ از برترين مصاديق مجاهدت است؛ اين قبول مسئوليتهاى سنگين است، يا دفاع از مسئولان صاحب صلاحيت است. اگر روحانىِ حكومتى به آن كسى گفته ميشود كه براى اداى دين خود، براى اداى مسئوليت شرعى خود، براى خاطر خدا از نظام اسلامى حمايت ميكند يا از مسئولينى حمايت ميكند، اين ارزش است، اين ضد ارزش نيست؛ نداشتن اين حالت، ضد ارزش است. پس هيچكدام از اين دو مفهوم - نه مفهوم حكومت روحانى و حكومت آخوندى، و نه مفهوم آخوند حكومتى، روحانى حكومتى - مفاهيم درستى نيست. طرح اينها پس از انقلاب و تشكيل نظام اسلامى، يك طرح مغالطه آميز است؛ اين مفاهيم متعلق به فرهنگ اين انقلاب نيست.

اما متقابلاً دو حقيقت و دو مفهوم ديگر وجود دارد كه آنها مفاهيم ارزشى و ارزش آفرين است. يك مفهوم اين است كه نظام به لحاظ نظرى و علمى محتاج علماى دين و حوزه هاى علميه و مستظهر به تلاش علمى آنهاست. نظام متكى به حوزه هاى علميه است؛ متكى به علما، برجستگان و صاحب نظران دينى است. يك مفهوم ديگر هم اين است كه حوزه و روحانيت نسبت به نظام دينى بى تفاوت نيست. هيچ روحانى اى، هيچ عالم دينى، هيچ خادم اسلامى نميتواند نسبت به نظامى كه بر اساس اسلام پديد آمده است، با انگيزه ى اسلام حركت كرده است و كار ميكند، بى تفاوت باشد؛ نميتواند خود را بيگانه به حساب بياورد. اين هم يك حقيقت ديگر است.

آن حقيقت اول كه گفتيم نظام مستظهر به حوزه هاى علميه است، به خاطر اين است كه

نظريه پردازى سياسى و نظريه پردازى در همه ى جريانهاى اداره ى يك ملت و يك كشور در نظام اسلامى به عهده ى علماى دين است. آن كسانى ميتوانند در باب نظام اقتصادى، در باب مديريت، در باب مسائل جنگ و صلح، در باب مسائل تربيتى و مسائل فراوان ديگر نظر اسلام را ارائه بدهند كه متخصص دينى باشند و دين را بشناسند. اگر جاى اين نظريه پردازى پر نشد، اگر علماى دين اين كار را نكردند، نظريه هاى غربى، نظريه هاى غيردينى، نظريه هاى مادى جاى آنها را پر خواهد كرد. هيچ نظامى، هيچ مجموعه اى در خلأ نميتواند مديريت كند؛ يك نظام مديريتى ديگرى، يك نظام اقتصادى ديگرى، يك نظام سياسى ديگرى كه ساخته و پرداخته ى اذهان مادى است، مى آيد جايگزين ميشود؛ همچنان كه در آن مواردى كه اين خلأها محسوس شد و وجود داشت، اين اتفاق افتاد.

اينكه بنده درباره ى علوم انسانى در دانشگاه ها و خطر اين دانشهاى ذاتاً مسموم هشدار دادم - هم به دانشگاه ها، هم به مسئولان - به خاطر همين است. اين علوم انسانى اى كه امروز رائج است، محتواهائى دارد كه ماهيتاً معارض و مخالف با حركت اسلامى و نظام اسلامى است؛ متكى بر جهان بينى ديگرى است؛ حرف ديگرى دارد، هدف ديگرى دارد. وقتى اينها رائج شد، مديران بر اساس آنها تربيت ميشوند؛ همين مديران مى آيند در رأس دانشگاه، در رأس اقتصاد كشور، در رأس مسائل سياسى داخلى، خارجى، امنيت، غيره و غيره قرار ميگيرند. حوزه هاى علميه و علماى دين پشتوانه هائى هستند كه موظفند نظريات اسلامى را در اين زمينه از متون الهى بيرون بكشند، مشخص كنند، آنها را در اختيار بگذارند، براى برنامه ريزى، براى زمينه سازى هاى گوناگون. پس نظام

اسلامى پشتوانه اش علماى دين و علماى صاحب نظر و نظريات اسلامى است؛ لذا نظام موظف به حمايت از حوزه هاى علميه است، چون تكيه گاه اوست.

علاوه ى بر اينها كه نظام اسلامى براى اداره ى ملت و كشور نيازمند به حوزه هاست، يك نكته ى ديگر هم وجود دارد و آن اين است كه امروز شبهه هائى مطرح ميشود كه آماج آن شبهه ها نظام است. شبهات دينى، شبهات سياسى، شبهات اعتقادى و معرفتى در متن جامعه تزريق ميشود - بخصوص در ميان جوانان - هدفش فقط اين است كه يكى را از يك فكرى منتقل كند به يك فكر ديگرى؛ هدفش اين است كه پشتوانه هاى انسانى نظام را از بين ببرد؛ مبانى اصلى نظام را در ذهنها مخدوش كند؛ دشمنى با نظام است. لذا برطرف كردن اين شبهه ها، مواجهه ى با اين شبهه ها، پاك كردن اين غبارها از ذهنيت جامعه - كه به وسيله ى علماى دين انجام ميگيرد - اين هم يك پشتيبانى ديگر، يك پشتوانه ى ديگر براى نظام اسلامى است. پس نظام اسلامى از جهات مختلف متكى به علماى دين و نظريه پردازان و محققان و دانشمندان حوزه هاى علميه است.

از آن طرف، حوزه هاى علميه هم نميتوانند بى تفاوت بمانند. حوزه ى علميه، بخصوص حوزه ى علميه ى قم مادر اين نظام است؛ به وجود آورنده و مولد اين انقلاب و اين حركت عظيم است. يك مادر چگونه ميتواند از زاده ى خود، از فرزند خود غافل بماند، نسبت به او بى تفاوت باشد، در هنگام لازم از او دفاع نكند؟ ممكن نيست. بنابراين نسبت بين حوزه هاى علميه و نظام جمهورى اسلامى، نسبت حمايت متقابل است. نظام از حوزه ها حمايت ميكند، حوزه ها از نظام حمايت ميكنند؛ همكارى ميكنند، به

يكديگر كمك ميكنند.

يك مسئله اى در اينجا مطرح است، من هم مطرح ميكنم؛ بعد هم چند تا مسئله ى ديگر از مسائل مهم حوزه را ان شاءاللَّه مطرح خواهم كرد. اين مسئله عبارت است از مسئله ى استقلال حوزه ها. آيا حمايت نظام اسلامى از حوزه هاى علميه ميتواند به استقلال حوزه هاى علميه خللى و لطمه اى وارد كند يا نه؟ آيا اين كار مجاز است يا نه؟ اين بحث مهمى است. اولاً حوزه هاى علميه هميشه در طول تاريخ مستقل بودند؛ نه فقط در دوران حكومتهاى معارض با تشيع، بلكه حتّى در دوران حكومتهاى شيعى. يعنى آن وقتى كه صفويه در رأس كار قرار گرفتند و علماى بزرگى مثل محقق كركى و پدر شيخ بهائى و بزرگان زيادى به ايران آمدند و در مناصب گوناگون دينى قرار گرفتند، هرگز اين علما و شاگردان و تربيت شدگان آنها مقهور سياست صفويه نشدند و در اختيار آنها قرار نگرفتند. بله، كمك ميكردند، همكارى ميكردند، از آنها تعريف و تجليل ميكردند؛ اما در قبضه ى آنها نبودند، به اختيار آنها نبودند. در بخشى از دوران قاجاريه هم همين جور بود. كاشف الغطاء (رضوان اللَّه تعالى عليه) آن عالم بزرگ به ايران آمد و كتاب «كشف الغطاء» را نوشت. ايشان در اين كتاب - هم در مقدمه، هم در بحث جهاد به مناسبت جنگهاى روس و ايران - تجليل زيادى از فتحعلى شاه ميكند؛ اما كاشف الغطاء آدمى نبود كه توى مشت فتحعلى شاه و امثال فتحعلى شاه قرار بگيرد؛ آنها مستقل بودند. ميرزاى قمى در منزل خود در قم مورد احترام و تجليل پادشاه زمان خودش قرار ميگيرد؛ اما زير بار خواسته ى او نميرود. آنها اصرار داشتند آنچه را كه

ميخواهند، ميرزا فتوا بدهد؛ اما ميرزا قبول نكرد، زير بار نرفت. ميرزاى قمى رساله اى دارد به نام «رساله ى عباسيه» كه نظر فقهى خودش را در باب جهاد بيان كرده است. اين رساله چند سال قبل از اين براى اول بار چاپ و منتشر شد. از ايشان جورى سؤال ميكنند كه مثلاً وكالتى بدهد، نيابتى بدهد كه بتوانند از طرف او جهاد كنند - به گمانم اين موضوع در «جامع الشتات» هم آمده باشد - اما ايشان زير بار نميرود و قبول نميكند. روحانيت شيعه هميشه اينجور بوده، هميشه مستقل بوده، هرگز در قبضه ى قدرتها قرار نگرفته است؛ امروز هم همين جور است، بعد از اين هم بايد همين جور باشد و به توفيق الهى همين جور خواهد بود.

اما در اينجا هم مراقب باشيد يك مغالطه ى ديگرى به وجود نيايد؛ استقلال حوزه ها به معناى عدم حمايت نظام از حوزه و حوزه از نظام تلقى نشود؛ يك عده اى اين را ميخواهند. بعضى ها ميخواهند به عنوان استقلال و به نام استقلال، رابطه ى حوزه را با نظام قطع كنند؛ اين نميشود. وابستگى غير از حمايت است، غير از همكارى است. نظام به حوزه مديون است؛ بايد به حوزه ها كمك كند. البته معيشت طلاب به صورت سنت معمول و بسيار پرمعنا و پررمز و راز بايد به وسيله ى مردم اداره شود؛ مردم بيايند وجوهات شرعى شان را بدهند؛ اين اعتقاد من است.

انسان هرچه به اعماق اين عادت و سنت ديرين كه شايد از صد سال، صد و پنجاه سال قبل در ميان حوزه هاى ما رائج است، دقت ميكند، آن را مهمتر، پرمعناتر، پررمز و رازتر مشاهده ميكند. راز ارتباط مستحكم مردم

با حوزه ها همين است كه احساس خويشاوندى ميكنند. مردم توقع زيادى هم از روحانى ندارند، اما خودشان را به پشتيبانى مالى حوزه ها و روحانيون متعهد ميدانند؛ و همين درست است.

اما مسائل حوزه ها فقط مسئله ى معيشت نيست. در حوزه ها هزينه هائى وجود دارد كه جز با كمك بيت المال مسلمين و كمك دولتها امكان ندارد آن هزينه ها تحقق پيدا كند. دولتها موظفند اين هزينه ها را بدهند، دخالتى هم نبايد بكنند. بسيارى از مدارس مهم در شهرهاى گوناگون به وسيله ى امراء و سلاطين و بزرگان ساخته شده. در مشهد سه مدرسه بغل هم ساخته شده - مدرسه ى نواب و باقريه و حاج حسن - هر سه هم در زمان يكى از سلاطين صفويه و به امر او يا به امر امراى او ساخته شده بود؛ اشكالى ندارد. مدرسه ى باقريه، محل تدريس محقق سبزوارى - ملا محمدباقر سبزوارى، صاحب «ذخيره» و «كفايه» - به وسيله ى آنها ساخته شده؛ اين اشكالى ندارد. بايد هزينه كنند، دخالت هم نبايد بكنند. حوزه پشتيبانى هاى گوناگون را از سوى نظام ميپذيرد، با عزت و با مناعت. اين پشتيبانى هائى كه امروز نظام از حوزه هاى علميه ميكند و بايد هم بكند و بايد هم بيشتر بشود، اينها وظائفى است كه دارد. فقط هم پشتيبانى مادى نيست. امروز بحمداللَّه مهمترين و عمومى ترين تريبونهاى ملى در اختيار فضلاى حوزه هاى علميه، در اختيار مراجع معظم است؛ اينها حمايت است، اينها حمايتهاى نظام است. نظام اسلامى بايد اين حمايتها را بكند، به دليل همان پيوندى كه گفته شد. پس اين مسئله ى دخالت و استقلال را نبايستى با آن حقايقى كه در اين باب وجود دارد، مخلوط كرد.

حقيقت اين است كه

اين دو جريان عظيم - يعنى جريان نظام اسلامى و در دل آن، جريان حوزه هاى علميه - دو جريانى هستند كه به هم مرتبطند، به هم متصلند، سرنوشت آنها يكى است؛ اين را همه بدانند. امروز سرنوشت روحانيت و سرنوشت اسلام در اين سرزمين، وابسته و گره خورده ى به سرنوشت نظام اسلامى است. نظام اسلامى اندك لطمه اى ببيند، يقيناً خسارت آن براى روحانيت و اهل دين و علماى دين از همه ى آحاد مردم بيشتر خواهد بود. البته نظام زنده است، نظام سرپاست، نظام قوى است و با اطمينان كامل عرض ميكنم نظام بر همه ى چالشهائى كه در مقابلش قرار دارد، فائق و پيروز خواهد شد.

مسئله ى مهم ديگرى كه مطرح است و در آن باب بايد سخن روشن به ميان بيايد، مسئله ى تحول در حوزه هاست. چند سال است كه مسئله ى تحول در حوزه هاى علميه، بخصوص در حوزه ى مباركه ى علميه ى قم مطرح است. اين تحول يعنى چه؟ حوزه ميخواهد چه كار كند كه اسمش تحول باشد؟ اگر تحول را به معناى تغيير خطوط اصلى حوزه ها بدانيم - مثل تغيير متد اجتهاد - قطعاً اين يك انحراف است. تحول است، اما تحول به سمت سقوط. شيوه ى اجتهادى كه امروز در حوزه هاى علميه رائج است و علماى دين به آن متكى هستند، يكى از قوى ترين و منطقى ترين شيوه هاى اجتهاد است؛ اجتهاد متكى به يقين و علم، با اتكاى به وحى؛ يعنى از ظن به دور است و استنباط ما استنباط علمى و يقينى است. اين ظنون خاصه اى هم كه وجود دارد، همه ى اينها حجيتش بايد يقينى و قطعى باشد. حتّى اعتبار اصول عمليه اى كه ما در فقه از

آن استفاده ميكنيم، بايد اعتبار جزمى و قطعى باشد. تا وقتى كه از دليل قطعى به معتبر بودن اين اصل عملى - استصحاب يا برائت يا اشتغال، هر كدام در مجارى خودشان - جزم پيدا نكنيم، نميتوانيم از اين اصل استفاده كنيم. بنابراين يا بى واسطه يا بواسطه، همه ى شيوه هاى استنباط ما در فقه منتهى ميشود به قطع و يقين.

اجتهاد در شيعه به معناى تكيه به ظنون غير معتبر نيست؛ همينى كه قدماى ما اصطلاح اجتهاد به رأى، اجتهاد متكى به ظنون غير معتبر، مثل قياس، مثل استحسان و امثال اينها را به كار بردند و كتابها نوشتند؛ «الرّدّ على اصحاب الاجتهاد فى احكام». اسماعيل بن ابوسهل نوبختى، سيد مرتضى در «ذريعه»، شيخ در «عدةالاصول» و ديگران و ديگران اين اجتهاد متكى به ظنون غير معتبر را رد كردند. اين اجتهاد مردود است. امروز هم تحت هر نامى كسانى به اينجور اجتهادها روى بياورند، مردود است. اينكه حالا دنيا اين را از ما نمى پسندد، اين حرف فقهى در دنيا خريدار ندارد، يا اين را صريحاً بگويند يا نگويند، اما در دلشان اين باشد و اينها را به يك استنباط غلطى بكشاند، اين مردود است. متأسفانه در مواردى در گوشه و كنار ديده شده كه براى اينكه عرف دنياى متمدن - كه عمدتاً مادى است - رعايت شود، در استنباط احكام شرعي دخل و تصرف شده است! حتّى بدتر از اين، براى اينكه گاهى دل قدرتهاى مادى به دست بيايد - نه حالا عرف دنياى مادى رائج، بلكه عرف قدرتهاى مادى و استكبارى رعايت شود - فتوا داده شده: تلاش صلح آميز هسته اى جمهورى اسلامى به دليل

اينكه موجب سوء ظن قدرتهاى بزرگ است، ممنوع است! خوب، غلط كردند سوءظن دارند.

اگر اجتهاد با همان شيوه ى درست و صحيح خود كه تكيه ى به كتاب و سنت است، و با آن متد معقولِ صحيحِ منطقىِ حساب شده ى پخته انجام بگيرد، بسيار خوب است. اجتهادها ولو نتائج مختلفى هم داشته باشد، موجب بالندگى است، موجب پيشرفت است. مجتهدين ما، فقهاى ما در طول تاريخ فقاهت ما در مسائل گوناگون نظرات مختلفى ايراد كردند. شاگرد بر عليه نظر استاد، باز شاگرد او بر عليه نظر او حرفهائى زده اند، مطالبى گفته اند؛ هيچ اشكالى ندارد؛ اين موجب بالندگى و پيشرفت است. اين اجتهاد بايد در حوزه تقويت شود. اجتهاد مخصوص فقه هم نيست؛ در علوم عقلى، در فلسفه، در كلام، اجتهاد كسانى كه فنان اين فنون هستند، امر لازمى است. اگر اين اجتهاد نباشد، خواهيم شد آب راكد.

امروز حوزه نبايد در صحنه هاى متعدد فلسفى و فقهى و كلامى در دنيا غائب باشد. اين همه سؤال در دنيا و در مسائل گوناگون مطرح است؛ پاسخ حوزه چيست؟ نه بايد غائب باشد، نه بايد منفعل باشد؛ هر دو ضرر دارد. فكر نو لازم است، پاسخ به نيازهاى نوبه نو لازم است كه دارد مثل سيل در دنيا مطرح ميشود؛ بايد شما برايش جواب فراهم كنيد. جواب شما بايد ناظر باشد به اين نياز، و نيز ناظر باشد به پاسخهائى كه مكاتب و فرقه هاى گوناگون ميدهند. اگر از جوابهاى آنها غافل باشيد، پاسخ شما نميتواند كار خودش را انجام دهد. بايد پاسخ قوى، منطقى و قانع كننده بياوريد وسط. بايد پاسخها در دنيا مطرح شود. دائم بايستى صادرات قم -

همان طور كه عرض كرديم، اين قلب معرفتى دنياى اسلام - پمپاژ بشود. امروز خوشبختانه وسائل ارتباطىِ سريع در اختيار همه هست. شما ميتوانيد اينجا اقدامى بكنيد، در آن طرف دنيا در همان ساعت از شما بشنوند و استفاده كنند.

در زمينه هاى گوناگون، امروز نياز وجود دارد؛ هم براى نظام اسلامى، هم در سطح كشور، هم در سطح جهان. تبيين معرفت شناسى اسلام، تفكر اقتصادى و سياسى اسلام، مفاهيم فقهى و حقوقى اى كه پايه هاى آن تفكر اقتصادى و سياسى را تشكيل ميدهد، نظام تعليم و تربيت، مفاهيم اخلاقى و معنوى، غيره، غيره، همه ى اينها بايد دقيق، علمى، قانع كننده و ناظر به انديشه هاى رائج جهان آماده و فراهم شود؛ اين كار حوزه هاست. با اجتهاد، اين كار عملى است. اگر ما اين كار را نكنيم، به دست خودمان كمك كرده ايم به حذف دين از صحنه ى زندگى بشر؛ به دست خودمان كمك كرده ايم به انزواى روحانيت. اين، معنى تحول است. اين حركت نوبه نوى اجتهادى، اساس تحول است.

حالا در زمينه هاى ديگر هم من عرض خواهم كرد آن چيزى كه تحول هست، آن چيزى كه تحول نيست؛ يا به تعبير بهتر، آن تحولى كه صحيح است، آن تحولى كه غلط است. عرض من هميشه اين بوده و هست - قبلاً هم در جلسات متعدد با فضلاى حوزه اين را مطرح كرده ايم - كه تحول و دگرگونى يك امر قهرى است؛ پيش مى آيد. امروز در اطراف مجموعه هاى گوناگون صنفى و ملى و غيره در و دروازه و حصار وجود ندارد؛ منتها اين تحول و تغيير را يا مديريت ميكنيم، آن را هدايت ميكنيم، يا نه، رها ميكنيم. اگر رها كرديم،

باخته ايم. بزرگان حوزه، مراجع تقليد، انديشمندان، دانشمندان و فضلا بايد دامنها را به كمر بزنند، همت كنند، اين تحول را برنامه ريزى كنند، هدايت كنند، مديريت كنند. بنابراين معناى اساسى تحول اين است: حركت نوبه نوى محتوائى.

ممكن است يك معناى غلطى از تحول اراده بشود و فهم بشود، كه حتماً بايد از آن پرهيز كرد. تحول به معناى رها كردن شيوه هاى سنتىِ بسيار كارآمد حوزه در تعليم و تعلم و تبديل اين شيوه ها به شيوه هاى رائج دانشگاهىِ امروز نيست؛ اينچنين تحول و تغيير و دگرگونى اى غلط اندر غلط است؛ اين عقبگرد است.

امروز شيوه هاى گوناگون سنتىِ قديمى ما دارد در دنيا شناخته ميشود؛ بعضى يا از روى تقليد يا از روى ابتكار دارند همين شيوه ها را رائج ميكنند. ما شيوه هاى دانشگاهى خودمان را كه برگرفته و نسخه نويسى شده ى از شيوه هاى قديمى غربى است، بياوريم در حوزه حاكم كنيم؛ نه، ما اين را تحول نميدانيم. اگر چنين دگرگونى اى رخ بدهد، قطعاً ارتجاع و عقبگرد است؛ اين را قبول نداريم. ما در حوزه ى علميه شيوه هاى بسيار خوبى رائج داريم، از قديم معمول بوده؛ شيوه ى انتخاب آزادانه ى استاد به وسيله ى طلبه. طلبه وارد حوزه كه ميشد و ميشود، ميگردد استاد مورد قبول و مورد علاقه ى خودش را پيدا ميكند، به درس او ميرود. اساس كار طلبگى، فكر كردن و دقت كردن و مطالعه كردن است، نه حفظ كردن. حفظ محورى، همان چيزى است كه امروز بلاى تعليم و تربيت جديد ماست و ما مدتهاست كه داريم با آن مقابله و مبارزه ميكنيم و هنوز هم روبه راه نشده است و بايد روبه راه شود. در حوزه، اساس سنتى ما بر پايه ى فكر كردن

است. طلبه درس را كه ميخواند، اولاً قبلاً پيش مطالعه ميكند، ذهنش را آماده ميكند تا از استاد حرف نو بشنود. بعد از درس، آن درس را با يك زميلى، رفيقى مباحثه ميكند؛ يك بار به او درس ميگويد، يك بار او به انسان درس ميگويد؛ لذا در ذهن جايگزين ميشود. در بعضى از حوزه ها مثل نجف، تقرير درس استاد معمول بود - در قم كمتر وجود داشت يا نداشت و خيلى بندرت بود - طلبه ى فاضلى بعد از درس استاد مى نشست، همان درسى را كه استاد گفته بود، براى بعضى از طلابى كه احتياج داشتند، دوباره ميگفت. ببينيد اين كار چقدر در عمق بخشيدن به علم و سواد و معلومات محصل و طالب علم تأثير ميگذارد. اين سنتها را نبايد از دست داد؛ اينها حيف است.

احترام به استاد هم يك مسئله است. يكى از سنتهاى رائج حوزه هاى علميه، تواضع شاگرد در مقابل استاد بود؛ احترام به استاد. «آداب المتعلمين» مينوشتند، كه متعلم در مقابل معلم چه وظائفى دارد و معلم چه حقوقى بر او دارد؛ همچنان كه متقابلاً متعلم بر معلم حقوقى دارد. اينكه استاد بيايد بگويد و برود، نه؛ حرف شاگرد را ميشنفتند، گوش ميكردند. اينها از قديم معمول بوده است. در همين زمان ما بعضى از بزرگان بودند، الان هم هستند؛ شاگرد بعد از درس، تا خانه ى استاد او را همراهى ميكرد؛ بحث ميكرد، صحبت ميكرد، سؤال ميكرد. گعده، گعده ى علمى؛ نشست، نشست تحقيقى و سؤال و جواب؛ اينها سنتهاى خوب حوزه ى ماست. ديگران ميخواهند اينها را از ما ياد بگيرند، ما بيائيم اينها را تبديل كنيم به روشهاى ديگران كه منسوخ

و كهنه است؟! پس اين سنتها بايد باقى بماند و تقويت شود. تحول به معناى تغيير اينها نيست.

يكى از چيزهائى كه در تحول مثبت حتماً لازم است، اين است كه ما خودمان را و تلاش و فعاليت علمى خودمان را با نيازها منطبق كنيم. يك چيزهائى هست كه مردم ما به آنها احتياج دارند، پاسخش را از ما ميخواهند؛ ما بايد آنها را فراهم كنيم. يك چيزهائى هم هست كه مردم احتياجى به آنها ندارند؛ زياد كار شده، زياد تلاش شده؛ خودمان را سرگرم آنها نكنيم. اينها خيلى مسائل اساسى و مهمى است.

ما از دانشگاه ها ميخواهيم كه فعاليت خودشان را با نيازهاى جامعه تطبيق دهند. با دانشگاه، با اساتيد، با دانشجوها كه مواجه ميشويم، اين را مكرر از اينها ميخواهيم؛ ميگوئيم رشته هاى علمى تان را بر نيازهاى جامعه منطبق كنيد، ببينيد چه لازم داريم. اين در مورد حوزه ها به طريق اولى صادق است.

مسئله ى بعدى، مسئله ى نظام رفتارى و اخلاقى حوزه هاست؛ كه همين تحول - اگر تحولى انجام ميگيرد - بايد ناظر به اين جهت هم باشد. چند تا سرفصل در اين خصوص وجود دارد كه من اينجا يادداشت كرده ام: تكريم اساتيد. نظام رفتارى و اخلاقى ما در حوزه ها بايد در اين جهت حركت كند؛ تكريم استاد، تكريم عناصر فاضل، بخصوص تكريم مراجع تقليد. هر كسى آسان به حد مراجع معظم تقليد نميرسد؛ صلاحيتهاى زيادى لازم است. غالباً مراجع قله هاى علمى حوزه هاى علميه محسوب ميشوند. بنابراين احترام مراجع بايستى محفوظ باشد؛ بايد تكريم شوند.

مسئله ى ديگر در نظام رفتارى و اخلاقى حوزه ها، فيض بردن از معنويات است، تهذيب است؛ اين خيلى مهم است. جوان

امروز حوزه بيش از گذشته به مسئله ى تهذيب نيازمند است. كسانى كه رشته هاى رفتارشناسى عمومى را مطالعه ميكنند و كار ميكنند، اين را تأييد ميكنند. امروز در همه ى دنيا اينجور است كه وضع نظام مادى و فشار مادى و ماديت، جوانها را بى حوصله ميكند؛ جوانها را افسرده ميكند. در يك چنين وضعى، دستگير جوانها، توجه به معنويت و اخلاق است. علت اينكه مى بينيد عرفانهاى كاذب رشد پيدا ميكند و يك عده اى طرفشان ميروند، همين است؛ نياز هست. جوان ما در حوزه ى علميه - جوان طلبه؛ چه دختر، چه پسر - نيازمند تهذيب است. ما قله هاى تهذيب داريم. در همين قم، مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى، مرحوم علامه ى طباطبائى، مرحوم آقاى بهجت، مرحوم آقاى بهاءالدينى (رضوان اللَّه تعالى عليهم) قله هاى تهذيب در حوزه بودند. رفتار اينها، شناخت زندگى اينها، حرفهاى اينها، خودش يكى از شفابخش ترين چيزهائى است كه ميتواند انسان را آرام كند؛ به انسان آرامش بدهد، روشنائى بدهد، دلها را نورانى كند. در نجف بزرگانى بودند؛ سلسله ى شاگردان مرحوم آخوند ملاحسينقلى تا مرحوم آقاى قاضى و ديگران و ديگران؛ اينها برجستگانند. به نحله هاى فكرى و عرفانى اينها هم كارى نداريم. در اينجا مسئله، مسئله ى نظرى نيست. بعضى ها نحله هاى مختلفى هم داشتند. مرحوم سيد مرتضى كشميرى (رضوان اللَّه تعالى عليه) يكى از اساتيد مرحوم حاج ميرزا على آقاى قاضى است؛ اما نحله ى فكرى اينها بكلى از هم متفاوت است. ايشان از داشتن يك كتابى بشدت منع ميكند، ايشان به آن كتاب عشق ميورزد؛ منافاتى ندارد. همين بزرگانى كه در مشهد بودند، مردمانى بودند كه ما اينها را به تقوا و طهارت و پاكيزگى شناختيم؛ مرحوم

حاج ميرزا جواد آقاى تهرانى، مرحوم حاج شيخ مجتبى و امثال ايشان؛ اينها هم همين جورند. عمده اين است كه اين دل زنگار گرفته را يك زبان معنوى، يك سخن برخاسته ى از دل شفا ببخشد و اين زنگار را برطرف كند. بنابراين ما اينجا بحث عرفانهاى نظرى را نداريم.

يك مسئله ى ديگر در زمينه ى نظام رفتارى و اخلاقى حوزه، مسئله ى گرايشها و احساسات انقلابى در حوزه است. عزيزان من! فضاى انقلابى در كشور دشمنان عنودى دارد، دشمنان كينه ورزى دارد. با حاكميت فضاى انقلابى در كشور مخالفند؛ ميخواهند اين فضا را بشكنند. شما ديديد در يك دوره اى شهادت را زير سؤال بردند، جهاد را زير سؤال بردند، شهيد را زير سؤال بردند، نظرات امام را زير سؤال بردند، پيغمبران را زير سؤال بردند! مسئله اين نيست كه فلان زيدى با اين مفاهيم مخالف است؛ مسئله اين است كه اين مخالفت از نظر دشمن بايد در جامعه مطرح شود؛ فضاسازى شود و فضاى انقلابى بشكند. در حوزه ى علميه همه بايد به اين مسئله توجه كنند. در متن جامعه اينجور است، طبعاً در حوزه هاى علميه هم اينجور است. ميدانند كه شُماى روحانى فقط يك فرد نيستيد؛ مستمع داريد، علاقه مند داريد؛ بنابراين در محيط پيرامون خودتان اثر ميگذاريد. ميخواهند فضاى انقلابى را بشكنند، روحانى انقلابى را منزوى كنند. تحقير بسيج، تحقير شهيد، تحقير شهادت، زير سؤال بردن جهاد طولانى اين مردم اگر خداى نكرده در گوشه و كنار حوزه به وجود بيايد، فاجعه است. بزرگان حوزه بايستى مواظب و مراقب باشند و مانع بشوند.

يك نكته هم خطاب به جوانان پرشور و انقلابى حوزه است، كه متن حوزه غالباً

همين جوانهاى پرشور و طلاب انقلابى هستند. عزيزان من! آينده مال شماهاست، اميد آينده ى كشور شماها هستيد؛ بايد خيلى مراقبت كنيد. درست است كه جوان طلبه ى انقلابى اهل عمل است، اهل فعاليت است، اهل تسويف و امروز به فردا انداختن كار نيست، اما بايد مراقب باشد؛ نبادا حركت انقلابى جورى باشد كه بتوانند تهمت افراطى گرى به او بزنند. از افراط و تفريط بايستى پرهيز كرد. جوانهاى انقلابى بدانند؛ همان طور كه كناره گيرى و سكوت و بى تفاوتى ضربه ميزند، زياده روى هم ضربه ميزند؛ مراقب باشيد زياده روى نشود. اگر آن چيزى كه گزارش شده است كه به بعضى از مقدسات حوزه، به بعضى از بزرگان حوزه، به بعضى از مراجع يك وقتى مثلاً اهانتى شده باشد، درست باشد، بدانيد اين قطعاً انحراف است، اين خطاست. اقتضاى انقلابيگرى، اينها نيست. انقلابى بايد بصير باشد، بايد بينا باشد، بايد پيچيدگى هاى شرائط زمانه را درك كند. مسئله اينجور ساده نيست كه يكى را رد كنيم، يكى را اثبات كنيم، يكى را قبول كنيم؛ اينجورى نميشود. بايد دقيق باشيد، بايد شور انقلابى را حفظ كنيد، بايد با مشكلات هم بسازيد، بايد از طعن و دق ديگران هم روگردان نشويد، اما بايد خامى هم نكنيد؛ مراقب باشيد. مأيوس نشويد، در صحنه بمانيد؛ اما دقت كنيد و مواظب باشيد رفتار بعضى از كسانى كه به نظر شما جاى اعتراض دارد، شما را عصبانى نكند، شما را از كوره در نبرد. رفتار منطقى و عقلائى يك چيز لازمى است. البته اين را هم به همه توصيه كنيم كه نيروهاى انقلابى را متهم به افراطى گرى نكنند؛ بعضى هم اينجورى دوست ميدارند. عنصر انقلابى، جوان انقلابى،

طلبه ى انقلابى، فاضل انقلابى، مدرس انقلابى در هر سطحى از سطوح را متهم كنند به افراطى گرى؛ نه، اين هم انحرافى است كه به دست دشمن انجام ميگيرد؛ واضح است. پس نه از آن طرف، نه از اين طرف.

خوب، اينها مسائل مربوط به تحول بود. حالا من از شما سؤال بكنم: آيا اين تحول پيچيده ى گسترده دامن و همه جانبه و ذواضلاع، بدون يك مديريت منسجم امكانپذير است؟ اين همان چيزى است كه ما چندين سال قبل از اين در همين حوزه ى علميه با كسانى كه بعضى امروز جزو مراجع معظم هستند و آن روز در جامعه ى مدرسين بودند، بعضى از دنيا رفته اند - كه رحمت و رضوان خدا بر آنها باد - مطرح كرديم و پذيرفتند. مديريت و تدبير حوزه به وسيله ى يك گروه متمركزى كه مورد تأييد مراجع و بزرگان باشند و در مسائل حوزه صاحب نظر باشند، يك چيز لازمى است، اجتناب ناپذير است؛ بدون اين نميشود. اين كار پيچيده ى مهمِ همه جانبه، بدون يك مديريت قوى امكانپذير نيست.

دو نكته ى ديگر را هم عرض بكنم و عرايضم را تمام كنم. جلسه ى ما خيلى طول كشيد. عذرخواهى ميكنم از شما برادران و خواهران كه با وجود اينكه اين فضا بسيار وسيع است، اما شما متراكم و سخت نشسته ايد؛ همچنين برادران يا خواهرانى كه در بيرون هستند، در صحن يا در شبستانهاى مسجد اعظم نشسته اند.

يك مسئله، مسئله ى درس فلسفه و رشته ى فلسفه است. توجه بكنيد؛ اهميت فقه و عظمت فقه نبايد ما را غافل كند از اهميت درس فلسفه و رشته ى فلسفه و علم فلسفه؛ هر كدام از اينها مسئوليتى دارند. رشته ى فقه مسئولياتى دارد، فلسفه هم مسئوليتهاى

بزرگى بر دوش دارد. پرچم فلسفه ى اسلامى دست حوزه هاى علميه بوده است و بايد باشد و بماند. اگر شما اين پرچم را زمين بگذاريد، ديگرانى كه احياناً صلاحيت لازم را ندارند، اين پرچم را برميدارند؛ تدريس فلسفه و دانش فلسفه مى افتد دست كسانى كه شايد صلاحيتهاى لازم را برايش نداشته باشند. امروز اگر نظام و جامعه ى ما از فلسفه محروم بماند، در مقابل اين شبهات گوناگون، اين فلسفه هاى وارداتى مختلف، لخت و بى دفاع خواهد ماند. آن چيزى كه ميتواند جواب شماها را بدهد، غالباً فقه نيست؛ علوم عقلى است؛ فلسفه و كلام. اينها لازم است. در حوزه، اينها رشته هاى مهمي است. رشته ى مهم ديگر، تفسير است؛ انس با قرآن، معرفت قرآنى. ما نبايد از تفسير محروم بمانيم. درس تفسير مهم است، درس فلسفه مهم است؛ اينها رشته هاى بسيار باارزشى است.

نكته ى آخر در مورد پديده ى خواهران طلبه است؛ خيلى پديده ى عظيم و مباركى است. هزاران عالم، پژوهشگر، فقيه و فيلسوف در حوزه هاى علميه ى خواهران تربيت شوند؛ اين چه حركت عظيمى خواهد بود. ببينيد نگاه دنياى مادى نسبت به پديده ى زن و جنس زن چه نگاه بدى است، چه نگاه تحقيرآميزى است، چه نگاه منحرفانه اى است. حضور دانشمندان اسلامى زن در عرصه هاى مختلف - مثل حضور دانشمندان فرزانه و فهميده ى دانشگاهى زن كه متدين و متشرع هستند - اثرات بسيار عظيمى را در دنيا ميگذارد؛ براى انقلاب آبروست. بانوان بايد خوب درس بخوانند. البته هدف نهائى درس خواندن بانوان، تنها مجتهد شدن يا فيلسوف شدن نيست - ممكن است عده اى علاقه اش را داشته باشند، استعدادش را داشته باشند، وقتش را داشته باشند، عده اى هم نه - آشنائى

با معارف اسلامى و قرآنى است كه ميتواند براى خود آنها و براى ديگران مورد استفاده قرار بگيرد.

پروردگارا ! آنچه گفتيم و شنيديم، براى خودت و در راه خودت قرار بده. پروردگارا ! به اين گفته ها، به اين شنيده ها، به اين حركت عظيمى كه در حوزه است، خودت از جانب خود بركت عنايت بفرما. پروردگارا ! كار ما را، گفتار ما را، حركت ما را مشمول توجه و رضاى وليّت قرار بده. قلب مقدس آن حضرت را از ما خشنود كن. روح مطهر امام بزرگوار و شهداى عزيز را كه گشاينده ى اين راه هستند، مشمول رحمت و بركت خود بفرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) نهج البلاغه، خطبه ى 62

2) كافى، ج 1، ص 46

بيانات در ديدار هزاران نفر از بسيجيان استان قم

بيانات در ديدار هزاران نفر از بسيجيان استان قم 16 ذى القعده 1431 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم و الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين السّلام عليك يا سيّدتى و يا مولاتى يا فاطمة المعصومة يا بنت موسى بن جعفر سلام اللَّه و سلام ملائكته و عباده المنتجبين عليك و على ابائك المطهّرين جمع بسيجيان عزيز، دلهاى گرم، بامعرفت، اراده هاى استوار و عزمهاى راسخ در اين مركز مقدس، در حضور روح مطهر بانوى بزرگوار و معصوم - دختر موسى بن جعفر - خود يك شاخص، يك علامت و يك پرچم براى نشان دادن عظمت و رو به پيشرفت بودن نظام اسلامى است.

اگر ما براى زنده بودن، فعال بودن، بااراده بودن، هدف دار بودن، رو به جلو بودن اين نظام هيچ دليل ديگرى نميداشتيم جز حضور ميليونها جوانِ پرشورِ

مؤمنِ صادقِ بابصيرت در سراسر كشور زير عنوان بسيج، همين كافى بود براى اينكه نشان بدهد اين نظام و اين حركت عظيم ملت ايران در برابر پيچيده ترين توطئه ها و خطرناك ترين حركتهاى دشمن آسيب ناپذير است. البته اين شعار نيست؛ يك حرف متكى به استدلال منطقى است.

بسيج يكى از آيات قدرت الهى است كه خداى متعال به آن بنده ى صالح، به آن مرد بزرگ، به آن شخصيت كم نظير يا بى نظير تاريخ اسلام بعد از ائمه (عليهم السّلام) عطا كرد. فكر پردازش بسيج عمومى، بسيج مستضعفين كه امام بزرگوار آن را مطرح كرد و عمل كرد و با همه ى توان پشت سر اين فكر ايستاد، اين نهال را آبيارى كرد تا تبديل شد به شجره ى طيبه اى كه «تؤتى اكلها كلّ حين باذن ربّها»،(1) يكى از الطاف الهى نسبت به آن مرد بزرگ و آن بنده ى صالح و آن عبد خاشع پروردگار بود. چشم بابصيرت امام اين نشانه هاى قدرت و اعانت الهى را ميديد. عيب ماها اين است كه گاهى كمكهاى الهى را لمس ميكنيم، اما آنها را درست نمى بينيم؛ تشخيص نميدهيم كه اين چه كمك بزرگى است كه خدا دارد به ما ميكند؛ اما او ميديد.

در يك قضيه اى كه من مكرر اين را نقل كردم، ايشان به من فرمود كه از اول انقلاب تا امروز - آن روز حدود سال 1365 بود - همه جا دست قدرتى را مشاهده ميكنيم كه دارد ما را كمك ميكند و جلو ميبرد. او اين دست قدرت را ميديد. نگاه امام به ملت ايران با نگاه ديگران فرق داشت. همان روز اگر ميخواستيم قضاوت بسيارى از نخبگان علمىِ دينى و غير

دينى و سياسى و غيره را درباره ى ملت ايران مشاهده كنيم، ميديدم قضاوتها قضاوتهاى عجيب و غريبى است. بعضى اين ملت را باايمان نميدانستند، بعضى داراى صداقت نميدانستند، بعضى به نيرو و به وفاى آنها شك ميكردند - كه ما اينها را شنيديم، از خيلى ها شنيديم - اما امام در سال 1341 در همين شهر قم، آن وقتى كه هنوز هيچ خبرى از اين اجتماعات عظيم نبود، در همين مسجد اعظم گفت اگر ما به مردم فراخوان بدهيم، اين صحراى قم را از جمعيت پر ميكنند؛ لبيك ميگويند. نگاه او به مردم، يك چنين نگاهى بود؛ مردم را شناخت. آن عنصر باارزشِ اكسيرگونه اى كه مسها را طلا ميكند، اين را در جان و دل مردم كشف كرد و آن را به كار گرفت. لذا با اين موانع بزرگى كه در سر راه وجود داشت، انقلاب پيروز شد. هيچ تحليلگرى باور نميكرد كه اين اتفاق در اينجا بيفتد. او تكيه ى به خدا كرد، توكل به خدا كرد، وارد عمل شد، با دل مردم تماس برقرار كرد و مردم به صحنه آمدند و اين حركت عظيم اتفاق افتاد؛ بعد هم مسئله ى بسيج را مطرح كرد.

شما ميوه هاى شيرين و كامبخش آن درخت طيب و طاهرى هستيد كه امام بزرگوار با دست خود در اين زمين غرس كرد. اين ثمردهى همچنان ادامه خواهد داشت؛ همچنان كه فرمود: «ا لم تر كيف ضرب اللَّه مثلا كلمة طيّبة كشجرة طيّبة اصلها ثابت و فرعها فى السّماء. تؤتى اكلها كلّ حين باذن ربّها».(2) وقتى سرزمين مستعد و آماده است، بذر پاكيزه است، آن گياه و روئيدنى تمام شدنى نيست؛ يعنى هيچ عاملى

نميتواند به آن صدمه بزند. بسيج، يك چنين درخت طيب و طاهرى است.

بسيج امتحانهاى زيادى هم داده است. در دوران جنگ تحميلى، نسل جوانانِ قبل از شما كارهاى بزرگى در ميدان جنگ كردند. ما شكفتن گلهاى معطر استعداد را در وجود اين جوانها ديديم. جوان بيست و دو ساله، بيست و سه ساله، مثل يك فرمانده متبحر و كارآزموده عده ها را جمع ميكرد، راهنمائى ميكرد، هدايت ميكرد، در جاى خود به كار ميگرفت و پيروز ميشد؛ اينها عادى نيست. در دوران جنگ، بسيج نقش خود را ايفاء كرد. هم ارتش، هم سپاه قبول داشتند و اعتراف ميكردند كه حضور بسيج در همه ى بخشهاى مختلف اين جبهه ى طولانى و پرمشقت، يك حضور تعيين كننده است.

جنگ تحميلى تمام شد؛ سطحى نگرها خيال ميكردند بسيج هم تمام شد؛ اما بسيج ماند، چون مجاهدت باقى بود، چون ميدان مجاهدت ادامه داشت. هر جا مجاهدت هست، در آنجا حضور بسيج هست؛ مجاهدت در ميدان علم، مجاهدت در ميدان سياست، مجاهدت در ميدان فعاليتهاى اجتماعى، مجاهدت در ميدان وسيع و عرصه ى عظيم بين المللى. اين مجاهدتها ادامه دارد و همچنان ادامه خواهد داشت.

معناى بسيج، توأم كردن ايمان و عمل است؛ عمل مجاهدانه، نه صرفاً عمل شخصى. از نظر اسلام، ايمان مجرد از عمل، يك حداقل است. ايمان كامل و ايمان حقيقى آن ايمانى است كه با جهاد در ميدان عمل همراه باشد. «و الّذين امنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبيل اللَّه و الّذين آووا و نصروا اولئك هم المؤمنون حقّا»؛(3) مؤمن حقيقى آن كسى است كه ايمان را با جهاد و هجرت و نصرت همراه ميكند. تشخص بسيجى به

اين است. اين فكر غلط و انحرافى كه ما ايمان را منهاى عمل و منهاى جهاد، براى تقرب الى اللَّه كافى بدانيم، اين آيه و آيات زيادى آن را رد ميكنند. بسيج، قائم به همين است كه ايمان همراه با عمل، آن هم عمل مجاهدانه باشد. پس جهاد عرصه هاى مختلفى دارد كه عرض شد.

تا امروز بسيج رشد داشته است. پيشرفت بسيج در ابعاد مختلف، همان پيشرفتى است كه مورد انتظار هر كسى است كه بسيج را ميشناخت؛ هم رشد كمّى داشته است، هم رشد كيفى و معنوى، هم ايستادگى در مقابل مزاحمها و معارضهاى مؤثر در دل انسان و تكان دهنده ى دل انسان؛ يعنى وسوسه ها. بسيج در اين زمينه ها امتحان خود را داده است.

آنچه كه براى همه ى ما، براى همه ى بسيجيان عزيز، براى جوانها در هر نقطه اى از اين عرصه ى عظيم كه مشغول كار هستند، بايد به عنوان شاخص مطرح باشد، عبارت است از اين سه عنصر: بصيرت، اخلاص، عمل بهنگام و به اندازه. اين سه عنصر را هميشه با يكديگر توأم كنيد و در نظر داشته باشيد. اين عناصر سه گانه بايد براى ما شاخص باشد؛ بصيرت، اخلاص، عمل بهنگام و به اندازه.

آنچه كه راه را مشخص ميكند، بصيرت است. اين سردار محترم و گرامى(4) خيلى درست گفتند كه بسيجيان در قبال پيچيدگى اوضاع توانسته اند در ذهن خود و فكر خود و شخصيت خود پيچيدگى ايجاد كنند و بشناسند؛ قضاياى سال 88 اين را نشان داد. ممكن بود خيلى ها اشتباه كنند و خيلى ها هم اشتباه كردند؛ اگرچه اكثر آن كسانى كه اشتباه كرده بودند، به فاصله ى كمى اشتباه را تصحيح كردند؛ اما حركت

عظيم بسيج، اين شاخص بصيرت و اين پرچم بصيرت را براى خود حفظ كرد؛ اشتباه نكرد؛ همان طور كه اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) فرموده بود: «لا يعرف الحقّ بالرّجال»؛ با چهره ها نميشود حق را تشخيص داد. يك چهره ى موجه محترم است، مورد قبول است، مورد تكريم است؛ اما او نميتواند شاخص حق باشد. گاهى چهره ى موجهى مثل بعضى از صحابه ى پيغمبر راه را عوضى ميروند، اشتباه ميكنند. بايد حق را شناخت، بايد راه را تشخيص داد تا بفهميم اين شخص حق است يا باطل. هر كه از اين راه رفت، حق است؛ هر كه از راه حق نرفت، مردود است. حق را بايد شناخت. جماعت جوانِ مؤمنِ گردآمده ى در زير سقف بسيج و پرچم بسيج، اين بصيرت را نشان دادند؛ نشان دادند بابصيرتند. بصيرت، عنصر اول است. در آينده هم بايد همين جور باشد. قدرت تحليل بايد پيدا كرد، قدرت تشخيص بايد پيدا كرد. امام - كسى كه پدر همه ى اين جريان بود، حق حيات به گردن جامعه و اين حركت عظيم داشت - فرمودند اگر من از اسلام جدا شوم، مردم از من رو برخواهند گرداند. شاخص، اسلام است؛ شاخص، اشخاص نيستند؛ اين حرف امام (رضوان اللَّه عليه) است. او به ما ياد داد كه راه را تشخيص بدهيم، حركت صحيح را تشخيص بدهيم، نقشه ى دشمن را بفهميم و بخوانيم تا بتوانيم بفهميم كدام كار در جهت دشمن و در خط دشمن است و كدام كار در ضد اوست. پس بصيرت، عنصر اول است. بصيرت را نبايد فراموش كرد.

عنصر دوم، اخلاص است. فرمود اگر كسى در ميدان جهاد فى سبيل اللَّه دنبال يك خواسته ى

شخصى برود، دنبال غنيمت برود و كشته شود، شهيد فى سبيل اللَّه نيست. شرط شهادت و شرط مجاهد فى سبيل اللَّه بودن اين است كه حركت او فى سبيل اللَّه باشد، للَّه باشد؛ يعنى اخلاص داشته باشد. انگيزه هاى شخصى، انگيزه هاى گروهى، انگيزه هاى فاميلى، رودربايستى هاى رفاقتى اگر در حركت ما تأثير گذاشت، اين اخلاص را مشوب ميكند، مشكل درست ميكند. بى اخلاصى، يك جائى خودش را نشان خواهد داد.

عنصر سوم، عمل بهنگام و به اندازه است. لحظه ها را بايد شناخت. اگر چنانچه انسان وقت شناس نباشد، نداند كدام كار را در كجا بايد انجام داد، ممكن است خطاهاى بزرگى از انسان سر بزند. خوب، جوانان بسيجى ما - از پسرها و دخترها - در بخشهاى مختلف مشغول تلاش هستند؛ تلاش فكرى، تلاش علمى، تلاش سياسى، تلاش اجتماعى؛ همه ى اينها وقتى براى خدا و براى انجام وظيفه باشد، مجاهدت و جهاد فى سبيل اللَّه است. بسيجى آن كسى است كه اين كارها را انجام ميدهد. در همه ى اينها بايد آن خط روشن و صحيح را در نظر گرفت؛ يعنى خط انقلاب، خط حفظ نظام، خط احياى دين. اگر بخواهيم اين سه عنصر را تأمين كنيم، بايد در درون خودمان با خودمان مجاهدت كنيم؛ يعنى جهاد اكبر. جهاد با نفس تلاشى است كه امروز همه ى ما به آن احتياج داريم.

آنچه كه براى فهم درست قضايا لازم است، از جمله اين است كه ببينيم دشمن چه خطى را دارد دنبال ميكند. امروز يكى از خطوط اصلى كار دشمن - كه از عناصر مهم جنگ نرم به حساب مى آيد - اين است كه واقعيات را دگرگون جلوه دهد، حوادث گوناگون را دگرگون جلوه دهد. خود تبليغاتى كه دشمن

در اين زمينه انجام ميدهد، نشانه ى ضعف اوست. دشمن هر جا كه در ميدان واقعيت دچار مشكل ميشود و كم مى آورد، بر حجم تبليغات مى افزايد. امروز اگر كسى كارهاى دشمن را در عرصه ى عظيم شيوه هاى تبليغاتى ملاحظه كند؛ از وسائل اينترنتى گرفته تا وسائل صوتى و تصويرى، تا بلندگوهائى كه در جاهاى مختلف دارند - در داخل هم دارند - مى بيند يك قلم عمده اين است كه حوادث كشور را دگرگون جلوه دهند؛ وضع كشور را مأيوس كننده، نااميد كننده، رو به زوال، رو به انحطاط، رو به بن بست نشان دهند. تلاش زياد آنها در اين زمينه، خود نشانه ى ضعف آنها در ميدان واقعيت است.

دشمن در همه ى دوران سى ساله، اين تلاش را داشت؛ البته امروز بيشتر است. امروز چون مسئولين كشور و دولتى كه بر سر كار است، شعارهاى انقلاب را پررنگ تر و جدى تر مطرح ميكند؛ خط امام، خط انقلاب، خط كار براى مردم، امروز كاملاً برجسته و پررنگ است؛ مسئولين احساس ميكنند با مردمند، از جنس مردمند، مردم هم اين را احساس ميكنند، بنابراين تبليغات بيشتر است. امروز اگر به تبليغات دشمن نگاه كنيد، مى بينيد اگر در مسائل اقتصادى اظهارنظر ميكنند، همه ى حرفشان اين است كه بن بست است، گره ناگشودنى است، اشكالات فراوان است، فردا چنين خواهد شد. يك عده اى هم اين مسائل را باور ميكنند و همانها را در داخل تكرار ميكنند. قبل از شروع انتخابات و آن قضاياى فتنه، بعضى از كسانى كه بعداً امتحان خودشان را در فتنه دادند، به ما مراجعه ميكردند كه آقا سال آينده، سال سختى است - يعنى همان سال 88 - از لحاظ اقتصادى چنين

است، چنان است؛ فضا را تنگ، تاريك، مشكل، غير قابل عبور جلوه ميدادند؛ مسئولين را يك جور ميخواستند دلسرد كنند، مردم را يك جور. اين تبليغات نشانه ى اين است كه آنها از اين حركت عظيم و پرشتابِ مسئولين و مردم عقب ماندند. پس اگر چنانچه اين جهتگيرى دشمن دانسته شد، نگاه انسان به واقعيت، نگاه درستى خواهد شد؛ نگاه نافذى خواهد شد.

يا در زمينه ى سياست خارجى، سياست بين المللى، در بعضى از همين مطبوعات خودمان هم شما ديديد؛ در اظهارات سال گذشته ى بعضى از اصحاب فتنه هم مشاهده كرديد؛ هى تكرار ميكردند كه آقا ما در دنيا ذليل شديم، جمهورى اسلامى در دنيا بى آبرو شده، بى ارزش شده، چه شده، چه شده. امروز وقتى به واقعيت نگاه ميكنيم، مى بينيم روزبه روز آبروى جمهورى اسلامى در ميان ملتهاى گوناگون دنيا - مسلمان و غير مسلمان - افزايش پيدا كرده است. دشمنان ملت ايران اين را ميدانند، ميفهمند، احساس ميكنند؛ البته كتمان ميكنند.

همين قضيه ى سفر لبنان رئيس جمهور را چرا بايد دست كم گرفت؟ حادثه ى مهمى بود. براى هر كشورى، بخصوص براى سران استكبار اگر چنين چيزى اتفاق مى افتاد، فصل بسيار گسترده اى در تبليغات و در استنتاجهاى سياسى براى آن ميگشودند. يك ملتى كه با ما هم همسايه نيست، همه شان هم مسلمان نيستند؛ تركيبى از مسلمان و مسيحى، و مسلمانها هم تركيبى از شيعه و اهل سنت؛ اين ملت با اين تركيب گوناگون و متنوع، اينجور يكپارچه بيايند از رئيس جمهور ملت ايران استقبال كنند، اظهار علاقه كنند؛ اين چيز كم نظيرى است، چيز بى نظيرى است؛ براى هيچ كشورى در دنيا چنين چيزى پيش نمى آيد. رئيس جمهور كدام كشورى وقتى

به يك كشور ديگر برود، چنين حوادثى برايش پيش مى آيد؟ مخصوص لبنان هم نيست. امروز اگر مسئولين برجسته ى كشور ما به مصر هم بروند، اگر بگذارند، همين قضاياست؛ سودان هم بروند، بگذارند، همين قضاياست؛ به هر كشور اسلامى كه بروند، اگر ميدان را باز كنند، همين قضاياست. اين، عظمت ملت ايران را نشان ميدهد. اين را شماها كرديد. اين افتخار مال شماست. اگر دولتى بود كه از مردم منقطع بود، اگر دولتى بود كه ميليونها جوان پرانگيزه از او حمايت نميكردند، چنين اتفاقى نمى افتاد؛ اين مال شما جوانهاست. اما خوب، تبليغات دشمن را ملاحظه كنيد؛ درست نقطه ى مقابل اين است. آنجائى كه مجبور باشند به زبان بياورند، واقعيت را وارونه تفسير ميكنند؛ آنجائى هم كه مجبور نباشند، كتمان ميكنند و اصل واقعيت را ميپوشانند.

عين همين قضيه در مورد خود بسيج صدق ميكند. دشمن در يك برهه اى - كه امروز هم دنباله هايش كم و بيش هست - در تبليغات گوناگون جهانى، عليه بسيج متمركز شد. آنچه توانستند، گفتند. بسيج را بمباران تبليغاتى كردند، براى اينكه او را از چشم مردم بيندازند، اما نتوانستند؛ «يحقّ اللَّه الحقّ بكلماته».(5) خداى متعال نميگذارد اين حقيقت روشن پنهان بماند؛ لذا بسيج بحمداللَّه روزبه روز آبرويش در كشور ما بيشتر شده است. در سرتاسر كشور، جوانها در بخشهاى مختلف، به بسيج به چشم يك هويت درخشنده ى باعظمتِ مظهر عزم و اراده نگاه ميكنند؛ اين را شما بسيجى ها بايستى تقويت كنيد؛ اين را با توجه به همان سه عنصرى كه گفته شد - عنصر بصيرت، عنصر اخلاص، عنصر عمل بهنگام و به اندازه - تقويت كنيد. افراط نبايد باشد، تفريط هم نبايد

باشد. توجه كنيد كه افراط هم همان اندازه ضرر ميزند كه تفريط. عمل نكردن يقيناً مضر است، عمل افراط آميز هم به همان اندازه مضر است؛ مراقب باشيد. شور انقلابى را اندكى نبايد كاهش داد. انگيزه ى انقلابى بايد روزبه روز در دلهاى من و شما افزايش پيدا كند. اين كوه هاى گوناگون مشكلاتى كه بر سر راه مستضعفين عالم قرار دارد، جز با قدرت عزم و اراده ى پولادين مؤمن برداشته نخواهد شد. هدف فقط سر و سامان دادن به وضع كشور نيست. دنياى اسلام، بلكه جامعه ى بشريت نيازمند كمك به آنها از سوى اسلام و امت اسلامى است.

مشكلات زيادى در سر راه هست؛ عزم و اراده لازم است، نگاه به دوردست لازم است. اين عزم و اراده بايد باقى بماند، اين شور انقلابى بايد روزبه روز افزايش پيدا كند. توسل و توجه به پروردگار، تمسك به اولياى الهى، راه عبادت، راه خشوع، راه تفكر بايستى به روى ما هميشه باز باشد؛ خودمان را از اين راه تقويت كنيم. اين شور انقلابى بايد باقى باشد، اما مواظب باشيد اين شور و هيجان انقلابىِ باارزش در جاى خود مصرف شود - نابجا مصرف نشود - اين احتياج به تأمل، تفكر، آگاهى و بصيرت دارد.

شك نكنيد كه فرداى ملت ايران و امت اسلامى از امروز بمراتب بهتر است. همان مقدارى كه فاصله ى بين سى سال پيشِ ملت ايران و امروز است - يعنى اول انقلاب تا امروز - ببينيد ملت ايران در همه ى عرصه هاى سياسى و علمى و اجتماعى و غيره چقدر پيشرفت كرده است؛ بدانيد فاصله ى بين پيشرفتِ سالهاى آينده با امروز، از اين هم بيشتر خواهد بود. ملت

روزبه روز پيشرفت خواهد كرد. حركت ملت ايران در همه ى عرصه ها حركت توقف ناپذيرى است و ان شاءاللَّه بر خط درست و صراط مستقيم هدايت الهى و اسلامى و قرآنى پيش خواهد رفت. آينده ى ملت ايران، آينده ى روشنى است؛ و اين بر دنياى اسلام و بر امت اسلامى اثر خواهد گذاشت و ان شاءاللَّه ملتهاى مسلمان را روزبه روز بيدارتر خواهد كرد.

اميدواريم خداوند متعال فرج ولى عصر (ارواحنا فداه) را نزديك بفرمايد؛ ما را از ياران آن بزرگوار در حضورش و در غيبتش قرار بدهد و قلب مقدس آن بزرگوار را از ما راضى كند. پروردگارا! دعاى آن بزرگوار را شامل حال همه ى ملت ايران و بخصوص جمع عزيز بسيجيان بفرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) ابراهيم: 25

2) ابراهيم: 24 و 25

3) انفال: 74

4) سردار جبارى (فرمانده سپاه على بن ابى طالب قم)

5) يونس: 82

بيانات در ديدار طلاب خارجى حوزه ى علميه ى قم

بيانات در ديدار طلاب خارجى حوزه ى علميه ى قم 17 ذى القعده 1431 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

و الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين

السّلام عليك يا فاطمة يا بنت موسى بن جعفر ايّتها المعصومة سلام اللَّه عليك و على ابائك الطّيّبين الطّاهرين المعصومين خيلى خوشوقتم از اينكه امروز اين توفيق را پيدا كردم كه در جمع شما طلاب و فضلاى عزيز غير ايرانى، همچنين در كنار مدرسان و اساتيد و مديران اين مجموعه، اين دقايق باارزش را داشته باشم. طلاب و فضلاى غير ايرانى بدانند كه آنها در ايران اسلامى غريبه نيستند. شما حتّى مهمان هم نيستيد، شما صاحبخانه ايد. شما فرزندان عزيز من هستيد. ما مقدم اين پروانه هاى عاشق

را كه به شوق فراگيرى معارف اسلام ناب به اين ديار سفر كرده اند، گرامى ميداريم. ما وظيفه ى خودمان ميدانيم كه شما عزيزان را در حد توان خودمان، از آنچه كه از معارف اسلام ناب و معارف اهل بيت (عليهم السّلام) در اختيار ماست، برخوردار كنيم.

اولين درسى كه انقلاب اسلامى و نظام مبارك جمهورى اسلامى به ما داد، اين بود كه ما نگاهمان را از حصار و چهارديوارى ملت ايران منعطف كنيم به عرصه ى وسيع امت اسلامى. امام بزرگوار ما به ما تعليم كرد كه نگاه ما بايد به ساحت عظيم امت باشد. درست است كه كشور ايران در دوران طاغوت در زير فشار استبداد و استعمار به جان آمده بود و له ميشد و بايد نجات داده ميشد، اما فشار اساسى و تهاجم اساسى، تهاجم تاريخى به امت اسلام بود. امت بزرگ اسلامى كه در يكى از حساس ترين نقاط جغرافيائى عالم استقرار داشته است، بر اثر دخالت قدرتهاى بزرگ، طمع ورزى دولتهاى بزرگ و مقتدر، تجاوز و تعدى استكبار در طول چند قرن، دچار ضعف، انكسار، عقب ماندگى، استعمار زدگى، فقر - هم فقر مادى، هم فقر علمى - شده بود. انقلاب اسلامى نگاهش به دنياى اسلام بود؛ نگاهش به برداشتن دست ظالم و متجاوز استكبار از روى سر امت اسلامى و از زندگى امت اسلامى بود. لذا وقتى انقلاب در ايران پيروز شد، ملتهاى مسلمان در شرق و غرب عالم احساس كردند كه در زندگى آنها نسيم تازه اى وزيد، هوا عوض شد؛ احساس كردند گشايشى در كارهاشان پيدا شد؛ لذا در آفريقا، در آسيا، در همه ى مناطقى كه مسلمانها زندگى ميكردند، مسلمانان احساس كردند كه با

پيروزى انقلاب اسلامى و تشكيل نظام اسلامى، راه تازه اى در مقابل آنها گشوده شد. اين را ما از امام آموختيم و اين خط روشنِ نظام جمهورى اسلامى از آغاز تا امروز بوده است.

بخشى از كار بزرگ، همين كارى است كه شما داريد انجام ميدهيد. شما از نزديك به صد كشور در اينجا جمع شده ايد تا با معارف اسلام ناب نجاتبخش آشنا شويد. هدف اين نيست كه ما انقلاب را به شكل متعارف در عرف سياسى و قاموس سياسى به اين كشور و آن كشور صادر كنيم؛ انقلاب چيزى نيست كه با ابزارهاى سياسى بشود آن را صادر كرد يا با ابزارهاى نظامى و امنيتى بشود آن را پيش برد؛ اين غلط است؛ ما از اول، اين راه را بستيم.

مسئله ى جمهورى اسلامى، مسئله ى بازتوليد معارف والاى اسلامى است، تا مسلمانها احساس هويت كنند، احساس شخصيت اسلامى كنند، با تعاليم اسلام كه نجاتبخش بشريت است، آشنا شوند؛ بدانند اين معنايش چيست كه خداوند متعال ميفرمايد: پيغمبر را فرستاديم «و يضع عنهم اصرهم و الأغلال الّتى كانت عليهم»؛(1) اين غلها و زنجيرهائى كه در محيط شرك آلود به پاى انسانها بسته است و اسلام ميخواهد اينها را بگشايد، چيست؟ امت اسلامى بر اثر غفلت، مدتهاى طولانى اين حقايق را از ياد برده بود. امت اسلامى ميتواند آزاد باشد، پيشرفته باشد، عالم باشد، عزيز باشد، مقتدر باشد؛ اينها به بركت تعاليم اسلامى به دست آمدنى است. استكبار و دستگاه هاى استعمارى در طول دويست سال سعى كردند اين مفاهيم را از ياد مسلمانها ببرند؛ آنها را از هويت خودشان غافل كنند تا بتوانند دست تجاوز را به محيط سياسى آنها، به

محيط اقتصادى آنها، به فرهنگ بومى آنها دراز كنند و تطاول كنند. انقلاب اينها را به ياد امت اسلامى آورد.

شما امروز اين فرصت بزرگ را در جمهورى اسلامى، در عاصمه ى علمى قم، در جامعه ى مبارك «المصطفى» داريد كه با اين معارف آشنا شويد؛ «ليتفقّهوا فى الدّين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم»؛(2) خود شما بتوانيد نورافكنى شويد كه فضا را روشن ميكند. امروز دنياى اسلام به اين نياز دارد.

البته شما در اينجا در غربت زندگى ميكنيد. اگرچه اينجا خانه ى شماست، اما از اهل خود، خويشان خود، خانواده ى خود دوريد. سختى هائى داريد، مشكلاتى داريد؛ خودتان، همسرانتان، خانواده هاتان مشكلاتى دارند؛ اما ايستادگى كنيد. خداوند متعال در اول بعثت پيغمبر چند خط اساسى را جلوى پاى رسول گرامى خود گذاشت كه با توجه به اين چند خط و چند جهتگيرى مهم، پيغمبر اكرم بتواند اين بار سنگينِ بى نظير را تحمل كند. يكى از اين خطوط، صبر بود؛ «و لربّك فاصبر». «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. يا ايّها المدّثّر. قم فأنذر. و ربّك فكبّر. و ثيابك فطهّر. و الرّجز فاهجر. و لاتمنن تستكثر. و لربّك فاصبر».(3) خداوند متعال خط صبر را جلوى پيغمبر گذاشت. بايد صبر كرد. صبر يعنى پايدارى، يعنى خسته نشدن، يعنى مغلوب مشكلات نشدن. مشكلات گوناگون بر سر راه همه ى ما هست؛ بايد مغلوب نشويم. اين درس را هم امام بزرگوار ما در عمل به ما تعليم كرد؛ صبر كرد. آن روزى كه در اين شهر قم فرياد امام بلند شد، جز جمع طلبه اى در پيرامون او، كسى ياور او نبود؛ غريب بود. امام در وطن خود غريب بود، در شهر خود غريب بود؛ اما ايستادگى كرد. انواع

و اقسام فشارها - فشارهاى مادى و معنوى - بر آن مرد بزرگ وارد آمد، اما ايستاد - «المؤمن كالجبل الرّاسخ لا تحرّكه العواصف» - هيچكدام از اين تندبادها نتوانست آن اراده ى پولادين، آن عزم راسخ را تكان دهد؛ ايستاد. وقتى در قله چشمه اى ميجوشد، دامنه ها هم سيراب ميشوند. صبر او از او سرريز شد، ديگران هم صبر كردن را ياد گرفتند؛ لذا ديگران هم صبر كردند. ملت بزرگ ايران هم با اين صبر توانست بر اين همه توطئه فائق بيايد.

شما ميدانيد از اول پيروزى جمهورى اسلامى ايران تا امروز چقدر توطئه، چقدر خنجرهاى پنهانىِ زهرآلود عليه اين ملت، عليه اين نظام به كار گرفته شده است؟ يك قلم توطئه عليه ما، يك جنگ هشت ساله بود. هشت سال عليه ما جنگ را تحميل كردند. يك قلم توطئه بر ضد جمهورى اسلامى، تحريم سى ساله است. امروز سر و صدا و جنجال تحريم را بلند ميكنند. تحريم مال امروز نيست؛ جمهورى اسلامى سى سال است كه تحريم اقتصادى است. صبر اين ملت، ايستادگى اين ملت، بر همه ى اين خباثتها، عداوتها و كارشكنى ها فائق آمد. امروز به توفيق الهى، بإذن اللَّه تعالى، جمهورى اسلامى در قله ى اقتدار سياسى و امنيتى خود قرار دارد.

صبر را، ايستادگى و پايدارى را فراموش نكنيد؛ اين يك قلم مهم در برنامه ى زندگى هر انسانى است كه داراى هدف والاست. شماها ذخيره هاى اسلاميد، شماها سرمايه ى عظيمى براى اسلاميد. اينجا خوب فرا بگيريد؛ در فضاى انقلاب و نظام جمهورى اسلامى خوب تنفس كنيد و به اميد خدا در زمان لازم در ميان ملت خودتان برگرديد و با ابزار علم، با سلاح

حلم و اخلاق و تواضع و مهر و محبت به مردم، اين حقايق را منتقل كنيد.

هدف حضور شما در اينجا، هدف سياسى نيست؛ هدف علمى است، هدف تربيتى است؛ بسيار شفاف و روشن. علم همه جا خريدار دارد. سخن نيك و معرفت روشن همه جا خريدار دارد. امام على بن موسى الرّضا (عليه الصّلاة و السّلام) به يكى از ياران خود فرمود: «رحم اللَّه عبدا احيا امرنا»؛ رحمت خدا بر آن كسى كه امر ما را، مطلب ما را زنده كند. اين راوى ميگويد: «فقلت له كيف يحيى امركم»؛ چه جورى ميشود كه امر شما، مطلب شما، موضوع مورد اهتمام شما زنده شود؟ «قال يتعلّم علومنا و يعلّمها النّاس»؛ علوم ما را فرا بگيرند، معارف اهل بيت را فرا بگيرند، آن را به مردم، به دلهاى مشتاق، به ذهنهاى جستجوگر منتقل كنند. «فانّ النّاس لو علموا محاسن كلامنا لاتّبعونا».(4)

براى گسترش معارف اهل بيت هيچ لازم نيست شما به اين در و آن در بزنيد؛ هيچ نيازى ندارد به بداخلاقى كردن و متعرض اين و آن شدن؛ همين اندازه كافى است كه معارف اهل بيت را درست فرا بگيريم، آن را به ديگران منتقل كنيم. اين معارف توحيدى، اين معارف انسان شناسى، اين معارف فراگير نسبت به مسائل زندگى بشر، خود جذاب است، دلها را جذب ميكند، آنها را دنبال راه ائمه به راه مى اندازد. اينجا يك فرصت بزرگى است براى شما. از مليتهاى مختلف، از كشورهاى مختلف در اينجا جمع شده ايد. هر يك از شما اين فرصت را دارد كه با برادران مسلمان خود و فرهنگهاى بومى آنها در اين محيط آشنا شود.

شما از قاره ى اروپا با شرق آسيا

در اينجا ميتوانيد ارتباط برقرار كنيد. شما از آفريقا با كشورهاى خاورميانه ميتوانيد ارتباط برقرار كنيد. گلچينهاى ملتها در اينجا جمع شده اند. با يكديگر آشنا شويد، يكديگر را بشناسيد. فرهنگهاى يكديگر را، آرزوهاى يكديگر را، اهداف بلندى را كه ميتوان در برادران ملتهاى گوناگون سراغ گرفت، اينها را از يكديگر ياد بگيريد؛ مسلمان يك جامعيتى پيدا ميكند. اين خيلى فرصت بزرگى است براى شما؛ اين فرصت در جاى ديگرى پيش نمى آيد. يك هسته ى بين الملل علمىِ اسلامى در اينجا تشكيل شده است. با نشستن شماها در كنار هم، تنفس شماها در فضاى واحد، آشنائى شما با يكديگر، يك هسته ى اوليه ى جامعه ى بين الملل علمىِ اسلامى در اينجا تشكيل ميشود؛ از اين فرصت حداكثر استفاده را بكنيد.

شما جوانيد. بزرگترين سرمايه ى جوان، دل پاك و نورانى اوست. عزيزان من! از اين دل نورانى استفاده كنيد. رابطه تان را با خداى متعال مستحكم كنيد. اگر جوان كه آمادگى دارد، بتواند با خشوع، با ذكر، با تضرع، با توسل، دل خود را با خداى متعال آشنا كند، همان چيزى خواهد شد كه مصداق «نورٌ على نور» است؛ نور معرفت الهى به دلهاى شما خواهد تابيد. از گناه دورى كردن، با خدا انس گرفتن، نماز را مغتنم شمردن، جزو كارهاى مهم است.

يكى از بزرگترين نعمتهاى خدا نماز است. نماز به ما اين فرصت را ميدهد كه هر روزى چند بار ناگزير با خداى خودمان حرف بزنيم، با خداى متعال تخاطب كنيم، از او كمك بخواهيم، به او عرض نياز كنيم، سرسپردگى خودمان به ساحت ربوبى را با اين تضرع و با اين نياز تقويت كنيم. بزرگان به نماز خيلى اهميت ميدادند.

نماز در اختيار همه است. غالباً قدر نماز و اهميت نماز را نميدانيم. فقط اين نيست كه بايد يك اسقاط تكليفى كرد؛ نه، يك فرصت بزرگى است كه بايد از آن استفاده كرد. فرمود نماز مثل چشمه ى آبى است درِ خانه ى شما، كه روزى پنج بار شما در اين چشمه ى آب شستشو ميكنيد. اين شستشو ميتواند براى دلهاى جوان آثار ماندگارى داشته باشد. با طهارت و تقواست كه ميتوان سخن نافذ و تأثيرگذار را از خداى متعال هديه گرفت.

يك علت اينكه امام بزرگوار ما يك كلمه اش در اين فضاى عظيم عمومى كشور، در شدت و محنت، در همه ى حالات اثر شگفت آورى ميگذاشت، معنويت او بود، صفاى باطن او بود، ارتباط و اتصال او به خدا بود، اشكهاى نيمه شب او بود. فرزند امام - مرحوم حاج سيد احمد - همان وقت در زمان حيات امام به من گفت: نيمه شب كه امام بلند ميشود، از بس گريه ميكند، اين دستمالهاى معمولى براى پاك كردن اشكش كفاف نميدهد؛ مجبور است اشك چشمش را با حوله پاك كند؛ اينقدر اشك ميريزد. آن مرد پولادين، آن مردى كه حوادث و لطماتى به سمت او سرازير ميشد كه يك ملت را تكان ميداد و او را تكان نميداد، آن مردى كه عظمت و هيمنه ى قدرتهاى جهانى در نظر او هيچ و پوچ بود، آن مرد در مقابل عظمت الهى، در حال دعا و استغاثه، آنجور اشك ميريخت. اينها خيلى قيمت دارد. اين فرصتها را قدر بدانيد.

من بار ديگر عرض ميكنم امروز خرسند شدم كه با شما عزيزان ملاقات كردم. بايد صميمانه تشكر كنم از جناب آقاى اعرافى

و مسئولين «جامعة المصطفى» و دست اندركاران مختلف و مدرسين و همه ى كسانى كه در اين حركت عظيم نقش ايفاء كردند. ان شاءاللَّه خداوند همه ى آنها را، همه ى شما را، همه ى كسانى را كه در اين راه كمكى كرده اند، مشمول لطف و عنايت خود بفرمايد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) اعراف: 157

2) توبه: 122

3) مدثر: 1 - 7

4) بحارالانوار، ج 2، ص 30

بيانات در ديدار دانشجويان و جوانان استان قم

بيانات در ديدار دانشجويان و جوانان استان قم 18 ذى القعده 1431 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

و الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين السّلام عليك يا فاطمة المعصومة يا بنت موسى بن جعفر سلام اللَّه عليك و على ابائك الطّيّبين الطّاهرين المنتجبين المعصومين ديدار با شما جوانان عزيز در آخرين روزهاى اين سفر نسبتاً طولانى، گويا يك طليعه ى جديدى است، يك تجديد قواست. محيط جوان، احساسات جوان، انديشه ى جوان، روحيه و انگيزه هاى جوانانه در هر فضائى، در هر محيطى، آن محيط را تحت تأثير قرار ميدهد. يك علت اينكه فضاى عمومى كشور به توفيق الهى، يك فضاى سرشار از عزم و اراده و شور و عقلانيت است، همين است كه جوانان در كل جمعيت كشور اكثريت دارند. اين جلسه هم كه خوب، به معناى حقيقى كلمه، به تمام معنا، جلسه ى جوانان است.

من در خصوص جوانهاى قم، هم خاطرات دارم، هم اطلاعات متعدد و فراوانى دارم. اگرچه در بين دانشجويان، جوانانى هستند كه از شهرهاى ديگر در اينجا حضور دارند، ليكن اكثريت يا نزديك به همه، جوانهاى قمى هستند. قبل از آنكه مبارزات در سال 41

و 42 اوج بگيرد، اينجا ما نشانه ى زيركى جوانان قم و هوشمندى آنها را مشاهده كرديم. من فراموش نميكنم؛ در همين جلوى كوچه ى حرم يا آن طرف خيابان، كوچه ى ارگ، كيوسك روزنامه فروشى بود؛ خبرهاى روزنامه ها را در آنجا ميزدند. ماها از درس كه برميگشتيم، مى ايستاديم تيتر اين روزنامه ها را نگاه ميكرديم. وقتى در مسئله ى انجمنهاى ايالتى و ولايتى، دولت طاغوت مجبور به عقب نشينى شد و آن تصويب نامه را باطل كرد، من ديدم اين جوانهائى كه حول و حوش همين كوچه ى حرم و توى خيابان ارم بودند - كه اين جوانها را غالباً ميديديم و هيچ تصور نميكرديم كه اينها با انديشه ى سياسى و مسائل سياسى سر و كارى داشته باشند - آمدند به ما گفتند ما موفقيت روحانيت را در مقابل دولت طاغوت به شما تبريك عرض ميكنيم. جوانان قمى كه به حسب ظاهر بركنار بودند، به ما طلبه ها، كه هيچ آشنائى هم با هم نداشتيم، مى آمدند تبريك ميگفتند.

من از همان وقت به ذهنم رسيد كه اين چه روحيه اى در جوان قمى است - دانشجو كه آن وقت در قم نبود؛ جوان دانش آموز يا حتّى غير دانش آموز؛ جوان بيكار - كه نسبت به مسئله ى مبارزه و نهضت و پنجه درافكندن روحانيت با دولت طاغوت، اينجور حساس است.

بعد كه مسائل سال 56 پيش آمد، آنجا قم خودش را نشان داد. حقيقتاً به معناى واقعى كلمه، رهبرى حركت مردم در خيابانها و حضور در ميدانها و ايستادگى در مقابل پنجه هاى چدنى و خشن دستگاه را قم شروع كرد. همين جوانهاى قمى آمدند توى خيابانها، خونهاشان بر زمين ريخته شد؛ البته مأمورين نظام طاغوت را حسابى

هم اذيت كردند! آن زيركى جوانهاى قم و شيطنت آنها، مأمورين را حسابى سردرگم هم ميكرد.

بعد مسئله ى انقلاب پيش آمد. همه جا قم در صفوف مقدم بود. اين لشكر على بن ابى طالب جزو لشكرهاى موفق در دفاع مقدس و در خطوط مقدم بود. در همه ى امتحانهاى بزرگ، قمى ها از عهده ى امتحان، خوب برآمدند؛ صف مقدم هم جوانها بودند. من ميخواهم شما جوان امروز كه احساس داريد، انديشه داريد، شور و شعور داريد، اين شناسنامه ى پر افتخار نسل جوان قمى را از چند دهه پيش به اين طرف، در مقابل چشم داشته باشيد.

قمى ها در انقلاب نقش آفرينى كردند. در دفاع مقدس نقش آفرينى كردند؛ بعد از تمام شدن جنگ - بخصوص بعد از رحلت امام بزرگوار كه سايه ى ايشان از سر ما كوتاه شد - نقش آفرينى جوانهاى قمى بارزتر هم بوده است؛ اين نكته ى مهمى است.

توجه بكنيد؛ از سالهاى آخر دهه ى اول انقلاب به بعد، دشمنان انقلاب و جبهه ى دشمن با استفاده از كارشناسهاى ايرانى يك سياستى را طراحى كردند - چون غير كارشناسهاى ايرانى به اين نكته توجه پيدا نميكردند؛ كسانى كه طرف مشورتشان قرار ميگرفتند، ايرانى بودند - و آن سياست اين بود كه از قم آنتى تز انقلاب درست كنند. همان طور كه انقلاب از قم جوشيد، يك ضد انقلاب هم از قم به وجود بياورند. قم حوزه ى روحانيت است. حوزه ى علميه ظاهراً در قم است، اما اين جمع حوزوى در معنا در همه ى كشور منتشر است. اين طلبه ى قمى كه در قم ساكن است، در شهر خود، در روستاى خود صاحب نفوذ است. از سرتاسر كشور در اينجا جمعند. آن روزى كه افراد اين

حوزه براى تعطيلى يا براى كارى به منازل خود ميروند، معنايش اين است كه حوزه در سرتاسر كشور منتشر ميشود. پس هر فكرى در اينجاست، هر ايده اى در اينجاست، هر عزم و اراده اى در اينجاست، هر حركت و جهتگيرى اى در اينجاست؛ در واقع در سرتاسر كشور يك امتدادى دارد؛ اين را بيگانه ها نميفهميدند؛ آمريكائى ها نميتوانستند اين حقيقت را تحليل كنند؛ اين را يك خودى، يك ايرانى، يك آشنا به طبيعت روحانيت ميتوانست بفهمد؛ اين را به آنها ياد دادند؛ لذا سعى كردند در قم زمينه ى فتنه را فراهم كنند. من چون نميخواهم از كسى اسم بياورم، اسم نمى آورم و عبور ميكنم. در همان سال 58 و 59، هم مردم قم، هم مردم تبريز حماسه آفريدند؛ نه فقط حماسه ى آمدن توى ميدان و مشت گره كردن، بلكه حماسه ى معنوى، حماسه ى شعور، حماسه ى تحليل درست. بعد از رحلت امام هم به شكل ديگرى همين اتفاق در قم افتاد. اينجا هم مخالفين و دشمنان - عمدتاً دشمنان بيرون مرز؛ اصل آنهايند - طراحى كرده بودند كه بتوانند اين آنتى تز را در اينجا به وجود بياورند. اگر قمى ها غافل بودند، اگر جوانهاى قم از تحليل عاجز بودند، اگر آن هوشمندى لازم را نميداشتند، مشكلات بيش از اينها ميشد؛ اين حقيقت امر است، اين بيان واقع نسبت به مجموعه ى جوان در قم است.

مخاطب عمده ى من در بسيارى از مباحث، از جمله در اين بحثى كه امروز مطرح ميكنم، شما جوانها هستيد؛ چون كار مال شماست، كشور هم مال شماست. ما مهمان چند روزه هستيم. نوبت ما، سهم ما، دوران ما سپرى شده. از حالا به بعد دوران شماهاست؛ شما هستيد

كه بايد اين كشور را اداره كنيد؛ بايد در سطوح مختلف، اين اقتدار ملى را، اين عزت ملى را با استفاده از دستاوردهائى كه تاكنون وجود داشته، به كمال برسانيد؛ اين وظيفه اى است كه در تاريخ متوجه به شماست. لذا مخاطب من شما هستيد.

اگر قبول داريم كه جبهه ى دشمن براى كشور ما و انقلاب ما برنامه ريزى بلندمدت دارد، پس ما هم بايد برنامه ريزى بلندمدت داشته باشيم. نميشود قبول كرد كه جبهه ى دشمنان اسلام و انقلاب كه بشدت از ناحيه ى بيدارى اسلامى تهديد ميشوند، برنامه ريزى بلندمدت نداشته باشند؛ اين را هيچ كس نميتواند باور كند، مگر خيلى ساده لوح باشيم، غافل باشيم كه اين را باور كنيم. حتماً برنامه هاى بلندمدت دارند؛ كمااينكه همين حوادثى هم كه گاهى مى بينيد در كشور اتفاق مى افتد كه دست بيگانه در آن نمايان است، چيزهاى دفعتاً به وجود آمده نيست، خلق الساعه نيست؛ اينها هم برنامه هاى ميان مدت و بلندمدت بوده است. برنامه ريزى كردند، نتيجه ى اين برنامه ريزى شده اين. نه اينكه همان شب تصميم گرفتند اين كار را بكنند و فردا اقدام كردند؛ نه، من در همين فتنه ى 88 به بعضى دوستان قرائن و شواهد را نشان دادم؛ حداقل از ده سال، پانزده سال قبل از آن، برنامه ريزى وجود داشت. از بعد از رحلت امام برنامه ريزى وجود داشت؛ اثر آن برنامه ريزى در سال 78 ظاهر شد؛ مسائل كوى دانشگاه و آن قضايائى كه اغلب يادتان هست، بعضى هم شايد درست يادشان نباشد. قضايائى كه سال گذشته پيش آمد، يك تجديد حياتى بود براى آن برنامه ريزى ها. البته سعى كردند با ملاحظه ى وقت و جوانب گوناگون، اين كار را انجام دهند؛ كه خوب، بحمدللَّه شكست

خوردند، بايد هم شكست ميخوردند. پس جبهه ى دشمن برنامه ى بلندمدت دارد. آنها مأيوس نميشوند كه ببينند حالا امروز شكست خوردند، دست بردارند؛ نه، طراحى ميكنند براى ده سال ديگر، بيست سال ديگر، چهل سال ديگر. بايد آماده باشيد.

ما بايد برنامه ريزى بلندمدت داشته باشيم. البته اين برنامه ى بلندمدت جاى طرحش اينجا نيست - مراكز فكر، كانونهاى فكر، مراكز سياسى و فرهنگى دنبال اين حرفها هستند و اين كارها را بايد بكنند و ميكنند هم - آن چيزى كه من در مجموعه ميتوانم عرض كنم، اين است كه يك زمينه ى اساسى براى برنامه ريزى هاى بلندمدت هست كه اين را من بارها تذكر دادم، اينجا هم لازم ميدانم يك قدرى درباره اش بيشتر صحبت كنم و آن، مسئله ى بصيرت يافتن است.

در باب بصيرت، بنده در سال اخير و قبل از آن خيلى صحبت كردم؛ ديگران هم مسائل زيادى گفتند؛ ديدم بعضى از جوانها هم كارهاى خوبى در اين زمينه انجام دادند. من ميخواهم روى مسئله ى بصيرت باز هم تأكيد كنم. اين تأكيد من در واقع با اين انگيزه است كه شما كه خودتان مخاطبيد، خودتان ميدانداريد، كار بر دوش شماست، برويد سراغ كارها و برنامه ريزى هائى كه با بصيرت يافتن ارتباط دارد؛ اين نياز مهم را تأمين كنيد. بصيرت، نورافكن است؛ بصيرت، قبله نما و قطب نماست. توى يك بيابان انسان اگر بدون قطب نما حركت كند، ممكن است تصادفاً به يك جائى هم برسد، ليكن احتمالش ضعيف است؛ احتمال بيشترى وجود دارد كه از سرگردانى و حيرت، دچار مشكلات و تعبهاى زيادى شود. قطب نما لازم است؛ بخصوص وقتى دشمن جلوى انسان هست. اگر قطب نما نبود، يك وقت شما مى بينيد بى سازوبرگ در محاصره ى دشمن

قرار گرفته ايد؛ آن وقت ديگر كارى از دست شما برنمى آيد. پس بصيرت، قطب نما و نورافكن است. در يك فضاى تاريك، بصيرت روشنگر است. بصيرت راه را به ما نشان ميدهد.

البته براى موفقيت كامل، بصيرت شرط لازم است، اما شرط كافى نيست. به تعبير طلبگى ماها، علت تامه ى موفقيت نيست. براى موفقيت، شرائط ديگرى هم لازم است؛ كه حالا بعد اگر ان شاءاللَّه مجال شد و يادم ماند، در آخر صحبت اشاره اى ميكنم. اما بصيرت شرط لازم است. اگر همه ى آن چيزهاى ديگر باشد، بصيرت نباشد، رسيدن به هدف و موفقيت، بسيار دشوار خواهد بود.

بصيرت را در دو سطح ميتوانيم تعريف كنيم. يك سطح، سطح اصولى و لايه ى زيرين بصيرت است. انسان در انتخاب جهان بينى و فهم اساسى مفاهيم توحيدى، با نگاه توحيدى به جهان طبيعت، يك بصيرتى پيدا ميكند. فرق بين نگاه توحيدى و نگاه مادى در اين است: با نگاه توحيدى، اين جهان يك مجموعه ى نظام مند است، يك مجموعه ى قانون مدار است، طبيعت هدفدار است؛ ما هم كه جزئى از اين طبيعت هستيم، وجودمان، پيدايشمان و زندگى مان هدفدار است؛ بى هدف به دنيا نيامديم. اين، لازمه ى نگاه توحيدى است. معناى اعتقاد به وجود خداوند عالم و قادر اين است. وقتى فهميديم هدفدار هستيم، آنگاه در جستجوى آن هدف برمى آئيم. خود اين جستجو، يك تلاش اميدوارانه است. تلاش ميكنيم آن هدف را پيدا كنيم. بعد كه هدف را يافتيم، فهميديم هدف چيست، تلاشى شروع ميشود براى رسيدن به آن هدف. در اين صورت همه ى زندگى ميشود تلاش؛ آن هم تلاش جهتدار و هدفدار. از آن طرف اين را هم ميدانيم كه با نگاه توحيدى، هر گونه

تلاش و مجاهدتى در راه هدف، انسان را قطعاً به نتيجه ميرساند. اين نتائج مراتبى دارد؛ يقيناً به يك نتيجه ى مطلوب ميرساند. با اين نگاه، در زندگى انسان ديگر يأس، نااميدى، سرخوردگى و افسردگى معنى ندارد. وقتى شما ميدانيد وجود شما، پيدايش شما، حيات شما، تنفس شما با يك هدفى تحقق پيدا كرده است، دنبال آن هدف ميگرديد و براى رسيدن به آن هدف، تكاپو و تلاش ميكنيد. از نظر خداى متعال كه آفريننده ى هستى است، خود اين تكاپو هم اجر و پاداش دارد. به هر نقطه اى كه رسيديد، در واقع به هدف رسيديد. اين است كه در ديدگاه توحيدى، خسارت و ضرر براى مؤمن اصلاً متصور نيست. فرمود: «ما لنا الّا احدى الحسنيين»؛ يكى از دو بهترين در انتظار ماست؛ يا در اين راه كشته ميشويم، كه اين بهترين است؛ يا دشمن را از سر راه برميداريم و به مقصود ميرسيم، كه اين هم بهترين است. پس در اينجا ضررى وجود ندارد.

درست نقطه ى مقابل، نگاه مادى است. نگاه مادى اولاً پيدايش انسان را، وجود انسان را در عالم بدون هدف ميداند؛ اصلاً نميداند براى چه به دنيا آمده است. البته در دنيا براى خودش هدفهائى تعريف ميكند - به پول برسد، به عشق برسد، به مقام برسد، به لذتهاى جسمى برسد، به لذتهاى علمى برسد؛ از اين هدفها ميتواند براى خودش تعريف كند - اما اينها هيچكدام هدفهاى طبيعى نيست، ملازم با وجود او نيست. وقتى اعتقاد به خدا نبود، اخلاقيات هم بى معنى ميشود، عدالت هم بى معنى ميشود؛ جز لذت و سود شخصى، هيچ چيز ديگرى معنا پيدا نميكند. اگر انسان در راه

رسيدن به سود شخصى پايش به سنگ خورد و آسيب ديد، ضرر كرده، خسارت كرده. اگر به سود نرسيد، اگر نتوانست تلاش كند، نوبت به يأس و نااميدى و خودكشى و به كارهاى غير معقول دست زدن ميرسد. پس ببينيد فرق بين نگاه توحيدى و نگاه مادى، معرفت الهى و معرفت مادى اين است. اين، اساسى ترين پايه هاى بصيرت است.

با اين نگاه، وقتى انسان مبارزه ميكند، اين مبارزه يك تلاش مقدس است؛ اگر جنگ مسلحانه هم بكند، همين جور است. اصلاً مبارزه بر اساس بدبينى و بدخواهى نيست. مبارزه براى اين است كه انسانيت - نه فقط شخص خود او - به خير و كمال و رفاه و تكامل مقامات رفيع نائل شود. با اين نگاه، زندگى چهره ى زيبائى دارد و حركت در اين ميدان وسيع، يك كار شيرين است. خستگى انسان با ياد خداى متعال و با ياد هدف برطرف ميشود. اين، پايه ى اساسى معرفت است؛ پايه ى اساسى بصيرت است. اين بصيرت خيلى چيز لازمى است؛ اين را بايد ما در خودمان تأمين كنيم. بصيرت در حقيقت زمينه ى همه ى تلاشها و مبارزات انسانى در جامعه است. اين يك سطح بصيرت.

بجز اين سطح وسيع بصيرت و لايه ى عميق بصيرت، در حوادث گوناگون هم ممكن است بصيرت و بى بصيرتى عارض انسان شود. انسان بايد بصيرت پيدا كند. اين بصيرت به چه معناست؟ يعنى چه بصيرت پيدا كند؟ چه جورى ميشود اين بصيرت را پيدا كرد؟ اين بصيرتى كه در حوادث لازم است و در روايات و در كلمات اميرالمؤمنين هم روى آن تكيه و تأكيد شده، به معناى اين است كه انسان در حوادثى كه

پيرامون او ميگذرد و در حوادثى كه پيش روى اوست و به او ارتباط پيدا ميكند، تدبر كند؛ سعى كند از حوادث به شكل عاميانه و سطحى عبور نكند؛ به تعبير اميرالمؤمنين، اعتبار كند: «رحم اللَّه امرء تفكّر فاعتبر»؛(1) فكر كند و بر اساس اين فكر، اعتبار كند. يعنى با تدبر مسائل را بسنجد - «و اعتبر فأبصر» - با اين سنجش، بصيرت پيدا كند. حوادث را درست نگاه كردن، درست سنجيدن، در آنها تدبر كردن، در انسان بصيرت ايجاد ميكند؛ يعنى بينائى ايجاد ميكند و انسان چشمش به حقيقت باز ميشود.

اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) در جاى ديگر ميفرمايد: «فانّما البصير من سمع فتفكّر و نظر فأبصر»؛(2) بصير آن كسى است كه بشنود، گوش خود را بر صداها نبندد؛ وقتى شنيد، بينديشد. هر شنيده اى را نميشود به صرف شنيدن رد كرد يا قبول كرد؛ بايد انديشيد. «البصير من سمع فتفكّر و نظر فأبصر». نَظَرَ يعنى نگاه كند، چشم خود را نبندد. ايراد كار بسيارى از كسانى كه در لغزشگاه هاى بى بصيرتى لغزيدند و سرنگون شدند، اين است كه نگاه نكردند و چشم خودشان را بر يك حقايق واضح بستند. انسان بايد نگاه كند؛ وقتى كه نگاه كرد، آنگاه خواهد ديد. ما خيلى اوقات اصلاً حاضر نيستيم يك چيزهائى را نگاه كنيم. انسان مى بيند منحرفينى را كه اصلاً حاضر نيستند نگاه كنند. آن دشمن عنود را كار نداريم - حالا اين را بعداً عرض خواهم كرد؛ «و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوّا»(3) - بعضى ها هستند كه انگيزه دارند و با عناد وارد ميشوند؛ خوب، دشمن است ديگر؛ بحث بر سر او نيست؛

بحث بر سر من و شماست كه توى عرصه هستيم. ما اگر بخواهيم بصيرت پيدا كنيم، بايد چشم را باز كنيم؛ بايد ببينيم. يك چيزهائى هست كه قابل ديدن است. اگر ما از آنها سطحى عبور كنيم، آنها را نبينيم، طبعاً اشتباه ميكنيم.

من يك مثال از تاريخ بزنم. در جنگ صفين لشكر معاويه نزديك به شكست خوردن شد؛ چيزى نمانده بود كه بكلى منهدم و منهزم شود. حيله اى كه براى نجات خودشان انديشيدند، اين بود كه قرآنها را بر روى نيزه ها كنند و بياورند وسط ميدان. ورقه هاى قرآن را سر نيزه كردند، آوردند وسط ميدان، با اين معنا كه قرآن بين ما و شما حكم باشد. گفتند بيائيد هرچه قرآن ميگويد، بر طبق آن عمل كنيم. خوب، كار عوام پسند قشنگى بود. يك عده اى كه بعدها خوارج شدند و روى اميرالمؤمنين شمشير كشيدند، از ميان لشكر اميرالمؤمنين نگاه كردند، گفتند اين كه حرف خوبى است؛ اينها كه حرف بدى نميزنند؛ ميگويند بيائيم قرآن را حكم كنيم. ببينيد، اينجا فريب خوردن است؛ اينجا لغزيدن به خاطر اين است كه انسان زير پايش را نگاه نميكند. هيچ كس انسان را نميبخشد اگر بلغزد، به خاطر اينكه زير پايش را نگاه نكرده، پوست خربزه را زير پاى خودش نديده. آنها نگاه نكردند. آنها اگر ميخواستند حقيقت را بفهمند، حقيقت جلوى چشمشان بود. اين كسى كه دارد دعوت ميكند و ميگويد بيائيد به حكميت قرآن تن بدهيم و رضايت بدهيم، كسى است كه دارد با امام منتخبِ مفترض الطاعه ميجنگد! او چطور به قرآن معتقد است؟ اميرالمؤمنين على بن ابى طالب غير از اينكه از نظر ما از طرف پيغمبر منصوص و منصوب

بود، اما آن كسانى هم كه اين را قبول نداشتند، اين مسئله را قبول داشتند كه آن روز بعد از خليفه ى سوم، همه ى مردم با او بيعت كردند، خلافت او را قبول كردند؛ شد امام، شد حاكم مفترض الطاعه ى جامعه ى اسلامى. هر كس با او ميجنگيد، روى او شمشير ميكشيد، وظيفه ى همه ى مسلمانها بود كه با او مقابله كنند. خوب، اگر اين كسى كه قرآن را سر نيزه كرده، حقيقتاً به قرآن معتقد است، قرآن ميگويد كه تو چرا با على ميجنگى. اگر واقعاً به قرآن معتقد است، بايد دستهايش را بالا ببرد، بگويد آقا من نميجنگم؛ شمشيرش را بيندازد. اين را بايد ميديدند، بايد ميفهميدند. اين مطلب مشكلى بود؟ اين معضلى بود كه نشود فهميد؟ كوتاهى كردند. اين ميشود بى بصيرتى. اگر اندكى تدبر و تأمل ميكردند، اين حقيقت را ميفهميدند؛ چون اينها خودشان در مدينه اصحاب اميرالمؤمنين بودند؛ ديده بودند كه در قتل عثمان، عوامل و دستياران خود معاويه مؤثر بودند؛ آنها كمك كردند به كشته شدن عثمان؛ در عين حال پيراهن عثمان را به عنوان خونخواهى بلند كردند. آنها خودشان اين كار را كردند، مقصر خودشان بودند، اما دنبال مقصر ميگشتند. ببينيد، اين بى بصيرتى ناشى از بى دقتى است؛ ناشى از نگاه نكردن است؛ ناشى از چشم بستن بر روى يك حقيقت واضح است.

در همين قضاياى فتنه ى اخير، يك عده اى اشتباه كردند؛ اين بر اثر بى بصيرتى بود. ادعاى تقلب در يك انتخابات بزرگ و باعظمت ميشود؛ خوب، اين راهش واضح است. اگر چنانچه كسى معتقد به تقلب است، اولاً بايد استدلال كند، دليل بياورد بر وجود تقلب؛ بعد هم اگر چنانچه دليل آورد يا

نياورد، قانون راه را معين كرده است؛ ميتواند شكايت كند. بايد بازرسى شود، بازبينى شود؛ آدمهاى بى طرفى بيايند نگاه كنند تا معلوم شود تقلب شده يا نشده؛ راهش اين است ديگر. اگر چنانچه كسى زير بار اين راه نرفت و قبول نكرد - با اينكه ما كمكهاى زيادى هم كرديم: مدت قانونى را بنده تمديد كردم؛ حتّى گفتيم خود افراد بيايند جلوى دوربينهاى تلويزيون شمارش كنند - دارد تمرد ميكند. ...(4) توجه بفرمائيد. مقصود اين نيست كه راجع به قضاياى گذشته اظهارنظر كنيم؛ ميخواهيم مثال بزنيم. پس بصيرت پيدا كردن، كار دشوارى نيست. اگر شما نگاه كرديد ديديد يك راه معقول قانونى اى وجود دارد و كسى از آن راه معقول قانونى سرميپيچد و كارى ميكند كه براى كشور مضر است، ضربه ى به منافع ملت است، خوب، با نگاه عادلانه، با نگاه متعارف، با نگاه غيرجانبدارانه، معلوم است كه او محكوم است؛ اين يك چيز روشنى است، يك قضاوت واضحى است. پس ببينيد مطالبه ى بصيرت، مطالبه ى يك امر دشوار و ناممكن نيست. بصيرت پيدا كردن، كار سختى نيست. بصيرت پيدا كردن همين اندازه لازم دارد كه انسان اسير دامهاى گوناگون، از دوستى ها، دشمنى ها، هواى نفس ها و پيشداورى هاى گوناگون نشود. انسان همين قدر نگاه كند و تدبر كند، ميتواند واقعيت را پيدا كند. مطالبه ى بصيرت، مطالبه ى همين تدبر است؛ مطالبه ى همين نگاه كردن است؛ مطالبه ى چيز بيشترى نيست. و به اين ترتيب ميشود فهميد كه بصيرت پيدا كردن، كار همه است؛ همه ميتوانند بصيرت پيدا كنند. البته بعضى نه به خاطر عناد، نه به خاطر بدخواهى، كه گاهى غفلت ميكنند. انسان با اينكه جان خودش را خيلى

دوست دارد، اما گاهى ممكن است در حال رانندگى هم يك لحظه حواسش پرت شود، يك لحظه چرت بزند، يك ضايعه اى پيش بيايد. لغزشهائى كه در اين زمينه پيش مى آيد، اينها را نميشود گناه دانست؛ اما اگر چنانچه تداوم پيدا كند، اين ديگر بى بصيرتى است، اين ديگر غير قابل قبول است.

امروز كار عمده ى دشمن در جنگ نرم، غبارپراكنى در فضاى سياسى كشور است؛ اين را توجه داشته باشيد. امروز مهمترين كار دشمن اين است. افرادى كه در كار سياسى و مسئله ى سياسى واردند و مطلعند، ميدانند امروز قدرت ابرقدرتها بيش از آنچه كه در بمب هسته اى شان باشد، در ثروتهاى انباشته ى در بانكهاشان باشد، در قدرت تبليغاتى آنهاست، در صداى بلند آنهاست كه به همه جا ميرسد. شيوه هاى تبليغاتى را هم خوب بلدند. در كار تبليغات انصافاً پيشرفت هم كرده اند. امروز غربى ها - چه در اروپا، چه در آمريكا - در كار تبليغات، شيوه هاى مدرن و بسيار پيشرفته اى را ياد گرفته اند و بلد شده اند؛ ما در اين جهت عقبيم. يكى از اساسى ترين كارهاى آنها اين است كه تبليغ كردن را بلدند. با اين شيوه هاى تبليغى، با جنجال، با فرستادن انبوه حرفهاى خلاف واقع، سعى ميكنند فضاى جوامع را دگرگون كنند و تأثير بگذارند؛ بايد به اين نكته توجه داشت، بايد اين را مراقب بود. امروز وظيفه ى جوانهاى ما از اين جهت سنگين است. نه فقط خودتان بايد حقيقت را تشخيص دهيد، بلكه بايد فضا و محيط پيرامونى خودتان را هم بابصيرت كنيد و براى آنها هم قضايا را روشن كنيد.

يك نكته ى اساسى اين است كه باطل در مقابل انسان هميشه عريان ظاهر نميشود تا

انسان بشناسد كه اين باطل است؛ غالباً باطل با لباس حق يا با بخشى از حق وارد ميدان ميشود. اميرالمؤمنين فرمود: «انّما بدء وقوع الفتن اهواء تتّبع و احكام تبتدع يخالف فيها كتاب اللَّه»، بعد تا ميرسد به اينجا: «فلو انّ الباطل خلص من مزاج الحقّ لم يخف على المرتادين و لو انّ الحقّ خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندين»؛(5) اگر باطل و حق صريح و بى شائبه وسط ميدان بيايند، اختلافى باقى نميماند؛ همه حق را دوست دارند، همه از باطل بدشان مى آيد؛ «و ليكن يؤخذ من هذا ضغث و من ذاك ضغث فيمزجان فحينئذ يشتبه الحقّ على اوليائه». بخشى از حق را با بخشى از باطل مخلوط ميكنند، نميگذارند صِرف باطل و صريح باطل باشد؛ لذا مخاطبان دچار اشتباه ميشوند؛ اين را بايد خيلى مراقبت كرد. امروز در تبليغات جهانى، همه ى تكيه بر روى اين است كه حقايق را در كشور شما، در جامعه ى شما، در نظام اسلامى شما دگرگون جلوه دهند؛ امكانات تبليغاتى شان هم فراوان است، به طور دائم هم مشغولند. البته افرادى هم هستند كه بعضى دانسته، بعضى ندانسته، در داخل، همان حرفها را تكرار ميكنند و همانها را بازتاب ميدهند.

خوب، يك نكته اى در اينجا وجود دارد: گاهى بصيرت هم وجود دارد، اما در عين حال خطا و اشتباه ادامه پيدا ميكند؛ كه گفتيم بصيرت شرط كافى براى موفقيت نيست، شرط لازم است. در اينجا عواملى وجود دارد؛ يكى اش مسئله ى نبود عزم و اراده است. بعضى ها حقايقى را ميدانند، اما براى اقدام تصميم نميگيرند؛ براى اظهار تصميم نميگيرند؛ براى ايستادن در موضع حق و دفاع از حق تصميم نميگيرند.

البته اين تصميم نگرفتن هم عللى دارد: گاهى عافيت طلبى است، گاهى تنزه طلبى است، گاهى هواى نفس است، گاهى شهوات است، گاهى ملاحظه ى منافع شخصى خود است، گاهى لجاجت است. يك حرفى را زده است، ميخواهد پاى اين حرف بايستد، به خاطر اينكه ننگش ميكند از حرف خودش برگردد؛ كه فرمود: «لعن اللَّه اللّجاج»؛ لعنت خدا بر لجاجت. افرادى هستند اطلاع هم دارند، واقعيت را هم ميدانند؛ در عين حال كمك ميكنند به جهتگيرى هاى مخالف، جهتگيرى هاى دشمن. خيلى از اين كسانى كه پشيمان شدند و راه را برگشتند، يك روزى به شكل افراطى انقلابى بودند؛ اما يك روز شما مى بينيد درست در نقطه ى مقابل آن روز ايستاده اند و در خدمت ضد انقلاب قرار گرفته اند! اين به خاطر همين عوامل است؛ هوى هاى نفسانى، شهوات نفسانى، غرق شدن در مطالبات مادى. عامل اصلى اينها هم غفلت از ذكر پروردگار، غفلت از وظيفه، غفلت از مرگ، غفلت از قيامت است؛ اينها موجب ميشود كه بكلى صد و هشتاد درجه جهتگيرى شان عوض شود.

البته بعضى هم اشتباه ميكنند. نميشود همه را مقصر دانست. ما بعضى ها را ديديم كه كسانى آمدند به عنوان هديه، به عنوان اظهار ارادت، به اينها پول دادند؛ اينها هم پول را گرفتند، نفهميدند اسم اين رشوه است. آنچه كه در عالم واقع اتفاق مى افتد، شبيه يكديگر است؛ منتها متفطن شدن به اينكه اسم اين رشوه است يا نه، مهم است. شما كه يك جائى قرار دارى كه ميتوانى يك كارى را بر طبق ميل او انجام دهى، او مى آيد اينجور دستت را هم ميبوسد و به شما پول ميدهد. خوب، اين اسمش رشوه است؛ رشوه ى حرام

همين است.

در قضاياى فتنه هم همين جور. بعضى در اين فتنه و در اين جنجال وارد شدند، نفهميدند اسم اين براندازى است؛ نفهميدند اين همان فتنه است كه اميرالمؤمنين فرمود: «فى فتن داستهم بأخفافها و وطئتهم بأظلافها و قامت على سنابكها».(6) فتنه خرد و نابود ميكند كسانى را كه زير دست و پاى فتنه قرار بگيرند. آنها نفهميدند اين فتنه است. يك حرفى را يكى گفت، اينها هم تكرار كردند. پس نميشود همه را محكوم به يك حكم دانست. حكم معاند متفاوت است با حكم غافل. البته غافل را هم بايد بيدار كرد.

من ميخواهم به شما جوانها عرض كنم؛ شما براى اينكه ايران اسلامى را بسازيد، يعنى هم ملت و ميهن عزيز و تاريختان را سربلند كنيد، هم وظيفه ى خودتان را در مقابل اسلامِ باعظمت انجام دهيد - كه امروز اگر كسى براى سربلندى ايران اسلامى تلاش كند، هم به ميهن خود، به ملت خود، به تاريخ خود خدمت كرده است، هم به اسلام عزيز كه مايه ى نجات بشريت است، خدمت كرده - بايد بيدار باشيد، بايد هوشيار باشيد، بايد در صحنه باشيد، بايد بصيرت را محور كار خودتان قرار دهيد. مواظب باشيد دچار بى بصيرتى نشويد.

دشمن را بشناسيد. به ظواهر دشمن فريب نخوريد. ماديگرى، گرايش مادى، تفكر مادى، تمدن مادى، دشمن بشريت و دشمن شماست. دنياى غرب از دو سه قرن قبل از اين به دانش برتر و فناورى برتر دست يافت و سوراخ دعاى ثروت و انباشت ثروت را پيدا كرد. مكتبهاى اجتماعى گوناگونى پديد آمد، تفكرات فلسفىِ اجتماعى گوناگونى پديد آمد - ليبراليسم مبتنى بر تفكر اومانيستى، فكر دموكراسى و

امثال اينها - هدف اينها يا هدف آن كسانى كه دنبال اين افكار رفتند، اين بود كه بتوانند بشر را به آسايش، به آرامش و به رفاه برسانند؛ ليكن آنچه در واقع تحقق پيدا كرد، عكس اينها بود. بشر در سايه ى تفكر اومانيستى و در جهت نظامهاى انسانگرا نه فقط به انسانيت دست نيافت، به آسايش دست نيافت، بلكه بيشترين جنگها، بيشترين كشتارها، بدترين قساوتها، زشت ترين رفتارهاى انسان با انسان در اين دوره به وجود آمد.

آن كسانى كه در اين ميدان پيشرفته تر بودند، بدتر بودند. ديروز توى روزنامه خواندم كه از منابع آمريكائى نقل كرده بود كه آمريكا از دهه ى 40 تا دهه ى 90 - يعنى در ظرف پنجاه سال - هشتاد كودتاى نظامى در دنيا راه انداخته! شما ببينيد اين كسانى كه به قله هاى ثروت و فناورى و سلاح و ساخت تجهيزات و چه و چه و چه دست پيدا كردند، وحشيگرى شان اين است. آدمكشى براى آنها عادى است؛ به قول خودشان خونسرد! در تعبيرات ادبيات غربى ميگويند فلانى با خونسردى آدم كشت! اين نشانه ى قساوت كامل است. نه فقط در افغانستان و در عراق و در آن مناطقى كه تحت اشغال آنهاست و فتوحات نظامى كرده اند، كه در داخل مجموعه هاى خودشان هم همين است. مراجعه كنيد به ادبيات اينها، كه نشانه ى واقعيتهاى زندگى آنهاست. هنرشان، ادبياتشان نشان ميدهد كه در زندگى شان چه ميگذرد. آدمكشى براى آنها يك كار بسيار آسانى است. از اين طرف هم در داخل اجتماعات مردمى شان، در ميان جوانهاشان، افسردگى، يأس از زندگى و شوريدن بر آداب اجتماعى زندگى ديده ميشود. نوع لباس پوشيدنها و نوع آرايش كردنهاى اينها

غالباً به خاطر اين است كه جوان از فضائى كه بر او حاكم است، به ستوه آمده. اين تجربه شده ى مكتبها و نظامهائى است كه غربى ها درست كرده اند. عامل همه ى اينها هم اين است كه اينها از دين، از معنويت، از خدا دور شده اند. بنابراين رفتار اينها دشمن بشريت است.

شما امروز داريد نقطه ى مقابل آنها حركت ميكنيد. شما ميخواهيد با تفكر الهى دانش را مسخر كنيد؛ شما ميخواهيد امكانات طبيعى و انسانى را جمع كنيد براى خير مادى و معنوى ملتها و ملت خودتان، براى خير مادى و معنوى بشر. جهتگيرى شما جهتگيرى خدائى است؛ اين موفق خواهد شد، اين پيش خواهد رفت؛ اين همان حركتى است كه نقطه ى مقابل حركت دو سه قرنىِ غلط منحرفانه ى شروع شده ى از سوى غرب است. اين حركت، حركت مباركى است و ادامه خواهد داشت.

جوان مسلمان ايرانى بايد خود را آماده كند؛ خود را مجهز كند؛ در راه پيشرفت، به خداى متعال توكل كند؛ از خدا استمداد كند؛ با بصيرت پيش برود؛ در اين صورت ساز و برگ متناسب را براى مواجهه ى با شيوه ى غلطى كه در دنيا حاكم و رائج است، پيدا خواهد كرد و ان شاءاللَّه به همه ى آرمانها و آرزوهائى كه اين انقلاب و اسلام ترسيم كرده است، خواهد رسيد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) نهج البلاغه، خطبه ى 103

2) نهج البلاغه، خطبه ى 153

3) نمل: 14

4) شعار حاضران

5) نهج البلاغه، خطبه ى 50

6) نهج البلاغه، خطبه ى 3

بيانات در ديدار مسئولان اجرائى استان قم

بيانات در ديدار مسئولان اجرائى استان قم 19 ذى القعده 1431 بسم الله الرّحمن الرّحيم و الحمد لله ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين

الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةالله فى الأرضين

السّلام عليك يا سيّدتى و مولاتى يا فاطمة يا بنت موسى بن جعفر ايّتها المعصومة سلام الله عليك و على ابائك الطّيّبين الطّاهرين المعصومين خيلى خوشوقتيم از اينكه با خدمتگزاران صميمى و بااخلاص ملت ايران و شهر قم امروز اين ديدار بسيار شيرين را داريم. من تشكر ميكنم از اينكه هيئت محترم دولت زحمت كشيدند و براى تدبير در زمينه ى آبادانى قم و كمك به رفاه اين مردم عزيز، به قم مشرف شدند و در برابر بارگاه حضرت معصومه (سلام الله عليها) حاضر گرديدند. از همه ى شما حضار محترم هم در هر بخشى كه مشغول خدمت هستيد، صميمانه تشكر ميكنم و اميدوارم خداوند متعال به شما توفيق بدهد و از شما راضى باشد و بتوانيد ان شاءالله اين مردم عزيز را، اين مردم مؤمن و پرشور را به تمام معناى كلمه از خودتان راضى و خشنود كنيد.

يك توفيق بزرگ براى هر كسى، توفيق خدمت است. از نظر خداوند متعال، خدمت به انسانها فى نفسه يك ارزش و يك حسنه است. اگر آن مردمى كه به آنها خدمت ميكنيد، داراى امتيازاتى باشند مثل ايمان، مثل جهاد، مثل انگيزه هاى عالى در حركتهاى اجتماعى، خدمت به آن مردم ارزش مضاعف پيدا ميكند؛ و خدمت به مردم قم از اين قبيل است؛ مردم مؤمنى كه در مواجهه ى با مسئوليتهاى سنگين در طول ده ها سال گذشته امتحان خود را بخوبى داده اند و از عهده ى امتحان سربلند بيرون آمده اند. خدمت به اين مردم، حقيقتاً توفيق بزرگى است. شما برادران و خواهران عزيز و محترم اين را قدر بدانيد.

قم در دوران حاكميت طاغوت مبغوض بود. مبغوض بودن

آن هم درست به دليل امتيازات معنوى و واقعى اين شهر بود؛ به دليل تدينشان، به دليل ارتباطشان با روحانيت، به دليل حوزه ى علميه ى مستقر در اين شهر. اولين فرياد مقابله ى با ظلم رضاخانى از شهر قم بلند شد. مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانى براى اينكه بتواند با استبداد رضاخانى در آغاز حكومت او مقابله كند، قم را پناهگاه خود قرار داد؛ به قم آمد و علماى شهرهاى مختلف از نقاط مختلف كشور در قم جمع شدند؛ كه البته با سركوب حكومت مستبد چكمه پوش پهلوى مواجه شدند و مرحوم حاج آقا نورالله مسموم شد و به شهادت رسيد. بعد از آن در همين صحن مطهر، يك عالم دينىِ باتقوا فريادش را عليه كشف حجاب بلند كرد و همه را متوجه خود كرد. رضاخان از تهران بلند شد آمد، آن مرد عالم و متقى و پرهيزگار و مجاهد و معنوى را زير مشت و لگد گرفت. مقابله ى با دستگاه پهلوى در قم داراى اين سوابق است. پس مسئله فقط از دوران شروع مبارزات روحانيت در سال 41 نيست. همه ى اينها موجب شده بود كه حكومت طاغوت با قم به صورت يك دشمن برخورد كند. لذا آبادانى و عمران در قم نبود، صرف بودجه هاى لازم در قم نبود، امكانات گوناگون نبود؛ يعنى كمتر از نقاط ديگر به قم توجه ميكردند. بسيارى از نيازهاى مردم در دوره ى طاغوت ناديده انگاشته ميشد و به مردم نميرسيدند؛ آنها كارهاى ديگرى داشتند؛ ليكن قم باز در مقايسه ى با بسيارى از شهرهاى ديگر محروم تر بود. وضع قم اين است.

خوب، بعد از انقلاب توجه خاصى شد، اقبال خاصى به قم شد؛ ليكن

حقاً و انصافاً - همان طورى كه گزارش كردند و بنده هم اين گزارش را تصديق ميكنم - از پنج سال پيش به اين طرف، حركت براى عمران قم و كمك به آبادانى اين شهر بيشتر شد، سريعتر شد، يك رشد چشمگيرى پيدا كرد؛ كه خوب، اين مغتنم است؛ منتها بايد ادامه پيدا كند. اگر اين همت و اين شوق و اين علاقه اى كه امروز مسئولان محترم نسبت به مسائل قم ابراز ميكنند، ادامه پيدا كند، اين اميد وجود دارد كه ان شاءالله عقب ماندگى هاى متراكم گذشته بمرور جبران شود؛ و اين براى كشور مهم است. خدمت به قم فقط خدمت به يك شهر نيست؛ خدمت به كشور و آبروى كشور است؛ چون اينجا پايگاه انقلاب است، پايگاه روحانيت است، بزرگترين حوزه ى علميه در اينجا مستقر است، شخصيتهاى برجسته ى علمى و دينى در اين شهر مستقرند، مورد توجه انظار عمومى عالم است. شما ملاحظه كنيد در همين چند روز همه ى دستگاه هاى تبليغاتى دنيا متوجه قم و مردم قم و روحانيت قم بودند؛ اين نشانه ى اهميت اين شهر است، مركزيت اين شهر است. بنابراين خدمت به اين شهر، خدمت به آبروى جمهورى اسلامى است.

يكى از برنامه هاى تبليغاتى دشمنان در طول سالهاى انقلاب اين بوده است كه رمزها و نمادهاى انقلاب و اسلام را تضعيف كنند. هر چيزى كه به عنوان نماد اسلام و نماد انقلاب در سطح ملى وجود دارد، اين را مورد تضعيف قرار دهند؛ تضعيف روحانيت و تمسخر روحانيت از اين باب است؛ تضعيف بسيارى از معارف اسلامى و اهانت به آنها و خدشه ى در آنها از سوى افراد گوناگون، از اين قبيل است. تضعيف

قم هم از اين قبيل است.

براى قم برنامه ريزى كردند. همان طورى كه ديروز هم در يك جلسه اى در اينجا گفتم، تصميم جبهه ى دشمن اين بود كه همچنان كه قم پايگاه عظمت اسلام و برافراشته شدن پرچم انقلاب بود، در همين قم آنتى تز انقلاب را به وجود بياورند؛ اينجا را بكنند پايگاه ضديت با انقلاب؛ براى اين تلاش كردند، براى اين برنامه ريزى كردند. از انواع و اقسام شيوه ها استفاده كردند؛ از جمله كار كردن روى فكر مردم قم، روى احساسات مردم قم، شايد بتوانند اين احساسات را خاموش كنند يا كمرنگ كنند. بنابراين در اين سالها خيلى كار شده است.

اگر شما مى بينيد پاسخ مردم به اين همه تلاش خصمانه، اينجور پرشور و باشكوه است - اين حماسه اى كه مردم قم در اين چند روز به وجود آوردند و نشان دادند - اين به خاطر بيدارى اين مردم است، نشانه ى عمق نفوذ و رسوخ ايمان در اين دلهاست؛ والّا دشمن هيچى كم نگذاشته است. توجه به قم زياد است. بايد كارى كرد كه اين تبليغات خنثى شود؛ و اين از راه خدمت به مردم و كمك به مردم، شناسائى مشكلات حقيقى اين شهر و اين مردم امكانپذير است. لذا امروز در اين جلسه و در حضور شما مسئولين محترم، عمده ى توصيه ى من همين است كه هرچه ميتوانيد، براى خدمت به اين مردم، براى گشودن گره ها از زندگى اين مردم تلاش كنيد.

البته امكانات دستگاه هاى دولتى، امكانات محدودى است - امكانات نامحدودى نيست - لذا بايد اولويتها را در نظر گرفت. هميشه همين جور است؛ بايد نگاه كرد، ديد اولويتها كجاست؛ و اين يكى از اولويتهاست.

به نظر من مسائل مهم شهر قم - كه خوشبختانه در صراط اجراست - بايستى دقيقاً فهرست شود. همين مصوباتى كه امروز هيئت محترم وزيران در اينجا داشتند، همچنين مواردى كه در سفرهاى رئيس جمهور محترم به اين شهر تصويب شده است، اينها بايد دقيقاً و موبه مو اجرا شود. مسئولين محترم سعى كنند همه ى اين مصوبات را با دقت و با اهتمام، تا آخر دنبال كنند. همين مسئله ى آب براى قم كه مسئله اى بسيار اساسى و حياتى است، چند سال است كه كارهاى آن بحمدالله شروع شده و به طور نسبى به نتائج مطلوبى هم رسيده است؛ اما بايستى اين همت و اين تلاش ادامه پيدا كند تا ان شاءالله آب گواراى مشروب به شهر قم برسد و كام مردم را شيرين كند.

مسئله ى مناطق محروم قم كه اشاره شد و آقايان در بياناتشان فرمودند - هم آقاى استاندار، هم آقاى معاون اول محترم - بسيار مهم است؛ همين مناطقى كه اسم آوردند و بعضى از مناطقى كه اسم نياوردند. در قم مناطق محرومى هستند با جمعيت زياد، آن هم با مردمى عاشق و مشتاق انقلاب. همين منطقه ى نيروگاه كه گفتند، با همه ى محروميتهائى كه دارد، مردم آنجا جزو مشتاق ترين و علاقه مندترين مردم در جهت انقلاب و در جهت آرمانهاى انقلابند؛ اين را ما اطلاع داريم. در دوران دفاع مقدس هم همين جور بوده، بعد از آن هم تا امروز همين جور بوده است. يا محله ى شاه ابراهيم و محلات ديگرى كه محلات فقير و عقب مانده ى قم هستند، بايد با رويكرد امور رفاهى، بهداشتى، آموزشى و خدماتى، يك فكر اساسى براى اين محلات بشود؛ يك حركت

دفعى انجام بگيرد تا بعد ان شاءالله به روال معمولى بيفتد.

يكى از مسائل قم، مسئله ى بهداشت و درمان است؛ كه من در اين چند روزى كه اينجا بودم، از طرق مختلف نظرات متعددى از افراد راجع به نياز شهر به امكانات بيشتر بهداشتى و درمانى به من رسيد. البته كارهائى هم در اين زمينه تصميم گرفته اند و ان شاءالله انجام خواهد گرفت، ليكن بايد اهتمام ورزيد. شنيدم از بخشهاى مورد نياز، بخش زنان است در امر درمان، كه بايد ان شاءالله به اين مسئله توجه شود.

مسئله ى صنايع دستى شهر قم - كه من در سخنرانى روز اول هم به آن اشاره كردم - مهم است. از سابق كه ما قم بوديم و قبل از آن، اين شهر معروف بود به صنعت بسيار زيبا و فاخر فرشبافى؛ اين بايستى كمك شود. اين امكانى است در اين شهر، امكان بسيار مهمى هم هست. همه جا شنيده بوديم و زنان قم و مردان قم افتخار ميكردند به اين فرشهائى كه در اينجا بافته ميشد و معروف بود ميگفتند «فرش نخ فرنگ»؛ نميدانم حالا هم به همان صورت معروف است و گفته ميشود يا نه. به مسئله ى فرششان، به مسئله ى صنايع دستىِ ديگرشان اهتمام ورزيده شود؛ اين ميتواند مردم را از درون زندگى خودشان بهره مند و مرفه كند.

مسئله ى صنعت را اشاره كردند؛ خيلى خوب است. در خصوص مسئله ى كشاورزىِ اينجا شنيدم كه بناست از منطقه ى تهران و ورامين مبالغى آب به سمت منطقه ى كشاورزى مسيله جارى شود؛ كه اين از طرحهاى دولت بوده است و از قبل تصميم گرفته اند؛ بسيار كار خوبى است، بسيار كار مهمى است؛ ان شاءالله اينها انجام

بگيرد. بحمدالله در اين دولت كارهاى بزرگى انجام گرفته است. در دولت نهم و دهم - همان طور كه اشاره شد - كارهاى باارزشى انجام گرفته است؛ چندين برابر كارهائى كه قبلاً انجام گرفته بود؛ ليكن در عين حال نيازها همچنان وجود دارد. نيازها كاهش پيدا كرده است، ليكن تلاشهاى بيشترى لازم است تا اينكه اين نيازها بكلى برطرف شود؛ اين به عهده ى شماهاست.

يكى از چيزهائى كه خيلى مهم است، برخورد مسئولان رده هاى مختلف دستگاه ها با مردم و با مراجعين است؛ روى خوش، روى خوش. گفت: چون وا نميكنى گرهى خود گره مباش

ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نيست گاهى يك مسئولى نميتواند توقعى را كه از او هست، انجام دهد. يك دستگاهى اعتباراتش كم است، امكاناتش كم است؛ مانعى ندارد؛ اگر چنانچه به قدر توان اما با روى خوش، با ابروى گشاده، با آغوش باز و صميمانه با مردم برخورد شود، مردم خشنود ميشوند، راضى ميشوند. گاهى به دفتر ما در تهران مراجعاتى ميشود. كسى درخواستى دارد، براى ما عملى نيست. ميگويند بله، درخواست شما رسيد، اما نميتوانيم اين كار را بكنيم؛ يا خلاف قانون است، يا مشكلات ديگرى دارد. آن طرف ميگويد من همين اندازه كه شما به درخواست من توجه و رسيدگى كرديد، راضى ام؛ ولو اين كار انجام نگرفته. مردم خشنود ميشوند از اينكه مسئولان دردهاى آنها را احساس كنند، غمگسار آنها باشند. البته تلاش هم بكنند و به قدر امكان، نيازهاى آنها را برآورده كنند. عرض كرديم امكانات دولت محدود است. اينجور نيست كه ما خيال كنيم همه ى اين كارهائى را كه لازم است، دولت ميتواند با دست باز

انجام دهد؛ نه، از جهات مختلف محدوديتهاى زيادى وجود دارد؛ اما همان مقدارى كه ممكن است، عمل كنيم و آنچه را كه عمل ميكنيم، با روى باز انجام دهيم. با مردم ابروگشاده باشيم؛ اين از مهمترين كارهائى است كه بر عهده ى ماست، بر عهده ى همه ى مسئولين است.

شما مسئولين محترم در بخشهاى مختلف - چه بخشهاى آموزشى، چه بخشهاى خدماتى، چه بخشهاى صنعتى، چه بخشهاى كشاورزى، چه بخشهاى فرهنگى، چه بخشهاى بهداشتى و درمانى، چه بخشهاى انتظامى و امنيتى و غيره - بدانيد اين خدمتى كه ميكنيد، اجرش فقط آن مزدى نيست كه از سوى دستگاه به شما پرداخت ميشود؛ اجرش پيش خداست. اجرى كه خداى متعال ميدهد، بمراتب بالاتر و ارزشمندتر و شيرين تر از اجرها و مزدهائى است كه در دنيا به انسان ميدهند؛ چه اجرهاى مادى، چه حتّى تشكر. ممكن است يك وقت ما يك كارى بكنيم، مردم از ما تشكر كنند؛ اين هم يك مزدى است؛ اما مزد الهى خيلى از اينها بالاتر است. شما يك خدمتى ميكنيد، يك دلسوزى اى ميكنيد، وقت گذارى ميكنيد، بيشتر از وقت معمول در محل كار ميمانيد و خدمت ميكنيد. ممكن است هيچ كس هم نفهمد، اما خدا ميداند. زياد اتفاق مى افتد و ما در طول اين خدمت سى و يكى دو ساله بارها برخورد كرده ايم با افرادى كه بدون اينكه كسى مطلع شود، بدون اينكه حتّى مافوق آنها يا زيردست آنها يا همكار آنها بداند، به يك كارى دلسوزانه رسيده اند. پرونده اى را نگاه ميكرده، كارى را دنبال ميكرده، وقت كار ادارى هم تمام شده، گفته نيم ساعت ديگر، يك ساعت ديگر ميمانم و اين كار را تمام

ميكنم. هيچ كس هم ملتفت نشده، كسى هم از او تشكر نكرده. بدانيد اينها پيش خدا باقى است. هيچ كس نفهمد، نويسندگان الهى ميدانند، كرام الكاتبين ميفهمند؛ آنها اينها را ثبت و ضبط ميكنند. آن روزى كه چشمها و دلها همه محتاج لطف و رحمت و مغفرت الهى اند، اينها براى شما مايه ى روشنى چشم و دل خواهد شد؛ اينها در آن روز سخت و هولناك قيامت، سايه اى خواهد شد بر سر شما. بنابراين اجر الهى خيلى بالاتر است؛ به اين اجر توجه كنيد. بدانيد هر كارى كه ميكنيد، هر خدمتى كه به مردم ميكنيد، اين در نزد خداى متعال مضبوط و محفوظ است. وقتى با اين روحيه كار كنيد، از كار خسته نميشويد. كار، ديگر ما را فرسوده نميكند؛ مخصوصاً با توجه به اينكه كشور ما حقيقتاً به كار احتياج دارد. ما در همه ى زمينه ها بايستى با تاخت پيش برويم.

در زمينه ى علمى، در طول صد سال، صد و پنجاه سال ما را عقب نگه داشتند. در زمينه ى صنعتى همين جور، در زمينه هاى گوناگون اجتماعى همين جور. حكومتهاى فاسد، حكومتهاى مستبد، حكومتهاى شهوتران، حكومتهاى شكمباره، و در اين چند دهه ى آخر قبل از انقلاب هم حكومتهاى بشدت وابسته، پدر اين كشور را درآوردند. يك روزى فقط استبداد بود، ديكتاتورى بود - ديكتاتورى ناصرالدين شاهى، ديكتاتورى فتحعلى شاهى - ولى ديگر وابستگى نبود؛ اما يك روز وضع اين كشور به جائى رسيد كه هم ديكتاتورى بود، زورگوئى بود، فشار بر مردم بود، هم نوكرى بيگانه بود. رضاخان قلدر كه مثل يك گرگ وحشى به مردم ميتاخت، در مقابل اربابهاى انگليسى، هر امتيازى كه خواستند، به آنها داد. قرارداد نفت

را گرفت، ظاهراً انداخت توى بخارى و سوزاند؛ اما چند روز بعد يك قرارداد بدتر و ننگين ترى را براى مدت طولانى - سى سال بر مدت قرارداد قبلى نفت اضافه كرد - امضاء كرد، داد دستشان رفتند! مسئولين دولتى اش هم تابع او بودند. بعد از رفتن رضاخان، به تقى زاده كه آن وقت وزير دارائى بود، گفتند چرا آن روز اين قرارداد را امضاء كردى؟ گفت من آلت فعل بودم؛ يعنى خود رضاخان مسئول بود. اين آدمى كه در مقابل مردمِ خودش اينجور وحشيانه، وقيحانه، بى ملاحظه و ستيزه گرانه رفتار و برخورد ميكرد، در مقابل انگليسى ها خوار و ذليل بود. آنها روى كارش آورده بودند. يك مدتى خواست يك مقدارى از آن قطب به يك قطب ديگرى متصل شود - به طرف آلمانها متمايل شد - برش داشتند؛ مثل يك عبد ذليل از ايران خارجش كردند، بردند و پسرش را جايش گذاشتند.

سالهاى سال كشور ما اينجور زندگى كرده است. اين ملت سالهاى سال اينجور زير فشار حكومتهاى مستبد و فاسد و ديكتاتور و ثروت طلب زندگى كرده. در هر كجاى كشور يك ملك آبادى بود، رضاخان او را به اسم خودش كرده بود؛ در مازندران، در خراسان، در بسيارى مناطق ديگر. ثروت جمع كردند، املاك جمع كردند، جواهرات براى خودشان جمع كردند؛ آخر سر هم مبالغى از ثروتهاى ملى را برداشتند و فرار كردند بردند. الان ميلياردها دلار متعلق به اين ملت به آمريكا برده شده است. اول انقلاب، ما از آمريكا خواستيم ثروتهائى را كه خاندان پهلوى با خودشان برده اند، به ملت ايران برگردانند؛ گوش نكردند. خوب، معلوم هم بود كه گوش نميكنند. اينها همه از يك

جنسند.

اين ملت به بركت انقلاب در فكر تجديد حيات خود افتاد، راه تجديد حيات را پيمود، كارهاى بزرگى انجام داد؛ ليكن كارهاى بزرگترى در پيش دارد. ما، هم از لحاظ علمى، هم از لحاظ فنى، هم از لحاظ خدماتى، هم از لحاظ سازمانهاى گوناگون، سازماندهى و سيستم سازى در كشور، هنوز كارهاى زيادى در پيش داريم كه بايد انجام دهيم. هرچه براى اين مردم كار كنيد، زياد نيست؛ اين عرض من و توصيه ى من به شماست.

من مجدداً از همه ى شما مسئولين محترم كه در اين شهر مستقريد - استاندار محترم، مسئولين گوناگون - تشكر ميكنم و مطلبى را كه روز اول هم گفتم، اينجا تكرار ميكنم: دستگاه هاى دولتى مواظب باشند؛ اگر چنانچه بر سر يك مسئله اى بين خودشان اختلافى هست، نگذارند اين اختلاف دودش به چشم مردم برود؛ با مردم تماس پيدا نكند. والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته

بيانات در ديدار دانش آموزان در آستانه 13 آبان

بيانات در ديدار دانش آموزان در آستانه 13 آبان 26 ذى القعده 1431 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مناسبت سيزدهم آبان بيش از همه متعلق است به زبده ترين جوانان كشور ما؛ به دانشجويان، به دانش آموزان. اين جلسه هم كه يك نمونه اى از اجتماع عظيم جوانان كشور در سراسر اين ميهن الهى است، جلسه ى سرشار از معرفت، بصيرت و لبالب از شور و شوق به آرزوها و آرمانهاى بزرگ انقلابى است. براى من هم اين يكى از شيرين ترين فرصتهاست كه با شما جوانان عزيزم، فرزندان عزيزم ديدار ميكنم و چند جمله اى از مطالبى كه بايد ميان ما مطرح باشد، در اينجا مطرح ميكنم.

مناسبتهاى تاريخى غالباً حكم يك نماد و يك سمبل را دارند. روز سيزده آبان به خودى خود با روزهاى قبل

و روزهاى بعد تفاوتى ندارد؛ اما يك نماد است. نماد يعنى چه؟ يعنى يك رمزى كه پشت سر خود، در دل خود، معانى فراوانى نهفته دارد. انسان يك كلمه بر زبان مى آورد، معانى و حقايق بسيارى در دل اين كلمه هست؛ سيزده آبان از اين قبيل است. اين روز يك نماد است و عقبه ى وسيعى دارد از مطالب مهم، مسائل مهم؛ مسائلى كه به هيچ وجه تاريخى نيستند، بلكه مسائل امروز ما هم به حساب مى آيند. يك نگاهى بكنيم به مناسبتهاى اين روز.

اولين مناسبت اين روز اين است كه در سال 1343 در مثل يك چنين روزى، امام بزرگوار ما را تبعيد كردند. چرا تبعيد كردند؟ چون امام چند روز قبل از آن، در يك سخنرانى پرشور كه در قم ايراد شد و بعد بلافاصله به وسيله ى نوار و نوشته در سراسر كشور پخش شد، يك حق ملى را مطالبه كردند. آن حق ملى، شكستن قانون ظالمانه ى كاپيتولاسيون بود. خوب است نسل جوان ما اينها را بروشنى بداند؛ بداند كه ما از چه گذرگاه هائى عبور كرده ايم كه حالا به اينجا رسيده ايم.

آمريكائى ها چند ده هزار مأمور در ايران داشتند - حالا رقم دقيقش مهم نيست؛ پنجاه هزار، شصت هزار، بيشتر - اينها مأمورين سياسى بودند، امنيتى بودند، نظامى بودند؛ در داخل مجموعه ى مديريت ايران - چه در ارتش، چه در سازمانهاى اطلاعاتى، چه در بخشهاى برنامه ريزى، چه در بخشهاى گوناگون ديگر - نشسته بودند، پول و مزد خودشان را به اضعاف مضاعف از دولت ايران ميگرفتند، اما براى آمريكا كار ميكردند. اين كار بدى بود كه در كشور ما اتفاق افتاده بود. رژيم طاغوت

پهلوى به خاطر وابستگى اش به آمريكا، به خاطر مزدورى اش براى آمريكا، بتدريج در طول چند سال اينها را داخل كشور آورده بود. تا اينجاى كار، بد بود؛ اما آنچه كه اتفاق افتاد، يك چيز بدِ مضاعف بود، بدِ به توان چند بود. آن كار بدِ مضاعف اين بود كه آمدند در مجلس شوراى ملى و مجلس سناى آن روز تصويب كردند كه مأمورين آمريكائى از دادگاه هاى ايران و امكانات قضائى و امنيتى ايران معافند. يعنى اگر فرض كنيد يكى از اين مأمورين جرم بزرگى در ايران مرتكب شود، دادگاه هاى ما حق ندارند او را به دادگاه بطلبند و محاكمه كنند و محكوم كنند؛ اين اسمش كاپيتولاسيون است. اين نهايت ضعف و وابستگى يك ملت است كه بيگانگان بيايند در اين كشور، هر كارى دلشان ميخواهد، بكنند؛ دادگاه هاى كشور و پليس كشور اجازه نداشته باشند اندك تعرضى به اينها بكنند. آمريكائى ها اين را از رژيم طاغوت خواستند، رژيم طاغوت هم دودستى تقديمشان كرد: قانون كاپيتولاسيون.

البته بى سر و صدا اين كارها را ميكردند، نميگذاشتند در مطبوعات انعكاس پيدا كند؛ ولى امام اطلاع پيدا كردند. امام در سخنرانى قبل از سيزده آبان در جمع طلاب و مردم قم فرياد كشيدند كه اين چه قانونى است. تعبير امام اين بود كه اگر يك مأمور دون پايه ى آمريكائى در كشور، يك مرجع تقليد را مورد اهانت قرار بدهد، با ماشين زير بگيرد و هر جنايتى انجام بدهد، قوانين ايران نسبت به اين مأمور كاملاً خنثى هستند؛ هيچ كسى حق تعرض به او را ندارد؛ خود آمريكائى ها ميدانند با او چه كار كنند؛ كه خوب، معلوم است چه كار ميكردند. امام در

مقابل اين قانون ظالمانه فرياد كشيد. امام آن وقت تازه هم از زندان آزاد شده بودند. حبس چند ماهه ى امام چند ماهى بود كه تمام شده بود. امام ايستاد و فرياد خفته ى ملت ايران را به گوش همگان رساند. البته خيلى از آحاد مردم اطلاع هم نداشتند كه ملت ايران اينجور دارد تحقير ميشود، اما امام اطلاع داشت. ديده بان حقيقى منافع و مصالح يك كشور اينجور است؛ وقتى اطلاع پيدا ميكند كه چه بلائى دارند سر ملت مى آورند، چطور دارند ملت را تحقير ميكنند، چطور دارند شرف يك ملت را پامال ميكنند، ساكت نميماند؛ فرياد ميزند. آن روز، فرياد هم خطرناك بود؛ لذا بلافاصله امام را دستگير كردند و به تهران آوردند. امام را در ايران هم نگه نداشتند؛ ايشان را به تركيه تبعيد كردند. اين، حادثه ى اول.

پس سيزده آبان، اينجا شد نماد دو حقيقت بزرگ، دو حقيقت بسيار حساس و خطير: يكى طمع ورزى آمريكائى ها؛ كه اگر يك ملت از حق خود، از شرف خود دفاع نكند، استبداد و استكبار تا اينجا پيش مى آيند كه يك قانون ظالمانه اى مثل كاپيتولاسيون را بر اين ملت تحميل ميكنند. هدف سلطه هاى استكبارى اين است. اينجور نيست كه روابط دولتى مثل دولت آمريكا با يك كشورى كه به قدر او زور و قدرت ندارد، مثل دو تا كشور عادى باشد؛ نه، از نظر خود آمريكائى ها، رابطه ى بين آمريكا و كشورهاى به قول خوشان جهان سوم، رابطه ى ارباب و رعيت است؛ آنها اربابند، اينها رعيتند. آنها هر اختيارى در اين كشور دارند؛ نفتش را ببرند، گازش را ببرند، منافعش را ببرند، پولش را بگيرند، منافع آمريكا را در اينجا

تأمين كنند، ملت را هم اينجور تحقير كنند.

يك استوار آمريكائى توى گوش يك امير ارشد ارتش ايران ميزد، كسى هم جوابگويش نبود! توى همين پادگانهاى گوناگون كشور، وقتى يك نظامى دون پايه ى آمريكائى با يك افسر ارشد ايرانى روبه رو ميشد، مثل يك ارباب حرف ميزد! ارتشى ها ناراحت بودند، جرأت نميكردند؛ اما كارى نميتوانستند بكنند. اين مطلب اول است، كه سيزده آبان نماد استكبار آمريكائى است؛ نماد روح تعدى و تجاوز استكبار نسبت به ملتها، از جمله نسبت به ملت ايران است.

رؤساى جمهور آمريكا در دوره هاى مختلف بعد از پيروزى انقلاب خيلى دولّا راست شدند، خيلى حرفهاى چرب و نرم زدند، شايد بتوانند اين راه بسته را دوباره باز كنند. ظاهراً حرفهائى ميزنند، اما باطن قضيه همان پنجه ى چدنى است كه من گفتم در زير دستكش مخملى پنهان شده است.

پس سيزده آبان يادآور يك حقيقت تلخ و بسيار مهم است و آن حقيقت عبارت است از روح استكبار در قدرتهاى استكبارى و سلطه هاى استكبارى. آحاد ملتهاى كشورهاى گوناگون - از جمله ملت ما - بايد هرگز اين را از ياد نبرند؛ بدانند اين چهره اى كه در آنجا قرار گرفته است، چهره ى متجاوز است، چهره ى متعرض است، قصد پيشروى دارد؛ تا اينجا كه شرف يك ملت را لگدمال كند، تجاوز ناموسى بكند، تجاوز عرضى بكند، به جان و مال تجاوز كند و كسى هم نتواند از او سؤال كند و توضيح بخواهد.

دومين مطلبى كه سيزده آبان نماد آن محسوب ميشود، فرياد رساى امام بزرگوار ماست. آن فرياد، سالمترين و پاكيزه ترين فريادها بود كه از پاكترين حلقومها بيرون آمد. خيلى ها ممكن است گوشه و كنار

يك حرفى بزنند، يك چيزى بگويند، يك اعتراضى بكنند؛ ليكن حلقومى كه فرياد سيزده آبان را در سال 43 در عالم منتشر كرد، پاكيزه ترين حلقومها بود. اولاً اين فرياد، برخاسته ى از حس دين بود؛ ثانياً برخاسته ى از آن عِرق پاكيزه ى مسلمانى و ملى بود - نميتوانست تسلط دشمن را بر اين ملت تحمل كند - ثالثاً فريادى متكى به حمايت عمومى مردم بود. گفتم؛ با اينكه مردم اول اطلاع نداشتند، اما وقتى فرياد امام بلند شد، مردم حمايت كردند. همان حمايتها بود كه چهارده سال بعد به پيروزى انقلاب اسلامى انجاميد. آن فرياد پاكيزه مثل فرياد رسائى بود كه پيامبران الهى در ميان مردم سر دادند و مردم و دلهاى مردم را جذب كردند. امام يك چنين حركت عظيمى را در كشور انجام داد، بعد هم متحمل هزينه اش شد؛ امام را از خانه و زندگى و خانواده و دوستان و نزديكانش جدا كردند و به يك گوشه ى دنيا تبعيد كردند. پس مطلب دوم هم اين بود كه سيزده آبان نماد يك چنين فريادى است.

مطلب بسيار مهم سومى كه پشت سر اين نماد قرار دارد، قضيه ى دانش آموزان سال 57 است. چهارده سال از آن حادثه كه گذشت، در سال 57 جوانهاى ما، نوجوانهاى ما، دانش آموزان دبيرستانى ما به عنوان پاكترين و بى آلايش ترين قشرها توى ميدان آمدند و كشته شدند. سيزده آبان روز كشتار دانش آموزان است توى همين خيابانهاى تهران. وقتى اين نوجوانها و جوانها توى ميدان آمدند و فرياد چهارده سال قبل امام را در فضا انعكاس دادند، جلادان مزدور آمريكا از اينها انتقام گرفتند؛ روى اينها آتش گشودند، خون اينها روى اسفالت خيابانهاى تهران

ريخت و آن را رنگين كرد. اين هم مطلب مهمى است؛ نه فقط به خاطر اينكه تعدادى جوان و نوجوان به شهادت رسيدند - البته اين مهم است - بلكه به خاطر اين نكته ى مهمتر كه حركت عظيمى كه امام در سال 42 و 43 آغاز كرد، آنقدر زنده و باطراوت و بانشاط است كه يك عده جوان پاكيزه ى دانش آموز را توى ميدان مى آورد، احساس مسئوليت ميكنند، احساس تعهد ميكنند و در مقابل سرنيزه ى دستگاه جبار و طاغوت مى ايستند. در دنيا اينجور چيزى كم نظير است.

امروز هم همين جور است. امروز هم دانش آموزان دبيرستانى ما در كنار دانشجويان، در كنار قشرهاى ديگر، در كنار بسيج و در جاهاى ديگر، جزو پيشقدم ترين گروه هاى اجتماعى ما هستند. در دوران دفاع مقدس هم باز دانش آموزان جزو پيشروان و خط مقدم ها محسوب ميشدند. شما اگر با خانواده هاى شهدا تماس بگيريد - من با خيلى از اينها تماس دارم و مى بينم - و از آنها بپرسيد جوانتان چند ساله بود، ميگويند شانزده ساله، هفده ساله، چهارده ساله. اين يعنى چه؟ يعنى احساس تعهد، روحيه ى انقلابى، احساس مسئوليت ناشى از روشن بينى و بصيرت به اينجا رسيده كه جوان دانش آموزِ اين ملت وسط ميدان مى آيد، سينه ى خودش را سپر ميكند، از همه ى آرزوهاى جوانى اش ميگذرد، براى اينكه آرمانهاى بزرگ و هدفهاى الهى و اسلامى را در جامعه تحقق ببخشد. اين هم حادثه ى بزرگ ديگرى بود كه در سال 57 اتفاق افتاد؛ مفهوم بسيار عظيم ديگرى كه پشت سر كلمه ى سيزده آبان قرار دارد. سيزده آبان نماد اينهاست.

آخرين قضيه اى كه در سيزده آبان پيدا شد، تسخير لانه ى جاسوسى بود. در سال 58 به مناسبت

سالروز تبعيد امام و شهادت دانش آموزان، باز هم جوانها آمدند كارى كردند كه دنيا را خيره كرد و آمريكا را به زانو درآورد. اين واقع قضيه است؛ اينها شعار نيست. شما بدانيد؛ آن روزى كه لانه ى جاسوسى تسخير شد، دولت آمريكا آبرو و اعتبار و هيمنه اش چندين برابر امروز بود. شما امروز را نگاه نكنيد كه آمريكا در چشمها سبك شده، كوچك شده، ملتها علناً عليه آمريكا دشنام ميدهند و آنها را نفرين ميكنند. آن روز اينجور نبود؛ آن روز آمريكا در دنيا يك هيمنه ى ابرقدرتىِ درجه ى يك داشت. جوان دانشجوى ما با شجاعت، با شهامت، به عنوان لبه ى اصلى جبهه ى مقاومت ملت ايران، سفارتخانه ى آنچنان آمريكائى را تسخير كرد؛ كسانى را كه آنجا بودند، زندانى كرد. البته امام محبت كردند، ملاطفت كردند و بعد از اندكى گفتند عناصرى از آنها - مثل زنهاشان - برگردند بروند آمريكا؛ ليكن آن عناصر اصلى تا مدتى طولانى در اينجا ماندند. اين هم حركت عظيمى بود كه قدرت آمريكا را در دنيا متزلزل كرد؛ آمريكاى با آن هيمنه و با آن عظمت، ناگهان در چشم ملتها فروكش كرد. كار به جائى رسيد كه رئيس جمهور آمريكا براى نجات اين گروگانها دست به حمله ى نظامىِ پنهانى و شبانه به ايران زد. جاسوسانشان را در اينجا بسيج كردند، مقدمات فراوانى فراهم كردند، آدم ديدند، جا ديدند، با هليكوپتر و هواپيما حمله كردند، آمدند كه طبس پياده شوند و از آنجا بيايند و به خيال خودشان گروگانها را خلاص كنند و ببرند؛ كه آن ماجراى معروف طبس اتفاق افتاد، خداى متعال آبروى اينها را برد، هواپيماها و هليكوپترهاشان آتش گرفت و

مجبور شدند از همان طبس برگردند و بروند. قضاياى سيزده آبان اينهاست.

سيزده آبان نماد است؛ در دل خود، در عقبه ى خود معانى فراوانى دارد؛ كه اين معانى، همه براى ما درس است؛ بايد اينها را به ياد داشته باشيم: طمع ورزى آمريكا، وابستگى رژيم طاغوت به آمريكا و فساد آن دستگاه، ايستادگى ايمانِ متكى به بصيرت امام بزرگوار و مردم، حضور نسل جوان، شجاعت و جسارت نسل جوان انقلابى در مقابل هيمنه و چهره ى آرايش كرده و بزك كرده ى آمريكا؛ اينها همه در دل كلمه ى سيزده آبان است. پس سيزده آبان يك حرف كوچكى نيست.

حالا شما يك تأملى بكنيد؛ سال گذشته - سال 88 - در روز سيزده آبان يك جمعيت محدود نگونبختى آمدند توى خيابانهاى تهران، عليه سيزده آبان شعار دادند، براى اينكه شايد بتوانند اين مناسبت بزرگ را به لجن بكشند. البته آنها شكست خوردند، معلوم هم بود شكست ميخورند - اين واضح بود - اما ببينيد پشت سر حركت آنها چى بود؟ آنها با چى داشتند مقابله ميكردند؟ با اين نماد كه پشت سر آن اين مفاهيم بزرگ هست، مقابله ميكردند. در واقع آنها با اين مفاهيم مقابله ميكردند. ميخواستند هيمنه ى آمريكائى را بار ديگر زنده كنند. آنها ميخواستند بر روى سلطه طلبى و دخالت طلبى آمريكا پرده بكشند. آنها ميخواستند حركت عظيم ملت ايران را در مقابل آن ظلم بزرگ زير سؤال ببرند.

وقتى انسان ميفهمد معناى سيزده آبان چيست، ميفهمد آن كسانى كه به خيال خودشان ميخواستند سيزده آبان را خراب كنند، كى اند، چى اند و هدفهاشان چيست. اين بصيرتى كه ما تكرار ميكنيم، تأكيد ميكنيم، اين است. بايد تأمل كرد، دقت كرد.

من

به شما جوانان عزيز عرض بكنم؛ امروز شما خط مقدم حركت ملت ايرانيد. ملت ايران به قله هائى چشم دوخته است و به سمت آن قله ها دارد حركت ميكند. دوست و دشمن اعتراف ميكنند كه ملت ايران بسرعت دارد به سمت قله ها ميرود. البته راه هنوز خيلى طولانى است؛ ساده انديشى نبايد كرد. راهى كه ما در پيش داريم، راه يكساله و دو ساله نيست؛ راه بلندمدت است؛ اما دارد حركت ميكند. تا حركت نباشد، رسيدن به هدف ممكن نيست. با نشستن و آرزو كردن و خميازه كشيدن، هيچ كس به هدف نميرسد؛ بايد پا در راه نهاد، با عزم راسخ پيش رفت. ملت ايران دارد اين كار را ميكند.

در زمينه ى علمى، در زمينه ى فناورى، در زمينه ى سياسى، در زمينه ى خدمات گوناگون، در زمينه ى عمران كشور، ما به پيشرفتهاى چشمگيرى دست يافته ايم. امروز خوشبختانه سرتاسر كشور مثل يك كارگاه بزرگ است كه در همه جايش دارد كار انجام ميگيرد، خدمت انجام ميگيرد، كارهاى عمرانى انجام ميگيرد؛ هم كارگزاران ايرانى مهارت و خبرويت و تجربه پيدا ميكنند، هم مردم بهره مند ميشوند، هم ما از ديگران بى نياز ميشويم.

در گذشته اگر ميخواستند توى اين شهر يك پل بسازند، بايد كارشناس فرنگى مى آمد؛ اگر ميخواستند يك سد بسازند، بايد منت چند دولت خارجى را ميكشيدند؛ كارهاى پيچيده تر كه جاى خود دارد. امروز ملت ايران از اين جهات بى نياز است؛ نيروى انسانى غنى، سرشار، بااستعداد و انبوه دارد؛ مديران دلسوز و علاقه مند و كارآمد دارد. ملت دارد پيش ميرود. اما آن مجموعه اى كه جلوى اين حركت عظيم قرار دارد، چه كسانى هستند؟ آنها جوانها هستند، دانشجويانند، دانش آموزانند، طلاب جوانند. جوانها هستند كه

دارند اين حركت را به پيش ميبرند. موتور اين حركت عظيم، اين قطار عظيمى كه دارد همين طور پيش ميرود، جوانهايند.

البته مديران كارآمد و كارآزموده و مجرب لازمند. تكيه ى روى جوانها معنايش اين نيست كه ما به آدمهاى تجربه كرده و عمر گذرانده و مراحل ديده و مو سفيد كرده بى احترامى كنيم؛ نه، آنها هم وجودشان واجب و لازم است؛ اما تا جوانها نباشند، اين حركت انجام نميگيرد. امروز به توفيق الهى، به حول و قوه ى الهى جوانها حاضرند، در صحنه اند؛ اين خيلى چيز مهم و بزرگى است. شما جوانها خط مقدم اين حركت هستيد؛ هم در ميدانهاى سياسى، هم در ميدانهاى اقتصادى، هم در ميدانهاى علم.

در ميدان سياسى، فتنه ى سال 88 را جوانهاى ما خواباندند. بيش از عوامل گوناگون ديگر، جوانهاى ما، همين شما دانش آموزها، همين شما دانشجوها نقش داشتيد؛ والّا فتنه، فتنه ى بزرگى بود. من به شما عرض كنم؛ چند سالى كه بگذرد، آن وقت قلمهاى بسته شده ى آگاهان بين المللى روان خواهد شد، باز خواهد شد، خواهند نوشت. ممكن است من آن روز نباشم، اما شماها هستيد؛ خواهيد شنيد، خواهيد خواند كه چه توطئه ى بزرگى پشت فتنه ى سال 88 بود. اين فتنه خيلى چيز مهمى بود، قصدشان خيلى قصد عجيب و غريبى بود؛ در واقع ميخواستند ايران را تسخير كنند. اينهائى كه عامل فتنه بودند - توى خيابان، يا بعضى از سخنگويانشان - اغلب ندانسته وارد اين ميدان شده بودند؛ اما دستهائى اينها را هدايت ميكرد، نميفهميدند. حالا اين كه چطور بعضى ها وارد اين ميدان شدند، چطور ندانسته به دشمن كمك كردند، خودش تحليلهاى دقيق روانشناختى دارد؛ اما واقعيت قضيه اين است كه عرض

كردم. اين مسئله خيلى كار بزرگى بود؛ اين كار را شما جوانها به سامان رسانديد.

توى صحنه بمانيد عزيزان من! كشور مال شماست. اين قله هائى كه قبلاً گفتم، متعلق به شماست. در دورانى كه شما به كمال سنى رسيديد، ان شاءاللَّه اين قله ها را خواهيد ديد و براى ملت خودتان افتخار خواهيد آفريد. البته هيچ حركتى هرگز تمام شدنى نيست. حركت به سمت قله ها همچنان ادامه دارد و هيچ وقت متوقف نميشود. مهم اين است كه يك ملت ياد بگيرد، عادت كند و براى حركت به سمت كمال و تعالى، عزم راسخ كند. اين عزم نبايستى هيچ وقت سستى پيدا كند.

امروز خوشبختانه جمهورى اسلامى و ملت عزيزى كه پشت سر اين جمهورى هستند و آن را دارند پاسدارى ميكنند، از هميشه قوى ترند، از هميشه تواناترند. امروز راه ما از هميشه روشن تر است و ميدانيم داريم چه كار ميكنيم؛ ميفهميم به كجا داريم ميرويم؛ دوستانمان را ميشناسيم، دشمنانمان را هم ميشناسيم.

دشمنان ملت ايران امروز از هميشه ى گذشته ى خودشان ضعيف ترند، منفورند، دچار مشكلاتند؛ دچار مشكل اقتصادى اند، دچار مشكل سياسى اند، انواع و اقسام مشكلات را دارند. البته اين معنايش اين نيست كه خيالمان راحت شود، سر روى بالش نرم بگذاريم و فراموش كنيم؛ نه، هرگز «دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد»؛ هميشه بايد به ياد داشته باشيد كه دشمن در كمين است، مواظب است؛ اما بدانيد دشمن امروز نميتواند از روشهاى گذشته استفاده كند. امروز ملت ايران هوشيار است؛ جوانهاى ما هوشيارند، آگاهند، بيدارند. بيشترين مجموعه ى جوان اين كشور امروز در خدمت همين هدفها هستند؛ چه در محيط دانشگاه، چه در محيط بازار، چه در محيط دانش آموزى، چه در محيطهاى

روحانى؛ در همه ى محيطها جوانها وارد كارند.

پروردگارا! اين جوانها را مشمول لطف و رحمت خود قرار بده. پروردگارا! صلاح را بر اين كشور حاكم كن. پروردگارا! ما را، قشرهاى مختلف را، آنچنانى كه اسلام خواسته است و اسلام مى پسندد، تربيت بفرما. پروردگارا! ملت ايران را در پيروزى هاى فراوانش مدد بفرما. پروردگارا! دعاى ولى عصر (ارواحنا فداه) را پشتيبان اين ملت و شامل حال اين ملت و مقبول درگاه خود قرار بده. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در مراسم فارغ التحصيلى دانش آموختگان ارتش

بيانات در مراسم فارغ التحصيلى دانش آموختگان ارتش در دانشگاه شهيد ستارى نيروى هوائى ارتش جمهورى اسلامى ايران بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تبريك عرض ميكنم به دانش آموختگان عزيز و جوانان مؤمن كه دوران تحصيل باافتخار خود را به پايان رساندند و از امروز وارد جرگه ى خدمت در نيروهاى مسلح نظام جمهورى اسلامى و ارتش عزيز جمهورى اسلامى خواهند شد. همچنين تبريك عرض ميكنم به جوانان عزيزى كه سردوشى گرفتند و روند آموزش را ان شاءاللَّه با موفقيت طى خواهند كرد.

حقاً و انصافاً امروز نيروهاى مسلح ما و ارتش جمهورى اسلامى ايران در يك طراز بسيار مطلوبى قرار دارد. از دو جهت، شما بر ارتشهاى ديگر ترجيح داريد: اول اينكه هدف شما يك هدف الهى و انسانى است، و دوم اينكه ميان شما و مردم يك پيوند قلبىِ استوارى برقرار است. همه ى جامعه هاى عالم و كشورهاى عالم براى اينكه بتوانند امنيت خود را تأمين كنند، بتوانند راه عزت خود را بپيمايند و به آسايش مادى و معنوى دست پيدا كنند، احتياج دارند به اقتدار؛ اقتدارى كه يك ضلع اساسى و مهم آن به وسيله ى نيروهاى مسلح در هر جامعه اى و كشورى تأمين ميشود. تفاوت اصلى در

اينجاست كه الگوى اقتدار در نظامهاى مادى كه امروز بر دنيا حاكم است، با الگوى اقتدار در نظام اسلامى متفاوت است. در نظامهاى مادى، اقتدار، متكى به پايه هاى قدرت مادى است - به پول، به سلاح، به تبليغات فريبكارانه، و هرجا لازم شود، مزورانه و منافقانه - اما در الگوى اسلامى و معنوى، اين اقتدار در درجه ى اول متكى به عامل معنوى و ارزش معنوى و الهى است؛ متكى است به ايمان، متكى است به اعتماد به خداى متعال، متكى است به تلاش مخلصانه در راه آرمانهاى بلند و والا. نه اينكه به سلاح بى اعتناء باشيم، نه اينكه به نظم و تجهيزات و آموزش به چشم بى اهميتى بنگريم؛ همه ى اينها لازم است؛ اما روح اينها - كه اينها به منزله ى جسم آن و كالبد آن به حساب مى آيند - عبارت است از احساس تكليف خدائى، احساس اتكال به خداى متعال. اين است كه يك ارتش را، يك مجموعه ى نيروهاى مسلح را، يك ملت را آنچنان مقاوم و استوار ميكند كه قدرتهاى مادى قادر نيستند آن را به زانو در بياورند و نصرت نهائى و پيروزى نهائى با اوست.

اين فقط در مقام تئورى نيست، اين بيانِ خيالات آرزومندانه و بلندپروازانه نيست؛ اين تجربه ى عملى ماست. شما جوانان عزيز ميتوانيد در تاريخ نزديك كشورِ خودتان اين حقايق را با دقت مطالعه كنيد. پيروزى ملت ايران در مواجهه ى با نظام طاغوتى، يك مصداق كامل از غلبه ى عوامل معنوى بر عوامل مادى بود. نظام طاغوتى، نظام وابسته، نظام فاسد، در اين ميهن عزيز و مظلوم، متكى به ابزار گوناگون اقتدار مادى از سوى قدرتهاى بين المللى بود؛ اما در

مقابلِ ملتى بى سلاح و مجهز به ايمان و اعتماد به نفس شكست خورد.

تجربه ى دوم، تجربه ى ملت ايران در دوران دفاع مقدس بود. شرق و غربِ آن روز دنيا رژيم بعثىِ فاسدِ مفسد را حمايت ميكردند؛ آمريكا حمايت ميكرد، ناتو حمايت ميكرد، شوروىِ آن روز حمايت ميكرد، ارتجاع منطقه حمايت ميكرد؛ پول ميدادند، سلاح ميدادند، اطلاعات ميدادند، نيروى انسانى ميدادند، براى اينكه بتوانند نظام جمهورى اسلامى و ملت ايران را به شكست بكشانند؛ اما ملت ايران در ميان تحريمِ همه جانبه، بخصوص تحريم سلاح و تجهيزات جنگى، در غربت كامل، با اتكاء به ايمان خود، ايمان جوانان خود، شجاعت و دليرى نيروهاى مسلح خود، توانست اين دشمن متكى به كوه سلاح و تجهيزات را شكست دهد و هزينه هائى كه اين همه بر سر رژيم طاغوتى ريختند، باطل كند.

امروز هم همين است. امروز هم دنياى استكبار راه مواجهه ى با ايران اسلامى را هنوز پيدا نكرده است. تكيه ى به قدرت مادى، تجهيز دوستان و نزديكان خود به سلاح - شما ببينيد چقدر سلاح مدرن وارد اين منطقه ميشود، و چقدر پول ملتهاى اين منطقه صرف اين سلاحها ميشود و به جيب صاحبان صنايع نظامى آمريكا و غرب ميرود - اما بى فايده است؛ «فسينفقونها ثمّ تكون عليهم حسرة».(1) اين پولها را خرج ميكنند، اما اينها به دادشان نميرسد و به دردشان نميخورد.

ايران اسلامى با اتكاء به ايمان توانست در ميدان ابزارهاى مادى هم بر ديگران پيشى بگيرد. البته نيروى هوائى ارتش جمهورى اسلامى ايران و شهداى عاليقدر آن، مثل شهيد ستارى و شهيد بابائى و شهيد خضرائى و شهيد دوران و ديگران و ديگران در اين راه

پيشقدم بودند. اولين مؤسسه ى جهاد خودكفائى نيروهاى مسلح در نيروى هوائى به وجود آمد؛ كادرهاى پروازى يك جور، كادرهاى فنى يك جور؛ ارزش آفريدند. نظام جمهورى اسلامى اين خدمات را هرگز فراموش نخواهد كرد. در اين ميدان ارتش به پاخاست، سپاه به پاخاست، مسئولان گوناگون نيروهاى مسلح به پاخاستند، دانشگاه ها كمك كردند، دانشمندان كشور همكارى كردند. امروز ملت ايران علاوه ى بر نيروى ايمان و معنويت و ارزشهاى معنوى خود، متكى است به ابزارهاى مادىِ فرآورده ى به دست خود و با ابتكار خود؛ اين افتخار است.

ما ميخواهيم جوانان ما احساس كنند كه ميتوانند به خودشان و به كمك خداى متعال متكى باشند؛ ميتوانند از مستكبران و متكبران عالم مستغنى باشند؛ ميتوانند نيروهاى مسلحى مجهز به فرآورده ها و محصولات ذهن و ابتكار ايرانى به وجود بياورند. همه چيز را با اين ديد نگاه كنيد، درس را با اين ديد بخوانيد، تحقيق و پژوهش را با اين سمت و سو ادامه دهيد، به خود متكى باشيد؛ اين تجربه ى شماست، تجربه ى كشور شماست، تجربه ى پيشكسوتان شماست در ارتش جمهورى اسلامى و در كل نيروهاى مسلح. به خود كه متكى بوديد، نيروهاى شما، استعدادهاى شما مثل چشمه ى لايزالى از درون ميجوشد و فرآورده هاى آن را تقديم شما و تقديم سازمان شما و تقديم ملت شما ميكند.

گزارشى كه اميرِ فرماندهى اين دانشگاه دادند، گزارش خوبى است. در بخشهاى مختلف، آنچه كه گزارش ميكنند انجام شده است، خوب است؛ ليكن به اينها قانع نشويد. راه كمال، يك راه بى پايان است؛ هرچه پيشتر برويد، لذت كمال را بيشتر خواهيد چشيد. هم در كمالات معنوى اينجور است - در تقرب به خدا، در توجه به

خدا، در عشق به خدا و معنويت، در پيمودن حريم ملكوت الهى - و هم در مسائل مادى اينجور است؛ هرچه بيشتر پيش برويد، احساس عزت بيشتر، احساس بهجت بيشتر، احساس اقتدار بيشترى خواهيد كرد. اين راه، راه شما جوانهاست. كشور مال شماست، ارتش مال شماست، آينده متعلق به شماست. خوب درس بخوانيد، خوب تحقيق كنيد، خوب تجربه كنيد.

خداى متعال به شما وعده داده است كه اگر دين او را و راه او را و هدفهاى الهى را يارى كنيد، شما را يارى خواهد كرد. يارى خدا به معنى يارى تمام نيروهاى موجود در اين طبيعت است؛ همه به كمك شما خواهند آمد؛ نيروهاى ماوراء طبيعى هم به كمك شما خواهند آمد؛ يارى خواهيد شد، پيش خواهيد رفت؛ همچنان كه امروز پيش رفتيد.

بدانيد امروز كشور شما با ده سال پيش بسيار تفاوت كرده است و بسيار پيش رفته است؛ با بيست سال پيش خيلى بيشتر؛ با آغاز انقلاب - سى سال پيش - بمراتب بيشتر. اين ناشى از همت ملت ما، همت مردم ما، همت جوانان ما، اتكاى آنها به خداى متعال و تلاش آنها در اين راه مقدس است؛ اين تلاش را ادامه دهيد.

دانشگاه هاى نيروهاى مسلح جزو اميدبخش ترين كانونها و مراكز اجتماعى و علمى ما هستند. اين دانشگاه هم به نام «شهيد ستارى» است؛ شهيد عزيز، پركار، فعال، پرابتكار، مؤمن و مجاهد. در دوران دفاع مقدس، قبل از اينكه به فرماندهى نيرو منصوب شود، بى نام و نشان تلاشهاى ارزنده ى بسيارى كرد و در فرماندهى نيرو نيز خدمات بسيارى انجام داد. همچنين بقيه ى شهداى عزيز ما، از نيروى زمينى، از نيروى

دريائى، از نيروى هوائى، از بخشهاى گوناگون در نيروهاى مسلح، خدمات بزرگى را انجام دادند. اين دانشگاه ها را بايد قدر بدانيد. برنامه ها هميشه به روز، هميشه با نگاه به آينده، با برنامه ى چشم اندازِ واضح و روشن تنظيم شود. اساتيد محترم و عزيز همه ى تلاش خود را بكنند. دانشجويان عزيز همه ى همت خود را به ميدان بياورند. فرماندهان ارشد نيروها به دانشگاه ها سر بزنند، با اين جوانهاى عزيز از نزديك گفتگو كنند؛ براى آنها و براى اين جوانها - هر دو - مفيد است. ما با نگاه به شما جوانان نشاط ميگيريم؛ شما هم از تجربه و درس پيشكسوتان ميتوانيد بهره ببريد.

پروردگارا ! به محمد و آل محمد اين جوانان عزيز را مشمول رحمت و فضل و تفضل خود بفرما. پروردگارا ! نيروهاى مسلح ما، سپاه پاسداران، ارتش جمهورى اسلامى ايران، نيروى انتظامى، بسيج عظيم مردمى، همه را مشمول پشتيبانى و حمايت خود بگردان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) انفال: 36

بيانات در ديدار مردم اصفهان در روز عيد قربان

بيانات در ديدار مردم اصفهان در روز عيد قربان در سالروز 25 آبان 1361؛ تشييع پيكرهاى مطهر 370 شهيد استان اصفهان. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اولاً خوشامد عرض ميكنم به شما برادران و خواهران عزيز، كه اين راه طولانى را پيموديد و در اين روز مبارك و روز عيد، فضاى حسينيه را با ايمان و عواطف و احساساتِ خودتان انباشتيد. همچنين روز عيد قربان را به همه ى شما حضار محترم، به مردم عزيز اصفهان، به همه ى ملت ايران و به همه ى مسلمانان عالم تبريك عرض ميكنم. اين مناسبت هم، مناسبت بسيار بجائى است. روز بيست و پنجم آبان ماه يكى از نمادهاى قربانى دادن

و ايثار مردم اصفهان است، كه امسال مصادف شده است با عيد قربان.

اگر به حكمت مندرج در عيد قربان توجه شود، خيلى از راهها براى ما باز ميشود. در عيد قربان يك قدردانى بزرگ الهى نهفته است از پيامبر برگزيده ى حضرت حق، حضرت ابراهيم (عليه السّلام) كه آن روز ايثار كرد. بالاتر از ايثار جان، در مواردى ايثار عزيزان است. او در راه پروردگار، به دست خود عزيزى را قربان ميكرد؛ آن هم فرزند جوانى كه خداى متعال بعد از عمرى انتظار، در دوران پيرى به او داده بود؛ كه فرمود: «الحمد للَّه الّذى وهب لى على الكبر اسماعيل و اسحاق» (1). خداى متعال اين دو پسر را در دوران پيرى، لابد بعد از يك عمر انتظار و اشتياق، به اين پدر داده بود؛ اميد فرزند هم ديگر بعد از آن نداشت. سيد شهيدان همه ى عالم، حضرت اباعبداللَّه الحسين (عليه الصّلاة و السّلام) - كه خود مظهر ايثار و مظهر شهادت است - در دعاى شريف عرفه از اين حادثه ياد ميكند؛ «و ممسك يدى ابراهيم عن ذبح ابنه بعد كبر سنّه و فناء عمره»؛ اين در دعاى مبارك امام حسين در عرفه است كه ديروز مؤمنين موفق شدند، اين دعا را خواندند.

اين ايثار و اين گذشت، يك نماد است براى مؤمنانى كه ميخواهند راه حقيقت را، راه تعالى را، راه عروج به مدارج عاليه را طى كنند. بدون گذشت، امكان ندارد. همه ى امتحانهائى كه ما ميشويم، در واقع نقطه ى اصلى اش همين است؛ پاى يك ايثار و يك گذشت به ميان مى آيد. گاهى گذشت از جان است، از مال است؛ گاهى گذشت از يك حرفى است كه

كسى زده است، ميخواهد با اصرار و لجاجت پاى آن حرف بايستد؛ گاهى گذشت از عزيزان است؛ فرزندان، كسان. امتحان يعنى عبور از وادى محنت. يك محنتى را، يك شدتى را جلوى پاى يك انسانى يا يك ملتى ميگذارند؛ عبور از اين محنت، امتحان است. اگر توانست عبور كند، به آن منزل مقصود ميرسد؛ اگر نتوانست - نتوانست استعداد مندرج در وجود خود را بروز دهد، نتوانست بر هواى نفس غالب بيايد و عبور كند - ميماند؛ امتحان اين است. امتحان الهى براى اين نيست كه خدا ما را بشناسد، ببيند ما در چه وزنى، در چه حدى هستيم؛ خود امتحان در حقيقت يك گام است به سوى مقصد. من و شما كه امتحان ميشويم، معنايش اين است كه اگر توانستيم از اين شدت و از اين محنت عبور كنيم، يك وضع جديدى، حيات جديدى، مرحله ى جديدى را به دست مى آوريم. در اين خصوص، يك ملت و يك شخص تفاوتى نميكند.

در سال گذشته ملت ايران از يك امتحان عبور كرد، از يك فتنه عبور كرد. اين معنايش فقط اين نيست كه حالا همه فهميدند ملت ايران قوى است؛ بلكه معناى مهمتر آن اين است كه با اين حركت، با اين قدرت بر عبور از فتنه و محنت، اين ملت يك وضع جديدى پيدا كرد؛ يك توانائى تازه اى در او به وجود آمد. تمام طول عمر انسان، قدم به قدم امتحانهاست. اگر ما بتوانيم بر هواى نفس خود غالب بيائيم، بتوانيم بصيرت خود را به كار بگيريم، بتوانيم موقع را بشناسيم، بدانيم كار لازم چيست و آن را انجام دهيم، اين در ما يك مرتبه ى جديدى

از حيات به وجود مى آورد؛ اين يك تعالى است، يك ترقى است. بنابراين روز بيست و پنجم آبان كه يك روز برجسته و يك نماد است، چنين حالتى را براى مردم اصفهان دارد.

من لازم ميدانم در همين زمينه - مناقب اصفهان، مناقب مردم اصفهان - چند جمله اى عرض كنم؛ اينها شناسنامه ى اين مردم مؤمن و غيرتمند و ايستاده ى پاى كار به حساب مى آيد. مردم اصفهان در يك روز سيصد و هفتاد شهيد را تشييع كردند، خم به ابرو نياوردند؛ بماند كه همان روز اعزام به جبهه داشتند، پشتيبانى داشتند و حركت كردند؛ اين خيلى مهم است. همان طور كه فرمودند(2)، امام از اين حركت اصفهان تجليل كردند. در آبان سال 61 كه در يك روز سيصد و هفتاد شهيد در اصفهان تشييع شد، تعداد شهداى اصفهان در همان ماه بيش از هزار نفر است. هزار و اندى شهيد در يك ماه! خوب، چه كسى شهيد ميشود؟ آن كسى كه در ميدان است، در ميدان خطر است، پيشرو است.

قبل از انقلاب اصفهان در قضاياى مختلف حضور نمايانى داشت، در قضاياى انقلاب هم همين جور، در جنگ تحميلى هم همين جور. يگانهاى نظامى مستقر در اصفهان، چه آنچه كه متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامى بود؛ لشكر امام حسين با مركزيت اصفهان، لشكر نجف با مركزيت نجف آباد، تيپ قمر بنى هاشم، و چه آنچه كه مربوط به ارتش بود؛ پايگاه هشتم شكارى كه مركز تحرك عظيمى بود و من از نزديك كار آن پايگاه را در اصفهان ديده بودم - رحمت خدا بر شهيد بابائى - و چه مركز توپخانه در اصفهان؛ مجموعه ى اين نقاط خيلى معنا پيدا ميكند.

نتيجه اين ميشود كه بعد از انقلاب، در عرض جنگ تحميلى هشت ساله و بعد از جنگ تحميلى هشت ساله، در ميدانهائى كه براى كشور ميدانهاى حساسى بوده است، اصفهانى ها جزو پيشروان محسوب ميشده اند؛ در رتبه ى رشد و توسعه ى كشور، در مسائل علمى كشور. برخى از گره هاى كور ما در نيروهاى مسلح، در مراكز علمى و تحقيقاتى اصفهان باز شد. اينها افتخار است، نه براى به خود باليدن؛ بلكه به معناى پى بردن به هويت خود، به استعداد درونى خود و بر اساس اين زمينه، حركت كردن و به پيش رفتن.

در جنگ هشت ساله، همه ميدانند و اشاره هم كردند؛ اصفهانى ها با اين يگانهاى گوناگون، در خطوط مقدم كار ميكردند. خوب، اين براى همه معلوم است. آنچه كه براى خيلى ها معلوم نيست، نقش انسانهاى گمنام و بى ادعائى است كه در طول اين سالها در زمينه ى پشتيبانى ها فعاليت كردند؛ زنانى كه در خانه بودند، بازاريانى كه در كسب و پيشه ى بازار بودند، افرادى كه در دستگاه هاى ادارى مشغول فعاليت بودند، جهادگرانى كه انواع و اقسام خدمات را به جبهه ميرساندند. از اينها شهيدداده هم داريم؛ كسانى كه شهيد شدند يا شهيد دادند، ادعائى هم نداشتند و ندارند، اسمشان هم جائى نيست؛ اما در آسمانها مشهورند، در ملأ اعلى شناخته شده اند. در محاسبه ى الهى، كوچكترين كارها گم نميشود. اين همه كاروان كمك رسانى از اصفهان، اين همتها، اين انگيزه ها، آن وقت خانواده ى اين شهيدان. شهدا يك لحظه سختى را درك كردند و پرواز كردند؛ آنها كه رنجى ندارند - «لاخوف عليهم و لاهم يحزنون» (3)- مسئله، مسئله ى خانواده هاست؛ پدرها، مادرها، همسرها، فرزندها، برادران و خواهران، داغديده ها؛ اينها صبر كردند، اينها

افتخار كردند. خانواده هائى در اصفهان هستند كه سه شهيد دادند؛ خانواده هائى كه يك پسر داشتند، همان پسر را دادند؛ ابراهيم هاى زمان؛ اينهاست كه هويت يك ملت را ميسازد، اينهاست كه يك ملت را به عزت ميرساند.

با نشستن و خوردن و خوابيدن و تكيه ى به بيگانه كردن و هوى و هوس را در زندگى حاكم كردن، هيچ ملتى به جائى نخواهد رسيد. كسانى كه وقتى صحبت دفاع مقدس ميشود، منفى بافى ميكنند؛ وقتى صحبت شهادت ميشود، نيش زنى ميكنند؛ وقتى بحث جانباز و ايثارگر پيش مى آيد، چهره در هم ميكشند؛ وقتى بحث پيشرفتهاى علمى و شكستن مرزهاى علم پيش مى آيد، لبخند تمسخر ميزنند؛ وقتى بحث سانتريفيوژهاى مجموعه ى غنى سازى هسته اى پيش مى آيد، سر تكان ميدهند و ميگويند امكان ندارد، اينها از حركت يك ملت چيزى نميفهمند. تربيت شده هاى تربيت غلط و اخلاق فاسد طاغوتى چيزى از تأثير ايمان و حركت و جهاد نميفهمند.

يك ملت وقتى معتقد به جهاد شد، در همه ى ميدانها پيشرو است. جهاد فقط تفنگ به دست گرفتن نيست؛ جهاد اين است كه انسان خود را هميشه در ميدان حركت و مبارزه با مانعها و مانع تراشها ببيند، احساس تكليف كند، احساس تعهد كند؛ اين ميشود جهاد؛ جهاد اسلامى اين است. جهاد گاهى با جان است، گاهى با مال است، گاهى با فكر است، گاهى با دادن شعار است، گاهى با حضور در خيابان است، گاهى با حضور در پاى صندوق رأى است؛ اين ميشود جهاد فى سبيل اللَّه؛ و اين است كه يك ملت را رشد ميدهد، طراوت ميدهد، تازگى ميدهد، اميد ميدهد و يك ملت پيش ميرود.

خوب، حالا مبارزه ى با اين ملت چگونه ممكن است؟ آن جبهه ى ضد اسلامى

و ضد انقلاب اسلامى و ضد نظام اسلامى كه در دنيا به وجود آمد، ميخواهد با يك چنين پديده ى عظيمى مبارزه كند. چه جورى ميتواند مبارزه كند؟ با جنگ امكان ندارد - امتحان كردند، ديدند - با تهديد به جنگ و تهديد نظامى امكان ندارد، با تحريم امكان ندارد. كسانى كه خيال ميكنند ميتوانند ملت ايران را با تحريم به زانو در بياورند، آب در هاون ميكوبند. ملتى كه اميد دارد، ايمان دارد، ميداند دارد چه كار ميكند، اين ملت را كه با تهديد نميشود به عقب نشينى وادار كرد.

براى مقابله ى با يك چنين ملتى، اينها هم به همين نكته اى كه شما به آن توجه كرديد(4) - كه اين هوشيارى شما اصفهانى ها را ميرساند - توجه ميكنند: ايجاد شكاف در ميان ملت، به جان هم انداختن آحاد ملت، فاصله ايجاد كردن بين توده ى عظيم مردمى كشور با مسئولين، ايجاد سوءظن، ايجاد بگومگو بر سر قضاياى هيچ و پوچ. يكى از مهمترين اقلام دشمنى دشمنان با انقلاب اسلامى اين است؛ بايد مراقب بود.

البته اصفهانى ها مراقبت كردند. اصفهانى ها در قضاياى گذشته خوب عمل كردند. در برابر فتنه ى 88، در روز عظيم 9 دى، در آن حركت خودجوش مردمى، عملكرد درخشانى داشتند. همه بايد مراقب ايجاد شكاف، ايجاد فتنه، ايجاد بدبينى نسبت به دستگاه باشند. اينهائى كه مى بينيد گوشه و كنار، بدون هيچ قيدوبندى، بدون هيچ ملاحظه اى، نظام اسلامى را، دستگاه جمهورى اسلامى را متهم ميكنند؛ هرچه از دهنشان در مى آيد، به نيابت از دشمن ميگويند؛ براى اينكه اگر صداى دستگاه هاى تبليغاتى جبهه ى ضد اسلام و صهيونيستها و آمريكائى ها به گوش كسى نرسيد، اينها جبران كنند و همان حرفهاى

آنها را به گوش مردم برسانند، اينها به ملت خيانت ميكنند؛ اين در حقيقت يك خيانت واضح است. مردم را نسبت به يكديگر، نسبت به مسئولين، نسبت به خدمتگزاران بدبين كردن، فضاى يأس آلود به وجود آوردن، يكى از اين راههاست.

يكى از راههاى ديگر هم عبارت است از گستردن دستگاه فساد اخلاقى در جامعه. همه، بخصوص جوانها، خيلى مراقب باشند. فساد اخلاقى، انحطاط اخلاقى، متأسفانه به عنوان يك ابزار در خدمت هدفهاى سياسى استكبار است؛ كمااينكه در بسيارى از مراكز عالم، براى ضايع كردن و نابود كردن يك ملت - و البته در كنارش پول درآوردن - مواد مخدر را هم به عنوان يك ابزار در خدمت اغراض سياسى قرار ميدهند. ملت ما، جوانهاى ما، مسئولين ما خيلى بايد مراقب اين چيزها باشند.

اصفهان ظرفيتهاى خيلى برجسته اى دارد، در گذشته هم همين جور بوده است؛ اين ظرفيتها را قدر بدانيد. اصفهان مركز علم است - علم دين و علوم متنوع گوناگون - در گذشته هم همين جور بوده است، امروز هم همين جور است. امروز خوشبختانه اصفهان حوزه ى علميه ى خوبى دارد؛ چند دانشگاه معتبر كشورى هم در آنجا حضور دارند. البته سوابق علمى اصفهان بيش از اينهاست. جا دارد نگاه علما، دانشمندان و محققان در اصفهان به آن افقهاى بلند موجود در قرنهاى گذشته باشد. يك روزى اصفهان مركز نورافشانى علمى به همه ى كشور، بلكه به همه ى دنياى اسلام بوده است؛ بايد دنبال يك چنين جايگاهى باشيد. اصفهان همچنين در زمينه ى هنر، در زمينه ى صنعت ظريف و صنايع دستى، برجسته است. اينها هر كدام يك نقطه ى روشنى است. اعتقادات دينى و ايمانى مردم اصفهان هم پشتوانه ى همه ى

اينهاست؛ كه اين در رفتارهاى مردم از پيش از انقلاب هم بود، منتها در بعد از انقلاب همه چيز ابعاد وسيع ترى به خود گرفته است. آن وقتها هم من به اصفهان زياد رفت و آمد ميكردم؛ ميديدم وضعيت تدين مردم را، پايبندى آنها را به شعائر دينى. البته امروز دهها برابر، بلكه صدها برابرِ آن روز است؛ ليكن اين يك پشتوانه ى عظيمى است. بايد قدر اين توسلات و توجهات را بدانيد؛ اينها پشتوانه ى همه ى پيشرفتهاى دنيوى و اخروى است.

يك ملت وقتى از ايمان برخوردار بود، احساس ميكند هيچ كار او ضايع نميشود، از بين نميرود و بيهوده و باطل نيست. به بركت ايمان، همه ى كارهاى انسان معنا پيدا ميكند؛ اين ايمان را بايد حفظ كرد. امروز ملت ايران به توفيق الهى توانسته است دشمنى هاى گوناگون را ناكام كند. در دنيا اساس دشمنى جبهه ى ضد اسلام با جمهورى اسلامى، مسئله ى ايمان اين نظام و اين جمهورى و اين ملت به ارزشهاى الهى است؛ سردمداران مادى اين را برنميتابند. دشمنى ها به خاطر پابندى به ارزشهاى الهى است. اين يك طرف قضيه.

طرف ديگر قضيه هم اين است كه حركت پيشرونده ى ملت ايران در طول اين سى و دو سال، آنچه كه بود، به بركت ايمان الهى و اعتقاد به همين ارزشهاست؛ اين پايبندى را با استحكام فراوان حفظ كنيد. بدانيد اين پيشروى ادامه پيدا خواهد كرد و به توفيق الهى و به حول و قوه ى الهى، آن دشمنى ها هم به هيچ نقطه اى نخواهد رسيد و ملت ايران پيروز همه ى اين ماجراها خواهد بود.

پروردگارا! رحمت خود، فضل خود و نصرت خود را بر اين ملت و بر مردم عزيز

اصفهان نازل بفرما. قلب مقدس ولى عصر را از ما راضى بفرما و ما را مشمول دعاى آن بزرگوار قرار بده.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) سوره ابراهيم؛ آيه 39

2) حجةالاسلام والمسلمين طباطبائى نژاد (نماينده ولى فقيه و امام جمعه ى اصفهان)

3) سوره يونس؛ آيه 62

4) اشاره به شعار «مرگ بر منافق فتنه گر» حاضران

بيانات در جمع 110 هزار بسيجي در روز عيد غدير

بيانات در جمع 110 هزار بسيجي در روز عيد غدير در آستانه ى روز بسيج مستضعفين بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين

الحمد للَّه الّذى جعلنا من المتمسّكين بولاية علىّ اميرالمؤمنين و الائمّة المعصومين الطّاهرين عيد سعيد غدير را به همه ى شما عزيزانى كه در اين محضر عظيم و باشكوه شركت كرده ايد و به همه ى بسيجيان مخلص در سرتاسر كشور و به همه ى كسانى كه در سراسر گيتى خود را متعهد به اسلام و حاكميت اسلام ميدانند و به همه ى كسانى كه به نام مبارك على بن ابى طالب احترام ميگذارند، تبريك عرض ميكنم.

عيد غدير اگرچه شاخص فرقه ى اماميه ى شيعه است، ولى در واقع با مفهوم و محتوا و مضمون گسترده اى كه اين حادثه دارد، اين عيد متعلق به همه ى مسلمانان، بلكه با توضيحى كه عرض خواهم كرد، متعلق به همه ى كسانى است كه براى بهروزى انسان دل ميسوزانند.

ما شيعيان اين اعتقاد راسخ را كه متكى به دليل متقن و غير قابل ترديد است، درباره ى اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (عليه السّلام) داريم. اين حديث متواتر - يعنى حديث روز غدير - را كه همه ى محدثين بزرگ اسلام، از شيعه و سنى نقل كرده اند، مستند اين عقيده ى

متقن ميدانيم.

پيغمبر اكرم در يك روز گرم و در يك نقطه ى حساس، در مقابل چشم مردم، على بن ابى طالب (عليه الصّلاة و السّلام) را به عنوان امام مسلمين پس از خود و ولى امر امور اسلام معين كرد و به مردم معرفى كرد؛ «من كنت مولاه فهذا علىّ مولاه».(1) اين عطف به آيات متعددى است كه ولايت پيغمبر از سوى خداى متعال تثبيت شده است؛ «انّما وليّكم اللَّه و رسوله»(2) و آيات متعدد ديگر. ميفرمايد: آن كسى كه من ولى او هستم، اين على ولى اوست. هر معنائى كه ولايت در مورد پيغمبر دارد، همان معنا در مورد اميرالمؤمنين با اين نصب پيغمبر و معرفى پيغمبر محقق است. اين يك دليل محكم و مستندِ غير قابل ترديد است. در اين خصوص، بزرگان بحث كرده اند. لازم نيست وارد بحثهاى اعتقادى بشويم؛ اين مسلّم است.

على بن ابى طالب را آن روز همه ى مردم از نزديك آزموده بودند؛ كسى نبود كه نسبت به اين نصب اميرالمؤمنين دچار ترديد شود. روشن بود كه اين مرد فداكارِ مخلصِ داراى مرتبه ى عالى ايمان و تقوا، شايسته ى يك چنين حركتى از سوى پيغمبر اكرم و در واقع از سوى خداى متعال است. نصب اميرالمؤمنين، نصب نبوى نبود؛ نصب الهى بود؛ اين شأن پروردگار بود كه پيغمبر اين را به مردم مؤمن ابلاغ كرد.

اميرالمؤمنين آن روزى كه به همراه پيغمبر وارد مدينه شد، يك جوان بيست و دو سه ساله بود. جوانهاى بيست و دو سه ساله ى امروز رفتار خود را مقايسه كنند با آنچه كه آن جوان ممتازِ در طول تاريخ بشريت از خود بروز داد. همين جوان بود كه ستاره و قهرمان جنگ بدر شد؛ همين

جوان بود كه در جنگ احد آنچنان درخشيد كه همه ى مسلمانها به عظمت كار او وقوف پيدا كردند؛ همين جوان بود كه در امتحانهاى گوناگون، در غزوات پيغمبر، در ايستادگى در برابر فشار جبهه ى كفر و استكبارِ آن روز در كنار پيغمبر ايستاد؛ همين جوان بود كه به دنيا تعلق خاطر پيدا نكرد. آن روزى كه پيغمبر اكرم او را - كه در عين حال جوان بود - نصب ميكرد، اين جوان در چشم مسلمانان عظمتى داشت كه اين عظمت براى كسى قابل انكار نبود. هيچ كس هم اين را انكار نكرده است؛ نه در آن زمان، و نه در زمانهاى بعد.

ماجراى غدير فقط نصب يك جانشين براى پيغمبر نبود. غدير دو جنبه دارد: يكى جنبه ى نصب جانشين است. جنبه ى ديگر قضيه، توجه دادن به مسئله ى امامت است؛ امامت با همان معنائى كه همه ى مسلمين از اين كلمه و از اين عنوان ميفهميدند. امامت يعنى پيشوائى انسانها، پيشوائى جامعه در امر دين و دنيا؛ اين يكى از مسائل اصلى در طول تاريخ طولانى بشر بوده است. مسئله ى امامت، يك مسئله ى مخصوص مسلمانها يا مخصوص شيعيان نيست. امامت يعنى يك فردى، يك گروهى بر يك جامعه اى حكمرانى ميكنند و جهت حركت آنها را در امر دنيا و در امر معنويت و آخرت مشخص ميكنند. اين يك مسئله ى همگانى است براى همه ى جوامع بشرى.

خوب، اين امام دو جور ميتواند باشد: يك امامى است كه خداى متعال در قرآن ميفرمايد: «و جعلنا هم ائمّة يهدون بأمرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصّلوة و ايتاء الزّكوة و كانوا لنا عابدين».(3) اين امامتى است كه به امر پروردگار،

مردم را هدايت ميكند؛ مردم را از خطرها، از سقوطگاه ها، از لغزشگاه ها عبور ميدهد؛ آنها را به سرمنزل مقصود و مطلوب از حيات دنيوى انسان - كه خداوند اين حيات را به انسان داده، براى رسيدن به آن مقصود - ميرساند و به آن سمت هدايت ميكند. اين يك جور امام است كه مصداق آن، انبياى الهى اند؛ مصداق آن، پيغمبر اكرم است كه امام باقر (عليه الصّلاة و السّلام) در منا مردم را جمع كرد و فرمود: «انّ رسول اللَّه كان هو الامام». اولين امام، خود پيغمبر است. پيغمبران الهى، اوصياى پيغمبران، برگزيده ترين انسانها، از اين دسته امامهاى نوع اولند؛ كه اينها كارشان هدايت است، از سوى خداى متعال رهنمائى ميشوند، اين رهنمائى را به مردم منتقل ميكنند: «و اوحينا اليهم فعل الخيرات»؛ كارشان كار نيك است، «و اقام الصّلوة»؛ نماز را برپا ميدارند - كه نماز رمز ارتباط و اتصال انسان به خداست - «و كانوا لنا عابدين»؛ بنده ى خدا هستند، مانند همه ى انسانها كه بندگان خدا هستند. عزت دنيوى آنها كمترين آسيبى به بندگى خدا در وجود آنها و در دل آنها نميزند. اين يك دسته.

يك دسته ى ديگر: «و جعلنا هم ائمّة يدعون الى النّار»،(4) كه در قرآن درباره ى فرعون وارد شده است. فرعون هم امام است. به همان معنا كه در آيه ى اول «امام» استعمال شده بود، در اينجا هم امام به همان معناست؛ يعنى دنياى مردم و دين مردم و آخرت مردم - جسم و جان مردم - در قبضه ى قدرت اوست، اما «يدعون الى النّار»؛ مردم را به آتش دعوت ميكنند، مردم را به هلاكت دعوت ميكنند.

سكولارترين حكومتهاى دنيا هم،

على رغم آنچه كه ادعا ميكنند، چه بدانند، چه ندانند، دنيا و آخرت مردم را در دست گرفته اند. اين دستگاههاى عظيم فرهنگى كه امروز نسل جوان بشر را در چهارگوشه ى دنيا به سمت بد اخلاقى و فساد و تباهى دارند حركت و سوق ميدهند، همان امامانى هستند كه «يدعون الى النّار». دستگاه هاى قدرتند كه به خاطر منافع خودشان، به خاطر حاكميتهاى ظالمانه شان، به خاطر رسيدن به اهداف گوناگون سياسى شان مردم را ميكشانند؛ دنياى مردم هم دست آنهاست، آخرت مردم هم دست آنهاست، جسم و جان مردم در اختيار آنهاست.

اينكه ادعا بشود كه در مسيحيت، كليسا به آخرت ميپردازد، حكومت به دنيا ميپردازد، يك مغالطه است. آنجائى كه قدرت دست انسانهاى بيگانه ى از دين و اخلاق باشد، كليسا هم در خدمت آنها قرار ميگيرد؛ معنويت هم در پنجه ى اقتدار آنها خرد ميشود و از بين ميرود؛ جسم و جان انسانها زير تأثير عوامل قدرت آنهاست؛ اين مسئله ى هميشه ى بشر است.

يك جامعه، يا زير سرپرستى امام عادل است - كه «من اللَّه» است، هادى به خيرات است، هادى به حق است - يا در اختيار انسانهائى است كه از حق بيگانه اند، با حق ناآشنايند و در موارد بسيارى با حق عناد ميورزند. چون حق با منافع شخصى آنها، با منافع مادى آنها سر سازش ندارد، با حق عناد ميورزند. پس يكى از اين دو حال است؛ از اين دو حال خارج نيست.

اسلام با تشكيل حكومت در مدينه و تشكيل جامعه ى مدنى نبوى نشان داد و ثابت كرد كه اسلام فقط نصيحت كردن، موعظه كردن و دعوت كردن به زبان نيست. اسلام ميخواهد حقايق احكام الهى در جامعه تحقق

پيدا كند؛ اين جز با ايجاد قدرت الهى امكان پذير نيست. بعد هم پيغمبر اكرم در پايان عمر مباركش، به دستور الهى، به الهام الهى، نفر بعد را خودش معين كرد. البته مسير تاريخ اسلام مسير ديگرى رفت. آنچه كه پيغمبر ميخواست، آنچه كه اسلام ميخواست، اين بود. اين يك طرحى شد كه در تاريخ ماند. نبايد تصور كرد كه انديشه ى پيغمبر شكست خورد؛ نه، شكست نخورد؛ در آن برهه تحقق پيدا نكرد، اما اين خط شاخص در جامعه ى اسلامى و در تاريخ اسلامى باقى ماند. امروز شما در اين گوشه ى از دنياى اسلام نتائج آن را مى بينيد و به فضل الهى، به حول و قوه ى الهى، اين الگو، اين خط واضح، در دنياى اسلام روزبه روز همه گيرتر خواهد شد؛ اين مضمون غدير است.

بنابراين مسئله ى غدير، فقط مسئله ى شيعه نيست؛ مسئله ى مسلمانان، بلكه مسئله ى همه ى انسانهاست. آنهائى كه بينديشند، ميدانند كه اين خط روشن، خطى است كه متعلق به همه ى انسانهاست؛ جز اين راهى وجود ندارد. اگر قدرت در اجتماعات انسانى دست شيطان صفتان باشد، دنيا به همان راهى ميرود كه شما امروز مظاهر آن را در دنياى مدرن مشاهده ميكنيد. هرچه دنيا مدرنتر بشود، خطرِ آنگونه حكومتها بيشتر ميشود. البته هرچه دنيا از لحاظ علم و معرفت پيشتر برود، امكان و احتمال بروز خط هدايت هم بيشتر ميشود. اينجور نيست كه ما با پيشرفت علم احساس كنيم كه اين خط هدايت عقب افتاد؛ نه، جلو ميرود.

امروز مجموعه ى بسيج عظيم مردمى، بسيج مستضعفان در كشور ما يك حقيقت روشن و آشكار است. شما يك مجموعه اى هستيد از بوستان عظيم بسيج در كشور. اين بوستان را امام بزرگوار ما

به وجود آورد و با كلمات خود و منش خود آن را آبيارى كرد. اين نهالها بحمداللَّه روزبه روز بالنده تر و مثمرتر شده است. امروز بسيج در كشور ما يك حقيقت عظيم و غيرقابل انكار و بى نظيرى است. درست است كه تبليغات دشمنان و به تبع آنها مناديان طرفدار آنها در داخل كشور سعى ميكنند بسيج را كوچك كنند، تحقير كنند و به بسيج اهانت كنند؛ اينها به خود كلام خدا هم اهانت كردند، به خود پيغمبر هم اهانت كردند. چيزى كه در باطن خود داراى عظمت و درخشندگى است، با اهانتِ اهانت كنندگان و تهمتِ تهمت زنندگان نه كوچك ميشود، نه از درخشندگى آن كاسته ميشود.

بسيج امروز در كشور ما يك حقيقت عظيم و درخشنده است؛ نمونه اى هم ديگر ندارد. شما نگاه كنيد؛ جنسيتهاى مختلف، زن و مرد، سنين مختلف، نوجوان و جوان و ميانسال و پير و كهنسال، اصناف مختلف، از دانشجو و طلبه و استاد دانشگاه و معلم مدرسه و دانش آموز و كارگر و كشاورز و بازارى و بقيه ى اصناف گوناگون مؤمن در سرتاسر كشور، در بسيج عضويت دارند، شركت دارند؛ يعنى هيچ مرزى از جهت صنفى وجود ندارد، هيچ مرز جنسيتى وجود ندارد، هيچ مرز قومى و زبانى وجود ندارد. الان در همين جمع، ترك و كرد و لر و فارس و بلوچ و بقيه ى اقوام ايرانى حضور دارند. در سرتاسر كشور هم همين جور است. بسيج يك مجموعه ى منتظمِ سازمان يافته ى داراى هدف است، با اين گسترش و با اين تنوع و با اين كميت عظيم و با اين كيفيت ايمانى كه در مجموعه هاى گوناگون، انسان نظيرش را مشاهده نميكند.

شما دلتان متعلق به بسيج است.

در دنيا احزاب وجود دارند، ممكن است احزاب پرشمارى هم باشند - كه البته شمارگان و كميت يك مجموعه ى ميليونىِ به اين عظمت كه در بسيج وجود دارد، در هيچ حزبى در دنيا نظير ندارد - اما همان كميتهائى هم كه در احزاب هستند، جسم آنها، زبان آنها، توانائى هاى مادى آنها متعلق به حزب است؛ معلوم نيست دلها و ايمانهاشان متعلق به آن حزب يا آن مجموعه باشد. بسيج، بسيج دلهاست؛ بسيج جانهاست؛ بسيج عواطف است؛ بسيج اعتقادات و ايمانهاست؛ و همين است كه در روز سخت به كار يك ملت مى آيد. آن روزى كه ملتها دچار مشكلات شوند، آنجا جسمها فايده اى ندارند؛ دلها بايد در وسط ميدان باشند، بايد خطشكن باشند. آنهائى كه خطشكنى كردند، لزوماً جسمهاى نيرومندى نداشتند؛ دلها و ايمانهاى محكمى داشتند كه توانستند كوهها را بشكافند، راههاى دشوار را طى كنند، لغزشگاهها را پشت سر بگذارند و خود را به منزل برسانند. بسيج، يك چنين حقيقتى است؛ اين را بايد قدر بدانيم. اول، خود بسيجى بايد قدر بداند. همين طورى كه الان در اين ميثاق نامه شنيديم و اين جوانان عزيز از زبان بسيجيان به زبان آوردند، آنها خدا را حمد كردند، سپاس گزاشتند، براى اينكه در بسيج عضوند. حقيقتاً همين است؛ بايد خدا را شكرگزارى كرد كه توفيق بدهد انسان وارد يك چنين مجموعه اى بشود.

اهميت ديگر بسيج در اين است كه بسيج داراى يك جهت و يك بعد و متوجه يك منظور نيست. بسيج با اينكه هنر نظامى دارد و در خطوط مقدم ميدان نبرد، هر جا كه لازم بوده است، قرار گرفته و سخت ترين كارها را به عهده گرفته و انجام

داده است، همه كاره است؛ يعنى در همه ى ميدانها وقتى بسيج حضور داشته باشد، پيشرو است، پيشتاز است. امروز جوانان بسيجى ما در ميدان علم هم پيشرو و پيشتازند. اساتيد بسيجى ما هم در كار علمى جزو موفق ترينها هستند. هنرمندان بسيجى ما هم - آن كسانى كه با روح بسيج وارد ميدان هنر شدند - موفقيتهاى بيشتر و بهترى پيدا كردند و توانستند مخاطبان بيشترى را جذب كنند. در هر ميدانى وقتى با روحيه ى بسيجى، با اخلاص بسيجى، با ايمان بسيجى، با شجاعت و شهامت بسيجى، با قدرت ابتكار بسيجى وارد شوند، ميتوانند كارهاى بزرگى را انجام دهند. اين، حقيقت بسيج است.

عزيزان بسيجى اين را قدر بدانند و اركان بسيجى بودن را در خودشان تقويت كنند. بسيجى بودن اركانى دارد. همه ى ما بايد اين اركان را روزبه روز در خودمان تقويت كنيم جوانان عزيز! بارها گفتيم كه در درجه ى اول، روحيه ى اخلاص و روحيه ى بصيرت است. اين اخلاص و بصيرت روى هم اثر ميگذارند. هرچه بصيرت شما بيشتر باشد، شما را به اخلاص عمل نزديكتر ميكند. هرچه مخلصانه تر عمل كنيد، خداى متعال بصيرت شما را بيشتر ميكند. «اللَّه ولىّ الّذين امنوا يخرجهم من الظّلمات الى النّور»؛ خدا ولى شماست. هرچه به خدا نزديكتر شويد، بصيرت شما بيشتر خواهد شد و حقايق را بيشتر مى بينيد. نور كه بود، انسان ميتواند واقعيات و حقايق را مشاهده كند. وقتى نور نباشد، انسان واقعيات را هم نميتواند ببيند؛ «والّذين كفروا اوليائهم الطّاغوت يخرجونهم من النّور الى الظّلمات».(5) وقتى طغيان جلوى چشم انسان را بگيرد، وقتى هوى هاى نفس - كه طاغوت حقيقى اند و در وجود خود ما بدتر از فرعونند - جلوى

چشم ما را بگيرند، وقتى جاه طلبى ها و حسادتها و دنياطلبى ها و هوى پرستى ها و شهوترانى ها جلوى چشم ما را بگيرند، واقعيات را هم نميتوانيم مشاهده كنيم.

ديديد بعضى ها نتوانستند واقعياتِ جلوى چشم را ببينند، نتوانستند تشخيص بدهند. در فتنه ى طراحى شده ى پيچيده ى سال 88 حقايقى جلوى چشم مردم بود؛ نگذاشتند يك عده اى اين حقايق را ببينند، بفهمند؛ نديدند، نفهميدند. وقتى در يك كشور فتنه گرانى پيدا ميشوند كه براى جاه طلبى خودشان، براى دست يافتن به قدرت، براى رسيدن به اهدافى كه به صورت آرزو در وجود خودشان متراكم و انباشته كردند، حاضر ميشوند به مصلحت يك كشور، به حقانيت يك راه پشت كنند و لگد بزنند؛ كارى ميكنند كه سردمداران غربى و دشمنان درجه ى يك ملت ايران به هيجان مى آيند و سر شوق مى آيند و از آنها حمايت ميكنند، اين يك حقيقت روشن است؛ اين چيزى نيست كه وقتى نور هست، انسان آن را نبيند؛ اما بعضى نديدند، بعضى نمى بينند، بعضى درك نميكنند؛ بعضى به خاطر ظلمت دل، حتّى درك هم ميكنند، اما حاضر نيستند به اين فهم ترتيب اثر بدهند؛ اينها همه عوارض هواى نفس است؛ اينها همه نتيجه ى امر و نهى همان فرعون درونى ماست، همان فيل مستِ هوى و هوس است كه شرع مقدس چكشى از تقوا و ورع به دست مؤمن ميدهد كه بر سر اين فيل مست بكوبد و او را آرام كند. اگر توانستيم اين را در وجود خودمان آرام كنيم، آن وقت دنيا نورانى خواهد شد، همه چيز را مى بينيم، چشم ما مى بيند؛ اما وقتى هوى پرستى باشد، نمى بيند. شما كه بسيجى هستيد، جوان هستيد، دلهاى شما پاك است، نورانى است، با صفاى

باطنِ خودتان ميتوانيد اين روحيه را، اين حالت را در خودتان تقويت كنيد. بسيجى باصفاست، نورانى است.

عزيزان من! بسيجى شديد، مبارك است؛ اما بسيجى بمانيد. ايستادگى در راه، مهم است. بسيجى ماندن متوقف به اين است كه دائم خودمان را مراقبت كنيم، مواظبت كنيم و از راه بيرون نرويم. ملت ايران كار بزرگى انجام داده است. كار بزرگ اين است كه دنيائى را كه يكجا و چهاراسبه به سمت جهنم حركت ميكرد و ميتاخت، يك نهيب زده است، يك بخشى را جدا كرده است. امروز جمعيتهاى عظيمى از مردم دنيا متوجه حقيقت شده اند و ملت ايران به عنوان پيشتاز و پيشرو، راه را تغيير داده است و مسير را عوض كرده است. مسير جوامع انسانى بايد به سمت خدا باشد، بايد به سمت بهشت باشد، بايد به سمت حقيقت باشد. خوب، بديهى است كه شما ملت ايران اين كار بزرگ را انجام داده ايد. اهل باطل كه ساكت نمى نشينند. آن كسانى كه وجودشان وابسته ى به باطل و ناحق است، وابسته ى به ظلم است، وابسته ى به لگد زدن بر سر ملتهاست، اينها كه آرام نمى نشينند كه ملت ايران فرياد حقيقت و هدايت بدهد، دنيا را بيدار كند، بشريت را بيدار كند؛ اينها معارضه ميكنند.

البته اگر ما ايستادگى مان را ادامه دهيم، اين معارضه نهايت روشنى دارد؛ «و لينصرنّ اللَّه من ينصره».(6) خداى متعال به تحقيق و بدون ترديد نصرت را براى كسانى قرار داده است كه به طرف حق حركت ميكنند و دعوت ميكنند؛ و ما اين را تجربه كرده ايم. سى سال است كه دشمنان عليه ملت ايران دارند تلاش ميكنند، كار ميكنند؛ اما ملت ايران به بركت ايستادگى

خود، به بركت ايمان خود، روزبه روز قوى تر شده است؛ دشمن هم روزبه روز ضعيف تر شده است. امروز قدرت ايستادگى ما از بيست سال پيش بيشتر است، از سى سال پيش بيشتر است؛ اين تجربه ى ماست. پس نهايت اين مبارزه، پيروزى اسلام و مسلمين است. اما بايد توجه داشته باشيد كه درگيرى و چالش وجود دارد؛ بايد خودتان را آماده نگه داريد، خودتان را به روز نگه داريد، بصيرتتان را به روز نگه داريد، اخلاصتان را به روز نگه داريد، به روز بسيجى باشيد و بسيجى بمانيد؛ اين رمز موفقيت ملت ايران و جامعه ى عظيم ايرانى است.

ان شاءاللَّه شما جوانها آن روزى را شاهد خواهيد بود كه به قله هاى افتخار دست پيدا كرديد و همچنان كه قرآن وعده كرده است: «لتكونوا شهداء على النّاس»،(7) شهيدان و گواهان مردم دنيا شديد و در قله ها باشيد، كه ملتها به شما نگاه كنند و به سمت اين قله ها حركت كنند.

پروردگارا! فرج وليّت را، فرج دردانه ى عزيز عالم خلقت را روزبه روز نزديكتر بفرما. پروردگارا! ما را از متمسكين به ولايت او و ولايت اجداد طاهرينش قرار بده. پروردگارا! ما را به معناى حقيقى كلمه، مؤمن، بسيجى و انقلابى قرار بده. پروردگارا! به حق محمد و آل محمد، ملت عزيز و عظيم الشأن ايران را به آرزوهاى بزرگ خود برسان. روح مطهر امام بزرگوارمان و ارواح طيبه ى شهداى عزيز را مشمول الطاف و فيوضات دائمى خود بگردان.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) كافى، ج 1، ص 420

2) مائده: 55

3) انبياء: 73

4) قصص: 41

5) بقره: 257

6) حج: 40

7) بقره: 143

بيانات در نخستين نشست «انديشه هاي راهبردي»

بيانات در نخستين نشست «انديشه هاي راهبردي» موضوع نشست اول:

بررسى انديشه هاى راهبردى «الگوى اسلامى - ايرانىِ پيشرفت»

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم امشب

بحمداللَّه بسيار جلسه ى خوبى شد و من حقيقتاً بهره بردم؛ هم از مطالبى كه بيان شد و هم بيشتر، از مشاهده ى ظرفيتى كه در مجموعه ى فرزانگان و انديشه ورزان كشور براى طرح مسائل و امتداد دادن و استمرار دادن به اجزاى يك مسئله ى پيچيده و مركب وجود دارد؛ كه اين را من امشب در مجموع مشاهده كردم. خيلى تشكر ميكنم؛ هم از شما حضار محترم كه زحمت كشيديد و تشريف آورديد و زمان طولانى اى را هم در اين جلسه گذرانديد، و هم از فراهم كنندگان اين جلسه، از جناب آقاى واعظزاده و ديگر همكارانى كه زحمت كشيدند و اين جلسه را ترتيب دادند و فراهم كردند. چون وقت گذشته، من عرايض خودم را زياد طولانى نخواهم كرد؛ كوتاه صحبت ميكنم. ...(1) ان شاءاللَّه زمان براى صحبتهاى مبسوط هم خواهد ماند.

اين اولين نشست از نوع خود در جمهورى اسلامى است. ما نشستهاى زيادى داشته ايم؛ چه آن ديدارهائى كه خود بنده با مجموعه هاى مختلف داشته ام، چه آنچه كه اطلاع دارم اتفاق افتاده. بنابراين ما تا كنون از اين نوع نشست نداشته ايم. مقصود ما از تشكيل اين نشست - يا درست تر بگويم: سلسله ى نشستهائى كه ان شاءاللَّه در آينده خواهيم داشت - در درجه ى اول اين است كه متفكران كشور، انديشه ورزان كشور، خودشان را درگير مسائل كلان كشور بكنند. كشور مسائل اساسى اى دارد. كارهاى بزرگى هست كه بايد انجام بگيرد. توانائى ها و ظرفيتهاى بسيارى هست كه ميتواند در خدمت اين حركت عظيم انجام بگيرد. اين مقصود تحقق نخواهد يافت، مگر اينكه زبدگان، فرزانگان و انديشه ورزان، خودشان را با اين مسائل كلان مرتبط و درگير كنند. اين بايد اتفاق بيفتد و ان شاءاللَّه اين

خواهد شد. مسئله ى تدوين الگوى اسلامى - ايرانى براى پيشرفت، يكى از مسائل كلان ماست؛ كه البته اين مسئله در دل خود، ده ها مسئله دارد، كه بعد عرض خواهم كرد. اين رشته در خصوص همين مسئله استمرار خواهد داشت و در كنار اين، مسائل كلان ديگرى وجود دارد كه بايستى مطرح شود.

هدف دومى كه ما از تشكيل اين جلسه داشته ايم، اين است كه يك فرهنگ و يك گفتمان، اول در ميان نخبگان و به تبع آن در سطح عموم جامعه به وجود بيايد. همين حرفهائى كه شما امشب بيان كرديد، وقتى در سطح جامعه منتشر شود، ذهن نخبگان و سپس ذهن عموم مردم را به يك سمت اساسى سوق خواهد داد؛ انديشيدن در مورد الگوى توسعه و مدل حركت به سمت جلو، احساس اينكه بايد در اين زمينه مستقل باشيم و روى پاى خودمان بايستيم، عيوب وابستگى و تكيه كردن به الگوهاى بيگانه گسترش خواهد يافت. ما امروز به اين احتياج داريم. متأسفانه جامعه ى نخبگانى ما هنوز در بخشهاى مهمى از اين مسئله به يك نتيجه ى صحيح و درست نرسيده اند؛ كه اين بايد اتفاق بيفتد و به حول و قوه ى الهى اتفاق خواهد افتاد.

هدف سوم ما هم اين است كه بالاخره براى اداره ى كشور در ده ها سال آينده، لازم است جاده سازى كنيم، ريل گذارى كنيم. اين جلسه و جلسات مشابه، به اين ريل گذارى و جاده سازى منتهى خواهد شد. اينها اهداف ماست از تشكيل اين جلسه و جلسات بعدى كه ان شاءاللَّه تشكيل خواهد شد.

بنابراين كار متعلق به اشخاص و مقامات نيست، كار متعلق به بنده نيست؛ اين كارِ همه است. همه ى ما در زمينه ى

اين كارى كه دارد انجام ميگيرد، مسئوليت داريم. هر كدام به قدر توانائى هاى خودمان، ظرفيتهاى خودمان، سعه و شعاع قدرتى كه در اختيار ما هست، در اين زمينه مسئوليم، كه بايد ان شاءاللَّه دنبال كنيم. اين يك مطلب.

مطلب بعدى اين است كه محصول اين كار، زودبازده نيست. ما با توجه به اين نكته، وارد اين قضيه شديم. البته بعضى از آقايان طرحها و پيشنهادهائى براى محصول زود هم مطرح كردند، ايرادى هم ندارد؛ ليكن آن چيزى كه مورد نظر ماست، جز در بلندمدت و با يك نگاه خوشبينانه در ميان مدت، به دست نخواهد آمد؛ اين يك كار طولانى است. اگر ما توانستيم به حول و قوه ى الهى، در يك فرايند معقول، به الگوى توسعه ى اسلامى - ايرانىِ پيشرفت دست پيدا كنيم، اين يك سند بالادستى خواهد بود نسبت به همه ى اسناد برنامه اى كشور و چشم انداز كشور و سياستگذارى هاى كشور. يعنى حتّى چشم اندازهاى بيست ساله و ده ساله كه در آينده تدوين خواهد شد، بايد بر اساس اين الگو تدوين شود؛ سياستگذارى هائى كه خواهد شد - سياستهاى كلان كشور - بايد از اين الگو پيروى كند و در درون اين الگو بگنجد. البته اين الگو، يك الگوى غير قابل انعطاف نيست. آنچه كه به دست خواهد آمد، حرف آخر نيست؛ يقيناً شرائط نوبه نوى روزگار، ايجاد تغييراتى را ايجاب ميكند؛ اين تغييرات بايد انجام بگيرد. بنابراين الگو، يك الگوى منعطف است؛ يعنى قابل انعطاف است. هدفها مشخص است؛ راهبردها ممكن است به حسب شرائط گوناگون تغيير پيدا كند و حك و اصلاح شود. بنابراين ما در اين قضيه هيچ دچار شتابزدگى نخواهيم شد. البته شتاب معقول بايد وجود داشته

باشد؛ ليكن شتابزده نخواهيم شد و ان شاءاللَّه با حركت صحيح و متينى پيش خواهيم رفت.

خوب، دوستان در زمينه ى مفردات اين جمله، بحثهاى خوبى كردند؛ «الگوى اسلامى - ايرانىِ پيشرفت». درباره ى اينكه الگو معنايش چيست، ايرانى به چه لحاظ، اسلامى به چه لحاظ، و پيشرفت در چه جهات، بحثهاى خوبى انجام گرفت. آنچه كه من ميخواهم اضافه كنم، اين است كه اولاً كلمه ى «پيشرفت» را ما با دقت انتخاب كرديم؛ تعمداً نخواستيم كلمه ى «توسعه» را به كار ببريم. علت اين است كه كلمه ى توسعه، يك بار ارزشى و معنائى دارد؛ التزاماتى با خودش همراه دارد كه احياناً ما با آن التزامات همراه نيستيم، موافق نيستيم. ما نميخواهيم يك اصطلاح جاافتاده ى متعارف جهانى را كه معناى خاصى را از آن ميفهمند، بياوريم داخل مجموعه ى كار خودمان بكنيم. ما مفهومى را كه مورد نظر خودمان است، مطرح و عرضه ميكنيم؛ اين مفهوم عبارت است از «پيشرفت». معادل معناى فارسى پيشرفت را ميدانيم؛ ميدانيم مراد از پيشرفت چيست. تعريف هم خواهيم كرد كه منظور ما از اين پيشرفتى كه در فارسى معنايش روشن است، چيست؛ پيشرفت در چه ساحتهائى است، به چه سمتى است. ما اين وام نگرفتن مفاهيم را در موارد ديگرى هم در انقلاب داشته ايم. ما از كلمه ى «امپرياليسم» استفاده نكرديم؛ كلمه ى «استكبار» را آورديم. ممكن است يك زوايائى در معناى امپرياليسم وجود داشته باشد كه مورد نظر ما نيست. حساسيت ما بر روى آن زوايا نيست؛ حساسيت ما بر روى آن معنائى است كه از كلمه ى «استكبار» به دست مى آيد. لذا اين را مطرح كرديم، در انقلاب جا افتاد؛ دنيا هم امروز منظور ما را

ميفهمد. و همچنين مفاهيم ديگرى.

مفهوم پيشرفت، براى ما مفهوم روشنى است. ما «پيشرفت» را به كار ميبريم و تعريف ميكنيم كه مقصود ما از پيشرفت چيست. در خصوص ايرانى بودن الگو، علاوه بر آنچه كه دوستان گفتند؛ كه خوب، شرائط تاريخى، شرائط جغرافيائى، شرائط فرهنگى، شرائط اقليمى، شرائط جغرافياى سياسى در تشكيل اين الگو تأثير ميگذارد - كه قطعاً اينها درست است - اين نكته هم مطرح است كه طراحان آن، متفكران ايرانى هستند؛ اين كاملاً وجه مناسبى است براى عنوان ايرانى؛ يعنى ما نميخواهيم اين را از ديگران بگيريم؛ ما ميخواهيم آنچه را كه خودمان لازم ميدانيم، مصلحت كشورمان ميدانيم، آينده مان را ميتوانيم با آن تصوير و ترسيم كنيم، اين را در يك قالبى بريزيم. بنابراين، اين الگو ايرانى است. از طرف ديگر، اسلامى است؛ به خاطر اينكه غايات، اهداف، ارزشها و شيوه هاى كار، همه از اسلام مايه خواهد گرفت؛ يعنى تكيه ى ما به مفاهيم اسلامى و معارف اسلامى است. ما يك جامعه ى اسلامى هستيم، يك حكومت اسلامى هستيم و افتخار ما به اين است كه ميتوانيم از منبع اسلام استفاده كنيم. خوشبختانه منابع اسلامى هم در اختيار ما وجود دارد؛ قرآن هست، سنت هست و مفاهيم بسيار غنى و ممتازى كه در فلسفه ى ما و در كلام ما و در فقه ما و در حقوق ما وجود دارد. بنابراين «اسلامى» هم به اين مناسبت است. الگو هم نقشه ى جامع است. وقتى ميگوئيم الگوى ايرانى - اسلامى، يعنى يك نقشه ى جامع. بدون نقشه ى جامع، دچار سردرگمى خواهيم شد؛ همچنان كه در طول اين سى سال، به حركتهاى هفت و هشتى، بى هدف و زيگزاگ

مبتلا بوديم و به اين در و آن در زديم. گاهى يك حركتى را انجام داديم، بعد گاهى ضد آن حركت و متناقض با آن را - هم در زمينه ى فرهنگ، هم در زمينه ى اقتصاد و در زمينه هاى گوناگون - انجام داديم! اين به خاطر اين است كه يك نقشه ى جامع وجود نداشته است. اين الگو، نقشه ى جامع است؛ به ما ميگويد كه به كدام طرف، به كدام سمت، براى كدام هدف داريم حركت ميكنيم. طبعاً همين طور كه دوستان گفتند، وضعيت مطلوب بايد تصوير شود و چگونگى رسيدن از وضع موجود به آن وضع مطلوب هم بايستى بيان شود. يقيناً سؤالات زيادى مطرح خواهد شد؛ اين سؤالات بايستى دانسته شود. يكى از آقايان اينجا گفتند چهار هزار سؤال وجود دارد؛ اين خيلى خوب است. اين سؤالها شناخته شود، دانسته شود. اين حركت بايست در مجموعه ى نخبگانى ما به وجود بيايد. سؤالها مطرح شود، به اين سؤالها پاسخ داده شود؛ اين حركت طولانى مدت است.

البته اينكه ما ميگوئيم ايرانى يا اسلامى، مطلقاً به اين معنا نيست كه ما از دستاوردهاى ديگران استفاده نخواهيم كرد؛ نه، ما براى به دست آوردن علم، هيچ محدوديتى براى خودمان قائل نيستيم. هر جائى كه علم وجود دارد، معرفتِ درست وجود دارد، تجربه ى صحيح وجود دارد، به سراغ آن خواهيم رفت؛ منتها چشم بسته و كوركورانه چيزى را از جائى نخواهيم گرفت. از همه ى آنچه كه در دنياى معرفت وجود دارد و ميشود از آن استفاده كرد، استفاده خواهيم كرد.

سؤالاتى مطرح است، كه بعضى از اين سؤالات اينجا مطرح شد و پاسخ داده شد، كه من آنها را تكرار نميكنم.

حرفهاى خوبى هم زده شد، كه هيچ لزومى ندارد من آنها را تكرار كنم. البته مجموعه ى كارهائى را كه انجام گرفته، من قبلاً ديده بودم؛ حالا هم مجدداً با دقت گوش دادم. حرفهاى بسيار خوبى در اينجا مطرح شد. بعضى سؤال ميكنند كه اين مقطع زمانى به چه مناسبت است؟ بعد از آنكه اصل ضرورتش را قبول ميكنند و قبول دارند، سوال ميكنند كه چرا قبلاً اين كار انجام نگرفته، يا چه ضرورتى وجود دارد كه حالا اين كار انجام بگيرد؟ خوب، فاصله ى زيادى نشده است. براى اين فرايندى كه به منظور ايجاد و تدوين يك چنين الگوئى حتماً طى خواهد شد، اين سى سال، زمان طولانى اى نيست. تجربه ها متراكم ميشود، معرفتها انباشته ميشود، اوضاع و احوال سياسى اقتضاء ميكند؛ بعد به نقاطى ميرسيم كه مجهول بوده است و اينها را ان شاءاللَّه معلوم خواهيم كرد. به نظر من در اين مقطع، ظرفيت كشور، يك ظرفيت مناسبى است. البته گفته شد كه براى تدوين يك چنين الگوئى، ما توانائى فكرى نداريم. نميتوانيم اين را قبول كنيم. ظرفيتهاى كشور، ظرفيتهاى زيادى است. تا آن حدى كه بنده اطلاع پيدا ميكنم، به نظرم ظرفيتهاى بالفعل شده ى بسيار خوبى وجود دارد؛ هم در حوزه ى دانشگاهى، هم در حوزه ى علميه ى قم و بعضى حوزه هاى ديگر. علاوه ى بر اين، استعدادها و ظرفيتهائى وجود دارد كه ميشود اينها را با مطالبه بالفعل كرد؛ اينها را وسط ميدان آورد. ما اگر امروز اين كار را شروع نكنيم و دنبال نكنيم، مطمئناً عقب خواهيم ماند و ضرر خواهيم كرد؛ لذاست كه بايستى حتماً اين حركت كه اينجور طراحى شده، پيش برود.

آنچه كه باز

من اينجا اضافه ميكنم، اين است كه عرصه هاى اين پيشرفت را به طور كلى بايستى مشخص كنيم. چهار عرصه ى اساسى وجود دارد، كه عرصه ى زندگى - كه شامل عدالت و امنيت و حكومت و رفاه و اين چيزها ميشود - يكى از اين چهار عرصه است. در درجه ى اول، پيشرفت در عرصه ى فكر است. ما بايستى جامعه را به سمت يك جامعه ى متفكر حركت دهيم؛ اين هم درس قرآنى است. شما ببينيد در قرآن چقدر «لقوم يتفكّرون»، «لقوم يعقلون»، «أفلا يعقلون»، «أفلا يتدبّرون» داريم. ما بايد جوشيدن فكر و انديشه ورزى را در جامعه ى خودمان به يك حقيقت نمايان و واضح تبديل كنيم. البته اين از مجموعه ى نخبگان شروع خواهد شد، بعد سرريز خواهد شد به آحاد مردم. البته اين راهبردهائى دارد، الزاماتى دارد. ابزار كار، آموزش و پرورش و رسانه هاست؛ كه بايد در برنامه ريزى ها اينها همه لحاظ شود و بيايد.

عرصه ى دوم - كه اهميتش كمتر از عرصه ى اول است - عرصه ى علم است. در علم بايد ما پيشرفت كنيم. البته علم هم خود، محصول فكر است. در همين زمان كنونى، در حركت به سمت پيشرفت فكرى، هيچ نبايستى توانى و كوتاهى و كاهلى به وجود بيايد. خوشبختانه چند سالى است كه اين حركت در كشور شروع شده؛ نوآورى علمى و حركت علمى و به سمت استقلال علمى حركت كردن. علم هم اينجورى است ديگر؛ بلافاصله در قالب فناورى ها و اينها خودش را نشان ميدهد. در موارد زيادى، محصول حركت علمى هم مثل اين مسئله ى مورد بحث ما از چيزهاى بلندمدت نيست؛ نزديكتر و ثمره ى آن دم دست تر است. كار علمى را بايستى عميق و بنيانى

انجام داد. اين هم يك عرصه ى پيشرفت است.

عرصه ى سوم، عرصه ى زندگى است، كه قبلاً عرض كرديم. همه ى چيزهائى كه در زندگى يك جامعه به عنوان مسائل اساسى و خطوط اساسى مطرح است، در همين عنوان «عرصه ى زندگى» ميگنجد؛ مثل امنيت، مثل عدالت، مثل رفاه، مثل استقلال، مثل عزت ملى، مثل آزادى، مثل تعاون، مثل حكومت. اينها همه زمينه هاى پيشرفت است، كه بايد به اينها پرداخته شود.

عرصه ى چهارم - كه از همه ى اينها مهمتر است و روح همه ى اينهاست - پيشرفت در عرصه ى معنويت است. ما بايستى اين الگو را جورى تنظيم كنيم كه نتيجه ى آن اين باشد كه جامعه ى ايرانى ما به سمت معنويتِ بيشتر پيش برود. البته اين در جاى خود براى ما روشن است، شايد براى خيلى از حضار محترم هم روشن است؛ اما بايد براى همه روشن شود كه معنويت نه با علم، نه با سياست، نه با آزادى، نه با عرصه هاى ديگر، هيچ منافاتى ندارد؛ بلكه معنويت روح همه ى اينهاست. ميتوان با معنويت قله هاى علم را صاحب شد و فتح كرد؛ يعنى معنويت هم وجود داشته باشد، علم هم وجود داشته باشد. دنيا در آن صورت، دنياى انسانى خواهد شد؛ دنيائى خواهد شد كه شايسته ى زندگى انسان است. دنياى امروز، دنياى جنگلى است. دنيائى كه در آن علم همراه باشد با معنويت، تمدن همراه باشد با معنويت، ثروت همراه باشد با معنويت، اين دنيا دنياى انسانى خواهد بود. البته نمونه ى كامل اين دنيا در دوران ظهور حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) اتفاق خواهد افتاد و از آنجا - من اين را اينجا عرض بكنم - دنيا شروع خواهد شد. ما

امروز در زمينه هاى مقدماتىِ عالم انسانى داريم حركت ميكنيم. ما مثل كسانى هستيم كه در پيچ وخمهاى كوه ها و تپه ها و راه هاى دشوار داريم حركت ميكنيم تا به بزرگراه برسيم. وقتى به بزرگراه رسيديم، تازه هنگام حركت به سمت اهداف والاست. بشريت در طول اين چند هزار سال عمر خود، دارد از اين كوره راه ها حركت ميكند تا به بزرگراه برسد. وقتى به بزرگراه رسيد - كه آن، دوران ظهور حضرت بقيةاللَّه است - آنجا حركت اصلى انسان آغاز خواهد شد؛ حركت سريع انسان آغاز خواهد شد؛ حركت موفق و بى زحمت انسان آغاز خواهد شد. زحمت فقط عبارت است از همين كه انسان در اين راه حركت كند و برود؛ ديگر حيرتى در آنجا وجود نخواهد داشت.

به هر حال اين چهار عرصه ى پيشرفت است كه ما بايد با توجه به اين الگوئى كه ان شاءاللَّه شماها دنبال ميكنيد - كه سازوكار دنبال كردن اين هم تا حدودى به نحو اجمال برايمان روشن است و خواهيم گفت - در اين عرصه ها پيش برويم.

در باب محتواى اسلامى، دوستان اشارات خيلى خوبى داشتند. اولين مسئله اى كه بايد در نظر گرفته شود، مسئله ى مبدأ است، مسئله ى توحيد است؛ «انّا للَّه و انّا اليه راجعون».(2) مهمترين مشكل دنيائى كه امروز رنگين ترينش در غرب متجلى است و به آن داريم اشاره ميكنيم، جدائى از خدا و اعتقاد به خدا و التزام به اعتقاد به خداست. البته شايد اعتقاد ظاهرى و صورى و اينها وجود دارد، ليكن به اعتقاد به خدا التزام نيست. اگر مسئله ى مبدأ حل شد، بسيارى از مسائل حل خواهد شد. «يسبّح له ما فى السّماوات و الأرض»،(3) «و

للَّه جنود السّماوات و الأرض و كان اللَّه عزيزا حكيما».(4) وقتى انسان به اين مسئله معتقد شد، اين عزت الهى، اين توحيدى كه اين معنا را به ما نشان ميدهد، يك نيروى عظيم و تمام نشدنى را در اختيار بشر ميگذارد. «هو اللَّه الّذى لا اله الّا هو الملك القدّوس السّلام المؤمن المهيمن العزيز الجبّار المتكبّر سبحان اللَّه عمّا يشركون».(5) وقتى انسان اينجور توحيدى را معتقد بود، وقتى توانستيم اين اعتقاد را در بدنه ى زندگىِ خودمان بسط دهيم، اين مشكل اساسى بشريت را حل خواهد كرد.

مسئله ى دومى كه مسئله ى اساسى است، قضيه ى معاد، قضيه ى محاسبه، قضيه ى تمام نشدن قضايا با زوال جسم - با مرگ - است؛ اين خيلى مسئله ى مهمى است؛ اين كه حساب و كتابى در كار است؛ «فمن يعمل مثقال ذرّة خيرا يره». ملتى كه اين اعتقاد را داشته باشد و در برنامه ى عملى اش اين معنا باشد كه «فمن يعمل مثقال ذرّة خيرا يره. و من يعمل مثقال ذرّة شرّا يره»،(6) در زندگى اش تحول اساسى به وجود خواهد آمد. اعتقاد به امتداد نتائج عمل، ايثار و جهاد را معنا ميبخشد و منطقى ميكند. يكى از ابزارهاى مهم اديان - كه در اسلام به طور واضحى وجود دارد - مسئله ى جهاد است. جهاد بايد همراه با ايثار باشد؛ والّا جهاد نخواهد شد. ايثار يعنى ازخودگذشتگى. در منطق عقل ابزارى، ازخودگذشتگى يك امر بى منطقى است. خوب، چرا من از خودم بگذرم؟ اين اعتقاد به معاد است كه اين را منطقى ميكند، عقلانى ميكند. وقتى ما معتقديم كه هيچ عملى از بين نخواهد رفت و همه ى اعمال محفوظ است و ما در آن زندگى

واقعى - كه حَيَوان واقعى و زندگى واقعى است؛ «انّ الدّار الأخرة لهى الحيوان»(7) - اين اعمال را در مقابل چشممان خواهيم ديد، آن وقت اينجا اگر براى تكليف، براى وظيفه يك چيزى را از دست داديم، احساس خسارت نميكنيم؛ ولو آن چيز جانمان باشد، ولو آن چيز عزيزان و فرزندانمان باشد. بايد اينها جزو الگوى پيشرفت بيايد و در پيشرفت يك جامعه معنا پيدا كند. بنابراين مسئله ى اصلى، مسئله ى توحيد و مسئله ى معاد است.

بعد مسئله ى عدم تفكيك دنيا و آخرت است؛ «الدّنيا مزرعة الأخرة»،(8) كه به نظرم بعضى از دوستان هم اشاره كردند؛ اين خيلى مهم است. دنيا و آخرت از هم جدا نيستند. آخرت ما آن روى سكه ى دنياى ماست. «و انّ جهنّم لمحيطة بالكافرين»؛(9) كافر همين حالا توى جهنم است، منتها جهنمى كه او نميفهمد كه الان توى جهنم است؛ بعد كه اين تجسم پيدا كرد، ميفهمد. «اى دريده پوستين يوسفان / گرگ برخيزى از اين خواب گران». الان او گرگ است، منتها احساس گرگى نميكند. ما هم كه چشممان بسته است، او را گرگ نمى بينيم؛ اما وقتى كه از خواب بيدار شديم، مى بينيم اين گرگ است. پس پيوستگى دنيا و آخرت به اين معناست. اينجور نيست كه حالا مثلاً فكر كنيم دنيا مثل بليتهاى بخت آزمائى است؛ نه، اصلاً آخرت آن روى اين دنياست، آن روى اين سكه است.

مسئله ى ديگر، مسئله ى انسان است؛ نگاه اسلام به انسان، محور بودن انسان. اين موضوع در اسلام خيلى معناى وسيعى دارد. خوب، پيداست انسان اسلامى با انسانى كه در فلسفه هاى مادى غرب و پوزيتيويسم قرن نوزده و اينها مطرح است، بكلى متفاوت است؛

اين يك انسان است، آن يك انسان ديگر است؛ اصلاً تعريف اين دو انسان يكى نيست. لذا محور بودن انسان هم در اسلام با محور بودن انسان در آن مكاتب مادى بكلى متفاوت است. انسان، محور است. همه ى اين مسائلى كه ما داريم بحث ميكنيم: مسئله ى عدالت، مسئله ى امنيت، مسئله ى رفاه، مسئله ى عبادت، براى اين است كه فرد انسان سعادتمند شود. اينجا مسئله ى سعادت و مسئله ى عقبى متعلق به فرد است؛ نه به اين معنا كه انسان از حال ديگران غافل باشد، براى آنها كار نكند؛ نه، «من احياها فكأنّما احيا النّاس جميعا».(10) در روايت هست كه معناى اين جمله را از امام پرسيدند، فرمود: تأويل اعظم آن اين است كه تو كسى را هدايت كنى. معلوم است كه هدايت وظيفه ى همه است؛ ليكن در نهايت آن چيزى كه از نگاه اسلام براى انسان مطرح است و اهم است، نجات خودش است. ما بايد خودمان را نجات دهيم. نجات ما به اين است كه به وظائفمان عمل كنيم؛ كه البته آن وقت وظائف اجتماعى، استقرار عدالت، ايجاد حكومت حق، مبارزه ى با ظلم، مبارزه ى با فساد، اينها همه جزو مقدمات همان نجات است. بنابراين اصل اين است. همه چيز مقدمه است؛ جامعه ى اسلامى هم مقدمه است؛ عدالت هم مقدمه است. اينكه در قرآن كريم هست كه «ليقوم النّاس بالقسط»(11) - كه به عنوان هدف انبياء ذكر شده - قطعاً عدل هدف است، منتها اين هدف ميانى است؛ هدف نهائى عبارت است از رستگارى انسان؛ اين بايستى مورد توجه باشد. انسان موجودى است مكلف، مختار و مواجه با هدايت الهى - «أ لم نجعل له عينين. و

لسانا و شفتين. و هديناه النّجدين»(12) - ميتواند هدايت را انتخاب كند، ميتواند ضلالت را انتخاب كند. انسان موجودى است متعهد، براى خود، براى جامعه، براى اهل. آن وقت با اين نگاه، مردم سالارى علاوه بر اينكه براى مردم يك حق است، يك تكليف هم ميشود؛ يعنى همه ى مردم در امر حكومت جامعه مسئولند. نميشود گفت كه آقا به من مربوط نيست؛ نه، صلاح و فساد كشور، حكومت، اينها به يكايك انسانها مرتبط است؛ يعنى انسان در مقابل آن متعهد است. اين هم يكى از آن عناصر اصلى است كه بايستى در ديدگاه اسلام مورد ملاحظه قرار بگيرد و در اين الگو رعايت شود.

مسئله ى بعد، مسئله ى حكومت است؛ كه باز در اين باب هم اسلام نظرات ويژه اى دارد. صلاح فردى در امر حكومت در اسلام، يك امر بسيار مهم و اساسى است. هر كسى به هر اندازه اى از مديريت كه ميخواهد مباشرت كند، بايستى صلاحيت آن را در خودش به وجود بياورد يا در خودش ببيند و بپذيرد؛ بدون اين، عمل نامشروعى انجام داده. عدم علو، عدم اسراف، عدم استئثار، مسئله ى مهمى در امر حكومت است. خداوند درباره ى فرعون ميفرمايد: «كان عاليا من المسرفين»؛(13) يعنى گناه فرعون اين است: عالى است. بنابراين براى حاكم، علو و استعلاء يك نقطه ى منفى است؛ نه خود او حق دارد استعلاء كند، نه اگر اهل استعلاء است، حق دارد قدرت را قبول كند، نه مردم اجازه دارند كه او را به عنوان حاكم و امام جامعه بپذيرند. استئثار يعنى همه چيز را براى خود خواستن؛ در مقابل ايثار است. ايثار يعنى همه چيز را به نفع ديگران از خود

جدا كردن، استئثار يعنى همه چيز را به نفع خود از ديگران جدا كردن. علو و استعلاء و استئثار جزو نقاط منفى حكومت است. اميرالمؤمنين در نهج البلاغه درباره ى بنى اميه فرمودند: «يأخذون مال اللَّه دولا و عباد اللَّه خولا و دين اللَّه دخلا بينهم». يعنى دليل بر اينكه اينها براى حكومت صلاحيت ندارند، اين است كه اين خصوصيت را دارند: «يأخدون مال اللَّه دولا»؛ يعنى اموال عمومى دست به دست بين خودشان ميگردد، با اينكه مال عامه ى مردم است. «و عباد اللَّه خولا»؛ مردم را مثل بردگان خود به حساب مى آورند و استخدام ميكنند. «و دين اللَّه دخلا بينهم»؛ دين خدا را هم هر جورى كه دوست ميدارند، دستكارى ميكنند. بنابراين در حكومت، اسلام نظر دارد. اين بايستى در الگوى زندگى ما براى بلندمدت حتماً گنجانده و ملاحظه شود.

در خصوص مسئله ى اقتصاد، آقايان بحثهاى خوبى كرديد. «كى لا يكون دولة بين الأغنياء منكم»(14) يك معيار مهمى است. مسئله ى عدالت، بسيار مهم است. يكى از اركان اصلى اين الگو بايد حتماً مسئله ى عدالت باشد. اصلاً عدالت معيار حق و باطل حكومتهاست. يعنى در اسلام اگر چنانچه شاخص عدالت وجود نداشت، حقانيت و مشروعيت زير سؤال است.

مسئله ى ديگر، نگاه غيرمادى به اقتصاد است. بسيارى از اين مشكلاتى كه در دنيا پيش آمده، به خاطر نگاه مادى به مسئله ى اقتصاد و مسئله ى پول و مسئله ى ثروت است. همه ى اين چيزهائى كه دوستان از انحرافهاى غرب و مشكلات فراوان و مسئله ى استثمار و استعمار و اينها ذكر كردند، به خاطر اين است كه به پول و به ثروت نگاه ماده گرايانه وجود داشته. ميتوان اين نگاه را تصحيح

كرد. اسلام براى ثروت اهميت قائل است، اعتبار قائل است. توليد ثروت در اسلام مطلوب است؛ منتها با نگاه الهى و معنوى. نگاه الهى و معنوى اين است كه از اين ثروت براى فساد، براى ايجاد سلطه، براى اسراف نبايد استفاده كرد؛ از اين ثروت بايستى براى سود جامعه بهره برد. و بقيه ى مسائل فراوانى كه وجود دارد.

البته اينجا بحثها، بحثهاى زيادى است. من نميخواهم بحث را طولانى كنم؛ چون هم وقت گذشته، و هم لزومى ندارد فعلاً توى اين جلسه ما اينها را بحث كنيم. ان شاءاللَّه اگر عمر باشد، وقتهاى زيادى براى اين بحثها خواهيم داشت.

ما گفتيم اين آغاز يك راه است؛ يعنى جلسه ى امشب ما يك شروع بود؛ اين بايد ادامه پيدا كند. ممكن است درباره ى همين مسئله ى الگوى اسلامى - ايرانى براى پيشرفت، ده و شايد ده ها گردهمائى و نشست لازم باشد. ممكن است ده ها حلقه ى علمى لازم باشد كه در دانشگاه هاى مختلف تشكيل شود. ممكن است صدها نفر از فرزانگان و نخبگان و دانشمندان ما كه ترجيح ميدهند كار شخصى بكنند - اهل كار جمعى نيستند - آماده باشند در خانه هاى خودشان مطالعه كنند؛ از اينها بايستى استفاده شود. حلقه هاى فكرى تشكيل شود، دانشگاه ها و حوزه ها با اين مسئله درگير شوند، تا اينكه بتوانيم ان شاءاللَّه اين را به نقطه ى مطلوب خودش برسانيم.

البته گزارشى كه آقاى دكتر داوودى دادند، گزارش بسيار خوبى بود؛ من هم كم وبيش بى اطلاع نبودم از اين مطالبى كه ايشان گفتند؛ ليكن با اين تفصيل ما اطلاع نداشتيم. اينها بسيار خوب است، با هم هيچ منافاتى ندارد. اين كار، كار يك مجموعه ى خاص و محدود نيست؛

كارى است كه بايد همه ى ظرفيت نخبگانى كشور به ميدان بيايد. همان طور كه عرض كرديم، كار كوتاه مدت و از آن پروژه هاى زودبازده هم نيست؛ اين كار بلندمدتى است، بايد انجام بگيرد، عجله اى هم نداريم. ما پيش خواهيم رفت. اين چيزى هم نيست كه دولتها يا مجالس بتوانند آن را تصويب كنند؛ اين - همان جور كه گفتيم - نسبت به همه ى اسناد مهمِ سازنده ى فعال در كشور، جايگاه بالادستى دارد؛ بايد خيلى مراحل را طى كند و به يك قوام لازم برسد. اين فكرها بايد كاملاً ورز بخورد تا اينكه بتواند به يك نقطه ى اساسى برسد.

يك مركزى هم براى اين كار لازم است كه اين مسئله را دنبال كند؛ اين مركز را ان شاءاللَّه تشكيل خواهيم داد. بايد جائى باشد كه اين حركت را در انحصار نگيرد. ما از آن مركز توقع نخواهيم كرد كه اين كار را او انجام دهد؛ بلكه توقع خواهيم كرد كه او اين حركت عظيم نخبگانى در كشور را زير نظر بگيرد، از آنها خبر بگيرد، به آنها كمك كند، پشتيبانى هاى گوناگون بكند؛ جورى باشد كه اين حركت متوقف نشود. البته عرض كرديم؛ لازم است يك كانون مركزى و ستادى به وجود بيايد و ان شاءاللَّه به وجود خواهد آمد. بنابراين امشب كار ما با شما تمام نميشود. يعنى اين مسئله، مسئله اى نيست كه توى اين جلسه شروع شده باشد و توى اين جلسه تمام شود؛ اين ان شاءاللَّه ادامه پيدا خواهد كرد. البته جمعهاى گوناگونى خواهند بود؛ يعنى افراد فراوانى هستند، شخصيتهاى مختلفى هستند. همان طور كه آقاى دكتر واعظزاده سفارش كردند، من هم درخواست ميكنم آقايانى كه نظراتى دارند و

ميخواستند نظرات خود را بيان كنند، اين نظرات را بدهند. مطالبى هم كه اينجا گفته شد، بعضى از آنها مطالبى است كه انسان بايد رويش فكر كند؛ يعنى بايستى حلقه هاى فكرى تشكيل شود، روى اينها بحث شود، حلاجى شود، دفاع شود، اشكال بشود، ان قلت و قلت طلبگى انجام بگيرد تا ان شاءاللَّه به يك نتائجى برسيم.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) درخواست آقاى واعظزاده از رهبر معظم انقلاب اسلامى، براى ايراد بيانات مبسوط در اين جلسه

2) بقره: 156

3) حشر: 24

4) فتح: 7

5) حشر: 23

6) زلزله: 7 و 8

7) عنكبوت: 64

8) ارشاد القلوب: ج 1، ص 89

9) توبه: 49

10) مائده: 32

11) حديد: 25

12) بلد: 8 - 10

13) دخان: 31

14) حشر: 7

خارج فقه / حكم غيبت با ابزار قلم و رسانه هاي جديد

خارج فقه / حكم غيبت با ابزار قلم و رسانه هاي جديد حضرت آيت الله العظمي خامنه اي در جلسه درس خارج فقه امروز (89/10/7) در ذيل بحثِ موارد استثناء از حكم حرمت غيبت، در پاسخ به سؤالي پيرامون صدق غيبت در مواردي چون ذكر در نوشته، وبلاگ يا ضبط صوت و تصوير و انتقال آن، به نكات مهمي در تبيين احكام آن اشاره فرمودند، كه نظر به اهميت بحث، اين بخش از بيانات معظم له در اختيار علاقمندان قرار مي گيرد:

اينى كه اصلاً اين كار [غيبت] جايز است يا جايز نيست ولو به قصد اصلاح باشد، اين را نميشود به طور مطلق يك چنين چيزى را پابند شد؛ كه ما بگوئيم ما چون ميخواهيم در امر جامعه اصلاح كنيم، پس زيدى را، عمروى را يا يك جريانى را به طور مطلق مورد تهاجم قرار بدهيم، غيبت كنيم؛ حالا آن كسانى كه اين كارها را ميكنند، خيلى اوقات به

غيبت هم اكتفاء نميكنند؛ خب، ملاحظه ميكنيد ديگر. گاهى چيزهائى را مى آورند كه معلوم نيست حدِّ غيبت(1) بر او صادق باشد؛ شايد مصداق تهمت است، مصداق افتراء است، مصداق قول به غير علم است، مصداق سبّ و شتم است؛ نميشود اين را گفت كه اگر طرف قصد اصلاح دارد، پس بنابراين اين جايز است براى او، نه؛ موارد استثناء همان مواردى است كه [در كتب فقهي] ذكر شده است.

منتها بايد اين موارد صدق كند، احراز بشود. اين خيلي مهم است. واقعاً يكى از چيزهائى كه ما همه مان [بايد توجه كنيم]، به مردم هم بايد بگوئيم، ياد بدهيم كه توجه بكنند اين است كه: به صرف توهم اين كه حالا اين كار مصلحت دارد، دستشان را، يا قلمشان را، يا وبلاگشان را آزاد نكنند كه هر چه به دهنشان آمد، آن را بگويند؛ اينجور نيست، چون وسائل مدرن امروز همه مشمول همين حكم است. يعنى خواندن وبلاگ هم مثل خواندن كاغذ است، كتاب است، نامه است، مثل شنيدن حرف است. استماع غيبت شامل همه ى اينها ميشود؛ يعنى ملاك استماع در اينها وجود دارد مسلّماً. شنيدن به گوش خصوصيتى ندارد، خواندن تو نامه هم عين همان است كه ما در بحث استماع اين را تأكيد كرديم و عرض كرديم.

خب، دوربين هم همين جور است. فرض كنيد كه اگر چنانچه انسان يك خطائى را از كسى ديد، اين را رفت با دوربين ثبت كرد، بعد آمد يك جائى نشان داد؛ اين هم همان است ديگر، چه فرقى ميكند؟ يعنى بايستى واقعاً به اينها توجه كرد. محيط را بايد محيط اخلاقى كرد. ما اگر بخواهيم جامعه را اصلاح بكنيم،

اين اصلاح فقط به اين نيست كه انسان از افراد غيبت بكند. راه هاى ديگرى هم وجود دارد. حالا من غيبت را عرض ميكنم. فضلاً(2) از تهمت و افتراء و اينها.

بنده يك وقتى به يك مناسبتى در يك صحبت عمومى عرض كردم به مردم كه قرآن كريم ميفرمايد: «لولا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم خيراً»؛(3) يعني وقتى افك(4) را شنيديد چرا به همديگر حسن ظن نداشتيد؟ يعنى از اول رد كنيد افك را. [اگر] آمدند به يك نفرى تهمت زدند، يك چيزى را گفتند - حالا يا با عنوان تهمت يا به عنوان غيبت - چرا قبول ميكنيد؟ ببينيد اين كلمه ى لولاى تحذيريه در قرآن و در كلام عرب خيلى معناى وسيعى دارد، فقط معنايش «چرا» نيست، كه ما بگوئيم چرا اين كار را نكردى. چراى با تأكيد است. يعنى آه، واى، چرا؛ معناى «لولا» اين است؛ تحذيريه است. {چرا} «لولا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم [خيراً]»؛ يعني چرا به هم ظن نيك نداريد، چرا به هم حسن ظن نداريد. تا فوراً كسى آمد، شما بگوئيد بله، احتمال درستى اش هم اگر بود، آدم به صورت يقين آن را بداند و نقل بكند. اين درست نيست، اين ممنوع است. اين چيزى كه امروز مورد ابتلاست در جامعه ى ما، از همان چيزهائى است كه بايست از همين ادله ى غيبت بفهميم كه درست نيست؛ اين وضعى كه وجود دارد درست نيست. البته انتقاد منطقى، گفتن حرف صحيح اينقدر حرفهاى آشكار وجود دارد كه انسان اگر ذكر آنها را بكند، اصلاً هم غيبت نيست، و ميتواند انسان نقد بكند. بله مسلّم است، امروز يك جريان صحيح و حقّى

در جامعه ى ما وجود دارد، جريانهاى باطلى هم وجود دارد كه به انواع و اقسام طرق ميخواهند جامعه را خراب كنند، انقلاب را منحرف كنند؛ در اين شكى نيست. آدمهائى هم در رأس اين جريانات هستند. چه لزومى دارد كه انسان به اين آدمها تهمت بزند. چه لزومى دارد كه غيبت اينها را بكند. حرف آشكار اينقدر دارند؛ همان حرفهاى آشكار را بيان بكنند، تبيين بكنند، توضيح بدهند، مطلب روشن خواهد شد؛ هيچ نيازى به غيبت كردن نيست كه آدم بگويد حالا ما براى اصلاح مثلاً غيبت ميكنيم.

بنابراين به نظر من همين ادله اى كه در باب غيبت خوانديم، اين تمام المراد را به ما نشان ميدهد؛ يعنى واقعاً همانى كه بايد بفهميم از شرع مقدس همين را انسان ميفهمد و تشخيص ميدهد. بايد بر طبق همين هم عمل كرد. 1) معني غيبت، تعريف غيبت

2) تا چه رسد به

3) سوره ي نور، آيه 12

4) تهمت، افترا، نسبت ناروا

بيانات در ديدار هزاران نفر از مردم استان گيلان

بيانات در ديدار هزاران نفر از مردم استان گيلان 23 محرم 1432 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلى خوشامديد برادران و خواهران عزيز؛ قشرهاى مختلف مردم عزيز و خونگرم گيلان. به همه ى شما خوشامد عرض ميكنم؛ مخصوصاً به خانواده هاى محترم شهيدان و رزمندگان و جوانان پاك سيرت.

همت كرديد، اين جمع كثير و متراكم، از گيلان، از رشت به اين جلسه تشريف آورديد. در موارد متعددى در طول تاريخ - چه تاريخ گذشته و دور، چه تاريخ معاصر - همت را از مردم گيلان مشاهده كرده ايم. به نظر من بزرگترين كار مردم گيلان اين بود كه على رغم تبليغات قولى و عملىِ رژيم طاغوت براى ضايع كردن و فاسد كردن عقيده ى مردم آن سامان در طول

سالهاى طولانى، مردم آن خطه، ايمان را، اخلاص را، حضور در صحنه را، جهاد را به جائى رساندند كه جزو بخشها و استانهاى برجسته ى كشور به شمار آمدند؛ اين خيلى مهم است. دستگاه هاى مضر و مفسد و فاسد رژيم طاغوت با همه ى عوامل خود، سعى در كشاندن مردم به فساد و فاسدسازى فضا بكنند، ولى مردم اينجور دين خود، ايمان خود، عقيده ى خود، عزم خود را نگه دارند و در هنگام لازم آن را نشان دهند. از يك طرف دستگاه طاغوت بود، از يك طرف عوامل گروهكهاى ملحد و ضد دين بودند.

من در اوائل انقلاب آمدم رشت، مرحوم شهيد عضدى من را در اطراف ميدان بزرگ شهر رشت گرداند. گروهكهاى گوناگون، با تابلوهاى خود، با شعارهاى خود، همه ى فضا را پر كرده بودند؛ دانشگاه را هم در قبضه ى خودشان درآورده بودند و خيال ميكردند كه گيلان متعلق به آنهاست. مردم مؤمن گيلان، همين جوانهاى مؤمن و انقلابى، بدون كمك هيچ دستگاه و ارگانى وارد صحنه شدند و پرچم اسلام را، پرچم توحيد را، پرچم انقلاب را در آنجا برافراشتند و همه ى اينها را از صحنه بيرون كردند. اين، ايمان مردم است.

درست است كه نماد شجاعت و مجاهدت مردم گيلان، بحق شهيد بزرگوار، ميرزا كوچك جنگلى است كه براى اسلام، براى قرآن، براى اقامه ى دين و در مقابله ى با بيگانگان و متجاوزان، در دوران غربت قيام كرد و ياد او هرگز نبايد فراموش شود؛ اما در دوران انقلاب اسلامى، آن كسانى كه توانستند نمادهاى گوناگونى در عرصه هاى مختلف از گيلان عرضه كنند و نشان بدهند، يكى دو تا نيستند. اين لشكر قدس گيلان، اين بسيجيان

گيلان، اين جوانان مؤمن، اين دانشوران و انديشه وران گيلان، دانشگاهيان گيلان، علماى بزرگوار، در دورانهاى مختلف نقش برجسته اى را از خودشان نشان دادند، كه نمودارهاى گوناگونى دارد؛ كه اگر انسان بخواهد اين نمودارها را - چه در دوران دفاع مقدس، چه در دوران مقابله ى با ضد انقلاب، چه در دوران بعد از پايان جنگ - فهرست كند، يك فهرست طولانى است. اما همين يك نشانه ى واضح و بارز در قضيه ى نهم دى كه ملت ايران يكپارچه به صورت خودجوش به صحنه آمد، مردم رشت جزو معدود مراكزى در كشور بودند كه يك روز جلوتر وارد ميدان شدند. روز هشتم دى - كه امروز مصادف با آن روز است - مردم گيلان اين آگاهى را، اين بصيرت را، اين عزم را، اين احساس نياز به حضور در صحنه را زودتر از ديگران نشان دادند. اينها را بايد حفظ كرد. سرمايه هاى اساسى يك ملت همين چيزهائى است كه نشانه ى بصيرت، نشانه ى عزم، نشانه ى بيدارى و آگاهى است؛ اينها را بايد نگه داشت.

ببينيد برادران و خواهران من! عزيزان من! ملت ما از يك طرف به وسيله ى سردمداران فاسدى كه بر كشور حاكم بودند، و از يك طرف قدرتهاى مستكبرى كه سلطه ى بر جهان را مورد نظر قرار داده بودند و دنبال ميكردند، سالهاى متمادى زير فشار قرار گرفته است. ما را عقب نگه داشتند. ما از لحاظ ميراث تاريخى و علمى ملتى نيستيم كه وقتى فهرست دانشمندان و دانشوران و افتخارات و ابتكارات علمى دنيا را ذكر ميكنند، ما در اواخر جدول قرار بگيريم؛ ما بايد در صدر جدول باشيم؛ اين سابقه ى ماست، اين استعداد ماست. آن

كسانى كه موجب شدند ايران بزرگ، ايران متمدن، ايران برخوردار از روح اسلامى، در ميدان علم، در ميدان پيشرفت مادى و معنوى عقب بماند، در يك دوران طولانى، اينها در حق اين ملت خيانت كردند، جنايت كردند. انقلاب آمد دست اينها را كوتاه كرد.

ما بايد اين راه را طى كنيم. ما بايد همت كنيم. ما بايد مناسبات غلطى را كه موجب عقب ماندگى ملتها و از جمله ملت خود ما شده است، عوض كنيم و تغيير دهيم. ما بايد عقب ماندگى هاى گذشته را جبران كنيم. همه ى اينها نياز دارد به همت، نياز دارد به عزم، نياز دارد به اميد. اگر يك ملتى اميد خود به آينده را از دست داد، يا همت او در باز كردن راه ها و پيش رفتن به سمت هدفها سست شد، اين ملت عقب خواهد ماند؛ پيشرفت نخواهد كرد؛ سلطه گران عالم بر او مسلط خواهند شد؛ عزت خود را از دست خواهد داد. ملت ايران احتياج دارد به اينكه اين همت را مستمراً در كار خود حفظ كند، اين عزم و اراده را حفظ كند، اين اميد را روزبه روز افزايش دهد؛ و اين در كشور ما موجود است. بحمداللَّه مردم ما اين را دارند و نشان داده اند؛ لذا ما در اين سى سال بمراتب بيشتر از آنچه كه يك ملت در سى سال ميتواند رشد كند و پيش برود، جلو رفته ايم؛ اين را دشمنان ما هم اعتراف ميكنند. ولى شعار ما، شعار جهانى است. شعارهاى ما، شعارهاى ناظر به بشريت است؛ شعارهاى ما ناظر به قطع دست مستكبران به طور كامل از كشور ما و ملت ماست؛ مستكبران اين را تحمل نميكنند،

لذا توطئه ميكنند.

فتنه ى سال گذشته جلوه اى از توطئه ى دشمنان بود؛ فتنه بود. فتنه يعنى كسانى شعارهاى حق را با محتواى صددرصد باطل مطرح كنند، بياورند براى فريب دادن مردم. اما ناكام شدند. هدف از ايجاد فتنه، گمراه كردن مردم است. شما ملاحظه كنيد؛ مردم ما در مقابله ى با فتنه، خودشان به پا خاستند. نهم دى در سرتاسر كشور مشت محكمى به دهان فتنه گران زد. اين كار را خود مردم كردند. اين حركت - همان طورى كه گويندگان و بزرگان و همه بارها گفته اند - يك حركت خودجوش بود؛ اين خيلى معنا دارد؛ اين نشانه ى اين است كه اين مردم بيدارند، هشيارند. دشمنان ما بايد اين پيام را بگيرند. آن كسانى كه خيال ميكنند ميتوانند ميان نظام و ميان مردم جدائى بيندازند، ببينند و بفهمند كه اين نظام، نظام خود مردم است، مال مردم است. امتياز نظام ما به اين است كه متعلق به مردم است. آن كسانى كه با همه ى وجود نظام جمهورى اسلامى را و اسلام را و اين پرچم برافراشته را در اين كشور نگه داشته اند، در درجه ى اول خود مردمند؛ دشمنان ما اين را بفهمند. سردمداران دولتهاى مستكبر - و در رأس آنها آمريكا - عليه ملت ما حرف ميزنند، توطئه ميكنند، گاهى شعار ميدهند، گاهى اظهارات مزوّرانه ميكنند، گاهى صريحاً دشمنى ميكنند، گاهى در لفافه ميبرند؛ اينها همه براى اين است كه تحليل درستى از مسائل ايران و شناخت درستى از ملت ايران ندارند. ملت ما ملت بيدارى است، ملت هشيارى است.

من ميخواهم توصيه كنم، تأكيد كنم؛ ملت بايد اين همت را حفظ كند. ما امسال گفتيم همت مضاعف؛

خوشبختانه در سرتاسر كشور نشانه هاى همت مضاعف در كارهاى گوناگون ديده ميشود. مسئولان كشور، بزرگان، مديران عالى رتبه در بخشهاى مختلف كارهاى خوبى ميكنند. خيلى خوب، اين همت مضاعف كار لازمى است؛ اما همت مضاعف فقط مال امسال نيست؛ همت مضاعف بايد به طور مستمر وجود داشته باشد. ملت عزيز ما بايد آنچنان حركت كند و آنچنان قله هائى را فتح كند كه دشمنان از دست يافتن بر سرنوشت اين ملت بكلى مأيوس شوند. بايد دشمن را مأيوس كنيد. وقتى دشمن مأيوس شد، يك ملت از شرّ او خلاص خواهد شد.

گناه بزرگى كه برخى از دست اندركاران فتنه ها در كشور انجام ميدهند، اميدوار كردن دشمن است؛ دشمن را اميدوار ميكنند كه ميتواند منفذى در بين مردم، در بين عوامل گوناگون، در بين مسئولان نظام باز كند. دشمن سال گذشته با كارهاى اينها اميدوار شد؛ در حالى كه آن انتخابات عظيم، آن حضور به آن عظمت، آن شركت عظيم مردم در انتخابات، ميتوانست كار را خيلى پيش ببرد و ملت ايران را در بسيارى از ميدانهاى سياسى موفق كند. اينها ايجاد فتنه كردند؛ لذا دشمن كه از حركت عظيم مردم مأيوس ميشد، اميدوار شد كه بتواند به انقلاب صدمه و ضربه بزند.

چالش عظيمى بود: دشمن از آن طرف حمايت كند، كمك سياسى بكند، اسم بياورد - دشمن از فتنه گران اسم بياورد - ملت ايران از اين طرف با استحكامِ كامل در صحنه باشد. همان طور كه ملت ايران در جنگ تحميلى هشت سال از خود ابتكار نشان داد، شجاعت نشان داد، فداكارى نشان داد، در همه ى صحنه ها حاضر شد، در اين جنگ نرم هم هشت ماه ملت

ايران حقيقتاً از خود مهارت نشان داد. انسان وقتى به مسائل نگاه ميكند و ميخواهد از يك افق بالاترى مسائل را بررسى كند، متحير ميماند: اين چه دست قدرت الهى است كه اينجور دلهاى ما را، جانهاى ما را به سمت اهدافِ خودش حركت ميدهد؟ كار خداست. خدا با شماست. اين خداست كه شما را هدايت ميكند. اين خداست كه دلهاى من و شما را متوجه به راه درست ميكند.

بايستى ارتباط خود را با خدا حفظ كنيم، مستحكم كنيم. خاصيت يك حركت الهى همين است: همتهاى مردم، كارهاى مردم، عزم و اراده ى مردم، حضور مردم، در كنار توجه به خدا، در كنار دلهاى آماده ى براى تضرع؛ اينها خيلى مهم است. ارتباط خود را با خدا قوى كنيم. نگذاريم دلهاى ما متمايل به سمتى شود كه ما را از راه خدا دور كند؛ «ربّنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا و هب لنا من لدنك رحمة»؛(1) اين دعائى است كه قرآن به ما ياد ميدهد.

خوشبختانه جوانهاى ما با دلهاى پاكشان، با دلهاى نورانى شان، با حضورشان در مراسم گوناگون، رحمت الهى را جلب ميكنند. و يكى از موارد جلب رحمت الهى، همين نهم دى بود. به بركت ياد حسين بن على سيدالشهداء (سلام اللَّه عليه) مردم در صحنه آمدند و بساط فتنه گران را جمع كردند.

امروز ما بايد هوشيار باشيم، بايد بيدار باشيم، بايد از همت خود ذره اى نكاهيم؛ در همه ى ميدانها. مسئولين كشور موظفند. قشرهاى آگاه و هوشيار كه به مسائل جامعه تسلط دارند، وظيفه ى بيشترى دارند. جوانها موظفند. قشرهاى مختلف، همه وظيفه دارند. به لطف الهى تكيه كنيد. به هدايت الهى مطمئن باشيد و بدانيد كه

خداى متعال سرنوشت خوبى را براى ملت عزيز ما مقدر فرموده است. ما بايد تلاش كنيم و ان شاءاللَّه خودمان را به آن سرنوشت برسانيم.

پروردگارا ! به محمد و آل محمد الطاف خود را، تفضلات خود را پيوسته بر اين ملت نازل بفرما. پروردگارا ! ارواح طيبه ى شهداى عزيز ما را و روح مبارك امام بزرگوار ما را كه اين راه را به روى ما گشود، با اوليائت محشور بفرما. پروردگارا ! زحمات و خدمات خدمتگزارانى كه به مردم خدمت ميكنند، مأجور قرار بده و سلام ما را به امام زمان ما (سلام اللَّه عليه) برسان. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) آل عمران: 8

بيانات در ديدار مردم قم در سالروز قيام 19 دي

بيانات در ديدار مردم قم در سالروز قيام 19 دي 4 صفر 1432 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلى خوشامديد برادران و خواهران عزيز؛ و تشكر ميكنيم از يكايك شما كه اين راه را طى كرديد و اين حسينيه را به حضور گرم و صميمىِ خودتان و نشانه هاى اخلاص و محبتى كه هميشه در برادران و خواهران قمى مشاهده كرده ايم، انباشتيد.

خدا را شكر ميكنم و خوشحالم از اينكه اين ديدار با فاصله ى كمى از سفر قم اتفاق مى افتد كه مردم عزيز قم، جوانهاى قم، مرد و زن قم، در آن سفر، نشانه هاى پايبندى و وفادارى به اسلام را، به دين را، به نظام اسلامى را و نشانه هاى بصيرت را آنچنان بروز دادند كه حتّى دشمنان ملت ايران هم نتوانستند در مقابل آن ساكت بمانند و به آن اعتراف كردند.

هميشه با عكس العمل هاى دشمنان ميتوان اهميت كارها را تشخيص داد؛ اين يكى از راه هاى تشخيص اهميت مطالب، اهميت اقدامات و اهميت موضوعات است. اگر فرض

بفرمائيد شما در خيابان كه داريد حركت ميكنيد، يك كسى يك تنه ى مختصرى به شما بزند، عكس العملى نشان نميدهيد؛ اما اگر چنانچه تعرضى بكند، با مشت، با دست، با حربه به شما حمله كند، شما از خودتان عكس العمل نشان ميدهيد، تحرك نشان ميدهيد. اين نشان دهنده ى اين است كه حركتى كه عليه شما انجام گرفته است، در آن نوعِ اول ناچيز است، قابل اعتناء نيست؛ در نوع دوم مهم است. عكس العمل ها ميتواند عظمت كارها را يا بى اهميت بودن كارها را مشخص كند.

در سرتاسر قضاياى انقلاب، چه مسائل بزرگ، چه مسائل كوچك، چه حوادث روزمره، چه مسائل كلان و مستمر، انسان اين قاعده را جارى و سارى مى بيند. خود عكس العملى كه عليه انقلاب و تشكيل نظام جمهورى اسلامى در دنياى كفر و استكبار به وجود آمد، نشان دهنده ى عظمت قضيه است.

اينى كه از روز اول تشكيل جمهورى اسلامى، دستگاه هائى كه قدرت دنيا دست آنهاست، پول دست آنهاست، سلاح دست آنهاست، تبليغات دست آنهاست، رسانه ها متعلق به آنهاست، يكپارچه عليه اين نظام شروع به اقدامهاى گوناگون كردند، نشان دهنده ى اين است كه اين حادثه براى متوليان ظلم و استكبار جهانى، حادثه ى بسيار عظيمى است و برايشان تحمل ناپذير است. همين جور هم هست؛ چون اسلام دين عدل است، اسلام دين انسانيت است، اسلام دين مقابله ى با بى عدالتى ها و ظلمها و حق كشى هاست. خوب، كسانى كه همه ى وجودشان حق كشى است، همه ى وجودشان ظلم است، فلسفه ى پيدايششان سركوب زدن به انسانها و عواطف انسانها و موجوديت انسانهاست، قهراً از حضور اسلام متوحش ميشوند، بيمناك ميشوند و با آن مقابله ميكنند. علت مقابله ى با جمهورى اسلامى اين است. البته بهانه ها درست ميشود؛ هر چندى

يك بار يك بهانه اى درست ميكنند؛ اما حقيقت قضيه اين است.

اسلام و جمهورى اسلامى يك راه نوئى را به بشريت ارائه كرد؛ يك حركت نوئى را به ملتها ارائه داد؛ نشان داد كه يك ملتى با اينكه آنچنان سلاحى ندارد، با اينكه آنچنان امكانات مادى اى ندارد، ميتواند در مقابل قلدرترين حكومتهاى دنيا مقاومت كند، بايستد، زير بار آنها نرود، راه خود را دنبال كند، پرچم عدل و انصاف را بلند كند، پرچم انسانيت را بلند كند. اين در دنياى عصر جديد يك چيز نوئى است؛ اين را شما باز كرديد. در همه ى قضاياى گوناگون انقلاب همين است.

در مورد خود شما مردم قم، حساسيت در بين دشمنان كشور و دشمنان انقلاب خيلى زياد است. با قم و قمى و حوزه ى علميه و جوانهاى قم و روحيات مردم قم اينها بشدت بدند، مخالفند؛ چرا؟ چون از قم سيلى خوردند. استكبار، جبهه ى ضد اسلام، جبهه ى ضد ملت ايران از قم سيلى خورده است. يكى از مواردى كه سيلى خورده، همين نوزدهم دى است. مردم قم زودتر از ديگران احساس تكليف كردند، اوضاع را شناختند، مسئوليت را حس كردند و به ميدان آمدند؛ اينها خيلى مهم است. هم شناختن اوضاع مهم است - بصيرت ميخواهد - هم احساس تكليف كردن مهم است؛ روح تعهد و ايمان ميخواهد كه انسان احساس تكليف كند. بعضى هستند، مى بينند حوادث تكان دهنده را، مى بينند نقشه هاى دشمن را؛ اما احساس تكليف نميكنند، تكان نميخورند. بعضى هستند، مى بينند كه دشمن جبهه آرائى كرده است. خوب، وقتى دشمن جبهه مى آرايد، بايد ما هم در مقابل، احساس تكليف كنيم؛ اين لازمه ى تعهد است، لازمه ى ايمان است. بعضى

اين احساس را ندارند. البته در ملت عزيز ايران اين روحيه بود، با حركت اسلامى و نهضت اسلامى تقويت شد، ريشه دار شد و در انقلاب خودش را نشان داد؛ ليكن جاها مختلف بودند. قمى ها جلو بودند. در نوزده دى احساس تكليف كردند و آمدند توى ميدان. خوب، ميدان هم ميدان آسانى نبود - ميدان سختى بود - مواجهه ى با گلوله بود، مواجهه ى با سركوب خشن دستگاه پليس و امنيت رژيم طاغوت بود، به كسى رحم نميكردند؛ اما قمى ها آمدند داخل ميدان.

اين بصيرت، اين احساس تكليف، اين حضور در ميدان، سيلى محكمى بود به دشمنان؛ همين بود كه ناگهان پاسخش از تبريز بلند شد، از آن طرف در يزد بلند شد، از آن طرف در شهرهاى ديگر بلند شد؛ لذا اين حركت عظيم كه زمينه هايش را امام بزرگوار ما در طول چندين سال آماده كرده بود، به وجود آمد؛ اين سيلى است. دشمن وقتى سيلى ميخورَد، كينه به دل ميگيرد و مقابله ميكند. حالا ما كه ميخواهيم خودمان را ارزيابى كنيم، بايد محاسبه كنيم. وقتى دشمن در مقابل ما بشدت دندان نشان ميدهد، ما بايد احساس كنيم كه پس توانائى هاى ما بالاست؛ ميتوانيم به اين دشمن ضربه بزنيم.

همين حركتى كه مردم عزيز قم در سفر چند روزه ى اين بنده ى حقير انجام دادند، حوزه ى علميه انجام دادند، علما انجام دادند، جوانها انجام دادند، سيلى بر دشمن بود؛ دردشان آمد. آنها نشان دادند كه در مقابل اين قدرت نمائى، اين بصيرت، اين حضور همه جانبه ى مردم آسيب پذيرند؛ اين براى ما ملت ايران درس است.

هر جائى كه ما توانستيم درست بفهميم، درست تشخيص بدهيم - يعنى همان بصيرت

- و به دنبال آن احساس تكليف كرديم، احساس تعهد و مسئوليت كرديم و وارد ميدان شديم، غلبه با ما بوده است؛ «فاذا دخلتموه فانّكم غالبون».(1) وقتى با ايمان و با بصيرت وارد ميدان مواجهه شديد، غلبه با شماست، شما برنده هستيد؛ چرا؟ چون طرف مقابل شما ايمان ندارد، دين ندارد، انگيزه ى عميق معنوى ندارد. آن كسانى كه عوامل ميدانى او هستند، مزدورند، فريب خورده اند؛ خود نقشه دارها و صحنه گردانها هم كه مردمان بى ايمانى هستند. وقتى با ايمان وارد ميدان ميشويد، شما برنده ايد؛ اين براى ملت ايران تجربه است.

در طول اين سى و يكى دو سال، ملت ايران با اين تجربه توانسته است كارهاى بزرگى بكند؛ هم توانسته خود را از لحاظ معيارهاى مادى بالا بكشد - همين پيشرفتهاى علمى، همين پيشرفتهاى فناورى، همين اشتغال دائم به كار در سرتاسر كشور، نشانه هاى پيشرفت مادى است - هم از لحاظ معنوى توانسته است خود را به يك سطح عالى و راقى برساند. ما آيات الهى را ديديم، نشانه هاى كمك خدا را ديديم. قبلها كمك الهى و پشتيبانى دست قدرت خداوند را فقط در كتابها ميخوانديم؛ امروز در صحنه حس ميكنيم، لمس ميكنيم؛ همان طور كه امام بزرگوار ما اين را لمس كرده بود و به من فرمود. دل او قرص بود، چون دست قدرت الهى را ميديد.

ملت ايران در ميدانهاى گوناگون، كمك الهى را، حمايت الهى را لمس كرده است، حس كرده است؛ وقتى توى صحنه است، وقتى آماده ى مجاهدت است؛ در جنگ تحميلى يك جور، در قضاياى گوناگون يك جور، در تحركات سياسى و در فتنه ها يك جور. در همين فتنه ى سال 88 دست

قدرت الهى بود؛ مردم بيدار شدند، مردم وارد صحنه شدند و يك حركت عظيم را خنثى كردند.

هنوز خيلى جا وجود دارد براى تحليل و تبيين و روشن كردن زوايا و ابعاد اين فتنه اى كه دشمن طراحى كرده بود. دشمن محاسبات خيلى دقيقى كرده بود؛ منتها خوب، محاسباتش غلط از آب درآمد؛ ملت ايران را نشناخته بود. دشمن در پشت صحنه، همه ى چيزها را مشاهده كرده بود. اين كسانى كه شما بهشان ميگوئيد سران فتنه، كسانى بودند كه دشمن اينها را هل داد وسط صحنه. البته گناه كردند. نبايستى انسان بازيچه ى دشمن شود؛ بايد فوراً قضيه را بفهمد. اگر اول غفلتى كرده است، وسط كار وقتى فهميد، بلافاصله بايستى راه را عوض كند. خوب، نكردند. عامل اصلى ديگرانى بودند كه طراحى كرده بودند، به خيال خودشان محاسبه كرده بودند. به گمان آنها بساط جمهورى اسلامى بنا بود جمع شود؛ نه فقط حقيقت دين، حتّى شعارهاى دينى هم باقى نمانَد؛ برنامه اين بود. طراحى اين بود كه اگر توانستند قاعده ى دولت را به شكل مطلوبِ خودشان بچينند، كه بعد از آن، راه حركتشان روشن بود كه چه كار ميكردند؛ اگر هم قاعده ى حكومت و دولت طبق ميل آنها چيده نشد و برايشان ممكن نشد، كشور را به آشوب بكشانند؛ با خيال خودشان - من يك وقتى گفتم - كاريكاتور انقلاب اسلامى را درست كنند؛ مثل سايه هائى كه حركت يك قهرمان را تقليد ميكنند، اداى قهرمانها را، اداى انقلاب را در بياورند؛ برنامه شان اين بود. ملت ايران توى دهن اينها زد و بساط اينها را جمع كرد.

امروز انقلاب، جمهورى اسلامى، ملت ايران، خط صحيح دين در

اين كشور، از پيش از قضاياى سال گذشته بمراتب قوى تر است، روشن تر است. علت همين است: خداى متعال هر امتحانى كه ميكند، يك نمره ميدهد. وقتى در يك امتحانى، يك كسى، يك جمعيتى، يك ملتى قبول شدند، خداى متعال به اينها نمره ميدهد؛ نمره اين است كه اينها را بالا مى آورد. امتحانهاى الهى اينجورى است. همين طور كه اگر در امتحان بد عمل كنيم و امتحان را ببازيم، خداى متعال نمره ى مردودى ميدهد و آن مردودى عبارت است از تنزل و انحطاط - انسان از آنى كه بود، بدتر ميشود - در قبولى هم همين جور است؛ ملتها را بالا ميبرد.

در يك دوره اى مردم در يك امتحانى شكست خوردند، اميرالمؤمنين را در محراب عبادت به خون كشيدند. خوب، امتحان بدى بود. چرا بايد وضع جامعه اى به آنجا برسد كه كسى مثل آن مجسمه ى عدالت و معنويت و توحيد، به دست اشقى النّاس به خون كشيده شود؟ اين نشان دهنده ى امتحان بدى بود كه مردم دادند. وقتى اين امتحان را دادند، مردود شدند؛ لذا خدا اينها را پائين آورد؛ كارشان به آنجا رسيد كه حسين بن على را جلوى چشم آنها كشتند!

وقتى امتحانِ خوب بدهيد، خدا شما را بالا ميبرد. امروز خط اسلام، خط ايمان باللَّه، خط انقلاب در كشور و در ميان ملت، خيلى قوى تر، پررنگ تر و بالاتر است از آنچه كه قبل از اين فتنه بود. چرا؟ چون مردم، خوب امتحان دادند. اين، نمره ى الهى است. اين شد براى ما دستورالعمل. در همه ى قضايا بايد اينجورى عمل كرد. بايد درست ديد، درست سنجيد، درست محاسبه كرد. مواظب باشيم در تشخيص اشتباه نكنيم؛ قضاياى اصلى را با

قضاياى فرعى جابه جا نكنيم؛ چيزهاى بزرگ، حوادث بزرگ و مهم را كوچك نبينيم و در مقابل، حوادث كوچك را بزرگ بينگاريم؛ بايد درست تشخيص بدهيم. اين قدم اول. بعد هم احساس مسئوليت كنيم. يك ملت زنده، حيات طيبه اش اين است. حيات طيبه اى كه خداى متعال به مؤمنين وعده داده است - «و لنحيينّه حياة طيّبة»(2) - يعنى اين؛ يعنى همين طور روزبه روز در امتحانهاى گوناگون، حركت كردن و پيش رفتن. آن كسانى كه در خلال اين راه از دنيا ميروند، به لقاء الهى ميرسند، مراتب بالاى سعادت را دارند؛ آن كسانى هم كه ميمانند، همين طور در دنيا هى پيشرفت معنوى و مادى ميكنند. پيشرفت مادى هم هست.

ملت ايران يك راهى را شروع كرده است، در امتحانهاى بسيارى پيروز شده است. امتحان جنگ تحميلى، يك امتحان بزرگ بود؛ ملت در اين امتحان پيروز شد. نه فقط پيروزى در جنگ - كه آن بود - مهمتر از آن، پيروزى در معيارهاى معنوى و الهى بود؛ چون صبرِ خود را نشان داد، ايثارِ خود را نشان داد، بصيرت خود را، فداكارى خود را، آمادگى خود را براى حركت در راه خدا نشان داد. خداى متعال اين ملت را ترقى داد و بالا برد، تا امروز. بعد از اين هم همين است. دشمنانى كه به مصاف ملت ايران مى آيند، اين حقايق را نميفهمند و درك نميكنند.

امروز ملت ايران در سياستهاى داخلىِ خودش مقتدر است؛ در سياست خارجىِ خودش مقتدر است؛ در تأثيرگذارى بر روى منطقه مقتدر است؛ در تأثيرگذارى بر روى مسائل مهم جهانى هم مقتدر است؛ اينها يك واقعياتى است، يك حقايقى است. دشمن از

همه ى اين راه ها ميخواهد وارد شود كه با ملت ايران در بيفتد، نگذارد، مانع بتراشد؛ البته نخواهد توانست. دشمن ميخواهد در زمينه ى اقتصادى مردم را دچار مشكل كند، مسئولين كشور را دچار زحمت كند؛ همين تحريمها و اين حرفها كه ميشنويد. خوب، نتوانستند. در قضاياى خارجى سعى ميكنند كشورها را، دولتها را، حكومتها را، ملتها را از ايران بترسانند. همه ى اين تبليغات پرحجمى كه در زمينه ى حقوق بشر، در زمينه ى انرژى هسته اى، در زمينه ى بمب اتمِ خيالى، آمريكائى ها ميكنند، صهيونيستها ميكنند، اروپائى ها دنباله رو آنها هستند، بعضى از دولتهاى حقير و بيچاره هم دنباله رو آنها هستند، براى اين است كه ذهنيت دنيا را، ذهنيت منطقه را نسبت به ملت ايران خراب كنند؛ اما نتوانستند. دليل نتوانستن اين است كه امروز در همين منطقه ى خود ما آمريكا درقضاياى فلسطين شكست خورد، در قضاياى لبنان شكست خورد، در قضاياى افغانستان شكست خورد، در قضاياى عراق شكست خورد. از كى شكست خورد؟ از سياست درست ملتها. آنها ميگويند توى اين قضاياى گوناگون منطقه اى، طرف ما ايران است. ايران نيست. جمهورى اسلامى ايران تأثيرش تأثير معنوى است. بله، اقتدار جمهورى اسلامى ملتها را بيدار ميكند؛ شكى نيست. آن وقت نتيجه اين ميشود كه دولتى در عراق سر كار مى آيد كه آمريكائى ها همه ى تلاش خودشان را ميكنند كه اين بر سر كار نيايد، اما به خاطر بيدارى و هشيارى مردم سر كار مى آيد. تأثير جمهورى اسلامى اينجورى است. در جاهاى ديگر هم همين جور است.

ما اين راه را ادامه خواهيم داد. ما قله ها را شناختيم؛ ميدانيم كجا ميخواهيم حركت كنيم؛ «لتكونوا شهداء على النّاس».(3) اين راه، راهى است كه بايد

بتواند ملت ما را به اسلام نابِ كامل برساند؛ كه خير دنيا و آخرت در آن است. حيات طيبه ى دنيا و آخرت در اسلامِ كامل است. ما هنوز اوائل راهيم. ما خيلى نقص داريم. ما با آن اسلام كامل خيلى فاصله داريم. راه ما اين است. اين قله ها را شناختيم؛ خداى متعال بحمداللَّه راه را هم به ما نشان داده است؛ عزم و اراده ى ملت ايران و مسئولين كشور هم براى حركت در اين راه، عزم و اراده ى خوبى است، عزم و اراده ى قوى اى است.

البته بايد بيدار باشيم. همه بايد بيدار باشند. نميخواهيم و نبايد بالش نرم زير سرمان بگذاريم، براى خودمان لالائى بخوانيم؛ هى بگوئيم دشمن شكست خورد، دشمن ضعيف است، ما قوى هستيم؛ اين نبايد ما را به خواب ببرد. ما بايد بيدار باشيم؛ همان طور كه اميرالمؤمنين فرمود: «و انّ اخا الحرب الأرق و من نام لم ينم عنه».(4) وقتى درگيرى داريد، بايد بيدار باشيد. درگيرى به اختيار من و شما نيست. دشمن ميخواهد درگيرى داشته باشد؛ حالا درگيرى سياسى، درگيرى امنيتى، درگيرى اقتصادى. همه اش درگيرى نظامى هم نيست. وقتى درگيرى هست، بايد بيدار بود. جوانها بيدار باشند، روحانيت بيدار باشد، دانشگاه بيدار باشد، مسئولين كشور بيدار باشند. بيدارى مسئولين به اين است كه هرچه ميتوانند، به مردم خدمت كنند، كار كنند؛ و هرچه ميتوانند، اين يكپارچگى را - كه مثل خارى در چشم دشمنان است - حفظ كنند.

ان شاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد. پروردگارا! به محمد و آل محمد اين مردم عزيز را از سرچشمه ى لطف و فيضِ خودت برخوردار و سيراب بفرما. پروردگارا! ما را در اين راه ثابت قدم

بفرما. پروردگارا! ارواح طيبه ى شهدا و روح مطهر امام بزرگوارمان را با اوليائت محشور بفرما. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه 1) مائده: 23

2) نحل: 97

3) بقره: 143

4) نهج البلاغه، نامه ى 62

خطبه هاي نماز جمعه تهران + ترجمه خطبه عربي

خطبه هاي نماز جمعه تهران + ترجمه خطبه عربي سالروز شهادت حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام

30 صفر 1432 خطبه ى اول

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمد للَّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوكّل عليه و نصلّى و نسلّم على حبيبه و نجيبه و خيرته فى خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشير رحمته و نذير نقمته سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين المكرّمين سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين و نصلّى و نسلّم على ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين

اوصيكم عباد اللَّه بتقوى اللَّه همه ى شما برادران عزيز و خواهران عزيز و نمازگزاران گرامى و خودم را توصيه ميكنم به رعايت تقواى الهى. امروز روز شهادت على بن موسى الرضا ابى الحسن (عليه الاف التّحيّة و السّلام) است. روزهاى قبل هم مردم ما ياد رحلت نبى معظم و مكرم اسلام، حضرت محمدبن عبداللَّه (صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم) و شهادت جانسوز سبط اكبر، حضرت مجتبى را گرامى داشتند. اين مصيبتهاى بزرگ، اين حوادث ناگوار و دردآور تاريخ را به شما مؤمنان نمازگزار و همه ى ملت ايران و همه ى شيعيان و همه ى مسلمين عالم تسليت عرض ميكنم. خداى متعال به پيغمبر خود هم ميفرمايد: «يا ايّها النّبىّ اتّق اللَّه».(1) تقوا، لزوم تقوا، رعايت تقوا، مخاطبش حتّى وجود مقدس پيغمبر است. خدا را در نظر داشته باشيم؛ مراقب اعمال خود، رفتار خود، گفتار خود، حتّى افكار و تصورات خود باشيم؛ اين

معناى تقواست. اگر اين حاصل شد، همه ى راه هاى بسته گشوده خواهد شد و خداى متعال در همه ى مراحل، ملتى را كه داراى تقواست، يارى خواهد كرد.

دهه ى فجر و بيست ودوم بهمنِ امسال يك شور و حال ديگرى دارد؛ زيرا مردم پس از سالها مجاهدتِ خود مشاهده ميكنند كه انعكاس صداى آنها، فرياد مظلومانه و قدرتمندانه ى آنها امروز در مناطق ديگرى از دنياى اسلام با قوّت و قدرت شنيده ميشود.

حوادث امروز شمال آفريقا، كشور مصر، كشور تونس، برخى كشورهاى ديگر، براى ما ملت ايران معناى ديگرى دارد، معناى خاصى دارد؛ اين همان چيزى است كه هميشه به عنوان حدوث بيدارى اسلامى، به مناسبت پيروزى انقلاب بزرگ اسلامى ملت ايران گفته ميشد؛ امروز خودش را دارد نشان ميدهد؛ لذا اين دهه مهم است.

امروز من در خطبه ى اول، يك مطلبى را درباره ى انقلابمان عرض ميكنم، در خطبه ى دوم هم اندكى به مسائل مصر و تونس ميپردازم و بعد با اجازه ى شما نمازگزاران محترم، خطاب را به زبان عربى به مسلمانان عرب زبان در سراسر منطقه متوجه خواهم كرد؛ ان شاءاللَّه.

آنچه كه من درباره ى انقلابمان، درباره ى اين حادثه ى عظيمِ ملت ايران عرض ميكنم - كه براى ما آموزنده است، عبرت آموز است - اولاً يك تصويرى است از واقعيتهاى جهان، تا ببينيم مستكبران، استعمارگران، زورگويان عالم، قدرتهاى مسلط چه ميخواستند و چه شد؛ دنبال چه بودند، اما در عمل چه اتفاق افتاد؛ بعد هم دو ويژگى از ويژگى هاى انقلاب را كه مربوط به همين دوره ى ماست، عرض خواهم كرد.

در آن بخشِ اول كه مربوط به تصوير وضعيت موجود و تطبيق و مقايسه ى آن با آن چيزى است كه زورگويان و قلدران عالم دنبال

آن بودند، عرض ميكنم: فاتحان جنگ بين الملل اول و دوم كه عمدتاً چند كشور اروپائى و آمريكا بودند، اينها براى اين منطقه ى مهم خاورميانه يك سياست تثبيت شده اى داشتند؛ چون اين منطقه، هم از لحاظ موقعيت سوق الجيشى مهم است، منطقه ى اتصال آسيا و اروپا و آفريقاست، هم يكى از بزرگترين انبارهاى نفت عالم است - كه نفت، شريان حياتى همه ى قدرتهاى صنعتى است كه بر دنيا مسلطند - هم از لحاظ ملتها، اينجا داراى ملتهاى كهن، ريشه دار و با سوابق تاريخى است؛ لذا براى اين منطقه يك سياستى را اتخاذ كردند. آن سياست عبارت بود از اينكه در اين منطقه بايد كشورهائى، واحدهاى سياسى اى وجود داشته باشند كه اين خصوصيات را داشته باشند: اولاً ضعيف باشند؛ ثانياً با يكديگر دشمن باشند، مخالف باشند، با هم كنار نيايند، نتوانند اتحاد بكنند - لذا ديديد سياست تقويت ناسيوناليسم عربى، ناسيوناليسم تركى، ناسيوناليسم ايرانى در طول سالهاى متمادى دنبال شد - ثالثاً حكامشان از لحاظ سياسى، دست نشانده باشند، مطيع باشند، زير بار قدرتهاى غربى بروند، حرف گوش كن باشند؛ رابعاً از لحاظ اقتصادى مصرف كننده باشند؛ يعنى نفتى را كه تقريباً مفت از چنگ اينها خارج ميكنند، پول همان نفت را باز خرج واردات كنند، خرج مصرف كنند تا كارخانه هاى غربى رونق بگيرد؛ خامساً از لحاظ علمى عقب افتاده باشند، اجازه ى پيشرفت علمى به آنها داده نشود. اينهائى كه من عرض ميكنم، سرفصل است. هر كدام از اينها حقيقتاً يك كتاب شرح و تفصيل دارد. چطور در ايران ما، در بعضى كشورهاى ديگر، از توسعه ى علم، تعميق علم جلوگيرى ميكردند. ملتهاى اين منطقه، از لحاظ فرهنگى، مقلد محضِ اروپائى ها باشند؛ از لحاظ

نظامى، ذليل و آسيب پذير و ضعيف باشند؛ از لحاظ اخلاقى، فاسد باشند، دچار انحطاطهاى گوناگون اخلاقى باشند؛ از لحاظ مذهبى هم كاملاً سطحى و قانع به مذهب فردى و احياناً مذهب تشريفاتى باشند. اين تصويرى بود كه آنها از اين منطقه براى خودشان درست كرده بودند، براى اين سياستگذارى كردند؛ شايد استراتژيستهاى غربى هزارها ساعت نشستند درباره ى اين مسائل مطالعه كردند، فكر كردند، برنامه ريزى كردند، آدمهاشان را اينجا در كشورهاى اين منطقه معين كردند و به وسيله ى آنها كارها را انجام دادند. با اين تحليل ميشود رفتار رضاخان را درست فهميد، رفتار محمدرضا را فهميد، رفتار مصطفى كمال تركيه و ديگران و ديگران را فهميد. اين، برنامه ى اينها بود.

موفق هم شدند. تا قبل از پيروزى انقلاب اسلامى، جز در برهه هاى كوتاهى از زمان، آن هم در بخشى از اين مسائل، موفق شدند. فقط در يك برهه هاى كوتاهى، حالا در مصر مثلاً در يك چند سالى يك حكومت ملى سر كار آمد، در ايران يك جور ديگر، در جاهاى ديگر يك جور ديگر؛ ليكن عموماً به طور مطلق كه نگاه ميكنيم، در همه ى اين بخشها اينها پيشرفت كردند، تا قبل از انقلاب. اما ناگهان حادثه ى بزرگى، انفجار عظيمى رخ داد كه همه ى اوضاعِ اينها را به هم ريخت. يك مرد عالم، برجسته، حكيم، فقيه، مجاهد، شجاع، خطرپذير و نافذالكلمه به نام امام خمينى در ملت ايران ظهور كرد كه حقيقتاً ظهور اين مرد، حضور اين مرد، تربيت اين انسان بزرگ، كار خدا بود. اين تقدير الهى بود كه يك چنين اتفاقى بيفتد. مردم ايران هم آماده بودند، استقبال كردند، پذيرفتند، خطرها را به جان خريدند، وارد

ميدان شدند، جانشان را دادند، مالشان را دادند، امتحان خوبى پس دادند؛ لذا انقلاب اسلامى به وجود آمد. همه ى اين حسابها به هم ريخت، اين محاسبات خراب شد، دچار اختلال شد. انقلاب اسلامى در ايران، قوى ظاهر شد و قوى ادامه پيدا كرد. يعنى اينجور نبود كه سال اول و دوم و سوم يك هيجانى به وجود بيايد، بعد مسائل تمام بشود؛ نه، ادامه پيدا كرد؛ كه من بعداً درباره ى همين ادامه و استمرار عرائضى دارم كه عرض خواهم كرد.

امام مثل كوه ايستاد، ملت هم پشت سر امام مثل كوه استوارى ايستادند؛ جبهه ى دشمن هم - يك دشمن نبود، يك جبهه بودند - هرچه توانستند، تلاش كردند؛ هر كارى از دستشان برمى آمد، كردند؛ از جنگهاى خيابانى، تا جنگهاى قومى، تا كودتاى نظامى، تا تحميل جنگ هشت ساله، تا تحريم اقتصادى، تا به راه انداختن ماشين عظيم جنگ روانى در طول سى و دو سال. سى و دو سال است كه عليه ملت ايران و عليه انقلاب و عليه امام جنگ روانى وجود دارد: دروغ گفتند، تهمت زدند، شايعه پخش كردند، سعى كردند ايجاد اختلاف كنند، سعى كردند راه ها را در داخل منحرف كنند.

هدفهائى كه آنها دنبال ميكردند، در درجه ى اول، سقوط انقلاب و سقوط نظام جمهورى اسلامى بود. هدف اول، براندازى بود. هدف بعدى اين بود كه اگر براندازى نظام جمهورى اسلامى تحقق پيدا نكند، انقلاب را استحاله كنند؛ يعنى صورت انقلاب باقى بماند، اما باطن انقلاب، سيرت انقلاب، روح انقلاب از بين برود. در اين زمينه خيلى تلاش كردند؛ كه آخرين نمايشنامه ى آنها كه روى صحنه آمد، همين فتنه ى 88 بود. در حقيقت، يك

تلاشى بود. يك عده اى در داخل، به خاطر حب به نفس، حب به مقام - از اين قبيل امراض خطرناك نفسانى - اسير اين توطئه شدند. من بارها گفته ام؛ طراح و نقشه كش و مدير صحنه، در بيرون از اين مرزها بود و هست. در داخل با آنها همكارى كردند؛ بعضى دانسته، بعضى ندانسته. اين هم هدف دوم.

هدف سوم هم باز اين بود و هست كه كارى كنند كه اگر نظام اسلامى باقى ميماند، از عناصر ضعيف النفسى كه ميتوان در آنها نفوذ كرد، استفاده كنند و اينها را در مسائل كشور، در واقع طرفهاى اصلى خودشان قرار بدهند. بالاخره نظامى به وجود بيايد و ادامه پيدا كند كه قدرت كافى نداشته باشد، ضعيف باشد، مطيع باشد - عمده اين است كه سرسپرده باشد، مطيع باشد - در مقابل آمريكا نايستد، قد علم نكند. اهداف اينهاست.

اين كارها و اين مراحل گوناگون تا امروز شكست خورده است، تا امروز نتوانستند. البته خيلى تلاش كرده اند، كارهاى گوناگونى را دنبال كرده اند - كه حالا در خلال عرايضم به بعضى از آنها اشاره خواهم كرد - در تلاشِ خودشان كم نگذاشتند، ليكن توفيق پيدا نكردند؛ چون مردم بيدار بودند. ما در جامعه، نخبگان خوبى داريم؛ ملت خوبى داريم؛ مسئولان خوبى داريم. الحمدللَّه تا امروز دشمن نتوانسته است آن هدفهاى خود را انجام دهد. انقلاب راه خود را ادامه داده است و پيش رفته است.

حالا در انقلاب چه اتفاق افتاد؟ ببينيد، اينها مهم است. اين انقلابى كه در ايران اتفاق افتاد، تغييراتى را به وجود آورد كه از لحاظ عمق و ژرفا تغييرات مهمى است، تغييرات اساسى است. بر اساس اين تغييرات

است كه ميشود جامعه را پيش برد و تغييرات گسترده اى به وجود آورد. اين پايه هاى اصلى، محكم گذاشته شد.

من چند مورد از اين تغييراتى را كه اتفاق افتاد، عرض ميكنم. البته اينها را همه ميدانيد، همه ميدانيم، جلوى چشم ماست؛ ليكن همان طورى كه خداى متعال در قرآن، ما را متوجه خورشيد ميكند - «والشّمس و ضحيها»؛(2) خورشيد جلوى چشم ماست، اما سوگند ياد ميكند تا ما توجه پيدا كنيم كه اين پديده، اين حادثه، اين موجود اينقدر داراى عظمت است - ما هم بايد به اين پديده هاى عظيمِ اطراف خود توجه كنيم؛ لذا گفتن اينها از اين جهت لازم است كه خودمان توجه پيدا كنيم.

اولاً پيش از انقلاب، نظام حاكم بر كشور، يك نظام اسلام ستيزِ عمقى بود. آنها با ظواهر خيلى كارى نداشتند، اما از لحاظ عمق، حقيقتاً دنبالِ زدن ريشه هاى ايمان اسلامى مردم بودند. در اين زمينه هم مثالها، شواهد، خاطره ها، فراوان در ذهن بنده هست، كه مجال نيست عرض كنم. انقلاب آمد درست صد و هشتاد درجه نقطه ى مقابل آنها، اسلام را محور اداره ى كشور قرار داد؛ محور مديريت قرار داد؛ احكام و قوانين اسلامى، معيار و ملاك رد و قبول قوانين كشور و معيار عمل مجريان كشور است.

قبل از انقلاب، كشور از لحاظ سياسى وابسته بود؛ يعنى حكومت، چه خود محمدرضا، چه دستگاه هاى گوناگون، مطيع آمريكا بودند؛ منتظر اشاره ى آمريكا بودند. باز شواهد فراوان است. آدمى پا ميشود از اينجا ميرود آمريكا - دكتر امينى - براى اينكه آمريكائى ها را قانع كند كه بشود نخست وزير در ايران. آمد، شد نخست وزير! بعد از يكى دو سال، شاه كه با او مخالف بود،

بلند شد رفت آمريكا، آمريكائى ها را قانع كرد كه او را از نخست وزيرى عزل كند. آمد او را از نخست وزيرى عزل كرد! اين، وضع مملكت ما بود. براى انتخاب نخست وزير، شاه مملكت، رئيس كشور محتاج موافقت و رضايت آمريكا بود! در بسيارى از مسائل، شاه سفير آمريكا و سفير انگليس را به كاخ خود دعوت ميكرد تا تصميمى را كه ميخواهد بگيرد، با آنها در ميان بگذارد! اگر آنها مخالف بودند، تصميم عملى نميشد. وابستگى سياسى يعنى اين. مطيع آمريكا بودند؛ قبل از دوره ى آمريكا هم مطيع انگليس. رضاخان را انگليسى ها خودشان آوردند سركار؛ وقتى ديدند ديگر به دردشان نميخورد، خودشان از حكومت عزلش كردند، از كشور بيرونش كردند، پسرش را آوردند سر كار. اين قبل از انقلاب بود.

انقلاب آمد استقلال كامل سياسى را به كشور داد. يعنى امروز در اين دنياى بزرگ، در ميان اين قدرتهاى بزرگ، يك قدرت وجود ندارد كه بتواند ادعا كند خواست او، اراده ى او بر اراده ى مسئولين كشور يا ملت ايران اندك تأثيرى دارد. اين نكته ى بخصوص - يعنى ايستادگى، استقلال، عزت سياسى - بيشترين جذابيت را براى ملتها دارد. اينكه مى بينيد ملتها نسبت به ملت بزرگ ايران احساس احترام ميكنند، بخش عمده اش مربوط به اين قسمت است: استقلال سياسى.

قبل از انقلاب، حكومت سلطنتى بود. نقطه ى مقابل آن، مردم سالارى است. در حكومت سلطنتى، مردم هيچكاره اند؛ در حكومت مردم سالارى، مردم همه كاره اند. قبل از انقلاب، حكومت، وراثتى بود؛ يكى ميمرد، يكى را به جاى خودش معين ميكرد؛ يعنى مردم هيچ نقشى نداشتند؛ ميخواستند، نميخواستند، ناچار بايد قبول ميكردند. در جمهورى اسلامى به بركت انقلاب، حكومت انتخابى است؛ مردم انتخاب ميكنند؛ مذاق

مردم، خواست مردم تعيين كننده است. قبل از انقلاب، حكومت، ديكتاتورىِ امنيتى بود؛ ديكتاتورىِ سخت و سياه. بنده يادم هست؛ يكى از دوستان ما از پاكستان آمد پيش من - قاچاقى آمده بود مشهد - نقل ميكرد، صحبت ميكرد؛ گفت بله، فلان اعلاميه را ما توى پارك، با دوستان داشتيم ميخوانديم. من تعجب كردم؛ توى پارك؟! اعلاميه؟! ممكن است چنين چيزى؟! اصلاً به ذهن ما خطور نميكرد كه كسى يك اعلاميه توى جيبش باشد و مقدارى انتقاد از دستگاه در آن اعلاميه باشد و بتواند توى كوچه راه برود. اين وضع ديكتاتورى امنيتىِ آن روز بود. انقلاب آمد فضاى آزاد را، فضاى نقد را، فضاى اصلاح را، فضاى تذكر را، حتّى فضاى مخالفت و اعتراض را براى مردم باز كرد. در طول اين سى و دو سال همين جور بوده است؛ حتّى سالهاى اول انقلاب.

قبل از انقلاب، تكيه ى علم و فناورى كشور به طور كامل به غرب بود. بارها گفته ام؛ بعضى از قطعات هواپيماهاى نظامى ما را كه خراب شده بود، سائيده شده بود، بنا بود اصلاح شود، اجازه نميدادند مهندسين داخلى نيروى هوائى اين قطعه را باز كنند، ببينند چى هست، چه برسد به اينكه به فكر درست كردنش بيفتند. قطعه را ميگذاشتند توى هواپيما، ميبردند آمريكا، يكى به جايش مى آوردند؛ يا اگر بنا بود اصلاحش كنند، اصلاحش ميكردند. صنعتى كه وجود داشت، صنعت مونتاژ محض بود، بدون هيچ ابتكارى. بعد از انقلاب، خودباورى علمى و اعتماد به نفس ملى به وجود آمد؛ حضور اين همه دانشمند، دانشمندان برجسته و بزرگ، در رشته هاى مختلف، مشاهده شد. امروز ما دانشمندانى در داخل كشور داريم كه

در سطح جهان، شبيه آنها و نظير آنها قابل شمارشند؛ تعداد معدودى هستند. دانشمندان ما پيش رفتند؛ غالباً هم جوان.

قبل از انقلاب، كشور ايران در مسائل جهان، حتّى در مسائل منطقه، هيچ تأثيرى نداشت؛ يك كشور تحقير شده اى بود؛ هيچگونه تأثيرى در مسائل نميتوانست بگذارد. بعد از انقلاب، عزت و عظمت اين ملت در چشم ملتهاى جهان، تأثيرش در قضاياى منطقه، دشمنان را مبهوت كرده؛ دشمنان به اقرار و اعتراف وادار شدند. امروز شما نگاه كنيد؛ توى اين سايتهائى كه خبرهاى خارجى را مى آورند، دائم از نفوذ ايران، از تسلط ايران، از حضور ايران در قضاياى منطقه ذكر ميشود؛ حتّى با انگيزه هاى مغرضانه، اما اعتراف ميكنند.

قبل از انقلاب، در زمينه هاى فرهنگى، ما مقلد محض بوديم؛ اما بعد از انقلاب، تهاجم فرهنگى به عنوان يك خطر شناخته شد. از اين قبيل سرفصلها زياد است. اينها چيزهاى اساسى است.

وقتى در يك كشور اين پايه ها گذاشته شد، آنگاه اين ملت ميتواند اميدوار باشد كه بر روى اين پايه ها بناى يك تمدن جديد و عظيم را ميتواند پايه گذارى كند. خب، هر كدام از اين خصوصيات به نحوى جلب نظر ملتها را ميكند. ملتهاى ديگر نگاه ميكنند، مى بينند، مجذوب ميشوند، تحسين ميكنند؛ كه البته از همه مهمتر، همان مسئله ى استقلال سياسى و ايستادگى در مقابل زورگوئى دشمنان است.

من يك جمله اى را از يك مقام غربى نقل كنم. بنده دأبم نيست از قول اين سياستمدارها و معاريف غربى چيزى بگويم؛ اما اين جمله ى جالبى است. او ميگويد: دو چيز است كه اگر در ميان مسلمانها دست به دست بگردد و ملتهاى مختلف مسلمان از اين دو چيز آگاه شوند، ديگر همه ى

تابوهاى غرب - يعنى اصول جزمى غرب - در هم خواهد شكست و باطل خواهد شد. اين دو چيز چيست؟ اين متفكر غربى ميگويد: يكى قانون اساسى جمهورى اسلامى است؛ كه اين قانون اساسى، يك حكومت مردمى و پيشرفته ى امروزى و در عين حال دينى را در چشم مسلمانان جهان ممكن ميسازد. اين قانون اساسى نشان ميدهد كه ميتوان يك حكومتى داشت كه هم متجدد باشد، امروزى باشد، پيشرفته باشد و هم كاملاً دينى باشد. قانون اساسى اين را تصوير ميكند. ميگويد چنين چيزى ممكن است. اين يك. دوم، كارنامه ى موفقيتهاى علمى و اقتصادى و سياسى و نظامى جمهورى اسلامى است؛ كه اگر اين دست مسلمانها برسد، مى بينند كه آن امرِ ممكن اتفاق افتاده است، واقع شده است. او ميگويد اگر ملتهاى مسلمان از اين امكان و وقوع نسبى كه هم ممكن است، هم در ايرانِ امروزِ اسلامى به طور نسبى واقع شده است، مطلع شوند، اين نظام سازى را پيش چشم داشته باشند، ديگر جلوى سلسله ى انقلابها را نميتوان گرفت.

امروز اين اتفاق افتاده است. البته اين اتفاق، امروز نيفتاده است؛ سى سال است. يك مطلبى تدريجاً و آرام آرام در ذهن ملتها جا ميگيرد، رشد ميكند، پخته ميشود، بعد به اين صورتى كه امروز در شمال آفريقا و در مناطق ديگر مشاهده ميكنيد، بروز ميكند.

البته خود غربى ها اشتباهات سياسى اى داشتند؛ اين اشتباهات سياسى هم به جمهورى اسلامى كمك كرد. ببينيد، در همين قضيه ى هسته اى، غربى ها اشتباه كردند. براى اينكه با قضيه ى هسته اى ايران مقابله كنند، آن را بزرگ كردند، جنجال كردند، فشار آوردند كه بايد جمهورى اسلامى از قضيه ى هسته اى عقب نشينى كند. خب، در طول

اين هفت سال - هفت سال است كه آنها دارند تلاش ميكنند - دوچيز براى مردم دنيا روشن شد: يكى اينكه ايران توانسته است در قضيه ى هسته اى پيشرفتهاى غير قابل انتظارى پيدا كند. دوم اينكه ايران با همه ى اين فشارها ايستاده و عقب نشينى نميكند. خب، اين به نفع ملت ايران بود. حالا همه ى دنيا ميدانند كه آمريكا و اروپا و دستيارانشان و دنباله روانشان با همه ى فشارى كه آوردند، نتوانستند بر جمهورى اسلامى فائق بيايند و او را به عقب نشينى وادار كنند. اين به دست خود دشمنان ملت ايران شناخته شد؛ يعنى كمك شد به معرفى ملت ايران.

در قضاياى ديگر هم همين جور است. جنجال كردند كه ميخواهيم بنزين را تحريم كنيم تا بنزين وارد نشود. خب، ما وارد كننده ى بنزين بوديم و هستيم. گفتند ميخواهيم جلوى ورود بنزين را بگيريم. جنجال و هياهو و سروصدا كردند. تحليلگرانشان پيش بينى كردند، گفتند كشور شلوغ خواهد شد، مردم چه خواهند كرد. خب، اين موجب شد كه مسئولين كشور به فكر توليد بيشتر بنزين افتادند. امروز طبق گزارشى كه من دارم - البته به توفيق الهى تا بيست و دوم بهمن - كشور به طور كامل از واردات بنزين بى نياز ميشود. طبق گزارشى كه به من دادند، بعد از آن ما حتّى ميتوانيم بنزين را صادر كنيم؛ كه دستورش را هم داده اند. خب، اين جنجال آنها به نفع ملت ايران تمام شد. ناظران بين المللى هم اين را ديدند. در همه ى قضايا همين جور است؛ در تحريم سلاح در دوران جنگ همين جور است، در ايجاد جريان موازى و افراطى اسلامى همين جور است. آمدند در همسايگى ما يك جريان

افراطى اسلامى را به وجود آوردند، براى تنه زدن به جمهورى اسلامى. حالا آفتى شده به جان خودشان افتاده، نميتوانند جلويش را بگيرند، نميدانند چه جورى علاجش كنند. در ايجاد اختلافات مذهبى همين جور بود. در همين فتنه ى 88 همين جور بود. جنجال كردند، هياهو كردند، گفتند جمهورى اسلامى تمام شد رفت، اختلافات شد، چنين شد، چنان شد؛ بعد نگاه كردند، ديدند ملت ايران فائق آمد. نُه دى و بيست و دوى بهمنِ پارسال جزو ايام اللَّه - به معنى حقيقى كلمه - بود. دلها دست خداست. خداى متعال اين دلها را آورد وسط صحنه، ملت ايران عظمت خودش را نشان داد. هر كارى ميكنند، به ضررشان تمام ميشود. بعد از اين هم همين جور خواهد بود. خب، اين واقعيتى است كه امروز در دنيا وجود دارد. چى ميخواستند، چى شد!

و اما آن قسمت دوم كه عرض كردم بايد بگويم. در هر پديده اى اگر بخواهيم اهميت آن را تشخيص دهيم و همچنين موفقيت اين كار را تشخيص دهيم، بايد نگاه كنيم ببينيم اين پديده چقدر توانسته است الگوسازى كند و سرمشق واقع بشود و چقدر استقامت به خرج داده است، ثبات به خرج داده است، پاى حرف خود ايستاده است. انقلابها هم همين جور است. يك انقلاب اگر بخواهد بر روى ذهن و عمل ديگران تأثير بگذارد و الگو واقع بشود، بايد خصوصياتى داشته باشد. مهمترين اين خصوصيات، همين ثبات و استقامت و ايستادگى است. اگر اين شد، انقلاب براى ديگران الگو واقع خواهد شد؛ والّا برقهائى كه يك جائى بزند و خاموش شود، خيلى نميتوانند الگوسازى كنند، خيلى نميتوانند ديگران را به دنباله روى خود تشويق كنند.

انقلاب ما اينجورى بوده است. انقلاب ما توانسته است الهامبخش باشد، الگوساز باشد؛ و اين بر اثر ثبات و استقامت و ايستادگى بر اصول و پايه هاى اصلى است كه اين انقلاب به وسيله ى امام اعلام كرد.

اين انقلاب ايستادگى كرد. من در اين مورد هم چند نمونه را عرض بكنم. يك نمونه، اسلامى بودن است. امام از اول گفت انقلاب ما اسلامى است، مبتنى بر اسلام است. در دنيا هو و جنجال زياد شد؛ گفتند اسلامى بودن با دموكراسى نميسازد، اسلامى بودن ارتجاع است، اسلامى بودن عقبگرد است، احكام اسلام قابل پياده شدن نيست و چه و چه و چه. يك عده اى هم صداهاى آنها را در داخل كشور منعكس كردند؛ كتاب نوشتند، مقاله نوشتند، شايعه پخش كردند، براى اينكه جمهورى اسلامى را از پايبندى به اسلام وادار به عقب نشينى كنند. جمهورى اسلامى ايستاد و تسليم هوچيگرى ها نشد. بله، ما اسلامى هستيم؛ به اين افتخار ميكنيم و ثابت ميكنيم كه راه نجات بشر اين است. جمهورى اسلامى اين را با صداى بلند به همه ى دنيا اعلام كرد.

امروز بعد از سى و دو سال، شما نگاه كنيد به جامعه ى ما؛ رفتارها از روز اول اگر اسلامى تر نباشد، حداقل مثل روز اول پيروزى اين انقلاب است. جوانهائى كه امام را نديدند، دوران جنگ را نديدند، از انقلاب چيزى به يادشان نيست، اما پايبندى و التزامشان به مبانى اسلام، از بعضى ما پيرمردها بهتر است؛ قوى ترند. مسئولين كشور افتخار ميكنند به اسلامى بودن. البته در طول اين سى و دو سال خيلى تلاش شد؛ حتّى در داخل تشكيلات حكومتى كسانى بودند كه تلاش كردند شايد بتوانند راه ها را به

صورت زيگزاگى در بياورند و تدريجاً دور كنند، زاويه بدهند؛ اما نتوانستند. جمهورى اسلامى بر سر مبانى خود، مبناى اسلامى بودن ايستاد. اين يك نمونه.

يك نمونه ى ديگر، مسئله ى مردم سالارى است. امام از اول اعلام كرد كه مردم بايد نظر بدهند؛ چه در اصل انتخاب جمهورى اسلامى، چه در تدوين قانون اساسى، چه در پذيرش آن قانونى كه در مجلس خبرگان تصويب شده بود، چه در انتخاب رئيس جمهور، چه در انتخاب مجلس. امام ايستاد. ببينيد، سى و دو سال از انقلاب ميگذرد، با محاسبه ى رفراندومهائى كه شده است، ما سى و دو تا حضور مردم داشتيم - يعنى به طور متوسط سالى يكى - مردم رفتند رأى دادند، انتخاب كردند. انتخاب مردم خيلى مهم است. در دوران جنگ، اين تهران زير بمباران بود، اما انتخابات تعطيل نشد. دوران جنگ، در شهرهائى كه موشكباران رژيم صدام بود، انتخابات تعطيل نشد. در يكى از دوره هاى مجلس فشار آوردند شايد بتوانند به دلائل سياسىِ خودشان انتخابات را تأخير بيندازند، اما موفق نشدند. تا امروز در انتخابات جمهورى اسلامى و حضور مردم، يك روز تأخير نشده است؛ اين مردم سالارى است. روز اول امام گفت و جمهورى اسلامى بر سر اين مردم سالارى ايستاد؛ قبول نكرد كه از مردم سالارى عبور كند. امروز مسئولين كشور، از خبرگان رهبرى كه رهبر را نصب ميكنند و عزل ميكنند، گرفته، تا رياست جمهورى، تا مجلس، تا شوراها، منتخبين مردمند. جريانهاى گوناگون هم سر كار آمدند. اينجور هم نبوده است كه ما بگوئيم يك جريان؛ نه، از اول تا امروز، اين چند رئيس جمهورى كه سر كار آمدند، هر كدام به يك شكل، يك جهتگيرى و

گرايش سياسى داشتند؛ اما همه با انتخاب مردم بر سر كار آمدند.

نمونه ى بعدى، نمونه ى عدالت اجتماعى است. امام از اول اعلام عدالت كردند. خب، عدالت اجتماعى از همه ى اين كارها سخت تر است؛ من به شما عرض بكنم. از حفظ مردم سالارى و بقيه ى كارهائى كه در جمهورى اسلامى شده است، استقرار عدالت اجتماعى كار سخت ترى است؛ بسيار كار دشوارى است. نميگويم هم كه ما تا امروز توانستيم به طور كامل عدالت اجتماعى را مستقر كنيم؛ نه، هنوز خيلى فاصله داريم. آن عدالتى كه اسلام از ما خواسته است، با آنچه كه امروز در جامعه ى ماست، فاصله ى زيادى دارد؛ اما حركت به سمت عدالت اجتماعى متوقف نشد و ادامه پيدا كرد و روزبه روز شديدتر شده است. امروز حركت به سمت عدالت اجتماعى از سالهاى قبل هم بيشتر است، از دوره هاى قبل هم بيشتر است. يكى از نمونه هاى مهم عدالت اجتماعى، تقسيم و توزيع متناسب فرصتهاى كشور است. در نظامهاى غافل از حقيقت عدالت اجتماعى، بر روى طبقه ى خاصى تكيه ميشود، بر روى مناطق خاصى از كشور تكيه ميشود؛ اما در جمهورى اسلامى هرچه پيش مى آئيم - تا امروز كه سى و دو سال گذشته - اين معنا را قوى تر مى بينيم. روستاها در حوزه ى مراقبت قرار ميگيرند، شهرهاى دوردست در حوزه ى مراقبت قرار ميگيرند. اين همه مسكن سازى در روستاها، اين همه جاده سازى به سمت شهرهاى دور كشور و روستاها، راه هاى ارتباطى، ارتباطات گوناگون، نيروى برق، آب مناسب، تلفن، امكانات زندگى، اينها در سرتاسر كشور توزيع شده است.

اين سفرهائى كه مسئولين كشور به استانهاى مختلف، به شهرهاى مختلف ميكنند، بعضى از اين شهرهاى دوردست تصور نميكردند كه بتوانند يك

مسئول درجه ى دو را هم ببينند؛ حالا مى بينند كه مسئولين بالاى كشور ميروند سراغ اينها. اينها خيلى بااهميت است، خيلى ارزش دارد. وقتى انسان رفت، مشكلات را مشاهده ميكند، براى برطرف كردن مشكلات انگيزه به وجود مى آيد؛ و همين، استقرار عدالت اجتماعى است. داريم ميرويم به سمت عدالت اجتماعى.

آنچه كه انسان در دنيا از زندگى مسئولان مشاهده ميكند، زندگى هاى اشرافى است؛ كسى كه به حكومت ميرسد، رئيس جمهور ميشود يا يك مقام بالائى پيدا ميكند، زندگى اش كأنه از اين رو به آن رو ميشود؛ در كشور ما نه. البته امثال بنده بايد زندگى هامان را مطابق با ضعيف ترين اقشار جامعه قرار بدهيم. نتوانستيم، اين توفيق را نداشتيم، اين نشده است؛ اما زندگى مسئولين جامعه، مسئولين كشور بحمداللَّه مثل زندگى متوسط مردم، گاهى بعضى پائين تر از متوسط مردم است؛ اينها خيلى باارزش است.

همين مسئله ى سهام عدالت، همين مسكن روستائى، همين هدفمند كردن يارانه ها، يك كار بزرگى است. اگر ان شاءاللَّه مسئولين كشور بتوانند اين را خوب اجرا كنند و عمل كنند، اين خيلى مهم است. اين يارانه اى كه دولت براى نيروى برق به همه ى مردم ميداد، خب، آن كسى كه توى خانه چهلچراغ و لوستر روشن ميكند و مصرف برق بيشترى ميكند، آن كجا، آن كسى كه يك شعله، دو شعله ى برق توى خانه دارد، اين كجا؟ آن كسى كه ثروتمندتر است، بيشتر از اين يارانه استفاده ميكرد؛ اين ظلم بود. ميخواهند جلوى اين ظلم را بگيرند. همين طور در قضيه ى نان، همين طور در قضيه ى بنزين و غير اينها. ما ايستاديم. نظام بر روى شعار عدالت اجتماعى ايستاد.

نقطه ى بعدى، استكبارستيزى است؛ عدم تسليم در مقابل فشارها. در

اين زمينه هم ايستاديم. اين كار، سخت بود؛ اما جمهورى اسلامى توانست اين كار سخت را با موفقيت انجام دهد. خيلى ها بودند از همان اوائل انقلاب، ميگفتند آقا حالا كه انقلاب پيروز شد، ديگر بس است؛ برويم با آمريكائى ها مسائل را تمام كنيم! اين معنايش اين بود كه شعار ظلم ستيزى انقلاب تخطئه شود. اين را تشويق ميكردند. در طول زمان، بودند كسانى كه دنبال اين بودند؛ يعنى برويم با آمريكا همراه شويم؛ آن كسى كه دشمن اصلى ماست، برويم زير بال او؛ به دامن او پناه ببريم. معناى اين حرف، فروختن قضيه ى فلسطين است. معناى اين حرف، اغماض كردن از جنايات آمريكا در عراق و افغانستان و امثال اينهاست. معناى اين حرف، چشم بستن بر روى اين همه ظلمى است كه آمريكا در جهان بر ملتها دارد انجام ميدهد. معناى اين حرف، يعنى به اين مسائل اعتراض نكنيم. خب، عادى كردن روابط معنايش اين است كه ديگر ملت ايران و مسئولين ايران نتوانند صريح اعتراض كنند و حرفشان را بزنند؛ و يك مرحله آن طرف تر، تدريجاً مجبور بشوند حرف آنها را قبول كنند. خب، اين ثبات و استقامت، پر زحمت بود؛ اما بابركت بود، رحمت الهى را هم جلب كرد، توجه ملتها را هم جلب كرد. ايستادگى شما ملت ايران ظرف اين سى و دو سال بر روى شعارهاى اصلى انقلاب، اين بركت بزرگ را داشته است كه امروز دنياى اسلام به چشم عظمت نگاه ميكند. وقتى مسئولين كشور شما به كشورهاى مختلف سفر ميكنند، آنجور استقبالى از آنها ميشود. وقتى حسابگرها ميخواهند محبوبيت شخصيتهاى سياسى را محاسبه كنند، مسئولين كشور شما در رديف اول

قرار ميگيرند. ملت ايران كارش الگو شد؛ امروز داريد نشانه هاى اين را مشاهده ميكنيد. اين بركت بزرگ و اين خصوصيت از خصوصياتى است كه جز با گذشت زمان معلوم نميشد.

امروز در كشور مصر دارد انعكاس صداى شما شنيده ميشود. آن رئيس جمهور آمريكا كه در دوره ى انقلاب ما رئيس جمهور بود، همين چند روز پيش مصاحبه كرده، گفته اين صداهائى كه در مصر شنيده ميشود، براى من آشناست! يعنى آنچه امروز در قاهره شنيده ميشود، در تهرانِ آن روزهاى رياست جمهورى او شنيده ميشد. اينها را دنيا دارد قضاوت ميكند. لذا امسال دهه ى فجر ما مهم است، حساس است، پر شور و حال است. ان شاءاللَّه راهپيمائى بيست و دوى بهمن به وسيله ى شما ملت عزيز بر همه ى اين افتخارات خواهد افزود. بسم اللَّه الرّحمن الرحيم

انّا اعطيناك الكوثر. فصلّ لربّك و انحر. انّ شانئك هو الأبتر خطبه ي دوم

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

و الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما علىّ اميرالمؤمنين و الصّدّيقة الطّاهرة سيّدة نساء العالمين و الحسن و الحسين سبطى الرّحمة و امامى الهدى و علىّ بن الحسين و محمّدبن علىّ و جعفربن محمّد و موسى بن جعفر و علىّ بن موسى و محمّدبن علىّ و علىّ بن محمّد و الحسن بن علىّ و الخلف القائم الحجّة حججك على عبادك و امنائك فى بلادك و صلّ على ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين و استغفر اللَّه لى و لكم

اوصيكم عباد اللَّه بتقوى اللَّه بار ديگر همه ى شما برادران و خواهران عزيز را و خودم را توصيه ميكنم به رعايت تقوا. چند دقيقه ى كوتاه درباره ى اين حوادثى كه در مصر و تونس در حال وقوع

است، نكاتى را عرض ميكنم. اين حوادث، بسيار مهم است؛ يك زلزله ى واقعى است. اگر ملت مصر به كمك الهى، به توفيق الهى بتواند اين كار را پيش ببرد، آنچه براى سياستهاى آمريكا در منطقه به وجود خواهد آمد، يك شكست غيرقابل جبران است. امروز شايد بيش از خود مسئولين فرارى تونس و مصر، اسرائيلى ها نگران اين حوادثند. اسرائيلى ها و دشمنان صهيونيست بيش از همه نگرانند. اينها ميدانند كه اگر مصر از همپيمانى با آنها دست بكشد و در جايگاه حقيقى خود قرار بگيرد، چه اتفاق عظيمى در اين منطقه خواهد افتاد؛ همان پيش بينى هائى كه امام بزرگوار ما ميكردند، تحقق پيدا خواهد كرد. لذا حوادث، فوق العاده مهم است. در تحليلهاى جهانى سعى ميكنند عامل اصلى اين قيامها نديده گرفته شود. اشاره ميكنند به مسائل اقتصادى و غير اقتصادى - كه البته مؤثر است - اما عامل اصلى اين حركت عظيم مردم، اول در تونس و بعد اوج آن در مصر، احساس تحقيرى است كه در مردم از وضعيت سران خود به وجود آمد. مردم تحقير شدند، احساس كردند به آنها توهين شده است. اين نامبارك مصر، ملت مصر را ذليل كرد.

قبلاً يك جمله راجع به تونس عرض بكنم. اين رئيس جمهور فرارى تونس، اين بن على، به طور كامل وابسته ى به آمريكا بود؛ حتّى ما گزارشهائى داريم كه وابسته به سياى آمريكا - دستگاه جاسوسى آمريكا - بود! ببينيد براى يك ملت چقدر سخت است كه رئيس يك ملت، آن هم رئيسى با آن تبختر و نخوت كه او داشت - كه آدم بسيار متكبر بدى بود - نوكر رسمى دستگاه هاى آمريكائى باشد. سالها با شدت

و حدت بر مردم حكومت كرد؛ عليه مصالح مردم، از جمله عليه دين. در تونس كه يك كشور مسلمان و داراى سابقه ى طولانىِ اسلامى است و در فرهنگ اسلامى مفاخرى از تونس برخاسته اند، مردم در زمان بن على مسجد كه ميخواستند بروند، بايد كارت ويژه داشته باشند؛ كارت ورود به مسجد كه دولت ميداد و به همه هم نميداد! اجازه ى رفتن به مسجد داده نميشد. اجازه ى نماز جماعت كه هيچ، نماز فراداى در مساجد هم ممنوع بود؛ جلوى چشم ممنوع بود. حجاب رسماً ممنوع بود. خب، اين مردم يك انگيزه ى مهمشان اسلام خواهى است. لذا ديديد بمجرد اينكه اين خائن از كشورش فرار كرد و اوضاع به هم ريخت، دخترهاى دانشجو با حجاب رفتند دانشگاه. اين نشان دهنده ى انگيزه ى عميق اسلامى است؛ اين را تحليلگران غربى ميخواهند كتمان كنند، مخفى نگه دارند. انگيزه ى بعد هم وابستگى به آمريكاست، كه بسيار مهم است. آمريكائى ها مايل نيستند گفته بشود كه علت قيام مردم تونس در اول و بعد اوج آن در مصر، وابستگى است؛ اين حقيقت قضيه است. البته در تونس يك تغيير سطحى انجام گرفت. بن على فرار كرد، اما دستگاه او بر سر كار است. خدا كند مردم در كشور تونس موقعيت خود را درست توجه كنند. مبادا خداى نكرده دشمن بتواند آنها را فريب بدهد.

و اما مصر. مصر كشور بسيار مهمى است. من چند نكته ى كوتاه را عرض بكنم. مصر اولين كشور اسلامى است كه با فرهنگ غربى آشنا شد. اواخر قرن هجدهم، شروع آشنائى مصر با فرهنگ غربى بود، قبل از همه ى كشورها. مصر اولين كشورى بود از كشورهاى اسلامى كه با فرهنگ اروپائى آشنا شد،

و اولين كشور اسلامى بود كه در مقابل آن فرهنگ اروپائى و غربى ايستاد و عيوب آن را فهميد و در مقابل آن مقاومت كرد. سيد جمال الدين بزرگ، آن مرد اسلام خواهِ شجاعِ مبارزِ بزرگ، بهترين جائى را كه براى مبارزات خود توانست پيدا كند، مصر بود؛ بعد هم شاگردان او، محمد عبده و ديگران و ديگران. حركات اسلام خواهى در مصر يك چنين سابقه اى دارد. مصرى ها شخصيتهاى بزرگى دارند، از لحاظ سياسى، از لحاظ فرهنگى؛ همه آزاديخواه. مصر شد رهبر دنياى عرب از لحاظ فكرى و سياسى. در دوره ى طولانى اى كشورهاى عرب نگاه ميكردند به مصر؛ مصر رهبر دنياى عرب شد. خب، استقلال و آزاديخواهى در آن كشور موج ميزد. البته فرصتهاى خوبى در اختيار آن مردم قرار نگرفت؛ جز مدتهاى كوتاهى. اولين كشورى بود يا بزرگترين كشورى بود كه به اتفاق سوريه براى خاطر قضيه ى فلسطين وارد جنگ شد. كشورهاى ديگر اسلامى هيچكدام در اين چند جنگى كه با اسرائيل داشتند، ورود پيدا نكردند. كشور مصر سربازان خودش را، ارتش خودش را، مردم خودش را، پشتيبانى هاى خودش را برد، كه البته موفق نشدند؛ يكى در سال 1967، يكى در سال 1973. مصر يك چنين كشورى است. لذا مصر ملجأ و پناه فلسطينى ها محسوب ميشد؛ بلكه حتّى ملجأ و پناه بسيارى از انقلابيون ديگر كشورها مصر بود كه ميرفتند آنجا. خب، يك چنين كشورى سى سال است افتاده است دست كسى كه نه فقط آزاديخواه نيست، بلكه دشمن آزاديخواهى است؛ نه فقط ضد صهيونيسم نيست، بلكه همراه و همكار و امين و به يك معنا نوكر صهيونيستهاست. كشورى كه يك روز پرچم مبارزات ضد صهيونيستى در

اين كشور براى همه ى دنياى عرب الهامبخش بود، كارش به جائى رسيد كه اسرائيلى ها و دشمنان صهيونيستى در همه ى فعاليتهائى كه عليه فلسطينى ها خواستند بكنند، متكى شدند به كمك اين نامبارك؛ كمكشان كرد. در قضيه ى غزه اگر حسنى مبارك به اسرائيلى ها كمك نميكرد، نميتوانستند غزه را محاصره كنند. فلسطينى ها در غزه در محاصره بودند - الان چهار سال است در محاصره اند - در جنگِ بيست و دو روزه، مرد و زن و كودك اين مردم به وسيله ى آتش اسرائيلى سوختند، نابود شدند، خانه هاشان تخريب شد؛ اما نگذاشتند كاروانهاى كمك رسانى به اين مردم كمك كنند. نه اينكه از خود مصر، حتّى ديگر كشورها هم ميخواستند از مصر عبور كنند - از جمله مردم ما - ميخواستند بروند به اينها كمك برسانند، اما حسنى مبارك نگذاشت. يك چنين وضعى در مصر حاكم بود. خب، اين مردم را به ستوه آورد. مردم مصر به خاطر طرفدارى رژيم كنونى مصر از اسرائيل، به خاطر دنباله روى و اطاعت محضش از آمريكا، احساس ذلت ميكنند، احساس تحقيرشدگى ميكنند. عامل اصلى حركت، اين است. اينها مردمى هستند مسلمان. حركت از نماز جمعه شروع ميشود، از مساجد شروع ميشود. شعارها، شعارهاى «اللَّه اكبر» است. مردم شعار دينى ميدهند و قوى ترين جريان مبارز در آنجا، جريان اسلامى است. مردم مصر ميخواهند اين ذلت را از روى خودشان پاك كنند؛ عامل اين است. غربى ها نميگذارند اين تحليل در بين ملتها و افكار عمومى عالم رواج پيدا كند؛ همه اش اشاره ميكنند به مسائل اقتصادى. البته بله، اين هم يك حقيقتى است كه نوكرى كسى مثل حسنى مبارك نسبت به آمريكا، نتوانست يك قدم مصر را به سمت

شكوفائى پيش ببرد. چهل درصد جمعيت هفتاد و چند ميليونى مصر زير خط فقرند! در خود شهر قاهره، آنطورى كه گزارشهاى مسلّم براى بنده وجود دارد، چند صد هزار - البته من تا دو سه ميليون هم شنيدم، اما قدر مسلّم چند صد هزار - از فقراى قاهره توى قبرستانها زندگى ميكنند! آواره، بيابانگرد، ميروند به قبرستانها پناه ميبرند. مردم در سختىِ معيشت زندگى ميكنند. يعنى آمريكائى ها به خاطر اين نوكرى، پاداش هم ندادند. امروز هم به او پاداش نميدهند. امروز هم هر ساعتى كه او از مصر فرار كند و خارج بشود - به اميد خدا - مطمئن باشد كه اولين دروازه اى كه به روى او بسته خواهد بود، دروازه هاى آمريكاست؛ راهش نميدهند؛ همچنان كه بن على را راه ندادند، همچنان كه محمدرضا را راه ندادند. اينها اينجورى اند. اين كسانى كه دلشان براى دوستى آمريكا و رفاقت با آمريكا و اطاعت از آمريكا ميتپد، اين نمونه ها را ببينند. اينها مثل شيطانند. در دعاى صحيفه ى سجاديه ميفرمايد شيطان وقتى كه من را دچار ميكند، بعد نگاه ميكند آن طرف - به تعبير بنده - به من ميخندد، به من پشت ميكند، اعتنائى نميكند. اينها اينجورند. آمريكائى ها به وسيله ى اين افراد حقير و ضعيف، دنبال منافع خودشانند.

البته امروز آمريكائى ها بشدت دستپاچه اند؛ اسرائيلى ها بيشتر از آنها دستپاچه اند. در قضيه ى مصر، دنبال يك علاجى هستند؛ علاجى هم پيدا نخواهند كرد. مشغول فريبند؛ دم از طرفدارى از مردم ميزنند. حالا گفتند آمريكائى ها هم به او گفتند بايستى زودتر بركنار بشوى و بروى. اين بسته به اين است كه مردم مصر چه جور عمل كنند و چگونه تصميم بگيرند.

من مطالبى خطاب

به برادران عرب نوشتم كه ميخوانم.

خطبه ي عربي [متن عربي]

بسم الله الرحمن الرحيم

درود بر آحاد امت اسلامي هر جا كه باشند. اكنون در دنياي اسلام حادثه ئي بزرگ و باشكوه و سرنوشت ساز در حال وقوع است. حادثه ئي كه ميتواند همه ي معادلات استكبار را در اين منطقه بسود اسلام و بسود ملت ها دگرگون سازد. حادثه ئي كه ميتواند عزت و كرامت را به ملت هاي عرب و امت اسلامي برگرداند و غبار ده ها سال رفتار ظالمانه و تحقير و تذليلي را كه از سوي آمريكا و غرب بر اين ملت هاي كهن و ريشه دار وارد آمد، از سر و روي آن ها پاك كند.

اين حادثه ي معجزآسا به وسيله ي ملت تونس آغاز شد و به وسيله ي ملت بزرگ و رشيد مصر به اوج رسيده است. نَفَس در سينه ي دنياي غرب و نيز دنياي اسلام –هر يك به دليلي- حبس شده است كه ببينند مصر بزرگ؛ مصر نوابغ قرن اخير؛ مصر محمد عبده و سيدجمال؛ مصر سعد زغلول و احمد شوقي؛ مصر جمال عبدالناصر و الشيخ حسن البنا؛ مصر 1967 و 1973، اكنون چه خواهد كرد؟ و پرچم همت خود را تا كجا بلند نگه خواهد داشت. اگر اين پرچم معاذالله سقوط كند دوران تيره و تاري به دنبال خواهد داشت و اگر به قله برسد و نصب شود سر بر آسمان خواهد كشيد.

ملت تونس توانستند حاكم خائن و سرسپرده ي آمريكا و دين ستيز را برانند، ولي خطا است اگر گمان شود كه اين، آن نتيجه مطلوب است. يك نظام وابسته باخروج مهره هاي آشكارش، ساقط نميشود. اگر بجاي آن مهره ها، هم پالگيهاي آنها جايگزين شوند چيزي عوض نشده و دام فريب در برابر ملت گسترده شده است.

در انقلاب اسلامي ايران بارها خواستند ملت ما را در اين دام بيفكنند ولي هوشياري ملت و رهبر عظيم و الهي اش، ترفند دشمن را دانستند و خنثي كردند و راه را تا آخر ادامه دادند.

و اما مصر، مساله ي مصر يك نمونه بي نظير است، زيرا مصر در دنياي عرب يك كشور بي نظير است. مصر اولين كشور دنياي اسلام است كه با فرهنگ اروپائي آشنا شد، و اولين كشور دنياي اسلام است كه خطر تهاجم اين فرهنگ را شناخت و در برابر آن موضع گرفت. اولين كشور عربي است كه پس از جنگ جهاني دوم يك دولت مستقل تشكيل داد و از منافع ملي خود در ملي كردن كانال سوئز دفاع كرد، اولين كشوري است كه با همه ي توان به كمك فلسطين رفت و در دنياي اسلام ملجأ فلسطينيان شناخته شد. سيدجمال الدين، مصري نبود ولي جز در مصر هم نميتوانست اميدي به فهم دغدغه ي بزرگ خود از سوي يك ملت مسلمان داشته باشد. ملت مصر، در صحنه ي مبارزات ديني و سياسي، لياقت خود را به اثبات رسانيد و در تاريخ ثبت كرد. محمد عبده و شاگردانش و سعد زغلول و هوادارانش مردمي مرتجع و دنيانشناس نبودند. آنها نوابغ بزرگ و شجاع و بيداري بودند كه هر ملتي با پرورش يك نفر مانند آنان ميتواند به لياقت خود فخر بفروشد. مصر با اين عمق فرهنگي و ديني و سياسي، به حق، در جايگاه رهبري دنياي عربقرار گرفت.

بزرگترين جرم نظام كنوني مصر اين است كه اين كشور را از آن جايگاه رفيع به رتبه­ ي يك مهره ­ي بي­ اختيار در بازيهاي سياسي اش در منطقه، تنزل داد. انفجار امروز ملت بزرگ مصر،

پاسخي به اين خيانت بزرگ است كه ديكتاتور وابسته، نسبت به ملت خود مرتكب شد.

امروز در همه دنيا بازار تحليلهاي گوناگون درباره ي قيام ملت مصر، داغ است و هركس چيزي مي گويد، ولي هركس مصر را بشناسد به روشني خواهد دانست كه مصر در حال دفاع از كرامت و عزت خويش است. ملت مصر گريبان خيانتكاراني را گرفته است كه كرامت او را بر باد داده و ملتي را كه در اوج عزت بود، پايمال غرور و تكبر دشمنانش كرده­اند. يك نمونه­ي بارز، جايگاه مصر در قضيه فلسطين است. فلسطين از ده ها سال پيش، محوري ترين مساله اين منطقه است و در هم تنيدگي مسائل اين منطقه چنان است كه هيچ كشوري و هيچ ملتي در آن، نميتواند سرنوشت خود را جدا از مساله فلسطين تصور كند. دو جبهه بيشتر هم وجود ندارد: يا حمايت از فلسطين و از مبارزات عادلانه آن، و يا قرار گرفتن در جبهه مقابل.

ملتهاي منطقه از ابتدا موضع خود را روشن كرده اند، لذا وقتي دولتي به حمايت از فلسطين مي پردازد از حمايت ملت خود و ملتهاي عرب و مسلمان برخوردار ميشود. اين را مصر در سالهائي از دهه 60 و 70 آزموده است اما وقتي خود را در جبهه ديگري تعريف كند، ملت از او روي برميگرداند. در مصر از پيمان ننگين كمپ ديويد اين شكاف ميان دولت و ملت مصر پديدار شد. ملت مصر كه در 67 و 73 با جان و مال خود به كمك فلسطين رفته بود، بتدريج ديد كه حاكمان چنان در سرسپردگي و اطاعت از آمريكا افراط كرده اند كه مصر به هم پيمان وفادار دشمن صهيونيستي و غاصب تبديل شده

است. سيطره ي آمريكا بر حاكمان مصر همه ي زحمات گذشته ي آنان در حمايت از فلسطين را بر باد داد و مصر به بزرگترين دشمن فلسطين و بزرگترين حامي صهيونيستها تبديل شد.

و اين در حالي بود كه سوريه شريك مصر در جنگ 67 و 73 با وجود فشارهاي شديد آمريكا توانست مواضع مستقل خود را حفظ كند. كار نظام سرسپرده ي مصر به جائي رسيد كه مردم مصر براي نخستين بار در تاريخ ديدند كه در جنگ اسرائيل عليه برادرانشان در غزه دولتشان در جبهه ي اسرائيل قرار گرفته است و نه تنها كمك نميكند بلكه در جبهه ي دشمن بشدت فعال است. تاريخ هرگز فراموش نخواهد كرد كه حسني مبارك همان كسي است كه در محاصره ي وحشتناك مردم غزه و در 22 روز كشتار زن و مرد و كودك غزه، همكار و امين و شريك اسرائيل و آمريكا بود. مردم مصر در آن روزها چه كشيدند؟ تلويزيون صحنه هائي از احساسات شديد مردم مصر را نشان داد كه با گريه از وضعيت خود و از اين كه اجازه نمي يابند به برادران فلسطيني خود ياري برسانند، سخن مي گفتند. ملت مسلمان مصر ديگر چقدر ميتوانست تحمل كند؟ آنچه امروز در قاهره و ديگر شهرهاي مصر مشاهده ميشود، انفجار خشم مقدس و فوران عقده هائي است كه در طول ساليان متمادي رژيم نامسلمان و خائن و دست نشانده با رفتار خود در دل مردان و زنان آزاده ي مصري متراكم ساخته است.

قيام ملت مسلمان مصر، يك حركت اسلامي و آزاديخواهانه است. من بنام ملت و دولت انقلابي ايران به شما ملت مصر و ملت تونس درود ميفرستم و پيروزي كامل شما را از خداوند عزيز مسألت ميكنم.

من به شما و قيامتان افتخار ميكنم. شك نيست كه قيام ملتها، بسته به اقتضائات جغرافيائي و تاريخي و سياسي و فرهنگي،در هر كشوري داراي مختصات منحصر به فرداست و نميتوان چيزي را كه در انقلاب كبير اسلامي در 30 سال پيش در ايران واقع شد، عيناً در مصر يا تونس يا هر كشور ديگر اسلامي انتظار داشت، ليكن مشتركاتي هم وجود دارد كه در آنها، تجربيات هر ملتي مي تواند براي ملتهاي ديگر به كار آيد. تجربه هائي كه امروز مي تواند به كار بيايد اينها است:

1. در هر قيام مردمي، جنگ واقعي بين اراده ها است. هر طرفي كه مصمم تر باشد و سختي ها را تحمل كند پيروز قطعي است. قرآن به ما مي آموزد كه: «إنّ الّذينَ قالُوا رَبُّنُا اللَّه ثُمَّ استَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلائِكَه ألَّا تَخافُوا وَ لا تَحزَنُوا وَ أبشِرُوا بِالجَنَّهِ الَّتي كُنتُم تُوعَدونَ»(3) وبه پيامبرش مي فرمايد: « فَلِذَ?لِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ »(4) دشمن مي كوشد با زور و فريب، اراده ي شما را تضعيف كند. مراقب باشيد اراده ي شما سست نشود.

2. دشمن شما سعي مي كند شما را از دست يافتن به هدف هاي خود نوميد كند. در حالي كه وعده ي الهي مي گويد: «وَنُرِيدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ»(5). به وعده ي مؤكد و بي ترديد خداوند اعتماد كنيد كه مي گويد: «وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ »(6).

3. دشمن شما با تجهيز مزدوران امنيتي خود آن ها را به مقابله با شما گسيل مي كند تا با ناامني و هرج و مرج مردم را به ستوه بياورند. از آن ها نهراسيد. شما از مزدوران قوي تريد. شما اكنون در مرحله اي قرار داريد كه خداوند در

آن مرحله به پيامبر و يارانش فرمود: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّئَةٌ يَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَفْقَهُونَ»(7). شما مي توانيد با اتكال به خدا و اعتماد به جوانان پر انگيزه ي خود بر هر ناامني و هرج و مرجي فائق آئيد.

4. سلاح مهم ملت ها در مواجهه با ابرقدرت ها و حكام مزدور، اتحاد و يكپارچگي آن ها است. دشمن شما تلاش مي كند با انواع ترفندها يكپارچگي شما را از بين ببرد. مطرح كردن نقاط افتراق، مطرح كردن شعارهاي انحرافي، مطرح شدن چهره هاي بدسابقه و نامطمئن به عنوان جانشين رئيس جمهور خائن، از جمله ي انگيزه سازي براي تفرقه است. اتحاد خود را بر محور دين و نجات كشور از شر مزدوران دشمن، حفظ كنيد: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّ_هِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا»(8).

5. به مانورهاي سياسي و مزورانه ي آمريكا و غرب، اعتماد نكنيد. آنها كه تا چند روز پيش از رژيم فاسد پشتيباني ميكردند، اكنون كه از نگهداشتن آن نااميد شده اند دم از حق ملتها مي زنند. آنها با اين پوشش، تلاش ميكنند مهره ها را جابجا كنند و با چهره سازي، وابستگان خود را بار ديگر بر شما مسلط كنند. اين توهين به شعور ملتها است، آن را تحمل نكنيد و جز به استقرار يك نظام كاملا مستقل و مردمي و مؤمن به اسلام رضايت ندهيد.

6. علماي دين و ازهر شريف كه سوابق درخشان آن زبانزد است، نقش خود را كاملا برجسته كنند. مردمي كه قيام خود را از مسجد و نمازجمعه آغاز ميكنند و شعار الله اكبر ميدهند، از علماي دين توقع بيشتري دارند و اين توقع بجا است.

7.

ارتش مصر كه افتخار شركت در حداقل دو جنگ با دشمن صهيونيست را دارد در اين مرحله در معرض آزموني بزرگ و تاريخي است. دشمن ميخواهد از آن براي سركوب مردم استفاده كند. اگر خداي نخواسته اين اتفاق بيفتد ضايعه ئي كه پيش خواهد آمد براي ارتش قابل جبران نيست آن كه از ارتش مصر بايد بترسدصهيونيستهايند نه مردم مصر. البته عناصر ارتشي كه خود از مردم و فرزندان آنهايند سرانجام به مردم خواهند پيوست و اين تجربه ي شيرين يك بار ديگر در مصر تكرار خواهد شد.

8. و بالاخره آمريكا كه سي سال از حكام مزدور، بر ضد ملت مصر حمايت كرده، اكنون در موضعي نيست كه بتواند در قضيه ي مصر به عنوان ميانجي وارد شود. به هرگونه توصيه و اقدام آمريكايي در اين زمينه ها به چشم بدبيني بنگريد و به آن اعتماد نكنيد.

برادران و خواهران عزيز! اينها تجربيات ما است، من به عنوان برادر مسلمان شما و از سر تعهد ديني، آن را با شما درميان گذاشتم. بوقهاي تبليغاتي دشمن مانند هميشه فرياد خواهند كرد كه ايران ميخواهد دخالت كند، ميخواهد مصر را شيعه كند، ميخواهد ولايت فقيه را به مصر صادر كند و ميخواهد و ميخواهد... اين دروغها را سي سال است ميگويند تا ملتهاي ما را از يكديگر جدا و از كمك يكديگر محروم كنند ومزدوران آنها هم آن را تكرار ميكنند. «يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ»(9). با اين ترفند ها، هرگز وظائفي را كه اسلام بر دوش ما گذاشته است رها نخواهيم كرد. و الله من وراء القصد.

واستغفرالله لي و لكم.

1) احزاب:

1

2) شمس: 1

3) فصلت:30

4)شورا: 15

5) قصص: 5

6) حج:40

7) انفال:65

8) آل عمران: 103

9) انعام: 112

بيانات درديدار فرماندهان وخلبانان نيروى هوائى ارتش

بيانات درديدار فرماندهان وخلبانان نيروى هوائى ارتش بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خيلى خوشامديد برادران عزيز و فرماندهان خدوم و كوشنده ى نيروى هوائى ارتش جمهورى اسلامى ايران و پدافند هوائى. اميدواريم كه خداوند متعال به همه ى شما اين توفيق را، اين كمك را بفرمايد كه شأن والاى نيروى هوائى را - كه بحمداللَّه بر اثر تلاشهاى فراوان به دست آمده است - و همچنين قرارگاه پدافند را روزبه روز بالاتر ببريد. امروز هم جمع عزيز شما در اين حسينيه و بيانات خوب فرمانده محترم و سرود پرمغز و زيبائى كه جوانان عزيزمان اجرا كردند، براى مجموعه ى ما ان شاءاللَّه خاطره انگيز خواهد بود.

روز نوزدهم بهمن كه از يك حركت شجاعانه ى نيروى هوائى در سال 57 آغاز و ماندگار شد، يك روز پرمضمون و پرمعنائى است. آن برادران شجاعى كه در آن روز وارد ميدان مبارزه شدند و در كنار مردم نقش ايفا كردند، در واقع دو كار مهم انجام دادند: يكى هويت سازى ارتش جمهورى اسلامى ايران بود؛ معرفى يك هويت جديد و نوين كه مردم تا آن روز با اين هويت آشنا نبودند. غالباً مردم در مورد سازمانها و تشكيلات گوناگون، ويترينها را مى بينند. ويترينها آن روز ويترينهاى خوبى نبودند. در درون و در عمق ارتش جمهورى اسلامى، انسانهاى مؤمن، انسانهاى مستقل و آزاده، بسيار زياد بودند، كه با همان آرمانهاى ملت ايران زندگى ميكردند، با همان آرمانها تلاش ميكردند؛ منتها فرصتهائى لازم بود تا اينها بتوانند خود را نشان بدهند. يك چنين ظرفيت عظيمى در ارتش بود. مردم اين ظرفيت را نميشناختند. حركت آن

روز جوانان نيروى هوائى - كه من از نزديك شاهد آن بودم - يك هويت جديدى را براى ارتش تعريف كرد؛ اين مسئله ى مهمى است. بعد هم همين هويت در طول سالهاى بعد - چه در طول دوران جنگ هشت ساله و دفاع مقدس، چه بعد از آن، و چه قبل از آن - روزبه روز تقويت شد. و ميخواهم عرض كنم كه حتّى سالهاى بعد، درخشندگى و نمايانى اين هويت بيشتر هم شد.

دومين مطلبى كه آن روز به وسيله ى اين حركت ثابت شد و به وجود آمد، عبارت بود از جريان سازى. خاصيت انسان زنده اين است كه در محيط خود، در شعاع وجودى خود تأثير ميگذارد و جريان ايجاد ميكند؛ حركت او به جلو، حركتهائى را به جلو به وجود مى آورد. اين كار، آن روز اتفاق افتاد. بدون شك اين كارى كه در روز نوزده بهمن در مدرسه ى علوى خيابان ايران در حضور امام انجام گرفت، در حادثه ى بيست و دوم بهمن تأثير داشت. در آن شبهاى بيست و يكم و بيست و دوم، من ميشنفتم و ميديدم كسانى را كه در اين خيابانهاى منتهى به مقر امام مى آمدند و فرياد ميزدند كه مردم را در خانه هايشان بيدار كنند؛ ميگفتند كه جوانان نيروى هوائى - همافران و افسران - در خطرند؛ چون مورد تهاجم قرار گرفته بودند. اين خيلى معنا دارد. اين حركت، اين جريان عظيم را به وجود آورد؛ تحرك جديدى و روحيه ى تازه اى ايجاد كرد.

خب، اين يك نمونه است؛ اين يك مستوره است؛ مشتى از يك انبار عظيم گندم است؛ گوشه اى از جامعه ى ماست كه نشان دهنده ى وضعيت عمومى و كلى جامعه

است. كشور با اين حركت نجات پيدا كرد. كشور عظيم ايران با اين سابقه ى فرهنگى، با اين همه ظرفيتهاى مادى و معنوى، اسير بود. اين يك واقعيت بسيار تلخى است كه به خاطر وجود تعارضها و اختلافها و مسائل گوناگون و دخالت دستهاى مختلف از اطراف، هنوز هم در تاريخ ما درست باز نشده است. كشور اسير بود؛ كشور تحقيرشده بود؛ كشور به وسيله ى قدرتهاى زورگو و سلطه جوى عالم، مورد اهانت قرار گرفته بود؛ به دست فراموشى سپرده شده بود. ايران بزرگ، ايران باعظمت، ايران مفتخر به ايمان عميق اسلامى، در محيط پيرامون خود اثرى نداشت؛ چون بختكِ سنگينِ مِيشومِ سلطه ى بيگانه بر آن سنگينى ميكرد. ملت اين حجاب را دريد و اين كابوس را شكست. حركت ملت در بيست و دوم بهمن و قضايائى كه منتهى به بيست و دوى بهمن بود، يك چنين حركتى بود.

من بارها گفته ام، روز جمعه هم تكرار كردم؛ امروز مهمترين مسئله در باب انقلاب ما، وقتى به اين سى و دو سال نگاه ميكنيم، عبارت است از ثبات و استقامت. يعنى ما سر حرف خودمان ايستاده ايم. ايستادن بر سر اصول، براى يك ملت، براى يك مجموعه، افتخار است. اصول، چيزهائى است كه بايد بر سر آن ايستاد. ارزشها را بايستى نگاهبانى كرد، پاسدارى كرد. مهمترين ارزشى هم كه براى ملت ما وجود داشت و امروز هم وجود دارد و تا آخر هم همين خواهد بود، عبارت است از اسلام. استقلال در اسلام است، آزادى در اسلام است، پيشرفت مادى در اسلام است، وحدت ملى در اسلام است، شكوفائى استعدادها در اسلام است؛ همه ى اينها در اسلام مندمج و

مندرج است. علت اينكه امام روى كلمه ى «جمهورى اسلامى» تكيه كردند، همين است. تأكيد بر جمهورى، به خاطر اين است كه نكته ى مهم، اتكاء به مردم است. اگر اسلام بايد در جامعه حاكميت پيدا كند، بدون ايمان عمومى امكان پذير نيست. پس حضور مردم، رأى مردم، خواست مردم، دخالت مردم، شد يك نقطه ى اساسى؛ پس شد جمهورى اسلامى. اين را بايد حفظ كنيم، اين را بايد زنده نگه داريم، اين پرچم بايستى برافراشته بماند. اگر توانستيم خودمان را به عمق و ژرفاى اين كلمه ى پرمغز - جمهورى اسلامى - هرچه بيشتر نزديك كنيم، موفقيتها روزبه روز افزايش خواهد يافت؛ و اين احتياج دارد به همت بلند، همت مضاعف و كار مضاعف، كه خوشبختانه امسال اثر همت مضاعف و كار مضاعف را انسان در دستگاه هاى مختلف كشور مشاهده ميكند. اگر اين شد، ملت ايران خواهد شد الگو؛ جمهورى اسلامى خواهد شد الگو. لزومى ندارد ملتها بگويند ايران الگوى ماست - گفتن مهم نيست؛ بگويند يا نگويند - مهم اين است كه اين نسيم جانبخش در محيطهاى ديگر بوزد، آنها را متوجه كند و به حركت در بياورد؛ و اين كار شده است.

اينكه شما مى بينيد امروز در بعضى از كشورها اين حركات عظيم وجود دارد، اينها كه دفعتاً به وجود نمى آيد؛ در طول زمان، انگيزه ها و خواستها و معرفتها متراكم ميشود و در يك مقطع مناسب بُروز ميكند. امروز، روز بُروز آنهاست. تراكم اين انگيزه ها، پى درپى آمدن اين معرفتها و خواستها، مربوط به سالهاى گذشته است؛ و شما ملت ايران و شما مسئولان سازمانهاى مسلح، نقش عمده اى داشتيد. اين را بايستى حتماً در نظر داشت.

ما امروز در

ميانه ى ميدانيم؛ همچنان كه در ميانه ى راهيم. حالا تعبير نميكنيم در آغاز راه؛ كه شايد به يك معنا، با نگاه به بلندمدت، در آغاز راهيم. بالاخره ما در راهيم. بايد راه را ادامه داد. آن كسى كه راهى را طى ميكند، اما خود را به مقصد نميرساند و برميگردد، وسط راه يا متوقف ميشود يا راهش را منحرف ميكند، او تفاوت زيادى ندارد با آن كسى كه از منزل خود بلند نشده و اصلاً به راه نيفتاده. در اين نتيجه، هر دو مانند هم هستند كه به مقصد نرسيده اند و به مطلوب دست نيافته اند. بنابراين تداوم حركت و استمرار حركت لازم است؛ و اين متكى است به همتها، به ايمانها، به تلاشها، به حضور جوانان. امروز خوشبختانه شما جوانها در كارهاى گوناگون نيروهاى مسلح در رأس قرار داريد؛ كارها دست شماست، متوجه به شماست، نگاه ها به سوى شماست. اگر چنانچه جوان متكى به خدا باشد، توكل به خدا كند، اعتماد به نفس داشته باشد، معجزه مى آفريند. همه ى امور زندگى ما و كارهاى بزرگى كه انجام ميگيرد، معجزات الهى است؛ ما عادت كرديم، معجزه بودن آنها را نميفهميم. اين معجزه ها متكى است به نيرو، به همت و شجاعت و كارآمدى افراد. لذا بايد كار را دنبال كرد.

نگاه كنيم ببينيم چه چيزهائى مزاحم پيشرفت است. يقيناً يكى از چيزهائى كه مزاحم پيشرفت است، بى قيدى و بى مبالاتى نسبت به ارزشهاست. ارزشها را نبايد از نظر دور داشت.

يكى از چيزهائى كه قطعاً منافى با پيشرفت است، اختلاف و تفرقه است؛ تفرقه ى ميان آحاد ملت، تفرقه ى ميان مسئولين، تفرقه ى ميان بخشهاى گوناگون نظام، تفرقه ى ميان نظام و مردم.

اين انسجام و يكپارچگى اى كه انقلاب به ما داد، بايد مثل يك ناموس مقدسى حفظ شود، از آن پاسدارى شود. يكى از مهمترين كارهائى كه در جنگ نرمِ دشمن وجود دارد - هميشه وجود داشته، امروز هم وجود دارد - اين است كه در اين اتحاد يك تزلزلى ايجاد كنند، شكاف ايجاد كنند. براى اين كار تلاش ميكنند: بين شيعه و سنى اختلافات مذهبى ايجاد كنند، بين فارس و عرب و ترك و كُرد و ديگران اختلافات قومى ايجاد كنند، اختلافات منطقه اى ايجاد كنند، اختلافات سازمانى ايجاد كنند، اختلافات حزبى ايجاد كنند.

با همه ى اينها بايد با توجه كامل مقابله كرد؛ يعنى همان چيزى كه ما به آن ميگوئيم بصيرت. بدانيم كجائيم. اين سنگرى را كه امروز شما در آن حضور داريد، بشناسيم. فرق است بين آن سربازى كه در يك سنگر حساسى قرار گرفته و ميداند كه سنگر او چقدر حساس است، اهميت كار خود و جايگاه خود را ميداند، و بين آن كسى كه در همان سنگر است، اما نميداند چقدر مهم است؛ خوابش ميبرد، غفلت ميكند، سنگر را رها ميكند، در داخل سنگر با همسنگرى اش دعوا ميكند. بدانيم جايگاه ملت ايران چقدر حساس است.

امروز خاورميانه بيدار شده است، دنياى اسلام بيدار شده است. سالهاى سلطه ى قدرتمندانِ دور از اين منطقه - كه به خاطر وجود منابع عظيم اين منطقه هجوم آوردند و دوران استعمار و استعمار نو و استعمار بالاتر از نو را تجربه كردند - دارد به پايان ميرسد؛ اين يك واقعيتى است. يك روزى در منطقه ى ما اين دو قدرت بزرگى كه آن روز بودند - يعنى آمريكا و

شوروى سابق - بر همه ى امور سياسى اين منطقه مسلط بودند. يك بخشى مربوط به چپ بود، يك بخشى مربوط به راست بود؛ با هم اختلاف و دعوا، بعد هم يك وقتى با هم ميساختند - در رأس، قدرتهاى پشت سر اينها، آمريكا و شوروى با هم ميساختند - يكهو ميديديم مصر را فروختند! كمااينكه در يك دوره اى فروختند. در واقع جنگ بين دو اردوگاه بود. بعد در بالا با هم نشستند پشت پرده مذاكره كردند، ملتها، زمامدارانشان، منافعشان، همه زير پا له ميشد.

امروز اينجورى نيست. امروز ملتهاى منطقه افول تدريجى قدرتها را مى بينند. و در اين زمينه، پيشرو، ايران اسلامى است با پشتوانه و عقبه ى عظيم فرهنگى و امكاناتى كه در اين كشور هست؛ آن هم ايران متكى به اسلام، كه اسلام آميخته است با جان و روح و فكر اين ملت و اين مجموعه. اين را بايستى نگه داشت؛ اين خيلى باارزش است. هر بخشى هم نقشى دارد. ارتش نقش مختص خود را دارد. در ميان ارتش، نيروى هوائى نقش ويژه ى خود را دارد.

اين حديث را من بارها از قول پيغمبر گفته ام كه فرمود: «رحم اللَّه امرأ عمل عملا فأتقنه»؛ رحمت خدا بر آن كسى كه كارى را به عهده بگيرد و آن را محكم و قوى و كامل انجام دهد. گزارشى كه از نيروى هوائى به من رسيد و گزارشها ميرسد و امروز هم فرمانده محترم نيرو بخشى از آنها را بيان كردند، گزارشهاى خوبى است؛ ليكن ميخواهم بگويم به اينها اكتفا نكنيد. مسئله ى قطعه سازى، مسئله ى شبيه سازى، مسئله ى توليد، آموزشهاى گوناگون، اينها چيزهاى بسيار باارزشى است؛ سازماندهى بسيار باارزش است،

چه در بخش نيروى هوائى، چه در بخش پدافند؛ ليكن اكتفا نكنيد. ببينيد نقصها كجاست. اگر چنانچه ورزشكارى فقط به آن بخشهائى از ماهيچه هاى برآمده ى خود نگاه كند كه با ورزش توانسته اينها را به دست بياورد، بخشهاى مغفول مانده و ضعيف را نگاه نكند، در يك موقعيت حساس زمين خواهد خورد. ببينيد ضعفها كجاست، ببينيد اشكالات در كجاست، آنها را برطرف كنيد؛ هر كس در بخش خود، در قسمت مربوط به خود. روزبه روز تكميل كنيد. و تكميل شدن نهايت ندارد. هرچه جلو برويم، جا دارد براى جلو رفتن و كاملتر شدن.

به دوستان عزيزِ فرماندهان نيرو و بقيه ى فرماندهان نيروهاى مسلح هم من بارها ميگويم؛ محدوديتها در بخشهاى مختلف وجود دارند - تحريم هست، محدوديتهاى مالى هست، چيزهاى گوناگونى وجود دارد - از اينها بايد عبور كنيد. بهترين و زيركترين انسانها كسانى هستند كه شرائط موجود را ميسنجند، بعد مى بينند براى عمل در شرائط كنونى چه توانائى هائى دارند و از آن توانائى ها و ظرفيتها استفاده ميكنند؛ والّا انسان نگاه كند، بگويد خب، اين كه نشد، اين را كه نداريم، پس هيچى! اين نميشود. كمبودها نبايد ما را متوقف كند. كمبودها بايستى باعث شود كه ما بيشتر به خودمان مراجعه كنيم، ظرفيتهاى تازه ى خودمان را كشف كنيم. مثلاً در دو دهه ى پيش، كى در نيروى هوائى حدس ميزد كه اين نيرو بتواند اين همه امكانات براى خودش به وجود بياورد و توليد كند؟ در بخشهاى ديگر هم همين جور. در بخشهاى فضائى ما، در بخشهاى پزشكى ما، در بخشهاى داروئى ما، در بخشهاى گوناگون علمى و فنى ما، تا دو سه دهه ى پيش كى حدس

ميزد كه ميشود اين كارها را كرد؟ اما رفتند، جوانان ما همت كردند و شد. كارهائى شده است كه امروز دشمنان ما هم زبان به اعتراف ميگشايند. البته دشمنى ميكنند؛ اين را وسيله اى قرار ميدهند براى سياستهاى ايران ستيزى و ايران هراسى و اسلام هراسى و اسلام ستيزى؛ ليكن اعتراف ميكنند به اينكه اينها هست.

من ميخواهم به شما بگويم؛ شما هم از اينكه كمبودهائى در بخشهائى وجود دارد، مطلقاً پا عقب نكشيد؛ برويد سراغ اينكه از ظرفيتهاى تازه اى استفاده كنيد در وجود خودتان، در استعداد خودتان، در ذهن و مغز خودتان، در توان سرپنجه هاى ماهر خودتان، و آن كمبودها را از طرق ديگرى جبران كنيد؛ اين عملى است، اين شدنى است.

ما در بخشهائى از بخشهاى صنعتى كشور مبتلا شديم به تحريم. تحريم كنندگان خيال كردند حالا كه تحريم كردند، اين بخشها خواهد خوابيد؛ اما بعكس شد. تحريم موجب شد كه جوانان ما به فكر بيفتند كه خودشان آنچه را كه دشمن نميخواهد به ما برسد، توليد كنند. توليد كردند، در مواردى بهترش را توليد كردند؛ كم هزينه تر، سبكتر، كارآمدتر. در نيرو اينجورى حركت كنيد. اين، شامل فرماندهان محترم، شامل مسئولان محترم بخشهاى گوناگون، شامل مجموعه ى پرسنل - بخصوص شما و بالخصوص جوانها - همه ميشود.

از خداى متعال مسئلت ميكنيم به شماها توفيق بدهد. ان شاءاللَّه روح مطهر امام بزرگوار ما - كه اين حركت را او آغاز كرد، اين راه را او به ما نشان داد - و ارواح مطهر شهداى عزيز كه در اين راه جان دادند و نيروى هوائى مفتخر است به داشتن شهداى بزرگى در اين راه، شاد باشد و از همه ى ما و شما

راضى باشد و دعاى حضرت بقيةاللَّه شامل حال همه ى ما باشد. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

بيانات در ديدار هزاران نفر از مردم آذربايجان شرقى

بيانات در ديدار هزاران نفر از مردم آذربايجان شرقى در آستانه ى سالروز قيام 29 بهمن تبريز بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خوشامد عرض ميكنم و تشكر ميكنم از يكايك شما برادران و خواهران عزيز كه از راه دور تشريف آورديد و امروز حسينيه ى ما را با صفاى خودتان، با بيانات خودتان، با شعار خودتان، با ايمان و صدقى كه در شما هست، منور كرديد.

در آستانه ى روز تاريخىِ فراموش نشدنى بيست و نهم بهمن، مطلبى كه ما ميتوانيم به مردم آذربايجان و تبريز عرض كنيم، اين است كه ما همواره با نگاه به اين خطه ى دلاورپرور، خطه ى ايمان، خطه ى اخلاص، احساس سربلندى و افتخار كرده ايم. هر وقت در هر نقطه اى از تاريخ، انسان به آذربايجان نگاه ميكند و مردم آذربايجان را مى بيند، احساس افتخار ميكند، احساس عزت ميكند.

در حوادث پى درپى صد و پنجاه سال اخير ايران، آذربايجانى ها پيشرو بودند؛ گاهى پيشرو بودند، گاهى تك بودند. در قضيه ى تحريم تنباكو كه ميرزاى شيرازى از سامره دستور دادند، جزو اولين نقاطى كه مردم پاسخ دادند، علماى بزرگ آذربايجان - مرحوم حاج ميرزا جواد مجتهد و ديگران - پاسخ دادند و مردم آمدند توى ميدان، تبريز بود؛ كه كمر استعمار را در يك دوره اى، در يك برهه اى شكست. در قضيه ى مشروطيت همين جور، در قضاياى بعد از دوره ى استبداد صغير همين جور، در قضاياى بعدى تا دوره ى انقلاب اسلامى همين جور؛ كه اين 29 بهمن شد يك پرچم، شد الگوساز؛ مهم اين است. مهم اين است كه يك ملتى، يك جماعتى، يك مجموعه اى، يا يك فردى بتواند

الگو درست كند، تا اين الگو توليد مثل كند. كار تبريزى ها در قضيه ى 29 بهمن اين بود؛ والّا قضيه ى 19 دى قم ممكن بود فراموش شود. تبريزى ها نگذاشتند آن حادثه ى مهم و خونين قمى ها به وسيله ى تبليغات، به وسيله ى غفلتها يا غرض ورزى ها از ياد برود؛ يعنى كار حضرت زينب را كردند. اگر زينب نبود، كربلا نبود. اگر زينب نبود، حادثه ى عاشورا معلوم نبود اين گسترش را پيدا كند و اين ماندگارى را در تاريخ داشته باشد. حركت مردم اينجورى بود. آن وقت شد الگو. اربعينِ اول را تبريزى ها راه انداختند، اربعين هاى بعدى پى درپى راه افتاد و منتهى شد به اين حركت عظيم.

خب، اصل انقلاب هم همين جور است. با همت عمومى ملت ايران، اين انقلاب الگوسازى كرده است. عزيزان من! فشارهائى كه در طول اين سى و سه سال بر ايران اسلامى، بر جمهورى اسلامى وارد شد، شايد بشود گفت علت اصلى همين بود كه نگذارند يك الگو در مقابل چشم مردم مسلمان منطقه به وجود بيايد؛ چون بدون الگو، حركتها دشوار است؛ با وجود الگو، حركتها آسان است. وقتى يك ملتى الگو شد، يك حركتى الگو شد، تشويق ميكند، استعدادها را به حركت درمى آورد. ميخواستند اين نشود.

تحريم ميكنند، براى اينكه به خيال خودشان كشور را از لحاظ اقتصادى ضعيف كنند، تا ديگران نگاه كنند، بگويند اسلام ملت را از لحاظ اقتصادى به عقب ميراند. دانشمند را ترور ميكنند تا حركت علمى را متوقف كنند، تا ملت ايران نتواند حركت عظيم و پيشرفته ى علمىِ خودش را كه به بركت اسلام و انقلاب است، روى دست بگيرد و به دنيا نشان بدهد، به امت

اسلامى نشان بدهد. تهمت ميزنند به اختناق، به ضديت با حقوق بشر و از اين قبيل چيزها متهم ميكنند، براى اينكه افكار عمومى دنيا را برگردانند؛ ليكن با وجود همه ى اين تلاشها، اين تبليغات، اين خباثتها، انقلاب درخشيد و دارد ميدرخشد.

هرچه بيشتر به جمهورى اسلامى حمله كردند، قوى تر شد. جنگ هشت ساله، ما را قوى تر كرد. اگر جنگ هشت ساله نبود، اين سرداران شجاع، اين مردان برجسته نشان داده نميشدند، در بين ملت بروز نميكردند؛ اين حركت عظيمِ مخلصانه ى مردم مجال بروز و ظهور پيدا نميكرد. اگر فشار اقتصادى نبود، تحريم اقتصادى نبود، تحريم علمى نبود، استعدادهاى جوانهاى ما مجال بروز پيدا نميكردند؛ يعنى همه چيز حاضر بود، آماده بود، دنبالش نميرفتند، به آن نميرسيدند. تحريم كردند، استعداد درونى به جوش آمد، ملت بالا كشيد، ملت رشد كرد، اين پرچم هى برافراشته تر شد. بعد از اين هم همين است. «يريدون ليطفؤا نور اللَّه بأفواههم و اللَّه متمّ نوره و لو كره الكافرون»؛(1) ميخواهند نور را خاموش كنند، اما خدا اراده كرده اين نور كامل شود. و كامل خواهد شد.

آنچه كه من در قضاوت نسبت به تبريز و آذربايجان و اين مردم مؤمن در اين فرايند عظيم احساس ميكنم، اين است كه اين مردم، شور و شعور، عزم راسخ همراه با بصيرت را هميشه داشته اند؛ اين را حفظ كنيد. من اين شور و هيجانى كه در مردم تبريز و آذربايجان ديدم، بايد بگويم بى نظير بوده است. در طول سالها اينجور بوده است؛ در سفرهائى كه به تبريز داشتم، در ديدارهائى كه با تبريزى ها و آذربايجانى ها داشتم. و شور، تنها نبوده است؛ همراه با بصيرت،

همراه با قدرت تحليل، با فهم دقيق. اين است كه مردم راه را گم نميكنند، اين است كه همه جا حضور دارند. آنجائى كه بايد حضور داشته باشند، حضور دارند؛ اين را بايد نگه داريد، اين را بايد حفظ كنيد؛ نسل به نسل، دست به دست بگردد.

جوانهاى امروز ما - كه در اين جلسه، بسيارى جوانها هستند - جنگ را نديده اند؛ شماها شهيد باكرى را نديده ايد، باكرى ها را نديده ايد، آن دوران محنت عظيم را لمس نكرديد، امام را هم نديديد؛ اما روحيه ى شما همان روحيه است، فكر شما همان فكر است؛ راه شما همان راه است، تشخيص شما همان تشخيص است؛ اين خيلى مهم است. اين جريانِ مستمر بايد ادامه پيدا كند. اين جريان مثل رودخانه اى است، مثل شطى است كه منطقه را سيراب ميكند؛ بصيرت اين است. به قول شاعر تبريزى: «شط اگر اولماسا بغداد اولماز». وجود يك شهر آباد، به خاطر آن شريان حياتى آبى است كه در آن وجود دارد. اين ايمان و بصيرت ايمانى، همان شريان حياتى است؛ همان احياءكننده ى فكرها و دلهاست. و اين، اثر خودش را در دنيا گذاشته است.

امروز در دنياى اسلام يك بيدارى حس ميشود؛ اين را ديگر ما نميگوئيم. در اين سالها ما ميگفتيم كه حركت بيدارى اسلامى شروع شده است، جنبش اسلامى شروع شده است. خيلى ها به ظاهر قضيه نگاه ميكردند، ميگفتند خبرى نيست، اينها چه ميگويند؛ اما امروز چشمهاى سر دارد مى بيند، گوشها دارد فريادها را ميشنود. صحنه، صحنه اى است كه همه چيز در آن واضح و آشكار است. همين قضيه ى مصر، قضيه ى بسيار مهمى است. مصر را كه يك ملت كهنِ

داراى تمدنِ داراى فهم عميق و جوانهاى خوب است، يك مشت مزدور خائن، وابسته كرده بودند به آمريكا، متصل كرده بودند به دشمن صهيونيستى. مردم خون دل ميخوردند، كارى هم نميتوانستند بكنند؛ چون فشار زياد بود. اين حركت عظيمى كه در آنجا اتفاق افتاد، يك حركت دفعى نبود. حركتهاى بزرگ اجتماعى، اتفاقات لحظه اى نيست؛ اينها بروز لحظه اى است. اتفاق در طول زمان، با پى درپى آمدن عوامل گوناگون - معرفتها، بصيرتها، خون دلها، عقده ها - جمع ميشود، ناگهان به يك مناسبتى، در يك وقت مناسبى بروز ميكند. و در مصر بروز كرد.

روشنفكران مصرى، آگاهان مصرى مرتبط بودند؛ بعضى مى آمدند، ميرفتند؛ ما اطلاع داشتيم، ميدانستيم آنها در چه احساسى قرار دارند و چگونه مسائل را مى بينند. امروز هم من نگاه ميكنم به اظهارات اين جوانهاى مصرى و مردم مصر - تا آن حدى كه منتشر ميشود و در اختيار ما قرار ميگيرد - ميتوانم بفهمم كه خصوصيات اينها چيست. عامل اصلى حركت اينها، به ستوه آمدن از ذلتى است كه فرمانروايان وابسته بر اين ملت تحميل ميكردند. وقتى تسليم آمريكا شديد، وقتى قدرت فائقه ى ابرقدرت را قبول كرديد، دنباله اش اين چيزها هست. يك ملت بايد در مقابل زورگوئى و قلدرى قدرتهاى سلطه گر بايستد تا مجبور نباشد به دنباله ها و تبعات آن مبتلا شود. وقتى حكومتها ضعيف بودند، زبون بودند، يا ضعيف النفس بودند، يا خائن بودند - ضعيف النفس بودن هم به خيانت منتهى ميشود؛ فرقى نميكند - و در مقابل ابرقدرتها تسليم شدند، دنباله اش همينها هم هست. او ميخواهد يك موجود جعلى به نام اسرائيل در اينجا قدرت پيدا كند، شما مجبوريد دنبال او حركت كنيد. ملت مستقل

خاصيتش اين است كه نگاه ميكند ببيند چى درست است، كدام راه صحيح است، منطبق با تشخيص اوست، ايمان اوست، از آن راه حركت ميكند، آن اقدام را انجام ميدهد. وقتى استقلال نبود، اين نيست. اين وابستگى براى يك كشور ذلت مى آورد؛ اين همان چيزى است كه جوانهاى مصرى را به ستوه آورد، ناگهان حركت اينها بروز كرد.

امروز من نگاه ميكنم، عزم راسخ آنها را مى بينم، ايمان آنها را مشاهده ميكنم. انسان حضور مؤثر جوانها را در مصر مى بيند. شما جوانهاى عزيز قدر خودتان را خيلى بدانيد. شما الگوى جوانهاى دنيا شديد. جوان تعيين كننده است، تحول آفرين است، موتور پيشرفت است، شكافنده ى بن بست هاست. نيروى جوانى اين است. در مصر هم جوانها هستند كه دارند خيلى كارها را ميكنند؛ همچنين كسانى كه با جسم خودشان، با جان خودشان، با همه ى وجود خودشان، رنج و محنت حاكميت آن طواغيت را، آن طاغوت را لمس و حس كردند. حركت، حركت از مساجد است؛ حركت نمازجمعه اى است؛ حركت به نام خداست؛ اينها خيلى ارزش دارد. و حركت، حركت عمومى است.

آنچه كه من ميتوانم به طور قاطع بگويم، اين است كه وقتى مردم آمدند توى صحنه، ديگر همه ى ابزارهاى خصمانه ى قدرتها از كار مى افتد. آمريكا تا وقتى ميتواند به يك كشور زور بگويد كه مردم آن كشور مقابلش نباشند. به دولتها راحت ميشود زور گفت. دولتهائى كه متكى به مردمشان نيستند، مجبورند به حرف آمريكا بيايند، به حرف آمريكا بروند. يك روز آمريكا يك نفر را نصب ميكند، يك روز حمايت ميكند، يك روز هم حمايت را برميدارد، مجبور است برود. وقتى هم كه رفت، ديگر محل سگ

هم بهش نميگذارند؛ مى بينيد ديگر. قبل از او هم محمدرضا بود، اندكى قبل از او هم بن علىِ تونس بود. وقتى كه دولتها متكى به مردم نباشند، اين است. وقتى مردم آمدند توى صحنه، مردم فهميدند، مردم احساس كردند، مردم تصميم گرفتند، آن وقت ديگر قدرتها هيچ كار نميتوانند بكنند. اين اتفاق، امروز در مصر افتاده است. تا مردم در صحنه هستند، ديگر نميتوانند هيچ حركتى بكنند، كارى بكنند.

البته امروز آمريكائى ها درصددند كه بلكه بتوانند در مصر سر مردم را كلاه بگذارند، آنها را منصرف كنند، با يك دستاوردهاى جزئى و ابتدائى آنها را قانع كنند، آنها را برگردانند به خانه هاى خودشان كه ديگر در صحنه نباشند. بعيد است چنين ترفندى به نتيجه برسد. وقتى مردم بيدار شدند، قدرت خود را احساس كردند، توانائى تأثيرگذارى را احساس كردند، ديگر فايده اى ندارد؛ مردم مى آيند داخل ميدان و اهداف عالى را اگر براى آنها ترسيم شود، دنبال ميكنند و ان شاءاللَّه به آن اهداف ميرسند

ما نتيجه و ثمره ى شيرين مقاومت ملت عظيممان را داريم مشاهده ميكنيم و آن عبارت است از صلابت چهره ى ايران اسلامى، عزت ايران اسلامى، تأثيرگذارى ايران اسلامى در حوادث گوناگون، در منطقه و حتّى بيرون از اين منطقه. احساس ميكنيم كه ايمان و اسلام به ما عزت داد، به ما پيشرفت داد، ما را به سمت آرمانهامان نزديك كرد. هرچه ايمانمان را تقويت كنيم، هرچه تحقق اسلام را در جامعه و ارزشهاى اسلامى را در بين خودمان بيشتر كنيم، اين عزت بيشتر خواهد شد، اين پيشرفت بيشتر خواهد شد و زندگى مادى و معنوى اصلاح خواهد شد؛ و اين به همت جوانان، به

همت مردم، به ايمان مردم بستگى دارد. و خوشبختانه انسان اين را مشاهده ميكند. انسان مى بيند در زن و مرد ما، پير و جوان ما، در بخشهاى مختلف اين كشور، در اقوام گوناگون، اين عزم و اراده هست و ان شاءاللَّه خواهد بود و ان شاءاللَّه شما جوانها خواهيد ديد آن دورانى را كه ايران به بركت اسلام و به بركت قرآن بتواند در اوج و در قله ى عظمت بدرخشد.

اميدواريم خداوند متعال رحمت خود، فضل خود، لطف خود را بر شما مردم عزيز آذربايجان و مردم تبريز نازل فرمايد و اميدواريم خداوند متعال به ملت ايران كمك كند كه بتوانند اين راه شرف و عزت را با سرعت، با استقامت كامل، همچنان بپيمايند و شهداى عزيز ما را مشمول رحمت و مغفرت خودش بفرمايد. و السّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) صف: 8

بيانات در ديدار شركت كنندگان دركنفرانس وحدت اسلامي

بيانات در ديدار شركت كنندگان دركنفرانس وحدت اسلامي در جمع علماء و مسؤولين شركت كننده در بيست و چهارمين دوره اين كنفرانس بين المللي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلى لذت برديم از بيانات برادران عزيز. اى كاش وقت بيشتر ميبود و ميتوانستيم از بيانات ديگر برادران هم استفاده كنيم. وقتى اين حرفها را از شما ميشنويم، بار ديگر عظمت اسلام، فراگيرى اسلام و پيروزى اسلام برايمان مجسم ميشود.

اين ديدارِ امروز و جلسات شما به عنوان وحدت تشكيل شده؛ اتحاد دنياى اسلام و وحدت بين مسلمين. البته وحدت، مسئله ى اصلى است. اگر اتحاد بين مسلمين به صورت واقعى و به معناى حقيقى تحقق پيدا كند، اكثر مشكلات مسلمين برطرف خواهد شد. و بايد همه تلاش كنيم، ما هم بايد تلاش كنيم كه ان شاءاللَّه دلها به هم نزديك شود؛ نه فقط

زبانها. وقتى دلها به يكديگر نزديك شد، دستها و عملها هم به يكديگر نزديك خواهد شد.

امروز دنياى اسلام در يك مقطع تاريخى قرار دارد؛ ما اين مقطع را بايد بشناسيم، ما از اين مقطع نبايد غفلت كنيم. در اين سى سال گذشته - بعد از پيروزى انقلاب اسلامى در ايران - هرگز چنين وضعى در دنياى اسلام پيش نيامده است. اينكه ميگوئيم يك مقطع است، معنايش اين نيست كه در طول اين سى سال دنياى اسلام آرام بوده، ساكت بوده، بى تفاوت بوده؛ نه. من اعتقادم اين است و واقعيت قطعاً همين است؛ در طول سالهاى متمادى، حركت بزرگان، حركت مصلحان، خون فداكاران، تعليمات اصحاب فكر، و در نهايت انقلاب اسلامى ايران، در دنياى اسلام تأثير گذاشته است؛ دلها را منقلب كرده، جهتها را نشان داده و بتدريج انگيزه ها متراكم شده و در يك فرصتى حالا اين انگيزه ها دارد بروز ميكند. اين مقطع، مقطع مهمى است؛ هم ميتواند به حل مشكلات دنياى اسلام منتهى شود، و هم اگر اين مقطع را درست نشناسيم و از آن بهره ى صحيح را نبريم، ممكن است مشكلات ديگرى را براى ما خلق كند.

آنچه اتفاق افتاده، حركت ميليونى مردم در صحنه است؛ اين بى نظير است. در جمهورى اسلامى اين حركت بود كه توانست ايران را نجات دهد. اگر به جاى ميليونها مردم، احزاب و گروه ها و شخصيتها و اينها وارد ميدان ميشدند، اين تأثير اتفاق نمى افتاد. اثرى در حضور ميليونى مردم هست كه در هيچ چيز ديگر آن اثر نيست. البته حضور ميليونى مردم جز با ايمان قلبى امكان پذير نيست. اولاً بيايند، ثانياً تا حصول نتيجه در صحنه بمانند، ثالثاً آن

نتيجه را حفظ كنند؛ اينها ايمان اسلامى، ايمان مذهبى لازم دارد.

اينجا از انقلاب كبير فرانسه اسم آورده شد. انقلاب كبير فرانسه يك حركت مردمى بود و به پيروزى رسيد؛ اما آن پيروزى محفوظ نماند. در سال 1789 انقلاب كبير فرانسه اتفاق افتاده؛ در سال 1800 - يعنى يازده سال بعد - حكومت سلطنت بار ديگر در فرانسه به وجود آمده؛ يعنى ناپلئون سر كار آمد؛ كأن لم يكن شيئاً مذكورا! بعد هم ناپلئون مُرد و همان خاندانى كه با انقلاب كبير فرانسه رفته بودند، دوباره سر كار آمدند؛ يعنى بوربن ها. و سالها طول كشيد، تا سال 1860، و سلسله ى سلاطين در فرانسه همين طور دست به دست شدند. پس انقلاب به وسيله ى مردم پيروز شد، اما مردم نتوانستند انقلاب را نگه دارند؛ اين خيلى مطلب مهمى است. ما توانستيم انقلابمان را نگه داريم، به بركت ايمان، به بركت اسلام، به بركت دميدن پى درپى روح قرآن در كالبد اين مردم و در دلهاى اين مردم. اين است كه ميتواند بقاء حركتها را و تداوم آنها را و پيروزى آنها را تضمين كند؛ اين بايد اتفاق بيفتد. امروز مردم توى صحنه اند؛ در مصر، در تونس و در بعضى از نقاط ديگر؛ اين بايد هدايت شود. دشمنان سعى ميكنند اين حركت را غير اسلامى نشان دهند؛ اين خطاست؛ قطعاً اسلامى است؛ گذشته ى مصر اين را نشان ميدهد؛ حركت امروز مصر هم اين را نشان ميدهد؛ شعارهاى مردم، حضورشان در نمازجمعه، اينها را نشان ميدهد. بنابراين قطعاً اسلامى است؛ اگرچه دشمنان سعى ميكنند نگذارند كه اين اسلامى بودن در مصر يا در جاهاى ديگر تثبيت شود. اين حركت را بايد تقويت

كرد.

اساس مشكل در دنياى اسلام، آمريكاست. حضور مستكبرين و مستعمرين در دنياى اسلام، هميشه بيشترين و بزرگترين ضربه را به هويت اسلامى و مردمى ملتها زده. از شرق دنياى اسلام بگيريد، از اندونزى و مالزى و هند، تا برسيد به آفريقا؛ همه جا حضور مستعمران بوده است كه ملتها را ضعيف كرده، خون آنها را گرفته، اراده هايشان را تضعيف كرده. امروز آن مستكبر و مستعمر، آمريكاست؛ بقيه در حاشيه اند. حضور آمريكا بزرگترين مشكل است. گفت: «وجودك ذنب لايقاس بها ذنب». از همه ى بدبختى هاى دنياى اسلام بزرگتر، امروز حضور آمريكاست؛ اين را بايد علاج كرد. بايد آمريكا را از عرصه دور كرد، او را تضعيف كرد. خوشبختانه ضعيف هم شده اند. آمريكاى امروز، آمريكاى بيست سال قبل و سى سال قبل نيست. آمريكا امروز بشدت ضعيف شده است. اين را بايد نگه داشت. نبايد نااميد بود.

ببينيد، صحنه ى صدر اسلام براى ما الگوست. من نميخواهم ادعا كنم كه همه ى حوادث ما عيناً شبيه حوادث صدر اسلام است؛ نه، دنيا تغيير كرده، انگيزه ها و شكلها عوض شده؛ ليكن صدر اسلام يك تابلوى بسيار پيچيده و هنرمندانه و مندمجى است كه بخشهاى گوناگون زندگى تاريخى امت اسلام را تا امروز و تا ابد ميشود در اجزاى اين تابلو مشاهده كرد. هركدام از اين بخشها را انسان ملاحظه كند و با زمانِ خودش تطبيق كند، ميتواند بفهمد.

ملاحظه كنيد؛ دو جور آدم در مقابله ى با دشمن وجود دارد: «و اذ يقول المنافقون و الّذين فى قلوبهم مرض ما وعدنا اللَّه و رسوله الّا غرورا. و اذ قالت طائفة منهم يا اهل يثرب لا مقام لكم فارجعوا».(1) اين يك نگاه

است، يك ديد است در مقابله ى با اين حوادث؛ يك ديد ديگر اين است كه ميگويد: «و لمّا رأى المؤمنون الأحزاب قالوا هذا ما وعدنا اللَّه و رسوله و صدق اللَّه و رسوله و ما زادهم الّا ايمانا و تسليما».(2) اين هم يك ديد است. هر دو مال يك حادثه است. هر دو مال حادثه ى احزاب است. يك عده وقتى احزاب را مى بينند، ميگويند: «ما وعدنا اللَّه و رسوله الّا غرورا»؛ عده اى ديگر وقتى احزاب را مى بينند، ميگويند: «هذا ما وعدنا اللَّه و رسوله و صدق اللَّه و رسوله و ما زادهم الّا ايمانا و تسليما». اين مهم است. اين دارد وضع فعلى ما را به ما نشان ميدهد.

ما دو جور انسان داريم: يك عده هستند كه وقتى هيمنه ى آمريكا را مى بينند، قدرت نظامى او را مى بينند، قدرت ديپلماسى او را مى بينند، قدرت تبليغاتى او را مى بينند، پول فراوان او را مى بينند، مرعوب ميشوند؛ ميگويند ما كه نميتوانيم كارى بكنيم، چرا بيخودى نيروهايمان را هدر بدهيم؟ اينجور افراد الان هستند، در زمان انقلاب ما هم بودند. ما مواجه بوديم با افرادى از اين قبيل كه ميگفتند آقا بيخود چرا خودتان را زحمت ميدهيد؛ به يك حداقلى قانع شويد و قضيه را تمام كنيد. يك عده اينجور بودند.

يك عده ى ديگر هستند كه نه، قدرت دشمن را با قدرت خداى متعال مقايسه ميكنند، عظمت دشمن را در مقابل عظمت پروردگار قرار ميدهند؛ آن وقت مى بينند كه اينها حقير محضند، اينها چيزى نيستند. وعده ى الهى را هم راست ميشمرند، حسن ظن به وعده ى الهى دارند؛ اين مهم است. خداى متعال به ما وعده كرده است: «و

لينصرنّ اللَّه من ينصره انّ اللَّه لقوىّ عزيز»؛(3) اين وعده ى قطعى است، وعده ى مؤكد است. اگر چنانچه ما به وعده ى الهى حسن ظن داشته باشيم، يك جور عمل ميكنيم، اگر به وعده ى الهى سوءظن داشته باشيم، جور ديگرى عمل ميكنيم. خداى متعال افرادى را كه سوءظن دارند، مشخص كرده است: «و يعذّب المنافقين و المنافقات و المشركين و المشركات الظّانّين باللَّه ظنّ السّوء عليهم دائرة السّوء و غضب اللَّه عليهم و لعنهم و اعدّ لهم جهنّم و سائت مصيرا»؛(4) اين «الظّانّين باللَّه ظنّ السّوء» امروز هم هستند. چند آيه بعد ميگويد: «بل ظننتم ان لن ينقلب الرّسول و المؤمنون الى اهليهم ابدا و زيّن ذلك فى قلوبكم و ظننتم ظنّ السّوء و كنتم قوما بورا».(5) سوءظن به خدا موجب ميشود كه انسان بنشيند و از حركت و از كار و تلاش باز بماند. اگر حسن ظن به خدا داشتيم، آن وقت ميتوانيم پيش برويم.

ما حسن ظن به خدا داريم، و خداى متعال با ما طبق حسن ظنمان عمل كرده است. در طول اين سى و چند سال، خداى متعال طبق همان حسن ظنى كه به او داشتيم، با ما عمل كرده. ما مشكلات فراوانى داشتيم. از همه ى اين مشكلات پيروز بيرون آمديم. محاصره ى اقتصادى چيز كوچكى نبوده و نيست. ما محاصره را زير پا گذاشتيم. در همين اواخر به ما گفتند كه بنزين به شما نميفروشيم. ما يك كشورى هستيم توليدكننده ى نفت، اما واردكننده ى بنزين؛ گفتند به شما بنزين نميفروشيم. اين يك نمونه ى خيلى كوچكى است؛ صدها نمونه از اين قبيل هست. نيروهاى ما با اميد به خدا تلاش كردند و ما در ظرف كمتر از يك سال خود

را از واردات بنزين بى نياز كرديم. هشت سال بر ما جنگ تحميل كردند. ما را در مقابل دشمنِ عنودِ بدِ بسيار خبيثى مثل صدام حسين قرار دادند و با همه ى نيروها هم از او دفاع و حمايت كردند. ما الحمدللَّه توانستيم بر اين حادثه فائق بيائيم.

به اميد خدا در همه ى ميدانها پيش رفتيم. ما امروز در ميدان علم هم پيشرفت كرده ايم. اشاره كردند به مسئله ى هسته اى ما. ما به توفيق الهى و به قدرت الهى توانستيم مسئله ى هسته اى را حل كنيم و پيش برويم. امروز هم غربى ها جنجال ميكنند، اما از ماجرا عقبند. تهمت ميزنند، حرف ميزنند، تبليغات ميكنند، فشار مى آورند، اما كارى نميتوانند بكنند. گذشت زمان به سود ماست. ما داريم همين طور هى پيش ميرويم، آنها هم دارند توى سر خودشان ميزنند و جنجال ميكنند. وقتى با توكل به خدا وارد شويم، اينجورى است.

جوانهائى كه در همين زمينه ى هسته اى فعاليت ميكردند، دو سه سال قبل از اين اصرار كردند، درخواست كردند بيايند من را ببينند. يك نمايشگاهى اينجا در همين حسينيه درست كردند كه من از نزديك شاهد كارهاى اينها باشم. من رفتم آنجا، ديدم اولاً همه جوان، ثانياً همه مؤمن. يك وقتى خيال ميكردند كه هر كسى وارد علوم جديد شد و متخصص شد، لزوماً بايستى بى دين باشد، بى اعتناى به دين باشد. من ديدم نه، همه شان جوانهاى مؤمن، علاقه مند و بااخلاصند. الان در بخشهاى مختلف كشور ما اينجورى است. اين تجربه ى ماست. اين تجربه در اختيار دنياى اسلام است.

البته ملت مصر و ملتهاى ديگر الحمدللَّه پُرند از مفاهيم و معارف اسلامى. ما با معارف اسلامى اى كه در طول زمانها

در مصر شايع بوده، آشنا هستيم. من در همين نماز جمعه اى كه اشاره كرديد، گفتم ملت مصر اولين ملتى بود كه با فرهنگ غربى آشنا شد - ناپلئون فرهنگ غربى را به مصر آورد - و اولين ملتى بود كه عيوب اين فرهنگ را فهميد و با آن مواجه شد. شيخ محمد عبده و سيد جمال و ديگران پايگاهشان مصر بود و اينها اولين كسانى بودند كه با فرهنگ غربى سينه به سينه و مواجه شدند و با آن مبارزه كردند. بعد از آن هم بحمدللَّه مصر و خيلى از كشورهاى عربى مركز جوشش افكار اسلامى بودند و براى همه ى اسلام مفيد بودند.

امروز اين مردم وارد ميدان هستند؛ بايد كوشش بشود دشمن نتواند حركت مردم مصر را مصادره كند، نتواند آن را منحرف كند، نتواند يك دنباله اى از رژيم طاغوت و رژيم فرعون را در مصر باقى بگذارد، بعد بتدريج همه جا را فرا بگيرد؛ بايد اينها را مراقبت كرد. اين، وظيفه ى هم خود مصرى ها، هم همه ى دنياى اسلام است.

بين ملتها بايد تفاوت نباشد. وحدت اسلامى اولين اثرش بايد اين باشد كه ملتها با هم احساس همدردى كنند؛ كه وقتى يك ملتى خوشحال است، بقيه خوشحال باشند؛ وقتى غمگين است، بقيه غمگين بشوند؛ وقتى گرفتار است، بقيه در آن گرفتارى خود را سهيم بدانند؛ وقتى استنصار ميكند، بقيه به نصرت او بشتابند و به سراغ او بروند. اين، وظيفه ى ماست. و اين پيش خواهد رفت. اين وعده ى الهى را ما قبول داريم، يقين داريم؛ معتقديم كه «و الّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا».(6) و خداى متعال بلاشك به مردم مؤمن كمك خواهد كرد.

همه ى

ما بايد قدر اين جلسات را بدانيم. اين نزديكى دلها خيلى باارزش است. مسئله ى سنى و شيعه و دعواهاى سنى و شيعه چيزهائى است كه امروز دشمنان اسلام ميخواهند روى آنها تكيه كنند. آن كسانى كه راجع به تشيع، راجع به تسنن، دلسوزى اينها از يكديگر حرف ميزنند، نه سنى را قبول دارند، نه شيعه را قبول دارند، نه بزرگان اسلام را قبول دارند، نه علماى امروز را قبول دارند؛ آنها اهداف ديگرى دارند. بايستى بر همه ى اينها فائق آمد و وحدت را تأمين كرد و ان شاءاللَّه وحدت پشتوانه ى پيروزى دنياى اسلام خواهد شد. مجدداً به برادران عزيز خوشامد عرض ميكنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) احزاب: 12 و 13

2) احزاب: 24

3) حج: 40

4) فتح: 6

5) فتح: 12

6) عنكبوت: 69

بيانات در ديدار مسئولان نظام درروز ميلاد پيامبر(ص)

بيانات در ديدار مسئولان نظام درروز ميلاد پيامبر(ص) 17 ربيع الاول 1432 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم تبريك عرض ميكنم ميلاد مسعود پيامبر اعظم حضرت محمدبن عبداللَّه و همچنين ولادت باسعادت فرزند گرامى آن بزرگوار، حضرت جعفربن محمدالصادق (عليه الصّلاة و السّلام) را به شما حضار گرامى، ميهمانان عزيز اين مجلس، و همچنين به همه ى ملت بزرگ ايران و به امت عظيم اسلامى و به همه ى حق خواهان و آزادى طلبان عالم.

ولادت نبى مكرم، سرآغاز يك فجر درخشانى در زندگى بشر بود. با اين ولادت، بشارتهاى الهى به چشم مردم آن دوران آمد. كنگره ى كاخهاى پادشاهان ظلم ويران شد، آتشكده ها خاموش شد، مقدسات پوشالى و خرافى، به قدرت الهى در مناطق مختلفى از عالم از ميان رفت. اين ولادت مقدمه ى بعثت بود و اين بعثت براى همه ى جهانيان رحمت بود؛ همچنان كه فرمود: «و ما ارسلناك الّا رحمة للعالمين».(1) همه ى عالم از

بركات اين وجود مقدس بهره مند شده اند و خواهند شد. آنچه از ترقيات بشر، پيشرفتهاى علمى، آگاهى هاى گوناگون، كشفيات عظيمى كه در عالم به وجود آمده است، به بركت ظهور نور اسلام در آن برهه ى عجيب تاريخى است. و اين نعمت در اختيار مردم قرار داده شد. اگر بشر آگاهى بيشترى ميداشت، معرفت عميق ترى ميداشت و پيامبر را ميشناخت و اسلام را ميشناخت و پيام او را ميدانست، امروز صفحه ى تاريخ بشر، صفحه ى ديگرى بود. جهل ما انسانها، كوته بينى ما انسانها، ما را عقب انداخته است. يقيناً هرچه تاريخ جلو برود و هرچه معرفت انسانها و ظرفيت انسانها براى فهميدن بيشتر شود، اين خورشيد متلألئ بيشتر خود را نشان خواهد داد؛ بهره مندى از اين نور حيات و زندگى، بيشتر خواهد شد. و ما امروز نشانه هاى اين را داريم مشاهده ميكنيم.

امروز دنيا در زير بار سنگين تحميلات ناشى از تمدن مادى به ستوه آمده است و دنبال راه نجاتى ميگردد. آنچه كه شما امروز از بيدارى اسلامى در برخى از كشورهاى اسلامى مثل مصر و تونس ملاحظه ميكنيد، يك نشانه و نمونه اى از به ستوه آمدگى بشريت است. وقتى شياطين بر زندگى مردم غالب ميشوند - كه شياطين انس از شياطين جن خطرناك ترند - مستكبران عالم كه در زندگى اجتماعى مردم، زندگى خصوصى مردم، در اقتصاد مردم، در فهم و بينش مردم دخالت ميكنند و آنها را به راه هاى بيراهه ميكشانند، زندگى فضاى تاريك پيدا ميكند و اين فضاى سنگين و تاريك با فطرت انسانها ناسازگار است و بالاخره فطرت انسان بيدار ميشود؛ اين آن چيزى است كه امروز دارد در دنيا اتفاق مى افتد. دنياى غرب هم كه

اسير چرخ و پر تسلط قدرت مادى است، امروز به ستوه آمده است. ما مسلمانها اگر ميتوانستيم اسلام را درست معرفى كنيم، اگر ميتوانستيم رفتار خودمان را منطبق با اسلام كنيم، مطمئن باشيد دنيا به اسلام يك گرايش همگانى و عمومى پيدا ميكرد. ضعف در ماست، اشكال در ماست و ما اولين مخاطبان قرآن و پيام پيغمبر هستيم. بايستى خود را اصلاح كنيم، بايد خود را درست كنيم.

امروز به بركت اسلام ملتها بيدار شده اند؛ اين بيدارى را در سطح دنياى اسلام انسان ميتواند مشاهده كند. اولين اثر اين بيدارى، ابراز بيزارى از حضور مستكبرين در اين منطقه است. آمريكائى ها، سياستهاى آمريكائى، با تبليغات فراوان تلاش ميكنند كه خود را از تيررس حركت عظيم مردم كه امروز در بعضى از كشورهاى اسلامى مشاهده ميشود، دور نگه دارند؛ ليكن اين ممكن نيست. اين حركتها در درجه ى اول، عليه سلطه ى استكبار بر اين منطقه است. آن چيزى كه ملتها را تحقير كرده است، سلطه ى استكبار است؛ آن چيزى كه موجب شده است ملتهاى مسلمان با يكديگر دست برادرى ندهند، يكديگر را فهم نكنند، نيروهاى خود را بر روى هم نگذارند و امت اسلامى به معناى واقعى شكل پيدا نكند، دسائس و دخالتهاى استكبار در اين منطقه است؛ اين بايد جمع شود. ملتها بايد از دخالت و تسلط استكبار خلاص شوند و نجات پيدا كنند؛ اين كليدِ حل مشكلات اين منطقه است. گرفتارى هاى مردم و ملتها، گرفتارى هاى دولتها - دولتهائى كه با مردم خودشان، با ملتهاى خودشان فاصله پيدا كردند - به خاطر حضور قدرتهاى مستكبر و در رأس آنها آمريكاست. علاج مشكلات اين منطقه به اين است

كه ملتها به خود بيايند، دولتها به خود بيايند؛ شيطان بزرگ را از دخالت و تصرف در سرنوشت ملتهاى خودشان كنار بگذارند و دور كنند.

سياستهاى خاورميانه اى آمريكا در اين منطقه، موجب مخالفت ملتها با دولتهاى خودشان شده است؛ بين ملتها و دولتها شكاف افتاده است. اگر چنانچه ملتها با دولتها همراه باشند، هيچ قدرتى قادر نيست بر كشورها تسلط پيدا كند؛ هيچ قدرتى نميتواند در مقابل ملتها مقاومت كند. آنچه امروز در بعضى از كشورهاى اسلامى اتفاق افتاده است، حضور ملتها در منطقه است، در صحنه ى مبارزه است، در ميدان مبارزه است. وقتى ملتها در صحنه حاضر ميشوند، تيغ قدرتها كُند ميشود. قدرتها نميتوانند به ملتها زور بگويند. افرادى را از نزديكان خودشان، كسانى را از مزدوران خودشان بر مردم مسلط ميكنند، آنها به مردم زور ميگويند. ملتها وقتى آمدند توى صحنه، پشت دولتها محكم ميشود؛ اگر با ملتهاى خودشان همراه باشند. اين، علاج مشكلات اين منطقه است.

امروز دولت جعلى صهيونيستى در اين منطقه مثل يك غده ى سرطانى است كه منطقه را دچار بيمارى و آفت كرده است. همه ى سعى استكبار اين است كه اين غده ى سرطانى را در منطقه حفظ كند. وجود اين غده ى سرطانى در اين منطقه، مايه ى جنگ و اختلاف و دودستگى و سياستهاى غلط در اين منطقه شده است. براى اينكه اين را نگه دارند و پايگاه خودشان را در منطقه حفظ كنند، همه ى توان خودشان را به كار ميبرند. اين همان چيزى است كه امروز آثار و نتائج آن را مشاهده ميكنيم و آن، عكس العمل ملتهاست. ملتها وقتى بيدار شدند، اين وضعيت را تحمل نميكنند.

ما معتقديم حركتهائى

كه امروز در بعضى از كشورهاى اسلامى مشاهده ميشود، عكس العمل و واكنش ملتهاست به تحقير طولانى اى كه قدرتهاى استكبارى نسبت به اينها روا داشته اند. امروز فرصتى پيدا كرده اند، آمده اند توى ميدان.

وظيفه ى عالمان دين، نخبگان سياسى، نخبگان علمى و دانشگاهى خيلى سنگين است. امروز مردم در اين كشورها احتياج دارند به هدايت اين نخبگان؛ چه نخبگان سياسى، چه نخبگان علمى، چه دانشگاهى و چه دينى. وظيفه ى سنگينى بر عهده ى اينهاست. اينها بايد نگذارند دستگاه استكبار با وسائل گوناگونى كه دارد، اين حركت عظيم ملتها را مصادره كند، قيام مردم را از آنها سرقت كند؛ بايد مراقب باشند. اينها بايد مردم را به سمت اهداف عاليه اى كه براى هر كشورى اين اهداف، اهداف و آرمانهاى والاست، هدايت كنند. اگر اين شد، آينده ى اين منطقه، آينده ى روشنى است؛ آينده ى امت اسلامى، آينده ى روشنى خواهد بود.

ما در دنيا يك ميليارد و نيم جمعيتيم و در حساس ترين نقاط از لحاظ موقعيت سوق الجيشى، از لحاظ امكانات طبيعى و منابع زيرزمينى قرار گرفتيم؛ اما ديگران بر ما حكومت ميكنند، ديگران دارند سرنوشت ما را معين ميكنند، نفت ما را ديگران تكليفش را معين ميكنند، ديگران براى حكومتهاى ما تكليف معين ميكنند. اين وضعيت بايد دگرگون شود و بلاشك دگرگون خواهد شد؛ كه امروز نشانه هاى آن ديده ميشود. اين همان بيدارى اسلامى است به بركت اسلام.

اسلام پيروان خود را اينجور تربيت ميكند: «و الّذين معه اشدّاء على الكفّار رحماء بينهم تريهم ركّعا سجّدا يبتغون فضلا من اللَّه و رضوانا سيماهم فى وجوههم من اثر السّجود»؛(2) اينها نشانه هاى امت اسلامى است. اينها آن معنويتى است كه در آنها وجود دارد؛ آن

توكل، آن توجه به خدا، آن تذكر، آن خضوع در مقابل پروردگار. اين، خاصيت پرورش انسان مسلمان و مؤمن است. اسلام اينجور انسانى پرورش ميدهد: در مقابل خداى متعال، خاضع؛ با برادران ايمانى، رحيم، مهربان؛ اخوت اسلامى، برقرار؛ اما در مقابل مستكبران، در مقابل ظالمان، مثل كوهِ استوار مى ايستند؛ «و مثلهم فى الانجيل كزرع اخرج شطئه فأزره فاستغلظ فاستوى على سوقه».(3) اين، همان مراحل رشد امت اسلامى است؛ سر ميزند، رشد ميكند، بالندگى پيدا ميكند، مستحكم ميشود. «يعجب الزّرّاع»؛(4) خود آن كسانى كه اين زمينه را فراهم كردند، به شگفت مى آيند. اين دست قدرت الهى است كه اينجور انسانها را رشد ميدهد. «ليغيظ بهم الكفّار»؛(5) دشمن مستكبر وقتى به اين انسان مسلمانِ تربيت شده ى باليده ى در دامان اسلام نگاه ميكند، معلوم است كه به خشم مى آيد و ناراحت ميشود. ما بايد اينجورى عمل كنيم. خود را بسازيم. خود را با قرآن تطبيق دهيم. اخلاق خود را، رفتار خود را، با دوستان، با معارضان و معاندان، با مستكبران، طبق برنامه ى قرآن تنظيم كنيم. خداوند متعال وعده كرده است كه به افرادى كه اينجور حركت كنند، پاداش خواهد داد، اجر خواهد داد. اين اجر، هم در دنياست، هم در آخرت. در دنيا عزت است، برخوردارى از زيبائى ها و تمتعات الهى در اين عالم است - كه براى انسانها فراهم كرده است - در آخرت هم رضوان الهى و بهشت الهى است.

اين راهى است كه شما ملت عزيز ايران در پيش گرفتيد، دنبال ميكنيد، حركت ميكنيد و به توفيق الهى اين راه را ادامه خواهيد داد و اين راهى است كه خوشبختانه امروز مشاهده ميكنيم ملتهاى مسلمان

در گوشه و كنار جهان اسلام، بتدريج و آرام آرام دارند به اين سمت حركت ميكنند. خداى متعال فرموده است: «و العاقبة للمتّقين».(6) اگر چنانچه اين تقوا را ما شيوه ى عمل خودمان قرار بدهيم، مسلّم عاقبت و سرانجام كار، متعلق به امت اسلامى خواهد بود و اين آينده به اميد خدا چندان دور نيست.

اميدوارم خداوند متعال به همه ى ملتهاى مسلمان، به امت اسلامى، بخصوص به نخبگان و اثرگذارانِ اين امت اين توفيق را بدهد كه بتوانند از بركات وجود پيغمبر و تعاليم قرآن حداكثر بهره را ببرند. از خداى متعال ميخواهيم رحمت واسعه ى خود را بر امام بزرگوارمان كه اين راه را او در مقابل ما باز كرد و بر شهداى عزيزى كه در اين راه جان خودشان را فدا كردند، نازل فرمايد. و السّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) انبياء: 107

2) فتح: 29

3) همان

4) همان

5) همان

6) اعراف: 128

بيانات درديدار اعضاي ستاد نكوداشت آيت الله طالقاني

بيانات درديدار اعضاي ستاد نكوداشت آيت الله طالقاني اعضاي ستاد برگزاري همايش نكوداشت يكصدمين سالروز ميلاد آيت الله سيدمحمود طالقاني(ره) با رهبر معظم انقلاب ديدار كردند. پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت الله خامنه اي، متن كامل بيانات معظم له در اين ديدار را به مناسبت آغاز اين همايش به شرح زير منتشر مي كند: بسم الله الرحمن الرحيم آقاي طالقاني اهل فكر نو بر محور دين و با تمركز بيشتر بر روي قرآن و نهج البلاغه [بود]؛ يعني ايشان اصلاً اينجوري بود. لكن همه ي ابعاد شخصيت آقاي طالقاني بُعد روشنفكري ديني نيست. يك بُعد مهم بُعد مبارزه است. خيلي ها روشنفكر بودند اهل مبارزه نبودند؛ روشنفكر ديني هم بودند اهل مبارزه نبودند؛ همان خصلت عمومي تقريباً

[همه ي] روشنفكران ديروز و شايد بعضاً امروز ما در آنها هم بود كه من يك وقت از يك نمايشنامه اي نقل كردم آقاي روي ايوان [را] كه پائين نمي آيد توي مردم نمي آيد با متن قضيه كار ندارد با ميدان كار ندارد، بالاي ايوان مي نشيند تماشا ميكند حرف ميزند! خب خيلي از روشنفكرهاي ديني اينجوري بودند [اما] آقاي طالقاني نه، اهل عمل بود؛ يعني توي ميدان بود، احساس درد ميكرد حقيقتاً؛ اين را ما كه با ايشان معاشر بوديم – رفت و آمد ميكرديم- ميديديم، محسوس بود در ايشان، واضح بود كه آدمي اهل درد بود و ميخواست مبارزه كند؛ لذا تبعات مبارزه راهم قبول كرد [و به] زندان افتاد؛ هيچ اظهاري از آقاي طالقاني بالواسطه [يا] بي واسطه نقل نشد؛ [البته] من هيچوقت با ايشان هم زندان نبودم، اما هم زندانهاي ايشان هم نقل ميكنند؛ خود ما هم ديدن ايشان ميرفتيم – گاهي از مشهد كه من مي آمدم، روزهاي ملاقات ميرفتم زندان قصر – از پشت ميله اي صحبت ميكردند؛ دائم روحيه ميدادند.

من دادگاه تجديد نظر ايشان، توي دادگاه بودم. يك صورت ظاهري درست كرده بودند كه هر كس ميخواهد بيايد. يك سالن كوچكي گذاشته بودند آقاي طالقاني و ديگران نشسته بودند، ما هم آمديم به عنوان تماشاچي آنجا نشستيم. در وقت تنفس، من اول بار آنجا آقاي طالقاني را از نزديك ديدم. از دور ايشان را مي شناختيم و اسمش را شنيده بوديم اما از نزديك، من اول بار آنجا ايشان را ديدم. منشِ آقاي طالقاني توي اين دادگاه اصلاً روحيه بخش بود؛ خودِ منش ايشان. ايشان توي آن دادگاه نشسته بود، يك عصا هم دستش گرفته بود، با بي اعتنائي تمام؛ رئيس دادگاه

اسم متهمين را مي آورد كه بلند شوند خودشان را معرفي كنند؛ ايشان نه بلند شد، نه خودش را معرفي كرد؛ همان طور نشسته بود! آن رئيس دادگاه هم يك سرلشكري بود، هي دو بار سه بار تكرار كرد؛ ايشان هم بي اعتنا نشسته بود و به نظرم شايد اين را هم گفت: خب من را كه مي شناسيد، من محمود طالقاني ام! يك آدم اينجوري اي بود، يعني آدم مبارز، متكي به نفس، داراي اعتماد به نفس، متكي به خدا. اين يكي از ابعاد آقاي طالقاني.

يك بعد ديگر آقاي طالقاني كه به نظر من نبايد فراموش بشود، صفاي اين مرد بود. به قدري اين آدم با صفا و روراست و در معاشرتها صادق بود كه انسان از اين همه زلالي حيرت ميكرد. آدم زلالي بود آقاي طالقاني. هيچ در قيد و بند و ملاحظات و [اينها نبود]؛ نه ملاحظات آخوندي، نه ملاحظات روشنفكري، نه ملاحظات مبارزاتي –چيزهايي كه حالا به خودشان ببندند- مطلقاً در اين آدم وجود نداشت؛ صاف، روشن. هر وقت من مي آمدم تهران، اوقاتي كه ايشان آزاد بودند، ميرفتيم منزل ايشان –يك بار دو بار- مي نشستيم؛ اين منزل پيچ شميران. البته آن منزل بالا هم رفته بودم من، اما بيشتر اينجا ايشان را ميديديم. انسان [وقتي] مي نشست پهلوي اين مرد، واقعاً روحيه ميگرفت؛ هم روحيه ي مبارزاتي، هم روحيه ي صفا و رفاقت و معنويت و اينها. اينها در اين شخصيتهاي برجسته، خوب است بزرگ بشود. ماها –غالباً آدمها- مبتلا هستيم به يك چيزهائي. اين آدم، آدم صافي بود، روراست بود، بي شائبه و بي شيله پيله بود. نتيجه ي اين بي شيله پيله بودن [هم] صراحتش بود، صراحت در بيان. همان خطبه اي كه شما اشاره

كرديد، اين خطبه را نميشود عادي به حساب آورد؛ اينها دائماً ميگفتند «پدر طالقاني»، اصلاً خودشان را فرزندان او معرفي ميكردند، به عنوان «پدر» او را اسم ميبردند. كيست كه توي اين رودربايستي گير نكند؟ آن آدمي كه توي اينجور رودربايستي ها گير نكند و برود آنجور قرص و محكم توي خطبه و موضعِ به آن صراحت و به آن شدّت بگيرد، كيست؟ اينجور آدمي را آدم واقعا بگردد پيدا كند! مرحوم طالقاني اينجوري بود. من بعد از همين خطبه ي ايشان تلفن كردم؛ گفتم آقا من خواستم از شما تشكر كنم به خاطر اين خطبه، گفت بله، خيلي ها هم تلفن ميكنند فحش ميدهند به خاطر همين خطبه! اينجوري بود ديگر، تحمل ميكرد، يعني آدمي بود [با] يك روحيه ي اينجوري.

غرض، چقدر خوب است كه آقاي طالقاني معرفي ميشود. اين مناسبت صدسالگي هم [خوب است]. ايشان ظاهراً متولد حدود هزار و سيصد و بيست و نه قمري [هستند]. مرحوم آقاي آ سيّد مرتضاي عسگري كه با ايشان رفيق و همدوره و در قم با هم بودند، به نظرم ميگفت: من دو سال بزرگترم از آقاي طالقاني. به هرحال تاريخ، همان تاريخي كه نوشته شده درست است لابد. ان شاءالله كه خدا كمكتان كند. اين كار، كار خوبي است؛ منتها آقاي طالقاني را با همه ي ابعاد معرفي كنيد. صرفِ يك روشنفكر مذهبي نيست، همچناني كه صرفِ يك پيشنماز مسجد هدايت نيست، همچناني كه صرفِ يك مبارز نيست، يعني مجموعه ي اين خصوصيات را در ايشان معرفي كنيد.

خيلي ممنون.

بيانات در ديدار مسئولان مؤسسه روايت سيره شهدا

بيانات در ديدار مسئولان مؤسسه روايت سيره شهدا همزمان با آغاز اردوهاي بازديد از مناطق عملياتي دفاع مقدس (راهيان نور)، پايگاه اطلاع رساني دفتر

حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در ويژه نامه اي با عنوان «پلاك»، به مرور رهنمودهاي حضرت آيت الله خامنه اي درباره روايتگري سيره ي شهدا، خاطرات و روايت معظم له از پنج فرمانده سال هاي دفاع مقدس، بخشي از وصيت نامه ي اين شهدا و خاطره ي كوتاهي از زبان شهيد يا هم رزمان آن ها مي پردازد:

در اولين بخش از اين ويژه نامه متن بيانات و رهنمودهاي رهبر انقلاب در ديدار مسئولان مؤسسه ى روايت سيره ى شهدا در تيرماه 89 منتشر مي شود. بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم هم گزارشتان گزارش خيلى خوب و پرمغز و خوش لفظى بود - يعنى اين گزارش شفاهى شما از آن گزارش مفصلِ مكتوبى كه براى من فرستاده بوديد و من آن را خواندم، هم گوياتر بود، هم قشنگتر بود - و هم نفس كار بسيار كار خوبى است.

بيانى كه كرديد براى فلسفه ى اين كار بيان كاملاً درستى است؛ بنده هم به اين معنا معتقدم. بدون تبيين و تبيين بليغ، قطعاً هيچ فكرى و هيچ انديشه ى متقنى، توفيق رواج و اعتقاد عمومى را پيدا نخواهد كرد. و شهدا عملاً كار بزرگى را انجام دادند. اين كار بزرگ را بايد تبيين كرد. خيلى كارهاى خوبى انجام گرفته، اما هنوز جاهاى خالى براى اين كار خيلى زياد است. بنابراين من كاملاً اين كار شما را تأييد ميكنم و احساس ميكنم شما داريد يك نيازى را برآورده ميكنيد و دعا ميكنم كه خداوند شما را موفق بدارد. ان شاءاللَّه از ارواح طيبه ى شهدا هم مدد معنوى خواهيد گرفت و قطعاً ان شاءاللَّه به شما از سوى پروردگار و از غيب، كمك معنوى خواهد شد. اين كار را دنبال كنيد.

سعى كنيد در تبيين، عنصر اتقان مطلقاً به دست فراموشى سپرده نشود؛ اتقان.

اتقان خيلى مهم است. گاهى اوقات انسان خيال ميكند براى شيرين كردن يك قضيه در چشم مخاطبين، بايد آن را با پيرايه ها و اغراقهائى بياميزد؛ بعد كه از يك افق بالاترى نگاه ميكند، مى بيند نه، اين پيرايه ها - چون مصنوع ما بود - نه فقط بر ارزش آن عنصر حقيقى نيفزود، بلكه گاهى از آن كاست. اتقان را در نظر بگيريد و روايت را روايت صحيح قرار بدهيد؛ نگذاريد روضه خوانى براى شهدا، به سرنوشت روضه خوانى براى سيدالشهداء (عليه الصّلاة و السّلام) - در دوره هائى - دچار بشود. همان چيزى كه هست را بيان كنيد؛ منتها بيان هنرمندانه. ما ميخواهيم كمبودهاى هنرمندى خودمان را در تبيين حوادث عاشورا، با اضافه كردن افزودنى هاى غيرلازم پر كنيم؛ در حالى كه نه، اگر ما بلد باشيم و ما هنرمند باشيم، هيچ افزودنى اى لازم نيست.

ما در مشهد يك واعظى داشتيم، مرحوم حاجى ركن؛ به او ميگفتيم آقاى ركن و حدود شايد چهل سال، چهل و پنج سال قبل از اين - يا بيشتر - ايشان از دنيا رفته. منبرى پيرمرد محاسن سفيدى بود، واعظ خوبى بود و منبر بسيار شيرين و جذابى هم داشت. ميرفت منبر و روضه ميخواند؛ اين روضه مجلس را منقلب ميكرد؛ زير و رو ميكرد. در حالى كه مطلقاً - تعبير خودش اين بود و بارها در منبر ميگفت كه خاك بر دهانم اگر اسمى از نيزه و شمشير و خنجر بياورم - از اين چيزهائى كه متعارف است كه گفته بشود، هيچ نميگفت؛ اصلاً و ابداً. حادثه را تصوير ميكرد؛ تصوير هنرمندانه. يك هنرمند غريزى و بالذات بود. واقعاً يك هنرمند بود. اگر اينجور

هنرمندها شناخته بشوند و تربيت بشوند، خيلى باارزشند. اينجورى است قضيه؛ ما اگر بتوانيم ابعاض و ابعاد حادثه را با نگاه هنرمندانه و با زبان هنرمندانه، ببينيم و تبيين و تصوير بكنيم، به افزودنى هيچ احتياج ندارد؛ اين افزودنى هاى مضر و رنگ آميزى هاى غيرلازم هيچ لزومى ندارد.

در مورد شهدا هم همين كار را بكنيد. خوشبختانه ما به عهد شهدا نزديكيم، وصيتنامه هاى اينها را داريم، پدر و مادرهاى اينها خيلى شان هستند و همرزمان اينها حضور دارند؛ آدم مى بيند. كتابي از همين كتابهاى شهدا را من نگاه ميكردم كه با همرزمهاى او مصاحبه شده بود و جزئيات را ذكر ميكردند؛ بعضى از آن همرزمها خودشان شهيد شده بودند و بعضى ها زنده بودند؛ انسان در هنگام خواندن كتاب به گريه مى افتاد! هيچ لازم نبود كه كسى براى انسان نوحه سرائى كند. مسئله ى شهدا اينجورى است. مسئله ى شهدا خيلى مسئله ى بزرگى است، خيلى مسئله ى داغى است؛ ما كمتر پرداخته ايم، كمتر ميپردازيم.

خب، شما حالا روحانيونى هستيد كه الحمدللَّه به اين نكته توجه كرده ايد. خوشبختانه هم انگيزه داريد، هم آنطور كه از بيانات جنابعالى(1) استفاده شد، شيرين بيان و خوب هم هستيد، و ميتوانيد تصوير كنيد. ان شاءاللَّه كه همين رشته را دنبال كنيد. ان شاءاللَّه خداوند تأييدتان كند. نماينده هم اصلاً لازم نيست كه بنده نماينده بگذارم؛ هيچ لزومى ندارد. خب اينهائى كه هستند خودشان دارند كار ميكنند، خودتان داريد كار ميكنيد، نماينده نميخواهد؛ ديدار هم اشكالى ندارد؛ يك وقتى ان شاءاللَّه يك ديدار هم ميگذاريم. زنده باشيد ان شاءاللَّه. 1) رئيس هيئت امناء مؤسسه

بيانات در بوستان ولايت به مناسبت روز درختكارى

بيانات در بوستان ولايت به مناسبت روز درختكارى بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم مراسم مربوط به مسئله ى درخت و گياه

و گل، به طور طبيعى يك طراوتى دارد و خوشبختانه احساس ميشود كه در كشور ميل به سمت اهتمام به مسئله ى گل و گياه و وضعيت بوستانها و استفاده ى از اين جهت در سالم سازى محيط زيست، تقويت ميشود؛ ما از اين خرسنديم. بخصوص آن چيزى كه بنده را تشويق كرد كه امروز در اين جلسه با حضور شما دوستان شركت كنم، اين بود كه اينجا متعلق به بخش كم برخوردارترِ از شهر تهران است؛ بخش محروم تهران. وجود يك چنين بوستانى، يك چنين امكانى در اين بخش از تهران، به نظر فرصت بسيار خوب و مغتنمى است. خرسنديم كه بحمداللَّه در نهايت بين مسئولين امر - يعنى كسانى كه اين مجموعه متعلق به آنها بود، و كسانى كه امروز از آن بهره بردارى ميكنند؛ يعنى شهردارى و نيروهاى مسلح - توافق برقرار شد و اينجا ان شاءاللَّه سرانجامِ خوبى خواهد يافت.

مسئله ى گياه و بوستان و درخت و اين چيزها جزو مسائل اصلى است؛ اينها را جزو مسائل فرعى نبايد به حساب آورد. درست است كه در شمارش مسائل اساسى كشور، چشمها و نگاه ها به سمت اقتصاد، به سمت فرهنگ، به سمت مسائل پولى، به سمت مسائل سياسى كشانده ميشود - معمولاً اينجور است - ليكن اگر با دقت نگاه كنيم، مسائلى كه مربوط به زيست انسانى است، بيشتر از آنها اهميت دارد. سياست براى چيست؟ اقتصاد براى چيست؟ خدمات گوناگون شهرى و كشورى براى چيست؟ اصلاً پيشرفت كشور براى چيست؟ پيشرفت براى اين است كه انسانها زندگى سالم و مطلوبى داشته باشند. اگر محيط زيست تخريب شد، همه ى اينها باطل خواهد شد.اهميت محيط زيست اينجاست. واقعاً اگر ما

به مسئله ى آب، خاك، هوا و آن چيزهائى كه منتهى ميشود به اين چيزها - مثل مراتع، مثل منابع طبيعى، مثل جنگلها، مثل وضع شهرسازى - نپردازيم، زندگى مردم شيرين نخواهد شد. صنعت و پيشرفت صنعتى و درآمدهاى فزاينده ى كشور و افتخارات گوناگون علمى، متن زندگى و واقعيت زندگى را شيرين نميكند؛ همه ى اينها بايد مقدمه باشد براى اينكه مردم زندگى سالم و شيرين و مطلوب داشته باشند. از جمله ى چيزهائى كه مساس مستقيم دارد، مسئله ى محيط زيست است، محيط زندگى انسانهاست، مسئله ى آب و هواست. آن وقت ريشه هاى آن، بنيانهاى آن، كه خاك است و جنگل است و درخت است و بقيه ى چيزها، اهميت درجه ى يك پيدا ميكند.

من خواهش ميكنم مسئولينى كه در بخشهاى مختلف هستند، به اين نكته توجه كنند كه نگاه به مسئله ى آب و هوا، نگاه به مسئله ى غبار، نگاه به مسئله ى دود، نگاه به مسئله ى هواى سالم، نگاه به مسئله ى آب سالم، نگاه به محيط زيست سالم، نگاه به مسئله ى جنگلها، نگاه هاى اصلى است؛ اينها را در متن برنامه ها، در مجارى همه ى برنامه هاى زندگى بگنجانند.

بعضى از اين گزارشهائى كه داده شد، گزارشهائى است كه بايد در بين مسئولين داده شود، در دولت بايد داده شود، در مجلس بايد مطرح شود، در محاسبات بيايد.

بنابراين من بر روى مسئله ى محيط زيست - كه حالا مسئله ى بوستان، يك نمونه از كارى است كه مربوط به محيط زيست است - تكيه ميكنم. مسئله ى محيط زيست خيلى مهم است. مسئله ى منابع طبيعى بسيار مهم است. منابع طبيعى ثروتهاى ملى اند؛ مال اين دولت و آن دولت و اين وزير و آن وزير كه نيستند؛ اينها مال

ملتهاست؛ آن هم نه ملتها در يك نسل؛ ثروتى است متعلق به ملتها در طول تاريخشان؛ از اينها بايد استفاده كنند. روى مسئله ى تخريب جنگلها حساس باشيد. فشار به جنگلها زياد است. جنگلها را بايد حفظ كرد. منابع طبيعى و مراتع را بايد حفظ كرد.

حالا آقايان مسئولين دولتى اينجا حضور دارند؛ من جداً از اين طرح باغشهرها نگرانم. آقاى رئيس جمهور هم چند بار با من مطرح كردند، به ايشان هم گفتم. من نميدانم چه پيش مى آيد، سوءاستفاده چى ها چه كار خواهند كرد. با اين ديد نگاه كنيد كه راه را باز نكنيد. يك عده اى سوءاستفاده چى اند. هرجا كه براى يك كار عام المنفعه اى در نظر گرفته ميشود - همين آمارهائى كه آقاى شهردار محترم دادند - من ميدانم و مطمئنم كه يك عده اى نشسته اند و كمين گرفته اند ببينند چطور ميتوانند اين طعمه را بربايند. جنگلهاى اطراف شهر هست، زمينهاى جنگلى و مناطق جنگلى هست - كه خب، اينها با زحمت زياد و در طول ساليان زياد به وجود آمده - نگاهشان به اينهاست.

من گاهى به ارتفاعات ميروم، از آنجا نگاه ميكنم، مى بينم چه اتفاقى دارد مى افتد. بارها هم به شهردارهاى مختلف اين مطلب را گفتم. البته فقط كار شهردارى نيست؛ مجموعه هاى مرتبط با شهرسازى، مجموعه هاى مرتبط با مراتع، همه بايد همكارى كنند. نگذاريد تهران بيش از اين بزرگ شود، نگذاريد به زمينهاى جنوب البرز اينقدر تعرض شود؛ جلوى اينها را بگيريد. يك عده اى هستند كه فقط دنبال پولند، مسئله شان مسئله ى پول است؛ ديگر نگاه نميكنند كه حالا اين جائى كه آنها دارند براى پول تخريب ميكنند، تصرف ميكنند، به چه قيمتى براى كشور، براى مردم،

براى شهر تهران تمام خواهد شد؛ هيچ برايشان اهميت ندارد. آن كسى كه ديدبان و پاسبان و پاسدار اين منافع ملى است، شماها هستيد؛ نبايد بگذاريد.

طرحهاى فضاى سبزِ اينجا - حالا آقاى شهردار محترم گفتند، قبلاً هم من گزارشش را ديدم - نزديك سيصد هكتار زمين است؛ اين خيلى مهم است. ايشان ميگويند ميخواهيم دويست و بيست هكتارش را فضاى سبز درست كنيم. شما بايد مواظب آن بقيه باشيد. هشتاد هكتار زمين وسط شهر، چيز كمى نيست. اينجا زمينهائى است كه متر مترش محاسبه دارد. شما اينجا هشتاد هكتار زمين داريد؛ مراقب باشيد كه چه اتفاقى بناست براى اين زمينها بيفتد. شماها بحمداللَّه خودتان پاكيد، اهل هيچگونه استفاده ى سوء نيستيد؛ اما اينجور نيست كه تمام محيط زندگى، خالى از آدمهاى سوءاستفاده جو باشد. مراقب باشيد طرحهائى كه ميخواهيد اينجا اجرا كنيد، از بيرون محيطِ شماها برايش طراحى نشده باشد؛ با بعضى از توجيه هاى گوناگون، توجيه هاى اقتصادى، تأسيس مركز تجارى. همين طور بقيه ى جاها. حالا اينجا بزرگترين است، اينجا مهمترين است، اما تهران باز هم مراكز ديگر دارد؛ مراكزى كه ميتوان در آنها فضاى سبز درست كرد، ميتوان فضاى تنفسى براى تهران درست كرد، ميتوان ريه هاى تهران را تقويت كرد. حقيقتاً ريه هاى تهران ضعيف است.

تهران شهر بزرگى است و جمعيت زيادى دارد. با همه ى زحمتهائى كه شما كشيديد، فضاى سبز در اين شهر، خيلى كمتر از آن مقدارى است كه بايد باشد. البته امروز با دوره ى پيش از انقلاب طرفِ نسبت نيست - من خب، آن وقت مى آمدم تهران، تهران را ميديدم؛ شهر كثيفِ شلوغِ هميشه بدهواى آلوده، بوستانها هم خيلى محدود، امكانات هم خيلى

كم؛ امروز بحمداللَّه آنجورى نيست؛ تهران، تهران ديگرى است - ليكن در عين حال هنوز فضاى سبز تهران كم است. شما از بالا كه اينجا را نگاه ميكنيد، مى بينيد تهران يك شهر متراكمى است. بيش از اينها بايستى اينجا باز شود و اين شهر فضاى تنفسى پيدا كند. مراقب باشيد جاهائى كه در مناطق گوناگون شهر در اختيارتان هست، اينها در خدمت فضاى سبز قرار بگيرد.

نظارتهاي قوي خيلي لازم است؛ چه نظارت هاي حفاظتي و حراستي، چه نظارت هاي قضائي؛ كه خوشبختانه گفتند و شنيدم كه پرونده هاي قضائي تشكيل شده، منتها بيش از اين بايد باشد. آقاياني كه مسئول مسائل شهري هستيد -چه در دولت، چه در شهرداري- با دستگاه قضائي وارد بشويد، درخواست كنيد، مطالبه كنيد، همكاري كنيد؛ اين چيزها را دنبال كنند.

يك عددى را ذكر كردند كه اين مقدار هكتار به بيت المال برگشته. من به ذهنم آمد كه خب، اين مقدار از چه مقدار است. نسبت مهم است. اينجاها رقمِ مطلق اهميتى ندارد. بايد ديد نسبت اين مقدارى كه برگشته، از آن مقدارى كه برنگشته، چيست؛ اين است كه به ما خواهد فهماند كه ما پيشرفت كرديم يا نه. بايد جورى باشد كه پيشرفت كنيم.

به هر حال بوستانها - همان طور كه عرض كرديم - ريه هاى تنفسى شهرند. اين كار، بسيار كار خوبى است. من هر سال يك دو سه تا درخت ميكاشتم، ليكن در مراسمِ اينجورى شركت نميكردم؛ اما امسال چون كار بزرگى است كه دارد انجام ميگيرد، بخصوص همان طورى كه گفتم، در جنوب شهر تهران است، در اين مراسم شركت كردم. اينجا نياز فراوان است، اينجا تراكم خيلى زياد است -

تراكم جمعيت و تراكم ساختمان - امكانات هم كم است. بنابراين، اين كار، بخصوص براى اين بخش تهران يك چيز لازمى بود و من شركت كردم. ان شاءاللَّه موفق باشيد اين كار را پيش ببريد.

آقاى شهردار محترم به من گفتند كه ما تا خرداد سال آينده شصت هكتار اين را تحويل ميدهيم. ان شاءاللَّه همه تان منتظر باشيد، سوم خرداد بيائيد اينجا شصت هكتار تحويل بگيريد!

اين بخش فرهنگى هم كه اشاره كرديد، بسيار بخش مهمى است. مسئله ى فرهنگ را خيلى جدى بگيريد. فرهنگ، روح است. همه ى اينهائى كه گفتيم، جسم زندگى است. اين جسم زندگى يك روحى دارد؛ آن روح، فرهنگ است. اگر چنانچه فرهنگ با جهت دينى و جهت الهى باشد، طبعاً همان چيزى خواهد شد كه مورد نظر اسلام و انسانهاى پاكيزه و معصوم است.

من براى همه ى شماها دعا ميكنم؛ براى مسئولين، كاركنان، كمك كاران، كسانى كه همت ميگمارند، كسانى كه تصميم ميگيرند، كسانى كه تصميم ميسازند. خداوند ان شاءاللَّه كمكتان كند و همه ى شماها را موفق و مؤيد بدارد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه

بيانات در ديدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى

بيانات در ديدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلى خوشامديد آقايان محترم و خبرگان عالى شأن امت. و تشكر ميكنم از زحمات برادران عزيز، آقايان محترم؛ چه در ضمنِ اين اجلاس جارى، و چه در طول سال در كميسيونهاى مربوط، كه آقايان در آنجا حضور داريد و زحماتى كه كشيده ميشود. و شما را دعا ميكنيم. خداوند ان شاءاللَّه از شما قبول كند و توفيق و تسديد بفرمايد.

از همه ى آقايان تشكر ميكنيم؛ بخصوص از جناب آقاى هاشمى رفسنجانى، براى اينكه در اين اجلاس، انتظار خصمانه اى را كه دشمنان داشتند، خنثى كردند. آنها انتظار داشتند

كه بين خبرگان امت اختلاف بيفتد؛ رقابتها به صورت رقابتهاى متعارف دنياى مادى در بيايد و مسابقه ى در خدمت، تبديل بشود به رقابت منفىِ در تصرف مراكز و جايگاه ها؛ كه اين بحمداللَّه نشد. خب، از جناب آقاى هاشمى انتظار هم همين بود؛ با توجه به سابقه ى عقل و احساس مسئوليتى كه در ايشان هميشه ما مشاهده كرديم. و آنچه كه انتخاب هم كرديد آقايان! انتخاب بجا و بحقى بود. جناب آقاى مهدوى شخصيت برجسته و بارزى هستند؛ هم در عالم روحانيت، هم در عالم سياست، هم در مسائل جارى كشور، در مسائل حوزه و دانشگاه، از اول انقلاب تا امروز. آنچه اتفاق افتاد، ان شاءاللَّه به بركت اخلاص آقايان و اخلاص شماها و عقل و تدبيرى كه انسان در رفتارها و گفتارها مشاهده ميكند، به خير اسلام و مسلمين خواهد بود؛ انتظار هم همين است.

شرائط امروز كشور، به ملاحظه ى مسائل منطقه، شرائط بسيار مهم و حساسى است. مسائل منطقه، مسائلى است كه ابعاد آن از متعارف مسائل جارى بكلى بيرون است. آنچه دارد اتفاق مى افتد، خيلى ابعاد عظيمى دارد. حالا دشمنان، سوءاستفاده كنان، فرصت طلبان بين المللى و مستكبران چه ميخواهند و چه خواهند كرد، بحث ديگرى است. آنچه اتفاق افتاده، دو شاخصه ى بسيار مهم دارد، كه اين دو شاخصه مورد آرزوى همه ى مسلمانان صادق و انديشه هاى والا در انقلاب اسلامى، در جمهورى اسلامى و در ساير نقاط عالم بوده است. اين دو اتفاق، يكى حضور مردمى است، يكى شعار اسلام. اين دو چيز، خيلى مهم است.

حضور مردمى معنايش اين است كه ملتها با تن خودشان، با حضور شخصى خودشان در ميدانهاى مبارزه حاضر شوند و خطرات را

تحمل كنند؛ مثل آن چيزى كه در ايران اتفاق افتاد. وقتى اين شد، هيچ قدرتى در مقابل اين نميتواند بايستد؛ حالا آمريكا و اينها كه سهلند. اگر همه ى قدرتهاى عالم هم دست به يكى شوند، در مقابل ملتى كه با همه ى وجود وارد ميدان شده است، نميتوانند مقاومت كنند، ايستادگى كنند. البته ميزنند، ميكُشند، خونريزى ميكنند، اما مغلوب ميشوند. همان طور كه امام در آن سالها فرمودند، خون بر شمشير فائق خواهد آمد، پيروز خواهد شد. اين اتفاق افتاده است. مردم با جسم خودشان، با وجود خودشان وارد ميدان شده اند؛ نماينده نفرستادند، به حرف اكتفاء نكردند؛ آن هم نه در يك كشور، در چندين كشور؛ كه زمينه ى آن در كشورهاى ديگر هم وجود دارد. اين يك نكته است كه خيلى مهم است. جز دست قدرت الهى، كسى قادر نيست يك چنين وضعى را به وجود بياورد. زمينه ها فراهم ميشود، افراد نقش ايفاء ميكنند - در اينها شكى نيست - اما اين دست قدرت خداوند است كه مالك دلهاست؛ كه «قلب المرء بين اصبعى الرّحمن». خداى متعال است كه دلها را عازم ميكند، جازم ميكند، اراده ها را بسيج ميكند و اين اتفاق مى افتد. در اين حوادث، دست قدرت خداوند محسوس است. چون دست قدرت الهى هست، بنابراين پيروزى هم در آن قطعى است.

نكته ى دوم در اينها، مسئله ى شعار اسلام است. خب، در اين كشورها و در ديگر كشورهاى اسلامى، مردم، مردم مسلمانى هستند، جزو امت اسلامند. حتّى در آنجاهائى هم كه مظاهر اسلامى محدود بوده است، همراه با فشار بوده است، مردم مؤمنند، مسلمند و اسلام ريشه دارد؛ اين هم از خصوصيات اسلام است. در

كشورهائى كه ماركسيستها هفتاد سال با همه ى توان سعى كرده بودند اسلام زدائى كنند، بمجرد اينكه رژيم كمونيستى شوروى ساقط شد، مردم بيرون آمدند؛ جوانهائى كه دوره ى اسلام را اصلاً درك هم نكرده بودند، شعار اسلام دادند. اين، يك خصوصيت مربوط به عمق اسلام است در دلها.

در اينجاها هم همين جور است. البته انگيزه هائى وجود داشت، الان هم وجود دارد - انگيزه هاى ليبراليستى، شايد به نحو ضعيف ترى انگيزه هاى سوسياليستى، قوميت گرائى يا امثال اينها - ليكن بدنه ى مردم، مسلمانند و شعارها اسلامى است؛ بخصوص در كشورى مثل مصر كه آنجا اسلام خيلى عريق است، عميق است، قرآن آنجا حاكم است، محبت اهل بيت آنجا حاكم است.

بنابراين، اين حادثه، حادثه ى عجيبى است كه دارد اتفاق مى افتد. هنوز هم اين حادثه در اول راه است. خب، ما حالا به عنوان جمهورى اسلامى، و ما تعداد موجود در اينجا به عنوان مسئولانى از جمهورى اسلامى، و همچنين ديگر مسئولان، وظائفى داريم؛ بايستى به اين وظائف توجه كنيم و از اين مقطع زمانى آسان نگذريم.

يكى از چيزهائى كه بلاشك در اين حوادث مؤثر بود، الگوسازى و گفتمان سازى انقلاب اسلامى بود. انقلاب اسلامى براى مسلمانها الگو شد؛ اولاً با پيدايش خود، بعد با تشكيل موفق نظام جمهورى اسلامى كه توانست يك نظامى را با يك قانون اساسىِ كامل ارائه كند و آن را به كرسى بنشاند و تحقق ببخشد، و بعد ماندگارى اين نظام در طول سى و دو سال كه نتوانند به او ضربه بزنند، و بعد استحكام و تقويت هرچه بيشتر اين نظام - كه نظام جمهورى اسلامى امروز از لحاظ عمق و ريشه، قابل مقايسه ى با ده

سال پيش، بيست سال پيش و سى سال پيش نيست - و بعد پيشرفتهاى گوناگون در اين نظام، كه پيشرفت علمى، پيشرفت فناورى و صنعتى، پيشرفتهاى اجتماعى گوناگون، پخته شدن افكار، پديد آمدن افكار نو، حركت عظيم علمى در كشور و فعاليتهاى گوناگون است. عمرانهائى كه در اين كشور شده است، در مواردى كشور را به درجه ى چند كشور معدود دنيا درآورده است. اينها همه حوادثى است كه اتفاق افتاده است. اينها براى ملتهاى مسلمان چيزهاى محسوسى است؛ اينها را مى بينند، مشاهده ميكنند. اين انقلاب آمد، نظام درست كرد، اين نظام باقى ماند، روزبه روز قوى تر شد، روزبه روز هم پيشرفته تر شد؛ اين ميشود الگو. اين الگوسازى يك گفتمانى را به وجود مى آورد كه آن، گفتمان هويت اسلامى و عزت اسلامى است. امروز در بين ملتهاى دنيا، احساس هويت اسلامى، قابل مقايسه ى با سى سال قبل نيست؛ احساس عزت اسلامى و مطالبه ى اين عزت، امروز قابل مقايسه ى با گذشته نيست. اين، اتفاق افتاده است.

خب، طبعاً نتائجش اين است كه جبهه ى مخالف و جبهه ى مقابل شكست ميخورد. مستبدينِ فاسدِ وابسته اى در يك جاهائى در رأس كار بودند. خداى متعال وعده كرده است: «سيصيب الّذين اجرموا صغار عند اللَّه و عذاب شديد بما كانوا يمكرون».(1) مكرشان فايده اى براى آنها ندارد، بلكه به خاطر همين مكر، خداى متعال ذلت و خاك نشينى را بر اينها تحميل ميكند. اين اتفاق افتاده است، اين شده است، اين جلوى چشم ماست.

اين هم يكى ديگر از آن مواردى است كه ما آيات الهى قرآن را در مقابل چشم خودمان تجربه اش را مشاهده كرديم؛ كه اين مال زمان ماست، اين خيلى باارزش است. آنچه

را كه خداى متعال در قرآن وعده داده است، ما داريم اينها را جلوى چشم خودمان، در تجربيات خودمان مشاهده ميكنيم.

بخش مهمى از تبليغات ضد جمهورى اسلامى، ناظر به همين جهت است؛ ناظر به اين است كه الگوسازى نشود؛ در چشم ملتهاى مسلمان، جمهورى اسلامى به صورت يك الگوى موفق درنيايد. به نظر من اين نكته ى بسيار مهمى است كه همه ى ما بايد به آن توجه كنيم. سعى دشمنان اين است كه جمهورى اسلامى به شكل يك الگوى موفق در چشم ملتها جلوه نكند؛ چون وقتى الگو پيدا شد، مردم به سمت آن حركت ميكنند؛ وقتى توفيق اين الگو دانسته شد، مردم تشويق ميشوند.

يكى از نويسنده هاى مصرى در پنجاه سال قبل، شصت سال قبل در يك كتابى نوشته است كه اگر ما بتوانيم يك نقطه ى از دنيا را با يك حكومت اسلامى اداره كنيم، از هزاران كتاب و تبليغ براى پيشرفت اسلام اين مؤثرتر است. راست ميگويد. با اينكه الگوى ما از لحاظ انطباق با اسلام، آنجور كه ما ميخواهيم، نيست - خب، ما متأسفانه با شكل مطلوبِ تحقق اسلام خيلى فاصله داريم - اما همان اندازه اى كه توانستيم، توفيق پيدا كرديم، اسلام را وارد جامعه و زندگى مان كرديم، آثارش را داريم مشاهده ميكنيم، عزتش را مى بينيم، قدرتش را مى بينيم، پيشرفتش را مى بينيم، استقلالش را مى بينيم؛ اين را مردم دارند مشاهده ميكنند. پس آنها ميخواهند اين الگوسازى نشود؛ لذاست كه سعى ميكنند الگو را در چشم مخاطبان خراب كنند. يكى از كارهائى كه از اول انقلاب تا حالا انجام گرفته، اين است. اگر ضعفى داريم، آن ضعف را در چشمها بزرگ ميكنند؛ اگر

ضعفى نداريم، آن را بدروغ به ما نسبت ميدهند؛ اين را بايد توجه داشته باشيم. يكى از كارهاى اساسى دشمن در تبليغات ضد جمهورى اسلامى، ناظر به اين معناست و همه ى تلاش هم براى اين است.

خب، در تضعيف اين الگو، دو عامل به يكديگر كمك ميكنند: يك عامل، عامل درونى است؛ نقصهائى كه وجود دارد. كوتاهى هاى ما، كم كارى هاى ما، تنبلى هاى ما، مبتلاشدن ما به چيزهائى كه مضر به حركت است - مثل اختلافها، مثل كارهاى خلاف گوناگون، ميل به دنيا پيدا كردنها، به سمت دنيا كشيده شدنها، قدرت طلبى ها، بى سياستى ها و از اين قبيل چيزها - اينها چيزهائى است كه ناشى از وجود ماست، ما داريم اين نقصها را ايجاد ميكنيم. اين عامل درونى، به اين الگو صدمه ميزند.

عامل ديگر، مربوط به دشمن است؛ كه همينى كه ما داريم، اين را صد برابر بزرگ ميكنند و به چشم ديگران ميكشانند؛ عيبهائى هم كه نداريم، به ما نسبت ميدهند. خب، حالا ما چه كار كنيم؟ اول بايد به آن چيزهاى درونىِ خودمان بپردازيم. اول بايستى به آن چيزى كه تقصير خود ماست، كوتاهى خود ماست، بپردازيم. اگر اين را درست كرديم، خداى متعال آن دومى را هم كفاف خواهد كرد؛ يعنى خداى متعال تبليغ دشمن را هم خنثى خواهد كرد.

در اين «مناجات الشّاكين» كه منسوب به حضرت سجاد (سلام اللَّه عليه) است، اولين شكايت اين بزرگوار، شكايت از خودش است: «الهى اليك اشكو نفسا بالسّوء امّارة و الى الخطيئة مبادرة». بعد كه مبالغى از خود شكايت ميكند، آن وقت عرض ميكند: «الهى اشكو اليك عدوّا يضلّنى». اول شكايت از خودمان، بعد شكايت از دشمن. بايد

اين را مراقبت كنيد.

خب، حالا كى مراقبت كند؟ چگونه مراقبت كنيم؟ جوابش اين است كه در درجه ى اول، مسئولان و زبدگان و برجستگان و روشنفكران و دانشمندان و علما و كسانى كه محيطِ تأثير دارند، از رفتارهاى خودشان مراقبت كنند. همان طور كه عرض كرديم، قدرت طلبى است، دنياطلبى است، دنبال اختلاف رفتن است، جنجال درست كردن است، خلاف اخلاق حركت كردن است؛ كه من در اينجا ميخواهم روى اين مسئله ى خلاف اخلاق حركت كردن تكيه كنم.

فضاى اهانت و هتك حرمت در جامعه، يكى از آن چيزهائى است كه اسلام مانع از آن است؛ نبايد اين اتفاق بيفتد. فضاى هتك حرمت، هم خلاف شرع است، هم خلاف اخلاق است، هم خلاف عقل سياسى است. انتقاد، مخالفت، بيان عقايد، با جرأت، هيچ اشكالى ندارد؛ اما دور از هتك حرمتها و اهانتها و فحاشى و دشنام و اين چيزها. همه هم در اين زمينه مسئولند. اين كار علاوه بر اينكه فضا را آشفته ميكند و اعصاب آرام جامعه را به هم ميريزد - كه امروز احتياج به اين آرامش هست - خداى متعال را هم از ما خشمگين ميكند. من ميخواهم اين پيامى باشد به همه ى آن كسانى كه يا حرف ميزنند، يا مينويسند؛ چه در مطبوعات، چه در وبلاگها. همه ى اينها بدانند، كارى كه ميكنند، كار درستى نيست. مخالفت كردن، استدلال كردن، يك فكر سياسى غلط يا يك فكر دينى غلط را محكوم كردن، يك حرف است، مبتلا شدن به اين امرِ خلاف اخلاق و خلاف شرع و خلاف عقل سياسى، يك حرف ديگر است؛ ما اين دومى را به طور كامل و قاطع نفى

ميكنيم؛ نبايد اين كار انجام بگيرد. متأسفانه بعضى اين كار را ميكنند. من بخصوص به جوانها توصيه ميكنم. بعضى از اين جوانها بلاشك مردمان بااخلاص و مؤمن و خوبى هم هستند، اما خيال ميكنند اين وظيفه است؛ نه، من عرض ميكنم اين خلاف وظيفه است، عكس اين وظيفه است.

البته از نفوذها، از اغواهاى شيطانى دشمنان، از دخالتهاى دشمنان هم نبايد غفلت كرد. همان طور كه امام بارها ميفرمودند، گاهى اينجور افراد وارد اجتماعات پرشور و مؤمن و مخلص ميشوند و آنها را به يك سمتى و يك حركتى ميكشانند؛ از اين هم نبايد غفلت كرد؛ هم غفلتهاى ناشى از احساساتى شدن، هم ناشى از نديدن دستهاى دشمن. بنابراين من بخصوص از جوانها ميخواهم كه نگذارند اين فضاى غيبت و تهمت و فحاشى و هتاكى و شكستن حرمتها ادامه پيدا كند. وقتى كه ادامه پيدا كرد، طبعاً همان طور سرايت هم ميكند - مثل بيمارى مسرى - ناگهان مى بينيد مثلاً در نمازهاى جمعه كه محل خشوع و ذكر و توجه است، يك چنين چيزهائى گاهى احياناً ديده ميشود، كه غلط اندر غلط است. انسان اگر چنانچه آن خطيب نماز جمعه را قبول ندارد، خب، اصلاً پاى خطبه اش نمى نشيند، به او اقتداء هم نميكند، مى آيد بيرون. يا حتّى گاهى اوقات در درسها، در محيطهاى علمى و درسى از اين چيزها ديده ميشود؛ كه اينها غلط است، مضر است و مخالف مصلحت انقلاب است؛ اينها همان ضربه زدن و شكاف ايجاد كردن و تَرك دار كردن هيئت عظيم و شفاف و باشكوه نظام اسلامى است كه دارد با قدرت حركت ميكند و پيش ميرود.

من به بزرگان هم

نصيحتى بكنم. اين نصيحت به جوانها بود، پيرها هم محتاج نصيحتند؛ آنها هم بايد توجه كنند. مواضع درست گرفتن، حرف درست زدن، تحت تأثير خبرهاى دروغ قرار نگرفتن، اين هم وظيفه است. هزاران نفر در نظام اسلامى دارند محض رضاى خدا زحمت ميكشند و تلاش ميكنند و شب و روز خودشان را ميكُشند، براى اينكه طبق حركت اسلامى يك كارى انجام بگيرد، نظام اداره شود، وظائفِ بسيار سنگين انجام بگيرد؛ اما انسان يك خبر دروغى را بشنود، بنا كند همه ى اينها را زير سؤال بردن - مسئولين دولتى را، ديگران را، ديگران را - اين هم مصلحت نيست، اين هم خلاف است. هم جوانها بايد مراقبت كنند، هم پيرها بايد مراقبت كنند. ما، هم در جوانى مان احتياج به نصيحت داريم، هم حالا كه پير شديم، احتياج به نصيحت داريم.

اميدواريم خداوند متعال ان شاءاللَّه به همه ى ما كمك كند تا بتوانيم اين الگوى موفق و باشكوه و بسيار باعظمت را - كه نظام جمهورى اسلامى است - حفظ كنيم و اين را ان شاءاللَّه همين طور به نسلهاى آينده بسپاريم و از اين جهت پيش خداى متعال سرافراز باشيم.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) انعام: 124

بيانات در ديدار دست اندركاران كنگره آيت الله مرعشي

بيانات در ديدار دست اندركاران كنگره آيت الله مرعشي به مناسبت برگزاري كنگره بين المللي بزرگداشت حضرت آيت الله العظمي مرعشي نجفي، پايگاه اطلاع رساني حضرت آيت الله خامنه اي متن بيانات معظم له، در ديدار با دست اندركاران برگزاري اين كنگره كه بهمن ماه گذشته ايراد شده است را منتشر مي كند:

بسم الله الرحمن الرحيم خيلي كار بجايي دارد انجام مي گيرد كه اين شخصيت ذوابعاد تجليل مي شود؛ مرحوم آيت الله مرعشي يك تفاوت هايي با معمول و متعارف مراجع داشتند، يكي

از اين تفاوت ها همين مساله انس با كتاب و كتاب شناسي و نسخه شناسي است، اين را ما كمتر ديديم، البته بزرگاني از مراجع و علماي بزرگ بوده اند كه كتابخانه هاي قديمي و خوبي در نجف و قم داشتند، اما انس با كتاب و شناختن نسخه هاي خطي و شناختن مولفين ازجمله خصوصيات مرحوم آيت الله مرعشي نجفي بود كه ايشان اين هنر بزرگ را نيز در كنار ساير مفاخري كه در وجود ايشان بود، داشتند.

يكي از علل ارتباط ايشان با بعضي از برجستگان و نام آوران دانشگاهي شايد همين بود كه مكاتباتي داشته اند، زيرا مساله كتاب و نسخه و مولفين و جمع كتاب و شناسايي كتاب در زندگي ايشان تاثير داشت.

يكي ديگر از خصوصيات ايشان تنوع در معلومات بود و همين مساله آشنايي با انساب و مسايل مربوط به انساب چيز كمي نيست، چيز مهمي است، ايشان آشنايي داشتند، كار كرده بودند و مطالعات زيادي در اين زمينه داشتند.

يك مساله ديگر نيز مساله اجازت و تسلسل ارتباط علماي شيعه از لحاظ اجازه روايتي به يكديگر بود كه ايشان در اين قضيه هم خيلي فعال بودند.

همين طور كه اشاره شد ايشان با علماي معروف دنياي اسلام ارتباط داشتند از آنها اجازه گرفته بودند و به آنها اجازه روايت داده بودند، تبادل اجازات داشتند؛ اينها جزو آن نكات برجسته اي است كه خوب است در مورد ايشان شناخته شود و شناسانده شود.

يك خصوصيت ديگر مرحوم مرعشي نجفي در قم، انس با مردم بود، ايشان يك مرجع مردمي بود، با مردم ارتباط داشت، مانوس بود؛ مي آمدند؛ مي رفتند؛ خيلي راحت با مردم برخورد مي كردند، به قدري ايشان با مردم قم ارتباطشان نزديك بود كه

خيلي ها ايشان را قمي مي دانستند، هيچ كس تركي حرف زدن آقاي مرعشي را -خوب ايشان تبريزي بودند- نديده بود.

ايشان ارتباطشان با مردم خيلي نزديك بود، حتي گاهي [كه] بعضي از طلبه هاي ترك مي رفتند با ايشان تركي صحبت مي كردند، ايشان فارسي جواب مي داد، ارتباط با مردم يك خصوصيت برجسته در ايشان بود، ايشان با مردم، مانوس و راحت بودند و اينها خصوصيات ممتازي است.

ايشان نسبت به امام و انقلاب نيز، از ابتدا همراهي داشتند، مرحوم حاج آقا مصطفي يكي از بيوتي كه بعد از زنداني شدن امام با آنجا ارتباط داشتند، بيت مرحوم آقاي مرعشي بود كه با ايشان ارتباط نزديكي داشتند و مي رفتند و مي آمدند.

واقعا جوانان ما و خيلي از مردم ما، خصوصيات اخلاقي، منش ها و رفتارهاي اين بزرگان را مي شناسند، [اگر] بشناسند، محبت اينها در دلشان جاگير مي شود و خيلي لازم است كه اين كار انجام بگيرد.

به هر حال من خوشحالم از اينكه اين كار را مي كنيد [برگزاري كنگره]، از همه هم تشكر نيز مي كنم، اين كتابخانه هم كه ايشان به يادگار گذاشتند، حقاً يك ميراث ارزشمند است.

اين كتابخانه هاي بزرگان كه من اشاره كردم، خيلي از اينها تلف شده،[ديگر] نيست، مثلا در نجف كتابخانه مرحوم شيخ علي كاشف الغطاء از كتابخانه هاي بسيار مهم و معتبر بوده است و بد نيست [اين قضيه] دنبال شود، پيگيري شود، كتابخانه مرحوم آشيخ علي كاشف الغطاء پدر شيخ محمدم حسين كاشف الغطاء معروف، اينها معلوم نيست چه شده و كجاست.

در نجف كتابخانه هاي زيادي وجود داشت، در قم البته همين جور بود، در قم نيز مرحوم آقاي صفايي كتابخانه خوبي داشت. مرحوم آقاي كلباسي هم كتابخانه خوبي داشت. اينها

را ما نگذاشتيم بعد از وفات اين بزرگواران متفرق بشود، دست ورثه تقيسم بشود، دست ديگران بيفتد، همه را يكجا از اينها خريداري و به آستان قدس منتقل كرديم، بنابراين بعضي از اين كتابخانه ها الحمدالله محفوظ است، لكن هيچ كتابخانه اي با اين عظمت، آراستگي و شايستگي، انسان نمي بيند.

در بين كتابخانه هاي كه شخصي بود و مال اشخاص بود و از مال شخصي فراهم شده بود، تنها اين كتابخانه مرحوم بزرگوار هست كه الحمدالله نشانه اي است از اهميت و عظمت ميراث مكتوب ما و اميدواريم ان شاء الله روزبه روز اين كتابخانه بهتر بشود. امام كمك كردند يعني واقعا توجه امام و عنايت امام به اين كتابخانه به نظر من، اين كتابخانه را نجات داد و كمك كرد به بازماندگان محترم كه اينجا را بتوانند ترتيب بدهند.

انشاء الله اميدواريم كه اين همايش، همايش خوبي باشد و آثار ماندگاري داشته باشد، من خواهش مي كنم به عمق همايش خيلي توجه بشود، يعني ظواهر مهم نيست، عمده اين است كه عمق علمي و معرفتي اين همايش ها حاصل بشود.

بيانات در سال 1390

بيانات در حرم مطهر رضوي در آغاز سال 90

بيانات در حرم مطهر رضوي در آغاز سال 90 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على النّبىّ الأعظم و الصّراط الأقوم و اشرف ولد ءادم؛ سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد؛ و على ءاله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين خداوند متعال را سپاسگزارم كه يك بار ديگر عمر داد و توفيق داد كه اين موقعيت بسيار مبارك و مغتنم را درك كنم؛ روز اول سال در جوار آستان حضرت على بن موسى الرضا (ارواحنا فداه و صلوات اللَّه عليه). عيد سعيد نوروز و آغاز سال نو را تبريك عرض

ميكنم به همه ى شما برادران و خواهران و حضار عزيزى كه در اين مجلس باشكوه و باعظمت حضور پيدا كرده ايد؛ چه در اين شبستان بزرگ، چه در صحنهاى متعدد كه مردم عزيز ما، برادران ما و خواهران ما در آنجا حضور دارند و سخن را ميشنوند. اين جمعيت در واقع نمونه اى از ملت ايران است. در اين روز، از نقاط مختلف كشور، از شهرهاى گوناگون، از راه هاى دور و نزديك، مردم عزيز ما در اين بارگاه و در سايه ى بلندپايه ى حضرت ابى الحسن الرضا (عليه السّلام) حضور پيدا ميكنند و متبرك ميشوند. برادران و خواهران مشهدى هم در اين جمع عظيم حضور دارند. به همه سلام عرض ميكنم و تبريك ميگويم.

عيد نوروز ايرانى براى همه ى ما مردم ايران و نيز مسلمانانى كه در كشورهاى ديگر عيد نوروز را ميشناسند و گرامى ميدارند، فرصت مغتنمى است براى اينكه از اين روز و از اين مناسبت، در سمت و سوى حركت اسلامى استفاده كنيم. دأب و دِيدن اسلام اين است: از همه ى فرصتها، از همه ى لحظه هاى زندگى، از همه ى مقاطع حيات در شكلهاى گوناگون استفاده شود، براى تكامل انسان، براى پيشرفت معنوى و مادى نوع بشر. ما ايرانى ها ميتوانيم با استفاده ى از اين مناسبت، به كارهائى كه اسلام ما را به آن دعوت كرده است، و در جهت احكام اسلامى و معارف اسلامى حركت كنيم؛ خودمان را با اهداف عاليه ى اسلام آشنا كنيم. در اين ايام، صله ى رحم، توجه به خداى متعال، شنيدن سخنان خوب از يكديگر، و اجتماع در مراكز دينى و معنوى، از آن فرصتهاى مغتنمى است كه بايد از آن استفاده كرد.

حقيقت اين است كه

مردم عزيز كشور ما در طول ساليان متمادى و بخصوص در اوقات حاكميت نظام اسلامى بر كشور، از عيد نوروز هم براى معنويت، براى معرفت، براى نزديكى به خدا استفاده كرده اند. شاهد هم اين است كه شما در ساعت تحويل اگر ملاحظه كنيد، مى بينيد بيشتر مردم در مراكز دينى، در بارگاه ها، در زيارتگاه ها و مشاهد مشرفه و در مساجد مشغول توجه و دعا و ذكرند. معناى اين حركت عظيم اين است كه ملت ايران از اين آئين و از اين سنت هم براى دين بهره بردارى ميكند. اين بايد خط شاخصى باشد براى ما در همه ى امور، كه براى پيشرفت معرفت خود، معنويت خود، دين خود، استقرار احكام اسلامى و معارف اسلامى و اخلاق اسلامى بهره بردارى كنيم. اميدوارم خداوند متعال همه ى ما و همه ى ملت ايران را بر اين كار موفق بدارد.

امروز در اين فرصتى كه خداى متعال اين ديدار بابركت را نصيب كرده است، سه مطلب را من به شما برادران و خواهران عزيز مشهدى و زوار محترم عرض خواهم كرد.

مطلب اول، يك گزارشگونه ى جمع بندى شده اى است از سال 89 . با يك نگاه كلان ببينيم در سال 89 ملت ايران و مسئولان كشور در چه جهتى حركت كردند و چگونه راه را پيمودند. مطلب دوم در مورد سال جارى است كه امروز آغاز ميشود؛ با توجه به شعارى كه براى امسال به ملت عزيزمان عرض كرده ام - يعنى «جهاد اقتصادى» - و آنچه كه مناسب است در اين زمينه انجام بگيرد. قسمت سوم، نگاهى به مسائل منطقه است؛ مسائل خاورميانه، مسائل شمال آفريقا و آنچه كه در اين منطقه ى اسلامى در حال

رخ دادن است، با توجه به تزوير و ترفندى كه دشمنان امت اسلامى در اين رابطه در پيش گرفته اند.

در بخش اول ميتوانم عرض كنم كه شعار سال 89 - يعنى «همت مضاعف و كار مضاعف» - در طول سال مورد توجه قرار گرفت و ملت ما در بخشهاى گوناگون توانستند حقيقتاً از خودشان يك همت والا و بلند نشان دهند و كارِ مضاعف انجام بگيرد. البته نتائج همت بلند و كار مضاعف در بلندمدت شناخته خواهد شد؛ اما در همين نگاه ابتدائى هم كه انسان نگاه ميكند به اوضاع سال 89 و آنچه كه مسئولان كشور انجام دادند و آنچه كه ملت عزيز ما در همراهى با مسئولان و خودشان آن را نشان دادند و به عرصه آوردند، نشانه هاى همت مضاعف و كار مضاعف را مى بيند. در بسيارى از عرصه ها اين معنا مشهود است.

از علم و فناورى آغاز ميكنيم. در آغاز سال 89 - در ايام عيد - بنده توفيق پيدا كردم از يك بخش صنعتىِ حساس كشور بازديد كنم؛ در روزهاى آخر اسفند هم مجدداً توفيق پيدا كردم كه از يك نمايشگاه كارهاى برجسته ى علمى و فناورى بازديد كنم و نتائج اين حركت يكساله را كه خود، محصول كارهاى طولانى مدت است، به چشم ببينم. آنچه كه در بخش دانش پيشرفته و فناورى بالا امروز در كشور وجود دارد و در حال وقوع است، بسيار بيش از آن مقدارى است كه به مردم اطلاع رسانى شده است؛ اين را من ميتوانم به شما عرض كنم. از چند سال پيش، يك حركت علمىِ برجسته اى در بخشهاى مختلف آغاز شده است، كه خوشبختانه روزبه روز بر شتاب

اين حركت افزوده شده است.

من يك وقتى اين روايت را كه از معصوم (عليه السّلام) است، عرض كردم، كه فرمود: «العلم سلطان»؛ يعنى علم و دانش براى يك ملت و براى يك فرد مايه ى اقتدار است. «من وجده صال و من لم يجده صيل عليه»؛ كسى كه اين قدرت را پيدا كند، دست برتر را دارد و آن كسى كه نتواند قدرت علمى را به دست بياورد، زيردست باقى ميماند و ديگران بر او دست برتر را خواهند داشت. علم و فناورى يك چنين خصوصيتى دارد. امروز حركت كشور در جهت به دست آوردن دانش و فناورى در بسيارى از رشته ها، بخصوص در رشته هاى بسيار نو و برترِ كشور مشهود است. در بخشهاى گوناگون؛ در بخش زيست فناورى، در بخش هوافضا، در بخش نانوفناورى، در بخش سلولهاى بنيادى، در توليد راديوداروهاى بسيار مهم، در توليد داروهاى ضد سرطان، در توليد موتور توربينهاى بادى كه وابستگى انرژى كشور را از نفت تا حدود زيادى از بين ميبرد، در توليد ابررايانه ها كه براى كشور بسيار مهم است، در فناورى انرژى هاى نو - كه همه ى اينها از دانشهاى سطح بالاى دنيا هستند - خوشبختانه انسان مشاهده ميكند كه دانشمندان ما و جوانان ما به نحو فزاينده و شتابنده مشغول پيشروى هستند؛ به طورى كه من در پيام نوروزى هم ديشب عرض كردم، آدرسها و گزارشهاى مراكز معتبر بين المللى نشان ميدهد كه در اين قسمت، كشور شما از بسيارى از كشورهاى عالم پيشتر دارد حركت ميكند و شتاب كشور چندين برابر متوسط شتاب جهانى است.

دو سه نكته ى مهم در اين قضيه ى پيشرفت علم و فناورى وجود دارد كه من

مناسب ميدانم عرض كنم. نكته ى اول اين است كه بيشتر اين دانشمندانى كه اين كارها را دارند انجام ميدهند، دانشمندان جوانند. عمر متوسط دانشمندانى كه در اين كارها مشغول فعاليت هستند، سى و پنج سال است - يعنى غالباً جوان - كه حتماً بايستى به اين جوانها اعتماد بشود. البته اساتيد كاركشته و مؤمن هم در اين كار نيز مشغول هستند، كه بسيار مغتنم است.

نكته ى بعد اين است كه مجموعه اى كه اين كارهاى عظيم و گسترده را انجام ميدهد، داراى روحيه ى قوى، داراى اعتماد به نفس بالا، داراى خودباورى است؛ كه سرمايه ى اصلى اين است. سرمايه ى اصلى، نيروى انسانى است. آنچه كه كشور ما دارد، اين است. جوانهاى ما با روحيه ى قوى در حال پيشروى در اين ميدانند و باور دارند كه همه ى كارهائى كه زيرساختهاى آن در كشور آماده باشد، از دست آنها ساخته است.

نكته ى بعدى در مسئله ى پيشرفت علم اين است كه زنجيره ى علم، فناورى، توليد محصول و تجارى سازى - كه اين زنجيره ى بسيار مهمى است - در حال شكل گيرى است؛ يعنى دانش را توليد ميكنند، آن را تبديل به فناورى ميكنند، محصول را توليد ميكنند، محصول را به بازار تجارت جهانى مى آورند و براى كشور توليد ثروت ميكنند. اين دانش فقط دل خوشكنك نيست، كه ما بدانيم حالا در اين زمينه پيشرفت كرديم؛ نه، اين دانش كشور را ثروتمند ميكند، سودش به همه ى مردم ميرسد. اين، كشاندن مسير توليد علم به ثروت ملى كشور است و پاسخگوئى به نيازهاى ملت. اين در زمينه ى علم، كه حقاً و انصافاً همت مضاعف و كار مضاعف در آن مشهود است.

زمينه ى ديگرى كه در

آن، همت مضاعف را انسان مشاهده ميكند و به دنبال خود، دريائى از كار به وجود مى آيد، مسئله ى عرصه هاى اقتصادى است كه يك نمونه ى آن، گام بلند هدفمند كردن يارانه هاست. خوب است ملت عزيز ما بدانند كه همه ى صاحبنظران اقتصادى - چه آن كسانى كه از لحاظ ديدگاه هاى اقتصادى با دولت فعلى موافقند، و چه آن كسانى كه ديدگاه هاى اقتصادى آنها مخالف با نظرات دولت فعلى است - متفقند كه هدفمند كردن يارانه ها يك كار بسيار لازم، بسيار اساسى و بسيار مفيد است. اين، جزو آرزوهائى بود كه سالهاى گذشته از دولتها مطالبه ميشد. ورود در اين ميدان، كار دشوار و سختى است؛ زمينه ها هم آماده نبود. بحمداللَّه اكنون اين كار شروع شده است. همكارى ملت و دولت در اين زمينه هم انصافاً عالى بود. حركت مردم در جهت هدفمند كردن يارانه ها، حركت عالى اى بود. آثار اين كار در آينده بتدريج آشكار ميشود؛ اگرچه تا امروز هم بعضى از آثار مثبت آن آشكار شده است. اهداف مهم اين كار، در درجه ى اول، توزيع عادلانه ى يارانه هاست. دستگاه مديريت كشور يارانه هائى را بين مردم تقسيم ميكند. با شكل قبلى، اين يارانه ها به كسانى كه بيشتر پول داشتند، بيشتر مصرف ميكردند، بيشتر ميرسيد؛ اما به كسانى كه كمتر پول داشتند، كمتر مصرف ميكردند، اين يارانه ها كمتر ميرسيد. با هدفمند كردن يارانه ها، توزيعِ عادلانه انجام ميگيرد؛ يعنى به همه، به نسبت واحدى ميرسد. اين، يك گام بلند در جهت ايجاد عدالت اجتماعى است.

يك هدف ديگر، مديريت مصرف منابع عمومى كشور است؛ از جمله آب، از جمله انرژى. در دو سال قبل از اين، ما شعار سال را «اصلاح

الگوى مصرف» قرار داديم؛ صرفه جوئى، دورى از اسراف. اين، يكى از راه هائى است كه ميتواند الگوى مصرف را به معناى واقعى كلمه اصلاح كند؛ كمااينكه تاكنون هم آثارى از آن ديده شده است. در همين چند ماهى كه هدفمندى يارانه ها دارد اجرا ميشود، مصرف انرژى پائين آمده است؛ كه اين به نفع كشور است. اسراف در نان و دور ريختن نان و ضايع شدن گندم - كه نعمت بزرگ خداست و با چه زحمتى به دست مى آيد - كم شده است، مصرفها تعادل پيدا كرده است. اين از جمله ى فوائدى است كه تاكنون حاصل شده و البته فوائد بسيارى ان شاءاللَّه در آينده خواهد داشت. اصلاح ساختار اقتصاد هم از اين قبيل است.

از جمله ى كارهائى كه باز همت مضاعف را در زمينه ى اقتصاد نشان ميداد، افزايش صادرات غيرنفتى است. بودجه ى كشور ما متأسفانه از ده ها سال پيش به اين طرف، وابسته ى به نفت است. اين روش را همه ى اقتصاددانهاى دلسوز رد ميكنند؛ اين روش در كشور ما عادت شده است. نفت را استخراج كنند، بفروشند، از پول آن كشور را اداره كنند؛ اين شيوه ى غلطى است. من سالها پيش اين را گفتم كه يكى از آرزوهاى من اين است كه يك روزى ما بتوانيم كشور را جورى اداره كنيم كه حتّى اگر لازم بود، يك قطره نفت هم صادر نكنيم و كشور اداره شود. اين چيزى است كه تا امروز پيش نيامده است. البته كار آسانى هم نيست، كار بسيار مشكلى است. افزايش صادرات غيرنفتى موجب ميشود كه ما به اين هدف نزديك شويم؛ و اين كار دارد انجام ميگيرد. سال 89 گام بلندى در

اين راه برداشته شد.

از جمله ى چيزهائى كه همت مضاعف را در زمينه ى اقتصادى نشان ميدهد، مواجهه ى هوشمندانه و مقتدرانه با تحريمهائى است كه غرب به سردمدارى آمريكا و متأسفانه پيروى كوركورانه ى بعضى از دولتهاى اروپائى از آمريكا عليه ايران اعمال كرد. از اول سال 89 اينها به خيال خودشان حركت تحريم ايران را تشديد كرده اند. خودشان در محاسباتشان - كه خبرهايش به ما ميرسيد - صحبت ميكردند، ميگفتند كه اين تحريمها پنج شش ماهه جمهورى اسلامى و ملت ايران را به زانو درمى آورد؛ تصورشان اين بود. آنها به فكر بودند كه به وسيله ى تحريمها كار را آنچنان بر ملت ايران دشوار كنند و دائره را آنچنان بر ملت ايران تنگ كنند كه ملت ايران به نظام خودشان، به جمهورى اسلامى معترض شوند؛ هدفشان اين بود. يك برخورد هوشمندانه و قدرتمندانه اى با اين تحريمها انجام گرفت و تيغ دشمن كُند شد. دشمن نتوانست با اين تحريمها به هدفهاى خود دست پيدا كند. خوشبختانه با تلاش زياد، با كار متراكم شبانه روزى، مسئولان در بخشهاى مختلف توانستند از اين عقبه عبور كنند. امروز خود غربى ها اعتراف ميكنند، ميگويند تحريم ايران ديگر فايده اى ندارد.

گفتند بنزين را تحريم ميكنيم. يكى از مشكلات كار ما در طول زمان همين بوده است؛ ما كشور توليدكننده ى نفت، مبالغ زيادى فرآورده ى نفت را كه بنزين است، از خارج وارد ميكرديم. اينها گفتند اين نقطه ضعف جمهورى اسلامى است، نميگذاريم بنزين وارد شود. مسئولين كشور ما، قبل از آنكه آنها دست به كار شوند، مشغول تهيه ى مقدمات شدند. كار به جائى رسيد كه در توليد بنزين، كشور عزيز ما خودكفا شد؛ اين به

بركت تحريم آنها بود. «انّ اللَّه يؤيّد هذا الدّين بأقوام لا خلاق لهم». به وسيله ى تحريم آنها، مسئولين ما به فكر افتادند؛ تلاش كردند، ما از وارد كردن بنزين بى نياز شديم. من اين را در همين نمايشگاهى هم كه آخر اسفند رفتيم، از زبان چند نفر از اين دانشمندان جوان شنيدم. به من گفتند كه ما ميخواستيم اين دستگاه را توليد كنيم، رفتيم ابزارش را از خارج تهيه كنيم، به ما گفتند شما تحريميد، به شما نميدهيم؛ فهميديم خودمان بايد درست كنيم. آمديم داخل فكر كرديم، زحمت كشيديم، تلاش كرديم، بدون احتياج به بيگانه اين را ساختيم. اين، برخورد هوشمندانه است. هم مسئولين كشور، هم آحاد مردم، با تحريمهاى دشمن اينجور برخورد كردند؛ يعنى دشمن را از بُرنده ترين ابزارهائى كه در اختيار داشت، محروم كردند. مثل اين است كه در يك جنگى، شما اسلحه را از دست دشمن بگيريد؛ و گرفتيد. اين هم يكى ديگر از همتهاى مضاعف.

در زمينه ى اشتغال، كارهاى خوبى انجام گرفته است. گزارش دولت ميگويد كه در سال 89 يك ميليون و ششصد هزار شغل ايجاد شده است؛ كه اگر اين گزارش دقيق باشد، معنايش اين است كه پانصد هزار شغل بيش از پيش بينى فراهم شده است. در ايجاد مسكن روستائى، در ايجاد مسكن شهرى، در ايجاد بزرگراه ها و خطوط مواصلاتى، در ايجاد ارتباطات الكترونيك و و و - كه همه ى اينها براى كشور كارهاى زيرساختى و زيربنائى است - كارهاى خوبى صورت گرفته است. اين، عرصه ى اقتصاد.

در عرصه هاى ديگر هم كارهاى زيادى انجام گرفته است، كه چون وقت محدود است، ميگذريم. به هر حال آنچه كه سال 89 براى

ما مشخص كرده است، اين است كه بحمداللَّه اين سال به معناى واقعى كلمه، سال همت مضاعف و كار مضاعف بود. البته سال 89 خصوصيت ويژه اى ندارد؛ امسال هم، سال بعد هم، ده سال بعد هم، سال همت مضاعف و كار مضاعف است. ملت ايران و مسئولين در هر دوره اى بايستى همت بلند و همت مضاعف داشته باشند و كار مضاعف بكنند تا ما بتوانيم به آنجائى كه شايسته ى ملت ايران است، ان شاءاللَّه برسيم.

در مورد شعار امسال و كارى كه امسال بايد انجام بگيرد. البته سرفصلهاى مهمى وجود دارد كه همه داراى اولويتند. مثلاً تحول نظام ادارى يك كار لازم است كه بايد انجام بگيرد؛ تحول آموزش و پرورش، يك كار بنيانى است؛ جايگاه علوم انسانى در دانشگاه ها و در مراكز آموزش و تحقيق، يك كار اساسى است؛ مسائل مربوط به فرهنگ عمومى، مسائل مربوط به اخلاق جامعه، اين كارها همه اش كارهاى مهمى است؛ ليكن به نظر صاحبنظران، امروز در اين برهه ى از زمان، مسئله ى اقتصادى از همه ى مسائل كشور فوريت و اولويت بيشترى دارد. اگر كشور عزيز ما بتواند در زمينه ى مسائل اقتصادى، يك حركت جهادگونه اى انجام بدهد، اين گام بلندى را كه برداشته است، با گامهاى بلند بعدى همراه كند، بلاشك براى كشور و پيشرفت كشور و عزت ملت ايران تأثيرات بسيار زيادى خواهد داشت. ما بايد بتوانيم قدرت نظام اسلامى را در زمينه ى حل مشكلات اقتصادى به همه ى دنيا نشان دهيم؛ الگو را بر سر دست بگيريم تا ملتها بتوانند ببينند كه يك ملت در سايه ى اسلام و با تعاليم اسلام چگونه ميتواند پيشرفت كند.

آنچه كه در اين زمينه با

عنوان شاخص وجود دارد و مهم است، رشد پرشتاب كشور به ميزان تعيين شده ى در برنامه ى پنجم است كه اعلام شده است؛ يعنى حداقل رشد هشت درصدى. در اين رشد، سهم بيشتر مربوط به بهره ورى است؛ يعنى ما بتوانيم از امكانات كشور به شكل بهترى استفاده كنيم. من دو سال قبل در زمينه ى مسئله ى صرفه جوئى و مشكلاتى كه در باب بهره ورى وجود دارد، در همين سخنرانىِ اول سال مطالبى عرض كردم. مردم بايد اينها را بدانند. من به مسئولان كشور توصيه ميكنم كه در زمينه ى اهميت ارتقاء سهم بهره ورى در رشد اقتصادى كشور با مردم حرف بزنند؛ بگويند ارتقاء سهم بهره ورى در رشد اقتصادى كشور و همچنين كاهش فاصله ى درآمدى دهكهاى بالا و پائين جامعه - اين شكاف درآمدها، شكاف اقتصادى بين بخشهاى مختلف جامعه - چقدر اهميت دارد. اين فاصله ها و شكافها مطلوب ما نيست؛ اسلام اين را نمى پسندد. تا حدى كه در برنامه ى پنجم تعيين شده است، بايد تلاش كنند اين كارها انجام بگيرد.

كاهش نرخ بيكارى و افزايش اشتغال در كشور، از جمله ى مسائل بسيار اساسى و مهم است. همچنين مسئله ى افزايش سرمايه گذارى بخش خصوصى و كمك به بخش خصوصى كه بتواند در زمينه ى مسائل اقتصادى كشور سرمايه گذارى كند، از جمله ى مسائل مهم و اساسى است؛ كه يكى از كارهاى مهم در اين باب، ايجاد تعاونى هاست، كه به وسيله ى تعاونى ها سرمايه هاى بزرگ تشكيل بشود و بتوانند در مسائل مهم اقتصادى كشور سرمايه گذارى كنند و گره هاى مهم را باز كنند و دولت بتواند اين كار را انجام دهد. بايستى زيرساختهاى حقوقى و قانونى اش آماده شود. اين، يعنى حمايت از شكوفائى كار.

صرفه جوئى در

مواد اساسى، از جمله صرفه جوئى در مصرف آب. امروز نود درصد آبى كه ما در كشور مصرف ميكنيم، در بخش كشاورزى مصرف ميشود. اگر دولت به توفيق الهى بتواند شيوه هاى آبيارى كشاورزى را اصلاح كند، اگر از اين نود درصد، ده درصد كم بشود، شما ببينيد چه اتفاقى مى افتد. غير از بخش كشاورزى، در همه ى بخشهاى ديگر - بخش خانگى، بخش صنعتى و بخشهائى كه احتياج به آب دارد - ما فقط از ده درصد آب كشور داريم استفاده ميكنيم. اگر ما بتوانيم در بخش كشاورزى ده درصد صرفه جوئى كنيم، ببينيد چه اتفاقى مى افتد. در واقع امكانات بهره بردارى از آب در بخش غير كشاورزى دو برابر ميشود؛ كه اين بسيار چيز مهم و باارزشى است.

مشاركت مستقيم مردم در امر اقتصاد، لازم است. اين نيازمند توانمند شدن است، نيازمند اطلاعات لازم است؛ كه اينها را بايد مسئولين در اختيار مردم بگذارند و اميدواريم ان شاءاللَّه اين روند روزبه روز توسعه پيدا كند. البته رسانه ها نقش دارند، راديو و تلويزيون نقش دارند، ميتوانند مردم را آگاه كنند؛ دولت هم بايد فعال برخورد كند و بتوانند ان شاءاللَّه مسئله ى اقتصادى را پيش ببرند.

خب، اگر ما بخواهيم اين حركت عظيم اقتصادى در كشور در سال 90 انجام بگيرد، يك الزاماتى هم دارد. اين الزامات را هم من فهرستوار عرض بكنم. اولاً روحيه ى جهادى لازم است. ملت ما از اول انقلاب تا امروز در هر جائى كه با روحيه ى جهادى وارد ميدان شده، پيش رفته؛ اين را ما در دفاع مقدس ديديم، در جهاد سازندگى ديديم، در حركت علمى داريم مشاهده ميكنيم. اگر ما در بخشهاى گوناگون، روحيه ى جهادى داشته باشيم؛

يعنى كار را براى خدا، با جديت و به صورت خستگى ناپذير انجام دهيم - نه فقط به عنوان اسقاط تكليف - بلاشك اين حركت پيش خواهد رفت.

دوم، استحكام معنويت و روح ايمان و تدين در جامعه است. عزيزان من! اين را همه بدانند؛ تدين جامعه، تدين جوانان ما، در امور دنيائى هم به ملت و به جامعه كمك ميكند. خيال نكنند كه متدين شدن جوانان، اثرش فقط در روزهاى اعتكاف در مساجد يا در شبهاى جمعه در دعاى كميل است. اگر يك ملت جوانانش متدين باشند، از هرزگى دور خواهند شد؛ از اعتياد دور خواهند شد؛ از چيزهائى كه جوان را زمينگير ميكند، دور خواهند شد؛ استعداد آنها به كار مى افتد، كار ميكنند، تلاش ميكنند؛ در زمينه ى علم، در زمينه ى فعاليتهاى اجتماعى، در زمينه ى فعاليتهاى سياسى، كشور پيشرفت ميكند. در اقتصاد هم همين جور است. روحيه ى معنويت و تدين، نقش بسيار مهمى دارد.

يك شرط ديگر اين است كه كشور به مسائل حاشيه اى مبتلا نشود. ببينيد، در بسيارى از اوقات يك مسئله ى اصلى در كشور وجود دارد كه همه بايد همت كنند و به سراغ اين مسئله ى اصلى بروند؛ بايد مسئله ى كانونى كشور اين باشد؛ اما ناگهان مى بينيم از يك گوشه اى يك صدائى بلند ميشود، يك مسئله ى حاشيه اى درست ميكنند، ذهنها متوجه آن ميشود. اين مثل اين ميماند كه در يك مسافرت مهمى، كاروانى، قطارى دارد حركت ميكند، هدفش رسيدن به يك نقطه ى خاص است؛ ناگهان ذهنها را مشغول كنند به يك چيز حاشيه اى در بيابان، از راه باز بمانند، احياناً امكان ادامه ى حركت هم از آنها گرفته شود. مسائل حاشيه اى نبايد به ميان

بيايد. مردم ما خوشبختانه قدرت تحليل دارند، هوشمندند، هوشيارند؛ ميتوانند مسائل فرعى و حاشيه اى را از مسائل اصلى جدا كنند. توجه شود مسائل حاشيه اى كانون توجه افكار عمومى قرار نگيرد.

يك شرط ديگر، حفظ اتحاد و انسجام ملى است. اين اتحادى كه امروز در ميان مردم و در بين مردم و مسئولين وجود دارد، مردم به مسئولينِ خودشان علاقه مندند، به آنها اعتماد دارند، به آنها كمك ميكنند، با آنها همراهى ميكنند، بين خود مردم اتحاد و وحدت وجود دارد، بايستى باقى بماند و روزبه روز تقويت شود. يكى از نقشه هاى بزرگ دشمنان ملت ايران، ايجاد تفرقه و شكاف در داخل بوده است؛ به بهانه ى قوميت، به بهانه ى مذهب، به بهانه ى گرايشهاى سياسى، به بهانه ى جناح بندى ها، به بهانه هاى گوناگون. اتحاد را بايد حفظ كرد. خوشبختانه ملت ما آگاهند. همه ى كسانى كه به كشورشان علاقه مندند، به نظام مردم سالارى دينى - كه مايه ى افتخار امروز ملت ايران است - علاقه مندند، بايد با هم هماهنگى داشته باشند. مسئولين كشور هم همين جور؛ آنها هم بايد سعى كنند اگر گله اى از هم دارند - كه گاهى ممكن است اين گله ها بحق هم باشد - اين گله را در معرض افكار عمومى مطرح نكنند؛ اين ضربه ى به اتحاد ملى است؛ اين را همه توجه داشته باشند. من به مسئولين كشور به طور جد اين را تذكر و هشدار ميدهم. ممكن است مسئولين از هم گله داشته باشند - كه هميشه بوده؛ از اول انقلاب كه ما دست اندركار مسائل بوديم، ديديم؛ گاهى قوه ى مجريه از قوه ى مقننه، گاهى قوه ى مقننه از قوه ى قضائيه، گاهى قوه ى قضائيه از قوه ى مجريه گله هائى داشتند؛ طبيعت كار

هم همين است، گله به وجود مى آيد - ممكن است گله ها بحق هم باشد؛ اما اين را نبايد در عرصه ى افكار عمومى بياورند، ذهن مردم و دل مردم را ناراحت كنند، مردم را مأيوس كنند؛ بين خودشان حل كنند. مهمترين مسائل دنيا با مذاكره قابل حل است؛ اين مسائل جزئى اهميتى ندارد. پس انسجام قوا با يكديگر، هماهنگى قوا با يكديگر هم مهم است.

البته من اين نكته را حتماً تذكر بدهم؛ گاهى اوقات اين شعارى كه ما براى سال اعلام ميكنيم، بعد ناگهان مى بينيم همه ى در و ديوارهاى تهران و شهرهاى ديگر پر شده از تابلو، كه اين شعار رويش نوشته شده. اين فايده اى ندارد. گاهى كارهاى پرهزينه اى انجام ميگيرد؛ چه لزومى دارد؟ آنچه كه من از مسئولين و از مردم عزيزمان توقع دارم، اين است كه اين شعار را بشنوند، باور كنند و دنبال كنند. تابلو كردن و در و ديوار را پر كردن و عكس زدن و اينها هيچ لزومى ندارد. اگر هزينه اى نداشته باشد، لزومى ندارد؛ اگر هزينه داشته باشد، اشكال هم دارد. هيچ لزومى ندارد كارهاى پرهزينه را انجام بدهند.

البته محوريت اقتصاد كه من عرض كردم، به معناى غفلت از عرصه هاى ديگر تلقى نشود. در عرصه هاى ديگر، مخصوصاً در همان عرصه ى علم و فناورى، بايد به اين دانشمندان جوان كمك شود، به آنها اعتماد شود تا بتوانند كارهاى بزرگ را انجام دهند.

و اما مسائل منطقه. حوادثى كه اخيراً در منطقه اتفاق افتاده است - حوادث مصر، تونس، ليبى، بحرين - حوادث بسيار مهمى است. يك تحول بنيانى دارد در اين منطقه ى اسلامى و عربى انجام ميگيرد؛ اين نشانه ى

بيدارى امت اسلام است. همين چيزى كه ده ها سال است شعار آن در جمهورى اسلامى داده ميشود، امروز در متن زندگى اين كشورها دارد خود را نشان ميدهد.

دو خصوصيت در اين تحولات وجود دارد: يكى عبارت است از حضور مردم، و ديگرى عبارت است از سمت و سوى دينى در اين حركتها. اين، دو عنصر اساسى است. حضور مردم با جسم خودشان؛ همان اتفاقى كه در انقلاب اسلامى افتاد. احزاب و پشت ميز نشين ها و برج عاج نشين ها و تحليلگرهاى ذهنى هيچ كارى نتوانستند انجام دهند. هنر بزرگ امام بزرگوار ما اين بود كه توانست مردم را وارد صحنه كند. وقتى مردم به عرصه آمدند، جسم خودشان را، دل خودشان را، نيت و همت خودشان را وارد عرصه كردند، گره هاى كور باز شد، راه هاى بن بست گشوده شد. امروز همين اتفاق دارد در كشورهاى ديگر مى افتد. در مصر يا در تونس مردم آمدند وارد صحنه شدند؛ والّا روشنفكران و برج عاج نشين ها هميشه بودند، هميشه هم حرف ميزدند؛ خيلى از اوقات هم مردم را دعوت ميكردند، كسى به حرف آنها چندان توجهى نميكرد. اينجا خود مردم وارد صحنه و عرصه شدند و گرايش و جهتگيرى آنها هم جهتگيرى دينى است؛ يعنى نماز جمعه است، نماز جماعت است، نام خداست، علماى دينند، افراد مبلّغ دين و بنيانگذاران تفكر نوين دينى در بعضى از كشورها هستند. اينها وارد ميدان شدند، لذا مردم هم آمدند توى صحنه. اين، خصوصيت اين قضيه است. چرا آمدند؟ آن چيزى كه آنها را كشاند، به صورت واضحى مسئله ى عزت و كرامت انسانى آنها بود. در مصر، در تونس و همچنين در كشورهاى

ديگر، غرور مردم به دست اين حاكمان ظالم جريحه دار شده بود. فرض كنيد مردم مصر مشاهده ميكردند كسى كه در رأس كشورشان قرار دارد، به نيابت اسرائيل، كثيف ترين كارها و جنايتها را مرتكب ميشود. در قضيه ى محاصره ى غزه اگر حسنى مبارك با اسرائيل همكارى نميكرد، اسرائيل نميتوانست غزه را آنجور زير فشار قرار دهد و آن جنايتها را مرتكب شود. حسنى مبارك وارد ميدان شد، كمك كرد، راه ورود و خروج غزه به مصر را بست. بعد اطلاع پيدا كردند كه مردم غزه از زير كانال زدند، از زيرزمين حركت ميكنند. براى اينكه مردم مظلوم غزه ديگر نتوانند اين كار را هم انجام دهند، ديوارهاى فولادى به ارتفاع سى متر درست كردند، كردند توى زمين، تا راه اين كانالها را ببندند! اين كارها را حسنى مبارك كرد. خب، ملت مصر دارند اين را مى بينند؛ لذا غرور ملت جريحه دار شد. نظير اين در كشورهاى ديگر هم وجود دارد.

مثلاً در ليبى با اينكه قذافى در سالهاى اولِ روى كار آمدن، گرايش ضد غربى نشان ميداد، اما در سالهاى اخير خدمات بزرگى به غربى ها كرد. آنها هم به چشم خودشان ديدند كه با يك تهديد خشك و خالى، اين آقا امكانات هسته اى خودش را جمع كرد، همه را سوار كشتى كرد، داد به غربى ها، گفت ببريد! ببينيد ملت ما در چه وضعيتى قرار دارد، آنها در چه وضعيتى قرار دارند. ملت ما مشاهده كرد كه همه ى دنيا به سردمدارى آمريكا عليه حركت هسته اى ايران قيام كردند؛ تحريم كردند، دعوا كردند، تهديد نظامى كردند، گفتند حمله ميكنيم، چه ميكنيم. مسئولين كشور نه فقط عقب نشينى نكردند، بلكه على رغم دشمن،

امكانات هسته اى خودشان را هر سال چندين برابر از سال قبل بيشتر كردند. آنجا مردم ديدند كه مسئول كشورشان دستور داد همان امكاناتى كه داشتند، همه را در مقابل تهديد غربى ها، يا به قول خودشان در مقابل مشوقهاى غربى ها جمع كردند. مثل اينكه يك آب نبات ترشى، شكلاتى توى دهن يك بچه اى بگذارند، به اينها مشوق دادند، اينها هم همه را از دست دادند و رفتند! خب، ملت اين را مى بيند، دلش خون ميشود، غرورش جريحه دار ميشود. در همه ى اين كشورهائى كه مردم آنها قيام كردند، اين قضيه مشاهده ميشود.

خب، موضع آمريكائى ها چه بود؟ براى ما اين مهم است. آمريكائى ها اول در مقابل اين حوادث متحير ماندند، دچار بى تحليلى شدند؛ نميفهميدند چه دارد اتفاق مى افتد، باورشان نمى آمد. بعد از آنكه اين حوادث اتفاق افتاد، چون تحليل درستى از حوادث نداشتند، مردم را نميشناختند، مواضع متناقضى گرفتند. البته آنچه كه تا امروز در مورد اين كشورها و ديگر كشورها همواره در رفتار آمريكائى ها ديده شده، پشتيبانى از ديكتاتورها بوده است. از حسنى مبارك تا آخرين لحظه اى كه ميشد دفاع كنند، دفاع كردند؛ بعد ديدند ديگر نميشود، آن وقت انداختنش دور! اين هم يك درس عبرتى است براى سردمداران وابسته ى به آمريكا كه بدانند آن وقتى كه ديگر تاريخ مصرف خود را طى كنند و فايده شان را از دست بدهند، اينها مثل يك پارچه ى كهنه اى آنها را دور مى اندازند و به آنها اعتنائى نميكنند! اما اينها تا آخرين لحظه از ديكتاتور دفاع و حمايت كردند.

آنچه كه براى غرب و براى آمريكا اتفاق افتاد، حقيقتاً غير قابل تحمل بود و هست. مصر يكى از ستونهاى اصلى سياست

خاورميانه اى آمريكاست؛ به اين سياست متكى بودند. آنها نتوانستند اين ستون را به نفع خودشان حفظ كنند؛ ملتها فائق آمدند. آمريكائى ها تلاش كردند شاكله ى آن نظام را حفظ كنند. اين تزويرها و ترفندهاى آمريكائىِ غربى است، موذيانه و خباثت آلود، اما در عين حال سطحى؛ كه اگر ملتها هوشيار باشند، ميتوانند اين تزويرها را رو كنند، اين ترفندها را باطل كنند. آمريكائى ها سعى كردند حالا كه حسنى مبارك را در مصر يا بن على را در تونس از دست دادند، شايد بتوانند شاكله ى نظام را حفظ كنند. آدمها عوض بشوند، اما نظام باقى بماند؛ لذا اصرار و پافشارى كردند كه در آن كشورها يك نخست وزير حتماً بايد بماند؛ اما ملتها قيام خودشان را ادامه دادند، بر اين ترفند هم فائق آمدند و اين دولتها را هم ساقط كردند. به توفيق الهى، به حول و قوه ى الهى، سلسله ى شكستهاى آمريكا در اين منطقه ادامه پيدا خواهد كرد.

اينها بعد از آنكه عوامل خود را در اين كشورها از دست دادند، دو تا ترفند را در پيش گرفتند: يكى فرصت طلبى، يكى شبيه سازى. فرصت طلبى شان اين بود كه خواستند اين انقلابها را مصادره كنند؛ يعنى سر مردم را كلاه بگذارند، با آنها اظهار همراهى كنند، افراد طرفدار خودشان را سر كار بياورند. آنها در اين كار شكست خوردند. دوم، شبيه سازى بود. شبيه سازى يعنى شبيه آنچه را كه در مصر و در تونس و در ليبى و در بعضى از كشورهاى ديگر اتفاق افتاده است، مثلاً بتوانند در ايران - ايرانِ مردم سالارى دينى، ايرانِ ملت - پياده كنند! عواملشان در داخل كشور، مردمان ضعيف، فرومايه، حقيقتاً دستخوش هوى هاى نفسانى، سعى كردند شايد

بتوانند اين كار را بكنند. خواستند در اينجا حركتِ شكست خورده، حركت كاريكاتورىِ مضحك به وجود بياورند؛ اما خب، ملت ايران توى دهنشان زد. ...(1) منافق واقعى آمريكاست. نفاق واقعى، عملى است كه اينها دارند انجام ميدهند؛ ادعاى دفاع از ملتها. در مورد مصر نفاق به خرج ميدهند، ميگويند ما طرفدار ملتيم؛ دروغ ميگويند. اينها با دشمن ملت تا لحظه ى آخر همكارى كردند. در مورد تونس عين همين حرف را ميزنند، ميگويند طرفدار ملتيم. حالا بد نيست ملت عزيز ما بدانند كه رئيس جمهور آمريكا به ملت ايران پيغام داده كه ما طرفدار شما هستيم! ادعا ميكنند كه ما با ديكتاتورى مخالفيم، با حقوق ملتها موافقيم؛ دروغ ميگويند. اينها نه فقط به ملتهاى ديگر رحم نميكنند، بلكه به ملت خودشان هم رحم نميكنند. همين رئيس جمهور كنونى آمريكا هزارها ميليارد دلار را در وضعيت اقتصادى بسيار بد ركود آمريكا از كيسه ى ملت آمريكا صرف كرد براى اينكه بانكها را زنده نگه دارد، صنايع اسلحه سازى را زنده نگه دارد، صنايع نفت را زنده نگه دارد؛ يعنى كمپانى ها را. از جيب مردم صرف كمپانى ها ميكنند، كيسه ى كمپانى ها را پر ميكنند، كيسه ى بانكها را پر ميكنند؛ لذا به مردمِ خودشان هم رحم نميكنند. امروز ملت آمريكا در بحران اقتصادىِ همه گيرِ عميق دست و پا ميزنند، راه علاجى هم ندارند. حالا شكنجه گاه گوانتانامو و ابوغريب عراق و بقيه ى شكنجه گاه ها باز داستان جداگانه و مفصلى است. اينها ملتها را نميفهمند، درك نميكنند. آيا رئيس جمهور كنونى آمريكا ميفهمد چه دارد ميگويد؟ واقعاً متوجه است كه پشت سر سياستهاى او كى اند، يا نميفهمد و غافل و گيج است؟ اين را ديگر ما نميدانيم.

ميگويد مردم در ميدان آزادى تهران، همان مردم ميدان التحرير مصرند. راست ميگويد؛ در بيست و دوى بهمنِ هر سال، در ميدان آزادى، همين ملتند كه جمع ميشوند و شعار آنها «مرگ بر آمريكا» است.

در قضاياى منطقه، موضع نظام جمهورى اسلامى روشن است. موضع ما، دفاع از ملتها و حقوق ملتهاست. ما با ملتهاى مسلمان و ملتهاى مظلوم در هر نقطه ى عالم موافقيم؛ با زورگويان و مستكبران و ديكتاتورها و خبيثها و سلطه گران و غارتگران در هر نقطه ى دنيا مخالفيم؛ اين موضع ملت ايران و موضع نظام اسلامى است؛ اين موضع آشكار و عيان نظام جمهورى اسلامى است. سياستها اين است، دلها اين است، منطقها و بيانها هم اين است؛ هم از سوى ملت، هم از سوى مسئولين.

دو نقطه ى قابل توجه وجود دارد: يك نقطه ليبى است، يك نقطه بحرين است. در قضيه ى ليبى، ما رفتارى را كه دولت ليبى با مردم در پيش گرفته بود و در پيش گرفته است - كشتار مردم، فشار بر مردم، بمباران شهرها، كشتن غير نظاميان - صددرصد محكوم ميكنيم؛ اما ورود آمريكائى ها، دخالت آمريكا و غربى ها را هم صددرصد محكوم ميكنيم. آنها ادعا ميكنند كه ما ميخواهيم به دفاع از مردم وارد ليبى شويم، يا در ليبى عمليات نظامى انجام ميدهيم؛ اين اصلاً قابل قبول نيست. آنها اگر حقيقتاً طرفدار مردم ليبى بودند، اگر دلشان به حال مردم ليبى ميسوخت، الان يك ماه است كه مردم ليبى دارند بمباران ميشوند؛ ميخواستيد كمكشان كنيد، به آنها اسلحه بدهيد، امكانات بدهيد، ضد هوائى بدهيد. به جاى اين كارها، يك ماه نشستند كشتار مردم را تماشا كردند؛ حالا ميخواهند

وارد شوند! پس شما به دفاع از مردم نيامده ايد؛ شما دنبال نفت ليبى هستيد، شما دنبال گرفتن جاى پا در ليبى هستيد. شما ميخواهيد از ليبى به عنوان يك جاى پا استفاده كنيد تا دولتهاى انقلابىِ آينده ى مصر و تونس را كه دو طرف ليبى قرار دارند، زير نظر داشته باشيد. نيت شما نيت فاسدى است. ما قبول نميكنيم اين حركتى را كه غربى ها به سردمدارى آمريكا دارند انجام ميدهند. سازمان ملل كه بايد در خدمت ملتها باشد، متأسفانه شده آلت دست اينها؛ هرچه مورد نياز اينهاست، برايشان فراهم ميكند! اين ننگ است براى سازمان ملل. بنابراين در ليبى حضور قدرتهاى بيگانه، حضور غربى ها هيچ قابل قبول نيست. اگر ميخواهند به مردم ليبى كمك كنند، راه كمك براى مردم باز است؛ ميتوانند مردم را كمك كنند، تجهيز كنند، مردم خودشان مسئله شان را با قذافى و ديگران حل كنند؛ شما چرا وارد ميشويد؟

و اما مسئله ى بحرين. مسئله ى بحرين از لحاظ ماهيت، درست مثل مسائل ديگر كشورهاى منطقه است. يعنى مسئله ى بحرين با مسئله ى مصر، با مسئله ى تونس، با مسئله ى ليبى هيچ فرقى ندارد؛ ملتى هستند، حكومتى بر سر آنهاست كه حقوق آنها را ناديده ميگيرد. ملت بحرين با اين قيامشان چه ميخواستند؟ خواسته ى اساسى آنها اين است كه انتخابات انجام بگيرد، هر يك نفر آدم يك رأى داشته باشد؛ اين چيز زيادى است؟ اين توقع زيادى است؟ در شكل كار در بحرين يك صورت انتخاباتى وجود دارد، ليكن مطلقاً مردمِ آنجا از حق رأى دادن به اين معنا كه هر يك نفر يك رأى داشته باشد، برخوردار نيستند؛ دارد به آنها ظلم ميشود. خب، اينجا

غربى ها فرصت را مغتنم شمردند، براى اينكه در قضاياى منطقه دخالت كنند، با طرح يك مسئله ى جديد؛ مسئله ى شيعه و سنى. چون مردم بحرين بيچاره ها شيعه اند، بنابراين هيچ كس در دنيا نبايد از آنها حمايت كند! تلويزيونهائى كه جزئيات قضاياى منطقه را پخش ميكردند، نسبت به قضاياى بحرين سكوت كنند، كشتار مردم بحرين را منعكس نكنند؛ يك عده اى هم دربيايند در كشورهاى حاشيه ى خليج فارس - چه سياستمدار، چه روزنامه نگار - گزافه گوئى كنند، بگويند مسئله ى بحرين جنگ بين شيعه و سنى است! چه جنگ بين شيعه و سنى؟ اعتراض يك ملت است به ظلمى كه دارد به او ميشود؛ درست همان جورى كه در تونس بود، همان جورى كه در مصر بود، همان جورى كه در ليبى است، همان جورى كه در يمن است؛ فرقى ندارد. آمريكائى ها خوشحالند كه بتوانند به وسيله ى بوقهاى تبليغاتى خودشان در منطقه، مسئله ى بحرين را به عنوان يك مسئله ى اختلاف بين شيعه و سنى جا بزنند؛ هم كمكهائى كه ممكن است به اين مردم مظلوم بشود، جلويش را بگيرند، هم ماهيت قضايا را عوض كنند و سرايت بدهند. ميگويند چرا ايران از مردم بحرين پشتيبانى ميكند. خب، ما از همه پشتيبانى كرديم. ما سى و دو سال است كه از مردم فلسطين داريم پشتيبانى ميكنيم؛ كداميك از كشورها، دولتها و ملتها در اين سى و دو سال اين پشتيبانى را كردند؟ مگر ملت فلسطين شيعه اند؟ در مورد غزه مردم ما چقدر تلاش كردند. جوانهاى ما رفتند فرودگاه كه راه بيفتند بروند غزه! عازم بودند بروند غزه، عليه اسرائيل بجنگند. خيال ميكردند راه باز است. راه بسته بود، نميشد بروند. ما

گفتيم نرويد. جلوشان را گرفتيم كه وسط راه سرگردان نشوند؛ راه نميدادند كه. مردم ما نسبت به غزه، نسبت به فلسطين، نسبت به مصر، نسبت به تونس، همه جا ابراز احساسات كردند؛ آنها كه شيعه نبودند. بنابراين بحث شيعه و سنى نيست. بدخواهانه و بددلانه سعى ميكنند مسئله ى بحرين را به عنوان يك مسئله ى شيعه و سنى وانمود و قلمداد كنند. متأسفانه بعضى از كسانى كه آدم خيال ميكند انگيزه ى سوئى هم ندارند، در اين دام افتادند. اگر خيرخواهانى در اين بين وجود دارند، من به آنها اعلام ميكنم: مسئله را مسئله ى شيعه و سنى نكنيد؛ اين بزرگترين خدمت به آمريكاست؛ اين بزرگترين خدمت به دشمنان امت اسلامى است كه حركت عمومىِ ضد استبدادى يك ملت را حمل ميكنند به دعواى شيعه و سنى؛ دعواى شيعه و سنى وجود ندارد.

ما بين غزه و فلسطين و تونس و ليبى و مصر و بحرين و يمن تفاوتى نميگذاريم. در همه جا ظلم به ملتها محكوم است. حركت ملتها با شعار اسلام و در جهت آزادى، مورد تأييد ماست. اوج وقاحت آمريكائى ها آنجائى است كه دخالت تانكهاى دولت سعودى را كه آمدند توى خيابانهاى منامه ى بحرين، دخالت نميدانند؛ اما وقتى مراجع تقليد ما، علماى ما، خيرخواهان ما ميگويند مردم را نكُشيد، ميگويند شما دخالت كرديد! اين دخالت است؟! اينكه ما به يك دولتى، يك رژيم ظالمى خطاب كنيم، بگوئيم مردمِ خودتان را نكُشيد، اين دخالت است؛ اما آمدن تانكهاى بيگانه توى خيابانهاى بحرين، دخالت نيست! اين اوج وقاحت آمريكائى ها و اذنابشان در منطقه است كه اينجور حركت ميكنند، اينجور حرف ميزنند، اينجور تبليغات ميكنند. البته به نظر

ما دولت سعودى اشتباه كرد، نبايد اين كار را ميكرد؛ خودش را در منطقه منفور ميكند. خب، آمريكائى ها هزاران كيلومتر با اينجا فاصله دارند؛ اگر منفور هم بشوند، ممكن است برايشان آنقدر اهميت نداشته باشد؛ ليكن سعودى در اين منطقه دارد زندگى ميكند؛ ملتها از او متنفر باشند، مبغوض ملتها باشد، برايش خيلى خسارت سنگينى است. آنها اشتباه كردند اين كار را كردند. هر كس ديگر هم اين كار را بكند، اشتباه كرده.

آنچه كه من به طور قاطع عرض ميكنم، اين است كه به توفيق پروردگار يك حركت جديدى در اين منطقه آغاز شده است. اين حركت، حركت ملتهاست؛ حركت امت اسلامى است؛ حركت با شعار اسلام است؛ حركت به سمت اهداف اسلامى است؛ نشان دهنده ى بيدارى عمومى ملتهاست و طبق وعده ى الهى، اين حركت قطعاً و يقيناً به پيروزى خواهد رسيد. ملت ايران سرافراز است، مفتخر است و خرسند است كه آغازكننده ى اين راه بوده است و ايستادگى و استقامت كرده است. نسل جوانِ امروز كه روى كار آمدند، انقلاب را نديدند؛ اما از انقلابيونِ آن روز اگر محكمتر نباشند، كمتر نيستند.

پروردگارا! به محمد و آل محمد اين جوانان عزيز ما را حفظ كن. پروردگارا! رحمت و فضل خودت را بر ملت عزيز ما نازل كن. پروردگارا! خدمتگزاران به اين ملت و به اين حركت و به اسلام و مسلمين را روزبه روز عزيزتر و سربلندتر بفرما. پروردگارا! قلب مقدس ولى عصر را از ما راضى و خشنود بفرما. پروردگارا! به محمد و آل محمد ارواح طيبه ى شهيدان و روح مطهر امام بزرگوار را از ما خشنود بفرما. ما را هم از فيض و رحمتى

كه به آنها داده اى، برخوردار كن. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) شعار «مرگ بر منافق» حاضران

بيانات در جمع مردم و كاركنان صنعت نفت عسلويه

بيانات در جمع مردم و كاركنان صنعت نفت عسلويه بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خيلى خوشحالم كه بحمداللَّه بازديد امروز ما از اين منطقه ى حساس و باارزش در كشور، منتهى شد به اين جلسه اى كه با شما برادران عزيز، خواهران عزيز، كاركنان اين مجموعه ى صنعتى و فنىِ مهم و بخشى از مردم ساكن در اين منطقه دارم؛ كه با اين ديدار، بازديد ما پايان ميپذيرد. از ديدار شما برادران و خواهران عزيز، من خيلى خوشوقتم.

خوشبختانه در همه ى گوشه و كنار كشور و در هر بخشى و به نحوى نشانه هاى رشد و تعالى فكرى و عملىِ ملت عزيزمان آشكار است. استان بوشهر جزو اصيل ترين و كهن ترين استانهاى اين كشور و داراى مردمِ امتحان داده اى است. هر كس با تاريخ اين منطقه آشنا باشد، ميداند كه مردمِ اين كرانه ى طولانى خليج فارس، به كشورشان، به استقلال كشور، به عزت ملت ايران خيلى خدمت كرده اند. در يك دوره اى، مستكبران متجاوز و سلطه طلب كه اهميت اين منطقه ى از عالم را درك كرده بودند، تصميم داشتند اين حوزه ى ثروتمند خليج فارس را به طور كامل قبضه كنند و در اختيار بگيرند. همان استعمارگرانى كه شبه قاره ى هندوستان را به آن روز درآوردند و با حضور خودشان آن ضربه هاى جبران ناپذير را به آن مردم زدند، و در شمال آفريقا به نحو ديگر، و در شرق آسيا به نحو ديگر، حاضر نبودند از اين منطقه دل بكنند و طمع ببُرند. در آن روز، مردم اين كرانه ى طولانى، هم بخصوص در استان بوشهر، و هم در استان هرمزگان، خيلى

خدمت كردند، ايستادگى كردند، شهامت نشان دادند، عزت و ايستادگى ملت ايران را به اثبات رساندند؛ كه اين يك سابقه ى تاريخى است براى اين منطقه، و اين چيزها از حافظه ى تاريخ هرگز زدوده نخواهد شد.

امروز هم يك دوران ديگرى است. سلطه گران و متجاوزان بين المللى به نحو ديگرى در فكر اين هستند كه به هر نقطه اى از نقاط عالم كه ميتوانند، دست بيندازند و منافع نامشروع خودشان را تأمين كنند، ولو به قيمت نابود كردن هويت و عزت ملتها؛ همان طور كه مشاهده ميكنيد در گوشه و كنار دنيا و بخصوص در اين منطقه، در اين سالها دارند انجام ميدهند.

آنچه در ايران اتفاق افتاده است، درست نقطه ى مقابل هدفها و اطماع استكبار جهانى است. در اينجا نظامى متكى به مردم، متكى به دلها، به ايمانها، به عاطفه ها شكل گرفته است؛ با اهداف اسلامى، با اهداف قرآنى، با اهداف «و للَّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين»،(1) با اين اعتقاد و باورى كه هيچگونه فشار و تحميلى نميتواند آن را متزلزل كند؛ يك نظامِ اينچنينى؛ نظام اسلامى. خود اين ايستادگى، خود اين مقاومت در مقابل طمع ورزى بيگانگان، مراكز قدرت جهانى را به خشم مى آورد. سى سال است اينها دارند خشم خودشان را به نحوى ابراز ميكنند، اما با اراده ى ملت ايران - كه متكى به اراده ى پروردگار متعال است و با اطمينان به وعده ى الهى است - دشمنان ناكام مانده اند و ملت ايران روزبه روز عرصه هاى پيشرفت و تكامل و تعالى را پيموده است.

من امسال را «سال جهاد اقتصادى» اعلام كرده ام. اين معنايش اين است كه ملت ايران در اين برهه ى از زمان، جهادش به

طور عمده در عرصه ى اقتصاد است. امروز ما آمديم اين منطقه را از نزديك بازديد كرديم. اين منطقه، يك منطقه ى اقتصادى است كه متكى است به توليد؛ و براى اقتصاد يك كشور، مهمترين بخشى كه ميتواند يك شكوفائى پايدار را به وجود بياورد، توليد است؛ بخصوص آن بخش اقتصاد توليدى اى كه متكى است به دانش، متكى است به علم؛ اينجا اينجور است؛ هم اقتصادى است، هم توليدى است، هم علمى است؛ دانش بنيان است. اين، شايسته ى ملت ايران است. اگر يك روز مردم اين منطقه و مردم بخشهاى مختلف كشور در مقابل زورگوئى و پرروئى و زياده طلبى دولتهاى غارتگر و متجاوز، آنجور بايد مى ايستادند، امروز در مقابل آن قدرتها شكل ايستادگى پيچيده تر است، حساس تر است، متنوع تر است؛ احتياج دارد به يك مجاهدت پيچيده و عميق.

خوشبختانه ملت ما با فرهنگ مجاهدت آشناست. ما از مجاهدت، بيگانه نيستيم. ملت ما در ميدانهاى جهاد؛ هم جهاد نظامى، در دوران هشت سال دفاع مقدس؛ هم جهاد سياسى، در طول اين مدت؛ هم جهاد اقتصادى و علمى، يك ملتِ امتحان داده است. ما آشنا هستيم با جهاد. اين جهادى كه امروز بايد انجام دهيم - جهاد اقتصادى - از جهادهائى كه تا امروز ملت ايران انجام داده، مشكلتر نيست؛ اما بايد بدانيم چه كار ميخواهيم بكنيم.

جهاد اقتصادى، صرفاً تلاش اقتصادى نيست. جهاد يك بارِ معنائى ويژه اى دارد. هر تلاشى را نميشود گفت جهاد. در جهاد، حضور و روياروئى با دشمن، مفروض است. انسان يك تلاشى ميكند، دشمنى در مقابل او نيست؛ اين جهاد نيست. اما يك وقت شما ميخواهيد يك تلاشى را انجام دهيد، كه بخصوص يك دشمنى سينه به

سينه ى شما ايستاده است؛ اين ميشود جهاد. ممكن است يك وقت اين جهاد به شكل قتال باشد، ممكن است جهاد مالى باشد، ممكن است جهاد علمى باشد، ممكن است جهاد فنى باشد؛ همه ى اينها جهاد است؛ انواع و اقسام جهاد و مبارزه است. اگر بخواهيم در ادبياتِ امروز ما براى «جهاد» معادلى پيدا كنيم، ميشود «مبارزه». جهاد اقتصادى، يعنى مبارزه ى اقتصادى.

همه هم مسئولند. اين مردان مؤمنى كه بعضى از آنها را ما امروز ديديم و بسيارى از شماها در اين مجموعه مشغول كار هستيد و جزو آنها هستيد، اين كارتان جهاد است. اين كارى كه در اين منطقه ى صنعتى و اقتصادىِ عظيم دارد انجام ميگيرد، يك جهاد است. نيت اگر نيت خدائى باشد، ميشود جهاد فى سبيل اللَّه. وقتى انسان براى اعلاى كلمه ى حق، اعلاى كلمه ى اسلام، عزت بخشيدن به امت اسلامى و ملت مؤمن و مسلمان ايران تلاش ميكند، اين جهاد ميشود جهاد فى سبيل اللَّه. آن وقت در اين تلاش، بركات و عظمت و شأن جهاد فى سبيل اللَّه وجود دارد.

من از همه ى كاركنان، متخصصان و فعالان اين عرصه - ضمن تشكر - بجد ميخواهم كه كار خودتان را جهاد فى سبيل اللَّه بدانيد؛ احساس خستگى نكنيد و بدانيد جهاد فى سبيل اللَّه وعده ى الهى بر پيروزى آن است. وقتى براى خدا و در راه خدا حركت ميكنيد، به پيروزى خواهيد رسيد. امسال همه ى اجزاى گوناگون ملت ما، مسئولين كشورى، مسئولين بخشهاى گوناگون استانى در گوشه و كنار كشور و آحاد مردم، همه بايد اين تلاش را براى خدا در پيش بگيرند. خداى متعال هم بركت خواهد داد. خداى متعال به آن تلاشى، به آن كارى، به آن نيت و عزمى

كه در اين جهت باشد، حتماً بركت ميدهد و كمك ميكند؛ كمااينكه در طول اين سى و دو سال تا امروز خداى متعال به ما كمك كرده. بدون اراده ى الهى، امكان نداشت يك ملتى بتواند در مقابل استكبار جهانى بايستد.

در اين منطقه ى معادن غنى گاز، خب ما شريكى داريم؛ حالا من نميخواهم تعبير كنم به رقيب. شما وقتى نگاه ميكنيد، مى بينيد همه ى كسانى كه از پيشرفت ملت ايران ناراضى اند، آنجا در مواجهه ى با ملت ايران جمع شده اند، متراكم شده اند؛ آن طرف را كمك كنند و هرچه ميتوانند، در كار اين طرف كارشكنى كنند. اين، معناى جهاد و مبارزه را نشان ميدهد؛ اينكه انسان در مقابل خود، دشمنىِ دشمن و خصم را احساس كند. هر يك قدمى كه شما در اين كار و امثال اين كار پيش برويد، دشمن را عصبانى ميكند، ناراحت ميكند؛ هرچه هم بتوانند، كارشكنى ميكنند. هرچه شما براى اين پيشرفت احتياج داشته باشيد، آنها سعى ميكنند بر روى آن متمركز شوند و دسترسى شما به آن را مشكل كنند، دشوار كنند.

علاج چيست؟ علاج، برگشتن و تكيه كردن به خود؛ استمداد از توانائى هاى خود؛ اين چشمه ى جوشان تمام نشدنى اراده ى انسانى و استعدادى كه بحمداللَّه در ايران عزيز ما، در مردم ما، در نسل جوان ما وجود دارد.

حرف در اين زمينه زياد است. بعضى از حرفها را هم امروز مسئولين اين بخش در طول اين بازديد طولانى در ميان گذاشتند، ما هم توصيه هائى كرديم. يك جمله خطاب به همه ى ملت ايران است، و آن اينكه در اين جهاد اقتصادى همه شريكند. در اداره ى اقتصاد يك ملت، مصرف هم يك ركن

عمده است؛ مصرف درست، مصرف خوب، مصرف دور از اسراف و تبذير و اتلاف مال؛ همين چيزى كه هميشه توصيه ميشود.

ايجاد فرهنگ كار و تلاش للَّه. شما حتّى سر يك كلاس، يك معلم هم كه باشيد، ميتوانيد در اين جهاد اقتصادى سهيم باشيد؛ اين فرهنگ را به اين جوان، به اين نيروى انسانىِ فردا تعليم ميدهيد؛ اين ميشود جهاد اقتصادى. در هر بخشى كه باشيد، ميتوانيد در اين جهاد سهيم باشيد.

كمك به پيشرفت عدالت. اين دهه براى ما دهه ى پيشرفت و عدالت است. پيشرفت منهاى عدالت، از نظر اسلام اصلاً پيشرفت نيست.

در همين منطقه ى عسلويه - در اين دو تا مركز مهم بشرى و انسانى عسلويه و نخل تقى - مردم نيازهائى دارند. كمك به رفع اين نيازها، جزو جهاد اقتصادى است؛ جزو كار بزرگ است. امروز ما با مديران و مسئولان بخشهاى مختلف، در زمينه ى محيط زيست، هواى آلوده، مشكلات گوناگون، درباره ى اين مردم، همين طور گفتگوهائى داشتيم. ان شاءاللَّه بايد اين مسائل را دنبال كنند. بايد مشكلات مردم حل شود. اينها همه اجزائى است از مجموعه ى يك جهاد عظيم و همه جانبه ى اقتصادى. با همكارى، همدلى، احساس برادرى، احساس عمل للَّه و كار براى خدا، اين ملت ميتواند جايگاه شايسته ى خود را پيدا كند.

اين دشمنان عنود از هر راهى بتوانند، ميخواهند به ملت ايران آسيب وارد كنند؛ آن هم به جرم طرفدارى از حق، به جرم استقلال، به جرم تسليم نشدن در مقابل زورگوئى دشمنان؛ آنها ميخواهند به ملت ايران تحميل كنند و زور بگويند و ضربه بزنند. در مقابل اين دشمنان، با اين اتحاد كلمه، با اين همدلى، با اين

همكارى، با اين مجاهدت عمومى، ميتوان ايستاد و بر آنها فائق آمد؛ همچنان كه ملت ايران تا امروز بر دشمنان خود فائق آمده است و توانسته است عزت خود را تأمين كند؛ بعد از اين هم همين طور خواهد بود.

آنچه كه ما به مسئولين محترم بخشهاى گوناگون و به تناسب بازديدِ امروز بخصوص به اين بخش توصيه ميكنيم، اين است كه همين خط مستقيمِ تكيه ى به نيروى درونى و ذاتى خود و ايجاد استغناى از ديگران را با جديتِ تمام دنبال كنند؛ بدانند اين تلاش و فعاليت، مورد توجه پروردگار است و جهاد فى سبيل اللَّه است؛ اگر با نيت الهى باشد - نيت خدمت به مردم و خدمت به كشور، يكى از نيات الهى است - و خداى متعال اين جهاد را به نتيجه ميرساند. اين خط و اين جهتگيرى را رها نكنند، تلاش كنند.

آنچه كه من امروز اينجا مشاهده كردم، خرسندكننده است. البته نقائصى وجود دارد؛ بايد به فكر باشند، و هستند. انسان احساس ميكند كه در فكر برطرف كردن نقائصند. در عين حال كارى كه انجام گرفته، كار بسيار عظيمى است؛ و اين نشان ميدهد كه ملت ايران هر كارى را كه اراده كند، ميتواند انجام دهد. اين احساس توانائى در يك ملت، بزرگترين سرمايه ى معنوى و روحى براى آن ملت است؛ و ملت ما اين احساس را دارد؛ شواهدش هم در همه ى بخشها دارد مشاهده ميشود.

در اين كار، بخشهائى وجود دارد كه بايد كارهاى علمى انجام بگيرد. در خصوص مسئله ى نفت و گاز، علاوه ى بر بخشهاى فنى، حتماً بايستى روى بخشهاى حقوقى و اقتصادى - حقوق نفت و گاز، اقتصاد

نفت و گاز - كار كنيم، فكر كنيم و در اين زمينه مطالعات علمى داشته باشيم. جوانهاى ما خواهند توانست در اين زمينه ها كار كنند و ان شاءاللَّه پيشرفت پيدا خواهند كرد. اين ثروت متعلق به ملت ايران است. گاز ثروت است، نفت ثروت است؛ اما از اين ثروتها خيلى مهمتر، نيروى انسانىِ بااستعداد و علاقه مند و داراى توان كار است. ما اين ثروت را داريم؛ اصل اين است. اگر يك ملتى اين نيروى انسانى را داشت، ميتواند ثروتهاى طبيعى خودش را هم استحصال كند و در خدمت ملت قرار دهد؛ اما اگر اين را نداشت، ثروتهاى طبيعى اش هم در خدمت ديگران قرار خواهد گرفت؛ براى ديگران بيشتر سود خواهد داد تا براى خود او. ما بحمداللَّه اين ثروت را داريم.

خوشبختانه فضاى عمومى كشور، فضاى كار است؛ فضاى تلاش است؛ فضاى همدلى است؛ اين به بركت مجاهدتهائى است كه قبلاً انجام گرفته است. امروز جمعى از خانواده هاى شهداى اين منطقه هم در اين جمع حضور دارند. حتماً بايد بدانيم كه آنچه امروز ما موفقيت به دست مى آوريم، به بركت مجاهدت شهيدان و خون شهيدان و ايثار شهيدان است؛ شهيدان، جانبازان، ايثارگران. بعضى به ميدان جنگ رفتند، جانهاى خودشان را هم عرضه كردند، اجر ايثار فى سبيل اللَّه را بردند؛ اگرچه خداى متعال جانهاى اينها را بحمداللَّه حفظ كرده است و اينها در خدمت انقلاب و در خدمت كشور قرار دارند. اين ايثارگرى ها و اين مجاهدتهاست كه امروز ملت ما را به اين عزت و به اين توانائى رسانده است و به او فرصت داده است كه بتواند اين كارهاى بزرگ را انجام دهد.

از خداوند متعال مسئلت

ميكنيم كه ان شاءاللَّه روزبه روز بر عزت و قدرت و پيشرفت ملت ايران بيفزايد و به همه ى ما توفيق بدهد كه سهم خودمان را در اين كار عظيمِ همگانى به انجام برسانيم و خداى متعال را از خودمان راضى كنيم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1) منافقون: 8

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109